سرشناسه:حسینی بهارانچی، سید محمد، 1323 -
عنوان و نام پديدآور:تفسیر اهل البیت علیهم السلام/ تالیف سیدمحمد حسینی بهارانچی.
مشخصات نشر:قم: انتشارات مطیع، 1393 -
مشخصات ظاهری:9ج.
شابک:280000 ريال: ج.1 978-600-7107-24-9 : ؛ ج.3 978-600-7107-56-0 : ؛ ج.4 978-600-7107-51-5 : ؛ 500000 ریال: ج.5 978-600-7107-83-6 : ؛ ج.6 978-600-9900-04-6 : ؛ ج.7 978-600-9900-08-4 : ؛ 1200000 ﷼: ج.8 978-600-9900-09-1 : ؛ ج.9 978-600-990014-5 :
يادداشت:ج. 4 و 6 - 8 (چاپ اول: 1397) (فیپا).
يادداشت:ج.5 (چاپ اول: 1397).
يادداشت:ج.8 (چاپ اول: 1399)
يادداشت:ج.9 (چاپ اول: 1398) (فیپا).
یادداشت:کتابنامه.
مندرجات:ج.1. سوره مبارکه حمد و بقره.- ج.4. سوره های مبارکه یونس- هود - یوسف - رعد - ابراهیم - حجر- نحل و اسراء.- ج.5. سوره های مبارکه کهف - مریم سلام الله علیها- طه - انبیاء - حج - مومنون و نور.- ج.6. سوره های فرقان - شعراء - نمل - قصص - عنکبوت - روم - لقمان - سجده - احزاب و سبأ.- ج.7. سوره های فاطر - یس - صافات - ص - زمر - غافر - فصلت - شوری - زخرف - دخان - جاثیه -احقاف.- ج.8. سوره های مبارکه محمد صلی الله علیه و آله - فتح - حجرات - ق- ذاریات - طور- نجم - قمر - الرحمن- واقعه - حدید - مجادله - حشر - ممتحنه - صف - جمعه - منافقین - تغابن - طلاق - تحریم
موضوع:تفاسیر شیعه -- قرن 14
Qur'an -- Shiite hermeneutics -- 20th century
رده بندی کنگره:BP98/ح3ت7 1393
رده بندی دیویی:297/179
شماره کتابشناسی ملی:4922990
خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ص: 1
ص: 2
تفسیر اهل البیت علیهم السلام
(جلد1)
سوره مبارکه حمد و بقره
تالیف خادم اهل البیت علیهم السلام
ص: 3
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 4
انگیزه تأليف ...19
توصیف قرآن از قرآن ...21
توصیف قرآن از روایات معصومین عليهم السلام ...22
تفسیر قرآن ...27
اختصاص علم قرآن به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله ...29
مفسرین قرآن و کتب تفسير ...32
تعلیم و تعلم قرآن ...33
قرائت قرآن و آداب آن ...35
آداب قرائت قرآن ...36
آداب باطنی قرائت ...36
شفاعت قرآن در قیامت ...37
شروع در تفسیر و بیان آیات ...39
سورة الحمد ...41
آیات 1 - 7...41
لغات ...41
ترجمه ...42
تفسير اهل بیت عليهم السلام ... 42
پاداش قرائت سوره حمد ...61
سورة البقرة ...65
آیات 1 - 5...65
لغات ...65
ص: 5
ترجمه...66
تفسير اهل البيت عليهم السلام...66
قصه نماز ابوذر...69
شرایط قبولی زکات ...74
انکار فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام ...80
برای هدایت مخالفين، خود را به زحمت نیندازید...83
آیات 6 - 10...87
لغات ...87
ترجمه ...88
تفسير اهل بیت عليهم السلام...88
معجزات رسول خدا صلی الله علیه و آله ...89
نفاق و لجاجت راه هدایت را می بندد ...96
پیمان ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام...97
فریب کاری های منافقین ...99
عجایبی از اکرام خداوند به امیرالمؤمنین علیه السلام ...101
آیات 11 – 15 ...108
لغات ...108
ترجمه ...109
تفسیر اهل بیت عليهم السلام....109
سخنان منافقین با اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله...111
آیات 16 - 20 ...116
لغات ...116
ترجمه ...117
تفسير اهل بیت عليهم السلام...118
تجارت دنیا و تجارت آخرت ...118
هراس منافقین از رسوایی ...123
آیات 21 - 25 ...129
الغات ...129
ترجمه ...130
ص: 6
تفسیر اهل بیت عليهم السلام...131
عجایبی از خلقت آسمان و زمین و... ...133
معجزه باقی وجاوید رسول خدا صلی الله علیه و آله ... 136
علت اختلاف معجزات پیامبران عليهم السلام...138
تقوا و ترس از دوزخ ...140
بشارت به مؤمنین به نعمت های بهشتی ...143
راه رسیدن به درجات عالیه بهشتی ...147
آیات 26 - 30...149
لغات ...149
ترجمه ...150
تفسیر اهل بیت عليهم السلام...151
مثل های خداوند برای روشن شدن حقیقت...151
واجب ترین صله رحم ...153
آثار قطع رحم و صله رحم ...157
غفلت و کفران عجیب ...159
وضعیت مؤمن و کافر در قبر...160
هدف از خلقت آسمان و زمین ...164
خلقت آدم و اعتراض ملائکه ...165
آیات 31 - 36 ...168
الغات ...168
ترجمه ...169
تفسیر اهل بیت عليهم السلام... 170
اعتراف ملائکه به دانش آدم علیه السلام...170
سجده نکردن ابلیس بر آدم ...176
فریب خوردن آدم و حوا...181
آیات 37 - 43...192
لغات ...192
ترجمه ...193
تفسیر اهل بیت عليهم السلام...194
ص: 7
کلماتی که آدم علیه السلام به وسيله آن ها توبه نمود ....194
تکذیب ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام ...200
پذيرفتن ولایت محمد و آل محمد عليهم السلام و بهشت ...201
ایمان به نبوت احمد و امامت ائمه صلوات الله عليهم أجمعين ...203
خیانت علمای یهود ...205
اهمیت وفای به عهد و پیمان ...206
نمازهای پنج گانه، کفاره گناهان ...209
فلسفه و حکمت نماز ...209
فلسفه وحکمت زکات ...210
خضوع و ذلت مؤمن در پیشگاه خداوند ...211
آیات 44 - 52 ...214
لغات ....214
ترجمه ...215
تفسیر اهل بيت عليهم السلام...216
چه کسانی حق امر به معروف و نهی از منکر دارند؟ ...216
اتمام حجت خداوند بر علمای یهود ....217
نکوهش از علمایی که به علم خود عمل نمی کنند...220
ارزش عقل و تعقل ...221
شفاعت از گنهکاران شيعه ...227
شکنجه های فرعون به بنی اسرائیل ...229
نجات بنی اسرائیل با توسل به محمد و آل محمد عليهم السلام...231
امتحان خداوند از بنی اسرائیل ...233
آیات 53 - 59...240
لغات...240
ترجمه ...241
تفسیر اهل بیت عليهم السلام... 242
کیفر پرستش غیرخدا...244
بهانه گیری بنی اسرائیل و عذاب الهی ...248
احترام به محمد و آل او عليهم السلام ویاک شدن از گناه ...252
ص: 8
عواقب گناه و مخالفت با خداوند ...254
آیات 60 - 62...256
لغات ...256
ترجمه ...257
تفسير اهل بیت عليهم السلام... 258
اجابت دعای موسی با توسل به محمد و آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين ...258
بهانه گیری و ذلت و بیچارگی ...261
معنای خوف و ترس از خداوند ...265
آیات 63 – 71 ...266
لغات...266
ترجمه ...268
تفسیر اهل بیت عليهم السلام ...269
پیمان خداوند از پیامبران وامت ها نسبت به ولایت و اطاعت از محمد و آل او عليهم السلام... 269
خیانت اصحاب سبت ...272
پاداش اعتقاد به مقام محمد و آل محمد عليهم السلام...275
بهانه گیری، کار را سخت کرد ...277
آثار توسل به محمد و آل محمد عليهم السلام...282
آیات 72 - 78 ...284
لغات ...284
ترجمه ...285
تفسير اهل بیت عليهم السلام...286
عبرت از احوال گذشتگان ...286
قساوت قلوب به سبب انکار فضائل محمد و آل محمد عليهم السلام...288
لجاجت های قوم يهود ...294
نفاق قوم یهود و مشرکین مکه ..296
نامه ابوجهل به رسول خدا صلی الله علیه و آله ...298
تقلید حرام و تقلید واجب ...303
آیات 79 - 86...307
لغات ...308
ص: 9
ترجمه ...309
تفسير اهل بیت عليهم السلام...310
گمراهی امت موسی و عیسی علیهما السلام به دست علمای فاسد ...310
خیال های باطل قوم يهود ...311
پاک شدن از گناه با ولایت على علیه السلام...313
خداوند از بنی اسرائیل درباره هشت چیز پیمان گرفت ...316
پیمان منع از خونریزی و تجاوز و فساد ...323
پاداش گریه و اندوه بر امام حسین علیه السلام...326
تبعید ابوذر به دست عثمان ...327
آیات 87 - 92 ...331
لغات ...331
ترجمه ...332
تفسیر اهل بيت عليهم السلام...333
مقایسه بین معجزات عيسی عليه السلام ومعجزات حضرت محمد صلی الله علیه و آله ...336
حديث حدائق و گریه رسول خدا صلی الله علیه و آله برای امیرالمؤمنین عليه السلام... 349
آیات 93 – 98...352
لغات ...353
ترجمه ....353
تفسیر اهل بیت عليهم السلام...354
محبت گوساله راه را بر آنان بست ...354
علاقه به مرگ نشانه راستی و درستی است ...355
قصه عجیبی از قوم یهود ...357
دشمنی با جبرئیل به خاطر دشمنی با على عليها السلام ...360
آیات 99 – 104 ...363
لغات ...363
ترجمه ...364
تفسير اهل بيت عليهم السلام...365
عناد و دشمنی يهود با رسول خدا و امیرالمؤمنين عليها السلام...365
قصه مسلمان شدن عبد الله بن سلام، عالم يهود ...367
ص: 10
یهودیان به جای تصديق رسول خدا صلی الله علیه و آله از سحر شیاطین پیروی کردند! ...370
ماجرای سحر شیاطین و ابطال آن به وسیله هاروت و ماروت ...371
توهین یهودیان به رسول خدا صلی الله علیه و آله...373
آیات 105 - 113...376
لغات ...377
ترجمه ...377
تفسیر اهل بیت عليهم السلام...378
نسخ شرایع پس از بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله...381
معجزات عجیبی از رسول خدا صلی الله علیه و آله...383
جلوگیری یهود از گرایش مردم به رسول خدا صلی الله علیه و آله...387
برهان و جدال پسندیده و ناپسند ...392
آیات 114 - 123 ...397
لغات ...397
ترجمه ...398
تفسير اهل بیت صلی الله علیه و آله...399
ماجرای هجرت و خروج رسول خدا صلی الله علیه و آله از مکّه ...399
نمازهای نافله در حال حرکت...402
تنزیه خداوند از صفات مخلوقین ...405
بهانه گیری های یهود و مشرکین ...407
التقاطی گری و میانه روی وسازش با دشمن ...408
حق تلاوت قرآن ...410
قیامت و روز بی پناهی و بیچارگی ...411
آیات 124 - 132...413
لغات ...413
ترجمه ...414
تفسیر اهل بیت عليهم السلام...415
سکّان داران دین خدا سابقه شرک ندارند...415
طواف کعبه و پاکی ظاهری و باطنی ...419
امنیت و برکات حرم الهی...422
ص: 11
بنای کعبه توسط ابراهیم و اسماعيل عليهما السلام...423
مرحومه از ذریه ابراهیم عليه السلام...427
ملت ابراهیم عليه السلام کیانند؟ ...430
آیات 133 - 141 ...433
لغات ...433
ترجمه ...435
تفسير اهل بیت عليهم السلام...436
اعتقادات حق را همواره به زبان اقرار کنید ...436
مقصود از «صبغة الله »...438
آیات 142 - 150 ...440
لغات ...441
ترجمه ...441
تفسير اهل بیت عليهم السلام...443
ماجرای تغییر قبله ...443
مقصود از امّت وسط ...445
فلسفه تغییر قبله ...447
کتمان حق در بین یهود و نصارا و مخالفين ...451
آیات 151 - 162 ...457
لغات ...457
ترجمه ...458
تفسیر اهل بیت عليهم السلام...459
برنامه تبلیغی رسول خدا صلی الله علیه و آله...459
معنای ««فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» ...460
استعانت از صبر و نماز ...464
شهدا زنده هستند ...465
برخی از نشانه های قیام حضرت مهدی عجل الله فرجه الشریف...466
فلسفه بين صفا و مروه ...469
کتمان فضائل امیرالمؤمنین عليه السلام...472
انکار نبوت رسول خدا و ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله عليهما... 473
ص: 12
آیات 163 – 172...476
لغات ...477
ترجمه ...478
تفسير اهل بیت عليهم السلام...479
معنای وحدانیت و یگانگی خداوند...479
شرک در ولایت481...
بهترین و سخت ترین عبادت خداوند ...485
پرهیز از دام های شیطان...486
نجات از شرارت های شیاطین ...490
آیات 173 - 177 ....492
لغات ...492
ترجمه ...493
تفسير اهل بیت عليهم السلام...494
احکام اضطرار...494
کیفر کتمان نشانه های حقانیت رسول خدا صلی الله علیه و آله...497
نتیجه کتمان حق ...498
دو قصه عجيب و عبرت انگیز ...501
ارزش های واقعی...504
آیات 178 - 186 ...510
لغات ...511
ترجمه ...512
تفسير اهل بیت عليهم السلام...513
قانون قصاص و دیه و عفو...513
وصیت هنگام مرگ ...516
فلسفه روزه ماه مبارک رمضان ...519
معذورین از روزه ...522
نزول قرآن در ماه مبارک رمضان ...524
وجوب روزه ماه مبارک رمضان ...525
افطار مسافر و مريض هدیه خداوند است ...527
ص: 13
معنای دعا و اجابت واستجابت ...529
آیات 187 – 194 ...533
لغات ...534
ترجمه ...534
آداب و حدود روزه ماه مبارک رمضان ...536
درامدهای غیرمشروع...539
تقویم تاریخ با حرکت ماه و خورشید...540
عادات و رسوم جاهلیت ...543
فلسفه و حکمت جنگ و قتال در اسلام ...545
عدالت در جنگ ....546
آیات 195 - 203...549
لغات ...550
ترجمه ...551
تفسير اهل بیت عليهم السلام...552
معنای القای درتهلکه ...552
وجوب حج و عمره ...554
احکام محصور و مصدود ...556
ماه های حج و آداب آن...559
ذکر خداوند در سرزمین مشعر الحرام ...560
انگیزه های متفاوت حجاج ...563
ایام تشریق در منی ...568
آیات 204 - 213...571
لغات ...572
ترجمه ...572
تفسير اهل بیت عليهم السلام...574
دروغگویی و ریاکاری منافقین ...574
فداکاری امیرالمؤمنین برای تحصیل رضای خدا...576
دخول در قلعه امن الهی...579
ص: 14
لغزش از قلعه امن الهی...580
اتمام حجت بر بنی اسرائیل ...582
حب دنیا و انحراف از مسیر حق ...583
آیات 214 - 220 ...586
لغات ...587
ترجمه ...588
تفسیر اهل بیت عليهم السلام...589
بهشت همراه با سختی هاست ...589
احکام انفاق ...591
وجوب جهاد و قتال ...593
قتال در ماه های حرام ...595
ایمان هجرت جهاد ...598
حرمت شراب و قمار...599
مراعات ایتام ...604
آیات 221 - 230 ...608
لغات ...609
ترجمه ...610
تفسير اهل بيت عليهم السلام...611
ازدواج با زنان اهل کتاب ...611
احکام بهره گیری از همسران ...615
احکام اصلاح بين مردم...620
احكام «ایلاء» ...622
احکام طلاق ....623
اقسام طلاق و احکام رجوع
احکام زن سه طلاقه ...627
آیات 231 - 237 ...633
لغات ...534
ترجمه ...635
تفسیر اهل بیت عليهم السلام...637
ص: 15
احکام طلاق رجعی ...537
از ازدواج مجدد زن ها جلوگیری نکنید ...639
احکام رضاع و دوران شیرخوارگی اطفال ...641
عده زنان شوهر مرده...643
احکام طلاق قبل از دخول ...646
آیات 238 - 245...648
لغات ...648
ترجمه ...648
تفسير اهل بیت عليهم السلام...650
مواظبت بر نمازها ...650
احکام نماز خوف ...652
ازدواج بعد از فوت همسر...654
فرار از مرگ سودی ندارد ...656
پاداش قرض به خدا...658
آیات 246 - 252...661
لغات...662
ترجمه ...663
تفسير اهل بیت عليهم السلام...664
گناه زیاد و سلطه ظالم ...664
ماجرای طالوت وجالوت و تابوت ...664
خداوند به خاطر خوبان بلا را از گنهکاران برطرف می کند ...671
آیات 253 - 257...673
لغات ...673
ترجمه ...674
تفسیر اهل بیت عليهم السلام..675.
فضیلت پیامبر اسلام بر سایر پیامبران عليهم السلام...675
درجات انفاق و بهترین آن ها ...678
آثار و برکات خواندن آية الكرسي...679
ولایت الله و یا ولایت شیطان ...683
ص: 16
آیات 258 - 264...689
لغات ...690
ترجمه ...691
تفسير اهل بیت عليهم السلام...692
احتجاج ابراهیم عليه السلام با نمرود ...692
نمونه ای از قیامت و معاد ...694
نمونه دیگری از قیامت و زنده شدن مردگان ...700
درجات انفاق ...703
انفاق مقبول وغير مقبول ...705
آیات 265 - 271...709
لغات ...710
ترجمه ...711
تفسیر اهل بيت عليهم السلام...712
نمونه ای از انفاق نیک و خالص ...712
بهترین را برای خدا بدهید ...713
وعده خدا و وعده شيطان ...715
خیر فراوان ...717
صدقات پنهان و صدقات آشکار...719
آیات 272 – 281...720
لغات ...721
ترجمه ...721
تفسير اهل بیت عليهم السلام...723
انفاق به فقرای عفيف ...723
آثار انفاق ...725
حرمت ربا بعد از بیان ...727
فرق بین ربا و صدقات ...729
توبه و یا جنگ با خدا! ...730
آخرین آیه ای که بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد ...735
آیات 282 - 286 ...738
ص: 17
لغات ...739
ترجمه ...740
تفسیر اهل بیت عليهم السلام...741
احکام دین و بدهکاری ...741
فضیلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بر پیامبران گذشته ...746
سلام مرا به آن سید ولی برسان ...769
ص: 18
پس از نوشتارهای پیشین در فکر فرو رفتم و با خود گفتم: عمر گذشت و قوا رو به تحلیل رفت و تو از قرآن که ثقل اکبر بود غافل شدی و بی بهره ماندی. خوب بود به قرآن نیز توجه می کردی و از دریاهای بی منتهای نورانی آن استفاده می نمودی و بهره هایی می بردی؟
از سویی دیدم بحمد الله تفسیرهای فراوانی برای قرآن نوشته شده است و بنده بی بضاعت چیز تازه ای ندارم، و از خداوند با توسلات به حضرات معصومین عليهم السلام. درخواست نمودم تا مرا از کتاب خود بهره مند نماید و برای عموم مردم تفسیری بنویسم و از خداوند نیز استمداد کردم که تا پایان این تفسیر به من مهلت بدهد و اثری در نوشتارم قرار دهد تا مردم از آن استفاده کنند. از این رو خداوند به فکر من انداخت که آیات قرآن را با سخنان اهل البيت عليهم السلام. تفسیر نمایم و نظر هیچ مفسری را جز در موارد ضروری دخالت ندهم. پس با استمداد از خداوند شروع نمودم.
و در ذیل همه آیات، روایاتی را یافتم که آیات قرآن را از جهت مفهوم و اسرار و بطون و شأن نزول و ذکر فضائل محمد و آل محمد - صلوات الله عليهم اجمعین - ومثالب دشمنانشان و مسائل اخلاقی و اعتقادی و فقهی و تاریخی و غیره روشن می نماید و در حد استفاده عموم ابهامی باقی نمی گذارد، بلکه باید بگویم روایات معصومین عليهم السلام. در ذیل برخی از آیات به قدری فراوان است که ناچار باید
ص: 19
خلاصه ای که حاوی همه آنهاست بیان شود تا از ملالت و تطويل پرهیز شده باشد.
لازم به ذکر است که در برخی از موارد همان گونه که اشاره شد ایجاب می نمود که به طور اختصار نظر برخی از اعلام از مفسرین بزرگوار مانند علی بن ابراهیم قمی، عیاشی، طبرسی، فیض کاشانی، طباطبایی و غیرهم را نیز در متن و یا پاورقی ذکر نمایم، رضوان الله علیهم اجمعین. و قبل از ترجمه آیات، لغات هر بخش را به فارسی ترجمه نمایم و ترجمه آیات را در حد امکان آمیخته به تفسیر نمایم و به نظر رسید که این شیوه علاوه بر سهولت کار، نویسنده را از خطر تفسیر به رأی دور می نماید و در ذائقه مردم نیز شیرین تر می باشد.
ولله الحمد أوّلاً وآخراً.
24 رجب 1433 ه- ق
خادم اهل البيت عليهم السلام.
سید محمد حسینی بهارانچی (سید قاسم)
ص: 20
خداوند کتاب آسمانی خود را بسیار زیبا توصیف نموده و در آیه ای آن را برای مردم، هادی و بیّنات و فرقان معرفی نموده و می فرماید: «هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ»(1).
و در آیه دیگری، آن را هدایت و بیان و موعظه معرفی نموده و می فرماید: «هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ »(2).
و در آیه ای تبیان کل شیء وهدایت و رحمت و بشارت معرفی نموده و می فرماید: «وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ»(3).
و در آیه ای آن را برهان و نور مبین معرفی نموده است و می فرماید: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُبِينًا»(4).
و در آیه ای آن را نور و کتاب مبین و هادی به بهشت و نجات دهنده از ظلمات و صراط مستقیم معرفی نموده و می فرماید:« قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ *
ص: 21
يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ »(1).
و در آیه ای آن را موعظه و شفای صدور نامیده و می فرماید: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ »(2).
و در آیات فراوان دیگری قرآن را وسیله نجات و هدایت و بیان کننده هر خیری و هر امری معرفی نموده و می فرماید:«وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ»(3) ویا می فرماید : «وتِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ» (4).و تفسیر این آیات در جای خود بیان خواهد شد، اکنون مجال آن نیست.
در روایات و سخنان معصومین علیهم السلام نیز قرآن بهتر از هر چیزی معرفی شده است که به برخی از آن ها اشاره می شود:
1. رسول خدا صلی الله علیه و آله قرآن را به همراه با عترت و اهل بیت خود - دستگیره نجات امت معرفی نموده و در حدیث متواتر و مسلمی که شیعه و اهل تسنن نقل نموده اند می فرماید: «إِنِّي تَارِكُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي ، مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَبَداً عَلَىَّ الۡحَوۡضِ »(5).
مؤلف گوید: حدیث فوق از نظر معنا بين خاصه و عامه تواتر قطعی دارد، گرچه در الفاظ آن مختصر اختلافی وجود دارد و در برخی از روایات این گونه نقل شده که
ص: 22
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: « إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ : الثَّقَلَ الأَكبَرَ وَالثَّقَلَ الأَصغَرَ، فَأَمَّا الأَكبَرُ فَكِتابُ رَبّي، وأمَّا الأَصغَرُ فَعِترَتي أهلُ بَيتي، فَاحفَظوني فيهِما؛ فَلَن تَضِلّوا ما تَمَسَّكتُم بِهِما.»(1)
یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من دو چیز گرانسنگ و گران بها را بعد از خود بین شما می گذارم، یکی ثقل اکبر و دیگری ثقل اصغر، اما ثقل اکبر کتاب پروردگار من است و اما ثقل اصغر عترت و اهل بیت من هستند، پس شما به خاطر من آن دو را حفظ کنید و تا زمانی که به آن دو تمشک کنید [و از آنان پیروی نمایید] هرگز گمراه نخواهید شد.
2. رسول خدا صلی الله علیه و آله قرآن را هادی و نجاتبخش و روشنگر حقایق و وسیله نجات از انحراف و ظلمت های جهل و نادانی و راهنمای بهشت و... معرفی نموده و می فرماید:
أیّها النَّاسِ ، إنّکم فی دَارِ هدنه ، وَ أَنْتُمْ علی ظَهْرِ سَفَرٍ ، وَ السیر بکم سریع ، وَ قَدْ رأیتم اللیل وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ یبلیان کلّ جدید ، وَ یقرّبان کلّ بعید ، وَ یأتیان بکلّ مَوْعُودِ ، فَأَعِدُّوا الْجَهَازَ لِبُعْدِ الْمَجَازِ . قَالَ : فَقَامَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ فَقَالَ : یا رَسُولَ اللَّهِ ، وَ مَا دَارَ الهدنه ؟ قَالَ : دَارُ بَلَاغٍ وَ انْقِطَاعَ ، فَإِذَا الْتَبَسَتْ علیکم الْفِتَنِ کقطع اللیل الْمُظْلِمِ فعلیکم بِالْقُرْآنِ ، فَإِنَّهُ شَافِعُ مُشَفَّعُ وَ مَاحِلُ مُصَدَّقُ ، وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إلی الجنه ، وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إلی النَّارِ ، وَ هُوَ الدلیل یدلّ علی خیر سبیل ، وَ هُوَ کتاب فیه تفصیل وَ وَ بیان وَ تحصیل ، وَ هُوَ الْفَصْلُ لیس بِالْهَزْلِ ، وَ لَهُ ظَهْرُ وَ بَطْنُ ، فَظَاهِرُهُ حکم وَ بَاطِنُهُ عَلِمَ ، ظَاهِرُهُ أنیق ، وَ بَاطِنُهُ عَمیقٌ لَهُ نُجُومُ وَ علی نُجُومِهِ نُجُومُ لَا تحصی عَجَائِبُهُ وَ لَا تبلی غَرَائِبُهُ فِيهِ مَصَابِيحُ الْهُدَى وَ مَنَارُ الْحِكْمَةِ وَ دَلِيلُ عَلَى الْمَعْرِفَةِ لِمَنْ عَرَفَ الصِّفَةَ فَلْيَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ وَ لْيَبْلُغِ الصِّفَةَ نَظَرُهُ يَنْجُ مِنْ عَطَبٍ وَ يَتَخَلَّصْ مِنْ نَشَبٍ فَانِ التَّفَكُّرَ حَيَاةُ قَلْبِ البصیر کما يَمْشِي الْمُسْتَنِيرُ فِي الظُّلُمَاتِ بِالنُّورِ فَعَلَيْكُمْ بِحُسْنِ التَّخَلُّصِ وَ قِلَّةِ التَّرَبُّصِ»(2).
ص: 23
یعنی: ای مردم، شما در دار هدنه و صلح و آرامش و در راه سفر آخرت هستید و سریع به مقصد خود خواهید رسید، چراکه شما می بینید، شب و روز و سیر خورشید و ماه هر تازه ای را کهنه و هر دوری را نزدیک می کنند و هر موعودی را به وجود می آورند، پس شما برای سفر دور و دراز خود توشه آماده کنید.
مقداد عرضه داشت: یا رسول الله، مقصود از دار هدنه و صلح و آرامش چیست؟ فرمود: داری است که به نهایت می رسد و تمام می شود، پس هرگاه فتنه هایی مانند تاریکی شب، امر را بر شما مشتبه ساخت [و ندانستید که چه باید بکنید] بر شما باد به تمسک به قرآن، چرا که قرآن شفاعت کننده ای است که شفاعت او مقبول است و خصومت کننده ای است که ادعای اوپذیرفته است، و هر کس قرآن را جلوی خویش قرار بدهد [و از او پیروی نماید] قرآن او را به بهشت می رساند، و هر کس قرآن را پشت سر اندازد [و با آن مخالفت کند] قرآن او را به طرف دوزخ سوق می دهد. سپس فرمود:
قرآن راهنمایی است که اهل خود را به بهترین راه هدایت می نماید؛ و کتابی است دارای تفصیل و بیان او حق را از باطل جدا می سازد و حقایق را روشن می کند و باطل در آن راه پیدا نمی کند، قرآن را ظاهری و باطنی است، ظاهر آن حکم الهی است و باطن آن علم و دانش است، ظاهرش زیبا و باطنش عمیق است و از فهم عموم دور است آسمانش را ستارگانی است و بر بالای ستارگانش ستارگان دیگری است، عجایب آن قابل شمارش نیست و غرایب و شگفتی هایش کهنه نمی شود، چراغ هایی از هدایت در آن نهفته است و مشعل های حکمت آن فروزان است و آن دلیل و راهنمای معرفت و خداشناسی است، برای کسی که به حقیقت آن آشنا شود.
بنابراین باید کاوشگران، دیده خود را بگشایند و متفکران فکر خود را به کار
ص: 24
بگیرند تا از هلاکت نجات یابند و از افتادن در بیچارگی ها و هلاکت ها خلاص شوند، چرا که تفکر و اندیشه، مایه زندگی دل های بیناست، چنان که روشنایی، انسان ها را از تاریکی نجات می دهد، پس بر شما باد که به نیکی و مراقبت از دنیا بگذرید و کمتر به دنیا پایبند باشید و دنیا را برای خود جایگاه باقی ندانید].
مؤلف گوید: مع الأسف، قرآن آن گونه که باید بین ما مورد توجه باشد، مورد توجه نیست و آن گونه که رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم را ترغیب به قرآن نموده است، به آن توجه نمی شود. از این رو خداوند نگرانی رسول خود را درباره قرآن بیان نموده و می فرماید: «وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا »(1).
3. امام باقر علیه السلام نیز می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من نخستین کسی هستم که در قیامت بر خدای عزیز جبار وارد می شوم و سپس کتاب خدا و اهل بیت من وارد می شوند و تا این که امت من وارد می شوند، و من از امت خود سؤال خواهم نمود: شما با کتاب خدا و اهل بیت من چه کردید؟ (2)
4. آری، رسول خدا صلی الله علیه و آله که از دنیا رحلت نمود مردم قرآن و اهل بیت و عترت پیامبر را کنار گذاردند و به هوس های دنیایی خود روی آوردند و چون اهل البيت علیهم السلام را کنار زدند قرآن را نیز کنار زدند و ندانستند که قرآن از اهل البيت علیهم السلام جدا نمی شود و فکر کردند، قرآن تنها، آنان را نجات می دهد، از این رو گفتند: «حسبنا کتاب الله» و این اساس انحراف و گمراهی آنان بود و تا
ص: 25
کنون نیز از این معنا غافل مانده اند، و به همین علت امام صادق علیه السلام فرمود: به خدا سوگند هرگز امامت و خلافت حق آل ابی بکر و عمر و بنی امیه [و...] نیست و در نسل آنان و طلحه و زبیر نخواهد ماند، چراکه آنان کتاب خدا قرآن را کنار زدند و سنت های رسول خدا را باطل نمودند و احکام خدا را تعطیل کردند، در حالی که رسول خدا فرمود: قرآن مردم را هدایت می کند و از گمراهی و از کوری [و جهالت ] نجات می دهد و از لغزش ها حفظ می کند، و آن نوری است که تاریکی ها و بدعت ها را برطرف می نماید و مردم را از هلاکت حفظ می نماید و از گمراهی ها و فتنه ها نجات می دهد، و آنان را از دنیا به آخرت و به بهشت می رساند و سبب کمال دین شما می شود. تا این که فرمود: احدی از قرآن دور نشد [و به سراغ مرام های دیگر نرفت ]جز آن که به سوی آتش رفت. (1)
5. قرآن همان گونه که گذشت - برای مؤمنان و متیقن و صاحبان قلب های پاک و افراد مستقیم - هادی و نور و رحمت و برهان و ذکر و بیان و شفا و نجاتبخش و حافظ و صراط مستقیم و حق مبین و سبيل الله و راهنمای بهبهشت و زیباترین مخلوق خداست و کسی که اهل قرآن و عامل به آن باشد از هیچ چیزی هراس نخواهد داشت، از این رو امام سجاد علیه السلام می فرماید: «لومات مِنْ بَيْنِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا اسْتَوْحَشْتُ ، بَعْدَ أَنْ يَكُونَ الْقُرْآنُ مَعِي . وَ کان علیه السلام إِذَا قَرَأَ « مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ » یُکَرِرُهَا حَتَّیِ
ص: 26
کاد أَنْ يَمُوتَ»(1).
یعنی: اگر همه مردم از مشرق تا مغرب بمیرند من هراس و وحشتی پیدا نمیکنم بعد از آن که قرآن همراه من باشد. زهری گوید: عادت آن حضرت این بود که چون جمله «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ »را قرائت می نمود، آن را به قدری تکرار می کرد که نزدیک بود نفس او قطع شود و از دنیا برود.
6. قرآن شفای قلب ها و هر بیماری جسمی می باشد و در روایات آمده که هر کس قرآن او را شفا ندهد، چیز دیگری او را شفا نخواهد داد. از این رو امام صادق علیه السلام از پدران خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که آن حضرت به کسی که بیماری سینه داشت فرمود: از قرآن شفا بگیر، چرا که خداوند می فرماید: «وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ»(2).(3)
همان گونه که می فرماید:«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ »(4).
تفسیر در لغت: «کشف الغطاء عن وجه المراد» است یعنی پرده برداشتن از مراد
متکلم است.
و در اصطلاح بیان مراد و مقصود از آیه قرآن است.
قبل از هر چیزی باید توجه نمود که آیات قرآن بلکه سخنان معصومین علیهم السلام را در موارد اجمال و تشابه - بدون مراجعه به سخنان آن بزرگواران و دقت در بیان و اعتبار آن ها نباید کسی به فکر و رأی و سلیقه شخصی خویش معنا کند وگرنه 1
ص: 27
مصداق روایات تفسیر به رأی خواهد بود و با این بیان کیفر کسانی که قرآن را پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله بدون مراجعه به اهل البيت علیهم السلام با فکر خود تفسیر نموده اند و هنوز نیز گرفتار آن هستند و توجه ندارند روشن می شود.
مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان گوید: « واعلم أنه قد صح عن النبي صلی الله علیه و آله و عن الأئمة علیهم السلام أن تفسير القرآن لا يجوز إلا بالأثر الصحيح و النص الصريح».
سپس گوید: اهل سنت از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده اند که فرمود: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْيِهِ فَأَصَابَ لَمْ يُؤْجَرْ وَ أَخْطَأَ». (1)یعنی، هرکس قرآن را با رأی و فکر خود تفسیر کند گرچه به حق تفسیر کرده باشد خطا کرده است.
زراره گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: «ليس شيء أبعد من عقول الرجال من تفسير القرآن»(2) یعنی هیچ چیزی دورتر از عقول مردم، از تفسیر قرآن نیست [و تفسیر قرآن از هر چیزی دورتر از عقول مردم است] تا این که فرمود: [بسا] اول آیه درباره چیزی نازل شده است، و وسط آن درباره چیزی و آخر آن درباره چیز دیگری است. سپس فرمود: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ».
مؤلف گوید: امام باقر علیه السلام می خواهد بفرماید: تفسیر قرآن را از پاکانی مانند اهل البيت علیهم السلام باید بگیرید.
هشام بن سالم گويد: امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که قرآن را به رأی خود تفسیر کند و به حق تفسیر کرده باشد پاداشی نخواهد داشت و اگر خطا نموده باشد گناهکار خواهد بود.(3)
امام باقر علیه السلام فرمود: آنچه را می دانید [و از منبع صحیح گرفته اید] بگویید و آنچه1
ص: 28
را نمی دانید، بگویید: «الله أعلم» چرا که [بسا] شخصی آیه ای را معنا می کند و به واسطه آن بیش از فاصله بین زمین و آسمان سقوط می نماید.(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: «... مَن فَسَّرَ [بِرَأيِهِ] آيَةً مِن كِتابِ اللّهِ فَقَد كَفَرَ» (2)
و فرمود: «ما ضَرَبَ رَجُلٌ القُرآنَ بَعضَهُ بِبَعضٍ إلّاكَفَرَ».(3)
و از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْيِهِ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ ».(4) یعنی هرکس قرآن را با رأی و فکر خود تفسیر نماید، باید جایگاه خود را در آتش قرار بدهد.
از روایات فوق و نظایر آن ها استفاده می شود که در آیات متشابه و مجمل باید به مبینین و مفسرین واقعی قرآن مراجعه نمود و نباید کسی از پیش خود در تفسیر قرآن چیزی بگوید و اگر روایت و اثری از آنان نبود باید بگوید: «الله أعلم» و از خود سخنی نگوید و به این معنا در قرآن نیز اشاره شده است و خداوند در آیه 7 آل عمران می فرماید: ««هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ ...»یعنی اوست خدایی که این کتاب را بر تو فروفرستاد، برخی از آیات آن محکم و صریح و روشن است و آنها اساس این کتابند و برخی از آیات آن متشابه او تأويل پذیر است و کسانی که انحراف فکری دارند، برای فتنه جویی به دنبال تأويل [و دلخواه خود] هستند و از آیات متشابه
ص: 29
پیروی می کنند، در حالی که تأویل این آیات را جز خداوند و راسخان در علم [یعنی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و اوصیای او علیهم السلام]کسی نمی داند...
در ذیل این آیه روایات متواتری در کتب خاضه [بلکه عامه] نقل شده که تأويل و تفسیر و مجمل و متشابه و ناسخ و منسوخ و عام و خاص قرآن، تنها نزد ائمه اهل البيت علیهم السلام است و قرآن را باید از آنان اخذ نمود و آنان منابع وحی و علوم قرآنند و جز آنان کسی به اسرار قرآن آگاه نیست، اکنون به روایات فریقین در تفسیر این آیه توجه می کنیم تا حقیقت برای ما روشن شود.
انس بن مالک گويد: رسول خدا صلی الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود: یا علی! تو باید مردم را به تأويل قرآن آگاه سازی. امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه داشت: یا رسول الله ! من چگونه باید رسالت شما را بعد از شما به مردم ابلاغ نمایم؟ فرمود: تو باید تأويل قرآن را برای مردم بیان کنی [و به آن عمل نمایی].
اسحاق بن عمار گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: برای قرآن تأويل هایی است و زمان برخی از آنها آمده و زمان برخی خواهد آمد و هرگاه در زمان های یکی از امامان تأویلی باشد او آن را می داند.
داود بن جعفر گوید: شخصی در مکه به حضرت ابی الحسن [موسی بن جعفر علیه السلام]گفت: آیا شما کتاب خدا را تفسیر می کنی بدون آن که از کسی شنیده باشی؟! حضرت کاظم علیه السلام فرمود: قرآن قبل از آن که به دست مردم برسد بر ما نازل شده و قبل از آن که بر آنان تفسیر شود برای ما تفسير شده و ما حلال و حرام و ناسخ و منسوخ آن را می دانیم و ما می دانیم که هر آیه ای در چه شبی و درباره چه کسی نازل شده است و ما حكماء الله روی زمین هستیم...(1)
سیف بن عمیره گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: راسخون في العلم ما هستیم و ما
ص: 30
هستیم که تأويل قرآن را می دانیم.(1)
برید بن معاویه گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: آیا مقصود از آیه ««بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ»شمایید؟ فرمود: جز ما چه کسانی می توانند باشند؟!(2)
سماعة بن مهران گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند حلال و حرام دین و تأويل قرآن را به رسول خدا صلی الله علیه و آله تعلیم نمود و رسول خدا صلی الله علیه و آله علوم خود را کلّاً به على علیه السلام تعلیم کرد.(3)
امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود از «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ » ما هستیم و على علیه السلام اول ما می باشد.(4)
امام باقر و امام صادق علیهما السلام فرموده اند: مقصود از آیه «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا » ما هستیم و خداوند فقط ما را اراده نموده است .(5)
امام باقر علیه السلام نیز در تفسر آيه «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ ...» فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله افضل راسخون در علم است، [و پس از او ما هستیم راسخون در علم].(6)
و در تفسیر آیه «وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ»فرمود: مقصود از «أولى الأمر» ائمه معصومین [ علیهم السلام]
هستند.(7)
ص: 31
اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ... هرچه شما بخواهید در قرآن موجود است و اگر می خواهید از من سؤال کنید.(1)
مؤلف گوید: از مناظرات امیرالمؤمنین و ائمه دیگر به ویژه مناظرات امیرالمؤمنین و امام صادق و امام رضا علیهم السلام نیز استفاده می شود که علم به اسرار و تفسیر و تأويل قرآن نزد آنان بوده است و دیگران مانند علمای اهل سنت و خلفای بنی امیه و بنی مروان و بنی عباس و سایر مردم از آنان استفاده می کرده اند و ما در کتاب امام صادق و کتاب شهید خراسان و کتاب رهبران معصوم برخی از آنها را نقل نموده ایم.
همان گونه که از آیات و روایات گذشته استفاده شد و همه مفسرین شیعه نیز بر آن اتفاق دارند، در آیات مجمل و متشابه باید از بیانات معصومین علیهم السلام استفاده نمود و راه دیگری وجود ندارد که مفسر بتواند به اسرار و معانی این آیات پی ببرد و از تفسیر به رأی پرهیز نماید، مفسرین شیعه نیز در مقدمه تفاسیر خود به این معنا اشاره نموده اند و لكن مع الأسف دیده می شود که برخی از مفسرین نظر شخصی خود را نیز خواه موافق روایات و یا مخالف آن ها بیان می کنند و یا تفسیر روایی را در پایان ذکر می نمایند و یا نظرات مفترين عامه و خاصه را در ردیف تفسیر روایی بیان می کنند بلکه نظرات کسانی مانند عکرمه وقتاده و ضحاک و مقاتل وفخر رازی و سیوطی و امثال آن ها را که بعضا نزد خود اهل سنت كذاب و جقال شمرده شده اند را در ردیف نظر امام باقر و امام صادق و ائمه دیگر علیهم السلام قرار می دهند در حالی که ائمه علیهم السلام به ما فرموده اند: «اگر اثری از ما نیافتید توقف کنید و علم قرآن را
ص: 32
فقط از ما بگیرید و اگر آیه ای را که اجمال و تشابه دارد] از غير طريق ما تفسیر کرده باشید کافر و یا گنهکار شده اید». بنابراين اكثر تفاسیر دور از این خطا نیستند والله هو المسدّد و الهادي للصواب ولا حول ولا قوّة إلّا بالله العليّ العظيم
برخی نیز در این اواخر به نکته پردازی مشغول شده و از بیان روایات در ذیل آیات غافل مانده اند در حالی که همه می دانند، همان گونه که قرآن نور وهادی و مبین حقایق است، روایات معصومین علیهم السلام نیز نور و مبین اسرار قرآن است و هیچ سخن دیگری همتای آن ها نخواهد بود. از سویی امام صادق علیه السلام فرمود: اگر سخنان ما را بگیرید من ضامن نجات شمایم و اگر آنها را ترک کنید گمراه و هلاک خواهید شد « فَإِن أخَذتُم بِها رَشَدتُم ونَجَوتُم، وإن تَرَكتُموها ضَلَلتُم وهَلَكتُم، فَخُذوا بِها وأَنَا بِنَجاتِكُم زَعيمٌ»(1).
در کتاب لألى الأخبار از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: «القُرآنَ مَأدُبَةُ اللّهِ ؛ فَتَعَلَّموا مِن مَأدُبَتِهِ ما استَطَعتُم»(2) یعنی قرآن، خوان [و سفره] گسترده خداوند است و شما تا می توانید از علوم آن بهره بگیرید.
و در حدیث دیگری از امیرالمؤمنین نقل شده که فرمود: «مَنْ تَعَلَّمَ الْقُرْآنَ وَ تَوَاضَعَ فِی الْعِلْمِ وَ عَلَّمَ عِبَادَ اللَّهِ وَ هُوَ یُرِیدُ بِهِ مَا عِنْدَ اللَّهِ لَمْ یَکُنْ فِی الْجَنَّهِ أَحَدٌ أَعْظَمُ ثَوَاباً مِنْهُ وَ لَا أَعْظَمُ مَنْزِلَهً مِنْهُ وَ لَمْ یَکُنْ فِی الْجَنَّهِ مَنْزِلَهٌ وَ لَا دَرَجَهٌ رَفِیعَهٌ وَ لَا نَفِیسَهٌ إِلَّا کَانَ لَهُ فِیهَا أَوْفَرُ النَّصِیبِ وَ أَشْرَفُ الْمَنَازِلِ».(3)
ص: 33
یعنی: کسی که علوم قرآن را فرا بگیرد و در راه تعلم قرآن متواضع و فروتن باشد و سپس قرآن را به بندگان خدا بیاموزد و هدف او پاداش خدا باشد، ثواب و منزلت کسی در بهشت بالاتر از او نخواهد بود و در بهشت منزل و درجه ای بالاتر از درجه او نخواهد بود، جز آن که او در بالاترین جایگاه آن قرار خواهد داشت.
امام سجاد علیه السلام فرمود: «مَنْ تَعَلَّمَ مِنْهُ [اي من القرآن] حَرْفاً ظَاهِراً كَتَبَ اللَّهُ لَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ وَ محى عَنْهُ عَشْرَ سَيِّئَاتٍ وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرَ دَرَجَاتٍ » ثُمَّ قَالَ علیه السلام: « لَا أَقُولُ كُلِّ آيَةٍ وَ لَكِنْ كُلْ حَرْفِ بَاءٍ أَوْ تَاءٍ أَوْ شِبْهِهِمَا». یعنی: هر کس در ظاهر حرفی از قرآن را بیاموزد، خداوند ده حسنه برای او می نویسد و ده گناه از نامه عمل او پاک می کند و ده درجه به درجات او می افزاید. سپس فرمود: نمی گویم این ثواب ها برای یادگرفتن یک آیه از قرآن است، بلکه می گویم: برای یادگرفتن هر حرفی مانند «باء» و « تاء» و امثال اینها چنین ثوابی خواهد بود.(1)
از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: «مَنْ عَلَّمَ وَلَدَهُ الْقُرْآنَ فَکَأَنَّمَا حَجَّ الْبَیْتَ عَشَرَهَ آلَافِ حِجَّهٍ وَ اعْتَمَرَ عَشَرَهَ آلَافِ عُمْرَهٍ وَ أَعْتَقَ عَشَرَهَ آلَافِ رَقَبَهٍ مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ وَ غَزَا عَشَرَهَ آلَافِ غَزْوَهٍ وَ أَطْعَمَ عَشَرَهَ آلَافِ مِسْکِینٍ مُسْلِمٍ جَائِعٍ وَ کَأَنَّمَا کَسَی عَشَرَهَ آلَافِ عَارٍ مُسْلِمٍ وَ یُکْتَبُ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ عَشْرُ حَسَنَاتٍ وَ یُمْحَی عَنْهُ عَشْرُ سَیِّئَاتٍ وَ یَکُونُ مَعَهُ فِی قَبْرِهِ حَتَّی یُبْعَثَ وَ یَثْقُلُ مِیزَانُهُ وَ یُجَاوَزُ بِهِ عَلَی الصِّرَاطِ کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ وَ لَمْ یُفَارِقْهُ الْقُرْآنُ حَتَّی یَنْزِلَ بِهِ مِنَ الْکَرَامَهِ أَفْضَلَ مَا یَتَمَنَّی».(2)
روایات فراوانی درباره فضیلت تلاوت قرآن و ختم آن، و قرائت از روی مصحف، و در نماز و ایستاده و نشسته و با صدای زیبا و حزین و با ترتیل و توجه و تدبر در
ص: 34
معانی آیات وارد شده است و ما آن روایات را در کتاب «در پناه قرآن» جمع آوری نمودیم و اکنون به برخی از آنها اشاره می کنیم.
مرحوم کلینی در کتاب کافی از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود: «مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ قَائِماً فِی صَلَاتِهِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ مِائَهَ حَسَنَهٍ وَ مَنْ قَرَأَ فِی صَلَاتِهِ جَالِساً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ خَمْسِینَ حَسَنَهً وَ مَنْ قَرَأَ فِی غَیْرِ صَلَاتِهِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ عَشْرَ حَسَنَاتٍ».(1)
یعنی: کسی که قرآن را در حال ایستاده در نماز خود بخواند خداوند به هر حرفی يکصد حسنه برای او می نویسد و کسی که در نماز نشسته قرآن بخواند خداوند به هر حرفی پنجاه حسنه برای او می نویسد و اگر در غیر نماز قرآن بخواند خداوند به هر حرفی ده حسنه برای او می نویسد.
ابوحمزه ثمالی گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: کسی که قرآن را در یک هفته از جمعه تا جمعه و یا بیشتر از آن در مه ختم کند و پایان آن جمعه باشد، برای او پاداش خواندن قرآن از نخستین جمعه دنیا تا آخرین جمعه آن نوشته می شود و اگردر سایر روزها نیز چنین کند همین پاداش را خواهد داشت.(2)
امام باقر علیه السلام فرمود: هر کس در نماز ایستاده قرآن بخواند خداوند به اندازه هر حرفی یکصد حسنه به او پاداش می دهد. و اگر در نماز نشسته قرآن بخواند خداوند به اندازه هر حرفی پنجاه حسنه به او می دهد و اگر در غیر نماز قرآن بخواند به اندازه هر حرفی خداوند ده حسنه به او می دهد.(3)
آداب قرائت، بر دو قسم است، آداب ظاهری و آداب باطنی.
ص: 35
آداب ظاهری قرائت چند چیز است: 1. با طهارت و وضو قرآن بخواند؛ 2. با ادب و احترام قرآن بخواند؛ 3. با طمأنینه و حفظ حرمت قرآن، قرائت کند؛ 4. با ترتیل و شمرده قرآن بخواند چنان که خداوند می فرماید: «وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا »؛ (1)5. با حالت حزن و سوز قرآن بخواند؛ 6. قبل از شروع در قرائت استعاذه کند [و أعوذ بالله من الشيطان الرجیم بگوید]؛ 7. پس از فراغ از قرائت بگوید: «صدق الله العلي العظيم و بلغ رسوله الكريم، اللهم انفعنا به و بارك لنا فيه و الحمد لله رب العالمين».
آداب باطنی قرائت نیز چند چیز است:
1. تأمل در آیات قرآن همان گونه که خداوند می فرماید: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»؛ 2. تأمل در عظمت فرستنده قرآن؛ 3. پی بردن به عظمت قرآن و اعجاز آن؛ 4. لذت بردن از معنویت و شیرینی قرآن؛ 5. سعی در عمل به قرآن و پیروی از دستورات این کتاب آسمانی.
مؤلف گوید: برخی از مفسرین مقدمات زیادی برای شروع در تفسیر بیان نموده اند و ما به همین مختصر اکتفا نمودیم چراکه آن مقدمات در ذیل آیات، مورد بحث قرار خواهد گرفت، مانند اعجاز قرآن، تمسک به قرآن، انحصار اسرار قرآن به خاندان وحی، نزول اکثر قرآن درباره اهل البيت علیهم السلام، معنای آیات مجمل و متشابه قرآن، معنای تفسیر به رأی، عدم تحریف قرآن، معنای تبیان کل شیء بودن قرآن، معنای بطون و معانی فراوان آیات، كيفيت نزول قرآن، تمثل قرآن در قیامت و مهجوریت قرآن بین مسلمانان به ویژه بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله؛ از
ص: 36
این رو از بیان و تفصیل آن مقدمات صرف نظر شد.
از خداوند توفيق قرائت و تدبر و لذت بردن از قرآن را خواهانیم. از او می خواهیم، ما را از قرآن و عترت رسول خود صلی الله علیه و آله جدا نفرماید و تا زنده هستیم همواره از آنها پیروی کنیم و بهره مند باشیم، تا هرگز گمراه نشویم، چراکه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: (...مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَبَداً) یعنی تا زمانی که شما به قرآن و عترت تمشک و توسل جویید و از آن ها پیروی کنید هرگز گمراه نخواهید شد.
از سویی روایات مسلم و متواتری به ما رسیده است که قرآن و عترت دو شفيع ما در قیامت خواهند بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله در قیامت از امت خود نسبت به آنها سؤال خوهد نمود و همان گونه که گذشت ما نباید هیچ دانشی را مقدمبردانش قرآن و عترت بدانیم، چراکه هرحقیقتی در این دو نور الهی موجود است؛ و کسی که چیزی را بر قرآن و عترت رسول خدا صلی الله علیه و آله مقدم کند در گمراهی قدم گذارده و قرآن او را به دوزخ سوق خواهد داد.
امام صادق علیه السلام فرمود: «شَرِّقُوا أَوْ غَرِّبُوا فِيهِ الْعِلْمُ عِنْدَنَا ...» یعنی اگر به شرق و غرب عالم بروید چیزی به دست نمی آورید، چراکه علوم الهی نزد ما نهفته است.
مؤلف گوید: به خدا پناه می بریم که رسول خدا صلی الله علیه و آله در قیامت از ما به درگاه خداوند شکایت نماید و بفرماید: «يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا»(1).
جابر گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: قرآن در قیامت در زیباترین شکل می آید و چون مسلمانان او را می بینند، می گویند: این مرد از ماست؛ و چون پیامبران او را می بینند می گویند: او از ماست، و چون ملائکه مقرب خداوند او را می بینند،
ص: 37
می گویند: او از ماست، تا این که قرآن مقابل خدای رب العزة می ایستد و می گوید: خدایا! فلانی فرزند فلانی در روزهای گرم و شب های دنیا مرا تلاوت می نمود ... پس خداوند به قرآن می فرماید: «أَدْخِلْهُمُ الْجَنَّةَ عَلَى مَنَازِلِهِمْ » و قرآن به مؤمن می گوید: « اقْرَأْ وَ ارقَة » یعنی قرآن را بخوان و خود را به درجات بهشتی برسان. پس مؤمن قرآن می خواند و به درجات بهشتی می رسد و هر کسی در آن روز، به اندازه بهره ای که از قرآن برده است به درجه خود می رسد.(1)
يونس بن عمار می گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: روز قیامت برای هر کسی سه دفتر وجود دارد: 1. دفتر نعمت های الهی، 2. دفتر حسنات و اعمال خير، 3. دفتر گناهان. پس دفتر حسنات مقابل دفتر نعمت ها قرار می گیرد و نعمت های خدا همه حسنات را احاطه می کند و دفتر گناهان باقی می ماند و مؤمن را برای حساب احضار می کنند و به او می گویند: حسنات و اعمال نیک تو در مقابل نعمت ها قرار گرفت، اکنون برای گناهان خود چه داری؟ پس قرآن با زیباترین صورت مقابل مؤمن حاضر می شود و می گوید: خدایا من قرآن هستم، و این بنده مؤمن تو برای تلاوت من، خود را در رنج و زحمت قرار می داد و بسیاری از شب را به تلاوت من سپری می کرد و هنگام تهجد درنیمه شب با تلاوت من اشک می ریخت، پس تو او را خشنود کن همچنان که او مرا خشنود می نمود.
امام صادق علیه السلام می فرماید: در این وقت خداوند عزيز جبار می فرماید: ای بنده من، دست خود را باز کن و چون او دست خود را باز می کند، خداوند دست راست او را از رضوان و خشنودی خود پر می نماید، و دست چپ او را از رحمت خود پر می نماید، و سپس به او گفته می شود: بهشت برای تو مباح گردید، پس تو قرآن بخوان و به درجات آن صعود کن و مؤمن به هر آیه ای که قرائت می کند به
ص: 38
درجه ای صعود می کند.(1)
امام صادق علیه السلام در پایان حدیثی می فرماید: خداوند روز قیامت به قرآن می گوید: سوگند به عزت و جلال و ارتفاع مكانم که امروز هر کس تو را گرامی داشته، من او را گرامی خواهم داشت و هر کس به تو اهانت نموده من به او اهانت خواهم نمود.(2)
همان گونه که گذشت، تفسیر در مورد آیات مجمل و متشابه، پرده برداشتن از حقایق و اسرار و بطون این آیات است و این جز از راه وحی امکان پذیر نیست. از این رو تنها راه رسیدن به اسرار و معانی این گونه آیات استفاده از سخنان معصومین علیهم السلام است، گرچه برخی از سخنان معصومین علیهم السلام نیز به خاطر شرایط زمان، به صورت مجمل و یا متشابه نقل شده است و آن بزرگواران فرموده اند: بیان آنها را به ما واگذارید و شما از تفسیر و توجیه آن ها خودداری نمایید.
اکنون از خداوند منان صاحب رحمت بی پایان و فضل و احسان و کرامت و غفران و عفو و رضوان و أحسن التوابين لعباده المذنبین و مبدل سيّئائهم بالحسنات و المعروف بأنّه يقبل اليسير و يعطى الكثير و سبقت رحمته غضبه و يجزى القليل و يعفو عن الكثير، إلهٍ برّرحيم ودودٍ تحمد لعباده بالمن و الجود لا إله إلّا هو الرحمن الرحیم ذوالجلال والإكرام وسعت رحمته كلّ شيء و ليس كمثله شيء ولم يكن له كفواً أحد - درخواست می کنم و عاجزانه از او می خواهم تا مرا با فضل و کرم خود و به آبروی محمد و آل محمد - صوات الله عليهم أجمعين - عفو نماید، و به حق آن بزرگواران توفيق نوشتن تفسیری به زبان فارسی برای
ص: 39
دوستان فارسی زبان عنایت فرماید و فهم آیات کتاب خود را با بیان اولیایش برای من آسان نماید و از لغزش و خطا دورم دارد و به صواب و حکمت آگاهم سازد و نور معرفت و فهم آیات قرآن و کلمات اولیای خود را به من عطا نماید و لحظه ای مرا به خود وانگذارد و اگر چنین کند به فضل و رحمت خود عمل کرده است و قال سبحانه:«فَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِينَ »،«وَ لَولَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ لَا تبعتم الشَّيْطَانِ» ، «وَ لَولَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ مَا زکی مِنکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً» وله الحمد واصباً دائماً و أولاً وآخراً لا انقطاع له ولا أمد.
ص: 40
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ (1)
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (2)
الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ (3)مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ (4)
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (5)اهْدِنَا
الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ (6)صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ
عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ (7)
حمد و مدح و شکر قریب المعنا هستند، و فرق بين حمد و شکر این است که حمد نقيض ذم است، چنان که مدح نقيض هجو است و شکر نقیض کفران است، و حمد بدون نعمت صحیح است ولكن شكر اختصاص به نعمت دارد، و بسا حمد به جای شکر استعمال می شود و گویند: «الحمد لله شكراً» یعنی الحمد الله، أشكر شكراً، و شکر، اعتراف به نعمت است همراه با تعظیم، و شکر، با قلب و زبان انجام می گیرد، و اصل آن با قلب است، و شکر زبانی برای نفي اتهام انکار و
ص: 41
کفران لازم است، واما مدح، سخنی است که حاکی از بزرگی ممدوح می باشد.و «ربّ» چند معنا دارد: 1. سید مطاع، 2. مالک، 3. مرتب، 4. مصلح، واستعمال رب اختصاص به خداوند دارد و در غیر او باید اضافه شود مانند: ربّ الدار و ربّ الضيعة و «عالمين» جمع عالم است و عالم جمع بدون مفرد است؛ و «رحمان و رحیم» دو صفت مشبهه است و رحمان صفت عام و اسم خاص است و رحیم اسم عام و وصف خاص به مؤمنین است چنان که گفته می شود: یا رحمان الدنيا ورحيم الآخرة و «دین» به معنای جزا و حساب است. و «هدایت» در لغت به معنای ارشاد و راهنمایی به چیزی است، و کسی که از جلو می رود و مردم را راهنمایی به راه صحیح می نماید را، هادی طریق گویند، و هدایت به معنای توفيق نیز آمده است، و هداک الملیک یعنی وفّقک، و «صراط» طريق وسیع و واضح را گویند، و « مستقیم» به معنای مستوی است و صراط مستقیم یعنی راه واضح و مستوی که اعوجاجی در آن نیست.
به نام خداوند بخشنده مهربان (1) حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است (2) او بخشنده و مهربان (3) و مالک روز جزا و قیامت است (4) خدایا ما تنها تو را می پرستیم و تنها از تویاری می جوييم (5) توما را به راه راست هدایت کن (6) راه کسانی که نعمت های خود را به آنان عطا نمودی، نه راه کسانی که مورد خشم و غضب توهستند، و نه راه کسانی که از صراط مستقیم دین توگمراهاند (7).
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
از امام صادق و امام رضا علیهما السلام نقل شده که می فرمایند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» به
ص: 42
اسم اعظم خداوند نزدیک تر از سیاهی چشم به سفیدی آن است.(1)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» از آیات سوره حمد است، و رسول خدا صلی الله علیه و آله همواره آن را قرائت می نمود و آن را [ آیه ای] از سوره حمد می دانست و می فرمود: فاتحة الكتاب «السبع المثانی» است.(2)
اهل سنت نیز از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده اند که فرمود: هنگامی که سوره حمد را می خوانید، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را نیز بخوانید، چرا که سوره حمد امّ القرآن، و سبع المثانی است و «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» یکی از آیات آن است.(3)
امام صادق علیه السلام می فرماید: خدا بکشد کسانی را که از روی عمد، بزرگ ترین آیه کتاب خدا را حذف نمودند و گمان کردند آشکار نمودن آن بدعت می باشد!!(4)
امام باقر علیه السلام می فرماید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» بهترین آیه کتاب خداست و آنان [یعنی اهل سنت] آن را دزدیدند.(5)
امام باقر علیه السلام می فرماید: اول هر کتابی که از آسمان نازل شده «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ
ص: 43
الرَّحِيمِ»بوده است، و اگر «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را گفتی نیازی به گفتن: «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم» نخواهی داشت، و «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» تو را از خطرهای بین آسمان ها و زمین مستور و محفوظ خواهد نمود.(1)
امام صادق علیه السلام می فرماید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» سزاوارتر از هر آیه ای است که بلند و آشکار قرائت شود، و این همان آیه ای است که خداوند درباره آن می فرماید:«وَ إِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَلَّوْا عَلى أَدْبارِهِمْ نُفُوراً»(2) . و فرمود: بلند گفتن آن در نمازها واجب و لازم است.(3)
امام صادق علیه السلام فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را قبل از هر کاری ترک مکن، ولو شعری باشد.(4)
و فرمود: هر کس از شیعیان ما «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را ترک کند، خداوند برای او مشکلی ایجاد می کند، تا به یاد شكر وثنای الهی بیفتد و کفاره ترک «بِسْمِ اللَّهِ» او باشد.(5)
ص: 44
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: هر کاری که قبل از آن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» گفته نشود، ناقص و ابتر خواهد ماند. راوی گوید: گفتم: آری، پدر و مادرم فدای شما باد! من هرگز آن را ترک نخواهم نمود. فرمود: اگر چنین کنی بهره مند و سعادتمند خواهی شد.(1)
حضرت عسکری علیه السلام می فرماید: (2) مقصود از «الله»خدای معبودی است که هر مخلوقی هنگام نیازها و مشکلات و سختی ها به او پناهنده می شود، و چون راه نجاتی نمی یابد، و از اسباب طبیعی ناامید می گردد از او کمک می خواهد و
ص: 45
می گوید: از خدایی استعانت می کنم که او سزاوار پرستش است و او پاسخ هر بیچاره و دعاکننده ای را می دهد.
سپس فرمود: امام صادق علیه السلام در پاسخ مردی که گفت: «ای فرزند رسول خدا، اهل باطل مرا درباره خداوند متحیر نموده اند و شما مرا راهنمایی نمایید» فرمود: ای بنده خدا آیا سوار کشتی شده ای و آیا کشتی تو شکسته و در معرض هلاکت واقعی شده ای که راهی برای نجات تو نباشد؟ گفت: آری. فرمود: آیا در آن وقت قلب تو توجه به کسی پیدا کرد که تو را از آن ورطه و خطر نجات بدهد؟ گفت: آری. امام علیه السلام فرمود: او همان خدایی است که در وقت بیچارگی، قدرت بر نجات و فریاد رسی از هر بیچاره ای را دارد.
سپس فرمود: بسا برخی از شیعیان ما در شروع کار خود «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را نمی گویند و خداوند آنان را گرفتار مشکلی می نماید، تا به یاد شكر وثنای خداوند بیایند، و این گرفتاری کفارۂ تقصیر آنان نسبت به ترک«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» باشد.
حضرت عسکری علیه السلام نیز می فرماید:(1) مردی به حضرت زین العابدین علیه السلام عرضه 1.
ص: 46
داشت: معنای «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» چیست؟ فرمود: پدرم از برادر خود امام حسن از امیرالمؤمنین علیهم السلام نقل نمود که مردی به آن حضرت گفت: یا امیرالمؤمنین! معنای «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»چیست؟ امیرالمؤمنین علی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» فرمود: «الله» بزرگ ترین نام خداوند است، و آن نامی است که سزاوار نیست جز خداوند کسی به آن نامیده شود. آن مرد گفت: تفسير «الله» چیست؟ فرمود: «الله» آن خدایی است که هر مخلوقی هنگام نیازها و سختی ها - که امید او از همه چیزها قطع می گردد - به او پناهنده می شود، چراکه هر بزرگی و رئیسی در دنیا گرچه خود را بی نیاز بداند و به طغیان رسیده باشد و مردم نیازهای خود را به او ارجاع دهند،
ص: 47
باز او و مردم دیگر، نیازهایی پیدا می کنند، که احدی جز خداوند نمی تواند نیاز آنان را برطرف نماید، از این رو هنگام نیاز و بیچارگی به او پناهنده می شوند، و چون خداوند نیاز آنان را برطرف می نماید، باز هم به شرک خود باز می گردند، همان گونه که خداوند در قرآن می فرماید:
«قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ *بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شَاءَ وَتَنْسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ »(1) از این رو خداوندمی فرماید: شما فقیر و نیازمند به رحمت من هستید، و من همواره شما را نیازمند به خود، و ذلیل در عبودیت خویش نمودم، پس شما در هر مشکلی و در هر بیچارگی به من پناه ببرید، تا من شما را نجات بدهم و نیازتان را برطرف نمایم، و اگر من اراده کنم که چیزی را به شما عطا نمایم، احدی نمی تواند شما را از آن منع نماید، و اگر بخواهم چیزی را از شما منع کنم احدی نمی تواند آن را به شما عطا نماید، پس سزاوار است که شما از من درخواست کنید و به من تضع نمایید، و هنگام شروع در هر امر کوچک و یا بزرگی بگویید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» یعنی من در کار خود از خدایی کمک می خواهم که پرستش مخصوص به اوست، و اوست که هر بیچاره ای را پناه می دهد و دعای او را اجابت می کند....
در تفسیر امام عسکری علیه السلام آمده: رحمانیت خداوند، نسبت به روزی مخلوق است و اوست که مواد رزق خود را از آنان قطع نمی کند گرچه از او اطاعت نکنند، و شامل همه خلق خدا نیز می شود، و رحيميت او مخصوص به مؤمنین است نسبت به سبک نمودن طاعات خود بر آنان.(2)
ص: 48
امام صادق علیه السلام فرمود: «رحمن» اسم خاص خداوند است ولكن وصفرحمانیت او، مربوط به همه مخلوق است و «رحيم» نام عمومی است و هر کسی می تواند نام خود را رحیم قرار بدهد ولكن صفت رحیمیت خداوند مخصوص به مؤمنین است. (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید: حضرت عیسی علیه السلام فرمود: خداوند، رحمن در دنیا و رحیم در آخرت است.(2)
امام صادق علیه السلام درباره حروف «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» می فرماید: باء اشاره به «بهاء الله» و سین اشاره به «سناء الله» و میم اشاره به «مجد الله» است. و خداوند: إلاه و معبود كل شيء است، او در دنیا رحمن به جميع خلق خود می باشد [و در آخرت تنها] رحیم به مؤمنین است.(3)
الْحَمْدُ لِلَّه
امیر المومنین علیه االسلام در تفسیر «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ »فرمود: خداوند برخی از نعمت های خود را به طور اجمال به بندگان خود معرفی نموده، چراکه آنان نمی توانند به همه نعمت های خداوند به طور تفصیل معرفت پیدا کنند، و نعمت های خداوند بیش از آن است کهبه طور تفصیل معرفت پیدا کنند، و نعمت های خداوند بیش از آن است کهبه شمار در آید و مردم از آنها آگاه شوند،
ص: 49
از این رو خداوند به انان فرموده است:بگویید«الحمد الله علی ما أنعم علینا» یعنی ما خدا را بر نعمت هایی که به ما انعام نموده ستایش می کنیم .(1)
امام صادق علیه السلام می فرماید: اگر خداوند به بنده خود نعمتی بدهد-کوچ یا بزرگ-و او بگوید:« الحمدالله» به راستی شکر آن نعمت را انجام داده است.
رَبِّ الْعَالَمِينَ
امیرالمؤمنین علیه السلام در تفسير «رَبِّ الْعَالَمِينَ» می فرماید:(2) «رب العالمین» یعنی خداوندی که مالک و خالق و روزی دهنده همه مخلوق است، و اوست که روزی آنان را از راه هایی که گمان می برند و یا گمان نمی برند می رساند، و اوست که انسان ها و حیوانات را پرورش می دهد، و نیاز آنان را برطرف می کند، و بر آنان احاطه دارد، و تدبیر امور و مصالح آنان به دست اوست، و اوست که با قدرت خودہ
ص: 50
جمادات را، از خطر تهافت و به هم ریختگی و برخورد با یکدیگر نگه می دارد، و آسمان را از فرو ریختن، و زمین را از خسف و جدا شدن، و فرو بردن مخلوق در درون خود، حفظ می نماید. و فواصل بين جمادات را حفظ می کند، و آسمان را از فرود آمدن بر زمین، و زمین را از خسف و جدا شدن نگاه می دارد جز آن که بخواهد عذابی نازل کند، و یا قیامت برپا شود و در آن صورت عالم و نظام خلقت به امر او فرو می ریزد.
الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
رسول خدا فرمود: خداوند یکصد (درجه) رحمت دارد و یک (درجه) رحمت خود را بین مخلوق خویش تقسیم نموده و آنان با این یک رحمت به یکدیگر ترحم و مهربانی می کنند. و حیوانات وحشی و غیر آنان به فرزندان خود مهر می ورزند، و نود و نه رحمت دیگر خود را ذخیره نموده تا با افزودن آن یک رحمت به آن ها در قیامت به بندگان خود ترحم نماید.(1)
به امام صادق علیه السلام گفته شد: در وصیت های لقمان چه بوده است؟ امام صادق علیه السلام فرمود: چیزهای عجیبی در آنها بوده و عجیب ترین آن ها این است که او به فرزند خود فرمود: آن گونه از خدا بترس که اگر عبادت جن و انس را کرده باشی او تو را عذاب کند، و آن گونه به او امیدوار باش که اگر گناهان جن وانس را کرده باشی او به تو ترځم نماید. سپس امام صادق علیه السلام فرمود: پدرم می فرمود: هیچ بنده ..
ص: 51
مؤمنی نیست مگر آن که در قلب او دو نور نهفته است: نور ترس و نور امید، و این دو نور مساوی با یکدیگر می باشند به گونه ای که اگر هر کدام آن ها را با دیگری وزن کنند افزون بر او نخواهد بود.(1)
مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ
حضرت عسکری علیه السلام فرماید: «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» یعنی خدایی که قادر بر اقامه روز حساب و برپا نمودن قیامت است، و اوست که در قیامت به حق حکم می کند. سپس فرمود: دین در این آیه به معنای حساب است.(2)
مرحوم عیاشی در تفسیر خود از امام صادق علیه السلام نقل نموده که آن حضرت فراوان این آیه را «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» قرائت می نمود.(3)
در روایات اهل البيت علیهم السلام آمده که قرآن در سوره «حمد» خلاصه شده است و سوره «حمد» در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »خلاصه شده است. و طبق این روایات جمله «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» یاد آور همه مسائل معاد است، و نماز گزاران با قرائت این آیه باید به یاد همه مواقف قیامت باشند، همان گونه که اولیای خداوند هنگام
ص: 52
قرائت این آیه، مضطرب و لرزان می شده اند.
حضرت عسکری علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می فرماید که آن حضرت فرمود: داناترین و زیرک ترین مردم کسی است، که خود را به حساب بکشد، و برای بعد از مرگ خود توشه فراهم نماید، و احمق ترین مردم کسی است، که از هوا و هوس خود پیروی کند، و با آمال و آرزوها، خود را طلبکار خدا بداند.(1)
در حدیث دیگری رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: در دنیا از خود حساب بگیرید، قبل از آن که در قیامت به حساب شما رسیدگی شود، و در دنیا خود را وزن کنید، قبل از آن که در قیامت شما را وزن کنند و برای حضور در محضر الهی آماده شوید.(2)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: کسی که در دنیا از خود حساب بگیرد، سود می کند، و اگر غافل شود، زیان می کند، و اگر از حساب قیامت بترسد، ایمن می شود، و اگر عبرت بگیرد بینا می شود، و اگر بینا شود می فهمد، و کسی که بفهمد عالم خواهد بود .(3)
إِيَّاكَ نَعْبُدُ
امام عسکری علیه السلام می فرماید: خداوند متعال به بندگان خود - که مورد نعمت او قرار گرفته اند - می فرماید: بگویید: ای خدایی که نعمت [ایمان و...] را به ما عطا 1
ص: 53
نمودی، ما تنها تو را می پرستیم، و با اخلاص و ذلت و خضوع تو را عبادت می کنیم و از ریا کاری و تظاهر به عبادت [وسمعه ] پرهیز می نماییم.(1)
امام صادق علیه السلام فرماید: یعنی ما هدف از عبادت جز رسیدن به قرب تونداریم، و همانند جاهلانی که از تو دورند، برای عوض و مزد، تو را عبادت نمی کنیم.(2)
وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ
امام عسکری علیه السلام می فرماید: مقصود از «وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» این است که ما به خدای خود می گوییم: ما برای اطاعت و عبادت و برای دفع شر دشمنان و جلوگیری از کید و مکر آنان و برای استقامت در دین خود تنها از تو کمک می خواهیم و به تو پناه می بریم.(3)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند، به سبب فاتحة الكتاب بر من منت نهاد و جبرئیل به من گفت: هر کس بگوید: «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» خداوند و اهل آسمان ها، او را تصدیق می کنند و «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» اخلاص در عبادت خداست «وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»
ص: 54
بهترین جمله ای است که بندگان خدا می توانند حوائج خود را به وسیله آن ازخداوند طلب نمایند. (1)
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ
امام صادق علیه السلام می فرماید: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ» یعنی خدایا ما را به راه محبت خود و بهشت هدایت نما، و از پیروی هوای نفس - که سبب گرفتاری ما می شود و از رأی و قیاس در مسائل دینی - که سبب هلاکت ما می شود - دور فرما.(2)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: یعنی، خدایا همان گونه که تا کنون توفيق اطاعت و بندگی خود را به ما داده ای، باز این توفیق را به ما عطا کن، تا در آینده نیز به اطاعت و بندگی تو مشغول باشیم.(3)
و نیز فرمود: صراط مستقیم در دنیا، آن راه مستقیم [دین ] است که از غلو [و اعتقاد به الوهیت غیر خدا] و تقصیر در معرفت [به اولیای خدا] دور باشد، و صراط مستقیم در آخرت، راه مؤمنین است به بهشت.
امام صادق علیه السلام می فرماید: صراط مستقیم، راه معرفت به خداوند است، و آن دو
ص: 55
صراط است: 1. صراط مستقیم در دنیا، 2. صراط مستقیم در آخرت. اما صراط مستقیم دنیا، امام [معصوم ] واجب الاطاعة است، و هر کس در دنیا او را شناخته باشد و از او پیروی نموده باشد، از صراط قیامت که پلی است بر روی دوزخ، عبور خواهد نمود، و کسی که امام خود را در دنیا نشناخته باشد، به دوزخ سقوط خواهد نمود.(1)
امام صادق علیه السلام (همان گونه که در حدیث پیشین گذشت) می فرماید: مقصود از صراط مستقیم، امیرالمؤمنین علیه السلام است.(2)
ص: 56
و در روایت دیگری فرمود: مقصود از صراط مستقیم معرفت به امیرالمؤمنین علیه السلام است، و در روایت دیگری فرمود: مقصود، معرفت به امام علیه السلام است.
و در روایتی فرمود: «نَحْنُ الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ » یعنی، ماییم صراط مستقیم (دین خدا).
و در زیارت جامعه کبیره که از امام هادی علیه السلام نقل شده به این معنا تصریح شده و می فرماید: «أَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ ....» یعنی، شما امامان صراط اقوم و پایدار دین خدایید.
و یا می فرماید: «إِلَى اللَّهِ تَدَّعُونَ ، وَ بِهِ تؤمون ، . . وَ إِلَى سَبِيلِهِ تُرْشِدُونَ » یعنی، شما مردم را به راه خدا دعوت می کنید ... تا این که می فرماید: شما مردم را به صراط و سبیل دین خدا ارشاد می کنید.
ویا می فرماید: «وَ بَرِئْتُ إلی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أعدائکم وَ مِنَ الْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وأولیائهم والشیاطین وَ حِزْبِهِمُ والظالمین لکم والجاحدین لحقکم والمارقین مِنْ دینکم وولایتکم والغاصبین لإرثکم والشاکین فیکم المنحرفین عنکم...» یعنی، من به خدا پناه می برم از دشمنان شما و از جبت و طاغوت و شیاطین و حزب ستمگر آنان که منکر حق شمایند، و از ولایت شما جدا شده اند و غاصب ارث شما و شاک درباره شما و منحرف از راه شما هستند.
و یا می فرماید: «وَ الْحَقُّ مَعَکُمْ وَ فِیکُمْ وَ مِنْکُمْ وَ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ أَهْلُهُ وَ مَعْدِنُهُ...» یعنی حق با شما و در بین شماست و حق از شما به مردم می رسد، و شما اهل حق و معدن حق هستید.
همان گونه که گذشت، از روایات معصومین علیهم السلام استفاده می شود که امام علیه السلام صراط مستقیم است، و بر صراط مستقیم حرکت می کند، و معرفت به او، وارد شدن در صراط مستقیم است، و کسی که در دنیا، به امام زمان خود معرفت پیدا کند، و از او پیروی نماید، در قیامت نیز از صراط - که پلی است بر روی جهنم -
ص: 57
همان گونه خواهد گذشت. اگر با کندی حرکت نموده با کندی عبور خواهد نمود، واگر با سرعت حرکت نموده با سرعت حرکت خواهد نمود، و داخل بهشت خواهد شد، و کسی که در دنیا امام خود را نشناخته باشد، در قیامت قدم او بر صراط می لغزد، و در دوزخ فرود می آید. و بر آنچه گذشت روایاتی از معصومین علیهم السلام نقل شده که برخی را نقل نمودیم و به برخی نیز اشاره می کنیم.
امام صادق علیه السلام فرمود: صراط باریک تر از مو، و برنده تر از شمشیر است، و برخی از مردم مانند برق از آن عبور می کنند، و برخی مانند اسب سوار، و برخی مانند پیاده، و برخی افتان و خیزان حرکت می کنند، و برخی بر صراط آویزان هستند، و نیمی از بدنشان در آتش، و نیمی خارج از آتش است.(1)
و در روایت دیگری فرمود: صراط تاریک است، و مردم به اندازه نوری که دارند بر آن حرکت می نمایند.(2)
صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: خداوند ما را امرنموده که بگویید: «خدایا ما را به راه کسانی که به آنان نعمت خود را عطا نمودی هدایت فرما» یعنی توفیق باقی ماندن بردیانت و اطاعت از خود را به ما عطا فرما. سپس فرمود: مقصود از نعمت در این آیه مال و صحت بدن نیست، چراکه صاحبان مال و صحت بدن، بسا کافران و 1.
ص: 58
فاسقان اند، و مقصود از کسانی که خداوند نعمت خود را به آنان عطا نموده، پیامبران و صديقين و شهدا و صالحین هستند، و کسی که از خدا و رسول او اطاعت کند در قیامت، هم نشین آنان خواهد بود، همان گونه که خداوند می فرماید: «وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عليهم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَداءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً» .(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: مقصود از «الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ » شیعیان على علیه السلام هستند، و مقصود از نعمت، نعمت ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام است، و ما می گوییم: خدايا، ما را به راه آنان هدایت نما چراکه آنان گمراه و مورد غضب تو نیستند.(2)
امام صادق علیه السلام می فرماید: مقصود از «الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ » و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و ذرية اويند.(3)
مؤلف گوید: اختلافی در روایات فوق نیست، چراکه روایات در مقام بیان مصاديق «الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ » می باشد.
ص: 59
غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ
در تفسیر امام عسکری از امیرالمومنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «مغضوب عليهم» قوم یهودند که خداوند درباره آنان می فرماید: «من لعنه الله وغضب عليها و ضالین» قوم نصارا هستند که خداوند درباره آنان می فرماید: «قدضلوا بين قبل وأضلوا كثيرة».(1)
و در تفسیر امام آمده که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هر کس کافر به خدا باشد، مغضوب عليهم و ضالین است. یعنی گمراه شده و راه خدا را نیافته و مورد خشم او قرار گرفته است.
و در معانی الاخبار صدوق از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: مقصود از الذين أنعمت عليهم و شیعیان على علیه السلام هستند، آنان از راه خدا گمراه نشده اند و مورد خشم او نیز قرار نگرفته اند (چراكه على علیه السلام به فرموده رسول خدا صلی الله علیه و آله : با حق است و حق با اوست و هر کجا او باشد حق همراه اوست).(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده که فرمود: مقصود از «مغضوب عليهم» دشمنان اهل البيت علیهم السلام [و دشمنان شیعیان
ص: 60
آنان] هستند، و مقصود از «ضالين» کسانی هستند که درباره امامت اهل البيت علیهم السلام شک دارند و امام خود را نشناخته اند.(1)
رسول خدا می فرماید: سوره «ام الكتاب» بهترین سوره ای است که خداوند در کتاب خود نازل نموده است و آن شفای هر دردی است جز مرگ.(2)
امام باقر علیه السلام می فرماید: بیماری که با سوره حمد شفا نیابد با چیز دیگری شفا نخواهد یافت.(3)
امام صادق علیه السلام می فرماید: اگر هفتاد مرتبه سوره حمد را بر مرده ای بخوانی و او زنده شود عجیب نخواهد بود.(4)
و در روایتی آمده که سوره حمد از گنج های عرش الهی است.(5)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید(6): از رسول خدا شنیدم که می فرمود: خداوند
ص: 61
می فرماید: من سوره حمد را بین خود و بنده خود تقسیم نمودم، نصف آن برای من است، و نصف دیگر آن برای بنده من، و بنده من هرچه می خواهد به او داده می شود.
سپس فرمود: چون بنده خدا می گوید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ » خداوند می گوید: او کار خود را با نام من شروع نمود و بر من واجب است که امور او را کامل کنم و احوال او را مبارک نمایم. و چون می گوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ » خداوند می گوید: او مرا ستایش نمود و دانست که نعمت ها، از من است و من بلاها را از او دفع می کنم. پس ای ملائکه شاهد باشید که من نعمت های آخرت را نیز به او عطا
ص: 62
نمودم، و بلاهای آن را نیز از او دفع کردم. و چون می گوید: «الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» خداوند می گوید: او به رحمانیت و رحیمیت من شهادت داد، و من شما را گواه می گیرم که نعمت و عطای خود را بر او فراوان خواهم نمود. و چون می گوید: «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» خداوند می گوید: او اعتراف نمود که من مالک روز قیامت هستم، از این رو من حساب او را آسان، و حسنات او را قبول می نمایم و گناهان او را می آمرزم. و چون می گوید: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ » وخداوند می گوید:
بنده من راست می گوید، او مرا عبادت می کند، پس شما شاهد باشید که من پاداشی به او خواهم داد که همه مخالفین حسرت او را خواهند خورد. و چون می گوید: « وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» خداوند می گوید: او از من کمک خواست و به من پناه آورد پس شما شاهد باشید که من او را کمک خواهم نمود و در سختی ها به فریاد او خواهم رسید. و چون می گوید: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ ،صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ» خداوند می گوید: آنچه بنده من خواست به او عطا نمودم، و آنچه بخواهد و آرزو کند را به او عطا می کنم، و از هر چه هراس داشته باشد، او را ایمن خواهم نمود.
ص: 63
ص: 64
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الم (1)ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى
لِلْمُتَّقِينَ (2)الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ
وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ (3)وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ
وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (4)أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5)
«ذلک» لفظ اشاره به دور است، و اصل آن «ذا» بوده و کاف برای خطاب است و «لام» برای تأکید است، چنان که «هذا» برای اشاره به نزدیک است، و «هذاک» برای خطاب است، و «کتاب» به معنای مکتوب است، مانند حساب که به معنای محسوب است، و «ریب» به معنای شک است، و گفته شده که بدترین شک را «ریب» گویند، و «هدی» مصدر هديته می باشد، و «هدایت» همان گونه که گذشت به معنای ارشاد و دلالت است، و «متقین» در اصل موتقین بوده و واو قلب به تاء شده و در تاء ادغام شده است، و آن از وقایه است، و اصل «تقوى» وقوا
ص: 65
بوده، و واو قلب به تاء شده است، مانند ثراث که اصل آن وراث بوده، و «اتقاه بالترس» یعنی به وسیله سپر خود را از دشمن حفظ نمود، و «غیب» چیزی است که از خوانش انسان پنهان است، مانند: معرفت به صنع و صفات خداوند، و نبوت حضرت خاتم صلی الله علیه و آله و قیام حضرت مهدی علیه السلام و رجعت و قیامت و حساب و بهشت و دوزخ؛ و «مفلحون» به معنای ناجون و فائزون است.
به نام خداوند بخشنده مهربان الم (1) این کتاب باعظمتی است و هیچ گونه شگی در آن نیست، و راهنما وهادی پرهیزگاران است (2) آنان که ایمان به غيب او حقایق پنهان می آورند، و نماز را برپا می کنند، و از آنچه ما روزی آنان نموده ایم، انفاق می نمایند (3) و به آنچه برتونازل شده ، وبه آنچه برپیامبران پیش از تونازل شده است ایمان می آورند، و به سرای قیامت يقين دارند (4) آنان مورد هدایت پروردگار خود هستند و رستگار می باشند (5)
الم*ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ (بقره / 2-1)
حروف مقطعه قرآن از مجملات قرآن است و روایات گوناگونی درباره آنها نقل شده، گرچه این روایات نیز دارای معانی متفاوتی است.
امام عسکری علیه السلام می فرماید: مردم قریش و یهود [مکه] قرآن را تکذیب نمودند و گفتند: این ها سخنان سحرآمیز است و محمد تا خود این سخنان را بیان کرده او به خدای خود نسبت می دهد. از این رو خداوند در پاسخ آنان فرمود: «الم*ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ». یعنی ای محمد، به آنان بگو: کتابی که بر من نازل شده از همین حروفی است که شما با آنها سخن می گویید، مانند: الف
ص: 66
لام، میم و شما اگر راست می گویید، مانند آن را بگویید، و دیگران را نیز بر این عمل کمک بگیرید.
سپس خداوند در آیه دیگری [تحدی نموده و] می گوید: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا »
یعنی: به این مردم بگو: اگر همه جن و انس جمع شوند مانند این قرآن را نمی توانند بیاورند گرچه همدیگر را کمک دهند.
سپس می فرماید: ای محمد، این قرآن که با «الم» و حروف مقطعه شروع شده است، همان کتابی است که موسی و پیامبران بعد از او به بنی اسرائیل خبر داده اند و هرگز باطلی در آن راه پیدا نمی کند و آن فرستاده خدای حکیم و حمید است.
امام عسکری علیه السلام سپس در تفسير «لَا رَيْبَ فِيهِ» فرمود: بنی اسرائیل بین خود شکی نسبت به ظهور و حقانیت این کتاب ندارند، چرا که پیامبرانشان به آنان خبر داده اند که پیامبری مانند حضرت محمد ال مبعوث به رسالت خواهد شد و کتابی بر او نازل می شود که هیچ باطلی در آن راه پیدا نمی کند و نمی تواند آن را محو نماید، و همواره حضرت محمد و یاران او در حالات مختلف خود، آن را قرائت خواهند نمود.(1)
ص: 67
امام عسکری علیه السلام می فرماید: قرآن اهل تقوا را از گمراهی دور می نماید، یعنی قرآن راه های مختلف ضلالت و گمراهی را برای متقین بیان می کند و آنان از گمراهی نجات می یابند.
سپس فرمود: متقین کسانی هستند که از اعمال و راه های هلاکت وسفاهت دوری می کنند و هنگامی که به آنچه باید بدانند و یا عمل کنند آگاه می شوند، به موجب آنچه خشنودی و رضای خداوند است عمل می کنند.(1)
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «الم* ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ» فرمود: مقصود این است که در کتاب علی، شکی نیست.
سپس فرمود: «متقین» شیعیان ما هستند و آنان ایمان به غیب دارند و نماز را برپا می کنند و از آنچه ما تعلیم آنان نموده ایم به دیگران تعلیم می نمایندو علوم ما را بین مردم منتشر می سازند.](2)
ص: 68
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ(بقره / 3)
امام عسکری علیه السلام فرمود: مقصود از ایمان به غیب، ایمان به چیزهایی است که از حواس ظاهری مؤمن پنهان است، مانند ایمان به قیامت و حساب و بهشت و دوزخ و یگانگی خداوند و سایر چیزهایی که با حواس ظاهری مشاهده نمی شود مانند اعتقاد به پیامبران گذشته و.... .(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: ایمان به غیب، اقرار به قیام حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه شریف است.(2)
امام عسکری علیه السلام فرمود: مقصود از «يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ» کامل نمودن رکوع و سجود و حفظ اوقات و حدود نماز و صیانت آن از فاسد شدن است.(3)
امام عسکری علیه السلام فرماید:(4) روزی ابوذر که از نیکان اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله
ص: 69
بود، نزد آن حضرت آمد و گفت: یا رسول الله، من شصت عدد گوسفند دارم و دوست می دارم آن ها را به صحرا و بیابان ببرم و از محضر شما دور شوم. از سویی دوست نمی دارم گوسفندان خود را به کسی بسپارم، چرا که می ترسم او از آنها محافظت نکند، چه باید بکنم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: گوسفندان خود را به بیابان ببرد. پس ابوذر گوسفندان خود را به بیابان برد و پس از هفت روز خدمت رسول خدای صلی الله علیه و آله آمد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای اباذر، چه کردی؟ ابوذر گفت: لبیک یا رسول الله. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:گوسفندان را چه کردی؟ ابوذر گفت: یا رسول الله، قصه عجیبی برای آنان رخ داد! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: چه قصه ای؟
ص: 70
ابوذر گفت: یا رسول الله، من مشغول نماز بودم، ناگهان گرگی به طرف گوسفندان من آمد. پس من گفتم: خدایا نماز را چه کنم؟ گوسفندان را چه کنم؟ پس نماز خود را بر گوسفندان مقدم نمودم و شیطان به خاطرم انداخت و گفت: ای ابوذر، اگر گرگ ها به گوسفندان حمله کنند و تو نماز خود را رها نکنی، گوسفندی برای تو نخواهد ماند که به واسطه آن معاش خود را تأمین کنی. پس من به شیطان گفتم: در آن صورت اقرار به یگانگی خداوند، و ایمان به رسول خدا صلی الله علیه و آله و ولایت برادر او علی بن ابی طالب علیه السلام که بهترین مردم بعد از اوست، و ولایت امامان پاک و راهنمایان بعد از او و بیزاری از دشمنان آنان برای من باقی خواهد ماند،و آنچه از دنیا از دست بدهم برای من آسان می باشد. پس به نماز خود ادامه دادم، و گرگی آمد و بره ای را گرفت و رفت، ناگهان دیدم شیری آمد و آن گرگ را دو نیم کرد و بره را گرفت و به گوسفندان من بازگرداند و به من گفت: ای اباذر، مشغول نماز خود باش، همانا خداوند مرا برای حفظ گوسفندان تو فرستاده است. پس من نماز خود را ادامه دادم و بسیار تعجب کردم، و چون از نماز فارغ شدم، آن شیر نزد من آمد و به من گفت: نزد حضرت محمد صلی الله علیه و آله باید بروی و به او خبر بدهی که خداوند صحابی تو (ابوذر) را که حافظ شریعت توست گرامی داشت و شیری را مأمور نمود که گوسفندان او را حفظ نماید.
پس اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله تعجب نمودند و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: راست گفتی ای ابوذر، به راستی من و علی و فاطمه و حسن و حسین به این معنا ایمان داریم.
ص: 71
پس برخی از منافقین گفتند: این چیزی است که بین محمد و ابوذر تبانی شده بود و محمد صلی الله علیه و آله می خواهد ما را فریب بدهد. پس عده ای از آنان متفق شدند و گفتند: ما نزد گوسفندان ابوذر می رویم تا ببینیم آیا هنگامی که او نماز می خواند، آن شیر برای حفظ گوسفندان او می آید و از گوسفندان او حفاظت می کند؟ و از این راه، کذب او را ثابت می کنیم. پس نزد ابوذر رفتند و دیدند آن شیر اطراف گوسفندان او می گردد تا نماز ابوذر تمام می شود و آن شیر به ابوذر می گوید: اکنون گوسفندان خود را سالم تحویل بگیر .
سپس آن شیر به منافقین می گوید: شما سخن دوست محمد و على و آل پاک او را انکار نمودید، همانا او به وسيله آنان به درگاه خدا متوسل شد، و خداوند مرا برای حفظ گوسفندان او فرستاد! سوگند به خدایی که محمد و آل پاک او را گرامی داشت، خداوند مرا در اختیار ابوذر قرار داده است، و اگر ابوذر به من دستور بدهد، من شما را هلاک خواهم نمود. سپس گفت: سوگند به خدایی که بزرگ تر از او
ص: 72
کسی برای سوگند نیست، اگر ابوذر خدا را به حق محمد و آل طیبین او - صلوات الله عليهم أجمعين - سوگند بدهد که او دریاها را برای او تبدیل به روغن یا من، واشجار نماید،و کوه ها را تبدیل به کافور و مشک و عنبر کند و درختان و نیها را تبدیل به زمرد و زبرجد نماید، خداوند خواسته او را رد نخواهد نمود.
سپس ابوذر خدمت رسول خدا آمد و رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: ای ابوذر تو اطاعت خدا را به نیکی انجام دادی، و خداوند آن شیر را در بیابان به فرمان تو قرار داد، و تو از بهترین کسانی هستی که خداوند نسبت به نماز، آنان را ستوده است.
وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ (بقره / 3)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر آیه «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ» فرمود:(1) اهل تقوا از اموال و نیروی بدن و آبرو و اعتبار خود انفاق می نمایند، آنان اهل زکات و صدقه و تحمل آزار مردم هستند، و حقوق واجب خود را مانند: هزينه جهاد هنگام لزوم [و هنگام استحباب] و حقوق واجب دیگر را نیز مانند: نفقه خانواده و خویشان نزدیک و پدران و مادران پرداخت می کنند، نفقات مستحب را نیز مانند: احسان به
ص: 73
خویشان دور، و کارهای خیر، و قرض دادن به نیازمندان، و دستگیری از ضعفا و کمک به افراد ناتوان و دفاع از ضعیف و مظلوم و آبرومند پرداختمی کنند، و همه این ها معنای «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ » است .
حضرت عسکری علیه السلام می فرماید:(1) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که زکات خود را
ص: 74
به دست مستحق برساند، و نماز خود را با حدود آنانجام بدهد، و گناهانی که سبب باطل شدن نماز و زکات می شود را انجام ندهد همه اهل محشر در قیامت حسرت او را می خورند، و نسیم بهشت او را به بالاترین مقام بهشتی در محضر اولیای خدا - که آنان را دوست می داشته و [ولایتشان را پذیرفته بوده] است - می رساند.
و کسی که از پرداخت زکات بخل ورزد، و [تنها] نماز بخواند، نماز او حبس می شود و به آسمان بالا نمی رود تا زکات خود را بیاورد، پس اگر زکات خود را پرداخته باشد، زکات مرکب نماز او خواهد شد و او را به ساق عرش می رساند، و خداوند به او می فرماید: به طرف بهشت حرکت کن. پس او به اندازه هر چشم بر هم زدن از عمر دنیای خود تا قیامت، مسیر یک سال راه را طی می کند و به آن مقاماتی که خدا می خواهد می رسد... تا این که فرمود: و اگر از پرداخت زکات بخل ورزد، نماز او پذیرفته نمی شود و مانند لباس کهنه ای، پیچیده می شود، و به او بازمی گردد،و به صورت او زده می شود، و به او گفته می شود: ای بنده خدا، نماز
ص: 75
بدون زکات برای تو چه سودی دارد؟ پس اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: یا رسول الله، چه قدر حال چنین بندهای ناپسند و خطرناک است؟!
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا به شما بگویم بدتر از او کیست؟ گفتند: آری. فرمود: بدتر از او کسی است که در جهاد بادشمنان خدا کشته شود و پشت به دشمن نکرده باشد، و حورالعين و ملائکه و خران بهشتی منتظر روح او باشند، و ملائکه زمین بگویند: چه شده که حورالعين وخزان بهشت نمی توانند نزد او بروند؟ ناگهان از فوق آسمان هفتم ندا می رسد: ای ملائکه، به آفاق آسمانها بنگرید. پس ملائکه نظر می کنند و می بینند: توحید و ایمان این بنده به رسول خدا بی و نماز و زكات و صدقه و اعمال نیک او توقیف شده و درهای آسمان به روی آن ها بسته شده است، و ملائکه نمی توانند اعمال او را بالا ببرند، ومنادی پروردگار به آنان خطاب می کند:
ص: 76
بدون ولایت برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله و امامان پاک بعد از او هیچ عملی از اعمال او بالا نمی رود، و آتشی می آید و اعمال او را می سوزاند، و هیچ عملی برای او نمی ماند، جز انکار ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام و پذیرفتن ولایت دشمنان او، از این رو در وسط دوزخ قرار می گیرد. سپس فرمود: حال این شخص بدتر از حال مانع زکات است. [خلاصه ترجمه حدیث جهت اختصار].
ص: 77
امام عسکری علیه السلام به دنبال حديث گذشته (1)می فرماید: سپس به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفته شد: مستحق زکات کیست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: زکات را به مستضعفین از شیعیان محمد و آل محمد که بصیرت [کاملی نسبت به ولایت امیرالمؤمنین و فرزندان او علیهم السلام ندارند بدهید و اما کسی که بصیرت کامل نسبت به ولایت ائمه علیهم السلام دارد و از دشمنان آنان بیزار است، او برادر دینی و به منزله رحم شماست و نباید از زکات و صدقه به او داده شود، چرا که دوستان و شیعیان ما از ما هستند و ما و آنان مانند جسد واحد هستیم و بر همه ما زکات و صدقه حرام است و شما باید به برادران شیعه خود که عارف به ولایت ما هستند آبرومند احسان کنید و شأن آنان را بالاتر از صدقه و زکات . که چرک اموال است بدانید.
سپس فرمود: آیا شما دوست می دارید کسی چرک بدن خود را بشوید و آب آن را بر بدن برادر خود بریزد؟ در حالی که چرک گناه بدتر از چرک بدن است. سپس فرمود: صدقات و زکات خود را به مخالفین که دشمن آل محمد صلی الله علیه و آله و دوستدار
ص: 78
دشمنان آنانند ندهید، چراکه زکات دادن به دشمنان ما همانند احسان به سارق در حرم خدا و در حرم من می باشد.
گفته شد: با مستضعفین آنان که شما را نشناخته اند و با ما نیز دشمنی ندارند
چه کنیم؟ فرمود: کمی به آنان احسان کنید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اموال خود را پس از مصارف لازم - صرف هر کار خیری که به وسیله آن آبروی شما حفظ می شود و ازشر دشمنان وكلاب الناس - مانند شعرای درباری و بدگویان - مصون می مانید، صرف نمایید چراکه این ها نیز برای شما صدقه محسوب می شود. (1)
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ...» فرمود: مقصود از کتاب، على علیه السلام است، و شکی نیست که او هادی متقین یعنی شیعیان ماست، و مقصود از «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ» این است که آنچه ما تعلیم آنان داده ایم را آنان به دیگران خبر می دهند و آنچه از قرآن نزد ما آموخته اند را تلاوت می کنند... .(2)
ص: 79
وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ(بقره/ 4) امام عسکری علیه السلام می فرماید: خداوند پس از توصیف متقین، به اقامه کنندگان نماز، آنان را باز توصیف نموده و می فرماید آنان به آنچه بر تو و بر پیامبران قبل از تو نازل شده است، ایمان دارند یعنی آنان به تورات موسی علیه السلام وانجیل عیسی علیه السلام و زبور داوود علیه السلام وصحف ابراهيم علیه السلام و سایر کتاب هایی که خداوند بر پیامبران گذشته نازل نموده، ایمان دارند و آنها را حق و صدق و از ناحیه رب العالمين یعنی خدای عزیز و صادق و حکیم میدانند، و به آخرت و عالم پس از این عالم یقین دارند و شگی ندارند که در آخرت و قیامت، مردم پاداش اعمال نیک خود را بهتر از آنچه انجام داده اند و پاداش اعمال زشت خود را مطابق آنچه انجام داده اند، خواهند دید.(1)
حضرت عسکری علیه السلام از امام حسن مجتبی علیه السلام نقل نموده که فرمود: هر کس فضیلت و برتری امیرالمؤمنین علیه السلام را نسبت به همه اصحاب رسول خدا انکار کند به راستی تورات و انجیل و زبور و صحف ابراهیم و سایر کتاب هایی که بر پیامبران علیهم السلام نازل شده است را انکار نموده، چراکه مهم ترین چیزی که از ناحیه خداوند - بعد از توحید و نبوت - نازل شده، اعتراف به ولایت علی بن ابی طالب و اولاد پاک او علیه السلام است.(2)
ص: 80
و نیز فرمود: اگر زاهد و عابدی، برتری و فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام را بر همه خلق خدا - جز پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله- انکار نماید، عمل او مانند شعله آتشی است که در میان باد تندی باشد و آن آتش اعمال او را - که مانند گیاه «حلفاء» است - آتش خواهد زد و چیزی از آن را باقی نخواهد گذارد.
سپس فرمود: مردی نزد حضرت زین العابدین علیه السلام آمد و گفت: چه می فرمایید درباره کسی که ایمان به آنچه برحضرت محمد صلی الله علیه و آله و بر پیامبران گذشته نازل شده آورده، و قيامت را باور دارد، و نماز می خواند و زکات می دهد و صله رحم می کند و اعمال نیک را انجام می دهد، ولكن می گوید: من نمیدانم حق [خلافت] با على است و یا با فلانی؟
حضرت زین العابدین علیه السلام فرمود: تو چه می گویی درباره کسی که این اعمال خیر را انجام می دهد ولكن می گوید: من نمی دانم حضرت محمد صلی الله علیه و آله پیامبر است و یا مسیلمه پیامبر است؟ آیا فکر می کنی او از اعمال نیک خود بهره ای می برد؟ آن مرد گفت: بهره ای نمی برد. پس امام سجاد علیه السلام فرمود: رفیق تو نیز چنین است.(1)
ص: 81
حضرت رضا علیه السلام فرمود: ایمان دارای چهار پایه و اساس است: 1. توکل بر خدای عزوجل، 2. رضا و خشنودی از تقدیر و قضای خداوند، 3. تسليم امر خدا و رسول او بودن، 4. تفويض و واگذاری امور به خداوند. (1)
و فرمود: ایمان افضل از اسلام است به یک درجه، و تقوا افضل از ایمان است به یک درجه، و يقين افضل از تقواست به یک درجه. سپس فرمود: چیزی بهتر از یقین بین فرزندان آدم تقسیم نشده است.(2)
امام باقر علیه السلام می فرماید: در برخی از سفرها گروهی از مسلمانان رسول خدا صلی الله علیه و آله را ملاقات نمودند و گفتند:«السلام عليك يا رسول الله .» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خود را معرفی کنید! گفتند: ما اهل ایمان هستیم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: حقیقت ایمان شما رو علامت و نشانه آن چیست؟ گفتند: «رضای به قضای خدا، و تفویض و تسلیم امور به خداوند». رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحاب خود فرمود: اینان عالمان و حکیمانند و از حکمت او حلم نزدیک به پیامبرانند. سپس به آنان فرمود: اگر راست می گویید، چیزی که در آن ساکن نمی شوید را بنا نکنید، و چیزی را که نمی خورید جمع نکنید، و از خدایی که بازگشت شما به اوست بترسید.(3)
ص: 82
أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (بقره/5)
امام صادق علیه السلام به ثابت بن سعيد فرمود: ای ثابت، شما را با این مردم [یعنی مخالفین] چه کار است؟ شما از ارشاد و هدایت آنان خودداری کنید، و آنان را به تشیع دعوت ننمایید، به خدا سوگند اگر اهل آسمان ها و اهل زمین جمع شوند و بخواهند کسی را هدایت کنند، اگر خداوند نخواسته باشد او هدایت شود، هدایت نخواهد شد، و اگر اهل آسمان ها و اهل زمین جمع شوند و بخواهند کسی را گمراه کنند، اگر خداوند نخواسته باشد او گمراه شود آنان نمی توانند او را گمراه نمایند.
سپس فرمود: از ارشاد و هدایت این مردم دست بردارید واحدی نگوید: این عموی من است و یا این برادر من است و یا پسرعموی من است و یا همسایه من است؛ چراکه خداوند اگر به بنده ای نظر خیر داشته باشد، روح او را پاک می کند، و چون روح او پاک شود، هر خوبی و خیری را می پذیرد و از هر زشتی و منکری پرهیز می کند، و سپس در قلب او کلمۂ خیری قرار می دهد و او سعادتمند می شود .(1)
رسول الله . قال : فما حقيقة إيمانگم؟ قالوا: الرضا بقضاء الله، والتفويض إلى الله، و التسليم لأمر الله . فقال ترشول الله ا لماء گماء، گادوا أن يځونوا من الحكمة أنبياء، فإن كنتم صايرين فتبوا ما لاتشون، ولاتجمعوا ما تأكلون، واتقوا الله الذي إليه ترجعون.
ص: 83
و نیز فرمود: هنگامی که خداوند خیر بنده ای را بخواهد، در قلب او نقطه نوری قرار می دهد، و قلب او را می گشاید و ملکی برای هدایت و استقامت او می گمارد، و اگر خداوند به بنده ای ارادہ نیکی نداشته باشد، نقطه سیاهی در قلب او قرار می دهد، و قلب او را مسدود می نماید، و شیطانی را می گمارد تا او را گمراه نماید. سپس امام صادق علیه السلام این آیه را تلاوت نمود: «فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ»(1). (2)
امام صادق علیه السلام به شیعیان خود می فرماید: کار خود را برای خدا انجام بدهید نه برای مردم، چراکه هر کاری که برای خدا انجام بشود، خداوند می پذیرد، و هر کاری که برای مردم انجام بشود پذیرفته نمی شود.
سپس فرمود: در مسأله ولایت و تشیع با مردم نزاع نکنید، که دل ها و قلب های شما را مریض و بیمار می کند، چراکه خداوند به پیامبر خود می فرماید: «إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ» (3) و می فرماید «أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ» (4)شما این مردم را رها کنید، چراکه این مردم دین خود را از
ص: 84
پیشینیان خود گرفته اند، و شما دین خود را از رسول خدا صلی الله علیه و آله گرفته اید.
تا این که فرمود: من از پدرم شنیدم که می فرمود: خداوند اگر برای کسی نوشته باشد که داخل در ولایت اهل البیت علیهم السلام بشود او سریع تر از پرنده ای که به لانه خود می رود به طرف ما خواهد آمد.(1)
فضیل بن یسار گوید: من و محمد بن مسلم خدمت امام صادق علیه السلام رسیدیم و گفتیم: ما را با این مردم چه کار؟ ما به شما اقتدا می کنیم، و سخن شما را می پذیریم، و تسلیم شما هستیم. به خدا سوگند هر که را شما دوست می دارید ما نیز او را دوست می داریم، و از هر که شما بیزارید ما نیز از او بیزار می باشیم، و از هر که شما اعراض می کنید ما نیز از او اعراض خواهیم نمود. پس امام صادق علیه السلام دست به دعا بلند نمود و فرمود: به خدا سوگند [دین ] حق همین است.(2)
مؤلف گوید: خداوند در آیاتی از قرآن «مفلحين» را توصیف نموده است، در آیه
ص: 85
157 اعراف می فرماید: «مفلحين و رستگاران کسانی هستند که از پیامبر امی - که وصف او را در تورات و انجیل و قرآن یافته اند به پیروی می کنند... و سپس می فرماید: آنان مفلحين و رستگارانند.
و نیز می فرماید: آنان که ایمان به این پیامبر آوردند و از او حمایت کردند و از نوری که همراه او بود [یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام] پیروی نمودند از رستگاران
خواهند بود.
امام باقر علیه السلام می فرماید: مقصود از «وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ » در این آیه امیرالمؤمنین و ائمه بعد از او هستند. و خداوند کامل ترین توصیف مؤمنین رستگار را در اول سوره «مؤمنون» بیان نموده و می فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ*وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ *...».(1)
ص: 86
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (6)خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (7)وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ (8)يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ (9)فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ (10)
«کفر» خلاف شکر است چنان که «حمد» خلاف ذم است، کفر به معنای پوشاندن نعمت است و شکر آشکار نمودن آن است، و هرساتری را کافر گویند، و
«سيئ وسواء» به یک معناست، و «سیان» به معنای مثلان است، و «انذار» اعلام با تخويف و ترساندن است، و هر منذری اعلام کننده است و لكن هر اعلام کننده ای منذر نیست، و انذار و تخویف از اوصاف خداوند است، و مفعول دوم انذار با حرف باء و بدون آن آمده، مانند ««قُلْ إِنَّمَا أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْيِ»و «إِنَّا أَنْذَرْنَاكُمْ عَذَابًا قَرِيبًا »، و «ختم» به معنای طبع است، و ««خِتَامُهُ مِسْكٌ » یعنی آخر، و «ختم کتاب» مهر پایانی آن است، و «غشاوة» به معنای غطاء و پرده است، و «فؤاد» محل قلب و صدر محل فؤاد است، و گاهی به جای قلب، محل آن که فؤاد است گفته
ص: 87
می شود، مانند « لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ » و «أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ » یعنی قلبک، و «عذاب » به معنای استمرار الم ودرد است، و «خدعه» به معنای اخفاء و ابهام است برخلاف حق، و «نفس» به معنای روح و تأکید و ذات آمده است، و «شعور» به معنای احساس و فطانت است، و «لا يشعرون» به معنای لایعلمون است.
ای رسول من! آنان که کافرشدند، خواه توانان را انذار کنی آواز عذاب خدا بترسانی و یا انذار نکنی، ایمان نخواهند آورد (6) خداوند بردل ها و گوش هایشان مهر زده و بر چشم هایشان پرده انداخته، و عذاب بزرگی در انتظار آن هاست (7) گروهی از مردم می گویند: ما به خدا وقيامت ایمان داریم و حال آن که ایمان نیاورده اند (8) آنان به گمان خود می خواهند خدا و مؤمنان را فریب بدهند، در حالی که جز خود را فريب نمی دهند و نمی فهمند (9) قلب های آنان بیمار است و خداوند بر بیماری آنان افزوده، و برای آنان عذاب دردناکی است، چراکه همواره دروغ می گویند (10)
پإِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (بقره / 6)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: پس از آن که خداوند احوال مؤمنین را ذکر نمود و آنان را به خاطر اعتقاد به توحید و نبوت رسول خود حضرت محمد صلی الله علیه و آله و وصایت ولی خود حضرت على علیه السلام ستود، کافران و مخالفان را نیز یاد نمود و فرمود: آنان که کافر به خدا و معتقدات مؤمنین و یگانگی خداوند، و نبوت رسول خدا حضرت محمد صلی الله علیه و آله، و وصایت علی علیه السلام ولی خدا و وصی رسول او، و امامت امامان پاک و قوامین به مصالح خلق خدا شدند، چه تو آنان را انذار کنی و بترسانی، و یا انذارشان نکنی ایمان نخواهند آورد.
ص: 88
[و خداوند چون می دانسته آنان ایمان نمی آورند، رسول خود را از آن آگاه نموده
و فرموده است: «لَا يُؤْمِنُونَ»]. (1)
معجزات رسول خدا صلی الله علیه و آله
امام باقر علیه السلام می فرماید:(2) هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد مدینه شد، و آثار صدق و نشانه های حقانیت وپیامبری او آشکار گردید، یهودیان مدینه سخت به فکر حیله و نابودی و خاموش نمودن انوار و معجزات او افتادند، تا بلکه نور او خاموش و معجزات او را ابطال نمایند، و از کسانی که در مقام رد و تکذیب او برآمدند: 1. مالک بن صیف، 2. کعب بن اشرف، 3. حی بن اخطب، 4. ابولبابة بن عبد المنذر، 5. وشعبة، بودند. از این رو مالک بن صيف به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: ای محمد تو گمان می کنی رسول خدا هستی؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این چنین خالق همه خلق فرموده است. مالک گفت: ای محمد ما ایمان به رسالت تو
ص: 89
نخواهیم آورد تا این فرشی که زیر پای ما قرار دارد به تو ایمان بیاورد، و شهادت به رسالت تو بدهد. سپس ابولبابه گفت: ما ایمان به رسالت تو نمی آوریم، و شهادت به آن نمی دهیم، تا این تازیانه ای که در دست من است به تو ایمان بیاورد و به رسالت تو شهادت بدهد. سپس کعب بن اشرف گفت: ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم و تو را تصديق نمی کنیم تا این الاغی که من سوار آن هستم به تو ایمان بیاورد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بندگان خدا نباید از خدای خود اقتراحات و خواسته های بیجا داشته باشند، بلکه باید تسلیم و مطیع امر او باشند، و به همان نشانه هایی که برای آنان قرار داده اکتفا نمایند.
سپس فرمود: آیا برای شما، شهادت تورات و انجیل و زبور و صحف ابراهيم علیه السلام کافی نیست که به نبوت و پیامبری من و امامت برادر و وصیو خلیفه و بهترین خلق خدا بعد از من - یعنی علی بن ابی طالب علیه السلام - اقرار نمایید؟! و آیا شما مشاهده نمی کنید که خداوند این قرآن - که همواره مخلوق خدا را مبهوت و
ص: 90
مغلوب خود نموده و آنان قدرت مقابله با او را ندارند و نمی توانند همانند او را بیاورند - را نشانه حقانیت من قرار داده است؟
سپس فرمود: من اقتراحات و خواسته های بیجای شما را از خدای خود مطالبه نمی کنم، بلکه می گویم: نشانه هایی که او قرار داده، برای من و شما کافی است، جز آن که خداوند از فضل خود بخواهد خواسته های شما را انجام بدهد.
و چون سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله به پایان رسید، خداوند آن بساط و فرش را به زبان آورد و گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ إِلَهاً وَاحِداً أَحَداً صَمَداً [حَیَّاً]قَیُّوماً أَبَداً لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَهً وَ لَا وَلَداً وَ لَمْ یُشْرِکْ فِی حُکْمِهِ أَحَداً وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ یَا مُحَمَّدُ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَکَ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَکَ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ أَخُوکَ وَ وَصِیُّکَ وَ خَلِیفَتُکَ فِی أُمَّتِکَ وَ خَیْرُ مَنْ تَتْرُکُهُ عَلَی الْخَلَائِقِ بَعْدَکَ وَ أَنَّ مَنْ وَالاهُ فَقَدْ وَالاکَ وَ مَنْ عَادَاهُ فَقَدْ عَادَاکَ وَ مَنْ أَطَاعَهُ فَقَدْ أَطَاعَکَ وَ مَنْ عَصَاهُ فَقَدْ عَصَاکَ وَ أَنَّ مَنْ أَطَاعَکَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ اسْتَحَقَّ السَّعَادَهَ بِرِضْوَانِهِ وَ أَنَّ مَنْ عَصَاکَ فَقَدْ عَصَی اللَّهَ وَ اسْتَحَقَّ أَلِیمَ الْعَذَابِ بِنِیرَانِهِ»
ص: 91
پس همه آنان تعجب نمودند و به یکدیگر گفتند: «مَا هذا إِلاَّ سِحْرُ مُبِينُ » و آن بساط تکانی خورد و بالا رفت و مالک بن صيف و یاران او به صورت روی زمین افتادند،و باز خداوند آن بساط را به سخن آورد و گفت: خداوند مرا گرامی داشت و به سخن آورد تا به تمجید و یگانگی او ونبوت محمد پیامبر او صلی الله علیه و آله که آقای پیامبران و قائم به حق اوست، و امامت برادر و وصی و وزير وهمتا و خلیل و قاضی دیون و وعده های او، و ناصر اولیای او و نابود کننده دشمنان اوست، شهادت بدهم و مطيع امام و ولی بعد از او باشم، و از دشمنان او بیزاری جویم، از این رو سزاوار نیست که هیچ کافری بر روی من بنشیند و تنها مؤمن می تواند بر روی من بنشیند.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به سلمان و مقداد و ابوذر و عمار فرمود: شما برخیزید و بر روی این بساط بنشینید، چرا که شما به آنچه او به آن گواهی داد ایمان دارید پس آنان برخاستند و بر آن بساط نشستند. سپس خداوند تازیانه ابي لبابة بن عبد المنذر را به سخن درآورد و گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ خَالِقِ الْخُلُقِ ، وَ بَاسِطِ الرِّزْقِ ، وَ مُدَبِّرُ الْأُمُورِ ، وَ الْقَادِرُ عَلَيَّ كُلُّ شَيْ ءٍ . وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ يَا محمد عبده وَ رَسُولَهُ ، وَ صَفِيُّهُ وَ خَلِيلِهِ ، وَ حَبِيبِهِ وَ وَلِيُّهُ ونجيه جَعَلَكَ السفير بَيْنَهُ وَ بَيْنَ عِبَادِهِ ، لينجي بِكَ السُّعَدَاءِ ، وَ يُهْلِكَ بِكَ الْأَشْقِيَاءِ . وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبِ الْمَذْكُورِ فِي الْمَلَإِ الأعلي بِأَنَّهُ سَيِّدُ الْخُلُقِ
ص: 92
بَعْدَكَ وَ أَنَّهُ الْمُقَاتِلُ عَلِيِّ تَنْزِيلُ كِتَابِكَ لِيَسُوقَ مُخَالِفِيهِ إِلَيَّ قَبُولِهِ طَائِعِينَ وَ كارِهِينَ . ثُمَّ الْمُقَاتِلُ بَعْدَ عَلِيٍّ تَأْوِيلَهُ الْمُحَرِّفِينَ الَّذِينَ غَلَبَةِ أَهْوَاؤُهُمْ عُقُولِهِمْ ، فحرفوا تَأْوِيلِ كِتَابِ اللَّهِ تَعَالِي وغيروه ، وَ السَّابِقُ إِلَيَّ رِضْوَانُ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ بِفَضْلِ عَطِيَّتُهُ وَ الْقَاذِفُ فِي نِيرَانِ اللَّهِ أَعْدَاءِ اللَّهِ بِسَيْفٍ نِقْمَتَهُ ، وَ الْمُؤْثِرِينَ لِمَعْصِيَتِهِ وَ مُخَالَفَتِهِ
قَالَ ثُمَّ انجذب السَّوْطُ [انحدر السوط]مِنْ يَدِ أَبِي لُبَابَةَ ، وَ جُذِبَ أبالبابة فَخَرَّ لِوَجْهِهِ ، ثُمَّ قَامَ بعدفجذبه السَّوْطِ فَخَرَّ لِوَجْهِهِ ، ثُمَّ لَمْ يَزَلْ كَذَلِكَ مِرَاراً حتي قَالَ أبولبابة وَيْلِي مَا لِي؟ ...»
یعنی تازیانه ابولبابه به سخن آمد و گفت: من شهادت می دهم که خدایی جز خدای خالق و رازق و مدبر و قادر نیست، و من شهادت می دهم که توای محمد، بنده و رسول و صفی و خلیل و حبيب و ولی و نجی خدا هستی و خداوند تورا سفیر بین خود و بندگان خود قرار داده تا به وسیله توسعادتمندان نجات یابند و اشقيا هلاک شوند. و من شهادت می دهم که علی بن ابی طالب علی در آسمان هفتم بعد از تو آقای خلق نامیده می شود و اوست که با تنزيل كتاب تو جنگ می کند و مخالفین تو را خواسته یا ناخواسته به اسلام دعوت می نماید و پس از تو نیز با تأويل قرآن با منحرفين از اسلام که عقول خود را مقهور هواهای نفسانی
ص: 93
خویش نموده و کتاب تو را تحریف و تغییر خواهند داد جنگ خواهد نمود و اوست که با فضل خداوند اولیای خدا را به رضوان خدا سوق می دهد، و دشمنان و معصیت کاران را با شمشیر خود به دوزخ می فرستد.
سپس تازیانه باز دست ابولبابه بیرون آمد و ابولبابه را بر زمین زد و چون ابولبابه برخاست با تازیانه او را بر زمین زد و این عمل چند مرتبه تکرار شد، و ابولبابه گفت: وای بر من، مرا چه می شود؟! پس خداوند تازیانه را به سخن درآورد و به ابولبابه گفت: ای ابولبابه ، خداوند مرا ناطق به توحید و تمجید خود قرار داد و مرا مشرف به تصديق به نبوت پیامبر خود محمد و ولایت بهترین خلق خود بعد از او و افضل اولیای خود نمود، او همسر سیده زنان عالم و مشرف به افضل جهاد و به بیتوته در بستر پیامبر است، او دشمنان خدا را با شمشیر انتقام خود ذلیل می کند، و حلال و حرام وشرايع و احکام را برای امت روشن می نماید.
سپس گفت: ای ابولبابه، سزاوار نیست هیچ کافری که مخالف محمد صلی الله علیه و آله است مرا درا ختیار بگیرد و من تو را رها نمی کنم و تو را خواهم کشت جز آن که به محمد ایمان بیاوری. پس ابولبابه گفت: ای تازیانه! من به جميع آنچه تو شهادت دادی اعتقاد دارم و ایمان می آورم. و چون چنین گفت، تازیانه در دست او قرار گرفت و گفت: حال که ایمان آوردی من در اختیار تو هستم ولكن خدا آگاه تر است به باطن وسريره تو، و اوست که به نفع تو یا به ضرر تو، در آن روز معلوم، حکم خواهد نمود...
سپس امام باقر علیه السلام فرمود: کعب بن اشرف نیز که بر الاغ خود سوار بود، الاغ، او را با سر بر زمین کوفت و او متألم شد، و چون باز بر الاغ خود سوار شد الاغ او را بر زمین کوفت، و هفت مرتبه این عمل تکرار شد، و در مرتبه هشتم خداوند الاغ را به سخن درآورد، و الاغ گفت: ای کعب بن اشرف، چه بد بنده ای هستی تو، که آیات الهی
ص: 94
را شنیدی و مشاهده کردی، و به آن ها کافر شدی؟! و من که الاغ هستم خداوند مرا گرامی داشت و موفق به توحید او شدم و اکنون می گویم:«أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ خَالِقُ الْأَنَامِ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ سَیِّدُ أَهْلِ دَارِ السَّلَامِ...» یعنی شهادت می دهم به یگانگی خداوند که او خالق مردم و صاحب جلالت و کرامت است، و شهادت می دهم که محمد بنده و رسول او و آقای اهل بهشت و مبعوث و فرستاده خداست برای کسانی که در علم خدا سعادتمند و یا اهل شقاوت بوده اند، و من شهادت می دهم که خداوند به واسطه على بن ابی طالب هر که را بخواهد سعادتمند می کند، و موفق به پذیرفتن موعظه و تأدیب و پیروی از اوامر، و پرهیز از مناهی او می شود، و خداوند با شجاعت و شمشیر علی علیه السلام دشمنان محمد صلی الله علیه و آله را خوار می نماید و به دوزخ می فرستد و آن به خاطر سرکشی و ظلم و طغیان و کوری و حق نشناسی آنان نسبت به او می باشد.
سپس الاغ گفت: سزاوار نیست کافر بر من سوار شود، و جز کسی که مؤمن به خدا و رسالت پیامبر اوست و او را در جميع اقوال و افعال مانند منصوب نمودن برادر خود به خلافت تصديق نموده نباید سوار بر من شود. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به کعب بن اشرف فرمود: الاغ تو بهتر از تو است و نمی گذارد تو سوار بر او بشوی و باید او را به یکی از مؤمنین بفروشی.
کعب بن اشرف گفت: مرا در او حاجتی نیست بعد از آن که او سحر تو را تأييد
نمود. پس الاغ به او گفت: ای دشمن خدا، از آزار به محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله خودداری کن، به خدا سوگند اگر کراهت محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله نبود من تو را می کشتم و پایمال می کردم و با دندان های خود سر از بدنت جدا می نمودم. پس کعب بن اشرف سر به زیر و ساکت شد و از آنچه از الاغ شنید بی تاب گردید، و با این وصف باز شقاوت بر او غالب شد [وایمان نیاورد] و ثابت بن قیس آن الاغ را به
ص: 95
يکصد دینار [درهم] از او خریداری نمود، و همواره سوار آن می شد، و خدمت رسول خدا می آمد و الاغ برای او نرم و سبک و ذلیل و کریم بود، و رسول خدا به او فرمود: ای ثابت، این الاغ مال تو باشد و تو به وسیله آن به دوستان خود کمک خواهی نمود.
امام باقر علیه السلام سپس فرمود: هنگامی که قوم يهود [با دیدن معجزات] ایمان نیاوردند و از نزد رسول خدا علیه السلام متفرق شدند خداوند آیات «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ...» را بر رسول خود نازل نمود.
خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(بقره/ 7)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: مقصود از «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ ...» به این است که خداوند بر قلوب منافقین و گوش های آنان مهر می زند یعنی علامتی بر روی قلوب و گوش هایشان قرار می دهد که چون ملائکه مشاهده می کنند می فهمند که آنان ایمان نخواهند آورد، و بر چشمانشان نیز پرده ای قرار میدهد و آنان حقایق را آن گونه که باید ببینند نمی بینند و در گمراهی باقی می مانند، چراکه آنان توجه به وظایف خود نکردند و در فهم آنها تقصیر نمودند. و از این رو به خدا و رسول او ایمان نیاوردند، مانند کسی که پرده ای بر روی چشم او باشد و مقابل خود را نبینند. از این رو برای آنان در قیامت عذاب دردناکی خواهد بود و در دنیا نیز گرفتار عذاب خواهند بود.(1)
ص: 96
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ (بقره/ 8)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: (1)هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم به
ص: 97
اصحاب خود دستور داد تا با علی بن ابی طالب به عنوان امیرالمؤمنین بیعت کنند، ابوبکر و عمر و هفت نفر از مهاجرین و انصار برخاستند و با او بیعت نموند، و رسول خدا صلی الله علیه و آله از آنان عهد و پیمان گرفت، و به آنان فرمود: مرا معرفی کنید. گفتند: شما محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف هستی. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای مردم، آیا من سزاوارتر به شما از خود شما نیستم؟ گفتند: آری یا رسول الله. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا مولای شما سزاوارتر به شما از خود شما نیست؟ گفتند: آری. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله نگاهی به آسمان کرد و فرمود:خدایا، تو شاهد باش. و این سؤال و این پاسخ سه مرتبه تکرار شد، و سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ثُمَّ قَالَ: أَلاَ [فَ ] مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ وَ أَوْلَی بِهِ، فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلاَهُ وَ أَوْلَی بِهِ، اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ، وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ، وَ اُنْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَ اُخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.» سپس فرمود: ای بوبکر برخیز، و با علی به عنوان امیرالمؤمنین بیعت کن. ابوبکر برخاست و با او به عنوان امیرالمؤمنین بیعت نمود. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله با دستور داد تا همه آن نه نفر از سران مهاجرین و انصار با او بیعت نمودند و عمر از بین آنان برخاست و گفت: « بَخٍ بَخٍ لَکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ، أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَه.» و سپس متفرق شدند، و رسول خدا صلی الله علیه و آله از آنان عهد و پیمان محکمی گرفت که بیعت خود را نقض نکنند، و از اطاعت علی بن ابی طالب علیه السلام سرپیچی ننمایند و او را همواره امیر و امام و فرمانده خود بدانند.]
و
ص: 98
تا این که گروهی از سران منافقین و جباران آنان تمرد نمودند و با همدیگر پیمان بستند، که اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت، خلافت را از علی علیه السلام بگیرند ونگذارند او در مسند خلافت بنشیند، ولكن همین گروه پس از غدیر خم خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله می آمدند و می گفتند: «شما بهترین خلق خدا را بر ما حاکم نمودی، وما را از حاکمیت ظالمان و ستمگران نجات دادی» در حالی که خداوند نفاق آنان را می دانست و آنان بر عداوت و دشمنی خود نسبت به رسول خدا و اهل بیت او
صلوات الله علیهم اجمعین - اصرار داشتند، از این رو خداوند با این آیات از باطن آنان خبر داد و فرمود: ... «وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ» یعنی آنان ایمان ندارند بلکه با همدیگر متحد شده اند تا تو و اهل بیت و دوستان تو را اگر بتوانند از بین ببرند و از احکام خدا به ویژه خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام جلوگیری کنند.
يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ(بقره / 9)
در ادامه حدیث قبل، امام عسکری علیه السلام می فرماید:(1) سپس خداوند به پیامبر خود خبر داد و فرمود: آنان [یعنی منافقین] می خواهند خدای خود و مؤمنین را فریب بدهند و با آن ها خدعه نمایند، در حالی که جز خود را فریب نمی دهند و نمی فهمند.
امام عسکری علیه السلام از جدش موسی بن جعفر علي نقل نموده که فرمود: هنگامی که سخنان پنهانی منافقین و توطئه های آنان درباره امیرالمؤمنین به گوش رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید، آن حضرت آنان را خواست و به آنان سرزنش و توبیخ نمود، و آنان
ص: 99
تأکید نمودند که ما ایمان داریم.
والی گفت: یا رسول الله من هیچ چیزی را مهم تر از این بیعت نمی دانم، و امید وارم که خداوند به سبب این بیعت قصرهای مرا در بهشت وسیع گرداند و جایگاه من در بهشت بهتر از همه بهشتیان باشد.
و دومی گفت: پدر و مادرم فدای شما ای رسول خدا، من با این بیعت اطمینان پیدا کردم به دخول در بهشت و نجات از دوزخ و به خدا سوگند اگر جواهرات دنیا از زمین تا عرش باشد و به من بدهند، من از این بیعت و عهد و پیمانی که بستم بازنمی گردم و بیعت خود را نمی شکنم.
و سومی گفت: یا رسول الله به خدا سوگند من از این بیعت بسیار خشنود شدم، به گونه ای که امیدوار به رضوان خداشدم، و يقين کردم که اگر گناهان اهل زمین به دوش من باشد با این بیعت بخشوده خواهد شد. سپس بر گفته خود سوگند یاد نمود و لعنت نمود بر کسی که برخلاف گفته او چیزی را به رسول خدا گزارش بدهد.
سپس منافقین و سران عرب و متمردین نیز همین گونه با رسول خدا صلی الله علیه و آله در
ص: 100
مورد بیعت خود با امیرالمؤمنین علیه السلام سخن گفتند. از این رو خداوند به رسول خود فرمود: «يُخَادِعُونَ اللَّهَ» ... یعنی آنان با سوگندهای خود می خواستند رسول خدا صلی الله علیه و آله را فریب بدهند و آنچه در باطن خود داشتند را پنهان نمایند. والذين آموا یعنی منافقین، مؤمنین و سید آنان امیرالمؤمنین علیه السلام را نیز می خواستند فریب دهند. «وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ» یعنی منافقین، خود را فریب دادند و فریبشان به خودشان بازگشت چراکه خداوند ازآنان بی نیاز است، و اگر مهلت به آنان نمیداد، قدرت بر طغیان و خیانت پیدا نمی کردند. «وَمَا يَشْعُرُونَ»یعنی آنان نمی فهمند که خداوند، آگاه از نفاق و کذب و کفر آنان است و پیامبر خود را آگاه می سازد، و او را مأمور به العن آنان می نماید و آنان در دنیا مبتلای به لعنت مؤمنین و در آخرت نیز مبتلای به عذاب الهی خواهند بود.
فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ (بقره/ 10 )
درادامه حدیث قبل، امام عسکری علیه السلام فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله بزرگواری نمود و سخنان منافقین را در ظاهر از آنان پذیرفت و باطن آنان را به خدا واگذار کرد، و
ص: 101
لكن جبرئیل آمد و گفت: ای محمد، خداوند على علیه السلام تو را سلام می رساند و می فرماید: این گروهی که تو دانستی آنان اهل نفاق و بیعت شکنی هستند و درباره على علیه السلام تصمیم مخالفت دارند، بگو جمع شوند تا عجایبی از اکرام خداوند را درباره على الا بينند، و برای آنان روشن شود که خداوند زمین ها و کوه ها و آسمان ها و سایر مخلوق خود را مطیع او قرار داده، و هنگامی که خداوند او را جانشین تو قرار دهد، همه آنان در خدمت او خواهند بود، تا آنان بدانند که على علیه السلام ولى خداست و نیازی به آنان ندارد، و اگر از آنان انتقام نمیگیرد به خاطر امر خداست، و امر خدا در هر چیزی نافذ و حکیمانه است.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور داد تا منافقین در دامنه کوهی از کوه های مدینه حاضر شدند و به على علیه السلام فرمود: یا على، خداوند این ها یعنی منافقین را امر نموده که تو را یاری و مساعدت کنند و کوشای در اطاعت تو باشند، و اگر از تو اطاعت کنند خیر آنان خواهد بود و از ملوک بهشت و متنعم در آن خواهند شد، و اگر با تو مخالفت کنند مخلد در دوزخ خواهند بود.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله [در آن بیابان ] به منافقین فرمود: شما بدانید که اگر از على عابر اطاعت کنید سعادتمند می شوید و اگر با او مخالفت کنید به شقاوت [و هلاکت] می رسید و خداوند او را از شما بی نیاز خواهد نمود، همان گونه که اکنون خواهید دید. سپس به على علیه السلام فرمود: یا علی، از پروردگار خود به آبروی محمد و آل طیبین او که تو خود بعد از محمد بهترین آنان هستی - بخواه تا خداوند این کوه ها را به آنچه تو می خواهی تبدیل نماید. پس امیرالمؤمنین علیه السلام از خداوند درخواست نمود، و آن کوه ها تبدیل به نقره شدند و به امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب نمودند: ای علی! وای وصی رسول خدای رب العالمين! خداوند ما را در اختیار تو قرار داده است، اگر می خواهی ما را برای امور خود انفاق کن، پس هرگاه تو ما را
ص: 102
بخوانی ما تورا اجابت خواهیم نمود.سپس آن کوه ها تبدیل به طلای سرخ شدند و همان سخنان را به امیرالمؤمنین علیه السلام گفتند، و سپس تبدیل به مشک و عنبر و جواهر و یاقوت شدند و هرکدام صدا زدند: يا أبا الحسن! ای برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله! ما در خدمت و اطاعت تو هستیم، هر دستوری به ما بدهی ما از تو اطاعت خواهیم نمود و به هرچه بخواهی ما تبدیل می شویم.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به منافقین فرمود: دیدید چگونه خداوند على علیه السلام را از شما و اموال شما بی نیاز نموده است؟ سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود: یا علی، خدا را به حق محمد و آل پاک او که تو بعد از محمد آقای آنان هستی بخوان، تا خداوند برای تو درخت ها را تبدیل به مردان مسلح، و صخره ها را به مارها و درندگان و افعی ها تبدیل نماید. و چون امیرالمؤمنین علیه السلام دعا نمود، کوه ها و بیابان ها و میادین پر از نیروهای مسلح گردید که در مقابل یکی از آنان ده هزار مرد مسلح نمی توانستند مقاومت کنند، و نیز کوه ها و زمین ها از مارها و افعی ها و...... پر شدند و همه آنان به على علیه السلام خطاب می نمودند: یا علی، یا وصی رسول الله، خدا ما را در اختیارتو قرار داده و به ما دستور داده که از تو اطاعت نماییم و هرکه را بخواهی به هلاکت برسانیم، پس هرگاه دستوری به ما بدهی، ما از تو اطاعت خواهیم نمود.
سپس گفتند: یا على یا وصی رسول الله، برای تو نزد خداوند مقام بزرگی است و اگر از خدا بخواهی که همه اطراف زمین را یکجا مانند کیسه ای در اختیارتو قرار بدهد و یا آسمان را به زمین فرود آورد و یا زمین را به آسمان بالا ببرد و یا آب دریاها را که شور است، شیرین نماید و یا تبدیل به روغن کند، و یا آن ها را به هرچه تو خواهی تبدیل نماید، تو را اجابت خواهد نمود، و اگر بخواهی خداوند دریاها را منجمد کند و زمین را تبدیل به دریا کند او خواسته تو را انجام خواهد داد،
ص: 103
بنابراین از تمرد و سرپیچی منافقین و مخالفت آنان اندوهی به خود را مده، چراکه آنان هنگامی که از دنیا می روند مانند این است که در دنیا نبوده اند، و هنگامی که به آخرت و قیامت وارد می شوند مانند این است که همواره در آن می زیسته اند.
سپس فرمود: یا علی، خدایی که آنان را با داشتن کفر و فسق در دنیا مهلت داده همان خدایی است که فرعون ذوالأوتاد، و نمرود بن کنعان، و همه طاغیان و مدعیان الوهيت و طغیان گرترین آنان ابلیس را که رئیس اهل طغیان و ضلالت است مهلت داده است، و هرگز خداوند تو را و آنان را برای این دنیای فانی نیافریده، بلکه برای دار بقا آفریده است و شما [ به وسیله مرگ از خانه ای به خانه دیگری منتقل می شوید، و خداوند نیازی ندارد که رهبر و پیشوای مدبری برای این مردم بفرستد و لكن اراده نموده که شرافت و فضل تو را بر آنان آشکار سازد، او اگر می خواست آنان را هدایت می نمود.
سپس فرمود: منافقین با دیدن این معجزات بر بیماری نفاق و حسدشان افزودند، همان گونه که خداوند می فرماید: « فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ» یعنی قلوب مافقین پس از بیعت با امیرالمؤمنین علیه السلام بیماری بیشتری پیدا نمود تا جایی که با دیدن این معجزات قلوب آنان تیره تر گردید. و عذاب دردناکی در انتظار آنان خواهد بود و آن به خاطر این است که آنان رسول خدا صلی الله علیه و آله را تکذیب نمودند و در سخنان خود نیز دروغگو بودند و می گفتند: ما بر بیعت و پیمان خود پای برجا هستیم (در حالی که دروغ می گفتند و منافق بودند).(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که با مسلمانی در خرید و فروش غش و خیانت
ص: 104
کند از ما نیست و روز قیامت با یهودیان محشور می شود، چرا که آنان بیش از دیگران به مسلمانان خیانت نمودند.(1)
و فرمود: کسی که شب را صبح کند و در قلب او غش و خیانتی نسبت به مسلمانان باشد همواره مورد خشم خدا خواهد بود تا توبه کند.(2)
و نیز فرمود: از ما نیست کسی که به مسلمانی خیانت کند، و یا به او ضرر برساند و یا با او مکر و خدعه نماید.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: مؤمن با برادر دینی خود غش و خیانت نمی کند و او را خوار او بی پناه نمی گذارد و او را متهم نمی کند و به او نمی گوید: من از تو بیزار هستم.(3)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که با برادر دینی خود غش و خیانت کند، خداوند برکت روزی را از او برمی دارد و راه معیشت را بر او می بندد و او را به خود واگذار می نماید.(4)
امام صادق علیه السلام در وصیت خود به عبدالله بن جندب فرمود:(5) کسی که با برادر دینی خود غش و خیانت بکند و او را تحقیر نماید و با او دشمن باشد، خداوند
ص: 105
جایگاه او را آتش قرار خواهد داد.
امام کاظم علیه السلام فرمود: ملعون است کسی که برادر دینی خود را متهم کند، و یا به او خیانت کند و یا از او خیرخواهی نکند.(1)
علامه مجلسی در کتاب شریف بحارالأنوار تحت عنوان «باب نفاق» آیات این بخش را ذکر نموده و سپس روایاتی را از معصومین علیهم السلام نقل کرده که به برخی از آنها اشاره می شود.
محمد بن فضیل گوید: من نامه ای به حضرت رضا علیه السلام [درباره برخی از منافقین] نوشتم و آن حضرت در پاسخ من نوشت: خداوند می فرماید: «إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ ...إلى قوله سَبِیلاً»(2) . سپس فرمود: منافقین ارتباطی با عترت رسول خدا و مؤمنین و مسلمین ندارند، آنان ایمان را به زبان خود جاری می کنند و کفر و تکذیب (حق) را در باطن خود پنهان می دارند، لعنت خدا بر آنان باد. (3)
امام صادق علیه السلام فرمود: چهار چیز علامت نفاق است: قساوت قلب، جمود و
ص: 106
خشکی چشم، اصرار بر گناه و حرص به دنیا.(1)
امیرالمؤمنین علیه السلام درباره منافقین می فرماید: ای بندگان خدا، من شما را به تقوا سفارش می کنم، و از اهل نفاق برحذر میدارم، چراکه آنان گمراه و گمراه کننده اند...(2)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: اگر منافقین - لعنهم الله - تأویل این آیات را میدانستند آن ها را از قرآن حذف می کردند و لكن خداوند تبارک و تعالی حکم خود را اجرا می کند و حجت را بر آنان تمام می نماید همان گونه که می فرماید: ««قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ »(3).
سپس فرمود: خداوند بر روی چشمان آنان پرده ای قرار داد و قلبهای آنان را از تأمل در این آیات مسدود نمود، از این رو آنان این آیات را حذف نکردند و در مقام ابطال متشابهات نیز برنیامدند، چراکه آنان از فهم این آیات کورند و اهل سعادت بینا هستند.(4)
ص: 107
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ (11)أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِنْ لَا يَشْعُرُونَ (12)وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ (13)وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ (14)اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ (15)
«افساد» احداث فساد است، و فساد، هر چیزی است که از استقامت و صلاح خارج شده باشد، و «أرض» محل استقرار حیوان است، و به پاهای اسب نیز ارض گفته می شود، چرا که بر آنها استقرار پیدا می کند. و «سفهاء» جمع سفیه است، و سفيه انسان جاهل ضعیف الرأي و قليل المعرفه نسبت به منافع و مضار را گویند. از این رو خداوند بچه ها و زن ها را در آیه ««وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا » سفها نامیده است. و بعضی گفته اند: سفیه به معنای عجول و ظلوم است که سخن خلاف حق می گوید، و در اخبار آمده که شارب الخمر سفیه است، و «لقاء» به معنای اجتماع و تقارب است، و «خلأ» نقيض ملا است و «خلوت إليه و معه» یعنی اجتمعت معه، و «یستهزؤن» یعنی يهزؤن. و « يمدهم» أی یزیدهم، و مد
ص: 108
به معنای زیاده است، و «طغیان» از طغی الماء به معنای تجاوز از حد است، و «طاغیه » جبار عنید است، و «یعمهون» جمله حالیه ازعمه به معنا تحیر است.
وهنگامی که به آنان یعنی منافقین گفته می شود: «در روی زمین فساد نكنيد» می گویند: «ما جزاهل اصلاح نیستیم.» (11) آگاه باشيد! آنان همان مفسدانند؛ ولی نمی فهمند (12) و هنگامی که به آنان گفته می شود: «ایمان بیاورید، همان گونه که مردم ایمان آوردند، می گویند: «آیا ما همانند ابلهان ایمان بیاوریم؟! آگاه باشید که آنان همان ابلهانند ولكن نمی دانند. (13) و هنگامی که مؤمنین را ملاقات می کنند [از روی نفاق ] می گویند: ما ایمان آوردیم و چون با شیاطین خود ملاقات می کنند می گویند: ما با شماییم! و ما فقط مؤمنان را استهزاء میکنیم. (14) [از این رو] خداوند آنان را استهزا می کند و در طغيان وكوری نگه می دارد.
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ (بقره/11)
امام عسکری از جد خود موسی بن جعفر علیهم السلام در تفسیر این آیه نقل نموده که فرمود: هنگامی که به ناکثین او بیعت شکنان] غدير گفته شد: «لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ» یعنی با شکستن بیعت خود، فکر مردم ضعیف را مشوش و دگرگون نکنید، و آنان را در دیانت متحير ننمایید. آنان گفتند: «إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ» یعنی ما هدفی جز اصلاح نداریم، چراکه ما نه دین محمد را قبول داریم و نه غیر آن را، بلکه ما در انتخاب دین متحیر هستیم، و در ظاهر دین محمد صلی الله علیه و آله، او را قبول می کنیم و به شریعت او اقرار می نماییم، و در باطن به خواسته های نفسانی و رفاه و آزادی خود - نسبت به دین محمد صلی الله علیه و آله و اطاعت از پسرعم او على علیه السلام- می اندیشیم، تا اگر او
ص: 109
پیروز شود آبرویی نزد او داشته باشیم، و اگر مغلوب و نابود شود، ما از دشمنان او آسوده باشیم.(1)
أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِنْ لَا يَشْعُرُونَ(بقره/ 12)
سپس امام عسکری علیه السلام در تفسير آية «أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ» فرمود: آنان با اعمال و افکار و سخنانشان بین مردم فساد می کنند، و خداوند نفاق آنان را به پیامبر خود خبر می دهد و او آنان را لعنت می کند، و به امیرالمؤمنین و مسلمانان می فرماید: آنان را لعنت کنید، بلکه دشمنان مؤمنین نیز به آنان اعتماد نمی کنند، چراکه می ترسند با آنان نیز منافقانه برخورد کنند. بنابراین آنان نزد دشمنان اسلام نیز آبرویی ندارند، ولكن نمی فهمند.(2)
ص: 110
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ(بقره/ 12)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: امام کاظم علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: هنگامی که خوبان از مؤمنین - مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمار - به بیعت شکنندگان غدیر می گویند: به رسول خدا و به جانشین او علی بن ابی طالب علیه السلام - که رسول خدا تا او را به جای خود قرار داد و مصالح دین و دنیای مردم را به او سپرد - ایمان بیاورید، و تسلیم امر امام خود باشید، آنان در پاسخ به هم کیشان خود از منافقین [نه به مؤمنین] می گفتند: آیا ما همانند سفها - یعنی سلمان و امثال او - که با اخلاص کامل ولایت امیرالمؤمنین را پذیرفته بودند - ایمان بیاوریم ؟! و خداوند در پاسخ آنان می فرماید: آنان خود سفیه و ضعیف العقل هستند چراکه به حقانیت محمد صلی الله علیه و آله و آل او علیهم السلام پی نبردند، و امامت وصی او را نپذیرفتند و به حال تحير و هراس باقی ماندند و نمی دانند حق کجاست و پیروزی با که خواهد بود؟ آنان به علت نفاقی که داشتند، نه آبرویی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و مؤمنین برای آنان ماند و نه نزد یهود و سایر کفارن آری، منافقین این حقیقت را نمی دانند که آبرویی برای آنان نماند و خداوند پیامبر خود را به احوال آنان آگاه ساخت و آنان گرفتار نفرت همگان و لعنت خدا و رسول و مؤمنین شدند!!(1)
ص: 111
وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ *اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ (بقره / 15)
امام کاظم علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: هنگامی که منافقین و بیعت شکنان غدیر که با همدیگر پیمان مخالفت با علی بن ابی طالب علیه السلام و جلوگیری از خلافت او را بسته بودند - با مؤمنین ملاقات می نمودند به آنان می گفتند: ما به محمد صلی الله علیه و آله ایمان داریم و مقام علی و بیعت او را پذیرفته ایم و همانند شما مطیع او هستیم.
ولكن اولین نفر آنان تا نهمین شان هنگامی که در کوچه های مدینه به سلمان و یاران او برخورد می کردند از آنان اظهارنفرت می کردند و می گفتند: این ها یاران آن ساحر و رفیق او هستند. و مقصودشان حضرت محمد و على علیهما السلام بود. سپس به همدیگر می گفتند: مواظب سخنان خود باشید، مبادا برای یاران محمد از لابه لای سخنانتان اعتقاد ما نسبت به آنچه درباره علی گفته است روشن شود و سبب هلاکت شما گردد. پس اولین نفر آنان می گفت: ببینید من چگونه آنان را مسخره
ص: 112
می کنم و شر آنان را از شما باز می گردانم!
و چون آنان به سلمان برخورد می کردند، می گفتند: مرحبا به سلمان ابن الإسلام که حضرت محمد سيد انام درباره او فرمود: «اگر دین در ثریا باشد،فرزندان فارس آن را در خواهند یافت و سلمان افضل آنان است». و نیز درباره او فرمود: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ» و او را قرین جبرئیل نمود، همان گونه که جبرئیل در قصه كسا به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: «وَ أَنَّا مِنْكُمْ ؟» و رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: «وَ أَنْتَ مِنَّا » تا اینکه جبرئیل در ملکوت اعلی در بین ملائکه گفت: «مَنْ مِثْلِي بَخْ بَخْ ، وَ أَنَّا مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ ؟» و به مقداد نیز از روی نفاق می گفتند: مرحبا بك يا مقداد، تو همان کسی هستی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به على علیه السلام درباره تو فرمود: ای على مقداد برادر دینی توست، او به قدری تو را دوست می دارد که از شدت دوستی تو و دوستی دوستان تو و دشمنی با دشمنان تو، نزدیک است بدن او متلاشی شود ولكن ملائکه آسمان ها بیش از او تو را دوست می دارند، و بیش از او از دشمنان تو بیزار و خشمناک هستند، پس خوشا به حال تو، و خوشا به حال تو.
سپس فرمود: منافقین به ابوذر نیز [از روی نفاق] می گفتند: تو آن کسی هستی که رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره تو فرمود: «مَا أَقَلَّتِ الغبراء وَ لَا أَظَلَّتْ الْخَضْرَاءِ عَلَى ذِي لَهْجَةً أَصْدَقُ مِنْ أَبِي ذَرٍّ » یعنی خورشید بر چیزی سایه نیفکنده که راستگوتر از ابوذر باشد. و چون به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفته شد: خداوند به چه چیز ابوذر را فضیلت و شرافت داد؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: به علت این که ابوذر فراوان از برادرم على علیه السلام ستایش می نمود و فضائل او را بیان می کرد، و از بدگویان او بدگویی می نمود، و نسبت به دوستان او علاقه مند بود. از این رو خداوند او را از بهترین ساکنان بهشت و خذام بهشتی را فراوان در خدمت او قرار خواهد داد.
و به عمار نیز ,از روی نفاق ] گفتند: أَهْلًا وَ سَهْلًا وَ مَرْحَباً بِكَ يَا عَمَّارُ - تونيز به
ص: 113
سبب دوستی با برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله به مقامی رسیدی، با این که عبادت تو زیاد نیست و تو به واجبات و[برخی] مستحبات اکتفا می کنی و خود را به صیام روز و عبادت شب به زحمت نمی اندازی ... مَرْحَباً بِكَ ، همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله تو را برادر باصفای علی علیه السلام و مدافع او دانست و درباره تو فرمود: «زود است که تو در راه محبت علی کشته شوی، و روز قیامت در زمره خوبان از اصحاب او محشور شوی، خدا به ما نیز توفیق اعمال تو و اعمال یاران و امثال تو که در خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و برادر او على علیه السلام هستید را مرحمت کند، و ما نیز مانند شما دوستدار آنان باشیم و با دشمنانشان دشمن باشیم و سعادتمند شویم!
پس سلمان و یاران او در ظاهر - همان گونه که دستور الهی است به سخنان آنان را می پذیرفتند و از آنان می گذشتند. و اولی به رفقای خود می گفت: دیدید من چگونه آنان را به مسخره گرفتم و از شر آنان در امان ماندیم؟! پس بقیه به او می گفتند: تو همواره برای ما خیرخواه می باشی. پس او به آنان می گفت: شما نیز همانند من با آنان برخورد کنید، تا روزیبر آنان پیروز شوید، چرا که انسان عاقل باید غصه هایی را تحمل کند تا به فرصت هایی دست یابد.
سپس آنان نزد منافقین دیگر باز می گشتند و به آنان می گفتند: ما با شما هستیم و بر پیمان خود با شما - که اگر برای محمد صلی الله علیه و آله حادثه ای رخ دهد نگذاریم خلافت به على علیه السلام برسد – برقرار می باشیم و اگر می بینید ما با آنان اظهار موافقت می کنیم شما هراس نکنید . ما آنان را به استهزا گرفتیم.
از این رو خداوند در پاسخ آنان می فرماید: «اَللّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ» .(1)
ص: 114
أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ (16)مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لَا يُبْصِرُونَ (17)صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ (18)أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَافِرِينَ (19)يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُوا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (20)
«اشتراء» در حقیقت به معنای استبدال است، و عرب به کسی که چیزی را انتخاب کند و غیر آن را رها نماید، می گوید: اشتراه در حالی که بیع و شرائی وجود ندارد، و «ربح» به معنای زیادی بر رأس المال است، و «تجارت» به معنای به دست آوردن سود معامله است، و عرب بسا ربح وسود را به تجارت نسبت می دهد و می گوید :«ربحوا فی تجارتهم » و یا «ربح بیعک و خسر بیعک»و مثل و مِثل و شَبَه و شِبه» به یک معناست، و «استوقد» طلب وقود است و «وقود» به معنای هیزم است، و «نار» به معنای جوهر سوزان است و اصل آن از نور می باشد
ص: 115
و «أضاء» لازم و متعدی استعمال شده است، و در آیه فوق متعدی می باشد، و «ظلمات» جمع ظلمت به معنای انتقاص حق است، و«وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئًا» یعنی لم تنقص منه، و «إبصار» ادراک با بصر است، و «صُم وبُكم و عمی» جمع أصم و أبكم و أعمی است و به معنای کری و گنگی و کوری مادرزایی می باشد. و « صَیّب» به معنای باران است و اصل آن صيوب بوده، و واو در تاء ادغام شده است مانند سید و جید و «سماء» به معنای آسمان است، و به هرچه بر ما سایه افکند سماء گفته می شود، و «خطف» به معنای ربودن است، و «قاموا» یعنی وقفوا، و «مشیت» به معنای اراده است.
آنان کسانی هستند که هدایت را فروخته، و گمراهی را خريده اند، از این رو تجارتشان سودی نداشته و آنان هدایت را از دست داده اند (16) مثل آنان (یعنی منافقين) مثل روشن شده، خداوند نور و روشنایی [اسلام و ایمان] را از آنان گرفته، و در تاریکی رهایشان ساخته و دیگر [از حقانیت اسلام] چیزی را نمی بینند (17) آنان [همانند کرو لال وكورند و به هدایت] بازنمی گردند (18) ويا مثل آنان همچون بارانی است که در شب تاریک همراه رعد و برق در بیابان ببارد، و آنان از ترس مرگ، انگشتان خود را در گوش گذارند تا صدای صاعقه را نشنوند و ,لكن] خداوند به کافران احاطه دارد (19) نزدیک است روشنایی (صاعقه) و برق (چون بیابان را روشن می کند) چشمانشان را برباید ، (از این رو) هنگامی که برق آسمان فضا را روشن می کند آنان به راه می افتند، و چون تاریک می شود می ایستند، واگرخدا بخواهد گوش و چشم را از آنان می گیرد (تا همواره در تاریکی باشند و حقایق را هرگزدرک نکنند) همانا خداوند برهرچیزی قادر و تواناست (20)
ص: 116
تفسیر اهل بیت علیهم السلام
أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ (بقره/16)
حضرت کاظم موسی بن جعفر علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: آنان - یعنی منافقین -به دین خدا را فروختند و در عوض آن کفر را گرفتند. از این رو تجارت آنان در آخرت سودی پیدا نکرد، چرا که آتش و انواع عذاب [دوزخ] را خریدند و بهشت را به جای آن دادند، یعنی اگر ایمان می آوردند بهشت برای آنان آماده شده بود. [بنابراین آنان بهشت را به دوزخ فروختند] و به راه حق هدایت نشدند.(1)
امام کاظم علیه السلام می فرماید: هنگامی که این آیه نازل شد، گروهی از مسلمانان نزد
ص: 117
رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: یا رسول الله منزه است خدای رازق، آیا شما فلانی را ندیدید که برای خدمت همراه تجار رفت و آنان او را به چین بردند و چیز کمی از اموال خود را تعیین نمودند و به نام او مخلوط با سرمایه تجارتی خود کردند و سهم او از آن تجارت ده برابر سود نمود و اکنون از ثروتمندان مدينه است؟
و گروه دیگری گفتند: یا رسول الله آيا فلانی را ندیدید که وضع مالی خوبی داشت و اموال فراوانی در اختیار او بود و به اعمال خیر زیادی موفق بود، و به خاطر حرص دنیا برای تجارت در زمان غير مناسبی- که دریا هیجان داشت - سوار کشتی غیرمطمئن شد و با ملاحان غیرمجربی وارد دریا شد و باد کشتی او را در شب تاریک به ساحل انداخت واموال او نابود شد و با ناتوانی و فقر و ذلت و حسرت بازگشت ؟!
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا می خواهید من شما را به حال کسی خبر بدهم که حال او بهتر از اولی باشد، و به حال کسی خبر بدهم که حال او بدتر از دومی باشد؟ گفتند: آری. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اما بهتر از اولی کسی است که ایمان و اعتقاد صادق و درستی نسبت به محمد رسول خدا داشته است و ولایت برادر رسول خدا و میوه قلب او و ولی او را پیدا کرده، از این رو خداوند ورسول خدا و وصی رسول خدا از او تشکر نموده اند، و خداوند نیز خیر دنیا و آخرت را برای او جمع نموده، و زبان ذاکر، و قلب شاکر به او داده است، و او را به احکام خود راضی، و بر آزار دشمنان محمد و آل صلی الله علیه و آله صابر و در ملکوت آسمان ها و زمین بزرگ نموده، و رضوان و کرامت خود را به او اعطا کرده است، البته تجارت چنین کسی سودآورتر و بیشتر و بزرگ تر از آن شخصی است که تجارت مالی نموده است.
ص: 118
و اما کسی که حال او بدتر از آن انسان ورشکسته دنیایی است، مردی است که با برادر محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله بیعت نموده و اظهار اطاعت از او، و دوستی با دوستان او و دشمنی با دشمنان او را کرده، و سپس بیعت خود را شکسته، و با برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله مخالفت نموده، و ولایت دشمنان او را پذیرفته است، از این رو خداوند به اعمال و عبادات او مهر سيئات زده و به عذاب ابد رهسپار شده و در دنیا و آخرت زیانکار گردیده است، و این برای او خسران و زیان آشکاری خواهد بود...
مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لَا يُبْصِرُونَ صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ (بقره/ 18)
امام کاظم علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید:(1) متل منافقین (یعنی بیعت شکنان
ص: 119
غدير) مثل کسی است که برای روشن شدن اطراف خود آتشی را روشن کند و چون اطراف خود را ببیند خداوند یکباره باد و یا بارانی بفرستد و آتش او را خاموش نماید و او در تاریکی [و ظلمت قرار بگیرد و چشم او جایی را نبیند] این چنین است مثل کسانی که منافقانه (در غدیر) با علی بن ابی طالب علیه السلام بیعت کردند و به یگانگی خداوند و نبوت رسول خدا صلی الله علیه و آله و ولایت وصي و وارث و خلیفه و... او شهادت دادند و اقرار نمودند و با این شهادت ها (احکام مسلمانان بر آنان جاری شد و) از مسلمانان ارث بردند و با آنان ازدواج نمودند و مسلمانان به سبب این شهادت ها چنین مسلمانی را دوست داشتند و از او حمایت کردند و او را برادر خود نامیدند و او از مصونیت های مسلمانان بهره مند شد.
ولكن هنگام مرگ، خداوند عالم که به اسرار مردم آگاه است و چیزی از او پوشیده نیست - آنان را به باطن و اسرار درونی مؤاخذه نمود و عذاب الهی آنان را گرفت و این معنای گرفتن نور و واقع شدن در تاریکی آخرت است که راهی برای خروج از آن نیست.
ص: 120
سپس خداوند می فرماید: «صُمٌّ» یعنی آنان کرانی هستند که با این حالت در عذاب دوزخ قرار می گیرند. «بُكْمٌ» یعنی گنگ هایی هستند که در طبقات دوزخ و آتش قرار می گیرند. «عُمْيٌ» یعنی آنان کورانی اند که در دوزخ قرار می گیرند، چنان که خداوند در آیه دیگری می فرماید: «وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى وُجُوهِهِمْ عُمْيًا وَبُكْمًا وَصُمًّا مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيرًا »(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر زن و مردی که [در ظاهر] با امیرالمؤمنین علیه السلام [در غدیر] بیعت کرد و در باطن بیعت خود را شکست و بر نفاق خود باقی ماند، هنگامی که ملک الموت خواست او را قبض روح کند، ابلیس و یاران او وآتش دوزخ و انواع آن، مقابل چشم و قلب و... او قرار می گیرند، و نیز بهشت و منازل بهشتی که اگر او به بیعت خود وفادار می بود، جایگاه او بود نیز مقابل او حاضر می شود. پس ملک الموت به او می گوید: بنگر این بهشت است که زیبایی و شیرینی و سرور آن را جز خداوند رب العالمین کسی نمی داند و اگر تو بر ولایت برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله باقی مانده بودی، به این نعمت ها و لذت ها می رسیدی و لکن تو بیعت خود را شکستی و با برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله مخالفت نمودی پس بنگر آتش دوزخ و انواع عذاب آن را که... برای تو آماده شده و تو باید به آن عذاب های گوناگون منتقل شوی.
سپس فرمود: در چنین وقتی محتضر می گوید: «يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا »(2) یعنی ای کاش من راه رسول خدا صلی الله علیه و آله را [که پیروی از وصی او بود] می پیمودم و آنچه رسول خدا صلی الله علیه و آله به من امر نمود پذیرفته بودم، و به موالات على علیه السلام و دستورات او ملتزم شده بودم.
ص: 121
ابراهیم بن ابی محمود گوید: به امام رضا علیه السلام گفتم: معنای آیه «وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لَا يُبْصِرُونَ »چیست؟ حضرت رضا علیه السلام فرمود: خداوند را نمی توان توصیف به ترک نمود، ولكن هنگامی که او بداند این مردم از کفر وضلالت خود بازنخواهد گشت، به آنان کمک و لطف نخواهد نمود و آنان را به حال خود رها خواهد کرد. او در آن صورت گمراه و هلاک خواهند شد].(1)
أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَافِرِينَ(بقره / 19)
هراس منافقین از رسوایی امام عسکری علیه السلام می فرماید:(2) سپس خداوند مثل دیگری برای منافقین و
ص: 122
بیعت شکنان غدير زده است و می فرماید: ای رسول من مثل قرآنی که بر تو نازل شد - و آن مشتمل بر بیان توحید و معجزه نبوت توو دلیل روشنی بر استحقاق برادرت نسبت به مقام امامت و رهبری سیاسی که به عهده او قرار دادی بود - مل باران تندی است که همراه تاریکی و رعد و برق باشد.
یعنی ای محمد، همان گونه که هنگام باران تند، تاریکی ها و برق وجود دارد و کسی که گرفتار آن بشود هراس پیدا می کند، این منافقین و بیعت شکنان غدیر نیز چون بیعت خود با على علیه السلام را شکستند ترس و هراس دارند که تو از کفر و نفاق آنان آگاه شوی و کشتن آنان را واجب بدانی و آنان را نابود سازی و همان گونه که انسان های گرفتار رعد و برق، از ترس صاعقه و مرگ انگشتان خود را در گوش های خویش میکنند، تا صدای رعد و برق، دل های آنان را از جا نکند و هلاک نشوند، این منافقین نیز هنگامی که می شنوند تو لعنت بر بیعت شکنان می کنی و اعلان خطر و وعده عذاب به آنان می دهی، انگشتان خود را در گوش هایشان می کنند، تا لعنت تو را نشنوند و وعده عذاب تو به آنان نرسد. از این رو با شنیدن سخنان تو،
ص: 123
رنگ صورتشان تغییر می کند و انگشتانشان را در گوش می کنند تا وعده عذاب تو به آنان نرسد. از این رو با شنیدن سخنان تو، رنگ صورتشان تغییر می کند و اصحاب تو آنان را شناسایی می نمایند و آنان خود را در معرض هلاکت می بینند که مبادا تو حکم قتل آنان را صادر نمایی. سپس خداوند می فرماید: ««وَاللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَافِرِينَ »یعنی خداوند بر کافران قدرت و احاطه دارد و اگر بخواهد، نفاق منافقین را برای تو آشکار می سازد و اسرار آنان را فاش و تو را مأمور به قتل آنان می نماید.
يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُوا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ( بقره/ 20)
امام عسکری علیه السلام سپس فرمود:(1) مثل این منافقین متل مردمی است که چشمان
ص: 124
خود را در حال [رعد و] برق نبستند و صورت های خود را نپوشاندند، تا چشمانشان از نور برق سالم بماند و نگاه خود را در حال رعد و برق به زمین نینداختند، تا به واسطه برق راه را بیابند و نجات پیدا کنند! بلکه نگاه خود را متوجه برق نمودند و نزدیک بود برق چشمانشان را از بین ببرد، این منافقین نیز نزدیک است از آیات محکمه الهی که دلالت بر نبوت و صداقت تو - درباره نصب برادرت على علیه السلام به امامت - دارد و معجزاتی که از آیات قرآن و حقانیت توو برادرت علی علیه السلام مشاهده می کنند، یکباره از مسیر حق خارج شوند و حقايق دیگری را نیز که به آنها معتقد بوده اند، انکار کنند، چراکه هرکس یک حقیقت را انکار کند انکار آن یک حقیقت، او را به آنکار همه حقایق وامی دارد، مانند کسی که چون به جرم خورشید نگاه می کند، نور چشم خود را یکباره از دست می دهد.
ص: 125
و در تفسير «كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ »فرمود: انسانی که در تاریکی گرفتار رعد و برق می شود، به هر اندازه که به وسيله نور برق راه را ببیند حرکت می کند، و چون فضا تاریک می شود، توقف می نماید، این منافقین نیز، اگر در حکومت اسلامی خواسته هایشان برآورده شود، آن را حق می دانند وگرنه می گویند: این حوادث ناگوار از شومی نظام اسلامی است، برای مثال هنگامی که همسرانشان فرزند پسر بیاورند و استرانشان فرزند دختر بیاورند و نخلستان هایشان پربارشود و مزرعه هایشان برکت پیدا کند و تجارت هایشان سود آور باشد و شیر در پستان های حیواناتشان زیاد گردد، می گویند: این ها به برکت بیعت با على علیه السلام می باشد، وما باید در دولت او اظهار اطاعت کنیم، تا زندگی خوبی داشته باشیم.
«وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُوا» یعنی و هنگامی که استران منافقین فرزند پسر بیاورند و زنانشان فرزند دختر بیاورند و تجارتشان سودآور نشود و نخلستان ها و مزرعه هایشان بارور نگردد، توقف می کنند و می گویند: اینها از شومی بیعتی است که ما با علی کردیم، و گفته های محمد صلی الله علیه و آله را درباره او تصدیق نمودیم!! و این آیه نظیر آیه ««وَإِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِكَ » است و خداوند در پاسخ آنان می فرماید: قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ » یعنی به آنان بگو: همه امور از ناحیه حکم نافذ الهی و قضای اوست، نه به خاطر شومی و یا یمن است. سپس خداوند می فرماید: ««وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ » یعنی خداوند اگربخواهد گوش و چشم منافقین را از کار می اندازد تا نتوانند از روی نفاق - باطن خود را مستور نمایند و تو و اصحاب تو به کفر آنان آگاه شوید و کشتن آنان را واجب بدانید، و خداوند بر همه چیز قادر و تواناست.
از رسول خدا صلی الله علیه و آله این سؤال شد: فردای قیامت نجات با چه عملی است؟ فرمود: نجات در این است که شما با خدا خدعه نکنید و خدا را فریب ندهید وگرنه او نیز
ص: 126
شما را فریب خواهد داد و روح ایمان را از شما خواهدگرفت و هر کس خدا را فریب بدهد، خود را فریب داده، اگر بفهمد. گفته شد: چگونه انسان خدای خود را فریب می دهد؟ فرمود: عبادت خدا را برای غیرخدا انجام می دهد؛ پس شما از خدا بترسید و ریاکاری نکنید که آن شرک به خداست.(1)
حضرت رضا علیه السلام فرمود: خداوند متعال با کسی سخريه و استهزا و مکر و خدعه نمی کند و لکن به اهل خدعه و استهزا و سخريه، کیفر سخريه و استهزا و مکر و خدعه را می دهد، و خداوند منزه است از آنچه ظالمان درباره او می گویند.(2)
و در سخن دیگری در تفسیر «وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لَا يُبْصِرُونَ» فرمود: خداوند را نمی توان توصیف به ترک نمود و لكن هنگامی که او بداند این مردم از کفر و ضلالت خود بازنخواهند گشت، به آنان کمک و لطفی نخواهد نمود، و آنان را به حال خود رها خواهد کرد [و این معنای ترک است].(3)
ص: 127
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (21)الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَكُمْ فَلَا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (22)وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (23)فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ (24)وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا قَالُوا هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (25)
«خَلق» به معنای فغل با تدبیر و اندازه گیری و مطابق با حکمت است، و «خُلق وخليقه» به معنای طبع و طبیعت است، و «خَلاق» به معنای نصیب است، و «جَعل و خَلق و احداث» به یک معناست، چنان که «فِراش و بِساط ومِهاد» به یک معناست، و «سماء» را به خاطر علو آن سماء گویند، و هر چیزی که فوق چیز دیگری است را سماء گویند، و سمی فلان لفلاني اذا قصده عاليا عليه، و هر چیزی که بر روی زمین است را «بناء» گویند، و «نِد» به معنای مثل ودل می باشد، و
ص: 128
«إن» شرطيه در اینجا طبق عادت عرب آمده که می گوید: إن کنت إنسانا فافعل كذا، چراکه خداوند عالم است که آنان در ریب و شک می باشند، و «رب» شک با اتهام است، و «عبد» مملوک ذلیل است، و «تعبيد» به معنای تذلیل می باشد، چرا که عبد در مقابل مولای خود ذلیل است، و «سورة» به معنای منزلت رفيعه است و مأخوذ از سور البناء می باشد، و هر سوره ای از قرآن به منزله درجه رفيعه است و قاری نیز با قرائت آن به منزلت رفيعه ای می رسد، تا جایی که قرآن را ختم کند و بعضی گفته اند: سوره به معنای قطعه ای از قرآن است.
ای مردم، آفریدگار خود را بپرستید تا پرهیزکار شويد، همانا او شما وکسانی که پیش از شما بوده اند را آفریده است (21) او برای شما زمین را فرش، و آسمان را بنا و سقف قرار داده و برای شما از آسمان آبی فروفرستاده و به وسيله آن میوه ها [و انواع محصولات زمین] را رویانده و روزی شما قرار داده است، بنابراین شما نباید برای او همتایی [ومثل ومانندی] قرار بدهید، در حالی که شما می دانید [جزاو کسی شما را نیافریده و به شما روزی نمی دهد] (22) واگرشما درباره قرآنی که ما برنده خود نازل نموده ایم، شک و تردید دارید، یک سوره همانند آن را بیاورید، و دیگران را نیزبه کمک خود دعوت کنید اگر راست می گویید (23) واگرنمی توانید و هرگز نمی توانید، پس بترسید از آتشی که هیزم و گیرانه آن مردم [كافر] و سنگ ها و بت ها می باشد و برای کافران آماده شده است (24) [ای رسولم] به کسانی که ایمان آورده و اعمال نیک انجام داده اند بشارت بده که باغستان های بهشتی برای آنان آماده شده و نهرهایی از زیر آنان جاری است و هر زمان از میوه های آن ها استفاده کنند گویند: اینها همان میوه هایی است که قبلا به ما روزی داده شده [ولكن شيرين تر و بهتر است] و همواره برای آنان میوه های مشابه آورده می شود، و همسران پاکی برایشان آماده است، و آنان در آن نعمت ها جاودان خواهند بود (25)
ص: 129
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (بقره/2)
حضرت عسکری علیه السلام از حضرت زین العابدین علیه السلام نقل نموده که فرمود: مقصود از «النَّاسُ» همه انسان های مكلف از زمان آدم علیه السلام [تا قیامت] هستند. و مقصود از «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ» این است که اطاعت کنید و اجابت کنید پروردگار خود را همان گونه که فرموده است: بگویید: «لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ ، وَ لَا شبية لَهُ ...» یعنی شما باید معتقد به یگانگی خداوند، و نداشتن شریک و مثل برای او باشید و او را عادل و بخشنده و حلیم و حکیم بدانید و حضرت محمد صلی الله علیه و آله را بنده و رسول او بدانید و آل آن حضرت را افضل از آل پیامبران دیگر بدانید و على علیه السلام را بهترین آل محمد و بدانید و اصحاب و یاران مؤمن رسول خدا صلی الله علیه و آله را بهتر از اصحاب همه پیامبران دیگر بدانید،[و امت رسول خدا صلی الله علیه و آله را افضل از همه امت ها بدانید].
سپس فرمود: مقصود از «الَّذِي خَلَقَكُمْ» این است که خداوند شما را از نطفه - که آب پستی است - آفرید و آن را تا مدت معینی در محل و قرار محکمی قرار داد و اندازه گیری های ظریف و معلومی برای آن تعیین نمود.
چنان که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: نطفه چهل رور در رحم مادر می ماند و سپس تبدیل به علقه او خون بسته می شود و پس از چهل روز تبدیل به مضغه او گوشت می شود و پس از چهل روز تبدیل به استخوان می شود و سپس گوشت بر آن روییده می شود و پس از آن پوست و مو پیدا می کند و سپس خداوند ملک ارحام را نزد او می فرستد و می گوید: اجل و عمل و رزق و شقاوت و سعادت او را بنویس. پس آن ملک می گوید: من از کجا بر او آگاه شوم؟ خداوند می فرماید:
ص: 130
احوال او را از قراء لوح محفوظ سؤال کن. (1)
و در تفسير «وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ» فرمود: خداوند می فرماید: خدایی را عبادت کنید که او شما و انسان های قبل از شما را آفرید، او سزاوار پرستش و عبودیت است نه چیزهایی که مشرکین می پرستند.
سپس فرمود: (2)«لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» دو معنا دارد [و هرد و مراد است]1. خداوند شما و .. 2.
ص: 131
انسان های قبل از شما را آفرید، تا اهل تقوا شوید، همان گونه که می فرماید: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاءِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ». 2. عبادت کنید خدایی را که شما و انسان های قبل از شما را آفرید، تا از آتش [دوزخ] نجات یابید. سپس فرمود: ««لَعَلَّ» در این آیه به معنای ترجی و امید نیست، بلکه به معنای وجوب و لزوم است، [یعنی خدای خود را عبادت کنید تا از آتش دوزخ نجات یابید] چراکه خداوند کریم تر از آن است که به بنده خود امید بدهد و او را بی بهره نماید، آیا نمی بینید که اگر کسی به انسانی بگوید: «به من کمک کن تا شاید از من نفعی و بهره ای به تو برسد» اگر آن انسان به او خدمت کند و آن مخدوم او را بی بهره نماید، خداوند این عمل را از بنده خود زشت و قبیح می شمارد؟ و خداوند کریم تر از آن است که به بنده خود امیدی بدهد و او را ناامید نماید و عملی که از دیگران قبیح می داند، خود انجام بدهد. (بنابر این روایت، «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» می تواند متعلق به «اعْبُدُواْ» باشد، و می تواند متعلق به «خَلَقَکُمْ » باشد، و «تَتَّقُونَ» نیز می تواند به معنای روح تقوا باشد و می تواند به معناینجات از دوزخ باشد).
الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَكُمْ فَلَا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره/22)
حضرت عسکری علیه السلام از حضرت زین العابدين علیه السلام نقل نموده که می فرماید:(1)
ص: 132
«مقصود از «جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً» این است که خداوند زمین را برای شما ملایم و مناسب طبع شما و موافق با بدن های شما قرار داده است، نه آن را دارای حرارت شدید قرار داده که شما را بسوزاند و نه بسیار سرد قرار داده تا شما را منجمد نماید و نه دارای بوی خوش تندی قرار داده تا مغز و دماغ شما را از کار بیندازد و نه دارای بوی تند و متعفنی قرار داده تا شامه شما را از کار بازدارد، و نه بسیار نرم و روان همانند آب قرار داده تا شما را در آن غرق کند و نه بسیار سخت و باصلابت قرار داده تا شایسته کشاورزی و ساختن خانه و دفن اموات شما نباشد، بلکه خداوند از آن حکمتی که دارد زمین را برای شما دارای متانت و مناسب نیاز و قابل بهره برداری شما قرار داده است، به گونه ای که شما به آسانی بر روی آن حرکت می کنید و خانه های خود را بنا می نمایید و آن آماده تأمين همه نیازهای شما می باشد، از این رو خداوند می فرماید: ما زمین را برای شما فرش [و بستر تأمین نیازهای شما] قرار دادیم.
سپس می فرماید: «السَّماءَ بِناءً» یعنی ما آسمان را برای شما سقف محفوظی قرار دادیم و خورشید و ماه و ستارگان را برای تأمین نیازهای شما خلق نمودیم و به
ص: 133
گردش درآوردیم، سپس می فرماید: «وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» یعنی ما باران را از آسمان برای شما فروفرستادیم تا به همه قسمت های روی زمین از قله ها و کوه ها و بلندی ها و پستی ها برسد و آن را به صورت متفرق و آرام [ با دانه های ریز] فرستادیم تا به وسیله آن همه روی زمین آبیاری بشود، و باران را یکجا و یک دفعه نفرستادیم تا زمین و اشجار و زراعت ها و میوه های شما را فاسد نماید. سپس می فرماید: «فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ» یعنی ما به وسیله باران میوه هایی را از زمین خارج نمودیم و آنها را روزی شما قرار دادیم.
«فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» یعنی حال که شما می دانید اینها نعمت هایی است که خداوند به شما عطا نموده، پس شریک و مثل و مانندی برای خدای خود قرار ندهید و در مقابل بت هایی که نه عقلی دارند و نه شنوایی ونه بینایی و نه کاری از آنان ساخته است، خضوع و پرستش نکنید، در حالی که می دانید این بت ها قدرت بر خلقت این نعمت ها را ندارند.
ص: 134
وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (بقره/ 12)
حضرت کاظم علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: پس از آن که خداوند مثال هایی برای کافران و منکران نبوت و پیامبری رسول خدا صلی الله علیه و آله و دشمنان او از منافقین و منکرین ولایت و خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام و معجزات آن حضرت به میان آورد و آیات و نشانه ها و معجزاتی را نیز بین مکه و مدینه درباره امیرالمؤمنین علیه السلام آشکار نمود و تأثیری در منافقین و کفار، جز سرکشی و تمرد و طغیان ایجاد نشد، خداوند به متمردين اهل مکه و طاغیان و سرکشان اهل مدینه فرمود:
«إِنْ كُنْتُمْ فِي ریب مِمَّا لَنَا عَلى عَبْدِنا ... »یعنی اگر شما درباره قرآنی که ما بر بنده خود محمد او فرستادیم شکی دارید و رسالت پیامبر ما را انکار می کنید، و معجزات او - مانند ابری که در سفرها بر سر او سایه می افکند، و کوه ها و درخت ها و سنگ هایی که به او سلام می کنند، و دفاع او از خود در مقابل کسانی که قصد کشتن او را داشتند و به دست او کشته شدند، و آن دو درختی که برای قضای حاجت او، کنار هم قرار گرفتند و سپس به جای خود بازگشتند، و صدا زدن آن حضرت درختی را و اطاعت آن درخت از او را نمی پذیرید، اگر قدرت دارید یک نفر را - که همانند محمد صلی الله علیه و آله باشد، و نزد هیچ استادی چیزی نخوانده و ننوشته باشد از سویی شما او را به خوبی می شناسید و در وطن و سفر از او آگاهی پیدا کرده اید و چهل سال بین شما می زیسته و یکباره علوم اولین و آخرین به او داده شده است را - بگویید: یک سوره همانند سوره های این قرآن را بیاورد، و با این عمل دروغگویی محمد صلی الله علیه و آله را به گمان خود ثابت نمایید، چراکه اگر این قرآن از ناحيه خداوند نباشد، در بین مردم نظیری برای آن یافت خواهد شد.
ص: 135
و شما ای ملت یهود وای ملت نصارا اگر شکی در آیین و شریعت محمد صلی الله علیه و آله و امامت و خلافت برادر و وصی او دارید و معجزات او را به مانند: سخن گفتن غذای مسموم، و سخن گفتن گرگ با او، و ناله نمودن درخت هنگام رفتن او بالای منبر، و جلوگیری خداوند از او نسبت به خوردن غذای مسموم یهود، و هلاک شدن یهود به سبب آن غذا، و فراوان شدن غذای اندک برای او را انکار می کنید، یک سوره همانند این قرآن را از تورات و انجیل و زبور و صحف ابراهيم علیه السلام و کتب چهارده گانه [پیامبران] بیاورید، و هرگز شما در این کتاب های آسمانی یک سوره همانند قرآن را نخواهید یافت، و با این وصف چگونه شما می گویید: این قرآن ساخته و بافته محمد صلی الله علیه و آله است؟! در حالی که این قرآن از همه سخنان خدا در کتب آسمانی دیگر [و فضل او شیرین تر و زیباتر] است!!
سپس خداوند به جمعیت یهود و مسیحیان می فرماید: شما برای مقابله با قرآن هرکه را می خواهید به کمک خود دعوت کنید، و به مشرکین می فرماید: شما نیز بت های خود را به کمک خود بخوانید، و به نصارا و یهود می فرماید: شما نیز از منکرین دیگر که همانند شما اسلام را نپذیرفته اند کمک بخواهید، و به منافقین نیز می فرماید: ای کسانی که دشمن آل محمد صلی الله علیه و آله هستید، وای کسانی که دشمنان آنان را اعوان خود می دانید، اگر راست می گویید که محمد صلی الله علیه و آله این قرآن را از پیش خود درآورده و به خدای خود نسبت می دهد، و از پیش خود على علیه السلام را جانشین خود قرار داده و به امر خدا نبوده است و او را دروغگو پنداشته اید بیایید یک سوره همانند این قرآن را بیاورید، و اگر نتوانستید و هرگز نخواهید توانست، پس بترسید از آتش دوزخ که گیرانه و هیزم آن مردم و سنگ های کبریت زويا بت های سنگی است و برای کافران و آنان که سخن من و سخن پیامبر من را تکذیب می نمایند و دشمن وصی پیامبر من هستند آماده شده است، پس شما
ص: 136
باید از ناتوانی خود پی ببرید که این قرآن از ناحیه خداوند نازل شده است، و اگر این قرآن سخن مخلوق می بود شما قدرت معارضه با آن را پیدا می کردید.(1)
فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ (بقره/ 124)
ابن سکیت به حضرت رضا علیه السلام گفت:(2) برای چه خداوند متعال موسی بن عمران علیه السلام را با [معجز ] عصا و ید بیضا و آلت سحر فرستاد؟ و عیسی علیه السلام را با [معجزه] طب [و شفا دادن بیماران لاعلاج؟] و محمد صلی الله علیه و آله را با [معجزۂ] کلام و خطابه ؟ حضرت رضا علیه السلام فرمود: خداوند متعال هنگامی که موسی علیه السلام را مبعوث به پیامبری نمود بیشتر اهل زمان او اهل سحر بودند. از این رو خداوند معجزه ای به موسی علیه السلام داد که در وسع و قدرت آنان نبود و سحرآنان را باطل نمود و حجت را بر آنان تمام کرد و خداوند عیسی علیه السلام را زمانی به پیامبری مبعوث نمود که مردم آن زمان گرفتار بیماری ها و آفت هایی بودند و نیاز به طبیب داشتند و خداوند معجزه پیامبر خود را چیزی قرار داد که آنان همانند آن را نداشتند و عیسی علیه السلام برای آنان به اذن خداوند مرده ها را زنده نمود و اکمه و ابرص را شفا داد و حجت را بر آنان تمام
ص: 137
نمود، و خداوند حضرت محمد صلی الله علیه و آله را در زمانی مبعوث به پیامبری نمود که بیشتر مردم زمان او اهل سخن [و کلام زیبا و فصاحت و بلاغت شعر] بودند و خداوند با فرستادن قرآن و مواعظ و احکامی که در آن بود سخنان ظریف و شیرین آنان را باطل نمود و حجت را بر آنان تمام کرد.
ابن سکیت چند مرتبه گفت: به خدا سوگند تا کنون من کسی را مانند شما
ندیده بودم، سپس گفت: امروز حجت برای این مردم چیست؟ حضرت رضا علیه السلام فرمود: امروز عقل حجت بر این مردم است، تا به وسیله آن راستگو را از دروغگو تمیز بدهند، و راستگو را تصدیق نمایند و دروغگو را تکذیب کنند. این سکیت گفت: به خدا سوگند پاسخ حق همین است.
امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: ... روزی با رسول خدا صلی الله علیه و آله به کوهی برخورد نمودیم. ناگهان من دیدم اشک از آن جاری است. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن کوه فرمود: برای چه گریه می کنی؟ کوه گفت: یا رسول الله، روزی حضرت عیسی عللا از من گذشت و او مردم را از آتشی می ترساند که گیرانه آن مردم و سنگ ها می باشد و من ترس آن دارم که از آن سنگ ها باشم. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: هراس مكن؛ آن کوهی که عیسی علیه السلام گفته گیرانه آتش دوزخ است کوه کبریت است. پس کوه
ص: 138
آرام شد و سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله را پذیرفت.(1)
حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در تفسیر آیه شریفه ««وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا*وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ» می فرماید: کسی که از خدا بترسد [و به طرف حرام و گناه نرود] خداوند دین او را حفظ می کند، و روزی او را از راه بی گمان می رساند.(2)
و فرمود: کسی که از عقوبت خدا بترسد، قدرت گذشت از دنیا را دارد.(3)
و فرمود: از خدا بترس، به گونه ای که او را می بینی، و اگر در ظاهرا او را نمی بینی او تو را می بیند. و اگر فکر می کنی که او تو را نمی بیند، کافر شده ای و اگر میدانی که او تو را می بیند و مقابل مردم حیا می کنی از گناه و در خلوت از خدای خود حیا نمی کنی به راستی خدای خود را کوچک تر از مخلوق او دانسته ای چراکه از نگاه او حیا نمی کنی !!(4)
امام صادق علیه السلام می فرماید: در سفارشات و وصیت های لقمان به فرزند خود عجایبی بوده است، و عجیب ترین آن ها این بوده که به فرزند خود فرموده است:
ص: 139
آن گونه از خدا بترس که اگر عبادت جن و انس را انجام داده باشی او تو را عذاب نماید و آن گونه به او امیدوار باش که اگر گناهان جن و انس را انجام داده باشی او به تو ترحم نماید.
از حديث فوق ظاهر می شود که هرکس که در هر شرایطی باشد، باید بین خوف و رجا یعنی ترس و امید قرار داشته باشد و هرگز به سبب عبادات و اعمال خیر خود غرور و محجبی پیدا نکند و به سبب گناهان و خطاها نیز یأس و ناامیدی پیدا نکند. ولا حول ولا قوة إلا بالله العلى العظيم.
امام صادق علیه السلام می فرماید: پدرم می فرمود: هیچ بندۂ مؤمنی نیست مگر آن که در قلب او دو نور وجود دارد: نور ترس و نور امید و اگر هرکدام آن ها را با دیگری موازنه کنند افزون بر دیگری نخواهد بود .(1)
یعنی مؤمن به همان اندازه که باید برای گناهان خود از خداوند هراس داشته باشد، به همان اندازه باید امیدوار به رحمت خدای خود باشد و خداوند به همان اندازه به او ترحم خواهد نمود.
امام صادق علیه السلام درباره علت خلود اهل بهشت در بهشت واهل دوزخ در دوزخ می فرماید: تنها علت خلود آنان نیت های آنان است، چراکه اهل دوزخ در دنیا نت داشتند که هرچه در دنیا بمانند همواره گناه و نافرمانی خدا را بکنند، اهل بهشت نیز نیت داشتند که هرچه در دنیا بمانند همواره عبادت و اطاعت
ص: 140
خدا را بنمایند و به همین علت هر دو گروه در بهشت و دوزخ مخلد و جاودان خواهند بود؛ سپس امام صادق علیه السلام آیه شریفه «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ »(1) را تلاوت نمود و فرمود: شاکله به معنای نیت است. یعنی عمل هر کسی بر اساس نیت اوست.(2)
و در تفسیر آیه شریفه «يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدًا »(3) آمده که امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره احوال متقین پس از دخول در بهشت سؤال نمود و رسول خدا پس از سخنانی فرمود: سپس اهل بهشت را داخل در چشمه ای در طرف چپ شجره طوبی می نمایند و آنان در آن چشمه که چشمه حیات است غسل می کنند و پس از آن مرگی برای آنان نمی باشد.(4)
امام صادق علیه السلام در تفسير «يَوْمَ الْحَسْرَةِ»می فرماید: « يوم الحسرة» روزی است که مرگ را می آورند و بین بهشت و دوزخ ذبح می کنند.(5)
ص: 141
وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا قَالُوا هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ(بقره/ 125)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: مقصود از «آمَنُوا» ایمان به خدا و ایمان به نبوت رسول خدا صلی الله علیه و آله و تصديق آن حضرت در اقوال و افعال و تصديق به امامت وصی او امیرالمؤمنین علیه السلام و اطاعت از او و اعتقاد به این که فرقی بین رسول خدا و امیرالمؤمنین علیهما السلام نیست مگر درنبوت و پیامبری و اعتقاد به این که بهشت مشروط به ولایت امیرالمؤمنین و فرزندان او علیهم السلام و بیزاری و دشمنی با مخالفين و دشمنان آنان است و آتش دوزخ از مردم برداشته نمی شود مگر به وسیله بیزاری از دشمنان امیرالمؤمنین و فرزندان او علیهم السلام.
سپس فرمود: مقصود از «عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» انجام واجبات و پرهیز از محرمات است. و مقصود از «كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا قَالُوا هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ» این است که اهل بهشت چون از میوه های بهشتی می خورند می گویند: این ها همان میوه های دنیای ما، مانند سیب و به و انار است، جز آن که میوه های بهشتی در نهایت خوشبویی و لذت است و در بدن انسان تبدیل به کثافت و سودا و صفرا و خون و بلغم نمی شود بلکه تبدیل به عرق می شود و آن خوشبوتر از مشک و عنبر است. و مقصود از «وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا» این است که میوه های بهشتی کلا سالم و در نهایت خوشبویی ولذت است و مانند میوه های دنیا نیست که برخی نارس و برخی فاسد و برخی تلخ و ترش و امثال آن باشد. بلکه میوه های بهشتی « متفقات الألوان و مختلفات الطعوم» اند.
ص: 142
سپس فرمود: مقصود از «أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ» این است که همسران بهشتی از انواع آلودگی ها و زشتیها، پاکیزه اند و از حیض و نفاس و آلودگی های زنانه پاک و مطهراند، و ازآلودگی های اخلاقی نیز پاکیزه هستند و هرگز « ولاجات» یعنی اهل حیله و خدعه و «خراجات» یعنی کثیرالخروج از منزل و «دخالات وختالات و متغيرات» یعنی اهل دخالت و خیانت و تلون و تغییر حال و «فركات » یعنی اهل کینه و «ضحابات و یا ضخامات ] » یعنی اهل فریاد زدن بر شوهران و «عابات» یعنی اهل عیب جویی و عیب گویی، و «فحاشات » یعنی اهل فحش و توهین نیستند و از هر عیب و زشتی دور هستند.
و فرمود: مقصود از «وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» این است که اهل بهشت، در باغستان های بهشتی خالد و جاوید می باشند.(1)
ص: 143
امام باقر علیه السلام می فرماید: هنگامی که اهل بهشت در بهشت واهل دوزخ در دوزخ مستقر می شوند، مرگ را به صورت گوسفندی می آورند و بین بهشت و دوزخ نگاه می دارند و سپس منادی خداوند با صدای بلند که به گوش همه اهل بهشت و اهل دوزخ می رسد فریاد می کند: ای اهل بهشت وای اهل دوزخ! پس همه آنان توجه می کنند، و به آنان گفته می شود: آیا مرگ را می شناسید؟ این همان مرگی است که شما در دنیا از آن هراس داشتید. پس اهل بهشت می گویند: خدایا مرگ را از ما دور کن. و اهل دوزخ می گویند: خدایا مرگ را به ما برسان. سپس مرگ را همانند گوسفند ذبح می کنند، و منادی می گوید: بدانید که مرگی برای شما پس از این نخواهد بود؛ پس اهل بهشت و اهل دوزخ يقين به خلود پیدا می کنند و اهل بهشت به قدری خشنود می شوند که اگر کسی در آن روز از خوشحالی می مرد آنان می مردند. سپس امام باقر علیه السلام این آیات را تلاوت نمود : «أفَمَا نَحْنُ بِمَيِّتِينَ * إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ *لِمِثْلِ هَذَا فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُونَ »(1) و اهل
ص: 144
دوزخ نیز فریاد و صیحه می زنند که اگر کسی در آن روز از صیحه می مرد آنان می مردند و این معنای سخن خداست که می فرماید: «وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ»(1).(2)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ای جمعیت شیعیان، از خدا بترسید و مبادا شما هیزم و گیرانه آتش دوزخ شوید، گرچه کافر به خدا نباشید، شما باید برای نجات از آتش دوزخ، از ظلم به برادران مؤمن خود پرهیز نمایید چراکه هر مؤمنی که به برادر مؤمن خود ظلم نماید، خداوندزنجیرهای آتشین دوزخ را بر او سنگین خواهد نمود، و از او برداشته نمی شود مگر با شفاعت ما و ما از او شفاعت نخواهیم نمود تا از برادر مؤمن او بخواهیم که از او بگذرد و اگر از او گذشت نمود ما از او شفاعت خواهیم کرد وگرنه فراوان در آتش خواهد ماند.(3)
ص: 145
امام سجاد علیه السلام فرمود: ای جماعت شیعیان، آگاه باشید که بهشت از شما فوت نخواهد شد، خواه سریع و خواه با فاصله و لکن برای رسیدن به درجات بهشتی بکوشید و بدانید که بالاترین درجه بهشتی و زیباترین قصرها و خانه های بهشتی، برای کسی است که بهتر و بیشتر در انجام خواسته های برادران مؤمن و کمک نمودن به آنان کوشا باشد، و به فقرای آنان رسیدگی کند.
سپس فرمود: بسا خداوند عزوجل به یک کلمه شیرین وزیبا که مؤمن با برادر دینی فقیر خود حرف می زند، بیش از یکصد هزار سال به بهشت نزدیک می شود، گرچه او از معذبین دوزخ باشد، پس شما احسان به برادران مؤمن خود را کوچک نشمارید، زود است که خداوند شما را بهره مند نماید و بدانید که هیچ عمل دیگری جای احسان به برادران دینی را نمی گیرد. (1)
ص: 146
شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: من از شما شنیده ام که می فرمودید: همه شیعیان ما با گناهانی که دارند در بهشت با ما هستند ؟! امام صادق علیه السلام فرمود: من به تو راست گفتم، به خدا سوگند همه آنان در بهشت [ با ما] هستند. گفتم: فدای شما بشوم، گناهان [آنان] بزرگ و فراوان است؟! فرمود: اما در قیامت همه شما شیعیان، با شفاعت رسول خدا صلی الله علیه و آله و یا وصی او در بهشت خواهید بود ولكن به خدا سوگند، من برای شما از بزرخ هراس دارم. گفتم: بزرخ چیست؟ فرمود: برزخ از مرگ تا قیامت است.(1)
ص: 147
إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ (26)الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (27)كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (28)هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (29)وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ (30)
« استحياء» از حیاء است و نقیض آن «قه» مانند «جده» از «وقح الرجل» به معنای کم حیایی است، و «ضرب» برای اکثر اعمال گفته می شود مانند ضرب در تجارت و ضرب في الأرض و ضرب في سبيل الله و ضرب المثل، و «بعوضه» پشه کوچک را گویند، و «نقض» نقيض ابرام است، و «عهد الله» یعنی وصیت خدا و امر او، و «عهد فلان إلى فلان بكذا» یعنی أمره وأوصاه به، مانند «أَلَمَ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ » و «میثاق» پیمان محکم ومورد وثوق است، و «قطع» جدا کردن چیزی
ص: 148
چیز دیگر است، و در اعراض نیز استعمال می شود چنان که گفته اند: قطع الجبل وقطع الكلام و قطع الرحم، و«أمر» دستور عالی به دانی می باشد، و «وصل» نقيض فصل است، و «خسران» به معنای نقصان است، و «خاسر و خسار» به معنای مالک است، و اصل «سران» به معنای از بین رفتن سرمایه است، و «استواء» به معنای اعتدال، و نقیض اعوجاج است و «ملائكة» جمع ملک است، و خلیفه و امام به یک معناست، جز این که خلیفه قائم مقام دیگری است، و امام، متقدم است. و «تفک» ریختن خون است، و «تسبیح» به معنای تنزیه خداوند از هر چیز ناپسندی است که شایسته خداوند نباشد، و «توح» مستحق تنزیه را گویند، «قدوس» مستحق تطهیر و تقدیس است، و نقیض آن تنجيس است، و «سبحان الله» به معنای «برائة الله من كل سوء » است.
خداوند (باکی ندارد و) حيانمی کند که (برای بیان حق و باطل) به یک پشه ويا
بزرگ تر از آن مثال بزند و کسانی که ایمان آورده اند می دانند که آن مثال را خداوند برای بیان حقی زده است و اما کافران (برای بهانه جویی) می گویند: خداوند از این مثال چه اراده کرده است که گروه زیادی را به سبب آن گمراه می کند و گروه زیادی را هدایت می نماید؟ و [لكن] خداوند جزفاسقين را به سبب آن گمراه نمیکند (26) همان کسانی که پیمان خدا را پس از پذیرفتن وا محکم ساختن شکستند، و پیمان ها و ارتباط هایی که او خواسته بود برقرار باشد را قطع نمودند و در روی زمین فساد کردند، حق آنان زیانکاران می باشند (27) شما چگونه به خدای خود کفرمی ورزید، در حالی که مردگانی بودید واو شما را زنده نمود و سپس او شما را می میراند، و بازشما را زنده خواهد نمود و شما به سوی او بازخواهید گشت؟! (28) او خدایی است که برای شما همه آنچه روی زمین است را آفريده، و سپس به خلقت آسمان ها پرداخته و آنها را هفت آسمان قرار داده و او به هر چیزی داناست (29) ای رسول من، به یاد بیاور زمانی را که
ص: 149
پروردگار توبه ملائکه فرمود: من در روی زمین برای خود جانشینی قرار خواهم داد. آنان گفتند: آیا می خواهی در روی زمین کسی را که فساد و خون ریزی می کند خلق بکنی؟ در حالی که ما تسبيح وتقدیس و ستایش تورا می کنیم؟! خداوند فرمود: من چیزهایی را می دانم که شما نمی دانید (30)
إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ (بقره/ 26)
حضرت عسکری علیه السلام می فرماید:(1) امام باقر در تفسیر این آیه فرمود: هنگامی که خداوند در قرآن برای روشن شدن حقیقت مل هایی را بیان نمود، مانند این که در سوره حج آیه 73 فرمود: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُبَابًا ...» و در سوره عنکبوت آیه 41 فرمود: «مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ» و در این سوره بقره برای منافقین فرمود: «مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ اَلَّذِي اِسْتَوْقَدَ نَاراً ...» و برای نعمت اسلام فرمود: «أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ اَلسَّمَاءِ ...» و كفار و منافقین و دشمنان
ص: 150
اهل البيت علیهم السلام گفتند: این مثل ها برای چیست؟ «مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا ...» خداوند در پاسخ آنان فرمود: ای محمد، خدا از مل زدن برای اثبات حق و روشن نمودن حقیقت برای مؤمنین حیا نمی کند، گرچه مثل به چیز کوچکی مانند پشه و بزرگ تر از پشه مانند مگس باشد.
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً ...» فرمود: این آیه پاسخ کسانی است که گمان می کردند خداوند متعال بندگان خود را گمراه می کند و سپس آنان را برای گمراهی عذاب می نماید.(1)
و از آن حضرت نیز روایت شده که فرمود: علت این که خداوند در قرآن به بعوضة (یعنی پشه) مثل زده این است که پشه با حجم کوچکی که دارد، خداوند هرچه در بدن فیل - با آن بزرگی - آفریده در بدن او نیز آفریده است به اضافه دو شاخ که در فیل وجود ندارد، و خداوند خواسته است، مؤمنین را به ظرافت و عجایب خلقت و صنع خود آگاه سازد .(2)
ص: 151
الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (بقره / 27)
امام باقر علیه السلام می فرماید:(1) سپس خداوند فاسقین و افراد خارج از دین و طاعت خود را توصیف می کند و می فرماید: «الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ...» يعنی فاسقین یادشده کسانی هستند که پیمان ربوبیت خداوند و نبوت محمد صلی الله علیه و آله و امامت على بن ابی طالب علیه السلام و محبت و کرامت شیعیان محمد و على و احکام الهی را شکستند و نقض کردند و کسانی را که خداوند امر به وصل و ارتباط با آنان نموده بود، مانند ارحام و خویشان که باید حقوق آنان را ادا می کردند و از آنان دلجویی می نمودند را قطع کردند.
سپس فرمود: بالاترين و واجب ترین حق، حق رحم آل محمد صلی الله علیه و آله است چراکه
حق آنان به خاطر حضرت محمد صلی الله علیه و آله واجب شده است، همان گونه که حق
ص: 152
خویشان انسان به خاطر پدر و مادر انسان واجب شده است، در حالی که حق حضرت محمد صلی الله علیه و آله بزرگ تر از حق پدر و مادر است و حق خویشان او نیز بزرگ تر از حق خویشان پدر و مادر انسان می باشد و قطع رحم نمودن با آنان نیز زشت تر و خطرناک تر از قطع رحم با خویشان است.
سپس فرمود: «وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» برائت و بیزاری آنان از امام واجب الإطاعة و اعتقاد به امامت کسانی است که خداوند مخالفت با آنان را واجب نموده است. «هُمُ الْخَاسِرُونَ» یعنی به راستی این گروه اهل خسران و آتش و محرومیت از بهشت می باشند و چه خسارت و زیانی بزرگ تر از عذاب ابد و محرومیت از نعیم ابد می باشد ؟!
سپس امام باقر علیه السلام فرمود: آگاه باشید که اگر کسی تسلیم ما باشد و ما را اهل حق و عالم به حقایق دانسته باشد و بداند که ما او را جز به راه حق دعوت نمی کنیم و آنچه ما می گوییم را حق بداند، گرچه اسرار آن را نداند، خداوند متعال او را به بهشت و قصور آن خواهد رساند و قدر آن را جز او کسی نمی داند.
ص: 153
سپس فرمود: و هر کس تسلیم ما باشد و با ما مراء وجدال نکند، و از آزار و اذیت مال [و شیعیانمان ] خودداری بکند، هنگامی که خداوند او را روی صراط نگه می دارد و ملائکه درباره اعمال و گناهان او با او مجادله می کنند، ناگهان از ناحیه خداوند ندا می رسد: ای ملائکه این بنده من با امامان خود مجادله نکرد و تسلیم آنان بود، شما نیز با او مجادله و بحث نکنید، و او را در بهشت تسلیم امامان او بدهید، تا در کنار آنان شاد و مسرور باشد، همان گونه که او در دنیا تسلیم آنان بود و اما کسانی که با ما در دنیا معارضه نمودند و به ما چرا؟ و برای چه؟ گفتند، ملائکه بر روی صراط به آنان می گویند:
« اعمال خود را برای ما توضیح بدهید، همان گونه که شما در دنیا با راویان حدی امامان خود معارضه می کردید.» و سپس از ناحيه خداوند ندا می رسد: راست گفتید، آنان را نگهدارید و از آنان توضیح بخواهید. پس ملائکه آنان را نگاه می دارند و حسابشان طولانی می شود، و این حساب برای آنان عذابی خواهد بود، از این رو پشیمان می شوند و حسرت هایشان سخت می شود، و چیزی جز رحمت
خداوند نجاتبخش آنان نخواهد بود و این در صورتی است که هنگام مرگ از هیچ کدام از مراحل دیانت خود جدا نشده باشند وگرنه در عذاب ابد خواهند بود.
امام باقر علیه السلام سپس درباره آیة «الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ...» فرمود:(1)
ص: 154
به عهد و پیمان های خود وفا می نموده و به نذرها و سوگندها و وعده های خود پای بند بوده، به ملائکه گفته می شود: ای ملائکه این بنده من در دنیا به عهد و پیمان خود وفادار بود، شما نیز امروز در مورد وعده های ما، با او مناقشه و سخت گیری نکنید و وعده های ما را برای او عملی کنید. پس ملائکه او را به بهشت می برند [و آسوده می شود] و اما کسی که با خویشان خود قطع رحم نموده باشد اگر با خویشان حضرت محمد صلی الله علیه و آله صله رحم نموده باشد، آل محمد صلی الله علیه و آله نزد خویشان او شفاعت می کنند و به آنان می گویند: از حسنات ما بگیرید و از او بگذرید، پس آنان هرچه می خواند می گیرند و از او می گذرند، و خداوند به عطاکنندگان عوض می دهد و از آنان چیزی کم نمی شود.
و اگر کسی نسبت به خویشان خود صله رحم کرده باشد، و لكن نسبت به ارحام حضرت محمد صلی الله علیه و آله قطع رحم نموده باشد و حقوق آنان را انکار کرده باشد و دیگران را به نام آناننامیده باشد و لقب های آل محمد صلی الله علیه و آله را به مخالفين آنان داده باشد و شیعیان آنان را نیز با القاب زشتی نام برده باشد، به او گفته خواهد شد: تو با پاکان آل محمد صلی الله علیه و آله دشمنی کردی، و اکنون باید از آنان کمک بخواهی تاتو را یاری کنند، ولكن او یاوری پیدا نمی کند و او را به عذاب دردناک و
ص: 155
خوارکننده ای می برند.
سپس امام باقر علیه السلام فرمود: اما کسانی که ما را با القاب و نام های خودمان بخوانند و دشمنان ما را به نام ها و القاب ما نخوانند به جز در حال تقیه و ضرورت که ما نیز در آن حال دشمنان خود را با القاب خویش صدا می زنیم و به سبب تقیه ای که شیعیان ما می کنند ما از خداوند پاداش فراوانی برای آنان طلب می کنیم - که همه دنیا در مقابل آن به اندازه خردلی است در بین آسمان ها و زمین و خداوند بیش از آن را به آنان خواهد داد. (1)
جميل بن دراج گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: مقصود از «وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحَامَ » چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود ارحام و خویشان مردماست. سپس فرمود: خداوند عزوجل در این آیه امر به صله رحم نموده و آن را بزرگ دانسته است، مگر نمی بینی خداوند صله رحم را مقرون به امر به تقوا نموده است؟!(2)
ص: 156
امام صادق علیه السلام می فرماید: مردی خدمت رسول خدا آمد و گفت: اهل بیت و خویشان من مصمم شده اند که بر من بشورند و به من دشنام بدهند و خویشی خود را با من قطع نمایند، آیا اجازه می دهید که من نیز با آنان قطع رابطه نمایم؟ فرمود: اگر چنین کنی، خداوند رحمت خود را از همه شما قطع خواهد نمود. آن مرد گفت: پس من چه باید بکنم؟ فرمود: تو باید با قاطع رحم صله رحم بکنی و به کسی که تو را محروم می کند احسان کنی و از کسی که به تو ظلم می کند بگذری و اگر چنین کنی نزد خداوند بر آنان حجت خواهی داشت او معذور خواهی بود].(1)
امام باقر علیه السلام فرمود: صله و ارتباط با خویشان، اعمال نیک انسان را پاک می کند و اموال را برکت می دهد و بلاها را دفع می کند و حساب قیامت راآسان می نماید و عمر انسان را طولانی می کند.(2)
امام صادق علیه السلام فرمود: صله با خویشان، اخلاق را نیکو می کند و سخاونت را زیاد می نماید و نفس او روح انسان را پاک می کند و روزی را زیاد می نماید و عمر را طولانی می کند.(3)
ص: 157
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: رحم و امانت در روز قیامت در دو طرف صراط قرار دارند، هنگامی که مؤمن وصول به رحم واهل امانت بر صراط قرار می گیرد، صراط او را به بهشت می رساند و هنگامی که خائن به امانت و قاطع رحم بر صراط قرار می گیرد، هیچ عملی برای او سودمند نیست و صراط او را به آتش می افکند.(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: من نمیدانم چیزی عمر را زیاد کند، مگر صله رحم. سپس فرمود: عمر سه ساله با صله رحم سی و سه ساله می شود، و عمر سی و سه ساله با قطع رحم سه سال می شود [یعنی] خداوند عمر کسی که صله رحم می کند را ده برابر می کند و عمر قاطع رحم را نیز ده برابر کم می نماید.(2)
كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (بقره/ 28)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: رسول خدا و به کفار قریش و یهودیان فرمود: چگونه شما به خدای خود کفر می ورزید؟ در حالی که اگر از او اطاعت نمایید او شما را به راه حق هدایت می کند و از راه های گمراهی دور می دارد؟ آیا شما در
ص: 158
پشت پدرها و رحم مادران خود نبودید و او شما را زندهنمود و به دنیا آورد؟ و پس از مدتی خواهید مرد، و در قبرها باز زنده خواهید شد؟ سپس فرمود: کسانی که نبوت حضرت محمد و امامت حضرت على علیه السلام[و فرزندان او را پذیرفته اند، در قبرها متنعم خواهند بود، و کسانی که کافر به نبوت حضرت محمد و امامت حضرت على علیه السلام بوده اند در قبرها معذب خواهند بود، و سپس شما در قیامت به [محضر] خدای خود بازخواهید گشت، یعنی قبل از قیامت در قبرها می میرید و سپس برای قیامت زنده می شوید و به ثواب و یا عقاب اعمال خود خواهید رسید.(1)
به امام عسکری علیه السلام گفته شد: ای فرزند رسول خدا آیا در قبرعذاب و یا نعمتی هست؟ فرمود: سوگند به خدایی که حضرت محمد صلی الله علیه و آله را به حق، پیامبر پاک و هادی و مهدی و... قرار داد و برادر او على علیه السلام را نیز به حق دارای فضیلت و مرضى و... قرار داد، قبر دارای عذاب و یا نعمت خواهد بود، و خداوند با نعمت های قبر، اولیا و دوستان خود را بهره مند خواهد کرد، و با عذاب قبر، بر دشمنان خود سخت خواهد گرفت. سپس فرمود: مؤمنیکه دوست محمد و آل طیبین او علیهم السلام باشد و
ص: 159
علی بن ابی طالب علیه السلام را پس از حضرت محمد صلی الله علیه و آله امام خود بداند و به او اقتدا نماید و او را آقا و سید خود دانسته و سخنان او را تصديق نموده باشد و از او و از فرزندان پاک او در امور دین و سیاست اطاعت کرده باشد، هنگامی که مرگ او می رسد و حکم و قضای الهی بر او فرود می آید و ملک الموت واعوان او حاضر می شوند، او بالای سر خود حضرت محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله[ آقای پیامبران] را در یک طرف خود می بیند و على علیه السلام السيد الوصيين را در طرف دیگر خودمی بیند، و در پایین پای خود امام حسن علیه السلام سبط رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام حسین علیه السلام سید همه شهدا را می بیند و در اطراف خود نیز سادات از آل محمد علیهم السلام را می بیند.
سپس مؤمن علیل در آن حال آنان را صدا می زند و خداوند گوش های مردمی که در کنار او هستند را از شنیدن صدای او محجوب می نماید، و چشم های آنان را از دیدن ما اهل البيت و دیدن خواص ما محجوب می نماید، و این به خاطر این است که اطرافیان او از رنج هایی که می بینند پاداش بیشتری ببرند. پس مؤمن محتضر در آن حال به رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه دیگر خطاب می کند و می گوید: پدر و مادرم فدای شما باد ای رسول خدا وای وصی رسول خدا وای فرزندان رسول خدا؛ سپس به اصحاب و یاران نیک رسول خدا و امیرالمؤمنین و فرزندان او می گوید: مرحبا بكم، خوش آمدید، چقدر من آرزوی دیدار شما را داشتم، و چقدر اکنون با ملاقات شما مسرور شدم.
سپس می گوید: یا رسول الله اکنون ملک الموت نزد من حاضر شده است و شگی ندارم که او به خاطر شما و برادر شما حرمت و جلالت من را رعایت می کند. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: او همین گونه است که می گویی. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله با به ملک الموت می فرماید: وصیت خدا را نسبت به احسان به دوست و خادم ما و کسی که ما را بر دیگران مقدم می داشته است رعایت کن. ملک الموت می گوید: یا
ص: 160
رسول الله دستور بدهید او سر خود را بالا کند و ببیند خداوند در بهشت برای او چه نعمت هایی را آماده کرده است؟ پس رسول خدا عجل الله تعالی فرجه شریف به او می فرماید: به بالا نگاه کن. پس او به بالا نگاه می کند و نعمت هایی را می بیند که از حساب و ادراک خارج است، پس ملک الموت می گوید: چگونه من به کسی که پاداش او چنین است و محمد و آل او زوار او هستند ارفاق نکنم؟
سپس ملک الموت می گوید: یا رسول الله اگر خداوند سختی مرگ را برای رسیدن به این مقامات بهشتی قرار نداده بود من هرگز روح او را قبض نمی کردم و لكن خادم و دوست شما باید به شما و سایر پیامبران اقتدا کند که مرگ را به حکم الهی چشیدند. پس رسول خدا عجل الله تعالی فرجه شریف به ملک الموت می فرماید: ما برادر خود را به تو سپردیم از او خیرخواهی کن ... سپس پرده و حجاب از چشم مؤمن محتضر برداشته می شود، و چون محمد و آل محمد را که هنگام احتضار در کنار او بوده اند در آن جا می بیند به ملک الموت می گوید: هرچه زودتر مرا قبض روح کن و مرا به محمد و آل او ملحق نما چرا که من طاقت صبر بر دوری آنان را ندارم. پس ملک الموت مانند این که مویی را از آرد جدا کنند، به آسانی روح او را قبض می کند.
امام عسکری علیه السلام فرمود: شما فکر نکنید که مؤمن در آن حال در سختی و رنج به سر می برد، بلکه او در آسودگی و لذت می باشد؛ و چون او را داخل قبر می کنند، باز محمد و آل محمد - صلوات الله عليهم اجمعین - را می بیند، و چون نکیر و منکر نزد او می آیند به یکدیگر می گویند: اینان محمد و علی و حسن و حسین و صحابه نیک آنان هستند که نزد این مؤمن جمع شده اند و ما باید در مقابل آنان خضوع کنیم. پس وارد قبر می شوند و بر هرکدام آنان سلام می کنند و می گویند:
یا رسول الله چون شما به زیارت دوست خود آمده اید، و خداوند می خواسته
ص: 161
مقام او را نزد ملائکه آشکار سازد، ما شایسته نمیدانیم که سؤالی از او بکنیم و لكن چاره ای از امتثال امر الهی نیست. سپس به او می گویند: «مِنْ ربّک ؟ وَ مَا دینک ؟ وَ مَنْ نبیّک ؟ وَ مَنْ إمامک ؟ وَ مَا قبلتک ؟ وَ مَنْ أخوانک ؟ » پس او می گوید: اللَّهُ ربّی ، وَ مُحَمَّدُ نبیّی ، وَ علیّ وصیّی ، وَ مُحَمَّدُ إمامی ، وَ الکعبه قبلتی ، وَ الْمُؤْمِنُونَ الْمُوَالُونَ لِمُحَمَّدٍ وَ علیّ [ وَ آلِهِمَا ] وَ أولیائهما وَ الْمُعَادُونَ لأعدائهما إخوانی ،وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شریک لَهُ ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ، وَ أَنَّ أَخَاهُ علیّا ولیّ اللَّهُ ، وَ أَنَّ مَنْ نصبهم للإمامه مِنْ أطائب عِتْرَتِهِ ، وَ خیار ذرّیته خُلَفَاءُ الامه ، وَ وَلَّاهُ الْحَقِّ ، وَ الْقَوَّامُونَ بِالصِّدْقِ [بالْقُسْطُ] ، هَذَا حییت ، وَ علی هَذَا مِتُّ ، وَ علی هَذَا تَبْعَثُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تعالی ، وَ تکون مَعَ مَنْ تَتَوَلَّاهُ فی دَارِ کرامه اللَّهِ وَ مُسْتَقَرِّ رَحْمَتِهِ . »
سپس فرمود: واگر محتضر دشمن اولیای ما و دوست دشمنان ما باشد والقاب ما را به دشمنان ما بگويد، هنگامی که ملک الموت برای قبض روح او می آید، خداوند طاغوت هایی را که او دوست می داشته و امام خود می پنداشته را با انواع عذاب ها برای او ممثل می کند، به گونه ای که نزدیک است نگاه او به آنان او را هلاک نماید و همواره خداوند عذابی از آنان به او می رساند که طاقت تحمل آن را ندارد، و ملک الموت به او می گوید:
ای فاجروای کافر، تو اولیای خدا را رها کردی و دشمنان خدا را گرفتی؟!
پس [بدان که] امروز آنان تو را نجات نخواهند داد و تو راهی برای نجات خود نخواهی یافت، پس عذابی بر او وارد می شود که اگر کمترین آن را بر اهل دنیا تقسیم کنند همه آنان را هلاک خواهد نمود، و چون او را داخل قبر می برند، دری از بهشت به قبر او باز می شود و چون نعمت های بهشتی را می بیند، منکر و نکیر به او می گویند: ببین چگونه خود را از این نعمت ها محروم نموده ای ؟! سپس آن در بسته می شود. و دری از آتش دوزخ به قبر او باز
ص: 162
می شود، و از آن در عذاب دوزخ به او می رسد و او می گوید: خدایا قیامت را برای من بر پا مکن. (1)
هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (بقره / 29)
امیرالمؤمنین علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: خداوند مخلوقات روی زمین را آفرید تا شما از خلقت او عبرت بگیرید و به وسیله آن ها به رضوان خدا برسید و از عذاب او نجات یابید، سپس به خلقت آسمان ها پرداخت و آن ها را متقن و محکم و به صورت هفت آسمان مستوی و مستقیم قرار دارد، و او به هر چیزی دانا و عالم است، بنابراین، آنچه خداوند در روی زمین آفریده است، برای مصالح و نیازهای شما می باشد.(2)
امیرالمؤمنین علیه السلام در پاسخ مردی از یهود که گفت: آسمان را برای چه آسمان می گویند؟ فرمود: به علت این که آسمان معدن آب است...(3)
ص: 163
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ (بقره/ 30)
امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه از امیرالمؤمنین علیه السلام ضمن حديث مفصلی نقل نموده که می فرماید: اشتباه ملائکه این بود که به خاطر عبادت خویش برخدا منت گذاردند و این سخن برخی از ملائکه بود که وضع اجنه را قبل از خلقت آدم علیه السلام روی زمین به فساد و خون ریزی دیده بودند، پس خداوند از آنان اعراض نمود و آدم را آفرید و نام ها را به او یاد داد و سپس به ملائکه فرمود: اگر راست می گویید، بگویید: آنها چیست؟ ملائکه گفتند: خدایا تو منزه از هر عیبی هستی، ما را دانشی نیست جز آنچه تو به ما تعلیم نموده ای، همانا تو علیم و حکیم هستی .(1)
ابوحمزه ثمالی در تفسیر خود از امام سجاد علی بن الحسين علیها السلام نقل نموده و گوید:(2) به آن حضرت عرضه داشتم: برای چه طواف هفت دور است؟ فرمود: برای این که خداوند تبارک و تعالی به ملائکه فرمود: «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» و آنان سخن خدا را رد کردند و گفتند: «َتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ...» و تا آن زمان هفت هزار سال بود که خداوند آنان را از نور خود محجوب
ص: 164
و ممنوع نکرده بود و چون این سخن را گفتند از نور الهی محجوب شدند [و دانستند که نباید چنین می گفتند، پس هفت هزار سال به عرش الهی پناهنده شدند و خداوند به آنان ترحم نمود و توبه آنان را پذیرفت و برای آنان بیت المعمور را که در آسمان چهارم قرار دارد محل پناهندگی قرار داد و کعبه و بیت الحرام خود را روی زمین مقابل آن قرار داد و آن را نیز برای بنی آدم محل پناهندگی وامن معين نمود. از این رو طواف برای بندگان خدا هفت دور واجب شد به جای هر هزار سال یک دور .
امام باقر علیه السلام می فرماید: ملائکه از روی تعصب گفتند: «أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ» و خداوند هفت سال آنان را از نور خود محجوب و ممنوع نمود، و آنان به عرش الهی پناهنده شدند و گفتند: «لبيك ذا المعارج لبيك» و خداوند توبه آنان را پذیرفت، و چون آدم نیز خطا کرد، گرد کعبه طواف نمود و به خدای خود پناهنده شد و خداوند توبه او را قبول کرد.(1)
و در کتاب کافی و تفسیر عیاشی از آن حضرت نقل شده که چون ملائکه آن سخن را گفتند، خداوند بر آنان خشم کرد و آنان از او درخواست توبه کردند و
ص: 165
خداوند دستور داد تا گرد ضراح یعنی بیت المعمور طواف کنند و آنان هفت سال طواف نمودند و از گفته خود استغفار کردند و پس از آن خداوند توبه آنان را پذیرفت و از آنان راضی شد و این منشأ اصل طواف است و سپس خداوند کعبه را محاذی بیت المعمور قرار داد تا بنی آدم با طواف نمودن گرد آن توبه کنند و پاک شوند.(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: ملائکه از خداوند خواستند تا خلیفه خود را از ملائکه قرار بدهد و گفتند: ما تو را تقديس واطاعت می کنیم و مانند دیگران نیستیم و نافرمانی تو را نمی کنیم و چون خداوند پاسخ آنان را با آیه «إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» داد، دانستند که از حدخود تجاوز نموده اند، از این رو استغفار کردند و به عرش الهی پناهنده شدند، پس خداوند به آدم - پس از هبوط به زمین به دستور داد تا روی زمین خانه ای برای خدا بنا کند و گناهکاران از بنی آدم به آن پناهنده شوند، همان گونه که ملائکه مقرب خدا به عرش پناهنده می شوند، سپس خداوند به ملائکه فرمود: من به مصالح بندگان خود داناتر از شمایم. امام صادق علیه السلام سپس فرمود: این است معنای آیه شریفه «أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» .(2)
ص: 166
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (31)قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ (32)قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ (33)وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ (35)فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ (36)
کلمه «آدم» یا از «أديم الأرض» یعنی خاک گرفته شده، و یا از «أدمه» به معنای رنگ و صفت، و به معنای اول اگر نکره باشد منصرف است و به معنای دوم غیر منصرف است، و أدمة به معنای سمره و گندم گون بودن است، و «عرضت المتاع للبيع عرضا» یعنی أظهرته للبيع، و «نباء» به معنای اعلام و اخبار است، و «نبأ» به معنای خبر است، و «أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هَؤُلَاءِ » یعنی أخبروني بها، و بسا به سه مفعول متعدی می شود مانند «أنبأت زیدا عمرا خير الناس»، و نبات نیز چنین است، و
ص: 167
«نبی» بدون همزه به معنای طریق واضح است. و «إحكام» به معنای اتقان است، و «حکیم» کسی است که مانع از فساد باشد، و «إبداء» به معنای إظهار است مانند اعلان، وضد ابداء کتمان است، وضد اظهار، إبطان است، وضد اعلان، اسرار است و «سجود» به معنای خضوع و تذلل است و در شرع مقدس عمل مخصوصی است در نماز، مانند رکوع و قنوت، و «رغد» زندگی وسیع بدون رنج است.
خداوند علم اسما [یعنی اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات] را کلا به آدم آموخت، آن گاه آن ها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست می گویید و [از آدم شایسته ترهستید] از این نام ها به من خبر بدهید (31) ملائکه گفتند: خدایا تومنزهی، ما جز آنچه توبه ما یاد داده ای چیزی را نمی دانیم و تویی دانا و حکیم (32) خداوند فرمود: ای آدم، توآنان را از اسامی و اسرار این موجودات آگاه کن . هنگامی که آدم آنان را آگاه کرد، خداوند به ملائکه فرمود: آیا به شما نگفتم که من غيب آسمان ها و زمین را می دانم؟! و به آنچه شما آشکار می کنید و یا پنهان می دارید آگاهم؟ (33) و[ای رسول من] به یاد آور زمانی را که ما به ملائکه گفتیم: به احترام آدم [در مقابل خدا] سجده کنید، پس همه ملائکه سجده کردند جزابلیس که سرباز زد و تكبرورزيد و سجده نکرد و او از پیش از کافران بود (34) و ما به آدم گفتيم: توو همسرت در بهشت ساکن شوید و از نعمت های آن با شادابی و هرگونه که می خواهید بهره مند شويد ولكن نزدیک آن شجره نشوید که از ظالمین به خود خواهید بود. پس شیطان انان را فریب داد و از بهشت [و نعمت های بهشتی] خارج نمود، و ما به آنان گفتيم: از مقام بهشتی خود فرود آیید و شما در روی زمین که کانون فساد و دشمنی هاست] با همدیگر دشمنی خواهید نمود و تا مدت معلومی زمین محل زندگی و بهره برداری شما خواهدبود.
ص: 168
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ*قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ *قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ (بقره/21 - 33)
امام صادق علیه السلام می فرماید:(1) خداوند تبارک و تعالی نام های اولیای خود را به آدم علیه السلام تعلیم نمود و سپس آنان را - که به صورت ارواح بودند - برملائکه عرضه نمود و فرمود: اگر راست میگویید و خود را به سبب تسبیح و تقدیس خویش به خلافت و جانشینی من سزاوارتر از آدم می دانید بگویید: اینان کیانند؟ پس ملائکه گفتند: «سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ» از این رو خداوند به آدم فرمود: «أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ...» یعنی ای آدم، تو نام آنان [و منزلتشان را به ملائکه خبر بده تا بدانند که مقام اولیا و حجت های الهی بالاتر از آنان است و چون آدم ملائکه را [به مقام اولیای الهی] آگاه نمود و ملائکه دانستند که آنان
ص: 169
نزد خداوند منزلت بزرگی دارند، و معلوم شد که آنان سزاوارتر از ملائکه هستند برای خلیفه و حجت الهی بودن در روی زمین. خداوند انوار اولیای خود را از ملائکه پنهان نمود و ولایت و محبت آنان را بر ملائکه واجب کرد و به ملائکه فرمود: «أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ» ؟
على بن ابراهیم قمی در تفسیر آیه «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» گوید: مقصود از اسماء نام های کوه ها و دریاها، و دره ها و گیاهان و حیوانات است ... تا این که گوید: آدم اسماء [و اسرار] آن ها را تعلیم گرفت و خداوند آدم علیه السلام را حجت بر ملائکه قرار داد.(1)
امام عسکری علیه السلام (2) می فرماید: مقصود از «اسماء» در آیه «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» لها نام های پیامبران و نام های محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام و طبین از آل آنان و نام های خوبان از شیعیان و نام های دشمنان بزرگ آنان است و مقصود از «ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ» عرضه نمودن اشباه و انوار محمد و على و امامان علیهم السلام بر ملائکه را از اسماء پیامبران و
ص: 170
ائمه علیهم السلام آگاه نمود و آنان مقام پیامبران و ائمه علیهم السلام را شناختند، خداوند از ملائکه نسبت به پیامبران و ائمه علیهم السلام عهد و میثاق گرفت که به آنان ایمان داشته باشند، و آنان را بر خود فضیلت بدهند. سپس خداوند به ملائکه فرمود:
«أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ»؟ و مقصود از «وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ» و کتمان ابلیس - در بین ملائکه است - نسبت به اعتقاد خود به این که اگر خداوند او را مأمور به اطاعت از آدم بکند، او از آدم اطاعت نکند بلکه اگر سلطه ای بر آدم پیدا کند او را هلاک نماید و نیز کتمان ملائکه است که اعتقاد داشتند: احدی پس از آنان نخواهد آمد که افضل از آنان باشد. از این رو خداوند به ملائکه فرمود: آری محمد و آل طیبین او افضل از شمایند و آنان همان کسانی هستند که آدم نام هایشان را به شما خبر داد [و شما منزلت و مقامشان را در ساق عرش یافتید].
ص: 171
امام صادق علیه السلام می فرماید:(1) نخستین مخلوق خداوند پنج نفر بودند که خداوند آنان را از نور جلال خود آفرید و برای هرکدام نامی از نام های خود برگزید، او حمید بود و پیامبر خود را محمد نامید، او اعلی و امیرالمؤمنین علیه السلام را على نامید، او دارای اسماء الحسنی بود و از آن ها نام حسن و حسین را برگزید، او فاطر بود و از اسماء خود فاطمه را برگزید. و چون آنان را خلق نمود در سمت راست عرش قرارشان داد؛ پس ملائکه را از نور آفرید و ملائکه چون نظر به آن پنج وجود مبارک نمودند، شأن و مقام آنان را بزرگ یافتند و خداوند به آنان تلقین کرد که تسبیح خداوند را بگویند، چنان که از قول آنان در قرآن می فرماید: «وَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَإِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ » (صافات، 165 - 166) و هنگامی که خداوند آدم - صلوات الله و سلامه عليه - را آفرید و او آن پنج وجود مبارک را در سمت راست عرش دید، عرضه داشت: خدایا تو را سوگند میدهم به حقی که بر آنان داری نام هایشان را به من تعلیم نمایی. خطاب شد: ای آدم نام های آنان نزد توامانت باشد، چراکه نام هایشان از اسرار من است و نباید بدون اجازه من کسی از آنها آگاه شود. آدم گفت: خدایا پذیرفتم. خطاب شد: ای آدم باید عهدی نزد من بسپاری که این
ص: 172
حقیقت را فاش نکنی؛ و خداوند با گرفتن عهد از آدم، نام آنان را به آدم تعلیم نمود.
سپس خداوند نام های آن پنج وجود مبارک را بر ملائکه عرضه نمود، و ملائکه از پیش نمی دانستند، از این رو به آنان فرمود:«أَنْبونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلاَءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ» و ملائکه در پاسخ گفتند: «سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إك أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ » پس خداوند به آدم فرمود: «أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ » و چون آدم نام آن پنج وجود مبارک را برای ملائکه روشن نمود، ملائکه دانستند که آدم امانت دار خداوند وعالم به اسماء مبارک آنان شده و به این سبب برملائکه فضیلت پیدا کرده است، از این رو ملائکه مأمور شدند که به آدم سجده کنند و سجده آنان تفضيل آدم و عبادت خداوند بود و حق نیز چنین بود. و لكن ابلیس فاسق، از امر خدا تمزد کرد و خداوند به او فرمود: «ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أُمَّتِكَ » ؟(1) و ابلیس [از روی تکبر] گفت:
ص: 173
«أَنَا خَيْرُ مِنْهُ » یعنی من بهتر از آدم هستم و خداوند در پاسخ او فرمود: «من آدم را بر تو فضیلت دادم، چراکه آدم فضیلت و مقام آن پنج وجود مبارکی که من راهی برای تو در آنان و شیعیانشان قرار ندادم را پذیرفت. همان گونه که خداوند از قول ابلیس می فرماید: «إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ »(1) ويا می فرماید:«إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ »(2) و مقصود از آنها حضرت محمد و ائمه اهل البيت علیهم السلام و شیعیان آنان هستند.
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ (بقره/34)
از امام صادق علیه السلام سؤال شد:(3) آیا خطاب های خداوند، به گمراهان نیز بوده است؟ امام صادق علیه السلام فرمود: آری کفار نیز داخل خطاب بوده اند، چراکه خداوند به ملائکه فرمود تا به آدم سجده کنند و خطاب او به ملائکه و ابلیس بود و ابلیس با ملائکه در آسمان عبادت می کرد و ملائکه گمان می کردند که ابلیس از آنان است در حالی که او از آنان نبود و چون خداوند ملائکه را امر کرد که به آدم سجده کنند، حسد ابلیس آشکار شد و ملائکه دانستند که ابلیس از آنان نبوده است و نیز به امام صادق علیه السلام گفته شد: چگونه ابليس مأمور به سجده شد، در حالی که خداوند به ملائکه امر نمود تا به آدم سجده کنند؟! امام صادق علیه السلام فرمود:
ص: 174
ابلیس به سبب دوستی و ارتباط با ملائکه از آنان محسوب می شد و لكن از
جنس ملائکه نبود بلکه از نژاد جت بود و علت آمدن او بين ملائکه این بود که خداوند قبل از آدم اجنه را خلق نموده بود و ابلیس از آنان بود و بر آنان در روی زمین حکومت می کرد و چون اجئه مشغول ظلم و خون ریزی شدند، خداوند ملائکه را فرستاد و ملائکه آنان را کشتند و ابلیس را اسیر گرفتند و به آسمان بردند و ابلیس همواره بین ملائکه خدا را عبادت می کرد تا این که خداوند آدم علیه السلام را خلق نمود.
امام باقر علیه السلام در حدیث مفصلی می فرماید:(1) در کتاب امیرالمؤمنین علیه السلام یافتیم ... که پس از خلقت نسناس و فسادی که آنان روی زمین کردند خداوند آدم را آفرید و آدم چهل سال به صورت مصور باقی ماند و ابلیس ملعون هرچه بر او می گذشت می گفت: خدا این را برای چه آفریده است؟
ص: 175
امام باقر علیه السلام سپس می فرماید: هنگامی که ابلیس آدم را به صورت مصور ديد گفت: اگر خدا مرا امر کند که به او سجده کنم هرگز سجده نخواهم کرد؛ و چون در آدم روح دمیده شد و آدم عطسه نمود و نشست و گفت: «الحمد لله» و خدای تبارک و تعالی فرمود: « یرحمک الله». و رحمت خداوند شامل حال او شد و خداوند به ملائکه فرمود: به آدم سجده کنید، و ملائکه کلا به آدم سجده کردند، ابلیس سجده نکرد و حسد خود را آشکار نمود. پس خداوند به او فرمود: برای چه به آدم سجده نکردی؟ ابلیس گفت: من از آدم بهتر هستم، چراکه تو من را از آتش آفریدی و آدم را از خاک آفریدی !!
امام صادق علیه السلام می فرماید:(1) نخستین کسی که قیاس کرد ابلیس بود. او به خاطر تکبر، به آدم سجده نکرد و تکبر نخستین گناهی است که به سبب آن نافرمانی خداوند انجام گرفت. امام صادق علیه السلام سپس می فرماید: ابلیس به خداوند گفت: مرا از سجده به آدم معاف بدار تا در عوض آن، تو را آن چنان عبادت کنم که هیچ ملک مقرب و نبی مرسلی تو را این اندازه عبادت نکرده باشند و خداوند در پاسخ
ص: 176
او فرمود: من نیازی به عبادت تو ندارم و من اراده کرده ام که آن گونه که می خواهم مرا عبادت کنند نه آن گونه که تو می خواهی و چون شیطان از سجده بر آدم امتناع نمود، خداوند به او فرمود: دور شو، که تو از درگاه من رانده شدی و تا قیامت لعنت من بر تو خواهد بود؛ ابلیس گفت:
خدایا چگونه با من چنین می کنی در حالی که تو عادل هستی و هرگز ظلم نمی کنی؟ آیا پاداش عمل من را باطل نمودی؟ خطاب شد: چنین نیست که فکر می کنی، تو از دنیا هرچه می خواهی از من سؤال کن تا من آن را پاداش عمل تو قرار بدهم. پس اول چیزی که ابلیس سؤال نمود زنده ماندن او تا قیامت بود و خداوند خواسته او را پذیرفت، سپس گفت: خدایا من را بر فرزندان آدم مسلط کن. خطاب شد تو را بر آنان مسلط نمودم. ابلیس گفت: مرا همانند خون در بدن آنان جاری کن خطاب شد: چنین کردم. ابلیس گفت: مقابل هر فرزندی که از آدم به دنیا می آید، دو فرزند از من به دنیا آید، این نیز اجابت شد، سپس گفت:
آنان مرا نبینند و لكن من آنان را ببینم و من به هر صورتی که بخواهم بتوانم بین آنان باشم. خطاب شد: خواسته های تو پذیرفته شد. ابلیس گفت: خدایا بیش از
ص: 177
این مرا بر آنان مسلط کن. خطاب شد: ما سینه های آنان را وطن تو قرار دادیم. پس ابلیس گفت: همین مرا بس باشد. و سپس گفت: «قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ *إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»(1)، «ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ »(2)یعنی خدایا به عزت تو سوگند که همه فرزندان آدم را گمراه خواهم نمود جز مخلصين را، و من از پیش روی آنان و پشت سر و از راست و از چپ، سراغ آنان خواهم رفت و تو بیشتر آنان را شاکر نخواهی یافت.
على بن جعفر گوید: از برادرم موسی بن جعفر علیهما السلام شنیدم که می فرمود:هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله(در خواب) ديد: تیم و عدی (یعنی اولی و دومی) و بنی امیه بر منبر او بالا رفته اند، سخت نگران شد، و خداوند برای آرامش او [سورة قدرو] آیه «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ » را نازل نمود و سپس به او وحی نمود: ای محمد! من امر کردم و از من اطاعت نشد، پس تو جزع مکن که درباره وصی خود به این مردم دستوراتی دادی و از تو اطاعت نشد!(3)
امام حسین علیه السلام می فرماید:(4) یکی از یهودیان شام به پدرم امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: ... خداوند ملائکه را امر نمود تا به آدم سجده کنند، آیا درباره محمد صلی الله علیه و آله چنین
ص: 178
کاری را کرد؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آری. سپس فرمود: اگر خداوند ملائکه را مأمور نمود که به آدم سجده کنند، سجده آنان اطاعت و عبادت و پرستش آدم نبود بلکه اقرار به مقام و منزلت او بود و رحمتی بود از خداوند برای او و لكن خداوند به حضرت محمد صلی الله علیه و آله بالاتر از این را عطا نمود، چراکه خداوند عزوجل در جبروت خود بر او صلوات و درود فرستاد و به همه ملائکه و مؤمنین نیز دستور داد تا بر او (و آل او) صلوات بفرستند، و این بالاتر از آن چیزی است که درباره آدم انجام داد.
حضرت رضا عله فرمود: ... خداوند ما را در صلب آدم قرار داد و به ملائکه فرمود تا به احترام ما به آدم سجده کنند و سجود آنان عبادت خدا و اکرام به آدم بود، به خاطر این که ما در صلب او بودیم و چگونه ما افضل از ملائکه نباشیم در حالی که ملائکه کلا در مقابل آدم سجده نمودند.(1)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آدم، آدم نامیده شد، چون او از أديم الارض یعنی ظاهر
ص: 179
آن آفریده شد و نام ابلیس در آسمان حارث بود او ابلیس به معنای ممنوع از رحمت خداست و نخستین کسی که کافر به خدا شد و کفر را ایجاد کرد ابلیس ملعون بود.(1)
وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ *فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ (بقره/ 36/36)
امام عسکری علیه السلام می فرماید:(2) هنگامی که خداوند عزوجل ابلیس را به خاطر سجده نکردن به آدم لعنت نمود و ملائکه را به خاطر سجده کردن به آدم و اطاعت از امر خداوند اکرام نمود، آدم و حوا را دستور داد تا در بهشت ساکن شوند و از میوه های بهشتی بی حساب و بدون زحمت هرگونه که میخواهند بخورند و فرمود: «وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ» یعنی نزدیک این درخت - که درخت علم محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله است - نروند، چراکه خداوند آن درخت را مخصوص به آنان نموده و سایر خلق او حقی در آن ندارند، بنابراین آن درخت مخصوص حضرت محمد صلی الله علیه و آله و علی و فاطمه و حسن و حسین - صلوات الله علیهم اجمعین -
ص: 180
است، چراکه آنان طعام خود را به مسکین و يتیم و اسیر دادند و پس از آن، گرسنگی و تشنگی و زحمت و خستگی احساس نکردند، و آن درخت بین درختان بهشتی مشخص است، چراکه سایر درختان بهشت هرکدام دارای نوعی از میوه ها و خوردنی ها می باشند، و لكن این درخت دارای انواع میوه ها و خوراکی ها - مانند گندم و انگور و انجیر و عتاب و... می باشد، از این رو درباره این درخت به اختلاف سخن گفته می شود: برخی می گویند: آن درخت گندم بوده و برخی گویند: درخت عنبه بوده و برخی گویند: درخت انجیر بوده و برخی گویند: درخت عناب بوده است.
و خداوند به آدم و حوا فرموده است: شما نباید با نزدیک شدن به این درخت، خواهان مقام و درجه محمد و آل محمد ، باشید، چراکه خداوند فقط آنان را به این درجه مخصوص نموده، نه دیگران را، و آن درخت درختی است که هر کس با اذن خداوند از آن بخورد به علم اولین و آخرین ملهم می شود بدون آن که از کسی تعلم نماید و اگر کسی بدون اذن خداوند از این درخت بخورد زیانکار و عاصی پروردگار خود می شود و خداوند به آدم و حوا فرمود: از این درخت نخوريد، و خواهان درجه محمد [و آل محمد صلی الله علیه و آله] باشید، چرا که خداوند فقط آنان را به این درجه مخصوص نموده، نه دیگرانرا ، و آن درخت درختی است که هر کس با اذن خداوند از آن بخورد به علم اولین و آخرین ملهم می شود بدون آنکه از کسی تعلم نماید و اگر کسی بدون اذن خداوند از این درخت بخورد زیانکار و عاصی پروردگار خود می شود و خداوند به آدم و حوا فرمود : از این درخت نخورید، و خواهان درجه محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله نباشید وگرنه عاصی و ظالم خواهید بود.
ص: 181
امام عسکری علیه السلام می فرماید: شیطان با وسوسه و خدعه و به تردید انداختن آدم و حوا - از روی دشمنی - آنان را فریب داد و نخست نزد آدم آمد و به او گفت: خداوند شما را از خوردن آن شجره نهی نکرده، جز آن که شما ملک باشید، سپس گفت: «اگر از این درخت بخورید، عالم به غیب می شوید، و قدرتی پیدا می کنید که مخصوصین به قدرت از ناحیه خداوند دارا هستند، و از مخلدين در بهشت می شوید و مرگی برای شما نخواهد بود. سپس برای آنان سوگند یاد نمود و گفت: من خیرخواه شما هستم.
امام عسکری علیه السلام می فرماید: شیطان این سخنان را در حالی به آدم و حوا گفت، که خود را زیر چانه ماری پنهان نموده بود و آدم طلا گمان می کرد که آن مار با او سخن می گوید، و نمی دانست که شیطان خود را زیر چانه مار پنهان نموده است. پس آدم سخن مار را رد کرد و گفت: این ها فریب شیطان ملعون است، چگونه امکان دارد که خداوند به ما خیانت نموده باشد؟ و چگونه تو سوگند به نام خدا
ص: 182
می خوری و او را به خیانت و عدم خیرخواهی نسبت می دهی، در حالی که او اكرم الأكرمين است؟! سپس گفت: چگونه من به کاری دست بزنم که خداوند مرا از آن نهی کرده است و من در انجام آن حکمتی نمی بینم؟!
و چون شیطان از فریب آدم مأیوس شد، باز خود را در زیر چانه مار پنهان نمود و نزد حوا آمد و به او گفت: آیا می دانی که خداوند درختی که بر شما حرام کرده بود، به خاطر حسن طاعت و تعظیم شما از او، باز آن درخت را بر شما حلال نمود؟ و نشانه حلال شدن آن درخت برای شما این است که ملائکه ای که سایر حیوانات را از آن درخت منع می کنند، با شما کاریندارند و اگر تو، به آن درخت نزدیک شوی کسی از تو جلوگیری نمی کند و چون چنین دیدی بدان که خداوند آن درخت را برای شما حلال نموده است.
سپس گفت: من به تو بشارت میدهم که اگر تو قبل از آدم از این درخت بخوری بر آدم قدرت و سلطه خواهی داشت، و تو حاکم بر او خواهی شد و به او امر و نهی خواهی نمود. پس حوا گفت: من گفته تو را می آزمایم تا ببینم راست می گویی و یا دروغ می گویی؟
پس حوا به طرف شجرة منهیه رفت و چون ملائکه خواستند با حربه های خود از او جلوگیری کنند، خداوند به ملائکه وحی نمود: شما باید از کسانی که دارای عقل نیستند و عقل، آنان را از کار خلاف بازنمی دارد، جلوگیری کنید و اما کسی که دارای عقل و توان و تمیز و اختیار است را باید واگذار به عقل بکنید، چراکه من عقل را برای او حجت قرار دادم و با داشتن عقل اگر از من اطاعت بکند، مستحق ثواب خواهد بود، و اگر معصیت و نافرمانی بکند مستحق عقاب خواهد بود. پس ملائکه از حوا جلوگیری نکردند، و حوا گمان کرد خداوند به خاطر حلال شدن آن شجره از او جلوگیری نمی کند، از این رو پس از خوردن از آن شجره گفت: آن مار
ص: 183
راست گفت: و گمان می کرد که آن مار با او سخن گفته است و نمی دانست که شیطان این سخنان را به او گفته و او را فریب داده است، از این رو نگرانی پیدا نکرد و به آدم نیز گفت: آیا ندانستی که آن شجرة منهته برای ما حلال شده است؟ چراکه من از آن خوردم و ملائکه ای که مأمور به جلوگیریاز آن بودند، مرا منع نکردند و من نیز آسیبی از خوردن آن در خود ندیدم، پس آدم نیز فریب خورد و از آن شجرة منهيه تناول نمود و شیطان با وسوسه و فریب خود آنان را از بهشت خارج نمود. (1)
مرحوم صدوق در کتاب عیون با سند خود از عبد السلام بن صالح هروی نقل نموده که گوید: به حضرت رضا علیه السلام گفتم: ای فرزند رسول خدا، به من خبر دهید: شجرة منهته ای که آدم و حوا از آن خوردند چه درختی بوده؟ همانا مردم روایات مختلفی درباره آن نقل می کنند. برخی می گویند: درخت گندم بوده و برخی گویند: درخت انگور بوده و برخی گویند: درخت حسد بوده است؟! امام علیه السلام فرمود: همه آنچه گفته اند حق است. گفتم: معنای این اختلاف چیست؟ فرمود: ای اباصلت درخت بهشتی میوه های گوناگونی دارد و ممکن است درختی، درخت گندم باشد و در آن انگور نیز وجود داشته باشد، چراکه درخت های بهشت مانند درخت های دنیا (تک محصولی) نیستند.
سپس فرمود: هنگامی که خداوند آدم را گرامی داشت و به ملائکه دستور داد تا به او سجده کنند و سپس او را داخل بهشت نمود، آدم پیش خود گفت: آیا خداوند انسانی بهتر از من خلق کرده است؟ و خداوند به او خطاب نمود: ای آدم به ساق عرش نگاه کن. آدم سر خود را بالا نمود و به ساق عرش نگاه کرد و دید در آن نوشته شده: «لا إله إلا الله، محمد رسول الله صلی الله علیه و آله وعلى بن أبي طالب علیه السلام أمیرالمؤمنین،
ص: 184
و زوجته فاطمة سيدة نساء العالمين، والحسن والحسين سيدا شباب أهل الجنة». آدم علیه السلام گفت: خدایا این ها کیانند؟ خداوند عزوجل فرمود:
این ها فرزندان تو هستند و بهتر از تو و از همه خلق من هستند و اگر اینها نبودند، من تو را و بهشت و دوزخ را و آسمان و زمین را خلق نمیکردم. ای آدم مبادا به آنان به چشم حسد بنگری و منزلت آنان را آرزو کنی وگرنه شیطان بر تو مسلط خواهد شد [ پس آدم به آنان حسد ورزید] و از آن شجرة منهیه خورد. حوا نیز نسبت به فاطمه علیها السلام حسد ورزید، و او نیز از آن شجرة منهيه خورد و خداوند آنان را از بهشت خارج نمود و از جوار رحمت الهی به زمین هبوط نمودند. (1)
ص: 185
امام صادق علیه السلام می فرماید: حضرت موسی علیه السلام از خدای خود خواست که با آدم ملاقات کند و چون ملاقات انجام گرفت حضرت موسی به آدم علیهما السلام گفت: پدر جان، مگر خداوند با دست قدرت خود تو را نیافرید؟ و مگر از روح خود در تو ندمید؟ و مگر ملائکه را امر نکرد تا مقابل تو برای خدا سجده کنند؟ ومگر تو را امر نکرد که از آن درخت - یعنی شجرة منهيه - نخوری؟ پس برای چه نافرمانی کردی؟ آدم فرمود: ای موسی آیا تو در تورات ندیدی که خطای من از سی هزار سال پیش ثبت شده بود؟ موسی علیه السلام گفت: آری، و دیگر چیزی نگفت.
امام صادق علیه السلام فرمود: با این سخن آدم علیه السلام بر موسی علیه السلام غالب شد.(1)
عبدالله بن سنان گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: [در قصه آدم و شجرة منهیه و... ]خداوند به آدم امر کرد که از آن شجره نخورد و[لكن] نخواست که امتثال امر نماید و اگر خواسته بود او امتثال می نمود، به ابلیس نیز امر نمود تا به آدم سجده کند و [لكن] نخواست که او سجده کند و اگر می خواست او سجده می کرد. [و این معنای توفیق و عدم توفيق وتقدير وعدم تقدیر است، از سویی امور باید مطابق حکمت الهی انجام بگیرد..] (2)
ص: 186
امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از ذکر قصة آدم علیه السلام می فرماید: خداوند آدم را بعد از توبه، روی زمین آورد تا زمین با نسل او آباد شود و حجت بر بندگان خدا به وسیله آدم تمام شود.(1)
در نهج البلاغه آمده که امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: ... خداوند سپس آدم را در خانه (دنیا) ساکن نمود و زندگی او را تأمین کرد و آفات را از او دور نمود و او را از ابلیس و دشمنی او برحذر داشت، و [لكن] دشمن او شیطان [ فرزندان] او را فریب داد و از همنشینی با ابرار دور نمود [و آنان] يقين را به شک، و عزم را به سستی، و ترس از خدا را، به شادی دنیا، و ندامت از گناه را، به غرور تبدیل کردند. و خداوند برای آدم راه توبه را وسیع نمود و رحمت خود را به او تلقین کرد و به او وعدۂ رسیدن به بهشت (عدن) را عطا نمود، از این رو او را به دار بلا آورد و نسل او فراوان شد.(2) المؤلف گوید: در برخی از احادیث آمده که خداوند پس از قبول شدن توبة آدم و توسل او به محمد و آل محمد - صلوات الله علیهم اجمعین - به آدم خطاب نمود: ای آدم اگر در همان زمانی که شیطان تو را وسوسه نمود، مرا به حق محمد وآل محمد سوگند داده بودی من تو را از فریب او نجات میدادم، ولكن باید قضای من مطابق علم من انجام می گرفت.]
ص: 187
امام صادق علیه السلام می فرماید: ... خداوند (پس از خطای آدم و حوا) به آنان فرمود: به زمین فرود آیید، همانا شما با همدیگر دشمنی خواهید نمود و در مدت کوتاهی در دنیا مستقر خواهید شد و بهره کمی از آن خواهید برد، تا قیامت برپا شود.(1)
امام صادق علیه السلام از پدران خود از امیرالمؤمنین علیهم السلام نقل نموده که فرمود: آدم و حوا تنها هفت ساعت از ایام دنیا در بهشت بودند و خداوند در همان روز آنان را از بهشت فروفرستاد.(2)
امام رضا علیه السلام می فرماید: هنگامی که خداوند آدم را از بهشت به زمین فرستاد و بر کوه ابوقبیس قرار گرفت، وحشت کرد و به خداوند شکایت نمود و گفت: خدایا صداهایی که من در بهشت می شنیدم در روی زمین نمی شنوم، پس خداوند یاقوت سرخی را فرستاد و آدم آن را در محل کعبه قرار داد و گرد آن طواف کرد و نور آن یاقوت تا اعلام و نشانه های حرم رسید و خداوند آن موضع را حرم قرار داد و آدم نشانه های حرم را به وسیله نور آن تعیین نمود و علامتگذاری کرد.(3)
ص: 188
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هنگامی که آدم به امر خداوند به زمین هبوط نمود، حوا را نیز با خود آورد و لكن ابلیس و مار بدون همسر به زمین هبوط نمودند، از این رو ابلیس و مار با خود لواط می کردند و فرزندانشان از خود آنان به دنیا می آمدند و لكن آدم همسر داشت و فرزندان او از همسرش به دنیا میآمدند. پس خداوند به آدم و حوا فرمود: مار و ابلیس دشمنان شما هستند. (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید: هنگامی که خداوند آدم را از بهشت به زمین آورد، یکصد و بیست نوع از خوراکی ها را همراه او فرستاد، چهل عدد آن ها، پوست و مغز آنها خورده می شد، و چهل عدد آن ها، تنها مغزشان خورده می شد، و چهل عدد آن ها، پوستشان خورده می شد و مغزشان خورده نمی شد، و نیز خورجینی از بذر هرکدام از گیاهان را همراه او فرستاد .(2)
امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: هنگامی که آدم علیه السلام روی زمین قرار گرفت، نیاز به آب و غذا پیدا کرد و به جبرئیل شکایت نمود، جبرئیل علیه السلام به او گفت: ای آدم باید کشاورزی بکنی. آدم ؟ گفت: دعایی را به من تعليم کن. جبرئیل گفت: بگو اللهم اكفني مؤنة الدنيا و كل هول دون الجنة و ألبسني العافية حتى نهنئني المعيشة».. یعنی خدایا مرا نسبته به مؤنه و نیازهای دنیا و هر وحشت و هراسی قبل از بهشت
ص: 189
کفایت بفرما، و لباس عافیت را به من بپوشان تا زندگی من گوارا شود. (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود - که به منزله روایت است - گوید: آدم بر کوه صفا هبوط نمود و به این علت این کوه را کوه صفا گفتند که صفوة الله (یعنی حضرت آدم) بر آن نزول نمود و کوه مروه را نیز مروه گفتند به علت این که مرأه (یعنی حوا) برآن نزول نمود. سپس آدم علیه السلام چهل روز سجده نمود و از فراق بهشت گریه کرد، تا این که جبرئیل بر او نازل شد و به او گفت: ای آدم! آیا خداوند به دست قدرت خود تو را خلق نکرد؟ و آیا از روح خود در توند مید؟ و آیا به ملائکه دستور داد که بر تو سجده کنند؟ آدم گفت: آری. جبرئیل گفت: آیا خداوند تو را از خوردن آن شجره نهی نکرد؟ آدم گفت: آری. جبرئیل گفت: پس برای چه از خدای خود نافرمانی کردی؟ آدم گفت: ای جبرئیل ابلیس با نام خدا سوگند خورد و گفت: من از تو خیرخواهی می کنم و من گمان نمی کردم مخلوق خدا به نام خدا سوگند دروغ بخورد.(2)
ص: 190
فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (37)قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (38)وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (39)يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ (40)وَآمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ وَلَا تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَإِيَّايَ فَاتَّقُونِ (41)وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (42)وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ (43)
«تلقی» به معنای اخذ و گرفتن است، و اصل آن از «لقيت خيرا» است و متعدی به یک مفعول است، و «كلمات» جمع کلمه است و کلمه به هر چیز کم و زیادی اطلاق می شود، و «کلام» به جمله تألیفی گفته می شود، مانند «يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلَامَ اللَّهِ » و «توبه و اقلاع و إنابه» در لغت به یک معناست، و ضد توبه اصرار به گناه است، و توصیف خداوند به «تواب » مبالغه در قبول توبه است، چراکه اصل توبه به معنای رجوع است. بنابراین، توبه بنده به معنای ندامت است و توبه خداوند به معنای قبول توبه است، و «هبوط» به معنای فرود از مقام عالی به دانی
ص: 191
است، و در هبوط از منزلت نیز استعمال می شود، و تابع به معنای تالی ودنباله رو می باشد، و مقابل آن «مقتدا» به معنای «سادة» یعنی پیشوا و صاحب منزلت است، و «خوف و جزع و فزع» به یک معناست، و نقیض خوف «أمن» است و «حزن و غم و هم» به یک معناست، و نقیض حزن سرور است، و معنای کفر و تکذیب گذشت، و «آیه» به معنای نشانه است چنان که خداوند می فرماید:«لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِنْكَ » بينك و «ابن و ولد» به یک معناست و ولد به پسر و دختر گفته می شود به خلاف ابن که فقط به پسر گفته می شود، و «اسرائیل» یعنی يعقوب بن اسحاق بن ابراهیم، و بعضی گفته اند: « إسر» به معنای عبد و ایل به معنای الله است و به لغت عبری مانند عبدالله در عربی می باشد، و «ذکر» به معنای حفظ است، و ضد آن نسیان می باشد، و به معنای شرف نیز می آید مانند ««وَإِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَلِقَوْمِكَ »و به معنای کتاب خداوند به پیامبران، و به معنای نماز و دعا نیز آمده است، و «وَفَيْتَ وَ أَفَيْتَ» به یک معناست، و «عهد» به معنای وصیت است، و « رهبه» به معنای خوف است، وضد آن رغبت است، و «ثمن وعوض و بدل» نظائر همدیگرند، و موارد استعمال آنها متفاوت است چنان که ثمن را در بدل معامله استعمال می کنند و عوض مطلق است، و بدل، چیزی است که به جای چیز دیگری قرار می گیرد.
آدم (پس از فريب شيطان وندامت) از پروردگار خود کلماتی را دریافت کرد و با آن کلمات توبه نمود و خداوند توبه او را پذیرفت ، همانا او نسبت به هرگنهکاری بسیار توبه پذیر و مهربان است (37) ما به آدم و حوا و ... گفتیم: همگی از بهشت به روی زمین فرود آیید، پس اگراز ناحيه من دستوررا هدایتی برای شما آمد، کسانی که از آن پیروی کنند ترس واندوهی نخواهند داشت (38) و کسانی که کافر شوند و آیات ما را
ص: 192
تكذيب نمایند در دوزخ جاودان خواهند بود (39) ای بنی اسرائیل به یاد بیاورید نعمتی را که من به شما انعام نمودم و به پیمان (خود با) من وفا کنید، تا من نیزبه پیمان خود با شما وفا کنم، شما باید تنها از من بترسید (40) وبه آنچه من (برشما) نازل نموده ام ایمان بیاورید، چراکه این قرآن ، تورات و انجیل شما را تصدیق می کند، نکند شما اول كافر به این قرآن باشيد وآيات من را به بهای ناچیز(دنیا) بفروشید، شما تنها از مخالفت با من بترسید (41) ولباس حق را به باطل نپوشانید و دانسته حق را کتمان نکنید او برمردم پنهان ننماييد و نماز را به پای بداريد و زکات را بپردازید و همراه عبادت کنندگان وا ركوع کنندگان (عبادت و) ركوع كنيد (42)
فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ *قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره/ 37 - 28)
کلماتی که آدم علیه السلام به وسیله آن ها توبه نمود
در تفسیر امام عسکری علیه السلام آمده که فرمود: آدم از پروردگار خود کلماتی راگرفت تا بگوید و آمرزیده شود و چون آن کلمات را به زبان جاری نمود خداوند توبه او را پذیرفت، او نسبت به همه بندگان خود بسیار توبه پذیر و مهربان است.(1)
امام باقر علیه السلام می فرماید: کلماتی که آدم از پروردگار خود گرفت و با آن ها توبه نمود و هدایت یافت، چنین بود: «سبحانك اللهم وبحمدك إتي علمت سوءا و ظلمت نفسي فاغفر لي إنك خير الغافرين، اللهم إنه لا إله إلا أنت سبحانك وبحمدك إلى عملت سوء و ظلمت نفسي فاغفر لي إنك خير الغافرين، اللهم لا إله إلا أنت سبحانك وبحمدك إني
ص: 193
عملت سوءا، و ظلمت نفسي فاغفر لي إنك أنت الغفور الرحیم».(1)
حسن بن راشد گوید: هنگامی که از خواب بیدار شدی، کلماتی که آدم از پروردگار خود گرفت (و با آن ها توبه نمود) را بخوان و آن کلمات چنین است: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ سَبَقَتْ رَحْمَتُکَ غَضَبَکَ، لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْارْحَمْنِی إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ » .(2)
امام صادق علیه السلام می فرماید: خداوند تبارک و تعالی در میثاق، ذرية آدم را براو عرضه نمود و آدم علیهما السلام به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برخورد نمود که تکیه بر علی علیه السلام عمل نموده بود و فاطمه علیها السلام در کنار آنان بود و حسن و حسین علیه السلام در کنار فاطمه بودند پس خداوند به آدم خطاب نمود: ای آدم مبادا به این ها از روی حسد نگاه کنی وگرنه تو را از جوار خود دور خواهم نمود و چون خداوند آدم را در بهشت ساکن نمود تمثال پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را به او نشان داد و آدم از روی حسد به آنان نگاه نمود. سپس خداوند ولایت آنان را بر او عرضه نمود و اوانکار کرد. از این رو از بهشت او را بیرون کرد و هنگامی که از حسد خود توبه کرد و به ولایت آنان اقرار نمود و خدا را به حق آن پنج وجود مبارک سوگند داد خداوند او را بخشید.
ص: 194
سپس فرمود: و این است معنای آیه شریفه «فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ یَقُولُهَا فَقَالَهَا فَتابَ اللَّهُ عَلَیْهِ بِهَا إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ».(1)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: کلماتی که آدم از خدای خود گرفت و به وسیله آنها توجه نمود این کلمات است: «یا رب أسألك بحق محمد لماتبت على». پس به او خطاب شد: ای آدم تو محمد را از کجا شناختی؟ آدم گفت: من در بهشت دیدم که تو نام او را در سرادق اعظم خود نوشته بودی.
جابر می گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: باطن معنای آیه «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ » را برای من بیان نمایید! امام باقر علیه السلام فرمود: مقصود از «هدی» على علیه السلام است.(2)
امام باقر علیه السلام نیز می فرماید: عمر آدم، از ساعتی که خداوند او را آفرید، تا هنگامی که قبض روح شد، نهصد و سی سال بود و در مکه دفن شد. سپس فرمود: روز جمعه هنگام زوال روح در آدم علیه السلام دمیده شد و در همان روز خداوند او را در بهشت ساکن نمود و بیش از شش ساعت در بهشت نماند تا این که (با وسوسه شیطان) از خدای خود نافرمانی کرد و خداوند بعد از غروب آفتاد آدم و حوا را از بهشت اخراج نمود و آنان یک شب هم در بهشت نماندند.(3)
ص: 195
ابن عباس می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هنگامی که آدم گرفتار آن خطا شد و از بهشت خارج گردید جبرئیل نزد او آمد و گفت: ای آدم (برای نجات خود خدا) را بخوان. آدم گفت: برادر جبرئیل چگونه او را بخوانم؟ جبرئیل گفت: بگو: «رَبِّ أَسْأَلُکَ بِحَقِّ الْخَمْسَهِ الَّذِینَ تُخْرِجُهُمْ مِنْ صُلْبِی آخِرَ الزَّمَانِ إِلَّا تُبْتَ عَلَیَّ وَ رَحِمْتَنِی». آدم گفت: نام آنان را بگو تا خدا را با نام آنان بخوانم. جبرئیل گفت: بگو: «خدایا از تو مسئلت می کنم و تو را سوگند میدهم به حق محمد پیامبرت و به حق على وصی پیامبرت و به حق فاطمه دختر پیامبرت و به حق حسن و حسین دو سبط پیامبرت که توبه مرا بپذیری و به من ترحم نمایی» و چون آدم خدا را با این نام ها خواند خداوند توبه او را پذیرفت، چنان که می فرماید: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتِي فَتَابَ عَلَيْهِ». سپس فرمود: و هیچ بندۂ گرفتاری نیست که با اخلاص خدا را این گونه بخواند جز آن که خداوند دعای او را مستجاب خواهد نمود.(1)
ص: 196
امام عسکری علیه السلام می فرماید: هنگامی که آدم آن خطا و لغزش را انجام داد و به درگاه خداوند عذرخواهی نمود و گفت: «خدایا توبه مرا بپذير و عذر مرا قبول کن و مرا به آن مرتبه ای که قبلا داشتم بازگردان و مقام مرا نزد خود بالا ببر، چراکه آثار گناه و ذلت بر اعضای من آشکار گردیده است.» خداوند به او فرمود: ای آدم آیا به یاد نداری که من تو را امر کردم که هنگام سختی ها و شدائد، مرا به حق محمد و آل پاک او بخوانی؟ آدم عرض کرد: پروردگارا چنین است. خطاب شد: اکنون مرا به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین بخوان تا تو را اجابت نمایم و بیش از آنچه می خواهی به تو بدهم.
آدم گفت: خدایا! آیا منزلت آنان نزد تو آن قدر بلند است که با توسل به آنان توبه مرا قبول می کنی و گناه مرا می بخشی؟! در حالی که به ملائکه خود امر کردی تا به من سجده کنند و بهشت خود را بر من مباح نمودی و حوا را به من تزويج کردی و ملائکه مقرب خود را در خدمت من قرار دادی!!
خطاب شد: ای آدم ملائکه را به این علت گفتم که به تو تعظیم نمایند و برتو سجده کنند که تو ظرف آن انوار (مقدسه) بودی. و اگر تو قبل از این که گرفتار فریب شیطان بشوی و خطایی از تو سر بزند، از من خواسته بودی و مرا به حق آنها سوگند داده بودی تا تو را حفظ نمایم، و از فریب شیطان نجاتت بدهم، من دعای تو را مستجاب می نمودم ولكن در علم من گذشته بودکه برای تو این گونه تقدیر بشود، و الآن تو مرا به حق آنان بخوان تا خواسته تو را اجابت نمایم.
پس آدم علیه السلام گفت: «اللَّهُ بِجَاهِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنِ وَ الطَّيِّبِينَ مِنْ الهما تَفَضَّلْتَ بقبولي تويي وَ فراين لِي وإعادتي مِنْ كراماتيك إِلَى مرتبتيي » . پس خداوند عزوجل فرمود: «من توبه تو را پذيرفتم، و رضوان خود را به تو معطوف نمودم و نعمت های باطنی و ظاهری خود را به سوی تو فرستادم و
ص: 197
تو را از کرامت خود به مرتبه پیشین بازگرداندم و نصیب تو را از رحمت خود فراوان نمودم».
سپس حضرت عسکری علیه السلام فرمود: این است معنای آیه «فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ یَقُولُهَا فَقَالَهَا فَتابَ اللَّهُ عَلَیْهِ بِهَا إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ».(1)
ص: 198
وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (بقره/39)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: مقصود از آیاتی که مردم آن ها را تکذیب نمودند و کافر شدند، آیاتی است که دلالت بر صدق حضرت محمد صلی الله علیه و آله نسبت به دستورات خداوند و اخبار امت های گذشته و ذكر فضائل علی بن ابی طالب علیه السلام و فرزندان پاک او بعد از آن حضرت داشته است و مردم آن حضرت را در آنچه گذشت تکذیب نموده و کافر شده اند و به سبب آن در آتش دوزخ مخلد گردیده اند.(1)
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: مقصود از «وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا»ایمان نداشتن گروهی به ولایت و امامت امیرالمؤمنین و ائمه علیهم السلام است.(2)
يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ (بقره/ 40)
پذیرفتن ولایت محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و بهشت
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: مقصود از «بَنِي إِسْرَائِيلَ» فرزندان
ص: 199
حضرت یعقوب اند.(1)
امام صادق علیه السلام می فرماید: مقصود از اسرائیل، يعقوب است و اسرائیل یعنی بنده خدا؛ چراکه «اسرا» به معنای عبد است، و «ایل» به معنای الله است.
و در سخن دیگری می فرماید: بنی اسرائیل تنها ما هستیم. و از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: «أنا عبدك إسمي أحمد وأنا عبدالله اسمي اسرائيل فما أمره فقد أمرني و ماعناه فقد عناني».(2)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر «اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ» می فرماید:(3) یعنی به یاد بیاورید که من محمد صلی الله علیه و آله را بین شما مبعوث به رسالت نمودم و در شهر شما او را قرار دادم و زحمت سفر را برای دسترسی به او از شما برداشتم و علامات و نشانه های حقانیت و صدق او را بر شما آشکار کردم، تا حال او بر شما مشتبه و پوشیده نباشد.
و در تفسير «وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ»می فرماید: خداوند از امت های
ص: 200
پیشین و پیامبران آنان پیمان گرفت و به آنان امر نمود که به محمد عربی [قرشی] هاشمی که دارای آیات و معجزات خواهد بود ایمان بیاورند و فرمود: از معجزات اوست: سخن گفتن ذراع گوسفند مسموم با او، و سخن گفتن گرگ با او، و ناله کردن چوب منبر از فراق او و زیاد شدن غذای کم برای او، و نرم شدن سنگ سخت برای او، و سخت شدن آب روان برای او، و خداوند برای هر پیامبری هر معجزه ای قرار داد مانند آن و یا افضل از آن را برای این پیامبر نیز قرار داد و از بزرگ ترین معجزات و نشانه های حقانیت او على بن ابی طالب علیه السلام است، او همتا و رفيق اوست و عقل او از عقل اوست و علم او از علم اوست و حلم او از حلم اوست و دین او با شمشير قاطع او برقرار خواهد بود و شمشیر او پس از قطع عذر و اتمام حجت، معاندین و دشمنان او را هلاک خواهد نمود.
و در تفسير «أُوفِ بِعَهْدِكُمْ» فرمود: خداوند می فرماید: اگر شما به عهد خود وفا نمودید من نیز به آنچه برای شما واجب نموده ام - از بهشت و نعمت های ابدی ۔ وفا خواهم نمود.
ص: 201
و در تفسیر «وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ» فرمود: خداوند می فرماید: درباره مخالفت با محمد صلی الله علیه و آله از من بترسید، چراکه من قدرت دارم و شر دشمنان را از محمد صلی الله علیه و آله برطرف می کنم و دیگران قادر نیستند که از انتقام من نسبت به شما جلوگیری کنند.
بهواموا بما أن م قا لما معك ولا تكونوا أول كافر به
وَآمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ وَلَا تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَإِيَّايَ فَاتَّقُونِ (بقره/41)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: این آیه خطاب به یهود است و می فرماید: ای یهودیان ایمان بیاورید به آنچه من بر محمد صلی الله علیه و آله نازل نمودم و نبوت او و امامت برادرش على علیه السلام و عترت پاک او را بپذیرید چراکه در کتاب تورات شما، موجود است که «محمد صلی الله علیه و آله پیامبر وسيد اولین و آخرین است، و او مؤید به سید الوصيين وخليفة رسول رب العالمين وفاروق این امت و باب مدینه حکمت و وصی رسول رحمت است.»
«وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا» یعنی آیات من را که شاهد نبوت محمد صلی الله علیه و آله و امامت على علیه السلام و پاکان از عترت اوست، به قیمت ناچیزی نفروشید و نبوت محمد وا و امامت علي وآل او را انکار نکنید و آنها را به دنیا نفروشید، چراکه [مال و ریاست] دنیا ولو فراوان باشد به نابودی می گراید و سبب خسارت و هلاکت انسان خواهد شد.
ص: 202
«وَإِيَّايَ فَاتَّقُونِ» یعنی از من بترسید و نبوت محمد صلی الله علیه و آله و امامت وصی او را کتمان و انکار نکنید، همانا شما اگر تقوا می داشتید نبوت این پیامبر و اوصیای او را که براهين واضحه و نشانه های روشنی برای آن ها در دست شماست و راه عذر شما را مسدود می کند را انکار نمی کردید.
سپس امام عسکری علیه السلام می فرماید: مخاطب این آیه یهودیان مدینه بوده اند که نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را انکار نمودند و به آن حضرت خیانت کردند و گفتند: «ما نمی دانیم که پیامبری به نام محمد خواهد آمد و می دانیم که وصی او على می باشد ولكن توآن پیامبر نیستی، و او [یعنی علی علیه السلام] نیز آن وصی نیست» پس خداوند لباس و کفش های آنان را به زبان آورد و بر علیه آنان شهادت دادند و هرکدامشان به آنان می گفتند: ای دشمن خدا تو دروغ می گویی، این محمد صلی الله علیه و آله همان محمد موعود است و وصى او على علیه السلام نیز همان وصی موعود است و اگر خداوند به ما اجازه بدهد ما شما را نابود و هلاک خواهیم نمود. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند یهودیان را مهلت خواهد داد، چراکه از صلب آنان افراد پاک و مؤمنی خارج خواهند شد.(1)
وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره/42)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: این آیه خطاب به یهود است که لباس حق را به باطل خود پوشاندند و باطل را به حق آمیخته کردند و گفتند: محمد صلی الله علیه و آله پیامبر خداست و على وصی اوست و لکن پانصد سال بعد خواهند آمد. پس رسول خدای صلی الله علیه و آله به آنان فرمود: آیا راضی می شوید که تورات بین من و شما حاکم باشد؟
ص: 203
گفتند: آری و تورات را آوردند و شروع کردند خلاف آنچه در تورات واقعی بود بخوانند. پس خداوند آن طوماری که در دست دو نفر قاری آنان بود و هرکدام یک طرف آن را گرفته بودند و می خواندند تبدیل به یک اژدهای دو سر نمود و هر سری از آن اژدها شروع کرد دست هر کدام از آن دو قاری را نیش بزند و فریاد آنان بلند شد، پس طومارهای دیگری از تورات که در بین آنان بود به سخن درآمدند و گفتند: این عذاب برای شما ادامه دارد تا وقتی که طومار تورات واقعی را بخوانید که در آن نبوت این پیامبر و صفات علی علیه السلام و امامت او طبق آنچه خداوند فرستاده ثبت شده است، پس آن دو قاری تورات حقیقی را قرائت نمودند و به رسول خدا صلی الله علیه و آله ایمان آوردند و اعتقاد به امامت على علیه السلام ولى خدا و وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله پیدا کردند، از این رو خداوند به آنان فرمود:«وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ».(1)
ص: 204
امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: بزرگان یهود مانند حی بن اخطب و کعب بن اشرف و امثال آنان، از یهودیان مدینه، از مردم درآمد سالانه داشتند، از این رو ترسیدند اگر یهود به رسول خدا صلی الله علیه و آله ایمان بیاورند، درآمد آنان باطل شود و به این علت آیاتی از تورات که در آن ها رسول خدا صلی الله علیه و آله توصیف شده بود را تحریف نمودند تا بنی اسرائیل به آن حضرت ایمان نیاورند و درآمد آنان برقرار بماند و مراد از ثمن قلیل در آیه پیشین همین است.(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: در سه چیز برای احدی جای عذر نیست: ادای امانت نسبت به نیکوکار و بدکار، وفای به عهد و پیمان نسبت به نیکوکار و بدکار، احسان و احترام به پدر و مادر نیکوکار و بدکار (2)
امام صادق علیه السلام می فرماید:(3) امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: برای اهل دیانت نشانه هایی است که به وسیله آن ها شناخته می شوند، 1. راستگویی، 2. ادای امانت، 3. وفای به عهد و پیمان، 4. صله و احسان به خویشان، 5. ترحم به ضعفا و بیچارگان،
ص: 205
6. کمتر به سخنان زن ها گوش فرادادن و از آنان اطاعت نمودن، 7. از کارهای خیر دریغ نکردن، 8. اخلاق نیک داشتن، 9. به دنبال دانش رفتن، 10. اسباب قرب و نزدیک شدن به خدا را فراهم نمودن.
سپس فرمود: پاداش صاحبان این اوصاف درخت طوبی و بازگشت نیک به خداوند خواهد بود. تا این که فرمود: طوبی درختی است در بهشت که اصل آن در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله است و هیچ مؤمنی در بهشت نیست مگر آن که شاخه ای از آن درخت بر فراز خانه او سرازیر است و به هر چیزی او مایل باشد و از قلب او بگذرد از آن شاخه دریافت می نماید و اگر سواره کوشایی یکصد سال زیر سایه آن حرکت کند به انتهای آن نخواهد رسید و اگر کلاغی از پایین آن پرواز کند، به بالای آن نمی رسد تا این که به واسطه پیری سقوط می نماید.
سپس فرمود: پس بر شما باد که خود را به چنین نعمت هایی برسانید، همانا مؤمن همواره به اصلاح خود مشغول است و مردم از او آزاری نمی بینند و چو شب فرا می رسد صورت خود را در پیشگاه خداوند بر خاک می ساید و با خالق خود مناجات می کند و از او می خواهد که از آتش دوزخ آزادش کند، همانا من شما را آگاهی می دهم که این گونه باشید.
ص: 206
وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ (بقره/ 43)
امام عسکری علیه السلام فرمود: مقصود از «وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ» نمازهای واجب شبانه روزی است، که خداوند بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و امت او واجب نموده است. سپس می فرماید: صلوات بر محمد و آل طیبین و طاهرين او علیهم السلام نیز واجب است.
و مقصود از «وآتوا الكوة زکات واجب اموال و زکات بدنها (یعنی زکات فطره) است و از زکات محسوب می شود، کمک شما به برادران دینی خود هنگامی که درخواست کمک نمایند.|
و فرمود: مقصود از «وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ» رکوع نماز و تواضع در پیشگاه خداوند با متواضعین است، و نیز اطاعت از اولیای خدا - یعنی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و على علیه السلام ولی خدا و ائمه بعد از آنان علیهم السلام که آقای برگزیدگان خدایند - خضوع و تواضع در پیشگاه خداوند می باشد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که نمازهای پنج گانه شبانه روزی را بخواند خداوند گناهان بین آنها را از او می بخشد و مانند کسی خواهد بود که نهر آبی در کنار خانه او باشد و او هر شبانه روز پنج مرتبه خود را در آن شستشو بدهد و در آن صورت چرک هر گناهی از او برطرف می شود، جز گناهان هلاک کننده مانند: انکار نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله و امامت امام علیه السلام و ظلم به برادران مؤمن و ترک تقیه که سبب آزار به خود و برادران مؤمن باشد.(1)
ص: 207
نویسنده گوید: بحث نماز و زكات و اهمیت و آثار و برکات و خطر انکار آنها در کتاب واجبات اسلام و محرمات اسلام بیان شده است، علاقه مندان می توانند به آن دو کتاب مراجعه فرمایند.
حضرت رضا علیه السلام درباره حکمت و فلسفه نماز می فرماید: اگر کسی بگوید: برای چه نماز بر مردم واجب شده است؟ در پاسخ او گفته می شود. به این علت که نماز اقرار به ربوبیت خداوند و مصلحت عامه مردم است، تا همواره اقرار به پروردگار خود بکنند و از پرستش غیر او پرهیز نمایند و در پیشگاه پروردگار خود با ذلت و ناچیزی و خضوع بایستند و به خطاهای خود اعتراف کنند و از خداوند بخواهند تا خطاهای گذشته آنان را ببخشد و در مقابل او هر شب و روز صورت به خاک بسایند و خدای خود را فراموش نکنند و از روی خشوع و ترس و ذلت درخواست تقویت دین و دنیای خود را داشته باشند و از فساد دوری نمایند و مدبر و خالق خویش را فراموش ننمایند وگرنه گرفتار غفلت و طغیان خواهند شد، از سویی یاد خدای آفریننده و ایستادن در مقابل او انسان را از گناهان و انواع فسادها دور می نماید.(1)
ص: 208
حضرت رضا علیه السلام در پاسخ به مسائل محمد بن سنان نوشت:(1) علت وجوب زکات این است که زکات برای تأمین فقر و پاک شدن اموال اغنیاست و خداوند عزوجل افراد سالم را تکلیف نموده تا افراد ناتوان و زمین گیر و مبتلا را تأمین نمایند، همان گونه که می فرماید: «لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ» (آل عمران / 186) یعنی «شما به طور حتم در اموال و انفس خود آزمایش خواهید شد» و امتحان در « اموال» به معنای پرداخت زکات است و امتحان در « أنفس» به معنای آمادگی برای صبر است، علاوه بر این که شکر نعمت های خداوند با پرداخت زکات انجام می شود، و آن سبب زیادی مال و رأفت و ترحم و توجه به فقرا و از کار افتاده ها و کمک به آنان در امر دین و دنیای آنان خواهد بود.
از سویی پرداخت زکات موعظه و عبرتی است برای اهل ثروت و متمکنین، چراکه ثروتمند مؤمن با کمک به فقرا و تأمین نیازهای آنان به یاد بیچارگی ونیازمندی آخرت خود می افتد و شاکر نعمت های الهی می شود و از خداوند با
ص: 209
تضرع و دعا می خواهد تا همانند آنان گرفتار فقر نشود و در ادای زکات و صدقات و رسیدگی به خویشان و انجام کارهای خیر کوتاهی نکند.
مفضل گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: از سخنانی که خداوند با پیامبر خود موسی علیه السلام مناجات نمود این بود که فرمود: ای فرزند عمران! دروغ می گوید کسی که گمان می کند مرا دوست می دارد و چون [نیمه] شب می رسد از من غافل می شود و با من مناجات نمی کند، آیا کسی که کسی را دوست می دارد، علاقه ندارد که با او خلوت کند؟ ای فرزند عمران من دوستان خود را می شناسم و چون شب فرا می رسد من چشم قلب آنان را باز می کنم و عقوبت خود را به آنان نشان می دهم، از این رو آنان مانند کسی که مرا مشاهده کند و خود را در محضر من ببیند با من سخن می گویند.
ای فرزند عمران! خشوع قلب خود را به من واگذار، وخضوع بدن خویش را مخصوص به من کن واشک چشم خود را در تاریکی شب به من واگذار و مرا بخوان و بدان که من به تو نزدیک هستم و تو را اجابت می کنم.(1)
ص: 210
امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ بندهای دست گدایی به درگاه خداوند عزيز جبار بالا نمی کند، جز آن که خداوند عزوجل حیا می کند که دست او را خالی برگرداند، بلکه از فضل رحمت خود چیزی در دست او می گذارد، از این رو هرگاه شما دست خود را به دعا بالا می برید پایین نیاورید تا بر سر و صورت خویش بکشید.(1)
امام باقر علیه السلام می فرماید: به خدا سوگند هیچ بندهای الحاح و اصرار در دعای خود نمی کند، جز آن که خداوند دعای او را مستجاب خواهد نمود.(2)
امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند الحاح و اصرار مردم را به همدیگر [به خاطر نیازهایشان] دوست نمی دارد ولكن دوست می دارد که از او سؤال و درخواست شود.(3)
رسول خدا صلى الله عليه وسلم فرمود: خدا رحمت کند بنده ای را که در دعای خود با خداوند الحاح و اصرار داشته باشد خواه دعای او مستجاب شود و خواه مستجاب نشود؛
ص: 211
سپس این آیه را تلاوت نمود: «وَأَدْعُو رَبِّي عَسَى أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبِّي شَقِيًّا» (1).(2)
امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامی که قلب یکی از شما رقت پیدا می کند [و حال دعا دارد] باید دعا کند، چراکه قلب چون رقت پیدا می کند خالص می شود.31(3)
ص: 212
أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (44)وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ (45)الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (46)يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ (47)وَاتَّقُوا يَوْمًا لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئًا وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ (48)وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ (49)وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (50)وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ (51)ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (52)
«بر و احسان و صله» در لغت به یک معناست چنان که گفته می شود: «فلان باز وصول محسن» و ضد بر، عقوق است، و فرق بين بز و خیر، این است که بر با قصد انجام می شود و خيراعم است، و «نسیان و سهو و غفلت» به یک معناست، و ضد نسیان تذکر و یادآوری است، و نسیان به معنای ترک نیز آمده است مانند «نَسُوا اَللَّهَ فَنَسِيَهُمْ» یعنی ترکوا ذكر الله فخذلهم، و «تلاوت» به معنای قرائت است، و
ص: 213
« تلا يتلو» به معنای متابعت نیز آمده است، و فرق بين تلاوت و قرائت این است که قرائت جمع حروف است و تلاوت اتباع حروف است، و «عقل و فهم و معرفت و لب»به یک معناست، و ضد عقل حماقت است، و «صبر» كف نفس از هوا و هوس است، و به این خاطر ماه رمضان را ماه صبر گویند، و «قتل صبر» کشتن بعد از بستن است، و «خشوع و خضوع و تذلل و اخبات» نظائراند، و ضد خشوع تكبر است، و خضوع، در بدن است و خشوع در قلب است، و خشوع در صوت و بصر نیز آمده، مانند «خَاشِعَةٌ أَبْصَارُهُمْ» « وخشعت الأصوات» و «خاشع و متواضع و متذلل و مستکین» به یک معناست، و «يظنون» در این آیه به معنای یقین است، و «جزاء و مکافات و مقابله» به یک معناست، و «أخذ» خلاف اعراض است، و «قبول و انقیاد و طاعت و اجابت» متراد فند، و نقیض قبول امتناع است، و «شفاعت» از شفع به معنای جفت است، و مشفوع له كأنه از شفیع درخواست شفاعت می کند، و «شفاعت و وسیله و قربت و وصله» به یک معناست، و «عدل و حق و انصاف» به یک معناست، و نقیض دل جور است، و عدل در این آیه به معنای فدیه است و «نصرت و معونه و تقویت» نظائراند، و «انجاء و تنجيه و تلخيص» به یک معناست، و «نجات و خلاص و سلامت و تخلص» نیز به یک معناست، و اهل اعم از آل است، چراکه اهل البصره گفته می شود ولكن آل بصره گفته نمی شود، و «فرق» به معنای فصل بین دو چیز است، و «عفو وصفح و مغفرت و تجاوز» به یک معناست، و «عفو الله» محو ذنوب عبد است، و اصل عفو ترک است و «فَمَنْ فِي لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ» ای ترک له، والعفو ترك العقوبة، و عفو به معنای مال پاک و به معنای معروف نیز آمده است.
آیا مردم را به نیکی و (ایمان به پیامبری که صفات او را در تورات دیده اید) دعوت
ص: 214
می کنید، و خود را فراموش می نمایید؟! در حالی که شما کتاب آسمانی (تورات) را می خوانید؟! آیا تعقل نمی کنید؟! (44) از صبر(و روزه) و نماز کمک بگیرید، و نماز برای هرکسی سنگین است جزبرای خاشعان (45) آنان که يقين دارند خدای خود را ملاقات می کنند، و به سوی او بازمی گردند (46) ای بنی اسرائیل به یاد بیاورید نعمتی را که من برشما ارزانی داشتم و شما را برجهانيان فضیلت دادم (47) وبترسید از روزی که ، کسی به جای کسی مجازات نمی شود و شفاعت کسی (بدون اذن خداوند) پذیرفته نمی شود، و غرامتی از کسی قبول نمی شود، و مجرمین را یاوری نخواهد بود (48) و به یاد آورید زمانی را که ما شما را از آل فرعون نجات دادیم، آنان شما را به بدترین وضعیت شکنجه میکردند، آنان پسران شما را سر می بریدند و زنانتان را زنده میگذاردند و ما شما را (از فرعونيان) نجات دادیم و آل فرعون را مقابل چشم شما غرق کردیم (50) و به یاد آورید زمانی را که ما با موسی چهل شب (برای گرفتن فرمان ما) وعده گذاردیم و چون او به میعادگاه ما آمد شما گوساله را به جای خدای خود برگزیدید (و پرستش کردید) و در حق خود ستم کرديد (51) و سپس ما بعد از آن قصه شما را بخشیدیم تا شاید خدای خودرا شکرگزار باشید.
أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (بقره/ 44)
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: کسی که از هواهای نفسانی و از آفات و شهوات نفس خود خلاصی نیافته و شیطان را مغلوب نکرده و در پناه خداوند و توحید و عصمت او قرار نگرفته و امنیت الهی شامل او نشده است، صلاحیت امر به معروف و نهی از منکر ندارد، چرا که اگر دارای شرایط یادشده نباشد به هرچه امر بکند و یا از هر چه نهی بکند، حجت بر او خواهد بود و مردم از
ص: 215
او بهره ای نخواهند برد، همان گونه که خداوند می فرماید: «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ» و به او گفته می شود: ای خائن؟ آیا از خلق من چیزی را مطالبه می کنی که خود به سبب آن به خویشتن خیانت نمودی و از آن بی پروا بودی؟!(1)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: این آیه خطاب به یهود است که مردم را به صدقات و ادای امانات امر می کردند و خود را فراموش می نمودند ... و آنان گروهی از رؤسای یهود و علمای آنان بودند که اموال صدقه و خیرات را از مردم می گرفتند و می خوردند و سپس عوام يهود را وامی داشتند تا بگویند: محمد صلی الله علیه و آله از حد خود تجاوز نموده و چیزی را ادعا می نماید که شایسته آن نیست و روزی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله اجتماع نمودند و تصمیم گرفتند تا بر سر رسول خدا بریزند و او را بکشند، و بزرگان آنان با عوامشان تبانی نمودند که چون با آن حضرت مجادله کنند و او را مغلوب نمایند، عوام آنان با شمشیر به آن حضرت حمله نمایند، پس رؤسای یهود به رسول خدا صلی الله علیه و آلهگفتند:
آیا شما گمان کرده ای که همانند موسی و پیامبران دیگر، رسول خدا هستی؟! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آری من گفته ام که رسول خدا هستم اما نگفته ام که نظیر موسی و سایر پیامبران دیگر هستم و من قدر خود را که خدا بزرگ نموده کوچک
ص: 216
نمی کنم چراکه پروردگار من فرموده است: «ای محمد فضلیت تو بر جمیع پیامبران و مرسلین و ملائکه مقربین، مانند فضیلت من - که رب العزة هستم - می باشد بر جمیع خلق خود» و خداوند این چنین به موسی گفت، هنگامی که گمان کرد: خداوند او را بر جمیع خلق خود فضیلت داده است.
پس این سخنان بر یهود گران آمد و تصمیم قتل رسول خدا صلی الله علیه و آله را گرفتند، و چون شمشیرهای خود را از غلاف خارج کردند، دست های خویش را به پشت بسته دیدند و دست هایشان خشکید و قدرت حرکت از آنان گرفته شد و متحیر ماندند. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان فرمود: جزع و بی تابی نکنید چرا که خداوند خیر شما را خواسته و شما را از این عمل بازداشته تا نتوانید ولی او را از بین ببرید و شما را مهلت داده تا نشانه حقانیت پیامبر او محمد ، و وصی و برادر او على علیه السلام برای شما آشکار شود.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای جمعیت یهود بدانید که رؤسای شما کافرند و آنان اموال شما را به ناحق گرفته و حقوق شما را غصب نموده و در حق شما ظلم کرده اند. پس رؤسای یهود گفتند: آیا حجت و نشانه پیامبری تو و وصایت برادرت علت این ادعاهای باطلی است که می کنی و مردم را بر ما میشورانی؟!
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این گونه نیست که شما می گویید، بلکه اکنون خداوند عزوجل به پیامبر خود اجازه داده تا دستور بدهد، اموالی که شما از ضعفا گرفته اید و به آنان خیانت نموده اید ( با اعجاز) حاضر شود و دفاتر حسابتان نیز نزد او حاضر شوند و نیز کسانی که شما با آنان برای گرفتن اموال ضعفا تبانی نموده اید حاضر شوند و اعضا و جوارح شما و آنان شهادت بدهند که شما چه کرده اید.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ای ملائکه پروردگار من! اکنون آن اموالی که علما و رؤسای یهود از عوام خود غصب نموده اند را حاضر کنید». ناگهان مردم دیدند
ص: 217
کیسه های درهم و دینار و لباس های غصب شده و حیوانات و اموال دیگری مقابل آنان فروریخت و سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: دفاتر حساب این ستمگران که به فقرا ظلم کرده اند را نیز بیاورید.
ناگهان دفاتر حساب آنان فرود آمد و چون روی زمین قرار گرفت، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بگیرید این دفاتر را؛ پس آنان دفاتر را گرفتند و دیدند که سهم هر قومی از یهود در آنها نوشته شده است. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به ملائکه فرمود: ای ملائکه پروردگار من! زیر نام هرکدام از این مردم عوام بنویسید که چقدر از او غصب نموده اند؟ و چون نوشته شد، معلوم گردید که علما ورؤسای یهود، ده برابر آنچه به عوام یهود پرداخته اند را برای خود برداشته اند و به آنان خیانت کرده اند...
پس رسول خدا سهم هر کدام از عوام يهود را که حاضر بودند از آن اموال به طور کامل پرداخت نمود و سهم کسانی که غایب بودند را برای آنان فرستاد و اگر مرده بودند به وارثان آنان پرداخت نمود و رؤسای یهود رسوا شدند و برخی شقاوت بر آنان غلبه نمود (و ایمان نیاوردند) و برخی از عوامشان نیز به یهودیت باقی ماندند و برخی را خدا توفیق داد و ایمان آوردند، پس آن دسته از رؤسای یهود که علاقه به اسلام پیدا کردند به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: ای محمد ما شهادت می دهیم که تو همان پیامبر افضل و وصی و برادر تو على علیه السلام نیز همان وصی اجل واکمل است، و خداوند ما را به خاطر گناهانی که انجام داده بودیم رسوا نمود، آیا اگر توبه کنیم و خطاهای خویش را جبران نماییم چگونه خواهیم بود؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اگر چنین کنید، در بهشت رفقای ما هستند و در دنیا اهل دین خدا و برادران ما خواهید بود و خداوند روزی شما را وسیع می نماید و چندین برابر آنچه از مال دنیا از شما گرفته شد را به شما خواهد داد، و رسوایی شما را نیز از یاد مردم خواهد برد و احدی نامی از آن به میان نخواهد آورد. پس
ص: 218
رؤسای یهود گفتند: «إِنَّا نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ ، وَ أَنَّكَ يَا محمدعبده وَ رَسُولُهُ وَ صَفِيُّهُ وَ خَلِيلِهِ ، وَ أَنَّ عَلِيّاً أَخُوكَ وَ وَزِيرُكَ ، وَ الْقَيِّمُ بِدِينِكَ ، وَ النَّائِبِ عَنْكَ وَ الْمُقَاتِلُ دُونِكَ ، وَ هومنك بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ موسي إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدَكَ .» پس رسول خدا به آنان فرمود: اکنون شما رستگار شديد.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمی در تفسیر آیه «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ» می فرماید: این آیه درباره سخن پردازها و خطبایی است که به گفته خود عمل نمی کنند. از این رو امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: بر هر منبری از آنان (یعنی اهل سنت) خطیب بلیغی بالا می رود و بر خدا و رسول او و کتاب او دروغ می گوید. (2)
امام باقر علیه السلام به خیثمه فرمود: به شیعیان ما بگو: بزرگ ترین حسرت در قیامت برای کسی است که عدالت را برای مردم توصیف نماید و خود خلاف آن را عمل کند.(3)
و نیز فرمود: شدید ترین عذاب در روز قیامت برای کسی است که عدالت را
برای مردم توصیف نماید و خود خلاف آن را عمل کند.(4)
ص: 219
مرحوم کلینی در کتاب کافی از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود: هنگامی که خداوند عقل را آفرید او را به سخن آورد و سپس به او فرمود: از این سو بیا و او اطاعت نمود و فرمود: به آن سو بازگرد و او اطاعت نمود. سپس فرمود: به عزت و جلالم سوگند هیچ مخلوقی نزد من محبوب تر از تو نیست، و من تو را کامل نکردم مگر در کسانی که آنان را دوست میداشتم، آگاه باش که من تنها تو را امر می کنم و تنها تو را نهی می نمایم و تنها تو را کیفر می دهم و تنها تو را پاداش می دهم.(1)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: جبرئیل بر آدم نازل شد و گفت: ای آدم من مأمور هستم که تو را مخیر نمایم تا یکی از سه چیز را انتخاب کنی، پس هرکدام را می خواهی انتخاب کن. آدم گفت: آن سه چیز کدام است ؟ جبرئیل گفت: عقل، حیا، دین. آدم گفت: من عقل راانتخاب کردم. پس جبرئیل به حیا و دین فرمود: شما به مکان خود بازگردید و او را رها کنید. حیا و دین گفتند: ما از ناحیه خداوند مأمور هستیم که از عقل جدا نشویم. جبرئیل گفت: به آنچه مأمور هستید عمل کنید و عروج نمود.(2)
ص: 220
یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام می گوید: به آن حضرت عرض کردم عقل چیست؟ فرمود: عقل چیزی است که به وسيله آن خدا عبادت می شود و بهشت به دست می آید. گفتم: پس آنچه در معاویه بود چه بود؟ فرمود: آن نكرا و حیله گری و شیطنت بود، و آن شبیه به عقل است و لكن عقل نیست. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که عاقل باشد دین دارد و کسی که دین داشته باشد، اهل بهشت خواهد بود.(2)
امام کاظم علیه السلام می فرماید: لقمان به فرزند خود فرمود: در مقابل حق تواضع کن تا عاقل ترین مردم باشی و بدان که آدم کیس و عاقل برای پذیرفتن حق کمیاب است و بدان که دنیا دریای عمیق و خطرناکی است و تو باید کشتی نجات خود را روی این دریای خطرناک تقوا قرار بدهی و... (3)
وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ (بقره/ 45)
امام عسکری علیه السلام می فرماید:(4) این آیه خطاب به همه یهودیان و کفار و مشرکین .
ص: 221
(و مسلمین) است و مقصود از صبر، صبر از حرام و صبر بر ادای امانات و صبر از ریاست های باطل و صبر بر اعتراف به مقام نبوت رسول خدا حضرت محمد صلی الله علیه و آله و صبر بر قبول امامت و خلافت وصى او على علیه السلام است. و نیز مقصود از صبر، صبر بر خدمت (و اطاعت از) رسول خدا و امیرالمؤمنین علیه السلام و خدمت (و اطاعت از) کسانی که آنان امر به خدمت (و اطاعتشان) می کنند می باشد و پاداش آن استحقاق رضوان و غفران الهی و نعمت های ابدی بهشت - درجوار خدای رحمان - و هم نشینی با خوبان از مؤمنین و لذت مشاهده نورانیت و عزت حضرت محمد صلی الله علیه و آله - سید اولین و آخرین - وعلى علیه السلام - سید وصيين - و نیکان وسادات برگزیده خداوند است؛ آری مشاهده عظمت و عزت محمد و آل محمد - صلوات الله عليهم اجمعین - در آن عالم از هر نعمتی شیرین تر و مسرت بخش تر است و آن بهترین وسیله است برای رسیدن به نعمت های دیگر بهشتی.
ص: 222
سپس می فرماید: مقصود از استعانت به نماز، کمک گرفتن از اقامه نمازهای پنج گانه واجب شبانه روزی است و کلمه «وَالصَّلَاةِ» شامل صلوات بر محمد و آل طیبین او نیز می شود (و آن سبب نزدیک شدن به درجات بهشتی خواهد بود). تا این که می فرماید: مقصود از جمله «وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ» نمازهای پنج گانه و صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام است، مشروط به انقياد و اطاعت از اوامر و دستورات آنان و ایمان به امور سری و آشکارشان و پرهیز از معارضه آنان و گفتن: برای چه و دلیل آن چیست؟ می باشد و مقصود از «الْخَاشِعِينَ» ترس از عذاب و عقاب و مخالفت خداوند است نسبت به بزرگترین واجبات اسلام (مانند نمازهای واجب و اطاعت از اولیای خداوند).
امام صادق علیه السلام می فرماید: صبر در این آیه به معنای روزه است.
و در سخن دیگری می فرماید: هنگامی که برای انسان پیش آمد سختی بشود باید روزه بگیرد (تا مشکل او حل شود)، همان گونه که خداوند می فرماید:«وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ» .(1)
امام رضا علیه السلام می فرماید: صبر بر بلا زیبا و نیکوست و افضل از آن صبر بر محارم (یعنی کارهای حرام) است.
و نیز می فرماید: روز قیامت منادی خداوند ندا می کند: صابران کجایند؟ پس عده ای سر بالا می کنند، و به آنان گفته می شود: بدون حساب داخل بهشت شوید، پس ملائکه آنان را ملاقات می کنند و می گویند: اعمال شما چه بوده است؟ و چون می گویند: «ما بر طاعت خدا و معصیت خدا صبر می کردیم»
ص: 223
ملائکه می گویند: چه نیکوست پاداش شما!(1)
الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (بقره/ 46)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «يَظُنُّونَ» در این آیه به معنای «يُوقِنُونَ » است یعنی گمان آنان يقين است و مقصود از لقای پروردگار قیامت است.(2)
حضرت رضا علیه السلام می فرماید: مقصود از آن گنجی که در قصه موسی و خضر خداوند می فرماید: «وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ»(3) این جملات بوده است: «بسم اللّه الرَّحمنِ الرَّحِيمِ عَجَبٌ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْمَوْتِ كَيْفَ يَفرَحُ وَ عَجَبٌ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْقَدِيرِ كَيْفَ يَحْزَنُ وَ عَجَبٌ لِمَنْ رَأَيِ اَلدُّنْيَا و تقلُّبها بِأَهْلِهَا كَيْفَ يَرْكَنُ إِلَيْها... »؛ یعنی من تعجب می کنم از کسی که یقین به مرگ دارد، چگونه شاد می باشد و تعجب می کنم از کسی که یقین به تقدیر خداوند دارد، چگونه (برای روزی خود) اندوه پیدا می کند و تعجب می کنم از کسی که دنیا و بی اعتباری های آن را می بیند، چگونه بر آن اعتماد می کند و به آن دل می بندد.(4)
يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ (بقره / 47)
امام عسکری علیه السلام می فرماید:(5) مقصود از «نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ»نعمت نبوت
ص: 224
حضرت موسی و هارون است و خداوند می فرماید: نبوت آنان سبب هدایت شما شد و شما را به نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و وصی او على علیه السلام و امامت عترت پاک اولا هدایت نمود و از شما (بنی اسرائیل) نسبت به ولایت آنان عهد و پیمان گرفت و فرمود: اگر به این عهد و میثاق من عمل کنید، ملوک و پادشاهان بهشت خواهید بود و مستحق رضوان و کرامت الهی خواهید شد.
«وأنّي فَضلُكُم عَلَى العالَمينَ» یعنی من در زمان موسی و هارون شما را از نظر دین و از نظر دنیا بر همه مردم زمانتان فضیلت دادم.
سپس فرمود: اما تفضيل آنان در دین، به خاطر پذیرفتن نبوت پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و ولایت علی علیه السلام و اولاد پاک او علیهم السلام بوده است، و اما تفضيل آنان در دنیا به این بوده که خداوند می فرماید: من ابر را بر سر آنان سایه افکندم، و «من و سلوی» را برای آنان فرستادم و از وسط سنگ، آب گوارا برای آنان درآوردم و آنان را سیراب نمودم و دریای نیل را برای عبور آنان شکافتم و آنان را نجات دادم و دشمنانشان که فرعون و قوم او بودند را غرق نمودم و به این وسیله آنان را بر مردم زمانشان که از راه حق منحرف بودند فضیلت دادم. سپس خداوند به بنی اسرائیل می فرماید: حال که من
ص: 225
پیشینیان شما را در آن زمان به خاطر پذیرفتن ولایت محمد و آل او علیهم السلام فضیلت دادم، شما اکنون سزاوارترید که من فضل خود را بر شما بیفزایم مشروط به آن که به عهد و میثاق خود - درباره محمد و آل و محمد صوات الله علیهم اجمعین - وفادار باشید.
وَاتَّقُوا يَوْمًا لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئًا وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ(بقره / 48)
امام صادق علیه السلام می فرماید: مقصود از «وَاتَّقُوا يَوْمًا» روز مرگ و مردن است که در آن روز شفاعت و فدا دادن برای محتضر سودی ندارد و اما در قیامت، ما اهل البيت همه گونه از شیعیانمان شفاعت خواهیم نمود. سپس فرمود: ما بر اعراف - که محلی است بین بهشت و دوزخ - قرار می گیریم یعنی محمد و على و فاطمه و حسن و حسین و پاکان از آل آنان علیهم السلام در آن محل حاضر می شویم و شیعیان خود را در عرصات قیامت می بینیم، پس هرکدام مقصر بوده باشند و در سختی قرار گرفته باشند، ما خوبان از شیعیانمان را به مانند سلمان و مقداد و ابی ذر و عمار و امثال آنان که در هر زمان از شیعیان ما می زیسته اند را می فرستیم و آنان مانند باز شکاری و امثال آن، آنها را از بین مردم بر می دارند و همانند عروسی که به زفاف می برند آنان را به بهشت خواهند برد و برای نجات دیگران از دوستانمان نیز خوبان از شیعیانمان را می فرستیم و آنان نیز همانند پرنده ای که
ص: 226
دانه خود را از روی زمین برمی دارد، از بین عرصات قیامت آنان را بر می گیرند و به بهشت می رسانند و نزد ما می آورند.
سپس فرمود: و چون یکی از شیعیان گنهکار ما را که دارای ولایت ما و اهل تقیه و رعایت حقوق برادران دینی خود بوده - می آورند، در مقابل او یکصد نفرتا یکصد هزار نفر از نصاب و دشمنان ما را قرار می دهند و به آن شیعه گفته می شود: اینها فدای تو می شوند و به جای تو به دوزخ می روند. پس مأمورین، گنهکاران شیعیان ما را به بهشت می برند، و نصاب و دشمنان ما را به جای آنان به دوزخ خواهند برد، همان گونه که خداوند می فرماید: «رُبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا- یعنی بالولایة- لَوْ كَانُوا مُسْلِمِينَ »؛(1) فِی اَلدُّنْیَا مُنْقَادِینَ لِلْإِمَامَهِ، لِیُجْعَلَ مُخَالِفُوهُمْ فِدَاءَهُمْ مِنَ اَلنَّارِ » یعنی در قیامت منکرین ولایت اهل البیت علیهم السلام آرزو می کنند که ای کاش در دنیا مسلمان و مطيع امام خود می بودند تا مخالفين آنان فدایشان بشوند و به جایشان به دوزخ بروند. (2)
ص: 227
وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ (بقره/ 49 )
امام عسکری علیه السلام می فرماید: این آیه خطاب به بنی اسرائیل است، و خداوند به آنان می فرماید: به یاد بیاورید که ما پیشینیان شما را که از خویشان فرعون بوده اند از ظلم آل فرعون نجات دادیم و آل فرعون شما را به کار می گرفتند و شکنجه می کردند.
سپس امام عسکری علیه السلام می فرماید: یکی از شکنجه های فرعون به بنی اسرائیل این بود که آنان را به کار بنایی و جابه جا کردن مصالح ساختمانی تکلیف می نمود و برای آن که فرار نکنند دستور می داد تا آنان را ببندند و با این حال مواد ساختمانی را از نردبان ها بالا ببرند، از این رو برخی از آنان سقوط می کردند و می مردند و یا زمین گیر می شدند و فرعونیان باکی از آن نداشتند، تا این که به موسی علیه السلام وحی شد: به آنان بگو: هیچ کاری را بدون صلوات بر محمد و آل طیبین او علیهم السلام شروع نکنند تا کارهای سخت برایشان آسان شود و چون بنی اسرائیل به این دستور عمل کردند، کار برای آنان آسان شد، و موسی علیه السلام دستور داد کسانی که به خاطرفراموش کردن صلوات سقوط نموده و یا زمین گیر شده اند صلوات را در باطن خود بگویند و یا اگر قدرت گفتن آن را ندارند برای آنان گفته شود پس به این
ص: 228
دستور عمل کردند و به پا خاستند و سالم ماندند.
و در تفسير «يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ» فرمود: (منجمین) به فرعون گفتند: در بنی اسرائیل فرزندی به دنیا خواهد آمد و هلاکت و زوال سلطنت تو، به دست او انجام خواهد گرفت، از این رو فرعون دستور داد تا هر فرزند پسری از بنیاسرائیل به دنیا می آید را ذبح کنند و بکشند و چون زن های باردار فرزندان خود را در معرض کشته شدن دیدند، برخی از آنان به آن قابله ای که مأمور آن ها بود رشوه دادند تا فرزند آنان را پنهان نماید و فرعونیان را از آن آگاه نسازند و چون به دنیا آمد او را به صحرا و یا غاری و یا مکان پنهانی قرار بدهد و ده مرتبه بالای سر او صلوات بر محمد و آل محمد - صلوات الله علیهم اجمعین - بفرستد تا خداوند ملکی را مأمور تربیت او نماید و با یک انگشت خود شیر به او بدهد و با انگشت دیگر غذای نرم و مناسبی به او بدهد تا نسل بنی اسرائیل برقرار بماند. از این رو بیشتر فرزندان بنی اسرائیل سالم ماندند، و نسل آنان منقرض نشد.
سپس فرمود: مقصود از «وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ» و این است که فرعونیان فرزندان دختر بنی اسرائیل را باقی می گذاردند و آنان را کنیزان خود قرار می دادند، پس بنی اسرائیل پریشان حال نزد موسی علیه السلام آمدند و گفتند: فرعونیان دختران و خواهران ما را مورد تجاوز قرار می دهند، و خداوند دستور داد تا اگر دختران بنی اسرائیل احساس چنین خطری را بکنند، بر محمد و آل محمد علیهم السلام صلوات بفرستند و خداوند به برکت صلوات آنان، فرعونیان را از این تجاوز جلوگیری نمود و آنان نمی توانستند به دختران بنی اسرائیل تجاوز بکنند.
از این رو خداوند می فرماید:«وَفِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ» یعنی نجات شما از چنین خطر، نعمت بزرگی بوده از خداوند بر شما. (1)
ص: 229
وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (بقره/ 50)
امام عسکری علیه السلام در معنای این آیه می فرماید: ای بنی اسرائیل به یاد بیاورید زمانی را که ما (برای نجات شما از آل فرعون) آب دریا را باز نمودیم و راهی برای عبور شما در آن قرار دادیم و شما را از دریا نجات دادیم و فرعونیان را مقابل چشم شما غرق نمودیم.
سپس می فرماید: علت نجات بنی اسرائیل این بود که موسی علیه السلام هنگامی که با قوم خود به دریا رسیدند (و فرعونیان آنان را تعقیب می کردند) خداوند به موسی علیه السلام وحی کرد: به بنی اسرائیل بگو: توحید مرا در قلب های خود تجدید کنید و به نبوت بهترین بندگان من حضرت محمد صلی الله علیه و آله و ولایت علی علیه السلام برادر محمد صلی الله علیه و آله و پاکان از آل او علیهم السلام اعتراف نمایید و بگویید: «خدایا به آبروی آنان ما را از روی این آب عبور ده» و اگر چنین بگویید، آب برای شما تبدیل به زمین می شود. و چون موسی علیه السلام این خبر را به آنان داد، بنی اسرائیل گفتند:
آیا می خواهی ما را از آنچه می ترسیدیم (یعنی مرگ) باز گرفتار آن بکنی و ما را در این دریای عمیق بیندازی؟ در حالی که ما نمی دانیم چه بر سرمان خواهد آمد؟ پس یکی از بنی اسرائیل به نام «کالب بن يوحنا» که بر مرکب خود سوار بود و عرض دریا چهار فرسخ بود - به موسی علی گفت: ای پیامبر خدا آیا خدا امر کرده است که ما این کلمات را بگوییم و از آب عبور نماییم؟ موسی علیه السلام فرمود: آری. کالب گفت: اکنون شما نیز مرا به این عمل امر می کنی؟ فرمود: آری. پس کالب ایستاد و توحید خداوند و نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و ولایت علی بن ابی طالب و آل او علیه السلام را به قلب خود عبور داد و گفت:
«خدایا به آبروی آنان مرا از روی این آب عبور ده» و سپس با اسب خود بر آن آب
ص: 230
زد و آب برای او مانند زمین نرمی شد و عرض دریا را طی کرد و سپس بازگشت و نزد موسی علیه السلام آمد و به بنی اسرائیل گفت: از موسی علیه السلام اطاعت کنید و بدانید که این دعا کلید باز شدن درهای بهشت، و بسته شدن درهای دوزخ، و رسیدن ارزاق و روزی مردم، و سبب خوشنودی خدای رحمان و نگهبان و خلاق عالمیان است. پس بنی اسرائیل این سخنان را نپذیرفتند و گفتند: ما جز بر روی زمین حرکت نخواهیم کرد. از این رو خداوند به موسی علیه السلام وحی نمود :«أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْبَحْرَ »(1)یعنی عصای خود را به دریا بزن و بگو: خدایا به آبروی محمد و آل پاک او دریا را بر ما بشکاف و چون موسی ما چنین گفت: دریا شکافته شد و زمین آن تا آخر ظاهر گردید و موسی علیه السلام به بنی اسرائیل فرمود: داخل شوید. بنی اسرائیل گفتند: زمین دریا گل آلود است و ما هراس داریم که در آن فروبریم و هلاک شویم.
پس خداوند به موسی علیه السلام فرمود: ای موسی بگو: «خدایا به حق محمد و آل پاک او زمین دریا را بخشکان» و چون موسی علیه السلام چنین گفت خداوند باد صبا را فرستاد و زمین دریا را خشکاند و موسی علیه السلام
به بنی اسرائیل فرمود: داخل دریا شوید. بنی اسرائیل گفتند: ای پیامبر خدا ما دوازده قبیله هستیم و اگر داخل دریا بشویم هر قبیله ای می خواهد از قبیله دیگر سبقت بگیرد و ایمن از اختلاف و نزاع نیستیم و اگر برای هر قبیله راه جداگانه ای باشد ایمن از اختلاف هستیم.
پس خداوند به موسی فرمود: با عصای خود دوازده مرتبه، در دوازده جای دریا بزن و بگو: «خدایا به آبروی محمد و آل پاک او علیهم السلام دوازده راه در دریا برای ما باز نما و زمین آنرا خشک کن. و چون دعای او مستجاب شد موسی علی به بنی اسرائیل فرمود: داخل دریا شوید. بنی اسرائیل گفتند: ما اگر از این راه ها داخل شویم از حال همدیگر آگاه نیستیم و هیچ قبیله ای نمی داند بر سر قبیله دیگر چه آمده است؟
ص: 231
پس خداوند به موسی علیه السلام فرمود: با عصای خود به هر قسمت از این آب ها بزن و بگو: خدایا به آبروی محمد و آل پاک او بین این آب ها روزنه هایی قرار بده تا بنی اسرائیل همدیگر را ببینند، این خواسته نیز انجام گرفت و بنی اسرائیل وارد دریا شدند و چون خارج گردیدند، فرعون وقوم او نیز داخل دریا شدند و چون خواستند از دریا خارج شوند خداوند دستور داد تا آب ها به هم پیوستند و فرعون وقوم او غرق شدند و بنی اسرائیل به آنان نگاه می کردند، چنان که خداوند می فرماید: «وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»
امام عسکری علیه السلام سپس فرمود: خداوند به بنی اسرائیل زمان حضرت محمد صلی الله علیه و آله می فرماید: خداوند با گذشتگان شما به خاطر حضرت محمد صلی الله علیه و آله این گونه عمل نمود و موسی علیه السلام نیز خدا را به حق آنان خواند تا پدران شما نجات یافتند، اکنون شما نیز عاقلانه فکر کنید و با دیدن محمد [و معجزاتی که از او مشاهده نمودید] به او و آل او ایمان بیاورید.(1)
وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ(بقره/ 51)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: حضرت موسی بن عمران به بنی اسرائیل همواره می گفت: اگر خداوند شما را نجات داد و دشمنان شما را هلاک نمود، من کتابی از طرف خداوند برای شما می آورم که مشتمل بر اوامر و نواهی و مواعظ وعبرت ها و مشتمل ها باشد و چون خداوند فرعونیان را هلاک نمود به موسی علیه السلام دستور داد تا برای مناجات به کوه طور برود و در پایین کوه، سی روز روزه بگیرد؛ و موسی علیه السلام گمان کرد که خداوند در پایان سی روز به او آن کتاب را خواهد.
ص: 232
داد، پس سی روز در پایین کوه روزه گرفت و چون روز آخر تمام شد، قبل از افطار مسواک نمود (تا با دهان پاک و خوشبو به مناجات پروردگار خود برود) پس خداوند به او وحی نمود: ای موسی آیا نمی دانی که بوی دهان روزه دار نزد من از بوی مشک بهتر است؟ اکنون ده روز دیگر روزه بگیر و هنگام افطار مسواک نکن؛ پس موسی علی چنین کرد و وعده خدا بر این بود که پس از چهل شب کتاب (تورات) را به موسی بدهد و خداوند کتاب تورات را به موسی علیه السلام داد.
از سویی سامری نزد ضعفای بنی اسرائیل آمد و گفت: موسی به شما وعده داد که تورات را پس از سی روز برای شما بیاورد و آن سی روز گذشته و به چهل شب و روز رسیده است و موسی خطا نموده و اکنون پروردگار شما آمده و می خواهد بگوید من خود می توانم خویش را به شما معرفی نمایم و شما را به سوی خود دعوت نمایم و نیازی نیست که من موسی را به سوی شما بفرستم.
سپس سامری گوساله ای که به دست خود ساخته بود را نزد مردم آورد و گفت: این خدای شماست. مردم گفتند: چگونه گوساله می تواند خدای ما باشد؟! سامری گفت: خداوند به وسیله این گوساله با شما سخن می گوید، همان گونه که به وسیله آن درخت با موسی سخن گفت، پس خدای شما در این گوساله است همان گونه که در آن درخت بود و با موسی سخن گفت و با این سخنان، مردم را فریب داد و گمراه نمود و مردم گوساله را پرستیدند. و چون موسی علیه السلام به قوم خود بازگشت، به گوساله گفت: آیا همان گونه که مردم گمان کرده اند پروردگار ما در تو قرار دارد؟ پس گوساله به امر الهی به سخن آمد و گفت: پروردگار ما اجل از آن است که در گوساله قرار بگیرد و یا در آن شجره قرار گرفته باشد و یا در مکان دیگری قرار بگیرد (چراکه او خالق مکان و هر موجودی است و هیچ چیزی نمی تواند حاوی او باشد) سپس گفت: ای موسی به خدا سوگند، گوساله جای
ص: 233
خداوند نیست ولكن سامری گوساله ای را درست کرد و پشت او را به دیوار قرار داد و سوراخی از دیوار به پشت گوساله باز نمود و برخی از مرده خودرا گفت تا دهان خود را به نشیمن گاه گوساله قرار بدهد و بگوید: «هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى»(1). سپس گوساله سامری به موسی علیه السلام گفت: علت این که مردم مرا پرستیدند و مرا خدای خود دانستند این بود که آنان از صلوات بر محمد و آل پاک او سستی می کردند و نبوت محمد و ولایت وصی او را انکار می نمودند و این عمل، آنان را واداشت که مرا خدای خود قرار بدهند.
از این رو خداوند در این آیه به بنی اسرائیل می فرماید: شما که می دانید خداوند گوساله پرستان را به خاطر سستی و بی اعتنایی به صلوات بر محمد و وصی او على (و آل آن حضرت علیه السلام) خوار و ذلیل نمود، چگونه نمی ترسید که خذلان و خواری بزرگ تری – به خاطر دشمنی با محمد و على - برای شما قرار بدهد؟! در حالی که شما اکنون حضرت محمد و على علیه السلام را مشاهده نمودید و حقانیت آنان بر شما ثابت گردید ؟!
سپس امام عسکری علیه السلام در تفسير «ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدُ ذَلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» فرمود: خداوند می فرماید: ما پیشینیان شما را به خاطر پرستش گوساله بخشیدم و آنان را عفو نمودیم، تا شاید شما بنی اسرائیل که در عصر حضرت محمد صلی الله علیه و آله هستید، بر نعمتی که ما بر شما و پیشینیان شما ارزانی داشتیم شاکر باشید، (و آیین این پیامبر را بپذیرید).
امام عسکری علیه السلام سپس فرمود: خداوند عزوجل به این خاطر آنان را بخشید که خدا را به محمد و آل پاک محمد صلی الله علیه و آله خواندند و ولایتشان را پذیرفتند.
نویسنده گوید: از این آیه و از آیه «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ
ص: 234
الرَّحِيمُ»(1)و آیات دیگری از قرآن که گذشت و خواهد آمد ظاهر می شود که هر کس خدا را به حق آنان سوگند بدهد، و حق آنان را شناخته باشد، خداوند او را نجات خواهد داد و دعای او را مستجاب می نماید و گناهان او را می آمرزد، برای نمونه به دو مورد آنها که در روایات شیعه و اهل سنت آمده اشاره می کنیم.
صفوان جمال گوید: خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم دیدم که آن حضرت این آیه را تلاوت می نمود:«فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ» و سپس روی مبارک به من نمود و فرمود: ای صفوان خداوند متعال به آدم الهام نمود تا به عرش نگاه کند و چون آدم نور پنج نفر را دید که خدا را تسبیح و تقدیس می کنند عرضه داشت: خدایا این ها کیانند؟ خطاب شد: ای آدم اینها برگزیدگان از مخلوق من هستند و اگر وجود اینها نبود من بهشت و دوزخ را نمی آفریدم، همانا من بهشت را برای آنان و دوستانشان آفريدم و آتش را برای دشمنانشان آفریدم و اگر بنده ای از بندگان من به اندازه کوه های بزرگ گناه کرده باشد و سپس مرا به حق آنان سوگند بدهد (و به آبروی آنان به من توسل پیدا کند) من او را خواهم بخشید.
از این رو هنگامی که آدم در آن خطا واقع شد، عرضه داشت: خدایا به حق این اشباح (نورانی) مرا ببخش و خداوند به او وحی نمود: (حال که) تو توسل به برگزیدگان من پیدا کردی من تو را بخشیدم. آدم عرض کرد: خدایا تو را سوگند می دهم به آن مغفرتی که مرا به آن بخشیدی به من خبر دهی آنان کیانند؟ خطاب شد: ای آدم! آنان پنج نفر از فرزندان تو هستند و حق آنان نزد من بزرگ است و من
ص: 235
نام های آنان را از نام خود گرفتم، من محمود هستم و این محمد است و من على (أعلى ) هستم و این علت است و من فاطر هستم و این فاطمه است و من محسن هستم و این حسن است و من (قديم) الإحسان هستم و این حسین است.
عبدالله بن مسعود گوید: روزی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیدم و عرضه داشتم: ای رسول خدا حق را به من نشان ده تا از آن جدا نشوم.» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: داخل اتاق شو تا حق را ببینی. پس من داخل شدم و علی بن ابی طالب علیه السلام را دیدم که در حال نماز بود و در رکوع و سجود خود می گفت: «خدایا به حق بنده و رسول خود محمد صلی الله علیه و آله گنهکاران از شیعیان من را ببخش» پس خارج شدم تا این خبر را به رسول خدا صلی الله علیه و آله بدهم، ناگهان دیدم او نیز در حال نماز است و می گوید:
خدایا به حق بنده خود علی بن ابی طالب علیه السلام گنهکاران از امت من را ببخش» پس من از این سخن تعجب نمودم و مدهوش شدم و رسول خدا صلی الله علیه و آله سر مبارک خود را بالا نمود و فرمود: «ای عبدالله مسعود آیا بعد از ایمان، کافر شدی؟! گفتم : یا رسول الله هرگز کافر نشدم ولیکن دیدم على علیه السلام خدا را به حق شما سوگند می دهد و شما را نیز دیدم که خدا را به حق علی سوگند می دهید، از این رو متحير ماندم که کدام یک از شما در پیشگاه خداوند افضل هستید؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بنشین و چون من مقابل آن حضرت نشستم، فرمود: خداوند من و على را دو هزار سال قبل از خلقت این مردم که نه تقدیسی بود و نه تسبیحی - از نور عظمت خود آفرید و سپس از نور من آسمان ها وزمین را خلق کرد و به خدا سوگند من از آسمان ها و زمین افضل هستم، سپس نور على علیه السلام را خلق نمود و از آن عرش
ص: 236
کرسی را آفرید، در حالی که على علیه السلام افضل از عرش و کرسی می باشد، و سپس نور حسن علیه السلام را آفرید، و از نور او لوح و قلم را آفرید، در حالی که حسن علیه السلام افضل از لوح و قلم می باشد و سپس نور حسین علیه السلام را آفرید و از نور او بهشت و حورالعین را خلق نمود و به خدا سوگند حسین علیه السلام از بهشت و حورالعين افضل می باشد و سپس خداوند شرق و غرب عالم را در تاریکی فرو برد، از این رو ملائکه به درگاه خدا شکوه نمودند و از او خواستند تا آنان را از تاریکی نجات دهد. پس خداوند به کلمه ای تکلم نمود و از آن روح را آفرید و سپس کلمه دیگری تکلم نمود و از آن نور را آفرید و نور را به آن روح افزود و آن دو را مقابل عرش خود قرار داد و شرق و غرب عالم از آن روشن شد و آن نور فاطمه زهرا بود و چون عالم به واسطه او روشن شد او را زهرا نامید، چرا که از نور او آسمان ها را روشن نمود.
سپس فرمود: ای عبدالله مسعود چون قیامت برپا شود خداوند به علی بن ابی طالب و به من می فرماید: «هر که را خواهید داخل بهشت کنید و هر که را خواهید داخل آتش نمایید» همان گونه که خداوند می فرماید: «أَلْقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ»(1) و کافر کسی است که نبوت من را انکار کند و عنید کسی است که ولایت علی بن ابی طالب را انکار نماید، بنابراین، دوزخ و آتش مخصوص دشمنان اوست و بهشت مخصوص شیعیان و دوستان اوست.(2)
مرحوم مقدس اردبیلی در کتاب مجمع الفائده از کتاب بشارة المصطفى لشيعة على المرتضی تصنيف عالم بزرگوار و زاهد و باتقوا سید بن طاوس حسینی رحمة الله نقل
ص: 237
نموده که گوید: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که بسیار شاد و مسرور بود وارد بر امیرالمؤمنین علیه السلام شد و پس از سلام و پاسخ، نشست و امیرالمؤمنین علیه السلام تعجب نمود و عرضه داشت: یا رسول الله من تا کنون مانند امروز شما را شاد و مسرور ندیده بودم ؟!
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: عزیزم آمده ام تو را بشارت بدهم. سپس فرمود: در همین ساعت جبرئیل بر من نازل شد و گفت: خدایت تو را سلام می رساند و می فرماید: « به على بشارت بده که شیعیان او از صالح و عاصی اهل بهشت خواهند بود» و چون امیرالمؤمنین علیه السلام این سخن را شنید در پیشگاه خداوند به خاک افتاد و سجده نمود و دست های مبارک خود را به طرف آسمان بالا برد و سپس فرمود: «من خدا را بر خود گواه می گیرم که نصف حسنات و اعمال نیک خود را به شیعیانم بخشیدم.» پس حضرت فاطمه علیها السلام نیز فرمود: «خدایا تو شاهد باش که من نیز نصف حسنات و کارهای نیک خود را به شیعیان علی بخشیدم.» سپس امام حسن و امام حسین علیهما السلام نیز چنین گفتند و پس از آنان رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «شما از من کریم تر نیستید، خدایا تو بر من گواه باش که من نیز نصف حسنات و کارهای نیک خود را به شیعیان علی بخشیدم.» پس خداوند به رسول خود وحی نمود: شما از من کریم تر نیستید، همانا من، جمیع گناهان شیعیان و دوستان على را بخشیدم.(1)
سپس مقدس اردبیلی گوید: در حدیث صحیحی از ابی شبل نقل شده که امام صادق علیه السلام به اصحاب خود فرمود: کسی که شما را با همین وضعی که دارید دوست بدارد داخل بهشت می شود گرچه اعتقاد او مانند اعتقاد شما نباشد.(2)
ص: 238
وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (53)وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (54)وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (55)ثُمَّ بَعَثْنَاكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (56)وَظَلَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (57)وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ (58)
«فرقان» مصدر فرقت بين المسيئين فرقا و فرقانا است، و هر چیزی که فارق بين دو چیز است را فرقان گویند، از این رو به کتاب خدا فرقان گفته می شود، چراکه فارق بين حق و باطل است، و روز جنگ بدر را خداوند فرقان نامیده، به خاطر این که خداوند در آن روز حق را از باطل جدا ساخت، و نیز نتیجه تقوا را خداوند
ص: 239
فرقان قرار داده، چراکه افراد با تقوا نیروی فارق بين حق و باطل پیدا می کنند،
چنان که خداوند می فرماید: ««وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا »و یا می فرماید: «وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ»و یا می فرماید: «وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ» و « باری» به معنای خالق وصانع است، و «ایمان» به معنای تصدیق و باور است و «آمن» بالام وباء متعدی می شود مانند «آمن به» و «آمن له» و «رؤیت» به معنای ادراک با چشم است و به معنای علم و به معنای نظر و اعتقاد نیز آمده است، و «جهر و علامت و معاینه» نظائراند، و «جهر بكامه» یعنی أعلن بكلامه و ضد جهر سر است، و اصل معنای جهر ظهور است، و فرق بین جهرو رؤیت این است که جهر در مبصرات و مسموعات و محسوسات است و رؤیت بسا در خواب و یا در قلب است، و «صاعقه» یا آتشی است که از آسمان می آید مانند «فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ »و یا به معنای عذاب است مانند «أَنْذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ»و «بعث» به معنای حرکت دادن چیزی از محل خود می باشد مانند «بعثت فلانا لحاجتی» و روز قیامت را «يوم البعث» گویند، چراکه مردم از قبور خود در آن روز برای قیامت برانگیخته می شوند، و اصل «بعث» به معنای ارسال است، و «ظله وغمامه و ستر» نظائراند، و «ظل الشجر» یعنی سترها، و «لا أزال الله عنا ظل فلان» یعنی ستره، و به تاریکی شب نیز «ظل» گفته می شود و «من» به معنای احسان است و خداوند به بندگان خود مان است، و «من» که بر بنی اسرائیل نازل شد احسان خداوند بود و «سلوی» پرنده ای است و به او «بلدرچین» گویند، و «حطه» از حط به معنای وضع و خفض است یعنی پایین افتادن گناه از دوش گنهکار است.
(ای بنی اسرائیل به یاد بیاورید). زمانی را که ما به موسی کتاب و فرقان [یعنی چیزی
ص: 240
که وسیله تشخیص حق از باطل است را) دادیم، تا شاید شما هدایت شويد (53) و به یاد بیاورید زمانی را که موسی علیه السلام به قوم خود فرمود: شما با پرستش گوساله به خود ظلم کردید، پس توبه کنید و( توبه شما این است که) همدیگر را بکشید و این کار نزد خداوند برای شما بهترخواهد بود. و با این کارخدا توبه شما را پذیرفت و او بسیار مهربان و توبه پذیراست (54) و (به یاد بیاورید) زمانی را که شما به موسی علیه السلام گفتید: ما به توایمان نمی آوریم تا خدای خود را آشکار ببینیم و با این سخن صاعقه آمد و شما را گرفت (و هلاک شدید) و شما آن را مشاهده نمودید (55) سپس ما شما را زنده کردیم تا شاید شاکر باشید (56) ما ابررا برای شما سایبان قرار دادیم و (نعمت های خود را مانند) من (که نوعی از صمغ شیرین است) و سلوى (که نوعی از پرنده است) را برای شما فرستادیم (و گفتیم:) از نعمت های پاكيز ما بخوريد. (ولكن گروهی به خود ظلم کردند) و آنان به ما ظلم نکردند بلکه به خود ظلم نمودند (57) و به یاد بیاورید زمانی را که ما به شما گفتیم: در این قریه (وشهر بیت المقدس) وارد شوید و از نعمت های فراوان آن هرگونه که می خواهید بخورید و از درب (بیت المقدس) با خضوع وارد شوید و بگوييد: خداوندا گناهان ما را بريز و اگر چنين كنيد، ما از خطای شما می گذریم و به نیکوکاران شما پاداش بیشتری خواهیم داد (58) ولكن افراد ستمکار از روی استهزاء این سخن را به گونه دیگری تبدیل نمودند و ما برآنان عذابی از آسمان فرستادیم،
چراکه فاسق بودند (59)
وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (بقره / 53)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید:(1) یعنی «ای بنی اسرائیل به یاد
ص: 241
بیاورید زمانی را که ما به موسی علیه السلام کتاب تورات را دادیم، و از بنی اسرائیل آن زمان پیمان ایمان و اطاعت از موسی علیه السلام را گرفتیم و فرقان را نیز به او دادیم تا به وسیله آن حق از باطل تمیز داده شود و اهل حق نیز از اهل باطل جدا شوند و پس از آن که خداوند بنی اسرائیل را به کتاب و ایمان به آن واطاعت از موسی علیه السلام گرامی داشت، به موسی علیه السلام وحی نمود: «ای موسی! کتاب همین تورات است که بنی اسرائیل به آن اقرار نمودند، و اما فرقان فارق بين مؤمنین و کافرین، و اهل حق و اهل باطل است و تو باید نسبت به آن از بنی اسرائیل عهد و پیمان بگیری و من نیز سوگند یاد نموده ام که ایمان و عمل هیچ کسی را نپذیرم جز آن که به فرقان ایمان
ص: 242
آورده باشد».
موسی علیه السلام عرضه داشت: پروردگارا، فرقان چیست؟ خطاب شد: ای موسی باید از بنی اسرائیل پیمان بگیری که: محمد صلی الله علیه و آله بهترین پیامبران و آقای مرسلین (و خیرالبشر) می باشد و برادر او على علیه السلام نیز بهترین اوصيا است و اولیای او یعنی امامان بعد از او که مردم را به راه مستقیم هدایت می نمایند، آقا و سید خلق خدایند و شیعیان آنان نیز که اوامر و نواهی او را رعایت می کنند و تسلیم جانشینان او هستند، ستاره های فردوس اعلی و پادشاهان جنات عدن می باشند.
پس موسی علیه السلام این پیمان را بین بنی اسرائیل مطرح نمود، برخی آن را حق دانسته و به آن معتقد شدند و برخی تنها با زبان خود به آن اقرار نمودند و ایمان قلبی به آن پیدا نکردند و هر کدام از روی اعتقاد آن را پذیرفتند، نوری در پیشانی آنان ظاهر شد و هر کدام تنها به زبان اقرار کردند آن نور را نداشتند، و این همان فرقانی بود که خداوند عزوجل به موسی علیه السلام داد و به وسیله آن اهل حق از اهل باطل تمیز داده می شدند. سپس فرمود: «لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» یعنی ما فرقان را فرستادیم تا شما بنی اسرائیل بدانید: آن چیزی که سبب شرافت بنده نزد خداوند است اعتقاد به ولایت محمد و آل محمد علیهم السلام می باشد و پیشینیان شما نیز با پذیرفتن ولایت محمد و آل محمد علیهم السلام شرافت پیدا کردند.
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ(بقره/ 54)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: خداوند به بنی اسرائیل زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله
ص: 243
می فرماید: به یاد بیاورید زمانی را که موسی علیه السلام به قوم خود - که گوساله را پرستیده بودند - گفت: شما به خویشتن ستم کردید و گوساله را خدای خود قرار دادید، پس توبه کنید و به خدای خود بازگردید، همانا او شما را آفرید و به صورت انسان قرار داد، از این رو باید برای قبول شدن توبه شما، کسانی که گوساله نپرستیده اند، گوساله پرستان را بکشند و این کشته شدن برای شما نزد خداوند بهتر از آن است که زنده بمانید و آمرزيده نشوید و سرانجام کار شما به آتش باشد و اگر کشته شوید، توبه شما پذیرفته می شود و خداوند کشته شدن را کفاره گناه شما قرار می دهد و بهشت جایگاه شما خواهد شد و قبل از آن که همه شما کشته شوید خداوند توبه شما را قبول خواهد نمود.سپس امام عسکری علیه السلام (در توضیح قصه پرستش گوساله) می فرماید: پس از آن که خداوند به دست موسی علیه السلام (همان گونه که گذشت) ماجرای گوساله را روشن نمود و گوساله را به سخن آورد و او شیطنت سامری را برای مردم برملا نمود و چون موسی ما دستور داد، کسانی که گوساله نپرستیده اند، گوساله پرستان را بکشند. بیشتر قوم موسی علیه السلام گفتند: ما گوساله نپرستیده ایم و از آن بیزاری جستند. پس خداوند به موسی علیه السلام فرمود: «این گوساله طلایی را به وسیله آهن بشکن و ذرات آن را به دریا بريز» و چون موسی چنین کرد، کسانی که گوساله پرستیده بودند از آب دریا آشامیدند و بینی و لب هایشان سیاه شد و به این وسیله گوساله پرستان شناخته شدند، پس خداوند دستور داد: آن دوازده هزار نفری که گوساله را نپرستیده بودند، با شمشیرهای برهنه به گوساله پرستان حمله کنند و آنان را به قتل برسانند. از سویی منادی موسی علیه السلام فریاد زد: «خدا لعنت کند کسی را که با دست و یا پای خود از کشته شدن جلوگیری کند، و خدا لعنت کند کسی را که مقتول خود را شناسایی نماید، تا اگر دوست و یا خویش او باشد از کشتن او
ص: 244
خودداری نماید و تنها غریبه ها را بکشد». پس گوساله پرستان تسلیم شدند، و کسانی که گوساله نپرستیده بودند گفتند: مصیبت ما از مصیبت گوساله پرستان سخت تر است، چراکه ما با دست خود پدران و مادران و فرزندان و برادران و خویشان خود را می کشیم، در حالی که ما گوساله پرست نبوده ایم . پس خداوند به موسی علیه السلام وحی نمود و فرمود:
من به این علت این ها را گرفتار کشتن پدران و مادران و... نمودم که از گوساله پرستان بیزاری جستند و با آنان اظهار دشمنی ننمودند و ارتباط خود را با آنان قطع نکردند، اکنون به آنان بگو: کسی که خدا را به حق محمد و آل پاک او علیهم السلام بخواند، کشتن گوساله پرستان برای او آسان خواهد شد، پس آنان این دعا را خواندند و کار برایشان آسان شد و چون کشته شدن گوساله پرستان ادامه یافت و کار برای گوساله پرستان سخت شد جمعیت بنی اسرائیل ششصد هزار نفر بودند و تنها دوازده هزار نفر آنان گوساله را نپرستیده بودند، خداوند توفیقی به آنان داد و به همدیگر گفتند: مگر خداوند توسل به محمد و آل محمد علی را وسیله نجات ما از گرفتاری ها و بلاها قرار نداده است؟ و مگر پیامبران گذشته به آنان توسل ننموده اند؟ پس برای چه ما به آنان توسل نجوييم تا نجات پیدا کنیم؟!
از این رو همه گوساله پرستان جمع شدند و به درگاه خدا ضجه و ناله نمودند و گفتند: «خدایا تو را سوگند می دهیم به آبروی محمد اکرم و على افضل و فاطمه افضل و حسن و حسین دو سبط آقای پیامبران و دو آقای جوانان بهشتی و به آبروی ذره پاک محمدی آل طه و پس، از ما بگذر و خطای ما را عفو کن و این کشتار را از ما بردار».
پس ندایی از آسمان به موسی علیه السلام رسید و خداوند به او فرمود: «از کشتار گوساله پرستان خودداری کن، چراکه برخی از بنی اسرائیل از من درخواستی کردند
ص: 245
و مرا سوگندی دادند، که اگر این سوگند را قبل از پرستش گوساله به من داده بودند من آنان را نجات میدادم» پس خداوند کشتار را از بنی اسرائیل برداشت و آنان حسرت می خوردند که ای کاش زودتر به یاد توسل به محمد و علیه السلام پاک او علیهم السلام افتاده بودیم، و خداوند ما را از این فتنه حفظ می نمود؟!(1)
مرحوم قمی رحمة الله در تفسیر خود گوید: هنگامی که موسی علیه السلام از میقات بازگشت و قوم خود را دید که گوساله پرستیده اند، پس از خشم و عتاب بر آنان گفت: «باید توبه کنید و همدیگر را بکشید.» آنان گفتند: چگونه همدیگر را بکشیم؟ فرمود: هر کسی با شمشیر خود در بیت المقدس حاضر شود و صورت خود را بپوشاند و کسی کسی را نشناسد و چون من بالای منبر رفتم شما همدیگر را بکشید. پس آنان که گوساله پرستیده بودند جمع شدند وعدد آنان هفتاد هزار نفر بود و چون موسی علیه السلام نماز جماعت را با آنان خواند و بالای منبر رفت آنان شروع به کشتن همدیگر نمودند، تا این که وحی به موسی علیه السلام رسید: توبه شما قبول شد، و دیگر کسی کسی را نکشد، در حالی که ده هزار نفر آنان کشته شده بودند.(2)
ص: 246
وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ *ثُمَّ بَعَثْنَاكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (بقره/ 55 - 56)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: خداوند به بنی اسرائیل زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: پدران شما در زمان موسی به موسی علیه السلام گفتند: «ما به تو ایمان نمی آوریم تا خدا را با چشم خود ببینیم» پس صاعقه و عذاب الهی آمد و آنان را هلاک نمود و سپس خداوند آنان را زنده کرد تا شاید خدا را شکر کنند و این گونه سخن نگویند و اگر آنان را زنده نمی کرد تا ابد گرفتار عذاب بودند.
سپس فرمود: علت این عذاب و صاعقه آسمانی این بود که موسی علیه السلام چون خواست از بنی اسرائیل پیمان ایمان به فرقان را برای محمد و آل او علیهم السلام ازبنی اسرائیل بگیرد و به وسیله آن اهل حق از اهل باطل مشخص شوند، به بنی اسرائیل فرمود: «شما باید نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و امامت علی علیه السلام و امامت ائمه طاهرین از اولاد او را بپذیرید.» آنان گفتند:
ما ایمان نمی آوریم و این دستور را از ناحیه خداوند نمی دانیم، جز آن که خدا را عيانا و با چشمان خود ببینیم و او چنین خبری را به ما بدهد. از این رو صاعقه و عذاب به صورت آشکار بر آنان نازل شد و خداوند به موسی فرمود: من گرامی می دارم آن گروه از اولیای خود را که برگزیدگان مرا تصديق کنند، و باکی ندارم که دشمنان خود - یعنی کسانی که حق برگزیدگان مرا انکار می کنند - را عذاب نمایم.
پس حضرت موسی علیه السلام به آن گروه که گرفتا عذاب و صاعقه نشده بودند فرمود: شما چه می گویید؟ آیا مقام اولیا و برگزیدگان خدا را می پذیرید؟ و یا می خواهید گرفتار عذاب بشوید؟ آنان گفتند: ای موسی ما نمی دانیم برای چه صاعقه بر آنان
ص: 247
نازل شد؟ ممکن است به خاطر تو نبوده باشد و یک امر طبیعی بوده باشد، که عموم مردم گرفتار آن می شوند و اگر می گویی این صاعقه به خاطر این بوده که آنان دعوت تو را نسبت به پذیرفتن حق محمد و على و آل آنان رد کرده اند، اکنون پروردگار خود را به حق محمد و آل او - که ما را دعوت به قبول ولایت آنان می کنی - بخوان تا اینهایی که با صاعقه هلاک شدند را زنده کند و ما از آنان سؤال کنیم: شما به چه علت گرفتار عذاب صاعقه شديد؟
پس موسی علیه السلام خدای خود را به حق محمد و آل او خواند و خداوند آنان را زنده نمود و موسی علیه السلام به بنی اسرائیل فرمود: اکنون از آنان سؤال کنید: برای چه گرفتار صاعقه شدید؟ پس آنان گفتند: ای بنی اسرائیل علت این عذاب این بود که از اعتقاد به امامت على علیه السلام پس از اعتقاد به نبوت محمد صلی الله علیه و آله امتناع نمودیم و پس از مرگ، ملکوت خداوند و آسمان ها و عرش و کرسی و بهشت و دوزخ را دیدیم و در آن عالم کسی را عزیزتر از محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام ندیدیم و چون ما به سبب این صاعقه از دنیا رفتیم و ملائکه عذاب خواستند ما را به دوزخ ببرند، حضرت محمد و على علیهما السلام گفتند:
این ها را رها کنید چرا که دعا کننده ای خدا را به حق ما سوگند خواهد داد تا خداوند آنان را زنده کند. و این زمانی بود که هنوز ما را به هاویه دوزخ پرتاب نکرده بودند، پس ملائکه ما را نگاه داشتند تا با دعای موسی و توسل به محمد و آل طيبين او باز زنده شدیم.
امام عسکری علیه السلام فرمود: اکنون خداوند به بنی اسرائیل زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: حال که پیشینیان شما به برکت توسل به محمد و آل محمد علیهم السلام نجات یافتند، آیا شما بر خود واجب نمی دانید که از انکار چیزی که آنان به سبب آن
ص: 248
هلاک شدند دست بردارید و خود را گرفتار عذاب نکنید؟!(1)
وَظَلَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ بقره / 57)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: خداوند به بنی اسرائیل می فرماید: ای بنی اسرائیل به یاد بیاورید که ما (برای پیشینیان شما) ابر را در بیابان - برای نجات شما از حرارت خورشید و سردی ماه - بالای سر شما قرار دادیم و برای شما « من» یعنی ترنجبین (که از درختی می گرفتید) و «سلوى» (یعنی پرنده بلدرچین) که گوشت آن لذيذترین گوشت هاست را فرستادیم و گفتیم: روزی پاکیزه و طيب ما را بخورید و شکرگزار نعمت ما باشید و کسانی را که ما بزرگ دانسته ایم بزرگ بدانید و احترام کنید و به عهد و پیمان خود درباره محمد و آل پاک او عمل نمایید.
سپس خداوند از ظلم و پیمان شکنی بنی اسرائیل خبر می دهد و می فرماید: بنی اسرائیل با تبدیل آنچه ما آنان را به آن امر نموده بودیم و ترک عهد و پیمان خود به ما ظلم نکردند بلکه به خود ظلم کردند چراکه کفر کافر و ایمان مؤمن سود و زیانی برای ما ندارد.
سپس امام عسکری علیه السلام می فرماید: رسول خدا فرمود: «ای بندگان خدا بر شما باد به اعتقاد به ولایت ما اهل البيت و دوری از اختلاف و تفرقه، و بنگرید چگونه خداوند به شما وسعت خواهد داد و حجت را بر شما آشکار خواهد نمود تا به آسانی معرفت به حق پیدا کنید؟»
سپس فرمود: خداوند تقیه را وسیله نجات شما شیعیان از شر این خلق قرار داده است و اگر شما تبدیل و تغییری در (عمل به احکام خدا و) دیانت خود پیدا
ص: 249
کردید، خداوند راه توبه را برای شما باز گذارده و توبه شما را می پذیرد، پس همواره شاکر نعمت های خدا باشید. (1)
وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ*فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ (بقره/ 58 - 59)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: خداوند به بنی اسرائیل زمان رسول
ص: 250
خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: به یاد بیاورید زمانی را که ما به پیشینیان شما پس از نجات از سرگردانی در بیابان ها گفتیم: داخل شهر «اَریحا» - که از بلاد شام است - بشويد و از نعمت ها و غذاهای آن بدون زحمت هرگونه که می خواهید بخورید و چون مقابل درب «اريحا» می رسید، و مثال حضرت محمد صلی الله علیه و آله و على علیه السلام را می بینید، سجده کنید و در مقابل آنان تعظیم کنید و بیعت خود را با آنان تجدید نمایید و عهد و پیمان ولایت و دوستی با آنان را به یاد بیاورید، و بگویید:
«حِطَّةٌ» و سجده و تعظیم و اعتقاد به ولایت محمد و على علیهما السلام را سبب پاکی از گناهان و اعمال ناپسند خود بدانید و از خداوند به واسطه آنان درخواست مغفرت و آمرزش بکنید و اگر چنین کنید ما شما را می آمرزیم و از خطاهای گذشته شما می گذریم و بر پاداش محسنین شما [که خلافی نکرده اند و بر این اعتقاد بوده اند می افزاییم . و(لكن) برخی از بنی اسرائیل - که چنین اعتقادی را نداشتند - به خود ظلم کردند و به جای کلمه «حِطَّةٌ» چیز دیگری مانند «حِطَّةٌ» گفتند و در مقابل تمثال محمد و آل او علیهم السلام سجده ننمودند و از خداوند با کلمه «حِطَّةٌ» درخواست آمرزش نکردند، بلکه از عقب وارد آن درب شدند و به جای «حِطَّةٌ» گفتند:
«هطاً سمقاناً- أَيْ حِنْطَةٌ حَمْرَاءُ نَتَقَوَّتُهَا أَحَبُّ إِلَيْنَا مِنْ هَذَا الْفِعْلِ وهَذَا القَوْل.» یعنی گندم قرمزی باشد ما بخوریم برای ما بهتر از سجده کردن و گفتن این کلمات است. از این رو خداوند می فرماید: ما برای آنان که گفته ما را تبدیل و تغییر دادند و در مقابل محمد و على وآل طیبین آنان منقاد و مطیع نشدند، عذاب طاعون را فرستادیم و در فاصله کمتر از یک روز یکصد و بیست هزار نفر آنان مردند، چراکه خداوند می دانست آنان ایمان نخواهند آورد و توبه نخواهند کرد و کسانی را که خداوند می دانست توبه می کنند و یا از آنان فرزندان
ص: 251
مؤمنی به دنیا می آید و ولایت محمد و آل او علیهم السلام را قبول می کنند را ، با طاعون هلاک ننمود.(1)
ص: 252
حضرت رضا علیه السلام می فرماید: هرچه مردم گناه های تازه ای که انجام نمی داده اند را انجام دهند خداوند نیز بلاهایی که نمی شناختند را برای آنان پیش می آورد.(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: پنج چیز را اگر در زمانی درک کردید از آنها به خدا پناه ببرید: 1. عمل فاحشه و خلاف عفت اگر آشکار و علنی شود طاعون ويا بیماری های جدیدی بین مردم ظاهر خواهد شد، 2. اگر خیانت در ترازو و کم فروشی پیدا شود، مردم گرفتار فقر وسختی معیشت و ظلم سلطان خواهند شد، 3. اگر مردم زکات (و خمس) مال خود را نپرداختند قطعا از برکات آسمان و باران های نافع محروم خواهند شد و اگر چهارپایان نبودند بارانی از آسمان برای آنان نمی بارید، 4. اگر مردم عهد و پیمان خدا و رسول او صلی الله علیه و آله را بشکنند، خداوند دشمن را بر آنان مسلط خواهد نمود و او برخی از اموال و منابع آنان را خواهد گرفت، 5. اگر حکام و قضات حکم به غیر ما انزل الله بکنند، خداوند آنان را گرفتار نزاع و اختلاف خواهد نمود.(2)
امام صادق علیه السلام فرمود: گناهانی که نعمت را از انسان سلب می کند، ظلم و تجاوز به حقوق دیگران است و گناهانی که سبب ندامت و پشیمانی می شود، آدم کشی هاست و گناهی که سبب نقمت و گرفتاری می شود، ظلم است و
ص: 253
گناهی که پرده عصمت و حیا را پاره می کند، شرابخواری است و گناهی که ارزاق را حبس می کند، زنا است و گناهی که عمر انسان را کوتاه می کند، قطع رحم است و گناهی که دعا را بر می گرداند و عالم را برای انسان تیره می کند، عقوق پدر و مادر است. [و گناه فراوان و پیاپی، سب تکذیب آیات خدا خواهد شد.](1)
ص: 254
وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (60)وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَكُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ (61)إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (62)
« استسقاء» طلب کردن آب است، و «سقيته و أسقيته» به یک معناست، و
بعضی گفته اند: «أسقيته» دلالت و راهنمایی به آب است، و «انفجار» به معنای انشقاق و دو نیم شدن است، و «انبجاس» شکاف ضعیف است بنابراین انشقاق بعد از انجاس است، و «وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ » یعنی طغیان نکنید، و «عثا يعثو» شدت
ص: 255
طغیان و فساد است، و «دعاء» به معنای ندا و صدا زدن است، و کسی که دعا می کند خدای خود را ندا و صدا می زند، و فرق بین دعا و امر در رتبه است و « إنبات » اخراج نبات را گویند، و اصل آن ظهور است، و «بقل» گیاهی است که در بهار می روید و آن هر گیاهی است که ساق نداشته باشد، و «قثاء» به کسر وضم، به معنای خیار است و «فوم» گندم و نان است، و بعضی گفته اند: «فوم» همان سیر است، چراکه ابن عباس وابن مسعود «ثومها» خوانده اند، و «أدنی» ای أدون، و «ذلة» به معنای خواری است، و «مسکنة» مصدر مسکین به معنای فقر است، و «وَبَاءُوا بِغَضَبٍ»یعنی رجعوا إلى غضب، و «باء وا بخیر» نادر است و اکثرا «باء وا» در شر استعمال می شود، و «غضب الهی» به معنای انزال عقوبت به مغضوب عليه است (نعوذ بالله من غضبه)، و «نبی» از نبأ به معنای خبر است، و «تنبوء» به معنای ادعای نبوت است. و «هادوا» یعنی صاروا يهودا و دانوا باليهودية و «هاد يهود هودا» ای تاب، واشتقاقه من الهود ای التوبة ومنه قوله: «هُدْنَا إِلَيْكَ » یعنی تبنا إليك، و يهود، یهود نامیده شدند به خاطر توبه آنان از عبادت عجل، و یا منسوب به «يهوذا» بزرگ ترین فرزند یعقوب شدند و ذال در زبان عرب تبدیل به دال شده است، و یا «هادوا» به معنای مالوا عن الاسلام است، و چیزهای دیگری نیز گفته شده والله العالم، و «نصار» از ناصرة که قریه ای است که عیسی علیه السلام در آن ساکن بوده گرفته شده است، و یا از «مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ» گرفته شده است، و صابی به معنای کسی است که از دینی به دین دیگری برمی گردد، والله العالم.
و به یاد بیاورید زمانی را که موسی علیه السلام برای قوم خویش آب طلب نمود، پس ما به او گفتيم: عصای خویش را برآن سنگ بزن ، ناگاه دوازده چشمه آباز آن جوشيد، به گونه ای که هر طایفه ای (از دوازده طايفه بنى اسرائيل) چشمه آب خود را شناختند (و ما
ص: 256
به آنان گفتیم:) از روزي خداوند بخورید و بیاشامید، و روی زمین فساد نکنید (60) وبه یاد بیاورید زمانی را که به موسی علیه السلام گفتید: ما بریک نوع غذا اكتفا نمی کنیم، پس تواز پروردگار خود بخواه تا از آنچه در روی زمین می روید: از سبزیجات و خیار و سیرو عدس و پیاز برای ما فراهم شود. موسی علیه السلام گفت: آیا شما غذای پست تر را به جای غذای بهتر انتخاب می نمایید؟! اکنون وارد شهرشويد (زيرا) هرچه خواستید برای شما آماده است. (و به خاطراین بهانه جویی) مهرذلت ونیاز بربنی اسرائیل زده شد، و گرفتار غضب خدا شدند چرا که آنان به آیات خدا کفرمی ورزیدند و پیامبران خدا را به ناحق می کشتند، و این سیه روزی به خاطرنافرمانی خدا وتجاوز به حق دیگران بود (61) (وگرنه) کسانی که به پیامبراسلام ایمان آوردند و کسانی که به آیین یهود گرویدند، و کسانی که نصرانی بودند و یا پیروان يحيى علیه السلام بودند: هرکدام به خدا و قیامت ایمان آورند و مسلمان شوند و عمل شایسته انجام بدهند پاداش آنان نزد خدایشان می باشد و ترس و اندوهی برای آنان نیست (62)
وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (بقره / 60 )
امام عسکری علیه السلام می فرماید:(1) قوم موسی علیه السلام در بیابان «تیه» تشنه شدند و با ضجه و ناله و گریه نزد موسی آمدند و گفتند: تشنگی ما را هلاک نمود به فریاد ما برس. پس موسی علیه السلام دست به دعا بلند نمود و گفت: «إِلَلهِم بِحَقِّ مُحَمَّدٍ سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ
ص: 257
وَ بِحَقِّ عَلِیٍّ سَیِّدِ الْأَوْصِیَاءِ وَ بِحَقِّ فَاطِمَهَ سَیِّدَهِ النِّسَاءِ وَ بِحَقِّ الْحَسَنِ سَیِّدِ الْأَوْلِیَاءِ وَ بِحَقِّ الْحُسَیْنِ أَفْضَلِ الشُّهَدَاءِ وَ بِحَقِّ عِتْرَتِهِمْ وَ خُلَفَائِهِمْ سَادَهِ الْأَزْکِیَاءِ لَمَّا سَقَیْتَ عِبَادَکَ هَؤُلَاءِ».
و خداوند به موسی علیه السلام وحی نمود: «ای موسی عصای خود را بر این سنگ بزن » و چون موسی علیه السلام عصای خود را بر آن سنگ زد، دوازده چشمه آب از آن جاری شد و هر کدام از دوازده قبیله بنی اسرائیل که پدرانشان فرزندان يعقوب بودند چشمه مخصوص به خود را پیدا کردند و مزاحم همدیگر نشدند و خداوند به آنان فرمود: از رزق خدا بخورید و بیاشامید و روی زمین فساد نکنید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که بر موالات ما اهل البيت پابرجا باشد خداوند چنان او را از آب محبت خود سیراب می کند که مثل و مانندی برای آن نخواهد بود و کسی که در راه ولایت ما بر سختی ها صبر کند خداوند در قیامت درجاتی به او می دهد که اهل قیامت از دیدن و مشاهدة درجات او عاجز می مانند و او چنان بر درجات خود احاطه دارد که گویی همه آن ها مقابل او قرار گرفته است. سپس به او گفته می شود:
ص: 258
«تو، به خاطر ولایت محمد و آل محمد علیهم السلام صبر کردی و امروز خداوند تو را از همه سختی ها و شدائد قیامت نجات داد.» پس چشم می اندازد و همه درجات و مقامات خود را می بیند و سپس در صفحه قیامت می نگرد و هر کس به او احسان و کمکی کرده و یا غیبتی را از او دفع نموده و یا برخورد نیکو وارفاقی به او نموده است را شناسایی می کند و به او گفته می شود: این ها را با خود به هر کجای بهشت می خواهی ببر؛ سپس به او گفته می شود: اکنون به اهل دوزخ بنگر و به احوال آنان آگاه شو و هر کدام آنان را در هر منزلی از منازل دوزخ که می خواهی قرار ده؛ پس او دوزخیان را شناسایی می کند و هر کدام را در جایی از درکات دوزخ که می خواهد می فرستد.
سپس امام عسکری علیه السلام می فرماید: خداوند به بنی اسرائیل زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: حال که پیشینیان شما را خداوند به موالات و دوستی با محمد و آل محمد - صلوات الله علیهم اجمعین - دعوت نموده، شما نیز که اکنون محمد و آل او علیهم السلام را مشاهده نمودید و به برکت آنان به مقصود خود رسیدید، با ولایت آنان به من تقرب پیدا کنید و از خشم من بهراسید و به سبب ( گناهان خود و) اعراض از محمد و آل او علیهم السلام از رحمت من دور نشوید.
ص: 259
وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَكُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ (بقره/ 61 )
امام عسکری علیه السلام می فرماید:(1) خداوند به بنی اسرائیل زمان حضرت محمد : می فرماید: به یاد بیاورید که پیشینیان شما به موسی علیه السلام گفتند: ما بریک نوع غذا - یعنی من و سلوى - قانع نیستیم و باید غذاهای دیگری بر آن افزوده شود و تو از خدای خود بخواه تا برای ما از زمین، خیار و سبزی و سیر و عدس و پیاز بروياند. موسی علیه السلام به آنان فرمود: آیا می خواهید غذای بهتر را بدهید و غذای پست تر را بگیرید؟ اگر چنین است باید داخل شهر مصر شوید، تا به خواسته خود برسید.
ص: 260
سپس خداوند نتیجه بهانه گیری آنان را بیان می کند و می فرماید: « وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ...» یعنی نتیجه بهانه گیری آنان ذلت و خواری و فقر و خشم و لعنت خداوند شد، چرا که آنان به آیات الهی کافر شدند و پیامبران خدا را به ناحق کشتند و از فرمان خداوند سرپیچی کردند و به جای امتثال امر خداوند و اطاعت از او، امر ابلیس را اطاعت نمودند.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به بنی اسرائیل زمان خود فرمود: شما آگاه باشید و کاری که پدرانتان کردند را انجام ندهید و نعمت های خدا را از خود دور نکنید و از خدای خود درخواست های بی جا نداشته باشید و اگر تقديرات خداوند برخلاف میل شما بود و خداوند شما را در معیشت و روزی امتحان نمود درخواستی نکنید که سبب هلاکت شما بشود، و تنها بگویید: «خدایا ما تو را به آبروی محمد و آل پاک او سوگند می دهیم که اگر تقديرات توصلاح ماست و ما آن ها را خوش
ص: 261
نداریم، توفيق صبر و طاقت تحمل آن ها را به ما عطا کنی تا با نشاط و رضایت، مقدرات تو را تحمل کنیم و اگر مصلحت ما در چیز دیگری است، تو از کرم خود آن را به ما عطا کن و ما را در همه حالات به قضای خود راضی بفرما، «فلک الحمد». سپس فرمود: اگر این گونه با خدای خود سخن بگویید، خداوند تقديرات نیک و بهتری را برای شما انجام خواهد داد.
امام عسکری علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای بندگان خدا از فرو رفتن در گناه و ناچیز شمردن آن بترسید چراکه معصیت خداوند سبب خذلان و خواری بنده می شود و صاحب خود را در خطر بزرگ تری قرار می دهد و آن این است که خدا او را به خود واگذار می کند و او همواره گناه می کند و هراسی ندارد و پیاپی در خطر بزرگ تری قرار می گیرد تا جایی که گناه او را به انکار ولایت وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله و انکار نبوت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و انکار توحيد و الحاد و کفر وامی دارد؟!!(1)
«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره/ 62)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: مقصود از «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا» ایمان
ص: 262
به خدا و ایمان به نبوت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و ولایت علی بن ابی طالب وامامان پاک از آل او علیهم السلام است و مقصود از «وَالَّذِينَ هَادُوا» قوم یهودند و مقصود از والتصاری و مسیحیان هستند که گمان کرده اند: همدیگر را برای حمایت از دین خدا یاری می کنند و مقصود از «والاین » کسانی هستند که گمان کرده اند: به دین محمد صلی الله علیه و آله گرویده و علاقه مند به آن هستند، در حالی که دروغ می گویند.
و مقصود از من آمن بالله به این است که هرکدام از گروه های یاد شده اگر از کفر خود دست بردارند و ایمان بیاورند، و از مسلمانان نیز هرکدام آنان در آینده عمر خویش در ایمان و عهد و پیمان خود نسبت به نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و امامت علی بن ابی طالب و امامان بعد از محمد و على علیهما السلام باقی بمانند و به عهد و پیمان خود با خلوص و حقیقت وفادار باشند و اعمال صالح و نیکو انجام بدهند، پاداش آنان نزد خداوند محفوظ خواهد بود و هیچ ترسی و اندوهی برای آنان نخواهد بود.(1)
ص: 263
روزی امیرالمؤمنین علیه السلام از مردی آثار خوف و ترس دید و به او فرمود:(1) تو را چه می شود؟ آن مرد گفت: «من ازخدا می ترسم » امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود: ای بنده خدا، از گناهان خود و عدل خداوند نسبت به مظالم مردم بترس و از خدای خود اطاعت کن و نافرمانی او را مکن و پس از آن از خدا مترس چراکه او به احدی ظلم نمی کند و بدون استحقاق، کسی را عذاب نمی نماید، جز آن که از بد عاقبتی بترسی که شاید در آینده انحراف پیدا بکنی و اگر بخواهی خدا تو را از بد عاقبتی ایمن بدارد، باید به فضل خداوند امیدوار باشی، چراکه اعمال خیر با توفیق و فضل الهی خواهد بود و اعمال بد نیز به خاطر بی توفیقی تو است که خدا تو را به خود واگذار نموده و به تو مهلت داده و تو را مؤاخذه نمی کند تا بر خطاهای خود بیفزایی و سپس ناگهان تو را خواهد گرفت و تو را کیفر خواهد نمود و این معنای استدراج است که خداوند می فرماید: «وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ*وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ (183)»(2).]
ص: 264
وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُوا مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (63)ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِينَ (64)وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ (65)فَجَعَلْنَاهَا نَكَالًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ (66)وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ (67)قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا فَارِضٌ وَلَا بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ (68)قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ (69)قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ (70)قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لَا شِيَةَ فِيهَا قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُوا يَفْعَلُونَ (71)
«میثاق» از وثیقه است که با سوگند و یا عهد و پیمان همراه باشد (و یا با گرو
ص: 265
گرفتن مال ) گرفته می شود، و «طور» در لغت به معنای کوه است، و بعضی گفته اند: طور نام آن کوهی است که موسی علیه السلام بر بالای آن با خداوند مناجات نمود، و «توليتم» یعنی أعرضتم و استدبرتم و جعلتموه خلف ظهوركم، و «خاسرين» کسانی هستند که سرمایه آنان از دست رفته باشد، و « الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ » مفعول علمتم است، و «سبت» روز شنبه را گویند، و بعضی گفته اند: سبت، مقداری از زمان را گویند، و به این علت روز شنبه را سبت گفته اند، و بعضی گویند: سبت به معنای قطع است و یهود کارهای خود را در آن قطع می کنند، و یا اصل سبت سکون است و یهود در آن روز استراحت می کنند، و آیه«وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً» یعنی راحة، و «قردة» جمع قرد است به معنای بوزینه، و «خاسئ» دور شده و مطرود را گویند و آن از «خسأت الكلب» است یعنی طردته، و «نکال» از نكل به معنای قید و لجام است و مفاد آن ارهاب و عقوبت می باشد، و « موعظه و وعظ» به معنای تخويف است، و «بقرة » گاو ماده را گویند، و «ثور» گاو نر را گویند، واصل معنای بقر، شق و شکافتن است، و «بقرت بطنه» یعنی شققته، و گاو چون زمین را شخم می زند به او بقر گویند، و «هزوا» از هر به معنای لعب و بازی وسخريه است، و «أعوذ بالله » یعنی ألجأ إلى الله من شر فلان و «فارض» گاو پیر و بزرگ را گویند، و اصل آن در لغت به معنای واسع است و گاو اگر فرزندان زیادی آورده باشد شکم او بزرگ خواهد بود، و «لحيته فارضة» يعنى عظيمة، و گاو بکر گاو کوچک است که کاری از او ساخته نیست، و «بکر» از حیوانات و بنی آدم شوهرندیده است، و اول هر چیزی را نیز بکر می گویند، و «ضربت بکر»، ضربت قاطعه را گویند که نیاز به دوم ندارد، و روایت شده که ضربات على بن ابی طالب علیه السلام بكر بوده و نیاز به ضربت دوم نداشته است، و «عوان» میان سال را گویند، و «فاقع لونها» یعنی شديدة الصفرة، و «لَا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِي الْحَرْثَ »
ص: 266
یعنی برای شخم زمین و آبکشی برای مزرعه رام نیست و «لا شِيَةَ فِيهَا » یعنی لا لون فيها من غيرها.
(ای بنی اسرائیل) به یاد بیاورید زمانی را که ما از شما پیمان گرفتیم وکوه طور را بالای سرتان نگه داشتیم و گفتیم: آیات ما را با قوت بگیرید و معانی آنها را به یاد داشته باشید تا پرهیزگار شويد (63) سپس شما به آنها پشت کردید و اگر فضل و رحمت خدا برشما نبود زیانکار بوديد (64) به راستی شما حال کسانی که در روز شنبه از فرمان ما تخلف نمودند را دانستید و ما به آنان (در اثر آن تخلف) گفتیم: به صورت بوزینه های طرد شده در آیید (65) ما آن مجازات را درس عبرتی برای مردم آن زمان و نسل های بعدی و اندرزی برای پرهیزگاران قرار دادیم (66) به یاد آورید زمانی را که موسی علیه السلام به قوم خود گفت: خداوند شما را امر کرده تا گاوی را ذبح کنید. (و چیزی از آن را به آن مقتول بزنید تا زنده شود و قاتل خود را معرفی کند). بنی اسرائیل گفتند: ای موسی آیا تو ما را به مسخره گرفته ای؟ موسی علیه السلام گفت: به خدا پناه می برم که از جاهلان باشم (67) بنی اسرائیل گفتند: از خدای خود بخواه تا وضعیت آن گاو را روشن کند. موسی علیه السلام گفت: خدا می فرماید: آن گاو نه پیرفرسوده است و نه جوان ، بلکه میان سال می باشد و شما باید با سرعت مأموريت خود را انجام دهید (68) بنی اسرائیل گفتند: از خدای خود بخواه رنگ آن گاو چگونه باشد؟ موسی علیه السلام گفت: خدا می فرماید: آن گاو باید زرد روشن باشد و بینندگان را شاد و مسرور سازد (69) بنی اسرائل گفتند:از خدای خود بخواه آن گاو چگونه گاوی باشد چرا که آن برای ما ناشناخته است و اگرخدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد (70) موسی علیه السلام گفت: خدا می فرماید: باید گاوی باشد که نه به درد شخم زدن ونه به درد آبکشی برای زراعت بخورد و باید سالم باشد و رنگ دیگری در آن نباشد. بنی اسرائیل گفتند: اکنون حق را گفتی. پس آن گاو را ذبح کردند، گرچه مایل به انجام آن نبودند (71)
ص: 267
تفسير اهل بیت علیهم السلام
وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُوا مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ(بقره/ 62)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید:(1) مقصود از «أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ» پیمانی است که خداوند از بنی اسرائیل برای عمل به تورات و فرقان یعنی ذکر محمد و على و آل پاک آنان علیهم السلام که بهترین خلق خدا و قوامین به حق هستند گرفت، تا به مقام آنان اقرار کنند، و پیامبر هر امتی تا قیامت باید به امت خود توصیه نماید که به محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله ایمان بیاورند و تسلیم او باشند و دستور او را درباره على ولی الله و جانشینان او اجرا نمایند و به نسل های پس از خود ابلاغ کنند. ولكن بنی اسرائیل تکبر نمودند و از پذیرفتن آن امتناع ورزیدند. از این رو خداوند می فرماید:
ص: 268
ما کوه طور را بالای سر بنی اسرائیل نگه داشتیم و به جبرئیل دستور دادیم که قطعه ای از کوه فلسطین را جدا کند و بالای سرلشکر بنی اسرائیل - که یک فرسخ در یک فرسخ بوده اند - قرار بدهد و چون جبرئیل چنین کرد، موسی علیه السلام به قوم خود گفت: شما باید یا به دستوری که خدا به شما داده عمل کنید و یا این کوه بر سر شما فرو خواهد ریخت؛ از این رو بنی اسرائیل ناچار شدند یا سخن موسی علیه السلام را بپذیرند و یا کوه بر سر آنان فرود آید. پس ناچار به قبول آن شدند در حالی که کراهت داشتند، جز کسانی که خداوند آنان را از عناد و لجاجت مصون نموده بود و مطیع امر خدا و پیامبر او بودند.
امام عسکری علیه السلام می فرماید: بنی اسرائیل پس از پذیرفتن ولایت محمد و آل او علیهم السلام از روی کراهت سجده نمودند و صورت به خاک ساییدند و بیشتر آنان از ترس فرود آمدن کوه بر سرشان سجده کردند نه از روی خضوع، و گروهی (ناچیز) از آنان با اختیار خضوع و سجده نمودند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از بیان این قصه به پیروان و شیعیان خود فرمود: شما خدا را ستایش کنید که به شما توفیق داد که از روی خضوع صورت به خاک بسایید و سجده کنید نه مانند کار بنی اسرائیل که از ترس فرود آمدن کوه سجده نمودند.امام عسکری علیه السلام سپس فرمود: مقصود از آیة «خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ» دستوری است که خداوند درباره خضوع در مقابل محمد و آل او علیهم السلام به بنی اسرائیل داد و
ص: 269
احترام و ذکر محمد و آل او علیهم السلام را بر آنان واجب و لازم نمود و پاداش آن را بزرگ دانست، همان گونه که کیفر و عذاب امتناع از آن را نیز شدید و سخت قرار داد، از این رو در پایان آیه فرمود: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» یعنی در مقابل محمد و آل او علیهم السلام خضوع کنید تا از عقاب مخالفت با آنان نجات پیدا کنید.
ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِينَ (بقره/ 64)
امام عسکری علیه السلام می فرماید:(1) خداوند به بنی اسرائیل می فرماید: پیشینیان شما پس از پیمانی که خداوند از آنان درباره اعتقاد به مقام محمد و آل او علیهم السلام گرفت و از انجام آن سرپیچی نمودند و به پیمان خود وفا نکردند و خداوند به آنان فرمود: اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود و خداوند مهلت توبه و انابه به درگاه خود را به شما نداده بود و از خطای شما در دنیا و آخرت نمی گذشت، زیانکار می بودید و لكن خداوند به شما مهلت و توفیق توبه داد و شما توبه کردید، و افراد مؤمنی از نسل شما به وجود آمدند. امام عسکری علیه السلام سپس فرمود:
ص: 270
امام حسین علیه السلام فرمود: اگر بنی اسرائیل با نیت صحیح و اعتقاد خالص خدا را به حق محمد و آل پاک او می خواندند خداوند آنان را با دیدن معجزات رسول خدا از عناد و دشمنی با آن حضرت و اهل بیت او حفظ می نمود ولكن آنان به خواسته های نفسانی خود روی آوردند و به دنبال لذت های دنیایی رفتند.
وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ فَجَعَلْنَاهَا نَكَالًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ (بقره/ 65 - 66)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: خداوند به بنی اسرائیل زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: شما دانستید که پیشینیان شما را خداوند از صید کردن ماهی در روز شنبه نهی نمود و آنان حیله کردند و روز شنبه راه هایی از دریا به حوضچه های خود باز کردند و چون ماهی ها داخل آنها شدند، از بازگشت آنان جلوگیری نمودند و روز یکشنبه آنان را صید کردند و گفتند: ما روز شنبه صید ماهی نکردیم. از این رو خداوند آنان را مسخ نمود و به شکل بوزینه درآمدند و از هر خیری دور گردیدند و این عمل برای آنان سبب خواری و لعنت وعذاب و عبرت
ص: 271
مردم گردید.
حضرت زین العابدین علیه السلام می فرماید: اصحاب سبت مردمی بودند که در کنار دریا زندگی می کردند و خداوند و پیامبران او، آنان را از صید ماهی در روز شنبه نهی نمودند، پس آنان برای حلال نمودن حرام الهی، حوضچه هایی آماده کردند و راه هایی از دریا به آن ها باز نمودند، به گونه ای که ماهی ها داخل آن ها می شدند و لكن نمی توانستند به دریا بازگردند، از این رو ماهی ها طبق آمان الهی روز شنبه داخل حوضچه ها می شدند و چون شب می شد و می خواستند به دریا بازگردند راهی برای بازگشت نداشتند و بنی اسرائیل می گفتند: ما روز شنبه ماهی نگرفتیم. و آنان دروغ می گفتند، چراکه آنان در حقیقت روز شنبه ماهی ها را صید کرده بودند. و با این عمل مال و ثروتی به دست آوردند، و از جمعیت بنی اسرائیل که هشتاد وچند هزار نفر بودند، هفتاد هزار نفر آنان دست به چنین کاری زدند و بقیه به آنان اعتراض و انکار داشتند.
مؤلف گوید: تفصيل قصه آنان در سوره اعراف آیه 163 که می فرماید: «وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ ...» خواهد آمد در این آیه نیز خداوند می فرماید: گروهی از بنی اسرائیل اصحاب سبت را از عمل حرامی که انجام می دادند نهی کردند و خطر عذاب خدا و انتقام شدید او را به آنان گوشزد نمودند و لكن گروه بی تفاوتی به آنان پاسخ می دادند و می گفتند: شما برای چه کسانی را موعظه می کنید که خداوند آنان را هلاک خواهد نمود و یا به عذاب سختی مبتلا خواهند شد؟! و گروه اول در پاسخ می گفتند: ما می خواهیم در پیشگاه خداوند معذور باشیم از این رو به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر عمل می کنیم تا خداوند ببیند که ما با آنان مخالفت نموده ایم و عمل آنان را زشت دانسته ایم از سویی شاید با موعظة ما از خدا بترسند و از انتقام خدا
ص: 272
پرهیز نمایند...(1)
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ (بقره/ 67)
پاداش اعتقاد به مقام محمد و آل محمد علیهم السلام
امام عسکری علیه السلام می فرماید: خداوند به يهود مدينه فرمود: به یاد بیاورید زمانی را که حضرت موسی علیه السلام به پدران شما فرمود: خداوند به شما امر می کند که گاوی را ذبح کنید و بعضی از بدن او را به این مقتول (که نمی دانید قاتل او کیست) بزنید تا به اذن خداوند زنده شود و به شما خبر بدهد که قاتل او کیست؟
سپس فرمود: این قصه مربوط به زمانی است که آن مقتول روی زمین مانده بود و حضرت موسی علیه السلام دستور داد تا پنجاه نفر از خوبان قبیله ای که آن مقتول بين آنان افتاده بود، به خدای قوی شدید و مفضل محمد و آل طیبین او علیهم السلام - سوگند یاد کنند که ما او را نکشته ایم و قاتل او را نیز نمی شناسیم و اگر چنین سوگندی را خوردند دیه آن مقتول را بپردازند وگرنه باید قاتل او را معرفی کنند تا قصاص شود وگرنه در زندان تنگی محبوس شوند تا یا سوگند بخورند و یا اقرار کنند و قاتل را معرفی نمایند. بنی اسرائیل گفتند: آیا سوگندهای ما مانع از پرداخت دیه نمی شود؟ موسی علیه السلام فرمود: خیر، این حکم خداست.
امام عسکری علیه السلام فرمود: ماجرای این مقتول این بوده که زن زیبای صاحب کمال و جمال و حیا و فضیلتی در بنی اسرائیل خواستگاران فراوانی داشت، و سه نفر از عموزاده های او خواستگار او بودند، و او بهترین آنان را از جهت علم و حیا - پذیرفته بود تا با او ازدواج نماید، از این رو حسد آن دو پسرعموی دیگر سبب شد ..
ص: 273
تا پسرعموی مورد رضایت آن دختر را کشتند و جنازه او را شبانه در یکی از محله های پرجمعیت بنی اسرائیل انداختند و صبحگاه آمده بر سر وصورت زده و خاک بر سر ریخته و از بنی اسرائیل مطالبه قاتل او را نمودند، حضرت موسی علیه السلام بنی اسرائیل را جمع نمود و از آنان خواست تا قاتل را معرفی کنند و یا سوگند یاد کنند که او را نکشته اند و دیه او را بپردازند و آنان انکار نمودند و گفتند:
ما قاتل او نیستیم و قاتل را نیز نمی شناسیم، و خداوند این چنین بر آنان حکم نمود و بنی اسرائیل گفتند:
اگر ما باید دیه مقتول را بپردازیم، سوگند ما چه سودی دارد؟ و موسی علیه السلام در پاسخ آنان فرمود: كل سود و نفع در اطاعت از خداوند و پرهیز از مخالفت اوست. بنی اسرائیل گفتند: ما جنایتی نکرده ایم و اگر خداوند قاتل را معرفی می نمود ما از این خسارت نجات می یافتیم، پس تو از خدای خود بخواه تا قاتل را معرفی نماید و او کیفر خود را ببیند و برای دیگران عبرتی باشد. حضرت موسی علیه السلام فرمود: خداوند این گونه حکم این واقعه را بیان نموده است و من حق ندارم درخواست تغییر حکم او را بکنم، مگر شما نديديد خداوند صید ماهی را در روز شنبه ممنوع نمود و نیز گوشت شتر را بر شما حرام کرد و کسی حق نداشت حکم او را تغییر بدهد؟ از این رو ما باید تسلیم امر او باشیم. و چون موسی علیه السلام تصمیم گرفت که این حکم را بر آنان جاری کند، خداوند به او وحی نمود:
ای موسی خواسته آنان را بپذیر و از من بخواه تا قاتل را برای آنان معرفی نمایم و فقط قاتل کشته شود و بقیه از این تهمت و غرامت نجات یابند، چراکه من می خواهم با پذیرفتن خواسته آنان، روزی یکی از نیکان بنی اسرائیل را که اعتقاد به نیکی محمد و آل پاک او علیهم السلام دارد و محمد و علی علیهما السلام و آل پاک آنان را بر همه مردم و اهل عالم فضیلت میدهد را زیاد کنم و در این قضیه او را در دنیا بی نیاز
ص: 274
نمایم و این برخی از پاداش او باشد، به خاطر تعظیم به محمد و آل محمد علیهم السلام.
پس موسی علیه السلام به خدای خود گفت: خدایا قاتل را معرفی کن. خطاب شد: ای موسی به بنی اسرائیل بگو: خداوند قاتل را برای شما معرفی می کند مشروط به این که گاوی را ذبح کنید و برخی از آن را به آن مقتول بزنید تا زنده شود و قاتل خود را معرفی نماید، آیا چنین کاری را خواهید کرد؟ و اگر چنین کاری را نمی کنید به همان وظیفه ای که به شما گفته شد باید ملتزم باشید.(1)
امام صادق علیه السلام در تکمیل این قصه می فرماید: ... در بنی اسرائیل مردی صاحب یک گاو بود و فرزند صالحی داشت که اهل تجارت بود و گروهی آمدند تا مال او را خریداری کنند در حالی که کلید انبار او زیر سر پدرش بود و او به خواب رفته بود و این فرزند صالح نخواست خواب پدر را بر هم بزند از این رو از فروختن مال خود صرف نظر نمود و چون پدر از خواب بیدار شد به فرزند خود گفت: آیا مال خود را فروختی؟ فرزند گفت: کلید انبار زیر سر شما بود و من نخواستم شما را از خواب خوشی که داشتی بیدار نمایم. پدر گفت:
این گاو برای تو باشد به جای آن سودی که از تجارت خود نبردی. و خداوند خواست پاداش آن فرزند را بدهد از این رو به موسی فرمود: به بنی اسرائیل بگوید: باید گاو همین فرزند صالح را که به پدر خود نیکی نموده خریداری کنید و او را ذبح نمایید و برخی از آن را به آن مقتول بزنید تا زنده شود وقاتل خود را معرفی نماید. از این رو خداوند به موسی فرمود: به بنی اسرائیل بگو: خداوند شما را امر نموده تا گاوی را ذبح کنید. پس بنی اسرائیل تعجب نمودند و گفتند: «أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا» یعنی آیا ما را به مسخره گرفته ای؟ موسى علیه السلام فرمود: «أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ» یعنی من پناه به خدا می برم که از جاهلان باشم. سپس به آنان فرمود: مگر این نیست
ص: 275
که نطفه مرد و زن جان ندارند و چون برخورد به همدیگر می کنند خداوند از بین آن دو انسان زنده ای را می آفریند؟ و مگر خداوند بذر شما را در زمین بعد از متلاشی شدن و گندیدن زنده نمی کند و این گیاه ها و درخت های زیبا را از آن می رویاند؟
قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا فَارِضٌ وَلَا بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ (بقره / 68 )
و چون بنی اسرائیل پاسخی نداشتند به موسی گفتند: از خدای خود بخواه که آن گاو چگونه باشد؟ و موسی علیه السلام از خدای خود سؤال نمود، و خداوند فرمود: آن گاو نه پیر فرسوده است و نه کوچک و ناتوان بلکه متوسط بین این دو می باشد. از این رو موسی علیه السلام به آنان فرمود: بروید امرخدا را اطاعت کنید وبی درنگ گاوی را ذبح نمایید.(1)
قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ *قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ *قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لَا شِيَةَ فِيهَا قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُوا يَفْعَلُونَ (بقره / 70-71)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: بنی اسرائیل بهانه گیری کردند و گفتند: ای موسی
ص: 276
برای ما از خدای خود بخواه که رنگ آن گاوی که تو می خواهی ما آن را ذبح کنیم چگونه باشد؟ پس موسی علیه السلام سؤال نمود و در پاسخ آنان فرمود: خداوند می فرماید: آن گاو باید زرد خالص و شفاف باشد به گونه ای که بینندگان از زیبایی آن شاد شوند.
باز بنی اسرائیل گفتند: ای موسی از خدای خود بخواه آن گاو را بیشتر توصیف نماید. حضرت موسی علیه السلام از ناحیه خداوند به آنان فرمود: آن گاو نه برای شخم زدن رام است و نه برای آبکشی، او سالم از هر عیبی است و رنگ دیگری (جز آنچه گفته شد) ندارد. بنی اسرائیل گفتند: آیا خداوند ما را به ذبح چنین گاوی امر نموده است؟ فرمود: آری.
ولكن موسی علیه السلام از ابتدا آن گاو را برای آنان این چنین توصیف نکرده بود وگرنه نیازی به این سؤالات و پاسخ ها نبود بلکه موسی علیه السلام نخست به آنان فرمود: خداوند شما را به ذبح بقره ای امر نموده است و اگر آنان گاوی را به هر وصفی ذبح می کردند کفایت می نمود ( ولكن کار را بر خود سخت کردند و در نهایت با کراهت انجام دادند) و چون امر خداوند برای آنان روشن و مستقر گردید به جستجوی آن گاو رفتند و چنین گاوی را تنها نزد جوانی از بنی اسرائیل یافتند - که خداوند حضرت محمد و علی و پاکان از ذریه آنان را در خواب به او نشان داده بود و محمد و على علیهما السلام در خواب به او فرموده بودند: تو از دوستان و اولیای ما هستی و ما را بر همه اهل عالم فضیلت میدهی، از این رو ما می خواهیم بخشی از پاداش تو را در این عالم به توبرسانیم و چون بنی اسرائیل برای خریدن گاو تو آمدند، بدون امر مادرت آن را به آنان مفروش، چراکه خداوند به او قیمتی را تلقین می کند که سبب بی نیازی تو و فرزندانت خواهد شد. پس آن جوان خشنود شد . و چون بنی اسرائیل به او گفتند: گاو خود را به چه قیمت می فروشی؟ او گفت: به دو دینار
ص: 277
ولكن اختیار با مادرم می باشد. گفتند: ما به یک دینار راضی هستیم و چون از مادر خود سؤال کرد او گفت: به چهار دینار بنی اسرائیل گفتند به دو دینار مادر گفت: به هشت دینار و همین گونه مادر قیمت را دو برابر نمود تا قیمت آن رسید به این که بنی اسرائیل پوست بزرگ ترین گاو را پر از طلا کنند و به آن جوان بدهند، و با این قیمت معامله انجام گرفت و آن گاو را خريدند و ذبح کردند و دم او را به آن مقتول زدند و گفتند: خدایا به آبروی محمد و آل پاک او علیهم السلام این مرده را زنده کن تا بگوید قاتل او کیست؟ پس آن مرده زنده شد و ایستاد و گفت: «ای بنی اسرائیل این دو پسرعموی من به خاطر دخترعمویم بر من حسد بردند و مرا کشتند و جنازه مرا در محله این ها انداختند تا از آنان دیه بگیرند» پس موسی علیه السلام آن دو نفر را گرفت و به قتل رسانید.
امام عسکری علمی فرماید: قبل از پرداخت قیمت گاو هرچه دم او را به آن مقتول زدند زنده نشد و بنی اسرائیل گفتند: ای موسی وعده خدا چه شد؟ موسی علیه السلام فرمود: من راست گفتم ولكن امر امر خداست. پس به موسی علیه السلام وحی شد: ای موسی خلفی در وعده من نیست ولكن باید قیمت آن گاورا به آن جوان بپردازند تا من این مقتول را زنده کنم. پس بنی اسرائیل اموال خود را جمع آوری نمودند و خداوند پوست آن گاو را وسیع نمود به قدری که گنجایش پنج میلیون مثقال طلا را پیدا کرد. پس برخی از بنی اسرائیل هنگام زنده شدن آن مقتول به موسی علیه السلام گفتند:
ما نمی دانیم زنده شدن این مقتول و سخن گفتن او عجیب تر است و یا به دست آوردن این جوان چنین مال عظیمی را؟! از این رو خداوند به موسی علیه السلام وحی نمود: «ای موسی به بنی اسرائیل بگو: خدای شما می فرماید: هرکدام از شما که دوست می دارد من زندگی دنیای او را پاکیزه نمایم و جایگاه بهشتی او را بزرگ کنم
ص: 278
و در بهشت او را همنشین محمد و آل پاک او قرار دهم باید مثل این جوان عمل کند، چراکه این جوان چون از موسی علیه السلام وصف محمد صلی الله علیه و آله و علی و آل او علیهم السلام را شنید بر آنان درود و صلوات فرستاد و آنان را بر جمیع خلائق از جن و انس و ملائکه فضیلت داد و به این علت من این مال بزرگ را به او دادم تا به وسیله آن بهره مند شود و به دوستان خود نیز احسان نماید و بر دشمنان خویش نیز غالب شود.»
پس آن جوان به موسی علیه السلام گفت: ای پیامبر خدا چگونه من این اموال را حفظ نمایم؟ و چگونه از دشمنان و حشاد نجات پیدا کنم؟ حضرت موسی ملا فرمود: همان صلواتی که قبلا بر محمد و آل او علیهم السلام
این اموال را نصیب تو نمود، به برکت صلوات و اعتقاد صحیح تو نسبت به محمد و آل او علیهم السلام برای تو حفظ خواهد نمود.
پس آن جوان همواره برای حفظ آن اموال بر محمد و آل پاک او صلوات می فرستاد و خداوند، حشاد و سارقین و غاصبین را با لطف خود از آن اموال دور می کرد و آنان را گرفتار آفت و بلا می نمود.
سپس امام عسکری علیه السلام فرمود: و چون موسی علیه السلام این سخنان را به آن جوان فرمود، آن جوان مقتول که زنده شده بود خدای خود را چنین خواند: «خدایا من از تو مسئلت می نمایم به آنچه این جوان به وسیله آن از تو سؤال کرد و بر محمد و آل پاک او درود فرستاد و به وسیله آنان به درگاه تو - توسل نمود، مرا در دنیا زنده نگهداری و به ازدواج با دختر عمویم بهره مند کنی و شر دشمان و حساد را از من دورنمایی و در دنیا خیر فراوانی نصیب من بکنی و زندگی پاک و شیرینی را برای من ميسر نمایی
پس خداوند به موسی علیه السلام وحی نمود: ای موسی این جوان هنگامی که کشته
ص: 279
شد شصت سال از عمر او باقی مانده بود و من به خاطر توسل او به محمد و آل پاک او علیهم السلام هفتاد سال دیگر به آن افزودم و او یکصد و سی سال با سلامت حواش و قلب سالم و شهوات نیرومند، از حلال دنیا استفاده خواهد نمود و همسر او نیز همانند او زندگی خواهد نمود و با یکدیگر از دنیا خواهند رفت و در بهشت نیز متنعم خواهند بود، و اگر قاتل شقی او نیز همین گونه به من توسل نموده بود من او را از حسد مصون می نمودم و به روزی خود قانع می ساختم و اگر پس از گناه خود با چنین توسلی، توبه نموده بود و از من خواسته بود که او را رسوا نکنم، او را رسوا نمی کردم، و این مردم را از درخواست معلوم شدن قاتل منصرف می ساختم، و این جوان را نیز از راه دیگری همین اندازه بی نیاز می نمودم، و اگر پس از رسوایی نیز توبه کرده بود و این توسل را انجام داده بود تا من مردم را از یاد عمل او فراموشی بدهم و آنان او را از قصاص معاف بدارند و احدی او را به واسطه این عمل سرزنش نکند چنین می کردم و لكن لتوفيق ] توسل به محمد و آل او فضل من است و من به هر کس بخواهم این توفیق را میدهم و از هر کس بخواهم منع می کنم، وَ أَنَا ذُو الفَضلِ العَظيمِ وَ أَعْدَلُ بِالْمَنْعِ عَلَى مَنْ أَشَاءُ وَأَنَا الْعَزِيرُ الْحَكِيمُ.(1)
سپس حضرت عسکری علیه السلام در تفسیر آیه «فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُوا يَفْعَلُونَ» فرمود: بنی اسرائیل به خاطر قیمت سنگین آن گاو نمی خواستند آن را ذبح نمایند و لكن الجاجتشان سبب شد تا چنین قیمتی را برای آن گاو بپردازند و اگر نخست یک گاو را بدون هیچ شرطی ذبح نموده بودند کافی بود از سویی آنان حضرت موسی علیه السلام را متهم (به کذب و کتمان واقع) نمودند و این نیز سبب سختگیری خداوند بر آنان شد. از این رو آنان پس از پرداخت قیمت گاو فقیر شدند و به موسی علیه السلام گفتند: قبيله ما فقیر و نیازمند شدند و به گدایی افتادند و ما به سبب
ص: 280
الجاجت هرچه داشتیم از دست دادیم، پس برای ما دعا کن تا خداوند به ما وسعت روزی بدهد.
حضرت موسی علیه السلام فرمود:(1) وای بر شما چقد کوردل شده اید؟ مگر شما قصه آن جوان که صاحب آن گاو بود را نشنیدید که سبب ثروت و بی نیازی او شد؟! و مگر دعای آن جوان مقتول را که زنده شد نشنیدید که سبب عمر طولانی و لذت دنیا و سعادت آخرت او شد؟! اکنون برای چه از دعای آنان غافل مانده اید و همانند آنان خدای خود را نمی خوانید و توسل به محمد و آل پاک او علیهم السلام پیدا نمی کنید تا خداوند شما را از فقرنجات بدهد و جبران خسارت های شما را بنماید؟! پس بنی اسرائیل دست به دعا بلند کردند و گفتند:
ص: 281
« اللّهُمَّ إِلَيْكَ الْتَجَأنَا وَعَلَى فَضْلِكَ اعتَمَدتا فَأنزِل فَقْرَنا وَ شُدَّ خَلتَنَا بِجَاهِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍ وَ فَاطِمَةَ وَالْحُسَيْنِ وَالْحُسَينِ وَ الطَّيِّبِينَ مِن آلِهِم علیهم السلام».
خداوند به موسی علیه السلام وحی نمود: ای موسی به رؤسای بنی اسرائیل بگو: به فلان خرابه بروند و فلان محل را از زمین حفر کنند، همانا ده هزار هزار دینار در آن نهفته است آن ها را برگیرند و به کسانی که قیمت آن گاو را پرداخت نموده اند بدهند تا احوال آنان مانند قبل بشود و پنج هزار دیگر را باز بین آنان تقسیم نمایند تا اموال آنان دوچندان گردد و این پاداش توسل آنان به محمد و آل پاک او و اعتقاد به تفضیل محمد و آل او بر دیگران باشد.
مؤلف گوید: این خلاصه قصه ای است که خداوند در آیه « وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادّارَأْتُمْ فِیها... » بیان می نماید.
ص: 282
وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ (72)فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (73)ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (74)أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ (75)وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُمْ بِمَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (76)أَوَلَا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ (77)وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلَّا أَمَانِيَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ (78)
«إذا رأتم» یعنی اختلفتم و اصل آن «تدارأتم» بوده و تا در دال پس از سکون ادغام شده است و همزة وصلی قبل از آن آمده تا ابتدای به ساکن نشود، واصل «درء» به معنای دفع است چنان که گفته می شود: «ادرأوا الحدود بالشبهات» و «یدرؤن بالحسنة السيئة»، و «قسوة» به معنای سنگدلی و دوری از لين و رحمت است و نقیض قسوه، رقت است و «شدت» به
ص: 283
معنای قوت جسمانی و صعوبت امر است، و «نهر» مجرای وسیع آب است، وجمع نهر، نهر است، و اصل «يشقق» يتشقق بوده و تاء در شین ادغام شده است، و «غفلت» به معنای سهو و فراموشی است، و تغافل غفلت از روی عمد است، و «طمع وأمل ورجاء» نظائراند، و نقیض آنها یأس است، و « فريق وطائفه» به یک معناست، و مفردی از لفظ خود ندارد، و «تحریف در کلام» تغییر کلمه از معنای خود می باشد، و «حديث وخبر ونبأ» نظائراند، و حدیث مشتق از حدوث و اخبار از حوادث است، و «فتح» به معنای باز کردن قفل و به معنای حکم و قضا نیز می باشد، و به معنای تعلیم و نصرت و فتح بلاد نیز آمده است، و «امی» به کسی گویند که قدرت نوشتن ندارد، و اشتقاق آن یا از ام است؛ چراکه به حال اول خود که از مادر متولد شده باقی مانده است، و یا از امت است یعنی مانند بقیه جماعت براصل عادت مردم باقی مانده است. و «اَمانی» جمع «أمنيه» است به معنای اعتقاد، و یا تمی ما ليس له، و یا تمنى مالا حقيقة له، مثل قولهم: هذا أمنيتی یعنی اعتقادی، و «ظن و مظنه» ترجیح یکی از دو طرف قضيه را گویند.
به یاد آوريد هنگامی را که شخصی را به قتل رسانیدید و سپس درباره (قاتل) آن نزاع کردید و خداوند آنچه را پنهان نمودید آشکار کرد (72) پس ما گفتيم: (گاوی را ذبح کنید و) بخشی از آن را به آن (مقتول) بزنید (تا زنده شود و قاتل خود را معرفی نماید) و این گونه خداوند مرده ها را زنده می نماید و آیات خود را به شما نشان می دهد تا شاید تعقل نماييد (73) سپس قلب های شما همانند سنگ و یا سخت تر از سنگ شد، چرا که از برخی از سنگ ها آب جاری می شود، و برخی از ترس خدا فرومی ریزند، و خدا از کار شما غافل نیست (74) آیا شما (مسمانان) انتظار دارید آنان (یعنی اهل کتاب) به آیین شما ایمان بیاورند؟ در حالی که آنان سخن خدا را شنیدند و فهمیدند و دانسته آن را
ص: 284
تحريف نمودند؟! (75) آنان مؤمنان را که ملاقات می کنند (در ظاهر) می گویند: ما ايمان آورده ایم؛ و چون با هم کیشان خود خلوت می کنند (به همدیگر) اعتراض می کنند و می گویند: برای چه مطالبی را که (درباره پیامبراسلام) خداوند برای شما بیان نموده برای مسلمانان بازگو می کنید، تا آنان در پیشگاه خداوند برشما حجت داشته باشند؟ آیا تعقل نمی کنید؟! (76) آیا آنان نمی دانند که خداوند آشکار و پنهان آنان را می داند؟! (77) [آری) برخی از آنان بی سواد هستند و کتاب خدا را جز(خيالات و) آروزهایی نمی دانند و تنها به گمان های خود تکیه می کنند (78)
وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ *فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(بقره/ 72 - 73)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: خداوند در این آیه به بنی اسرائیل زمان رسول خود صلی الله علیه و آله می فرماید: به یاد بیاورید احوال پدرانتان را که خداوند به آنان فرمود: شما شخصی بی گناه را کشتید، و (درباره قاتل او) اختلاف پیدا کردید و خداوند آنچه پنهان می کردید را آشکار نمود. آری شما قاتل را معرفی نمی کردید و می خواستید حضرت موسی علیه السلام را در باطن تکذیب کنید و همواره از او بهانه می گرفتید تا بلکه نتواند به شما پاسخ بدهد و ما گفتیم : گاوی را ذبح کنید، و بعضی از او را به بدن مقتول بزنید تا زنده شود و قاتل خود را معرفی نماید و با این عمل معلوم شد که خداوند چگونه در دنیا و آخرت مرده ها را زنده می کند، چنان که خداوند با ملاقات آب مرد با آب زن در دنیا به نطفه ها حیات می دهد و در آخرت نیزبین دو نفخه صور از بحر مسجور که در قرآن به آن اشاره شده و می فرماید: «وَالْبَحْرِ
ص: 285
الْمَسْجُورِ »(1) آبی همانند منی مرد فرومی فرستد و چون بر زمین می بارد اموات زنده می شوند و خداوند این آیات و سایر آیات خود را که دلالت بر توحید و نبوت موسی علیه السلام و فضیلت حضرت محمد و آل او علیهم السلام دارد و فضل آنان را بر همه خلائق اثبات می نماید را به شما نشان می دهد، تا شاید تعقل کنید و عبرت بگیرید، و بدانید که خدایی که این عجایب را خلق می کند بدون حکمت دستور نمی دهد و برگزیدگان خود به مانند محمد و آل او علیهم السلام -را نیز بدون حکمت بر همه صاحبان عقل فضیلت نمی دهد.(2)
ص: 286
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (بقره/ 74)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: خداوند - پس از بیان آیات و معجرات موسی علیه السلام و معجزاتی که بنی اسرائیل از حضرت محمد صلی الله علیه و آله دیدند و باز لجاجت کردند - به بنی اسرائیل می فرماید: [با انکار حقانیت موسی و مقام محمد صلی الله علیه و آله] تا قلب های شما همانند سنگ سخت شد و از خیر و رحمت دور گردید و همانند سنگ خشک شد و (خیری در آن نماند و) بی خاصیت شد، چراکه شما نه حق خدا را ادا می کنید، و نه زکات اموالتان را می دهید، و نه اهل کارهای خیر و احسان هستید، و نه اهل میهمان نوازی می باشید، و نه به فریاد گرفتارها و بیچاره ها می رسید، و نه (با همدیگر) با انسانیت معاشرت و معامله می کنید، از این رو قلوب شما سخت تر از سنگ می باشد، چرا که از بین برخی از سنگ ها بسا آب جاری می شود و برخی شکافته می شود و از بین آن ها آب ریزش می کند، و برخی از سنگ ها هنگامی که با نام خدا و نام اولیای او - یعنی محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و آل پاک آنان علیهم السلام - سوگند داده می شوند از خوف خداوند فرو می ریزند، در حالی که قلب های شما هیچ خیری ندارد، و خداوند از اعمال شما غافل نیست و مطابق عدل خود به شما پاداش می دهد و ظلمی به شما نخواهد نمود.
سپس امام عسکری علیهم السلام فرمود: این سرزنش ها مربوط به قوم یهود و دشمنان
ص: 287
اهل البیت علیهم السلام است و چون یهود هردو خطا را انجام دادند با خشونت بیشتری با آنان سخن گفته شده و رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز آنان را توبیخ نموده است، از این رو بزرگان یهود و علمای آنان به رسول خدا صلی الله علیه و آلهگفتند: تو ما را هجو نمودی و بی مقدار معرفی کردی، و چیزی درباره قلب های ما گفتی که خدا می داند چنین نیست و در قلب های ما خیر فراوانی وجود دارد و ما اهل روزه و صدقه و کمک به فقرا هستیم!
رسول خدا صلی الله علیه و آله در پاسخ آنان فرمود: عمل خیر عملی است که برای خدا و مطابق دستور خدا انجام بگیرد، و اما عملی که همراه ريا و سمعه و دشمنی با رسول خدا صلی الله علیه و آله و بزرگی و تفاخر باشد، عمل خیر نیست بلکه شر خالص و وبال بر صاحب خود خواهد بود و خداوند اهل آن را عذاب سختی خواهد نمود.
پس قوم یهود گفتند: ای محمد اکنون که تو این گونه می گویی، ما اموال خود را فقط برای ابطال امرتو و جلوگیری از رسالت تو و متفرق نمودن مردم از گرد تو مصرف می کنیم و این برای ما جهاد بزرگ است و از خداوند امید پاداش بزرگ داریم و کمترین سخن ما این است که تو در ادعاهای خود با ما مساوی هستی و فضیلتی بر ما نداری.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای برادران يهود، ادعاهای اهل حق و اهل باطل یکسان است و لکن دلائل و حجت های الهی، حق و باطل را از یکدیگر جدا می کند و نفاق و خیانت اهل باطل و حقانیت اهل حق را روشن می سازد و شما بدانید که رسول خدا - محمد - نمی خواهد از جهل شما استفاده کند و بدون دلیل شما را موظف به تسلیم خود نماید ولكن او حجت خدا را برای شما روشن می کند، به گونه ای که نتوانید آن را رد کنید و قدرت امتناع از پذیرفتن آن را نداشته باشید، اکنون من به شما می گویم: اگر محمد نشانه و دلیلی (برای حقانیت اسلام) بیاورد
ص: 288
آیا شما باز شک می کنید و می گویید: او از پیش خود این سخن را می گوید و چیزی است که خود بافته و ساخته است؟ اکنون اگر شما نشانه و دلیلی از او مطالبه کنید (و معجزه ای را تعیین نمایید) و او خواسته شما را انجام بدهد نمی توانید بگویید: این چیزی است که او از پیش آماده کرده بوده و حیله ای است که به کار برده است. پس هر معجزه و نشانه ای که می خواهید طلب کنید، چرا که خداوند رب العالمين به من وعده داده است که خواسته های شما را انجام بدهد تا عذر کافران قطع شود و اهل ایمان بصیرت بیشتری پیدا کنند.
قوم یهود گفتند: اکنون ای محمد با انصاف سخن گفتی، و اگر طبق گفته خود نتوانی خواسته ما را برآورده کنی باید از ادعای پیامبری خود دست برداری و همانند دیگران تسلیم حکم تورات باشی.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: حق بین ما و شما حاکم باشد، هرچه می خواهید
بخواهید!
قوم یهود گفتند: ای محمد تو گمان کردی که در قلب های ما توجهی به فقرا و ضعفا نیست و ما را علاقه ای به صرف مال برای ابطال باطل و احقاق حق نیست و این سنگ ها مطیع تر و نرم تر از قلب های ماست؟» اکنون این کوه ها مقابل ماست، پس تو بیا تا نزد برخی از آن ها برویم و تو از آنان بخواه تا شهادت به حقانیت تو بدهند و تو را تصدیق نمایند و ما را تکذیب کنند، پس اگر تو را تصديق نمودند، تو حق خواهی بود و بر ما لازم است که تو را تصديق نماییم و اگر تو را تکذیب کردند و یا سکوت نمودند و پاسخی به تو ندادند، بدان که تو در ادعای خود اهل باطل و عناد می باشی و از پیش خود ادعای پیامبری کرده ای.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آری بیایید تا نزد هر کدام از این کوه ها که شما مایلید برویم، تا من از او بخواهم، به حقانیت من شهادت بدهد. پس قوم یهود، رسول
ص: 289
خدا صلی الله علیه و آله را نزد بزرگ ترین کوهی که می دیدند بردند و گفتند: «ای محمد به این کوه بگو، تا به حقانیت تو گواهی بدهد!» پس رسول خدا به آن کوه فرمود: «ای کوه، من تو را به آبروی محمد و آل پاک او که با نام آنان خداوند عرش را بر دوش ملائكه هشت گانه سبک نمود، پس از آن که قادر بر حرکت دادن آن نبودند . گرچه آنان خلق کثیری بودند و عدد آنان را جز خداوند نمی داند - سوگند میدهم و تو را به حق محمد و آل پاک او که با نام آنان خداوند توبة آدم علیه السلام را قبول نمود و او را آمرزید و به مقام پیشین او بازگرداند، سوگند میدهم و تو را به حق محمد و آل پاک او که با نام آنان خداوند ادریس را در بهشت قرار داد و به مقام بلندی رسانید، سوگند می دهم که طبق دستور خداوند به حقانیت من گواهی بدهی و نیز به قساوت قلب های این قوم يهود و تکذیب آنان نسبت به سخن محمد - رسول خدا صلی الله علیه و آله ۔ شهادت بدهی!
پس آن کوه تکانی خورد و به خود لرزید و آب از آن جاری شد و فریاد کرد: ای محمد من شهادت می دهم که تو رسول خدای رب العالمين و سید همه خلق خدا هستی و گواهی میدهم که قلب های این قوم یهود همان گونه که تو، توصیف نموده ای از سنگ سخت تر است و خیری از آن ها بروز نمی کند، همان گونه که از سنگ ها آب جاری می شود، و شهادت می دهم که آنان در تکذیب نمودن تو دروغ می گویند چرا که آنان تو را به خوبی می شناسند و در حقیقت آنان خدا را تکذیب می نمایند.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن کوه فرمود: تو را به حق محمد و آل طیبین او - آن کسانی که به سبب آنان خدا نوح را از آن مصیبت بزرگ نجات داد و آتش را بر ابراهیم سرد و سلامت نمود و او را در وسط آتش بر روی تخت و فرش نیکویی نشاند، که آن طاغوت (یعنی نمرود) مانند آن را از هیچ پادشاهی ندیده بود و نیز
ص: 290
اطراف ابراهیم درختان سبز و خرمی را رویاند و انواع هواها را قرار داد، که جز در فصول چهارگانه سال یافت نمی شود - آیا خداوند تو را مأمور به اطاعت من نموده است؟ پس آن کوه گفت:
آری، من گواهی میدهم که آنچه تو گفتی حق است، و گواهی میدهم که اگر تو از خدا بخواهی که انسان های روی زمین را تبدیل به بوزینه و خنزیر کند و یا آنان را ملائکه قرار بدهد و یا آتش های دنیا را تبدیل به یخ کند و یا یخ ها را تبدیل به آتش نماید و یا آسمان را به زمین آورد و زمین را به آسمان ببرد و با مشارق و مغارب زمین را مانند صره و کیسه ای در اختیار تو قرار بدهد، چنین خواهد نمود و او اکنون زمین و آسمان و کوه ها و دریاها و سایر مخلوق خود مانند بادها و صاعقه ها و اعضای انسان ها و حیوانات را در اختیار تو قرار داده است و آنان مطيع تو خواهند بود و هر دستوری به آنان بدهی از تواطاعت خواهند نمود.
پس قوم یهود گفتند: ای محمد آیا شعبده بازی می کنی؟ و پیروان خود را پشت این کوه پنهان کرده ای تا آنان این گونه با ما سخن بگویند و ما ندانیم که آیا صدای آنان را می شنویم و یا صدای کوه را می شنویم؟ سپس گفتند: فریب این کارها را جز اصحاب و یاران کم عقل تو نمی خورند، و اگر راست می گویی از جای برخیز و در این محل بنشین و به این کوه بگو تا از جای خود کنده شود و نزد تو بیاید و چون نزد تو حاضر شود و ما آن را مشاهده کردیم به او بگو دو نصف شود و پایین او بالا برود و بالای او پایین قرار بگیرد تا ما بدانیم که این از ناحیه خداوند بوده و از توطئه تو و یارانت نبودهاست.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به قطعه ای از کوه فرمود: نزد من بیا. و چون آن قطعه کوه نزد آن حضرت آمد، رسول خدا صلی الله علیه و آله مخاطب خود از یهود فرمود: این سنگ را بگیر و کنار گوش خود گذار تا آنچه قبلا از کوه شنیدی برای تو بازگو کند، چراکه این
ص: 291
نیز جزئی از آن کوه است. پس آن مرد قطعه سنگ را گرفت و نزدیک گوشخود برد و همان سخنانی که او از کوه شنیده بود را از آن شنید یعنی آن سنگ رسول خدا صلی الله علیه و آله را تصديق نمود و سخنان او را راجع به قلوب يهود و این که آنان اموال خود را به باطل، صرف جلوگیری از رسالت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تلاش می کنند و این کار سبب عذاب قیامت آنان خواهد شد را تأیید نمود.
تا این که رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن مرد فرمود: آیا سخنان این سنگ را شنیدی؟ و آیا کسی پشت این سنگ با تو سخن گفت؟ آن مرد گفت: خير ولكن خواسته من را درباره این که آن کوه زیر و بالا شود و دو نصف گردد و... انجام ندادی.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله در فضای وسیعی رفت و با صدای بلند فرمود: « یَا أَیُّهَا الْجَبَلُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الَّذِینَ بِجَاهِهِمْ وَ مَسْأَلَهِ عِبَادِ اللَّهِ بِهِمْ أَرْسَلَ اللَّهُ عَلَی قَوْمِ عَادٍ رِیحاً صَرْصَراً عَاتِیَهً تَنْزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَهٍ وَ أَمَرَ جَبْرَئِیلَ أَنْ یَصِیحَ صَیْحَهً فِی قَوْمِ صَالِحٍ علیه السلام حَتَّی صَارُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ لَمَّا انْقَلَعْتَ مِنْ مَکَانِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ جِئْتَ إِلَی حَضْرَتِی هَذِهِ وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی الْأَرْضِ بَیْنَ یَدَیْهِ - ».
امام عسکری علیه السلام می فرماید: پس از این سخنان، کوه لرزه ای پیدا کرد و همانند اسب آرامی، مقابل رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و پایه و اساس آن کنار دست مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار گرفت و صدا زد یا رسول رب العالمين من سامع و مطيع شما هستم و اگر می خواهی، بینی این دشمنان را به خاک بمالی، هر دستوری داری بگو تا من اطاعت بکنم!
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این یهود [معاند] از من خواسته اند که به تو فرمان بدهم که از جای خود کنده شوی و دو نصف گردی، و بالای تو پایین قرار بگیرد و پایین تو بالا قرار بگیرد.
پس کوه گفت: یا رسول الله رب العالمين آیا مرا به چنین کاری امر می کنی؟ فرمود: آری. پس کوه از جای خود کنده شد و دونصف گردید، و بالای آن پایین
ص: 292
قرار گرفت و پایین آن بالا قرار گرفت، و سپس آن کوه به قوم یهود گفت: این که شما می بینید، کمتر از معجزات موسی علیه السلام نیست که شما به گمان خود به آن اعتقاد دارید؟
پس یهودی ها به همدیگر نگاه کردند و گفتند: راهی برای انکار این معجزه نیست. ولكن برخی از آنان گفتند: این مرد مبخوت است (یعنی دارای بخت و بهره است) و هرچه بخواهد برای او فراهم می شود، و عجایبی از او دیده می شود، شما فريب او را نخورید. پس آن کوه در پاسخ آنان گفت: ای دشمنان خدا، شما با سخنان خود نبوت موسی علیه السلام را نیز ابطال کردید. سپس گفت: شما چگونه به موسی نگفتید: تبدیل عصا به اژدها، و باز شدن راه در دريا، و قرار گرفتن کوه بالای سر شما - شانس تو بوده و این از عجایبی است که برای تو فراهم شده است و ما نباید فریب آن را بخوریم ؟! تا این که آن کوه آنان را مبهوت و محکوم نمود و حجت خدا را بر آنان تمام کرد. (1)
أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ (بقره/ 75)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله با معجزات خود بر (رؤسای قوم) یهود پیروز شد و همه بهانه ها و عذرهای آنان را قطع نمود و آنان راهی برای اشکال و تشکیک در معجزات او نیافتند، مردم يهود گفتند: «ای محمد ما ایمان پیدا کردیم که تو رسول خدا و هادی مهدی هستی و برادرت على وصی تو و ولى خداست».
ص: 293
و(لكن رؤسای یهود) هنگامی که با دیگران از یهود می نشستند به آنان می گفتند: اظهار ایمان ما به او (یعنی محمد صلی الله علیه و آله) به خاطر نجات از قدرت آنان است، تا نکند ما را از بین ببرند و ما که اظهار ایمان می کنیم، مسلمانان طبق اعتقاد خود اسرار خویش را بر ما آشکار می کنند و چیزی را از ما کتمان و پوشیده نمی دارند. از این رو ما اسرار آنان را به دشمنانشان می گوییم و آنان با کمک مادر زمان مناسب بر آنان می شورند». از سویی بزرگان قوم یهود، معجزات و نشانه های حقی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله می دیدند، از بقیه یهودی ها پنهان می داشتند، از این رو خداوند رسول خود را از اعتقادات باطل و اخلاق زشت و کتمان معجزات رؤسای يهود آگاه ساخت و به رسول خود و یاران او فرمود:
«أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ...»یعنی ای محمد آیا تو و اصحاب و یارانت امید دارید که قوم يهود ایمان بیاورند و گمان می کنید که آنان با معجزاتی که دیدند و شما آنان را مبهوت و مغلوب نمودید و آیات خدا را بر آنان آشکار ساختید، اسلام را بپذیرند و شما را تصديق کنند و اعتقاد باطنی داشته باشند و حقانیت شما را بر مردم یهود آشکار سازند؟ هرگز چنین فکری نکنید، چراکه (پدران) اینها از (بنی اسرائیل) کلام خدا را در پایین کوه طور شنیدند و اوامر و نواهی او را دانستند و چون بین مردم آمدند آن ها را تحریف نمودند و تغییر دادند، در حالی که خود می دانستند دروغ می گویند!!
سپس فرمود: و لكن (خوبان ) بنی اسرائیل هنگامی که با موسی علیه السلام به کوه طور رسیدند و سخن خدارا با موسی شنیدند و به اوامر و نواهی او آگاه شدند، در بازگشت به (علمای) بنی اسرائیل خبر دادند و بر آنان (یعنی علمای بنی اسرائیل) سخت شد که این خبر را به همه بنی اسرائیل برسانند، جز برخی از آنان که ایمان پیدا کرده بودند و در ایمان خود ثابت و صادق بودند و اما پدران و اسلاف این قوم
ص: 294
يهود - که با رسول خدا صلی الله علیه و آله با نفاق و دورویی برخورد نمودند - به بنی اسرائیل گفتند: خداوند به ما این چنین گفت و ما را نسبت به آنچه به شما گفتیم امر و نهی نمود و سپس گفتند: خداوند فرمود: اگر امر و نهی ما بر شما سخت و گران آمد باکی نیست که اوامر ما را امتثال نکنید و از نواهی ما نیز پرهیز نمایید. و این در حالی بود که می دانستند بر خدای خود دروغ می بندند.
وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُمْ بِمَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (بقره/ 76)
خداوند باز نفاق و جهل آنان را آشکار ساخته و می فرماید:(1) «وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا...».
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: یهودی ها [پس از ایمان ظاهری] هنگامی که سلمان و مقداد و ابوذر و عمار را می دیدند به آنان می گفتند: ما نیز همانند شما به نبوت محمد صلی الله علیه و آله و امامت برادر او علی بن ابی طالب علیه السلام ايمان آورده ایم و على علیه السلام را برادر و وزیر و خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله بر امت و انجام دهنده
ص: 295
وعده ها و پرداخت کننده دیون و قیام کننده به سیاست ها، وسرپرستی از امت و دورکننده مردم از سخط و خشم خداوند می دانیم و امامان و خلفای بعد از او را نیز ستارگان روشن هدایت و ماه های نورانی و خورشید درخشنده می دانیم و دوستان آنان را دوستان خداوند و دشمنانشان را دشمنان خداوند می دانیم.
و برخی از یهود می گفتند: ما شهادت می دهیم که حضرت محمد صلی الله علیه و آله دارای معجزات و راهنمایی های روشن و آشکاری است، او همان پیامبری است که قریش برای کشتن او متحد شدند و چون به جستجوی او آمدند او را نیافتند و خداوند دست ها و پاهایشان را از کار انداخت و ناامید و مغلوب بازگشتند و اگر حضرت محمد اراده می نمود، به تنهایی می توانست همه آنان را به قتل برساند و او همان پیامبری است که قریش او را نزد بت هبل بردند تا حکم به صدق آنان و کذب آن حضرت بکند و لكن بت هبل مقابل او به رو افتاد و شهادت به نبوت او و امامت برادرش علی و امامان بعد از او داد و آنان را وارث وقائم به سیاست و امامت بعد از او دانست و او همان پیامبری است که قریش او را در شعب ابوطالب محبوس نمودند و بر درب شعب مأموری گماشتند که غذایی داخل
ص: 296
شعب نشود و احدی از آن خارج نگردد تا نکند برای آنان غذایی ببرد!! و لكن خداوند غذاهایی بهتر از «من و سلوی» و هرچه مایل به آن بودند از انواع غذاها و شیرینی جات و لباس های نیک را برای آنان فرستاد و...
امام عسکری علیه السلام می فرماید: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه هجرت نمود ابوجهل نامه ای به آن حضرت نوشت و رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز به او پاسخ داد، از این رو علمای یهود به دنبال سخنان گذشته به این نامه - که نشانه حقانیت آن حضرت بوده است . اشاره نموده اند و می گویند:
او همان پیامبری است که چون فرستاده ابوجهل نامه تهدید آمیز و توهین آمیز ابوجهل را به آن حضرت داد، در آن نوشته بود: «ای محمد جنون و اختلال فکر، مگه را برای تو تنگ نمود و به يثرب (یعنی مدینه) رفتی، این بیماری از تو جدا نخواهد شد، تا تو را به هلاکت برساند و تو با این بیماری مدینه را نیز فاسد خواهی نمود و اهل آن را به آتش خود خواهی سوزاند و چیزی نمی گذرد که قریش حمله سختی به تو می کنند، و شر تو را از مردم کوتاه می نمایند و تو باید با فریب خوردگان خود و کسانی که ایمان به تو ندارند و از ترس جان خود و عیالاتشان به کمک تو درمی آیند - چراکه هراس دارند که اگر تو مغلوب شوی، دشمنان تو به آنان نیز رحم نکنند - آماده جنگ بشوی و با چنین مردمی با لشکر قریش روبه رو شوی و من با این سخنان، خود را نزد تو معذور قرار دادم (تا بلکه از این حرکت دست برداری) »
ص: 297
این نامه را فرستاده ابوجهل در مدینه مقابل اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و عموم کفار از یهود بنی اسرائیل و... قرائت نمود تا اصحاب آن حضرت را به وحشت اندازد و کفار را بر او بشوراند. و رسول خدا صلی الله علیه و آله در پاسخ، به آورنده نامه فرمود: آیا نامه خود را کامل نمودی و پیچیدی؟ او گفت: آری. رسول خدا فرمود: اکنون پاسخ آن را گوش کن: همانا ابوجهل مرا به حوادث تلخ و ناتوانی، تهدید می کند، در حالی که خدای رب العالمین به من وعده یاری و پیروزی می دهد و البته خبر خداوند صادق تر و سزاوارتر به قبول است.سپس فرمود:
بعداز وعده خداوند به نصرت و یاری محمد و تفضل وجود و کرم او، هرگز
محمد آسیبی از بدخواهان و خشم کنندگان بر او نخواهد دید. به ابوجهل بگو: ای ابوجهل، تو با اغوا و القای شیطان این نامه را تنظیم نمودی و من با الهام خداوند رحمان به تو پاسخ می دهم: ای ابوجهل بدان که بیست و نه روز دیگر جنگ بین ما و تو برقرار خواهد شد، و خداوند تو را در این جنگ به دست ضعیف ترین اصحاب من خواهد کشت و جسد کشته توو عتبه و شیبه و وليد و... از قریش، در چاه بدر خواهند افتاد و من هفتاد نفر از شما را خواهم کشت و هفتاد نفر را اسیر خواهم نمود و سپس با گرفتن فديه و عوض سنگینی آنان را آزاد خواهم نمود.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به گروهی از مؤمنین و یهود و نصارا و دیگرانی که حاضر بودند فرمود: آیا می خواهید محل کشته شدن آنان را بدانید؟ گفتند: آری. فرمود: بیایید تا نزد چاه بدر برویم - چرا که آن بیابان محل جنگ و بلای بزرگ است - تا من قدم خود را در جای کشته شدن آنان بگذارم، و شما پس از اتمام جنگ بیابید که جز آنچه می گویم نخواهد شد. پس کسی جز علی بن ابی طالب اظهار آمادگی نکرد و علی علیه السلام در پاسخ رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: آری بسم الله من آماده ام. و بقیه گفتند: ما نیاز به مرکب و وسایل سفر داریم و ما را امکان رفتن به منطقه بدر
ص: 298
نیست، چرا که تا آن جا چند روز راه است. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به یهودیان فرمود: شما چه می گویید؟ آنان نیز گفتند: ما در خانه های خود می مانیم و نیازی به دیدن آن نداریم، چراکه این ادعای محالی است که تو می کنی. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
برای رفتن به آن جا زحمتی برای شما نیست، چرا که خداوند با برداشتن یک قدم، شما را به آن منطقه می رساند.
پس مسلمانان مؤمن گفتند: رسول خدا صلی الله علیه و آله راست می گوید و ما می خواهیم به این معجزه تشرف پیدا کنیم. ولكن كفار و منافقین گفتند: ما این دروغ را آزمایش می کنیم تا عذر محمد قطع شود و ادعای کذب او به روشنی واضح شود و رسوا گردد.
امام عسکری علیه السلام می فرماید: آنان با برداشتن یک قدم خود را نزد چاه بدریافتند و تعجب نمودند. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد چاه آمد و فرمود: چاه را علامت و مرکز قرار دهید و از چاه متر کنید تا فلان فاصله. و چون متر کردند فرمود: این جا محل کشته شدن ابوجهل است و فلان مرد انصاری ضربه ای به او می زند و سپس عبدالله بن مسعود که ضعیف ترین اصحاب من است او را می کشد. سپس فرمود:
از سمت دیگر چاه متر کنید و با فاصله های گوناگون محل کشته شدن دیگران را بیان نمود و فرمود: این جا محل کشته شدن عتبه و آن جا محل کشته شدن شیبه و آن جا محل کشته شدن ولید است و زود است که فلان وفلان ... وتا هفتاد نفر را شماره نمود و نام پدران و صفات آنان را بیان کرد و فرمود: این ها نیز اسیر خواهند شد.
سپس روی مبارک به جمعیت همراه نمود و فرمود: آیا از آنچه گفتم آگاه شديد؟ گفتند: آری. فرمود: آنچه گفتم پس از بیست و هشت روز (در روز بیست و نهم)
ص: 299
واقع خواهد شد و این وعده و قضای حتم الهی است، تا این که فرمود:
ای مسلمانان! وای یهودیان ! آنچه گفتم را مکتوب کنید. پس آنان گفتند: یا رسول الله شنیدیم و حفظ نمودیم و فراموش نخواهیم نمود. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کتابت و نوشتن افضل و به یاد ماندنی تر است. اصحاب گفتند: در اینجا دوات و کتفی نیست! فرمود: اکنون ملائکه حضور دارند، پس فرمود: ای ملائکه پروردگار من! بنویسید این قصه را و در آستین هر کدام این مردم قرار بدهید. پس به مردم فرمود: در آستین های خود بنگرید و نوشته ها را خارج کنید و بخوانید. پس مردم دیدند در آستین هر کسی مکتوبی آماده شده و چون خواندند، دانستند که تمام قصه بدون کم و کاست و به همان ترتیب نوشته شده است. و رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان فرمود: نوشته های خود را حفظ کنید، تا برای کافران شما حجت و برای مؤمنان شما شرف و افتخاری باشد. و این نوشته همراه آنان بود تا جنگ بدر به وقوع پیوست و آنان مشاهده نمودند که همان گونه که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده بود بدون هیچ کم و کاستی واقع شده است ... (1)
و چون برخی از یهود که همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند این قصه را برای مردم بازگو کردند، منافقان از یهود به آنان گفتند: آیا چیزی را به مردم خبر دادند که بر علیه شما باشد و مسلمانان شما را محکوم نمایند و حقانیت و صدق این پیامبر و امامت برادر او ثابت شود؟ و آنان فردای قیامت در پیشگاه خداوند بر شما حجتی داشته باشند و بگویند: شما حقانیت این پیامبر را دانستید و مشاهده کردید و به او ایمان نیاوردید و از او اطاعت نکردید؟!
حضرت عسکری علیه السلام می فرماید: یهودیان منافق، از جهالت و نادانی فکر کردند، اگر این خبر را منتشر نمی کردند، حجت الهی از راه های دیگری بر آنان تمام
ص: 300
نمیشد؟! از این رو خداوند در پایان این آیه می فرماید: «أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» یعنی آیا نمی فهمید که این قصه برای شما در پیشگاه خداوند حجت خواهد بود (خواه منتشر بکنید و یا منتشر نکنید).(1)
أَوَلَا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ (بقره / 77)
از این رو خداوند به آن گروه از یهود که می گفتند: نباید این قصه را منتشر می کردید می فرماید: آیا این ها نمی دانند که خداوند آشکار و پنهان آنان را می داند؟! و آنان در باطن دشمن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هستند و اگر اظهار ایمان می کنند برای نابود کردن او و یاران او می باشد؟! آنان می خواهند با اظهار ایمان خود اسرار مسلمانان را بدانند و نزد دشمنان او افشا نمایند در حالی که خداوند عالم به باطن آنان است و اسرار آنان را برای پیامبر خود آشکار می نماید.(2)
ص: 301
وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلَّا أَمَانِيَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ (بقره / 78)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: سپس خداوند فرمود: ای محمد برخی از این قوم يهود امی و بی سواد هستند و قدرت خواندن و نوشتن ندارند و همانند زمانی هستند که از مادر متولد شده اند. از این رو اطلاعی از کتاب آسمانی و تکذیب کننده آن ندارند، جز آن که برای آنان قرائت شود و گفته شود: این کتاب خدا و کلام خداست و اگر چیزی از کتاب خوانده شود تحریف آن را نمی شناسند «وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ» یعنی آنان به گفته علمای خود در تکذیب نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و امامت حضرت على علیه السلام- تکیه می کنند و از آنان تقلید و پیروی می نمایند، در حالی که تقلید از علمای یهود (که از فساد و بی تقوایی آنان اطلاع دارند) برای آنان حرام است.
امام عسکری علیه السلام سپس در ذیل این آیه می فرماید: شخصی به امام صادق علیه السلام گفت: در صورتی که عوام يهود اطلاعی از کتاب خداوند ندارند و تنها به گفته علمای خود تکیه می کنند و راهی جز آن ندارند، چگونه خداوند از آنان مذمت نموده است؟! و آیا فرقی بین عوام يهود و عوام ما مسلمانان هست؟ در حالی که عوام ما نیز به گفته علمای خود تکیه می کنند؟ و اگر عوام یهود در اشتباه باشند، عوام ما نیز باید در اشتباه باشند؟!
امام صادق علیه السلام فرمود: بین عوام ما و علمای ما و عوام یهود و علمای آنان از یک جهت فرقی نیست و از یک جهت فرقی هست اما عدم فرق به این است که خداوند از عوام ما و عوام یهود ( در صورتی که علمای خود را شایسته ندانند) مذمت نموده و اما فرقی که بین عوام ما و عوام يهود هست این است که عوام یهود علمای خود را به کذب و دروغ صریح و حرام خواری و رشوه خواری و تغییر احکام
ص: 302
و تعصب شديد و ظلم و انجام محرمات شناخته بودند و می دانستند که آنان فاسق هستند و نباید به گفته آنان در دین خدا اعتماد نمایند و با این وصف به علمای خود اعتماد کردند، و به همین علت خداوند از آنان مذمت نموده است. چراکه آنان نباید به گفته چنین علمایی درباره حقانیت پیامبر خدا تکیه می کردند، بلکه باید از نزدیک وضع این پیامبر را بررسی می کردند و معجزات او را می دیدند تا حقیقت برای آنان روشن شود.
سپس فرمود: عوام ما نیز اگر از علمای خود فسق و گناه و تعضب شديد و دنیاطلبی و حرام خواری ببینند و از آنان پیروی کنند همانند عوام یهود خواهند بود.
تا این که فرمود: «فَأَمّا مَن كانَ مِنَ الفُقَهاءِ صائِناً لِنَفسِهِ ، حافِظاً لِدينِهِ مُخالِفاً عَلى هَواهُ ، مُطيعاً لِأَمرِ مَولاهُ فِلِلعَوامِّ أن يُقَلِّدوهُ ، وذلِكَ لا يَكونُ إلّابَعضَ فُقَهاءِ الشّيعَةِ لا جَميعَهُم» .
یعنی، واما فقهایی که خویشتن دار (از خطا) و حافظ دین خود و مخالف هواهای نفسانی و مطیع امر مولای خویش باشند، عوام می توانند از آنان تقلید و پیروی نمایند و این خصلت ها تنها در برخی از فقهای شیعه وجود دارد نه در جميع آنان، چراکه اگر فقیهی اهل اعمال زشت و فحشا باشد، همانند فقهای عامه خواهد بود و مردم نباید درباره ما چیزی را از آنان بپذیرند، چراکه برای آنان احترام و کرامتی نیست، و اگر در آنچه از ما نقل می شود اختلاف و دگرگونی دیده شود علت آن این است که علمای فاسق سخنان ما را شنیده اند و از بی تقوایی و جهالتی که داشته اند آنها را تحریف نموده و مواضع آن را تغییر داده اند، و برخی از آنان از روی عمد بر ما دروغ بسته اند، تا به متاع دنیای خود برسند! در حالی که بهره ای که برده اند توشه دوزخ آنان شده است.
و برخی از آنان با ما دشمن بوده و چون راهی برای تضعیف ما نداشته
ص: 303
بعضی از علوم صحيح ما را یاد گرفته اند و به وسیله آن ها نزد شیعیان ما آبرو پیدا کرده اند، و لكن چندین برابر آن را به آنها افزوده اند، و نزد دشمنان ما به وسیله افزوده های خود از ما بدگویی می کنند! و گروهی از شیعیان ما - که اهل تسلیم هستند . فکر می کنند: اینها سخنان ماست، و با این گونه سخنان شیعیان ما را گمراه می نمایند، همانند این که خود گمراه شده اند و ما از آنان بیزار خواهیم بود، و ضرر این گونه علمای فاسد برای ضعفای شیعیان ما از لشگر یزید بن معاویه - برای کشتن امام حسین علیه السلام و اصحاب او - خطرناک تر خواهد بود، چراکه لشکر یزید تنها جان و مال شیعیان ما را گرفتند ولكن نتوانستند مقام و منزلت آنان را در پیشگاه خداوند بگیرند، اما علمای ناصبی و فاسق که دشمن ما هستند و خود را اهل ولایت ما نشان می دهند، در دل های ضعفای شیعیان ما شک و شبهه ایجاد می کند و آنان را گمراه و از راه حق منع می نمایند.
ولكن شکی نیست که خداوند از عوامی که قصدی جز صیانت از دین خود را ندارند و هدف آنان تعظيم ولى خداست، حمایت خواهد نمود و آنان را از دست چنین کافرهای تشکیک کننده ای، نجات خواهد داد و مؤمن صالحی را که اهل فکر صحیح باشد قرين او خواهد نمود تا او را به راه صحیح راهنمایی کند و خیر دنیا و آخرت برای او فراهم گردد، و خداوند آن عالم فاسد گمراه کننده را به لعنت دنیا و عذاب آخرت مبتلا خواهد نمود.
سپس امام عسکری علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بد ترین علمای امت من، کسانی هستند که مردم را از راه ما (اهل البيت ) گمراه می نمایند، و آنان دزدان و راهزن های راه ما هستند و دشمنان ما را با نام ما نامگذاری می کنند و القاب ما را به آنان می گویند و بر آنان درود می فرستند و در حالی که خود مستحق لعنت خدا هستند، ما را لعنت می کنند ولكن کرامات خداوند ما را احاطه نموده، و ما با
ص: 304
صلوات خداوند و صلوات ملائکه بر ما، از درود و صلوات آنان بی نیاز هستیم.
سپس فرمود: به امیرالمؤمنین علیه السلام گفته شد: بهترین خلق خدا بعد از ائمه هدی که چراغ های نورانی خداوند هستند - کیانند؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «علمای شایسته و صالح». گفته شد: بدترین خلق خدا بعد از ابلیس و فرعون و نمرود و کسانی که خود را با نام شما و القاب شما نامگذاری می کنند و اماکن شما را غصب نموده اند و در ممالک شما حکومت می کنند، کیانند؟ فرمود: «علمای فاسدی که باطلها را رواج می دهند و حقایق را کتمان می نمایند و خداوند درباره آنان فرموده است: «أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ *إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا ...»(1)
ص: 305
فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ (79) وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدًا فَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ (80) بَلَى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (81) وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (82)وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ (83)وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لَا تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَلَا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (84)ثُمَّ أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقًا مِنْكُمْ مِنْ دِيَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِنْ يَأْتُوكُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (85)أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ فَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ (86)
ص: 306
«ویل» در لغت به معنای هلاکت وعذاب است، مانند «ويح و ویس» و به معنای تقبیح نیز آمده است مانند («وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ»و بعضی گفته اند: به معنای «حزن وهوان و خزی» نیز می باشد، و «کسب» عملی است که از آن سودی حاصل شود و یا ضرری دفع شود، و «مس» نظير لمس است، جز آن که در «لمسن» احساس وجود دارد، و «اخلاف» از خلف به معنای نقض عهد است، و «أخذ» ضد اعطاء است، و «قربی» مصدر قربت مئی رحم فلان، و «قرابة و قربا» دو مصدر دیگر، آن است، و «یتامی» جمع يتيم است، ويتيم کسی را گویند که پدر خود را از دست داده باشد، و تا قبل از بلوغ به او یتیم گفته می شود، و يتیم در انسان پدرمرده است و در غیر انسان مادر مرده می باشد، و «مسکین» از سکون است، كأنه قد أسكنه الفقر، و «سفک» به معنای صب و ریختن است و فعل آن «سفک الدم سفكا» می باشد، و «دماء» جمع دم است ودم، می ودنی بوده، و «نفس» از نفاسة به معنای جلالت است و نفس انسان نفیس ترین چیز اوست، و «دار» منزلی است که در آن بنا و ساختمان شده باشد، و منزل محل ارتحال و رفتن است، و «شهادت» از مشاهده به معنای اخبار از چیزی است که رؤیت شده باشد، و «تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِمْ» یعنی تعاونون عليهم، و ظهير به معنای معین است، مانند والملايكه د «وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ » و «إثم» عمل قبیحی است که به سبب آن انسان ملامت می شود و نظیر آن «وزر» است و «عدوان» افراط در ظلم است و يقال عدا فلان في ظلمه، و «أساری» جمعی اسیر است و أسر به معنای اخذ به قهر و شدت است،
وأسره إذا شده، و «خزی» به معنای سختی و ذلت است و «تخفیف» نقيض تثقيل است.
ص: 307
وای برانان (يعني تحريف کنندگان تورات) که برای رسیدن به متاع ناچیزدنیا چیزی را با دست خود نوشتند و گفتند: این از طرف خداوند (نازل شده) است، پس وای برآنان نسبت به آنچه نوشتند و آنچه به دست آوردند (79) آنان گفتند: هرگز آتش دوزخ به ما نخواهد رسید جز چند روزی، به آنان بگو: آیا شما پیمانی از خدا گرفته اید؟! - که خداوند پیمان خود را برهم نخواهد زد؟ ویا چیزی که نمی دانید به خدا نسبت می دهید؟ ! (80) آری کسانی که گناه میکنند و (آثار) گناه آنان را احاطه می کند همواره در آتش (دوزخ خواهند ماند (81) و آنان که ایمان آورده و عمل نیک انجام می دهند در بهشت جاودان خواهند بود (82) و(به یاد آورید) زمانی را که ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم (و گفتیم:) جز خدای خود را پرستش نکنید و به پدر و مادر و خویشان ويتيمان و مستمندان نیکی کنید و با مردم نیکوسخن بگوييد و نماز را به پا داريد و زکات را ادا کنید، و جزعده کمی از شما (از این دستورات) روگردانیدید و (از پیمان خود با خداوند) سرپیچی کردید (83) و به یاد آورید زمانی را که ما از شما پیمان گرفتیم که خون همدیگر را نریزید و مردم را از خانه های خود اخراج نکنید و شما پذیرفتید و برآن گواه بوديد (84) سپس شما خون همدیگر را ريختيد و مردم را آواره کردید و با دشمنی و تجاوزتان ، برآنان سلطه پیدا کردید واگرآنان به صورت اسیربه شما بازگردند فديه آنان را به دشمن می دهید در حالی که اخراج آنان برشما حرام است، آیا به برخی از دستورات کتاب خدا ایمان دارید و به برخی کافرهستید؟ پس جزایاین کار شما جزذلت و خواری دنیا و سخت ترین عذاب قیامت نخواهد بود، و خداوند از اعمال شما غافل نمی باشد (85) آنان کسانی هستند که زندگی دنیا را با راز دست دادن آخرت خريدند. از این رو عذاب آنان تخفیف پیدا نمی کند، و (از هیچ راهی) یاری نخواهند شد (86)
ص: 308
فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ(بقره/ 79)
امام عسکری علیه السلام می فرماید:(1) این آیه در مذمت از (علمای) قوم یهود است که (برای گمراه کردن مردم و جلوگیری آنان از پذیرفتن پیامبر اسلام) از پیش خود صفاتی برای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نوشتند و به مردم عوام گفتند: «این ها صفات آن پیامبری است که در آخرالزمان مبعوث به رسالت می شود» آنان به مردم عوام گفتند: « پیامبر آخرالزمان دارای بدنی بزرگ و شکمی وسیع و موهایی سرخ است » در حالی آن حضرت چنین صفاتی را نداشته است. و نیز گفتند: آن پیامبر پانصد سال پس از این خواهد آمد و هدف آنان این بود که ریاست خود را بر مردم ادامه بدهند و از آنان بهره های مادی داشته باشند، و از اطاعت و خدمت به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام و مخصوصین او نجات یابند.
از این رو خداوند درباره آنان فرمود: «فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ» یعنی وای بر آنان، نسبت به این صفاتی که به دروغ برای این پیامبر بیان
ص: 309
کردند و مردم را از ایمان به او دور نمودند، آنان به خاطر این عمل در بدترین مکان دوزخ با سخت ترین عذاب گرفتار خواهند شد، چراکه مردم عوام را بر کفر و انکار نبوت حضرت محمد و وصی او علی بن ابی طالب علیها السلام باقی نگه داشتند.
وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدًا فَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ (بقره/ 80)
خیال های باطل قوم یهود امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: آن گروه از قوم یهود که اهل نفاق بودند و در ظاهر اظهار ایمان می نمودند و نفاق خود را پنهان می داشتند و به رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت او علیهم السلام پشت نموده بودند و گمان می کردند: گرفتاری ها و مشکلاتشان از ناحیه رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشد، در پاسخ خویشان خود از مسلمانان که به آنان می گفتند: این نفاق برای شما خطرناک است و شما مورد خشم خدا خواهید شد و خداوند شما را عذاب خواهد نمود . می گفتند: «مدت عذاب ما چند روزی بیش نیست و سپس ما در بهشت متنعم خواهیم بود، از این رو به خاطر آن عذاب موقت خود را گرفتار مشکلات دنیا نمی کنیم» و خداوند در پاسخ این خیال باطل می فرماید:
ص: 310
«أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدًا» یعنی آیا شما پیمانی از خدا گرفته اید که عذاب شما بر (نفاق و) کفر به آیین محمد صلی الله علیه و آله و جلوگیری از او و از وصی او علی و سایر خلفای او علیهم السلام چند روزی بیش نباشد؟! در حالی که عذاب شما دائم خواهد بود، پس جرئت بر این گناهان (یعنی کفر به خدا و رسول او و اوصیای بعد از او) پیدا نکنید، و چیزی را که نمی دانید به خدای خود نسبت ندهید و ادعای آن را نکنید.(1)
ص: 311
بَلَى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (بقره/ 81)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: گناهی که صاحبش را حاطه می کند، آن گناهی است که صاحب خود را از دین و ولایت خداوند خارج می کند و در سخط و خشم او قرار می دهد و آن شرک و کفر به خداوند و کفر به نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام است، و هر کدام اینها گناهی است که اگر به صاحبش و یا به اعمال او احاطه پیدا کند اعمال او را باطل و او را مخلد در دوزخ می نماید، همان گونه که خداوند می فرماید: « ولي أضحاب الایر هم فيها الدون).
رسول خدا صلی الله علیه و آله در تفسیر این آیه فرمود: ولایت علی علیه السلام عمل نیکی است که با بودن آن هیچ گناهی گرچه بزرگ باشد به صاحبش آسیب نمی رساند، جز گناهی که با مصائب دنیا و یا مقداری از عذاب آخرت پاک می شود و صاحب آن در نهایت، با شفاعت اولیای خدا (یعنی ائمه طاهرين علیهم السلام) نجات می یابد، چنان که ولایت و دوستی با دشمنان على علیه السلام نیز گناهی است که با بودن آن هیچ عمل نیکی برای صاحبش سودی ندارد، جز بهره های دنیایی مانند سلامتی بدن و وسعت مال، و لكن صاحب این گناه چون وارد قیامت میشود چیزی جز عذاب دائم برای او نخواهد بود.
سپس فرمود: کسی که ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام را انکار کند هرگز بهشت را نخواهد دید، جز آن وقتی که بهشت را به او نشان می دهند و به او می گویند: اگر ولایت على علیه السلام را پذیرفته بودی جایگاه و منزل تو این بود. و او در آن ساعت با دیدن بهشت پشیمانی و حسرت فراوانی پیدا می کند.
سپس فرمود: کسی که ولایت علی علیه السلام را پذیرفته باشد و از دشمنان او بیزار باشد، و تسلیم اولیای دین خود باشد، هرگز دوزخ و آتش را نخواهد دید، جز زمانی
ص: 312
که دوزخ را به او نشان می دهند و به او می گویند: اگر اعتقادات توجز این می بود، جایگاه تو این جا بود؛ آری برخی از مسرفین که گناه آنان به حد کفر نرسیده باشد داخل دوزخ می شوند و همانند این که انسان آلوده به حمام می رود و پاکیزه می شود، آنان نیز پاک می شوند و سپس با شفاعت اولیای خود نجات پیدا می کنند و داخل بهشت می شوند.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای جماعت شیعه از خدا بترسید (و از معصیت و گناه دوری کنید) چراکه گناه، شما را از بهشت دور می نماید، گرچه شما قطعة اهل بهشت هستید و بهشت از شما فوت نخواهد شد، پس بکوشید و به درجات بهشتی سبقت بگیرید. گفته شد: یا رسول الله آیا کسی از دوستان شما و دوستان على علیه السلام داخل دوزخ می شود؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی کهبه واسطه مخالفت با محمد وعلى علیهما السلام و انجام محرمات و ظلم به مؤمنین خود را آلوده کرده باشد، و برخلاف دستورات آنان عمل نموده باشد، روز قیامت با آلودگی وارد خواهد شد، و محمد و على علیهما السلام به او می گویند: تو آلوده هستی و شایستگی هم نشینی با خوبان و آغوش حورالعين و ملائکه مقرب خدا را نداری و تا از آلودگی گناه پاک نشوی داخل بهشت نخواهی شد؛ پس او را در طبقه بالای دوزخ می برند و او به اندازه گناهان خود عذاب می شود (و سپس با شفاعت اولیای خدا داخل بهشت می گردد) و برخی برای پاک شدن از گناه، گرفتار سختی های قیامت می شوند، و سپس خوبان از شیعه همانند پرنده ای که دانه خود را از زمین برمی دارد آنان را از بین اهل محشر برمی گیرند (و به بهشت می برند) و برخی که گناه کمتری انجام داده اند، در دنیا گرفتار سختی ها و ظلم سلاطین و مشکلات دیگری مانند بیماری ها و... می شوند تا هنگام دخول در قبر پاک و طاهر باشند.
و برخی مرگشان فرا می رسد و هنوز گناهی بر آنها مانده است و به واسطه
ص: 313
:سختی جان دادن پاک می شوند، و برخی اگر چیزی از گناه بر آنان مانده باشد، به واسطه برخی از بیماری ها که سبب تنفر مردم از آنان می شود و ذلتی پیدا می کنند، پاک خواهند شد و اگر گناهان آنان بیش از این ها باشد، با سختی های قیامت پاک خواهند شد و اگر بیش از این ها باشد (همان گونه که گفته شد) او را در طبقه بالای دوزخ می برند و چون پاک می شود با شفاعت اولیای خداوند داخل بهشت می گردد و این گروه از دوستان ما بیشترین عذاب را خواهند داشت چراکه گناهان بیشتری انجام داده اند و آنان شیعیان ما نامیده نمی شوند بلکه دوستان ما هستند که با دشمنان ما دشمن بوده اند، و شیعیان ما کسانی هستند که پیرو ما باشند و به ما اقتدا نموده باشند.(1)
امام کاظم علیه السلام می فرماید: جز اهل كفر و منکرین خدا و اهل ضلالت و اهل شرک کسی در دوزخ مخلد نخواهد بود.(2)
امام صادق علیه السلام می فرماید: هرکس امامت امیرالمؤمنین علیه السلام را انکار کند مخلد در دوزخ خواهد بود.(3)
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ(بقره/ 82)
امام حسن مجتبی علیه السلام به شخصی که می گفت: من از شیعیان على علیه السلام هستم. فرمود: ای بنده خدا، تو از شیعیان على علیه السلام نیست، بلکه از دوستان او هستی و
ص: 314
شیعیان على علیه السلام کسانی هستند که خداوند درباره آنها می فرماید: «وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ...».
وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ (بقره/83)
1. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: کسی که به واسطه عبادت خدا از دعا کردن باز بماند خداوند بهترین چیزی که به دعاکنندگان می دهد را به او خواهد داد.(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند به هیچ بندهای بالاتر از این انعام نکرده که در قلب او جز یاد خود را قرار نداده باشد.(2)
حضرت زهرا علیها السلام فرمود: کسی که عبادت خالص خود را به سوی خدا بفرستد، خداوند نیز بهترین مصلحت را برای او تقدیر می نماید.(3)
امام حسن علیه السلام می فرماید: کسی که تنها خدا را عبادت کند، خداوند همه چیز را به پرستش (یعنی اطاعت) او وا میدارد.(4)
ص: 315
امام حسین علیه السلام می فرماید: کسی که خدا را به حق عبادت کند، خداوند فوق نیاز و آرزوی او را به او خواهد داد.(1)
2. امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» فرمود: احسان به آنان این است که معاشرت و برخورد نیکویی با آنان داشته باشید، و آنان را مجبور نکنید که نیاز خود را به شما بگویند، گرچه بی نیاز باشند، چراکه خداوند می فرماید: «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» .(2)
در تفسیر حضرت عسکری علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: بهترین پدر و مادر و احق به سپاس و تشگر، محمد صلی الله علیه و آله و علی بن ابی طالب علیه السلام هستند.
امیرالمؤمنین می فرماید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: من و على دو پدر این امت هستیم، و حق ما بر مردم بزرگ تر از حق پدر و مادر نسبی آنان است، چراکه اگر از ما اطاعت کنند ما آنان را از آتش نجات و به بهشت و دار قرار رهسپار می نماییم و به سبب عبودیت و بندگی خداوند هم نشین خوبان خواهند شد.
3. و در تفسير «وَذِي الْقُرْبَى » امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: مقصود خویشان پدر و مادر انسان است و همان گونه که خداوند بنی اسرائیل را امر به احسان به خویشان نموده و از آنان پیمان گرفته است شما نیز موظفید که به آنان (یعنی پدر و مادر) احسان کنید و نیز خداوند از شما امت محمد صلی الله علیه و آله پیمان گرفته که حق خویشان محمد یعنی امامان بعد از او و نیکان از ذریه او را رعایت کنید.
ص: 316
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که رعایت خویشان پدر و مادر خود را بکند خداوند در بهشت هزارهزار درجه به او می دهد. سپس آن درجات را تفسیر نمود و فرمود: و کسی که رعایت خویشان محمد و علی علیه السلام را بکند، خداوند از آن درجات و ثواب ها به قدری بر او می افزاید که محمد و على طلبان بر پدر و مادر نسبی او فضیلت دارند.(1)
4. امام عسکری علیه السلام در تفسير «وَالْيَتَامَى» فرمود: مقصود از «يتامی» کسانی هستند که پدران خود را که زندگی آنان را تأمین می کرده اند از دست داده اند. سپس فرمود: سخت تر از این یتیمان، یتیمانی هستند که از امام خود محروم مانده اند و نمی توانند از او استفاده بکنند و نمی دانند حکم او در مسائل دینی چیست؟ و هر کدام از شیعیان ما که عالم به علوم ما باشد و این گونه یتیمان را که
ص: 317
نسبت به علوم ما آگاهی ندارند، راهنمایی و ارشاد کند و آنان را به علوم ما آشنا سازد در رفیق اعلای بهشت هم نشین با ما خواهد بود. سپس فرمود: این سخن را پدرم از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نمود.(1)
5. امام عسکری علیه السلام در تفسير مساکینی فرمود: مساکین کسانی هستند که به سبب ابتلا و فقر از حرکت و تلاش بازمانده اند؛ سپس فرمود: کسانی که از گوشه های مال خود به آنان کمک کنند، خداوند بهشت را برای آنان وسعت می دهد و به آمرزش و رضوان خدا می رسند.
سپس فرمود: برخی از دوستان رسول خدا صلی الله علیه و آله مساکینی هستند که کمک به آنان افضل از کمک به فقرا می باشد و آنان کسانی هستند که توان مبارزه با دشمن خود - که آنان را در دیانت سرزنش و تسفیه می کنند - را ندارند، و هر کس آنان را از نظر علمی و فقهی تقویت کند تا بر دشمنان خود - که در ظاهر ناصبی و دشمن ما هستند و در باطن ابلیس و پیروان او می باشند - پیروز شوند، خداوند آن مسکنت و بیچارگی را بر دشمنان آنان مسلط خواهد نمود تا نتوانند بندگان او را گمراه نمایند، و این قضای حتم الهی است و بر زبان رسول او صلی الله علیه و آله جاری شده است.(2)
ص: 318
6. امام صادق علیه السلام در تفسير «وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا»فرمود: خداوند می فرماید: با همه مردم خواه مؤمن و خواه مخالف نیکو سخن بگویید، اما مؤمنان را با صورت باز و شادمانی ملاقات کنید و مخالفان را با مدارا و ارفاق، تا بلکه به ایمان گرایش پیدا کنند و اگر امیدی به ایمان آنان نیست، شما از شر آنان نسبت به خود و برادران مؤمن خود جلوگیری کرده باشید.
سپس فرمود: مدارای با دشمنان خدا بهترین صدقه انسان است به خود و برادران دینی خود. تا این که فرمود: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله در منزل خود بود و عبدالله بن ابی بن سلول (منافق ) اجازه دخول خواست و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: او بد برادر عشیره است برای ما ولكن به او اجازه دخول بدهید. و چون داخل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله او را جای داد و با صورت باز و خوشرویی با او سخن گفت، و چون خارج شد، عایشه گفت : یا رسول الله شما آن گونه درباره او فرمودید و این گونه با او برخورد کردید؟! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای عایشه بدترین مردم کسی است که مردم از ترس آزار او به او اکرام کنند. (1)
ص: 319
امام باقر علیه السلام در تفسير آيه «وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا» می فرماید: بهترین سخنی که دوست می دارید به شما گفته شود، به مردم بگویید چراکه خداوند انسانی که فراوان لعنت و دشنام و توهین می نماید را دشمن می دارد و انسان حلیم و نرم خوو عفیف را دوست می دارد.(1)
7. «وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ» امام عسکری علیه السلام می فرماید: مقصود از صلاة نمازهای واجب شبانه روزی و صلوات بر محمد و آل او در احوال مختلف زندگی است.
8. «وَآتُوا الزَّكَاةَ» امام عسکری علیه السلام می فرماید: یعنی زکات مال و زکات آبرو و زکات نیروی بدن خود را بپردازید، یعنی از مال خود با برادران مؤمن خود مواسات و کمک داشته باشید، و از جاه و آبروی خود برخی از نیازهای دیگر آنان را برآورده کنید و با قدرت بدن خود نیز برخی از نیازهای برادران مؤمن خود را برآورده کنید، مشروط به آن که با انجام آنچه گفته شد، معتقد به ولایت محمد و آل پاک او، و برائت از دشمنان آنان باشید، تا خداوند اعمال شما را پاک کند و چند برابر به شما پاداش بدهد.(2)
ص: 320
«ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ» امام عسکری علیه السلام می فرماید: این آیه مذمت از یهود است که خداوند به آنان می فرماید: پیشینیان شما از وفای به پیمان خود با خداوند اعراض نمودند و از آنان غافل شدند جز کمی از آنان.(1)
«وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لَا تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَلَا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ *ثُمَّ أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقًا مِنْكُمْ مِنْ دِيَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِنْ يَأْتُوكُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ *أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ فَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ (بقره / 84-86)
حضرت عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: خداوند به بنی اسرائیل زمان
ص: 321
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: ای بنی اسرائیل، به یاد بیاورید زمانی را که ما از پیشینان شما به و هر کسی که این خبر به او می رسد - پیمان گرفتیم و گفتیم: خون همدیگر را نریزید و همدیگر را از خانه و شهر خود بیرون نکنید و شما اقرار نمودید و همانند پدرانتان پذیرفتید و بر آن شاهد بودید، سپس شما (مردم يهود) همدیگر را کشتید و عده ای را به ناحق و با زور از خانه و دیار خود خارج نمودید و با گناه و دشمنی و تعدی، برای انجام این کار، به همدیگر کمک کردید و اگر این اخراج شده ها را دشمنان به اسارت گرفته باشند، شما فدیه آنان را از مال خود می پردازید و از دشمن تحویل می گیرید، گرچه این عمل شما صحیح است ولكن اخراج آنان بر شما حرام بوده است، آیا به بعضی از کتاب [خدا] که فديه دادن باشد ایمان می آورید و به بعضی از آن که کشتن برادران و اخراج آنان باشد کافر هستید؟! پس خود بگویید کیفر کسانی که این گونه با برادران خود عمل می کنند چیست؟ آیا کیفر آنها جز ذلت و خواری در دنیا، و عذاب شديد و سخت قیامت است؟ البته خداوند از اعمال شما ۔ جماعت یهود - غافل نخواهد بود.
سپس خداوند قوم یهود را توصیف نموده و می فرماید: آنان کسانی هستند که آخرت خود را به ضلالت و زندگی دنیا فروختند و راضی شدند که بهشت از دست آنان برود و دنیا و بهره های آن را به دست بیاورند، از این رو در قیامت عذاب آنان تخفیف پیدا نمی کند و احدی آنان را یاری نخواهد کرد و از آنان دفاع نخواهد نمود.(1)
ص: 322
سپس فرمود: هنگامی که این آیه درباره یهود نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحاب خود فرمود: این گروه از یهود کسانی هستند که پیمان خود را با خدا
ص: 323
شکستند و پیامبران او را تکذیب کردند و اولیای او را کشتند. آیا مشابه آنان را از این امت به شما معرفی بکنم؟ اصحاب عرض کردند: آری. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: گروهی از امت من خود را معتقد به آیین من می دانند، ولكن بهترین و پاک ترین ذرية من را می کشند و دین و شریعت و سنت های من را تغییر می دهند. آنان فرزندانم حسن و حسین علیهما السلام را می کشند، همان گونه که پیشینیان این یهود، زکریا و يحيى را کشتند، و شما آگاه باشید که خداوند قاتلان فرزندان مرا لعنت نموده همان گونه که ملت های پیشین یهود را لعنت نموده است.
سپس فرمود: خداوند قبل از قیامت فرزندم مهدی که از فرزندان حسين علیهما السلام علي است را مبعوث خواهد نمود و او ذرية قاتلین فرزندانم را به آتش می کشد و با شمشیرهای دوستان خود آنان را به دوزخ می فرستد.(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای مردم، آگاه باشید که خداوند قاتلین امام حسین علیه السلام و دوستان و یاری کنندگان آنان و کسانی که از لعنت کردن به آنان بدون تقيه ساکت می مانند را لعنت نموده است.
و آگاه باشید که خداوند بر گریه کنندگان بر حسین و لعنت کنندگان به
ص: 324
دشمنان او و خشم کنندگان بر آنان درود می فرستد.
و آگاه باشید که هر کس راضی به کشته شدن امام حسین علیه السلام بوده باشد با قاتلين او شریک خواهد بود.
و آگاه باشید، که قاتلین امام حسین علیه السلام و یاران و پیروان واقتداکنندگان به آنان، از دین خدا بیزار خواهند بود.
و آگاه باشید که خداوند به ملائکه مقرب خود دستور می دهد تا اشک های گریه کنندگان بر حسین علیه السلام را بگیرند و به خزینه های بهشت ببرند و با آب حيوان بیامیزند، تا طراوت و عطر آن ها هزار برابر شود.
و آگاه باشید که ملائکه اشک های کسانی را که از کشته شدن حسین علیه السلام شاد شده اند و بر آن خندیده اند را نیز می گیرند و در هاویه دوزخ می ریزند و با حمیم و صديد و غشاق و غسلین آمیخته می کنند تا حرارت و عذاب آن هزار برابر شود و به وسیله آن، دشمنان آل محمد صلی الله علیه و آله عذاب شوند.
پس ثوبان - یکی از دوستان آن حضرت به عرضه داشت: پدر و مادرم فدای شما باد ای رسول خدا قیامت کی برپا می شود؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: برای قیامت چه آماده کرده ای که از آن سؤال می کنی؟ ثوبان عرض کرد: یا رسول الله عمل زیادی آماده نکرده ام، جز آن که من خدا و رسول او را دوست می دارم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: محبت تو نسبت به رسول خدا چقدر است؟ ثوبان گفت: سوگند به خدایی که شما را به نبوت مبعوث نمود، محبت شما در قلب من به قدری است که اگر با شمشیرها قطعه قطعه شوم و با اژه ها بریده شوم و با مقراض ها ریزریز شوم و با آتش سوخته شوم و زیر سنگ های آسیاب له شوم، برای من آسان تر از این است که در قلب خود غش و خیانتی و یا دشمنی با شما و یا یکی از اهل بیت و اصحاب شما را پیدا کنم و محبوب ترین خلق خدا بعد از شما نزد من کسی است
ص: 325
که نزد شما محبوب تر باشد و مبغوض ترین آنان نزد من کسی است که شما را دوست نداشته باشد و یا با شما و محبوبین شما دشمن باشد و اگر خداوند این را از من قبول کند من سعادتمند شده ام و اگر عملی جز این را از من بخواهد، من عملی ندارم که به آن تکیه کنم و تنها عمل من این است که من همه شما را دوست می دارم ولكن طاقت اعمال و عبادات شما را ندارم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من تو را بشارت میدهم به نجات، چراکه روز قیامت هرکسی با محبوب خود محشور می شود. سپس فرمود: ای ثوبان اگر گناهان تواز زمین تا عرش را پر کرده باشد با این محبت و دوستی که نسبت به ما داری برطرف خواهد شد. (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمی در تفسیر آیه «أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ فَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ» گوید: این آیه درباره ابوذرو آنچه عثمان بر سر او آورد نازل شده است و سبب نزول آن این بوده که عثمان چون دستور داد ابوذر را به ربذه تبعيد کنند، ابوذر در حالی که مریض و ناتوان بود و بر عصای خود تکیه کرده بود نزد عثمان آمد و دید مقابل عثمان يکصد هزار درهم - که از برخی از نواحی حجاز برای او فرستاده بودند. قرار دارد و عده ای از اطرافیان او نگاه می کنند تا عثمان آن مال را بین آنان تقسیم کند. پس ابوذر به عثمان گفت:
این مال چیست؟ عثمان گفت: این ها یکصد هزار درهم است که برای ما فرستاده اند و من می خواهم به همین اندازه بر آن بیفزایم و سپس به مصرفی که می خواهم برسانم. ابوذر گفت: ای عثمان یکصد هزار درهم بیشتر است یا چهار دینار؟ عثمان گفت: یکصد هزار درهم. ابوذر گفت: به یاد داری که من و تو شبی
ص: 326
خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیدیم و بر او سلام کردیم و او را محزون و پریشان دیدیم و او پاسخ سلام ما را نداد و چون صبح فردا نزد او رفتیم او را خندان و شادمان دیدیم و من عرض کردم: یا رسول الله پدر و مادرم فدای شما باد، ما دیشب خدمت شما آمدیم و شما را محزون و پریشان دیدیم و اکنون شما را شاد و خندان می بینیم ؟! رسول خدا فرمود: آری، از بیت المال چهار دینار نزد من مانده بود و هنوز بین مسلمانان تقسیم نکرده بودم و ترسیدم مرگ من فرا رسد و این چهار دینار نزد من مانده باشد و امروز آنها را تقسیم کردم و راحت شدم. پس عثمان رو کرد به کعب الأحبار (عالم درباری خود) و به او گفت:
ای ابا اسحاق چه می گویی درباره کسی که زکات واجب خود را پرداخته باشد، آیا چیز دیگری بر او واجب است؟ کعب الأحبار گفت: چیزی بر او واجب نیست گرچه خشتی از طلا و خشتی از نقره را انباشته کرده باشد. پس ابوذر عصای خود را بالا برد و بر سر کعب الأحبار زد و فرمود: ای فرزند زن یهودی مشرک، تو را چه می رسد که در احکام مسلمین نظر بدهی؟! همانا سخن خدا صادق تر از سخن توست که می فرماید: «الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فبشرم بِعَذابٍ أَلِيمٍ . . . إِلَى قَوْلِهِ : قذوقوا مَا کنتم تَكْنِزُونَ»(1) پس عثمان گفت:
ای اباذر تو پیر و خرفت شده ای و عقل خود را از دست داده ای و اگر از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله نبودی من تو را می کشتم. ابوذر گفت: ای عثمان تو دروغ گفتی؟ وای بر تو! همانا حبیب من رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: « آنان تو را نخواهند کشت و تو را از دین خارج نتوانند نمود»، اما عقل من هنوز باقی مانده به دلیل این که حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره توو قوم تو شنیدم و اکنون برای تو نقل می کنم. عثمان گفت: آن حديث چیست ؟
ص: 327
ابوذر گفت: آن حديث این است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هنگامی که آل أبي العاص به سی نفر برسند مال خدا را بین خود می گردانند و کتاب خدا را دگرگون می کنند و بندگان خدا را در وحشت و هراس قرار می دهند و به جنگ صالحین برمی خیزند و فاسقان را حزب خود قرار می دهند.» پس عثمان رو به اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله نمود و گفت: آیا شما چنین حدیثی را از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده اید؟ گفتند: ما چنین حدیثی از رسول خدا نشنیده ایم. ابوذر گفت: علی [علیه السلام ] را بگویید بیاید. و چون على علیه السلام آمد، عثمان گفت: يا أبا الحسن، ببین این پیرمرد کذاب چه می گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ای عثمان او را کذاب مخوان چراکه من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: «خورشید بر هیچ زمین سبز و خاکی سایه نیفکنده که در روی آن گوینده ای راستگوتر از ابوذر باشد.» پس اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله این سخن را تصدیق کردند و گفتند: على علیه السلام راست می گوید. ناگهان ابوذر گریان شد و گفت: وای بر شما، شما همگی چشم به این مال دوخته بودید و گمان کردید من بر رسول خدا صلی الله علیه و آله دروغ بستم...(1)
مؤلف گوید: عثمان ابوذر را غريبانه از مدينه تبعید نمودو امیرالمؤمنین علیه السلام با امام حسن و امام حسین علیهما السلام او را بدرقه نمود و فرمود: «یَا أَبَاذَرٍّ إنَّکَ غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوکَ عَلَی دُنْیَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَی دِینِکَ فَاتْرُکْ فِی أَیْدِیهِمْ مَا خَافُوکَ عَلَیْهِ وَ اهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَیْهِ فَمَا أَحْوَجَهُمْ إِلَی مَا مَنَعْتَهُمْ وَ مَا أَغْنَاکَ عَمَّا مَنَعُوکَ وَ سَتَعْلَمُ مَنِ الرَّابِحُ غَداً وَ الأکْثَرُ حُسَّداً وَ لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الارَضین کَانَتَا عَلَی عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَی اللَّهَ لَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجاً لَا یُؤْنِسَنَّکَ إِلَّا الْحَقُّ وَ لَا یُوحِشَنَّکَ إِلَّا الْبَاطِلُ، فَلَوْ قَبِلْتَ دُنْیَاهُمْ لَأَحَبُّوکَ وَ لَوْ قَرَضْتَ
ص: 328
مِنْهَا لَأَمِنُوکَ .»(1)
و در کافی نقل شده که امام حسن و امام حسین علیهما السلام و عقیل و عمار نیز ابوذر را دلداری دادند و ابوذر گفت: پدر و مادرم فدای این صورت ها باد و من هنگامی که شما را می بینم به یاد سفارشات رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به شما می افتم...(2)
ص: 329
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَقَفَّيْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقًا تَقْتُلُونَ (87)وَقَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلًا مَا يُؤْمِنُونَ (88)وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ (89)بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْيًا أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُهِينٌ (90)وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (91)وَلَقَدْ جَاءَكُمْ مُوسَى بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ (92)
«قفينا» یعنی أردفنا و أتبعنا بعضهم خلف بعض، و اصل آن از قفا می باشد، چنان که گفته می شود: قفوت فلانا إذا صرت خلف قفاه، و «رسل» جمع رسول است، مانند صبر و شکر که جمع صبور و شکور است، و «أدناه» يعنى قويناه، و «قدس» به معنای طهر است و «تقدیس» به معنای تطهیر است، و توصیف
ص: 330
خداوند به «قدوس» به معنای طاهر و منزه از ولد و عمل خلاف عدل بودن است، و «بیت المقدس و بیت المقدس» یا مصدر و یا اسم مکان است، و «تقدیس» به معنای تطهیر است، چنان که خداوند درباره کعبه می فرماید: «طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ» و تطهیر کعبه به معنای دور کردن بت ها از آن است، و «هوی» به معنای شهوت است، از هوئ يهوى هوى، و «غلف» به ضم لام یعنی اوعية الخير والعلوم، و با سكون لام «غلف» یعنی غطاء، و «لعن» به معنای ابعاد و دورباش است، و «بس و نعم» دو فعل ماضی بر وزن فعل برای مدح و ذم هستند، و «اشتروا» از شراء به معنای بیع است و به معنای خریدن نیز می باشد، و «شریت» به معنای بعت و « اشتريت» به معنای ابتعت می باشد، و اصل «بغی» به معنای فساد است، و به معنای طلب نیز می آید، مانند «يبتغون العزة» و «بغاة العلم» و زانیه را بغی گویند چون طالب بغی و فساد است، و «اهانت» به معنای إذلال است، و «ماوراءه» یعنی مابعده و ماسواه، و «اسمعوا» یعنی اقبلوا، و «سمع الله لمن حمده» یعنی قبل الله حمد من حمده، و «أشرب قلبه حب كذا» یعنی سقی، و «أشربوا في قلوبهم العجل» یعنی شربوا في قلوبهم حب العجل.
ما به موسی کتاب (تورات) دادیم و پس از او پیا پی پیامبرانی را فرستادیم و به عیسی بن مريم (نیز) معجزات روشنی دادیم و او را با روح القدس تأييد نمودیم، آیا اگرهر پیامبرى (قانونی) برخلاف خواسته های نفسانی شما آورد، شما در برابر اوتکبرکرديد؟ گروهی را تکذیب کردید و گروهی را به قتل رسانیدید؟! (87) و (گروهی از شما به پیامبران خدا) گفتند: قلب های ما (نسبت به گفته شما) در غلاف است (وما سخن شما را نمی فهمیم) آری همین گونه است و خداوند آنان را به سبب كفرشان لعنت نموده ، از این رو کمی از آنان ایمان می آورند (88) و هنگامی که کتابی از ناحيه خداوند آمد و
ص: 331
هماهنگ با نشانه هایی بود که آنان با خود داشتند و از پیش نويد آن را می دادند و امید پیروزی برکفار را داشتند، چون آن کتاب (وآن پیامبر موعود) آمد با آن که او را شناخته بودند، به او کافر شدند! پس لعنت خدا بر کافرانباد (89) چه بد بود کار آنان که خود را فروختند و به جای آن، كفربه آنچه خدا نازل نموده بود را گرفتند و از روی دشمنی و حسادت گفتند: برای چه خداوند برای هرکه از بندگان خود بخواهد فضل خویش را فرومی فرستد؟! و با این سخن به خشمی دیگراز خشم خداوند گرفتار شدند، و کافران را عذاب خوارکننده ای خواهد بود (90) هنگامی که به آنان گفته شود: به آنچه خداوند نازل نموده ایمان بیاورید، می گویند: ما تنها به آنچه برخودمان نازل شده ایمان می آوریم، و به غيرآن كفرمی ورزند در حالی که آن حق است و با نشانه هایی که در اختیار دارند مطابق است، به آنان بگو: اگر راست می گویید (و به آنچه برشما نازل شده ایمان دارید) برای چه قبل از این، پیامبران خدا را میکشتيد؟! (91) همانا موسی با معجزات روشنی نزد شما آمد و شما پس از رفتن او به میقات، گوساله را خدای خود برگزیدید، و(در حق خود) ظلم کردید!! (92).
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَقَفَّيْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقًا تَقْتُلُونَ (بقره/87)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: این آیه خطاب به یهودیانی است که حضرت محمد صلی الله علیه و آله معجزاتی را (که قبلا گذشت) کنار کوه های مدینه به آنان نشان داد و آنان را توبیخ نمود. سپس می فرماید: مقصود از کتاب در این آیه تورات است که مشتمل بر احکام دین و ذکر فضائل محمد و علی و آل آنان، و امامت علی بن ابی طالب علیه السلام و امامان بعد از او و شرافت کسانی که تسلیم او هستند، و مذمت از
ص: 332
مخالفین او می باشد و خداوند می فرماید: ما بعد از موسی علیه السلام پیامبرانی را پیاپی فرستادیم و به عیسی بن مریم علیه السلام معجزات و نشانه های روشنی دادیم، مانند زنده نمودن مرده ها، شفادادن کورها و ابرص ها، خبردادن از آنچه مردم در خانه های خود ذخیره نموده اند، و تأیید نمودن او به وسیله روح القدس، یعنی جبرائیل علیه السلام که او را از روزنه خانه اش به آسمان برد و شبیهی به جای او قرار داد و کسانی (از يهود) که قصد قتل او را داشتند آن شخص را به گمان این که عیسی علیه السلام است، به قتل رساندند.(1)
مرحوم قمی در تفسیر خود از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود: عیسی علیه السلام در آن شبی که خداوند او را به آسمان برد، اصحاب (خاص) خود را که دوازده نفر بودند جمع نمود، و به آنان فرمود: خداوند به من وحی نموده که در این ساعات مرا به آسمان ببرد و از (خباثت) يهوديان پاکم نماید، اکنون کدام یک از شما خود را به شكل من قرار می دهد تا کشته شود و به دار آویخته گردد و (در بهشت) در درجه من باشد؟ پس جوانی گفت: یا روح الله من چنین خواهم کرد. عیسی علیه السلام فرمود:
ص: 333
پس تو همان هم نشین من خواهی بود.(1)
«أَفَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُكُمُ»... امام عسکری علیه السلام می فرماید: مقصود از این آیه این است که خداوند از بنی اسرائیل عهد و پیمان غلیظ گرفت که از پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله پیروی کنند و مطیع اولیای او باشند و آنان از این پیمان کراهت داشتند و نسبت به ایمان به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و اطاعت از او تکبر می ورزیدند، از این رو خداوند به آنان می فرماید: شما هر پیامبری را که دوست نمی داشتید، از ایمان به او تکبر کردید، برخی را مانند موسی و عیسی علیهما السلام تکذیب نمودید و برخی را مانند زکریا و یحیی کشتید و در این زمان نیز قصد کشتن محمد و على علیهما السلام را کردید و خداوند شما را ناامید نمود و کید و مکر شما را به خودتان بازگرداند.
امام عسکری علیه السلام سپس فرمود: (در این امت نیز) در شب عقبه (که رسول خدا صلی الله علیه و آله از جنگ تبوک باز می گشت) کافران و فاجران این امت قصد کشتن رسول خدا صلی الله علیه و آله را داشتند و منافقین مدینه نیز قصد کشتن علی بن ابی طالب علیه السلام را داشتند، و خداوند از آنان جلوگیری نمود، و انگیزه آنان از کشتن على علیه السلام حسدی بود که از رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به على علیه السلام داشتند، چراکه رسول خدا صلی الله علیه و آله مقام او را بالا برده بود و منزلت او را بزرگ دانسته بود...(2)
ص: 334
امام عسکری علیه السلام می فرماید:(1) خداوند برای هیچ پیامبری از پیامبران گذشته نشانه و معجزه ای قرار نداد جز آن که برای حضرت محمد و على علیه السلام مثل آن و یا بزرگ تر از آن را قرار داد. گفته شد: ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله چه معجزاتی خداوند برای حضرت محمد و على علیهما السلام قرار داد که همانند معجزات حضرت عیسی علیه السلام بود؟ در حالی که عیسی علیه السلام دارای معجزاتی مانند احیای اموات، شفا دادن نابیناها، شفا دادن بیماری های پیسی، و خبر دادن به آنچه مردم خورده بودند و یا در خانه های خود ذخیره نموده اند بود!
امام عسکری علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی با برادر خود على علیه السلام در مکه حرکت می نمود و عموی او ابولهب از پشت سر به او سنگ می زد و قدم های او را
ص: 335
خونین نموده بود و به مرم می گفت: «این ساحر و كذاب است؛ او را بکشید و از او دوری نمایید» و اوباش قریش را بر او می شوراند و آنان نیز به او و على علیهما السلام سنگ می زدند و هر سنگی به او اصابت می نمود به على علیه السلام نیز اصابت می کرد. و بعضی به على ما می گفتند: مگر تو مدافع سخت او و شجاع بی نظیر -در سن جوانی - در جنگ ها نبودی؟ برای چه از حضرت محمد صلی الله علیه و آله دفاع نمی کردی؟ امیرالمؤمنین علیه السلام در پاسخ آنان فرمود: من بدون اجازه او کاری نمی کنم ولكن اگر او به من دستوری بدهد شما چیز عجیبی راخواهید دید.
امام عسکری علیه السلام می فرماید: اوباش قریش سنگ به آن حضرت زدند تا از مکه خارج شد و سنگ ها همراه او می رفتند و اوباش مگه می گفتند: الآن این سنگ ها محمد و على [ علیه السلام] را نابود می کنند، و ما از آنها آسوده می شویم؛ از این رو مردم قریش فرار می کردند که آن سنگ ها به آنان اصابت نکنند، پس همه آنان دیدند که آن سنگ ها مقابل حضرت محمد و على علیهما السلام آمدند و هر کدام می گفتند:
«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طالِبِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ رَبِّ اَلْعَالَمِينَ وَ خَيْرَ اَلْخَلْقِ أَجْمَعِينَالسَلاَمُ عَلَيْكَ يَا سَيِّدَ اَلْوَصِيِّينَ وَ يَا خَلِيفَهُ رَسُولِ
ص: 336
رَبِّ اَلْعَالَمِينَ.» و چون مردم قریش این سخنان را از آن سنگ ها شنیدند سکوت کردند و از شدت غیظ سخنی نگفتند. پس ده نفر از سران قریش گفتند: «این سخنان را سنگ ها نمی گویند بلکه محمد مردانی را در گودال هایی نزدیک آنها پنهان نموده و آنان این گونه با محمد و علی سخن می گویند، و او می خواهد ما را فریب بدهد».
پس سنگ هایی از ده قسمت از کوه ها جدا شدند و به صورت دایره بالای سر آن ده نفر قرار گرفتند و همان سخنان را تکرار نمودند و همواره بر سر هرکدام از آن ده نفر فرود آمدند تا سرهای آنان را کوبیدند و خون و دماغ سرشان از بینی هایشان جاری شد و سرهایشان شکافته و دگرگون شد و هلاک شدند، و خویشان آنان آمدند و صدای گریه و ناله آنان بلند شد و گفتند: سخت تر از این مصیبت این است که اکنون محمد و علی و پیروانشان از این حادثه شاد شدند و این برای آنان نشانه حقانیت و معجزه بود.
قریش عه خوفا على أنفسهم من تلك الأخجار، فرأوا تلك الأخجار قد أقبلت على محلي و علي علاٹا، گل حجر منها الجي: «السلام عليك يا محمد بن عبير الله بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف. السلام عليك يا علي بن أبي طالب بن عبير المطلب بن هاشم بن عبير ممتاف. السلام عليك يا شول رب العالمين. وخير الخلق أجمعين. السلام عليك يا سيد الوصيين و يا خليقة ترشول رب العالمين» و
بيعها جماعات قريش وكموا فقال عشرة من مرد تهم و مماتهم : ما هي الأحجار كليهما، ولهم رجال في حفرة بكرة الأخبار، قد خبأهم محمد تحت الأرض فهي تكليهما إنما و تير ممتا. فأقبل عند ذلك أجار عشرة من تلك الممځور وتلقت و ارتفعت فوق العشرة المتكلمينبهذا الكلام، فما الث تقع بهاماتهم و ترتفع و ترها حتى ما بقي من العشرة أحد إلا ال ماه و ماؤه من منتريه، و تخلل رأشة وهامه واوځه جاء أهلوهم و عشاؤهم يبون ويون، يقولون:
ص: 337
پس خداوند جنازه های آنان را به سخن آورد و آن جنازه ها گفتند: «محمد صلی الله علیه و آله و راست می گوید و شما دروغ می گویید.» سپس جنازه ها به لرزه درآمدند و خود را بر سر مردم قریش کوبیدند و صدا زدند: ما از شما اطاعت نمی کنیم و بار گناه دشمنان خدا را تحمل نمی کنیم. پس ابوجهل گفت: این نیز همانند سنگ ها و صخره ها، سحری از سحرهای محمد صلی الله علیه و آله است و اگر کشته شدن این ها به وسیله سنگ ها معجزه و نشانه حقانیت اوست به او بگویید از خدای خود بخواهد تا آنان زنده شوند.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: تو شنیدی سخن این جاهلان را و دیدی که آن ده نفر (به سبب آن سنگ ها) کشته شدند. اکنون جراحات تو به سبب سنگ هایی که به تو زدند چقدر است؟ فرمود: چهار جراحت است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من نیز شش جراحت پیدا کرده ام، پس هر کدام از ما از خدای خود می خواهیم که به عدد جراحاتمان این کشته ها را زنده نماید. پس با دعای رسول خدا صلی الله علیه و آله شش نفر آنان زنده شدند و با دعای امیرالمؤمنین علیه السلام چهار نفر دیگر زنده شدند و این ده نفر که زنده شدند صدا زدند: ای مسلمانان بدانید که محمد و علی در این عالم مقام والایی دارند و ما محمد صلی الله علیه و آله را در این عالم بر
ص: 338
تختی نزد بیت المعمور و عرش دیدیم، و على علیه السلام را نیز بر تختی نزد بیت المعمور و کرسی دیدیم و ملائکه آسمان ها و حجاب و عرش را دیدیم که بر آنان احاطه نموده و به آنان تعظیم می کنند و بر آنان صلوات می فرستند و دستور آنان را اجرا می کنند و برای حوائج خود خدا را به حق آنان سوگند می دهند. پس هفت نفر از قریش ایمان آوردند و دیگران بر شقاوت خود باقیماندند.
وَقَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلًا مَا يُؤْمِنُونَ (بقره / 88)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: یهودیانی که معجزات پیشین را از رسول خدا صلی الله علیه و آله دیدند گفتند: «ای محمد قلب های ما ظرف خیر و علوم فراوانی است و با این وصف ما هیچ فضلی برای تو در هیچ کدام از کتاب های آسمانی و بر زبان هیچ پیامبری ندیدیدم.» و خداوند در رد سخن آنان می فرماید: قلوب آنان ظرف علوم نیست، بلکه آنان مورد لعنت خداوند هستند و از هر خیری دور می باشند. از
ص: 339
این رو ایمانشان ناچیز است و به برخی از آیات خدا ایمان می آورند و به برخی کافر می شوند و چون حضرت محمد صلی الله علیه و آله را تکذیب نمودند، تکذیب آنان به آیات و پیامبران الهی بیش از تصدیقشان می باشد.
سپس فرمود: اگر قرائت آیه، «غلف» باشد معنای آیه این است که «قلب های ما در غطا و پرده ای قرار گرفته و ما سخن توار نمی فهمیم» مانند آيه «وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَفِي آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِنْ بَيْنِنَا وَبَيْنِكَ حِجَابٌ»(1) و هر دو قرائت حق است.
امام عسکری علیه السلام می فرماید: سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان فرمود: ای جماعت يهود، شما با رسول و فرستاده خدای رب العالمين عناد می کنید و به حقانیت او اعتراف نمی کنید، چراکه از گناهان خود آگاه نیستند و فکر می کنید خداوند به سبب این عنادی که دارید شما را عذاب نخواهد نمود، در حالی که هرگز خداوند عذاب خود را از اهل عناد برنمی دارد .(2)
ص: 340
وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ (بقره/89)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: خداوند از یهودیان مذمت نموده و می فرماید: هنگامی که کتابی مانند قرآن از طرف خداوند برای آنان نازل شد و آن کتاب هماهنگ با تورات بود، و در تورات آمده بود که محمد امی (امین) از فرزندان اسماعیل است و او مؤید به بهترین خلق خدا بعد از خود: علی بن ابی طالب ولی خدا می باشد، و یهودیان از پیش، ظهور حضرت محمد صلی الله علیه و آله را به عنوان یک پیامبر مرسل انتظار می کشیدند و از خداوند می خواستند که آنان را با ایمان به آن پیامبر بر دشمنانشان پیروز نماید و به دشمنان خود از کار می گفتند: هنگامی که آن پیامبر موعود بیاید، ما به او ایمان می آوریم و بر شما پیروز خواهیم شد، و چون آن پیامبری که وصف او را در تورات دیده بودند، آمد و ( آنان او را همانند فرزندان خود می شناختند)، به او کافر شدند و به خاطر حسد و دشمنی با او، نبوت او را انکارنمودند، از این رو خداوند بر آنان لعنت نمود و فرمود: «فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ» (1)
ص: 341
مرحوم کلینی در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام نقل نموده که آن حضرت در پاسخ شخصی که از این آیه سؤال نمود فرمود:(1)قومی (از یهود) بین حضرت عیسی علیه السلام و بین حضرت محمد (در مدینه) می زیستند و بت پرستان و مشرکین را تهدید می کردند و می گفتند: «پیامبری خواهد آمد و او بت های شما را خواهد شکست و شما را از بین خواهد برد» و چون رسول خدا و به نبوت مبعوث شد به او کافر شدند!!
مرحوم قمی نیز در تفسیر خود می فرماید: یهودیان (مدينه قبل از آمدن رسول خدا به عرب ها می گفتند: « نزدیک است پیامبری از مکه به رسالت مبعوث شود و به مدينه هجرت نماید و او آخرین پیامبر خدا و افضل از همه پیامبران است (و از نشانه های او این است که) در چشمان او حمره و قرمزی وجود دارد و بین دو شانه او مهر نبوت زده شده و کساء و عبایی به دوش می گیرد و به چند دانه خرما و پاره نانی قانع است و بر حماربی جهازی سوار می شود و خندان و قتال است و شمشیر خود را بر شانه اش می گذارد و باکی ندارد که با چه کسی روبه رو شود و سيطره او بین خف وحافر می رسد و ما به او ایمان می آوریم و شما را همانند قوم عاد خواهیم کشت».
جاء هؤلاء اليهود ما عرفوا من تغني محمد ولی و قته كفوا به وجحدوا بنوته خدا كه وبغيا عليه. قال الله وجل: (فلعنة الله على الكافرين . (تفسیر امام عسکری علیه السلام، ص383؛ بحارالأنوار، ج 181/9
؛ تفسیر برهان، ج126/1
)
ص: 342
و چون خداوند پیامبر خود حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) را با این صفات مبعوث به رسالت نمود قوم یهود نسبت به او حسد ورزیدند و به او کافر شدند، در حالی که قبلا آمدن او را وعده می دادند و مشرکین را تهدید می کردند!! (از این رو خداوند آنان را کافر معرفی نمود و به آنان لعنت کرد و فرمود: «فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ»).
بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْيًا أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُهِينٌ (بقره/ 90)
امام عسکری علیه السلام می فرماید:(1) خداوند در این آیه از (علمای) یهود مذمت نموده و آنان را نسبت به کفر به حضرت محمد صلی الله علیه و آله ملامت کرده چراکه آنان سعادت خود را به دنیا و هدایای مردم يهود فروختند و عذاب دائم الهی را خریدند، در حالی که خداوند به آنان امر نموده بود که با او معامله کنند، و با اطاعت از خداوند، نعمت های دائم آخرت را خریداری کنند، ولکن آنان با عداوت و
ص: 343
دشمنی با رسول خدا صلی الله علیه و آله و صرف اموال خود در تضعیف آیین او و دور کردن عوام مردم از ایمان به آن حضرت، عذاب آخرت را برای خویش فراهم نمودند، به امید آن که عزت و ریاست آنان بر جهال باقی بماند و از محرمات الهی و فضولات دنیا لذت ببرند. از این رو خداوند درباره آنان می فرماید: « ما اشتروا به أنفسهم» یعنی به بد چیزی خود را فروختند.
سپس فرمود: کافر شدن [علمای] یهود به خاطر دشمنی و حسد آنان نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است، چراکه آنان دیدند خداوند رسول خود را به سبب قرآن فضیلت داده و نشانه های نبوت و معجزات او را آشکار نموده است. از این رو(علمای) یهود دو مرتبه مورد خشم خداوند قرار گرفتند: خشم اول خداوند بر آنان زمانی بود که عیسی علیه السلام را تکذیب نمودند و خداوند آنان را مسخ نمود و به صورت بوزینه و خوک درآمدند و خوار و ذلیل شدند و خداوند به زبان عیسی علیه السلام آنان را لعنت نمود و خشم دوم خداوند بر آنان زمانی بود که حضرت محمد صلی الله علیه و آله را تکذیب نمودند و خداوند شمشیرهای حضرت محمد صلی الله علیه و آله و آل او واصحاب و امت او را بر آنان مسلط نمود و آنان را ذلیل کرد، تا این که برخی با میل خود مسلمان شدند و برخی با ذلت، جزیه و مالیات دادند (و به کفر خود باقی ماندند و در قیامت به عذاب خوارکننده ای گرفتار خواهند شد).
ص: 344
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ(بقره/91)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: هنگامی که به مردم يهود یادشده گفته می شود: به آنچه خداوند (توسط پیامبرش) فرستاده و قرآنی که مشتمل بر حلال و حرام و فرائض و احکام الهی است ایمان بیاورید، آنان می گویند: ما تنها به تورات ایمان می آوریم. و به غیر تورات کفر می ورزیم؛ در حالی که قرآن حق است و آن ناسخ کتب قبل از خود می باشد. از این رو خداوند به پیامبر خود می فرماید: به آنان بگو: اگر شما تورات را قبول دارید، برای چه پیشینیان شما پیامبران خدا را می کشتند؟ پس شما به تورات نیز ایمان ندارید چراکه تورات کشتن پیامبران را حرام دانسته است.(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند (در این آیه) خبر داده که هر کس به قرآن ایمان
ص: 345
نیاورد به تورات نیز ایمان نیاورده است؛ چراکه از بنی اسرائیل پیمان گرفته که به تورات و قرآن ایمان بیاورند و اگر کسی منکر یکی از این دو باشد، منکر دیگری نیز خواهد بود و خدا ایمان به یکی از آن ها را بدون ایمان به دیگر نمی پذیرد.
و نیز خداوند همان گونه که ایمان به نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله را واجب نموده، ایمان به ولایت علی بن ابی طالب را نیز واجب نموده است. پس کسی که بگويد: من به نبوت محمد صلی الله علیه و آله ایمان دارم و به ولایت علی [ علیه السلام] کافر هستم، به نبوت محمد نیز ایمان نیاورده است.
سپس فرمود: هنگامی که خداوند همه خلایق را در قیامت جمع می کند،
منادی او در تعریف اهل ایمان و اهل کفر می گوید: «الله أكبر، الله أكبر» و منادی دیگری گوید: «با او در تکبیر همراهی کنید! پس کسانی که دهری و کمونیست بوده اند، گنگ می شوند و نمی توانند پاسخ بدهند و خداپرستان پاسخ می دهند. پس دهریه و کمونیست ها از بقیه مردم جدا می شوند. سپس منادی خداوند صدا می زند: «أشهد أن لا إله الا الله» و همه خلایق پاسخ می دهند جز مشرکین از مجوس و نصارا و بت پرستان که گنگ می شوند و نمی توانند پاسخ بدهند و جدا می شوند. سپس منادی خداوند صدا می زند: «أشهد أن محمدا رسول الله» پس همه مسلمانان آن را تکرار می کنند، جز یهود و نصارا و سایر مشرکین که گنگ می شوند و پاسخ نمی دهند. سپس منادی از انتها عرصات قیامت صدا می زند: کسانی که شهادت به نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله دادند را به بهشت ببرید! ناگهان ندایی از ناحیه پروردگار می رسد (و خطاب می شود): چنین نیست و باید آنان را بازداشت کنید تا مورد سؤال واقع شوند. ملائکه می گویند:
خدایا برای چه آنان را بازداشت کنیم؟ خطاب می رسد: آنان را بازداشت کنید تا از ولایت علی بن ابی طالب و آل محمد علیهم السلام نیز سؤال شوند، چراکه آنان باید پس
ص: 346
از شهادت به نبوت محمد، شهادت به ولایت علی و فرزندان او نیز بدهند وگرنه شهادت به یگانگی من و نبوت محمد صلی الله علیه و آله برای آنان سودی نخواهد داشت. پس برخی از مسلمانان به دروغ می گویند: «ما نسبت به ولایت علی بن ابی طالب شهادت می دادیم و آل محمد علیهم السلام را دوست میداشتیم» و گمان می کنند که با این دروغ نجات پیدا می کنند، پس به آنان گفته می شود: اکنون ما از على علیه السلام درباره این ادعای (دروغین) شما سؤال می کنیم.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود: تو به آنان خواهی گفت: بهشت، دوستان مرا می شناسد، و دوزخ نیز دشمنان مرا می شناسد، و هرکدام ازشما که راستگو باشد، بادها و نسیم های بهشتی او را به بهشت می برند و در بالاترین مقام بهشتی که هرگز رنج و زحمتی در آن نیست با فضل پروردگار او را جای می دهند. و هرکدام که دروغگو باشند، سموم و حمیم دوزخ او را برمی گیرند و به آتش جهنم داخل می کنند.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: از این رو تویاعلی قسمت کننده بهشت و دوزخ خواهی بود و به آتش می گویی: این از من، و این از تو.(1)
وَلَقَدْ جَاءَكُمْ مُوسَى بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ (بقره/92)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: خداوند به يهود بنی اسرائیل می فرماید: موسی علیه السلام با بينات ومعجزات نزد شما آمد و او محمد صلی الله علیه و آله را بر همه خلایق فضیلت و شرافت داد و به آمدن او و وصى او على علیه السلام و خلفای بعد از او علیهم السلام خبر داد و شما بعد از
ص: 347
رفتن موسی علیه السلام به کوه طور، با خلیفه او هارون مخالفت نمودید و گوساله را خدای خود برگزیدید و با این عمل به خود ظلم کردید و کافر شديد.(1)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله در اطراف مدینه با امیرالمؤمنین علیه السلام راه می رفت و چون به باغستان زیبایی رسیدند، امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: یا رسول الله چه باغستان زیبایی است! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: در بهشت برای تو بهتر از آن خواهد بود، تا این که به هفت باغستان برخورد نمودند و امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمود: چقدر باغستان زیبایی است! و رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود: در بهشت برای تو بهتر از آن خواهد بود.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله گریه شدیدی نمود و امیرالمؤمنین علیه السلام نیز به خاطر گریه رسول خدا صلی الله علیه و آله گریه کرد و به رسول خدا عرض کرد: یا رسول الله، برای چه گریه می کنید؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای برادر من، ای ابوالحسن، کینه هایی در سینه های این مردم نسبت به تو هست که بعد از من ظاهر خواهند نمود!!
امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه داشت: یا رسول الله آیا با این کینه ها دین من سالم خواهد ماند؟ فرمود: آری دین تو سالم خواهد ماند. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اگر دین من سالم بماند، مرا باکی نیست. رسول خدا فرمود: به همین علت خداوند تو
ص: 348
را همتای من و داعی به رضوان الله و غفران الله و معیار جدایی فرزندان شایسته از غیرشایسته و حامل لوا و پرچم محمد صلی الله علیه و آله در قیامت قرار داد و تو را در زیر لوای من قائد و جلودار پیامبران و مرسلین و کسانی که به بهشت برده می شوند قرار داد.
سپس فرمود: یا علی، اصحاب موسی با نبودن موسی علیه السلام گوساله پرست شدند و با خليفه موسی مخالفت نمودند و به سخن او گوش نکردند و زود است که امت من نیز بعد از من با تو مخالفت کنند و گوساله هایی را بپرستند، در حالی که تو خلیفه من بر آنان خواهی بود و آنان همانند قوم موسی علیه السلام که گوساله پرست شدند، گوساله پرست خواهند شد.
تا این که فرمود: آگاه باش که هر کس (امامت) تو را بپذیرد و از تو اطاعت کند، در رفيع اعلای بهشت با ما خواهد بود و هر کس بعد از من گوساله پرست شود و با تو مخالفت نماید و توبه نکند، با گوساله پرستان زمان موسی علیه السلام محشور خواهد شد و مخلد در جهنم خواهد بود.(1)
ص: 349
مرحوم علامه مجلسی گوید: حديث فوق متواتر و قطعی است و خاصه و عامه آن را با سندهای متعددی نقل کرده اند. تا این که گوید: احمد بن حنبل آن را در کتاب فضائل الصحابة، ج 651/2 ، ح1109 و حاکم نیشابوری در مستدرک، ج 139/3 و خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ج 398/12 و خوارزمی در مناقب، ص 37 و ابن جوری در تذکرة الخواص، ص 45 و دیگران از مؤلفين اهل سنت آن را نقل نموده اند.
راوی حدیث فوق ابویعقوب يوسف بن محمد گوید: به امام عسکری علیه السلام گفتم:
آیا برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام معجزات و نشانه هایی همانند معجزات موسی علیه السلام بوده است؟ امام عسکری علیه السلام؟ فرمود: على علیه السلام نفس رسول خدا صلی الله علیه و آله است و معجزات رسول خدا صلی الله علیه و آله معجزات على علیه السلام است و معجزات على علیه السلام نیز معجزات رسول خداست و خداوند هیچ معجزه ای به موسی علیه السلام و پیامبران دیگر نداد جز آن که به حضرت محمد صلی الله علیه و آله مثل آن و بزرگ تر از آن را داد...(1)
ص: 350
وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (93)قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (94)وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (95)وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ (96)قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ (97)مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ وَمِيكَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكَافِرِينَ (98)
«اسمعوا» یعنی اقبلوا، و «سمع الله لمن حمده» یعنی قبل الله حمد من حمده و «سمع الله» دعا و انشاء است و خبر نیست، و «أشربوا» از شرب است و شب و أشرب غيره، إذا حمله على الشرب، و «أشرب الزرع وأشرب قلبه حب كذا» یعنی شقى قلبه بحبه، و «شربوا في قلوبهم العجل» یعنی حب العجل، و «خالصة» مصدر است مانند عافية، واصل خلوص صفای باطن است از هر شائبه ای، و
ص: 351
خالصة منصوب به حالت است، و «وجه و صادقه و ألفاه» نظائراند، و وجدت الشيء إذ أصبته، و بعضی گفته اند: «وجدت» به معنای علمت است، و «حرص» شدت طلب را گویند، و جمع حريص حراص است، و «مودت»محبت شديدة است، و «تعمیر» به معنای طول عمر است و عمر از عمارة است و آن ضد خراب است، وعمر مدت زندگی را گویند، و «زحزحة» به معنای منع کردن و تنحيه است، و «بصیر» به معنای مصر و بیناست، چنان که سمیع به معنای مسمع و بدیع به معنای مبدع است، و «عذاب أليم» به معنای عذاب مؤلم است، و در نزد متکلمین «بصیر» به معنای مدرک ممبرات و به معنای انسانی است که آفتی ندارد و مبصرات را درک می کند، و سمیع نیز چنین است. و «جبرئیل و میکائیل لغت سریانی است، و «جبر» به معنای عبد است و «إيل» به معنای الله است، و
بشری و بشارت» خبر خوش را گویند، و «بشرة الوجه » اثر بشارت است.
به یاد بیاورید زمانی را که از شما (بنی اسرائيل ) پیمان گرفتیم وکوه طوررا بالای سرتان بردیم (و گفتیم): با تمام قدرت بگیرید دستورات ما را و عمل کنید و شما گفتید: شنیدیم و مخالفت نمودیم، (و به این علت بود که) دل های آنان به سبب كفرشان به محبت گوساله آمیخته شده بود، به آنان بگو: ايمان شما، بدفرمانی به شما داده ، اگر ایمان دارید (93) بگو: شما که می گویید: آخرت مخصوص شماست، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می گویید (94) و(لكن) با اعمالی که انجام داده اید، هرگز آرزوی مرگ نمی کنید و خدا به (اعمال) ستمگران آگاه است (95) وتوخواهی دید که آنان از مشركان حريص تربردنیا هستند و هرکدام آنان دوست دارد که هزار سال زنده بماند، گرچه عمرهزارساله، آنان را از عذاب نجات نخواهد داد و خدا به اعمال آنان آگاه است (96) به آنان بگو: هرکس دشمن جبرئيل باشد (دشمن خداست)چراکه او با اذن خداوند وحی خدا را بر قلب تو وارد می نماید و آنچه او می آورد با کتاب های آسمانی
ص: 352
هماهنگ است و برای مؤمنان هدایت و بشارت خواهد بود (97) هرکس دشمن خدا و ملائکه و پیامبران وجبرئیل و میکائیل باشد، کافر خواهد بود و خداوند دشمن کافران است (98)
وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (بقره/93)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: خداوند متعال بنی اسرائیل زمان حضرت محمد صلی الله علیه و آله را خطاب نموده و احوال پدران آنان که در زمان حضرت موسی علیه السلام می زیسته اند را یاد کرده و می فرماید: خداوند ازآنان درباره محمد و على و آل پاک آنان علیهم السلام که برای خلافت بر مردم برگزیده شده اند - عهد و میثاق گرفت تا مقام آنان و مقام اصحاب و شیعیان و سایر امت محمد صلی الله علیه و آله را بپذیرند، از این رو فرمود: «وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ» یعنی به یاد بیاورید که ما از پدران شما پیمان گرفتیم و چون از پذیرفتن مقام محمد و آل او علیه السلام (در باطن ) خودداری کردند، و به مقام آنان اعتراف ننمودند، ما کوه طور را بالای سر آنان قرار دادیم و گفتیم: با قدرت تمام و نیرویی که ما به شما داده ایم این پیمان را بپذیرید و اطاعت کنید؛ (ولكن بنی اسرائیل از لجاجتی که داشتند) گفتند: «ما با گوش خود شنیدیم و با قلب خود مخالفت و عصیان نمودیم». گرچه در ظاهر همه آنان با ذلت و خواری اظهار اطاعت کردند.
و این به خاطر آن بود که پرستش گوساله در قلوب آنان رسوخ نموده بود !!
ص: 353
سپس فرمود: هنگامی که موسی علیه السلام از کوه طور بازگشت و دید که بنی اسرائیل گوساله پرست شده اند، به آنان فرمود: چه کسانی گوساله پرستیده اند، تا من حكم خدا را درباره آنان اجرا نمایم؟ پس آنان از ترس عقوبت الهی هر کدام گفتند: ما گوساله نپرستیده ایم، دیگران پرستیده اند. از این رو موسی علیه السلام به سامری فرمود: به خدایی که می پرستیدی بنگر و ببین که ما آن را آتش می زنیم و خاکستر آن را به دریا می ریزیم و چون موسی علیه السلام با گوساله سامری چنین کرد، به آنان فرمود: از آب دریا بنوشید! پس کسانی که گوساله پرستیده بودند با نوشیدن آب دريا، لب ها و بینی هایشان سیاه شد و کسانی که گوساله نپرستیده بودند، گرچه سیاه چهره بودند، لب ها وبینی هایشان سفید گردید، و موسی علیه السلام به این وسیله حکم خدا را درباره آنان اجرا نمود.
سپس خداوند به حضرت محمد صلی الله علیه و آله می فرماید: به بنی اسرائیل زمان خود بگو: (با توجه به آنچه پیشینیان شما انجام دادند) چقدر شما در اعتقاد و ایمان خود سخیف و نکوهیده هستید که به نبوت محمد صلی الله علیه و آله، و امامت على علا و منزلت آنان و شیعیان آنان کفر می ورزید و خود را مؤمن به موسی ملا و کتاب تورات می دانید!؟ ...(1)
قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ *وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (بقره/ 94 - 95)
امام عسکری علیه السلام از امام حسن مجتبی نقل می نماید که در تفسیر این آیه فرمود: خداوند چون يهود را (به خاطر لجاجت و نپذیرفتن مقام محمد و آل محمد علیهم السلام] .
ص: 354
توبيخ و سرزنش نمود و با معجزات روشنی نبوت و مقام حضرت محمد صلی الله علیه و آله السيد پیامبران و بهترین خلق خدا و امامت على علیه السلام سید و آقای اوصیا و بهترین خلق خدا بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و امامت ائمه پاک و معصوم بعد از آنان را اثبات نمود و عذری برای یهود باقی نگذارد، و آنان نتوانستند هیچ گونه دلیل و شبهه ای بر پیامبر خدا وارد کنند، باز به انکار و مخالفت خود ادامه دادند و گفتند: ما نمیدانیم تو چه می گویی؟! ولكن ما می گوییم: بهشت دربست مخصوص به ما می باشد و تو و على و اهل بیت شما و امت تو در آن راهی ندارید و خداوند ما را مبتلا و گرفتار به شما نموده و تنها ما بندگان مخلص و نیکوی خداوند هستیم و خداوند تنها دعای ما را مستجاب می نماید.
و چون این گونه سخن گفتند خداوند به پیامبر خود صلی الله علیه و آله فرمود: ای محمد به آنان بگو: «اگر آخرت و بهشت و نعمت های آن مخصوص به شماست و مردم دیگر مانند محمد و علی و امامان بعد از آنها و اصحاب محمد و مؤمنان دیگر این امت، راهی به آنها ندارند و شما گرفتار و مبتلای به محمد وذريه او شده اید و خداوند تنها دعای شما را می پذیرد؟ از خداوند برای مخالفین خود درخواست مرگ بکنید، چرا که محمد و على و پیروان آنان می گویند: ما اولیای خدا هستیم، نه دیگران، و دعای ما مستجاب می شود نه دعای دیگران. و شما که خود را اهل حق می دانید اگر راست می گویید، از خداوند برای مخالفین خود درخواست مرگ نمایید و بگویید: خدایا هرکدام از ما و مخالفين ما دروغ می گوید را هلاک کن، تا صادقین و راستگویان آسوده شوند و حجت شما نیز روشن گردد!؟ »
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان فرمود: «هرکدام از شما چنین دعایی بکند، در همان ساعت هلاک خواهد شد. از سویی یهودیان می دانستند که دروغ می گویند، و محمد صلی الله علیه و آله و على علیه السلام و کسانی که آنان را تصدیق نموده اند، راستگو
ص: 355
هستند. از این رو چنین دعایی را نکردند و هرگز آرزوی مرگ نداشتند، چراکه با کفر به خداوند و به نبوت محمد رسول او صلی الله علیه و آله-و به امامت وصى او على و جانشینان او ائمه برگزیده خداوند، هرگز آرزوی مرگ نمی کردند و خداوند به ظالمان دانا و آگاه است.(1)
وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ (بقره / 96)
امام حسن علیه السلام فرمود: سپس خداوند به رسول خود صلی الله علیه و آله می فرماید: تو این یهودیان را حریص بر زندگی دنیا خواهی یافت بلکه آنان از مشرکان یعنی مجوس نیز حریص تر بر دنیا هستند، چراکه آنان در کفر خود فرو رفته، و می دانند که بهره ای در آخرت (جز عذاب ) نخواهند داشت و داخل بهشت نمی شوند.
سپس خداوند قوم یهود را توصیف نموده و می فرماید: هرکدام آنان آرزو دارد که هزار سال در دنیا زنده باشد؛ گرچه زندگی هزارساله، او را از عذاب نجات نخواهد داد و خداوند به اعمال آنان بینا و آگاه است و بر حسب اعمالشان آنان را کیفر می دهد و ظلمی به آنان نخواهد نمود.
امام حسن علیه السلام سپس می فرماید: و چو قوم یهود از آرزوی عمر هزارساله ترسیدند،و خداوند عذرهای آنان را قطع نمود، گروهی از آنان به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: حال اگر شما و وصی و برادرت على علیه السلام و مؤمنان مخلص دیگر شما، ، مورد عنایت خداوند هستید و دعای شما مستجاب می شود، به على علیه السلام بگویید: برای فرزند رئيس ما که فرزند زیبایی است و اکنون بیماری پیسی و جذام پیدا کرده است، و
ص: 356
چون بیماری او مسری است کسی نمی تواند نزدیک او برود و باید نان را بر سر نیزه ای بگذارند و به او بدهند دعا کند تا خداوند او را شفا بخشد؟
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: او را بیاورید، و رسول خدا صلی الله علیه و آله نگاهی به وضع فظيع و زشت و کریه او نمود و فرمود: یا ابا الحسن برای او دعای عافیت بخوان، همانا خداوند دعای تو را مستجاب خواهد کرد. پس امیرالمؤمنین علیه السلام در حق او دعا نمود، و آن جوان يكباره به حال سلامت و صحت و زیبایی پیشین خود بازگشت و رسول خدا صلی الله علیه و آله او فرمود: او را بیاورید، و رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: ای جوان، ایمان بیاور به کسی که تو را از این بلا نجات داد. پس آن جوان ایمان آورد و ایمان او نیکو بود، و(لكن) پدر آن جوان به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: ای محمد تو به من ظلم کردی و فرزندم را گرفتی، ای کاش او همواره گرفتار پیسی و جذام می بود و مسلمان نمی شد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند بر خلاف خواسته تو او را از این آفت نجات داد و بهشت را برای او واجب گردانید. پس پدر آن جوان گفت: شفای فرزندم به خاطر تو وعلى نبود، بلکه وقت عافیت او رسیده بود و عافیت یافت. سپس گفت: اگر على [علیه السلام ] در دعای خیر، مستجاب الدعوة است، باید در دعای شر و نفرین نیز چنین باشد، پس به او بگو: از خدا بخواهد تا من گرفتار پیسی و جذام شوم، و من می دانم که با دعای او چنین نخواهم شد و این سخن را به این علت می گویم که این مردم ضعیف که فریب شما را خورده اند، بدانند که شفای فرزند من به خاطر دعای علی [ علیه السلام] نبوده است.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای یهودی از خدا بترس و سلامت و عافیت خود را قدر بدان و خود را گرفتار بلایی که طاقت آن را نداری مکن و شاکر نعمت خدا باش و بدان که هر کس کفران نعمت کند، نعمت از او سلب خواهد شد، و هر
ص: 357
کس شاکر باشد، نعمت را بر خود افزوده است. پس مرد یهودی گفت: شکرنعمت خدا این است که ما دشمن خدا و کسی که تهمت به خدا می زند را تکذیب کنیم و من می خواهم به فرزندم بفهمانم که شفای او به واسطه شما نبوده است.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله تبسم نمود و فرمود: ای یهودی، گیرم که عافیت و سلامت فرزند تو به واسطه دعای على علیه السلام نباشد، آیا اگر على علیه السلام دعا کند و تو گرفتار آن بلا بشوی، آیا باز می گویی: این بلا اتفاقی بوده و ارتباطی به دعای او ندارد؟ مرد یهودی گفت: چنین نخواهم گفت، چراکه این احتجاجی است که من در راه دین خدا با دشمن خدا می کنم و علی نیز با دعای خود بر من احتجاج می کند و خداوند حکیم تر از آن است که بندگان خود را گرفتار تصديق دروغگوها بکند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند هرگز مردم را گرفتار تلبیس در دین و تصدیق کاذب نخواهد نمود. پس مرد یهودی متحیر شد و راهی برای پاسخ دادن نداشت و گفت: اگر تو راست می گویی، به على علیه السلام بگو تا به من نفرین کند و من گرفتار آن بلای فرزندم بشوم. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: یا ابا الحسن این کافر دست از طغیان و سرکشی خود برنمی دارد، تو دعا کن تا آنچه او می خواهد را خداوند بر سر او بیاورد. پس امیرالمؤمنین علیه السلام به او نفرین نمود و او گرفتار بلای فرزند خود شد و صدای ناله واستغاثه او بلند گردید و گفت: ای محمد من دانستم که تو راست می گویی، پس از من بگذر و مرا نجات ده. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اگر خدا بداند که تو راست می گویی، تو را نجات خواهد داد و لكن او می داند که تو دست از انکار و کفر خود برنمیداری و بر کفر خود می افزایی و اگر می دانست که پس از نجات یافتن از این بلا ایمان خواهی آورد، تو را نجات می داد، چرا که او جواد و کریم است.
امام حسن علیه السلام می فرماید: آن مرد یهودی چهل سال گرفتار آن بلا بود و سبب
ص: 358
عبرت مردم گردیده بود و فرزند او هشتاد سال در عافیت و سلامت به سر برد و سبب عبرت مردم و ترغیب در ایمان و پرهیز از کفر و عصیان مردم شد.(1)
قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ(بقره/97)
امام حسن علیه السلام می فرماید:(2) خداوند متعال قوم یهود را به خاطر دشمنی با جبرائیل مذمت و نکوهش نموده، چرا که جبرئیل حکم خدا را برخلاف خواسته يهود - اجرا می نموده، و نیز خداوند قوم یهود و دشمنان اهل البیت علیهم السلام را به خاطر دشمنی با جبرائیل و میکائیل و ملائکه ای که علی بن ابی طالب علیه السلام را برای نابودی کار کمک می کرده اند، مذمت و نکوهش نموده است. و دشمنی کفار و یهود نسبت به علی بن ابی طالب علیه السلام به این خاطر بوده که او با کمک جبرئیل و میکائیل و ملائکه دیگر،با شمشیر خود آنان را ذلیل نموده است.
از این رو خداوند به حضرت محمد صلی الله علیه و آله می فرماید: به آنان یعنی کفار و یهود و
ص: 359
دشمنان اهل البيت علیه السلام بگو: هرکس دشمن جبرائیل باشد . به خاطر حمایت و کمک او به محمد صلی الله علیه و آله و على علیه السلام - (گناهکار خواهد بود چراکه) جبرائیل به اذن خداوند این قرآن را نازل نموده است، همان گونه که خداوند می فرماید:«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ *عَلَى قَلْبِكَ»(شعراء / 193 - 194) و در این جا نیز می فرماید: «فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ » على قلبك بإذن الله و از سویی قرآن موافق و هماهنگ با تورات و انجیل و زبور و صحف ابراهیم علیه السلام و کتاب های شیث وغير او از پیامبران گذشته است و آنان را تصدیق و تأیید می نماید.
در تفسیر صافی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که آن حضرت درباره على علیه السلام فرمود:(1) جبرئیل در سمت راست اوست، و میکائیل در سمت چپ اوست، و اسرافیل پشت سر اوست، و ملک الموت پیش روی اوست، و خداوند از فوق عرش - با رضوان خود - به او توجه می کند و یاور اوست. پس یکی از نصاب و دشمنان او (از منافقین) گفت: من از خدا و جبرئیل و میکائیل وملائکه ای که این گونه باور اویند، بیزار هستم. و خداوند در پاسخ او فرمود:« مَنْ کَانَ عَدُوّاً لله
ص: 360
وَمَلائِكَتُهُ ...» یعنی هر کس از روی تعصب دشمن خدا و جبرئیل و... باشد، خداوند نیز همانند دشمن با او معامله خواهد نمود.
ص: 361
وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَمَا يَكْفُرُ بِهَا إِلَّا الْفَاسِقُونَ (99)أَوَكُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْدًا نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (100)وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (101)وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ (102)وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَيْرٌ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ (103)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ (104)
«آیه» به معنای علامتی است که در آن عبرت باشد، و یا علامتی که در آن حجت و نشانه حقانیت باشد، و «بینه» دلالت روشنی است که دروغ را از راست جدا می کند، و مأخوذ از «إبانه» است که چیزی را که به چیز دیگری اشتباه شده
ص: 362
روشن نماید، و «نبذ فريق» به معنای پرت کردن چیزی است با دست، ومنبوذ چیزی است که دور انداخته شده است، و «اِتبعه» یعنی اقتدى به، و «تَتْلُوا اَلشَّيَاطِينُ» يعني ما تتبع الشياطين، چراکه تالی به معنای تابع است، و به معنای قرائت نیز آمده مانند «تلوت کتاب الله» و در آیه «هُنَالِكَ تَبْلُوا كُلَّ نَفْسُ مَا أَسْلَفَتْ» یعنی تتبع، و «سحرو کهانت و حیله» نظائراند، و سحر خلاف واقع نشان دادن است، و آن عمل خفی و پنهانی است که سبب تخيل مسحور می شود و چیزی را خلاف واقع آن می بیند، و «مثوبت و ثواب و آجر» به یک معناست، و نقیض مثوبت عقوبت است، و اصل در ثواب، چیزی است که به انسان بازمی گردد و مکافات عمل اوست، و مراعات به معنای تفقد نمودن از کسی و یا چیزی است، و «مراعات و محافظت و مراقبت» به یک معناست، و نقیض مراعات اغفال و تغافل است و «رعى الله فلانا» یعنی حفظه وعرف حقه، و «نظرت الرجل» یعنی انتظرته وارتقبته.
(ای رسول من) به يقين ما نشانه ها و معجزات روشنی برای تو فرستادیم، وجز فاسقان کسی به آنها کفرنمی ورزد (99) آیا چنین نیست که [یهود] هربار پیمانی با ما بستند، گروهی از آنان، آن را شکستند ؟! آری بیشتر آنان ایمان نخواهند آورد (100) و هنگامی که رسولی از طرف خدا - با نشانه هایی که یهود با خود داشتند - نزد آنان آمد، گروهی (از علمای یهود) که کتاب آسمانی به آنان داده شده بود، کتاب خدا را پشت سر انداختند، گویی چیزی از آن نمی دانند!! (101) و از آنچه شیاطین در زمان سليمان بر مردم می خواندند پیروی کردند، در حالی که سليمان (با سحرشياطين) كافرنشد، و شیاطین کافر شدند و سحررا به مردم آموختند، و یهود نیز از آنچه برآن دو فرشته بابل (به نام) هاروت و ماروت نازل شد (و آنان راه ابطال سحررا به مردم می آموختند) پیروی364
ص: 363
کردند در حالی که آن دو فرشته به احدی سحررا تعلیم نمی کردند جز آن که به او میگفتند: «ما وسيله آزمایشیم پس تو(از انجام سحر پرهیزکن و) کافرمشو» ولكن يهود سحر را از آنان تعلیم می گرفتند و به وسيله آن بین زن و همسرش جدایی می انداختند، اگرچه آنان بدون اذن خداوند نمی توانستند به کسی آسیبی برستانند و آنان می دانستند که هرکس خريدار سحرباشد (و به آن عمل) کند. در آخرت بهره ای نخواهد داشت، و چه ناپسند بود چیزی که خود را به آن فروختند، اگر می دانستند (103) ای کسانی که ایمان آورده اید، (هنگامی که از پیامبر خدا مهلت می خواهید حرف دوپهلونزييد و) نگوييد: «راعنا» بلکه بگویید: «أنظرنا» و به دستور او عمل کنید (وگرنه کافر می شوید) و برای کافران عذاب دردناکی خواهد بود (104)
وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَمَا يَكْفُرُ بِهَا إِلَّا الْفَاسِقُونَ *أَوَكُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْدًا نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (بقره/ 99-100)
امام عسکری علیه السلام می فرماید:(1) مقصود از آیات بینات، معجزاتی است که خداوند برای اثبات نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و امامت برادر و وصی او علی بن ابی طالب علیه السلام قرار داد، و آن آیات نشان دهنده كفر کسانی بود که درباره رسول خدا و امیرالمؤمنین علیهما السلام شک کردند و یا تسلیم آنان نشدند، از این رو فرمود: «وَمَا يَكْفُرُ
ص: 364
بِهَا إِلَّا الْفَاسِقُونَ» یعنی به این معجزات - که دلالت بر افضلیت تووافضلیت على علیه السلام بعد از تو بر همه عالم می کند - کافر نشدند مگر فاسقان -. که خارج از دین خدا و اطاعت از او می باشند، مانند (علمای) یهود که به مردم دروغ گفتند، و مانندنواصب و دشمنان اهل البیت علیهم السلام که خود را مسلمان می نامیدند.
سپس خداوند از یهودیان مذمت می نماید و می فرماید: «أوكلما عاهدوا عهد به فريق منهم) امام عسکری علیه السلام می فرماید: امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: این آیه در مقام مذمت از یهودیان یاد شده است که در مقابل رسول خدا صلی الله علیه و آله عناد و دشمنی نمودند و نیز در مقام مذمت از دشمنان رسول خدا صلی الله علیه و آله است که با او پیمان شکنی نمودند و پس از پیمان اطاعت از او و از علی بن ابی طالب علیه السلام(در غدیر خم) پیمان خود را شکستند و با على علیه السلام مخالفت کردند و خداوند از احوال آینده آنان خبر داده است و می فرماید: «بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ» یعنی در آینده آنان به وعده های خود پای بند نیستند و از اعمال خود توبه نخواهند نمود، با این که نشانه ها و آیات و معجزات رسول خدا صلی الله علیه و آله وعلى علیه السلام را دیده اند!! (1)
ص: 365
امام عسکری علیه السلام از (پدرانش از) امام سجاد علیه السلام نقل نموده که فرمود: هنگامی که عبد الله بن سلام نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله ایمان آورد و مسائلی را از رسول خدا صلی الله علیه و آله این سؤال نمود و آن حضرت به او پاسخ داد، عرضه داشت: یک سؤال دیگر در پایان مسائل خود دارم که سؤال بزرگ و نهایی من است و آن این است که آیا خلیفه بعد از شما و کسی که قاضی دیون شما و عمل کننده به وعده های شما و رد کننده امانات شماست و آیات معجزات شما را روشن می کند کیست؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اکنون اصحاب من نشسته اند، تو در بین آنان بنگر تا شخصی را که دارای چهره ای نورانی است را بیابی و چون او را یافتی بدان که او خلیفه و ولی عهد من است و این طومار و نوشته تو نیز به سخن درخواهد آمد و به تو خواهد گفت که او وصى من است و نیز اعضای بدن توشهادت خواهند داد که او وصی من است.
پس عبد الله بن سلام بين اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله گردش نمود و چشم او به على بن ابی طالب علیه السلام افتاد و دید که نور صورت او غالب بر نور خورشید است، از سویی طومار و اعضای بدن او نیز شهادت دادند و گفتند: ای عبدالله سلام، این على بن ابی طالب علیه السلام است که بهشت را با شیعیان خود و دوزخ را با دشمنان خود پر می کند، و دین خدا را به سرتاسر زمین می رساند و كفر را از اطراف زمین برطرف می نماید، پس تو، به ولایت او تمسک کن تا سعادتمند شوي و تسلیم او باش تا به
.کمال خود برسی .
پس عبدالله بن سلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت: یا رسول الله این آقا همان وصیت تو است که در تورات به آمدن او وعده داده شده. سپس گفت: «وأَشهَدُ أن لا إلهَ إلَّااللّهُ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ،وأَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ ورَسولُهُ المُصطَفی،وأَمینُهُ المُرتَضی، و
ص: 366
أَمِیرُهُ عَلَی جَمِیعِ الْوَرَیوَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام أَخُوهُ وَ صَفِیُّهُ وَ وَصِیُّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِهِ الْمُنْجِزُ لِعِدَاتِهِ الْمُؤَدِّی لِأَمَانَاتِهِ الْمُوضِحُ لِآیَاتِهِ وَ بَیِّنَاتِهِ الدَّافِعُ لِلْأَبَاطِیلِ بِدَلَائِلِهِ وَ مُعْجِزَاتِهِ».
تا این که گفت: من گواهی میدهم که شما (یعنی رسول خدا و علی علیهما السلام) همان بزرگورانی هستید که حضرت موسی و پیامبران پیشین خداوند و اوصیای آنان بشارت آمدن شما را داده اند. سپس گفت: یا رسول الله حجت بر من کامل شد و راه عذر برای من بسته گردید و اگر من از شما جدا شوم عذری نخواهم داشت و اگر از شما حمایت نکنم خیری در من نخواهد بود.
سپس گفت: یا رسول الله، قوم یهود اهل تهمت و افترا هستند و اگر اطلاع از مسلمان شدن من پیدا کنند مرا به زشتی یاد خواهند نمود؛ اکنون شما مرا نزد خود پنهان کنید و آنان را بخواهید و درباره من از آنان سؤال نمایید تا سخن آنان را درباره من قبل از مسلمان شدن و بعد ازمسلمان شدن بشنوید.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله عبدالله بن سلام را در خانه خود پنهان داشت و سپس گروهی از قوم یهود را دعوت نمود و به آنان فرمود: مسلمان شوید؛ و چون از مسلمان شدن امتناع ورزیدند، فرمود: به چه کسی راضی می شوید که بین من و شما قضاوت کند؟ گفتند: به عبدالله بن سلام. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: او را چگونه می پندارید؟ گفتند: او رئیس و فرزند رئيس ما و آقای ما و فرزند آقای ما و عالم ما و فرزند عالم ما و اهل زهد و تقوا است، پدر او نیز اهل زهد و تقوا بوده است.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا اگر او به من ایمان بیاورد، شما نیز ایمان می آورید؟ گفتند: خدا نکند او به تو ایمان بیاورد. رسول خدا صلی الله علیه و آله بازسخن خود را تکرار نمود و آنان نیز پاسخ خود را تکرار کردند. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به عبدالله سلام فرمود: بین ما بیا و آنچه خدا تو را به آن توفیق داد را بر آنان آشکار کن. پس عبد الله بن سلام بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شد و گفت : «أَشهَدُ أن لا إلهَ إلَّااللّهُ وَحدَهُ لا
ص: 367
شَریکَ لَهُ،وأَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ ورَسولُهُ ...» سپس گفت: نبوت این پیامبر در تورات و انجیل و زبور و صحف ابراهیم و سایر کتاب های آسمانی یاد شده است، همان گونه که امامت برادر او على ما نیز در آن کتاب ها یاد شده است. یهودیان چون این سخنان را از عالم خود عبدالله بن سلام شنیدند، گفتند: ای محمد، او سفیه و نادان و فرزند سفیه و نادان و پلید و فرزند پلید و فاسق و فرزند فاسق و جاهل و فرزند جاهل ما می باشد و چون او بین مانبود ما دوست نداشتیم غیبت او را بکنیم.
پس عبدالله بن سلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: یا رسول الله این همان چیزی است که من از آن هراس داشتم.
امام سجاد علیه السلام سپس فرمود: عبدالله بن سلام مسلمان وارسته ای شدو لكن همسایگان او از یهود سخت با او دشمن شدند، تا این که روزی بعد از اذان ظهر با چشم گریان در هوای گرم نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول الله، یهودیان با من دشمنی می کنند و اموالی که من به آنان عاریه داده ام را شکسته اند و آنچه من از آنان عاریه گرفته ام را مطالبه می کنند و با همدیگر پیمان بسته اند که روابط خود را با من قطع نمایند، تا جایی که اهل و اولاد من نیز با من سخن نمی گویند و همه همسایگان من یهودی هستند و من در وحشت افتاده ام و فاصله بین من و شما زیاد است و من نمی توانم همواره نزد شما بیایم. رسول خدا صلی الله علیه و آله این سخنان را شنید و حال وحی بر او عارض شد و این آیه بر آن حضرت نازل گرديد:«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»(1)...(2)
ص: 368
وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ *وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ (بقره/ 101 - 102)
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: هنگامی که قرآن از ناحیه خداوند نازل شد و مشتمل بر اوصافی بود که (علمای) قوم یهود و دشمنان رسول خدا صلی الله علیه و آله از آن آگاه بودند، و آنان در تورات منزلت محمد و على علیهما السلام ووجوب ولایت آنان و ولایت اولیای آنان و برائت از دشمنانشان را دیده بودند، گروهی از یهود، کتاب تورات و کتاب های دیگر پیامبران علیهم السلام (که شاهد بر صدق نبوت این پیامبر صلی الله علیه و آله بود) را پشت سر انداختند و به آنها عمل نکردند و نسبت به حضرت محمد و على علیهما السلام حسد ورزیدند و فضائل آنان را که در کتب آسمانی یافته بودند انکار کردند و مانند کسی که اطلاعی از آنها نداشته باشد، اظهار عدم آگاهی نمودند در حالی که حقانیت آن را می دانستند.
تا این که فرمود: یهود به جای تصدیق پیامبران الهی، از سحر ساحران که توسط شیاطین در زمان حکومت حضرت سلیمان خوانده می شد پیروی کردند و گمان کردند که سلیمان با سحر و فریب و نیرنگ به قدرت رسیده است و خواستند با سحر از راه خدا و کتاب الهی جلوگیری کنند.
علت توجه یهود و دشمنان رسول خدا صلی الله علیه و آله به سحر این بود که آنان چون فضائل علی بن ابی طالب علیه السلام را از آن حضرت شنیدند و معجزات آن دو بزرگوار را مشاهده کردند، به همدیگر گفتند: محمد با حیله و سحر و نیرنگ می خواهد به قدرت دست پیدا کند و بر ما مسلط شود و پس از خود نیز على علیه السلام را جانشین خویش قرار بدهد در حالی که آنچه می گوید از طرف خدا نیست، بلکه سخن اوست که به وسیله سحر و نیرنگ می خواهد به ما و ضعفای مردم وانمود کند که
ص: 369
او پیامبر خداست، همان گونه که قوی تر از آن را سلیمان بن داوود دردست داشت و به وسیله آن همه دنیا و جن و انس و شیاطین را در اختیار خود قرار داده بود و اگر ما نیز به برخی از سحر سلیمان دست پیدا کنیم، همانند محمد و على قدرت پیدا خواهیم نمود و می توانیم برای خود همان مقامی که محمد برای علی ادعا می کند را ادعا کنیم و در آن صورت از اطاعت از علی بی نیاز خواهیم بود.
از این رو خداوند همه يهود و نواصب (یعنی دشمنان محمد و آل محمد علیهم السلام) را مذمت نموده و می فرماید:«نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ» یعنی قوم يهود کتاب خدا تورات - که امر به پذیرفتن ولایت حضرت محمد و على علیهما السلام نموده بود - را پشت سر انداختند و به آن عمل نکردند و از سحر شیاطین پیروی نمودند یعنی سحر را از آنان تعلیم گرفتند تا به گمان خود بتوانند بر آیین محمد صلی الله علیه و آله پیروز شوند، آنان می گفتند: سلیمان کافرو ساحر ماهری بوده است در حالی که خداوند می فرماید:«وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا».(1)
وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ (بقره / 102)
امام صادق علیه السلام می فرماید: بعد از حضرت نوح علیه السلام ساحران و فریب کاران، فراوان
ص: 370
شدند، از این رو خداوند دو ملک از ملائکه را نزد پیامبر آن زمان فرستاد تا سحر و راه ابطال آن را به آن پیامبر تعلیم دهند و آن پیامبر نیز به امر خداوند معنای سحر و راه ابطال آن را به مردم تعلیم دهد، تا از کید و مکر ساحران و فریب کاران جلوگیری شود پس آن پیامبر سحر و راه ابطال آن را به مردم تعلیم نمود، و آنان را از عمل به سحر برحذر داشت، مانند این که شخصی سمی را معرفی کند و راه معالجه مسموم را نیز بگوید و سفارش کند که این سم را به کسی نخورانید که تلف خواهد شد.
امام صادق علیه السلام سپس فرمود: آن پیامبر دستور داد تا آن دو ملک به شکل انسان بین مردم ظاهر شوند و آنچه را خداوند درباره سحر به آنان تعلیم نموده به مردم تعلیم بدهند، پس آن دو ملک بین مردم ظاهر شدند و سحر را به آنان تعلیم کردند و راه ابطال آن را نیز به آنان یاد دادند و به آنان سفارش نمودند و گفتند: «ما فتنه و وسیله آزمایش شما هستیم، پس شما مواظب باشید که کافر نشوید و با یاد گرفتن سحر دیگران را سحر نکنید» ولكن مردم با یاد گرفتن سحر به جای این که سحر ساحران را ابطال کنند، مردم را سحر نمودند و با سحرخود بین زن و شوهر را جدایی انداختند، گرچه بدون اذن خداوند نمی توانستند کاری بکنند اما خداوند آنان را مهلت داد و آزمایش نمود و آنان به کفر گرایش پیدا کردند و آن مردم خوب می دانستند که با این عمل بهره ای در آخرت (جز عذاب) نخواهند داشت و خود را به بهره ناچیز دنیا فروخته اند و عذاب را برای خود آماده کرده اند.
امام صادق علیه السلام در سخن دیگری می فرماید: آنان اعتقاد به آخرت و قیامت نداشتند و با نداشتن اعتقاد بهره ای در قیامت نخواهند داشت.(1)
ص: 371
وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَيْرٌ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ *يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ (بقره / 102-104)
امام عسکری از موسی بن جعفر علیه السلام نقل نموده که فرمود: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به مدینه آمد مهاجرین و انصار فراوان گرد او جمع شدند و مسائل زیادی را از آن حضرت سؤال کردند و با خطاب زیبایی که شایسته آن بزرگوار بود او را خطاب می نمودند، چراکه خداوند دستور احترام به او را در آیه«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ »(1) بیان نموده بود، رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز نسبت به آنان رحیم و مهربان بود و می کوشید تا آنان گرفتار حبط اعمال نشوند و اگر کسی با صدای بلند با او سخن می گفت، آن حضرت صدای خود را بلندتر می نمود، تا اعمال او
ص: 372
حبط نشود و روزی یکی از اعراب بادیه از پشت دیوار او را با صدای بلند صدا زد، و گفت: یا محمد. و رسول خدا صلی الله علیه و آله پاسخ او را با صدای بلندتر داد، تا گرفتار گناه و حبط اعمال نشود.
مرد اعرابی به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: یا رسول الله، توبه گنهکارتا چه زمانی پذیرفته می شود؟ رسول خدا فرمود: ای برادر عرب، راه توبه برای فرزندان آدم بسته نمی شود، تا زمانی که خورشید از مغرب طلوع کند، همان گونه که خداوند می فرماید: «هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلَائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنْفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ )» سپس فرمود: مقصود از «بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ» طلوع خورشید از مغرب می باشد (و مقصود قیام حضرت مهدی علیه السلام است) که تا آن وقت اگر کسی ایمان به آن حضرت نیاورده باشد، پس از آن، ایمان او سودی نخواهد داشت.
امام کاظم علیه السلام سپس می فرماید: مسلمانان با کلمه «راعنا» رسول خدا صلی الله علیه و آله را خطاب می کردند و مقصود آنان این بود که مراعات ما را بکن و به سخن ما توجه کن همان گونه که ما به سخن شما توجه می کنیم و این احترامی بود که به آن بزرگوار می نمودند، و لکن در لغت و زبان يهود « راعنا» توهین و نفرین محسوب می شد، و یهودیان با خود گفتند: ما تا کنون در پنهانی او را دشنام می دادیم و اکنون با این کلمه آشکار او را دشنام می دهیم و چون روزی آن حضرت را با کلمه « راعنا» خطاب نمودند و مقصود آنان دشنام به آن حضرت بود، سعد بن معاذ انصاری مقصود آنان را دانست و گفت:
«ای دشمنان خدا لعنت خدا بر شما باد، آیا آمده اید رسول خدا صلی الله علیه و آله را دشنام می دهید و به ما وانمود می کنید که مانند ما با او سخن گفته اید ؟! به خدا سوگند
ص: 373
اگر پس از این یکی از شما این گونه با او سخن بگوید، گردن او را می زنم، و اگر این نبود که من دوست نمیدارم بدون اجازه او و بدون اجازه وصی او علی بن ابی طالب علیه السلام که قیم امور و نائب اوست در همه امور - کاری را انجام بدهم، الآن گردن کسی که این سخن از او صادر شد را می زدم. و خداوند این آیه را بر پیامبر خود صلی الله علیه و آله نازل نمود:«مِنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِي الدِّينِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنَا لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا »(1) و نیز این آیه را نازل نمود: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ »یعنی به جای «رعنا» بگویید: «انظرنا» چراکه با کلمه «رانا» دشمنان، به شما و به رسول خدا صلی الله علیه و آله دشنام می دهند وهنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله دستوری به شما می دهد، بشنوید و اطاعت کنید و بدانید که خداوند برای کار از يهود - که به رسول خدا صلی الله علیه و آله دشنام می دهند . عذاب دردناکی را آماده نموده است.(2)
ص: 374
مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَاللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (105)مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (106)أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ (107)أَمْ تُرِيدُونَ أَنْ تَسْأَلُوا رَسُولَكُمْ كَمَا سُئِلَ مُوسَى مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ (108)وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (109)وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (110)وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (111)بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (112)وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (113)
ص: 375
«مودت» به معنای محبت شدید است، و «اختصاص» به معنای، انفراد به چیزی است، و «خصه بالشيء» یعنی فضله به، و «نسخ» در لغت، ابطال چیزی و ابدال چیز دیگری به جای آن است و «نسخت الشمش الظل» یعنی أذهبته و حلت محله، و «أو ننسها» یعنی نمحو من القلوب رسمها، و «ولی» قائم به امری را گویند، مانند «ولي عهد المسلمین» یعنی قائم به امور مسلمین، و «دون الله» یعنی سوى الله و «نصیر» به معنای ناصر و مؤيد و مقوی می باشد، و «سؤال» به معنای طلب است، و «حسد» ارادۂ زوال نعمت از محسود است، و یا اندوه نسبت به آن است، و «غبطه» آرزوی داشتن آن نعمت است بدون اراده سلب آن نعمت از دیگری، و معنای یهود و نصارا گذشت، و «أسلم» دو استعمال دارد، 1. أسلمه إلى كذا ای صرفه إليه، مانند أسلمت الثوب إليه يعنی لباس را تحویل او دادم، 2. « أسلم» به معنای «أخلص له» و به این معناست آیه «وَرَجُلًا سَلَمًا لِرَجُلٍ» یعنی خالصا له. و«قیامت» مصدر قام يقوم قیام است ولكن اسم علم شده برای روزی که مردم برای حساب از قبرها به پا می خیزند.
كفار - از مشركين واهل کتاب - دوست نمی دارند که از ناحيه خداوند برشما خيرو برکتی نازل شود، در حالی که خداوند رحمت خود را به هرکس بخواهد اختصاص می دهد و اوست صاحب رحمت بزرگ (105) ما هرحکمی را نسخ کنیم و یا نسخ آن را به تأخير اندازيم، حکمی بهتر از آن و یا مانند آن را می آوریم، آیا نمی دانی که خداوند برهر چیزی تواناست؟ (106) آیا نمی دانی که حکومت آسمانها و زمین مخصوص خداوند است و جزاو سرپرست و یاوری برای شما نیست ؟ (107) آیا می خواهید از این پیامبر همان درخواست (نامعقولی) را بکنید که پیش از این مردم از موسی کردند؟ [و با این
ص: 376
بهانه جوییها ایمان نیاورید] هرکس كفررا به جای ایمان بپذیرد، به يقين از راه راست منحرف وگمراه شده است (108) زیادی از اهل کتاب دوست می دارند که شما (مسلمانان) را به خاطر حسدی که از شما دارند پس از روشن شدن حق برای آنان - به كفر بازگردانند، پس شما باید از آنان بگذرید و آنان را نادیده بگیرید، تا خداوند امر خود را اجرا نماید، همانا او برهرچیزی تواناست (109) شما نماز را برپا بداريد و زكات را ادا کنید و آنچه برای خود از عمل خیرپیش فرستید، نزد خداوند می یابید و خداوند به اعمال شما بیناست (110) اهل کتاب گفتند: هرگز داخل بهشت نمی شود مگر یهودی یا نصرانی و این آرزو و پندار آنان است، به آنان بگو: اگر راست می گویید برهان ودليل خود را بیاورید (111) آری هرکس تسلیم خدا شود و نیکوکار باشد، پاداش او نزد پروردگارش موجود است و هراس واندوهی (برای چنین افراد) نخواهد بود (112) یهودیان گفتند: نصارا ارزشی ندارند ونصارا گفتند: یهودیان ارزشی ندارند؛ در حالی که آنان کتاب خدا را می خوانند و از آن آگاهی دارند و همانند این سخن را افراد نادان گفتند و خداوند در قیامت در مورد اختلافات آنان حکم خواهد نمود (113)
مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَاللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ(بقره/ 105)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمود: خداوند در این آیه یهود و نصاری و مشرکین و دشمنان (محمد و آل محمد) را مذمت و نکوهش نموده، و می فرماید: آنان از این که خداوند نام محمد صلی الله علیه و آله را می برد، و فضائل على علیه السلام را بیان می نماید خشم می کنند و دوست نمی دارند که از ناحیه خداوند برای شما خیری فرود آید، و در شرافت و فضائل محمد و آل طیبین او آیاتی نازل شود، و نیز دوست نمی دارند که از ناحیه خداوند معجزاتی برای آنان نازل شود، از
ص: 377
این رو آنان مردم خود را از بحث و سخن با رسول خدا صلی الله علیه و آله منع می کنند، مبادا معجزات آن حضرت را ببینند و به او ایمان بیاورند و به علمای خود اعتراض نمایند. در حالی که خداوند توفیق و رحمت خود را مخصوص به هر کس بخواهد می کند و او را موفق به دین اسلام و ولایت محمد و على علیهما السلام خواهد نمود و هرکس موفق به دین اسلام و ولایت محمد و علی بن ابی طالب علیهما السلام بشود، فضل بزرگ خداوند شامل حال او شده است.
علی بن موسی الرضا علیه السلام سپس فرمود: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله این آیه را برای اهل کتاب و مشرکین و دشمنان اهل البيت علیهم السلام خواند و آنان را منکوب نمود، گروهی از آنان جمع شدند و از روی دشمنی گفتند: «ای محمد تو چیزی را ادعا می کنی که در قلوب ما وجود ندارد وگرنه ما از این که از طرف خداوند - حجتی نازل شود و موظف به قبول و پیروی از آن باشیم امتناعی نداریم » رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اگر شما امروز با محمد صلی الله علیه و آله عناد و دشمنی می کنید (و سخن او را نمی پذیرید) در قیامت نیز با خدای رب العالمين عناد و ستیز خواهید نمود و در آن روز خداوند نامه های اعمال شما را به سخن درخواهد آورد و آنها اعمال شما را بازگو خواهند نمود و شما خواهید گفت که ملائکه حفظه به ما ظلم نموده اند و کاری که ما انجام نداده ایم را بر ما نوشته اند، در چنین وقتی خداوند اعضا و جوارح شما را به سخن خواهد آورد و آن ها بر علیه شما گواهی خواهند داد. آنان گفتند: تو شاهد حقانیت خود را به قیامت موکول می کنی و این کار دروغگویان است و اگر راست می گویی شاهد زنده ای از خود ما بیاور، تاما یقین به راستگویی تو پیدا کنیم و هرگز چنین کاری را نمی توانی بکنی، چراکه تواز دروغگویان هستی.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه فرمود: به اعضا و جوارح آنان بگو
ص: 378
تا بر علیه آنان گواهی بدهند. پس على علیه السلام به آنان اشاره نمود و همه جوارح و اعضای آنان شهادت دادند که آنان دوست نمی دارند از ناحیه خداوند بر امت محمد صلی الله علیه و آله خیری نازل شود و دلیل نبوت آن حضرت و امامت برادر او على علیه السلام باشد، از ترس آن که مبادا مردم عوام او را بپذیرند و علاقه آنان به علما و پیشوایانشان سست شود. از این رو در پاسخ رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند:
ما شهادت جوارح خود را که بر علیه ما شهادت می دهند نمی شنویم و نمی پذیریم. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: این مردم کسانی هستند که خداوند درباره آنان می فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ *وَلَوْ جَاءَتْهُمْ كُلُّ آيَةٍ » (1)پس تو در حق آنان نفرین کن تا هلاک شوند، و چون امیرالمؤمنین علیه السلام در حق آنان نفرین نمود، همان اعضا و جوارحی که بر علیه آنان شهادت داده بودند آنان را نابود کردند. و چون هلاک شدند گروه دیگری از یهود که حاضر بودند گفتند: ای محمد چقدر قساوت داری؟ آیا راضی شدی که همه آنان هلاک شوند؟!
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من نسبت به کسانی که مورد خشم خداوند واقع شدند، نمی توانم ارفاق نمایم. سپس فرمود: آگاه باشید که اگر آنان خدا را به حق محمد و علی و آل پاک آنان سوگند می دادند تا به آنان مهلت بدهد و نجات یابند، خداوند دعای آنان را مستجاب می نمود، چنان که درباره کسانی که گوساله پرست بودند چنین کرد و آنان را از کشته شدن نجات داد.(2)
ص: 379
مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ *أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ (بقره/ 106 - 107)
امام عسکری علیه السلام از امام جواد علیه السلام نقل نموده که در تفسیر این آیه می فرماید: ما حكم هیچ آیه ای را برنمی داریم و نشانه حفظ آن را از قلب تو و قلب امت تو محو نمی کنیم، جز آن که آیه ای بهتر و اصلح به حال شما را می فرستیم و آیه دوم برای شما پاداش بیشتری نسبت به آن آیه منسوخه خواهد داشت.
سپس خداوند می فرماید: ای محمد آیا نمی دانی که خداوند بر هر چیزی قادر و تواناست؟ و آیا نمی دانی که آسمان ها و زمین تحت قدرت و سیطره خداوند است؟ و اوست که عالم به تدبیر و مصالح آنهاست؟ و اوست که با دانش خود مصالح شما را تدبیر می نماید و جز خداوند کسی ولی و ناصر شما نیست و تنها اوست که عالم به مصالح و تدبیر امور شما می باشد و جز او کسی قادر و عالم به تدبیر اسمان ها و زمین نیست.
سپس خداوند به مردم یهود و تکذیب کنندگان رسول خدا صلی الله علیه و آلهو منکرین نسخ شرایع می فرماید: کسی جز خداوند ولى و قادر به مصالح شما نیست و تنها اوست که باید شما را یاری کند و عذاب را از شما دور نماید.
سپس امام جواد علیه السلام در شأن نزول این دو آیه می فرماید: خداوند رسول خود صلی الله علیه و آله را در مکه موظف نمود تا نمازهای خود را به طرف بیت المقدس بخواند و اگر امکان داشت کعبه را بین خود و بین بیت المقدس قرار بدهد و به طرف هردو نماز بخواند وگرنه به طرف بیت المقدس نماز بخواند و رسول خدا صلی الله علیه و آله در مدت
ص: 380
سیزده سالی که در مکه بود به طرف بیت المقدس نماز می خواند و در مدينه نیز هفده ماه به طرف بیت المقدس نماز خواند، تا این که گروهی از یهودیان گفتند:
« به خدا سوگند محمد ندانست چگونه نماز بخواند تا این که به طرف قبله ما نماز خواند و عبادت خود را به روش ما انجام داده و چون این سخنان به گوش رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید، بر آن حضرت سخت آمد و از نماز خواندن به طرف بیت المقدس کراهت پیدا نمود و دوست داشت تا به طرف کعبه نماز بخواند، از این رو جبرئیل نزد او آمد و رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: من دوست می دارم که خداوند قبله من را کعبه قرار بدهد، چراکه من از گفته های یهود اذیت شدم؛ پس جبرئیل گفت: من اکنون از خدای تو می خواهم که او قبله تو را کعبه قرار بدهد و او خواسته تو را رد نخواهد نمود و چون دعای جبرئیل تمام شد و به آسمان رفت، فورا این آیه را آورد: «قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ ...».(1)
پس یهودی ها گفتند:«مَا وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا؟»(2) یعنی چه چیز آنان را قبله ای که بر آن بودند برگردانید؟ و خداوند در پاسخ آنان فرمود:«قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» یعنی خدایی که مالک مشرق و مغرب عالم است او پیامبر خود را به جانب کعبه بازگرداند و او هرکه را بخواهد به صراط مستقیم هدایت خواهد نمود تا به وسیله اطاعت از خداوند به بهشت برساند.
امام عسکری علیه السلام می فرماید: قومی از یهود به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: شما چهارده سال به طرف بیت المقدس نماز خواندی و اکنون آن را رها کردی و به طرف کعبه نماز می خوانی؟! آیا عمل اول تو حق بوده و این عمل باطل است؟ و یا
ص: 381
این حق است و آن باطل بوده است؟ ما به گفته تو اطمینان نداریم؛ شاید تا کنون تو در باطل بوده ای! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آن حق بوده و این نیزحق است، چنانکه خداوند می فرماید:«قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»...(1)
«أَمْ تُرِيدُونَ أَنْ تَسْأَلُوا رَسُولَكُمْ كَمَا سُئِلَ مُوسَى مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ (بقره / 108)
امام جواد علیه السلام می فرماید: خداوند در این آیه به قوم یهود و کفار قریش می فرماید: شما می خواهید از این پیامبر بهانه گیری کنید و از او آیاتی را مطالبه کنید که صلاح و فساد خود را نسبت به آن ها نمی دانید؟ همان گونه که قوم موسی علیه السلام از موسی علیه السلام بهانه گیری کردند و گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ»(2) یعنی ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم تا خدای خود را با چشم ببینیم. پس عذاب صاعقه آمد و شما را گرفت. در حالی که موسی علیه السلام به شما فرمود: این بهانه گیری ها بعد از دیدن آیات و نشانه های حق، صلاح شما نیست و شما با این بهانه گیری ها کفر را به جای ایمان گرفتید و از راه مستقیم منحرف و گمراه شدید و به جای بهشت، راه دوزخ را پیمودید.
امام جواد علیه السلام سپس در شأن نزول این آیه می فرماید: ده نفر از یهود نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و هدف آنان این بود که از آن حضرت سؤالات آزمایشی و دردسرسازی بکنند. در این بین مردی از اعراب بادیه نشین درحالی که کیسه
ص: 382
سربسته ای به دوش داشت وارد شد و گفت: ای محمد به آنچه من سؤال می کنم پاسخ بده. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای برادر عرب، قبل از تو این جماعت یهود از من سؤال نموده اند اگر اجازه می دهی نخست به آنان پاسخ بدهم! مرد اعرابی گفت: من مسافر و غریب هستم، باید نخست به من پاسخ بدهی. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آری تو به این خاطر سزاوارتری که به تو پاسخ بدهم، سؤال تو چیست؟ اعرابی گفت:
این یهودی ها دارای کتابی (مانند تورات) هستند و آن را حق می دانند ومن گمان می کنم آنان با تو در پنهانی توافقی انجام داده باشند، تا مردم را فریب بدهند از این رو من قانع نمی شوم مگر به یک معجزه روشن و آشکاری. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: علی بن ابی طالب علیه السلام کجاست؟ و چون على علیه السلام نزد آن حضرت آمد، اعرابی گفت: ای محمد با این جوان چه کاری داری که او را در بین مذاکره من با خود خبر کردی؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای اعرابی تو معجزه روشن و آشکاری خواستی و او بیان روشن و علم کافی من است. من شهر علم هستم و او در این شهر است و هرکس طالب علم و حکمت باشد باید از در آن وارد شود.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله با صدای بلند فرمود: «ای بندگان خدا، هرکس بخواهد به آدم بنگرد در جلالت او، و به شيث بنگرد در حکمت او، و به ادریس بنگرد در بزرگواری و مهابت او، و به نوح بنگرد در شکر و عبادت او، و به ابراهیم بنگرد در دوستی و وفای او و به موسی بنگرد دردشمن ستیزی او، و به عیسی بنگرد در مؤمن دوستی و حسن معاشرت او، باید به این آقا یعنی علی بن ابی طالب علیه السلام بنگرد.
پس با شنیدن این سخنان، مؤمنین شاد شدند و برایمانشان افزوده شد و
ص: 383
منافقان خشمگین شدند و بر نفاقشان افزوده شد. و اعرابی گفت: ای محمد تو پسرعم خود را ستایش نمودی، در حالی که شرف او شرف توست و عزت او عزت توست و من این چیزها را نمی پذیرم، جز آن که این «ضب» (یعنی سوسمار = مارمولک) شهادت به حقانیت تو و او بدهد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: او را از کیسه خود خارج کن تا به نبوت من و مقام برادرم على شهادت بدهد. اعرابی گفت: من با زحمت او را صید کرده ام و می ترسم که فرار کند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هراس نداشته باش، او فرار نمی کند و به حقانیت ما شهادت خواهد داد. اعرابی گفت: می ترسم فرار کند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اگر فرار کرد تو ما را تکذیب کن؛ او هرگز فرار نخواهد نمود، بلکه به حق گواهی خواهد داد و اگر فرار کرد تو او را رها کن و من عوض آن را به چیزی بهتر از او به تو خواهم داد.
پس اعرابی آن «ضب» را رها نمود و او مقابل رسول خدا صلی الله علیه و آله ایستاد و سپس صورت به خاک مالید و سر خود را بالا نمود و خداوند او را به سخن آورد و گفت:«أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شریک لَهُ ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وصفیه ، وسید المرسلین ، وَ أَفْضَلُ الْخَلْقِ أجمعین ، وَ خَاتَمِ النبیین ، وَ قَائِدِ الْغُرِّ المحجلین ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ أخاک علی بْنِ أبی طَالِبٍ علی الْوَصْفِ الذی وَصَفْتُهُ ، وَ بِالْفَضْلِ الذی ذکرته ، وَأَنْ أولیاءه فی الْجِنَانِ مکرمون ، وَأَنْ أَعْدَاءَهُ فی النَّارِ یهانون (خالدون)».
پس مرد اعرابی در حالی که گریه می کرد گفت: یا رسول الله من نیز همانند این «ضب» شهادت به نبوت شما و... می دهم، و من چیزی را دیدم و شنیدم که راهی برای رد آن نیست. سپس مرد اعرابی به یهودیان گفت: وای بر شما، چه معجزه و نشانه ای بهتر از این می خواهید؟ شما راهی ندارید جز آن که ایمان بیاورید وگرنه همگی هلاک خواهید شد. پس جمعیت یهود کلا ایمان آوردند و به مرد اعرابی گفتند: برکت «ضب» تو برما بزرگ بود. و رسول خدا صلی الله علیه و آله به مرد اعرابی فرمود:
ص: 384
«ضب» خود را رها کن تا من عوض بهتری از آن را به تو بدهم، چراکه این «ضب » به خدا و رسول او و برادرم علی ایمان آورد و به حق شهادت داد و سزاوار نیست که اسیر تو باشد. پس آن ضب صدا زد: یا رسول الله مرا آزاد کن تا من به او عوض بدهم. اعرابی گفت: چه عوضی به من خواهی داد؟ ضب گفت: مرا نزد آن سوراخی که مرا از آن گرفتی ببر تا به توده هزار دینار و سیصد هزار درهم بدهم. اعرابی گفت: من چگونه می توانم از چنین مالی بهره مند شوم در حالی که حاضرین در جلسه این سخن را از ضب شنیدند و آنان قبل از من این مال را خواهند گرفت؟
پس آن ضب گفت: ای برادر عرب خداوند این مال را عوض من برای تو قرار داده است و اگر کسی قبل از تو بخواهد بگیرد خداوند او را هلاک خواهد نمود. پس مرد اعرابی که مردی ناتوان بود آهسته حرکت نمود و منافقین که در آن مجلس بودند زودتر نزد یک سوراخ ضب رفتند و چون دست خود را داخل آن کردند تا آن طلا و نقره ها را بردارند مار افعی آنان را نیش زد و کشته شدند و چون اعرابی آمد، آن افعی گفت:
بنگر چگونه خداوند مرا امر نمود که آنان را هلاک کنم و حافظ این مال باشم؟ پس برگیر این مال را و چون اعرابی آن مال را بیرون آورد و نتوانست به دوش بگیرد، آن افعی گفت: کمربند خود را باز کن و سر کسیه را با آن ببند و به دم من بیاویزتا من آن را به منزل تو برسانم و من نگهبان تو و مال تو خواهم بود و آن افعی همواره آن مال را برای اعرابی حفظ نمود تا اعرابی آن را صرف زراعت و باغ و بستان خود نمود وافعی پس از آن از او دور شد.(1)
ص: 385
إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَا تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ (بقره / 109)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: زیادی از اهل کتاب از آن حسد و کینه ای که نسبت به محمد و آل پاک او علیهم السلام داشتند شبهاتی بین مسلمانان القا می کردند و دوست می داشتند که مسلمانان را از ایمانی که به محمد و آل او علیهم السلام پیدا کرده بودند بازدارند و داخل در کفر نمایند در حالی که حقانیت اسلام و مقام آن بزرگواران با معجزاتی که از آنان مشاهده نموده بودند آشکار گردیده بود و خداوند متعال رسول خود و اصحاب او را امر نموده تا از جهالت آنان بگذرند و با آنان مقابله نکنند و سخنان باطل آنان را با دليل قاطع پاسخ بدهند، تا امر الهی ترک مکه بلکه جزيرة العرب شوند و در حال کفر در آنجا بمانند (تا بمیرند)، چراکه خداوند بر هر چیزی قادر و تواناست و او صلاح بندگان خود را در مقابل قوم یهود مدارای با آنان و استدلال صحیح و محکوم نمودن آنان می داند.
امام عسکری علیه السلام سپس در شأن نزول آیه فوق می فرماید: هنگامی که مسلمانان در جنگ احد (در اثر ترک اطاعت از رسول خدا صلی الله علیه و آله) گرفتار شکست شدند، گروهی از یهودیان به عمار یاسر و حذيفة بن اليمان برخورد نمودند و گفتند: آیا دیدید در جنگ احد بر سر شما چه گذشت؟ همانا محمد صلی الله علیه و آله مانند دنیا طلبان آتش جنگ را می افروزد، گاه غالب می شود و گاه مغلوب می گردد (بنابراین او ارتباطی با خدا ندارد بلکه می خواهد پادشاهی بکند) پس شما از دین او بازگردید.
ص: 386
حذيفه به آنان گفت: خدا شما را لعنت کند، من پس از این با شما نخواهم نشست و به سخن شما گوش فرانخواهم داد، و به خاطر دینم از شما فرار خواهم نمود و سپس از آنان فرار نمود. و اما عمار به آنان گفت: ای جماعت یهود، بدانید که حضرت محمد در جنگ بدر به اصحاب خود فرمود: اگر صبر کنید پیروز خواهید شد و آنان صبر کردند (و از آن حضرت اطاعت نمودند) و پیروز شدند و در جنگ احد نیز به آنان فرمود: اگر صبر کنید، پیروز خواهید شد. و لكن آنان صبر نکردند و از دستور او تخلف نمودند و شکست خوردند و اگر اطاعت و صبر می داشتند پیروز می شدند. پس یهودیان گفتند:
ای عمار آیا اگر با این پاهای ناتوان خود از محمد صلی الله علیه و آله اطاعت کنی، محمد بر بزرگان قریش پیروز خواهد شد؟ عمار گفت: آری، به خدایی که جز او خدایی نیست و او محمد صلی الله علیه و آله را به حق مبعوث به نبوت نموده است، محمد صلی الله علیه و آله مرا چنان به فضیلت و حکمت ونبوت خود و منزلت برادر و وصی و بهترین مردم بعد از خود آگاه نموده است که من تسليم او و وصي او و ذريه پاک او می باشم و او به من فرموده است که در سختی ها و مهمات خدا را به حق آنان سوگند بدهم تا خداوند خواسته مرا اجابت نماید و من اعتقاد دارم که اگر با اعتقاد صحیح از او اطاعت کنم به خواسته خود خواهم رسید، حتی اگر او مرا امر کند که آسمان را به زمین آورم و یا زمین را به آسمان ببرم خداوند به من قدرت خواهد داد تا با همین پاهای ناتوانم چنین کاری را انجام بدهم.
یهودیان گفتند: ای عمار به خدا سوگند چنین نخواهد بود و محمد صلی الله علیه و آله نزد خداوند کوچک تر از این است و تو نیز نزد خدا و محمد صلی الله علیه و آله کوچک تر از آن هستی که بتوانی سنگی را که به اندازه چهل نفر باشد بلند کنی!!
پس عمار از یهودیان جدا شد و گفت: من حجت پروردگار خود را به شماابلاغ
ص: 387
نمودم و شما را نصیحت کردم و لكن شما نصیحت پذیر نیستید. سپس عمار نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: ای عمار خبر شما به من رسید، اما حذیفه به خاطر دین خود از شیطان و دوستانش فرار کرد، و او از بندگان صالح خداست. و اما توای عمار، از دین خدا حمایت کردی و از رسول خدا خیرخواهی نمودی، پس تو از مجاهدان با فضیلت در راه خدا هستی ...(1)
وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (بقره / 110)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: مقصود از «وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ» این است که وضوی نماز و تكبيرات و قیام و قرائت و رکوع و سجود و حدود دیگر نماز را، کامل و صحیح انجام بدهید.
و مقصود از «وَآتُوا الزَّكَاةَ» این است که زکات را به مستحقین آن بدهید و به کافر و منافق و دشمن اهل البيت علیهم السلام ندهید، چراکه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که زکات را به دشمنان ما بدهد، مانند این است که در حرم خدا دزدیکرده باشد. و مقصود از «وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ» این است که مال خود را در طاعت خدا صرف کنید و اگر مالی نداشتید، با آبروی خود به برادران مؤمن خویش احسان نمایید و مشکلات آنان را اصلاح کنید.
و در تفسير «تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ» فرمود: آنچه در راه خدا می دهید، در قیامت به خاطر محمد و على و آل آنان علیهم السلام برای شما سود مند خواهد بود و خداوند به سبب آن، گناهان شما را محو می نماید و حسنات و اعمال نیک شما را دوچندان می نماید
ص: 388
و درجات شما را بالا می برد و خداوند از اعمال درونی و برونی شما آگاه است. و اعمال شما را بر حسب اعتقادات و نیت های شما پاداش می دهد، او مانند ملوک دنیا نیست که به اشتباه، عمل کسی را به دیگری نسبت بدهد و جنایت کسی را به دیگری منسوب نماید.
سپس فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: مفتاح ورود به نماز طهارت است، و تحریم آن تكبير است، و خروج و تحلیل آن تسليم است و هیچ نمازی بدون طهارت پذیرفته نمی شود، و هر صدقه ای که از حرام و خیانت باشد، صدقه نخواهد بود، و بزرگ ترین طهارت برای قبولی نماز و غیر نماز - که بدون آن پذیرفته نمی شود - ولايت محمد صلی الله علیه و آله آقای پیامبران، و ولایت علی علیه السلام آقای اوصیا، و ولایت و دوستی دوستان آنان، و دشمنی و بیزاری از دشمنان آنان است.(1)
ص: 389
امام عسکری علیه السلام سپس درباره ثواب و پاداش وضو فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: هنگامی که بنده خدا برای وضو صورت خود را می شوید، گناهان صورت او می ریزد و هنگامی که دست های خود را می شوید، گناهان دست های او می ریزد و هنگامی که سر خود را مسح می کند، گناهان سر او می ریزد و هنگامی که پاهای خود را مسح می کند، گناهان پاهای او می ریزد...(1)
وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (بقره/ 111)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: قوم يهود گفتند: کسی جز یهود، داخل بهشت نمی شود. و نصارا گفتند: کسی جز نصارا، داخل بهشت نمی شود. و دهریه یعنی منکرین خداوند گفتند: چیزها همه از اول بوده و خواهد بود و اگر کسی جز این بگوید گمراه و خطاکار است. و ثنويه گفتند: نور و ظلمت عالم را تدبیرمی کنند و کسی که خلاف این را بگوید گمراه است. و مشرکان و بت پرستان گفتند: بت های ما، خدایان ما هستند و کسی که جز این را بگوید، گمراه است.
پس خداوند در پاسخ آنان فرمود: «تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ» یعنی این ها امیدها و آرزوهای
ص: 390
(بی اساس) آنان است، به آنان بگو: اگر راست می گویید، دلیل و برهانی برای سخنان خود بیاورید.(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند از جدال نیکو و صحيح نهی نکرده است، بلکه از جدال غير صحيح نهی نموده است،چنان که می فرماید:«وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»(2) و یا می فرماید: «ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»(3) سپس فرمود: جدال نیکو و احسن، مقرون به دیانت است، و جدال غیر نیکو را خداوند بر شیعیان ما حرام نموده است، بنابراین جدال به طور کلی حرام نیست، بلکه جدال غیرنیکو و غير احسن حرام است، چنان که خداوند از قول یهود و نصارا می فرماید: «وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ». در این آیه خداوند، علم به صدق و ایمان یهود و نصارا را متوقف بر برهان و
ص: 391
استدلال صحیح آنان نموده و برهان صحیح همان جدال بالتي هي احسن می باشد.
به امام صادق علیه السلام گفته شد: معنای جدال صحيح وجدال غیرصحیح چیست؟ امام علیه السلام فرمود: جدال غیرصحیح این است که تو سخن باطل طرف خود را با استدلال صحیحی که خداوند معین نموده پاسخ ندهی بلکه تنها حرف او را انکار نمایی و یا حرف حقی که او می خواهد دلیل باطل خود قرار بدهد را انکار نمایی از ترس آن که باطل او اثبات شود، چراکه تو راه ابطال باطل او را با دلیل صحیح نمیدانی، و این عمل بر شیعیان ما حرام و سبب شک و تردید ضعفای شیعه و (بدبینی و بستن راه به روی) مبطلين و منکرین حق خواهد شد، اما منکرین، ناتوانی این شخص را در استدلال، دلیل باطل بودن حرف او قرار می دهند، و اما ضعفای شیعه غصه مند خواهند شد که می بینند اهل حق مقابل اهل باطل مغلوب واقع شده است !!
واما جدال صحیح این است که در مقابل سخن باطل، استدلالی بشود که گوینده باطل و دیگران نتوانند آن را انکار نمایند، مانند استدلالی که خداوند در مقابل منکر معاد بیان نموده و می فرماید:«وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ »(1) و خداوند در پاسخ او به پیامبر خود می فرماید: به او بگو: « يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ *الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ»(2) در این آیه خداوند به پیامبر خود صلی الله علیه و آله می فرماید: به این کسی که استخوان پوسیده ای را در دست گرفته و
ص: 392
می گوید: چگونه این استخوان پوسیده زنده می شود؟ بگو: آن خدایی که نخست او را آفريده به خوبی می تواند او را زنده کند، چراکه در خلقت اول او را از نیستی و عدم به وجود آورده است، و اعاده و زنده نمودن دوبارهاو آسان تر خواهد بود و او قادر بر هر چیزی است، چنان که او آتش را از میان درخت سبز برای شما خارج می نماید. از سویی خداوند که خالق آسمانها و زمین است، قطعا قادر بر زنده کردن دوباره آن استخوان پوسیده خواهد بود. سپس امام صادق علیه السلام فرمود: جدال صحیح این است، چراکه این استدلال راه عذری برای طرف باقی نمی گذارد...(1)
بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره / 12)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: مقصود از «بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ» کسانی هستند که با شنیدن و دیدن معجزات و نشانه های حق، به رسول خدا صلی الله علیه و آله ایمان می آورند و در عمل نیز نیکوکار و اهل اعمال خیر می باشند و خداوند در روز قیامت پاداش آنان را خواهد داد و هنگامی که کفار از عذاب و آتش هراس پیدا می کنند آنان هراسی نخواهند داشت و هنگام مرگ نیز اندوهی پیدا نخواهند کرد و به آنان بشارت بهشت داده خواهد شد.(2)
ص: 393
وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (بقره/ 12)
امام عسکری علیه السلام می فرماید:(1) یهود و نصارا با آن که تورات را می خواندند (و باید حقیقت برای آنان روشن می بود) همدیگر را به کفر و عدم ایمان نسبت دادند و این به علت تقلید از پدرانشان بود و اگر در آیات تورات تأمل و دقت می کردند به این ضلالت و گمراهی مبتلا نمی شدند، و این چنین خواهد بود حال کسانی که در حقایق ادیان دقت نمی کنند و همدیگر را تکفیر می نمایند و خداوند در قیامت بین آنان حکم خواهد نمود.
امام حسن مجتبی علیه السلام در شأن نزول این آیه می فرماید: گروهی از یهود و گروهی از نصارا نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و به آن حضرت گفتند: ای محمد بین ما حکم کن. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: قصه شما چیست؟ یهودیان گفتند: «ما ایمان به خدای واحد حکیم و اولیای او داریم و نصارا بر دین حق نیستند.» نصارا نیز
ص: 394
گفتند: «بلکه ما ایمان به خدای واحد حکیم و اولیای او داریم و یهودیان بردین حق نیستند».
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همه شما اهل خطا و باطل و خارج از دین خدا و امراو هستید!! آنان گفتند: چگونه ما کافر هستیم، در حالی که تورات و انجیل بین ماست و ما آن ها را قرائت می نماییم؟!
رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان فرمود: شما با کتاب تورات و انجیل مخالفت نموده اید و به آن ها عمل نکرده اید وگرنه بدون دلیل همدیگر را تکفیر نمی کردید، چراکه کتاب های آسمانی بیان و شفای از گمراهی است و کسانی که به آن ها عمل کنند به صراط مستقیم هدایت خواهند شد و چون شما به تورات و انجیل عمل نمی کنید، آن ها وبال و حجت خداوند بر شما خواهند بود و شما گنهکار و مورد خشم خدا خواهید بود.
ص: 395
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِي خَرَابِهَا أُولَئِكَ مَا كَانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوهَا إِلَّا خَائِفِينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ (114)وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (115)وَقَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ (116)بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (117)وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ لَوْلَا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (118)إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَا تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ (119)وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ (120)الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُولَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (121)يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ (122)وَاتَّقُوا يَوْمًا لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئًا وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا تَنْفَعُهَا شَفَاعَةٌ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ (123)
«منع و صد و حيلولة» به یک معناست، وضد منع اطلاق است، و «سعی و
ص: 396
ركض و عدو» نظائراند، و ضد سعی وقف و توقف است، و «يسعى على عياله» یعنی يكسب لهم، و «سعى للسلطان» یعنی برای سلطان صدقه وزکات جمع آوری می کند، و «خراب وهدم و نقض» نظائراند، و « مشرق و شرق» محل طلوع ماه و خورشید است، و «شرقت الشمس» إذا طلعت، وأشرقت یعنی أضاءت، و «مغرب» محل غروب آفتاب است، و «واسع» به معنای غنی است، به خاطر وسعت مقدورات او، و به معنای کثير الرحمة نیز می باشد، و «قانتون» به معنای مطیعون و به معنای نمازگزاران، و به معنای طول قيام در عبادت است، و از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال شد: «أي الصلاة أفضل» فرمود: «طول القنوت یعنی طول القيام»، و به معنای دعا نیز آمده مانند «أمن هو قانت آناء الليل ساجدا أو قائما» و «بديع» به معنای مبدع است با مبالغه، و «جحيم» آتش سوزان است. و «رضا» به معنای محبت و مودت، و به معنای «مرضى» آمده، و اصل آن «رضو» است، به دلیل رضوان، و «املتل و نحله و دیانت» به یک معناست، و «امتل الرجل» یعنی دخل في ملة الاسلام، و «املال» املاء الكتاب است تا نوشته شود، یعنی کسی بخواند و بگوید تا دیگری بنویسد.
آیا ستمكارتراز کسانی که مردم را از آمدن در مساجد - برای ذکرخدا - منع میکنند و برای تخریب مساجد می کوشند کیانند؟ چنين مردمی داخل مساجد نخواهند شد مگر با ترس و وحشت؛ بهره آنان در دنیا جزخواری و رسوایی، و در آخرت جزعذاب بزرگ نخواهد بود (114) مشرق و مغرب ( عالم) ملک خداوند است و شما به هرسور و کنید، رو به خدا کرده اید. خداوند وسعت دهنده و داناست (115) کافران گفتند: «خداوند برای خود فرزندی برگزیده» (در حالی که) او منزه از آن است (و نیازی به فرزند ندارد) آری آنچه در آسمان ها و زمین است از آن اوست و همه در برابر او خاضعاند (116) او پدید
ص: 397
آورنده آسمان ها و زمین است و هنگامی که فرمان ایجاد چیزی را بدهد آن چیزوجود می یابد (117) افراد نادان گفتند: چرا خدا با ما سخن نمی گوید؟ و چرا نشانه ای (از او) برای ما نمی آید؟ پیشینیان آنان نیز همین سخن را می گفتند، قلب هایشان مشابه یکدیگر است، ما نشانه ها را (به اندازه کافی) برای اهل یقین روشن ساخته ایم (118) به حق ما تو را بشیر و نذيرفرستادیم و از تونسبت به دوزخيان سؤال نخواهد شد (119) و هرگز یهود و نصارا از تو راضی نخواهند شد تا تواز خواسته های آنان پیروی کنی، به آنان بگو: تنها هدایت خدا، هدایت است (و من از او پیروی می کنم) و اگرتو، پس از آگاهی، از خواسته های آنان پیروی کنی، از ناحيه خداوند برای توهیچ نگهبان و یاوری نخواهد بود (120) به آنان که ما كتاب (تورات و انجیل) دادیم به حق آن را تلاوت می کنند و به پیامبر(ما) ایمان خواهند آورد و کسانی که به او کافرشوند، زیانکار خواهند بود (121) ای بنی اسرائیل به یاد بیاورید نعمتی را که من برشما ارزانی داشتم و شما را برجهانیان برتری و فضیلت دادم (122) وبترسید از روزی که هرگز کسی به کسی پاداش نمی دهد و از کسی عوضی وشفاعتی پذیرفته نیست و مردم یاوری نخواهند داشت (123)
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِي خَرَابِهَا أُولَئِكَ مَا كَانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوهَا إِلَّا خَائِفِينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ (بقره/ 114)
امام سجاد علیه السلام می فرماید: هنگامی که خداوند حضرت محمد صلی الله علیه و آله را در مکه مبعوث به رسالت نمود و دعوت او را آشکار کرد و سخن او را به گوش مشرکین رساند و آنان را نسبت به پرستش بت، ملامت کرد، مشرکین مکه به خشم آمدند و با رسول خدا صلی الله علیه و آله به دشمنی برخاستند و مساجد یاران آن حضرت را تخریب
ص: 398
نمودند و مساجدی که در اطراف کعبه ساخته شده بود، و بر علیه مشرکین در آن ها تبلیغ می شد را با سرعت خراب نمودند، و سپس حضرت محمد صلی الله علیه و آله و یاران او را تحت فشار قرار دادند و آنان را مجبور کردند تا از مکه به مدینه هجرت نمایند، از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله روی مبارک خود را به کعبه بازگرداند و فرمود: «ای کعبه خدا میداند که من تو را دوست می دارم و اگر اهل مکه مرا اخراج نمی کردند من جز تو جایی را انتخاب نمی کردم و در کنار تو می ماندم و اکنون از مفارقت و جدایی از تو اندوهناکم».
. پس خداوند به رسول خود وحی نمود و جبرئیل به او فرمود: «ای محمد! خدای على اعلى، تو را سلام می رساند و می فرماید: زود است ما تو را باز با پیروزی و قدرت به این شهر بازگردانیم» همان گونه که در آیه دیگری می فرماید:«إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ»(1) یعنی، ای محمد! آن کسی که قرآن را بر تو فرض نمود، او با پیروزی تو را به مکه و میعادگاه خود بازخواهد گرداند؛ و چون رسول خدا این نوید را به اصحاب خود خبر داد، به گوش اهل مکه رسید و آنان این خبر را به استهزا گرفتند، خداوند به رسول خود صلی الله علیه و آله فرمود:
زود است که من تو را بر اهل مکه پیروز کنم و حکم خود را بر آنان اجرا نمایم، و زود است که مشرکان را از ورود به مکه منع نمایم و احدی از آنان نتوانند داخل مگه شود، مگر با ترس و وحشت و یا ناشناخته باشد، از ترس این که اگر شناخته شود کشته خواهد شد و چون برای رسول خدا صلی الله علیه و آله فتح مکه از قضای الهی گذشت و مکه فتح گردید، آن حضرت شخصی به نام «عتاب بن اسید» را که نوجوانی بود بر آنان امیر قرار داد و اهل مکه گفتند:
محمد صلی الله علیه و آله همواره ما را تحقیر می کند، و اکنون جوان هیجده ساله ای را امیر بر
ص: 399
ما قرار داده، در حالی که ما بزرگان مکه و خدام خانه خدا و همسایگان حرم امن او - بهترین بقعه روی زمین - هستیم!!
از سویی رسول خدا صلی الله علیه و آله دستورالعملی به «عتاب بن اسید» درباره اهل مکه نوشت و او را والی و استاندار مکه معرفی نمود و در ابتدای آن مرقوم نمود: (بسم الله الرحمن الرحيم) از محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله به همسایگان بیت الله و سگان حرم الهی:
اما بعد، هرکس از شما ایمان به خدا و رسول او محمد صلی الله علیه و آله داشته باشد و سخنان و اعمال او را تصديق نماید و به برادر او على علیه السلام نیز ایمان داشته باشد، و او را برگزیده و وصی او و بهترین خلق خدا بعد از او بداند و ولایت او را پذیرفته باشد، او از ما خواهد بود و به ما بازمی گردد و هر کس مخالف آنچه گفته شد باشد وعملی را - کم و یا زیاد از او نمی پذیرد و او را در دوزخ مخلد خواهد نمود ...(1)
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: مقصود از «مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اَللَّهِ » مشرکین قریش هستند که رسول خدا صلی الله علیه و آله را از دخول مکه و مسجد الحرام منع نمودند. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: مقصود از این آیه همه مساجد روی زمین است چراکه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «جُعِلَتْ لِيَ اَلْأَرْضُ مَسْجِداً وَترابُهَا طَهُوراً» .(2)
ص: 400
مرحوم فیض از امام عسکری از امام سجاد علیه السلام نقل نموده که فرمود: برخی از منافقین و ضعفا - که همانند منافقین بودند- به قصد تخریب مساجد مدینه و تخریب همه مساجد دنیا را داشتند، و آنان همان کسانی بودند که در مدينه قصد کشتن على بن ابی طالب علیه السلام را نیز داشتند و در جنگ تبوک نیز در گردنه عقبه قصد کشتن رسول خدا صلی الله علیه و آله را داشتند.(1)
وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (بقره / 115)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: مشرق و مغرب عالم ملک خداست و اگر شما به امر او توجه کنید و از او اطاعت نمایید به هدف الهی خود رسیده اید و پاداش او را درک کرده اید. رسول خدا صلی الله علیه و آله(درباره تغییر قبله) فرمود: ای بندگان خدا، شما همانند مریض می مانید و خدای رب العالمین همانند طبيب است برای شما و صلاح مریض در آن چیزی است که طبيب برای او تدبیر می کند، نه در آنچه مريض اشتها دارد و بهانه گیری می کند، پس شما مصلحت امور خود را به خدا واگذار کنید و از او اطاعت نمایید، تا رستگار شوید ...(2)
ص: 401
مرحوم علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود می فرماید: این آیه درباره نافله و نماز مستحبی است که از هر سو شما حرکت کنید می توانید بخوانید (و نیازی به قبله ندارد) و خداوند درباره نمازهای واجب فرموده است: «وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ»(1)یعنی نمازهای واجب را به طرف قبله بخوانید.(2)
صاحب مجمع البیان گوید: این معنا از ائمه اهل البیت علیهم السلام روایت شده است. و در تفسیر عیاشی از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود: این آیه درباره نمازهای نافله است.
زراره می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا نماز در کشتی و محمل، در سفر یکسان است؟ فرمود: نافله را در کشتی و محمل به هر سو کشتی و محمل حرکت نمود با اشاره بخوان، ولكن برای نماز واجب باید پیاده شوی (و مقابل قبله) نماز بخوانی، جز آن که در خطر و خوف باشی که در آن صورت با اشاره نماز می خوانی و اما در کشتی تا بتوانی باید نماز واجب خود را ایستاده و روبه قبله بخوانی، چنان که حضرت نوح علیه السلام نماز واجب خود را در کشتی رو به قبله و ایستاده انجام داد... تا این که فرمود: همه اطراف برای نافله قبله است، چراکه خداوند می فرماید:
«فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ » فثم وجه الله لاى الله واسع عليم).(3)
ص: 402
روایات فراوان دیگری نیز به این معنا نقل شده است که به جهت اختصار از
نقل آن ها صرف نظر شد.
از امام صادق علیه السلام سؤال شد: شخصی بعد از فراغ از نماز می فهمد که نماز خود را به سمت راست و یا به سمت چپ قبله خوانده است. امام علیه السلام فرمود: نماز او صحیح است و مابین مشرق و مغرب قبله است. و فرمود: این آیه درباره قبله متحیر است که نمی داند قبله از کدام طرف است.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «وجه الله» حجت های خدا هستند که خداوند نام آنان را پس از نام خود و نام رسول خود ذکر نموده و اطاعت آنان را بر مردم واجب کرده است و می فرماید: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»).(1)
ص: 403
وَقَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ *بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (بقره/ 116 - 117)
از آیات قرآن استفاده می شود که (1)یهودیان، «عزير» را فرزند خدا دانستند و مسیحیان، عیسی علیه السلام را فرزند خدا دانستند، و مشرکان عرب ملائکه را دختران خدا دانستند، از این رو خداوند خود را تنزيه نمود و فرمود: «سُبْحَانَهُ بَلْ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...».
امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه «بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» می فرماید: خداوند با علم
ص: 404
خود همه چیز را آفرید، بدون آن که مثالی قبل از خلقت آن ها وجود داشته باشد، چنان که او آسمان ها و زمین را قبل از آن که آسمان و زمینی وجود داشته باشد آفرید. مگر نشنیدی که می فرماید: ««وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ »؟
امام کاظم در تفسير «وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» می فرماید: اراده مخلوق امری است در باطن او که پس از آن فعلی از او صادر می شود، اما اراده خداوند نسبت به چیزی، مساوی با انجام آن چیز است. او می گوید: «کُن» یعنی اراده انجام آن کار را می کند، و بدون آن که لفظی و نطقی از او صادر شود، و یا کوششی بکند و یا فکری درباره آن کرده باشد انجام می گیرد.
در روایتی آمده که «کُن» از ناحیه خداوند مساوی با انجام است، «وما یکون » مساوی با انجام شده است.
امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند هیچ درختی را خلق نکرد، مگر آن که میوه قابل خوردنی داشت و چون مردم گفتند: «اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا» ولد نصف آن ها بدون میوه شد و چون خدایی جز او را پرستیدند (برخی از آن ها) به جای میوه خار پیدا کردند. (1)
ص: 405
وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ لَوْلَا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (بقره / 118)
این آیه درباره بهانه گیری های یهود و مشرکین است، همانند آیه سوره مدثر است که می فرماید:«بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتَى صُحُفًا مُنَشَّرَةً »(1) و یا درباره بنی اسرائیل می فرماید:«قَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً»(2)و یا از قول آنان می فرماید:«هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ»(3) . و از آیات قرآن ظاهر می شودکه بهانه گیری ها و مطالبات بیجایی که بنی اسرائیل داشته اند سبب گرفتاری و یا عذاب آنان شده است، مانند این که خداوند به دنبال آیه اخیر می فرماید:«إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيْكُمْ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ »(4)و یا به دنبال خواسته آنان که به موسی علیه السلام گفتند: «أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً» خداوند فرمود: «فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ»(5) و از این ماجراها روشن می شود که تسلیم و رضای به مقدرات خداوند همان گونه که در روایات آمده بهترین عبادت و عمل نیک مؤمن است .
إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَا تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ(بقره/ 119)
از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود: «وَلَا تُسْأَلُ» را با فتح تاء وجزم لام بخوانید
ص: 406
(یعنی درباره اصحاب دوزخ سؤال مکن).
مؤلف گوید: در ذیل این آیه جز روایت فوق تفسیری دیده نشد، چراکه این آیه از آیات محکمات بوده و نیازی به تفسیر نداشته است.
وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ (بقره/ 120)
تردیدی نیست که رسول خدا صلی الله علیه و آله برای هدایت مردم، بسیار کوشا بوده است تا جایی که خداوند می فرماید: «فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا »(1) ويا می فرماید: «عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ»(2) و خداوند این شدت را کنترل نموده و می فرماید: «وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ ...» و در آیه قبل نیز فرمود: «وَلَا تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ » و یا در سورة عبس می فرماید: انتظار ایمان آوردن ثروتمندان مغرور را نداشته باش و دل به آنان مبند و به مؤمنان فقیری که پذیرای دین خدا هستند بسنده کن. و می فرماید: «أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى *فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى *وَمَا عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّى *وَأَمَّا مَنْ جَاءَكَ يَسْعَى *وَهُوَ يَخْشَى *فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى » (3).
از این آیات ظاهر می شود که اهل کتاب و ثروتمندان مترف و خوشگذران و دنیا طلب را هرچه بر آنان بخوانند سودی ندارد و اگر بهانه های آنان را برآورده کنند باز هدایت نخواهند شد. بنابراین نباید به امید هدایت آنان بود و کوچک ترین موافقتی با آنان کرد. از این رو خداوند در این آیه می فرماید: «وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ...
ص: 407
مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ». البته خطاب از باب «إِيَّاكِ أعني واسمَعي يا جارَةُ» می باشد و خداوند در حقیقت امت این پیامبر را به این خطاب مخاطب نموده است.
نکته قابل توجه این است که مشرکین و کفار و اهل کتاب بسا مسلمانان را فریب می دهند و می گویند: «شما چیزی از آیین ما را بپذیرید تا ما نیز آیین شما را بپذیریم» و خداوند از چنین چیزی نهی نموده و می فرماید: هرگز آنان از شما راضی نخواهند شد جز آن که شما به کیش آنان درآیید، چنان که در این آیه و آیه مباركه سورۂ کافرون این معنا مشهود است.
در تفسیر سورۂ کافرون آمده که عده ای از مشرکین به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: «شما بیایید با ما همراهی کنید و آنچه ما می پرستیم را بپرستید تا ما نیز آنچه شما می پرستید را بپرستیم و در آن صورت حق را دریافته ایم» و خداوند در پاسخ آنان با لحن شدید فرمود: «قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ *لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ *وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ *وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ *وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ *لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ»(1)
الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُولَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ *يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ (بقره / 121 - 122)
ابوولاد گوید: از امام صادق علیه السلام سؤال نمودم مقصود از آیه «اَلَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ اَلْكِتَابَ يَتْلُوهُ حَقٌ تِلاَوَتِهِ أُولَئِكَ يُؤُمُّونَ بِهِ ...» چیست؟ فرمود: مقصود ائمه
ص: 408
اهل البیت علیهم السلام است.(1)
صاحب تفسیر مجمع البیان نیز از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: حق تلاوت این است که قاری قرآن هنگام ذکر بهشت و دوزخ توقف کند و از خداوند درخواست بهشت نماید و از دوزخ به او پناه ببرد.(2)
امام صادق علیه السلام فرمود: قرآن عهد خداوند است به خلق خود، و سزاوار است که هر مسلمانی همواره در عهدنامه خداوند نگاه کند، و در هر روز پنجاه آیه از قرآن راقرائت نماید.(3)
امام سجاد علیه السلام فرمود: آیات قرآن گنج های الهی است، و سزاوار است هرگاه قرآن گشوده شود به دقت در آن نظر شود.(4)
وَاتَّقُوا يَوْمًا لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئًا وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا تَنْفَعُهَا شَفَاعَةٌ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ (بقره / 123)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: مقصود از این آیه این است که
ص: 409
بترسید از روز جان دادن و ساعت مرگ که هیچ کس نمی تواند از عذابی که شما مستحق آن هستید جلوگیری کند و نیز هیچ شفیعی نمی تواند مرگ شما را به تأخیر اندازد و کسی نمی تواند به جای شما بمیرد تا شما زنده بمانید.
امام صادق علیه السلام می فرماید: مقصود از این روز، روز مرگ و خروج از دنیاست و در آن روز، شفاعت و فدا برای کسی کارساز نیست و اما روز قیامت ما و خاندان ما از شیعیان خود کاملا دفاع خواهیم نمود و ما (یعنی محمد و على و فاطمه و حسن و حسین و پاکان از اهل البيت علیهم السلام) بر اعراف(بین بهشت و دوزخ) قرار می گیریم و شیعیان خود را در عرصه قيامت می بینیم و هر کدام از آنان که مقصر باشد و در سختی و شدائد قیامت قرار گرفته باشد، ما خوبان از شیعیان خود مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمار و امثال آنان را - که در هر عصری تا قیامت خواهند آمد - می فرستیم تا همانند باز شکاری آنان را از بین اهل محشر برگیرند و همانند عروس به بهشت داخل شوند و نیز دیگران از دوستان ما را که گرفتار شدائد قیامت هستند، به واسطه خوبان از شیعیانمان نجات می دهیم و آنان مانند کبوترانی که دانه خود را از روی زمین برمی دارند آنان را برمی دارند و در بهشت نزد ما می آورند. (1)
مؤلف گوید: علت این که در برخی از آیات و روایات شفاعت نفی شده و در برخی دیگر اثبات شده این است که اولا شفاعت مخصوص به شیعیان است و ثانيا مواقف برزخ و قیامت درباره شفاعت متفاوت است و تنافی بین آیات و روایات نیست و این موضوع در ذیل آیات شفاعت خواهد آمد، إن شاء الله.
ص: 410
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ (124وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ (125)وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ (126)وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (127)رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (128)رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (129)»
«وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ (130)إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ (131)وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (132)
«ابتلاء» به معنای اختبار و آزمایش است، و «تمام و کمال و وفاء» نظائراند، و
ص: 411
ضد تمام نقصان است و «ذريه و نسل و ولد» نظائراند، و «بیت و مأوی و منزل» نظائراند، و دو مصرع شعر را یک بیت شعر گویند، و «مثابة» از ثاب يثوب مثابة و مثابا، إذ رجع، و مثابه در این آیه موضع رجوع است، وثاب إليه عقله یعنی رجع بعد عزوبه، و اصل مثابة، مثوبة بوده و واو قلب به الف شده است، و «مقام» محل قیام را گویند و جمع آن مقاوم است، و طائف به معنای دائر است، وطاف يطوف طوفا، إذا دار حول شيء، و طائف الجن و الشيطان چیزی را گویند که با وسوسه قلب را احاطه کند، و «عاكف» ملازم چیزی را گویند، و به همین سبب به معتکف در مسجد عاکف گویند، و «رکع» جمع راكع و«سجد» جمع ساجد است. و «رفع وإعلاء واصعاد» نظائراند، و نقیض رفع، وضع است، و نقیض اصعاد، انزال است، و «قواعد و اساس و ارکان» به یک معناست، و مفرد قواعد قاعده است، و اصل آن به معنای ثبوت و استقرار است، و «امرأة قاعدة» یعنی لم تتزوج او لم تحمل الولد او لم تحض، و «اسلام» به معنای انقياد و تسلیم است، و اسلام و ایمان به یک معناست چنان که خداوند می فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ عِنْدَ اللهِ الإسلام: » و « مناسک» به معنای متعبدات است.
به یاد آور زمانی را که خداوند ابراهیم را به کلماتی آزمود و چون ابراهیم در امتحان خود کاملا موفق شد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم. ابراهیم گفت: دودمان من نیزامام خواهند شد؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی رسد (124) و به یاد آور زمانی را که ما کعبه رامحل بازگشت (واجتماع) مردم وامن قرار دادیم (و به مردم گفتيم): مقام ابراهیم را برای نماز طواف خود برگزينيد، و از ابراهیم و اسماعیل پیمان گرفتیم تا خانه من را برای طائفين ومجاورین و راكعين و ساجدین پاکیزه نمایند (125) و به یاد آور که ابراهیم گفت: پروردگارا این شهر را امن
ص: 412
قرار ده واهل آن را که ایمان به خدا و قیامت دارند، از میوه ها روزی کن، و فرمود: کسی که کافرشود، من بهره کمی از دنیا به او می دهم و سپس او را به اجبار به عذاب میبرم و آن بدفرجامی است (126) و به یاد آور که ابراهیم و اسماعیل پایه های کعبه را بالا بردند و گفتند: پروردگارا این عمل را از ما بپذير، همانا توشنوا و دانا هستی (127) پروردگارا ما را تسلیم (فرمان) خود قرار ده، وازدودمان ما [نیز امتی تسلیم) قرارده، و شيوه عبادت
خود را به ما تعلیم ده وتوبة ما را بپذیر، همانا توپذیرنده توبه و مهربان هستی (128) پروردگارا پیامبری از بین فرزندان من برانگیز تا آیات تورا برآنان بخواند، و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد و (اخلاق) آنان را پاکیزه کند، همانا توغالب و حكیم هستی (129) جزافراد سفيه ونادان چه کسی از آیین و ملت ابراهیم روی می گرداند، ما ابراهیم را در دنیا برگزیدیم و او در آخرت از صالحان است (130) به یاد آور هنگامی را که پروردگارش به او فرمود: «تسلیم (پروردگار خود باش) ابراهیم گفت: من تسليم پروردگار جهانیان شدم (131) ابراهيم و يعقوب فرزندان خود را به این آیین وصیت نمودند (و هرکدام) به فرزندان خویش گفتند: خداوند این آیین را برای شما برگزيد، پس شما جزبا آيين اسلام از دنیا نروید (132) تفسير اهل بیت عال
تقسیر اهل بیت علیهم السلام
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ (بقره/ 124)
مفضل گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود از کلمات، کلماتی است که آدم علیه السلام از پروردگار خود گرفت و به وسیله آن کلمات توبه نمود و گفت: «یَا رَبِّ أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَهَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ إِلَّا تُبْتَ عَلَیَّ» و خداوند توبه او را پذیرفت «فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ». مفضل می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: معنای
ص: 413
«فَأَتَمَّهُنَّ» چیست؟ فرمود: مقصود این است که ابراهیم علیه السلام آن کلمات را تا حضرت قائم علا به اتمام رساند و نام دوازده امام عالا را که به نفر آنان از فرزندان امام حسین هستند به زبان جاری نمود.(1)
در تفسیر مجمع البیان نیز از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: مقصود از ابتلای ابراهیم علیه السلام این است که خداوند او را در خواب امتحان نمود و او مأمور به قربانی نمودن فرزند خود گردید و چون خداوند او را چنین یافت به او فرمود: «إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا». سپس خداوند سنت حنیفه (یعنی طهارت و پاکیزگی) را بر او نازل نمود وسنت حنيفه ده چیز است؛ پنج چیز در سر و پنج چیز در بدن است و آنچه در سر است: کوتاه کردن شارب، رها نمودن ریش، طم الشعر(یعنی کوتاه کردن مو) و مسواک و خلال دندان هاست. و آنچه در بقیه بدن سنت است: تراشیدن مو از بدن، ختنه کردن، گرفتن ناخن، غسل جنابت و تطهیر بدن با آب است. و این هاست حنیفیه ابراهیمی است و تا کنون بوده و نسخ نشده و نخواهد شد و تا قیامت نیز خواهد بود. از این رو خداوند به رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: «واتَبِغ مِلَّةَ إبراهِيمَ حَنيفاً».(2)
ص: 414
حضرت رضا عليه السلام ضمن حديث مفصلی می فرماید: مقام امامتی که خداوند بعد از نبوت و خلیل الرحمانی به ابراهيم - صلوات الله عليه و آله - داد، مرتبه و مقام سومی بود که خداوند به او داد و منزلت و فضیلت او را بالا برد و فرمود:«إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» و حضرت ابراهیم عليه السلام با سرور و شادی عرضه داشت:«وَمِنْ ذُرِّيَّتِي» یعنی آیا ذرية من نیز به این مقام خواهند رسید ؟ خطاب شد:«لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» یعنی مقام امامت که عهد من است، به ستمکاران نمی رسد. سپس فرمود: این آیه امامت هر ظالمی را تا قیامت ابطال نمود و امامت و رهبری مخصوص به پاکان و زبدگان از بندگان خداوند گرديد.(1)
امام صادق عليه السلام می فرماید: حضرت ابراهیم عليه السلام پیامبر بود و امام نبود تا زمانی که خداوند (او را به قربانی نمودن اسماعیل امتحان نمود و) به او فرمود:«إِنِّي جَاعِلُكَ
ص: 415
لِلنَّاسِ إِمَامًا». پس ابراهیم گفت:«وَمِنْ ذُرِّيَّتِي؟»یعنی آیا ذرية من نیز به امامت خواهند رسید؟ و خداوند در پاسخ او فرمود:«لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»یعنی عهد من (یعنی امامت بر مردم به کسی که بت پرست بوده و در مقابل بت سجده می کرده است، نخواهد رسید (یعنی چنین کسی برای امامت و رهبری مردم شایسته نیست).(1)
زید شام می گوید: از امام صادق عليه السلام شنیدم که می فرمود: خداوند متعال ابراهیم عليه السلام را نخست بنده خود برگزید و سپس او را پیامبر خود قرار داد و پس از آن او را رسول خود معرفی نمود و سپس او را خلیل خود خواند و پس از آن (که او را آزمود) به او فرمود:«إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»؛ و چون مقام امامت در چشم ابراهیم عليه السلام بزرگ آمد، گفت: «وَمِنْ ذُرِّيَّتِي؟» یعنی آیا از ذرية من نیز کسی به امامت خواهد رسید؟ خطاب آمد: عهد امامت به ظالمان نمی رسد. سپس امام صادق عليه السلام فرمود: هرگز سفیه و نادان امام تقی و پارسا نخواهد بود.(2)
امیرالمؤمنین عليه السلام ضمن حديث مفصلی می فرماید: کسی که سابقه کفر داشته است، نمی تواند به مقام پیامبران و اولیای خداوند راه پیدا کند، چراکه خداوند به
ص: 416
ابراهیم عليه السلام فرمود: «لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» و ظالمین در این آیه به معنای مشرکین است و خداوند در آیه «إِنَّ اَلشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» شرک را ظلم بزرگ دانسته است، و ابراهیم علی چون دانست که عهد امامت به بت پرستان نمی رسد، به خدای خود گفت: «وَ ا جَنِّبني وَبُنِيَّ أنَّ نَعْبُدُ اَلْأَصْنَامَ» یعنی خدایا من و فرزندانم را از پرستش بت دور گردان.(1)
وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ (بقره / 125)
امام صادق عليه السلام می فرماید: هنگامی که داخل مسجد الحرام شدی، مقابل کعبه دست به دعا بلند کن و بگو: «اللهم إني أشهدك أن هذا بيتك الحرام الذي جعلته مثابة للناس و أمنا مباركا وهدى للعالمين». یعنی خدایا من تو را گواه می گیرم که این خانه توست و تو آن را محل مراجعه مردم و امن و مبارک و هدایت برای عالمين قرار دادی.(2)
ص: 417
امام باقر عليه السلا فرمود: ای جابر، بنده ای از بندگان خداوند (یعنی ابراهیم خلیل عليه السلام)قدم خود را بر سنگی گذارد و خداوند ما را امر نمود تا آن را محل نماز خود قرار بدهیم (و مقابل آن نماز طواف خود را بخوانیم ). (1)
امام باقر عليه السلام نیز فرمود: سه سنگ از بهشت فرود آمد: مقام ابراهیم، حجر بنی اسرائیل و حجرالأسود .(2)
امام صادق عليه السلام فرمود: احدی حق ندارد نماز طواف واجب را جز پشت مقام ابراهیم به جای دیگری بخواند، چراکه خداوند می فرماید: «وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى» إبراهيم مصلی و اگر نماز طواف واجب را در جایی دیگر بخوانی باید اعاده نمایی.(3)
امام صادق عليه السلام در تفسیر آیه «طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ ...» فرمود: سزاوار است که بنده خدا داخل مسجد الحرام نشود مگر طاهر باشد، و بدن خود را از عرق و آلودگی پاکیزه نموده و با طهارت و (غسل) وارد مسجد شود.(4)
و در سخن دیگری فرمود: هنگامی که حضرت ابراهیم عليه السلام کعبه را بنا نمود و
ص: 418
مردم گرد آن (طواف کردند و) حج به جا آوردند، کعبه به خدای خود از نفس های مشرکین شکایت نمود و خداوند به او وحی کرد: آرام بگیر، همانا من در آخرالزمان مردمی را می فرستم (در کنار تو) که (اهل نظافت باشند و) مسواک و خلال نمایند.(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: در هر شبانه روزی خداوند یکصد و بیست رحمت بر خانه خود می فرستد: شصت رحمت برای طواف کنندگان، چهل رحمت برای نمازگزاران و بیست رحمت برای نگاه کنندگان به کعبه.(2)
حضرت رضا عليه السلام می فرماید: علت نام گذاری طائف به طائف این است که چون ابراهیم عليه السلام از خداوند خواست که اهل مکه را از ثمرات و میوه ها روزی کند و خداوند به درخت «اردن» امر نمود تا با میوه های خود نزد کعبه آید و دور کعبه طواف نماید و سپس به جای خود که اکنون آن را طائف می گویند بازگردد. از این رو طائف را طائف گفته اند.(3)
ص: 419
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ (بقره 126)
امام صادق عليه السلام می فرماید: هنگامی که حضرت ابراهیم عليه السلام از بنای کعبه و حج فارغ شد، به خدای خود گفت:«رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ». سپس فرمود: مقصود از «مِنَ الثَّمَرَاتِ» ثمرات قلوب است، یعنی خدایا آنان را محبوب مردم قرار ده و قلوب مردم را متمایل به آن کن تا همواره به مکه رفت و آمد کنند.(1). في تفسير علي بن إبراهيم حدثني ابي عن النضربن سويد عن هشام عن أبي عبدالله قال: إن إبراهيم كان نازلا في بادية الشام إلى أن قال: فقال إبراهيم عليه السلام لما فرغ من بناء البيت والحج قال:«رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ» قال:«مِنَ الثَّمَرَاتِ» و القلوب ای حببهم إلى الناس لينتابوا ويعودوا إليهم. (تفسیر نورالثقلین، ج104/1 از تفسیر قمی) (2)
ص: 420
امام صادق عليه السلام در تفسیر «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا» فرمود: کسی که به حرم پناهنده شود از خشم خدا ایمن خواهد بود، و هر پرنده و حیوان وحشی که داخل آن شود کسی حق ندارد او را تعقیب و یا اذیت و آزار نماید، تا این که از حرم خارج شود.(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز فتح مکه فرمود: خداوند هنگامی که آسمان ها و زمین را آفرید مگه را حرم خود قرار داد و مگه تا قیامت حرم الهی است و همواره احکام حرم را خواهد داشت، و حرم برای احدی قبل از من و بعد از من و حتی برای ساعتی از روز از حرمت و حرم بودن خارج نگردیده و حلال نشده و نخواهد شد.(2)
وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (بقره / 127)
امام صادق عليه السلام فرمود: هنگامی که اسماعیل به بلوغ رسید، خداوند ابراهیم عليه السلام را امر نمود تا کعبه را بنا نماید. پس ابراهیم عليه السلام گفت: پروردگارا، در چه محلی خانه تو را بنا کنم؟ فرمود: در همان محلی که قبه (یعنی حجر الأسود) را بر آدم فروفرستادم و از نور آن حرم روشن گردید. پس ابراهیم ندانست که محل قبه کجاست؛ چراکه کعبه تا قبل از طوفان نوح برقرار بود و چون طوفان شد، آب همه دنیا را فراگرفت و
ص: 421
خداوند آن قبه را بالا برد و محل آن زیر آب نرفت. از این رو کعبه را بیت عتیق نامیدند؛ چراکه از غرق شدن نجات یافت. پس جبرئیل نازل شد وموضع کعبه را برای ابراهیم عليه السلام معین نمود و خداوند پایه های کعبه را برای ابراهیم از بهشت فروفرستاد و حجرالأسود، هنگامی که از ناحیه خداوند بر آدم عليه السلام فرود آمد بسیار سفید و نورانی بود و از برف سفیدتر بود و چون دست های کار با آن تماس پیدا کرد، سیاه شد.
امام صادق عليه السلام سپس می فرماید: حضرت ابراهیم عليه السلام شروع به ساختن کعبه نمود و اسماعیل عليه السلام از کوه ذی طوی برای او سنگ می آورد تا این که کعبه را نه متر بالا برد و جبرئیل عليه السلام محل حجرالاسود را به او نشان داد و ابراهیم عليه السلام حجرالأسود را در محل کنونی به دست خود نصب نمود و برای کعبه دو درب قرار داد؛ دری به طرف مشرق و دری به طرف مغرب، و آن دری که به طرف مغرب است مستجار نامیده شد. سپس ابراهيم عليه السلام از درخت اذخر سقف کعبه را پوشاند و هاجر عبای ابراهیم ما را بر در کعبه آویخت و ابراهیم و اسماعيل وهاجر عليهم السلام در داخل کعبه اسکان پیدا کردند.(1)
ص: 422
در کتاب کافی ضمن حدیثی آمده که امام صادق عليه السلام می فرماید: هنگامی که خداوند اجازه ساختن کعبه را به ابراهیم عليه السلام داد، ابراهیم به اسماعیل فرمود: خداوند مرا به بنای کعبه مأمور نموده است. پس ابراهیم و اسماعیل محل آن را جستجو نمودند تا به سنگ سرخی رسیدند، و خداوند به ابراهیم عليه السلام وحی نمود: کعبه را بر روی این سنگ بنا کن. سپس خداوند چهار ملک از ملائکه را فرستاد و آنان برای ابراهیم و اسماعیل سنگ جمع نمودند و به دست آنان دادند تا کعبه را دوازده ذراع بالا بردند و دو درب برای ورد و خروج آن قرار دادند و آستانه و قفل آهنی برای درهای آن نصب نمودند.(1)
در کتاب کافی نیز از امام باقر و یا امام صادق عليهما السلام نقل شده که فرمود: خداوند به ابراهیم عليه السلام دستور داد تا کعبه را بنا کند و پایه های آن را بالا ببرد و مناسک حج را به مردم تعلیم نماید. و چون ابراهیم و اسماعيل عليه السلام هر روز مقداری از آن را بالا بردند تا به محل حجر الأسود رسید، کوه ابوقبیس به ابراهیم عليه السلام خطاب نمود: تو امانتی نزد من داری. پس حجر الأسود را به او داد و ابراهیم عليه السلام آن را در جای خود نصب نمود.(2)
ص: 423
و درعلل الشرایع و تفسیر عیاشی از امام صادق عليه السلام نقل شده که فرمود: خداوند از بهشت حجر الأسود را برای آدم عليه السلام فرستاد و کعبه و خانه خدا، در سفید بود و خداوند آن را به آسمان برد و اساس آن روی زمین باقی ماند و خانه خدا که به آسمان بالا رفت محاذی کعبه قرار گرفت و هر روز هفتاد هزار ملک آن را زیارت می کردند و پس از آن تا آخر دنیا نوبتی برای آنان نبود. سپس خداوند به ابراهیم و اسماعیل دستور داد تا کعبه را از روی آن اساس بالا ببرند. (1)
در تفسیر مجمع البیان از امام باقر عليه السلام نقل شده که فرمود: اول کسی که زبان به عربیت گشود اسماعیل بود و ابراهیم در حال ساختن کعبه به عربی به اسماعیل می فرمود: «أعطني حجرا» و اسماعیل نیز به عربی می گفت: «یا أبت هاك حجرا» و ابراهیم کعبه را بنا می نمود و اسماعیل نیز به او سنگ میداد.(2)
ص: 424
رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ *رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (بقره/ 128 - 129)
ابوعمرو زبیری گوید: به امام صادق عليه السلام گفتم: به من خبر دهید امت محمد صلی الله علیه و آله کیانند؟ امام عليه السلام فرمود:(1) امت محمد صلی الله علیه و آله تنها بنی هاشم هستند. گفتم: دلیل آن چیست؟ فرمود: دلیل آن آیه «وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ ..رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ ...»سپس فرمود: هنگامی که خداوند دعای ابراهیم و اسماعیل را مستجاب نمود و از ذريه آنان امت مسلمه را قرار داد و در آن امت رسولی را از آن امت مبعوث به رسالت نمود تا آیات او را بر مردم تلاوت کند و آنان را (از اخلاق بد) پاک نماید و کتاب و حکمت را به آنان تعلیم نماید. سپس فرمود: ابراهیم و اسماعیل خواسته دیگری نیز داشتند و آن این بود که از خداوند برای ذرية خود پاکی از گناه و دوری از شرک و عبادت بت ها را خواستار شدند تا امت ابراهیم و اسماعیل شایسته رهبری و امامت باشند. از این رو ابراهیم عليه السلام گفت:
ص: 425
«وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ *رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ » (1).
سپس فرمود: این آیه دلالت می کند که ائمه و امت مسلمه ای که حضرت محمدی صلی الله علیه و آله به پیامبری، بین آنان مبعوث به رسالت گردید جز از ذريه ابراهيم عليه السلام نبوده اند، چرا که ابراهیم عليه السلام به خدای خود فرمود: «وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ».
ابوعمر زبیری در حدیث دیگری از امام صادق عليه السلام نقل نموده که آن حضرت پس از سخنانی می فرماید:(2) خداوند در قرآن کسانی را که حق دعوت به دین او را به بعد از پیامبرش - داشته اند را یاد نموده و می فرماید:«وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ
ص: 426
الْمُفْلِحُونَ »(1) و سپس درباره وضعیت این امت و انتساب آنان به ابراهیم و اسماعیل -که از سکان حرم بوده و هرگز جز خدا را پرستش ننموده اند - سخن گفته و می فرماید آنان با دعای ابراهیم و اسماعیل به دنیا آمده اند و خداوند در توصیفشان فرموده است: «الذين أذهب الله عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا».
و در تفسیر علی بن ابراهیم قمی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: من با دعای جدم ابراهیم آفریده شدم.(2)
و در کتاب خصال از ابوامامه نقل شده که گوید: من به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتم: منشأ خلقت شما چیست؟ فرمود: من نتیجه دعای ابراهیم و بشارت عیسی عليهما السلام هستم و مادرم در خواب دید که نوری از او خارج گردید و قصرهای شام از آن نور روشن شد.(3)
وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ *إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ *وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (بقره / 130 - 132)
امام سجاد عليه السلام می فرماید: احدی جز ما و شیعیان ما بر ملت ابراهیم عليه السلام نخواهد
ص: 427
بود و سایر مردم از ملت ابراهیم عليه السلام بیزار می باشند.(1)
امام باقر عليه السلام ضمن حدیث مفصلی درباره اتصال وصیت از زمان آدم عليه السلام (به وصی خود و هر پیامبری به وصی و جانشین و فرزندان خود) می فرماید: خداوند به این معنا تصریح نموده و می فرماید: «وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ» و نیز می فرماید: «وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا»(2) یعنی ما او را راهنمایی نمودیم تا نبوت را در اهل بیت خود قرار دهد «ونوحاً هَدينا مِن قَبْلُ» یعنی نوح را نیز راهنمایی نمودیم تا نبوت را در اهل بیت خود قرار بدهد.(3)
امام صادق عليه السلام می فرماید: يعقوب و عیص دو برادر بودند و با همدیگر به دنیا آمدند جز آن که عیص قبل از یعقوب به دنیا آمد و یعقوب را به این علت يعقوب گفتند که بعد از برادر خود عیص به دنیا آمد...(4)
در تفسیر صافی از امام کاظم عليه السلام نقل شده که آن حضرت به بعضی از اصحاب
ص: 428
خود فرمود: آیه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ »(1) را چگونه قرائت می کنید؟ او گفت:«وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ » قرائت می کنیم. امام عليه السلام فرمود: سبحان الله ! آیا خداوند اول آنان را مؤمن خطاب می کند و سپس اسلام را از آنان مطالبه می کند؟ در حالی که ایمان فوق اسلام است؟! آن شخص گفت: قرائت زید چنین است. امام عليه السلام فرمود: قرائت على عليه السلام که تنزيل واقعی قرآن است و همانی است که جبرئیل بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل نموده این گونه است: «وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ لِرَسُولُ اَللَّهِ ثُمَّ اَلْإِمَامُ مَنْ بَعْدَهُ»(2)
مؤلف گوید: این تفسیر مخصوص به آیة 102 آل عمران است و لکن در این آیه مقصود از دینی که ابراهیم عليه السلام به فرزندان خود سفارش نموده اسلام است و آن جمله اضافی و امثال آن از اسراری است که تنها در قرائت امیرالمؤمنین عليه السلام یافت می شود و رسول خدا صلی الله علیه و آله این اسرار را تنها به امیرالمؤمنین عليه السلام تعلیم نموده است و این به معنای تحریف قرآن نیست چنان که ما در جای خود بیان نموده ایم.
ص: 429
أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (133)تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ (134)وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (135)قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (136)فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِي شِقَاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (137)صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ (138)قُلْ أَتُحَاجُّونَنَا فِي اللَّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ وَلَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ (139)أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطَ كَانُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (140)تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ (141)
«شهداء» جمع شهید و شاهد است و شاهد به معنای حاضر است،
ص: 430
«حضيرة » به معنای جماعت از مردم بین پنج تا ده نفر می باشد، و اصل آن از حضور خلاف غیبت است، و «امت» چند معنا دارد، 1. جماعت که در این آیه است، 2. قدوة وامام، چنان که خداوند می فرماید: ««إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ »، 3. به معنای زمان، چنان که در آیه «واذكُر بَعدَ أُمَّةٍ» آمده است، 4. به معنای اهل یک ملت، مانند: امت موسی و امت عیسی عليهما السلام و امت محمد صلی الله علیه و آله، واصل معنای امت قصد است، و «أمه» یعنی قصده، و «خلت» یعنی مضت،و اصل آن در لغت به معنای انفراد است، چنان که گویند: «خلا الرجل بنفسه» یعنی انفرد، و «حنیف» یعنی مایل به حق و خالص از ادیان باطل، و «حنيفية» یعنی استقامت بردین حنیف ابراهیمی و دوری از شرک، و در حدیثی آمده: « بهترین ادیان نزد خداوند دین حنیفیه سمحه (سهله) است و آن آئین پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است، که در آن مشقت و تنگنایی وجود ندارد» و «اسباط » جمع سبط است، و آنان فرزندان اسرائیل یعنی یعقوب بن اسحاق بن ابراهيم اند و آنان دوازده سبط از دوازده فرزند يعقوب بوده اند، و حسن و حسین عليهما السلام نیز دو سبط رسول خدا و فرزندان اویند، و اسباط بنی اسرائیل دوازده نفر بوده اند و امامان بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز دوازده نفر هستند، و «شقاق» به معنای منازعة و محاربه است، و آن از شق است چراکه در منازعه و عداوت هرکدام از دو طرف در یک شق می باشند، و «کفایت» رسیدن به نهایت است، و يكفي و يجزي و كسبی به یک معناست و كفاك هذا یعنی حسبک هذا الأمر، و «صبغة الله» از صبغ است یعنی رنگ خدایی، و یهود و نصارا يصبغون اولادهم باليهودية والنصرانية يعنی به آنها تلقين يهوديت و نصرانیت می کردند، و چجاج و جدال و خصام به یک معناست، و اخلاص و افراد و اختصاص نظائراند، و ضد خالص مشوب است، و «أعلم وأعرف وأدرى» به یک معناست، و «أظلم و أجور وأعتی» نظائراند.
ص: 431
آیا هنگامی که مرگ يعقوب رسید شما حاضر بودید که او به فرزندان خود گفت: پس از من چه چیز را می پرستید؟ آنان گفتند: ما خدای توو خدای پدرانت ابراهیم و اسماعيل واسحاق - خدای یگانه - را می پرستیم وتسليم او خواهیم بود (133) آنان امتی بودند که به نتیجه اعمال خود رسیدند و شما نیز به نتیجه اعمال خود خواهید رسید و شما مسئول اعمال آنان نخواهید بود (134) [اهل کتاب ] گفتند: «یهودی یا مسیحی شوید تا هدایت یابید» بگو: ( آیین های تحریف شده و شرک آلود نمی تواند کسی را هدایت کند و) شما باید از آیین ابراهیم که ایمان خالص داشت و مشرک نبود پیروی کنید (135) به آنان بگوييد: ما به خدا و به آنچه برما نازل شده و آنچه بر ابراهيم واسماعيل و اسحاق ويعقوب واسباط (یعنی پیامبران از فرزندان یعقوب) نازل شده و آنچه بر موسی و عیسی و سایر پیامبران از ناحيه خداوند نازل شده ایمان آورده ایم، و فرقی میان آنان نمی گذاریم وما تسلیم فرمان خدا هستیم (136) (ای رسول من اگر آن» به آنچه شما ایمان آورده اید، ایمان بیاورند، هدایت یافته اند و اگرسرپیچی کنند، از حق جدا شده اند و خداوند شر آنان را از تودفع خواهد نمود و اوست شنوای دانا (137) رنگ خدایی (به خود بگیرید) و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟! (و بگوييد:) ما تنها او را عبادت میکنیم (138) (به اهل کتاب بگو:) آیا درباره خداوند با ما مجادله می کنید؟! در حالی که او پروردگار ما و شماست و اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن شماست و ما بندگان مخلص او هستیم (139) آیا شما [ اهل کتاب ] میگویید: «ابراهيم واسماعيل و اسحاق ويعقوب واسباط ، يهودی یا نصرانی بوده اند»؟ آیا شما بهتر می دانید یا خدا؟؟ و آیا چه کسی ستمكارتراز کسی است که گواهی و شهادت الهی نزد اوست وکتمان می کند؟ همانا خداوند از اعمال شما غافل نخواهد بود (140) (به هرحال) آنان امتی بودند و درگذشتند. اعمالشان مربوط به خودشان بود واعمال شما نیز مربوط به شما خواهد بود، و شما مسئول اعمال آنان نخواهید بود (141)
ص: 432
أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ *تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ *وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ *قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (بقره / 133- 136)
جابر می گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: مقصود از آیة «إذ قال لبييير ما تعبدون من بغیری... چیست؟ فرمود: مقصود اقرار تا حضرت قائم علیه السلام است (یعنی هر پیامبر و امامی به فرزندان خود این گونه سفارش نموده و سفارش خواهد نمود و این آیه تا حضرت مهدی قائم علیه السلام جاری خواهد بود).(1)
در کتاب خصال نقل شده که امیرالمؤمنین علیه السلام به اصحاب خود فرمود: هنگامی که آیه «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ...» را قرائت نمودید بگویید: «آمنا بالله و ما أنزل إلينا و ما أنزل إلى إبراهيم وإسماعيل وإسحاق و یعقوب و الأسباط وما أوتي موسی و عیسی و.. و نحن له مسلمون».(2)
ص: 433
البته معلوم است که اسماعیل علیه السلام از پدران يعقوب نبوده، بلکه عموی او بوده است، جز آن که عرب بسا احتراما عمو وجد را پدر می نامد چنان که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ردوا على أبي» و مقصود او عباس عموی او بود. و در حدیثی آمده: «عم الرجل صنو أبيه».(1)
حنان بن سدير می گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: آیا فرزندان يعقوب پیامبر بودند؟ فرمود: پیامبر نبودند و لكن اسباط [یعنی] فرزندان پیامبران بودند و از دنیا خارج نشدند مگر با سعادت و خوشبختی؛ چراکه آنان توبه نمودند و کارهای خویش را جبران کردند.(2)
درخصال صدوق از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که آن حضرت به فرزندان خود فرمود: هنگامی که آیه «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ » را قرائت می کنید، بگویید: « آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» .(3)
و در کتاب من لا يحضره الفقیه نیز از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که آن حضرت در وصیت های خود به فرزند خویش محمد بن الحنفيه فرمود: خداوند بر زبان واجب نموده که به آنچه شخص در قلب خود معتقد است اقرار نماید، چنان که
ص: 434
می فرماید: «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا...».(1)
صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ (بقره / 138)
امام باقر علیه السلام می فرماید: مقصود از «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ...» و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام هستند و پس از آنان در ائمه دیگران علیهم السلام جاری است، و مقصود از «فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا ...» مردم (یعنی عامه ) هستند، و خداوند درباره آنان فرموده است: «وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِي شِقَاقٍ...»(2)
امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود از «فِي شِقَاقٍ» این است که اگر از علی و فاطمه و حسن و حسین رو گرداندند کافر خواهند بود.(3)
و نیز فرمود: مقصود از «صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً» صبغه اسلام است (و همه چیز مسلمان باید رنگ خدایی داشته باشد).(4)
ص: 435
و در سخن دیگری فرمود: مقصود از «صِبْغَةً الله ...»صبغ المؤمنين بالولاية في الميثاق» است یعنی مؤمنین به سبب پذیرفتن پیمان ولایت (محمد و آل محمد علیهم السلام) رنگ خدایی پیدا کردند (ومن أحسن من الله بق) یعنی رنگ خدایی از هر رنگی زیباتر است .(1)
قُلْ أَتُحَاجُّونَنَا فِي اللَّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ وَلَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ *أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطَ كَانُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (بقره / 139 - 140)
امام کاظم علیه السلام در تفسیر آیه «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ...» که در مذمت اهل کتاب نازل شده و آنان در تورات و انجیل بشارت آمدن پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و اوصاف او و وصی او را دیده بودند و کتمان نمودند و نیز در تفسیر آیه «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا»(2) فرمود: اگر از تو شهادت خواستند (و تو ماجرای مورد نظر آنان را مشاهده نموده ای،) باید برای آنان شهادت بدهی (چراکه کتمان شهادت نزد خداوند از هر ظلمی بزرگ تر است).(3)
ص: 436
سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (142)وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ (143)قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ (144)وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَمَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُمْ بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ (145)الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ (146)الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ (147)وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (148)وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (149)وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ
ص: 437
وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِي وَلِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (150)
«سفیه و جاهل وغبی» به یک معناست، و «ولاهم عنه» یعنی صرفهم وفتلهم عنه»، و «ولاهم عنه» خلاف «ولاهم إليه» است، و «متول عنه» به معنای خلاف یکدیگر است، و قبله مانند جلسة است، و «أمة وسطا» یعنی خیرا و عدلا، و بعضی گفته اند: «وسط من كل شيء» أعدله و أفضله، و در توصیف رسول خدا صلی الله علیه و آله گفته شده: «كان من أوسط قومه» یعنی من خيارهم و أفضلهم»، و «عقبة» به معنای الكرة بعد الكرة و الركوب و المشي الى العقب است، و « ينقلب على عقبيه» یعنی يرجع على عقبيه، و «ضیاع» به معنای هلاکت و نابود شدن است، و «رأفت» به معنای مهربانی است، و «رؤيت» به معنای ادارک با چشم است، مانند ابصار، و به معنای علم نیز آمده است، و «تَقَلُّبُ وَجْهِكَ» به معنای تحول و تصرف و تحرک در جهات و اطراف است، و ضد «محبت» بغض است و ضد «رضا» سخط است، و «سخط» جایی گفته می شود که اراده انتقام باشد، و «شَطْرُ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرَامِ» یعنی تلقاه و نحوه، و «ممترین» یعنی شاکین، و «مراء» به معنای جدال است و «لِكُلِّ وَجْهِهِ» وجهه اسم متوجه است و جهت مصدر است، و «استباق» به معنای ابتدا و اسراع است.
به زودی مردم نادان خواهند گفت: چه چیز مسلمانان را از قبله ای که داشتند بازگرداند؟ به آنان بگو: مشرق و مغرب از آن خداست و خداوند هرکس را بخواهد به راه
ص: 438
راست هدایت می نماید (142) آری ما شما را امت وسط (و معتدل) قرار دادیم تا شما بر مردم گواه باشید و رسول خدا نیزبرشما گواه باشد، و ما آن قبله پیشین را برا توقرار ندادیم جز این که می خواستیم بدانیم چه کسی از پیامبرما پیروی می کند و چه کسی به جاهلیت بازمی گردد، گرچه این حکم (و این نماز) - جزبرای هدایت یافتگان - سنگین خواهد بود، و هرگز خداوند ايمان او نمازهای گذشته شما را ضایع نخواهد نمود؛ زیرا او به مردم رئوف و مهربان است (143) مانگاه انتظار تو را (برای تغییر قبله) می بینیم و ما تو را به سوی قبله ای که از آن خشنود میشوی ، بازمی گردانیم. پس توروی خود را به سوی مسجدالحرام بگردان و هرکجا که باشید روی خود را به طرف مسجدالحرام بگردانید. به آنان که کتاب آسمانی داده شد، به خوبی آن را حق می دانند، و خداوند از اعمال آنان غافل نیست (144) به خدایت سوگند که اگرتوهر آیه ای برای اهل کتاب بیاوری. آنان از قبله توپیروی نخواهند نمود؛ تونيز از قبله آنان پیروی نخواهی کرد و هیچ کدام آنان از قبله دیگری پیروی نخواهند نمود. واگرتوپس از این از هوس های آنان پیرویکنی از ظالمان خواهی بود (145) آنان که ما کتاب آسمانی به آنها دادیم، این پیامبر را همچون فرزندان خود می شناسند، و گروهی از آنان حق را کتمان می کنند در حالی که از آن آگاهند (146) فرمان تغيير قبله حكم حقی است از ناحيه پروردگار تو و توتردیدی در آن مکن (147) خداوند برهرامتی قبله ای قرار داده است، (و شما به جای گفتگودرباره آن) درنیکی های بریکدیگرسبقت بگیرید. هرکجا باشید خداوند همه شما را در قیامت حاضر می کند. او برهرچیزی تواناست (148) از هر سوخارج شدی (برای نماز) صورت خود را به طرف مسجدالحرام کن. این حکم حقی است از پروردگارتو، و هرگز خداوند از اعمال شما غافل نخواهد بود (149) و از هر سوخارج شدی صورت خود را به طرف مسجدالحرام کن، وهرکجا بودید صورت های خود را به طرف مسجدالحرام کنید، تا مردم (يهود )بر شما حجتی نداشته باشند، مگر آنان که ستمکار (ولجوج) هستند. پس شما از آنان هراس نکنید و از من بترسيد (و بدانید که) این تغيير قبله به خاطر آن بود که من نعمت خود را برشما کامل کنم تا شاید هدایت شوید (150)
ص: 439
سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ *وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا(بقره / 142 - 143)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: خداوند در مکه رسول خود صلی الله علیه و آله را امر نمود تا به طرف بیت المقدس نماز بخواند به گونه ای که کعبه بین او و بیت المقدس باشد، و اگر امکان پیدا نکرد، به طرف بیت المقدس نماز بخواند. از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله در سیزده سالی که در مکه بود چنین می کرد. در مدينه نیز هفده ماه و یا شانزده ماه به طرف بیت المقدس نماز خواند، تا این که گروهی از پیشینیان یهود گفتند: به خدا سوگند ما نمی دانیم چگونه شده که محمد[ صلی الله علیه و آله]نماز خود را به طرف قبله ما می خواند [و تابع ما گردیده است و قبله ای برای خود ندارد؟!] تا این که این سخنان بر رسول خدا صلی الله علیه و آله گران آمد و از قبل بیت المقدس کراهت پیدا نمود و دوست داشت که به طرف کعبه نماز بخواند. پس جبرئیل آمد و رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: من دوست می دارم که خداوند قبله مرا کعبه قرار دهد، و من از سخنان یهود آزرده شده ام. جبرئیل گفت:
« از خدای خود بخواه تا قبله تو را کعبه قرار بدهد. همانا او خواسته تو را رد نخواهد نمود.» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله دعا کرد و جبرئیل به آسمان رفت و بازگشت و به رسول خدا گفت: این آیات را بخوان: «قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ ...» پس یهود با شنیدن این آیات گفتند: «مَا وَلاَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ اَلَّتِي كَانُوا
ص: 440
عَلَيْهَا؟» و خداوند زیباترین پاسخ را به آنان داد و فرمود: «قُل لِلَّهِ اَلْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ» یعنی او مالک مشرق و مغرب عالم است و تکلیف نمودن او نسبت به تغییر قبله مانند آن است که شما را از سویی به سوی دیگر تکلیف نماید، «يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ» یعنی اوست که هرکه را بخواهد به صراط مستقیم هدایت می نماید و او به مصالح بندگان خود آگاه تر است، و چون بندگان او از خدای خود اطاعت کنند، به سعادت و بهشت و نعمت های آن راه پیدا خواهند کرد. (1)
ص: 441
دراصول کافی روایاتی درباره آیه «وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ»نقل شده و در برخی از آنها آمده است که امام باقر علیه السلام می فرماید: امت وسط ماییم و در قیامت ما شاهد بر مردم هستیم و رسول خدا صلی الله علیه و آله بر ما شاهد و گواه خواهد بود.
و یا می فرماید: ... خداوند حکم نموده که بین مؤمنین اختلافی نباشد. از این رو خداوند آنان را شاهد بر مردم قرار داده است و در قیامت حضرت محمد صلی الله علیه و آله شاهد بر ما خواهد بود، و ما شاهد بر شیعیانمان خواهیم بود، و شیعیان ما شاهد بر مردم خواهند بود.(1)
علمای اهل سنت نیز مانند حسکانی در شواهد التنزيل از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده که فرمود: مقصود از آيه «لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ...» ما هستیم و رسول خدا صلی الله علیه و آله شاهد برما، و ما شاهد بر خلق
ص: 442
حجت های خداوند در روی زمین هستیم، و خداوند درباره ما فرموده است:
«وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا».(1)
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه فوق می فرماید: اگر گمان کنی که خداوند از این آیه همه اهل قبله را اراده نموده است باید بگویی: «کسی که شهادتش در دنیا برای صاعی از خرما پذیرفته نیست، خداوند او را در قیامت گواه بر اعمال مردم قرار خواهد داد و شهادت او را در مقابل همه امت های گذشته قبول خواهد نمود.» و هرگز خداوند چنین نخواهد کرد و عموم مردم را شاهد بر اعمال کسانی که با دعای ابراهیم آفریده شدند(و پاک و معصوم هستند) قرار نخواهد داد، بلکه مقصود از امت وسط در این آیه بهترین امت هستند که خداوند در آیه «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ...»(2)به آنان اشاره نموده است.(3)
ص: 443
وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ *قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ *وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَمَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُمْ بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ (بقره/143 - 145)
در کتاب احتجاج از تفسیر امام عسکری علیه السلام نقل شده که شخصی به آن حضرت عرض کرد: ای فرزند رسول خدا، برای چه نخست قبله مسلمانان بیت المقدس بود (و سپس کعبه قبله آنان گردید)؟ امام علیه السلام فرمود: علت آن آزمایش و امتحان خداوند است که می فرماید: «وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا (یعنی بیت المقدس) «إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ» یعنی ما می دانستیم که قبله تغییر خواهد نمود و نخست قبله را [برای اهل مکه] بیت المقدس قرار دادیم، چراکه اهل مگه دوست می داشتند قبله آنان کعبه باشد، و خداوند می خواست آنان را امتحان نماید، و اهل مدینه دوست می داشتند که قبله آنان بیت المقدس باشد و خداوند آنان را نیز امتحان نمود و قبله را به طرف کعبه تغییر داد، تا معلوم شود چه کسانی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پیروی می کنند و تسلیم امر او خواهند بود. سپس فرمود: مقصود از «وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ» این است که توجه به قبله بیت المقدس برای اهل مکه سنگین و ناگوار بود، و خداوند اهل مکه و مدینه را بر
ص: 444
خلاف خواسته آنان امتحان نمود.(1)
امام صادق علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله همواره صورت خود را به طرف آسمان می گرداند و خداوند از خواسته درونی او دانا بود (و می دانست که آن حضرت دوست می دارد کعبه قبله او باشد) از این رو فرمود: «قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا».(2)
ابوبصیر به امام صادق و یا امام باقر علیهما السلام عرض می کند: قصة آية «سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ
ص: 445
مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ...إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» چیست؟ امام علیه السلام می فرماید: نخست خداوند پیامبر خود را مأمور نمود تا به طرف بیت المقدس نماز بخواند، همان گونه که می فرماید: «وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ ...» سپس فرمود: گروهی از قبیله بني الأشهل [در مسجد قبلتین] وارد بر رسول خدا صلی الله علیه و آله شدند و آن حضرت دو رکعت نماز خود را به طرف بیت المقدس خوانده بود. پس به آنان گفته شد: پیامبر شما مأمور گردیده تا به طرف کعبه نماز بخواند. از این رو جماعت نمازگزار دگرگون شدند و زن ها به جای مردها و مردها به جای زن ها قرار گرفتند و دو رکعت باقی مانده نما را به طرف کعبه خواندند، و یک نماز به دو قبله خوانده شد، و به این خاطر، آن مسجد را مسجد قبلتین گفتند. (1)
مرحوم صدوق رحمة الله در کتاب من لا يحضره الفقيه نقل نموده که رسول خدا صلی الله علیه و آله سیزده سال در مکه به طرف بیت المقدس نماز خواند، و چون به مدنيه هجرت نمود، نوزده ماه نیز در مدینه به طرف بیت المقدس نماز خواند، تا این که یهود مدينه او را ملامت و سرزنش کردند و گفتند: تو به طرف قبله ما نماز می خوانی (و
ص: 446
برای خود قبله ای نداری). پس رسول خدا علیه السلام سخت آزرده و اندوهگین شد و در نیمه های شب از اتاق خارج گردید و صورت مبارک خود را به طرف آسمان گردانید (و آرزو کرد که قبله او کعبه باشد). پس نماز صبح را (به طرف بیت المقدس) خواند و چون نماز ظهر را شروع نمود و دو رکعت آن را به طرف بیت المقدس خواند، جبرئیل علیه السلام آمد و گفت:
«قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ...». سپس جبرئیل دست آن حضرت را گرفت و او را به طرف کعبه بازگردانید و کسانی که پشت سر آن حضرت بودند نیز صورت های خود را به طرف کعبه برگردانیدند، تا این که زن ها به جای مردها و مردها به جای زن ها قرار گرفتند و نصف اول نماز را به طرف بیت المقدس خواندند، و دو رکعت باقی مانده را به طرف کعبه خواندند، و به این خاطر آن مسجد را مسجد قبلتین نامیدند. پس گروهی از مسلمانان به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: آیا آن مقدار از نماز را که ما به طرف بیت المقدس خواندیم ضایع شد؟! و در پاسخ آنان این آیه نازل شد: «وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ»؛ یعنی نماز شما به طرف بیت المقدس ضایع نشد (و خداوند از شما قبول نمود.) (1)
ص: 447
صاحب تفسیر مجمع البيان گوید: روایت شده که اهل کتاب پس از تغییر قبله به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: «ای محمد، تو از طرف خداوند مأمور به تغییر قبله نشده ای، بلکه از پیش خود یک بار، بیت المقدس را قبله خود قرار دادی و یک بار کعبه را قبله خود قرار دادی!» از این رو خداوند این آیه را نازل نمود و فرمود:«وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ»یعنی اهل کتاب در تورات و انجیل خوانده اند و می دانند که این تغییر قبله حق است و از ناحیه خداوند انجام گرفته است.(1)
الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ *الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ (بقره / 146-147)
مرحوم کلینی در اصول کافی با سند خود از امیرالمؤمنین علیه السلام در حديث مفصلی نقل نموده که آن حضرت در بخشی از آن می فرماید: «وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ »(2) يهود و نصارا هستند و خداوند درباره آنان می فرماید: «الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا
ص: 448
يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ» یعنی یهود و نصارا نبوت محمدی صلی الله علیه و آله و ولایت (على علیه السلام) را در تورات و انجیل دیده اند و آنان را همانند فرزندان خود در منازل خویش - می شناسند.
«وَإِنَّ فَرِيقًا مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ *الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ » یعنی گروهی از یهود و نصارا با این که نشانه های حضرت محمد صلی الله علیه و آله اش را به روشنی در تورات و انجیل دیده اند، نبوت او را انکار می نمایند در حالی که به خوبی می دانستند او پیامبر موعود آخرالزمان است. از این رو خداوند به پیامبر خود می فرماید: نبوت تو از ناحیه خداوند حق و مسلماست، مبادا تو از مهمترین و اهل تردید باشی!(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود با سند صحیح از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: آیه «الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ ...» درباره یهود و نصارا نازل شد و آنان رسول خدا صلی الله علیه و آله را با اوصافی که خداوند در تورات و انجیل و زبور از او یاد نموده بود همانند فرزندان خود می شناختند، چراکه خداوند در تورات و انجیل و زبور صفات حضرت محمد صلی الله علیه و آله وصفات اصحاب او و محل بعثت وهجرت او را برای آنان روشن نموده بود، چنان که در آیه دیگری می فرماید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ »(2). سپس
ص: 449
فرمود: اینها اوصاف رسول خدا صلی الله علیه و آله و اوصاف اصحاب او است که در تورات و انجیل به آن ها تصریح شده است و چون خداوند او را مبعوث به رسالت نمود أهل کتاب به خوبی او را شناختند. «فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ »(1) یعنی چون پیامبری که شناخته بودند نزد آنان آمد به او کافر شدند.(2)
وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ *وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ *وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِي وَلِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (بقره/ 148 - 150)
مرحوم صدوق در کتاب کمال الدین با سند خود از عبدالعظیم حسنی نقل نموده که گوید: به حضرت جواد علیه السلام عرض کردم: «من امیدوارم که شما قائم
ص: 450
اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله باشی و زمین را پر از عدل و داد نمایی، پس از آن که پر از ظلم شده باشد». امام جواد علیه السلام فرمود: ای عبد العظيم، همه ما قائم به امرخدا و هادی به دین او هستیم، ولكن آن قائمی که زمین را از کفر و انکار حق، پاک خواهد نمود و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد، پس از آن که پر از ظلم و جور شده باشد، امامی است که ولادت او پنهان خواهد بود و مردم شخص او را نمی بینند و بردن نام او بر آنان حرام است و نام او نام رسول خدا صلی الله علیه و آله است و کنیه او کنیه رسول خداست. و او کسی است که زمین به امر خدا برای او در هم پیچیده می شود و هر مشکلی برای او آسان می گردد و یاران او همانند اصحاب بدر سیصد و سیزده نفر هستند که از دورترین نقاط زمین نزد او جمع می شوند، چنان که
خداوند می فرماید:
«أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ». و چون این عدد از اهل اخلاص، گرد او جمع می شوند خداوند امر او را آشکار خواهد نمود و چون عدد مورد نیاز او که ده هزار نفر خواهد بود، گرد او جمع می شوند او با اذن خداوند قیام خواهد کرد، و همواره دشمنان خدا را خواهد کشت، تا خداوند راضی شود.
عبدالعظیم حسنی گوید: به آن حضرت گفتم: چگونه می داند که خداوند از او راضی شده است؟ امام علیه السلام فرمود: خداوند رحمت را در قلب او وارد می کند، و چون داخل مدینه می شود، لات و عزی را از قبر خارج می کند و آنان را به آتش می کشد.
امام سجاد علیه السلام فرمود: کسانی که ناگهان از بسترهای خود ناپدید می شوند و گرد حضرت مهدی علیه السلام جمع می شوند مانند اصحاب بدر سیصد و سیزده نفر هستند که یک باره صبحگاه [نزد حضرت مهدی علیه السلام] جمع خواهند شد و آنان اصحاب (خاص) حضرت مهدی علیه السلام می باشند، چنان که خداوند می فرماید: «أَيْنَ452
ص: 451
مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا».(1)
در تفسیر علی بن ابراهیم قمی از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود: به خدا سوگند من اکنون می بینم که حضرت مهدی [ علیه السلام] پشت خود را به حجرالأسود نموده و حق را آشکار می سازد. سپس فرمود: به خدا سوگند اوست مضطری که خداوند در قرآن می فرماید: «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ»(2) و اول کسی که با او بیعت می نماید جبرئیل خواهد بود و سپس آن گروه سیصد و سیزده نفر از مردها با او بیعت می نمایند. برخی از آنان با طی طریق و برخی یک باره از بسترهای خود (با طى الأرض) به او می رسند، چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام درباره
ص: 452
آنان فرمود: «هم المفقودون عن فرشهم» و خداوند نیز درباره آنان فرموده است:«فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا» و مقصود از خیرات ولایت [آل محمد علیهم السلام] است.(1)
مؤلف گوید: آیات مربوط به قبله قبلا تفسیر شد و نیازی به تکرار آن ها نیست.
ص: 453
كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ (151)فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ (152)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ (153)وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِنْ لَا تَشْعُرُونَ (154)وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ (155)الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (156)أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (157)إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ (158)إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ (159)إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَيَّنُوا فَأُولَئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (160)إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ (161)خَالِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ (162)
«كَمَا أَرْسَلْنَا» یعنی وجهنا رسولنا بالرسالة، «التلاوة» تلاوت، کلمات را با نظام
ص: 454
معینی دنبال همدیگر قرار دادن است، و «تلاه » یعنی تبعه، و «زکی فلان فلانا» یعنی طهره و قسه ومدحه، و «حکمت» دانشی است که به سبب آن، افعال صحیح و مستقیم انجام می شود، برخلاف خطور که فقط با قلب است، «وَاشْكُرُوا لِي» یعنی واشكروا نعمتی علیکم، و حقیقت شکر، اعتراف به نعمت است، و «وَلَا تَكْفُرُونِ» يعني لا تكفروا نعمتی علیکم، و کفر به معنای سترو پوشاندن نعمت وملازم نعمت خواهد بود، و مقصود کفر به صاحب نعمت نیست، و «سَبِيلِ اللَّهِ» به معنای طريق مرضات خداوند است، و «موت» به معنای بطلان حیات است، و «شعوره» ابتدای علم است که به وسیله حواش و مشاعر به دست می آید، و به همین علت به خداوند نسبت داده نمی شود، و به خداوند، عالم گفته می شود، و برخی گفته اند: «شعور» به معنای ادراک دقیق است و به همین علت شاعر را شاعر گویند، و «بلاء» به معنای اختبار همراه با خیر و شر و خوف است، و «مصیبت» به معنای مشقت و ضرر است، و اصل آن از اصابت است، و «صفا» سنگ نرم را گویند و آن از ماده صفو است، و «صفا يصفو» به معنای خالص است، و واو در صفوان، نشانه واوی بودن آن است، و «مروة» سنگ سخت را گویند که نرم باشد، و «شعائر» به معنای علامت ها و نشانه های اعمال است، و هر عبادتی مانند نماز و دعا و غیره را شعائر و نشانه های دین گویند، و مفرد آن شعيره است، و حج در لغت به معنای قصد است و مقصود قصد بيت الله است با اعمال مخصوصه.
(ما نعمت خود را برشما تمام کردیم) و پیامبری از خودتان برای (هدایت ) شما فرستادیم، تا آیات ما را برشما بخواند، و شما را پاکیزه سازد، و به شما کتاب و حکمت بیاموزد، و آنچه نمی دانید را به شما یاد بدهد (151) پس شما مرا یاد کنید تا من نیزشما
ص: 455
را یاد نمايم، و مرا شکر کنید و(نعمت های من را) کفران نکنید (152) ای کسانی که ایمان آورده اید! از صبر(و روزه) ونمازياری بگیرید، همانا خدا با صابران است (153) وبه آنان که در راه خدا کشته می شوند مرده نگوييد؛ همانا آنان زنده اند و شما نمی فهمید (154) ما شما را به وسيله ترس و گرسنگی و از بين رفتن مالها وجان ها و میوه ها آزمایش می نماييم (ای رسول من) توصابران را بشارت ده (155) آنان که چون مصیبتی به آن ها می رسد می گویند: «ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم» (156) درود و رحمت پروردگارشان بر آنان باد، آنان هدایت یافتگانند (157) صفا و مروه از شعائرالهی است، وهرکس حج یا عمرہ انجام دهد باکی نیست که بین آن دو طواف نماید و کسی که کار نیک انجام دهد خداوند نسبت به عمل او آگاه وقدردان است (158) کسانی که دلائل روشن هدایت ما را که درکتاب برای مردم فرو فرستاده ایم کتمان نمايند مورد لعنت خدا ولعنت کنندگان خواهند بود (159) جز کسانی که توبه کنند واعمال (بد) خود را جبران نمایند و حقایق را برای مردم آشکارسازند، پس من توبه آنان را می پذیرم ومن توبه پذیر ومهربانم (160) کسانی که با کفراز از دنیا رفتند لعنت خدا و ملائکه و همه مردم برآنان خواهد بود (161) وهمواره مورد لعنت و در عذاب الهی هستند و عذاب آنان کم نخواهد شد ومهلتی به آنان داده نمی شود و خداوند نظررحمتی به آنان نمی کند (162).
كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ *فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ (بقره/152 - 151 )
در این آیه و چند آیه دیگر، خداوند دستورالعمل تبلیغی پیامبر خود را بیان نموده است، چنان که در اول سوره جمعه می فرماید:«هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ
ص: 456
يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ » و یا در آیه 129 سوره بقره می فرماید:«رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ » و یا درسورة آل عمران آیه 164 می فرماید: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ » و در همه این آیات تلاوت آیات الهی و بیان توحید و خداشناسی اولین تبلیغ آن حضرت بیان شده چنان که در اولین سخن خود به مردم فرموده است: «قولوا لا إله إلا الله تفلحوا» و پس از مسأله توحید، مسأله تزكيه و تعلیم کتاب و حکمت همزمان وظیفه آن حضرت بوده است، چرا که تزکیه در آیه بقره بعد از تعلیم کتاب و حکمت آمده و در آیه جمعه قبل از تعلیم کتاب و حکمت آمده است.
رسول خدا در تفسیر آیه «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ» ؛ می فرماید: ملک کاتب اعمال، اول روزو اول شب، عمل بنی آدم را می نویسد و شما باید در اول روزو آخر آن عمل خیری انجام بدهید تا خداوند اعمالی که بین این دو انجام میدهید را ببخشد إن شاء الله (و ذاکر وشاکر خدا باشید) همان گونه که می فرماید: «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ».(1)
سماعة بن مهران می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا برای شکر حدی هست؟ فرمود: آری گفتم: حد آن چیست؟ فرمود: حد آن این است که هرکدام از شما بگوید: «الحمد لله على كل نعمتي أنعمها على» یعنی خدا را شکر وستایش می کنم به
ص: 457
تمام شکر و ستایش برهر نعمتی که به من عطا نموده است. سپس فرمود: این ستایش کننده اگر حقی از شما در مال او هست، باید بپردازد (تا حمد و ستایش او پذیرفته شود). سپس امام صادق علیه السلام فرمود: یکی از انواع شکراین است که (چون بر مرکب خود سوار می شود) بگوید: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي سَخَّرْ لَنَا هَذَا» و سپس آیات دیگری را نیز قرائت نمود.(1)
امام صادق علیه السلام فرمود : کفر در کتاب خدا پنج معنا دارد و یکی از آن ها به معنای ناسپاسی وکفران نعمت های خداوند است چنان که خداوند از قول حضرت سلیمان می فرماید: «هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَشْكَرُوا أَمْ أَكْفُرُ ...» و یا می فرماید: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ»و یا می فرماید: «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ». (2)
امام باقر علیه السلام می فرماید: تسبیح حضرت فاطمه زهرا علیها السلام نمونه ذکر کثیری است که خداوند می فرماید: «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» [و یا می فرماید: ««يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا»](3)
امام صادق علیه السلام ضمن سخن مفصلی می فرماید: به خدا سوگند هرکدام از مؤمنین که خدا را یاد کند، خداوند نیز به یاد او خواهد بود. ( وامور او را اصلاح خواهد نمود) سپس فرمود: بدانید که احدی از مؤمنین خدای خود را یاد نمی کند،
ص: 458
جز آن که خداوند او را به خیر و خوبی یاد خواهد کرد، پس شما باید برای خدا (وبه خاطر نعمت های او) در اطاعت از او کوشا باشید.(1)
امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه «وَلَذِكرُ اللَّهِ أَكْبَرُ» می فرماید: ذکر خداوند به وسیله نماز، بزرگ تر از ذکر اوست درغیر نماز؛ مگر نمی بینی که خداوند می فرماید:«فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ » (و یا می فرماید: «وَأَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكرِي»)(2).
رسول خدا ت ضمن سفارشاتی که به امیرالمؤمنین علیه السلام نمود فرمود: سه چیز
است که این امت طاقت آن ها را ندارند :
1. مواسات مالی با برادران دینی
2. انصاف با آنان
3. یاد و ذکر خداوند در همه حالات؛ سپس فرمود: مقصود من از یاد خداوند گفتن « سبحان و الحمد لله ولا إله إلا الله والله أكبر» نیست، بلکه مقصود من این است که چون حرامی برای او آماده شود از خدا بترسید و آن را ترک نماید. (و اگر واجبی برای او پیش آید انجام دهد)(3).
ابوحمزه ثمالی گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: آنچه از طرف خداوند می آید
ص: 459
وقضا و نعمت است و مؤمن باید دربلاصابر ودرقضا تسلیم ودرنعمت شاکر باشد(1).
ابوحمزه ثمالی گوید: امام سجاد علیه السلام فرمود: هرکس بگوید: «الحمد لله» شکر همه نعمت های خدا را انجام داده است(2)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: همه جا به یاد خدا باشید و اگر چنین کنید او با شما خواهد بود(3)
و فرمود: شکر هر نعمتی این است که از حرام های در کنار آن پرهیز نمایی(4).
خداوند به موسی علیه السلام وحی فرمود: حق شکر من این است که بنده اعتراف به ناتوانی از ادای شکر من بکند.(5)
ص: 460
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ (بقره/153)
فضیل گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: ای فضیل چون شیعیان ما را دیدی سلام ما را به آنها برسان و بگو: کاری از من برای شما ساخته نیست مگر آن که با تقوا و ورع باشید، پس زبان های خود را حفظ کنید و به دیگران آزار نرسانید و بر شما باد به صبر و نماز، همانا خدا با صابران است (1).
امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود از صبر در این آیه روزه است(2).
امام رضا علیه السلام می فرماید: کلیه آیاتی که با «أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» شروع شده است در حق ما می باشد (3)
ابن عباس گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر آیه ای که با يَا «أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» شروع شده است، علی بن ابی طالب علی در رأس آن وامير آن و نخستین آن می باشد. (یعنی او بهترین مصداق ایمان آورندگان است.)
اهل سنت از ابن عباس نقل کرده اند که هر آیه ای از قرآن که با «أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» نازل شده است، علی بن ابی طالب علیه السلام ( فرد عالی و) بزرگ و امیر آن است(4)
ص: 461
وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِنْ لَا تَشْعُرُونَ (بقره/ 154)
مرحوم کلینی در کافی از امام صادق علیه السلام نقل نمود که آن حضرت ضمن حدیثی به يونس بن ظبيان فرمود: هنگام قبض روح مؤمنین حضرت محمد وعلى و فاطمه و حسن و حسین - صلوات الله عليهم أجمعين - و ملائکه مقرب خداوند نزد آنان حاضر می شوند و چون خداوند آنان را قبض روح می نماید، روح آنان در قالبی همانند قالب دنیایی قرار می گیرد، و آنان ( زنده هستند و) می خورند و می آشامند و اگر کسی آنان را به بیند، با همان شکل دنیایی، آنان را می شناسد.(1)
شیخ طوسی نیز در کتاب تهذيب از امام صادق علیه السلام نقل نموده که آن حضرت به ابوبصیر فرمود: ارواح مؤمنین در بهشت (برزخ )درشکل جسمانی شان هستند و اگر تو آن روح را ببینی خواهی گفت: او فلانی است(2)
احمد بن حنبل، مسلم، نسایی وحاکم در کتاب های خود روایتی را با سند صحیح از انس بن مالک از رسول خدا نقل نموده اند که فرمود: مرد مؤمن بهشتی را (در برزخ) می آورند و خداوند عزوجل به او می فرماید: منزل توچگونه است؟ او می گوید: پروردگارا! منزل من بهترین منزل است. خطاب می شود: این منزل بر تو مبارک باشد. مرد مؤمن می گوید: «خدایا مرا به دنیا بازگردان تا در راه تو ده بارکشته شوم» چرا که او فضیلت شهادت را دیده است. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله
ص: 462
فرمود: مردی از جهنميان را نیز می آورند و خداوند به او می فرماید: منزل تو چگونه است ؟ آن مرد می گوید: پروردگارا! منزل من بد ترین منزل است. پس به او خطاب می شود : آیا حاضری در مقابل آن به اندازه زمین طلا بپردازی [تا نجات یابی؟] آن مرد می گوید: آری. و خداوند به او می فرماید: دروغ گفتی، چرا که من کمتر از آن را از توز در دنیا خواستم وانفاق نکردی(1).
أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (بقره / 157)
محمد بن مسلم گوید: امام صادق علیه السلام درتأويل آية «أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» فرمود: برای قائم ما نشانه هایی است. گفتم: فدای شما شوم آن نشانه ها چیست؟ فرمود: مؤمنین قبل از قیام حضرت مهدی علیه السلام گرفتار خوف و ترس از پادشاهان بنی فلان خواهند شد، و مقصود از «وَ اَلْجُوعُ» گرانی و بالا رفتن قیمت هاست و مقصود از «و تقص من الأموال» کساد تجارت و بازارو قلت سود و درآمد است و مقصود از « و نقص من الأنفس» مرگ شایع و ناگوار است و مقصود از «ونقص من الثمرات» کم بودن سود کشاورزی و کم بودن برکت میوه هاست و مقصود از وبر الابرين صبر مؤمنین هنگام قیام حضرت قائم علیه السلام است.
سپس امام صادق علیه السلام فرمود: ای محمد بن مسلم آنچه گفته شد تأویل این آیه است و خداوند می فرماید:«وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» 3.(2).(3)
ص: 463
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: بدون شک قبل از قیام حضرت مهدی علیه السلام سالی خواهد آمد که مردم در آن گرفتار گرسنگی و ترس شدید از کشته شدن و کمبود اموال و مرگ زودرس و کمبود میوه ها خواهند شد، چنان که خداوند می فرماید: «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ ».(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله در تفسير«الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ »فرمود: خداوند تبارک وتعالی می فرماید: «من دنیا را فیضا (قرضا) به بندگان خود عطا نمودم، پس هرکسی چیزی از آن را به من قرض بدهد من ده برابر تا هفتصد برابر و بیشتر به او عوض میدهم، و کسی که چیزی از آن را به من قرض ندهد ومن قهرا از او بگیرم (و اوصابر باشد) من سه چیز به او می دهم که اگر یکی از
ص: 464
آن ها را به ملائکه خودم بدهم خشنود خواهد شد» همان گونه که می فرماید: «الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» تا آن جا که می فرماید: «وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ».(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند می فرماید: من نعمتی را به بنده مؤمنم ارزانی می کنم و به او می بخشم وسپس از او قرض می خواهم، پس اگر به من بدون چشم داشت قرض بدهد، من یکصد هزار برابر و بیشتر به او پاداش میدهم، و اگر به من قرض ندهد و من نعمت خود را به زور از او بگیرم و او صابر باشد، من درعوض سه خلصت به او عطا می کنم که اگر نسبت به یکی از آن ها ملائکه خود را اختبار نمایم آن را انتخاب خواهند نمود سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله این آیه را تلاوت نمود:
«الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ» .(2)
ص: 465
إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ (بقره/ 158)
امام صادق علیه السلام می فرماید: صفا و مروه به این علت صفا و مروه نامیده شد که آدم « مصطفی» بر صفا فرود آمد و همسر او حوا بركوه مروه فرود آمد، چنان که خداوند می فرماید:«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ»(1) ومروه از این رو مروه نامیده شد که «مرأه » یعنی زن بر آن فرود آمد.(2)
امام صادق علیه السلام نیز فرمود: چون ابراهیم علیه السلام اسماعیل علیه السلام را در کنار کعبه رها کرد اسماعیل که کودکی بیش نبود تشنه شد و در بین صفا و مروه درختی وجود نداشت پس مادرش هاجر بر روی کوه صفا ایستاد و گفت: آیا در این وادی کسی هست؟ و چون پاسخی نشنید به کوه مروه رفت و گفت: آیا در این وادی کسی هست؟ و چون پاسخی نشنید باز بالای کوه صفا رفت و همان سخن را تکرار نمود و این عمل هفت بار تکرار شد، و خداوند آن را سنت قرارداد (تا حجاج ومعتمرین هفت مرتبه بین کوه صفا و مروه سعی کنند) سپس جبرئیل نزد هاجر آمد و گفت: توکیستی؟ هاجر گفت: من مادر اسماعیل هستم. جبرئیل گفت : ابراهیم شما را به چه کسی واگذارده است ؟ هاجر گفت: من همین سؤال را از ابراهیم علیه السلام نمودم و او فرمود: من
ص: 466
شما را به خداوند عزوجل واگذار نمودم. جبرئیل گفت: او شما را به کسی واگذار نموده که او شما را کفایت خواهد نمود ....
سپس امام صادق علیه السلام فرمود: آن کودک (تشنه) یعنی اسماعیل با پایش زمین را سایید وچشمه زمزم زیر آن جوشید وهاجر( پس از ناامیدی) از مروه، به سوی کودک خود بازگشت و از ترس آن که آب جاری شود با شتاب آب را مهار نمود و اطراف آن را خاک ریخت، و چون پرندگان، آن آب را دیدند گرد آن آمدند و کاروانی از یمن که از آن محل عبور میکرد چون پرواز پرندگان را به دور آن محل دیدند، نزد اسماعیل آمدند و درخواست آب کردند وهاجر به آنان آب داد و آنان به هاجرو اسماعیل غذا دادند و خداوند به این وسیله روزی آنان را فراهم نمود.(1)
ص: 467
مرحوم کلینی درکتاب کافی روایت نموده که از امام صادق علیه السلام سؤال شد: آیا سعی بین صفا و مروه واجب است؟ امام صادق علیه السلام فرمود: آری واجب است. سؤال کننده گفت: مگر خداوند می فرماید: «فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا»عليه أن يطير بهما؟ 4 امام صادق علیه السلام فرمود: این آیه درباره عمره قضا بوده است و ماجرای آن از این قرار بوده که رسول خدا صلی الله علیه و آله با مشرکان شرط کرده بود که آنان بت ها که در بین صفا و مروه گذارده بودند را بردارند (تا آن حضرت واصحاب او عمره خود را انجام بدهند) و مردی از اصحاب آن حضرت به کاری مشغول شد و تاخیر نمود تا مشرکان بت ها را بازگرداندند و چون این خبر به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید، این آیه نازل شد:«إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا» [واجازه طواف به آن مرد صحابی داده شد.](1)
مرحوم عیاشی از حماد بن عثمان از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: بت هایی بر روی صفا و مروه بوده و مردم چون به حج می رفتند نمی دانستند چه باید بکنند؟ تا این که این آیه نازل شد و مردم دانستند که باید سعی خود را انجام بدهند، تا این که (مکه فتح شد و) رسول خدا صلی الله علیه و آله به حج رفت و بت ها را دور انداخت.(2)
ص: 468
إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ *إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَيَّنُوا فَأُولَئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (بقره/ 159 - 160)
امام صادق علیه السلام فرمود: این آیه در شأن على علیه السلام نازل شده است (و مقصود از کتمان بینات وهدایت، کتمان فضائلی است که خداوند درباره على علا نازل نموده و مردم را نسبت به مقام او هدایت کرده و کتمان کنندگان دشمنان اهل البيت علیهم السلام هستند.)(1)
امام صادق علیه السلام نیز فرمود: مقصود از لاعنون و لعنت کنندگان ما هستیم.(2)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: به امیرالمؤمنین علیه السلام گفته شد: بهترین خلق خدا بعد از ائمه هدی و مصابيح الدجی کیانند؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: علمای شایسته اند. گفته شد: بدترین خلق خدا بعد از ابليس وفرعون و قوم ثمود وکسانی که حق شما را غصب نمودند و خود را به القاب شما ملقب کردند کیانند؟ فرمود: علمای فاسدی هستند که باطل ها را برای مردم (به اسم حق) آشکار می نمایند و حقایق را انکار وکتمان می کنند و خداوند درباره آنان می فرماید: «أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ »(3)
ص: 469
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: زمانی که بدعت ها در امت من آشکار می شود برهر عالمی واجب است که علم خود را (برای رد آن بدعت ها) آشکارسازد و اگر چنین نکند لعنت خدا بر او خواهد بود. (1)
امام عسکری مطلا می فرماید: مقصود من از این آیه این است که اگر از کتمان حقایق توبه کنند و اعمال گذشته خویش را اصلاح نمایند و حقایق را همان گونه که بوده است برای مردم آشکارسازند و فضائلی که از اولیای خدا کتمان کرده اند را اظهار نمایند و ویژگی های حضرت محمد صلی الله علیه و آله و على الا را آشکار کنند، خداوند توبه آنان را می پذیرد همان گونه که توبه هر توبه کننده ای را می پذیرد.(2)
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ خَالِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ(بقره/ 161 - 162)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: مقصود از «کفروا» نپذیرفتن وانکارنبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام است و اگر مردم این گونه بمیرند کافر
ص: 470
مرده اند و لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر آنان خواهد بود ودرلعنت وآتش دوزخ همواره قرار خواهند داشت و عذاب آنان کم نمی شود و حتی برای یک روزو یک ساعت از عذاب و شکنجه نجات پیدا نمی کنند!!(1)
امام عسکری علیه السلام از علی بن الحسین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می نماید که فرمود: ملک الموت هنگام قبض روح، کتمان کنندگان اوصاف محمد - رسول خدا صلی الله علیه و آله- وانکارکنندگان فضیلت على ولي الله با بدترین منظره و زشت ترین چهره ظاهر می شود، و نیز شیاطینی که او را گمراه می کرده اند گرد او جمع می شوندوسپس ملک الموت می گوید: «ای نفس خبیث که با انکارنبوت پیامبر صلی الله علیه و آله و امامت جانشین او علی بن ابی طالب علیه السلام به پروردگارت کافر شدی، من به تو مژده لعنت و خشم خدا را می دهم وسپس به او می گوید: سر خود را بالا کن و بنگرو چون او می نگرد، در زیر عرش الهی حضرت محمد صلی الله علیه و آله را بر روی تختی مقابل عرش خدای رحمان، وعلى علیه السلام را بر تختی مقابل او و سایر ائمه علیهl السلام را بردرجات عالیه در حضور او می بیند و سپس بهشت را می بیند که درهای آن گشوده و کاخها وقصرها و منازلی را می بیند که آرزومندان از درک آنها قاصرند و ملک الموت به او می گوید: اگرتو ولایت محمد صلی الله علیه و آله را می داشتی اکنون روح توعروج می نمود و
ص: 471
منزلگاه تو بهشت می بود و چون ولایت آنان را نپذیرفتی و مخالف آنان بودی، از درک محضرشان محروم شدی؛ سپس حجاب های دوزخ کنار می رود و او جهنم را با بلاها و مصیبت ها و عقرب ها و مارها وافعی ها و انواع عذاب ها و غل و زنجیرهای آن، مشاهده می کند، و به او گفته می شود: اکنون منزلگاه تو آن جاست، سپس شیاطین که او را می فریفته اند در برابر او ظاهر می شوند و آنان نیز همراه او دردوزخ به غل و زنجیر کشیده می شوند، و مرگ او همراه با شدید ترین حسرت و بزرگ ترین تأسف خواهد بود.(1)
ص: 472
وَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ (163)إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (164)وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ (165)إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ (166)وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ (167)يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (168)إِنَّمَا يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ (169)وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ (170)وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ (171)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (172)
ص: 473
«واحد» چیزی است که قابل تقسیم نمی باشد، و «خلق» به معنای احداث چیزی است بر اندازه و تقدیری بدون آن که از چیز دیگری برآورده شده باشد، از این رو استعمال آن بر غیر خداوند صحیح نباشد، و «خلق» به معنای مخلوق نیز استعمال شده (و آن اسم مصدر خواهد بود) و «سماوات» جمع سماء است و به هر سقفی سماء گفته می شود با قرینه و اگر مطلق گفته شود همان آسمان است، و «سماوات» به اعتبار تعدد آن هاست و «أرضین» به اعتبار مناطق زمین است. بنابراین «سماوات» جنس نیست و لكن «أرضين» جنس زمین است و به خاطر مناطق آن جمع بسته می شود، و «اختلاف» نقیض اتفاق است و از تخلف گرفته شده، چراکه شب و روز پشت سر همدیگر قرار دارند، و یا از باب اختلاف جنس آن هاست، چراکه از نظر ادراک اختلاف دارند و شب، تاریکی پس از روز است و یا از باب عدم و ملکه است، چراکه روز به معنای نور وسیع است و شب عدم آن است، و ««فلک» به معنای کشتی است و مفرد و جمع آن یکسان است، و «سماء» به معنای سقف است، چنان که خداوند می فرماید: «وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ (32)» و «بحر» به معنای شکاف وسيع آب است که وسیع تر از نهر می باشد، و «منفعت» به معنای لذت و سرور هر چیزی است که موجب لذت و سرور شود، و نفع و خیر و حظ نظائراند، و «دابة » از دبب است و هر جنبنده ای که روی زمین راه می رود را دابه گویند، و آنداد وأشباه و امثال نظائراند، و آنداد جمع بند است، و اصل نذ مثل است، و «تبرأ» یعنی تباعد و تولی، و «تبرأ الله من المشرکین» یعنی باعدهم من رحمته لعداوتهم، و «أسباب» به معنای وصلات است و به همین علت طناب را سبب گویند، چراکه سبب اتصال می شود.
ص: 474
ومعبود شما، معبود یگانه ای است که جز او هیچ معبودی نیست، (و اوست) بخشایشگر مهربان (163) راستی که در آفرينش آسمانها و زمین، و در پی یکدیگر آمدن شب و روز، و کشتی هایی که در دریا روانند با آن چه به مردم سود می رساند، و (همچنین) آبی که خدا از آسمان فرو فرستاده، و با آن ، زمین را پس از مردنش زنده گردانیده، و در آن هرگونه جنبندهای پراکنده کرده، و(نيز در) گردانیدن بادها، وابری که میان آسمان و زمین آرمیده است، برای گروهی که می اندیشند، واقعا نشانه هایی گویا وجود دارد (164) و برخی از مردم، در برابر خدا، همانندهایی (برای او) برمی گزینند، و آنها را چون دوستی خدا، دوست می دارند؛ ولی کسانی که ایمان آورده اند، به خدا محبت بیشتری دارند. کسانی که با برگزیدن بت ها، به خود ستم نموده اند اگر میدانستند هنگامی که عذاب را مشاهده کنند تمام نیروها از آن
خداست ، و خدا سخت كيفراست (هرگزبت نمی پرستیدند) (165) آنگاه که پیشوایان از پیروان بیزاری جویند؛ وعذاب را مشاهده کنند، و پیوندها بریده گردد (166) و پیروان میگویند: «کاش برای ما بازگشتی بود تا همان گونه که (آنان) از ما بیزاری جستند اما نیز از آنان بیزاری می جستیم.» این گونه خداوند، کارهایشان را - که برآنان مایه حسرت هاست - به ایشان می نمایاند، و از آتش بیرون آمدنی نیستند (167) ای مردم، از آن چه در زمین است، حلال و پاکیزه را بخورید، و از گام های شیطان پیروی مکنید که او دشمن آشكار شماست (168) [او] شما را فقط به بدی و زشتی فرمان می دهد، و(وا میدارد) تا برخدا، چیزی را که نمی دانید بربندید (169) و چون به آنان گفته شود: «از آن چه خدا نازل کرده است پیروی کنید»؛ میگویند: «نه، بلکه از چیزی که پدران خود را بر آن یافته ایم، پیروی می کنیم.» آیا هرچند پدرانشان چیزی را درک نمی کرده و به راه صواب نمی رفته اند باز هم درخور پیروی هستند (170) ومثل كافران چون مثل کسی است که حیوانی را که جزصدا و ندایی مبهم، چیزی نمی شنود بانگ می زند. (آری، آنان) كرند، لالند، کورند. (و) درنمی یابند. (171) ای کسانی که ایمان آورده اید، از نعمت های پاکیزه ای که روزی شما کرده ایم، بخورید و خدا را شکرکنید
ص: 475
اگر تنها او را می پرستید (172)
وَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ *إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (بقره/ 162 - 164)
هشام بن حکم گوید: امام کاظم علیه السلام به من فرمود: خداوند ادله و براهین حق را با نیروی عقل تکمیل نمود و پیامبران علیهم السلام را با ادله روشن همراه ساخت و آنان را به ربوبیت خود راهنمایی کرد و فرمود: «وَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ *إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ»(1)
ابوهاشم جعفری گوید: از امام باقر علیه السلام پرسیدم معنای «واحد» چیست؟ فرمود: یعنی تمام زبان ها قائل به وحدانیت خداوند هستند. [وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ](2)
ص: 476
ابوهاشم جعفری گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم : معنای «واحد» چیست؟ فرمود: این که تمام زبان ها قائل به وحدانیت او می باشند همان گونه که خداوند می فرماید:«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ » یعنی اگر از آنان بپرسی چه کسی آنان راآفریده؟ مسلما خواهند گفت: خداوند آنان را آفریده است.(1)
مرحوم صدوق در کتاب توحيد نقل می کند که در جنگ جمل مردی اعرابی به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین! آیا شما خدا را یگانه میدانید؟» پس برخی از اصحاب آن حضرت او را نکوهش نموده و گفتند: مگر نمی بینی امیرالمؤمنین سرگرم جنگ است؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: او را رها کنید، چرا که خواسته او همان چیزی است که ما از این مردم می خواهیم. سپس فرمود: ای اعرابی، سخن در یگانگی خداوند چهارصورت دارد: دو صورت آن برخدا روا نیست و دو صورت دیگر آن صحیح است، و آن دو صورتی که برخدا روا نیست یکی این است که گوینده از «واحد» عدد اراده کند و این بر خداوند صحیح نیست؛ زیرا خداوند «واحدی» است که دومی ندارد، همان گونه که گفتن: «هو ثالث ثلاثة» كفر است. و دیگر این که مقصود اواز «واحد» فردی از نوع باشد مانند این که می گویند: فلانی یکی از مردم است این نیز بر خداوند روا نیست زیرا که خدا را به دیگران تشبیه نموده است و خداوند به چیزی تشبیه نمی شود، سپس فرمود: و اما آن دو صورت دیگری که در مورد خداوند صحیح است یکی این است که
ص: 477
مقصود گوینده از «واحد» این باشد که خداوند یگانه است و مثل و مانندی ندارد و دوم این که بگويد: خداوند تک معنایی (واحدی المعنی) است و وهم و فکر کسی به او راه پیدا نمی کند و این چنین است که پروردگارما.(1)
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ *إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ *وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ (بقره/ 165 - 167)
جابرگوید: امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: به خدا سوگند آنان: دوستداران
ص: 478
فلانی وفلانی هستند که آن ها را به جای امامی که خدا تعیین نموده بود برگزیدند، از این رو خداوند درباره آنان فرمود: «وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ» و سپس امام باقر علیه السلام فرمود: به خدا سوگندای جابر! آنان امامان ظالم و ستمگر هستند و پیروان شان نیز همانند آنان خواهند بود.(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: منادی خداوند در روز قیامت صدا می زند: جانشین خداوند در روی زمین کجاست؟ پس داود علیه السلام قیام می کند و خداوند به او می فرماید: گرچه تو جانشین خدا بر روی زمین بوده ای ولكن مقصود ما تو نیستی. سپس منادی خداوند صدا می زند: جانشین خداوند بر روی زمین کجاست؟ و امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام قیام می کند و ندایی از جانب خداوند عزوجل می آید و به مردم گفته می شود: ای مردم! این علی بن ابی طالب جانشین خداوند در روی زمین وحجت او بر بندگانش می باشد، پس هرکس دردنیا به ریسمان او چنگ زده بوده به دنبال او بهشت می رود، سپس از ناحیه خداوند عزوجل به مردم ندا می شود: «آگاه باشید هرکس دردنیا از هر امامی پیروی نموده است در آخرت نیز همراه او خواهد رفت» پس مردم از امامان باطل خود بیزاری می جویند و امامان باطل نیز از آنان بیزاری می جویند، چنان که خداوند می فرماید: «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا
ص: 479
مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ»(1)
امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ»به جابر فرمود: آنان دوستداران فلانی وفلانی وفلانی هستند که آنان را به جای امامی که خداوند برای مردم تعیین کرده بود برگزیدند و خداوند درباره آنان می فرماید: «وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا» جابر می گوید: سپس امام باقر علیه السلام فرمود: ای جابر به خدا سوگند، آنان امامان ظلم و جور و پیروان ایشان هستند.(2)
ص: 480
منصور بن حازم گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّار» فرمود: دشمنان على علیه السلام، همان کسانی هستند که تا ابد در آتش دوزخ باقی می مانند. (1)
مؤلف گوید: در تفسیر آیه «كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ »معنای دیگری نیز از ائمه معصومین علیهl السلام رسیده است که باید به آن اشاره شود.
امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود از این آیه این است که شخصی اموال خود را از روی بخل، در راه طاعت خدا انفاق نمی کند و برای وارثانی می گذارد که اگر در طاعت خدا صرف کنند، او در قیامت حسرت می خورد که پاداش انفاق مال او در نامه دیگران است، و اگر در معصیت خدا صرف کنند او آنان را تقویت بر معصیت خدا نموده است، و در هر صورت برحسرت او افزوده می شود.(2)
امام باقر علیه السلام می فرماید: مقصود از این آیه شخصی است که اموالی را به دست می آورد و آنها را در هیچ امر خیری مصرف نمی کند، و دیگران این اموال را به ارث
ص: 481
می برند و در کارخیر و نیکی مصرف می کنند و او اموال خود را در قیامت درنامه عمل دیگران می بیند و حسرت می خورد.(1)
يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (بقره / 168)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: عبادت، هفتاد جزء است و برترین آنها طلب حلال است.(2) امام باقر علیه السلام فرمود: هیچ انسانی نیست مگر آن که خداوند عزوجل رزق او را از راه حلال همراه با عافیت واجب (ومقدر) نموده و راه حرامی را نیز برای او باز نموده است پس اگراو رزق خود را از راه حرام به دست آورد، خداوندبه همان اندازه از رزق حلال اوکم خواهد نمود سپس فرمود: خداوند رزق دیگری نیز جز رزق مقدر برای بنده خود قرار داده است و آن از راه تفضل و مزيد فضل فراوان اوست، چنان که می فرماید: «وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ»(3).(4)
ص: 482
امام صادق علیه السلام به یکی از اصحاب خود به نام مصادف (که بر حلال صبر نکرده بود) فرمود: «یا مصادف مجالدة السيوف أهون من طلب الحلال»(1). یعنی ای مصادف، مقابل شمشیر رفتن آسان تر از به دست آوردن حلال است.
ولكن رسول خدا صلی الله علیه و آله به عروة بارقی که همان عمل مصادف را انجام داده بود و سود و سرمایه را بازگردانده بود به خاطر رعایت حلال وحرام فرمود: بارك الله في صفقة يمينک.(2)
در تفسیر آیه «وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ» و روایاتی نقل شده و ائمه معصومین علیهم السلام مواردی از پیروی از شیطان را بیان نموده اند که برای تنبه به برخی از آن ها اشاره می شود.
امام صادق علیه السلام درباره مردی که سوگند یاد نموده بود که فرزند خود را قربانی کند، فرمود: این از اعمال شیطانی است.(3)
امام صادق علیه السلام به منصور بن حازم فرمود: آیا ماجرای طارق را که در شهر مدینه برده فروشی می کرد شنیده ای؟! او نزد امام باقر علیه السلام آمد و عرض کرد:
ص: 483
ای اباجعفر! من در حال نابودی هستم، چرا که سوگند به طلاق همسرم و آزادی غلامم خورده ام. وامام باقر علیه السلام به او فرمود: این عمل توازاعمال شیطانی است. (1)
امام صادق علیه السلام درباره مردی که می گفت: «فلان چیز هزار سال بر من حرام باشد، و اگر آن را انجام دهم هزار قربانی برمن واجب باشد» فرمود: این قسم از اعمال شیطانی است.(2)
امام صادق علیه السلام درباره زنی که بر خود عهد کرده بود «اگر با خواهر خود سخن بگوید، تمام اموالش را قربانی کند و تمام غلامان و کنیزان خود راآزاد نماید» فرمود: اگر با خواهرش سخن بگوید چیزی براونیست و این عهد و مانند آن از اعمال شیطانی است.(3)
عبدالله بن سنان گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: مردی از (برادران من) مبتلای به وسواس درا وضو و نماز است و او مرد عاقلی است؟ امام صادق علیه السلام فرمود: چگونه او عاقل است در حالی که از شیطان اطاعت می کند؟ سپس فرمود: تو از او سؤال کن برای چه چنین کاری را می کند؟ او در جواب تو خواهد گفت: کار
ص: 484
او عمل شیطانی و از ناحیه شیطان است. (یعنی او خود می داند که این وسوسه ها از ناحيه شيطان است.)(1)
امام صادق علیه السلام می فرماید: مردی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول الله من هلاک شدم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا شیطان خبيث نزد تو آمد و گفت: چه کسی تو را آفرید؟ و چون تو گفتی: خدا مرا آفرید، او گفت: خدا را چه کسی آفرید؟ آن مرد گفت: آری به خدا سوگند همین گونه بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این (وحشت و اضطراب تو) محض ایمان است. و درسخن دیگری فرمود: شیطان چون از راه اعمال نمی تواند برشما چیره شود از راه اعتقاد می خواهد شما را به لغزش و انحراف وابدارد، پس هرگاه چنین فکری برای شما رخداد، خدا را یاد کنید. چرا که خداوند می فرماید: ««إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ »)(2).
ص: 485
إِنَّمَا يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ *وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ *وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: مقصود از «إِنَّمَا يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ » شیطان است که شما را به بدی یعنی نپذیرفتن مذهب حق وانکار رسالت بهترین مخلوقات خداوند حضرت محمد و ولایت بهترین اولیای خداوند پس از رسول خدا [علی بن ابی طالب علیه السلام ] امر می نماید، و شما را نیز امر می کند که بر خلاف امر خداوند چیزی را که نمی دانید بگویید او معتقد شوید یعنی به امامت کسی که خداوند او را شایسته امامت ندانسته و او سخت ترین دشمن خدا و کافرترین مردم است، معتقد شويد!!(1)
هشام بن حکم گوید: امام باقر علیه السلام به من فرمود: ای هشام! خداوند تبارک و تعالی در کتاب خود به عاقلان واهل فهم مژده داده و فرموده است: «فَبَشِّرْ عبابي الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ » یعنی ای رسول من بر کسانی که سخنان را استماع می کنند واتعقل می نمایند و از بهترین آن ها پیروی می کنند، بشارت ده. سپس هشام آن حديث طولانی را ذکر می کند، تا آن جا که امام باقر علیه السلام می فرماید: خداوند کسانی که اهل فکر و تعقل نیستند را نکوهش نموده و می فرماید: «وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا».
ص: 486
على بن ابراهیم قمی در تفسیر آیه «وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ » گوید: مثل سخن کافران مثل حیوانی است که جز صدا و ندایی را نمی شنود، یعنی زمانی که صاحب حیوانات، حیوانات خود را می راند آن ها صدای او را می شنوند، ولكن نمی دانند که او چه می خواهد، کفار نیز این چنین هستند، یعنی اگر برایشان قرآن بخوانی و یا ایمان را بر آنان عرضه داری، همانند حیوانات چیزی از آن نمی فهمند.(صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ- یعنی آنان کران وگنگ ها وکورانند،(از این رو تعقل) و فهمی ندارند)(1)
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (بقره / 172)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: یعنی ای کسانی که به یگانگی خداوند، ونبوت محمد رسول الله، وامامت على ولى الله، ایمان آورده اید، از طيباتی که ما روزی شما کرده ایم استفاده کنید و شکر خدا را به جای آورید، و بر ولایت محمد صلی الله علیه و آله و على علیه السلام پایدار باشید و اگر شما در ولایت خود نسبت به آنان پایدار بودید، ما شما را از شرارت های شیاطین سرکش نگاه خواهیم داشت، چرا که شما هرگاه با ولایت محمد صلی الله علیه و آله و على علیه السلام تجديد عهد نمایید، ولایت آنان بر شیاطین سرکش و مورد لعنت خدا، تجدید می شود، و خداوند شما را از نفخات (دمیدن ها) ونفثات (فوت کردن های) آنان محافظت می کند، و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله این مطلب را بیان نمود برخی گفتند: ای رسول خدا! منظور از نفخات شیاطین چیست ؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همان چیزی که آنان هنگام خشم و غضب درانسان می دمند و موجبات نابودی و هلاکت او را فراهم می کنند.
ص: 487
سپس فرمود: آیا می دانید شدید ترین چیزی که آنان در انسان می دمند چیست؟ پس خود فرمود : آن چیز این است که آنان به انسان القا می کنند: «که آیا در میان این امت کسی هست که از اهل بیت برتر و بافضیلت تر و یا هم ردیف آنان باشد» ولكن به خدا سوگند چنین نیست چرا که خداوند متعال محمد و آل او را از تمام امت آسمان را بالای زمین قرار داده و نور خورشید و ماه را بر نور ستاره سهیل افزونی بخشیده است .
سپس فرمود: و از نفثات شیاطین این است که «آیا پس از قرآن چیزی وجود دارد که از ذكر ما اهل بیت و درود برما، شفادهنده تر باشد؟» درحالی که خداوند متعال ذكر ما اهل بیت را شفای دل ها، و صلوات بر ما را عامل پاک شدن از گناهان و پاک سازی باطنها از عیوب، وچند برابر شدن پاداش اعمال نیک قرارداده است.(1)
امام عسکری علیه السلام در تفسير «إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ» فرمود: خدای متعال می فرماید: اگر شما خدای خود را می پرستید باید با پیروی نمودن از کسانی که خداوند شما را به پیروی آنان امر نموده مانند محمد و على و جانشینان پاک آنان علیهم السلام ۔ شکر نعمت خداوند را به جای آوريد.(2)
ص: 488
إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (173)إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (174)أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ (175)ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِي الْكِتَابِ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ (176)لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (177)
«إهلال» در هنگام ذبح حیوان، بلند گفتن «بسم الله» است و مشرکین به جای « بسم الله» نام بت های خود را بلند می گفتند، و «هلال» ماه شب اول ماه را گویند؛ چراکه با دیدن آن مردم صدای خود را بلند می کنند، و «محرم» نیز صدای خود را
ص: 489
هنگام شروع احرام به «لبیک» بلند می کند، و «استهلال صبی» بلند شدن صدای اوست هنگام ولادت و هنگام اضطرار، و «اضطرار» کاری است که انسان چاره ای از آن ندارد مانند گرسنگی انسان که چاره ای از آن نیست، و «بغی» به معنای طلب (ظلم) است و «عاد» از عادی به معنای تجاوز از حد مجاز است، و «بطن» به معنای شکم است و به معنای باطن، وخلاف ظاهر نیز آمده است، و «بطن از عرب» جمعیت کمتر از قبیله است، و «اختلاف» حرکت به سوی تفرق است، و اختلاف به معنای تفاوت نیز آمده است، و «شقاق» و «مشاقه به معنای جدا شدن یکی از دیگری از روی عداوت و دشمنی است، و «پر» به معنای احسان و ارتباط از روی نیکی است، و به معنای صدق و ایمان و تقوی نیز آمده است و «بر» خلاف بحر است و فرق بين مسکین و فقیر در لغت و کلمات فقها محل اختلاف است و گروهی گفته اند: مسکین کسی است که تهی دست و ناتوان از تلاش باشد و فقیر کسی است که مالی دارد ولكن او را کفایت نمی کند، و بعضی عکس این را گفته اند، و «ابن سبیل» کسی است که در سفر تهی دست شده باشد، گرچه در وطن خود بی نیاز باشد و به چنین کسی زکات داده می شود، و «رقاب» جمع رقبه است و به انسان نیز اطلاق می شود، و «بأساء و بوس» به معنای فقر است، و «ضراء» به معنای بیماری است.
(خداوند)، تنها مردار و خون و گوشت خوک و آن چه را که (هنگام سربریدن) نام غیر خدا برآن برده شده، برشما حرام گردانیده است. (ولی) کسی که (برای حفظ جان خود به خوردن آنها] ناچار شود، در صورتی که ستمگر و متجاوز نباشد براو گناهی نیست، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است (173) کسانی که آن چه را خداوند از کتاب نازل کرده، پنهان می دارند و بدان بهای ناچیزی به دست می آورند، آنان جزآتش در
ص: 490
شکم های خویش فرونبرند. و خدا روز قیامت با ایشان سخن نخواهد گفت، و پاکشان نخواهد کرد، و عذابی دردناک خواهند داشت (174) آنان همان کسانی هستند که گمراهی را به (بهای) هدایت ، و عذاب را به (ازای )آمرزش خريدند، پس به راستی چه اندازه باید بر آتش شکیبا باشند! (175) چرا که خداوند کتاب (تورات) را به حق نازل کرده است، و کسانی که درباره کتاب (خدا) با یکدیگر به اختلاف پرداختند، در ستیزهای دور و درازند (176) نیکوکاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و (یا) مغرب بگردانید، بلکه نیکی آن است که کسی به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان آورد، و مال خود را با وجو دوست داشتنش، به خویشاوندان ويتيمان و بینوایان و در راه ماندگان وگدایان و در(راه آزاد کردن) بندگان بدهد، و نماز را برپای دارد، و زكات را بدهد، و آنان که چون عهد بندند، به عهد خود وفادارانند؛ و درسختی و زیان، و به هنگام جنگ شكيبايانند؛ آنانند کسانی که راست گفته اند، و آنان همان پرهیزگارانند (177)
إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (بقره / 173)
امام صادق علیه السلام در تفسیر (في اضری باغ و عاډ) فرمود: مقصود از «باغ» شکارچی و مقصود از «عاد» دزد است و این دو درصورت اضطرارمجاز به خوردن میته و مردار نیستند و نماز خود را نیز (در سفر شکار و دزدی) نباید شکسته بخوانند.(1)
ص: 491
و در روایت دیگری از آن حضرت نقل شده که فرمود: باغی کسی است که به جنگ امام علیه السلام قيام کند و عادی کسی است که راهزنی می کند، و خوردن مرداربر آنان (در صورت اضطرار) حلال نیست.(1)
و در روایت دیگری از آن حضرت نقل شده که فرمود: مقصود از باغی، ظالم و
مقصود از عادی غاصب است.(2)
ابوبصیر می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: انسان مضطر نباید شراب بنوشد چرا که شراب فایده ای جز شر وفساد ندارد و شفابخش نخواهد بود و اگر کسی بنوشد هلاک خواهد شد، بنابراین انسان مضطر حق ندارد قطرای از شراب را بنوشد.(3)
مرحوم عیاشی در تفسیر خود از یکی از اصحاب اماميه نقل نموده که گوید: زنی نزد عمربن خطاب آمد و گفت: ای امیرالمؤمنين من مرتکب زنا شده ام، حد خدا را بر من جاری کن. پس عمر دستور سنگسارکردن او را صادر نمود، و على ما که در آن مجلس حضور داشت فرمود: از او بپرس چگونه مرتکب زنا شده ای؟ آن زن گفت: «من دربیابانی تشنه بودم و خیمه ای را دیدم که مردی اعرابی در آن بود و چون من از او درخواست آب کردم گفت: اگر خود را در اختیار من می گذاری، من به
ص: 492
تو آب میدهم. پس من از او فرار کردم ولكن شدت تشنگی من به جایی رسید که چشمانم به گودی رفت و قدرت سخن گفتن نداشتم و چون به این حد از تشنگی رسیدم نزد آن مرد رفتم و او به من آب داد و با من زنا نمود.»
پس امیرالمؤمنین علیه السلام به عمر فرمود: این زن از مصادیق آیه «فَمَنْ أَضَرَّ غیر باغٍ وَ عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ » است و زناکار وستمکار نیست و باید او را رها کنی. پس عمر او را رها نمود و گفت: اگر على علیه السلام نمی بود عمر هلاک می شد.(1)
محمد بن مسلم گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: شخصی نابینا شده و اطبا گفته اند یک ماه و یا چهل روز باید به پشت بخوابی تا تو را معالجه کنیم و این گونه باید نماز خود را بخوانی. امام علیه السلام فرمود: باید همین گونه نماز بخواند سپس فرمود: «فَمَنْ أَضَرَّ غیر باغٍ وَ عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ ». (2)
ص: 493
إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (بقره/ 174)
امام حسن عسکری علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید:(1) خداوند در توصیف کسانی که فضائل ما اهل بیت را کتمان می کنند می فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ» و این آیه شامل انکارمقام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و برتری او بر تمام پیامبران، وانکار برتری علی علیه السلام بر تمام اوصیا و جانشیان پیامبران می شود، و خداوند می فرماید: با این انکاردشمنان محمد وعلى علیهما السلام ثمن قليل و بهره اندکی از دنیا را به دست آوردند و ریاستی را در این دنیا بر بندگان نادان خدا پیدا کردند، از این رو خداوند درباره آنان می فرماید: «ُولَئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ» یعنی آنان مالی که به وسيله انکار فضایل محمد وعلى علیهما السلام به دست آوردند و خوردند درحقیقت آتش خورده اند، و خداوند در قیامت نظر رحمت به آنان نخواهد نمود بلکه به آنان لعنت و نفرین خواهد کرد و آنان را خوار می نماید و می فرماید: شما چه بندگان بدی
ص: 494
هستید، شما چیزی را که من مرتب نمودم برهم زدید و آن که را مقدم داشتم مؤخر نمودید و آن که را مؤخرساختم مقدم دانستید، و آن که را من دوست داشتم شما دشمن داشتید؟!
سپس امام عسکری علیه السلام در تفسير «وَلَا يُزَكِّيهِمْ» فرمود: خداوند آنان را از گناه پاک نخواهد نمود، زیرا گناهان تنها با موالات و دوستی محمد صلی الله علیه و آله و على علیه السلام و خاندان پاک آنان محو و زدوده می شود، و گناهانی که به این وسیله زدوده و محو نشود دو چندان و بزرگ تر خواهد شد، و عذاب دردناکی در دوزخ برای صاحبان آنان خواهد بود.
امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند در روز قیامت با سه نفر سخن نخواهد گفت و آنان را از گناه پاک نخواهد کرد و عذاب دردناکی خواهند داشت، 1. پیرمرد زناکاری 2. مرد بی غیرت وديوث، 3. زنی که در بستر همسرش با دیگران زنا کند.(1)
أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ *ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِي الْكِتَابِ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ (بقره / 175 - 176)
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: آنان به خاطر انجام اعمالی که می دانند
ص: 495
عاقبت آن آتش جهنم است، فراوان باید در آتش صبرکنند. (1)
ودرسخن دیگری در تفسیر این آیه فرمود: آنان در برابر آتش جهنم چه گستاخ و بی باک اند ؟!(2)
ودرسخن دیگری فرمود: آنان چه قدر به انجام اعمال اهل جهنم، مشتاقند (3)؟!؟
امام عسکری علیه السلام فرمود:(4) «ذلک» یعنی آن عذابی که بر آنان واجب شد، به سبب گناهان و جرمی بود که مرتکب شدند و از موالات و دوستی بهترین مخلوق خدا پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله دوری کردند و به حق او اعتراف ننمودند.
و در تفسير «ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ» فرمود: خداوند این قرآن را به حق نازل نمود، و در آن به کسانی که با اهل حق مخالفت کنند و از راستگویان (یعنی خاندان نبوت ) دوری نمایند و از فاسقان پیروی کنند وعده های حتمی و تخلف ناپذیری داده است. چنان که می فرماید: «وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِي الْكِتَابِ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ» یعنی آنانکه به قرآن ایمان نیاوردند و برخی گفتند: اینها سحرو جادوست و برخی آن را شعر نامیدند و برخی آن را پیش گویی دانستند و از حقیقت دورشدند.
ص: 496
سپس فرمود: حضرت علی بن الحسین علیه السلام می فرمود: این ها اوصاف کسانی است که فضائل ما را کتمان و حقوق ما را انکار کرده اند و دیگران را با نام و لقب های ما می خوانند و غاصبین حقوق ما را یاری می کنند و با دشمنان ما همدست شده اند، درحالی که تقیه ای ندارند و از جان و مال خود نمی ترسند.
سپس فرمود: ای شیعیان ما! تقوای الهی را پیشه کنید و در جایی که تقیه ای بر شما نیست، با مخالفین ما رفق و مدارا نکنید و در جاهایی که تقیه شما را از فتنه نجات می دهد، برای مصون ماندن، به مکان دیگری مهاجرت ننمايد.
ص: 497
تا این که فرمود: من برای شما ماجرایی را نقل می کنم تا موجب مصون ماندن و پند و نصیحتی برای شما باشد و آن ماجرا از این قرار است که دونفر از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام یکی از آنان ماری را لگد کرده بود و ماربه او نیش زده بود و دیگری را عقرب گزیده بود و هردوسخت درفشار بودند و گریه می کردند، امیرالمؤمنین علیه السلام به اصحاب خود فرمود: آنان را به حال خود واگذاريد تا رنج خود را ببینند. پس آنان را به خانه هایشان بردند و به مدت دو ماه درعذاب شدیدی باقی ماندند، سپس امیرالمؤمنین علیه السلام به دنبال آنان فرستاد و آنان را نزد آن حضرت آوردند در حالی که مردم می گفتند: آنان روی دست مردم خواهند مرد؛ پس امیرالمؤمنین علیه السلام به آنان فرمود: حالتان چطور است؟ و آنان عرض کردند: ما، درعذاب و درد عظیمی هستیم. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
از خداوند نسبت به گناهان خود که شما را به این عذاب گرفتار نموده توبه کنید و از آن چه پاداش شما را ضایع نموده و بارگناه را بر شما افزایش می دهد به خدا پناه ببرید. آنان گفتند: چه ارتباطی بین گناهان ما و این ماجرا وجود دارد؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: شما به خاطر گناهانتان به این مصیبت گرفتار شده اید.
ص: 498
تا این که آن حضرت روی مبارک خود را به یکی از آنان نمود و فرمود: آیا به یاد می آوری که فلان شخص به سلمان فارسی با گوشه چشم اشاره کرد و چون سلمان ما را دوست می داشت او به سلمان طعنه وزخم زبان زد و تو با آن که ترسی نداشتی وتقيه ای برای تونبود به خاطر خجالت از آن شخص از سلمان دفاع نکردی و جوابی به آن مخالف ندادی و او را حقیر نشمردی؟! و به این علت گرفتار این مصیبت شدی، اکنون اگر می خواهی خداوند این درد را از تو برطرف نماید، باید باور داشته باشی که نباید به دوستان ما به چشم حقارت بنگری وهرگاه توانایی یاری آنان را داشتی باید از آنان دفاع کنی مگر آن که در تقیه باشی و برجان و خانواده و یا فرزندان و مال خود هراس داشته باشی.
سپس به آن دیگری فرمود: اماتو، آیا میدانی برای چه گرفتاراین مصیبت شده ای؟ آن مرد عرض کرد: خیر نمی دانم. امام علیه السلام فرمود: آیا به یاد می آوری که نزد فلان ظالم ستمگر و سرکش بودی و چون قنبروارد شد تو به احترام اور احترام به من از جای خود برخاستی؟ و آن مرد سرکش به توگفت: آیا در مقابل من به او احترام می کنی و مقابل او قیام می کنی؟! وتوا رعایت تقیه را نکردی و به او گفتی: چرا در مقابل او به پا خیزم و به او احترام نکنم در حالی که ملائکه بالشان را بر سر راه او
ص: 499
پهن می کنند و او بر روی بال های ملائکه راه می رود؟ و چون تو این گونه سخن گفتی او برخاست و قنبر را دشنام داد و او را کتک زد و به او آزار و اذیت رسانید واو و من را تهدید کرد و به قدری برمن سخت گرفت که من مانندکسی که خاری در چشم او باشد، خانه نشین شدم، و تو به خاطر این عمل گرفتار آن عقرب شدی، و اگر می خواهی شفا یابی، باید باور داشته باشی که نباید نسبت به ما و دوستان ما در حضوردشمنان مان عملی انجام بدهی که موقعیت ما به خطر افتد.
سپس فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله با آن که مرا بر دیگران برتری میداد هنگامی که به محضرش می رسیدم از جای خود برنمی خاست درحالی که هنگام حضور بعضی که یک دهم از یکصد هزار فضیلتی که در من است را نداشت از جای خود برمی خاست، زیرا که او می دانست که اگر به خاطر من از جای خود برخیزد دشمنان خدا به من و مؤمنین دیگر آزار خواهند رسانید.
ص: 500
لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (بقره/ 177)
امام عسکری صلی الله علیه و آله از امام سجاد علیه السلام نقل می فرماید که فرمود: یهود می گفتند: ما نماز فراوانی به سوی قبله خود بیت المقدس خوانده ایم و در بینما کسانی هستند که شب را تا به صبح به طرف بیت المقدس نماز می خوانند و آن قبله موسی علیه السلام بوده و او ما را امرکرده که آن را قبله خود قرار بدهیم. ونصارا نیز همین سخن را می گفتند، وهمه يهود و نصارا (بعد از تغییر قبله به مسلمانان) می گفتند: آیا خدا عباداتی که ما به سوی بیت المقدس انجام داده ایم را به خاطر محمد صلی الله علیه و آله و برادر او على علیه السلام که فکر می کنند، قبله آنان کعبه است، باطل قرار می دهد؟ پس خداوند این آیه را نازل نمود و به پیامبر خود فرمود: به آنان بگو: «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا ...» یعنی به آنان بگو: عمل نیکی که شما به واسطه آن به بهشت می رسید واستحقاق غفران و رضوان خدا را پیدا می کنید، این نیست که شما «نصاری» به طرف مشرق روکنید و یا شما «یهودیان» به طرف مغرب رونمایید و با امر خدا مخالفت کنید، و ولي خدا را دشمن بدارید. بلکه عمل نیک این است که به خدا و قیامت و ملائکه وكتاب خدا و پیامبران ایمان بیاورید و مال خود را با علاقه ای که به آن دارید برای خدا به مستمندان از خویشان پیامبر صلی الله علیه و آله و یتیمان و مساکین و در راه مانده ها و نجات
ص: 501
برده ها بدهید و ...(1)
ص: 502
ص: 503
ص: 504
امام باقر و امام صادق علیهما السلام می فرمایند: ذوي القربی خویشان رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند
ص: 505
امام صادق صلی الله علیه و آله فرمود: فقیر کسی است که نیازمند است و از مردم سؤال نمی کند، و مسکین حال سخت تری دارد، و بائس حال سخت تر از مسکین دارد.(1)
امام باقر صلی الله علیه و آله فرمود : « ابن السبيل» کسی است که در راه مانده باشد (گرچه دروطن خود فقیر نباشد) (2)
امام صادق صلی الله علیه و آله فرمود: مقصود از «وفي الرقاب» برده ای است که با مولای خود قرارداد بسته که پولی را برای آزادی خود بدهد تا آزاد شود ولکن از پرداخت آن عاجز مانده است (و یکی از مصارف زکات همین است).(3)
ص: 506
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ (178)وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (179)كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ (180)فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (181)فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفًا أَوْ إِثْمًا فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (182)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (183)أَيَّامًا مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَأَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (184)شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (185)
ص: 507
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (186)
«كتب » به معنای فض و واجب شدن است، و اصل «کتابت» به معنای خطی است که دلالت بر معنایی داشته باشد و به این خاطر به آن فرض گفته می شود، و قصاص ومقاصة ومعاوضة و مبادله نظائراند، و قص اثره ای تلاه شيئا بعد شیء و «قصاص» به دنبال جنایت می آید، و بعضی گفته اند: قصاص این است که مثل آنچه کرده بر سر او بیاورند، و «حر» نقيض عبد است، و حر از هر چیزی، گرامی آن است، و «تحریر کتابت» مرتب نمودن حروف آن است، و «عفو» به معنای ترک است، و «عفت الدار» ای ترکت حتی درست، و عفو از معصیت ترک عقوبت آن است، و جمع اخ، اخوة است اگر از یک پدر باشند و اگر مادر آنان یکی باشد جمع آن اخوان است، و «أداء و تأدية» به معنای پرداخت و رساندن کامل حق است، و «معروف»عدالت غیرقابل انکار است که ظلمی در آن نیست، و «حق» عملی است که قابل انکار نیست، و «جت» به معنای جور و انحراف از حق است، و «صوم» به معنای امساک است، از این رو به سکوت صوم گویند، چراکه آن امساک از کلام است و صوم در شرع مقدس امساک معینی است، و «سفر» در لغت به معنای کشف است، و انسفرت الإبل يعني انكشفت، و «عدة» به معنای معدود است، و «طوق» به معنای طاقت است، و «طوقه» یعنی ألبسه الطوق، و هر چیز دائره ای را طوق گویند، و «رمضان» به معنای شدت حرارت خورشید و غیر آن است، و بعضی گفته اند رمضان یکی از نام های خداوند است، و روایت شده که نگویید: رمضان آمد بلکه بگویید: ماه رمضان آمد، و از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده
ص: 508
که فرمود: کسی که ماه رمضان را برای خدا روزه بگیرد گناهان گذشته و آینده او آمرزیده می شود.
ای افرادی که ایمان آورده اید! حکم قصاص در مورد کشتگان، برشما نوشته شده است: آزاد در برابر آزاد، وبرده در برابر برده، وزن در برابر زن، پس اگر کسی از سوی برادر (دینی) خود، چیزی به او بخشیده شود، (و حکم قصاص او، تبدیل به خونبها گردد)، باید از راه پسندیده پیروی کند. (و صاحب خون، حال پرداخت کننده دیه را در نظر بگیرد.) و او ا قاتل نیز، به نیکی دیه را (به ولی مقتول) بپردازد (و در آن، مسامحه نکند.) این، تخفیف و رحمتی است از ناحیه پروردگار شما! و کسی که بعد از آن، تجاوز کند، عذاب دردناکی خواهد داشت (178). و برای شما در قصاص، حیات و زندگی است، ای صاحبان خرد! شاید شما تقوا پیشه کنید (179). برشما نوشته شده: «هنگامی که یکی از شما را مرگ فرا رسد، اگرچیز خوبی (مالی) از خود به جای گذارده، برای پدر و مادر و نزدیکان، بطور شایسته وصیت کند! این حقی است بر پرهیزکاران !» (180). پس کسانی که بعد از شنیدنش آن را تغييردهند، گناه آن، تنها بر کسانی است که آن (وصیت) را تغییر می دهند خداوند، شنوا و داناست (181). و کسی که از انحراف وصیت کننده (وتمايل يك جانبه اوبه بعض ورثه)، یا از گناه او (که مبادا وصیت به کار خلافی کند) بترسد، و میان آنها را اصلاح دهد، گناهی بر او نيست (و مشمول حکم تبدیل وصیت نمی باشد.) خداوند، آمرزنده و مهربان است (182). ای افرادی که ایمان آورده اید! روزه برشما نوشته شده ، همان گونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شد تا پرهیزکار شوید (183). چند روز معدودی را (باید روزه بداريد!) وهرکس از شما بیمار یا مسافر باشد تعدادی از روزهای دیگر را (روزه بدارد) و بر کسانی که روزه برای آنها طاقت فرساست (همچون بیماران مزمن، و پیرمردان وپیرزنان،) لازم است کفاره بدهند: مسکینی را اطعام کنند و کسی که کار خیری انجام دهد، برای او بهتر است و روزه داشتن برای شما بهتراست اگر بدانید! (184). (روزه، در چند روز معدود)
ص: 509
ماير رمضان است ماهی که قرآن ، برای راهنمایی مردم، ونشانه های هدایت، وفرق میان حق و باطل ، درآن نازل شده است. پس آن کس از شما که در ماه رمضان در حضر باشد، روزه بدارد! و آن کس که بیمار یا در سفراست، روزهای دیگری را به جای آن، روزه بگیرد! خداوند، راحتی شما را می خواهد، نه زحمت شما را! هدف این است که این روزها را تکمیل کنید و خدا را براینکه شما را هدایت کرده ، بزرگ بشمريد باشد که شکرگزاری کنید! (185). و هنگامی که بندگان من، از تودرباره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم! دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا می خواند، پاسخ میگویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند) ! (186)
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ(بقره/ 178)
امام باقرو یا امام صادق علیه السلام درباره قصاص فرمود: اگر شخص آزادی، غلام مملوکی را بکشد نباید او را بکشند بلکه باید به شدت او را کتک بزنند و دیه آن غلام را از او بگیرند.(1)
امام صادق علیه السلام در تفسیر «فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ» به فرمود: سزاوار است کسی که حق قصاص دارد، اگر می خواهد دیه بگیرد بر برادر دینی خود سخت گیری نکند و سزاوار است کسی که بدهکار دیه است اگر توانایی مالی دارد در پرداخت آن کوتاهی نکند و با احسان و نیکی دین خود
ص: 510
را ادا کند.(1)
و در تفسیر «فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ» فرمود: این مربوط به کسی است که به جای قصاص دیه می پذیرد و یا عفو می کند و یا با چیزی مصالحه می نماید و سپس ظالمانه قاتل را به قتل می رساند، از این رو خداوند می فرماید: عذاب الیم و دردناکی برای او خواهد بود.(2)
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى» فرمود ... اگر مردی زنی را بکشد و اولیای مقتول تقاضای قصاص بکنند باید نصف دیه مرد را به قاتل بپردازند و سپس او را قصاص نمایند.(3)
امام صادق علیه السلام فرمود: آية «کُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ» مخصوص به مؤمنین است و برای همه مسلمانان نیست.(4)
امام سجاد علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید: این خطاب به امت حضرت محمد صلی الله علیه و آله است و خداوند به آنان می فرماید: قصاص برای شما موجب حیات و زندگی است چرا که هرکس بخواهد کسی را بکشد چون می داند قصاص خواهد شد، از کشتن برادر دینی خود صرفنظر می نماید و این سبب حیات و زنده ماندن او و زنده ماندن کسی که اراده قتل او را داشت و زنده ماندن مردم دیگر خواهد بود و هنگامی که مردم بدانند آدمکشی قصاص دارد از ترس قصاص جرات برقتل نمی کنند از این رو خداوند می فرماید «يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» یعنی ای
ص: 511
صاحبان عقل قصاص مایه حیات شماست ...
سپس فرمود: ای بندگان خدا این قصاص در برابر کسانی است که شما آنان را در دنیا می کشید و روح آنان را ازبدن شان جدا می سازید، آیا می خواهید من شما را از قتلی که بزرگ تر از این است و خداوند قصاص بزرگ تری برای قاتل آن قرار داده است خبر بدهم؟ عرض کردند آری ای فرزند رسول خدا. پس امام سجاد علیه السلام فرمود: بزرگ تر از این قتل، قتلی است که قابل جبران نیست و مقتول دیگر زنده نخواهد شد. عرض کردند: آن چیست؟ فرمود: آن این است که کسی مردم را از نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام گمراه سازد و آنان را به راهی غیر از راه خداوند بکشاند، و به پیروی از راه دشمنان على علیه السلام و اعتقاد به امامت آنان وا بدارد و از اعتقاد به امامت على و حق او و فضل او باز دارد، و این قتلی است که مقتول اوقاتل را برای ابد در آتش جهنم مخلد و جاوید خواهد کرد وكيفر قاتل و مقتول عذاب ابد خواهد بود.(1)
ص: 512
كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ (بقره / 180)
یکی از دوستان امیرالمؤمنین علیه السلام بیمار بود و به آن حضرت عرض کرد: آیا من باید برای خویشان خود وصیت کنم؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: تو با داشتن هفتصد درهم و یا ششصد درهم نیاز به وصیت برای خویشان خود نداری چرا که مال فراوانی نداری.(1)
امام صادق علیه السلام از پدران خود از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نمود که فرمود: کسی که هنگام مرگ برای خویشان غیر وارث خود وصیت نکند، عمل خود را با معصیت و گناه ختم نموده است.(2)
محمد بن مسلم می گوید: از امام باقر علیه السلام سؤال کردم: آیا کسی می تواند برای وارث خود وصیت بکند؟ فرمود: آری. و سپس این آیه را تلاوت نمود «إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ» .(3)
امام باقر علیه السلام فرمود: هرکس برای غیر وارث خود کوچک یا بزرگ وصیت
ص: 513
معروف و پسندیده و دور از منکر و ظلم - بنماید باید به وصیت او عمل شود.(1)
عمار بن مروان گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: برای آیه «إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ» حد محدودی هست؟ فرمود: آری. عرض کردم: حد آن چیست؟ فرمود:کمتر آن سدس و بیشتر آن ثلث است.(2)
محمد بن مسلم گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: مردی وصیت نمود که اموال او را در راه خدا بدهند؟ امام علیه السلام فرمود: باید به هرکسی که برای او وصیت نموده بدهید، گرچه یهودی یا مسیحی باشد، چرا که خداوند می فرماید: «فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ».(3)
اما صادق علیه السلام درباره کسی که وصیت به حج کرده بود و وصی او آن مال را صرف کار دیگری نمود فرمود: وصی باید غرامت بدهد و از مال خود به همان اندازه صرف حج نماید چرا که خداوند می فرماید: «فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ» (4)
از امام صادق علیه السلام درباره مردی که چیزی برای او وصیت شده بود و پیش از آن که آن را بگیرد از دنیا رفته بود، فرمود: به دنبال وارث وولي او بگرد و آن مال را به دست او برسان چرا که خداوند می فرماید: «فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ» راوی می گوید: عرض کردم: او اهل فارس است و مسلمان شده و نامی برای او نیست و ما ولی او را نیز نمی شناسیم؟ حضرت فرمود: تلاش کن تا ولی او را پیدا کنی، پس اگر او را نیافتی و خداوند از تلاش تو آگاه شد، آن مال را از طرف آن
ص: 514
میت صدقه بده.(1)
فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفًا أَوْ إِثْمًا فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (بقره/ 182)
على بن ابراهیم قمی در تفسیر خود از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: هنگامی که مسلمانی وصیتی می کند بر وصى (و وارث) او حرام است که وصیت او را تغییر بدهد، بلکه باید طبق آن چه او وصیت نموده عمل کند، جز آن که وصیت کننده بر خلاف امر خدا وصیت کرده باشد و به وارث خود ظلم نموده باشد، و در آن صورت بروصی جایز است که وصیت او را به حق بازگرداند، مانند این که مردی وصیت کند که امال اورا به بعضی از ورثه او بدهند و بقیه ورثه را از ارث محروم نمایند، و در این صورت بروصی جایز است که وصیت او را به حق بازگرداند (و مطابق قانون ارث اموال او را تقسیم نماید) و این معنای «جنفا أو اثما» می باشد، سپس فرمود: «جنف» این است که مایل به برخی از ورثه باشد و مایل به برخی نباشد و «اثم» این است که وصیت کند مال او را صرف آتش پرستی و یا ساختن شراب نمایند و در این صورت وصی نباید به این گونه وصیت ها عمل کند.(2)
ص: 515
ذیل حدیث فوق امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفًا أَوْ إِثْمًا» فرمود: اگر کسی در وصیت خود از ثلث تجاوز کند (وصی می تواند وصیت او را به ثلث بازگرداند.)(1)
در روایت دیگری فرمود: خداوند این اختیار را به وصی داده که اگر وصیت به امر پسندیده و معروفی نباشد و موصی از حق منحرف شده باشد، او می تواند وصیت را به امر پسندیده ای تغییر بدهد، چرا که خداوند می فرماید:«فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفًا أَوْ إِثْمًا فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلَا إِثْمَ علیه».(2)
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ «بقره / 183 »
امام حسن مجتبی می فرماید: یکی از مسائلی که یهودیان از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال کردند این بود که مردی از یهود به آن حضرت گفت: ای محمد برای چه خداوند برامت تو سی روز روزه واجب نموده و بر امت های پیشین بیش از آن واجب نموده است؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: به خاطر این که آدم هنگامی که از آن
ص: 516
شجرة منهيه خورد، سی روز در شکم او باقی ماند، از این رو خداوند برذرية اوسی روز گرسنگی و تشنگی را واجب نمود، و آن چه بین آن می خورند تفضل الهی است بر آنان، و آدم که چنین کرد خداوند بر امت من نیز چنین واجب نمود.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله این آیه را تلاوت کرد «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ» مرد یهودی گفت: راست گفتی ای محمد، اکنون بگو: پاداش روزه ماه رمضان چیست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هیچ مؤمنی ماه رمضان را برای خدا روزه نمی گیرد جز آن که خداوند هفت پاداش به او می دهد. 1. حرام دربدن او ذوب می شود، 2. به رحمت خدا نزدیک می گردد، 3. کفاره گناه پدرخود آدم را می پردازد، 4. سختی مرگ برای او آسان می شود، 5. از گرسنگی و تشنگی قیامت ایمن خواهد بود، 6. از دوزخ نجات می یابد و داخل بهشت می شود، 7. خداوند از میوه های بهشت به او اطعام می کند. مرد یهودی گفت:راست گفتی ای محمد. (1)
ص: 517
امام صادق علیه السلام فرمود: روزه ماه رمضان بر امت های پیشین واجب نبوده است، بلکه بر انبیا و پیامبران واجب بوده و خداوند به این امت تفضل نموده و روزه ماه رمضان را بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و بر امت او واجب کرده است.(1)
امام صادق علیه السلام درسخن دیگری فرمود: آية «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ »مخصوص به مؤمنین است.(2)
امام صادق علیه السلام فرمود: لذت ندا وخطاب الهی در مورد روزه (و غیر روزه) زحمت و رنج عبادت را برطرف می نماید.(3)
و در حدیث معروف آمده که: «الصوم جنة من النار» یعنی روزه سپری است در مقابل آتش دوزخ. و در حدیث دیگری آمده که : « من لم يستطع الباه فليصم فإن الصوم وجاء» یعنی هرکس غریزه شهوت به او فشار می آورد و ازدواج برای او فراهم نمی شود باید برای کنترل غریزه روزه بگیرد.(4)
ص: 518
أَيَّامًا مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَأَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره/ 184)
در تفسیر عیاشی از محمد بن مسلم از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسافرت روزه نمی گرفت نه روزه واجب ونه روزه مستحب. سپس فرمود: مخالفین دروغ می گویند که رسول خدا صلی الله علیه و آله در سفر روزه می گرفته است، چرا که آیة (فن گات بينكم مريضا أو على قبر قعده ممن أيام أخر هنگامی نازل شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله در منطقه «كراع الغميم» (که تا مدینه یکصد و هفتاد میل فاصله داشت) نازل شد و هنگام طلوع فجر بود، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله ظرف آبی طلب نمود و از آن نوشید و دستور داد تا مردم نیز افطار نمودند، پس گروهی گفتند: » اکنون روز شد وای کاش ما این روز را روزه می گرفتیم» و رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را عصاة (و متمردين) نامید و همواره به این نام معروف بودند تا رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رحلت نمود.(1)
امام سجاد علیه السلام فرمود: اهل تستن درباره روز؛ مريض ومسافر اختلاف نموده اند، گروهی می گویند مريض و مسافر باید روزه بگیرند، وگروهی می گویند مختارند، اگر خواستند، روزه بگیرند و اگر نخواستند روزه نگیرند و اماما ((خاندان نبوت) می گوییم: باید روزه نگیرند، و اگر کسی در سفر و بیماری روزه بگیرد (گناه کرده و) باید قضای آن را انجام بدهد چرا که خداوند می فرماید: «فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ».؟ (2)
ص: 519
ابوبصیر می گوید: از امام صادق علیه السلام درباره حد مرض وبیماری که با وجود آن نباید روزه گرفت سؤال نمودم و آیه «فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ» را قرائت کردم.
و امام علیه السلام فرمود: خداوند حد آن را به خود مکلف واگذار نموده، اگر ضعف و ناتوانی (شدید) احساس کند باید روزه نگیرد . همان گونه که مسافر روزه نمی گیرد - و اگر در خود توانایی احساس نماید باید روزه بگیرد.(1)
امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه «وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ» فرمود: مقصود پیرمرد سالخورده و کسی است که عطش شدید پیدا می کند. و در مورد آیه «فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّينَ مِسْكِينًا »نیز فرمود: مقصود مریض و بیمار ذوالعطاش است.(2)
امام صادق علیه السلام فرمود : کسی که در ماه رمضان مریض شود و روزه نگیرد و سپس سلامت یابد و قضا نکند تا به ماه رمضان برسد باید روزه خود را قضا کند و برای هر روز یک مد طعام به فقیر بدهد.(3)
ص: 520
شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ (بقره/185)
امام صادق علیه السلام فرمود: ماه ها(ی اسلامی) نزد خداوند در کتاب خدا به هنگام خلقت آسمان ها و زمین - دوازده ماه بوده است و نخست آن ها شهر الله عزوجل - ماه رمضان - است و قلب ماه رمضان شب قدر است و قرآن درشب اول ماه رمضان نازل شده است و ماه رمضان با نزول قرآن شروع گردیده است.(1)
حفص بن غیاث می گوید: من به امام صادق علیه السلام درباره این آیه گفتم: قرآن از اول آن تا آخردرمدت بیست سال نازل شد؟ امام علیه السلام فرمود: قرآن جملة واحدة درماه رمضان در بیت المعمور( به قلب مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله) نازل شد و سپس درطول بیست سال تدریج بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل گردید.
سپس فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: صحف ابراهيم علیه السلام در اولین شب از ماه رمضان نازل شد و تورات در شب ششم ماه رمضان نازل شد و انجیل درشب سیزدهم ماه رمضان نازل شد وزبور داود علیه السلام درشب هیجدهم ماه رمضان نازل شد و قرآن درشب بیست و سوم ماه رمضان نازل شد.(2)
ص: 521
امام باقر علیه السلام فرمود: نگویید: این رمضان است و رمضان رفت و رمضان آمد، چرا که رمضان نامی از نام های خداوند است و صحیح نیست که بگویید: رمضان آمد و رمضان رفت و آمدن و رفتن مربوط به مخلوق زوال پذیر است ولكن بگویید: ماه رمضان آمد و یا ماه رمضان رفت و ماه را اضافه به رمضان کنید و ماه رمضان ماهی است که قرآن درآن نازل شده است و خداوند آن را مثل عید قرار داده است.(1)
از امام صادق علیه السلام سؤال شد: فرق بین قرآن و فرقان چیست؟ فرمود: قرآن نام کل کتاب خداست و فرقان نام آیات محکم و واجب العمل است.(2)
فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ(بقره / 185)
عبید بن زراره گوید: آیه «فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ» را برای امام صادق علیه السلام
ص: 522
تلاوت نمودم، فرمود: معنای این آیه بسیار روشن است، کسی که ماه رمضان را شاهد باشد و آن را درک کند باید روزه بگیرد، و کسی که مسافر ا(و یا مریض باشد) نباید روزه بگیرد.(1)
ابن ابی یعفور از امام صادق علیه السلام سؤال نمود ماه رمضان می رسد و من در خانه خود هستم وسپس مسافرت می نمایم؟ امام علیه السلام فرمود: خداوند می فرماید: «قمن شهد منكم الشهر فليضمه) پس کسی که در بین خانواده خود باشد و ماه رمضان برسد حق ندارد به مسافرت برود مگر سفر حج و یا عمره و یا برای دریافت مالی که از تلف آن هراس داشته باشد.(2)
ابوبصیر گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: فدای شما شوم، ماه رمضان می رسد و من برخی از آن را روزه می گیرم و سپس نیت می کنم که به زیارت قبر امام حسین علیه السلام بروم و در آن صورت در رفتن به زیارت و بازگشت و در کنار قبر او چند روزی می مانم و روزه نمی گیرم؟ فرمود: نزد قبر آن حضرت بمان و روزه نگیر. عرض کردم: فدای شما شوم آیا این عمل افضل است و یا ماندن در وطن و روزه گرفتن؟ امام علیه السلام فرمود: زیارت جدم افضل است، مگرتودرکتاب خدا نمی خوانی:«فَمَنْ
ص: 523
شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ». (1)
امام صادق علیه السلام فرمود: «فليصمه» یعنی باید ماه رمضان را روزه بگیرد، و روزه مربوط به دهان است و روزه دارنباید سخنی جز سخن خیر بگوید(2).
یُریدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (بقره / 185)
درکتاب کافی و علل الشرایع از امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: خداوند بر مریض ها و مسافرهای امت من ترحم وتصدق نموده و در سفرو بیماری دستور افطار روزه و شکسته خواندن نماز داده است. آیا شما دوست می دارید که صدقه او را رد کنید؟(3)
در کتاب خصال از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: خداوند از کرامتی که بر ما دارد، به من و امت من هدیه ای داده که به هیچ امت دیگری نداده است. اصحاب آن حضرت عرض کردند: هدیه او چیست یا رسول الله ؟ فرمود: افطار در
ص: 524
سفر وشکسته خواندن نماز درسفر و هر کس در سفر چنین نکند هدیه خدا را رد نموده است.(1)
مرحوم صدوق درکتاب فقیه از حضرت رضا علیه السلام نقل نموده که فرمود: علت این که تکبير درنماز عید فطر بیشتر از نمازهای دیگر است این است که تکبير تعظیم و تمجید خداوند است برهدایت وعافیتی که به بنده خود داده، همان گونه که می فرماید: «وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ».
در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: در (عید) فطر تکبیراتی است ولكن مستحب است. راوی گوید: گفتم: آن تکبیرات چیست؟ فرمود: پس از نماز مغرب و عشای شب عید فطر و پس از نماز صبح عید و پس از نماز عید فطر. گفتم : چگونه بگویم : فرمود: بگو: «الله أكبر الله أكبر لا إله إلا الله و الله أكبر الله أكبر ولله الحمد الله أكبر على ما هدانا» چنان که خداوند می فرماید: «وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ(یعنی الصيام) وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ».(2)
امام باقر علیه السلام فرمود: مقصود از «یسر» امیرالمؤمنین است و مقصود از «عسر» فلان و فلان است، پس هرکس از فرزندان آدم باشد در ولایت فلان وفلان داخل نمی شود
ص: 525
(و آنان را پیشوای خود نمی داند).(1)
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (بقره/ 186)
روایت شده که مردی از اعراب بادیه نشین به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: آیا خدا نزدیک به ماست تا با او راز کنیم و یا از ما دور است تا او را صدا بزنیم؟ پس این آیه نازل شد(2).
و در مناجات سید الشهداء علیه السلام آمده که می فرماید: «إلهي ما أقربك مني وأبعدني عنك وما أرأفك بي فما الذي يحجبني عنك؟ وإنما يجد قربه من بده كأنه يراه» (3).
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «أعبد الله كأنك تراه فإن لم تكن تراه فإنه يراك»(4).
ص: 526
امام صادق علیه السلام در تفسير و إذا سألك عبادي عيني.. که فرمود: معنای ایمان داشتن به خداوند در این آیه این است که بدانند، او قادربر اجابت دعا وعطای به آنان است.
احمد بن محمد بن أبي نصر گوید:(1) به امام کاظم علیه السلام گفتم: فدای شما شوم من سال هایی است که حاجتی را از خداوند طلب نموده ام و از تأخیر اجابت آن در قلب من چیزی وارد شده؟! امام علیه السلام فرمود: ای احمد بترس از آن که شیطان برتو مسلط شود و تو را نا امید نماید.
سپس فرمود: امام باقر علیه السلام می فرمود: خداوند اجابت دعای مؤمن را به خاطر این که صدای او را دوست می دارد به تأخیر می اندازد. تا این که فرمود: به خدا سوگند تأخیر اجابت مؤمنین نسبت به خواسته های دنیای آنان مصلحت وخیر آنهاست، چرا که دنیا ارزشی ندارد و سزاوار است که مؤمن همان گونه که در سختی دعا می کند، در رفاه و آسایش نیز دعا کند، واگر حاجت او برآورده شد از دعا غافل نشود، چرا که دعا نزد خداوند منزلت بالایی دارد.
سپس امام کاظم علیه السلام به احمد بن محمد بن ابی نصر فرمود: بر تو باد به صبرو طلب حلال و صله رحم و دورباش از دشمنی و بدگویی از مردم، همانا ما اهل
ص: 527
بیتی هستیم که با قاطع رحم صله می کنیم و به کسی که به ما ظلم کرده احسان می کنیم و به خدا سوگند در این عمل عافیت نیکی به دست می آوریم.
سپس فرمود: صاحب نعمت در دنیا هنگامی که چیزی از خدا سؤال کند و به او داده شود باز چیز دیگری را طلب می کند و نعمت خدا در نظر او ناچیز می شود و از هیچ چیزی سیر نمی شود و هنگامی که نعمت برای او فراوان شود، وظیفه ادای حقوق و امتحان الهی پیشمی آید و فتنه هایی برای او خواهد بود.
تا این که فرمود: بگو بدانم آیا اگر من به تو وعده ای بدهم به من اطمینان داری که به وعده خود عمل کنم؟ احمد بن ابی نصرگوید: گفتم: اگر به شما اطمینان نداشته باشم به چه کسی اطمینان دارم، درحالی که شما حجت خدا هستید؟ امام علیه السلام فرمود: پس تو باید به خدایی که به تو وعده اجابت دعا داده است اطمینان بیشتری داشته باشی، آیا خداوند نفرموده: «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ»؟ و آیا نفرموده است: ( لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ » و آیا
ص: 528
نفرموده است: « وَ اللَّهُ يعدکم مِغْفَرَهُ مِنْهُ وَ فَضْلًا » پس به خدای خود بیش از همه امیدوار باش، و نسبت به خداوند جز خوبی فکر نکنید، تا او شما را مورد مغفرت خود قرار بدهد.
ص: 529
أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ وَلَا تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَقْرَبُوهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (187)وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُوا بِهَا إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقًا مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (188)يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (189)وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (190)وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا تُقَاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِنْ قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ (191)فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (192)وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ (193)الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ (194)
ص: 530
«رفث» به معنای جماع است، و «لباس» چیزی است که بدن را می پوشاند و هر پوشاننده ای را لباس گویند، چنان که گفته می شود: «لبس السيف بالحلية» و عرب زن را لباس و ازار می نامد، و «اختیان» به معنای خیانت است و «خائنة الأعين» به معنای نگاه دزدی است، و «باشروهن» یعنى ألصقوا البشرة بالبشرة، و « ابتغاء» به معنای طلب است، و مراد از «خيط أبيض» سفیدی صبح است، و مراد از «خيط أسود» سیاهی شب است و اول روز طلوع فجر ثانی است که نور افقی وسیعی دارد، و «أهله» جمع هلال است و از «استهل الصبي حين الولادة» گرفته شده است، و «أهل القوم بالحج» هنگامی گفته می شود که حجاج صدای خود را به لبیک بلند می کنند، و «هلال ماه» روزهای اول ماه را گویند که ماه به صورت دائره نشده است و «معتدين» متجاوزین از حد را گویند و «عدا طوره » یعنی جاوز حده، و «ثقفتموهم» یعنی وجدتموهم، و «فتنة» به معنای اختبار و امتحان است، و به معنای بلا و عذاب نیز آمده است، و به معنای صد از دین نیز آمده مانند «وَ اِحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اَللّهُ إِلَيْكَ »، و فتنه در آیه«وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ » شرک است و «وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ » يعنى الإذعان لله أو الإسلام لله. و «شهر حرام» ماهی است که قتال در آن حرام است، و «مات» جمع حرمت به معنای چیزهایی است که حفظ آنها واجب و هتک آن ها حرام است، و «حرام» چیزی است که انجام آن ممنوع است، و «قصاص» انتقام گرفتن از ظالم برای مظلوم است، و «اعتدی علیه» و «عدا عليه» به یک معناست.
در شب های روزه ، همخوابگی با زنانتان برشما حلال گردیده است. آنان برای شما
ص: 531
لباسی هستند و شما برای آنان لباسی هستید. خدا می دانست که شما با خودتان ناراستی میکرديد، پس توجه شما را پذیرفت و از شما درگذشت. پس، اکنون (در شب های ماه رمضان میتوانید) با آنان همخوابگی کنید، و آن چه را خدا برای شما مقرر داشته طلب كنيد. وبخوريد و بیاشامید تا رشته سپید بامداد از رشته سياه [شب] بر شما نمودار شود؛ سپس روزه را تا (فرا رسیدن) شب به اتمام رسانید. و در حالی که در مساجد معتكف هستید (با زنان) درنیامیزید. این است حدود احکام الهی ! پس (زنهار به قصد گناه) بدان نزدیک نشوید. این گونه، خداوند آیات خود را برای مردم بیان می کند، باشد که پروا پیشه کنند (187) واموالتان را میان خودتان به ناروا مخورید، و به عنوان رشوه قسمتی از آن را به قضات مدهید تا بخشی از اموال مردم را به گناه
بخوريد، در حالی که خودتان هم خوب می دانید (188) درباره (حكمت) هلال ها(ی ماه) از تو می پرسند ، بگو: «آنها [شاخص ] گاه شماری برای مردم و(موسم) حج اند.» و نیکی آن نیست که از پشت خانه ها درآیید، بلکه نیکی آن است که کسی تقوا پیشه کند، و به خانه ها از در ورودي آنها درآیید، و از خدا بترسید، باشد که رستگار گردید (189) و در راه خدا، با کسانی که با شما می جنگند، بجنگید، وإلی از اندازه درنگذرید، زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست نمی دارد؛ (190) وهرکجا برایشان دست یافتید آنان را بکشید، و همان گونه که شما را بیرون راندند، آنان را بیرون برانيد، چرا که فتنه شرک از قتل بدتر است، با این همه در کنار مسجدالحرام با آنان جنگ مکنيد، مگر آن که با شما در آن جا به جنگ درآیند، پس اگر با شما جنگیدند، آنان را بکشید، که کیفر کافران چنین است (191) واگربازایستادند، البته خدا آمرزنده مهربان است (192) با آنان بجنگید تا دیگرفتنه ای نباشد، و دین، مخصوص خدا شود. پس اگر دست برداشتند، تجاوز جز برستمکاران روا نیست (193) این ماه حرام دربرابر آن ماه حرام است، و(هتک) حرمت ها قصاص دارد. پس هرکس برشما تعدی کرد، همان گونه که بر شما تعدی کرده، براو تعدی کنید و از خدا پروا بدارید و بدانید که خدا با تقواپیشگان است (194)
ص: 532
تفسیر اهل بیت علیهم السلام
أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ...(بقره/ 187)
ابن ابی عمیر از حماد از حلبی نقل نموده که گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: مقصود از «حتى يتبين لكم الخيط الأبيض من الخيط الأسود» چیست؟ فرمود: سفیدی روز (هنگام طلوع فجر) از سیاهی شب است...(1)
ابوبصیر گوید: از امام باقر یا امام صادق علیه السلام درباره این آیه سؤال نمودم فرمود: این آیه درباره خوات بن جبیر انصاری نازل شده که در ماه رمضان در خندق با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مشغول کار بود و قبل از نزول این آیه هرکس قبل از افطار کردن به خواب می رفت حرام بود که چیزی بخورد و یا بیاشامد تا روزبعد را روزه بگیرد . و چون شب شد، خوات به خانه آمد و به اهل خود گفت: آیا طعامی نزد شما هست که من بخورم؟ خانواده او گفت: نخواب تا برای تو طعامی آماده کنم. پس خوات (که) خسته بود به دیواری تکیه داد و خواب او را ربود و به او گفتند: به خواب رفتی؟
ص: 533
گفت: آری وآن شب را گذراند و صبحگاه وارد خندق شد و (از ناتوانی) غش نمود و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله او را چنین دید و از حال او باخبر شد، این آیه نازل گردید. «وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ».(1)
در روایتی آمده که امام علیه السلام می فرماید: «الحي الأي) همان فجر صبح است که شکی در آن نیست.(2)
و در روایت دیگردرتهذيب از امام صادق علیه السلام نقل شده که شخصی به آن حضرت عرض کرد: آیا شب ماهرمضان غذا بخورم تا وقتی که شک در طلوع فجر دارم؟ امام علیه السلام فرمود: بخور تا وقتی که یقین به طلوع فجر پیدا کنی.
ودرتهذیب وكافی و تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام نقل شده که به آن حضرت گفته شد: دو نفر درشب ماه رمضان به جستجوی فجر قیام می کنند و یکی از آنان می گوید: این فجر صادق است. و دیگری می گوید: من چیزی را نمی بینم. پس امام علیه السلام فرمود: آن کس که يقين به فجر ندارد می تواند بخورد و آن که گمان کرده فجر
ص: 534
را دیده است، حرام است چیزی بخورد، چرا که خداوند می فرماید:«وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ...».(1)
در تفسیر جوامع از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: غذا خوردن درشب ماه رمضان برای کسی که بعد از مغرب به خواب برود درصد راول حرام بوده، همان گونه که مسأله زناشویی در شب و روز ماه رمضان حرام بوده است و مردی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله به نام مطعم بن جبیر درشب ماه رمضان قبل از افطار به خواب رفت و روز بعد به خندق رفت تا خندق را حفر کند و در اثر گرسنگی غش نمود و نیز گروهی از جوان ها مخفیانه در شب های ماه رمضان عمل زناشویی انجام دادند، و پس از آن این آیه نازل شد و خداوند زناشویی در شب وافطار بعد از خواب را حلال نمود و فرمود: «عَفا عَنْكُمْ
».
و در مجمع البیان نقل شده که عمر گفت: «یا رسول الله من معذرت می خواهم که درشب ماه رمضان با همسر خود همبستر شدم.» و پس از او گروهی دیگر نیز به این عمل اعتراف نمودند و سپس این آیه نازل شد(2).
ص: 535
وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُوا بِهَا إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقًا مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره/ 188)
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: قریش با خانواده و مال همدیگر قمار می کردند و خداوند در این آیه آنان را از این عمل نهی نموده است.(1)
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: ای ابا بصیر خداوند می دانسته که در این امت حکام جائر وستمگری خواهند آمد و تو بدان که مقصود از حام در این آیه، حکام عدل نیست. سپس فرمود: ای ابابصیر اگر کسی مدیون باشد و تو او را دعوت کنی که نزد حکام عدل بیاید و او بخواهد تو را نزد حکام جور ببرد، تا به نفع او حکم کنند، او از کسانی خواهد بود که برای بیان حکم خدا به طاغوت مراجعه نموده است و خداوند مراجعه به طاغوت ها را حرام کرده و می فرماید:«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ»(2). (3)
ص: 536
سماعة می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: شخصی مالی در اختیار دارد که تنها از آن معاش خود را تأمین می کند و دینی نیز به عهده اوست، آیا با آن مال عيال خود را تأمین کند و منتظر باشد که برای ادای دین خود مال دیگری را به دست آورد. و یا از مردم برای ادای دین خود قرضی بگیرد؟ امام علیه السلام فرمود: با آن مالی که دارد، دین خود را ادا کند و اموال مردم را نگیرد، مگر آن که به اندازه آن، مالی اندوخته باشد، چرا که خداوند می فرماید: «وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ».(1)
يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ...(بقره / 189)
مرحوم شیخ طوسی درکتاب تهذیب از امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه نقل نموده که فرمود: ماه ها برای تعیین زمان شروع روزه و پایان آن و تعیین زمان حج مسلمانان است(2).
در تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: مقصود از «أهله» ماه ها می باشد و هنگامی که تو ماه را (در شب اول ماه رمضان) دیدی روزه بگیر و چون در
ص: 537
شب اول ماه شوال ماه را دیدی روزه نگیر. راوی گوید: به آن حضرت گفتم: اگر ماه بیست و نه روز باشد، آیا باید من قضای آن یک روز دیگر را بگیرم؟ فرمود: خیر، مگر آن که سه نفر عادل شهادت بدهند که یک شب زودتر ماه را دیده اند.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود گويد: مواقيت دو قسم است: مشهوره و مبهمه ومواقیت مشهوره چند چیزاست : 1. چهارماه حرام، که خداوند می فرماید: «مِنْهَا أَرْبَعَةُ حَرَّمَ » 2. دوازده ماه سال که اول آن ها محترم و آخر آن ها ذوالحجة است و ماه های حرام، رجب وذوالقعدة وذوالحجة ومحترم است وقتال در آنها حرام می باشد و کیفر گناه و ثواب عبادات وحسنات در آن ها مضاعف خواهد بود، 3. ماه های سیاحت و آن ها بیست روز از آخر ذی حجه و ماه محرم و صفرو ربيع الأول وده روز اول ربیع الثانی می باشند که خداوند مشرکین مکه را در آنها مهلت داد و فرمود: «فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ »، 4. ماه های حج، و آن ها شوال و ذوالقعدة وذو الحجة است، و کسی که در غیر این ماه ها عمره به جا آورد خواه نیت ماندن برای حج را داشته باشد و خواه نداشته باشد، عمرة او عمره تمتع نخواهد بود چرا که در ماه های حج داخل مگه نشده است، و خداوند فرموده است: « الْحَجُّ أَشْهُرُ مَعْلُوماتُ »، 5. ماه رمضان.
واما مواقیت مبهمه که باید به انتظار آن بود برای چند چیز است 1. عده طلاق و آن سه طهر است اگر زن حیض ببیند و اگر حیض نبیند سه ماه است، 2. عده وفات و آن چهارماه و ده روزاست، 3. عده طلاق زن باردار، وضع حمل اوست،
ص: 538
4. عده ایلاء - یعنی قسم بر ترک وطی زوجه - وآن چهارماه است، 5 و 6. کفاره ظهار و كفاره قتل خطایی دو ماه روزه پیاپی می باشد، 7. روزه های درحج برای کسی که قربانی نیافته است و آنها سه روز در حج وهفت روز در بازگشت از حج است، 8. كفارة قسم و آن سه روز روزه است، 9. ماه ها در اجل دیون نیز مورد نیاز است و اینها مواقيت معروفه و مبهمه ای است که خداوند در قرآن از آنها یاد نموده و می فرماید: «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ»(1).
ص: 539
وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (بقره / 189)
امام باقر علیه السلام می فرماید: مردم [زمان جاهلیت ] هنگامی که محرم می شدند از درهای خانه های خویش وارد نمی شدند، بلکه از پشت خانه های خود راهی باز می کردند و از آن وارد و خارج می شدند و خداوند آنان را در این آیه از این عادت نهی نموده است (1).
امام صادق علیه السلام فرمود: اوصیای پیامبران «أبواب الله» و درهای رسیدن به خدا هستند و اگر آنان نبودند خداوند شناخته نمی شد و خداوند به واسطه آنان حجت را بر مردم تمام می نماید (2).
امام باقر علیه السلام فرمود: ما حجت های خداوند وباب الله ولسان الله و وجه الله وعین
ص: 540
الله وولاة ونمایندگان خدا بر مردم هستیم(1).
امیرالمؤمنین علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: ماییم خانه هایی که خداوند فرموده است: از در خانه ها وارد شوید سپس فرمود: ما باب الله و بيوت الله هستیم که خداوند فرموده است از آنها وارد شوید، پس هرکس با ما بیعت کند و به ولایت ما اقرار نماید، از در خانه های الهی وارد شده است و هرکس با ما مخالفت کند و دیگران را بر ما مقدم نماید و فضیلت بدهد، خانه ها را از پشت وارد شده است(2).
امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: آل محمد علیه السلام تا قیامت ابواب الله وسبيل الله ودعوت کنندگان و پیشوایان و راهنمایان به بهشت هستند.
امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: برای رسیدن به هر چیزی از راه صحیح آن باید وارد شد(3)
و فرمود: کسی که به سوی آل محمد علیه السلام بیاید، وارد چشمه زلال علم خداوند شده و آن تمام نخواهد شد. سپس فرمود: خداوند اگر می خواست خود را به مردم نشان می داد تا از باب او وارد شوند ولكن او آل محمد علیه السلام را ابواب رسیدن به (مرضات) خود قرار داده و فرموده است: «وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا...»(4).
ص: 541
وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ *وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا تُقَاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِنْ قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ *فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ *وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ (بقره/ 190-193)
امام باقر علیه السلام فرمود: مقصود از فتنه در «حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ» شرک به خداست(1).
امام صادق علیه السلام در معنای «لَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ» فرمود: مقصود از ظالمين فرزندان قاتلین امام حسین علیه السلام هستند.2
عبد السلام هروی گوید: به امام رضا علیه السلام عرض کردم: ای فرزند رسول خدا چه می فرمایید درباره حدیثی که از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرموده است: هنگامی که حضرت قائم آل محمد علیه السلام قيام می نماید او فرزندان قاتلین امام حسین علیه السلام را به سبب عمل پدرانشان خواهد کشت؟ حضرت رضا علیه السلام فرمود: آن حديث صحيح است. گفتم: پس معنای آیه « وَ تِيرٍ وازِرَةُ وِزْرَ أُخْرى » چیست؟
ص: 542
فرمود: خداوند در جميع سخنان خود صادق است، ولكن فرزندان قاتلین امام حسین علیه السلام به عمل پدران خود راضی میشوند و به آن افتخار می نمایند وهرکس به انجام عملی راضی شود مانند این است که آن عمل را انجام داده باشد. |
سپس فرمود: «اگر مردی در مشرق کشته شود و شخصی که در مغرب است به کشتن او راضی شود، شخص راضی نزد خداوند با قاتل شریک خواهد بود و حضرت مهدی علیه السلام هنگامی که قیام می کند، فرزندان قاتلین امام حسین علیه السلام را تنها به خاطر رضایت از اعمال پد را نشان خواهد کشت...»(1) .
الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ(بقره/ 194)
معاوية بن عمارگوید: از امام صادق علیه السلام درباره کسی که مردی را در غیر حرم کشته و سپس داخل حرم شده است سؤال نمودم؟ فرمود: نباید در حرم او را بکشند بلکه باید به او آب و غذا داده نشود و چیزی به او نفروشند تا از حرم خارج .
ص: 543
شود وحد خدا را بر او جاری نمایند. گفتم: چه می فرمایید درباره کسی که در حرم سرقت کند و یا کسی را بکشد ؟ فرمود: درحرم حد خدا بر او جاری می شود، چرا که حرمت حرم را حفظ نکرده است و خداوند می فرماید: «فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ» سپس فرمود: این شخص در حرم ظلم کرده است و خداوند می فرماید: «لا عُدْوانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ ».(1)
علاء بن رزین گوید: از امام علیه السلام سؤال کردم: آیا مسلمانان می توانند در ماه حرام با مشرکان جنگ کنند؟ امام علیه السلام فرمود:(2) اگر مشرکین شروع به جنگ کرده باشند و حرمت ماه حرام را حفظ نکرده باشند مسلمانان می توانند در ماه حرام با آنان جنگ کنند، چرا که خداوند می فرماید: « الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصُ » و رومیان نیز در این مسأله همانند مشرکانند، چرا که آنان نیز حرمتی برای ماه حرام نمیدانند و در ماه حرام شروع به جنگ می کنند. سپس فرمود: مشرکان (مکه) قبلا برای ماه حرام حق وحرمتی قائل بودند و چون ماه حرام را برای خود حلال
ص: 544
دانستند، خداوند نیز جنگ با آنان را در ماه حرام حلال قرارداد واگر مشرکان متجاوز و ستمگر در ماه حرام شروع به جنگ نمایندمسلمانان به جنگ با آنان برمی خیزند.
ص: 545
وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (195)وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَلَا تَحْلِقُوا رُءُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (196)الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِي الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ (197)لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ (198)ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (199)فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ (200)وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ
ص: 546
حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (201)أُولَئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ (202)وَاذْكُرُوا اللَّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَنْ تَأَخَّرَ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقَى وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (203)
«الإنفاق» انفاق این است که کسی چیزی را از مال خود خارج کند و در ملک دیگری وارد نماید، و «إلقاء» انداختن چیزی به طرف پایین است، و ألقى إليه مسألة، يعنی طرح علیه مسألة، و «تهلكة و هلاکت و هلاک» به یک معناست، و اصل هلاک به معنای ضایع شدن است، و در کلام عرب مصدری بر وزن «تهلكة» وجود ندارد، و «إحسان» به معنای نفع رسانی می باشد، و در معنای «حسن» باید نفع وجود داشته باشد، از این رو به عقاب گرچه صحیح باشد احسان نمی گویند، و قبلا معنای حج و عمره در ذیل آیه «فمن حج البيت أو اعتمر» گذشت، و «إحصار» به معنای منع است و محصور به معنای ممنوع است، و «آخره» یعنی عرضه للحصر، و «حصر حصرا» إذاعي في الكلام یعنی در سخن ناتوان شد، و حصیر به معنای بخیل و به معنای حبس آمده و محصور به معنای محبوس آمده، و «هدی» از هدیه است، و «أهديت الهدي إلى بيت الله» یعنی قربانی خود را به بیت خدا هدیه نمودم و واحد هذي هديه است مثل تمر و تمرة و جمع هدی هی بر وزن فعیل است مانند عبد و عبید، و «خلق» به معنای تراشیدن سر است، و «أذى» چیزی را گویند که انسان از آن آذيت ببيند، واصل أذيت به معنای ضرر است، و «شک» جمع نسيكة به معنای ذبيحة است و جمع آن نسائک است مانند صحیفه وصحائف و صحل، و «نسک» به معنای عبادت
ص: 547
است و رجل ناسک یعنی عابد، و «تمتع» به معنای التذاذ واستمتاع است، ومتعه حج این است که در ماه های حج، عمره به جا بیاورد و سپس از احرام خارج شود و باز محرم به احرام حج شود، بدون رفتن به میقات یعنی بین دو احرام محل شود.
و در راخدا، انفاق کنيد! و (باترك انفاق) ، خود را به دست خود، به هلاکت نيفكنيد؟ ونیکی کنید! که خداوند، نیکوکاران را دوست می دارد (195). وحج و عمره را برای خدا به اتمام برسانید؛ واگرمحصور شديد، (و مانعی مانند ترس از دشمن یا بیماری، اجازه نداد که پس از احرام بستن ، وارد مکه شويد،) آنچه از قربانی فراهم شود (ذبح کنید، و از احرام خارج شويد)! وسرهای خود را نتراشید، تا قربانی به محلش برسد (و در قربانگاه ذبح شود) ! واگرکسی (از شما بيمار بود، و یا ناراحتی در سر داشت، (وناچار بود سرخود را بتراشد) ، باید فديه وكفاره ای از قبیل روزه یا صدقه یا گوسفندی بدهد؛ و هنگامی که از بیماری و دشمن) در امان بوديد، هرکس با ختم عمره، حج را آغاز کند، آنچه از قربانی برای او میتراست (ذبح کند) ؛ و هركه نيافت، سه روز در ایام حج، وهفت روز هنگامی که باز می گردید، روزه بدارد! این، ده روز کامل است. (البته) این برای کسی است که خانواده او، نزد مسجد الحرام نباشد (اهل مکه و اطراف آن نباشد). و از خدا بپرهیزید. و بدانید که او، سخت کيفراست ! (196). حج، در ماه های معینی است! و کسانی که با بستن احرام، و شروع به مناسک حج، حج را بر خود فرض کرده اند، باید بدانند که در حج، آمیزش جنسی با زنان، و گناه و جدال نیست! و آنچه از کارهای نیک انجام دهید، خدا آن را می داند. و زاد و توشه تهیه کنید، که بهترین زاد و توشه، پرهیزکاری است ! و از من بپرهیزید ای خردمندان ! (197). گناهی برشما نیست که از فضل پروردگارتان (و از منافع اقتصادی در ایام حج) طلب کنید (که یکی از منافع حج، پی ریزي يك قتصاد صحيح است). وهنگامی که از « عرفات» کوچ کردید، خدا را نزد « مشعرالحرام» یاد کنید! او را یاد کنید همان طور که
ص: 548
شما را هدایت نمود و قطعا شما پیش از این، از گمراهان بوديد (198). سپس از همان جا که مردم کوچ میکنند، (به سوی سرزمین منی) کوچ کنید! و از خداوند، آمرزش بطلبيد، که خدا آمرزنده مهربان است ! (199). و هنگامی که مناسبي (حج) خود را انجام دادید، خدا را یاد کنید، همانند یاد آوری از پدرانتان (آن گونه که رسم آن زمان بود)، بلکه از آن هم بیشترا (در این مراسم، مردم دو گروهند:) بعضی از مردم میگویند: «خداوندا! به ما در دنیا، (نیکی) عطا کن!» ولی در آخرت ، بهره ای ندارند (200). و بعضی می گویند: «پروردگارا! به ما در دنیا (نیکی) عطا کن ! و در آخرت نیز(نیکی) مرحمت فرما! و ما را از عذاب آتش نگاه دار!» (201). آنها از کار و دعای خود، نصيب و بهره ای دارند و خداوند، سريع الحساب است. (202). و خدا را در روزهای معینی یاد کنید! (روزهای 11 و 12 و 13 ماه ذی حجه). وهرکس شتاب کند، (و ذکرخدا را) در دو روز انجام دهد، گناهی بر او نيست، وهرکه تأخيركند، (و سه روز انجام دهد نیز) گناهی براونیست برای کسی که تقوا پیشه کند. و از خدا بپرهیزید! و بدانید شما به سوی او محشور خواهید شد! (203)
وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ(بقره/195)
امام صادق علیه السلام می فرماید: اگر کسی یکجا تمام اموال خود را انفاق نماید (و خود را تهی دست قرار بدهد) هیچ توفیقی به دست نیاورده است، چرا که خداوند می فرماید: «وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» و منظور از محسنین در این آیه اهل اعتدال و میانه روی هستند.(1)
ص: 549
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: (در مواقع تقيه) اطاعت از سلطان جور واجب است و اگر کسی از او اطاعت نکند از خداوند اطاعت ننموده و مورد نهی خدا خواهد بود چرا که خداوند می فرماید: «وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ».(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامی که مؤمن عمل خود را نیکو(و صحيح و از روی اعتدال واقتصاد) قرار می دهد، خداوند پاداش او را تا هفتصدبرابر زیاد می کند چنان که می فرماید: «وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ یشاء » سپس فرمود: شما به خاطر چنین ثوابی اعمال خود را نیکو قرار بدهید. گفته شد: نیکو بودن عمل به چیست؟ فرمود: هنگامی که نماز می خوانی رکوع و سجود آن را نیکو قرار بده و هنگامی که روزه می گیری از چیزهایی که روز تو را فاسد می کند دوری کن و هنگامی که حج می روی از محرمات حج و عمرہ دوری کن و هر عملی که انجام میدهی برای خدا و پاک انجام بده.(2) (و خلاصه این که انجام محرمات و ترک واجبات القای در تهلکه است. برای مثال - همان گونه که در روایات آمده به کسی که موظف به
ص: 550
جهاد با دشمن است اگر در این وظیفه کوتاهی کند القای در تهلکه است و اگر طبق وظیفه بجنگد و کشته شود هرگز القای در تهلکه نیست).
وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ...(بقره/196)
امام باقر علیه السلام فرمود: حج به معنای فلاح و رستگاری است و «حج فلان ای افلح فلان.»(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود از تمامیت حج و عمره انجام صحیح آن ها و پرهیز از محرمات احرام است و مقصود از حج اكبر وقوف به عرفه و رمی جماراست و حج اصغر عمره است. (2)
امام صادق علیه السلام می فرماید: این آیه دلالت می کند که حج و عمره واجب است.(3)
و فرمود:عمره همانند حج برافراد مستطیع واجب است چرا که خداوند
ص: 551
می فرماید: «و أتموا الحج و العمرة له ) گفته شد: آیا حج تمتع کفایت ازعمره می کند؟ فرمود: آری.(1)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: تمامیت حج و عمره به این است که در احرام آنها از جماع وفسوق وجدال پرهیز شود و فرمود: هنگامی که محرم شدی بر تو باد به تقوای خدا و فراوان خدای خود را یاد کن و از سخن زیاد پرهیزکن مگر سخن خیری باشد. سپس فرمود: از تمامیت حج و عمره این است که انسان زبان خود را از هر سخنی حفظ کند مگر سخن خیری باشد، همان گونه که خداوند می فرماید: «فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ »(2) امام باقر علیه السلام فرمود: تمامیت حج ملاقات با امام است.(3)
امام صادق علیه السلام فرمود: اگر حج به جا آوردی باید حج خود را به زیارت ما ختم کنی چرا که زیارت ما سبب تمامیت حج تو خواهد بود .(4)
ص: 552
فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَلَا تَحْلِقُوا رُءُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (بقره / 196)
از روایات معصومین علیهم السلام ظاهر می شود که مقصود از «فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ» این است که حاجی پس از محرم شدن «محصور» یعنی مریض شود و یا « مصدود» یعنی دشمن از او جلوگیری کند و نتواند به مکه برود.
در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: « محصور» مریض است و « مصدود» کسی است که مشرکان وغیر آنان او را از رفتن به مکه باز می دارند، همان گونه که رسول خدا صلی الله علیه و آله و اصحاب او را از رفتن به مکه باز داشتند، و برای «مصدود» زن حلال است ولكن برای «محصور» حلال نیست.(1)
امام باقر علیه السلام فرمود: «مصدود» در همان مکانی که ممنوع گردیده است بایدقربانی خود را ذبح کند تا زن ها برای او حلال شوند ولكن «محصور، باید قربانی خود را به من بفرستد و با کاروانیان برای ذبح قربانی خود وعده کند و چون قربانی او به محل خود رسید و ذبح گردید. او در همان مکان از احرام خارج شود و اگر در
ص: 553
خود احساس سلامت و توان نمود و گمان کرد که می تواند به قافله برسد باید حرکت کند و اگر قبل از ذبح قربانی به مکه رسید باید به احرام خود باقی بماند تا همه مناسک را انجام بدهد و قربانی خویش را ذبح کند و در آن صورت حج او صحيح است و چیزی بر او نیست ولكن اگر وارد مکه شود و قربانی او ذبح شده باشد باید سال آینده به حج و یا عمره برود. گفته شد: اگر قبل از رسیدن به مکه در حال احرام بمیرد چه حکمی دارد؟ امام علیه السلام فرمود: باید در سال بعد برای او حجی انجام گیرد.(1)
امام صادق علیه السلام در تفسیر «فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ» فرمود: هنگامی که حاجی بعد از احرام محصور و مریض می شود باید قربانی خود را (همان گونه که گذشت) به مکه بفرستد، پس اگر قبل از آن که قربانی او ذبح شود در سر او بیماری پیدا شود و نتواند صبر کند باید در همان محل گوسفندی را ذبح کند و یا سه روز روزه بگیرد و یا صدقه بدهد یعنی به شش نفر فقیر هرکدام نصف صاع صدقه بدهد (و از احرام خارج شود.) (2)
و درکافی و تفسیر عیاشی آمده که رسول خدا صلی الله علیه و آله در حج به یکی از اصحاب خود به نام کعب بن عجزه برخورد نمود و او محرم بود و شپش از سر او می ریخت، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: آیا در آزار هستی؟ عرض کرد: آری. پس این آیه نازل شد: «فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ» و رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود تا سرخود را بتراشد و سه روز روزه بگیرد و یا به شش مسکین صدقه بدهد یعنی به هر کدام دو مذ طعام بدهد و یا گوسفندی را ذبح کند. او در انتخاب هرکدام به فرموده امام صادق الا مختار خواهد بود و مقصود از «نسک» در آیه گوسفند است.)(3)
ص: 554
امام صادق علیه السلام در تفسير «فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ» فرمود: «متمتع اگر گوسفند قربانی برای خود نیافت باید در روز هفتم و هشتم و نهم ذی الحجه روزه بگیرد» گفته شد: او شاید روزهشتم وارد مکه شده باشد؟ امام علیه السلام فرمود: او بعد از ایام تشریق سه روز روزه می گیرد. گفته شد: اگر قافله به او مهلت ندهند تا در مکه روزه بگیرد چه باید بکند؟ فرمود: «روز حرکت از مکه را در مکه روزه بگیرد و دو روز دیگر را در سفر» گفته شد: او مسافر خواهد بود؟ فرمود: مگر او روز عرفه مسافر نبود؟ سپس فرمود: ما خانواده از کتاب خدا سخن می گوییم که می فرماید: «فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ» یعنی در ماه ذى الحجه در مکه «وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ» یعنی وهفت روز در بازگشت از حج (1).
امام صادق علیه السلام در تفسير «ذَلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ» فرمود: هر کس فاصله او تا مکه جنوبا وشمالا وشرقا وغربا بیش از هیجده میل (شانزده فرسخ) نباشد نمی تواند حج تمتع انجام بدهد مانند « مر» و امثال آن (که فاصله آن تا مکه یک مرحله است.)
امام باقر علیه السلام فرمود: این آیه مربوط به اهل مکه است و حج تمتع و عمره برای آنان نیست. گفته شد: حد آن چیست؟ فرمود: چهل و هشت میل از همه اطراف مکه
ص: 555
جز عسفان وذات عرق و این دو محل مصداق «حاضرى المسجد الحرام» اند.(1)
الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِي الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ (بقره / 197)
امام صادق و امام باقر علیهما السلام در عده ای از روایات فرموده اند: «أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ» ماه های شوال وذي القعدة وذي الحجة است «وليس لأحد أن يحج فيما سواهن ومن أحرم الحج في غير أشهر الحج فلاحج له».(2) یعنی احدی حق ندارد در غیر ماه های حج احرام ببندد و اگر چنین کند حج او حج نخواهد بود.
و در کتاب کافی و تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: مقصود از من «فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ» تلبيه واشعارو تقلید است و هر کدام را انجام بدهد وارد حج شده است و فرمود: مقصود از « رفث» جماع است. و مقصود از «فسوق » كذب و دروغ و فحش است. و مقصود از «جدال» گفتن: لا والله ولي والله است. و در روایت کافی آمده که فرمود: کفارۂ جدال یک گوسفند است و كفارة فسوق یک گاو است وکفارۂ جماع فساد حج است.(3)
ص: 556
محمد بن مسلم گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: اگر شخص محرم بگوید: به جانم سوگند آیا جدال نموده است؟ فرمود: این گونه سوگندها جدال نیست و سوگند حرام سوگندی است که با نام خدا باشد و بگوید: به خدا سوگند و یا نه به خدا سوگند.(1)
مؤلف گوید: احادیث این بحث فراوان است و آن چه بیان شد خلاصه ای از
آنها بود و برای تفصیل بیشتر باید به کتب فقهی مراجعه شود .
لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ (بقره / 198)
امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود از « فَضْلاً مِنْ ربکم » به دست آوردن مال وتأمين معاش است و هنگامی که حاجی از اعمال و مناسک حج فارغ شد و از احرام خارج گردید، می تواند در موسم حج به تجارت و خرید و فروش بپردازد.
جابر از امام باقر وائمه دیگر از نقل نموده که فرمودند: مردم قبلا تجارت و خرید و فروش را در حج حرام می دانستند و خداوند در این آیه تصریح نموده که تجارت و خرید و فروش در موسم حج حرام نیست . (2)
ص: 557
اما باقر علیه السلام در سخن دیگری می فرماید مقصود از «لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ..» یعنی باکی نیست که پس از اعمال حج از خدای خود درخواست مغفرت و آمرزش کنید.(1)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: «فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ...» یعنی هنگامی که از عرفات حرکت کردید و به مزدلفه (ومشعرالحرام) رسیدید، نعمت های ظاهری و باطنی خدا را یاد کنید و برسید و آقای پیامبران صلی الله علیه و آله و وصی او علی بن ابی طالب علیه السلام سيد و آقای اصفیا درود و صلوات بفرستید چرا که او شما را به دین خود و ایمان به رسول خدا صلی الله علیه و آله هدایت نموده است و قبل از آن شما در گمراهی بوده اید(2).
ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (بقره / 199)
امام باقر علیه السلام می فرماید: قریش وهم سوگندهای آنان با مردم دیگر در عرفات وقوف نمی کردند و از عرفات به مشعر افاضه نمی نمودند و می گفتند: ما اهل حرم خدا هستیم و از حرم خدا خارج نمی شویم از این رو در مشعر وقوف می کردند و از مشعر به من می آمدند و خداوند (در این آیه) آنان را امر نموده که در عرفات وقوف بکنند و سپس از عرفات به مشعر افاضه کنند(3).
ص: 558
در تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام ضمن اخباری این معنا نقل شده است وامام صادق علیه السلام می فرماید: مقصود از «الناس» ابراهیم و اسماعیل و اسحاق وکسان دیگری هستند که از عرفات به مشعر افاضه می نموده اند . (1)
امام حسین علیه السلام می فرماید: ناس ما خانواده هستیم .
امام صادق علیه السلام ضمن بیان حدیث حج رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله صبحگاه با اصحاب خود (از منی) به عرفات آمد در حالی که عادت قریش این بود که در مشعر الحرام وقوف می کردند و از آن جا به منا افاضه می نمودند و مردم را از وقوف به مشعر منع می کردند، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله برای وقوف حرکت نمود و قریش دوست می داشتند که او در مشعرالحرام وقوف نماید و همانند آنان از مشعر به منى افاضه نماید، پس خداوند این آیه را نازل نمود «ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّه» و مقصود از ناس ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و پیامبران ومؤمنین بعد از آنان هستند.(2)
مؤلف گوید: روایات درذیل این آیه فراوان است و خلاصه همه آنها چیزی بود
که نقل شد.
ص: 559
فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ *وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ *أُولَئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ (بقره / 200-202)
امام باقر علیه السلام می فرماید: (قریش وامثال آنان از) مردم مکه عادت داشتند که پس از اعمال حج (در ایام تشریق) گرد هم جمع می شدند و مفاخر پدران خود و آثار آنان را بر می شمردند و از تاریخ زندگی و حقوق آنان یاد می کردند، از این رو خداوند آنها را امر نمود که در چنین مکانی به جای شمردن آثار و مفاخر پدران خود، خدای خود را یاد کنند بلکه شایسته است که بیش از آن به یاد خداوند و نعمت های ظاهری و باطنی او باشند. چرا که حق خداوند از حق پدران آنان بزرگ تر ونعمت های او بیشتر می باشد.(1)
امام صادق علیه السلام در تفسیر «رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً»فرمود: حسنه
ص: 560
درآخرت، به معنای رضوان الله و بهشت است وحسنه دردنیا، وسعت روزی و معاش وحسن خلق دردنیاست (1)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: حسنه در دنیا، زن صالحه است و در آخرت حورالعين بهشتی است و «عَذَابَ النَّارِ» زن ناشایسته [وبد زبان و بد اخلاق] است(2).
امام عسکری علیه السلام فرمود: مقصود از «أُولَئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا» این است که خواننده این دعا از نصیب و ثواب دنیا و آخرت بهره مند خواهند شد(3).
امام صادق علیه السلام می فرماید: شخصی از پدرم - پس از بازگشت از موقف [عرفات ] - سؤال کرد: آیا به نظر شما خداوند دعای همه این مردم را اجابتمی کند؟ پدرم فرمود: هیچ کس در این موقف (عرفات) وقوف نمی کند، مگر آن که خداوند او را می بخشد خواه مؤمن باشد و خواه کافر، جز آن که آمرزش آنان سه گونه است 1. اگر مؤمن باشد، خداوند گناهان گذشته و آینده او را می آمرزد و او را از آتش دوزخ آزاد می کند، چنان که می فرماید: «رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ أُولَئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ»، 2. کسی که خداوند گناهان گذشته او را می بخشد و به او گفته می شود: «در باقیمانده عمر خود نیکوکار باش» چنان که می فرماید: «فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَنْ تَأَخَّرَ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ» یعنی
ص: 561
کسی که قبل از گذشتن از موقف بمیرد گناهی بر او نخواهد بود و کسی که مرگ او به تأخیر افتد گناهی بر او نیست و نیز کسی که از کبائر پرهیز کند گناهی بر او نخواهد بود.
واما عامه و مخالفين ما می گویند: «معنای «فَمَنْ تَعَجَّلَ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ» این است که اگر حاجی در «نفر» اول (یعنی روز 12 ذیحجه) از منی خارج شود گناهی بر او نیست و اگر در «نفر» دوم (یعنی روز 13 ذیحجه) خارج شود نیز گناهی بر او نیست اگر از صید پرهیز نموده باشد. در حالی که تو میدانی که خداوند پس از خروج از احرام صید را حلال نموده و فرموده است: «وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا » ولكن عامه می گویند: «وَ إِذَا حللثم فَاتَّقُوا الصَّيْدِ ». 3. کافری که برای زینت و هوس های دنیایی در موقف عرفات آمده باشد او نیز اگر از کفر و شرک خود توبه کند خداوند گناهان گذشته او را می بخشد و اگر بدون توجه به حال شرک و نفاق باقی بماند خداوند پاداش وقوف او را در عرفات از دنیا می دهد، چنان که می فرماید: «مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لَا يُبْخَسُونَ*أُولَئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» (1).(2)
ص: 562
محمد بن مسلم می گوید: امام باقر علیه السلام در تفسير «فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا» فرمود: بین مردم جاهلیت مرسوم بوده که از پدران خود زیاد یاد می کردند و می گفتند: پدرم چنین و چنان بود.(1)
امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه فوق فرمود: در جاهلیت مردم به پدران خود سوگند می خوردند و می گفتند: «کلاو أبیک» و«بلي وأبیک» پس به آنان امرشد که بگویند: «لا والله» و «بلى والله» (2).
مرحوم طبرسی در مجمع البیان از امیرالمؤمنین علیه السلام در تفسير «وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ» نقل نموده که فرمود: خداوند حساب همه خلق خود را دفع انجام خواهد داد، همان گونه که رزق آنان را دفع می دهد(3).
ص: 563
مرحوم فیض در تفسیر صافی می فرماید: در روایت دیگری وارد شده که خداوند حساب همه خلایق را در مقدار چشم برهم زدن انجام خواهد داد.(1)
در تفسیر امام عسکری علیه السلام آمده که می فرماید: علت اینکه خداوند در یک لحظه حساب همه خلایق را در قیامت انجام می دهد این است که هیچ چیزی توجه او را از چیزدیگر مشغول نمی کند و هیچ محاسبه ای توجه او را از محاسبه دیگر باز نمی دارد و هنگامی که حساب یک نفر را می کند حساب همه خلایق را نیز خواهد نمود چنان که می فرماید: «مَا خَلْقُكُمْ وَلَا بَعْثُكُمْ إِلَّا كَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ»(2).
وَاذْكُرُوا اللَّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَنْ تَأَخَّرَ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقَى وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (203)(بقره/ 203)
امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود از «أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ» ایام تشریق (یعنی 11-12-13 ذی حجه) است و مردم (جاهلیت ) هنگامی که در منی قرار می گرفتند بعد از انجام قربانی با همدیگر تفاخر می کردند وهرکدام به دیگری می گفت: پدرم چنین و چنان کرد. پس خداوند به آنان فرمود: همانند این که پدران خود را یاد می کنید
ص: 564
خدا را به یاد آورید بلکه بیش از آن به یاد خدا و ذکر او باشید. سپس امام صادق علیه السلام فرمود: بگویید: «الله أكبر، الله أكبر، لا إله إلا الله والله أكبر ولله الحمد، الله أكبر على ما هدانا، الله أكبر على ما رزقنا من بهيمة الأنعام»(1)
محمد بن مسلم گوید: از امام صادق علیه السلام در تفسير «وَاذْكُرُوا اللَّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ» سؤال نمودم فرمود: تکبیر در ایام تشریق برای کسانی که در منی هستند از بعد از نماز ظهر روز عید قربان تا بعد از نماز صبح روز سیزدهم می باشد و در شهرهای دیگر، از بعد از نماز ظهر عید قربان تا بعد از ده نماز می باشد...(2)
ابوایوب گوید: به امام صادق علیه السلام در شب دوازدهم ذی حجه - عرض کردم: من می خواهم زود از منی خارج شوم در چه ساعتی خارج شوم؟ امام علیه السلام فرمود: اما روز دوازدهم نباید خارج شوی تا ظهر شود، و اما روز سیزدهم هنگامی که خورشید تابید خارج می شوی «على بركة الله» چرا که خداوند می فرماید: «فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَنْ تَأَخَّرَ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ» و اگر خداوند «وَمَنْ تَأَخَّرَ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ» را نفرموده بود همه مردم روز دوازدهم از منی کوچ می کردند(3).
ص: 565
امام صادق علیه السلام فرمود: اگر محرم در حال احرام صید کند نمی تواند درنفر اول یعنی روز دوازدهم از منی خارج شود و نیز کسی که در نفراول خارج می شود نباید صید کند تا مردم از منی خارج شوند چنان که خداوند می فرماید: «فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ لِمَنِ اتَّقَى » یعنی «لِمَنِ اتَّقَى الصيد»(1).
ابوحمزه ثمالی گوید: امام باقر علیه السلام در تفسیر«فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ لِمَنِ اتَّقَى » فرمود: به خدا سوگند مقصود از این آیه شمایید؛ چرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله و فرمود: بر ولايت على علیه السلام ثابت نمی مانند مگر متقون (2).
امام باقر علیه السلام فرمود: نفر اول مربوط به کسی است که در احرام خود از صید و زناشویی و دروغ و قسم وآنچه خداوند در احرام او حرام نموده بوده پرهیز کرده باشد(3).
ص: 566
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ (204)وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ (205)وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ (206)وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ (207)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (208)فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (209)هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلَائِكَةُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (210)سَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَمْ آتَيْنَاهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ وَمَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (211)زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ (212)كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (213)
ص: 567
(اعجاب و عجب) سرور معجب است از چیزی استحسانا له وذلک إذا تعجب من شدة حسنه، و «ألد» شديد الخصومة را گویند، و «لده يلده» إذا غلبه في الخصومة، و «خصام» جمع الخصم، و قيل مصدر کالمخاصمة، و «تولی» به معنای انحراف از چیزی به خلاف جهت اوست، و «سعی» به معنای عمل و کوشش است، و «إفساد» به معنای اضرار بدون استحقاق و مصلحت است، و «إهلاک » کاری است که به سبب آن نفى انتفاع شود، و «حرث» به معنای زرع است، و «نسل» به معنای عقب و دودمان است، مانند این که «ناس» نسل آدم اند، و «اتقاء» پرهیز از خسران است، و «إتقاء الله» پرهیز از عذاب اوست، و «عزت» قدرت غیر قابل شکست است، و «مهاد» به معنای جایگاه است، و «شراء» به معنای فروختن و خریدن آمده و در قرآن فقط به معنای فروختن است، مانند « وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ » و «رضا» ضد سخط است، و «كافة» به معنای جمیعا منصوب به حالت است، و «زل الرجل» إذا أذنب، و زل عن الطريق يعنى لم يستعصم، و «عزيز» القدير الذي لا يعجزه شيء، واصل العزة الإمتناع، و «هَلْ يَنْظُرُونَ » یعنی هل ينتظرون، وأصل النظر، الطلب لإدراك الشيء، و نظر با قلب به معنای فکر است و نظر با چشم، انتظار دیدن است، و «ظلل» جمع طلة به معنای سایبان است، از این رو سحاب را ظله گویند، و «غمام» به معنای سحاب است و آن ابر سفیدی است که سایه می شود از نور خورشید، و «تزیین و تحسین» به یک معناست وزینت اسم مصدر است، و «زین» خلاف شين است، و «امت» به معنای ملت و دین است.
و از مردم، کسانی هستند که گفتار آنان، در زندگی دنیا مايه اعجاب تو می شود (در ظاهر، اظهار محبت شدید می کنند) و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه می گیرند. (این در
ص: 568
حالی است که) آنان، سرسخت ترین دشمنانند (204). (نشانه آن، این است که) هنگامی که روی برمی گردانند (و از نزد توخارج می شوند)، در راه فساد در زمین، کوشش می کنند، و زراعتها و چهارپایان را نابود می سازند (با اینکه می دانند) خدا فساد را دوست نمی دارد (205). وهنگامی که به آنها گفته شود: «از خدا بترسيد!» (لجاجت آنان بیشتر می شود)، ولجاجت و تعصب ، آنها را به گناه می کشاند. آتش دوزخ برای آنان کافی است و چه بدجایگاهی است! (206). بعضی از مردم (با ایمان وفداکار، همچون على علیه السلام در «ليلة المبيت» به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبران صلی الله علیه و آله)، جان خود را به خاطرخشنودی خدا می فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است (207). ای کسانی که ایمان آورده اید همگی در صلح و آشتی درآيد! و از گامهای شیطان، پیروی نکنید که او دشمن آشکار شماست (208). واگر بعد از این همه نشانه های روشن، که برای شما آمده است، لغزش کرديد (و گمراه شديد)، بدانيد (از چنگال عدالت خدا، فرار نتوانید کرد) که خداوند، توانا و حکیم است (209). آیا (پیروان فرمان شیطان ، پس از این همه نشانه ها و برنامه های روشن) انتظار دارند که خداوند و فرشتگان، در سایه هایی از ابرها به سوی آنان بیایند (و دلايل تازه ای در اختیارشان بگذارند؟! با اینکه چنین چیزی محال است !) و همه چیز انجام شده، و همه کارها به سوی خدا بازمی گردد (210). از بنی اسرائیل بپرس: «چه اندازه نشانه های روشن به آنها دادیم؟» (ولی آنان، نعمتها و امکانات مادی و معنوی را که خداوند در اختیارشان گذاشته بود، در راه غلط به کار گرفتند.) و کسی که نعمت خدا را، پس از آن که به سراغش آمد، تبدیل کند و (در مسيرخلاف به کار گیرد، گرفتار عذاب شديد الهی خواهد شد) که خداوند شديد العقاب است (211). زندگی دنیا برای کافران زینت داده شده است، از این رو افراد با ايمان را (که گاهی دستشان تھی است)، مسخره میکنند در حالی که پرهیزگاران در قیامت، بالاتر از آنان هستند (چرا که ارزشهای حقیقی در آنجا آشکار می گردد، وصورت عینی به خود می گیرد) و خداوند، هرکس را بخواهد بدون حساب روزی می دهد (212). مردم (در آغاز) يك دسته بودند (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. بتدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا570
ص: 569
شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بيم دهند و کتاب آسمانی، که به سوی حق دعوت می کرد، با آنها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. (افراد با ایمان، در آن اختلاف نکردند) تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دريافت داشته بودند، و نشانه های روشن به آنها رسیده بود، به خاطرانحراف از حق و ستمگری ، در آن اختلاف کردند. خداوند، آنهایی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبری نمود. (اما افراد بی ایمان، هم چنان در گمراهی واختلاف، باقی ماندند.) وخدا، هرکس را بخواهد، به راه راست هدایت میکند (213).
تفسير اهل بیت علیهم السلام
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ *وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ *وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ (بقره / 204 - 206)
امام عسکری علیه السلام در تفسیر این سه آیه به طور خلاصه می فرماید: مقصود از «مَنْ يُعْجِبُكَ» کسی است که با اظهار دیانت و اسلام و نشان دادن زهد واحسان، می خواهد خود را در قلب تو بزرگ و با شرافت جلوه دهد، و مقصود از «وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ » این است که برای تو، به نام خداسوگند می خورد که او مخلص و مؤمن واهل احسان می باشد، و مقصود از «وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ » این است که او دشمن سرسختی است برای توو مسلمانان و با زبانبازی می خواهد خود را نیکو نشان بدهد، ولكن چون از نزد تو می رود، سعی می کند تا با کفر و ظلم باطنی خود، روی زمین فساد کند و زراعت و حیوانات ( ونعمت های دیگر خداوند را) از بین ببرد و
ص: 570
چون به او گفته می شود: از خدا بترس، تکبر وجهالت، او را به گناه وا می دارد وظلم وشر خود را افزون می کند، از این رو خداوند می فرماید: «فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ»(1) .
آنچه گفته شد، در تفسير برهان از امیرالمؤمنین و امام کاظم و امام صادق و امام باقر علیهم السلام از کتاب کافی وتفسیر عیاشی نقل شده است(2)
مرحوم طبرسی از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: مقصود از «حرث » دین است و مقصود از «نسل» مردم هستند. (یعنی این منافق مفسد می خواهد دین خدا و مسلمانان را تباه نماید)(3).
ص: 571
مرحوم علی بن ابراهیم قمی نیز این معنی را نقل نموده و سپس گوید: این آیه درباره خلیفه دوم نازل شده است، و برخی گفته اند: درباره معاویه نازل شده است (1).
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ (بقره / 207)
حکیم بن جبیر گوید: امام سجاد علیه السلام فرمود: این آیه درباره امیرالمؤمنین علیه السلام نازل شد، هنگامی که او در «ليلة المبيت» در بستر رسول خدا خوابید و رسول خدا صلی الله علیه و آله به مدینه هجرت نمود(2)
از طریق اهل سنت نیز این حدیث نقل شده است و موفق بن احمد با سند خود آن را از حکیم بن جبیر از علی بن الحسین علیه السلام نقل نموده و در ذیل آن آمده است:
علی بن ابی طالب علیه السلام نخستین کسی بود که جان خود را به خداوند فروخت (و این آیه درباره او نازل شد)(3)
ابوذر می گوید: عمر بن خطاب دستور داد (برای تعیین خلیفه بعد از خود )على علیه السلام وعثمان وطلحه و زبیر وعبد الرحمان بن عوف وسعدبن ابی وقاص در خانه ای جمع شوند - ودرب خانه را بر خود ببندند و از بین خود خلیفه مورد نظر خویش را تعیین نمایند و تنها تا سه روز این مشاوره ادامه پیدا کند، پس اگر پنج نفر
ص: 572
از آنان بر یک نفر توافق نمودند و یک نفر دیگر مخالف بود او را بکشند و اگر چهارنفر بریک نفر توافق نمودند و دو نفر دیگر مخالف بودند آن دو نفر باید کشته شوند و چون همه آنان بر یک نفر توافق نمودند، او خلیفه است و حرفی در آن نیست (وبه گمان خود خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله را تعیین نمودند) اميرالمؤمنین علیه السلام به آنان فرمود: من دوست می دارم که به سخن من گوش فرا دهید و اگر آن را حق دانستید بپذیرید واگرباطل دانستید انکارنماييد. آنان گفتند: سخن شما چیست؟ پس امیرالمؤمنین علیه السلام برخی از فضائل خویش را بیان نمود و آنان سخن او را تأیید نمودند تا این که فرمود: آیا در بین شما کسی هست که درباره او آیه «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ »نازل شده باشد؟ سپس فرمود: آیا کسی جز من در «ليلة المبیت» در بستر رسول خدا صلی الله علیه و آله خوابید و جان خود را فدای رسول خدا صلی الله علیه و آله نمود؟ گفتند: خیر(1)
انس بن مالک گوید: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله برای هجرت به مدینه - با ابوبکر به طرف غار ثور رفت، به على علیه السلام فرمود تا در بستر او بخوابد وآن برد (یمانی رسول خدا صلی الله علیه و آله) را بر روی خود بکشد، پس امیرالمؤمنین علیه السلام درحالی که خود را آماده کشته شدن نموده بود، در بستر آن حضرت خوابید و قریش (نیمه شب از خانه های خود برای کشتن رسول خدا صلی الله علیه و آله خارج شدند و از دیوار وارد خانه آن حضرت گردیدند و چون خواستند شمشیرهای خود را بر او وارد کنند . در حالی که شکی نداشتند که او حضرت محمد صلی الله علیه و آله است - با یکدیگر گفتند: او را بیدار کنید تا طعم کشته شدن وشمشیرهای ما را بالای سر خود ببیند، و هنگامی که دیدند
ص: 573
على علیه السلام در بستر او خوابیده است منصرف شدند و در جستجوی رسول خدا صلی الله علیه و آله رفتند و خداوند این آیه را در شأن امیرالمؤمنین علیه السلام نازل نمود «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ » (1).
در تفسیر ثعلبی، وملحمة ابن عقبه، وفضائل العشرة ابوالسعادات، واخبار غزالی و ... از اهل سنت و ابن بابویه قمی و ابن شاذان و کلینی و طوسی وابن عقده و برقی و ... از علمای شیعه، از ابن عباس وابی رافع وهندبن ابی هاله از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: خداوند به جبرئیل و میکائیل وحی نمود: من شما را برادر قرار دادم وعمر یکی از شما را بیش از دیگری تعیین نمودم اکنون کدامیک از شما برادر خویش را بر خود مقدم می دارد و برای مردن آماده می شود؟ پس جبرئیل و میکائیل هیچ کدام آماده مرگ نشدند و خداوند به آنان وحی نمود: آیا شما نمی خواهید مانند ولی من علی بن ابی طالب علیه السلام باشید که من بین او و بین پیامبرم محمد صلی الله علیه و آله اخوت و برادری قرار دادم و او پیامبر من را بر خود مقدم نمود و در بستر او خوابید تا کشته شود و جان برادر او محفوظ بماند؟! پس شما باید به زمین بروید و او را از شر دشمنانش حفظ نمایید. پس جبرئیل و میکائیل به زمین آمدند و جبرئیل بالای سر على علیه السلام نشست و میکائیل پایین پای او نشست و جبرئیل شروع به سخن کرد و گفت:
ص: 574
«بخ بخ من مثلک یابن أبي طالب، و الله يباهی بک الملائكة؛ یعنی به به به تو ای پسر ابوطالب، چراکه خداوند به مثل تو برملائکه مباهات می نماید» سپس خداوند این آیه را نازل نمود«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ »(1).
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ *فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ«بقره / 208 - 209)
امام باقر علیه السلام فرمود: مقصود از «سلم» ولایت ما خانواده است (2).
امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود از «سلم» ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام است، و مقصود از «وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ» پیروی نمودن از غیر اوست(3)
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: آیا میدانی «سلم» چیست؟ گفتم: شما داناترید. فرمود: «سلم» ولایت امیرالمؤمنين واوصیای بعد از او (علیهم السلام) هستند و طوات الشيطان ) به خدا سوگند ولایت فلانی وفلانی است(4).
ص: 575
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آگاه باشید که دانش آدم وهمه پیامبران و فضائل آنان تا حضرت خاتم النبیین صلی الله علیه و آله درعترت و اهل بیت آن حضرت جمع شده است، پس شما را به کجا می برند و شما به کجا می روید؟ ای کسانی که از صلب اصحاب کشتی نوح به دنیا آمده اید، بدانید که کشتی نوح برای شما مثلی می باشد و همان گونه که در زمان نوح هرکس وارد کشتی نوح شد نجات یافت، ما نیز کشتی نجات این امت هستیم و هرکس به طرف ما بیاید و ولایت ما را بپذیرد نجات خواهد یافت وگرنه هلاک خواهد شد، پس وای بر کسانی که از عترت و اهل بیت پیامبرشان صلی الله علیه و آله جدا شوند، چرا که مثل اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله بین شما مثل اصحاب کهف و باب حطة بنی اسرائیل و باب السلام است و همه شما باید داخل یلم و سلامت شوید و از خطوات شیطان پیروی نکنید(1).
فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ *هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلَائِكَةُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (بقره / 209 - 210)
امام عسکری علیه السلام می فرماید: «... فَإِنْ زَلَلْتُمْ» یعنی اگر از مسیر صلح وصلاح و اسلام و پذیرفتن ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام که شرط ایمان است - لغزش پیدا کردید، بدانید که اعتقاد به نبوت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با انکار ولایت علی بن ابی طالب سودیبرای شما ندارد، همان گونه که اعتقاد به توحید و یگانگی خداوند، با انکار نبوت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سودی نخواهد داشت.
ص: 576
سپس فرمود: مقصود از «مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ» و سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره امامت علی بن ابی طالب علیه السلام است، و مقصود از «فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» این است که خداوند قادر و تواناست که مخالفین دین و تکذیب کنندگان پیامبرش را مجازات نماید و کسی نمی تواند از او جلوگیری کند، همان گونه که قادر است به مؤمنین و پیروان پیامبر خود، پاداش [ بزرگ ] عطا فرماید ... سپس فرمود: على بن الحسین علیه السلام می فرمود: على علیه السلام به وسیله این آیه و آیات دیگری در روز شورای سقیفه در مقابل غاصبين خلافت احتجاج نمود، گرچه آنان به خود زیان رساندند و خداوند على علیه السلام را همانند کعبه امام مردم قرارداد و همان گونه که مردم باید به طرف کعبه نماز بخوانند، در امور دین خود نیز باید از على علیه السلام پیروی کنند ...(1).
مرحوم صدوق درکتاب عیون از حضرت رضا علیه السلام در تفسیر آیه «هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ» فرمود: این آیه این گونه نازل شده است: «هل ينظرون إلا أن يأتيهم الله بالملائكة في كل من الغمام» و درباره آیه (وجاء ربك والملك صقاضا) فرمود: خداوند را نباید توصیف به آمدن و رفتن و انتقال از مکانی به مکان دیگر نمود و مقصود این آیه این است که «وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا ».(2)
ص: 577
مرحوم عیاشی از ابوحمزه نقل نموده که امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه «هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلَائِكَةُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ» فرمود: ای اباحمزه! گویی من قائم اهل بیت خود را می بینیم که به فراز نجف شما حرکت می نماید و پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله را به اهتزاز در می آورد و در آن وقت ملائکه روز جنگ بدر، براو فرود می آیند، و در کوفه بر فاروق، درقبه ای از نورنازل می شود. سپس فرمود: و مقصود از «وَقُضِيَ الْأَمْرُ» این است که هنگام ظهور آن حضرت (توسط امیرالمؤمنین علیه السلام) بر بینی کافران، داغ زده می شود (1).
سَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَمْ آتَيْنَاهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ وَمَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (بقره / 211)
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: خداوند آیات و نشانه های روشن و فراوانی برای هدایت بنی اسرائیل فرستاد و برخی از آنان ایمان آوردند و
ص: 578
برخی آیات خدا را انکار کردند و برخی اقرار نمودند و برخی تغییر دادند. سپس فرمود: «وَمَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ»(1).
و در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده که آن حضرت این آیه را چنین قرائت می نمود. «كَمْ آتَيْنَاهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ فمنهم من آمن ومنهم من جحد ومنهم من أقر و منهم من بدل» .(2)
زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ *كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (بقره/ 112 - 213)
حب دنیا و انحراف از مسیر حق
در تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام نقل شده که در تفسیر این آیه فرمود:مقصود از «ناس» دراین آیه مردمی هستند که قبل از نوح می زیسته اند. سؤال شد: آیا آنان هدایت یافته بودند؟ فرمود: خیر، بلکه گمراه بودند (وقضه آنان از این قرار بود که)
ص: 579
چون آدم و فرزند او صالح علیهما السلام از دنیا رفتند، جانشین صالح، شیث علیه السلام به پیامبری رسید اما نمی توانست دین خدا را که آدم و فرزند او صالح بر آن بودند اظهار نماید، چرا که قابیل او را تهدید به قتل نموده بود، همان گونه که برادرش هابیل را به قتل رسانید، از این رو شیث علیه السلام با تقیه وكتمان دین خدا به سر می برد و روز به روز بر گمراهی مردم افزوده می شد، تا این که شیث علیه السلام و کسانی که همراه او بودند به جزیره ای در میان دریا رفتند و آزاد، خدا را پرستش نمودند و خداوند اراده نمود تا پیامبرانی را برای هدایت آنان بفرستد.
سپس فرمود: اگر این سؤال از مخالفين ما بشود می گویند: خداوند دست از هدایت مردم برداشته بوده و در مقام هدایت آنان نبوده است و البته دروغ می گویند، چرا که مسأله هدایت مردم چیزی است که خداوند هرسال (درشب قدر) به آن حکم می نماید، چنان که می فرماید: «فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ»(1) یعنی در آن شب قدرا هر کاری به گونه ای فيصله داده می شود و خداوند در آن شب، برهر سختی و رفاه و نزول باران و ... که تقدیر نموده حکم می نماید.
راوی حدیث مسعدة بن صدقه گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا مردمی که قبل از پیامبران می زیسته اند، هدایت یافته بودند یا درگمراهی بودند؟ امام علیه السلام فرمود: آنان هدایت نشده بودند، بلکه برفطرت و سرشت خداپرستی و توحید که خداوند آنان را برآن خلق نموده بود بودند، وهدایت نشده بودند تا این که خداوند آنان را هدایت نمود. سپس فرمود: مگر سخن ابراهیم علیه السلام را نشنیدی که فرمود: «فلَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ»(2) یعنی اگر پروردگارم مرا هدایت نکرده بود ازگمراهان می بودم و عهد و پیمان عالم ذر را
ص: 580
فراموش می کردم)(1).
مؤلف گوید: روایات دیگری نیز در تفسیر عیاشی و غیره در ذیل این آیه نقل شده که به همین معنا اشاره دارد و الله الموفق.
ص: 581
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ (214)يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ (215)كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (216)يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (217)إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (218)يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (219)فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ
ص: 582
الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (220)
«زلزلة» به معنای شدت حرکت است، و «زلزال» بلای تکان دهنده همراه با شدت حرکت است، و جمع آن «زلازل» است، و اصل آن از «زل الشيء عن مكانه می باشد و به خاطر حرف اضافه معنا نیز زیادتی پیدا کرده است، و «زلزلة» تکرار حرکت است، مانند صر و صرصر، وصل و صلصل، و «هو کُره لكم» «کُره» به معنای مشقت و تحمل چیزی است که نفس از آن کراهت دارد، چه بر او تحميل بشود یا نشود، و «کَره» به فتح به معنای تحمل مشقت است و ممکن است چیزی بر انسان تحمیل شود که بر او مشقت نداشته باشد، و بعضی گفته اند: «کَره و کُره» به یک معناست، مانند ضَعف و ضُعف، و «خیر» نقيض شر است، و «خیر» نفع نیکوست و «شر» ضرر قبیح است، و «صد و منع و صرف» به یک معناست، و « غيره عن أمر» یعنی منعه عنه، و «لا يزالون» نفی در نفی است، یعنی یدومون على القتال، وما زال یعنی دام، و «حبط عمل الرجل و أحبطه الله إحباطا» یعنی عمل او ضایع و هلاک گردید، و «مهاجرة » به معنای قطع مواصلت است، و «جاهد العدو مجاهدة و جهادا» یعنی حمل نفسه على المشقة في قتاله، و «رجاء» به معنای آرزو می باشد، و اصل «خمر» به معنای ستر است، و «خمرت الإناء» یعنی غطيته، وخمار به معنای متعة است، و لعل تسمية المسكر بالخمر لكونه يستر العقل، و «میسر» به معنای قمار است، و اصل آن از «سر» است و یاسر به معنای واجب است، و در قمار یکی از دو مقامر چیزی را بر صاحب خود واجب می نماید، و بعضی گفته اند: از سر به معنای آسانی گرفته شده است، و «عفو» به معنای ترک و به معنای وسط است.
ص: 583
آیا پنداشته اید که داخل بهشت خواهید شد؟ درحالی که هنوز(سختی هایی) مانند آنچه برسرامت های پیشین شما آمده برسرشما نیامده است؟ آنان مبتلای به سختی وزيان ووحشت تکان دهنده ای شدند تا جایی که پیامبرآنان و پیروان او گفتند: پیروزی ونصرت الهی کی خواهد آمد؟! آگاه باشید که نصرت خداوند نزدیک است (214) از توسؤال می کنند چه چیزدر راه خدا بدهیم (وبر چه کسانی انفاق کنیم) ؟ به آنان بگو: بهترین انفاق شما (باید) به پدرومادروخويشان ويتيمان وفقرا و مستمندان و در راه ماندگان باشد، و آنچه شما از مال خود انفاق کنید (ويا هرعمل خیر دیگری را انجام بدهید)، خداوند می داند (215) جهاد وقتال (در راه خدا) برشما واجب شده است درحالی که برای شما ناگوار است، و بسا شما از چیزی کراهت دارید و آن خیرشماست و یا چیزی را دوست می دارید و آن برای شما زیانبار است و مصلحت شما را تنها خدا می داند، و شما (مصالح واقعی خود را) نمی دانید (216) (ای رسول من از تودرباره جنگ در ماه حرام (یعنی ماه هایی که جنگ در آنها حرام است مانند ماه رجب ومحرم وذی القعده وذي الحجه)سؤال می کنند، بگو: جنگ در ماه محرم گناهی بزرگ است ولكن بستن راه خدا وکفر ورزیدن به او و جلوگیری از(حج و) مسجدالحرام واخراج اهل آن نزد خداوند بزرگ تر است ، وفتنه (وشرک) بزرگ تر از کشتار است، و همواره (مشركان) با شما می جنگند تا اگر بتوانند شما را از دينتان برگردانند، و کسانی از شما که از دین خود بازگردند ودرحال كفربمیرند، اعمالشان در دنیا وآخرت تباه می شود، ودرآتش (دوزخ) ماندگار خواهند بود (217) ترجمه: حقا کسانی که ایمان آورده اند و کسانی که در راه خدا هجرت نمودند و جهاد کردند امیدوار به رحمت خداوند خواهند بود و خداوند آمرزنده و مهربان است (218) (ای رسول من) درباره شراب وقمار از توسؤال میکنند، به آنان بگو: دراین دو چیز گناه بزرگی است ، و(لكن) برای مردم منافع وسودهایی در آن ها هست وگناه آن ها بزرگ تر از سود آن هاست و از تو می پرسند که چه چیزانفاق کنند؟ به آنان بگو: باید به مقدار متوسط بين اقتارواسراف باشد. این گونه خداوند
ص: 584
آیات خود را برای شما بیان می کند، (تعقل و) تفكرنماييد (219) (ای رسول من) درباره يتيمان از توسؤال می کنند، بگو: به صلاح آنان کارکردن بهتراست، واگربا آنان همزیستی داشتید و آنان را داخل زندگی خود نمودید آنها برادران (دینی) شمایند و خداوند مفسد (وخيانتكار) را ازدرستکاربازمی شناسد، واگرخدا می خواست شما را به سختی و دشواری می انداخت ، همانا خداوند توانا و حکیم است (220)
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ (بقره / 214)
در تفسیر عیاشی از معافی بن سلیمان نقل شده که گوید: هنگامی که ولید بن عبد الملک بن مروان کشته شد، گروهی از شیعیان وحشت نمودند تا این که ما نزد امام صادق علیه السلام رفتیم و آن حضرت فرمود: چه شده که شما درغیر موسم حج و عمره از وطن خود خارج شده اید؟ پس یکی از آنان عرض کرد: علت آن این بود که خداوند ولید را هلاک نمود و اهالی شام متفرق وگرفتار اختلاف شدند!! امام صادق علیه السلام فرمود: شما درباره آنان چیزی نمی دانید. وسپس برخی از احوالات آنان
را بیان نمود و فرمود:
شما امروز در امنیت به سر می برید به گونه ای که از خانه خود خارج می شوید و نیاز خود را برآورده می نمایید و بازسالم به خانه خویش باز می گردید، درحالی که مسلمانان قبل از شما که دارای عقاید شما بودند، اگر یکی از آنان از خانه خود برای کاری خارج می شد او را می گرفتند و دست و پایش را قطع می کردند و بدن او را با
ص: 585
اره می بریدند و بر تنه درخت خرما به دار می آویختند و اجازه نمی دادند که بردین و مذهب خود باقی باشد.
سپس امام صادق علیه السلام سخن خود را قطع نمود و این آیه را تلاوت کرد: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ...»(1).
در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده که آن حضرت این آیه را چنین تلاوت می نمود «وَزُلْزِلُوا ثُم زُلْزِلُوا...»(2)
و در حدیث دیگری از آن حضرت نقل شده که فرمود: « حُفَّتْ الْجَنَّةِ بِالْمَكَارِهِ وَ حُفَّتْ النَّارِ بِالشَّهَوَاتِ .» یعنی بهشت آمیخته به سختی ها، و دوزخ و آتش آمیخته به شهوات ولذت هاست(3).
ص: 586
يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ(بقره/ 215)
خداوند درباره حليت آن مالی که انفاق می شود فرموده است: «ولاتيمموا الخبيث بالطيب» (یعنی مال پاک و حلال را در راه خدا بدهید و مالی که آمیخته به حرام است را در راه خدا ندهید و در اینجا در پاسخ کسانی که باید به آنان انفاق بشود، می فرماید: مراعات ترتیب را بکنید و نخست به پدر و مادرانفاق کنید و سپس به خویشان و یتیمان و فقرا و در راه ماندگان و درآيه «ويَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ مَا العَفوَ» درباره مقدار انفاق سؤال شده است و خداوند می فرماید: «قل العفو» و عفو به معنای وسط می باشد و وسط، متوسط بین اقتار و اسراف است.
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «ويَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ مَا العَفوَ» فرمود: العفو الوسط .
و در تفسیر علی بن ابراهیم آمده که عفو متوسط بين اقتار و اسراف است.
ودر آیه شریفه «وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا »(1) به این معنا نیز اشاره شده است. و در آیه شریفه «وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا »(2) نیز به این معنا اشاره شده است.
شخصی به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت: یا رسول الله من به چه کسی احسان کنم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: به مادرت. آن شخص گفت: پس از او به چه کسی احسان کنم؟ فرمود: به مادرت. بازگفت: سپس به چه کسی احسان نمايم؟فرمود:
ص: 587
به مادرت. و بازگفت: پس از او به چه کسی احسان کنم؟ فرمود به پدرت(1).
امام صادق علیه السلام می فرماید: شخصی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و عرضه داشت: یا رسول الله اهل بیت و خویشان من بر آزار و اذیت و جدایی از من و توهین به من اجتماع نموده اند، آیا من نیز از آنان جدا شوم و با آنان قطع رحم کنم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اگرتونیز چنین کنی، خداوند همه شما را رها خواهد نمود، و رحمت خود را از شما قطع خواهد کرد سؤال کرد: پس چه باید بکنم؟ فرمود: با کسی که با تو قطع رحم نموده صله واحسان کن، و به کسی که تو را محروم نموده عطا و احسان کن، و از کسی که به تو ظلم کرده عفوكن، و اگر چنین کنی تو بر آنان پیروز خواهی بود (و روز قیامت در مقابل آنان حجتی خواهی داشت.)(2)
و درباره «وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ ...» از روایات استفاده می شود که پس از احسان به پدر و مادر و خویشان ویتامی و مساکین وابن السبيل، هيچ عمل خیری بهتر از برآوردن حاجت مؤمن نیست چرا که امام صادق علیه السلام به مفضل فرمود: ... کسی که حاجت برادر مؤمن خود را برآورده کند خداوند در قیامت یکصد هزار حاجت او را برآورده خواهد نمود که اول آنها دخول در بهشت است ...(3)
ص: 588
كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (بقره / 216)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: جهاد بر همه مسلمانان واجب است، زیرا خداوند می فرماید:«كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ» واگر گروهی از مسلمانان به جهاد بروند و نیاز برطرف شود، از بقیه مردم جهاد ساقط خواهد بود، و هرگاه نیاز به یاری و کمک آنان بود، باید همگی به یاری مجاهدین بروند تا نیاز آنان تأمین شود، ولكن واجب نیست همه مردم به جهاد بروند همان گونه که خداوند می فرماید: «وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً »(1) آری اگر از ناحیه دشمن هجوم ناگهانی رخ دهد و به همه مردم نیاز باشد، بر یکایک مردم جهاد واجب خواهد بود، چنان که خداوند می فرماید: «انْفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» (2)یعنی سبکبار وگرانبار بسیج شوید و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید(3)
مؤلف گوید: روایات فراوانی درباره فضيلت جهاد و پاداش آن وارد شده و ما به
ص: 589
برخی از آنها اشاره می کنیم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: جبرئيل مرا به چیزی بشارت داد که چشم من روشن و قلب من شاد گردید و آن این بود که فرمود: هرکس از امت تودر راه خدا به جهاد برود و قطره بارانی بر سر او بريزد ویا سردردی پیدا کند، خداوند برای او پاداش شهادت می نویسد.(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: «الجهاد أفضل الأشياء بعد الفرائض» یعنی بعد از انجام فرائض و واجبات، جهاد بهترین چیزهاست(2)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «للجنة باب يقال له باب المجاهدين ...» یعنی بهشت را دری است به نام «باب المجاهدين» و چون اهل جهاد به طرف آن می روند آن دربه روی آنان گشوده است و آنان با تکیه به شمشیرهای خود وارد بهشت می شوند و ملائکه به آنان خوش آمد می گویند، درحالی که مردم در قیامت (در موقف حساب) مانده اند ...(3)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: جهاد دری از درهای بهشت است و خداوند آن را به روی اولیای خود باز نموده است و از کرامت خود به آنها این است که اجازه ورود،
ص: 590
به آنان داده شده و آن نعمتی است که او برای آنان ذخیره نموده است ...(1).
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: خداوند جهاد را بر مردها و زن ها واجب نموده است و جهاد مرد این است که مال و جان خود را در راه خدا بدهد وجهاد زن این است که بر آزار شوهر وغیرت های بیجای او صبر کند.
و در حدیث دیگری آمده که جهاد زن این است که خوب شوهرداری کند(2).
يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (بقره / 217)
مرحوم علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود گويد: علت نزول این آیه این بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از هجرت به مدينه گروه های مسلحی را در راه های منتهی به مگه قرارداد تا سر راه قافله تجارتی قریش را بگیرند، از این رو عبد الله بن جحش را با عده ای به نخیله یعنی بستان بنی عامر فرستاد تاقافله تجارتی قریش که از طائف به طرف مکه حرکت می کرد و متاع آن کشمش وادام (یعنی نان خورش) وگندم بود را بگیرند پس آنان آن قافله را در محلی که بارانداخته بودند یافتند، و رئيس قافله
ص: 591
عمرو بن عبدالله حضرمي حليف عتبة بن ربیعه بود و چون او رئیس قافله مدينه عبد الله بن جحش را دید، ترسید و با همراهان خود آماده جنگ شدندو با خود گفتند:
اصحاب محمد صلی الله علیه و آله برای جنگ با ما آمده اند. ولكن عبدالله جحش به همراهان خود دستور داد پیاده شوند و سرهای خود را بتراشند و چون چنین کردند عبدالله حضرمی گفت: این ها برای جنگ با ما نیامده اند بلکه برای عبادت آمده اند و خطری برای ما ندارند. و چون آنها مطمئن شدند و سلاح های خود را کنار گذاردند عبد الله بن جحش به آنان حمله برد وحضرمی و یاران او را کشت و قافله را در اختیار گرفت و به مدينه آورد و این قصه در روز اول ماه رجب که از ماه های حرام است واقع شد (و آنان فکر می کردند در روز آخر ماه جمادی الثانيه واقع شده است) از این رو مسلمانان اموال قافله را تصرف نکردند چرا که جنگ در ماه حرام واقع شده بود.
از سویی قریش در نامه ای به رسول خدا صلی الله علیه و آله نوشتند: شما ماه حرام را محترم ندانسته اید و در ماه حرام جنگ و خونریزی نموده اید و اموال مردم را تصاحب کرده اید! از سوی دیگر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز همین سخن را به آن حضرت عرضه داشتند و گفتند: آیا جنگ وقتال در ماه حرام حلال است؟! پس خداوند این آیه را نازل نمود و مفاد آن این است که قتال در ماه حرام، حرام و بزرگ است و لكن ای رسول من! آنچه قریش درباره تو انجام دادند و تو را از مسجد الحرام ممنوع نمودند و به خدای خود کافر شدند و تو را از مکه اخراج کردند بزرگ تر بود. و فتنه یعنی کفر بالله بزرگ تر از قتل و خونریزی می باشد. و سپس این آیه نازل شد:« الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا
ص: 592
اعْتَدَى عَلَيْكُمْ»(1).
و برخی گفته اند: رسول خدا صلی الله علیه و آله عبدالله بن جحش ویاران او را فرستاد تا اخباری از قریش کشف نمایند و آنان را به جنگ و قتال امر نفرمود(2).
ص: 593
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ(بقره/ 218)
برخی گفته اند: این آیه در پایان قصه عبدالله بن جحش ویاران او و کشتن ابن حضرمی در روز اول ماه رجب - به دنبال گمان عده ای که می گفتند: اگر عبدالله بن جحش ویاران او گناهی نکرده باشند، پاداشی نخواهند داشت - نازل شده است(1).
مؤلف گوید: از آیات و روایات استفاده می شود که جهاد وهجرت به دارالاسلام در صورت وجوب، بزرگ ترین واجب الهی است و کسی که به خاطر اموردنیایی از آن ها اعراض نماید باید منتظر عذاب الهی باشد و چنین کسی در پیشگاه خداوند هیچ ارزشی نخواهد داشت چنان که خداوند می فرماید«قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ »(2).
یعنی ای رسول من به آنان بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خویشان واموالی که جمع کرده اید و تجارتی که از کساد آن هراس دارید و خانه هایی که دل به آن ها بسته اید، نزد شما از خدا و رسول او و جهاد در راه خدا محبوب تر است منتظر عذاب خدا باشید تا امرالهی برشما فرود آید و خداوند فاسقان را هدایت نخواهد نمود.
ص: 594
ویا می فرماید:«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا»(1). یعنی آنان که ایمان آوردند و برای خدا (از مکه به مدینه) هجرت نمودند و با مال و جان خود در راه خدا جهاد نمودند و آنان که (مسلمانان را در مدینه ) پناه دادند و یاری کردند اولیای یکدیگر هستند و کسانی که ایمان آوردند وهجرت نکردند ولایتی بین يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (بقره/ 219)
در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: شراب منشأ هرگناه و کلید هر شروفسادی است، و خداوند برای هرشروفسادی قفل هایی قرار داده و کلید های آن ها را شراب قرارداده است. سپس فرمود: خداوند معصیت نشده به چیزی که سخت تر از شراب او چیزهای مست کننده دیگر باشد، و به سبب شراب بسا نماز واجب ترک می شود و شرابخوار به مادر و خواهرودختر خود تجاوز می کند و نمی فهمد، و فرمود: شراب از ترک نماز بدتر است، چرا که شرابخواربا نوشیدن شراب خدای خود را نمی شناسد. و فرمود: در ماه رمضان خداوند همه را می بخشد جز سه نفر را، 1. شرابخوار، 2. صاحبان بدعت، 3. صاحب شاهين. گفتم: شاهین چیست؟ فرمود: شطرنج است(2) .( روایات مربوط به شراب خواری
ص: 595
فراوان است. برخی از آن ها را در پاورقی مشاهده می کنید.)
و فرمود: با هرچه قمار شود میسر است، و مشاحن صاحب بدعت است و او از مسلمانان نیست. (1)
امام باقر علیه السلام فرمود: خداوند دین هیچ پیامبری را تکمیل نکرد مگر آن که در آیین او شراب را حرام نمود و همواره شراب (درهمه ادیان) حرام بوده است ...(2).
ص: 596
مهدی عباسی معروف به هارون الرشید به امام کاظم علیه السلام گفت: آیا شراب در کتاب خدا حرام شده است؟ سپس گفت: مردم می گویند: خداوند از آن نهی نموده ولكن حرام نشده است؟ امام علیه السلام فرمود: شراب درکتاب خدا حرام شده است هارون گفت: در کدام آیه ؟ فرمود: درآیة «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ»(1)سپس فرمود: مقصود از « مَا ظَهَرَ» زنای آشکار است و زن هایی در جاهلیت دارای پرچم فحشا بوده اند. و مقصود از «مَا بَطَنَ» زنای با همسر پد راست، چرا که مردم جاهلیت قبل از اسلام و آمدن رسول خدا صلی الله علیه و آله با همسران پدران خود که مادران آنان نبودند ازدواج می کردند و خداوند آن را حرام نمود. و مقصود از «الْإِثْمَ» شراب است و خداوند درباره حرمت شراب در آیه دیگری می فرماید:«يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ» و «إثم» در کتاب خدا شراب و قمار است ...(2).
ص: 597
جابر گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: هنگامی که آیه «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ »(1) نازل شد، برخی از مردم به رسول خدا عرض کردند: «میسر» چیست؟ فرمود: هر چه با آن قمار انجام شود میسر است، حتی با كعاب (یعنی نرد) و با گردو، اگر بازی و برد و باخت کنند قمارو میسر است. پرسیدند، «انصاب» چیست؟ فرمود: مقصود حیواناتی است که برای بت هایشان قربانی می کنند. گفتند: «أزلام» چیست؟ فرمود: تیرهایی است که بر روی آن سوگند می خورند(2)
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ»فرمود: هرچه با آن قمار شود میسر است و هر مایع مست کننده ای حرام است(3)
امام سجاد علیه السلام فرمود: شراب از شش چیز تهیه می شود: خرما، کشمش، گندم، جو، عسل و ذرت (4).
ص: 598
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ» فرمود: عفو به معنای وسط (یعنی متوسط بين اقتار و اسراف) است(1).
و در سخن دیگری درباره آیه فوق از آن حضرت سؤال شد فرمود: «وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا » سپس فرمود: این آیه پس از آن آیه نازل شده است (یعنی آیه «وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا» بعد از آیه «وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ» نازل شده و اعتدال در انفاق را بیان نموده است) و عفو به معنای حد وسط است(2).
مؤلف گوید: تفسیر این آیه در ذیل آیه 215 گذشت، و روایاتی درباره اقتصاد در
انفاق آمده که به برخی از آنها اشاره می شود.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که در زندگی خود میانه رو باشد خداوند او را روزی می دهد و کسی که اهل تبذير واسراف باشد او را محروم می نماید .(3)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اقتصاد و میانه روی، مال کم را برکت می دهد.
و فرمود: کسی که به خوبی اقتصاد را رعایت نکند، اسراف او را هلاک
خواهد نمود(4)
و فرمود: کسی که با اقتصاد زندگی کند همواره بی نیاز خواهد بود.
ص: 599
عبد الرحمان گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: معنای آیه «وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ»چیست؟ فرمود: معنای آن این آیه است«وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا » يعني الوسط (1).
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (بقره/ 220)
در تفسیر قمی از امام صادق علیه السلام نقل شده که چون آیه «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا»(2) نازل شد، هرکسی یتیمی نزد او بود، او را از زندگی خود خارج نمود، و سپس مردم نسبت به خارج نمودن يتيمان از خانه خود، از رسول خدا صلی الله علیه و آله این سؤال نمودند و این آیه نازل شد.
در تفسیر مجمع البيان امام صادق از پدرخود امام باقر علیهما السلام نقل نموده که فرمود: هنگامی که آیة « وَ آتُوا الْيَتامى أَمْوالَهُمْ » نازل شد، مردم از زندگی با یتیمان کراهت پیدا کردند و این برای یتیمان سخت شد از این رو نزد رسول خدا شکوه نمودند و این آیه نازل شد(3)
درکتاب کافی و تفسیر عیاشی امام صادق علیه السلام در معنای «قُلْ إِصْلاحُ لَهُمْ خَيْرُ ...» فرمود: مقداری از اموال يتيم ها - که به قدرنیازشان باشد- با مقداری از مال خود - که به اندازه نیازتو است را به مخلوط می کنی و با یتیم زندگی می کنی. راوی می گوید: گفتم: اگر یتیم ها برخی صغیر و برخی کبیر باشند و برخی لباس بیشترو
ص: 600
بهتری نیاز داشته باشند و یا بعضی از آنان از سهم غذای دیگری بخورد و اموالشان مساوی باشد من چه کنم ؟ امام علیه السلام فرمود: در مورد لباس، هرکدام قیمت لباس خود را می پردازد و اما در مورد خوارک، همگی بر سر یک سفره می نشینند و بسا صغیر همانند کبیر غذا می خورد(1).
و در روایت دیگری فرمود: چیزی از اموال یتیمان را کم نکند (و برای خود بر
ندارد) که آتش خواهد بود.
و در کافی وتفسیر عیاشی نیز از امام صادق علیه السلام نقل شده که به آن حضرت گفته شد: ما میهمان براد رمان در خانه ایتام می شویم و بر روی فرش آنان می نشینیم و خادم آنان برای ما آب وغذا می آورد که آمیخته به مال ایتام است، نظر شما چیست؟ امام علیه السلام فرمود: اگر در رفتن شما به خانه ایتام منفعت و بهره ای برای آنان باشد باکی نیست و اگر برای آنان ضرر وزیان داشته باشد، حرام خواهد بود. سپس آیه «بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ »(2) راتلاوت نمود و فرمود: این مسأله برای شما پوشیده نیست و خداوند فرموده است: «وَاللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ» (3). ..
ص: 601
در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه ««وَمَنْ كَانَ فَقِيرًا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ» نقل شده که فرمود: کسی که از اموال يتيم مراقبت می کند، اگر در مضیقه باشد می تواند به طور متعارف (و عادلانه) از مال یتیم بخورد، و اگر مال يتيم ناچیز باشد، نباید ذره ای از آن را تصرف کند. راوی گوید: گفتم: معنای وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدَّيْنِ » چیست؟ فرمود: از مال آنان به اندازه نیازشان و از مال خود به اندازه نیازت جدا می کنی و سپس همگی مصرف می کنید ...(1).
امام باقر علیه السلام می فرماید: مردی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: یا رسول الله برادرم از دنیا رفت و فرزندان او یتیم شدند و او تنها گوسفندان و چهار پایانی را باقی
ص: 602
گذارده است؟ آیا من می توانم از آن ها استفاده بکنم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اگر حوض علوفه آن ها را کاهگل و تعمیر می کنی، و چهارپایان او را که فرار کرده اند باز می گردانی و به چرا می بری، می توانی از شیر آن ها بنوشی، اما نباید همه شیر آنها را بدوشی که برای بچه های چهارپایان چیزی نماند. سپس فرمود: «وَاللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ»(1).
محمد بن مسلم گوید: امام باقر علیه السلام [درذیل روایت دیگری ] فرمود: «وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَنْ كَانَ فَقِيرًا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ»(2). یعنی کسی که غنی و بی نیاز است نباید از مال یتیم بخورد و کسی که فقیر و نیازمند است باید به اندازه نیاز بخورد و سپس این آیه را تلاوت نمود: «وَاللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ» (3).
مؤلف گوید: آنچه نقل شد حاصل تمام روایاتی است که درباره خوردن اموال یتیم وارد شده است. و بعضی از روایات گذشته در ترجمه تقدم و تأخر پیدا کرده و برخی ترجمه نشده و برخی از ترجمه ها بدون متن آمده ولكن همه آنها در کتب حدیث موجود است.
ص: 603
وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (221)وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ (222)نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (223)وَلَا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمَانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَتَتَّقُوا وَتُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاسِ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (224)لَا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَكِنْ يُؤَاخِذُكُمْ بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ (225)لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فَاءُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (226)وَإِنْ عَزَمُوا الطَّلَاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (227)وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (228)الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلَا
ص: 604
يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَنْ يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (229)فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يَتَرَاجَعَا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (230)
«نکاح» به عقد نکاح گفته می شود و به عمل زناشویی نیز گفته می شود، و بعضی گفته اند: اصل لغت به معنای زناشویی بوده است و در اثر کثرت استعمال به عقد نیز نکاح گفته اند، و «نکح نکح» به معنای ازدواج کردن است، و «أنكح» به معنای به ازدواج درآوردن دختران و پسران است، و «محيض» مصدر حاضت المرأة حيضا و محیضا و محاضا است، و «اعتزال» به معنای تنخی و دوری کردن است، و اعتزال والی به معنای دوری او از ولایت است، و «ظهر» خلاف دنس و چرکی است و به معنای اسمی و وصفی استعمال می شود، مانند « وَ أَنْزَلْنا الْمَاءُ ماءً طَهُوراً » و «تطهرت المرأه طهورا حسنا»، و « عرضة» چیز را گویند که صلاحیت برای کاری داشته باشد، مانند این که گویند: «هذه المرأة عرضة للنكاح، و الدابه عرضة للسفر» یعنی معدة له، و يمين وقسم وحلف به یک معناست، و «لغو» کلامی را گویند که فائده ای در آن نباشد، و «ألغى الكلمة» إذا طرحها، و «لاغية » کلمه زشت را گویند، و «ایلاء» به معنای قسم بر ترک وطی زوجه است و «قروء» جمع قرء است، و «أقرأت المرأة» إذا حاضت، و «قرء» به معنای طهر نیز آمده است، و «بعولة» جمع بعل به معنای زوج است، و زوج را بعل گویند؛
ص: 605
چراکه او علو برزن دارد به خاطر مالکیت بضع او، و بعل الرجل یعنی استعلی تكبرا، و «امساک خلاف اطلاق است، و ممسک به معنای بخیل است، و
«تسريح» به معنای اطلاق است.
با زنان مشرک ازدواج نکنید تا ایمان بیاورند، وکنیزمؤمن بهتراز زن آزاد مشرک است، هرچند زیبایی اوشما را به شگفت آورده باشد، و به مردان مشرک زن ندهيد تا ایمان بیاورند، برده مؤمن بهتر از مرد آزاد مشرک است، گرچه شما را به شگفت آورد، (چرا که) آنان شما را به (طرف) آتش دعوت می کنند، و خداوند شما را به بهشت وآمرزش دعوت می نماید، او آیات خود را برای مردم بیان می کند، تا شاید متذكر شوند (221) ای رسول من از تودرباره حيض (وعادت ماهیانه زنان) سؤال می کنند، بگو: آن رنج (و بیماری) است پس شما در آن حالت از (آميزش با) زنان کناره گیری کنید، تا پاک شوند و چون پاک شدند (و غسل کردند). همان گونه که خدا به شما امر نموده با آنان آمیزش کنید، خداوند توبه کنندگان وپاکیزگان را دوست می دارد (222) زنان شما کشتزارشما هستند، پس شما هرزمان که می خواهید به کشتزارخود وارد شوید، و برای آخرت خود توشه ای پیش فرستيد، وازخدا بترسيد، وبدانيد که او را ملاقات خواهید نمود، و(ای رسول من) مؤمنین را بشارت ده (223) و خدا را دستاویز سوگندهای خود قرارندهید تا (به این بهانه) از نیکوکاری وپرهیزکاری واصلاح بين مردم خودداری کنید همانا خداوند شنوا و داناست (224) خداوند شما را به سوگندهای لغوتان مؤاخذه نمی کند و لكن شما را به آنچه از روی عمد دردل های خود عزم نموده اید مؤاخذه خواهد نمود و خداوند آمرزنده و حکیم است (225) کسانی که سوگند برترک همبستری با زن های خود می خورند، چهارماه است ، پس اگر به آتشی رو آورند خداوند آمرزنده و مهربان است (226) واگرتصمیم طلاق گرفتند خداوند شنوا و داناست (227) زن های طلاق داده شده باید به مدت سه پاکی انتظار بکشند، واگربه خدا وقيامت ایمان دارند، نباید آنچه خداوند در رحم آنان آفریده است را کتمان کنند و شوهرانشان سزاوارترند که در
ص: 606
زمان عده به آنان بازگردند، اگرهدف شان آشتی واصلاح باشد و همان گونه که مردان بر آنان حقوقی دارند آنان نیز بر مردان حقوقی دارند و مردان را فضیلتی است برزنها و خداوند عزيزو حکیم است (228) طلاق (رجعی) دوبار است و پس از آن یا مرد باید با همسر خود به خوبی زندگی کند ویا او را به شایستگی (طلاق دهد و) آزاد نماید (وگرنه گناهکار خواهد بود) و برای شما حلال نیست که پس از طلاق چیزی از مهری که به آنان داده اید پس بگیرید، مگر آن که (طرفين) دربه پاداشتن حدود خدا بيمناک باشند واگر چنین بود، زن می تواند (برای نجات خود) چیزی بدهد (تا او را طلاق بدهند) وگناهی بر آنان نیست و این است حدود الهی وشما نباید از ان تجاوز کنید، و کسانی که از حدود الهی تجاوز کنند ستمکار خواهند بود (229) و اگر(شوهر برای بار سوم) او را طلاق گفت، پس از آن، دیگر(آن زن) برای او حلال نیست، تا این که با شوهری غیر از او ازدواج کند (و با او همخوابگی نماید). پس اگر(شوهردوم) وی را طلاق گفت، اگرآن دو(همسر سابق) پندارند که حدود خدا را برپا می دارند، گناهی برآن دو نیست که به یکدیگر بازگردند. واینها حدود لاحكام الهی است که آن را برای قومی که می دانند، بیان میکند (230)
وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ(بقره/ 221)
حسن بن جهم گوید: حضرت رضا علیه السلام به من فرمود: ای ابامحمد آیا مردی که همسر مسلمان دارد، می تواند با زن مسیحی ازدواج کند؟ عرض کردم: فدای شما شوم پاسخ من در محضر شما چه معنایی دارد؟ فرمود: تو نظر خود را بگو، چرا که
ص: 607
نظر توهمان نظر ماست، عرض کردم: جایز نیست مردی که همسر مسلمان دارد با زن مسیحی ازدواج کند، فرمود: دلیل آن چیست؟ عرض کردم سخن خداوند که می فرماید: «وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ» فرمود: نظرتودرباره آیه«وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ»(1) چیست؟ عرض کردم: این آیه به وسیله آیه «وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ» نسخ شده است. پس امام علیه السلام لبخندی زد و سکوت نمود(2)
در تفسیر مجمع البیان نیز آمده که ابوالجارود از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود: آیه «وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ» به وسیله آیه «وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ» و آیة «وَ لَا تُمْسِكُوا يَعْصِمُ الْكَوافِرِ
» نسخ شده است(3).
مؤلف گوید: و عجیب آن است که در تفسیر صافی از تفسیر قمی نقل شده که آیه «وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ» ناسخ آیه «وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ» می باشد!!(4).
ص: 608
برخی از مفترين گویند: بین آیات یاد شده تعارض وتنافی نیست و نسخی نیز
واقع نشده است.
صاحب تفسير أطيب البيان گوید: همه مسلمانان اجماع واتفاق دارند که ازدواج با مشرک حرام است چرا که خداوند می فرماید: «وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ...» و اخبار فراوانی نیز دلالت بر آن دارد، و مراد از مشرک کافر و هرکسی است که بت و امثال آن را می پرستد، واما ازدواج با اهل کتاب مانند یهود و نصاری ومجوس محل اختلاف است و اخبار نیز در این باره مختلف است و منشأ اختلاف استفاده از آیات شریفه قرآن است. (همان گونه که گذشت).
تا این که گوید: «تحقیق این است که بین آیات شریفه یاد شده تنافی و تباینی نیست تا نیاز به التزام به نسخ شویم بلکه جمع بین آنها ممکن است، زیرا لفظ مشرک و مشرکات گرچه به دلیل آیه «وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ»و آیه «وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ»و آیه «وَلَا تَقُولُوا ثَلَاثَةٌ انْتَهُوا خَيْرًا لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ»(1). و آیات دیگر شامل يهود و نصاری می شود ولكن تسمية اهل کتاب به نام مشرکین در قرآن ظاهر نیست، بنابراین آیه بقره«وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ...» در بیان تحریم ازدواج با مشرکات غیر اهل کتاب است و آیة مائده «الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي
ص: 609
أَخْدَانٍ»(1) حليت زنان محصنة أهل کتاب را با شرائط مذکور بیان می کند.
ثانيا برفرض که «المشركات» شامل اهل کتاب هم بشود، لفظ نکاح در آیه «وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ...» ظهوردردوام دارد، و در آیه مائده لفظ نکاح نیست و مجرد حليت ذکر شده است و در مقام بیان حلیت هم نیست که اطلاق داشته باشد بلکه في الجمله اثبات حليت می کند و قدرمتيقن آن عقد موقت است به قرینه «إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» که تعبیر به اجرت و مزد نموده است و اگر بگوئیم: آیه بقره مطلق است و شامل عقد موقت نیز می شود آیه مائده مقيد آن خواهد بود، واما راجعه به قسمت دوم آیه بقره که دال بر حرمت ازدواج زن مسلمان با مرد مشرک است آیه مائده مخالفتی با آن ندارد.
واما آیه ممتحنه«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُمْ مَا أَنْفَقُوا وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنْفَقْتُمْ وَلْيَسْأَلُوا مَا أَنْفَقُوا ذَلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ »(2) قسمت اول آن کاملا صراحت دارد که زن مؤمنه را به مرد کافر نمی توان تزويج نمود و زنان کاراگر مسلمان شوند نباید به شوهران کافر خود بازگردانده شوند و این قسمت با آیه بقره کاملا موافقت دارد و با آیه مائده نیز منافاتی ندارد.
واما جمله «لَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ» ممکن است نهی از بقای بر ازدواج سابق زنان کافره اعم از مشرکه وكتابته باشد چنان که در تفسیر قمی از امام باقر علیه السلام درذیل این آیه روایت شده که فرمود: «هرکس زن کافره ای نزد او باشد باید اسلام را بر او عرضه کند و اگر پذیرفت ازدواج او ادامه خواهد یافت و همسر او خواهد بود وإلا همسراو نخواهد بود و غریبه حساب می شود، از این رو خداوند می فرماید: «وَلَا
ص: 610
تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ. بنابراین ظهوری در منع از ازدواج ابتدایی زن های اهل کتاب ندارد». تا این که گوید: وبالجمله: از همه آیات استفاده می شود که زن مؤمن را نمی توان به مرد کافر تزويج نمود خواه مشرک باشد و خواه اهل کتاب باشد، و نیز مسلمان نمی تواند زن کافره را به عقد دائم خود درآورد چه آن زن مشرک باشد و چه اهل کتاب باشد و زن مشرک را حتی به عقد موقت نیز نمی توان در آورد و لكن مسلمان می تواند زن کتابیه یعنی یهودیه یا نصرانیه را به عقد موقت خود در آورد ...(1).
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ *نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (بقره/ 222 - 223)
در کتاب کافی نقل شده که از امام صادق علیه السلام سؤال شد: آیا مرد از همسر خود در حال حیض چه بهره ای می تواند ببرد؟ امام علیه السلام فرمود: هر بهره ای را می تواند ببرد مگر عمل زناشویی را.
و در روایت دیگری آمده که هر بهره ای را می تواند ببرد مگر از محل خون
(حيض).
ودر کافی نیز نقل شده که از آن حضرت سؤال شد: آیا اگرزن پاک شده و هنوز غسل حیض نکرده است همسر او می تواند با او عمل زناشویی انجام بدهد؟
ص: 611
امام علیه السلام فرمود: اگر همسر او بی تاب است، باید او را امرکند تا محل خون را بشوید و سپس با او عمل زناشویی انجام بدهد.
و در روایتی فرمود: بهتر است صبر کند تا او غسل حیض ویا تیمم نماید(1).
از امام صادق علیه السلام از تفسیر آیه شریفه «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ» سؤال شد: آیا مرد می تواند در ایام حیض از عقب با همسر خود آمیزش کند؟ امام علیه السلام فرمود: اگر همسر او راضی باشد مانعی ندارد. راوی می گوید: گفتم: پس معنای آیه «فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ» چیست؟ امام علیه السلام فرمود: این (که خداوند می فرماید: از فرج با همسر خود آمیزش کنید) مربوط به زمانی است که می خواهید فرزندی از او به دست آورید وگرنه خداوند فرموده است: «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ»(2).
عبدالله بن ابی یعفورگوید: از امام صادق علیه السلام درباره همبستر شدن مرد با زن خود از عقب سؤال کردم، فرمود: مانعی ندارد و سپس این آیه را تلاوت نمود «نِسَاؤُكُمْ
ص: 612
حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ»(1).
ولكن در برخی از روایات آمده که مقصود از «أَنَّى شِئْتُمْ» زمان همبستر شدن است و همبستر شدن از عقب حرام است، مانند روایت زراره از امام باقر علیه السلام که فرمود: «أَنَّى شِئْتُمْ مِن قَبل»(2)
ابوبصیر می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا مرد می تواند از عقب با همسر خود همبستر شود؟ پس امام علیه السلام اظهار کراهت نمود و فرمود: «و ایاکم و محاش النساء» (يعنى أدبارهن) و سپس فرمود: معنای آیه «ِنسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ» این است که شما هر ساعت و هر زمانی، می توانید با همسران خود از جلو آمیزش کنید(3).
معمر بن خلاد گوید: حضرت رضا علیه السلام به من فرمود: مخالفين ما درباره آمیزش با زنان از عقب چه می گویند؟ عرض کردم: شنیده ام اهل مدینه آن را جایز می دانند. فرمود: یهودیان می گفتند: اگر کسی از عقب با همسر خود آمیزش کند فرزند او احول ولوچ به دنیا می آید. از این رو خداوند در پاسخ آنان فرمود: «ِنسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ» یعنی از پشت یا جلو ولکن درفرج نه درنشیمن.
ص: 613
این روایت از امام حسن مجتبی واز امام صادق علیهما السلام نیز نقل شده است (1).
مؤلف گوید: حدود سی روایت درباره جواز و عدم جواز آمیزش با زن از عقب (یعنی دبر) وارد شده است و در بین آن ها روایات صحیح زیاد دیده می شود و به سختی می شود وجه جمعی برای آن ها پیدا نمود از این رو فقها نیز اختلاف پیدا کرده اند و بعضی گفته اند: هردودسته روایت را می توان به روایت اول که می فرماید: اگر زن راضی بودجایز است و اگر راضی نبود جایز نیست تقیید نمود. (از این رو در بعضی از روایات آمده «لاتؤذها» والله العالم.
«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ».
در کتاب کافی و تفسیر عیاشی نقل شده که جميل بن دراج گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ»فرمود: مردم مسلمان قبل از نزول این آیه به وسیله پنبه و سنگ محل بول و غائط خود را تطهیر می کردند، و سپس دستور وضو (و شتسشوی با آب ) - که روش پسندیده است - آمد و رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور داد تا مردم با آب خود را تطهیرو پاک نمایند و خود نیز چنین می نمود و پس از آن آیه «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ» نازل شد(2)
ص: 614
رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحاب خود فرمود: ... اگر شما گناه نکنید و توبه و استغفار ننمایید خداوند خلق دیگری را خواهد آفريد، تا گناه کنند و پس از آن توبه واستغفار نمایند و خداوند آنان را بیامرزد. سپس فرمود: مؤمن همواره آزموده می شود وگناه می کند و توبه می نماید و خداوند توبه او را می پذیرد، از این رو فرموده است :«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ» و نیز فرموده است: «اسْتَغْفِرُوا ربکم ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ »(1).
امام باقر علیه السلام فرمود: خداوند از توبه بنده خود بیش از کسی که در شب تاریک زاد و توشه و راحله خود را گم کرده باشد و سپس پیدا کند (و از مرگ نجات یابد) خشنود می شود (2).
وَلَا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمَانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَتَتَّقُوا وَتُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاسِ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (بقره / 224)
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: اگر دعوت شديد، تا بین دو نفر را اصلاح
ص: 615
دهید نگویید: من سوگند یاد کرده ام که از این گونه کارها نکنم(1).
ودرسخن دیگری فرمود: با نام خدا سوگند نخورید، چه راستگو باشیدو چه دروغگو (2)
امام صادق علیه السلام به سدیر صیرفی فرمود: ای سدیر! کسی که با نام خدا به دروغ سوگند یاد کند کافر شده است و اگر راستگو باشد گنهکار شده است چرا که خداوند می فرماید: «وَلَا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمَانِكُمْ»(3).(4)
از امام باقر و امام صادق علیهما السلام در تفسیر این آیه نقل شده که فرمودند: این آیه مربوط به کسی است که بین دو نفر را اصلاح می دهد و بارگناه بین آنان را به دوش می گیرد(5)
محمد بن مسلم گوید: امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: مقصود این است که کسی سوگند یاد کند که با برادر و یا مادر و یا ارحام دیگر خود سخن نگوید(6).
ص: 616
لَا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَكِنْ يُؤَاخِذُكُمْ بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ (بقره / 225)
مسعدة بن صدقه گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: مقصود از «لغو» این است که کسی بگوید: «لاوالله و بلى والله» و قصد جدی برای سوگند نداشته باشد، (و معامله ای را ثبت نکند)(1).
در تفسیر عیاشی از ابی الصباح نقل شده که گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیراین آیه فرمود: مقصود این است که کسی بگوید: «لا والله، وبلى والله» وقصد سوگند نداشته باشد و با قرار و معامله ای را نخواهد اثبات نمايد(2). لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فَاءُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ وَإِنْ عَزَمُوا الطَّلَاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (بقره/ 226 - 227)
على بن ابراهیم قمی از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: «ایلاء» این است که مرد سوگند یاد کند بر ترک مجامعت با همسر خود، پس اگرزن صبرکند، حق او خواهد بود و اگر از مرد خود نزد امام وحاكم شکایت کند، حاکم آن مرد را چهار ماه مهلت میدهد، و پس از آن به او می گوید: یا باید به همسر خود بازگردی ویا او را
ص: 617
طلاق بدهی و اگر امتناع نمود، او را برای همیشه حبس می نماید.(1)
و در کافی از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل شده که فرموده اند: اگر مرد برترک مجامعت با همسر خود سوگند بخورد، زن تا چهار ماه حق ندارد سخنی بگوید، و مرد را نیزگناهی نیست و اگر چهارماه بگذرد و مرد با همسر خود همبستر نشود وزن راضی باشد و سخنی نگوید، گناهی بر مرد نیست، و اگر زن پس از چهار ماه به امام و حاکم شرعی شکایت کند، حاکم به آن مرد می گوید: یا باید به همسر خود بازگردی و با او مجامعت کنی و یا او را طلاق بدهی وطلاق این است که همسر خود را رها کند تا حیض شود و پاک گردد و سپس او را طلاق بدهد و در عده طلاق -که سه طهراست - مرد حق رجوع به همسر خود را دارد، و این معنای ایلائی است که در کتاب خدا و سنت رسول او صلی الله علیه و آله آمده است(2)
روایات دربحث «ایلاء» زیاد است و خلاصه همه آنها آنچه است که دردو حدیث فوق بیان شد. و احکام و فروعات آن در رسائل فقهيه به طور مبسوط بيان گردیده است.
ص: 618
وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا(بقره / 228)
از روایات استفاده می شود که «قرء» به معنای طهرو پاکی زن از آلودگی ماهیانه اوست؛ و سه طهر، با رؤیت اولین قطره خون حیض سوم کامل می شود و زن از عده خارج می گردد؛ سه «قرء»، مربوط به زنی است که صاحب عادت معينه باشد واما زنی که صاحب عادت نیست عده او سه ماهاست.
محمد بن مسلم گوید: از امام باقر علیه السلام درباره مردی که همسر خود را طلاق داده بود، سؤال کردم: آن زن چگونه و در چه زمانی از شوهر خود جدا می شود وعده او کامل می گردد؟ فرمود: هنگامی که حیض سوم را ببیند..
زراره می گوید: امام باقر فرمود: زن مطلقه (صاحب عادت) هنگامی که اولین قطره خون حیض سوم را می بیند عده او تمام می شود و همسر او حق رجوع به او را ندارد) (1)
عبدالرحمان بن ابی عبدالله گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: زن مطلقه هنگامی که حیض سوم را می بیند از عده خارج می شود و مالک خود می گردد (و مرد حق رجوع به او را ندارد)(2).
زراره نیز می گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: «أقراء» به معنای اطهار است، و «قرء» ما
ص: 619
بین دو حیض را می گویند (1).
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام در تفسير ولا يحل له أن يكن ما خلق الله في أحايره) فرمود: یعنی زنهای مطلقه (وغير مطلقه) حق ندارند فرزندی که از شوهر خود در رحم دارند را کتمان نمایند، تا شوهرانشان از حمل آنان آگاه نباشند و نتوانند بعد از طلاق به آنان رجوع نمایند، درحالی که شوهران آنان قبل از وضع حمل حق دارند که از طلاق خود رجوع نمایند (2)
وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (بقره/ 228)
مرحوم صدوق در کتاب فقیه از محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود: چندین حق بر او دارد: زنی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت : یا رسول الله حق مرد بر همسر خود چیست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله
فرمود: 1. از او اطاعت کند، 2. نافرمانی از اونکند، 3. بدون اجازه او (از مال او) صدقه ندهد، 4. بدون اجازه او روزه مستحبی نگیرد، 5. از بهره گیری او جلوگیری نکند، گرچه بر پشت شتری باشد، 6. بدون اجازه او از خانه خارج نشود، و اگر بدون اجازه همسر خود از خانه خارج شود، ملائکه آسمان و ملائکه زمین وملائكه غضب وملائكه رحمت او را لعنت می کنند تا هنگامی که به خانه بازگردد؛ آن زن گفت: یا رسول الله چه کسی بیش از
ص: 620
همه بر مرد حق دارد؟ فرمود: پدراو. آن زن گفت: چه کسی بیش از همه برزن حق دارد؟ فرمود: همسر او. آن زن گفت: در مقابل حقوقی که شوهر من برمن دارد، من چه حقوقی براو دارم؟ فرمود: حقوق تویک صدم حق او نیست. آن زن گفت: سوگند به خدایی که تو را به حق به پیامبری مبعوث نموده است، هرگز اجازه نمی دهم که با مردی ازدواج کنم و او چنین حقوقی را بر من پیدا کند(1).
مرحوم کلینی درکتاب کافی می فرماید: (باب حق المرأة على الزوج) وسپس
روایاتی در ذیل آن بیان نموده که به برخی از آنها اشاره می شود.
اسحاق بن عمارگوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: حق زن بر شوهر خود چیست که اگر انجام بدهد مرد نیکوکاری خواهد بود؟ امام علیه السلام فرمود: باید غذا و پوشاک او را تأمین کند و اگر خطا و جهالتی انجام داد از او بگذرد، (تا همسر نیکی برای او بوده باشد)(2).
ص: 621
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: جبرئیل به قدری به من نسبت به زن سفارش نمود که من گمان کردم: طلاق دادن زن شایسته نیست مگر آن که کار خلاف عفتی انجام داده باشد.(1)
امام صادق علیه السلام فرمود: درباره دو ضعیف از خدا بترسید، 1. يتيم ها، 2.زن ها. سپس فرمود: زن ها باید پوشیده و مستور باشند «وإنما هن عورة»(2).
مؤلف گوید: زیباترین سخن درباره حق زن کلام خداست که می فرماید:
«وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ ».
یعنی با آنان نیکو و پسندیده زندگی و معاشرت داشته باشید.
الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَنْ يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (بقره / 229)
آری طلاق دادن زن تا دو مرتبه حلال است و مرد در عده طلاق (رجعی) می تواند همسر خود را بازگیرد و با او ادامه زندگی بدهد و اگر چنین نکرد و مدت عده به پایان رسید حقی به او ندارد جز آن که آن زن راضی به ازدواج مجدد باشد، خلاصه این که اگر مرد در عده طلاق اول مراجعه نمود و باز همسر خود را طلاق داد
ص: 622
و باز در عده طلاق دوم مراجعه نمود گناهی نکرده است، ولكن اگر برای مرتبه سوم باز طلاق بدهد گناه کرده و حق رجوع ندارد، مگر آن که آن زن پس از عده طلاق سوم با مرد دیگری ازدواج نماید و آن مرد با او همبستر شود و سپس او را طلاق بدهد و عده او بگذرد و آن زن راضی شود که باز با همسر پیشین خود ازدواج نماید. و این ماجرا اگر سه مرتبه تکرار شود، آن زن برای همیشه بر آن مرد اول حرام خواهد بود، آنچه گفته شد حاصل آیات و روایاتی است که در تفسیر آیات، وارد شده و فقهای شیعه طبق آن فتوا داده اند و ما یکی از روایات این مسأله را برای روشن شدن معنای این آیه نقل می کنیم.
ابوبصیر می گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: زنی که پس از طلاق، برای شوهر خود هرگز حلال نمی شود تا با مرد دیگری ازدواج کند، زنی است که مرد، او را طلاق بدهد و سپس رجوع کند، و باز طلاق بدهد و باز رجوع کند، و اگر بار سوم او را طلاق بدهد، آن زن بر شوهر خود حرام می شود مگر آن که با مرد دیگری ازدواج دائم نماید (و آن مرد دوم با او همبستر شود و سپس او را طلاق بدهد، وعده او بگذرد) چرا که خداوند می فرماید: «الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ» طلاق سوم است. سپس امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند فرموده است: «فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ » یعنی اگر بار سوم همسر خود را طلاق داد برای او حلال نمی شود تا این که آن زن با مرد دیگری ازدواج کند و اگر مرد دوم او را طلاق داد (پس از گذشت عده) بازآن زن می تواند با شوهر پیشین خود ازدواج نمايد(1).
ص: 623
«وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا...»
این قسمت مربوط به این است که مهريه زن باید به او پرداخت شود و مرد نمی تواند پس از طلاق چیزی از آن را پس بگیرد،گرچه مهریه سنگین و به اندازه قنطارباشد، بلکه اگر زن و مرد چیزی را به همدیگر بخشیده باشند نمی توانند از بخشش خود بازگردند، چرا که خداوند می فرماید:«وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا». آری اگر زن با میل و رضایت خود چیزی از مهر خویش را ببخشد، حلال و گوارا خواهد بود چنان که خداوند می فرماید: «إِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَرِيئًا »
زراره می گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: نباید مرد چیزی را که به همسر خود می بخشد و می دهد، پس بگیرد و نیز زن نباید چیزی را که به همسر خود می بخشد پس بگیرد، چرا که خداوند می فرماید: «فلا تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا» (آری اگر با رضایت باشد مانعی ندارد) چنان که خداوند می فرماید: «فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَرِيئًا » واین شامل مهره و بخشش نیز می شود(1).
إِلَّا أَنْ يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ» .
این قسمت مربوط به طلاق خلع و مبارات است و حاصل آن این است که اگر بإحساني »
ص: 624
ترس این باشد که زندگی خانواده با رعایت حدود ودستورات الهی ادامه پیدا نکند، مانعی نیست که زن چیزی از مهر، و یا همه مهر خود را بدهد تا مرد او را طلاق خلعی و یا مباراتی بدهد و دیگر مرد بر زن حقی نداشته باشد و این عمل برای هردو جایز و حلال خواهد بود.
امام صادق علیه السلام می فرماید: طلاق خلعی این است که زن به مرد بگوید: من به هیچ سوگندی درباره تو وفا نمی کنم، و بدون اجازه تو از خانه خارج می شوم، و در بستر توبا دیگران همبستر می شوم، وباتو آمیزش نخواهم نمود. ویا بگوید: از دستورات تو پیروی نمی کنم تا مرا طلاق بدهی. در این صورت بر مرد حلال است که همه مهریه و اموالی که به او بخشیده است را پس بگیرد و او را طلاق خلعی بدهد یعنی هنگامی که هر دو به طلاق راضی شدند، مرد می تواند او را در حال پاکی وحضور شهود (عادل) طلاق بدهد، واین طلاق، باین و غیرقابل رجوع خواهد بود، و اگر هردو راضی شوند باز می توانند با همدیگر ازدواج نمایند ...(1).
«تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ».
محمد بن مسلم گوید: امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: خداوند بر مرد زناکار خشم دارد و مجازات وحد او را یکصد ضربه شلاق قرارداده است و هرکس مورد خشم خدا باشد و به جای توبه و بازگشت از گناه گناهان بیشتری انجام بدهد،
ص: 625
من از او بیزار هستم وآية «تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا» به همین معناست (1).
فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يَتَرَاجَعَا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (بقره/ 230)
در کتاب کافی نقل شده که به امام صادق علیه السلام گفته شد: مردی همسر خود را سه بوده تا برای شوهر اول حلال شود، پس مردی با آن زن ازدواج موقت نموده آیا بعد از گذشت ازدواج موقت آن مرد اول می تواند با آن زن ازدواج نماید؟ امام صادق علیه السلام فرمود: آن زن با ازدواج موقت برای مرد اول حلال نمی شود و باید با مرد دوم ازدواج دائم نماید (و آن مرد با او همبستر شود و سپس او را طلاق بدهد و پس از گذشت عده طلاق آن مرد اول می تواند با او ازدواج نماید).
ابوبصیر گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: کدام زنی است که پس از طلاق، با شوهر خود نمی تواند ازدواج کند تا مرد دیگری با او ازدواج نماید؟ - امام علیه السلام فرمود: او زنی است که او را طلاق دهند و سپس همسراو، درعده، رجوع کند و سپس او را
ايا
.. عن محمد بن مسلم عن أبي جعفر علیه السلام في قول الله تبارك وتعالی: «تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» فقال: إن الله غضب على الزاني فجعل له جلد مائة فمن غضب عليه فزاد فأنا إلى الله منه بريء، فذلك قوله «تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا». (همان، ح 368)
ص: 626
طلاق بدهد و باز در عده، به او رجوع کند و سپس برای بار سوم او را طلاق بدهد (که در این صورت این زن اگر با غیر شوهر اول خود ازدواج نکند و شیرینی آمیزش با او را آن شوهردوم نچشد، بر شوهر اول خود حلال نمی شود)(1).
مؤلف گوید: روایات در این مسأله فراوان است و به خاطر اختصار به همین اندازه بسنده شد.
ص: 627
وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلَا تَتَّخِذُوا آيَاتِ اللَّهِ هُزُوًا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (231)وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذَلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكُمْ أَزْكَى لَكُمْ وَأَطْهَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (232)وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لَا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا لَا تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِكَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالًا عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَإِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلَادَكُمْ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (233)وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (234)وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أَنْفُسِكُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ
ص: 628
سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَلَكِنْ لَا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَنْ تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفًا وَلَا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّى يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ (235)لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ (236)وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (237)
«أجل» به معنای پایان مدت و عاقبت امور است، و مراد از «معروف» در این جا چیزی است که عقل و شرع آن را صحیح می داند، و نقیض آن منکر است که عقل و شرع آن را صحیح نمی داند، و «عضل» به معنای حبس و یا منع است، و بعضی گفته اند: به معنای ضیق و سختی است، و امر معضل یعنی کاری که به خاطر سختی غیرقابل انجام است، و «عضل المرأة بعلها عضلا»، إذا منعها من التزویج ظلمة، و «رضع» مکیدن پستان را گویند، و «أرضعت المرأة فهى مرضعة» یعنی زن فرزند خود را شیر داد، و «رضع و رضاعة» مصادر آن است، و «حول» به معنای یک سال است، و «كسوة» مصدر كسوته می باشد، و به معنای لباس نیز می آید، و «تکلیف» به معنای الزام به عمل شاق است، و تكلف به معنای تحمل کار سخت است، و مقابل آن «سعة» به معنای وسع و طاقت است، و «وصال» به معنای فطام و جدا شدن مولود از شیر است، و «فصيلة الرجل» فرزند آن مرد است، و اصل لغت به معنای فراق و جدایی است، و «تشاور» مأخوذ از شور به
ص: 629
معنای به دست آوردن عسل است، و « مشورت» به معنای استخراج رأی و نظر دیگران است، و «یذر و يدع و يترک» به یک معناست و «یذر » ماضی ندارد، و «تربص» به معنای انتظار است، و «أجل» انتهای مدت است و «خبير» عالم به
خبر را گویند، و «تعريف» ضد تصريح است و «خطبة» خواستگاری است و «خطبه» به معنای وعظ است، و «الإكنان» الستر للشيء والكن الستر و الفرق: أن في الإكنان الإضمار في النفس، و «الكن» في معنى الصون و « بيض مكنون» یعنی بيض مستورة، و «السر» على ثلاثة أوجه: الإخفاء في النفس، و الشرف في الحسب، و الجماع في الفرج، و «العزم» عقد القلب على أمر تفعله، وفي الحديث: «خیر الأمور عزائمها» یعنی ما أكدت عزمك عليه، و «العقدة » از عقد به معنای بستن و گره زدن است، و «عقد اليمين» به معنای سوگند جدی در مقابل یمین لغو است، و «موسع » کسی را گویند که دارای وسعت مالی است، و «مقتر» خلاف آن است، و « أوسع الرجل» إذا كثر ماله واتسعت حاله وأقتر الرجل إذا افتقر و قتره إذا ضيقه في الإنفاق .
هنگامی که شما زنان را طلاق داديد وعده آنان به پایان رسید، آنان را یا به نیکی نگهدارید و یا آزادشان کنید و با آزاروزیان رساندن، آنان را نگه ندارید تا به حقوقشان تعدی کنید، و هرکس چنین کند به خود ستم کرده ، و آیات خدا را به مسخره نگیرید، و نعت های خدا وكتا وحكمت را که برشما فروفرستاده بیاد بیاورید، و از خدا بترسید و بدانید که او به هر چیزیداناست (231) هنگامی که عده زنها تمام می شود، آنان را از ازدواج - (با همسران پیشین) که عاقلانه با آنها توافق پیدا کرده اند - منع نكيد او مشکلی برسرراه آنان ایجاد نمایید این موعظه ای است ازناحية [خداوند] به کسانی که ایمان به خدا وقيامت دارند و شما باید خیرخواه برادران و خواهران دینی خود
ص: 630
باشید) و این برای پاکی وطهارت باطن شما (ازهرچیزی) مؤثرتر خواهد بود و خداوند (مصالح شما را )می داند و شما (مصالح خود را نمی دانید) (232) مادران اگربخواهند دوران شیرخوارگی را کامل کنند باید فرزندان خود را دوسال تمام (قمری) شیر بدهند و پدران باید خوراک و پوشاک آنان (= مادران) را به شایستگی تأمین نمایند، وهیچکس جز به اندازه توان مكلف نیست، وهیچ مادری نباید به سبب فرزند خود زیانی ببیند، و هیچ پدری نیز نباید به خاطر فرزندش زیانی ببند، وهمين تكليف به عهده وارث نیز می باشد (یعنی وارث باید خوراک و پوشاک مادر را در ایام شیردادن تأمین نماید) و اگر (پدر و مادر) بخواهند با رضایت وصوا بدید یکدیگرکودک را زودتر از شیربازگیرند گناهی بر آنان نیست، و اگر شما بخواهید برای فرزندان خود دایه ای بگیرید گناهی بر شما نیست، به شرط آن که اجرت آن دایه را به شایستگی بپردازید و از خدا بترسيد و بدانید که اوبه کرده های شما بیناست (233) کسانی که فوت می کنند و همسرانی بر جای می گذارند، همسران آنان باید چهارماه وده روزعده نگهدارند (وبا کسی ازدواج نکنند) و چون مدت عده به پایان رسید باکی نیست که آنان درباره خود عاقلانه تصمیم بگیرند و خداوند به آنچه شما انجام می دهید آگاه است (234) (در مورد زن های مطلقه قبل از گذاشتن عده) تعريض شما به خواستگاری از آنان ويا آنچه درباطن شما نسبت به آنان می گذرد، باکی برشما نیست و خداوند می داند که شما آن زنهای مطلقه را، در یاد خود می آوريد، ولكن نباید با آنان قرار ووعده سری بگذاريد، جز آن کسی که سخن پسندیده ای را مطرح کنید و نباید عقد زناشویی را تعیین کنید، تا زمانی که عده آنان سرآید (و قرارداد عقد نکاح بلامانع شود) و بدانید خداوند از باطن شما آگاه است، پس شما باید از مخالفت او در هراس باشید، و بدانید که خداوند آمرزنده و بردبار است (235) گناهی برشما نیست اگرهمسران خود را قبل از آن که با آنانهمبستر شويد و مهری برای آنان تعيين كنيد، طلاق گوييد (جز آن که) باید به طور شایسته آنان را از مهری بهره مند نماييد: توانگربه اندازه توان خود وتنگدست به اندازه وسع خود واین حقی است که به عهده نیکوکاران است (236) اگرهمسران خود را قبل از همبسترشدن با آنان طلاق دهید و مهری برای آنان تعیین نموده اید، نصف آن مهر را باید به آنان
ص: 631
بدهید، جز آن که بگذرند و یا کسی که پیوند نکاح به دست اوست بگذرد و عفوكند و عفو وگذشت شما، به تقوا نزدیک تر است و شما نباید از احسان به یکدیگر خودداری کنید، خداوند به اعمال شما بینا وآگاه است (237)
وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلَا تَتَّخِذُوا آيَاتِ اللَّهِ هُزُوًا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (بقره/ 231)
مؤلف گوید: توضیح این آیه قبلا بیان شد.
امام صادق علیه السلام در تفسیر «وَ لَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا» می فرماید: مقصود از ضرارو تعدی به زن در این آیه این است که مرد او را طلاق بدهد و قبل از تمام شدن عده به او مراجعه کند و سپس او را طلاق بدهد و این عمل را سه مرتبه تکرار کند. (تا آن زن بر او حرام گردد)(1).
زراره و حمران فرزندان اعين، ومحمد بن مسلم گویند از امام باقر و امام صادق علیه السلام سؤال کردیم معنای «وَ لَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا» چیست؟ فرمودند: این است که مردی همسر خود را طلاق بدهد و چون عده او نزدیک به پایان می رسد باز
ص: 632
به او مراجعه کند و سپس او را طلاق دهد و باز رجوع کند و باز طلاق بدهد و او را رها کند، و خداوند او را در این آیه از این عمل نهی نموده است، جز آن که هدف از رجوع در عده، زندگی کردن با آن زن باشد)(1).
امیرالمؤمنین علیه السلام در تفسیر «وَلَا تَتَّخِذُوا آيَاتِ اللَّهِ هُزُوًا» فرمود: در تورات نوشته شده: کسی که صبح کند و به خاطر دنیای خود، محزون و غمگین باشد، از قضا وتقدير الهی خشمگین شده است و کسی که صبح کند و به خاطر مصیبتی که بر او وارد شده شکوه نماید، از خدای خود شکوه نموده است و کسی که در مقابل غنی و ثروتمندی به خاطر ثروت او تواضع کند دو سوم دین خود را از دست داده است و کسی که قرآن بخواند، و سپس داخل آتش شود او دوزخی باشد. او از کسانی بوده که آیات الهی را به استهزاء وسخره گرفته، و کسی که اهل مشورت نباشد پشیمان می شود و فقر مرگ بزرگ است(2).
ص: 633
وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذَلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكُمْ أَزْكَى لَكُمْ وَأَطْهَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (بقره/232)
مؤلف گوید: این آیه می تواند خطاب به همسران پیشین باشد که پس از طلاق دوست نمی دارند همسرانشان با دیگران ازدواج نمایند و می تواند خطاب به اولیا و خویشان زن های مطلقه باشد، که دوست نمی دارند آنان با همسران پیشین ویا افراد دیگری ازدواج نمایند و یا خطاب به این دو دسته و همه مردم دیگر باشد، که از ازدواج زنهای مطلقه (ویا شوهر از دست داده) جلوگیری و بهانه تراشی می نمایند، والله العالم.
در ذیل این آیه روایتی دیده نشد، جز روایاتی که درباره خیرخواهی و اصلاح امور
زن و شوهر وارد شده است و یا روایاتی که در مذمت و نکوهش از اخلال در زندگی زن و شوهر و برهم زدن کانون و نظام خانواده وارد شده است که به برخی از آنها اشاره می شود.
امیرالمؤمنين علیه السلام (درباره اصلاح بین مردم) می فرمود: اصلاح بین دو نفر (مسلمان ) نزد من بهتر از آن است که دو دیناردر راه خدا انفاق نمایم.
سپس فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله تو می فرمود: اصلاح بین مردم بهتر از یک سال نمازو
روزه است (و یا بهتر از سرتاسرنمازها و روزه هاست)(1).
ص: 634
رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره کسی که از برادر مسلمان خود فریاد رسی کند و او را از غم و اندوه و مصیبت خارج نماید فرمود: خداوند برای او ده حسنه می نویسد و ده درجه به درجات او می افزاید و پاداش آزاد نمودن ده برده به او می دهد وده بلا را از او برطرف می کند و در قیامت برای او حق شفاعت از ده نفر را قرار میدهد(1).
امیرالمؤمنین علیه السلام در وصیت نامه خویش - پس از ضربت ابن ملجم - به فرزندان و اهل خود و همه کسانی که نوشته او به آنان می رسد فرمود: من همه شما را به اصلاح ذات البين سفارش می کنم، چرا که از جد شما رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: «اصلاح بین مردم از یک سال نماز و روزه (و یا از سرتاسرنماز و روزه ها) بهتر است ...»(2) .
امیرالمؤمنین علیه السلام پس از جنگ جمل بالای منبر رفت و به اصحاب عایشه فرمود: توبه کنید از این که شیطان شما را بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله به جنگ با ولی امرو صاحب علم رسول خدا صلی الله علیه و آله واداشت و شما برای تفریق و اختلاف بین مسلمانان وافساد بین آنان مجتمع شدید، همانا خداوند پذیرای توبه است و از سیئات شما اگر توبه کنید می گذرد و از اعمال شما آگاه است(3).
ص: 635
وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لَا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا لَا تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِكَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالًا عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَإِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلَادَكُمْ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (بقره / 233)
امام صادق علیه السلام فرمود: باید نفقه زن مطلقه باردار داده شود تا وضع حمل کند و پس از وضع حمل، او برای شیر دادن به فرزند خود مقدم بردایه های دیگر است، چرا که خداوند می فرماید:«لَا تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِكَ» .
سپس امام صادق علیه السلام در شأن نزول این آیه می فرماید: درگذشته (یعنی زمان جاهلیت) هنگامی که مردی می خواست با همسر خود مجامعت بکند، همسر او دست خود را بالا می نمود و می گفت: نمی گذارم با من همبستر شوی چرا که می ترسم فرزندی پیدا کنم (وکشته شود) و(بسا) مرد نیز به همسر خود می گفت: با توهمبستر نمیشوم، چرا که می ترسم (دختری) بیاوری و من او را بکشم. از این رو خداوند نهی نمود از اینکه زن و شوهر به یکدیگر این گونه آزار برسانند. سپس فرمود: واما جمله «وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِكَ»
ص: 636
به این معناست که مادرکودک نباید به سبب آن کودک آزار ببیند، و فرزند او را از او بگیرند و به دایه ای بدهند تا او را شیر بدهد، از سویی مادر حق ندارد بیش از دو سال به فرزند خود شیر بدهد (واجرت بگیرد) و اما اگر پدرومادرکودک قبل از دو سال بخواهند، فرزند خود را از شیر باز بگیرند مانعی نیست(1).
امام صادق علیه السلام فرمود: اگر مردی از دنیا برود و فرزند شیرخواری از او بماند، وارث حق ندارد آن کودک را از مادر او بگیرد، بلکه باید اجرت متعارف شیردادن را به او بدهد و آن کودک نزد مادر بماند تا به سن بلوغ برسد و وصی باید، اموال پدر او را به او تحویل بدهد(2).
مؤلف گوید: روایات در ذیل این آیه فراوان است و خلاصه آنها بیان شد.
ص: 637
وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (بقره/234)
در تفسیر عیاشی از محمد بن مسلم ودرکافی از محمد بن سليمان نقل شده که گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: فدای شما شوم برای چه عده زن مطلقه سه حیض (در صورت داشتن عادت معينه) ويا سه ماه در صورت نداشتن عادت معينه است، ولكن عده زنی که شوهر او از دنیا رفته باشد چهار ماه و ده روز است؟ امام علیه السلام فرمود: اما این که عده مطلقه سه حیض است، برای پاک شدن رحم اوست از فرزند، واما عده زنی که شوهر او از دنیا رفته و باید (چهارماه و ده روز صبر کند تا بتواند با دیگری ازدواج نماید) به این خاطر است ، که خداوند در «ایلاء » به نفع زن ها چهارماه بیشتر به مرد اجازه نداده که از همبستر شدن با عیال خود امتناع نماید از این رو در وفات همسرشان نیز از آنان خواسته که چهارماه و ده روز صبر کنند و سپس ازدواج نمایند، و این به خاطر این است که خدا می داند، زن ها بیش از چهارماه نمی توانند بدون همسر باشند و بیش از این طاقت بر ترک جماع ندارند(1).
ص: 638
درکافی از محمد بن مسلم نقل شده که گوید: زنی نزد امام صادق علیه السلام آمد و گفت: آیا زن بعد از فوت شوهر خود می تواند در خانه دیگری بخوابد؟ امام علیه السلام فرمود: در زمان جاهلیت زن ها بعد از فوت شوهرانشان یکسال در خانه آنان می ماندند و چون خداوند حضرت محمد صلی الله علیه و آله را مبعوث به رسالت نمود، بر ناتوانی زن ها ترحم نموده و عده آنان را چهارماه و ده روز قرارداد و شما بر این نیز صبر نداريد! (1)
وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أَنْفُسِكُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَلَكِنْ لَا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَنْ تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفًا وَلَا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّى يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ (بقره/ 235)
امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود از «لَا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا» این است که در پنهانی با زن مطلقه قرار مجامعت وعمل زناشویی نگذارید. و مقصود از «إِلَّا أَنْ تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفًا» خواستگاری برای ازدواج حلال است ولكن این کار قبل از گذشتن عده نکاح قبلی نباید انجام بگیرد(2).
ص: 639
-مؤلف گوید: آنچه نقل شد مفاد چندین روایت است که از ترجمه آن ها صرف
نظر شد.
لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ (بقره/ 236)
امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که همسر خود را قبل از همبستر شدن با او طلاق گوید و مهری برای او تعیین نکرده باشد باید مهر مناسب شأن او را به او بدهد و اگر مهری برای او تعیین نموده بوده است، باید نصف آن را به او بدهد و طلاق او قابل رجوع نیست(1).
محمد بن مسلم می گوید: امام باقر علیه السلام درباره کسی که همسر خود را قبل از همبستر شدن با او طلاق می دهد فرمود: قبل از طلاق باید او را از مهری بهره مند نماید، چنان که خداوند می فرماید: اگر توانگر است، به اندازه توان خود و اگر دست تنگ است به اندازه توان خود مهر او را بدهد(2).
ص: 640
حفض بن بختری گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا اگرکسی همسر خود را طلاق بدهد، باید او را بهره مند نماید؟ فرمود: آری آیا دوست نمی دارد که از محسنین واز متقين باشد؟(1)
وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ( بقره / 237)
امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامی که مرد همسر خود را قبل از همبستر شدن با او طلاق می دهد آن زن از او جدا می شود وآن مرد نمی تواند به او مراجعه کند و در همان ساعت آن زن می تواند با دیگری ازدواج نماید، پس اگر مهری برای او تعیین نموده، باید نصف آن را به او بدهد و اگر مهری برای او تعیین نکرده است، باید بهره ای (به اندازه توان خود) به او بدهد(2).
ودرسخن دیگری فرمود: اگر مهری برای او تعیین نموده باید نصف آن را به او
بدهد وگرنه باید (نصف) مهرالمثل را به او بدهد.
سپس فرمود: مقصود از «أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ» پدر و برادروکسی است
ص: 641
که اختیار امور آن زن به دست اوست و برای او می فروشد و می خرد، چنین کسی اگر از مهر آن زن گذشت کند روا خواهد بود (1).
امام صادق علیه السلام در تفسير «وَلَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ» فرمود: زمان سختی بر این مردم خواهد آمد، که هرکسی نسبت به آنچه در دست دارد عضوض و بخیل است و گذشت و احسان را از یاد برده است، چنین مردمی اموال افراد مضطر و بیچاره را خریداری می کنند و به فکر حل مشکل آنان نیستند در حالی که خداوند می فرماید: «وَلَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ»(2).
امام صادق علیه السلام در روایت دیگری می فرماید» پدر و برادر و کسی که اختیار نکاح به دست اوست، باید از طرف آن زن مطلقه وکیل در قبض مهر باشند وگرنه حق ندارند چیزی از آن را به زوج ببخشند، چنان که حق ندارند كل مهر را ببخشند، جز آن که آن مطلقه بچه ای بوده باشد دردامن پدرکه در آن صورت نیازی به وکالت نیست. (و پدر، ولی قهری او خواهد بود) (3).
مؤلف گوید: روایات فراوان دیگری در ذیل آیه فوق نقل شدهاست که خلاصه
همه آن ها آنچه است که ذکر شد.
ص: 642
حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ (238)فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالًا أَوْ رُكْبَانًا فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَمَا عَلَّمَكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ (239)وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِيَّةً لِأَزْوَاجِهِمْ مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِي مَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (240)وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ (241)كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (242)أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ (243)وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (244)مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (245)
«حفظ» به معنای ضبط چیزی است در نفس به گونه ای که فراموش نشود، و نسیان خلاف آن است، و «وسطی» مؤنث أوسط است و آن به معنای چیزی است که به طور اعتدال بین دو چیز قرار گرفته باشد، و «قنوت» در لغت به معنای دوام برامر واحد است، و بعضی گفته اند: «قنوت» به معنای طاعت و یا به معنای دعاست که در حال قيام انجام گیرد. و «فلان يقنت على الدعاء» یعنی يدعو
ص: 643
عليه دائما، و «رجالا»، جمع راجل است و راجل کسی را گویند که بر روی پای خود باشد خواه راه برود و خواه ایستاده باشد، و «ركبان» جمع راكب است مانند فرسان که جمع فارس است، و هر چیزی که بالای چیز دیگری قرار گرفته باشد به او راکب گفته می شود، و «ألم ترا» یعنى ألم تعلم، و «قرض» به معنای جدا کردن بخشی از مال است برای پرداخت، و قرض الشيء يقرضه إذا قطعه ببنانه، و «أقرضه» إذا أعطاه ما يتجازاه منه، و«قرض» اسم مصدر است، و «تضعیف و مضاعفة و إضعاف» به معنای زیاده بر اصل است به صورت دو برابر و یا چند برابر. و «ضعفت القوم» إذا كثرتهم، وضعف خلاف قوت است، و قبض خلاف بسط است، و قبض انسان هنگامی است که ملک الموت روح انسان را می گیرد و ملک الموت را قابض الأرواح گویند، و « بَسَطَ يَبْسُطُ بَسْطاً » خلاف قبض است و «بساط » زمین وسیع را گویند.
برنمازها و نماز وسطی (یعنی نماز میانه ) مواظبت کنید وخاشعانه وخاضعانه برای خدا به پا خیزید (238) اگردرحال خوف و ترس از دشمن بودید در حال راه رفتن و سواره نماز بخوانید و چون ایمن شديد همان گونه که خدا به شما تعلیم داده است نمازبخوانید (239) کسانی از شما که مرگشان فرا می رسد، وهمسرانی برجای می گذارند، باید برای همسران خود وصيت بكنند، که آنان را تا يكسال بهره مند نمایند ورازخانه شوهرا بیرون نکنند واگرخود بیرون روند باکی نیست که به طور شایسته درباره خود تصمیم بگیرند، همانا خداوند توانا و حکیم است (240) مردهای باتقوا باید همسران خود را بهره مند نمایند (241) خداوند این چنین آیات خود را برای شما بیان می کند تا شاید تعقل نماييد (242) ای رسول من آیا توازحال کسانی که از ترس مرگ، از خانه های خود خارج شدند و آنان هزاران خانواده بودند، باخبرنشدی؟ (آنان از ترس طاعون ازدیارخود فرار کردند و) خداوند به آنان فرمود: بمیرد، و سپس (به درخواست
ص: 644
حزقیل پیغمبرع) آنان را زنده نمود (تا سبب عبرت باشند) همانا خداوند صاحب کرم و احسان به مردم است ولكن بیشتر مردم شكرگذار نیستند (243) در راه خدا جنگ و قتال كنید و بدانید که خداوند شنوا و داناست (244) کیست که به خدای خود قرض نیکوبدهد تا خداوند پاداش او را فراوان بدهد همان خداوند به بعضی تنگی زندگی و به بعضیا گشایش می دهد و شما به سوی او باز خواهید گشت (245)
حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ(بقره/ 238)
زراره گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: «صلاة وسطی» نماز ظهر است و آن نخستین نمازی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در وسط روز خوانده است و وسط نمازهایی است که در روز بین نماز صبح و نماز عصر خوانده می شود.
امام باقر علیه السلام سپس می فرماید: این آیه در روز جمعه در حالی نازل شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله در حال سفر بود، از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله در پایان آن قنوت خواند و آن را به حال خود (به صورت دو رکعت) دروطن ودرسفر رها نمود و برای کسی که در وطن باشد (و نماز جمعه نخواند) دو رکعت به آن افزود، و نماز جمعه را دو رکعت قرارداد، به خاطر آن که دو خطبه آن به جای دو رکعت خواهد بود، بنابراین کسی که در روز جمعه نماز ظهر را بدون جماعت (جمعه) بخواند باید چهار ركعت بخواند همانند روزهای غیر جمعه که چهار رکعت می خواند.
و فرمود: مقصود از « قانتین» مطیعین و راغبین است(1).
ص: 645
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: نماز « وسطی» نماز ظهر است و آن نخستین نمازی است که خداوند بر رسول خدا با نازل نموده است (1).
محمد بن سنان گويد: امام صادق علیه السلام این آیه را چنین قرائت نمود «حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ»(2).
زراره و محمد بن مسلم گویند: از امام باقر علیه السلام درباره این آیه سؤال نمودیم، فرمود: صلاة وسطی نماز ظهر است و در آن ساعت خداوند نماز جمعه را واجب نمود و آن
ص: 646
ساعتی است که بنده مسلمان هر چه از خدا بخواهد خداوند به او می دهد(1).
و فرمود:«وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ» اقبال به نماز و محافظت بر وقت آن است به گونه ای که هیچ چیزی او را از نماز بازندارد(2).
عبدالله بن کثیر گوید: امام صادق علیه السلام ( درتأویل این آیه) فرمود: مقصود از صلوات، رسول خدا و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام هستند و مقصود از «وسطی» امیرالمؤمنین علیه السلام است و مقصود از «وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ» اطاعت از ائمه علیهم السلام است. و فرمود: «قنوت» کسی را گویند، که در حال قيام درنماز فراوان دعا کند(3).
فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالًا أَوْ رُكْبَانًا فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَمَا عَلَّمَكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ (بقره / 239)
امام صادق علیه السلام می فرماید: (درجنگ صفین) روزی امیرالمؤمنین علیه السلام ویارانش
ص: 647
نتوانستند نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را بخوانند از این رو امیرالمؤمنین علیه السلام به اصحاب خود دستور داد تا به جای نماز تسبیح وتكبير وتهليل بگویند، چرا که خداوند می فرماید: «فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالًا أَوْ رُكْبَانًا» و آنان به دستور آن حضرت درحال راه رفتن و سوار بودن بر اسب ها این گونه نماز می خواندند (1).
حلبی گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: در جنگ صفین اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام یک شبانه روز نتوانستند نماز خود را طبق معمول بخوانند(2).
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه فوق فرمود: در صورت ترس و وحشت از حیوان درنده و یا دزد (و...) به جای نماز تکبیر بگویند و با سر خود (برای رکوع و سجده) اشاره نمایند(3)
مؤلف گوید: نماز خوف و شرایط آن در کتب فقهه بیان شده است و آنچه موافق نظر همه فقهاست این است که اگر امکان دارد رو به قبله تكبيرة الإحرام بگوید و به جای هر رکعت یک مرتبه تسبیحات اربع را بخواند و چون نماز خوف شکسته است برای هر نماز بعد از تكبيرة الإحرام دو مرتبه تسبیحات را بگوید و برای نماز مغرب سه مرتبه بگوید و رکوع و سجود را با اشاره انجام دهد و در برخی
ص: 648
از روایات به گفتن تکبیر اکتفا شده است و بعضی گفته اند اگر از دنده و دزد می ترسد و یا در حال غرق شدن و یا زیر دیوار رفتن باشد نیز همین گونه عمل نماید.
وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِيَّةً لِأَزْوَاجِهِمْ مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِي مَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (بقره/ 240)
در تفسیر عیاشی و مجمع البيان ضمن روایاتی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: در صدر اسلام کسی که از دنیا می رفت تا یکسال همسر او را در خانه شوهر نگاه می داشتند و از مال شوهر، نفقه او پرداخت می شد و سپس بدون ارث از خانه شوهر اخراج می شد ولكن پس از نزول آیه ارث زن از شوهر، این آیه نسخ شد، وزن پس از مرگ شوهر از سهم الارث خود تأمین شد.
امام باقر علیه السلام می فرماید: این آیه به وسيله آیه عده وفات که خداوند می فرماید: «يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا» و آیات ارث نسخ گردید. (یعنی مدت تربص، و نفقه یک سال، با آیه میراث نسخ شد(1).
وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ *كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (بقره/241 - 242)
بین آیه فوق و آیه 236 که می فرماید: «لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ »
ص: 649
حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ» تنافی به نظر نمی رسد و روایات پیشین نیز همانند ظاهر آیه در مورد زنهای مطلقه ای بود که مهری برای آن ها تعیین نشده بود و روایات دلالت داشت که باید زوج اگر توان مند ویا ناتوان است به اندازه توان خود او را بهره مند نماید و در این آیه به طورکلی می فرماید: باید زنان مطلقه را بهره مند نمایند و در کتاب فقیه نیز مرحوم صدوق رحمة الله از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود: بهره مند نمودن زن های مطلقه واجب است، خواه با آنان همبستر شده باشند و یا نشده باشند، و این بهره ومتاع باید قبل از طلاق انجام شود (1)(و این غیر از مهریه آنهاست).
امام صادق علیه السلام می فرماید: اگر مردی که همسر خود را طلاق داده، توان مالی داشته باشد، باید همسر خود را با پرداخت چیزهایی مانند غلام و کنیز بهره مند کند و اگر توان مالی نداشته باشد، به وسیله مقداری گندم و کشمش ولباس و درهم او را بهره مند کند. سپس فرمود: حسن بن علی علیهما السلام همسر مطلقه خود را به وسیله کنیز بهره مند نمود و هیچ زنی را طلاق نداد مگر آن که او را بهره مند نمود(2)
مؤلف گوید: این مسأله در بین فقها مورد اختلاف واقع شده است. بعضی گفته اند: این آیه مربوط به مطلقات غیرمدخول بها وغير مفروض المهر است و بقیه مطلقات مهر المسمی و یا مهر المثل می گیرند و اگر مدخوله نباشند نصف
ص: 650
آن را می گیرند و لكن «المطلقات» جمع با الف و لام است و شامل همه اقسام طلاق می شود و امکان دارد که این «متاع معروف» زائد بر مهر و مستحب باشد و لكن در احادیث آمده که امام مجتبی علیه السلام به همه زن های خود بعد از طلاق متاعی مانند غلام و کنیز و امثال آن ها می داد و بعید است همه آن زن ها غیرمدخوله بوده باشند، و الله العالم.
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ (بقره / 243)
در کتاب کافی از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل شده که در تفسیر این آیه می فرمایند: آنها از اهالی یکی از شهرهای شام بودند و جمعیت شان هفتاد هزار خانواده بود و هر چند وقت یکبار مبتلای به طاعون می شدند و چون احساس خطر می کردند، ثروتمندانشان از شهر می گریختند و فقرایشان به خاطر فقر باقی می ماندند و بیشتر آنان به سبب طاعون می مردند و کسانی که از شهر خارج می شدند کمتر گرفتار طاعون می گردیدند و ثروتمندان می گفتند:
اگر ما اگر از شهر خارج نمی شدیم، گرفتار طاعون می گشتیم. و فقرا میگفتند: ما نیز اگر شهر خارج می شدیم کمتر گرفتار طاعون می گشتیم. از این رو تصمیم گرفتند، هنگام طاعون همگی از شهر خارج شوند، تا از طاعون نجات یابند، و چون چنین کردند و همگی از شهر خارج شدند و به شهر خرابه ای رسیدند که اهل آن به سبب طاعون هلاک شده بودند- و در آن شهر مستقر شدند خداوند به آنان خطاب نمود: همگی بمیرید. پس همه آنان در یک لحظه مردند و در کنار راه پوسیده شدند، و مردم استخوان های آنان را در یکجا جمع نمودند، تا این که حزقیل پیغمبر از آن راه
ص: 651
عبور نمود و چون وضعیت آنان را دید گریست و گفت:
خدایا اگر تو بخواهی، آنان را زنده خواهی نمود و آنان بلاد تو را آباد خواهند کرد و فرزندان مؤمنی به دنیا خواهند آورد و همراه بندگان دیگرت تو را عبادت خواهند نمود. پس خداوند به حزقیل فرمود: تو این گونه دوست می داری؟ حزقیل گفت: آری آنان را زنده کن. پس خداوند به حزقیل فرمود: چنین بگو (و اسم اعظم را بر زبان جاری کن) و چون حزقیل اسم اعظم را بر زبان جاری نمود، دید استخوان ها پرواز کردند و آن مردم زنده شدند و به همدیگر نگاه می کردند و تكبير وتهليل و تسبیح خدا را می گفتند. در آن هنگام حزقیل گفت: خدایا من گواهی میدهم که تو برهر چیزی قادر و توانا هستی(1).
ص: 652
امام صادق علیه السلام درسخن دیگری می فرماید: خداوند آنان را به دنیا بازگرداند و آنان در خانه های خود ساکن شدند و زندگی نمودند و ازدواج کردند و تا زمانی که خدا می خواست زنده ماندند و سپس (با اجل های خود) مردند(1). وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ *مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (بقره / 244 - 245)
يونس بن ظبيان گويد: امام صادق علیه السلام می فرمود: هیچ چیزی نزد خداوند محبوب تر از صلة دراهم (و دادن هدیه) به امام علیه السلام نیست، و خداوند دراهم او پول هایی که به امام داده می شودرا در بهشت همانند کوه (بزرگ) قرار
ص: 653
می دهد. چنان که در کتاب خود می فرماید: «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً» و سپس فرمود: به خدا سوگند این پاداش مربوط به صله به امام علیه السلام است(1).
ابو ايوب خرازگوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: هنگامی که آیة «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا»(2) بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خدایا بیش از این عطا کن. پس خداوند آیه «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»(3) را نازل نمود، و رسول خدا صلی الله علیه و آله باز فرمود: خدایا بیش از این عطا کن. و خداوند آیه «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً» را نازل نمود و رسول خدا صلی الله علیه و آله دانست که چیزکثیر نزد خداوند شماره و نهایت ندارد(4).
سليمان بن مهران گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: معنای «وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ» این
ص: 654
است که خداوند عطای خود را به بعضی (که اهل عطا هستند) سرازیر می کند واز بعضی که بخیل هستند منع می نماید (1).
ص: 655
أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (246)وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (247)وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (248)فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ (249)وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ (250)فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ
ص: 656
وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ (251)تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (252)
«ملا» به معنای گروه اشراف از مردم است، و «ملا الرجل ملاءة فهو ملئ بالأمر» إذا أمكنه القيام به، واصل لغت به معنای اجتماع است، و اشراف را به این خاطر ملا گویند که به شرافت کامل رسیده اند و یا به خاطر این که هیبت آنان سینه ها را پر می کند، و «اصطفاه» در اصل اصتفاه بوده و به معنای اختاره می باشد، و «بسطة» به معنای فضیلت در جسم و مال است، و «تابوت» لغت عموم اعراب است و «تابوه» لغت انصار است، و «سکينة» اسم مصدرو به معنای سکون و آرامش است، و «فصل» به معنای قطع است، و فصل بالجنود ای ساربهم و قطعهم عن موضعهم، و «جنود» جمع جند است، و جند الجنود أي جمعهم، و «ظرف الماء واقترف» یعنی أخذ منه غرفة، و«مغرفة» آلت برداشتن آب است، و «الجواز» المرور، و «طاقت» به معنای قوت است، و «فئه» به معنای طائفه است، و جمع آن فئون و فئات است، و «بروز» به معنای ظهور است، و «إفراغ» به معنای فروریختن چیزی است با سرعت که چیزی از آن نماند، و«وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا» یعنی خاليا من الصبر، و «تثبیت» قرار دادن چیزی است در مکان خود، و « أثبت حجته» ای أقامها، و «رجل ثبت» یعنی ثقة مأمون فيما يرويه، و «هزم» به معنای دفع است، و هزمهم یعنی دفعهم و غلبهم، و «تلاوت» به معنای خواندن کلمات به دنبال همدیگر است، و «حق» این است که چیزی در جای خود قرار بگیرد بدون آن که تغییری در آن رخ بدهد، و «رسالت» به معنای به دوش گرفتن
ص: 657
کلامی است برای رساندن به مردم و «مرسلين» صاحبان رسالت الهی هستند.
ای رسول من آیا از وضعیت سران بنی اسرائیل بعد از موسی خبرنيافتی هنگامی که آنان به پیامبری از پیامبران خود گفتند: پادشاهی برای ما تعيين کن تا در راه خدا جنگ وجهاد کنیم و آن پیامبر(یعنی اشموئيل) به آنان گفت: آیا فکرنمیکنید که اگرجهاد بر شما واجب شود از آن امتناع خواهید ورزید؟ آنان گفتند: «چگونه ما در راه خدا جهاد نمی کنیم؟ درحالی که ما از دیار خود رانده و از فرزندان خود جدا شده ایم؟» وهنگامی که جهاد برآنان واجب شد - جزاندکی از آنان - از جهاد در راه خدا روگرداندند، و خداوند از حال ستمکاران آگاه است (246) و پیامبر آنان به آنها فرمود: خداوند طالوت را برای شما پادشاه قرارداده است . بنی اسرائیل گفتند: او چگونه می تواند سلطان برما باشد؟ درحالی که ما ازاوسزاوارتربه ملک و سلطنت هستیم، از سویی به اوثروت ومالی داده نشده است. پیامبرشان فرمود: خداوند او را ازبین شما برگزيده ، وبرعلم و نیروی بدنی او افزوده وخداوند ملک خود را به هرکس بخواهد می دهد همانا خداوند وسعت دهنده و داناست (247) پیامبرشان به آنان فرمود: نشانه ملک طالوت این است که تابوت (موسی ع) که درآن سكينه الهی و بقیه ای از آثار آل موسى وآل هارون است، نزد شما خواهد آمد و ملائکه آن را حمل خواهند نمود و در این ماجرا نشانه (حقی) برای شما خواهد بود اگر ایمان داشته باشید (248) هنگامی که طالوت با لشکریان خود بیرون شد، به بنی اسرائیل گفت: خداوند شما را با نوشیدن از آب نهری خواهد آزمود، پس هرکس از آن بنوشد از پیروان من نیست؛ وهرکس ننوشد از پیروان من است - مگر کسی که کفی از آن برگیرد - پس همه آنان از آن نهر نوشیدند، مگر اندکی از ایشان، از این روهنگامی که طالوت و کسانی که به اوايمان آورده بودند از آن نهرگذشتند (بقيه مردم که از آن نهرنوشیده بودند) گفتند: امروز ما طاقت جنگ با جالوت وجنود او را نداریم و آنان که (از آن نهر ننوشیده بودند) و يقين به ملاقات پروردگار خود داشتند گفتند: بسا گروه کمی - با اذن بر گروه زیادی غالب شده اند و خداوند با صابران
ص: 658
(249) وهنگامی که با جالوت وسپاهیانش روبروشدند گفتند: خدایا صبری بردل های ما فرو ريزوقدم های ما را استوارگردان وما را برگروه کافران پیروزفرما (250) پس با اذن خداوند آنان را شکست دادند وداود جالوت را کشت و خداوند به او حكمت و پادشاهی داد و از آنچه می خواست به او آموخت. واگرخداوند برخی از مردم را به وسيله برخی دیگردفع نمی کرد، قطعا زمين فاسد وتباه می شد ولكن خداوند نسبت به همه جهانیان تفضل دارد (251) آنچه گذشت آیات الهی بود که ما به حق برای توتلاوت نمودیم، و به راستی تواز پیامبران ومرسلین هستی (252)
أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (بقره / 246)
تفصیل این قصه در تفسیر قمی از امام باقر علیه السلام نقل شده است و ما متن آن را برای روشن شدن این آیات ترجمه می کنیم.
امام باقر علیه السلام می فرماید: بنی اسرائیل بعد از حضرت موسی علیه السلام به گناه و معصیت روی آوردند و دین خدا را تغییر دادند و در مقابل پروردگار خود سرکشی نمودند، تا این که پیامبر آنان «ارمیا» آنان را امرونهی نمود و آنان از او اطاعت نکردند، از این رو خداوند جالوت را که از قبطیان بود بر آنان مسلط نمود وجالوت به آن ها ظلم می کرد و مردان شان را می کشت و از شهر و دیار اخراجشان می نمود و اموالشان را می گرفت و زنانشان را به خدمت وامی داشت، پس آنان نزد آن پیامبر آمدند و گفتند:
ص: 659
« از خدای خود بخواه تا پادشاهی برای ما قرار بدهد و ما در راه خدا با دشمنانمان بجنگیم» و در آن زمان در بنی اسرائیل نبوت وسلطنت در یک خانواده نبود از این رو گفتند: پادشاهی برای ما قرار بده تا ما با او در راه خدا (با دشمنانمان ) جنگ کنیم؛ پیامبر آنان فرمود: «هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا» یعنی «آیا گمان نمی کنید که چون قتال برشما واجب شود از آن امتناع ورزید؟» و چون خداوند قتال را بر آنان واجب نمود، همان گونه که پیامبرشان خبر داده بود، از قتال با دشمن، خودداری کردند جزکمی از آنان وچون پیامبرشان فرمود: «خداوند "طالوت" را پادشاه شما قرارداده»، خشمگین شدند و گفتند:
چگونه او برما حکومت خواهد نمود، درحالی که ما سزاوارتر از او به حکومت هستیم؛ از سویی او دارای ثروت و مالی نیست ؟!» و در آن زمان نبوت در فرزندان لاوی وملک و پادشاهی در فرزندان يوسف بود وطالوت ازفرزندان «ابن یامین» برادر يوسف - از ناحیه مادر- بود، وطالوت نه از فرزندان نبوت بود و نه از فرزندان بیت پادشاهی بود، پس پیامبر آنان فرمود: «خداوند طالوت را برای شما برگزیده و نیروی علم و قدرت بدن به او داده و خداوند ملک و سلطنت خود را به هرکس بخواهد می دهد و اوست وسعت دهنده دانا وطالوت از نظر نیروی بدنی و دانش و علم از جمیع مردم بزرگ تر و قوی تر است جز آن که او فقیر می باشد» پس مردم سخن او را نپذیرفتند و از او بدگویی نمودند و گفتند: طالوت، مال و ثروتی ندارد(1).
ص: 660
وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ *وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (بقره / 247 - 248)
امام باقر علیه السلام سپس می فرماید: مقصود از تابوت آن صندوقی است که خداوند برای موسی علیه السلام نازل نمود و مادر موسی علیه السلام موسی را در آن قرار داد و به رود نیل انداخت و بنی اسرائیل همواره از آن تبرک می جستند و چون وفات موسي علیه السلام فرا رسید، موسی الواح تورات و زره خود و آنچه از نشانه های نبوت داشت را در آن قرار داد و به وصی خود یوشع سپرد و این تابوت بین بنی اسرائیل بود (و از آن تبرک می جستند) و چون به گناه و معصیت روی آوردند و به تابوت توهین کردند،
ص: 661
خداوند تابوت را بالا برد، و چون از پیامبر خود درخواست سلطان و پادشاه نمودند و خداوند طالوت را برای آنان برگزید تا بتوانند با دشمنان خود جنگ کنند و(به عنوان نشانه ) تابوت را به آنان بازگردانید، چنان که می فرماید:«إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ» سپس فرمود: مقصود از «بقية من ربکم» ذره پیامبران است(1).
در تفسیر عیاشی از حضرت رضا علیه السلام نقل شده که فرمود: در آن تابوت الواح موسی و طشتی که در آن قلوب پیامبران شسته می شد وجود داشت.
در تفسیر قمی از آن حضرت نقل شده که فرمود: سکینه نسیم بهشتی بوده و صورت آن همانند صورت انسان بوده است و هنگامی که تابوت را مقابل مسلمانان و كفار قرار می دادند، اگر کسی بر تابوت مقدم می شد، بازنمی گشت تا کشته شود و یا مغلوب گردد و کسی که از تابوت بازمی گشت کافر می شد و امام او را می کشت.
در کتاب معانی الاخبار نقل شده که از امام کاظم علیه السلام سوال شد: تابوت موسی علیه السلام چگونه و چه اندازه بوده است؟ امام کاظم علیه السلام فرمود: سه ذراع دردو ذراع بوده است. گفته شد: در آن تابوت چه بوده است؟ فرمود: «عصای موسی و سکینه» گفته شد: سکینه چه بوده است؟ فرمود: روح الله بوده که تکلم می نموده، و هرگاه
ص: 662
بنی اسرائیل درباره چیزی اختلاف می نموده اند، با آنان سخن می گفته و از اراده آنان خبر می داده است.
در تفسیر مجمع البیان از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: سکینه چیزی بوده که نسیم بهشتی از آن می وزیده و صورت آن همانند صورت انسان بوده است.
از امام صادق علیه السلام نقل است که فرمود: همان گونه که سلاح برای ما نشانه امامت است و هرکدام از ما امامان سلاح به دست او داده شود نشانه امامت اوست، تابوت نیز برای پیامبران بنی اسرائیل نشانه نبوت آنان بوده است و هر خانواده ای که تابوت را به درخانه خود می یافت، نشانه پیامبری او بود (1).
فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ *وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ *فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ *تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ
در تفسیر عیاشی آمده که امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیات فرمود: داود چهار
ص: 663
برادر و پدری پیرداشت و برای چراندن گوسفندان پدر در شهر خود می ماند، تا این که طالوت سربازان خود را به صف نمود و پدرداود فرزند کوچک تر خود داود را فرا خواند و به او گفت: «ای فرزندم با براد رانت با این وسایلی که فراهم ساخته ایم همراه شوتا بردشمنان پیروزگردید»، داود که مردی کوتاه قامت و سبزه گون وكم موو دارای قلبی پاک بود، وارد میدان نبرد شد و دو لشکر به یکدیگر نزدیک شدند.
امام صادق علیه السلام فرمود: داود در بین راه به سنگی عبور نمود و آن سنگ به او گفت: ای داود مرا با خود ببرو به وسیله من جالوت را بکش، چرا که من برای قتل او آفریده شدم. داود آن سنگ را برداشت و در میان خورجین خود در کنار سنگ هایی که به وسیله «قلاب سنگ» ازگله خود دفاع می نمود قرار داد، و چون وارد سپاه شد، شنید که مردم، سپاه جالوت را بزرگ می شمارند، از این رو به آنان فرمود: برای چه او را بزرگ می شمارید؟! به خدا سوگند اگرمن او را ببینم او را خواهم کشت. پس این سخن به گوش طالوت رسید، وطالوت به او گفت:
ای جوان قدرت و توان توچه مقدار است؟ داود گفت: روزی شیری به طرف یکی از گوسفندانم میدوید، پس من خود را رساندم وسرش را گرفتم و گوسفندم را از دهانش جدا کردم. پس طالوت دستور داد تا زره فراخی بیاورند و چون زره را به گردن او انداختند، به اندازه او بود وطالوت و بنی اسرائیل تعجب نمودند، در این هنگام طالوت گفت: به خدا سوگند چیزی نمانده است که خداوند جالوت را به دست وی هلاک نماید، و چون صبح شد لشکریان گرد طالوت جمع شدند و دو سپاه مقابل همدیگر قرار گرفتند، پس داود گفت: جالوت را به من نشان دهید و چون او را دید آن سنگ را در« قلاب سنگ» خود قرارداد و چون پرتاب نمود به وسط چشمان جالوت اصابت کرد و در سر او فرو رفت و از مرکب به زیر افتاد، پس مردم گفتند:
ص: 664
داود جالوت را کشت. از این رو مردم داود را به پادشاهی پذیرفتند و دیگر یادی از طالوت به میان نیامد و بنی اسرائیل گرد داود جمع شدند و خداوند کتاب زبور را بر داود نازل نمود و آهن را به دست او نرم کرد به گونه ای که با آهن هرچه را می خواست می ساخت و خداوند به کوه ها و پرندگان دستور داد تا با وی درتسبیح خداوند هماهنگ شوند، و خداوند صدای زیبایی به او داد که احدی مانند او نبود، او در پنهانی در بین بنی اسرائیل زندگی می کرد، و در عبادت نیروی فراوانی داشت(1).
ص: 665
ابوبصیر گوید: امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه «إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي» فرمود: همه آنان از آن نهر آب نوشیدند جزسیصد و سیزده نفر از مردان و برخی مشتی از آن آب را گرفتند و نوشیدند و برخی اصلا از آن آب ننوشیدند، و چون وارد میدان جنگ شدند، کسانی که مشتی از آن آب را نوشیده بودند گفتند: «لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ» و کسانی که اصلا از آن آب ننوشیده بودند گفتند: «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ»(1).
حماد بن عثمان گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: حضرت قائم آل محمد صلی الله علیه و آله نیرویی کمتر از «فئة » قيام نخواهد نمود و جمعیت «فئة » کمتر از ده هزار نفر نخواهد بود (2).
وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ(بقره/ 251)
در تفسیر عیاشی و کافی نقل شده که يونس بن ظبيان گويد: امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند به خاطر نمازگزاران از شیعیان ما، بلا را از شیعیان غیر نمازگزار ما
ص: 666
برطرف می نماید، و اگر همه آنان نماز را ترک کنند هلاک خواهند شد، و خداوند به خاطر زکات دهندگان از شیعیان ما، بلا را از آنان که زکات نمی دهند برطرف می کند و اگر همه آنان زکات ندهند هلاک خواهند شد، و خداوند به خاطر شیعیان حج گذار ما، بلا را از کسانی که حج بجا نمی آورند برطرف می کند، و اگر همه آنان حج بجا نیاورند، هلاک خواهند شد و این معنای آیه شریفه قرآن است که می فرماید:«وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ» سپس فرمود: به خداسوگند این آیه فقط درباره شما شیعیان نازل شده است نه غیر شما (1).
در تفسیر مجمع البیان از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: اگر عبادت کنندگان واهل رکوع و بچه های شیرخواروحيوانات اهل چرا نبودند، خداوند به سرعت بر شما عذاب می فرستاد.
ونیز فرمود: خداوند به خاطر صلاحیت یک مرد صالح، فرزندان و فرزندان فرزندان او (واهل) و خانه های اطراف او را در صلاح وحفظ خود قرار می دهد، تا زمانی که آن مرد صالح بین آنان باشد(2).
ص: 667
تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ (253)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ (254)اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ (255)لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (256)اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (257)
«بيع» به معنای استبدال متاع در مقابل ثمن و قیمت است و ضد آن شراء است، و «خلة» مودت خالص را گویند، و «خليل» خالص در مودت را گویند،
ص: 668
«خلة» به معنای خصلت است، و «خلة» به معنای غلاف شمشیر است، و «حی» آن ذاتی است که همه مدرکات را درک می کند، و «قيوم» قووم بوده و اجتماع دو واو سبب ادغام و تبدیل به یاء می شود، و «قیام» نیز قیوام بوده و واو تبدیل به الف شده است، و وزن آن فعال است، و «سنة» خواب خفیف است که آن را نعاس می نامند، و (ولا يؤوده حفظهما يعني لا يثقله، چراکه حفظ آسمان ها و زمین برای خداوند کار آسانی است و «وسع فلان الشیء» یعنی احتمله وأطاقه و أمکنه القيام به، و «کرسی» هر چیزی را گویند که بر آن تکیه می شود، و گفته می شود: «کرسی پادشاه از کجا تا کجاست» یعنی محدوده قدرت و حکومت او از آن جاتا آن جاست و «علق» به معنای اقتدار است، و «علو» با کسر وضم خلاف فل است، وعلا فلان في الأرض یعنی تجبر كما قال سبحانه: (إن فرعون علا في الأرض ) ای تجبر، والله تعالى العالي المتعالی ای القادر القاهر الذي لا يعجزه شیء، و فلان من محلية الناس يعني من أشرافهم، و «العظیم» یعنی عظیم الشأن و المعظم، و «رشد» نقيض غن است، و غواية طريقه هلاکت است، و «غوی» به معنای خاب و خیر است، و «ولی» به معنای قرب بدون فصل است، و این معنای اولویت از دیگران است، و «والی» کسی را گویند که تدبیر امور مردم را می کند، و «مولی» نیز تدبیر امور عبد می نماید، و «طاغوت» صاحب طغیان را گویند.
ظما برخی از پیامبران را بر برخی دیگربرتری دادیم، برخی از آنان (مانند موسی ع) کلیم خدا شد و(خداوند با او سخن گفت) و خداوند درجات بعضی را بالا برد وما به عیسی بن مریم دلائل (وبينات) روشن دادیم و او را به وسيله روح القدس تأييد نمودیم واگر خدا می خواست امت های پیامبران - با علامات ونشانه های حقی که برای آنان آمد - به کشتاریکدیگرنمی پرداختند ولكن (دراثر) اختلاف برخی ایمان آوردند و برخی کفر ورزيدند واگرخدا می خواست، آنان با یکدیگر جنگ نمی کردند، جز این که خداوند
ص: 669
آنچه را می خواهد انجام می دهد (253) ای کسانی که ایمان آورده اید! از آنچه ما روزی شما کرده ایم، انفاق کنید، پیش از آن که روزی فرا رسید که در آن روزنه دادوستدی هست ونه رفاقت و دوستی ونه شفاعتي وكافران حقا ستمکاران (به خود) هستند (254) خداست که معبودی جز او نيست واوزنده و پایداراست و چرت وخوابی، او را نمی گیرد و آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست، چه کسی می تواند بدون اذن او شفاعت کند، او همه امور گذشته و آینده را می داند و مردم احاطه به علم او پیدا نمی کنند، جز آن که اولاز راه وحی) دانشی به آنان بدهد، قدرت وعلم او آسمانها و زمین را احاطه نموده وحفظ آسمانها و زمین برای اوسنگین نیست و اوست (خدای) بلند مرتبه و بزرگ (255) در(پذیرش) دین اجبار و اکراهی نیست و راه از بيراهه برای مردم آشکارشده است ، پس هرکس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ایمان آورد، به يقين به دستگیره استوار ومحکم و ناگسستنی چنگ زده است و خداوند شنوا و داناست (256) خداوند ولی (و سرور) اهل ایمان است و آنان را از تاریکی ها (وظلمت های گمراهی) به نورا (هدایت) می برد (ولكن) کسانی که کافر شدند، اوليا (وسرپرستان) همان طاغوت ها (وگناهکارانند) که آنان را از نورا (هدایت) به تاریکی (گمراهی) می برند، آنان اهل آتش ومخلد (وجاويد) در آن می باشند (257)
تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ (بقره / 252)
در کتاب عیون اخبار الرضا علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که به امیرالمؤمنین
ص: 670
(صلوات الله عليه) فرمود: خداوند مخلوقی را خلق نکرده که افضل وگرامی تر از من - نزد او -باشد. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: من عرض کردم: یا رسول الله آیا شما از جبرئیل افضل هستید؟ فرمود: خداوند متعال پیامبران مرسل خود را بر ملائکه مقرب خود فضیلت داد و من را بر همه پیامبران و مرسلین فضیلت داد و بعد از من يا على تو و امامان بعد از تو برهمه پیامبران و ملائکه فضیلت دارید و ملائکه خدام ما وخدام دوستان ما هستند (1).
در کتاب کافی از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود: از این آیه استفاده می شود که اصحاب حضرت محمد صلی الله علیه و آله پس از او اختلاف پیدا کردند، برخی ایمان داشتند و برخی کافر شدند.
در تفسیر عیاشی نقل شده که شخصی در جنگ جمل به امیرالمؤمنين علیه السلام عرض کرد: اصحاب جمل، تکبیر گفتند ما نیز تکبیر گفتیم، آنان «لا إله إلا الله» گفتند، ما نیز گفتیم، آنان نماز خواندند، ما نیز نماز خواندیم، پس برای چه ما با آنان جنگ می کنیم ؟! امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود: به خاطر آیه «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ»سپس فرمود: مقصود از « الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ » ما هستیم، و مقصود از «فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ» نیز ماییم و مقصود از «وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ» آنان اند.
و در روایت دیگری فرمود: هنگامی که اختلاف (بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله)رخ داد
ص: 671
ما به خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و کتاب خدا و به حق سزاوارتر بودیم، بنابراین ماییم اهل ایمان و آنان هستند اهل كفروخداوند با مشيت و اراده خود قتال با آنان را [ازما] خواسته است(1).
اصبغ بن نباته گوید: من در جنگ جمل درکنار امیرالمؤمنین علیه السلام بودم که مردی مقابل امیرالمؤمنین علیه السلام ایستاد و گفت: یا امیرالمؤمنین اهل جمل همانند ما الله اکبر ولا إله إلا الله گفتند و همانند ما نماز خواندند. سپس گفت: در این صورت برای چه ما با آنان می جنگیم؟ امیرالمؤمنین علیه السلام؟ فرمود: به خاطر آیه «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ ... وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ» سپس فرمود: مقصود از «الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ» ما هستیم و مقصود از «فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ» ما هستیم و مقصود از «وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ» آنان هستند. پس آن مرد گفت: به خدای کعبه سوگند آنان کافر شدند و سپس به لشکر عایشه حمله کرد و عده ای را کشت تا کشته شد، خدا او را رحمت کند(2).
ص: 672
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ (بقره / 254)
امام باقر علیه السلام می فرماید: مقصود از انفاق دراین آیه: انفاق برواجب النفقه مانند غلامان و کنیزان (و ...) است. سپس می فرماید: از خدا بترسید درباره آن دو ضعیف یعنی همسران و یتیمان - همانا آنان باید محفوظ و پوشیده باشند(1).
حضرت رضا علیه السلام می فرماید: شخصی دو دینار با خود آورده بود و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: می خواهم این دو دینار را در راه خدا بدهم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا پدر و مادر تو و یا یکی از آنان زنده اند؟ گفت: آری. فرمود: بهتر است که صرف آنان بکنی. پس او رفت و باز دو دینار دیگر آورد و گفت: به دستور شما عمل کردم اکنون این دو دینار را می خواهم در راه خدا بدهم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا فرزند داری؟ گفت: آری فرمود: بهتر است آنها را به فرزند خود انفاق کنی. پس آن مرد رفت و بازد و دینار دیگر با خود آورد و گفت: این ها را می خواهم در راه خدا انفاق کنم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بهتر است که بر همسر خود انفاق کنی. پس آن مرد رفت و با دو دینار دیگر آمد و گفت: می خواهم این ها را در راه خدا بدهم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا خادم داری ؟ گفت : آری. فرمود: بهتر است آنها را به خادم خود بدهی. پس آن شخص رفت و با دو دینار دیگر آمد و گفت: این ها را می خواهم در راه خدا بدهم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اکنون آن ها را در راه خدا انفاق کن و بدان که
ص: 673
این پست ترین انفاق تو خواهد بود (1).
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ(بقره/ 255)
امام صادق علیه السلام می فرماید: ابوذر به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: بهترین آیه ای که بر شما نازل شده کدام است؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «آية الكرسی». سپس فرمود: آسمان های هفتگانه و زمین های هفتگانه در مقابل کرسی مانند حلقه ای است که در یک بیابان وسیع قرارگرفته باشد و فضیلت عرش بر کرسی مانند فضیلت آن ..
ص: 674
بیابان بر آن حلقه است(1).
حماد بن عیسی گوید: امام صادق علیه السلام را دیدم که پای مبارک روی ران خود انداخته و نشسته بود، پس مردی به آن حضرت گفت: فدای شما شوم، این گونه نشستن مکروه است. امام علیه السلام فرمود: چنین نیست، آری یهودیان گفتند: هنگامی که خداوند از خلقت آسمان ها و زمین فارغ شد، این گونه بر کرسی نشست تا استراحت کند. و خداوند در پاسخ آنان فرمود: «اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ» و او هرگز متوركا ننشست و هرگز برای استراحت پاهای خود را روی هم نینداخت، همان گونه که یهودیان گفتند (همان، ح 452)(2)
معاوية بن عمارگوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر «مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ» فرمود: مقصود از «شافعین» ما هستیم(3)
اصبغ بن نباته گوید: مردی از امیرالمؤمنین علیه السلام از معنای آیه «وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ» سؤال نمود امام علیه السلام فرمود: آسمان ها و زمین و آنچه خداوند در
ص: 675
آن ها خلق نموده، در کرسی قرار دارد، وکرسی را با اذن خداوند - چهارملک حمل می کنند، یکی از آنان به صورت انسان است و آن گرامی ترین صورت است نزد خداوند، و همواره به درگاه خداوند دعا وتضرع دارد، و برای بنی آدم درخواست رزق و شفاعت می کند و ملک دوم به صورت گاو است که آقای چهارپایان می باشد. و همواره او از خداوند برای چهارپایان طلب روزی و شفاعت می نماید و ملک سوم به صورت شاهین است و اوآقای پرندگان است و همواره دعا و تضرع می نماید و از خداوند برای پرندگان درخواست روزی و شفاعت می کند و ملک چهارم به صورت شیر است و او آقای درندگان است، او نیز به درگاه خداوند دعا و تضرع می نماید و از خداوند برای حیوانات درنده درخواست روزی و شفاعت می کند و چون بنی اسرائیل گوساله را خدای خود دانستند و او را پرستش کردند، آن ملکی که به صورت گاو بود و دارای زیباترین صورت بود سر به زیر شد و از خداوند حیا نمود که مردم او را به جای خداوند پرستش کردند و هراس پیدا نمود که عذابی بر او نازل شود.
سپس امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: درخت نیز قبلا بدون شاخه و برگ بود تا این که مردم برای خداوند فرزندی قائل شدند، درحالی که خداوند منه از آن است که دارای فرزندی باشد و نزدیک بود به سبب این اعتقاد آسمانها و زمین دگرگون شود وکوه ها ویران گردد و در آن هنگام درخت به خود لرزید و از ترس آن که عذابی بر او نازل شود، دارای خارو خس گردید.
(سپس فرمود: این وضعیت حیوانات واشجاربود نسبت به شرک به خدا تا چه رسد به مردمی که سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله را تغییر دادند و وصیت آن حضرت را نسبت به حق على علیه السلام وامامان دیگر انکار کردند و از آنان روی گرداندند، آیا این مردم نمی ترسند که عذابی بر آنان نازل شود؟ سپس این آیه را تلاوت نمود: «الَّذِينَ
ص: 676
بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ *جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ الْقَرَارُ »(1) سپس فرمود: به خدا سوگند ماییم نعمت هایی که خداوند به بندگان خود انعام نموده، و به سبب ما رستگار شد، هرکس رستگارشد (2)
مفضل گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: عرش و کرسی چیست؟ فرمود: یک
ص: 677
عنای عرش: جمله خلق است و کرسی ظرف آن است و معنای دیگر آن: عرش علمی است که خداوند پیامبران و مرسلین واوصیای آنان را به آن آگاه نموده است وکرسی علمی است که احدی از پیامبران و مرسلین و اوصیای آنان علیهم السلام را به آن آگاه ننموده است(1).
در مجمع البيان وجوامع طبرسی از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرموده: من از پیامبر شما، رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که بالای منبر فرمود: کسی که آية الكرسي را بعد از نمازهای واجب بخواند، مانعی برای او از دخول در بهشت نیست مگر مرگ و بر آن مواظبت نمی کند مگر مؤمن صديق و يا مؤمن عابد، و کسی که قبل از داخل شدن در بستر خواب، آية الكرسی را بخواند، خداوند او و همسایگان و همسایه های همسایگان او و خانه های اطراف او را حفظ خواهد نمود(2).
لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ *اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (بقره/ 257)
عبدالله بن ابی یعفورگوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: من با این مردم (یعنی اهل
ص: 678
سنت) رفت آمد دارم و تعجب می کنم از مردمی که به امامت شما اعتقاد ندارند و ولایت شما را نپذیرفته اند و امامت و ولایت فلان وفلان را پذیرفته اند و اهل امانت و وفا و صداقت و درستی هستند، و کسانی که امامت شما را پذیرفته اند و اهل ولایت شمایند (بعضا) آن گونه اهل امانت و وفا و صداقت نیستند ؟! عبدالله بن ابی یعفور گوید: امام صادق علیه السلام با شنیدن سخنان من، برآشفت و نشست و با عصبانیت و خشم به من فرمود: دین ندارد کسی که ولایت امام جائر وظالمی که از ناحیه خدا تعیین نشده است را پذیرفته باشد و باکی نیست بر کسانی که ولایت امام عادلی را که از ناحیه خداوند تعیین شده است پذیرفته اند.
گفتم: آیا آنان دین ندارند و بر اینان باکی نیست؟ فرمود: آری آنان دین ندارند و بر اینان باکی نیست. سپس فرمود: مگر توسخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «الله ولين الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات إلى الور» یعنی خداوند مؤمنین اهل ولایت ائمه معصومین علیهم السلام را به خاطر پذیرفتن ولایت امام عادل من عند الله از تاریکی های گناهان به نورتوبه و آمرزش وارد می کند؟ سپس فرمود: خداوند درباره آنان نیز فرموده است: (والبنين كفوا أولياؤهم الطاغوث يخرجوهم من الثور إلى الظلمات و مقصود از این آیه آن است که آنان نخست بر نور اسلام بودند و چون ولایت هرامام جائری را -که از ناحیه خداوند نبود - پذیرفتند از نور اسلام خارج شدند و در ظلمات کفر داخل گردیدند از این رو خداوند آتش را همانند کاربر آنان واجب نمود و برای همیشه در دوزخ و آتش خواهند بود(1).
ص: 679
عبدالله بن عباس گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هرکس دوست می دارد، به دستگیره ناگسستنی چنگ بزند باید به ولایت براد رو وصى من علی بن ابی طالب علیه السلام چنگ بزند، چرا که هر کس او را دوست بدارد و ولایت او را بپذیرد هلاک نخواهد شد، و هرکس بغض ودشمنی او را داشته باشد، نجات نخواهد یافت(1).
حذيفة بن اسید گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای حذيفه حجت خدا بر شما بعد از من على بن ابی طالب علیه السلام است وکافر شدن به (مقام) او، کافر شدن به خداست و شرک به او (یعنی دیگران را در ردیف او قرار دادن) شرک به خداست و شک درباره (امامت و خلافت) او شک درباره خداست، و الحاد و انکار او، الحاد و انکار خداست، و ایمان به او، ایمان به خداست، چرا که او برادر رسول خدا و وصی او و امام امت او وحبل الله متين وعروة الوثقی و دستگیره محکمی است که هرگز پاره و قطع نمی شود و زود است که دو گروه از امت من درباره اوهلاک شوند و او را گناهی نباشد. 1. گروهی که درباره او غلو کنند (و او را خدا بدانند) 2. گروهی که مقام او را
ص: 680
انکار نمایند (و او را امام وخليفه بلافصل من ندانند).
سپس فرمود: ای حذيفه از على علیه السلام جدا مشو که از من جدا خواهی شد و با او مخالفت مکن که با من مخالفت خواهی کرد، همانا على از من است و من از على هستم، هرکس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است، و هر کس او را خشنود کند مرا خشنود نموده است(1).
فضل بن شاذان از حضرت رضا از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرموده: زود است که بعد از من فتنه تاریکی رخ دهد و راه نجات از آن این است که انسان به دستگیره محکم چنگ بزند؛ گفته شد: یا رسول الله دستگیره محکم چیست؟ فرمود: پذیرفتن ولایت سید اوصیا؛ گفته شد: سید اوصیا کیست؟ فرمود:امیرالمؤمنین است؛ گفته شد: امیرالمؤمنین کیست؟ فرمود: برادرم علی بن ابی طالب علیه السلام است (2).
ص: 681
امام باقر علیه السلام فرمود: کسی که یک مرتبه آية الكرسی را بخواند خداوند هزار مکروه و گرفتاری دنیا وهزار مکروه وگرفتاری آخرت را از او برطرف می نماید، که آسان ترین گرفتاری دنیای او فقر باشد و آسان ترین گرفتاری آخرت او عذاب قبر باشد(1).
امام صادق علیه السلام فرمود: آیا به شما خبر بدهم که رسول خدا این صلی الله علیه و آله هنگام رفتن در بستر خواب چه می خواند؟ محمد بن مروان می گوید: عرض کردم: آری. فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام رفتن در بستر خواب آية الكرسی را قرائت می نمود و سپس می فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ كَفَرْتُ بِالطَّاغُوتِ اللَّهُمَّ احْفَظْنِي فِي مَنَامِي وَفِيُّ قطتي » یعنی با نام خدا، به خدا ایمان آوردم و با نام خدا به طاغوت کافر شدم، خدایا در خواب و بیداری مرا حفظ فرما(2).
در تفسیر عیاشی از عبدالله بن سنان از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: هر چیزی را جای بلندی است و جای بلند قرآن «آية الكرسي» می باشد و هر کسی که یک مرتبه آن را بخواند خداوند هزار مکروه دنیا و هزار مکروه آخرت او را برطرف خواهد نمود که کوچکترین مکروه دنیای او فقر و تنگدستی باشد و کوچکترین مکروه آخرت او عذاب قبر باشد. سپس فرمود: من به وسیله قرائت آية الكرسی به
ص: 682
درجات بهشتی صعود می کنم (1).
امام صادق علیه السلام می فرماید: آية الكرسی را بخوان و در هر روزی که خواهی حجامت کن ...(2).
امام هشتم علیه السلام می فرماید: اگر می خواهی مال تو محفوظ بماند، آية الكرسی را بخوان و آن را بنویس ودروسط آن قرار ده و نیز این آیه را بنویس و در بین آن قرارده «وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ» (3).
شیخ طوسی رحمة الله در کتاب النهایه می فرماید: در حال تخلى (ودستشویی کردن) قرآن نباید خوانده شود مگر آية الكرسي(4).
رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «قل هو الله أحد) را بخوان چرا که آن نور قرآن است و بر تو باد به خواندن آية الكرسی، چرا که در هر حرفی از آن هزار برکت و هزار رحمت نهفته است. و فرمود: کسی که پس از هر نماز واجب آية الكرسي بخواند، نمازاو قبول می شود و در امان وعصمت خدا خواهد بود(5).
ص: 683
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (258)أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (259)وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (260)مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (261)الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لَا يُتْبِعُونَ مَا أَنْفَقُوا مَنًّا وَلَا أَذًى لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (262)قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذًى وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ (263)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ
ص: 684
الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (264)
«بُهِت» مجهول بَهُتَ و بَهِتَ و بَهَتَ است و افصح بَهَتَ است، و بَهَت الرجل بهتا إذا انقطع و تحير، و بَهت به معنای خیرت خصم است هنگامی که حجت بر او تمام شود، و «أتأخذونه بهتانا» یعنی کذب و به ادعای کذب چیزی را گرفتن است، و «وَ هِيَ خاوِيَةُ عَلى عُرُوشِها » یعنی سقف آن خانه ها بر زمین فرو ریخته و دیوارهای آنها باقی مانده است، و هربنایی را عرش گویند و «عريش مكة» خانه های آن را گویند، و «عرش» به معنای تخت نیز آمده است چراکه آن از اطراف خود بالاتر است، و «لبث» به معنای مکث است، و « لَمْ تسنه » یعنی لم يتغير، و «نشز» جای بلند از زمین را گویند، و «اطمأن إليه» إذا وثق به، و «طائر الإنسان» عمل اوست از خوب و بد، و «النبت» الحشيش و كل ما ينبت من الأرض، و«من» از منت است و آن گفتن حرفی و عملی است که عمل خیر را کم ارزش می نماید، و اصل «من» به معنای قطع است، و «أذئ» به معنای ضرری است که زود به دیگری می رسد، و «خوف» توقع ضرر است و «حزن » اندوهی است که بر انسان دشوار می باشد، و «رئاء الناس» از رؤیت است و ریاکار عمل خود را برای دیدن مردم انجام می دهد، و «صفوان» جمع صفوانه است مانند سعدان و سعدانة و آن به معنای سنگ صاف است، و «تراب» به معنای خاک است، و «ترائب» استخوان های سینه را گویند، و « وابل» باران شدید را گویند، و وبیل به معنای شدید است، و «وبال» سوء عاقبت است، و اصل لغت به معنای شدت است، و «صلد» سنگ بسیار صاف و املس است، و زمین صلد زمینی است که به خاطر سختی گیاه در آن نمی روید، و به بخیل نیز صلد گویند.
ص: 685
آیا از حال آن پادشاهی که به سبب (غرور) ملک و پادشاهی با ابراهیم علیه السلام محاجه و ستیز می کرد با خبرنشدی؟ آن گاه که ابراهیم علیه السلام به او فرمود: پروردگار من همان کسی است که زنده می کند و می میراند و آن پادشاه (مغرور) گفت: من نیز زنده می کنم و میمیرانم. ابراهیم علیه السلام فرمود: خداوند خورشید را از مشرق (بيرون) می آورد، توآن را از مغرب (بيرون) بياور پس آن کافرمبهوت ماند (ولايق هدایت نبود) و خداوند مردم ستمکار را هدایت نمی کند (258) (بازاز کسانی که از احيا و زنده شدن اموات درتعجب و شگفت بود) عزير(يا دانيال و يا ارميا) بود که برقریه ای (شهری) که همه ساختارش فرو ریخته بود عبور نمود و (با خود) گفت: چگونه خداوند اهل این ویران کده را پس از میراندنشان زنده می کند؟! پس خداوند او را يکصدسال میراند وسپس زنده نمود وبه او فرمود: چقدر است که مرده ای؟ او گفت:یک روز و يا پاره ای از روزا (خداوند به او) فرمود: بلکه يکصدسال است که مردهای واگرباور نداری به خوراک ونوشیدنی خود بنگر که طعم و رنگ آن تغییر نکرده است وبه الاغ خود بنگر که چگونه متلاشی شده است، این ماجرا برای آن است که (تو بدانی خداوند چگونه مرده ها را زنده می کند و) ما تورا نشانه ای از حق قرار بدهیم تا مردم نیزبدانند خداوند چگونه مرده ها را زنده می نماید. اکنون بنگرکه ما چگونه استخوان ها(ی مرده ها) را پیوند می دهیم وسپس گوشت برآنها می پوشانیم، و چون مسأله (زنده شدن مرده ها برای او) آشکار گردید گفت: اکنون دانستم که خداوند برهرچیزی تواناست (259) ای رسول من بیاد بیاور زمانی را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من نشان ده، چگونه مردگان را زنده می کنی؟ خداوند فرمود: مگر ایمان نیاورده ای؟ ابراهیم گفت: آری ولكن می خواهم قلبم مطمئن شود. خداوند فرمود: چهار پرنده را برگیرو آنها را نزد خود ریزریزکن، سپس هر قسمتی از آن ها را برسرکوهی قرارده، آن گاه آنها را فراخوان ، آنان با شتاب نزد تو خواهند آمد و بدان که خداوند توانا و حکیم است (260) مثل کسانی که اموال و اصدقات خود را در راه خدا انفاق میکنند مثل دانه ای است که هفت خوشه بروياند و
ص: 686
درهرخوشه ای يکصد دانه باشد و خداوند برای هرکس بخواهد چند برابر می کند و خداوند گشایش دهنده و داناست (261) کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند و پس از آن منت و آزاری (برفقرا) ندارند، پاداششان نزد خداوند محفوظ است، و هراس واندوهی برای آنان نخواهد بود(262) گفتارنیک و پسندیده (در برابر فقرا) وگذشت [از آنان ] بهتراز صدقه ای است که به دنبال آن آزارابه فقيرا باشد و خداوند بینیازوحليم وبردباراست (263) ای کسانی که ایمان آورده اید صدقه های خود را با منت و آزار باطل نکنید، همانند کسی که مال خود را برای خودنمایی انفاق کند وبه خدا وقيامت ایمان نداشته باشد، مثل چنین کسی مثل سنگ خارایی است که بر روی آن خاکی نشسته باشد و رگبار(بارانی) برآن ببارد و آن را صاف وصلد قراردهد (این ریاکاران نیز) از آنچه انفاق نموده اند بهره ای نمی برند و خداوند کافران را هدایت نخواهد نمود (264)
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (بقره/ 258)
امام صادق علیه السلام می فرماید: حضرت ابراهیم علیه السلام با قوم خود درباره بت پرستی و خدایان دروغین مخاصمه کرد. و با آنان مخالفت نمود تا این که نزد نمرود آمد و با او درباره پرستش بتها مخاصمه کرد و به نمرود فرمود: پروردگار من کسی است که زنده می کند و می میراند. نمرود گفت: من نیز زنده می کنم و می میرانم.
ابراهيم علیه السلام فرمود: خداوند خورشید را از مشرق (بیرون) می آورد، تو (اگرمی توانی) آن را از مغرب (بیرون) آور. پس نمرود که کافر به خدا بود متحیر و مبهوت گردید (و
ص: 687
قابلیت هدایت را نداشت و خداوند ستمکاران را هدایت نخواهد نمود .
در تفسیر عیاشی حتان بن سدير از یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام نقل نموده که گوید: اما صادق علیه السلام فرمود:« إِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَذَاباً یوم القیامة لِسَبْعَةِ نَفَرٍ أَوَّلُهُمُ ابْنَ آدَمَ الذی قَتَلَ أَخَاهُ وَ نُمْرُودَ الذی حَاجٍّ إبراهیم فی رَبَّهُ ...» یعنی سخت ترین عذاب در قیامت برای هفت نفر است: 1. قابیل که برادر خود هابیل را کشت، 2. نمرود بن کنعان که با ابراهیم درباره خداوند جدال نمود، 3. مردی از یهود که مردم را به دین یهود واداشت، 4. مردی از نصاری که مردم را به دین نصرانیت واداشت، 5. وفرعون که می گفت: من خدایشمایم، 6 و 7. اولی و دومی از این امت(1)
على بن ابراهیم قمی در تفسیر خود گوید: هنگامی که نمرود ابراهیم ما را در آتش انداخت و خداوند آتش را برای او سرد و سلامت نمود نمرود گفت: ای ابراهیمی پرودگارتو کیست؟ ابراهیم علیه السلام فرمود: پروردگار من کسی است که زنده می کند و می میراند نمرود گفت: من نیز زنده می کنم و می میرانم. ابراهیم علیه السلام فرمود: تو چگونه زنده می کنی و می میرانی؟ نمرود گفت: دو نفر را که محکوم به اعدام هستند می آورم و یکی از آنان را آزاد می کنم و دیگری را می کشم، در آن صورت اولی را زنده
1. عن أبي عبد الله علیه السلام قال: خالف إبراهيم علیه السلام قومه وعاب آلهتهم حتى أدخل على نمرود فخاصمهم، فقال إبراهيم: «رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ». (تفسیر عیاشی، ج1/ 139، ح 464)
ص: 688
کرده ام و دومی را میرانده ام.
ابراهیم علیه السلام فرمود: اگر راست می گویی آنکه را کشته ای زنده کن. سپس فرمود: از این بگذر، همانا خدای من خورشید را از مشرق بیرون می آورد، تو آن را از مغرب بیرون بیاور. پس نمرود مبهوت و متحیر ماند، همان گونه که خداوند می فرماید:«فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ» یعنی نمرود که کافر بود مبهوت شد و پاسخی نداد، چرا که میدانست خورشید قبل از او وجود داشته است (و او را قدرتی بر آن نیست)(1).
أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (بقره / 259)
در تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: ارمیای پیامبر را خداوند
ص: 689
برای بنی اسرائیل مبعوث نمود و به او فرمود: به بنی اسرائیل بگو: کدام شهری را من پاک تر وگرامی تر داشتم؟ و بهترین اشجار را در آن غرس نمودم؟ و آن را از هر(كافر) غریبی پاک کردم و(اهل) آن شهر نافرمانی کردندو من به آن خاطر خرنوب (ویا خروب) را برای آنان رویاندم؟ (خروب مانند تنور به معنای درخت تیغ دار است) و چون ارمیای پیامبر این سخنان را به بنی اسرائیل گفت آنان خندیدند و استهزا نمودند وارمیا از آنان به درگاه خداوند شکایت نمود و خداوند به او وحی کرد: به آنان بگو: «مقصود از آن شهر بیت المقدس است و مقصود از درخت ها بنی اسرائیل اند که من سلطه هر جباری را از آنان دورنمودم و آنان با من مخالفت نمودند و به گناهان روی آوردند و اکنون در این شهر کسی را بر آنان مسلط خواهم نمود که خون آن ها را بریزد و اموالشان را بگیرد و اگر به درگاه من گریه و ناله کنند به آنان رحم نخواهم نمود و اگر دعا کنند دعای آنان را مستجاب نمی کنم، بلکه آنان را از هم خواهم گسیخت وسرزمین شان را دگرگون خواهم کرد و یکصد سال اینگونه خواهند ماند و سپس آن سرزمین را آباد خواهم نمود.»
و چون ارمیا این سخنان را به آنان فرمود، علمای آنان عجز و لابه کردند و گفتند: ای رسول خدا گناه ما چیست؟ ما که اهل گناه نبوده ایم، برای چه ما را همانند آنان قرار داده است ؟! وتو برای ما از خدای خود سؤال کن ما چه کرده ایم که باید همانند آنان باشیم ؟! پس ارمیا هفت روز روزه گرفت ووحی بر او نازل نشد وسپس هفت روز دیگر روزه گرفت و وحی بر او نازل نشد و چون هفت روز سوم را روزه گرفت، خداوند به او وحی نمود: اگر درباره آنان با من سخن بگویی صورت تو را به پشت بر می گردانم.
سپس فرمود: به آنان بگو: علت این مجازات این است که شما منکر و گناه را دیدید و انکار ونهی از آن نکردید. از این رو خداوند بخت نصر را بر آنان مسلط نمود
ص: 690
و او آنچه تودیدی را با آنان کرد.
سپس بخت نصر ارمیا را خواست و به او گفت: تو به بنی اسرائیل خبر داده ای که من با آنان چه خواهم نمود، اکنون اگر می خواهی با همراهان خود نزد من باش وگرنه از بین بنی اسرائیل خارج شو. ارمیا گفت: من از بین آنان خارج می شوم از این رو مقداری از انجیر و آب میوه با خود برداشت و از بین آنان خارج شد و چون از دور نگاهی به بنی اسرائیل نمود و دید مرده های آنان روی زمین انباشته شده است گفت: «أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا» یعنی، چگونه خداوند پس از مرگ، آنان را زنده می نماید. « ... فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ» یعنی خداوند یکصد سال او را میراند.
سپس فرمود: خداوند او را صبحگاه میراند و پس از یکصد سال قبل از غروب خورشید زنده نمود و اول عضوی که از او زنده نمود چشم های او بود که همانند دو پوست تخم مرغ آفریده شد و سپس به او گفته شد: چه مقدار از عمرتوگذشت؟ او گفت: یک روز و چون دید هنوز خورشید غروب ننموده است گفت: بلکه شاید نصف روز. پس خداوند به او فرمود: بلکه يکصد سال است که مرده ای، اکنون به طعام و نوشیدنی خود بنگر که تغییری نکرده و به الاغ خود بنگرکه تبدیل به خاک گردیده و این برای ایناست که ما می خواهیم تو را برای مردم نشانه ای از قدرت خود قرار بدهیم پس ببین چگونه استخوان های تو را پیوند می کنیم و سپس با گوشت می پوشانیم؟ پس ارمیا نگاه کرد به استخوان های خود و دید که چگونه به همدیگر پیوند می شود و عروق بین آن ها جاری می گردد و چون خلقت او کامل گردید و به پا خاست گفت: «أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ » یعنی دانستم که خداوند بر هر چیزی تواناست(1).
ص: 691
درکتاب احتجاج از امام صادق علیه السلام نقل شده که زندیق و منکر خدایی از آن حضرت سؤال نمود ... وگفت: آیا بهتر نبود که خداوند هر یکصد سال اموات را
ص: 692
زنده می نمود، تا ما از آنان سؤال کنیم از آنچه بر آنان گذشته و بدانیم که احوال شان چگونه است ؟ تا مردم یقین حاصل کنند و از شک و خیانت قلوب نجات یابند؟ امام صادق علیه السلام به او فرمود: سخن توسخن منکرین رسالت پیامبران و تکذیب کنندگان آنان است در حالی که پیامبران احوال مردگان را خبر دادند و خداوند نیز از زبان پیامبران در کتاب خود از احوال مردگان ما را خبر داده است، آیا کسی از خداوند و پیامبرانش راستگوتر است؟
سپس فرمود: از کسانی که مردند و باز به دنیا بازگشتند، اصحاب کهف بودند که خداوند آنان را سیصد و نه سال میراند و سپس در دوران مردمی که منکر بعث و قیامت بودند زنده نمود، تا حجت بر آنان تمام شود و به قدرت خداوند آگاه کردند و بدانند که قیامت حق است و نیز خداوند ارمیای پیغمبر را که به مرده های بیت المقدس - که بخت النصر کشته بود و روی زمین مانده بودند - نگاه کرد و گفت: چگونه خداوند این ها را زنده می کند؟«أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا» خداوند يکصدسال او را میراند و سپس او را زنده نمود و خود به اعضای بدن خویش نگاه می کرد که چگونه به همدیگر پیوسته می شوند و گوشت بر استخوان های او می روید و مفاصل وعروق او پیوند پیدا می کنند و چون خلقت او کامل شد و نشست، گفت: «أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ »(1).
ص: 693
مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البيان گويد: مقصود از «الذى مر على قرية» «عزیر» است همان گونه که از امام صادق علیه السلام نقل شده است و برخی گفته اند: مقصود «ارمیا» است و آن از امام باقر علیه السلام نقل شده است. سپس گوید: از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود: «عزیر» چون از خانواده خود خارج شد همسر او آبستن بود و عزیر پنجاه سال داشت، پس خداوند یکصد سال او را میراند و چون به اهل خود بازگشت فرزند او یکصد سال داشت و او پنجاه ساله بود و فرزند از پدر
خود بزرگ تر بود و این از آیات الهی است (1).
مرحوم فیض در تفسیر خود گوید: اخبار در این ماجرا مختلف است و شاید این قصه چند بار رخ داده است والله العالم.
ص: 694
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (بقره / 260)
على بن محمد بن جهم گوید: من در مجلس مأمون حضور داشتم که مأمون به حضرت رضا علیه السلام عرض کرد: ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله مگر این نیست که شما می گویید پیامبران معصوم هستند؟ حضرت رضا علیه السلام فرمود: آری. پس مأمون سؤالاتی از آیات قرآن کرد و از سؤالات او این بود که گفت معنای آیه «رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي» چیست؟ حضرت رضا علیه السلام فرمود: خداوند به ابراهیم وحی نمود: من یکی از بندگان خود را خليل خویش قرار خواهم داد و اگر او از زنده کردن اموات از من سؤال کند، او را پاسخ خواهم داد. پس در قلب ابراهیم خطور نمود که خود، خلیل خدا خواهد بود، از این رو برای این که بداند او خلیل خدا خواهد بود گفت:«رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى...» و خداوند به او فرمود:
چهار پرنده را بگیر و درهم بکوب و هر جزئی از آن ها را بر سر کوهی قرارده و سپس آنان را صدا بزن تا با سرعت نزد تو آیند و بدان که خداوند عزیز و حکیم است. پس ابراهیم علیه السلام پرنده شاهین و مرغابی وطاووس و خروس را گرفت و(ذبح نمود و) آنها را قطعه قطعه و مخلوط نمود و هر قسمتی از آن ها را بر سر کوهی از کوه های دهگانه قرارداد و منقارهای آن ها را به دست گرفت و سپس آن ها را با اسم صدا زد و آب و دانه برای شان آماده نمود، پس یکباره دید اجزای هر پرنده ای با سرعت پرواز کرد و به بدن خود ملحق شد و تا گردن آماده شد و ابراهیم منقار آنان را رهانمود و منقارها
ص: 695
به بدن های آنان ملحق گردید و پرواز نمودند و نزد ابراهیم نشستند و از دانه ها و آب خوردند و به ابراهیم گفتند: ای پیامبر خدا، توما را زنده کردی خدا تو را زنده کند. ابراهیم علیه السلام فرمود: بلکه خدا زنده می کند و می میراند و اوست که برهر چیزی تواناست. پس مأمون گفت: بارك الله فيك يا أبا الحسن (1).
صفوان بن يحيی گوید: به حضرت رضا علیه السلام عرض کردم: آیا حضرت ابراهیم علیه السلام در قلب خود شک داشته که فرموده:گفت:«أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى» و خداوند در پاسخ او فرموده است: «أَوَلَمْ تُؤْمِنْ؟» فرمود: ابراهیم شک نداشته است بلکه می خواسته بر
ص: 696
یقین خود بیفزاید(1).
در کتاب کافی و تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: هنگامی که ابراهیم، ملکوت آسمان ها و زمین را دید (و به حقايق آنها پی برد) نگاه به مرداری کرد که در ساحل دریا قرار گرفته بود و نصف آن در آب و نصف دیگر آن در خشکی بود و درندگان دریا می آیند و از آن قسمت داخل آب می خورند و چون باز می گردند به همدیگر حمله می کنند و برخی دیگری را می خورند و درندگان زمینی نیز همین گونه از آن مردار می خورند و سپس به همدیگر حمله می کنند و همدیگر را می خورند پس ابراهیم علیه السلام از این وضعیت تعجب نمود و گفت:«رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى»؟...(2).
عبد الرحمان بن سیا به گوید: زنی به من وصیت کرد و گفت: «از ثلث مالم دین فرزند برادرم را پرداخت کن و جزئی از آن را به فلانی بده» پس من از ابن ابی لیلای
ص: 697
قاضی درباره جزء سؤال کردم او گفت: «وصیت او بی فایده است و من معنای جزء را نمی دانم». پس من قصه را به امام صادق علیه السلام عرضکردم و امام فرمود: ابن ابی لیلا دروغ گفته است وصیت آن زن صحیح است و جزء به معنای عشر است همان گونه که خداوند به ابراهیم علیه السلام فرمود: «ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا» و آن کوه ها ده عدد بوده و ابراهیم برسر هرکوهی عشری از پرندگان را قرار داده است، بنابراین یک عشراز ثلث مال آن زن را باید به شخصی که برای او وصیت نموده بدهی(1).
مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (بقره / 261)
یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام گوید: امام علیه السلام فرمود: «هنگامی که بنده مؤمن عمل خود را به نیکی انجام دهد خداوند پاداش او را چند برابر تا هفتصد برابر (و بیشتر) قرار می دهد، همان گونه که می فرماید: «وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ» سپس فرمود: پس شما به خاطر پاداش خیر و نیکوی خداوند باید اعمال خود را نیکوکنید». پس من به آن حضرت عرض کردم: معنای نیک بودن عمل چیست؟ فرمود: هنگامی
ص: 698
که نماز می خوانی رکوع و سجود خود را نیکو انجام ده و هنگامی که روزه می گیری از چیزهایی که روزه را فاسد می کند دوری کن و هنگامی که به حج میروی از آنچه در حج و عمره حرام است دوری کن. سپس فرمود: وهرعملی برای خدا انجام میدهی باید از هر چرکی و آلودگی پاک باشد(1).
مرحوم طبرسی صاحب مجمع البیان گوید: از امام صادق علیه السلام روایت شده کهاین آیه مربوط به همه انفاقات است.
سپس گوید: بعضی گفته اند این آیه مخصوص به جهاد است و اما درغیر جهاد خداوند می فرماید: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا» سپس گوید از عبدالله عمرنقل شده که گوید: هنگامی که آیه «وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ» نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خدایا به امت من بیش از این عنایت کن» و خداوند فرمود:«مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله باز فرمود: به امت من بیش از این عنایت کن و خداوند فرمود :«إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ »(2).(3)
ص: 699
الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لَا يُتْبِعُونَ مَا أَنْفَقُوا مَنًّا وَلَا أَذًى لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ *قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذًى وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ *يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (بقره/264 - 262 )
علی بن ابراهیم قمی از امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود: هر کس به مؤمنی احسانی بکند و سپس با سخن خود او را آزار نماید و یا منتی براو گذارد، احسان و صدقه خود را باطل نموده است همان گونه که خداوند درباره آن ملی بیان نموده و می فرماید: «كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ» و سپس فرمود: کسی که نسبت به فقیری که به او احسان نموده است منت واذيت فراوان داشته باشد صدقه و احسان او باطل می شود همان گونه که گرد و خاک روی صخره و صفوان به وسیله باران در بیابان برطرف می شود و چیزی از آن باقی نمی ماند و خداوند این مثل را برای کسی زده است که در حق کسی عمل خیر واحسانی بکند و سپس منت و آزار به او بدهد(1).
ص: 700
امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ چیزی نزد من بهتر از این نیست که به کسی احسانی کرده باشم و او باز از من درخواست احسان کند و من به او احسان نمایم، چرا که دیده ام اگر احسان دوم انجام نشود شکر احسان اول قطع می شود. سپس فرمود: خداوند مثل کسانی که اموال خود را برای خشنودی خدا و دور از منت و آزارانفاق می کنند را بیان نموده و می فرماید: «وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِيتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ».
امام صادق علیه السلام می فرماید: یعنی مثل آنان مثل جنت و بستانی است که در جای بلندی قرار گرفته باشد و باران فراوانی بر آن ببارد و میوه های دو چندان به بار آورد، این گونه است پاداش کسی که مال خود را در راه خدا انفاق کند ...(1).
امام صادق علیه السلام سپس فرمود: و کسی که مال خود را در راه خدا انفاق نماید و سپس بر آن که انفاق نموده منت گذارد، خداوند مثل او را چنین بیان نموده است:
ص: 701
«أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ»سپس فرمود: مقصود از «إعصار»باد( های تند) است و کسی که با صدقه خود منت برفقیرگذارد مثل او مثل کسی است که پیرمرد وضعیف باشد و فرزندان ضعیفی نیز داشته باشد و باغستان فراوان و پر از میوه ای داشته باشد و باد (تندی) و یا آتشی بیاید و همه مال او را آتش بزند و نابود کند(1).
در تفسیر عیاشی از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل شده که فرمودند: مقصود از «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى» آزار به محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله است. و این تأویل این آیه است و آیه درباره عثمان نازل شده است.
و در روایت دیگری فرمودند: این آیه درباره عثمان نازل شد و شامل معاویه و
پیروان او نیز گردید (2).
ص: 702
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود از آیه«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى» تا «لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا» فلان وفلان وفلان و معاویه و پیروان او هستند(1).
ص: 703
وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِيتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (265)أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (266)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَلَا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَلَسْتُمْ بِآخِذِيهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ (267)الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (268)يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ (269)وَمَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ (270)إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَيُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئَاتِكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (271)
ص: 704
«ربوة » با حرکات سه گانه راء ورباوة به معنای رابیه و مکان بلند است، و «ضعف الشیء» مثلاه، و «طل» باران ریز را گویند، و «طلل» اسم هر شخصی است، و «اطلال» به معنای اشراف بر چیزی است و «طلة الرجل» امرأته، واصل طل به معنای باران است، و «جنت» به معنای باغستان پر از درخت است، و «نخل» جمع نخلة است و مؤنث و مذکر آن یکسان است، و «إعصار» به معنای غباری است که فضا را گرفته باشد، و «لا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ» یعنی لا تعمدوا ولا تقصدوا الردي من المال، و «یم» به معنای لجه و دریا می باشد، و «خبيث» به معنای ردی و پست است، و «اغماض در بیع » کم کردن قیمت است به خاطر پستی متاع و اصل لغت به معنای خفاء است، و «فقر» به معنای حاجت وضد غنا می باشد و « فاقرة » به معنای داهيه ومصیبت است، و فرق بین وعد و وعید این است که وعید فقط در شر استعمال می شود و وعد در شر و خیر استعمال می شود ولكن اگر مطلق گفته شود مخصوص به خیر است، و «فحشاء» به معنای فحش و زشتی می باشد و به معنای معاصی نیز آمده است و به بخیل نیز فاحش گفته می شود، و «نذر» قراردادی است که انسان بر خود برای انجام کاری با شرط و یا بدون شرط واجب می نماید و عقد آن این است که بگوید: «لله على كذا...» و اصل لغت نذر به معنای خوف است، و «نصار» جمع نصیر است مانند شریف و اشراف، و «نصیر» معین انسان در مقابل دشمن است، و فرق بين صدقه و زکات این است که زکات انفاق واجب است و صدقه ممکن است مستحب باشد، و «إخفاء» به معنای ستر است، و «فی» به معنای اظهار است، و خفی يخفى خفية يعني أظهره، و «ابداء» و اظهار و اعلان به یک معناست، چنان که اخفاء و اسرار و اغماض نیز به یک معناست.
ص: 705
ومثل (صدقات) کسانی که اموال خود را برای خشنودی خدا وتثبيت (ایمان و روح) خویش انفاق می کنند مثل باغی است که در جای بلندی قرار گرفته باشند و باران تندی برآن ببارد و محصول آن دو چندان شود واگرباران تندی نبارد باران ریزی برآن ببارد، وخداوند به آنچه شما می کنید بیناست (265) آیایکی از شما دوست می دارد که باغی از درخت خرما وانگور داشته باشد و از زیر آن ها نهرهایی روان باشد وهمه ثمرات و میوه ها در آنها برای او آماده شده باشد و او در حال ضعف و پیری ودارای فرزندانی ضعیف باشد و ناگهان گردبادی آتشین برآن رسد و يكباره آتش بگیرد؟ (این مثل کسانی است که مال خود را از روی ریا و خودنمایی انفاق نماييد (266) ای کسانی که ایمان آورده اید، از چیزهای پاکیزه ای که به دست می آورید و از آنچه ما برای شما از زمین خارج میکنیم (برای ما) انفاق کنید و از مال های ناپاک وحرامی که برای خود - جزدرحال اغماض - نمی پسنديد، در راه خدا انفاق نکنید، و بدانید که خداوند بی نیاز (از شما) و ستوده است (267) شیطان به شما نويد فقروتنگدستی می دهد و شما را به فحشا و عمل زشت امرمیکند، و خداوند به شما نويد آمرزش واحسان می دهد، وخداوند وسعت دهنده (روزی) وداناست (268) خداوند به هرکس که بخواهد حکمت (وفهم حقایق) را می دهد و به هرکس حكمت داده شود به يقين خيرفراوانی به او داده شده است وجزصاحبان عقل (وحکمت) کسی آگاه ومتنبه نخواهد بود (269) هرچه را شما انفاق میکنید و یا نذر می نمایید خداوند از آن آگاه است وستمکاران را ياو رو پناهی نخواهد بود (270) اگرصدقات (خود) را آشکار کنید کارخوبی است و اگر آنها را در پنهانی به فقرا بدهید برای شما بهتر خواهد بود و خداوند (به سبب) برخی از گناهان شما را می بخشد و خداوند از اعمال شما باخبراست (271)
ص: 706
وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِيتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ *أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (بقره / 165-166)
امام باقر علیه السلام می فرماید: آیة «الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ» درباره على علیه السلام نازل شده است (1).
و در روایت دیگری امام صادق علیه السلام فرمود: آیه فوق درباره کسانی است که مال خود را برای خشنودی خداوند انفاق می کنند وافضل آنان امیرالمؤمنین علیه السلام است(2)
مؤلف گوید: تفسیر این دو آیه در روایات پیشین بیان شد.
ص: 707
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَلَا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَلَسْتُمْ بِآخِذِيهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ (بقره/ 267)
حاصل این آیه این است که ما باید بهترین و پاکترین مال خود را در راه خداوند بدهیم بلکه به مقتضای آیه «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ » از آنچه دوست می داریم در راه خدا بدهیم تا خداوند نیز پاداش ما را چیزی قرار بدهد که دوست می داریم.
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگامی که دستور داد مردم زکات خرماها را بدهند گروهی از مردم خرماهای پستی را برای پرداخت زکات آوردند که به آن ها جعرود و معافاره می گفتند و این نوع از خرما هسته بزرگ وگوشت کمی داشت و برخی آن ها را زکات خرماهای جید و عالی خود قرار دادند، از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: از آنان قبول نکنید و این آیه نازل شد «وَلَا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ...».
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ» فرمود: مردم در زمان جاهلیت درآمدهای ناپاک و حرامی داشتند و چون مسلمان شدند می خواستند این گونه اموال را در راه خداوند بدهند و خداوند فرمود: جزاموال طيب و حلال از آنان پذیرفته نیست(1).
ص: 708
امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله در تفسیر این آیه فرمود: صدقه و(زكات) اگر از کسب حرام به دست آمده باشد به درگاه خداوند پذیرفته نمی شود (1).
امام صادق علیه السلام فرمود: اهل مدينه زکات فطره خود را از خرمای جعرود و معافاره - که دارای هسته های بزرگ وگوشت کمی بود و طعم تلخی داشت . به مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله آوردند و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ...» (2).
ص: 709
ابراهیم نخعی گوید: پیرزنی را دیدم که صبحگاه درخانه خود مشغول ریسندگی بود و او را ام بکرمی گفتند پس من به او گفتم: آیا وقت آن نرسیده که دست از این کار بکشی؟ او گفت: چگونه دست از آن بردارم در حالی که از امیرالمؤمنين علیه السلام شنیدم که می فرمود: این از کسب های پاک است (1).
الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (بقره/ 268)
ابوعبدالرحمان گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: بسا من محزون و غمگین می شوم و علت آن را نمی دانم و بسا مسرور و شادمان می شوم و علت آن را نمیدانم ؟ امام علیه السلام فرمود: در کنار هرکسی یک شیطان و یک ملک وجود دارد، و شادی او از آن ملک است و اندوه او از آن شیطان است، همان گونه که خداوند می فرماید: «الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ...»(2).
ص: 710
هارون بن خارجه گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: من بسا شاد هستم و علتی برآن نمی دانم و بسا غمگین هستم وسبب آن را نمیدانم؟ امام علیه السلام فرمود: آری شیطان در قلب تو رخنه می کند و تو را سرزنش می نماید و می گوید: اگر این کار نزد خدا پسندیده بود، خداوند دشمن را بر تو مسلطنمی کرد و تو را نیازمند به او نمی نمود آیا تو می خواهی آنچه برسر دیگران آمده است برسرتو بیاید؟ سپس فرمود: این ها علت آن اندوهی است که تو پیدا می کنی، واما علت فرح و شادی تواین است که آن ملک نیز در قلب تو رخنه می کند و می گوید: اگر خداوند دشمن را برتو مسلط نموده و تو را نیازمند به او کرده است، مدت آن کوتاه است و من تو را از ناحيه خداوند بشارت به آمرزش و احسان میدهم. همان گونه که خداوند می فرماید: «الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» (1).
ص: 711
يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ (بقره / 269)
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: مقصود از حکمت اطاعت از خداوند و معرفت به امام است. و درسخن دیگری فرمود: مقصود از حکمت معرفت امام و پرهیز از گناهان بزرگی است که خداوند نسبت به آنها عذاب و دوزخ را واجب نموده است(1).
سلیمان بن خالد گوید: درباره این آیه از امام صادق علیه السلام سؤال نمودم فرمود: حکمت به معنای معرفت و تفقه در دین است، پس هرکدام از شما که فقیه (و دانای به معارف دین) باشد حکیم خواهد بود و مرگ فقیه برای شیطان از هر چیزی محبوب تر است(2).
امام صادق علیه السلام فرمود: حکمت نور معرفت و میراث تقوی و میوه صدق است و اگر من بگویم: خداوند نعمتی بزرگ تر و بالاتر و ارزشمندتر از حکمت به بندگان خود نداده است صحیح گفته ام چرا که می فرماید: «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ»(3).
ص: 712
در تفسیر مجمع البیان از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: خداوند متعال به من قرآن عطا نمود و همانند قرآن حکمت عطا کرد و هر خانه ای که حکمت درآن نباشد خراب خواهد بود. سپس فرمود: غافل مباشید و (در دین خود) فقيه وعالم شوید و با جهل و نادانی از دنیا نروید.(1)
در کتاب خصال از آن حضرت نقل شده که فرموده: مهم ترین حکمت، ترس از
خداوند است.(2)
و درخصال وكافی از آن حضرت نقل شده که روزی در یکی از سفرهای خود با
گروه سواره ای برخورد نمود و آنان گفتند: السلام علیک یا رسول الله و رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان فرمود: شما چگونه مردمی هستید؟ گفتند: ما اهل ایمان هستیم. فرمود: حقیقت ایمانتان چیست؟ گفتند: رضای به قضای خدا و تسليم امراو بودن و واگذار نمودن کارها به او.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان فرمود: اینان حکیمانی هستند که از حکمت نزدیک به پیامبران می باشند. سپس فرمود: اگر راست می گویید، چیزی که در آن ساکن نمی شوید را بنا نکنید و اموالی را که نمی خورید جمع نکنید و از خدایی که به او بازگشت می کنید بترسید(3).
ص: 713
وَمَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ *إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَيُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئَاتِكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (بقره / 270 - 271)
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام در تفسير «إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ ...» فرمود: مقصود از صدقات در این آیه زکات نیست چرا که صله واحسان به خویشان زکات محسوب نمی شود.
و در سخن دیگری فرمود: زکات آشکار پرداخت می شود، نه پنهانی و مقصود از این آیه صدقه ای است که انسان برای خود می دهد.(1)
و فرمود: صدقه در شب ، آتش خشم خدا را خاموش می کند ...(2).
ص: 714
لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسِكُمْ وَمَا تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ (272)لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لَا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ (273)الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (274)الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (275)يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ (276)إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (277)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (278)فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ (279)وَإِنْ كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ وَأَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (280)وَاتَّقُوا يَوْمًا
ص: 715
تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ (281)
«احصار» منع دیگری است از تصرف و حرکت، و «حصر» ممنوعیت به خاطر مرض و حاجت و یا ترس است و «محصور» به معنای ممنوع است و در تفسیر آیه « فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ » گذشت، و «ضرب» به معنای راه رفتن روی زمین است، و «سماء و سمو» علامتی است که از آن به چیزی پی برده می شود، و «تعقف» ترک سؤال است وقف عن الشيء إذا تركه، و «الحاف» به معنای الحاح و اصرار در سؤال است، و «ربا» به معنای زيادة است، وأربى الرجل إذا عامل في الربا، و «تبط» و خط به معنای دگرگونی است و به کسی که وارد کاری می شود و راه آن را نمی داند می گویند: يخبط خبط عشواء، و به معنای دیوانه شدن و شبه جنون نیز می آید، و «خباط» دردی است مانند جنون و « بفلان مس» ای جنون، و«سلف» به معنای تقدم است، و «أمم سالفه» امم ماضیه را گویند، و «محق» به معنای کم شدن و نقصان حالا بعد حالي است، و محقه الله يعنى أهلکه و تلف حالا بعد حال، و «أثيم» متمادی در اثم است یعنی کسی که همواره گناه می کند، و «نظرة» به معنای تأخیر و مهلت دادن است که به آن انظار گفته می شود، و «میسرة و ميسور» به معنای یسار و غنا و وسعت مال است.
برتو واجب نیست که آنان هدایت شوند، بلكه خداوند هرکس را بخواهد هدایت می کند. و آنچه شما از مال خود انفاق میکنید (پاداش آن) مخصوص خودتان خواهد بود. وانفاق شما نباید جز برای خشنودی خدا باشد، و آنچه انفاق میکنید پاداش آن را می یابید و به شما ظلمی نخواهد شد (272)[(صدقات وانفاقات خود را) مصرف
ص: 716
فقرایی بکنید که در راه خدا گرفتار شده اند و به این خاطرنمی توانند مالی را به دست بیاورند، افراد بی اطلاع آنان را به خاطرعفتی که دارند بی نیاز می پندارند وتواز صورت های آنان تعقف را میشناسی، آنان با اصرار از مردم سؤال نمی کنند، و آنچه شما به آنان انفاق کنید خداوند به آن داناست (273) کسانی که اموال خود را در شب و روزوآشکار و پنهان انفاق می کنند پاداش آنان نزد پروردگارشان محفوظ است وترس واندوهی نخواهند داشت (274) کسانی که ربا می خورند (از گور) برنمی خیزند مگرمانند برخاستن کسی که براثر تماس شیطان با او، آشفته سروجن زده شده است (وديوانه گردیده) و این به خاطر این است که (رباخوارها) می گویند: دادوستد (نیز) همانند رباست درحالی که خداوند دادوستد را حلال نموده و ربا را حرام کرده است ، پس به هرکس موعظه خدا رسیده واودست از ربا برداشته ، گذشته های او عفوشده است ، وهرکس با شنديدن آیات ربا توبه نکرده و باز به عمل خود ادامه داده است، درآتش دوزخ مخلد وجاوید خواهد بود (275) خداوند (مال) ربایی را نابود میکند و صدقات را برکت می دهد (وثواب آن ها را دوچندان میکند) و خداوند هیچ ناسپاس گنهکاری را دوست نمی دارد (276) به راستی کسانی که ایمان آورده اند وکارهای نیک انجام دادند و نماز را به پا داشتند و زکات را پرداخت نمودند، پاداش آنان نزد خداوند است، و هراس و اندوهی نخواهندداشت (277) ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا بترسيد و اگر واقعا به خدا ایمان دارید، آنچه از ربا باقی مانده است را رها کنید. (278) واگر چنين نکردید، باید با خدا و رسول اواعلان جنگ کنید، و اگر توبه کردید، اصل سرمایه های خود را بگیرید (تا) نه ظلم کنید ونه ظلم ببینید (297) واگر(بدهکار) درسختی و تنگدستی باشد، باید به او مهلت بدهید، تا گشایش پیدا کند واگرشما (پاداش گذشت را) بدانید، گذشت از بدهکار (تنگدست) برای شما بهتر خواهد بود (280) وبترسید از روزی که در آن روز به خدا باز می گردید و سپس هرکسی پاداش آنچه کرده است را دریافت می کند و درباره ظلمی نخواهد شد (281)
ص: 717
لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسِكُمْ وَمَا تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ *لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لَا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ (بقره/ 272 - 273)
على بن ابراهیم قمی گوید: مقصود از «يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ» و «لَا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا » کسانی هستند که راضی به تقديرات خدا هستند و در دیانت خود آبرومند به سر می برند و از کسی سؤال نمی کنند و اگر سؤال کنند، اصرار در سؤال نمی کنند، در حالی که قدرت بر تحصیل مال ندارند، از این رو کسانی که آنان را نمی شناسند فکر می کنند آنان از اغنیا هستند(1).
مرحوم طبرسی از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود: این آیه درباره اصحاب صفه نازل شد و آنان جمعیتی نزدیک به چهارصد نفر بودند که به مدینه هجرت نمودند ودر مدينه خانه و خویشاوندی نداشتند که به آنان پناه ببرند از این رو درکنار مسجد زندگی می کردند و می گفتند: ما درهرجنگی شرکت خواهیم نمود و خداوند به مردم نسبت به آنان سفارش نمود، از این رو مردم اگرغذای اضافه ای ..
ص: 718
داشتند برای آنان می فرستادند.(1)
امام باقر علیه السلام می فرماید خداوند از کسی که اصرار در سؤال می کند خشم دارد .(2)
حضرت رضا علیه السلام فرمود: «إِنَّ اَللَّهَ يُبْغِضُ اَلْقِيلَ وَالْقَالَ وإِضاعَةِ المالي وَكَثْرَةِ السُّوالِ ».
یعنی خداوند از نزاع وجدال و ضایع کردن مال وسؤال زیاد خشم دارد.
در تفسیر قمی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: فقرا کسانی هستند که با داشتن نیازو مخارج عيالات از مردم سؤال نمی کنند، چنان که خداوند می فرماید: «لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ...» و « مساکین» از کارافتاده ها هستند مانند نابیناها وافراد لنگ و جذامی و انواع زمین گیرهای مرد و زن و بچه ها ...(3).
ص: 719
الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره/ 274)
على علیه السلام نازل شده است (1).
ابواسحاق گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام (روزی) تنها چهاردرهم داشت و جز آن، مالی نداشت پس یک درهم آن را در شب و یک درهم آن را در روز و یک درهم آن را در پنهانی و یک درهم آن را آشکارا، در راه خدا انفاق نمود و چون این خبر به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید به او فرمود: یا علی برای چه چنین کردی؟ امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: می خواستم وعده خدا محقق شود. پس این آیه درباره او نازل شد(2).
شیخ مفید در کتاب اختصاص از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که آن حضرت به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آیا شب گذشته عملی انجام دادی؟ امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه داشت: برای چه سؤال می فرمایید؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند درباره تو به چهار معنای بلند اشاره نموده است. امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: پدرومادرم فدای شما باد، من چهاردرهم داشتم، یک درهم آن را در شب و یک درهم آن را در روز و یک درهم آن را آشکارا و یک درهم آن را در پنهانی در راه خدا دادم. رسول خدا فرمود: خداوند نیز این آیه را درباره تونازل نمود: «الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»(3).
ص: 721
این روایت درکتب اهل سنت نیز نقل شده است، چنان که خوارزمی درمناقب ص 198 و قندوزی درینابیع الموده ص92 وابن مغازلی در مناقب ص 280 و دیگران از اهل سنت نیز این روایت را درکتب مناقب نقل کرده اند.
الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (275بقره / 275)
در تفسیر قمی و مجمع البیان از امام صادق علیه السلام، از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: هنگامی که من (در شب معراج) به آسمان رفتم، مردمی را دیدم که یکی از آنان چون می خواست برخیزد نمی توانست از زمین بلند شود، ازبس شکم او بزرگ بود، پس من به جبرئیل گفتم: این ها کیانند؟ جبرئیل گفت: این ها رباخوارها هستند. ناگهان دیدم همانند آل فرعون هر صبح و شام بر آنان آتش فرو می ریزد و می گویند: خدایا قیامت چه وقت برپا می شود؟!(1)
در تفسیر عیاشی ج152/1 ، ح 503 نیز از آن حضرت نقل شده که فرمود: رباخوار از دنیا نمی رود تا این که شیطان او را جن زده و دیوانه می کند(2).
ص: 722
مؤلف گوید: ربا یا در معامله است و یا در قرض و ربای معاملی این است که جنس مکیل و موزون را به مثل خود با زیاده بفروشند، و ربای قرضی این است که مالی را قرض بدهد و شرط کند که قرض گیرنده هنگام پرداخت چیزی بر آن بیفزاید.
امام صادق علیه السلام فرمود: ربا این است که درهم ها را به دو برابر بفروشد و یاگندم را به دو برابر آن بفروشد.
ونیز فرمود: ربا)ی معاملی) جزدر اموالی که با کیل و وزن فروخته می شود نیست (1).
محمد بن مسلم گوید: مردی از اهل خراسان مال او از ربا فراوان شده بود و فقها به او گفته بودند: خداوند چیزی را از توقبول نمی کند، تا اموال ربایی را به صاحبانش بازگردانی. پس او نزد امام باقر علیه السلام آمد و چون قصه خود را بیان نمود امام باقر علیه السلام به او فرمود: راه نجات تو در قرآن بیان شده است و خداوند می فرماید: «فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّه» سپس فرمود: موعظه به معنای توبه است(2)
ص: 723
مؤلف گوید: روایت فوق درباره کسی است که حرمت ربا به گوش او نرسیده
باشد وگرنه باید اموالی را که از ربا به دست آورده به صاحبانش بازگرداند.
زراره گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: ربا(ی معاملی) تنها در اجناس کیلی و وزنی می باشد(1).
يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ (بقره / 276)
زراره می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: خداوند می فرماید: «يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ» در حالی که من می بینم رباخوار بر مال او افزوده می شود؟! امام صادق علیه السلام فرمود: چه چیزی نابود کننده تر از یک درهم رباست که دین رباخوار را نابود می کند و اگر توبه کند مال او از بین می رود و نیازمند می گردد؟(2).
در تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: خداوند متعال می فرماید: من برای هر عملی مأموری قرار داده ام تا آن را دریافت کند جز صدقه را که خود از بنده ام دریافت می نمایم و بسا بنده من دانه خرما و یا پاره ای از آن را صدقه میدهد و من آن را همانند بچه شتری که شما تربیت می کنید تربیت می کنم و روزقیات
ص: 724
بنده من آن را مانند کوه احد و بزرگ تر از آن مشاهده می کند (1).
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ*يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ *فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ *وَإِنْ كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ وَأَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره/ 277 - 280)
امام باقر علیه السلام می فرماید: ولید بن مغیره در زمان جاهلیت ربا می گرفت و چون از دنیا رفت هنوز از قبيله ثقيف مقداری از ربا طلب داشت و فرزند او خالدبن ولید پس از مسلمان شدن می خواست طلب پدر خود را دریافت کند و این آیه نازل شد(2).
على بن ابراهیم قمی گوید: هنگامی که آیه «الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا... » نازل شد، خالد بن ولید برخاست و به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت : قبيلة ثقيف به پدرم ربا بدهکارند و پدرم هنگام مرگ به من وصيت نمود که طلب او را از آنان بگیرم. پس
ص: 725
آیه «وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا» نازل شد(1).
امام صادق علیه السلام فرمود:گناه یک درهم از ربا نزد خداوند بیش از هفتاد زنای با محارم درکعبه است سپس فرمود: ربا هفتاد جزء است وگناه یک جزء آن مانند این است که کسی با مادر خود در کعبه زنا کند(2)
مرحوم شیخ طوسی با سند خود از حلبی از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: کلیه رباهایی که مردم از روی جهالت خورده اند و سپس توبه کرده اند، اگر توبه آنان از روی حقیقت بوده باشد (ودیگر سراغ ربا نروند) بخشوده است. سپس فرمود: کسی که از پدرخود مالی را به ارث به دست آورد و بداند که در بین مال او مال ربایی بوده و مخلوط با مال التجاره او شده است، بر او باکی نیست ولكن اگر مال معینی را بداند که مال ربایی است، باید اصل مال پدر را بردارد و آن زیاده (یعنی ربا) را به صاحبش بازگرداند(3).
ص: 726
ودرسخن دیگری امام صادق علیه السلام می فرماید: مردی نزد پدرم امام باقر علیه السلام آمد و گفت : مالی از راه ارث به من رسیده است و من میدانم که صاحب آن اهل ربا بوده ومن یقین دارم که دراین مال ربا وجود دارد و چون چنین چیزی را می دانم، این مال برای من گوارا نیست و من از فقهای عراق وحجاز این مسأله را سؤال نموده ام و آنان گفته اند: این مال برای تو حلال نیست؟ پس پدرم امام باقر علیه السلام به او فرمود: اگر عین مال ربایی را می شناسی و صاحب آن را می دانی اصل مال را بردارو آن ربا را به صاحبش بازگردان و اگر مال ربایی با مال دیگر مخلوط گردیده است، برای تو حلال و گوارا خواهد بود و مال تو می باشد ولكن تو-مانند صاحب مال - رباخواری مکن، همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله رباهای گذشته را بر مردم حلال نمود و فرمود: پس از تحریم ربا، رباخواری نکنید، پس کسی که جاهل به اصل ربا بوده باشد و يا عين ربا را نمی شناسد، برای او باکی نیست(1).
«وَإِنْ كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ وَأَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ».
مرحوم کلینی درکتاب کافی از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: رسول
ص: 727
خدا صلی الله علیه و آله روزی بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبران خدا علیهم السلام فرمود: ای مردم حاضرین به غايبين خبر دهند و آگاه باشند که هرکس بدهکار معسر و دست تنگی را مهلت بدهد، بر خداوند است که در هر روزی برای او به اندازه مالی که طلب دارد صدقه بنویسد، تا زمانی که او دین خود را پرداخت نماید. سپس امام صادق علیه السلام آیه «وَإِنْ كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ» را تلاوت نمود و فرمود: چنین کسی که معسر و دست تنگ است را شما باید به او صدقه بدهید، و اگر چنین کنید برای شما بهتر خواهد بود، چنان که خداوند می فرماید: «وَأَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(1).
یکی از اصحاب حضرت رضا علیه السلام گوید: شخصی به حضرت رضا علیه السلام گفت: فدای شما شوم خداوند در کتاب خود می فرماید: «فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ» معنا وحد این نظره و مهلت چیست؟ و چه باید کرد با کسی که مال مردم را گرفته و صرف زندگی خانواده خود نموده و اکنون نه تجارتی دارد که بتواند به سبب آن مال مردم را پرداخت کند ونه از کسی طلبی دارد که صبر کند تا طلب او وصول شود و ... حضرت رضا علیه السلام فرمود: باید صاحب مال صبر کند تا امام علیه السلام از او آگاه شود و بدهی او را از سهم زکات - که برای بدهکار تعیین شده است - بپردازد، به شرط آن که آن مال را در راه حلال مصرف کرده باشد و اگر در راه حرام مصرف کرده باشد، حقی بر .
ص: 728
امام علیه السلام ندارد. پس من گفتم: دراین صورت طلبکاربیچاره چه باید بکند که نمیداند آیا در راه حلال مصرف نموده است و یا در راه حرام؟ فرمود: باید به هر صورت مال خود را از او بگیرد(1).
امام صادق علیه السلام می فرماید: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحاب خود فرمود: هرکس می خواهد از شعله آتش دوزخ نجات پیدا کند باید: یا به بدهکار معسر خود مهلت بدهد و یا از او بگذرد (2).
امام صادق علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله در یکی از روزهای گرم تابستان فرمود: کسی که دوست می دارد در روز قیامت - که سایه ای جز سایه عرش خدا نیست- در زیر سایه عرش خدا باشد، باید یا بر بدهکار معسر خود صبر کند و یا از مال خود بگذرد(3).
ص: 729
امام باقر علیه السلام فرمود: خداوند روز قیامت گروهی را از زیر عرش خود مبعوث می نماید در حالی که صورت هایشان از نورولباسشان از نورو محاسن شان از نور است و بر تخت هایی از نور نشسته اند و مردم گمان می کنند آنان پیامبرانند و يا شهیدانند، پس ندایی از زیر عرش می رسد و گوینده ای می گوید: اینان پیامبران و شهدا نیستند بلکه کسانی هستند که بر مؤمنین سختگیری نمی کرده اند و بدهکار خود را مهلت می داده اند تا توانایی پیدا کند(1).
وَاتَّقُوا يَوْمًا تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ (بقره/ 281)
ابن عباس گوید: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از جنگ حنین بازگشت و سوره فتح نازل شد، فرمود: «یا علی بن ابیطالب و یا فاطمة! «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا »
ابن عباس گوید: سپس آیه «لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ »نازل شد و پس از آن شش ماه رسول خدا صلی الله علیه و آله زندگی نمود و چون از مدینه برای حجة الوداع به طرف مکه حرکت کرد در بین راه آیه «يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي
ص: 730
الْكَلَالَةِ...» نازل شد و آن آیه صیف نامیده شد و چون به عرفه رسید آیه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» ديمه نازل شد و پس از هشتاد و یک روز آیات ربا بر آن حضرت نازل شد و پس از آن آية «وَاتَّقُوا يَوْمًا تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ» و نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از آن بیست و یک روز در دنیا زندگی کرد (1).
امیرالمؤمنین علیه السلام فراوان به اصحاب خود می فرمود:(2) خدا شما را رحمت کند، آماده سفر آخرت خود باشید، و علایق خود را به دنیا کم کنید، و بهترین زاد و توشه ای که در اختیار دارید را در راه خدا بدهید چرا که شما گردنه های سخت و منازل وحشتناکی در پیش رو دارید و باید در آنها وارد شوید و مورد سؤال واقع شوید. سپس فرمود: بدانید که چنگال های مرگ به شما نزدیک است، و چنین
ص: 731
می نماید که شما زیر چنگال مرگ می باشید...
ص: 732
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإِنْ كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلَّا تَرْتَابُوا إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلَا يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (282)وَإِنْ كُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُوا كَاتِبًا فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضًا فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ (283)لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَإِنْ تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (284)آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا
ص: 733
وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ (285)لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ (286)
«داینت الرجل مدانة» و «تداين الرجلان» یعنی با او معامله با دین نمودم و از او گرفتم و یا به او دادم، و «دنت و أنت» یعنی از او قرض گرفتم و «أدنت الرجل» یعنی به او قرض دادم، و «املال» به معنای املاء و نوشتن است، و املی علیه نیز به همین معناست، و «بخس» کم دادن از روی ظلم است، و «ثمن بخس» قیمت ناقص است، و «سفیه» به معنای جاهل است و اصل ته به معنای خفت عقل است، و جاهل را سفیه گویند به خاطر سبکی عقل او، و «أبي يأبی» به معنای امتناع و خودداری کردن است، و «ضلال» به معنای هلاکت است چنان که خداوند می فرماید: «إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي ضلالي وَ سُعُرٍ » و بعضی گفته اند ضلال به معنای گم شدن است مانند « أَ ذَا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ » و «أم» به معنای ملامت است، و «قسط» به معنای عدل است، و أقسط إذا عدل، و «قسط یقسط قسوطا» به معنای جور و ظلم است، چنان که خداوند می فرماید: « وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لجهم حَطَباً » و «قسط» به معنای چه و سهم نیز آمده است، و «رهنت عند الرجل رهنا» إذا وضعته عنده، و قول النبي صلی الله علیه و آله: «يفلق الرهن» فمعناه أن يقول الراهن: إن جئتک بنکاکه إلى شهر وإلا فهولک بالدين وهذا باطل بلاخلاف، و «وسع» مادون طاقت است یعنی انسان در تنگنا قرار نمی گیرد، و «أخطأنا» یعنی کسبنا خطيئة، و
ص: 734
«أخطأو خطأ» به یک معناست ولكن أخطأ در مورد گناه و غیرگناه استعمال می شود و خطأ فقط در مورد گناه استعمال می شود، و «اصر» در لغت به معنای نقل و سنگینی است و به معنای عهد نیز آمده است، و آصار جمع اصر است، و « آصرة» به معنای صله رحم است، و هرچه وسیله ارتباط باشد به آن اصر گفته می شود، و اصل لغت به معنای عطف است.
ای کسانی که ایمان آورده اید، هنگامی که (معامله ای کردید و قرارداد) دین و
طلبکاری بین شما تا مدت معینی پیدا شد، آن را مکتوب کنید، ونويسنده و كاتب عادلی - همان گونه که خدا به اوتعلیم نموده - آن را بنویسید و نباید از نوشتن آن خودداری کند (بلکه) بر او لازم است که بنویسد و بر بدهکار نیز واجب است که امضا کند و از خدا بترسد وهنگام پرداخت چیزی از آن را کم نکند،واگربدهکارسفيه و يا ضعیف باشد و یا نتواند امضا کند باید ولی او با رعایت عدالت از طرف او امضا کند ودومرد (عادل ) باید برآن گواه باشند واگردو مرد عادل نبود یک مرد وزن عادل که مورد رضایت شما هستند، برآن گواه باشند، تا اگر یکی از آن دو(زن ) فراموش نمود آن ازن دیگری وی را یادآوری کند و چون آن شهود وگواهان دعوت (به ادای شهادت) می شوند نباید امتناع ورزند، و شما نباید از مکتوب نمودن دين وبدهکاری تا سرآمد مدت چه کم باشد و چه زياد ملالت پیدا کنید، این کارنزد خداوند عادلانه تر واستوارتر ومانع از ترديد وشک خواهد بود، مگر آن که دادوستد نقدی باشد و شما نخواهید آن را خاتمه دهید درآن صورت نیازی به نوشتن ندارد و(لكن) هرگاه معامله ای کردید برای آن شاهدانی بگیرید وكاتب وشاهد نباید زیانی ببینند و اگر كاتب وشاهد زیانی ببینند برای شما گناه خواهد بود و از خدا بترسيد (و خیانت نکنید) تا خداوند (حقایق را) به شما نیاموزد و خداوند به هرچیزی داناست (282) واگردرحال سفربوديد وكاتبی نیافتيد، وثيقه (و مالی را به عنوان گرو) بگیرید و اگر برخی از شما شخصی را به امانتداری پذیرفت باید
ص: 735
امانت گیرنده از خدا بترسد وامانت را به صاحبش بازگرداند، و نباید شهادتی را کتمان کنید و کسی که شهات (خود را) کتمان کند، قلب اوگنهكار خواهد بود و خداوند به اعمال شما دانا وآگاه است (283) آنچه در آسمان ها و زمین است، از آن خداست واگر شما آنچه درباطن دارید را (از خوب وبد) آشکارو یاپنهان سازید، خداوند نسبت به آن ها به شما جزا خواهد بود، پس اوهرکه را بخواهد می بخشد وهرکه را بخواهد عذاب می کند، و خداوند برهرچیزی تواناست (284) رسول (خدا) به آنچه براونازل شده است ایمان دارد مؤمنان (نيز) همگی به خدا و ملائکه و کتاب های او و پیامبران او، ایمان آورده اند لوگويند: ما فرقی بین پیامبران خدا نمی گذاریم (و همه آنان را فرستادگان خدا می دانیم ونیز گویند.) (285) خدایا ما امرتورا اجابت واطاعت نمودیم وآمرزش تورا می طلبیم پروردگارا بازگشت ما به سوی تواست، آنچه انسان عمل نیک انجام دهد برای اوست وآنچه عمل ناشایسته انجام دهد برای اوست ، پروردگارا اگرما نسيان و خطایی کردیم از ما مؤاخذه مكن، وبارسنگین (تكليف را) بردوش ما قرار مده، همان گونه که بردوش پیشینیان ما قراردادی ، پروردگارا (عقوبتها) و چیزهایی که ما طاقت آن را نداريم بردوش ما مگذارو از گناهانمان بگذروما را ببخش (و عيوب ما را بپوشان وما را رسوا مکن) وبه ما ترحم نما همانا تویی مولای ما، پس ما را برملت های کفر پیروزفرما (286)
تفسير اهل بيت علیهم السلام
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا(بقره/ 282)
در تفسیر صافی از کتاب علل الشرایع صدوق از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود:
ص: 736
خداوند نام های پیامبران و مقدار عمرهرکدام از آنان را بر آدم عرضه نمود و آدم چون برخورد به نام داود کرد و عمر او را در دنیا چهل سال دید، گفت: خدایا چه قدر عمر داود اندک است و عمر من زیاد است؟! سپس گفت: خدایا اگرمن سی سال از عمر خود را بر عمر داود بیفزایم، آیا تو برای او ثبت خواهی کرد؟ خطاب شد: آری. پس آدم گفت: من سی سال از عمر خود را بر عمر او افزودم و تو برای او ثبت کن واز عمر من بكاه.
امام باقر علیه السلام می فرماید: با این درخواست خداوند طبق قانون « يَمحُو اللَّهُ ما يَشاءُ وَيُثْبِتُ وعِندَهُ امُّ الكِتابِ» سی سال از عمر آدم را کاست و بر عمر داود افزود و چون (طبق این قرارداد) عمر آدم به پایان رسید و ملک الموت برای قبض روح او آماده شد، آدم گفت: ای ملک الموت سی سال دیگر به عمر من باقی است. ملک الموت گفت: مگر آن را به فرزند خود داود نبخشیدی؟ واز عمر خودنکاستی وتودرآن روز در بیابان «دخیاء» بودی؟! آدم گفت: من چنین چیزی را به یاد ندارم. ملک الموت گفت: ای آدم انکارنکن، مگرتو از خدای خود نخواستی که سی سال از عمر تو را برای داود ثبت کند و از عمرتو بکاهد و خداوند نیز چنین کرد و آن را درکتاب ذکر ثبت نمود ؟! آدم گفت: صبر کن تا به یاد آورم.
امام باقر علیه السلام می فرماید: آدم راستگو بود و نمی خواست حقی را انکار کند ولكن فراموش کرده بود. از این رو از آن روز خداوند به بندگان خود امر نمود تا اگر معامله و دینی بین آنان پیدا می شود آن را مکتوب نمایند تا فراموشی وانکاری رخ ندهد.
این روایت در کتاب کافی نیز با مختصر اختلاف نقل شده است و در روایت کافی آمده که آدم چهل سال از عمر خود را به داود بخشید و نیز آمده که پس از انکار آدم جبرئیل و میکائیل بر آدم شهادت دادند، و سپس ملک الموت او را
ص: 737
قبض روح نمود(1).
مؤلف گوید: این آیه بزرگ ترین آیه از آیات قرآن است و روایت شده که این سوره
دارای پانصد حکم از احکام الهی است(2).
ص: 738
إِنْ كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى(بقره/ 282) امام صادق علیه السلام در تفسیر قإن كان الي عليه الحق فيها أو ضعيفا) فرمود: سفيه کسی است که درهم را به چند برابر آن می خرد و ضعیف، آدم نادان و ابله و بی خرد را گویند(1).
و در روایت دیگری فرمود: سفيه شارب الخمر است و ضعیف کسی است که
مالی را به دو برابر قیمت می خرد(2).
ص: 739
وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلَّا تَرْتَابُوا إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلَا يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ »(بقره/ 282)
امام صادق علیه السلام در تفسير«وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا» فرمود: هنگامی که تو را دعوت به شهادت (و یا تحمل شهادت) می کنند باید اجابت نمایی(1).
وَإِنْ كُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُوا كَاتِبًا فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضًا فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ (بقره / 283)
امام صادق علیه السلام در تفسیر «وَإِنْ كُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُوا كَاتِبًا فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ» فرمود: اگر کاتبی نبود که دین را مکتوب کند باید از بدهکارگرو بگیرد و اگر به او اطمینان کرد و گرونگرفت، باید بدهکاراز خدا بترسید و خیانت نکند(2).
امام باقر علیه السلام می فرماید: رسول خدا در تفسير «وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ» و فرمود: کسی که شهادت را کتمان کند، و یا شهادت دروغی بدهد تا (مال مسلمانی را هدر بدهد و یا) خونی را پایمال کند، هنگامی که وارد قیامت
ص: 740
می شود صورت او سیاه و تاریک و خراشیده است و همه خلایق او را به اسم و نسبت می شناسند و فرمود: مقصود از «آثم قلبه» این است که قلب اوکافر
خواهد بود(1).
لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَإِنْ تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ *آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ *لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ(بقره/ 284 - 286)
درکتاب احتجاج، ج314/1 از موسی بن جعفر علیه السلام از پدرانش ازامیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که آن حضرت در سخنان طولانی خود با مردی از یهود که فضائل پیامبران گذشته را بیان می کرد و امیرالمؤمنین علیه السلام
ص: 741
می فرمود:(1) «پیامبر اسلام دارای فضیلتی بالاتر از آنان است.» مرد یهودی گفت: خداوند برای سلیمان باد را مسخر نمود و باد او را از شهری به شهر دیگری می برد و رفتن به آن شهر یک ماه راه بود و بازگشت از آن نیز یک ماه راه بود؟
ص: 742
ص: 743
ص: 744
ص: 745
ص: 746
ص: 747
ص: 748
ص: 749
ص: 750
ص: 751
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آری سلیمان چنین بودولكن خداوند به حضرت محمد صلی الله علیه و آله مقام بالاتری داد چرا که خداوند او را از مسجد الحرام به مسجد اقصی که فاصله آنها یک ماه راه بود - در فاصله کمی منتقل نمود و از مسجد اقصی به ملکوت آسمان ها برد، در حالی که مسیر آن پنجاه هزار سال بود و در کمتر از یک سوم از شب آن حضرت به ساق عرش رسید و به علم الهی نزدیک شد ودرختان بهشتی بر سر او سایه افکندند و نوری بر چشمان او احاطه نمود و با قلب خود عظمت پروردگار خویش را دید، نه با چشم خود، وقرب او به خداوند همان گونه که می فرماید: «قَابُ قَوْسَيْنِ أَوْ أُدْنِيَ» بود و خداوند به بنده خود آنچه که می خواست وحی نمود «فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أُوحِيَ» و از آیاتی که به او وحی شد این آیه بود که در سوره بقره آمده است «لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَإِنْ تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ ...»
ص: 752
سپس فرمود: این آیه قبلا بر پیامبران دیگر از آدم تا قبل از بعثت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و وبر امت های آنان عرضه شد و آنان از پذیرفتن آن دوری نمودند ولكن رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را پذیرفت و بر امت خویش نیز عرضه نمود و آنان نیز پذیرفتند و چون خداوند پذیرفتن آنان را دید و دانست که آنان طاقت آن را ندارند، با رسول خود در ساق عرش کلام خویش را تکرار نمود تا بفهمد که امت او طاقت آن را ندارند، از این رو به رسول خود صلی الله علیه و آله خطاب نمود:«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ» و رسول خدا صلی الله علیه و آله در پاسخ از ناحیهخود وامت خود گفت: « وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ» پس خداوند فرمود: «حال که پذیرفتند، برای آن ها بهشت و آمرزش خواهد بود.» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت: خدایا اکنون که نعمت غفران و بهشت را به اتت من عطا نمودی، ما غفران و آمرزش تو را طلب می کنیم و بازگشت ما به تو خواهد بود «غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ »
ص: 753
پس خداوند فرمود: ما خواسته تو و امت تو را اجابت نمودیم. سپس فرمود: حال که تو و امت تواین آیه را با آن سختی وسنگینی که داشت پذیرفتید و من بر امت های پیشین عرضه نمودم و آنان نپذیرفتند، بر من حق ولازم است که این بار سنگین را از امت تو بردارم. از این رو فرمود: «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ(من خیر) وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ(من شر)» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله با شنیدن این سخن عرضه داشت: حال که به من و امت من این گونه تفضل نمودی، نعمت خود را بر من بیفزا. خطاب شد: آنچه می خواهی بخواه. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت: «رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا» و خداوند فرمود:
من به خاطر تو، امت تو را نسبت به خطا ونسيان مؤاخذه نمی کنم در حالی که امت های پیشین اگر دستورات من را به فراموشی می سپردند، درهای کیفرو عذاب بر آنان گشوده می شد و من این کیفر را از امت تو برداشتم» .
ونیزامت های پیشین اگر خطایی می کردند، مؤاخذه وكيفر می شدند و من به
خاطر تو، این مؤاخذه را از آنان برداشتم.
ص: 754
رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت: حال که چنین عطایی به من فرمودی، برعطای خود بیفزا. خطاب شد: درخواست کن.
رسول خدا عرضه صلی الله علیه و آله داشت: «رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا» و مقصود از «اصرا» سختی هایی است که بر امت های پیشین بوده است. پس خداوند خواسته رسول خود را اجابت کرد و فرمود: «من از امت توسختی های امت های پیشین را برداشتم چرا که من نماز آنان را جز در معابدی که برای آنان تعیین نموده بودم نمی پذیرفتم، گرچه آن معابد به آنان دور بود، در حالی که من همه زمین را برای امت تو محل عبادت و مسجد قرار دادم و خاک را برای آن ها پاک کننده نمودم».
ونیز امت های پیشین اگر بدن های شان نجس می شد باید آن را مقراض
می کردند و من آب را برای امت تو پاک کننده قراردادم.
ونیزامت های پیشین قربانی های خود را باید به دوش می گرفتند و به بیت المقدس می آوردند و نشان قبول شدن قربانی آنان این بود که هرکس قربانی او قبول می شد، من آتشی می فرستادم و آن آتش قربانی او را می خورد و صاحب آن شاد می شد که قربانی او قبول شده است و هرکس قربانی او چنین نمی شد با آه و ناله باز می گشت درحالی که من محل قربانی های امت تو را شکم های فقرا و مساکین قراردادم وهرکس قربانی او پذیرفته شود من در قیامت چندین برابر به او پاداش میدهم واگر قربانی کسی را نپذیرم سختی های دنیا را از او بر می دارم.
ونیز امت های پیشین وقت نمازهایشان در نیمه های شب وبين روز بود و این برای آنان سخت و دشوار بود و من این سختی را از امت تو برداشتم و نمازهای آنان
ص: 755
را در اطراف شبانه روز و ساعت های نشاط آنان قراردادم.
ونیز بر امت های پیشین پنجاه نماز در پنجاه وقت واجب نمودم واین از آصارو مشکلات آنان بود و من این مشکل را از امت تو برداشتم و پنج نماز در پنج وقت بر آنان واجب نمودم واین پنج نماز را (با نافله های شبانه روزی که پنجاه و یک رکعت می باشد و پاداش آن را) پاداش پنجاه نماز دادم.
ونیز امت های پیشین اگر یک کارنیک انجام می دادند یک پاداش داشتند و اگر یک کاربد (و یک گناه) انجام می دادند یک کیفر داشتند و این نیزبرای آنان از سختی ها بود و من آن را از امت تو برداشتم و برای آنان پاداش یک کارنیک را ده برابر و پاداش یک کارناشایست (وگناه) را یک برابر قراردادم.
ونیزدر انتهای پیشین اگرکسی کار خوبی را نیت می کرد و انجام نمیداد چیزی بر او نوشته نمی شد و اگر آن را انجام میداد یک پاداش برای او نوشته می شد، درحالی که اگر کسی از امت تو نیت انجام کار خوبی را بکند یک پاداش برای او خواهد بود، گرچه آن کار را انجام ندهد و اگر انجام بدهد ده پاداش برای او خواهد بود.
ونیز درامت های پیشین اگر کسی نیت گناهی را می کرد و آن را انجام نمیداد چیزی براو نوشته نمی شد و اگر انجام میداد یک کیفر برای او بود، در حالی که اگر یکی از افت تو نيت گناهی را بکند و آن را انجام ندهد برای او یک پاداش نوشته می شود.
ص: 756
ونیز امت های پیشین اگر گناهی می کردند گناه آنان بر درب خانه هایشان نوشته می شد و شرط توبه آنان این بود که باید از بهترین طعامی که دوست می داشتند پرهیز کنند. و من این را از امت تو برداشتم و توبه آنان را بین خود و آنان (مستور) قرار
ص: 757
دادم و بدون عقوبت، توبه آنان را پذیرفتم.
و نیز در امت های پیشین بسا کسی یکصد سال و یا پنجاه سال و یا هشتاد سال توبه می کرد و من توبه او را نمی پذیرفتم تا این که عقوبتی بر او قرار می دادم، در حالی که اگر یکی از امت تو بیست سال و یا سی سال و یا چهل سال و یا یکصد سال گناه بکند و سپس به اندازه چشم برهم زدن تائب ونادم شود، من همه گناهان او را می بخشم». .
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت: حال که تو این گونه برامت من لطف فرموده ای، برلطف خود بیفزا. خطاب شد: «هرچه می خواهی بخواه». رسول خدای صلی الله علیه و آله عرضه داشت: «رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ» خطاب شد: «خواسته تو اجابت شد و من همه بلاهای بزرگ امت های گذشته را از امت تو برداشتم وکسی را فوق طاقت او مكلف نکردم. پس رسول خدا عرضه داشت: «وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَانَا » خطاب شد: خواسته تو را درباره تائبين اجابت نمودم».
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت: «فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ». خطاب شد: امت تو روی زمین (عزیز است و آنان) همچون خال سفیدی دربدن گاو سیاه اند، آنان قوی و توانمند و پیروز هستند و دیگران را به خدمت می گیرند و درخدمت (و استعمار) کسی قرار نمی گیرند و این به خاطر مقام و ارجی است که تو نزد من داری و بر من حق ولازم است که دین تو را بر همه ادیان پیروز و غالب نمایم تا این که در شرق و غرب زمین دینی جزدین تو حاکم نباشد و اگردینی باشد، اهل آن به اهل دین تو جزیه و مالیات بدهند...».
ص: 758
ص: 759
ص: 760
ص: 761
ص: 762
در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده که می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: عقوبت چهارچیز را خداوند از امت من برداشته است: 1. خطا و اشتباه، 2. فراموشی و نسیان، 3. چیزی که بر آن اکراه و اجبار شوند، 4. عملی که طاقت آن
ص: 763
را نداشته باشند، همان گونه که می فرماید: «رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ»و نیز می فرماید: «إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ»(1).(2)
امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رحلت نمود مردی از يهود وارد مدينه شد و سؤالاتی از امیرالمؤمنین علیه السلام نمود و یکی از سؤالات او این بود که گفت: نخستین سخنی که پیامبرتان در معراج گفت چه بود؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: نخستین سخن او این بود: «آمن الرسول ما أنزل إليه من ربه) مرد یهودی گفت: مقصود من این نبود. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «والمؤمون گل آمن بالله ). مرد یهودی گفت: مقصود من این نبود. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: از چیزی که مستورو پوشیده است سؤال مکن. مرد یهودی گفت: باید بگویی وگرنه تو آن (وصی پیامبر) نیستی. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
حال که رها نمی کنی به تو می گویم: رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگامی که از نزد پروردگار خود بازگشت - وحجاب ها از مقابل چشم او برداشته شده بود . قبل از آن که به موضع جبرئیل برسد، ملکی او را صدا زد و گفت: با احمد! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: لبیک. پس آن ملک گفت: خداوند تو را سلام می رساند و می فرماید: «سلام من را به
ص: 764
آن سید ولی برسان» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:سید ولی کیست؟ آن ملک گفت: على بن ابی طالب علیه السلام است. پس آن مرد یهودی گفت: راست گفتی به خدا سوگند من این مطلب را در کتاب پدرم یافتم. و آن مرد یهودی از فرزندان داود علیه السلام بود(1).
ص: 765
در تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام نقل شده که آن حضرت در تفسير «وَإِنْ تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ » فرمود: بر خداوند حقیق و شایسته است که داخل بهشت نکند کسی را که در قلب او مثقال حبه ای از خردل از محبت آن دو را در دل داشته باشد(1).
در کتاب ثواب الأعمال از امام سجاد علیه السلام نقل شده که می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که چهار آیه از اول سوره بقره وآية الكرسي و دو آیه بعد از آن وسه آیه آخر سوره بقره را بخواند هیچ چیز ناگواری درجان ومال او رخ نخواهد داد و شیطان به او نزدیک نخواهد شد و قرآن را فراموش نخواهد نمود(2).
جابر گويد: امام سجاد علیه السلام فرمود: خداوند به پیامبر خود صلی الله علیه و آله فرمود: من به توو امت توگنجی از گنجهای عرش خود را عطا نمودم و آن سوره حمد و پایان سوره بقره است.
واز رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمود: خداوند در آیه (در آخر سوره بقره نازل نمود که از گنج های عرش است و خداوند آن دو آیه را به دست قدرت
ص: 766
خود دو هزار سال قبل از خلقت مردم نوشت وهرکس بعد از نماز عشا این دو آیه را بخواند این دو آیه از نماز شب او را بی نیاز می کنند(1).
مرحوم صدوق با سند خود در ذیل روایت مفصلی از جابر از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود: من از جهت خلق و خلق به آدم شبیه ترم و ابراهیم به من شبیه تر است... و خداوند به من فرمود: من به تو و امت تو گنجی از گنج های عرش خود را عطا نمودم وآن فاتحة الكتاب و خاتمه سوره بقره است....(2)
ص: 767
مؤلف گوید: مقصود از دو آیه فوق الذکر، دو آیه «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ»تا آخر سوره است.
***
با لطف الهی جلد اول تفسير اهل البیت علیهم السلام تا آخر سوره بقره به اتمام رسید. والله الموقق وله الحمد أولا وآخرا.
ص: 768
سرشناسه:حسینی بهارانچی، سید محمد، 1323 -
عنوان و نام پديدآور:تفسیر اهل البیت علیهم السلام/ تالیف سیدمحمد حسینی بهارانچی.
مشخصات نشر:قم: انتشارات مطیع، 1393 -
مشخصات ظاهری:9ج.
شابک:280000 ريال: ج.1 978-600-7107-24-9 : ؛ ج.3 978-600-7107-56-0 : ؛ ج.4 978-600-7107-51-5 : ؛ 500000 ریال: ج.5 978-600-7107-83-6 : ؛ ج.6 978-600-9900-04-6 : ؛ ج.7 978-600-9900-08-4 : ؛ 1200000 ﷼: ج.8 978-600-9900-09-1 : ؛ ج.9 978-600-990014-5 :
يادداشت:ج. 4 و 6 - 8 (چاپ اول: 1397) (فیپا).
يادداشت:ج.5 (چاپ اول: 1397).
يادداشت:ج.8 (چاپ اول: 1399)
يادداشت:ج.9 (چاپ اول: 1398) (فیپا).
یادداشت:کتابنامه.
مندرجات:ج.1. سوره مبارکه حمد و بقره.- ج.4. سوره های مبارکه یونس- هود - یوسف - رعد - ابراهیم - حجر- نحل و اسراء.- ج.5. سوره های مبارکه کهف - مریم سلام الله علیها- طه - انبیاء - حج - مومنون و نور.- ج.6. سوره های فرقان - شعراء - نمل - قصص - عنکبوت - روم - لقمان - سجده - احزاب و سبأ.- ج.7. سوره های فاطر - یس - صافات - ص - زمر - غافر - فصلت - شوری - زخرف - دخان - جاثیه -احقاف.- ج.8. سوره های مبارکه محمد صلی الله علیه و آله - فتح - حجرات - ق- ذاریات - طور- نجم - قمر - الرحمن- واقعه - حدید - مجادله - حشر - ممتحنه - صف - جمعه - منافقین - تغابن - طلاق - تحریم
موضوع:تفاسیر شیعه -- قرن 14
Qur'an -- Shiite hermeneutics -- 20th century
رده بندی کنگره:BP98/ح3ت7 1393
رده بندی دیویی:297/179
شماره کتابشناسی ملی:4922990
خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 2
ص: 3
تفسیر اهل البیت علیهم السلام (جلد 2)
سوره های مبارکه آل عمران ،نساء،مائده
تالیف خادم اهل البیت علیهم السلام
سیّد محمّد حسینی(بهارانچی)
ص: 4
الحمد لله ربّ العالمین وصلواته الدآئمة علی خاتم النّبییّن و علی اله الائمّة المیامین و الاوصیآء المرضیّین، سیّما الامام المنتظر و الحجّة الثّاني عشر روحي و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدآء، سميّ المصطفی و کنيّ المرتضی، الّذي یملاء الله به الارض قسطًا وعدلًا، کما ملئت ظلمًا و جورًا، و لعنة الله الدآئمة علی اعدآئهم و مخالفیهم و منکري فضآئلهم و امامتهم اجمعین الی یوم الدّین.
ص: 5
ص: 6
سوره آل عمران
سوره ی آل عمران [3]، آیات 1 الى 5 17
سوره ی آل عمران [3]، آیه ی 6 20
سوره ی آل عمران [3]، آیه ی 7 22
سوره ی آل عمران [3]، آیات 8 الى 9 27
سوره ی آل عمران [3]، آیات 10 الى 13 29
سوره ی آل عمران [3]، آیات 14 الى 17 31
سوره ی آل عمران [3]، آیه ی 18 35
سوره ی آل عمران [3]، آیات 19 الی 20 40
سوره ی آل عمران [3]، آیات 21 الی 22 43
سوره ی آل عمران [3]، آیات 23 الی 25 46
سوره ی آل عمران [3]، آیات 26 الی 27 48
سوره ی آل عمران [3]، آیات 28 الی 29 50
ص: 7
سوره ی آل عمران [3]، آیه ی 30 52
سوره ی آل عمران [3]، آیه ی 31 56
سوره ی آل عمران [3]، آیه ی 32 61
سوره ی آل عمران [3]، آیات 33 الی 34 65
سوره ی آل عمران [3]، آیات 35 الی 44 72
سوره ی آل عمران [3]، آیات 45 الی 51 85
سوره ی آل عمران [3]، آیات 52 الی 54 92
سوره ی آل عمران [3]، آیات 55 الی 58 95
سوره ی آل عمران [3]، آیات 59 الی 60 100
سوره ی آل عمران [3]، آیات 61 الی 63 103
سوره ی آل عمران [3]، آیات 64 الی 66 110
سوره ی آل عمران [3]، آیات 67 الی 69 112
سوره ی آل عمران [3]، آیات 70 الی 76 116
سوره ی آل عمران [3]، آیه ی 77 119
سوره ی آل عمران [3]، آیات 78 الی 79 123
سوره ی آل عمران [3]، آیات 80 الی 82 125
سوره ی آل عمران [3]، آیات 83 الی 85 130
سوره ی آل عمران [3]، آیات 86 الی 91 133
سوره ی آل عمران [3]، آیات 92 الی 95 136
سوره ی آل عمران [3]، آیات 96 الی 97 142
سوره ی آل عمران [3]، آیات 98 الی 101 157
ص: 8
سوره ی آل عمران [3]، آیه ی 102 160
سوره ی آل عمران [3]، آیه ی 103 162
سوره ی آل عمران [3]، آیه ی 104 171
سوره ی آل عمران [3]، آیات 105 الی 110 178
سوره ی آل عمران [3]، آیات 111 الی 115 185
سوره ی آل عمران [3]، آیات 116 الی 119 188
سوره ی آل عمران [3]، آیات 120 الی 122 190
سوره ی آل عمران [3]، آیات 123 الی 129 196
سوره ی آل عمران [3]، آیات 130 الی 136 205
سوره ی آل عمران [3]، آیات 137 الی 143 214
سوره ی آل عمران [3]، آیات 144 الی 145 222
سوره ی آل عمران [3]، آیات 146 الی 148 228
سوره ی آل عمران [3]، آیات 149 الی 155 233
سوره ی آل عمران [3]، آیات 156 الی 158 238
سوره ی آل عمران [3]، آیات 159 الی 161 240
سوره ی آل عمران [3]، آیات 162 الی 164 247
سوره ی آل عمران [3]، آیات 165 الی 168 250
سوره ی آل عمران [3]، آیات 169 الی 175 253
سوره ی آل عمران [3]، آیات 176 الی 179 259
سوره ی آل عمران [3]، آیات 180 الی 183 261
سوره ی آل عمران [3]، آیات 184 الی 186 266
ص: 9
سوره ی آل عمران [3]، آیات 187 الی 189 273
سوره ی آل عمران [3]، آیات 190 الی 195 275
سوره ی آل عمران [3]، آیات 196 الی 200 281
سوره نساء
سوره ی نساء [4]، آیه ی 1 289
سوره ی نساء [4]، آیات 2 الی 4 299
سوره ی نساء [4]،آیات 5 الی 6 306
سوره ی نساء[4]، آیات 7 الی 8 312
سوره ی نساء [4]، آیات 9 الی 10 314
سوره ی نساء [4]، آیه ی 11 319
سوره ی نساء [4]، آیات 11 الی 14 323
سوره ی نساء [4]، آیات 15 الی 18 328
سوره ی نساء [4]، آیه ی 19 334
سوره ی نساء [4]، آیات 20 الی 22 337
سوره ی نساء [4]، آیات 23 الی 24 339
سوره ی نساء [4]، آیات 25 الی 28 346
سوره ی نساء [4]، آیات 29 الی 30 348
سوره ی نساء [4]، آیه ی 31 352
سوره ی نساء [4]، آیات 32 الی 33 356
سوره ی نساء [4]، آیات 34 الی 35 359
ص: 10
سوره ی نساء [4]، آیات 36 الی 39 365
سوره ی نساء [4]، آیات 40 الی 42 369
سوره ی نساء [4]، آیه ی 43 374
سوره ی نساء [4]، آیات 44 الی 46 380
سوره ی نساء [4]، آیه ی 47 383
سوره ی نساء [4]، آیه ی 48 385
سوره ی نساء [4]، آیات 49 الی 50 388
سوره ی نساء [4]، آیات 51 الی 57 390
سوره ی نساء [4]، آیه ی 58 396
سوره ی نساء [4]، آیه ی 59 398
سوره ی نساء [4]، آیات 60 الی 63 408
سوره ی نساء [4]، آیات 64 الی 68 411
سوره ی نساء [4]، آیات 69 الی 70 416
سوره ی نساء [4]، آیات 71 الی 74 420
سوره ی نساء [4]، آیات 75 الی 76 423
سوره ی نساء [4]، آیات 77 الی 79 426
سوره ی نساء [4]، آیات 80 الی 83 431
سوره ی نساء [4]، آیات 84 الی 85 436
سوره ی نساء [4]، آیه ی 86 441
سوره ی نساء [4]، آیات 87 الی 91 446
سوره ی نساء [4]، آیات 92 الی 93 452
ص: 11
سوره ی نساء [4]، آیه ی 94 456
سوره ی نساء [4]، آیات 95 الی 96 458
سوره ی نساء [4]، آیات 97 الی 100 461
سوره ی نساء [4]، آیات 101 الی 104 468
سوره ی نساء [4]، آیات 105 الی 113 474
سوره ی نساء [4]، آیه ی 114 479
سوره ی نساء [4]، آیات 115 الی 121 481
سوره ی نساء [4]، آیات 122 الی 124 487
سوره ی نساء [4]، آیات 125 الی 126 490
سوره ی نساء [4]، آیات 127 الی 130 495
سوره ی نساء [4]، آیات 131 الی 135 502
سوره ی نساء [4]، آیات 136 الی 139 507
سوره ی نساء [4]، آیات 140 الی 143 509
سوره ی نساء [4]، آیات 144 الی 147 517
سوره ی نساء [4]، آیات 148 الی 152 521
سوره ی نساء [4]، آیات 153 الی 158 524
سوره ی نساء [4]، آیات 159 الی 162 529
سوره ی نساء [4]، آیات 163 الی 166 534
سوره ی نساء [4]، آیات 167 الی 170 539
سوره ی نساء [4]، آیات 171 الی 175 540
سوره ی نساء [4]، آیه ی 176 545
ص: 12
سوره مائده
سوره ی مائده [5]، آیه ی 1 551
سوره ی مائده [5]، آیه ی 2 554
سوره ی مائده [5]، آیه ی 3 557
سوره ی مائده [5]، آیات 4 الی 5 570
سوره ی مائده [5]، آیات 6 الی 7 575
سوره ی مائده [5]، آیات 8 الی 11 583
سوره ی مائده [5]، آیات 12 الی 14 587
سوره ی مائده [5]، آیات 15 الی 16 589
سوره ی مائده [5]، آیات 17 الی 20 594
سوره ی مائده [5]، آیات 21 الی 26 599
سوره ی مائده [5]، آیات 27 الی 32 606
سوره ی مائده [5]، آیات 33 الی 34 613
سوره ی مائده [5]، آیات 35 الی 37 617
سوره ی مائده [5]، آیات 38 الی 40 622
سوره ی مائده [5]، آیات 41 الی 43 627
سوره ی مائده [5]، آیات 44 الی 45 632
سوره ی مائده [5]، آیات 46 الی 47 637
سوره ی مائده [5]، آیات 48 الی 50 639
سوره ی مائده [5]، آیات 51 الی 54 642
سوره ی مائده [5]، آیات 55 الی 56 648
ص: 13
سوره ی مائده [5]، آیات 57 الی 63 657
سوره ی مائده [5]، آیات 64 الی 66 661
سوره ی مائده [5]، آیه ی 67 666
سوره ی مائده [5]، آیات 68 الی 71 669
سوره ی مائده [5]، آیات 72 الی 77 672
سوره ی مائده [5]، آیات 78 الی 81 676
سوره ی مائده [5]، آیات 82 الی 86 680
سوره ی مائده [5]، آیات 87 الی 89 685
سوره ی مائده [5]، آیات 90 الی 92 689
سوره ی مائده [5]، آیه ی 93 694
سوره ی مائده [5]، آیات 94 الی 96 697
سوره ی مائده [5]، آیات 97 الی 100 700
سوره ی مائده [5]، آیات 101 الی 102 704
سوره ی مائده [5]، آیات 103 الی 105 708
سوره ی مائده [5]، آیات 106 الی 108 712
سوره ی مائده [5]، آیات 109 الی 115 715
سوره ی مائده [5]، آیات 116 الی 120 724
منابع
منابع 733
ص: 14
محلّ نزول: مدینه منوّره -- عدد آیات: 200 آیه
آثار و برکات قرائت
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، خداوند به هر حرفی از آن امان از دوزخ به او عطا میکند و این سوره را اگر با زعفران بنویسند و بر زنی که باردار نمی شود همراه کنند، باردار خواهد شد؛و اگر بر درختی که میوه و یا برگ او می ریزد بیاویزند، میوه و برگ خود را نگه می دارد .(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که سوره ی بقره و آل عمران را بخواند، این دو سوره روز قیامت مانند دو قطعه ابر بر سر او سایه می افکنند.(2)
ص: 15
ص: 16
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
ال-ٓمٓ اللهُ لا اِلهَ اِلّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ نَزَّلَ عَلَیْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَ اَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ اْلاِنْجیلَ مِنْ قَبْلُ هُدًى لِلنّاسِ وَ اَنْزَلَ الْفُرْقانَ اِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا بِآیاتِ اللهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ اللهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ اِنَّ اللهَ لاٰ یَخْفى عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی اْلاَرْضِ وَ لَا فِی السَّمآءِ
تاویل «الم» در سوره ی بقره گذشت. امام صادق(علیه السلام) فرمود: معنای آن «اَنَا اللهُ الْمَجٖیدُ؛منم خدای مجید» است. روایت شده که «حیّ قیّوم» اسم اعظم خداوند؛ و «فرقان»
به معنای آیات محکمه و یا فارق بین حق و باطل و یا نامی از نام های قرآن است؛ و «هدی»
به معنای هادی می باشد.
ص: 17
الف، لام، میم (1) معبودی [به حق] جز آن [خدای] حیّ قیّوم [زنده و پاینده] نیست(2) [ای رسول من!] خداوند [به تدریج] این کتاب را به حقّ بر تو نازل نمود و آن مؤیّدو مصدّق کتاب های قبل از او است. خداوند تورات و انجیل را (3) نیز که هادی مردم بودند [یک باره] قبل از تو فرو فرستاد و فرقان را [که فارق بین حق و باطل است بر تو]فرو فرستاد؛ آنان که به آیات خدا کافر شدند عذاب سختی خواهند داشت و خداوند عزیز [و صاحب قدرت و انتقام]است.(4) به راستی چیزی در آسمان و زمین بر خداوند پوشیده نیست. (5)
سفیان بن سعید گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: معنای «الم» چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود:
معنای «الم» اوّل سوره ی بقره «اَنَا اللَّهُ الْمَلِكُ» است؛ و معنای «الم» آل عمران «اَنَا اللَّهُ الْمَجِیدُ» است.(1)
عبد الله بن سنان گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی معنای آیه ی فوق سوال نمودم.
امام(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «فرقان» هر امر محکم است؛ و مقصود از کتاب، کل قرآن است که پیامبران گذشته آن را تصدیق کرده اند.(2)
ص: 18
در تفسیر عیّاشی نیز از عبد الله بن سنان نقل شده که گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی قرآن و فرقان سوال کردم. امام(علیه السلام) فرمود:
قرآن همه ی کتاب و اخبار آینده است؛ و فرقان هر آیه ی محکمی است که باید به آن عمل شود.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر آیه ی محکمی که در قرآن است، فرقان محسوب می شود؛ و مقصود از «كتاب»قرآنی است که همه ی پیامبران قبلی آن را تایید می نموده؛ به این کتاب ایمان داشته و آن را تایید کرده اند.(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
قرآن به این سبب«فرقان»نامیده شد که آیات و سوره های آن به صورت متفرّق نازل گردید و مانند تورات و انجیل و زبور یکجا در الواح و اوراق نازل نشد.(3)
امام سجّاد(علیه السلام) هنگام ختم قرآن می فرمود:
وَ فُرْقَانًا فَرَقْتَ بِهِ بَیْنَ حَلَالِكَ وَ حَرَامِكَ، وَ قُرْآنًا اَعْرَبْتَ بِهِ عَنْ شَرَائِعِ اَحْكَامِك.(4)
ص: 19
در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
تورات در شب ششم ماه رمضان؛ و انجیل در شب دوازدهم و زبور در شب هجدهم و قرآن در شب قدر نازل گردید.(1)
هُوَ الَّذی یُصَوِّرُكُمْ فِی الْاَرْحامِ كَیْفَ یَشاءُ لا اِلهَ اِلّا هُوَ الْعَزیزُ الْحَكیمُ
اوست خدایی که شما را آن گونه که می خواهد در رحم ها شکل می دهد و معبودی جز او نیست و او عزیز و غالب و حکیم است. (6)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که خداوند بنده ای را می خواهد خلق نماید، از بین پدران او تا حضرت آدم صورت و شکلی را انتخاب می کند و او را به آن صورت خلق می نماید؛ بنابراین هیچ پدری نباید بگوید:«برای چه این فرزند شباهت به من و پدران من ندارد؟»(2)
ص: 20
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مردی از انصار نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: «این زن همسر و دختر عموی من است و من جز خوبی از او چیزی نمی دانم و اکنون فرزندی برای من به دنیا آورده
که بسیار سیاه چهره و دارای بینی بزرگ و موهای کوتاه و پیچیده می باشد و هیچ شباهتی به دایی های خود و پدران من ندارد؟!»
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آن زن فرمود: تو چه می گویی؟ آن زن گفت: «سوگند به خدایی که شما را به حق مبعوث به نبوّت نموده،من کسی را تا کنون به خود راه نداده ام.»
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مدّتی سر مبارک خود را پایین انداخت و سپس روی به آسمان کرد و به آن مرد فرمود: «ای مرد! بدان که احدی به دنیا نمی آید جز آن که بین او و بین آدم نود و نه رگ ارتباطی قرار دارد؛ و چون نطفه در رحم قرار می گیرد، آن رگ های ارتباطی اضطرابی پیدا می کند و از خداوند درخواست می کند تا شکل آن فرزند را تعیین
نماید و آن چه تو می بینی، از اجداد پیشین این فرزند می باشد. سپس به آن زن فرمود:«فرزند خود را بگیر». آن زن گفت: «یا رسول الله! شما مرا از اتهام نجات دادی!»(1)
ص: 21
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
رحم زن چهار روزنه دارد و در هر روزنه ای که نطفه ی مرد وارد شود، فرزند از آن روزنه
به وجود خواهد آمد.
و در روایت دیگری فرمود:
خداوند برای رحم چهار ظرف قرار داده است؛ و اگر نطفه در ظرف اوّل قرار بگیرد، برای پدر خواهد بود [و آثار و اخلاق و شکل پدر را پیدا می کند]؛ و اگر در ظرف دوم قرار بگیرد، برای مادر می باشد؛ و اگر در ظرف سوم قرار بگیرد، شباهت به عموها پیدا می کند و اگر در ظرف چهارم قرار بگیرد، شباهت به خالوها [و دایی ها]پیدا می کند.(1)
هُوَ الَّذی اَنْزَلَ عَلَیْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ اُمُّ الْكِتابِ وَ اُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَاَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَاْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَاْویلَهُ اِلّاَ اللهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنّا بِهِ كُلُّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّكَّرُ اِلّا اُولُوا اْلاَلْبابِ
ص: 22
«آیات محكمات»یعنی آیاتی که محکم و محفوظ ازاجمال است.«امّ»به معنای اصل است که افراد دیگر به آن باز می گردند. «متشابهات» آیاتی است که احتمال وجهین و یا وجوهی در آن ها می رود. «زَیْغ» انحراف از حق به باطل و بدعت است. «فتنه» به معنای آزمایش و به معنای باطل آمده. «ابتغاء الفتنة» طلب واقع شدن مردم در باطل است.
«راسخون در علم» الثابتون فیه.
اوست خدایی که این کتاب را بر تو فرو فرستاد،برخی از آیات آن محکم[و صریح و روشن] است و آن ها اساس این کتاب اند و برخی از آیات متشابهات [و تاویل پذیرند] و کسانی که انحراف فکری دارند، برای فتنه جویی به دنبال تاویل [دلخواه خود] هستند و از این آیات متشابه پیروی می کنند، در حالی که تاویل این آیات را جز خداوند و راسخان در علم [یعنی پیامبر و اوصیای او] کسی نمی داند و راسخان در علم می گویند: ما به این کتاب ایمان داریم و همه ی آیات آن از سوی پروردگارمان نازل شده است. [آری] جز افراد عاقل بیدار و متذکّر نخواهند شد. (7)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود: «ما راسخان در علم هستیم و ما تاویل قرآن را می دانیم.»(1)
ص: 23
امام باقر(علیه السلام) و یا امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ ما یَعْلَمُ تَاْویلَهُ اِلّاَ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم»
فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) افضل راسخین در علم است و خداوند تنزیل و تاویل جمیع آیاتی که بر او نازل نموده را به او تعلیم کرده است و هرگز خداوند پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را بی اطّلاع از تاویل آیات نمی گذارد و اوصیای بعد از او نیز از تاویل آیات الهی آگاهند و دیگران از خاندان نبوّت اگر عالم به تاویل آیات نباشند، به «راسخون فی العلم» مراجعه می کنند و از تاویل آیات آگاه می شوند؛ چنان که خداوند درباره ی آنان می فرماید:«یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا».
سپس فرمود:
قرآن، آیات خاصّ، عام، محکم، متشابه، ناسخ و منسوخ دارد و تنها راسخون در علم از آن ها آگاهند.(1)
سلیم بن قیس گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) در سخنان خود به معاویه فرمود:
قرآن حقّ و نور و هدایت و شفای اهل ایمان است و کسانی که ایمان ندارند «فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى» یعنی در گوش هایشان سنگینی [و بستگی] وجود دارد و دل هاشان از فهم آن کور است.
سپس فرمود:
ای معاویه! خداوند هیچ گروهی از گم راهان و دعوت کنندگان به باطل و آتش
ص: 24
را از یاد نبرده و به آنان پاسخ داده و مردم را از پیروی آنان منع نموده است؛ و آیاتی از قرآن را در رد آنان نازل نموده و آن آیات را گروهی می دانند و گروهی نسبت به آن ها جاهل و نادانند.
من از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود: هیچ آیه ای از قرآن نیست مگر آن که ظاهری دارد و باطنی دارد و هیچ حرفی از قرآن نیست مگر آن که حد و حدودی دارد و هر حدّی سرآغازی دارد و قرآن را ظاهری است و تاویلی است و تاویل آن را جز خداوند و راسخون در علم نمی دانند.
خداوند ائمّه و پیشوایان را امر نموده تا بگویند: «آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّكَّرُ اِلَّا اُولُوا الْاَلْبابِ» و مردم باید تسلیم ما باشند وعلم قرآن را از ما بگیرند،همان گونه که خداوند فرموده است: «وَ لَوْ رَدُّوهُ اِلَى الرَّسُولِ وَ اِلى اُولِی الْاَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ»؛ یعنی اگر برای فهم آیات قرآن به رسول خدا(صلی الله علیه و آله)و اولی الامر [یعنی جانشینان آن حضرت(صلی الله علیه و آله)]مراجعه کنند،حقیقت آیات و بطون آن ها را نزد آنان خواهند یافت.(1)
ص: 25
برید بن معاویة بن عجلی گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه ی «وَ ما یَعْلَمُ تَاْوِیلَهُ اِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم» فرمود:
تاویل کل آیات قرآن را جز خدا و راسخونِ در علم، کسی نمی داند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)افضل راسخون در علم قرآن است و خداوند تنزیل و تاویل همه ی قرآن را به او
آموخته است و اوصیا و جانشینان او نیز بعد از او، تنزیل و تاویل همه ی آیات قرآن را می دانند. از این روی کسانی که عالم به تاویل قرآن نبودند گفتند: «ما چه باید بکنیم که به تاویل و اسرار قرآن آگاهی نداریم؟» و خداوند در پاسخ آنان فرمود که باید بگویند: «یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا» سپس فرمود: «قرآن دارای خاصّ و عام و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه است، و تنها راسخون در علم از آن ها آگاهند.»(1)
در تفسیر عیّاشی و کافی کلینی; در تفسیر آیه ی«هُوَ الَّذِی اَنْزَلَ عَلَیْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ اُمُّ الْكِتابِ» نقل شده که امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«آیاتٌ مُحْكَمات» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و «اُخَرُ مُتَشابِهاتٌ» فلان و فلان و فلان هستند و«فَاَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغ» یاران و اهل ولایت آنانند که خداوند در وصف آنان فرموده است: «فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَاْوِیلِه».
ص: 26
و در حدیث کافی، امام باقر(علیه السلام) فرمود:
آیات منسوخه از متشابهات است و آیات محکمه از ناسخات است.(1)
علی بن ابراهیم قمی; در تفسیر خود گوید:
مقصود از «زَیْغ» در آیه ی «فَاَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغ»، شکّ است؛ همان گونه که خداوند می فرماید: «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ اِذْ هَدَیْتَنا...».(2)
سماعة بن مهران گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
شما آیه ی «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ اِذْ هَدَیْتَنا» را زیاد تکرار کنید و فکر نکنید که از زَیْغ [یعنی لغزش] در امان هستید.(3)
رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ اِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً اِنَّكَ اَنْتَ الْوَهّابُ رَبَّنا اِنَّكَ جامِعُ النّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فیهِ اِنَّ اللهَ لا یُخْلِفُ الْمیعادَ
ص: 27
[راسخون در علم و افراد عاقل گویند:] پروردگارا! پس از آن که ما را هدایت کردی قلوب
ما را[از ایمان به خود]منحرف مکن و از جانب خود رحمتی بر ما ارزانی کن همانا تو بسیار بخشنده ای (8) پروردگارا تو در روزی که شکّی در آن نیست مردم را جمع خواهی نمود، به راستی خداوند در وعده ها[ی خود] تخلف نمی کند. (9)
هشام بن حکم گوید: موسی بن جعفر(علیهما السلام) به من فرمود:
ای هشام! خداوند درباره ی صالحین و نیکان گوید:آنان[به پرودرگار خود پناه می برند و] می گویند: «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ اِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً اِنَّكَ اَنْتَ الْوَهّابُ» چرا که آنان دانستند که دل ها دچار لغزش می شود و به کوری باز می گردد.
سپس فرمود:
حقّا کسی که در آیات الهی و نشانه های خداوند نیندیشد، از او نمی هراسد و قلب او معرفت و ثبات ایمان پیدا نمی کند و این حالت برای کسی حاصل نمی شود،مگر آن که گفتار او کردارش را تایید کند و باطن او آیینه ی ظاهرش باشد، چرا که خداوند راه به دست آوردن عقل باطنی هر کسی را، اعمال ظاهری او قرار داده است؛ [و از حسن عمل هر کسی، حسن باطن و عقل او آشکار می گردد.](1)
ص: 28
اِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ اَمْوالُهُمْ وَ لا اَوْلادُهُمْ مِنَ اللهِ شَیْئًا وَ اُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النّارِ كَدَاْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاَخَذَهُمُ اللهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللهُ شَدیدُ الْعِقابِ قُلْ لِلَّذینَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ اِلى جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ قَدْ كانَ لَكُمْ آیَةٌ فی فِئَتَیْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فی سَبیلِ اللهِ وَ اُخْرى كافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَاْیَ الْعَیْنِ وَ اللهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ اِنَّ فی ذلِكَ لَعِبْرَةً ِلاُولِی اْلاَبْصارِ
«وقود النار» یعنی هیزم آتش، و وقود به معنای گیرانه ی آتش است. «دَاْب» به معنای شاْن است. «حشر»به معنی جمع با سَوق و با اجبار است.«تُحشرون» یعنی آنان را جمع می کنند و به طرف جهنّم سوق می دهند، از این رو به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) حاشر گویند چرا
که او آنان را به جهنّم سوق می دهد. «جهنّم» نامی از نام های آتش است. «مهاد» به معنای قرار است و آن خوابگاه است و معنای «فئة» در تفسیر آیه ی «كم من فئة قلیلة» گذشت. «التقاء» و تلاقی و اجتماع به یک معناست. «تایید» به معنای تقویت است.«عِبرة» به معنای آیه و نشانه است، و «عَبرة» به معنای اشک است.
حقّا کسانی که کافر شدند،اموال و اولادشان نتوانستند در پیشگاه خداوند برای آنان
ص: 29
کارساز باشند و آنان هیزم دوزخ شدند (10) همانند آل فرعون و کسانی که قبل از آنان بودند و آیات ما را تکذیب کردند و خداوند آنان را به سبب گناهان شان گرفت و کیفر خداوند [بر آنان] سخت خواهد بود (11) ای رسول من! به کافران بگو: زود است که شما
[نیز] مغلوب شوید و ره سپار دوزخ گردید و آن [برای شما] بدجایگاهی خواهد بود (12)
به راستی در برخورد دو گروه [یعنی لشکر اسلام با لشکر قریش در جنگ بدر درس عبرتی
بود و] گروهی در راه خدا می جنگیدند و گروه دیگر کافر بودند و آنان [مومنان] را دو برابر
[جمعیّت خود]می دیدند و خداوند هر گروهی را بخواهد یاری می کند و این عبرتی است
برای صاحبان بینش (13)
علی بن ابراهیم قمی; در تفسیر خود گوید:
مقصود از «وَ اُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النّارِ» علمای یهود هستند [که تورات را تحریف نمودند و نشانه های پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را از مردم دور داشتند] و خداوند آنان را گیرانه و هیزم دوزخ قرار خواهد داد؛و مقصود از«كَدَاْبِ آلِ فِرْعَوْنَ»عمل خاندان و درباریان فرعون است[که فرزندان پسر را برای جلوگیری از آمدن موسی(علیه السلام) می کشتند.]سپس گوید:
آیه ی «قُلْ لِلَّذینَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ اِلى جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ» بعد از جنگ بدر نازل شد و هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از جنگ بدر بازگشت نزد قبیله ی یهود
به نام قینقاع رفت و در آن جا بازاری بود به نام بازار نبط و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در آن بازار نزد یهودیان رفت و به آنان فرمود: آیا باخبر شدید که چه بر سر قبیله ی قریش آمد در حالی که نفرات و سلاح آنان از شما بیشتر بود؟ پس شما ایمان بیاورید [تا آن گونه گرفتار نشوید.]
ص: 30
آنان در پاسخ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: ای محمّد! تو ما را با قریش مقایسه مکن و جنگیدن با ما را مانند جنگیدن با آنان فکر مکن، به خدا سوگند اگر به جنگ ما بیایی خواهی دید که با مردان شجاعی روبه رو شده ای.
پس جبرییل نازل شد و گفت: ای محمّد(صلی الله علیه و آله)! «قُلْ لِلَّذینَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ اِلى جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ... اِنَّ فی ذلِكَ لَعِبْرَةً ِلاُولِی اْلاَبصٰارِ».(1)
زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ اْلاَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ قُلْ اَؤُنَبِّئُكُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذلِكُمْ لِلَّذینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلاَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ اَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللهِ وَ اللهُ بَصیرٌ بِالْعِبادِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا اِنَّنا آمَنّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النّارِ الصّابِرینَ وَ الصّادِقینَ وَ الْقانِتینَ وَ الْمُنْفِقینَ وَ الْمُسْتَغْفِرینَ بِاْلاَسْحارِ
«شهوات» جمع شهوت به معنی شوق و اشتیاق به خواسته ی نفسانی است.«قناطیر» جمع قنطار به معنای مال فراوان است، و اصل آن از قنطرة به معنای پل می باشد. «مقنطرة» یعنی محصّله و جمع آوری شده. «خیل مسومة» یعنی معلمّة او المرعیّة. «انعام» یعنی شتر و گوسفند و گاو. «قانتین» یعنی مطیعین.
ص: 31
علاقه ی به زن ها و فرزندان و اموال فراوان از زر و سیم [طلا و نقره]و اسب های نشان دار و چهارپایان و کشت زارها برای مردم! زینت داده شده و [لکن] این ها بهره های دنیایی است و فرجام نیکو [و عاقبت نیک] نزد خداوند [با تحصیل خشنودی او] خواهد بود(14) [ای رسول من!] به آنان بگو: آیا من شما را به بهتر از این ها خبر بدهم؟آری[بهتر از نعمت های دنیایی] برای کسانی است که تقوا پیشه نموده و نزد پروردگار خود در باغستان های بهشتی که جویبارها در زیر آن ها جاری است همواره متنعّم باشند و با همسران نیکو و پاکیزه و رضوان و خشنودی خدا به سر ببرند و خداوند به [احوال] بندگان خود بیناست. (15) آنان [بندگانی هستند که] می گویند: پروردگارا! ما ایمان آوردیم پس تو از گناهانمان بگذر و ما را از عذاب آتش نگهدار (16) اینان بندگان صابر و شکیبا و راست گو و فرمان بردار و انفاق کننده و اهل استغفار در سحرهایند. (17)
«زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ...»
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هیچ لذّتی در دنیا و آخرت برای مردم! شیرین تر و لذّت بخش تر از زن ها نیست همان گونه که خداوند می فرماید: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ...»سپس فرمود:
اهل بهشت نیز در بهشت لذّتی بهتر از لذّت زناشویی نمی برند،حتی لذّت خوردن و آشامیدن برای آنان به اندازه ی لذّت زناشویی نیست.(1)
ص: 32
مرحوم طبرسی در تفسیر خود از امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که می فرمایند:
«قناطیر»جمع قنطار است و قنطار به معنای پوست گاو نری است که پر از طلا باشد.(1)
اهل سنّت از ابن عبّاس نقل کرده اند که گفته است:
آیه ی «قُلْ اَ اُنَبِّئُكُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذلِكُمْ» تا آخر آیات درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) و حمزه
و عبیدة بن حارث نازل شده است.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس در نماز وتر خود هفتاد مرتبه بگود:«أستغفر الله و أتوب الیه»و یک سال به آن ادامه بدهد، خداوند او را در زمره ی «مستغفرین بالاسحار» قرار می دهد و عفو خداوند و بهشت برای او واجب می شود.(3)
مفضّل گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم:
فدای شما شوم! بسا نماز شب از من فوت می شود آیا بعد از نماز صبح تا خورشید طلوع نکرده است می توانم نماز شب بخوانم؟
ص: 33
حضرت فرمود:
آری، ولکن این خبر را به خانواده ی خود مده تا آنان این عمل را سنّت قرار ندهند و سخن خداوند که می فرماید: «الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْاَسْحارِ» باطل نشود.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از«وَ اَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ»زنان بهشتی هستند که نه حیض می بینند و نه حدثی و بول و غایتی از آنان خارج می شود.(2)
مرحوم کلینی در کتاب کافی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
نخستین چیزی که به سبب آن نافرمانی خدا انجام گرفت، شش چیز بود:
1. حبّ دنیا؛ 2. حبّ ریاست؛ 3. حبّ طعام؛ 4. حبّ خواب؛ 5. حبّ راحت؛6. حبّ زن ها.(3)
اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
فتنه در سه چیز است: 1. حبّ زن ها و آن شمشیر شیطان است؛ 2. شرابخواری و آن آلت صید شیطان است؛ 3. حبّ دینار و درهم و آن تیر شیطان است.
ص: 34
سپس فرمود:
کسی که [بیش از اندازه] زن ها را دوست بدارد، از زندگی خود بهره ای نمی برد؛و کسی که نوشابه های حرام را دوست بدارد، بهشت برای او حرام خواهد بود؛و کسی که درهم و دینار را دوست داشته باشد، بنده ی دنیا خواهد بود.(1)
شَهِدَ اللهُ اَنَّهُ لا اِلهَ اِلّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ اُولُوا الْعِلْمِ قائِمًا بِالْقِسْطِ لا اِلهَ اِلّا هُوَ الْعَزیزُ الْحَكیمُ
«شهادت» اخبار از چیزی است که مشاهده شده باشد، و یا به منزله ی مشاهده باشد.«قائمًا بالقسط» یعنی مقیمًا للعدل فی امور خلقه. «عزیز» کسی است که شکست ناپذیر باشد. «حكیم» کسی است که در عدالت او خلل و شبهه ای نیست، و عزیز اگر حکیم نباشد خطرناک خواهد بود. «اولو العلم» به فرموده ی امام باقر(علیه السلام) پیامبران و اوصیا(علیهم السلام) هستند.
ص: 35
خداوند که همواره قائم به قسط و عدل است، گواهی می دهد که جز او معبودی نیست، فرشتگان و صاحبان دانش نیز گواهی می دهند که جز خدای توانا و حکیم،معبودی نیست.
امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
واجباتی بر ائمّه است که بر شیعیان آنان نیست و بر شیعیان ما نیز واجباتی است که بر ما نیست؛ بر آنان واجب است که از ما سوال کنند.
سپس فرمود:
مقصود از «اُولُوا الْعِلْمِ قائِمًا بِالْقِسْطِ»، امام است.(1)
جابر گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
خداوند در این آیه شهادت به یگانگی خود داده و ملائکه را گرامی داشته و آنان نیز موفق به تسلیم پروردگار خود شده و او را تصدیق و شهادت به یگانگی او داده اند.
سپس فرمود:
مقصود از «وَ اُولُوا الْعِلْمِ قائِمًا بِالْقِسْطِ» پیامبران و اوصیا هستند که قیام به قسط و عدالت می نمایند و این معنای ظاهر این آیه است و لکن مراد از قسط در ظاهر عدل است و عدل در باطن امیرالمؤمنین(علیه السلام) می باشد.(2)
ص: 36
سعید بن جبیر گوید:
قریش سیصد و شصت بت بر کعبه آویخته بودند و چون این آیه نازل شد همه ی آن ها از کعبه فروریختند و در پیشگاه خدا سجده نمودند.(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
ما صاحبان ذکر و صاحبان علم هستیم و حلال و حرام خدا نزد ماست.(2)
مرحوم صدوق با سند خود از محمّد بن عثمان عمری(عجل الله تعالی فرجه الشریف) [از وکلای امام زمان(علیه السلام)]نقل نموده که گوید:
هنگامی که حضرت مهدی(علیه السلام) به دنیا آمد، نور او به آسمان بالا رفت و در پیشگاه
خداوند سجده نمود و سپس سر مبارک بالا نمود و این آیه را تلاوت کرد:«شَهِدَ اللَّهُ اَنَّهُ لا اِلهَ اِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ اُولُوا الْعِلْمِ قائِمًا بِالْقِسْطِ لا اِلهَ اِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ».(3)
ص: 37
در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
هنگامی که حضرت مهدی(علیه السلام)به دنیا آمد دست های مبارک خود را روی زمین قرار داد و سر مبارک به طرف آسمان بالا نمود.
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
حضرت مهدی(علیه السلام) هنگامی که دستان خود را روی زمین می گذارد همه ی علومی
که از آسمان به زمین نازل شده را دریافت می کند و چون سر مبارک را به آسمان بالا می کند منادی خداوند از عرش الهی و افق اعلی او را با نام و نام پدر صدا می زند و می گوید: «ای محمّد بن الحسن! پایدار باش تا ثابت باشی، ما تو را برای مسوولیّت بزرگی آفریدیم همانا تو برگزیده و صاحب سرّ و مخزن علم من و امین وحی من و خلیفه ی من در روی زمین هستی و من رحمت خود را برای تو و دوستان تو واجب نمودم و بهشت خود را به شما بخشیدم و کنیزان خود را بر شما حلال نمودم، سوگند به عزّت و جلالم که دشمنان تو را به سخت ترین عذاب معذّب خواهم نمود گر چه در دنیا رحمت و رزق من واسع است و به همه ی مردم می رسد.»
چون صدای منادی به پایان رسد حضرت مهدی(علیه السلام) در حالی که دستان مبارکش
روی زمین و سر مبارکش را به آسمان بالا نموده، این آیه را تلاوت می نماید: «شَهِدَ اللَّهُ اَنَّهُ لا اِلهَ اِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ اُولُوا الْعِلْمِ قائِمًا بِالْقِسْطِ لا اِلهَ اِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ»؛ و چون این آیه را تلاوت نمود خداوند علوم اوّل و علوم آخر را به او عطا نماید و او مستحق برکات روحافزون شب قدر باشد.(1)
ص: 38
در تفسیر مجمع البیان از امام صادق(علیه السلام) از پدرانش از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)نقل شده که فرمود:
هنگامی که خداوند اراده نمود، فاتحة الکتاب و آیة الکرسی و شهد الله...و«قل اللهمّ مالك الملك...» را تا «بغیر حساب» نازل نماید، این آیات به عرش پناهنده شدند و بین آن ها و بین خداوند حجابی نبود و به خدای خود گفتند: پروردگارا می خواهی ما را بین گناهکاران و به دار ذنوب بفرستی؟ در حالی که ما معلقات به طهور و مقام قدس هستیم؟!
پس خداوند به آنان فرمود: به عزّت و جلالم سوگند، هر بنده ای که شما را پس از هر نماز بخواند من او را گرچه گناهکار باشد در حظیرة القدس بهشتی ساکن خواهم نمود و گر نه در هر روزی هفتاد مرتبه به او نظر رحمت می کنم و گر نه در هر روزی هفتاد حاجت او را برآورده خواهم نمود که کم ترین آن ها آمرزش گناهان او باشد و گر نه او را از شرّ هر دشمنی حفظ می کنم و بر دشمن او پیروز می نمایم و چیزی او را از دخول در بهشت منع نمی کند مگر مرگ [و چون بمیرد اهل بهشت خواهد بود].(1)
ص: 39
اِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللهِ اْلاِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذینَ اُوتُوا الْكِتابَ اِلّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ وَ مَنْ یَكْفُرْ بِآیاتِ اللهِ فَاِنَّ اللهَ سَریعُ الْحِسابِ فَاِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ اَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ وَ قُلْ لِلَّذینَ اُوتُوا الْكِتابَ وَ اْلاُمِّیِّینَ ءَاَسْلَمْتُمْ فَاِنْ اَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ اِنْ تَوَلَّوْا فَاِنَّما عَلَیْكَ الْبَلاغُ وَ اللهُ بَصیرٌ بِالْعِبادِ
«دین» در این آیه معنای طاعت است، اصل آن به معنای جزاست، و طاعت را دین گویند به خاطر این که دلیل برای جزاست، و «دَین» نیز مانند جزاست در وجوب قضا.«اسلام» ازسلم و تسلیم است، و دِین دخول در سِلْم و سلامت است، بنابراین اسلام ادای طاعات با سلامت و دور از خیانت است،و اسلام و ایمان نزد ما به یک معناست و در اصطلاح روایات اسلام اقرار به شهادتین است و ایمان اعتقاد به اصول و اقرار به شهادتین است،بنابراین اسلام اعمّ از ایمان است، چرا که معصومین(علیهم السلام) به شیعیان خود مسلمان و مومن گویند و به غیر آنان فقط مسلم و مسلمان می گویند.«اختلاف»در ادیان به معنای اختلاف در عقائد است،و اختلاف در چیزهای دیگر به معنای اختلاف ذاتی است. «بغی» طلب علوّ و سلطه است با ظلم. «امّیّین» مشرکین مکّه اند و مکّه امّ القری می باشد، و به آن امّیین گویند چرا که صاحب کتاب نیستند، والله العالم.
ص: 40
دین [حق] نزد خداوند همان اسلام است و اهل کتاب [در پذیرش اسلام] اختلاف پیدا نکردند مگر بعد از آن که [یقین و] علم به [حقانیّت] اسلام برای آنان حاصل شد و آن به خاطر حسدی بود که بین آنان وجود داشت و هر کس به آیات خداوند کافرشود [باید بداند که] خداوند سریع الحساب است. (11) [ای رسول خدا] اگر [اهل کتاب] با تو لجاجت کردند به آنان بگو: من به خدای خود و پیروانم روی کردم.[و ای رسول من!] به اهل کتاب و امییّن [یعنی اهل مکّه] بگو: آیا اسلام را پذیرفتید؟ پس اگر اسلام را پذیرفتند [و تسلیم امر خدا شدند] هدایت یافته اند و گر نه تو وظیفه ای جز ابلاغ نداری و خداوند به بندگان [خود] بینا و آگاه است. (20)
محمّد بن مسلم گوید:امام صادق(علیه السلام)فرمود:«مقصود از اسلام در آیه،ایمان است .»(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از اسلام، تسلیم نسبت به ولایت علیّ بن ابی طالب(علیهما السلام) است.(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر خود از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
خداوند ایمان را یک درجه بر اسلام فضیلت داده است؛ همان گونه که کعبه را یک درجه بر مسجد الحرام فضیلت داده است.(3)
ص: 41
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
من اسلام را به گونه ای معرّفی خواهم نمودکه احدی پس از من این چنین معرّفی نخواهد نمود.
سپس فرمود:
اسلام به معنای تسلیم؛ و تسلیم به معنای یقین؛ و یقین به معنای تصدیق؛و تصدیق اقرار است و اقرار، اداء است و اداء عمل است؛ و مومن دین خود را از خدا می گیرد و ایمان مومن در عمل او شناخته می شود و کفر کافر به انکار او شناخته می شود.
سپس فرمود:
ای مردم!بسیار مواظب دین[و ایمان]خود باشید؛چرا که گناه با داشتن دین قابل بخشوده شدن هست و لکن عمل نیک با نداشتن دین[و ایمان]پذیرفته نیست.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اسلام قبل از ایمان است و با اسلام مردم از یک دیگر ارث می برند و ازدواج می نمایند و [لکن]به وسیله ی ایمان[در قیامت]به پاداش می رسند.(2)
ص: 42
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
اسلام شریک با ایمان نیست و [لکن] ایمان شریک با اسلام است و اسلام و ایمان در گفتار و عمل جمع می شوند و همان گونه که کعبه داخل مسجد الحرام است و مسجد الحرام داخل در کعبه نیست؛ اسلام نیز داخل در ایمان است و لکن ایمان داخل در اسلام نیست؛ از این روی خداوند می فرماید: «قالَتِ الْاَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا اَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْاِیمانُ فِی قُلُوبِكُم» و سخن خدا راست ترین سخن ها است.(1)
اِنَّ الَّذینَ یَكْفُرُونَ بِآیاتِ اللهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقِّ وَ یَقْتُلُونَ الَّذینَ یَاْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ اَلیمٍ اُولئِكَ الَّذینَ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ
حقّا کسانی که به آیات خدا کافر شدند و پیامبران او و کسانی که امر به [معروف و]
ص: 43
عدالت می کردند را به ناحق کشتند، به عذاب دردناکی بشارت ده (21)اعمال آنان در دنیا و آخرت تباه و برای آنان یاورانی نخواهد بود (22)
مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان از ابوعبیده جرّاح نقل نموده که گوید:به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گفتم: «ای رسول خدا! در قیامت عذاب چه کسی سخت تر خواهد بود؟»
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آیه ی فوق را تلاوت نمود و فرمود:
کسی که پیامبر و یا آمر به معروف و ناهی از منکری را بکشد.
سپس فرمود:
ای ابا عبیده! بنی اسراییل در ساعت اوّل روزی چهل و سه پیامبر را کشتند و هنگامی که یکصد و دوازده نفر از عبّاد بنی اسراییل نسبت به آنان امر به معروف و نهی از منکر نمودند، در پایان آن روز آنان را نیز کشتند؛ و در این آیه خداوند آنان را یاد نموده است.(1)
سلیم بن قیس هلالی گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن سخنان خود به معاویه فرمود:
ای معاویه، ما خانواده ای هستیم که خداوند آخرت را برای ما انتخاب نموده و راضی نشده که دنیا پاداش ما باشد...
ص: 44
سپس فرمود:
زکریّای پیامبر را قوم او با ارّه بریدند ویحیی بن زکریا که قوم خود را به خدا دعوت می کرد را نیز قوم او کشتند و همواره اولیای شیطان با اولیای رحمان در جنگ بوده اند،چنان که خداوند می فرماید: «اِنَّ الَّذینَ یَكْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقِّ وَ یَقْتُلُونَ الَّذینَ یَاْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ اَلیمٍ».(1)
یونس بن ظبیان از امام صادق(علیه السلام) نقل می کند که می فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند می فرماید:
وای بر کسانی که دین را ابزار رسیدن به دنیا قرار می دهند؛ و وای بر کسانی که آمرین به عدل را می کشند، و وای بر کسانی که مومن در بین آنان [ناچار است] با تقیّه زندگی کند. آیا به من افترا و تهمت می زنید و یا به من جسور شده اید؟!همانا من به ذات خود سوگند یاد نموده ام که آنان را به گونهای در امتحان و آزمایش قرار بدهم که حلیمان و حکیمان شان در حیرت و تعجّب قرار بگیرند.(2)
ص: 45
اَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذینَ اُوتُوا نَصیبًا مِنَ الْكِتابِ یُدْعَوْنَ اِلى كِتابِ اللهِ لِیَحْكُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلّى فَریقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ ذلِكَ بِاَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النّارُ اِلّا اَیّامًا مَعْدُوداتٍ وَ غَرَّهُمْ فی دینِهِمْ ما كانُوا یَفْتَرُونَ فَكَیْفَ اِذا جَمَعْناهُمْ لِیَوْمٍ لارَیْبَ فیهِ وَ وُفِّیَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ
«نصیب»به معنای حظّ و بهره ی از چیزی است،و به معنای سهم معیّنی است برای صاحب آن. «حكم» به معنای دستوری است که حق را از باطل جدا می کند و اصل آن از حَکَمة به معنای منع است. «غُرور» به معنای طمع بیجاست، و «غَرور» شیطان است که مردم را مغرور می نماید، و «غارّ» غافل است و «غرّارة» دنیاست که فراوان مردم را فریب می دهد، و «غَرَر» به معنای خطر است. «افتراء» به معنی کذب است. «كَیفَ» برای سوال است، یعنی «فکیف حالهم اذا جمعناهم».
[ای رسول من!] آیا ندیدی [علمای] اهل کتاب را که بهره ای از کتاب [تورات] به آنان داده شد و هنگامی که دعوت به کتاب خدا شدند تا بین آنان حکم نماید، گروهی از آنان پشت می کنند و از حکم خدا اعراض می نمایند؟(23)و این به خاطر این است که می گویند: هرگز آتش به ما نخواهد رسید، مگر چند روزی، آنان در این افتراهای
ص: 46
خود به دین خویش مغرور شده اند (24) چگونه خواهد بود حال آنان زمانی که ما آنان را برای روزی که شکّی در آن نیست جمع خواهیم نمود و در آن روز هر کسی به آن چه کرده،
پاداش داده می شود و ظلمی به آنان نخواهد شد. (25)
روایت شده:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داخل مدرس و جلسهی آنان [یهودیان] شد و آنان را دعوت به اسلام نمود، پس برخی از آنان به او گفتند: «شما بر چه آیینی هستی؟» حضرت(صلی الله علیه و آله) فرمود: «من بر آیین و ملّت ابراهیم(علیه السلام) هستم.» پس آنان گفتند: «ابراهیم بر دین یهود بود.» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرمود: «تورات بین من و شما حاکم باشد و آنان نپذیرفتند.»
و روایت شده:
نخستین پرچمی که روز قیامت بالا می رود، پرچم یهود است و خداوند آنان را مقابل اهل محشر مفتضح و رسوا می کند؛ و سپس دستور می دهد تا آنان را به دوزخ ببرند.(1)
ص: 47
قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِی الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِكَ الْخَیْرُ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ
«نَزْع»به معنای جدا کردن چیزی از چیز دیگر است.«ایلاج»به معنای ادخال است.«ولیجة و بطانة» به معنای محل سرّ و ارتباط های پنهانی است.
[ای رسول من!] بگو: خدایا تویی مالک ملک [هستی] به هر کس بخواهی قدرت و ملک می دهی و از هر کس بخواهی باز می ستانی و به هر کس بخواهی عزّت می دهی و هر کس را خواهی ذلّت می دهی و خیر به دست توست و تو بر هر چیزی توانایی (26) شب را در روز می بری و روز را به شب در می آوری و زنده را از مرده خارج می کنی و مرده را از زنده خارج می کنی و هر کس را بخواهی بدون حساب روزی می دهی (27)
داود بن فرقد گوید: به امام صادق(علیه السلام)گفتم:«آیا خداوند به بنی امیّه ملک و سلطنت نداد چنانکه میفرماید: «قُلِ اللّٰهُمَّ مالِکُ الْمُلْکِ...»؟
ص: 48
امام(علیه السلام) فرمود:
این گونه نیست که مردم فکر می کنند؛ همانا خداوند ملک را به ما داد و بنی امیّه از ما گرفتند و این مانند آن است که کسی مالک لباسی باشد و دیگری آن لباس را به زور از او بگیرد و در آن صورت گیرنده ی لباس مالک آن نخواهد بود.(1)
مرحوم صدوق نقل نموده که از امام حسن عسکری(علیه السلام) سوال شد: «مرگ چیست؟» امام(علیه السلام) فرمود: «مرگ، تصدیق به چیزی است که وجود نداشته باشد.» سپس فرمود:
پدرم از جدم از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود: «مومن هنگامی که می میرد
در حقیقت نمرده؛ و میّت و مرده،کافر است.همانگونه که خداوند می فرماید:«تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ» یعنی: خداوند مومن را از کافر و کافر را از مومن خارج می کند.»(2)
مرحوم طبرسی در مجمع البیان از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل نموده که فرمودند:معنای این آیه این است که خداوند مومن را از کافر و کافر را از مومن خارج می کند.(3)
ص: 49
لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرینَ اَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِكَ فَلَیْسَ مِنَ اللهِ فی شَیْءٍ اِلّا اَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یُحَذِّرُكُمُ اللهُ نَفْسَهُ وَ اِلَى اللهِ الْمَصیرُ قُلْ اِنْ تُخْفُوا ما فی صُدُورِكُمْ اَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللهُ وَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلاَرْضِ وَ اللهُ عَلى كُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ
«اولیاء» می تواند به معنای دوست باشد، و می تواند به معنای ولایت وحکومت باشد، و به هر معنایی باشد، مومنان نباید کفّار را ولیّ خود بدانند،و آیه اشاره دارد که تا مومنان هستند نباید کسی کفّار را ولیّ و سرپرست خود قرار بدهد و گر نه ارزشی نزد خداوند نخواهد داشت،جز آن که تقیّه ای وجود داشته باشد و در این آیه کمال ترهیب و اعلان خطر انجام گرفته است، چنان که نسبت به اولیای خدا و پیروان آنان پایان آیات اعلان راْفت و دوستی شده است، و چون «بطانة و ولیجة» درونی و در باطن است می فرماید «خدا باطن و ظاهر شما را می داند».
مومنان نباید کافران را به جای مومنان و مسلمانان دوست خود بگیرند و هر کس چنین کند در پیشگاه خداوند ارزشی ندارد، مگر آن که از آنان در تقیّه و هراس باشند،همانا خداوند شما را از [عقوبت] خود می ترساند و بازگشت همه به سوی او خواهد بود (28)
ص: 50
[ای رسول من به آنان که با کافران و دشمنان اسلام ارتباط دوستی برقرار می نمایند]بگو:
اگر باطن خود را بپوشانید و یا آشکار کنید، خداوند [از آن چه در باطن های شماست] آگاه
است،[بلکه]او از آن چه در آسمان ها و زمین است آگاه است و بر هر چیزی تواناست. (29)
آیات فراوانی در قرآن آمده که ارتباط و دوستی با کفّار و یهود و نصاری را ممنوع و حرام و مساوی با عدم ایمان شمرده است و اساسا قانون «الحبّ فی الله والبغض فی الله» اصل مهمّی از اصول ایمان است، از این رو خداوند می فرماید:«لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى اَوْلِیاءَ» و یا می فرماید: «لا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ اَوْ اَبْناءَهُم...» و اهمیّت این معنا از جمله ی «یُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اِلَى اللَّهِ الْمَصیرُ» و جمله ی «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِكَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فی شَیْءٍ» ظاهر می شود، هم چنان که اهمیّت ترک تقیّه نیز از این آیات و روایات ظاهر می شود.
امام صادق(علیه السلام)از پدران خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)نقل نموده که فرمود:
ایمان ندارد کسی که تقیّه ندارد؛ چرا که خداوند می فرماید: «اِلّا اَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً» .(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز به برخی از اصحاب خود فرمود:
من تو را امر می کنم که برای دین خود تقیّه کنی،چرا که خداوند می فرماید:«لایَتَّخِذِالْمُؤْمِنُونَ الْكافِرینَ اَوْلِیاءَ».سپس فرمود: و من تو را سخت بر حذر می دارم که تقیّه نکنی و خود را به هلاکت اندازی و در آن صورت خون خود و خون برادران خود را ریخته باشی و خود و برادران خود را از نعمت های خدا
ص: 51
محروم کنی و آنان را در دست دشمنان شان ذلیل نمایی، در حالی که خداوند دستور داده که آنان را عزیز نمایی.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
تقیّه، سپر خداست بین خود و بین مخلوق خود.
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
تقیّه در هر چیزی است که فرزند آدم مضطرّ به آن بشود و خداوند به خاطر تقیّه آن چیز را بر او حلال نموده است.(2)
یَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ اَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ اَمَدًا بَعیدًا وَ یُحَذِّرُكُمُ اللهُ نَفْسَهُ وَ اللهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ
ص: 52
«اَمَد»به معنای غایت بعید و مسافت و فاصله ی زیاد است،و اَمَد و غایت و نهایت نظایرند. «و یحذّركم الله نفسه» اعلان خطر بلیغ است نسبت به تولّی و ارتباط دوستی با دشمنان، چنان که دوستی با اولیای خداوند از اسباب مسلم نجات است، و از این آیه روشن می شود که اساس دین همان حبّ و بغض و تولّی و تبرّی می باشد.
[ای رسول من به این مردم بگو: قیامت]روزی است که هر کسی عمل خود را از خوب وبد مقابل خود حاضر می بیند و [آرزو می کند و] دوست می دارد که بین او و اعمال بد او فاصلهی زیادی باشد و خدوند شما را از کیفر خود برحذر می دارد و او به بندگان خود رئوف و مهربان است.
مرحوم کلینی در کتاب کافی با سند خود از سعید بن مسیّب نقل نموده که گوید:همواره حضرت زین العابدین(علیه السلام) در هر روز جمعه ای در مسجد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مردم را موعظه می نمود و سخنان او را مردم حفظ می کردند و می نوشتند؛ و چنین می فرمود:ای مردم! از خدا بترسید و بدانید که بازگشت شما به او خواهد بود، و هر کس عملی در دنیا انجام داده باشد خوب یا بد،عمل خود را در قیامت خواهد دید و آرزو می کند که بین او و عمل بد او فاصله زیادی باشد و خداوند شما را از عقوبت و کیفر خود می ترساند.
سپس می فرمود:
وای بر تو ای فرزند آدم که غافل مانده ای و خداوند از تو غافل نخواهد بود. ای فرزند
ص: 53
آدم،بدان که اجل تو سریع تر از هر چیزی به تو می رسد و چیزی نمانده که امر خدا بیاید و اجل تو فرا برسد و ملک الموت روح تو را قبض کند و تو تنها وارد خانه ی قبر شوی و باز در قبر روح به بدن تو بازگردد و آن دو ملک برای سوال و امتحان سخت تو یک باره به قبر تو هجوم آورند و نخستین سوال آنان از تو سوال از پروردگار تو است که او را می پرستیده ای.
سپس درباره ی پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) از تو سوال می کنند؛ و از دین تو و کتاب تو و امام تو و از عمر تو سوال می کنند که در چه راهی تباه نمودی و از مال تو سوال می کنند
که از کجا به دست آوردی و در چه راهی مصرف نمودی؟
پس خود را آماده کن و در احوال خود فکر کن و قبل از این امتحان و سوال،جواب خود را آماده کن. پس اگر تو مومن و عارف به دین و پیرو صادقین و اولیای خدا(علیهم السلام)
و اهل ولایت آنان باشی، خداوند هنگام مرگ اعتقاد صحیح را به تو تلقین خواهد نمود و زبان تو را به سخن حق و پاسخ درست گویا خواهد کرد و از طرف خداوند به تو بشارت به بهشت و رضوان الهی داده خواهد شد و ملائکه با روح و ریحان به استقبال تو خواهند آمد.
اگر چنین نباشی زبان تو گره خواهد خورد و حجّت تو باطل خواهد شد و از پاسخ صحیح عاجز خواهی ماند و به تو بشارت عذاب داده می شود و ملائکه عذاب با آب های جوشان و عذاب دوزخ نزد تو خواهند آمد.(1)
ص: 54
سپس می فرمود:
ای فرزند آدم! بدان که پس از آن در قیامت مصیبتِ سخت تر و وحشتناک تری خواهی داشت که قلب ها را به درد می آورد و قیامت روزی است که همه ی مردم برای آن جمع میکند و آن روز مشهود است که خداوند اوّلین و آخرین را درآن روز جمع خواهد نمود و آن روزِ دمیدن در صور و خارج شدن مردم از قبرهاست و آن روز آزفه است که جان ها به لب می رسد و آن روزی است که از هر لغزشی بازخواست می شود و کسی به جای دیگری مواخذه نمی شود و معذرتی از کسی پذیرفته نخواهد شد و راهی برای توبه نیست و تنها به اعمال خوب پاداش
خوب و به اعمال بد پاداش بد داده می شود و هر کس از مومنین مثقال ذرّه ای عمل نیک انجام داده باشد آن را می یابد و به پاداش خود می رسد...(1)
ص: 55
قُلْ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْكُمُ اللهُ وَ یَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحیمٌ
«محبّت»به معنای اراده ی خوبی به مراد و یا متعلّق مراد است، مانند این که می گویی: احبّ زیدا و احبّ اکرام زید؛و«محبّة الله»و دوستی خداوند نسبت به بنده،اراده ی ثواب است نسبت به او، و «محبّة العبد لله» اراده ی طاعت خداوند است به خاطر دوستی با او،و اطاعت از شیطان به خاطر محبّت به او نیست بلکه به خاطر محبّت و شهوت به گناهی است که او به آن امر می کند.
[ای رسول من به مردم] بگو: اگر خدا را دوست می دارید از من پیروی کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد و گناهان تان را ببخشد و خداوند آمرزنده و مهربان است.
ص: 56
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
خداوند در کتاب محکم خود می فرماید: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما اَرْسَلْناكَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا»(1) در این آیه خداوند اطاعت از پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را همراه اطاعت خود و معصیت او را همراه معصیت خود قرار داده است، و این دلیل بر آن است که خداوند اطاعت مردم را تفویض به او نموده و او را نسبت به کسانی که از خدا اطاعت و یا نافرمانی می کنند شاهد قرار داده، و این معنا
را در چند آیه از قرآن بیان نموده است چنان که درترغیب بر اطاعت و تصدیق و قبول دعوت پیامبر خود(صلی الله علیه و آله)می فرماید: «قُلْ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ». بنابراین پیروی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) محبّت خداست و خشنودی اوسبب آمرزش گناهان وکمال رستگاری و وجوب بهشت است، چنان که اعراض و دشمنی با او سبب دشمنی با خدا و خشم و سخط او خواهد بود و بنده در آن صورت اهل آتش می باشد چنان که خداوند می فرماید:«وَ مَنْ یَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْاَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ»(2) و مقصود از کفر در این آیه انکار نبوّت و نافرمانی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است.(3)
ص: 57
امام صادق(علیه السلام) صحیفه ای را به اصحاب خود نشان داد که در آن نوشته شده بود:
بدانید که اگر خداوند به بنده ی خود نظر خیری داشته باشد، نسبت به پذیرش اسلام شرح صدر و سینه ی بازی به او می دهد و در آن هنگام زبان او به حق گویا می شود و قلب او با حق پیوند می خورد و به دستورات اسلام عمل می کند و هنگامی که خداوند چنین چیزهایی را برای او جمع نمود اسلام او کامل می شود و چون از دنیا می رود نزد خداوند از مسمانان واقعی خواهد بود.
اگر خداوند به بنده ای نظر خیر نداشته باشد، او را به خود وا می گذارد و سینه ی او را از پذیرش حق تنگ خواهد نمود و اگر حقّی بر زبان او جاری شود، قلب او بر آن ثابت نیست از این رو به آن عمل نخواهد نمود و هنگامی که با این حالت بمیرد،نزد خداوند از منافقین خواهد بود و آن چه از حقّ بر زبان او جاری شده و اعتقاد به آن نداشته و توفیق انجام آن را پیدا نکرده برای او حجّت خواهد بود».
سپس فرمود:
پس شما از خدا بترسید و از او بخواهید تا سینه های شما را برای پذیرش اسلام باز نماید و زبان های شما را به حق گویا نماید، تا با این حالت بمیرید و خداوند شما را با صالحان محشور کند و لا قوّة الّا بالله و الحمد لله ربّ العالمین.
تا این که فرمود:
و هر کس دوست بدارد که بداند خداوند او را دوست می دارد، باید از خدا اطاعت کند و از ما نیز پیروی نماید، آیا سخن خدا را به پیامبر خود نشنیده است که می فرماید: «قُلْ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُم»؟
ص: 58
تا این که فرمود:
به خدا سوگند هیچ بنده ای از خدا اطاعت نمی کند، جز آن که خداوند اطاعت ما را شرط اطاعت او از خود قرار می دهد، و به خدا سوگند هیچ بنده ای از ما اطاعت نمی کند جز آن که خداوند او را دوست می دارد، و هیچ بنده ای از اطاعت ما سرپیچی نمی کند جز آن که او ما را دشمن می دارد و نافرمانی خدا را خواهد نمود و کسی که با نافرمانی خدا بمیرد، خداوند او را خوار و ذلیل می کند و با صورت او را به آتش می افکند؛ و الحمد لله ربّ العالمین.(1)
ص: 59
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
آیا دین چیزی جز محبّت است و سپس فرمود:خداوند می فرماید:«قُلْ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللَّه»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
من بر کسانی از این امّت که حقّ ما را شناخته باشند امید نجات دارم، جز برای سه نفر: 1. کسی که حامی سلطان ستم گر باشد. 2. کسی که هواپرست باشد.3. کسی که گناه علنی و آشکار انجام بدهد.
سپس این آیه را تلاوت نمود:
«قُلْ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللَّه».(2)
برید عجلی گوید: خدمت امام باقر(علیه السلام) بودم که مردی از خراسان با پای پیاده وارد
شد و پاهای خود را نشان داد که پاره شده بود و عرض کرد: «به خدا سوگند محبّت شما
خانواده مرا این گونه به این جا آورده است.»
امام باقر(علیه السلام) به او فرمود:
به خدا سوگند اگر سنگی ما را دوست بدارد، خداوند او را با ما محشور خواهد نمود؛و آیا دین جز محبّت و دوستی است؟ خداوند می فرماید: «قُلْ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللَّه» و می فرماید: «یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ اِلَیْهِمْ».
ص: 60
سپس فرمود: «آیا دین جز محبّت و دوستی است؟!»(1)
به امام صادق(علیه السلام) گفته شد:
فدای شما شوم، ما به نام های شما و اجداد شما نام گذاری شده ایم. آیا این برای ما نفعی دارد؟
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
آری! به خدا سوگند، آیا دین،چیزی جز محبّت است؟ آری خداوند فرموده است: «قُلْ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللَّه».(2)
قُلْ اَطیعُوا اللهَ وَ الرَّسُولَ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَاِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الْكافِرینَ
«اطاعت» پیروی از داعی است نسبت به آن چه امر می کند و یا ارادهی اوست همراه
ص: 61
با محبّت داعی و آمر، مانند اطاعت از خدا و اولیای او و یا محبّت چیزی که داعی او را به آن امر می کند مانند اطاعت از شیطان نسبت به حبّ دنیا و شهوات.
[ای رسول من!]بگو:خدا و رسول را اطاعت کنید،پس اگر روی گردان شدند،قطعا خداوند کافران را دوست نمی دارد.
در کتاب تحف العقول آمده که عدّه ای از اصحاب امیرالمؤمنین(علیه السلام) آن حضرت را در تقسیم غنایم متّهم نمودند و گفتند:او ناعادلانه غنایم را تقسیم نموده است.پس امیر المؤمنین(علیه السلام) خطبه ای خواند و فرمود:
ما پروردگار و ولیّ نعمت خود را می ستاییم و نعمت های ظاهری و باطنی را تنها از ناحیه ی خدا می دانیم، او این نعمت ها را به ما بخشیده تا بر ما لطف کند و منّتی بر ما گزارد و ما را بیازماید که آیا سپاس گزاریم و یا ناسپاسیم، و هر کس شاکر و سپاس گزار باشد خداوند نعمت خود را بر او می افزاید و هر کس ناسپاسی کند او را عذاب خواهد نمود.
من شهادت می دهم که خدایی جز خداوند یکتا نیست و شریکی برای او نیست و او غنیّ و بی نیاز است؛و گواهی می دهم که حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله)بنده و فرستاده ی اوست و به سبب او به مردم و شهرها و چهارپایان و جانوارن رحمت خدا می رسد و خدا به برکت او بر ما منّت و تفضّل می نماید.(1)
ص: 62
سپس فرمود:
بهترین مردم نزد خداوند در عظمت و منزلت مطیع ترین و داناترین آنان در اطاعت از خدا و رسول و پیروی از کتاب و سنّت پیامبر(صلی الله علیه و آله) می باشند، اکنون این کتاب خدا و این عهد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و سیره ی اوست و کسی جاهل به آن نیست،مگر نادان و یا مخالف و یا معاند باشد و خداوند می فرماید: «یا اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ اُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوبًا وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ اَتْقاكُم.»(1)بنابراین اهل تقوا دارای شرافت و کرامت و مورد محبّت خدا هستند و نیز خداوند درباره ی اطاعت کنندگان از خدا و رسول خود می فرماید: «اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ
فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیم»و نیز می فرماید:«اَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَاِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْكافِرِین».(2)
ص: 63
سپس با صدای بلند فرمود:
ای مهاجرین و ای انصار و ای جمعیّت مسلمانان! آیا شما با اسلام خود بر خدا و رسول او منّت می گذرید؟! در حالی که خدا و رسول او بر شما منت دارند، اگر در اسلام خود صادق باشید...؟
تا این که فرمود:
و امّا این غنایم نسبت به همه ی مجاهدین یکسان و بالسویّه است و خداوند آن را تقسیم نموده و آن ها مال الله است و شما عباد الله و مسلمان هستید و این کتاب خداست که ما به آن اقرار داریم و به حقانیّت آن گواهی می دهیم و مسلمان هستیم؛ و این عهد و سیره ی پیامبر ماست که می دانید، پس شما باید تسلیم دستور خدا و رسول او باشید.
رحمت خدا بر شما باد و هر کس راضی به حکم خدا نیست به هر راهی می خواهد برود، چرا که عامل به طاعت خدا و حاکم به حکم خدا از کسی هراسی ندارد.چنان که خداوند می فرماید: «لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون» و می فرماید:«اُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» از خدای خود مسالت می کنیم که ما و شما را از اهل طاعت خود قرار بدهد و رغبت ما و شما را به وعده های خود معطوف نماید، شما شنیدید آن چه من گفتم؛ و من برای خود و شما از خداوند درخواست مغفرت و آمرزش می نمایم.(1)
ص: 64
اِنَّ اللهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ اِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمینَ ذُرّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللهُ سَمیعٌ عَلیمٌ
«اصطفاء»به معنای انتخاب و اختیار است،و«اصطفاء و اختیار و اجتباء»نظایرند،و اصطفاء، افتعال از صفوة است و صافی نقیّ از کدورت است، و خداوند خلوص باطن اولیای خود را تشبیه به صفای ظاهر نموده یعنی پیامبران از پلیدی دور هستند.معنای «آل» و «ذریّة» در ذیل آیه ی «واذ نجّیناكم من آل فرعون» و آیه ی «قال ومن ذریّتی» بیان شد.
به یقین خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را برگزید و آنان را بر جهانیان برتری
داد، فرزندانی که برخی از [نسل] بعض دیگرند و خداوند شنوا و داناست.
شیخ طوسی در کتاب امالی با سند خود از امام صادق(علیه السلام)نقل نموده که آن حضرت
این آیه را این چنین قرائت می نمود: «اِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ اِبْرَاهِیمَ وَ آلَ عِمْرَانَ
ص: 65
وَ آلَ مُحَمَّدٍ عَلَى الْعَالَمِینَ». سپس فرمود: «مخالفین، «آل محمّد(علیهم السلام)» را از این آیه حذف نمودند.»(1)
مرحوم طبرسی نیز گوید:
قرائت اهل بیت(علیهم السلام)«آل محمّد علی العالمین» است.(2)
مامون الرّشید به حضرت رضا(علیه السلام) عرض کرد: «آیا خدا عترت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را بر سایر امّت فضیلت داده است؟» حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: «آری، خداوند در کتاب خود آنان را بر سایر امّت فضیلت داده است.» مامون گفت: «در کدام آیه؟»
امام(علیه السلام) فرمود:
در آیه ی «اِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ اِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمینَ * ذُرّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ».(3)
سپس فرمود:
عترت داخل در آل ابراهیم اند؛ چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله)از فرزندان ابراهیم است و به دعای او [که گفت:«وَ اجْنُبْنی وَ بَنِیَّ اَنْ نَعْبُدَ اْلاَصْنامَ»]پیامبر و اهل بیت او(علیهم السلام) به دنیا آمدند؛ و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز نقل شده که فرمود: «اَنَا دَعْوَةُ اَبِی اِبْرَاهِیم».
ص: 66
برخی از علمای اهل تسنّن نیز مانند ثعلبی از ابی وائل نقل کرده که گوید:
در قرآن عبد الله بن مسعود چنین قرائت شده:«انّ الله اصطفی آدم و نوحًا و آل ابراهیم وَ آل محمّد علی العالمین».(1)
محمّد بن قطبی گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
مردم از سخنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در غدیر درباره ی علی(علیه السلام) غافل شدند، چنان که از قصّه ی مشربهی امّ ابراهیم غافل شدند. آنان در مشربهی امّ ابراهیم به عیادت
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند وچون علی(علیه السلام) وارد شد و خواست به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نزدیک شود، او را جا ندادند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چون دید آنان، جا برای علی(علیه السلام) باز نمی کنند، صدا زد: ای مردم! برای علی جا باز کنید.
سپس دست علی(علیه السلام) را گرفت و او را بر روی بستر خود نشاند و فرمود: ای مردم!
این ها اهل بیت من هستند، آیا شما با بودن من به آنان توهین می کنید؟!
سپس فرمود:
به خدا سوگند، اگر من از بین شما بروم،خدا از شما غایب نخواهد بود.همانا روح و راحت و رضوان و شادی و بشارت و دوستی و محبّت برای کسی خواهد بود که ولایت علی(علیه السلام) را بپذیرد و به او اقتدا نماید و تسلیم او و اصیای بعد از او باشد.
چنین کسانی را من قطعا در شفاعت خود داخل خواهم نمود؛چرا که آنان پیروان من هستند و کسی که پیرو من باشد از من خواهد بود، همانند این که پیروان ابراهیم از ابراهیم اند و ابراهیم(علیه السلام) از من است و دین او دین من است و دین من دین
ص: 67
اوست و سنّت او سنّت من است و فضل او از فضل من است و من افضل از او هستم و فضل من از فضل اوست و فضل او از فضل من است و تصدیق سخن من تصدیق سخن خداوند است که می فرماید: «ذُرّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این سخنان را در مشربه ی امّ ابراهیم هنگامی که مردم از او عیادت نمودند فرمود.(1)
ابوحمزه ثمالی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که نبوّت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) پایان یافت و عمر او به آخر رسید خداوند به او وحی نمود: ای محمّد! تو وظیفه ی نبوّت خود را انجام دادی و عمر تو به پایان
رسید، پس ایمان و اسم اعظم و میراث علم و آثار نبوّت را در ذریّه خود قرار ده
ص: 68
و میراث نبوّت را قطع مکن، همان گونه که من از زمان آدم تا کنون قطع نکرده ام و خانه های انبیا و پیامبران از آن قطع نشده است.
سپس فرمود:
و این معنای آیه ی «اِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ اِبْرَاهِیمَ وَ آلَ عِمْرَانَ وَ آلَ مُحَمَّدٍ عَلَى
الْعَالَمِینَ * ذُرّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ» است و خداوند تا کنون علم را از بین مردم برنداشته و جهل را به جای آن قرار نداده و امر رسالت را به کسی جز ملک مقرّب و یا نبی مرسل نسپرده و همواره رسولانی از ملائکه را امر نموده و آنان را به آن چه دوست می داشته امر کرده و از آن چه دوست نمی داشته نهی نموده است و این گونه دانش خود را به پیامبران و برگزیدگان و اعوان و [اوصیای] آنان و ذریّه پیامبران یکی پس از دیگری رسانده است.
چنان که می فرماید: «فَقَدْ آتَیْنا آلَ اِبْراهیمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْكًا عَظیمًا»و مقصود از «كتاب» نبوّت است و مقصود از «حكمت» حکمای از پیامبران و برگزیدگان است و مقصود از «ملك عظیم» برگزیدگان یعنی ائمّه هداتند و همه این ها مراد از «ذُرّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ» است و آنان بقیّه و عاقبة و حافظین میثاق نامیده می شوند و [تنها] علما و ولاة امر، حقّ استنباط علم و هدایت [مردم] را دارند.(1)
ص: 69
امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
روح و راحت و رحمت و شکوفایی و یسیر و یسار و رضا و رضوان و نجات و رستگاری و تقرّب به خدا و محبّت خدا و رسول او، برای کسی است که علی(علیه السلام) را دوست بدارد و به اوصیای او اقتدا کند و بر من واجب است که آنان را داخل در شفاعت خود نمایم و بر پروردگار من حق است که دعای من را درباره ی آنان اجابت نماید، چرا که دوستان علی، پیروان من هستند و کسی که از من پیروی کند از من خواهد بود...(1)
ص: 70
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
کسی که گمان کند رشته وحی تمام شده است دروغ گفته،چرا که مشیّت و اراده خداوند [نسبت به هدایت مردم] ادامه دارد و او درباره ی مخلوق خود هر چه بخواهد اراده می کند، از این رو می فرماید: «ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»
سپس فرمود:
برنامه هدایت خداوند و نبوّت پیامبران تا آخر عالم تغییر نمی کند و آخر آن مانند اوّل آن است و اوّل آن مانند آخر آن است،پس اگر به شما خبر داده شود که در آینده رسالت معیّنی خواهد بود، همان گونه واقع خواهد شد و شکّی در آن نیست.(1)
امام باقر(علیه السلام) از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
چه می شود برخی از این مردم را که چون آل ابراهیم و آل عمران را یاد می کنند شاد می شوند و اگر آل محمّد رایاد کنند حال آنان دگرگون می شود و از آن خوش ندارند؟! سوگند به ذات مقدّس خدایی که جان محمّد به دست اوست اگر یکی از آنان عمل هفتاد پیامبر را انجام داده باشد، روز قیامت خداوند از او قبول نخواهد نمود تا ولایت من و ولایت علی بن ابی طالب (علیهما السلام) را با خود بیاورد.(2)
ص: 71
در کتاب معانی الاخبار نقل شده که از امام صادق(علیه السلام)درباره ی معنای آل محمّد (صلی الله علیه و آله) سوال شد.
امام(علیه السلام) فرمود:
آل محمّد صلوات الله علیهم کسانی هستند که خداوند ازدواج آنان را با آن حضرت حرام نموده است.
و نیز فرمود:
آل محمّد صلوات الله علیهم ذریّه ی اویند؛و آل بیت او، ائمّه و جانشینان اویند؛و عترت او، اصحاب کسا هستند؛ و امّت او، مومنانی هستند که رسالت او را تصدیق نموده و به قرآن و عترت او تمسّک کرده اند؛ و عترت و اهل بیت او، کسانی هستند که خداوند درباره ی آنان فرمود: الَّذِینَ اَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیرًا، و قرآن و عترت دو خلیفه ی رسول خدا بعد از او هستند.(1)
اِذْ قالَتِ امْرَاَتُ عِمْرانَ رَبِّ اِنّی نَذَرْتُ لَكَ ما فی بَطْنی مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنّی اِنَّكَ اَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ فَلَمّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ اِنّی وَضَعْتُها اُنْثى وَ اللهُ اَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَیْسَ
ص: 72
الذَّكَرُ كَاْلاُنْثى وَ اِنّی سَمَّیْتُها مَرْیَمَ وَ اِنّی اُعیذُها بِكَ وَ ذُرّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ اَنْبَتَها نَباتًا حَسَنًا وَ كَفَّلَها زَكَرِیّا كُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَكَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقًا قالَ یا مَرْیَمُ اَنّى لَكِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللهِ اِنَّ اللهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ هُنالِكَ دَعا زَكَرِیّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لی مِنْ لَدُنْكَ ذُرّیَّةً طَیِّبَةً اِنَّكَ سَمیعُ الدُّعاءِ فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلّی فِی الْمِحْرابِ اَنَّ اللهَ یُبَشِّرُكَ بِیَحْیى مُصَدِّقًا بِكَلِمَةٍ مِنَ اللهِ وَ سَیِّدًا وَ حَصُورًا وَ نَبِیًّا مِنَ الصّالِحینَ قالَ رَبِّ اَنّى یَكُونُ لی غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْكِبَرُ وَ امْرَاَتی عاقِرٌ قالَ كَذلِكَ اللهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ قالَ رَبِّ اجْعَلْ لی آیَةً قالَ آیَتُكَ اَلاّ تُكَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَةَ اَیّامٍ اِلّا رَمْزًا وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثیرًا وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ اْلاِبْكارِ وَ اِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ یا مَرْیَمُ اِنَّ اللهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمینَ یا مَرْیَمُ اقْنُتی لِرَبِّكِ وَ اسْجُدی وَ ارْكَعی مَعَ الرّاكِعینَ ذلِكَ مِنْ اَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیهِ اِلَیْكَ وَ ما كُنْتَ لَدَیْهِمْ اِذْ یُلْقُونَ اَقْلامَهُمْ اَیُّهُمْ یَكْفُلُ مَرْیَمَ وَ ما كُنْتَ لَدَیْهِمْ اِذْ یَخْتَصِمُونَ
«محرّر»در لغت دو معنا دارد: 1. مسلوب الحریّة لخدمة المسجد یعنی او را وقف خدمت به مسجد نمودن. 2. ماخوذ از تحریر کتاب، چنان که گفته می شود:حرّرت الکتاب تحریرًا یعنی اصلحته. «تقبّل» گرفتن و پذیرفتن با رضایت است، و اصل تقبّل از مقابله است. «وَضْع» به معنای حطّ و روی زمین قرار دادن است، و «وضع حمل زن» به معنای به دنیا آوردن فرزند است. «كفیل و كافل» کسی را گویند که تربیت و مؤنه کسی را تقبّل می کند، و «كفیل» به معنای ضامن شخص نیز آمده است. «محراب» محل نماز امام جماعت است و آن شریف ترین محل مسجد می باشد، و بعضی گفتهاند: محراب
ص: 73
از حرب گرفته شده، چرا که آن محل حرب و جنگ با شیطان است. «سیّد» یعنی صاحب
سودةٍ وعظمةٍ». «حصور» یعنی ممتنع از جماع و یا من یکتم سرّه. «عاقر» از زن ها و مردها
کسی را گویند که فرزند نمی آورد.«غلام»به جوانی گویند که طالب نکاح باشد،یعنی سنّ او در حد نیاز به نکاح رسیده باشد. «أوحی الله إلیه» یعنی «أرسل إلیه».
[ای رسول من بیاد بیاور] زمانی را که همسر عمران [مادر مریم] گفت: پروردگارا! آن چه
من در شکم خود داردم نذر [خانه] تو کردم تا آزاد [از مشاغل دنیا] باشد [و تو را پرستش
کند] پس تو او را از من بپذیر همانا تو شنوا و دانایی (35) و چون فرزندش را به دنیا آورد
گفت: پروردگارا! من دختر زاییدم و خداوند به آن چه او زاییده بود داناتر بود و پسر مانند
دختر نیست و من نام او را مریم نهادم و او و فرزندانش را از شرّ شیطان رجیم در پناه تو قرا
دادم (36) پس خدایش مریم را به نیکی قبول نمود و او را نیکو پرورش نمود و زکریّا را
سرپرست او قرار داد. و هر بار زکریّا در محراب بر مریم وارد می شد، نزد او طعامی [آماده]
می یافت و می گفت: ای مریم! این طعام از کجا برای تو بوده؟ او در پاسخ می گفت: این از
جانب خداست و خداوند به هر کس بخواهد روزی بی شماری می دهد (37) از این روی زکریّا پروردگار خویش را خواند و گفت:خدایا فرزند پاک و پسندیده ای به من عطا کن، همانا تو شنونده [و اجابت کننده ی] دعایی (38) و هنگامی که او در محراب نماز می خواند ملائکه به او گفتند: خداوند تو را به یحیی بشارت می دهد و او تصدیق کننده ی کلمة الله [عیسی(علیه السلام)] و انسانی بززگوار و با تقوا و پیامبری از صالحین و نیکان است. (39) زکریّا گفت: پروردگارا! چگونه مرا فرزندی خواهد بود،در حالی که من پیر شده ام و همسرم نازا می باشد؟! [آن فرشته] گفت: [کار پروردگار تو] چنین است و خداوند هر کاری را بخواهد می کند (40) زکریّا گفت: پروردگارا! برای من نشانه ای قرار ده.
ص: 74
فرمود: نشانه این است که سه روز جز با اشاره با مردم سخن نگویی و پروردگار خویش را فراوان یاد کنی و صبح و شب او را تسبیح گویی (41)و بیاد آور زمانی را که فرشتگان به مریم گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزید و پاک نمود و بر زنان جهان فضیلت و برتری
داد (42) ای مریم! اطاعت از فرمان خدای خویش کن و سجده کن و با رکوع کنندگان
رکوع کن (43) [ای رسول من!] آن چه گفته شد از اخبار غیبی بود و ما آن ها را به تو وحی
نمودیم و گرنه در آن وقتی که آنان برای تکفّل مریم قلم های خود را [برای قرعه به آب]
می افکندند تا کدام یک از مریم سرپرستی کنند،تو نزد آنان نبودی و نیز هنگامی که کشمکش می کردند تو نزد آنان نبودی. (44)
مقصود از«امراة عمران»همسر عمران بن ماثان مادر مریم بتول جده ی عیسی دختر«قافوذا» می باشد و نام او «حنّه» بوده همان گونه که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است.
در کتاب کافی از امام کاظم(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت به مرد نصرانی فرمود:
نام مادر مریم مرثا بوده و به زبان عربی«وَهیبَة»می شود.(1)
در تفسیر قمّی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
خداوند به عمران وحی نمود: من به تو پسری خواهم بخشید که سالم و مبارک باشد و ابکم و ابرص را شفا دهد و با اذن خداوند مرده را زنده کند و من او را پیامبری برای بنی اسراییل قرار می دهم. پس عمران این خبر را به همسر خود حَنَّه مادر مریم داد و چون او باردار شد، پیش خود گفت: او پسر خواهد بود. و چون فرزند خود را به دنیا آورد گفت: خدایا من دختری به دنیا آوردم و فرزند پسر مانند
ص: 75
فرزند دختر نیست و دختر نمی تواند پیامبر باشد [او فکر می کرد آن فرزند موعود،مریم است، در حالی که چنین نبود] و چون خداوند عیسی(علیه السلام) را به مریم داد [معلوم شد که] او فرزندی بوده که خداوند بشارت او را به عمران داده است.(1)
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هرگاه ما درباره ی یکی از شما خبری دادیم و آن خبر درباره ی فرزند او و یا فرزندِ فرزند او انجام گرفت از ما گلایه و انکاری نکنید [ما دروغ به شما نگفته ایم، همان گونه که خداوند به عمران دروغ نگفت].(2)
ص: 76
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
[قانون]فرزند«محرّر»این است که باید در کنیسه و معبد بماند واز آن جا خارج نشود و[خادم آن معبد باشد]و مادر مریم هنگامی که مریم را به دنیا آورد به خدای خود گفت: خدایا من دختری به دنیا آوردم و پسر مانند دختر نیست چرا که دختر حیض می شود و باید ازمسجد خارج شود و«محرّر»یعنی فرزند پسر از مسجد خارج نمی شود.(1)
و از امام باقر(علیه السلام) یا امام صادق(علیه السلام) نقل است که فرمودند:
مادر مریم به خدای خود گفت: من فرزندی که در شکم داشتم را نذر کردم خادم مسجد و کنیسه باشد و به مردم خدمت کند و پسر مانند دختر نیست و من متحیّر مانده ام که چه باید بکنم. و مریم خادم مسجد بود تا بزرگ شد و زکریّا(علیه السلام) مامور گردید تا حجابی و اتاقی مخصوص برای او آماده کند.(2)
«وَ اِنّی اُعیذُها بِكَ وَ ذُرّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ»
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در تفسیر آیه ی «وَ اِنّی اُعیذُها بِكَ وَ ذُرّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ» فرمود:
هیچ مولودی به دنیا نمی آید جز آن که شیطانی در حین ولادت با او تماس پیدا می کند و به همین علّت آن مولود صدای خود را به گریه بلند می کند، جز مریم
ص: 77
و فرزند او [که از پیش در پناه خدا قرار گرفتند].(1)
و روایت شده که «حنّه» چون مریم را به دنیا آورد، او را در پارچه ای پیچید و به مسجد آورد و نزد احبار و بزرگان بنی اسراییل گذارد و گفت:
این مولود را بگیرید و در حفظ او بشتابید چرا که او برای مسجد نذر شده است و او فرزند امام شما و صاحب قربان شماست.
این را به این خاطر گفت که فرزندان ماثان، سران بنی اسراییل و پادشاهان آنان بودند.
پس زکریا گفت:
من سزاوارتر به اویم چرا که خاله ی او نزد من است، پس سخن او را نپذیرفتند و گفتند: باید قرعه بزنیم وآنان بیست و هفت نفر بودند پس همگی نزد نهری رفتند و قلم های خود را در آن نهر انداختند و قلم زکریّا روی آب قرار گرفت و بقیّه در زیر آب پنهان شد، از این رو زکریّا متکفّل سرپرستی مریم گردید.(2)
در روایات اهل بیت(علیهم السلام) آمده که همسر زکریّا خواهر مریم بود نه خاله ی او چنان که قمّی و عیّاشی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده اند.(3)
ص: 78
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
حضرت مریم زیباترین زن [زمان خود] بود و چون به نماز می ایستاد از نور او محراب نورانی می شد، و حضرت زکریّا بر او وارد شد و دید میوه ی زمستان در تابستان و میوه ی تابستان در زمستان نزد او آماده است. پس به او گفت: «اَنَّى لَكِ هذا» این میوه ها از کجا برای تو آماده می شود؟ و مریم گفت: «هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» این ها از ناحیه خداوند می آید. و چون زکریّا چنین دید از خدای خود درخواست فرزند نمود.(1)
در تفسیر امام عسکری(علیه السلام) آمده که حضرت زکریا(علیه السلام) با خود گفت:
خدایی که می تواند میوه ی زمستان را در تابستان و میوه ی تابستان را در زمستان برای مریم آماده کند، می تواند فرزندی به من عطا کند، گر چه من پیرمردی باشم و همسرم نیز نازا باشد.
در این جا بود که زکریّا از پروردگار خود درخواست فرزند نمود و گفت:
«رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً اِنَّكَ سَمِیعُ الدُّعاءِ».(2)
ص: 79
«كُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَكَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقًا قالَ یا مَرْیَمُ اَنَّى لَكِ هذا»
در تفسیر صافی از تفسیر عیّاشی نقل شده که امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
حضرت فاطمه(علیها السلام) برای علی(علیه السلام) کارِ خانه و طبخ نان و نظافت و... را ضمانت نمود و علی(علیه السلام) نیز برای فاطمه(علیها السلام) کارهای خارج خانه، مانند آوردن هیزم و تهیّه ی غذا و... را ضمانت کرد تا این که روزی امیرالمؤمنین(علیه السلام) [به خانه آمد و] به فاطمه(علیها السلام) فرمود: آیا طعامی داری که برای من بیاوری؟ حضرت زهرا(علیها السلام) عرض کرد: سوگند به خدایی که حقّ تو را بزرگ نموده، سه روز است ما طعامی نداشته ایم و گر نه از شما پذیرایی می کردم. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: برای چه مرا با خبر نکردی؟! فاطمه(علیها السلام) فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مرا نهی نمود که از شما چیزی را طلب کنم و به من فرمود: «از پسر عمّت چیزی طلب مکن اگر چیزی آورد بگیر و گرنه از او درخواستی مکن.»(1)
امام باقر(علیه السلام) سپس می فرماید:
پس از آن امیرالمؤمنین(علیه السلام) از خانه خارج شد و از مردی یک دینار قرض گرفت [تا برای اهل بیت خود غذایی تهیّه نماید]پس مقداد را دید و به او فرمود: برای چه در این ساعت روز [و شدّت گرما] از خانه خارج شده ای؟ مقداد گفت: سوگند به خدایی که حقّ تو را یا امیرالمؤمنین بزرگ دانسته من به خاطر گرسنگی از خانه بیرون آمدم.امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: من نیز به همین علّت از
ص: 80
خانه خارج شده ام و دیناری را به قرض گرفته ام و تو را بر خود مقدّم می نمایم. پس دینار را به مقداد داد.
چون به خانه آمد دید رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نشسته و فاطمه(علیها السلام) مشغول نماز است و ظرف غذای سرپوشیده ای بین آنان است و چون فاطمه(علیها السلام) از نماز فارغ شد و سرپوش را از غذا برداشت. امیرالمؤمنین(علیه السلام) دید آن ظرف پر از نان و گوشت است پس به فاطمه(علیها السلام) فرمود: «اَنَّى لَكِ هذا» این غذا از کجا برای تو آماده شده است؟!
فاطمه(علیها السلام) فرمود: «هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ اِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ».
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله)به امیرالمؤمنین(علیه السلام)فرمود:آیا می خواهی قصّه ای همانند قصّه تو و فاطمه(علیها السلام) را برای تو بگویم؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) عرض کرد: آری، رسول خدا(صلی الله علیه و آله). فرمود: زکریّا و مریم هنگامی که زکریّا وارد بر مریم شد و در کنار محراب غذایی را مشاهده نمود و گفت: «یا مَرْیَمُ اَنَّى لَكِ هذا»؟! مریم گفت:
«هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ اِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ».(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
از آن ظرف غذا امیرالمؤمنین(علیه السلام) و خانواده ی او یک ماه خوردند و تمام نشد
ص: 81
و اکنون آن نزد ما می باشد و حضرت قائم [صلوات الله علیه]نیز از آن خواهد خورد.(1)
این روایت در کتاب کافی به صورت دیگری نقل شده و اهل سنّت نیز آن را به صورت سومی نقل نموده اند و زمخشری و بیضاوی و غیر این دو نیز این روایت را در تفاسیر خود آورده اند.
«وَ اسْتَشْهِدُوا شَهیدَیْنِ مِنْ رِجالِكُم»(2)
امام عسکری(علیه السلام) در ذیل آیه «وَ اسْتَشْهِدُوا شَهیدَیْنِ مِنْ رِجالِكُم» می فرماید:
خداوند هیچ بچّه ای را در ردیف مردان کامل العقول قرار نداده، جز چهار بچّه را: 1. عیسی بن مریم 2. یحیی بن زکریا 3. امام حسن مجتبی 4. امام حسین سیّد الشهداء علیهم الصلاة و السّلام.
سپس امام عسکری(علیه السلام) قصّه ی آنان را ذکر نموده و می فرماید:
نخستین تصدیق یحیی نسبت به عیسی این بود که حضرت زکریّا که متکفّل مریم بود و او را در صومعه ای قرار داده بود و جز او کسی از مریم سرکشی نمی کرد، و فقط زکریّا نرد بانی می گذارد و به صومعه ی مریم سر می زد و چون پایین می آمد قفلی بر صومعه می زد و روزنه ای کوچک برای تنفّس از بالای صومعه او باز گذارده بود. و هنگامی که دید مریم باردار شده است بسیار ناراحت و غمگین شد و پیش خود گفت:جز من احدی با مریم تماسّ نداشته است و اکنون من در بین بنی اسراییل مفتضح خواهم شد و آنان شک نمی کنند که من او را
باردار نموده ام.
ص: 82
از این رو نزد همسر خود آمد و قصّه را به او گفت و همسر زکریّا گفت: هراس مکن چرا که خداوند جز خیر و نیکی درباره ی تو نخواهد نمود. سپس گفت: مریم را نزد من بیاور تا از احوال او جویا شوم. و چون زکریّا، مریم را نزد او آورد خداوند پاسخ صحیح را برای مریم آسان نمود.
چون مریم وارد بر خواهر بزرگ خود که همسر زکریّا بود شد، همسر زکریّا در مقابل او به پا نخواست و به او احترام نکرد. پس خداوند به یحیی که در شکم او بود اجازه ی سخن داد و یحیی در شکم مادر با دست خود مادر را فشار داد و گفت: ای مادر! در مقابل مریم که سیّده ی زن های عالم است و فرزند او که سیّد مردان عالم است به پا نمی خیزی؟
پس همسر زکریّا در مقابل مریم به پا خواست و یحیی نیز که در شکم او بود در مقابل عیسی سجده نمود و این نخستین تصدیق یحیی نسبت به عیسی بود از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله)می فرماید:«اِنَّهُمَا سَیِّدا شَبَابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ اِلَّا مَا کَانَ مِنِ ابْنَیِ الْخَالَةِ عیسی ویحیی». یعنی حسن و حسین دو آقای جوانان بهشتی هستند جز دو پسر خاله عیسی و یحیی [که آنان نیز دو آقای جوانان اهل بهشت هستند.](1)
ص: 83
«قالَ رَبِّ اجْعَلْ لی آیَةً قالَ قالَ آیَتُكَ اَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ اَیَّامٍ اِلّاَ رَمْزًا»
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه ی «قالَ رَبِّ اجْعَلْ لی آیَةً قالَ آیَتُكَ اَلاّ تُكَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَةَ اَیّامٍ اِلّا رَمْزًا» فرمود:
هنگامی که زکریّا از خدای خود خواست که فرزندی به او عطا کند و ملائکه بشارت آن فرزند را به او دادند. زکریّا دوست داشت که بداند آیا این صوت از ناحیه ی خداوند است؟! پس خداوند به او وحی نمود: نشانهی آن این است که تو سه روز نمی توانی سخن بگویی و چون چنین دید دانست که جز خداوند قادر بر آن نخواهد بود. از این رو خداوند از قول او می فرماید: «رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً»
و زکریّا در آن سه روز به جای سخن با سر اشاره می نمود.(1)
ص: 84
علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیه ی «یا مَرْیَمُ اقْنُتی لِرَبِّكِ وَ اسْجُدی وَ ارْكَعی مَعَ الرّاكِعینَ» گوید:
نزول آیه «اركعی واسجدی» بوده و در آن تقدیم و تاخیر واقع شده است.
و در علل الشرائع از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
حضرت فاطمه(علیها السلام) را به این خاطر محدَّثَه گویند که ملائکه همانند مریم از آسمان براوفرود می آمدند وهمانند مریم به اوخطاب می کردند:«یَا فَاطِمَةُ، انَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمِینَ یَا فَاطِمَةُ اقْنُتِی لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِی وَ ارْكَعِی مَعَ الرَّاكِعِینَ»
فاطمه(علیها السلام) نیز با آنان سخن می گفت و شبی به آنان فرمود: مگر مریم بنت عمران سیّده ی زنان عالمین نیست؟ پس ملائکه گفتند: مریم سیّده ی زنان عالم خود بود و خداوند تو را سیّده ی زنان عالم خود و عالم او و سیّده ی زنان اوّلین و آخرین قرار داده است.(1)
اِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ یا مَرْیَمُ اِنَّ اللهَ یُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسیحُ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ
ص: 85
وَجیهًا فِی الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ وَ یُكَلِّمُ النّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ كَهْلًا وَ مِنَ الصّالِحینَ قالَتْ رَبِّ اَنّى یَكُونُ لی وَلَدٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنی بَشَرٌ قالَ كَذلِكِ اللهُ یَخْلُقُ ما یَشاءُ اِذا قَضى اَمْرًا فَاِنَّما یَقُولُ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ وَ یُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ اْلاِنْجیلَ وَ رَسُولًا اِلى بَنی اِسْرائیلَ اَنّی قَدْ جِئْتُكُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ اَنّی اَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّینِ كَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَاَنْفُخُ فیهِ فَیَكُونُ طَیْرًا بِاِذْنِ اللهِ وَ اُبْرِىُ اْلاَكْمَهَ وَ اْلاَبْرَصَ وَ اُحْیِ الْمَوْتى بِاِذْنِ اللهِ وَ اُنَبِّئُكُمْ بِما تَاْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی بُیُوتِكُمْ اِنَّ فی ذلِكَ َلآیَةً لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنینَ وَ مُصَدِّقًا لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ ِلاُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذی حُرِّمَ عَلَیْكُمْ وَ جِئْتُكُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَاتَّقُوا اللهَ وَ اَطیعُونِ اِنَّ اللهَ رَبّی وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ
«مسیح» فعیل به معنای مفعول است و معنای آن ممسوح از اقذار و پلیدی هاست، و بعضی گفته اند:مسیح به معنای صِدّیق و «مِسّیح» باکسر میم و تشدید سین بر وزن شرّیر به معنای دجّال است.«وجیه»به معنای کریم به سائل است.«جاه»به معنای منزلت عالی است.«كهل» به کسی گویند که سنّ او بین پیر و جوان باشد.«حكمت و حكم»به یک معناست.«اكمه وكَمَه»به معنای کوری است.«ادّخار»از باب افتعال به معنای ذخیره نمودن است.«تصدیق» در چیزی گفته می شود که نزد تصدیق کننده مبرهن و مستدلّ باشد، به خلاف تقلید که پذیرفتن بدون دلیل است، از این رو ما مصدِّق پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)هستیم و لکن مقلّد او نیستیم. «احلال» به معنای اطلاق است، خلاف تحریم که به معنای منع از فعل است. «استقامة» خلاف اعوجاج است.
ص: 86
یعنی:[ای رسول من!]بیاد بیاور زمانی را که فرشتگان به مریم گفتند:خداوند تو را به کلمه ای از جانب خود بشارت می دهد و نام او مسیح فرزند مریم است و او در دنیا و آخرت آبرومند و از مقرّبین [درگاه خداوند] است. (45) او در گهواره و بزرگسالی با مردم سخن می گوید و از صالحان و نیکان است.(46)مریم گفت:پروردگارا چگونه من فرزندی خواهم داشت در حالی که هیچ انسانی با من تماس نداشته است؟ خداوند فرمود: چنین است [کار] خدا او آن چه می خواهد را خلق می کند وهنگامی که اراده انجام چیزی را بکند تنها می گوید: «کن» و آن چیز وجود پیدا می کند (47) و خداوند به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل را تعلیم می نماید (48) و او را به پیامبری به سوی بنی اسراییل می فرستد و او به بنی اسراییل خواهد گفت: من از جانب پروردگارتان برای شما معجزه ای آوردهام، من از گِل برای شما (چیزی) به شکل پرنده می سازم و سپس در آن می دمم و آن به اذن خدا پرنده ای می شود و من به اذن خدا نابینای مادرزاد و انسان دارای پیسی را شفا می دهم و به اذن خدا مردگان را زنده می نمایم و شما را از آن چه می خوریدو در خانه هایتان ذخیریه می کنید خبر می دهم و حقّا برای شما در این معجزات اگرمومن باشید عبرتی خواهد بود(49)و نیز[عیسی(علیه السلام)] گوید: من آمده ام تا تورات را که قبل از من آمده تصدیق نمایم و برخی از چیزهایی که برای شما حرام شده است را حلال نمایم و من از جانب پروردگارتان برای شما نشانه و معجزه ای آورده ام،پس از خدا بترسید و از من اطاعت نمایید(50)همانا خداوند پروردگار من و شماست پس او را بپرستید و این است صراط مستقیم. (51)
ص: 87
«اِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ یا مَرْیَمُ اِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسیحُ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ وَجیهًا
فِی الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
عیسی(علیه السلام)فقط پیامبربنی اسراییل ومرکزومحل پیامبری او بیت المقدّس بود.(2)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه ی فوق می فرماید: عیسی(علیه السلام) به بنی اسراییل می فرمود:
من رسول خدایم و برای هدایت شما آمده ام[و معجزه من این است که]من با گِل برای شما شکل پرنده ای درست می کنم و با اذن خدا در آن می دمم و او زنده می شود؛ و من کور و ابرص را شفا می دهم.
بنی اسراییل به او گفتند: ما کار تو را جز سحر نمی دانیم و تو باید معجزه ای به ما نشان بدهی که بدانیم تو راست می گویی. عیسی(علیه السلام) به آنان فرمود: آیا اگر من به شما خبر دهم به آن چه خورده اید و آن چه در خانه های خود پنهان نموده اید، باور می کنید که من راست گو هستم؟ گفتند: آری. سپس عیسی(علیه السلام) به آنان فرمود: تو فلان چیز و فلان چیز را خورده ای و یا آشامیده ای، و یا فلان چیز را برداشته ای.پس برخی از بنی اسراییل او را صادق دانسته و به او ایمان آوردند و برخی او را تکذیب نمودند و کافر شدند، و هر کس به او ایمان می آورد نشانه ای در او دیده می شد.(3)
ص: 88
در کتاب کافی و تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که از ایشان سوال شد:
آیا عیسی بن مریم کسی را بعد از مرگ زنده نموده است که در دنیا سال هایی زندگی کند و روزی بخورد؟!
حضرت(علیه السلام) فرمود:
آری،حضرت عیسی(علیه السلام) دوستی داشت که با صداقت بود و برای خدا با او دوستی می نمود و عیسی(علیه السلام) همواره نزد او می رفت تا این که مدّتی او را ندید و چون به دیدن او رفت،مادر او گفت:ای رسول خدا،فرزندم از دنیا رفت.حضرت عیسی(علیه السلام) فرمود: آیا دوست می داری او را ببینی؟ او گفت: آری. حضرت عیسی(علیه السلام) فرمود: پس من فردا نزد تو می آیم تا او را با اذن خدا، برای تو زنده کنم.
حضرت عیسی(علیه السلام)روز بعد نزد او آمد و گفت:بیا تا نزد قبر او برویم.پس عیسی(علیه السلام)نزد قبر او ایستاد ودعایی کرد و آن مرد از قبر خارج شد و چون مادر فرزند خود را زنده دید، گریه کرد و آن فرزند نیز گریه نمود و عیسی(علیه السلام) به حال آنان ترحّم نمود و به آن دوست خود فرمود: آیا دوست می داری با مادرت در دنیا زنده باشی؟ او گفت: یا نبیّ الله آیا زندگی همراه با رزق و روزی و ماندن در دنیا را می فرمایی؟و یا زنده ماندن بدون رزق و روزی و عمر را می فرمایی؟ حضرت عیسی(علیه السلام) فرمود: زندگی با رزق و روزی، و بیست سال عمر و ازدواج و پیدا
ص: 89
کردن فرزند را می گویم. پس عیسی(علیه السلام) آن دوست خود را تحویل مادر نمود؛ و او
بیست سال در دنیا زنده بود، ازدواج کرد و فرزندی از او به دنیا آمد.(1)
مرحوم فیض پس از نقل این روایت می گوید: این گونه معجزات از پیامبر ما(صلی الله علیه و آله) نیز بیشتر و عجیب تر صادر شده است همان گونه که در کتاب احتجاج از امام حسین(علیه السلام) و در کتاب توحید از حضرت رضا(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی نقل شده که می فرمایند:
مردم قریش نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله)جمع شدند و از او خواستندکه برای آنان مرده ها را زنده نماید. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) امیرالمؤمنین(علیه السلام) را فرمود تا با آنان به قبرستان برود و به اموات آنان با صدای بلند بگوید: ای فلان و ای فلان و نام یکایک آن اموات را ببرد و به آن ها بگوید: «محمّد(صلی الله علیه و آله) به شما می گوید: به اذن خدا به پا خیزید.»
ص: 90
پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) اموات را این گونه خطاب نمود و آنان به پا خواستند در حالی که خاک از سر وصورت خود برطرف می کردند و مردم قریش نزد آنان آمدند و سوالات خود را از آنان کردند و گفتند: حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) به پیامبری مبعوث شده است و آنان گفتند: ما دوست می داشتیم که او را درک می کردیم و به او ایمان می آوردیم.
سپس حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله)افراد نابینا وابرص ودیوانگان را نیز شفا می داد و چهار پایان و حیوانات و پرندگان و جنّیان و شیاطین با او سخن می گفتند.(1)
در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام)نقل شده که آن حضرت درتفسیر آیه ی«وَ مُصَدِّقًا لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ ِلاُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذی حُرِّمَ عَلَیْكُمْ» فرمود:
بین داودوعیسی بن مریم(علیهم السلام)چهار صدسال فاصله بودوحضرت عیسی(علیه السلام )مبعوث به شریعت توحید و اخلاص و آن چه نوح و ابراهیم و موسی(علیهم السلام)به آن وصیّت نموده بودند، بود؛ و بر عیسی(علیه السلام) انجیل نازل شد و میثاقی که از پیامبران گرفته شده بود [درباره ی محمّد(صلی الله علیه و آله) و آل محمّد(علیهم السلام)] از او نیز گرفته شده
ص: 91
بود و در کتاب او [انجیل] اقامه نماز و امر به معروف و نهی از منکر و حرام شمردن حرام ها و حلال شمردن حلال ها واجب شده بود.
در انجیل نیز مواعظ وعبرت ها واجب شده بود و[لکن]قصاص و احکام حدود و قانون ارث در آن نبود و برخی از احکامی که بر امّت موسی(علیه السلام) در تورات واجب و یا حرام شده بود [مانند شحوم و ثروب یعنی پی های رقیق و ماهی و گوشت شترو صید ماهی در روز شنبه] بر امّت عیسی(علیه السلام) تخفیف داده شده بود، چنان که خداوند از قول عیسی(علیه السلام) در قرآن ما می فرماید: «وَ لِاُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْكُمْ»و عیسی(علیه السلام) امّت خود را امر نموده بود تا به تورات و انجیل مومن باشند.(1)
فَلَمّا اَحَسَّ عیسى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ اَنْصاری اِلَى اللهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ اَنْصارُاللهِ آمَنّا بِاللهِ وَ اشْهَدْ بِاَنّا مُسْلِمُونَ رَبَّنا آمَنّا بِما اَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدینَ وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللهُ وَ اللهُ خَیْرُ الْماكِرینَ
ص: 92
«اِحساس» به معنای ادراک با قوّه ی حس است، و «حسّ» به معنای قتل نیز آمده است، و به معنای عطف و لطف و رقّت نیز آمده است. «انصار» جمیع نصیر است مانند اَشراف که جمع شریف است. «حواری» از حور به معنای شدّت بیاض است. «شاهد» به معنای خبردهنده از چیزی است از روی مشاهدة. «مكر» به معنای التفاف و پیچیده بودن است، و شجر ملتفّ یعنی درخت پرشاخ و برگ، و فرق بین مکر و حیله این است که حیله با ظرافت بدون اضرار است و مکر ظرافت با اضرار به غیر است.
و چون عیسی از بنی اسراییل احساس کفر نمود،گفت: یاران من در راه خدا کیانند؟ حواریّین گفتند: ما یاران [دین] خداییم و به خدا ایمان آورده ایم و تو گواه باش که ما مسلمان هستیم (52) پروردگارا به آن چه تو نازل نمودی ما ایمان آوردیم و از پیامبر تو پیروی کردیم، پس تو ما را در زمره ی گواهان بنویس (53) و [دشمنان] مکر و حیله کردند و خداوند بهترین مکر کنندگان است. (54)
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
خداوند مکر و حیله نمی کند؛ ولی حیله و فریب مردم را با حیله و فریب پاسخ می دهد.(1)
ص: 93
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از«فَلَمَّا اَحَسَّ عِیسى مِنْهُمُ الْكُفْرَ»این است که عیسی(علیه السلام)دید و شنیدکه آنان کافر شدند.(1)
فضّال گوید به امام رضا(علیه السلام) گفتم:
برای چه حواریّون، حواریّون نامیده شدند؟
حضرت فرمود:
به نظر این مردم به خاطر این که آنان شوینده ی لباس ها بودندوآن ها را از چرک وپلیدی پاکیزه و خالص می کردند و از نظر ما، به این خاطر حواریّون نامیده شدند که درون خود و دیگران را با پند و اندرز،از آلودگی گناه پاک می کردند.(2)
امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
مقصود از«شاهدین»در«فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ»ما هسیتم،که برای پیامبران نسبت به امّت هایشان شهادت می دهیم.(3)
و در کتاب توحید صدوق از حضرت رضا(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«حواریّون» دوازده نفر از یاران حضرت عیسی(علیه السلام) بودند و افضل و اعلم آنان
ص: 94
«الوقا» بود.(1) [و حواری، از حوراست و آن در لغت به معنای سفیدی خالص است و در این آیه مقصود مرد خالص و پاک است.]
حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید:
مردم آنان را به این علّت حواریّون می گفتند که شغل آنان شستن لباس و برطرف نمودن چرک آن بود.(2)
مرحوم قمّی در تفسیر خود از آن حضرت(علیه السلام) نقل نموده که عیسی(علیه السلام) به یاران خود فرمود:
«یهود می خواهند مرا بکشند؛کدام یک از شما حاضرید که به شکل من درآیید و کشته شوید و در بهشت با من باشید؟»پس جوانی پذیرفت و مردم یهوداو را به گمان عیسی(علیه السلام) کشتند و به دار آویختند.(3)
این قصّه شبیه خوابیدن امیرالمؤمنین(علیه السلام) به جای پیامبر(صلی الله علیه و آله) در لیلة المبیت است.
اِذْ قالَ اللهُ یا عیسى اِنّی مُتَوَفِّیكَ وَ رافِعُكَ اِلَیَّ وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذینَ كَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذینَ كَفَرُوا اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ ثُمَّ اِلَیَّ مَرْجِعُكُمْ فَاَحْكُمُ بَیْنَكُمْ
ص: 95
فیما كُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ فَاَمَّا الَّذینَ كَفَرُوا فَاُعَذِّبُهُمْ عَذابًا شَدیدًا فِی الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ وَ اَمَّا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَیُوَفِّیهِمْ اُجُورَهُمْ وَ اللهُ لا یُحِبُّ الظّالِمینَ ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَیْكَ مِنَ اْلآیاتِ وَ الذِّكْرِ الْحَكیمِ
«انّی متوفّیك»یعنی مستوفی اجلک وعاصمک من قتلهم الی اجلک المسمّی،اومتسلّمک من الارض، او قابضک الی غیر موتٍ. «رافعك الیّ» یعنی الی سمائی و مقرّ ملائکتی. «مطهّرك من الذین كفروا» یعنی من سوء جوارهم.
[ای رسول من!]به یاد بیاور هنگامی را که خداوند به عیسی(علیه السلام)فرمود:ای عیسی!
من جان تو را دریافت می کنم و به سوی خود بالا می برم و تو را از[آلایش و آزار]کسانی که کفر ورزیدند پاک می نمایم و پیروان تو را تا قیامت فوق کافران قرارمی دهم وسپس بازگشت همه ی شما به سوی من خواهد بود و من نسبت به آن چه در آن اختلاف کرده ایدحکم خواهم نمود (55) پس کافران را در دنیا و آخرت سخت عذاب خواهم کرد و برای آنان یاوری نخواهد بود (56) و امّا به کسانی که ایمان آوردند و عمل شایسته انجام دادند پاداش کامل می دهم و خدا ستم کاران را دوست نمی دارد (57) [ای رسول من!] آن چه برای تو تلاوت نمودیم، آیات و ذکر محکم [و حکیمانه] ماست. (58)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
حضرت عیسی(علیه السلام) در شبی که خداوند او را به آسمان برد یاران خود را که دوازده
ص: 96
نفر بودند در خانه ای جمع نمود و سپس از چشمه ای در گوشه ی آن خانه بر آنها وارد شد و چون سر از آب درآورد، فرمود: خدا به من وحی نمود که در این ساعت مرا به سوی خود ببرد و از[شرّ]یهود پاکم کند، پس کدام یک از شما مایل است که به شکل من درآید و او را بکشند و به دار بیاویزند؟ و در بهشت در درجه من و هم نشین من باشد؟ پس جوانی گفت: یا روح الله، من آماده هستم. حضرت عیسی(علیه السلام) فرمود: پس تو همان هستی.
سپس به آنان فرمود: یک نفر از شما قبل از این که این شب صبح شود دوازده مرتبه به من کافر خواهد شد. پس مردی از آنان گفت: یا نبی الله، او من می باشم.حضرت عیسی(علیه السلام) فرمود: آیا در خود چنین چیزی را احساس می کنی؟ اگر چنین است تو او خواهی بود.
سپس فرمود: شما بعد از من سه گروه خواهید شد، دو گروه از شما گم راه و اهل افترای بر خدا و اهل آتش خواهند بود و یک گروه که پیرو شمعون هستند، صادق در دین خدا و در بهشت خواهند بود. سپس خداوند عیسی را به آسمان برد و مردم به او نگاه می کردند.
امام باقر(علیه السلام) سپس فرمود:
در همان شب یهودیان به جستجوی عیسی(علیه السلام) آمدند و آن مردی که عیسی(علیه السلام)فرموده بود: «او تا صبح دوازده مرتبه به من کافر می شود»را گرفتند و نیز آن جوانی
که شباهت به عیسی(علیه السلام) داشت را کشتند و به دار آویختند و آن مرد نیز دوازده
مرتبه به عیسی(علیه السلام) کافر شد.(1)
ص: 97
در کتاب کمال الدین از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که در حدیثی فرمود:
خداوند عیسی بن مریم(علیهما السلام) را به نبوّت مبعوث نمود و نور و علم و حکمت و همه ی علوم پیامبران قبل از او را به او داد و انجیل را بر او افزود و رسالت او را مخصوص
به بنی اسراییل[ساکن]بیت المقدّس نمود وعیسی(علیه السلام)آنان را به کتاب خدا و حکمت و ایمان به خدا و رسول اودعوت کرد و بیشتر آنان به علّت طغیان و کفری که داشتند دعوت او را اجابت نکردند، از این رو عیسی(علیه السلام) خدای خود را سوگند داد و در حقّ آنان نفرین نمود.
پس گروهی از آنان به صورت شیاطین مسخ شدند تا برای دیگران عبرتی باشد و این نیز سبب طغیان وکفر آنان شد؛تا این که عیسی(علیه السلام)به بیت المقدّس آمد و سی و سه سال آنان را دعوت نمود و ترغیب به وعده های خدا کرد تا این که مردم یهود به جستجوی او آمدند تا او را بکشند و گفتند: ما او را شکنجه می کنیم و زنده به گور می نماییم.
ص: 98
برخی ادعا کردند که او را کشته اند وبه دار آویخته اند؛در حالی که خداوند از آنان جلوگیری نمود و فکر کردند عیسی(علیه السلام) را کشته اند در حالی که نتوانستند کاری از پیش ببرند. چرا که اگر توانسته بودند سخن خدا که می فرماید: «بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ اِلَیْهِ» تکذیب می شد.(1)
حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید:
امر[مرگ]هیچ پیامبری از پیامبران و حجّت های الهی بر مردم مشتبه نشد مگر امر عیسی(علیه السلام)چرا که عیسی(علیه السلام)زنده از زمین بالا رفت و بین آسمان و زمین قبض روح شد و سپس به آسمان برده شد و روح او به او بازگشت، همان گونه که خداوند می فرماید: «اِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسى اِنِّی مُتَوَفِّیكَ وَ رافِعُكَ اِلَیَ وَ مُطَهِّرُكَ».
خداوند از قول عیسی(علیه السلام) در روز قیامت حکایت می کند که می گوید: «وَ كُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی كُنْتَ اَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَ اَنْتَ عَلى كُلِّ شَیْءٍ شَهِید »(2)
ص: 99
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
حضرت عیسی(علیه السلام) هنگامی که به آسمان برده شد لباس پشمینی در بدن او بود که رشته و بافته و دوخته ی مادر او مریم بود و چون به آسمان رفت ندا شد: ای عیسی! زینت دنیا را از خود دور کن.(1)
اِنَّ مَثَلَ عیسى عِنْدَ اللهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرینَ
«خلقه من تراب»یعنی من غیر اب ولا امٍّ،و این تشبیه غریب به اغرب است تا جای سوال باقی نماند. «كن فیكون» امر تکوینی است و آن ملازم با وجود است. «الحقّ من ربّك»یعنی «هذا الحق من ربّک»، و یا الحق مبتدا و خبر آن من ربّک است. «لاتكن من الممترین» از باب «ایّاك اعنی واسمعی یا جاره» است.
ص: 100
حقّا مَثَل عیسی(علیه السلام) نزد خداوند[در خلقت]مَثَل آدم است که خداوند او را از خاک آفرید و سپس به او گفت: باش و او وجود یافت (59) آن چه گذشت حقیقتی بود از ناحیه ی
پرودرگار تو، پس مبادا تو از تردیدکنندگان باشی (60)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که گروهی از نصارای نجران خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند، علمای بزرگ شان مانند اهتم و عاقب و سیّد بین آنان بودند و چون وقت نماز آنان رسید ناقوس شان به صدا درآمد و نماز خود را در مسجد رسول خدا(صلی الله علیه و آله)شروع کردند. پس اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آن حضرت(صلی الله علیه و آله) عرض کردند: یا رسول الله! در مسجد شما ناقوس می زنند؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: با آنان کاری نداشته باشید.
پس نصاری بعد از انجام نماز خود، خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: شما ما را به چه چیز دعوت می کنید؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «به این که به یگانگی خدا و رسالت من شهادت بدهید و بدانید که عیسی(علیه السلام) بنده و مخلوق خداست و همانند انسان های دیگر سخن می گوید و می خورد و می آشامد.»
چون نصاری گفتند: پدر عیسی(علیه السلام) کیست؟ وحی بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد و خداوند فرمود: به آنان بگو: شما درباره ی آدم چه می گویید؟ آیا او بنده ی خدا و مخلوق او نبود؟و آیا او غذا نمی خورد و نمی آشامید وحدث و ازدواج نداشت؟نصاری گفتند: آری. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: پدر آدم که بود؟ و آنان مبهوت و محکوم شدند و این آیه نازل شد: «اِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ»
ص: 101
[و چون نصاری باز لجات نمودند]رسول خدا(صلی الله علیه و آله)[همان گونه که قرآن می فرماید] فرمود: «فَمَنْ حَاجَّكَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ» اِلَى قَوْلِهِ «فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِینَ» یعنی بیایید با من مباهله کنید[یعنی همگی به درگاه خدا بنالیم] و بگوییم: «خدایا دروغ گوی از ما را هلاک کن»پس اگر من صادق بودم لعنت [و عذاب] بر شما نازل شود و اگر من کاذب و دروغ گو بودم،لعنت [و عذاب] بر من نازل شود.
پس نصاری گفتند:با انصاف با ما سخن گفتی؛و با رسول خدا(صلی الله علیه و آله)قرار مباهله
گذاردند و چون به خانه های خود رفتند عاقب و سیّد و اهتم که علما و رؤسای آنان بودند گفتند: اگر او با اصحاب خود با ما مباهله کند او پیامبر نیست و ما با او مباهله می کنیم، و اگر با اهل بیت و خواصّ خود با ما مباهله کند، ما با او مباهله نمی کنیم، چون او اهل بیت خود را در خطر قرار نمی دهد، مگر آن که صادق باشد.پس نصاری آماده ی مباهله شدند و صبحگاه در محل موعود جمع گردیدند و دیدند رسول خدا(صلی الله علیه و آله)با امیر المؤمنین و فاطمه زهرا و حسن و حسین(علیهم السلام) آمده است از این رو سوال کردند: این ها کیانند؟ و به آنان گفته شد: این جوان وصیّ و داماد و پسر عمّ او علیّ بن ابی طالب(علیهما السلام) است و این زن دختر او فاطمه است و این دو کودک حسن و حسین(علیهما السلام) فرزندان اویند و چون چنین شنیدند متفرّق شدند و به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: ما را از مباهله معاف کن ما به تو مالیات و جزیه می دهیم.پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله)با پرداخت جزیه و مالیات با آنان مصالحه نمود؛و این آیه نازل شد:«اِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ».(1)
ص: 102
فَمَنْ حَاجَّكَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْناءَنا وَاَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَى الْكاذِبینَ اِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَ ما مِنْ اِلهٍ اِلّاَ اللهُ وَ اِنَّ اللهَ لَهُوَ الْعَزیزُ الْحَكیمُ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَاِنَّ اللهَ عَلیمٌ بِالْمُفْسِدینَ
ص: 103
«تعالوا»یعنی جیئوا و هلمّوا.«ابتهال»یا به معنای لعنت کردن است،یعنی بیایید تا به دروغ گو لعنت کنیم، چرا که بَهَلَه الله، یعنی لعنه الله، و علیه بهلة الله، یعنی علیه لعنة الله، و یا به معنای نفرین کردن ودرخواست هلاکت برای دیگری است و لعنت به معنای دوری از رحمت خداوند است، به خاطر معصیت او، از این رو نباید به کسی که گناهی نکرده است لعنت شود، مانند لعنت به طفل و حیوان و امثال این ها.
هر کس درباره ی حقانیت اسلام پس از دانشی که برای تو حاصل شد با تو جدال کند،بگو: بیایید تا ما و ما فرزندان و زنان و کسانی که به منزله ی جان ما هستند را خبر کنیم و سپس به درگاه خدا مباهله و تضرّع نماییم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار بدهیم(61)این همان سرگذشت حقیقی [عیسی(علیه السلام)] است و هیچ معبودی جز خدای یگانه نیست
و تنها خدا، توانا و حکیم است.(62)و اگر[آنان]از پذیرش حقّ روی گرداندند،خداونداز [اعمال] مفسدین آگاه است. (63)
عامر بن سعید گوید: پدرم می گفت:
من از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی علی(علیه السلام) سه فضیلت شنیدم که اگر یکی از آن ها برای من می بود، بهتر از هر مال نفیسی بود تا این که گوید: من از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هنگامی که در برخی از جنگ ها علی(علیه السلام) را در مدینه به جای خود گماشت و علی(علیه السلام)عرضه داشت:یا رسول الله! شما مرا در کنار زن ها و بچّه ها [و معذورین از جهاد] قرار دادی؟ شنیدم که به علی(علیه السلام) فرمود: آیا راضی
ص: 104
نمی شوی که برای من همانند هارون باشی نسبت به موسی، جز آن که بعد از من پیامبری نخواهد بود؟!
فضیلت دوم این که: در جنگ خیبر[که برخی فرماندهی جنگ را گرفتند وبا شکست بازگشتند] رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد
که خدا و رسول، او را دوست می دارند [و او نیز خدا و رسول را دوست می دارد]و چون همه ی ما انتظار می کشیدیم که این افتخار نصیب ما شود، فرمود: علی(علیه السلام) را بگویید نزد من بیاید.
پس علی(علیه السلام) در حالی که چشم او بیمار بود نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و آن حضرت آب دهان مبارک خود را به چشم او مالید و پرچم اسلام را به دست او داد و چشم او بهبود یافت [و با پیروزی کامل و شکست دشمن بازگشت].
فضیلت سوم این که چون این آیه نازل شد:«فَمَنْ حَاجَّكَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ» رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، علی و فاطمه و حسن و حسین((علیهم السلام)) را طلب نمود [تا با نصارای نجران مباهله نماید] و فرمود: خدایا این ها اهل بیت من هستند.(1)
ص: 105
امام کاظم(علیه السلام) می فرماید:
همه ی امّت خوب یا بد اتّفاق دارند که در قصّه ی نصارای نجران هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله)آنان را به مباهله دعوت نمود، در زیر کسای یمانی، جز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و علی(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام) و حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) کسی نبود و خداوند این آیه را نازل نمود: «فَمَنْ حَاجَّكَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْناءَنا وَ اَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَكُمْ» و مقصود از «اَبْناءَنا» حسن و حسین8 است و مقصود از «نِساءَنا» فاطمه(علیها السلام) است و مقصود از «اَنْفُسَنا»علی(علیه السلام) است.(1)
ابوذر گوید:
عمر دستور داد [بعد از خود] علی(علیه السلام) و عثمان و طلحه و زبیر و عبد الرحمان بن عوف و سعد بن ابی وقّاص در خانه ای جمع شوند و در بر روی خود ببندند و درباره ی تعیین خلیفه با هم مشورت کنند و سه روز به آنان مهلت داد و گفت:«اگر پنج نفر آنان درباره ی شخصی اتّفاق نمودند و یک نفر مخالفت نمود او را بکشند، و اگر چهار نفر آنان درباره ی شخصی اتّفاق نمودند و دو نفر دیگر مخالفت کردند آن دو نفر را بکشند.»
ص: 106
چون همه ی آنان[به ناچار]بر یک نفر اتّفاق کردند، علی بن ابی طالب(علیهما السلام) به آنان فرمود: من دوست می دارم سخنی را از من بشنوید و اگر حق بود آن را بپذیرید و اگر باطل بود نپذیرید. آنان گفتند: سخن خود را بگو. پس علی(علیه السلام) یکایک فضایل خود را بیان نمود و آنان اعتراف کردند و یکی از سخنان او این بود که فرمود:آیا در بین شما جز من کسی هست که آیه ی مباهله درباره ی او و همسر و فرزندان او نازل شده باشد؟! و خداوند او را نفس رسول خود قرار داده باشد؟! گفتند: خیر.(1)
علی بن ابراهیم قمّی با سند خود از موسی بن جعفر(علیهما السلام) نقل نموده که هارون الرّشید گفت:
چگونه شما می گویید:ما ذریّه ی رسول خداییم؟!در حالی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرزند پسری به جای نگذارد و تنها دختری از او باقی ماند و شما فرزندان دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستید و فرزند دختر فرزند محسوب نمی شود؟
پس موسی بن جعفر(علیهما السلام) به او فرمود:
من تو را سوگند می دهم به آن خویشی که با ما داری و به حقّ صاحب این قبر، مرا از این سوال معاف بداری.
ص: 107
هارون الرّشید گفت:
باید برای من دلیل این مساله را بیان کنی چرا که شما فرزندان علی(علیه السلام)هستید و همان گونه که به من رسیده است؛ تو امام و پیشوای شیعیان خود هستی و من دست از تو بر نمی دارم تا هر چه را از تو سوال می کنم دلیل آن را از کتاب خدا برای من بگویی چرا که شما فرزندان علی ادعا می کنید که علوم قرآن کلّا نزد شما موجود است و تاویل هر «الف» و «واو» آن را می دانید.
موسی بن جعفر(علیهما السلام) می فرماید: به او گفتم: «اجازه می دهی پاسخ تو را بگویم؟» هارون گفت: «بگو»؛ امام(علیه السلام) فرمود:
اَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ؛ «وَ وَهَبْنا لَهُ اِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ كُلًّا هَدَیْنا وَ نُوحًا هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ اَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ وَ زَكَرِیَّا وَ یَحْیى وَ عِیسى»
سپس گفت:«ٖای امیر المؤمنین!پدر عیسی کیست؟»هارون گفت:«او پدر نداشته است.»امام(علیه السلام) فرمود:
خدا عیسی را از ناحیه ی مادر او مریم ملحق به پیامبران و از ذریّه ی آنان دانسته؛ و خداوند ما را نیز از ناحیه ی مادرمان فاطمه(علیها السلام) از ذریّه ی پیامبر خود(صلی الله علیه و آله)
قرار داده است.
سپس فرمود:«آیا بیش از این برای تو بگویم ای امیر المؤمنین؟»هارون گفت:«بگو»؛ امام (علیه السلام) فرمود:
خداوند [در آیه ی مباهله] می فرماید: «فَمَنْ حَاجَّكَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْناءَنا وَاَبْناءَكُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَكُمْ وَاَنْفُسَنا وَاَنْفُسَكُمْ» و احدی در این مساله اختلاف ندارد که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگام مباهله با نصاری، تنها علی
ص: 108
بن ابی طالب و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) را در زیر کسا جا داد و شکی نیست که مقصود از «ابناءنا» حسن و حسین(علیهما السلام)اند و مقصود از «نساءنا»، فاطمه(علیها السلام)است و مقصود از «انفسنا» علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است.(1)
در روایات فریقین آمده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
سوگند به خدایی که جان من به دست اوست، عذاب، بالای سر نصارای نجران
ص: 109
بود و اگر با من مباهله می کردند به شکل میمون و خوک مسخ می شدند و بیابان برای آنان آتش می شد وهمه ی آنان حتی پرندگان روی درختان می سوختند و سال بر نصاری نمی گذشت تا همه ی آنان هلاک می شدند.
از این روی خداوند پس از اݥݥین آیه می فرماید: «اِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُ وَ ما مِنْ اِلهٍ اِلَّا اللَّهُ وَ اِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَاِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِالْمُفْسِدِین».(1)
قُلْ یا اَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا اِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَكُمْ اَلاّ نَعْبُدَ اِلّاَ اللهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَیْئًا وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضًا اَرْبابًا مِنْ دُونِ اللهِ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِاَنّا مُسْلِمُونَ یا اَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فی اِبْراهیمَ وَ ما اُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ اْلاِنْجیلُ اِلّا مِنْ بَعْدِهِ اَفَلا تَعْقِلُونَ ها اَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فیما لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فیما لَیْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللهُ یَعْلَمُ وَ اَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ
ص: 110
«كلمة» به معنای کلامی است که در آن شرح قصّه ای باشد گر چه طولانی باشد، از این روی عرب به قصیده کلمه گوید.«سواء»به معنای عدل است، و بعضی گفتهاند: «سواء» به معنای مستوی است و مصدر به جای اسم فاعل قرار گرفته است. «ارباب» جمع ربّ به معنای مالک و یا به معنای صاحب اختیار است،چنان که ربّ البیت و«ربّنا الرحمان الرحیم»گفته می شود. «حِجاج» متضمّن حجّت و شبه آن است. «جدال» به معنای پیچاندن خصم و کشاندن او به مذهب خود می باشد،و ممکن است با استدلال صحیح همراه نباشد،و«حجّت» به معنای بیان صحیح برای صحّت مقال است، و دلیل نیز به همین معناست.
ای رسول من، به اهل کتاب بگو: بیایید تا در آن چه با هم دیگر مشترک هستیم با هم باشیم و جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم وبرخی ازما برخی دیگر را به خدایی انتخاب نکنیم و تنها «الله» را خدای خود بدانیم. پس اگر[از این پیشنهاد]روی گردان شدند، بگویید: شما شاهد باشید که ما مسلمانیم [نه شما]. (64) ای اهل کتاب برای چه درباره ی ابراهیم محاجّه و جدال می کنید، در حالی که تورات و انجیل پس از او نازل شده است؟ آیا تعقّل نمی کنید؟(65)گیرم جدال شما در آن چه آگاهی به آن دارید درست باشد،برای چه در چیزی که آگاهی به آن ندارید [و زمان آن را درک نکرده اید] جدال می کنید؟! در حالی که خداوند [به اسرار و حقایق امور] آگاه است و شما آگاه نیستید. (66)
ص: 111
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از«كلمه»در این آیه شهادت به یگانگی خدا وگفتن:لا اله الاّ الله و محمّد رسول الله (صلی الله علیه و آله)و اعتقاد به این که عیسی(علیه السلام)بنده خداست وهمانند آدم
مخلوق خدا می باشد، است.(1)
در تفسیر مجمع البیان نقل شده:
چون آیه ی «اتَّخَذُوا اَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ اَرْبابًا مِنْ دُونِ اللَّه»(2)نازل شد عدّی بن حاتم به رسول خدا(صلی الله علیه و آله)گفت:یا رسول الله!ما رهبان و احبار را نمی پرستیم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آیا آنان برای شما چیزهایی را حلال و یا حرام نمی کردند و شما به گفته ی آنان عمل کردید؟ عدّی بن حاتم گفت: آری. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:این همان پرستش غیر خداست.(3)
ما كانَ اِبْراهیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لكِنْ كانَ حَنیفًا مُسْلِمًا وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكینَ اِنَّ اَوْلَى النّاسِ بِاِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ اللهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنینَ وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ اَهْلِ الْكِتابِ لَوْ یُضِلُّونَكُمْ وَ ما یُضِلُّونَ اِلّا اَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ
ص: 112
«اولی» افعل تفضیل است،به معنای سزاوارتر به خوبی و حقّانیّت و تقدّم بر دیگری.
«اتّباع»به معنای پیروی از عمل و اعتقاد دیگری است، و اتّباع ماموم از امام پیروی از امام است در افعال نماز.و«وَدَّت»یعنی تمنّت و در ماضی و حال و استقبال استعمال می شود، در حالی که محبّت و اراده فقط برای استقبال است. و «لَوْ» در گذشته استعمال می شود به خلاف «إنْ» که برای استقبال است.
ابراهیم(علیه السلام)نه یهودی بود و نه نصرانی[نه یهودی بودکه به طرف مغرب نماز بخواند
و نه نصرانی بود که به طرف مشرق نماز بخواند] بلکه او [پیامبری خالص بود و] از مشرکان نبود (67) به راستی نزدیک ترین مردم به ابراهیم،کسانی بوده اند که از او پیروی می کرده اند و این پیامبر و کسانی که [به او] ایمان آورده اند نیز نزدیک تر و سزاوارتر به ابراهیم هستند و خداوند ولیّ مومنان است.(68)گروهی از اهل کتاب دوست می دارند تا شما را گم راه کنند و جز خود را گم راه نمی کنند و نمی فهمند. (69)
روایت شده که:
مردم یهود ونصاری درباره ی ابراهیم(علیه السلام)اختلاف داشتند وهرکدام می گفتند:ابراهیم از ماست.پس نزاع خود را نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله)بردند واین آیه نازل شد:«یا اَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فی اِبْراهیمَ وَ ما اُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْاِنْجیلُ اِلّاَ مِنْ بَعْدِهِ اَفَلا تَعْقِلُون» یعنی: یهودیّت و نصرانیّت با نزول تورات و انجیل بر موسی و عیسی(علیهما السلام) به وجود آمد و ابراهیم هزار سال قبل از موسی بود و عیسی دو هزار سال بعد از ابراهیم
ص: 113
بود. [پس چگونه شما ابراهیم(علیه السلام) را از خود می دانید؟ آیا تعقّل نمی کنید و ادعای
محال می نمایید؟!](1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«حنیف» یعنی کسی که خالص است و بت نمی پرستد و تنها خدا را می پرستد.(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
ابراهیم نه یهودی است که به طرف مغرب نماز بخواند و نه نصرانی است که به طرف مشرق نماز بخواند، بلکه او حنیف و مسلمان و بر دین محمّد(صلی الله علیه و آله)بود و به طرف کعبه نماز می خواند.(3)
امام صادق(علیه السلام)به برخی از اصحاب خود فرمود:«به خدا سوگند،شما از آل محمّد(علیهم السلام)هستید.» راوی گوید: «عرض کردم: فدای شما شوم، آیا راستی از آنان هستیم؟» حضرت(علیه السلام) فرمود: «آری. به خدا سوگند از آنان هستید و این جمله را سه مرتبه تکرار نمود.» پس نگاهی به من نمود و من نیز به او نگاه کردم، سپس فرمود:
ای عمر بن یزید! خدا در کتاب خود می فرماید: «اِنَ اَوْلَى النَّاسِ بِاِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ
ص: 114
اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُ الْمُؤْمِنِین».(1)
عبد الله بن سلیمان صیرفی گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که در تفسیر آیه ی «اِنَ اَوْلَى النَّاسِ بِاِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ -- وَ هذَا النَّبِیُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُ الْمُؤْمِنِین» فرمود:
به خدا سوگند، شما بر دین ابراهیم و منهاج او هستید، و شما از همه ی مردم به اوسزاوارتر و نزدیک تر هستید.(2)
و در سخن دیگری فرمود: «ائمّه و پیروان آنان از ابراهیم(علیه السلام) هستند.»(3)
زمخشری در کتاب ربیع الابرار از امیرالمؤمنین(علیه السلام)نقل نموده که فرمود:«سزاوارتر
و نزدیک تر به پیامبران کسانی هستندکه به آیین آنان داناترند.»سپس این آیه را تلاوت نمود: «اِنَّ اَوْلَى النَّاسِ بِاِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا»
سپس فرمود:
ولیّ محمّد(صلی الله علیه و آله) کسی است که از خدا اطاعت کند؛ گر چه نسبت او از آن حضرت دور باشد و دشمن محمّد(صلی الله علیه و آله) کسی است که نافرمانی خدا را بکند گر چه قرابت او به پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله)نزدیک باشد.(4)
ص: 115
یا اَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآیاتِ اللهِ وَ اَنْتُمْ تَشْهَدُونَ یا اَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ اَنْتُمْ تَعْلَمُونَ وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ اَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذی اُنْزِلَ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ وَ لا تُؤْمِنُوا اِلّا لِمَنْ تَبِعَ دینَكُمْ قُلْ اِنَّ الْهُدى هُدَى اللهِ اَنْ یُؤْتى اَحَدٌ مِثْلَ ما اُوتیتُمْ اَوْ یُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ قُلْ اِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللهُ واسِعٌ عَلیمٌ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ وَ مِنْ اَهْلِ الْكِتابِ مَنْ اِنْ تَاْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ اِلَیْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ اِنْ تَاْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ اِلَیْكَ اِلّا ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا ذلِكَ بِاَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلاُمِّیِّینَ سَبیلٌ وَ یَقُولُونَ عَلَى اللهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ بَلى مَنْ اَوْفى بِعَهْدِهِ وَ اتَّقى فَاِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ
«طائفة»به معنای جماعت است،و اصل آن یا مانند«رُفقة»است که شان آن سیرو طواف در بلاد به صورت اجتماع می باشد، و یا مانند جماعت است که به صورت حلقه جمع باشند و دور آنان طواف شود.«وجه النهار»اوّل روز را گویندکه مردم با آن مواجه می شوند، و اوّل هر چیزی را وجه آن می نامند.«قنطار» در اوّل همین سوره بیان شد.«دینار»دنّار بوده و یکی از نون ها تبدیل به یا شده است به خاطر کثرت استعمال، و جمع آن «دنانیر» است. «اوفی» لغت اهل حجاز است، و «وَفّی» لغت اهل نجد است. «دُمتَ و دِمتَ» نیز دو لغت است مانند «مُتّ و مِتّ».
ص: 116
ای اهل کتاب،برای چه شما به آیات خداوند کفر می ورزید،در حالی که[حقّانیّت آن ها را ] مشاهده می کنید؟(70)ای اهل کتاب برای چه حق را آمیخته به باطل می کنید وحق را کتمان می نمایید، در حالی که می دانید؟ (71) جماعتی از اهل کتاب [به هم کیشان خود] گفتند: در اوّل روز به آن چه بر مومنان [و پیروان محمّد] نازل شده است،ایمان بیاورید و در پایان روز انکار کنید تا آنان [از اسلام] بازگردند (72) [و نیز گفتند:] و جز به کسی که از دین شما پیروی کند ایمان نیاورید. [ای رسول من!] به آنان بگو:هدایت، هدایت خداست [و از ناحیه ی او خواهد بود و علمای یهود به مردم می گفتند:دین محمّد(صلی الله علیه و آله) را تضعیف کنید و به آن اعتراف نکنید] مبادا [ثابت شود که] همانند آن چه به شما داده شده از آیین موسی(علیه السلام) به آنان نیز داده شده است و یا مسلمانان بتوانند در پیشگاه خداوند حقانیّت اسلام را بر شما ثابت نمایند. به آنان بگو: تفضّل به دست خداوند است او فضل خود را به هر کس بخواهد عنایت می کند و اوست صاحب فضل و رحمت بزرگ (74) برخی از اهل کتاب را اگر مال فراوانی نزد او امانت گذاری او آن مال را به تو بازخواهد گرداند و برخی را اگر دیناری نزد او امانت گذاری، آن دینار را به تو باز نخواهد گرداند، جز آن که بر سر او به پا ایستاده باشی و این به این خاطر است که آنان [به گمان خود] گفتند: [آقایی مخصوص ماست و] مسلمانان بر ما سلطه و قدرتی نخواهند داشت در حالی که بر خدا دروغ می بندند و خود می دانند (75) آری هر کس به عهد خود وفا کند و تقوا پیشه نماید، خداوند متّقین را دوست می دارد. (76)
علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیه ی «یا اَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَ بِالْباطِلِ» گوید:
ص: 117
مقصود این است که اهل کتاب اوصاف و نشانه های پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را در تورات دیده بودند و می دانستند که او همان پیامبر موعود است و لکن کتمان می کردند.(1)
و در تفسیر آیه ی«وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ اَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذِی اُنْزِلَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ -- وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» گوید، امام باقر(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به مدینه آمد نخست به طرف بیت المقدّس نماز می خواند و مردم یهود درشگفت بودند و هنگامی که خداوند قبله پیامبر خود را هنگام نماز ظهر به طرف کعبه قرار داد، آنان خشمگین شدند و به مردم یهود گفتند: «محمّد(صلی الله علیه و آله) نماز صبح را به طرف قبله ما خوانده است»وشما باید به دستوری که او اوّل روز داشته و به طرف قبله ما نماز خوانده ایمان بیاورید و به آن چه در آخر روز به آن عمل نموده و نماز خود را به طرف کعبه خوانده است کافر شوید، تا بلکه او از قبله ی خود دست بردارد و به قبله ی ما توجّه نماید.(2)
ص: 118
علی بن ابراهیم در تفسیر آیه ی«وَ مِنْ اَهْلِ الْكِتابِ مَنْ اِنْ تَاْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ اِلَیْك...»گوید که یهودیان می گفتند:
برای ما مانعی نیست و حلال است که اموال امیّین[و مسلمانان]را بگیریم[چرا که در تورات برای آنان حرمتی نیست]. از این رو خداوند در ردّ آنان می فرماید: «یَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ».(1)
در تفسیر مجمع البیان از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که آن حضرت(صلی الله علیه و آله) هنگام قرائت آیه ی «لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلاُمِّیِّینَ سَبیلٌ» فرمود:
دروغ گفتند دشمنان خدا،چرا که همه ی احکام جاهلیّت زیر قدم های من است،مگر[قانون] امانت که نسبت به نیک و بد باید رعایت شود.(2)
اِنَّ الَّذینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللهِ وَ اَیْمانِهِمْ ثَمَنًا قَلیلًا اُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ وَ لا یُكَلِّمُهُمُ اللهُ وَ لا یَنْظُرُ اِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَكِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ
ص: 119
«یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ» یعنی یبیعون الایمان بالنّبی(صلی الله علیه و آله) و یاخذون مکانه ثمنًا قلیلًا و هو عرض الدنیا و متاعها. «ایمانهم» یعنی بما خلفوا به من قولهم: والله لنؤمننّ به ولننصرنّه.«لاخلاق لهم: یعنی لانصیب لهم فی الاخرة. «لایزكّیهم» یعنی لایثنی علیهم و لایخلّصهم.
کسانی که پیمان خدا و سوگندهای خود را به بهای ناچیزی می فروشند،در آخرت برای آنان بهره ای نیست و خداوند در روز قیامت با آنان سخن نمی گوید و نظر رحمت به آنان نمی کند و پاک شان نمی گرداند و عذاب دردناکی برای آنان خواهد بود. (77)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که با سوگند خود مال برادر دینی خویش را تصاحب کند، چون از دنیا می رود خداوند بر او خشمگین خواهد بود. و سپس فرمود: خداوند این معنا را در آیه ی «اِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ اَیْمانِهِمْ ثَمَنًا قَلِیلًا» بیان نموده است.
راوی گوید: پس از این سخنان یک باره اشعث بن قیس گفت:
این آیه درباره ی من نازل شد؛چرا که من با کسی درباره ی مالی نزاع داشتم [و اوشاهدی نداشت] و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود: تو باید سوگند بخوری و من سوگند
[دروغ] خوردم و مال را گرفتم.(1)
ص: 120
عدیّ بن حاتم گوید:
امرا القیس با مردی از حضرموت درباره ی زمینی نزاع داشت ونزاع خود را نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آوردند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به مدّعی فرمود: شاهد داری؟ او گفت: ندارم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: پس او که منکر است با قسم خود مال را می گیرد. پس مدّعی گفت: در آن صورت به خدا سوگند زمین من را [به ناحق] می گیرد!
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: اگر او [به دروغ سوگند بخورد و] مال تو را بگیرد، خداوند در قیامت نظر رحمت به او نمی کند و او را پاک نمی نماید و عذاب دردناکی خواهد
داشت.پس آن مرد با شنیدن این آیه زمین را به مدّعی بازگرداند.(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
این آیه درباره ی یهود و نصاری نازل شده است که با عمل نکردن به عهد وپیمان خود[نسبت به حقانیّت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)] و سوگندهای دروغی که خوردند [و گفتند: این آن پیامبر موعود نیست] بهره ی ناچیز دنیا را به دست آوردند و [لکن] در آخرت نصیبی نخواهند داشت و خداوند به آنان نظر رحمت نمی کند و آنان را [از گناه] پاک نخواهد نمود و عذاب دردناکی خواهند داشت.
سپس فرمود:
مقصود از«خلاق»نصیب است و کسی که در آخرت نصیب و بهره ای ندارد چگونه می تواند داخل بهشت شود؟!(2)
ص: 121
عبد الله بن ابی یعفور گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند به سه گروه از این مردم درقیامت نظر رحمت نمی کند وآنان را ازگناه پاک نمی نماید و عذاب دردناکی برای آنان خواهد بود: 1. کسی که به دروغ خود را امام «من عند الله» بداند. 2. کسی که امامت امام «من عند الله» را انکار نماید. 3. کسی که بگوید: فلانی و فلانی بهره و نصیبی از اسلام داشته اند.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) به اصحاب خود فرمود: «آیا می خواهید بدانید بزرگ ترین زنا کدام
است؟» گفتند: «آری.» حضرت(علیه السلام) فرمود:
این که زنی با مردی زنا کند و از او فرزندی بیاورد و به عهده ی شوهر خود قرار دهد.به چنین زنی خداوند در قیامت نظر رحمت نمی کند و او را از گناه پاک نمی نماید و برای او عذاب دردناکی خواهد بود.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند به سه گروه در قیامت نظر رحمت نمی کند و آنان را از گناه پاک نمی کند و عذاب سختی بر آنان خواهد بود. 1. مرد دیّوث. 2. کسی که فحّاش باشد و به او فحش بدهند [و باکی نداشته باشد.] 3. کسی که با بی نیازی، گدایی کند.(3)
ص: 122
وَ اِنَّ مِنْهُمْ لَفَریقًا یَلْوُونَ اَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتابِ وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللهِ وَ یَقُولُونَ عَلَى اللهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ ما كانَ لِبَشَرٍ اَنْ یُؤْتِیَهُ اللهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنّاسِ كُونُوا عِبادًا لی مِنْ دُونِ اللهِ وَ لكِنْ كُونُوا رَبّانِیِّینَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ
«لَیْ»در«یَلْوُونَ اَلْسِنَتَهُمْ» به معنای پیچاندن است،ولویت یده، اذافتلتها،ولویّت الغریم، اذا مطلته حقّه،و در حدیث آمده:«لیّ الواجد ظلم».«اَلْسِنة» جمع لسان است.فرق بین «حسبتُ و زعمتُ» این است که زعمت در یقین و مظنّه استعمال می شود،و «حسبت» فقط در مظنّه استعمال می شود و به معنای یقین استعمال نمی شود. «بَشَر» بر قلیل و کثیر استعمال می شود و به منزله ی مصدر است مانند خَلْق. «ربّانی» منسوب به ربّ است، و ربّ، مدبّر امور مردم و مصلح امور آنان است، و «عالم ربّانیّ» کسی است که با علم خود امور مردم را اصلاح می نماید.
همانا از میان آنان [یعنی یهود] گروهی هستند که زبان های خود را به [خواندن] کتاب
ص: 123
[تحریف شده تورات]می پیچانند تا تو گمان کنی که آن ها از کتاب[آسمانی]است درحالی که از کتاب آسمانی نیست و آنان می گویند: «این ها از ناحیه ی خداست» در حالی که از ناحیه ی خدا نیست و بر خدا دروغ می بندند و خود می دانند. (78)
مرحوم علی بن ابراهیم در تفسیر آیه ی اوّل گوید:
علمای یهود همواره به مردم چیزی را می گفتند که در تورات نبود از این رو خداوند آنان را تکذیب نمود.
و در تفسیر آیه ی دوم گوید:
عیسی(علیه السلام)هرگز به مردم نگفت:من شما را خلق نمودم پس شما باید بنده ی من باشید [و بنده ی خدا نباشید].و لکن به آنان گفت: شما باید ربّانی و الهی باشید.[یعنی علمای ربّانی به شما گفته شود].(1)
مرحوم صدوق در کتاب عیون از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
مرا بالاتر از مرتبه ای که دارم بالا نبرید،چرا که خداوند مرا قبل از آن که پیامبر قراربدهد، عبد خود قرار داده است.
سپس این آیه را تلاوت نمود:
«ما كانَ لِبَشَرٍ اَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَ یَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبادًا لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُون»(2)
ص: 124
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
دو گروه درباره ی من هلاک شدند،در حالی که من گناه و تقصیری نداشتم،یکی دوست افراط گرا[که مرا خدا می پندارد]و دیگری دشمن مبغض و افراطگرا[که مقام مرا انکار می کند]و من از او بی زاری می جویم و به خدا پناه می برم از کسانی که درباره ی ما غلوّ می کنند و ما را از حد عبودیّت بالاتر می برند، همانند عیسی(علیه السلام)که از نصاری برائت می جست.(1)
وَ لا یَاْمُرَكُمْ اَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِیِّینَ اَرْبابًا اَیَاْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ اِذْ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ وَ اِذْ اَخَذَ اللهُ میثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ ءَاَقْرَرْتُمْ وَ اَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ اِصْری قالُوا اَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ اَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشّاهِدینَ فَمَنْ تَوَلّى بَعْدَ ذلِكَ فَاُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ
«اَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِیِّینَ اَرْبابًا» یعنی تعتقدون بانّ الملائکة والنّبییّن اربابًا وآلهةً. «اِذْ اَخَذَ اللَّهُ میثاقَ النَّبِیِّینَ» معنای «میثاق» قبلًا گفته شد، و میثاق خداوند
ص: 125
از پیامبران پیشین این بوده که به امّت های خود بشارت آمدن این پیامبر را بدهند و آنان را امر به تصدیق و یاری او نمایند و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «از امّت های پیشین پیمان گرفته شد که به دستورات دین و آیین پیامبر بعد از خود عمل کنند و آنان به این پیمان وفا نکردند.»
و هرگز او [یعنی عیسی(علیه السلام)] به شما امر نمی کند که ملائکه و پیامبران را به خدایی
بگیرید، آیا او شما را به کفر امر می کند پس از آن که سر به فرمان خدا نهاده اید؟!(80)و به یاد بیاور هنگامی را که خداوند از [امّت های] پیامبران پیمان گرفت که هرگاه به شما کتاب و حکمت دادم و سپس پیامبری آمد و نبوّت و دین شما را تصدیق کرد، به او ایمان بیاورید و در یاری او بکوشید، سپس فرمود: آیا اقرار کردید و پیمان من را پذیرفتید؟ گفتند: آری، اقرار کردیم. فرمود: پس گواه باشید و من نیز گواه خواهم بود (81) پس کسانی که از آن [پیمان] باز تابیدند حقّا فاسقان خواهند بود (82).
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
[پیش از اسلام در بین بنی اسراییل]گروهی ملائکه را می پرستیدند وگروهی ازنصاری گمان کرده بودند که عیسی(علیه السلام) خدای آنان است و مردم یهود می گفتند:عزیر فرزند خداست و خداوند در ردّ سخن آنان فرمود: «وَ لا یَاْمُرَكُمْ اَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِیِّینَ اَرْبابًا اَیَاْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ اِذْ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ».(1)
ص: 126
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند از همه ی امّت های پیامبران پیمان گرفت که پیامبر خود[محمّد(صلی الله علیه و آله)] را تصدیق کنند و به آیین او عمل نمایند و[لکن]آنان به پیمان خود وفا نکردندو زیادی از شرایع و دستورات دین خود را ترک و زیادی از آن ها را تحریف و تغییر دادند.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
خداوند از پیامبران گذشته پیمان گرفت که به امّت های خود خبر آمدن پیامبرما حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را بدهند و اوصاف و نشانه های او را برای آنان بیان کنند و بشارت آمدن او را به آنان بدهند و آنان را به تصدیق و ایمان به او امر نمایند.(2)
و نیز فرمود:
خداوند از زمان آدم تا نبوّت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) هیچ پیامبری را مبعوث به
رسالت نکرد مگر آن که از او پیمان گرفت که اگر در زمان او حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) مبعوث به رسالت گردید به او ایمان بیاورد و او را یاری نماید و از امّت خویش نیز
برای او پیمان بگیرد.(3)
ص: 127
در تفسیر قمّی و عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
خداوند هیچ پیامبری را از زمان آدم و بعد از او به پیامبری مبعوث ننموده جز آن که او [در زمان رجعت]به دنیا باز خواهد گشت و امیرالمؤمنین(علیه السلام)را یاری خواهد نمود، چنان که خداوند می فرماید «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ» یعنی به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ایمان خواهد آورد «و لَتَنْصُرُنَّ» یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام) را یاری خواهد نمود.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن کلام مفصّلی می فرماید:
خداوند از حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و از من پیمان گرفت که ما هم دیگر را یاری کنیم و من محمّد(صلی الله علیه و آله) را یاری نمودم و در رکاب او با دشمنان جنگ کردم و دشمنان او را کشتم و به عهد و پیمان خود با خداوند وفا نمودم و پیامبرِ او را یاری کردم
و هیچکدام از پیامبران و مرسلین مرا یاری نکردند و از دنیا رفتند و زود است که[در رجعت] مرا یاری کنند و من مالک مشرق و مغرب عالم شوم و خداوند پیامبران خود را [در رجعت] از آدم تا حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) زنده خواهد نمود.
آنان در رکاب من،شمشیر های خود را بر سر مخالفین من از جنّ و انس خواهندزد و چه شگفت انگیز خواهد بود که خداوند مرده ها را زنده می کند وگروهگروه لبّیک گویان می گویند:«لبیّك یا داعی الله» و در کوفه با شمشیرهای خود بر سرکفّار و جبّاران و پیروان آنان از اوّلین و آخرین می زنند تا خداوند وعده ی خود را محقّق نماید، چنان که می فرماید: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْاَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِكُونَ بِی شَیْئًا.»(2)
ص: 128
سپس فرمود:
در آن هنگام مردم تنها خدا را خواهند پرستید و تقیّه ای نخواهد بود، و برای من رجعت هایی خواهد بود و من صاحب الرجعات و الکرّات و الصولات و النقمات هستم و برای من دولت های عجیبی خواهد بود...(1)
و در تفسیر قمّی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که در تفسیر آیه ی «اَ اَقْرَرْتُمْ وَ اَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ اِصْرِی» فرمود:
خداوند در عالم ذرّ به آنان فرمود:آیا اقرار کردید وعهد مرا پذیرفتید؟پس آنان[یعنی پیامبران و امّت های آنان]گفتند:ما اقرار کردیم و خداوند به ملائکه فرمود:شما شاهد باشید.(2)
ص: 129
و در مجمع از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
خداوند به پیامبران گذشته و امّت های آنان[در عالم ذرّ] فرمود: آیا اقرار [به مقام محمّد و آل او(علیهم السلام) ] کردید وعهد مرا پذیرفتید؟ آنان یعنی پیامبران و امّت ها گفتند: ما اقرار کردیم به آن چه مامور به آن شدیم. پس خداوند به پیامبران فرمود: شما باید بر امّت های خود شاهد باشید، من نیز بر شما و امّت ها شاهد هستم.(1)
اَفَغَیْرَ دینِ اللهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ اَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ طَوْعًا وَ كَرْهًا وَ اِلَیْهِ یُرْجَعُونَ قُلْ آمَنّا بِاللهِ وَ ما اُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما اُنْزِلَ عَلى اِبْراهیمَ وَ اِسْماعیلَ وَ اِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ اْلاَسْباطِ وَ ما اُوتِیَ مُوسى وَ عیسى وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ اَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلاِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ
«اَفَغَیْرَ دینِ اللَّهِ یَبْغُونَ» تبغون نیز قرائت شده، و تقدیم مفعول برای تاکید بر انکار عمل
ص: 130
آنان است.«طَوْعًا وَ كَرْهًا»یعنی طائین بالنظر الی الحجج وکارهین بالسیف.«غیرالاسلام» یعنی غیر الانقیاد لله و توحیده.
آیا آنان[دینی]جز دین خدا را می جویند؟در حالی که اهل آسمان ها و زمین،خواسته یا ناخواسته تسلیم اویند و به سوی او بازخواهند گشت (83) بگو: ما به خدا و آن چه بر ما نازل شده و آن چه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل گردیده و آن چه بر موسی و عیسی و پیامبران[دیگر]از جانب پروردگارشان نازل شده است ایمان آورده ایم و بین هیچ کدام آنان فرقی نمی گذاریم و ما تسلیم خداوند هستیم (84) و هر کس جز اسلام دین دیگری را بپذیرد از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیانکاران خواهد بود. (85)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه ی «وَ لَهُ اَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ» فرمود:
مقصود توحید آنان نسبت به خدای می باشد.(1)
و در روایت دیگری فرمود:
این آیه مربوط به زمان قیام حضرت مهدی(علیه السلام) است که در همه ی نقاط روی زمین
شهادت به یگانگی خداوند و رسالت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله)داده خواهد شد. (2)
ابن بکیر گوید:از موسی بن جعفر(علیهما السلام)درباره ی آیه ی«وَ لَهُ اَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ طَوْعًا وَ كَرْهًا» سوال نمودم، فرمود:
ص: 131
این آیه درباره ی حضرت مهدی(علیه السلام)نازل شده و آن حضرت چون قیام می کند اسلام را بر یهود و نصاری و صابئین و کفّار و اهل ارتداد در شرق و غرب زمین عرضه می نماید و کسانی که از روی میل مسلمان شوند آنان را امر به نماز و زکات و وظائف دیگر مسلمانان می نماید و کسانی که مسلمان نشوند گردن آنان را می زند تا در شرق و غرب عالم کسی جز گوینده ی «لا اله الّا الله» نماند.
پس من گفتم:
فدای شما شوم، جمعیّت دنیا زیاد است، چگونه همه ی آنان را می کشد؟فرمود:
خدا اگر بخواهد زیاد را کم و کم را زیاد می نماید.(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«اَفَغَیْرَ دینِ اللَّهِ یَبْغُونَ» یعنی آیا جز این دین خدا را طلب می کنید؟ همانا من از شما خواستم که به نبوّت محمّد و امامت وصیّ او علی(علیه السلام) اقرار کنید. سپس می فرماید: «وَ لَهُ اَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ طَوْعًا وَ كَرْهًا» یعنی در مقابل این آیین اهل آسمان و زمین خواسته یا ناخواسته تسلیم خواهند بود. [یعنی در رجعت از ترس شمشیر]
ص: 132
سپس خداوند پیامبر خود را امر به اقرار به پیامبران و کتب آسمانی نموده و می فرماید: ای محمّد بگو:«قُلْ آمَنّا بِاللَّهِ وَ ما اُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما اُنْزِلَ عَلى اِبْراهیمَ... وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»(1)
كَیْفَ یَهْدِی اللهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ ایمانِهِمْ وَ شَهِدُوا اَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللهُ لایَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ اُولئِكَ جَزاؤُهُمْ اَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النّاسِ اَجْمَعینَ خالِدینَ فیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ اِلّاَ الَّذینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ اَصْلَحُوا فَاِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحیمٌ اِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا بَعْدَ ایمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ اُولئِكَ هُمُ الضّالُّونَ اِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفّارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ اَحَدِهِمْ مِلْ ءُ اْلاَرْضِ ذَهَبًا وَ لَوِ افْتَدى بِهِ اُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ
«خلود» در لغت طول مکث است چنان که گفته می شود: خُلِّدَ فلان فی السجن،
ص: 133
و فرق بین خُلود و دَوام این است که خلود مقتضی طول مکث است و دوام به معنای دائم و ابد است و به همین علّت خداوند موصوف به دوام است و لکن خلود کفّار دردوزخ به معنای دوام است و خلافی در آن نیست.«انظار»به معنای تاخیر و مهلت دادن است، تا بنده در کار خود اندیشه کند، و فرق بین انظار و «امهال» این است که امهال مهلت دادن برای این است که بنده بتواند اعمال خود را به آسانی انجام بدهد.«ملیء الارض» از «مَلأ» به معنای پر بودن ظرف است. «رجل ملیءٌ بالامر و هو رجل املا به من غیره» به همین معناست، بنابراین ملئ اسم مقدار است برای ظرف که پر شده است؛ و «مَلَؤ» به معنای جمعیّت است. «فِدیة» به معنای بدل است، برای آزاد شدن چیزی و یا کسی که مجرم بوده و می خواهند او را آزاد کنند، و «افتداء» افتعال از فدیه است، و فِداء بالکسر با مدّ است و فَدا با فتح با قصر است.
چگونه خداوند گروهی را هدایت می کند که بعد از ایمان وگواهی به حقّانیت پیامبرو آمدن نشان ها [و معجزات و علامات حقبانیّت او] کافر شدند؟! همانا خداوند مردم ستم کار را هدایت نخواهد نمود (86) پاداش چنین کسانی لعنت خدا و جمیع ملائکه و مردم خواهد بود (87) این گروه همواره مورد لعنت [و عذاب] هستند و عذاب آنان تخفیف پیدا نمی کند و خداوند نظر رحمت به آنان نخواهد نمود (88) مگر کسانی که توبه کنند و [گذشته های خود را] اصلاح نمایند و خداوند آمرزنده و مهربان است. (89) کسانی که بعد از ایمان [به خدا] کافر شدند و سپس بر کفر خود افزودند هرگز توبه ی آنان پذیرفته نخواهد شد و حقّا گم راه شده اند (90) به راستی کسانی که کافر شدند و به حال کفر مردند [هرگز آمرزیده نخواهند شد]و اگر یکی از آنان زمین را پر از طلا داشته باشد و برای نجات خود بدهد هرگز از او پذیرفته نمی شود و برای آنان عذاب دردناکی خواهد بود و در قیامت حامی و یاوری نخواهند داشت. (91)
ص: 134
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیه ی«وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْاِسْلامِ دِینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ...»گوید:
این آیه از محکمات است و خداوند سپس فرموده است: «الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ»(1) و این آیه درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مردم نسبت به ولایت او کافر شدند و خداوند درباره ی آنان فرمود: «كَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ اِیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا اَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» و باز خداوند درباره ی آنان فرمود: «اُولئِكَ جَزاؤُهُمْ اَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ اَجْمَعِینَ * خالِدِینَ فِیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ» تا آیه ی «اُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ اَلِیمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ» و همه ی این آیات درباره ی
دشمنان آل محمّد(علیهم السلام) است.(2)
مرحوم طبرسی در مجمع البیان در تفسیر آیه ی «كَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ اِیمانِهِمْ»
تا «اِلَّا الَّذِینَ تابُوا» گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ص: 135
این آیات درباره ی مردی از انصار نازل شد که به او حرث بن سوید بن صامت می گفتند. او شخصی به نام مخدر بن زیاد بلوی را غافل گیر کرده و کشته و فرار کرده و مرتد شده بود؛ و چون به مکّه رسیده بود پشیمان گردیده و از خویشان خود در مدینه خواسته بود که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوال کنند: آیا توبه ای برای او هست؟!
چون آنان از آن حضرت سوال کردند، این آیات تا «اِلَّا الَّذِینَ تابُوا» نازل شد.پس مردی از قوم او این آیات را نزد او برد و گفت: من می دانم تو راست می گویی و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از تو راست گوتر است و خداوند از همه راست گوتر است. سپس به مدینه بازگشت و توبه نمود و اسلام او نیکو بود.(1)
لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَاِنَّ اللهَ بِهِ عَلیمٌ كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَنی اِسْرائیلَ اِلّا ما حَرَّمَ اِسْرائیلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ اَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ
ص: 136
قُلْ فَاْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها اِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ فَمَنِ افْتَرى عَلَى اللهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَاُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ قُلْ صَدَقَ اللهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ اِبْراهیمَ حَنیفًا وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكینَ
«بِرّ»به معنای وسعت[نظر و احسان به دیگران]است،و«بَرّ»خلاف بحر است،و فرق بین «بِرّ» و «خَیر» این است که برّ نفع و اصل به غیر است با قصد و نیّت، و خیر، خیر است گر چه از روی سهو واقع شود، و ضدّ بِرّ، عقوق است و ضدّ خیر، شرّ است. «اِفتراء» نسبت کذب است، و آن از «فَری» به معنای قطع است، و مقصود در این آیه نسبت دروغ دادن به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است به این بیان که آن حضرت به چیزی که خدا امر نکرده امر نموده،و چیزی را که خدا واجب نکرده واجب نموده است! در حالی که او را خداوند توصیف نموده و فرموده است: «ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * اِنْ هُوَ اِلّا وَحْیٌ یُوحى».
هرگز به نیکوکاری نمی رسید تا از آن چه دوست می دارید انفاق کنید و آن چه را انفاق کنید خداوند به آن آگاه است. (92) همه ی خوراکی ها برای فرزندان اسراییل حلال بود جز آن چه اسراییل [یعنی یعقوب] قبل از نزول تورات بر خود حرام نموده بود، بگو: اگر [جز این است و] شما راست می گویید تورات را بیاورید و تلاوت کنید(93)پس هر کس پس از آن بر خدا دروغ ببندد به راستی ستم کار خواهد بود (94) بگو: خداوند به راستی سخن گفت و شما باید از آیین حق ابراهیمی پیروی کنید [چرا که] او از مشرکان نبود. (95)
ص: 137
یونس بن ظبیان گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
آیه ی «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون» را «حتی تنفقوا ما تحبّون» قرائت کنید.(1)
ابو ولّاد حنّاط گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
معنای «احسان» در آیه ی «وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحْسانًا» چیست؟
حضرت(علیه السلام) فرمود:
احسان به آنان این است که نیکو با آنان معاشرت کنید و آنان را ناچار نکنید که نیاز خود را به شما بگویند، گر چه از نظر مالی بی نیاز باشند. سپس فرمود: مگر این نیست که خداوند می فرماید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ».(2)
مفضّل گوید:روزی خدمت امام صادق(علیه السلام)رسیدم ومالی که همراه داشتم نزد ایشان گذاردم. امام(علیه السلام) فرمود: «این چیست؟» گفتم: «این هدیه ی دوستان و بردگان شماست.»حضرت فرمود:
«ای مفضّل! این چیزها را من به خاطر نیاز نمی پذیرم و نیازی به آن ها ندارم و اگر می پذیرم به خاطر این است که می خواهم آنان پاک شوند.»
ص: 138
سپس فرمود:
از پدرم شنیدم که می فرمود: کسی که یک سال بر او بگذرد و از مال خود چیزی کم یا زیاد به ما صله نکرده باشد، خداوند در قیامت نظر رحمت به او نخواهد نمود، جز آن که او را عفو نماید.
سپس فرمود:
ای مفضّل!صله و احسان به ما از واجباتی است که خداوند در کتاب خود بر شیعیان ما واجب نموده است، همان گونه که می فرماید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» و ماییم برّ و تقوا و راه هدایت و باب تقوا و هرگز دعای ما از خداوند محجوب و ممنوع نخواهد شد.
شما باید بر دستورات حلال و حرام خود[که از ناحیه ی ما به شما رسیده است]اکتفا کنید چرا که نسبت به آن ها مورد سوال خواهید شد و هرگز از احدی از فقها[ی عامّه]سوالی نکنید که بی فایده خواهد بود و بسا علم آن از شما پنهان شده باشد.(1)
ص: 139
علی بن ابراهیم قمی; در تفسیر آیه ی «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون» گوید:
یعنی هرگز به ثواب و پاداش خداوند نمی رسید تا حقّ آل محمّد(علیهم السلام) را از خمس
و انفاق و غنایم جنگی به آنان رد نمایید.(1)
مرحوم طبرسی در تفسیر آیه ی فوق از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
مقصود این است که انسان بخیل و اهل دنیا و جمع ثروت[با علاقه ای که به مال دنیا دارد] مال خود را در راه خدا [به مستمندان و...] بدهد.(2)
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که ایشان همواره شیرینی در راه خدا می داد و می فرمود:
چون چیزی نزد من محبوب تر از آن نیست آن را در راه خدا می دهم.(3)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه ی «كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلًّا لِبَنِی اِسْرائِیلَ اِلَّا ما حَرَّمَ اِسْرائِیلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ اَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراة» فرمود:
اسراییل[یعقوب]هنگامی که گوشت شتر می خورد درد مفاصل پیدا می کرد [وجع الخاضرة] از این رو گوشت شتر را بر خود حرام نمود و این قبل از نزول تورات بود و چون تورات نازل شد،حضرت یعقوب گوشت شتر را بر خود حرام نکرد و لکن نمی خورد.(4)
ص: 140
عبد الله بن ابی یعفور گوید: از امام صادق(علیه السلام)نسبت به آیه ی«كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلًّا
لِبَنِی اِسْرائِیلَ اِلَّا ما حَرَّمَ اِسْرائِیلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ اَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراة» سوال کردم، فرمود:
یعقوب هنگامی که گوشت شتر می خورد بیماری مفاصل پیدا می کرد، از این رو گوشت شتر را بر خود حرام نموده بود و این قبل از نزول تورات بود و چون تورات نازل شد، یعقوب(علیه السلام) گوشت شتر را حرام ننمود و نخورد.(1)
علی بن ابراهیم; گوید:
حضرت یعقوب بیماری مفاصل داشت و گوشت شتر را بر خود حرام نموده بود، پس مردم یهود گفتند: گوشت شتر در تورات حرام است و خداوند در پاسخ آنان فرمود: «فَاْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها اِنْ كُنْتُمْ صادِقِینَ»چرا که یعقوب گوشت شتر را بر خود حرام نموده بود،نه بر مردم .(2)
و در تفسیر آیه ی«قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ اِبْراهِیمَ حَنِیفًا وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِین»امام حسین (علیه السلام) می فرماید:
من احدی را نمی دانم که بر ملت و آیین ابراهیم باشد، جز ما و شیعیان ما.(3)
ص: 141
اِنَّ اَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَكَّةَ مُبارَكًا وَ هُدًى لِلْعالَمینَ فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ اِبْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنًا وَ للَّهِِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَیْهِ سَبیلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَاِنَّ اللهَ غَنِیُّ عَنِ الْعالَمینَ
«اِنَّ اَوَّلَ بَیْتٍ»اوّل هر چیزی ابتدای آن است و مبتدا ممکن است برای آن آخری نباشد، چرا که واحد اوّل ابتدای عدد است و آخری برای آن نیست، و نیز نعمت های بهشتی اوّلی دارد و نهایتی برای آن ها نیست، و ممکن است ابتدا و مبتدا برای آن آخری باشد. «بكّة» به معنای ازدحام است، و بکّة و کعبه محل ازدحام است به خاطر طواف حول کعبه، و بعضی گفته اند: کعبه را بکّه گویند به خاطر این که گردون جبّاران را اگر اراده سویی به آن بکنند می شکند، و بکّ به معنای دقّ العنق است، و امّا مکّه ممکن است بکّه بوده و باء تبدیل به میم شده باشد و اصل «بركت» به معنای ثبوت است،و برکت ثبوت خیر است به سبب نموّ و زیادی خیر، و «تبارك الله» نیز به خاطر ثبوت ذات الهی است که لم یزل و لا یزال است و این صفت مخصوص به اوست.
تردیدی نیست که نخستین خانه ای که [برای مرکزیّت توحید] در روی زمین قرار داده شد، کعبه بود و آن برای همه ی مردم عالم وسیله ی برکت و هدایت می باشد (96) و در آن نشانه های روشن [حقانیّت] همانند مقام ابراهیم(علیه السلام) وجود دارد و کسی که داخل
ص: 142
آن شود در امان خواهد بود و بر کسانی که استطاعت دارند واجب است برای خدا حج به جا
آورند و هر کس کافر شود خداوند [از او و] از همه ی اهل عالم بی نیاز خواهد بود. (97)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که خداوند خواست زمین را خلق کند بادها را امر نمود تا بر روی آب بوزند و موجی ایجاد شود و بر روی آب کفی جمع شود. سپس خداوند آن کف را در محل بیت خود جمع نمود و آن را کوهی از کف قرار داد و سپس زمین را از زیرآن گسترش داد. از این رو خداوند می فرماید: «اِنَّ اَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَكَّةَ مُبارَكًا»(1)
عبد الله بن سنان گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
مقصود از «آیات» در آیه ی «فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ» چیست؟
حضرت(علیه السلام) فرمود:
مقصود مقام ابراهیم(علیه السلام) است که اثر قدم او در سنگ مانده، و حجر الاسود، و منزل اسماعیل[یعنی حجر اسماعیل(علیه السلام)]از آیات است.(2)
ص: 143
معاویه ی بن عمار گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
من در مکّه [و مسجد الحرام] می خواهم نماز بخوانم و می بینم که مقابل من زن قرار دارد و یا زن حرکت می کند.
حضرت فرمود:
مانعی نیست؛و به همین علّت«مکه»را «بکّه»می گویند که زن و مرد در آن جا ازدحام می کنند. (1)
عبد الله بن سنان گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
مقصود از«آمنًا»در آیه ی«وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنًا»امنیّت بیت الله است و یا امنیّت حرم است؟
حضرت(علیه السلام) فرمود:
هر کس از مردم و حیوانات وحشی پناه به حرم ببرد، او از سخط خداوند در امان است تا زمانی که ناچار به خروج از حرم شود. [و چون خارج می شود حدّ الهی بر او جاری می شود و یا او را صید می کنند.](2)
و در حدیث دیگری فرمود:
هنگامی که بنده ای در غیر حرم جنایتی انجام بدهد و فرار کند و داخل حرم شود،کسی حق ندراد او را دنبال کند؛ جز آن که باید او را از بازار خرید و فروش
ص: 144
منع کنند و آب و غذا به او ندهند و با او سخن نگویند تا از حرم خارج شود و او را مواخذه کنند و اگر در حرم جنایتی را انجام بدهد، در حرم حد خدا را بر او جاری می کنند، چرا که حرمت حرم را نگاه نداشته است.(1)
عبد الخالق صیقل گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
معنای آیه ی «وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنًا» چیست؟
حضرت(علیه السلام) فرمود:
سوالی از من کردی که تا کنون کسی چنین سوالی را از من نکرده بود؛الّا ما شاء الله.سپس فرمود:
کسی که به زیارت این خانه [کعبه] بیاید و بداند که آن خانه ی خداست و خداوند به مردم امر کرده که به زیارت آن بروند، اگر به خوبی حقّ ما را شناخته باشد، در دنیا و آخرت [از عذاب و کیفر الهی]ایمن خواهد بود.(2)
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری فرمود:
آیه ی«وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنًا»درباره ی قائم ما اهلالبیت است؛و کسی که با او بیعت کند و از یاران او باشد، ایمن خواهد بود.(3)
ص: 145
عبد الله بن سنان گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کعبه را به این خاطر«بكّة»گویند که مردم در اطراف آن و داخل آن گریه می کنند.(1)
و در حدیث دیگری فرمود:
مکّه را به این خاطر «بکّه» می گویند، که مردم هم دیگر را گرد آن فشار می دهند.(2)
زراره گوید: از امام باقر(علیه السلام) سوال شد:
آیا قبل از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مردم به حجّ می رفتند؟
حضرت(علیه السلام) فرمود:
آری، این مردم نمی دانند که از زمان آدم(علیه السلام) و نوح(علیه السلام) و سلیمان(علیه السلام)، جنّ و انس و پرندگان به زیارت این خانه می آمده اند.
سپس فرمود:
موسی(علیه السلام) بر شتر سرخی سوار شد و به حج آمد و لبیّک لبیّک گفت؛ همان گونه
که خداوند می فرماید:«اِنَّ اَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَكَّةَ مُبارَكًا وَ هُدىً لِلْعالَمِین».(3)
ص: 146
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مکّه کل شهر را می گویند و بکّه حجر الاسود را می گویند که مردم گرد آن هم دیگررا فشار می دهند.(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
بکّه محل بیت است و مکّه حرم است که خداوند درباره ی آن می فرماید: «وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنًا».(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
در زیر بنای کعبه دو سنگ یافت شد که در روی یکی از آن دو نوشته شده بود:«اِنِّی اَنَا اللَّهُ ذُو بَكَّةَ خَلَقْتُهَا یَوْمَ خَلَقْتُ السَّمَوَاتِ وَ الْاَرْضَ- وَ یَوْمَ خَلَقْتُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ خَلَقْتُ الجَبَلَیْنِ وَ حَفَفْتُهُمَا بِسَبْعَةِ اَمْلَاكٍ حَفِیفًا»و در روی دیگری نوشته شده بود: «هَذَا بَیْتُ اللَّهِ الْحَرَامُ بِبَكَّةَ تَكَفَّلَ اللَّهُ بِرِزْقِ اَهْلِهِ مِنْ ثَلَاثَةِ سُبُلٍ مُبَارَكٌ لَهُمْ فِی اللَّحْمِ وَ الْمَاءِ اَوَّلُ مَنْ نَحَلَهُ اِبْرَاهِیمُ».(3)
ص: 147
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
کسی که داخل مکّه و مسجد الحرام شود و حقّ و حرمت ما را همانند حرمت و حقّ کعبه و حرم شناخته باشد خداوند گناهان او را می آمرزد و امر دنیا و آخرت او را اصلاح می نماید همان گونه که می فرماید:«و هر کس داخل آن بشود در امان خواهد بود.»(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) به شخصی که درباره ی آیه ی «اِنَّ اَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَكَّةَ
مُبارَكًا وَ هُدىً لِلْعالَمِین» سوال کرد و گفت: آیا کعبه اوّلین بیت روی زمین است؟ فرمود:
قبل از آن نیز بیوتی روی زمین بوده است و لکن اوّلین بیتی که برای مردم! محل برکت و هدایت و رحمت بوده کعبه است.
سپس فرمود:
اوّل کسی که کعبه را بنا نمود ابراهیم(علیه السلام)بود وسپس قبیله ی جُرهم ازعرب آن را بنا نمودند و باز خراب شد و عمالقه آن را بنا کرند و باز خراب شد و قریش آن را بنانمودند.(2)
در تفسیر عیّاشی نقل شده که منصور دوانیقی می خواست منازل اطراف مسجدالحرام را داخل مسجد نماید و صاحبان آن ها راضی نمی شدند؛ و از امام صادق(علیه السلام)سوال نمود.
ص: 148
آن حضرت(علیه السلام) فرمود:
خداوند می فرماید:«اِنَّ اَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَكَّةَ مُبارَكًا»چون کعبه اوّل ساخته شده اطراف آن مربوط به او خواهد بود.(1)
در کتاب خصال از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مکّه پنج اسم دارد: 1. امّ القری 2. مکّه 3. بکّه 4. بسّاسه؛ یعنی هلاک کننده؛ چرا که هر کس در آن ظلم و طغیان کند خداوند او را اخراج و هلاک می نماید.
5. امّ رحم یعنی مادر مهربان، چرا که هر کس به آن پناه ببرد به او ترحّم می شود.(2)
این حدیث را صدو ق در کتاب فقیه نیز مرسلا نقل نموده؛ و در آن کتاب از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
خداوند حجر الاسود را برای آدم از بهشت نازل نمود و آن به صورت درّ سفیدی بود و خداوند آن را به آسمان برد و آن مقابل این بیت قرار دارد و هر روز هفتاد هزار ملک داخل آن می شوند و چون خارج می شوند هرگز به آن باز نمی گردند و خداوند ابراهیم و اسماعیل را امر نمود تا کعبه را بر بنیان اولیّه ی آن بنا کنند.(3)
ص: 149
و در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
موضع و محل کعبه محل نورانی بود ونور آن مانند نور خورشید و ماه بود و چون قابیل برادر خود هابیل را کشت آن محل سیاه شد وچون آدم به زمین آمد خداوند زمین را بالا برد تا آدم (علیه السلام) همه ی روی زمین را مشاهده نمود و خداوند به او فرمود: همه ی زمین برای تو می باشد. پس آدم عرض کرد: پروردگارا این محل نورانی چیست؟ خطاب شد: این حرم من است در روی زمین و بر تو لازم است که هر روز هفتصد بار گرد آن طواف بکنی.(1)
سپس مرحوم فیض; در تفسیر آیه ی «فِیهِ آیاتٌ بَیِّنات» گوید:
از آیات و نشانه های حقانیّت کعبه این است که هر جبّاری قصد سویی به آن نموده خداوند او را هلاک کرده است، مانند اصحاب فیل و غیره...
تا این که گوید:
مقام ابراهیم(علیه السلام)نیز از آیات بیّنات است چرا که اثر قدم ابراهیم(علیه السلام) بر آن دیده می شود وامّا آیه بودن حجر الاسود این است که پیامبران واوصیا از آن عجایبی دیده اند و حجر الاسود هنگامی که از بهشت برای آدم فرستاده شد [او ملکی از ملائکه مقرّب خدا بود و] به صورت سنگی سفید و نورانی بود و خداوند
ص: 150
میثاق و پیمان خود را از مردم به او سپرده بودواو روز قیامت خواهد آمد و برای او زبان و دو چشم می باشد و مردم او را می شناسند و او برای کسانی که به حج رفته اند و به میثاق خود عمل کرده اند شهادت خواهد داد و بر انکار منکرین نیز گواهی خواهد داد و این معنا در روایاتی نقل شده است.
در عدّه ای از روایات آمده که حجر الاسود برای بعضی از معصومین(علیهم السلام)مانند امام سجّاد(علیه السلام)هنگامی که با عموی خود محمّد بن حنفیّه در مساله ی امامت نزاع داشت، شهادت داد؛و در روایاتی نیز آمده که حجر الاسود هنگام نصب تسلیم غیر معصوم نمی شد و این قصّه بارها مشاهده شده است،
و امّا آیه و نشانه بودن حِجر اسماعیل به این خاطر است که در این نقطه برای هاجر پس از بیچارگی و اضطرار و جستجوی آب، آب از زمین جوشید و اسماعیل و هاجر سیراب شدند [و آن آب تا کنون مورد استفاده حجّاج است].
وامّا آیه و بیّنه بودن مقام ابراهیم به این خاطر است که قدم ابراهیم در آن اثرگذارده و ابراهیم (علیه السلام) بر روی آن ایستاده و کعبه را بنا نموده و طول آن از کوه ها بالاتر بوده است چنان که در سوره ی حج خواهد آمد.
و امّا آیه و بیّنه بودن حجر اسماعیل که به آن منزل اسماعیل(علیه السلام) نیز گفته می شود به این خاطر است که گفته شد آب زمزم به سبب او پیدا شد و علّت این که خداوند تنها نام مقام ابراهیم(علیه السلام) را برده است این است که آن تا کنون روشن ترین آیه و نشانه بوده و هست.
و در کتاب کافی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقام ابراهیم(علیه السلام) نخست در کنار کعبه بوده است و مردم در زمان جاهلیّت آن را در محل فعلی آوردند و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مکّه را فتح نمود آن را به جای اوّل
ص: 151
خود باز گرداندوهمواره در جای اصلی خود بود؛ تا این که عمر بن خطّاب در زمان حکومت خود ازمردم سوال کرد:چه کسی جای مقام ابراهیم(علیه السلام)را در زمان جاهلیّت می داند؟ پس مردی طنابی را آورد و گفت: «من فاصله مقام را در آن زمان تا کعبه با این طناب اندازه گیری کرده ام»؛ و عمر مقام را باز به محلی که در زمان جاهلیّت قرار داشته بوده بازگرداند و هنوز در همان محل قرار دارد.(1)
امام صادق(علیه السلام)به ابوحنیفه فرمود:«معنای «وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنًا»چیست؟» ابوحنیفه گفت:«مقصود، امنیّت کعبه است.»امام(علیه السلام)فرمود:«آیا هنگامی که حجّاج با منجنیق عبد الله بن زبیر را از کعبه خارج نمود و کشت، او ایمن بود؟» پس ابو حنیفه ساکت ماند؛ و گفت: «شما چه می فرمایید؟» امام(علیه السلام) فرمود: «کسی که با قائم ما بیعت کند و از اصحاب و یاوران او باشد، ایمن خواهد بود.»(2)
ص: 152
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «کسی که در یکی از دو حرم بمیرد از فزع اکبر قیامت ایمن خواهد بود [خواه صالح باشد و خواه فاجر]»(1) و فرمود: «کسی که در یکی از دو حرم مدینه و مکّه از دنیا برود، روز قیامت از آمنین خواهد بود و کسی که بین دو حرم از دنیا برود نامه عمل او باز نمی شود و حسابی نخواهد داشت و کسی که درحرم دفن شود ایمن از فزع اکبر خواهد بود.»(2)
«وَ للَّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَیْهِ سَبیلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَاِنَّ اللَّهَ غَنِیُّ عَنِ الْعالَمینَ (97)»
از این آیه و آیه «وَ اَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ للَّهِ» و روایات فراوان و فتاوای فقهای فریقین و اتّفاق آنان وجوب حج استفاده می شود. بلکه اصل وجوب حج از ضروریّات دین است؛ عمره نیز همانند حج برای کسانی که استطاعت آن را داشته باشند واجب می باشد و چون اصل وجوب حج و عمره از ضروریّات دین است،نیازی به بیان ادلّه ی وجوب نیست علاوه بر این که بنای نویسنده در این تفسیر ورود در مباحث فقهی نیست از این رو در این موضوع فقط روایات مربوط به استطاعت حجّ و خطر ترک آن و روایاتی که حجّ را بر متمکّنین همه ساله واجب می داند و ثواب و پاداش تکرار حجّ و عمره و حجّ مقبول و غیر مقبول و عرفان حجّ و امثال این ها بیان می شود و از تکرار روایات نیز پرهیز خواهد شد، انشاء الله.
علی بن جعفر از برادر خود موسی بن جعفر(علیهما السلام)نقل نموده که فرمود:«خداوند عزّ و جلّ حج را همه ساله بر متمکّنین و اهل ثروت واجب نموده است چنان که می فرماید:«وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَیْهِ سَبِیلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَاِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ».
ص: 153
علی بن جعفر گوید:گفتم:«آیا اگر ما حج به جا نیاوریم کافر خواهیم بود؟» حضرت فرمود: «این گونه نیست و لکن اگر کسی بگوید: این حکمْ، حکمِ خدا نیست، کافر خواهد بود. »(1)
امام صادق(علیه السلام)در تفسیر آیه ی فوق فرمود: «مقصود حج و عمره است چرا که حج و عمره واجب می باشند.»(2)حلبی گوید:به امام صادق(علیه السلام)گفتم:«مقصود از«سبیل»چیست؟»حضرت (علیه السلام)فرمود:«مالی داشته باشد که بتواند حج برود.»گفتم:«اگر هزینه ی حج را کسی تقبّل کند و انسان از قبول آن حیا کند و حج نرود،چگونه است؟»حضرت فرمود:«برای چه حیا کند؟ او باید قبول کند، گر چه بر الاغ دم بریده ای سوار شود و اگر بتواند مقداری از راه را پیاده و مقداری را سواره برود،حج بر او واجب خواهد بود.»(3)
محمّد بن یحیی خثعمی گوید: حفص کناسی به امام صادق(علیه السلام) گفت: «معنای «استطاعت» چیست؟» امام(علیه السلام) فرمود: «استطاعت این است که بدن او
ص: 154
سالم باشد و راه باز باشد و زاد و توشه ای نیز داشته باشد،چنین کسی مشمول آیه ی «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَیْهِ سَبِیلا» می باشد.»(1)
امام صادق(علیه السلام)در سخن دیگری فرمود:«مردم [یعنی اهل تسنّن]درباره ی استطاعت چه می گویند؟»گفته شد:«آنان می گویند:«استطاعت»با داشتن زاد و راحله حاصل می شود.» امام صادق(علیه السلام) فرمود: پدرم امام باقر(علیه السلام) با شنیدن این سخن فرمود: «اگر چنین باشد و تنها زاد و راحله سبب استطاعت بشود، مردم هلاک خواهند شد، چرا که اگر صاحب زاد و راحله به حج برود باید در بازگشت برای خود و خانواده اش گدایی بکند.» گفته شد: «پس استطاعت چگونه حاصل می شود؟» حضرت فرمود: «باید مالی داشته باشد که با مقداری از آن به حجّ برود و بقیّه ی آن را برای نفقه ی خانواده ی خود بگذارد.»
سپس فرمود:«آیا نمی بینید که خداوند زکات را برکسی واجب نموده که مالک دویست درهم باشد[و یک چهلم آن را برای زکات بپردازد].»(2)
ص: 155
زراره می گوید:امام صادق(علیه السلام)فرمود:«اسلام بر پنج چیز پایهگذاری شده است؟1. نماز 2. زکات 3. حج 4. روزه 5. ولایت.»
گفتم: «کدام یک افضل است؟» حضرت فرمود: «ولایت[امام] افضل است؛چرا که آن کلید آن هاست و والی [امام معصوم] راهنمای آن هاست.»
گفتم: «پس از ولایت کدام افضل است؟» حضرت فرمود: «نماز؛ چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود: نماز عمود دین شماست.»
گفتم:«پس از آن کدام افضل است؟»حضرت فرمود:«زکات؛چرا که خداوند آن رابعد از نماز ذکر کرده است و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: زکات گناهان را پاک می کند.»
گفتم:«پس از آن کدام افضل است؟»حضرت فرمود:«حج،چرا که خداوند می فرماید:«وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَیْهِ سَبِیلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَاِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ»
و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود:یک حجّ مقبول بهتر از بیست نماز نافله است و کسی که یک طواف بکند و شماره ی آن را حفظ نماید و نماز آن را نیکو انجام بدهد، آمرزیده می شود.»گفتم:«پس از حج افضل کدام است؟»حضرت(علیه السلام) فرمود: «روزه» گفتم: «برای چه روزه آخر قرار گرفته است؟»حضرت فرمود:«رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «روزه [برای مومن] سپری است در مقابل آتش دوزخ...»(1)
ص: 156
در کافی و تهذیب از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
هر کس بدون حج بیمرد ومانعی از حج مانند گرفتاری و بیماری و ممنوعیّت نداشته است، باید یا یهودی بمیرد و یا نصرانی.رسول خدا(صلی الله علیه و آله)نیز در وصیّت خود به امیر المؤمنین(علیه السلام) چنین فرمود.(1)
قُلْ یا اَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآیاتِ اللهِ وَ اللهُ شَهیدٌ عَلى ما تَعْمَلُونَ قُلْ یا اَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجًا وَ اَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَا اللهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِنْ تُطیعُوا فَریقًا مِنَ الَّذینَ اُوتُوا الْكِتابَ یَرُدُّوكُمْ بَعْدَ ایمانِكُمْ كافِرینَ وَ كَیْفَ تَكْفُرُونَ وَ اَنْتُمْ تُتْلى عَلَیْكُمْ آیاتُ اللهِ وَ فیكُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللهِ فَقَدْ هُدِیَ اِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ
ص: 157
«بغیة»به معنای طلب است،و«بغاك» یعنی طلبک.«عَوَج»با فتح واو و عین به معنای میل و انحراف هر چیزی است که در جایی قرار گرفته باشد و «عِوَج» میل و انحراف از راه مستقیم دین است در سخن و یا میل و انحراف از راه مستقیم است در روی زمین و به این معناست قول خداوند که می فرماید: «لا تَرى فیها عِوَجًا وَ لا اَمْتًا» یعنی زمین پس از زلزله ی قیامت چنان صاف و مسطح می شود که تو در آن هیچ پست و بلندی نمی بینی. «طاعت» موافقت با اراده ی دیگری است در عمل. «اجابت» موافقت با خواسته ی دیگری است. «اعتصام» به معنای امتناع است و «لاعاصم الیوم» یعنی لا مانع و عصام به معنای حبل و ریسمان است، چرا که به وسیله ی آن عصمت حاصل می شود.
بگو:ای اهل کتاب برای چه به آیات الهی کفر می ورزید؟ در حالی که خداوند شاهد و گواه بر اعمال شماست؟(98) بگو:ای اهل کتاب برای چه از راه خدا [و دین او] جلوگیری می کنید؟ و راه اهل ایمان را انحراف از حق می پندارید؟ در حالی که خود شاهد بر حقّانیّت آن هستید و خداوند غافل از اعمال شما نیست؟ (99) ای کسانی که ایمان آورده اید [بدانید که] اگر از گروهی از اهل کتاب پیروی بکنید آنان شما را پس از ایمان، به کفر خواهند برگرداند (100) و چگونه کافر می شوید در حالی که آیات خدا بر شما خوانده می شود و رسول او بین شما حضور دارد؟ [آری] هر کس به خدا [و دین او] تمسّک کند [و به او پناه ببرد] حقّا به صراط مستقیم هدایت شده است. (101)
ص: 158
در شان نزول این آیات گفته شده که: این آیات درباره ی گروهی از مسلمانان دو قبیلهی اوس و خزرج نازل شده که با هم دیگر سخن می گفتند و ساش بن قیس یهودی به آنان برخورد نمود و نسبت به برادری و الفت آنان حسد برد و خشمگین شد از این رو جوانی از یهود را نزد آنان فرستاد و آن جوان یهودی آنان را به یاد اختلافات گذشته آنان انداخت و گفت: آیا شما روز بغاث را به یاد دارید؟ و آنان را به نزاع و درگیری مشغول نمود تا این که شروع به مفاخره و دشمنی نمودند و شمشیرهای خود را آماده کردند و جمعیّت زیادی جمع شدند [و نزدیک بود که خون هم دیگر را بریزند.]
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اصحاب او به آنان برخوردند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آیا همانند زمان جاهلیّت با هم دیگر سخن می گویید در حالی که من بین شما هستم و خداوند به برکت اسلام، شما را گرامی داشت و مسایل زمان جاهلیّت را از شما قطع نمود و دل های شما را با هم دیگر مهربان نمود؟! پس آنان دانستند که این تحریک و وسوسه شیطان و کید دشمن بوده است.
از این رو سلاح را انداختند واستغفار کردند و با هم دیگر معانقه نمودند و همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رفتند؛ [و خداوند در این آیات به قصّه آنان اشاره نموده و با لطف خود و به برکت رسول خویش آنان را از اختلاف و بازگشت به جاهلیّت نجات داده است.](1)
در کتاب معانی الاخبار از حسین اشقر نقل شده که گوید از هشام بن حکم پرسیدم: «معنای سخن شما که می گویید: امام باید حتما معصوم باشد چیست؟»
ص: 159
هشام بن حکم گوید: من سوال او را ازامام صادق(علیه السلام) پرسیدم و امام(علیه السلام) فرمود:
معصوم کسی است که با عنایت خداوند از همه ی محرّمات پرهیز می کند، چنان که خداوند می فرماید:«وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّٰهِ فَقَدْ هُدِیَ اِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ.»(1)
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لاٰتَمُوتُنَّ اِلّٰا وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ
«تقاة» از«وقیت» است و «وقایة و وقاة» به معنای نگهداری خود و دیگری از خطر است و «وقاهم الله» یعنی خداوند آنان را از خطر گناه حفظ نمود؛ و «حقّ تقوا» بازنگشتن به گناه اوّل است، تا با تقوا و پرهیز از محرّمات و انجام واجبات دین مومن حفظ شود، و مسلمان از دنیا برود، چرا که گناه اگر ادامه پیدا کند کدورت ها باطن را آلوده می کند و کار آدم بی تقوا به جایی می رسدکه«لاٰیرجع إلی خیر أَبدًا»چنان خداوند در آیه ی مبارکه ی دیگری می فرماید : «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذینَ اَساؤُا السُّواى اَنْ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُن»(2)
ص: 160
ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا بترسید، حق ترسیدن و بکوشید که جز مسلمان از دنیا نروید [و بکوشید که همواره تسلیم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اوصیای او(علیهم السلام) باشید.]
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
یعنی از خدا اطاعت کنید و نافرمانی او را نکنید و خدا را فراموش ننمایید و شکر او را انجام بدهید و نعمت های او را کفران نکنید [و آن ها را در راه صحیح و طبق دستور او مصرف نمایید.](1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام)در تفسیر این آیه فرمود: «به خدا سوگند جز اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هیچ کس به این آیه عمل نکرده است.» سپس فرمود: «ماییم که خدا را یاد می کنیم و او را فراموش نمی نماییم و ما شاکر او هستیم و هرگز به او کفر نمی ورزیم و ما از او اطاعت می کنیم و نافرمانی او را نمی نماییم.» سپس فرمود: «هنگامی که این آیه نازل شد، اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله)گفتند:ما طاقت عمل کردن به این آیه را نداریم. پس این آیه نازل شد: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ» یعنی تا می توانید تقوای خدا را رعایت کنید «وَ اسْمَعُوا وَ اَطیعُوا» یعنی گوش کنید و تسلیم امامان خود باشید.»(2)
ص: 161
حسین بن خالد گوید: به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: «آیه ی «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ
حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ اِلّا وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»چگونه خوانده می شود؟»حضرت فرمود:«کدام کلمه ؟» گفتم :کلمه ی «مسلمون». حضرت فرمود: «خدا منزّه است که آنان را به ایمان خطاب کند و سپس اسلام را از آنان مطالبه کند، در حالی که درجه ایمان فوق اسلام است!» گفتم: «در قرائت زید چنین است؟» حضرت فرمود: «امّا در قرائت علی(علیه السلام) که قرائت جبرییل بر محمّد(صلی الله علیه و آله) است«الّا و انتم مُسَلِّمُونَ»است،یعنی شما باید تسلیم رسول خدا(صلی الله علیه و آله)و سپس تسلیم امامان بعد از او باشید.»(1)
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَیْكُمْ اِذْ كُنْتُمْ اَعْداءً فَاَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِكُمْ فَاَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ اِخْوانًا وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَاَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ یُبَیِّنُ اللهُ لَكُمْ آیاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ
«حَبْل»به معنای طناب و ریسمانی است که به وسیله ی آن انسان به نجات و یا خواسته ی خود می رسد مانند نجات از چاه و امثال آن، و «حَبل الله» اولیای خداوند هستند که به وسیله ی آنان می توان به نجات و مقصد عالی و سعادت رسید.
ص: 162
همگی به ریسمان خدا چنگ بزنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را به یاد آورید آن گاه که دشمن هم دیگر بودید و خداوند به قلب های شما الفت و مهربانی داد و شما با نعمت او برادر شدید و شما در لب پرتگاه آتش بودید و خداوند شما را نجات داد، این گونه خداوند آیات خود را برای شما بیان می کند، تا شاید هدایت شوید (103).
حضرت زین العابدین(علیه السلام) می فرماید:
روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله)با اصحاب خود در مسجد نشسته بود ناگهان به اصحاب خود فرمود: اکنون مردی از این در وارد می شود که اهل بهشت است و سوال او متین می باشد، و از چیز بی فایده سوال نمی کند.
پس مردی بلند قامت شبیه به مردان مصری وارد شد و سلام کرد و نشست و گفت:یا رسول الله!من از خدای خود شنیده ام که در یکی از آیات قرآن می فرماید:«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرَّقُوا» آیا این «حبل الله» که ما باید به آن اعتصام بجوییم و از گرد آن متفرّق نشویم چیست؟
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اندکی سر به زیر انداخت و سپس با دست مبارک خود به علیّ بن ابی طالب(علیهما السلام) اشاره نمود و فرمود: این همان «حبل الله» است که هر کس به آن تمسّک جوید،در دنیا و آخرت در دین خود عصمت خواهد یافت؛و گم راه نخواهد شد.
پس آن مرد پرید و امیرالمؤمنین(علیه السلام) را در بغل گرفت و گفت: «اعتصمت بحبل الله
و حبل رسوله» و سپس از خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مرخّص شد.
پس یکی از اصحاب عرض کرد: یا رسول الله! آیا من خود را به او برسانم و از او
ص: 163
بخواهم تا در حقّ من دعا کند؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: اگر چنین [کاری] کنی خوب است.
پس آن مرد صحابی خود را به او رساند و از او خواست که برای او استغفار نماید و آن مرد به او گفت: آیا تو آن چه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود و آن چه من گفتم را فهمیدی؟
مرد صحابی گفت: آری. آن مرد گفت: اگر تو متمسّک به آن باشی، خدا تو را ببخشد و اگر متمسّک به آن نمی شوی خدا تو را نبخشد و نیامرزد.(1)
محمّد بن ابراهیم نعمانی در کتاب غیبت خود با سند خویش از جابر بن عبد الله انصاری نقل نموده که گوید:
گروهی از اهل یمن نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و آن حضرت قبلا به اصحاب خود فرموده بودند: اهل یمن به طرف شما آمده اند و با صدای بِس بِس شتران شان را به سوی شما می رانند.
ص: 164
جابر می گوید: هنگامی که آنان بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وارد شدند، ایشان فرمود:
این ها مردمی هستند دارای قلب های لطیف و ایمان راسخ و یکی از آنان به نام منصور با هفتاد هزار نفر قیام خواهد نمود و به کمک جانشین من و جانشین وصیّ من خواهد آمد و نیام شمشیرهای آنان پوست است.
اصحاب عرض کردند:«یا رسول الله!وصیّ تو کیست؟»حضرت فرمود:«همان کسی که خداوند در قرآن به شما دستور داده است که به او بپیوندید [و از او جدا نشوید] «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرَّقُوا».
گفتند:«یا رسول الله!برای ما روشن بفرمایید این ریسمان خدا«حبل الله»چیست؟»حضرت فرمود:«این همان ریسمانی است که خداوند می فرماید:«اِلّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ» (1) همانا ریسمان خدا کتاب او قرآن است و ریسمان از جانب مردم جانشین من است.»
گفتند: «ای رسول خدا! جانشین شما کیست؟» حضرت فرمود: «همان کسی که خداوند درباره ی او فرموده است: «اَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى عَلى مَا فَرَّطْتُ فی جَنْبِ اللَّهِ».(2)
گفتند: «ای رسول خدا منظور از «جنب الله» کیست؟» حضرت فرمود: «همان کسی که خداوند درباره ی او می فرماید:«وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلًا»(3) یعنی روزی که ظالم دست های خود را می گزد و می گوید: ای کاش من همراه پیامبر، راهی را انتخاب کرده بودم [و از وصیّ او پیروی نموده بودم.»پس آنان گفتند: «یا رسول الله! ما شما را سوگند می دهیم به حق خدایی که شما را به پیامبری مبعوث نموده به ما بگویید وصیّ شما کیست همانا ما مشتاق دیدار او هستیم.»
ص: 165
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
او کسی است که خداوند او را نشانه قرار داده برای کسانی که به دنبال علامت و نشانه باشند،و اگر شما از روی حقیقت به او بنگرید او را خواهید شناخت که او جانشین من است، هم چنان که دانستید من پیامبر شمایم. پس داخل جمعیّت شوید و به چهره ها نگاه کنید و قلب های شما به هر کس مایل شد،او همان وصیّ و جانشین من است،زیرا خداوند می فرماید:
«فَاجْعَلْ اَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوی اِلَیْهِمْ»(1)
پس ابو عامر اشعری از بین اشعری ها و ابو غرّه خولانی از میان خولانی ها و ظبیان و عثمان بن قیس از بین بنی القیس و عرفه دوسی از بین دوسی ها و لاحق بن علاقه برخاستند و داخل جمعیّت شدند و چهره ها را براندازی کردند و دست امیرالمؤمنین(علیه السلام) را گرفتند و گفتند: «قلب های ما مشتاق این آقا می باشد.»
آن گاه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرمود: «شما نخبگان خدایید که جانشین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را قبل از آن که معرّفی شود شناختید.»
سپس فرمود: «شما از کجا دانستید که او همان جانشین من است؟»
پس صدای آنان به گریه بلند شد و گفتند:
یا رسول الله! ما چون به این جمعیّت نگاه کردیم، قلوب ما به هیچ کدام آن ها اشتیاق پیدا نکرد و لکن چون این آقا را دیدیدم قلب هایمان لرزید و دل هایمان مطمئن شد و جگرهایمان جوشید و چشمان مان اشک بار گردید و سینه هایمان شکافت و چنان محبّت او در قلوب ما وارد شد که گویی او پدر ماست و ما فرزندان او هستیم.
ص: 166
آن گاه رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود:«وَ ما یَعْلَمُ تَاْویلَهُ اِلّاَ اللَّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ »(1) سپس فرمود:«جایگاه شما جایگاه کسی است که در نیکی سبقت گرفته است و شما از آتش دوزخ دور هستید.»
جابر گوید:
این چند نفر که نام شان برده شد بر ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام)ثابت ماندند و دررکاب آن حضرت(علیه السلام)در صفّین به شهادت رسیدند.خدا آنان را رحمت نماید،چراکه پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)از قبل آنان را به بهشت بشارت داده بود و فرموده بود:شما در رکاب علی(علیه السلام) به شهادت خواهید رسید.(2)
ص: 167
سیّد رضی در کتاب «خصائص امیرالمؤمنین(علیه السلام)» از حضرت کاظم(علیه السلام) نقل کرده که فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در بیماری آخر عمر شریف خود خطبه ای خواند و فرمود:«عمویم عبّاس را خبر کنید.»پس عبّاس و امیرالمؤمنین(علیه السلام ) آمدند و او را به مسجد آوردند و او نشسته نماز خواند. و سپس او را بالای منبر بردند و جمیع اهل مدینه از مهاجرین و انصار جمع شدند، حتی دختران جوان به مسجد آمدند و در آن حال بعضی گریه می کردند و بعضی فریاد می زدند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ساعتی خطبه می خواند و ساعتی سکوت می نمود و در بین سخنان خود فرمود:
ای جماعت مهاجرین و انصار و ای کسانی که در این ساعت از جنّ و انس در این جا حاضر شده اید، سخنان من را حاضرین به غایبین برسانند و همه ی شما آگاه باشید که من به جای خود در بین شما کتاب خدا که در آن نور و هدایت و بیان کننده ی واجبات خدا و حجّت خداست بر شما و حجّت من و حجّت ولیّ من است را قرار دادم، و نیز در بین شما به جای خود آن نشانه بزرگ و عَلَم دین و نور هدایت و روشنایی حقّ: علیّ بن ابی طالب(علیهما السلام)را نیز قرار دادم.
ص: 168
او حبل الله و ریسمان الهی است که خداوند می فرماید:«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْكُمْ اِذْ كُنْتُمْ اَعْداءً فَاَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِكُمْ فَاَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ اِخْوانًا وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَاَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آیاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ».
سپس فرمود:
ای مردم!این علی بن ابی طالب(علیهما السلام)است،هر کس او را دوست داشته باشد و امروز و فردا ولایت او را پذیرا باشد، حقّا به آن عهد و پیمانی که خدا از او گرفته است وفا نموده و هر کس با او عداوت و دشمنی داشته باشد و امروز و فردا او را به خشم آورد روز قیامت هنگامی که [در محضر خدا] حاضر می شود کر و کور خواهد بود و حجّتی برای [نجات]خود نزد خداوند نخواهد داشت.(1)
ص: 169
جابر از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
خاندان محمّد صلوات الله علیهم اجمعین ریسمان خداوند هستند و خداوند امر نموده تا مردم به آن چنگ بزنند و فرموه است: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعًا وَ لاتَفَرَّقُوا».(1)
علی ابن ابراهیم قمّی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که در تفسیر «وَ لا تَفَرَّقُوا» فرمود:
خداوند تبارک و تعالی می دانست که آنان پس از پیامبر او(صلی الله علیه و آله)متفرّق می شوند و اختلاف پیدا می کنند، از این رو آنان را از اختلاف بر حذر داشت، همان گونه که امّت های گذشته را از اختلاف و تفرّق درباره ی ولایت محمّد و آل محمّد(علیهم السلام) نهی نمود و فرمود: همگی ولایت آنان را بپذیرید و متفرّق نشوید.(2)
مرحوم کلینی با سند خود از محمّد بن سلیمان از پدرش از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
به خدا سوگند، جبرییل این آیه را این گونه خواند و بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل نمود: «وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَاَنْقَذَكُمْ مِنْها بِمُحَمَّدٍ».
امام صادق(علیه السلام)نیز این گونه آن را قرائت نمود.(3)
ص: 170
ابن هارون می گوید: هر گاه امام صادق(علیه السلام) نام پیامبر(صلی الله علیه و آله) را به زبان جاری می نمود، می فرمود: «پدر و مادرم و جانم و خانواده ام فدای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) باد.»
سپس می فرمود:
«من تعجّب می کنم که چگونه عرب ها ما را روی سر خود قرار نمی دهند؟ [و احترام بالایی به ما نمی کنند؟] در حالی که خداوند در قرآن فرموده است: «وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَاَنْقَذَكُمْ مِنْها».
سپس فرمود:
به خدا سوگند آنان به وسیله ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نجات پیدا کردند.(1)
وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ اُمَّةٌ یَدْعُونَ اِلَى الْخَیْرِ وَ یَاْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
«امّت»در لغت از«امّ»به معنای قصد گرفته شده و دارای هشت معنا میباشد:1. جماعت 2. پیروان پیامبران 3. قدوة و پیشتازان که جماعت از آنان پیروی می کنند4. دین و ملت به دلیل آیه ی انا وجدنا آباءنا علی امّة 5. به معنای حین و زمان،
ص: 171
به دلیل آیه ی وادکر بعد امّة وآیه ی الی امّةٍ معدودةٍ 6. به معنای قامت به دلیل استعمال«رجل حسن الامّة» یعنی حسن القامة 7. به معنای نعمت 8. به معنای امّ یعنی قصد.
باید گروهی از شما [مسلمانان] مردم را دعوت به خیر و خوبی بکنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند و آنان به راستی رستگار خواهند بود.
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:
این آیه مخصوص به حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و پیروان اوست و آنان باید مردم را به خیر دعوت کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند.(1)
در کتاب کافی از مسعدة بن صدقة نقل شده که گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که در پاسخ شخصی که گفت: «آیا امر به معروف و نهی از منکر بر جمیع این امّت واجب است؟» فرمود: «چنین نیست.» گفته شد: «برای چه؟» فرمود:
تنها امر به معروف و نهی از منکر بر کسی واجب است که قوی و مطاع و عالم به معروف و منکر باشد، نه بر ضعیف و ناتوانی که منکر و معروف را نمی شناسد و می خواهد از حق دفاع کند و در باطل واقع می شود، از این رو خداوند در کتاب خود می فرماید: «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ اُمَّةٌ یَدْعُونَ اِلَى الْخَیْرِ وَ یَاْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» و این حکم مخصوص به گروه خاصّی است و عمومیّت ندارد، چنان که خداوند در آیه ی دیگری نیز می فرماید: «وَ مِنْ قَوْمِ
ص: 172
مُوسى اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ» یعنی از بین قوم موسی تنها گروهی هستند که مردم را به حق راهنمایی می کنند و به حق داوری می نمایند. و خداوند در این آیه نفرموده: بر تمام قوم موسی(علیه السلام) چنین وظیفه ای هست...(1)
مرحوم طبرسی در تفسیر خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مقصود از كُنْتُمْ خَیْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَاْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ» ائمّه(علیهم السلام) می باشند و خداوند می فرماید: شما بهترین امامانی هستید که برای مردم تعیین شدید.(2)
از امام صادق(علیه السلام) سوال شد:
آیا حدیثی که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: «بهترین جهاد کلمه عدلی است که در مقابل پیشوای ستم گر گفته شود»صحیح است و معنای آن چیست؟امام صادق(علیه السلام) فرمود:
این در صورتی است که آن آمر و ناهی اهل معرفت باشد و آن پیشوای ستم گر از او بپذیرد و الّا نباید امر و نهی کند.(3)
ص: 173
و فرمود:
امر به معروف و نهی از منکر را یا به مومن می کنند که پند پذیر باشد و یا به جاهلی که پذیرای دانش باشد و امّا صاحب شمشیر و تازیانه را نباید امر و نهی نمود.(1)
و در تفسیر قمّی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
این آیه مربوط به آل محمّد صلوات الله علیهم اجمعین و پیروان آنان است و آنان مردم را دعوت به راه خیر و امر به معروف و نهی از منکر می نمایند.(2)
و در نهج البلاغه از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
شما باید از حرام و منکر نهی کنید و خود نیز از آن پرهیز نمایید.(3)
سپس فرمود:
نهی از منکر کردن شما مشروط به این است که خود از منکر پرهیز کرده باشید و خدا لعنت کند آمرین به معروف را که خود معروف را ترک می کنند و ناهین از منکر را که خود منکر را انجام می دهند.(4)
ص: 174
وَ اُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
دراین بخش از آیه خداوند آمرین به معروف وناهین از منکر را مخصوص به فلاح و رستگاری دانسته است و معلوم است که آن منزلت بزرگی است، از اینرو در روایات گذشته فرمودند: این وظیفه امامان معصوم: و پیروان آنان است، اکنون پاداش و ثواب این دو واجب الهی و کیفر ترک آن را از سخنان ائمّه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین می شنویم:
در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
امر به معروف و نهی از منکر دو مخلوق خدا هستند و هر کس آنان را یاری کند خداوند او را عزیز خواهد نمود و هر کس آن ها را خوار و سبک بشمارد خداوند او را خوار و ذلیل خواهد نمود.(1)
در کتاب تهذیب از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
همواره مردم [مسلمان] در خیر و خوبی به سر می برند اگر امر به معروف و نهی از منکر و تعاون به خیر داشته باشند و اگر چنین نکنند برکات از آنان قطع می شود و خداوند بعضی از آنان را بر بعضی دیگر مسلّط می کند و برای آنان در روی زمین و در آسمان یاوری نخواهد بود.(2)
و در کافی و تهذیب از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
در آخر الزمان مردمی خواهند آمد که پیشوایان آنان اهل ریای در عبادت
ص: 175
و ناپخته و نادان اند و هیچ امر به معروف ونهی از منکری را بر خود واجب نمی دانند جز آن که ضرری برای آنان نداشته باشد و همواره خود را از انجام این وظیفه معذور می دانند و به دنبال لغزش های علما و فساد علم آنان هستند.و به نماز و روزه وعبادات دیگر عمل می کنند تا زمانی که ضرر مالی و جانی نداشته باشند واگر نماز آسیبی به اموال و امور دیگر دنیای آنان وارد کند آن را رها می کنند،همان گونه که بزرگترین و بهترین واجب خدا،امر به معروف و نهی از منکر را رها می کنند.
سپس فرمود:
امر به معروف و نهی از منکر دو واجب بزرگ خداوند هستند و به سبب آن ها واجبات دیگر برقرار می ماند.
تا این که فرمود:
در چنین زمانی غضب و خشم خداوند بر مردم کامل می شود و عقاب و کیفر او همه را فرا می گیر و خوبان در خانه های فجّار و صغار در خانه های کبار هلاک می شوند.
سپس فرمود:
امر به معروف و نهی از منکر راه پیامبران و روش صالحان است و دو واجب بزرگ خداوند است و با انجام آن ها واجبات دیگر برقرار می می ماند وامنیّت حاکم می شود و درآمدها حلال می گردد و مظالم به صاحبانش باز می گردد و زمین آباد می شود و حق مظلوم گرفته می شود و امور مردم پایدار و مستقیم می ماند.
سپس فرمود:
شما [باید نخست] با قلوب خود انکار منکر بکنید و سپس با زبان خود نهی
ص: 176
از منکر بکنید و با سخن خود اهل منکر را زمین بزنید و در راه خدا از ملامت هیچ ملامت کننده ای نهراسید. پس اگر آنان نصیحت پذیر بودند و به حق بازگشتند کسی بر آنان حقّ تعرّض ندارد و حقّ انکار و تعرّض نسبت به کسانی است که به مردم ظلم می کنند و در روی زمین به ناحق فساد می نمایند و برای چنین کسانی عذاب دردناکی خواهد بود...(1)
امام باقر(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
خداوند به پیامبر خود شعیب(علیه السلام) وحی نمود: من می خواهم یکصد هزار نفر از امّت تو را عذاب کنم چهل هزار از اشرار و شصت هزار از اخیار.
شعیب عرضه داشت: خدایا! اشرار را به خاطر گناهان شان عذاب می کنی، اخیار و خوبان را برای چه عذاب می نمایی؟ خداوند به او حی نمود: من خوبان
ص: 177
را به خاطر این که با معصیت کاران سازش نموده اند وبرای خشم من خشم نکرده اند، عذاب می کنم.(1)
وَ لا تَكُونُوا كَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَاَمَّا الَّذینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ اَكَفَرْتُمْ بَعْدَ ایمانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ وَ اَمَّا الَّذینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفی رَحْمَةِ اللهِ هُمْ فیها خالِدُونَ تِلْكَ آیاتُ اللهِ نَتْلُوها عَلَیْكَ بِالْحَقِّ وَ مَا اللهُ یُریدُ ظُلْمًا لِلْعالَمینَ وَ للَّهِِ ما فِی السَّماواتِ وَ مَا فِی اْلاَرْضِ وَ اِلَى اللهِ تُرْجَعُ اْلاُمُورُ كُنْتُمْ خَیْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَاْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ لَوْ آمَنَ اَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَیْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ اَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ
«بیّنات» دلالت و نشانه های روشن را گویند. «تبیّض و تسوّد» به معنای سفید شدن صورت و سیاه شدن آن به واسطه ی نور [ایمان] و ظلمت [کفر و عصیان] است [و به وسیله ی آن نور و یا ظلمت، نامه ی عمل و مقابل رو و طرف راست و چپ روشن و یا تاریک میشود. «ارادة» درباره ی خداوند به معنای عمل است یعنی خداوند به
ص: 178
احدی از اهل عالم ظلم نمی کند.«رجوع امر به خداوند»به معنای قدرت خداوند بر مجازات مردم بر عمل خوب و بد آنان است.«خیر امّة»و یا خیر ائمّة در تفسیر علی بن ابراهیم نشانه ی این است که امر به معروف و نهی از منکر بهترین فرائض الهی است،و در روایت آمده: «هما أَسْمَی الفرائض و اشرفها و بها تقام الفرائض».
شما مانند کسانی نباشید که پس از آمدن دلایل روشن[و روشن شدن حق برای آنان] پراکنده شدند و با هم اختلاف پیدا کردند و برای آنان عذاب بزرگی خواهد بود(105)روزی که صورت هایی سفید و صورت هایی سیاه است و به سیاه رویان گفته می شود: آیا بعد از ایمان کافر شدید؟ پس بچشید عذاب موعود را به خاطر کافر بودنتان (106) و امّا سفیدرویان در رحمت خداوند [و بهشت موعود] جاوید خواهند بود (107) این ها آیات خدا بود که ما به حق بر تو تلاوت نمودیم و خداوند به احدی از اهل عالم اراده ی ظلم ندارد (108) آن چه در آسمان ها و زمین است ملک خداوند است و همه ی امور به خدا باز می گردد(109)شما بهترین امّتی هستید که برای هدایت مردم خارج شدید [چرا که] شما امر به معروف و نهی از منکر می کنید و به خداوند ایمان آورده اید و اگر اهل کتاب ایمان می آوردند برای آنان بهتر بود [و لکن] برخی از آنان ایمان آورده اند و بیشترشان فاسق اند. (110)
مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج با سند خود از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در یکی از سخنان خود پس از خلافت فرمود:
هنگامی که ابوبکر روز جمعه اوّلین روز ماه رمضان برای اوّلین بار مشغول خواندن
ص: 179
خطبه شد، ابیّ بن کعب انصاری برخاست و گفت: به خدا سوگند خدا شما را به حال خود وانگذارده، بلکه برای شما علامت حق وراهنمایی نصب نموده، تا حلال خود را بر شما حلال نماید و حرام خود را بر شما حرام نماید و اگر شما از او پیروی کنید اختلافی نخواهید داشت و به هم دیگر پشت نخواهید نمود و با هم جنگ نمی کنید و از یک دیگر بی زاری نمی جویید.
سپس گفت:
به خدا سوگند،شما پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)پیمان او را شکستید و درباره ی عترت او اختلاف پیدا کردید و اگر این مساله از کسی که آگاه نیست سوال شود او خواهد گفت که شما از حقیقت دور شده اید و خود را به نشنیدن زده اید و فکر کرده اید که اختلاف رحمت است، چه خیال خامی کرده اید!! در حالی که کتاب خدا شما را از این عمل برحذر داشته است همان گونه که می فرماید: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ»از سویی قرآن ما را از اختلاف شما خبر داده و می فرماید: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النّاسَ اُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفینَ*اِلّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ»(1)یعنی«همواره در اختلافند مگر کسانی که مورد رحمت خدا باشند و برای همین [رحمت] خداوند آنان را آفریده است» و مقصود از این آیه خاندان محمّد صلوات الله علیهم اجمعین می باشند.
سپس گفت:
من از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که به علی(علیه السلام) می فرمود: یا علی تو و پیروانت به فطرت [توحید] پایدار خواهید بود و دیگران از آن بی بهره خواهند بود.
ص: 180
سپس گفت:
ای مردم! چرا سخن پیامبر خود را گوش نکردید؟ مگر او به شما خبر نداده بودکه شما از جانشین و امین و وزیر و برادر و دوست او که از همه ی شما برتر است جدا خواهید شد و پیمان او را خواهید شکست؟!
همانا علی(علیه السلام) قلبًا از همه ی شما پاک تر و در اسلام از همه ی شما جلوتر و دانش او که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)آموخته از همه ی شما بیش تر است،چرا که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) میراث خود را به او داد و درباره ی دشمنانش به او سفارش نمود و او را جانشین خود در بین امّت قرار داد و اسرار خود را نزد او سپرد. پس علی(علیه السلام) تنها جانشین او و از همه ی شما سزاوارتر به اوست. او پیشوای اوصیا و جانشین خاتم الانبیاست. او از همه ی اهل تقوا برتر و مطیع ترین بنده ی خدای ربّ العالمین است، شما در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ولایت علی(علیه السلام) را بر مومنان پذیرفتنید.
سپس گفت:
من شما را از خطر بزرگی بیم دادم و حجّت را بر شما تمام نمودم و نصیحت خود را به شما کردم...(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
مقصود از«فَاَمَّا الَّذینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ اَكَفَرْتُمْ بَعْدَ ایمانِكُمْ»کسانی از این امّت هستند که [بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)]اهل بدعت ها و هواپرستی ها وآرای باطل شدند.(2)
ص: 181
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
سوگند به خدایی که جان من به دست اوست، گروهی از اصحاب من نزد کوثر بر من وارد می شوند و چون من آنان را می بینم از من جدا می شوند [و به دوزخ می روند] و من به خدای خود می گویم: این ها اصحاب من بوده اند!! و به من گفته می شود: تو نمی دانی که آنان بعد تو چه بدعت هایی ایجاد کردند و مرتدّ شدند و به جاهلیّت بازگشتند.
این حدیث را ثعلبی نیز در تفسیر خود نقل کرده است.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر خود از ابوذر نقل نموده که گوید:
هنگامی که آیه ی «یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ» نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
روز قیامت... و مضمون همان حدیث قبل را بیان فرمود.(2)
ص: 182
امام صادق(علیه السلام)در تفسیر آیه ی«كُنْتُمْ خَیْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَاْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ»[پس از آن که شخصی این آیه را قرائت نمود]فرمود:آیا تو فکر می کنی بهترین امّت کسانی هستند که امیر المؤمنین و حسن و حسین و فرزندان او(علیهم السلام) را کشتند؟!
پس قرائت کننده گفت: «فدای شما شوم مگر چگونه نازل شده است؟»
حضرت فرمود:«این گونه نازل شده:«كُنْتُمْ خَیْرَ اَئِمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ»سپس فرمود:مگرنمی بینی خداوند آنان را ستوده و می فرماید: «تَاْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ»؟!(1)
ص: 183
و در تفسیر عیّاشی نیز از آن حضرت نقل شده که فرود:
در قرائت علی(علیه السلام) «كُنْتُمْ خَیْرَ اَئِمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ» آمده و مقصود آل محمّد(علیهم السلام) هستند.(1)
و در سخن دیگری فرمود:
این آیه فقط درباره ی حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله)و اوصیای او، نازل شده است.و خداوند می فرماید:«انْتُمْ خَیْرَ اَئِمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَاْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»سپس فرمود: «به خدا سوگند، جبرییل این آیه را این گونه نازل نموده است و مقصود از آن فقط محمّد(صلی الله علیه و آله) و اوصیای اویند.»(2)
و در سخن دیگری فرمود:
مقصود از امّت کسانی هستند که با دعای ابراهیم(علیه السلام)به دنیا آمدند و آنان«امّت وسطی»و«خیر امّة اخرجت للناس» هستند.(3)
ص: 184
لَنْ یَضُرُّوكُمْ اِلّا اَذًى وَ اِنْ یُقاتِلُوكُمْ یُوَلُّوكُمُ اْلاَدْبارَ ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ اَیْنَ ما ثُقِفُوا اِلّا بِحَبْلٍ مِنَ اللهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذلِكَ بِاَنَّهُمْ كانُوا یَكْفُرُونَ بِآیاتِ اللهِ وَ یَقْتُلُونَ اْلاَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقِّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا یَعْتَدُونَ لَیْسُوا سَواءً مِنْ اَهْلِ الْكِتابِ اُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ یَاْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ اُولئِكَ مِنَ الصّالِحینَ وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُكْفَرُوهُ وَ اللهُ عَلیمٌ بِالْمُتَّقینَ
«آناء اللیل»اشاره ی به تهجّد آنان در شب به تلاوت قرآن و سجود و رکوع است،«آناء و آنات» به معنای ساعات شب است مانند «و اطراف النهار» که به معنای اوّل و آخر روز است چرا که اوّل و آخر روز نوعًا وقت عبادت و نماز است. «مسارعة» به معنای مبادره و سرعت است، و فرق بین سرعت و عجله این است که سرعت شتاب و تقدّم جایز و پسندیده است، و ضدّ آن «ابطاء» و کندی است و آن مذموم است. «عجله» تقدّم و سبقت غیر ستوده و مذموم است و ضدّ آنان «اناة» است و آن پسندیده و محمود است.
ص: 185
هرگز اهل کتاب[با کارشکنی های خود]زیانی جز آزار[اندکی]به شما نخواهند رساند و اگر با شما جنگ کنند[از ترس جان خود]پشت به شما می کنند و کسی آنان را یاری نخواهد نمود (111) هرکجا باشند ذلّت بر آنان ثبت شده است، جز آن که در پناه خدا [و کتاب او] و یا در پناه ولیّ خدا[امیرالمؤمنین(علیه السلام)]باشند،آنان به خشم خدا بازگشتند و بیچارگی و بینوایی برای آنان به خاطر کفر به آیات خدا و کشتن پیامبران به ناحق و عصیان و تجاوز به حق دیگران ثبت شده است. (112) [ولکن] همه ی آنان یکسان نیستند، چرا که برخی از آنان درستکارند و آیات خدا را در نیمه های شب تلاوت می کنند و سجده می نمایند (113) این گروه ایمان به خدا و قیامت دارند و امر به معروف و نهی از منکر می نمایند و در کارهای خیر سبقت می گیرند و از صالحان و نیکانند (114) آنان هر کار نیکی انجام بدهند درباره ی آنان ناسپاسی نمی شود و خداوند به اهل تقوا عالم می باشد. (115)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ اَیْنَ ما ثُقِفُوا اِلّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ» فرمود:
مقصود از«حبل من الله»کتاب خدا قرآن است و مقصود از«وحبل من الناس»علی بن ابی طالب صلوات الله علیهما است.(1)
ص: 186
علی بن ابراهیم قمی; در تفسیر خود گوید:
مقصود از آیه ی فوق عهد و پیمان از ناحیه ی خدا و عهد و پیمان از ناحیه ی رسول خداست هم چنان که در تفسیر «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا»گذشت و معنای«ریسمان خدا» قرآن است و معنای ریسمان از جانب مردم،جانشین رسول خدا(صلی الله علیه و آله)است و مقصود از«وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْكَنَةُ»گرسنگی آنان است.(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ یَقْتُلُونَ اْلاَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقِّ» فرمود:
به خدا سوگند، آنان را با شمشیر نکشند، بلکه راز آنان را فاش کردند و آنان کشته شدند.(2)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «فَلَنْ یُكْفَرُوهُ» فرمود:
عمل نیک مومن مورد سپاس مردم قرار نمی گیرد و مردم نسبت به اوناسپاس اند از این رو عمل خیر او به آسمان می رود و لکن بین مردم منتشر نمی شود ولکن کافر مشکور است یعنی کار خیر او بین مردم منتشر می شود و لکن به آسمان نمی رود و پذیرفته نمی شود.(3)[و در این آیه مقصود این است که عمل مومن پیش خدا ضایع نمی شود.]
ص: 187
اِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ اَمْوالُهُمْ وَ لا اَوْلادُهُمْ مِنَ اللهِ شَیْئًا وَ اُولئِكَ اَصْحابُ النّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ فی هذِهِ الْحَیاةِ الدُّنْیا كَمَثَلِ ریحٍ فیها صِرُّ اَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ فَاَهْلَكَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللهُ وَ لكِنْ اَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا یَاْلُونَكُمْ خَبالًا وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ اَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفی صُدُورُهُمْ اَكْبَرُ قَدْ بَیَّنّا لَكُمُ اْلآیاتِ اِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ ها اَنْتُمْ اُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَكُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْكِتابِ كُلِّهِ وَ اِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنّا وَ اِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْكُمُ اْلاَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِكُمْ اِنَّ اللهَ
عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ
«اغنی عنه» یعنی ضرری را از او دفع نمود که اگر چنین نمی کرد ضرر به او می رسید، و «و اغنی عنه بكذا» یعنی او را به این وسیله بی نیاز نمود، و «غنا» به معنای داشتن چیزی است که نیاز را برطرف کند،و غنای خداند به معنای قدرت و عدم حاجت اوست.«اصحاب النار» به خاطر ملازم نار بودن آنان است،و مصاحبه به معنای ملازمه است،و اصل«نار»از نور است، و آن جسم لطیف دارای نور و حرارت است. «بطانة» خواصّ کسی را گویند که اسرار او نزد آنان است، و آن از بطانة الثوب که لباس زیرین است گرفته شده و نقیض آن «ظِهارة» است، و مفرد و جمع و مذکّر و مؤنّث آن یکسان است «خَبال» به معنای شرّ و فساد است، و «خبل» که به معنای مجنون
ص: 188
است به خاطر فساد عقل اوست.«عَنَت»به معنای مشقّت است و آیه ی«وَ لَو شاءَ اللهُ لاَعنَتَكُم» به همین معناست. «عضّ» به معنای چیزی را به دندان گرفتن است.«انامل» جمع «أنملة»، بندهای سر انگشتان را گویند.
[از اهل کتاب]کسانی که کفر ورزیدند هرگز اموال و اولاد آنان نمی توانند چیزی از عذاب خدا را از آنان دفع کنند و آنان اهل آتشند و در آن جاوید خواهند ماند(116)مَثَل آن چه آنان در این دنیا انفاق می کنند[و می خواهند دین خدا و پیامبر او را تضعیف کنند]همانند بادی است که در آن سرمای سختی باشد و به کشتزار قومی برسد و آن را نابود کند و[در آن صورت] خدا به آنان ستم نکرده بلکه آنان به خود ستم کرده اند (117) ای کسانی که ایمان آورده اید از غیر خود دوست و همراه نگیرید، همانا آنان از هیچ ظلمی درباره ی شما کوتاهی نمی کنند [بلکه] آرزو می کنند که شما در رنج بسر ببرید، دشمنی آنان با شما از سخنانشان آشکار است و آن چه[از خیانت]در سینه های خود پنهان می کنند بزرگ تر است،ما نشانه های دشمنی آنان را برای شما بیان کردیم اگر تعقّل نمایید(118)اکنون شما آنان را دوست می دارید و آنان شما را دوست نمی دارند،در حالی که شما به همه ی کتاب آسمانی اعتقاد دارید، آنان چون با شما ملاقات می کنند می گویند: ما ایمان آورده ایم و چون با هم خلوت می کنند از شدّت خشمی که بر شما دارند سر انگشتان خود را می گزند، به آنان بگو: با این خشم بمیرید، همانا خداوند به راز سینه ها[ی شما] آگاه است. (119)
ص: 189
مولف گوید:
آیات این بخش از محکمات قرآن است و احوال دشمنان اسلام از یهود و غیره را بیان می کند از این رو روایتی در ذیل این آیات نقل نشده است و لکن برخی از لغات این آیات نیاز به توضیح دارد و ما به آن ها اکتفا خواهیم نمود.
«الصِرّ»:بَرْدٌ شَدٖیدٌ.«البطانة»هی الولیجة و ولیجة الرجل:خاصّته و من یتّخذه معتمدًا علیه والولیجة: کل شیء ادخلته فی شیء ولیس منه والرجل یکون فی القوم ولیس منهم فهو ولیجة فیهم.(1)
«لا یَاْلُونَكُمْ خَبالًا»ای لا یقصرون لکم فی الفساد، والعنَتَ: المشقّة و شدّة الضرر. و بطانة الرجل: الذی یعرّفه الرجل اسراره ثقةً به، شبّه ببطانة الثوب.(2)
اِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ اِنْ تُصِبْكُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِها وَ اِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لایَضُرُّكُمْ كَیْدُهُمْ شَیْئًا اِنَّ اللهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحیطٌ وَ اِذْ غَدَوْتَ مِنْ اَهْلِكَ تُبَوِّىُ الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللهُ سَمیعٌ عَلیمٌ اِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ اَنْ تَفْشَلا وَ اللهُ وَلِیُّهُما وَ عَلَى اللهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
«كید و مكیدة» به معنای مکر و حیله و قرار دادن طرف در سختی و مکروه است
ص: 190
و اصل آن از مشقّت است.«یكید بنفسه»یعنی خود را در مشقّت و هلاکت قرار داد.«تَبَوّءِ المؤمنین»یعنی توضعهم مواضعهم للقتال و توطّنهم فیها.«مباءة»به معنای مراحل و محل راحت و رجوع به مستقرّ می باشد.«بوّأت بالذنب»یعنی رجعت به محتملًا له.«فَشَل»به معنای ترس و جبن است، و «فَشِل» به کسر شین به معنای انسان ضعیف است.
اگر[از ناحیه ی خداوند]به شما نعمتی[از پیروزی و وحدت و..]برسد برای آنان ناگوار خواهد بود و اگر محنت [و گرفتاری و اختلاف و شکست] پیدا کنید آنان خشنود می شوند [این نشانه دشمنی آنان با شماست] و اگر شما [بر این دشمنیها] صبر و تقوا پیشه کنید آنان هیچ آسیبی به شما نمی رسانند [چرا که صبر مفتاح پیروزی است] و خداوند به اعمال آنان احاطه دارد (120) به یاد بیاور آن هنگام را که صبح گاه از خانه بیرون آمدی و برای جنگ با مشرکان مومنان را آماده نمودی [و نظام جنگ و جهاد را برقرار کردی] و خداوند شنوا و داناست. (121) به یاد بیاور زمانی را که دو گروه از اصحاب تو سست شدند و خداوند ولیّ آنان بود و مومنان باید بر خدا توکّل نمایند (122).
در تفسیر قمّی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت در شان نزول آیه ی «وَ اِذْ
غَدَوْتَ مِنْ اَهْلِكَ» فرمود:
قریش از مکّه برای جنگ با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) حرکت نمودند و پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای آماده نمودن لشکر اسلام از مدینه خارج شد [و در احد با اصحاب خود مستقر گردید.]
ص: 191
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
علّت جنگ اُحُد این بود که قریش چون با شکست بزرگی در جنگ بدر به مکّه بازگشت و هفتاد کشته و هفتاد اسیر به جای گذارد، ابوسفیان به مردم قریش گفت: نگذارید زن ها بر کشته ها گریه کنند چرا که به سبب گریه حزن و اندوه و عداوت آنان نسبت به محمّد(صلی الله علیه و آله) از بین می رود. از این رو هنگام حرکت برای جنگ اُحُد به زن ها اجازه گریه دادند و با سه هزار نیروی سواره و دو هزار پیاده به طرف مدینه آمدند و زن ها را نیز با خود آوردند.
چون این خبر به رسول خدا(صلی الله علیه و آله)رسید،او نیز اصحاب خود را جمع نمود و آنان را به جهاد امرکرد.و بعضی از منافقین مانند عبد الله بن ابیّ گفت:«یا رسول الله!از مدینه خارج نشوید تا ما از خانه های خود با آنان جنگ کنیم و همه مسلمانان از خود دفاع کنند و هر ضعیف و ناتوانی در بازارها و بام های خانه ها مشغول جنگ شوند و اگر ما در خانه های خود بمانیم پیروز خواهیم شد و اگر بیرون برویم شکست خواهیم خورد».سعد بن معاذ و دیگران از قبیله اوس گفتند:«یا رسول الله!ما در زمانی که مشرک بودیم و بت می پرستیدیم قبایل عرب قدرت جنگ با ما را نداشتند تا چه رسد امروز که مسلمان شده ایم و شما بین ما هستید و ما هیچ پیشنهادی را جز حرکت به طرف دشمن نمی پذیریم چرا که هر کس کشته شود شهید است و هر کس زنده بماند مجاهد فی سبیل الله است».
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله)این رای را پذیرفت و با گروهی از اصحاب خود از مدینه خارج شد تا محل جنگ را آماده کند، همان گونه که خداوند می فرماید:«وَ اِذْ غَدَوْتَ مِنْ اَهْلِكَ تُبَوِّىُ الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ...» از سویی عبد الله بن
ص: 192
ابیّ و گروهی از قبیله خزرج که رای او را پسندیده بودند تخلف نمودند و در مدینه باقی ماندند،تا این که قریش به منطقه اُحد رسیدند ورسول خدا(صلی الله علیه و آله)اصحاب خود را آماده نمود و آنان هفتصد نفر بودند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)عبد الله بن جبیر را با پنجاه نفر تیرانداز بر در شعب کوه احد گماشت و فرمود: این محل کمین گاه دشمن است و شما باید در هر صورت چه ما پیروز شویم و چه شکست بخوریم این محل را ترک نکنید.
از سویی ابو سفیان خالد بن ولید را با دویست سوار در کمین آنان قرار داد و گفت: هنگامی که ما درگیر شدیم شما از این شعب وارد شوید و از پشت به مسمانان حمله کنید.
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اصحاب خود را آماده ی جنگ نمود و پرچم اسلام را به دست امیرالمؤمنین(علیه السلام)داد و آن حضرت با انصار بر مشرکین حمله بردند و شکست سختی به آنان دادند و اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله)خود را در متن نیروی دشمن قرار دادند پس خالد بن ولید با دویست سوار با عبد الله بن جبیر و یارانش که پنجاه نفر بودند حمله کرد و چون مواجه با تیرهای اصحاب عبد الله بن جبیر شدند بازگشتند.
وچون اصحاب عبد الله بن جبیر شکست لشکر قریش را دیدند به عبد الله گفتند:دیگران مشغول جمع کردن غنایم هستند و ما در این جا محروم مانده ایم. پس عبد الله به آنان گفت: از خدا بترسید همانا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به ما دستور داده که از این مکان دور نشویم و لکن آنان نپذیرفتند و یکی یکی از آن محل [یعنی تپه رمات] پایین آمدند تا این که تنها دوازده نفر با عبد الله باقی ماندند.
ص: 193
پس خالد بن ولید با یاران خود به آنان حمله کردند و همه را کشتند و از پشت به نیروهای اسلام حمله نمودند و این در حالی بود که پرچم قریش به دست طلحه بن ابی طلحه بود و امیرالمؤمنین(علیه السلام)او را کشت و مسافح بن طلحه پرچم را برداشت و امیرالمؤمنین(علیه السلام) او را کشت تا این که نه نفر از عبد الدار کشته شدند و پرچم را غلامی به نام صَوأَب برداشت و امیرالمؤمنین(علیه السلام) خود را به او رساند و دست راست او را قطع نمود و او پرچم را به دست چپ خود داده و آن حضرت دست چپ او را نیز قطع نمود و او پرچم را با دو دست بریده ی خود گرفت و به سینه چسبانید و رو به ابوسفیان کرد و گفت: آیا من در بین بنی عبد الدار معذور شدم؟ پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضربتی بر سر او زد و او را کشت و پرچم به زمین افتاد و عَمْرَه دختر علقمه کنانیه آن را برداشت.
از آن سو خالد بن ولید از پشت به لشکر اسلام هجوم برد و قریش چون پرچم خود را بالا دیدند جمع شدند واصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرار کردند و به کوه ها و هر سو متفرّق شدند و شکست سختی برای اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله)پیش آمد.و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چنین دید صورت مبارک خود را باز نمود و به اصحاب خود فرمود: کجا می روید؟ من رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستم آیا از خدا و رسول او فرار می کنید؟! از سویی هند دختر عتبه در وسط لشکر قریش ایستاده بود و هر کس از قریش فرار می کرد به او می گفت: «بیا این میل و سرمه را بگیر و به چشم خود بمال، همانا تو زن هستی»
در این میان،حمزه(علیه السلام)عموی پیامبر(صلی الله علیه و آله)چون به لشکر قریش حمله می کرد همه ی آنان فرار می کردند. پس هند همسر ابوسفیان به غلام جبیر بن مطعم که وحشی نام داشت وعده داد که اگر محمّد(صلی الله علیه و آله) و یا علی(علیه السلام) و یا حمزه(علیه السلام)
ص: 194
را بکشی من جوایزی به تو خواهم داد. پس وحشی گفت: من محمّد(صلی الله علیه و آله) را نمی توانم بکشم چرا که گروهی گرد او هستند،علی(علیه السلام)را نیز نمی توانم بکشم چرا که او در جنگ هوشیار است.از این رو برای حمزه(علیه السلام)کمین کرد و چون دید او در کنار نهری به زمین افتاد،نیزه خود را در بدن او فرو برد پس حمزه(علیه السلام)نتوانست برخیزد.و وحشی شکم او را پاره کرد و جگر او را بیرو آورد و به هند داد و او به دهان گرفت و خداوند آن را در دهان او سخت گردانید و نتوانست به دندان بگیرد و دور انداخت. و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود:خداوند ملکی را مامور کرد و او آن را به بدن حمزه (علیه السلام) ملحق نمود. پس هند بدن حمزه را مثله نمود و گوش ها و دست ها و پاهای او را قطع کرد.
و در آن ساعت کسی در کنار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جز علیّ بن ابی طالب(علیهما السلام) و ابودجانه باقی نمانده بود.و هر چه گروهی از قریش به رسول خدا(صلی الله علیه و آله)حمله می کردند امیرالمؤمنین(علیه السلام)آنان را دفع می نمود تا این که شمشیر او شکست و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ذوالفقار را به او داد. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خود را به ناحیه ای از احد رساند و در آن جا توقّف نمود و جنگ از یک سو ادامه داشت و همواره امیرالمؤمنین(علیه السلام) با لشکر قریش جنگید تا این که هفتاد جراحت در صورت و سر و دست ها و بدن و پاهای او پیدا شد و جبرییل گفت: ای محمّد!حقّا این مواسات است و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود:او از من است و من از او هستم.امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
در این حال رسول خدا(صلی الله علیه و آله)جبرییل را دید که بین آسمان و زمین بر تختی از طلا نشسته و می گوید: «لا سیف الّا ذوالفقار و لا فتی الّا علیّ».(1)
ص: 195
روایت شده که سبب شکست مسلمانان در جنگ اُحُد این بود که ابلیس فریاد کرد:«محمّد (صلی الله علیه و آله) کشته شد...» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در آن ساعت در بین مردم پنهان بود و او را نمی دیدند.(1)
علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر خود گوید:
مقصود از «اِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ اَنْ تَفْشَلا»عبد الله بن ابیّ و اصحاب و قوم او هستند.
و در مجمع البیان از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل شده است که:
مقصود بنو سلمة و بنو حارثه حیّان از انصار بودند که ضعف و ناتوانی و ترس پیدا کردند و برای جنگ خارج نشدندورسول خدا(صلی الله علیه و آله)را یاری نکردند وخداوند می فرماید : «وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ».(2)
وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللهُ بِبَدْرٍ وَ اَنْتُمْ اَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ اِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنینَ
ص: 196
اَلَنْ یَكْفِیَكُمْ اَنْ یُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلینَ بَلى اِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَاْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمینَ وَ ما جَعَلَهُ اللهُ اِلّا بُشْرى لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ اِلّا مِنْ عِنْدِ اللهِ الْعَزیزِ الْحَكیمِ لِیَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذینَ كَفَرُوا اَوْ یَكْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبینَ لَیْسَ لَكَ مِنَ اْلاَمْرِ شَیْءٌ اَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ اَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَاِنَّهُمْ ظالِمُونَ وَ للَّهِِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلاَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحیمٌ
«بَدر»منطقه ی بدر بین مکّه و مدینه است، و به علّت آن را بدر گفتند که درآن جا آبی بود از مردی به نام بدر و منطقه به نام او ثبت شده است. و بعضی گفتهاند: بدر به معنای تمام است و هر چیز تمام و کامل را بدر گویند،و بدر آسمان به خاطر تمام بودن آن است.«كفاك هذا الامر»یعنی حسبک،و فرق بین اکتفا و استغناء این است که«اكتفاء»تامین نیاز است و«استغناء» به معنای تامین نیاز و وسعت است. «اِمداد» به معنای کمک پیاپی می باشد، و «مدّ در سیر» به معنای استمرار در سیر است، و یقال:مدّه فی الشرّ و امّده فی الخیر. «اصل الفور» به معنای فور قدر و غلیان آن است، وفورة الغضب جوش آمدن خشم است، و«فوّاره» فوران آب است، و «جاء علی الفور» یعنی تا مطلب گرم بود آ» د، و بعضی گفته اند: فور و فوری به معنای به سرعت به طرف مقصد رفتن است.
تردیدی نیست که خداوند شما را در جنگ بدر با آن که ناتوان بودید یاری نمود، پس از خدا بترسید تا شاکر باشید (122) به یاد بیاور هنگامی را که تو [ای رسول من!]
ص: 197
به مومنان می گفتی: آیا برای شما کافی نیست که خداوند سه هزار نفر از ملائکه را به کمک شما بفرستد؟(123)آری اگر صبر کنید وپرهیزکار باشید و آنان یک باره بر شما بتازند خداوند پنچ هزار از ملائکه را با سیمای خاصّ به کمک شما خواهد فرستاد (125) و این کمک و امداد را خداوند جز برای بشارت و اطمینان قلوب شما انجام نمی دهدو[گر نه همواره] یاری و کمک تنها از ناحیه خداوند عزیز و حکیم است.(126) و این یاری خداوند برای این بود که عدّه ای از دشمنان کشته و اسیر شوند و صولت آنان شکسته شود و با حال شکست و نا امیدی به محل خود بازگرداند (127) این در اختیار تو نیست که خدا آنان را ببخشد و یا عذاب کند چرا که آنان ستم کار هستند (128) و آن چه در آسمان ها و زمین است ملک خداست و همه ی چیزها به امر اوست، او هر که را بخواهد می بخشد و هر که را بخواهد عذاب می کند و او بخشنده و مهربان است. (129)
امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه ی «وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ اَنْتُمْ اَذِلَّةٌ» فرمود:
آنان ذلیل نبودند در حالی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بین آنان بود! و نزول این آیه چنین بوده است: «و انتم ضعفاء».(1)
ابوبصیر این آیه را نزد امام صادق(علیه السلام) «وَ اَنْتُمْ اَذِلَّةٌ» قرائت نمود، و امام(علیه السلام) فرمود:
این گونه این آیه نازل نشده است، بلکه نزول آن چنین بوده: «وانتم قلیل».(2)
ص: 198
و در روایت دیگری فرمود:
هرگز خداوند رسول خود(صلی الله علیه و آله) را ذلیل ننموده است.(1)
مرحوم فیض گوید:
در زیادی از اخبار اهلالبیت(علیهم السلام) آمده که مسلمانان در جنگ بدر فقط 313 نفر بوده اند.
در تفسیر عیّاشی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
ملائکه ای که در جنگ بدر به کمک مسلمانان آمدند دارای عمّامه های سفید بودند،«مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمینَ».(2)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
آن ملائکه ای که در جنگ بدر حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله)را یاری کردند هنوز به آسمان نرفته و نخواهند رفت تا حضرت صاحب الامر(علیه السلام) را یاری نمایند و آنان پنج هزار نفر هستند.(3)
امام باقر(علیه السلام) آیه ی «لَیْسَ لَكَ مِنَ اْلاَمْرِ شَیْءٌ اَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ اَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَاِنَّهُمْ ظالِمُونَ»را چنین قرائت نمود:«ان تتوب علیهم او تعذّبهم».(4)
ص: 199
و در روایت دیگری آمده که چون شخصی این آیه را «لَیْسَ لَكَ مِنَ اْلاَمْرِ شَیْءٌ» قرائت نمود، امام باقر(علیه السلام) فرمود:
آری، به خدا سوگند «انّ له من الامر شیئًا و شیئًا و شیئًا».
سپس فرمود:
تو اشتباه فهمیده ای و من به تو خبر می دهم که خداوند هنگامی که به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) فرمود، ولایت علی(علیه السلام) را اظهار کند، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به فکر دشمنی قوم خود نسبت به او افتاد چرا که خداوند علی(علیه السلام)را در جمیع خصلت ها بر آنان فضیلت داد و حسد آنان نسبت به علی(علیه السلام)کار را بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله)سخت نمود،از این رو خداوند به او فرمود:«لَیْسَ لَكَ مِنَ اْلاَمْرِ شَیْءٌ» یعنی امر ولایت علی(علیه السلام)به دست خداست و اوست که می خواهد علی(علیه السلام ) را وصیّ و ولیّ امر خود بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قرار بدهد.
سپس امام باقر(علیه السلام) به آن شخص فرمود:
چگونه می توان گفت:«لیس له من الامر شیء»در حالی که خداوند حلال و حرام را به او تفویض نموده و می فرماید: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا».(1)
ص: 200
و در سخن دیگری امام باقر(علیه السلام) فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله)حریص بر این بود که علی(علیه السلام)بعد از او ولیّ و امیر مردم باشد و کسی با او نزاع نکند و لکن خداوند چنین چیزی را نخواسته بود[یعنی نخواسته بود که منازعی برای علی(علیه السلام) نباشد] از این رو خداوند به رسول خود(صلی الله علیه و آله)فرمود: «لیس لك من الامر شیء یا محمّد الامر الیّ فی علیّ وفی غیره».
سپس فرمود:
ای محمّد! آیا من در کتاب خود بر تو نازل نکردم: «الم * اَحَسِبَ النّاسُ اَنْ یُتْرَكُوا اَنْ یَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ...» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) کار علی(علیه السلام) را به خدا واگذار نمود.(1)
مولف گوید:
در صدر آیات این بخش سخن از جنگ بدر و نزول ملائکه برای یاری رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به میان آمده از این رو باید اشاره ای به ماجرای جنگ بدر و پیروزی مسلمانان و شکست لشکر قریش بشود.
ص: 201
جنگ بدر در سال دوم هجری در روز هفدهم ماه رمضان واقع شد و در شب هفدهم لشکر اسلام با لشکر مشرکین در منطقه بدر مقابل یک دیگر قرار گرفتند.در این جنگ سه هزار ملک در آن شب از آسمان نازل شدند، هزار نفر تحت فرماندهی جبرییل بودند و هزار نفر تحت فرماندهی میکاییل و هزار نفر تحت فرماندهی اسرافیل و در روایات آمده که آنان دارای عمّامه های سفید بودند که دو تحت الحنک داشت یکی از جلو و دیگری از پشت.
و در روایات آمده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در شب اوّل جنگ بدر فرمود:
چه کسی امشب برای ما از چاه بدر آب می آورد؟
پس احدی جرئت آن را نداشت چرا که هوا بسیار سرد و تاریک بود و باد شدیدی می وزید و مردم از مشرکین نیز هراس داشتند.آری علی(علیه السلام)فقط اظهار آمادگی نمود و مشکی با خود برداشت و به طرف چاه بدر رفت و چون طنابی با خود نداشت داخل چاه رفت و مشک خود را پر از آب نمود و خارج شد؛ و چون خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)
آمد آن حضرت فرمود: «برای چه این قدر آمدن تو طولانی شد؟»
امیرالمؤمنین(علیه السلام) عرضه داشت:
بادهای سختی در راه می وزید و من سه مرتبه ناچار شدم که بنشینم تا هوا آرام شود.رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
آری، باد اوّل جبرییل بود با هزار ملک و باد دوم میکاییل بود با هزار ملک و باد سوم اسرافیل بود با هزار ملک و آنان مامور بودند که بر تو سلام کنند و سپس به یاری تو بیایند.(1)
ص: 202
از این رو گفته اند: امیرالمؤمنین(علیه السلام) در یک شب سه هزار و سه فضیلت پیدا کرد و سیّد حمیری شاعر مخلص اهلالبیت(علیهم السلام) در این باره گوید:
ذَاکَ الَّذِی سَلَّمَ فِی لَیْلَةٍ
عَلَیْهِ مِیکَالُ وَ جِبْرِیلُ
مِیْکَالُ فِی اَلْفٍ وَ جِبْرِیلُ فِی
اَلْفٍ وَ یَتْلُوهُمْ سَرَافِیلُ
لَیْلَةَ بَدْرٍٍ مَدَدًا اُنْزِلُوا
کَاَنَّهُمْ طَیْرٌ اَبَابِیلُ
فَسَلَّمُوا لَمَّا اَتَوْا حَذْوَهُ
وَ ذَاکَ اِعْظَامٌ وَ تَبْجِیل
و آیه ی«اَلَنْ یَكْفِیَكُمْ اَنْ یُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلینَ»مربوط به جنگ بدر است و دلالت دارد که ملائکه صورت انسان پیدا کردند و نزول و هبوط و عروج داشتند، همان گونه که به صورت انسان بر حضرت ابراهیم و لوط(علیهما السلام) برای بشارت به اسحاق و هلاک نمودن قوم لوط(علیه السلام) نازل شدند و نیز بر داود(علیه السلام) برای امتحان او و نیز دو ملک هاروت و ماروت برای جلوگیری از سحر ساحران آمدند و ملک فطرس با چهار هزار ملک برای تبرّک و یاری امام حسین(علیه السلام) آمدند و نزول آنان طبق روایات برای حمایت از امام زمان حضرت بقیة الله؟عج؟ ادامه خواهد داشت.(1)
حاصل این که آیات زیادی درباره ی جنگ بدر نازل شده است و در برخی از
ص: 203
آن ها اشاره به جنگ اُحُد نیز شده است و لکن در این آیه فقط،کلمه ی بدر ذکر شده و در آیات دیگر احوال مشرکین و وضع مسلمانان و ابتلائات آنان و یاری خداوند بیان شده است مانند آیات 12 و 13 آل عمران:«قُلْ لِلَّذینَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ اِلى جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ * قَدْ كانَ لَكُمْ آیَةٌ فی فِئَتَیْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ اُخْرى كافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ
مِثْلَیْهِمْ رَاْیَ الْعَیْنِ وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ اِنَّ فی ذلِكَ لَعِبْرَةً ِلاُولِی اْلاَبْصارِ» و آیه ی 77 و 78 نساء: «اَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذینَ قیلَ لَهُمْ كُفُّوا اَیْدِیَكُمْ وَ اَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمّا كُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ اِذا فَریقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النّاسَ كَخَشْیَةِ اللَّهِ اَوْ اَشَدَّ خَشْیَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ لَوْ لا اَخَّرْتَنا اِلى اَجَلٍ قَریبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ وَ اْلآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لا تُظْلَمُونَ فَتیلًا * اَیْنَما تَكُونُوا یُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ وَ اِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلُّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَكادُونَ یَفْقَهُونَ حَدیثًا» و آیات 1 تا 9 سوره ی انفال: «یَسْئَلُونَكَ عَنِ اْلاَنْفالِ... الی قوله: وَ اِذْ یَعِدُكُمُ اللَّهُ اِحْدَى الطّائِفَتَیْنِ اَنَّها لَكُمْ... الی قوله: اِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ... الی قوله:اِذْ یُوحی رَبُّكَ اِلَى الْمَلائِكَةِ اَنّی مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذینَ آمَنُوا سَاُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ اْلاَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ... الی قوله: فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا ا... اِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَكُمُ الْفَتْحُ وَ اِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَكُمْ وَ اِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْكُمْ فِئَتُكُمْ شَیْئًا وَ لَوْ كَثُرَتْ وَ اَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنین»
و آیات 36 تا 38 و 41 تا 51 و 67 تا 71 این سوره نیز مربوط به جنگ بدر است و نیز آیه ی 19 سوره ی حج درباره ی این جنگ می باشد که هر کدام در جای خود بیان خواهد شد.
و علّت امدادهای غیبی خداوند در این جنگ این بوده که مسلمانان در سال دوم
ص: 204
هجری بسیار در مضیقه مالی بودند و نیروی مومن شایسته ای که بتوانند مقابل کفّار و مشرکین مکّه قرار بگیرند نداشتند چرا که پس از هجرت به مدینه اموالشان به دست
مشرکین قرار گرفته بود از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آنان را بسیج نمود تا با قافله مشرکین که برای تجارت، به طرف مکّه باز می گشتند و اموال زیادی در اختیار آنان بود روبه رو شوند و آن اموال را به جای اموال خود بگیرند و این منتهی به جنگ بدر شد و گر نه مسلمانان در این جنگ تنها دو عدد اسب و هفتاد شتر در اختیار داشتند و در لشکر قریش چهار صد اسب و نیروی رزمی فراوانی بود از این رو مشرکین نیروی مسلمانان را ناچیز دیدند و خداوند در این جنگ پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را با نیروهای غیبی مدد نمود و از مسلمانان تنها چهارده نفر کشته شدند و از مشرکین هفتاد نفر از سران کشته شدند و هفتاد نفر اسیر گردیدند و این از عبرت های تاریخ به شمار رفت.(1)
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَاْكُلُوا الرِّبَوا اَضْعافًا مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ وَ اتَّقُوا النّارَ الَّتی اُعِدَّتْ لِلْكافِرینَ وَ اَطیعُوا اللهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ وَ سارِعُوا اِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلاَرْضُ اُعِدَّتْ لِلْمُتَّقینَ الَّذینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ وَ الْكاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ وَ اللهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ وَ الَّذینَ اِذا فَعَلُوا فاحِشَةً اَوْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلّاَ اللهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ اُولئِكَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلاَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ نِعْمَ اَجْرُ الْعامِلینَ
ص: 205
«كَظْم»به معنای محکم کردن و بستن سر مشک است،و«كظمت القِرْبة»یعنی مشک را پر از آب کردم و سر آن را بستم، و به این خاطر به کسی که خشم و اندوه او را پر کرده،کظیم و مکظوم گویند،و«كاظم»به کسی گویند که خشم خود را فرو می برد و انتقام نمی گیرد، و فرق بین غیظ و غضب این است که غضب ضدّ رضا است و به معنای اراده ی انتقام از کسی است که مستحق غضب و انتقام می باشد و غیظ چنین نیست، چرا که غیظ هیجان طبع به خاطر برخورد با معاصی و... می باشد، و لذا غضب الله علی الکفّار صحیح است و لکن غیاظ من الکفّار صحیح نیست. «فاحشة» از فحش به معنای قُبح عظیم است، و هر چه از حد خود بگذرد را فاحش گویند. «اصرار» از شدّت است، و «صَرّ» و «صُرّة» سرمای شدید است، و اصرار بر گناه شدّت ارتباط با آن است، و بعضی گفتهاند: اصل اصرار از ثبات است و ادامه گناه ثابت ماندن بر آن است.
ای کسانی که ایمان آورده اید،چند برابر،ربا خواری نکنید و از خدا بترسید تا شاید رستگار شوید(130)و بترسید از آتشی که برای کافران آماده شده است.(131)و از خداو رسول او اطاعت کنید تا شاید به شما ترحّم شود(132)و برای رسیدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتی که پهنای آن آسمان ها و زمین است و برای اهل تقوا آماده شده بکوشید (133) اهل تقوا کسانی اند که اموال خود را در سختی و آسایش انفاق می کنند و خشم خود را فرو می برند و از مردم گذشت می کنند و خداوند نیکوکاران را دوست می دارد (134) آنان که چون عمل زشتی انجام دهند و یا به خود ستم کنند،خدا را به یاد می آورند و نسبت به گناهان خود استغفار می نمایند؛ آیا جز خداوند، کسی می تواند گناهان را ببخشد؟! و افرادی که دانای به زشتی گناه شده اند [و توبه نموده اند] باز به گناهان [پیشین] خود روی نمی آورند (135) پاداش چنین کسانی آمرزش خداوند و
ص: 206
بهشتی خواهد بود که نهرهایی در زیر آن جاری است و آنان در آن جاوید خواهند بود و این نیکو پاداشی است برای عمل کنندگان (136)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند رباخوار و ربادهنده و کاتب و دو شاهد آن را لعنت نموده است...(1)
در تفسیر قمّی آمده که شخصی به امام صادق(علیه السلام) گفت:
خداوند می فرماید:«یَمْح-َقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ»(2) و ما می بینیم که مال رباخوار فراوان می شود؟!
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اگر مال او زیاد می شود، دین او نابود می گردد.(3)
امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود:
گناه یک درهم از ربا نزد خداوند بزرگ تر از هفتاد زنا می باشد که همه آن ها با محارم در داخل کعبه انجام شود.(4)
ص: 207
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که ربا بخورد خداوند به همان اندازه شکم او را از آتش جهنّم پر می کند و اگربه وسیله ی ربا مالی را به دست بیاورد [و با آن عمل خیری انجام بدهد] خداوند هیچ عملی را از او نمی پذیرد و تا زمانی که قیراطی از ربا نزد او باشد مورد لعنت خدا و ملائکه خواهد بود.(1)
و فرمود: «بدترین درآمدها درآمد از راه رباست.»(2)
و در تفسیر مجمع البیان از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
علّت تحریم ربا این است که مردم رو به مکارم اخلاق بیاورند و به برادران خود قرض بدهند و اگر بدهکار در سختی بود به او مهلت بدهند و چیزی افزون از مال خود از اونخواهند. (3)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) برای اصلاح دین و دنیای اصحاب خود فرمود:
«سارِعُوا اِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلاَرْضُ اُعِدَّتْ لِلْمُتَّقینَ»و سپس فرمود:«به بهشت نمی رسید مگر با رعایت تقوا.»(4)
ص: 208
و فرمود:«مقصود از«سارِعُوا اِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ»سرعت بر انجام واجبات است.»(1)
امام جعفر صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه ی«وَ الْكاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ»فرمود:«هیچ بنده ای از بندگان خدا خشم خود را فرو نمی برد جز آن که
خداوند بر عزّت او در دنیا و آخرت می افزاید.»(2)
و در سخنی دیگر فرمود:«خداوند قلب او را در قیامت از خشنودی خود پر می نماید.»(3)
و فرمود:
اگر در کسی سه خصلت باشد خصلت های ایمان در او کامل شده است: 1. کسی که بر ظلم [برادران دینی خود] صبر کند؛ 2. کسی که برای خدا خشم خود را فرو ببرد؛ 3. کسی که عفو و گذشت داشته باشد.
سپس فرمود:
چنین کسی را خداوند بدون حساب داخل بهشت می کند و به او حقّ شفاعت جمعیّتی مانند دو قبیله ی بزرگ عرب: ربیعه و مضر را می دهد.(4)
ص: 209
رسول خدا(صلی الله علیه و آله)در تفسیر آیه ی«وَ الْكاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ»فرمود:«چنین کسانی در امّت من کمیاب اند مگر آنان که مورد عصمت خدا باشند و لکن در امّت های پیشین فراوان بوده اند.»(1)
روایت شده که:
کنیز امام سجّاد(علیه السلام)برای وضو آب روی دست آن حضرت می ریخت ناگهان ظرف آب رها شد و دست مبارک آن حضرت را پاره کرد و چون امام(علیه السلام) به او نظر نمود، کنیز گفت:خداوند می فرماید:«وَ الْكاظِمینَ الْغَیْظَ»پس امام(علیه السلام)به او فرمود:خشم خود را فرو بردم.
کنیز گفت:خداوند می فرماید:«وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ»و امام(علیه السلام)فرمود:[تو را عفو نمودم] خدا از تو بگذرد.
کنیز گفت:«وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ»و امام(علیه السلام)به او فرمود: من تو را در راه خدا آزاد نمودم به هر کجا می خواهی برو.(2)
امام صادق(علیه السلام)در تفسیر آیه ی«وَ الَّذینَ اِذا فَعَلُوا فاحِشَةً اَوْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ» فرمود:
ص: 210
هنگامی که این آیه نازل شد ابلیس بر بالای یکی از کوه های مکّه به نام کوه ثور رفت و با صدای بلند فرزندان خود را طلب نمود و چون گرد او جمع شدند گفتند: ای آقای ما برای چه ما را صدا زدی؟ ابلیس گفت: این آیه نازل شده [و مردم را به استغفار دعوت نموده و وعده ی عفو به آنان داده است] شما چه می توانید بکنید؟
پس یکی از بزرگان از فرزندان ابلیس گفت:من چنین و چنان می کنم و ابلیس گفت:تو این گونه نمی توانی [مردم را از این وعده خدا محروم کنی] دیگری نیز برخاست و چیزی گفت و ابلیس گفت:تو نیز نمی توانی.تا این که وسواس خنّاس گفت: من می توانم. ابلیس گفت: از چه راهی؟ وسواس خنّاس گفت: آنان را به وعده ی رحمت خدا و امید آمرزش امیدوار می کنم تا وارد گناه شوند و چون وارد گناه شدند استغفار را از یاد آنان می برم.
پس ابلیس گفت:تو توانایی آن را داری و او را تا قیامت مامور به این کار نمود.(1)
در کتاب امالی صدوق;در تفسیر آیه ی«وَ الَّذینَ اِذا فَعَلُوا فاحِشَةً اَوْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللّٰهَ...» از عبد الرحمان بن غنم دوسی نقل شده که گوید: معاذ بن جبل با چشم
ص: 211
گریان وارد بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شد و پس از ادای سلام رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «ای معاذ برای چه گریه می کنی؟»
معاذ گفت:«یا رسول اللهجوان زیبایی بر جوانی خود مانند مادر فرزند مرده گریه می کند و اجازه ی دخول می خواهد.»
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «بگو داخل شود.»
چون داخل شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «ای جوان برای چه گریه می کنی؟»
جوان گفت:«چگونه گریه نکنم در حالی که من گناهانی کرده ام که اگر خدا بخواهد به برخی از آن ها مرا مواخذه کند مستحقّ دوزخ خواهم بود و من می دانم که او چنین خواهد
نمود و هرگز مرا نخواهد بخشید.»
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «آیا به خدا مشرک شده ای؟»
جوان گفت: «پناه به خدا می برم که به خدای خود مشرک باشم.»
فرمود: «آیا بی گناهی را کشته ای؟»
جوان گفت: «کسی را نکشته ام.»
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «خدا گناهان تو را می بخشد گر چه مانند کوه های بزرگ باشد.»
جوان گفت: «گناهان من از کوه ها بزرگ تر است.»
رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود:«خداوند گناهان تو را می بخشد گرچه به اندازه ی سر تاسر زمین و دریاها و رمل ها و درخت ها و مردم و مخلوق روی زمین باشد.»
جوان گفت: «گناهان من بیش از این هاست.»
رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود:«خداوند گناهان تو را می بخشد گرچه به اندازه ی آسمان ها و ستاره ها و عرش و کرسی باشد.»
ص: 212
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر«وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»فرمود:«اصرار این است که کسی گناهی را انجام بدهد و استغفار نکند و در فکر توبه نیز نباشد.»(1)
ابوبصیر می گوید: امام صادق(علیه السلام) می فرمود: «به خدا سوگند خداوند هیچ طاعتی را از بنده خود قبول نمی کند،اگر بر یکی از گناهان اصرار داشته باشد.»(2)
و در سخن دیگری فرمود:
با اصرار، هیچ گناهی صغیر نیست و با استغفار هیچ گناه کبیره ای وجود نخواهد داشت.(3)
و فرمود:«با اصرار بر گناه کسی از گناه خارج نمی شود کما این که بدون اقرار به گناه
کسی آمرزیده نمی شود.»(4)
و فرمود:«هیچ بنده ای از گناه خود پشیمان نمی شود جز آن که خداوند قبل از استغفار،او را می بخشد و هیچ نعمتی به بنده ای داده نمی شود که او آن را داده ی خدا بنداند، مگرآن که خداوند او را می آمرزد قبل از آن که شکر و حمد خدا را به جای آورد.»(5)
ص: 213
قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسیرُوا فِی اْلاَرْضِ فَانْظُروا كَیْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبینَ هذا بَیانٌ لِلنّاسِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقینَ وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ اَنْتُمُ اْلاَعْلَوْنَ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنینَ اِنْ یَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ اْلاَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ وَ اللهُ لا یُحِبُّ الظّالِمینَ وَ لِیُمَحِّصَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْكافِرینَ اَمْ حَسِبْتُمْ اَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا یَعْلَمِ اللهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ یَعْلَمَ الصّابِرینَ وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ اَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَاَیْتُمُوهُ وَ اَنْتُمْ تَنْظُرُونَ
«سنّت» طریقه و روشی است که از ناحیه ی خدا و رسول او(صلی الله علیه و آله) تعین شده تا مردم به آن اقتدا کنند و اصل«سنّت»استمرار در جهتی است.«سنّ الماء»یعنی آب را ازظرف سرازیر نمود،و«سَنَّ السكّین»یعنی کارد را فشار داد تا ببرد،و«سُنَن»جمع سنّت و «سَنَن» استمرار طریقه و روش است. «عاقبت» به معنای پایان کار و نتیجه ی عمل است، و آخرت به این معنا نیست. «موعظه» سخنی است که قلب را نرم می کند و انسان از خطر پرهیز می کند؛ و بعضی گفتهاند:«موعظة»سخنی است که سبب رغبت به خیر و پرهیز از گناه و خطا باشد، و فرق بین تمنّی و اراده این است که اراده از افعال قلوب است و تمنّی سخن گوینده است که می گوید:ای کاش آن گونه نبود و ای کاش چنین نبود.
ص: 214
قبل از شما سنت هایی[از ناحیه ی خداوند درباره ی امّت های پیشین]گذشت.پس شما روی زمین به گردید و عاقبت تکذیب کنندگان [پیامبران خدا] را بیابید (137) این قرآن برای همه ی مردم بیان است و برای متّقین، هدایت و موعظه است.(138) پس شما [به خاطر جنگ اُحُد از جهاد]سست نشوید و[به خاطر کشته های خود]اندوهی پیدا نکنید در حالی که شما شاْن بالایی[نسبت به دشمنان تان] دارید اگر مومن باشید(139) اگر شما جراحت [و دردی در احد]پیدا کردید،دشمنان شما نیز همانند شمابودند و ما این ایّام [پیروزی و شکست]را بین مردم تبادل می کنیم تا [آزمایشی برای آنان باشد و] اهل ایمان شناخته شوند و گروهی را خداوند به فیض شهادت برساند و خدا ستم کاران را دوست نمی دارد (140) و این برای این است که خداوند اهل ایمان را پاک کند و کافران را هلاک نماید (141) آیا شما گمان کرده اید که داخل بهشت می شوید بدون آن که وضع مجاهدان و صابران شما روشن شود؟! (142) شما از پیش آرزوی شهادت می کردید و اکنون آن را مشاهده نمودید. (143)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هشام بن عبد الملک به پدرم امام باقر(علیه السلام) گفت: چگونه علی(علیه السلام) ادعای علم غیب می کرد در حالی که به خدا سوگند هیچ کس بر علم خدا آگاه نیست؟! پس پدرم به او فرمود:
خداوند بر پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) کتابی فرستاد و در آن کتاب دانش هر چه بوده و خواهد بود را تا قیامت بیان نمود،چنان که در آیه ی«وَ نَزَّلْنا عَلَیْكَ الْكِتابَ تِبْیانًا لِكُلِّ شَیْءٍ» و آیه ی «هذا بَیانٌ لِلنّاسِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقینَ» و آیه ی «وَ كُلَّ شَیْءٍ
ص: 215
اَحْصَیْناهُ فی اِمامٍ مُبینٍ »و آیه ی«ما فَرَّطْنا فِی الْكِتابِ مِنْ شَیْءٍ»وآیه ی«وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ اْلاَرْضِ اِلّا فی كِتابٍ مُبینٍ» این معنا را روشن بیان نموده است.
و به رسول خود(صلی الله علیه و آله) نیز وحی نمود که دانش هر چیز پنهان و آشکاری را از علی(علیه السلام)دریغ ندارد و همه ی آن ها را به علی(علیه السلام) بگوید و به او دستور داد تا پس از او قرآن را جمع آوری نماید و مراسم غسل وتکفین او را علی(علیه السلام) انجام بدهد نه دیگران...
تا این که فرمود:علی از من است و من از علی هستم...و به اصحاب خود فرمود: علی(علیه السلام) با تفسیر و تاویل قرآن می جنگد و من با تنزیل قرآن جنگیدم و فرمود: تفسیر و تاویل قرآن کلّا نزد علی(علیه السلام)می باشد[و این مخصوص به اوست]وبه همین خاطربه اصحاب خود فرمود: «اقضاكم علیّ»و عمر نیز بارها گفت: «لولا علیّ لهلك عمر».(1)
ص: 216
علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیه ی «اِنْ یَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ...»گوید:
قریش پس از جنگ اُحُد و بازگشت به طرف مکّه توطئه کردند و تصمیم گرفتند که بازگردند و به مدینه حمله کنند.
از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «چه کسی از شما برای ما خبر از قریش می آورد.»پس احدی پاسخ نداد، جز علی(علیه السلام) که عرض کرد: «من از آنان برای شما خبر خواهم آورد.»
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «اگر دیدی آنان بر شتران خود سوارند، مقصد آنان مکّه است؛و اگر دیدی بر اسبان خود سوارند، مقصد آنان مدینه است.»
سپس فرمود:«به خدا سوگند اگر قصد مدینه داشته باشند،با خدا به جنگ آنان خواهم رفت.»
پس علی(علیه السلام) با تمام زخم ها و دردهایی که داشت خود را به قریش رساند و دید آنان بر شتران خود سوارند و اسب ها را رها کرده اند. پس نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و این خبر را به او داد.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:«آنان قصد مکّه دارند.»از سویی جبرییل پس از ورود رسول خدا(صلی الله علیه و آله)به مدینه بر آن حضرت(صلی الله علیه و آله) نازل شد و گفت:
«ای محمّد!خداوند به تو دستور می دهد که آنان را تعقیب کنی و تنها کسانی که زخمی هستند با تو حرکت کنند.»
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این خبر را به مهاجرین و انصار رساند و فرمود:
ما مامور به تعقیب قریش هستیم و هر کس زخمی ندارد باید در مدینه بماند.
ص: 217
پس زخمی ها بر زخم های خود مرحم گذاردند و آماده ی حرکت شدند و این آیه نازل شد:
«وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ اِنْ تَكُونُوا تَاْلَمُونَ فَاِنَّهُمْ یَاْلَمُونَ كَما تَاْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ» و فرمود: «اِنْ یَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ...».
و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به منطقه ی حمراء الاسد [هشت میلی مدینه] رسید، قریش در منطقه ی روحاء بودند و عکرمة بن ابی جهل و حارث بن هشام و عمرو بن عاص و خالد بن ولید می گفتند:
بر می گردیم و به مدینه حمله می کنیم؛ چرا که ما بزرگان آنان را کشته ایم.
پس مردی از مدینه نزد آنان آمد و گفت: «من محمّد و یارانش را در حمراء الاسد دیدم که با جدیّت به دنبال شما بودند.»
پس ابوسفیان گفت: «ما بر آنان با ظلم و ستم پیروز شدیم و به آنان ظلم کردیم و به خدا
سوگند هیچ قوم ستم کاری پیروز نخواهد شد.»
سپس به نعیم بن مسعود اشجعی که می خواست برای تهیّه ی غذا برای خانواده ی خود به مدینه برود گفت:«آیا می توانی به حمراء الاسد بروی و محمّد و یارانش را بیابی و کاری بکنی که آنان از ما دست بردارند؟ اگر چنین کنی من به اندازه ی ده شتر بار خرما و انگور خشک به تو خواهم داد.
نعیم گفت:«آری چنین کاری را می توانم بکنم.»پس فردای آن روز به حمراء الاسد رفت و به یاران رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: «به دنبال چه هستید؟»
گفتند: «به دنبال لشکر قریش.»
نعیم گفت:«برگردید که هم پیمانان قریش و عقب مانده ها به کمک لشکر قریش آمده اند و به زودی به طرف شما خواهند آمد.»
ص: 218
پس اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله)گفتند:«خداوند ما را کفایت می کند و او بهترین حامی ماست؛ و ما باکی از لشکر قریش نداریم.»
و جبرییل بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد و گفت:
ای محمّد(صلی الله علیه و آله)! بازگرد، همانا خداوند قریش را ترسانید و آنان به طرف مکّه رفتند و باز نخواهند گشت.
آن گاه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به مدینه بازگشت و خداوند این آیات را بر او فرستاد:
«الَّذینَ اسْتَجابُوا للَّهِِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما اَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذینَ اَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا اَجْرٌ عَظیمٌ * الَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ»[یعنی نعیم بن مسعود]«اِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ ایمانًا وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكیلُ(173)فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظیمٍ (174)»
و چون اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از جنگ اُحُد به مدینه بازگشتند، به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: «شما وعده ی پیروزی به ما دادید و این چه بود که بر سر ما آمد؟!»پس این آیه نازل شد:
«اَوَ لَمّا اَصابَتْكُمْ مُصیبَةٌ قَدْ اَصَبْتُمْ مِثْلَیْها قُلْتُمْ اَنّى هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اَنْفُسِكُمْ»(1)
یعنی:«آیا هنگای که به شما مصیبتی رسید[در جنگ اُحُد]ودربدرشما دو برابر آن رابر دشمن خود وارد کردید، گفتید: برای چه این مصیبت به ما رسید؟بگو: آن از ناحیه ی خودتان بود [که از دستور پیبامبرتان پیروی نکردید].»
سپس گوید:
اصل ماجرا این بود که در جنگ بدر هفتاد نفر از قریش کشته شدند و هفتاد نفر اسیر شدند و اسیران نیز باید کشته می شدند؛ امّا انصار به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عرض
ص: 219
کردند:«شما آنان را به ما ببخشید و ما فدیه ی آنان را می گیریم.»پس جبرییل نازل شد و گفت: «خداوند اجازه داده که آنان را آزاد کنید و فدیه بگیرید به شرط آن که در سال آینده به تعداد آنان [در احد] شهید شوید.»
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله)این شرط را به آنان اعلان نمود و آنان راضی شدند و گفتند:«امسال فدیه می گیریم و تقویت می شویم و در سال آینده به همان اندازه شهید می شویم و داخل بهشت می گردیم.»
پس فدیه گرفتند و آنان را آزاد نمودند و در جنگ اُحُد هفتاد نفر از یاران آن حضرت(صلی الله علیه و آله) شهید شدند و این آیه نازل شد: «اَوَ لَمّا اَصابَتْكُمْ مُصیبَةٌ قَدْ اَصَبْتُمْ مِثْلَیْها قُلْتُمْ اَنّى هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اَنْفُسِكُمْ»یعنی:«این همان است که شما در روز بدر آن را پذیرفتید.»(1)
امام صادق(علیه السلام)در تفسیر«وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ یَمْح-َقَ الْكافِرینَ»فرمود:به خدا سوگند غربال می شوید و جز به اندازه ی «اندر» از شما باقی نمی ماند.
گفتم: «اندر [و یا بیدر] چیست؟»
حضرت(علیه السلام) فرمود:
«اندر»این است که شخصی غذای آغشته به خاک را وارد خانه خود کند وهنگام استفاده همواره خاک ها را از آن جدا کند و مقداری را کنار ریزد و باز در آن خاک باشد و باز مقداری را که آمیخته به خاک است دور ریزد و این کار را سه بار تکرار کند تا مقدار کمی از غذای سالم برای او باقی بماند.(2)
ص: 220
امام صادق(علیه السلام)در تفسیر آیه ی«اَمْ حَسِبْتُمْ اَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ یَعْلَمَ الصّابِرینَ» فرمود:
خداوند قبل آن که چیزی را در عالم ذرّ خلق کند داناتر به آن است،او قبل از آفرینش،مجاهد و غیر مجاهد مردم را می داند و مرگ آنان را نیز می داند و لکن مرگ آنان را تا زنده هستند بر ایشان آشکار نمی کند.(1)
امام باقر(علیه السلام)در تفسیر آیه ی«وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ اَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَاَیْتُمُوهُ وَ اَنْتُمْ تَنْظُرُونَ» فرمود:
هنگامی که در جنگ بدر خداوند مقامات شهدا را به مومنین خبر داد، آنان علاقه به شهادت در راه خدا پیدا کردند و گفتند: خدایا قتال و جهادی برای ما قرار بده تا در آن به شهادت برسیم و به مقامات شهدا نایل شویم پس خداوند جنگ اُحُد را برای آنان پیش آورد و [لکن] آنان جز عدّه ی کمی به گفته خود ثابت نماندند[در حالی که قبلا آرزوی شهادت داشتند.] (2)
ص: 221
وَ ما مُحَمَّدٌ اِلّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِكُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئًا وَ سَیَجْزِی اللهُ الشّاكِرینَ وَ ما كانَ لِنَفْسٍ اَنْ تَمُوتَ اِلّا بِاِذْنِ اللهِ كِتابًا مُؤَجَّلًا وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ اْلآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِی الشّاكِرینَ
«محمّد»از حمد گرفته شده، و تحمید فوق حمد است، بنابراین «محمّد» جامع همه ی محامد است و خداوند پیامبر و حبیب خود را به دو اسم از اسماء خود یعنی محمّد و احمد گرامی داشته. حسان بن ثابت درباره ی آن حضرت گوید:
الم تر أنّ الله أرسل عبده
ببرهانه و الله أعلى و أمجد
فشقّ له من اسمه لیجلّه
فذو العرش محمود و هذا محمّد
نبیّ أتانا بعد یأسٍ و فترةٍ
من الرسل و الاوثان فی الارض تعبد
محمّد(صلی الله علیه و آله)جز فرستاده ی خدا نیست،قبل از او نیز پیامبرانی آمده و در گذشته اند،آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود شما[از اعتقاد خود دست بر می دارید و] به جاهلیّت باز می گردید؟ هر کس چنین کند هرگز زیانی به خدا نمی رساند و به زودی خداوند شاکرین و سپاس گزاران [نعمت های خود]را پاداش خواهد داد (144) هیچ جنبنده ای جز به
فرمان خدا نخواهد مرد و هر که را سرنوشت معیّنی است. هر کس پاداش دنیا را بخواهد
ص: 222
ما به او می دهیم و هر کس پاداش آخرت را بخواهد ما به او می دهیم و ما به زودی به سپاس گزاران پاداش خواهیم داد. (145)
مرحوم کلینی در کتاب کافی با سند خود از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مردم بعد از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از اسلام برگشتند و مرتد شدند، مگر سه نفر: مقداد بن اسود کندی، ابوذرّ غفاری و سلمان فارسی، رحمت خدا و برکات او بر آنان باد.
سپس فرمود:
و پس از مدّت کوتاهی عدّهای از مردم به اسلام بازگشتند و آن سه نفر معیار حق قرار گرفتند و از بیعت[با ابوبکر]امتناع ورزیدند تا زمانی که امیرالمؤمنین(علیه السلام)را به اجبار برای بیعت بردند، از این رو خداوند می فرماید: «وَ ما مُحَمَّدٌ اِلّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِكُمْ».(1)
ابی المقدام گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم:
عامّه [یعنی اهل تسنّن]گویند: هنگامی که مردم بر بیعت با ابوبکر اتّفاق کردند، کار آنان مورد رضایت خدا قرار گرفت و خداوند امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) را بعد از رحلت
آن حضرت(صلی الله علیه و آله) در فتنه قرار نداد.
ص: 223
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
آیا آنان قرآن را نمی خوانند که خداوند می فرماید:«وَ ما مُحَمَّدٌ اِلّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِكُمْ»؟
گفتم: «آنان این آیه را به گونه ی دیگری تفسیر می کنند.»
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
آیا خداوند از امّت های پیشین خبر نداده که آنان بعد از پیامبر خود با داشتن نشانه های روشن اختلاف نمودند چنان که می فرماید:«وَ آتَیْنا عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ اَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ اَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى اَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَریقًا كَذَّبْتُمْ وَ فَریقًا تَقْتُلُون».(1)
ابن عبّاس گوید:امیرالمؤمنین(علیه السلام)در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله)می فرمود :خداوند می فرماید:
«وَ ما مُحَمَّدٌ اِلّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِكُمْ» و به خدا سوگند ما بعد از هدایت خدا به جاهلیّت باز نمی گردیم
ص: 224
و من بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به خاطر دین خود جنگ خواهم نمود تا مرگم فرا رسد، به خدا سوگند، من برادر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و پسر عمّ و وارث او هستم و کسی از من سزاوارتر به او نیست.(1)
و در تفسیر عیّاشی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مردم بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)از دین خدا مرتدّ شدند[چرا که خلافت امیر المؤمنین(علیه السلام) را انکار نمودند] مگر سه نفر: مقداد، ابوذر و سلمان، و پس از مدّت کوتاهی عدّه ای بازگشتند و معیار حق همان سه نفر بودند که از بیعت [با ابوبکر] خودداری کردند تا زمانی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) را به اجبار برای بیعت از خانه بیرون بردند و این چیزی است که خداوند به آن خبر داده و می فرماید:«وَ ما مُحَمَّدٌ اِلّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِكُمْ».(2)
عبد الصّمد بن بشیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
آیا می دانید رسول خدا(صلی الله علیه و آله)از دنیا رحلت نمود ویا کشته شد؟چرا که خداوند می فرماید: «اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِكُمْ»؟
ص: 225
سپس فرمود: «آن دو نفر او را مسموم نمودند.»
پس ما گفتیم:«آن دو و پدران شان بدترین خلق خدا بوده اند.»(1)
در کتاب احتجاج نقل شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در خطبه ی غدیر فرمود:
ای مردم! من شما را بیم می دهم و انذار می کنم، همانا من رسول خدایم بین شما و قبل از من پیامبرانی آمده اند، آیا اگر من بمیرم و یا کشته شوم شما به جاهلیّت باز می گردید؟! پس بدانید که هر کس بعد از من به جاهلیّت بازگردد، آسیبی به خدا نمی رساند و زود است که خداوند به شکر گزاران پاداش نیکویی بدهد، اکنون آگاه باشید که بعد از من علی(علیه السلام) [در آیه ی فوق] موصوف به شکر و صبر است و فرزندان او نیز موصوف به شکر و صبر هستند.(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در ضمن کلام طولانی خود فرمود:
این گونه نیست که هر کس از اهل قبله،اقرار به شهادتین بکند مومن باشد،چرا که منافقین نیز اقرار به شهادتین می کنند و لکن اهل بیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)را نسبت به آن چه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی اهل بیت خود از آنان پیمان گرفت و دین خدا
و عزائم و براهین نبوّت خود را به وصیّ خویش سپرد، انکار نمودند و در باطن خود از آن کراهت داشتند و آن چه را که پیامبرشان در این باره تاکید و اصرار به آن
ص: 226
داشت [و از آنان بیعت گرفت]نقض کردند[و عهد و پیمان خود را شکستند.]خداوند این موضوع را به پیامبر خود خبر داد و فرمود: «وَ ما مُحَمَّدٌ اِلّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِكُمْ».(1)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه ی «مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ اْلآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِی الشّاكِرینَ» فرمود:
امیرالمؤمنین(علیه السلام)در جنگ اُحُد شصت جراحت بر بدن او وارد شد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله)ام سلیم و امّ عطیّه را امر نمود تا جراحات او را معالجه کنند و آنان گفتند: ما هر زخمی را از او معالجه می کنیم [و می دوزیم] جراحت دیگری از بدن او باز می شود و ما بر جان او هراس داریم. تا این که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با گروهی از مسلمانان
به عیادت او آمدند و دیدند جای سالمی در بدن او نیست پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله)شروع نمود و با دست مبارک خود بر بدن اومالید و فرمود:مردی که در راه خدا چنین
مصائبی را ببیند به راستی در پیشگاه خداوند معذور[و به وظیفه ی خود عمل کرده]است. و دست مبارک آن حضرت به هر جراحتی کشیده می شد سالم می گردید.پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«الحمد لله که من از جنگ فرار نکردم و به دشمن پشت ننمودم» از این رو خداوند
ص: 227
در این آیات دو مرتبه از او تشکّر نموده و می فرماید:«وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشّاكِرینَ»و «وَ سَنَجْزِی الشّاكِرینَ».(1)
وَ كَاَیِّنْ مِنْ نَبِیِّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ كَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما اَصابَهُمْ فی سَبیلِ اللهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللهُ یُحِبُّ الصّابِرینَ وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ اِلّا اَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ اِسْرافَنا فی اَمْرِنا وَ ثَبِّتْ اَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرینَ فَآتاهُمُ اللهُ ثَوابَ الدُّنْیا وَ حُسْنَ ثَوابِ اْلآخِرَةِ وَ اللهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ
ص: 228
«وَهْن» به معنای ضعف [روحی] است،و پس از آن که می فرماید: «و ما ضعفوا» به خاطر این است که انکسار روح سبب انکسار جسم و ناتوانی جسم است،و اصل ضعف نقصان قوّه است. «استكانة» از کینه است. «بات بكینة» یعنی بنیّةٍ سیّئةٍ.«اسراف» تجاوز از حد است، و افراط نظیر آن است، و ضدّ این دو تقتیر است.
چه بسیار از پیامبرانی که در رکاب آنان افراد پاک فراوانی جنگیدند و به خاطر سختی هایی که در راه خدا دیدند ضعیف و سست نشدند و تسلیم دشمن نگردیدند و خداوند صابران را دوست می دارد (146) و آنان سختی نداشتند جز آن که می گفتند: خدایا از گناهان و اسراف ما بگذر و قدم های ما را [در راه خود] ثابت نگهدار و ما را بر کافران پیروز گردان (147) از این رو خداوند پاداش دنیا و اجر نیکوی آخرت را به آنان عطا نمود همانا خداوند نیکو کاران را دوست می دارد (148).
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
ربیّون، ده هزار نفر را گویند.(1)
امام صادق(علیه السلام) این آیه را چنین قرائت می نمود:
«وَ كَاَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قُتِلَ [قاتل] مَعَهُ رِبِّیُّونَ كَثِیرٌ» و می فرمود: ربّیون، هزارها و هزارها هستند.
ص: 229
سپس می فرمود:«آری به خدا سوگند کشته می شدند.»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
خداوند در آیه ی«فَما وَهَنُوا لِما اَصابَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ»می خواهد این گونه بیان بفرماید:که اگر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در احد کشته می شد همان گونه که شیطان فریاد زد نباید سبب ضعف و سستی مسلمانان می شد همان گونه که با کشته شدن پیامبران گذشته امّت ها ضعیف نشدند.(2)
مرحوم شیخ مفید در کتاب اختصاص درباره ی حدیث هفتاد فضیلت ویژه ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) که احدی با او در آن فضایل شریک نبوده با سند خود از ابن داب نقل نموده که آن حضرت(علیه السلام) هرگز اهل سسستی و تسلیم نبود.
سپس گوید:
امیرالمؤمنین(علیه السلام)هنگامی که از جنگ اُحُد بازگشت هشتاد جراحت بر بدن او وارد شده بود به گونه ای که جراحت را به جراحت می دوختند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)
به عیادت او آمد و او را همانند گوشت آمیخته به خودن دید از این رو گریان شد
ص: 230
و به او فرمود مردی که این گونه در راه خدا مصیبت ببیند بر خدا حق است که پاداش او را آن گونه بدهد.
پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) در حالی که گریه می کرد در پاسخ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:پدر و مادر فدای شما باد، من خدا را شکر می کنم که خدا از من ندید که به شماپشت کنم و فرار نمایم.
سپس فرمود:
پدر و مادرم فدای شما باد، برای چه من از شهادت محروم مانده ام؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود: ان شاء الله شهادت به تو خواهد رسید.
سپس فرمود:
ابو سفیان قرار[جنگ مجدد]خود را منطقه حمراء الاسد قرار داد[به این خاطر من شما را به آن جا بسیج نمودم].
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
پدر و مادرم فدای شما باد،اگر من به قدری مجروح بودم که روی دست های مردم! قرار می گرفتم هرگز از شما تخلّف نمی کردم.
پس این آیه نازل شد:
«وَكَاَیِّنْ مِنْ نَبِیِّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ كَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما اَصابَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُواوَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصّابِرینَ.»
سپس گوید:
و قبل از این،آیه ی«وَ ما كانَ لِنَفْسٍ اَنْ تَمُوتَ اِلّا بِاِذْنِ اللَّهِ كِتابًا مُؤَجَّلًا وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ اْلآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِی الشّاكِرینَ» درباره ی او نازل شد.
ص: 231
تا این که گوید:
پس از آن امیرالمؤمنین(علیه السلام) از جراحات خود شکایتی ننمود و لکن آن دو نفری که از ناحیه ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای معالجه جراحات آن حضرت(علیه السلام) مامور شده بودند، نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: یا رسول الله! ما بر حال او هراس داریم چرا که زخم ها به زخم ها دوخته می شود و او درد خود را کتمان می کند.سپس گوید:
هنگامی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) از دنیا رحلت نمود، یک هزار اثر جراحت در بدن او از سر تا قدم وجود داشت! صلوات الله و سلامه علیه.(1)
ص: 232
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِنْ تُطیعُوا الَّذینَ كَفَرُوا یَرُدُّوكُمْ عَلى اَعْقابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرینَ بَلِ اللهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ خَیْرُ النّاصِرینَ سَنُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِما اَشْرَكُوا بِاللهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطانًا وَ مَاْواهُمُ النّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَى الظّالِمینَ وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللهُ وَعْدَهُ اِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِاِذْنِهِ حَتّى اِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی اْلاَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما اَراكُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْكُمْ مَنْ یُریدُ اْلآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَكُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَ اللهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ اِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى اَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوكُمْ فی اُخْراكُمْ فَاَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمِّ
لِكَیْلا تَحْزَنُوا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا ما اَصابَكُمْ وَ اللهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ ثُمَّ اَنْزَلَ عَلَیْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ اَمَنَةً نُعاسًا یَغْشى طائِفَةً مِنْكُمْ وَ طائِفَةٌ قَدْ اَهَمَّتْهُمْ اَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ اْلاَمْرِ مِنْ شَیْءٍ قُلْ اِنَّ اْلاَمْرَ كُلَّهُ للَّهِِ یُخْفُونَ فی اَنْفُسِهِمْ ما لا یُبْدُونَ لَكَ یَقُولُونَ لَوْ كانَ لَنا مِنَ اْلاَمْرِ شَیْءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فی بُیُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذینَ كُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ اِلى مَضاجِعِهِمْ وَ لِیَبْتَلِیَ اللهُ ما فی صُدُورِكُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فی قُلُوبِكُمْ وَ اللهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ اِنَّ الَّذینَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ اِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللهُ عَنْهُمْ اِنَّ اللهَ غَفُورٌ حَلیمٌ
«طاعت» موافقت با اراده ی مطاع و مرغّب در فعل است. «اجابت» نیز موافقت با
ص: 233
اراده است بدون ترغیب،و بعضی گفته اند:«طاعت»موافقت با امر آمر است.«سلطان»در این جا به معنای حجّت و برهان است و اصل آن قوّه است، و سلطان به معنای قوّه و به معنای برهان است، به خاطر قوّت برهان بر دفع باطل. «القاء» انداختن چیزی از اعیان است، مانند «و القی الالواح» و یا «فالقوا حبالهم» و در غیر اعیان نیز استعمال می شود مانند «سَنُلْقی فی قلبو الذین كفروا الرعب» و یا «و القیت علیك محبّةً». «اذ تحسّونهم» حسّ به معنای کشتن با استیصال است، و اصل آن از حساس است، مانند «هل تحسّ منهم من احدٍ» و قتل را به این خاطر حسّ گویند که حسّ را باطل می کند. «فَشَل» به معنای جبن و ترس است. «تُصعِدون» با ضمّ تاء و کسر عین به معنای حرکت از جایی به جای دیگر است و با فتح تا و عین به معنای بالا رفتن است چرا که فراریان احد از کوه ها بالا رفتند. «انحدار» به معنای رجوع است. «لا تلوون علی احدٍ» یعنی لا تعرجون علی احدٍ» و این نشانه شکست و منهزم شدن است.«نُعاس»به معنای خواب آلودگی است چنان که گفته شده شمشیر ازدست آنان می افتاد.«ضرب فی الارض»به معنای سیر در روی زمین است.«غزّیً»جمع غازی به معنای جنگجو و جهادگر است.
ای کسانی که ایمان آورده اید،اگر از کافران اطاعت کنید،آنان شما را به جاهلیّت باز می گردانند و زیانکار خواهید شد(149)بلکه باید از خداوندی که مولای شماست اطاعت نمایید و او بهترین یاور شما خواهد بود (150) به زودی ما [برای پیروزی شما] در دل های کافران ترس و هراس خواهیم انداخت، چرا که آنان بدون دلیل به خدای خود مشرک شده اند و جایگاه آنان آتش است و چه بدجایگاهی است برای ستم کاران (151) به راستی خداوند [در جنگ اُحُد] آنگاه که شما با اذن خدا دشمنان خود را
ص: 234
می کشتید وعده ی خود را برای شما محقّق نمود و این بود تا شما سست شدید و [به خاطر
غنایم جنگ] نزاع پیدا کردید و فرمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را عصیان نمودید و این بعد از آن بود که خداوند غنایمی را که دوست می داشتید به شما نشان داد و [در اثر آن نافرمانی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)] برخی از شما دنیا را خواستید و برخی آخرت را و سپس خداوند برای آن که شما را بیازماید از تعقیب دشمنان منصرف تان نمود و از شما درگذشت، همانا خداوند نسبت به مومنان تفضّل و مرحمت دارد (152) به یاد بیاورید زمانی را که شما برای گریز از دشمن به کوه ها بالا می رفتید و به احدی توجّه نمی کردید درحالی که پیامبر شما را فرا می خواند و به این خاطر خداوند اندوهی بر اندوه شما افزود تا [به خود بیایید] و بر آن چه از دست داده اید و بلایی که دیده اید محزون نباشید و خداوند به
اعمال شما دانا و آگاه است. (153) سپس خداوند بعد از آن اندوه، آرامشی برای گروهی از شما فرو فرستاد و خواب سبکی بر شما چیره شد و گروهی فقط به فکر جان خود بودند و به خدای خود همانند زمان جاهلیت گمان ناحق می بردند و می گفتند:آیا ما را در این جنگ بهره ای از پیروزی هست؟به آنان بگو:همه امور مخصوص به خداست[یعنی شکست و پیروزی ما به دست خداست] آنان [یعنی منافقین] چیزی را در دل های خود پنهان می کردند و برای تو آشکار نمی کردند، آنان می گفتند: اگر ما به حق می بودیم نباید کشته می شدیم به آنان بگو: اگر شما در خانه های خود هم می ماندید، کسانی که شهادت برای آنان نوشته شده بود قطعا با پای خویش به قتلگاه خود می شتافتند و این صحنه ها برای این است که خداوند شما را آزمایش کند و آن چه در سینه های شماست آشکار شود و خداوند به آن چه در سینه هاست آگاه است. (154) به راستی آنان که هنگام روبه رو شدن دو لشکر پشت به دشمن نمودند شیطان آنان را به خاطر برخی از اعمال ناپسندشان گم راه نمود و خداوند از آنان درگذشت و او آمرزنده و حلیم است. (155)
ص: 235
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
مقصود از«اِنْ تُطیعُوا الَّذینَ كَفَرُوا»عبد الله بن ابیّ منافق است که با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به احد آمد و چون مسلمانان شکست خوردند به آنان گفت: بازگردید و به همان آیین پیشین خود [یعنی بت پرستی] پایدار باشید.
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «سَنُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ كَفَرُوا الرُّعْبَ» قریش و مشرکین مکّه اند؛ و مقصود از «وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ» وعده خداوند به پیروزی مسلمانان در احد می باشد.«اِذْ تَحُسُّونَهُمْ» یعنی«اذ تقتلونهم»؛و مقصود از«حَتّى اِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی اْلاَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ»عصیان اصحاب از عبد الله بن جبیر است که از او نافرمانی کردند؛ و مقصود از «مِنْ بَعْدِ ما اَراكُمْ ما تُحِبُّونَ» همان شهادت و کشته شدن در راه خداست که آنان از پیش دوست می داشتند؛ و مقصود از «مِنْكُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا» متخلّفین از دستور عبد الله بن جبیر هستند؛ و مقصود از «وَ مِنْكُمْ مَنْ یُریدُ اْلآخِرَةَ» عبد الله بن جبیر و پیروان اویند که در شعب باقی ماندند و به شهادت رسیدند.
سپس خداوند فراریان از جنگ اُحُد را یاد می کند و می فرماید: «اِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى اَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوكُمْ فی اُخْراكُمْ».
در روایت ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که در تفسیر «فَاَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمِّ» فرمود:غم و اندوه اوّل شکست و کشته شدن بود، و اندوه دوم مسلّط شدن خالد بن ولید بر آنان بود.
ص: 236
مقصود از«ما فاتَكُمْ»غنیمت بوده و مقصود از «ما اَصابَكُمْ»کشته شدن عبد الله بن جبیر و پیروان او بوده است.(1)
در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
در جنگ اُحُد دست های رسول خدا(صلی الله علیه و آله)شکست و مردم به کوه ها فرا کردند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)آنان را صدا می زد«فاثابهم غَمًّا بِغَمِّ» و سپس خداوند نعاس را بر آنان نازل نمود.
حسین بن ابی العلا گوید:پرسیدم:«نعاس چیست؟»حضرت(علیه السلام)فرمود:«خواب»؛ و چون بیدار شدند گفتند: «ما کافر شدیم.»؛ از سویی ابو سفیان بالای کوه اُحُد رفت و بت هبل را بالا برد و گفت:«اعلی هبل»و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:«الله اعلی و اجل» و در آن روز دست های رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و دندان مبارک او شکست و فرمود: «خدایا! تو به من وعده پیروزی دادی و اگر پیروزی حاصل نشود کسی تو را پرستش نخواهد نمود.» سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «آبی بیاور»؛ومحاسن خود را با آن آب شست.(2)
ص: 237
عیّاشی از زراراه و حمران و محمّد بن مسلم از امام باقر یا امام صادق(علیهما السلام) نقل نموده که آن حضرت(علیه السلام) در تفسیر آیه ی «اِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا» فرمود:
این آیه درباره ی عقبة بن عثمان و عثمان بن سعد نازل شده است.(1)
هشام بن سالم گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که مردم در جنگ اُحُد از گرد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پراکنده شدند، رسول خدا(صلی الله علیه و آله)با صدای بلند فرمود:«خداوند به من وعده داده که دین من را بر همه ی ادیان غالب نماید.»پس دونفراز منافقین گفتند:«حال که شکست خورده ایم،ما را مسخره می کند!» [و نام آن دو منافق را راوی برده است].(2)
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذینَ كَفَرُوا وَ قالُوا ِلاِخْوانِهِمْ اِذا ضَرَبُوا فِی اْلاَرْضِ اَوْ كانُوا غُزًّى لَوْ كانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اللهُ ذلِكَ حَسْرَةً فی قُلُوبِهِمْ وَ اللهُ یُحْیی وَ یُمیتُ وَ اللهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فی سَبیلِ اللهِ اَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللهِ وَ رَحْمَةٌ خَیْرٌ مِمّا یَجْمَعُونَ وَ لَئِنْ مُتُّمْ اَوْ قُتِلْتُمْ َلاِلَى اللهِ تُحْشَرُونَ
ص: 238
«ضرب فی الارض»سیر در روی زمین است،و اصل آن ضرب با دست است،و«غُزًّی»جمع غازی مانند ضُرَّب و ضارب و طُلّب و طالب است.
ای کسانی که ایمان آورده اید،مانند کافران[و منافقان]نباشیدکه درباره ی برادران مومن خود که در سفر جنگ و یا در جبهه کشته شدند گفتند: اگر آنان به جنگ و جبهه نرفته بودند و نزد ما بودند نمی مردند و کشته نمی شدند. گفته ی آنان سبب شد تا خداوند در دل های آنان حسرتی قرار بدهد، در حالی که خداست که زنده می کند و می میراند و خداست که به اعمال شما آگاه است. (156) حقّا اگر شما در راه خدا کشته شوید و یا بمیرید مغفرت و آمرزش و رحمت خدا برای شما بهتر از اموالی است که آنان جمع می کنند (157) و حقّا اگر بمیرید و یا کشته شوید به سوی خدا باز خواهید گشت. (158)
جابر بن یزید گوید:از امام باقر(علیه السلام)درباره ی آیه ی«وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ اَوْ مُتُّمْ»سوال نمودم؛و آن حضرت به من فرمود:«آیا تو می دانی«سبیل الله»چیست؟»گفتم:«نه والله، جز آن که از شما بشنوم.» حضرت(علیه السلام) فرمود: «سبیل الله، علی(علیه السلام) و ذریّه ی اویند و کسی که در راه ولایت آنان کشته شود، در راه خدا کشته شده است.»
سپس فرمود:«احدی ایمان به این آیه پیدا نمی کند مگر آن که برای او[پاداش] کشته شدن و پاداش مردن خواهد بود؛ چرا که هر کس کشته شود باز زنده می شود تا بمیرد و اگر بمیرد باز زنده می شود تا کشته شود.»(1)
ص: 239
در تفسیر عیّاشی جابر از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت درباره ی آیه ی «وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ اَوْ مُتُّمْ»فرمود:«آیا تو می دانی«سبیل الله»چیست؟»جابر گوید:گفتم: «من چیزی نمی دانم جز آن که از شما بشنوم.»
حضرت فرمود:«سبیل الله،علی(علیه السلام)و ذریّه ی اویندوکسی که در راه ولایت آنان کشته شود و یا بمیرد،در راه خدا مرده است.»(1)
فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی اْلاَمْرِ فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَوَكِّلینَ اِنْ یَنْصُرْكُمُ اللهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ اِنْ یَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذی یَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ
ص: 240
وَ عَلَى اللهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ وَ ما كانَ لِنَبِیِّ اَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَاْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ ثُمَّ تُوَفّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ
«فظّ غلیظ القلب»به معنای جفاکار قسیّ القلب است.«فظاظة»خشونت کلام است و اصل «فظاظة»جفوة یعنی جفا کاری و حق ناشناسی است،و«فضّ»به ضاد به معنای جدایی و تفریق است، و «اِنفضاض» به معنای تفرّق است. «مشاورة و شِوار» مشورت کردن است، و «شاورت فلانًا» یعنی رای خود را با او اظهار نمودم و رای او را شنیدم.«عزم» به معنای عقد قلب است درباره ی چیزی که بخواهی به آن عمل کنی، و عزیمت نیز به همین معناست، و «عزمت علیك» به معنای اقسمت علیک نیز آمده است.«توكّل» اظهار عجز و اعتماد به غیر است، و توکّل بر خدا تفویض امر است به او. «غلول» به معنای خیانت است، و «غِلّ» به منای حِقْد و کینه است.
[ای رسول من!]تو،به برکت الهی برای مردم!نرم خوی[و مهربان]شدی و اگر تندخو و سخت دل می بودی قطعا آنان از اطراف تو پراکنده می شدند،پس تو از آنان بگذر و برایشان استغفار کن و در کارها با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتی،بر خدا توکّل کن، چرا که خداوند توکّل کنندگان را دوست می دارد (159) اگر خدا شما را یاری کند هیچ کس بر شما غالب نخواهد شد و اگر او دست از یاری شما بردارد چه کسی شما را یاری خواهد نمود؟! مومنان باید تنها بر خدا توکّل نمایند (160) هیچ پیامبری خیانت نمی کند و هر کس خیانت ورزد، روز قیامت با خیانت خود خواهد آمد و هر کسی کیفر عمل خود را دریافت می کند و ظلمی به آنان نخواهد شد (161)
ص: 241
عبد الله بن فضل هاشمی گوید:از امام صادق(علیه السلام)از تفسیر آیه ی«وَ ما تَوْفِیقِی اِلَّا بِاللَّهِ»(1)وآیه«اِنْ یَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ اِنْ یَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ»
سوال نمودم، فرمود:
هنگامی که بنده از امر خدا اطاعت می کند و عمل او مطابق و موافق امر خداوند است، آن بنده موفق شمرده می شود و هنگامی که بنده ای اراده ی گناه می کند و خداوند از گناه او جلوگیری می کند و او آن گناه را انجام نمی دهد،ترک آن گناه،توفیق خدا بوده است و هرگاه خداوند از گناه بنده ی خود جلوگیری نکند تا او مرتکب آن گناه شود خداوند او را خوار نموده و یاری نکرده است [و بدون توفیق بوده].(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
یکی از اعراب بادیه نشین نزد یکی از قبیله ی بنی عامر آمد و سراغ رسول خدا(صلی الله علیه و آله)را گرفت و مردم به او گفتند: آن حضرت به گردش رفته پس او را نیافت و باز گفتند او به منی رفته و باز او را نیافت تا گفتند او در عرفات است و در عرفات
ص: 242
گفتند: او در مشعر الحرام است و چون او را در مشعر الحرام یافت،گفت:پیامبر را برای من توصیف کنید تا او را بشناسم، مردم گفتند: هنگامی که تو او را وسط مردم دیدی از جلالت او می فهمی که او پیامبر است. اعرابی گفت: او را برای من توصیف کنید تا نخواهم از کسی سوال کنم. پس مردم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را برای او توصیف نمودند و گفتند: او چنین و چنان است.
پس اعرابی آمد و چون نگاهش به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) افتاد و ایشان را شناخت چوب دستی خود را بالای سر شتر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قرار داد، مردم به او گفتند: چرا گستاخی می کنی؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: او را رها کنید او مردی عاقل و داناست.
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله)به او فرمود:چه می خواهی؟ اعرابی گفت: نامه های شما به ما رسیده که فرموده ای:نماز را به پا دارید و زکات را پرداخت کنید و به حجّ خانه ی خدا بروید و غسل جنابت انجام بدهید، اکنون قوم من مرا نزد شما فرستاده اند و من می خواهم شما را سوگند بدهم و می ترسم که عصبانی شوید.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: من خشمگین نمی شوم، من کسی هستم که خداوند در تورات و انجیل مرا محمّد و رسول و مجتبی و مصطفی نامیده است و البته کسی که اهل فحش و فریاد زدن در بازار نیست پاسخ بدی را، به بدی نمی دهد بلکه پاسخ بدی را به خودبی می دهد. پس تو هر چه می خواهی از من بپرس، من کسی هستم که خداوند در قرآن در وصف او گفته است: «وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ» بنابراین هر چه می خواهی از من بپرس.
اعرابی گفت:آیا آن خداوندی که آسمان ها را بدون ستون آفریده او تو را به پیامبری فرستاده است؟!رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود: آری، او مرا فرستاده است.
اعرابی گفت: من تو را سوگند می دهم به آن خدایی که آسمان ها را برافراشته آیا او
ص: 243
بر تو کتاب[قرآن]نازل نموده؟!و تو را به نماز و زکات دستور داده است؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آری.
اعرابی گفت:«پس ما به خدا و پیامبرانش وکتابش و به قیامت و بعث و نشور و میزان و موقف حلال و حرام کلّا ایمان می آوریم».و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)برای او استغفار نمود و در حقّش دعا کرد.(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هیچ تنهایی وحشتناک تر از عجب و خودپسندی نیست و هیچ یاوری بهتر از مشورت نیست. (2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
کسی که اصرار بر رای خود داشته باشد هلاک می شود و کسی که با دیگران مشورت کند با عقول آنان شریک شده است.(3)
و فرمود:
مشورت عین هدایت است و کسی که به رای خود متّکی باشد خود را در خطر انداخته است.(4)
ص: 244
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
با کسانی که از خدا می ترسند[و اهل تقوا هستند] مشورت کن.(1)
حضرت جواد(علیه السلام) به علی بن مهزیار نوشت:
از فلانی برای من مشورت کن و صلاح مرا از او بخواه چرا که او مصالح شهر خودو بر خورد با سلاطین را می داند و مشورت مبارک است و سپس این آیه را که خداوند می فرماید: «وَ شاوِرْهُمْ فِی اْلاَمْرِ» تلاوت نمود و فرمود: مشورت طلب خیر است.(2)
و در تفسیر قمّی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که در تفسیر آیه ی «وَ مَنْ یَغْلُلْ یَاْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ» فرمود:
کسی که در دنیا خیانت کند،روز قیامت خیانت خود را در دوزخ می بیند و او را تکلیف می کنند تا داخل دوزخ برود و خیانت خود را از دوزخ خارج نماید.(3)
ص: 245
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی در تفسیر خود گوید:
آیه ی«وَ ما كانَ لِنَبِیِّ اَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَاْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ»در جنگ بدر نازل شد و سبب نزول آن این بود که در بین غنایم قطیفه ی سرخی بود ومفقودگردید و یکی از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله)گفت: قطیفه چه شده است؟ و من گمانم این است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله)آن را گرفته باشد.پس خداوند این آیه را نازل نمود و مردی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: فلانی قطیفه ای را برداشته و در فلان محل زیر خاک نموده است. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور داد تا آن محل را حفر کردند و قطیفه را بیرون آوردند.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
رضایت مردم را نمی توان به دست آورد و زبان های آنان را نمی شود کنترل نمود.سپس فرمود:
آیا این مردم در جنگ بدر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را درباره ی آن قطیفه حمرا متّهم نکردند و خداوند آن را آشکار نمود و پیامبر خود را از این اتهام پاک کرد؟! و سپس این آیه
را تلاوت فرمود: «وَ ما كانَ لِنَبِیِّ اَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَاْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ».(2)
ص: 246
اَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللهِ كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللهِ وَ مَاْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللهِ وَ اللهُ بَصیرٌ بِما یَعْمَلُونَ لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ اِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولًا مِنْ اَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَكِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ اِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ
«باءَ» یعنی رَجَع، و «باءَ بذنبه یَبوء» اذا رجع به، و «بوّاته منزلًا» یعنی هیّاته له.«سَخَط» از ناحیه خداوند،اراده ی عقاب است برای مستحق عقاب،و«غیظ»هیجان نفس است و بر خداوند گفته نمی شود.و«مصیر» به معنای مرجع است، و مرجع بازگشت به حال قبل است، و انقلاب بازگشت به خلاف حال قبل است، از این رو گفته نمی شود «رجع الطین خَزَفا» و «درجة» به معنای مرتبه و منزلت است، و ترقّی در علم درجه ی بعد از درجه یعنی منزلت بعد از منزلت است مانند پله های نردبان. «منّ» به معنای قطع است، و به معنای نعمت نیز می باشد.
ص: 247
آیا کسی که از خشنودی خدا پیروی می کند مانند کسی است که به خشم خدا باز گشته و جایگاهش جهنّم خواهد بود؟وچه بد بازگشتی است برای او(162)آنان را درجاتی است نزد خداوند و خداوند به آن چه می کنند بیناست.(163)به راستی خداوند بر مومنان منت نهاد و پیامبری از خودشان درمیان آنان مبعوث نمود تا آیات خدا را برای آنان بخواند و[از آلودگی های اخلاقی] پاک شان کند و کتاب خدا و حکمت[های دین] را به آنان بیاموزد و حقّا آنان پیش از آن در گم راهی آشکاری بودند. (164)
عمّار ساباطی گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه ی «اَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ» سوال نمودم، فرمود:
مقصود از«اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ»ائمّه:هستند.سپس فرمود: به خدا سوگند، ای عمّار،آنان معیار درجات مومنین اند و خداوند مومنین را به سبب ولایتی که نسبت به ما دارند پاداش اعمال شان را دو چندان می کند و درجات آنان را بالا می برد!!(1)
عمّار بن مروان گوید: من درباره ی آیه ی فوق از امام صادق(علیه السلام) سوال نمودم.
حضرت فرمود:
به خدا سوگند، «اَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ» ائمّه: هستند و مومنین به سبب ولایتشان
ص: 248
نسبت به ما درجاتی پیدا می کنند وپاداش اعمال شان را خداوند دو چندان می کند و درجات آنان را بالا می برد.
سپس فرمود:
ای عمّار!به خدا سوگند مقصود از«كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَاْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ» کسانی هستند که حقّ علیّ بن ابی طالب(علیهما السلام) و حقّ ما ائمّه اهلالبیت را انکار نمودند و به سخط و خشم خدا بازگشتند.(1)
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
مقصود از درجات در آیه ی«هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ»درجاتی است که فاصله هر کدام با دیگری به اندازه ی فاصله بین زمین و آسمان است(2)
علی بن ابراهیم قمی; گوید:
آیه ی«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ اِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولًا» مربوط به آل محمّد(علیهم السلام) است.(3)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
سه خصلت است که اگر در کسی یافت شود و یا یکی از آن ها در او یافت شود
ص: 249
در قیامت زیر سایه ی عرش خدا قرار خواهد گرفت، روزی که سایه ی رحمتی جز سایه ی رحمت خدا نیست: 1. کسی که هر چه برای خود می خواهد برای مردم! نیز بخواهد. 2. کسی که قدمی برندارد و حرکتی نکند تا بداند در آن خشنودی خداو یا خشم او هست. 3. کسی که تا عیوب خود را برطرف نکند عیب کسی را نگوید و چنین کسی همواره مشغول به عیوب خود خواهد بود.(1)
اَوَ لَمّا اَصابَتْكُمْ مُصیبَةٌ قَدْ اَصَبْتُمْ مِثْلَیْها قُلْتُمْ اَنّى هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اَنْفُسِكُمْ اِنَّ اللهَ عَلى كُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ وَ ما اَصابَكُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَبِاِذْنِ اللهِ وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنینَ وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ نافَقُوا وَ قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ اَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لاَتَّبَعْناكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ یَوْمَئِذٍ اَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلایمانِ یَقُولُونَ بِاَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فی قُلُوبِهِمْ وَ اللهُ اَعْلَمُ بِما یَكْتُمُونَ الَّذینَ قالُوا ِلاِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ اَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ اَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ اِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ
ص: 250
«فَادرؤا»یعنی فَادفَعوا و«مصیبت»در آیه ی اوّل کشته شدن هفتاد شهید احد است و مقصود از «اصبتم مثلیها»هفتاد کشته و هفتاد اسیری است که در بدر از دشمن گرفته شد.«انّی هذا» اشاره به اعتراض برخی است که در احد، گفتند: «رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وعده پیروزی داد در حالی که ما شکست خوردیم» و «قل هو من عند انفسكم» پاسخ آن اعتراض است که شما گفتید: اسیران را نمی کشیم و در سال آینده به اندازه ی آنان کشته می شویم. «یوم التقی الجمعان» روز جنگ اُحُد است.
آیا شما که[در جنگ اُحُد]هفتاد شهید داشتید و در بدر دو برابر آن را از دشمن گرفتید،باز گفتید: برای چه ما هفتاد شهید دادیم؟!ای رسول من، به آنان بگو: این به خاطر خودتان بود [که در جنگ اُحُد از فرمان پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) تخلف نمودید و یا پس از جنگ
بدر درخواست آزادی اسرا را نمودید و فدیه گرفتید]و خداوند بر هر چیزی تواناست.(165)
آن چه در روز[جنگ اُحُد]با رو برو شدن دو سپاه بر سر شما آمد با اذن خدا و برای روشن شدن وضع مومنین (166) و منافقین بود [چرا که] به منافقین گفته شد: بیایید در راه خدا بجنگید و یا از خود دفاع کنید و آنان [درجواب پیامبر(صلی الله علیه و آله)] گفتند: اگر ما
احساس نیاز نمودیم از تو حمایت خواهیم نمود. آنان در آن روز به کفر نزدیک تر از ایمان
بودند،آنان به زبان های خود چیزی را می گویند که در قلوب آنان نیست وخدا به آن چه آنان پنهان می کنند داناتر است. (167) آنان [منافقین] کسانی بودند که از شرکت در جنگ خودداری نمودند و به برادران خود [که علاقه به شهادت داشتند] گفتند اگر آنان که کشته شدند از ما پیروی نموده بودند کشته نمی شدند، به آنان بگو: اگر راست می گویید مرگ را از خود دور کنید. (168)
ص: 251
امام صادق(علیه السلام) فرمود
مسلمانان در جنگ بدر از لشکر ابوسفیان هفتاد نفر را کشتند و هفتاد نفر را اسیر کردند و چون جنگ اُحُد فرارسید هفتاد نفر از آنان شهید شدند و به این خاطر غمگین شدند و گفتند: «انّی هذا»وخداوند در پاسخ آنان فرمود:«قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اَنْفُسِكُمْ».یعنی این به خاطر آن است که در جنگ بدر نسبت به اسرا که باید کشته می شدند فدیه گرفتن را انتخاب نمودید.(1)
مرحوم قمّی در تفسیر خود گوید:
حکم رسول خدا(صلی الله علیه و آله)در اسرای بدر اعدام بود و لکن انصار به آن حضرت گفتند:یا رسول الله!آنان را به ما ببخش واعدام نکن تا ما به خاطر آنان از دشمن فدیه بگیریم. پس جبرییل(علیه السلام) نازل شد و به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: خداوند فدیه گرفتن را برای آنان حلال نمود مشروط به آن که در سال آینده [در جنگ اُحُد] هفتاد نفر از آنان شهید شوند و چون این خبر را رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان داد،گفتند: ما راضی هستیم که در این سال از مشرکین فدیه بگیریم و نیروی مالی پیدا بکنیم و در سال آینده هفتاد نفر از ما شهید شویم و به بهشت برویم. و چون چنین کردند و هفتاد نفر آنان در جنگ اُحُد شهید شدند، به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: شما به ما وعده ی پیروزی می دادید،
ص: 252
برای چه هفتاد نفر از ما شهید شدند؟! پس این آیه نازل شد «اَوَ لَمّا اَصابَتْكُمْ مُصیبَةٌ قَدْ اَصَبْتُمْ مِثْلَیْها قُلْتُمْ اَنّى هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اَنْفُسِكُمْ».(1) [این حدیث با مضامینش چندین بار تکرار شده است]
وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ اَمْواتًا بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ اَلاّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللهِ وَ فَضْلٍ وَ اَنَّ اللهَ لا یُضیعُ اَجْرَ الْمُؤْمِنینَ الَّذینَ اسْتَجابُوا للَّهِِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما اَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذینَ اَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا اَجْرٌ عَظیمٌ الَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ ایمانًا وَ قالُوا حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَكیلُ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللهِ وَ اللهُ ذُو فَضْلٍ عَظیمٍ اِنَّما ذلِكُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ اَوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنینَ
ص: 253
«البشارة»اصل بشارت از بَشَره است،چرا که شادی از آن مشاهده می شود.«لحقت»و الحقت به یک معناست، و الحقت متعدّی به یک مفعول است، و برخی گفته اند: لحقت به معنای ملحق شدن است و الحقت به معنای ملحق نمودن است. «نعمت» منفعت و بهره ای است که نیاز به شکر دارد. «استجاب و اجاب» به یک معناست،و بعضی گفتهاند: «استجاب» طلب اجابت است، و «اجاب» فعل اجابت است. «قرح»به معنای جرح است، و اصل آن به معنای خالص از کدورت است، و «ماء قراح» یعنیماء خالص، و «قراح از زمین» زمینی است که از شوره زاری و امثال آن خالص باشد.«حسبنا الله» یعنی کفانا الله، و اصل آن از حساب است، و «حُسبان» به معنای مظنّه است.«وكیل» به معنای حفیظ است، و برخی گفتهاند: به معنای ولیّ و قائم به تدبیر است.
هرگز گمان نبرید که کشته شدگان در راه خدا[در جنگ بدر و احد]مرده اند بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگار خود روزی می خورند(169)آنان شادمانند که خداوند آنان را از فضل خود عطا نموده و به کسانی که هنوز به آنان ملحق نشده اند بشارت می دهند که برای آنان هراس و اندوهی نخواهد بود (170) آنان بشارت به نعمت و فضل خداوند می دهند و می گویند: خدا پاداش مومنان را ضایع نخواهد نمود (171) آنان که امر خداو رسول او را --بعد از آن که جراحت هایی در بدن هایشان بود-- اجابت نمودند، برای آن گروه از آنان که اهل احسان و تقوا بودند پاداش بزرگی خواهد بود(172) کسانی که مردم[منافق مانند نعیم بن مسعود] به آنان گفتند: «دشمن، خود را برای [جنگ] با شما آماده نموده، پس شما باید از آنان هراس کنید» و بر ایمان شان افزوده شد و گفتند: خدا ما را بس است و او نیکو وکیل و یاوری است برای ما (173) پس آنان با نعمت و فضل خدا
ص: 254
[از جنگ بدر]بازگشتند در حالی که آسیبی ندیدند وبه دنبال رضوان و خشنودی خدا بودند و خداوند صاحب فضل و رحمت بزرگی است.(174)و آن کسی که دوستان خدا را می ترساند[یعنی نعیم بن مسعود]به راستی شیطان بود وشما نباید از آنان هراس کنید بلکه باید از من هراس کنید اگر ایمان داشته باشید (175).
مرحوم کلینی از برید عجلی از امام باقر(علیه السلام)ومرحوم علی بن ابراهیم قمّی از ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه ی «وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ» نقل کرده اند که این دو بزرگوار فرموده اند:
به خدا سوگند آنان شیعیان مایند که چون ارواح آنان در بهشت قرار می گیرند و با کرامت الهی روبه رو می شوند و یقین می کنند که بر حق و بر دین خدا بوده اند، به مومنین دیگری که در دنیا هستند و به آنان ملحق نشده اند بشارت می دهند و می گویند: هرگز برای شما هراس و اندوهی نخواهد بود.(1)
مرحوم کلینی با سند خود از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که روزی آن حضرت به ابوبکر فرمود:
گمان مکن کسانی که در راه خدا کشته شدند مرده اند، بلکه آنان زنده هستندو نزد پروردگار خود روزی می خورند.
ص: 255
سپس به او فرمود:
بدان که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شهید از دنیا رفت، و به خدا سوگند او نزد تو خواهد آمد،پس تو به وجود او یقین کن، چرا که شیطان نمی تواند به شکل او درآید.
سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) دست او را گرفت [و به مسجد قبا برد] و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را به او نشان داد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود:
ای ابوبکر، ایمان به علی و به یازده فرزند او بیاور،چرا که آنان همانند من هستند[در مقام و فضیلت]جز در نبوّت و پیامبری و تو باید توبه کنی از این کاری که کرده ای چرا که تو را حقّی نسبت به آن نیست. سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله)رفت و ابوبکر ایشان را ندید .(1)
در تفسیر عیّاشی از جابر از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مردی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله)آمد و گفت:من علاقه شدیدی به جهاد در راه خدا دارم.رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود: در راه خدا جهاد کن،اگر کشته شوی درپیشگاه خدا زنده هستی و روزی می خوری و اگر در راه جهاد بمیری پاداش تو بر خدا خواهد و اگر سالم بازگردی از گناهان خود بیرون آمده ای و به خدای خود نزدیک شده ای.سپس فرمود: این است تفسیر آیه ی«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ اَمْواتًا بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ».(2)
ص: 256
در تفسیر مجمع از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
آیه ی«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ اَمْواتًا»درباره ی شهدای بدر و اُحُد نازل شده است.(1)
مولف گوید:
برخی از روایاتِ مربوط به جنگ بدر و احد درذیل آیات پیش گذشت و ما به برخی ازروایات دیگری که در ذیل این آیات آمده اشاره می کنیم.
در تفسیر مجمع البیان از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود از«ناس»در آیه ی «الَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ» نعیم بن مسعود اشجعی است[که مسلمانان را از لشکر قریش می ترساند و می گفت: «اِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ» و مقصود او ابوسفیان و یاران او بود.(2)
و فرمود:
این آیات در جنگ بدر صغرا نازل شد و قصّه آن این است که ابوسفیان پس ازجنگ اُحُد به رسول خدا(صلی الله علیه و آله)گفت:ای محمّد!قرار جنگ ما،بدر صغرا در سال آینده باشد اگر شما مایل باشی. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: قرار ما همین باشد.
چون سال بعد رسید ابو سفیان با مشرکین مکّه حرکت نمود و چون به منطقه ی ظهران یک منزلی مکّه رسید خداوند ترس را بر او مسلّط نمود و چون خواست به
ص: 257
مکّه بازگردد به نعیم بن مسعود اشجعی که از عمره باز می گشت گفت: من با محمّد (صلی الله علیه و آله) در بدر صغرا وعده کرده ام و لکن این سال سال بی آبی است و ما باید در سالی بیاییم که آب و گیاه و شیر وجود داشته باشد، از سویی اگر من خارج نشوم و محمّد (صلی الله علیه و آله)برای جنگ با من خارج شود برای من شکست خواهد بود و سبب جرات محمّد(صلی الله علیه و آله) خواهد شد.
پس تو آنان را از جنگ منصرف کن و من به تو وعده می دهم که سهیل بن عمر ده شتر به تو بدهد.
پس نعیم به مدینه آمد و چون دید مردم آماده ی جنگ با ابوسفیان می شوند به آنان گفت: شما سخت در اشتباهید چرا که در همین نزدیکی لشکر قریش بر سر شما می ریزد وکسی را سالم نمی گذارند جز آن که فرار کند آیا با این وضعیّت می خواهید برای جنگ با قریش در موسم آماده شوید؟! به خدا سوگند احدی از شما نجات نخواهد یافت.
پس برخی از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله)ازجنگ منصرف شدند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرمود:سوگند به خدایی که جان من به دست اوست،من به تنهایی برای جنگ آماده می شوم. پس ترسوها بمانند و شجاعان آماده شوند.سپس فرمود: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكیلُ».
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله)با اصحاب خود از مدینه خارج شدند و به بدر صغرا که به آن«ماء بنی كنانه»می گفتند --و آن محل در زمان جاهلیّت بازار بود و هشت روز در سال محل خرید وفروش بود -- رسیدند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)در آن محل مستقر شد، در حالی که ابوسفیان از ظهران (جحفه) به مکّه بازگشته بود و اهل مکّه به لشکر ابوسفیان می گفتند: «شما لشکر سویق هستید» و چون رسول
ص: 258
خدا(صلی الله علیه و آله)مشرکین را در بدر صغرا نیافتند در ظهران که بازار بود مشغول تجارت شدند وسود دو چندانی به دست آوردند و با سلامت به مدینه بازگشتند.از این رو خداوند می فرماید: «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظیمٍ».(1)
وَ لا یَحْزُنْكَ الَّذینَ یُسارِعُونَ فِی الْكُفْرِ اِنَّهُمْ لَنْ یَضُرُّوا اللهَ شَیْئًا یُریدُ اللهُ اَلاّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی اْلآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ اِنَّ الَّذینَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِاْلاِیْمانِ لَنْ یَضُرُّوا اللهَ شَیْئًا وَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ وَ لایَحْسَبَنَّ الَّذینَ كَفَرُوا اَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ ِلاَنْفُسِهِمْ اِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا اِثْمًا وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ ما كانَ اللهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنینَ عَلى ما اَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتّى یَمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ ما كانَ اللهُ لِیُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لكِنَّ اللهَ یَجْتَبی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ فَآمِنُوا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ وَ اِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ اَجْرٌ عَظیمٌ
«اِملاء»اِطاله مدّت و زمان طولانی است.«ملا»به معنای دهر و روزگار است.«مَلوان»به معنای شب و روز است به خاطر طولانی بودن ادامه ی شب و روز.
ای رسول من، از این که [می بینی] مردم در کفر سرعت می کنند غمگین مشو،
ص: 259
آنان هرگز به خدا آسیبی نمی رسانند و خدا می خواهد برای آنان بهره ای در آخرت نباشد و عذاب بزرگی داشته باشند. (176) به راستی آنان که [ایمان خود را از دست دادند و] کفر را خریداری کردند هرگز آسیبی به خدا نمی رسانند و برای آنان عذاب دردناکی خواهد بود (177) گمان مکن کسانی که کافر شدند و ما به آنان مهلت دادیم خیر آنان باشد، ما آنان را مهلت دادیم تا بر گناه خود بیفزایند و برای آنان عذاب خوار کننده ای خواهد بود (178) خداوند مومنین را این گونه که شما هستید [و منافق و مخلص شما معلوم نیست] رها نخواهد نمود تا خبیث را از طیّت جدا سازد و این گونه نیست که خداوند شما را از غیب آگاه سازد و لکن خداوند برخی از رسولان خود را بر می گزیند [و به او وحی می کند و برخی از اسرار را به او می گوید] پس شما به خدا و پیامبران او ایمان بیاورید و اگر به خدا و پیامران او [از روی حقیقت] ایمان بیاورید و تقوا داشته باشید برای شما پاداش بزرگی خواهد بود (179).
محمّد بن مسلم گوید:به امام باقر(علیه السلام)گفتم:«آیا برای کافر مرگ بهتر است یا زنده ماندن؟»فرمود:«مرگ برای مومن و کافر بهتر است.»گفتم:«برای چه؟»حضرت فرمود: «به خاطر این که خداوند نسبت به مومنین می فرماید:«وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلاَبْرارِ»ونسبت به کافران می فرماید: «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ كَفَرُوا اَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ ِلاَنْفُسِهِمْ اِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا اِثْمًا وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ».(1)
ص: 260
عجلان بن صالح گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
روزها و شب ها تمام نخواهد شد تا منادی از آسمان ندا کند: ای اهل باطل جدا شوید[از اهل حق] پس اهل باطل از اهل حق جدا می شوند.
گفتم:
خدا شما را به صلاح بدارد، آیا پس از آن باز اهل باطل با اهل حق آمیخته می شوند؟
حضرت فرمود:
هرگز!چرا که خداوند می فرماید:«ما كانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنینَ عَلى ما اَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتّى یَمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ»(1)
وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْرًا لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرُّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ للَّهِِ میراثُ السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ وَ اللهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ لَقَدْ سَمِعَ اللهُ قَوْلَ الَّذینَ قالُوا اِنَّ اللهَ فَقیرٌ وَ نَحْنُ اَغْنِیاءُ سَنَكْتُبُ ما قالُوا وَ قَتْلَهُمُ اْلاَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقِّ وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ اَیْدیكُمْ وَ اَنَّ اللهَ لَیْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبیدِ الَّذینَ قالُوا اِنَّ اللهَ عَهِدَ اِلَیْنا اَلاّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتّى یَاْتِیَنا
ص: 261
بِقُرْبانٍ تَاْكُلُهُ النّارُ قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ اِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ
«سَمِعَ یَسمَعُ سَمْعًا»به معنای شنیدن با گوش است،و لکن خداوند بدون نیاز به گوش وقوّه ی حسّ می شنود،و«سمیع» شنونده مسموعات است، و سمیع بودن خداوند و بصیر بودن او زائد بر ذات حیّ و قیوم او نیست و سمیع بودن او به معنای علم به مسموعات است، و هر چیز ناگواری به انسان برسد، انسان آن را چشیده است، و هر چیز شیرین و لذّت بخشی نیز اگر به او برسد، آن را چشیده است، چنان که در روایت آمده: «حتی تذوقی من عسیلته و یذوق من عسیلتك» و این کنایهی زیبایی است از عمل زناشویی. «حریق» به معنای آتش است. «قربان» مصدر است مانند عدوان و خسران و قربان هر کار خیری را گویند که سبب تقرّب به خدا شود. «زُبَر» جمع زبور است، و هر کتابی که در آن حکمت باشد زبور نامیده می شود، و کتاب داود را زبور گویند به خاطر پندهای فراوانی که در آن است.
کسانی که نسبت به آن چه خدا از فضل خود به آنان داده،بخل می ورزند، هرگز گمان نکنند که بخل ورزیدن برای آنان خوب است، بلکه شرّ [و خطرناک] است. به زودی مالی را که به آن بخل ورزیده اند در قیامت به گردنشان می آویزند و [آنان باید بدانند که] خدا [در نهایت] وارث آسمان ها و زمین است و او به اعمال آنان آگاه است. (180) به راستی خداوند سخن کسانی که گفتند: خدا نیازمند است و
ص: 262
ما بی نیازیم را شنید،و به زودی ما آن چه آنان گفتند و[خطاهای دیگرشان مانند]کشتن پیامبران شان به ناحق را خواهیم نوشت و به آنان خواهیم گفت:عذاب سوزان[دوزخ را بچشید ، این عذاب به خاطر اعمال پیشین شماست و گر نه خداوند ذرّه ای به بندگان خود ظلم نمی کند(182)آنان مردمی بودند که می گفتند:«خدا با ما پیمان بسته که به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم تا او برای ما قربانی بیاورد و آن قربانی را آتش [آسمانی به نشانه ی قبولی] بسوزاند». به آنان بگو: قبل از من پیامبرانی با نشانه ها [و معجزات] روشنی آمدند و آن چه شما گفتید را نیز به شما نشان دادند،پس برای چه آنان را کشتید اگر راست می گویید ؟! (183)
محمّد بن مسلم گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه ی«سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ» فرمود:
هیچ کس از پرداخت زکات خودداری نمی کند مگر آن که خداوند زکات را در قیامت اژدهایی از آتش قرار می دهد و به گردنش طوق می شود و او را نیش خواهد زد تا حساب قیامت تمام شود.(1)
ایوب بن راشد گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
مار قرعاء [یعنی افعی] به گردن مانع زکات می پیچد و دماغ او را می خورد، چنان
ص: 263
که خداوند می فرماید: «سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ».(1)
امام صادق(علیه السلام)از پدران خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)نقل نموده که فرمود:
هر کس شتر و یا گاو و یا گوسفند داشته باشد و زکات آن ها را ندهد تا روز قیامت در صحرای خشک و دور افتاده ای قرار می گیرد و آن حیوانی که شاخ دارد با شاخ خود به او می زند و آن که دندان دارد با دندان خود او را گاز میگیرد و آن که سم دارد او را زیر سمّ خود له می کند، تا خدا حساب خلایق را انجام بدهد و هر کس صاحب درخت خرما و کشت گندم و جو و درخت انگور باشد و زکات آن ها را ندهد روز قیامت زمین با هفت طبقه آن به گردنش آویخته می شود!(2)
یوسف طاطری گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مال مانع زکات روز قیامت به شکل افعی آتشین می شود و آن،دو دُم دارد و به گردن مانع زکات می پیچد و به او گفته می شود: از او جدا مشو همان گونه که او در دنیا از تو جدا نمی شد چنان که خداوند می فرماید: «سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ».(3)
ص: 264
علی بن ابراهیم قمی;در تفسیر آیه ی«لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذینَ قالُوا اِنَّ اللَّهَ فَقیرٌ وَ نَحْنُ اَغْنِیاءُ »گوید:
به خدا سوگند آنان خدا را ندیدند تا بدانند او فقیر و یا غنیّ است و لکن اولیای او را که فقیر دیدند گفتند: اگر خدا غنیّ می بود اولیای خود را غنی و بی نیاز می نمود و به این خاطر بر خدا افتخار نمودند!!(1)
و در تفسیر آیه ی«الَّذینَ قالُوا اِنَّ اللَّهَ عَهِدَ اِلَیْنا اَلاّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتّى یَاْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَاْكُلُهُ
النّارُ» گوید:
گروهی از یهودیان به رسول خدا(صلی الله علیه و آله)گفتند:ما به شما ایمان نمی آوریم تا به ما نشان بدهی که قربانی تو را آتش آسمانی بلعید و این به خاطراین بود که در بنی اسراییل طشتی بود که آنان قربانی خود را در آن می گذاردند و نشانه ی قبولی آن قربانی این بود که آتشی از آسمان می آمد و آن را می سوزاند.از این رو به رسول خدا(صلی الله علیه و آله)گفتند: ما به تو ایمان نمی آوریم تا تو نیز چنین کاری را بکنی. و خداوند در پاسخ آنان می فرماید: به آنان بگو: قبل از من پیامبرانی با نشانه های روشن و با این خواسته ی شما آمدند، اگر راست می گویید برای چه آنان را کشتید؟!(2)
مرحوم کلینی در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
خدا قدریّه و خوارج را لعنت کند، و خدا مرجئه را لعنت کند، و خدا مرجئه را لعنت کند [قدریّه کسانی اند که می گویند همه چیز اندازه گیری شده و قابل تغییر نیست و مرجئه جبریّه اند].
راوی گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: «برای چه مرجئه را دو مرتبه لعنت کردید؟»
ص: 265
حضرت فرمود:
به خاطر این که این ها می گویند اگر مومنین ما را بکشند لباس های آنان تا قیامت از خون ما رنگین است و همین سخن را قوم یهود به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند و خداوند در پاسخ آنان فرمود: «فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ اِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ».
سپس فرمود:
بین بنی اسراییل و یهود مدینه، پانصد سال فاصله بود و چون یهود مدینه به گفته ی پدران خود راضی بودند خداوند به آن ها نیز نسبت قتل داد.(1)
فَاِنْ كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ جاؤُ بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْكِتابِ الْمُنیرِ كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ اِنَّما تُوَفَّوْنَ اُجُورَكُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ اُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا اِلّا مَتاعُ الْغُرُورِ لَتُبْلَوُنَّ فی اَمْوالِكُمْ وَ اَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ اُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذینَ اَشْرَكُوا اَذًى كَثیرًا وَ اِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَاِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْاُمُورِ
ص: 266
«الزُبُر»در بخش پیشین گذشت.«فاز»از فوز به معنای رستگاری و نجات از هلاکت است، تاویل فوز دوری از مکروه و رسیدن به مطلوب است؛و«مفازة» به معنای محل نجات است. «متاع غرور» یعنی بهره های فریبنده دنیا که سبب فریب و تمایل به دنیا می شود. «اِبلاء» به معنای امتحان است. «من عزم الامور» یعنی ممّا بان رشده و صوابه و وجب علی العاقل العزم علیه، و بعضی گفتهاند: «عزم امور» محکم امور است.
[ای رسول من!]اگر[اهل کتاب و مشرکین]تو را تکذیب نمودند[بدان که آنان]پیامبران قبل از تو را نیز با داشتن معجزات و کتاب های آسمانی آشکاری تکذیب نمودند (184) هر موجود زنده ای مرگ را خواهد چشید و شما [پس از مرگ] پاداش خود را کاملًا دریافت خواهید نمود و هر کس از آتش دور شود و داخل بهشت گردد به راستی رستگار شده است، و زندگی دنیا جز بهره [ناچیز] فریبنده ای نیست (185) و شما قطعا نسبت به اموال و جان هایتان آزموده خواهید شد و شما از کسانی که قبل از شما کتاب به آنان داده شد؛ و از مشرکین نیز آزارهای فراوانی خواهید دید؛ و اگر صبر پیشه کنید و پرهیزکار باشید آن نشانه استواری و عزم ثابت شما می باشد. (186)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از«بیّنات و زبر»کتب انبیاء و نبوّتشان و«كتاب منیر» حلال و حرام است.(1)
ص: 267
و در تفسیر صافی آمده است:
«البینات»:المعجزات،و الزبر:الحِکَم والمواعظ و الزواجر،والکتاب المنیر:الشرایع والاحکام .(1)
مرحوم عیّاشی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در تفسیر آیه ی «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ»فرمود:«کسی که کشته شود مرگ را نچشیده است.سپس فرمود:او باید به ناچار به دنیا بازگردد تا مرگ را بچشد.»(2)
روایات این موضوع در ذیل آیه ی «اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِكُمْ» از همین سوره گذشت.
و در کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
همه ی اهل زمین خواهند مُرد و احدی باقی نخواهد ماند؛ و سپس اهل آسمان ها خواهند مُرد و کسی باقی نخواهد ماند، مگر ملک الموت و حاملین عرش و جبرییل و میکاییل. پس ملک الموت می آید و در پیشگاه خداوند می ایستد و خداوند که آگاه تر از اوست به او می فرماید: چه کسی باقی مانده است؟ ملک الموت می گوید: خدایا جز ملک الموت و حاملین عرش و جبرییل و میکاییل کسی باقی نمانده است. پس خداوند به او می فرماید: به جبرییل
و میکاییل بگو بمیرند. در این هنگام حاملین عرش می گویند: خدایا! جبرییل و میکاییل دو رسول و دو امین تو هستند. چگونه امر به مردن آنان می کنی؟! خداوند می فرماید: من حکم کرده ام که هر صاحب روحی بمیرد. پس ملک الموت در پیشگاه پروردگار خود می ایستد و به او گفته می شود: چه کسی باقی مانده
ص: 268
است؟ ملک الموت می گوید: خدایا جز حاملین عرش و ملک الموت کسی باقی نمانده است. پس خطاب می رسد: به حاملین عرش نیز بگو: بمیرند.
امام صادق(علیه السلام) سپس می فرماید:
در این حال ملک الموت محزون وغمگین در پیشگاه خداوند می ایستد وسر به زمین می اندازد و به او گفته می شود: چه کسی باقی مانده است؟ در حالی که او آگاه تر از ملک الموت است؛ و ملک الموت عرضه می دارد:خدایا!جز ملک الموت کسی باقی نمانده است. پس به او خطاب می شود: ای ملک الموت! بمیر؛ و او می میرد. و خداوند با دست قدرت خود زمین را می گیرد و می فرماید:کجایند کسانی که برای من شریک قرارمی دادند وجزمن خدایی را می پرستیدند ؟! (1)
در مجالس شیخ طوسی; از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)نقل شده که خداوندمی فرماید:
سوگند به عزّت و جلالم هر کس از بندگانم علی(علیه السلام)را دوست بدارد [و ولایت او را پذیرفته باشد]او را از آتش دوزخ دور می کنم و داخل بهشت می نمایم و هر کس از بندگانم او را دشمن بدارد، من دشمن او خواهم بود و او را داخل آتش دوزخ می کنم و دوزخ بد بازگشتی است برای او!(2)
ص: 269
در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
خوبان شما با سخاوت های شمایند وبدان شما بخیل های شمایند و نشانه ی خالص بودن ایمان احسان به برادران دینی و کوشش در انجام حاجات آنان است و کسی که اهل احسان به برادران دینی خود باشد، خداوند رحمان او را دوست می دارد و بینی شیطان به خاک مالیده می شود و این عمل برای او سبب نجات از دوزخ و دخول در بهشت خواهد بود.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از دنیا رحلت نمود و هنوز بدن او دفن نشده بود جبرییل وارد خانه ی علی و فاطمه و حسن و حسین: شد و گفت: السّلام علیکم یا اهل بیت الرحمة «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ اِنَّما تُوَفَّوْنَ اُجُورَكُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ اُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا اِلّا مَتاعُ الْغُرُورِ».
سپس گفت:
هر مصیبتی که در راه خدا پیش آید خداوند صاحب آن را تسلیت می دهد و آن چه از دست داده است را جبران می کند، پس شما به خدا اعتماد کنید و به او امیدوار باشید و مصیبت زده کسی است که از پاداش مصیبت بی بهره بماند.
سپس گفت:
این آخرین قدمی است که من به دنیا گذاردم.
ص: 270
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
صدای جبرییل شنیده شد و شخص او دیده نشد.(1)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه ی «فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ اُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ» فرمود:
هنگامی که قیامت برپا می شود حضرت خاتم النّبییّن(صلی الله علیه و آله) را صدا می زنند و حلّهای از گُل به او پوشانده می شود و در سمت راست عرش قرار می گیرد.
سپس ابراهیم(علیه السلام) را صدا می زنند و به او حلّه ی سفیدی پوشیده می شود و در سمت چپ عرش قرار می گیرد.
سپس علی(علیه السلام)را صدا می زنند وحلّه ای ازگُل به او پوشیده می شود ودرسمت راست رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قرار می گیرد.
سپس اسماعیل(علیه السلام)را صدا می زنند وحلّه ی سفیدی به او پوشانده می شود و درسمت چپ ابراهیم(علیه السلام) قرار می گیرد.
سپس امام حسن(علیه السلام)را صدا می زنند وحلّه ای از گُل به او پوشانده می شود و درسمت راست امیرالمؤمنین(علیه السلام) قرار می گیرد.
سپس امام حسین(علیه السلام)را صدا می زنند وبه او حلّه ای ازگُل پوشانده می شود ودرسمت راست امام حسن(علیه السلام) قرار می گیرد.
سپس ائمّه(علیهم السلام) را صدا می زنند و حلّه هایی از گُل به آنان پوشانده می شود و هر
ص: 271
کدام در سمت راست دیگری قرار می گیرند.سپس شیعیان امیرالمؤمنین(علیه السلام)را صدا می زنند و آنان مقابل آن بزرگواران قرار می گیرند.
سپس حضرت فاطمه(علیها السلام) و زن های از ذریّه و شیعیان او را صدا می زننند و آنان بدون حساب وارد بهشت می شوند. سپس ندایی از زیر عرش از ناحیه ی خداوند ربّ العزّة و افق اعلی بلند می شود و منادی می گوید:ای محمّد!چه نیکوست پدر تو ابراهیم(علیه السلام) و چه نیکوست برادر تو علیّ بن ابی طالب(علیهما السلام) و چه نیکویند دو سبط تو حسن و حسین(علیهما السلام) و چه نیکوست جنین تو محسن(علیه السلام) و چه نیکویند امامان بزرگوار از ذریّه ی تو سپس نام یکایک آنان برده می شود و گفته می شود: بهترین شیعیان، شیعیان تواند.
سپس ندا می شود:آگاه باشید[ای اهل محشر]که محمّد و وصیّی او و دو سبط او حسن و حسین و امامان از ذریّه ی او همان فائزین و رستگارانند.و سپس آنان را روانه ی بهشت می کنند و این است معنای آیه ی«فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ اُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ».(1)
ص: 272
وَ اِذْ اَخَذَ اللهُ میثاقَ الَّذینَ اُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلیلًا فَبِئْسَ ما یَشْتَرُونَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَفْرَحُونَ بِما اَتَوْا وَ یُحِبُّونَ اَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ وَ لِلهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ وَ اللهُ عَلى كُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ
«نَبَذوه وراء ظهورهم»کنایه از نادیده گرفتن و بی اعتنایی به چیزی است.«اشتروا به ثمنًا قلیلًا»نیز کنایه از بی ارزش دانستن بیان حقایق دین و کتاب خدا و فروختن آن به متاع و ثمن ناچیز دنیاست، و چون در این معامله خسارت بزرگی است، خداوند می فرماید: «فَبِئْسَ ما یَشْتَرُونَ» یعنی چه بد معامله ای کردند. «بِمَفازَةٍ من العذاب» یعنی بنجاةِ منه، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از یهود درباره ی چیزی از تورات سوال نمود و علمای یهود خلاف آن چه در تورات بود را گفتند، و به این خاطر خشنود بودند که حقیقت را اظهار نکردند.
ص: 273
ای رسول من!به یاد آور زمانی را که خداوند از اهل کتاب پیمان گرفت تا[مقام محمّد(صلی الله علیه و آله) و آل محمّد(علیهم السلام) را] برای مردم! بیان کنند و آن را کتمان ننمایند و آنان این پیمان را پشت سر انداختند و در برابر آن بهای ناچیزی به دست آوردند و چه بد معامله ای کردند (187) گمان مبر کسانی که به کرده های خود شادمانند و دوست می دارند که به آن چه نکرده اند مورد ستایش قرار گیرند راه نجاتی از عذاب داشته باشند [بلکه] برای آنان عذاب دردناکی خواهد بود (188) سلطنت آسمان ها و زمین مخصوص خداست و او بر هر چیزی توانا می باشد (189).
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
خداوند از [پیامبران و]اهل کتاب درباره ی محمّد و آل محمّد(علیهم السلام)پیمان گرفت
که چون ظاهر شوند مقام آنان را برای مردم!بیان کنند و هرگز کتمان نکنند و لکن اهل کتاب این پیمان را پشت سر انداختند.(1)
علی بن ابراهیم قمیّ گوید:
آیه ی«لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَفْرَحُونَ بِما اَتَوْا وَ یُحِبُّونَ اَنْ یُحْمَدُوا» دباره ی منافقین نازل شده که دوست می دارند نسبت به کاری که نکرده اند ستایش شوند.(2)
ص: 274
امام باقر(علیه السلام)در تفسیر«فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ» فرمود:
یعنی گمان مکن آنان[یعنی منافقین]با عذاب خدا فاصله ای دارند چرا که برای آنان عذاب دردناکی خواهد بود.(1)
اِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ َلآیاتٍ ِلاُولِی اْلاَلْبابِ الَّذینَ یَذْكُرُونَ اللهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَكَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ رَبَّنا اِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ اَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ اَنْصارٍ رَبَّنا اِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلایمانِ اَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ اْلاَبْرارِ رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ اِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمیعادَ فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ اَنّی لا اُضیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ اَوْ اُنْثى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذینَ هاجَرُوا وَ اُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ اُوذُوا فی سَبیلی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا َلاُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ َلاُدْخِلَنَّهُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلاَنْهارُ ثَوابًا مِنْ عِنْدِ اللهِ وَ اللهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ
«لآیاتٍ ِلاُولِی اْلاَلْبابِ»لُبّ به معنای عقل است و اصل لبّ به معنای خالص است و لبّ از هر چیزی خالص آن است، و خالص و بهترین چیز انسان عقل اوست.
ص: 275
«سبحانك»یعنی تنزیهًا لک من أن تکون خلقتهما ای السماوات و الارض باطلًا لانّه لا یلیق بصفاتک. «ابرار» جمع بَرّ است،و «بَرّ» کسی است که خداوند به خاطر عبادت به او نیکی می کند تا او راضی شود، و اصل «بِرّ» به معنای وسعت است، و «بَرّ» واسع از زمین است و آن خلاف بحر است، و «بِرّ» عمل صالح و صله ی رحم است، و «بُرّ» به معنای گندم است. «ضاع الشیء ضیاعًا» یعنی هلک، و اوضاع و ضیّع به یک معناست، و «هاجَرَ» از هجر ضدّ وصل است، و «تهجّر الرجل» یعنی تشبّه بالمهاجرین.
به راستی در آفرینش آسمان ها و زمین و اختلاف شب و روز، برای خردمندان[و عاقلان] نشانه هایی [قانع کننده]است.(190)آنان که خدا را ایستاده و نشسته و در حالی که به پهلو خوابیده اند، یاد می کنند و در خلقت و آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند و می گویند: پروردگارا تو این ها را بیهوده نیافریده ای و تو [از کار بیهوده] منزّهی،پس تو ما را از آتش [دوزخ]در امان بدار(191)پروردگارا!تو هر که را داخل آتش ببری خوار و رسوایش کرده ای و ظالمان را یاوری نخواهد بود (192) پروردگارا! ما شنیدیم که منادی [تو] ندای ایمان داد و گفت: به پروردگار خود ایمان بیاورید و ما ایمان آوردیم، پس تو گناهان ما را ببخش و ما را از بدی هایمان پاک گردان و در زمره ی نیکان بمیران (193)پروردگارا! آن چه توسّط پیامبرانت به ما وعده دادی را به ما عطا کن و ما را در روز قیامت خوار و رسوا مکن ،تو وعده های خود را خلف نخواهی نمود(194)پس خداوند دعای آنان را اجابت نمود و فرمود: من عمل هیچ عمل کنندهای را زن یا مرد ضایع نمی کنم و شما از یک دیگر هستید، پس آنان که هجرت کردند و از خانه های خود اخراج شدند و در راه من آزار دیدند و قتال کردند و کشته شدند، من آنان را از گناه پاک خواهم کرد و آنان را داخل بهشت هایی خواهم نمود که در
ص: 276
زیرآن ها نهرهایی جاری است و این پاداش،ازناحیه ی خدا است وپاداش نیکو فقط نزد خداوند است. (195)
محمّد بن مسلم گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه ی «وَ مَنْ كانَ فی هذِهِ اَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ اَعْمى وَ اَضَلُّ سَبیلا»(1) فرمود:
کسی که خلقت آسمان ها و زمین و گردش شب و روز و فلک و خورشد وماه و آیات عجیب دیگر، او را راهنمایی نکند که ورای این ها اموری بزرگ تر [و عجایبی پیچیده تر] است، او در آخرت نیز کور و گم راه تر خواهد بود.(2)
حسن بن صیقل گوید:از امام صادق(علیه السلام)درباره ی حدیث«تفكّر ساعةٍ خیر من قیام لیلة» سوال کردم و گفتم: «چگونه باید تفکّر نماید؟»
حضرت فرمود:
هنگامی که به خرابهها و خانه های خالی از سکنه نگاه می کند بگوید:کسانی که شما را بنا کردند و در شما ساکن بودند کجا رفتند؟ چرا شما با ما سخن نمی گویید؟(3)
ص: 277
امام صادق(علیه السلام)می فرماید:امیرالمؤمنین(علیه السلام)می فرمود:
با تفکّر قلب خود را بیدار کن و در شب برای سجده ی در پیشگاه خداوند از بستر جدا شو و از خدای خود بترس.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
تفکّر انسان [مومن] را علاقه مند به نیکی و عمل به آن می کند.(2)
ابن عبّاس گوید: گروهی از مردم در ذات خدا فکر می نمودند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرمود:
درباره ی مخلوق خدا فکر کنید و درباره ی ذات خداوند فکر نکنید؛چرا که شما قدرت فهم آن را ندارید [و گم راه می شوید].
تا این که گوید روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دید عدّه ای فکر می کنند.حضرت(صلی الله علیه و آله) فرمود: «برای چه سخن نمی گویید؟» گفتند: «ما درباره ی مخلوق خدا فکر می کنیم.» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «این گونه فکر کنید و لکن در ذات خداوند فکر نکنید.»(3)
از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل شده است:
این آیات -- یعنی آیات آخر سوره ی آل عمران -- درباره ی علی(علیه السلام) و جماعتی از
ص: 278
اصحاب او نازل شد و قصّه ی آنان این بود که:چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله)بعد از رحلت ابوطالب(علیه السلام) از ناحیه ی خداوند مامور به هجرت به مدینه شد و قریش سوگند یاد کرده بودند که نیمه شب بر سر او بریزند و یک باره او را بکشند تا قاتل او معلوم
نشود و بنی هاشم نتوانند او را قصاص کنند و خداوند به او امر نمود تا علی(علیه السلام) را به جای خود بخواباند و شبانه از مکّه به طرف مدینه هجرت نماید.
پس آن حضرت(صلی الله علیه و آله) دستور خدا را عمل نمود و علی(علیه السلام) را در بستر خود خواباند و به او سفارش نمود که همسران آن حضرت[و فاطمیّات و ضعفای ازمهاجرین ]را با خود به مدینه بیاورد،و چون مشرکین مکّه علی(علیه السلام)را در بستر رسول خدا(صلی الله علیه و آله)دیدند بازگشتند و خداوند عهد و پیمان شان را باطل نمود وامیرالمؤمنین (علیه السلام) با همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله) و فاطمیّات [و بقیّه مهاجرین] به طرف مدینه حرکت نمود.
و چون ابوسفیان از این ماجرا آگاه شد، با همراهان خود به دنبال آنان آمد تا آن ها را به مکّه بازگرداند و غلام خود را که مردی شجاع بود به طرف آنان فرستاد تا امیرالمؤمنین(علیه السلام) و همراهان او را نگهدارد تا او یعنی ابوسفیان برسد. پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) به او فرمود:برگرد به طرف مولای خود و گر نه تو را خواهم کشت و چون بازنگشت امیر المؤمنین(علیه السلام) با یک ضربت سر از بدن او جدا نمود و به راه خود ادامه داد.
ابو سفیان آمد و کشته غلام خود را روی زمین دید و خود را به علی(علیه السلام) رساند و گفت: یا علی، غلام مرا کشتی و بدون اجازه ما دختر عموهای ما را از مکّه خارج می کنی؟! امیرالمؤمنین(علیه السلام) به او فرمود: من با اجازه ی کسی که حق اجازه دارد آنان را خارج می نمایم و تو هر چه می خواهی بکن.
ص: 279
پس ابوسفیان با یاران خود با امیرالمؤمنین(علیه السلام) درگیر شدند و کاری از پیش نبردند و با ناکامی به مکّه بازگشتند.
پس امیرالمؤمنین(علیه السلام)با اصحاب خود به طرف مدینه آمدند ولکن یاران اوبه واسطه ی درگیری و جنگ از حرکت بازمانده بودند و امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: تا توقّف کردند و استراحت نمودند و در همان مکان نماز خود را به اندازه ی توان خواندند و روی زمین قرار گرفتند و تا صبح ذکر خدا را می گفتند و حمد و شکر او را به جای می آوردند؛ و امیرالمؤمنین(علیه السلام) آنان را به مدینه نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آورد و جبرییل قبل از رسیدن آنان به مدینه حکایت حال آن ها را برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بیان نمود و آیات آخر سوره ی آل عمران را درباره ی آنان نازل نمود.
و چون امیرالمؤمنین(علیه السلام)به مدینه رسید رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: خداوند درباره ی تو و همراهانت این آیات را نازل کرد.(1)
ابوحمزه ی ثمالی گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مادامی که مومن مشغول ذکر خدا باشد در حال نماز خواهد بود خواه ایستاده و خواه نشسته و خواه خوابیده باشد، چرا که خداوند می فرماید: «الَّذینَ یَذْكُرُونَ اللَّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلى جُنُوبِهِمْ..»(2)
علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر خود گوید:
مقصود از «مُنادِیًا یُنادی لِلایمانِ اَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ
ص: 280
عَنّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ اْلاَبْرارِ*رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ اِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمیعادَ»رسول خدا(صلی الله علیه و آله)می باشد و مقصود از«فَالَّذینَ هاجَرُوا وَ اُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ»امیرالمؤمنین(علیه السلام)و سلمان و ابوذروعمّار هستندکه خداوند در وصف آنان می فرماید: «وَ اُوذُوا فی سَبیلی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا َلاُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ».(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
معنای آیه ی «الَّذینَ یَذْكُرُونَ اللَّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلى جُنُوبِهِمْ» این است که انسان سالم باید ایستاده و نشسته نماز بخواند و مریض باید نشسته و یا خوابیده نماز بخواند و حال آن که به خاطر ناتوانی نشسته نماز می خواند از مریض سخت تر است.(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از«وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ اَنْصارٍ»کسانی هستند که اعتقاد به ائمّه اهل بیت(علیهم السلام)
ندارند و به آنان منسوب نمی شوند. [از این رو در قیامت یاوری ندارند.](3)
لایَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذینَ كَفَرُوا فِی الْبِلادِ مَتاعٌ قَلیلٌ ثُمَّ مَاْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ
ص: 281
لكِنِ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلاَنْهارُ خالِدینَ فیها نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللهِ وَ ما عِنْدَ اللهِ خَیْرٌ لِْلاَبْرارِ وَ اِنَّ مِنْ اَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ ما اُنْزِلَ اِلَیْكُمْ وَ ما اُنْزِلَ اِلَیْهِمْ خاشِعینَ للَّهِِ لا یَشْتَرُونَ بِآیاتِ اللهِ ثَمَنًا قَلیلًا اُولئِكَ لَهُمْ اَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ اِنَّ اللهَ سَریعُ الْحِسابِ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
«غُرور»خیال و سرور باطل و خلاف واقع است،و«غَرَر»به معنای خطر است،و فرق بین غَرَر و خطر این است که «غَرَر» و غُرور» کلّا قبیح است، چرا که غرور ترک جزم و اطمینان است، و «خَطَر» در بعضی از مواضع نیکوست چنان که گفته می شود: «له خطر عظیم یعنی منزلة عظیمة» و یا گفته می شود:رجل خطیر یعنی عظیم. «متاع» بهره و نفع ناپایدار است، مانند مال زیاد و ریاست و فرزند و... «مهاد» محل قرار و زندگی انسان است. «ابرار» جمع بَرّ است به معنای نیکویی چنان که گفته میشود: «بررت والدی» و خداوند دربارهی عیسی (علیه السلام) می فرماید: «و بَرًّا بوالدتی». «خشوع» به معنای خضوع باطن و قلب است، و «خضوع» تذلّل با جوارح است، و اصل خشوع به معنای سهولت است. «رِباط» به معنای مرزبانی است، و به معنای طناب نیز آمده است، و اصل رباط اسب سواری و مقابله با دشمن است.
مبادا رفت و آمد [و جنب و جوش] کافران در شهرها تو را شیفته آنان کند و فریب شان را بخوری (196) [چرا که] این بهره ی ناچیز دنیاست و سپس جایگاه
ص: 282
آنان دوزخ خواهد بود و آن بد جایگاهی است برای آنان (197) و لکن برای کسانی که اهل تقوای پروردگار خود هستند باغستان های بهشتی خواهد بود و در زیر آن باغستان ها نهرهایی جاری است و آنان برای همیشه در آن ها جاویدند و این[شروع] پذیرایی خداوند است و برای نیکان نزد خداوند نعمت های بهتری خواهد بود(198)و البتّه از میان اهل کتاب کسانی هستند که به خدا و به آن چه بر شما نازل شده و به آن چه بر آنان نازل شده است ایمان دارند و در برابر خداوند خاشع اند و آیات الهی را به بهای ناچیز[دنیا]نمی فروشند و چنین کسانی پاداش [نیکویی] نزد خداوند خواهند داشت و خداوند سریع الحساب است. (199) ای کسانی که ایمان آورده اید! صابر باشید و ایستادگی کنید و مرزها را نگهداری نمایید و از خدای خود پروا داشته باشید تا رستگار شوید (200)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیه ی «وَ اِنَّ مِنْ اَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما اُنْزِلَ اِلَیْكُمْ وَ ما اُنْزِلَ اِلَیْهِمْ خاشِعینَ للَّهِ» گوید:
آنان گروهی از یهود و نصاری بودند که اسلام آوردند و نجاشی و یاران او از آنان بوده اند .(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه ی «اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا» می فرماید:
مقصود، صبر بر واجبات و صبر بر مصائب و ارتباط با ائمّه(علیهم السلام) است.(2)
ص: 283
امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
مقصود از«اصْبِرُوا»صبر بر مصائب است و مقصود از«وَ صابِرُوا» صبر بر تقیّه است و مقصود از«رابِطُوا»ارتباط با امام(علیه السلام) است.(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
بر انجام واجبات و آزار دشمن صبر کنید و با امام منتظر[یعنی حضرت مهدی(علیه السلام)] رابطه بر قرار کنید.(2)
امام رضا(علیه السلام) فرمود:
روز قیامت ندا می شود: صابران کجایند؟پس گروه زیادی آماده می شوند.سپس ندا می شود: متصبّرون کجایند؟ و گروه زیادی آماده می شوند. سپس فرمود: صابرون کسانی هستند که بر واجبات صبر می کنند و متصبّرون کسانی هستند که بر اجتناب از معاصی صبر می کنند.(3)
یعقوب سرّاج گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
آیا امکان دارد زمین خالی از [امام] عالمی از شما بشود که زنده و آشکار باشد و مردم بتوانند به او مراجعه بکنند و حلال و حرام خود را از او سوال نمایند؟
ص: 284
حضرت فرمود:
هرگز زمین خالی از وجود امام نمی شود واین چیزی است که در کتاب خدا آمده و خداوند می فرماید: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا»و مقصود این است که بر پایداری دین خود صابر باشید و در مقابل دشمنان خود نیز [به وسیله تقیّه] صابر باشید و با امام خود نیز نسبت به آن چه شما را به آن امر می کند و بر شما واجب می نماید، ارتباط [نزدیک] داشته باشید.(1)
در تفسیر مجمع البیان از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود از«رابِطُوا» انجام نمازهای واجب و انتظار نمازها یکی بعد از دیگری می باشد، چرا که امروز مرابطه [معهود] وجود ندارد.(2)
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
انتظار نماز بعد از نماز از «مرابطه» محسوب می شود.(3)
ص: 285
ص: 286
ص: 288
یا اَیُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذی خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا كَثیرًا وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللهَ الَّذی تَسائَلُونَ بِهِ وَ اْلاَرْحامَ اِنَّ اللهَ كانَ عَلَیْكُمْ رَقیبًا
«بَثَّ»به معنای نَشَر است چنان که خداوند میفرماید:«كالفراش المبثوث».«رقیب» به معنای ترقّب و انتظار است، و «رقیب» فعیل به منای فاعل است یعنی کسی که حافظ و نگهبان است و چیزی بر او پوشیده نیست.
ای مردم! از پروردگارتان که شما را از نفس واحدی آفرید، و همسرش را نیز از او آفرید،
ص: 289
و از آن دو مردان و زنان فراوان را پراکنده نمود،بترسید،و از خدایی که با نام او از هم دیگر
درخواست می کنید[نیز]هراس کنید و نسبت به[حقوق] خویشان خود [نیز] از خدا بترسید همانا خداوند همواره ناظر بر شما خواهد بود. (1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند آدم را از آب و گِل خلق نمود، از این رو همّت مردها در آب و گِل می باشد.و حوّا را از آدم آفرید، از این رو همّت زن ها [و علاقه آنان] به مردان است و شما باید آنان را با ماندن در خانه ها مصون نمایید.(1)
در کتاب فقیه و علل الشرائع صدوق نقل شده که از امام صادق(علیه السلام) سوال شد: «خلقت حوّا چگونه بوده است؟»وگفته شد:«گروهی[از اهل سنّت]می گویند:خداوندحوّا را از ضلع چپ آدم(علیه السلام) آفرید؟»امام صادق(علیه السلام) فرمود: «منزّه است خداوند از چنین نسبتی.»
سپس فرمود:
کسی که چنین سخنی را می گوید، فکر می کند خداوند قدرت نداشته که برای آدم همسری از راه دیگر خلق کند تا راه طعنه ی دشمنان بسته شود و نگویند: «آدم با خود ازدواج نموده! چرا که حوّا از پهلوی چپ او آفریده شده است؟»
سپس فرمود:
برای چه چنین سخنی را می گویند؟ خداوند بین ما و آنان حکم کند.
ص: 290
تا این که فرمود:
خداوند هنگامی که آدم را از گِل آفرید و ملائکه را امر نمود تا به او سجده کنند خواب را بر او مسلّط نمود و سپس حوّا را خلق فرمود و او را در کنار آدم قرار داد تا زن همواره تابع مرد باشد. پس حوّا تکان خورد و آدم از خواب بیدار شد و به حوّا خطاب شد: «از آدم فاصله بگیر.» چون آدم حوّا را دید که او انسان زیبایی است جز آن که زن می باشد، به او گفت: «تو کیستی؟» حوّا گفت: «خداوند همان گونه که می بینی مرا نیز آفرید.»
پس آدم به خدای خود عرضه داشت: «خدایا! این انسان زیبا کیست که مرا به خود شیفته نموده است؟»خطاب شد: «ای آدم! این کنیز من حوّا است. آیا دوست می داری که در کنار تو باشد و با تو اُنس بگیرد و از تو اطاعت کند؟» آدم گفت: «آری اگر چنین لطفی بفرمایی من تا زنده هستم حمد و شکر تو را به جای می آورم.» خطاب شد: «باید او را از من خواستگاری بکنی؛ او کنیز من است و تو می توانی او را همسر خود قرار دهی و او شهوت تو را تامین کند.» پس خداوند شهوت به همسر را به آدم داد و قبلا معرفت به هر چیزی را به او تعلیم نموده بود.
پس آدم گفت:«خدایا!من او را از تو خواستگاری می کنم،آیا مهر او چیست؟»خطاب شد:«مهر او این است که معالم و معارف دینی را به او تعلیم بدهی.» آدم گفت:«چنین خواهم نمود.» خطاب شد: «من نیز او را به تو تزویج نمودم. پس او را بگیر.»
پس آدم به حوّا گفت:«بیا طرف من.»وحوّا گفت:«بلکه تو به طرف من بیا.»پس خداوند آدم را امر نمود تا او به طرف حوّا برود؛ و اگر جز این بود، زن ها از مردها خواستگاری می کردند و این قصّه ی [آدم و] حوّا می باشد.
ص: 291
از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که در پاسخ شخصی که گفت:
خداوند حوّا را از چه چیز آفرید؟
حضرت(علیه السلام) فرمود:
این مردم [یعنی اهل سنّت] چه می گویند؟
راوی گوید که گفتم:
آنان می گویند که خداوند حوّا را از ضلعی از ضلع های آدم آفرید.
حضرت فرمود:
دروغ می گویند، مگر خدا عاجز بود که او را از چیز دیگری بیافریند.
سپس فرمود:
پدرم از پدرانش از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من خبر داد که آن حضرت فرمود: خدای تبارک و تعالی با دست قدرت خود مقداری از خاک را برگرفت و مخلوط نمود و از آن آدم را خلق نمود و از باقیمانده ی آن خاک،حوّا را خلق نمود.(1)
در روایتی آمده که فرمود:
حوّا را خداوند از باطن آدم خلق نمود و یا از شمال او آفرید و یا از گلی که از سمت چپ او باقی مانده بود آفرید.(2)
ص: 292
مرحوم فیض پس از نقل روایات فوق می گوید:
بین روایات تنافی وجود ندارد به خاطر این که روایتی که می گوید:حوّا از ضلع چپ آدم آفریده شده صحیح است و آیه شریفه نیزکه می فرماید:«یا اَیُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذی خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها» نیز مؤیّد آن است و معنای آن این است که حوّا از باقی مانده ی گِلی که از سمت چپ آدم باقی مانده بود، خلق شد از این رو مردها یک ضلع کم تر از زنها دارند.در کتاب علل الشرایع از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که شخصی به ایشان گفت:شروع نسل بنی آدم چگونه بوده است؟
سپس گفت:
عدّه ای از این مردم [یعنی اهل سنّت] می گویند: خداوند به آدم وحی نمود«دختران خود را به پسران خود تزویج کن» و این مردم با ازدواج خواهر با برادر به وجود آمده اند؟
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند از چنین چیزی منزّه است.(1)
سپس فرمود:
آیا این گوینده می خواهد بگوید که خداوند، دوستان و بندگان پاک و برگزیدگان خود، پیامبران و مرسلین و مومنین و مومنات و مسلمین و مسلمات را از راه حرام به وجود آورده و نمی توانسته آنان را از راه حلال به وجود آورد؟!
ص: 293
در حالی که از آنان[در عالم ذرّ]میثاق و پیمان گرفته که رعایت حلال و پاکی را بکنند؟!
سپس فرمود:
به خدا سوگند،به من خبر داده شده که برخی از چهارپایان هستند که اگر ناشناخته با خواهر خود مجامعت کند، چون می فهمد، آلت خود را با دندان خویش می کند و می میرد.(1)
و در روایت دیگری آمده که امام(علیه السلام) با تاکید فراوان نسبت به حرمت ازدواج برادر و خواهر می فرماید:
گروهی از این مردم از خانه های پیامبران دورشدند ودانش خود را از راهی که نباید می گرفتند، گرفتند؛ از این رو همان گونه که می بینید گرفتار جهالت و گم راهی شدند!(2)
ص: 294
در ذیل برخی از این روایات آمده که فرمود:
این گونه سخن، تقویت عمل مجوس است و استدلال آنان را _ که ازدواج با محارم را حلال می دانند -- اثبات می کند، خدا هلاک کند کسانی را که این سخنان را می گویند.
سپس فرمود:
برای آدم هفتاد بار فرزند به دنیا آمد و در هر بار یک پسر و یک دختر به دنیا آمد تا این که قابیل، هابیل را کشت و آدم(علیه السلام)، برای هابیل سخت پریشان شد و پانصد سال از مجامعت با حوّا عاجز ماند.سپس پریشانی او برطرف گردید و با حوّا مجامعت نمود وخداوند شیث را به او عطا نمود؛ و اسم شیث «هبة الله» بود و او نخستین وصیّ از آدمییّن در روی زمین بود.
سپس خداوند به آدم یافِث را عطا نمودوچون این دو برادر بزرگ شدند و خداوند خواست نسل آدم را زیاد نماید _ با توجّه به این که قلم تقدیر الهی بر حرمت ازدواج خواهر با برادر گذشته بود _ خداوند عصر روز پنج شنبه حوریّه ای از بهشت را به نام «نَزله» نزد آدم فرستاد و فرمود: ای آدم او را به شیث تزویج کن؛ٰ و روز بعد نیز حوریّه ای به نام «مُنزلَه را فرستاد و فرمود: او را به یافث تزویج کن. و از شیث فرزند پسری به دنیا آمد و از یافث فرزند دختری به دنیا آمد.
چون آن ها بزرگ شدند، خداوند به آدم دستور داد تا دختر یافث را به پسر شیث تزویج نماید و با این ازدواج برگزیدگان خدا _ از پیامبران و مرسلین _ به وجود آمدند و معاذ الله که به گفته ی آنان خواهران با برادران خود ازدواج کرده باشند.(1)
ص: 295
در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که به آن حضرت(علیه السلام) گفته شد:
گروهی از مردم گمان کرده اند که آدم دختر خود را به پسر خود تزویج نموده است.امام(علیه السلام) فرمود:
آری چنین چیزی را گفته اند؛ و لکن آیا تو نمی دانی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: اگر من می دانستم که آدم(علیه السلام) دختر خویش را به پسر خویش تزویج نموده، من نیز دخترم زینب را به پسرم قاسم تزویج می نمودم و از دین آدم پیروی می کردم.(1)
ص: 296
مولف گوید:
روایات دیگری نیز به همین معنا با اختلاف عبارات وخصوصیّات نقل شده و ما به خاطر اختصار از ذکر آن ها صرف نظر نمودیم. ضمنًا اخبار مخالف این معنا حمل بر تقیّه شده است.
«وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی تَسائَلُونَ بِهِ وَ اْلاَرْحامَ اِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَیْكُمْ رَقیبًا»
گفته شده که«تساءلون«تتساءلون»بوده و تاء برای تخفیف حذف شده است؛و بین
مردم متداول بوده و هست که به هم دیگر می گویند: «أسألك بالله» و یا می گویند: «أسألك
بالله وبالرحم».
مرحوم قمّی در تفسیر خود گوید:
«یُساءلون یوم القیامة عن التقوى هل اتقیتم، و عن الارحام هل وصلتموها؟»
و این معنا در کافی و تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود این است که خداوند امر به صله ی رحم نموده و آن را بزرگ دانسته و در کنار امر به تقوا قرار داده است.(1)[یعنی تقوای خدا و صله ی رحم را از یاد نبرید و آن را بزرگ بدانید].و
در کتاب کافی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
صِلُوا اَرْحَامَكُمْ وَ لَوْ بِالتَّسْلِیمِ و سپس این آیه را تلاوت نمود.(2)
و دربارهی «رحم آل محمّد صلوات الله علیهم اجمیعن» امام رضا(علیهما السلام) می فرماید:
رحم آل محمّد، ائمّه صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین هستند و آنان معلق
ص: 297
به عرش الهی می باشند و می فرمایند: خدایا هر که ما را صله کند، رحمت خود را به او نزدیک کن و هر که از ما جدا شود تو رحمت خود را از او دور کن.
سپس فرمود: «و پس از آنان قانون صله رحم در ارحام مومنین جاری خواهد بود.» و سپس این آیه را تلاوت نمود:«وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی تَسائَلُونَ بِهِ وَ اْلاَرْحامَ اِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَیْكُمْ رَقیبًا». (1)
و در کتاب عیون اخبار الرضا(علیه السلام) از آن حضرت نقل شده که فرمود:
خداوند سه چیز را با سه چیز مقرون نموده است:
1. نماز را با زکات، پس کسی که نماز بخواند و زکات ندهد نماز او قبول نمی شود.
2.شکر خود را مقرون به شکر پدر ومادر نموده است،پس کسی که از پدر و مادرخود تشکّر نکند، خدا را نیز شکر نکرده است.
3.خداوند تقوای خود را مقرون به صله ی رحم نموده است،پس کسی که صله ی رحم نکند تقوا ندارد.(2)
و آن حضرت از پدران خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که در معراج مرا به آسمان بردند، رحم را دیدم که معلق به عرش خدا بود و از رحم دیگری شکایت می نمود. پس من به او گفتم: بین تو و او چند پدر
ص: 298
فاصله بوده است؟او گفت: چهل پدر بین من و او فاصله بوده است.(1)
ابن عبّاس گوید:
آیه ی«وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی تَسائَلُونَ بِهِ وَ اْلاَرْحامَ اِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَیْكُمْ رَقیبًا»درباره ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله)و اهل بیت و خویشان آن حضرت نازل شد.از این رو هر رابطه خویشاوندی نسبی و یا سببی جز خویشاوندی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و خاندانش قطع خواهد شد.(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیه ی فوق گوید:
در روز قیامت درباره ی تقوا و صله ی رحم از شما سوال خواهد شد که آیا تقوا و صلهی رحم را رعایت نمودید؟!(3)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «رقیب» در آیه ی «اِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَیْكُمْ رَقیبًا» محافظ است.(4)
وَ آتُوا الْیَتامى اَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبیثَ بِالطَّیِّبِ وَ لا تَاْكُلُوا اَمْوالَهُمْ اِلى اَمْوالِكُمْ اِنَّهُ كانَ حُوبًا كَبیرًا وَ اِنْ خِفْتُمْ اَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامى فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَاِنْ خِفْتُمْ اَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً اَوْ ما مَلَكَتْ اَیْمانُكُمْ ذلِكَ
ص: 299
اَدْنى اَلاّ تَعُولُوا وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَاِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَیْءٍ مِنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنیئًا مَریئًا
«حوب»به معنای اثم و گناه است،و«حوبة» به معنای حزن و اندوه است،و تَحَوَّبَ به معنای تَحزَّنَ است، و «حوباء» به معنای روح است. «قسط» به معنای عدل است، و فرق بین قسط و عدالت گذشت،و«نحلة» یعنی عطیّة بلا عوض. «هنیئًا مریئًا» یعنی سائغًا من غیر عصٍّ. «ان لا تعولوا» یعنی ان لا تمیلوا، و «عال الرجل یعول عَولًا و عیالةً» یعنی مال و جار، و «عول در فرائض»یعنی نقص در سهام ارث،و «عال یعیل عیلةً» یعنی احتاج و بعضی گفته اند: «عال العیالَ» یعنی أَمانَهم (من المَؤْمَنَة) و به این معناست «اِبدأ بمن تعول» یعنی ابدأ بمن تمونه. «صِداق و صَدُق و صَدُقة» به معنای مهر است و «هَنَأنی الطعام» ای صار لی دواءً و علاجًا شافیًا.
اموال یتیمان را به آنان بازدهید و مال پاک آنان را با مال ناپاک خود عوض[و مخلوط] نکنید و اموال آنان را همراه با اموالتان مخورید که این گناهی بزرگ است. (2)و اگر می ترسید که [با ازدواج] با دختران یتیم نتوانید رعایت عدالت بکنید، از زنان دیگر دو یا سه و یا چهار عدد بگیرید و اگر [باز] می ترسید که به عدالت عمل نکنید به یک زن آزاد و یا به آن چه می خواهید از کنیزان اکتفا بکنید و این بهتر از انحراف از عدالت است. (3) و مهر زنان تان را از روی محبّت و طیب خاطر بپردازید و اگر آنان با رضایت کامل چیزی از مهر خود را گذشت نمودند برای شما گوارا خواهد بود (4).
ص: 300
مرحوم طبرسی در مجمع البیان گوید:روایت شده:«هنگامی که آیه ی«وَ آتُوا الْیَتامى اَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبیثَ بِالطَّیِّبِ وَ لا تَاْكُلُوا اَمْوالَهُمْ اِلى اَمْوالِكُمْ اِنَّهُ كانَ حُوبًا كَبیرًا»نازل شد، مردم از زندگی با یتیمان کراهت پیدا کردند و نگهداری یتیمان برای آنان سخت شد، از این رو خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)از این مشکل شکایت نمودند و این آیه نازل شد: «وَ یَسْئَلُونَكَ عَنِ الْیَتامى قُلْ اِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ وَ اِنْ تُخالِطُوهُمْ فَاِخْوانُكُم.»(1)
سپس گوید: «این معنا از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل شده است.»(2)
سماعة می گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
توبه ی کسی که مال یتیمی را خورده باشد، چیست؟
فرمود:
باید مال یتیم را به اهل او بازگرداند؛چرا که خداوند می فرماید:«اِنَّ الَّذینَ یَاْكُلُونَ اَمْوالَ الْیَتامى ظُلْمًا اِنَّما یَاْكُلُونَ فی بُطُونِهِمْ نارًا وَ سَیَصْلَوْنَ سَعیرًا» و نیز می فرماید:«اِنَّهُ كانَ حُوبًا كَبیرًا».(3)
ص: 301
سماعة گوید: امام صادق و امام کاظم(علیهما السلام) فرمودند:
«حُوبًا كَبیرًا»چیزهایی است که زمین در قیامت از درون خود بیرون می ریزد.(1)
امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) می فرمایند:
مقصود از«وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبیثَ بِالطَّیِّبِ»این است که حلال اموال خود را _ به واسطه ی زیاد گرفتن و یا مرغوب تر گرفتن از مال یتیم _حرام نکنید.(2)
«وَاِنْ خِفْتُمْ اَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامى فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ»هشام بن حکم گوید: ابن ابی العوجای کافر به من گفت:
بین این آیه و آیه ی «وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا اَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمیلُوا كُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ»تنافی و ناسازگاری وجود دارد؛ و هرگز حکیم چنین سخنی را نمی گوید. پس من پاسخی به او ندادم و در مدینه نزد امام صادق(علیه السلام) رفتم و چون قصّه ی خود را گفتم، امام(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «فَاِنْ خِفْتُمْ اَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً» عدالت در نفقه است؛ و مقصود از آیه ی «وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا اَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمیلُوا كُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ» عدالت در محبّت و دوستی است.
چون این پاسخ را به ابن ابی العوجا گفتم، او به من گفت:
تو این پاسخ را از حجاز آورده ای.(3)
ص: 302
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اگر کسی چهار زن بگیرد و یکی از آنان را طلاق بدهد، قبل از تمام شدن عدّه ی او نمی تواند زن پنجمی رابگیرد؛چراکه نطفه ی مرد[در یک زمان]نباید درپنج رحم ریخته شود.(1)
محمّد بن سنان در بین سوالات مکتوب خود به حضرت رضا(علیه السلام) نوشت:
برای چه مرد می تواند با چهار زن ازدواج کند؛ و زن بیش از یک شوهر حق ندارد؟
امام(علیه السلام) در پاسخ او نوشت:
علّت این است که مرد با داشتن چهار زن، فرزندان او منسوب به اوست؛ و لکن زن اگر بیش از یک شوهر داشته باشد، معلوم نیست فرزند او منسوب به کدام یک از شوهران اوست و دراین صورت انساب و مواریث و خویشان دگرگون می شوند.(2)
ص: 303
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
در هر چیزی اسراف هست؛ جز در زن ها. چرا که خداوند می فرماید:«فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ» از سویی مرد می تواند از کنیزان بدون محدودیّت استفاده کند.(1)
«وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَاِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَیْءٍ مِنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنیئًا مَریئًا»
مرحوم صدوق در کتاب فقیه از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هر کس با زنی ازدواج کند و نیّت پرداخت مهریّه ی او را نداشته باشد، نزد خداوند زانی [زناکار] خواهد بود.(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
سزاوارترین شروطی که شما باید به آن پای بند باشید، مهریّه ی زنان است.(3)
ص: 304
مرحوم فیض می فرماید که ظاهر آیه خطاب به ازواج [و شوهران]است و در مجمع البیان از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
خطاب به اولیای دختران است چرا که عادت بوده هنگامی که مردی دختر خود را به کسی تزویج می نموده مهر او را می گرفته و به آن دختر نمی داده و خداوند در این آیه از آن نهی نموده است.(1)
سپس گوید که روایت شده:
برخی از مردم دوست نمی داشتند که هدیّه و بخشش همسر خود را بپذیرند و این آیه می فرماید: «اگر آنان چیزی از مهریّه خود را با رضایت به شما بخشیدند برای شما حلال و گوارا خواهد بود.»(2)
و در مجمع و تفسیر عیّاشی آمده که مردی به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: «من از درد شکم رنج می برم.» امیرالمؤمنین(علیه السلام) به او فرمود: «آیا همسر داری؟» گفت: «آری.»
حضرت(علیه السلام) فرمود:
«از او بخواه که چیزی از مال خود را با رضایت به تو ببخشد؛ سپس با آن مال عسل تهیّه کن و آن عسل را با آب باران آمیخته کن و بخور؛ چرا که خداوند در قرآن می فرماید: «وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكًا»(3) و می فرماید: «یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ اَلْوانُهُ فیهِ شِفاءٌ لِلنَّاس»و می فرماید:«فَاِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَیْءٍ مِنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنیئًا مَریئًا». و چون برکت و شفا و گوارا بودن جمع شود تو شفا خواهی یافت.
ص: 305
آن مرد به دستور امیرالمؤمنین(علیه السلام) عمل نمود و شفا یافت.(1)
در کافی با سند صحیح از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
بخشش مرد به زن و بخشش زن به مرد قابل برگشت نیست؛ چرا که خداوند می فرماید: «وَ لا یَحِلُّ لَكُمْ اَنْ تَاْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئا» و می فرماید: «فَاِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَیْءٍ مِنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنیئًا مَریئًا» و این شامل مهریّه و بخشش های دیگر می شود.(2)
وَ لاتُؤْتُوا السُّفَهاءَ اَمْوالَكُمُ الَّتی جَعَلَ اللهُ لَكُمْ قِیامًا وَ ارْزُقُوهُمْ فیها وَ اكْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا وَ ابْتَلُوا الْیَتامى حَتّى اِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَاِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا اِلَیْهِمْ اَمْوالَهُمْ وَ لا تَاْكُلُوها اِسْرافًا وَ بِدارًا اَنْ یَكْبَرُوا وَ مَنْ كانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقیرًا فَلْیَاْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَاِذا دَفَعْتُمْ اِلَیْهِمْ اَمْوالَهُمْ فَاَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَ كَفى بِاللهِ حَسیبًا
ص: 306
«ایناس» به معنای دیدن و ابصار است چنان که در «آنس من جانب الطور نارًا» آمده و به معنای الفت نیز آمده چنان که گفته می شود: «آنَستَ به اُنسًا» یعنی آلفته. «اسراف» به معنای تجاوز از حد است و می تواند به معنای افراط باشد و می تواند به معنای تفریط و تقصیر باشد، و اگر به معنای افراط باشد اَسرَفَ یُسرِفُ اٍسرافًا گفته می شود و اگر به معنای تفریط و تقصیر باشد سَرَفَ یَسرفُ سَرفًا گفته میشود.«بدار»به معنای مبادرة است و اصل بدار از ابتلاء است و ماه را هنگامی بدر می گویند که پر از نور باشد و «بدرة» را بدره گویند به خاطر امتلای آن از مال، و «حسیب» به معنای کافی می باشدو حسبی الربّ من المربوبین یعنی کفانی من غیره.
اموال خود را که خداوند وسیله قوام زندگی شما قرار داده به سفیهان و افراد نادان ندهید و [لکن]با آن اموال خوراک و پوشاکشان را تامین کنید و با آنان به نیکی سخن بگویید (5) و یتیمان را بیازمایید و چون به سنّ ازدواج رسیدند اگر در آنان رشد فکری یافتید اموال شان را به آنان رد کنید و اموال آنان را از ترس آن که بزرگ شوند[و مطالبه کنند]با شتاب و اسراف نخورید و[کسانی که یتیم داری می کنند]اگر غنیّ و بی نیازند از مال یتیم [مزدی] بر ندارند و اگر فقیر و نیازمندند به اندازه ی متعارف از مال یتیم بخورند و هنگامی که اموال یتیمان را به آنان باز می گردانید شاهد و گواه بگیریدو [گرچه] خداوند برای حسابرسی کافی است. (6)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ اَمْوالَكُمُ» زنان و فرزندان اند و اگر مردی بداند که زن
ص: 307
و فرزندش نادان و فاسد اند نباید آن دو را بر مال خود که خداوند وسیله ی قوام زندگی او قرار داده است مسلّط گرداند، بلکه باید[مال را در اختیار خود قرار بدهد و] از آن خوراک و پوشاک زن و بچّه خود را تامین کند و با آنان به نیکی سخن بگوید و اگر وعده ای به آنان می دهد به وعده ی خود وفا کند.(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
شما نباید سخن شراب خوار را تصدیق کنید و اگر خواستگاری کرد نباید دختر خود را به او بدهید و اگر مریض شد نباید به عیادت او بروید و اگر مُرد نباید کنار جنازه ی او حاضرشوید و نباید او را امین بدانید و اگر کسی امانتی نزد او بگذارد و او آن را تباه کند بر خدا نیست که برای او جبران نماید و پاداشی به او بدهد؛ چرا که خداوند می فرماید:«وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ اَمْوالَكُمُ».سپس فرمود: چه سفیهی،سفیه تر از شراب خوار است؟(2)
ابی الجارود گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
اگر من درباره ی چیزی سخنی گفتم، دلیل آن را از کتاب خدا از من طلب کنید.
پس روزی آن حضرت فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از قیل و قال؛ و فاسدکردن مال؛ و سوال زیاد نهی نموده است.
ص: 308
و چون به آن حضرت گفته شد: «این ها در کجای کتاب خداست؟» فرمود:
خداوند می فرماید: «لا خَیْرَ فی كَثیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ اِلّاَ مَنْ اَمَرَ بِصَدَقَةٍ اَوْ مَعْرُوفٍ اَوْ اِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاس» و می فرماید: «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ اَمْوالَكُمُ الَّتی جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِیامًا» و می فرماید: «لا تَسْئَلُواعَنْ اَشْیاءَ اِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُم».(1)
مرحوم صدوق در کتاب فقیه از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
زن را نباید وصیّ قرارداد،چرا که خداوند می فرماید:«وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ اَمْوالَكُمُ».(2)
سپس فرمود:
مال خود را به شرابخوار و به زن ها مسپار و چه سفیهی سفیه تر از شراب خوار است.
مرحوم صدوق گوید:
مقصود این است که زن را نباید وصیّ قرار داد و کسی که زنی را وصیّ قرار بدهد بر او واجب است که بر انجام آن وصیّت همّت گمارد. [تا آن وصیّت به انجام برسد](3)
ص: 309
«وَ ابْتَلُوا الْیَتامى حَتّى اِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَاِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا اِلَیْهِمْ اَمْوالَهُمْ»مرحوم علی بن ابراهیم قمّی درباره ی فقه این آیه گوید:
هر کس مالی از یتیم در دست اوست نباید آن مال را به یتیم بدهد تا او به حدّ بلوغ و نکاح برسد و محتلم شود و حدود الهی و واجبات بر او ثابت گردد و نباید بعد از بلوغ سفیه باشد و مال خود راضایع نماید ونباید شرابخوار و زناکار باشد و هنگامی که رشد و استعداد حفظ مال خود را پیدا می کند باید مال او را به او تحویل بدهد و حق ندارد مال یتیم را به بهانه ی این که او هنوز بزرگ نشده است، نزد خود نگهدارد.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
نشانه ی رشد یتیم این است که مال خود را حفظ نماید.(2)
و در سخن دیگری می فرماید:
یتیم هنگامی که محتلم شود و دارای رشد اجتماعی باشد و بتواند مال خود را حفظ کند باید مال او را به او تحویل بدهند و اگر یتیم، سفیه و یا ضعیف فکری بود و رشد او معلوم نشد نباید مال او را به او تحویل بدهند.(3)
ص: 310
و در سخن دیگری فرمود:
دختر یتیم هنگامی که ازدواج می کند، ولایت وصیّ از او قطع می شود.(1)
و در تفسیر «وَ مَنْ كانَ فَقیرًا فَلْیَاْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ» فرمود:
کسی که سرپرستی یتیمی را می کند وخودنیازمند است می تواند به اندازه ی نیاز بدون اسراف، از مال یتیم بردارد و اگر خود درآمدی دارد و نیازی به مال یتیم ندارد نباید از مال او چیزی بردارد.(2)
مرحوم طبرسی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
اگر نیازداردبه اندازه ی نیاز خود از مال یتیم قرض بردارد و سپس به او باز گرداند.(3)
ص: 311
لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ اْلاَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ اْلاَقْرَبُونَ مِمّا قَلَّ مِنْهُ اَوْ كَثُرَ نَصیبًا مَفْرُوضًا وَ اِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ اُولُوا الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساكینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا
فرق بین فرض و وجوب این است که فرض فارض می خواهد و لکن وجوب نیاز به موجب ندار و لذا گفته می شود وَجَبَ الثواب و وجب العوض علی الله تعالی و فرض علی الله صحیح نیست، و اصل فرض به معنای ثبوت است، و اصل وجوب به معنای وقوع است، و وجب الحائط یعنی وقع، و وجب الحق اذا وقع سببه. و «قولًا معروفًا» یعنی قولًا حَسَنًا چنان که در آیه ی «قولوا للنّاس حسنًا» آمده است.
برای[بازماندگان از خویشان]مردان نصیبی است از مال پدر و مادر و خویشان دیگر[ی که از دنیا می روند] و مالی به جای می گذارند و برای زن ها نیز نصیبی است از مال پدر و مادر و خویشانی که مالی به جای می گذارند چه کم باشد و چه زیاد و این بهره ی لازمی است برای آنان (7) و چون [کسی از دنیا می رود و] خویشان و یتیمان و مستمندان هنگام قسمت مال جمع می شوند باید آنان را از [مال میّت] بهرهمند کنید و با آنان به نیکی سخن بگویید. (8)
ص: 312
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
این آیه [یعنی آیه ی «وَ اِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ اُولُوا الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساكینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ»] از محکمات آیات است و منسوخ نشده است.(1)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
آیه ی «وَ اِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ اُولُوا الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساكینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ» به آیات ارث منسوخ شده است.(2)
علی بن ابراهیم گوید:
این دو آیه به وسیله ی آیات ارث مانند «یُوصیكُمُ اللَّهُ فی اَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ اْلاُنْثَیَیْنِ» منسوخ شده است.
مولف گوید:
برخی از مفسّرین مانند طبرسی و دیگران در جمع بین این دو دسته روایات گفته اند:«روایات نسخ را باید حمل بر نسخ وجوب و روایات عدم نسخ را حمل بر جواز و استحباب نمود و در آن صورت بین روایات منافاتی نخواهد بود.» والله العالم.
مرحوم سید هاشم بحرانی گوید:
اصولیّون اختلاف دارندکه آیا نسخ وجوب، مقتضی نسخ جواز هست یا نیست؟ و کسانی که می گویند: مقتضی نسخ جواز نیست، گویند: وجوب، اذن در فعل
ص: 313
و منع از ترک است و نسخ وجوب نهی از ترک را بر می دارد و اذن در فعل باقی می ماند و اقتضای جواز دارد.
وَ لْیَخْشَ الَّذینَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرّیَّةً ضِعافًا خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلًا سَدیدًا اِنَّ الَّذینَ یَاْكُلُونَ اَمْوالَ الْیَتامى ظُلْمًا اِنَّما یَاْكُلُونَ فی بُطُونِهِمْ نارًا وَ سَیَصْلَوْنَ سَعیرًا
«ضِعاف» جمع ضعیف و ضعیفه است. «سَدید» به معنای سالم از خَلَل و فساد است، و «سدّد الشیء اذا قوّمه»و«سَدّ» به معنای رَدم و بستن است، و «سِداد» به معنای صواب است. «صَلْی» به معنای لزوم است. «سعیر» به معنای مسعورة یعنی شعله ور شده است، و «سَعر» اشتعال نار است، و «سِعر سوق» به معنای نرخ بازار است لاستعارها فی النفاق.
باید کسانی که می ترسند فرزندان [یتیم و] ضعیفی از آنان باقی بماند [و از فرزندان او سرپرستی نکنند]از خداوند[درباره ی آزار و خوردن مال یتیم]بترسند و سخن سدید و درستی [درباره ی یتیمان]بگویند(9)حقّا کسانی که اموال یتیمان را به ناحق و ظلم می خورند [در حقیقت] آتش می خورند و زود است که به آتش سوزان [دوزخ] برسند (10)
ص: 314
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند درباره ی خوردن مال یتیم دو کیفر و عقوبت قرار داده است: 1. عقوبت آخرت که آتش دوزخ است. 2. عقوبت دنیا که در آیه ی «وَ لْیَخْشَ الَّذینَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرّیَّةً...» بیان نموده است و مقصود از این آیه این است که خداوند می فرماید: من ظلمی که او بر سر یتیمان مردم آورده است را بر سر یتیمان او می آورم.(1)
عجلان بن ابی صالح گوید: درباره ی خوردن مال یتیم از امام صادق(علیه السلام) سوال نمودم.
حضرت(علیه السلام) فرمود:
خوردن مال یتیم راخداونددرآیه ی«اِنَّ الَّذینَ یَاْكُلُونَ اَمْوالَ الْیَتامى ظُلْمًا اِنَّما یَاْكُلُونَ فی بُطُونِهِمْ نارًا وَ سَیَصْلَوْنَ سَعیرًا» بیان نموده است.
سپس بدون آن که من سوالی از آن حضرت(علیه السلام) کنم، فرمود:
کسی که یتیمی را تامین کند تا او بی نیاز شود خداوند بهشت را برای او واجب خواهد نمود همان گونه که آتش را برای خورنده ی مال یتیم واجب نموده است.(2)
ص: 315
احمد بن محمّد بن ابی نصر گوید: به امام کاظم(علیه السلام) گفتم:
شخصی مال یتیم در دست اوست و چون نیاز پیدا می کند مال یتیم را مصرف می کند تا به او بازگرداند؟
امام(علیه السلام) فرمود:
نباید در مال یتیم تصرّف کند، مگر آن که نیّت جبران داشته باشد و اگر نیّت جبران نداشته باشد، همان چیزی خواهد بود که خداوند می فرماید: «اِنَّ الَّذینَ یَاْكُلُونَ اَمْوالَ الْیَتامى ظُلْمًا اِنَّما یَاْكُلُونَ فی بُطُونِهِمْ نارًا وَ سَیَصْلَوْنَ سَعیرًا».(1)
محمّد بن مسلم گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
خداوند درباره ی آکل مال یتیم ظلمًا می فرماید:«اِنَّ الَّذینَ یَاْكُلُونَ اَمْوالَ الْیَتامى ظُلْمًا اِنَّما یَاْكُلُونَ فی بُطُونِهِمْ نارًا وَ سَیَصْلَوْنَ سَعیرًا»یعنی اگر کسی مال یتیم را بخورد روز قیامت چون به صفحه قیامت وارد می شود آتش در شکم او شعله ور است و شعله ی آن از دهانش خارج می شود و اهل محشر می شناسند که او آکل مال یتیم است.(2)
ص: 316
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هنگامی که من [برای معراج] به آسمان رفتم گروهی را دیدم که آتش وارد دهان آنان می شد و از عقب آنان خارج می گردید، پس به جبرییل گفتم: این ها کیانند؟!جبرییل گفت: این ها کسانی هستند که مال یتیم را به ناحق می خورند.(1)
محمّد بن سنان گوید: حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
حرمت خوردن مال یتیم عواقب و مفاسدی دارد: کسی که مال یتیمی را بخورد کمک به قتل آن یتیم نموده است، زیرا که یتیم قدرت دفاع و تامین معاش و مصالح خود را ندارد و کسی را نیز ندارد که همانند پدر و مادر، او را کفایت کندو هر کس مال او را بخورد مانند این است که سبب قتل و فقر او شده باشد، از این رو خداوند درباره ی کیفر او می فرماید: «وَ لْیَخْشَ الَّذینَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرّیَّةً ضِعافًا خافُوا عَلَیْهِمْ».
سپس فرمود: حضرت ابوجعفر [امام باقر(علیه السلام)] فرمود:
خداوند کیفر آکل [خورنده ی]مال یتیم را دوچیز قرار داده است:1. عقوبت دنیا،2. عقوبت آخرت. و تحریم اکل مال یتیم برای حفظ یتیم و استقلال اوست و کسی که از خوردن مال یتیم پرهیز کند، فرزندان او گرفتار یتیمی و بیچارگی نمی شوند و یتیمان پس از بزرگ شدن از او انتقام نمی گیرند وکینه و عداوت بین یتیمان و آکل مال آنان ایجاد نمی گردد.(2)
ص: 317
از امام کاظم(علیه السلام) سوال شد:
کم ترین مقداری که از مال یتیم خورده شود و خورنده قصد پرداخت آن را نداشته باشد و سبب خوردن آتش شود چیست؟
امام(علیه السلام)فرمود:اگر نیّت پرداخت آن را نداشته باشد،کم و زیاد آن فرقی ندارد.(1)
ابوبصیر گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم:
خدا شما را صلاحیّت دهد،کم ترین چیزی که بنده را داخل آتش می کند چیست؟ حضرت فرمود: این که یک درهم از مال یتیم را بخور. سپس فرمود: و ماییم یتیم.(2)
مولف گوید:
این روایت بزرگ ترین هشدار را می دهد که ندادن خمس آل محمّد صلوات الله علیهم اجمعین همانند خوردن مال یتیم است، گر چه احتمال می رود که با توجّه به اخبار تحلیل این گونه روایات مربوط به غیر شیعیان باشد، والله العالم.
ص: 318
یُوصیكُمُ اللهُ فی اَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ اْلاُنْثَیَیْنِ فَاِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ وَ اِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ ِلاَبَوَیْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمّا تَرَكَ اِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ فَاِنْ لَمْ یَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ اَبَواهُ فَلاُمِّهِ الثُّلُثُ فَاِنْ كانَ لَهُ اِخْوَةٌ فَلاُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصی بِها اَوْ دَیْنٍ
«یوصیكم الله» یعنی یأمرکم و یعهد إلیکم. «حظّ» به معنای بهره و سهم است.
خداوند شما را درباره ی [ارث]فرندانتان سفارش می نماید که برای مرد دو برابر زن ارث خواهد بود(11)اگر وارث پدر و یا مادر و یک دختر باشد،دختر نصف مال میّت را بالفرض یکششم می برد و پدر یا مادر نیز بالفرض می برد و بقیّه چهار قسمت می شودو مطابق سهام به آنان باز می گردد [یعنی سه چهارم به دختر باز می گردد و یک چهارم به پدر و یا مادر بر می گردد] و اگر وارث یک دختر و پدر و مادر باشد، مال میّت شش قسمت می شود و پدر و مادر هر کدام یک ششم می برند وسهم باقی مانده پنج قسمت می شود: سه قسمت به دختر داده می شود و دو قسمت به پدر و مادر. و اگر وارث دو دختر و پدر و مادر باشد، مال میّت شش قسمت می شود: چهار قسمت را دو دختر می گیرند ویک قسمت را پدر یا مادر می گیرد و یک قسمت باقی مانده را پنج قسمت
ص: 319
می کنند،چهار قسمت آن را دو دختر می گیرند ویک قسمت باقی مانده را پدر یا مادرمی گیرد و اگر وارث چند دختر باشد نیز دو ثلث مال را می گیرند و پدر و مادر با بودن فرزند یک ششم می گیرند و اگر میّت فرزندی نداشته باشد مادر ثلث را فرضا می برد و پدر بقیّه را ردًّا می برد و اگر میّت برادرانی داشته باشد مادر یک ششم می برد و ارث بعد از دین و وصیّت تقسیم می شود. (11)
حمزة بن حمران گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله)ازدنیا رحلت نمود،وارث او چه کسی بود؟ حضرت فرمود:
[فقط] فاطمه(علیها السلام) وارث او بود و فاطمه(علیها السلام) متاع بیت و لوازم جنگ و کلیّه آن چه متعلّق به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود را مالک شد.(1)
زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
علی(علیه السلام)وارث علم رسول خدا(صلی الله علیه و آله)بود و فاطمه(علیها السلام)وارث ترکه و اموال او بود.(2)
مرحوم عیّاشی از امام باقر و یا امام صادق(علیهما السلام) نقل نموده که فرمود:
حضرت فاطمه(علیها السلام)پس از رحلت پدر خود نزد ابوبکر آمد ومیراث پدر خود را طلب نمود. ابوبکر به او گفت: پیامبران خدا برای خویشان خود ارثی نمی گذارند [و آن چه از آنان بماند مربوط به مسلمانان است.]
ص: 320
پس فاطمه(علیها السلام) به او فرمود: آیا به خدا کافر شدی و کتاب خدا را تکذیب نمودی
که می فرماید: «یُوصیكُمُ اللَّهُ فی اَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ اْلاُنْثَیَیْنِ»؟!(1)
محمّد بن سنان گوید:امام رضا(علیه السلام)در پاسخ سوال از ارث زن ومرد برای من نوشت:
علّت این که زن نصف مرد ارث می برد این است که زن ازشوهر مهرمی گیرد ومرد پرداخت کننده ی آن است؛ از این رو خداوند سهم مرد را در ارث دو برابر قرار داده؛ چنان که می فرماید: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْض»(2)و(3)
و در سخن دیگری به یونس بن عبد الرحمان فرمود:
خداوند مردها رابرزن ها یک درجه فضیلت داده،از سویی زن ها نان خور همسران خود هستند.(4)
ص: 321
ابن ابی العوجای کافر به احول گفت:
برای چه[در اسلام]زن مسکین و ضعیف باید یک سهم از ارث را ببرد و مرد دوسهم ببرد؟!
امام صادق(علیه السلام) در پاسخ او فرمود:
به خاطر این که بر زن جهاد و نفقه و معقله[دیه عاقله و مهریه]واجب نیست.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
نخستین چیزی که از مال میّت برداشته می شود،کفن است و سپس دین و بدهکاری و سپس وصیّت و پس از این ها مال بین وارث تقسیم می شود.(2)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
دین و بدهکاری میّت قبل ازوصیّت پرداخت می شود وپس از آن به وصیّت عمل می شود و سپس ارث تقسیم می شود و این صریح کتاب الهی است.(3)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
خداوند پدر و مادر را با همه ی اهل ارث سهیم دانسته و سهم آنان را کم تر از سدس
ص: 322
قرار نداده است.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
فرزند میّت و برادران او سبب زیاد شدن و کم شدن ارث می شوند.(2)
و در سخن دیگری فرمود:
اَخ و اُخت حاجب از ثلث نمی شوند بلکه اخوین و یا اخ و اختین حاجب می شوند، چرا که خداوند می فرماید:«فَاِنْ كانَ لَهُ اِخْوَةٌ فَلاُمِّهِ السُّدُسُ».(3)
فضل بن عبدالملک گوید:از امام صادق(علیه السلام)درباره ی ارث اُمّ و اُختین سوال نمودم.
حضرت فرمود:
اُمّ با اُختین ثلث می برد؛چرا که خداوند فرموده است«فَاِنْ كانَ لَهُ اِخْوَةٌ فَلاُمِّهِ السُّدُسُ»و نفرموده: «فان كان له اخوات».(4)
آباؤُكُمْ وَ اَبْناؤُكُمْ لاتَدْرُونَ اَیُّهُمْ اَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا فَریضَةً مِنَ اللهِ اِنَّ اللهَ كانَ عَلیمًا
ص: 323
حَكیمًا وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ اَزْواجُكُمْ اِنْ لَمْ یَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَاِنْ كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصینَ بِها اَوْ دَیْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمّا تَرَكْتُمْ اِنْ لَمْ یَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَاِنْ كانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِها اَوْ دَیْنٍ وَ اِنْ كانَ رَجُلٌ یُورَثُ كَلالَةً اَوِ امْرَاَةٌ وَ لَهُ اَخٌ اَوْ اُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَاِنْ كانُوا اَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِی الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصى بِها اَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارِّ وَصِیَّةً مِنَ اللهِ وَ اللهُ عَلیمٌ حَلیمٌ تِلْكَ حُدُودُ اللهِ وَ مَنْ یُطِعِ اللهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلاَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ وَ مَنْ یَعْصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ نارًا خالِدًا فیها وَ لَهُ عَذابٌ مُهینٌ
«كلالة» در اصل به معنای احاطه است. «اكلیل» به معنای کلاه است چرا که سر را احاطه می کند و بعضی گفته اند:«كلالة» ما ترکه الانسان وراء ظهره می باشد، و رجل کلالة و امراة کلالة و قوم کلالة به معنای مصدر است و تثنیه و جمع و مذکّر و مؤنّث آن یکسان است، و کلالة در این آیه مصدر و منصوب به حالیّت است، و کان تامّه می باشد یعنی اگر مردی یافت شود که نسبتِ او به صورت کلاله باشد، و عامل آن «یُرَث» می باشد، و ممکن است منصوب به خبریّت باشد و کان ناقصه و یُورِث فعل معلوم باشد،وکسی که«یُورَثُ»را مجهول خوانده باشد کلالة منصوب به حالیّت خواهد بود چنان که«غیر مضارّ»نیز منصوب به حالیّت است. «حدود» جمع حد است و حد به معنای حاجز و مانع بین دو چیز می باشد، و اصل حد به معنای منع و فصل است، و فوز و فلاح به یک معناست.
ص: 324
شما نمی دانید کدام یک از پدران و فرزندانتان برای شما سودمندتراند این[قانون ارث] دستور واجبی است از ناحیه خداوند و خدا دانا و حکیم است. (11) اگر همسران شما از دنیا بروند و فرزندی نداشته باشند، نصف مال آنان [به ارث] به شما می رسد و اگر فرزند داشته باشند، یک ربع مال آنان به شما می رسد و این بعد از انجام وصیّت و پرداخت بدهی آنان است و اگر شما فرزندی نداشته باشید آنان یک چهارم از شما ارث می برند و اگر فرزند داشته باشید یک هشتم از مال شما را به ارث می برند و این بعد از انجام وصیّت و پرداخت بدهی شما می باشد، و اگر [میّت] مرد و یا زنی باشد که خواهر یا برادر از او ارث می برند؛ و یک برادر یا یک خواهر دارد، سهم هر کدام یک ششم است [اگر برادر و خواهر مادری باشند] و اگر بیش از یک نفر باشند، آن ها در یک سوم شریکند، و این پس از انجام وصیّتی است که به آن سفارش شده و بعد از پرداخت دین است، مشروط به آن که [میّت به سبب وصیّت و اقرار به دین] به ورثه ضرر نزند، این سفارش خداست، و خدا دانا و حلیم است. (12) این ها مرزهای الهی است و هر کس از خدا و رسول او اطاعت کند [و قوانین خدا را محترم بشمارد] خداوند او را در باغستان های بهشتی وارد می کند که نهرها از پای درختانش جاری است و در آن ها جاوید خواهد بود واین رستگاری بزرگی است. (13) و هر کس از خدا و پیامبرش نافرمانی کند و از حدود و مرزهای خدا تجاوز نماید، خداوند او را داخل آتشی می کند که در آن جاودانه خواهد بود و برای او مجازات خوار کننده ای می باشد. (14)
مرحوم کلینی در تفسیر آیه ی«آباؤُكُمْ وَ اَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ اَیُّهُمْ اَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا»از یکی
ص: 325
از یاران نیک امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که گوید:
من در مدینه با زنی ازدواج نمودم وچون خدمت امام صادق(علیه السلام)رفتم؛به من فرمود: آن زن را چگونه یافتی؟ گفتم: همه چیز او خوب بود؛ جز آن که به من خیانت نمود. امام(علیه السلام) فرمود: چه خیانتی به تو کرد؟ گفتم: او دختری به دنیا آورد. امام(علیه السلام) فرمود: آیا به خاطر این از او کراهت داری، در حالی که خداوند می فرماید:«آباؤُكُمْ وَ اَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ اَیُّهُمْ اَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا»؟(1)
بکیر بن اعین گوید: به امام صادق(علیه السلام) [دباره ی کلاله] گفتم:
اگر زنی از دنیا برود و وارث او شوهر و برادران مادری وخواهران پدری او باشند[سهام آنان] چگونه خواهد بود؟
امام(علیه السلام) فرمود:
مال شش قسمت می شود، و شوهر نصف آن مال را می برد و برادران و خواهران مادری ثلث آن را به طور مساوی می برند و یک سهم باقی مانده برای برادران و خواهران پدری است و باید برادر دو برابر خواهر ببرد [طبق قانون«فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ اْلاُنْثَیَیْنِ»].
سپس فرمود:
سهام عول ندارد و سهم زوج کم تر از نصف نیست و برادران [و خواهران] مادری نیز ثلث خود را می برند، چرا که خداوند می فرماید: «فَاِنْ كانُوا اَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِی الثُّلُثِ».
ص: 326
سپس فرمود:
مقصود خداوند از آیه ی «وَ اِنْ كانَ رَجُلٌ یُورَثُ كَلالَةً اَوِ امْرَاَةٌ وَ لَهُ اَخٌ اَوْ اُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَاِنْ كانُوا اَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِی الثُّلُثِ» فقط اخوه و اخوات امّی می باشد.
و فرمود:
مقصود خداوند در آخرسوره ی نساء که می فرماید:«یُفْتیكُمْ فِی الْكَلالَةِ اِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ اُخْتٌ»اخت پدر و مادری و یا اخت پدری است که نصف ترکه را به ارث می برد. (1)
عیّاشی نیز این روایت را از بکیر بن اعین از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مقصود از«وَ اِنْ كانَ رَجُلٌ یُورَثُ كَلالَةً اَوِ امْرَاَةٌ وَ لَهُ اَخٌ اَوْ اُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَاِنْ كانُوا اَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِی الثُّلُثِ» فقط برادران و خواهران مادری میّت می باشند.(2)
ص: 327
وَ اللاّتی یَاْتینَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ اَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَاِنْ شَهِدُوا فَاَمْسِكُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتّى یَتَوَفّاهُنَّ الْمَوْتُ اَوْ یَجْعَلَ اللهُ لَهُنَّ سَبیلًا وَ اللَّذانِ یَاْتِیانِها مِنْكُمْ فَآذُوهُما فَاِنْ تابا وَ اَصْلَحا فَاَعْرِضُوا عَنْهُما اِنَّ اللهَ كانَ تَوّابًا رَحیمًا اِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللهِ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَریبٍ فَاُولئِكَ یَتُوبُ اللهُ عَلَیْهِمْ وَ كانَ اللهُ عَلیمًا حَكیمًا وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتّى اِذا حَضَرَ اَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ اِنّی تُبْتُ اَْلآنَ وَ لاَ الَّذینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفّارٌ اُولئِكَ اَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابًا اَلیمًا
«لاتی و تواتی»جمع اَلَّتی می باشد.و اصل«توبة»به معنای رجوع است وحقیقت آن ندامت و پشیمانی از کار زشت و گناه و عزم بر ترک می باشد. «اَعتدنا» به معنای اَفعلنا می باشد و اصل آن از عتاد به معدّة است و می تواند «اَعتدنا» به معنای هیّئنا باشد.
زنانی از شما که زنا انجام بدهند و شما چهار شاهد[عادل]بر عمل آنان بیابید باید آنان را در خانه های خود محبوس کنید تا مرگ آنان فرارسد و یا خداوند راهی برای آنان
ص: 328
قرار بدهد[مانند رجم و تازیانه](15)و اگر دختر و پسری از شما [باکره باشند] و زنا بکنند
باید آنان را آزار بدهید تا توبه کنند واگر توبه نمودند و به صلاح بازگشتند آنان را رها کنید،
همانا خداوند توبه پذیر و مهربان است. (16) و توبه خداوند تنها برای کسانی است که از
روی جهالت گناهی را انجام بدهند وفورًا توبه نمایند وخداوند توبه چنین کسانی را می پذیرد و او دانا و حکیم است.(17)و توبه ی کسانی که گناهی را انجام می دهند و چون مرگ آنان فرا می رسد می گویند:الآن توبه کردیم، پذیرفته نیست و کسانی نیز که با کفر بمیرند توبه ای برای آنان نیست و ما برای آنان عذاب دردناکی را آماده کرده ایم. (18)
محمّد بن مسلم گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
سوره ی نور کلاَ بعد از سوره ی نساء نازل شده به دلیل این که خداوند در سوره ی نساء می فرماید: «وَ اللاّتی یَاْتینَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ» [و این آیه منسوخ شد به آیه ی سوره ی نور چرا که] خاوند در سوره ی نور می فرماید: «سُورَةٌ اَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَ اَنْزَلْنا فیها آیاتٍ بَیِّناتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ * الزَّانِیَةُ وَ الزَّانی فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَاْخُذْكُمْ بِهِما رَاْفَةٌ فی دینِ اللَّهِ اِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنینَ».(1)
ص: 329
مرحوم عیّاشی با سند خود از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
آیه ی«وَ اللاّتی یَاْتینَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ اَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَاِنْ شَهِدُوافَاَمْسِكُو هُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتّى یَتَوَفّاهُنَّ الْمَوْتُ اَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبیلًا» منسوخ شده است.
راوی گوید: گفتم: «چگونه بوده است؟»
حضرت(علیه السلام) فرمود:
در آن زمان اگر زن زنا می کرد و چهار شاهد بر آن شهادت می دادند، آن زن را داخل اطاقی می کردند و با او سخن نمی گفتند و نزد او نمی رفتند و آب و غذای او را می دادند تا مرگ او فرا رسد.
گفتم:
معنای «وَ اللَّذانِ یَاْتِیانِها مِنْكُمْ» چیست؟
حضرت(علیه السلام) فرمود:
مقصود این است که اگر دختر بکری به مردی زنا بدهد، آنان را حبس می کنند، پس اگر توبه نمودند و خود را اصلاح کردند از آنان می گذرند «اِنَّ اللَّهَ كانَ تَوّابًا رَحیمًا».(1)
ص: 330
مرحوم طبرسی از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل نموده که فرموده اند:
آیه ی«وَ اللاّتی یَاْتینَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ»به آیه ی سوره ی نورکه می فرماید:«الزَّانِیَةُ وَ الزَّانی فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ» نسخ شده است.(1)
سپس گوید: «جمهور مفسّرین نیز چنین گفته اند.»
«اِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَریبٍ فَاُولئِكَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلیمًا حَكیمًا (17)»
جمیل بن درّاج گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
هنگامی که جان به گلو می رسد، برای عالم توبه ای نیست.
سپس فرمود:
اِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ.(2)
محمّد بن مسلم گوید: امام باقر(علیه السلام) به من فرمود:
ای محمّد بن مسلم! مومن هنگامی که توبه می کند، گناهان او بخشیده می شود و باید برای آینده ی خود بکوشد. سپس فرمود: پذیرفته شدن توبه مخصوص به مومن [شیعه] است.
محمّد بن مسلم گوید:گفتم:گرچه باز به گناه بازگردد وتوبه و استغفار نماید؟!امام (علیه السلام) فرمود:
آیا تو فکر می کنی که اگر باز مومن گناهی بکند وتوبه نماید خداوند توبه ی او را
نمی پذیرد؟
ص: 331
گفتم:
آیا اگر همواره کار او چنین باشد؛و یا پیاپی گناه بکند وتوبه نماید،خداوند توبه ی او را می پذیرد؟
امام(علیه السلام) فرمود: آری، هرگاه مومن توبه و استغفار نماید و پشیمان شود خداوند نیز او را می آمرزد، چرا که خداوند غفور و رحیم است و توبه ی بنده ی خود را می پذیرد و از
گناهان او می گذرد؛و تو باید بترسی از این که مومنین را از رحمت خدا نا امید نمایی.(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
اگر مومن، مبتلای به فتنه و کفر شود و سپس توبه کند چیزی از اعمال گذشته او از بین نمی رود و اعمال او به سبب کفر باطل نمی شود.(2)
مرحوم صدوق در کتاب فقیه از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که آن حضرت در خطبه ای فرمود:
کسی که یک سال قبل از مرگ خود توبه کند، خداوند توبه ی او را می پذیرد.
ص: 332
سپس فرمود:یک سال زیاد است،کسی که یک ماه قبل از مرگ خود توبه کند،خداوند توبه ی او را می پذیرد. سپس فرمود:
یک ماه نیز زیاد است؛کسی که یک روز قبل از مرگ خود توبه کند خداوند توبه ی او را می پذیرد. سپس فرمود:
یک روز نیز زیاد است،کسی که یک ساعت قبل رسیدن جان به گلوی او توبه کند، خداوند توبه ی او را می پذیرد.(1)
سپس گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه ی «وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتّى اِذا حَضَرَ اَحَدَهُمُ الْمَوْتُ» سوال شد.
امام(علیه السلام) فرمود:این وقتی است که احوال آخرت و آن عالم را مشاهده می کند.(2)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه ی «یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَة» فرمود:
هر گناهی که بنده انجام می دهد گر چه عالم به گناه بودن آن باشد باز از روی جهالت انجام داده چرا که خود را در خطر نافرمانی خدا قرار داده است از این رو یوسف(علیه السلام) به برادران خود فرمود: «قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ اَخیهِ اِذْ اَنْتُمْ جاهِلُون» و چون آنان خود را در خطر گناه قرار دادند، یوسف آنان را جاهل نامید.(3)
ص: 333
زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که جان به گلو می رسد، برای عالم توبه نیست و برای جاهل توبه هست.(1)
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَكُمْ اَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهًا وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیْتُمُوهُنَّ اِلّا اَنْ یَاْتینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَاِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى اَنْ تَكْرَهُوا شَیْئًا وَ یَجْعَلَ اللهُ فیهِ خَیْرًا كَثیرًا
«تعضلوهنّ»از عَضل به معنای تضییق و منع از ازدواج میباشد، و اصل آن از امتناع است. «فاحشة»مصدر است مانند عافیة و عاقبة.و «فحش» سخن زشت و قبیح را گویند. «معاشرة» به معنای مصاحبه و عِشرة است.و «معروف» کار پسندیده و عقلانی را گویند.
ص: 334
ای کسانی که ایمان آورده اید،برای شما حلال نیست که با اکراه[و جلوگیری از ازدواج
دختران یتیم مردم که در اختیار شما هستند]وارث آنان بشوید و نیز نباید به همسران خود فشار بیاورید تا ناچار شوند و مقداری از مهریّه خود را به شما بدهند [تا آنان را طلاق بدهید] جز آن که زنای آشکاری انجام داده باشند و باید با آنان به نیکی معاشرت کنید و اگر از آنان کراهت دارید [بدانید که] بسا شما از چیزی کراهت دارید و خداوند در آن خیر فراوانی قرار خواهد داد (19)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
[در زمان جاهلیت]اگر مردی دختر یتیمی از خویشان خود را نگهداری می کرد، او را از ازدواج منع می نمود تا او بمیرد و از ارث او بهره مند شود.
و در تفسیر آیه ی «وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیْتُمُوهُنَّ» فرمود:
[در جاهلیّت] مرد همسر خود را می زد تا او مقداری از مهر خود را به او ببخشد و آزاد
شود و خداوند از این عمل نهی نمود.(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
در جاهلیت و ابتدای مسلمان شدن قبایل عرب اگر پدر و دوست و حامی کسی
ص: 335
از دنیا می رفت، همسر او متعلّق به او می شد و لباس خود را بر سر عیال دوست و یا عیال پدر خود می انداخت و مالک و وارث نکاح او می بود با همان مهریه ای که دوست او و یا پدر او برای همسر خود قرار داده بود، چنان که مال او را نیز مالک می شد، از این رو هنگامی که ابو قیس بن اسلت از دنیا رفت، فرزند او محصن بن ابی قیس لباس خود را بر عیال پدر خود کبیشه انداخت و مالک نکاح او شد و لکن او را رها نمود و نفقه او را نپرداخت و آن زن نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: یا رسول الله! شوهرم ابو قیس از دنیا رفت و فرزند او مالک نکاح من شد و او نزد من نمی آید و نفقه ای به من نمی دهد و مرا نیز رها نمی کند تا به خانواده ام باز گردم. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: به خانه ی خود بازگرد تا اگر خداوند درباره ی تو وحی نازل نمود، من به تو خبر بدهم. پس این آیه نازل شد: «وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ اِلّا ما قَدْ سَلَفَ اِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتًا وَ ساءَ سَبیلًا» پس آن زن به اهل خود بازگشت.
و درمدینه زن هایی بودند مانند کبیشه که مردانی مالک آن ها شده بودند و درباره ی آنان این آیه نازل شد: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَكُمْ اَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهًا».(1)
مرحوم طبرسی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
این آیه درباره ی کسانی است که درجاهلیّت چون می دیدند همسر آنان با مرد دیگری زنا کرده او را نگاه می داشتند و منتظر مرگ او بودند تا از او ارث ببرند.(2)
ص: 336
وَ اِنْ اَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ وَ آتَیْتُمْ اِحْداهُنَّ قِنْطارًا فَلا تَاْخُذُوا مِنْهُ شَیْئًا اَتَاْخُذُونَهُ بُهْتانًا وَ اِثْمًا مُبینًا وَ كَیْفَ تَاْخُذُونَهُ وَ قَدْ اَفْضى بَعْضُكُمْ اِلى بَعْضٍ وَ اَخَذْنَ مِنْكُمْ میثاقًا غَلیظًا وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ اِلّا ما قَدْ سَلَفَ اِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتًا وَ ساءَ سَبیلًا
«قِنْطار» مال فراوان را گویند، و بعضی گفتهاند: قنطار این است که پوست گاوی را پر از
طلا کنند، و بعضی گفته اند: قنطار دیه یک انسان است و در اوّل سوره ی آلعمران معنای
قنطار گذشت.«بُهتان» به معنای نسبت دروغ است،و به معنای تحیّر نیز آمده،چنان که خداوند میفرماید:«فَبُهت الذی كفر»بنابراین بهتان کذب و دروغی است که به خاطربزرگی، طرف را متحیّر می نماید. «افضاء» به معنای وصول با ملامسه است، و اصل آن از فضا به معنای اتّساع است، و نکاح به معنای عقد و به معنای وطی و عمل زناشویی آمده است. «مَقْت» به معنای خشم از امر قبیح است.
و اگر خواستید همسر خود را به همسر دیگری تبدیل کنید ومهر یکی از آنان را قنطار[یعنی مال فراوان] قرار داده اید نباید چیزی از آن را پس بگیرید، آیا به ناحق و از روی گناه آشکار می خواهید آن را بگیرید؟ (20) و چگونه چیزی از مهر زن ها را پس می گیرید در حالی که با آنان مباشرت نموده اید و آنان از شما میثاق غلیظ گرفته اند [و میثاق همان
ص: 337
عقد نکاح است و غلیظ نطفه ای است که مرد در رحم زن می ریزد](21)و با همسران پدران خود ازدواج نکنید و نسبت به گذشته باکی بر شما نیست و ازدواج با همسر پدر، فاحشه [و زنا] و موجب خشم خدا و راه ناشایستی است. (22)
برید گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه ی «وَ اَخَذْنَ مِنْكُمْ میثاقًا غَلیظًا» سوال نمودم.حضرت فرمود: میثاق کلمه ای است که با آن عقد نکاح انجام می شود و غلیظ نطفه
مرد است که در رحم زن ریخته می شود.(1)
در تفسیر عیّاشی ازعمرو بن یزید نقل شده که گوید به امام صادق(علیه السلام) گفتم:آیا جایز است کسی بیش از مهر السنّه مهر قرار بدهد؟
امام(علیه السلام) فرمود:
بیش از مهر السنه مهر نیست بلکه نحل و عطا است و باید پرداخت شود، چرا که خداوند می فرماید: «وَ آتَیْتُمْ اِحْداهُنَّ قِنْطارًا فَلا تَاْخُذُوا مِنْهُ شَیْئًا» تا این که فرمود:مهر زن های مومنه پانصد درهم است و آن مهر السنة است و بسا کم تر از آن می شود و لکن بیش از آن مهر السنّة نیست...(2)
ص: 338
مرحوم طبرسی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
«میثاق غلیط»پیمانی است که از زوج حین عقد نکاح گرفته می شود و آن امساک به معروف و یا تسریح به احسان است [یعنی زوج یا باید همسر خود را با معاشرت نیکو نگه بدارد و یا اگر مورد رضایت او نیست او را طلاق بدهد و راضی نماید].(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیه ی«وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ اِلّا ما قَدْ سَلَفَ اِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتًا وَ ساءَ سَبیلًا» نهی از عرب های زمان جاهلیّت است که با همسران پدران خود ازدواج می کردند. [چنان که در قصّه ی کبیشه گذشت](2)
حُرِّمَتْ عَلَیْكُمْ اُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ اَخَواتُكُمْ وَ عَمّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ اْلاَخِ وَ بَناتُ اْلاُخْتِ وَ اُمَّهاتُكُمُ اللاّتی اَرْضَعْنَكُمْ وَ اَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ اُمَّهاتُ نِسائِكُمْ وَ رَبائِبُكُمُ اللاّتی فی حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللاّتی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَاِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْكُمْ وَ حَلائِلُ اَبْنائِكُمُ الَّذینَ مِنْ اَصْلابِكُمْ وَ اَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ اْلاُخْتَیْنِ اِلّا ما قَدْ سَلَفَ اِنَّ اللهَ كانَ غَفُورًا رَحیمًا وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ اِلّا ما مَلَكَتْ اَیْمانُكُمْ كِتابَ اللهِ عَلَیْكُمْ وَ اُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ اَنْ تَبْتَغُوا بِاَمْوالِكُمْ مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَریضَةً وَ لاجُناحَ عَلَیْكُمْ فیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَریضَةِ اِنَّ اللهَ كانَ عَلیمًا حَكیمًا
ص: 339
«ربائب»جمع ربیبة به معنای مربوبة دختر همسر است از شوهر دیگر مانند قتیله، و حکم ربیبه با ازدواج با مادر او بر قرار میشود و تربیت و حِجْر قید غالبی است.«خبیر» به معنای شاهد و خابر است. «حلائل» جمع حلیله به معنای محلله مشتق از حلال است، و بعضی گفته اند: «حلائل» از حلول است، چرا که در کنار هم دیگر هستند. «مُحصَن و مُحصَنة» به مرد و زنی گویند که دارای همسر باشند، و «احصَنَ الرجل» یعنی تزوّج. «مسافحه و سفاح» به معنای زنا می باشد، و بعضی گفته اند: «سفاح و مسافحه» عادت به زنا و دوری نکردن از آن است.
بر شما حرام شد:[ازدواج با]مادران تان و دختران تان و خواهران تان و عمّه هایتان و خاله هایتان و دختران برادران تان ودختران خواهران تان ومادران وخواهران رضاعی تان ومادران همسران تان و ربائب تان [یعنی دختران همسران تان]که در دامن خود دارید [و پرورش می دهید] و با مادران آنان هم بستر شده اید و اگر با مادران آنان هم بستر نشده اید باکی نیست که با آنان ازدواج کنید؛ و بر شما حرام شد همسران فرزندان تان که از نطفه ی شما به وجود آمده اند؛ و جمع نمودن دو خواهر نیز بر شما حرام شد [جز آن که یکی از آنان را طلاق بدهید و یا از دنیا برود] و آن چه قبل از اسلام انجام داده اید از شما بخشوده شد، همانا خداوند بخشنده و مهربان است. (23) و [نیز ازدواج با] زن های شوهردار، بر شما حرام شد جز کنیزانی که خریداری می کنید و این [محرّمات] نوشته خداوند است بر شما و زن های دیگر بر شما حلال است مشروط به آن که با پرداخت مال خود [به عنوان مهریّه] با آنان ازدواج کنید و از گناه محفوظ بمانید و از راه زنا [و خلاف قانون] آنان را انتخاب نکنید. بنابراین،
ص: 340
با زن هایی که ازدواج[موقّت]می نمایید و از آنان بهره مند می شوید باید مهریّه ی آنان را بپردازید و باکی نیست که بعد از قرار ازدواج درباره ی مهریّه به مبلغی به توافق برسید، همانا خداوند دانا و حکیم است. (24)
مرحوم کلینی با سند خود از از امام باقر و یا امام صادق(علیهما السلام) نقل نموده که فرمود:
اگر همسران رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر دیگران حرام نمی بودند و خداوند نفرموده بود: «وَ ما كانَ لَكُمْ اَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا اَنْ تَنْكِحُوا اَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ اَبَدًا اِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیما» باز امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) به خاطر آیه ی «وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ اِلّا ما قَدْ سَلَفَ» نمی توانستند با همسران رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ازدواج نمایند، چرا که ازدواج با همسران جدّ صحیح نیست.(1)
امام کاظم(علیه السلام) در جواب هارون الرّشید که می گفت:
شما فرزندان علی(علیه السلام)هستید و برای چه مردم شما را فرزندان پیامبر می نامند؟فرمود: اگر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) زنده شود و از دختر تو خواستگاری کند، آیا تو دختر خود را به او می دهی؟ هارون گفت: افتخار می کنم و می دهم.
امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
و لکن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از دختر من خواستگاری نمی کند و من نیز دختر خود را به او تزویج نمی کنم.
ص: 341
هارون گفت: «برای چه؟» امام(علیه السلام) فرمود: «به خاطر این که او جدّ من است و جدّ تو نیست.» هارون گفت: «احسنت یا موسی!»(1)
مولف گوید:
روایات دیگری نیز به این معنا نقل شده است و ما از ذکر آن ها صرف نظر نمودیم.«فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَریضَةً»
در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) و در تفسیر عیّاشی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که این آیه را این گونه قرائت نموده اند:
«فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ -- إِلی أَجَلٍ مُسمًّی -- فَآتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَریضَةً».
اهل سنّت نیز از جماعتی از صحابه این قرائت را روایت نموده اند.(2)
در کافی و تفسیرعیّاشی از امام باقر(علیه السلام)نقل شده که در تفسیر «فیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَریضَةِ» فرمود:
مدّت عقد موقّت چون تمام بشود باکی نیست که باز [بدون عدّه] به همان مبلغ یا کم تر و یا بیشتر مهری تعیین کنند و مرد به همسر موقّت خود بگوید: «استحللتك
ص: 342
باجل آخر»و لکن برای دیگری صحیح نیست که بدون گذشتن عدّه با او عقد موقّت بخواند. [و عدّه ی آن دو حیض است].(1)
در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
عقد موقت در قرآن آمده و سنّت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر آن جاری بوده است(2).
امام باقر(علیه السلام) می فرماید: حضرت علی(علیه السلام) همواره می فرمود:
اگر پسرک خطّاب متعه را حرام نکرده بود، جز انسان شقی کسی زنا نمی کرد.
آری، عمر خطّاب گاهی با کمال جرات می گفت: «متعتان كانتا محللّتان علی عهد رسول الله و أنا أحرّمهما و معاقب علیهما: متعة الحج و متعة النساء.»
و گاهی می گفت:
ثلاث كن ّعلی عهد رسول الله وأنا محرّمهنّ و معاقب علیهنّ: متعة الحج ومتعة النساء
و حیّ علی خیر العمل فی الأذان.(3)
و در کتاب کافی نیز نقل شده که عبد الله بن عمیر لیثی خدمت امام باقر(علیه السلام) آمد
و گفت:«شما درباره ی متعه چه می فرمایید؟»
ص: 343
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
خدا آن را درکتاب خود حلال نموده و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)نیز آن را حلال دانسته و آن تا قیامت حلال خواهد بود. عبد الله بن عمیر گفت:
آیا شما جرات می کنید که بگویید:متعه حلال است در حالی که عمر آن را حرام نموده است؟ امام باقر(علیه السلام) فرمود: ما باکی از آن نداریم. عبد الله بن عمیر گفت:
من پناه به خدا می برم که شما چیزی را که عمر حرام نموده، حلال بدانید.امام باقر (علیه السلام) فرمود:
اکنون تو بر اعتقاد امام خود عمر، باقی باش و من بر اعتقاد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواهم بود و اگر می خواهی من با تو ملاعنه و مباهله می کنم که حق، همان است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده است و باطل همان است که امام تو گفته است.
عبد الله بن عمیر گفت:
آیا شما دوست می دارید که زن ها و دختران و خواهران و دختر عموهای شما عقد موقّت انجام بدهند؟
امام باقر(علیه السلام)با شنیدن نام زن ها و دختر عمّه های خود، روی مبارک از او گرداند.(1)
ص: 344
در کتاب کافی نقل شده که ابو حنیفه به مومن طاق گفت:
تو درباره ی متعه چه می گویی؟ آیا گمان می کنی حلال است؟
مومن طاق گفت: آری حلال است. ابو حنیفه گفت:
پس مانع چیست که شما به زنان خود نمی گویید چنین کنند و درآمدی کسب نمایند؟! مومن طاق گفت:
چنین نیست که هر درآمدی گر چه حلال باشد، هر کسی آن را انتخاب کند، چرا که مردم نظرات و همّت های متفاوتی دارند.
سپس گفت:
ای ابوحنیفه! تو درباره ی نبیذ [آب جو] چه می گویی؟ آیا آن را حلال می دانی؟
ابو حنیفه گفت: «آری.» مومن طاق گفت:
پس تو را چه مانع است که زنان خود را در شرابخانه ها ببری و آنان فروشنده شراب
باشند و درآمدی از آن کسب نمایند؟!(1)
ابوحنیفه به امام صادق(علیه السلام) گفت: نظر شما درباره ی متعه چیست؟
امام(علیه السلام) فرمود:
سبحان الله، آیا قرآن نخوانده ای که می فرماید: «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَریضَةً»؟
ابوحنیفه گفت:به خدا سوگند،من اکنون این آیه را می شنوم و تاکنون نشنیده بودم.(2)
ص: 345
در کتاب فقیه از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
از ما نیست کسی که ایمان به رجعت ما نداشته باشد و عقد متعه[یعنی عقد موقّت] ما را حلال نداند.(1)
وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا اَنْ یَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ اَیْمانُكُمْ مِنْ فَتَیاتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللهُ اَعْلَمُ بِایمانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِاِذْنِ اَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ اَخْدانٍ فَاِذا اُحْصِنَّ فَاِنْ اَتَیْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِكَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَ اَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَكُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحیمٌ یُریدُ اللهُ لِیُبَیِّنَ لَكُمْ وَ یَهْدِیَكُمْ سُنَنَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ یَتُوبَ عَلَیْكُمْ وَ اللهُ عَلیمٌ حَكیمٌ وَ اللهُ یُریدُ اَنْ یَتُوبَ عَلَیْكُمْ وَ یُریدُ الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ اَنْ تَمیلُوا مَیْلًا عَظیمًا
یُریدُ اللهُ اَنْ یُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَ خُلِقَ اْلاِنْسانُ ضَعیفًا
«طول» به معنای غنا و بینیازی است، و ماخوذ از طُول خلاف قصر است، و غنا تشبیه به طُول شده به خاطر این که به وسیله ی آن انسان به جاهای بلندی دست پیدا
ص: 346
می کند، و «تطوّل» به معنای تفضّل و احسان است و «تطاول» بزرگی کردن بر دیگری است
مانند استطالة.«فتی و فتاة»پسر و دختر جوان را گویند و به کنیز«فتاة»گویند گر چه عجوزه باشد.«خِدن»به معنای دوست است و جمع آن اخدان می باشد. «عَنَت» به معنای سختی و شدّت زندگی است، و بعضی گفته اند: «عَنَت» به معنای هلاکت است.
و هر کس از شما توانایی مالی نداشته باشد که با زنان آزاد پاکدامن و با ایمان ازدواج کند، می تواند با کنیزان جوان با ایمانی که خریداری می کند، همبستر شود و خداند به ایمان شما داناتر است و شما [از نظر ایمان] از هم دیگرید، پس شما آنان را با اجازه ی خانوادشان به همسری خود درآورید و مهرشان را به شایستگی بپردازید [مشروط به آن که] اهل زنا نباشند و پاکدامن باشند و در پنهانی اهل دوست گیری نباشند و چون به ازدواج شما درآمدند اگر مرتکب زنا شدند برآنان نیمی از حد زنای زن های آزاد خواهد بود و این [زناشویی با کنیزان] برای کسی است که هراس از گناه داشته باشد و اگر صبر کنید [و با کنیزان ازدواج نکنید] برای شما بهتر خواهد بود و خداوند بخشنده و مهربان است. (25) خداوند می خواهد حقایق را برای شما روشن نماید و شما را به سنت های پیشین آشنا سازد و توبه ی شما را بپذیرد، او دانا و حکیم است. (26) خدا وند می خواهد توبه ی شما را بپذیرد [تا گرفتار گناه و عذاب نشوید] و [لکن] کسانی که از شهوات پیروی می کنند می خواهند شما به انحراف بزرگی گرفتار شوید (27) خداوند می خواهد بر شما آسان بگیرد [و شما گرفتار سختی ها نشوید]
و [لکن] انسان ضعیف آفریده شده است. (28)
ص: 347
مولف گوید:
آیات فوق مربوط به ازدواج با کنیزان مومنه و غیر مومنه است که در صورت ضرورت با اذن صاحبان شان می توان با آنان ازدواج نمود و باید مهریّه آنان به خود بیپرداخت شود و اهل زنا و رفیق دوستی نباشند، و چون ازدواج می کنند اگر عمل زنا انجام بدهند نصف حد زن های آزاد بر آنان جاری می شود و در هر صورت بهتر است با آنان ازدواج صورت نگیرد و احصان آنان به معنای داشتن شوهر است؛ آن چه گفته شد، مفاد روایاتی است که در ذیل این آیات وارد شده است و چون موضوع عبد و کنیز در این زمان منتفی است از ذکر روایات آن صرف نظر شد.
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَاْكُلُوا اَمْوالَكُمْ بَیْنَكُمْ بِالْباطِلِ اِلّا اَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ وَ لا تَقْتُلُوا اَنْفُسَكُمْ اِنَّ اللهَ كانَ بِكُمْ رَحیمًا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِكَ عُدْوانًا وَ ظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْلیهِ نارًا وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللهِ یَسیرًا
«باطل» به معنای خلاف حق و حرام وغیر مباح و به معنای ظلم استعمال شده است.
«عدوان» تجاوز از حق است، و «ظلم» عمل ناپسند و خلاف عدل را گویند و شامل عدوان
نیز می شود بنابراین ظلم اعمّ از عدوان است. «یسیر» به معنای هیّن و آسان است.
ص: 348
ای کسانی که ایمان آورده اید! اموال هم دیگر را به باطل [و بدون قانون] نخورید، مگرآن که داد و ستدی همراه با رضایت باشد و هم دیگر را نکشید[و خود را نیز نکشید]همانا خداوند به شما مهربان است. (29) و هر کس از روی ظلم و دشمنی آدمکشی کند به زودی ما او را به آتش می رسانیم و این کار بر خداوند آسان است. (30)
موضوع پرهیز از مال حرام موضوع بسیار وسیع و پرماجرا و عبادت بزرگی است و رعایت نکردن آن سبب پذیرفته نشدن عبادات و اعمال خیر است از این رو رعایت آن بر همه عبادات مقدّم و لازم خواهد بود.
شیخ طوسی در کتاب تهذیب با سند خود از ابوایّوب از سلمه نقل نموده که گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
بسا یکی از ما [شیعیان] مالی دارد و از آن معاش می کند و به عهده ی او بدهکاری و دینی است، آیا مال خود را صرف معاش خویش نماید تا خداوند به او گشایشی دهد و یا در زمانی که درآمدی یافت نمی شود از مردم قرض بگیرد و یا گدایی کند و صدقات مردم را بپذیرد؟
امام(علیه السلام) فرمود:
باید با مالی که دارد دین خود را بپردازد و اموال مردم را نگیرد جز آن که مالی داشته باشد که به وسیله ی آن، مال مردم را پرداخت نماید، چرا که خداوند می فرماید:«لا تَاْكُلُوا اَمْوالَكُمْ بَیْنَكُمْ بِالْباطِلِ اِلّا اَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ».
سپس فرمود:
و از مردم چیزی قرض نگیرد مگر آن که توان پرداخت آن را داشته باشد و گر نه
ص: 349
گدایی بهتر از قرض گرفتن از مردم است؛ جز آن که ولیّ او پس از او قرض او را بپردازد.
سپس فرمود:
هر کدام از ما از دنیا برود، خداوند برای او ولیّی قرار داده است که وعده ها و دیون او را می پردازد.(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه ی فوق فرمود:
مقصود از «بِالْباطِلِ» قمار است و مقصود از «وَ لا تَقْتُلُوا اَنْفُسَكُمْ» این است که خود را در دسترس دشمن قرار بدهد و کشته شود و خداوند از این عمل نهی نموده است.(2)
ص: 350
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی جبیره ای که بر دست شکسته است، سوال کردم: آیا چنین کسی باید وضو بگیرد، و اگر جنب باشد چگونه باید غسل کند؟
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کفایت می کند که دست خود را در وضو و غسل بر روی جبیره بکشد.
به آن حضرت(صلی الله علیه و آله) عرض کردم:
اگر جنب باشد و از شدّت سرما از استعمال آب بترسد، چه باید بکند؟
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در پاسخ من این آیه را قرائت نمود:
وَ لا تَقْتُلُوا اَنْفُسَكُمْ اِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحیمًا.(1)
مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که در تفسیر «لاتَاْكُلُوا اَمْوالَكُمْ بَیْنَكُمْ بِالْباطِلِ» فرمود:
مقصود از باطل: ربا و قما و کم فروشی و ظلم است.(2)
و در روایت دیگری از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود، قمار و مال حرام و ربا و سوگندها[ی دروغ] است.(3)
ص: 351
اِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَیِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَریمًا
«اجتناب» مباعده و دوری از چیزی را گویند،و«اَجنبیّ»نیز به خاطر دوری اوست،و«جنابت»نیز به معنای دوری است.«نكفّر عنكم سیّئاتكم»یعنی نغفر لکم ما سوی ذلک. «مدخلًا كریمًا» یعنی اِدخالًا مع الکرامة.
اگر شما از گناهان بزرگی که ممنوع شده اید،پرهیز نمایید ما گناهان دیگر را برشما
می بخشیم و شما را در جایگاهی ارجمند داخل خواهیم نمود. (31)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: مقصود از «كبائر» در این آیه، گناهی است که خداوند وعده ی عذاب بر آن ها داده است.(1)
ص: 352
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
بزرگ ترین گناهان کبیره هفت چیز است:1. شرک به خدای بزرگ؛ 2.آدم کشی به ناحق؛ 3. خوردن مال یتیم [از روی ظلم]؛ 4. آزار و عقوق والدین؛ 5. نسبت زنا دادن به زن های پاکدامن؛ 6. فرار از جنگ؛ 7. انکار ضروری اسلام.
سپس فرمود:
شرک به خدای بزرگ این است که شما می دانید خداوند چه آیاتی را درباره ی ما نازل نموده، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز درباره ی ما چه فرمود؟ در حالی که مردم سخن خدا و رسول او را ردّ نمودند و انکار کردند [و دیگران را به جای ما قرار دادند و این شرک به خدای بزرگ است].
و امّا کشتن انسان بی گناه، کشتن امام حسین(علیه السلام) و یاران اوست.
و امّا خوردن اموال یتیمان این است که مردم اموال ما را [از خمس و غنایم] گرفتند و به ما ظلم نمودند.
و امّا«عقوق والدین»این است که خداوند فرمود:«النَّبِیُّ اَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ وَ اَزْواجُهُ اُمَّهاتُهُم» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را پدر آنان نامید و مردم نسبت به ذریّه ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ظلم کردند و عاق پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) شدند.
امّا «قذف محصنات» این است که آنان بالای منبر های خود، حضرت فاطمه(علیها السلام)
را قذف نمودند.
و امّا «فرار از جنگ» این است که با امیرالمؤمنین(علیه السلام) بدون کراهت بیعت نمودند
و سپس [در جنگ او با دشمن] فرار کردند و او را تنها گذاردند.
و اما «انكار ما انزل الله [یعنی انکار ضروری اسلام]» این بود که حقّ ما را انکار
ص: 353
نمودند [و ولایت ما را نپذیرفتند] و این ها چیزهایی است که احدی نمی تواندانکار کند و خداوند می فرماید: «اِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَیِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَریمًا».(1)
محمّد بن ابی عمیر گوید: از موسی بن جعفر(علیهما السلام) شنیدم که فرمود:
به خدا سوگند،کسی در دوزخ مخلّد نخواهد شد،مگر اهل کفر و جحود وگم راهی و شرک، و مومنین اگر از کبائر پرهیز نمایند، از گناهان صغیره و آنان سوال نمی شود چنان که خداوند می فرماید:«اِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَیِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَریمًا ».(2)
در کتاب کافی از ابن محبوب نقل شده که گوید:
گروهی ازشیعیان نامه ای درباره ی کبائر و عدد آن ها به من دادند تا به امام کاظم (علیه السلام) بدهم.
ص: 354
امام(علیه السلام) در پاسخ آنان نوشت:
کبائر گناهانی است که خداوند درباره ی آن ها وعده ی عذاب داده است و کسی که از آن ها پرهیز کند،اگر مومن [و شیعه] باشد، خداوند گناهان دیگر او را می بخشد، و کبائر هفتگانه که وعده ی عذاب نسبت به آن ها داده شده است، چنین می باشد: 1. قتل نفس حرام؛ 2. عقوق والدین، 3. رباخواری، 4. تعرّب بعد از هجرت [یعنی دور شدن از مراکز دینی] 5. خوردن مال یتیم از روی ظلم، 6. نسبت زنا دادن به زن های پاکدامن، 7. فرار از جنگ .(1)
در تفسیر عیّاشی از میسر نقل شده که گوید: من و علقمه حضرمی و ابو احسان عجلی و عبد الله بن عجلان منتظر قدوم امام باقر(علیه السلام) بودیم. پس آن حضرت(علیه السلام) بر ما
وارد شد و فرمود:
مرحبًا و اهلًا، به خدا سوگند من از بوی شما شاد می شوم و شما بر دین خدا هستید.
پس علقمه گفت:آیا کسی که بر دین خدا باشد، شما گواهی می دهید که او اهل بهشت است؟
پس امام(علیه السلام) مقداری تامّل نمود؛ و سپس فرمود:
خود را نورانی کنید و اگر شما از کبائر پرهیز کنید، من برای شما گواهی بهشت می دهم.
ص: 355
پس ما گفتیم: گناهان کبیره چیست؟ حضرت(علیه السلام) فرمود:
کبائر در کتاب علی(علیه السلام) هفت چیز است؟
گفتیم: فدای شما شویم، آن ها را برای ما شماره کنید. حضرت(علیه السلام) فرمود:
1. شرک به خدای بزرگ 2. خوردن مال یتیم 3. خوردن ربا بعد از بیان حرمت4. عقوق والدین 5. فرار از جنگ 6. کشتن مومن 7. نسبت زنا دادن به زن های پاکدامن.
پس ما گفتیم: هیچ کدام از ما چنین اعمالی را انجام نداده ایم. حضرت(علیه السلام) فرمود:
پس شما اهل بهشت خواهید بود.(1)
وَ لاتَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللهَ مِنْ فَضْلِهِ اِنَّ اللهَ كانَ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلیمًا وَ لِكُلِّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ اْلاَقْرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَتْ اَیْمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصیبَهُمْ اِنَّ اللهَ كانَ عَلى كُلِّ شَیْءٍ شَهیدًا
ص: 356
«تمنّی» امید و انتظار بیجا را گویند بر خلاف «اراده» که تصمیم انجام چیز است که قابل انجام باشد، و شهوت و اراده به گذشته تعلق نمی گیرد و لکن تمنّی به گذشته و آینده تعلق پیدا می کند، و بعضی گفته اند: تمنّی از مقوله کلام و سخن است، و اصل «مولی» از _ ولِیَ الشیء یلیه ولایةً است، و ولایت اتّصال چیزی به چیزی است بدون فاصله، و «مولی» به چند معنا آمده است: 1. مُعتق. 2. مُعتَق. 3. پسر عمّ4. ورثه. 5. حلیف. 6. ولیّ. 7. سیّد، 8. مطاع، 9. اولا و احق به چیزی، و اصل در همه معانی همین معنای آخر است و در حدیث آمده: «ایّما اِمراةٍ نكحت بغیر اذن مولاها» یعنی بغیر اذن من هو اَولی بالعقد علیها و «اَیْمان» جمع یمین است و یمین معانی متعدّدی دارد: 1. قَسَم، 2. دست راست، 3. قوّت، و اصل معنای آن یمین جارحه یعنی دست راست است.
بپرهیزید از این که نسبت به داده ی خدا و تفضّلات او به بعضی دون بعضی آرزویی داشته باشید،چرا که مردها را نصیبی از کرده های آنان هست و زن ها را نیز نصیبی از کرده های آنان هست و خداوند به هر چیزی داناست. (33) ما برای آن چه پدر و مادر و خویشان دیگر پس از مرگ می گذارند وارثانی قرار دادیم، پس شما سهم آنان را بپردازید، همانا خداوند بر هر چیزی گواه است. (33)
در تفسیر مجمع البیان از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که در تفسیر«وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ
اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ...» فرمود:
ص: 357
یعنی نباید یکی از شما بگوید:«ای کاش آن چه به فلان شخص _ از مال و نعمت و همسر نیک _ داده شده به من داده شده بود» چرا که این حسد خواهد بود و لکن مانعی نیست که بگوید: خدایا مثل آن را به من نیز عطا کن.(1)
در کتاب خصال از امام صادق(علیه السلام) از پدرانش از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که آرزوی مشروع و مورد رضای خدا داشته باشد، از دنیا نمی رود تا به آن آرزو برسد. (2)
در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
کسی که از فضل خداوند سوال نکند، فقیر خواهد شد.(3)
حسن بن محبوب گوید: درباره ی آیه ی«وَ الَّذینَ عَقَدَتْ اَیْمانُكُمْ» از امام رضا(علیه السلام) سوال کردم. آن حضرت فرمود: مقصود از این آیه، ائمّه(علیهم السلام) هستند و خداوند نسبت به آنان از شما پیمان گرفته است.(4)
ص: 358
زراره می گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ اْلاَقْرَبُونَ» خویشان وارث میّت هستند؛ و مقصود ازآیه اولیای نعمت نیست و اولای به میّت خویشان نزدیک تر به میّت هستند و آنان وارث میّت خواهند بود.(1)
الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما اَنْفَقُوا مِنْ اَمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللهُ وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَاِنْ اَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلًا اِنَّ اللهَ كانَ عَلِیًّا كَبیرًا وَ اِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ اَهْلِهِ وَ حَكَمًا مِنْ اَهْلِها اِنْ یُریدا اِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللهُ بَیْنَهُما اِنَّ اللهَ كانَ عَلیمًا خَبیرًا
«قَوّام و قَیِّم و قیّام» به معنای مبالغه و کثرت در قیمومت و سرپرستی است. «قُنوت» دوام طاعت است. اصل «نشوز» به معنای ترفّع و بلند پروازی است. «هَجر» به معنای ترک است. «ضُجوع» به معنای به پشت خوابیدن است و ضَجَع ضُجوعًا و اضطجع یعنی استلقی للنوم. «بُغیة» به معنای طلب است. «شقاق» به معنای مخالفت و
ص: 359
دشمنی است،و اصل آن«شَقّ»به معنای دو نیم شدن است. «توفیق» به معنای موافقت است، و به معنای لطف الهی برای انجام طاعات و به معنای اصلاح بین دو چیز نیز آمده است.
مردها قَیِّم و سرپرست زن هایند به خاطر این که خداوند برخی از آنان را بر برخی فضیلت داده است و به خاطر انفاقی که مردان بر زنان می کنند، آری زنان شایسته_ به خاطر حفظ خداوند _ فرمان بردار و حافظ اسرارند و زنانی که شما از نشوز و نافرمانی آنان هراس دارید نخست آنان را نصیحت کنید و گر نه از آنان در بستر دوری جویید و گر نه آنان را با کتک تادیب نمایید، پس اگر از شما اطاعت نمودند، سرزنشی بر آنان نیست همانا خداوند بزرگ و بلند مرتبه است.(34)و اگر از شقاق و جدایی زن و شوهری هراس دارید، داوری، از طرف مرد، و داوری از طرف زن، بفرستید[تا بین آنان را اصلاح بدهند]و اگر این دو داور،اراده ی اصلاح داشته باشند خداوند بین آنان اصلاح و سازگاری قرار خواهد داد، آری خداوند دانا و آگاه است. (35)
مرحوم شیخ درتهذیب از ابراهیم بن محرز نقل نموده که از امام باقر(علیه السلام) سوال شد: مردی به همسر خود گفت: اختیار تو به دست تو است. امام(علیه السلام) فرمود: چگونه امکان دارد چنین باشد، در حالی که خداوند می فرماید: «الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ». سپس فرمود: سخن آن مرد، سخن ناصحیحی است.(1)
ص: 360
مرحوم صدوق در کتاب علل الشرائع از امام حسن(علیه السلام)نقل نموده که فرمود:گروهی از یهودیان نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و اعلم آنان ضمن سوالات خود گفت: فضیلت مرد بر زن چیست؟
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
همانند فضیلت آسمان بر زمین وفضیلت آب برخاک است وآب است که زمین را زنده می کند و اگر مرد نمی بود خداوند زن را خلق نمی نمود؛ از این رو خداوند می فرماید:«الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما اَنْفَقُوا مِنْ اَمْوالِهِمْ».
مرد یهودی گفت: برای چه خداوند مردها را بر زن ها فضیلت داده است؟
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند آدم را از گل آفرید و از باقی مانده ی آن حوّا را آفرید و اوّل مردی که از زن اطاعت نمود، آدم بود و به این سبب خداوند او را از بهشت خارج نمود.
سپس فرمود: خداوند فضیلت مرد را بر زن در دنیا بیان نموده است، آیا نمی بینی زن ها حیض می شوند و به خاطر آلودگی نمی توانند عبادت کنند و مردها چنین آلودگی ندارند؟ مرد یهودی گفت: راست گفتی ای محمّد(صلی الله علیه و آله).(1)
ص: 361
در همان کتاب نقل شده که حضرت رضا(علیه السلام) در پاسخ محمّد بن سنان که درباره ی
میراث زن سوال نموده بود، فرمود:
علّت این که زن نصف ارث مرد را می برد، این است که هنگام ازدواج زن گیرنده مهر است و مرد دهنده آن است و دیگر این که زن عیال و نان خور مرد است و بر مرد واجب است که نفقه او را تامین کند، و بر زن چنین چیزی واجب نیست از این رو خداوند ارث مرد را دو برابر قرار داده است و می فرماید: «الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ».(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از«قانتات»مطیعات است.(2)
«وَ اِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ اَهْلِهِ وَ حَكَمًا مِنْ اَهْلِها»
علی بن ابی حمزه گوید: از عبد صالح یعنی موسی بن جعفر(علیهما السلام) درباره ی این آیه
سوال نمودم.
ص: 362
حضرت(علیه السلام) فرمود:
آن دو داور و دو حَکَم باید با زوجین شرط کنند که اگر صلاح دیدند آنان را جدا کنند [و طلاق بدهند]و اگر صلاح دیدند دستور ادامه ی زندگی بدهند.(1)
امام صادق(علیه السلام) در پاسخ حلبی فرمود:
حکمان بدون اجازه زوجین حقّ طلاق ندارند، جز آن که با آنان شرط کنند: اگر ما صلاح دیدیم طلاق می دهیم و اگر صلاح ندیدیم باید ادامه ی زندگی بدهید، و در این صورت نظر آنان در طلاق و یا ادامه ی زندگی جایز و پذیرفته خواهد بود.(2)
سماعه گوید:از امام صادق(علیه السلام)درباره ی این آیه سوال نمودم. حضرت(علیه السلام) فرمود:
اگر حَکَمان با زوجین شرط کنند که اختیار طلاق و ادامه ی زندگی با صلاح دید آنان باشد و زوجین این شرط را بپذیرند، این اختیار را خواهند داشت و لکن باید زوجه در حال پاکی باشد و زوج در آن پاکی با او همبستر نشده باشد.
سپس از آن حضرت(علیه السلام) سوال شد:
اگر یکی از حکمین بگوید:«نظر من طلاق است»ودیگری بگوید: «نظر من ادامه ی زندگی است، چه باید کرد؟»
ص: 363
امام(علیه السلام)فرمود: اگر زوجین خواهان طلاق باشند، طلاق جایز است.(1)
مولف گوید: حدیث فوق با دو حدیث قبل از آن منافات ندارد، چرا که در این حدیث شرط قبلی نشده و زوجین اجازه ی طلاق نداده اند.
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره ی زنی که همسر او با او و اهل او شرط نموده بود که اگر
همسر دیگری بگیرد؛ و یا کنیزی خریداری کند؛ و همسر پیشین خود را رها کند، طلاق محسوب شود؛ فرمود: حکم خدا و شرط او پیش از شرط شما می باشد و آن مرد موظّف به طلاق نیست؛ اگر خواست طلاق می دهد و اگر نخواست ادامه ی زندگی می دهد.
سپس آن حضرت(علیه السلام)آیه ی«فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ»
و آیه ی«اُحِلَّ لَكُمْ ما مَلَكَتْ اَیْمانُكُمْ»و آیه ی«وَاللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ -- وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ--فَاِنْ اَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا اِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِیًّا كَبِیرًا» را تلاوت نمود.(2)
ص: 364
وَ اعْبُدُوا اللهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَیْئًا وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحْسانًا وَ بِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساكینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبیلِ وَ ما مَلَكَتْ اَیْمانُكُمْ اِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالًا فَخُورًا الَّذینَ یَبْخَلُونَ وَ یَاْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ وَ یَكْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَعْتَدْنا لِلْكافِرینَ عَذابًا مُهینًا وَ الَّذینَ یُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ رِئاءَ النّاسِ وَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ لا بِالْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ مَنْ یَكُنِ الشَّیْطانُ لَهُ قَرینًا فَساءَ قَرینًا وَ ما ذا عَلَیْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ اَنْفَقُوا مِمّا رَزَقَهُمُ اللهُ وَ كانَ اللهُ بِهِمْ عَلیمًا
«جار»از«جاوَرَ یُجاوِرُ مُجاوَرَةً و جِوارًا»به معنای همسایه است واصل آن از عدول است و «جارعن الطریق و جار السهم،اذا عدل عن القصد،و«استجار بالله»یعنی سَأَلَهَ العُدول عن النار.«جار ذی القربی»یعنی القریب من القربیٰ.و«جار الجنب»همسایه دور است،و «جُنُب» به معنای متباعد از اهل است.و«مختال»به معنای متکبّر است.و«فخور» به معنای متطاول و خلاف شکور است. «بخل» مشقّت اعطاء است، و بعضی گفته اند:
ص: 365
به معنای منع واجب است،چرا که اسم مذمومی است و جز بر مرتکب کبیره گفته نمی شود. «شُحّ» شدّة بخل است و ضدّ آن جود است. «قرین» به معنای هم نشین است و اصل آن از اقتران است، و هر کسی را از قرین او بشناسید «عن المرء لاتسال و ابصر قرینه _ فانّ القرین بالمقارن یَقتَدی.»
خدا را پرستش کنید و چیزی را با او شریک ندانید و به پدر و مادر خود احسان کنید و به خودیشان و به یتیمان و به مساکین و فقرا و به همسایگان خویش و به همسایگانه بیگانه و به هم نشین درکنار خود وبه کسی که در راه مانده و به بردگان خود نیکی کنید،همانا خداوند متکبّران و فخرفروشان را دوست نمی دارد (36) آنان که بخل می ورزند و دیگران را نیز به بخل امر می کنند و آن چه را خداوند از فضل خود به آنان داده کتمان می نمایند، و ما برای کافران عذاب خوار کننده ای را آماده کرده ایم (37) و کسانی که اموالشان را برای خوش آمد مردم انفاق می کنند و به خدا و قیامت ایمان ندارند [پاداشی نخواهند داشت] و هر کس شیطان قرین و یار او باشد چه بد قرینی [برای خود برگزیده] است. (38) و چه مانع است آنان را، اگر به خدا و قیامت ایمان بیاورند و از آن چه خداوند روزی آنان نموده انفاق کنند؟! البتّه خداوند همواره به اعمال آنان دانا و آگاه است. (39)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و علی(علیه السلام) دو پدر [این امّت] هستند.
ابوبصیر گوید: به آن حضرت گفتم: این معنا در کجای کتاب خدا آمده است؟
ص: 366
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
در آیه ی «وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَیْئًا وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحْسانًا».(1)
ابن شهر آشوب نیز از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود: من و علیّ دو پدر این امّت هستیم و لعنت خدا بر کسی باد که عاق والدین خود شود.(2)
محمّد بن جریر بن خالد طبری در کتاب مناقب از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)نقل نموده که آن حضرت به علی(علیه السلام) فرمود: چند چیز را بین مردم اعلان کن:
1.آگاه باشید هر کس در اجرت اجیر خود ظلم کند، لعنت خدا بر او باد. 2. آگاه باشید هر کس ولایت غیر از ولیّ خود [که از طرف خداوند تعیین شده است] را بپذیرد، لعنت خدا بر او باد. 3. آگاه باشید هر کس به پدر و مادر خود دشنام بدهد، لعنت خدا بر او باد.
و چون علی(علیه السلام)این اعلان را انجام داد، عمر با عدّه ای نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند:
آیا تفسیری برای این جملات هست؟
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آری، تفسیر آن ها این است که خداوند می فرماید: «قُلْ لا اَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ اَجْرًا اِلّاَ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى» و هر کس در اجرت ما ظلم کند، لعنت خدا بر او باد.
ص: 367
سپس فرمود:
خداوند می فرماید: «النَّبِیُّ اَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ وَ اَزْواجُهُ اُمَّهاتُهُم»و هر کس من مولای اویم، علی(علیه السلام) نیز مولای اوست، بنابراین هر کس ولایت غیر او و غیر ذریّه ی او را بپذیرد، لعنت خدا بر او باد.
سپس فرمود:
من شما را گواه می گیرم که من و علی دو پدر مومنان هستیم و هر کس یکی از ما را دشنام بدهد، لعنت خدا بر او باد.
و چون مردم متفرّق شدند، عمر به اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) در این روز بیش از روز غدیر و غیر آن درباره ی ولایت علی(علیه السلام) تاکید نمود.
خبّاب بن ارت گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نوزده روز قبل از رحلت خود از دنیا این سخنان را بیان فرمود.(1)
ص: 368
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از«وَ الصّاحِبِ بِالْجَنْبِ» همراه در سفر است.ومقصود از«ابْنِ السَّبیلِ»کسانی هستند که در بین راه در سفر از تو کمک می خواهند. و مقصود از «ما مَلَكَتْ اَیْمانُكُمْ» اهل و خادم است.
سپس گوید:
خداوند در جمله ی «اَعْتَدْنا لِلْكافِرینَ عَذابًا مُهینًا» بخیل را کافر دانسته است.
تا این که گوید:
خداوند در آیه ی«الَّذینَ یُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ رِئاءَ النّاسِ وَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ»منافقین را توصیف نموده است،
اِنَّ اللهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ اِنْ تَكُ حَسَنَةً یُضاعِفْها وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ اَجْرًا عَظیمًا فَكَیْفَ اِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ اُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهیدًا یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذینَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوّى بِهِمُ اْلاَرْضُ وَ لایَكْتُمُونَ اللهَ حَدیثًا
«ظلم» وضع چیزی است در غیر موضع خود، و بعضی گفته اند: «ظلم» به معنای انتقاص و ناقص دادن است، به دلیل آیه ی «و لم تظلم منه شیئًا»، و «ظلمة» نیز انتقاص نور است. اصل «مثقال» از ثقل است، و متاع سفر اگر سنگین باشد به آن ثقل گفته می شود.
ص: 369
خداوند متعال ذرّه ای ستم نمی کند و اگر [مردم برای او] عمل نیکی انجام دهند مزد آن را دو چندان می نماید و از جانب خود پاداش بزرگی [به آنان] می دهد (40) پس چگونه خواهد بود [حال آنان] روزی که ما از هر امّتی گواهی برای آنان می آوریم و تو را [نیز] برای این مردم گواه خواهیم آورد(41) در آن روز کافران و کسانی که از پیامبر [ما] نافرمانی کردند دوست می دارند که [نابود شوند و] با زمین یکسان باشند و در آن روز هیچ سخنی را نمی توانند از خدا پنهان کنند(42).
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه ی «فَكَیْفَ اِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ اُمَّةٍ بِشَهیدٍ» فرمود:
این آیه منحصر به امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) است و در هر قرنی امامی از ما شاهد بر آنان خواهد بود و آن حضرت در هر قرنی شاهد بر ما [اهلالبیت:] می باشد.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
اوصیای پیامبر(صلی الله علیه و آله) همان اصحاب صراط اند که بر صراط می ایستند و تنها کسانی بهشت می روند که اهل البیت: آنان را هنگام اخذ میثاق شناخته باشند و خداوند نیز در کتاب خود آنان را توصیف نموده و می فرماید: «وَ عَلَى الْاَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِیماهُمْ».
ص: 370
سپس فرمود:
اوصیای پیامبر(صلی الله علیه و آله)همان گواهان بر اولیا و دوستان خود هستند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گواه بر آنان است و خداوند برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اوصیای او از مردم پیمان اطاعت گرفته است، از این رو نبوّت پیامبر بر آنان ثابت شده است همان گونه که خداوند می فرماید:«فَكَیْفَ اِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ اُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِیدا».(1)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نمود که فرمود:
یا علی، روز قیامت پیامبر، برای هر امّتی گواهی آماده می کند و او گواه، وصیّ پیامبر هر امّتی خواهد بود و تو را نیز خداوند گواه بر امّت من قرار می دهد.(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در توصیف قیامت فرمود:
خداوند مردم را در قیامت یکجا جمع می کند و احدی جرئت بر سخن ندارد جز آن که از طرف خداوند ماذون باشد و به صواب سخن بگوید: «اِلّاَ مَنْ اَذِنَ لَهُ
ص: 371
الرَّحْمنُ وَ قالَ صَوابا»پس پیامبران احضار می شوند وازآنان سوال خواهد شد،چنان که خداوند به حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «فَكَیْفَ اِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ اُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِیدا»و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)گواه و شاهد برشهدا یعنی پیامبران خواهد بود.(1)
علی بن ابراهیم قمّی درتفسیر آیه ی«یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذینَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوّى بِهِمُ اْلاَرْضُ وَ لا یَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدیثًا» گوید:
در روز قیامت غاصبین خلافت امیرالمؤمنین(علیه السلام)آرزو می کنند و می گویند:ای کاش در آن روزی که در سقیفه بنی ساعده جمع شدند و خلافت را غصب کردند زمین آنان را بلعیده بود و آن چه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی علی(علیه السلام) فرمود را کتمان نمی کردند!(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام)درخطبه ای که در آن هول و وحشت قیامت را بیان می کند،
می فرماید:
در آن روزخداوند دهان ها را مهر می زند واحدی از مردم[یعنی منافقین و دشمنان اسلام] با زبان نمی توانند سخن بگویند و دست ها و پاها و پوست بدن ها را خدا به سخن در می آورد و آن ها بر اعمال صاحبانشان گواهی می دهند و چیزی را از خدا پنهان نمی دارند «وَ لا یَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدیثًا».(3)
ص: 372
و در احتجاج ازامیرالمؤمنین(علیه السلام)نقل شده که ضمن بیان احوال اهل موقف می فرماید:
پیامبران احضار می شوند و از آنان درباره ی انجام رسالت شان سوال می شود و آنان می گویند: ما دستورات خدا را به امّت های خود ابلاغ نمودیم. و چون از امّت ها سوال می شود _ چنان که خداوند می فرماید:«فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذینَ اُرْسِلَ اِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلین»_امّت ها انکار می کنند و می گویند: «ما جاءَنا مِنْ بَشیرٍ وَ لانَذیر» پس پیامبران رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را گواه می گیرند و آن حضرت شهادت به صدق رسولان خدا می دهد وامّت ها را تکذیب می نماید و می فرماید: «جاءَكُمْ بَشیرٌ وَ نَذیرٌ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَیْءٍ قَدیر» یعنی او قادر است که جوارح شما را علیه شما به زبان درآورد و نیز خداوند می فرماید: «فَكَیْفَ اِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ اُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهیدًا» و منافقین از ترس آن که بر دهان شان مهر زده شود و جوارح شان علیه آنان سخن بگویند، نمی توانند شهادت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را رد کنند.
سپس فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله)نیزدرقیامت بر علیه منافقین و کفّار امّت خود شهادت به کفر و عناد و نقض عهود و تغییر سنت های دین خود را می دهد، و گواهی می دهد که آنان به اهل بیت او ستم کردند و به جاهلیّت بازگشتند و مرتد شدند و همانند امّت های پیشین به پیامبران خود ظلم و خیانت نموده اند، پس همه ی آنان اعتراف می کنند و می گویند: «قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ كُنَّا قَوْمًا ضالِّین».(1)
ص: 373
و در تفسیر مجمع البیان روایت شده که عبد الله بن مسعود این آیه را خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قرائت نمود و آن حضرت(صلی الله علیه و آله) گریان شد.(1)
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ اَنْتُمْ سُكارى حَتّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لاجُنُبًا اِلّا عابِری سَبیلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا وَ اِنْ كُنْتُمْ مَرْضى اَوْ عَلى سَفَرٍ اَوْ جاءَ اَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ اَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ اَیْدیكُمْ اِنَّ اللهَ كانَ عَفُوًّا غَفُورًا
«قَرِبَ یَقرَبُ» متعدّی است و «قَرُبَ یَقرُبُ» لازم است، و «قَرِبَ الماء یقربه» اذا ورده،
ص: 374
و«سُكر»از سِکربه معنای بستن راه آب است و با سکر و مستی راه معرفت بسته می شود،و «سكرة الموت»بیهوشی وقت مرگ است.«رجل جنب»یعنی مردی که دارای جنابت است، و مذکّر و مؤنّث و مفرد و جمع آن یکسان است.«عابر»از عبور است.«غائط»جای پایین و مطمئن را گویند، و چون مردم در چنین جایی قضای حاجت می کردند تا کسی آنان را نبیند کم کم به حدث غائط گفتند. «لمس» تماس با دست بوده و سپس استعمال در مطلق تماس شده است. «تیمّم» به معنای قصد است. «صعید» زمین بدون درخت و گیاه را گویند و به معنای ما یصعد علیه است.
ای کسانی که ایمان آورده اید،در حال مستی[و خواب آلودگی] به نماز نه ایستید تا بدانید [با خدای خود] چه می گویید و در حال جنابت نیز [برای نماز وارد مسجد نشوید و] به نماز نه ایستید جز این که در حال عبور باشید تا غسل کنید و اگر مریض بودید [و آب برای شما خطر داشت و یا دسترسی به آن نداشتید] و یا در سفر بودید [و آب یافت نشد] و یا یکی از شما از محل استنجا بازگشت و یا با زنان همبستر شدید و آب نیافتید [تا غسل کنید و یا وضو بگیرید] بر روی خاک پاک تیمّم نمایید و صورت و دست هایتان را مسح نمایید همانا خداوند اهل گذشت و بخشش است. (43)
در کتاب کافی و علل الشرائع و تفسیر عیّاشی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود از«وَ اَنْتُمْ سُكارى»این است که درحال خستگی و کسالت و سنگینی به نماز نایستید که این ها از خصلت های نفاق است و خداوند شما را نهی نموده که درحال مستی خواب و خواب آلودگی نماز بخوانید.(1)
ص: 375
در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده که فرمود:
مقصود از «وَ اَنْتُمْ سُكارى» خواب آلودگی است.(1)
و در تفسیر مجمع البیان از امام کاظم(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود: مستی شراب است و این آیه قبل از تحریم شراب نازل شده است و با تحریم شراب منسوخ گردیده است.
مولف گوید:
این روایت مطابق روایت عامّه است که می گویند: این آیه درباره ی کسی نازل شد که در حال مستی در نماز خود گفت: «اعبد ما تعبدون»
و عیّاشی نیز از امام کاظم(علیه السلام) نقل نموده که:
این آیه قبل از تحریم شراب نازل شده است.(2)
از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه سوال شد و آن حضرت(علیه السلام) فرمود:
مقصود مستی خواب است و خداوند می فرماید: با خواب آلودگی وارد نماز نشوید تا بدانید در رکوع و سجود و تکبیرتان چه می گویید.
سپس فرمود:
معنای آیه این است، نه آن چه زیادی از مردم [اهل سنّت] می گویند و گمان می کنند: مومنین شراب می خورده اند و به نماز می ایستاده اند در حالی که مومن شراب نمی خورد و مست نمی شود.
ص: 376
مرحوم فیض می فرماید:
آیه می تواند اعمّ از مستی شراب و مستی خواب باشد چرا که احکام تدریجًا نازل شده است و نیازی به اعتقاد به نسخ نمی باشد و منافاتی بین روایات نیست.(1)
«وَ لا جُنُبًا اِلّا عابِری سَبیلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا»
مرحوم صدوق در علل الشرائع و عیّاشی در تفسیر خود از امام باقر(علیه السلام) و مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر خود از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده اند که:
حائض و جنب نباید داخل مسجد بشوند_جز عبورًا _مگر مسجد الحرام و مسجد النّبی(صلی الله علیه و آله)که عبورًا نیز نمی توان داخل آن ها شد تا زمانی که غسل کنند.(2)
برخی از مفسّرین گفته اند:
در آیه گذشته لفظ صلاة در دو معنا استعمال شده است یکی اقامه نماز به قرینه«حَتّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ» و دیگری محل نماز یعنی مسجد، به قرینه ی «وَ لا جُنُبًا اِلّا عابِری سَبیلٍ» و اخبار نیز موافق این معناست همان گونه که گذشت.(3)
ص: 377
«وَ اِنْ كُنْتُمْ مَرْضى اَوْ عَلى سَفَرٍ اَوْ جاءَ اَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ اَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا
ماءً فَتَیَمَّمُوا»
مولف گوید:
از برخی از مفسّرین تعجّب است که فرموده اند: قید «مرضی» و قید «علی سفر» زاید است در حالی که عدم وجدان آب شامل عدم وجدان شرعی نیز می شود و برای مریض عدم وجدان شرعی است و برای مسافر عدم وجدان عرفی است و قید «ولم تجدوا ماءً» به همه ی جملات پیشین می خورد و روایات نیز گویای همین است.
امام باقر(علیه السلام) در توصیف تیمّم دو کف دست های خود را روی زمین زد و سپس بر
صورت و دست های خود کشید و ذراعین را مسح نکرد.(1)
امام صادق(علیه السلام) نیز در توصیف تیمّم دو کف دست های خود را بر زمین زد و سپس
بالا برد و غبار آن ها را بر طرف نمود و پیشانی و دست های خود را هر کدام یک مرتبه مسح نمود.(2)
ودر روایت دیگری آمده که پس از مسح پیشانی با کف هر کدام از دست ها پشت دیگری را مسح نمود.(3)
ص: 378
و از حضرت رضا(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
تیمّم با دو ضربت انجام می شود یک ضربت برای مسح صورت و یک ضربت برای مسح دست ها.(1)
و در روایتی امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
برای وضو یک ضربت و برای غسل جنابت دو ضربت لازم است و چون به آب رسیدی اگر جنب بوده ای باید غسل کنی وگرنه باید وضو بگیری.(2)
زمخشری در کتاب ربیع الابرار گوید:
خداوند درباره ی شراب سه آیه نازل نمود: «یَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما اِثْمٌ كَبیرٌ و...». و با شنیدن این آیه برخی از مسلمانان شراب را ادامه دادند و برخی ترک کردند تا این که مردی شراب نوشید و در نماز هزیان گفت پس آیه ی «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ اَنْتُمْ سُكارى»نازل شد و باز گروهی از مسلمانان شراب می نوشیدند حتی عمر شراب نوشید و چون مست شد،ریش شتری را گرفت وسرِعبد الرحمن بن عوف را شکست وسپس نشست و بر کشته های مشرکین جنگ بدر نوحه سرایی نمود و به اشعاد اسود بن یعفر تمثّل جست که می گوید:
من الفتیان و الشرب الکرام
و کائن بالقلیب قلیب بدر
ص: 379
و کیف حیاة اصداء وهام؟!
ا یوعدنا ابن کبشة ان سنحیا
و ینشرنی اذا بلیت عظامی؟!
ایعجز ان یرد الموت عنی
بانی تارک شهر الصیام
الا من مبلغ الرحمن عنی
و قل لله یمنعنی طعامی
فقل لله یمنعنی شرابی
و چون این خبر به رسول خدا(صلی الله علیه و آله)رسید در حالی که عبای او روی زمین کشیده می شد با حال خشم خارج شد و با چیزی که در دست داشت خواست بر سر عمر بکوبد.پس عمر گفت:
من از خشم خدا و خشم رسول او به خدا پناه می برم.
پس خداوند این آیه را نازل نمود«اِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ اَنْ یُوقِعَ بَیْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ اَنْتُمْ مُنْتَهُون»
صاحب تفسیربرهان پس ازنقل این قصّه گوید:ببین چگونه اعلام اهل سنّت وضع پیشوای خود را بیان می کنند! سپس گوید: به خدا پناه می برم از هوسرانی.(1)
اَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذینَ اُوتُوا نَصیبًا مِنَ الْكِتابِ یَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ یُریدُونَ اَنْ تَضِلُّوا السَّبیلَ وَ اللهُ اَعْلَمُ بِاَعْدائِكُمْ وَ كَفى بِاللهِ وَلِیًّا وَ كَفى بِاللهِ نَصیرًا مِنَ الَّذینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ یَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَیْنا وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَیًّا بِاَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْنًا فِی الدِّینِ وَ لَوْ اَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ اَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَكانَ خَیْرًا لَهُمْ وَ اَقْوَمَ وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللهُ بِكُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ اِلّا قَلیلًا
ص: 380
«عداوت»دوری از نصرت است و ضدّ آن ولایت است و آن نزدیکی به نصرت است، و «بغض»اراده ی اهانت است و ضدّ آن محبّت و اراده اکرام و احترام است.«كفایت» تامین نیاز و حاجت است، و «اكتفا و استغناء» اظهار بینیازی و قناعت است. «نصرت و معونه» زیادی قوّت است، و ضدّ آن خذلان، و منع نصرت و معونه سبب خذلان است. «لَیّ» پیچاندن است، و لویت الغریم إذا مطلّته، و «الوی بهم الدهر» إذا أفناهم.
آیا ندیدی کسانی [از عالم نماها] را که بهره ای از کتاب به آنان داده شده و هدایت را به ضلالت فروختند، هدف آنان گم راه نمودن شماست و خداوند به دشمنان شما داناتر است و برای سرپرستی و یاری شما کافیست (44) برخی از یهودیان [برای گم راه کردن مردم] کلمات [کتاب خدا] را جابجا و تحریف می کنند و به قصد طعنه زدن در دین با پیچاندن زبان خود [از روی استهزاء] می گویند: «شنیدیم و نافرمانی کردیم و بشنو [که کاش] ناشنوا گردی» و می گویند: «راعِنا» [و این کلمه در عربی یعنی به ما التفات کن و لکن به زبان عبری یعنی خبیث ما] و اگر [از روی صداقت] می گفتند: شنیدیم و فرمان بردیم و بشنو و به ما بنگر برای آنان بهتر و درست تر بود و لکن آنان را خداوند به خاطر کفرشان لعنت نمود و جز کمی از آنان، ایمان نخواهند آورد. (45)
امام عسکری(علیه السلام) می فرماید: موسی بن جعفر(علیهما السلام) درباره ی آیه ی «مِنَ الَّذینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ یَقُولُونَ سَمِعْنا» فرمود:
با کلمه ی «راعِنا» مسلمانان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را خطاب می نمودند و معنای آن
ص: 381
این بود که مراعات احوال ما را بکن و به سخن ما گوش فرا ده همان گونه که ما به سخن شما گوش فرا می دهیم و لکن در لغت یهود و کلام عبری به منای «بشنو ناشنوا شوی» بود و یهود چون دیدند مسلمانان با این کلمه پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را خطاب می کنند، با هم دیگر گفتند: ما تا کنون در پنهانی به او دشمنام می دادیم و اکنون بیایید تا آشکارا به او دشنام بدهیم و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را با کلمه «راعنا» خطاب نمودند و مقصودشان دشنام به آن حضرت بود. سعد بن معاذ انصاری فهمید و به آنان گفت: «ای دشمنان خدا، لعنت خدا بر شما باد، آیا آشکارا به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دشنام می دهید و فکر می کنید ما نمی فهمیم؟ به خدا سوگند اگر یکبار دیگر این سخن را از شما بشنوم گردنتان را می زنم و اگر نبود که باید از آن حضرت و وصیّ او اجازه بگیرم اکنون گردن تان را می زدم. پس خداوند این آیه را بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل نمود و به مسلمانان نیز دستور داده شد که از این کلمه استفاده نکنند و این آیه نازل شد: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْكافِرینَ عَذابٌ اَلٖیم»(1)و(2)
ص: 382
یا اَیُّهَا الَّذینَ اُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقًا لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّها عَلى اَدْبارِها اَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنّا اَصْحابَ السَّبْتِ وَ كانَ اَمْرُ اللهِ مَفْعُولًا
«طمس» از بین بردن اثر است.«ادبار»جمع دُبُر است و اصل آن دَبر است، و دابر پشت سر کسی حرکت کردن است، «و اللیل اذا ادبر» یعنی اذا تبع النهار و «تدبیر» توجّه به عواقب
امور استف و قصّه اصحاب است گذشت.
ای کسانی که به شما کتاب داده شد!به آن چه ما فرو فرستادیم وهماهنگ با کتاب شماست ایمان بیاورید،پیش از آن که[در قیامت]چهره هایی را دگرگون کنیم وبه پشت بازگردانیم و یا آنان را همانند اصحاب سَبت لعنت نماییم و [بدانید که] امر خدا همواره انجام گرفته [و انجام خواهد گرفت] (47).
ص: 383
امام صادق(علیه السلام) می فرمود:
جبرییل این آیه را بر حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) این گونه نازل نمود: «یا اَیُّهَا الَّذِینَ اُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا فِی عَلِیٍّ نُورًا مُبِینًا».(1)
جابر گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
این آیه بر حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) این گونه نازل شد: «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ اُوتُوا الْكِتَابِ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا فِی عَلِیٍّ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُم...».(2)
ودر تفسیر مجمع از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که در تفسیر «مِنْ قَبْلِ اَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا
فَنَرُدَّها عَلى اَدْبارِها» فرمود:
مقصود این است که صورت های آنان را دگرگون می کنیم و راه هدایت بر آنان بسته می شود و صورت هایشان به پشت باز می گردد و به گم راهی باز می گردندبه گونه ای که هرگز رستگار نخواهند شد. [و طمس ازاله صورت و محو خطوط و شکل است.](3)
مولف گوید:
این آیه درباره ی هلاکت لشکر سفیانی در بیدا تفسیر شده و از آن لشکر دو نفر
ص: 384
باقی خواهند ماند که صورتهایشان به عقب باز می گردد و یکی از آنان به نام مبشّر به دست حضرت بقیّه الله صلوات الله علیه هدایت خواهد شد. و روایت مربوط به لشکر سفیانی و درگیری آنان با لشکری از خراسان و هلاکت شان در بیدا بین مکّه و مدینه بسیار مفصل است و ما روایات مربوط به حوادث قیام حضرت مهدی(علیه السلام) را در کتاب «دولة المهدی» بیان نموده ایم. شیخ مفید نیز در کتاب اختصاص صفحه ی 256 آن را نقل نموده و در کتاب غیبت نعمانی نیز صفحه ی 278 حدیث 37 نقل شده است.
اِنَّ اللهَ لا یَغْفِرُ اَنْ یُشْرَكَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِكْ بِاللهِ فَقَدِ افْتَرى اِثْمًا عَظیمًا
«یُشرك بالله»یعنی یجعل لله شریکًا،و«افتری»یعنی اختلق،و«افریته»اذا قطعته علی وجه الافساد، و «فریته فریًا» اذا قطعته علی وجه الاصلاح.
خداوند گناه شرک را نمی بخشد و گناهان پایین تر را برای هر کس بخواهد می بخشد و هر کس برای خدا شریک قرار بدهد به حق گناه بزرگی انجام داده است. (48)
ص: 385
هشام گوید:به امام صادق(علیه السلام)گفتم:آیا «وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ» شامل گناهان کبیره
می شود؟
فرمود: «آری.»(1)
مرحوم صدوق در کتاب فقیه نقل کرده که از امام صادق(علیه السلام) سوال شد:
آیا گناهان کبیره داخل در «لِمَنْ یَشاءُ» می شود؟
فرمود:آری،او اگر بخواهد می بخشد و اگر نخواهد کیفر می کند.(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
مومن بر هر حالی و در هر روزی و ساعتی بمیرد، صدّیق و شهید است.
و من از حبیب خود رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود:
اگر مومن هنگامی که از دنیا می رود گناهان او به اندازه ی گناهان اهل زمین باشد، مرگ او کفّاره ی آن گناهان خواهد بود.
سپس فرمود:
هر کس از روی اخلاص «لا اِلهَ اِلّا الله» بگوید از شرک دور خواهد بود و کسی که مشرک به خدا نباشد و از دنیا برود داخل بهشت می شود. سپس این آیه را تلاوت نمود: «اِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ اَنْ یُشْرَكَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ یَشاءُ»، و فرمود:یا علیّ، مشروط به آن که از دوستان و شیعیان تو باشد.
ص: 386
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید که به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتم:
آیا این مخصوص شیعیان من خواهد بود؟
فرمود: آری به خدا سوگند مخصوص شیعیان تو خواهد بود و آنان از قبرهای خود خارج شده و می گویند: «لَا اِلهَ اِلَّا اللَّه، محمّدٌ رسولُ الله، علیّ بن ابی طالب حُجَّةُ الله».پس حلّه های سبزی از بهشت آورده و هر کدام آنان می پوشند و تاج ملک و کرامت بر سر آنان گذاشته می شود و سپس بر اسب هایی سوار می شوند و به بهشت پرواز می نمایند.
سپس این آیه را تلاوت نمود:
«لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْاَكْبَرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ هذا یَوْمُكُمُ الَّذی كُنْتُمْ تُوعَدُون»(1)و(2)
ص: 387
در تفسیر عیّاشی از جابر از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود از «اِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ اَنْ یُشْرَكَ بِهِ» کفر به ولایت علی(علیه السلام) است و مقصود از
«وَیَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ یَشاءُ»کسانی هستند که ولایت علی(علیه السلام)را پذیرفته اند .(1)
ابو العبّاس گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
کم ترین شرک انسان چیست؟
حضرت فرمود: این که از پیش خود رای [و رهبری] را انتخاب بکند و دوستی و دشمنی
خود را بر اساس محبّت آن قرار بدهد.(2)
اَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذینَ یُزَكُّونَ اَنْفُسَهُمْ بَلِ اللهُ یُزَكّی مَنْ یَشاءُ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلًا انْظُرْ كَیْفَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللهِ الْكَذِبَ وَ كَفى بِهِ اِثْمًا مُبینًا
ص: 388
«جٍبت»لغت عربی نیست و مشتقاتی در زبان عرب ندارد، و لغت حبشی می باشد و به معنای ساحر است.«طاغوت»به معنای طاغی و طغیان کننده است.«لعنت» دور کردن از رحمت خداوند است به خاطر معصیت خدا، از این رو لعنت به چهارپایان و مجانین و اطفال جایز نیست.
آیا توجّه نکردی به کسانی[مانند یهود و نصارا]که خویشتن را پاک و آراسته پنداشته اند [و می گویند: ما فرزندان خدا و دوستان اوییم و یا می گویند: کسی جز یهود و نصاری بهشت نمی رود در حالی که چنین نیست] بلکه خداوند هر که را بخواهد پاک می گرداند و آنان به اندازه ی نخ روی هسته ی خرما ظلم نخواهند شد (49) ببین چگونه به خدا دروغ می بندند و [برای هلاکت آنان] همین بس که این یک گناه آشکاری می باشد. (50)
در تفسیر مجمع از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
این آیه درباره ی یهود و نصاری نازل شد که می گفتند: «ما فرزندان خدا و دوستان اوییم» [و می گفتند: «جز یهود و نصارا» دیگران داخل بهشت نمی شوند.](1)
در تفسیر قمّی آمده که:
آنان کسانی هستند که [بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)] خود را «صدّیق» و «فاروق» و «ذی النورین» دانستند.(2)
ص: 389
سپس گوید:
فتیل آن پوست نازکی است که بر روی هسته ی خرما می باشد.
و مقصود ازجمله«انْظُرْ كَیْفَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ»آن سه نفری هستند که خلافت امیر المؤمنین(علیه السلام) را غصب نمودند.(1)
اَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذینَ اُوتُوا نَصیبًا مِنَ الْكِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذینَ كَفَرُوا هؤُلاءِ اَهْدى مِنَ الَّذینَ آمَنُوا سَبیلًا اُولئِكَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللهُ وَ مَنْ یَلْعَنِ اللهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصیرًا اَمْ لَهُمْ نَصیبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَاِذًا لا یُؤْتُونَ النّاسَ نَقیرًا اَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ اِبْراهیمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْكًا عَظیمًا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ كَفى بِجَهَنَّمَ سَعیرًا اِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلیهِمْ نارًا كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ
بَدَّلْناهُمْ جُلُودًا غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ اِنَّ اللهَ كانَ عَزیزًا حَكیمًا وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلاَنْهارُ خالِدینَ فیها اَبَدًا لَهُمْ فیها اَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلیلًا
ص: 390
«نقیر»از نقر به معنای دانه ی کوچک و نقطه است، و «منقار» از همین معناست، چرا که آن آلت برداشتن دانه است،و «نقیر» ظرفی از چوب بوده که دانه ها را در آن جمع می کرده اند و در فارسی به آن قلّک گویند.«حَسَد»آرزوی زول نعمت از دیگری است وآن خلاف غبطه است و غبطة آرزوی مثل آن نعمت است از خداوند به خاطر سرور از نعمت خدا به دیگری، و به همین علّت حسد مذموم است و غبطه مذموم نیست. «سعیر» از سَعر به معنای روشن کردن آتش است و به روشن کردن آتش جنگ و یا هر شرّی سَعر و اِسعار گفته می شود. «اصلیته النار» یعنی القیته فیها، و «صَلَیتُهُ» ا اذا شویته و شاة مصلّیة یعنی مشوّیة. «تبدیل» به معنای تغییر است و به معنای جابه جایی نیز آمده است. «ظلّ» در اصل به معنای ستر است، و ظلّ به معنای سایه نیز آمده است، و به شب نیز ظلّ گفته می شود، و «ظلّة» به معنای ستره است.
آیا ندیدی کسانی را که بهره ای از کتاب[خدا]به آنان داده شد و [لکن] به جبت و طاغوت ایمان آورده اند؟!و می گویند:راه کافران بهتر از راه مومنان است؟!(51)این ها کسانی هستند که خداوند آنان را لعنت نموده و هر کس را خدا لعنت کند،تو یاوری برای او نخواهی یافت (52) آیا آنان بهره ای از قدرت دارند؟و اگر می داشتند[هم]کم ترین کمک را به مردم نمی کردند (53) بلکه نسبت به مردم به خاطر داده های خدا حسد می ورزند، به راستی ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت و ملک عظیمی دادیم (54) پس برخی از آنان به کتاب خدا [و پیامبر او] ایمان آوردند و برخی از کتاب خدا[و پیامبر او] جلوگیری کردند و جهنّم سوزان برای آنان کافی است. (55) به راستی کسانی که به آیات ما کافر شدند ما آنان را به آتش خواهیم
ص: 391
برد و هر چه پوست بدن هایشان بریان شود ما پوست دیگری به جای آنها قرار می دهیم تا عذاب[ما]را بچشند همانا خداوند عزیز[و صاحب قدرت]و حکیم است.(56)و کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند را ما به زودی داخل باغستان های بهشتی می نماییم که از زیر آن ها نهرهایی جاری است و تا ابد در آن ها باقی خواهند بود و همسران پاکی [نیز] برای آنان خواهد بود و ما آنان را در سایه ی رحمت خود داخل خواهیم نمود. (57)
مولف گوید: آیات فوق جز آیه ی آخر دو گونه تفسیر شده است:
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیات درباره ی یهود نازل شده هنگامی که مشرکین عرب از آنان سوال کردند: آیا دین ما بهتر است و یا دین محمّد(صلی الله علیه و آله)؟ و یهود گفتند: دین شما بهتر است.
روایات زیادی نقل شده که این آیات درباره ی غاصبین خلافت آل محمّد صلوات الله علیهم اجمعین نازل شده است چرا که آنان پس از غصب خلافت نسبت به منزلت اهلالبیت(علیهم السلام) حسد می ورزیدند.
در تفسیر عیّاشی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
جبت و طاغوت،فلان و فلان هستند.(1)
ص: 392
مرحوم فیض پس از نقل این روایت می فرماید:
جبت در اصل اسم بت بوده است و سپس به هر معبودی جز خداوند جبت گفته اند و طاغوت به هر شیطان و هر معبود باطلی گفته می شود.(1)
در کتاب کافی از برید عجلی نقل شده که گوید: من درباره ی آیه ی «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اَطیعُوا اللَّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی اْلاَمْرِ مِنْكُمْ» از امام باقر(علیه السلام) سوال کردم.
آن حضرت در پاسخ من فرمود:
«اَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذینَ اُوتُوا نَصیبًا مِنَ الْكِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذینَ كَفَرُوا هؤُلاءِ اَهْدى مِنَ الَّذینَ آمَنُوا سَبیلًا».
سپس فرمود:
این ها کسانی اند که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «اُولئِكَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ یَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصیرًا».
تا این که فرمود:
مقصود از«اَمْ لَهُمْ نَصیبٌ مِنَ الْمُلْكِ» امامت و خلافت است که خداوند می فرماید: اگر خلافت به دست طاغوت ها بیفتند نقیری [از اموال بیت المال را] به اهلالبیت نخواهند داد.
سپس فرمود:
مقصود از ناس ما هستیم و نقیر نخ باریک بین هسته ی خرما را گویند.
و فرمود:
مقصود از «ناس» در آیه ی «اَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» ما هستیم و این مردم به خاطر امامتی که خداوند از فضل خود به ما عطا نموده
ص: 393
به ما حسد می ورزند وخداوند می فرماید:«فَقَدْ آتَیْنا آلَ اِبْراهیمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْكًا عَظیمًا» یعنی «ما در آل ابراهیم پیامبران و امامان قرار دادیم» و چگونه است که مردم مقام آل ابراهیم و آل او را انکار نمی کنند و مقام آل محمّد(صلی الله علیه و آله) را انکار می کنند؟!(1)
مومن طاق گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از«كتاب»در آیه ی«فَقَدْ آتَیْنا آلَ اِبْراهیمَ الْكِتابَ» نبوّت است و مقصود از«حكمت» فهم و قضاوت است و مقصود از «ملك عظیم» وجوب اطاعت است.(2)
در کتاب احتجاج از حفص بن غیاث نقل شده که گوید:
ابن ابی العوجا در مسجد الحرام به امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه ی «كُلَّما نَضِجَتْ
جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُودًا غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ» می گفت: «پوست های جدید چه گناهی دارند که باید عذاب شوند؟»
ص: 394
و امام(علیه السلام) به او فرمود:
این ها به اعتباری همان پوست های اوّلی است و به اعتباری آن ها نیست.
ابن ابی العوجا گفت: با مثالی از دنیا مساله راتوضیح دهید. امام(علیه السلام) فرمود:
اگر کسی خشتی را گل کند و خشت دیگری با آن بسازد، خشت دوم ذاتًا همان خشت اوّل است و لکن صورةً خشت جدیدی است. [بنابراین پوست جدیدی که بر بدن های دوزخیان می روید ذاتًا همان پوست قدیمی است که سوخته شده است.(1)
امام صادق(علیه السلام) درباره ی «اَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ» فرمود:
آنان آلودگی حیض و فضولات ندارند.(2)
ص: 395
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند پس از مذمّت از طاغوت ها و پیروان آنان، از اهل ایمان و اهل ولایت آل محمّد(صلی الله علیه و آله)نام برده ومی فرماید:«وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ» .(1)
اِنَّ اللهَ یَاْمُرُكُمْ اَنْ تُؤَدُّوا اْلاَماناتِ اِلى اَهْلِها وَ اِذا حَكَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ اَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ اِنَّ اللهَ نِعِمّا یَعِظُكُمْ بِهِ اِنَّ اللهَ كانَ سَمیعًا بَصیرًا
«أداء و تأدیة»به معنای رساندن حق به صاحب آن است.«سمیع و بصیر» قادر بر شنیدن و دیدن مسموعات و مبصرات را گویند، از این رو خداوند را سمیع و بصیر می گویند و سامع و مبصر نمی گویند، چرا که سامع و مبصر کسی است که دارای آلت سمع و بصر باشد، و خداوند از آن منزّه است.
خداوند به شما امر می کند تا امانات را به صاحبانش بازگردانید و هنگامی که بین مردم حکم می کنید به عدالت حکم کنید خداوند چه نیکو شما راپند می دهد، به راستی او شنوا و بیناست. (58)
ص: 396
برید عجلی گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود خداوند از ادای امانت ماییم، چرا که هر کدام از ما امامان باید کتاب ها و علوم و سلاحی که نزد او به امانت سپرده شده است را به امام بعد از خود تحویل بدهد و به عدل حکم نماید.(1)
حضرت رضا(علیه السلام) نیز فرمود:
این خطاب به ائمّه ی اهلالبیت از آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است که هر امامی باید در پایان عمر خود امامت را به امام بعد از خود تحویل بدهد و به دیگری تحویل ندهد. (2)
این معنا در روایات زیادی بیان شده است گر چه در سایر امانات مردم نیز جاری است و هر صاحب امانتی باید امانت مردم را به صاحبانش بازگرداند.
در تفسیر مجمع البیان از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل شده که فرموده اند:
این آیه شامل هر گونه امانتی می شود، خواه امانت های خدا باشد، مانند اوامر و نواهی او و خواه امانت های بندگان او از مال و غیر مال که مردم نزد برادران دینی خود می سپارند. (3)
ص: 397
و در عدّه ای از روایات اهلالبیت(علیهم السلام) آمده که فرموده اند:
نگاه به طول رکوع و سجده کسی نکنید چرا که این چیزی است که بر آن عادت کرده است، و اگر ترک کند وحشت خواهد نمود و لکن به راست گویی و ادای امانت و وفای به عهد و پیمان او بنگرید.(1)
در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
اگر قاتل علی(علیه السلام) امانتی نزد من بگذارد و یا از من مشورتی بخواهد _ و من بپذیرم _امانت او را به او بازخواهم گرداند.(2)
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی اْلاَمْرِ مِنْكُمْ فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ اِلَى اللهِ وَ الرَّسُولِ اِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ ذلِكَ خَیْرٌ وَ اَحْسَنُ تَاْویلًا
«اَطیعُوا اللَّهَ»یعنی الزموا طاعة الله سبحانه فیما امرکم به ونهاکم عنه.و«طاعة الرسول و طاعة أولی الامر» طاعة الله، لقوله سبحانه: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطاعَ اللَّهَ» وقوله:
ص: 398
«ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» وقوله: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * اِنْ هُوَ اِلّاَ وَحْیٌ یُوحى» و مقصود از«أولی الأمر»حکّام و امراء و علما نیستند بلکه به فرموده ی امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) مقصود ائمّه از آل محمّد علیهم السّلام اند که خداوند طاعت
آنان را همانند طاعت خود و طاعت رسول خود واجب نموده است، و وجوب طاعت علی الاطلاق تنها برای معصوم می باشد که مامون از خطا و انحراف است.
ای کسانی که ایمان آوردهاید از خدا و پیامبر و کسانی که بر شما ولایت دارند اطاعت
کنید و اگر درباره ی چیزی نزاع و اختلاف پیدا کردید، اگر ایمان به خدا و روز قیامت دارید اختلاف و نزاع خود را به خدا و رسول او بازگردانید [و از آنان راه حلّ اختلاف خود را بخواهید] این برای شما بهتر و نیکوتر خواهد بود (59).
در کتاب کافی و تفسیر عیّاشی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
خداوند از این آیه فقط ما را اراده نموده است و همه ی مومنین را تا قیامت امر کرده تا از ما اطاعت کنند.(1)
و در کتاب کافی نقل شده که از حضرت صادق(علیه السلام) سوال شد: اوصیایی که خداوند اطاعت آنان را واجب نموده کیانند؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود:
آنان همان کسانی هستند که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «اَطیعُوا اللَّهَ وَ اَطیعُوا
ص: 399
الرَّسُولَ وَ اُولِی اْلاَمْرِ مِنْكُمْ» و نیز می فرماید: «اِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ
یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ».(1)
و در کافی و تفسیر عیّاشی نیز از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
این آیه درباره ی علی بن ابی طالب و امام حسن و امام حسین علیهم الصلاة والسّلام نازل شده است. به آن حضرت گفته شد:
مردم [یعنی اهل سنّت] می گویند: برای چه خداوند نام علی و اهل بیت او را در کتاب خود نبرده است؟
امام صادق(علیه السلام) فرمود که به آنان بگویید:
نماز نیز در قرآن نازل شده و خداوند نفرموده سه رکعت و یا چهار رکعت است و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای مردم! تفسیر نموده است، زکات نیز در قرآن نازل شده و خداوند نفرموده چه مقدار باید زکات پرداخت شود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای مردم! تفسیر نموده است. حجّ نیز در قرآن نازل شده و خداوند نفرموده هفت دور طواف کنید و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای مردم! تفسیر نموده است، و آیه ی «اَطیعُوا اللَّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی اْلاَمْرِ مِنْكُمْ» را نیز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: درباره ی علی و حسن و حسین(علیهم السلام) نازل شده است.
و نیز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده است: من کنت مولاه فعلیّ مولاه
و نیز فرموده است: «اُوصِیكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ اَهْلِ بَیْتِی فَاِنِّی سَاَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اَنْ لَایُفَرِّقَ
بَیْنَهُمَا حَتَّى یُورِدَهُمَا عَلَیَّ الْحَوْضَ فَاَعْطَانِی ذَلِكَ وَ قَالَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ اَعْلَمُ مِنْكُمْ...»
ص: 400
یعنی من شما را به کتاب خدا و اهل بیت خود سفارش می کنم و من ازخدا خواسته ام که بین قرآن و اهل بیت من جدایی نیندازد تا کنار کوثر مرا ملاقات نمایند و خداوند دعای من را اجابت نموده و نیز فرمود: شما چیزی به اهل بیت من یاد ندهید چرا که آنان از شما داناترند. و فرمود: «آنان هرگز شما را از مسیر حق و هدایت خارج نمی کنند و در باطل داخل نمی نمایند.»
سپس فرمود:
اگر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سکوت می نمود و اهل بیت خود را معرّفی نمی کرد، آل عبّاس و آل عقیل و آل فلان و آل فلان می گفتند: ما اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) هستیم و لکن خداوند در کتاب خود برای تصدیق و تایید رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «اِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا» و اهل بیت آن حضرت در این آیه[طبق روایات فریقین]علیّ و حسن و حسین و فاطمه صلوات الله و سلامه
علیهم اجمعین می باشند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)آنان را دربیت امّ سلمه زیر کسا برد
و فرمود: خدایا برای هر پیامبری اهل وثقلی است و اینان اهل بیت من و ثقل من می باشند. امّ سلمه عرض کرد:آیا من از اهل بیت شما نیستم؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: تو اهل خیر و سعادت هستی و لکن این ها اهل بیت و ثقل من می باشند.(1)
ص: 401
از امام صادق(علیه السلام) سوال شد:
پایه ها و اساس اسلام چیست که با بودن آن ها عمل انسان پاک و پذیرفته می باشد و نداشتن چیزهای دیگر آسیبی به انسان نمی رساند؟
امام(علیه السلام) فرمود:
شهادت به یگانگی خداوند و رسالت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و اقرار به حقّانیت
آن چه او از ناحیه خداوند آورده است و پرداخت زکات و پذیرفتن ولایت آل محّمد(صلی الله علیه و آله) که خداوند به آن امر نموده است، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «مَنْ مَاتَ وَ لَا یَعْرِفُ اِمَامَهُ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً» از سویی خداوند متعال می فرماید:«اَطِیعُوا اللَّهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الْاَمْرِ مِنْكُمْ» وعلی(علیه السلام) نخستین امام و ولی امر بعد از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)بود و سپس امام حسن و امام حسین و علی بن الحسین و محمّد بن علی تا آخرین امام[از ائمّه اهلالبیت(علیهم السلام)]و بدون امام زمین هرگز صلاحیّت بقا ندارد...(1)
ص: 402
در کتاب معانی الاخبار از سلیم بن قیس هلالی نقل شده که گوید از امیرالمؤمنین(علیه السلام) سوال شد: کم ترین چیزی که سبب گم راهی انسان است، چیست؟
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
این که نداند امام واجب الاطاعة و حجّت خدا در روی زمین و شاهد بر خلق او کیست؟! سوال کننده گفت: یا امیر المؤمنین! حجّت های خدا روی زمین کیانند؟
حضرت(علیه السلام) فرمود:
آنان که خداوند اطاعت شان را مقرون به اطاعت خود و اطاعت رسول خود نموده و می فرماید: «یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اَطِیعُوا اللَّهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الْاَمْرِ مِنْكُمْ».
سلیم می گوید: پس من سر مبارک امیرالمؤمنین(علیه السلام) را بوسه زدم و گفتم:
مرا آگاه کردی و اندوهم را برطرف نمودی و هر شکّی را از قلب من بیرون کردی.(1)
ص: 403
مرحوم صدوق در کتاب اکمال الدین از جابر بن عبد الله انصاری نقل نموده که گوید: هنگامی که آیه ی«یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اَطِیعُوا اللَّهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الْاَمْرِ مِنْكُمْ» نازل شد، من به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عرضه داشتم:
یا رسول الله! ما خدا و رسول را شناختیم، آیا اولی الامر کیانند که اطاعت از آنان را خداوند مقرون به اطاعت شما قرار داده است؟
حضرت(صلی الله علیه و آله) فرمود:
ای جابر! آنان خلفا و جانشینان من هستند و آنان بعد از من پیشوایان مسلمانانند و اوّل آنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است و سپس حسن و حسین و علی بن الحسین و محمّد بن علی صلوات الله علیهم و تو ای جابر محمّد بن علی(علیهما السلام) را درک خواهی نمود و نام او در تورات باقر است و چون او را دیدی سلام مرا به او برسان.
و پس از او [امام] صادق جعفر بن محمّد و سپس موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمّد بن علی و علی بن محمّد و حسن بن علی و سپس هم نام من محمّد و هم کنیه ی من [ابوالقاسم]حجّت خدا در روی زمین و باقیمانده ی اولیای او در بین بندگانش، فرزند حسن بن علی [عسکری] صلوات الله علیهم است و او کسی است که خداوند به دست او شرق و غرب عالم را فتح خواهد نمود و اوست که از چشم شیعیان ودوستان خود غایب می شود و چنان غیبتی خواهد داشت که بر امامت او باقی نمی ماند مگر کسانی که خداوند قلوب آنان را آزموده باشد.
جابر گوید: به آن حضرت(صلی الله علیه و آله) گفتم:
آیا شیعیان او در زمان غیبت از او بهره ای می برند؟
ص: 404
حضرت(صلی الله علیه و آله) فرمود: سوگند به آن خدایی که مرا مبعوث به نبوّت نمود، آنان از نور او استفاده می کنند واز ولایت او در زمان غیبت بهره مند می شوند، همان گونه که مردم از خورشید هنگامی که پشت ابر پنهان است بهره مند می شوند.
سپس فرمود:
ای جابر! آن چه گفتم از اسرار الهی و علم مخزون او بود و تو باید از مردم پنهان بداری جز کسانی که اهل آن باشند.(1)
در کتاب توحید صدوق از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
خدا را با [آثار قدرت و عظمت] خدا بشناسید و پیامبر را با [معارفی که در] رسالت [اوست] بشناسید و «اولی الامر» را با معروف و عدل و احسان بشناسید.(2)
ص: 405
در کتاب علل الشرایع از آن حضرت(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
اطاعت از کسی که نافرمانی خدا را نموده واجب نیست و تنها اطاعت از خدا و رسول او و والیان امر[که خداوند امر به اطاعت آن ها نموده]واجب است وخداوند تنها اطاعت از پیامبر را واجب نموده است چرا که او معصوم و پاک است و مردم را به معصیت خدا امر نمی کند، و اولی الامر نیز که اطاعتشان واجب شده به همین علّت است.(1)
«فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ اِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ»
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
این آیه این چنین نازل شد:«فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ اِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ والی اولی الأمر منكم»(2)
در کافی و تفسیر عیّاشی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که این آیه را چنین قرائت نمود:
فإن خفتم تنازعًا فی أمرٍ فردّوه الی الله و إلی الرسول وإلی أولی الأمر منكم.
سپس فرمود:
این آیه چنین نازل شده و گر نه امکان ندارد امر به اطاعت از اولی الامر بشود و مردم مجاز به نزاع باشند، چرا که این آیه خطاب به کسانی است که خداوند به آنان فرموده: «یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اَطِیعُوا اللَّهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الْاَمْرِ مِنْكُمْ».(3)
ص: 406
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در عهدنامه ی خود به مالک اشتر فرمود:
اگر مساله ای از امور مهمّه و دور از فهم تو بود و بر تو سنگین و مشتبه شد، بدان که خداوند به کسانی که آنان را دوست می داشته فرموده است:«اَطیعُوا اللَّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی اْلاَمْرِ مِنْكُمْ فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ اِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ»و ارجاع و ردّ الی الله، عمل به محکم آیات کتاب اوست و ردّ الی الرسول، عمل به سنّت قطعی اوست.(1)
در احتجاج از حسین بن علی(علیهما السلام) نقل شده که در خطبه ی خود به مردم فرمود:
شما باید از ما اطاعت کنید و اطاعت از ما بر شما واجب شده است، چرا که اطاعت از ما مقرون به اطاعت ازخدا و رسول اوست، چنان که خداوند می فرماید:«اَطیعُوا اللَّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی اْلاَمْرِ مِنْكُمْ فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ اِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ» و نیز می فرماید: «وَ لَوْ رَدُّوهُ اِلَى الرَّسُولِ وَ اِلى اُولِی اْلاَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ اِلّا قَلیلًا».(2)
ص: 407
مولف گوید:
روایات در ذیل آیه ی فوق فراوان است و ما برخی از آن ها را به اختصار نقل نمودیم، طالبین می توانند به تفسیر برهان و نور الثقلین و عیّاشی و کافی و غیره مراجعه فرمایند، ما نیز در کتاب «آیات الفضایل» ذیل آیه ی فوق، روایات را با ترجمه ی فارسی نقل نموده ایم.
اَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذینَ یَزْعُمُونَ اَنَّهُمْ آمَنُوا بِما اُنْزِلَ اِلَیْكَ وَ ما اُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ یُریدُونَ اَنْ یَتَحاكَمُوا اِلَى الطّاغُوتِ وَ قَدْ اُمِرُوا اَنْ یَكْفُرُوا بِهِ وَ یُریدُ الشَّیْطانُ اَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالًا بَعیدًا وَ اِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا اِلى ما اَنْزَلَ اللهُ وَ اِلَى الرَّسُولِ رَاَیْتَ الْمُنافِقینَ یَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُودًا فَكَیْفَ اِذا اَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ اَیْدیهِمْ ثُمَّ جاؤُكَ یَحْلِفُونَ بِاللهِ اِنْ اَرَدْنا اِلّا اِحْسانًا وَ تَوْفیقًا اُولئِكَ الَّذینَ یَعْلَمُ اللهُ ما فی قُلُوبِهِمْ فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فی اَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلیغًا
«طاغوت»به معنای شدّت طغیان است،و هر کسی را که مردم بپرستند طاغوت نامیده می شود، از این رو به بتها طاغوت گفته می شود، و هر کس بر خلاف حکم خداوند حکم کند نیز طاغوت نامیده می شود. اصل «ضلالت» هلاکت است به خاطر عدول از راه حق، و ضلالت ضدّ هدایت به طریق حق است. «تعالوا» از علوّ به معنای ارتفع الیّ است.«صددت» به معنای اعرضت ومنعت آمده است بنابراین
ص: 408
به معنای لازم و متعدّی استعمال شده است مانند:رجعت انا و رجعت غیری.«حَلفْ»به معنای قَسَم است،و «حلیف» هم قَسَم را گویند. «قول بلیغ» سخنی است که معنای فراوانی را می رساند.
آیا نظر کردی به کسانی که گمان می کنند به آن چه بر تو و بر پیامبران قبل از تو نازل شده است، ایمان آورده اند و می خواهند نزاع و داوری خود را نزد طاغوت ببرند، با آن که به آنان امر شده: کافر به طاعوت باشند؟ و [لکن] شیطان می خواهد آنان را به گم راهی دوری ببرد (60)و هنگامی که به آنان[یعنی منافقین مانند زبیر]گفته می شود: به دستورات خدا و رسول او روی آورید،منافقان را خواهی دید که روی خود را کاملًا از تو بر می گردانند(61) چگونه خواهد بود حال آنان هنگامی که در اثر مخالفت با تو گرفتار شوند و سپس نزد تو آیند و سوگند یاد کنند که ما از مراجعه به طاغوت هدفی جز احسان و اصلاح نداشتیم (62) آنان کسانی هستند که خداوند از قلوبشان آگاه است، پس تو از آنان اعراض کن و آنان را موعظه نما و سخن رسای خود را به آنان برسان [تا برای آنان حجّتی باشد]. (63)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این ها آیاتی است که تاویل آن ها در قیامت رخ می دهد و تنزیل آن ها این است که منافقین در مورد غصب خلافت برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوگند یاد می کنند که هدف ما از تغییر محل خلافت [و غصب آن از امیرالمؤمنین(علیه السلام)] جز احسان و اصلاح نبوده است.
ص: 409
سپس گوید: دلیل بر این معنا روایتی است که از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل شده که فرموده اند: به خدا سوگند مقصود از مصیبت در این آیه خسف منافقین و فرورفتن آنان در زمین است هنگام ملاقات شان با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در کوثر، چنان که خداوند می فرماید:
كَیْفَ اِذا اَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ اَیْدیهِمْ ثُمَّ جاؤُكَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ اِنْ اَرَدْنا اِلّا اِحْسانًا وَ تَوْفیقًا.(1)
سپس علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از«اُولئِكَ الَّذینَ یَعْلَمُ اللَّهُ ما فی قُلُوبِهِمْ»عداوت ودشمنی منافقین باعلی(علیه السلام) می باشد و مقصود از «فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فی اَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلیغًا» این است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) حجّت را در دنیا بر آنان تمام کند و امر آنان را به قیامت واگذارد.(2)
از حضرت رضا(علیه السلام) نقل شده که در تفسیر «فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فی اَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلیغًا» فرمود:
مقصود این است که ای رسول من شقاوت و عذاب آخرت بر آنان[یعنی غاصبین خلافت] ثبت شده و تو فقط با سخن بلیغ خود حجّت را بر آنان تمام کن.(3)
عبد الله نجاشی گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه ی «اُولئِكَ الَّذینَ یَعْلَمُ اللَّهُ ما فی
قُلُوبِهِمْ فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فی اَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلیغًا» فرمود:
ص: 410
مقصود فلان و فلان می باشند.(1)
و در تفسیر عیّاشی از امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه ی «فَكَیْفَ اِذا اَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ اَیْدیهِمْ» فرمود: به خدا سوگند، مقصود از مصیبت خسف فاسقین [و منافقین] است نزد حوض کوثر.(2)
وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ اِلّا لِیُطاعَ بِاِذْنِ اللهِ وَ لَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّابًا رَحیمًا فَلا وَ رَبِّكَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّى یُحَكِّمُوكَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی اَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیمًا وَ لَوْ اَنّا كَتَبْنا عَلَیْهِمْ اَنِ اقْتُلُوا اَنْفُسَكُمْ اَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیارِكُمْ ما فَعَلُوهُ اِلّا قَلیلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ اَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَیْرًا لَهُمْ وَ اَشَدَّ تَثْبیتًا وَ اِذًا َلآتَیْناهُمْ مِنْ لَدُنّا اَجْرًا عَظیمًا وَ لَهَدَیْناهُمْ صِراطًا مُسْتَقیمًا
«فیما شجر بینهم» شَجَر الامر شَجَرًا و شُجورًا _اذا اختلط، «و شاجَرَه فی الامر» اذا نازعه،
ص: 411
و «تشاجروا» ای تنازعوا، کتداخل الشجر بالتفافه، و اصل «الحرج» الضیق، و «ولا حرج»
یعنی و لا ضیق،و قیل:لا اثم،و قال الطبرسی:«لا یَجِدُوا فی اَنْفُسِهِمْ حَرَجًا»یعنی شکًّا فی انّ ما قاله النّبی(صلی الله علیه و آله) حقّ من عند الله.
ما هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر برای آن که مردم_با توفیق الهی _از او اطاعت نمایند، و اگر آنان هنگامی که به خود ستم کردند،نزد تو آمده بودندو از خدا طلب آمرزش می کردند و رسول خدا نیز برای آنان طلب آمرزش می نمود، قطعا خدا را پذیرنده ی توبه و مهربان می یافتند (64) به پروردگارت سوگند، آنان ایمان پیدا نمی کنند مگر آن که در اختلافات خود تو را حاکم قرار بدهند و از حکم تو در دلهایشان تنگی [و ناراحتی] احساس نکنند و کاملًا تسلیم تو باشند (65) و اگر ما بر آنان واجب می نمودیم که خود را بکشید و یا از خانه های خود خارج شوید، چنین دستوری را انجام نمی دادند جز اندکی از آنان، و اگر آنان به آن چه موعظه شدند عمل می کردند قطعا برای آنان بهتر می بود و در ثبات قدم ایشان موثّرتر بود (66) و در آن صورت ما از پیش خود پاداش بزرگی به آنان می دادیم (67) و قطعا آنان را به راه راست و صراط مستقیم هدایت می نمودیم. (68)
زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
خداوند در کتاب خود امیرالمؤمنین(علیه السلام) را خطاب نموده است.
پس من گفتم:
در کجای کتاب خود او را خطاب نموده است؟
ص: 412
حضرت فرمود:
در این آیه «وَ لَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوّابًا رَحیمًا * فَلا وَ رَبِّكَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّى یُحَكِّمُوكَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ».[یعنی جمله ی «جاؤُكَ»خطاب به امیرالمؤمنین(علیه السلام)است ونیز جمله ی«یُحَكِّمُوكَ»خطاب به اوست ]و مقصود از «فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ» آن عقد و قراردادی است که منافقین و غاصبین خلافت بین خود مقرّر نمودند که «اگر خدا، محمّد(صلی الله علیه و آله) را از دنیا ببرد، هرگز نگذارند خلافت در خانواده ی بنی هاشم بماند».
و خداوند در این آیه خطاب به امیرالمؤمنین(علیه السلام) سوگند یاد کرده که آنان ایمان نخواهند آورد جز آن که از آن عهد و قرار خود بازگردند و استغفار کنند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز برای آنان استغفار نماید و حکومت را به دست اهلش بدهند و او را حاکم بدانند و تسلیم محض او باشند ودرباطن خود نیز کراهتی نداشته باشند[و لکن چنین نخواهند کرد...].(1)
این تاویل در عدّه ای از روایات صحیحه وارد شده است و لکن اکثر مفسّرین به علّت تقیّه در تفاسیر خود نقل نکرده اند.
ص: 413
مرحوم عیّاشی از عبد الله نجاشی نقل نموده که گوید:از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که
فرمود:به خدا سوگند مقصود از«فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ»در آیه ی«اُولئِكَ الَّذینَ یَعْلَمُ اللَّهُ ما فی قُلُوبِهِمْ فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فی اَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلیغًا» فلان و فلان هستند.
و نیز فرمود:
به خدا سوگند مقصود از آیه ی«وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ اِلّا لِیُطاعَ بِاِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوّابًا رَحیمًا»
حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و علی(علیه السلام) هستند. تا این که فرمود:
به خدا سوگند مقصود از«یُحَكِّمُوكَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ»شخص علی(علیه السلام)است و مقصود از «ثُمَّ لا یَجِدُوا فی اَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمّا قَضَیْتَ» خطاب به رسول خداست و مقصود از قضاوت، حکم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به ولایت علی(علیه السلام) است و مقصود از «وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیمًا» تسلیم آنان نسبت به علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است.(1)
در برخی از روایات آمده:
مقصود از این آیات، تسلیم در مقابل حکم خدا و حکم رسول اوست.
چنان که امام صادق(علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند اگر مردم ایمان به خدای یکتا بیاورند و نماز را برپا کنند و زکات
ص: 414
را بدهند و[لکن]تسلیم[امر خدا و رسول او(صلی الله علیه و آله)]نباشند،مشرک خواهندبود. سپس این آیه را تلاوت نمود:«فَلا وَ رَبِّكَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّى یُحَكِّمُوكَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی اَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیمًا»(1).
و در سخن دیگری فرمود:
به خدا سوگند اگر مردمی خدای یگانه را عبادت کنند و نماز را برپا بدارند، و زکات را پرداخت نمایند و به حجّ خانه ی خدا بورند و ماه رمضان را روزه بگیرند و سپس نسبت به چیزی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) انجام داده راضی نباشند و یا بگویند برای چه چنین و چنان کرد؟ مشرک خواهند بود. سپس این آیه را تلاوت نمود: «فَلا وَ رَبِّكَ لایُؤْمِنُونَ حَتّى یُحَكِّمُوكَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی اَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیمًا. »و فرمود: «بر شما باد به تسلیم».(2)
«وَلَوْ اَنّا كَتَبْنا عَلَیْهِمْ اَنِ اقْتُلُوا اَنْفُسَكُمْ اَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیارِكُمْ ما فَعَلُوهُ اِلّا قَلیلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ اَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَیْرًا لَهُمْ وَ اَشَدَّ تَثْبیتًا»
این آیه درباره ی نشانه های تسلیم و اطاعت محض از حکم خدا و رسول او(صلی الله علیه و آله)
ص: 415
است؛ چنان که امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
اگر اهل خلاف [در مساله ی خلافت امیرالمؤمنین(علیه السلام)] به آن چه رسول خدا(صلی الله علیه و آله)آنان را موعظه نمود گوش فرا می دادند و عمل می کردند، خیر آنان بود و سبب
تثبیت ایمان شان می گردید.
سپس فرمود:
«ثُمَّ لا یَجِدُوا فی اَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیمًا».(1)
امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) می فرماید:
این آیه این چنین نازل شده است:«وَ لَوْ اَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ فی علی لَكانَ خَیْرًا لَهُمْ» یعنی اگر اهل خلاف به آن چه رسول خدا(صلی الله علیه و آله)از ناحیه ی خداوند درباره ی علی(علیه السلام) به آنان موعظه نمود عمل کرده بودند، برای آنان نیکو و سعادتبخش می بود.(2)
وَ مَنْ یُطِعِ اللهَ وَ الرَّسُولَ فَاُولئِكَ مَعَ الَّذینَ اَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدّیقینَ وَ الشُّهَداءِ
وَ الصّالِحینَ وَ حَسُنَ اُولئِكَ رَفیقًا ذلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللهِ وَ كَفى بِاللهِ عَلیمًا
ص: 416
«الصدّیق» المداوم و الملازم علی التصدیق بما یوجبه الحق، او الملازم للصدق.
«الشهداء» جمع شهید وهو المقتول فی سبیل الله، و قیل: الشهادة هی الصبر علی ما امر الله به من قتال عدوّه. «الصالح» من استقامت نفسه بحسن عمله. «الرفیق» الصاحب وهو مشتقّ من الرفق فی العمل. «یهیّیء لكم من امركم مرفقًا» ای رفقًا یصلح به امرکم. «الفضل» فی اصل اللغة هو الزیادة علی المقدار الذی یستحقّ بمثل عمله.
هر جمعیّتی[از مومنین]که از خدا و رسول اطاعت نمایند، در کنار پیامبران و صدّیقین و شهدا و صالحین خواهند بود که خداوند نعمت خود را به آنان ارزانی داشته است و چه نیکو رفیقانی هستند [برای آنان] (69) و این تفضّلی است از ناحیه ی خداوند و خدا کافی است که بداند [چه کسانی دارای استحقاق چنین تفضّلی هستند] (70).
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
یکی از انصار نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: یا رسول الله! من طاقت فراق شما را ندارم وبسا داخل منزل خود می شوم و به یاد شما می افتم و دست از کار خود می کشم و نزد شما می آیم و از محبّتی که به شما دارم به چهره ی شما نگاه می کنم واز این رو به یاد قیامت افتادم که شما داخل بهشت خواهید شد و در بالاترین مقام بهشتی قرار می گیرید و من نمی توانم شما را ببینم ای رسول خدا؟! پس این آیه نازل شد: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَاُولئِكَ مَعَ الَّذینَ اَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ». پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن مرد را خواست و این آیه را برای او تلاوت نمود و به او بشارت داد.(1)
ص: 417
ابو الصباح کنانی گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
با رعایت ورع و تقوا ما را کمک دهید،چرا که اگر یکی از شما با ورع و تقوا خدا را ملاقات نماید، برای او نزد خداوند گشایشی خواهد بود و خداوند می فرماید:
«وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَاُولئِكَ مَعَ الَّذینَ اَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ».
سپس فرمود:
پیامبر(صلی الله علیه و آله) از ماست و صدّیق از ماست و شهدا و صالحین از ما هستند.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مومن دو گونه است:1.مومنی که برای خدا به شرائط ایمان خود عمل می کند،چنین مومنی هم نشین پیامبران و صدّیقین و شهدا و صالحین خواهد بود و چه نیکو رفقایی خواهد داشت، این گونه مومن در قیامت نیاز به شفاعت ندارد بلکه به او حقّ شفاعت داده می شود و سختی های دنیا و آخرت را نمی بیند.2. مومنی که اهل خطا و لغزش است و مانند ساق ذرغ باد او را از هر طرف حرکت
ص: 418
می دهد،چنین مومنی سختی های دنیا و آخرت را می بیند و از او شفاعت می شود و سعادتمند خواهد بود.(1)
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
بر خداوند حقّ است که ولیّ ما را هم نشین پیامبران و صدّیقین و شهدا و صالحین قرار بدهد و آنان نیکو هم نشینانی هستند.(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
صدّیقون [معروف] سه نفر هستند: علی بن ابی طالب(علیهما السلام)، حبیب نجّار و مومن
آلفرعون.
و در سخن دیگری فرمود:
هر امّتی را صدّیق و فاروقی است و صدّیق و فاروق این امّت علی بن ابی طالب(علیهما السلام)است.(3)
ص: 419
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
ای ابا محمّد! خداوند شما را در کتاب خود یاد نموده است و می فرماید: «فَاُولئِكَ مَعَ الَّذینَ اَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ»و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دراین آیه مصداق نبیّین است و ما صدّیقون و شهدا هستیم و شما صالحین و شایستگانید، پس شما خود را به صلاح آراسته کنید همان گونه که خدا شما را صالحین نامیده است.(1)
مولف گوید:
روایات فراوانی در ذیل این آیه نقل شده است و ما خلاصه ی همه ی آن ها را نقل نمودیم.
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ اَوِ انْفِرُوا جَمیعًا وَ اِنَّ مِنْكُمْ لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَّ فَاِنْ اَصابَتْكُمْ مُصیبَةٌ قالَ قَدْ اَنْعَمَ اللهُ عَلَیَّ اِذْ لَمْ اَكُنْ مَعَهُمْ شَهیدًا وَ لَئِنْ اَصابَكُمْ فَضْلٌ مِنَ اللهِ لَیَقُولَنَّ كَاَنْ لَمْ تَكُنْ بَیْنَكُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّةٌ یا لَیْتَنی كُنْتُ مَعَهُمْ فَاَفُوزَ فَوْزًا عَظیمًا فَلْیُقاتِلْ فی سَبیلِ اللهِ الَّذینَ یَشْرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا بِاْلآخِرَةِ وَ مَنْ یُقاتِلْ فی سَبیلِ اللهِ فَیُقْتَلْ اَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتیهِ اَجْرًا عَظیمًا
ص: 420
«تبطئه»به معنای تاخیر انداختن چیزی و طول دادن مدّت عمل است، و «ابطاء»نیز به همین معناست. «شریت» به معنای فروختن است و «اشتریت» به معنای خریدن است؛ و «یَشْرون» به معنای یبیعون است.
ای کسانی که ایمان آورده اید، سلاح خود را برگیرید و گروه گروه و یا همگی روانه میدان
رزم شوید(71)البتّه برخی از شما کندی می کند و اگر در جنگ آسیبی به شما برسدمی گوید خدا بر من انعام نمود که در جنگ شرکت نکردم (72) و اگر غنیمتی به شما برسد، گویی بین شما و او رابطه دوستی نبوده و می گوید: ای کاش من نیز با آنان بودم، و به رستگاری [و نوای] بزرگی می رسیدم (73) باید کسانی که دنیا را به آخرت فروخته اند در راه خدا جهاد و قتال نمایند، و هر کس در راه خدا جنگ کند و کشته شود و یا غالب و پیروز گردد، زود است که ما پاداش بزرگی به او بدهیم (74).
مرحوم طبرسی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
اسلحه را حِذر می گویند به خاطر این که آلت حَذَر و پرهیز از دشمن است.
و در تفسیر «فَانْفِرُوا ثُباتٍ اَوِ انْفِرُوا جَمیعًا» فرمود: ثُبات مربوط به سرایا و گروه هاست و جمیع مربوط به لشکرهای بزرگ است.(1)
ص: 421
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خطاب به مومنین در آیه ی«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا... فَاَفُوزَ فَوْزًا عَظیمًا»صوری است و مخاطبین مومنین نیستند.
سپس فرمود:
اگر جمله ی«قَدْ اَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیَّ اِذْ لَمْ اَكُنْ مع رسول الله»را اهل آسمان ها و اهل زمین بگویند، مشرک خواهند بود.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
بالای هر نیکی، نیکی هست تا هنگامی که مومن در راه خدا کشته شود و چون در راه خدا کشته شود، بعد از آن نیکی و برّی تصوّر نمی شود.(2)
و فرمود:
کسی که در راه خدا کشته شود، خداوند گناهان او را به او نشان نمی دهد.(3)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند برای شهید هفت خصلت قرار داده است: 1. اوّلین قطره ی خون او که روی زمین می ریزد همه ی گناهانش بخشوده می گردد. 2. هنگام شهادت، سر او
ص: 422
در دامن همسرش حور العین خواهد بود، و دو نفر از حور العین غبار از صورت اوپاک می کنند و به او می گویند: خوش آمدی و او نیز به آنان چنین می گوید.
3. لباس بهشتی به او می پوشانند. 4. بوی بسیار خوشی از او ساطع می شودو خزّان بهشتی به سرعت می آیندو از بوی او می گیرند. 5. در حال شهادت منزل خود را در بهشت می بیند. 6. به روح او گفته می شود: با سرعت به هر کجای بهشت می خواهی داخل شود. 7. شهید هنگام شهادت به وجه الله نظر می نماید و آن سبب راحتی هر پیامبر و شهیدی خواهد بود.(1)
وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا اَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظّالِمِ اَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصیرًا الَّذینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللهِ وَ الَّذینَ كَفَرُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ الطّاغُوتِ فَقاتِلُوا اَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ اِنَّ كَیْدَ الشَّیْطانِ كانَ ضَعیفًا
ص: 423
«وِلْدان»جمع وَلَد است مانند خَرَب و خربان.«قریة»به محلی گویند که اهل آن ظالم و گنه کار باشندو اگر صالح باشند به آن محل بلد و شهر گویند چنان که خداوند دراین آیات میفرماید: یَقُولُونَ رَبَّنا اَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظّالِمِ اَهْلُها و نیز میفرماید: وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ اَقْصَى الْمَدینَةِ و می فرماید: وَ لَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكات».معنای طاغوت گذشت. «كید» به معنای سعی در فساد همراه با حیله است.
چرا شما در راه خدا و[نجات]مردان و زنان و کودکان ناتوان که [از بیپچارگی] می گویند: «خدایا ما را از این قریه و شهری که اهلش ظالمند خارج کن»نمی جنگید،و [نیز آنان ازبیچارگی] می گویند: خدایا برای ما از ناحیه ی خود سرپرست و یاوری قرار داده (75) آنان که ایمان آورده اند در راه خدا می جنگند و آنان که کافر شده اند در راه طاغوت می جنگند پس شما با یاران شیطان بجنگید [و بدانید] که کید و نیرنگ شیطان ضعیف است. (76)
این آیه مذمّت و نکوهش از کسانی است که از مسلمانان بی پناه مکّه در صدر اسلام حمایت نکردند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس از رحلت خدیجه(علیها السلام) و ابوطالب(علیه السلام) از دنیا، ناچار به هجرت به مدینه گردید.(1)
ص: 424
حضرت سجّاد(علیه السلام) می فرماید:
حضرت خدیجه(علیها السلام) یک سال قبل از هجرت از دنیا رفت و حضرت ابوطالب(علیه السلام)یک سال پس از خدیجه از دنیا رفت و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خدیجه و ابوطالب(علیهما السلام) را از دست داد، بسیار غمگین شد و بر جان خود از کفّار قریش هراس پیدا کرد از این رو به جبرییل شکایت نمود و خداوند به او وحی نمود: ای محمّد! باید از این قریه[مکّه]که اهل آن به تو ستم می کنند به مدینه هجرت نمایی چرا که امروزدر مکّه برای تو حامی و یاوری نیست و[چون به مدینه هجرت می کنی]باید با مشرکین به جنگ برخیزی از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به طرف مدینه هجرت نمود.(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مستضعفین _از مردان و زنان و فرزندان_که می گویند:«رَبَّنا اَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظّالِمِ اَهْلُها...» ما هستیم.(2)
علی بن ابراهیم قمی; گوید:
مقصود از «الَّذینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ» مومنین از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله)هستند و مقصود از«وَ الَّذینَ كَفَرُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ الطّاغُوتِ»مشرکین مکّه هستند که برای حمایت از بت هایشان با مسلمانان می جنگیدند.(3)
ص: 425
اَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذینَ قیلَ لَهُمْ كُفُّوا اَیْدِیَكُمْ وَ اَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمّا كُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ اِذا فَریقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النّاسَ كَخَشْیَةِ اللهِ اَوْ اَشَدَّ خَشْیَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ لَوْ لا اَخَّرْتَنا اِلى اَجَلٍ قَریبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ وَ اْلآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لاتُظْلَمُونَ فَتیلًا اَیْنَما تَكُونُوا یُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ وَ اِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللهِ وَ اِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلُّ مِنْ عِنْدِ اللهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَكادُونَ یَفْقَهُونَ حَدیثًا ما اَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللهِ وَ ما اَصابَكَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ اَرْسَلْناكَ لِلنّاسِ رَسُولًا وَ كَفى بِاللهِ شَهیدًا
«بروج» جمع برج است و اصل لغت به معنای ظهور است چنان که گفته می شود:«تبرّجت المراة» اذا اظهرت محاسنها. «مُشَیَّدة» بنای زیبا و بلند را گویند، و «شاد بناءه»اذا رفعه، و «اشاد بذكره» یعنی رفع ذکره. «فقه» به معنای فهم است، و فَقَه الرجل یعنی فَهِم، و اسم مصدر آن فقیه است، و در اصطلاح متداول، فقیه به کسی گفته می شود که عالم به علوم دین باشد، و «تفقّه» به معنای تعلم فقه است.
آیا ندیدی کسانی را که [در مکّه] به آنان گفته شد: دست از جنگ بازدارید و نماز بخوانید و زکات بدهید [و گلایه می کردند] و چون [در مدینه] جنگ بر آنان واجب
ص: 426
شد، ناگهان گروهی از آنان از مردم [یعنی مشرکین مکّه] ترسیدند مانند ترسیدن از خدا و یا سخت تر از آن و گفتند: خدایا برای چه [اکنون] قتال و جنگ را بر ما واجب نمودی؟ چرا ما را تا مدّت کوتاهی مهلت ندادی؟ بگو: بهره ی دنیا اندک است و برای اهل تقوا آخرت بهتر است و در آخرت به اندازه ی نخ وسط هسته ی خرما به آنان ظلم نخواهد شد (77) هر کجا باشید مرگ شما را در می یابد گر چه در برج های استوار [خود را پنهان کرده] باشید [اینان مردمی هستند که]اگر پیش آمد نیکی برای آنان رخ دهد می گویند: این از ناحیه ی خداست و اگر پیش آمد بدی رخ دهد می گویند:از ناحیه ی تو است به آنان بگو:همه از جانب خداست. آیا این مردم را چه شده است که نمی خواهند سخن حقّی را بفهمند؟! (78) [ای انسان] هر چه از خوبی ها به تو می رسد از ناحیه ی خداست و هر چه از بدی ها به تو می رسد از ناحیه ی توست [ای رسول من!] ما تو را پیامبری برای این مردم فرستادیم و خدا کافی است که شاهد بر تو و آنان باشد. (79)
علی بن ابراهیم قمّی; گوید:
این آیات قبل از هجرت در مکّه نازل شد و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله)به مدینه هجرت نمود و قتال و جهاد واجب شد آیه ی «كُفُّوا اَیْدِیَكُمْ وَ اَقیمُوا الصَّلاةَ...»نسخ گردید، از این رو اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به هراس افتادند و این آیه نازل شد: «اَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذینَ قیلَ لَهُمْ [بمكة] كُفُّوا اَیْدِیَكُمْ وَ اَقیمُوا الصَّلاةَ» چرا که آنان در مکّه از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اجازه می خواستند که با مشرکین قتال کنند و خداوند به آنان فرمود: «كُفُّوا اَیْدِیَكُمْ وَ اَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ» و چون در مدینه خداوند قتال و جهاد را بر آنان واجب نمود، گفتند: «رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ
ص: 427
عَلَیْنَا الْقِتالَ لَوْ لا اَخَّرْتَنا اِلى اَجَلٍ قَریبٍ» و خداوند در پاسخ آنان به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ وَ اْلآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقى».(1)
آیات فوق در روایات با صلح امام حسن و قتال امام حسین(علیهما السلام) نیز تطبیق شده است.
محمّد بن مسلم می گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند، آیه ی «اَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذینَ قیلَ لَهُمْ كُفُّوا اَیْدِیَكُمْ وَ اَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ» درباره ی اطاعت از امام [حسن(علیه السلام)]نازل شد و چون در زمان امام حسین(علیه السلام) قتال و جنگ [و حمایت از آن حضرت] واجب گردید مردم گفتند:«رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ لَوْ لا اَخَّرْتَنا اِلى اَجَلٍ قَریبٍ» و مقصود آنان تاخیر جنگ تا زمان قیام حضرت مهدی(علیه السلام) بود [که شکستی در آن وجود ندارد.].(2)
امام صادق(علیه السلام) نیز می فرماید:
آیه ی«كُفُّوا اَیْدِیَكُمْ وَ اَقیمُوا الصَّلاةَ»درباره ی حسن بن علی(علیهما السلام)نازل شد و خداوند او را امر به صبر و ترک جنگ نمود و آیه ی «فَلَمّا كُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ» درباره ی حسین بن علی(علیهما السلام) نازل شد و خداوند بر او و بر همه ی اهل زمین واجب نمود که در کنار امام خود با دشمن او قتال نمایند.(3)
ص: 428
و در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که در تفسیر آیه ی فوق فرمود:یعنی کفّوا السنتکم _ زبان های خود را حفظ کنید.(1)
سپس فرمود:
معنای آیه این است که: «آیا راضی نمی شوید نماز را اقامه کنید وزکات را پرداخت
نمایید و از قتال خودداری نمایید و سخن نگویید و داخل بهشت شوید؟!»(2)
و از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت نیز به اصحاب خود فرمود:
به خدا سوگند این آیه [یعنی آیه ی «كُفُّوا اَیْدِیَكُمْ وَ اَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ»] مربوط به شما نیز می باشد.(3)
«وَ اِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ»امام کاظم(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
خداوند می فرماید: ای فرزند آدم، خواستن تو و گفتن تو با خواست من است و تو با قدرت من واجبات من را انجام می دهی و با نعمت من توان صبر بر مصائب
ص: 429
را پیدا می کنی و آن چه از خوبی به تو برسد از ناحیه ی خداست و آن چه از بدی به تو برسد از ناحیه ی توست و من به حسنات تو سزاوارتر از تو هستم و تو سزاوارتر به گناهان خود هستی چرا که مردم حقّ مواخذه ی از من را ندارند و لکن من حقّ مواخذه ی آنان را دارم.(1)
حضرت رضا(علیه السلام) نیز گوید:
خداوند به بنده ی خود می فرماید:تو،به گناهانت سزاوارتر از من هستی چرا که تو گناهان را با همان نیرویی که من در تو قرار دادم انجام می دهی.(2)
مولف گوید:
بین آیه ی«وَ اِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلُّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» و آیه ی بعد از آن که می فرماید: «ما اَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما اَصابَكَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ» تنافی وجود ندارد، چرا که آیه ی اوّل مربوط به مقدّرات الهی مانند صحّت و سلامت و امنیت و وسعت رزق و خوف و بیماری و گرسنگی و سختی و امثال این هاست و همه ی این ها از ناحیه ی خداوند است و خداوند بندگان خود را به وسیله ی آن ها می آزماید و برای هر کدام از
ص: 430
آنان تقدیری مطابق مصلحت و آن چه اقتضای عمل اوست انجام می دهد؛و آیه ی دوم مربوط به اعمال بندگان خدا مانند واجبات و محرّمات و اعمال خیرو شرّی است که در انجام و ترک آن ها آثاری در دنیا و آخرت خواهد بود و به عمل مکلف باز می گردد و هر دو معنا در روایات معصومین: آمده است و آنان فرموده اند:
حسنات در کتاب خدا دو صورت دارد:
یکی مربوط به مقدّرات الهی است مانند صحّت و بیماری و امنیّت و وسعت روزی و خداوند آن ها را حسنات نامیده است و دیگری مربوط به اعمال نیک و پاداش آن هاست چنان که خداوند می فرماید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها».(1)
و سیّئات نیز در کتاب خدا دو صورت دارد:
برخی مربوط به مقدّرات الهی است مانند گرسنگی و سختی و ترس و مصیبت و این ها از ناحیه ی خداوند است گر چه به اعتباری معلول اعمال و اخلاق مکلف نیز می باشد؛ و برخی مربوط به اعمال اختیاری مردم است چنان که خداوند می فرماید: «وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النّارِ» یا می فرماید: «مَنْ عَمِلَ صالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ اَساءَ فَعَلَیْها».(2)
بنابراین هیچ گونه تنافی واختلافی بین آیات فوق نیست.
مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطاعَ اللهَ وَ مَنْ تَوَلّى فَما اَرْسَلْناكَ عَلَیْهِمْ حَفیظًا وَ یَقُولُونَ طاعَةٌ فَاِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَیَّتَ طائِفَةٌ مِنْهُمْ غَیْرَ الَّذی تَقُولُ وَ اللهُ یَكْتُبُ ما یُبَیِّتُونَ فَاَعْرِضْ
ص: 431
عَنْهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللهِ وَ كَفى بِاللهِ وَكیلًا اَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافًا كَثیرًا وَ اِذا جاءَهُمْ اَمْرٌ مِنَ اْلاَمْنِ اَوِ الْخَوْفِ اَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ اِلَى الرَّسُولِ وَ اِلى اُولِی اْلاَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللهِ عَلَیْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ اِلّا قَلیلًا
«تبییت» به معنای تدبیر در شب است، و «بیات و تبییت» شبانه به دشمن حمله کردن است. و «وكیل» کسی را گویند که قائم به تدبیر عمل خود باشد. «تدبّر» به معنای توجّه به عاقبت امور است،و«تدابر»جدا شدن از هم دیگر و پشت کردن به هم دیگر است،و «دبّر القوم دبارًا»یعنی هلکوا لانّهم یذهبون فی جهة الادبار، و فرق بین تدبّر و تفکّر این است که تدبّر، توجّه به عاقبت امور است و تفکّر توجّه به دلایل امور است. و «اختلاف» به معنای جدایی و پشت به هم دیگر کردن است. و «اذاعة» در اصل لغت به معنای تفریق بین مومنین و افشای اسرار است، و اذاعة و اشاعة و افشاء و اعلان و اظهار نظایرند، و ضدّ آن ها اسرار و اخفا و کتمان است. و اصل معنای «استنباط» استخراج است.
هر کس از رسول [خدا] اطاعت کند از خدا اطاعت نموده و هر کس [از فرمان او] روی گرداند ما تو را برای حفظ او نفرستادیم (80) آنان [به تو] می گویند: ما فرمانبرداریم و چون از نزد تو خارج می شوند جمعی از آنان شبانگاه به غیر آن چه تو گفته ای تدبیر می کنند و خداوند تدبیر شبانه آنان را ثبت می کند، پس تو از آنان روی برتاب و بر خدا توکّل کن و خدا برای کمک به تو کافیست (81) آیا آنان در [معانی]
ص: 432
قرآن نمی اندیشند [که] اگر از جانب غیر خدا می بود قطعا در آن اختلاف فراوانی می یافتند؟! (82) و چون خبری [سرّی] حاکی از ایمنی و یا خطر به آنان می رسد آن را منتشر می سازند و اگر آن را [فقط] به پیامبر و اولیای امر خود ارجاع می نمودند قطعا اولیای امور به اسرار آن پی می بردند [و برای آنان بیان می کردند]؛ و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود شما از شیطان پیروی می کردید، جز اندکی. (83)
زراره می گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مرتبه عالی [دیانت] و کلید رسیدن به حقایق و باب هر خیری و خشنودی خداوند، معرفت و اطاعت از امام [معصوم:] است، چرا که خداوند می فرماید:
«مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلّى فَما اَرْسَلْناكَ عَلَیْهِمْ حَفیظًا».
سپس فرمود:
آگاه باشید که اگر مردی شب را به عبادت و روز را به روزه به سر ببرد و همه ی مال خود را در راه خدا صدقه بدهد و همه ساله به حجّ برود و معرفت به ولیّ خدا نداشته باشد تا از او پیروی کند، حقّی بر خدا پیدا نمی کند و از اهل ایمان نخواهد بود.
سپس فرمود:
اما اهل معرفت به امام، اگر نیکوکار باشند، خداوند آنان را با فضل خود داخل بهشت خواهد نمود.(1)
ص: 433
ابو اسحاق نحوی گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
خداوند پیامبر خود را بر محبّت خویش تادیب نمود و به او فرمود:«اِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیم»، سپس امر امّت را به او تفویض کرد و به مردم فرمود: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» و نیز فرمود: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطاعَ اللَّه» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)امر [ولایت] را به علی(علیه السلام) و ائمّه بعد از او واگذارد و شما ولایت آنان را پذیرفتید و دیگران انکار کردند.
سپس فرمود:
به خدا سوگند ما شما را به خاطر این که ما را پذیرفته اید و به خاطر این که اگر ما سخن بگوییم شما نیز سخن می گویید و اگر خاموش باشیم شما نیز خاموش می شوید، دوست می داریم و ما واسطه ی بین شما و خداوند هستیم.
تا این که فرمود:
به خدا سوگند، خداوند برای احدی از مخالفین شما خیری قرار نداده است.(1)
امام کاظم(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از آیه ی «اِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضى مِنَ الْقَوْلِ» فلان و فلان و ابوعبیده ی جرّاح
ص: 434
است؛(1) و خداوند به پیامبر خود درباره ی آنان می فرماید: «فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكیلًا».
«وَ اِذا جاءَهُمْ اَمْرٌ مِنَ اْلاَمْنِ اَوِ الْخَوْفِ اَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ اِلَى الرَّسُولِ وَ اِلى اُولِی اْلاَمْرِ مِنْهُمْ
لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ»
محمّد بن عجلان گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
خداوند اقوامی را نسبت به افشا نمودن اسرار ملامت نموده و می فرماید: «وَ اِذا جاءَهُمْ اَمْرٌ مِنَ اْلاَمْنِ اَوِ الْخَوْفِ اَذاعُوا بِهِ» پس شما از افشای اسرار دیگران پرهیز نمایید.(2)
در کتاب کافی و تفسیر عیّاشی از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل شده که فرمودند:
خداوند مردم رادر آیه ی«وَ لَوْ رَدُّوهُ اِلَى الرَّسُولِ وَ اِلى اُولِی اْلاَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ» ارجاع به اولی الامر نموده و اطاعت آنان را واجب دانسته است و آنان ائمّه[ی اهلالبیت(علیهم السلام)] هستند.(3)
ص: 435
امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه ی «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ اِلّا قَلیلًا» فرمود:
مقصود از «فَضْلُ اللَّهِ» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و مقصود از «وَ رَحْمَتُهُ» ولایت ائمّه(علیهم السلام) است.(1)
امام کاظم(علیه السلام) نیز فرمود:
«فَضْلُ اللَّهِ» پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) است و «وَ رَحْمَتُهُ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(2)
فَقاتِلْ فی سَبیلِ اللهِ لا تُكَلَّفُ اِلّا نَفْسَكَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَسَى اللهُ اَنْ یَكُفَّ بَاْسَ الَّذینَ كَفَرُوا وَ اللهُ اَشَدُّ بَاْسًا وَ اَشَدُّ تَنْكیلًا مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یَكُنْ لَهُ نَصیبٌ مِنْها وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً سَیِّئَةً یَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْها وَ كانَ اللهُ عَلى كُلِّ شَیْءٍ مُقیتًا
«نَكل»به معنای قید است، و نَکَّل به ونَدَّد به و شَرَّد به نظایرند و اصل نکول به معنای امتناع معلول از خوف است، و نکول از یمین، خودداری از قسم خوردن به خاطر ترس از عقوبت است، و «شفاعت» از شفع ضدّ وتر است و شفیع کسی است
ص: 436
که برای نجات مجرم وساطت می کند، و شفیع در مِلک نیز کسی است که سهم شریک را به ملک خود می افزاید،و در کیفیّت شفاعت پیامبر در قیامت اختلاف است و اکثر امّت گویند:آن حضرت برای گنه کاران امّت خود که دارای اعتقاد صحیح هستند شفاعت می نماید، و «كِفل» به معنای نصیب است، و کِفل نیز به معنای مثل است و «كفالت نفس و مال» به این معناست.
[ای رسول من!] در راه خدا پیکار کن؛ تو تنها تکلیف خویش را داری، و مومنین را به جهاد و مبارزه دعوت کن، امید است خداوند شرّ کافران را [از تو] برطرف نماید و [بدان که] انتقام و کیفر خدا سخت تر [از دشمنان] خواهد بود (84) هر کس شفاعت نیکی کند بهره و نصیبی برای او خواهد بود و هر کس شفاعت ناپسندی کند برای او نیز سهمی خواهد بود و خداوند همواره بر هر چیزی تواناست. (85)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند رسول خود(صلی الله علیه و آله) را تکلیفی نمود که احدی از خلق خود را این چنین تکلیف ننمود، خداوند او را تکلیف نمود که به تنهایی در مقابل همه ی دشمنان خود قیام کند، گر چه نیروی رزمنده ای برای او نباشد و چنین تکلیفی را خداوند به کسی قبل از او و بعد از او نکرده و نخواهد کرد.
سپس امام صادق(علیه السلام) این آیه را تلاوت نمود: «فَقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ لا تُكَلَّفُ اِلّا نَفْسَكَ»و فرمود:
خداوند آن چه برای خود قرار داده بود برای او نیز قرار داد مانند این که برای خود
ص: 437
فرمود:«مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها»وبرای او نیز فرمود:[«من صلّی علیه صلی الله علیه عشر صلوات]و برای صلوات بر رسول خود(صلی الله علیه و آله) ده حسنه قرار داد.(1)
سلیمان بن خالد گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
مردم [یعنی مخالفین] می گویند: اگر علی(علیه السلام) حقّی می داشت، برای چه دریافت
نکرد؟!
امام(علیه السلام) فرمود:
خداوند با نداشتن یاور کسی را مامور به گرفتن حقّ خود نکرده است؛ جز پیامبر(صلی الله علیه و آله) را که به او فرمود: «فَقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ لا تُكَلَّفُ اِلّا نَفْسَكَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ» و این مخصوص رسول خداست و برای دیگران فرموده است: «اِلّاَ مُتَحَرِّفًا لِقِتالٍ اَوْ مُتَحَیِّزًا اِلى فِئَةٍ» در حالی که برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) یاوری در آن روز نبود تا او را کمک نماید.(2)
ص: 438
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که این آیه بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد، او شخصًا در سریّه ها با دشمن می جنگید.(1)
و نیز می فرماید:
پس از نزول این آیه، شجاع ترین مردم در سختی های جنگ به پیامبر(صلی الله علیه و آله) پناه
می برد.(2)
«مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یَكُنْ لَهُ نَصیبٌ مِنْها وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً سَیِّئَةً یَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْها»
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
کسی که مردم را امر به معروف و یا نهی از منکر نماید و یا آنان را ارشاد به عمل خیری کند، شریک عامل به معروف خواهد بود؛ و کسی که مردم را به کار زشتی امر کند و یا آنان را نسبت به آن کار زشت راهنمایی نماید،شریک عامل به شرّ و کار زشت خواهد بود.(3)
ص: 439
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که برای برادر دینی خود در غیاب او دعای خیری بکند، در حقّ او مستجاب خواهد شد و ملک مامور به ثبت کار خیر به او می گوید: برای تو دو برابر آن چه برای برادر خود خواستی، خواهد بود. سپس فرمود:
و این معنای آیه ی «یَكُنْ لَهُ نَصیبٌ مِنْها» است.(1)
امام سجّاد(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که ملائکه می شنوند که مومن به برادر خود دعا می کند و او را به خیر و خوبی یاد می نماید، به او می گویند: تو خوب برادری هستی برای برادر خود که پشت سر او دعای خیر به او می کنی و او را به خوبی یاد می نمایی، همانا خداوند دو برابر آن چه برای او خواستی را به تو عطا نمود و دو برابر آن چه از خوبی برای او گفتی را برای تو گفت و تو بر برادر خود فضیلت پیدا کردی.
و هنگامی که ملائکه می شنوندکه شخصی پشت سر برادر خود بدگویی می کند و به او نفرین می نماید، می گویند: تو چه بد برادری هستی برای برادر خود. سپس به ملک پوشاننده ی زشتی ها می گویند: گناه او را بپوشانید و به آن شخص گویند: بس کن و خدا را ستایش کن که او عیوب تو را پوشانده است و بدان که خدا به بنده ی خود داناتر از تو است!!(2)
ص: 440
وَ اِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِاَحْسَنَ مِنْها اَوْ رُدُّوها اِنَّ اللهَ كانَ عَلى كُلِّ شَیْءٍ حَسیبًا
«تحیّت»به معنای سلام است،و حیّ یُحَیّی تحیّةً یعنی سَلَّمَ یُسَلِمِ تَسلیمًا،و اصل تحیّت به معنای حیات و بقاء است.
هنگامی که بر شما تحیّت و درودی فرستاده شد،شما بهتر از آن را پاسخ بدهید ویا همان گونه پاسخ بدهید، همانا خداوند حساب هر چیزی را خواهد نمود.
امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) می فرمایند: مقصود از تحیّت در این آیه اعمّ از سلام و غیر سلام از احسان ها و تحیّت های دیگر است.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که یکی از شما عطسه می کند شما به او تحیّت بفرستید و بگویید:
ص: 441
«رحمكم الله»و او بگوید:«یغفر الله لكم و یرحمكم الله»چنان که خداوند می فرماید:«وَ اِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِاَحْسَنَ مِنْها اَوْ رُدُّوها».(1)
و نیز فرمود:
هر کس قبل از سلام کردم شروع به سخن کند، پاسخ او را ندهید.
و فرمود:
قبل از شروع به سخن سلام کنید و هر کس بدون سلام شروع به سخن کند، پاسخ او را ندهید.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند می فرماید:بخیل کسی است که از سلام کردن بخل ورزد.(3)
امام صادق(علیه السلام) فرمود: علی(علیه السلام) همواره می فرمود:
خشم نکنید و کسی را نیز به خشم درنیاورید و با صدای بلند سلام کنید و پاکیزه سخن بگویید و هنگامی که مردم در خواب هستند شما نماز بخوانید تا با سلام و تحیّت داخل بهشت شوید.سپس برای اصحاب خود این آیه را تلاوت نمود:«السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِن» .(4)
ص: 442
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) به گروهی برخورد نمود و بر آنان سلام کرد و آنان در پاسخ او گفتند: علیک السّلام و رحمة الله و برکاته و مغفرته و رضوانه. پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) به آنان فرمود: برای ما بیش از آن چه ملائکه برای پدر ما ابراهیم گفتند، نگویید، ملائکه گفتند: «رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَیْكُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ».(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
السّلام علیکم ده پاداش دارد و السّلام علیکم و رحمة الله بیست پاداش دارد و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته سی پاداش دارد.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
پاسخ سلام سه نفر باید با صیغه ی جمع داده شود: 1. کسی که عطسه می کند به او گفته می شود: «یرحمكم الله» گر چه کسی با او نباشد. 2. کسی که بر دیگری سلام می کند بگوید: «السّلام علیكم» 3. کسی که به دیگری دعا می خواهد بکند، بگوید: «عافاكم الله» گرچه یک نفر باشد، چرا که [در باطن] دیگری با او هست.(3)
ص: 443
و نیز فرمود:
باید کوچک بر بزرگ و عابر بر قاعد و قلیل بر کثیر سلام کند.(1)
و فرمود:
اگر گروهی وارد بر جمعیّتی شدند،یک نفر آنان سلام کند کافیست و از آن جمعیّت نیز اگر یک نفر پاسخ بدهد کافی است.(2)
و فرمود:
نهایت تحیّت نسبت به مقیم و صاحب خانه مصافحه است و نهایت سلام و تحیّت نسبت به مسافر معانقه است.(3)
و فرمود:
اگر کسی در حال نماز به شما سلام کرد در پاسخ او بگویید:سلام علیکم ونگویید: علیکم السّلام، همان گونه که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در پاسخ عمّار چنین فرمود [و لکن نباید صدای خود را در حال نماز بلند کند].(4)
ص: 444
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
بر یهود و نصاری و مجوس و بت پرستان و بر کسانی که بر سر سفره ی شراب نشسته اند و بر صاحب شطرنج و نرد و مخنّث[کسی که مفعول واقع می شود]و بر شاعری که زنان پاکدامن را قذف می کند و بر نماز گذار، سلام نکنید چرا که نماز گزار نمی تواند پاسخ بدهد، و سلام مستحبّ است و پاسخ واجب است و نیز بر رباخوار و بر کسی که در حال تخلّی نشسته و بر کسی که در حمّام است و بر کسی که آشکار گناه می کند، سلام نکنید.(1)
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
کسی که بر فقیری بگذرد و سلامی به او بکند، کم تر از سلامی که بر غنی می کند، روز قیامت خداوند بر او خشمگین خواهد بود.(2)
انس بن مالک گوید:
یکی از کنیزان امام حسن(علیه السلام) شاخه گلی به دست آن حضرت داد و امام(علیه السلام) او را
ص: 445
آزاد نمود و فرمود:«انتِ حرّة لوجه الله»پس علّت آن را سوال کردم و امام(علیه السلام) فرمود:خداوند ما را در آیه ی «وَ اِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِاَحْسَنَ مِنْها اَوْ رُدُّوها» این گونه ادب
نموده وتحیّت بهتر این است که من او را آزاد نمایم.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) همانند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر زن ها سلام می کرد و لکن بر دختر جوان سلام نمی کرد و می فرمود:
می ترسم صدای او مرا تحریک کند و بیش از پاداش سلام آسیب ببینم.(2)
اللهُ لا اِلهَ اِلّا هُوَ لَیَجْمَعَنَّكُمْ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فیهِ وَ مَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللهِ حَدیثًا فَما لَكُمْ فِی الْمُنافِقینَ فِئَتَیْنِ وَ اللهُ اَرْكَسَهُمْ بِما كَسَبُوا اَتُریدُونَ اَنْ تَهْدُوا مَنْ اَضَلَّ اللهُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبیلًا وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ اَوْلِیاءَ حَتّى یُهاجِرُوا فی سَبیلِ اللهِ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصیرًا اِلّاَ الَّذینَ یَصِلُونَ اِلى قَوْمٍ بَیْنَكُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ اَوْ جاؤُكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ اَنْ یُقاتِلُوكُمْ اَوْ یُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللهُ لَسَلَّطَهُمْ
ص: 446
عَلَیْكُمْ فَلَقاتَلُوكُمْ فَاِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوكُمْ وَ اَلْقَوْا اِلَیْكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللهُ لَكُمْ عَلَیْهِمْ سَبیلًا سَتَجِدُونَ آخَرینَ یُریدُونَ اَنْ یَاْمَنُوكُمْ وَ یَاْمَنُوا قَوْمَهُمْ كُلَّما رُدُّوا اِلَى الْفِتْنَةِ اُرْكِسُوا فیها فَاِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوكُمْ وَ یُلْقُوا اِلَیْكُمُ السَّلَمَ وَ یَكُفُّوا اَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ اُولئِكُمْ جَعَلْنا لَكُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطانًا مُبینًا
«وَ اللَّهُ اَرْكَسَهُمْ»ارکاس به معنای ردّ است.«حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ»حصر به معنای ضیق و تنگی است و هر کس از چیزی خسته و ناتوان شود به او گفته می شود: حَصِرَ منه.«اعتزال» به معنای دوری کردن از جیزی است، و معتزله را به این علت معتزله گفتند که از مجلس درس حسن بصری دوری جستند. «خطاء» با قصر و مدّ مقابل صواب و درستی است، و «أخطأ فی الأمر» یعنی لم یصب الصواب فیه، و «خاطئة» به معنای گناه است.
خدایی که جز او خدایی نیست، قطعا شما را در قیامت جمع خواهد نمود و تردیدی در آن نیست، آیا سخن چه کسی راست تر از سخن خداست؟ (87) چه شده است شما را که درباره ی منافقان دو دسته شده اید در حالی که خداوند آنان را به سزای کارشان سرنگون [و هلاک] نموده است؟ آیا شما می خواهید کسانی را که خدا گم راه نموده هدایت نمایید؟ در حالی که خدا هر که را در گم راهی واگذارد، تو راه هدایتی برای او نخواهی یافت (88) آنان دوست می دارند همان گونه که خود کافر شدند شما نیز کافر شوید و با آنان یکسان باشید، از آن رو شما با آنان ارتباط
ص: 447
دوستی بر قرار نکنید تا این که در راه خدا هجرت نمایند،پس اگر[از اسلام] روی برتافتند هر کجا آنان را یافتید بگیرید و بکشید و از آنان دوست و یاوری نگیرید. (89) مگر کسانی که با هم پیمانان شما پیوند داشته باشند و یا نزد شما بیایند و از جنگیدن با شما و یا جنگیدن با قوم خود سینه هایشان به تنگ آمده باشد، البته اگر خدا می خواست آنان را بر شما مسلّط می نمود و با شما می جنگیدند، پس اگر آنان از شما کنارهگیری کردند و جنگی نخواستند بکنند و خواستند با شما طرح صلح و دوستی بر قرار نمایند، دیگر خدا برای شما حقّ جنگیدن با آنان را قرار نداده است. (90) و به زودی گروهی دیگر را خواهید یافت که می خواهند از شما و از قوم خود آسوده خاطر باشند [آنان کسانی هستند که] هر بار در فتنه واقع شوند باز سر در آن فرو می برند، پس اگر ازشما کناره گیری نکردند و پیشنهاد صلح ندادند و دست از شما برنداشتند آنان را بگیرید و هر کجا یافتید به قتل برسانید همانا خدا شما را بر آنان قدرت و سلطه آشکاری داده است. (91)
«فَما لَكُمْ فِی الْمُنافِقینَ فِئَتَیْنِ وَ اللَّهُ اَرْكَسَهُمْ بِما كَسَبُوا»
در تفسیر مجمع از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: این آیه درباره گروهی نازل شد که از مکّه به مدینه آمدند و اظهار اسلام نمودند و سپس به مکّه بازگشتند و اظهار شرک نمودند و سپس برای تجارت،اموال مشرکین را به یمامه بردند،از این رو بین مسلمانان اختلاف ایجاد شد، برخی گفتند: آن ها مومن هستند و ما با آنان جنگ نمی کنیم و برخی گفتند: مشرک هستند و این آیه درباره ی نقاق آنان نازل شد.(1)
ص: 448
«وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ اَوْلِیاءَ»
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
شیاطین انسی حیله ها و مکرها و فریب هایی دارند و با هم دیگر وسوسه می کنند تا بلکه اگر بتوانند اهل حق را از راه خدا و دین او که مورد تایید الهی است بازگردانند و آنان را همانند خود در شک و انکار و تکذیب اهل حق قرار بدهند همان گونه که خداوند در توصیف آنان می فرماید: «وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً».(1)
از این رو خداوند مسلمانان را از ارتباط و دوستی با آنان نهی نموده گرچه در ظاهر ایمان بیاورند، جز آن که در راه خدا [به مدینه] هجرت نمایند و حقیقتًا ایمان بیاورند و اگر از ایمان [واقعی] و هجرت امتناع ورزیدند خداوند می فرماید:
«فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» یعنی آنان را هرکجا یافتید بکشید.
«اِلّاَ الَّذینَ یَصِلُونَ اِلى قَوْمٍ بَیْنَكُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ»
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از این آیه هلال بن عویم اسلمی است که خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد
ص: 449
و از طرف قبیله خود با آن حضرت پیمان بست «که آزار و ظلمی نداشته باشندو آن حضرت نیز متعرّض آنان نشود» از این رو خداوند از تعرّض به آنان نهی نمود.(1)
«اَوْ جاؤُكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ اَنْ یُقاتِلُوكُمْ اَوْ یُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ»
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
این آیه درباره ی قبیله بنی مدلج نازل شد که نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله)آمدند و گفتند:«قد حصرت صدورنا ان نشهد انک رسول الله فلسنا معک ولا مع قومنا علیک» یعنی «سینه های ما تنگ است و ما نمی توانیم شهادت به رسالت شما بدهیم از این رو نه از شما حمایت می کنیم و نه به دشمنان شما از قوم خود کمک می دهیم» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با آنان پیمان بست که تا هنگامی که با اعراب درگیر است متعرّض آنان نشود و پس از آن آنان را به اسلام دعوت کند اگر اجابت نکردند با آنان جنگ نماید.(2)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه ی «فَاِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوكُمْ وَ اَلْقَوْا اِلَیْكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَیْهِمْ سَبیلًا» فرمود:
ص: 450
سیره ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله)قبل از نزول سوره ی برائت این بود که جز با کسانی که با او به جنگ برخیزند با کسی جنگ نمی کرد و این آیه در همین معنا نازل شده ست و لکن هنگامی که سوره ی برائت نازل شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مامور گردید تا با مشرکین جنگ کند خواه به جنگ با او قیام کنند و خواه نکنند؛ جز کسانی که روز فتح مکّه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با آنان تا مدتّی قرار داد صلح امضا نموده بود، مانند صفوان بن امیّه و سهیل بن عمرو... حدیث طولانی است و کامل آن در سوره ی برائت خواهد آمد.(1)
«سَتَجِدُونَ آخَرینَ یُریدُونَ اَنْ یَاْمَنُوكُمْ وَ یَاْمَنُوا قَوْمَهُمْ»
امام صادق(علیه السلام)می فرماید:
این آیه درباره ی [منافقین مانند] عیینة بن حصین فزاریّ نازل شد که بلادشان گرفتار بی آبی گردید و او خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و با آن حضرت پیمان بست که در بطن نخل [بین مکّه و طائف] زندگی کنند و متعرّض آن حضرت نشود و آزاری نکند و لکن او مرد منافق و ملعونی بود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را «الاحمق المطاع» نامیده بود[و او رئیس قبیله فزاریّ بود.](2)
ص: 451
مولف گوید:
عیینة بن حصین و قبیله اش چون منافق و شرور بودند خداوند سخت از آنان مذمّت کرده و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را امر به دستگیری و کشتن آنان نموده و به آن حضرت وعده ی نصرت داده است.
وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ اَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِنًا اِلّا خَطًَا وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطًَا فَتَحْریرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ اِلى اَهْلِهِ اِلّا اَنْ یَصَّدَّقُوا فَاِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوِّ لَكُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْریرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ اِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ بَیْنَكُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ اِلى اَهْلِهِ وَ تَحْریرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ تَوْبَةً مِنَ اللهِ وَ كانَ اللهُ عَلیمًا حَكیمًا وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِدًا فیها وَ غَضِبَ اللهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ اَعَدَّ لَهُ عَذابًا عَظیمًا
«خطاء»خلاف صواب است،و اَخطَاَ فی الامر ای لم یصب الصواب،و«خَطْا وخَطْاة و خاطٍئَة» به معنای گناه و ذنب است. «تحریر» از حریّت است و آن آزاد نمودن عبد است.
هرگز نباید مومنی، مومن دیگری را بکشد مگر آن که از روی خطا باشد و هر کس مومنی
را از روی خطا بکشد باید بنده ی مومنی را آزاد نماید و دیه و خون بهای او را به خانواده اش
پرداخت نماید، مگر این که آنان گذشت کنند و اگر مقتول مومن و از دشمنان شما باشد
ص: 452
[قاتل]باید فقط بنده ای آزاد نماید[و پرداخت دیه لازم نیست]و اگر[مقتول]از هم پیمانان شما باشد [قاتل] باید به خانواده او خون بها بدهد و بنده ی مومنی را نیز آزاد کند و اگر بندهای نیافت باید دو ماه پیوسته روزه بگیرد و این توبه او از جانب خدا خواهد بود و خداوند دانا و حکیم است. (92) و هر کس از روی عمد مومنی را بکشد کیفر او دوزخ است و در آن جاوید خواد ماند و خداوند بر او خشم و لعنت خواهد داشت و عذاب بزرگی برای او آماده نموده است. (93)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
این آیه درباره ی عیّاش بن ابی ربیعه مخزومی برادر مادری ابوجهل نازل شد. نامبرده مسلمان شد و بعد از مسلمان شدن، مرد مسلمانی را که آگاهی از اسلام او نداشت کشت و مقتول حارث بن یزید معروف به ابو نبیشه عامری بود و عیّاش بعد از هجرت در حرّه او را کشت و او و ابوجهل از کسانی بودند که قبل از هجرت عیّاش را شکنجه می دادند.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
بنده ای که در هر کفّاره ای آزاد می شود نیاز به مومن بودن ندارد جز کفّاره ی قتل که خداوند می فرماید:«فَتَحْریرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ»یعنی باید اقرار به ایمان داشته باشد وبالغ نیز باشد. (2)
ص: 453
امام کاظم(علیه السلام) می فرماید:
همین که مسلمان زاده باشد مومن محسوب می شود.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
اگر مسلمانی در سرزمین شرک باشد ومسلمانان[ناشناخته]او را بکشند و سپس امام (علیه السلام) از آن آگاه شود باید بنده ی مومنی به جای آن آزاد شود همان گونه که خداوند می فرماید: «فَاِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوِّ لَكُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» و در روایت عیّاشی آمده: دیه ای برای او نیست.(2)
«فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ»
امام صادق(علیه السلام) می فرماید
اگر بر کسی روزه ی دو ماه پیوسته واجب شده باشد و در بین ماه اوّل بدون عذر و یا به واسطه ی بیماری افطار نماید باید از سربگیرد و اگر در ماه دوم وارد شده باشد و عذری برای او پیش آید و افطار کند لازم نیست از سر بگیرد بلکه بقیّه ی ماه دوم را باید تکمیل نماید.(3)
ص: 454
«وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِدًا فیها»
از امام صادق(علیه السلام) سوال شد: آیا اگر مومنی، مومن دیگری را عمدًا بکشد، توبه ای برای او هست؟ امام(علیه السلام) فرمود:
اگر به خاطر ایمان، او را کشته است توبه ای برای او نیست و اگر به خاطر خشم و دشنام و امور دنیایی بوده است با قصاص توبه او پذیرفته می شود و اگر معلوم نباشد، او را نزد اولیای مقتول می برند پس اگر اقرار به قتل نمود و آنان از قصاص گذشت نمودند باید دیه قتل را به آنان بپردازد و یک بنده آزاد کند و دو ماه پیوسته روزه بگیرد و شصت فقیر را غذا بدهد تا توبه او نزد خدا پذیرفته شود.(1)
و فرمود:
همواره مومن در دین خود در وسعت است تا وقتی که خون حرامی را نریخته باشد.
سپس فرمود: کسی که عمدًا مومنی را بکشد موفق به توبه نمی شود.(2)
ص: 455
و فرمود:
کسی که مومنی را به خاطر دینش بکشد او همان کسی است که خداوند در قرآن فرموده است: «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِدًا فیها وَ اَعَدَّ لَهُ عَذابًا عَظیمًا»
گفته شد: بسا کسی در اثر نزاع و اختلاف کسی را می کشد؟فرمود:این آن قتل عمدی نیست که خداوند در قرآن فرموده است: «فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ».(1)
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِذا ضَرَبْتُمْ فی سَبیلِ اللهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ اَلْقى اِلَیْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللهِ مَغانِمُ كَثیرَةٌ كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللهُ عَلَیْكُمْ فَتَبَیَّنُوا اِنَّ اللهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرًا
«عرض الحیاة الدنیا» به جمیع بهرههای دنیا عَرَض حاضر گویند، هر بهرهی ناچیز و چیز کوتاه مدّت را نیز عرض گویند، و به هر چیز عارض و رخداد تازه نیز عرض
ص: 456
گویند. «تبتغون» به معنای تطلبون است. «مغانم» جمع مَغنَم به معنای مال غنیمت گرفته شده است، و «مغانم عند الله» بهره های کامل و داتم است و آن ها خلاف «عرض الحیاة الدنیا» می باشد.
ای کسانی که ایمان آورده اید، هنگامی که برای جهاد در راه خدا حرکت نمودید به دقّت کار خود را بررسی کنید و به کسی که به شما سلام می کند [و تسلیم شما می شود و اظهار اسلام می نماید] نگویید: تو [در باطن] ایمان نیاورده ای [و او را بکشید] و بخواهید مال دنیا را به دست بیاورید، چرا که نزد خدا غنیمت های فراوانی [از دنیا] هست، البتّه شما قبل از اسلام چنین بودید و خداوند بر شما منت نهاد [و فرمود: مال دنیا را هدف خود قرار ندهید] پس [عبرت بگیرید] و کار خود را با دقّت بررسی کنید، چرا که خداوند از اعمال شما آگاه است. (94)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:این آیه هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله)از غزوه ی خیبر بازگشت نازل شد و علّت آن این بود که رسول پس از غزوه ی خیبر اسامة بن زید را با لشکری به بعضی از نواحی فدک فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت نماید. پس او در قریه ای به مردی از یهودیان به نام مرداس بن نهیک فدکی برخورد نمود که مسلمان شده بود
و چون لشکر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را دید اموال و خانواده خود را در کنار کوه برد و به طرف لشکر اسلام آمد و گفت: «أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أنّ محمّدًا رسول الله».
پس اسامه نیزه ای به او زد و او را به قتل رسانید[و اموال و اهل او را گرفت]وچون بازگشت و قصّه ی او را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خبر داد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آیا کسی که
ص: 457
می گفت:لا إله إلّا الله، محمّد رسول الله»را کشتی؟!اسامه گفت:او از ترس کشته شدن چنین می گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: چگونه پرده از قلب او برنداشتی؟! تو، نه
گفته ی او را پذیرفتی و نه از باطن او خبر یافتی؟! پس اسامه سوگند یاد کرد که پساز این هیچ گوینده ی«لا اله الا الله، محمّد رسول الله» را نکشد از این رو در جنگ های امیر المؤمنین(علیه السلام) شرکت نکرد و این آیه درباره ی او نازل شد: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ اَلْقى
اِلَیْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا».(1)
مرحوم فیض می فرماید:
این روایت دلیل بر نفاق اسامه است و او به خاطر مال دنیا مرداس را کشته بود و سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی او و تخلّف او از اطاعت امیرالمؤمنین(علیه السلام) با توجّه به این که می دانسته اطاعت از او واجب است دلیل نفاق اوست.
لایَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ غَیْرُ اُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللهِ بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللهُ الْمُجاهِدینَ بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدینَ دَرَجَةً وَ كُلاًّ وَعَدَ اللهُ الْحُسْنى وَ فَضَّلَ اللهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ اَجْرًا عَظیمًا دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ كانَ اللهُ غَفُورًا رَحیمًا
«ضَرَر» به معنای نقصان است، و هر بلا و آفت و زیانی را ضَرَر گویند. «درجة» به معنای
ص: 458
منزلت است،و«درّجته الی كذا»یعنی منزلت او را به تدریج بالا بردم همانند نردبانی که از درجه ای به درجه ی بالاتری بالا می روند، و «درّج الرجل» یعنی مضی لسبیله و مات لانّه صار الی منزله الآخرة.
از جنگ نشسته گان از مومنین،و مجاهدین در راه خدا با مال و جان خود _ یکسان نیستند جز معذورین از جهاد و خداوند مجاهدان در را خدا _ با مال و جان خود _را برقاعدین فضیلت داده و به همه ی آنان خداوند نوید نیک داده است و مجاهدان را بر قاعدان فضیلت داده و پاداش بزرگی برای آنان مقرّر نموده است. (95) و این [برای مجاهدان] درجات و مغفرت و رحمت است و خداوند همواره بخشنده و مهربان است. (96)
صاحب مجمع البیان گوید:
این آیه درباره ی کعب بن مالک و مرارة بن ربیع و هلال بن امیّة نازل شد که در جنگ تبوک از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تخلف نمودند و خداوند معذورین را استثنا نمود و مقصود [از معذورین] عبد الله بن امّ مکتوم نابینا بوده و این را ابوحمزه ثمالی در تفسیر خود روایت کرده است.(1)
از زید بن ثابت روایت شده که گوید:
در فضیلت مجاهدین بر قاعدین استثنایی جز برای معذورین نشده است
ص: 459
و عبد الله بن امّ مکتوم نابینا بود و در حالی که گریه می کرد نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله)آمد و گفت: یا رسول الله! کسانی که قدرت بر جهاد ندارند چه باید بکنند؟و در همان حال باز بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وحی نازل شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: جمله ی «غَیْرُ اُولِی الضَّرَرِ» را نیز قرائت کنید.
سپس فرمود:
سوگند به خدایی که جان من به دست اوست من از پیش می دیدم که این قسمت به آیه افزوده می شود.(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) [در یکی از جنگ ها به اصحاب خود] فرمود:
به راستی افرادی در مدینه به جای ماندند که [به سبب نیّت های پاک خود پاداش جهاد را بردند و] شما هر قدمی که بر می دارید و از هر بیابانی که می گذرید آنان نیز با شما خواهند بود و آنان کسانی هستندکه دارای نیّت های صحیح و علاقه به جهاد بودند و به سبب ناتوانی و یا مشکل دیگری نتوانستند با ما همراه شوند.(2)
صاحب تفسیر مجمع البیان گوید:
روایت شده که خداوند مجاهدان را هفتاد درجه بر غیر مجاهدان فضیلت داده که بین هر درجه تا درجه ی دیگر هفتاد سال می باشد که اسب تندرو طی نماید.(3)
ص: 460
اِنَّ الَّذینَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمی اَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنّا مُسْتَضْعَفینَ فِی اْلاَرْضِ قالُوا اَلَمْ تَكُنْ اَرْضُ اللهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها فَاُولئِكَ مَاْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیرًا اِلّاَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطیعُونَ حیلَةً وَ لایَهْتَدُونَ سَبیلًا فَاُولئِكَ عَسَى اللهُ اَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللهُ عَفُوًّا غَفُورًا وَ مَنْ یُهاجِرْ فی سَبیلِ اللهِ یَجِدْ فِی اْلاَرْضِ مُراغَمًا كَثیرًا وَ سَعَةً وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِرًا اِلَى اللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُهُ عَلَى اللهِ وَ كانَ اللهُ غَفُورًا رَحیمًا
«توفّی» به معنای قبض و دریافت است، و «توفّیت الشیء و استوفیته» یعنی آن چیز را قبض و دریافت نمودم، و «وفات» به معنای مرگ است، چرا که در آن حال روح میّت قبض می شود، و «توفّی» به معنای احصاء نیز آمده است. «ماوی» به معنای مرجع و منزلگاه است. «استضعاف» ضعیف شمردن چیز است، و «مستضعف» ضعیف شده است.
هنگامی که فرشتگان در حال ظلم وستم جان ستم کاران را می گیرند به آنان
ص: 461
می گویند:شما در انجام چه کاری بودید؟! آنان می گویند: ما مستضعفین روی زمین بودیم. ملائکه می گویند: آیا زمین خدا وسیع نبود که [از بین مستکبران] مهاجرت کنید [و در دیار دیگری به عبادت خدا و انجام وظائف خود مشغول بشوید؟!] پس جایگاهشان دوزخ خواهد بود و آن بد سرانجامی است. (97) جز مستضعفین از مردان و زنان و فرزندانی که حیله و چاره ای نیابند و راهی برای نجات خود نجویند (98)پس امید است که خداوند از آنان بگذرد و او همواره اهل گذشت و عفو است.(99)و کسی که در راه خدا[و برای انجام فرمان او] مهاجرت کند برای خود در روی زمین اقامتگاه های فراوان و گشایشی خواهد یافت و کسی که از خانه ی خود به قصد مهاجرت به سوی خدا و رسول او خارج شود و مرگ او فرا رسد پاداش او بر خدا خواهد بود واو بخشنده و مهربان است. (100)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از«اِنَّ الَّذینَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمی اَنْفُسِهِمْ»کسانی هستندکه درمکّه مسلمان شدند و هنگام هجرت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هجرت به مدینه نکردند و آن ها: قیس بن فاکهه و حارث بن زمعه و قیس بن ولید بن مغیره و ابو العاص بن منبّه بن حجّاج و علی بن امیّة بن خلف بوده اند.(1)
ص: 462
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی کسانی است که از امیرالمؤمنین(علیه السلام) کناره گیری کردند و با دشمنان او به جنگ برنخاستند و ملائکه هنگام مرگ به آنان گفتند: فیم کنتم...(1)
مرحوم فیض می گوید:
منافاتی بین دو روایت فوق نیست چرا که روایت اوّل تفسیر است و روایت دوم [تطبیق و] تاویل است.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
کسی که گوش او حق را شنیده و قلب او آن را حفظ نموده و حجّت بر او تمام شده است را نمی توان مستضعف [فکری] نامید.(2)
از امام صادق(علیه السلام) سوال شد: مستضعفین کیانند؟ امام(علیه السلام) با حال فزع فرمود:
آیا شما احدی را دیده ایدکه مستضعف باشدچه کسی می تواند مستضعف باشد؟به خدا سوگند اعتقاد صحیح را دختران جوان،درحجله ها وسقّاهای مدینه برای یک دیگر تعریف نمودند؟!(3)
ص: 463
به امام کاظم(علیه السلام) گفته شد:
ضعفا کیانند؟
آن حضرت در پاسخ نوشت:
الضعیف من لم ترفع له حجّة ولم یعرف الاختلاف فاذا عرف الاختلاف فلیس بضعیف.(1)
مرحوم فیض در پایان می فرماید:
از آیه استفاده می شود که هر کس در مکانی نتواند دین خود را برقرار کند واجب است که از آن مکان هجرت نماید.
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
هر کس به خاطردینش و لو به اندازه ی یک وجب از محلی به محل دیگری فرار کند، بهشت برای او واجب می شود.(2)
ص: 464
«اِلّاَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَالْوِلْدانِ لا یَسْتَطیعُونَ حیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبیلًا»مولف گوید:
خداوند این گروه از مستضعفین را که گرفتار دست ستم کارانند و راهی برای نجات خود نمی یابند معذور دانسته است. از این رو امام باقر(علیه السلام) می فرماید:« مستضعف کسی است که راه فرار و حیله ای برای نجات از کفر و رسیدن به ایمان ندارد [و درها به روی او بسته شده است] مانند بچّه ها و مردها و زنانی که بیش از بچّه ها عقل ندارند.»(1)
و در حدیث دیگری از آن حضرت سوال شد: آنان کیانند؟
حضرت فرمود: آنان همسران و فرزندان شمایند...(2)
و در بعضی از رویات آماده که امام باقر(علیه السلام) فرمود:
آنان کسانی اند که قلم [تکلیف] از آنان برداشته شده است.(3)
ص: 465
و در روایت دیگری فرمود:
آنان دختران نادان در حجله ها و خدمتکارانند که شما به آنان می گویید: نماز بخوان و او نماز می خواند و چیزی جز گفته ی شما را نمی داند و یا خادمی که از شهری به شهر دیگری برده می شود و چیزی جز گفته ی شما را نمی داند، و یا پیر نزدیک به مرگ و یا بچه ی خردسال. (1)
امام صادق(علیه السلام) در تعریف مستضعفین فرمود:
لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَلا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا فَقَالَ لَا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً اِلَى النَّصْبِ فَیَنْصِبُونَ وَ لَا یَهْتَدُونَ سَبِیلَ اَهْلِ الْحَقِّ فَیَدْخُلُونَ فِیهِ وَ هَؤُلَاءِ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِاَعْمَالٍ حَسَنَةٍ وَ بِاجْتِنَابِ الْمَحَارِمِ الَّتِی نَهَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهَا وَ لَا یَنَالُونَ مَنَازِلَ الْاَبْرَارِ.(2)
«وَ مَنْ یُهاجِرْ فی سَبیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی اْلاَرْضِ مُراغَمًا كَثیرًا وَ سَعَةً وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِرًا اِلَى اللَّهِ»
در تفسیر مجمع از ابوحمزه ثمالی نقل شده که گوید:
هنگامی که آیه ی هجرت نازل شد یکی از مسلمانان مکّه به نام جند بن ضمره[جندع بن ضمرة]که شدیدًا مریض بود گفت: به خدا سوگند من از کسانی نیستم که معذور از هجرت باشم و من در خود نیرویی احساس می کنم و راه مدینه را نیز می دانم. پس به فرزندان خود گفت: به خدا سوگند من داخل مکّه نمی مانم
ص: 466
و باید از مکّه خارج شوم و می ترسم که در مکّه بمیرم[وترک هجرت کرده باشم]پس فرزندانش او را بر روی سریری گذاردند و از مکّه خارج نمودند و چون به تنعیم رسید از دنیا رحلت نمود و این آیه درباره ی او نازل شد.(1)
محمّد بن ابی عمیر گوید:
زراره فرزند خود«عبید»را به مدینه فرستاد تا درباره ی امامت موسی بن جعفر وعبد الله افطس باخبر شود و قبل از بازگشت «عبید» زراره از دنیا رفت.
محمّد بن ابی عمیر گوید:
محمّد بن حکیم به من گفت:من قصّه ی زراره را به امام کاظم(علیه السلام)عرض کردم.امام (علیه السلام) فرمود: من امیدوارم که زراره مشمول آیه ی «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِرًا اِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحیمًا»باشد.(2)
مولف گوید:
روایات فوق باذکر سند در تفسیر عیّاشی ج 1،ص 97،ح 251 و 252؛ و در تفسیر برهان، جلد 1، صفحه ی 406 تا 409 بیان شده؛ و ما خلاصه ی آن ها را با حذف سند و مکرّرات بیان نمودیم.
ص: 467
وَ اِذا ضَرَبْتُمْ فِی اْلاَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْكُمْ جُناحٌ اَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ اِنْ خِفْتُمْ اَنْ یَفْتِنَكُمُ الَّذینَ كَفَرُوا اِنَّ الْكافِرینَ كانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبینًا وَ اِذا كُنْتَ فیهِمْ فَاَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَ لْیَاْخُذُوا اَسْلِحَتَهُمْ فَاِذا سَجَدُوا فَلْیَكُونُوا مِنْ وَرائِكُمْ وَ لْتَاْتِ طائِفَةٌ اُخْرى لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَكَ وَ لْیَاْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ اَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذینَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ اَسْلِحَتِكُمْ وَ اَمْتِعَتِكُمْ فَیَمیلُونَ عَلَیْكُمْ مَیْلَةً واحِدَةً وَ لا جُناحَ عَلَیْكُمْ اِنْ كانَ بِكُمْ اَذًى مِنْ مَطَرٍ اَوْ كُنْتُمْ مَرْضى اَنْ تَضَعُوا اَسْلِحَتَكُمْ وَ خُذُوا حِذْرَكُمْ اِنَّ اللهَ اَعَدَّ لِلْكافِرینَ عَذابًا مُهینًا فَاِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْكُرُوا اللهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلى جُنُوبِكُمْ فَاِذَا اطْمَاْنَنْتُمْ فَاَقیمُوا الصَّلاةَ اِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنینَ كِتابًا مَوْقُوتًا وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ اِنْ تَكُونُوا تَاْلَمُونَ فَاِنَّهُمْ یَاْلَمُونَ كَما تَاْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللهِ ما لایَرْجُونَ وَ كانَ اللهُ عَلیمًا حَكیمًا
«المهاجرة» المفارقة، و اصل مهاجرت از هَجر ضدّ وَصل است. «مراغِم» به کسی گویند که مضطرب در بلاد و مذهب باشد،و اصل آن از«رُغام»به معنای تراب است، و «راغمت فلانًا» یعنی هاجرته ولم ابال رغم انفه و ان لصق بالتراب انفه، و «ارغم الله أنفه» ألصقته بالتراب، و بعضی گفته اند: اصل آن ذلّت و شدّت است، و مراغم به کسی گویند که از دشمنی قصد اذلال رفیق خود را داشته باشد،و در حدیث آمده:«اذا صلّی احدكم فیلزم جبینه و انفه الارض حتی یخرج منه الرُغم» ای
ص: 468
حتی یذلّ و یخضع لله تعالی،و«ارغم الله انفه»ای اذلّه.«فتّنت الرجل»ای ادخلته فی الفتنة فهو مفتون.و«اسلحة» جمع سلاح است وسلاح اسم هر چیزی است که به وسیله ی آن مردم در جنگ از خود دفاع می کنند. «لا جناح» یعنی لا منع علیکم. «اِیمانّ الشّیء» یعنی سکن. «الوهن» الضعیف.«الالم» الوجع.«الرجاء» یکون بمعنی الخوف مثل قوله: «ما لكم لا ترجون لله وقارا» یعنی مالکم لاتخافون الله، و العلة انّ الرجاء بمعنی الامل و قد یخاف ان لا یتمّ.
هنگامی که در روی زمین سفر کردید و هراس داشتید که از ناحیه ی کافران به شما آسیبی برسد [و غافل گیر شوید] باکی نیست که نماز خود را کوتاه کنید، چرا که کافران دشمن آشکاری برای شما می باشند (101) [ای رسول من!] و اگر تو بین آنان بودی و بر آنان نماز خواندی، باید گروهی از آنان با تو به نماز به ایستند و سلاح خود را برگیرند و چون سجده نمودند [و نماز خویش را کامل کردند] پشت سر شما قرار گیرند و گروه دیگری که نماز نخوانده اند، بیایند و با تو نماز بخوانند و آنان[نیز]باید سلاح برگرفته باشند[چرا که] کافران آرزو می کنند که شما از سلاح و ابزار جنگی خود غافل شوید و آنان یک باره بر شما بتازند و اگر از باران و یا بیماری در رنج باشید باکی نیست که سلاح بر زمین گذارید و [لکن] باید مواظب[آسیب دشمن]باشید،همانا خداوند برای کافران عذاب خفّت باری آماده نموده است. (102) و چون نماز خود را به پایان رساندید خدا را در حال ایستاده و نشسته و خوابیده یاد کنید و هنگامی که از خطر دشمن آسوده شدید نماز خود را [همانند همیشه] اقامه نمایید همانا نماز در اوقات معیّنی بر مومنان واجب شده است. (103) و هرگز از جستجوی دشمن سست نشوید و اگر شما [در جنگ] آسیب و رنجی می بینید
ص: 469
آنان[یعنی دشمنان]نیزآسیب و رنجی می بینند[جز آن که]شما ازخدای خود امید پاداش دارید و آنان چنین امیدی را ندارند و خداوند دانا و حکیم است. (104)
زراره گوید:از امام باقر(علیه السلام)درباره ی نماز خوف و نماز مسافر سوال نمودم و گفتم: آیا این دو نماز شکسته می شود؟
حضرت فرمود:
آری شکسته می شود و نماز خوف سزاوارتر به شکسته شدن است.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود: نماز در سفر دو رکعت است جز نماز مغرب و قبل از نماز مسافرو بعد از آن چیزی نیست.(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
هفت طایفه نباید [در سفر] نماز خود را شکسته بخوانند:
1.دوره گردی که برای جمع آوری زکات مسافرت می کند.2. فرمانداری که در محدوده ی امارت خود می گردد. 3. تاجری که برای تجارت خود از این شهر به آن شهر می رود. 4. دامداری که برای چرای دام خود مسافرت می کند. 5. بادیه نشینی که به دنبال باران و مناطق سبز گردش می نماید. 6. صیادی که برای تفریح و تفرّج به دنبال صید می رود. 7. محارب و راه زنی که اموال مردم را به زور می گیرد.(3)
ص: 470
زراره و محمّد بن مسلم گویند:
به امام باقر(علیه السلام) گفتیم: نماز مسافر چگونه و چه مقدار است؟
حضرت فرمود:
خداوند می فرماید: «وَ اِذا ضَرَبْتُمْ فِی اْلاَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْكُمْ جُناحٌ اَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ» و این آیه نماز شکسته را در سفر همانند نماز تمام در وطن واجب نموده است.
زراره می گوید: گفتیم:
خداوند فرموده است:«فَلَیْسَ عَلَیْكُمْ جُناحٌ اَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ»یعنی باکی نیست که نماز خود را شکسته بخوانید و نفرموده است: حتمًا در سفر نماز خود را شکسته بخوانید همانند این که در وطن باید نماز خود را تمام بخوانید.
امام(علیه السلام) فرمود:
مگر خداوند درباره ی سعی صفا و مروه نفرموده است:«اِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ اَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما» آیا شما نمی بینید که سعی بین صفا و مروه واجب است ورسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز آن را واجب دانسته است؟! تقصیر ونماز شکسته نیز درسفر چنین است و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)آن را واجب نموده است.
زراره می گوید که گفتم:
آیا اگر کسی در سفر نماز خود را چهار رکعت بخواند باید اعاده کند؟ فرمود: اگر آیه را با تفسیر آن شنیده باشد باید اعاده کند و گر نه اعاده لازم نیست،
ص: 471
بنابراین همه ی نماز ها _ جز نماز مغرب که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن را در سفر و وطن به حال خود واگذارد _ در سفر شکسته است.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مسافت سفر برای شکسته شدن نماز [و افطار روزه] برید تا برید است و آن بیست و چهار میل است.(2)
مولف گوید:
هر سه میل یک فرسخ است و مسافت سفر هشت فرسخ می باشد.
«وَ اِذا كُنْتَ فیهِمْ فَاَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ»
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در جنگ ذات الرقاع اصحاب خود را دو قسمت نمود یک فرقه
ص: 472
را مقابل دشمن قرار داد و فرقه ی دیگر،پشت سر آن حضرت به نماز ایستادند و آن حضرت تکبیرة الاحرام گفت و آنان به او اقتدا نمودند و پس از سجده ها نماز خود را تمام کردند و به جای گروه دیگر رفتند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در حال قیام ایستادتا گروه دوم آمدند و به آن حضرت اقتدا کردند و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سلام داد آنان
برخاستند و رکعت باقیمانده ی نماز خود را خواندند و بر هم دیگر سلام دادند، همان گونه که خداوند به رسول خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «وَ اِذا كُنْتَ فیهِمْ فَاَقَمْتَ لَهُمُ
الصَّلاةَ...»(1)
سپس فرمود:
«این همان نماز خوفی است که خداوند رسول خود را به آن امر نموده است، و هر کس نماز مغرب را در حال خوف بخواند باید گروه اوّل در رکعت اوّل اقتدا کنند و در سجده از امام جدا شوند و امام باید صبر کند و به ایستد تا گروه دوم بیایند و دو رکعت باقیمانده را با او بخوانند.
و در روایت دیگری فرمود:
این آیه هنگامی نازل شد که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از طرف حدیبیّه به طرف مکّه حرکت نمود و چون این خبر به قریش رسید آنان خالد بن ولید را با دویست سواره به طرف
ص: 473
آن حضرت فرستادند تا در کوه ها با او روبه رو شوند، و در بین راه وقت نماز ظهر رسید و بلال اذان گفت و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با اصحاب خود مشغول نماز شدندو خالد بن ولید گفت: اگر در این حال به آنان حمله کنیم پیروز می شویم چرا که آنان نماز خود را قطع نمی کنند و لکن در این نزدیکی نماز دیگری دارند که نور چشم آنان است و چون داخل نماز شدند ما به آنان حمله می کنیم. پس جبرییل نازل شد و دستور نماز خوف را به آن حضرت داد و این آیه نازل شد: «وَ اِذا كُنْتَ فیهِمْ فَاَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ...».(1)
«اِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنینَ كِتابًا مَوْقُوتًا»
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
یعنی کتابًا مفروضًا و مقصود این نیست که اگر وقت آن بگذرد، ادا نشده باشد و اگر چنین باشد باید حضرت سلیمان به خاطر تاخیر نماز هلاک شده باشد و لکن مقصود این است که چون به یاد نماز آمد نماز خود را بخواند.(2)
اِنّا اَنْزَلْنا اِلَیْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما اَراكَ اللهُ وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنینَ خَصیمًا وَ اسْتَغْفِرِ اللهَ اِنَّ اللهَ كانَ غَفُورًا رَحیمًا وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذینَ یَخْتانُونَ
ص: 474
اَنْفُسَهُمْ اِنَّ اللهَ لایُحِبُّ مَنْ كانَ خَوّانًا اَثیمًا یَسْتَخْفُونَ مِنَ النّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ اِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضى مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحیطًا ها اَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا فَمَنْ یُجادِلُ اللهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ اَمْ مَنْ یَكُونُ عَلَیْهِمْ وَكیلًا وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا اَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللهَ یَجِدِ اللهَ غَفُورًا رَحیمًا وَ مَنْ یَكْسِبْ اِثْمًا فَاِنَّما یَكْسِبُهُ عَلى نَفْسِهِ وَ كانَ اللهُ عَلیمًا حَكیمًا وَ مَنْ یَكْسِبْ خَطیئَةً اَوْ اِثْمًا ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَریئًا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتانًا وَ اِثْمًا مُبینًا وَ لَوْ لا فَضْلُ اللهِ عَلَیْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ اَنْ یُضِلُّوكَ وَ ما یُضِلُّونَ اِلّا اَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَكَ مِنْ شَیْءٍ وَ اَنْزَلَ اللهُ عَلَیْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ
تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللهِ عَلَیْكَ عَظیمًا
«سوء» عمل قبیح و زشتی است که صاحب آن مواجه با زشتی آن می شود، و «رجل سوء» یعنی مردی که عادت و شان او این است که با مردم به زشتی برخورد کند، و «سیّئة» نقیض حسنه است.«یَجِد»از وجدان و ادراک است،چنان که گفته می شود:«وجدت الضالّة وِجدانًا» و «وَجَدتُ» به معنای علمت نیز آمده است، و وجود ضدّ عدم است، چرا که عدم به واسطه وجود ظاهر می شود و«كَسب»عملی است که به سبب آن نفعی به دست می آید و یا ضرری دفع می شود، از این رو خداوند به آن توصیف نمی شود. «همّت طائفة»: «همّ» چیزی است که انسان بر انجام آن میکوشد، و «همّت» نیز به همین معناست، و «هُمام» ملک عظیم است. «نجوی» کلام سرّی است بین دو نفر و بیشتر.
ص: 475
ما این کتاب را به حق بر تو نازل نمودیم، تا بین مردم مطابق آن چه خدا به تو آموخته است حکم نمایی و نباید حامی خیانتکاران باشی (105) و از خداوند آمرزش بخواه همانا او بخشنده و مهربان است. (106) و از کسانی که به خودیشتن خیانت می کنند دفاع مکن چرا که خداوند خیانت گران و اهل گناه را دوست نمی دارد (107) آنان [خیانت های خود را] از مردم پنهان می دارند و از خداوند پنهان نمی دارند در حالی که او توطئه های شبانه آنان _ که بر خلاف رضای خدا انجام می دهند_را می داند و با آنان است وخداوند همواره به کرده های آنان احاطه دارد(108)شما همان کسانی هستید که برای زندگی دنیا[ی خود]از آنان حمایت کردید، آیا در قیامت چه کسی [می تواند]از آنان حمایت نماید؟! (109) هر کس کار بدی را انجام بدهد و یا به خویشتن ستم کند و سپس از خداوند درخواست آمرزش نماید، خدا را بخشنده و مهربان خواهد یافت (111) و هر کس خطا و یا گناهی را مرتکب شود و سپس آن را به بی گناهی نسبت بدهد حقّا بهتان و گناه آشکاری را به دوش گرفته است. (112) و اگر فضل و رحمت خدا بر تو نبود حتمًا گروهی از آنان در گم راه نمودن تو می کوشیدند و آنان جز خویشتن را گم راه نخواهند نمود و هرگز به تو آسیبی نخواهند رساند و خداوند بر تو کتاب و حکمت فرستاد و تو را به آن چه نمی دانستی عالم نمود و همواره فضل خدا بر تو بزرگ خواهد بود. (113)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند هیچ چیزی را خداوند به احدی از خلق خود واگذار ننموده [و ولایتی در آن به او نداده] مگر به رسول خود(صلی الله علیه و آله) و ائمّه ی معصومین: [که
ص: 476
به آنان ولایت مطلقه بر امور مردم را عطا نموده است] از این رو می فرماید:«اِنّا اَنْزَلْنا اِلَیْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما اَراكَ اللَّهُ»واین[ولایت]در اوصیای اونیز جاری است. (1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
سبب نزول آیه فوق این بوده که گروهی از قوم بنی ابیزق از منافقین انصار مدینه به نام های بشیر، بشر و مبشّر از دیوارخانه عموی قتادة نعمان بدری وارد خانه اوشدند و غذایی که او برای خانواده خود آماده کرده بود را همراه شمشیر و زره ی او سرقت نمودند و قتاده از عمل آنان به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شکایت نمود از سویی بنی ابیزق به قتاده گفتند: این کار کار لبید بن سهل [از مومنین] است و چون لبید از این تهمت آگاه شد، شمشیر خود را برگرفت و به بنی ابیزق گفت: آیا به من نسبت سرقت می دهید در حالی که شما سزاوارتر به آن می باشید و از منافقین هستید و شما کسانی هستید که به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) توهین می کردید و مانند قریش او را آزار می نمودید، اکنون اگر این نسبت را ثابت نکنید من شمشیر خود را بر شما وارد خواهم نمود.
پس بنی ابیزق منافقانه او را آرامش دادند و به او گفتند: تو از چنین نسبتی دور هستی و سپس مرد بلیغی را به نام اسید بن عروه نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرستادند و اوبه آن حضرت گفت: یا رسول الله! قتادة بن نعمان از یکی از اقوام ما سرقت کرده و آنان را به این کار متّهم نموده است. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) غمگین شد و به قتاده فرمود: آیا تو چنین کاری را کرده ای؟! و شدیدًا او را ملامت نمود.
ص: 477
پس قتاده غمگین شد و به عموی خود گفت:ای کاش مرده بودم و با سخنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله)مواجه نمی شدم. تا این که عموی قتاده گفت: ما به خدا پناه می بریم و این آیات بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد.(1)
سلیمان بن جعفری گوید: امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
مقصود از آیه ی«اِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضى مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحیطًا»فلانی و فلانی و ابوعبیده ی جرّاح است.(2)
عطاء همدانی نیز این روایت را از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده است.(3)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر آیه ی «اِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضى مِنَ الْقَوْلِ» فرمود:
خداوند قصّه کسانی که بعد ازرحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)برای برقرار کردن باطل خود سخنانی را بر خلاف رضای خدا شبانگاه بین خود می گفتند و تغییروتبدیل وتحریف هایی را در روز انجام میدادند را در این آیه بیان نموده است، همان گونه که [علمای] یهود و نصاری پس از موسی و عیسی برای رسیدن به اهداف خود تورات و انجیل و احکام الهی را تغییر و تحریف نمودند.(4)
ص: 478
لا خَیْرَ فی كَثیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ اِلّا مَنْ اَمَرَ بِصَدَقَةٍ اَوْ مَعْرُوفٍ اَوْ اِصْلاحٍ بَیْنَ النّاسِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِكَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللهِ فَسَوْفَ نُؤْتیهِ اَجْرًا عَظیمًا
لغات این بخش در بخش قبلی گذشت.
در بسیاری از سخنان نجوایی و در گوشی آنان خیری نیست،مگر کسانی که [به هم دیگر ] امر به صدقه و یا کار خیر و یا اصلاح بین مردم بکنند و کسی که برای به دست آوردن خشنودی خداوند این گونه سخن بگوید، ما پاداش بزرگی به او خواهیم داد.
حلبی گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند تمحّل را درقرآن بر شما واجب نموده است.گفتم: فدای شما شوم تمحّل چیست؟ حضرت فرمود:
تمحّل این است که تودر مقابل برادرت چهره ای شاد تروگشادتر داشته باشی چنان که خداوند می فرماید: «لا خَیْرَ فی كَثیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ اِلّا مَنْ اَمَرَ بِصَدَقَةٍ».(1)
ص: 479
امیرالمؤمنین(علیه السلام) به اصحاب خود فرمود:
خداوند همان گونه که درمال شما زکات قرار داده، برای جاه و مقام شما نیز زکاتی قرارداده است [و شما باید زکات آبرو و مقام خود را نیز بپردازید].(1)
ابی الجارود گوید: امام باقر(علیه السلام) به ما فرمود:
هرگاه من حدیثی برای شما خواندم،نمونه آن را از قرآن از من طلب کنید.پس روزی آن حضرت از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نمود که آن حضرت «از قیل و قال و فاسد نمودن مال و سوال فراوان نهی نموده است» و به او گفته شد: ای فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، در کجای قرآن این سخنان آمده است؟
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
خداوند در قرآن فرموده است:«لا خَیْرَ فی كَثیرٍمِنْ نَجْواهُمْ اِلّا مَنْ اَمَرَ بِصَدَقَةٍ بِصَدَقَةٍ اَوْ مَعْرُوفٍ اَوْ اِصْلاحٍ بَیْنَ النّاسِ» و نیز فرموده است: «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ اَمْوالَكُمُ الَّتی جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِیامًا» و نیز فرموده است: «لا تَسْئَلُوا عَنْ اَشْیاءَ اِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ».(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود: مقصود از«اَوْ مَعْرُوفٍ»قرض می باشد.(3)
ص: 480
وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدى وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبیلِ الْمُؤْمِنینَ نُوَلِّهِ ما تَوَلّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیرًا اِنَّ اللهَ لا یَغْفِرُ اَنْ یُشْرَكَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِكْ بِاللهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعیدًا اِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ اِلّا اِناثًا وَ اِنْ یَدْعُونَ اِلّا شَیْطانًا مَریدًا لَعَنَهُ اللهُ وَ قالَ َلاَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصیبًا مَفْرُوضًا وَ َلاُضِلَّنَّهُمْ وَ َلاُمَنِّیَنَّهُمْ وَ َلآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّكُنَّ آذانَ اْلاَنْعامِ وَ َلآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللهِ وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرانًا مُبینًا یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ اِلّا غُرُورًا اُولئِكَ مَاْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لایَجِدُونَ عَنْها مَحیصًا
«شٍقاق»خلاف و جدایی با عداوت است،و«فلان شقّ عصا المسلمین» یعنی فارق جماعتهم، و «شِقّ» به معنای نصف است، و اصل آن از شَقّ به معنای قطع است،و عداوت و دشمنی بین دو نفر را «مشاقّة» گویند چرا که یکی از آن دو طرف به خاطر عداوت، خود را از دیگری جدا نموده است. «نولّه ما تولّی» : از وَلی به معنای قرب است یعنی نقرّ به بما تقرّب الیه، و مرید و مارد و متمرّد نظایرند، و مَرید به معنای انسان سرکش و خارج از طاعت مولا است، و «امرد» مردی است که املس و بدون ریش است. «لعن» به معنای دورباش از رحمت الهی است. «فرض و فریضة» عمل واجب را گویند که خداوند آن را حتم و قطع نموده. «تبتیك» و «بتك» به معنای تشقیق
ص: 481
و تقطیع است.«محیص»به معنای محل عدول است، و «لایجدون عنها محیصًا» یعنی لایجدون عن العذاب عدولًا.
کسی که بعد از روشن شدن راه هدایت برای او، از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جدا شود و راه غیر مومنان را پیش گیرد، ما وی را بدانچه به آن روی آورده وا میگذاریم و او را به
دوزخ می رسانیم و آن بدبازگشتی است برای او(115)خداوند گناه شرک را نمی بخشدو غیر از آن را برای هر کس بخواهد می بخشد و هر کس شرک به خدا بیاورد حقّا به گم راهی دوری رسیده است. (116) مشرکان به جای پرستش خداوند جز بت ها را نمی پرستند و جز شیطان سرکش را نمی خوانند (117) خدا او را لعنت کند، او گفت: من از میان بندگانت سهمی را بر خواهم گرفت(118)و آنان را سخت گم راه و دچارآرزوهای دور و دراز خواهم نمود [تا جایی که] آنان را وادار می کنم تا گوش های حیوانات را شکاف دهند و خلقت خدا را دگرگون کنند و هر کس به جای خدا شیطان را ولیّ خود قرار بدهد زیان آشکاری نموده است.(119)[آری]شیطان به آنان وعده می دهد و به آرزوها مشغول شان می کند و وعده های او جز فریب نخواهد بود. (129) جایگاه پیروان شیطان دوزخ خواهد بود و راه نجاتی از آن نخواهند داشت. (121)
امام باقر و یا امام صادق(علیهما السلام) می فرماید:
هنگامی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) به کوفه آمد، مردم نزد او آمدند و گفتند:«برای ما امامی در ماه رمضان[برای نماز تراویح]تعیین کن[و چون نماز تراویح از بدعت های عمر بود و نماز مستحبّی را نباید به جماعت بخوانند] امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «نماز های مستحبّی ماه رمضان را به جماعت
ص: 482
نخوانید».و امامی برای آنان تعیین نکرد از این رو[صدای واعمراه آنان بلند شد و]گفتند: باید گریه کنید و بگویید:«وا رمضاناه«پس حارث اعور با عدّه ای از مردم نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمد و عرض کرد: یا امیر المؤمنین، مردم [به خاطر نماز تراویح] ضجّه و ناله می زنند و از سخن شما رنجش پیدا کرده اند!!
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
آنان را آزاد بگذارید تا هر که را می خواهند انتخاب کنند تا برای آنان [نمازهای مستحبّی را] امامت نماید و سپس فرمود: «وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدى وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبیلِ الْمُؤْمِنینَ نُوَلِّهِ ما تَوَلّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیرًا».(1)
یکی از انصار گوید: با اشعث کندی و جریر عجلی [از منافقین] سوار اسب بودیم و چون از کوفه خارج شدیم سوسماری به ما برخورد نمود. پس اشعث و جریر از روی استهزا گفتند: «السّلام علیک یا امیر المؤمنین.» هدف شان توهین به آن حضرت(علیه السلام)بود. پس من نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمدم و سخن آنان را بازگو نمودم.
آن حضرت(علیه السلام) فرمود:
بگذار همان سوسمار در قیامت امام آنان باشد مگر نشنیدی که خداوند می فرماید:«وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدى وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبیلِ الْمُؤْمِنینَ نُوَلِّهِ ما تَوَلّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیرًا»(2)
ص: 483
«اِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ اِلّا اِناثًا وَ اِنْ یَدْعُونَ اِلّا شَیْطانًا مَریدًا»
محمّد بن اسحاق رازی گوید:یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام)وارد بر آن حضرت(علیه السلام) شد و گفت:
«السّلام علیك یا امیر المؤمنین».
پس امام صادق(علیه السلام) به احترام امیرالمؤمنین(علیه السلام) از جای خود برخاست و فرمود:
خاموش باش این اسم فقط به امیرالمؤمنین(علیه السلام)باید گفته شودوجز اوکسی صلاحیّت آن را ندارد و خداوند او را این چنین نامیده است و هر کس جز او به این نام خوانده شود و راضی به آن بشود منکوح [ومابون] خواهد بود و اگر از پیش چنین نبوده به آن مبتلا خواهد شد چنان که خداوند در کتاب خود می فرماید:
«اِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ اِلّا اِناثًا وَ اِنْ یَدْعُونَ اِلّا شَیْطانًا مَریدًا».
گفتم: پس قائم(علیه السلام) شما را به چه چیز صدا می زنند؟
فرمود که می گویند:
«السّلام علیك یا بقیّة الله، السّلام علیك یابن رسول الله».(1)
ص: 484
«یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ اِلّا غُرُورًا»
جابر گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
ابلیس اوّل کسی بود که نوحه سرایی کرد و اوّل کسی بود که آوازه خوانی کرد و اوّل کسی بود که حدی و سرود خواند.
سپس فرمود:هنگامی که آدم از آن شجره ی منهیّه خورد، ابلیس آوازه خوانی کرد و چون از بهشت هبوط نمود، حدی و سرود خواند و چون روی زمین مستقرّ شد برای او نوحه خوانی کرد و نعمت های بهشت را به یاد او آورد.
پس آدم(علیه السلام)به خدای خود عرضه داشت: «خدایا این همان کسی است که تو بین من و او دشمنی قرار دادی و من در بهشت بر او غالب نشدم و اکنون نیز اگر مرا یاری نکنی بر او غالب نخواهم شد». پس خطاب شد: ای آدم ما برای تو گناه را یک گناه می نویسیم و عمل نیک را ده برابر تا هفتصد برابر پاداش می دهیم. آدم عرضه داشت: بیش از این به من تفضّل کن. خطاب شد: فرزندی از تو به دنیا نمی آید مگر آن که من دو ملک را برای حفظ او می گمارم. آدم عرضه داشت: بیش از این تفضّل کن. خطاب شد: تا وقتی که روح در بدن تو [و فرزندان تو]باشد، توبه ی شما پذیرفته است.آدم عرضه داشت: خدایا بیش از این تفضّل کن. خطاب شد: من گناهان تو [و فرزندان تو]را می بخشم و باکی ندارم. آدم گفت: همین مرا بس است.
پس ابلیس گفت:خدایا تو آدم را بر من فضیلت دادی و اگر بر من تفضّل نکنی قدرت بر او پیدا نمی کنم.خطاب شد:در مقابل هر فرزندی که از آدم به دنیا بیاید،ما به تو دو فرزند می دهیم. ابلیس گفت:بیش از این عطا کن. خطاب شد: تو همانند خون در عروق او جاری خواهی شد. ابلیس گفت: بیش از این عطا کن. خطاب شد: ما مسکن تو و ذریّه ی تو را سینه های بنی آدم قرار دادیم. ابلیس گفت: بیش از
ص: 485
این عطا کن. خطاب شد: «یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ اِلّا غُرُورًا».(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که آیه ی «وَ الَّذینَ اِذا فَعَلُوا فاحِشَةً اَوْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلّاَ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»نازل شدابلیس بر کوه ثوردر مکّه بالا رفت و با صدای بلند فرزندان خود را صدا زد و آنان گرد او جمع شدند و گفتند: ای آقای ما، برای چه مارا خواندی؟ ابلیس گفت: این آیه نازل شده است کدام یک از شما می توانید در مقابل آن باشید؟ پس عفریتی از شیاطین گفت: من در مقابل آن می ایستم. ابلیس گفت: چگونه؟ او گفت: چنین و چنان می کنم. ابلیس گفت: تو قدرت آن را نداری. دیگری نیز همین گونه گفت و ابلیس گفت: تو قدرت آن را نداری تا این که وسواس خنّاس گفت: من قدرت آن را دارم. ابلیس گفت: چگونه؟ وسواس خنّاس گفت: «اعدهم و امنّیهم» یعنی آنان را با وعده ها و امیدهای کاذب وارد گناه می کنم و سپس استغفار را از یاد آنان می برم. ابلیس گفت: تو قدرت آن را داری و او را تا قیامت بر این کار گماشت.(2)
ص: 486
وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلاَنْهارُ خالِدینَ فیها اَبَدًا وَعْدَ اللهِ حَقًّا وَ مَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللهِ قیلًا لَیْسَ بِاَمانِیِّكُمْ وَ لا اَمانِیِّ اَهْلِ الْكِتابِ مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللهِ وَلِیًّا وَ لا نَصیرًا وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ اَوْ اُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاُولئِكَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لایُظْلَمُونَ نَقیرًا
«امانی»جمع اُمنیّة به معنای خیال و آرزوی امنیّت و رسیدن به بهره و لذّت است.«نقیر» آن نخ در وسط هسته ی خرما و یا آن پوست نازک اطراف آن است.
ما آنان که ایمان آوردند و اعمال نیک انجام دادند را به زودی به باغستان های بهشتی که نهرهایی در زیر آن هاست داخل خواهیم نمود وآنان تا ابد در آن باغستان ها جاوید خواهند بود و این وعده ی حق خداوند است و چه کسی از خدا راست گوتر است.(122)پاداش و کیفر ما به دلخواه شما و اهل کتاب نیست، کسی که عمل ناشایسته ای انجام بدهد، کیفر خود را خواهد دید و یار و یاوری جز خدا نخواهد یافت. (123) و هر مرد و زنی که اعمال نیک انجام بدهند و مومن باشند داخل بهشت خواهند شد و به اندازه ی نقیری به آنان ظلم نمیشود. (124)
ص: 487
علی بن ابراهیم قمّی گوید:«نقیر»نخ باریکی است که در وسط هسته ی خرماست.امام باقر(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که آیه ی«مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ»نازل شد، برخی از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گفتند: «این سخت ترین آیه است. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرمود: «آیا شما نسبت به اموال و جان ها و فرزندان خود گرفتار مصیبت نشده اید؟» گفتند:«آری.» حضرت(صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند به سبب همین مصیبت ها [و صبر شما] حسنات برای شما می نویسد و گناهان شما را محو می نماید!!(1)
اسماعیل فرزند امام صادق(علیه السلام) به پدر خود عرض کرد:
پدرجان چه می فرمایی درباره ی گنه کاران از شیعه و غیر شیعه؟
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«لَیْسَ بِاَمانِیِّكُمْ وَ لا اَمانِیِّ اَهْلِ الْكِتابِ مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ».[یعنی کیفر خدا تابع امید و آرزوی شما و اهل کتاب نیست، هر کس عمل بدی انجام بدهد کیفر آن را خواهد دید].(2)
ص: 488
در تفسیر مجمع البیان از ابوهریره نقل شده که گوید:
هنگامی که این آیه نازل شد،ما محزون و گریان شدیم و گفتیم:یا رسول الله! این آیه راهی برای [نجات] ما باقی نگذارده است!
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
سوگند به خدایی که جان من به دست قدرت اوست، این آیه همین گونه نازل شده است،و لکن من به شما بشارت می دهم و می گویم:شما به ما نزدیک شوید و استقامت کنید[در دیانت خود]و در آن صورت هر مصیبتی به شما برسد خداوند کفّاره ی خطای شما قرار می دهد حتی اگر تیغی به پای شما برود کفّاره گناه شما خواهد بود.(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
خداوند اگر بخواهد بنده ای را گرامی بدارد و او گناه کرده باشد او را مبتلای به فقر و نیازمندی می نماید و اگر با او چنین نکند مرگ را بر او سخت می کند، تا او را از گناه پاک نماید...(2)
ص: 489
و در روایتی از امام باقر یا امام صادق(علیهما السلام) نقل شده که فرمود:
اگر خداوند بنده ای را دوست بدارد و او گناه بکند، او را گرفتار بلایی می کند تا به یاد استغفار بیفتد و اگر بنده ای را دوست نداشته باشد و آن بنده گناه بکند، نعمت خود را بر او می افزاید تا استغفار را فراموش کند.(1)
وَ مَنْ اَحْسَنُ دینًا مِمَّنْ اَسْلَمَ وَجْهَهُ للَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ اِبْراهیمَ حَنیفًا وَ اتَّخَذَ اللهُ اِبْراهیمَ خَلیلًا وَ للَّهِِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلاَرْضِ وَ كانَ اللهُ بِكُلِّ شَیْءٍ مُحیطًا
«خلیل»مشتقّ از خُلّه بضمّ خاء به معنای محبّت است،و یا از«خَلَّة» بفتح خاء به معنای حاجت است و استعمال در صدیق و صداقت به خاطر این است که هر کدام از متصادقین خَلَل دیگری را برطرف می نماید و یا هر کدام دیگری را از اسرار خود مطلّع می کند، و بعضی گفته اند: خلیل مخصوص به محبّت است.
دین چه کسی بهتر از دین مسلمانی است که تسلیم خدا و نیکوکار باشد و از دین حنیف [و خالص] ابراهیم پیروی نماید؟ در حالی که خداوند ابراهیم را خلیل
ص: 490
خود برگزیده است؟(125)آن چه در آسمان ها و در روی زمین است ملک خداوند می باشد و او همواره به هر چیزی احاطه [و قدرت] دارد. (126)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
حضرت ابراهیم(علیه السلام)نخستین کسی بود که خداوند برای او رمل ها را تبدیل به آرد نمود و قصّه ی او این بود که ابراهیم(علیه السلام) به دیدن دوست و خلیل مصری خود رفت تا طعامی از او به قرض بگیرد، و چون او را در منزل خود نیافت خوش نداشت که الاغ خود را خالی برگرداند از این رو خرجین الاغ را پر از رمل نمود و به خانه آمد و از ساره حیا نمود و الاغ را رها کرد و داخل اطاق شد و خوابید. پس ساره سراغ خرجین رفت و آن را پر از آرد عالی دید و از آن نانی تهیّه نمود و مقابل ابراهیم(علیه السلام) گذارد.
حضرت ابراهیم(علیه السلام) فرمود: از کجا آرد پیدا کردی؟! ساره گفت: این نان از همان
آردی است که شما از دوست و خلیل مصری خود گرفته بودی. ابراهیم(علیه السلام) فرمود: این از ناحیه ی خلیل من بود و لکن مصری نبود.از این رو او را خلیل الله نامیدند.پس ابراهیم از آن نان خورد و شکر خدا را به جای آورد.(1)
ص: 491
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند ابراهیم(علیه السلام) را خلیل خود برگزید چرا که او فراوان در مقابل خدا سجده می نمود.(1)
حضرت رضا(علیه السلام) از پدرش از جدش روایت نموده که فرمود:
خداوند به این علّت ابراهیم(علیه السلام) را خلیل خود خواند که او از کسی جز خدا چیزی نخواست و هیچ سایلی را نیز محروم نکرد.(2)
حضرت عسکری(علیه السلام) فرمود:
خداوند به این خاطر ابراهیم(علیه السلام)را خلیل خود برگزید که فراوان بر حضرت محمّد
و اهل بیت او (صلی الله علیهم اجمعین) صلوات می فرستاد.(3)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند ابراهیم(علیه السلام) را خلیل خود قرار نداد مگر برای اطعام طعام و نماز شب او. (4)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که خداوند ابراهیم(علیه السلام) را خلیل خود قرار داد، ملک الموت به صورت
ص: 492
جوانی سفید رو با لباس سفید در حالی که قطره های آب و روغن از سر او می ریخت وارد خانه ابراهیم شد و چون ابراهیم وارد خانه شد ملک الموت به استقبال او رفت،از سویی ابراهیم مرد صاحب غیرتی بود و چون از خانه خارج می شد درب خانه را می بست و کلید آن را با خود می برد و چون آن مرد را در داخل خانه خود دید فرمود: چه کسی تو را داخل خانه ی من نموده است؟ عزرائیل گفت: مالک خانه خدا مرا داخل نموده است.
ابراهیم فرمود: البتّه او سزاواتر به من است اکنون بگو تو کیستی؟ عزارائیل گفت:من ملک الموت هستم. پس ابراهیم وحشت نمود و فرمود: آیا برای قبض روح من آمده ای؟ عزرائیل گفت: خیر و لکن خداوند یکی از بندگان خویش را خلیل خود برگزیده و من آمده ام به او بشارت بدهم. ابراهیم فرمود: آن بنده کیست تا من تا آخر عمر خدمت گزار او باشم؟عزرائیل گفت: آن تویی.پس ابراهیم وارد بر ساره شد و گفت:خداوند مرا خلیل خود قرار داده است .(1)
ص: 493
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خلیل الله از«خَلّة»به معنای فقر و نیازمندی است و ابراهیم(علیه السلام) را به این علّت خلیل الرحمان گویند که خود را تنها فقیر و نیازمند به خدا و بی نیاز از غیر او می دانسته است به دلیل این که چون خواستند او را با منجنیق در آتش بیندازند خداوند جبرائیل را فرستاد و جبرییل او را در هوا ملاقات نمود و به او گفت: هر کاری داری بگو، خداوند مرا برای یاری تو فرستاده است. ابراهیم فرمود: حسبی الله و نعم الوکیل من به غیر او نیازی ندارم و از غیر او سوال نخواهم نمود. از این رو خداوند او را خلیل و فقیر خود نامید و به او خلیل الرحمان گفته شد.(1)
در برخی از روایات آمده که ملائکه به هم دیگر گفتند:
خداوند از نطفه برای خود خلیل برگزیده و ملک عظیمی به او داده است، پس خداوند به آنان فرمود: شما بهترین خود را انتخاب کنید و آنان جبرییل و میکاییل را انتخاب کردند و آنان در روزی که ابارهیم گوسفندان خود را جمع نموده بود و گوسفندان او.. فراوان بودند بالای سر او آمدند و با صدای زیبایی گفتند: «سبّوح قدّوس» و دیگری گفت: ربّنا و ربّ الملائكة والروح» و ابراهیم گفت:
ص: 494
یکبار دیگر بگویید نصف مال من برای شما باشد.سپس گفت:یکبار دیگربگویید تا مال و فرزند و خود را در اختیار شما قرار بدهم. پس ملائکه گفتند:«هذا هو الكرم، هذا هو الكرم»سپس منادی خداوند از عرش صدا زد: «الخلیل موافق لخلیله».(1)
وَ یَسْتَفْتُونَكَ فِی النِّساءِ قُلِ اللهُ یُفْتیكُمْ فیهِنَّ وَ ما یُتْلى عَلَیْكُمْ فِی الْكِتابِ فی یَتامَى النِّساءِ اللاّتی لا تُؤْتُونَهُنَّ ما كُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ اَنْ تَنْكِحُوهُنَّ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الْوِلْدانِ وَ اَنْ تَقُومُوا لِلْیَتامى بِالْقِسْطِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَاِنَّ اللهَ كانَ بِهِ عَلیمًا وَ اِنِ امْرَاَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزًا اَوْ اِعْراضًا فَلا جُناحَ عَلَیْهِما اَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحًا وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ اُحْضِرَتِ اْلاَنْفُسُ الشُّحَّ وَ اِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَاِنَّ اللهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرًا وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا اَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمیلُوا كُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها
ص: 495
كَالْمُعَلَّقَةِ وَ اِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَاِنَّ اللهَ كانَ غَفُورًا رَحیمًا وَ اِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللهُ كُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ وَ كانَ اللهُ واسِعًا حَكیمًا
«اِستفتاء و استقضاء»به یک معناست،و «قاضیته» یعنی از او درخواست طلب خود را نمودم، و «افتی فی المسالة» یعنی حکم مساله را بیان نمود، و «استفتاه» یعنی از او درخواست فتوا نمود. «نشوز» در همین سوره گذشت. «شُحّ» افراط در حرص به مال و غیر مال است، چنان که گفته می شود: «هو شحیح بمودّتك» یعنی حریص بدوامها و لا یقال فی ذلک بخیل، و لکن بخل اختصاص به مال دارد. «استطاعة و قوّة و قدرة»نظایرند. «سَعَه» خلاف ضیق است، و «واسع» از صفات پروردگار است و «واسع الرحمة» و «واسع العطاء» و «واسع المكرمة» استعمال می شود چنان که خداوند می فرماید: «و رحمتی وسعت كل شیءٍ» و بعضی گفته اند: خداوند «واسع المقدور» است. و «كلًا من سعته» یعنی من قدرته و وسعه.
از تو درباره ی [احکام و حقوق]زنان سوال می کنند،بگو: خداوند درباره ی آنان به شما پاسخ می دهد و نیز درباره ی آن چه در قرآن به ایتام زنان برای شما تلاوت می شود و شما حقوق واجب شان را نمی دهید و [لکن] مایل هستید که با آنان ازدواج نمایید و نیز درباره ی کودکان صغیر و ناتوان و درباره ی یتیمان و رعایت عدالت بین آنان خداوند شما را سفارش می نماید و [نیز به شما اعلان می شود که] هر عمل خیری انجام بدهید خداوند از آن آگاه است [پس غافل نشوید و حقوق صاحبان
ص: 496
حق را ضایع نکنید](127)و اگر زنی از نشوز و[بی مبالاتی و]بی مهری شوهرش هراس داشته باشد، مانعی نیست که با یک دیگر صلح کنند [و از برخی از حقوق خود صرف نظر نمایند] و صلح و آشتی بهتر[از سرسختی و گرفتن همه حقوق]است[اگر چه]مردم[مطابق خواسته های نفسانی خود، نسبت به گذشت و صلح] بخل می ورزند [و تن به صلح و آشتی نمی دهند] و اگر شما رعایت احسان و تقوا را بکنید خداوند به کار شما آگاه است [و پاداش نیکی به شما خواهد داد] (128) شما هرگز نمی توانید [نسبت به علاقه و محبّت درونی خود] در میان همسرانتان عدالت برقرار کنید هر چند کوشا باشید و [لکن] به کلی علاقه و محبّت خود را به یکسو نبرید و دیگری را به صورت زنی بلا تکلیف درنیاورید و اگر راه صلح و تقوا پیشه کنید خداوند آمرزنده و مهربان است. (129) و اگر [راهی برای اصلاح نباشد و] از هم جدا شوند [و به طلاق منتهی شود] خداوند هر کدام آنان را با گشایش [و فضل] خویش بی نیاز خواهد نمود و خداوند گشایش دهنده و حکیم است. (130)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مردم زمان جاهلیّت اعتقاد داشتند که برای فرزند پسر اگر کوچک باشد و برای زن به طور کلی ارثی نباید داده شود و می گفتند: ما به کسانی که قدرت جنگ و دفاع از حریم خود را ندارند ارث نمی دهیم از این رو خداوند آیات ارث را در اوّل این سوره نازل نمود و در این جا نیز در پاسخ آنان فرمود: «وَ ما یُتْلى عَلَیْكُمْ فِی الْكِتابِ فی یَتامَى النِّساءِ اللاّتی لا تُؤْتُونَهُنَّ ما كُتِبَ لَهُنَّ».
و در تفسیر قمّی پس از آن آمده که:
مردم جاهلیّت این عمل را اعتقاد نیکویی می دانستند و چون خداوند قانون ارث
ص: 497
را بیان نمود آنان سخت تعجّب نمودند و گفتند: باید برویم خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و این موضوع را با او در میان بگذاریم تا شاید قانون عوض شود و یا تغییر یابد
پس خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: آیا دختر نصف مال پدر و برادر خود را به ارث می برد؟ و آیا فرزند خردسال وارث پدر و مادر خود خواهد بود؟ در حالی
که قدرت بر اسب سواری و به دست آوردن غنیمت را ندارد و به جنگ دشمن نمی تواند برخیزد؟!رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در پاسخ آنان فرمود: دستور خدا همین است. (1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)سوال شد:ارث زن ها چه مقدار است؟ و خداوند در آیات ارث پاسخ داد و فرمود: ارث زن از شوهر خود با داشتن فرزند یک هشتم، و گرنه یک چهارم است.(2)
«وَ تَرْغَبُونَ اَنْ تَنْكِحُوهُنَّ»
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
عادت مردم [قبل از اسلام] این بود که اگر دختر یتیمه ی زشت رو و ناقص العقلی را در دامن خود پرورش می دادند علاقه داشتند که با او ازدواج نمایند
ص: 498
و مال او را به او نمی دادند تا کسی به خاطر مال او با او ازدواج ننماید،از این رو از ازدواج او با دیگران جلوگیری می کردندومنتظر مرگ او بودند تا مال او را به ارث بردارند و خداوند از این عمل در این آیه نهی نموده است.(1)
«فَلا جُناحَ عَلَیْهِما اَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحًا»
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
این آیه درباره ی زنی است که شوهرش از او کراهت پیدا کرده و به او می گوید:من می خواهم تو را طلاق بدهم و آن زن می گوید:چنین نکن،چرا که من مورد شماتت[و سرشکستگی] واقع می شوم و لکن مرا نگهدار و از حقوق من هر چه می خواهی کم کن و این همان صلحی است که خداوند می فرماید: «فَلا جُناحَ عَلَیْهِما اَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحًا».(2)
«وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا اَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمیلُوا كُلَّ الْمَیْلِ»
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از این عدالت که خداند می فرماید: شما هرگز نمی توانید بین همسران
ص: 499
خود رعایت کنید این است که نمی توانید آنان را یکسان دوست بدارید.(1)
و در سخن دیگری فرمود:
مقصود این است که در همه امور از جیع وجوه نمی توانید مساوات بین آنان قراربدهید گر چه بسیار بکوشید چرا که این در اختیار و قدرت شما نیست و چنین تکلیفی را ندارید و نسبت به آن نیز مواخذه نخواهید شد.(2)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که آن حضرت بین همسران خود رعایت مساوات می نمود و می فرمود:
خدایا من این مقدار توانستم بین آنان مساوات برقرار کنم، پس تو من را نسبت به آن چه نمی توانم و تو بر آن توانا هستی ملامت مکن.(3)
در کتاب کافی از هشام بن حکم نقل شده که گوید:
ابن ابی العوجای ملحد [یعنی مادّی] به من گفت: آیا خدا حکیم نیست؟
گفتم: آری او احکم الحاکمین است.
ابن ابی العوجا گفت:
پس چگونه او در یک آیه می فرماید:«فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَاِنْ خِفْتُمْ اَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً» و در آیه ی دیگری می فرماید: وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا اَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمیلُوا كُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ» آیا کدام حکیمی
ص: 500
این چنین سخن می گوید؟!پس من جوابی به او ندادم تا به مدینه رفتم و خدمت امام صادق (علیه السلام)رسیدم و آن حضرت(علیه السلام) به من فرمود: در غیر فصل حج وعمره به مدینه آمده ای؟! پس من قصّه ی خود را با ابن ابی العوجا بیان کردم.
آن حضرت(علیه السلام) فرمود:
آیه ی اوّل مربوط به نفقه است و آیه ی دوم مربوط به محبّت است.
و چون این پاسخ را به ابن ابی العوجا گفتم؛ او گفت:
به خدا سوگند این پاسخ از تو نیست.(1)
مولف گوید:
نظیر این قصّه بین ابوجعفر احول و یکی از مادّیین در تفسیر برهان روایت شده است.(2)
ص: 501
وَ للَّهِِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلاَرْضِ وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ اُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ اِیّاكُمْ
اَنِ اتَّقُوا اللهَ وَ اِنْ تَكْفُرُوا فَاِنَّ للَّهِِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلاَرْضِ وَ كانَ اللهُ غَنِیًّا حَمیدًا وَ للَّهِِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلاَرْضِ وَ كَفى بِاللهِ وَكیلًا اِنْ یَشَاْ یُذْهِبْكُمْ اَیُّهَا النّاسُ وَ یَاْتِ بِآخَرینَ وَ كانَ اللهُ عَلى ذلِكَ قَدیرًا مَنْ كانَ یُریدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ وَ كانَ اللهُ سَمیعًا بَصیرًا یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا كُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ للَّهِِ وَ لَوْ عَلى اَنْفُسِكُمْ اَوِ الْوالِدَیْنِ وَ اْلاَقْرَبینَ اِنْ یَكُنْ غَنِیًّا اَوْ فَقیرًا فَاللهُ اَوْلى بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى اَنْ تَعْدِلُوا وَ اِنْ تَلْوُوا اَوْ تُعْرِضُوا فَاِنَّ اللهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرًا
«قِسط و اِقساط» به معنای عدالت است، و «اقسَطَ الرجل اقساطًا» اذا عدل و اتی بالقِسط، و «قَسَطَ الرجل یَقسِط قُسوطًا» اذا جار، و «اقسَطَ الرجل» اقام الشیء علی حقیقته فی التعدیل. «قوّام» مبالغه در قیام به چیزی است، کانّه عادت بر آن دارد. «تلووا» از «لَیّ» به معنای دفع است، یقال: «لَوَیتَ فلانًا حقّه» اذا دفعته و مطّلته، و در حدیث آمده که لَیُّ الواجد ظلم» یعنی بدهکاری که توانایی دارد و مال مردم را نمیدهد ظالم است.
آن چه در آسمان ها و زمین است از آن خداست، ما اکیدًا به اهل کتاب قبل از
ص: 502
شما و به شما سفارش به تقوا نمودیم و اگر کافر شوید خدا مالک آسمان ها و زمین است و او [از مخلوق خود] بی نیاز و ستوده است. (131) آن چه در آسمان ها و زمین است از آن خداست و خدا کافی است که حافظ [شما] باشد (132) ای مردم! اگر خدا بخواهد شما را از میان می برد و دیگران را به جای شما می آورد و خداوند بر چنین کاری تواناست. (133) هر کس بهره های دنیا را بخواهد،بهره های دنیا و آخرت نزد خداوند است و او شنوا و بیناست. (134) ای کسانی که ایمان آورده اید همواره کوشای در [حکم به] عدالت و گواهان[حکم]خدا باشیدگر چه[در ظاهر]به زیان خود و پدر و مادر و خویشان خود گواهی بدهید چرا که اگر او [= کسی که به زیان او گواهی داده اید] غنی یا فقیر باشد خداوند سزاوارتر است که از او حمایت نماید، پس شما از هوا و هوس خود پیروی نکنید و منحرف نشوید و اگر حق را تحریف نمایید و یا از اظهار آن خودداری کنید خداوند به کار شما آگاه است. (135)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
بهترین و لازم ترین وصیّت ها این است که تو خدای خود را فراموش نکنی و همواره به یاد او باشی و نافرمانی او را نکنی و در همه ی حالات او را بپرستی و به نعمت های او مغرور نشوی و همواره شاکر او باشی و خود را از زیر سایه رحمت و عظمت و جلال او خارج نکنی که گم راه خواهی شد و در میدان هلاکت قرار خواهی گرفت [آری نباید از خدای خود جدا شوی] گر چه بلاها و مصائب بر تو هجوم آورد و تو در آتش آن ها بسوزی.
سپس فرمود:
بدان که بلاهای خدا آمیخته به کرامت های ابدیّه اوست و چیزی نمی گذرد که
ص: 503
بلاها و اندوه ها موجب خشنودی و تقرّب به او خواهد شد و این موفقیّت بزرگی است برای کسانی که دانا و موفق به آن باشند.
سپس فرمود:مردی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)درخواست موعظه نمود و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به او فرمود: هرگز خشم مکن چرا که خشم تو، منازعه ی با خداست.
آن مرد گفت: بیش از این مرا موعظه کن. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
بپرهیز از کاری که سبب عذرخواهی تو شود، چرا که در آن نوعی از شرک قرار دارد.
آن مرد گفت: بیش از این مرا موعظه کن. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: چون نماز می خوانی با نماز وداع کن که آن وسیله ی تقرّب تو به خدا خواهد بود.
آن مرد گفت: بیش از این مرا موعظه کن. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: از خدا حیان کن همان گونه که از همسایگان صالح خود حیا می کنی تا بر یقین تو افزوده شود.
سپس فرمود:
خداوند وصیّت های اوّلین و آخرین را در یک خصلت جمع نموده و آن تقوای الهی است چنان که می فرماید: «لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ اُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ اِیّاكُمْ اَنِ اتَّقُوا اللَّهَ» و در این آیه همه عبادات نیک و رسیدن به درجات و مقامات عالیه جمع شده است و به وسیله تقوا هر کسی به حیات طیّبه و انس دائم با خدا نایل شده است چنان که خداوند می فرماید: «اِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنّاتٍ وَ نَهَرٍ * فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیكٍ مُقْتَدِرٍ».(1)
ص: 504
«مَنْ كانَ یُریدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةِ»
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
حکما و فقها هنگامی که به هم دیگر مکاتبه می نمودند سه چیز را تذکّر می دادند که چهارمی ندشت: 1. هر کس همّت او آخرت او باشد خداوند دنیای او را اصلاح خواهد نمود. 2. هر کس باطن خود را اصلاح کند خداوند ظاهر او را نیز اصلاح خواهد کرد. 3. هر کس بین خود و خدای خود را اصلاح نماید خداوند بین او و بین مردم را اصلاح خواهد نمود. (1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
دنیا یا طالب انسان است و یا مطلوب اوست، کسی که طالب دنیا باشد مرگ طالب اوست تا او را از دنیا خارج نماید و کسی که طالب آخرت باشد دنیا طالب او خواهد بود تا رزق او را به او برساند.(2)
ص: 505
«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا كُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ للَّهِِ وَ لَوْ عَلى اَنْفُسِكُمْ اَوِ الْوالِدَیْنِ وَ اْلاَقْرَبینَ»
ابن سوید سابی گوید:
از حضرت کاظم(علیه السلام) درباره ی شهادت و گواهی برای مردم! سوال نمودم.
و آن حضرت در پاسخ من نوشت:
شهادت را برای خدا[به حقّ]ادا کن گر چه به ضرر خود و پدر مادر و خویشان تو باشد و اگر بر برادرت بیم آسیبی داشتی شهادت مده.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مومن بر برادر مومن خود هفت حق واجب دارد و واجب ترین آن ها این است که حق بگوید [و شهادت به حق بدهد] گرچه به زیان خود و پدر و مادر او باشد، بنا بر این نباید به خاطر آنان از حق منحرف شود.(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «اِنْ تَلْوُوا» تبدیل و تغییر شهادت است و مقصود از«اَوْ تُعْرِضُوا»کتمان شهادت است.(3)
ص: 506
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلى رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذی اَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَكْفُرْ بِاللهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعیدًا اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا كُفْرًا لَمْ یَكُنِ اللهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلًا بَشِّرِ الْمُنافِقینَ بِاَنَّ لَهُمْ عَذابًا اَلیمًا الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْكافِرینَ اَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ ا یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَاِنَّ الْعِزَّةَ للَّهِِ جَمیعًا
اصل «بشارت» خبر مسرّت آمیز با شادی است، و در غیر بشارت نیز استعمال شده است. اصل «عزّت» به معنای شدّت است، و به زمین سخت زمین شدیده گویند، و «عزیز» به قوی منیع گویند به خلاف ذلیل.
ای کسانی که [به ظاهر] ایمان آورده اید [به راستی] به خدا و رسول او و کتابی که بر او نازل کرد وکتابی که از پیش[بر پیامبران]نازل نمود،ایمان بیارید و هر کس به خدا و ملائکه و کتاب های خدا و پیامبران او و روز قیامت کافر شود سخت گم راه شده است. (136) و کسانی که ایمان آوردند و باز کافر شدند و سپس ایمان آوردند و باز کافر شدند و سپس بر کفر خود افزودند، خداوند آنان را نمی آمرزد و هدایت نخواهد نمود (137) [ای رسول من!] به منافقین بشارت ده که عذاب دردناکی برای آنان
ص: 507
خواهد بود (138)آنان که به جای مومنین با کافران دوستی برقرار می کنند، آیا آنان از [ناحیه ی]کافران طالب عزّت هستند؟![حقّا اشتباه کرده اند و]هر عزّتی از ناحیه ی خداوند خواهد بود. (139)
امام صادق(علیه السلام)در تفسیر آیه ی«اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا كُفْرًا لَمْ یَكُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ» فرمود:
این آیه درباره ی فلان فلان و فلان نازل شد که نخست اقرار به رسالت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نمودند و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «من كنت مولاه فعلیّ مولاه» و ولایت علی(علیه السلام) بر آنان عرضه شد، کافر شدند. سپس هنگام اخذ بیعت برای امیرالمؤمنین(علیه السلام). به امر خدا و رسول او(صلی الله علیه و آله). در ظاهر به ولایت او اقرار نمودند و با او بیعت کردند و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از دنیا رحلت نمود بیعت خود را شکستند و کافر شدند و سپس با بیعت گرفتن اجباری از کسانی که با امیرالمؤمنین(علیه السلام) [در غدیر] بیعت کرده بودند بر کفر خود افزودند و اثری از ایمان در آنان باقی نماند.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی کسانی نازل شد که نخست در ظاهر اقرار به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نمودند و او را تصدیق نکردند. سپس با نامه ای که بین خود نوشتند و پیمان بستند که
ص: 508
هرگز نگذارند خلافت در اهل بیت آن حضرت قرار بگیرد،کافر شدند و چون آیه ولایت نازل شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)از آنان برای امیر المؤمنین بیعت و پیمان اطاعت گرفت باز در ظاهر اقرار کردند و ایمان آوردند و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از دنیا رحلت نمود [و خلافت را غصب کردند] باز کافر شدند و بر کفر خود افزودند.(1)
امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) فرموده اند:
این آیه درباره ی عبد الله بن ابی سرح نازل شد که عثمان او را به مصر فرستاد.(2)
و در روایت دیگری آمده:
این آیه درباره ی کسی است که شراب را حرام بداند و آن را بنوشد و زنا را حرام بداند و انجام بدهد و زکات را واجب بداند و پرداخت نکند.(3)
مولف گوید:
تطبیق آیه بر موارد فوق امتناعی ندارد بلکه این آیه امکان تطبیق با موارد دیگری را نیز دارد. والله العالم.
وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْكُمْ فِی الْكِتابِ اَنْ اِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللهِ یُكْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَاُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ اِنَّكُمْ اِذًا مِثْلُهُمْ اِنَّ اللهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ
ص: 509
وَ الْكافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعًا الَّذینَ یَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَاِنْ كانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللهِ قالُوا اَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَ اِنْ كانَ لِلْكافِرینَ نَصیبٌ قالُوا اَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْكُمْ وَ نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فَاللهُ یَحْكُمُ بَیْنَكُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لَنْ یَجْعَلَ اللهُ لِلْكافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلًا اِنَّ الْمُنافِقینَ یُخادِعُونَ اللهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ اِذا قامُوا اِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى یُراؤُنَ النّاسَ وَ لا یَذْكُرُونَ اللهَ اِلّا قَلیلًا مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِكَ لا اِلى هؤُلاءِ وَ لا اِلى هؤُلاءِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبیلًا
«تربّص» به معنای انتظار است. «استحواز» به معنای غلبه و استیلا است،و«حاذ الحمار» اذا استولی علیها و جمعها. «جازها» نیز به همین معناست، و به همین معناست «اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَاَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ». «ذبذبته فتذبذب» یعنی حرّکته فتحرّک، و «مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِكَ لا اِلى هؤُلاءِ وَ لا اِلى هؤُلاءِ» یعنی مردّدین و متحرّکین بین الامرین یعنی بین الحقّ و الباطل.
خداوند در کتاب خود بر شما حکم نموده: که اگر شنیدید [گروهی] به آیات خداوند کفر می ورزند و به آن ها استهزا می کنند، با آنان [ادامه ی سخن ندهید و در کنار آنان ننشینید تا در سخن دیگری وارد شوند و اگر با آنان بنشینید همانند آن ها خواهید بود و خداوند همه ی منافقان و کافران را در جهنّم جمع خواهد نمود (140) منافقان کسانی اند که همواره انتظار نابودی شما را می کشند و اگر خداوند پیروزی نصیب شما کند، آنان می گویند: آیا ما با شما نبودیم؟ و اگر پیروزی نصیب کافران شود به کافران می گویند:
ص: 510
آیا ما شما را به مبارزه و تسلیم نشدن در برابر مومنان تشویق نمی کردیم؟[و خود را شریک
آنان نیز می دانند!]آری خداوند در قیامت بین شما [و آنان] حکم خواهد نمود،و هرگز خداوند راهی برای سلطه ی کافران بر مومنان قرار نداده است. (141) به راستی منافقان [به گمان خود] می خواهند خدا را فریب بدهند در حالی که او آنان را فریب می دهد [و نمی فهمند] آنان با کسالت به نماز می ایستند و با مردم [مومن] ریاکاری می کنند و خدا را _ جز اندکی _ یاد نمی کنند (142) آنان [افراد بی هدفی هستند] نه در صف مومنانند و نه در صف کافران اند و هر کس را خدا گم راه نماید هرگز تو راه نجاتی برای او نخواهی یافت. (143)
شعیب عقرقوفی گوید:از امام صادق(علیه السلام)درباره ی آیه«وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْكُمْ فِی الْكِتابِ
اَنْ اِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُكْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَاُ بِها» سوال نمودم فرمود:
مقصود این است که اگر دیدی کسی حقایق را انکار و تکذیب می کند و به ائمّه(علیهم السلام) توهین می نماید باید از کنار او برخیزی و با او هم نشین نشوی،هر که خواهد باشد. (1)
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری فرمود:
خداوند بر گوش واجب نموده که محرّمات خدا را استماع نکند و از آن ها اعراض نماید و به سخنانی که موجب خشم خداوند است گوش فراندهد، همان گونه
ص: 511
که می فرماید:«وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْكُمْ فِی الْكِتابِ اَنْ اِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُكْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَاُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ».
سپس فرمود:
خداوند موضع نسیان و فراموشی را جدا نموده و می فرماید:«وَ اِمّا یُنْسِیَنَّكَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ».(1)
محمّد بن عاصم گوید: حضرت رضا(علیه السلام) به من فرمود:
ای محمّد بن عاصم! من شنیده ام که تو با گروه واقفیّه مجالست می کنی؟
گفتم:
آری فدای شما شوم، من با آنان مجالست دارم و لکن مخالف آنان هستم.
حضرت(علیه السلام) فرمود:
با آنان هم نشین مشو، چرا که خداوند می فرماید: «وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْكُمْ فِی الْكِتابِ اَنْ اِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُكْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَاُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ»
سپس فرمود:
مقصود از«آیات»،اوصیا[ی پیامبر(صلی الله علیه و آله)]هستند و مقصود از «والذین كفروا» واقفیّه اند.(2)
ص: 512
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند ایمان را بر اعضای بدن فرزند آدم واجب نموده و بین آن ها تقسیم کرده است و هر عضوی بخشی از ایمان را داراست که عضو دیگر دارای آن نیست از این رو خداوند بر گوش واجب نموده که از شنیدن حرام ها دوری نماید، چنان که می فرماید: «وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْكُمْ فِی الْكِتابِ اَنْ اِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُكْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَاُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ» سپس حالت نسیان و فراموشی را استثنا نموده و می فرماید: «وَ اِمّا یُنْسِیَنَّكَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ» و یا می فرماید: «فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ اَحْسَنَهُ»و یا می فرماید: «قَدْ اَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ * وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» و یا می فرماید: «وَ اِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ اَعْرَضُوا عَنْهُ» و یا می فرماید:«وَ اِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرامًا» و این چیزی است که خداوند بر گوش واجب نموده و آن را سهم ایمان او قرار داده است بنابراین نباید کسی با گوش خود حرام بشنود
و این چیزی است که خدا بر او واجب نموده و از ایمان اوست.(1)
ص: 513
«لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلًا»
اباصلت هروی گوید: حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
مقصود از این آیه این است که خداوند برای کافران حجّتی نسبت به مومنین قرار نداده است نه این که آنان را مسلّط بر مومنین نکرده چرا که کافران بسا پیامبران را کشته اند و لکن نتوانسته اند حجّت و دلیل آنان را از بین ببرند.(1)
«اِنَّ الْمُنافِقینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ»
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
خداوند موصوف به خدعه نمی شود و مقصود از آیه ی فوق این است که خداوند
ص: 514
کیفر خدعه را برای آنان قرار می دهد.[و آن این است که به کفر و تکذیب دین و اولیای خدا مبتلا می شوند].(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوال شد:
فردای قیامت چه عملی سبب نجات خواهد بود؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
نجات در قیامت به این است که با خدا خدعه نکنید تا خدا کیفر خدعه به شما بدهد، چرا که هر کس با خدا خدعه کند خدا نیز با او خدعه می کند و ایمان را از او سلب می نماید و او خود را فریب داده اگر بفهمد.
گفته شد: چگونه انسان با خدا خدعه و فریب انجام می دهد؟ حضرت فرمود:
به دستور خدا عمل می کند و هدف او دیگری است پس شما از ریا بترسید که آن شرک به خدا خواهد بود و روز قیامت به ریا کار گفته می شود: ای کافر و ای فاجر و ای غادر و ای خاسر عمل تو از بین رفت و پاداش تو باطل شد و امروز بهره ای برای تو نیست و تو باید پاداش خود را از کسی که برای او عبادت کردی بگیری.(2)
ص: 515
«وَ اِذا قامُوا اِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى یُراؤُنَ النّاسَ»
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
با حال کسالت [و بی حالی و خستگی] و خواب آلودگی و سنگینی به نماز مشغول نشوید چرا که این ها موجب نفاق می شود و خداوند مومنان را نهی نموده که با حال خواب آلودگی نماز بخوانند چنان که از منافقان مذمّت نموده و می فرماید: «وَ اِذا قامُوا اِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى یُراؤُنَ النّاسَ وَ لایَذْكُرُونَ اللَّهَ اِلّا قَلیلًا».(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
هر کس در پنهانی ذکر خدا را بگوید، از کسانی خواهد بود که فراوان ذکر خدا نموده است بر خلاف منافقین که آشکارا ذکر خدا می گویند، و خداوند درباره ی آنان می فرماید: «یُراؤُنَ النّاسَ وَ لا یَذْكُرُونَ اللَّهَ اِلّا قَلیلًا».(2)
ص: 516
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْكافِرینَ اَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ اَتُریدُونَ اَنْ تَجْعَلُوا للَّهِِ عَلَیْكُمْ سُلْطانًا مُبینًا اِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْكِ اْلاَسْفَلِ مِنَ النّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصیرًا اِلّاَ الَّذینَ تابُوا وَ اَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللهِ وَ اَخْلَصُوا دینَهُمْ للَّهِِ فَاُولئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللهُ الْمُؤْمِنینَ اَجْرًا عَظیمًا ما یَفْعَلُ اللهُ بِعَذابِكُمْ اِنْ شَكَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ كانَ اللهُ شاكِرًا عَلیمًا
«سلطان» به معنای حجّت آمده و به معنای صاحب سلطه و قدرت نیز آمده است،و به همین علّت به امیر نیز سلطان گویند. اصل «الدَرَك» حبل و ریسمانی است که به وسیله ی آن دلو در چاه می رود و خارج می شود و چون در دوزخ طبقاتی است و اسفل و اعلایی دارد قسمت پایین آن را درک اسفل یعنی پایین ریسمان دوزخ گویند، و جمع «دَرَك» اَدراک و دُروک است، و جمع «دَرْك» اَدرُک است.
ای کسانی که ایمان آورده اید، کافران را به جای مومنان دوست نگیرید، آیا می خواهید خداوند بر شما حجّت آشکاری داشته باشد؟ (144) به راستی منافقان در پایین ترین طبقه آتش [دوزخ] قرار دارند و تو برای آنان یاور و پناهی نخواهی یافت (145) جز آنان که توبه نمودند و [خطاهای خود را] اصلاح کردند و به ریسمان خدا [و ولیّ او] چنگ زدند
ص: 517
[و تمسّک نمودند] و دین خود را [با اطاعت از ولیّ خدا] خالص نمودند و در این صورت
آنان با مومنان خواهند بود و زود است که خداوند به مومنان پاداش بزرگی بدهد (146)
اگر شما ایمان به خدا داشته باشید و شاکر [نعمت های] او باشید او شما را عذاب نخواهد
نمود و او همواره نسبت به [مومنان از] شما شاکر [و قدردان] و دانا خواهد بود. (147)
امام سجّاد(علیه السلام) [درباره ی نشانه های منافق] فرمود:
منافق مردم را [از بدی ها] نهی می کند و خود [از آن ها] پرهیز نمی کند و به آن چه می گوید عمل نمی کند و چون به نماز می ایستد [به این سو و آن سو] التفات می نماید و چون به رکوع می رود خود را جمع می کند و چون شب می شود همّت او غذای شب است گر چه روزه نبوده است و چون صبح می شود همّت او خواب است گر چه سحر خیز نبوده است، و چون سخن می گوید دروغ می گوید و اگر او را امین دانستی به تو خیانت می کند و چون از تو جدا می شود، غیبت تو را می کند و اگر با تو وعده کند تخلف می نماید.(1)
امام صادق(علیه السلام) در سخن مفصّلی فرمود:
منکرین همان مکذّبین اند و مکذّین همان منافقین اند و خداوند در سخن حقّ خود فرموده است: «اِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْكِ اْلاَسْفَلِ مِنَ النّارِ».(2)
ص: 518
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله)در سخن مفصّلی فرمود: ای مردم! بعد از من پیشوایانی خواهند آمد که مردم را به سوی آتش دعوت می کنند و در قیامت یاوری نخواهند داشت.
سپس فرمود:
ای مردم! خدا و من از آنان بی زار خواهیم بود و آنان و پیروان و حامیانشان در پایین ترین طبقات دوزخ خواهند بود و آن بدجایگاهی است برای متکبّران.(1)
در تفسر «ویل» در آیه ی «وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبینَ» روایت شده که:
«ویل» چاهی است در قعر جهنّم که آتش جهنّم از آن شعله ور می شود و در قعر آن چاه تابوتی است که در آن چهارده نفر معذّب می باشند، هفت نفر ازامّت های پیشین مانند شدّاد و نمرود و فرون و... و هفت نفر از اوائل این امّت مانند اوّلی و دومی و سومی و هم کیشان آنان؛ و خلاصه این که هر چه ظلم و عناد و کفر و تعدّی و نفاق بیشتر باشد عذاب سخت تر خواهد بود و در بهشت نیز هر چه ایمان و اخلاق و تقوا و اعمال صالحه بهتر باشد درجات مومن بالاتر خواهد بود تا به درجه ی اعلا برسد و آن مخصوص محمّد و آل محمّد صلوات الله علیهم اجمعین می باشد.(2)
آری مقام وسیله در بهشت بالاترین مقام بهشتی است و چاه ویل در دوزخ بدترین مکان دوزخ است.
ص: 519
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود:
در دوزخ تابوتی از آتش وجود دارد که در آن شش نفر از اوّلین و شش نفر از آخرین قرار دارند و آن در چاه ویل و در قعر جهنّم است و بر آن تابوت قفلی است و بر در آن چاه سنگی است و چون خداوند اراده می کند که جهنّم را شعله ور کند آن سنگ را از روی آن چاه کنار می زند...
و من از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوال کردم:
اهل آن تابوت کیانند؟
آن حضرت(صلی الله علیه و آله) فرمود:
از اوّلین قاببل و فرعون و کسی که با ابراهیم محاجّه کرد و دو نفر از بنی اسراییل یکی گم راه کننده ی یهود و دیگری گم راه کننده ی نصاری و ششمین آنان ابلیس است و از آخرین دجّال و صاحبان صحیفه اند که در نامه ی خود پیمان بستند که با تو دشمنی کنند بعد از من[وهرگز نگذارند خلافت به دست تو برسد...(1)
ص: 520
لا یُحِبُّ اللهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ اِلّا مَنْ ظُلِمَ وَ كانَ اللهُ سَمیعًا عَلیمًا اِنْ تُبْدُوا خَیْرًا اَوْ تُخْفُوهُ اَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ فَاِنَّ اللهَ كانَ عَفُوًّا قَدیرًا اِنَّ الَّذینَ یَكْفُرُونَ بِاللهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُریدُونَ اَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُریدُونَ اَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِكَ سَبیلًا اُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا وَ اَعْتَدْنا لِلْكافِرینَ عَذابًا مُهینًا وَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اَحَدٍ مِنْهُمْ اُولئِكَ سَوْفَ یُؤْتیهِمْ اُجُورَهُمْ وَ كانَ اللهُ غَفُورًا رَحیمًا
خداوند دوست ندارد کسی با سخنان آشکار خود بدی ها[ی دیگران]را اظهار نماید مگر کسی که مظلوم واقع شده باشد و خداوند شنوا و داناست.(148)اگر شما عمل خیر [خود] را آشکار و یا پنهان نمایید و یا از بدی ها[ی دیگران] بگذرید، خداوند آمرزنده و تواناست. (149)کسانی که به خدا و پیامبران او کافر شدند و همواره می خواهند بین خدا و پیامبران او جدایی بیندازند و می گویند: «ما به برخی از دستورات دین] ایمان می آوریم و به برخی کافر می شویم» و می خواهند میان این [دو] برای خود راهی انتخاب کنند (150) به راستی آنان کافر می باشند و ما برای کافران عذاب خوار کننده ای آماده کرده ایم (151) و کسانی که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده اند و فرقی بین پیامبران او نمی گذارند، زود است که ما پاداش آنان را بدهیم و خداوند بخشنده و مهربان است. (152)
ص: 521
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از«لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ اِلّا مَنْ ظُلِمَ»این است که نباید کسی برای دفاع از خود توسل به [درشتی و] دشنام دادن نماید، آری اگر کسی مظلوم واقع شده باشد مانعی نیست که از راه صحیح از خود دفاع کند و صدای خویش را درشت نماید.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
کسی که گروهی را ضیافت کند و ضیافت او ناپسند باشد میهمانان او حق دارند چیزی درباره ی او بگویند و او را سرزنش نمایند [و این مصداق مظلومیّت است].(2)
و نیز فرمود:
«جهر بالقول» همان بدگویی و غیبت کردن است.(3)
و نیز در تفسیر «من ظلم» روایت شده است:
اگر کسی از شما تملّق بگوید و عمل خیری که در شما نیست را به شما نسبت بدهد از او قبول نکنید و او را تکذیب نمایید، چرا که با این عمل به شما ظلم کرده است.(4)
ص: 522
مولف گوید:
از روایات معصومین: استفاده می شود که اگر کسی از مومنی ظلمی ببیند و از اوبگذرد خداوند نیز در قیامت از او گذشت خواهد نمود، چنان که می فرماید:«وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا اَلا تُحِبُّونَ اَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ»
«اِنَّ الَّذینَ یَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُریدُونَ اَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ»
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از این آیه کسانی هستند که به رسالت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اقرار نمودند و مقام امیرالمؤمنین(علیه السلام) را انکار کردند و می خواستند بین این دو راهی برای خود باز کنند و به خیر و سعادت برسند [و خداوند این عمل را کفر به خدا و رسول او معرّفی
نمود].(1)
مولف گوید:
مفسّرین نوعًا این آیات را در مذمّت از اهل کتاب مانند یهود و نصاری دانسته اند که پیامبران قبل از موسی را پذیرفتند و پیامبران پس از پیامبر خود را نپذیرفتند مانند این که قوم یهود پیامبران قبل از موسی را پذیرفتند و پیامبر پس از او یعنی عیسی را نپذیرفتند و نیز نصاری پیامبران قبل از عیسی را پذیرفتند و پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را نپذیرفتند. و لکن دلیلی بر این تفسیر نیست و احتمال می رود که آیات فوق در مذمّت از کسانی باشد که در این امّت بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به بعضی از آیات الهی و دستورات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ایمان آوردندو برخی را همان گونه
ص: 523
که گذشت انکار نمودند و گفتند:«نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ»و راهی جز راه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را پیمودند و آنان همان منافقین در آیات پیشین هستند و در مقابل آنان
خداوند مومنین راستین را معرّفی می نماید و می فرماید: «وَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اَحَدٍ مِنْهُمْ» و مفسّر گرانقدر مرحوم علی بن ابراهیم همان گونه که گذشت همین معنا را از آیات استفاده نموده است و شاید اطلاق این آیات شامل هر دو معنا بشود. والله العالم.
یَسْئَلُكَ اَهْلُ الْكِتابِ اَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ كِتابًا مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَاَلُوا مُوسى اَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ فَقالُوا اَرِنَا اللهَ جَهْرَةً فَاَخَذَتْهُمُ الصّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِكَ وَ آتَیْنا مُوسى سُلْطانًا مُبینًا وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمیثاقِهِمْ وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّدًا وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَ اَخَذْنا مِنْهُمْ میثاقًا غَلیظًا فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ وَ كُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللهِ وَ قَتْلِهِمُ اْلاَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقِّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللهُ عَلَیْها بِكُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ اِلّا قَلیلًا وَ بِكُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلى مَرْیَمَ بُهْتانًا عَظیمًا وَ قَوْلِهِمْ اِنّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَى ابْنَ
مَرْیَمَ رَسُولَ اللهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ اِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی شكِّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ اِلّاَ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقینًا بَلْ رَفَعَهُ اللهُ اِلَیْهِ وَ كانَ اللهُ عَزیزًا حَكیمًا
ص: 524
«لا تعدوا فی السبت»:عَدی علیک اللصّ _ اشَدَّ العَدو و العُدوان _ اذا سرقک و ظلمک و «عَدا یعدوا» اذا جاوز، یقال: «ما عدوت ان زُرتك» ای ما جاوزت ذلک. «البهتان» الکذب العظیم الذی یتحیّر فیه من شدّته و عظمته. معنای «مسیح» در سوره ی آل عمران گذشت.
[ای رسول من!]اهل کتاب از تو می خواهند تا کتابی از آسمان [یکجا] بر آنان نازل کنی [و این چیز تازه ای نیست] آنان از موسی بزرگتر از این را خواستند و گفتند: «خدا را آشکارا به ما نشان ده» و به خاطر ظلم شان عذاب صاعقه آنان را گرفت» و مردند و باز خداوند آنان را زنده نمود] سپس با آن همه دلایل روشن گوساله سامری را [به خدایی] برگزیدند و ما از آنان عفو نمودیم و به موسی برهان آشکاری دادیم (153)[و برای این که ایمان بیاورند] ما کوه طور را بر فراز آنان برافراشتیم و از آنان پیمان گرفتیم و گفتیم: «(برای قبولی توبه خود) از در [بیت المقدّس] با خضوع درآیید» و [نیز] به آنان گفتیم: «در روز شنبه تعدّی نکنید» [و از ماهی گیری دست بردارید] و از آنان [در برابر همه ی این ها] پیمان محکمی گرفتیم (154) و [لکن] به خاطر پیمان شکنی آنان و به خاطر انکار آیات الهی و کشتن پیامبران به ناحق و به خاطر سخن آنان از روی استهزا که دل های ما در غلاف است [و ما سخنان پیامبر خدا را درک نمی کنیم] رانده ی درگاه خدا شدند و خداوند به سبب کفرشان بر دل های آنان مهر [کفر] زد و جز کمی از آنان ایمان نمی آورند (155) و [نیز] به خاطر کفرشان و تهمت بزرگی که به مریم زدند (156) و گفتند: «ما عیسی بن مریم رسول خدا را کشتیم» و [البتّه] آنان او را نکشتند و به دار نیاویختند و لکن بر آنان مشتبه شد و آنان که درباره ی
ص: 525
او اختلاف کردند در شکّ ماندند و علم به آن پیدا نکردند مگر آن که از گمان خود پیروی نمودند و[گر نه]به یقین او را نکشتند(157)بلکه خداوند او را به سوی خود بالا برد و او توانا و حکیم است. (158)
در تفسیر مجمع البیان روایت شده:
جماعتی از علمای یهود مانند کعب بن اشرف و دیگران به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: «اگر تو پیامبر هستی باید یک کتاب کامل برای ما از آسمان نازل کنی همان گونه
که برای موسی تورات نازل شد» و به دنبال سخنان آنان این آیات نازل شد.(1)
مولف گوید:
شرح این آیات ضمن روایات مفصّلی در سوره ی بقره در تفسیر آیه ی «لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً» آیه ی 55 و آیه ی «اِذْ اَخَذْنا میثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ» آیه62 و آیه ی «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّدًا وَ قُولُوا حِطَّةٌ»آیه ی 58 و آیه ی«وَ اِذْ واعَدْنا مُوسى اَرْبَعینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ» آیه ی51 و آیه ی «لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذینَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ» آیه ی65، بیان شد و نیاز به تکرار نیست جز نکاتی که در این آیات نیاز به تذکّر دارد.
1.کل این آیات در مذمّت از قوم یهود و دشمنی ها و بهانه گیری ها و تحریف ها و پیمان شکنی ها و خیانت ها و کفر آنان است.
2. مفسّرین در معنای آیه ی«تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ كِتابًا مِنَ السَّماءِ»سخنان مختلفی دارند،برخی می گویند: مراد این است که یهودیان گفتهاند: قرآن همانند تورات یک باره بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شود. و برخی می گویند: مقصود این است
ص: 526
که به صورت مکتوب همانند تورات بر او نازل شود. و برخی می گویند: یهود درخواست کردند که کتاب دیگری جز قرآن یک باره بر او نازل شود. و برخی می گویند: توقّع یهود این بوده که ورق های قرآن از آسمان بر او ریزش کند. و شاید مقصود این باشد که گفته اند: کتابی از آسمان نازل کنی که در آن خطاب به یهود نموده باشد که به این پیامبر ایمان بیاورید. والله العالم.
3.از آیه ی«اَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً»و آیه ی«ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ»و آیات دیگر ظاهر می شود که قوم یهود اهل عناد و بهانه گیری بوده و این سبب کفر آنان شده است و بدترین عمل آنان تحریف تورات و تکذیب پیامبران بوده است و نصاری نیز همین گونه بوده اند و سخنان آنان درباره ی خداوند و پیامبران او به قدری زشت و کفر آمیز است که انسان حیا می کند آن ها را به رشته تحریر درآورد.
4.در تفسیر آیه ی «وَ قَوْلِهِمْ اِنّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ» در روایات آمده که:
یهود حضرت عیسی(علیه السلام) را با حواریّین گرفتند و حبس نمودند و شبی که بنا بود فردای آن حضرت عیسی(علیه السلام) را به قتل برسانند نصاری از عیسی و حوارییّن حمایت نکردند بلکه او را انکار نمودند و در چنگال یهود گذاردند و فرار کردند و خداوند کسی را شبیه عیسی(علیه السلام) قرار داد و عیسی را به آسمان برد.
و اختلاف است که شبیه عیسی آیا از خود یهود بوده که قصد قتل او را داشته اند؟ و یا یکی از حوارییّن پذیرفته است که برای حفظ عیسی و نجات او کشته شود و به دار آویخته گردد؟ در تفسیر برهان در ذیل آیه ی «اِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسى اِنّی مُتَوَفِّیكَ وَ رافِعُكَ اِلَیَّ»(1)
ص: 527
حمران بن اعین از امام باقر(علیه السلام) روایت نموده که خلاصه اش این است:
که در آن شبی که عیسی(علیه السلام) گرفتار یهود شد دوازده نفر از اصحابش با او بودند و عیسی(علیه السلام) به آنان خبر داد که شما فردا صبح به من کافر می شوید و من امشب به آسمان می روم و کدام یک از شما حاضر می شود که شبیه من شود و کشته گردد و من نجات یابم؟ پس جوانی گفت: من می پذیرم و یهود او را کشتند و به دار آویختند...»
و لکن یهود می گویند:
خود عیسی کشته شد و او را به دار آویختند و نصاری می گویند:عیسی(علیه السلام)خبرداد: من سه شب و سه روز در دل زمین هستم چنان که یونس سه شب و سه روز در دل ماهی بود و سپس بیرون می آیم و به آسمان می روم...(1)
از جمله ی «وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ»و جمله ی«اِنَّهُمْ لَفی شَكِّ مِنْهُ» و جمله ی «ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ اِنْ یَتَّبِعُونَ اِلَّا الظَّنَّ» ظاهر می شود که یهود شخصی که شبیه عیسی(علیه السلام)بوده است را کشتند و به دار آویختند و خداوند عیسی(علیه السلام) را به آسمان برد و مراد از «بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ اِلَیْهِ» این است که خداوند او را زنده در جوار رحمت خود به آسمان چهارم _ محل بیت المعمور _ برد، چنان که خداوند درباره ی ادریس می فرماید: «وَ اذْكُرْ فِی الْكِتابِ اِدْریسَ اِنَّهُ كانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا * وَ رَفَعْناهُ مَكانًا عَلِیًّا»(2).
مولف گوید:
شبیه این قصّه،قصّه ی لیلة المبیت وخوابیدن امیرالمؤمنین(علیه السلام) در بستر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است.
ص: 528
وَ اِنْ مِنْ اَهْلِ الْكِتابِ اِلّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَكُونُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ اُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبیلِ اللهِ كَثیرًا وَ اَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ اَكْلِهِمْ اَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ وَ اَعْتَدْنا لِلْكافِرینَ مِنْهُمْ عَذابًا اَلیمًا لكِنِ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما اُنْزِلَ اِلَیْكَ وَ ما اُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ الْمُقیمینَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ اُولئِكَ سَنُؤْتیهِمْ اَجْرًا عَظیمًا
احدی از اهل کتاب نیست مگر آن که قبل از مرگ خود، به او [حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله)و یا حضرت عیسی بن مریم(علیهما السلام)] ایمان خواهند آورد و او روز قیامت گواه بر آنان خواهد بود (159) ما به خاطر ظلمی که از یهود صادر شد و به خاطر این که آنان فراوان از راه خدا [و دین او از مردم] جلوگیری می کردند نعمت های پاک و حلال را بر آنان حرام نمودیم(160)و نیز به خاطر ربا خواری آنان _ که از آن نهی شده بودند _ و خوردن مال مردم به ناحق، ما آنان را کیفر دادیم و برای کافران شان عذاب دردناکی آماده نمودیم (161)و لکن علمای راستین و مومنان آنان به آن چه بر تو و بر پیامبران پیشین نازل شده، ایمان آوردند و ما نمازگزاران و زکات دهندگان و مومنان به خدا و قیامت را به زودی پاداشی بزرگ خواهیم داد (162)
ص: 529
شهر بن حوشب گوید: حجّاج به من گفت: «آیه ای از قرآن مرا متحیّر نموده است.»گفتم: «کدام آیه؟» حجّاج گفت: «آیه ی «وَ اِنْ مِنْ اَهْلِ الْكِتابِ اِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَكُونُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا». چرا که من بسا اهل کتاب را می کشم و در حال جان دادن به او نگاه می کنم و او سخنی نمی گوید.» پس من به او گفتم: «ای امیر! چنین نیست که تو فکر کرده ای!» حجاج گفت: «مگر معنای آیه چیست؟»
گفتم:
معنای آیه این است که عیسی(علیه السلام)قبل از قیامت به دنیا باز می گردد و همه ی ملّت های یهود و غیر یهود قبل از مرگ به او ایمان می آورند و عیسی(علیه السلام) پشت سر حضرت مهدی(علیه السلام) نماز خواهد خواند.
حجّاج گفت: «این معنا را از کجا آورده ای؟» گفتم:
محمّد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب صلوات الله علیهم برای من حدیث نمود.
حجّاج گفت: «این معنا را تو از چشمه ی زلال حقیقت گرفته ای.»(1)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
هر کس از هر دینی باشد از اوّلین و آخرین هنگام مرگ، رسول خدا و امیر المؤمنین صلوات الله علیهما را خواهد دید.(2)
ص: 530
امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) می فرمایند:
حرام است هیچ روحی از جسد خود خارج شود تا محمّد و علی صلوات الله علیهما و آلهما را ببیند.(1)
از امام صادق(علیه السلام)درباره ی این آیه «وَ اِنْ مِنْ اَهْلِ الْكِتابِ» سوال شد، امام(علیه السلام) فرمود:
این آیه مخصوص به ما می باشد و هیچ کس از فرزندان فاطمه(علیها السلام) از دنیا نمی رود
مگر آن که اقرار به امامت امام زمان خود خواهد نمود چنان که برادران یوسف به مقام یوسف اقرار نمودند و گفتند: «تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَیْنا».(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود این است که همه ی اهل کتاب هنگام مرگ به نبوّت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله)[و ضلالت خود] اعتراف خواهند نمود.(3)
جابر از امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه نقل نموده که فرمود:
احدی از اوّلین و آخرین از جمیع ادیان از دنیا نمی رود جز آن که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) را هنگام مرگ خواهد دید و حقانیّت آنان را خواهد پذیرفت.
ص: 531
مولف گوید:
این مفاد همان روایتی است که امیرالمؤمنین(علیه السلام)به حارث همدانی وعده داد و فرمود: هر کس از دنیا می رود چه مومن و چه کافر هنگام مرگ مرا خواهد دید و من به آتش خواهم گفت که نزدیک دوستان من نرود و تو نیز از آنان هستی هراسی نداشته باش.
مرحوم سیّد حمیری این حدیث را به نظم درآورده و گفته است:
کَمْ ثَمَّ اُعْجُوبَةٍ لَهُ حَمَلَا
قَوْلُ عَلِیٍّ لِحَارِثٍ عَجَبٌ
مِنْ مُؤْمِنٍ اَوْ مُنَافِقٍ قُبُلًا
یَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یَمُتْ یَرَنِی
بِنَعْتِهِ وَ اسْمِهِ وَ مَا فَعَلَا
یَعْرِفُنِی طَرْفُهُ وَ اَعْرِفُهُ
فَلَا تَخَفْ عَثْرَةً وَ لَا زَلَلًا
وَ اَنْتَ عِنْدَ الصِّرَاطِ تَعْرِفُنِی
تَخَالُهُ فِی الْحَلَاوَةِ الْعَسَلَا
اَسْقِیکَ مِنْ بَارِدٍ عَلَى ظَمَاٍ
دَعِیهِ لَا تَقْبَلِی الرَّجُلَا
اَقُولُ لِلنَّارِ حِینَ تُعْرَضُ لِلْعَرْضِ
حَبْلًا بِحَبْلِ الْوَصِیِّ مُتَّصِلا
دَعِیهِ لَا تَقْرَبِیهِ اِنَّ لَهُ
«فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ اُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ كَثیرًا»عبد الله بن ابی یعفور گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس روی زمینی گندم بکارد و گندم او رشد نکند و یا زرع او آمیخته با جو باشد این در اثر ظلمی است که در رابطه با زمین و یا کشاورزان و کارگران داشته است چرا که خداوند می فرماید: «فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ اُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ كَثیرًا» [یعنی خداوند بنی اسراییل را در اثر ظلم و جلوگیری آنان از دین خدا از خوردن گوشت شتر و گاو و گوسفند ممنوع نمود.
ص: 532
امام صادق(علیه السلام) سپس فرمود:
اسراییل [یعنی یعقوب(علیه السلام) قبل از تحریم]هنگامی که گوشت شتر می خورد درد
خاضره[درد تهیگاه یا درد پهلو]بر او فشار می آورد از این رو گوشت شتر را بر خود حرام نمود و این قبل از نزول تورات بود و چون تورات نازل شد گوشت شتر را بر خود حرام نکرد و نخورد.(1)
مولف گوید:
روایت فوق در تفسیر قمّی و تفسیر عیّاشی(2) نیز با اختلاف مختصری نقل شده است و از آن استفاده می شود که هر کس ظلم کند آثار دنیوی خود را قبل قیامت خواهد دید، اعادنا الله منه.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«الظلم ظلمات یوم القیامة»؛ یعنی ظلم در روز قیامت [برای ظالم] سبب ظلمت و تاریکی خواهد بود.
ص: 533
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه ی «انّ ربّك لبالمرصاد» فرمود:
مرصاد گردنه ای است بر روی صراط که هیچ بنده ی ظالمی از آن نمی تواند عبور کند.
و فرمود:
خداوند می فرماید:سوگند به عزّت و جلالم که اگر مظلومی در حقّ ظالم نفرین کند و خود همان ظلم را به دیگری کرده باشد دعای او را مستجاب نخواهم نمود.[در حالی که دعای مظلوم را خداوند مستجاب می نماید.]
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که مال مومنی را به نا حق غصب کند، خداوند رحمت خود را از او بر می گرداند و به اعمال خوب و بد او خشم دارد و اعمال خیر او نوشته نمی شود تا توبه کند و مال مردم را به صاحبش بازگرداند.(1)
اِنّا اَوْحَیْنا اِلَیْكَ كَما اَوْحَیْنا اِلى نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ اَوْحَیْنا اِلى اِبْراهیمَ وَ اِسْماعیلَ وَ اِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ اْلاَسْباطِ وَ عیسى وَ اَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُودَ زَبُورًا وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْكَ وَ كَلَّمَ اللهُ مُوسى تَكْلیمًا رُسُلًا مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاّ یَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللهُ عَزیزًا حَكیمًا لكِنِ اللهُ یَشْهَدُ بِما اَنْزَلَ اِلَیْكَ اَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِكَةُ یَشْهَدُونَ وَ كَفى بِاللهِ شَهیدًا
ص: 534
مقصود از «والاسباط» فرزندان یعقوب(علیه السلام)اند گر چه همه آنان پیامبر نبوده اند، و بعضی گفته اند: اسباط فرزندان اسحاق بوده اند و آنان مانند فرزندان اسماعیل قبایلی بوده اند و در بین آنان پیامبرانی مانند یوسف و داود و سلیمان و موسی و عیسی مبعوث به رسالت شده اند، و ممکن است مقصود از وحی به آنان وحی به پیامبران آنان بوده باشد، چنان که گفته می شود: «ارسلت الی بنی تمیم» و مقصود وجوه آنان باشد، و الله العالم، و مقصود از «زَبور» کتاب داود است، و در قرائت حمزه «زُبور» به ضمّ زاء آمده و ممکن است جع «زَبور» به فتح باشد.
[ای رسول من!]ما به تو وحی فرستادیم همان گونه که به نوح و پیامبران بعد از نوح وحی فرستادیم و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط [یعنی پیامبران از فرزندان یعقوب] و به عیسی و ایّوب و یونس و هارون و سلیمان نیز وحی فرستادیم و به داود زبور دادیم (163) و[نیز] به پیامبرانی که به یاد تو آوردیم و پیامبرانی که هنوز برای تو به یاد نیاورده ایم وحی فرستادیم [پیامبران یاد شده مانند زکریّا و یحیی و الیاس و ذاالکفل و لوط و شعیب و ادریس و هود و صالح و...]و پیامبرانی را نیز ما برای تو به یاد نیاوردیم، خداوند با موسی نیز سخن گفت [و او را کلیم خود قرار داد] (164) [آری آنان] پیامبرانی بودند بشارت دهنده و بیم دهنده [و خداوند این پیامبران را فرستاد] تا مردم حجّتی در برابر خداوند نداشته باشند و خداوند عزیز و حکیم است. (165) [مردم نبوّت تو را انکار می کنند و] لکن خداوند شهادت می دهد به [حقانیّت] آن چه بر تو نازل نموده است و او با علم خود نازل نموده و ملائکه شاهد آن بوده اند و گواهی خداوند برای تو کافی ست. (167)
ص: 535
امام باقر(علیه السلام) ضمن سخنان طولانی فرمود:
برخی از پیامبران در پنهانی رسالت خود را انجام می دادند از این رو نامشان همانند پیامبران دیگر در قرآن ذکر نشده است و به همین علّت خداوند می فرماید: «رُسُلًا قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْكَ» یعنی ما نام پیامبرانی که در پنهانی رسالت خود را انجام می داده اند را برای تو نبردیم، همان گونه که نام پیامبران آشکار را بردیم...(1)
امام باقر و امام صادق(علیهما السلام)در تفسیر«اِنّا اَوْحَیْنا اِلَیْكَ كَما اَوْحَیْنا اِلى نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ» فرمودند:
خداوند به رسول خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «ما به تو وحی فرستادیم همان گونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحی فرستادیم» بنابراین هر چه خداوند به پیامبران پیشین
وحی فرستاده نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جمع شده است.(2)
ابو حمزه ی ثمالی گوید:
امام باقر(علیه السلام)آیه ی«لكِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ» را این چنین قرائت نمود: «لكِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ بِما اَنْزَلَ اِلَیْكَ فی علیّ اَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِكَةُ یَشْهَدُونَ وَ كَفى بِاللَّهِ شَهیدًا» یعنی خداوند گواهی می دهد به آن چه درباره ی علی(علیه السلام) بر تو نازل نمود، او به علم خود
ص: 536
درباره ی او[اسراری را]نازل نمود و ملائکه نیز گواه برآنند و شهادت و گواهی خدا کافی است.(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) [درباره ی جامعیّت قرآن نسبت به کتب انبیاء:] فرمود:
خداوند سوره های طولانی[مانند بقره و آل عمران و..[را به جای تورات به من داد و سوره های مئین [صدتایی و بیشتر] را به جای انجیل به من داد و مثانی [یعنی سوره ی حمد] را به جای زبور به من داد و مرا به مفصّلات [از سوره ی محمّد(صلی الله علیه و آله) تا آخر قرآن] که شصت و هشت سوره است فضیلت داد و قرآن مهیمن و حافظ کتاب های آسمانی است...(2)
«وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَكْلیمًا»
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند با موسی در سه شبانه روز _ بدون این که آب و غذایی بخورد _ یکصد و بیست و چهار هزار کلمه سخن گفت و چون موسی بین بنی اسراییل آمد و سخنان آنان را شنید به خشم آمد چرا که سخنان خداوند برای او بسیار شیرین و زیبا افتاده بود.(3)
ص: 537
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
خداوند با موسی سخن گفت امّا نه با جوارح و ادوات مانندلب و زبان و دهان چرا که او منزّه از صفات مخلقین است.(1)
و در احتجاج روایت شده که یهود به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: «موسی بهتر از تو بوده است.» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «برای چه؟» گفتند: «به خاطر این که خدا با موسی چهار هزار کلمه سخن گفت و با تو سخن نگفت.» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «خداوند بهتر از آن را به من داد.» گفتند: «آن چه بود؟»
حضرت(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند می فرماید: «سُبْحانَ الَّذی اَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ اِلَى الْمَسْجِدِ اْلاَقْصَى »(2)
و سپس قصّه ی معراج خود را برای آنان بیان فرمود و تمام قصه در سوره ی بنی اسراییل و اسراء خواهد آمد.
ص: 538
اِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلالًا بَعیدًا اِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ یَكُنِ اللهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ طَریقًا اِلّا طَریقَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها اَبَدًا وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللهِ یَسیرًا یا اَیُّهَا النّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ فَآمِنُوا خَیْرًا لَكُمْ وَ اِنْ تَكْفُرُوا فَاِنَّ للَّهِِ ما فِی السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ وَ كانَ اللهُ عَلیمًا حَكیمًا
به راستی آنان که کافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتند در مسیر دوری از گم راهی افتادند (167) و آنان که کافر شدند و [به خود و آل محمّد(علیهم السلام)] ظلم کردند هرگز خداوند آنان را نخواهد بخشید و به هیچ راهی [از راه های خیر] آنان را هدایت نخواهد نمود (168) جز راه جهنّم که تا ابد در آن خواهند ماند و این امر برای خدا آسان است. (169) ای مردم! آن پیامبری که انتظارش را می کشیدید حق را از جانب پروردگارتان برای شما آورده است پس به او ایمان بیاورید که برای شما بهتر خواهد بود و اگر کافر شوید [زیانی به خدا نمی رسد] و خدا مالک آسمان ها و زمین است و او دانا و حکیم می باشد (170)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
جبرییل آیه ی «اِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ» را این گونه نازل نمود:
ص: 539
«اِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا وَ ظَلَمُوا آل محمّد حقّهم لَمْ یَكُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ طَریقًا اِلّاطَریقَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها اَبَدًا وَكانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ یَسیرًا»و نیز فرمود:آیه ی«یا اَیُّهَا النّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الرَّسُولُ» این گونه نازل شد: «یا اَیُّهَا النّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ فی ولایة علیّ فَآمِنُوا خَیْرًا لَكُمْ وَ اِنْ تَكْفُرُوا فَاِنَّ للَّهِِ ما فِی السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ».(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
امام صادق(علیه السلام) آیه ی فوق را چنین قرائت نمود: «اِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا وَ ظَلَمُوا آل محمّد حقّهم لَمْ یَكُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ».(2)
در تفسیر مجمع البیان نیز از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
قَدْ جاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ بولایة من امر الله بولایته.(3)
یا اَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فی دینِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللهِ اِلّاَ الْحَقَّ اِنَّمَا الْمَسیحُ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللهِ وَ كَلِمَتُهُ اَلْقاها اِلى مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ وَ لاتَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَیْرًا لَكُمْ اِنَّمَا اللهُ اِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ اَنْ یَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلاَرْضِ وَ كَفى بِاللهِ وَكیلًا لَنْ یَسْتَنْكِفَ الْمَسیحُ اَنْ یَكُونَ عَبْدًا للَّهِِ وَ لاَالْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ یَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یَسْتَكْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ اِلَیْهِ جَمیعًا فَاَمَّا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَیُوَفِّیهِمْ اُجُورَهُمْ وَ یَزیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَمَّا
ص: 540
الَّذینَ اسْتَنْكَفُوا وَ اسْتَكْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذابًا اَلیمًا وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللهِ وَلِیًّا وَ لانَصیرًا یا اَیُّهَا النّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ اَنْزَلْنا اِلَیْكُمْ نُورًا مُبینًا فَاَمَّا الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یَهْدیهِمْ اِلَیْهِ صِراطًا مُسْتَقیمًا
«غلوّ»به معنای تجاوز از حد است، و غَلا فی الدین یغلو غُلُوًّا» یعنی تجاوز عن حدود الدین، و غلا بسهمه غُلوًّا اذا رمی به اقصی الغایة.اصل لغت«مسیح»به معنای ممسوح است و خداوند او را به خاطر پاکی از گناه و آلودگی هایی که در مردم وجود دارد مسیح نامیده است، و دجّال نیز مسیح نامیده شده چرا که یکی از چشمان او ممسوح و نابینا می باشد، و عیسی(علیه السلام) ممسوح البدن از گناه و پلیدی ها بوده، چنان که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده است. «استنكاف» به معنای دوری کردن است، و اصل آن از «نَكَفتُ الدَمع» یعنی بر طرف نمودن اشک از چشم است. «استكبار» طلب کبر و بزرگی بدون استحقاق است، چرا که کبریایی مخصوص خداوند است. «برهان» به معنای شاهد به حق و یا بیان حق با دلیل است.«اعتصام»به معنای عصمت و امتناع از شرّ و فساد است و عصمت خداوند، دفع شرّ از بنده است چنان که در آیه «وَ اللَّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس» آمده، و یا به معنای لطف خداوند است به بنده ی خود که او را قدرتی می دهد تا از معاصی پرهیز نماید.
ای اهل کتاب، در دین خود غلوّ [و زیاده روی] نکنید و درباره ی خداوند جز به حق
ص: 541
سخن نگویید، همانا مسیح _ عیسی بن مریم(علیهما السلام). فقط فرستاده ی خدا و کلمه و روح [و مخلوق] اوست که او را به مریم القا نموده است پس شما به خدا و پیامبران او ایمان بیاورید و نگویید: سه خدا داریم [اب، ابن و روح القدس] از این سخن، خودداری کنید که خیر شما خواهد بود، خدا فقط یکی است و او منزّه است از این که فرزندی داشته باشد، همانا آن چه در آسمان ها و زمین است از آن اوست و او برای تدبیر آن ها کافیست (171) هرگز مسیح و ملائکه مقرّب [خدا] ابایی از بنده ی خدا بودن ندارند و هر کس از عبادت و بندگی خدا روی برتابد و تکبّر کند به زودی خداوند آنان را در قیامت نزد خود جمع خواهد نمود (172) و خداوند به کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، پاداش کامل می دهد و از فضل خود بر آنان می افزاید و امّا کسانی که از عبادت خدا امتناع ورزیدند و تکبّر نمودند خداوند عذاب دردناکی به آنان خواهد نمود و جز خدا سرپرست و یاوری برای خود نخواهند یافت (173) ای مردم! به راستی برای شما از ناحیه ی خداوند دلیل آشکار و روشنی آمد و ما نور آشکاری برای شما فرستادیم (174) پس کسانی که به خدا ایمان آوردند و به [کتاب آسمانی و اولیای] او چنگ زدند، زود است که خداوند آنان را در رحمت و فضل خود داخل کند و به صراط مستقیم خود هدایتشان نماید (175).
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
مسیح(علیه السلام) را به این خاطر مسیح گفتند که ممسوح البدن بود از چرکی ها و گناهان
[یعنی بدن او به سبب مسحی که با او شد از آلودگی ها و گناهان دور شد].(1)
ص: 542
حمران بن اعین گوید: از امام صادق(علیه السلام) از تفسیر «وَ رُوحٌ مِنْهُ» سوال نمودم، فرمود:
مقصود از «وَ رُوحٌ مِنْهُ» چیزی است که خدا در آدم(علیه السلام) و عیسی(علیهما السلام) خلق نمود و روح خدا یعنی مخلوق خدا.(1)
مولف گوید:
عجیب این است که مسیحیان چون پدری برای عیسی نیافتند او را فرزند خدا دانستند و خداوند در چندین آیه از قرآن به آنان پاسخ داده است:
1.«اِنَّ مَثَلَ عیسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ» 2.«یا اَهْلَ
الْكِتابِ لا تَغْلُوا فی دینِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ اِلّاَ الْحَقَّ اِنَّمَا الْمَسیحُ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ اَلْقاها اِلى مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ» اطلاق کلمه بر پیامبران و اولیای خدا ثابت و مسلّم است چنان که فرموده اند: نحن کلمات الله التامات بلکه همه ی عالم کلمات الهی هستند و کلمه به معنای منبیء و مخبر ما فی الضمیر است و پیامبران و اوصیای آنان مظهر تامّ الهیّه اند و جمله «وَ رُوحٌ مِنْهُ» به خاطر نفخ روح از ناحیه ی خداوند است، چنان که می فرماید: «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی» از این رو عیسی(علیه السلام) را روح الله نامیده اند. 3. در همین آیات نیز در پاسخ آنان می فرماید: «وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَیْرًا لَكُمْ» و در سوره ی مائده آیه ی 73 می فرماید: «لَقَدْ كَفَرَ الَّذینَ قالُوا اِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ» یعنی کافر شدند کسانی که گفتند: [سه خدا داریم عیسی و مریم و خدا] و خدا را سومی قرار دادند، از این رو خداوند قول به تثلثیث
را کفر دانسته است و می فرماید: «اِنَّمَا اللَّهُ اِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ اَنْ یَكُونَ لَهُ وَلَدٌ» و یا می فرماید: «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ * وَ لَمْ یَكُنْ لَهُ كُفُوًا اَحَدٌ». 4.در همین آیات نیز میفرماید:
ص: 543
«لَنْ یَسْتَنْكِفَ الْمَسیحُ اَنْ یَكُونَ عَبْدًا للَّهِِ وَ لاَ الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ» چرا که استنکاف از عبودیّت مربوط به فرعون ها و نمرود ها و طاغوت های هر زمانی است و هرگز پیامبری مانند حضرت مسیح از عبادت خدا و عبودیّت او استنکاف ندارد بلکه افتخار او بندگی خداوند است و پیامبران دیگر نیز چنین بوده اند، از این رو پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
كَفَانِی عِزًّا اَنْ تَكُونَ لِی رَبًّا وَ كَفَانِی فَخْرًا اَنْ اَكُونَ لَكَ عَبْدًا. ما نیز شبانه روزی می گوییم:«و اشهد انّ محمّدًا عبده و رسوله اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد».
و چون ملت مسیح چنین تهمت و نسبت ناروا و کفر آمیزی را به حضرت مسیح دادندخداوند برای تقریر مساله و توبیخ آنان به حضرت مسیح می گوید: «ءَاَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ اتَّخِذُونی وَ اُمِّیَ اِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ» و حضرت مسیح با شرمساری عرضه می دارد: «سُبْحانَكَ ما یَكُونُ لی اَنْ اَقُولَ ما لَیْسَ لی بِحَقِّ اِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فی نَفْسی وَ لا اَعْلَمُ ما فی نَفْسِكَ اِنَّكَ اَنْتَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ * ما قُلْتُ لَهُمْ اِلّا ما اَمَرْتَنی بِهِ اَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبّی وَ رَبَّكُمْ».
«یا اَیُّهَا النّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ اَنْزَلْنا اِلَیْكُمْ نُورًا مُبینًا»
مقصود از «برهان» یا دلیل قاطغ غیر قابل انکار است ویا وجود مبارک شخص رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است و یا قرآن مجید و حکیم است که آن نیز مشتمل بر نور و برهان قاطع و مصالح دنیوی و اخروی انسان است و خطر دارین را از او دفع خواهد نمود و این آیه خطاب به همه ی انسان های روی زمین می باشد.
عبد الله بن سلیمان گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: «مقصود از این آیه چیست؟»
حضرت(علیه السلام) فرمود:
«برهان» حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) است و «نور» علی(علیه السلام)است.
ص: 544
گفتم:«صراط مستقیم کیست؟»حضرت(علیه السلام) فرمود: «صراط مستقیم» نیز علی(علیه السلام) است.(1)
علی بن ابراهیم قمی گوید:
«نور مبین» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و مقصود از «فَاَمَّا الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا
بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ» کسانی هستند که به ولایت امیر المؤمنین(علیه السلام)
و ائمّه(علیهم السلام) تمسّک نموده اند.(2)
یَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللهُ یُفْتیكُمْ فِی الْكَلالَةِ اِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ اُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَكَ وَ هُوَ یَرِثُها اِنْ لَمْ یَكُنْ لَها وَلَدٌ فَاِنْ كانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمّا تَرَكَ وَ اِنْ كانُوا اِخْوَةً رِجالًا وَ نِساءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ اْلاُنْثَیَیْنِ یُبَیِّنُ اللهُ لَكُمْ اَنْ تَضِلُّوا وَ اللهُ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ
معنای «كلالة» در اوّل سوره بیان شد. «استفتاء» سوال از حکم است، و «افتی فی المسالة» یعنی حکم مساله را بیان نمود، و فتوی و استفتاء قبلًا بیان شد.
ص: 545
[ای رسول من!]از تو درباره ی حکم کلاله [یعنی خواهران و برادران ابوینی یا ابی میّت که جز آن ها وارثی ندارد] سوال می کنند، بگو: خداوند می فرماید: اگر مردی بمیرد و فرزندی
ندارد جز یک خواهر، آن خواهر نصف مال او را به ارث می برد و اگر خواهری از دنیا برود
و وارث او یک برادر باشد او تمام مال او را به ارث می برد، اگر آن میّت فرزندی نداشته باشد
و اگر وارث آن برادر، دو خواهر [ابوینی یا ابی] باشند دو سوم اموال میّت را به ارث می برند
و اگر وارثان میّت جمعی از برادران و خواهران[ابوینی و یا ابی]باشند سهم هر برادر به اندازه ی سهم دو خواهر خواهد بود، خداوند[احکام دین خود را]برای شما بیان می کند تا گم راه نشوید و او به هر چیزی داناست. (176)
در اوّل این سوره، آیه ی 12، نیز خداوند ارث کلاله را بیان نمود و فرمود:
«وَ اِنْ كانَ رَجُلٌ یُورَثُ كَلالَةً اَوِ امْرَاَةٌ وَ لَهُ اَخٌ اَوْ اُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَاِنْ كانُوا اَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِی الثُّلُثِ» در حالی که در این آیه برای یک خواهر نصف و برای دو خواهر دو ثلث بیان شده است؟!
در پاسخ این سوال باید گفت:
آیه ی 12 مربوط به خواهر امّی است و این آیه مربوط به خواهر و برادر ابوینی یا ابی است، و ارث آنان طبق فرموده ی امام صادق(علیه السلام) همین گونه است، البتّه خواهران و برادران در طبقه ی دوم با نبودن ابوین و اولاد ارث می برند و با اجداد و جدات ارث می برند و ارث آنان یا بالفرض است و یا بالنصیب و خداوند در این آیه ارث بالفرض آنان را ذکر نموده و حاصل دو آیه این است که اگر اخوة و اخوات امّی باشند نصیب مادرشان را می برند چنان که در آیه ی 12 بیان شده است و در آن جا
ص: 546
گفته شد: اگر یک نفر باشند سدس می برند و اگر دو نفر و بیشتر باشند ثلث می برند و تقسیم آن بالسویّه است و فرقی بین مرد و زن نیست. و امّا اگر خواهران ابوینی باشند و یا با نبودن ابوینی ابی باشند در این آیه ارث آنان بیان شده است و حاصل آن در ترجمه ی آیه بیان شد آری آن چه از سهام آنان باقی بماند بالردّ [یعنی بالنصیب] به آنان باز می گردد و تفصیل بیشتر در کتب فقهیّه بیان شده است.
ما برای تبرّک به نقل یک روایت اکتفا می نماییم:
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
اگر مردی بمیرد و وارث او تنها یک خواهر باشد مطابق آیه ی [176 سوره ی نساء] نصف مال میّت را به ارث می برد همان گونه که اگر میّت یک دختر می داشت نصف مال او را به ارث می برد و نصف دیگر را بسبب خویشی به او می دهند در صورتی که میّت وارث دیگری [در این طبقه نداشته باشد] و اگر وارث میّت یک برادر باشد او همه ی مال میّت را به ارث می برد چنان که خداوند می فرماید: «وَ هُوَ یَرِثُها اِنْ لَمْ یَكُنْ لَها وَلَدٌ» و اگر وارث میّت دو خواهر باشند دو ثلث مال او را به ارث می برند و ثلث باقیمانده را با خویشی [ردًّا] می برند و اگر وارث میّت گروهی از خواهران و برادران او باشند اموال میّت را همانند دختران و پسران میّت بین خود تقسیم می کنند و آن چه گفته شد در صورتی است که برای میّت فرزند یا پدر و مادر و همسری نباشد.(1)
ص: 547
ص: 548
محلّ نزول: مدینه منوّره -- عدد آیات: 120 آیه(1)
آثار و برکات قرائت
شیخ صدوق از ابیالجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هر کس سوره ی مائده را در هر پنجشنبه بخواند، ایمان او آمیخته به ظلم نمی شود و به خدای خود مشرک نخواهد شد.(2)
زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نمود که فرمود:
سوره ی مائده دو ماه یا سه ماه قبل از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد. (3)
ص: 549
ص: 550
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اَوْفُوا بِالْعُقُودِ اُحِلَّتْ لَكُمْ بَهیمَةُ اْلاَنْعامِ اِلّا ما یُتْلى عَلَیْكُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَاَنْتُمْ حُرُمٌ اِنَّ اللهَ یَحْكُمُ ما یُریدُ
«وفا بعهده واوفی» به یک معناست، و «اوفی» لغت اهل حجاز و لغت قرآن است.«عقود» جمع عقد به معنای مقصود است، و فرق بین عقد و عهد این است که عقد به معنای شدّ است و بین دو نفر می باشد و عهد ممکن است از یک نفر باشد، و اصل عقد به معنای وصل است. «بهیمة» به معنای حیوان چهارپا می باشد، زجّاج گفته است: هر زنده ای که شعور و تمیز ندارد بهیمه است. «حُرُم» جمع حرام است کما یقال: رجل حرام و قوم حُرُم.
ص: 551
ای کسانی که ایمان آورده اید به عقود و قرار داد های خود وفا کنید، همانا چهارپایان و جنین آن ها برای شما حلال شده است مگر حیواناتی که [حرام بودن آن ها] برای شما بیان خواهد شد و مگر صید در حال احرام، خداوند به آن چه بخواهد حکم می نماید (1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
هر کجا در قرآن «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» آمده، در تورات به جای آن، «یا ایّها المساكین» آمده است.(1)
ابن عبّاس گوید:
هیچ آیه ای مصدّر به «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» نازل نشده مگر آن که علی(علیه السلام) امیر و بهترین آنان است و خداوند در آیات فراوانی اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را مورد عتاب و نکوهش قرار داده و لکن علی(علیه السلام) را همواره به خوبی یاد کرده است.(2)
این روایت از طریق اهل تسنّن نیز نقل شده است.(3)
در کتاب صحیفة الرضا(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت فرمود:
هر آیه ای که در قرآن با خطاب «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» نازل شده در حقّ ما
ص: 552
اهل البیت(علیهم السلام)می باشد.(1) و در تورات نیز هر کجا «یا ایّها النّاس» آمده درباره ی ما می باشد.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «اَوْفُوا بِالْعُقُودِ» وفای به [کلیّه ی] عهد و پیمان ها است.(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله)در ده موضع از مردم درباره ی خلافت علی(علیه السلام) پیمان گرفت و سپس خداوند این آیه را نازل نمود: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اَوْفُوا بِالْعُقُودِ» یعنی ای اهل ایمان به پیمانی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی خلافت علی(علیه السلام) از شما گرفت وفادار باشید.(3)
«اُحِلَّتْ لَكُمْ بَهیمَةُ اْلاَنْعامِ»
زراره و محمّد بن مسلم گویند: امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «اُحِلَّتْ لَكُمْ بَهیمَةُ اْلاَنْعامِ» فرمودند:
هنگامی که جنین در شکم حیوانات حلال گوشت مو و یا کرک پیدا می کند تذکیه او تذکیه ی مادر اوست و با حلال شدن مادر جنین در شکم او نیز حلال می شود از این رو امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمود: آن را خریداری کنید.(4)
ص: 553
مولف گوید:
این معنا در چند روایت از کتب معتبره نقل شده است چنان که طبرسی در تفسیر مجمع البیان از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل نموده که فرموده اند: «مقصود از «بَهیمَةُ اْلاَنْعامِ» جنین هایی است که در شکم حیوانات حلال گوشت مو پیدا کرده اند و زنده هستند و با ذبح مادرانشان حلال می شوند.»(1)
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لاَ الْهَدْیَ وَ لاَ الْقَلائِدَ وَ لاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْوانًا وَ اِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ لا یَجْرِمَنَّكُمْ شَنَ آنُ قَوْمٍ اَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ اَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى اْلاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللهَ اِنَّ اللهَ شَدیدُ الْعِقابِ
«شعائر» جمع شعیرة به معنای اَعلام و نشانه های حج و اعمال آن است و از «شَعَر فلان بهذا الامر» یعنی علم به می باشد، و مشاعر نشانه های حسّی حج است،
ص: 554
و بعضی گویند: شعائر جمع شعیرة است و شعیرة و علامة و آیة نظایرند. «حَلال و حِلّ»به معنای مباح است که فعل و ترک آن یکسان است، و حریم چاه اطراف آن را گویند، و حُرُم به معنای احرام است، و أَحرم الرجل یعنی صار مُحرِمًا او دخل فی الشهر الحرام،و حَرَمیّ منسوب به حَرَم را گویند. «هَدْی» حیوانی است که به حَرَم اهدا می شود. «قلائد» جمع قلّاده است و آن چیزی است که به گردن قربانی می اندازند. «آمین البیت»یعنی قاصدین حرم. «لا یجرمنّكم» یعنی لا یحملنّکم. و «شنآن» به معنای دشمنی است.
ای کسانی که ایمان آورده اید، شعائر الهی [و مراسم حج] را محترم بدانید[و به آن ها بی حرمتی نکنید] و ماه حرام و قربانی های بی نشان و نشاندار را نیز محترم بدانید و به قاصدین بیت محترم[الهی]که طالب فضل و رضوان خدایند حرمت نهید و تا از احرام خارج نشده اید صید نکنید و دشمنی با کسانی که [در سال حدیبیّه] شما را از دخول به مسجد الحرام منع کردند سبب نشود که به آنان تعدّی و ظلم نمایید، و در راه خیر و تقوا به هم دیگر کمک کنید و برای گناه و تعدّی به دیگران [هرگز] به هم دیگر کمک نکنید و از خدا بترسید که [عذاب و] کیفر او شدید است. (2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
این آیه درباره ی مردی از بنی ربیعه نازل شد و عادت عرب ها این بود که سعی بین صفا و مروه را از شعائر الله نمی دانستند از این رو سعی بین صفا و مروه نمی کردند و نیز به حجاج بیت الله احترام نمی نمودند و خداوند آنان را از این عمل نهی نموده است.(1)
ص: 555
امام باقر(علیه السلام) نیز می فرماید:
این آیه منسوخ به «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» نشده است [چنان که اکثر مفسّرین آن را منسوخ می دانند] بلکه هیچ آیه ی دیگری نیز از این سوره منسوخ نشده است چرا که ابتدای به جنگ در ماه حرام [مانند رجب، ذی قعده، ذی حجه و محرّم] جایز نیست جز آن که آنان شروع به جنگ نمایند.(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«وَ لا یَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى اَلاّ تَعْدِلُوا» یعنی دشمنی با قریش در جنگ حدیبیّه نباید شما را به تعدّی و ظلم به آنان وا بدارد بلکه باید تعاون به نیکی و تقوا داشته باشید و از تعاون به گناه و دشمنی پرهیز نمایید. تا این که گوید: «سپس این آیه به وسیله آیه ی «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» نسخ شده است.»(2)
مولف گوید:
قول به نسخ بر خلاف روایت است و نمی توان گفت: ناسخ قبل از منسوخ نازل شده چرا که این آیه بعد از سوره ی نساء و توبه نازل شده است، از سویی آیه ی «وَ لایَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى اَلاّ تَعْدِلُوا» مربوط به ماه های حرام است و خداوند می فرماید: «فَاِذَا انْسَلَخَ اْلاَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» بنابراین بین دو آیه تنافی نیست.
ص: 556
حُرِّمَتْ عَلَیْكُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ وَ ما اُهِلَّ لِغَیْرِ اللهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطیحَةُ وَ ما اَكَلَ السَّبُعُ اِلّا ما ذَكَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ اَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِاْلاَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ دینِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَكُمُ اْلاِسْلامَ دینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ ِلاِثْمٍ فَاِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحیمٌ
«اهلال»بلند کردن صدا را گویند، و «استهلال صبیّ» صدای گریه اوست هنگام خارج شدن از شکم مادرو «اِهلال مُحرِم به حجّ و یا عمرة» صدای لبّیک اوست و هلال ماه را به این سبب هلال گویند که هنگام دیدن آن صداها بلند می شود. «مُنخَنِقَة» حیوان خفه شده است. «موقوذة» حیوای است که او را می زنند تا بمیرد. «متردّیة» حیوانی است که از جای بلندی او را پایین می اندازند تا بمیرد. «نطیحة» حیوانی است که با حیوان دیگری شاخ به شاخ می شود تا بمیرد. «تذكیة» بریدن چهار رگ بزرگ حیوان و حلقوم است و آن را ذبح شرعی گویند و حیوان با این عمل حلال می شود. «مَخمَصَة» از خُمص البطون به معنای گرسنگی شدید است. «متجانف» متمایل به اثم و گناه را گویند و آن از «جَنَفَ القوم» یعنی مالوا الی الاثم می باشد.
ص: 557
[ای مومنان]گوشت مردار و خون و گوشت خوک و حیوانی که با نام غیر خدا ذبح شود و حیوانی که خفه شده و با زجر کشته شده و حیوانی که با پرت شدن از بلندی و یا با ضرب شاخ حیوان دیگری مرده باشد و باقیمانده ی حیوانی که درنده او را خورده مگر آن که زنده مانده باشد و آن را ذبح کنید و حیوانی که برای بت ها ذبح شده باشد، بر شما حرام شده است و نیز حیوانی که به وسیله چوبه های بخت آزمایش کشته شود حرام است و همه ی آن چه ذکر شد فسق و گناه است امروز کافران از [شکست] آیین شما مایوس شده اند پس شما از آنان هراس نکنید و از مخالفت من [یعنی پروردگار خود] بترسید، من امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را برشما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین [جاودانی] برای شما راضی شدم پس کسانی که در گرسنگی باشند و متمایل به گناه نباشند مانعی نیست که از گوشت های حرام و مردار بخورند، همانا خداوند بخشنده و مهربان است. (3)
مولف گوید:
قبل از هر چیز باید به این نکته توجّه شود که منافقین و دشمنان امیرالمؤمنین(علیه السلام) از ترس آن که آیات مربوط به خلافت آن حضرت و قصّه غدیر برای مردم! تداعی شود و خلافت غاصبانه آنان مورد انکار و تهدید قرار بگیرد. جمله ی «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ دینِكُمْ» و جمله ی «الْیَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَكُمُ اْلاِسْلامَ دینًا» را که بعد از آیه ی «یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ» بوه و در در روز هجدهم ذی حجّه سال دهم هجرت
ص: 558
نازل شده است و هیچ ارتباطی با جملات این آیه ندارد را به دنبال جمله ی «وَ اَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِاْلاَزْلامِ» و جمله ی «فَمَنِ اضْطُرَّ فی مَخْمَصَةٍ» قرار داده اند، فویل لهم مما عملوا وویل لهم ممّا یکسبون و ویل للمکذّبین الضالّین المضلّین.
یکی از مفسّرین با توجه به این خیانت گوید: دلیل این جابه جایی چند چیز است:
1.آیات مشابه این آیه درباره ی حرام بودن حیوانات میته وخون و گوشت خوک و تذکیه های غیر شرعی می باشد مانند آیه ی 172 بقره «اِنَّما حَرَّمَ عَلَیْكُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزیرِ وَ ما اُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَاِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ» و آیه ی 145 انعام «قُلْ لا اَجِدُ فی ما اُوحِیَ اِلَیَّ مُحَرَّمًا عَلى طاعِمٍ یَطْعَمُهُ اِلّا اَنْ یَكُونَ مَیْتَةً اَوْ دَمًا مَسْفُوحًا اَوْ لَحْمَ خِنزیرٍ فَاِنَّهُ رِجْسٌ اَوْ فِسْقًا اُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لاعادٍ فَاِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحیمٌ» و آیه ی 115 نحل «اِنَّما حَرَّمَ عَلَیْكُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزیرِ وَ ما اُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَاِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ» و این آیات دارای چنین جملاتی نیست و برای هر کسی معلوم است که این احکام و محرّماتی که در این آیات بیان شده سبب یاس کفّار و اکمال دین و اتمام نعمت بر مردم نیست و بسیار واضح است که یاس کفّار و اکمال دین و اتمام نعمت همان گونه که در حدیث غدیر و غیر آن مطرح شده است مربوط به یک مساله مهمّ و اساسی می باشد که ضامن بقای دین باشد مانند ولایت امیر المؤمنین و اولاد طاهرین آن حضرت که بقای دین وابسته به آن است و خداوند در آیه ی تبلیغ می فرماید: «وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ».
2. اخبار خود اهل سنّت نیز این مساله را روشن می کند چرا که علمای اهل سنّت مانند خوارزمی و حموینی و ابونعیم و دیگران از صاحبان مناقب و...
ص: 559
گویند: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در غدیر خم دست علی(علیه السلام) را به قدری بلند نمود که زیر بغل او نمایان شد و فرمود: «من كنت مولاه فهذا علی مولاه...» و پس از اتمام خطبه ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) حسّان بن ثابت شاعر آن حضرت اشعاری در این رابطه سرود و جمعیّت یک صد و بیست هزار نفری غدیر متفرّق نشدند تا آیه ی «الْیَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی» نازل شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «اللَّهُ اَكْبَرُ عَلَى اِكْمَالِ الدِّینِ وَ اِتْمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسَالَتِی وَ بِوِلَایَةِ عَلِیٍّ مِنْ بَعْدِی»
3.اخبار متواتری که در کتب شیعه ثبت شده و بزرگانی مانند علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر خود و صدوقین در کتب خود ودوطبرسی در مجمع البیان واحتجاج و شیخ طوسی در امالی و عیّاشی در تفسیر خود و سلیم بن قیس هلالی کوفی در کتاب خود و کلینی در کافی و... این اخبار را با سندهای متّصل و صحیح نقل کرده اند و در غایة المرام و بحار الانوار و الغدیر و کتب مفصّل دیگر این اخبار جمع آوری شده است و شان نزول آیه ی اکمال دین و اتمام نعمت در این اخبار بیان شده است و لکن عمی من عمی و ابصر من ابصر و الحکم لله و هو احکم الحاکمین.
سپس گوید:
اشکال کرده اند: مگر دین اسلام قبل از این روز [یعنی روز غدیر] ناقص و غیر مرضیّ بوده که در این روز کامل و مرضی شده است؟!
جواب: دین اسلام عبارت از مجموعه ی عقائد حقّه و اخلاق فاضله و احکام شرعیّه است و تا آخرین حکم الهی نیاید دین خدا تمام و کامل نمی شود به ویژه مساله ولایت که به منزله روح است در کالبد پیکر اسلام و اگر کسی معتقد به جمیع عقاید حقّه و متخلّق به جمیع اخلاق فاضله
ص: 560
و متعبّد به جمیع عبادات باشدواعتقاد به ولایت ولیّ خدا نداشته باشد اسلام او مانند مرده ی بدون روح است و مانند نمازی است که دارای آداب باشد جز قصد قربت.
اشکال دیگری کرده اند که کفّار در روز غدیر از چه چیز مایوس شدند؟
جواب: کفّار فکر می کردند که عظمت و پیش رفت اسلام وابسته به وجود شخص رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و انتظار داشتند که پس از رحلت آن حضرت(صلی الله علیه و آله) از دنیا چون او فرزند پسری ندارد که جایگزین او باشد اگر به مسلمانان حمله کنند آنان به جاهلیّت و کفر بازخواهند گشت و لکن با آن چه در غدیر دیدند نا امید شدند و دانستند که با تعیین جانشینی مانند امیرالمؤمنین(علیه السلام) فکر خامی کرده اند و اگرامیر المؤمنین(علیه السلام)پس از غصب خلافت در مقام معارضه و جنگ با آنان برنیامد و خانه نشین شد برای این بود که اختلاف بین مسلمانان ایجاد نشود و کفّار نتوانند به اسلام حمله کنند و اساس دین را بر هم بزنند از این رو فرمود: «صبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی اری تراثی نهبًا...» صلوات الله و سلامه علیه و لعنة الله علی اعدائه و غاصبی حقّه. (1)
آیه ی فوق انواع ذبح های زمان جاهلیّت را بیان نموده و حکم میته و مردار را بر آن ها جاری دانسته است چرا که اکثر آن ها همراه با شکنجه حیوان بوده و برخی برای احترام به بت ها انجام می گرفته و برخی به منزله قمار بلکه نوعی از قمار بوده است و در هیچ کدام هنگام ذبح نام خدا برده نمی شده است، اکنون به جملات این آیه که برای نوع مردم مانوس نیست، می پردازیم.
ص: 561
«ما اُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطیحَةُ»
«ما اُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ» حیوانی است که هنگام سربریدن نام غیر خدا یعنی نام بت ها بر او گفته شده است.
«الْمُنْخَنِقَةُ» حیوانی است که به جای ذبح او را خفه کرده باشند.
«الْمَوْقُوذَةُ»حیوانی است که به جای ذبح سنگ و چوب و امثال آن به او زده اند تا مرده است.
«النَّطیحَةُ» حیوانی است که در اثر شاخ به شاخ شدن با حیوان دیگری بمیرد.
«ما اَكَلَ السَّبُعُ» باقی مانده ی حیوانی است که درّندگان خورده اند.
«اَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِاْلاَزْلامِ»حیواناتی که در جاهلیّت به طریق قمار تقسیم می کرده اند و درروایت عبد العظیم از حضرت جواد(علیه السلام) آمده که ده نفر یک شتر می خریدند و ده رقعه
به نام های گوناگونی می نوشتند و هفت نفر اوّل به نام هر کدام درمی آمد معاف از پول
دادن بودند و سه نفر آخر باید قیمت شتر را بپردازند و از آن نخورند.
و «استقسام» به معنای تقسیم کردن است و«ازلام»به معنای قرعه زدن است و این مورد به علّت قمار حرام شده است.
«الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ دینِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَكُمُ اْلاِسْلامَ دینًا»
مولف گوید:
روایات غدیر و خطبه ی غدیریّه در ذیل آیه ی «یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ» خواهد آمد و در این جا اکتفا می کنیم به برخی از خصوصیّات و اهمیّت و عظمت روز غدیر و بالله التوفیق و له الحمد و المنّة.
ص: 562
قصّه ی غدیر بین عامّه و خاصّه متواتر و قطعی است، ابن جوزی که شیخ السنّة نامیده شده گوید:
علمای اهل سیره اتّفاق دارند که قصِّه غدیر بعد از بازگشت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از حجّة الوداع در روز هجدهم ذی الحجّة واقع شده است و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اصحاب خود را که یکصد و بیست هزار نفر بودند جمع نمود و به آنان فرمود: «من كنت مولاه فعلیّ مولاه...».(1)
مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج پس از ذکر خطبه ی غدیر گوید:
چون خطبه ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در غدیر به پایان رسید، مردم مرد زیبا و با جلالتی را دیدند که معطّر و خوش بو بود و می گفت: من تا کنون حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را ندیده بودم که این گونه برای پسر عمّ خود از مردم بیعت بگیرد و او در این روز پیمانی از مردم برای او گرفت که احدی از آن پیمان خارج نخواهد شد؛ مگر این که کافر به خدای بزرگ و رسول او(صلی الله علیه و آله) باشد. پس وای [و صد وای] بر کسی که این پیمان را نقض نماید.
پس عمر با دیدن او و شنیدن سخنانش تعجّب نمود و به رسول خدا(صلی الله علیه و آله)گفت: آیا شما سخنان این مرد را شنیدید؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آیا ای عمر تو او را شناختی؟! عمر گفت: من او را نشناختم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: او روح الامین جبرائیل بود و تو باید بترسی که این بیعت و پیمان را برهم بزنی و اگر چنین کنی خدا و رسول و ملائکه و مومنین از تو بی زار خواهند بود.(2)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
آخرین فریضه ی الهی که خداوند بر پیامبرش نازل نمود ولایت [امیر المؤمنین(علیه السلام)
ص: 563
و اولاد طاهرین او(علیهم السلام)] بود و پس از انجام آن خداوند فرمود:«الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ دینِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَكُمُ اْلاِسْلامَ دینًا» و پس از آن فریضه ای از طرف خداوند نازل نشد تا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از دنیا رحلت نمود.(1)
و امّا از طرق اهل سنّت نیز حدیث غدیر متواتر و قطعی است و تفصیل آن را مرحوم علامه امینی رضوان الله تعالی علیه در کتاب شریف «الغدیر» بیان نموده است ما نیز در چندین کتاب بالاخصّ کتاب آیات الفضایل و کتاب مژده های رحمت در قرآن به طور اختصار قصّه غدیر را نقل نموده ایم و متن خطبه ی غدیر را با ترجمه فارسی با تصحیح کامل در یک کتاب مستقل قرار دادیم و در این جا نیز از کتاب مناقب موفق بن احمد خوارزمی معروف به خطیب خوارزمی که از بزرگترین علمای اهل سنّت است نقل می کنیم.
او در کتاب مناقب با سند خود از ابوسعید خدری نقل نموده که گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله)در روز غدیر خم دستور داد تا زیر آن درخت را نظافت نمودند و آن روز، روز پنچشنبه بود و مردم را جمع نمود و بازوی علی(علیه السلام) را گرفت و بالا برد تا مردم سفیدی زیر بغل او را دیدند [و سپس فرمود: «من كنت مولاه فعلیّ مولاه] و از یک دیگر جدا نشدند تا این آیه نازل شد: «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ دینِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَكُمُ اْلاِسْلامَ دینًا»
ص: 564
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
الله اكبر علی اكمال الدین و اتمام النعمة و رضی الربّ برسالتی والولایة لعلیّ.
سپس فرمود: اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله».
پس حسان بن ثابت شاعر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عرضه داشت:
یا رسول الله اجازه بدهید تا من اشعاری در این رابطه بگویم.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: با عنایت خدا و برکت او بگو.
حسان گفت: ای بزرگان قریش بشنوید شهادت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را.
سپس گفت: ینادیهم...(1)
ابن مغازلی شافعی نیز در مناقب خود از ابوهریره [از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)] نقل نموده: هر کس روز هجدهم ذی حجّه را روزه بگیرد خداوند پاداش روزه ی شصت ماه را به او می دهد.
ص: 565
سپس گوید:
و این روز، روز غدیر خم است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در آن برای علی(علیه السلام) از مردم بیعت گرفت و فرمود: «من كنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره...» و عمر بن خطّاب به علی(علیه السلام) گفت: «بخٍّ بخٍّ لك یابن ابی طالب اصبحت مولای و مولی كل مومن و مؤمنة» و خداوند این آیه را نازل نمود: «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ دینِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَكُمُ اْلاِسْلامَ دینًا».(1)
سلیم بن قیس گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مقابل لشکر خود از مهاجرین و انصار بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
ای مردم! فضایل من بیش از شماره و احصا می باشد برخی از آن ها در کتاب خدا آمده و برخی را رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بیان نموده است، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ * اُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ» را خداوند درباره ی پیامبران و اوصیا نازل نمود و من افضل پیامبرانم و علی وصیّ من افضل اوصیا است.
پس هفتاد نفر از اهل بدر از مهاجرین و انصار مانند ابوهیثم بن تیهان و خالد بن زید و ابو ایّوب انصاری و عمّار بن یاسر و... برخاستند و گفتند: ما شهادت می دهیم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چنین فرمود.
ص: 566
سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
من شما را سوگند می دهم که آن چه از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیده اید و می دانید
درباره ی آیات ذیل و سخنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بیان کنید: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اَطیعُوا اللَّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی اْلاَمْرِ مِنْكُمْ» و «اِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» و «وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ
وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً».
پس مردم در آن روز گفتند:
یا رسول الله! آیا این آیات مخصوص به برخی از مومنین است و یا مربوط به همه ی آنان است؟
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند پیامبر خود را امر نمود تا ولاة امر را برای مردم! تفسیر نماید همان گونه که نماز و زکات و روزه و حج را برای آنان تفسیر نمود.
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در غدیر خم مرا منصوب به ولایت نمود و فرمود:
خداوند مرا به رسالتی امر نمود که سینه ی من از آن تنگ شد و گمان کردم که مردم مرا تکذیب خواهند کرد. پس خداوند مرا تهدید نمود که اگر این رسالت را انجام ندهی تو را عذاب خواهم نمود.
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مردم را با صدای بلند دعوت نمود تا برای نماز ظهر جمع شدند و پس از نماز فرمود: ای مردم! خداوند مولای من است و من مولای مومنین
هستم و من سزاوارتر به مومنین از خود آنانم سپس فرمود: «من كنت مولاه فعلیّ مولاه.
اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.
ص: 567
پس سلمان برخاست و گفت:
یا رسول الله! مقصود از ولایت علی(علیه السلام) چیست؟
حضرت(صلی الله علیه و آله) فرمود: همانند ولایت من بر مومنین و بر هر کس من ولایت دارم علی(علیه السلام) نیز همین گونه بر او ولایت دارد. و خداوند این آیه را نازل نمود
«الْیَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَكُمُ اْلاِسْلامَ دینًا».
سلمان گفت:
یا رسول الله! آیا این آیات فقط درباره ی علی(علیه السلام) نازل شده است؟
حضرت(صلی الله علیه و آله) فرمود: آری، این آیات درباره ی او و اوصیای او تا قیامت نازل شده است.سلمان گفت: یا رسول الله! آنان را برای من نام ببرید.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
یکی از آنان برادرم علی است که وزیر وخلیفه من بر امّتم و ولیّ هر مومن و مومنه است و پس از او یازده امام خلیفه ی من خواهند بود و آنان فرزندم حسن و فرزندم حسین و پس از حسین، نُه امام از فرزندان حسین من یکی پس از دیگری امام خواهند بود و شما بدانید که قرآن با آنان است و آنان با قرآنند و از قرآن جدا نخواهند شد تا در کنار حوض کوثر مرا ملاقات کنند.
پس دوازده نفر از اصحاب بدر برخاستند و گفتند:
ما شهادت می دهیم که این سخنان را رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بدون هیچ کم وکاستی فرمود.
سپس بقیّه ی آن هفتاد نفر نیز همانند آنان شهادت دادند و گفتند:
آن دوازده نفر بهتر از ما حفظ کرده اند.
پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: راست گفتید، مردم در حفظ یکسان نیستند.
ص: 568
پس چهار نفرازآن دوازده نفر به نام های ابوهیثم بن تیهان وابو ایّوب انصاری و عمّار و خزیمة بن ثابت ذو الشهادتین برخاستند و گفتند:
ما سخنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را در روز غدیر هنگامی که علی(علیه السلام) در کنار او بود حفظ کرده ایم که فرمود: «ای مردم! خداوند امر نموده که من امام بعد از خود و وصیّ و خلیفه ی خود را از اهل بیت خویش تعیین نمایم و مرا امر نموده تا من امامی که او اطاعتش را بر مردم در قرآن واجب نموده جانشین خود قرار بدهم و شما را نیز امر نموده که ولایت او را بپذیرید و از او اطاعت نمایید. و من به خاطر هراسی که از منافقین داشته ام این وظیفه را به تاخیر انداخته [و از خداوند مهلت خواسته]ام و اکنون خداوند مرا باز امر نموده تا این وظیفه را انجام بدهم و گر نه او مرا عقاب خواهد نمود.»
سپس فرمود:
ای مردم!خداوند شما را در قرآن امر به نماز نمود و من نماز را برای شما بیان نمودم وزکات و روزه و حج را نیز واجب نمود و من آن ها را برای شما بیان کردم و او در کتاب خود شما را به ولایت امر نموده و اکنون من شما را گواه می گیرم که ولایت [بعد از من] مخصوص به علی(علیه السلام)وفرزندان من و او می باشد و بعد از او فرزندم حسن و سپس فرزندم حسین و سپس نه نفر از فرزندان حسین ولیّ شما خواهند بود. و آنان از قرآن جدا نیستند [و قرآن از آنان جدا نیست] تا در کنارکوثر مرا ملاقات نمایند.
سپس فرمود:
ای مردم! من شما را نسبت به امام و ولیّ و هادی و مهدی شما بعد از خود آگاه نمودم و او علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است او بین شما همانند من خواهد بود،
ص: 569
پس شما امر امت را به عهده ی او قرار بدهید و در جمیع امور خود از او اطاعت نمایید چرا که جمیع علومی که خداوند به من تعلیم نموده، نزد او موجود است و خداوند مرا امر نموده که جمیع علوم خود را به او تعلیم نمایم و اکنون من به شما می گویم که او به جمیع علوم من داناست و شما باید علوم اسلامی را از او سوال کنید و از او تعلیم بگیرید و اوصیای او نیز همانند او هستند، پس شما به آنان چیزی را تعلیم ندهید و بر آنان مقدّم نشوید و از امر آنان تخلف نکنید چرا که آنان با حقّ می باشند و حقّ نیز با آنان است، و آنان از حقّ جدا نیستند و حقّ نیز از آنان جدا نیست.(1)
یَسْئَلُونَكَ ما ذا اُحِلَّ لَهُمْ قُلْ اُحِلَّ لَكُمُ الطَّیِّباتُ وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُكَلِّبینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَكُمُ اللهُ فَكُلُوا مِمّا اَمْسَكْنَ عَلَیْكُمْ وَ اذْكُرُوا اسْمَ اللهِ عَلَیْهِ وَ اتَّقُوا اللهَ اِنَّ اللهَ سَریعُ الْحِسابِ الْیَوْمَ اُحِلَّ لَكُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذینَ اُوتُوا الْكِتابَ حِلُّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلُّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ اُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ اِذا آتَیْتُمُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ وَ لا مُتَّخِذی اَخْدانٍ وَ مَنْ یَكْفُرْ بِاْلایمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ
«طیّبات» جمع طیّت به معنای حلال و یا به معنای لذیذ است. «جوارح به معنای کواسب صید از طیر و سباع است، چرا که با صید خود برای صاحبان خویش کسب
ص: 570
می کنند.«جَرَحَ فلان اهله خیرًا»و«فلان جارحة اهله» ای کاسبهم، به قرینه مکلبین،و «مكلبین» صاحبان کلب را گویند که آنان را برای صید تربیت می کنند، و در روایات آمده که صید کلب غیر معلّم نخور جز آن که زنده باشد و آن را ذبح کنی.
[ای رسول من!]از تو سوال می کنند: چه چیزهایی برای آنان حلال شده است؟ تو بگو:هر آن چه طیّب و پاکیزه باشد بر شما حلال شده است و آن چه سگ های شکاری که شما با نام خدا آنان را [برای صید حیوانات حلال گوشت می فرستید و برای شما می گیرند [نیز] حلال است و از خدا بترسید که خداوند سریع الحساب است. (4) امروز چیزهای طیّب و پاکیره برای شما حلال شده است و [نیز] طعام اهل کتاب برای شما و طعام شما برای آنان حلال است و زنان پاکدامن از مسلمانان و زنان اهل کتاب نیز اگر پاکدامن باشند، برای شما حلالند و باید مهر آنان را بپردازید و اهل زنا و دوست گرفتن نباشند [و در پنهانی بر خلاف قانون با آنان به خاطر غریزه دوست نشوید] و کسی که پس از ایمان کافر شود، عمل او حبط و تباه خواهد شد و در قیامت از زیانکاران خواهد بود. (5)
در چند روایت آمده که مقصود از «طَعامُ الَّذینَ اُوتُوا الْكِتابَ حِلُّ لَكُمْ» حبوبات است و طعام در این آیه اطلاق ندارد و مفاد آیه این است که می توانید حبوبات را از آنان به هرکیفیّت مشروعی بگیرید، چرا که آنان اگر به شرایط ذمّه عمل بکنند جان و مال شان همانند مسلمانان محفوظ است، بر خلاف مشرکین که جان و مال شان محترم نیست و خداوند فرموده است: «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ»(1)و یا فرموده است: «وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكینَ كَافَّةً كَما یُقاتِلُونَكُمْ كَافَّةً»(2)
ص: 571
و امّا مساله ی ازدواج مسلمان با اهل کتاب که در آیه ی «وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ اُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ» آمده، تردیدی نیست که ازدواج با اهل کتاب به طور دائم جایز نیست کما این که تزویج به آنان دائمًا و منقطعا حرام است و امّا ازدواج مسلمان با زن های اهل کتاب به طور موقّت محل اختلاف است و از روایات همان گونه که گذشت جواز آن استفاده می شود و از جملات بعد مانند «اِذا آتَیْتُمُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ» بازاین معنا استفاده می شود چرا که اجرت مربوط به متعه است چنان که فرموده اند: «هنّ مستاجرات».
و امّا معنای «وَ مَنْ یَكْفُرْ بِاْلایمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ» این خطاب
به مومنین است چرا که کافر عملی ندارد تا حبط شود ومقصود این است که مومن اگر ایمان به وجوب و یا حرمت چیزی داشته و رعایت وجوب و حرمت آن را نکند به ایمان خود کافر شده است، والله العالم.
«فَكُلُوا مِمّا اَمْسَكْنَ عَلَیْكُمْ وَ اذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ»
از روایات استفاده می شود که صید به وسیله حیوانات درّنده در صورتی حلال است که زنده مانده باشند وذبح شرعی بشوند و لکن اگر صید به وسیله ی کلب معلم یعنی سگ تعلیم دیده باشد و هنگام فرستادن سگ بسم الله گفته شود حلال خواهد بود گر چه زنده نمانده باشد.
ص: 572
ابوبکر حضرمی گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی صید بازها و شاهین ها و سگ ها
و پلنگ ها سوال نمودم.
حضرت فرمود:
از آن ها نخور مگر آن که [آنان زنده مانده باشند و] تو به دست خود آنان را سربریده باشی و یا سگ شکاری آن را صید نموده باشد گر چه او را خفه کرده باشد چرا که خداوند می فرماید: «وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُكَلِّبینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ فَكُلُوا مِمّا اَمْسَكْنَ عَلَیْكُمْ».(1)
روایات دیگری نیز در این معنا نقل شده که از ذکر آن ها صرف نظر شد.
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه ی فوق فرمود:
آن چه سگ شکاری برای شما صید می کند اگر با نام خدا او را فرستاده اید حلال است مگر آن که از آن خورده باشد و اگر قبل از رسیدن تو به صید، سگ شکاری چیزی از آن را خورده باشد، تو نباید از آن بخوری.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «طَعامُ الَّذینَ اُوتُوا الْكِتابَ حِلُّ لَكُمْ» عدس و نخود و حبوبات دیگراست. (3)
زراره گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
آیه ی«وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ اُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ»به سبب آیه ی«وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ» منسوخ شده است.(4)
ص: 573
حسن بن جهم گوید:حضرت رضا(علیه السلام) به من فرمود: «تو چه می گویی درباره ی مردی که با داشتن همسر مسلمان با زن نصرانی ازدواج نماید؟» گفتم: «من در مقابل شما چه می توانم بگویم؟»فرمود:«باید بگویی.»گفتم: «ازدواج بازن نصرانی کلّا صحیح نیست.» حضرت فرمود: «برای چه؟» گفتم: به خاطر آیه ی «وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتّى یُؤْمِنَّ». حضرت(علیه السلام) فرمود: «درباره ی آیه ی «وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ اُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ» چه می گویی؟» گفتم: «این آیه به وسیله ی «وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ» نسخ شده است.» پس حضرت رضا(علیه السلام) تبسم نمود و ساکت شد.(1)
«وَ مَنْ یَكْفُرْ بِاْلایمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ»
ابوحمزه ثمالی گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود، کفر به ولایت علی(علیه السلام) است وعلی(علیه السلام) ایمان است و این معنا بطن قرآن می باشد.(2)
جابر گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
مقصود، کفر به ولایت علی(علیه السلام) است و چنین کسی در قیامت از زیان کاران است.(3)
ص: 574
عبید بن زراره گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
مقصود ترک عملی است که به آن اقرار نموده و آن این است که [مثلًا بدون هیچ عذری مانند مریضی و گرفتاری] نماز نخواند.(1)
مولف گوید:
روایات دیگری نیز در این معنا نقل شده که از ذکر آن ها صرف نظر شد.
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِذا قُمْتُمْ اِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ اَیْدِیَكُمْ اِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ اَرْجُلَكُمْ اِلَى الْكَعْبَیْنِ وَ اِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَ اِنْ كُنْتُمْ مَرْضى اَوْ عَلى سَفَرٍ اَوْ جاءَ اَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ اَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ اَیْدیكُمْ مِنْهُ ما یُریدُ اللهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ یُریدُ لِیُطَهِّرَكُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَیْكُمْ وَ میثاقَهُ الَّذی واثَقَكُمْ بِهِ اِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ اَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللهَ اِنَّ اللهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ
ص: 575
«جنابت و جُنُب» به معنای بُعد و بعید است، و «جُنُب» شامل مفرد و تثنیه و جمع و مذکّر و مؤنّث می شود، و «فاطّهروا» به معنای فتطهّروا می باشد و تا در طا ادغام شده است. «غائط» جای منخفض و گود را گویند، و این تسمیه حال به اسم محل است. «لا مستم النساء» کنایه از جماع و عمل زناشویی است ودر هیچ جای قرآن تصریح به اسم عمل زناشویی نشده است، بلکه با کنایه و یا ملازمه به آن اشاره شده، و تانیث ذات الصدور به اعتبار آن معانی می باشد که در قلوب و صدور وارد می شود.
ای کسانی که ایمان آورده اید، هنگامی که برای نماز قیام می کنید، صورت ها و دست های خود را تا آرنج بشویید و سرها و پاهای خود را تا کعبین [یعنی آخر روی پاها] مسح کنید و اگر جنب بودید غسل کنید و اگر بیمار یا مسافر بودید و یا یکی از شما از محل غایط [یعنی محل قضای حاجت] بازگشته بود و یا با زن ها تماس جنسی پیدا کرده اید و [برای غسل و یا وضو]آبی نیافتید،برروی زمین پاکی تیمّم کنید و صورت ها و دست های خود را مسح نمایید، خداوند نمی خواهد شما در مشقّت و رنج قرار بگیرید بلکه او می خواهد شما را پاک کند و نعمت خود را بر شما تمام نماید تا شاید شکر گذار او باشید (6) و به یاد آورید نعمت خدا [را که بر شما عنایت نموده] و پیمانی را که از شما گرفته است، در آن زمان که گفتید: شنیدیم و اطاعت نمودیم» و از مخالفت خدا بترسید [چرا که] خداوند از باطن شما آگاه است. (7)
ص: 576
ابن بکیر گوید:به امام صادق(علیه السلام)گفتم:معنای«اِذا قُمْتُمْ اِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ اَیْدِیَكُمْ اِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ اَرْجُلَكُمْ اِلَى الْكَعْبَیْنِ» چیست؟
حضرت(علیه السلام) فرمود: یعنی هنگامی که از خواب برخاستید و خواستید نماز بخوانید.
گفتم: آیا خواب وضو را باطل می کند؟
حضرت فرمود: آری باطل می کند؛ اگر گوش و چشم از کار بیفتند.(1)
غالب بن هذیل گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم:
آیا «وَ اَرْجُلَكُمْ» را باید به جرّ بخوانیم و یا به نصب؟
حضرت7 فرمود: به جرّ باید بخوانید.(2)و(3)
هیثم بن عروه گوید:از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه ی «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ اَیْدِیَكُمْ اِلَى الْمَرافِقِ» سوال نمودم و گفتم: آیا دست ها را در وضو از پشت دست تا مرفق باید شست؛
و دست خود را از پایین کشیدم تا به مرفق رسید.
حضرت(علیه السلام) فرمود:
تنزیل آیه این گونه نیست؛ بلکه تنزیل آیه این گونه است «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ
ص: 577
اَیْدِیَكُمْ من الْمَرافِقِ»؛ و سپس ایستاد و دست خود را از مرفق تا سر انگشتان کشید.(1)و(2)
زراره می گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقدار شستن صورت که بیش از آن پاداشی ندارد و کم تر از آن گناه است، فاصله بین انگشت ابهام و سبّابه و انگشت وسط است از محل روییدن موی سر تا چانه [طولًا و عرضًا] و بیش از این صورت محسوب نمی شود.
زراره گوید: گفتم:
آیا این طرف و آن طرف پیشانی نیز مربوط به صورت است؟
حضرت(علیه السلام) فرمود: «چنین نیست.»(3)
مرحوم صدوق نیز این روایت را از زراره نقل نموده و در ذیل آن آمده که زراره گوید:گفتم: آیا جاهایی از صورت که به سبب مو پوشانده شده است باید شسته شود؟
ص: 578
حضرت(علیه السلام)فرمود:نیاز نیست که با دقّت آب را زیر موها برسانید؛ چرا که آب خود جاری می شود.(1)
زراره و بکیر در دو روایت از امام باقر(علیه السلام) کیفیت وضو گرفتن را همان گونه که در بین شیعه معمول است، نقل نموده اند.
محمّد بن مسلم نیز از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
گوش ها در وضو نه از صورت محسوب می شوند [که شستن آن ها واجب باشد] و نه از سر محسوب می شوند [که مسح آن ها واجب باشد].
سپس امام صادق(علیه السلام) درباره ی مسح فرمود:
جلوی سر و روی پاها را مسح کن و پای راست را قبل ازپای چپ مسح کن.(2)
و نیز زراره و بکیر فرزندان اعین گویند: ما از امام باقر(علیه السلام) درباره ی وضوی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوال نمودیم. آن حضرت فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: طشتی و یا ظرف بزرگی را از آب پر کنید و سپس دست راست خود را در آب فرو برد و کفی برداشت و بر پیشانی خود ریخت [و صورت خود را با آن شست] سپس با دست چپ خود کفی برداشت و بر مرفق و آرنج دست راست خود ریخت و تا سر انگشتان را با آن شست و آب را از پایین به مرفق بالا نبرد. سپس با دست راست خود کفی از آب برداشت و بر ذراع و مرفق دست چپ ریخت و آن را از مرفق به پایین مانند دست راست شست
ص: 579
و از باقی مانده ی آب کف دست های خود[جلوی]سرو روی پاهای خود را مسح نمود، بدون آن که دست های خود را در آب فرو ببرد و فرمود: خداوند می فرماید: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِذا قُمْتُمْ اِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ اَیْدِیَكُمْ اِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ اَرْجُلَكُمْ اِلَى الْكَعْبَیْنِ»
سپس امام باقر(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که وضو گیرنده مقداری از سر و روی پاها را از سر انگشتان تا کعبین مسح نماید کفایت خواهد نمود.
زراره گوید: ما گفتیم: کعبین کجاست؟
حضرت فرمود: این جاست و به مفصل [یعنی آخر روی پاها] اشاره نمود...
پس ما گفتیم: آیا یک غرفه ی آب برای صورت و یک غرفه برای هر کدام از دست ها کافی است؟ حضرت فرمود: «آری.»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در زمان خلافت عمر [که گفته بود بر روی کفش مسح پاها را انجام بدهید] با آنان مخالفت نمود و آنان]یعنی عمر و پیروانش] گفتند: ما رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را دیدیم که مسح پاها را از روی کفش انجام می داد. پس امیرالمؤمنین(علیه السلام)فرمود:قبل از سوره ی مائده دیدید و یا بعد از آن؟گفتند:به یاد نداریم.امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: و لکن من به یاد دارم و می دانم که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بعد از نزول سوره ی مائده بر روی خفّین [یعنی کفش ها] مسح نکرد.
سپس فرمود:
من مسح بر پشت الاغ را بهتر از مسح روی کفش می دانم. سپس این آیه را
ص: 580
تلاوت نمود:«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِذا قُمْتُمْ اِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ اَیْدِیَكُمْ اِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ اَرْجُلَكُمْ اِلَى الْكَعْبَیْنِ».(1)
زراره گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره ی تیمّم سوال نمودم.
حضرت فرمود:
عمّار یاسرنزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله)آمد وگفت:من جنب شدم و آبی نداشتم؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: چه کردی ای عمّار؟ عمّار گفت: لباس های خود را بیرون کردم، و بدن خود را به خاک مالیدم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: کار الاغ را انجام داده ای! سپس فرمود: خداوند می فرماید: «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ اَیْدیكُمْ مِنْهُ»؛ سپس دو دست خود را بر زمین زد و تا پایین ابروها کشید و سپس با کف دستان خود پشت دستانش را مسح نمود و نخست دست راست خود را مسح نمود.(2)
ص: 581
زراره می گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
خداوند در وطن وضو را واجب نمود و درحال سفر و بیماری و ضرورت به جای وضو، تیمّم را قرار داد و فرمود:«وَ اِنْ كُنْتُمْ مَرْضى اَوْ عَلى سَفَرٍ اَوْ جاءَ اَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ اَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ اَیْدیكُمْ مِنْهُ».(1)
عبد العلی مولا آل سام گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
ناخن من در اثر زمین خوردن کنده شده و من پارچه ای بر آن بستم.چگونه باید وضو بگیرم؟
حضرت فرمود:
این گونه چیزها از کتاب خدا معلوم می شود؛ چرا که خداوند می فرماید:«ما جَعَلَ عَلَیْكُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ».(2)پس تو بر همان پارچه مسح کن.
«وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْكُمْ وَ میثاقَهُ الَّذی واثَقَكُمْ بِهِ»
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مراد از میثاقی که خداوند از آنان گرفت، همان پیمانی است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله)
ص: 582
درباره ی محرّمات خداوند و کیفیّت طهارت و ولایت[امیرالمؤمنین(علیه السلام)و فرزندان او(علیهم السلام)] و چیزهای دیگر از آنان گرفت.(1)
علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر این آیه گوید:
مقصود پیمان ولایتی است که[در غدیر]از آنان گرفته شد و گفتند: «سمعنا و اطعنا»و سپس پیمان شکنی نمودند.
تا این که گوید:
مقصود از«فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ» پیمان شکنی آنان نسبت به امیر المؤمنین(علیه السلام) است چنان که مقصود از «الْكَلِمَ» در آیه ی «جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ» نیز ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و دلیل بر این که مقصود از «الْكَلِمَ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است آیه ی «وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِیَةً فی عَقِبِهِ»
می باشد که مراد امامت [بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)] است.(2)
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا كُونُوا قَوّامینَ للَّهِِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى اَلّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ اَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ اتَّقُوا اللهَ اِنَّ اللهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ وَعَدَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ اَجْرٌ عَظیمٌ وَ الَّذینَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا
ص: 583
بِآیاتِنا اُولئِكَ اَصْحابُ الْجَحیمِ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَیْكُمْ اِذْ هَمَّ قَوْمٌ اَنْ یَبْسُطُوا اِلَیْكُمْ اَیْدِیَهُمْ فَكَفَّ اَیْدِیَهُمْ عَنْكُمْ وَ اتَّقُوا اللهَ وَ عَلَى اللهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
«لایَجرمنّكم» یعنی لا یدخلنّکم فی الجُرم. «وَعَدتُ الرجل» وعده ی خیر است،و «اَوعَدتُ الرَّجل» وعده ی شرّ است، و آیه ی «وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا...» دلالت بر خیر دارد، از این رو بعد از آن می فرماید: «لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ اَجْرٌ عَظیمٌ». «ذكر» به معنای حضور معنا در ذهن و به معنای قول و سخن گفتن نیز آمده است، و «تذكّر» طلب معناست نه طلب قول و سخن. «هَمَّ بالامر» به معنای حدیث نفس کردن است، و «هَمّ» به معنای غمّ و اندوه نیز آمده است.
ای کسانی که ایمان آورده اید، همواره برای خدا قیام کنید و به عدالت گواهی بدهید و دشمنی با گروهی، شما را به گناه و ترک عدالت واندارد و به عدالت عمل کنید که به تقوا و پرهیزکاری نزدیک تر خواهد بود و از [نافرمانی]خدا بترسید که خدا به اعمال شما آگاه است. (8) خداوند به کسانی که ایمان آورده و اعمال نیک انجام داده اند وعده ی آمرزش و پاداش بزرگ داده است. (9) و آنان که کافر شدند و آیات ما را تکذیب نمودند اهل دوزخ خواهند بود (10) ای کسانی که ایمان آورده اید نعمت های خدا را بیاد بیاورید، آن زمان که گروهی [از دشمنان] می خواستند بر شما مسلّط شوند [و به شما آزار رسانند] و خداوند دست آنان را از شما کوتاه نمود و شما باید از [مخالفت] خدا بترسید [آری] مومنان باید بر خدا توکّل نمایند. (11)
ص: 584
عبد الله بن ابی یعفور گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: از چه راهی عدالت مرد بین
مسلمانان شناخته می شود تا شهادت او به نفع آنان و یا به ضرر آنان پذیرفته شود؟
حضرت فرمود:
از این که او را مستور و عفیف ببینید [و گناه آشکاری از او دیده نشود] و شکم و فرج و دست و زبان خود را [از حرام] حفظ نماید و از گناهان کبیره ای که خداوند درباره ی آن ها وعده ی عذاب و آتش داده پرهیز نماید، مانند شرابخواری و زنا و ربا و ظلم به پدر و مادر و فرار از جنگ و غیر این ها و نشانه همه این ها این است که از همه عیوب پوشیده باشد و بر مردم حرام باشد که از لغزش های پنهانی او تفتیش نمایند، بلکه بر آنان واجب باشد که او را تزکیه کنند و عدالت او را اظهار نمایند و نیز باید مقیّد به اوقات نماز های پنجگانه و انجام آن ها باشد و در جماعت مسلمانان حاضر شود و اگر از مردم محل او سوال کنند، آنان بگویند: ما جز خوبی از او ندیده ایم و در این صورت شهادت و عدالت او ثابت خواهد بود.(1)
ص: 585
مولف گوید:
این معنای عدالت شرعی و فقهی است و به این معنا در روایات زیادی اشاره شده است چنان که امام صادق(علیه السلام) فرمود: «من عامل الناس فلم... وجبت اخوته.»
روایت فوق از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز نقل شده است با مختصر تغییر عبارت.
یعنی هر کس در معاشرت خود با مردم به آنان ظلم نکند و دروغ نگوید و هنگامی که وعده می کند خلف وعده نکند چنین کسی مروّت و مردانگی او کامل و عدالتش آشکار و اخوّت و برادری با او واجب و غیبت از او حرام خواهد بود.(1)
مولف گوید:
مفاد این روایت عدالت معاشرتی و اخلاقی نیز محسوب می شود و همه ی این ها نمودار های ظاهری است و عدالت باطنی این است که انسان متخلّق به اوصاف یاد شده باشد نه متظاهر به آن ها باشد ولا حول ولا قوّة الا بالله العلیّ العظیم.
«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْكُمْ اِذْ هَمَّ قَوْمٌ اَنْ یَبْسُطُوا اِلَیْكُمْ اَیْدِیَهُمْ فَكَفَّ
اَیْدِیَهُمْ عَنْكُمْ»
مفسّرین در این که مقصود از «اِذْ هَمَّ قَوْمٌ اَنْ یَبْسُطُوا اِلَیْكُمْ اَیْدِیَهُمْ» کیانند، اختلاف دارند و سخنان گوناگونی را گفته اند که هیچ کدام مدرک صحیحی ندارد، آری مرحوم علی بن ابراهیم قمّی که سخن او مورد اعتماد همه است، و در زمان معصومین(علیهم السلام) تفسیر
خود را نوشته است می گوید:
مقصود: مشرکین مکّه هستند که قبل از فتح مکّه سخت در دشمنی با مسلمانان
ص: 586
و آزار به آنان می کوشیدند و خداوند با صلح حدیبیّه و فتح مکّه شرّ آنان را از مسلمانان برطرف نمود.
وَ لَقَدْ اَخَذَ اللهُ میثاقَ بَنی اِسْرائیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقیبًا وَ قالَ اللهُ اِنّی مَعَكُمْ لَئِنْ اَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَیْتُمُ الزَّكاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلی وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ اَقْرَضْتُمُ اللهَ قَرْضًا حَسَنًا لَاُكَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَیِّئاتِكُمْ وَ َلاُدْخِلَنَّكُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلاَنْهارُ فَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبیلِ فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمّا ذُكِّرُوا بِهِ وَ لاتَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَةٍ مِنْهُمْ اِلّا قَلیلًا مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ وَ مِنَ الَّذینَ قالُوا اِنّا نَصارى اَخَذْنا میثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُكِّرُوا بِهِ فَاَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ سَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللهُ بِما كانُوا یَصْنَعُونَ
«میثاق» به معنای یمین و سوگند با تاکید است. «نقیب» از نَقْب» به معنای سوراخ وسیع است؛ و «نقیب قوم» کسی است که اسرار آنان را بداند، مانند عریف، و «نقابه» عمل نقیب را گویند. «عزّرتموهم» از تعزیر به معنای توقیر و تعظیم است. «ضلال و ضلالت» حرکت بر غیر مسیر هدایت است. «سَواء» وسط هر چیزی را گویند.
«قسوة و قساوت» خلاف لیّن و رقّت است. «اِغراء» مسلّط کردن کسی بر دیگری می باشد.
«اَغریت زیدًا بگذا» و «اَغرینا بینهم العداوة» یعنی جعلنا العداة ملاصقًا بهم.
ص: 587
به راستی خداوند از بنی اسراییل پیمان [اطاعت و بندگی] گرفت و ما از آنان دوازده نقیب [و سرپرست و شاهد و امین» برانگیختیم و خداوند به آنان گفت: اگر نماز را برپای بدارید و زکات را بپردازید و به پیامبران من ایمان بیاورید و آنان را یاری کنید و به خدا قرض نیکو بدهید [و به نیازمندان کمک کنید] من با شما هستم [و شما را یاری میکنم]و گناهان تان را می بخشم و شما را در باغستان های بهشتی که نهرهایی در زیر آن ها جاریاست وارد می نمایم و اگر هر کدام از شما پس از این کافر شود به راستی از صراط مستقیم منحرف گردیده است. (12) و ما آنان را به خاطر پیمان شکنی لعنت نمودیم و قلب هایشان را سخت قرار دادیم [چرا که] آنان کلمات خدا [و ولایت محمّد و آل محمّد(علیهم السلام)] را تحریف و جابه جا کردند و آن بهره و حظّی که به آنان گفته شده بود را از یاد بردند و تو [ای رسول من!] همواره از خیانت های آنان آگاه می شوی جز عدّه ی کمی [که اهل خیانت نیستند] پس تو از آنان درگذر و صرف نظر کن. همانا خداوند نیکوکاران را دوست می دارد (13) ما از کسانی که می گفتند: ما نصرانی [و یاوران مسیح] هستیم [نیز] پیمان [ولایت محمّد و آل محمّد(علیهم السلام) و اقرار به مقام آنان را] گرفتیم و آنان [نیز] آن بهره و حظّی که به آنان گفته شده بود را به فراموشی سپردند از این رو ما تا قیامت بین آنان دشمنی و کینه قرار دادیم و زود است که خداوند [در قیامت] آنان را از نتیجه ی اعمال شان آگاه سازد (14).
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «فَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُكِّرُوا بِهِ» فرمود:
مقصود از «حظّ» درک قیام حضرت مهدی؟عج؟ است و زود است که متذکّر آن بشوند و گروهی از نصاری در خدمت آن حضرت؟عج؟ قرار بگیرند و از
ص: 588
یاران او باشند. [حضرت عیسی(علیه السلام) نیز از آسمان نزول خواهد نمود و در خدمت
او خواهد بود و به او اقتدا خواهد کرد.](1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیه ی «... فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ ...» به وسیله ی آیه ی «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» نسخ شده است.(2)
یا اَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَكُمْ كَثیرًا مِمّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ یَعْفُوا عَنْ كَثیرٍ قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبینٌ یَهْدی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ بِاِذْنِهِ وَ یَهْدیهِمْ اِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ
ای اهل کتاب، رسول ما برای [هدایت] شما آمده او برای شما چیزهای فراوانی از کتاب [تورات و انجیل] را که مخفی نموده اید بیان خواهد نمود و از بسیاری از خطاهای
ص: 589
[دیگر] شما در می گذرد، همانا برای شما از ناحیه ی خداوند [به برکت این پیامبر] نور و کتاب آشکاری آمده است. (15) و خداوند به برکت آن [پیامبر و یا کتاب] کسانی را که [او را اطاعت کنند] و رضای او را بخواهند، به راه های سلامت [و امنیّت و بهشت] هدایت خواهند نمود و آنان را با اذن خود از تاریکی ها خارج و به نور هدایت داخل خواهد کرد و به صراط مستقیم هدایت شان می کند. (16)
علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر«یُبَیِّنُ لَكُمْ كَثیرًا مِمّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ یَعْفُوا عَنْ كَثیرٍ»گوید:
یعنی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چیزهای فراوانی که علمای یهود [درباره ی اوصاف پیامبر(صلی الله علیه و آله) و آمدن او] از تورات پنهان نموده بودند را بیان خواهد نمود و چیزهای فراوانی را نیز آشکار نخواهد نمود.(1)
در تفسیر مجمع از امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه ی «وَ لا یَحْزُنْكَ الَّذینَ یُسارِعُونَ فِی الْكُفْرِ» در همین سوره نقل شده که فرمود:
زن و مردی از اشراف یهودیان خیبر که دارای همسر بودند زنا کردند و علمای یهود از سنگسار کردن آنان کراهت داشتند، از این رو نامه ای به یهودیان مدینه نوشتند تا این مساله را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوال کنند به امید آن که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور سنگسار کردن آنان را ندهد پس گروهی مانند کعب بن اشرف و کعب بن اسید و شعبة بن عمرو و مالک بن صیف و... نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند:
ای محمّد! حکم زنای زن و مردی که دارای همسر بوده اند، چیست؟
ص: 590
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «آیا شما به قضا و حکم من راضی می شوید؟» گفتند: «آری.»
پس جبرییل دستور رجم را آورد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان خبر داد و آنان نپذیرفتند.
جبرییل گفت:
ابن صوریای یهودی را بین خود و آنان قرار ده. و ابن صوریا را برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) توصیف نمود. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به بزرگان یهود فرمود:
آیا شما جوان سفیدروی اعور [لوچ] را که در فدک زندگی می کند و نام او ابن صوریا است می شناسید؟ گفتند: «آری.»
حضرت(صلی الله علیه و آله) فرمود: او در بین شما چگونه است؟
گفتند: او اعلم علمای یهود در روی زمین است؛ و از همه ی یهود به آن چه بر موسی(علیه السلام) نازل شده داناتر است.
حضرت فرمود: «پس او را حاضر کنید»؛ و چون ابن صوریا حاضر شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود:
من تو را به خدایی که جز او خدایی نیست و او تورات را بر موسی نازل نموده است و دریا را برای شما شکافته سوگند می دهم، آیا شما در تورات قانون سنگسار نمودن زناکار را یافته اید؟
ابن صوریا گفت: آری، به همان خدایی که مرا به نام او سوگند دادی قانون رجم و سنگسار نمودن در تورات موجود است و اگر نمی ترسیدم که خدای تورات که مرا به نام او سوگند دادی من را به واسطه دروغ و تحریف به آتش بسوزاند اعتراف نمی کردم و لکن ای محمّد! به من خبر ده که در کتاب تو قانون سنگسار چگونه است؟
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هنگامی که چهار شاهد عادل شهادت به زنا بدهند و دیده باشند که همانند
ص: 591
میلی که در سرمه دان داخل و خارج می شود دخول و خروج حاصل شده است؛ رجم و سنگسار واجب می شود.
ابن صوریا گفت:
در تورات موسی(علیه السلام) نیز همین گونه از طرف خدا نازل شده است.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
شما اوّلین بار چگونه با این حکم خدا مخالفت نمودید؟
ابن صوریا گفت:
هرگاه اشراف ما زنا می کردند ما آن ها را رها می کردیم؛ و هرگاه ضعفا زنا می کردند ما حد را بر آنان جاری می نمودیم. از این رو زنا در بین اشراف ما فراوان شد تا این که پسر عموی پادشاه زنا کرد و ما او را سنگسار نکردیم؛ و چون مرد دیگری زنا کرد و پادشاه خواست او را سنگسار کند، خویشان او گفتند: اوّل باید پسر عموی خود را سنگسار نمایی و سپس این مرد را.
پس بزرگان یهود گفتند: بیایید تا یک کیفر سبک تری قرار بدهیم و همه در آن یکسان باشند.پس قانون جلد و تحمیم را وضع نمودیم؛ و آن این است که چهل تازیانه به زناکاران زده شود و سپس صورت آنان را سیاه کنند و بر الاغی سوارشان نمایند و سرهای آنان را به طرف ما تحت حمار قرار بدهند و آنان را بین مردم بگردانند و این کیفر را به جای سنگسار قرار دادند.
پس مردم یهود به ابن صوریا گفتند:
چه زود پرده از روی کار ما برداشتی و تو اهل آن ستایش های ما نیسیتی و ما چون نمی خواستیم از تو غیبت و بدگویی کنیم، از این رو تو را به نیکی یاد کردیم.
ص: 592
ابن صوریا گفت:
محمّد مرا به تورات سوگند داد و گر نه این اسرار را به او نمی گفتم.
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور داد تا آن دو نفر را کنار درب مسجد سنگسار نمودند و فرمود:
خدایا! من نخستین کسی هستم که حکم تو را احیا نمودم در حالی که قوم یهود حکم تو را از بین برده بودند.
و خداوند این آیه را نازل نمود:
یا اَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَكُمْ كَثیرًا مِمّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ یَعْفُوا عَنْ كَثیر.
و ابن صوریا برخاست و دست بر زانوهای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گذارد و گفت:
من به خدا و تو پناه می برم که نسبت به آن چه ماموری از ما عفو کنی، افشاگری ننمایی.
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از آنان صرف نظر نمود.(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «نور» در آیه ی «قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبینٌ» امیر المؤمنین و ائمّه(علیهم السلام) می باشند. [و به واسطه آنان خداوند مردم را هدایت می نماید].(2)
و در زیارت جامعه نیز می خوانیم: «وانتم نور الاخیار وهداة الابرار».
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه ی «یا اَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَكُمْ كَثیرًا مِمّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ» فرمود:
ابلیس چهار مرتبه فریاد زد: 1. هنگامی که لعنت شد 2. هنگامی که به زمین هبوط
ص: 593
نمود. 3. هنگامی که رسول خدا حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) در زمان فترت رسل و نبودن هیچ پیامبری مبعوث به رسالت شد. 4. هنگامی که سوره ی امّ الکتاب نازل شد... (1)
لَقَدْ كَفَرَ الَّذینَ قالُوا اِنَّ اللهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ قُلْ فَمَنْ یَمْلِكُ مِنَ اللهِ شَیْئًا اِنْ اَرادَ اَنْ یُهْلِكَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ اُمَّهُ وَ مَنْ فِی اْلاَرْضِ جَمیعًا وَ للَّهِِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ اللهُ عَلى كُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ اَبْناءُ اللهِ وَ اَحِبّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ بَلْ اَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ للَّهِِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ اِلَیْهِ الْمَصیرُ یا اَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَكُمْ عَلى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ اَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشیرٍ وَ لا نَذیرٍ فَقَدْ جاءَكُمْ بَشیرٌ وَ نَذیرٌ وَ اللهُ عَلى كُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ وَ اِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَیْكُمْ اِذْ جَعَلَ فیكُمْ اَنْبِیاءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكًا وَ آتاكُمْ ما لَمْ یُؤْتِ اَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ
«اَحِباء» جمع حبیب است، و حُبّ به معنای دوستی و محبّت است، و به معنای
ص: 594
اراده و شهوت نیز آمده است، مانند «احبّ استقامة امورک و احبّ جاریتی. «فَترة»به معنای سکون و سستی است، و «فترة رسل» فاصله و انقطاع بین پیامبران است، و «فترة الماء» انقطاعه عمّا کان علیه من البرودة.
به یقین کافر شدند کسانی که گفتند:خدا همان مسیح فرزند مریم است[ای رسول من!] به آنان بگو: اگر خدا بخواهد مسیح و مادرش مریم و همه ی اهل زمین را هلاک کند چه کسی می تواند مانع او شود؟ (آری) حکومت آسمان ها و زمین و آن چه بین آن هاست از آن خداست، او هر چه را بخواهد خلق می کند و بر هر چیزی تواناست. (17) یهود و نصاری گفتند:» ما فرزندان خدا و دوستان اوییم» به آنا ن بگو: پس برای چه خداوند شما را به خاطر گناهان تان عذاب می نماید؟ بلکه شما نیز انسانی هستید از مخلوقات او، و او هر کس را بخواهد [و شایسته باشد] می بخشد و هر کس را بخواهد [و سزاوار باشد ] عذاب می کند و حکومت آسمان ها و زمین و آن چه بین آن هاست از اوست و بازگشت همه به سوی او خواهد بود (18) ای اهل کتاب! پیامبر ما در زمان فترت رسل [و نبودن هیچ پیامبر] برای بیان حقایق بین شما آمد تا شما نگویید: بشیر ونذیری برای ما نیامد. و خداوند بر هر چیزی تواناست. (19) بیاد آورید زمانی را که موسی به قوم خود گفت: ای مردم! نعمت خدا را به یاد آورید او پیامبرانی بین شما قرار داد و شمارا پادشاهان [روی زمین] گردانید و به شما چیزهایی داد که به احدی از جهانیان نداده بود. (20)
مرحوم کلینی با سند خود از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت فرمود:
فترت رسل [یعنی فاصله بین عیسی(علیه السلام) و حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله)] پانصد سال بوده؛
ص: 595
[و در این فاصله مردم به انواع انحرافات و فسادهای اخلاقی و اعتقادی مانند شرک و بت پرستی گرایش پیدا کرده بودند و خداوند پیامبر خود را در چنین زمانی به نبوّت مبعوث نمود!](1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكًا» این است که خداوند در زمان های پیشین نبوّت و سلطنت را در یک خانواده قرار نمی داد و لکن برای پیامبر خود نبوّت و سلطنت را جمع نمود.(2)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «اِذْ جَعَلَ فیكُمْ اَنْبِیاءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكًا» فرمود:
مقصود از «اَنْبِیاءَ» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ابراهیم و اسماعیل و ذریّه ی اوست.
و مقصود از «مُلُوكًا» ائمّه: هستند. راوی گوید: گفتم: چه ملکی خداوند به شما داده است؟ فرمود: ملک جنّت و ملک رجعت.(3)
ص: 596
«وَ آتاكُمْ ما لَمْ یُؤْتِ اَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ»
مقصود از نعمت هایی که به احدی از جهانیان جز به بنی اسراییل داده نشده: شاید نزول منّ و سلوی و انفجار دوازده چشمه ازمیان سنگ ها و شکاف دوازده جادّه در دریا و حرکت ابرها بالای سر بنی اسراییل و هلاکت فرعونیان در دریا و نجات بنی اسراییل با شکاف دریا و به دست آوردن ذخائر فرعونیان و امثال این ها باشد، گرچه بنی اسراییل بالاخصّ قوم یهود پس از بعثت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تا کنون گرفتار ذلّت و خواری شدند همان گونه که خداوند می فرماید: «ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ» و علّت آن کبر و جحود و تکذیب آنان نسبت به آن حضرت و آیین او بوده است. از این رو خداوند می فرماید: «وَ باءُو بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ». و در اوائل سوره ی بقره، لجاجت ها و بهانه گیری های آنان گذشت.
مولف گوید:
دو سوال در پایان این آیات باقی می ماند:
1.این که آیا در زمان فترت رسل بین حضرت عیسی(علیه السلام) و پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) پیامبری و حجّتی از طرف خدا نبوده است؟ و یا بوده و لکن آشکار نبوده و آنان در تقیّه و پنهانی به سر می برده اند؟
2.آیا با نبودن حجّت خدا و یا آشکار نبودن او،مردم_بالاخصّ معذورین _مانند افراد نابینا و ناتوان و کسانی که درحال تقیّه نتوانسته اند به آن حجّت پنهان خداوند دست پیدا کنند، چه تکلیفی خواهند داشت و با آنان چه خواهد شد؟
سوال دیگری نیز مطرح می شود که اساسا خداوند با افرادی که در فترت رسل زندگی می کرده اند و یا شعور و عقلی نداشته اند مانند اطفال و دیوانگان و ابلهان و... در قیامت چه خواهد نمود؟.
ص: 597
در پاسخ سوال یک، مرحوم صدوق در کتاب کمال الدین گوید:
مقصود از فترت رسل بین عیسی و پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) این است که بین آنان رسول و نبیّ و وصیّ آشکاری نبوده همان گونه که بین پیامبران گذشته بوده است، چنان که قرآن دلالت دارد که خداوند پیامبر خود را در زمانی که هیج پیامبر آشکار و رسولی نبوده فرستاده است و لکن پیامبران و پیشوایانی بوده اند که در پنهانی و تقیّه زندگی می کرده اند، مانند خالد بن سنان عبسی که شکّی در پیامبری او نیست و روایات عامّه و خاصّه بر آن دلالت دارد و بین او و پیامبر ما پانصد سال فاصله بوده است.
و امّا پاسخ سوال دو و سه، در عدّه ای از روایات معتبره داده شده که به یکی از آن ها اشاره می شود.
مرحوم کلینی در کتاب کافی از زراه نقل نموده که گوید به امام باقر(علیه السلام) گفتم:
آیا از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی اطفال [و مجانین و قصّر و...] سوالی شد؟
حضرت فرمود: آری، سوال شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند از حال آنان آگاه است.
سپس امام باقر(علیه السلام) به زراره فرمود: آیا تو می دانی معنای این جمله چیست؟ زراره گفت:«نمی دانم.»
امام(علیه السلام) فرمود:
معنای آن این است که خداوند در قیامت اطفال و کسانی که در فترت رسل مرده اند و سالخورده گانی که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) را درک نموده اند و عقلی نداشته اند و کرها و گنگ های لایعقل و دیوانگان و ابلهان لایعقل را جمع می کند و آنان بر خدای خود احتجاج می نمایند که ما معذور بوده ایم و
ص: 598
خداوند ملکی از ملائکه را بر آنان مبعوث می نماید و آتشی افروخته می شود و ملکی از ناحیه ی خداوند به آنان می گوید: پروردگار شما به شما امر نموده که داخل این آتش شوید. پس هر کدام آنان داخل آن آتش شود، آتش برای او سرد و سلامت خواهد شد و هر کدام تخلّف کنند داخل آتش می شوند.(1)
یا قَوْمِ ادْخُلُوا اْلاَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتی كَتَبَ اللهُ لَكُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى اَدْبارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرینَ قالُوا یا مُوسى اِنَّ فیها قَوْمًا جَبّارینَ وَ اِنّا لَنْ نَدْخُلَها حَتّى یَخْرُجُوا مِنْها فَاِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَاِنّا داخِلُونَ قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذینَ یَخافُونَ اَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبابَ فَاِذا دَخَلْتُمُوهُ فَاِنَّكُمْ غالِبُونَ وَ عَلَى اللهِ فَتَوَكَّلُوا اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنینَ قالُوا یا مُوسى اِنّا لَنْ نَدْخُلَها اَبَدًا ما دامُوا فیها فَاذْهَبْ اَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا اِنّا هاهُنا قاعِدُونَ قالَ رَبِّ اِنّی لا اَمْلِكُ اِلّا نَفْسی وَ اَخی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقینَ قالَ فَاِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ اَرْبَعینَ سَنَةً یَتیهُونَ فِی اْلاَرْضِ فَلا تَاْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقینَ
ص: 599
«تقدیس» به معنای تطهیر است، و «تسبیح الله و تقدیسه» تنزیه او از ولد و صاحب و ظلم و کذب می باشد. «جبّارین» جمع جبّار به معنای شکست ناپذیر است، و «جبّار» از مردم کسی است که مردم را به خواسته خود وادار می کند، و «جبّار» درباره ی خداوند صفت مدح و تعظیم است و درباره ی مردم صفت مذمّت است، چرا که مردم را حق جباریّت نیست. و «یتیهون» از تیه به معنای تحیّر است، و «ارض تیهاء» زمینی است که در ان تحیّر پیدا می شود. «آسی» به معنای حزن و اندوه است و فعل آن اَسیٰ یَاْسی می باشد.
[حضرت موسی(علیه السلام) پس از نجات بنی اسراییل از فرعونیان فرمود:] ای مردم! خدا بر شما واجب نموده که داخل سرزمین مقدّس [یعنی شامات] شوید و به عقب بازنگردید [و عقب نشینی نکنید] که زیانکار خواهید شد (21) بنی اسراییل گفتند: ای موسی، در سرزمین مقدّس گروهی [نیرومند و] جبّار ساکن هستند و ما هرگز داخل آن نمی شویم تا آنان خارج شوند و اگر خارج شوند ما وارد خواهیم شد (22) [و] دو نفر از مردان خدا ترس که خداوند به آنان نعمت [عقل و ایمان و شجاعت] داده بود [به بنی اسراییل] گفتند: اگر شما یک باره وارد شهرشوید غالب خواهید شد واگر ایمان دارید بر خدا توکّل نمایید (23) [بنی اسراییل] گفتند: ای موسی تا آنان داخل شهر باشند ما هرگز داخل شهر [مقدّس] نخواهیم شد، پس تو با پروردگار خود با آنان بجنگید و ما این جا نشسته ایم (24) موسی(علیه السلام) گفت: پروردگارا [تو میدانی که] من فقط اختیار خود و برادرم را دارم پس تو میان ما و این قوم فاسق جدایی بینداز (25) [پس] خداوند [به موسی] فرمود: [به خاطر این تمرّد] این سرزمین [مقدّس] تا
ص: 600
چهل سال بر آنان حرام شد[و هرگز نمی توانند داخل آن بشوند]و در بیابان سرگردان خواهند بود پس تو به خاطر این مردم فاسق غمگین مباش (26)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از«اْلاَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ»شام است.[که خداوند آن را مسکن بنی اسراییل قرار داد].
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند به بنی اسراییل فرمود: داخل ارض مقدّس شوید و چون آنان داخل نشدند خداوند ارض مقدّس را بر آنان [تا چهل سال] حرام نمود [و آنان در بیابان تیه سرگردان بودند] و فرزندان آنان نیز داخل آن نشدند [تا مردند] و فرزندان پیامبران و یا فرزندان فرزندان آنان داخل آن شدند.(1)
خداوند واجب نموده بود که داخل شوند و خداوند [در اثر تمرّد بنی اسراییل از دستور او] تا چهل سال از ورود بنی اسراییل به آن جلوگیری نمود.(2)
ص: 601
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
آن دو مرد مومن و خدا ترسی که خداوند به آنان نعمت ایمان و استقامت داده بود [و به بنی اسراییل گفتند: اگر ایمان دارید یک باره داخل شهر شوید و غالب خواهید شد] عموزاده های موسی یعنی یوشع بن نون و کالب بن یافنّا بودند.(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود:سوگند به خدایی که جان من به دست قدرت اوست شما نیز سنت ها و روش های امّت های پیشین را خواهید داشت و شما بدون هیچ کم و کاستی به سنت های بنی اسراییل عمل خواهید نمود.
امام باقر(علیه السلام) سپس فرمود:
حضرت موسی(علیه السلام)به قوم خود که ششصد هزار نفر بودند، فرمود: خدا واجب نموده
که شما داخل ارض مقدّسه شوید و آنان سخن موسی(علیه السلام)را نپذیرفتند و هارون و فرزندان او و یوشع بن نون و کالب بن یافنّا تسلیم امر خدا شدند و بقیّه از امر الهی تمرّد نمودند و خداوند آنان را فاسق نامید و به موسی فرمود: بر حال آنان تاسّف مخور. تا این که بنی اسراییل چهل سال در بیابان آواره شدند [و نمی توانستند داخل ارض مقدّس بشوند.
ص: 602
این امّت نیز پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از دستور خدا پیروی نکردند جز علی و حسن و حسین علیهم الصلاة والسّلام و سلمان و مقداد و ابوذر...(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
شام چه خوب سرزمینی است و مردم آن چه بد مردمی هستند و بدترین بلاد، مصر است و آن زندان کسانی است که خداوند بر آنان خشم نموده است و دخول بنی اسراییل به مصر به خاطر معصیت آنان بود چرا که خداوند به آنان فرمود: داخل
ارض مقدّس یعنی شام بشوید و چون داخل نشدند چهل سال در بیابان مصر سرگردان شدند و پس از چهل سال چون توبه کردند به ارض مقدّس بازگشتند.(2)
ص: 603
امام صادق(علیه السلام) پس از بیان قصّه تمّرد بنی اسراییل از دستور موسی(علیه السلام) و گرفتاری آنان در بیابان مصر به مدّت چهل سال، می فرماید:
بنی اسراییل در این چهل سال هر شب هنگام عشا ندای کوچ می دادند و بارسفر می بستند و حرکت می کردند [تا داخل ارض مقدّس شوند و خداوند به زمین امر می نمود تا بازگردد و آنان را به جای اوّل خودشان قرار بدهد از این رو چون صبح می شد خود را درمنازل پیشین خود می دیدند و به هم دیگر می گفتند: راه را گم کرده اید و این چنین بودند تا [توبه کردند و] خداوند [بعد از چهل سال] به آنان اجازه دخول داد.(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
موسی کلیم الله در بیابان «تیه» از دنیا رفت و ندایی از آسمان بلند شد: موسی از دنیا رحلت نمود و کیست آن انسانی که نمیرد؟(2)
ص: 604
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
موسی وهارون در بیابان«تیه»مردند و هارون قبل از موسی از دنیا رفت.(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
هنگامی که موسی خواست از بنی اسراییل مفارقت کند و از دنیا رحلت نمایدبنی اسراییل وحشت نمودند و گفتند: اگر موسی از بین ما برود عذاب بر ما نازل می شود. پس به موسی گفتند: از خدا بخواه تا خدا توبه ی ما را قبول نماید.(2)
«قالُوا یا مُوسى اِنَّ فیها قَوْمًا جَبّارینَ»
برخی از مفسّرین گفته اند:
علّت داخل نشدن بنی اسراییل به ارض مقدّسه این بوده که حضرت موسی(علیه السلام)
دوازده نقیب از دوازه سبط بنی اسراییل انتخاب نمود تا از اوضاع داخل ارض مقدّسه اطّلاع یابند و به او خبر بدهند پس آنان داخل شهر شدند و دیدند مردم آن بسیار قوی و باعظمت هستند و چون به موسی خبر دادند موسی(علیه السلام) فرمود:این خبر را به بنی اسراییل ندهید تا هراس پیدا نکنند و لکن تنها دو نفر این خبر را کتمان نمودند و آنان یوشع بن نون و کالب بن یوفنّا بودند و بقیّه افشا نمودند و بنی اسراییل از دخول به ارض مقدّسه هراس پیدا کردند.(3)
ص: 605
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَاَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ اِذْ قَرَّبا قُرْبانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ اَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ اْلآخَرِ قالَ لِاَقْتُلَنَّكَ قالَ اِنَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقینَ لَئِنْ بَسَطْتَ اِلَیَّ یَدَكَ لِتَقْتُلَنی ما اَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ اِلَیْكَ ِلاَقْتُلَكَ اِنّی اَخافُ اللهَ رَبَّ الْعالَمینَ اِنّی اُریدُ اَنْ تَبُوءَ بِاِثْمی وَ اِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ اَصْحابِ النّارِ وَ ذلِكَ جَزاءُ الظّالِمینَ فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ اَخیهِ فَقَتَلَهُ فَاَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرینَ فَبَعَثَ اللهُ غُرابًا یَبْحَثُ فِی اْلاَرْضِ لِیُرِیَهُ كَیْفَ یُواری سَوْاَةَ اَخیهِ قالَ یا وَیْلَتى اَعَجَزْتُ اَنْ اَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَاُوارِیَ سَوْاَةَ اَخی فَاَصْبَحَ مِنَ النّادِمینَ مِنْ اَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى بَنی اِسْرائیلَ اَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا
بِغَیْرِ نَفْسٍ اَوْ فَسادٍ فِی اْلاَرْضِ فَكَاَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعًا وَ مَنْ اَحْیاها فَكَاَنَّما اَحْیَا النّاسَ جَمیعًا وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ اِنَّ كَثیرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِی اْلاَرْضِ لَمُسْرِفُونَ
«قربان»،وسیله ی قرب به خداوند است؛ومصادیق آن اعمال خیر و موجبات خشنودی اوست.
[ای رسول من!] داستان فرزندان آدم را به درستی برای مردم! بخوان، زمانی که آن دو[یعنی هابیل و قابیل برای اثبات حقانیّت خود هر کدام] عمل نیکی انجام دادند و از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد [از این رو به خاطر حسد به برادر خود] گفت:
ص: 606
به خدا سوگند تو را خواهم کشت[برادر دیگر]گفت:[مرا گناهی نیست]خداوند تنها اعمال متّقین را می پذیرد.(27) اگر تو برای کشتن من دست دراز کنی من هرگز دست به کشتن تو دراز نمی کنم همانا من از خدای ربّ العالمین می ترسم (28) من می خواهم تا تو بار گناه من و خود را به دوش بگیری و از دوزخیان شوی و این کیفر سزای ستم کاران است. (29) پس نفس سرکش، او را ترغیب به کشتن برادر خود نمود و چون او را کشت از زیانکاران گردید (30) پس خداوند کلاغی را فرستاد و زمین را زیر و رو کرد تا به او نشان دهد چگونه بدن برادر خود را دفن نماید، پس گفت: وای بر من! آیا من عاجزتر از این کلاغ هستم که جسد برادر خود را دفن نمایم؟! و سرانجام از عمل خود پشیمان گردید (31) از این رو ما بر بنی اسراییل مقرّر نمودیم که هر کس انسان بی گناهی را بکشد که نه انسانی را کشته و نه فسادی در روی زمین کرده، مانند آن خواهد بود که همه ی انسان ها را کشته باشد و هر کس انسانی را از مرگ نجات دهد مانند آن خواهد بود که همه انسان ها را زنده نموده باشد، (آری) پیامبران ما، معجزات و دلایل روشنی برای مردم! آوردند و [لکن] بسیاری از آنان پس از [دیدن] آن معجزات و نشانه ها روی زمین تعدّی و اسراف کردند (32).
مولف گوید:
قبلًا در سوره ی نساء سخن از کیفیّت ازدیاد نسل بنی آدم به میان آمد و سخنان کسانی که می گویند: برادران و خواهران ا زدو بطن با هم دیگر ازدواج نمودند به سختی در روایات تقبیح شد اکنون نیز درباره ی علّت قتل هابیل به دست قابیل گفته اند: «قابیل و هابیل در دو بطن بوده اند و آدم(علیه السلام) می خواسته خواهر هر کدام را به دیگری تزویج نماید و چون خواهر قابیل زبیا
ص: 607
بوده و خواهر هابیل زشت بوده است قابیل حَسَد نموده وبرادر خود را کشته است»و عجیب این است که در تفسیر مجمع البیان این قصّه به امام باقر(علیه السلام) نسبت داده شده است!
در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت در ذیل حدیثی که در سوره ی نساء نقل شد به راوی می فرماید:
تو حیا نمی کنی که چنین چیزی را به پیامبر خدا _ مثل آدم _ نسبت بدهی؟!
تا این که از آن حضرت سوال شد: برای چه قابیل، هابیل را کشت؟
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
به خاطر وصیّت آدم به هابیل. سپس فرمود:
خدای متعال به آدم وحی نمود تا وصیّت و اسم اعظم خدا را نزد هابیل بسپارد در حالی که قابیل بزرگ تر از هابیل بود و چون این خبر به قابیل رسید خشمگین شد و گفت: من سزاوارتر بودم که وصیّت و اسم اعظم خدا نزد من باشد و خداوند به آدم وحی نمود: به آنان بگو هر کدام قربانی انجام بدهند [تا معلوم شود کدام یک نزد خدا عزیزترند] و چون انجام دادند قربانی هابیل پذیرفته شد و این سبب حسد قابیل گردید و به این علّت برادر خود را کشت.(1)
ص: 608
امام باقر(علیه السلام) بعد از ذکر قربان هابیل و قابیل می فرماید:
در آن زمان قربان [یعنی عمل نیک] هر کسی اگر پذیرفته می شد آتش آن را میبلعید و چون قابیل دید آتش قربان هابیل را بلعید او خانهای پر از آتش را برای پرستش قرار داد و آن اوّلین بیت آتش بود که بنا شد و گفت: من این آتش را می پرستم تا قربان من را قبول نماید.
تا این که شیطان نزد او آمد و گفت: حال که قربان هابیل پذیرفته شد و از تو پذیرفته نشد اگر هابیل را نکشی فرزندان او بر فرزندان تو فخر خواهند نمود.
پس قابیل هابیل را کشت و چون نزد آدم آمد،آدم به او فرمود: هابیل چه شد؟وقابیل گفت: من نمی دانم چه شد. مگر تو مرا نگهبان او قرار دادی؟ پس آدم به جستجوی هابیل رفت و جنازه ی او را پیدا کرد و گفت: لعنت بر زمینی که خون هابیل را قبول کرده است و گریان شد و چهل شب برای او گریه کرد.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی از امام سجّاد(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت بعد از بیان
قربان هابیل و قابیل [و حسد قابیل نسبت به هابیل] فرمود:
ص: 609
قابیل نمی دانست چگونه برادر خود را بکشد تا این که ابلیس آمد و به او گفت: سر او را بین دو سنگ قرار ده و آن ها را بر هم دیگر بکوب.
و چون قابیل برادر خود را کشت نمی دانست با جنازه ی او چه باید بکند؟ پس دو کلاغ آمدند و با هم دیگر جنگیدند و یکی از آنان دیگری را کشت و سپس زمین را با منقار و پاهای خود گود نمود و رفیق خود را دفن کرد و قابیل با دیدن این منظره گفت: «آیا من از کلاغ عاجزتر هستم» پس او نیز برادر خود را دفن نمود و از آن روز سنّت شد که مردم اموات خود را داخل زمین دفن نمایند.
تا این که آدم چهل شبانه روز بر هابیل گریه کرد و خداوند به او وحی نمود:ما فرزندی به جای هابیل به تو خواهیم بخشید و حوّا پسری نیکو و پاکیزه به دنیا آورد و چون هفت روز گذشت، خداوند به آدم فرمود: ای آدم این بخشش من بود به تو نام او را «هبة الله» قرار ده. و آدم او را «هبة الله» نامید.(1)
مرحوم عیّاشی نیز از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
خداوند قابیل بن آدم را مقابل خورشید قرار داده و تا قیامت خورشید او را از مشرق به مغرب می برد و به عذاب زمهریر و حمیم جوشان معذّب خواهد بود و چون قیامت برسد او داخل آتش خواهد شد.(2)
طاوس یمانی به امام باقر(علیه السلام) عرض کرد: آیا شما می دانید در چه روزی ثلث مردم مردند؟
ص: 610
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
هیچ گاه تا کنون ثلث مردم نمرده اند و مقصود تو ربع مردم است.
طاووس گفت: «چطور؟» حضرت فرمود:
آدم و حوّا و هابیل و قابیل چهار نفر بودند و هابیل که کشته شد،ربع جمعیّت کشته شدند. سپس امام(علیه السلام) به طاوس یمانی فرمود: آیا تو می دانی خداوند با قابیل چه کرد؟
طاووس گفت: «نمی دانم.»
حضرت(علیه السلام) فرمود:
او همواره تا قیامت معلق به خورشید است و آب جوشان بر او ریخته می شود.(1)
«مِنْ اَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى بَنی اِسْرائیلَ اَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ اَوْ فَسادٍ فِی اْلاَرْضِ فَكَاَنَّما
قَتَلَ النّاسَ جَمیعًا»
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
کسی که مومنی را بکشد خداوند همه ی گناهان مقتول را بر قاتل ثبت می نماید و مقتول از گناه پاک می شود، چنان که خداوند از قول هابیل می فرماید: «اِنّی اُریدُ اَنْ تَبُوءَ بِاِثْمی وَ اِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ اَصْحابِ النّارِ».(2)
ص: 611
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
در جهنّم بیابانی است که اگر کسی همه ی مردم را بکشد در آن جا قرار می گیرد:گفته شد: [این جزای کسی است که یک نفر را کشته باشد و] اگر دو نفر را کشته باشد چه خواهد شد؟ فرمود: عذاب او دو برابر می شود.(1)
«وَ مَنْ اَحْیاها فَكَاَنَّما اَحْیَا النّاسَ جَمیعًا»
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از احیای نفس نجات دادن انسانی است از غرق شدن سوختن و زیر دیوار رفتن و طعمه ی درّنده شدن و یا تکفّل و تامین نمودن او تا بی نیاز شود و یا نجات دادن او از فقر و افضل از همه ی این ها نجات دادن او از ضلالت و گم راهی به هدایت و رستگاری است.
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید: مقصود نجات انسانی است از سوختن و غرق شدن. گفته شد:
اگر کسی انسانی را از گم راهی به هدایت برساند چگونه است؟
حضرت فرمود:
این معنا تاویل بزرگ این آیه است.(2)
ص: 612
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که انسانی را از ضلالت و گم راهی به هدایت و رستگاری برساند او را زنده کرده است و اگر انسانی را از هدایت به گم راهی بکشد او را کشته است.(1)
و فرمود:
کسی که به انسانی آب بدهد در جایی که آب یافت می شود، مانند آن است که بنده ای را در راه خدا آزاد نموده باشد و اگر در جایی که آب یافت نمی شود، به انسانی آب بدهد مانند این است که انسانی را زنده کرده باشد و کسی که انسانی را زنده کند مانند این است که همه ی انسان ها را زنده نموده باشد.(2)
اِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی اْلاَرْضِ فَسادًا اَنْ یُقَتَّلُوا اَوْ یُصَلَّبُوا اَوْ تُقَطَّعَ اَیْدیهِمْ وَ اَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ اَوْ یُنْفَوْا مِنَ اْلاَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ عَذابٌ عَظیمٌ اِلّاَ الَّذینَ تابُوا مِنْ قَبْلِ اَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ فَاعْلَمُوا اَنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحیمٌ
ص: 613
«نَفی»در اصل لغت به معنای اهلاک و اعدام است، و به معنای طرد و تبعید نیز آمده است. «خِزی» به معنای خواری و ذلّت و رسوایی است.
منحصرا کیفر کسانی که با خدا و رسول او به جنگ بر می خیزند،و برای فساد،در روی زمین می کوشند، این است که یا اعدام شوند و یا به دار آویخته گردند و یا دست و پاهای آنان بر خلاف یک دیگر قطع شود و یا [از منطقه ی خود] تبعید گردند، این رسوایی [و کیفر] دنیای آنان است و در آخرت نیز عذاب بزرگی برای آنان خواهد بود (33) مگر کسانی که پیش از دست یافتن شما به آنان توبه کنند، پس بدانید خداوند [توبه پذیر و] آمرزنده و مهربان است. (34)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
گروهی از قبیله بنی ضبّه وارد بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله)شدند در حالی که مریض بودند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرمود: نزد من بمانید تا چون بهبود پیدا کردید من شما را [برای دفاع از مسلمانان] در یک سریّه ای اعزام نمایم آنان گفتند: ما را به خارج مدینه بفرست. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آنان را به محل نگهداری شترهایی که از زکات جمع آوری شده بودند، فرستاد و فرمود: «از بول آن ها [برای شفا] و از شیر آن ها [به جای غذا] استفاده کنند» و لکن آنان پس از بهبود یافتن سه نفر از مامورین حفظ اموال زکات را کشتند و شترهای زکات را به غارت بردند.
ص: 614
چون خبر به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رسید آن حضرت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) را به دنبال آنان فرستاد و علی(علیه السلام) آنان را در بیابانی نزدیک به یمن یافت که متحیبّر مانده بودند و نمی توانستند از آن جا کوچ کنند پس آنان را اسیر نمود و نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آورد و این آیه نازل شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای آنان مجازات قطع دست راست و پای چپ را انتخاب نمود.(1)
جمیل بن درّاج گوید: از امام صادق(علیه السلام)درباره ی این آیه سوال نمودم و گفتم:کیفر محارب کدام یک از این حدود است؟
حضرت فرمود:
این در اختیار امام است. اگر بخواهد قطع می کند و اگر بخواهد تبعید می کند و اگر بخواهد به دار می آویزد و اگر بخواهد می کشد.
گفتم: ٖبه کجا تبعید می نماید؟ حضرت فرمود: از شهری به شهر دیگری.
سپس فرمود:
علی(علیه السلام) دو نفر را از کوفه به بصره تبعید نمود.(2)
ص: 615
عبید الله بن اسحاق مدائنی گوید: از حضرت رضا(علیه السلام) درباره ی این آیه سوال شد:
چه عملی که محارب با خدا و رسول انجام بدهد سزاوار این کیفرهای چهارگانه خواهد شد؟
حضرت فرمود:
هنگامی که با خدا و رسول او به جنگ برخیزد و در فساد و اخلال بکوشد و کسی را بکشد، کشته خواهد شد و اگر بکشد و مال مردم را به غارت بگیرد، او را می کشد و به دار می آویزند، و اگر فقط مال مردم را به غارت بگیرد و کسی را نکشد دست پای او خلاف یک دیگر قطع می شود، و اگر شمشیر خود را برهنه کند و به جنگ خدا و رسول او بیاید و روی زمین فساد نماید و کسی را نکشد و مالی را به غارت برندارد تبعید خواهد شد.
گفتم: «تبعید او چگونه خواهد بود؟»
فرمود:از آن شهری که در آن خیانت کرده، به شهر دیگری تبعید می شود و به اهل شهر
مکاتبه می شود: او تبعیدی است با او هم نشین نشوید و چیزی به او نفروشید و با او ازدواج
نکنید و هم غذا نشوید. پس به مدّت یک سال با او چنین خواهد شد. و اگر به شهر دیگری
رفت به آنان نیز آن چه گذشت مکاتبه خواهد شد تا یک سال تمام شود.
گفتم: اگر به دیار شرک داخل شود، چه خواهد شد؟
فرمود: مسلمانان با اهل دیار شرک جنگ خواهند نمود.(1)
ص: 616
مولف گوید:
آیه ی فوق از آیات الاحکام است و فقها فراوان درباره ی آن بحث نموده اند لطفا به کتب استدلالی و آیات الاحکام مراجعه شود.
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ابْتَغُوا اِلَیْهِ الْوَسیلَةَ وَ جاهِدُوا فی سَبیلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ اِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا لَوْ اَنَّ لَهُمْ ما فِی اْلاَرْضِ جَمیعًا وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِیَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ یَوْمِ الْقِیامَةِ ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ یُریدُونَ اَنْ یَخْرُجُوا مِنَ النّارِ وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنْها وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ
«اِتقّاء» در لغت به معنای مانع شدن بین دو چیز است، چنان که گفته می شود:
ص: 617
«اِتقی السیف بالترس» و «اتّقوا الغریم بحقّه». «وسیلة» از توسّلت الیه یعنی تقرّبت الیه است، و وَسَل الیه، یعنی تقرّب الیه، و وسیله به معنای وصلة و قربة است.
ای کسانی که ایمان آورده اید از [مخالفت] خدا بترسید و برای تقرّب به او وسیله ای طلب کنید و در راه [رضای] او بکوشید تا شاید رستگار شوید (35) به یقین آنان که کافر شدند اگر دو برابر همه ی آن چه روی زمین است را داشته باشند و همه را برای نجات از عداب روز قیامت بدهند از آنان پذیرفته نخواهد شد و عذاب دردناکی برای آنان خواهد بود (36) [آری آنان] پیوسته می خواهند از دوزخ خارج شوند وخارج نخواهند شد و برای آنان عذاب پایداری خواهد بود. (37)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
مقصود از «وسیله» در آیه ی «وَ ابْتَغُوا اِلَیْهِ الْوَسیلَةَ» امامان از فرزندان حسین اند و هر کس از آنان اطاعت کند از خدا اطاعت نموده و هر کس از آنان نافرمانی کند از خدا نافرمانی کرده، آنان «عروة الوثقی» و دستگیرهها ی نجات و وسیله ی [تقرّب] به خدا می باشند.(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید: «وَ ابْتَغُوا اِلَیْهِ الْوَسیلَةَ» یعنی تقرّبوا الیه بالامام.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: من هستم آن وسیله ای که خداوند می فرماید: «وَ ابْتَغُوا اِلَیْهِ
الْوَسیلَةَ».(2)
ص: 618
ابوسعید خدری گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هرگاه از خدا مسألتی داشتید، برای من از او وسیله را طلب کنید.
پس ما به آن حضرت گفتیم: «وسیله چیست؟»
حضرت فرمود:
وسیله مقام و درجه من [و علی] است در بهشت و آن دارای هزار درجه است و بین هر کدام تا دیگری فاصله دویدن یک ماه اسب است و بین آن درجات جوهر و زبرجد و یاقوت و طلا و نقره قرار دارد و چون خداوند این مقام وسیله را در قیامت مقابل درجات پیامبران قرار می دهد مانند ماه بین ستارگان خواهد بود. و در آن روز هر پیامبر و صدّیق و شهیدی گوید: خوشا به حال این دو بنده ی خدا چه قدر آنان نزد خداوند عزیز می باشند؟!
و از ناحیه ی خداوند ندا می رسد و همه ی پیامبران و صدّیقین و شهدا و مومنین می شنوند و ندا کنندهای می گوید:
این حبیب من محمّد(صلی الله علیه و آله) است و این ولیّ من علی(علیه السلام) است. خوشا به حال کسی که علی(علیه السلام) را دوست بدارد و وای بر کسی که او را دشمن بدارد و تکذیب نماید.
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه السلام) فرمود:
یا علی! هر کس در آن روز تو را دوست داشته باشد شاد می شود و چهره ی او سفید می گردد و قلب او مسرور خواهد شد و هر کس دشمن تو باشد و به جنگ با تو برخاسته باشد و حقّ تو را انکار نموده باشد در آن روز چهره ی او سیاه می گردد و قدم های او می لرزد.
ص: 619
سپس دو ملک از ملائکه نزد من می آیند یکی از آنان رضوان، خازن بهشت است و دیگری مالک، خازن دوزخ است. پس رضوان نزدیک من می آید و می گوید: «السّلام علیك یا احمد»
و من می گویم:
«السّلام علیك یا ایّها الملك»تو کیستی و چقدر صورت تو زیباست و بوی تو طیّب است؟! پس او می گوید:
من،رضوان، خازن بهشت هستم و این ها کلیدهای بهشت است که خداوند ربّ العزّة برای تو فرستاده است،. پس بگیر ای احمد.
و من می گویم: من از پروردگار خود قبول نمودم. ستایش او را که مرا به این کرامت فضیلت داده است.
سپس من کلیدهای بهشت را به دست برادرم علی بن ابی طالب(علیهما السلام) می دهم و رضوان باز می گردد.
سپس مالک دوزخ نزد من می آید و می گوید:«السّلام علیك یا احمد»و من در جواب او می گویم: «السّلام علیك ایّها الملك»؛ چقدر صورت تو قبیح و زشت است و دیدن تو غیرپسندیده است؟
پس او می گوید:
من مالک وخازن دوزخ هستم و این ها کلیدهای دوزخ است که خداوند ربّ العزّة برای تو فرستاده؛ پس بگیر ای احمد.
و من می گویم:
من از پروردگار خود قبول نمودم. ستایش او را که مرا به این کرامت فضیلت داده است.
سپس من کلیدهای دوزخ را نیز به برادرم علیّ بن ابی طالب(علیهما السلام) می دهم. و مالک باز می گردد؛ و علی(علیه السلام) مالک بهشت و دوزخ می گردد و بر کنار دوزخ می ایستد در حالی که
ص: 620
شعله های دوزخ بالا می رود و نعره او بلند می شود و حرارت او شدید می گردد و علی(علیه السلام) مهار او را گرفته است و دوزخ می گوید: یا علی! از من دور شود که نور تو شعله های من را خاموش نموده.
و علی(علیه السلام) می فرماید: آرام بگیر ای جهنّم.
سپس به او دستور می دهد و می فرماید: این دشمن مرا بگیر و این دوست مرا رها کن.و جهنّم در آن روز از هر کسی نسبت به علی(علیه السلام) مطیع تر خواهد بود و به دستورات او عمل خواهد نمود.(1)
اصبع بن نباته گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
در بهشت دو [قصر] از لؤلؤ می باشد که به انتهای عرش می رسند یکی از آن ها سفید است و دیگری زرد است و در هر کدام آن ها هفتاد هزار غرفه می باشد و درهای آن ها از عرق واحد است [و یکسان] خواهد بود. و آن قصر لؤلؤ و سفید مقام وسیله است و مخصوص محمّد و اهل بیت او [صلوات الله علیهم اجمعین] می باشد و آن قصر لؤلؤ و زرد مخصوص ابراهیم و اهل بیت او [(علیهم السلام)] است.(2)
«یُریدُونَ اَنْ یَخْرُجُوا مِنَ النّارِ وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنْها»
ابوبصیر گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود: دشمنان علی(علیه السلام) همان مخلّدین در آتش هستند که خداوند می فرماید: «وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنْها».(3)
ص: 621
منصور بن حازم گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
مقصود از آیه ی «وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنْها» کیانند؟ حضرت فرمود:
دشمنان علی(علیه السلام) همان مخلّدین در آتش اند، ابد الابدین و دهر الداهرین. [لعنة الله علیهم اجمعین](1)
وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا اَیْدِیَهُما جَزاءً بِما كَسَبا نَكالًا مِنَ اللهِ وَ اللهُ عَزیزٌ حَكیمٌ فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ اَصْلَحَ فَاِنَّ اللهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ اِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحیمٌ اَلَمْ تَعْلَمْ اَنَّ اللهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللهُ عَلى كُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ
«سِرقت»گرفتن مال غیر در پنهانی بدون حق است. «نَكال» به معنای عقوبت است.«اَصْلَحَ»در این آیه به معنای ردّ مال و پرهیز از تبعات آن است. «یتوب علیه» یعنی یقبل توبته.
دست های مرد و زن دزد را به عنوان کیفر الهی [از بن انگشتان] قطع کنید. همانا
ص: 622
خداوند دارای قدرت و حکمت است. (38) و هر کس پس از ظلم خود توبه کند[و خطاهای خود را] جبران نماید خداوند توبه او را می پذیرد، او بخشنده و مهربان است. (39) آیا نمی دانی که قدرت و سلطنت آسمان ها و زمین مخصوص خداوند است و او هر که را بخواهد عذاب می کند و هر که را بخواهد می بخشد و بر هر چیزی تواناست؟
از امام صادق(علیه السلام) سوال شد: دست دزد را برای چه مقدار مال قطع می کنند؟
حضرت فرمود:
به خاطر یک ربع دینار [یعنی یک چهارم مثقال شرعی طلا] قطع می کنند. [و با نقره محاسبه نمی شود]
گفته شد: اگر کم تر از ربع دینار سرقت کند با او چه می کنند؟ و آیا سارق محسوب می شود؟
حضرت فرمود: هر کس از مسلمانی چیزی را از داخل حرز بدزدد، نزد خدا سارق محسوب می شود و لکن قطع دست مربوط به یک ربع دینار و بیشتر از آن است و اگر برای کم تر از ربع دینار دست قطع شود، تو عموم مردم را مقطوع الید خواهی دید.(1)
ص: 623
و در سخن دیگری فرمود:
قطع دست از انتهای چهار انگشت است و انگشت ابهام قطع نمی شود و هنگامی که [برای بار دوم] باز دزدی کند پای چپ او از وسط قدم قطع می شود و کف پا را قطع نمی کنند و اگر باز تکرار نمود زندانی می شود و اگر در زندان دزدی کرد کشته می شود.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) هرگاه دست سارق را قطع می کرد، ابهام و کف دست را باقی
می گذارد و می فرمود:
اگر او توبه کند باید بتواند وضو بگیرد چنان که خداوند می فرماید: «فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ اَصْلَحَ فَاِنَّ اللَّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ اِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ».(2)
امام جواد(علیه السلام) فرمود:
قطع دست سارق باید از بن انگشتان باشد و کف دست باقی بماند چرا که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: سجده باید بر هفت عضو بدن انجام شود: صورت و دو کف دست ها و انگشتان دو پاها و دو سر زانوها و اگر دست سارق از مچ و یا از آرنج قطع شود دستی برای او باقی نمی ماند تا سجده کند در حالی که خداوند می فرماید:
ص: 624
«وَ اَنَّ الْمَساجِدَ للَّهِ»یعنی محل های سجده و اعضای هفتگانه مخصوص خداوند است،و آن چه مربوط به خداست نباید قطع شود.
این خلاصه حدیث است و تفصیل آن در کتب فقهیّه بحث شده است.(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
امیر المؤمنین حکم نمود تا سارق را در مرتبه اوّل دست راست او را قطع کنند و در مرتبه ی دوم پای چپ او را قطع کنند و اگر مرتبه ی سوم دزدی کرد او را زندان کنند و پای راست را رها می کرد تا با آن راه برود و قضای حاجت نماید و دست چپ را نیز رها می نمود تا با آن غذا بخورد و خود را بشوید و می فرمود: من حیا می کنم
ص: 625
از خدا که در مرتبه ی سوم دست و پای سارق را به گونه ای قطع کنم که هیچ بهره ای نتواند ببرد و لکن او را زندان می کنم تا زمانی که بمیرد.
و فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سارق را بعد از قطع دست و پا [همان گونه که گفته شد] رها می نمود [و چیزی از بدن او را قطع نمی کرد].(1)
«فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ اَصْلَحَ فَاِنَّ اللَّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ»
امام صادق و یا امام باقر(علیهما السلام) درباره ی مردی که سرقت کرده بود و یا شراب خورده بود و یا زنا کرده بود و کسی از او آگاه نشده بود و توبه کرده بود و جبران نموده بود، فرمود:
هنگامی که به صلاح بازگشت و اعمال نیک از او دیده شد حد بر او جاری نمی شود.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که سارق را بگیرد و از او بگذرد حدی بر او جاری نمی شود و اگر او را نزد امام(علیه السلام)ببرد امام دست او را قطع می کند اگر چه بگوید: من او را بخشیدم.
ص: 626
سپس فرمود: بخشش باید قبل از بردن نزد امام باشد؛ چرا که خداوند می فرماید: «الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ».(1)
و در این معنا روایاتی است و تحقیق آن ها در کتب فقهیّه خواهد بود.
یا اَیُّهَا الرَّسُولُ لا یَحْزُنْكَ الَّذینَ یُسارِعُونَ فِی الْكُفْرِ مِنَ الَّذینَ قالُوا آمَنّا بِاَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذینَ هادُوا سَمّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرینَ لَمْ یَاْتُوكَ یُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ یَقُولُونَ اِنْ اُوتیتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ اِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَ مَنْ یُرِدِ اللهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللهِ شَیْئًا اُولئِكَ الَّذینَ لَمْ یُرِدِ اللهُ اَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ عَذابٌ عَظیمٌ سَمّاعُونَ لِلْكَذِبِ اَكّالُونَ لِلسُّحْتِ فَاِنْ جاؤُكَ فَاحْكُمْ بَیْنَهُمْ اَوْ اَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ اِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوكَ شَیْئًا وَ اِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ وَ كَیْفَ یُحَكِّمُونَكَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فیها حُكْمُ اللهِ ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ ما اُولئِكَ بِالْمُؤْمِنینَ
«سمّاعون للكذب» یعنی قابلون له کما یقال: لا تستمع من فلانِ قوله ای لا تقبل قوله
ص: 627
و منه سمع الله لمن حمده، ای تقبّل الله منه حمده، و «سمّاع» به معنای جاسوس است.«فتنة» به معنای اختبار است، و اصل فتنة به معنای تخلیص است چنان که گفته می شود: فتنت الذهب فی النار ای خلّصته من الغشّ. «سُحت» از سَحَتَه و اسحته به معنای استأصله می باشد، و حرام را سُحت گویند، چرا که مسحوت البرکة می باشد. امیر المؤمنین(علیه السلام) در تفسیر «اَكّالُونَ لِلسُّحْتِ» فرمود: سحت این است که کسی برای برادر دینی خود حاجتی را برآورده کند و سپس هدیّه او را بپذیرد.
ای پیامبر! نباید کسانی که به طرف کفر شتاب می کنند و [منافقانه] می گویند: ایمان آوردیم و قلب هایشان ایمان نیاورده و نیز کسانی که از قوم یهود به سخنان تو با دقّت گوش فرا می دهند تا راهی برای تکذیب تو بیابند، تو را غمگین کنند[چرا که]آنان جاسوس های دیگرانند که از طرف تو نیامده اند،آنان سخنان را از معنای اصلیش تغییر می دهند و می گویند: اگر آن چه ما می خواهیم [محمّد] حکم نمود بپذیرید و گر نه از او دوری کنید و [تو بدان که] هر که را خدا بخواهد [به خاطر گناهانش] مجازات نماید، تو نمی توانی در برابر خداوند از او دفاع کنی و آنان کسانی هستند که خدا نخواسته دل هایشان را پاک کند [از این رو] در دنیا رسوایی خواهند داشت و در آخرت نیز برای آنان عذاب بزرگی خواهد بود (41) آنان با دقّت به سخنان تو گوش فرا می دهند تا[بهانه ای پیدا کنند و]تو را تکذیب نمایند،آنان فراوان مال حرام می خورند، و لکن اگر نزد تو آمدند بین آنان به حق داوری کن و یا آنان را رها کن و اگر آنان را نپذیرفتی هرگز به تو آسیبی نخواهند رساند و اگر حکم کردی به عدالت و حق حکم کن [چرا که] خداوند عدالت پیشگان را دوست می دارد (42) و چگونه تو را به حکم و داوری می پذیرند؟! در حالی که تورات نزد آنان است و
ص: 628
حکم خدا در آن موجود است و [چرا پس از داوری تو] آنان به حکم تو پشت می کنند [آری] آنان مومن نیستند!! (43)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
علّت نزول این آیِات این بوده که در مدینه دو قبیله از یهودیان از نسل هارون به نام های بنی النضیر و بنی قریظه زندگی می کردند بنی قریظه هفتصد نفر بودند و بنی النضیر هزار نفر و دارای اموال بیشتر و احوال بهتری بودند و همه ی آنان هم پیمانان عبد الله بن ابیّ منافق بودند و عادتشان این بود که اگر قتلی بین این دو قبیله رخ می داد اگر مقتول از بنی النضیر بود به قصاص اکتفا نمی کردند و راضی نمی شدند و دیه نیز می خواستند و اگر مقتول از بنی قریظه بود تنها قصاص انجام می شد و در این باره مشاجراتی رخ داده بود و نزدیک بود به کشتار منتهی شود تا این که بنی قریظه راضی شدند که قراردادی بنویسند که اگر قاتل از بنی النضیر بود او را بر شتری سوارر کنند و صورت او را به طرف دم شتر قرار بدهند و او را آمیخته به گِل سیاه متعفّن نمایند و نصف دیه را بپردازد و اگر قاتل از بنی قریظه بود دیه کامل بدهند و قاتل نیز کشته شود.
این بود تا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به مدینه هجرت نمود و دو قبیله بزرگ مدینه اوس و خزرج مسلمان شدند و قوم یهود ضعیف گردیدند و یکی از بنی قریظه یک نفر از بنی
النضیر را کشت و بنی النضیر گفتند: دیه مقتول را بدهید و قاتل را نیز بفرستید تا او را بکشیم. بنی قریظه گفتند: این حکم تورات نیست و شما به زور بر ما تحمیل کرده اید و شما باید یا دیه بگیرید و یا قصاص کنید و گر نه اکنون محمّد(صلی الله علیه و آله) را حاکم قرار می دهیم.
ص: 629
پس بنی النضیر نزد عبد الله بن ابیّ منافق رفتند و به او گفتند: تو از محمّد سوال کن که او شرط و قرارداد ما را نقض نکند. عبد الله بن ابیّ گفت: باید شخصی را بفرستید که شاهد حکم محمّد باشد تا اگر طبق خواسته ی شما حکم نمود بپذیرید و گر نه حکم او را قبول نکنید.
پس شخصی را همراه عبد الله ابیّ فرستادند و عبد الله به رسول خدا(صلی الله علیه و آله)عرضه داشت: این دو قبیله _ بنی قریضه و بنی النضیر _ درباره ی قصاص قرار دادی نوشته اند و به امضا رسیده است و اکنون می خواهند شما آن قرار داد را نقض نکنی چرا که بنی النضیر صاحب قدرت و مال و سلاح و جمعیّت بیشتری هستند و خطر این هست که جنگی بین آنان رخ بدهد. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اندوهگین شد و پاسخی به او نداد و جبرییل این آیات را بر آن حضرت نازل نمود و خداوند فرمود: «یُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ» یعنی عبد الله بن ابیّ و بنی النضیر حکم تورات را تحریف نمودند و مقصود از «وَ اِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا» یعنی عبد الله بن ابیّ به بنی النضیر گفت: اگر محمّد(صلی الله علیه و آله) مطابق خواسته شما حکم نکرد، از او نپذیرید.(1)
«اَكّالُونَ لِلسُّحْتِ»
از آیات فوق استفاده می شود که علّت عدم تشرّف علمای یهود و نصاری به اسلام ناپاکی آنان به خاطر این دو چیز بوده که خداوند می فرماید: «سَمّاعُونَ لِلْكَذِبِ اَكّالُونَ لِلسُّحْتِ» و در حقیقت اساس و ریشه ی عدم توفیق حبّ دنیا بوده که پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) فرمود:
حُبُ الدُّنْیَا رَاْسُ كُلِّ خَطِیئَة.
ص: 630
از امام صادق(علیه السلام) سوال شد: «سحت» چیست؟ فرمود:
رشوه گرفتن برای [تغییر] حکم [خدا].(1)
و در روایت دیگری فرمود:
«سحت» گرفتن پول مردار و سگ [غیر شکاری و ماشیه و دار] و پول شراب و زنا و رشوه و اجرت کاهن است.(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«سحت»هر مالی است که از امام(علیه السلام)به خیانت گرفته شود و نیز مال یتیم و مانندآن سحت است و سحت انواع فراوانی دارد: اجرت زنا، پول شراب و نبیذ مست کننده و ربا [بعد از اعلان حرمت] و امّا رشوه در حکم کفر به خدای بزرگ و رسول اوست.(3)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر آیه ی «اَكّالُونَ لِلسُّحْتِ» فرمود:
سحت این است که شخصی حاجت برادر دینی خود را انجام بدهد و سپس هدیه او را بپذیرد.(4)
ص: 631
مولف گوید: شکی نیست که ریشه ی ناپاکی ها و انحرافات و بی توفیقی ها و... خوردن مال حرام است و اگر کسی بخواهد از حرام نجات یابد، باید احتیاط کند و از شبهات پرهیزنماید و گر نه به فرموده ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد ربا و حرام می شود و نمی فهمد. ولاحول و لا قوة الّا بالله العلی العظیم.
اِنّا اَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فیها هُدًى وَ نُورٌ یَحْكُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذینَ اَسْلَمُوا لِلَّذینَ هادُوا وَ الرَّبّانِیُّونَ وَ اْلاَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللهِ وَ كانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لاتَشْتَرُوا بِآیاتی ثَمَنًا قَلیلًا وَمَنْ لَمْ یَحْكُمْ بِما اَنْزَلَ اللهُ فَاُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ وَكَتَبْنا عَلَیْهِمْ فیها اَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ اْلاَنْفَ بِاْلاَنْفِ وَ اْلاُذُنَ بِاْلاُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَحْكُمْ بِما اَنْزَلَ اللهُ فَاُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ
«ربّانیّون»یعنی علمای بصیر به سیاست و تدبیر امور مردم.«احبار»جمع حِبر نیز به معنای عالم مشتقّ از تحبیر و تحسین است، بنابراین عالم کسی است که خوبی ها را تحسین و زشتی ها را تقبیح می کند.
ما تورات را، که در آن هدایت و نور بود، فرستادیم تا پیامبران، که تسلیم امر خدا
ص: 632
بودند، برای قوم یهود طبق آن حکم نمایند و نیز علما و دانشمندان الهی آن چه از آن می دانند و بر آن گواه بوده اند را برای مردم![بخوانند و]داوری نمایند، بنابراین شما [به خاطر داوری بر طبق آیات الهی] از مردم هراسی نداشته باشید و از [نافرمانی] من بترسید و آیات من را به بهای ناچیزی نفروشید و کسانی که طبق آن چه خدا نازل نموده، حکم نکنند کافر خواهند بود. (44) و ما در تورات بر بنی اسراییل مقرّر نمودیم [که در مورد جنایات] جان در مقابل جان و چشم در مقابل چشم و بینی در مقابل بینی و گوش در مقابل گوش و دندان در مقابل دندان قصاص شود و جراحت ها نیز قصاص داشته باشد و اگر کسی از قصاص بگذرد کفّاره ی گناهان او محسوب شود،و کسانی که طبق دستور خدا حکم نکنند ستم کار خواهند بود. (45)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
آیه ی«اِنّا اَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فیها هُدًى وَ نُورٌ یَحْكُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذینَ اَسْلَمُوا لِلَّذینَ هادُوا وَ الرَّبّانِیُّونَ وَ اْلاَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ» درباره ی ما نازل شده است.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «الرَّبّانِیُّونَ» ائمّه(علیهم السلام) اند که مرتبه ی آنان پایین تر از پیامبران است و آنان با دانش خود مردم را تربیت و آشنای به معارف دین می کنند.
و مقصود از «اْلاَحْبارُ» علما هستند که مرتبه ی آنان پایین تر از ربّانیّون است از این رو خداوند درباره ی آنان فرموده است: «بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ وَ كانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ» یعنی علما علومی را از کتاب خدا یاد گرفتند و بر [حقّانیّت]
ص: 633
آن ها گواه بودند و اعتقاد داشتند و نفرمود: «بما حملوا منه» یعنی آنان علم خود را از خدا نگرفتند.(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که درباره ی دو درهم به ناحق حکم کند و بر حکم ناحق خود [مردم را] اجبار نماید مصداق آیه ی «وَ مَنْ لَمْ یَحْكُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ» خواهد بود.(2)
امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) فرمودند:
کسی که درباره ی دو دهم به ناحق حکم کند و دارای قدرت و شلاق باشد به آن چه بررسول خدا(صلی الله علیه و آله)نازل شده،کافر گردیده است.(3)
ص: 634
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیه ی «اَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ- وَ الْاَنْفَ بِالْاَنْفِ وَ الْاُذُنَ بِالْاُذُنِ - وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاص» با آیه ی «كُتِبَ عَلَیْكُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلى - الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْاُنْثى بِالْاُنْثى» نسخ شده است و «وَ الْجُرُوحَ قِصاص» نسخ نشده است.(1)
زراره گوید: امام صادق یا امام باقر(علیهما السلام) فرمود:
«اَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ»محکمه است.(2)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفّارَةٌ لَهُ» فرمود:
به اندازه ای که عفو و گذشت می کند، گناهان او بخشوده می شود.(3)
و در روایت دیگری فرمود:
اگر از جنایت عمدی بگذرد[به همان اندازه] بخشوده می شود.(4)
امام صادق(علیه السلام) درباره ی مردی که همسر خود را عمدًا کشته بود، فرمود:
اولیای مقتول می توانند نصف دیه را به اولیای قاتل بدهند و او را بکشند و می توانند نصف دیه را بگیرند و قاتل را رها کنند.
ص: 635
و درباره ی زنی که عمدًا شوهر خود را کشته بود، فرمود:
اولیای مقتول تنها می توانند قاتل را بکشند، چرا که هیچ کس بیش از جنایت بر نفس خود جنایتی نمی تواند انجام بدهد.(1)
و فرمود:
زن و مرد در دیه جراحات تا ثلث[کل دیه] مساوی هستند و چون از ثلث بالا روددیه زن نصف دیه مرد خواهد بود.(2)
«وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ»
ابوبصیر گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
آیا اگر دندان و ذراع عمدا شکسته شود، قصاص دارد یا دیه؟
حضرت(علیه السلام) فرمود: قصاص دارد.
گفتم: اگر دیه را دو برابر بدهند چگونه است؟
ص: 636
حضرت(علیه السلام) فرمود:
اگر او را راضی کنند مانعی ندارد.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره ی جراحت های بدن حکم قصاص نمود و فرمود:اگر مجروح به دیه راضی شود باید به او دیه داده شود.(2)
امام صادق یا امام باقر(علیهما السلام) فرمودند:
اگر دست کسی شکسته شود و بهبود یابد قصاص ندارد بلکه باید دیه داده شود.(3)
وَ قَفَّیْنا عَلى آثارِهِمْ بِعیسَى ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقًا لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَیْناهُ اْلاِنْجیلَ فیهِ هُدًى وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقًا لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقینَ وَ لْیَحْكُمْ اَهْلُ اْلاِنْجیلِ بِما اَنْزَلَ اللهُ فیهِ وَ مَنْ لَمْ یَحْكُمْ بِما اَنْزَلَ اللهُ فَاُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ
ص: 637
«قَفو» از قفاه یقفوه» به معنای دنبال کسی حرکت کردن است. «آثار» جمع اَثَر و یقفو اَثَره یعنی یتّبعه، و تقفیة اتبّاع و به دنبال رفتن است، و «آثار القوم» اعمال باقیماندهی آنان است. «وعظ» و موعظة یعنی جلوگیری از کار خلاف و تشویق به کار خیر.
ما در پی پیامبران پیشین عیسی بن مریم را فرستاده ایم در حالی که او توراتِ قبل ازخود را تصدیق نمود و ما به او انجیل را دادیم که در آن هدایت و نور بود و او تورات را که قبل از آن بود تصدیق نمود و انجیل هدایت و موعظه ای بود برای پرهیزکاران (46) باید اهل انجیل [و پیروان مسیح] به آن چه خداوند در انجیل نازل نموده حکم نمایند و کسانی که به آن چه خداوند نازل نموده حکم نمی کنند فاسق خواهند بود (47).
امام صادق و یا امام باقر(علیهما السلام) فرمود:
تردیدی نیست که ابوبکر به خاطر دشمنی و حسدی که از بنی هاشم و آل محمّد داشت حق آنان را نداد، در حالی که خداوند می فرماید: «وَ مَنْ لَمْ یَحْكُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ فَاُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ» و ابوبکر اوّل کسی بود که به آل محمّد(علیهم السلام) ظلم نمود و حقّ آنان را منع نمود و مردم را بر آنان مسلّط کرد و چون خواست از دنیا برود عمر را بدون مشورف و شورا و رضایت آل محمّد(علیهم السلام) به جای خود تعیین نمود. عمر نیز به سیره ی ابوبکر عمل کرد و حقّ آل محمّد(علیهم السلام)را منع نمود.(1)
ص: 638
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که درباره ی دو درهم به غیر «ما اَنْزَلَ اللَّهُ» حکم کند مشمول آیه ی «وَ مَنْ لَمْ یَحْكُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ فَاُولئِكَ هُمُ الْكافرونَ» خواهد بود.
امام صادق و امام باقر(علیهما السلام) فرمودند:
هر کس درباره ی دو درهم به غیر«ما اَنْزَلَ اللَّهُ»حکم کند و صاحب قدرت و شلاق باشد، کافر به ما انزل الله علی محمّد(صلی الله علیه و آله) می باشد.(1)
وَ اَنْزَلْنا اِلَیْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَیْمِنًا عَلَیْهِ فَاحْكُمْ بَیْنَهُمْ بِما اَنْزَلَ اللهُ وَ لا تَتَّبِعْ اَهْواءَهُمْ عَمّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلِّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجًا وَ لَوْ شاءَ اللهُ لَجَعَلَكُمْ اُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِیَبْلُوَكُمْ فی ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ اِلَى اللهِ مَرْجِعُكُمْ جَمیعًا فَیُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ وَ اَنِ احْكُمْ بَیْنَهُمْ بِما اَنْزَلَ اللهُ وَ لا تَتَّبِعْ اَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ اَنْ یَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما اَنْزَلَ اللهُ اِلَیْكَ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ اَنَّما یُریدُ اللهُ اَنْ یُصیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ اِنَّ كَثیرًا مِنَ النّاسِ لَفاسِقُونَ اَفَحُكْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ
ص: 639
«مُهَیمن» در اصل مُؤَیمن بوده و همزه قلب به هاء شده. «شریعة» به معنای طریقت است و اصل آن طریق و راهی است که به آب رسیده می شود و «شریعة دین» راهی است که به وسیله آن به دین و حیات ابدی رسیده می شود.«منهاج»طریق مستمر است.«اِستباق» سبقت گرفتن از دیگری است، و «اِستبقا الباب» یعنی یوسف و زلیخا به درب خانه از هم دیگر سبقت گرفتند.
و ما این کتاب [قرآن] را به حق بر تو نازل نمودیم در حالی که او کتاب های [آسمانی] قبل از خود را تصدیق می کند و با آن ها هماهنگ است و نگهبان و حاکم بر آن هاست، پس تو بین آنان طبق آن چه خدا نازل نموده حکم کن و از هوا و هوس های آنان پیروی مکن و از احکام الهی روی مگردان، ما برای هر کدام از شما [پیامبران و امّت ها] آیین و طریقه ی روشنی قرار دادیم؛ و اگر خدا می خواست همه ی شما را امّت واحدی قرار می داد و لکن خدا می خواهد نسبت به آن چه به شما داده شما را بیازماید، پس شما در کارهای خیر سبقت بگیرید [چرا که] بازگشت همه شما به خداست و او شما را نسبت به آن چه اختلاف داشتید آگاه خواهد نمود (48)و تو در میان آنان [اهل کتاب] طبق آن چه خدا بر تو نازل نموده حکم کن و از هوس های آنان پیروی مکن و از آن ها برحذر باش مبادا آنان تو را نسبت به برخی از آن چه خدا بر تو نازل نموده منحرف نمایند؛و اگر آنان از حکم تو روی گرداندند بدان که خداوند می خواهد آنان را به برخی از گناهان شان مواخذه نماید و [بدان که] بسیاری از مردم فاسقند (49) آیا آنان حکم جاهلیّت را از تو می خواهند؟ در حالی که حکم خدا برای کسانی که اهل ایمان باشند، بهتر از هر حکمی است. (50)
ص: 640
مرحوم کلینی و عیّاشی از سلیمان بن خالد از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده اند که فرمود:
سوگند یهودی و نصرانی و مجوسی به غیر لفظ«الله» پذیرفته نیست چرا که خداوند می فرماید: «فَاحْكُمْ بَیْنَهُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ».(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
قاضی ها چهار گروه اند، سه گروه آنان در آتش اند و یک گروه در بهشت اند: 1. کسی که قضاوت و حکم به جور و ظلم بکند و بداند، در آتش خواهد بود. 2. کسی که حکم به حق بکند و نداند، او نیز در آتش خواهد بود. 3. کسی که حکم به ظلم بکند و نداند، او نیز در آتش خواهد بود. 4. کسی که حکم به حق بکند و حق را بداند، در بهشت خواهد بود.
و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
حکم یا حکم خداست و یا حکم جاهلیّت است، و کسی که به حکم خدا حکم نکند،[یعنی مطابق موازین شرع مقدّس حکم نکرده باشد] حکم او حکم جاهلیّت خواهد بود.(2)
ص: 641
ابوبصیر گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
حکم دو گونه است: حکم خدا و حکم جاهلیّت و خداوند می فرماید: «وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ».
سپس فرمود:
من گواهی می دهم که زید بن ثابت در فرائض [و میراث] طبق جاهلیّت حکم نموده است. (1)
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى اَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ اَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَاِنَّهُ مِنْهُمْ اِنَّ اللهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ فَتَرَى الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشى اَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ فَعَسَى اللهُ اَنْ یَاْتِیَ بِالْفَتْحِ اَوْ اَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلى ما اَسَرُّوا فی اَنْفُسِهِمْ نادِمینَ وَ یَقُولُ الَّذینَ آمَنُوا اَهؤُلاءِ الَّذینَ اَقْسَمُوا بِاللهِ جَهْدَ اَیْمانِهِمْ اِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ فَاَصْبَحُوا خاسِرینَ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَاْتِی اللهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ اَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرینَ یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللهُ واسِعٌ عَلیمٌ
ص: 642
«اِتخاذ»به معنای اعتماد بر چیزی است برای رسیدن به مراد، و اصل آن«اِءتخاذ»است و همزه بدل به تا شده و در تا ادغام شده است، مانند اتّعاد که از وَعد است، و «اخذ» وجوهی دارد: اَخذ، کتاب گرفتن است و اخذ قربان، قبول آن است، و اخذه الله من مامنه یعنی اهلکه. «ذِلّ» با کسر ذال ضدّ صعوبت است و با ضمّ ذال ضدّ عزّت است چنان که گفته می شود:ذَلول بیّن الذِل و ذلیل بیّن الذُلّ، و الاوّل من اللین و الثانی من الهوان، و عزّت به معنای شدّت نیز آمده است و اصل لغت به معنای امتناع است.
ای کسانی که ایمان آورده اید! یهود و نصاری را برای خود دوست [و تکیه گاه] قرارندهید، آنان دوستان و اولیای هم دیگرند و هر کس از شما با آنان ارتباط دوستی برقرار کند، از آنان خواهد بود. تردیدی نیست که خداوند گروه ستم کاران را هدایت نخواهد نمود (51) و [لکن] تو می بینی کسانی را که قلب هایشان بیمار است و در دوستی با آنان بر هم دیگر پیشی می گیرند و می گویند:ما می ترسیم حادثه ای برای ما رخ دهد [و نیازمند به کمک آنان باشیم] و چه بسا خداوند پیروزی و یا حادثه ای را از ناحیه ی خود پیش بیاورد و آنان نسبت به آن چه در باطن خود پنهان می داشتند پشیمان شوند (52) و اهل ایمان [نسبت به منافقان] می گویند: آیا اینان همان کسانی هستند که با نهایت تاکید سوگند یاد می کردند که ما حامی شما هستیم و[اکنون]اعمال شان[در اثر نفاق]نابود شد و از زیانکاران گردیدند؟ (53) ای کسانی که ایمان آورده اید، هر کدام از شما که مرتد شود [و از دین خود بازگردد به خدا آسیبی نمی رساند] زود است که خداوند گروهی را بیاورد و آنان را دوست بدارد
ص: 643
و آنان نیز او را دوست بدارند ودرمقابل مومنین ذلیل باشند و در مقابل کفّار عزیز و قدرتمند باشند و در راه خدا جهاد کنند و از ملامت هیچ ملامت کننده ای هراس ننمایند و این فضل خداست که به هر که بخواهد عطا می کند، او دارای فضل [و رحمت] گسترده و دانا می باشد (54).
علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیه ی«فَتَرَى الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشى اَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ» گوید:
این سخن عبد الله بن ابیّ [منافق] است که به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: حکم و قرارداد بنی النضیر را که به بنی قریظه می گفتند: «ما باید از شما هم دیه بگیریم و هم قصاص کنیم» و بنی قریظه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را به حکمیّت پذیرفته بودند] نقض نکن چرا که اگر چنین کنی جنگی رخ خواهد داد و خداوند در پاسخ او فرمود: «فَعَسَى اللَّهُ اَنْ یَاْتِیَ بِالْفَتْحِ اَوْ اَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلى ما اَسَرُّوا فی اَنْفُسِهِمْ نادِمینَ».(1)
داود رقّی گوید:
من در محضر امام صادق(علیه السلام)بودم که شخصی از آن حضرت پرسید: مقصود از آیه ی «فَعَسَى اللَّهُ اَنْ یَاْتِیَ بِالْفَتْحِ اَوْ اَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلى ما اَسَرُّوا فی اَنْفُسِهِمْ نادِمینَ»چیست؟ امام(علیه السلام) فرمودند:
این اذن خداست در هلاکت بنی امیّه و آنان پس از هفت روز از کشتن و آتش زدن زید هلاک خواهند شد.(2)
ص: 644
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هر کس دارای ولایت آل محمّد صلوات الله علیهم باشد و آنان را به خاطر خویشی با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مقدّم بر همه مردم بداند از آل محمّد صلوات الله علیهم اجمعین باشد نه آن که حقیقتًا از آنان باشد بلکه به خاطر دوستی و پیروی او از آنان، آز آل محمّد علیهم السلام) محسوب می شود، چنان که خداوند در کتاب خود [درباره ی کسانی که از یهود و نصاری پیروی می کنند] می فرماید: «وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَاِنَّهُ مِنْهُمْ» و یا ابراهیم(علیه السلام) فرمود: «فَمَنْ تَبِعَنِی فَاِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانِی فَاِنَّكَ غَفُورٌ رَحِیمٌ».(1)
روایت شده که عبادة بن صامت به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت:
من دوستان زیادی از یهود دارم ولکن به خدا و رسول او پناه می برم که بر دوستی با آنان باقی باشم چرا که من ولایت خدا و رسول او را پذیرفته ام.
پس عبد الله بن ابی [منافق] گفت:
من از حوادث روزگار می ترسم و ارتباط و دوستی خود را با یهود قطع نمی کنم و از آنان برائت نمی جویم.(2)
ص: 645
امام صادق(علیه السلام) در تاویل آیه ی فوق فرمود:
این آیه اشاره است به این که بنی امیّه هفت روز بعد از کشتن زید بن علی بن الحسین(علیهما السلام) و آتش زدن او هلاک خواهند شد.(1)
«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دینِهِ»
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه خطاب به [منافقین از]اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است که حقّ آل محمّد صلوات الله علیهم را غصب نمودند و مرتد شدند و از دین خدا برگشتند [و خداوند به آنان می فرماید: «فَسَوْفَ یَاْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ...»
و در تفسیر مجمع البیان از امام صادق(علیه السلام) و امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمودند:
مقصود از «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ اَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرینَ یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) و اصحاب اویند که با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگیدند.
و مؤیّد این روایت این است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در جنگ خیبر بعد از آن که پرچم را به دست اوّلی و دوّمی و سوّمی داد و هر کدام آنان از دشمن ترسیدند و مردم را نیز ترساندند و بازگشتند، فرمود:
فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که او خدا و رسول را دوست می دارد و خدا و رسول نیز او را دوست می دارند و او کرّار غیر فرّار است و از میدان جنگ بازنخواهد گشت تا خدا به او پیروزی بدهد...(2)
ص: 646
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در جنگ بصره در تفسیر «فَسَوْفَ یَاْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» فرمود:
به خدا سوگند معنای «یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ» تا امروز انجام نگرفته بود و اکنون انجام گرفت.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
صدر آیه خطاب به غاصبین حقّ آل محمّد صلوات الله علیهم اجمعین است و ذیل آن درباره ی مهدیّ آل محمّد(علیهم السلام) و یاران اوست.(2)
مولف گوید:
منافاتی بین روایات نیست و آیه ممکن است ناظر به چند چیز باشد گر چه هنگام نزول تحقّق پیدا نکرده باشد.
از مفسرین اهل سنّت، ثعلبی نیز گوید:
آیه«یااَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَاْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ»درباره ی علی(علیه السلام) نازل شده است.(3)
ص: 647
اِنَّما وَلِیُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا فَاِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْغالِبُونَ
«وَلِیّ» کسی است که تدبیر امور به دست اوست، چنان که گفته می شود: «فلان ولیّ المراة» و هو الذی یلی تدبیر امورها و نکاحها، و «ولیّ الدم» من کان له مطالبة القود، ویقال: «السلطان ولیّ امر الرعیّة»،و«الخلیفة»ولیّ عهد المسلمین،مبرّد در کتاب «العبارة عن صفات الله» گوید: «اصل الولیّ الذی هو أولی و أحقّ و مثله المولی». «ركوع» سرفرود آوردن به نحو خاصّ است» و راکع به معنای خاضع نیز آمده است و آن علی سبیل المجاز است. «حزب» به معنای طائفة و جماعت است.
ولی و سرپرست شما فقط خدا و رسول او و مومنانی هستند که نماز را به پا می دارند و در حال رکوع زکات پرداخت می کنند (55) و کسانی که ولایت خدا و رسول او و مومنان را
بپذیرند، پیروز خواهند بود و تردیدی نیست که حزب خدا غالب و پیروز می باشند. (56)
مولف گوید:
شکّی نیست که این آیه یعنی آیه ی «اِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ
ص: 648
یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» درباره ی امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب(علیهما السلام) نازل شده است و روایات صحیح در کتب شیعه و اهل سنّت شاهد بر آن است و اکثر روایات ناطق به این است که آن حضرت در حال رکوع انگشتر خود را به سائل داد، و در بعضی از روایات آمده که حلّه ی ارزشمندی را امیرالمؤمنین(علیه السلام) به سائل داد.
و تواتر قطعی وجود دارد که مقصود از «وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» شخص امیر المؤمنین علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است، و در برخی از روایات آمده که ائمّه بعد از آن حضرت نیز همین گونه خواهند بود.
و شکّی نیست که احدی در طول تاریخ در حال رکوع صدقه نداده و اگر کسی به امید نزول آیه، در حال رکوع صدقه داده است آیه ای درباره ی او نازل نشده است چنان که روایت شده که عمر بن خطّاب گوید: به خدا سوگند من چهل انگشتری در حال رکوع در راه خدا دادم، تا آیه ای درباره ی من نازل شود و چیزی درباره ی من نازل نشد.(1)
ما روایات مربوط به این آیه را در کتاب«آیات الفضایل»ص176ازکتب فریقین به طور تفصیل بیان نموده ایم و در این جا نیز برای تبرّک به بعضی از آن روایات اشاره خواهیم نمود.
امیرالمؤمنین(علیه السلام)در تفسیر آیه ی«یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْكِرُونَها وَ اَكْثَرُهُمُ الْكافِرُون »(2)
فرمود:
هنگامی که آیه ی«اِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» نازل شد، گروهی از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درمسجد
ص: 649
مدینه جمع شدند و به هم دیگر گفتند: «نظر شما درباره ی این آیه چیست؟» پس برخی گفتند: «ما اگر به این آیه کافر شویم به بقیه ی آیات نیز کافر خواهیم بود و اگر به این آیه ایمان بیاوریم، برای ما ذلّت خواهد بود؛ چرا که در آن صورت علی بن ابی طالب بر ما ولایت و سلطه خواهد داشت.»تا این که گفتند: «ما می دانیم که محمّد در گفته ی خود صادق است و ما ولایت او را می پذیریم ولکن دستور او را نسبت به قبول نمودن ولایت علی نمی پذیریم.»
پس این آیه نازل شد: «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْكِرُونَها وَ اَكْثَرُهُمُ الْكافِرُون»؛ یعنی ولایت علی بن ابی طالب(علیهما السلام)را می شناسند و اکثر آنان نسبت به ولایت او کافرند.(1)
زراره و فضیل بن یسار و بکیر بن اعین و محمّد بن مسلم و برید بن معاویه و ابی الجارود همگی از امام باقر(علیه السلام) نقل کرده اند که فرمود:
خداوند دستور اعلان ولایت علی(علیه السلام) را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله)داد و آیه ی «اِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» را بر او نازل نمود و ولایت «اولو الامر» را بر مردم واجب کرد و چون مردم معنای «اولی الامر» را ندانستند خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) فرمود تا برای آنان
ص: 650
تفسیر نماید همان گونه که نماز و زکات و روزه و حج را برای آنان تفسیر نمود؛ و چون این دستور به پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) داده شد، آن حضرت هراس پیدا کرد و سینه ی او تنگ شد که مبادا مردم با شنیدن ولایت امیر المؤمنین و فرزندان او از دین خود دست بردارند و مرتد شوند و او را تکذیب نمایند از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از پروردگار خویش درخواست تاخیر نمود و لکن پذیرفته نشد وآیه ی «یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ اِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْكافِرینَ» بر او نازل گردید؛ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور خدا را اجرا نمود و در غدیر خم به این امر یعنی ولایت علی(علیه السلام) قیام نمود و مردم را جمع نمود [و این دستور را به طور کامل و مبسوط به مردم ابلاغ کرد] و فرمود: باید حاضرین به گوش غائبین برسانند؛ [و هر پدری نیز تا قیامت این خطبه را به فرزندان خود تعلیم دهد].
سپس امام باقر(علیه السلام) فرمود:
فرائض و واجبات همواره یکی پس از دیگری نازل می شد و ولایت آخرین واجبی بود که بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد و پس از اعلان این واجب این آیه از طرف خداوند نازل شد: «الْیَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَكُمُ اْلاِسْلامَ دینًا»یعنی من امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و پس از این هیچ واجب دیگری بر شما نازل نمی کنم چرا که فرائض را برای شما کامل نمودم.(1)
ص: 651
مولف گوید:
روایات انفاق خاتم با سندهای صحیح در کتب شیعه و اهل سنّت فراوان نقل شده است و ما یکی از آن روایات را با سند اهل سنّت نقل می کنیم والله الموفق ونسالوا الله الایمان و الثبات وحسن العاقبة.
عبایة بن ربعی گوید: عبد الله بن عبّاس کنار زمزم نشسته بود و مشغول بیان سخنان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود که مردی عمّامه ی خود را بر سر پیچیده بود و نزد ما آمد و او نیز مشغول به بیان سخنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شد.
پس ابن عبّاس گفت:
تو را به خدا سوگند می دهم که خود را به من معرّفی کنی.
پس او عمّامه ی خود را برداشت و گفت:
ای مردم! هر کس مرا نمی شناسد من خود را به او معرّفی می کنم. من جندبن بن جناده بدری، ابوذر غفّاری هستم؛ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را دیدم و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم و گر نه چشم و گوش من کور و کر شود و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می فرمود:
ص: 652
«علی پیشوای نیکان و قاتل کافران است و هر کس او را یاری کند خدا او را یاری خواهد نمود و هر کس او را خوار و بی پناه گذارد خدا او را خوار و بی پناه خواهد گذارد.»
سپس گفت:
روزی من با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نماز ظهر را خواندم و سائلی به مسجد آمد و درخواست کمک کرد و کسی چیزی به او نداد و در آن حال علی(علیه السلام)درحال رکوع بود و انگشت کوچک خود را به او اشاره نمود و آن سائل آمد و انگشتر او را گرفت و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مشاهده نمود و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از نماز خود فارغ گردید، دست مبارک خود را به آسمان بالا نمود و فرمود: خدایا! برادرم موسی به تو گفت: «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی اَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی وَ اجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ اَهْلِی هارُونَ اَخِی اشْدُدْ بِهِ اَزْرِی وَ اَشْرِكْهُ فِی اَمْرِی» و تو در قرآن در پاسخ او فرمودی: «سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِاَخِیكَ وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطانًا فَلا یَصِلُونَ اِلَیْكُما بِآیاتِنا»و اکنون من پیامبر و صفیّ تو محمّد هستم و از تو می خواهم که شرح صدر به من بدهی و کار را بر من آسان کنی و وزیری از اهل من مانند علی(علیه السلام) قرار بدهی و به واسطه ی او پشت مرا قوی گردانی.
ابوذر می گوید:
به خدا سوگند، سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به پایان نرسیده بود که جبرییل از طرف خداوند نازل شد و به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: «بخوان.» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «چه بخوانم؟» فرمود: بخوان: «اِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ».(1)
ص: 653
مرحوم طبرسی گوید:
عین این حدیث را ابو اسحاق ثعلبی در تفسیر خود با همین اسناد روایت کرده است. و غزالی در کتاب «سر العالمین» گوید: خاتمی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در حال رکوع تصدّق نموده، خاتم سلیمان بن داود بوده است.(1)
ص: 654
شیخ طوسی گوید:
تصدّق به خاتم در روز بیست و چهارم ذی الحجّة بوده و بعضی گفته اند: روز مباهله بوده است.(1)
«وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا فَاِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ»
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
این آیه درباره ی علی(علیه السلام) نازل شده است.(2)
در کتاب اسباب النزول از واحدی نقل شده که گوید:
مقصود از «وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا فَاِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» این است که هر کس خدا و رسول او و «الَّذینَ آمَنُوا» یعنی علی(علیه السلام) را دوست بدارد [رستگار و پیروز است]؛ و مقصود از «حِزْبَ اللَّهِ» شیعیان خدا و رسول خدا وولی خدا هستند و آنان غالب بر همه عباد می باشند و خداوند در این دو آیه نخست ولایت خود را مطرح نموده و سپس ولایت پیامبر و ولایت ولی خود را ذکر کرده است.(3)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که آیه ی ولایت نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در غدیر خم دستور داد تا آن محل را آماده و نظیف کنند و سپس فرمود: مردم جمع شوند و چون جمع شدند، فرمود: «ای مردم! آیا من سزاوارتر به شما از خود شما نیستم؟» گفتند: «آری.»
ص: 655
فرمود: «فمَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ»؛ سپس فرمود: «خدایا دوست بدار هر که علی را دوست می دارد و دشمن بدار را که علی را دشمن می دارد.»
سپس به مردم دستور داد تا با علی(علیه السلام)بیعت کنند وهمه ی مردم با علی(علیه السلام) بیعت نمودند و کسی چیزی نگفت تا این که ابوبکر آمد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «ای ابوبکر! با علی بیعت کن و ولایت او را بپذیر.» ابوبکر گفت: «آیا این دستور از خداست و یا از رسول اوست؟» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «این دستورخدا و رسول اوست.» پس ابوبکر با علی(علیه السلام) بیعت نمود.
سپس عمر آمد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «با علی بیعت کن و ولایت او را بپذیر.» عمر گفت: «آیا این دستور خدا و رسول اوست؟» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «آری، این دستور خدا و رسول اوست.» پس عمر از روی بی اعتنایی بازگشت و با ابابکر ملاقات نمود و گفت: «کار سختی بود که او [یعنی رسول خدا(صلی الله علیه و آله)] دست پسر عمّ خود را بالا نمود [و ولایت او را به مردم اعلان کرد].»
سپس از جمعیّت فرار کرد و پس از ساعتی بازگشت و گفت: «یا رسول الله! من به خاطر کاری که داشتم خارج شدم و مردی را دیدم بسیار زیبا بود و لباس سفیدی در تن داشت و من تا کنون کسی را زیباتر و خوش بو تر از او ندیده بودم و او به من گفت: به راستی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای علی(علیه السلام) بیعتی از مردم گرفت که جز کافر آن را نقض نخواهد نمود.»
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «ای عمر آیا می دانی آن مرد که بود؟» عمر گفت: «نمی دانم.» فرمود: «او جبرییل بود و تو بترس که اوّل کسی باشی که بیعت علی(علیه السلام) را نقض می کند و اگر چنین کنی کافر خواهی بود.»
ص: 656
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
در غدیر یکصد و بیست هزار نفر حضور داشتند و بیعت علی(علیه السلام) را شاهد بودند
و با وجود آن یکصد و بیست هزار نفر، علی(علیه السلام) نتوانست حقّ خود را بگیرد و شما
مردم،با دو شاهد حقّ خود را اثبات می کنید و مال خود را می گیریدو[لکن درنهایت ]حزب خدا درباره ی علی(علیه السلام) غالب خواهد شد.(1)
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَكُمْ هُزُوًا وَ لَعِبًا مِنَ الَّذینَ اُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ الْكُفّارَ اَوْلِیاءَ وَ اتَّقُوا اللهَ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنینَ وَ اِذا نادَیْتُمْ اِلَى الصَّلاةِ
ص: 657
اتَّخَذُوها هُزُوًا وَ لَعِبًا ذلِكَ بِاَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ قُلْ یا اَهْلَ الْكِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّا اِلّا اَنْ آمَنّا بِاللهِ وَ ما اُنْزِلَ اِلَیْنا وَ ما اُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ اَنَّ اَكْثَرَكُمْ فاسِقُونَ قُلْ هَلْ اُنَبِّئُكُمْ بِشَرِّ مِنْ ذلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللهِ مَنْ لَعَنَهُ اللهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازیرَ وَ عَبَدَ الطّاغُوتَ اُولئِكَ شَرُّ مَكانًا وَ اَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبیلِ وَ اِذا جاؤُكُمْ قالُوا آمَنّا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْكُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَ اللهُ اَعْلَمُ بِما كانُوا یَكْتُمُونَ وَ تَرى كَثیرًا مِنْهُمْ یُسارِعُونَ فِی اْلاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا یَعْمَلُونَ لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبّانِیُّونَ وَ اْلاَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ اْلاِثْمَ وَ اَكْلِهِمُ السُّحْتَ
لَبِئْسَ ما كانُوا یَصْنَعُونَ
«الهَزْو» به معنای سخریّه است، قال الله: «وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِك» و هَزَء به هزاًّ و استهزأ. «لَعِبَ» و عَبَث، روش و طریقه غیر حق است. «نداء» به معنای دعای با صوت است و اصل لغت به معنای اجتماع است و ندا القوم ندوًا یعنی اجتمعوا فی النادی و نادی محل اجتماع و دار الندوة محل اجتماع مشرکین برای از بین بردن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بوده است. نَقَم یَنقَم نقمًا اذا انکره، و عقاب را نقمت گویند. و فرق بین اثم و عدوان این است که اِثم به معنای جرم است هر گونه جرمی باشد، و عدوان به معنای ظلم است. و معنای «سحت» گذشت. و «صَنَع» و عَمِل مرادف اند و بعضی گفته اند: صُنع متضمّن معنای جودة و ظرافت است.
ای کسانی که ایمان آورده اید، اهل کتاب و کفّار، که آیین شما را به استهزاء و
ص: 658
بازی می گیرند، را اولیا و دوستان خود انتخاب نکنید و از [مخالفت] خدا بترسید، اگر مومن هستید (57) هنگامی که شما [اذان می گویید و] ندای نماز سر می دهید آنان نماز شما را به باد استهزاء و بازی می گیرند و این به علّت آن است که آنان مردمی غیر عاقل می باشند (58) [ای رسول من!] به اهل کتاب بگو: ای اهل کتاب، آیا شما به خاطر این که ما به خدا و آن چه بر شما و ما نازل شده است ایمان داریم بر ما خورده می گیرید؟ به راستی بیش تر شما از مسیر حق خارج شده اید و فاسق هستید (59) به آنان بگو: آیا می خواهید من بدتر از این را به شما خبر دهم؟ آری کسانی که خداوند آنان را از رحمت خود دور نموده و به آنان خشم کرده و برخی از آنان را به شکل بوزینه و خوک درآورده و در بندگی طاغوت در آمده اند بدتر می باشند و از مسیر حق و صراط مستقیم دورتر خواهند بود (60) [برخی از اهل کتاب] هنگامی که نزد تو می آیند، می گویند: ما ایمان آورده ایم و [لکن] آنان با کفر وارد [اسلام] شدند و با کفر نیز خارج گردیدند و خداوند داناتر است به آن چه آنان کتمان می کنند (61) و تو بسیاری از آنان را می بینی که در گناه و تعدّی به [حقوق] دیگران و خوردن مال حرام شتاب می نمایند و چه بد عملی است که آنان انجام می دهند (63)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیه ی «وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْكُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَ اللَّهُ اَعْلَمُ بِما كانُوا یَكْتُمُونَ» درباره ی عبد الله بن ابیّ [منافق] نازل شده است چرا که او در ظاهر اسلام آورد و دخول و خروج او با کفر بود.(1)
ص: 659
برخی گفته اند:
معنای آیه این است که آنان یعنی منافقین هنگامی که معجزاتی را دیدند و از نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خارج شدند همانند وقتی که داخل شدند کافر بودند و به سخنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و معجزات او ایمان نیاوردند.
و آیه 58 و 59 و 60 را نیز گفته اند:
درباره ی رفاعة بن زید و سوید بن حارث نازل شده که اوّل اظهار اسلام نمودند وسپس منافق شدند و گروهی از مسلمانان به خاطر این که آنان اظهار اسلام نموده بودند آنان را دوست می داشتند.(1)
«لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبّانِیُّونَ وَ اْلاَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ اْلاِثْمَ وَ اَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا یَصْنَعُونَ»
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در یکی از سخنان خود می فرماید:
علّت هلاکت امّت های پیشین این بوده که گناه می کرده اند و ربانیّون و احبار[یعنی علمای یهود و روحانیونشان] آنان را نهی نمی کرده اند و چون به گناه ادامه می دادند و کسی آنان را نهی نمی کرد عذاب بر آنان نازل می شد.
سپس فرمود: شما امر به معروف و نهی از منکر کنید. [و همانند آنان نباشید](2)
ص: 660
وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ اَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ كَیْفَ یَشاءُ وَ لَیَزیدَنَّ كَثیرًا مِنْهُمْ ما اُنْزِلَ اِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْیانًا وَ كُفْرًا وَ اَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ كُلَّما اَوْقَدُوا نارًا لِلْحَرْبِ اَطْفَاَهَا اللهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی اْلاَرْضِ فَسادًا وَ اللهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ وَ لَوْ اَنَّ اَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ َلاَدْخَلْناهُمْ جَنّاتِ النَّعیمِ وَ لَوْ اَنَّهُمْ اَقامُوا التَّوْراةَ وَ اْلاِنْجیلَ وَ ما اُنْزِلَ اِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ َلاَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ اَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ اُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ
«یَد» در لغت به پنج معنا آمده است: عضوی از بدن، نعمت، قوّت، قدرت، مِلک و به معنای انتسباب فعل، مثل هذا الفعل بید فلان؛ و ید به معنای نعمت مانند: لفلان عندی ید ای نعمة اشکرها، و به معنای قوّة مانند: «اولی الایدی و الابصار»یعنی ذوی القوّة و العقول، و به معنای ملک مانند «الذی بیده عقدة النكاح» یعنی یملک عقدة النکاح، و به معنای انتساب فعل به دیگری مانند: «لما خلقت بیدیّ» یعنی لما تولّیت خلقه، و به معنای نصرت نیز آمده مانند حدیث: «وهم ید علی من سواهم».
یهود گفتند: دست خدا بسته است [و پس از خلقت اراده و مشیّتی ندارد] دستان شان بسته باد و به واسطه ی آن از رحمت الهی دور باشند، بلکه دستان خداوند
ص: 661
باز است و هر گونه بخواهد انفاق خواهد نمود به راستی این آیاتی که از طرف خداوندبر تو نازل شده بر طغیان و کفر آنان می افزاید و ما تا قیامت بین آنان دشمنی و عداوت قراردادیم، هر زمان آنان آتش جنگی [علیه شما] افروختند خداوند آن را خاموش نمود، آنان همواره سعی در فساد در روی زمین دارند و خداوند مفسدان را دوست نمی دارد (64) اگر اهل کتاب ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند، ما گناهان آنان را می بخشیدیم و درباغستان های پر از نعمتِ بهشت داخلشان می نمودیم (65) و اگر آنان تورات و انجیل و آن چه از ناحیه ی خداوند [مانند قرآن] بر آنان نازل شده بود را برپا می داشتند [و بر طبق آن ها عمل می کردند] از آسمان و زمین [بر آنان نعمت نازل می شد] و از آن ها استفاده می کردند، برخی از آنان مردمی معتدل هستند [و به اسلام روی آورده اند] و بیشتر آنان کارهای ناپسندی می کنند. (66)
محمّد بن مسلم گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم:
معنای «خلقت بیدی» در آیه ی «یا اِبْلِیسُ ما مَنَعَكَ اَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَ»چیست؟
حضرت(علیه السلام) فرمود:
«ید» در درکلام عرب به معنای قوّت و یا نعمت استعمال می شود چنان که در آیه ی «وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْاَیْدِ» و آیه ی «وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِاَیْدٍ» به معنای قوّت است و در آیه ی «وَ اَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ» نیز به معنای قوّت است و در مثل معروف «لَهُ عِنْدِی یَدٌ بَیْضَاءُ» به معنای نعمت است.(1)
ص: 662
امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه ی «وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ اَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا...»فرمود:
مقصود آنان این نیست که خداوند قدرتی ندارد و لکن می گفتند: او از امر خلقت فارق شده است و پس از آن دخالتی نمی کند و چیزی را کم و زیاد نمی نماید و خداوند سخن آنان را تکذیب نموده و می فرماید: «غُلَّتْ اَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ كَیْفَ یَشاء».
سپس فرمود:
مگر نشنیدی که خداوند می فرماید: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الْكِتاب».(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود یهود از«یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ»این بوده که خداوند بعد از خلقت و تقدیر اوّل کاری نمی کند و خداوند سخن آنان را ردّ نموده و می فرماید«بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ كَیْفَ یَشاء»یعنی دست خدا باز است و هر گونه بخواهد انفاق می کند یعنی هر چه را بخواهد کم و زیاد و مقدّم مؤخّر می نماید و همواره برای او «بدا» و مشیّت وجود دارد.(2)
ص: 663
«كُلَّما اَوْقَدُوا نارًا لِلْحَرْبِ اَطْفَاَهَا اللَّهُ»
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود این است که هر زمان جبّاری از جبّاران برای نابودی آل محمّد(علیهم السلام) آتشی
افروخته است خداوند او را هلاک نموده و آتش او را خاموش کرده است.(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود این است که هرگاه جبّاری از جبّاران اراده ی نابود کردن آل محمّد(علیهم السلام) را نموده، خداوند او را هلاک کرده است.(2)
«وَ لَوْ اَنَّهُمْ اَقامُوا التَّوْراةَ وَ اْلاِنْجیلَ وَ ما اُنْزِلَ اِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ َلاَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ
اَرْجُلِهِمْ»
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «وَ ما اُنْزِلَ اِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ» ولایت محمّد و آل محمّد صلوات الله علیهم اجمعین است.(3)
«مِنْهُمْ اُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ»
امیرالمؤمنین(علیه السلام) عالم بزرگ یهود«راس الجالوت» و عالم بزرگ نصاری «اسقف اعظم»را خواست و به آنان فرمود:
ص: 664
من از شما سوال دارم و خود داناتر از شما هستم به آن، مبادا کتمان کنید.
پس به اسقف نصاری فرمود:
تو را سوگند میدهم به خدایی که انجیل را بر عیسی(علیه السلام) نازل نمود و در زیر قدم او برکت قرار داد و او کور و افراد پیسی دار را شفا می داد و چشم بیمار را عافیت بخشید و مرده را زنده کرد و از گِل برای شما پرنده هایی را [با اذن خدا] خلق نمود و شما را نسبت به آن چه خورده بودید و یا ذخیره کرده بودید خبر داد، بگو بدانم: بنی اسراییل بعد از عیسی چند فرقه و گروه شدند؟
اسقف گفت:
به خدا سوگند یک فرقه بیش نبودند.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
سوگند به خدایی که خدایی جز او نیست دروغ گفتی؛ آنان بعد از عیسی(علیه السلام) هفتاد
و دو فرقه شدند و همه ی آنان اهل آتش خواهند بود جز یک فرقه چنان که خداوندمی فرماید: «مِنْهُمْ اُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ» و این فرقه اهل نجات خواهند بود.(1)
ص: 665
یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ اِنَّ اللهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْكافِرینَ
«یعصمك من الناس» یعنی یضمن لک العصمة منهم ان یقتلوک، و قد مرّ معنی الاولی و ولیّ، و فی الآیة دلیل واضح بانّ الولیّ فی قوله: «اِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون» بمعنی الاولی بالتصرّف لقوله: «وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه» و لقوله(صلی الله علیه و آله): «الست اولی بكم من انفسكم؟ قالوا: بلی. فقال: من كنت مولاه فهذا علیّ مولاه». و قال العلامة الشیخ محمّد حسین النجفی ونعم ما قال:
یفی بکونه احقّ بالتصرف
والنظم و الترتیب فی القول
ای پیامبر، آن چه از طرف پروردگارت [درباره ی علی(علیه السلام)] بر تو نازل شده است را به طور کامل [به مردم] ابلاغ کن؛ و اگر چنین نکنی، رسالت او را انجام نداده ای و خداوند تو را از [شرّ] مردم [منافق] حفظ خواهد نمود و خداوند قوم کافر را هدایت نخواهد کرد. (67)
ص: 666
اخبار متواتری از ائمّه ی معصومین(علیهم السلام) وارد شده و اجماع علمای شیعه بر این است که این آیه و آیه ی «الْیَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَكُمُ اْلاِسْلامَ دینًا» که در اوایل این سوره گذشت، در غدیر خم در سال حجّة الوداع درباره ی ولایت امیر المؤمنین علی(علیه السلام) نازل شده است.
و آیه ی «الْیَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَكُمُ اْلاِسْلامَ دینًا» بعد از آیه ی ابلاغ بوده است و منافقین این دو آیه را از هم دیگر جدا کرده اند و آیه ی «الْیَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَكُمُ اْلاِسْلامَ دینًا» را در وسط آیه ی «حُرِّمَتْ عَلَیْكُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ» قرار داده اند و آیه ی «یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ» را بین آیات مربوط به اهل کتاب قرار داده اند، تا امر ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) مشتبه شود و مردم فکر کنند با تحریم میته و خون و...دین خدا کامل شده است و مقصود از تبلیغ رسالت بیان آیات برای اهل کتاب می باشد!! والله سائلهم یوم القیامة وانه لبالمرصاد وشدید العقاب و قال سبحانه: «فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذینَ اُرْسِلَ اِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلین».
اکنون می گوییم:
ما روایات شیعه و اهل سنّت را در ذیل این سه آیه در کتاب «آیات الفضایل» مشروحا بیان کرده ایم و خطبه ی غدیر را نیز در پایان چند کتاب و به طور مستقل و با بیان سند به چاپ رسانده ایم و در ذیل این آیه نیز همانند آیه اکمال دین روایاتی را از کتب فریقین برای تبرّک نقل خواهیم نمود. والله الموفق والمسدّد وله الحمد و الشکر بتوفیقه و لاحول و لاقوّة الّا بقدرته و فضله و کرمه و لولافضله و رحمته لکنّا من الخاسرین.
ص: 667
جابر بن عبد الله انصاری و ابن عبّاس گویند:
خداوند پیامبر خود(صلی الله علیه و آله)را امر نمود تا ولایت علیّ بن ابی طالب(علیهما السلام)را به مردم خبر بدهد و او را به امامت [بعد از خود] منصوب نماید و لکن رسولخدا (صلی الله علیه و آله) هراس پیدا نمود که مردم بگویند: «او از پسر عمّ خود حمایت می کند» و ولایت علی(علیه السلام)بر آنان سنگین آید،از این رو این آیه بر آن حضرت نازل شد و پس از نزول این آیه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در روز غدیر دست علی(علیه السلام) را گرفت و فرمود: «من كنت مولاه فعلی مولاه» و این آیه را برای مردم!تلاوت نمود.(1)
این روایت را صاحب مجمع البیان و ثعلبی در تفسیر و حسکانی در شواهد التنزیل نقل کرده اند؛ و در کتاب کافی نیز مضمون این روایت از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است و مرحوم فیض این روایت را در ذیل آیه ی فوق آورده؛(2) و سپس خطبه ی غدیر را به طور کامل از احتجاج نقل نموده است.
و در پایان خطبه ی غدیر آمده که مردم به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عرض کردند:
«سمعنا و اطعنا علی امر الله و امر رسوله بقلوبنا و السنتنا و ایدینا»
سپس بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و علی(علیه السلام) هجوم آوردند و دست در دست رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گذاردند و اوّلین آنان ابوبکر و عمر و عثمان بودند و سپس بقیه ی مهاجرین و انصار به ترتیب طبقاتی خود بیعت نمودند تا نماز مغرب و عشا در یک وقت خوانده شد و سه روز این بیعت ادامه داشت. و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چون بیعت مردم را مشاهده
ص: 668
می نمود می فرمود: «الحمد لله الذی فضّلنا علی جمیع العالمین». و از آن روز بیعت و مصافقه سنّت گردید.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر خود جریان نزول آیه ی فوق را در بازگشت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از حجّة الوداع در سال دهم هجری نقل نموده، ما نیز در کتاب «آیات الفضایل»آن را نقل نموده ایم.(2)
قُلْ یا اَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَیْءٍ حَتّى تُقیمُوا التَّوْراةَ وَ اْلاِنْجیلَ وَ ما اُنْزِلَ اِلَیْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لَیَزیدَنَّ كَثیرًا مِنْهُمْ ما اُنْزِلَ اِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْیانًا وَ كُفْرًا فَلا تَاْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرینَ اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصّابِئُونَ وَ النَّصارى مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحًا فَلاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ لَقَدْ اَخَذْنا میثاقَ بَنی اِسْرائیلَ وَ اَرْسَلْنا اِلَیْهِمْ رُسُلًا كُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى اَنْفُسُهُمْ فَریقًا كَذَّبُوا وَ فَریقًا یَقْتُلُونَ وَ حَسِبُوا اَلاّ تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا ثُمَّ تابَ اللهُ عَلَیْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا كَثیرٌ مِنْهُمْ وَ اللهُ بَصیرٌ بِما یَعْمَلُونَ
ص: 669
«لا تهوی انفسهم»هوا و هوس،میل به چیزی است که [عقلًا] سزاوار انجام نیست و به همین خاطر گفته می شود: غَلَبَ علیّ الهوی، وهوی یهوی هَویًّا = اذا انحطّ من الهوا. و «هاویة جهنّم»لانّ اهل جهنّم یُهوی فیها و یسقطون بعضهم علی بعضٍ، و الفرق بین الهوی و الشهوة، انّ الشهوة تتعلق بالمدرکات و یشتهی الانسان الطعام ولا یهویه.«حسبوا»از حسبان به معنای ترجیح یکی از دو طرف نقیضین بر دیگری است. «فتنة» در این جا به معنای عقوبت است گر چه اصل معنای فتنة اختبار و امتحان است.
[ای رسول من!]به اهل کتاب بگو: شما هیچ جایگاهی[نزد خدا]ندارید،مگر این که تورات و انجیل و آن چه از طرف خدا بر شما نازل شده است را برپا بدارید [و به آن ها عمل کنید] ولی [ای رسول من به یقین بدان که] آن چه بر تو نازل شده [نه تنها مایه ی بیداری آنان نشده بلکه] بر طغیان و کفر بسیاری از آنان افزوده است، پس تو، به خاطر آنان غمگین مباش چرا که آنان مردم کافری هستند (68) به راستی کسانی که ایمان آوردند و یهود و صائبان [پیروان یحیی] و نصاری هر کدام که به خدای یگانه و روز قیامت ایمان بیاورند و کار شایسته انجام بدهند، ترس و اندوهی برای آنان نخواهد بود (69) ما از بنی اسراییل پیمان گرفتیم و پیامبرانی به سوی آنان فرستادیم [ولی] هر زمان پیامبری بر خلاف هوای نفس آنان دستوری آورد گروهی را تکذیب کردند و گروهی را کشتند (70) آن ها گمان می کردند آزمایش و مجازاتی نخواهند داشت از این رو [از دیدن و شنیدن حق] کور و کر شدند. سپس خداوند توبه ی آنان را پذیرفت و باز بسیاری از آنان کور و کر شدند [و از حق فاصله گرفتند] و خداوند از اعمال آنان آگاه است. (71)
ص: 670
امام باقر(علیه السلام)فرمود:مقصود از«ما اُنْزِلَ اِلَیْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ» و «ما اُنْزِلَ اِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ» ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(1)
و در سخن دیگری فرمود: مقصود ولایت ما خانواده است.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «وَ حَسِبُوا اَلاّ تَكُونَ فِتْنَةٌ» مربوط به زمان رسول خداست که [یهود و نصاری معجزات و نشانه های حق را دیدند و بر تکذیب خود ادامه دادند و] کور و کر شدند و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از دنیا رحلت نمود و امیرالمؤمنین(علیه السلام) به خلافت رسید خداوند توبه ی آنان را پذیرفت [و باز به آنان مهلت داد] و باز آنان [با دیدن معجزات و نشانه های حقّ از پذیرفتن دین حق سرباز زدند و] تا قیامت [و یا قیام حضرت مهدی(علیه السلام)] کور و کر شدند.(3)
ص: 671
لَقَدْ كَفَرَ الَّذینَ قالُوا اِنَّ اللهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ وَ قالَ الْمَسیحُ یا بَنی اِسْرائیلَ اعْبُدُوا اللهَ رَبّی وَ رَبَّكُمْ اِنَّهُ مَنْ یُشْرِكْ بِاللهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ وَ مَاْواهُ النّارُ وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ اَنْصارٍ لَقَدْكَفَرَ الَّذینَ قالُوا اِنَّ اللهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ اِلهٍ اِلّا اِلهٌ واحِدٌ وَ اِنْ لَمْ یَنْتَهُوا عَمّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ اَفَلا یَتُوبُونَ اِلَى اللهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَهُ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحیمٌ مَا الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ اِلّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ اُمُّهُ صِدِّیقَةٌ كانا یَاْكُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ كَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ اْلآیاتِ ثُمَّ انْظُرْ اَنّى یُؤْفَكُونَ قُلْ اَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا یَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعًا وَ اللهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ قُلْ یا اَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فی دینِكُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا اَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ اَضَلُّوا كَثیرًا وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبیلِ
«شِرك» در اصل شراکت و اجتماع در ملک و سلطنت است. و «مَسّ» در این آیه به معنای تماسّ با احساس است، چرا که عذاب تماس را حیوان پیدا نمی کند، مگر وقتی که آن را حسّ کند، و گاهی «مَسّ» به معنای لَمس است. و «صِدّیقة» مبالغه در صدق است، و «صِدّیق» بر وزن فِعّیل نیز برای مبالغه است. و «اِفك» به معنای صرف است و کذب را افک گویند به خاطر صرف و اعراض از حق. و «مؤتفكات» بادهای مقلوبه و مصروفه است. و «مُلك» قدرت بر تصریف امور است. و «نفع» لذّت و سروری است که به خاطر چیزی برای انسان حاصل می شود. و
ص: 672
«ضرر» درد و اندوهی است که برای انسان از چیزی پیدا می شود.و«اَهواء» جمع هوای نفس است.
به راستی کافر شدند کسانی که گفتند: مسیح_ فرزند مریم_ خداست در حالی که مسیح گفت:ای بنی اسراییل خدایی که پروردگار من و شماست را بپرستید،چرا که هر کس شریکی برای خدا قرار بدهد، خداوند بهشت را برای او حرام می نماید و جایگاه او آتش خواهد بود و ستم کاران را یار و یاوری نیست(72) و[نیز]کسانی که گفتند: خداوند یکی از سه خداست به یقین کافر شدند، در حالی که خدایی جز خدای یکتا وجود ندارد،و اگر از آن چه می گویند دست برندارند عذاب دردناک[الهی]کافران آنان را خواهد گرفت (73) آیا [هنوز] به سوی خدا باز نمی گردند و از او طلب آمرزش نمی کنند؟! در حالی که خداوند بخشنده و مهربان است. (74) مسیح فرزند مریم جز رسول خدا نبود و پیش از او نیز پیامبرانی و رسولانی آمدند، مادر او [نیز] صدّیقه و زن بسیار راست گویی بود و عیسی و مریم [مخلوق خداوند بودند و مانند انسان های دیگر] غذا می خوردند [و چگونه شما آنان را خدا می دانید] ای رسول من بنگر ما چگونه آیات و نشانه های حق را برای آنان بیان می کنیم؟ سپس بببین آنان چگونه از حق منحرف می شوند؟! (75) آیا شما [مسیحیان] _جز خدا_ چیزی را می پرستید که سود و زیانی برای شما ندارد؟! در حالی که خداوند [ربّ العالمین] شنوا و داناست. (76) [ای رسول من!] بگو: ای اهل کتاب به ناحق در دین خود غلوّ [و زیاده روی] نکنید و جز حق نگویید و از هوس های گروهی که از پیش گم راه شدند و زیادی را گم راه نمودند و از صراط مستقیم منحرف شدند پیروی نکنید. (77)
ص: 673
«مَنْ یُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ»
زراره گوید: من با عدّه ای از شیعیان نامه ای به امام صادق(علیه السلام) نوشتیم و درباره ی حدیثی که اهل سنّت از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل کرده اند که فرمود: «کسی که مشرک به خدا شود آتش برای او واجب است؛ و کسی که مشرک به خدا نشود بهشت برای او واجب است.» سوال کردیم.
امام صادق(علیه السلام) در پاسخ فرمود:
امّا شرک به خدا، اگر شرک بیّن و آشکار [یعنی شرک در ذات] باشد همین گونه است چنان که خداوند می فرماید: «مَنْ یُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ» و امّا این که «اگر کسی شرک به خدا پیدا نکند، بهشت برای او واجب باشد» سخن درستی نیست و صحیح و درست این است که: هر کس معصیت خدا را نکند بهشت برای او واجب می شود.(1)
«لَقَدْ كَفَرَ الَّذینَ قالُوا اِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ»
امام باقر(علیه السلام) فرمود: نصاری از مسیح نافرمانی کردند و از سویی به گمان خود او را تعظیم نمودند و گفتند: او خداست و او فرزند خداست و گروهی از آنان گفتند: او یکی از سه خداست و گروهی گفتند: او خداست.(2)
ص: 674
بعضی گفته اند عموم نصاری می گویند: خدا جوهر واحد است و از سه اقنوم و اصل تشکیل شده: اب و ابن و روح القدس و هر سه را اله واحد می گویند و تعبیر سه خدا نمی کنند گر چه لازمه سخن آنان اعتقاد به سه خدا می باشد،چرا که می گویند:«اب و ابن و روح القدس،خدای واحداند» در حالی که اب غیر از ابن است.(1)
«وَ اُمُّهُ صِدِّیقَةٌ كانا یَاْكُلانِ الطَّعامَ»
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند [تادّبًا] درباره ی عیسی و مریم فرموده است: «كانا یَاْكُلانِ الطَّعامَ» یعنی آنان نیاز به تخلیه دارند و کسی که نیاز به غذا خوردن و تخلیه داشته باشد، ادعای خدایی درباره ی او صحیح نیست. [بنابراین اعتقاد نصاری درباره ی عیسی و مریم شرک خواهد بود].(2)
«قُلْ یا اَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فی دینِكُمْ»
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
یعنی غلوّ در دین خود نکنید و نگویید: عیسی خداست و فرزند خداست.(3)
ص: 675
امام عسکری(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
خداوند به بندگان خود امر نمود که پناه به خدا ببرند و از طریقه ی ضالّین به خدا پناه ببرند [و بگویند: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ صِراطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ» و ضالّین نصاری هستند که خداوند درباره ی آنان فرموده است: «یا اَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فی دینِكُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا اَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ اَضَلُّوا كَثیرًا وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبیلِ»
سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
هر کس به خدا کافر شود ازمغضوب علیهم و از ضالّین است و از راه مستقیم دین خدا گم راه شده است.(1)
لُعِنَ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ بَنی اِسْرائیلَ عَلى لِسانِ داوُودَ وَ عیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا یَعْتَدُونَ كانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا یَفْعَلُونَ تَرى كَثیرًا مِنْهُمْ یَتَوَلَّوْنَ الَّذینَ كَفَرُوا لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ اَنْفُسُهُمْ اَنْ سَخِطَ اللهُ
ص: 676
عَلَیْهِمْ وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ وَ لَوْ كانُوا یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ النَّبِیِّ وَ ما اُنْزِلَ اِلَیْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ اَوْلِیاءَ وَ لكِنَّ كَثیرًا مِنْهُمْ فاسِقُونَ
«تناهی» در «لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ» دو معنا دارد:یکی تفاعل از نهی باشد یعنی به هم دیگر نهی از منکر نمی کردند و دیگر این که از انتهاء و دوری کردن باشد، یعنی از منکر دوری و پرهیز نمیکردند.
کافران بنی اسراییل به زبان داود و عیسی بن مریم لعنت شدند و این به خاطر آن بود که اهل گناه و تجاوز بودند (78) آنان مردم را از اعمال زشتی که انجام می دادند جلوگیری و نهی نمی کردند و چه بدکاری انجام می دادند (79) بسیاری از آنان را تو می بینی که کافران [و بت پرستان] را دوست می دارند و آنان را تکیه گاه خود قرار داده اند، چه بد عملی را برای [قیامت] خود پیش فرستادند که نتیجه آن خشم خدا و عذاب جاوید خواهد بود (80) اگر آنان به خدا و این پیامبر و آن چه بر او نازل شده است ایمان می آوردند [هرگز] کافران را ولیّ و دوست خود قرار نمی دادند و لکن زیادی از آنان به فسق و گناه روی آورده اند (81)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
اما لعنت داود نسبت به بنی اسراییل مربوط به اهل ایله [که کوهیست بین مکّه و مدینه و نزدیک ینبع است] بود که به خاطر تعدّی آنان درباره ی حرمت
ص: 677
ماهی گرفتن در روز شنبه مورد لعنت قرار گرفتند و داود(علیه السلام) درباره ی آنان گفت:
«اللهمّ البسهم اللعنة مثل الرداء علی المنكبین و مثل المنطقة علی الحقوین» یعنی خدایا! لباس لعنت را همانند عبا و کمربند بر اندامشان بپوشان پس خداوند آنان را مسخ نمود و به شکل بوزینه [میمون] درامدند و امّا عیسی(علیه السلام) کسانی از بنی اسراییل را لعنت نمود که خداوند از آسمان برایشان مائده نازل نمود و باز کافر شدند.(1)
و در جوامع آمده که عیسی(علیه السلام) درباره ی آنان گفت:
اللهم عذّب من كفر بعد ما اكل من المائدة عذابًا لا تعذّبه احدًا من العالمین و العنهم كما لعنت اصحاب السبت» یعنی «خدایا لعنت کن کسانی را که بعد از نزول مائده و خوردن از آن کافر شدند و عذابی بر آنان وارد کن که تا کنون کسی را به آن عذاب نکرده ای و آنان را همانند اصحاب سبت از رحمت خود دور گردان» و پس از لعنت عیسی(علیه السلام) خداوند آنان را مسخ نمود و به صورت خوک درآمدند و آن ها پنج هزار نفر بودند.(2)
ص: 678
«كانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا یَفْعَلُونَ»
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آنان گوشت خوک و شراب می خوردند و در ایام حیض با زنان خود آمیزش می کردند.
و در ثواب الاعمال از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
تقصیر بنی اسراییل این بود که شخصی برادر خود را در گناه می دید و او را نهی می کرد و گناهکار از گناه خود دست بر نمی داشت و نهی کننده از او دوری نمی کرد و با او هم نشین می شد و با او غذا می خورد از این رو خداوند قلب های آنان را دگرگون نمود و درباره ی آنان فرمود: «لُعِنَ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ بَنی اِسْرائیلَ...».(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
بنی اسراییل که لعنت شدند با اهل معاصی نشست و برخاست نمی کردند و لکن چون اهل معصیت را می دیدند با آنان انس می گرفتند و در صورت آنان می خندیدند.(2)
از امام صادق(علیه السلام) سوال شد: چگونه است حال کسانی که در خدمت سلاطین جور
قرار می گیرند و برای آنان کار می کنند و آنان را دوست می دارند؟
ص: 679
حضرت فرمود:آنان شیعه نیستند ولکن مصداق این آیه اند:«لُعِنَ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ بَنی اِسْرائیلَ» .(1)
مولف گوید:
فقهای ما اتّفاق دارند که کمک به سلطان جائر و در خدمت او درآمدن و تایید او و رضایت به حاکمیّت او حرام است و مالی که از خدمت به او به دست می آید نیز حرام است و آیات و روایات فراوانی دلالت صریح بر آن دارد جز مواردی که برای نجات شیعیان و اصلاح امور آنان کسی در خدمت سلطان قرار بگیرد، و یا تقیّه اقتضا کند که داخل در دیوان آنان بشود.
لَتَجِدَنَّ اَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ اَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ اَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ قالُوا اِنّا نَصارى ذلِكَ بِاَنَّ مِنْهُمْ قِسّیسینَ وَ رُهْبانًا وَ اَنَّهُمْ لا یَسْتَكْبِرُونَ وَ اِذا سَمِعُوا ما اُنْزِلَ اِلَى الرَّسُولِ تَرى اَعْیُنَهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدینَ وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ اَنْ یُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصّالِحینَ فَاَثابَهُمُ اللهُ
ص: 680
بِما قالُوا جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلاَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنینَ وَ الَّذینَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا اُولئِكَ اَصْحابُ الْجَحیمِ
«قِسّیس و قَسّ» رؤسای نصاری هستند، و «قِسّ» بالکسر و الفتح و الضمّ به معنای نمیمه است، و جمع قسّیس قصاوسة است. «رهبان» جمع راهب است مثل رکبان و راکب، و مصدر آن رهبانیّة است. «ترهّب» تعبّد در صومعه است، و فیض العین من الدمع امتلاؤها منه. «طمع» تعلق نفس به چیزی است، و نظیر آن امل و رجاء است. «صالح» به کسی گویند که یعمل الصلاح فی نفسه.
[ای رسول من!] تو سخت ترین دشمنی را نسبت به مومنین از ناحیه ی یهود و مشرکان خواهی یافت و بهترین محبّت مردم را نسبت به مومنین از ناحیه ی نصاری خواهی یافت، چرا که برخی از نصاری قسّیس و زاهد و اهل عبادت اند و تکبّر نمی کنند (82) و هنگامی که بر رسول [ما] آیاتی نازل می شود و آنان می شنوند تو می بینی [که از شوق شنیدن آیات خدا و] از علاقه ای که به شناخت حقیقت دارند اشک شوق می ریزند و می گویند: پروردگارا ما ایمان آوردیم و تو ما را از شاهدان ثبت بفرما (83) و چگونه ما به خدا و آن چه به حقّ بر ما نازل شده ایمان نیاوریم؟ و چگونه امید نداشته باشیم که پروردگارمان ما را با صالحان قرار بدهد؟! (84) از این رو خداوند پاداش آنان را باغستان های بهشتی قرار خواهد داد که نهر هایی زیر آن ها جاری است و همواره در آن ها جاوید خواهند بود و این پاداش نیکوکاران است. (85) و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب نمودند اهل دوزخ خواهند بود. (86)
ص: 681
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «قِسّیسینَ وَ رُهْبانًا» گروهی از نصاری بودند بین عیسی(علیه السلام) و محمّد(صلی الله علیه و آله)که انتظار آمدن حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله)را می کشیدند.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
سبب نزول این آیه این بوده که قریش درمکّه کار را بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله)سخت کردند و به شدّت به آن حضرت و اصحاب او که در مکّه ایمان آورده بودند آزار می کردند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به اصحاب خود فرمود: «به حبشه هجرت نمایید؛» و به جعفر بن ابی طالب فرمود تا همراه آنان به حبشه برود. پس هفتاد نفر از اصحاب از راه دریا به طرف حبشه حرکت کردند وچون قریش اطّلاع پیدا نمودند، عمرو بن عاص و عمارة بن ولید را نزد نجاشی پادشاه حبشه فرستادند تا از نجاشی بخواهند که آنان را به مکّه باز گرداند؛ و هدایایی را قریش برای نجاشی فرستادند.
نجاشی هدایای آنان را پذیرفت و عمرو بن عاص به نجاشی گفت: «ایها الملک! گروهی از قوم ما نسبت به آیین ما مخالفت نموده و خدایان ما را دشنام می دهند؛ و اکنون نزد شما آمده اند و شما آنان را به ما بازگردانید.»پس نجاشی دستور داد تا جعفر بن ابی طالب(علیهما السلام) را حاضر کردند و به او گفت: «این ها چه می گویند؟» جعفر گفت: «ایّها الملک! این ها چه می خواهند؟»
ص: 682
نجاشی گفت: «می گویند: من شما را به مکّه بازگردانم.» جعفر گفت: «از آنان سوال کنید آیا ما غلامان و برده های آنان هستیم؟»عمرو بن عاص گفت: «چنین نیست؛ آنان مردانی آزاد و محترم می باشند.» جعفر گفت: «از آنان سوال کنید آیا دیونی بر ما دارند که از ما مطالبه کنند؟» عمرو بن عاص گفت: «چنین نیست و ما دیونی بر آنان نداریم.» جعفر گفت: «آیا ما خونی از شما ریخته ایم که بخواهید قصاص کنید؟» عمرو گفت: «چنین نیست.» جعفر گفت: «پس شما از ما چه می خواهید؟ جز این که به ما آزار نمودید و ما از بلاد شما خارج شدیم.»
عمرو بن عاص گفت:«ایّها الملک!آن ها مخالف آیین ما هستند و به خدایان ما دشنام می دهند و جوانان ما را فاسد می کنند و اجتماع ما را بر هم زده اند و شما آنان را به مکّه بازگردانید تا جامعه ی ما سالم گردد.»
جعفر گفت: «آری ایّها الملک! مخالفت ما با آنان به خاطر این است که خداوند پیامبری بین ما فرستاده و او مخالف بت پرستی آنان است و ما را به نماز و زکات امر نموده و از ظلم وجور و خونریزی و زنا و ربا و خوردن مردار و خون نهی کرده و گوشت خوک را بر ما حرام نموده و ما را به عدالت و احسان و رعایت خویشان امر نموده و از فحشا و منکرات و ظلم و تجاوز به حقوق دیگران نهی کرده است.»
نجاشی گفت: «خداوند به عیسی بن مریم نیز همین گونه دستور داده است.» سپس گفت: «ای جعفر! آیا چیزی از آیاتی که بر پیامبر شما نازل شده است را به یاد داری؟» جعفر فرمود: «آری» و سوره ی مریم را برای نجاشی خواند؛ و چون رسید به آیه ی «وَ هُزِّی اِلَیْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَیْكِ رُطَبًا جَنِیًّا فَكُلِی وَ اشْرَبِی وَ قَرِّی عَیْنا»، نجاشی گفت: «به خدا سوگند آن چه خواندی حق و مسلّم است.»
ص: 683
عمرو بن عاص گفت:«ایّها الملک!او مخالف آیین ماست او را به ما بازگردان.»نجاشی خشمگین شد و به شدّت بر صورت عمرو زد وگفت:«ساکت شو! به خدا سوگند اگر درباره ی او سخنی بگویی، تو را نابود خواهم نمود.»
پس عمرو بن عاص از نزد نجاشی برخاست و در حالی که خون از صورتش می ریخت، گفت: «ایّها الملک! اگر آن چه شما می گویی صحیح است، ما دیگر متعرّض جعفر [و همراهان او] نمی شویم...»
سپس عمرو به مکّه بازگشت و به مشرکین قریش گفت: «جعفر بن ابی طالب در حبشه در بهترین وضعیّت نزد نجاشی زندگی می کند.»
این بود تا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با قریش صلح حدیبیّه را انجام داد و خیبر را فتح نمود و جعفر با همراهان خود به مدینه بازگشت؛ و نجاشی سی نفر از علمای نصاری و قسّیسین را به مدینه فرستاد و گفت: «به دقّت به سخنان و آداب و مصلّا و... او [یعنی رسول خدا(صلی الله علیه و آله)] بررسی کنید [و به من خبر دهید.]»
پس آنان به مدینه آمدند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آنان را به اسلام دعوت نمود و آیاتی از قرآن را [که راجع به عیسی و مریم بود] برای آنان خواند؛ مانند این آیات: «اِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اذْكُرْ نِعْمَتی عَلَیْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ اِذْ اَیَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ كَهْلًا وَ اِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْاِنْجیلَ وَ اِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ كَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِاِذْنی فَتَنْفُخُ فیها فَتَكُونُ طَیْرًا بِاِذْنی وَ تُبْرِئُ الْاَكْمَهَ وَ الْاَبْرَصَ بِاِذْنی وَ اِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِاِذْنی وَ اِذْ كَفَفْتُ بَنی اِسْرائیلَ عَنْكَ اِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَقالَ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْهُمْ اِنْ هذا اِلّاَ سِحْرٌ مُبین».
چون آنان این آیات را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدند، گریه کردند و ایمان آوردند و سپس نزد نجاشی آمدند و آن چه دیده بودند را به او خبر دادند و آنان آیات
ص: 684
را نیز برای او خواندند و نجاشی گریه کرد و علمای مسیحی نیز گریه کردند و نجاشی ایمان آورد و لکن ایمان خود را از اهل حبشه پنهان می داشت؛ چرا که بر جان خود می ترسید؛ تا این که روزی نجاشی از بلاد حبشه برای دیدار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خارج شد و چون از دریا عبور نمود، مرگ او فرا رسید و خداوند این آیات را بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل نمود: «لَتَجِدَنَّ اَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ اَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ اَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ قالُوا اِنّا نَصارى ذلِكَ بِاَنَّ مِنْهُمْ قِسّیسینَ وَ رُهْبانًا وَ اَنَّهُمْ لا یَسْتَكْبِرُونَ».(1)
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما اَحَلَّ اللهُ لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا اِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ وَكُلُوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللهُ حَلالًا طَیِّبًا وَ اتَّقُوا اللهَ الَّذی اَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ لا یُؤاخِذُكُمُ اللهُ بِاللَّغْوِ فی اَیْمانِكُمْ وَ لكِنْ یُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ اْلاَیْمانَ فَكَفّارَتُهُ اِطْعامُ عَشَرَةِ مَساكینَ مِنْ اَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ اَهْلیكُمْ اَوْ كِسْوَتُهُمْ اَوْ تَحْریرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ اَیّامٍ ذلِكَ كَفّارَةُ اَیْمانِكُمْ اِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا اَیْمانَكُمْ كَذلِكَ یُبَیِّنُ اللهُ لَكُمْ آیاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
«لغو» در لغت چیز بی ارزش و بیهوده را گویند، و «یمین لغو» سوگند غلط را گویند مانند
«لا والله و بلی و الله» که با قصد جدی گفته نشود، و این فرموده ی امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) است. «تحریر» از حرّیت است.
ص: 685
ای کسانی که ایمان آوردهاید! چیزهای طیّب و پاکیزه ای که خدا برای شما حلال نموده را بر خود حرام نکنید و از حدود [الهی] تجاوز ننمایید (87)و از روزی حلال و طیّب خدا بخورید و از [مخالفت] خداوندی که به او ایمان دارید بپرهیزید (88) خداوند شما را به خاطر سوگندهای لغو و بیجایی که یاد کرده اید مواخذه نمی کند و لکن شما را در برابر سوگندهایی که از روی جد [و اراده] یاد نموده اید مواخذه می کند و کفّاره این گونه سوگندها اطعام ده مسکین از غذاهای متعارف شماست که به خانواده خود اطعام می کنید و یا آن ده نفر را لباس بپوشانید و یا بنده ای را در راه خدا آزاد نمایید و هر کس نمی تواند باید سه روز روزه بگیرد، و این کفّاره ی سوگندهای شماست هنگامی که سوگند یاد می کنید؛ و شما باید سوگندهای خود را [نشکنید و] حفظ نمایید، این گونه خداوند آیات خود را برای شما بیان می کند تا شاید شاکر [او] باشید. (89)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
این آیه درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) و بلال حبشی و عثمان بن مظعون نازل شد، چرا که امیرالمؤمنین(علیه السلام) سوگند یاد نمود که هرگز شب ها نخوابد [و به عبادت مشغول باشد] و بلال سوگند یاد نمود که هرگز در روز چیزی نخورد [و همواره روزه بگیرد] و عثمان بن مظعون سوگند یاد نمود که هرگز ازدواج نکند [و به رهبانیّت عمل کند] تا این که همسر عثمان بن مظعون وارد بر عایشه شد و با این که زن صاحب جمالی بود، ژولیده حال بود و عایشه به او گفت: «برای چه به خودت نرسیده ای؟!» او گفت: «برای که زینت کنم؟ به خدا سوگند مدّت هاست که همسرم نزد من نیامده و به رهبانیّت مشغول شده و لباس زهد پوشیده و از دنیا
ص: 686
گذشته است.»و چون عایشه این خبر را به اطّلاع رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رساند، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور داد مردم جمع شوند و به منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «برای چه عدّه ای از شما طیّبات خدا را بر خود حرام کرده اند؟!» سپس
فرمود: «آگاه باشید که من شب ها می خوابم و ازدواج می کنم و روزها غذا می خورم، پس هر کس از سنّت و روش من اعراض کند، از من نیست؟!» پس آن سه نفر برخاستند و گفتند: «یا رسول الله! ما سوگند بر این امور یاد کرده ایم؛» و این آیات نازل شد «لا یُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فی اَیْمانِكُمْ وَ لكِنْ یُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ اْلاَیْمانَ»(1)
مرحوم فیض گوید:
سخنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) منقصتی برای این سه نفر نبوده اگر مجد و تجلیلی نباشد چرا که خداوند نسبت به شخص رسول خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «یا اَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما اَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغی مَرْضاتَ اَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیم».(2)
ص: 687
دلیل بر این که عمل آنان جز عثمان بن مظعون که نسبت به همسر خود انجام وظیفه نکرده بود قابل ستایش بوده و هرگز منقصتی محسوب نمی شده! این است که امام حسین(علیه السلام) در حدیثی به معاویه و یاران او فرمود: شما را به خدا سوگند آیا شما نمی دانید که علی(علیه السلام) اوّل کسی بود، از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، که شهوات را بر خود حرام نمود و خداوند درباره ی او این آیه را نازل کرد: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما اَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ».(1)
امام صادق(علیه السلام)فرمود: سوگند لغو این است که بگوید: «لا و الله، و بلی والله» و قصد جدی نداشته باشد [و عادت زبانش چنین باشد].(2)
مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان گوید:
روایت شده که سوگند دروغ [یمین الغموس] خانمان برانداز است. و مقصود از یمین غموس سوگند دروغی است که صاحب آن با این سوگند مال دیگری را تصاحب می کند و این سوگند کفّاره ندارد، چرا که گناه آن بزرگ و کیفر آن دخول در آتش است.(3)
ص: 688
و در خصال صدوق از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
سوگندی که به خاطر تقیّه خورده می شود، گناه و کفّاره ندارد.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
سوگند پدر برای فرزند و سوگند مرد برای همسر خود گناه و کفّاره ندارد.(2)
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ اْلاَنْصابُ وَ اْلاَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ اِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ اَنْ یُوقِعَ بَیْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ اَنْتُمْ مُنْتَهُونَ وَ اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَاِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا اَنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبینُ
«خَمر» آب انگوری را گویند که به جوش آمده و مست کننده باشد و به این خاطر آن را خمر گویند که عقل را می پوشاند، و خمّرت الاناء اذا غطّیته. «مَیسر» به معنای قمار
ص: 689
و از مادّه ی یُسر خلاف عُسر است. «انصاب» اصنام و بتهایی است که برای عبادت منصوب می شده است. «ازلام» تیرهایی است که به وسیله ی پرتاب آن ها قمار می کرده اند. «رُجز» به معنای عذاب است. «رِجس» هر چیز آلوده ای را گویندخواه عمل باشد و خواه غیر عمل، و «رَجس» با فتح شدّت صوت را گویند.
ای کسانی که ایمان آورده اید! شراب و قمار و بت ها وازلام [نوعی بخت آزمایی] پلید و از اعمال شیطان است، شما از آن[ها] پرهیز کنید تا رستگار شوید (90) شیطان می خواهد به وسیله شراب و قمار دشمنی بین شما ایجاد نماید و شما را از یاد خدا و نماز بازدارد، آیا شما [با توجّه به فریب شیطان از شراب و قمار] خودداری می کنید؟ (91) از خدا و رسول او اطاعت کنید و [از مخالفت با خدا و رسول(صلی الله علیه و آله)] برحذر باشید و اگر سرپیچی نمایید [مجازات خواهید شد و] بدانید که وظیفه ی پیامبر ما تنها ابلاغ آشکار است. (92)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که آیه ی«اِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ اْلاَنْصابُ وَاْلاَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ » نازل شد، مردم به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند:«یا رسول الله!«میسر» چیست؟» فرمود: «هر چیزی که با آن قمار بشود میسر است؛ حتی کعاب [هر چیز مکعب] و گردو.» گفته شد: «یا رسول الله! «انصاب» چیست؟» فرمود: حیواناتی است که برای بت ها قربانی می کنند. گفته شد: «ازلام» چیست؟ فرمود: «تیرهای مخصوص قمار است که به وسیله ی آن ها چیزی را تقسیم می کنند.»(1)
ص: 690
علی بن ابراهیم در تفسیرخود از امام باقر(علیه السلام)نقل نموده که در تفسیر این آیه فرمود:
هر شراب مست کننده ای که بماند و تخمیر شود به آن خمر می گویند و هر چه زیاد آن مست کننده باشد، کم آن نیز حرام است.
سپس فرمود:
این آیه در شان ابوبکر نازل شد، که قبل از تحریم خمر، شراب خورده بود و در حال مستی شعر می گفت و برای کشته های مشرکین جنگ بدر گریه می کرد و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سخنان او را شنید، فرمود: خدایا زبان او را ببند. پس او سخنی نگفت تا از مستی خارج شد وخداوند این آیه را نازل نمود...(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
شراب خوار را تازیانه بزنید و اگر باز بنوشد، به او تازیانه بزنید، و اگر باز بنوشد به او تازیانه بزنید و اگر مرتبه چهارم بنوشد، او را بکشید. و فرمود: بر خداوند حق است که در دوزخ از صدیدی که از فروج زن های زانیه خارج می شود به شرابخوار بنوشانند و آن چرک و خونی است از آتش که حرارت و بوی آن اهل دوزخ را آزار می دهد.
ص: 691
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که شراب بنوشد چهل شبانه روز نماز او قبول نمی شود و اگر باز بنوشد، از روزی که نوشیده تا چهل شبانه روز نماز او قبول نمی شود، و اگر در بین آن چهل روز بمیرد و توبه نکرده باشد، خداوند از طینت خبال به او خواهد نوشاند [مقصود از طینت خبال همان صدید اهل نار است و صدید چرکی است بد بو که از فروج زن های زانیه خارج می شود.]
سپس فرمود: و امّا مقصود از «میسر» نرد و شطرنج است و هر قماری [با هر وسیله ای که باشد] میسر محسوب می شود.
و امّا مقصود از «انصاب» بت هایی است که مشرکین آن ها را می پرستیده اند.
وامّا مقصود از«ازلام»تیرهایی بوده که درجاهلیّت با پرتاب آن ها مشرکین قمارمی کرده اند.
تا این که فرمود: همه ی این ها از نظر خرید و فروش و استفاده از آن ها، از ناحیه ی خداوند، حرام مسلّم و پلید و عمل شیطانی است و خداوند شرابخواری و قماربازی را همتای بت پرستی قرار داده است.(1)
ص: 692
در خصال صدوق از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی شراب ده نفر را لعنت نموده است: غارس، جارس، عاصر، شارب، ساقی، حامل، محمول الیه، بایع، مشتری و کسی که از پول آن استفاده می کند.(1)
«اِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ اَنْ یُوقِعَ بَیْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ»
در آیات فراوانی از قرآن خداوند دستور الفت و برادری و اتحاد و اعتصام به حبل الله و پرهیز از تفرّق و جدایی داده است، و می فرماید: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعًا وَ لاتَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْكُم»(2) و می فرماید: «اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ اِخْوَةٌ فَاَصْلِحُوا بَیْنَ اَخَوَیْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون»(3)؛ از سویی دستورات و احکام اسلامی خود ایجاد الفت و برادری و محبّت می کند، مانند: زکات، خمس، صدقات، صله رحم، کمک به برادران مسلمان و انجام دادن حاجت آنان و احسان به فقرا و نیازمندان و عیادت مریض و جماعات نماز و حج و دعا و... در حالی که شرابخواری و قمار سبب عداوت و دشمنی خواهد بود و اثر تمام آن قوانین و یاد خدا و نماز را از انسان سلب خواهد کرد!! از این رو خداوند به صورت استفهام انکاری می فرماید! «فَهَلْ اَنْتُمْ مُنْتَهُونَ» یعنی آیا با وجود این زیان ها باز شما از شراب و قمار پرهیز نمی کنید؟!
«وَ اَطیعُوا اللَّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا»
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
آگاه باشید که به خدا سوگند کسانی که قبل از شما و تا قیام قائم ما(علیه السلام) هلاک
ص: 693
شده و می شوند به خاطر ترک ولایت ما و انکار حق ما بوده است و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از دنیا رحلت ننمود مگر آن که حق ما را بر این امت واجب نمود و خداوند هر کس را بخواهد به صراط مستقیم هدایت می کند.(1)
لَیْسَ عَلَى الَّذینَ آمَنُواوَعَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فیما طَعِمُوا اِذامَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُواالصّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ اَحْسَنُوا وَ اللهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ
در تفسیر اهلالبیت؟عهم؟آمده که فرموده اند:«لَیْسَ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فیما طَعِمُوا» من الحلال، و مفسّرین می گویند: فیما طعموا من الخمر و المیسر قبل نزول التحریم و صاحب مجمع البیان گوید: لفظ «طعموا» شامل اکل و شرب می شود.
بر کسانی که ایمان آوردند و اعمال نیک انجام دادند نسبت به آن چه [قبل از تحریم شراب] خورده اند، باکی نیست، اگر اهل تقوا و اعمال نیک باشند و سپس [در ادامه]
ص: 694
اهل تقوا و عمل نیک باشند و [باز] اهل تقوا و احسان باشند [چرا که] خداوند نیکوکاران
را دوست می دارد. (93)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
هنگامی که آیه تحریم شراب و قمار نازل شد و خداوند تاکید فراوانی در حرمت آن ها نمود، مهاجرین و انصار به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عرض کردند: یا رسول الله! به خاطر شراب و مستی گروهی از دوستان ما کشته شدند و خداوند آن را پلید و عمل شیطانی نامید و شما نیز سخنانی در مذمّت شراب فرمودی، آیا گذشتگان ما که اهل شراب بودند، بعد از مردن آسیبی خواهند دید؟ پس خداوند در پاسخ آنان این آیه را نازل نمود و این آیه درباره ی کسانی است که قبل از حرمت شراب مردند و یا کشته شدند...
تا این که گوید:
«اتَّقَوْا»اوّل پرهیز از شراب است و «اتَّقَوْا» دوم پرهیز از محرّمات بعد از حرمت شراب است و «اتَّقَوْا» سوم امر به استمرار تقوا و پرهیز از گناهان است.(1)
مولف گوید:
و شاید اشاره ی به درجات تقوا و ایمان داشته باشد چنان که امام صادق(علیه السلام)می فرماید: ایمان را درجات و حالات و طبقات و منازلی است و یکی از آن ها درجه ی تامّ و کامل و نهایی است و دیگری درجه ی ناقص و پایین است [و بین این دو نیز درجاتی است.](2)
ص: 695
در مصباح الشریعة نیز از آن حضرت نقل شده که فرمود:
تقوا سه وجه و سه درجه دارد: 1. تقوای «فی الله» و آن پرهیز از حلال است [برای خدا] تا چه رسد به پرهیز از شبهه و آن تقوای [خاصّ الخاصّ» است.2. تقوای«من الله» و آن ترک شبهات است تا چه رسد به حرام و آن تقوای [خاصّ» است. 3. تقوای از ترس عذاب و آتش است و آن پرهیز از حرام است و این تقوای «عامّ» است...
تا این که فرمود:
هر عبادتی که بر اساس تقوا نباشد«هباءً منثورًا»خواهد بود.(1)
ص: 696
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّكُمُ اللهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ اَیْدیكُمْ وَ رِماحُكُمْ لِیَعْلَمَ اللهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ اَلیمٌ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ اَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ هَدْیًا بالِغَ الْكَعْبَةِ اَوْ كَفّارَةٌ طَعامُ مَساكینَ اَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِیامًا لِیَذُوقَ وَبالَ اَمْرِهِ عَفَا اللهُ عَمّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللهُ مِنْهُ وَ اللهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ اُحِلَّ لَكُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعًا لَكُمْ وَ لِلسَّیّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَیْكُمْ
صَیْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُمًا وَ اتَّقُوا اللهَ الَّذی اِلَیْهِ تُحْشَرُونَ
«بلاء» به معنای اختبار و امتحان است، واصل لغت به معنای اظهار باطن است، از این رو بلا به معنای نعمت نیز استعمال شده که از آن باطن حال صاحب نعمت از شکر و کفران ظاهر می شود. «غیب» چیزی است که با حواس ظاهری درک نمی شود. «حُرُم» جمع حرام است، و حرام و مُحرِم به یک معناست چنان که حلال و مُحِلّ نیز به یک معناست و احرم یعنی لبیّک گفت و ندای حج را سر دادن، و اصل لغت به معنای منع است و محروم به معنای ممنوع از رزق و یا رحمت است. «نَعَم» در لغت به معنای شتر و گاو و گوسفند است، و شتر تنها را نَعَم می گویند و لکن گاو و گوسفند تنها را نعم نمی گویند. «عِدل» با کسر عین به معنای مثل است کما تقول عندی عدل غلامک. «وبال» سنگینی چیر ناپسند و مکروه را گویند و «اخذًا وبیلًا» یعنی ثقیلًا شدیدًا».
ص: 697
ای کسانی که ایمان آورده اید!خداوند شما را در مورد صید نمودن در حال احرام که دست ها و نیزهایتان به آن ها اصابت می کند امتحان خواهد نمود تا معلوم شود چه کسی در پنهانی از خدا می ترسد، بنابراین هر کس پس از این [از حدود الهی] تجاوز [و تخلف] نماید برای او عذاب دردناکی خواهد بود (94) ای کسانی که ایمان آورده اید! در حال احرام صید [بیابانی]را نکشید و هر کس از شما عمدًا چنین کند کیفر او این است که معادل آن از چهارپایان[کفّاره بدهد و دو نفر عادل از شما معادل بودن آن را گواهی بدهند و به صورت قربانی به کعبه رساند و یا [به جای قربانی] با اطعام مساکین و فقرا کفّاره بدهد و یا معادل آن روزه بگیرد تا کیفر عمل خود را بچشد همانا خداوند از گذشته عفو نموده و هر کس تکرار کند خداوند از او انتقام خواهد گرفت، چرا که او توانا و انتقام گیرنده است. (95) [و امّا] صید دریایی برای شما و کاروانیان حلال خواهد بود و تا زمانی که محرم هستید صید بیابانی برای شما حرام شده است، [پس شما] از خدایی که به سوی او محشور خواهید شد بترسید. (96)
مولف گوید: احکام صید در حال احرام و کفّاره آن در کتب فقهی بیان شده است و ما به برخی از روایات آن در توضیح آیات اشاره می کنیم.
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیه ی«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ»در [احرام] عمره ی حدیبیّه نازل شد که خداوند صید را اطراف مسلمانان و داخل کاروانشان جمع نمود [تا آنان را امتحان نماید ].(1)
ص: 698
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
اطراف آنان[یعنی مسلمانان در عمره حدیبیّه]صید جمع شده بود و خداوندمی خواست آنان را به وسیله ی صید امتحان نماید.(1)
در روایتی آمده که «تَنالُهُ اَیْدیكُمْ» مربوط به تخم حیوانات و جوجه های آنان است، و «رِماحُكُمْ» مربوط به غیر جوجه ها و تخم های حیوانات است.(2)
و در مجمع البیان از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
جوجه های پرندگان و فرزندان کوچک حیوانات وحشی و تخم های آنان چیزهایی بوده که دست مردم به آنان می رسیده و لکن صیدهای بزرگ را از دور باید با نیزه صید می کردند. [و خداوند می خواسته به این وسیله مردم را امتحان نماید].(3)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که احرام می بندی باید از کشتن هر حیوان جنبنده ای پرهیز نمایی مگر افعی و عقرب و موش، چرا که [افعی و عقرب موذی و گزنده اند و] موش ظرف های آب را سوراخ می کند و خانه را بر اهلش آتش می زند و عقرب گزنده است و دست رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را که به داخل خانه ی او وارد شد، نیش زد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «خدا تو را لعنت کند که به دست هر خوب و بدی نیش می زنی.»
ص: 699
سپس فرمود: اما مار اگر به طرف تو آمد او را بکش و گر نه او را رها کن.
و فرمود: سگ درّنده و هر درّنده دیگری را اگر به تو حمله کرد بکش و گرنه او را رها کن
و مار افعی را همواره بکش و کلاغ و مرغ لاشخور را بزن.
و فرمود:
محرم از هر حیوانی بر جان خود بترسد باید او را بکشد و گرنه باید او را رها کند.(1)
جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیامًا لِلنّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ ذلِكَ لِتَعْلَمُوا اَنَّ اللهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلاَرْضِ وَ اَنَّ اللهَ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ
ص: 700
اعْلَمُوا اَنَّ اللهَ شَدیدُ الْعِقابِ وَ اَنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحیمٌ ما عَلَى الرَّسُولِ اِلّاَ الْبَلاغُ وَ اللهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبیثُ وَ الطَّیِّبُ وَ لَوْ اَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبیثِ فَاتَّقُوا اللهَ یا اُولِی اْلاَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
«كعبة» را به خاطر مربّع یودن آن کعبه گویند و مربع چیزی است که زاویه های آن مساوی باشد، و عرب هر خانه ی مربع را کعبه گوید. «بیتالله الحرام» به خاطر حرام بودن صید آن و تعظیم حرمت آن است، و در پایین مقام ابراهیم طبق حدیثی نوشته شده: «انی انا الله ذو بكة حرّمتها یوم خلقت السماوات و الارض و یوم وضعت هذین الجبلین و حففتهما بسبعة املاكٍ حنفاء من جائنی زائرًا لهذا البیت عارفًا بحقه مذعنًا لی بالربربیة حرّمت جسده علی النار. «علم» دانشی است که سبب سکون نفس می شود و فرق آن با رؤیت این است که «معلوم به» وجوهی دارد و رؤیت تنها متعلّق به مرئی است. «عقاب» کیفر مقارن با استخفاف و اهانت است. «بلاغ» وصول معنا به غیر است و به معنای کفایت نیز آمده است.
خداوند کعبه بیت الحرام و ماه حرام و قربانی های بی نشان و نشان دار را [وسیله ی] قیام و [برپایی و برقراری]مردم قرار داد و این به خاطر آن است که بدانید خداوند آن چه در آسمان ها و زمین است را می داند و او به هر چیزی داناست. (97) بدانید که خداوند شدید العقاب و بخشنده و مهربان است. (98) بر پیامبر جز رساندن پیام وظیفه ای نیست و خداوند از آن چه شما آشکار و یا پنهان می کنید آگاه
ص: 701
است.(99)[ای رسول من به آنان]بگو:هرگز خبیث و ناپاک با طیّب و پاکیزه یکسان نیست هر چند زیادی ناپاک تو را به شگفتی آورد، پس شما ای صاحبان عقل و خرد،از [مخالفت] خدا بترسید. (100)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: کسی که به زیارت کعبه بیاید، تا به حاجات دنیایی
و یا آخرتی خود برسد، حاجت او برآورده خواهد شد.(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:تا وقتی کعبه برقرار باشد و مردم گرد آن حج بجا بیاورند هلاک نخواهند شد و هرگاه کعبه خراب شود و حج تعطیل گردد، هلاک خواهند شد.(2)
و قال علی(علیه السلام): ان ترك [الكعبة] لم تناظروا.
یعنی اگر کعبه تعطیل شود، خدا به شما مهلت نمی دهد و گرفتار عذاب می شوید.(3)
ابان بن تغلب گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: مقصود از «قِیامًا لِلنّاسِ» چیست؟
حضرت فرمود: خداوند کعبه را وسیله ی تامین دین و معاش مردم قرار داده است.(4)
مولف گوید:
معنای شهر حرام و هدی و قلائد در اوّل سوره گذشت.
ص: 702
امام صادق(علیه السلام) فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در تفسیر «اعْلَمُوا اَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ وَ اَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ» فرمود:
جبرییل به من خبر داد که خداوند می فرماید: «کسی که گناه کوچک یا بزرگی را انجام بدهد و بداند که من یا او را عذاب خواهم نمود و یا او را می بخشم،او را خواهم بخشید.»(1)
عبد الرحمان بن ابی عبد الله گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
برخی از اهل تسنّن می گویند: «کسی که یک مرتبه حج به جا بیاورد و سپس مال خود را صرف صدقه و احسان به خویشان نماید، برای او بهتر خواهد بود؟»
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
دروغ می گویند، چرا که اگر مردم چنین کنند، اطراف کعبه خالی می شود، [و در آن صورت هلاک خواهند شد؛] و خداوند می فرماید: «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیامًا لِلنّاسِ» یعنی برقراری مردم با برقراری کعبه است.(2)
ص: 703
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ اَشْیاءَ اِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَ اِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللهُ عَنْها وَ اللهُ غَفُورٌ حَلیمٌ قَدْ سَاَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ ثُمَّ اَصْبَحُوا بِها كافِرینَ
«ابداء» به معنای اظهار است، و «بدا یبدوا» به معنای ظهور است، و بدا له رأیه اذا تغیّر رأیه لانّه ظهر له، و «البداء» من الله سبحانه لحصول المصلحة الجدیدة لا لجهله بالمصلحة، و «البادیة» خلاف الحاضرة و «البدو» خلاف الحَضَر و منه و بدا لهم سیّئات ما عملوا، قال فی المجمع:و لم یجیء فی اقوال العرب البداء بمعنی الندامة و تغیّر الرأی، و البداء من الله الارادة و الظهور دون ما یظنّه الجهّال.
ای کسانی که ایمان آورده اید! از چیزهایی که اگر برای شما آشکار شود شما را در رنج و مشقّت می اندازد، سوال نکنید و اگر هنگام نزول قرآن از آن ها سوال کنید، برای شما آشکار خواهد شد [و شما در زحمت خواهید افتاد] خداوند آن ها را نادیده گرفته است، او آمرزنده و حلیم است. (101) گروهی از پیشینیان شما از چنین اموری سوال کردند و سپس [در اثر مخالفت] کافر شدند [شما نیز ممکن است به سرنوشت آنان گرفتار شوید.] (102)
ص: 704
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خطبه ای خواند و فرمود: «ای مردم! خداوند بر شما حج را واجب نموده است.» پس شخصی به نام عکاشة بن محصن و یا سراقة بن مالک گفت:
«یا رسول الله! در هر سال واجب نموده است؟» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او پاسخ نداد و او باز سخن خود را تا سه مرتبه تکرار نمود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «وای بر تو! نمی ترسی که من بگویم: آری، همه ساله حج بر شما واجب است؟» سپس فرمود: «به خدا سوگند اگر بگویم آری، همه ساله بر شما حج واجب می شود؛ و اگر واجب شود، شما طاقت آن را ندارید و آن را ترک می کنید و اگر حج را ترک کردید، کافر
می شوید. پس اصرار نکنید و آن چه را من رها نمودم شما نیز رها کنید.»
سپس فرمود: «علّت این که برخی از مردم قبل از شما هلاک شدند این بود که زیاد سوال کردند و از پیامبران شان زیاد توضیح خواستند؛ پس اگر من شما را به چیزی امر کردم، تا اندازه ی توان خود آن را انجام بدهید و اگر شما را از چیزی نهی نمودم آن را ترک کنید [و کار را بر خود سخت ننمایید].»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
صفیّه دختر حضرت عبد المطلّب فرزند خود را از دست داده بود و آمد که خدمت
ص: 705
رسول خدا(صلی الله علیه و آله)برسد و عمر به او گفت: «گوشواره ی خود را بپوشان و فکر نکن که خویشی تو با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای تو سودی داشته باشد.» صفیّه گفت: «ای فرزند زن ناپاک، آیا تو از من گوشواره ای دیدی؟!»
سپس خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و سخن عمر را به آن حضرت(صلی الله علیه و آله) خبر داد و گریان شد؛ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مردم را جمع نمود و فرمود: «برای چه برخی گمان کرده اند که خویشی با من سودی ندارد؛ همانا هنگامی که من در مقام محمود قرار می گیرم، نسبت به نیازمندترین شما شفاعت خواهم نمود.»
سپس فرمود:«امروز هر کس درباره ی پدر خود از من سوال کند، من به او پاسخ خواهم داد.»پس مردی برخاست و گفت: «یا رسول الله! پدر من کیست؟» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «پدر تو غیر آن کسی است که تو را به او نسبت می دهند و او فلان بن فلان است.» پس دیگری برخاست و گفت: «یا رسول الله! پدر من کیست؟»
فرمود: «پدر تو همان کسی است که تو را به او نسبت می دهند.»
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود:«برای چه کسی که می گوید خویشی با من سودی ندارد، از پدر خود سوال نمی کند؟!» پس عمر برخاست و گفت: «من پناه به خدا
می برم از غضب خدا و رسول او. یا رسول الله! از من بگذر، خدا از شما بگذرد.»و این آیه نازل شد: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ اَشْیاءَ اِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ».(1)
ص: 706
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
هر گاه من حدیثی برای شما بیان کردم، دلیل آن را از کتاب خدا از من بخواهید. تا این که روزی آن حضرت از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نمود که فرمود: «از قیل و قال و فساد مال و کثرت سوال پرهیز کنید». پس شخصی گفت: ای فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله)! این حدیث در کجای قرآن آمده است؟
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
خداوند در قرآن می فرماید: «لا خَیْرَ فِی كَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ اِلَّا مَنْ اَمَرَ بِصَدَقَةٍ اَوْ مَعْرُوفٍ اَوْ اِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ» و می فرماید: «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ اَمْوالَكُمُ الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِیامًا» و می فرماید: «لا تَسْئَلُوا عَنْ اَشْیاءَ اِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ».(1)
احمد بن محمّد گوید: من با حضرت رضا(علیه السلام) مکاتبه نمودم؛ و آن حضرت در پایان
نامه ی خود به من نوشت:
آیا از سوال زیاد خودداری نمی کنید؟! از این کار پرهیز نمایید؛ همانا قبل از شما گروهی به خاطر سوال زیاد [و اصرار در سوال] هلاک شدند و خداوند می فرماید:
ص: 707
«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ اَشْیاءَ اِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَ اِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلیمٌ*قَدْ سَاَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ ثُمَّ اَصْبَحُوا بِها كافِرینَ» .(1)
ما جَعَلَ اللهُ مِنْ بَحیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصیلَةٍ وَ لا حامٍ وَ لكِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى اللهِ الْكَذِبَ وَ اَكْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ وَ اِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا اِلى ما اَنْزَلَ اللهُ وَ اِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا اَوَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَ لا یَهْتَدُونَ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْكُمْ اَنْفُسَكُمْ لا یَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ اِذَا اهْتَدَیْتُمْ اِلَى اللهِ مَرْجِعُكُمْ جَمیعًا فَیُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
«البحیرة» شتری است که گوش او را پاره کرده باشند، و بحیرة به معنای مبحورة است مانند ذبیحة و اصل لغت به معنای سعة و وسعت است و به همین علّت دریا را «بحر» گویند. «سائبة» از ساب الماء به معنای جریان آب است و رسم اعراب جاهلی این بوده که چون شتر فرزندِ اصل پیدا می کرده که آن را نتاچ می گویند او را رها می کردند و دیگر سوار آن نمی شدند، و یا اگر ده بار می زاییده و فرزندان او همّه مادّه می بودند او را
ص: 708
آزاد می کردند.«وصیلة»مربوط به گوسفند است که اگرفرزند مادّه ای می زاییده برای خود
قرار می دادند، و اگر فرزند نری می زاییده برای بت ها قرار می دادند، و اگر فرزند نر و ماده
با هم می زایید، آن فرزند نر را برای بت ها ذبح نمی کردند. «حام» شتر نر را گویند که ده مرتبه از نطفه ی او فرزندی به وجود آمده باشد و مردم جاهلی می گفتند: «حمی ظهره» و دیگر او را آزاد می کردند.
خداوند[به عنوان حیوان حرام چیزهایی به نام های] «بحیره» و «سائبه» و «وصیله» و «حام» قرار نداده است[اشاره به چهار حیوان اهلی است که مردم جاهلیّت آن ها را حرام می دانستهاند وخداوند آن را لغو نموده است]آری کسانی که کافر شدند،برخدا دروغ می بندند وبیشترشان عاقل نیستند (103) و هنگامی که به آنان گفته می شود: به طرف [قرآن و] آن چه خدا نازل نموده و به طرف رسول خدا بیایید می گویند: برای ما آن چه پدرانمان را بر آن یافته ایم بس است. آیا اگر پدران شان چیزی از حقیقت] را نمی دانسته اند و هدایت نشده اند باز هم باید از آنان پیروی کنند؟! (104) ای کسانی که ایمان آورده اید! (علیکم انفسکم ) اگر هدایت یافته باشید گم راهی دیگران به شما آسیبی نمی رساند و بازگشت همه ی شما به خداست پس او شما را به آن چه انجام داده اید آگاه می سازد (105).
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مردم زمان جاهلیّت هنگامی که شتر در یک زایمان دو بچّه به دنیا می آورد او را «وصیله» می گفتند و کشتن و خوردن گوشت او را حرام می دانستند و اگر در چند
ص: 709
نوبت ده فرزند به دنیا می آورد او را «سائبه» می گفتند و سوار شدن بر او و گوشت او راحرام می دانستند و شتر نری که شتر ماده ای را باردار کرده بود را «حام» می گفتند و خوردن او را نیز حلال نمی دانستند و خداوند عمل آنان را بدعت معرّفی نموده و این آیه در ردّ آنان نازل شده: «ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصیلَةٍ وَ لا حامٍ».(1)
روایت شده:
«بحیرة» شتری است که پنج مرتبه فرزند به دنیا آورده باشد؛ پس اگر پنجمی آنان پسر باشد برای مردها حلال است و اگر دختر باشد گوش او را پاره می کنند و گوشت و شیر او را بر زن ها حرام می دانند و اگر آن شتر بمیرد برای زن ها حلال می شود.(2)
مولف می گوید:
روایات دیگری نیز در معنای «بحیرة» و «سائبه و وصیله و حام وارد شده که از ذکر آن ها خودداری شد.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
عمرو بن لُحَیّ بن قمعة بن خِندِف پادشاه مکّه شد و دین اسماعیل(علیه السلام) را تغییرداد و بت ها را نصب کرد و بحیره و صائبه و وصیله و حام را او ایجاد نمود
ص: 710
و من او را در دوزخ دیدم که بوی استخوان های او اهل آتش را آزار می نمود.(1)
«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْكُمْ اَنْفُسَكُمْ لا یَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ اِذَا اهْتَدَیْتُمْ»
در تفسیر مجمع البیان از ابی ثعله نقل شده که می گوید: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی این آیه سوال نمودم.
آن حضرت فرمود:
شما امر به معروف کنید و نهی از منکر نمایید و هنگامی که دیدید مردم اهل دنیا و بخل و هواپرستی شده اند و دانشمندان به نظرات خود عجب و خودپسندی پیدا کرده اند، بر شما باد که به افراد خالص و پاک متّصل شوید و از عوام دوری نمایید.(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مراد از این آیه، این است که خود را اصلاح کنید و از عیوب مردم جستجو نکنید و [اگر سودی ندارد] با مردم سخن نگویید و به آنان ارشادی نکنید چرا که اگر شما اهل صلاح باشید گم راهی آنان به شما آسیبی نمی رساند.(3)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: این آیه درباره ی تقیّه نازل شده است.(4)
ص: 711
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا شَهادَةُ بَیْنِكُمْ اِذا حَضَرَ اَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حینَ الْوَصِیَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ اَوْ آخَرانِ مِنْ غَیْرِكُمْ اِنْ اَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی اْلاَرْضِ فَاَصابَتْكُمْ مُصیبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَیُقْسِمانِ بِاللهِ اِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَری بِهِ ثَمَنًا وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى وَ لا نَكْتُمُ شَهادَةَ اللهِ اِنّا اِذًا لَمِنَ اْلآثِمینَ فَاِنْ عُثِرَ عَلى اَنَّهُمَا اسْتَحَقّا اِثْمًا فَآخَرانِ یَقُومانِ مَقامَهُما مِنَ الَّذینَ اسْتَحَقَّ عَلَیْهِمُ اْلاَوْلَیانِ فَیُقْسِمانِ بِاللهِ لَشَهادَتُنا اَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما وَ مَا اعْتَدَیْنا اِنّا اِذًا لَمِنَ الظّالِمینَ ذلِكَ اَدْنى اَنْ یَاْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلى وَجْهِها اَوْ یَخافُوا اَنْ تُرَدَّ اَیْمانٌ بَعْدَ اَیْمانِهِمْ وَ اتَّقُوا اللهَ وَ اسْمَعُوا وَ اللهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ
«عثور» از عَثَر یعثر عُثورا است و معنای آن اطّلاع از چیزی است که دیگری از آن مطّلع نشده است، و به این معناست آیه ی «وَ كَذلِكَ اَعْثَرْنا عَلَیْهِم». «استحقاق» و استیجاب به یک معناست و حقّقت علیه القضاء یعنی اوجبته علیه، و «حَقَّ» به معنای استحقّ می باشد.
ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی مرگِ یکی از شما فرا می رسد موقع وصیّت او باید از میان شما دو نفر عادل را به شهادت دعوت کند، یا اگر مسافرت کردید و
ص: 712
مصیبت مرگ، شما را فرا رسید [و مسلمانی در آن محل نبود] دو نفر از غیر خودتان را [به گواهی و شهادت دعوت کنید و اگر [در راست گویی آنان] شک کردید آنان را بعد از نماز نگاه داریدتا سوگند یادکنندکه«ما حق را به چیزی نمی فروشیم هر چند درباره ی خویشان مان باشد و ما شهادت الهی را کتمان نمی کنیم و گر نه از ظالمین خواهیم بود. (106) و اگر اطّلاعی به دست آید که آن دو مرتکب گناه شده اند [و حق را کتمان نموده اند] دو نفر از کسانی که نسبت به میّت اولی و سزاوارترند به جای آنان قرار گیرند و به خدا سوگند یاد کنند که گواهی ما از آن دو، به حق نزدیک تر است و ما از حق تجاوز نکرده ایم و گر نه از ستم کاران خواهیم بود (107) و این نزدیک تر به این است که به حق شهادت بدهند و یا بترسند که [دروغشان فاش شود و] سوگندهای دیگری به جای سوگندشان قرار بگیرد، از خدا بترسید و گوش فرا دهید همانا خدا مردم فاسق را هدایت نخواهد نمود (108).
در کتاب کافی و فقیه و تهذیب از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که در تفسیر این آیه فرمود: مقصود از اللذان منکم دو شاهد مسلمان است و مقصود از «اللذان من غیركم» دو شاهد از اهل کتاب است و اگر از اهل کتاب یافت نشود از مجوس باید انتخاب کنید، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی جزیه و مالیاف مجوس را همانند اهل کتاب قرار داده است، بنابراین اگر مسلمانی در منطقه غربت خواست از دنیا برود و برای وصیّت خود دو شاهد مسلمان پیدا نکرده باید دو نفر از اهل کتاب را بعد از نماز عصر نگهدارد و آنان را سوگند بدهد و بگویند: «ما به خاطر مال دنیا به ناحق شهادت نخواهیم داد، گر چه طرف [صاحب حق] خویش ما باشد و هرگز شهادتی را نیز کتمان نخواهیم نمود و گرنه از گناهکاران خواهیم بود».
ص: 713
سپس فرمود:
این در جایی است که ولیّ میّت درباره ی شهادت آنان شکّی داشته باشد و اگر پس از این سوگندها باز معلوم شد که آنان به باطل شهادت داده اند نباید شهادت آنان را نقض کند تا دو شاهد دیگر بیایند و به جای آنان قرار بگیرند و به نام خدا سوگند بخورند «که شهادت ما به حق نزدیک تر است از شهادت آنان و ما حق کسی را ضایع نمی کنیم و گر نه از ظالمان خواهیم بود» و چون این چنین شهادت بدهند شهادت آن دو شاهد پیشین باطل می شود و شهادت خودشان قبول می گردد و خداوند می فرماید: این شیوه به حقّ نزدیک تر است «ذلِكَ اَدْنى اَنْ یَاْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلى وَجْهِها».(1)
مولف گوید:
روایات دیگری نیز در این معنا نقل شده و در بعضی از آن ها آمده که مقصود از
ص: 714
«آخران من غیرکم»کفّاراند و چون فقها در کتب فقهی این موضوع را کاملا تحلیل نموده اند و اختلاف نظر چندانی در این مساله بین آنان نیست ما به همین اندازه بسنده کردیم. و الله الموفق وهو العلام بحقائق الاحکام.
از آیات فوق اهمیّت وصیّت وسوگند و شهادت درباره ی وصیّت روشن می شود و اولیای میّت باید از خدا بترسند و به آن چه متوفّا وصیّت نموده گر چه با زبان و اشاره و یا کتابت بوده است و ثبت دفاتر رسمی نشده است عمل نمایند و سبب عقوق خود را فراهم نکنند، چرا که عاقّ والدین راه نجاتی ندارد و تغییر دهنده ی وصیّت مورد لعنت واقع شده است و ما بحث وصیّت را در آخر کتاب «واجبات اسلام» بیان نموده ایم، مراجعه شود.
یَوْمَ یَجْمَعُ اللهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ ما ذا اُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا اِنَّكَ اَنْتَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ اِذْ قالَ اللهُ یا عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اذْكُرْ نِعْمَتی عَلَیْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ اِذْ اَیَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ كَهْلًا وَ اِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ اْلاِنْجیلَ وَ اِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ كَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِاِذْنی فَتَنْفُخُ فیها فَتَكُونُ طَیْرًا بِاِذْنی وَ تُبْرِىُ اْلاَكْمَهَ وَ اْلاَبْرَصَ بِاِذْنی وَ اِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِاِذْنی وَ اِذْ كَفَفْتُ بَنی اِسْرائیلَ عَنْكَ اِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَقالَ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْهُمْ اِنْ هذا اِلّا سِحْرٌ مُبینٌ وَ اِذْ اَوْحَیْتُ اِلَى الْحَوارِیِّینَ اَنْ آمِنُوا بی وَ بِرَسُولی قالُوا آمَنّا وَ اشْهَدْ بِاَنَّنا مُسْلِمُونَ اِذْ قالَ الْحَوارِیُّونَ یا عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَسْتَطیعُ رَبُّكَ اَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ قالَ اتَّقُوا اللهَ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنینَ قالُوا نُریدُ اَنْ نَاْكُلَ مِنْها وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنا وَ نَعْلَمَ اَنْ قَدْ صَدَقْتَنا وَ نَكُونَ عَلَیْها مِنَ
ص: 715
الشّاهِدینَ قالَ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ اللّهُمَّ رَبَّنا اَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عیدًا ِلاَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آیَةً مِنْكَ وَ ارْزُقْنا وَ اَنْتَ خَیْرُ الرّازِقینَ قالَ اللهُ اِنّی مُنَزِّلُها عَلَیْكُمْ فَمَنْ یَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَاِنّی اُعَذِّبُهُ عَذابًا لا اُعَذِّبُهُ اَحَدًا مِنَ الْعالَمینَ
«وَحی و ایحاء» القای معنا در نفس به صورت پنهان است و وحی را اقسامی است:1. به وسیله ی ارسال ملک، 2. به وسیله ی الهام به قلب رسول، و «حواری» مرد خالص را گویند، و اصل لغت به معنای خلوص است، و «حار یحور» اذا رجع الی حال الخلوص. فرق بین «استطاعت» و قدرت این است که استطاعت مطابق بودن جوارح با انجام فعل است یعنی نیروی بدن توان انجام فلان کار را دارد، و قدرت تطبیق جوارح با فعل نیست بلکه توانایی شخص است بر انجام کار و به همین علّت خدا را مستطیع نمی گویند و قادر می گویند. «مائدة» سفره ی طعام و غذا را گویند و فاعل به معنای مفعول است یعنی مؤدة و اصل لغت به معنای عطاست و «ماد زیدٌ عمروًا» اذا اعطاه، و ممکن است از «مادَ یَمید» اذا تحرّک باشد و در این صورت مائدة بر ورن فاعلة و اسم فاعل خواهد بود، و «ماد به البحر» اذا تحرک به. «عید» اسم مصدر و به معنای عَود و بازگشت است، و بعضی گفته اند «عید» روز اجتماع است.
[بیاد بیاور] روزی را که خداوند پیامبران را [در قیامت] جمع می کند و به آنان می گوید:
مردم چگونه [دعوت] شما را اجابت نمودند؟ آنان گویند: [خدایا] ما چیزی نمی دانیم،
تو خود به همه ی اسرار آگاهی (109) [ای رسول من!] به یاد بیاور زمانی را که خداوند به
ص: 716
عیسی بن مریم گفت: به یاد بیاور نعمتی را که من بر تو و بر مادرت ارزانی داشتم، آنگاه
که تو را به روح القدس تایید نمودم و تو در گاهواره و میانسالی با مردم سخن گفتی و من
کتاب و حکمت و تورات و انجیل را به تو تعلیم کردم و تو با اذن من از گِل چیزی را به صورت پرنده ساختی و در آن می دمیدی و با اذن من پرنده زنده ای می شد و تو کور مادرزاد و کسی که مبتلای به بیماری پیسی بود را با اذن من شفا بخشیدی و زمانی مردگان را به اذن من زنده کردی و هنگامی که من بنی اسراییل را از آسیب رساندن به تو بازداشتم و آن زمانی
بود که تو دلایل روشنی برای آنان آوردی و کافران آنان گفتند: این ها جز سحر آشکاری
نیست (110) و به یاد آور زمانی را که من به حواریین وحی نمودم که به من و به رسول من
ایمان بیاورید و آنان گفتند: ما ایمان آوردیم و [خدایا] تو گواه باش که ما مسلمان هستیم
(111) و به یاد آور زمانی را که حواریّون به عیسی بن مریم گفتند: آیا پروردگار تو می تواند
مائده ای از آسمان بر ما نازل کند؟ و عیسی به آنان گفت: از خدا بترسید اگر مومن هستید
[و چنین درخواستی را نکنید] (112) آنان گفتند: ما می خواهیم از آن بخوریم و دل های
ما مطمئن شود و بدانیم که تو به ما راست گفته ای و بر آن گواه باشیم (113) و عیسی بن
مریم گفت: خداوندا! ای پروردگار ما! تو مائده ای از آسمان برای ما بفرست تا برای ما و آیندگانمان عیدی ونشانه ای از[قدرت]تو باشد و ما را روزی ده وتو بهترین روزی دهندگانی (114) و خداوند گفت: من آن مائده را بر شما نازل خواهم نمود و پس از آن هر کدام از شما کافر شود، من عذابی به او خواهم کرد که احدی از جهانیان را چنین عذابی نکرده باشم. (115)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «ما ذا اُجِبْتُمْ» اوصیای پیامبران است یعنی از پیامبران سوال می شود:
ص: 717
مردم نسبت به اوصیای شما چگونه شما را اجابت نمودند؟ و آنان می گویند:ما نمی دانیم مردم بعد از ما چه کردند؟(1)
این روایت راکلینی از امام صادق(علیه السلام)و عیّاشی از امام باقر(علیه السلام)نقل کرده اند.(2)
«وَ اِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ كَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِاِذْنی فَتَنْفُخُ فیها فَتَكُونُ طَیْرًا بِاِذْنی وَ تُبْرِئُ الْاَكْمَهَ وَ الْاَبْرَصَ بِاِذْنی وَ اِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِاِذْنی»
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
حضرت عیسی(علیه السلام)دوست و برادر صدیقی داشت و همواره با او رفت و آمد می نمود تا این که مدّتی او را ندید و به خانه ی او رفت تا بر او سلامی کند و مادر او گفت: یا رسول الله! دوست شما از دنیا رحلت نمود. عیسی(علیه السلام) فرمود: آیا می خواهی من او را زنده کنم و تو او را ببینی؟ مادر گفت: آری. پس عیسی(علیه السلام) فرمود: فردا بیا تا نزد قبر او برویم و من او را با اذن خداوند زنده کنم.
پس عیسی دعایی خواند و ناگهان قبر باز شد و آن مرد از قبر خارج گردید و چون مادر فرزند خود را دید، هر دو گریه کردند و عیسی(علیه السلام) به آنان ترحّم نمود و به دوست خود فرمود: آیا می خواهی باز در دنیا با مادر خود زندگی کنی؟ آن مرد گفت: ای رسول خدا، آیا زندگی با خوردن و رزق و عمر جدید را می فرمایی؟ فرمود: آری، با رزق و روزی و بیست سال عمر و ازدواج و فرزند جدید. گفت: آری.
ص: 718
پس عیسی(علیه السلام)او را تحویل مادر داد، و او بیست سال در دنیا زندگی نمود و فرزندی به دنیا آورد!(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
عیسی(علیه السلام) نزد قبر یحیی بن زکریّا(علیهما السلام) آمد و دعا نمود و یحیی(علیه السلام) از قبر خارج شد و فرمود: از من چه می خواهی؟ عیسی(علیه السلام) فرمود: می خواهم به دنیا بازگردی و مانند قبل با هم مانوس باشیم.
یحیی(علیه السلام) فرمود: ای عیسی، هنوز من از سختی مرگ آسوده نشده ام و تو می خواهم
مرا به دنیا بازگردانی و باز مرگ دیگری را ببینم؟!
پس عیسی(علیه السلام) او را رها نمود و او به قبر خود بازگشت.(2)
ص: 719
«وَ اِذْ اَوْحَیْتُ اِلَى الْحَوارِیِّینَ اَنْ آمِنُوا بی وَ بِرَسُولی»
علی بن فضّال از پدر خود نقل نموده که گوید: به حضرت رضا(علیه السلام) گفتم:حواریّون
را برای چه حواریّون نامیدند؟
حضرت فرمود:
مردم آنان را حواریّون نامیدند به خاطر این که لباس ها را از چرک و آلودگی پاک می نمودند ؛(1) و امّا نزد ما به این خاطر حواریّون نامیده شدند که خود پاک و مخلص بودند و مردم را نیز به وسیله ی نصیحت و موعظه از چرک گناه پاک می کردند.
گفتم: نصاری را برای چه نصاری گفته اند؟
حضرت فرمود:
به خاطر این که آنان اهل قریه ی ناصره از بلاد شام بودند و مریم و عیسی(علیهما السلام) پس از بازگشت از مصر در آن جا ساکن شدند.(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود: مقصود از «وَ اِذْ اَوْحَیْتُ اِلَى الْحَوارِیِّینَ» این است که خداوند به آنان الهام نمود [نه مانند وحی به پیامبران(علیهم السلام)].(3)
ص: 720
«هَلْ یَسْتَطیعُ رَبُّكَ اَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ»
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
در مائده و سفره ای که بر بنی اسراییل [از آسمان] نازل شد و با زنجیرهایی از طلاآویزان شده بود، نه قرص نان و نه ماهی وجود داشت.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
معنای «هَلْ یَسْتَطیعُ رَبُّكَ» «هل تستطیع ان تدعو ربّك» می باشد، یعنی آیا تو می توانی از خدای خود بخواهی که مائده ای از آسمان برای ما بفرستد؟(2)
فضیل بن یسار گوید: موسی بن جعفر(علیهما السلام) فرمود:
گروهی از قوم عیسی(علیه السلام) که درخواست مائده گردند و ایمان نیاوردند خداوند آنان
را مسخ نمود و به شکل خوک درآمدند.(3)
مرحوم طبرسی از عمّار یاسر از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
در آن سفره و مائده ی آسمانی، نان و گوشت بود چرا که بنی اسراییل از حضرت
ص: 721
عیسی(علیه السلام) طعامی خواسته بودند «که هر چه از آن بخورند تمام نشود» پس به آنان گفته شد: به شرط آن که خیانت و جنایت و تکبّر نکنید و اگر چنین کردید شما را عذاب خواهیم نمود پس آنان روز را به شب نرساندند تا خیانت و جنایت و تکبّر نمودند.
سپس گوید: ابن عبّاس می گفت:
عیسی بن مریم به بنی اسراییل فرمود: باید سی روز روزه بگیرید و سپس از خداونددرخواست کنید تا آن چه می خواهید را به شما بدهد و چون بنی اسراییل یک ماه روزه گرفتند و فارغ شدند به عیسی(علیه السلام) گفتند: اگر ما برای یکی از مردم عملی را به پایان رسانده بودیم به ما طعام داده بود و ما یک ماه روزه گرفتیم و گرسنه مانده ایم؟! و تو از خدا بخواه که او برای ما از آسمان مائده ای بفرستد. پس ملائکه مائده و سفره ی الهی را آوردند و در آن سفره هفت قرص نان و هفت ماهی بود و ملائکه سفره را مقابل آنان قرار دادند و همه آنان از اوّل تا آخر از آن خوردند.(1)
ص: 722
امام عسکری(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند بر عیسی(علیه السلام) سفره ای نازل نمود که در آن چهار قرص نان و چهار ماهی
کوچک بود و خداوند به آن سفره برکتی داد که چهار هزار و هفتصد نفر از آن خوردند و سیر شدند[و چیزی از آن کم نشد]وسپس آن سفره جمع می شد تا این که بزرگان بنی اسراییل و خوشگذرانان آنان گفتند: ما به فقرا اجازه نمی دهیم که از آن سفره بخورند. از این رو خداوند آن سفره و مائده الهی را از آنان دور نمود و آن ها را مسخ کرد و به شکل میمون و خوک درآمدند!(1)
مرحوم کلینی با سند خود از حضرت رضا(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
فیل مسخ شده و تغییر شکل یافته، چرا که او پادشاهی بوده که بسیار زنا می کرده است. گرگ نیز مسخ شده و او عرب دیّوثی بوده، خرگوش نیز مسخ شده و او زنی بوده که به همسر خود خیانت می کرده و بعد از حیض غسل نمی کرده، خفّاش نیز مسخ شده و او کسی بوده که خرماهای مردم! را می دزدیده، میمون و خوک نیز مسخ شده اند و آنان قومی از بنی اسراییل بوده اند که در روز شنبه از قانون خدا تعدّی می کرده و ماهی می گرفته اند، مارماهی و سوسمار نیز مسخ شده اند و آنان گروهی از بنی اسراییل بوده اند که چون به دعای عیسی(علیه السلام) مائده و سفره ای از آسمان بر آنان نازل شد کافر شدند و به آن ایمان نیاوردند و به همین خاطر سرگردان و پراکنده شدند و گروهی از آنان به دریا افتادند و گروهی در خشکی سرگردان شدند، موش نیز مسخ شده است و او زنی کوچک و بدکاره بوده است، عقرب نیز مسخ شده است و او انسان سخنچینی بوده است، خرس و وزغ و زنبور نیز مسخ شده اند و آنان گوشت فروشانی بوده اند که کم فروشی می کرده اند.(2)
ص: 723
وَ اِذْ قالَ اللهُ یا عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ ءَاَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ اتَّخِذُونی وَ اُمِّیَ اِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللهِ قالَ سُبْحانَكَ ما یَكُونُ لی اَنْ اَقُولَ ما لَیْسَ لی بِحَقِّ اِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فی نَفْسی وَ لا اَعْلَمُ ما فی نَفْسِكَ اِنَّكَ اَنْتَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ ما قُلْتُ لَهُمْ اِلّا مااَمَرْتَنی بِهِ اَنِ اعْبُدُوا اللهَ رَبّی وَ رَبَّكُمْ وَ كُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا ما دُمْتُ فیهِمْ فَلَمّا تَوَفَّیْتَنی كُنْتَ اَنْتَ الرَّقیبَ عَلَیْهِمْ وَ اَنْتَ عَلى كُلِّ شَیْءٍ شَهیدٌ اِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَاِنَّهُمْ عِبادُكَ وَ اِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَاِنَّكَ اَنْتَ الْعَزیزُ الْحَكیمُ قالَ اللهُ هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصّادِقینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلاَنْهارُ خالِدینَ فیها اَبَدًا رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ اْلاَرْضِ وَ ما فیهِنَّ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ
«تَعْلَمُ ما فی نَفْسی» مراد از نَفْس، نَفْس حیوانی است که اگر از انسان و حیوان جدا شود
زنده نخواهد ماند چنان که خداوند می فرماید: «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت» و به ذات هر چیزی
ص: 724
نفس گفته می شود مانند این که می گویند:«فعل ذلك فلان نفسه»،و به معنای اراده نیزاطلاق می شود مانند نفس فلان مایل بکذا، و به معنای چشم بد نیز آمده است مانند سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای چشم بد و... «بسم الله ارقیک و الله یشفیک من کل داءٍ هو فیک من عینٍ عائنٍ و نفس نافسٍ و حسدِ حاسدٍ». «رقیب» از ترقّب و انتطار است و به معنای
حافظ نیز می باشد، و رقیب القوم حارسهم. «شهید» به معنای شاهد و به معنای علیم نیز آمده است.
[ای رسول من!]به یاد آور هنگای را که خداوند به عیسی بن مرم گفت: آیا تو به مردم گفتی که «من و مادرم را دو خدا و معبود در برابر خدای یکتا انتخاب نمایید؟!» عیسی گفت» [خدایا!] تو منزّهی و من حق ندارم آن چه را که شایسته من نیست بگویم و اگر چنین سخنی را گفته باشم، تو می دانی [چرا که] تو از آن چه در باطن من هست آگاهی، و من از آن چه در ذات [پاک] تو است آگاه نیستم و تو از همه ی اسرار آگاهی (116) من جز آن چه مرا به آن امر کردی به آنان نگفتم [به آنان] گفتم: شما باید پروردگار من و خود را بپرستید، و تا بین آنان بودم بر آنان گواه بودم و هنگامی که مرا برگرفتی، تو خود مراقب آنان بودی و تو بر هر چیزی گواهی (117) اگر آنان را عذاب کنی، بندگان تو هستند و اگر آنان را ببخشی، تو توانا و حکیم هستی (118) و خدا [در پاسخ عیسی] فرمود: این روزی است که راست گویی برای راست گویان سودمند است و پاداش آنان باغستان هایی است که در زیر آن ها نهرهایی جاری است و تا ابد در آن ها خواهند ماند، خداوند از آنان خشنود است و آنان [نیز] از او خشنود هستند و این همان رستگاری بزرگ است. (119) حکومت آسمان ها و زمین و آن چه در آن ها است مخصوص خداوند است و او بر هر چیزی توانا است. (120)
ص: 725
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیه ی «وَ اِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ ءَاَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ» گر چه از نظر لفظ به صورت ماضی و گذشته گفته شده و لکن به معنای آینده است چرا که خداوند در قیامت به عیسی(علیه السلام) چنین خواهد گفت.
سپس گوید:
این سخن به خاطر این است که نصاری گمان کردند که عیسی به آنان گفته است: «من و مادرم مریم، دو خدا و معبود خواهیم بود» از این رو خداوند در قیامت نصاری و عیسی را جمع می کند و به عیسی(علیه السلام) می فرماید: «وَ اِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ ءَاَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ...» و عیسی(علیه السلام) در پاسخ می گوید: «سُبْحانَكَ ما یَكُونُ لی اَنْ اَقُولَ ما لَیْسَ لی بِحَقِّ» و دلیل بر این که عیسی(علیه السلام) چنین سخنی را به بنی اسراییل نگفته بوده، این است که خداوند در پایان می فرماید: «هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصّادِقینَ صِدْقُهُمْ».(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
آیه ی «ءَ اَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ» مربوط به قیامت است و خداوند چیزی که در آینده خواهد واقع شد را به صورت گذشته بیان می نماید.(2)
ص: 726
«تَعْلَمُ ما فی نَفْسی وَ لا اَعْلَمُ ما فی نَفْسِكَ اِنَّكَ اَنْتَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ»
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
اسم اکبر و اعظم خداوند هفتاد و سه حرف است و خداوند یک حرف از آن را برای خود نگاه داشته است، از این رو احدی ازآن چه در ذات خداوند است اطّلاعی ندارد؛ و هفتاد و دو حرف دیگر را به آدم داده و پیامران دیگر از او به ارث برده اند تا به عیسی رسیده است از این رو عیسی(علیه السلام) می گوید: «تَعْلَمُ ما فی نَفْسی وَ لا اَعْلَمُ ما فی نَفْسِكَ اِنَّكَ اَنْتَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ».(1)
از ابوذر روایت شده که گوید:
شبی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را دیدم که نماز می خواند و تا صبح این آیه را تکرار می نمود: «اِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَاِنَّهُمْ عِبادُكَ وَ اِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَاِنَّكَ اَنْتَ الْعَزیزُ الْحَكیمُ» و چون صبح شد، گفتم: «یا رسول الله! شما دیشب تا به صبح این آیه را تکرار می نمودید؟»
ص: 727
حضرت(علیه السلام)فرمود:«از پروردگارم برای امّتم شفاعت طلب می کردم، تا این که او از من پذیرفت و ان شاء الله این شفاعت به کسی می رسد که ذرّه ای به خدا شرک نورزیده باشد .»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم با سند خود از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که در تفسیر این
آیه فرمود:
هنگامی که قیامت برپا می شود و مردم می خواهند برای حساب وارد محشر گردند، به خاطر برخورد به وحشت های قیامت با سختی شدیدی وارد عرصه ی قیامت می شوند و در کنار عرصه ی قیامت می ایستند و خداوند بر آنان اشراف و احاطه دارد. پس نخستین کسی که به او نداد می شود و همه ی خلائق می شنوند محمّد بن عبد الله(صلی الله علیه و آله) پیامبر قرشی عربی است، او در سمت راست عرش الهی قرار می گیرد و سپس امام شما علی بن ابی طالب (علیهما السلام) را صدا می زنند و او در سمت چپ رسول خدا(صلی الله علیه و آله)می ایستد. سپس امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) را صدا می زنند و آنان در سمت چپ علی(علیه السلام) می ایستند.
سپس هر پیامبر و وصیّ پیامبری را با امّت شان صدا می زنند و آنان در سمت چپ عرش می ایستند.
سپس نخستین کسی که برای سوال خوانده می شود «قلم» خواهد بود. پس او در پیشگاه خداوند می ایستد و خداوند به او می فرماید: آیا آن چه من به تو الهام و وحی نمودم، در لوح نوشتی و ثبت نمودی؟ قلم می گوید: پروردگارا!
ص: 728
تو می دانی که آن چه به من الهام و وحی نمودی من آن را در لوح ثبت کردم. پس خداوند به او می فرماید: شاهد تو کیست؟ قلم می گوید: آیا من اسرار پنهان تو را بر خلق تو آشکار سازم؟ و خداوند به او می فرماید: تو حجّت خود را بیان نمودی.
سپس لوح خوانده می شودو او[نیز]به صورت انسانی حاضر می شود و در کنار قلم می ایستد، و خداوند به او می فرماید: آیا قلم در تو مسطور نمود آن چه را من به او الهام و وحی نموده بودم؟ لوح می گوید: آری، و من آن چه او مسطور نموده بود را به اسرافیل ابلاغ کردم.
پس اسرافیل خوانده می شود و او نیز به صورت انسانی در کنار قلم و لوح می ایستد و خداوند به او می فرماید: آیا لوح آن چه را از قلم گرفته بود، به تو ابلاغ نمود؟ اسرافیل می گوید: آری، چنین است و من آن چه را گرفته بودم به جبرییل ابلاغ کردم.
پس جبرییل در کنار اسرافیل می ایستد و خداوند به او می فرماید: آیا اسرافیل آن چه را باید به تو ابلاغ می کرد، ابلاغ کرد؟ جبرییل می گوید: آری. و من آن چه را او به من ابلاغ نمود به یکایک پیامبرانت ابلاغ نمودم و دستورات تو را به یکایک پیامبران و مرسلین رساندم و من آن چه از وحی و حکمت و کتاب برای هر پیامبری فرستاده بودی را به حبیب تو و پیامبر تو محمّد بن عبد الله عربی قرشی حرمی ابلاغ نمودم.
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
سپس نخستین کسی که از فرزندان آدم برای سوال خوانده می شود، محمّد بن عبد الله(صلی الله علیه و آله)خواهد بود؛وخداوند او را به درگاه خود می خواند و در آن روز کسی نزدیک تر از او به مقام قرب الهی نیست و خداوند به او می فرماید: «ای محمّد!
ص: 729
آیا جبرییل آن چه من از کتاب و حکمت و علم به او سپرده بودم را به تو ابلاغ نمود؟» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «آری، یا ربّ! جبرییل آن چه را تو به او وحی نموده بودی از کتاب و حکمت و علم به من ابلاغ کرد.»
پس خداوند می فرماید: «آیا تو آن ها را به امّت خود ابلاغ کردی؟» رسول خدا(صلی الله علیه و آله)می فرماید:«آری، یا رب! من آن چه را تو از کتاب و حکمت و علم به من وحی نمودی به آنان ابلاغ کردم و در انجام فرمان تو کوشیدم.» خداوند می فرماید: «گواه تو کیست؟» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «پروردگارا!تو شاهد و گواه بر تبلیغ رسالت من هستی وملائکه ونیکان از امّت من نیز گواه بر آن هستند و گواهی تو برای من کافی ست.»پس ملائکه دعوت می شوند و برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گواهی می دهند و می گویند: «او رسالت خود را ابلاغ نمود.»
سپس امّت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) خوانده می شوند و از آنان سوال می شود:آیامحمّد (صلی الله علیه و آله) رسالت و کتاب و حکمت و علم من را به شما ابلاغ نمود؟» آنان می گویند: «آری او رسالت و علم و حکمت تو را به ما ابلاغ کرد.»
پس خداوند به محمّد(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «آیا تو خلیفه ای برای امّت خویش بعد از خود تعیین کردی که او به جای تو حکمت وعلم من را به آنان برساند و کتاب من را برای آنان تفسیر نماید و اختلافات آنان را بعد از تو بیان کند و حجّت را بر آنان تمام نماید؟» پس حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «آری، یا ربّ من علی بن ابی طالب(علیهما السلام) که برادر و وزیر و وصیّی و بهترین امّت من بود را خلیفه خود قرار دادم و او را بین مردم آشکارا معرّفی کردم و مردم را به اطاعت از او دعوت کردم و او را خلیفه و امام امّت خود تا قیامت قرار دادم.»
پس علی بن ابی طالب(علیهما السلام) خوانده می شود و به او گفته می شود: «آیا محمّد(صلی الله علیه و آله)
ص: 730
تو را وصیّ و خلیفه خود در امّت خویش قرار داد؟ و آیا او در زمان حیات خود تو را به مردم معرّفی نمود؟ و آیا تو پس از او به وظیفه ی جانشینی و خلافت او قیام کردی؟» پس علی(علیه السلام) می فرماید: «آری، یا رب! او مرا وصیّ و خلیفه ی خود در بین امّت تعیین نمود و در زمان حیات خود مرا به این مقام به مردم معرّفی کرد، و چون تو پیامبر خود را به سوی خویش بردی، امّت او مقام من را انکار کردند و از راه مکر و حیله با من برخورد نمودند و چنان مرا تنها گذاردند و ضعیف نمودند که نزدیک بود مرا بکشند و کسی را که تو کنار زده بودی بر من مقدّم نمودند و کسی که تو مقدّم نموده بودی را کنار زدند و به سخن من گوش فراندادند و از من اطاعت نکردند، تا این که من در راه تو با آنان به جنگ برخواستم و [در نهایت آنان] من را کشتند.»
پس به علی(علیه السلام) گفته می شود: «آیا تو برای بعد از خود در امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) خلیفه و حجّتی در روی زمین تعیین کردی تا بندگان من را به سوی دین من دعوت نماید و راه من را به آنان نشان دهد؟» پس علی(علیه السلام) می گوید: «آری، یا رب! من برای بعد از خود امام حسن فرزندم و فرزند دختر پیامبرت را برای هدایت آنان تعیین نمودم.»
پس امام حسن(علیه السلام) را صدا می زنند و از او درباره ی آن چه پدر او بیان نموده سوال می کنند و سپس یکایک امامان را صدا می زنند و از آنان سوال می شود و آنان پاسخ می دهند و خداوند عذر آنان را می پذیرد و حجّت شان را قبول می کند.
سپس امام باقر(علیه السلام) فرمود:
این چیزی است که خداوند می فرماید: «یَوْمُ یَنْفَعُ الصّادِقینَ صِدْقُهُمْ».(1)
ص: 731
در کتاب مصباح الشریعة از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
صداقت و راست گویی حقیقی سبب می شود که خداوند [در قیامت] عمل بنده ی خود را پاک دانسته و از او بپذیرد همان گونه که خداوند سخن عیسی(علیه السلام) را تایید نمود وفرمود: «هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصّادِقینَ صِدْقُهُمْ» و این برای راست گویان [و معصومین] از امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) نیز سبب برائت و نجات آنان در قیامت خواهد بود.(1)
مولف گوید:
با اتمام سوره ی مائده، جزء دوم تفسیر اهل البیت(علیهم السلام) به پایان رسید.
و لله الحمد اوّلًا و آخرًا.
25 رمضان المبارک 1433 ه- ق
سیّد محمّد حسینی [سیّد قاسم بهارانچی]
خادم اهل البیت(علیهم السلام)
ص: 732
قرآن کریم
نهج البلاغه؛ امام امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)
صحیفه ی سجّادیه؛ امام سجّاد(علیه السلام)
مصباح الشّریعة؛ امام جعفر صادق(علیهما السلام)
تفسیر العسکری؛ امام حسن عسکری(علیه السلام)
احتجاج؛ طبرسی، احمد بن علی
اختصاص؛ مفید، محمّد بن محمّد
اسرار آل محمّد(صلی الله علیه و آله)؛ هلالی، سعید بن قیس
اصول السّتة عشر؛ عدّه ای از علماء
اصول کافی؛ کلینی، محمّد بن یعقوب
امالی؛ ابن بابویه، محمّد بن علی (شیخ صدوق)
امالی؛ طوسی، محمّد بن حسن(شیخ طوسی)
بحار الانوار؛ مجلسی، محمّدباقر بن محمّدتقی
برهان فی تفسیر القرآن؛ بحرانی، هاشم بن سلیمان
بصائر الدّرجات الکبری؛ صفار، محمّد بن حسن
تاویل الایات الطّاهرة؛ استرآبادی، علی
ص: 733
تحف العقول؛ ابنشعبه، حسن بن علی
تفسیر اطیب البیان؛ طیب، عبدالحسین
تفسیر صافی؛ فیض کاشانی، محسن
تفسیر طبری؛ طبری، محمّد بن جریر
تفسیر عیّاشی؛ عیّاشی، محمّد بن مسعود
تفسیر قمّی؛ قمّی، علی بن ابراهیم
تفسیر مجمع البیان؛ طبرسی، فضل بن حسن
تفسیر نور الثّقلین؛ حویزی، عبدعلی بن جمعه
توحید؛ ابن بابویه، محمّد بن علی (شیخ صدوق)
تهذیب الاحکام؛ طوسی، محمّد بن حسن
ثواب الاعمال؛ ابن بابویه، محمّد بن علی (شیخ صدوق)
جامع الاخبار؛ شعیری، محمّد بن محمّد
خصال؛ ابن بابویه، محمّد بن علی (شیخ صدوق)
خصائص امیرالمؤمنین(علیه السلام)؛ نسائی، احمد بن شعیب
درّ المنثور؛ سیوطی، عبدالرّحمن بن ابی بکر
دلایل الامامة؛ طبری آملی، محمّد بن جریر
ربیع الابرار و نصوص الاخبار؛ زمخشری، محمود بن عمر
رجال؛ کشّی، محمّد بن عمر
رسالة السّعدیّة؛ علامه حلّی، حسن بن یوسف
روضة الکافی؛ کلینی، محمّد بن یعقوب
سفینة البحار و مدینة الحکم؛ قمّی، عبّاس
ص: 734
شواهد التّنزيل لقواعد التّفضيل؛ حسکانی، عبیدالله بن عبدالله
صحیح مسلم؛ نیشابوری، مسلم
علل الشّرائع؛ ابن بابویه، محمّد بن علی (شیخ صدوق)
عیون اخبار الرّضا(علیه السلام)؛ ابن بابویه، محمّد بن علی (شیخ صدوق)
غیبت نعمانی؛ نعمانی، محمّد بن ابراهیم
فروع کافی؛ کلینی، محمّد بن یعقوب
کمال الدّین و تمام النّعمة؛ ابن بابویه، محمّد بن علی (شیخ صدوق)
محاسن؛ برقی، احمد بن محمّد
محجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء؛ فیض کاشانی، محمّد بن شاه مرتضی
مُسند؛ ابن حنبل، احمد بن محمّد
مصباح الفقیه؛ همدانی، رضا بن محمّد هادی
معانی الاخبار؛ ابن بابویه، محمّد بن علی (شیخ صدوق)
معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرّواة؛ خویی، ابوالقاسم
من لایحضره الفقیه؛ شیخ بهایی، محمّد بن حسین
مناقب الامام اميرالمؤمنين علی بن ابی طالب(علیهما السلام)؛ کوفی، محمّد بن سلیمان
مناقب آل ابی طالب(علیهم السلام)؛ ابن شهر آشوب، محمّد بن علی
وافی؛ فیض کاشانی، محمّد بن شاه مرتضی
وسائل الشیعة؛ حرّ عاملی، محمّد بن حسن
ص: 735
سرشناسه:حسینی بهارانچی، سید محمد، 1323 -
عنوان و نام پديدآور:تفسیر اهل البیت علیهم السلام/ تالیف سیدمحمد حسینی بهارانچی.
مشخصات نشر:قم: انتشارات مطیع، 1393 -
مشخصات ظاهری:9ج.
شابک:280000 ريال: ج.1 978-600-7107-24-9 : ؛ ج.3 978-600-7107-56-0 : ؛ ج.4 978-600-7107-51-5 : ؛ 500000 ریال: ج.5 978-600-7107-83-6 : ؛ ج.6 978-600-9900-04-6 : ؛ ج.7 978-600-9900-08-4 : ؛ 1200000 ﷼: ج.8 978-600-9900-09-1 : ؛ ج.9 978-600-990014-5 :
يادداشت:ج. 4 و 6 - 8 (چاپ اول: 1397) (فیپا).
يادداشت:ج.5 (چاپ اول: 1397).
يادداشت:ج.8 (چاپ اول: 1399)
يادداشت:ج.9 (چاپ اول: 1398) (فیپا).
یادداشت:کتابنامه.
مندرجات:ج.1. سوره مبارکه حمد و بقره.- ج.4. سوره های مبارکه یونس- هود - یوسف - رعد - ابراهیم - حجر- نحل و اسراء.- ج.5. سوره های مبارکه کهف - مریم سلام الله علیها- طه - انبیاء - حج - مومنون و نور.- ج.6. سوره های فرقان - شعراء - نمل - قصص - عنکبوت - روم - لقمان - سجده - احزاب و سبأ.- ج.7. سوره های فاطر - یس - صافات - ص - زمر - غافر - فصلت - شوری - زخرف - دخان - جاثیه -احقاف.- ج.8. سوره های مبارکه محمد صلی الله علیه و آله - فتح - حجرات - ق- ذاریات - طور- نجم - قمر - الرحمن- واقعه - حدید - مجادله - حشر - ممتحنه - صف - جمعه - منافقین - تغابن - طلاق - تحریم
موضوع:تفاسیر شیعه -- قرن 14
Qur'an -- Shiite hermeneutics -- 20th century
رده بندی کنگره:BP98/ح3ت7 1393
رده بندی دیویی:297/179
شماره کتابشناسی ملی:4922990
خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 2
ص: 3
تفسيراهل البیت علیهم السلام(جلد 3)
سوره هاي مباركه انعام، اعراف، انفال، توبه
تاليف خادم اهل البيت عليهم السلام
سيد محمد(سيد قاسم) حسيني بهارانچي
ص: 4
الحمد لله ربّ العالمین وصلواته الدآئمة علی خاتم النّبییّن و علی اله الائمّة المیامین و الاوصیآء المرضیّین، سیّما الامام المنتظر و الحجّة الثّاني عشر روحي و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدآء، سميّ المصطفی و کنيّ المرتضی، الّذي یملاء الله به الارض قسطًا وعدلًا، کما ملئت ظلمًا و جورًا، و لعنة الله الدآئمة علی اعدآئهم و مخالفیهم و منکري فضآئلهم و امامتهم اجمعین الی یوم الدّین.
ص: 5
ص: 6
سوره ی انعام
سوره ی انعام
سوره ی انعام [6]، آیات 1 تا 3 17
سوره ی انعام [6]، آیات 4 تا 9 24
سوره ی انعام [6]، آیات 10 تا 16 28
سوره ی انعام [6]، آیات 17 تا 19 32
سوره ی انعام [6]، آیه ی 20 36
سوره ی انعام [6]، آیات 21 تا 24 38
سوره ی انعام [6]، آیات 25 تا 28 44
سوره ی انعام [6]، آیات 29 تا 32 48
سوره ی انعام [6]، آیات 33 تا 36 50
سوره ی انعام [6]، آیات 37 تا 41 55
ص: 7
سوره ی انعام [6]، آیات 42 تا 45 59
سوره ی انعام [6]، آیات 46 تا 49 63
سوره ی انعام [6]، آیات 50 تا 53 65
سوره ی انعام [6]، آیات 54 تا 58 70
سوره ی انعام [6]، آیات 59 تا 65 75
سوره ی انعام [6]، آیات 66 تا 70 82
سوره ی انعام [6]، آیات 71 تا 73 87
سوره ی انعام [6]، آیات 74 تا 90 88
سوره ی انعام [6]، آیات 91 تا 94 105
سوره ی انعام [6]، آیات 95 تا 101 117
سوره ی انعام [6]، آیات 102 تا 107 125
سوره ی انعام [6]، آیات 108 تا 113 130
سوره ی انعام [6]، آیات 114 تا 117 138
سوره ی انعام [6]، آیات 118 تا 123 142
سوره ی انعام [6]، آیات 124 تا 129 148
سوره ی انعام [6]، آیات 130 تا 135 153
سوره ی انعام [6]، آیات 136 تا 140 156
سوره ی انعام [6]، آیات 141 تا 146 161
سوره ی انعام [6]، آیات 147 تا 151 173
سوره ی انعام [6]، آیات 152 تا 153 188
سوره ی انعام [6]، آیات 154 تا 159 195
ص: 8
سوره ی انعام [6]، آیات 160 202
سوره ی انعام [6]، آیات 161 تا 165 206
سوره ی اعراف
سوره ی اعراف [7]، آیه ی 1 215
سوره ی اعراف [7]، آیات 2 تا 5 219
سوره ی اعراف [7]، آیات 6 تا 10 221
سوره ی اعراف [7]، آیات 11 تا 18 229
سوره ی اعراف [7]، آیات 19 تا 25 241
سوره ی اعراف [7]، آیات 26 تا 28 250
سوره ی اعراف [7]، آیات 29 تا 30 255
سوره ی اعراف [7]، آیات 31 تا 34 258
سوره ی اعراف [7]، آیات 35 تا 41 268
سوره ی اعراف [7]، آیات 42 تا 51 273
سوره ی اعراف [7]، آیات 52 تا 56 286
سوره ی اعراف [7]، آیات 57 تا 64 294
سوره ی اعراف [7]، آیات 65 تا 72 299
سوره ی اعراف [7]، آیات 73 تا 79 305
سوره ی اعراف [7]، آیات 80 تا 84 312
سوره ی اعراف [7]، آیات 85 تا 93 317
سوره ی اعراف [7]، آیات 94 تا 102 321
ص: 9
سوره ی اعراف [7]، آیات 103 تا 129 327
سوره ی اعراف [7]، آیات 130 تا 141 337
سوره ی اعراف [7]، آیات 142 تا 145 345
سوره ی اعراف [7]، آیات 146 تا 153 362
سوره ی اعراف [7]، آیات 154 تا 157 372
سوره ی اعراف [7]، آیات 158 تا 168 391
سوره ی اعراف [7]، آیات 169 تا 174 400
سوره ی اعراف [7]، آیات 175 تا 181 410
سوره ی اعراف [7]، آیات 182 تا 188 421
سوره ی اعراف [7]، آیات 189 تا 202 427
سوره ی اعراف [7]، آیات 203 تا 206 438
سوره ی انفال
سوره ی انفال [8]، آیات 1 تا 14 449
سوره ی انفال [8]، آیات 15 تا 23 489
سوره ی انفال [8]، آیات 24 تا 33 494
سوره ی انفال [8]، آیات 32 تا 41 511
سوره ی انفال [8]، آیات 41 تا 47 526
سوره ی انفال [8]، آیات 48 تا 57 536
سوره ی انفال [8]، آیات 58 تا 67 545
سوره ی انفال [8]، آیات 67 تا 75 556
ص: 10
سوره ی توبه
سوره ی توبه [9]، آیات 1 تا 8 577
سوره ی توبه [9]، آیات 9 تا 15 590
سوره ی توبه [9]، آیات 16 تا 18 594
سوره ی توبه [9]، آیات 19 تا 24 598
سوره ی توبه [9]، آیات 25 تا 29 605
سوره ی توبه [9]، آیات 30 تا 35 617
سوره ی توبه [9]، آیات 36 تا 41 630
سوره ی توبه [9]، آیات 42 تا 57 645
سوره ی توبه [9]، آیات 58 تا 63 655
سوره ی توبه [9]، آیات 64 تا 70 668
سوره ی توبه [9]، آیات 71 تا 78 676
سوره ی توبه [9]، آیات 79 تا 87 688
سوره ی توبه [9]، آیات 88 تا 96 696
سوره ی توبه [9]، آیات 97 تا 106 702
سوره ی توبه [9]، آیات 107 تا 112 721
سوره ی توبه [9]، آیات 113 تا 121 727
سوره ی توبه [9]، آیات 122 تا 129 738
ص: 11
ص: 12
محلّ نزول: مکّه ی مکرّمه -- عدد آیات: 165 آیه
جز شش آیه از «وَ مَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» تا سه آیه و «قُلْ تَعَالَوْاْ اَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ» تا سه آیه که در مدینه نازل شده است.(1)
ثواب قرائت سوره ی انعام
از روایات معصومین(علیهم السلام) استفاده می شود:
این سوره کلا در مکّه نازل شده است، و لکن برخی از مفسّرین گفته اند: «هشت آیه و یا شش آیه و یا دو آیه و یا یک آیه آن در مدینه نازل شده است»و دلیلی بر آن نیست چرا که روایات تصریح نموده: این سوره «جملةً واحدةً»در مکّه نازل شده است. والله العالم.
علیّ بن ابراهیم از حسین بن خالد نقل نموده که حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:سوره ی انعام یک باره [در مکّه] نازل شد و هفتاد هزار ملک با تسبیح و تهلیل و تکبیر، همراه آن بودند و هر کس آن را قرائت نماید آن ملائکه تا
ص: 13
قیامت برای او استغفار خواهند نمود.(1)
مرحوم کلینی نیز از ابوحمزه نقل نموده که امام صادق(علیه السلام) فرمود:
سوره ی انعام «جملةً واحدةً» نازل شد و هفتاد هزار ملک آن را همراهی می نمودندتا بر [قلب] حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) نازل شد. سپس فرمود: شما نیز باید این سوره را
تعظیم و تجلیل نمایید، چرا که نام خدا در هفتاد موضع آن بیان شده است و اگر مردم برکات و پاداش قرائت آن را می دانستند همواره آن را قرائت می کردند.(2)
مرحوم طبرسی از ابیّ بن کعب نقل نموده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
سوره ی انعام «جملةً واحدةً» بر من نازل شد و هفتاد هزار ملک با تسبیح و تحمید،آن را تشییع نمودند و کسی که آن را قرائت نماید آن هفتاد هزار ملک به عدد هر آیه ای از آن یک شبانه روز برای او صلوات می فرستند.(3)
ص: 14
برکات قرائت سوره ی انعام
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) می فرمود:
سوره ی انعام «جملةً واحدةً» نازل شد و هفتاد هزار ملک آن را همراهی می کردند،شما نیز آن را تجلیل و تعظیم نمایید، چرا که نام خدای تبارک و تعالی در هفتادموضع آن برده شده است و اگر مردم فضیلت آن را می دانستند قرائت آن را ترک نمی کردند.
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که حاجتی داشته باشد و بخواهد خداوند حاجتِ او را برآورده کند، باید چهار رکعت نماز بخواند [دو رکعت دو رکعت] فاتحة الکتاب و سوره ی انعام را در آن قرائت کند و پس از پایان قرائت این سوره بگوید: «یَا کَرِیمُ یَا کَرِیمُ یَا کَرِیمُ، یَا عَظِیمُ یَا عَظِیمُ یَا اَعْظَمَ مِنْ کُلِّ عَظِیمٍ، یَا سَمِیعَ الدُّعَاءِ، یَا مَنْ لَا تُغَیِّرُهُ الْاَیَّامُ وَ اللَّیَالِی صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْحَمْ ضَعْفِی وَ فَقْرِی وَ فَاقَتِی وَ مَسْکَنَتِی، فَاِنَّکَ اَعْلَمُ بِهَا مِنِّی وَ اَنْتَ اَعْلَمُ بِحَاجَتِی، یَا مَنْ رَحِمَ الشَّیْخَ یَعْقُوبَ حَتَّی رَدَّ عَلَیْهِ یُوسُفَ وَ اَقَرَّ عَیْنَهُ، یَا مَنْ رَحِمَ اَیُّوبَ بَعْدَ طُولِ بَلَائِهِ، یَا مَنْ رَحِمَ مُحَمَّدًا صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ السّلام، وَ مِنَ الْیُتْمِ آوَاهُ وَ نَصَرَهُ عَلَی جَبَابِرَةِ قُرَیْشٍ وَ طَوَاغِیتِهَا وَ اَمْکَنَهُ مِنْهُمْ، یَا مُغِیثُ یَا مُغِیثُ یَا مُغِیثُ»، و این را تکرار نماید.
سپس فرمود:
ای ابوبصیر! سوگند به خدایی که جان من به دست قدرت اوست اگر تو خدا را با این دعا، بعد از آن نماز بخوانی و سپس از او همه ی حوائج خود را
ص: 15
بخواهی خداوند بر تو بخل نخواهد ورزید و حاجت تو را عطا خواهد نمود،ان شاء الله.(1)
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که سه آیه اوّل این سوره را تا «وَ یَعْلَمُ مَا تَکْسِبُونَ» قرائت کند، خداوند چهل هزار ملک را موظّف می نماید که تا قیامت همانند عبادت خود را، برای او بنویسند.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که این سوره را با مشک و زعفران بنویسد و بشوید و شش روز متوالی بنوشد،خیر فراوانی نصیب او خواهد شد و با اذن خداوند از بیماری سودا و دردهای دیگرنجات می یابد.(3)
ص: 16
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الْحَمْدُ لِلهِ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذینَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ هُوَ الَّذی خَلَقَكُمْ مِنْ طینٍ ثُمَّ قَضی اَجَلًا وَ اَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ ثُمَّ اَنْتُمْ تَمْتَرُونَ وَ هُوَ اللهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْاَرْضِ یَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهْرَكُمْ وَ یَعْلَمُ ما تَكْسِبُونَ
«عدل» خلاف جور است، و عدلت به غیره ای سویت به، و عدلت عنه ای اعرضت،و عدلت الشئ فاعتدال ای قومته فاستقام و «اجل» مدّت معینی که برای دین و امثال آن قرار می دهند می باشد، و اجل انسان پایان عمر اوست، و اصل اجل به معنای تاخیراست، و آجل نقیض عاجل است، و «امتراء» به معنای شک است.
ص: 17
به نام خداوند بخشنده بخشایش گر
ستایش برای خداوندی است که آسمان ها و زمین را آفرید، و ظلمت ها و نور را پدید آورد امّا کافران برای پروردگار خود، شریک و شبیه قرار می دهند (با این که دلایل توحید و یگانگی او، در آفرینش جهان آشکار است)! (1) او کسی است که شما را از گل آفرید سپس مدّتی مقرّر داشت (تا انسان تکامل یابد) و اجل حتمی نزد اوست (و فقط او از آن آگاه است). با این همه، شما (مشرکان در توحید و یگانگی و قدرت او،) تردید می کنید! (2) اوست خداوند در آسمان ها و در زمین پنهان و آشکار شما را می داندو از آن چه (انجام می دهید و) به دست می آورید، با خبر است. (3)
امام عسکری(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آیه فوق در ردّ چند طایفه است،
1. دهریّه [و کمونیست ها] که می گویند: موجودات عالم ابتدا و انتها ندارند و همواره چنین بوده اند و خواهند بود و خداوند در پاسخ آنان می فرماید: «الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضَ»، 2. ثنویّه که می گویند: نور و ظلمات مدبّر عالمند و خداونددر پاسخ آنان می فرماید: «وَ جَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَ النُّورَ»، 3. مشرکین عرب که می گویند:بُت های ما خدایان مایند. و خداوند در پاسخ آنان می فرماید: «ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِم یَعْدِلُونَ»؛و سپس خداوند «قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدٌ…» را نازل نمود و آن پاسخ هر کسی است که برای خدا شریک و ضدّی قرار بدهد، از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به اصحاب خود فرمود:بگویید: «اِیَّاکَ نَعْبُدُ» یعنی تنها تو را می پرستیم و مانند دهریّه نمی گوییم: «موجودات عالم ابتدا و انتها ندارند و همیشه چنین بوده و خواهند بود». و مانند ثنویّه نمی گوییم: نور و ظلمت مدبّر عالمند». و مانند مشرکین عرب نمی گوییم: «بُت ها خدایان ما هستند»
ص: 18
بلکه می گوییم: «فَلَا نُشْرِکُ بِکَ شَیْئًا، وَ لَا نَدْعُو مِنْ دُونِکَ اِلَهًا» همان گونه که کفّار چنین می گویند، و نیز مانند یهود و نصاری نمی گوییم: خدا را فرزندی است [چنان که خداوند
از قول آنان می فرماید: «قالَتِ الْیَهُودُ عَزَیْزٌ ابْنُ اللهَ وَ قالَتِ النَّصارَی الْمَسیحُ ابْنُ اللَّهِ.»(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود: خداوند بهشت را قبل از دوزخ، و طاعت را قبل از معصیت،
و رحمت را قبل از غضب، و خیر را قبل از شرّ، و زمین را قبل از آسمان، و حیات و زندگی
را قبل از مرگ، و خورشید را قبل از ماه، و نور را قبل از ظلمت آفرید.(2)
ص: 19
«هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن طِینٍ ثُمَّ قَضَی اَجَلًا وَ اَجَلٌ مُّسمًّی عِندَهُ ثُمَّ اَنتُمْ تَمْتَرُونَ»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود: مقصود از «ثُمَّ قَضَی اَجَلًا» اجل حتمی خداوند است [که به
ملک الموت ابلاغ می شود] «وَ اَجَلٌ مُّسمًّی» آن اجلی است که بدا [و تجدید نظر] در آن
راه دارد و خداوند اگر بخواهد آن را تقدیم و یا تاخیر می نماید و لکن اجل محتوم تقدیم
و تاخیری ندارد.(2)
حمران بن اعین گوید: امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه فوق فرمود:
«اَجَلٌ مُّسمًّی» آن اجلی است که در شب قدر به ملک الموت ابلاغ می شود و خداونددرباره ی آن می فرماید: «فَاِذا جاءَ اَجَلُهُمْ لا یَسْتَاْخِرُونَ ساعَةً وَ لایَسْتَقْدِمُونَ»و اَجَل دیگر آن اجلی است که خداوند اگر بخواهد مقدّم می کند و اگر بخواهد تاخیر می اندازد.(3)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اجل اوّل آن اجل حتمی است که خداوند به ملائکه و پیامبران و مرسلین ابلاغ می نماید و اجل دوّم همان اجل مسمّی است که خداوند از خلایق پنهان می دارد
ص: 20
و نزد او خواهد بود [و بدا و مشیّت درباره ی آن جاری می شود.](1)
«وَ هُوَ اللّهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَ فِی الاَرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهرَکُمْ وَ یَعْلَمُ مَا تَکْسِبُونَ»(2)
یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) [محمّد بن نعمان] گوید: به امام(علیه السلام) گفتم: «آیا خداوند بذّاته در هر مکانی وجود دارد؟» و آن حضرت(علیه السلام) در جواب من فرمود:
وای بر تو اماکن محدود و دارای اندازه است و اگر تو بگویی:ذات او در مکانی است،او را محدود نموده ای در حالی که او جدای از خلق خود می باشد[چرا که او جسم نیست تا محدود به چیزی باشد] بلکه او از نظر علم و قدرت و احاطه و سلطان بر آنان حاکم و [به احوال شان] آگاه است و علم او به آن چه روی زمین است کم تر از علم او به آن چه در آسمان است نیست و هیچ چیزی از [علم و احاطه] او دور نیست و همه اشیاء نسبت به علم و قدرت و سلطان و حاکمیّت و احاطه او یکسانند.(3)
ص: 21
شیخ مفید در کتاب ارشاد گوید:
بعضی از علمای یهود نزد ابوبکر آمدند و [عالم بزرگ آنان به ابوبکر] گفت: آیا تو خلیفه پیامبر این امّت هستی؟ ابوبکر گفت: آری. عالم یهودی گفت: ما در تورات یافته ایم که خلفای پیامبران اعلم امّت های خود هستند، پس تو از خدابه من خبر ده و بگو بدانم خدا در آسمان است یا در زمین؟ ابوبکر گفت: خدا درآسمان بر روی عرش قرار دارد. عالم یهودی گفت: پس زمین خالی از خداست و طبق گفته تو خدا در مکانی وجود دارد و در مکانی وجود ندارد! ابوبکر گفت: این سخن زنادقه و منکرین خداست، دور شو از من تا تو را نکشته ام.(1)
پس عالم یهودی تعجّب نمود و از او دور شد و اسلام را به استهزا گرفت، تا این که با امیرالمؤمنین(علیه السلام) روبه رو شد و آن حضرت(علیه السلام) فرمود: ای یهودی من سوال تو را دانستم و هدف تو را یافتم پس بدان که ما می گوییم: خداوند خالق مکان است
و نیازی به مکان ندارد و منزّه است که در مکانی قرار بگیرد، او در همه ی مکان ها است نه به صورت تماسّ و مجاورت بلکه علم او به همه چیز احاطه دارد و مکانی نیست که خالی از علم و تدبیر او باشد آیا اگر من از کتاب های شما به آن چه گفتم خبر بدهم تو ایمان می آوری؟ عالم یهودی گفت: آری.(2)
ص: 22
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:آیا شما در کتاب های خود نیافته اید که موسی بن عمران(علیه السلام) روزی نشسته بود، ناگهان ملکی از مشرق نزد او آمد و موسی(علیه السلام) به او فرمود: از کجا می آیی؟ آن ملک گفت: از نزد خدا می آیم. پس ملکی از مغرب آمد و موسی(علیه السلام) به او فرمود: از کجا می آیی؟ او نیز گفت: از نزد خدا می آیم.
سپس ملک دیگری آمد و گفت: من از آسمان هفتم از نزد خدا می آیم. و ملک دیگری آمد و گفت: من از طبقه هفتم زمین از نزد خدا می آیم. پس موسی(علیه السلام) گفت: منزّه است خدایی که هیچ مکانی خالی از او نیست و به هیچ مکانی نزدیک تر از مکان دیگر نیست. عالم یهودی گفت: «اَشْهَدُ اَنْ لَا اِلَهَ اِلَّا اللَّهُ» این سخن حقّی است و تو سزاوارتر به جانشینی و مقام پیامبر خود هستی از کسی که به زور بر آن مستولی شده است.(1)
ص: 23
وَ ما تَاْتیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ اِلَّا كانُوا عَنْها مُعْرِضینَ فَقَدْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ فَسَوْفَ یَاْتیهِمْ اَنْباءُ ما كانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ اَ لَمْ یَرَوْا كَمْ اَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِی الْاَرْضِ ما لَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ وَ اَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدْرارًا وَ جَعَلْنَا الْاَنْهارَ تَجْری مِنْ تَحْتِهِمْ فَاَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ اَنْشَاْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرینَ وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْكَ كِتابًا فی قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِاَیْدیهِمْ لَقالَ الَّذینَ كَفَرُوا اِنْ هذا اِلَّا سِحْرٌ مُبینٌ وَ قالُوا لَوْ لااُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَكٌ وَ لَوْ اَنْزَلْنا مَلَكًا لَقُضِیَ الْاَمْرُ ثُمَّ لایُنْظَرُونَ وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكًا لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ
«قرن» اهل هر زمانی را گویند،و زمان هر پیامبر و طبقه ای از علما را قرن گویند، چنان که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «خیرکم قرنی ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم…» و «مدرارا» یعنی کثیرا غریزا دارا، و اصل «مدرارا» از درّ اللبن است، و درت السماء، اذا امطرت، و «لله دره» یعنی عمله، و «لادر دره» یعنی لاکثر خبره، و «لبست الامر علیه» اذا خلط و اشتبه علیه، و اصله من الستر بالثوب.
هیچ نشانه و آیه ای از آیات پروردگارشان برای آنان نمی آید، مگر این که از آن روی گردان
می شوند! (4) آنان، حق را هنگامی که سراغ شان آمد، تکذیب کردند! ولی به زودی خبر
آن چه را به باد مسخره می گرفتند، به آنان می رسد (و از نتایج کار خود، آگاه می شوند). (5)
ص: 24
آیا ندیدند چقدر از اقوام پیشین را هلاک کردیم؟! اقوامی که (از شما نیرومندتر بودند و) قدرت هایی به آن ها داده بودیم که به شما ندادیم باران های پی در پی برای آن ها فرستادیم
و از زیر(آبادی های) آن ها، نهرها را جاری ساختیم (اما هنگامی که سرکشی و طغیان کردند،)آنان را به خاطر گناهان شان نابود کردیم و جمعیّت دیگری بعد از آنان پدید آوردیم.(6)(حتّی)اگر ما نامه ای روی صفحه ای بر تو نازل کنیم، و (علاوه بر دیدن و خواندن،)آن را با دستهای خود لمس کنند،باز کافران می گویند: «این، چیزی جز یک سحر آشکار نیست»! (7) (از بهانه های آن ها این بود که) گفتند: «چرا فرشته ای بر او نازل نشده (تا او را در دعوت مردم به سوی خدا همراهی کند؟!)» ولی اگر فرشته ای بفرستیم، (و موضوع، جنبه حسی و شهود پیدا کند،) کار تمام می شود (یعنی اگر مخالفت کنند،) دیگر به آن ها مهلت داده نخواهد شد (و همه هلاک می شوند). (8) و اگر او را فرشته ای قرار می دادیم، حتما وی را به صورت انسانی در می آوردیم (باز به پندار آنان،) کار را بر آن ها مشتبه می ساختیم همان طور که آن ها کار را بر دیگران مشتبه می سازند! (9)
«وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکًا لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنَا عَلَیْهِم مَّا یَلْبِسُونَ»(1)
مولّف گوید:
در شان نزول آیات فوق روایتی نقل شده که معنای آیات را روشن می نماید در تفسیر امام عسکری(علیه السلام) و احتجاج نقل شده که امام عسکری(علیه السلام) می فرماید: من به پدرم علیّ بن محمّد(علیه السلام) گفتم: آیا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگامی که یهود و مشرکین با آن
ص: 25
حضرت لجاجت و عناد می کردند با آنان مناظره نمی کرد؟پدرم فرمود:رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فراوان با آنان مناظره می کرد و روزی آن حضرت در کنار کعبه نشسته بود ناگهان عبدالله بن ابی امیّه مخزومی گفت: ای محمّد ادّعای بزرگی کرده ای و سخن وحشتناکی گفته ای و گمان کرده ای که تو رسول ربّ العالمین هستی در حالی که سزاوار نیست خدای ربّ العالمین و خالق همه عالم، کسی مانند تو را که بشری همانند ما هستی پیامبر خود قرار بدهد و اگر تو پیامبر خدا می بودی باید ملکی تو را تصدیق می نمود و ما او را مشاهده می کردیم، بلکه اگر خدا می خواست پیامبری را برای ما بفرستد او را ملکی قرار می داد نه بشری مانند تو که همانند ما هستی. سپس گفت: ای محمّد تو جز انسان مسحور [و جن زده ای]نیستی و پیامبر خدا نمی باشی.(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: خدایا! تو شنوای هر صوتی و عالم به هر چیزی هستی و از گفته بندگانت آگاهی. و خداوند این آیات را بر آن حضرت نازل نمود: «وَ قَالُواْ لَوْلا اُنزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ وَ لَوْ اَنزَلْنَا مَلَکًا لَّقُضِیَ الامْرُ… وَ لَلَبَسْنَا عَلَیْهِم مَّا یَلْبِسُونَ».سپس
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به عبدالله بن ابی امیّه فرمود: امّا این که می گویی: «اگر پیامبر بودی باید ملکی با تو می بود و تو را تصدیق می کرد و ما او را مشاهده می نمودیم بلکه اگر
ص: 26
خدا می خواست پیامبری برای ما بفرستد ملکی را می فرستاد نه بشری مانند ما را».(1)
سپس فرمود: ملک از جنس این هواست و عین نیست تا حواسّ شما او را درک کند و اگر خداوند چشم های شما را قوی کند و او را مشاهده کنید خواهید گفت: او ملک نیست بلکه او انسانی است چرا که به صورت انسان برای شما ظاهرمی شود تا سخن او را بفهمید و خطاب و مراد او را بشناسید و با این وصف چگونه شما به گفته ملک و صدق کلام او پی می برید؟ از این رو خداوند پیامبر خود را از جنس بشر فرستاد و معجزاتی را به دست او آشکار نمود که در طبیعت بشر وجود ندارد تا شما بدانید که از آن چه او آورده عاجز هستید و این در حقیقت شهادت خداوند است به صدق و راستی پیامبر خود و اگر خداوند ملکی را پیامبر خود قرار می داد و او معجزه ای انجام می داد که بشر از انجام آن ناتوان است برای
شما اطمینان آور نبود چرا که امکان داشت سایر ملائکه نیز چنین توانی را داشته باشند مانند این که شما پرواز پرندگان را می بینید و آن را معجزه آنان نمی دانید چرا که همه پرندگان در طبیعت خود چنین اند و لکن اگر انسانی را ببینید که مانند پرندگان پرواز می کند این برای او معجزه ای خواهد بود. و خداوند کار را بر شما آسان نموده و پیامبر خود را از جنس شما قرار داده تا برای شما حجّت [آشکاری] باشد و شما چیزی را مطالبه می کنید که برای شما حجّتی در آن نخواهد بود….(2)
ص: 27
وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحاقَ بِالَّذینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ قُلْ سیرُوا فِی الْاَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَیْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبینَ قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ قُلْ لِلهِ كَتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَیَجْمَعَنَّكُمْ اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لارَیْبَ فیهِ الَّذینَ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لایُؤْمِنُونَ وَ لَهُ ما سَكَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ قُلْ اَ غَیْرَ اللهِ اَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لایُطْعَمُ قُلْ اِنِّی اُمِرْتُ اَنْ اَكُونَ اَوَّلَ مَنْ اَسْلَمَ وَ لاتَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكینَ قُلْ اِنِّی اَخافُ اِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْمُبینُ
«حاق بهم» یعنی وقع علیهم، و اشتمل علیهم من مکروه، و اللبس: من النفس من
ص: 28
ادراک الشئ و کانه صار مستورات له و اصله من الستر بالثوب، و «حاق بهم» یعنی اشتمل
علیهم من المکروه، و الفاطر الخالق، و الفطرة ابتداء الخلقة، و اصل الفطر، الشق و اذا
السماء الفطرت، ای انشقت.
(با این حال، نگران نباش!) جمعی از پیامبران پیش از تو را استهزا کردند امّا سرانجام، آن چه را مسخره می کردند، دامان شان را می گرفت (و عذاب الهی بر آن ها فرود آمد). (10) بگو: «روی زمین گردش کنید! سپس بنگرید سرانجام تکذیب کنندگان آیات الهی چه شد؟!» (11) بگو:«آن چه در آسمان ها و زمین است، از آن کیست؟» بگو: «از آن خداست رحمت (و بخشش)را بر خود،حتم کرده(و به همین دلیل،)به طور قطع همه شما را در روز قیامت، که در آن شکّ و تردیدی نیست،گرد خواهد آورد. (آری،) فقط کسانی که سرمایه های وجود خویش را از دست داده و گرفتار خسران شدند،ایمان نمی آورند.(12) و برای اوست آن چه در شب و روز قرار دارد و او، شنوا و داناست. (13) بگو: «آیا غیر خدا را ولیّ خود انتخاب کنم؟! (خدایی) که آفریننده آسمان ها و زمین است اوست که روزی می دهد، و از کسی روزی نمی گیرد.» بگو: «من مامورم که نخستین مسلمان باشم و (خداوند به من دستور داده که) از مشرکان نباش!» (14) بگو: «من (نیز) اگر نافرمانی پروردگارم کنم، از عذاب روزی بزرگ [روز رستاخیز] می ترسم! (15) آن کس که در آن روز، مجازات الهی به او نرسد،خداوند او را مشمول رحمت خویش ساخته و این همان پیروزی آشکار است.» (16)
ص: 29
«مَّن یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ»(1)
صاحب تفسیر مجمع البیان گوید:
احتمال دارد معنای این آیه این باشد که عذاب از احدی دور نمی شود مگر با رحمت
خداوند چنان که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: سوگند به خدایی که جان من در اختیار اوست احدی از مردم با عمل خود داخل بهشت نمی شوند. پس برخی
از اصحاب گفتند: یا رسول الله! شما نیز چنین هستید؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: من نیز چنین هستم جز آن که خداوند مرا در رحمت و فضل خود داخل نماید. سپس
دست مبارک خود را بر سر گذارد و با صدای بلند این سخن را تکرار نمود.(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
خدای تبارک و تعالی به بعضی از بندگان خود محبّت خاصّی دارد و آنان را از نعمت خود بهره مند می کند و با عافیت خود آنان را اکرام می کند و با رحمت خود آنان را به بهشت می برد، بلاها و فتنه ها همانند نسیمی از آنان می گذرد و آسیبی به آنان نمی رساند.(3)
ص: 30
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در خطبه شعبانیه فرمود:
کسی که در ماه رمضان صله رحم کند، خداوند در قیامت او را به رحمت خود می رساند [و او داخل بهشت می شود] و کسی که در آن ماه قطع رحم کند خداوند در قیامت رحمت خود را از او قطع خواهد نمود….(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که مشکلی از مشکلات برادر دینی خود را برطرف کند، خداوند به او نظر رحمت می کند، و او با رحمت خدا داخل بهشت می شود، و خداوند مشکلات دنیا و آخرت او را اصلاح می نماید….(2)
مولّف گوید:
آیات فراوانی در قرآن آمده که رحمت خدا مخصوص به مومنین است و غیر مومن در قیامت از رحمت خدا محروم خواهد بود، مانند آیه «اَهَؤُلاء الَّذِینَ اَقْسَمْتُمْ لَا یَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ لَا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لَا اَنتُمْ تَحْزَنُونَ» و آیه «یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن یَشَاء» و آیه «قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُواْ» و آیه«فَلَوْلاَ فَضْلُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکُنتُم مِّنَ الْخَاسِرِینَ» و…
ص: 31
وَ اِنْ یَمْسَسْكَ اللهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ اِلَّا هُوَ وَ اِنْ یَمْسَسْكَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلی كُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ
وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الْحَكیمُ الْخَبیرُ قُلْ اَیُّ شَیْ ءٍ اَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللهُ شَهیدٌ بَیْنی وَ بَیْنَكُمْ وَ اُوحِیَ اِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِاُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ اَ اِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ اَنَّ مَعَ اللهِ آلِهَةً اُخْری قُلْ لااَشْهَدُ قُلْ اِنَّما هُوَ اِلهٌ واحِدٌ وَ اِنَّنی بَری ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ
«بِضُر»یعنی به بلاء و فقر،و«القاهر»الغالب الذی لا یعجزه شی و«حکیم»یعنی یعمل بالصلاح فی جمیع تدبیره، و مضب معنی الواحد و یاتی فی «قل هو الله احد» ان شاء الله.
اگر خداوند زیانی به تو برساند، هیچ کس جز او نمی تواند آن را برطرف سازد! و اگر خیری به تو رساند، او بر همه چیز تواناست (و از قدرت او، هر گونه نیکی ساخته است.) (17) اوست که بر بندگان خود،قاهر و مسلّط است و اوست حکیم آگاه! (18) بگو: «بالاترین گواهی، گواهی کیست؟» (و خودت پاسخ بده و) بگو: «خداوند، گواه میان من و شماست و (بهترین دلیل آن این است که) این قرآن بر من وحی شده، تا شما و تمام کسانی را که این قرآن به آن ها می رسد، بیم دهم (و از مخالفت فرمان خدا بترسانم). آیا به راستی شما گواهی می دهید که معبودان دیگری با خداست؟!» بگو: «من هرگز چنین
ص: 32
گواهی نمی دهم».بگو:«اوست تنها معبود یگانه و من از آن چه برای او شریک قرار می دهید، بیزارم!» (19)
«قُلْ اَیُّ شَیْءٍ اَکْبَرُ شَهَادةً قُلِ اللهِ شَهِیدٌ بِیْنِی وَبَیْنَکُمْ…»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مشرکین مکّه به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: «خداوند پیامبری غیر از تو نیافت که برای ما بفرستد؟ و ما کسی را نیافتیم که نبوّت تو را تصدیق نماید.» و این سخنان را آنان در ابتدای دعوت، به آن حضرت گفتند، و سپس گفتند: «ما از یهود و نصارا درباره ی تو سوال نمودیم و آنان معتقد بودند که در کتاب های خود نامی از تو برده نشده است. پس تو باید برای ما گواهی بیاوری که بگوید: تو رسول خدا هستی.»از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرمود: خداوند گواه بین من و شماست. «اللهِ شَهِیدٌ بِیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ اُوحِیَ اِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ». [و بهترین شاهد محسوس همین قرآن است که من به وسیله آن شما را انذار و آگاهی می دهم.](2)
محمّد بن عیسی بن عبید گوید: موسی بن جعفر(علیهما السلام) به من فرمود:
چه خواهی گفت اگر به تو بگویند: آیا خدا شئ است و یا لا شئ است؟
ص: 33
گفتم: خداوند شئ بودن خود را در آیه«قُلْ اَیُّ شَیْءٍ اَکْبَرُ شَهَادةً قُلِ اللهِ شَهِیدٌ بِیْنِی وَ بَیْنَکُمْ» اثبات نموده است؛ زیرا اگر شئ بودن را از او نفی کنم خدا را انکار نموده ام. فرمود: احسنت راست گفتی.
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
مردم درباره ی توحید سه گروه اند،1. گروهی [او را شئ نمی دانند و] او را انکار می کنند، 2.گروهی او را[شئ می دانند]مانند اشیاء دیگر[و خدای خود را تشبیه به مخلوق می نمایند]،3. گروهی او را شئ می دانند [نه مانند اشیاء دیگر]و خدای خود را تشبیه به مخلوق نمی کنند، و اعتقاد گروه اوّل و دوّم باطل است و خداوند مثل و مانندی ندارد و اعتقاد گروه سوّم صحیح است که می گویند:او شئ است و لکن مانند اشیای دیگر نیست.(1)
«وَ اُوحِیَ اِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لاُنذِرَکُم بِهِ وَ مَن بَلَغَ»(2)
مالک جهمی گوید:به امام صادق(علیه السلام)گفتم: مقصود از«وَ مَن بَلَغَ» کیست؟ فرمود: «مَنْ بَلَغَ اَنْ یَکُونَ اِمَامًا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه و آله)» یعنی این قرآن به من وحی شد تا من و هر کس
ص: 34
[از فرزندانم و اوصیایم]به امامت می رسد به وسیله آن مردم را پند و انذار دهد.بنابراین امام نیز همانند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مردم را با قرآن انذار می نماید.(1)
ابوخالد کابلی گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم:
مقصود از «وَ مَن بَلَغَ» کیست و چه چیزی را ابلاغ می کند؟ فرمود: مقصود این است که هر کدام از اوصیای [پیامبر(صلی الله علیه و آله)] به امامت برسد او نیز همانند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به وسیله قرآن مردم را انذار خواهد نمود.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از این آیه این است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و هر امامی از جانشینان او قرآن را به همه زبان ها به مردم ابلاغ و انذار می نمایند.(3)
ص: 35
الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْكِتَابَ یَعْرِفُونَهُ كَمَا یَعْرِفُونَ اَبْنَاءهُمُ الَّذِینَ خَسِرُواْ اَنفُسَهُمْ فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ
آنان که کتاب آسمانی به ایشان داده ایم، بخوبی او[پیامبر]را می شناسند، همان گونه که فرزندان خود را می شناسند فقط کسانی که سرمایه وجود خود را از دست داده اند، ایمان نمی آورند. (20)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
این آیه درباره ی یهود و نصارا نازل شد و مقصود این است که یهود و نصارا در تورات
و انجیل صفات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و صفات [اوصیا و] اصحاب و شیعیان و محل هجرت او را شناخته بودند همان گونه که خداوند می فرماید: «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ اَشِدَّاء عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللهِ وَ رِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ اَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْاِنجِیلِ…»(1)
ص: 36
و این(ها) اوصاف رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اوصاف اصحاب او در تورات و انجیل است، از این رو هنگامی که خداوند پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را به نبوّت مبعوث نمود اهل کتاب او را [کاملا] می شناختند [همانند این که فرزندان خود را بین فرزندان دیگران می شناختند] چنان که خداوند می فرماید: «الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا
یَعْرِفُونَ اَبْنَاءهُمْ.»(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
عمر بن خطّاب به عبدالله بن سلام گفت: آیا شما محمّد(صلی الله علیه و آله) را در کتاب های خود می شناختید؟ عبدالله گفت: آری، به خدا سوگند ما او را با اوصافی که خداوند برای مان بیان نموده بود هنگامی که دیدیم، همانند فرزندان خود [بین فرزندان
مردم] شناختیم. سپس گفت: به خدا سوگند ابن سلام محمّد(صلی الله علیه و آله) را چون دید بهتر از فرزند خود شناخت. [چرا که فرزند خود را احتمال می داد که از نطفه دیگری
باشد و لکن درباره ی محمّد(صلی الله علیه و آله) هیچ شکّی پیدا نکرد.](2)
ص: 37
وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللهِ كَذِبًا اَوْ كَذَّبَ بِآیاتِهِ اِنَّهُ لایُفْلِحُ الظَّالِمُونَ وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذینَ اَشْرَكُوا اَیْنَ شُرَكاؤُكُمُ الَّذینَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ اِلَّا اَنْ قالُوا وَ اللهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكینَ انْظُرْ كَیْفَ كَذَبُوا عَلی اَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا یَفْتَرُونَ
«فتنة»در کلام عرب به معنای امتحان است و«فنتن الذهب و الفضه» یعنی طلا و نقره را با آتش ذوب نمودم، و «فتن الرجل بالمراة» یعنی مرد فریفته ی زن شد و زن او را فریب داد.
چه کسی ستم کارتر است از آن کس که بر خدا دروغ بسته [همتایی برای او قایل شده]،
و یا آیات او را تکذیب کرده است؟! مسلما ظالمان، رستگار نخواهند شد! (21) آن روز
که همه آن ها را محشور می کنیم سپس به مشرکان می گوییم: «معبودهای تان، که هم تای
خدا می پنداشتید، کجایند؟» (چرا به یاری شما نمی شتابند؟!) (22) سپس پاسخ و عذر آن ها، چیزی جز این نیست که می گویند: «به خداوندی که پروردگار ماست سوگند
که ما مشرک نبودیم!» (23) ببین چگونه به خودشان (نیز) دروغ می گویند، و آن چه را به دروغ هم تای خدا می پنداشتند، از دست می دهند! (24)
ص: 38
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «وَ اللهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ» این است که غاصبین خلافت و پیروان شان در قیامت [از ترس عذاب] می گویند: به خدا سوگند ما در ولایت علی(علیه السلام) مشرک نبودیم [و کسی را هم تای او قرار ندادیم] و با این سخن عمل خود را تکذیب می نمایند.(1)
در کتاب سلیم بن قیس آمده که امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
[از هفتاد و سه فرقه] فرقه هدایت یافته و مومن و رشید کسانی هستند که به من اعتقاد و ایمان دارند و تسلیم و مطیع و دوست دار من و از دشمن من بیزار و حق من را شناخته و امامت من را پذیرفته و اطاعت از من را از کتاب خدا و سنّت رسول او(صلی الله علیه و آله) واجب دانسته باشند و شک و تردیدی در آن نداشته باشند چرا که خداوند قلوب آنان را نسبت به حق ما نورانی و فضل ما را به آنان الهام نموده است و نواصی و پیشانی آنان را گرفته و آنان را داخل در شیعیان ما نموده و آنان یقین قطعی پیدا کرده اند.(2)
اوصیای بعد از من همان کسانی هستند که خداوند در آیاتی از قرآن نام آنان را
ص: 39
پس از نام خود و نام رسول خود ذکر نموده و ما را پاک و معصوم و شاهد بر خلق خود و حجّت روی زمین قرار داده و قرآن را با ما و ما را با قرآن مقرون نموده به گونه ای که ما از قرآن جدا نمی شویم و قرآن نیز از ما جدا نمی شود تا در قیامت نزد کوثر بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وارد شویم، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: این گروه همان فرقه ی ناجیه از هفتاد و سه فرقه هستند که از آتش دوزخ و از همه فتنه ها و گم راهی ها و شبهات
نجات می یابند و آنان اهل بهشت اند… و بدون حساب داخل بهشت می شوند.(1)
و هفتاد و دو فرقه دیگر در راه باطل اند و آنان یاوران دین شیطان و شاگردان ابلیس اند و اولیای آنان دشمنان خدا و رسول و مومنین اند و بدون حساب وارد آتش می شوند و از خدا و رسول او بیزارند و خدا و رسول را فراموش نموده و به خدا و رسول او(صلی الله علیه و آله) مشرک و کافر گردیده اند و ندانسته غیر خدا را پرستش نموده و گمان کرده اند که راه درستی را رفته اند «وَ هُمْ یَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا» و در قیامت می گویند: «وَ اللهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ» و همانند این که برای شما سوگند یاد می کنند برای خدا نیز در قیامت سوگند یاد می کنند و گمان می کنند که در پیشگاه خدا آبرویی دارند «اَلَا اِنَّهُمْ هُمُ الْکَاذِبُونَ»….(2)
ص: 40
ابو معمّر سعدی گوید:
شخصی به امیرالمؤمنین(علیه السلام)گفت:یا امیرالمؤمنین من درباره ی کتاب خدا شک
پیدا کرده ام.امیرالمؤمنین(علیه السلام)فرمود:مادرت به عزایت بنشیند چگونه درباره کتاب آسمانی خدا شک نمودی؟!آن مرد گفت:به خاطر این که آیات این کتاب در تناقض می باشد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «در کدام آیه تو شک پیدا کرده ای؟(1)
آن مرد گفت: خداوند در آیه «یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلَائِکَةُ صَفًّا لَّا یَتَکَلَّمُونَ اِلَّا مَنْ اَذِنَ لَهُ الرحْمَنُ وَ قَالَ صَوَابًا» می فرماید: کسی در قیامت بدون اذن خداوند نمی تواند سخن بگوید و لکن در آیه دیگر از قول مشرکین می فرماید: «وَ اللهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ» و یا می فرماید: «یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُم بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُم بَعْضًا» و یا می فرماید: «اِنَّ ذَلِکَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ اَهْلِ النَّارِ» و یا می فرماید: «لاتَخْتَصِمُوا لَدَیَّ» از سویی می فرماید: «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَی اَفْوَاهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنَا اَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ اَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ».(2)
ص: 41
در این آیات یک بار خداوند می فرماید:«یَتَکَلَّمُونَ»و یک بار می فرماید: «لَایَتَکَلَّمُونَ» و یک بار می فرماید:پوست بدن ها و دست ها و پاها سخن می گویند و یک بار می گوید: «لَّایَتَکَلَّمُونَ اِلَّا مَنْ اَذِنَ لَهُ الرحْمَنُ وَ قَالَ صَوَابًا» سپس گفت: یا امیرالمؤمنین برای چه این آیات چنین است؟
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:این آیات مربوط به یک موقف از مواقف قیامت نیست
بلکه مربوط به مواقف گوناگونی است و قیامت پنجاه هزار سال است [و پنجاه موقف دارد] و خداوند همه خلایق را در قیامت جمع می کند و آنان هم دیگر را می شناسند و کسانی که اهل طاعت و پیروی از پیامبران بوده اند و تعاون بر برّ و تقوا داشته اند با هم دیگر سخن می گویند و برای هم دیگر استغفار می کنند و آنان که در دنیا اهل معصیت بوده اند و تعاون بر ظلم و عدوان داشته اند هم دیگر را لعنت می کنند و نیز مستکبران و مستضعفان هم دیگر را لعنت می نمایند.(1)
ص: 42
سپس در موقف دیگر جمع می شوندو از هم دیگر فرار می نمایند چنان که خداوند می فرماید: «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اَخِیهِ * وَ اُمِّهِ وَ اَبِیهِ» و اینان کسانی هستند که در دنیا تعاون بر ظلم و عدوان داشته اند و خداوند درباره ی آنان می فرماید: «لِکُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَاْنٌ یُغْنِیهِ» و سپس در موقف دیگری جمع می شوند [و فریاد می کنند] و اگر صداهای آنان به اهل دنیا برسد همه مردم دست از معیشت خود بر می دارند و قلوب آنان دگرگون می شود «الّا ما شاء الله» پس همواره گریه می کنند و چون اشک چشمان شان تمام می شود خون گریه می کنند.(1)
سپس در موقف دیگری قرار می گیرند وچون از[کفر و شرک و…]آنان سوال می شود
می گویند: «وَ اللهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ» و اقرار به کرده های خود نمی کنند،پس خداوند بر دهان های آنان مهر می زند و جلود و دست ها و پاهای آنان را به سخن در می آورد، تا بر اعمال آنان گواهی بدهند و چون مهر از دهان شان برداشته می شود به اعضای خود می گویند: برای چه شما بر علیه ما شهادت دادید؟! و اعضای آنان می گویند:«اَنطَقَنَا اللهُ الَّذِی اَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ».(2)
ص: 43
سپس در موقف دیگری جمع می شوند و خداوند آنان را استنطاق می نماید و احدی سخن نمی گوید، مگر خداوند به او اذن سخن بدهد و به صواب و درستی سخن بگوید؛ سپس خداوند آنان را در موقف دیگری جمع می کند و در آن موقف [اهل ظلم و] صاحبان دیون به خصومت می پردازند و با هم دیگر سخن می گویند؛ و همه این ها قبل از حساب قیامت است و چون حساب شروع می شود کسی به کسی سخن نمی گوید و هر کسی با کار خود مشغول است. سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «نَسْاَلُ اللهَ بَرَکَةَ ذَلِکَ الْیَوْمِ. »(1)
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ اِلَیْكَ وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ اَكِنَّةً اَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْرًا وَ اِنْ یَرَوْا
كُلَّ آیَةٍ لایُؤْمِنُوا بِها حَتَّی اِذا جاؤُكَ یُجادِلُونَكَ یَقُولُ الَّذینَ كَفَرُوا اِنْ هذا اِلَّا اَساطیرُ الْاَوَّلینَ وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْاَوْنَ عَنْهُ وَ اِنْ یُهْلِكُونَ اِلَّا اَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ وَ لَوْ تَری اِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لانُكَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ بَلْ بَدا لَهُمْ ما كانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ اِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ
«اکنة» جمع کنان بر وزن عنان و اعنة به معنای حافظ و ما یستر به الشئ است، و هر چیزی که چیز دیگری را در خود محفوظ دارد کنان است، و استکن الرجل من الحر یعنی
ص: 44
استتر، و «وقر» به معنای سنگین گوش است و «وقر» با کسر واو به معنای حمل است، و «اساطیر» جمع اسطورة ماخوذ از سطر کتابت است، و «جدال» به معنای خصومت است، و «ینئون» عنه یعنی یبعدون عنه.
پاره ای از آن ها به (سخنان) تو، گوش فرامی دهند ولی بر دل های آنان پرده ها افکنده ایم تا آن را نفهمند و در گوش آن ها، سنگینی قرار داده ایم. و (آن ها به قدری لجوجند که) اگر تمام نشانه های حق را ببینند، ایمان نمی آورند تا آن جا که وقتی به سراغ تو می آیند که با تو پرخاش گری کنند، کافران می گویند: «این ها فقط افسانه های پیشینیان است!» (25) آن ها دیگران را از آن بازمی دارند و خود نیز از آن دوری می کنند آن ها جز خود را هلاک نمی کنند، ولی نمی فهمند! (26) کاش (حال آن ها را) هنگامی که در برابر آتش (دوزخ) ایستاده اند، ببینی! می گویند: ای کاش (بار دیگر، به دنیا) بازگردانده می شدیم، و آیات پروردگارمان را تکذیب نمی کردیم، و از مومنان می بودیم! (27) (آن ها در واقع پشیمان نیستند،) بلکه اعمال و نیّاتی را که قبلا پنهان می کردند، در برابر آن ها آشکار شده (و به وحشت افتاده اند). و اگر بازگردند، به همان اعمالی که از آن نهی شده بودند باز می گردند آن ها دروغ گویانند. (28)
«وَ اِن یَرَوْاْ کُلَّ آیَةٍ لَّا یُؤْمِنُواْ بِهَا حَتَّی اِذَا جَآؤُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ…»(1)
جابر بن عبدالله گوید:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) را خارج کوفه دیدم و همراه او رفتم تا به قبرستان یهود رسیدیم
ص: 45
و آن حضرت در وسط قبرستان ایستاد و با صدای بلند فرمود: «یا یهود یا یهود» ناگهان از داخل قبور جواب دادند: «لَبَّیْکَ لَبَّیْکَ مُطَاعٌ».
پس امیرالمؤمنین(علیه السلام)فرمود:عذاب خدا را چگونه دیدید؟گفتند: «ما به خاطر مخالفت با تو همانند مخالفت با هارون گرفتار عذاب شده ایم و ما همانند دیگرانی که با تو مخالفت نمودند تا قیامت در عذاب خواهیم بود.»(1)
سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) صیحه و فریادی زد و نزدیک بود آسمان ها شکافته شود و من از ترس به صورت بر زمین افتادم و چون به هوش آمدم دیدم امیرالمؤمنین(علیه السلام)
بر تختی از یاقوت سرخ نشسته، و بر سر او تاجی از جواهر، و بر او حلّه هایی سبز و زرد قرار داشت و چهره ی او مانند دائره ی ماه بود.(2)
پس من به آن حضرت گفتم: «مولای من این ملک عظیمی است.» فرمود: «آری ای جابر مُلک ما از مُلک سلیمان بن داود بزرگ تر و سلطان ما اعظم از آن است.»
سپس با آن حضرت (علیه السلام)به کوفه بازگشتیم و من به همراه آن بزرگوار وارد مسجد
کوفه شدم و دیدم که او قدم می زند و می فرماید: «به خدا سوگند من نمی پذیرم، به خدا سوگند چنین چیزی هرگز انجام نخواهد گرفت.»
ص: 46
پس من گفتم:«ای مولای من! با چه کسی سخن می گویید، در حالی که من کسی را نمی بینم؟»(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «ای جابر! برهوت برای من کشف شد و آن دو نفر [شَنبِوَیه و حبتر] و پیروان شان را دیدم که در داخل تابوتی در برهوت عذاب می شدند و مرا صدا زدند و گفتند: یا اباالحسن یا امیرالمؤمنین! ما را به دنیا بازگردان تا به ولایت و فضل تو اقرار نماییم؛ و من به آنان گفتم: به خدا سوگند چنین نخواهم نمود و به خدا سوگند هرگز چنین چیزی واقع نخواهد شد.»
سپس آن حضرت(علیه السلام) این آیه را تلاوت نمود «وَ لَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنْهُ وَ اِنَّهُمْ
لَکَاذِبُونَ».سپس فرمود: ای جابر احدی با وصیّ پیامبر مخالفت نمی کند جز آن که در قیامت کور خواهد بود و در عرصه ی قیامت همواره به رو می افتد.(2)
ص: 47
وَ قالُوا اِنْ هِیَ اِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثینَ وَ لَوْ تَری اِذْ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِمْ قالَ اَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ قَدْ خَسِرَ الَّذینَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللهِ حَتَّی اِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فیها وَ هُمْ یَحْمِلُونَ اَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ اَلا ساءَ ما یَزِرُونَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا اِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ اَ فَلا تَعْقِلُونَ
«بغتة» یعنی فجاه و ناگهانی، و«حسرة»شدت ندامت است و «تفریط» به معنای تقصیر است و «افراط» زیاده روی و تجاوز از حد است،و«وزر» به معنای ثقل و سنگینی است، و «یزرون» یعنی یفعلون الوزر، و «وزر یزر وزرا» اذا اثم و «عقل و نهی و حجی» نظائرند.
آن ها گفتند: «چیزی جز این زندگی دنیای ما نیست و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد!»
(29) اگر آن ها را به هنگامی که در پیشگاه پروردگارشان ایستاده اند، ببینی! (به آن ها)
می گوید: «آیا این حق نیست؟» می گویند: «آری، قسم به پروردگارمان (حق است!)»
می گوید: «پس مجازات را بچشید به سزای آن چه انکار می کردید!» (30) آن ها که لقای
پروردگار را تکذیب کردند، مسلما زیان دیدند (و این تکذیب، ادامه می یابد) تا هنگامی
که ناگهان قیامت به سراغ شان بیاید می گویند: «ای افسوس بر ما که درباره آن، کوتاهی
ص: 48
کردیم!»و آن ها (بار سنگین)گناهان شان را بر دوش می کشند چه بد باری بر دوش خواهند
داشت! (31) زندگی دنیا، چیزی جز بازی و سرگرمی نیست! و سرای آخرت، برای آن ها
که پرهیزگارند، بهتر است! آیا نمی اندیشید؟! (32)
«یَا حَسْرَتَنَا عَلَی مَا فَرَّطْنَا فِیهَا وَ هُمْ یَحْمِلُونَ اَوْزَارَهُمْ عَلَی ظُهُورِهِمْ»(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
[هنگامی که] اهل آتش منازل بهشتی خود را می بینند [و به آنان گفته می شود: اگر از خدای خود را اطاعت کرده بودید به این جایگاه ها می رسیدید] می گویند:
«یَا حَسْرَتَنَا عَلَی مَا فَرَّطْنَا فِیهَا» یعنی چه حسرت بزرگی برای ما رخداد؟! [و در آن حال گناهان خود را به دوش می گیرند و رهسپار دوزخ می شوند.](2)
مولّف گوید:
آیه «وَ لَوْ تَرَی اِذْ وُقِفُواْ عَلَی رَبِّهِمْ قَالَ اَ لَیْسَ هَذَا بِالْحَقِّ» خطاب به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می باشد و درباره ی عذاب سخت کفّار و منکرین قیامت است و جواب «لو» چون معلوم بوده حذف شده است چنان که در آیات ذیل نیز حذف شده است.
«وَ لَوْ تَرَیَ اِذْ وُقِفُواْ عَلَی النَّارِ فَقَالُواْ یَا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَ لَا نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»(3)، «وَ لَوْ تَرَی اِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلآئِکَةُ بَاسِطُواْ اَیْدِیهِمْ
ص: 49
اَخْرِجُواْ اَنفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنتُمْ عَنْ آیَاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ»،(1) «وَ لَوْ تَرَی اِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُواْ الْمَلآئِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ اَدْبَارَهُمْ وَ ذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِیقِ»،(2) «وَ لَوْ تَرَی اِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاکِسُو رُؤُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا اَبْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا اِنَّا مُوقِنُونَ»،(3) «وَ لَوْ تَرَی اِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ اِلَی بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلَا اَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ»،(4) «وَ لَوْ تَرَی اِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَ اُخِذُوا مِن مَّکَانٍ قَرِیبٍ ٭ وَ قَالُوا آمَنَّا بِهِ وَ اَنَّی لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ».(5) در آیات فوق انواع حسرت ها و بیچارگی های کفّار و مشرکین و ستم کاران و پیروان آنان دیده می شود و هر مومنی می تواند با توجّه به این آیات متذکّر قیامت و احوال اهل دوزخ شود و از غفلت ها و سستی ها و هوس های دنیا پرهیز نماید. «اللّهمّ نبّهنا عن نومة الغافلین».
قَدْ نَعْلَمُ اِنَّهُ لَیَحْزُنُكَ الَّذی یَقُولُونَ فَاِنَّهُمْ لایُكَذِّبُونَكَ وَ لكِنَّ الظَّالِمینَ بِآیاتِ اللهِ یَجْحَدُونَ وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلی ما كُذِّبُوا وَ اُوذُوا حَتَّی اَتاهُمْ نَصْرُنا وَ لامُبَدِّلَ لِكَلِماتِ اللهِ وَ لَقَدْ جاءَكَ مِنْ نَبَاِ الْمُرْسَلینَ وَ اِنْ كانَ كَبُرَ عَلَیْكَ اِعْراضُهُمْ فَاِنِ اسْتَطَعْتَ اَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی الْاَرْضِ اَوْ سُلَّمًا فِی السَّماءِ فَتَاْتِیَهُمْ بِآیَةٍ وَ لَوْ شاءَ اللهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ اِنَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللهُ ثُمَّ اِلَیْهِ یُرْجَعُونَ
ص: 50
«نفق» به معنای تونل است،و منافق نیز به خاطر خروج از ایمان به کفر است، و «نفقه» نیز از این معناست چرا که مال از دست دهنده خارج می شود و به عیال می رسد، و «سلّم» به معنای نردبان است و سبب سلامت می شود و «استجابت» از جوب به معنای قطع است و فرق آن با اجابت این است که در استجابت معنای قبول وجود دارد و «یجیب» اعم است.
ما می دانیم که گفتار آن ها، تو را غمگین می کند ولی (غم مخور! و بدان که) آن ها تو را تکذیب نمی کنند بلکه ظالمان، آیات خدا را انکار می نمایند. (33) پیش از تو نیز پیامبرانی تکذیب شدند و در برابر تکذیبها، صبر و استقامت کردند و (در این راه،) آزار دیدند، تا هنگامی که یاری ما به آن ها رسید. (تو نیز چنین باش! و این، یکی از سنّت های الهی است) و هیچ چیز نمی تواند سنن خدا را تغییر دهد و اخبار پیامبران به تو رسیده است. (34) و اگر اعراض آن ها بر تو سنگین است، چنانچه بتوانی نقبی در زمین بزنی، یا نردبانی به آسمان بگذاری (و اعماق زمین و آسمان ها را جست وجو کنی، چنین کن) تا آیه (و نشانه دیگری) برای آن ها بیاوری! (ولی بدان که این لجوجان، ایمان نمی آورند!) امّا اگر خدا بخواهد، آن ها را (به اجبار) بر هدایت جمع خواهد کرد. (ولی هدایت اجباری، چه سودی دارد؟) پس هرگز از جاهلان مباش! (35) تنها کسانی (دعوت تو را) می پذیرند که گوش شنوا دارند امّا مردگان(و آن ها که روح انسانی را از دست داده اند، ایمان نمی آورند و) خدا آن ها را (در قیامت)برمی انگیزد سپس به سوی او، بازمی گردند. (36)
ص: 51
«وَ لَقدْ جَاءکَ مِن نَّبَاِ الْمُرْسَلِینَ»
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
شخصی نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آیه ی «فَاِنَّهُمْ لَا یُکَذِّبُونَکَ وَ لَکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ
اللهِ یَجْحَدُونَ» را قرائت نمود و آن حضرت(علیه السلام) فرمود: «آری به خدا سوگند رسول
خدا(صلی الله علیه و آله) را تکذیب سختی نمودند و لکن مقصود این است که آنان سخن حقّی نداشتند که بتواند حق آن حضرت(صلی الله علیه و آله) را ابطال و تکذیب نمایند. »(1)
حفص بن غیاث گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود: ای حفص [در این دنیا] کسی که صبر کند، مدّت کوتاهی را صبر می کند، و کسی که بی صبری و جزع کند، مدّت کوتاهی را جزع می کند؛ و بر تو باد که در جمیع امور خود صابر باشی، چرا که خداوند پیامبر خود حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را به نبوّت مبعوث نمود و او را امر به صبر و رفق کرد و فرمود: «وَ اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا» و فرمود: «اِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ السَّیِّئَةَ فَاِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَاَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ.»(2)
ص: 52
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) صبر پیشه کرد تا این که آزارهای سختی و نسبُت های ناگواری به او دادند و سینه او تنگ شد و خداوند به او فرمود: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ اَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ» سپس او را تکذیب نمودند و نسبُت های ناگواری به او دادند و او محزون و غمگین شد، و خداوند به او فرمود: «قَدْ نَعْلَمُ اِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَاِنَّهُمْ لَا یُکَذِّبُونَکَ وَ لَکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ اللهِ یَجْحَدُونَ ٭ وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِکَ فَصَبَرُواْ عَلَی مَا کُذِّبُواْ وَ اُوذُواْ حَتَّی اَتَاهُمْ نَصْرُنَا.»(1)
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله)خود را ملزم به صبر کرد و نشست و مشغول ذکر خدای تبارک و تعالی شد و مردم او را تکذیب نمودند تا این که فرمود: «من نسبت به خود و خانواده و آبروی خود صبر نمودم و لکن نمی توانم ببینم آنان به پروردگار من توهین می کنند؛» و خداوند این آیه را نازل نمود: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْاَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ وَ مَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٍ ٭ فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ.»(2)
پس رسول خدا(علیه السلام) در جمیع احوال خود صبر نمود و خداوند او را به ائمّه ی از عترت او(علیه السلام) بشارت داد و آنان را توصیف به صبر نمود و فرمود: «وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ اَئِمَّةً یَهْدُونَ بِاَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَ کَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ.»(3)
ص: 53
در این هنگام رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«الصَّبْرُ مِنَ الْاِیمَانِ کَالرَّاْسِ مِنْ الْبَدَنِ» و خداوند از او تشکّر نمود و این آیه بر او نازل شد «وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنَی عَلَی بَنِی اِسْرَآئِیلَ بِمَا صَبَرُواْ وَ دَمَّرْنَا مَا کَانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ مَا کَانُواْ یَعْرِشُونَ.»(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«این آیه بشارت و انتقام است»و از آن پس خداوند برای رسول خدا مباح نمود که مشرکان را هر کجا بیابد بکشد، و خداوند به دست پیامبر خود و یارانش مشرکان را کشت و این پاداش دنیایی صبر او بود و پاداش صبر او در آخرت ذخیره شد.(2)
«وَ اِن کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ اِعْرَاضُهُمْ…»(3)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله)دوست می داشت که حارث بن عامر بن نوفل بن عبد مناف،
مسلمان شود، و در این راه بسیار کوشید، و لکن حارث به خاطر شقاوتی که داشت مسلمان نشد و این برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گران آمد و این آیه نازل شد «وَ اِن کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ اِعْرَاضُهُمْ… الی قوله: نَفَقًا فِی الاَرْضِ…»(4)
ص: 54
وَ قالُوا لَوْ لانُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ اِنَّ اللهَ قادِرٌ عَلی اَنْ یُنَزِّلَ آیَةً وَ لكِنَّ اَكْثَرَهُمْ لایَعْلَمُونَ وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْاَرْضِ وَ لاطائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ اِلَّا اُمَمٌ اَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْكِتابِ مِنْ شَیْ ءٍ ثُمَّ اِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ وَ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا صُمٌّ وَ بُكْمٌ فِی الظُّلُماتِ مَنْ یَشَاِ اللهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَاْ یَجْعَلْهُ عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ قُلْ اَ رَاَیْتَكُمْ اِنْ اَتاكُمْ عَذابُ اللهِ اَوْ اَتَتْكُمُ السَّاعَةُ اَ غَیْرَ اللهِ تَدْعُونَ اِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ بَلْ اِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَكْشِفُ ما تَدْعُونَ اِلَیْهِ اِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِكُونَ
«دابة»هر حیوانی است که به آرامی روی زمین راه می رود،و«دبّ یدب دبیبا»اذا مشی مشیا فیه تقارب خطور،و«دبوب و دیبوب»نمام را گویند و فی الحدیث«لا یدخل الجنة دیبوب و لا قلاغ» و القلاع: الواشی بالرجل لیقتلعه.
و گفتند:«چرا نشانه(و معجزه ای)از طرف پروردگارش بر او نازل نمی شود؟!»بگو:«خداوند،قادر است که نشانه ای نازل کند ولی بیشتر آن ها نمی دانند!»(37) هیچ جنبنده ای در زمین، و هیچ پرنده ای که با دو بال خود پرواز می کند، نیست مگر این که امّت هایی همانند شما هستند. ما هیچ چیز را در این کتاب، فرو گذار نکردیم سپس همگی
ص: 55
به سوی پروردگارشان محشور می گردند.(38) آن ها که آیات ما را تکذیب کردند،کرها و
لال هایی هستند که در تاریکی ها قرار دارند. هر کس را خدا بخواهد (و مستحق باشد،) گم راه می کند و هر کس را بخواهد (و شایسته بداند،) بر راه راست قرار خواهد داد.(39) بگو: «به من خبر دهید اگر عذاب پروردگار به سراغ شما آید، یا رستاخیز برپا شود، آیا
(برای حل مشکلات خود،) غیر خدا را می خوانید اگر راست می گویید؟!» (40) (نه،) بلکه
تنها او را می خوانید! و او اگر بخواهد، مشکلی را که به خاطر آن او را خوانده اید، برطرف می سازد و آن چه را (امروز) هم تای خدا قرار می دهید، (در آن روز) فراموش خواهید کرد. (41)
«مَّا فَرَّطْنَا فِی الکِتَابِ مِن شَیْءٍ…»(1)
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
خداوند پیامبر ما(صلی الله علیه و آله) را از بین مردم خارج نکرد تا دین خود را کامل نمود و قرآنی را فرستاد که در آن همه حقایق موجود است و حلال و حرام و حدود و احکام و آن چه مردم به آن نیاز دارند کاملا در آن بیان شده است، چنان که می فرماید:
«مَّا فَرَّطْنَا فِی الکِتَابِ مِن شَیْءٍ»(2)
ص: 56
«وَ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُمَاتِ…»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
یعنی، «صُمٌ عَنِ الْهُدَی وَ بُکْمٌ لَا یَتَکَلَّمُونَ بِخَیْرٍ». یعنی کرانی هستند که هدایت نمی شوند، و گنگ هایی هستند که سخن نیکی نمی گویند. «فِی الظُّلُمَاتِ» یعنی آنان در تاریکی کفر به سر می برند.(2)
«مَن یَشَاِ اللّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَن یَشَاْ یَجْعَلْهُ عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»(3)
امام باقر(علیه السلام) در ادامه حدیث فوق می فرماید:
این آیه ردّ گروه قدریّه [یعنی جبریّه] این امّت است،خداوند آنان را در قیامت با صائبین [ستاره پرستان] و نصارا و مجوس محشور خواهد نمود، از این رو می گویند: «رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ».(4)
سپس امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آگاه باشید که هر امّتی را مجوسی هست و مجوس این امّت کسانی هستند که می گویند: تقدیری نیست و مشیّت تقدیر و قدرت به دست خود ماست.(5)
ص: 57
علی بن ابراهیم گوید:
در نسخه ی دیگری امام باقر(علیه السلام) می فرماید: آنان می گویند: مشیّت و قدرت نه به
نفع ماست و نه به ضرر ماست. و در نسخه سوّمی آمده که می گویند: مشیّت و قدرت نه به دست ماست و نه برای ماست.
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
آیه ی «مَن یَشَاِ اللّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَن یَشَاْ یَجْعَلْهُ عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» درباره ی کسانی نازل شده که اوصیای پیامبران را تکذیب می نموده و خداوند آنان را کر و گنگ و در ظلمات و تاریکی قرار داده است.
سپس فرمود:کسانی که از فرزندان ابلیس هستند،به اوصیای پیامبران هرگز ایمان نمی آورند و آنان را تصدیق نمی کنند، و آنان کسانی اند که خداوند گم راه شان می نماید، و از فرزندان آدم کسانی که ایمان به اوصیا داشته باشند در صراط مستقیم خواهند بود….(1)
ص: 58
«بَلْ اِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ مَا تَدْعُونَ… وَ تَنسَوْنَ مَا تُشْرِکُونَ»(1)
ابوحمزه گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود این است که آنان هنگام بیچارگی خدا را می خوانند وخداوند اگر بخواهد بیچارگی و بلا را از آنان برطرف می کند و آنان در آن شرک، شرک خود را فراموش می نمایند و از بُت های خود غافل می شوند.(2)
وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا اِلی اُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَاَخَذْناهُمْ بِالْبَاْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ فَلَوْلا اِذْ جاءَهُمْ بَاْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما كانُوا یَعْمَلُونَ فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ اَبْوابَ كُلِّ شَیْ ءٍ حَتَّی اِذا فَرِحُوا بِما اُوتُوا اَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَاِذا هُمْ مُبْلِسُونَ فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعالَمینَ
«باساء»جمع باس به معنای خوف است،و«ضراء» از ضر است، و «تضرع» به معنای تذلّل است، و «مبلس» به معنای شدید الحسرة است و به معنای منقع الحجة نیز می باشد و «دابر القوم» کسی است که آنان را تدبیر می کند و از عقب آنان حرکت می نماید، و دابر بر معنای اصل نیز آمده چنان که خداوند می فرماید: «دابر هولاء مقطوع» و «قطع الله دابره» یعنی قطع اصله.
ص: 59
ما به سوی امّت هایی که پیش از تو بودند،(پیامبرانی) فرستادیم(و هنگامی که با این پیامبران به مخالفت برخاستند،) آن ها را با شدّت و رنج و ناراحتی مواجه ساختیم شاید (بیدار شوند و در برابر حق،) خضوع کنند و تسلیم گردند! (42) چرا هنگامی که مجازات ما به آنان رسید، (خضوع نکردند و) تسلیم نشدند؟! بلکه دل های آن ها قساوت پیدا کرد و شیطان، هر کاری را که می کردند، در نظرشان زینت داد! (43) (آری،) هنگامی که (اندرزها سودی نبخشید، و) آن چه را به آن ها یادآوری شده بود فراموش کردند، درهای همه چیز (از نعمت ها) را به روی آن ها گشودیم تا (کاملا) خوشحال شدند (و دل به آن بستند) ناگهان آن ها را گرفتیم (و سخت مجازات کردیم) در این هنگام، همگی مایوس شدند (و درهای امید به روی آن ها بسته شد). (44) و (به این ترتیب،) دنباله (زندگی) جمعیّتی که ستم کرده بودند، قطع شد. و ستایش مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است. (45)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیه «فَلَوْلا اِذْ جَاءهُمْ بَاْسُنَا…»می گوید:بلا و عقوبت که می آید باید مردم به درگاه خدا تضرّع کنند و چون تضرّع نکنند خداوند نعمت های دنیا را بر آنان فراوان می کند و بی نیاز می شوند و این خود عقوبتی است برای آنان و هنگامی که شاد و سرگرم دنیا هستند خداوند ناگهان آنان را می گیرد و ناامید می شوند و این سخنی است که خداوند به موسی هنگام مناجات فرمود.(1)
ص: 60
سپس مرحوم علی بن ابراهیم از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
خداوند در مناجات خود به موسی فرمود: ای موسی هنگامی که دیدی فقر و تنگنایی به طرف تو می آید، به خود بگو: مرحبا به شعار صالحین. و اگر دیدی دنیا به تو روی آورده بگو: این عقوبت دنیایی گناه من است چرا که دنیا به کسی روی نمی آورد مگر برای این که گناه خود را فراموش کند، و در حقیقت اقبال دنیا عقوبت گناهی است که انجام داده است.(1) [اعاذنا الله مِنْ کُلِ مَا یَکْرَهُ].
«فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ اَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ…»(2)
ابوحمزه ی ثمالی گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
امّا آیه «فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ» یعنی هنگامی که مردم ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) که
مامور به پذیرفتن آن بودند را ترک کردند، ما دولت دنیا را برای آنان فراهم نمودیم و آنان روی زمین سلطه پیدا کردند. و امّا آیه «حَتَّی اِذَا فَرِحُواْ بِمَا اُوتُواْ اَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَاِذَا هُم مُّبْلِسُونَ» یعنی هنگامی که حضرت مهدی قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) قیام می کند عقوبت ما یک باره آنان را فرا می گیرد مثل این که قدرت و سلطانی
ص: 61
نداشته اند.بنابراین آخر این آیه یعنی«فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُواْ وَ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» درباره ی محمّد(صلی الله علیه و آله) [و آل او] نازل شده است.(1)
«فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُواْ وَ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»(2)
فضیل بن عیاض گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: مسلمان با تقوا و ورع کیست؟ حضرت(علیه السلام) فرمود:
کسی که از محارم خدا و غاصبین خلافت پرهیز نماید. سپس فرمود: و اگر از شبهات پرهیز نکند وارد محرّمات می شود و نمی فهمد و اگر حرام و منکر را ببیند و از آن نهی نکند و قادر بر آن باشد در حقیقت دوست داشته که نافرمانی خدا انجام شود و این، مبارزه و دشمنی با خداوند، محسوب می شود؛ و کسی که باقی ماندن ظالمین را دوست بدارد، انجام گناه را دوست داشته است در حالی که خداوند خود را نسبت به هلاک نمودن ستم کاران ستایش نموده و می فرماید: «فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُواْ وَ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ.»(3)
ص: 62
قُلْ اَ رَاَیْتُمْ اِنْ اَخَذَ اللهُ سَمْعَكُمْ وَ اَبْصارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِكُمْ مَنْ اِلهٌ غَیْرُ اللهِ یَاْتیكُمْ بِهِ انْظُرْ كَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ قُلْ اَرَاَیْتَكُمْ اِنْ اَتاكُمْ عَذابُ اللهِ بَغْتَةً اَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَكُ اِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلینَ اِلَّا مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ فَمَنْ آمَنَ وَ اَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاهُمْ یَحْزَنُونَ وَ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما كانُوا یَفْسُقُونَ
بگو:«به من خبر دهید اگر خداوند،گوش و چشم های تان را بگیرد، و بر دل های شما مهر نهد (که چیزی را نفهمید)، چه کسی جز خداست که آن ها را به شما بدهد؟!» ببین
چگونه آیات را به گونه های مختلف برای آن ها شرح می دهیم، سپس آن ها روی می گردانند!
(46) بگو: «به من خبر دهید اگر عذاب خدا به طور ناگهانی (و پنهانی) یا آشکارا به سراغ
شما بیاید، آیا جز جمعیّت ستم کار هلاک می شوند؟!» (47) ما پیامبران را،جز (به عنوان) بشارت دهنده و بیم دهنده، نمی فرستیم آن ها که ایمان بیاورند و (خویشتن را)اصلاح کنند، نه ترسی بر آن هاست و نه غمگین می شوند. (48) و آن ها که آیات ما را تکذیب کردند، عذاب (پروردگار) به خاطر نافرمانی ها به آنان می رسد. (49)
ص: 63
«قُلْ اَرَاَیْتُمْ اِنْ اَخَذَ اللّهُ سَمْعَکُمْ وَ اَبْصَارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلَی قُلُوبِکُم»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم در تفسیر خود گوید: «ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ»یعنی یکذبون.(2)
و در روایت ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) آمده که فرمود:
مقصود از«اِنْ اَخَذَ اللّهُ سَمْعَکُمْ وَ اَبْصَارَکُمْ» این است که اگر خدا هدایت را از شما بگیرد [و چشم و گوش شما را از کار بیندازد] چه کسی جز خدا شما را هدایت خواهد نمود؟! و فرمود: «ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ.»(3)
«قُلْ اَ رَاَیْتَکُمْ اِنْ اَتَاکُمْ عَذَابُ اللهِ بَغْتَةً اَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ اِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ»(4)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه هنگامی نازل شد که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به مدینه هجرت نمود و اصحاب آن حضرت(صلی الله علیه و آله) مبتلای به سختی و بیماری شدند و به آن حضرت شکایت نمودند و خداوند به رسول خود(صلی الله علیه و آله) فرمود: به آنان بگو: اگر عذاب خدا «بَغْتَةً» یا «جَهْرَةً» می آمد تنها ستم کاران هلاک می شدند [و شما آسیبی نمی دیدید پس به خاطر سختی ها و بیماری ها شکوه نکنید.(5)
ص: 64
قُلْ لااَقُولُ لَكُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللهِ وَ لااَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لااَقُولُ لَكُمْ اِنِّی مَلَكٌ اِنْ اَتَّبِعُ اِلَّا ما یُوحی اِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْاَعْمی وَ الْبَصیرُ اَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ وَ اَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ اَنْ یُحْشَرُوا اِلی رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لاشَفیعٌ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ وَ لاتَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَیْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ وَ ما مِنْ حِسابِكَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمینَ وَ كَذلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِیَقُولُوا اَ هؤُلاءِ مَنَّ اللهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنا اَ لَیْسَ اللهُ بِاَعْلَمَ بِالشَّاكِرینَ
«صدف عن الشئ صدوفا»اذا مال عنه، و صدف و صدفة بمعنی الجانب و الناحیة و صدف کل بناء مرتفع، و فی الحدیث کان النّبی(صلی الله علیه و آله) اذا ممر بصدف مائل اسرع المشی.
بگو:«من نمی گویم خزاین خدا نزد من است و من،(جز آن چه خدا به من بیاموزد،)از غیب آگاه نیستم! و به شما نمی گویم من فرشته ام تنها از آن چه به من وحی می شود پیروی می کنم.» بگو: «آیا نابینا و بینا مساویند؟! پس چرا نمی اندیشید؟!» (50) و به وسیله آن (قرآن)، کسانی را که از روز حشر و رستاخیز می ترسند، بیم ده! (روزی که در آن،) یاور و سرپرست و شفاعت کننده ای جز او [خدا] ندارند شاید پرهیزگاری پیشه
ص: 65
کنند!(51)وکسانی را که صبح و شام خدا را می خوانند،و جز ذات پاک او نظری ندارند، از خود دور مکن!نه چیزی از حساب آن ها بر توست،ونه چیزی از حساب تو بر آن ها! اگر آن ها را طرد کنی، از ستم گران خواهی بود! (52) و این چنین بعضی از آن ها را با بعض دیگر آزمودیم (توانگران را به وسیله فقیران) تا بگویند: «آیا این ها هستند که خداوند از میان ما (برگزیده، و) بر آن ها منّت گذارده (و نعمت ایمان بخشیده است؟!» آیا خداوند، شاکران را بهتر نمی شناسد؟! (53)
«قُل لَّا اَقُولُ لَکُمْ عِندِی خَزَآئِنُ اللهِ وَ لا اَعْلَمُ الْغَیْبَ…»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که موسی(علیه السلام)به کوه طور رفت به خدای خود گفت:خدایا خزائن خود را به من نشان ده؛ پس خداوند به او فرمود: ای موسی خزائن من این است که هر گاه چیزی را اراده کنم آن چیز انجام خواهد گرفت. «اِذَا اَرَدْتُ شَیْئًا اَنْ اَقُولَ لَهُ: کُنْ فَیَکُون.»(2)
«اِنْ اَتَّبِعُ اِلَّا مَا یُوحَی اِلَیَّ…»(3)
گروهی خدمت حضرت رضا(علیه السلام) جمع بودند و درباره ی دو حدیث مختلفی که در
یک مساله از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده بود نزاع می کردند و حضرت رضا(علیه السلام) به آنان فرمود:
ص: 66
خداوند چیزهایی را حرام و چیزهایی را حلال و چیزهایی را واجب نموده است و اگر روایتی درباره تحلیل حرام خدا و یا تحریم حلال خدا و یا مباح شدن واجبی رسیده باشد، نمی توان پذیرفت چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هرگز حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام نکرد، و واجبات و احکام الهی را تغییر نداد و درباره همه این ها تسلیم و مطیع و اجراکننده دستور خدا بود، همان گونه که خداوند به آن حضرت می فرماید: بگو: «اِنْ اَتَّبِعُ اِلَّا مَا یُوحَی اِلَیَّ» بنابراین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیرو امر خدا و مبلّغ رسالت الهی بوده است.(1)
«وَ اَنذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخَافُونَ اَن یُحْشَرُواْ اِلَی رَبِّهِمْ…»(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از این آیه این است که خداوند می فرماید:ای رسول من با این قرآن کسانی را انذار کن که علاقه به ملاقات خداوند و امید به رحمت او را دارند، و قرآن شفاعت کننده ای است که خداوند شفاعت او را می پذیرد.(3)
ص: 67
«وَ لَا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ…»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
سبب نزول این آیه این بوده که گروهی[از مهاجرین] فقیر و مومن در مدینه [که محل زندگی و خانه ای نداشتند] روی صفه در کنار مسجد زندگی می کردند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آنان را در آن محل اسکان داده بود و از ایشان دلجویی می نمود و بسا طعام و غذایی برای آنان می فرستاد و آنان همواره با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودند و آن حضرت با آنان می نشست و مانوس بود و اغنیاء و خوش گذرانان دوست نمی داشتند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با آنان هم نشین باشد و چون نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می آمدند می گفتند: «یا رسول الله این ها را از خود دور کن» تا این که روزی یکی از متکلّمین از انصار نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و دید یکی از اصحاب صفه خود را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چسبانده و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با او سخن می گوید، پس مرد انصار در جایی دور از آنان نشست و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: نزدیک بیا و او نزدیک نیامد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: آیا ترسیدی فقر او به تو سرایت کند؟! و چون مرد انصاری گفت: «یا رسول الله این ها را از خود دور کن» این آیه نازل شد «وَ لَا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم….»(2)
ص: 68
اصبغ بن نباته گوید:
هنگامی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در روز جمعه ای خطبه می خواند اشعث بن قیس از میان مردم حرکت نمود و نزد آن حضرت آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین فقرا مانع من شدند که روی شما را ببینم. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: من چگونه می توانم آنان را از خود دور نمایم، آیا مردمی را از خود دور کنم که اوّل روز به دنبال روزی خدا هستند و آخر روز ذکر خدا را می گویند؟! سپس فرمود: اگر چنین کنم از ستم کاران خواهم بود.(1)
«وَ کَذَلِکَ فَتَنَّا بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لِّیَقُولواْ اَهَؤُلاء مَنَّ اللّهُ عَلَیْهِم مِّن بَیْنِنَا…»(2)
علی بن ابراهیم قمّی گوید: خداوند می فرماید:
ما این گونه اغنیاء را به خاطر ثروت شان می آزماییم تا معلوم شود آنان چگونه با فقرا مواساة و کمک می نمایند و چگونه حقوقی که خداوند در اموال شان واجب نموده است را پرداخت می نمایند؟ و فقرا را نیز امتحان می کنیم تا معلوم شود
ص: 69
صبر آنان بر فقر چگونه است و چگونه از اموال ثروتمندان قطع طمع می کنند؟و تا ثروتمندان بگویند: آیا خداوند از بین ما بر فقرا منّت نهاده [و آنان رادوست می دارد؟! آری خداوند علّت توجّه خود به فقرا را شاکر بودن آنان دانسته و می فرماید: «اَ لَیْسَ اللّهُ بِاَعْلَمَ بِالشَّاکِرِینَ.»(1)
زرارة گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» فرمود:
هنگامی که جان به این جا برسد و با دست خود به گلوی خویش اشاره نمود و فرمود: برای عالم توبه ای نیست، و برای جاهل راه توبه باز است.(2)
وَ اِذا جاءَكَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ اَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءًا بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ اَصْلَحَ فَاَنَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ وَ لِتَسْتَبینَ سَبیلُ الْمُجْرِمینَ قُلْ اِنِّی نُهیتُ اَنْ اَعْبُدَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ قُلْ لااَتَّبِعُ اَهْواءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ اِذًا وَ ما اَنَا مِنَ الْمُهْتَدینَ قُلْ اِنِّی عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدی ماتَسْتَعْجِلُونَ بِهِ اِنِ الْحُكْمُ اِلَّا لِلهِ
ص: 70
یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلینَ قُلْ لَوْ اَنَّ عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ الْاَمْرُ بَیْنی وَ بَیْنَكُمْ وَ اللهُ اَعْلَمُ بِالظَّالِمینَ
«خزائن» جمع خزانة است،و آن اسم مکانی است که در آن چیزی را نگه داری می کنند. «سلام» در لغت چهار معنا دارد. 1. مصدر سلمت سلاما، 2. جمع سلامة،3. یکی از اسماء الله 4. نام درختی است، و سلام به معنای مصدر دعاء است برای دیگری که از آفات سالم بماند، و سلامی که نام خداوند است به معنای: ذوالسّلام است یعنی او مالک سلام است و بنده خود را از مکروه نجات می دهد، و به صلح نیز سلام گویند، و «بینه» علامت و دلالتی است که حق و باطل را جدا می کند، و «بیان» نیز به معنای دلالت است، و «استعجال» طلب کردن چیزی است در غیر وقت آن، و «حکم» فصل بالتمام امر است.
هر گاه کسانی که به آیات ما ایمان دارند نزد تو آیند،به آن ها بگو:«سلام بر شما پروردگارتان، رحمت را بر خود فرض کرده هر کس از شما کار بدی از روی نادانی کند، سپس توبه و اصلاح (و جبران) نماید، (مشمول رحمت خدا می شود چرا که) او آمرزنده مهربان است.» (54) و این چنین آیات را برمیشمریم، (تا حقیقت بر شما روشن شود،)
و راه گناه کاران آشکار گردد.(55) بگو:«من از پرستش کسانی که غیر از خدا می خوانید، نهی شده ام!» بگو: «من از هوی و هوسهای شما، پیروی نمی کنم اگر چنین کنم، گم راه شده ام و از هدایت یافتگان نخواهم بود!» (56) بگو: «من دلیل روشنی از پروردگارم دارم و شما آن را تکذیب کرده اید! آن چه شما درباره آن (از نزول عذاب الهی)
ص: 71
عجله دارید،به دستِ من نیست!حکم و فرمان، تنها از آنِ خداست!حق را از باطل جدا می کند، و او بهترین جدا کننده (حق از باطل) است.» (57) بگو: «اگر آن چه درباره آن عجله دارید نزد من بود، (و به درخواست شما ترتیب اثر می دادم، عذاب الهی بر شما نازل می گشت) و کار میان من و شما پایان گرفته بود ولی خداوند ظالمان را بهتر می شناسد (و بموقع مجازات می کند.)» (58)
علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیه «وَ اِذَا جَاءکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ…» گوید:
خداوند بر پیامبر خود واجب نموده که بر گناه کاران تائب سلام نماید و بگوید:خداوند رحمت خود را بر مومنان گنه کار تائب واجب نموده است.(1)
زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که نفس و جان انسان به گلو رسید سپس با دست خود به گلوی خویش اشاره نموده و فرمود: در این وقت برای عالم توبه ای نیست و برای جاهل وقت توبه باقی است [و نیز فرمود: این آیه درباره ی توبه کنندگان از مومنین نیز نازل شده است.](2)
ص: 72
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خدا رحمت کند بنده ای را که قبل از مرگ توبه کند، چرا که توبه انسان مومن را از چرک گناه پاک می کند و از شقاوت و هلاکت نجات می دهد و خداوند قبول توبه را نسبت به صالحین بر خود واجب نموده است و می فرماید: «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ اَنَّهُ مَن عَمِلَ مِنکُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَ اَصْلَحَ فَاَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» و نیز می فرماید: «وَ مَن یَعْمَلْ سُوءًا اَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللّهَ یَجِدِ اللّهَ غَفُورًا رَّحِیمًا.»(1)
بعضی گفته اند: آیه «وَ اِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا…»درباره علی(علیه السلام) و حمزه و زید نازل شده است؛ و بعضی گفته اند: درباره اصحاب صفه نازل شده است، و بعضی گفته اند درباره ی حمزه و جعفر و عمّار و مصعب بن عمیر و غیر آنان نازل شده است؛ و روایت شده که گروهی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: ما گناهان فراوانی انجام داده ایم. و آن حضرت(صلی الله علیه و آله) سکوت نمود و این آیه نازل شد.
مرحوم فیض پس از نقل آن چه گذشت می فرماید: منافاتی بین این روایات نیست.(2)
ص: 73
«وَ کَذَلِکَ نفَصِّلُ الآیَاتِ وَ لِتَسْتَبِینَ سَبِیلُ الْمُجْرِمِینَ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود این است که با ذکر آیات الهی بطلان اعتقاد و مذهب مجرمین [یعنی غاصبین خلافت] معلوم شود.(2)
«قُل لَّوْ اَنَّ عِندِی مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ الاَمْرُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ…»(3)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از این آیه این است که خداوند به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید: به منافقین و غاصبین بگو: اگر من مامور بودم که آن چه شما در باطن خود پنهان کرده اید را
آشکار کنم و بگویم: که «شما انتظار می کشید تا مرگ من فرا رسد و بعد از من به اهل بیت من ظلم کنید» چنین می کردم، و کار من با شما به نهایت می رسید، و لکن من مامور به چنین چیزی نیستم؛ و مَثَل شما همان گونه است که خداوند می فرماید: «کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا اَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لَّا یُبْصِرُونَ» یعنی زمین به نور محمّد(صلی الله علیه و آله) [و اسلام] روشن شد همانند این که به نور خورشید روشن می شود، و مَثَل حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) مَثَل خورشید است و مَثَل وصیّ او مَثَل ماه است، چنان که خداوند می فرماید: «هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاء وَ الْقَمَرَ نُورًا» و یا می فرماید: «وَ آیَةٌ لَّهُمْ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَاِذَا هُم مُّظْلِمُونَ» و یا می فرماید: «ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لَّا یُبْصِرُونَ» یعنی هنگامی که خداوند حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را قبض روح نمود، برای منافقین ظلمت
ص: 74
و تاریکی پدید آمد و آنان مقام و فضیلت اهل بیت او را نیافتند و نپذیرفتند، چنان که خداوند می فرماید: «وَ اِن تَدْعُوهُمْ اِلَی الْهُدَی لَا یَسْمَعُواْ وَ تَرَاهُمْ یَنظُرُونَ اِلَیْکَ وَ هُمْ لَا یُبْصِرُونَ.»(1)
وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لایَعْلَمُها اِلَّا هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ اِلَّا یَعْلَمُها وَ لاحَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الْاَرْضِ وَ لارَطْبٍ وَ لایابِسٍ اِلَّا فی كِتابٍ مُبینٍ وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُكُمْ فیهِ لِیُقْضی اَجَلٌ مُسَمًّی ثُمَّ اِلَیْهِ مَرْجِعُكُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْكُمْ حَفَظَةً حَتَّی اِذا جاءَ اَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لایُفَرِّطُونَ ثُمَّ رُدُّوا اِلَی اللهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ اَلا لَهُ الْحُكْمُ وَ هُوَ اَسْرَعُ الْحاسِبینَ قُلْ مَنْ یُنَجِّیكُمْ مِنْ
ص: 75
ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً لَئِنْ اَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرین َقُلِ اللهُ یُنَجِّیكُمْ مِنْها وَ مِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ اَنْتُمْ تُشْرِكُونَ قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی اَنْ یَبْعَثَ عَلَیْكُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِكُمْ اَوْ مِنْ تَحْتِ اَرْجُلِكُمْ اَوْ یَلْبِسَكُمْ شِیَعًا وَ یُذیقَ بَعْضَكُمْ بَاْسَ بَعْضٍ انْظُرْ كَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ
«مفاتح» جمع مفتح به معنای کلید است، و «مفتح» با فتح میم به معنای خزانه است، و فراء گفته است: «انّ مفاتحه لتنوء بالعصبة» یعنی خزائنه، و «توفی» قبض الشی علی التمام است، و توفیت الشئ و استوفیته یعنی آن چیز را دریافت نمودم، و «جرح» عمل با جارحة است و اجتراح به معنای اکتساب است، و لبست علیهم الامر اذا لم ابینه و خلطت بعضه ببعض، و «اللبس» اختلاط الامر و اختلاط الکلام و کل فرقة شیعة علی حدة و شیعت فلانا: اتبعته، و التشیع» هو الاتباع علی وجه التدین، و الشیعة صارت فی العرف اسما لتبعی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) علی سبیل الاعتقاد بامامته بعد النّبی(صلی الله علیه و آله) بلافصل.
کلیدهای غیب، تنها نزد اوست و جز او، کسی آن ها را نمی داند. او آن چه را در خشکی و دریاست می داند هیچ برگی (از درختی) نمی افتد، مگر این که از آن آگاه است و نه هیچ دانه ای در تاریکی های زمین، و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد، جز این که در کتابی آشکار [در کتاب علم خدا] ثبت است. (59) او کسی است که (روح) شما را در شب (به هنگام خواب) می گیرد و از آن چه در روز کرده اید، با خبر است سپس در روز شما را (از خواب) برمی انگیزد و (این وضع هم چنان ادامه می یابد) تا سرآمد معینی فرا
ص: 76
رسد سپس بازگشت شما به سوی اوست و سپس شما را از آن چه عمل می کردید،با خبر
می سازد. (60) او بر بندگان خود تسلّط کامل دارد و مراقبانی بر شما می گمارد تا زمانی که یکی از شما را مرگ فرا رسد (در این موقع،) فرستادگان ما جان او را می گیرند و آن ها (در نگاهداری حساب عمر و اعمال بندگان،) کوتاهی نمی کنند. (61) سپس (تمام بندگان) به سوی خدا، که مولای حقیقی آن هاست، بازمی گردند. بدانید که حکم و داوری، مخصوص اوست و او،سریعترین حسابگران است! (62) بگو:«چه کسی شما را از تاریکی های خشکی و دریا رهایی می بخشد؟ در حالی که او را با حالت تضرع (و آشکارا) و در پنهانی می خوانید (و می گویید:) اگر از این (خطرات و ظلمت ها) ما را رهایی می بخشد، از شکر گزاران خواهیم بود.» (63) بگو: «خداوند شما را از این ها، و از هر مشکل و ناراحتی، نجات می دهد باز هم شما برای او شریک قرار می دهید!(و راه کفر می پویید.)» (64) بگو: «او قادر است که از بالا یا از زیر پای شما، عذابی بر شما بفرستد یا به صورت دسته های پراکنده شما را با هم بیامیزد و طعم جنگ (و اختلاف) را به هر یک از شما به وسیله دیگری بچشاند.» ببین چگونه آیات گوناگون را (برای آن ها) بازگو می کنیم! شاید بفهمند (و بازگردند)! (65)
«وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا اِلَّا هُوَ…»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «مَفَاتِحُ الْغَیْبِ» علم غیب است و مقصود از «مِن وَرَقَةٍ» فرزند سقط شده است و مقصود از «حَبَّةٍ» فرزند است و مقصود از «ظُلُمَاتِ الاَرْضِ» ارحام زنان است
ص: 77
و مقصود از«وَ لَا رَطْبٍ»فرزندی است که زنده و باقی می ماند و مقصود از«وَ لَا یَابِسٍ» صورت فرزند در رحم است و همه این ها در کتاب مبین [و علم الهی]ثابت می باشد .(1)
حسین بن خالد گوید:
به امام کاظم(علیه السلام)عرض کردم: مقصود از آیه «وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ…» چیست؟ فرمود: ورقه بچّه سقطی است که از رحم مادر پایین می آید قبل از آن که صدایی از او بلند شود. گفتم: «وَ لَا حَبَّةٍ» چیست؟ فرمود: فرزندی است که صدایی از او بلند شود و سقط شود. گفتم: «وَ لَا رَطْبٍ» چیست؟ فرمود: مضغه ای است که در رحم ساکن شود قبل از آن که خلقت او تمام شده باشد. گفتم: «وَ لَا یَابِسٍ» چیست؟ فرمود: فرزند تامّ الخلقه است. گفتم: «فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ) چیست؟ فرمود:یعنی فی امام مبین.(2)
ص: 78
«وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ…»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از«یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ»خواب است[که روح به طور موقّت از انسان جدا می شود] و مقصود از «مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ»عمل روزانه انسان است.و مقصود از«ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ» عمل خوب و بد انسان است [که خداوند او را در قیامت به خاطر عمل مبعوث خواهد نمود.](2)
«حَتَّیَ اِذَا جَاء اَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لَا یُفَرِّطُونَ»(3)
در کتاب من لا یحضره الفقیه از امام صادق(علیه السلام)نقل شده که از آن حضرت درباره ی آیات ذیل سوال شد: 1.«اللهُ یَتَوَفَّی الْاَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا…»(4)، 2. «قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ»(5)، 3. «الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِکَةُ طَیِّبِینَ»(6)، 4. «الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظَالِمِی اَنفُسِهِمْ»(7)، 5. «اِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُواْ الْمَلآئِکَةُ.»(8)
سپس سائل گفت:بسا در یک ساعت در اطراف عالم فراوان می میرند که عدد آنان را جزخدا نمی داند و این چگونه خواهد بود؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: خداوند برای ملک الموت اعوانی از ملائکه قرار داده است که به دستور او ارواح مردم را قبض می کنند،همان گونه که رئیس شرطه اعوانی دارد که آنان را برای انجام حوائج خود به این سو و آن سو می فرستد، بنابراین صحیح است بگوییم: ملائکه قبض روح می کنند، و صحیح
ص: 79
است بگوییم:ملک الموت قبض روح می کند،و صحیح است بگوییم:خداوند قبض روح می نماید.(1)
«ثُمَّ رُدُّواْ اِلَی اللهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ اَلاَ لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ اَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ»(2)
در کتاب اعتقادات صدوق; نقل شده که خداوند در روز قیامت با یک خطاب به اوّلین و آخرین حساب بندگان خود را انجام می دهد و هر کسی خطاب مخصوص به خود و عمل خود را می شنود و گمان می کند که تنها او مخاطب خداوند است نه دیگری و خداوند عاجز نیست که همه خلایق را در یک آن واحد خطاب می کند و هر کسی خطاب مخصوص به خود را بشنود و در آن روز خداوند حساب اوّلین و آخرین را در نصف ساعت دنیا [و آن واحد] انجام خواهد داد.(3)
ص: 80
«قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَی اَن یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِکُمْ اَوْ مِن تَحْتِ اَرْجُلِکُمْ اَوْ یَلْبِسَکُمْ
شِیَعًا…»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
«عَذَابًا مِّن فَوْقِکُمْ» عذاب دخان و صیحه آسمانی است، و «مِن تَحْتِ اَرْجُلِکُمْ» خسف و فرو رفتن در زمین است، و «یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا» اختلاف در دین و طعن به هم دیگر است، و «وَ یُذِیقَ بَعْضَکُم» کشتن هم دیگر می باشد، و همه این ها مربوط به مسلمانان اهل قبله است.(2)
و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود از«مِّن فَوْقِکُمْ»سلاطین ستم گراند،و مقصود از«مِن تَحْتِ اَرْجُلِکُمْ»غلامان و نوکران ناشایسته و کسانی هستند که خیری در آنان نیست، و مقصوداز «وَ یُذِیقَ بَعْضَکُم بَاْسَ بَعْضٍ» همسایه ناشایسته است.(3)
ص: 81
و نیز از آن حضرت(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«عَذَابًا مِّن فَوْقِکُمْ»سلطان ظالم است،و «مِن تَحْتِ اَرْجُلِکُمْ» افراد پست و کسانی اند که خیری در آنان نیست، و «اَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا» عصبیّت و قومیّت است، و «وَ یُذِیقَ بَعْضَکُم بَاْسَ بَعْضٍ» همسایه آزاری است.(1)
وَ كَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَ هُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَیْكُمْ بِوَكیلٍ لِكُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ وَ اِذا رَاَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ وَ اِمَّا یُنْسِیَنَّكَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْری مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ وَ ما عَلَی الَّذینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ وَ لكِنْ ذِكْری لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ ذَكِّرْ بِهِ اَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللهِ وَلِیٌّ وَ لاشَفیعٌ وَ اِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لایُؤْخَذْ مِنْها اُول-ٰٓئِكَ الَّذینَ اُبْسِلُوا بِما كَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ وَ عَذابٌ اَلیمٌ بِما كانُوا یَكْفُرُونَ
ص: 82
«ابسلوا بما کسبوا»ابسلته بحریرته، ای اسلمته بها،و المستبسل:المستسلم الذی یعلم انه لایقدر علی التخلص و«ان تعدل کل عدل»العدل الفداء و اصله المثل،و «الحمیم» الماء الحارّ احم حارّ و منه الحمام.
قوم و جمعیّت تو،آن(آیات الهی)را تکذیب و انکار کردند،در حالی که حق است!(به آن ها) بگو: «من مسوول (ایمان آوردن) شما نیستم! (وظیفه من، تنها ابلاغ رسالت است، نه اجبار شما بر ایمان.)» (66) هر خیری (که خداوند به شما داده،) سرانجام قرارگاهی دارد، (و در موعد خود انجام میگیرد.) و به زودی خواهید دانست! (67) هر گاه کسانی را دیدی که آیات ما را استهزا می کنند، از آن ها روی بگردان تا به سخن دیگری بپردازند! و اگر شیطان از یاد تو ببرد، هرگز پس از یاد آمدن با این جمعیّت ستم گر منشین! (68) و (اگر) افراد با تقوا (برای ارشاد و اندرز با آن ها بنشینند)، چیزی از حساب (و گناه) آن ها بر ایشان نیست ولی (این کار، باید تنها) برای یادآوری آن ها باشد، شاید (بشنوند و) تقوی پیشه کنند! (69) و رها کن کسانی را که آیین (فطری) خود را به بازی و سرگرمی گرفتند، و زندگی دنیا، آن ها را مغرور ساخته، و با این (قرآن)، به آن ها یادآوری نما، تا گرفتار (عواقب شوم) اعمال خود نشوند! (و در قیامت) جز خدا، نه یاوری دارند، و نه شفاعت کننده ای! و (چنین کسی) هر گونه عوضی بپردازد، از او پذیرفته نخواهد شد آن ها کسانی هستند که گرفتار اعمالی شده اند که خود انجام داده اند نوشابه ای از آب سوزان برای آن هاست و عذاب دردناکی به خاطر این که کفر می ورزیدند (و آیات الهی را انکار) می کردند. (70)
ص: 83
«وَ اِذَا رَاَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ…» (1)
عبدالاعلی ابن اعین گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر کس ایمان به خدا و قیامت داشته باشد نباید در مجلسی بنشیند که به امامی دشنام داده می شود و یا از مسلمانی غیبت می شود، چرا که خداوند در قرآن می فرماید: «وَ اِذَا رَاَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ…».(2)
امام سجّاد(علیه السلام) به فرزند خود می فرماید:تو حق نداری با هر کسی می خواهی بنشینی،چرا که خداوند می فرماید: «وَ اِذَا رَاَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ…»
سپس فرمود: و حق نداری هر چه را می خواهی بگویی، چرا که خداوند می فرماید: «وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ…» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز فرمود: «رَحِمَ اللهُ عَبْدًا قَالَ خَیْرًا فَغَنِمَ اَوْ صَمَتَ فَسَلِم» یعنی خدا رحمت کند بنده ای را که سخن خوبی بگوید و بهره مند شود، و یا سکوت کند و سالم بماند.
سپس فرمود: و حق نداری هر چه را می خواهی بشنوی، چرا که خداوند می فرماید: «انَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ اُول-ٰٓئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْئُولًا».(3)
ص: 84
مرحوم طبرسی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که آیه«فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»نازل شد،مسلمانان به رسول خدا (صلی الله علیه و آله)عرض کردند:اگر مشرکان به قرآن استهزا نمایند وما وظیفه داشته باشیم که از آنان دور شویم نباید داخل مسجدالحرام شویم و نباید گرد کعبه طواف نماییم؟! پس این آیه نازل شد «وَ مَا عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِم مِّن شَیْءٍ» و آنان را امر نمود تا به اندازه ی توان مشرکین را پند دهند.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم در تفسیر «وَ مَا عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِم مِّن شَیْءٍ» گوید:
یعنی اهل تقوا را خداوند به خاطر بی تقواها مؤاخذه نمی کند، و لکن مومنین اهل تقوا باید آنان را پند دهند تا شاید تقوا پیشه کنند و بترسند.(2)
ص: 85
از امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «وَ اِذَا رَاَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا» فرمود:
مقصود جدال در قرآن است(1)و(2).
«وَ اِن تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لَّا یُؤْخَذْ مِنْهَا…»(3)
علیّ بن ابراهیم قمی; گوید:
یعنی کسانی که قرآن،و دین خدا را، به استهزا و بازی می گیرند،به خاطر کفرشان در قیامت گرفتار عذاب خواهند بود، و به آب جوشان و عذاب دردناک جهنّم خواهند رسید، و هر چیزی را بخواهند فدا بدهند تا نجات پیدا کنند، از آنان پذیرفته نخواهد شد، چرا که آنان کافر شده اند.(4)
ص: 86
قُلْ اَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللهِ ما لایَنْفَعُنا وَ لایَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلی اَعْقابِنا بَعْدَ اِذْ هَدانَا اللهُ كَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطینُ فِی الْاَرْضِ حَیْرانَ لَهُ اَصْحابٌ یَدْعُونَهُ اِلَی الْهُدَی ائْتِنا قُلْ اِنَّ هُدَی اللهِ هُوَ الْهُدی وَ اُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمینَ وَ اَنْ اَقیمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذی اِلَیْهِ تُحْشَرُونَ وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ بِالْحَقِّ وَ یَوْمَ یَقُولُ كُنْ فَیَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَ لَهُ الْمُلْكُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ وَ هُوَ الْحَكیمُ الْخَبیرُ
«استهوته الشیطان»من قولهم: هوی من الجبل اذا تردی منه، و کسی که از راه مستقیم منحرف می شود راه تشبیه به کسی نموده اند که از کوه پرت می شود، و اهویّته و استهویّته بمعنی، و «حیران» به کسی گویند که متردد در کاری باشد و راه نجات خود را نداند.
بگو:«آیا غیر از خدا، چیزی را بخوانیم(و عبادت کنیم)که نه سودی به حال مال دارد،
نه زیانی و (به این ترتیب،) به عقب برگردیم بعد از آن که خداوند ما را هدایت کرده است؟!
همانند کسی که بر اثر وسوسه های شیطان، در روی زمین راه را گم کرده، و سرگردان مانده است در حالی که یارانی هم دارد که او را به هدایت دعوت می کنند (و می گویند:) به سوی ما بیا!» بگو: «تنها هدایت خداوند، هدایت است و ما دستور دادیم که تسلیم پروردگار عالمیان باشیم. (71) و (نیز به ما فرمان داده شده به) این که: نماز را برپا دارید! و از او
ص: 87
بپرهیزید!و تنها اوست که به سویش محشور خواهید شد.»(72) اوست که آسمان ها و زمین را بحق آفرید و آن روز که (به هر چیز) می گوید: «موجود باش!» موجود می شود سخن او، حق است و در آن روز که در «صور» دمیده می شود، حکومت مخصوص اوست، از پنهان و آشکار با خبر است، و اوست حکیم و آگاه. (73)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر آیه «وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ» می فرماید: خداوند هر چه را اراده کند می فرماید: «کُنْ فَیَکُونُ» یعنی باش، پس آماده می شود، و نیازی به صدا زدن و فریاد کردن ندارد بلکه سخن او فعل اوست، در حالی که چیزی که اراده نموده، از قبل نمونه ای نداشته و….(1)
وَ اِذْ قالَ اِبْراهیمُ لِاَبیهِ آزَرَ اَ تَتَّخِذُ اَصْنامًا آلِهَةً اِنِّی اَراكَ وَ قَوْمَكَ فی ضَلالٍ مُبینٍ وَ كَذلِكَ نُری اِبْراهیمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ لِیَكُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَای كَوْكَبًا قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا اَفَلَ قالَ لااُحِبُّ الْآفِلینَ فَلَمَّا رَاَی الْقَمَرَ بازِغًا قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا اَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنی رَبِّی لَاَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ
ص: 88
فَلَمَّا رَاَی الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّی هذا اَكْبَرُ فَلَمَّا اَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ اِنِّی بَری ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ اِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ حَنیفًا وَ ما اَنَا مِنَ الْمُشْرِكینَ وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ اَ تُحاجُّونِّی فِی اللهِ وَ قَدْ هَدانِ وَ لااَخافُ ما تُشْرِكُونَ بِهِ اِلَّا اَنْ یَشاءَ رَبِّی شَیْئًا وَسِعَ رَبِّی كُلَّ شَیْ ءٍ عِلْمًا اَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ وَ كَیْفَ اَخافُ ما اَشْرَكْتُمْ وَ لاتَخافُونَ اَنَّكُمْ اَشْرَكْتُمْ بِاللهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْكُمْ سُلْطانًا فَاَیُّ الْفَریقَیْنِ اَحَقُّ بِالْاَمْنِ اِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا ایمانَهُمْ بِظُلْمٍ اُولئِكَ لَهُمُ الْاَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ وَ تِلْكَ حُجَّتُنا آتَیْناها اِبْراهیمَ عَلی قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ اِنَّ رَبَّكَ حَكیمٌ عَلیمٌ وَ وَهَبْنا لَهُ اِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَیْنا وَ نُوحًا هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ
وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ اَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ
وَ زَكَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عیسی وَ اِلْیاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحینَ وَ اِسْماعیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطًا وَ كلاًّ فَضَّلْنا عَلَی الْعالَمینَ وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ اِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ ذلِكَ هُدَی اللهِ یَهْدی بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ لَوْ اَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا یَعْمَلُونَ اُول-ٰٓئِكَ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَاِنْ یَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْمًا لَیْسُوا بِها بِكافِرینَ اُول-ٰٓئِكَ الَّذینَ هَدَی اللهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لااَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ اَجْرًا اِنْ هُوَ اِلَّا ذِكْری لِلْعالَمینَ
«اصنام»جمع صنم است،و صنم بت دارای صورت است،و «من» بت غیر مصور است، و «آلهة»جمع اله است مثل ازار و آزرة و «مبین» به معنای بین و ظاهر است، و «ملکوت» به منزله ی ملک است و ملکوت مبالغه در ملک است، و «جنّ علیه اللیل» یعنی اظلم علیه، و هر چیز مستوری را با جن و اجن تعبیر می کنند، و حجن به جان به خاطر مستور بودن آن است، و «بزوق» به معنای طلوع است، و بزغت الشمس اذا
ص: 89
طلعت و سه روز و اوّل ماه هلال گویند و سپس تا آخر ماه را قمر گویند و قمر به خاطر بیاض و روشنی اوست، و حمار اقمر الاغ سفید را گویند و «حنیف» به معنای مایل به حق است، و «ظلم» در لغت وضع الشی فی غیر موضعه است.
(به خاطر بیاورید) هنگامی را که ابراهیم به پدرش [عمویش] «آزر» گفت: «آیا بت هایی را معبودان خود انتخاب می کنی؟! من، تو و قوم تو را در گم راهی آشکاری می بینم.» (74) و این چنین، ملکوت آسمان ها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آن ها) را به ابراهیم نشان دادیم (تا به آن استدلال کند،) و اهل یقین گردد. (75) هنگامی که (تاریکی) شب او را پوشانید، ستاره ای مشاهده کرد، گفت: «این خدای من است؟»امّا هنگامی که غروب کرد، گفت: «غروب کنندگان را دوست ندارم!» (76) و هنگامی که ماه را دید که (سینه افق را) می شکافد، گفت: «این خدای من است؟» امّا هنگامی که (آن هم) غروب کرد، گفت: «اگر پروردگارم مرا راهنمایی نکند، مسلّما از گروه گم راهان خواهم بود.» (77) و هنگامی که خورشید را دید که (سینه افق را) می شکافت، گفت: «این خدای من است؟ این (که از همه) بزرگتر است!» امّا هنگامی که غروب کرد، گفت: «ای قوم من از شریکهایی که شما (برای خدا) می سازید، بیزارم! (78) من روی خود را به سوی کسی کردم که آسمان ها و زمین را آفریده من در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم! (79) ولی قوم او [ابراهیم]، با وی به گفت وگو و ستیز پرداختند گفت: «آیا درباره خدا با من گفت وگو و ستیز می کنید؟! در حالی که خداوند، مرا با دلایل روشن هدایت کرده و من از آن چه شما هم تای (خدا) قرار می دهید، نمی ترسم (و به من زیانی نمی رسانند)! مگر پروردگارم چیزی را بخواهد! وسعت آگاهی پروردگارم همه چیز را در برمی گیرد آیا متذکّر (و بیدار) نمی شوید؟! (80) چگونه من از بت های شما بترسم؟!
ص: 90
در حالی که شما از این نمی ترسید که برای خدا، هم تایی قرار داده اید که هیچ گونه دلیلی درباره آن، بر شما نازل نکرده است! (راست بگویید) کدام یک از این دو دسته (بت پرستان و خداپرستان)، شایسته تر به ایمنی (از مجازات) هستند اگر می دانید؟! (81) (آری،) آن ها که ایمان آوردند، و ایمان خود را با شرک و ستم نیالودند، ایمنی تنها از آن آن هاست و آن ها هدایت یافتگانند!» (82) این ها دلایل ما بود که به ابراهیم در برابر قومش دادیم! درجات هر کس را بخواهیم (و شایسته بدانیم،) بالا می بریم پروردگار تو، حکیم و داناست. (83) و اسحاق و یعقوب را به او [ابراهیم] بخشیدیم و هر دو را هدایت کردیم و نوح را (نیز) پیش از آن هدایت نمودیم و از فرزندان او، داوود و سلیمان و ایّوب و یوسف و موسی و هارون را (هدایت کردیم) این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم! (84) و (همچنین) زکریّا و یحیی و عیسی و الیاس را همه از صالحان بودند. (85) و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را و همه را بر جهانیان برتری دادیم. (86) و از پدران و فرزندان و برادران آن ها (افرادی را برتری دادیم) و برگزیدیم و به راه راست، هدایت نمودیم. (87) این، هدایت خداست که هر کس از بندگان خود را بخواهد با آن راهنمایی می کند! و اگر آن ها مشرک شوند، اعمال (نیکی) که انجام داده اند، نابود می گردد (و نتیجه ای از آن نمی گیرند). (88) آن ها کسانی هستند که کتاب و حکم و نبوّت به آنان دادیم و اگر (بفرض) نسبت به آن کفر ورزند، (آیین حقّ زمین نمی ماند زیرا) کسان دیگری را نگاه بان آن می سازیم که نسبت به آن، کافر نیستند. (89) آن ها کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده پس به هدایت آنان اقتدا کن! (و) بگو: «در برابر این (رسالت و تبلیغ)، پاداشی از شما نمی طلبم! این (رسالت)، چیزی جز یک یادآوری برای جهانیان نیست!(این وظیفه من است)» (90)
ص: 91
«وَ اِذْ قَالَ اِبْرَاهِیمُ لاَبِیهِ آزَرَ اَتَتَّخِذُ اَصْنَامًا آلِهَةً…»(1)
صاحب مجمع البیان گوید: زجّاج گفته:
اختلافی بین علمای انساب نیست که نام پدر ابراهیم(علیه السلام) تارخ بوده است.
سپس صاحب مجمع البیان گوید:
این نشان می دهد که سخن علمای امامیّه که می گویند: آزر، جدّ مادری ابراهیم و یا عموی او بوده نمی تواند سخن صحیحی باشد چرا که تردیدی بین علمای شیعه نیست که پدران رسول خدا(صلی الله علیه و آله)تا آدم(علیه السلام) همگی مومن به خدا و اهل توحیدبوده اند و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: خداوند همواره من را از اصلاب پاک به ارحام پاک منتقل نموده تا به عالم شما رسیده ایم و هرگز چرک جاهلیّت مرا آلوده نکرده است.
سپس گوید:
اگر در بین پدران آن حضرت کافری می بود او آنان را به پاکی یاد نمی کرد با توجّه
به این که خداوند می فرماید: «اِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ».(2)
ص: 92
در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام)نقل شده که در تفسیر آیه ی فوق فرمود:اسم پدر ابراهیم آزر بوده است، و العلم عند الله.(1)
«وَ کَذَلِکَ نُرِی اِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ»(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که ابراهیم ملکوت[و حقایق]آسمان ها و زمین را مشاهده نمود،مردی را در حال زنا دید و او را نفرین کرد و او هلاک شد تا این که سه نفر را در حال زنا دید و آنان را نفرین کرد و هلاک شدند، پس خداوند به او وحی نمود: ای ابراهیم دعای تو مستجاب است و لکن به بندگان من نفرین مکن، چرا که من آنان را خلق کرده ام [و همه چیز آنان را می دانم] و اگر می خواستم، آنان را خلق نمی کردم، همانا من آنان را خلق کردم و آنان دارای احوال مختلفی هستند، برخی از آنان مرا عبادت می کنند و شریکی در عبادت من قرار نمی دهند و من آنان را پاداش می دهم؛ و برخی غیر مرا عبادت می کنند و از سیطره و قدرت من خارج نیستند؛ و برخی غیر مرا عبادت می کنند و من از صلب آنان کسانی را خارج می کنم که مرا عبادت خواهند نمود.(3)
ص: 93
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
همان گونه که برای ابراهیم(علیه السلام) اسرار زمین و آسمان و عرش و آن چه در آن ها وجود داشت آشکار شد برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز آن اسرار آشکار گردید.(1)
و در سخن دیگری فرمود:
اسرار آسمان های هفتگانه برای ابراهیم آشکار شد، تا جایی که فوق عرش را مشاهده نمود و اسرار طبقات هفتگانه زمین نیز برای او آشکار شد [و او همه چیز را مشاهده نمود] و برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله)نیز اسرار آسمان ها و زمین آشکار گشت و برای امیر المؤمنین(علیه السلام) و امامان بعد از او نیز اسرار آسمان ها و زمین آشکار شده و خواهد شد.(2)
علی بن محمّد جهم گوید:
مامون در مجلس خود به حضرت رضا(علیه السلام) گفت: ای فرزند رسول خدا! آیا
ص: 94
شما نمی گویید که پیامبران معصوم اند؟فرمود:آری.پس مامون آیاتی از قرآن را درباره پیامبران مطرح کرد و آن حضرت پاسخ داد و یکی از آیات مورد سوال او مربوط به حضرت ابراهیم (علیه السلام) بود که خداوند می فرماید: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَاَی کَوْکَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی…» سپس گفت: آیا ابراهیم(علیه السلام)درباره ی خدای خود یقین نداشت؟(1)
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: ابراهیم(علیه السلام) هنگامی که از مخفیگاه خود خارج شد با سه گروه از مردم روبه رو شد، گروهی ستاره ی زهره را می پرستیدند و گروهی ماه را
می پرستیدند و گروهی خورشید را می پرستیدند، پس ابراهیم به صورت سوال و انکار، هنگامی که شب فرا رسید و ستاره ی زهره را دید گفت: آیا این پروردگار من است؟ و چون غروب کرد، گفت: من خدایی که [متغیّر باشد و] غروب کند را دوست نمی دارم. چرا که غروب کردن از صفات مخلوق حادث است نه از صفات خالق قدیم و همین گونه گفت: هنگامی که ماه و خورشید را مشاهده نمود و این به صورت انکار و استخبار بود نه به صورت اخبار و اقرار، از این رو چون ستاره و ماه و خورشید غروب کردند به پرستش کنندگان آنان گفت: «اِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ * اِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضَ حَنِیفًا وَ مَا اَنَاْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ.»(2)
ص: 95
هدف ابراهیم(علیه السلام) این بود که دین آنان را ابطال نماید و آشکار سازد که چیزهایی مثل زهره و ماه و خورشید قابل پرستش نیستند و باید خالق و آفریدگار آنان را پرستش نمود که خالق آسمان ها و زمین و همه عالم است و این احتجاج همان چیزی بود که خداوند به ابراهیم الهام نموده بود، چنان که می فرماید: «وَ تِلْکَ حُجَّتُنَا آتَیْنَاهَا اِبْرَاهِیمَ عَلَی قَوْمِهِ» پس مامون گفت: ای فرزند رسول خدا! حقا سخن زیبایی را بیان نمودی.(1)
مرحوم طبرسی صاحب مجمع البیان گوید:
حق این است که آزر عموی ابراهیم(علیه السلام) بوده و نام پدر ابراهیم تارخ بوده است؛
و برخی از اصحاب امامیه گفته اند: آزر جدّ مادری ابراهیم(علیه السلام) بوده، چرا که
ص: 96
پدران رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تا آدم موحّد و خداشناس بوده اند و از آن حضرت(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: «لم یزل ینقلنا الله تعالی فی اصلابٍ طاهرین و ارحامٍ مطهّرات» سپس گوید:
روایات این بخش در ذیل آیه «وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ» خواهد آمد، از سویی خداوند از قول یعقوب و فرزندان او حکایت می کند و می فرماید: «اَمْ کُنتُمْ شُهَدَاء اِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ اِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِی قَالُواْ نَعْبُدُ اِلَهَکَ وَ اِلَهَ آبَائِکَ اِبْرَاهِیمَ وَ اِسْمَاعِیلَ وَ اِسْحَقَ اِلَهًا وَاحِدًا وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» و در این آیه اسماعیل از پدران یعقوب شمرده شده در حالی که عموی او بوده است.(1)
«الَّذِینَ آمَنُواْ وَ لَمْ یَلْبِسُواْ اِیمَانَهُم بِظُلْمٍ اُوْلَئِکَ لَهُمُ الاَمْنُ وَ هُم مُّهْتَدُونَ»(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «مقصود از ظلم در این آیه شک است.»(3) و در سخن دیگری فرمود: «مقصود از «وَ لَمْ یَلْبِسُواْ اِیمَانَهُم بِظُلْمٍ» این است که ولایت آل محمّد(صلی الله علیه و آله) را آمیخته به ولایت فلان و فلان نکنند.»(4) و در سخن دیگری فرمود: «مقصود از ظلم شرک
ص: 97
است.»(1) و در سخن دیگری فرمود: «مقصود این است که ایمان آنان همراه با ظلم و بدعت نباشد.»(2)
ابو بصیر گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
شیطان در پیری نزد من آمده و اصرار دارد که مرا ناامید کند؟
امام صادق(علیه السلام) فرمود: به او بگو:
ای کافر و ای مشرک دروغ می گویی، من به پروردگار خود ایمان دارم و نماز می خوانم
و روزه می گیرم و ثنای او را می گویم و ایمان خود را آمیخته به ظلم نمی کنم.(3)
ص: 98
جابر جعفی نقل کرده:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مسیری حرکت می نمود و از دور یک سیاهی دید و فرمود: این کسی است که همراه و انیسی ندارد. پس آن مرد نزدیک شد و بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سلام کرد. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: در مدینه چه می خواهی؟ آن مرد گفت: می خواهم محمّد(صلی الله علیه و آله) را ببینم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: محمّد من هستم. آن مرد گفت: هفت روز است که تنها در بیابان سیر می کنم و احدی را ندیدم و غذایی نخوردم جز آن چه حیوان من می خورد پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اسلام را بر او عرضه نمود و او مسلمان شد و ناگهان آن حیوان او را زمین زد و از دنیا رفت و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور داد تا او را غسل دادند و کفن کردند و سپس بر او نماز خواند و چون او را در قبر گذاردند فرمود: این از کسانی است که ایمان آورد و ایمان خود را آمیخته به ظلم نکرد. «مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا اِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ.»(1)
عبدالله بن مسعود گوید:
هنگامی که این آیه نازل شد اصحاب ترسیدند و گفتند: یا رسول الله چه کسی از ما به خود ظلم نمی کند؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: این گونه نیست که شما گمان
ص: 99
کرده اید.سپس فرمود: مگر شما سخن لقمان بنده صالح خدا را را نشنیده اید که به فرزند خود گفت: «یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللهِ اِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ؟»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:«مقصود از ظلم در این آیه گم راهی و فوق آن است.»(2) و در سخن دیگری فرمود:«مقصود از ظالم در این آیه خوارج و اصحاب آنان هستند.» (3)
عبدالرّحمن بن کثیر گوید: امام صادق(علیه السلام) درباره ی این آیه فرمود:
مقصود ولایتی است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از طرف خداوند آورده است، و مردم نباید آن را با ولایت فلان و فلان آمیخته نمایند؛ سپس فرمود: ایمان یک باره تغییر
نمی کند بلکه تدریجا به ضلالت و کفر کشیده می شود. گفتم: مگر بین ضلالت و کفر منزلتی هست؟ فرمود: دستگیره های ایمان فراوان است.(4)
در روایتی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده: این آیه دنباله سخن ابراهیم(علیه السلام) است.(5)
ص: 100
«وَ وَهَبْنَا لَهُ اِسْحَقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنَا وَ نُوحًا… وَ مِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ…اُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَی اللّهُ…»(1)
در اصول کافی از ابی الجارود نقل شده که گوید: امام باقر(علیه السلام) به من فرمود: ای ابی الجارود مخالفین درباره ی حسن و حسین(علیهما السلام) به شما چه می گویند؟ گفتم: آنان می گویند: حسن و حسین فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیستند. فرمود: شما به آنان چه می گویید؟ گفتم: ما در مقابل آنان به آیه «وَ مِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَ سُلَیْمَانَ… وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیَی وَ عِیسَی» استدلال می کنیم و می گوییم: خداوند عیسی را از ذریّه نوح [و ابراهیم] قرار داده در حالی که عیسی از ناحیه مادر ملحق به نوح [و ابراهیم] می شود و ما نیز از ناحیه ی مادرمان فاطمه(علیها السلام) به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ملحق می شویم….(2)
مولّف گوید:
این معنا در چند روایت در تفسیر قمّی و عیّاشی و کافی و عیون اخبار الرّضا(علیه السلام) نقل شده است.
ص: 101
«فَاِن یَکْفُرْ بِهَا هَؤُلاء فَقَدْ وَکَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّیْسُواْ بِهَا بِکَافِرِینَ»(1)
محمّد بن حمران گوید:
شخصی خدمت امام صادق(علیه السلام) آمد و گفت:ما تعجّب نداریم از عیسی بن زید بن علی که ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را نپذیرفته است، مگر در ظاهر؛ و شاید او جز خدا هفتاد معبود دیگر را نیز می پرستد؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: چه باید کرد؟! خداوند [درباره ی این گونه افراد] می فرماید: «فَاِن یَکْفُرْ بِهَا هَؤُلاء فَقَدْ وَکَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّیْسُواْ بِهَا بِکَافِرِینَ» و سپس با دست مبارک خود به ما اشاره نمود، پس من گفتم: به خدا سوگند آن چه را فرمودید دانستم و اعتقاد دارم.(2)
در کافی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
یعنی اگر امّت تو به آیین اسلام کافر شدند ما اهل بیت تو را به ایمان به تو موکّل نمودیم و آنان هرگز به آن کافر نخواهند شد و ما ایمان به آیین تو را بعد از تو از آنان دریغ نمی کنیم و آنان علمای امّت تو و وُلاة امر بعد تو خواهند بود و آنان دارای علمی هستند که در آن کذب و گناه و دنیاطلبی و ریا نخواهد بود.(3)
ص: 102
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
یاوران و اصحاب صاحب این امر محفوظ هستند و اگر همه مردم از[کنار] اودور شوند خداوند اصحاب و یاران او را جمع می کند و آنان همان کسانی هستند که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «فَسَوْفَ یَاْتِی اللهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ اَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ.»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«فَاِن یَکْفُرْ بِهَا هَؤُلاء» یعنی اگر[برخی از] اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و قریش و منکرین بیعت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به آیین این پیامبر کافر شدند ما کسانی را برای ایمان به آن می گماریم که به آن کافر نباشند؛ مانند شیعیان امیرالمؤمنین(علیه السلام).(2)
ص: 103
«قُل لَّا اَسْاَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْرًا اِنْ هُوَ اِلَّا ذِکْرَی لِلْعَالَمِینَ»(1)
مولّف گوید:
آیاتی در قرآن، تصریح دارد که پیامبران(علیهم السلام) مامور بوده اند از مردم پاداش و مزدی
برای رسالت خود نخواهند و در این آیه خداوند به رسول گرامی اسلام می فرماید: بگو: «من پاداشی از شما طلب نمی کنم و این قرآن [و نبوّت] من تنها برای بیداری عالمیان است» و از این آیه روشن می شود که نبوّت آن حضرت نسبت به عموم انسان ها و اهل عالم بوده است.
و در خداوند به هود می فرماید:
بگو: «یَا قَوْمِ لا اَسْاَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْرًا اِنْ اَجْرِیَ اِلَّا عَلَی الَّذِی فَطَرَنِی اَ فَلاَ تَعْقِلُونَ»(2) یعنی ای مردم! من پاداشی برای رسالت خود از شما نمی خواهم و پاداش من تنها بر خدایی است که مرا آفریده، آیا شما تعقّل نمی کنید؟!
و نیز به پیامبر خود می فرماید:
«قُل لَّا اَسْاَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْرًا اِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی وَ مَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا»(3)
یعنی[ای رسول من! به مردم]بگو:«من برای رسالت خود از شما مزدی جز دوستی[اهل بیت و] خویشان خود طلب نمی کنم و کسی که عمل نیکی را انجام بدهد
ص: 104
[و محبّت اهل بیت من را دارا باشد]ما پاداش نیک بیشتری به او می دهیم.»
و می فرماید:
«قُلْ مَا سَاَلْتُکُم مِّنْ اَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ اِنْ اَجْرِیَ اِلَّا عَلَی اللَّهِ…»(1) یعنی، [ای رسول من! به مردم] بگو: پاداشی که از شما خواستم به خاطر نجات خودتان بود و پاداش من تنها بر خدایی است که بر هر چیزی گواه است.
و نیز می فرماید:
«وَ یَا قَوْمِ لا اَسْاَلُکُمْ عَلَیْهِ مَالًا اِنْ اَجْرِیَ اِلَّا عَلَی اللهِ وَ مَآ اَنَاْ بِطَارِدِ الَّذِینَ آمَنُواْ…»(2) یعنی، حضرت هود(علیه السلام) به قوم خود گفت: من از شما برای رسالت خود مالی را طلب نمی کنم و پاداش من را تنها خدا می دهد…
سلام بن مستنیر گوید:
از امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه ی«قُل لَّا اَسْاَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْرًا اِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی» سوال نمودم و آن حضرت(علیه السلام)فرمود:به خدا سوگند این مودّت و دوستی نسبت به حضرت محمّد و اهل بیت او(صلی الله علیه و آله) از ناحیه خداوند، بر مردم واجب شده است.(3)
وَ ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ اِذْ قالُوا ما اَنْزَلَ اللهُ عَلی بَشَرٍ مِنْ شَیْ ءٍ قُلْ مَنْ اَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذی جاءَ بِهِ مُوسی نُورًا وَ هُدیً لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطیسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ كَثیرًا
ص: 105
وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا اَنْتُمْ وَ لاآباؤُكُمْ قُلِ اللهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ وَ هذا كِتابٌ اَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ اُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللهِ كَذِبًا اَوْ قالَ اُوحِیَ اِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ اِلَیْهِ شَیْ ءٌ وَ مَنْ قالَ سَاُنْزِلُ مِثْلَ ما اَنْزَلَ اللهُ وَ لَوْ تَری اِذِ الظَّالِمُونَ فی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا اَیْدیهِمْ اَخْرِجُوا اَنْفُسَكُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی كَما خَلَقْناكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَری مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذینَ زَعَمْتُمْ اَنَّهُمْ فیكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ
«و من اظلم ممن افتری»اصل معنای افتراء به معنای قطع است مانند:«فریت الادیم افریه فریا» و افتراء قطع بر خبری است که حقیقت ندارد، و «فترة» به معنای غشیه است و «غمرة کل شی معظمه» و «غمرات الموت شدائده» و «عذاب اللهون» با ضم هاء به معنای
هوان و خواری است، و با فتح هاء به معنای راحتی و رفق است مانند«یمشون علی الارض هونا» و فرادی جمع فرد و فرید و فرد است و عرب می گوید: فرادای و فراء مانند ثلاث و رباع، و «تخویل» به معنای اعطاء است مانند تمویل که تملیک اموال است و خوله الله یعنی اعطاه مالا و «زعم» گاهی حق است و گاهی باطل است و به معنای گمان و اعتقاد استعمال می شود.
آن ها خدا را درست نشناختند که گفتند: «خدا، هیچ چیز بر هیچ انسانی، نفرستاده
ص: 106
است!» بگو: «چه کسی کتابی را که موسی آورد، نازل کرد؟! کتابی که برای مردم، نور و هدایت بود امّا شما) آن را به صورت پراکنده قرار می دهید قسمتی را آشکار، و قسمت زیادی را پنهان می دارید و مطالبی به شما تعلیم داده شده که نه شما و نه پدران تان، از آن با خبر نبودید!» بگو: «خدا!» سپس آن ها را در گفت وگوهای لجاجت آمیزشان رها کن، تا بازی کنند! (91) و این کتابی است که ما آن را نازل کردیم کتابی است پربرکت، که آن چه را پیش از آن آمده، تصدیق می کند (آن را فرستادیم تا مردم را به پاداشهای الهی، بشارت دهی،) و تا (اهل) امّ القری [مکّه] و کسانی را که گرد آن هستند، بترسانی! (یقین بدان) آن ها که به آخرت ایمان دارند،و به آن ایمان می آورند و بر نمازهای خویش،مراقبت می کنند! (92) چه کسی ستم کارتر است از کسی که دروغی به خدا ببندد، یا بگوید: «بر من، وحی فرستاده شده»، در حالی که به او وحی نشده است، و کسی که بگوید: «من نیز همانند آن چه خدا نازل کرده است، نازل می کنم»؟! و اگر ببینی هنگامی که (این) ظالمان در شداید مرگ فرو رفته اند، و فرشتگان دستها را گشوده، به آنان می گویند: «جان خود را خارج سازید! امروز در برابر دروغهایی که به خدا بستید و نسبت به آیات او تکبّر ورزیدید، مجازات خوارکننده ای خواهید دید»! (به حال آن ها تاسف خواهی خورد) (93) و (روز قیامت به آن ها گفته می شود:) همه شما تنها به سوی ما بازگشت نمودید، همان گونه که روز اوّل شما را آفریدیم! و آن چه را به شما بخشیده بودیم، پشت سر گذاردید! و شفیعانی را که شریک در شفاعت خود می پنداشتید، با شما نمی بینیم! پیوندهای شما بریده شده است و تمام آن چه را تکیه گاه خود تصوّر می کردید، از شما دور و گم شده اند! (94)
ص: 107
«وَ مَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ…»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند [به صفات مخلوق خود] توصیف نمی شود و چگونه می توان او را توصیف نمود در حالی که در کتاب خود می فرماید: «وَ مَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» و خداوند به هر چه توصیف شود بزرگ تر از آن خواهد بود.(2)
محمّد بن عیسی بن عبید گوید:
از حضرت هادی(علیه السلام) درباره ی آیه «وَ الْاَرْضُ جَمِیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ السَّماوَاتُ
مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ» سوال نمودم و آن حضرت فرمود: این آیه ملامت خداست از کسانی که او را به مخلوق تشبیه نمودند. سپس فرمود: مگر نمی بینی خداوند می فرماید: «وَ مَا قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْاَرْضُ جَمِیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ السَّماوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ»، و یا می فرماید: «وَ مَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ اِذْ قَالُواْ مَا اَنزَلَ اللّهُ عَلَی بَشَرٍ مِّن شَیْءٍ» سپس خداوند خود را از قبضه و یمین منزّه نموده و می فرماید: «سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ.»(3)
ص: 108
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«کلّما میّزتموه باوهامکم فی ادقّ معانیه [فهو] مخلوق مصنوع مثلکم مردود الیکم».یعنی هر چه را شما با کمال دقّت فکرتان خدا بدانید، او خدا نیست بلکه او مخلوق و ساخته فکر شما و همانند شما خواهد بود.(1)
از این رو بهترین مخلوق خدا حضرت خاتم النّبیّین صلوات الله علیه و آله فرمود:«ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک.»(2)
«تُبْدُونَهَا وَ تُخْفُونَ کَثِیرًا»(3)
عبدالله بن سنان گوید:
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «قُلْ مَنْ اَنزَلَ الْکِتَابَ الَّذِی جَاء بِهِ مُوسَی نُورًا وَ هُدًی
لِّلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِیسَ تُبْدُونَهَا وَ تُخْفُونَ کَثِیرًا» فرمود: قوم یهود همواره هر چه از آیات
توراترا می خواستند آشکار می کردند و هر چه را می خواستند پنهان می نمودند.
سپس فرمود:
قوم یهود همواره هر چه می خواستند [از تورات] پنهان می داشتند و هر چه را می خواستند آشکار می ساختند.(4)
ص: 109
و در روایت دیگری فرمود:
آنان [تورات آن] کتاب آسمانی را بر روی کاغذ می نوشتند و هر مقداری را که می خواستند آشکار می کردند و هر مقداری را می خواستند پنهان می کردند.
سپس فرمود:
کلّ کتاب تورات که از ناحیه ی خدا نازل شده بوده است نزد اهل علم [یعنی محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه و آله) موجود است.(1)
«وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللهِ کَذِبًا اَوْ قَالَ اُوْحِیَ اِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ اِلَیْهِ شَیْءٌ…»(2)
در چند روایت در کافی و تفسیر عیّاشی و تفسیر قمّی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
این آیه درباره ی عبدالله بن سعد بن ابی سرح نازل شد، او برادر رضاعی عثمان بود و در مدینه مسلمان شد و چون خطّ زیبایی داشت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگام وحی
می فرمود بیاید و آیات نازل شده را بنویسد.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چون به او می فرمود بنویس «وَ اللهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ» او می نوشت «وَ اللهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»و چون می فرمود: بنویس:«وَ اللهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ»او می نوشت:«وَ اللهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرمود: «همان گونه که می گویم بنویس
و تغییری در آن مده» تا این که مرتد شد و به مکّه بازگشت و به مشرکین قریش گفت: «به خدا سوگند محمّد(صلی الله علیه و آله)نمی داند چه می گوید و من همانند چیزی که او [به عنوان وحی] می گوید را می توانم بگویم و او از آن انکاری ندارد، بنابراین من
ص: 110
نیز می توانم همانند او آیاتی را نازل کنم». پس این آیات درباره ی او نازل شد.
و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مکّه را فتح نمود دستور قتل او را صادر کرد و لکن عثمان او را در مسجد نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آورد و گفت: یا رسول الله! از او بگذر. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سکوت نمود و چون عثمان سخن خود را تکرار کرد فرمود: او برای تو باشد و چون عبدالله بن ابی سرح خارج شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: مگر من نگفتم: هر کس او را یافت باید او را بکشد؟ پس مردی گفت: یا رسول الله! من منتظر بودم شما اشاره ای بکنی و من او را بکشم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: ما پیامبران با اشاره،به کشتن کسی امر نمی کنیم. و عبدالله پس از آن از طلقا بود و عثمان او را والی مصر قرار داد.(1)
ص: 111
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از آیه فوق کسی است که از پیش خود ادّعای امامت کند[و امامت او از ناحیه خداوند نباشد.](1)
مرحوم طبرسی گوید:
برخی گفته اند: این آیه درباره ی مسیلمه کذاب هنگامی که ادّعای پیامبری می کرد نازل شده است.(2)
«وَ لَوْ تَرَی اِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلآئِکَةُ بَاسِطُواْ اَیْدِیهِمْ…»(3)
علی بن ابراهیم از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده که فرمود:
این آیه درباره ی معاویه و بنی امیّه و شرکا و پیشوایان آنان نازل شده و مقصود از«لَقَد تَّقَطَّعَ بَیْنَکُمْ» قطع شدن محبّت و دوستی آنان است در قیامت و مقصود
ص: 112
از«وَ ضَلَّ عَنکُم مَّا کُنتُمْ تَزْعُمُونَ»باطل بودن اعتقادات آنان است[که در قیامت برای آنان آشکار می شود.](1)
امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) می فرمایند:
مقصود از «فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ» عطش آنان [در قیامت] است.(2)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که خداوند می خواهد کافر را قبض روح کند به ملک الموت می فرماید:ای ملک الموت با اعوان خود نزد دشمن من بروید، چرا که من او را به نیکی آزمودم و او را به دارالسّلام و بهشت دعوت کردم و او نپذیرفت و به من دشنام داد و به نعمت های من کافر شد. پس او را قبض روح کن تا من روح او را در آتش بیفکنم.(3)
ص: 113
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
در آن هنگام ملک الموت با چهره ای گرفته در حالی که چشم های او مانند برق خاطف حرکت می کند، و صدای او مانند رعد قاصف، و رنگ او مانند شب ظلمانی است و نفس او مانند شعله آتش، و سر او در آسمان دنیاست،و پاهای او یکی در مشرق و دیگری در مغرب است، و به دست او سیخی است دارای شاخه های فراوان، و همراه او پانصد نفر از ملائکه اند، و تازیانه هایی از شعله های دوزخ به دست آنان است، و همراه آنان عبایی از مو و اخگری [پاره آتشی] از اخگرهای دوزخ است، بر آن کافر وارد می شوند و فرشته ای از خازنان دوزخ به نام سحفطائیل بر او وارد می شود و جرعه ای از آتش به او می نوشاند که تا ابد تشنه خواهد بود تا وارد آتش شود؛ و چون آن کافر به فرشته مرگ می نگرد،چشم او
خیره می شود وعقل از سر او می پرد و به فرشته مرگ می گوید: مرا به دنیا بازگردان.و فرشته مرگ می گوید: «کَلَّا اِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها»(1)، یعنی هرگز این خواسته انجام نمی گیرد و این سخنی است که او می گوید.(2)
ص: 114
سپس به فرشته مرگ می گوید:پس من اموال و فرزندان و اهل خود را به که واگذار کنم؟ فرشته مرگ می گوید: آنان را رها کن و به طرف آتش حرکت کن؛ و سپس با آن سیخ های آتشین چنان بر او می زنند که رشته های آن وارد اعضای بدن او می شود و سپس فرشته مرگ با شدّت روح او را از قدم هایش قبض می کند و چون به زانوهای او می رسد به یارانش می گوید: تا با تازیانه به جانش بیفتند و سپس این شکنجه را از او بر می دارند و سختی مرگ را به او می چشانند و همانند این که هزار شمشیر بر او وارد می شود شکنجه می بیند که اگر قدرت جن و انس را می داشت هر رگی از رگ های او از آن شکنجه، شکایت می نمود و این شکنجه مانند سیخی خواهد بود که شاخه های زیادی داشته باشد و بر پشمی وارد شود و آن را احاطه
کند و چیزی از آن را باقی نگذارد و این چنین جان کافر از هر رگ و عضوی از بدن او خارج می شود و چون روح او به کامش می رسد فرشتگان عذاب بر صورت و باسن او می زنند و به او گفته می شود:«اَخْرِجُواْ اَنفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنتُمْ عَنْ آیَاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ» و این همان سخن خداوند است که می فرماید: «یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلَائِکَةَ لَا بُشْرَی یَوْمَئِذٍ لِّلْمُجْرِمِینَ وَ یَقُولُونَ حِجْرًا مَّحْجُورًا»(1)، یعنی روزی که[چون]فرشتگان را ببینند بشارتی در آن روز برای گنه کاران نیست و فرشتگان گویند: به راستی اینان از رحمت خدا دورند.(2)
ص: 115
سپس امام باقر(علیه السلام) فرمود:
آن گاه روح او از بدن خارج می شود و فرشتگان عذاب آن را میان چکش و سندان می گذارند،به گونه ای که انگشتانش شکسته می شود و چشمان او آخرین عضو اوست که از بدنش کنده می شود و سپس بوی بدی از او منتشر می شود که اهل آسمان از آن آزرده می گردند و می گویند: لعنت خدا بر این روح کافر و گندیده باد و سپس خدا و همه لعنت کنندگان او را لعنت می نمایند و چون روح او به آسمان اوّل می رسد درهای آسمان به روی او بسته می شود، چنان که خداوند می فرماید: «لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ اَبْوَابُ السَّمَاء وَ لَا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ وَ کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ»(1)، یعنی درهای آسمان بر آنان گشوده نمی شود و داخل بهشت نخواهند شد مگر آن که شتر داخل سوراخ سوزن شود و ما این گونه مجرمان را کیفر می کنیم….(2)
ص: 116
اِنَّ اللهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوی یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ذلِكُمُ اللهُ فَاَنَّی تُؤْفَكُونَ فالِقُ الْاِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَكَنًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْبانًا ذلِكَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ وَ هُوَ الَّذی جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ وَ هُوَ الَّذی اَنْشَاَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ وَ هُوَ الَّذی اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ كُلِّ شَیْ ءٍ فَاَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِرًا نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراكِبًا وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِیَةٌ وَ جَنَّاتٍ مِنْ اَعْنابٍ وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُشْتَبِهًا وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ انْظُرُوا اِلی ثَمَرِهِ اِذا اَثْمَرَ وَ یَنْعِهِ اِنَّ فی ذلِكُمْ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ وَ جَعَلُوا لِلهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنینَ وَ بَناتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یَصِفُونَ بَدیعُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ اَنَّی یَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَ خَلَقَ كُلَّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ
«فلق»به معنای شق است و فلق صبح شکافته شدن تاریکی و ظهور سفیدی صبح است و فلق به معنای محل مطمئن زمین نیز می باشد، و «حب» جمع حبة و آن دانه ای است که هسته ندارد مانند گندم و جوف و «ذوی» جمع نواة است، و اصباح و صبح به یک معناست، و «سکن» محل سکونت را گویند، و «حسبان» جمع حساب و یا مصدر حسبت الحساب است، و «حسبان» بالکسر حاء جمع حصبانة به معنای و ساده است
ص: 117
و «خضر» به معنای اخضر است، و در حدیث آمده که «انّ الدنیا حلوة خضرة» یعنی دنیا
سبز و گوارا است و عرب بسا اخضر را اسود می گوید مانند سواد عراق که به خاطر سبزی
فراوان به او سواد گفته می شود، «و متراکب» متفاعل از رکوب است و «طلع نخل» اوّل
ظهور خرماست،و «قنوان» جمع قنو به معنای شاخه درخت خرماست که به آن عذق گویند و عذق با فتح درخت خرماست، و نیع رسیدن ثمره است.
خداوند، شکافنده دانه و هسته است زنده را از مرده خارج می سازد،و مرده را از زنده بیرون می آورد این است خدای شما! پس چگونه از حقّ منحرف می شوید؟! (95) او شکافنده صبح است و شب را مایه آرامش، و خورشید و ماه را وسیله حساب قرار داده است این، اندازه گیری خداوند توانای داناست! (96) او کسی است که ستارگان را برای شما قرار داد، تا در تاریکی های خشکی و دریا، به وسیله آن ها راه یابید! ما نشانه ها (ی خود) را برای کسانی که می دانند، (و اهل فکر و اندیشه اند) بیان داشتیم! (97) او کسی است که شما را از یک نفس آفرید! و شما دو گروه هستید: بعضی پایدار (از نظر ایمان یا خلقت کامل)، و بعضی ناپایدار ما آیات خود را برای کسانی که می فهمند، تشریح نمودیم! (98) او کسی است که از آسمان، آبی نازل کرد، و به وسیله آن، گیاهان گوناگون رویاندیم و از آن، ساقه ها و شاخه های سبز، خارج ساختیم و از آن ها دانه های متراکم، و از شکوفه نخل، شکوفه هایی با رشته های باریک بیرون فرستادیم و باغ هایی از انواع انگور و زیتون و انار، (گاه) شبیه به یک دیگر، و (گاه) بی شباهت! هنگامی که میوه می دهد، به میوه آن و طرز رسیدنش بنگرید که در آن، نشانه هایی (از عظمت خدا) برای افراد باایمان است! (99) آنان برای خدا هم تایانی از جنّ قرار دادند،در حالی که خداوند همه آن ها را آفریده است و برای خدا، به دروغ و از روی جهل، پسران و دخترانی ساختند منزّه است خدا، و برتر است از آن چه توصیف می کنند! (100) او پدید آورنده
ص: 118
آسمان ها و زمین است چگونه ممکن است فرزندی داشته باشد؟!حال آن که همسری نداشته، و همه چیز را آفریده و او به همه چیز داناست. (101)
«اِنَّ اللّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوَی یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ…»(1)
مفضّل گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از«حَبِّ»مومن است چنان که خداوند می فرماید:«وَ اَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی» و فرمود: «الحبّ» یعنی آن که محبوب خداست و «النوی» یعنی آن که از حق اعراض نموده است.(2)
علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از«فَالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوَی»شکافته شدن علم از ناحیه ی ائمّه(علیه السلام) است و «النوی» چیزی است که جدای از آنان است، و مقصود از «یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ» خروج مومن از کافر است و مقصود از «وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ» خروج کافر از مومن است.(3)
ص: 119
در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود از «الحَبِّ»طینت مومنان است که مورد محبّت خدا هستند؛و مقصود از «النوی» طینت کافران است که از هر خیری دور هستند.(1)
«فَالِقُ الاِصْبَاحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْبَانًا…»(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
اوّل شب سیر مکن چرا که خداوند آن را وقت آرامش و سکون قرار داده است نه وقت سیر و حرکت پس در این ساعت به بدن خود استراحت بده.(3)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
ازدواج خود را در شب قرار بده چرا که خداوند آن را وقت آرامش و سکون قرار داده
است.(4)
در روایتی آمده که [امام(علیه السلام)] می فرماید:
در شب به دنبال حوائج خود نروید،چرا که شب ظلمانی است.امام سجّاد(علیه السلام) به غلامان خود می فرمود: حیوانات را شب ذبح نکنید، چرا که خداوند شب را برای هر چیزی آرامش قرار داده است.(5)
ص: 120
«وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُواْ بِهَا فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ…»(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید: مقصود از «نجوم» آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند. (2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
امامان از اهل بیت من، همانند نجوم اند، به هر کدام اقتدا کنید هدایت می شوید.(3)
مولّف گوید:
آن چه اهل تسنّن نقل کرده اند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده است: «اَصْحَابِی کَالنُّجُومِ بِاَیِّهِمُ اقْتَدَیْتُمُ اهْتَدَیْتُمْ» از احادیث موضوعه و ساختگی است.
موسی بن نصر رازی گوید:
از حضرت رضا(علیه السلام) درباره ی حدیث مروی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) «اَصْحَابِی کَالنُّجُومِ بِاَیِّهِمُ اقْتَدَیْتُمُ اهْتَدَیْتُمْ» سوال شد، و آن حضرت فرمود: مقصود از «اصحابی» در این حدیث کسانی هستند که بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دین او را تبدیل و تغییر نداده اند. سوال شد: از کجا معلوم می شود که آنان دین خدا را تبدیل و تغییر
داده اند؟ فرمود: از حدیثی که اهل تسنّن از آن حضرت نقل کرده اند که فرمود:(4)
ص: 121
روز قیامت گروهی از اصحاب من از حوض کوثر دور می شوند همانند شترهای غریبی که به سبب شترهای اهلی از آب دور می شوند؛ و من در آن روز می گویم: خدایا این ها اصحاب من بوده اند؟! و به من گفته می شود: تو نمی دانی آنان بعد از تو در دین خدا چه بدعت هایی را وارد کردند. پس آنان را به طرف دوزخ می برند و من می گویم: هلاکت و لعنت بر آنان باد.
سپس حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
آیا شما فکر می کنید که این لعنت جز برای اهل بدعت است؟!و یا گمان می کنید که صحابی بودن کسی را از خطا معصوم می نماید؟ در حالی که در بین اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) کسانی مانند سمرة بن جندب و عمرو بن عاص و مغیرة بن شعبه
و امثال آنان از سران منافقین، وجود داشتند.(1)
«وَ هُوَ الَّذِیَ اَنشَاَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ…»(2)
ص: 122
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ» آدم(علیه السلام) است؛ و مقصود از «فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ» ایمان ثابت و ایمان غیر ثابت است [که با فتنه و آزمایش سلب می شود.](1)
در کتاب کافی از حضرت کاظم(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
خداوند پیامبران را برای نبوّت آفرید و آنان از مقام نبوّت جدا نخواهند شد؛و مومنان [خالص] را نیز بر اساس ایمان آفرید و از ایمان خارج نخواهند شد؛ و گروهی ایمان عاریه ای [و موقّت] دارند و اگر مشیّت او [و قابلیّت آنان] اقتضا کند ایمان آنان را ثابت می نماید؛ و اگر مشیّت او اقتضا کند ایمان را از آنان سلب می نماید، چنان که می فرماید: «فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ». سپس فرمود: ایمان فلان کس را خداوند عاریه قرار داد و چون او ما را تکذیب نمود [و یا بر ما دروغ بست] خداوند ایمان را از او سلب نمود.(2)
ابوبصیر گوید: امام باقر(علیه السلام) به من فرمود:
مردم شهر تو درباره ی آیه ی «فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ» چه می گویند؟ گفتم: آنان می گویند:
ص: 123
مستقرّ در رحم و مستودع در صلب؛فرمود:دروغ می گویند چرا که مقصود از مستقرّایمانی است که در قلب ثابت بماند و هرگز از صاحبش جدا نشود؛ و مقصود از مستودع ایمانی است که مدّتی در قلب می ماند و سپس زائل می شود و ایمان زبیر چنین بود.(1)
محمّد بن سلیمان دیلمی گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم شیعیان شما می گویند: ایمان مستقرّ
و مستودع است شما به من چیزی را یاد بدهید که چون بگویم ایمانم کامل شود؟ فرمود: پس از هر نماز واجبی بگو: «رَضِیتُ بِاللهِ رَبًّا وَ بِمُحَمَّدٍ(صلی الله علیه و آله) نَبِیًّا وَ بِالْاِسْلَامِ دِینًا وَ بِالْقُرْآنِ کِتَابًا وَ بِالْکَعْبَةِ قِبْلَةً وَ بِعَلِیٍ وَلِیًّا وَ اِمَامًا وَ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ الْاَئِمَّةِ
صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِمْ [الْاَئِمَّةِ] اللَّهُمَّ اِنِّی رَضِیتُ بِهِمْ اَئِمَّةً فَارْضَنِی لَهُمْ اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.»(2)
ص: 124
«بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ اَنَّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُن لَّهُ صَاحِبَةٌ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ»(1)
سدیر صیرفی گوید:
حمران بن اعین درباره ی این آیه از امام باقر(علیه السلام) سوال نمود و آن حضرت فرمود:
خداوند با علم خود همه اشیاء را ایجاد نموده و بدون این که نمونه ای قبل از آن بوده باشد او آسمان ها و زمین را خلق کرده است، در حالی که قبل از آن آسمان و زمینی نبوده است چنان که می فرماید: «وَ کَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاء.»(2) و(3)
ذلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمْ لااِلهَ اِلَّا هُوَ خالِقُ كُلِّ شَیْ ءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلی كُلِّ شَیْ ءٍ وَكیلٌ لاتُدْرِكُهُ
الْاَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِكُ الْاَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ اَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها وَ ما اَنَا عَلَیْكُمْ بِحَفیظٍ وَ كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ وَ لِیَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَیِّنَهُ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ اتَّبِعْ ما اُوحِیَ اِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ لااِلهَ اِلَّا هُوَ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكینَ وَ لَوْ شاءَ اللهُ ما اَشْرَكُوا وَ ما جَعَلْناكَ عَلَیْهِمْ حَفیظًا وَ ما اَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَكیلٍ
ص: 125
وکیل بر هر چیزی حافظ و نگه بان اوست تا آسیبی را از او دفع کند،و بعضی گفته اند:وکیل کسی است که امور به او واگذار می شود، و وکلت الیه هذا الامر ای ولیته تدبیره،و از این رو مومن کار خود را به خدا وامی گذارد، و بصیرت تیزبینی و حقیقت یابی است،و «ابصار» به معنای ادراک است، و «درس» استمرار تلاوت و خواندن است،و «وحی» القاء معنا در نفس است به طور پنهان، و اعراض انصراف و گرداندن صورت است به قصد ترک و عدم تمایل.
(آری،)این است پروردگار شما! هیچ معبودی جز او نیست آفریدگار همه چیز است او را بپرستید و او نگه بان و مدبّر همه موجودات است.(102) چشم ها او را نمی بینند ولی او همه چشم ها را می بیند و او بخشنده (انواع نعمت ها، و با خبر از دقایق موجودات،) و آگاه (از همه) چیز است. (103) دلایل روشن از طرف پروردگارتان برای شما آمد کسی که (به وسیله آن، حقّ را) ببیند، به سود خود اوست و کسی که از دیدن آن چشم بپوشد، به زیان خودش می باشد و من نگاه بان شما نیستم (و شما را بر قبول ایمان مجبور نمی کنم) (104) و اینچنین آیات (خود) را تشریح می کنیم بگذار آن ها بگویند: «تو درس خوانده ای (و آن ها را از دیگری آموخته ای)»! می خواهیم آن را برای کسانی که آماده درک حقایقند، روشن سازیم. (105) از آن چه که از سوی پروردگارت بر تو وحی شده، پیروی کن! هیچ معبودی جز او نیست! و از مشرکان، روی بگردان! (106) اگر خدا می خواست، (همه به اجبار ایمان می آوردند،) و هیچ یک مشرک نمی شدند و ما تو را مسوول (اعمال) آن ها قرار نداده ایم و وظیفه نداری آن ها را (به ایمان) مجبور سازی! (107)
ص: 126
«لَّا تُدْرِکُهُ الاَبْصَارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الاَبْصَارَ…»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «لَّا تُدْرِکُهُ الاَبْصَارُ»این است که کسی نمی تواند خدا را در وهم و فکر خودبیاورد و مقصود از ابصار در این آیه چشم های ظاهری نیست چنان که آیه «قَدْ جَاءکُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّکُمْ» به معنای چشم های ظاهری نیست؛ و مقصود از «وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْهَا» نیز کوری چشم های ظاهری نیست؛ چنان که در عرف نیز مردم می گویند: «فُلَانٌ بَصِیرٌ بِالشِّعْرِ وَ فُلَانٌ بَصِیرٌ بِالْفِقْهِ وَ فُلَانٌ بَصِیرٌ بِالدَّرَاهِمِ وَ فُلَانٌ بَصِیرٌ بِالثِّیَابِ» چرا که خداوند بزرگ تر از آن است که با چشم دیده شود.(2)
ابوهاشم جعفری گوید:
به امام باقر(علیه السلام) عرض کردم: معنای «لَّا تُدْرِکُهُ الاَبْصَارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الاَبْصَارَ» چیست؟ فرمود: ای اباهاشم اوهام[و خاطرات]قلب ها دقیق تر[و وسیع تر] از دید چشم هاست اکنون تو با اوهام قلب خود شهرهای زنگ و هند و شهرهایی که ندیده ای را تصوّر می کنی و با این قدرت وهمی که داری خدا را نمی توانی تصوّر کنی تا چه رسد او را ببینی.(3)
ص: 127
اسماعیل بن فضل گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم:آیا در قیامت خداوند دیده می شود؟ فرمود:«سُبْحَانَ اللهِ
وَ تَعَالَی عَنْ ذَلِکَ عُلُوًّا کَبِیرًا». سپس فرمود: ای اسماعیل چشم ها چیزهایی را می بیند که دارای رنگ و کیفیّت باشد؛ و خداوند خالق رنگ ها و کیفیّات است.(1)
ذوالریاستین گوید:
به حضرت رضا(علیه السلام)گفتم:مردم درباره ی دیده شدن خداوند اختلاف نموده اند،شما چه می فرمایید؟امام(علیه السلام) فرمود: ای ابوالعبّاس! هر کس خدا را به غیر آن چه خود توصیف نموده توصیف نماید افترا و تهمت بزرگی بر او وارد کرده است وخداوند می فرماید: «لَّا تُدْرِکُهُ الاَبْصَارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الاَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ».
سپس فرمود:
مقصود از این ابصار[اوهام است] و این چشم ها نیست بلکه مقصود اوهام و چشم هایی است که در قلوب مردم است و اوهام مردم نمی تواند خدا را ببیند و درک کند و کیفیّت او را بفهمد، [تا چه رسد چشم های ظاهری بتواند او را ببیند.](2)
ص: 128
«قَدْ جَاءکُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّکُمْ فَمَنْ اَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْهَا…»(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه ردّ بر فرقه جبریّه است که می گویند:«مردم انتخاب و اختیاری ندارند و همه کارها را خدا انجام می دهد».و خداوند در ردّ آنان می فرماید: کسی که [در اثر تقوا و بندگی] بینش و روشنایی باطن پیدا کند به نفع خود عمل کرده و کسی که به خاطر گناهان باطن خود را کور کند به زیان خود عمل کرده [و انتخاب و اختیار داشته است.](2)
علی بن ابراهیم قمّی نیزدر تفسیر آیه«وَ لَوْ شَاء اللّهُ مَا اَشْرَکُواْ»گوید: این آیه نیز مقاله جبریّه است و به آن استدلال می کنند و می گویند: «ما در اختیار مشیّت خدا هستیم و هر چه می کنیم خواسته خداوند است و ما را در آن دخالتی نیست». در حالی که این آیه به این معناست که اگر خداوند بخواهد همه مردم را معصوم قرار بدهد تا کسی او را معصیت نکند می تواند این کار را انجام دهد و لکن او مردم را امر و نهی کرده و نعمت هایی را به آنان ارزانی داشته تا کاستی ها و نواقص آنان را برطرف سازد و این همان حجّتی است که خداوند بر آنان دارد [و به آنان استطاعت و اختیار داده است]
ص: 129
تا سزاوار ثواب و عقاب باشند و آن چه بر آنان تفضّل و رحمت و آمرزش و بخشش نموده
است صادق و قابل فهم باشد.(1)
وَ لاتَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَیَسُبُّوا اللهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ كَذلِكَ زَیَّنَّا لِكُلِّ اُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ اِلی رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا یَعْمَلُونَ وَ اَقْسَمُوا بِاللهِ جَهْدَ اَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَتْهُمْ آیَةٌ لَیُؤْمِنُنَّ بِها قُلْ اِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللهِ وَ ما یُشْعِرُكُمْ اَنَّها اِذا جاءَتْ لایُؤْمِنُونَ وَ نُقَلِّبُ اَفْئِدَتَهُمْ وَ اَبْصارَهُمْ كَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ وَ لَوْ اَنَّنا نَزَّلْنا اِلَیْهِمُ الْمَلائِكَةَ وَ كَلَّمَهُمُ الْمَوْتی وَ حَشَرْنا عَلَیْهِمْ كُلَّ شَیْ ءٍ قُبُلًا ما كانُوا لِیُؤْمِنُوا اِلَّا اَنْ یَشاءَ اللهُ وَ لكِنَّ اَكْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطینَ الْاِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحی بَعْضُهُمْ اِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ وَ لِتَصْغی اِلَیْهِ اَفْئِدَةُ الَّذینَ لایُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ لِیَرْضَوْهُ وَ لِیَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ
ص: 130
«سبّ و شتم و مذمت»کسی را به زشتی، و قبح یاد نمودن است، و اصل سبّ یا از سبب است و یا به معنای قطع است، و «جهد» با فتح به معنای مشقت است و با ضم به معنای طاقت و توان است، و بعضی گفته اند: «جهد» با فتح به معنای مبالغه است، و «جهدوا ایمانهم» یعنی بالغوا فی یمینهم، و «حشر» به معنای جمع کردن با اجبار است و هر جمع کردن را حشر گویند، و «زخرف» چیز مزین را گویند، و زخرفه یعنی زینه،و زخرف به معنای زینت به طلا می باشد، و غرور ظاهر فریبنده است که باطن آن مکروه می باشد، و «غرور» شیطان است که مردم را فریب می دهد، و ضغیت و اصغیت الیه به معنای گوش فرادادن است، و «اقتراف» به معنای اکتساب اثم و گناه است، و قارف و اقترف الذنب یعنی فعله.
(به معبود)کسانی که غیر خدا را می خوانند دشنام ندهید،مبادا آن ها (نیز) از روی(ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند! اینچنین برای هر امّتی عملشان را زینت دادیم سپس بازگشت همه آنان به سوی پروردگارشان است و آن ها را از آن چه عمل می کردند، آگاه می سازد (و پاداش و کیفر می دهد). (108) با نهایت اصرار، به خدا سوگند یاد کردندکه اگر نشانه ای [معجزه ای] برای آنان بیاید، حتما به آن ایمان می آورند بگو: «معجزات فقط از سوی خداست (و در اختیار من نیست که به میل شما معجزه ای بیاورم) و شما از کجا می دانید که هر گاه معجزه ای بیاید (ایمان می آورند؟ خیر،) ایمان نمی آورند!»(109) و ما دل ها و چشم های آن ها را واژگونه می سازیم (آری آن ها ایمان نمی آورند) همان گونه که در آغاز، به آن ایمان نیاوردند! و آنان را در حال طغیان و سرکشی، به خود وامی گذاریم تا سرگردان شوند! (110) (و حتّی) اگر فرشتگان را بر آن ها نازل می کردیم،
ص: 131
و مردگان با آنان سخن می گفتند، و همه چیز را در برابر آن ها جمع می نمودیم، هرگز ایمان
نمی آوردند مگر آن که خدا بخواهد! ولی بیشتر آن ها نمی دانند! (111) اینچنین در برابر هر پیامبری، دشمنی از شیاطین انس و جنّ قرار دادیم آن ها به طور سری (و درگوشی)سخنان فریبنده و بی اساس(برای اغفال مردم)به یک دیگر می گفتند و اگر پروردگارت می خواست، چنین نمی کردند(و می توانست جلو آن ها را بگیرد ولی اجبار سودی ندارد.) بنا بر این، آن ها و تهمتهای شان را به حال خود واگذار! (112) نتیجه (وسوسه های شیطان و تبلیغات شیطان صفتان) این خواهد شد که دل های منکران قیامت، به آن ها متمایل گردد و به آن راضی شوند و هر گناهی که بخواهند، انجام دهند! (113)
«وَ لَا تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ…»(1)
مسعدة بن صدقه گوید:
از امام صادق(علیه السلام) درباره ی سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله): «اِنَّ الشِّرْکَ اَخْفَی مِنْ دَبِیبِ النَّمْلِ عَلَی صَفَاةٍ سَوْدَاءَ فِی لَیْلَةٍ ظَلْمَاءَ»سوال شد، و امام صادق(علیه السلام) فرمود: عادت مومنین در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله)این بود که به خدایان مشرکین سبّ و دشنام می دادند از این رو مشرکان نیز به خدای مومنان دشنام می دادند، پس خداوند مومنان را ازدشنام به خدایان مشرکین نهی نمود،تا مشرکان و کفّار به خدای مومنان دشنام ندهند وگرنه مومنین نیز ندانسته [و ناخواسته] مشرک به خدا خواهند بود؛ و خداوند [برای حلّ این مشکل] فرمود: «وَ لَا تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ.»(2)
ص: 132
اسحاق بن موسی گوید:
برادر و عمویم برای من حدیث کردند که امام صادق(علیه السلام) به شیعیان خود فرمود:
خداوند به سه مجلس خشم دارد و بر اهل آن عقوبت می فرستد و شما نباید با آنان هم نشین شوید و در جلسات شان شرکت نمایید: 1. مجلسی که اهل آن دروغ می گویند، 2. مجلسی که ذکر دشمنان ما در آن تازه و مورد توجّه است و ذکر ما کهنه و نامطلوب است، 3. مجلسی که اهل آن مردم را از ما دور می کنند و تو آن را می دانی. سپس امام صادق(علیه السلام) سه آیه از قرآن تلاوت نمود که گویی در دهان و یا در کف دست او آماده بود «وَ لَا تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ»، «وَ اِذَا رَاَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ»، «وَ لَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ اَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَذَا حَلاَلٌ وَ هَذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَی اللهِ الْکَذِبَ.»(1)
ص: 133
عمرو طیالسی گوید:
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «وَ لَا تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ»، فرمود: ای عمرو آیا تو کسی را دیده ای که به خدا دشنام بدهد؟ گفتم: فدای شما شوم مقصود شما چیست؟ فرمود: هر کس به ولیّ خدا دشنام بدهد به خدا دشنام داده است.(1)
«وَ نُقَلِّبُ اَفْئِدَتَهُمْ وَ اَبْصَارَهُمْ کَمَا لَمْ یُؤْمِنُواْ بِهِ اَوَّلَ مَرَّةٍ…»(2)
قریش و مشرکین مکّه سوگندهای غلیظ یاد نمودندکه اگر نشانه و معجزه ای برای آنان نازل شود ایمان خواهند آورد و خداوند در آیه قبل فرمود:«وَ مَا یُشْعِرُکُمْ اَنَّهَا اِذَا جَاءتْ لَا یُؤْمِنُونَ».
و در روایت ابوالجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
معنای«وَ نُقَلِّبُ اَفْئِدَتَهُمْ وَ اَبْصَارَهُمْ» این است که خداوند می فرماید: ما قلوب آنان را زیر و رو می کنیم و پایین آن ها را بالا می بریم و بالای آن ها را پایین می آوریم و چشم های [دل] آنان را کور می کنیم و آنان هدایت را نمی یابند.
سپس فرمود:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: اوّلین جهادی که به آن مکلّف می شوید: جهاد با دست
ص: 134
و سپس جهاد با زبان و سپس جهاد با قلوب شماست و هر کس از شما قلب او معروف و کار پسندیده ای را نیکو نداند و مُنکَر و کار زشتی را زشت نشمارد قلب او وارونه می شود و پس از آن هیچ خیری را پذیرا نخواهد بود همان گونه که در عالم ذرّ و میثاق نپذیرفته است و چنین کسانی گم راه خواهند شد همان گونه که خداوند می فرماید: «کَمَا لَمْ یُؤْمِنُواْ بِهِ اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ»(1).
«وَ لَوْ اَنَّنَا نَزَّلْنَا اِلَیْهِمُ الْمَلآئِکَةَ وَ کَلَّمَهُمُ الْمَوْتَی وَ حَشَرْنَا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْءٍ قُبُلًا مَّا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ…»(2)
علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند سپس درباره ی آن کوردلانی که قلب های شان واژگون شده می فرماید:اگر ما ملائکه را بر آنان فرو فرستیم و مرده ها با آنان سخن بگویند و هر حقیقتی را مقابل چشم شان قرار بدهیم ایمان نخواهند آورد. سپس گوید: این آیه نیز از آیاتی است که جبریّین به آن استدلال می کنند. [در حالی که این آیه ارتباطی به جبر ندارد و دالّ بر سوء اختیار آنان است و از جمله ی «وَ لَکِنَّ اَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ» ظاهر می شود که آنان به اختیار خود در مسیر جهالت و گم راهی می روند.](3)
ص: 135
«وَ کَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الاِنسِ وَ الْجِنِّ…»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از این آیه این است که خداوند هیچ پیامبری را نمی فرستد جز آن که در امت او شیاطینی از جنّ و انس خواهند بود و آنان به هم دیگر القا می کنند که ایمان به دین پیامبر نیاورید و مردم را با سخنان فریبنده خود از ایمان به آن پیامبر باز می دارند.
سپس این مفسّر از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
خداوند هیچ پیامبری را به رسالت مبعوث نکرد مگر آن که در بین امّت او دو شیطان انسی وجود داشت که او را آزار می دادند و بعد از او نیز مردم را گم راه می نمودند. سپس گوید: امّا دو شیطان انسی نوح(علیه السلام) قیطیقوس و خرام بودند؛و دو شیطان انسی ابراهیم(علیه السلام)، کمسل و زرام بودند؛ و دو شیطان انسی موسی(علیه السلام)، سامری و مرعتیجا بودند؛ و دو شیطان انسی عیسی(علیه السلام)، بولس و مریتون بودند و دو شیطان انسی حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) حبتر و زریق بودند.(2)
ص: 136
مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان گوید:
از امام باقر(علیه السلام)نقل شده که فرمود:شیطان ها هنگام ملاقات با هم دیگر آن چه موجب گم راهی مردم است را به یک دیگر القا م کنند تا همه آنان راه گم راهی مردم را بدانند.(1)
«وَ لِتَصْغَی اِلَیْهِ اَفْئِدَةُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ…»(2)
علی بن ابراهیم گوید:
[لام «لِتَصْغَی» لام عاقبت است و]مقصود این است که یکی از حکمت های وساوس شیاطین جنّ و انس این خواهد بود که افراد غیر مومن به آخرت و قیامت گوش به سخنان منافقین بدهند و به آن ها خشنود شوند و منافقین نیز با زبان غرورآمیز خود آنان را راضی نمایند از این رو خداوند به صورت سوال انکاری به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید: به آنان بگو: آیا من جز خدا را حاکم بین خود و شما قرار دهم؟ در حالی که او کتابی برای شما فرستاده که حق را از باطل جدا می کند.(3)
ص: 137
اَ فَغَیْرَ اللهِ اَبْتَغی حَكَمًا وَ هُوَ الَّذی اَنْزَلَ اِلَیْكُمُ الْكِتابَ مُفَصَّلًا وَ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْكِتابَ یَعْلَمُونَ اَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرینَ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقًا وَ عَدْلًا لامُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ وَ اِنْ تُطِعْ اَكْثَرَ مَنْ فِی الْاَرْضِ یُضِلُّوكَ عَنْ سَبیلِ اللهِ اِنْ یَتَّبِعُونَ اِلَّا الظَّنَّ وَ اِنْ هُمْ اِلَّا یَخْرُصُونَ اِنَّ رَبَّكَ هُوَ اَعْلَمُ مَنْ یَضِلُّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ اَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ
«تبدیل»چیزی را جای چیز دیگری قرار دادن است،و«صدق»خبری است که مطابق با واقع باشد،و«عدل» ضد جور است،و افعّال خداوند کلا عدل است و فرق بین اکثر و اعظم این است که اعظم وصف واحد قرار می گیرد و اکثر چنین نیست، آری به جای اعظم اکبر گفته می شود، و «یخرصون» به معنای یکذبون است، واصل خرص به معنای قطع است، و تخریص به معنای تخمین است و «اعلم» اگر بعد از آن «من» نباشد دو معنا دارد: 1. اعلم من الکل، مانند الله اکبر، 2. به معنای علیم که به آن افعل و صفی گویند.
(با این حال،)آیا غیر خدا را به داوری طلبم؟!در حالی که اوست که این کتاب آسمانی را، که همه چیز در آن آمده،به سوی شما فرستاده است و کسانی که به آن ها کتاب آسمانی داده ایم می دانند این کتاب، بحق از طرف پروردگارت نازل شده بنا بر این
ص: 138
از تردیدکنندگان مباش! (114) و کلام پروردگار تو، با صدق و عدل، به حدّ تمام رسید
هیچ کس نمی تواند کلمات او را دگرگون سازد و او شنونده داناست. (115) اگر از بیشتر
کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گم راه می کنند(زیرا) آن ها تنها از گمان پیروی می نمایند، و تخمین و حدس (واهی) می زنند.(116) پروردگارت به کسانی که از راه او گم راه گشته اند،آگاهتر است و همچنین از کسانی که هدایت یافته اند. (117)
«وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَ عَدْلًا لَّا مُبَدِّلِ لِکَلِمَاتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»(1)
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
هنگامی که خداوند تبارک و تعالی م خواهد امام(علیه السلام) را خلق نماید امر می کند تا
ملکی از زیر عرش شربت آبی را بر دارد و به پدر آن امام بنوشاند تا از آن آب آن امام آفریده شود پس آن آب [تبدیل به نطفه می شود و] چهل شبانه روز در شکم مادر می ماند و در آن مدّت چیزی را نمی شنود و پس از آن شنوا می شود و چون به دنیا می آید خداوند همان ملک را می فرستد و او مقابل دو چشم آن امام می نویسد: «وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَ عَدْلًا لَّا مُبَدِّلِ لِکَلِمَاتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» و چون از این مرحله می گذرد و امام به امامت می رسد خداوند برای او عمودی از نور قرار می دهد تا اعمال اهل شهر خود را مشاهده کند و به این وسیله خداوند حجّت را بر بندگان خود تمام می نماید.(2)
ص: 139
ص: 140
محمّد بن مروان گوید:از امام صادق(علیه السلام)شنیدم که می فرمود:امام در شکم مادر
می شنود و چون به دنیا می آید بین دو شانه او نوشته می شود:«وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَ عَدْلًا لَّا مُبَدِّلِ لِکَلِمَاتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» و چون امر امامت به او واگذار می شود خداوند
عمودی از نور برای او قرار می دهد و به سبب آن عمل مردم هر شهری را می بیند.(1)
و در روایت دیگری امام صادق(علیه السلام) می فرماید:هنگامی که امام(علیه السلام) در شکم مادر خلق می شود بر بازوی راست او نوشته می شود: «وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَ عَدْلًا لَّا مُبَدِّلِ لِکَلِمَاتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ».(2)
ص: 141
در روایات فراوانی آمده:
مقصود از«کَلِمَاتُ اللَّهِ» در آیه «وَ لَوْ اَنَّمَا فِی الْاَرْضِ مِن شَجَرَةٍ اَقْلَامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ اَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ»(1)، و مقصود از «وَ جَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیَةً»(2)، امامان معصوم(علیهم السلام) می باشند.
چنان که در مناقب آل ابی طالب از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
خداوند آیاتی از قرآن را درباره ی ما نازل نموده…تا این که می فرماید:آیه«مَّا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ» و آیه «وَ جَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیَةً» و… درباره ی ما نازل شده است.(3)
و در این آیه نیز مقصود از«وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ»همان گونه که روایت گذشته به آن اشاره دارد امام معصوم(علیه السلام) است.
شعرای اهل بیت(علیهم السلام) نیز اشعار زیبایی در این باره مطابق روایات گفته اند که مشاهده می فرمایید. (نمونه، کلمات الله فیکم نزلت).
فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللهِ عَلَیْهِ اِنْ كُنْتُمْ بِآیاتِهِ مُؤْمِنینَ وَ ما لَكُمْ اَلَّا تَاْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَاسْمُ اللهِ عَلَیْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَكُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْكُمْ اِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ اِلَیْهِ وَ اِنَّ كَثیرًا لَیُضِلُّونَ بِاَهْوائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ اِنَّ رَبَّكَ هُوَ اَعْلَمُ بِالْمُعْتَدینَ وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْاِثْمِ وَ باطِنَهُ اِنَّ الَّذینَ یَكْسِبُونَ الْاِثْمَ سَیُجْزَوْنَ بِما كانُوا یَقْتَرِفُونَ وَ لاتَاْكُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْكَرِ اسْمُ اللهِ عَلَیْهِ وَ اِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ اِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ اِلی اَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوكُمْ وَ اِنْ اَطَعْتُمُوهُمْ اِنَّكُمْ
ص: 142
لَمُشْرِكُونَ اَ وَ مَنْ كانَ مَیْتًا فَاَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُورًا یَمْشی بِهِ فِی النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُیِّنَ لِلْكافِرینَ ما كانُوا یَعْمَلُونَ وَ كَذلِكَ جَعَلْنا فی كُلِّ قَرْیَةٍ اَكابِرَ مُجْرِمیها لِیَمْكُرُوا فیها وَ ما یَمْكُرُونَ اِلَّا بِاَنْفُسِهِمْ وَ ما یَشْعُرُونَ
«اکابر»جمع اکبر است،چنان که گفته می شود:جماعت اکابرة و اصاغرة،و اصل«مکر» به معنای فتل خلاف رشد است.
از(گوشت)آن چه نام خدا(هنگام سر بریدن)بر آن گفته شده،بخورید(و غیر از آن نخورید) اگر به آیات او ایمان دارید!(118) چرا از چیزها[گوشتها]یی که نام خدا بر آن ها برده شده نمی خورید؟! در حالی که (خداوند) آن چه را بر شما حرام بوده، بیان کرده است!مگر این که ناچار باشید (که در این صورت، خوردن از گوشت آن حیوانات جایز است.) و بسیاری از مردم، به خاطر هوی و هوس و بی دانشی، (دیگران را) گم راه می سازند و پروردگارت، تجاوزکاران را بهتر می شناسد. (119) گناهان آشکار و پنهان را رها کنید! زیرا کسانی که گناه می کنند، به زودی در برابر آن چه مرتکب می شدند، مجازات خواهند شد. (120) و از آن چه نام خدا بر آن برده نشده، نخورید! این کار گناه است و شیاطین به دوستان خود مطالبی مخفیانه القا می کنند، تا با شما به مجادله برخیزند اگر از آن ها اطاعت کنید، شما هم مشرک خواهید بود! (121) آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم، و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمت ها باشد و از آن خارج نگردد؟! این گونه برای کافران، اعمال (زشتی) که انجام می دادند، تزیین شده (و زیبا جلوه کرده) است. (122) و (نیز) این گونه در هر شهر
ص: 143
و آبادی، بزرگان گنه کاری قرار دادیم (افرادی که همه گونه قدرت در اختیارشان گذاردیم امّا آن ها سوء استفاده کرده، و راه خطا پیش گرفتند) و سرانجام کارشان این شد که به مکر (و فریب مردم) پرداختند ولی تنها خودشان را فریب می دهند و نمی فهمند! (123)
«فَکُلُواْ مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللهِ عَلَیْهِ اِن کُنتُمْ بِآیَاتِهِ مُؤْمِنِینَ»(1)
آیه فوق در مقام مذمّت از یهود است که حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال می کردند و به مسلمانان می گفتند: «آیا شما از حیوانی که خود کشته اید می خورید، و از حیوانی که خدا کشته است نمی خورید؟»و خداوند در پاسخ آنان می فرماید: تنها از حیوانی که نام خدا هنگام ذبح آن برده شده بخورید نه حیوانی که نام غیر خدا بر او برده شده و یا مرده است و این دستور خداست اگر شما به آیات او ایمان دارید؟(2)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از این آیه و آیه بعد از آن حرمت ذبیحه یهود ونصاری و ذبایحی است که بر خلاف دستور اسلام انجام گرفته باشد.(3)
ص: 144
محمّد بن مسلم می گوید:
به امام صادق(علیه السلام)گفتم:شخصی با گفتن«لا اله الّا الله»و«سبحان الله»و یا«الحمد لله»و یا«الله اکبر»سر حیوان را می برد؟امام(علیه السلام)فرمود:همه این ها نام خداست.(1)
محمّد بن سنان گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا ذبیحه زن و پسر نوجوان حلال است؟ فرمود: اگر هنگام ذبح نام خدا را ببرد مانعی نیست؛ سپس فرمود:اگر مرد مسلمانی فراموش کندو نام خدا را نبرد در صورتی که متّهم [به ترک عمدی] نباشد باکی نیست.(2)
حمران بن اعین گوید:
امام صادق(علیه السلام) فرمود: ذبیحه ناصبی و یهودی را نخور مگر آن که بشنوی که نام خدا را هنگام ذبح برده است؛ سپس فرمود: مگر نشنیده ای که خداوند می فرماید: «وَ لا تَاْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللهِ عَلَیْهِ»؟(3)
مولّف گوید:
مساله تسمیه مشروحا در فقه بحث شده است مراجعه شود.
ص: 145
«وَ ذَرُواْ ظَاهِرَ الاِثْمِ وَ بَاطِنَهُ…»(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از«ظَاهِرَ الاِثْمِ»گناهانی است که مردم انجام می دهند و مقصود از «وَ بَاطِنَهُ» شرک و شک است که در قلب ها قرار دارد.(2)
«وَ اِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ اِلَی اَوْلِیَآئِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ…»(3)
داود بن فرقد گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم من کنار قبر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نماز می خواندم ناگاه مردی پشت سر من گفت: «اَ تُرِیدُونَ اَن تَهْدُواْ مَنْ اَضَلَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَرْکَسَهُم بِمَا کَسَبُواْ»پس نگاه کردم که ببینم این کیست که این آیه را به من تاویل می کند؟ ولکن او را ندیدم و گفتم:«اِنَ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ اِلی اَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ…» ناگهان دیدم هارون بن سعد [زیدی] وارد شد و معلوم گردید که او بوده است، پس امام صادق(علیه السلام) خندید و به او فرمود: پاسخ خود را گرفتی و یا فرمود: به اذن خدا پاسخ خود را گرفتی.(4)
ص: 146
«اَوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَاَحْیَیْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ…»(1)
برید عجلی گوید:
امام باقر(علیه السلام) فرمود: مقصود از «کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ»کسی است که معرفت به
امام ندارد و مقصود از«اَ وَ مَن کَانَ مَیْتًا فَاَحْیَیْنَاهُ…»کسی است که معرفت به امام پیدا می کند[و خداوند او را هدایت می نماید] و مقصود از «نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ» امام معصومی است که باید به او اقتدا نماید.(2)
و در سخن دیگری فرمود:
«میّت» کسی است که معرفت به ولایت امام ندارد و «نور» علی بن ابی طالب(علیه السلام)
است و «کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ» این مردم هستند که معرفت [به امام] ندارند.(3)
«وَ کَذَلِکَ جَعَلْنَا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ اَکَابِرَ مُجَرِمِیهَا لِیَمْکُرُواْ فِیهَا…»(4)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «اَکَابِرَ مُجَرِمِیهَا» رؤسای هر بلده و روستایی می باشند [که با پیامبران و اوصیا و علمای دین در تضادّ و مکر و حیله اند و آنان طاغوت های هر زمانی
ص: 147
هستند]و خداوند می فرماید:ما به آنان مهلت دادیم تا در نهایت به مکر و حیله خود عمل کنند و البّته مکرشان به خودشان باز می گردد و نمی فهمند.(1)
وَ اِذا جاءَتْهُمْ آیَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّی نُؤْتی مِثْلَ ما اُوتِیَ رُسُلُ اللهِ اللهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ سَیُصیبُ الَّذینَ اَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللهِ وَ عَذابٌ شَدیدٌ بِما كانُوا یَمْكُرُونَ فَمَنْ یُرِدِ اللهُ اَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْاِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ اَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا كَاَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ كَذلِكَ یَجْعَلُ اللهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذینَ لایُؤْمِنُونَ وَ هذا صِراطُ رَبِّكَ مُسْتَقیمًا قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَذَّكَّرُونَ لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِما كانُوا یَعْمَلُونَ وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمیعًا یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْاِنْسِ وَ قالَ اَوْلِیاؤُهُمْ مِنَ الْاِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا اَجَلَنَا الَّذی اَجَّلْتَ لَنا قالَ النَّارُ مَثْواكُمْ خالِدینَ فیها اِلَّا ما شاءَ اللهُ اِنَّ رَبَّكَ حَكیمٌ عَلیمٌ وَ كَذلِكَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمینَ بَعْضًا بِما كانُوا یَكْسِبُونَ
«اجرام»به معنای اقدام بر عمل قبیح است،و اصل جرم به معنای قطع است،و به گناه جرم گفته می شود و «صغار» ذلتی است که صاحب آن نزد خویش کوچک می شود، چنان که گفته می شود: «صغر الانسان یصغر صغارا و صغرا، و الحرج و الحرج» به معنای سنگین ترین سختی می باشد.
ص: 148
و هنگامی که آیه ای برای آن ها بیاید، می گویند: «ما هرگز ایمان نمی آوریم، مگر این که همانند چیزی که به پیامبران خدا داده شده، به ما هم داده شود!» خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد! به زودی کسانی که مرتکب گناه شدند، (و مردم را از راه حق منحرف ساختند،) در مقابل مکر (و فریب و نیرنگی) که می کردند، گرفتار حقارت در پیشگاه خدا، و عذاب شدید خواهند شد. (124) آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه اش را برای (پذیرش) اسلام، گشاده می سازد و آن کس را که به خاطر اعمال خلافش بخواهد گم راه سازد، سینه اش را آن چنان تنگ می کند که گویا می خواهد به آسمان بالا برود این گونه خداوند پلیدی را بر افرادی که ایمان نمی آورند قرار می دهد! (125) و این راه مستقیم (و سنت جاویدان) پروردگار توست ما آیات خود را برای کسانی که پند می گیرند، بیان کردیم! (126) برای آن ها (در بهشت) خانه امن و امان نزد پروردگارشان خواهد بود و او، ولیّ و یاور آن هاست به خاطر اعمال (نیکی) که انجام می دادند. (127) در آن روز که (خدا) همه آن ها را جمع و محشور میسازد، (می گوید:) ای جمعیّت شیاطین و جن! شما افراد زیادی از انسانها را گم راه ساختید! دوستان و پیروان آن ها از میان انسانها می گویند: «پروردگارا! هر یک از ما دو گروه [پیشوایان و پیروان گم راه] از دیگری استفاده کردیم (ما به لذّات هوس آلود و زودگذر رسیدیم و آن ها بر ما حکومت کردند)و به اجلی که برای ما مقرّر داشته بودی رسیدیم.» (خداوند) می گوید: «آتش جایگاه شماست جاودانه در آن خواهید ماند، مگر آن چه خدا بخواهد» پروردگار تو حکیم و داناست. (128) ما این گونه بعضی ازستم گران را به بعضی دیگر وامی گذاریم به سبب اعمالی که انجام می دادند.(129)
ص: 149
«اللّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ…»(1)
ابن سنان گوید:
از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که فرمود:شما [شیعیان]سزاوارتر به ورع و تقوا هستید،
مریض ها را عیادت کنید و به تشییع جنازه ها بروید، این مردم [یعنی مخالفین]به راه های باطل و انحرافی رفتند و شما طبق دستور خدا حرکت کردید «اللّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ.»(2)
روایت شده ابوجهل[که یکی از اکابر ستم گران بود]می گفت: ما با فرزندان عبد مناف[و بنی هاشم]در شرافت و نسب نزاع نمودیم و در مسابقه بر هم دیگر پیشی نگرفتیم،تا این که گفتند: در بین ما پیامبری است که به او وحی می شود. سپس گفت: به خدا سوگند ما به نبوّت و پیامبری او راضی نمی شویم و هرگز از او پیروی نمی کنیم، تا همان گونه که بر او وحی نازل می شود بر ما نیز وحی نازل شود. پس این آیه نازل شد «وَ اِذَا جَاءتْهُمْ آیَةٌ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ حَتَّی نُؤْتَی مِثْلَ مَا اُوتِیَ»و سپس خداوند پاسخ آنان را چنین داد «اللّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ» یعنی نبوّت به نسب و مال نیست بلکه به فضائل نفسانی است و خداوند به هر کس خواسته به او عطا نموده و او را شایسته مقام نبوّت دانسته است.(3)
ص: 150
«فَمَن یُرِدِ اللّهُ اَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاِسْلاَمِ…»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اگر خداوند به بنده ای نظر لطف و عنایتی بکند در قلب او نقطه ای از نور قرار می دهد و منافذ و مسامع و روزنه های قلب او را می گشاید و ملکی را می گمارد تا او رانگه داری کند [و در اعتقاد و عمل پایدار باشد] و اگر به او نظر لطف و نیکی نداشته باشد، در قلب او نقطه سیاهی قرار می دهد و روزنه های قلب او را مسدود می کندو شیطانی را بر او می گمارد تا او را گم راه نماید، همان گونه که می فرماید:«فَمَن یُرِدِ اللّهُ اَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاِسْلاَمِ وَ مَن یُرِدْ اَن یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَاَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاء».(2)
و در سخن دیگری فرمود:
قلب در باطن انسان به جست وجوی حق می رود و چون آن را می یابد آرام می گیرد،همان گونه که خداوند می فرماید: «فَمَن یُرِدِ اللّهُ اَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاِسْلاَمِ…»(3)
ص: 151
و در روایت دیگری حضرت رضا(علیه السلام)معنای دو حدیث فوق را روشن تر بیان نموده
و می فرماید:
اگر خداوند بخواهد کسی را به ایمان و به بهشت و دار کرامت خود در آخرت هدایت نماید، سینه او را برای تسلیم و اطمینان به خود و وعده های قیامت و پاداش آخرت باز می نماید تا اطمینان به وعده های او پیدا کند و اگر کسانی را به خاطر کفر و گناه بخواهد گم راه کند و از بهشت و دار کرامت خود در آخرت باز دارد سینه آنان را تنگ می نماید تا به سبب شک و اضطراب در اعتقاد در کفر خود باقی بمانند و همانند کسانی باشند که خداوند می فرماید: «کَاَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاء کَذَلِکَ یَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ».(1)
امام صادق(علیه السلام) به موسی بن اَشیَم فرمود:
…آیا تو می دانی معنای حَرَج در آیه«وَ مَن یُرِدْ اَن یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا» چیست؟ گفتم: من نمی دانم. پس آن حضرت انگشتان خود را جمع نمود و فرمود:
ص: 152
ببین این دست من بسته است و چیزی از آن خارج و داخل نمی شود[قلب بسته نیز چنین است.]…(1)
«وَ قَالَ اَوْلِیَآؤُهُم مِّنَ الاِنسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ…»(2)
علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر این آیه و آیه «وَ کَذَلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضًا بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ» گوید:
هر کس با قومی دوستی برقرار کند از آنان خواهد بود گرچه از جنس آنان[و موافق اعتقاد آنان] نباشد و به خاطر آن دوستی در قیامت با آنان خواهد بود.(3)
یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْاِنْسِ اَ لَمْ یَاْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْكُمْ آیاتی وَ یُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ یَوْمِكُمْ هذا قالُوا شَهِدْنا عَلی اَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ شَهِدُوا عَلی اَنْفُسِهِمْ اَنَّهُمْ كانُوا كافِرینَ ذلِكَ اَنْ لَمْ یَكُنْ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُری بِظُلْمٍ وَ اَهْلُها غافِلُونَ وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ وَ رَبُّكَ الْغَنِیُّ ذُو الرَّحْمَةِ اِنْ یَشَاْ یُذْهِبْكُمْ وَ یَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ ما یَشاءُ كَما اَنْشَاَكُمْ مِنْ ذُرِّیَّةِ قَوْمٍ آخَرینَ
ص: 153
اِنَّ ما تُوعَدُونَ لَآتٍ وَ ما اَنْتُمْ بِمُعْجِزینَ قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلی مَكانَتِكُمْ اِنِّی عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ اِنَّهُ لایُفْلِحُ الظَّالِمُونَ
غفلت از معنا و سهو و غروب از معنا نظائراند، و ضد غفلت یقظة است، و ضد سهو ذکر و ضد عزوب حضور است،و «انشاء» به معنای ابتدا و ایجاد است،و«انشا الله الخلق» ابتدعهم و ابتداهم و«توعدون»من الایعاد او من الوعد الوعد فی الخیر و الایعاد فی الشر،و«مکانت» یعنی منزلت.
(در آن روز به آن ها می گوید:)ای گروه جنّ و انس!آیا رسولانی از شما به سوی شما نیامدند که آیات مرا برای شان بازگو می کردند،و شما را از ملاقات چنین روزی بیم می دادند؟! آن ها می گویند: «بر ضدّ خودمان گواهی می دهیم (آری،) ما بد کردیم)» و زندگی (پر زرق و برق) دنیا آن ها را فریب داد و به زیان خود گواهی می دهند که کافر بودند! (130) این به خاطر آن است که پروردگارت هیچ گاه (مردم) شهرها و آبادی ها را به خاطر ستمهای شان در حال غفلت و بی خبری هلاک نمی کند.(بلکه قبلا رسولانی برای آن ها می فرستد.)(131) و برای هر یک(از این دو دسته)،درجات (و مراتبی)است از آن چه عمل کردند وپروردگارت از اعمالی که انجام می دهند، غافل نیست. (132) پروردگارت بی نیاز و مهربان است (پس به کسی ستم نمی کند بلکه همه، نتیجه اعمال خود را می گیرند) اگر بخواهد، همه شما را می برد سپس هر کس را بخواهد جانشین شما می سازد همان طور که شما را از نسل اقوام دیگری به وجود آورد.(133)آن چه به شما وعده داده می شود،یقینا می آید و شما نمی توانید (خدا را)
ص: 154
ناتوان سازید(و از عدالت وکیفر او فرار کنید)!(134) بگو:«ای قوم من! هر کار در قدرت دارید بکنید! من (هم به وظیفه خود) عمل می کنم امّا به زودی خواهید دانست چه کسی سرانجام نیک خواهد داشت (و پیروزی با چه کسی است! امّا) به یقین، ظالمان رستگار نخواهند شد!» (135)
«یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الاِنسِ اَلَمْ یَاْتِکُمْ رُسُلٌ مِّنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَ یُنذِرُونَکُمْ لِقَاء یَوْمِکُمْ هَذَا…»(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
«هُوَ الَّذِی اَسْکَنَ الدُّنْیَا خَلْقَهُ وَ بَعَثَ اِلَی الْجِنِّ وَ الْاِنْسِ رُسُلَهُ لِیَکْشِفُوا لَهُمْ عَنْ غِطَائِهَا…». یعنی خداوند مخلوق خود را در دنیا اسکان دارد و پیامبران خود را برای [هدایت] جنّ و انس فرستاده تا پرده از روی حقایق دنیا بردارند و جن و انس را از خطرهای دنیا بر حذر بدارند و برای عبرت گرفتن مردم دنیا را با مَثَل هایی معرفی کنند و عیوب آن را آشکار سازند و راه اندیشیدن و عبرت های آن را نسبت به مصائب و بلاها و بیماری ها و حلال و حرام، برای آنان باز نمایند و آن چه را که خداوند برای خوبیان از بهشت و برای معصیت کاران از آتش و خواری آماده نموده، روشن نماید.(2)
ص: 155
حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید:
مردی از شام به کوفه آمد و در مسجد کوفه سوالات فراوانی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نمود و یکی از سوالات او این بود که گفت: آیا خداوند برای اجنّه نیز پیامبری فرستاد؟
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آری خداوند پیامبری به نام یوسف برای آنان فرستاد و او آنان را دعوت به [اطاعت و بندگی] خدا نمود و آنان او را کشتند.(1)
مولّف گوید:
این حدیث منافات با آیات و احادیث دیگری که می فرماید:خداوند حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله)را برای جنّ و انس مبعوث نموده است ندارد، و امکان دارد خداوند در زمان های پیشین برای آنان پیامبری به نام یوسف فرستاده باشد. و الله العالم.
وَ جَعَلُوا لِلهِ مِمَّا ذَرَاَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْاَنْعامِ نَصیبًا فَقالُوا هذا لِلهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَكائِنا فَما كانَ لِشُرَكائِهِمْ فَلا یَصِلُ اِلَی اللهِ وَ ما كانَ لِلهِ فَهُوَ یَصِلُ اِلی شُرَكائِهِمْ ساءَ ما یَحْكُمُونَ وَ كَذلِكَ زَیَّنَ لِكَثیرٍ مِنَ الْمُشْرِكینَ قَتْلَ اَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ لِیُرْدُوهُمْ وَ لِیَلْبِسُوا عَلَیْهِمْ دینَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ وَ قالُوا هذِهِ اَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لایَطْعَمُها اِلَّا مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ وَ اَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها وَ اَنْعامٌ لایَذْكُرُونَ اسْمَ اللهِ عَلَیْهَا افْتِراءً عَلَیْهِ سَیَجْزیهِمْ بِما كانُوا یَفْتَرُونَ وَ قالُوا ما فی بُطُونِ هذِهِ الْاَنْعامِ خالِصَةٌ
ص: 156
لِذُكُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلی اَزْواجِنا وَ اِنْ یَكُنْ مَیْتَةً فَهُمْ فیهِ شُرَكاءُ سَیَجْزیهِمْ وَصْفَهُمْ اِنَّهُ حَكیمٌ
عَلیمٌ قَدْ خَسِرَ الَّذینَ قَتَلُوا اَوْلادَهُمْ سَفَهًا بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللهُ افْتِراءً عَلَی اللهِ قَدْ ضَلُّوا وَ ما كانُوا مُهْتَدینَ
«الذرء»خلقت به صورت اختراع و نو آوری است،و اصل آن به معنای ظهور است،و«حرث» به معنای زرع است،و«انعام» جمع نعم به معنای گوسفند وگاو و شتر است و به حیوانات سُم دار انعام گفته نمی شود، «و ارداء» به معنای اهلاک است و «ردی یردی ردیا» یعنی هلک، و «تردی الحجر من راس الجبل» یعنی سقط من راس الجبل، و «الحجر» به معنای حرام و به معنای عقل آمده و حجر المراة با فتح و کسر به معنای دامن و حضانت اوست.
آن ها [مشرکان]سهمی از آن چه خداوند از زراعت و چهارپایان آفریده،برای او قرار دادند (و سهمی برای بُت ها!) و بگمان خود گفتند: «این مال خداست! و این هم مال شرکای ما [یعنی بُت ها] است!» آن چه مال شرکای آن ها بود، به خدا نمی رسید ولی آن چه مال خدا بود، به شرکایشان می رسید!(آری، اگر سهم بُت ها با کمبودی مواجه می شد، مال خدا را به بُت ها می دادند امّا عکس آن را مجاز نمی دانستند!) چه بد حکم می کنند (که علاوه بر شرک، حتّی خدا راکم تر از بُت ها می دانند)!(136)همین گونه شرکای آن ها [بتها]،قتل فرزندان شان را در نظرشان جلوه دادند (کودکان خود را قربانی بُت ها می کردند، و افتخار می نمودند!) سرانجام آن ها را به هلاکت افکندند و آیینشان را بر آنان مشتبه ساختند. و اگر خدا می خواست،
ص: 157
چنین نمی کردند(زیرا می توانست جلو آنان را بگیرد ولی اجبار سودی ندارد.)بنا بر این، آن ها و تهمتهای شان را به حال خود واگذار (و به آن ها اعتنا مکن)! (137) و گفتند: «این قسمت از چهارپایان و زراعت (که مخصوص بُت هاست، برای همه) ممنوع است و جز کسانی که ما بخواهیم به گمان آن ها نباید از آن بخورند! و (این ها) چهارپایانی است که سوارشدن بر آن ها (بر ما) حرام شده است!» و (نیز) چهارپایانی (بود) که (هنگام ذبح،) نام خدا را بر آن نمی بردند، و به خدا دروغ می بستند (و می گفتند: «این احکام، همه از ناحیه اوست.») به زودی (خدا) کیفر افتراهای آن ها را می دهد! (138) و گفتند: «آن چه (از بچّه) در شکم این حیوانات است، مخصوص مردان ماست و بر همسران ما حرام است! امّا اگر مرده باشد [مرده متولّد شود]، همگی در آن شریکند.» به زودی (خدا) کیفر این توصیف (و احکام دروغین) آن ها را می دهد او حکیم و داناست. (139) به یقین آن ها که فرزندان خود را از روی جهل و نادانی کشتند، گرفتار خسران شدند (زیرا) آن چه را خدا به آن ها روزی داده بود، بر خود تحریم کردند و بر خدا افترا بستند. آن ها گم راه شدند و (هرگز) هدایت
نیافته بودند. (140)
«وَ جَعَلُواْ لِلهِ مِمِّا ذَرَاَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الاَنْعَامِ نَصِیبًا…»(1)
علی بن ابراهیم گوید:
عرب های مشرک [در زمان جاهلیّت] هنگامی که زراعت می کردند می گفتند:این [قسمت] مربوط به خدا و این [قسمت] مربوط به بُت ها، و چون آبیاری می نمودند و آب از سهم خدا به سهم بُت ها داخل می شد، راه آن را نمی بستند
ص: 158
و می گفتند: خدا بی نیاز است،و چون آب از سهم بُت ها وارد سهم خدا می شد،راه آن را می بستند و می گفتند: خدا نیازی ندارد. پس خداوند این آیات را نازل نمود و سخنان و عمل آنان را بر پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) بازگو کرد.(1)
مرحوم طبرسی همین معنا را در تفسیر این آیات ذکر نموده و گوید:
این چیزی است که از ائمّه ما(علیه السلام) روایت شده است.(2)
ص: 159
علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیه«وَ کَذَلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ اَوْلاَدِهِمْ شُرَکَآؤُهُمْ …» گوید:
یعنی نیاکان شان کشتن فرزندان شان را برای آنان جلوه دادند،و در نتیجه آنان را فریب دادند و دین شان را بر آنان مشتبه ساختند.(1)
«وَ قَالُواْ هَذِهِ اَنْعَامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لَّا یَطْعَمُهَا اِلَّا مَن نّشَاء بِزَعْمِهِمْ وَ اَنْعَامٌ…»(2)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مشرکین چهارپایان را برای گروهی ممنوع می کردند،وچهارپایانی را نیز به نام های:بحیرة و سائبة و وصیلة و حام، می نامیدند و سوار شدن بر آنان را حرام می دانستند و اگر جنینی از شکم حیوانی زنده بیرون می آمد خوردن آن را بر زن ها حرام می دانستند و اگر مرده بیرون می آمد خوردن آن را بر همه مجاز می دانستند؛ و خداوند گفتار و کردارشان را در این آیات برای رسول(صلی الله علیه و آله) حکایت نموده است.(3)
«قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُواْ اَوْلاَدَهُمْ سَفَهًا بِغَیْرِ عِلْمٍ…»(4)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آن ها مردمی[از مشرکین]بودند که فرزندان دختر را ننگ می دانستند و از روی غیرت آنان را می کشتند و گروهی دیگر به خاطر ترس از گرسنگی و فقر فرزندان خود را می کشتند و خداوند به آنان می فرماید: «وَ لَا تَقْتُلُواْ اَوْلاَدَکُم مِّنْ امْلاَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ اِیَّاهُمْ».(5)
ص: 160
وَ هُوَ الَّذی اَنْشَاَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَیْرَ مَعْرُوشاتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفًا اُكُلُهُ وَ الزَّیْتُونَ
وَ الرُّمَّانَ مُتَشابِهًا وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ اِذا اَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ وَ لاتُسْرِفُوا اِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْرِفینَ وَ مِنَ الْاَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشًا كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللهُ وَ لاتَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ اِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ ثَمانِیَةَ اَزْواجٍ مِنَ الضَّاْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّكَرَیْنِ حَرَّمَ اَمِ الْاُنْثَیَیْنِ اَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ اَرْحامُ الْاُنْثَیَیْنِ نَبِّئُونی بِعِلْمٍ اِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ وَ مِنَ الْاِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّكَرَیْنِ حَرَّمَ اَمِ الْاُنْثَیَیْنِ اَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ اَرْحامُ الْاُنْثَیَیْنِ اَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ اِذْ وَصَّاكُمُ اللهُ بِهذا فَمَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللهِ كَذِبًا لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ اِنَّ اللهَ لایَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ قُلْ لااَجِدُ فی ما اُوحِیَ اِلَیَّ مُحَرَّمًا عَلی طاعِمٍ یَطْعَمُهُ اِلَّا اَنْ یَكُونَ مَیْتَةً اَوْ دَمًا مَسْفُوحًا اَوْ لَحْمَ خِنزیرٍ فَاِنَّهُ رِجْسٌ اَوْ فِسْقًا اُهِلَّ لِغَیْرِ اللهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لاعادٍ فَاِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحیمٌ وَ عَلَی الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ ذی ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما اِلَّا ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما اَوِ الْحَوایا اَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِكَ جَزَیْناهُمْ بِبَغْیِهِمْ وَ اِنَّا لَصادِقُونَ
«انشاء»احداث فعل است ابتداء بدون وجود نمونه و مثالی مانند ابتدا و ابتداع،و «خلق» به معنای تقدیر و ترتیب است،و «جنات» باغستان هایی است که دارای درخت های درهم پیچیده باشد، و «روضه» علف زار سبز و خرم است و «زهر» طراوت و نورانیّت کشت زار است، و «عرش» عرش گویند، و عرش به معنای سقف
ص: 161
و ملک آمده و عرش درخت انگور معروف است،و«اسراف» زیاده روی در مصرف است و «حموله»حیوان بارکش است و«ذی ظفر»حیوانات ناخن دار را گویند، و «حوایا» فضولات داخل شکم حیوان را گویند و مفرد آن حاویه است.
اوست که باغ های معروش[باغ هایی که درختانش روی داربست ها قرار دارد]،و باغ های غیر معروش[باغ هایی که نیاز به داربست ندارد]را آفرید همچنین نخل و انواع زراعت را، که از نظر میوه و طعم با هم متفاوتند و(نیز) درخت زیتون و انار را، که از جهتی با هم شبیه، و از جهتی تفاوت دارند (برگ و ساختمان ظاهریشان شبیه یک دیگر است، در حالی که طعم میوه آن ها متفاوت می باشد.) از میوه آن، به هنگامی که به ثمر می نشیند، بخورید! و حقّ آن را به هنگام درو، بپردازید! و اسراف نکنید، که خداوند مسرفان را دوست ندارد! (141) (او کسی است که) از چهارپایان، برای شما حیوانات باربر، و حیوانات کوچک (برای منافع دیگر) آفرید از آن چه به شما روزی داده است، بخورید! و از گامهای شیطان پیروی ننمایید، که او دشمن آشکار شماست! (142)هشت جفت از چهارپایان (برای شما) آفرید از میش دو جفت، و از بز دو جفت بگو:«آیا خداوند نرهای آن ها را حرام کرده، یا ماده ها را؟ یا آن چه شکم ماده ها در برگرفته؟ اگر راست می گویید (و بر تحریم این ها دلیلی دارید)، به من خبر دهید!» (143) و از شتر یک جفت، و از گاو هم یک جفت (برای شما آفرید) بگو: «کدامیک از این ها را خدا حرام کرده است؟ نرها یا ماده ها را؟ یا آن چه را شکم ماده ها دربرگرفته؟ یا هنگامی که خدا شما را به این موضوع توصیه کرد، شما گواه (بر این تحریم) بودید؟! پس چه کسی ستم کارتر است از آن کس که بر خدا دروغ می بندد، تا مردم را از روی جهل گم راه سازد؟!خداوند هیچ گاه ستم گران را هدایت نمی کند» (144) بگو: «در آن چه
ص: 162
بر من وحی شده، هیچ غذای حرامی نمی یابم به جز این که مردار باشد، یا خونی که (از بدن حیوان) بیرون ریخته، یا گوشت خوک که این ها همه پلیدند یا حیوانی که به گناه، هنگام سر بریدن، نام غیر خدا [نام بُت ها] بر آن برده شده است.» امّا کسی که مضطر (به خوردن این محرمات) شود، بی آن که خواهان لذت باشد و یا زیاده روی کند (گناهی بر او نیست) زیرا پروردگارت، آمرزنده مهربان است. (145) و بر یهودیان، هر حیوان ناخن دار[حیواناتی که سم یک پارچه دارند]را حرام کردیم و از گاو و گوسفند،پیه و چربیشان را بر آنان تحریم نمودیم مگر چربی هایی که بر پشت آن ها قرار دارد، و یا در دو طرف پهلوها، و یا آن ها که با استخوان آمیخته است این را به خاطر ستمی که می کردند به آن ها کیفر دادیم و ما راست می گوییم. (146)
«وَ آتُواْ حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ وَ لَا تُسْرِفُواْ اِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
در کشت[و زراعت]دو حقّ واجب است،1. حقّی که گرفته می شود[و آن زکات واجب است]، 2. حقّی که خود می پردازی، امّا حقّی که گرفته می شود، عشر و نصف عشر است و امّا حقی که تو می پردازی چیزی است که خداوند می فرماید: «وَ آتُواْ حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ» و آن این است که هر فقیری نزد مزرعه می آید، کفّی از گندم به او بدهید….(2)
ص: 163
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
این کفّ از طعام که به مسکین می دهید صدقه است.(1)
معاویة بن شریح گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
در کشت دو حق واجب وجود دارد: حقّی که بر شما واجب است [و از شما گرفته می شود] و حقّی که خود می پردازی.سپس فرمود: امّا چیزی که بر شما واجب است یک دهم ونصف یک دهم است و امّا چیزی که خود باید بدهی سخن خداوند است که می فرماید: «وَ آتُواْ حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ» یعنی از برداشت هر بار [که درو می کنی] مقداری [به اندازه ی یک کف طعام] به هر فقیر می دهی تا به پایان برسد.(2)
زراره و محمّد بن مسلم و ابوبصیر گویند: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه «وَ آتُواْ حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ» فرمود:
صاحب کشت به فقیری که نزد او می آید مشتی از گندم[و امثال آن]را باید صدقه بدهد و به نگه بان نیز غیر از دست مزدی که به او می دهی باید یک خوشه خرما و یا دو خوشه و یا سه خوشه باقی گذارد.(3)
ص: 164
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مردی از انصار بیش از یک کفّ به فقرا داد و چیزی برای اهل و عیال او نماند و این آیه نازل شد.(1)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
شبانه خوشه های خرما را نبرید و شبانه اضحیّه و قربانی خود را نکشید و شبانه کشت خود را جمع نکنید[و شبانه بذر خود را نپاشید]چرا که قانع و معتر در شب سراغ شما نمی آیند.
ابوبصیر گوید: گفتم: قانع و معتر کیانند؟ فرمود:
قانع کسی است که به داده تو قانع می شود و معتر کسی است که بر تو می گذرد
و از تو سوال می نماید و اگر شبانه کشت خود را برداری قانع و معتر نزد تو نخواهند آمد و خداوند می فرماید: «وَ آتُواْ حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ» یعنی روز برداشت که فقرا نزد شما می آیند به هر کدام مشتی از طعام بدهید و نیز هنگام رسیدن میوه و بذرافشانی از هر کدام مشتی به فقرا بدهید و در شب محصول خود را برداشت نکنید.(2)
ص: 165
احمد بن محمّد بن ابی نصر گوید:به حضرت رضا(علیه السلام)گفتم: معنای«وَ لَا تُسْرِفُواْ»
در این آیه چیست؟ فرمود:… پدرم می فرمود:
در زمان برداشت خرما و گندم به فقرا و مستمندان[قانع و معتر]یک کف طعام و خرما باید داده شود و کسی که دو کف بدهد اسراف کرده است و پدرم هنگام برداشت محصول چون دید غلامان او دو کف طعام به سوال کننده می دهند، فریاد نمود و فرمود: یک کف بدهید و قبضه قبضه و خوشه خوشه بدهید….(1)
ص: 166
مولّف گوید:
روایات فوق مفاد آیه«وَ الَّذِینَ اِذَا اَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا»می باشد.
«ثَمَانِیَةَ اَزْوَاجٍ مِّنَ الضَّاْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ…»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
حضرت نوح(علیه السلام) [هنگام طوفان] هشت عدد حیوان را داخل کشتی قرار داد چنان که خداوند می فرماید: «ثَمَانِیَةَ اَزْوَاجٍ مِّنَ الضَّاْنِ اثْنَیْنِ…» از گوسفند دو عدد [نر و مادّه] یکی اهلی و دیگری وحشی تا صید آن حلال باشد و از بز نیز یکی اهلی و دیگری وحشی و بیابانی؛ و از شتر نیز یکی اهلی و دیگری وحشی؛ و از گاو نیز یکی اهلی و دیگری وحشی؛ و از هر پرنده نیز یکی اهلی و دیگری وحشی، وارد کشتی نمود و سپس اهل زمین غرق شدند.(2)
داود رقّی گوید:
برخی از خوارج به من گفتند:خداوند در این آیه چه چیزی را حلال و چند چیزی را حرام کرده است؟ و من پاسخی نداشتم به آنان بدهم، تا به حج رفتم و
ص: 167
خدمت امام صادق(علیه السلام)رسیدم و گفتم:فدای شما شوم چنین سوالی از من کرده اند؟ پس امام(علیه السلام) فرمود: خداوند برای قربانی در منی گوسفند و بز اهلی را حلال نمود و گوسفند و بز کوهی را حرام کرد و فرمود: «مِّنَ الضَّاْنِ اثْنَیْنِ…» و نیز شتر اهلی [اعراب] را حلال نمود و شتر کوهی[بخاتی]را حرام کرد و نیز گاو اهلی را حلال نمود و گاو کوهی را حرام کرد و فرمود: «وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الاِبْلِ اثْنَیْنِ» پس من از حج بازگشتم و به آن مرد خارجی همین پاسخ را دادم و او گفت:این چیزی است که تو از حجازآورده ای.(1)
نظیر روایت فوق را عیّاشی نیز از صفوان جمّال از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده و در پایان آن آمده:
آن مرد خارجی،چون پاسخ امام صادق(علیه السلام)را شنید گفت:اگر جدّ او[یعنی امیر المؤمنین(علیه السلام)] آن خونریزی ها را [در جنگ صفیّن و…] نکرده بود من جز او را امام خود قرار نمی دادم!(2)
ص: 168
مرحوم فیض در تفسیر صافی گوید:
شاید علّت تحریم غیر اهلی از حیوانات یاد شده برای قربانی در مناه،این بوده باشد که غیر اهلی صید محسوب می شود و آن برای محرم حرام است.(1)
«قُل لَّا اَجِدُ فِی مَا اُوْحِیَ اِلَیَّ مُحَرَّمًا عَلَی طَاعِمٍ یَطْعَمُهُ اِلَّا اَن یَکُونَ مَیْتَةً…»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
برخی به خاطر این آیه گفته اند: جز آن چه در این آیه حرام شمرده شده حرامی وجود ندارد، از این رو همه ی چهارپایان، از بوزینه ها و سگ ها و درّندگان و گرگ ها و شیرها و استرها و الاغ ها و همه ی چهارپایان دیگر را حلال دانسته و اشتباه بزرگی را مرتکب شده اند،در حالی که این آیه در ردّ چیزهایی است که مشرکین عرب بر خود حرام و یا حلال دانسته اند و خداوند در این آیات
ص: 169
گفته های آنان را برای رسول خود(صلی الله علیه و آله) بازگو نموده است و آنان می گفته اند:
«وَ قَالُواْ مَا فِی بُطُونِ هَذِهِ الاَنْعَامِ خَالِصَةٌ لِّذُکُورِنَا وَ مُحَرَّمٌ عَلَی اَزْوَاجِنَا وَ اِن یَکُن مَّیْتَةً فَهُمْ فِیهِ شُرَکَاء…» سپس گوید: آنان جنین حیوان را اگر زنده بود، بر زن ها حرام می دانستند و اگر مرده بود، برای همه حلال می پنداشتند.(1)
مولّف گوید:
در مورد آیه فوق این سوال مطرح است که حیوانات حرام گوشت منحصر به این چهار چیز یعنی مردار و خون و گوشت خوک و حیوانی که به جای نام خدا نام بُت ها بر آن برده می شود نیست، چرا که در سوره ی مائده(2) همان گونه که گذشت مخنقه، موقوذة، متردیّة، و غیره از حیواناتی که خوردن آن ها حرام است، نام برده
شده؛ و نیز در اخبار صحیح آمده که هر پرنده ای که دارای مخلب و دندان های شکاری باشد و یا هر ماهی که پولک نداشته باشد خوردن آن حرام است. در پاسخ سوال فوق برخی از مفسّرین فرموده اند: آیه سوره ی مائده مربوط به اقسام
ص: 170
مردار است و در این آیه نیز مردار به صورت اجمال ذکر شده و در مورد بقیّه باید گفت: حرمت آن ها در حدّ حرمت این چهار چیزی که در این آیه آمده نیست، از این رو حرمت آن ها را رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بیان نموده است و خوردن آن ها مورد کراهت است. سپس گوید: و امّا این که گفته شود: این سوره در مکّه نازل شده و سوره مائده در مدینه نازل شده و محرّماتی که در این آیه نیامده در مدینه نازل شده است؛ با تصریح برخی از اخبار سازگار نیست. تا این که گوید: توجیه مرحوم قمّی نیز پذیرفته نیست چرا که با اخبار موافقت ندارد، در بعضی از اخبار تصریح شده است که جز آن چه در این آیه آمده حرام دیگری نیست؛ سپس اخبار وارده ی در ذیل این آیه را بیان نموده که در تفسیر برهان نیز نقل شده است و متن آن اخبار چنین است:
در تهذیب شیخ از امام صادق(علیه السلام)و در تفسیر عیّاشی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که از آن دو امام سوال شد:
خوردن جِرّی[ماهی املسی که یهود نمی خورند]و مار ماهی و زِمّیر[نوعی از ماهی که پولک ندارد] و نیز ماهیانی که اصلا پوست [و پولک] ندارند چگونه است؟
و امام(علیه السلام) به روایتی فرمود:
این آیه را قرائت نماید (قُل لَّا اَجِدُ فِی مَا اُوْحِیَ اِلَیَّ مُحَرَّمًا…) و سپس امام(علیه السلام) فرمود:حرام همانی است که خدا و رسول او حرام نموده اند و لکن مردم بسا از چیزهایی
کراهت دارند، و ما نیز آن ها را مکروه می داریم.
از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نیز درباره ی پرندگان وحشی و حیوانات وحشی مانند خارپشت و خفّاش [خطّاف] و الاغ و استر و اسب سوال شد. امام(علیه السلام) فرمود:
حرام همان چیزهایی است که خداوند در کتاب خود حرام نموده است.
ص: 171
از سویی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در روز فتح خیبر از خوردن گوشت الاغ نهی نمود در حالی که گوشت الاغ حرام نیست و آن حضرت به خاطر این که مردم الاغ ها را ذبح نکنند و از سواری آن ها بهره ببرند فرمود: از گوشت الاغ نخورید. سپس امام(علیه السلام) به راوی فرمود: این آیه را تلاوت کن «قُل لَّا اَجِدُ فِی مَا اُوْحِیَ اِلَیَّ مُحَرَّمًا…».(1)
«وَ عَلَی الَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمْنَا کُلَّ ذِی ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُمَا…» (2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
آن چه در این آیه حرام شده مربوط به بنی اسراییل است.(3)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از این آیه یهود هستند که خداوند گوشت پرندگان و پیه حیوانات را بر آنان حرام نمود در حالی که آن چه خداوند حرام نمود را دوست می داشتند؛ و از پیه حیوانات تنها آن چه بر پشت گوسفند ودر دو طرف او خارج ازشکم قرار دارد و آن چه به استخوان ها متصل است را برای آنان حلال نمود و این
ص: 172
به خاطر ظلم وسرکشی آنان بود چرا که پادشاهان بنی اسراییل فقرا را ازخوردن گوشت پرندگان و پیه های حیوانات منع می کردند و خداوند آن چه را از فقرا منع می کردند بر آنان حرام نمود و فرمود: «ذَلِکَ جَزَیْنَاهُم بِبَغْیِهِمْ وِ اِنَّا لَصَادِقُونَ.»(1)
فَاِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ رَبُّكُمْ ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ وَلایُرَدُّ بَاْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمینَ سَیَقُولُ الَّذینَ اَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللهُ ما اَشْرَكْنا وَ لاآباؤُنا وَ لاحَرَّمْنا مِنْ شَیْ ءٍ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّی ذاقُوا بَاْسَنا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا اِنْ تَتَّبِعُونَ اِلَّا الظَّنَّ وَ اِنْ اَنْتُمْ اِلَّاتَخْرُصُونَ قُلْ فَلِلهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ اَجْمَعینَ قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَكُمُ الَّذینَ یَشْهَدُونَ اَنَّ اللهَ حَرَّمَ هذا فَاِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَ لاتَتَّبِعْ اَهْواءَ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ الَّذینَ لایُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ قُلْ تَعالَوْا اَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَیْكُمْ اَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَیْئًا وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحْسانًا وَ لاتَقْتُلُوا اَوْلادَكُمْ مِنْ اِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ اِیَّاهُمْ وَ لاتَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لاتَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللهُ اِلَّا بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ
ص: 173
«هلم»یعنی بیاورید«و هلم شهداءکم»یعنی هاتوا شهداءکم و میم هلم به خاطر تشدید مفتوح است،مانند ردّ و بعضی گفته اند:اسم فعل است مانند: روید و صه و مه،و «تعالوا» مشتق از علو است و باید داعی علی باشد، و «تلاوت» به معنای قرائت است، و «املاق» به معنای افلاس از مال و زاد است، و «فواحش» جمع فاحشة به معنای عمل بسیار قبیح است و قبیح، شامل کوچک و بزرگ می شود لذا گفته می شود: قرد یعنی بوزینه قبیح الصورة است و گفته نمی شود فاحش الصورة است و ضد قبیح حسن است، و فاحش چنین نیست.
اگر تو را تکذیب کنند(و این حقایق را نپذیرند)، به آن ها بگو:«پروردگار شما،رحمت
گسترده ای دارد امّا مجازات او هم از مجرمان دفع شدنی نیست! (و اگر ادامه دهید کیفر
شما حتمی است)(147)به زودی مشرکان(برای تبرئه خویش)می گویند:«اگرخدا می خواست ، نه ما مشرک می شدیم و نه پدران ما و نه چیزی را تحریم می کردیم!»کسانی که پیش از آن ها بودند نیز، همین گونه دروغ می گفتند و سرانجام (طعم) کیفر ما را چشیدند. بگو: «آیا دلیل روشنی (بر این موضوع) دارید؟ پس آن را به ما نشان دهید؟ شما فقط از پندارهای بی اساس پیروی می کنید، و تخمینهای نابجا می زنید.» (148) بگو: «دلیل رسا (و قاطع) برای خداست (دلیلی که برای هیچ کس بهانه ای باقی نمی گذارد).و اگر او بخواهد، همه شما را (به اجبار) هدایت می کند. (ولی چون هدایت اجباری بی ثمر است، این کار را نمی کند.)» (149) بگو: «گواهان خود را، که گواهی می دهند خداوند این ها را حرام کرده است، بیاورید!» اگر آن ها (به دروغ) گواهی دهند، تو با آنان(هم صدا نشو! و) گواهی نده! و از هوی و هوس کسانی که آیات ما را تکذیب کردند،
ص: 174
و کسانی که به آخرت ایمان ندارند و برای خدا شریک قایلند،پیروی مکن!(150) بگو: «بیایید آن چه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برای شان بخوانم:این که چیزی را شریک خدا قرار ندهید! و به پدر و مادر نیکی کنید! و فرزندانتان را از (ترس) فقر، نکشید! ما شما و آن ها را روزی می دهیم و نزدیک کارهای زشت نروید، چه آشکار باشد چه پنهان! و انسانی را که خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانید!مگر بحق (و از روی استحقاق) این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شاید درک کنید! (151)
«قُلْ فَلِلهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاء لَهَدَاکُمْ اَجْمَعِینَ»(1)
مسعدة بن زیاد گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود: روز قیامت خداوند به بنده ی خود می فرماید: ای بنده ی من آیا عالم بودی؟ [و احکام خدا را می دانستی] پس اگر بگوید: آری. خداوند به او می فرماید: پس برای چه، چیزی را که می دانستی به آن عمل نکردی؟ و اگر بگوید: من جاهل و نادان بودم. خداوند به او می فرماید:برای چه نرفتی یاد بگیری و عمل کنی.پس آن بنده محکوم می شود و این معنای حجّت بالغه خداوند است. (2)
ص: 175
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری فرمود:
ما حجّت بالغه خداوند هستیم بر کسانی که روی زمین تا آسمان زندگی می کنند.(1)
امام صادق(علیه السلام) در سخن مفصّلی فرمود: حجّت بالغه الهی سخنی است که عالم
و جاهل می فهمند، چرا که خداوند کریم تر و عادل تر از آن است که بدون حجّت بنده ی
خود را عذاب نماید. سپس فرمود: هرگز خداوند بعد از هدایت، کسی را گم راه نمی کند
تا حقیقت را برای او بیان نماید. سپس امام صادق(علیه السلام) ماجرای اتمام حجّت رسول
خدا(صلی الله علیه و آله) را در غدیر خم بیان نمود و فرمود: آنان که بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به راه غیر اهل البیت(علیهم السلام) رفتند حجّت بر آنان تمام شده بود چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله)….(2)
ص: 176
ص: 177
ص: 178
ص: 179
ص: 180
امام کاظم(علیه السلام) می فرماید:
خداوند بر مردم دو حجّت دارد:حجّت ظاهری و حجّت باطنی،حجّت ظاهری پیامبران و مرسلین و امامان هستند و حجّت باطنی عقل های آنان است.(1)
«قُلْ تَعَالَوْاْ اَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ اَلَّا تُشْرِکُواْ بِهِ شَیْئًا وَ بِالْوَالِدَیْنِ اِحْسَانًا… الی قَولِهِ: لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»(2)
ص: 181
ابوبصیر گوید:
خدمت امام باقر(علیه السلام)بودم و آن حضرت بر فراش خود تکیه زده بود وچون این آیات محکمات سوره ی انعام خوانده شد فرمود: هفتاد هزار ملک از ملائکه این آیات را تشییع نمودند.(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
آیات فوق آیات محکماتی هستند و هرگز چیزی آن ها را نسخ نکرده و هفتاد هزار از ملائکه هنگام نزول، آن ها را تشییع نموده اند و در این آیات دستوراتی است بر جمیع بنی آدم و آن ها «امّ الکتاب» هستند و هر کس به این آیات عمل کند داخل بهشت می شود و هر کس عمل نکند اهل دوزخ خواهد بود.
کعب الاحبار [از علمای یهود که مسلمان شد] گفت:
سوگند به خدایی که جان من به دست اوست در اوّل تورات نوشته شده: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قُلْ تَعَالَوْاْ اَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ…».
مولّف گوید:
آیات فوق در مقام مذمّت و نکوهش از چیزهایی است که قوم یهود در آیات پیشین بر خود حرام نموده بودند، این آیات درباره ی اثبات اصول محرّمات الهی است، و بزرگ ترین گناه که شرک به خداوند است را اوّل بیان نموده و می فرماید: «اَلَّا تُشْرِکُواْ بِهِ شَیْئًا» و شرک به خداوند بزرگ ترین گناهان کبیره است،و در حکم شرک به خداوند است هر انحراف و کفر و گم راهی که با ایمان
ص: 182
به خدا«مَا اَنزَلَ اللّهُ عَلَی رَسُولِهِ»منافات داشته باشد از این رو در زیارت جامعه،امام هادی(علیه السلام) می فرماید: «من خالفکم مشرک» یعنی کسانی که با شما امامان اهل البیت مخالفت کنند مشرک اند» و نیز در حدیث مقبوله ابن حنظله آمده که اگر کسی حکم فقیه جامع الشرایطی را ردّ کند مانند این است که حکم امام معصوم(علیه السلام) و حکم خدا را ردّ نموده باشد و سپس امام صادق(علیه السلام) می فرماید: و آن در حدّ شرک به خداوند است. و تعبیر روایت چنین است: «و الرادّ علیه کالرادّ علینا و الرادّ علینا کالرادّ علی الله و الرادّ علی الله فی حدّ الشرک بالله».(1)
ص: 183
«وَ بِالْوَالِدَیْنِ اِحْسَانًا…»(1)
از این آیه ظاهر می شود که بعد از شرک به خداوند خطرناک ترین عمل، ترک احسان به پدر و مادر است،و پس از توحید در عبادت و اعتقاد به یگانگی خداوند، بهترین عمل احسان به پدر و مادر است چنان که خداوند می فرماید: «اَلَّا تَعْبُدُواْ اِلَّا اِیَّاهُ وَ بِالْوَالِدَیْنِ اِحْسَانًا…». (2)
و در حکم والدین نسبی است والدین حقیقی چنان که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «اَنَا وَ عَلِیٌ اَبَوَا هَذِهِ الْاُمَّةِ» یعنی من و علی دو پدر این امّت هستیم. و در روایتی آمده که هر کسی سه پدر دارد، 1. پدری که او را به دنیا آورده، 2. پدری که او را تعلیم نموده، 3. پدری که دختر خود را به او تزویج کرده است؛ و ظاهر این روایت این است که اگر رعایت حقوق آنان نشود عقوق و ظلم در حق آنان می شود و آن خطر بزرگی خواهد بود و ما نباید از آن غافل باشیم، «وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ اِلَّا بِاللَّهِ.»
ص: 184
«وَ لَا تَقْتُلُواْ اَوْلاَدَکُم مِّنْ امْلاَقٍ…»(1)
این آیه مذمّت از برخی از مشرکین است که فرزندان خود را از ترس فقر و ناداری می کشتند، از این رو خداوند می فرماید: نسبت به روزی خود هراس نداشته باشید، ما هستیم که روزی شما و فرزندان تان را می دهیم و عجیب این است که خداوند به خاطر همین فکر بی اساس سوگند یاد نموده و می فرماید: «وَ فِی السَّمَاء رِزْقُکُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ * فَوَرَبِّ السَّمَاء وَ الْاَرْضِ اِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا اَنَّکُمْ تَنطِقُونَ».(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز می فرماید:
«اَلَا وَ اِنَ رُوحَ الْاَمِینِ نَفَثَ فِی رُوعِی اَنَّهُ لَن تَمُوتُ نَفْسٌ حَتَّی تَسْتَکْمِلَ رِزْقَهَا فَاتَّقُوا اللَّهَ، وَ اَجْمِلُوا فِی الطَّلَبِ، وَ لَا یَحْمِلْ اَحَدَکُمْ اسْتِبْطَاءُ شَیْ ءٍ مِنَ الرِّزْقِ اَنْ یَطْلُبَهُ بِغَیْرِ حِلِّهِ فَاِنَّهُ لَا یُدْرَکُ مَا عِنْدَ اللهِ اِلَّا بِطَاعَتِهِ».(3)
یعنی، ای مردم آگاه باشید که جبرییل امین به من خبر داد: هرگز کسی از دنیا نمی رود
مگر آن که رزق خود را کامل خورده باشد، پس از خدا بترسید و رزق و روزی خود را از راه حلال و بدون اضطراب و عجله به دست آورید و کندی روزی شما را به طرف حرام نکشاند، چرا که وعده های خداوند، بدون اطاعت از او به دست نمی آید.
ص: 185
امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز می فرماید:
«طَلَبَ الْعِلْمِ اَوْجَبُ عَلَیْکُمْ مِنْ طَلَبِ الْمَالِ؛ اِنَّ الْمَالَ مَقْسُومٌ مَضْمُونٌ لَکُمْ، قَدْ قَسَمَهُ عَادِلٌ بَیْنَکُمْ، وَ ضَمِنَهُ، وَ سَیَفِی لَکُمْ، وَ الْعِلْمُ مَخْزُونٌ عِنْدَ اَهْلِهِ، وَ قَدْ اُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْ اَهْلِهِ فَاطْلُبُوهُ مِنْ اَهْلِهِ».(1)
یعنی، طلب علم بر شما واجب تر از طلب مال است،چرا که مال را عادلی مانند خداوند بین شما تقسیم نموده است و علم نزد اهلش جمع شده و شما مامور هستید که علم را از اهل آن بگیرید و فقط باید از آنان طلب کنید.
«وَ لَا تَقْرَبُواْ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ…»(2)
اهل لغت گویند:
فحشا اخصّ از قبیح است، و جمیع محرّمات شرعی و عقلی را قبایح گویند و قبیح مراتبی دارد و شامل مکروهات و منافیات مروّت نیز می شود و درجات اعلای قبایح فواحش است و غیر معصوم خالی از قبایح عرفیّه و مکروهات شرعیّه و منافیات مروّت نیست و معصوم از فواحش و قبایح دور است.
امام سجّاد(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «مَا ظَهَرَ مِنْهَا» ازدواج با زن پدر است. [که در جاهلیّت آن را حلال
ص: 186
می دانسته اند]و آن فاحشه آشکار است، و مقصود از «وَ مَا بَطَنَ» عمل زنا می باشد و آن فاحشه پنهان است.(1)
«وَ لَا تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ اِلَّا بِالْحَقِّ…»(2)
قتل نفس مومن از گناهان بسیار بزرگ است از این رو خداوند در سوره ی نساء(3) نیز می فرماید: «وَ مَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا» و در سوره ی مائده(4) می فرماید:«مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ اَوْ فَسَادٍ فِی الاَرْضِ فَکَاَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا» و برخی از قتل ها عذاب سخت تری دارد مانند کشتن فرزندان بی گناه از ترس فقر که در آیه قبل ذکر شد و یازنده به گور کردن دخترها در زمان جاهلیّت و یا سقط نمودن جنین که در روایت آمده روز قیامت قبل از هر چیزی از آن سوال می شود چنان که خداوند می فرماید: «وَ اِذَا الْمَوْؤُودَةُ سُئِلَتْ * بِاَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ».
آن چه گفته شد، مربوط به زمان جاهلیّت است و لکن مع الاسف در این زمان ها نیز برخی کم تر از مردم جاهلیّت نیستند و فرزند بی گناه خود را به بهانه های بی اساسی سقط می کنند و یا پزشک بچّه زنده را تکه تکه می کند و از رحم مادر بیرون می آورد و خود را مسلمان می داند!
ص: 187
وَ لاتَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ اِلَّا بِالَّتی هِیَ اَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ اَشُدَّهُ وَ اَوْفُوا الْكَیْلَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ
لانُكَلِّفُ نَفْسًا اِلَّا وُسْعَها وَ اِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبی وَ بِعَهْدِ اللهِ اَوْفُوا ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ وَ اَنَّ هذا صِراطی مُسْتَقیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَ لاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبیلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ
«الاشد» جمع شد است مانند اشر که جمع شرّ و اضر که جمع ضرّ و شد به معنای قوه است و «شد النهار» ارتفاع نهار است، و بعضی گویند: اشد جمع شدة است مثل انعم و نعمة.
و به مال یتیم، جز به بهترین صورت (و برای اصلاح)، نزدیک نشوید، تا به حد رشد خود برسد! و حق پیمانه و وزن را بعدالت ادا کنید! هیچ کس را، جز بمقدار تواناییش، تکلیف نمی کنیم و هنگامی که سخنی می گویید، عدالت را رعایت نمایید، حتّی اگر در مورد نزدیکان (شما) بوده باشد و به پیمان خدا وفا کنید، این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش می کند، تا متذکّر شوید! (152) این راه مستقیم من است، از آن پیروی کنید! و از راه های پراکنده (و انحرافی) پیروی نکنید، که شما را از طریق حق، دور می سازد! این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش می کند، شاید پرهیزگاری پیشه کنید!» (153)
ص: 188
«وَ لَا تَقْرَبُواْ مَالَ الْیَتِیمِ اِلَّا بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ اَشُدَّهُ…»(1)
مولّف گوید:
خداوند درباره ی چند چیز اعلان خطر نموده و می فرماید:نزدیک آن ها نشوید،1«وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ»،2«وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنی»، 3 «وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ» از این آیات ظاهر می شود که خطر مال یتیم و زنا و فواحش بزرگ است ونزدیک شدن به آن ها سبب ورود در آن ها می شود و راه نجات از آن ها این است که مومن وارد مقدّمات آن ها نشود و از موارد شبهه پرهیز نماید وگرنه گرفتار خواهد شد «اعاذنا الله منها و من کلّ ما کره الله بفضله و کرمه انّه هو المنّان الکریم».
مرحوم کلینی در کتاب کافی بابی به نام «اَکْلَ مَالِ الْیَتِیمِ»باز نموده و روایاتی از معصومین (علیهم السلام) در ذیل آن نقل نموده است که به برخی از آن ها اشاره می شود.
1. امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند برای خوردن مال یتیم دو عقوبت و کیفر قرار داده است: عقوبت و کیفر آخرت و آن آتش دوزخ است، و عقوبت دنیا این است که فرموده است «وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُواْ مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعَافًا خَافُواْ عَلَیْهِمْ…»(2)، یعنی کسانی که به یتیمان ظلم می کنند باید بترسند که فرزندان آنان نیز گرفتار ظلم خواهند شد.(3)
ص: 189
روایت فوق می گوید:
کسانی که در حق ایتام ظلم می کنند در حقیقت در حق فرزندان خود ظلم کرده اند و باید از این کیفر و عقوبت الهی بترسند.
2. عجلان ابی صالح گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی کیفر خوردن مال یتیم سوال نمودم و آن حضرت(علیه السلام) فرمود:
کیفر آن را خداوند در آیه «اِنَّ الَّذِینَ یَاْکُلُونَ اَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْمًا اِنَّمَا یَاْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ
نَارًا وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا»(1)،بیان نموده است؛سپس فرمود: هر کسی یتیمی را کفالت کند تا به رشد خود برسد و بی نیاز شود خداوند بهشت را برای او واجب می نماید همان گونه که آتش را برای خورنده ی مال یتیم واجب نموده است. (2)
مولّف گوید:
وجه اختصاص حرمت به مال یتیم با توجّه به این که تصرّف در مال هر کسی جایز نیست، این است که تصرّف در اموال بالغین با رضایت آنان جایز است و لکن تصرّف در مال یتیم ظلما با رضایت یتیم نیز حرام است.
«وَ اَوْفُواْ الْکَیْلَ وَ الْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُکَلِّفُ نَفْسًا اِلَّا وُسْعَهَا…»(3)
یکی دیگر از گناهان کبیره کم فروشی و خیانت در کیل و میزان است و آن عمل
ص: 190
قوم شعیب بوده و به خاطر این عمل عذاب بر آنان نازل شده است و در سوره ی مطفّفین نیز وعده ویل و عذاب بر آن داده شده و خداوند در اوّل این سوره می فرماید: «وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ * الَّذِینَ اِذَا اکْتَالُواْ عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ * وَ اِذَا کَالُوهُمْ اَو وَّزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ * اَلَا یَظُنُّ اُولَئِکَ اَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ * لِیَوْمٍ عَظِیمٍ».
و در روایتی آمده که ویل چاهی است در جهنّم و عذاب آن سخت ترین عذاب است و چه خوب است که فروشندگان برای خود برکت و خیر فراوان فراهم کنند و از عذاب سخت دوزخ هراس داشته باشند و آداب تجارت را رعایت کنند و به جای کم فروشی، بیشتر بدهند و کم تر بگیرند تا کسب و کار آنان برکت بیشتری پیدا کند از سویی کم فروشی علاوه بر تخلّف از حکم خداوند و عذاب دوزخ، خیانت است و سبب دین و بدهکاری نیز می شود؛ و در قیامت برای دو درهم، هفتاد نماز بدهکار را می گیرند و به طلبکار می دهند!
«وَ اِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُواْ وَ لَوْ کَانَ ذَا قُرْبَی وَ بِعَهْدِ اللهِ اَوْفُواْ…»(1)
در این آیه خداوند پس از امر به وفای در کیل و وزن و منع از کم فروشی، عدالت در سخن را نیز بیان نموده و به این نکته مهم یادآور شده که به خاطر خویشان بی عدالتی نکنید و پیمان خدا را که باید به حق سخن بگویید از یاد نبرید چرا که خویشان شما در روز حساب و میزان قیامت به فریاد شما نمی رسند؛ چنان که در آیه دیگری می فرماید: «وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرَی وَ اِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ اِلَی حِمْلِهَا لَا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْءٌ وَ لَوْ کَانَ ذَا قُرْبَی»(2)،یعنی در قیامت کسی بار گناه دیگری را به دوش نمی گیرد و اگر تو بخواهی بارخود را به دوش دیگری گذاری او به دوش نخواهد گرفت گرچه خویش توباشد.
ص: 191
عدالت خواهی وانصاف اقتضا می کند که انسان با دشمن خود نیز بی عدالتی نکند و حق او را ضایع ننماید همان گونه که خداوند می فرماید: «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ…»،(1) «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَ لَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی اَلَّا تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ اَقْرَبُ لِلتَّقْوَی وَ اتَّقُواْ اللّهَ اِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»،(2)«قُلْ اَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ…»،(3) «وَ اُمِرْتُ لِاَعْدِلَ بَیْنَکُمُ»،(4) «وَ اَقْسِطُوا اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»،(5)«لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ اَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ».(6)
«وَ اَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَ لَا تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ وَصَّاکُم
بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»(7)
مولّف گوید:
صراط مستقیم، دین و راه رسیدن به خداست، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اوصیای او نیزصراط مستقیم نامیده شده اند چرا که آنان نیز درمسیر حق و دین خدا حرکت می کنند، چنان که راه پیامبران گذشته و صدیقیّن و شهدا و صالحین نیز راه مستقیم خداست، و ما در هر شبانه روز واجب است ده مرتبه بگوییم: «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ * صِرَاطَ الَّذِینَ اَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ».
و صراط مستقیم یک صراط است که خداوند در این آیه امر به پیروی از آن نموده است و لکن صراط های غیر مستقیم فراوانند و هر راهی که جز راه مستقیم دین خداو اولیای او باشد راه انحرافی است، و انسان را از خدا جدا می کند، از این رو در این آیه خداوند می فرماید: «وَ لَا تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ» یعنی از راه های دیگر نروید
ص: 192
که شما را از خدا جدا می کند و این وصیّت خدا می باشد به شما و اگر به این وصیّت عمل
کنید از خطر و عذاب نجات خواهید یافت «ذَلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».
در کتاب روضة الواعظین از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در تفسیر این آیه نقل شده که فرمود:
من از خدا درخواست نمودم که او علی(علیه السلام) را صراط مستقیم خود قرار بدهد و خداوند به خواسته من عمل نمود.(1)
و در احتجاج از آن حضرت نقل شده که در خطبه غدیر فرمود:
ای مردم!خداوند مرا امر و نهی نمود و من نیز علی(علیه السلام) را امر و نهی نمودم و او به امر و نهی الهی آگاه شد، پس شما از او پیروی کنید تا سالم بمانید و هدایت شوید و از نهی او پرهیز کنید تا به کمال و رشد خود برسید و به طرف مراد و مقصود او حرکت کنید و به راه های دیگر نروید.
تا این که فرمود:
ای مردم! من همان صراط مستقیمی هستم که خداوند شما را به پیروی از آن امر نموده است و پس از من علی(علیه السّلام) و فرزندانم از نسل او صراط مستقیم و امامانی هستند که مردم را به راه حق هدایت می نمایند.(2)
در تفسیر عیّاشی نقل شد که امام باقر(علیه السلام) به برید عجلی فرمود: آیا می دانی مقصود از
ص: 193
«وَ اَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا» چیست؟ برید گوید: گفتم: نمی دانم. فرمود: مقصود از صراط
مستقیم در این آیه ولایت علی و اوصیای بعد از او(علیهم السلام) است. سپس فرمود: آیا می دانی مقصود از «فَاتَّبِعُوهُ» چیست؟ گفتم: نمی دانم. فرمود: مقصود پیروی از علی بن
ابی طالب(علیه السلام) است.سپس فرمود: آیا می دانی مقصود از«وَ لَا تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ»چیست؟ گفتم: نمی دانم. فرمود: به خدا سوگند مقصود ولایت فلان و فلان است. سپس فرمود: آیا می دانی مقصود از «فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ» چیست؟
گفتم:
نمی دانم. فرمود: مقصود جدا شدن از راه علی(علیه السلام) است.(1)
مولّف گوید:
روایات فراوان دیگری نیز به این مضامین نقل شده که ما به همین اندازه بسنده کردیم. (2)
ص: 194
ثُمَّ آتَیْنا مُوسَی الْكِتابَ تَمامًا عَلَی الَّذی اَحْسَنَ وَ تَفْصیلًا لِكُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ وَ هذا كِتابٌ اَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ اَنْ تَقُولُوا اِنَّما اُنْزِلَ الْكِتابُ عَلی طائِفَتَیْنِ مِنْ قَبْلِنا وَ اِنْ كُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلینَ اَوْ تَقُولُوا لَوْ اَنَّا اُنْزِلَ عَلَیْنَا الْكِتابُ لَكُنَّا اَهْدی مِنْهُمْ فَقَدْ جاءَكُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ فَمَنْ اَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِآیاتِ اللهِ وَ صَدَفَ عَنْها سَنَجْزِی الَّذینَ یَصْدِفُونَ عَنْ آیاتِنا سُوءَ الْعَذابِ بِما كانُوا یَصْدِفُونَ هَلْ یَنْظُرُونَ اِلَّا اَنْ تَاْتِیَهُمُ الْمَلائِكَةُ اَوْ یَاْتِیَ رَبُّكَ اَوْ یَاْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّكَ یَوْمَ یَاْتی بَعْضُ آیاتِ رَبِّكَ لایَنْفَعُ نَفْسًا ایمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ اَوْ كَسَبَتْ فی ایمانِها خَیْرًا قُلِ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ اِنَّ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ كانُوا شِیَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فی شَیْ ءٍ اِنَّما اَمْرُهُمْ اِلَی اللهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا یَفْعَلُونَ
«شیع»فرقه هایی است که در باطل مشترکند و اختلافاتی با هم دیگر دارند،و اصل لغت به معنای اتباع است،بنابراین شیع و شیعه به کسانی گویند که از هم دیگر پیروی می کنند، و شیعیان علی(علیه السلام) پیروان اویند.
سپس به موسی کتاب(آسمانی)دادیم (و نعمت خود را) بر آن ها که نیکوکار بودند، کامل کردیم و همه چیز را (که مورد نیاز آن ها بود، در آن) روشن ساختیم کتابی که مایه هدایت و رحمت بود شاید به لقای پروردگارشان (و روز رستاخیز)، ایمان بیاورند!
ص: 195
(154)و این کتابی است پر برکت،که ما(بر تو)نازل کردیم از آن پیروی کنید،و پرهیزگاری پیشه نمائید، باشد که مورد رحمت (خدا) قرار گیرید! (155) (ما این کتاب
را با این امتیازات نازل کردیم) تا نگویید: «کتاب آسمانی تنها بر دو طایفه پیش از ما
[یهود و نصاری] نازل شده بود و ما از بحث و بررسی آن ها بی خبر بودیم»! (156) یا
نگویید: «اگر کتاب آسمانی بر ما نازل می شد، از آن ها هدایت یافته تر بودیم»!اینک آیات و دلایل روشن از جانب پروردگارتان، و هدایت و رحمت برای شما آمد! پس، چه کسی ستم کارتر است از کسی که آیات خدا را تکذیب کرده، و از آن روی گردانده است؟! امّا به زودی کسانی را که از آیات ما روی می گردانند، به خاطر همین اعراض بی دلیل شان، مجازات شدید خواهیم کرد! (157) آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان (مرگ) به سراغ شان آیند، یا خداوند (خودش) به سوی آن ها بیاید، یا بعضی از آیات پروردگارت (و نشانه های رستاخیز)؟! امّا آن روز که بعضی از آیات پروردگارت تحقّق پذیرد، ایمان آوردن افرادی که قبلا ایمان نیاورده اند، یا در ایمان شان عمل نیکی انجام نداده اند، سودی به حال شان نخواهد داشت! بگو: «(اکنون که شما چنین انتظارات نادرستی دارید،) انتظار بکشید ما هم انتظار (کیفر شما را) می کشیم!» (158) کسانی که آیین خود را پراکنده ساختند، و به دسته های گوناگون (و مذاهب مختلف) تقسیم شدند، تو هیچ گونه رابطه ای با آن ها نداری! سر و کار آن ها تنها با خداست سپس خدا آن ها را از آن چه انجام می دادند، با خبر می کند. (159)
«هَلْ یَنظُرُونَ اِلَّا اَن تَاْتِیهُمُ الْمَلآئِکَةُ اَوْ یَاْتِیَ رَبُّکَ اَوْ یَاْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ…. یَوْمَ یَاْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنفَعُ نَفْسًا اِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ اَوْ کَسَبَتْ فِی اِیمَانِهَا خَیْرًا قُلِ انتَظِرُواْ اِنَّا مُنتَظِرُونَ»(1)
ص: 196
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در معنای آیه فوق می فرماید: خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
آیا منافقان و مشرکان انتظار دارند که ملائکه نزد آنان آیند و آنان ملائکه را به چشم ببینند و یا [امر] پروردگار تو نزد آنان بیاید و یا برخی از آیات پروردگار تو را مشاهده کنند؟! [تا به تو ایمان بیاورند]سپس فرمود:مقصود از«اَوْ یَاْتِیَ رَبُّکَ»عذاب پروردگار است که بر امّت های پیشین نازل می شد.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام)در پایان حدیث فوق درتفسیر«اَوْ یَاْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ»می فرماید:
مقصود از بعض آیات پروردگار: طلوع خورشید از سمت مغرب است.
در تفسیر قمّی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: هنگامی که خورشید از مغرب طلوع می کند هر کس ایمان بیاورد ایمان او سودی نخواهد داشت.(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که خورشید از مغرب طلوع می کند همه مردم در آن روز ایمان می آورند و لکن برای آنان سودی ندارد؛ سپس این آیه را تلاوت نمود «یَوْمَ یَاْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنفَعُ نَفْسًا اِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ اَوْ کَسَبَتْ فِی اِیمَانِهَا خَیْرًا».(3)
ص: 197
و از امام باقر(علیه السلام)و امام صادق(علیه السلام)نقل شده که درتفسیرآیه فوق فرموده اند:
مقصود از«بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ»طلوع خورشید از مغرب و خروج دجّال و دخان ودود [عذاب] است وکسی که اصرار در گناه و انحراف داشته و عمل صالحی به مقتضای ایمان خود انجام نداده هنگامی که این آیات و نشانه ها می آید ایمان برای او سودی ندارد.(1)
از امام صادق و یا امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
در چنین روزی کثرت گناه مومن و قلّت حسنات او بین او و بین ایمان فاصله می اندازد و در حال ایمان عمل خیری را نمی تواند انجام بدهد.(2)
در کتاب اکمال الدین از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که در تفسیر این آیه فرمود:
مقصود: خروج قائم منتظر است.و نیز فرمود: مقصود از آیات در این آیه ائمّه(علیهم السلام) هستند و آیه درباره ی انتظار حضرت قائم(علیه السلام) است و در آن روز ایمان آوردن کسی که از قبل ایمان نیاورده [و در میثاق، امامت او را نپذیرفته] سودی ندارد.(3)
ص: 198
امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز در ضمن حدیثی دجّال و قاتل او را ذکر می کند و می فرماید:
پس از آن «الطّامة الکبری» خواهد آمد. گفته شد: یا امیرالمؤمنین «طامّة الکبری» چیست؟ فرمود: مقصود خارج شدن «دابّة الارض» است، او نزدیک صفا خروج می کند و به دست او خاتم سلیمان و عصای موسی(علیه السلام) است و خاتم سلیمان را به پیشانی هر مومنی می گذارد، نوشته می شود: او مومن حقیقی است و به پیشانی هر کافری می گذارد، نوشته می شود: او کافر حقیقی است، تا این که مومن به کافر می گوید: وای بر تو ای کافر؛ و کافر به مومن می گوید: خوشا به حال تو ای مومن همانا من دوست می دارم مثل تو باشم و به رستگاری بزرگی برسم؛ سپس «دَابَّةُ الْاَرْضِ» سر خود را بالا می کند و به اذن خداوند مردم مشرق و مغرب[و همه اهل عالم]او را می بینند؛ و این بعد از طلوع خورشید از مغرب است و در آن وقت توبه کسی پذیرفته نمی شود و هیچ عمل خیری از کسی قبول نمی شود. سپس این آیه را تلاوت نمود «یَوْمَ یَاْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنفَعُ نَفْسًا اِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ اَوْ کَسَبَتْ فِی اِیمَانِهَا خَیْرًا». سپس راوی این حدیث، صعصعة بن صوهان گفت: مقصود از طلوع خورشید از مغرب خروج قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است. [و مقصود از «دَابَّةُ الْاَرْضِ» در روایات دیگر شخص امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.](1)
ص: 199
مولّف گوید:
ما نشانه های قیام حضرت مهدی(علیه السلام) را در کتاب «دولة المهدی» و کتاب «انتظار مهدی» ذکر کرده ایم، مراجعه شود.
«اِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمْ وَ کَانُواْ شِیَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ اِنَّمَا اَمْرُهُمْ اِلَی اللهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ»(1)
در تفسیر مجمع و عیّاشی از امیرالمؤمنین و امام صادق(علیهما السلام) نقل شده که این آیه را «اِنَّ الَّذِینَ فَارَّقُواْ دِینَهُمْ» قرائت نموده اند.(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
امیرالمؤمنین(علیه السلام)همواره این آیه را چنین قرائت می نمود و می فرمود: به خدا سوگند این مردم [بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)] از دین خود جدا شدند.(3)
درتفسیرمجمع از امام باقر(علیه السلام)نقل شده که درتفسیر«وَکَانُواْ شِیَعًا»فرمود:مقصود از این آیه، «اهل ضلالت و گم راهی و اصحاب شبهات و بدعت های این امّت هستند.
ص: 200
در تفسیر قمّی آمده که مقصود از این آیه کسانی هستند که از امیرالمؤمنین(علیه السلام) جدا شدند و احزاب و گروه گروه گردیدند.(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
به خدا سوگند این مردم از دین خود جدا شدند.در حدیث معروف نبوی(صلی الله علیه و آله) که در کتب شیعه و اهل سنّت نقل شده رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: زود است که امّت من به هفتاد وسه فرقه تقسیم شوند و جز یک فرقه از آنان بقیّه در آتش خواهند بود؛ و آن یک فرقه کسانی هستند که از وصیّ و جانشین من علی بن ابی طالب(علیه السلام)
پیروی می کنند.(2)
مولّف گوید:
توضیح کامل این آیه در خطبه غدیرخمّ داده شده است و این آیه یکی از آیاتی است که به حوادث بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)و به اختلافات امّت بعد از آن حضرت اشاره نموده است، خواننده محترم باید به خطبه غدیر و کتاب «آیات الفضائل»و کتب دیگر مانند الغدیر و عبقات و احقاق الحق و… مراجعه نماید.
ص: 201
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی اِلَّا مِثْلَها وَ هُمْ لایُظْلَمُونَ
هر کس کار نیکی را بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد، و هر کس کار بدی را انجام دهد،
جز بمانند آن، کیفر نخواهد دید و ستمی بر آن ها نخواهد شد. (160)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که آیه «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا» نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: پروردگارا بیش از این به من عطا کن، پس خداوند این آیه را نازل نمود «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثَالِهَا.»…(1)
مرحوم فیض پس از نقل حدیث فوق گوید:
این کم ترین اضعافی است که خداوند به بندگان خود وعده داده است و خداوند
وعده ی هفتاد برابر و هفتصد برابر و «بِغَیْرِ حِسَابٍ» نیز به بندگان خود داده است.(2)
ص: 202
از امام باقر(علیه السلام)سوال شد: آیا مومن نسبت به فضائل واحکام وحدود و غیره فضیلتی بر مسلم دارد؟ امام(علیه السلام) فرمود:
در آن چه گفتی فضیلتی بر هم دیگر ندارند و یکسان هستند، و لکن مومن نسبت به اعمال و اسباب تقرّب به خداوند، بر مسلم فضیلت دارد.
گفته شد:
مگر این نیست که خداوند می فرماید:«مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثَالِهَا» و شما نیز اعتقاد دارید که مسلم و مومن در نماز و زکات و روزه و حج یکسان اند؟
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
آیا خداوند نفرموده است:«وَ اللّهَ یُضَاعِفَ لَمن یشاء»و این مومنین هستند که خداوند پاداش آنان را چند برابر تا هفتاد برابر قرار می دهد و به خاطر صحّت نیّات و ایمان شان بیش از این نیز به آنان خواهد داد.(1)
در تفسیر قمّی نیز از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
این آیه درباره ی همه مسلمانان است و لکن آنان که اهل ولایت ما نیستند پاداش خود را در دنیا می گیرند و در آخرت بهره ای نخواهند داشت.(2)
ص: 203
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ مَن جَاء بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَی اِلَّا مِثْلَهَا» فرمود:
هنگامی که خداوند به شیطان قدرت بر[نفوذ در خون و روح] فرزندان آدم(علیه السلام) را داد، آدم به خدای خود گفت: یا ربّ تو شیطان را بر فرزندان من مسلّط نمودی و او را همانند خون در عروق آنان راه دادی و… پس به من و فرزندان من چه دادی؟ و خداوند به آدم فرمود: من برای تو و فرزندان تو برای هر گناه یک کیفر قرار دادم و برای هر عمل نیکی که انجام می دهند ده پاداش قرار دادم. آدم گفت: پروردگارا بر عطای خود بیفزا. خطاب شد: راه توبه را تا هنگام مرگ برای شما باز گذاردم.آدم گفت: بیش ازاین عطا کن. خطاب شد:آنان را می بخشم و باکی ندارم. آدم گفت: همین برای من بس باشد.(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
کسی که نیّت روزه [مستحبّی] کرده باشد و وارد بر برادر دینی خود شود و او طعامی برای او بیاورد باید خواسته او را اجابت کند و او را خشنود نماید،
ص: 204
و اگر چنین کند خداوند پاداش ده روزه به او می دهد چنان که می فرماید:«مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثَالِهَا».(1)
امام سجّاد(علیه السلام) می فرمود:
وای بر کسی که، یکی های او بیش از ده تاهای او باشد. گفته شد: مقصود شما چیست؟ فرمود: مگر نشنیده ای که خداوند می فرماید: «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثَالِهَا وَ مَن جَاء بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَی اِلَّا مِثْلَهَا»؟ سپس فرمود: خداوند یک عمل نیک را ده پاداش می دهد و یک عمل زشت را یک کیفر می دهد و پناه به خدا می بریم که کسی در روز ده گناه بکند و ده کیفر برای او باشد و یک عمل نیک انجام ندهد که ده پاداش پیدا کندوحسنات او بر سیّئات او پیشی بگیرد.(2)
ص: 205
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود خداوند از «حسنة» در این آیه، ولایت ما اهل البیت است؛ و مقصود خداوند از «سیئة» در این آیه دشمنی با ما اهل البیت است.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
روزه گرفتن سه روز در هر ماه پاداش روزه ی عمر را دارد، چرا که خداوند می فرماید: «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثَالِهَا».(2)
قُلْ اِنَّنی هَدانی رَبِّی اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ دینًا قِیَمًا مِلَّةَ اِبْراهیمَ حَنیفًا وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكینَ
قُلْ اِنَّ صَلاتی وَ نُسُكی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی لِلهِ رَبِّ الْعالَمینَ لاشَریكَ لَهُ وَ بِذلِكَ اُمِرْتُ وَ اَنَا اَوَّلُ الْمُسْلِمینَ قُلْ اَ غَیْرَ اللهِ اَبْغی رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَیْ ءٍ وَ لاتَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ اِلَّا عَلَیْها وَ لاتَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْری ثُمَّ اِلی رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَیُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ وَ هُوَ الَّذی جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْاَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَكُمْ فی ما آتاكُمْ اِنَّ رَبَّكَ سَریعُ الْعِقابِ وَ اِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحیمٌ
ص: 206
«ملت» به معنای آیین و شریعت است، و آن از املاء می باشد، چرا که پیامبر(صلی الله علیه و آله) آیات الهی را بر امّت خود املاء می کند، «و نسک» به معنای عبادت است و «فلان ناسک» یعنی یؤدی المناسک التی وجبت علیه، و «رب» به معنای مالک است، و اصل آن از تربیت است و خداوند مالک و مربّیݥ عالمین است، و «وزر» به معنای اثم و گناه است، و «خلائف الارض» یعنی یخلق بعضکم بعضا کلما مضی قرن خلفهم قرن، و «لیبلوکم» یعنی لیختبرکم فی الجان، و المال کیف تشکرون الله نعمه.
بگو: «پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده آیینی پابرجا (و ضامن سعادت دین و دنیا) آیین ابراهیم که از آیینهای خرافی روی برگرداند و از مشرکان نبود.» (161) بگو: «نماز و تمام عبادات من،و زندگی ومرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است.(162) هم تایی برای او نیست و به همین مامور شده ام و من نخستین مسلمانم!» (163) بگو: «آیا غیر خدا، پروردگاری را بطلبم، در حالی که او پروردگار همه چیز است؟! هیچ کس، عمل (بدی) جز به زیان خودش، انجام نمی دهد و هیچ گنه کاری گناه دیگری را متحمّل نمی شود سپس بازگشت همه شما به سوی پروردگارتان است وشما را از آن چه در آن اختلاف داشتید، خبر خواهد داد. (164) و او کسی است که شما را جانشینان (و نمایندگان) خود در زمین ساخت، و درجات بعضی از شما را بالاتر از بعضی دیگر قرار داد، تا شما را به وسیله آن چه در اختیارتان قرار داده بیازماید به یقین پروردگار تو سریع العقاب و آمرزنده مهربان است. (کیفر کسانی را که از بوته امتحان نادرست درآیند، زود می دهد و نسبت به حق پویان مهربان است.) (165)
ص: 207
«دِینًا قِیَمًا مِّلَّةَ اِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَ مَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «حنیفًا مسلما» فرمود:
یعنی «خَالِصًا مُخْلِصًا، لَیْسَ فِیهِ شَیْ ءٌ مِنْ عِبَادَةِ الْاَوْثَانِ.»(2)
صاحب تفسیر مجمع البیان گوید:
حنیف: مسلمانی را گویند که مایل به دین مستقیم است، و جمع آن حنفاء است؛ و تحنّف: یعنی تحرّی الدین المستقیم؛ و «حَنَف» به معنای استقامت است؛ و «دین محمّد حنیف» یعنی دین مستقیمی است که عوج و انحرافی در آن نیست، و حنیف نزد عرب ها کسی است که بر دین ابراهیم خلیل باشد؛ و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: «بعثت بالحنفیّة السمحة السهلة» یعنی من بر دین مستقیم و آسان و دور از باطل و متمایل به حق مبعوث شده ام. و «حنفاء» در سخن خداوند یعنی کسانی که مایل به دین اسلام اند و از همه ادیان دیگراعراض کرده اند، و «مسلمین» یعنی مومنین به همه پیامبران.(3)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
احدی از این امّت، جز ما و شیعیان ما، بر ملّت ابراهیم نیست. امام سجاد(علیه السلام)
ص: 208
فرمود:احدی بر ملّت ابراهیم[و آئین او]نیست جز ما و شیعیان ما و بقیّه ی مردم از آئین ابراهیم(علیه السلام) بیزارند.(1)
«وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرَی…»(2)
عبدالسّلام بن صالح هروی گوید: به امام رضا(علیه السلام) گفتم: چه می فرمایید درباره ی سخن امام صادق(علیه السلام) که فرموده است: هنگامی که حضرت مهدی(علیه السلام) قیام می کند ذریّه ی قاتلین امام حسین(علیه السلام) را به خاطر پدران شان می کشد؟! امام رضا(علیه السلام) فرمود: این حدیث صحیح است. گفتم: پس معنای آیه ی «وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرَی»، چیست؟ فرمود:
خداوند در جمیع سخنان خود صادق است، و لکن فرزندان قاتلین امام حسین(علیه السلام) به عمل پدران شان راضی شدند و به آن افتخار کردند و هر کس به عملی راضی شود مانند کسی است که آن عمل را انجام داده باشد. سپس فرمود: «اگر کسی در مشرق کشته شود و مردی در مغرب به کشته شدن او راضی شود او نزدخداوند شریک قاتل خواهد بود؛وحضرت مهدی(علیه السلام) به این خاطر فرزندان قاتلین امام حسین(علیه السلام) را می کشد که به عمل پدران خود راضی می باشند….»(3)
ص: 209
«وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلاَئِفَ الاَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ…»(1)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در معنای «وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ» فرمود:
کسی نگوید: مردم یک درجه با هم دیگر تفاوت دارند، چرا که خداوند می فرماید: «دَرَجَاتٍ بَعضها فَوْقَ بَعْضٍ»سپس فرمود: مردم به سبب اعمال بر هم دیگر تفاضل پیدا می کنند. (2)
قرآن در سوره طه(3) می فرماید: «وَ مَنْ یَاْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَاُوْلَئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی * جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْاَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَ ذَلِکَ جَزَاء مَن تَزَکَّی» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) [در تفسیر درجات] فرمود: کسی که حق خویشان پدری خود را رعایت کند،خداوند در بهشت هزار هزار درجه به او می دهد. سپس درجات را تفسیر نمود و فرمود: کسی که حق خویشان محمّد و علی(علیهما السلام) را رعایت کند[و به آنان احترام و احسان نماید]خداوند از درجات فاضله و ثواب های فراوان بر او خواهد افزود، به اندازه ی زیادی فضل محمّد(صلی الله علیه و آله) و علی(علیه السلام) بر پدر و مادر نسبی او.(4)
ص: 210
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند برای ایمان هفت سهم[و درجه]قرار داده است،1.برّ و نیکی،2 .صدق و راستی، 3. یقین، 4. رضا [و خشنودی از مقدّرات الهی]، 5. وفای به عهد و پیمان، 6. علم و دانش، 7. حلم و بردباری، و این خصلت ها را بین مردم تقسیم نموده است، پس هر کس دارای آن هفت سهم و هفت خصلت باشد، او کامل خواهد بود و استعداد او به تمام رسیده است و برای بعضی از مردم یک سهم و یا دو سهم و برای بعضی سه سهم تا هفت سهم قرار داده است.
سپس فرمود:
شما نباید از صاحب یک سهم انتظار دو سهم داشته باشید و از صاحب دو سهم انتظار سه سهم داشته باشید و آنان را به زحمت و شدّت بیندازید.(1)
عمرو بن ابی المقدام گوید: امام صادق(علیه السلام) گروهی از شیعیان خود را بین منبر و قبر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ملاقات نمود و به آنان فرمود:
به خدا سوگند من شما را دوست می دارم، پس در تقوا و ورع و کوشش در عبادت به من کمک کنید، و بدانید که ولایت ما جز با ورع و کوشش در
ص: 211
عبادت به دست نمی آید، و هر کس از شما که به امام خود اقتدا می کند، باید در عمل نیز به او اقتدا نماید.
سپس فرمود:
شما شیعة الله، و انصار الله، و سابقون اوّل، و سابقون آخر، و سابقون در دنیا، و سابقون در آخرت به بهشت هستید، و ما با ضمانت خدا و ضمانت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ضامن بهشت شما هستیم.
تا این که فرمود:
به خدا سوگند، کسی در بهشت درجه ای بالاتر از شما ندارد، پس بکوشید برای رسیدن به درجات عالیه بهشتی….(1)
ص: 212
محلّ نزول: مکّه ی مکرّمه -- عدد آیات: 206 آیه(1)
جز شش آیه از 163 تا 170 که در مدینه نازل شده است.
برخی از مفسّرین نیز کلّ سوره را مکّی می دانند(2)
ثواب قرائت سوره ی اعراف
امام صادق(علیه السلام) فرمود: کسی که در هر ماه سوره ی اعراف را بخواند روز قیامت
از کسانی خواهد بود که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «الذین لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ
ص: 213
وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ»و اگر در هر [جمعه و یا هر] هفته ای آن را بخواند در روز قیامت حسابی برای او نخواهد بود، چرا که در این سوره آیات محکمه وجود دارد؛ سپس فرمود: شما از قرائت آن غافل نشوید، چرا که این سوره در روز قیامت در پیشگاه خداوند برای قرائت کننده شهادت خواهد داد.(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که این سوره را بخواند خداوند در قیامت بین او و شیطان حجابی قرار می دهد و [در بهشت] رفیق و همنشین آدم(علیه السلام) خواهد بود، و کسی که آن را با آب گُل و زعفران بنویسد و بر خود بیاوزید، با اذن خداوند هیچ درّنده و دشمنی به او نزدیک نمی شود .(2)
ص: 214
«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ٭ المص »
یکی از کفّار بنی امیّه نزد امام صادق(علیه السلام) آمد و گفت:
مقصود از «المص» چیست؟ و چه معنایی دارد؟ و کدام حلال و حرامی در آن بیان شده و چه استفاده ای مردم از آن می کنند؟
امام صادق(علیه السلام) خشمگین شد و به او فرمود:
وای بر تو،سخن مگو و ساکت باش همانا مقصود از «الف» عدد یک می باشد و مقصود از «لام» عدد سی می باشد و مقصود از «میم» عدد چهل می باشد و مقصود از «صاد» عدد نود می باشد.
سپس فرمود:
مجموع چقدر می باشد؟
آن مرد گفت: یک صد و شصت و یک می شود.
ص: 215
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که سال یک صد و شصت و یک می رسد حکومت یاران تو [یعنی بنی امیّه] به پایان خواهد رسید.
راوی حدیث ابو جمع گوید:
هنگامی که سال یک صد و شصت و یک رسید، و روز عاشورا رخ داد مکتوبی از کوفه به مدینه آمد و حکومت بنی امیّه سرنگون شد.(1)
ص: 216
مرحوم صدوق از سفیان بن سعید از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
«المص» یعنی، «اَنَا اللهُ الْمُقْتَدِرُ الصَّادِقُ».(1)
مولّف گوید:
حروف مقطّعه قرآن،مانند«الم و الر و المص و…»از نظر روایات به چند معنا تفسیر شده و جز آن چه در روایات آمده کسی نمی تواند معنایی برای آن ها تعیین نماید، چرا که قرآن دارای آیات محکمات و متشابهات و مجملات است و این حروف جزء آیات مجمل قرآن محسوب می شود و از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که خداوند برخی از آیات کتاب خود را مجمل و متشابه قرار داده و علم آن ها را به اولیای خود مخصوص نموده تا مردم از این راه اولیای خدا را شناسایی کنند.
ص: 217
در برخی از روایات آمده که این حروف رموزی است بین خدا و رسول و اولیای او و جز آنان کسی آگاهی از آن ها ندارد و تنها اشاره به حروف ابجد ندارد بلکه اسرار دیگری نیز در آن ها نهفته است که جز اولیای خداوند کسی از آن ها آگاه نیست.
امام باقر(علیه السلام) در جواب ابو لبید، فرمود:
«این آیات همراه آیات محکمات که امّ الکتاب هستند و آیات متشابهات نازل شده و معانی گوناگونی دارد و تنها اشاره به حروف ابجد نمی باشد….(1)
در برخی از روایات آمده که امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«الم» حرفی از حروف اسم اعظم خداوند است که در قرآن به صورت پراکنده آمده است و پیامبروامام(علیهم السلام) می توانند آن ها را تالیف نمایند و اسم اعظم خدا را به دست آورند و چون خدا را به آن بخوانند دعای آنان اجابت شود.(2)
مفسّر بزرگوار مرحوم طبرسی در مجمع البیان گوید: از ائمّه معصومین(علیه السلام) نقل شده که فرموده اند:
«انها من المتشابهات التی استاثر الله بعلمها ولا یعلم تاویلها الا هو».یعنی حروف مقطّعه قرآن از متشابهات قرآن است، و علم آن ها مخصوص به خداوند می باشد و جز او کسی از آن ها آگاه نیست.(3)
و دربعضی از روایات در اوّل سوره ی بقره گذشت که امام عسکری(علیه السلام) می فرماید:
خداوند با این حروف تحدّی نموده و می فرماید:«قرآن با همین حروفی که شما با آن ها سخن می گویید، تالیف شده است، پس اگر می توانید مانند آن را بیاورید وگرنه آماده ی عذاب باشید…»(4)
ص: 218
و از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«لکل کتاب صفوة و صفوة هذا الکتاب حروف التهجّی»یعنی هر کتابی را برگزیده ای است، و برگزیده ی قرآن حروف مقطّعه است.(1)
كِتابٌ اُنْزِلَ اِلَیْكَ فَلا یَكُنْ فی صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِكْری لِلْمُؤْمِنینَ اتَّبِعُوا ما اُنْزِلَ اِلَیْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لاتَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ اَوْلِیاءَ قَلِیلًا ما تَذَكَّرُونَ وَ كَمْ مِنْ قَرْیَةٍ اَهْلَكْناها فَجاءَها بَاْسُنا بَیاتًا اَوْ هُمْ قائِلُونَ فَما كانَ دَعْواهُمْ اِذْ جاءَهُمْ بَاْسُنا اِلَّا اَنْ قالُوا اِنَّا كُنَّا ظالِمینَ
«الذکری» مصدر ذکر یذکر تذکیرا است و ذکری اسم برای تذکیر و مبالغه در آن است.
این کتابی است که بر تو نازل شده و نباید از ناحیه آن، ناراحتی در سینه داشته باشی!
تا به وسیله آن، (مردم را از عواقب سوء عقاید و اعمال نادرست شان) بیم دهی و تذکّری
است برای مومنان. (2) از چیزی که از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده، پیروی کنید! و از اولیا و معبودهای دیگر جز او، پیروی نکنید! امّا کم تر متذکّر می شوید! (3) چه بسیار شهرها و آبادی ها که آن ها را (بر اثر گناه فراوان شان) هلاک کردیم!
ص: 219
و عذاب ما شب هنگام، یا در روز هنگامی که استراحت کرده بودند، به سراغ شان آمد. (4) و در آن موقع که عذاب ما به سراغ آن ها آمد، سخنی نداشتند جز این که گفتند: «ما ظالم بودیم!» (ولی این اعتراف به گناه، دیگر دیر شده بود و سودی به حال شان نداشت.) (5)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیات فوق خطاب به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و خداوند می فرماید: نباید از ابلاغ این آیات هراسی پیدا کنی. سپس گویند: این آیات انذار به مشرکین و تذکّری برای مومنین است و خداوند به مشرکین خطاب نموده و می فرماید: از آیات پروردگارتان پیروی کنید و از اولیای دیگر، جز محمّد پیروی نکنید.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در یکی از خطبه های خود به مردم فرمود: خداوند
می فرماید: «اتَّبِعُواْ مَا اُنزِلَ اِلَیْکُم مِّن رَّبِّکُمْ وَ لَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِ اَوْلِیَاء قَلِیلًا مَّا تَذَکَّرُونَ»،سپس فرمود: رستگاری بزرگ خداوند برای شما، این است که از من پیروی کنید وگرنه خطای آشکاری را مرتکب شده اید.(2)
ص: 220
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از«فَجاءَها بَاْسُنا بَیاتًا»عذاب در شب است و مقصود از«اَوْ هُمْ قائِلُونَ»عذاب در وسط روز است. سپس گوید: این آیه از محکمات است.(1)
فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذینَ اُرْسِلَ اِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلینَ فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما كُنَّا غائِبینَ وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ فَاُول-ٰٓئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ فَاُول-ٰٓئِكَ الَّذینَ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِی الْاَرْضِ وَ جَعَلْنا لَكُمْ فیها مَعایِشَ قَلیلًا ما تَشْكُرُونَ
«سوال» درخواست لفظی جواب است،چنان که استخبار طلب خبر با لفظ است،و«قصص» حکایتی است که مطالب آن پی در پی می آید و «وزان» در لغت موازنه و مقابله چیزی با چیز دیگر است، و از این باب است وزن شعر و وزن کلام، و «حق» وضع الشئ فی موضعه می باشد علی وجه الحکمة و «ثقل» به معنای سنگینی است و ضد آن خفت است، و ثقیل مقابل خفیف است و «تمکین» اعطای قدرت و رفع موانع است، و «جعل» و تصییر تغییر دادن حالت چیزی را گویند، و «معیشت» چیزهایی است که وسیله ادامه حیات و زندگی می باشد.
ص: 221
به یقین،(هم)ازکسانی که پیامبران به سوی آن ها فرستاده شدند سوال خواهیم کرد(و هم) از پیامبران سوال می کنیم! (6) و مسلما (اعمال شان را) با علم (خود) برای آنان شرح خواهیم داد و ما هرگز غایب نبودیم (بلکه همه جا حاضر و ناظر اعمال بندگان هستیم)! (7) وزن کردن (اعمال، و سنجش ارزش آن ها) در آن روز، حقّ است! کسانی که میزان های (عمل) آن ها سنگین است، همان رستگارانند! (8) و کسانی که میزان های (عمل) آن ها سبک است، افرادی هستند که سرمایه وجود خود را، به خاطر ظلم و ستمی که نسبت به آیات ما می کردند، از دست داده اند. (9) ما تسلّط و مالکیّت و حکومت بر زمین را برای شما قرار دادیم و انواع وسایل زندگی را برای شما فراهم ساختیم امّا کم تر شکرگزاری می کنید! (10)
«فَلَنَسْاَلَنَّ الَّذِینَ اُرْسِلَ اِلَیْهِمْ…»(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی درباره ی آیه فوق احوال قیامت می فرماید:
… سپس پیامبران آماده می شوند و از رسالت های آنان سوال می شود که چگونه وظایف خود را نسبت به امّت های شان انجام داده اند؟ و پیامبران خبر می دهند که ادای رسالت نمودیم و وظایف خود را نسبت به امّت ها انجام دادیم.سپس به امّت ها گفته می شود: آیا چنین بوده است؟ و امّت هایی گویند: «مَا جَاءنَا مِن بَشِیرٍوَ لَا نَذِیرٍ» یعنی بشیر و نذیری برای ما نیامد. تا این که پیامبران(علیه السلام) رسول خدا حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را به گواهی می طلبند و آن حضرت شهادت به راست گویی
ص: 222
پیامبران و دروغ گویی منکرین آنان می دهد و به هرامّتی می فرماید:«بلی فَقَدْجاءَکُمْ بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ وَ اللهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ» یعنی آری قطعا برای شما بشیر و نذیر آمد و خداوند بر هر چیزی قادر است؛ و می تواند جوارح شما را بر علیه شما گویا نماید و آنان گواهی بدهند که پیامبران به رسالت خود عمل کرده اند.(1)
«وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ…»(2)
مرحوم طبرسی در تفسیر این آیه گوید:
درباره ی این آیه سخنانی گفته شده و بهترین آن ها که مطابق با ظاهر آیه و روایت است این است که «در قیامت همان میزان دو کفّه ای را نصب می کنند و اعمال خوب و بد مردم را با آن می سنجند» و امکان دارد به خاطر کلمه ی موازین هر میزانی صنفی از اصناف اعمال باشد چنان که در روایت آمده: «اِنَ الصَّلَاةَ مِیزَانٌ فَمَنْ وَفَّی اسْتَوْفَی» یعنی نماز میزان است، پس هر کس آن را صحیح انجام داده باشد، به پاداش خود می رسد.(3)
ص: 223
امام صادق(علیه السلام)درتفسیر این آیه در پاسخ شخصی که گفت:«آیا اعمال وزن می شود ؟» فرمود:
اعمال جسم نیست که وزن شود بلکه وصف و صفت اعمال وزن می شود.سپس فرمود: کسی نیاز به وزن کردن دارد که جاهل به عدد و سبکی و سنگینی باشد و بر خدا چیزی پوشیده نیست. سائل گفت: پس معنای میزان چیست؟ فرمود: میزان به معنای عدل است. سائل گفت: پس معنای «فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ…»چیست؟ فرمود: سنگینی در این آیه به معنای رجحان عمل و برتری آن است.(1)
مرحوم علی بن ابراهمی قمّی گوید:
«وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُ» یعنی، «المجازات بالاعمال، ان خیرا فخیر و ان شرا فشرّ» یعنی ثواب و عقاب با اعمال محاسبه می شود، اگر اعمال خوب باشد پاداش نیکی خواهد داشت و اگر اعمال بدباشد کیفر بدی خواهد داشت.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
به هر اندازه عمل خیر بر اهل دنیا سنگین است در قیامت نیز پاداش آن در میزان
ص: 224
سنگین خواهد بود،و عمل شرّ و کار زشت که بر اهل دنیا سبک و آسان است در قیامت نیز سبب سبکی میزان خواهد بود.(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
پنج چیز در میزان[عمل مومن]بسیار سنگین خواهد بود: گفتن:سبحان الله، و الحمدلله، و لا اله الّا الله، و الله اکبر، و فرزند صالحی که از مومن بمیرد و برای خدا بر آن صبرکند.(2)
علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از«آیات»در آیه «کَانُواْ بِآیَاتِنَا یِظْلِمُونَ» ائمّه(علیهم السلام) هستند،که مردم حق آنان را انکار نمودند و به آن ها ظلم کردند.(3)
از آیات قرآن و اخبار معصومین(علیهم السلام) استفاده می شود که خداوند در روز قیامت از
ده چیز سوال می کند:
1. سوال از پیامبران درباره ی ابلاغ رسالت به امّت های خود،چنان که می فرماید:«فَلَنَسْاَلَنَّ الَّذِینَ اُرْسِلَ اِلَیْهِمْ وَ لَنَسْاَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ»(4)،و یا می فرماید : «یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مَاذَا اُجِبْتُمْ قَالُواْ لَا عِلْمَ لَنَا اِنَّکَ اَنتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ.»(5)
ص: 225
2. سوال از نعمت های خداوند چنان که می فرماید: «ثُمَّ لَتُسْاَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»(1)، «عَمَّ یَتَسَاءلُونَ * عَنِ النَّبَاِ الْعَظِیمِ»(2)، و «النَّبَاِ الْعَظِیمِ» تفسیر به ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) شده است، چنان که «نعیم» نیز در روایات به نعمت ولایت ائمّه معصومین(علیهم السلام) تفسیر شده است.
3. سوال از نماز،امام صادق(علیه السلام)فرمود:هنگامی که در قیامت بنده خدا درپیشگاه الهی قرار می گیرد، از نماز او سوال می شود. و در روایات دیگری آمده که نخستین چیزی که بنده خدا در قیامت نسبت به آن مورد سوال قرار می گیرد نماز است، پس اگر نماز او پذیرفته شود، بقیّه اعمال او نیز پذیرفته خواهد شد، و اگر نماز پذیرفته نشود بقیّه اعمال نیز پذیرفته نخواهد شد.(3)
4.سوال از قرآن نسبت به تدّبر و عمل کردن به آن که در روایات فراوانی وارد شده که روز قیامت سه چیز به درگاه خدا شکایت می کنند، و شکایت آنان پذیرفته می شود: 1. قرآن، 2. مسجد، .3 عالمی که در بین مردم باشد و از علم او استفاده نکنند. و روایات آن در مقدّمه جلد اوّل گذشت.
5. نسبت به محرّمات وگناهان کبیره نیزدرقیامت سوال می شود،مانند:دروغ، غیبت، فحش، نمّامی، افتراء، قتل نفس، زنا، لواط، شرابخواری و امثال این ها.(4)
ص: 226
6.از اعضا و جوارح انسان مانند چشم،گوش، زبان،دست، پا، قلب و… سوال می شودچنان که قرآن می فرماید: «اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ اُول-ٰٓئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا».(1)
7. از عهدها وپیمان ها وقراردادهای بین خالق وخلق وبین خلائق با یک دیگر سوال می شود، چنان که قرآن می فرماید: «وَ اَوْفُواْ بِالْعَهْدِ اِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤُولًا»(2)، و یا می فرماید: «وَ اَوْفُواْ بِالْعَهْدِ».
8. از حقوقی که خداوند بر بندگانی خود واجب نموده است سوال می شود، و آن ها فراوان است و حضرت زین العابدین(علیه السلام) در «رساله حقوق» آن ها را شماره نموده است.
9. از حقوق الناس و مظالم عباد مانند حقوق پدر و مادر و زن و شوهر و اولاد و خویشان و فقرا و سادات و علما و متعلّمین و کارفرما و کارگر و همسایگان و… سوال می شود، همان گونه که در حدیث قدسی آمده که خداوند می فرماید: «وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا یَجُوزُنِی ظُلْمُ ظَالِمٍ».(3)
ص: 227
و در تفسیر آیه شریفه «اِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ»(1)، آمده که مرصاد گردنه نهایی صراط است، و اگر بنده ای مظلمه ای از مردم به دوش او باشد نمی تواند از آن بگذرد.«قَنْطَرَةٌ عَلَی الصِّرَاطِ لَایَجُوزُهَا عَبْدٌ بِمَظْلِمَةٍ.»(2)
10. از عمر و مال و جوانی و فراغت و محبّت و ولایت اهل البیت(علیهم السلام) سوال می شود، چنان که امام باقر(علیه السلام) فرمود: «لَا تَزُولُ قَدَمُ عَبْدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّی یُسْاَلَ عَنْ اَرْبَعٍ: عَنْ جَسَدِهِ فِیمَا اَبْلَاهُ، وَ عَنْ عُمُرِهِ فِیمَا اَفْنَاهُ، عَنْ مَالِهِ مِمَّا اکْتَسَبَهُ وَ فِیمَا اَنْفَقَهُ، وَ عَنْ حُبِّنَا اَهْلَ الْبَیْتِ.»(3)
و آیه شریفه فوق که می فرماید:«فَلَنَسْاَلَنَّ الَّذِینَ اُرْسِلَ اِلَیْهِمْ»شامل همه حقوق گذشته می شود . مولّف گوید: «نعوذ بالله من تضییع الحقوق و سوال القیامةً و لا حول و لا قوّة الّا بالله العلیّ العظیم، نسال الله الْعَفْوَ وَ الْعَافِیَةَ وَ الْمُعَافَاةَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ.»
ص: 228
وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا اِلَّا اِبْلیسَ لَمْ یَكُنْ مِنَ السَّاجِدینَ قالَ ما مَنَعَكَ اَلَّا تَسْجُدَ اِذْ اَمَرْتُكَ قالَ اَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَكُونُ لَكَ اَنْ تَتَكَبَّرَ فیها فَاخْرُجْ اِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرینَ قالَ اَنْظِرْنی اِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ قالَ اِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرینَ قالَ فَبِما اَغْوَیْتَنی لَاَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ اَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ اَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لاتَجِدُ اَكْثَرَهُمْ شاكِرینَ قالَ اخْرُجْ
مِنْها مَذْؤُمًا مَدْحُورًا لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَاَمْلَاَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ اَجْمَعینَ
«خلق» احداث چیزی بر وجه حکمت است،و«تصویر»ایجاد صورت بر هیئت معینی است، و «سجود» فرود آمدن و خم شدن و صورت بر زمین گزاردن است، و «صاغر» به معنای کم قدروذلیل است و صغر نقیض کبر و صغیر نقیض کبیر است،و«انظار»به معنای امهال است و انظار و امهال و تاخیر و تاجیل نظائراند، و «بعث» فرستادن شخصی برای انجام کاری است، و بعث و حشر و نشر و جمع نظائراند،و «مذؤوم» ملامت شده است، و «مدحور» به معنای مدفوع با خواری می باشد.
ما شما را آفریدیم سپس صورت بندی کردیم بعدبه فرشتگان گفتیم:«برای آدم خضوع کنید ! » آن ها همه سجده کردند جز ابلیس که از سجده کنندگان نبود. (11)
ص: 229
(خداوند به او)فرمود: «در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنی؟»گفت:«من از او بهترم مرا از آتش آفریده ای و او را از گل!»(12) گفت: «از آن (مقام و مرتبه ات) فرود آی! تو حقّ نداری در آن (مقام و مرتبه) تکبّر کنی! بیرون رو، که تو از افراد پست و کوچکی! (13) گفت: «مرا تا روزی که (مردم) برانگیخته می شوند مهلت ده (و زنده بگذار!)» (14) فرمود: «تو از مهلت داده شدگانی!» (15) گفت: «اکنون که مرا گم راه ساختی،من بر سر راه مستقیم تو،در برابر آن ها کمین می کنم!(16) سپس از پیش رو و از پشت سر، و از طرف راست و از طرف چپ آن ها، به سراغ شان می روم و بیشتر آن ها را شکرگزار نخواهی یافت!» (17) فرمود: «از آن (مقام)، با ننگ و عار و خواری، بیرون رو! و سوگند یاد می کنم که هر کس از آن ها از تو پیروی کند، جهنم را از شما همگی پر می کنم! (18)
«وَ لَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ…»(1)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:
یعنی،آیا ما شما را از نطفه خلق نکردیم و سپس شما تبدیل به علقه و مضغه و استخوان و گوشت شدید؟ و آیا به شما شکل و صورت [زیبا] و چشم و بینی و گوش و دهان و دست و پا ندادیم؟! سپس فرمود: این صورت را خداوند به آدمیان داد، و آنان را زشت و زیبا و چاق و لاغر و کوتاه و بلند و امثال آن قرار داد!(2)
ص: 230
علی بن ابراهیم در تفسیر این آیه گوید:
یعنی شما را در پشت پدرها خلق کردیم و در رحم مادرها صورت بندی نمودیم.سپس گوید:
خدا عیسی را در رحم مادر صورت بندی نمود نه در صلب پدر، گرچه عیسی از پیش در صلب پیامبران آفریده شده بود….»(1)
«مَا مَنَعَکَ اَلَّا تَسْجُدَ اِذْ اَمَرْتُکَ قَالَ اَنَاْ خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِینٍ…»(2)
امام صادق(علیه السلام) در آخر حدیث مفصّلی می فرماید:
در احکام و دستورات خداوند متعال نباید قیاس نمود و کسی که در احکام و دستورات خداوند قیاس کند خود و دیگران را هلاک خواهد نمود.
سپس فرمود:
اوّلین معصیت در روی زمین انانیّت ابلیس ملعون بود،هنگامی که خداوند ملائکه را امر نمود تا به آدم سجده کنند، و آنان سجده نمودند و لکن ابلیس ملعون از سجده ی به آدم امتناع ورزید؛ و خداوند به او امر فرمود: «مَا مَنَعَکَ اَلَّا تَسْجُدَ اِذْ اَمَرْتُکَ قَالَ: اَنَاْ خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِینٍ»، پس خداوند او را از جوار خود طرد نمود. و به او لعنت کرد و رجیم نامیدش و به عزّت خود سوگند یاد نمود که هر کس در دین او قیاس کند او را با دشمن خود ابلیس در اسفل دوزخ قرین نماید.(3)
ص: 231
مرحوم صدوق نقل نموده که روزی ابوحنیفه وارد بر امام صادق(علیه السلام) شد و آن حضرت به او فرمود: شنیده ام تو در احکام خدا قیاس می کنی؟! ابوحنیفه گفت: آری من قیاس می کنم. امام(علیه السلام) فرمود:
قیاس مکن، چرا که اوّل کسی که قیاس کرد ابلیس بود، هنگامی که گفت: «خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِینٍ»وبین آتش و گل قیاس کرد [و گفت: مرا از آتش آفریدی و آدم را از خاک و آتش بر خاک فضیلت دارد] و اگر نورانیّت آدم را با نور آتش مقایسه کرده بود برتری و صفای نور آدم را بر آتش می فهمید.
سپس فرمود:
ای ابوحنیفه اکنون برای من قیاس کن و بگو بدانم آیا تو خبر از آن چه خدا در سر تو قرار داده پیدا کرده ای؟ و آیا می دانی برای چه خداوند داخل گوش های تو را تلخ قرار داده است؟
ابوحنیفه گفت: نمی دانم. امام(علیه السلام) فرمود:
تو که از نیروهایی که در سر تو قرار دارد آگاه نیستی و اسرار آن ها را نمی دانی،چگونه بدون آگاهی در حلال و حرام خدا قیاس می کنی؟!
ابوحنیفه گفت: ای فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بگو تا بدانم؟ امام(علیه السلام) فرمود:
خداوند داخل گوش ها را تلخ قرار داد تا هر حیوانی در آن وارد می شود، بمیرد؛ وگرنه
ص: 232
حیوانات ریزسبب مرگ انسان می شدند؛ و خداوند دهان را مرطوب قرار دادکه مردم طعم غذا را بچشند؛ و چشم ها را شور قرار داد تا پیه های آن ها ذوب نشوند و آب بینی را سرد و روان قرار داد تا هر دردی در سر وجود داشته باشد خارج شود و اگر چنین نبود دماغ و سر، سنگین می گردید و متلاشی می شد.(1)
این روایت را امّ ابی لیلی و ابن شبرمه از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده اند.(2)
ص: 233
روزی امام صادق(علیه السلام) به ابوحنیفه فرمود:
ای ابوحنیفه! اگر حکمی را در کتاب خدا و آثار و سنّت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیابی چه می کنی؟ ابوحنیفه گفت: خدا شما را در صلاح قرار دهد، من قیاس می کنم و به
رای خود عمل می نمایم. امام(علیه السلام) فرمود: ای ابوحنیفه اوّلین کسی که قیاس کرد
شیطان ملعون بود، او در مقابل خدای خود [برای آدم سجده نکرد] و گفت: «اَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ» پس ابوحنیفه سکوت نمود….(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
ابلیس خود را با آدم مقایسه کرد و گفت: «خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ» و اگر آن جوهر ناری خود را با جوهر نوری آدم مقایسه کرده بود می فهمید که نور و ضیاء آدم بیش از نار است.(2)
داود بن فرقد گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ملائکه گمان می کردند که ابلیس از آنان می باشد و خداوند می دانست که ابلیس از آنان نیست از این رو او را به سبب حمیّت [و خودپسندی] آزمایش نمود
ص: 234
و ابلیس گفت: «خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ» و باطن او آشکار گردید.(1)
«قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ اَن تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ اِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ»(2)
شیطان بین ملائکه بود و ملائکه گمان می کردند او از آنان است تا این که خداوند امتحانی برگذار نمود و در این امتحان حسد و خودپسندی و تکبّر او آشکار گردید و از درگاه ربوی رانده شد و مورد لعنت قرار گرفت و سقوط کرد و خوار و ذلیل شد و هبوط او یا از مقام قرب بوده و یا از آسمان به زمین و یا از بهشت آدم و در هر صورت او کافر و متکبّر و رجیم و صاغر نامیده شد و معلوم است که نقل قصّه سجود ملائکه به آدم و سجده نکردن ابلیس به خاطر تکبّر و حسد و… برای عبرت بنی آدم است از این رو خداوند به طور کلّی می فرماید: «اَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًی لِّلْمُتَکَبِّرِینَ»(3)، و یا می فرماید: «اَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًی لِّلْکَافِرِینَ»(4)، و یا می فرماید: «فَمَا یَکُونُ لَکَ اَن تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ اِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ.»(5)
«قَالَ اَنظِرْنِی اِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ»(6)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
نخستین کسی که قیاس کرد و تکبّر نمود ابلیس بود او هنگامی که مامور به سجده به آدم شد گفت: خدایا مرا از سجده ی به آدم معاف کن تا من تو را آن چنان عبادت کنم که هیچ ملک مقرّب و پیامبر مرسلی تو را عبادت نکرده باشد؛
ص: 235
و خداوند به او فرمود: من نیازی به عبادت تو ندارم و آن گونه که من می خواهم تو باید عبادت کنی نه آن گونه که تو می خواهی پس ابلیس از سجده ی به آدم امتناع نمود و خداوند به او فرمود: «فَاخْرُجْ مِنْهَا فَاِنَّکَ رَجِیمٌ * وَ اِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ اِلَی یَوْمِ الدِّینِ». پس ابلیس گفت: چگونه مرا از درگاه خود راندی و بر من لعنت نمودی؟ در حالی که تو عادلی هستی که ستم نمی کنی پس چگونه پاداش عمل من را باطل نمودی؟ پس خداوند به او فرمود: پاداش عمل تو باطل نشد ولکن هر پاداشی می خواهی از دنیا بخواه تا به تو عطا نمایم. پس ابلیس گفت مرا تا قیامت [و یا قیام حضرت مهدی(علیه السلام)] زنده نگه دار و خداوند فرمود: به تو عطا نمودم ابلیس گفت: مرا بر فرزندان آدم مسلّط کن. خطاب شد: چنین کردم: ابلیس گفت: مرا همانند خون در عروق آنان جاری کن. خطاب شد: چنین کردم. ابلیس گفت: از آنان فرزندی متولّد نشود مگر آن که برای من دو فرزند متولّد گردد و من آنان را به ببینم و آنان مرا نبینند و به هر صورتی بخواهم بین آنان ظاهر شوم.خطاب شد: چنین کردم. ابلیس گفت: بیش از این مرا بر آنان مسلّط کن. خطاب شد: من تو را و فرزندانت را در سینه های آنان جای دادم. ابلیس گفت: همین مرا بس باشد. سپس گفت: «فَبِعِزَّتِکَ لَاُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعِینَ * اِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»(1)، «ثُمَّ لآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ اَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ اَیْمَانِهِمْ وَ عَن شَمَآئِلِهِمْ وَ لَا تَجِدُ اَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ.»(2)و(3)
ص: 236
زراره گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که خداوند خواسته های ابلیس را تامین نمود و او را بر بنی آدم مسلّط کرد، آدم(علیه السلام) گفت: خدایا ابلیس را بر فرزندان من مسلّط نمودی و همانند خون او را در عروق آنان جاری ساختی و آن چه را می خواست به او دادی! پس در مقابل آن ها به من و فرزندانم چه می دهی؟ خطاب شد: برای تو و فرزندانت، برای یک گناه یک کیفر قرار دادم و برای یک عمل نیک ده پاداش قرار دادم. آدم گفت: خدایا بر عطای خود بیفزا. خطاب شد: تا جان به گلو نرسیده من راه توبه را برای تو و فرزندانت باز گذاردم. آدم گفت: خدایا بر عطای خود بیفزا. خطاب شد: شما را می بخشم و باکی ندارم. آدم گفت: همین مرا بس باشد.
ص: 237
زراره گوید: پس من به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
فدای شما شوم، ابلیس چه حقّی به خدا داشت که خداوند خواسته های او را برآورده نمود؟
امام(علیه السلام) فرمود:
به خاطر عملی که انجام داده بود خداوند چنین پاداشی به او داد.
گفتم: او چه عملی انجام داده بود؟ فرمود:
ابلیس در آسمان دو رکعت نماز خواند که چهار هزار سال طول کشید.(1)
«قَالَ فَبِمَا اَغْوَیْتَنِی لاَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ…»(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از صراط در این آیه علی(علیه السلام) است.(3)
ص: 238
زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
ای زراره! شیطان برای گم راه کردن تو و امثال تو می کوشد و امّا دیگران را گم راه نموده و از گم راه کردن آنان فارغ شده است.(1)
«ثُمَّ لآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ اَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ اَیْمَانِهِمْ وَ عَن شَمَآئِلِهِمْ وَ لَا تَجِدُ اَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ»(2)
مرحوم طبرسی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در تفسیر آیه «لآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ اَیْدِیهِمْ…» فرمود:
شیطان از مقابل می آید وآخرت را برای مردم ناچیز و بی اهمیّت نشان می دهد و از پشت سر می آید و مردم را به جمع مال و بخل از پرداخت حقوق امر می کند، تا اموال برای وارث بماند [و در راه خدا مصرف نشود] و از طرف راست می آید و فکر آنان را در امر دین فاسد می نماید و گم راهی ها و شبهات را برای آنان زینت می دهد، و از طرف چپ می آید و لذّت ها و شهوت رانی ها را بر قلوب آنان وارد می کند.(3)
ص: 239
علیّ بن ابراهیم قمّی در تفسیر این آیه گوید:
شیطان از جلوی فرزند آدم می آید و می گوید:بهشت و دوزخ و قیامتی نیست،و ازپشت سر می آید و مردم را به جمع مال امر می کند و از صله رحم نمودن با اموال نهی می نماید، تا آنان حقوق واجب مالی خود را نپردازند و به خویشان و فرزندان و برادران خود نیز احسان و انفاقی نکنند و از فقر و تنگدستی بترسند؛ و از طرف راست می آید و در دین مردم ایجاد شبهه می کند و اگر در ضلالت و گم راهی باشند، گم راهی را برای آنان زینت می دهد، و اگر در راه حق و صراط مستقیم دین باشند، می کوشد تا آنان را گم راه نماید؛ و از طرف چپ می آید و مردم را نسبت به لذّات و شهوات تشویق می نماید؛ از این رو خداوند می فرماید: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ اِبْلِیسُ ظَنَّهُ» یعنی ابلیس گمان خود را بر مردم تحمیل نمود و مردم سخن
او را تصدیق کردند!(1)
و در تفسیر «مَذْؤُومًا مَّدْحُورًا» گوید:
«مَذْؤُوم»به معنای معیوب است؛و«مَدْحُور» به معنای پرتاب شده ی در جهنّم است [یعنی خداوند شیطان را از درگاه خود راند و با خواری او را به دوزخ پرتاب کرد و فرمود: جهنّم را از تو و پیروانت پر خواهم نمود.](2)
ص: 240
وَ یا آدَمُ اسْكُنْ اَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لاتَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمینَ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ اِلَّا اَنْ تَكُونا مَلَكَیْنِ اَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدینَ وَ قاسَمَهُما اِنِّی لَكُما لَمِنَ النَّاصِحینَ فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما اَ لَمْ اَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ اَقُلْ لَكُما اِنَّ الشَّیْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبینٌ قالا رَبَّنا ظَلَمْنا اَنْفُسَنا وَ اِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ قالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِی الْاَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ اِلی حینٍ قالَ فیها تَحْیَوْنَ وَ فیها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ
«دلاهما»از تدلیة الدلو، به معنای فرستادن دلو در چاه است،«غرور»اظهار خیرخواهی و خیانت در باطن است، و «طفق» به معنای جعل و شرع می باشد، و «خصف» به معنای ضم و جمع است، و قول النّبی(صلی الله علیه و آله) «خاصف النعل فی الحجرة» یعنی علی در حجرة کفش خود را پینه می زند، و «مستقر» محل استقرار را گویند، و «متاع» بهره ی عاجل و موقت است.
و ای آدم!تو و همسرت در بهشت ساکن شوید! و از هر جا که خواستید،بخورید! امّا به این درخت نزدیک نشوید، که از ستم کاران خواهید بود!» (19)
ص: 241
سپس شیطان آن دو را وسوسه کرد، تا آن چه را ازاندام شان پنهان بود، آشکار سازد؛و گفت: «پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرده مگر به خاطر اینکه (اگر از آن بخورید،) فرشته خواهید شد، یا جاودانه (در بهشت) خواهید ماند!» (20) و برای آن ها سوگند یاد کرد که من برای شما از خیرخواهانم. (21) و به این ترتیب، آن ها را با فریب (از مقام شان) فرودآورد. و هنگامی که از آن درخت چشیدند، اندام شان [= عورت شان] بر آنها آشکارشد؛ و شروع کردند به قرار دادن برگ های(درختان)بهشتی بر خود،تا آن را بپوشانند .و پروردگارشان آن ها را نداد داد که: «آیا شما را از آن درخت نهی نکردم؟! و نگفتم که شیطان برای شما دشمن آشکاری است؟!» (22) گفتند: «پروردگارا! ما به خویشتن ستم کردیم! و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی، از زیان کاران خواهیم بود!» (23) فرمود: «(از مقام خویش،) فرود آیید، در حالی که بعضی از شما نسبت به بعض دیگر، دشمن خواهید بود! (شیطان دشمن شماست، و شما دشمن او!) و برای شما در زمین، قرارگاه
و وسیله بهره گیری تا زمان معینی خواهد بود.»(24) فرمود:«در آن[= زمین]زنده می شوید؛ و در آن می میرید؛ و (در رستاخیز) از آن خارج خواهید شد.» (25)
«وَ یَا آدَمُ اسْکُنْ اَنتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلاَ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَ لَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ»(1)
علی بن ابراهیم قمّی روایت نموده که از امام صادق(علیه السلام) سوال شد: آیا بهشت آدم در دنیا بوده و یا در آخرت؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود:
از باغ ستان های دنیا بوده و خورشید و ماه در آن طلوع و غروب می نموده است و اگر از باغ ستان های آخرت می بود، هرگز آدم از آن خارج نمی شد.
ص: 242
سپس فرمود:
هنگامی که خداوند آدم را در بهشت اسکان داد همه چیز بهشت را بر او مباح نمود جز آن درخت معلوم را چرا که آدم مخلوقی بود نیازمند به امر و نهی و غذا و لباس و خانه و نکاح و ازدواج و جز با توفیق خداوند نمی توانست نفع و زیان خود را درک کند، پس ابلیس نزد او آمد و گفت: «اگر شما از این درخت یعنی شجره ی منهیّه بخورید مَلَک می شوید و تا ابد در این بهشت خواهید ماند؛و اگر نخورید خدا شما را از بهشت اخراج خواهد نمود»سپس برای آنان سوگند یاد کرد که من خیرخواه شما هستم؛ چنان که خداوند از قول او حکایت نموده و می فرماید: «مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ اِلَّا اَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ اَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ * وَ قَاسَمَهُمَا اِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ». پس آدم سخن ابلیس را پذیرفت و آدم و حوّا از آن درخت خوردند؛و همان گونه که خداوندمی فرماید:«فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا»به خاطر این گناه لباس های بهشتی از بدن آنان ریخت و شروع کردند با برگ های درختان بهشتی خود را بپوشانند، و خداوند به آنان خطاب نمود: آیا من شما را از خوردن از آن درخت نهی نکردم؟ و آیا به شما نگفتم: شیطان دشمن آشکاری است برای شما؟ پس آدم و حوّا گفتند: «رَبَّنَا ظَلَمْنَا اَنفُسَنَا وَ اِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» و خداوند به آنان فرمود: به زمین فرود آیید و همواره بین شما و ابلیس دشمنی خواهد بود و تا مدّت معیّنی [تا قیامت] در روی زمین مستقر و بهره مند خواهید بود، پس آدم بر کوه صفا فرود آمد و به این خاطر آن را کوه صفا گفتند که صفوة الله بر آن فرود آمد، و حوّا بر کوه مروه فرود آمد و به این خاطر او را مروه گفتند که مراه یعنی حوّا بر آن فرود آمد، پس آدم چهل روز
ص: 243
سجده نمود و از فراق بهشت گریه کرد، تا این که جبرییل(علیه السلام) بر او فرود آمد و به او گفت: آیا خدا با قدرت خود تو را نیافرید و از روح خود در تو ندمید؟ و آیا ملائکه را امر نکرد تا به تو سجده کنند؟آدم گفت:آری.جبرییل گفت:آیا به تو امر نکرد که از این درخت نخوری و تو او را معصیت کردی؟!آدم گفت:ابلیس سوگند دروغ برای من خورد [و گفت: من خیرخواه شمایم و من گمان نمی کردم مخلوقی از مخلوقات خدا به دروغ با نام خدا سوگند بخورد!](1)
ص: 244
«فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا…»(1)
امام صادق(علیه السلام)نیز می فرماید: پیش از خوردن آدم وحوّا از آن شجره ی منهیّه،عورات آنان بر ایشان آشکار نمی شد، و در داخل بدن شان بود [و چون از آن شجره ی منهیّه خوردند لباس از بدن شان ریخت و عورت شان نیز آشکار شد.](2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: هنگامی که آدم از بهشت خارج شد جبرییل نزد او آمد و گفت: ای آدم! آیا خدا تو را به دست قدرت خود نیافرید؟ و آیا از روح خود در تو ندمید؟ وآیا تورا مسجود ملائکه قرار نداد؟و آیا حوّا را به تو تزویج نکرد؟و آیا تو را دربهشت ساکن ننمود؟ و آیا بهشت را [کلّا] برای تو مباح قرار نداد؟ و آیا به تو نفرمود که از این درخت نخور و تو خوردی و خدای خود را عصیان کردی؟ پس آدم گفت: ای جبرییل! ابلیس برای من به نام خدا سوگند یاد نمود و گفت:من ناصح و خیرخواه تو هستم؛و من گمان نمی کردم احدی از خلق خدا به دروغ به نام خدا سوگند یاد کند.(3)
ص: 245
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
موسی هنگامی که به خاطر نماز به آسمان عروج نمود از خدا خواست که آدم را ملاقات نماید و چون او را ملاقات کرد گفت: ای آدم آیا خدا تو را [بر خلاف مجرای طبیعی] با دست قدرت خود نیافرید و از روح خود در تو ندمید و ملائکه را نگفت تا به تو سجده کنند و بهشت را برای تو مباح نکرد و تو را درجوار خود جای نداد؟ و آیا با تو از پیش سخن نگفت وتورا تنها از خوردن یک درخت ممنوع نمود و تو صبر نکردی [و از آن درخت خوردی] و به زمین هبوط نمودی و نتوانستی خود را از معصیت خدا حفظ کنی تا این که شیطان تو را فریب داد و از او اطاعت کردی و خود و ما را نیز از بهشت خارج کردی؟! پس آدم به موسی گفت: با پدر خود آدم آرام سخن بگو و به او ارفاق کن همانا پدر تو درباره ی این شجره مهنت هایی کشیده است. سپس گفت: فرزندم! دشمن من [شیطان] با مکر و خدعه سراغ من آمد و سوگند یاد نمود که برای من خیرخواهی می کند و به من گفت: من برای تو ای آدم غصّه مند هستم. گفتم: برای چه؟ او گفت: به خاطر این که با تو انس داشتم و اکنون می خواهی از بهشت خارج شوی! گفتم: راه چاره چیست؟ شیطان گفت: چاره در اختیار توست. سپس گفت: «من تو را به شجره ی خلد و ملک و پادشاهی جاوید راهنمایی می کنم و شما باید از این شجره بخورید تا همانند من همیشه در بهشت باشید» و به دروغ برای من به نام خدا سوگند یاد نمود و گفت: من خیرخواه شمایم؛ سپس گفت: ای موسی من گمان نمی کردم احدی به دروغ به نام خدا سوگند یاد کند و من به سوگند او اطمینان پیدا کردم و این عذر من است که برای تو گفتم، پس تو بگو
ص: 246
بدانم:آیا دربین آن چه بر تو نازل شد نیافتی که خطای من پیش از آن که خلق شوم مطرح بوده است؟موسی گفت:آری زمان بسیار طولانی قبل از خلقت تو این خطا مطرح بوده است. سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله)سه مرتبه فرمود:آدم با این سخنان برموسی غالب شد. (1)
عبدالله بن سنان گوید: از امام صادق(علیه السلام)سوال شد:آدم و حوّا چه مقدار در بهشت ماندند تا به سبب خطای خود از بهشت خارج شدند؟حضرت(علیه السلام) فرمود:خداوند بعد از زوال ظهر جمعه از روح خود در آدم دمید و سپس همسر او را خلق نمود و ملائکه را فرمود تا بر او سجده کردند و در همان روز آنان را در
ص: 247
بهشت اسکان داد وبه خدا سوگند آدم و حوّا جز شش ساعت در بهشت نبودندو در همین شش ساعت آن خطا را انجام دادند و خداوند پس از غروب خورشید آنان را از بهشت اخراج نمود و شب را بیرون بهشت به سر بردند تا صبح فرا رسید و خداوند قصّه آنان را در این آیات بیان نموده، سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: آدم هنگامی که شروع به خوردن آن شجره کرد به یاد نهی خداوند افتاد و پشیمان شد و خواست که از شجره دور شود، پس آن شجره سر او را گرفت و به خود کشید و گفت: چرا قبل از این از من دور نشدی ؟!.(1)
علی بن محمّدجهم گوید:واردمجلس مامون شدم ودیدم مامون به حضرت رضا علیه السلام ) می گوید: ای فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آیا شما نمی گویید: پیامبران خدا معصوم اند؟ امام(علیه السلام) فرمود: آری چنین است. مامون گفت: پس معنای آیه «وَ عَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی» چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود: خداوند به آدم(علیه السلام) فرمود: «اسْکُنْ اَنتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا وَ لَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ» و به آنان اشاره نمود
ص: 248
که به شجره ی گندم نزدیک نشوند و نگفت که از آن و امثال آن نخورند و آنان به آن شجره نزدیک نشدند و چون شیطان آنان را وسوسه نمود و گفت: «خدا شما را از این شجره نهی نکرده بلکه شما را از نزدیک شدن به غیر آن نهی کرده و از خوردن آن ها نیز شما را نهی نکرده و اگر بخورید ملک می شوید و در بهشت جاوید می مانید». و آدم و حوّا تا آن ساعت ندیده بودند کسی به دروغ سوگند به نام خدا بخورند از این رو به سوگند شیطان اطمینان پیدا کردند و این قبل از نبوّت و پیامبری آدم(علیه السلام) بود و از گناهان کبیره ای نبود که به سبب آن مستحق دخول در دوزخ شوند بلکه از صغائر موهوبه ای بود که قبل از نزول وحی بر پیامبران جایز بود و چون خداوند آدم را به پیامبری برگزید آدم معصوم بود و هیچ گناه کبیره و صغیره ای انجام نداد چنان که خداوند می فرماید: «وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدی» و در قول دیگری می فرماید: «اِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ اِبْرَاهِیمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ».(1)
ص: 249
یا بَنی آدَمَ قَدْ اَنْزَلْنا عَلَیْكُمْ لِباسًا یُواری سَوْآتِكُمْ وَ ریشًا وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِكَ خَیْرٌ ذلِكَ مِنْ آیاتِ اللهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّكَّرُونَ یا بَنی آدَمَ لایَفْتِنَنَّكُمُ الشَّیْطانُ كَما اَخْرَجَ اَبَوَیْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما اِنَّهُ یَراكُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاتَرَوْنَهُمْ اِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ اَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لایُؤْمِنُونَ وَ اِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللهُ اَمَرَنا بِها قُلْ اِنَّ اللهَ لایَاْمُرُ بِالْفَحْشاءِ اَ تَقُولُونَ عَلَی اللهِ ما لاتَعْلَمُونَ
«هرچیز قابل پوشیدن را لباس گویند،و نیز پوست و چیزهای دیگری که به وسیله آن ها اطاق پوشیده می شود را لباس گویند مانند ثوب کعبه، و آن از لبس یلبس لبسا و لباسا است و «ریش و اثاث» متاع خانه و اثاثیه آن است مانند فرش و غیره، و بعضی گفته اند: ریش وسائل زیبا را گویند مانند ریش طائر،و ریاش لباس ظاهر را گویند،و«فتنه»به معنای ابتلا و امتحان است، و قلب فاتن یعنی قلب مفتون، و «قبیل» به معنای جماعت است، و اگر از یک پدر و مادر باشند به آنان قبیلة گویند.
ص: 250
ای فرزندان آدم!لباسی برای شما فرستادیم که اندام شما را می پوشاند و مایه زینت شماست امّا لباس پرهیزگاری بهتر است! این ها (همه) از آیات خداست، تا متذکّر (نعمت های او) شوند!(26)ای فرزندان آدم!شیطان شما را نفریبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد،و لباسشان را از تنشان بیرون ساخت تا عورت شان را به آن ها نشان دهد چه این که او و همکارانش شما را می بینند از جایی که شما آن ها را نمی بینید (امّا بدانید) ما شیاطین را اولیای کسانی قرار دادیم که ایمان نمی آورند! (27) و هنگامی که کار زشتی انجام می دهند می گویند: «پدران خود را بر این عمل یافتیم و خداوند ما را به آن دستور داده است!»بگو:«خداوند (هرگز) به کار زشت فرمان نمی دهد! آیا چیزی به خدا نسبت می دهید که نمی دانید؟!» (28)
«وَ لِبَاسُ التَّقْوَیَ ذَلِکَ خَیْرٌ…»(1)
در روایت ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: مقصود از لباس همین لباسی است که شما می پوشید؛ و مقصود از «ریاش» مال و اسباب زندگی است؛ و مقصود از «لباس تقوا» عفاف و پاکدامنی است و انسان عفیف عورتش ظاهر نمی شود گرچه عاری از لباس باشد؛ و انسان فاجر عورتش ظاهر است گرچه لباس پوشیده باشد، چنان که خداوند می فرماید: «وَ لِبَاسُ التَّقْوَیَ ذَلِکَ خَیْرٌ» یعنی عفاف و پاکدامنی بهتر از لباس ظاهری است. «ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ».(2)
ص: 251
و در حدیث اربعماه که امیرالمؤمنین(علیه السلام) به اصحاب خود [چهارصد چیز را] تعلیم نمود و فرمود: لباس پنبه ای بپوشید که آن لباس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود و آن حضرت لباسی که از جنس مو و پشم بود نمی پوشید مگر از روی ناچاری و فرمود: خداوند جمیل و زیباست و زیبایی را دوست می دارد؛ و دوست دارد که اثر نعمت خود را بر بنده اش ببیند.(1)
امّ درداء گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: کسی که سلامت بدن داشته باشد؛ و خانواده اش درامنیّت وامان باشند؛و قوت روز خود را داشته باشد؛ همه نعمت های دنیا را به دست آورده است. سپس فرمود: ای فرزند آدم تو را از دنیا به اندازه ای که شکمت سیر شود و بدنت پوشیده شود کافی است و اگر خانه ای داشته باشی که تو را حفظ کند و مرکبی داشته باشی که بر آن سوار شوی زندگی بسیار خوبی داشته ای و اگر توانی کار خیری انجام ده و بیش از این ها برای تو حساب یا عذاب خواهد داشت.(2)
ص: 252
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
پوشیدن لباس سیاه مکروه است، جز عمامه و کفش و عبا.(1)
امام صادق(علیه السلام)از پدران خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
پنج چیز را تا آخر عمر ترک نخواهم نمود: 1. غذا خوردن روی زمین با غلامان، 2. سوار شدن بر الاغ همراه با دیگری، 3. دوشیدن شیر بز با دست خود، 4. پوشیدن لباس پشمین، 5. سلام کردن بر بچّه ها، و چنین می کنم تا بعد از من این کارها سنّت شود.(2)
«وَ اِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءنَا وَ اللّهُ اَمَرَنَا بِهَا…»(3)
محمّد بن منصور گوید:از امام [صادق](علیه السلام)درباره ی این آیه سوال کردم. فرمود:
آیا تو کسی را دیده ای که گمان کند خدا مردم را امر به زنا و شرابخواری و امثال این محرمات کرده باشد؟
گفتم: هرگز؛ فرمود: آیا می دانی این فاحشه ای که ادعا می کنند خدا برای آنان حلال کرده چیست؟
گفتم: خدا و ولیّ او آگاه ترند. فرمود:
این آیه مربوط به پیشوایان ظلم و ستم کاران است که ادّعا می کنند خدا آنان
ص: 253
را امر نموده که پیشوای مردم باشند، و هرگز خدا چنین امری نکرده و مردم نیز حق ندارند ولایت آنان را بپذیرند و در این آیه خداوند سخن آنان را ردّ نموده و می فرماید: «آنان تهمت به خدای خود می زنند» و پیشوایی آنان را فاحشه نامیده است.(1)
علی بن ابراهیم گوید:
این آیه درباره ی بت پرستان است که می گفتند:پدران ما چنین بودند وخداوند ما را به پرستش بت امر کرده است و خداوند سخن آنان را در این آیه رد نموده و به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله)می فرماید: به آنان بگو: «اِنَّ اللهَ لا یَاْمُرُ بِالْفَحْشاءِ اَ تَقُولُونَ عَلَی اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ» .(2)
ص: 254
قُلْ اَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ اَقیمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ كَما بَدَاَكُمْ تَعُودُونَ فَریقًا هَدی وَ فَریقًا حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ اِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطینَ اَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللهِ وَ یَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ
اصل قسط به معنای عدول است،و اگر عدول به حق باشد عدل است چنان که خداوند می فرماید: «انّ الله یحب المقسطین» و اگر عدول به باطل باشد جور است، چنان که خداوند می فرماید: «و امّا القاسطون فکانون لجهنم حطبا» و «اخلاص» به معنای عیب زدایی است و «اخلاص دین لله» خالص کردن عبادت است برای خدا، و «بداء» شروع و ابتدای کار است و عود انجام مرد آن است، و «فریق» به معنای جماعت است، و «یحسبون» به معنای یظنون است.
بگو:«پروردگارم امر به عدالت کرده است و توجّه خویش را در هر مسجد(و به هنگام عبادت)به سوی او کنید!و او را بخوانید،در حالی که دین(خود)را برای او خالص گردانید! (و بدانید)همان گونه که در آغاز شما را آفرید، (بار دیگر در رستاخیز) بازمی گردید! (29) جمعی را هدایت کرده و جمعی (که شایستگی نداشته اند،) گم راهی بر آن ها مسلّم شده است. آن ها (کسانی هستند که) شیاطین را به جای خداوند، اولیای خود انتخاب کردند و گمان می کنند هدایت یافته اند! (30)
ص: 255
«وَ اَقِیمُواْ وُجُوهَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ…»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
یعنی در هر مسجدی نماز می خوانید صورت های خود را به طرف مسجد الحرام قرار بدهید.(2)
و در سخن دیگری فرمود:
یعنی توجّه خود را در هر مسجدی به[اطاعت از]امامان خود کنید.[نه به بُت ها وطاغوت ها. ](3)
«کَمَا بَدَاَکُمْ تَعُودُونَ * فَرِیقًا هَدَی وَ فَرِیقًا حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلاَلَةُ…»(4)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
یعنی خداوند آنان را هنگامی که خلق کرد مومن و کافر و شقیّ و سعید خلق
ص: 256
نمود و[با اختیار و انتخاب خود] همان گونه به قیامت باز خواهند گشت…(1)
«اِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ اَوْلِیَاء مِن دُونِ اللهِ وَ یَحْسَبُونَ اَنَّهُم مُّهْتَدُونَ»(2)
در ذیل حدیث سابق امام باقر(علیه السلام) فرمود:
آنان قدریّه[یعنی جبریّه و خوارج]اندکه می گویند:تقدیری برای ما نشده است و گمان می کنند که خود قادر بر هدایت و گم راهی هستند و آنان مجوس این امّت می باشند. سپس فرمود: این دشمنان خدا دروغ می گویند، چرا که مشیّت و قدرت از آن خداوند است ….(3)
و در سخن دیگری فرمود:
آنان شیاطین را اولیای خود برگزیدند وخدا وائمّه حق را اولیای خود قرار ندادندو گمان کردند که هدایت شده اند.(4)
ص: 257
یا بَنی آدَمَ خُذُوا زینَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لاتُسْرِفُوا اِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْرِفینَ قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللهِ الَّتی اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ قُلْ اِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْاِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ اَنْ تُشْرِكُوا بِاللهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطانًا وَ اَنْ تَقُولُوا عَلَی اللهِ ما لاتَعْلَمُونَ وَ لِكُلِّ اُمَّةٍ اَجَلٌ فَاِذا جاءَ اَجَلُهُمْ لایَسْتَاْخِرُونَ ساعَةً وَ لایَسْتَقْدِمُونَ
«تحریم» منع از فعل است، و ضد آن تحلیل است، و تحلیل اطلاق در فعل است، و اصل تحریم به معنای منع است، و محروم به معنای ممنوع است، و «فواحش» جمع فاحشة به معنای اقبح قبائح است، و فاحشة از کبائر است و«بغی» ظلم و سرکشی می باشد، و باغی طالب ریاست است با قهر و غلبه بدون حق.
ای فرزندان آدم! زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد، با خود بردارید! و (از نعمت های الهی) بخورید و بیاشامید، ولی اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمی دارد! (31) بگو: «چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگان خود آفریده، و روزیهای پاکیزه را حرام کرده است؟!»بگو:«این ها در زندگی دنیا، برای کسانی است که ایمان آورده اند (اگر چه دیگران نیز با آن ها مشارکت دارند ولی) در قیامت، خالص
ص: 258
(برای مومنان)خواهد بود.» این گونه آیات(خود)را برای کسانی که آگاهند،شرح می دهیم! (32) بگو: «خداوند، تنها اعمال زشت را، چه آشکار باشد چه پنهان، حرام کرده است و (همچنین) گناه و ستم بناحق را و این که چیزی را که خداوند دلیلی برای آن نازل نکرده، شریک او قرار دهید و به خدا مطلبی نسبت دهید که نمی دانید.»(33) برای هر قوم و جمعیّتی، زمان و سرآمد (معیّنی) است و هنگامی که سرآمد آن ها فرا رسد، نه ساعتی از آن تاخیر می کنند، و نه بر آن پیشی می گیرند. (34)
«یَا بَنِی آدَمَ خُذُواْ زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ…»(1)
علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
روایت شده که در عید فطر و قربان و جمعه غسل کنید و لباس سفید بپوشید.و نیز روایت شده که برای هر نمازی موهای خود را شانه کند.(2)
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
یکی از زینت ها، شانه کردن مو هنگام نمازهاست.(3)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
یعنی لباس های زیبای خود را برای نمازهای جمعه و اعیاد بپوشید.(4)
ص: 259
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
موهای خود را شانه کنید تا زیبا شود و روزی شما برسد و حاجت شما برآورده شود و آب کمر شما افزوده شود و بلغم از شما برطرف گردد؛ سپس فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از زیر محاسن به بالا چهل مرتبه شانه می زد و از بالا به پایین هفت مرتبه شانه می زد و می فرمود: این عمل ذهن و فکر را قوی می کند و بلغم را قطع می نماید.(1)
و نیز امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگام ملاقات و زیارت هر امامی غسل کند.(2)
امام حسن(علیه السلام)همواره هنگام نماز بهترین لباس خود را می پوشیدومی فرمود:خداوند جمیل است و جمال و زیبایی را دوست می دارد و من برای خدای خود زینت می کنم، چرا که او فرموده است: «خُذُواْ زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ» و من دوست دارم بهترین لباس خود را برای او بپوشم.(3)
ص: 260
«و کُلُواْ وَ اشْرَبُواْ وَ لَا تُسْرِفُواْ اِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اسراف از بین بردن مال و ضرر زدن به بدن است.راوی گوید: گفتم: اقتار[و سخت گیری] چیست؟ فرمود: خوردن نان و نمک است اگر تو بر غیر آن توان داشته باشی. گفتم: اقتصاد و میانه روی چیست؟ فرمود: خوردن نان و گوشت و [خوردن نان] و شیر و نان و سرکه و روغن که یک بار از این بخوری و یک بار از آن.(2)
سلیمان بن صالح گوید:به امام صادق(علیه السلام) گفتم: کم ترین درجه اسراف چیست؟
حضرت(علیه السلام) فرمود:
این است که لباس آبروی خود را برای کار بپوشی و باقیمانده ظرف آب خود را بریزی و خرمای خود را بخوری و هسته آن را به این سو و آن سو پرت کنی.(3)
ص: 261
اسحاق بن عمّار گوید:به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا مومن ده لباس داشته باشد اسراف است؟ فرمود: اسراف نیست. گفتم: بیست لباس؟ فرمود: اسراف نیست. گفتم: سی
لباس؟ فرمود: اسراف نیست، و اسراف این است که تو لباس آبروی خود را به جای لباس
کار خود بپوشی.(1)
ابان بن تغلب گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
آیا تو گمان می کنی خداوند به کسانی که مال داده از کرامت آنان بوده؟ و به کسانی که مال نداده آنان را ناچیز شمرده؟! نه چنین نیست، ولکن مال، مال الله است و خداوند به هر کس می دهد امانتی است به دست او تا به اندازه بخورد و به اندازه بیاشامد و به اندازه بپوشد و به اندازه ازدواج کند و به اندازه مرکب تهیّه نماید و بقیّه را صرف فقرای مومنین نماید و غبار فقر را از آنان بزداید و اگر چنین کند آن چه می خورد حلال است و آن چه می آشامد حلال است و آن چه سوار می شود حلال است و آن چه صرف ازدواج می کند حلال است؛ و اگر جز این کند برای او حرام خواهد بود. سپس فرمود: «وَ لَا تُسْرِفُواْ اِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ» تا این که فرمود:آیا تو گمان می کنی خدا مالی را به کسی بدهد و او را مجاز بداند که اسبی به قیمت ده هزار درهم خریداری کند در حالی که یک اسب بیست درهمی او
ص: 262
را کفایت می کند؟و یا کنیزی را به قیمت هزار دینار بخرد در حالی که یک کنیز بیست دیناری او را کفایت می نماید؟ سپس فرمود: «وَ لَا تُسْرِفُواْ اِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ.»(1)
و درباره ی اسراف در خوردن و آشامیدن نیز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هیچ چیزی نزد خداوند مبغوض تر از شکم پر نیست.(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
ابوجحیفه نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و [چون زیاد خورده بود] آروغ زد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «جلوی آروغ خود را بگیر، چرا که هر کس در دنیا زیاد پرخوری کرده باشد در قیامت زیاد گرسنه خواهد بود» و پس از آن ابوجحیفة تا زنده بودشکم خود را سیر نکرد.(3)
ص: 263
در روایتی آمده که زنی از پرخوری زشت رو شده بود و شوهر او می خواست او را طلاق
بدهد،و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
پرخوری مکن تا زیبایی صورت تو باز گردد و آن زن به دستور آن حضرت عمل نمود و زیبایی او بازگشت.(1)
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللهِ الَّتِیَ اَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الْطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ…»(2)
محمّد بن ابی نصر گوید: حضرت رضا(علیه السلام) به من فرمود:
… تو درباره ی لباس خشن و درشت چه می گویی؟ گفتم: به من رسیده که امام حسن(علیه السلام) لباس خشن می پوشیده و امام صادق(علیه السلام) نیز لباس تازه ای را می فرمود: در آب فرو ببرند [تا کهنه شود] و سپس می پوشید. پس حضرت رضا(علیه السلام) به من فرمود: لباس نو و زیبا بپوش وخود را آراسته کن،همانا علی بن الحسین(علیه السلام)همواره لباس زیبا و جبّه خزّ به قیمت پانصد درهم می خرید و می پوشید و نیز مطرف خزّ [یعنی جامه خزّ] به قیمت پنجاه دینار می خرید و در زمستان می پوشید و چون زمستان می گذشت آن را می فروخت و صدقه می داد.سپس این آیه را تلاوت نمود «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللهِ الَّتِیَ اَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الْطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ.»(3)
ص: 264
امیرالمؤمنین(علیه السلام)در نامه خود به محمّد بن ابی بکر هنگامی که او را والی مصر قرار داد چنین نوشت:
«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ… وَ اعْلَمُوا یَا عِبَادَ اللَّهِ! اَنَ الْمُتَّقِینَ حَازُوا عَاجِلَ الْخَیْرِ وَ آجِلَهُ،
شَارَکُوا اَهْلَ الدُّنْیَا فِی دُنْیَاهُمْ وَ لَمْ یُشَارِکْهُمْ اَهْلُ الدُّنْیَا فِی آخِرَتِهِمْ، اَبَاحَهُمُ اللهُ مِنَ الدُّنْیَا مَا کَفَاهُمْ وَ بِهِ اَغْنَاهُمْ، قَالَ اللهُ عَزَّ اسْمُهُ (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللهِ الَّتِی اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ) سَکَنُوا الدُّنْیَا بِاَفْضَلِ مَا سُکِنَتْ وَ اَکَلُوهَا بِاَفْضَلِ مَا اُکِلَتْ، شَارَکُوا اَهْلَ الدُّنْیَا فِی دُنْیَاهُمْ فَاَکَلُوا مَعَهُمْ مِنْ طَیِّبَاتِ مَا یَاْکُلُونَ وَ شَرِبُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا یَشْرَبُونَ وَ لَبِسُوا مِنْ اَفْضَلِ مَا یَلْبَسُونَ وَ سَکَنُوا مِنْ اَفْضَلِ مَا یَسْکُنُونَ وَ تَزَوَّجُوا مِنْ اَفْضَلِ مَا یَتَزَوَّجُونَ وَ رَکِبُوا مِنْ اَفْضَلِ مَا یَرْکَبُونَ اَصَابُوا لَذَّةَ الدُّنْیَا مَعَ اَهْلِ الدُّنْیَا وَ هُمْ غَدًا جِیرَانُ اللَّهِ، یَتَمَنَّوْنَ عَلَیْهِ فَیُعْطِیهِمْ مَا تَمَنَّوْهُ وَ لَا یَرُدُّ لَهُمْ دَعْوَةً وَ لَا یَنْقُصُ لَهُمْ نَصِیبًا مِنَ اللَّذَّةِ، فَاِلَی هَذَا یَا عِبَادَ اللهِ یَشْتَاقُ اِلَیْهِ مَنْ کَانَ لَهُ عَقْلٌ وَ یَعْمَلُ لَهُ بِتَقْوَی اللهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ اِلَّا بِاللَّهِ….»(1)
مولّف گوید:
از روایات استفاده می شود که ائمّه و پیامبران(علیهم السلام) اگر حکومت به دست آنان بوده
ص: 265
مطابق ضعیف ترین مردم زندگی می کرده اند و اگر حکومت به دست طاغوت ها بوده درظاهر عزّت خود را مقابل مردم و طرفداران حاکم وقت حفظ نموده و با بهترین لباس و مرکب و زیور بین مردم می آمده اند از این رو امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: خداوند از ائمّه عدل پیمان گرفته که مطابق ضعیف ترین مردم زندگی کنند تا سختی فقر بر فقرا آسان شود. امّا زمانی که حکومت در اختیار طاغوت ها بوده مانند زمان امام صادق و امام سجّادو…به خاطر این که خدا برای مومن عزّت می خواهد، نه ذلّت، آنان آبروی خود را حفظ کرده اند وگرنه قناعت و زهد همواره نیکوست.
«قُلْ اِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ الاِثْمَ وَ الْبَغْیَ…»(1)
علیّ بن یقطین گوید: امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «مَا ظَهَرَ مِنْهَا» زنای آشکار و پرچم های زن های فاحشه است که در زمان جاهلیّت بر بام خانه های خود بالا می برده اند؛ و مقصود از «وَ مَا بَطَنَ» ازدواج با زن پدر است که قبل از بعثت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اگر کسی می مرده و همسری از او باقی می مانده فرزند او با همسر پدر خود که مادر او نبوده ازدواج می کرده و خداوند این عمل را حرام نموده است و مقصود از «اثم» شراب می باشد.(2)
ص: 266
محمّد بن منصور گوید: از موسی بن جعفر(علیهما السلام) درباره ی این آیه سوال کردم. آن
حضرت(علیه السلام) فرمود:
قرآن ظاهری دارد و باطنی و ظاهرش چیزهایی است که خداوند در قرآن حرام نموده است و باطن آن [حرام ها] پیشوایان ستم گر و ظالم اند، و همه آن چه حلال نموده ظاهر قرآن است و باطن آن [حلال]ها ائمّه و پیشوایان حق اند.(1)
علی بن یقطین گوید:
مهدی عبّاسی به امام کاظم(علیه السلام)گفت:مردم می گویند: شراب در قرآن نهی شده امّا حرام نگردیده است؟امام(علیه السلام)فرمود:شراب در قرآن حرام شده است.مهدی عبّاسی گفت: در کجای قرآن حرام شده است؟امام(علیه السلام)فرمود: در آیه «اِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ الاِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ»سپس فرمود: مقصود از «مَا ظَهَرَ مِنْهَا» زنای آشکار است که در زمان جاهلیّت زن های فاحشه پرچم های فحشا داشته اند، و مقصود از «وَ مَا بَطَنَ» یعنی ازدواج با زن پدر که خداوند آن را حرام نموده، و مقصود از «اثم» شراب است و تردیدی در آن نیست و خداوند در آیه دیگری می فرماید: «یَسْاَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا اِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ…»و مقصود از «اثم» در این آیه شراب است؛ و مقصود از «مَیْسِر» نرد و شطرنج است و گناه این دو بزرگ است؛ و مقصود از «بَغْیَ» زنای پنهانی است. پس مهدی عبّاسی گفت: این فتوای بنی هاشمی است.(2)
ص: 267
«وَ لِکُلِّ اُمَّةٍ اَجَلٌ فَاِذَا جَاء اَجَلُهُمْ لَا یَسْتَاْخِرُونَ سَاعَةً وَ لَا یَسْتَقْدِمُونَ»(1)
مولّف گوید:
تفسیر این آیه در سوره انعام(2) گذشت مراجعه شود.
یا بَنی آدَمَ اِمَّا یَاْتِیَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْكُمْ آیاتی فَمَنِ اتَّقی وَ اَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاهُمْ یَحْزَنُونَ وَ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها اُول-ٰٓئِكَ اَصْحابُ النَّارِ
ص: 268
هُمْ فیها خالِدُونَ فَمَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللهِ كَذِبًا اَوْ كَذَّبَ بِآیاتِهِ اُول-ٰٓئِكَ یَنالُهُمْ نَصیبُهُمْ مِنَ الْكِتابِ حَتَّی اِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا یَتَوَفَّوْنَهُمْ قالُوا اَیْنَ ما كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلی اَنْفُسِهِمْ اَنَّهُمْ كانُوا كافِرینَ قالَ ادْخُلُوا فی اُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْاِنْسِ فِی النَّارِ كُلَّما دَخَلَتْ اُمَّةٌ لَعَنَتْ اُخْتَها حَتَّی اِذَا ادَّارَكُوا فیها جَمیعًا قالَتْ اُخْراهُمْ لِاُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ اَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذابًا ضِعْفًا مِنَ النَّارِ قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لاتَعْلَمُونَ وَ قالَتْ اُولاهُمْ لِاُخْراهُمْ فَما كانَ لَكُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ اِنَّ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لاتُفَتَّحُ لَهُمْ اَبْوابُ السَّماءِ وَ لایَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فی سَمِّ الْخِیاطِ وَ كَذلِكَ نَجْزِی الْمُجْرِمینَ لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ
وَ كَذلِكَ نَجْزِی الظَّالِمینَ
«نیل» رسیدن عبد به بهره خود می باشد اگر مطلق باشد و اگر مقید بود نیل به ضرر خواهد بود، و «توفی» دریافت کامل چیزی را گویند، و «توفیته و استوفیه» به یک معناست، و «خلو» خالی ماندن مکانی است چیزی مانند، خلا عن البیت، و «خلت» به معنای مضت نیز می باشد و «جن» حیوان مستور از چشم مردم است به خاطر لطافت آن، و اجنه غالبا متمرد هستند، عکس ملک که اهل خیر می باشند، و «ضِعف» دو چندان را گویند، و «اضعف هذا الدرهم» یعنی اجعل معه درهمان و«ادارکوا»در اصل تدارکوا بوده و تاء در دال ادغام شده و الف وصل به آن اضافه شده است چرا که ابتداء به ساکن ممکن نبوده،و ادراکو یعنی تلاحقوا و «سم الخیاط» به ضم و فتح یعنی سوراخ سوزن، و سمّ کشنده نیز به خاطر نفوذ ظریف آن در بدن است.
ص: 269
ای فرزندان آدم! اگر رسولانی از خود شما به سراغتان بیایند که آیات مرا برای شما بازگو
کنند، (از آن ها پیروی کنید) کسانی که پرهیزگاری پیشه کنند و عمل صالح انجام دهند
(و در اصلاح خویش و دیگران بکوشند)، نه ترسی بر آن هاست و نه غمناک می شوند.(35) و آن ها که آیات ما را تکذیب کنند، و در برابر آن تکبّر ورزند، اهل دوزخند جاودانه در آن خواهند ماند. (36) چه کسی ستم کارتر است از آن ها که بر خدا دروغ می بندند، یا آیات او را تکذیب می کنند؟! آن ها نصیبشان را از آن چه مقدّر شده (از نعمت ها و مواهب این جهان) می برند تا زمانی که فرستادگان ما [فرشتگان قبض ارواح] به سراغ شان روند و جان شان را بگیرند از آن ها می پرسند: «کجایند معبودهایی که غیر از خدا می خواندید؟! (چرا به یاری شما نمی آیند؟!)» می گویند: «آن ها (همه) گم شدند (و از ما دور گشتند!)» و بر ضدّ خود گواهی می دهند که کافر بودند! (37) (خداوند به آن ها) می گوید: «در صفّ گروه های مشابه خود از جنّ و انس در آتش وارد شوید!» هر زمان که گروهی وارد می شوند، گروه دیگر را لعن می کنند تا همگی با ذلّت در آن قرار گیرند. (در این هنگام) گروه پیروان درباره پیشوایان خود می گویند: «خداوندا! این ها بودند که ما را گم راه ساختند پس کیفر آن ها را از آتش دو برابر کن! (کیفری برای گم راهیشان، و کیفری به خاطر گم راه ساختن ما.)» می فرماید: «برای هر کدام (از شما) عذاب مضاعف است ولی نمی دانید! (چرا که پیروان اگر گرد پیشوایان گم راه را نگرفته بودند، قدرتی بر اغوای مردم نداشتند.)» (38) و پیشوایان آن ها به پیروان خود می گویند: «شما امتیازی بر ما نداشتید پس بچشید عذاب (الهی) را در برابر آن چه انجام می دادید!(39) کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، و در برابر آن تکبّر ورزیدند، (هرگز) درهای آسمان به رویشان گشوده نمی شود و (هیچ گاه) داخل بهشت نخواهند شد مگر این که شتر از
ص: 270
سوراخ سوزن بگذرد! این گونه، گنه کاران را جزا می دهیم! (40) برای آن ها بستری از (آتش) دوزخ، و روی آن ها پوششهایی (از آن) است و اینچنین ظالمان را جزا میدهیم! (41)
«حَتَّی اِذَا ادَّارَکُواْ فِیهَا جَمِیعًا قَالَتْ اُخْرَاهُمْ لاُولاَهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاء اَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِّنَ النَّارِ»(1)
مولّف گوید:
آیات این بخش از محکمات است و نیاز به تفسیر ندارد و لکن برخی از روایاتی که درباره ی آن ها آمده ذیلا بیان می شود.
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«حَتَّی اِذَا ادَّارَکُواْ فِیهَا» یعنی هنگامی که رؤسای مشرکین با پیروان شان همگی در دوزخ جمع می شوند،پیروان آنان می گویند: پروردگارا این رؤسا ما را گم راه کردند،پس تو عذابشان را دو چندان کن. مرحوم طبرسی نیز این معنا را از امام صادق(علیه السلام)
نقل نموده است.(2)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
گروه پیروان ستم کاران از مشرکین چون داخل آتش می شوند رؤسای خود را لعنت می کنند و مقصودشان، اقامه حجّت است بر آنان، تا بلکه از عذاب نجات یابند در حالی که آن جا جای استدلال و بیان عذر و نجات نیست.(3)
ص: 271
«اِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا وَ اسْتَکْبَرُواْ عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ اَبْوَابُ السَّمَاء…وَ لَا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
این آیه درباره ی طلحة و زبیر[و جنگ جمل]نازل شده و مقصود از جمل شترعایشه است. (2)
امام صادق(علیه السلام) نیز می فرماید:
این آیه درباره ی طلحه و زبیر نازل شده و مقصود از جمل همان شتر آنان است[و این دو، سبب بر پا شدن جنگ جمل شدند].
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
درهای آسمان برای ارواح و اعمال مومنین باز می شود؛ و امّا کافر هنگامی که روح و عمل او به آسمان بالا می رود منادی[از طرف خداوند]ندا می کند: «او را به سجیّن پایین ببرید» و سجیّن بیابان حضر موت است که به آن برهوت گفته می شود.(3)
ص: 272
وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لانُكَلِّفُ نَفْسًا اِلَّا وُسْعَها اُول-ٰٓئِكَ اَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها خالِدُونَ وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْری مِنْ تَحْتِهِمُ الْاَنْهارُ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لااَنْ هَدانَا اللهُ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ وَ نُودُوا اَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ اُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ وَ نادی اَصْحابُ الْجَنَّةِ اَصْحابَ النَّارِ اَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ اَنْ لَعْنَةُ اللهِ عَلَی الظَّالِمینَ الَّذینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجًا وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ كافِرُونَ وَ بَیْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَی الْاَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسیماهُمْ وَ نادَوْا اَصْحابَ الْجَنَّةِ اَنْ سَلامٌ عَلَیْكُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ وَ اِذا صُرِفَتْ اَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ اَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لاتَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ وَ نادی اَصْحابُ الْاَعْرافِ رِجالًا یَعْرِفُونَهُمْ بِسیماهُمْ قالُوا ما اَغْنی عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ اَ هؤُلاءِ الَّذینَ اَقْسَمْتُمْ لایَنالُهُمُ اللهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لاخَوْفٌ عَلَیْكُمْ وَ لااَنْتُمْ تَحْزَنُونَ وَ نادی اَصْحابُ النَّارِ اَصْحابَ الْجَنَّةِ اَنْ اَفیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ اَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللهُ قالُوا
اِنَّ اللهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْكافِرینَ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْوًا وَ لَعِبًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما كانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ
«غل»به معنای حقه و کینه است،و«غلول» حیله دقیق و خیانت، و «غل» زنجیری است که به وسیله آن دست ها به گردن بسته می شود،و «حجاب» حاجز و مانع از ادراک است، و «اعراف» مکان های مرتفع است که به سبب بلندی شناخته می شود، و «سیما»
ص: 273
به معنای علامت است،و«حیوان سائمة»یعنی معلمه و«تلقاء»جهت مقابل را گویند،و «ابصار»به معنای بصر و به معنای مصدری نیز می باشد،و«افاضه»اجرای آب از بالابا سرعت می باشد و «لهو» به معنای هوس بیهوده و «لعب» به معنای بازی است.
و کسانی که ایمان آورده واعمال صالح انجام داده اند البتّه هیچ کس راجزبه اندازه تواناییش تکلیف نمی کنیم آن ها اهل بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند. (42) و آن چه در دل ها از کینه و حسد دارند، برمی کنیم (تا در صفا و صمیمیّت با هم زندگی کنند) و از زیر (قصرها و درختان) آن ها، نهرها جریان دارد می گویند: «ستایش مخصوص خداوندی است که ما را به این (همه نعمت ها) رهنمون شد و اگر خدا ما را هدایت نکرده بود، ما (به این ها) راه نمی یافتیم! مسلّما فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند!» و (در این هنگام) به آنان ندا داده می شود که: «این بهشت را در برابر اعمالی که انجام می دادید، به ارث بردید!» (43) و بهشتیان دوزخیان را صدا می زنند که: «آن چه را پروردگارمان به ما وعده داده بود، همه را حق یافتیم آیا شما هم آن چه را پروردگارتان به شما وعده داده بود حق یافتید؟!» در این هنگام، ندادهنده ای در میان آن ها ندا می دهد که: «لعنت خدا بر ستم گران باد! (44) همان ها که (مردم را) از راه خدا بازمی دارند، و (با القای شبهات) می خواهند آن را کج و معوج نشان دهند و آن ها به آخرت کافرند!» (45) و در میان آن دو [بهشتیان و دوزخیان]، حجابی است و بر «اعراف» مردانی هستند که هر یک از آن دو را از چهره شان می شناسند و به بهشتیان صدا می زنند که: «درود بر شما باد!» امّا داخل بهشت نمی شوند، در حالی که امید آن را دارند. (46) و هنگامی که چشمشان به دوزخیان می افتد می گویند: «پروردگارا! ما را با گروه ستم گران قرار مده!» (47) و اصحاب اعراف، مردانی (از دوزخیان را) که از سیمایشان آن ها را می شناسند، صدا می زنند
ص: 274
و می گویند: «(دیدید که) گردآوری شما (از مال و ثروت و آن و فرزند) و تکبّرهای شما،
به حالتان سودی نداد!»(48)آیا این ها[این واماندگان بر اعراف]همانان نیستند که سوگند یاد کردید رحمت خدا هرگز شامل حال شان نخواهد شد؟! (ولی خداوند به خاطر ایمان و بعضی اعمال خیرشان، آن ها را بخشید هم اکنون به آن ها گفته می شود:) داخل بهشت شوید، که نه ترسی دارید و نه غمناک می شوید! (49) و دوزخیان، بهشتیان را صدا می زنند که: «(محبّت کنید) و مقداری آب، یا از آن چه خدا به شما روزی داده،به ما ببخشید!» آن ها (در پاسخ) می گویند: «خداوند این ها را بر کافران حرام کرده است!» (50) همان ها که دین و آیین خود را سرگرمی و بازیچه گرفتند و زندگی دنیا آنان را مغرور ساخت امروز ما آن ها را فراموش می کنیم، همان گونه که لقای چنین روزی را فراموش کردند و آیات ما را انکار نمودند. (51)
«الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَ مَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا اَنْ هَدَانَا اللّهُ…»(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
روز قیامت خداوند پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین و ائمّه طاهرین از فرزندان آنان(علیهم السلام) را می خواند و آنان مقابل مردم قرار می گیرند و چون نگاه مردم به آنان می افتد شیفته [جمال و جلال] آنان می شوند و می گویند: «الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَ مَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا اَنْ هَدَانَا اللّهُ»، یعنی خدا را سپاس که او ما را به ولایت امیرالمؤمنین و ائمّه طاهرین(علیهم السلام) هدایت نمود.(2)
ص: 275
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس از خطبه ی غدیر فرمود:
«معاشر النّاس، سلّموا علی علی بامرة المؤمنین، و قولوا: «الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا اَنْ هَدانَا اللَّهُ.»(1)
و نیز فرمود:
اگر راکب و راننده بگوید: «بِسْمِ اللهِ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ اِلَّا بِاللهِ الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا اَنْ هَدانَا اللَّهُ»وسپس بگوید:«سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِین» خود او و مرکب او محفوظ خواهد شد.(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که اهل بهشت داخل بهشت می شوند و… می گویند: «الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی هَدانا لِهذا….»(3)
ص: 276
«وَ نَادَی اَصْحَابُ الْجَنَّةِ اَصْحَابَ النَّارِ اَن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قَالُواْ نَعَمْ فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ اَن لَّعْنَةُ اللهِ عَلَی الظَّالِمِینَ»(1)
امام کاظم(علیه السلام) می فرماید:
مؤذّن و ندا کننده در اعراف که صدای او را همه خلایق می شنوند امیرالمؤمنین(علیه السلام)
است به دلیل این که در سوره ی برائت نیز مقصود از«وَ اَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ…»اذان و مؤذّن امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. و آن حضرت فرمود: «کُنْتُ اَنَا الْاَذَانَ فِی النَّاس.»(2)
مرحوم کلینی در کتاب کافی از احمد بن خلّان نقل نموده که گوید: از امام کاظم(علیه السلام) درباره ی «فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ…» سوال کردم، فرمود:
مؤذّن علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(3)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) پس از بازگشت از جنگ نهروان هنگامی که شنید معاویه به او
دشنام می دهد و از او بدگویی می کند و اصحاب او را می کشد خطبه ای خواند و فرمود: «… وَ اَنَا الْمُؤَذِّنُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ…» یعنی من در دنیا و آخرت مؤذّن
ص: 277
می باشم چنان که خداوند می فرماید:«فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ اَن لَّعْنَةُ اللهِ عَلَی الظَّالِمِینَ»سپس فرمود: مقصود از«مُؤَذِّنٌ»من هستم و در آیه «وَ اَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ» مقصود از «اذان» من هستم. و مقصود از «فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ اَن لَّعْنَةُ اللهِ عَلَی الظَّالِمِینَ» من هستم.(1)
ابن عبّاس به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت:
در کتاب خدا نام هایی است که مردم صاحب آن ها را نمی شناسند مانند آیه «فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ؟» امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آگاه باشید! لعنت خدا بر کسانی که ولایت من را تکذیب نمودند و حقّ مرا ناچیز و سبک شمردند.(2)
«وَ بَیْنَهُمَا حِجَابٌ وَ عَلَی الاَعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسِیمَاهُمْ…»(3)
مولّف گوید:
معانی گوناگونی در روایات برای اعراف شده است، در برخی از آن ها آمده که امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید: اعراف ماییم و ما یاران خود را از چهره و سیمای شان
ص: 278
می شناسیم؛و ماییم اعراف و خداوند شناخته نمی شود مگر از راه معرفت ما؛ و ماییم اعراف و خداوند ما را در روز قیامت بر صراط می گمارد و کسی وارد بهشت نمی شود جز این که ما را شناخته [و پذیرفته] باشد و ما نیز او را [در اعتقاد به ولایت] شناخته باشیم؛ و کسی داخل آتش نمی شود جز آن که ولایت ما را انکار نموده باشد، و ما نیز او را انکار نماییم، البّته اگر خدا می خواست خود را به مردم معرّفی می نمود تا مردم او را بشناسند و از راه صحیح او را اطاعت و پرستش کنند، و لکن [چنین نکرده و] ما را درهای رسیدن به او، و صراط و سبیل او قرار داده، تا مردم از طریق ما به او برسند، پس هر کس از ولایت ما عدول کند و یا دیگران را بر ما فضیلت بدهد، خداوند می فرماید: «فانّهم عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ» یعنی از صراط نخواهد گذشت و در دوزخ سقوط خواهد نمود، بنابراین کسانی که مردم به آنان پناه بردند [با ما] یکسان نیستند،چرا که مردم به چشمه های آلوده و گندیده پناه بردند که برخی در برخی دیگر ریخته می شد[و از علوم ما محروم شدند]و کسانی که به طرف ما آمدند به چشمه های زلال [علم] رسیدند که به امر خدا جاری است و تمام شدن و انقطاعی ندارد.(1)
ص: 279
و در برخی از روایات آمده که اصحاب اعراف گناه کارانی هستند که حسنات و سیّئات شان مساوی است.
حمزة بن طیّار گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مردم شش گروهند. گفتم: اجازه می دهید سخنان شما را بنویسم؟ فرمود: آری. گفتم: چه بنویسم؟فرمود:بنویس…تا این که فرمود:بنویس:اصحاب اعراف.گفتم:اصحاب اعراف کیانند؟ فرمود: کسانی که اعمال نیک و اعمال بدشان مساوی است و اگر خداوند آنان را به آتش ببرد به خاطر گناهان شان خواهد بود؛و اگر آنان را به بهشت ببرد از رحمت خود خواهد بود.(1)
مولّف گوید:
این معنا در تفسیر آیه «اِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاء وَ الْوِلْدَانِ لَا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لَا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا»(2)، گذشت.
ص: 280
مرحوم علی بن ابراهیم با سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
اعراف بلندی هایی است بین بهشت و دوزخ و مقصود از رجال که بر آن بلندی ها قرار دارند: ائمّه(علیهم السلام) اند آنان با شیعیان شان بر اعراف قرار می گیرند در حالی که مومنان [خالص] بدون حساب داخل بهشت شده اند پس ائمّه(علیهم السلام) به شیعیان گنه کار خود [که در اعراف مانده اند] می فرمایند: ببینید چگونه برادران شیعه شما بدون حساب داخل بهشت شده اند؟ چنان که خداوند می فرماید: «سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوهَا وَ هُمْ یَطْمَعُونَ» سپس به آنان گفته می شود: به دشمنان خود نیز که در آتش اند بنگرید. چنان که خداوند می فرماید: «وَ اِذَا صُرِفَتْ اَبْصَارُهُمْ تِلْقَاء اَصْحَابِ النَّارِ قَالُواْ رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ».
از سویی اصحاب اعراف[یعنی ائمّه(علیهم السلام)]به دشمنان[شیعه]که در آتش قراردارند می گویند: آن چه شما از دنیا جمع کردید و روی زمین تکبّر نمودید برای شما سودی نداشت [و شما را از عذاب نجات نداد] و اکنون بنگرید، شیعیان و برادران ما که شما سوگند یاد می کردید: که آنان مشمول رحمت خدا نخواهند شد، ما به آنان می گوییم: داخل بهشت شوید و هراس و اندوهی برای شما نخواهد بود! سپس اهل آتش اهل بهشت را صدا می زنند و می گویند: از آب هایی که در اختیار دارید و از آن چه خداوند روزی شما کرده است برای ما بفرستید و بهشتیان در پاسخ آنان می گویند: خداوند آن ها را بر کافران حرام نموده است.(1)
ص: 281
مولّف گوید:
آن چه بیان شد خلاصه ی همه ی روایاتی است که در ذیل این آیه بیان شده است و ما به خاطر اختصار از نقل همه ی آن ها صرف نظر نمودیم.
«وَ نَادَی اَصْحَابُ النَّارِ اَصْحَابَ الْجَنَّةِ اَنْ اَفِیضُواْ عَلَیْنَا مِنَ الْمَاء اَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ…» (1)
این آیه دلیل مسلّم جسمانی بودن معاد است چرا که در قالب جسمانی انسان نیازمند به آب و غذا می باشد و در قیامت مردم نیاز به غذا دارند و خداوند قطعه ای از زمین قیامت را تبدیل به نان می کند و مردم از آن استفاده می نمایند و در دوزخ نیز با آن شدّت عذاب درخواست آب و غذا می نمایند، و به آنان به جای طعام زقّوم می دهند،و به جای آب از حمیم جهنّم می نوشند!
در این آیه نیز اهل دوزخ از بهشتیان آب و غذای بهشتی می طلبند و بهشتیان می گویند: خداوند نعمت های بهشتی را بر شما حرام نموده است.
در روایت کافی و تفسیر قمّی آمده:
نافع غلام عمر بن خطّاب ضمن سوالات مفصّلی به امام باقر(علیه السلام)گفت:معنای آیه «یَوْمَ تُبَدَّلُ الاَرْضُ غَیْرَ الاَرْضِ وَ السَّمَاوَاتُ» چیست؟و این کدام زمینی است که تبدیل به غیر زمین می شود؟ امام باقر(علیه السلام) فرمود: در روز قیامت زمین تبدیل
ص: 282
به نان سفید می شود و مردم از آن می خورند تا خداوند از حساب خلق فارغ شود. و در روایت علی بن ابراهیم آمده که نافع گفت: اهل محشر با آن سختی ها چگونه توجّه به غذا می کنند؟ امام(علیه السلام) فرمود: اهل دوزخ در حالی که در سختی بیشتری قرار دارند خداوند از قول آنان می فرماید: «وَ نَادَی اَصْحَابُ النَّارِ اَصْحَابَ الْجَنَّةِ اَنْ اَفِیضُواْ عَلَیْنَا مِنَ الْمَاء اَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ»، و با آن عذاب سختی که دارند نیاز به غذا پیدا می کنند و به جای طعام به آنان زقّوم می دهند و به جای آب از حمیم جهنّم می نوشند.(1)
ص: 283
در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) و یا امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
اهل آتش تشنه می میرند و تشنه وارد قبر می شوند و تشنه در قیامت مبعوث می شوند و تشنه داخل دوزخ می شوند و به خویشان خود که در بهشت هستند می گویند: «اَفِیضُواْ عَلَیْنَا مِنَ الْمَاء اَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ.»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از«یَوْمَ التَّنادِ»روزی است که اهل دوزخ اهل بهشت را صدا می زنند و می گویند: «اَفِیضُواْ عَلَیْنَا مِنَ الْمَاء اَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ.»(2)
«فَالْیَوْمَ نَنسَاهُمْ کَمَا نَسُواْ لِقَاء یَوْمِهِمْ هَذَا وَ مَا کَانُواْ بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ»(3)
ص: 284
ابو معمر سعدانی گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
مقصود از نسیان و فراموش کردن خداوند، کسانی را که دین خود را به بازی و بیهوده
گرفتند این است که خداوند آنان را مانند اولیای خود در ایمان و دین ثابت نگه نمی دارد، از این رو مطیع و ذاکر خدا نیستند [و در قیامت نیز آنان را فراموش می نماید چنان که آنان در دنیا او را فراموش نمودند و مطیع و ذاکر او نبودند.](1)
عبد العزیز بن مسلم گوید: از حضرت رضا(علیه السلام) درباره ی آیه شریفه «نَسُواْ اللّهَ فَنَسِیَهُمْ»سوال کردم امام(علیه السلام) فرمود:
خداوند متعال نسیان و سهو ندارد و مخلوق او هستند که نسیان و سهو می کنند مگر تو سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا» آری خداوند با آنان که نسبت به قیامت و حساب و لقای پروردگار خود فراموش نموده اند معامله به مثل می نماید و آنان را نسبت به خودشان فراموشی می دهد چنان که می فرماید: «وَ لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللهَ فَاَنسَاهُمْ اَنفُسَهُمْ اُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»و یا می فرماید: «فَالْیَوْمَ نَنسَاهُمْ کَمَا نَسُواْ لِقَاء یَوْمِهِمْ هَذَا» [یعنی ما آنان را رها می کنیم و از یاد می بریم چنان که آنان ما را فراموش کردند و آماده این روز قیامت نشدند.](2)
ص: 285
وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلی عِلْمٍ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ هَلْ یَنْظُرُونَ اِلَّا تَاْویلَهُ یَوْمَ یَاْتی تَاْویلُهُ یَقُولُ الَّذینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا اَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذی كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا یَفْتَرُونَ اِنَّ رَبَّكُمُ اللهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ فی سِتَّةِ اَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثیثًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِاَمْرِهِ اَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْاَمْرُ تَبارَكَ اللهُ رَبُّ الْعالَمینَ ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً اِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُعْتَدینَ وَ لاتُفْسِدُوا فِی الْاَرْضِ بَعْدَ اِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفًا وَ طَمَعًا اِنَّ رَحْمَتَ اللهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنینَ
«هل ینظرون»یعنی هل ینتظرون، و انتظار توجّه و اقبال و توقّع چیزی را گویند و«تاویل»
مال و حقیقت چیزی را گویند،و«نسیان»فراموشی و یا به فراموشی سپردن است،و «استوی علی العرش» ای استولی علیه، مانند استوی علی السریر، و «حثیث» سیر سریع را گویند که به اجبار کسی را ببرند، و اصل برکت ثبات است،و «تضرع» به معنای تزلل است مانند تخشع، و «ضریع» گیاهی است که رشد نمی کند، و «خفیه» خلاف علانیه
ص: 286
است،و«خیفه»به معنای خوف و ترس است،و«طمع»توقّع و امید به مطلوب است،و ضد آن یاس به معنای قطع امید است.
ما کتابی برای آن ها آوردیم که(اسرار و رموز)آن را با آگاهی شرح دادیم(کتابی)که مایه هدایت و رحمت برای جمعیّتی است که ایمان می آورند. (52) آیا آن ها جز انتظار تاویل آیات (و فرا رسیدن تهدیدهای الهی) دارند؟ آن روز که تاویل آن ها فرا رسد، (کار از کار گذشته، و پشیمانی سودی ندارد و) کسانی که قبلا آن را فراموش کرده بودند می گویند: «فرستادگان پروردگار ما، حق را آوردند آیا (امروز) شفیعانی برای ما وجود دارند که برای ما شفاعت کنند؟ یا (به ما اجازه داده شود به دنیا) بازگردیم، و اعمالی غیر از آن چه انجام می دادیم، انجام دهیم؟!» (ولی) آن ها سرمایه وجود خود را از دست داده اند و معبودهایی را که به دروغ ساخته بودند، همگی از نظرشان: گم می شوند. (نه راه بازگشتی دارند، و نه شفیعانی!) (53) پروردگار شما، خداوندی است که آسمان ها و زمین را در شش روز [شش دوران] آفرید سپس به تدبیر جهان هستی پرداخت با (پرده تاریک) شب، روز را می پوشاند و شب به دنبال روز، به سرعت در حرکت است و خورشید و ماه و ستارگان را آفرید، که مسخّر فرمان او هستند. آگاه باشید که آفرینش و تدبیر(جهان)،از آن او(و به فرمان او) ست! پر برکت (و زوال ناپذیر) است خداوندی که پروردگار جهانیان است! (54) پروردگار خود را(آشکارا)از روی تضرّع،و در پنهانی،بخوانید!(و از تجاوز، دست بردارید که)او متجاوزان را دوست نمی دارد! (55) و در زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید، و او را با بیم و امید بخوانید!(بیم از مسوولیتها،و امید به رحمتش. و نیکی کنید)زیرا رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است! (56)
ص: 287
«هَلْ یَنظُرُونَ اِلَّا تَاْوِیلَهُ یَوْمَ یَاْتِی تَاْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ…»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه از آیاتی است که تاویل آن بعد از تنزیل خواهد آمد چرا که این آیه مربوط به قیامت و قیام حضرت مهدی(علیه السلام) است و در آن زمان کسانی که از قیامت و قیام آن حضرت غافل بوده اند می گویند: فرستادگان خدا به حق بودند و….(2) [و سودی برای آنان ندارد.]
حضرت رضا(علیه السلام) در تفسیر این آیه و آیه «نَسُوا اللهَ فَاَنسَاهُمْ اَنفُسَهُمْ اُوْلَئِکَ هُمُ
الْفَاسِقُونَ»، فرمود:
[خداوند اهل نسیان و فراموشی نیست]او کیفر فراموشی به آنان می دهد به این که آنان را از خود فراموشی می دهد به خاطر این که او را فراموش کردند و به خاطر آن که قیامت و وعده های او را فراموش نمودند و خود را آماده لقای پروردگار خویش نکردند.(3)
ص: 288
«اِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضَ فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ…»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ» فی ستّة اوقات است.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
خداوند اگر می خواست در کم تر از چشم بر هم زدن،عالم را می آفرید و لکن او تانّی و مداراة را مثالی برای اولیای خود، و اتمام حجّتی برای بندگان خویش قرار داده است. (2)
حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید:
خداوند قادر بوده که آسمان ها و زمین را در طرفة العین خلق نماید و لکن او آن ها را در شش روز آفریده تا حدوث عالم را بر ملائکه ثابت نماید و آنان ببینند که عالم در چند مرحله آفریده شد.(3)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند خیر را روز یک شنبه آفرید و نمی خواست شرّ را قبل از خیر بیافریند و درروز یک شنبه و دوشنبه زمین را آفرید و خوراکی ها و اقوات روی زمین را روز سه شنبه آفرید و آسمان ها را روز چهارشنبه و روز پنجشنبه آفرید و اقوات
ص: 289
آن ها را روز جمعه آفرید همان گونه که می فرماید:«خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضَ فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ». (1)
مولّف گوید:
همان گونه که مرحوم فیض در تفسیر صافی فرموده است: اخبار مربوط به این آیه همانند آیات متشابه، از متشابهات است و باید علم آن ها را به راسخین فی العلم واگذار نمود.
اگر گفته شود که خداوند در سوره ی فصّلت(2) می فرماید : «خَلَقَ الْاَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ» و می فرماید: «وَ جَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِن فَوْقِهَا وَ بَارَکَ فِیهَا وَ قَدَّرَ فِیهَا اَقْوَاتَهَا فِی اَرْبَعَةِ اَیَّامٍ»(3) و نیز می فرماید: «فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ»(4)واین آیات خلقت عالم را در هشت روز تعیین نموده در حالی که در آیه مورد بحث شش روز تعیین نموده است؟ پاسخ این است که یومین در آیه 9 فصّلت داخل در اربعة ایّام آیه 10 این سوره است و جمعا شش روز می شود و با این آیه مطابق خواهد بود.(5)
ص: 290
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ» علوّ امر و استوای تدبیر اوست.
امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
مقصود: استیلای بر امور بزرگ و کوچک عالم وجود است.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
استوا احاطه بر همه چیز است و چیزی برای او نزدیک تر از چیز دیگر نیست.(1)
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمودند:
هر کس از ساحر و شیطانی بترسد باید آیه ی «اِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضَ فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ»را بخواند و کسی که در بیابان بی آب و علفی این آیه را بخواند ملائکه او را حفظ می کنند و شیاطین از او دور می شوند.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
مردی در قریه ی خرابی خوابید و این آیه را نخواند و شیاطین او را احاطه کردندو یکی از آنان بینی او را گرفت و رفیق او به او گفت: او را مهلت بده؛ پس آن مرد بیدار شد و این آیه را خواند، و آن شیطان به رفیق خود گفت: خدا بینی تو را به
ص: 291
خاک مالید و او تا صبح او را حفظ خواهد نمود؛ و چون صبح شد آن مردنزد امیر المؤمنین (علیه السلام)آمد و قضیّه ی خود را بیان نمود وگفت:من در کلام شما شفا و صدق یافتم ….(1)
«ادْعُواْ رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً…»(2)
در تفسیر مجمع البیان از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که در یکی از جنگ ها مردم با صدای بلند شروع به تهلیل و تکبیر کردند و آن حضرت فرمود:
ای مردم! آرام باشید و صداهای خود را بلند نکنید و بدانید که شما خدای کر و غایب را صدا نمی زنید بلکه خدای شنوا و قریب را که نزدیک به شماست صدا می زنید!(3)
ص: 292
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
در حال تضرّع و بیچارگی در ساعات[نیمه]شب و بین روز برای همه امور خود ازخدا کمک بخواهید، چرا که خداوند می فرماید: «ادْعُواْ رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً اِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»سپس فرمود: اعتدا و تجاوز به حقوق دیگران در دعا، عادت و علامت قاریان زمان ما است.(1)
«وَ لَا تُفْسِدُواْ فِی الاَرْضِ بَعْدَ اِصْلاَحِهَا وَ ادْعُوهُ خَوْفًا وَ طَمَعًا اِنَّ رَحْمَتَ اللهِ قَرِیبٌ مِّنَ
الْمُحْسِنِینَ»(2)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
زمین قبلا فاسد بود و خداوند به برکت پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) آن را اصلاح نمود و سپس فرمود: «وَ لَا تُفْسِدُواْ فِی الاَرْضِ بَعْدَ اِصْلاَحِهَا».
علی بن ابراهیم در تفسیر خود گوید:
خداوند زمین را به برکت رسول خود(صلی الله علیه و آله)و امیرالمؤمنین(علیه السلام) اصلاح نمود و مردم با نپذیرفتن امیرالمؤمنین(علیه السلام) آن را فاسد نمودند.(3)
ص: 293
وَ هُوَ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّی اِذا اَقَلَّتْ سَحابًا ثِقالًا سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ
فَاَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَاَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتی لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِاِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذی خَبُثَ لایَخْرُجُ اِلَّا نَكِدًا كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَشْكُرُونَ لَقَدْ اَرْسَلْنا نُوحًا اِلی قَوْمِهِ فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَكُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ اِنِّی اَخافُ عَلَیْكُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ قالَ الْمَلَاُ مِنْ قَوْمِهِ اِنَّا لَنَراكَ فی ضَلالٍ مُبینٍ قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بی ضَلالَةٌ وَ لكِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ اُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ اَنْصَحُ لَكُمْ وَ اَعْلَمُ مِنَ اللهِ ما لاتَعْلَمُونَ اَ وَ عَجِبْتُمْ اَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلی رَجُلٍ مِنْكُمْ لِیُنْذِرَكُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ فَكَذَّبُوهُ فَاَنْجَیْناهُ وَ الَّذینَ مَعَهُ فِی الْفُلْكِ وَ اَغْرَقْنَا الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا اِنَّهُمْ كانُوا قَوْمًا عَمینَ
«اقلت»از اقلال است یعنی باری را کاملا به دوش گرفتن به گونه ای که برای حامل قلیل آید،و استقل بحمله یعنی کان قلیلا له فی قدرته، و «سحاب» ابر جاری را گویند،و «سوق» وادار به سیر نمودن است و«بادیة»محل زندگی اعراب و اکراد است، و «نکد»ممتنع از اعطاء خیر است، به گونه ای که اگر سوالی از او بشود بخل می ورزد، و «ملا» جماعت رجال را گویند، مانند قوم قوم و؟ و رهط.
او کسی است که بادها را بشارت دهنده در پیشاپیش (باران) رحمتش می فرستد تا ابرهای سنگین بار را (بر دوش) کشند (سپس) ما آن ها را به سوی زمین های مرده
ص: 294
می فرستیم و به وسیله آن ها، آب (حیاتبخش) را نازل می کنیم و با آن، از هر گونه میوه ای
(از خاک تیره) بیرون می آوریم این گونه (که زمینهای مرده را زنده کردیم،) مردگان را
(نیز در قیامت) زنده می کنیم، شاید (با توجّه به این مثال) متذکّر شوید! (57) سرزمین
پاکیزه (و شیرین)، گیاهش به فرمان پروردگار می روید امّا سرزمینهای بد طینت (و
شوره زار)، جز گیاه ناچیز و بی ارزش، از آن نمی روید این گونه آیات (خود) را برای آن ها
که شکرگزارند، بیان می کنیم! (58) ما نوح را به سوی قومش فرستادیم او به آنان گفت: «ای قوم من! (تنها) خداوند یگانه را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شمانیست! (و اگر غیر او را عبادت کنید،) من بر شما از عذاب روز بزرگی می ترسم!»(59)(ولی) اشراف قومش به او گفتند: «ما تو را در گم راهی آشکاری می بینیم!» (60) گفت: «ای قوم من! هیچ گونه گم راهی در من نیست ولی من فرستاده ای از جانب پروردگار جهانیانم! (61) رسالتهای پروردگارم را به شما ابلاغ می کنم و خیرخواه شما هستم و از خداوند چیزهایی می دانم که شما نمی دانید. (62) آیا تعجّب کرده اید که دستور آگاه کننده پروردگارتان به وسیله مردی از میان شما به شما برسد، تا (از عواقب اعمال خلاف) بیم تان دهد، و (در پرتو این دستور،) پرهیزگاری پیشه کنید و شاید مشمول رحمت (الهی) گردید؟! (63) امّا سرانجام او را تکذیب کردند و ما او و کسانی را که با وی در کشتی بودند، رهایی بخشیدیم و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، غرق کردیم چه این که آن ها گروهی نابینا (و کوردل) بودند. (64)
«وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِاِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لَا یَخْرُجُ اِلَّا نَکِدًا…»(1)
ص: 295
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ» مَثَل ائمّه(علیهم السلام) است که دانش و علم آنان با اذن پروردگارشان به
مردم می رسد؛ و «وَ الَّذِی خَبُثَ» مَثَل دشمنان ائمّه(علیهم السلام) است که دانش آنان کدر
و دروغ و فاسد است.(1)
عمرو بن عاص به امام حسین(علیه السلام) گفت: چگونه است که قضات و حکّام، فراوان
اشتباه می کنند؟ امام حسین(علیه السلام) فرمود:
«وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِاِذْنِ رَبِّهِ…»یعنی حکّام جور جز حکم جور و ظالمانه نمی کنند. (2)
«لَقَدْ اَرْسَلْنَا نُوحًا اِلَی قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ…»(3)
امام باقر(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی می فرماید:
آدم(علیه السلام) بشارت آمدن نوح(علیه السلام) را داد و گفت: «خداوند تبارک و تعالی پیامبری به نام نوح خواهد فرستاد و او مردم را به دین خدا دعوت می کند و مردم او را تکذیب می نمایند و خداوند با طوفان آنان را هلاک می کند».
سپس فرمود:
ص: 296
بین آدم و نوح(علیهما السلام)ده پدر بوده و همه آنان از پیامبران و اوصیا بوده اند، و آدم به وصیّ خود هبة الله سفارش نمود و فرمود: «هر کدام از شما او را درک کرد باید به او ایمان بیاورد و او را تصدیق کند و از او پیروی نماید، تا از غرق شدن نجات یابد».(1)
تا این که فرمود: آدم(علیه السلام) مریض شد و از دنیا رفت و [وصیّ او] هبة الله چون پدر خود را دفن نمود قابیل نزد او آمد و گفت: «من دیدم که پدرم آدم علومی را به تو یاد داد و به من یاد نداد و با همین علم، برادر تو هابیل، خدا را خواند و قربانی او قبول شد و من او را کشتم تا فرزندی از او به دنیا نیاید و بر فرزندان من افتخار کند و بگوید: من فرزند کسی هستم که خدا قربانی او را قبول نمود و شما فرزندان کسی هستید که خدا قربانی او را قبول ننمود، و اکنون تو نیز اگر از آن علمی که پدرم تعلیم تو کرده است استفاده کنی من تو را می کشم همان گونه که برادرت هابیل را کشتم».(2)
ص: 297
از این رو هبة الله و فرزندان او علوم و اسرار و ایمان و اسم اعظم و میراث نبوّت راپنهان داشتند تا خداوند نوح(علیه السلام) را به پیامبری مبعوث کرد و چون مردم در وصیّت
آدم نگریستند نبوّت نوح را که آدم به آن خبر داده بود یافتند، و به نوح ایمان آوردندو از او پیروی کردند، و آدم از پیش به هبّة الله وصیّت نموده بود که از این وصیّت نامه نگه داری کند و فرزندان آدم؛ هر سال در آن نگاه می کردند و آن روز را روز عید خود قرار می دادند و منتظر آمدن نوح بودند و هر پیامبری نیز به این سنّت عمل می کرد [و خبر از پیامبر بعد از خود می داد] تا خدا حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را مبعوث به رسالت نمود، و خداوند می فرماید: «لَقَدْ اَرْسَلْنَا نُوحًا اِلَی قَوْمِهِ…» و بین آدم و نوح پیامبرانی آمدند و پنهان بودند و نام شان نیز در قرآن برده نشده است. و نام پیامبرانی برده شده که آشکار تبلیغ می کرده اند.(1)
مولّف گوید:
مشابه حدیث فوق در مجمع البیان از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده است.و در سوره هود قضایای نوح و هود و شعیب(علیهما السلام) به تفصیل خواهد آمد.(2)
ص: 298
وَ اِلی عادٍ اَخاهُمْ هُودًا قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَكُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ اَ فَلا تَتَّقُونَ قالَ الْمَلَاُ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ اِنَّا لَنَراكَ فی سَفاهَةٍ وَ اِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكاذِبینَ قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بی سَفاهَةٌ وَ لكِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ اُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ اَنَا لَكُمْ ناصِحٌ اَمینٌ اَوَ عَجِبْتُمْ اَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلی رَجُلٍ مِنْكُمْ لِیُنْذِرَكُمْ وَ اذْكُرُوا اِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ زادَكُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ قالُوا اَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما كانَ یَعْبُدُ آباؤُنا فَاْتِنا بِما تَعِدُنا اِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ اَ تُجادِلُونَنی فی اَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوها اَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما نَزَّلَ اللهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا اِنِّی مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ فَاَنْجَیْناهُ وَ الَّذینَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ ما كانُوا مُؤْمِنینَ
«سفاهت»بی صبری و کم حلمی است،و ثوب سفیه ثوب خفیف را گویند، و فرق بین عجب و عَجب این است که عُجب خود بینی و اعتقاد به فضل خویش است،و «عجب» بسا نیکوست،و در مثل آمده:لاخیر فیمن لا یتعجّب من العجب،و«خلفاء» جمع خلیفة به معنای جایگزین در تدبیر امور است، و «آلاء» به معنای نعم است، و «وقوع
ص: 299
و سقوط و نزول نظائرند، و «رجس» به معنای عذاب است، و «اسماء» در این آیه به معنای
اصنام و بُت ها می باشد.
و به سوی قوم عاد، برادرشان«هود»را(فرستادیم)گفت:«ای قوم من! (تنها) خدا را پرستش کنید، که جز او معبودی برای شما نیست! آیا پرهیزگاری پیشه نمی کنید؟!»(65) اشراف کافر قوم او گفتند: «ما تو را در سفاهت (و نادانی و سبک مغزی) می بینیم، و ما مسلّما تو را از دروغ گویان می دانیم!» (66) گرفت: «ای قوم من! هیچ گونه سفاهتی در من نیست ولی فرستاده ای از طرف پروردگار جهانیانم. (67) رسالتهای پروردگارم را به شما ابلاغ می کنم و من خیرخواه امینی برای شما هستم. (68) آیا تعجّب کرده اید که دستور آگاه کننده پروردگارتان به وسیله مردی از میان شما به شما برسد تا (از مجازات الهی) بیمتان دهد؟! و به یاد آورید هنگامی که شما را جانشینان قوم نوح قرار دارد و شما را از جهت خلقت (جسمانی) گسترش (و قدرت) داد پس نعمت های خدا را به یاد آورید، شاید رستگار شوید!» (69) گفتند: «آیا به سراغ ما آمده ای که تنها خدای یگانه را بپرستیم، و آن چه را پدران ما می پرستند، رها کنیم؟! پس اگر راست می گویی آن چه را (از بلا و عذاب الهی) به ما وعده می دهی، بیاور»! (70) گفت: «پلیدی و غضب پروردگارتان، شما را فرا گرفته است! آیا با من در مورد نامهایی مجادله می کنید که شماو پدران تان به عنوان معبود و خدا، بر بُت ها) گذارده اید، در حالی که خداوند هیچ دلیلی درباره آن نازل نکرده است؟! پس شما منتظر باشید، من هم با شما انتظار می کشم! (شما انتظار شکست من، و من انتظار عذاب الهی برای شما!)» (71) سرانجام، او و کسانی را که با او بودند، برحمت خود نجات بخشیدیم و ریشه کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و ایمان نیاوردند، قطع کردیم! (72)
ص: 300
«وَ اِلَی عَادٍ اَخَاهُمْ هُودًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ…»(1)
این بخش از آیات همانند آیات بخش پیشین که درباره حضرت نوح(علیه السلام) بود درباره ی حضرت هود(علیه السلام) است و خداوند بر امّت این دو پیامبر به خاطر تکذیب و انکار رسالت پیامبران شان عذاب نازل نموده است، قوم نوح را با طوفان و آب غرق نموده و قوم هود را با تندباد هلاک کرده است.
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
حضرت نوح بشارت آمدن هود را به فرزند خود سام داد و بین نوح و هود پیامبرانی بوده اند و نوح(علیه السلام)به قوم خود گفت:خداوند پیامبری به نام هود را به رسالت مبعوث می کند و او مردم را به [پرستش] خداوند دعوت می نماید و مردم او را تکذیب می نمایند و خداوند آنان را با تندباد هلاک خواهد نمود، و هر کدام از شما او را درک نمود باید به او ایمان بیاورد و از او پیروی کند تا خداوند او را از عذاب نجات بدهد.(2)
سپس فرمود: نوح(علیه السلام) به فرزند خود سام دستور داد تا این وصیّت را هر سال در روز معیّن بخواند و آن روز را برای مردم عید قرار بدهد و در آن روز تعهّد و پیمان خود را نسبت به آن چه در آن وصیّت نامه قرار داد تجدید کنند و آنان آن
ص: 301
وصیّت نامه را که حاوی علم و ایمان و اسم اعظم و مواریث علوم و آثار نبوّت بوده
می خوانده اند و در آن نبوّت هود را می یافتند که پدرشان نوح(علیه السلام)به آن بشارت داده بود پس به او ایمان آوردند و او را تصدیق کردند و از او پیروی نمودند و از عذاب تندباد نجات یافتند، چنان که خداوند می فرماید: «وَ اِلَی عَادٍ اَخَاهُمْ هُودًا» و یا می فرماید: «کَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِینَ * اِذْ قَالَ لَهُمْ اَخُوهُمْ هُودٌ اَلَا تَتَّقُونَ.»(1)
ابوحمزه ی ثمالی گوید: امام باقر(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی فرمود:
برخی از پیامبران فقط مبعوث برای گروهی بودند،و برخی برای هدایت همه مردم مبعوث شدند، امّا هود(علیه السلام) تنها برای قوم عاد مبعوث شده بود.(2)
در احتجاج طبرسی از حضرت زین العابدین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«…صاحبة الجدب[یعنی عایشه] و مستحفظون از آل محمّد(صلی الله علیه و آله) می دانستند که اصحاب جمل و اصحاب صفیّن و اصحاب نهروان به زبان رسول خدا(صلی الله علیه و آله)لعنت شدند،و البتّه کسی که از روی افترا سخن بگوید زیان کار خواهد بود.»پس پیرمردی از اهل کوفه گفت:
ای علی بن الحسین جدّ تو می فرمود:«برادران ما به ما ظلم کردند»؟[و شما چنین می گویی ؟!]
ص: 302
پس حضرت زین العابدین(علیه السلام) به او فرمود:
آیا تو قرآن نخوانده ای که خدا می فرماید:«وَ اِلَی عَادٍ اَخَاهُمْ هُودًا».[و خداوند هودرا برادر قوم عاد خوانده] در حالی که خداوند هود و یاران او را نجات داد و قوم عاد را با تندباد هلاک نمود؟!(1)
به امام صادق(علیه السلام) گفته شد: آیا صحیح است که مرد، خودستایی کند؟ حضرت
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
آری در آن هنگام که چاره ای از آن نباشد، سپس فرمود: مگر سخن یوسف را نشنیده ای که گفت: «اجْعَلْنِی عَلَی خَزَآئِنِ الاَرْضِ اِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» و نیز عبد صالح هود گفت: «اَنَا لَکُمْ ناصِحٌ اَمِینٌ».(2)
«وَ زَادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَسْطَةً فَاذْکُرُواْ آلاء اللهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(3)
خداوند به قوم هود می فرماید:
خدا شما را جایگزین قوم نوح کرد، و نیروی جسمانی شما را قویّ تر از آنان قرارداد، پس شما به یاد نعمت های خدا باشید، تا رستگار شوید.
ص: 303
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
قامت قوم هود مانند تنه خرمای بلند بود و به قدری قوی بودند که یک نفر آنان با دست خود کوه را خراب می کرد و قطعه ای از آن را بر می گرفت.(1)
امام باقر(علیه السلام) درباره ی هلاکت قوم هود، با تندباد می فرماید:
خداوند را خانه ای است از باد، که بر آن قفل زده است و اگر گشوده شود آن چه در بین آسمان و زمین است را از بین می برد و نابود می کند، و از آن باد برای هلاکت قوم هود تنها به اندازه یک خاتم فرستاد و آنان را نابود نمود؛ سپس فرمود: تنها حضرت هود و صالح و شعیب و اسماعیل و پیامبر ما حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و(علیهم السلام) به زبان عربی سخن می گفتند.(2)
ابو یوسف بزّاز گوید: امام صادق(علیه السلام) آیه «فَاذْکُرُواْ آلاء اللهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» را تلاوت نمود و به من فرمود:
آیا می دانی مقصود از «آلاء اللّهِ» چیست؟گفتم: نمی دانم. فرمود: آن بزرگ ترین نعمت های خداوند است و آن ولایت ما می باشد.(3)
ص: 304
وَ اِلی ثَمُودَ اَخاهُمْ صالِحًا قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَكُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هذِهِ ناقَةُ اللهِ لَكُمْ آیَةً فَذَرُوها تَاْكُلْ فی اَرْضِ اللهِ وَ لاتَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَاْخُذَكُمْ عَذابٌ اَلیمٌ وَ اذْكُرُوا اِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّاَكُمْ فِی الْاَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُورًا وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتًا فَاذْكُرُوا آلاءَ اللهِ وَ لاتَعْثَوْا فِی الْاَرْضِ مُفْسِدینَ قالَ الْمَلَاُ الَّذینَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ اَ تَعْلَمُونَ اَنَّ صالِحًا مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا اِنَّا بِما اُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ قالَ الَّذینَ اسْتَكْبَرُوا اِنَّا بِالَّذی آمَنْتُمْ بِهِ كافِرُونَ فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ اَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا اِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلینَ فَاَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَاَصْبَحُوا فی دارِهِمْ جاثِمینَ فَتَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ اَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لاتُحِبُّونَ النَّاصِحینَ
«بینه» [یعنی شهادت دو نفر عادل] نشانه و فاصله بین حق و باطل است،و «ناقه» بعیر منوق یعنی مذلل است، و آیة و عبرة و دلالة و علامة نظائراند، و «بواکم» یعنی مکنکم، و بواته منزلا اذا مکنته منه لیاوی الیه، و «قصور» جمع قصر به معنای خانه ای است که دیواری اطراف آن باشد، و محصور به آن باشد، و «و لاتعثوا فی الارض» یعنی لاتفسدوا فی الارض، و «عفر الناقة» جرح آن است که به هلاکت او منتهی شود، و «عتو» تجاوز از حد است در فساد، و «رجف» به معنای اضطراب است، و «جنوم» از پای در آمدن است.
ص: 305
و به سوی (قوم) ثمود، برادرشان صالح را (فرستادیم) گفت: «ای قوم من! (تنها) خدا را بپرستید، که جز او، معبودی برای شما نیست! دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده: این «ناقه» الهی برای شما معجزه ای است او را به حال خود واگذارید که در زمین خدا (از علف های بیابان) بخورد! و آن را آزار نرسانید، که عذاب دردناکی شما را خواهد گرفت! (73) و به خاطر بیاورید که شما را جانشینان قوم«عاد»قرار داد، و در زمین مستقر ساخت، که در دشتهایش، قصرها برای خود بنا می کنید و در کوه ها، برای خود خانه ها می تراشید! بنا بر این، نعمت های خدا را متذکّر شوید! و در زمین، به فساد نکوشید!» (74) (ولی) اشراف متکبّر قوم او، به مستضعفانی که ایمان آورده بودند، گفتند: «آیا (به راستی) شما یقین دارید که صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟!» آن ها گفتند: «ما به آن چه او بدان ماموریت یافته، ایمان آورده ایم.» (75) متکبّران گفتند: «(ولی) ما به آن چه شما به آن ایمان آورده اید،کافریم!»(76)سپس«ناقه»را پی کردند،و از فرمان پرورد گارشان سرپیچیدند و گفتند: «ای صالح! اگر تو از فرستادگان (خدا) هستی، آن چه ما را با آن تهدید می کنی، بیاور!» (77) سرانجام زمین لرزه آن ها را فرا گرفت و صبح گاهان، (تنها) جسم بی جان شان در خانه هاشان باقی مانده بود. (78) (صالح) از آن ها روی برتافت و گفت: «ای قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ کردم، و شرط خیرخواهی را انجام دادم، ولی (چه کنم که) شما خیرخواهان را دوست ندارید!» (79)
ص: 306
«وَ اِلَی ثَمُودَ اَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ…»(1)
مساور همدانی گوید:
مردی از اهل شام نزد حضرت زین العابدین(علیه السلام) آمد و گفت:شما علی بن الحسین هستی؟ فرمود: آری. مرد شامی گفت: پدر شما مومنین را کشت؟! پس امام(علیه السلام) گریه کرد و سپس چشمان خود را پاک نمود و فرمود: وای بر تو از کجا دانستی که پدرم مومنین را کشته است؟! مرد شامی گفت: پدرت گفت: «برادران ما به ما تجاوز و ظلم نمودند و ما به خاطر بغی و تجاوزشان با آنان جنگیدیم». علی بن الحسین(علیه السلام) فرمود: وای تو مگر قرآن نخوانده ای؟! مرد شامی گفت: آری. فرمود: خداوند می فرماید: «وَ اِلَی مَدْیَنَ اَخَاهُمْ شُعَیْبًا»، «وَ اِلَی ثَمُودَ اَخَاهُمْ صَالِحًا» آیا شعیب و صالح برادر دینی خود بودند یا برادر قومی و عشیرتی؟ مرد شامی گفت: برادر عشیرتی قوم خود بودند نه برادر دینی. امام(علیه السلام) فرمود: مقصود پدرم نیز برادر قومی و عشیرتی بوده نه برادر دینی. پس مرد شامی به نادانی خود پی برد و گفت: مرا آگاه و بیدار کردی خدا تو را آگاه نماید.(2)
ص: 307
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
رسالت پیامبران برخی برای همه مردم بوده، و برخی برای گروهی بوده است، و صالح فقط پیامبر قوم ثمود بود، و آنان ساکن روستایی کم تر از چهل خانوار بودند و در کنار دریا زندگی می کردند.(1)
«وَ تَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیُوتًا فَاذْکُرُواْ آلاء اللّهِ…»(2)
صاحب تفسیر مجمع البیان در تفسیر «وَ تَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیُوتًا» گوید:
روایت شده که قوم صالح چون عمر زیادی می کردند نیاز داشتند که خانه های خود را در داخل کوه ها قرار بدهند، چرا که ساختمان های آنان قبل از پایان عمرشان خراب می شده است.(3)
«قَالُواْ اِنَّا بِمَا اُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ»(4)
زید شحّام گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
حضرت صالح مدّتی از قوم خود پنهان شد و روزی که از بین آنان خارج گردید، میان سال بود و… و چون به قوم خود بازگشت مردم او را نشناختند و نپذیرفتند، چرا که سه گروه شده بودند، 1. گروهی که سخت منکر او بودند، 2. گروهی که
ص: 308
درباره ی او شک داشتند، 3. گروهی که بر اعتقاد و یقین به نبوّت صالح(علیه السلام) بودند، پس حضرت صالح به آن گروه که درباره ی او شک داشتند فرمود: من صالح پیامبر هستم. و آن مردم او را دشنام دادند و تکذیب نمودند و او را از خود دور کردند و گفتند: خدا از تو بیزار باشد، تو در چهره ی صالح نیستی. سپس صالح نزد گروه اوّل که منکر او بودند رفت و آنان نیز سخت از او فرار کردند و به سخن او گوش ندادند، تا این که نزد گروه سوّم که به نبوّت او یقین داشتند آمد و به آنان فرمود: من صالح هستم.(1)
آنان گفتند: به ما خبر بده از چیزی که ما درباره ی تو شک نداشته باشیم؟ چرا که ما شک نداریم که خداوند تبارک و تعالی خالق عالم است و می تواند هر کسی را به هر صورتی که بخواهد تغییر بدهد و به ما خبر داده شده و ما بین خود تدریس کرده ایم که قائم [آل محمّد(صلی الله علیه و آله)] هنگامی که می آید نشانه هایی دارد و آن نشانه ها در صورتی صحیح است که خبری از آسمان برای ما بیاید؛ حضرت صالح(علیه السلام) به آنان فرمود: من همان صالحی هستم که برای شما [معجزه ی] ناقه را آوردم؛ قوم او گفتند: راست گفتی بحث ناقه بین ما مطرح است، اکنون بگو: نشانه آن ناقه چه بود؟ صالح(علیه السلام) فرمود: برای آن ناقه از آب نوبتی از روز بود و برای مردم نیز نوبتی بود. پس گفتند: ما به تو و آیین تو ایمان آوردیم.(2)
ص: 309
از این رو خداوند می فرماید: «اَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ» و از قول گروه اهل یقین می فرماید: «اِنَّا بِمَا اُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ» و درباره ی منکرین نبوّت صالح می فرماید: «قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُواْ اِنَّا بِالَّذِیَ آمَنتُمْ بِهِ کَافِرُونَ»
در ادامه این حدیث، زید شحّام گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا در زمان غیبت
حضرت صالح عالمی بین آنان بوده است که مردم را هدایت نماید؟
امام(علیه السلام) فرمود:
خداوند عادل تر از آن است که زمین را خالی از عالم و راهنما قرار بدهد و کسی را برای هدایت مردم به راه خدا آماده نکند، آری بعد از خروج صالح هفت روز گذشت و آنان امامی برای خود نمی شناختند و به آیینی که در دست داشتند عمل می کردند و چون صالح(علیه السلام) ظاهر شد همه ی آنان بر نبوّت او اجتماع نمودند و مَثَل حضرت قائم؟عج؟ نیز مَثَل صالح(علیه السلام) خواهد بود.(1)
ص: 310
مولّف گوید:
تفصیل قصّه ی حضرت صالح و اعجاز او نسبت به بیرون آمدن شتر از کوه به امر الهی و ایمان آوردن آن هفتاد نفری که آن را مشاهده نمودند، و ارتداد شصت و چهار نفر آنان هنگام بازگشت به مردم برای خبر دادن به آنان، و ارتداد یک نفر دیگر که از پی کنندگان ناقه صالح شد، و نزول عذاب صیحه بر آنان پس از سه روز، و هلاک شدن همه آنان در خانه های شان، و این که پس از صیحه جبرییل و هلاکت آنان، آتشی آمد و همه آنان را سوزاند، در سوره ی هود خواهد آمد ان شاء الله. و اگر خواننده محترم می خواهد متن ماجرا را مشاهده کند به تفسیرنورالثّقلین(1)، مراجعه نماید.
ص: 311
وَ لُوطًا اِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اَ تَاْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ اَحَدٍ مِنَ الْعالَمینَ اِنَّكُمْ لَتَاْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ اَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ وَ ما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ اِلَّا اَنْ
ص: 312
قالُوا اَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِكُمْ اِنَّهُمْ اُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ فَاَنْجَیْناهُ وَ اَهْلَهُ اِلَّا امْرَاَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرینَ وَ اَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَرًا فَانْظُرْ كَیْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمینَ
«لوط»اسم علم غیر مشتق عجمی است، و بعضی گفته اند: مشتق از «لطت الحوض اذا الزقت علیه البطن و ملسته به»می باشد،و الوط بقلبی من ذاک ای الصق،و«الشهوة»تمایل نفس است به لذت، و شهوت یک چیز مسلمی است که خداوند در وجود انسان قرار داده است، و مانند اراده نیست که به اختیار انسان باشد.
و (به خاطر آورید) لوط را، هنگامی که به قوم خود گفت: «آیا عمل بسیار زشتی را انجام
می دهید که هیچ یک از جهانیان، پیش از شما انجام نداده است؟! (80) آیا شما از روی
شهوت به سراغ مردان می روید، نه زنان؟! شما گروه اسرافکار (و منحرفی) هستید! (81)
ولی پاسخ قومش چیزی جز این نبود که گفتند: «این ها را از شهر و دیار خود بیرون کنید،
که این ها مردمی هستند که پاکدامنی را می طلبند (و با ما هم صدا نیستند!)»(82)(چون کار به این جا رسید،) ما او و خاندانش را رهایی بخشیدیم جز همسرش، که ازبازماندگان (در شهر) بود. (83) و (سپس چنان) بارانی (از سنگ) بر آن ها فرستادیم (که آن ها را در هم کوبید و نابود ساخت.) پس بنگر سرانجام کار مجرمان چه شد! (84)
«اِنَّکُمْ لَتَاْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء…»(1)
امام باقر و یا امام صادق(علیهما السلام) می فرماید:
ص: 313
شیطان با صورت زیبای زنانه و لباس های زیبا نزد جوانان قوم لوط آمد و از آنان خواست تا با او لواط کنند، و اگر از آنان خواسته بود که با آنان لواط نمایند نمی پذیرفتند و لکن از آنان خواست که با او لواط نمایند پس با او چنین کردند و لذّت بردند و چون شیطان از بین آنان رفت با هم دیگر لواط کردند.(1)
مولّف گوید:
در سوره هود خواهد آمد که قوم لوط به سبب بخل شان لواط می کردند[و می خواستند هزینه های ازدواج با زن ها را نپردازند].
حضرت رضا(علیه السلام) در پاسخ سوال علّت حُرمت لواط به محمّد بن سنان نوشت:علّت حرام بودن لواط و مساحقه این است که اوّلا خداوند فطرت و خلقت مرد و زن را بر اساس ازدواج مرد با زن قرار داده است و ثانیا اگر مرد با مرد و زن با زن ارضا و تامین شود نسل انسان ها برچیده می شود و تدبیر زندگی فاسد می گردد و دنیا خراب خواهد شد.(2)
ص: 314
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
حضرت لوط با قوم خود خویشی نداشت و بر آنان وارد شده بود و سی سال در بین قوم خود زندگی کرد و مردم را دعوت به بندگی خدا نمود و آنان را از اعمال زشت نهی نمود و به طاعت خداوند تشویق کرد و مردم به حرف او گوش نکردند و از او اطاعت ننمودند و غسل جنابت نداشتند و بسیار مردم بخیلی بودند و کسی را اطعام نمی کردند و بخل آنان سبب شد که گرفتار درد بی درمانی در مسایل جنسی بشوند، آنان در مسیر قافله های شام و مصر می ایستادند و چون میهمانانی بر آنان وارد می شدند عوض اطعام [به اجبار] با آنان لواط می کردند تا کسی بر آنان وارد نشود و میهمان داری نکنند وگرنه شهوت لواط نداشتند
و این بخل سبب گرفتاری آنان به لواط شد تا جایی که از مردها درخواست لواط می کردند و اجرت آن را می پرداختند؛ امّا حضرت لوط مرد با سخاوت و با گذشت بود و از میهمانان پذیرایی می کرد و قوم او از این عمل او را نهی می کردند و می گفتند: از میهمان پذیرایی نکن و اگر چنین کنی ما با میهمانان تو [به اجبار] لواط خواهیم نمود؛ از این رو حضرت لوط میهمانان خود را پنهان می کرد از ترس آن که مردم با آنان لواط کنند.(1)
ص: 315
مولّف گوید:
بقیّه ی این حدیث در سوره ی هود خواهد آمد ان شاء الله.
یزید بن ثابت گوید:
شخصی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره لواط با زن ها سوال نمود. آن حضرت(علیه السلام) به اوفرمود: پست شدی، خدا تو را پست کند، آیا نشنیده ای که خداوند می فرماید:
«لَتَاْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنْ اَحَدٍ مِّنَ الْعَالَمِینَ»؟!(1)
عبدالرّحمن بن حجّاج گوید:
از امام صادق(علیه السلام) درباره ی لواط با زن ها سوال شد. آن حضرت فرمود: من در قرآن آیه ای برای حلال بودن آن نمی دانم جز آیه ی «اِنَّکُمْ لَتَاْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء. »(2)
ص: 316
وَ اِلی مَدْیَنَ اَخاهُمْ شُعَیْبًا قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَكُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَاَوْفُوا الْكَیْلَ وَ الْمیزانَ وَ لاتَبْخَسُوا النَّاسَ اَشْیاءَهُمْ وَ لاتُفْسِدُوا فِی الْاَرْضِ بَعْدَ اِصْلاحِها ذلِكُمْ خَیْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنینَ وَ لاتَقْعُدُوا بِكُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجًا وَ اذْكُرُوا اِذْ كُنْتُمْ قَلیلًا فَكَثَّرَكُمْ وَ انْظُرُوا كَیْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدینَ وَ اِنْ كانَ طائِفَةٌ مِنْكُمْ آمَنُوا بِالَّذی اُرْسِلْتُ بِهِ وَ طائِفَةٌ لَمْ یُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّی یَحْكُمَ اللهُ بَیْنَنا وَ هُوَ خَیْرُ الْحاكِمینَ قالَ الْمَلَاُ الَّذینَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْیَتِنا اَوْ لَتَعُودُنَّ فی مِلَّتِنا قالَ اَ وَ لَوْ كُنَّا كارِهینَ قَدِ افْتَرَیْنا عَلَی اللهِ كَذِبًا اِنْ عُدْنا فی مِلَّتِكُمْ بَعْدَ اِذْ نَجَّانَا اللهُ مِنْها وَ ما یَكُونُ لَنا اَنْ نَعُودَ فیها اِلَّا اَنْ یَشاءَ اللهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَیْ ءٍ عِلْمًا عَلَی اللهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ اَنْتَ خَیْرُ الْفاتِحینَ وَ قالَ الْمَلَاُ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْبًا اِنَّكُمْ اِذًا لَخاسِرُونَ فَاَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَاَصْبَحُوا فی دارِهِمْ جاثِمینَ
الَّذینَ كَذَّبُوا شُعَیْبًا كَاَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیهَا الَّذینَ كَذَّبُوا شُعَیْبًا كانُوا هُمُ الْخاسِرینَ فَتَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ اَبْلَغْتُكُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَكُمْ فَكَیْفَ آسی عَلی قَوْمٍ كافِرینَ
«ایفاء» به معنای پرداخت کامل حق است، و«ایفاء العهد» وفای به عهد است ،و «ایفاء الوزن و الکیل»کامل دادن کیل و وزن است، و «بخس» کم فروشی می باشد،و «افساد» از انتفاع ساقط کردن چیزی است و ضد آن اصلاح است، و «صد» جلوگیری
ص: 317
از چیزی است با فریب، چنان که شیطان انسان را از یاد خدا و نماز باز می دارد، و «عوج»
با کسر عین کجی و انحراف در دین است و هر چه دیده نمی شود، و «عوج» با فتح عین،
کجی و انحراف در چیزهایی است که دیده می شود، و «الافتراء» التهمة، و «الملة» الدیانة،
و «الفتح» الحکم و الفاتح و الفتاح الحاکم، و «کان لم یغنوا فیها» ای لم یقیموا بها کانهم
استغنوا بذلک المکان عن غیره، و «الاسنی» شدة المحزن.
و به سوی مدین،برادرشان شعیب را (فرستادیم) گفت: «ای قوم من! خدا را بپرستید،که جز او معبودی ندارید! دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است بنا بر این، حق پیمانه و وزن را ادا کنید! و از اموال مردم چیزی نکاهید! و در روی زمین،بعد از آن که (در پرتو ایمان و دعوت انبیاء) اصلاح شده است، فساد نکنید! این برای شما بهتر است اگر با ایمان هستید! (85) و بر سر هر راه ننشینید که (مردم با ایمان را) تهدید کنید و مومنان را از راه خدا باز دارید، و با (القای شبهات،) آن را کج و معوج نشان دهید!و به خاطر بیاورید زمانی را که اندک بودید،و او شما را فزونی داد! و بنگرید سرانجام مفسدان چگونه بود! (86) و اگر گروهی از شما به آن چه من به آن فرستاده شده ام ایمان آورده اند،و گروهی ایمان نیاورده اند، صبر کنید تا خداوند میان ما داوری کند، که او بهترین داوران
است! (87) اشراف زورمند و متکبّر از قوم او گفتند: «ای شعیب! به یقین، تو و کسانی
را که به تو ایمان آورده اند، از شهر و دیار خود بیرون خواهیم کرد، یا به آیین ما بازگردید!» گفت: «آیا (می خواهید ما را بازگردانید) اگر چه مایل نباشیم؟! (88) اگر ما به آیین شمابازگردیم، بعد از آن که خدا ما را از آن نجات بخشیده، به خدا دروغ بسته ایم و شایسته نیست که ما به آن بازگردیم مگر این که خدایی که پروردگار ماست بخواهد علم پروردگار ما، به همه چیز احاطه دارد. تنها بر خدا توکّل کرده ایم. پروردگارا! میان ما و قوم ما
ص: 318
بحق داوری کن، که تو بهترین داورانی!» (89) اشراف زورمند از قوم او که کافر شده
بودند گفتند: «اگر از شعیب پیروی کنید، شما هم زیان کار خواهید شد!» (90) سپس
زمین لرزه آن ها را فرا گرفت و صبحگاهان به صورت اجسادی بی جان در خانه هاشان مانده بودند. (91) آن ها که شعیب را تکذیب کردند،(آن چنان نابود شدند که)گویا هرگز در آن (خانه ها) سکونت نداشتند! آن ها که شعیب را تکذیب کردند، زیان کار بودند!(92) سپس از آنان روی برتافت و گفت: «ای قوم من! من رسالتهای پروردگارم را به شما ابلاغ کردم و برای شما خیرخواهی نمودم با این حال، چگونه بر حال قوم بی ایمان تاسف بخورم؟!» (93)
«وَ اِلَی مَدْیَنَ اَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ…»(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
پیامبران برخی مبعوث به گروهی از مردم بودند و برخی مبعوث بر همه مردم بودند،
امّا شعیب پیامبر اهل مدین بود و اهل مدین کم تر از چهل خانوار بودند.(2)
«فَاَوْفُواْ الْکَیْلَ وَ الْمِیزَانَ وَ لَا تَبْخَسُواْ النَّاسَ اَشْیَاءهُمْ…»(3)
مقصود از ایفای کیل و میزان،تمام و کامل دادن کیل ترازو است چنان که بخس درمکیال و میزان کم فروشی است همان گونه که در اوّل سوره ی مطفّفین می فرماید:
ص: 319
«وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ*الَّذِینَ اِذَا اکْتَالُواْ عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ*وَ اِذَا کَالُوهُمْ اَو وَّزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ ».یعنی وای بر کم فروشان، آنان که چون برای خود کیل و یا وزن می کنند کامل می گیرند و چون می خواهند بفروشند ناقص می دهند.
از این آیه ظاهر می شود که کم فروشی،بدتر از دزدی و تصرّف غاصبانه در مال مردم است، چرا که کم فروشی علاوه بر غصب مال مردم، خیانت به آنان نیز می باشد، و همراه با مکر و خدعه خواهد بود.
«وَ لَا تَقْعُدُواْ بِکُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَهَا عِوَجًا… »(1)
از این آیه نیز خیانت قوم شعیب ظاهر می شود،چرا که آنان در راه ها کمین می کرده اند و با تهدید و القای شبهه می خواسته اند مردم را از ایمان به شعیب باز دارند و این یک شبیخون فرهنگی است و بدتر از آزارهای جسمی و روحی می باشد و در این زمان ها نیز دشمنان اسلام از این راه ها استفاده می کنند بعضی گفته اند: قوم شعیب مانند قریش در بین راه ها می نشسته اند و به مردم می گفته اند: شعیب کذّاب است، مراقب او باشید که شما را از آیین تان منحرف نکند.(2)
«و َقَالَ الْمَلاُ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْبًا اِنَّکُمْ اِذًا لَّخَاسِرُونَ»(3)
سران قوم شعیب که کافر و بت پرست بودند، به مردم می گفتند:«اگر از آیین ما دست بردارید و از شعیب پیروی کنید، زیان کار خواهید بود» و مخاطب آنان ممکن است کفّار ضعیف بوده باشند و ممکن است مومنین به شعیب باشند، آری همواره
ص: 320
این گونه بوده که سران قوم به خاطر قدرت و ریاستی که داشته اند و مردم تحت حکومت آنان بوده اند نمی خواسته اند مردم از پیامبران پیروی نمایند و فراوان می کوشیده اند که مردم را برای خود نگه دارند، از این رو پیامبران را متّهم به دروغ و سحر و جنون و امثال آن می کردند تا مردم از آنان پیروی نکنند و در زمان همه پیامبران(علیهم السلام) چنین بوده است و لذا در آیه بعد خداوند خسران و زیان کاری را به تکذیب کنندگان حضرت شعیب نسبت می دهد و می فرماید: «الَّذِینَ کَذَّبُواْ شُعَیْبًا کَانُواْ هُمُ الْخَاسِرِینَ» وگرنه پیروی از پیامبران و اوصیای آنان راه نجات و بزرگ ترین عبادت است و اساسا اطاعت و پیروی از پیامبران(علیهم السلام) دلیل و شاخصه ایمان و نجات و سعادت و بهشت می باشد چنان که حضرت هادی(علیه السلام) در زیارت جامعه کبیره می فرماید: «مَنِ اتَّبَعَکُمْ فَالْجَنَّةُ مَاْوَاهُ وَ مَنْ خَالَفَکُمْ فَالنَّارُ مَثْوَاهُ.»
و در آیات دیگر نیز: این معنا صریحا بیان شده است چنان که می فرماید:«قُلْ اِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ»(1) و یا می فرماید: «فَلاَ وَ رَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّیَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِی اَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا.»(2)
وَ ما اَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ اِلَّا اَخَذْنا اَهْلَها بِالْبَاْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّی عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ فَاَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لایَشْعُرُونَ وَ لَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما كانُوا یَكْسِبُونَ اَ فَاَمِنَ اَهْلُ الْقُری اَنْ یَاْتِیَهُمْ
ص: 321
بَاْسُنا بَیاتًا وَ هُمْ نائِمُونَ اَ وَ اَمِنَ اَهْلُ الْقُری اَنْ یَاْتِیَهُمْ بَاْسُنا ضُحًی وَ هُمْ یَلْعَبُونَ اَ فَاَمِنُوا مَكْرَ اللهِ فَلا یَاْمَنُ مَكْرَ اللهِ اِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ اَ وَ لَمْ یَهْدِ لِلَّذینَ یَرِثُونَ الْاَرْضَ مِنْ بَعْدِ اَهْلِها اَنْ لَوْ نَشاءُ اَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لایَسْمَعُونَ تِلْكَ الْقُری نَقُصُّ عَلَیْكَ مِنْ اَنْبائِها وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما كانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ یَطْبَعُ اللهُ عَلی قُلُوبِ الْكافِرینَ وَ ما وَجَدْنا لِاَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ اِنْ وَجَدْنا اَكْثَرَهُمْ لَفاسِقینَ
«تبدیل» چیزی را به جای چیز دیگری قرار دادن است، و «عفو» در اصل لغت به معنای
ترک است، و معنای «عفوا» ترکوا حتّی کثروا می باشد، و «بغتة» یعنی فجاة و آن گرفتن
ناگهانی و بدون مقدّمه است و «برکات» به معنای خیرات است، و اصل برکت به معنای
ثبوت و امن است، و ثقة و طمانینه نظائراند و ضد امن خوف است و ضد ثقة ریبة و ضد
طمانیة انزعاج است، و «بؤس» به معنای فقر است، و «نوم» خلاف یقظه است و «رجل
نَوَمَة» یعنی کثیر النوم، و «ضحی» وقت برآمدن آفتاب است و «اضحیة» به خاطر ذبح وقت
ضحی می باشد، و «قصص» به معنای مطالب پی در پی می باشد، و «فلان یقص الاثر» ای یتبعه و «نبا» خبر از امر بزرگ است، و به همین خاطر پیامبر را نبی گویند و وجدان و مصادفة و ادراک نظائراند.
و ما در هیچ شهر و آبادی پیامبری نفرستادیم مگر این که اهل آن را به ناراحتی ها و خسارت ها گرفتار ساختیم شاید (به خود آیند، و به سوی خدا) بازگردند و تضرع کنند!
(94)سپس(هنگامی که این هشدارها در آنان اثر نگذاشت)،نیکی (و فراوانی نعمت و رفاه) را به جای بدی (و ناراحتی و گرفتاری) قرار دادیم آن چنان که فزونی گرفتند،
ص: 322
(و همه گونه نعمت و برکت یافتند، و مغرور شدند،)و گفتند: «(تنها ما نبودیم که گرفتار
این مشکلات شدیم) به پدران ما نیز ناراحتیهای جسمی و مالی رسید.» چون چنین شد، آن ها را ناگهان (به سبب اعمال شان)گرفتیم (و مجازات کردیم)،در حالی که نمی فهمیدند. (95) و اگر اهل شهرها و آبادی ها، ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند،برکات آسمان و زمین را بر آن ها می گشودیم ولی (آن ها حق را) تکذیب کردند ما هم آنان را به کیفر اعمال شان مجازات کردیم. (96) آیا اهل این آبادی ها، از این ایمنند که عذاب ما شبانه به سراغ آن ها بیاید در حالی که در خواب باشند؟! (97) آیا اهل این آبادی ها،از این ایمنند که عذاب ما هنگام روز به سراغ شان بیاید در حالی که سرگرم بازی هستند؟! (98) آیا آن ها خود را از مکر الهی در امان می دانند؟!در حالی که جز زیان کاران، خود را از مکر (و مجازات) خدا ایمن نمی دانند! (99) آیا کسانی که وارث روی زمین بعد از صاحبان آن می شوند، عبرت نمی گیرند که اگر بخواهیم، آن ها را نیز به گناهان شان هلاک می کنیم، و بر دل های شان مهر می نهیم تا (صدای حق را) نشنوند؟! (100) این ها، شهرها و آبادی هایی است که قسمتی از اخبار آن را برای تو شرح می دهیم پیامبران شان دلایل روشن برای آنان آوردند (ولی آن ها چنان لجوج بودند که) به آن چه قبلا تکذیب کرده بودند، ایمان نمی آوردند! این گونه خداوند بر دل های کافران مهر می نهد (و بر اثر لجاجت و ادامه گناه، حس تشخیص شان را سلب می کند)! (101) و بیشتر آن ها را بر سر پیمان خود نیافتیم (بلکه) اکثر آن ها را فاسق و گنه کار یافتیم! (102)
«تِلْکَ الْقُرَی نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ اَنبَآئِهَا وَ لَقَدْ جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ مِن قَبْلُ»(1)
ص: 323
خداوند برای تنبّه و یادآوری این امّت قضایای هلاکت قوم نوح و قوم عاد و قوم ثمود و قوم لوط و اقوام دیگری را یاد نموده و به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
ما اخبار هلاکت این امّت ها را برای تو بیان نمودیم تا امّت تو نیز بدانند که هر امّتی اگر پیامبر خود را تکذیب کنند گرفتار عذاب خواهند شد و سنّت خداوند درباره ی امّت های متمرّد و مشرک و کافر یکسان است چنان که می فرماید:«فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللهِ تَبْدِیلًا وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللهِ تَحْوِیلًا.»(1) آری خداوند از لطف و عنایت خود قبل از عذاب، امّت های متمرّد را گرفتار انواع بلاها می کند تا بلکه تنبّه پیدا کنند و به درگاه خداوند رو بیاورند و تضرّع نمایند و چون تنبّه پیدا نمی کنند آنان را عذاب می نماید و این عذاب ها به خاطر اصرار آنان در گناه و معاصی می باشد چرا که گناه مانع استحقاق رحمت خدا می شود و همان گونه که برخی از مفسران بیان نموده اند از روایات استفاده می شود که گناه ضررهای فراوانی دارد مانند: 1. قساوت قلب، 2. سیاهی دل، 3. تسلّط شیطان،4. دوری از رحمت الهی، 5.کوتاه شدن عمر، 6.نزول بلا، 7.زوال نعمت،
8. تسلّط ظالم، 9. از بین رفتن مال، 10. بیماری جسمی، 11. ضعف ایمان،12. زوال ایمان، 13. رنجش خاطر پیامبر و ائمّه(علیهم السلام)، 14. غضب الهی، 15. عذاب
قبر و برزخ، 16. عذاب قیامت، 17. سختی جان دادن، 18. عذاب دوزخ،19. لعنت مردم، 20. لعنت ملائکه، 21. لعنت پیامبران، 22. لعنت خداوند.
«فَمَا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ مِن قَبْلُ»(2)
در تفسیر قمّی آمده: گروهی که در عالم ذرّ دین خدا را انکار نمودند در دنیا نیز انکار خواهند نمود و این آیه پاسخ کسانی است که میثاق عالم ذرّ را انکار می نمایند.(3)
ص: 324
در تفسیر صافی از کافی و تفسیر عیّاشی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
خداوند هنگامی که مخلوق خود را آفرید، هر که را دوست می داشت، از آن چه دوست می داشت آفرید، از این رو دوستان خود را از طینت بهشت آفرید و دشمنان خود را از طینت آتش آفرید، سپس آنان را در ظلال مبعوث نمود. گفته شد: ظلال چیست؟ فرمود: ظلال مانند سایه انسان است که چیزی هست و چیزی نیست؛ تا این که فرمود: خداوند پیامبران را [از طینت بهشت] آفرید و آنان را فرمود تا اقرار به وحدانیّت او بکنند چنان که می فرماید: «وَ لَئِن سَاَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ» سپس بقیّه مردم را فرمود تا به نبوّت پیامبران اقرار کنند، بعضی اقرار کردند و بعضی اقرار نکردند، تا این که مردم را دعوت به اقرار به ولایت ما نمود، و به خدا سوگند آنان که محبوب خدا بودند [و از طینت بهشت آفریده شده بودند] به
ولایت ما اقرار نمودند، و کسانی که مغضوب [و مورد خشم] او بودند ولایت ما را انکار نمودند، از این رو مردم در دنیا نیز به همان چیزی که در عالم ذرّ اقرار و یا انکار نموده بودند اقرار و یا انکار کردند و آیه فوق به این معنا اشاره دارد.(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
هنگامی که مردم در پشت پدرها و رحم مادرها بودند خداوند پیامبران را بر آنان
ص: 325
مبعوث نمود و کسانی که در آن حال پیامبران را تصدیق نمودند، در عالم دنیا نیز تصدیق کردند و آنان که در آن حال پیامبران را تکذیب کردند بعد از آن نیز تکذیب نمودند. (1)
«وَ مَا وَجَدْنَا لاَکْثَرِهِم مِّنْ عَهْدٍ وَ اِن وَجَدْنَا اَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ»(2)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «وَ مَا وَجَدْنَا لاَکْثَرِهِم مِّنْ عَهْدٍ…» این است که آن چه خداوند[نسبت به عبودیّت خود]در عالم ذرّ از آنان پیمان گرفت،در دنیا به آن وفا نکردند،و بیشتر آنان فاسق شدند. (3)
حسین بن حِکَم گوید:
من نامه ای به عبد صالح موسی بن جعفر(علیهما السلام) نوشتم و به او خبر دادم که من
گرفتار شک شده ام و همان گونه که ابراهیم(علیه السلام) به پروردگار خود گفت: «رَبِ اَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی» شما نیز مرا راهنمایی کنید. پس موسی بن جعفر(علیهما السلام) در پاسخ من نوشت: ابراهیم(علیه السلام) مومن بود و می خواست بر ایمان او افزوده شود؛ و تو شک پیدا کرده ای و در شک خیری نیست و آیه مربوط به شک و اهل آن این آیه است
«وَ مَا وَجَدْنَا لاَکْثَرِهِم مِّنْ عَهْدٍ وَ اِن وَجَدْنَا اَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ.»(4)
ص: 326
در تفسیر عیّاشی از ابوذّر نقل شده که گوید: به خدا سوگند احدی از کسانی که خداوند از آنان میثاق و پیمان [بندگی و اطاعت] گرفت به پیمان و عهد خود وفا نکردند جز اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و گروه کمی از شیعیان آنان، از این رو خداوند می فرماید: «وَ مَا
وَجَدْنَا لاَکْثَرِهِم مِّنْ عَهْدٍ وَ اِن وَجَدْنَا اَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ» و نیز می فرماید: «وَ لَکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ
لَا یُؤْمِنُونَ.»(1)
ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسی بِآیاتِنا اِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَظَلَمُوا بِها فَانْظُرْ كَیْفَ كانَ عاقِبَةُ
الْمُفْسِدینَ وَ قالَ مُوسی یا فِرْعَوْنُ اِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ حَقیقٌ عَلی اَنْ لااَقُولَ عَلَی اللهِ اِلَّا الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُمْ بِبَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَاَرْسِلْ مَعِیَ بَنی اِسْرائیلَ قالَ اِنْ كُنْتَ جِئْتَ بِآیَةٍ فَاْتِ بِها اِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ فَاَلْقی عَصاهُ فَاِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبینٌ وَ نَزَعَ یَدَهُ فَاِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرینَ قالَ الْمَلَاُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ اِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلیمٌ یُریدُ اَنْ یُخْرِجَكُمْ مِنْ اَرْضِكُمْ فَما ذا تَاْمُرُونَ قالُوا اَرْجِهْ وَ اَخاهُ وَ اَرْسِلْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرینَ
ص: 327
یَاْتُوكَ بِكُلِّ ساحِرٍ عَلیمٍ وَ جاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قالُوا اِنَّ لَنا لَاَجْرًا اِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبینَ قالَ نَعَمْ وَ اِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ قالُوا یا مُوسی اِمَّا اَنْ تُلْقِیَ وَ اِمَّا اَنْ نَكُونَ نَحْنُ الْمُلْقینَ قالَ اَلْقُوا فَلَمَّا اَلْقَوْا سَحَرُوا اَعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظیمٍ وَ اَوْحَیْنا اِلی مُوسی اَنْ اَلْقِ عَصاكَ فَاِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَاْفِكُونَ فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا یَعْمَلُونَ فَغُلِبُوا هُنالِكَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرینَ وَ اُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدینَ قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمینَ رَبِّ مُوسی وَ هارُونَ قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ
اَنْ آذَنَ لَكُمْ اِنَّ هذا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِی الْمَدینَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْها اَهْلَها فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَاُقَطِّعَنَّ اَیْدِیَكُمْ وَ اَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَاُصَلِّبَنَّكُمْ اَجْمَعینَ قالُوا اِنَّا اِلی رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا اِلَّا اَنْ آمَنَّا بِآیاتِ رَبِّنا لَمَّا جاءَتْنا رَبَّنا اَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْرًا وَ تَوَفَّنا مُسْلِمینَ وَ قالَ الْمَلَاُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ اَ تَذَرُ مُوسی وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الْاَرْضِ وَ یَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ قالَ سَنُقَتِّلُ اَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیی نِساءَهُمْ وَ اِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اسْتَعینُوا بِاللهِ وَ اصْبِرُوا اِنَّ الْاَرْضَ لِلهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ قالُوا اُوذینا مِنْ قَبْلِ اَنْ تَاْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسی رَبُّكُمْ اَنْ یُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَ یَسْتَخْلِفَكُمْ فِی الْاَرْضِ فَیَنْظُرَ كَیْفَ تَعْمَلُونَ
«بعث» به معنای ارسال است، و در اصل به معنای نقل با اعتماد و سرعت است،و بعث بعد از مرگ نقل به حیات ابدی است، و بعث انبیاء نقل به مقام نبوّت است،و «عصا» چوب خشک مانند قضیب است، و اصل لغت به معنای امتناع است،و «ثعبان» مار بزرگ است، و «نزع» جدا کردن چیزی از محل خود می باشد، و «سِحر» حرکت لطیف اعجاب آور است که از آن توهم معجزه می شود و «سَحَر» آخر شب را گویند، و «افک» به معنای کذب و وارونه نشان دادن است و «وقوع» به معنای سقوط است
ص: 328
و «صاغر» به معنای ذلیل است،و صغر و صغار به معنای ذلت است و«صلب»بستن به چوبه [دار] است. و «نقمت» ضد نعمت است. و فرق بین نقمت و اساءةاین است که نقمت بسا به حق است و اساءة همیشه قبیح است و «افراغ»، خالی کردن ظرف است و «صبر» حبس نفس است.
سپس به دنبال آن ها [پیامبران پیشین] موسی را با آیات خویش به سوی فرعون و اطرافیان او فرستادیم امّا آن ها (با عدم پذیرش)، به آن (آیات) ظلم کردند. ببین عاقبت مفسدان چگونه بود!(103)و موسی گفت:«ای فرعون!من فرستاده ای از سوی پروردگار جهانیانم. (104) سزاوار است که بر خدا جز حق نگویم. من دلیل روشنی از پروردگارتان برای شما آورده ام پس بنی اسراییل را با من بفرست!» (105) (فرعون) گفت: «اگر نشانه ای آورده ای، نشان بده اگر از راست گویانی!» (106) (موسی) عصای خود را افکند ناگهان اژدهای آشکاری شد! (107) و دست خود را (از گریبان) بیرون آورد سفید (و درخشان) برای بینندگان بود! (108) اطرافیان فرعون گفتند: «بی شک، این ساحری ماهر و دانا است! (109) می خواهد شما را از سرزمینتان بیرون کند (نظر شما چیست، و) در برابر او چه دستوری دارید؟» (110) (سپس به فرعون)گفتند:«(کار) او و برادرش را به تاخیر انداز،و جمع آوری کنندگان را به همه شهرها بفرست…(111) تا هر ساحر دانا (و کارآزموده ای) را به خدمت تو بیاورند!» (112) ساحران نزد فرعون آمدند و گفتند: «آیا اگر ما پیروز گردیم، اجر و پاداش مهمی خواهیم داشت؟!» (113) گفت: «آری، و شما از مقربان خواهید بود!» (114) (روز مبارزه فرا رسید. ساحران) گفتند: «ای موسی! یا تو (وسایل سحرت را) بیفکن، یا ما می افکنیم!» (115) گفت: «شما بیفکنید!» و هنگامی (که وسایل سحر خود را) افکندند، مردم را چشم بندی کردند و ترساندند و سحر عظیمی پدید آوردند. (116)
ص: 329
(ما) به موسی وحی کردیم که: «عصای خود را بیفکن!» ناگهان (به صورت مار عظیمی در آمد که) وسایل دروغین آن ها را بسرعت برمی گرفت. (117) (در این هنگام،) حق آشکار شد و آن چه آن ها ساخته بودند، باطل گشت. (118) و در آن جا (همگی) مغلوب شدند و خوار و کوچک گشتند. (119) و ساحران (بی اختیار) به سجده افتادند. (120) و گفتند: «ما به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم (121) پروردگار موسی و هارون!» (122) فرعون گفت:«آیا پیش از آن که به شما اجازه دهم، به او ایمان آوردید؟! حتما این نیرنگ و توطئه ای است که در این شهر (و دیار) چیده اید، تا اهلش را از آن بیرون کنید ولی به زودی خواهید دانست! (123) سوگند می خورم که دستها و پاهای شما را به طور مخالف [دست راست با پای چپ، یا دست چپ با پای راست] قطع می کنم سپس همگی را به دار می آویزم! (124) (ساحران) گفتند: «(مهم نیست،) ما به سوی پروردگارمان بازمی گردیم! (125) انتقام تو از ما، تنها به خاطر این است که ما به آیات پروردگار خویش هنگامی که به سراغ ما آمد ایمان آوردیم. بار الها! صبر و استقامت بر ما فرو ریز! (و آخرین درجه شکیبایی را به ما مرحمت فرما!) و ما را مسلمان بمیران!» (126) و اشراف قوم فرعون (به او) گفتند: «آیا موسی و قومش را رها می کنی که در زمین فساد کنند، و تو و خدایانت را رها سازد؟!» گفت: «به زودی پسران شان را می کشیم، و دختران شان را زنده نگه می داریم (تا به ما خدمت کنند) و ما بر آن ها کاملا مسلّطیم!»(127)موسی به قوم خود گفت: «از خدا یاری جویید، و استقامت پیشه کنید، که زمین از آن خداست، و آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد، واگذار می کند و سرانجام (نیک) برای پرهیزکاران است!» (128) گفتند: «پیش از آن که به سوی ما بیایی آزار دیدیم، (هم اکنون) پس از آمدنت نیز آزار می بینیم! (کی این آزارها سر خواهد آمد؟)» گفت: «امید است پروردگارتان دشمن شما را هلاک کند، و شما را در زمین جانشین (آن ها) سازد، و بنگرد چگونه عمل می کنید!» (129)
ص: 330
«ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسَی بِآیَاتِنَا اِلَی فِرْعَوْنَ وَ مَلَئِهِ…»(1)
در کتاب اکمال الدین از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت ضمن حدیثی فرمود:
خداوند تبارک و تعالی بعد از یوسف اسباط دوازده گانه و سپس موسی و هارون را به مصر برای هدایت فرعون و قوم او فرستاد.(2)
و در تفسیر عیّاشی روایت شده:
فرعون هفت شهربنا نمود تا خود را از موسی مصون نماید، و بین آن شهرها جنگل هایی قرار داد، و شیرهایی را در آن ها رها نمود تا موسی نتواند به او نزدیک شود،و هنگامی که خداوند موسی را برای هدایت فرعون مبعوث نمود و موسی داخل این شهرها شد شیرها در مقابل او خضوع کردند و از او دور شدند و موسی به هر شهری می رسید درِ آن شهر برای او گشوده می شد تا این که به قصر فرعون رسید و کنار در قصر نشست و به دست او عصایی بود و عبایی از پشم به دوش داشت و به دربان فرعون فرمود: برای من از فرعون اجازه ی دخول بگیر.و دربان به او اعتنایی نکرد و مدّتی گذشت و دربان به او اجازه دخول نمی داد و چون اصرار نمود دربان گفت: آیا خدای ربّ العالمین کسی جز تو را نیافت که به درگاه فرعون بفرستد؟! پس موسی(علیه السلام) خشمگین شد و با عصای خود بر درب قصر زد و همه درها گشوده شد و فرعون موسی را مشاهده نمود و گفت: او را داخل کنید پس موسی داخل شد در حالی که فرعون در قبّه ی بلندی که چهل متر ارتفاع آن
ص: 331
بود نشسته بود و موسی به او فرمود: «من فرستاده ی خدای ربّ العالمین هستم»فرعون گفت: اگر راست می گویی نشانه پیامبری خود را بیاور. پس موسی عصای خود را رها نمود و آن عصا دارای دو لب و دو شعبه بود و تبدیل به اژدهایی شد که دو لب داشت یکی روی زمین و دیگری بالای قبّه فرعون قرار گرفت و فرعون چون به جوف آن اژدها نگاه کرد که آتش از آن شعله ور بود و به طرف فرعون آمد ناگهان فرعون خود را آلوده کرد و فریاد زد: «ای موسی آن را بگیر.»(1)
حضرت رضا(علیه السلام) درباره ی نوع معجزه ی موسی(علیه السلام) می فرماید:
علّت این که معجزه ی موسی(علیه السلام) ید و بیضا و عصا بود و معجزه ی عیسی(علیه السلام) طب و شفا دادن بیماران لاعلاج و معجزه ی حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) کلام و سخن و خطبه
ص: 332
بود این است که معجزات هر کدام سنخ مهارت های رایج زمان آنان بوده است تا حجّت بر مردم تمام شود.(1)
مولّف گوید:
این روایت در ذیل آیه شریفه «فَاْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ» در سوره ی بقره گذشت.
«وَ اَوْحَیْنَا اِلَی مُوسَی اَنْ اَلْقِ عَصَاکَ فَاِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَاْفِکُونَ»(2)
حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید:
مردی از اهل شام در مسجد کوفه از امیرالمؤمنین(علیه السلام) پرسید: آن چیست که در
حال زنده بودن نوشید و در حال مرده بودن خورد؟امیرالمؤمنین(علیه السلام)فرمود:او
عصای موسی(علیه السلام) بود.سپس پرسید: نخستین درختی که روی زمین غرس شدچه بود؟ فرمود: درخت عوسجه [یعنی درخت غرقد] بود و عصای موسی(علیه السلام)از آن درخت بود.(3)
ص: 333
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
عصای موسی قبلا از آدم بود و سپس به شعیب رسید و پس از آن به دست موسی داده شد و آن عصا اکنون نزد ماست و من تازه با آن تماس داشتم و آن را سبز و تازه دیدم همانند وقتی که از درخت جدا شده بوده است و آن عصا سخن می گوید اگر از او سوال شود و برای قائم ما اهل بیت ذخیره شده و او مانند موسی از آن استفاده خواهد نمود و سبب وحشت و نابودی دشمنان است و مطیع امام خواهد بود و هر دستوری به او داده شود انجام می دهد وچون در اختیار امام قرار بگیرد حیله های دشمنان را از بین می برد و [به شکل اژدها خواهد شد] و دو لب دارد یکی روی زمین است و دیگری بر سقف [دشمن] می باشد و بین دو لب او بیست متر است و با زبان خود حیله های دشمن را می بلعد.(1)
«وَ اُلْقِیَ السَّحَرَةُ سَاجِدِینَ * قَالُواْ آمَنَّا بِرِبِّ الْعَالَمِینَ * رَبِّ مُوسَی وَ هَارُونَ»(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
نسبت به آن چه امیدوار نیستی امیدوارتر از چیزی باش که به آن امیدواری. تا این که فرمود: [موسی(علیه السلام) در بیابان راه را گم کرد و به خانواده ی خود گفت: صبر کنید تا من برای شما از آن نوری که مشاهده می کنم آتشی بگیرم و راه را نیز پیدا کنم.
ص: 334
و چون بازگشت به پیامبری رسیده بود و]ساحران فرعون آمدند تا با سحر خود از فرعون جایزه بگیرند و چون بازگشتند مومن بودند و….(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که فکر کند[به خاطر تقوا و اعمال خیر]بر دیگران برتری دارد،از مستکبران خواهد بود؛ حفص بن غیاث گوید: به امام(علیه السلام)گفتم: اگر به این خاطر، خود را بهتر از دیگری بداند که دیگری را در حال معصیت می بیند و او سالم از آن است آیا باز از مستکبران است؟ امام(علیه السلام) فرمود: هیهات هیهات [که بتواند خود را بهتر از او بداند] چرا که شاید خدا گناه آن گنه کار را ببخشد و تو را مورد حساب قرار بدهد، مگر تو قصّه ی ساحران موسی(علیه السلام) را نخوانده ای؟(2)
«قَالَ الْمَلاُ مِن قَوْمِ فِرْعَونَ اَتَذَرُ مُوسَی وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُواْ فِی الاَرْضِ وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ؟!» (3)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید: در تفسیر «وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ» گوید:
فرعون نخست بت پرست بود و سپس ادعای خدایی کرد.(4)
ص: 335
در تفسیر مجمع البیان از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که در تفسیر «وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ»فرمود:
فرعون مردم را به پرستش گاو نیز امر می نمود و به همین علّت سامری برای بنی اسراییل مجسّمه گوساله ای را که صدایی داشت آماده نمود و گفت: این خدای شما و خدای موسی می باشد.(1)
«اِنَّ الاَرْضَ لِلهِ یُورِثُهَا مَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
آن چه روی زمین،از خداست، برای رسول اوست و آن چه از رسول خداست مربوط به امام پس از رسول خداست.(3)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
ما در کتاب علی(علیه السلام) یافتیم: زمین مال خداست و او آن را به هر که از بندگان خود
می خواهد می دهد و عاقبت [نیک و پیروزی نهایی] برای متّقین است و من و اهل بیت من را خدا وارث زمین قرار داده است و مائیم متّقین و همه زمین ها برای ماست، پس هر کس از مسلمانان زمینی را آباد کند باید خراج [و مالیات] آن را به امام از اهل بیت من بپردازد و آن چه از آن بخورد برای او حلال است و اگر
ص: 336
زمین را رها کند و خراب شود و دیگری از مسلمانان آن را آباد نماید او سزاوارتر از آباد
کننده ی قبلی خواهد بود و باید خراج آن را به امام از اهل بیت من بپردازد، و هر چه از آن بخورد حلال خواهد بود تا وقتی که قائم از اهل بیت من با شمشیر قیام نماید، پس او زمین ها را تحویل خواهد گرفت همان گونه که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) [از کفّار] تحویل گرفته است جز زمین هایی که در دست شیعیان ما باشد که امام زمان؟عج؟ با آنان قرارداد می بندد و زمین ها را در اختیار آنان باقی می گذارد.(1)
وَ لَقَدْ اَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّكَّرُونَ فَاِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِه وَ اِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ اَلا اِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللهِ وَ لكِنَّ اَكْثَرَهُمْ لایَعْلَمُونَ وَ قالُوا مَهْما تَاْتِنا بِهِ مِنْ آیَةٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنینَ فَاَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْمًا مُجْرِمینَ وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنی اِسْرائیلَ فَلَمَّا
ص: 337
كَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ اِلی اَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ اِذا هُمْ یَنْكُثُونَ فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَاَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ بِاَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلینَ وَ اَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ كانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْاَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتی بارَكْنا فیها وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنی عَلی بَنی اِسْرائیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما كانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما كانُوا یَعْرِشُونَ وَ جاوَزْنا بِبَنی اِسْرائیلَ الْبَحْرَ فَاَتَوْا عَلی قَوْمٍ یَعْكُفُونَ عَلی اَصْنامٍ لَهُمْ قالُوا یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا اِلهًا كَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ اِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ اِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فیهِ وَ باطِلٌ ما كانُوا یَعْمَلُونَ قالَ اَ غَیْرَ اللهِ اَبْغیكُمْ اِلهًا وَ هُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَی الْعالَمینَ وَ اِذْ اَنْجَیْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُقَتِّلُونَ اَبْناءَكُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَكُمْ وَ فی ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظیمٌ
و ما نزدیکان فرعون (و قوم او) را به خشکسالی و کمبود میوه ها گرفتار کردیم، شاید متذکّر گردند! (130) (اما آن ها نه تنها پند نگرفتند، بلکه) هنگامی که نیکی (و نعمت) به آن ها می رسید، می گفتند:«به خاطر خود ماست.»ولی موقعی که بدی(و بلا)به آن ها می رسید، می گفتند: «از شومی موسی و کسان اوست»! آگاه باشید سرچشمه همه این ها، نزد خداست ولی بیشتر آن ها نمی دانند! (131) و گفتند: «هر زمان نشانه و معجزه ای برای ما بیاوری که سحرمان کنی، ما به تو ایمان نمی آوریم!» (132) سپس (بلاها را پشت سر هم بر آن ها نازل کردیم:) طوفان و ملخ و آفت گیاهی و قورباغه ها و خون را که نشانه هایی از هم جدا بودند بر آن ها فرستادیم (ولی باز بیدار نشدند، و) تکبر ورزیدند، و جمعیّت گنه کاری بودند! (133) هنگامی که بلا بر آن ها مسلّط می شد، می گفتند: «ای موسی! از خدایت برای ما بخواه به عهدی که با تو کرده، رفتار کند! اگر این بلا را از ما مرتفع سازی، قطعا به تو ایمان می آوریم، و بنی اسراییل
ص: 338
را با تو خواهیم فرستاد!»(134)امّا هنگامی که بلا را،پس از مدّت معینی که به آن می رسیدند، از آن ها برمی داشتیم، پیمان خویش را می شکستند! (135) سرانجام از آن ها انتقام گرفتیم، و آنان را در دریا غرق کردیم زیرا آیات ما را تکذیب کردند، و از آن غافل بودند. (136) و مشرقها و مغربهای پر برکت زمین را به آن قومِ به ضعف کشانده شده (زیر زنجیر ظلم و ستم)، واگذار کردیم و وعده نیک پروردگارت بر بنی اسراییل، به خاطر صبر و استقامتی که به خرج دادند، تحقّق یافت و آن چه فرعون و فرعونیان (از کاخ های مجلّل) می ساختند، و آن چه از باغ های داربست دار فراهم ساخته بودند، در هم کوبیدیم! (137) و بنی اسراییل را (سالم) از دریا عبور دادیم (ناگاه) در راه خود به گروهی رسیدند که اطراف بُت های شان، با تواضع و خضوع، گرد آمده بودند. (در این هنگام، بنی اسراییل) به موسی گفتند: «تو هم برای ما معبودی قرار ده، همان گونه که آن ها معبودان (و خدایانی) دارند!» گفت: «شما جمعیّتی جاهل و نادان هستید!(138)این ها(را که می بینید)،سرانجام کارشان نابودی است و آن چه انجام می دهند، باطل (و بیهوده) است. (139) (سپس) گفت: «آیا غیر از خداوند، معبودی برای شما بطلبم؟! خدایی که شما را بر جهانیان (و مردم عصرتان) برتری داد!» (140) (به خاطر بیاورید) زمانی را که از (چنگال) فرعونیان نجاتتان بخشیدیم! آن ها که پیوسته شما را شکنجه می دادند، پسرانتان را می کشتند، و زنانتان را (برای خدمتکاری) زنده می گذاشتند و در این، آزمایش بزرگی از سوی خدا برای شما بود. (141)
«وَ لَقَدْ اَخَذْنَا آلَ فِرْعَونَ بِالسِّنِینَ وَ نَقْصٍ مِّن الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ»(1)
ص: 339
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «سنین» بی آبی و خشکسالی است و آن هنگامی بوده که خداوند بر بنی اسراییل عذاب طوفان و ملخ و شپش و قورباغه و خون را فرستاد.
و در تفسیر آیه «فَاِذَا جَاءتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُواْ لَنَا هَذِهِ وَ اِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُواْ بِمُوسَی وَ مَن مَّعَهُ» گوید:
حسنه در این جا به معنای صحّت و سلامت و امنیت و گشایش در زندگی است و مقصود از «سیّئه» در این جا گرسنگی و ترس و بیماری است.
«فَاَرْسَلْنَا عَلَیْهِمُ الطُّوفَانَ وَ الْجَرَادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفَادِعَ وَ الدَّمَ آیَاتٍ مُّفَصَّلاَتٍ…»(1)
علیّ بن ابراهیم قمّی مفسّر زمان معصومین(علیهم السلام) در تفسیر خود گوید:
هنگامی که ساحران و مردم دیگر به موسی(علیه السلام) ایمان آوردند هامان [وزیر فرعون]
به فرعون گفت: «مردمی که به موسی(علیه السلام) ایمان آوردند را زندانی کن» از این رو
فرعون همه کسانی که از بنی اسراییل به موسی(علیه السلام) ایمان آورده بودند را زندانی
نمود؛ و موسی(علیه السلام) نزد او آمد و گفت: بنی اسراییل را رها کن. چون فرعون به سخن موسی(علیه السلام) اعتنایی نکرد، خداوند در آن سال عذاب طوفان را بر آنان نازل کرد و طوفان خانه ها و مساکن آنان را تخریب نمود و ناچار شدند در بیابان و صحرا زیر خیمه زندگی کنند.(2)
ص: 340
پس فرعون ناچار شد و به موسی(علیه السلام) گفت: «از خدای خود برای ما بخواه تا طوفان را برطرف کند و اگر چنین کنی من اصحاب تو را از بنی اسراییل آزاد خواهم نمود.» پس حضرت موسی(علیه السلام) دعا نمود و خداوند طوفان را از آنان برداشت. فرعون خواست بنی اسراییل را آزاد کند و لکن هامان به او گفت: اگر چنین کنی موسی(علیه السلام) بر تو غالب می شود و قدرت و سلطنت تو را مالک می گردد و فرعون از او پذیرفت و بنی اسراییل را آزاد نکرد و خداوند در سال دوّم ملخ ها را بر آنان مسلّط نمود و ملخ ها هر چه داشتند را از گیاه و درخت خوردند و نزدیک بود موی سر و صورت شان را نیز بخورند. (1)
فرعون بسیار بی تاب شد و به موسی(علیه السلام) گفت: از خدای خود بخواه تا عذاب ملخ ها را از ما بردارد و من بنی اسراییل را آزاد خواهم نمود. پس موسی(علیه السلام) دعا کرد و خداوند عذاب ملخ ها را از آنان برداشت و باز هامان نگذارد فرعون بنی اسراییل را آزاد نماید و خداوند در سال سوّم شپش ها را بر آنان مسلّط نمود
ص: 341
و شپش ها زراعت ها را نابود کردند و قحطی بین آنان پدید آمد.(1)
باز فرعون به موسی(علیه السلام) گفت: «اگر این عذاب از ما برداشته شود من بنی اسراییل
را آزاد خواهم نمود» پس موسی(علیه السلام) دعا کرد و این عذاب نیز برداشته شد و باز فرعون بنی اسراییل را آزاد نکرد و خداوند عذاب قورباغه را بر آنان نازل نمود و قورباغه وارد غذا و آب آنان می شد و از پشت و گوش و بینی آنان می ریخت و سخت بیچاره شدند.(2)
به موسی(علیه السلام) گفتند: «از خدای خود بخواه این عذاب را از ما بردارد تا ما به تو ایمان بیاوریم و بنی اسراییل را آزاد نماییم» و موسی(علیه السلام) دعا کرد و خداوند این عذاب را نیز از آنان برداشت و چون بنی اسراییل را آزاد نکردند، خداوند آب رود نیل را برای آنان تبدیل به خون نمود و آب نیل برای قبطیان و پیروان فرعون خون می شدو برای بنی اسراییل و پیروان موسی آب بود و قبطی به اسراییلی می گفت: آب را در دهان خود کن و به دهان من بریز و چون چنین میکرد آب در دهان قبطی خون می شد و این نیز برای آنان مصیبت سختی شد. (3)
ص: 342
به موسی گفتند:«اگر خداوند این مشکل را از ما برطرف کند ما بنی اسراییل را آزاد خواهیم نمود»و باز خیانت کردند و بنی اسراییل را آزاد ننمودند و خداوند رجز یعنی یخ [قرمز] را بر آنان مسلّط نمود و این چیزی بود که تا کنون ندیده بودند. پس گروهی از آنان مردند و کار بر آنان سخت شد به گونه ای که باور نمی داشتند.(1)
به موسی(علیه السلام) گفتند: «اگر دعا کنی و خدا این عذاب را از ما برطرف کند ما به تو
ایمان خواهیم آورد و بنی اسراییل را آزاد خواهیم کرد» پس موسی(علیه السلام) دعا کرد
و عذاب از آنان برداشته شد و فرعون بنی اسراییل را آزاد نمود و بنی اسراییل گرد موسی(علیه السلام) جمع شدند و فراری ها نیز به او ملحق گردیدند و موسی(علیه السلام) از مصر با اصحاب خود خارج شد.(2)
هامان به فرعون گفت: من تو را از آزاد کردن بنی اسراییل نهی کردم و اکنون بنی اسراییل گرد موسی(علیه السلام) جمع شدند! پس فرعون بی تاب شد و مردم را از شهرها جمع نمود و موسی(علیه السلام) را تعقیب نمودند و… [تا به دریا غرق شدند.](3)
ص: 343
«قَالُواْ یَا مُوسَی اجْعَل لَّنَا اِلَهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ…»(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) به راس الجالوت عالم بزرگ یهودیان که گفت:
شما سی سال از رحلت پیامبرتان نگذشت و شمشیر به روی هم دیگر کشیدید.
فرمود:
شما نیز پاهای تان از آب دریا نخشکیده بود که به موسی گفتید:برای ما خدایانی قرار ده همان گونه که این مردم را خدایانی است!(2)
مولّف گوید:
در آیات سوره بقره و این سوره و برخی از سور دیگر قرآن ماجرای امّت موسی و عیسی(علیهما السلام) و پیامبران دیگر و انحراف امّت ها بعد از پیامبران و روی آوردن آنان به شرک و گفتن امّت موسی: «عزیر ابن الله» و گفتن امّت عیسی:«المسیح ابن الله» و دگرگون کردن تورات و انجیل و تفرّق امّت موسی به هفتاد و یک فرقه و تفرّق امّت عیسی به هفتاد و دو فرقه و تفرّق این امّت به فرموده رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به هفتاد و سه فرقه و اختلاف ها و دشمنی ها و خونریزی هایی که بین این فرقه ها انجام گرفته و تا کنون ادامه دارد قابل انکار نیست و این در حالی است که پیامبران(علیهم السلام) در هدایت و راهنمایی مردم کوتاهی نکرده اند و این خطرها را نیز به آنان گوشزد نموده و آنان را از اختلاف و انحراف دور باش داده و حجّت را بر آنان تمام کرده اند بلکه اوصیای پیامبران نیز مردم را از خطر اختلاف و انحراف آگاه نموده و حقایق را
ص: 344
برای آنان آشکار کرده اند! جز این که امتحان خداوند در همه زمان ها بوده و خواهد بود و حبّ مال و حبّ ریاست و شهوت و… که مجموعه آن ها حبّ دنیاست، سبب این انحراف ها و اختلاف ها بوده و خواهد بود از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «حُبُّ الدُّنْیَا رَاْسُ کُلِ خَطِیئَةٍ».
و مقصود راس الجالوت که گفت: «شما مسلمانان سی سال از رحلت پیامبرتان نگذشته بود که شمشیر به روی هم کشیدید!» جنگ های صفّین و نهروان و جمل بود که زیادی از مسلمانان در این جنگ ها کشته شدند و فتنه هایی به وجود آمد که در تاریخ مثل و مانندی نداشت و امیرالمؤمنین(علیه السلام) ناچار شد تا با گروه های انحرافی جنگ کند و این از خصایص آن حضرت و فضائل اوست که با ناکثین و مارقین و قاسطین جنگ نمود و فتنه ها را برطرف نمود و فرمود: «اَنَا فَقَاْتُ عَیْنَ الْفِتْنَةِ» یعنی من بودم که چشم فتنه را کور کردم و این یکی از امتحان های خداوند بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود و در این فتنه اهل حق از اهل باطل شناخته شدند و در باطن فوائد فراوانی از نظر روشن شدن حقایق و اتمام حجّت برای مردم بود بلکه برای بندگان نیز درس های فراوانی پیدا نمود تا از فتنه های مشابه آن در زمان های آینده آگاهی پیدا کنند و راه حق را بیابند و گرفتار دام فتنه گران نشوند، «نعوذ بالله مِنْ مَضَلَّاتِ الْفِتَنِ».
وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ اَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ اَرْبَعینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسی لِاَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی وَ اَصْلِحْ وَ لاتَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ وَ لَمَّا جاءَ مُوسی
ص: 345
لِمیقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ اَرِنی اَنْظُرْ اِلَیْكَ قالَ لَنْ تَرانی وَ لكِنِ انْظُرْ اِلَی الْجَبَلِ فَاِنِ اسْتَقَرَّ
مَكانَهُ فَسَوْفَ تَرانی فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقًا فَلَمَّا اَفاقَ قالَ
سُبْحانَكَ تُبْتُ اِلَیْكَ وَ اَنَا اَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ قالَ یا مُوسی اِنِّی اصْطَفَیْتُكَ عَلَی النَّاسِ بِرِسالاتی وَ بِكَلامی فَخُذْ ما آتَیْتُكَ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرینَ وَ كَتَبْنا لَهُ فِی الْاَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَیْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصیلًا لِكُلِّ شَیْ ءٍ فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ اْمُرْ قَوْمَكَ یَاْخُذُوا بِاَحْسَنِها سَاُریكُمْ دارَ الْفاسِقینَ
فرق بین میقات و وقت این است که میقات وقتی است که برای عملی تعیین شده است و وقت مقداری از زمان است، و مواقیت حج مکان های تعیین شده ی برای احرام است و «تجلی» به معنای ظهور و یا دلالت است، و «الواح» جمع لوح به معنای صحیفه و کاغذی است که برای نوشتن آماده می شود، و اصل معنای لوح از لاح یلوح به معنای لمح و ظهر و تلالا می باشد، و لوحه السفر ای غیره، و «موعظة» دورباش از خطر و قبیح است.
و ما با موسی، سی شب وعده گذاشتیم سپس آن را با ده شب (دیگر) تکمیل نمودیم به این ترتیب، میعاد پروردگارش (با او)، چهل شب تمام شد. و موسی به برادرش هارون گفت: «جانشین من در میان قومم باش. و (آن ها) را اصلاح کن! و از روش مفسدان، پیروی منما!» (142) و هنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم!» گفت: «هرگز مرا نخواهی دید! ولی به کوه بنگر، اگر در جای خود
ص: 346
ثابت ماند، مرا خواهی دید!» امّا هنگامی که پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را همسان خاک قرار داد و موسی مدهوش به زمین افتاد. چون به هوش آمد، عرض کرد: «خداوندا! منزهی تو (از این که با چشم تو را ببینم)! من به سوی تو بازگشتم! و من نخستین مومنانم!» (143) (خداوند) فرمود: «ای موسی! من تو را با رسالتهای خویش، و با سخن گفتنم (با تو)، بر مردم برتری دادم و برگزیدم پس آن چه را به تو داده ام بگیر و از شکرگزاران باش!» (144) و برای او در الواح اندرزی از هر موضوعی نوشتیم و بیانی از هر چیز کردیم «پس آن را با جدّیت بگیر! و به قوم خود بگو: به نیکوترین آن ها عمل کنند! (و آن ها که به مخالفت برخیزند، کیفرشان دوزخ است) و به زودی جایگاه فاسقان را به شما نشان خواهم داد!» (145)
«وَ وَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَ اَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ اَرْبَعِینَ لَیْلَةً…»(1)
فضیل بن یسار گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: «فدای شما شوم وقتی را برای ما درباره ی [پیروزی] [شیعیان و قیام آنان یعنی قیام حضرت مهدی(علیه السلام) و پیروانش] تعیین کن»؛ امام(علیه السلام) فرمود:
«خداوند با کسانی که وقت تعیین می کنند مخالف است».
سپس فرمود:
مگر نشنیدی که خداوند می فرماید: «وَ وَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَ اَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ؟» و تو بدان که اضافه شدن آن ده روز را نه موسی می دانست و نه بنی اسراییل [و این امتحانی بود از ناحیه خداوند] و چون سی روز از زمان مناجات موسی با خداوند گذشت و به چهل روز رسید بنی اسراییل گفتند:
ص: 347
موسی(علیه السلام) به ما دروغ گفت و از وعده ی خود تخلّف نمود؛ سپس فرمود: هنگامی که شما این قصّه را بیان می کنید بگویید: خدا و رسول او راست گفتند تا خداوند به شما دو پاداش بدهد.(1)
فضیل بن یسار نیز گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
موسی(علیه السلام) هنگامی که خواست به مناجات پروردگار خود [به کوه طور] برود با بنی اسراییل سی روز وعده نمود و چون خداوند ده روز بر آن افزود قوم او منحرف شدند و گفتند: «موسی با ما خلف وعده کرد» و کردند آن چه کردند [و سامری آنان را فریب داد و گوساله پرست شدند در حالی که موسی به آنان دروغ نگفته بود و این امتحان خدا بود. ](2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از آیه ی «وَ اَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ» ده روز اوّل ذی الحجّة است.(3) [بنابراین مقصود از چهل روز ماه ذیقعده و ده روز از ذی الحجّه بوده است.]
ص: 348
«اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ اَصْلِحْ وَ لَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ»(1)
محمّد بن مسلم گوید:امام باقر(علیه السلام)پس از حدیث مفصّلی درباره ی موسی و هارون (علیهما السلام) و پیامبران دیگر فرمود،
من به آن حضرت گفتم: آیا احکام و قضایا و امر و نهی، بین موسی و هارون چگونه بود؟ امام باقر(علیه السلام) فرمود: موسی(علیه السلام) با خدای خود مناجات داشت و علوم را می نوشت و بین مردم قضاوت می کرد و چون به مناجات پروردگار خود می رفت در انجام امور [و بیان احکام و علوم و قضاوت بین مردم] هارون جانشین او بود.(2)
ابوسعید خدری گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در جنگ تبوک به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«تو در مدینه بمان و در بین خانواده ی من جانشین من باش»؛ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: یا رسول الله! من خوش ندارم که مردم بگویند: علی از پسر عمّ خود حمایت نکرد و از جنگ تخلّف نمود! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «آیا راضی نمی شوی که برای من، به منزله ی هارون برای موسی باشی؟» امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آری. و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: پس در مدینه بمان و جانشین من باش.(3)
ص: 349
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبه وسیله بعد از بیان شخصیّت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
او مرا مخصوص به وصیّت خود نمود، و برای خلافت و جانشینی خود بین امّت برگزید، و هنگامی که مهاجرین و انصار نزد او جمع بودند فرمود: ای مردم! علی برای من همانند هارون برای موسی می باشد، جز آن که بعد از من پیامبری نیست. سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: مردم با شنیدن این سخنان دانستند که من مانند هارون برادر پدری و مادری رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیستم و پیامبر نیز نیستم [چرا که بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیامبری نخواهد بود] و مقصود آن حضرت از این کلمات خلافت و جانشینی من از آن حضرت است همانند خلافت و جانشینی هارون نسبت به موسی (صلوات الله علیهما) همان گونه که خداوند درباره ی موسی و هارون می فرماید: «اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ اَصْلِحْ وَ لَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ».(1)
ص: 350
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در زمان خلافت عثمان در مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله) به مهاجرین و انصار فرمود:
شما را به خدا سوگند! آیا شما به یاد دارید که من هنگام حرکت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای جنگ تبوک به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتم: برای چه مرا در مدینه باقی می گذارید؟! و آن حضرت فرمود: صلاح نیست مدینه خالی از من و یا تو باشد و تو برای من همانند هارون برای موسی هستی جز آن که بعد از من پیامبری نیست؟ پس
مهاجرین و انصار گفتند: آری خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) چنین فرمود. (1)
«وَ لَمَّا جَاء مُوسَی لِمِیقَاتِنَا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ اَرِنِی اَنظُرْ اِلَیْکَ قَالَ لَن تَرَانِی…»(2)
ابوبصیر گوید: امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) در تفسیر آیه «رَبِّ اَرِنِی اَنظُرْ اِلَیْکَ قَالَ لَن تَرَانِی…»، فرمودند:
موسی به کوه [طور] بالا رفت و درهای آسمان گشوده شد و گروه هایی از ملائکه در حالی که عمودهای آهنین در دست و انواری بر سر آنان بود به موسی برخورد نمودند و به او گفتند: «ای فرزند عمران آماده باش که سوال بزرگی کرده ای» پس موسی توقّف نمود و چون خداوند در کوه تجلّی نمود و کوه سرنگون و با خاک یکسان شد، موسی مدهوش گردید [و از دنیا رفت] و چون خداوند او را زنده نمود گفت: «سُبْحَانَکَ تُبْتُ اِلَیْکَ وَ اَنَاْ اَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ.»(3)
ص: 351
حفص بن غیاث گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که در تفسیر آیه «فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ
لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ موسَی صَعِقًا» فرمود:
هنگامی که پروردگار در کوه تجلّی نمود کوه در دریا فرو رفت و تا کنون فرو می رود .(1)
و در روایت دیگری فرمود:
در آن حال آتش موسی را احاطه نمود تا نتواند از هول و هراسی که پیدا کرده فرار کند و موسی(علیه السلام) از هول و ترس مرد، و چون خداوند روح او را به او بازگرداند فرمود: «سُبْحَانَکَ تُبْتُ اِلَیْکَ وَ اَنَاْ اَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ».(2)
ص: 352
در کتاب عیون اخبار الرّضا(علیه السلام)نقل شده که علی بن محمّد بن جهم گوید:
مامون در مجلس خود به حضرت رضا(علیه السلام)گفت: مگر شما پیامبران را معصوم نمی دانید؟ فرمود: آری. مامون گفت: پس چگونه موسی به خدای خود گفت: «اَرِنِی اَنظُرْ اِلَیْکَ» و خداوند به او فرمود: «لَن تَرَانِی» آیا موسی نمی دانست که خدا جسم نیست و او را با چشم نمی توان دید؟! حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: حضرت موسی کلیم الله بود و می دانست که خداوند منزّه از این است که با چشم دیده شود و لکن چون به قوم خود گفت: «خداوند با من سخن گفت و من با او مناجات نمودم» (1)
قوم او گفتند:«ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم تاهمانند تو سخن خدا را بشنویم»و آنان
هفتصد هزار نفر بودند و موسی هفتاد هزار نفر آنان را برای شنیدن سخن خدا برگزید و باز از آنان هفت هزار نفر را برگزید، و باز از آنان هفتصد نفر را برگزید، و باز از آنان هفتاد نفر را برای مناجات و شنیدن سخن خدا برگزید و آنان را به کوه طور برد و در پایین کوه مستقرّ نمود و خود بالای کوه رفت و از خداوند خواست تا با
ص: 353
او سخن بگوید و آنان بشنوند، پس خداوند با موسی سخن گفت و آنان صدای او را از بالا و پایین و از راست و چپ و از جلو و عقب شنیدند،چرا که خداوند صدا را در آن درخت ایجاد نمود و آنان آن صدا را از همه اطراف شنیدند و باز گفتند: ما هرگز ایمان نمی آوریم که این صدای خداوند باشد تا او را به چشم ببینیم و چون چنین سخن بزرگی را گفتند و تکبّر نمودند و سرکشی کردند [و به سخن موسی اعتماد ننمودند] خداوند صاعقه ای فرستاد و هلاک شدند و موسی گفت: خدایا من در جواب بنی اسراییل چه بگویم؟ اگر بگویند: «تو آنان را بردی و هلاک نمودی و مناجات تو با خدا حقیقت نداشته است؟» پس خداوند آنان را زنده نمود و باز گفتند: «اگر تو از خدا خواسته بودی که ما او را ببینیم خداوند تو را اجابت می نمود و ما خدای خود را می دیدیم و معرفت کاملی به او پیدا می کردیم.» (1)
پس موسی(علیه السلام) به آنان فرمود:
«ای مردم! خداوند به چشم دیده نمی شود چرا که او دارای کیفیّت نیست و تنها
ص: 354
با آثار و آیات شناخته می شود»و لکن قوم او گفتند:«ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم تا از خدای خود چنین درخواستی را بکنی» از این رو موسی(علیه السلام) به خدای خود گفت:
خدایا تو سخن بنی اسراییل را شنیدی و صلاح آنان را بهتر می دانی» پس خداوند به موسی وحی نمود: خواسته آنان را از من طلب کن و من تو را به خاطر جهالت آنان مؤاخذه نمی کنم» و در چنین وقتی موسی(علیه السلام) گفت: «رَبِّ اَرِنِی اَنظُرْ اِلَیْکَ» و خداوند
در پاسخ او فرمود: «لَن تَرَانِی وَ لَکِنِ انظُرْ اِلَی الْجَبَلِ فَاِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی…»
پس مامون به حضرت رضا(علیه السلام) گفت: چه زیبا سخن گفتی یا اباالحسن.(1)
ابوبصیر گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
هنگامی که موسی بن عمران از خدای خود خواست که او را ببیند،خداوند به او وعده داد که در جایی بنشیند و سپس به ملائکه دستور داد تا گروه گروه با برق و رعد و باد [تند] و صاعقه ها به او برخورد کنند و هر گروهی از ملائکه این چنین با او برخورد می کردند موسی(علیه السلام) به لرزه در می آمد و سر خود را بالا می نمود و می گفت: آیا پروردگار من بین شماست؟ پس به او گفته شد: ای فرزند عمران او خواهد آمد و تو سوال بزرگی کرده ای!(2)
مولّف گوید:
ص: 355
روایاتی که در ذیل این آیات دلالت بر رؤیت خداوند در قیامت دارد قابل قبول نیست و معنای روایاتی که دلالت بر سه قطعه شدن کوه دارد و روایت فرو رفتن کوه در دریا و روایت تبدیل کوه به غبار باید به خاندان وحی ارجاع شود.
«یَا مُوسَی اِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی النَّاسِ بِرِسَالاَتِی وَ بِکَلاَمِی…»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند به موسی(علیه السلام) وحی نمود: آیا می دانی من برای چه تو را مخصوص به کلام خود نمودم [و تو کلیم الله شناخته شدی]؟ موسی گفت: پروردگارا علّت آن چه بود؟ خطاب شد: ای موسی من بندگان خود را زیر و رو کردم و در بین آنان کسی را نیافتم که مانند تو خود را ذلیل و ناچیز بداند همانا تو هنگام نماز صورت بر خاک می گذاری [و در مقابل من خضوع می کنی.](2)
ص: 356
اسحاق بن عمّار گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
چهل روز و یا سی روز وحی از موسی(علیه السلام) قطع شد، پس موسی بالای کوه اریحا در شام رفت و گفت: «خدایا اگر وحی و کلام خود را به خاطر گناهان بنی اسراییل از من قطع نموده ای همانا تو از قدیم بخشنده و آمرزنده بوده ای» پس خداوند به موسی وحی نمود و فرمود: ای موسی بن عمران آیا می دانی من برای چه تو را مخصوص به وحی و کلام خود نمودم؟موسی گفت:پروردگارا نمی دانم خطاب شد: من در بین خلق خود کسی را متواضع تر از تو ندیدتم و به این علّت من تو را مخصوص به وحی و کلام خود نمودم.
امام صادق(علیه السلام) سپس فرمود:
عادت موسی(علیه السلام) این بود که از نماز خود جدا نمی شد مگر آن که صورت راست
و چپ خود را در مقابل خدا روی زمین می گذارد.(1)
«وَ کَتَبْنَا لَهُ فِی الاَلْوَاحِ مِن کُلِّ شَیْءٍ مَّوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِّکُلِّ شَیْءٍ…»(2)
ص: 357
عبدالله بن ولید سمّان گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
مردم [یعنی اهل تسنّن] درباره ی پیامبران اولوالعزم و امام شما امیرالمؤمنین(علیه السلام)
چه می گویند؟ گفتم: آنان احدی را بر اولوالعزم مقدّم نمی کنند! امام صادق(علیه السلام) فرمود: خداوند درباره ی موسی(علیه السلام) می فرماید: «وَ کَتَبْنَا لَهُ فِی الاَلْوَاحِ مِن کُلِّ شَیْءٍ» و نمی گوید: «کُلِّ شَیْءٍ» و این نشانه این است که خداوند دانش همه چیز را به او نداده است و درباره ی عیسی(علیه السلام) نیز می فرماید: «وَ لِاُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ» و نمی گوید: «کُلِّ شَیْءٍ» و از این عبارت نیز معلوم می شود که همه علوم و اسرار را به عیسی(علیه السلام) تعلیم ننموده است، در حالی که درباره ی امام شما امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: «قُلْ کَفَی بِاللهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ» و از این آیه معلوم می شود که علم کلّ کتاب نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) است چرا که درباره ی کتاب [یعنی قرآن] می فرماید: «وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا یَابِسٍ اِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ.»(1)
عبدالله بن ولید سمّان از امام باقر(علیه السلام)نیز نقل کرده که گوید:امام باقر(علیه السلام ) به من فرمود:
شیعیان درباره ی علی و موسی و عیسی(علیهم السلام) چه می گویند؟ گفتم: از چه جهت
ص: 358
سوال می فرمایید؟فرمود:از جهت علم و دانش. سپس فرمود: به خدا سوگند علی(علیه السلام ) از موسی و عیسی(علیهما السلام) اعلم است.
آیا آنان اعتقاد ندارند که علی(علیه السلام) دارای دانش رسول الله است؟ گفتم: آری. فرمود:
با آنان درباره ی اعلمیّت علی(علیه السلام) مخاصمه کن و بگو: خداوند درباره موسی(علیه السلام)
می فرماید: «وَ کَتَبْنَا لَهُ فِی الاَلْوَاحِ مِن کُلِّ شَیْءٍ» و این نشان می دهد که خداوند علم و دانش همه چیز را به او نداده است، در حالی که خداوند درباره ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «وَ جِئْنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَی هَؤُلاء وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ.»(1)
در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
در کتاب جفر[که حقایق عالم در آن ثبت شده]آمده:خداوند؟عز؟ در الواح که بر موسی(علیه السلام) نازل نمود علوم گذشته و حال و آینده را تا قیامت برای او فرستاد و چون عمر موسی(علیه السلام) به پایان رسید خداوند به او وحی نمود: «الواح را که از زبرجد بهشتی است در کوهی به نام زینت بسپار» پس موسی(علیه السلام) نزد آن کوه رفت و کوه شکافته شد و موسی الواح را در حالی که پیچیده بود
ص: 359
بین آن گذارد و کوه پیوسته شد و این بود تا وقتی که خداوند پیامبر خود حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را مبعوث به رسالت نمود و گروهی از یمن برای ملاقات با آن حضرت حرکت کردند و چون به این کوه رسیدند کوه باز شد و الواح در حالی که پیچیده بودهمان گونه که موسی(علیه السلام) در آن سپرده بود از آن بیرون آمد و اهل یمن آن را گرفتند و خداوند هیبتی در دل های آنان انداخت و با خود گفتند: ما آن را باز نمی کنیم تا نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ببریم؛ پس جبرییل بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد و قصّه آنان را بر آن حضرت روشن نمود؛ و چون اهل یمن بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وارد شدند و سلام کردند، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ماجرای الواح را برای آنان بیان نمود و آنان تعجّب کردند و گفتند:
شما از کجا قصّه ما را دانستی؟!رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: پروردگارم مرا به آن آگاه نمود پس آنان گفتند: «ما شهادت می دهیم که شما رسول خدا هستید» و الواح را نزد آن حضرت گذاردند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)آن را قرائت نمود و آن به لغت عبرانی بود و سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) را صدا زد و فرمود: بیا این الواح [تورات] را بگیر که در آن علوم اوّلین و آخرین موجود است و خداوند مرا امر نمود که آن را به تو تحویل بدهم. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«من لغت عبرانی را خوب نمی دانم» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: جبرییل به من امر کرده که به تو بگویم تو آن را امشب زیر سر خود قرار دهی و چون صبح می شود به لغت آن عالم خواهی شد پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) الواح را زیر سر خود گذارد و چون صبح شد خداوند آن چه در آن بود را به او تعلیم نمود سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور داد آن را روی پوستی نوشتند.
ص: 360
امام صادق(علیه السلام) سپس فرمود:
و آن همان جفری است که علوم اوّلین و آخرین در آن موجود است و الواح موسی(علیه السلام) و عصای او نزد ماست و ما وارث همه پیامبرانیم.(1)
ص: 361
سَاَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذینَ یَتَكَبَّرُونَ فِی الْاَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ اِنْ یَرَوْا كُلَّ آیَةٍ لایُؤْمِنُوا بِها وَ اِنْ یَرَوْا سَبیلَ الرُّشْدِ لایَتَّخِذُوهُ سَبیلًا وَ اِنْ یَرَوْا سَبیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبیلًا ذلِكَ بِاَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلینَ وَ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ هَلْ یُجْزَوْنَ اِلَّا ما كانُوا یَعْمَلُونَ وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسی مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوارٌ اَ لَمْ یَرَوْا اَنَّهُ لایُكَلِّمُهُمْ وَ لایَهْدیهِمْ سَبیلًا اتَّخَذُوهُ وَ كانُوا ظالِمینَ وَ لَمَّا سُقِطَ فی اَیْدیهِمْ وَ رَاَوْا اَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالُوا لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنا رَبُّنا وَ یَغْفِرْ لَنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسی اِلی قَوْمِهِ غَضْبانَ اَسِفًا قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونی مِنْ بَعْدی اَ عَجِلْتُمْ اَمْرَ رَبِّكُمْ وَ اَلْقَی الْاَلْواحَ وَ اَخَذَ بِرَاْسِ اَخیهِ یَجُرُّهُ اِلَیْهِ قالَ ابْنَ اُمَّ اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی وَ كادُوا یَقْتُلُونَنی فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْاَعْداءَ وَ لاتَجْعَلْنی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ قالَ رَبِّ اغْفِرْ لی وَ لِاَخی وَ اَدْخِلْنا فی رَحْمَتِكَ وَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرَّاحِمینَ اِنَّ الَّذینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ كَذلِكَ نَجْزِی الْمُفْتَرینَ وَ الَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا اِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ
«رشد» رسیدن به سلوک طریق حق است، و ضد آن غی و غوایة است،و«حبوط»سقوط عمل است تا از ارزش ساقط شود،و اصل آن فساد است و حبط بیماری شتر است به خاطر آلودگی مرتع، و هنگامی که انسان عملی را بر خلاف وجه صحیح انجام بدهد گفته می شود: احبطه و«اسف»به معنای غضب یا تاسّف علی مافات می باشد، و اسف به معنای حزن و تلهّف است، و «خلفه بما یحب و بما یکره
ص: 362
اذا عمل خلفه ذلک کالعمل، و «عجله» شتاب به کاری است قبل از وقت آن، و «سرعت» انجام کار است در اوّل وقت آن، از این رو عجله مذموم است، و سرعت ممدوح می باشد، و «شماتت» خشنودی دشمن است به خاطر بدعاقبتی انسان، و «ینالهم» یعنی یلحقهم و اصل آن از مَدُّ الید الی الشئ است.
به زودی کسانی را که در روی زمین بناحق تکبّر می ورزند، از (ایمان به) آیات خود،منصرف می سازم! آن ها چنانند که اگر هر آیه و نشانه ای را ببینند، به آن ایمان نمی آورند اگر راه هدایت را ببینند، آن را راه خود انتخاب نمی کنند و اگر طریق گم راهی را ببینند، آن را راه خود انتخاب می کنند! (همه این ها) به خاطر آن است که آیات ما را تکذیب کردند، و از آن غافل بودند!(146) و کسانی که آیات، و دیدار رستاخیز را تکذیب (و انکار) کنند،اعمال شان نابود می گردد آیا جز آن چه را عمل می کردند پاداش داده می شوند؟! (147) قوم موسی بعد (از رفتن) او (به میعادگاه خدا)، از زیورهای خود گوساله ای ساختند جسد بی جانی که صدای گوساله داشت! آیا آن ها نمی دیدند که با آنان سخن نمی گوید، و به راه (راست) هدایتشان نمی کند؟! آن را (خدای خود) انتخاب کردند، و ظالم بودند! (148) و هنگامی که حقیقت به دستشان افتاد، و دیدند گم راه شده اند، گفتند: «اگر پروردگارمان به ما رحم نکند، و ما را نیامرزد، به طور قطع از زیان کاران خواهیم بود!» (149) و هنگامی که موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود بازگشت، گفت: «پس از من، بد جانشینانی برایم بودید (و آیین مرا ضایع کردید)! آیا در مورد فرمان پروردگارتان (و تمدید مدّت میعاد او)، عجله نمودید (و زود قضاوت کردید؟!)» سپس الواح را افکند، و سر برادر خود را گرفت (و با عصبانیّت) به سوی خود کشید او گفت: «فرزند
ص: 363
مادرم! این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند، پس کاری نکن که دشمنان مرا شماتت کنند و مرا با گروه ستم کاران قرار مده!» (150) (موسی) گفت:«پروردگارا!من و برادرم را بیامرز،و ما را در رحمت خود داخل فرما،و تو مهربانترین مهربانانی!»(151)کسانی که گوساله را(معبود خود)قرار دادند،به زودی خشم پرورد گارشان، و ذلّت در زندگی دنیا به آن ها می رسد و اینچنین، کسانی را که (بر خدا) افترا می بندند، کیفر می دهیم! (152) و آن ها که گناه کردند، و بعد از آن توبه نمودند و ایمان آوردند، (امید عفو او را دارند زیرا) پروردگار تو، در پی این کار، آمرزنده و مهربان است. (153)
«سَاَصْرِفُ عَنْ آیَاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الاَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ…»(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
یعنی ما قرآن را از کسانی که اهل تکبّر در روی زمین اند منع می کنیم و آنان از قرآن بهره ای نمی برند از این رو آنان به آیات خداوند ایمان نمی آورند یعنی اگر ایمان و صداقت و وفا و عمل صالح را ببینند به آن پایبند نمی شوند و اگر شرک و زنا و معاصی را ببینند به دنبال آن ها می روند.(2)
ص: 364
«وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَی مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که خداوند [در کوه طور]به موسی خبر داد که قوم او گوساله دارای خواری را خدای خود برگزیدند چون معاینه نکرده بود آن چنان خشمگین نشد و لکن چون معاینه نمود خشم او شدید شد و الواح را رها نمود [و سر و ریش برادر خود را گرفت و گفت: چرا آنان را از این کار منع نکردی؟!](2)
علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از «وَ لَمَّا سُقِطَ فَی اَیْدِیهِمْ» این است که موسی هنگامی که آمد و گوساله سامری را دید و آن را آتش زد [و خاکسترش را به دریا ریخت و برخی از گوساله پرستان از عشق به گوساله خود را به دریا انداختند و هلاک شدند!](3)
«اِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ سَیَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیَا…»(4)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
گاو را گرامی بدارید چرا که او آقای چهار پایان است و از روزی که بنی اسراییل گوساله
را پرستیدند او از خدا حیا نموده و تا کنون سر خود را بالا نکرده است.(5)
ص: 365
در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده:
موسی(علیه السلام) [پس از بازگشت به کوه طور] به خدای خود گفت: خدایا صدای گوساله از کجا بود؟! و خداوند به او فرمود: ای موسی من او را به صدا در آوردم، پس موسی(علیه السلام) گفت: «اِنْ هِیَ اِلَّا فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاء وَ تَهْدِی مَن تَشَاء. »(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
موسی(علیه السلام) در بین مناجات خود با خداوند گفت: پروردگارا سامری به دست خود گوساله را ساخت آیا خُوار و صدای او نیز به دست سامری بود؟ خطاب شد: ای موسی! این فتنه و آزمایش ما بود تو از آن تفحّص مکن.(2)
و روایت شده که فرعون [روزگاری] مردم را به پرستش گاو دعوت می کرد [و سپس خود ادعای خدایی کرد] از این رو سامری مردم را به پرستش گوساله دعوت نمود و گفت: «هَذَا اِلَهُکُمْ وَ اِلَهُ مُوسَی.»(3)
ص: 366
«یَا ابْنَ اُمَّ لَا تَاْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لَا بِرَاْسِی…»(1)
«قَالَ ابْنَ اُمَّ اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کَادُواْ یَقْتُلُونَنِی فَلاَ تُشْمِتْ بِیَ الاعْدَاء…»(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
علّت این که هارون به موسی گفت: «یابن امّ» و نام مادر خود را مطرح نمود و گفت: ای فرزند مادرم.این است که برادران اگر مادران شان یکی نباشد بیشتر بین آنان عداوت و دشمنی خواهد بود و اگر مادرشان یکی باشد کم تر با هم دیگر دشمنی دارند، جز آن که شیطان بین آنان فتنه ایجاد کند، از این رو هارون به برادر خود موسی گفت: ای فرزند مادر! تو و من از یک مادر هستیم و نباید دشمنی بین من و تو باشد، پس سر و ریش مرا مگیر؛
راوی می گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
موسی برای چه سر و ریش هارون را گرفت و به سوی خود کشید در حالی که هارون نقشی در پرستش و ساخت گوساله نداشت؟!
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
موسی(علیه السلام) به خاطر جدا نشدن هارون از گوساله پرستان و ملحق نشدن او به موسی چنین برخوردی را کرد و اگر هارون از بین آنان خارج می شد عذاب بر آنان نازل می گردید از این رو موسی به هارون گفت: «مَا مَنَعَکَ اِذْ رَاَیْتَهُمْ ضَلُّوا * اَلَّا تَتَّبِعَنِ اَفَعَصَیْتَ اَمْرِی…» و هارون در پاسخ او گفت: «اگر چنین می کردم تو می گفتی: چرا سبب اختلاف بنی اسراییل شدی؟» «اِنِّی خَشِیتُ اَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی اِسْرَائِیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی.»(3)
ص: 367
سلیم بن قیس از سلمان نقل نموده که گوید:امیرالمؤمنین(علیه السلام)به ابوبکر و اصحاب
او فرمود:
آگاه باشید! به خدا سوگند اگر آن چهل نفری که با من بیعت نمودند با من وفادار باشند من در راه خدا با شما با تمام قدرت جنگ خواهم نمود. سپس فرمود: به خدا سوگند احدی از فرزندان شما تا قیامت به خلافت نخواهد رسید.سلیم گوید: علی(علیه السلام) قبل از آن که با او بیعت کنند فرمود: «ابْنَ اُمَّ اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کَادُواْ یَقْتُلُونَنِی.»(1)
ص: 368
در روضه کافی نقل شده:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در پایان خطبه طالوتیه از مسجد خارج شد و چون نگاهش به
گوسفندانی افتاد که در آغلی قرارداشتند و حدود سی راس بودند فرمود:به خدا سوگند اگر من همراهانی به اندازه ی این ها می داشتم و خیرخواه خدا و رسول او بودند [و در دیانت خود ثابت قدم بودند] این مگس خورها را از صحنه خلافت و امامت دور می کردم. راوی گوید: و چون شب شد سیصد و شصت نفر جان بر کف با او بیعت نمودند و امیرالمؤمنین(علیه السلام) به آنان فرمود: فردا صبح با سرهای تراشیده در محلّ احجار زیت آماده شوید. و خود با سر تراشیده صبحگاه آماده شد و از آنان جز ابوذر و مقداد و حذیفة بن یمان و عمار یاسر و سلمان کسی آماده نشد، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) دست به آسمان بلند کرد و فرمود: «اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی کَمَا اسْتَضْعَفَتْ بَنُو اِسْرَائِیلَ هَارُونَ» یعنی خدایا این مردم مرا تنها گذاردند همان گونه که بنی اسراییل هارون را تنها گذاردند و از او حمایت نکردند!(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از مدینه برای حجّ حرکت نمود و از مردم مدینه و اطراف آن بیش از هفتاد هزار نفر همراه او شدند همان گونه که اصحاب موسی(علیه السلام) هنگام بیعت
ص: 369
گرفتن برای هارون هفتاد هزار نفر بودند و بیعت خود را شکستند و به دنبال سامری و گوساله او رفتند، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز با همین عدد از مردم برای علی(علیه السلام) [در حجّة الوداع] بیعت گرفت و آنان نیز بیعت خود را شکستند و از گوساله و سامری این امّت پیروی نمودند و این دو قصّه همانند یک دیگر رخداد!(1)
عبدالله بن مسعود گوید:
گروهی در مسجد کوفه گفتند: برای چه امیرالمؤمنین(علیه السلام) همان گونه که با طلحه
و زبیر و عایشه و معاویه به جنگ برخاست با ابوبکر و عمر و عثمان به جنگ برنخاست؟! و چون این سخنان به گوش امیرالمؤمنین(علیه السلام) رسید آن حضرت مردم را جمع نمود و بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: ای مردم! از شما به من چنین و چنان رسیده است؟! و مردم گفتند: امیرالمؤمنین صحیح می فرماید، ما چنین سخنانی را گفته ایم. پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: من پیرو سنّت های پیامبران گذشته ام همان گونه که خداوند می فرماید: «لَکُمْ فِی رَسُولِ اللهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» مردم گفتند: یا امیرالمؤمنین کدام پیامبران را می فرمایی؟ فرمود: اوّل آنان ابراهیم(علیه السلام) است… تا این که فرمود: من به روش برادرم هارون عمل کردم که به برادر خود موسی گفت: «ابْنَ اُمَّ اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کَادُواْ یَقْتُلُونَنِی» و اگر شما بگویید: قوم موسی هارون را تنها نگذاردند و به قتل او اهتمام نکردند
ص: 370
[خلاف قرآن گفته اید و]کافر شده اید و اگر بگویید:«از او حمایت و پیروی نکردندو نزدیک بود او را بکشند [همان گونه که خداوند فرموده است] و به همین خاطر هارون ناچار به سکوت و صبر شد» و وصیّ این پیامبر(صلی الله علیه و آله) معذورتر از او شد و ناچار به سکوت گردید!(1)
سلمان فارسی گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
ای برادر! بعد از من تو شمشیر من خواهی بود و زود است که از قریش سختی هایی ببینی و آنان بر علیه تو قیام کنند و به تو ستم نمایند، پس اگر یاورانی یافتی با آنان جنگ کن و مخالفین خود را نابود نما و اگر یاورانی برای خود نیافتی باید صبر کنی و دست بازداری و خود را به خطر ننیندازی همانا تو برای من همانند هارون برای موسی هستی و تو باید همانند هارون عمل کنی چرا که قوم موسی هارون را تنها گذاردند و از او پیروی نکردند و نزدیک بود او را بکشند [و او ناچار به صبر و خویشتن داری شد] و تو نیز باید در مقابل ظلم قریش و فشار آنان صبر کنی چرا که تو به منزله ی هارون هستی و پیروان تو به منزله سامری و گوساله او هستند!(2)
ص: 371
وَ لَمَّا سَكَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ اَخَذَ الْاَلْواحَ وَ فی نُسْخَتِها هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ
یَرْهَبُونَ وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعینَ رَجُلًا لِمیقاتِنا فَلَمَّا اَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ اَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ اِیَّایَ اَ تُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا اِنْ هِیَ اِلَّا فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدی مَنْ تَشاءُ اَنْتَ وَلِیُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ اَنْتَ خَیْرُ الْغافِرینَ وَ اكْتُبْ لَنا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ اِنَّا هُدْنا اِلَیْكَ قالَ عَذابی اُصیبُ بِهِ مَنْ اَشاءُ وَ رَحْمَتی وَسِعَتْ كُلَّ شَیْ ءٍ فَسَاَكْتُبُها لِلَّذینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الَّذینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْاُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْاِنْجیلِ یَاْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَ الْاَغْلالَ الَّتی كانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی اُنْزِلَ مَعَهُ اُول-ٰٓئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
«سکت»به معنای سکون و خودداری از کلام است،و سکوت غضب، فرو نشستن فوران و طغیان غضب و خشم است و سکوت در حال غضب بهتر از سکون و آرامش
ص: 372
است،و«فتنة»به معنای کشف و اختبار و امتحان است،و«عَزَّروه»یعنی منعوا اعداءه و نصروه، و «تعزیر» ردّ است و عذَّرته یعنی فعلت به ما یردّه عن المعصیة.
هنگامی که خشم موسی فرو نشست الواح(تورات)را برگرفت و در نوشته های آن، هدایت و رحمت برای کسانی بود که از پروردگار خویش می ترسند(و از مخالفت فرمانش بیم دارند). (154) موسی از قوم خود، هفتاد تن از مردان را برای میعادگاه ما برگزید و هنگامی که زمین لرزه آن ها را فرا گرفت (و هلاک شدند)، گفت: «پروردگارا! اگر می خواستی،می توانستی آن ها و مرا پیش از این نیز هلاک کنی! آیا ما را به آن چه سفیهانمان انجام داده اند، (مجازات و) هلاک می کنی؟! این، جز آزمایش تو، چیز دیگر نیست که هر کس را بخواهی (و مستحق بدانی)، به وسیله آن گم راه می سازی و هر کس را بخواهی (و شایسته ببینی)، هدایت می کنی! تو ولیّ مایی، و ما را بیامرز، بر ما رحم کن، و تو بهترین آمرزندگانی! (155) و برای ما، در این دنیا و سرای دیگر، نیکی مقرّر فرما چه این که ما به سوی تو بازگشت کرده ایم! «(خداوند در برابر این تقاضا، به موسی) گفت:» مجازاتم را به هر کس بخواهم می رسانم و رحمتم همه چیز را فراگرفته و آن را برای آن ها که تقوا پیشه کنند، و زکات را بپردازند، و آن ها که به آیات ما ایمان می آورند، مقرّر خواهم داشت! (156) همان ها که از فرستاده (خدا)، پیامبر «امّی» پیروی می کنند پیامبری که صفاتش را، در تورات و انجیلی که نزدشان است، می یابند آن ها را به معروف دستور می دهد، و از منکر باز میدارد اشیاء پاکیزه را برای آن ها حلال می شمرد، و ناپاکیها را تحریم می کند و بارهای سنگین، و زنجیرهایی را که بر آن ها بود، (از دوش و گردنشان) بر می دارد، پس کسانی که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاریش کردند، و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگارانند. (157)
ص: 373
«وَ اخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِّمِیقَاتِنَا…»(1)
در کتاب کمال الدین از سعد بن عبدالله قمّی نقل شده:
ضمن سوالات خود از حضرت بقیّة الله(علیه السلام) گوید: به آن حضرت گفتم: ای [مولای من و ای] فرزند مولای من! علّت این که مردم از انتخاب امام برای خود ممنوع شده اند چیست؟حضرت بقیّة الله(علیه السلام)فرمود:امام مصلح را می گویی و یا امام مفسد را؟گفتم : امام مصلح [و معصوم و شایسته] را می گویم؛ فرمود: آیا امکان دارد که به خاطر ندانستن اسرار و باطن به اشتباه فرد فاسدی را انتخاب کنند؟ گفتم: آری؛ فرمود: علّت همین است. سپس فرمود:بگو بدانم آیا پیامبران برگزیده خدا که صاحب کتاب وعصمت و وحی بوده اند و خداوند آنان را اعلام و بزرگان امت ها معرفی نموده مانند موسی و عیسی(علیهما السلام) با عقل فراوانی که خداوند به آنان داده امکان دارد که در انتخاب خود اشتباه کنند و به جای مومن منافق را به گمان خود انتخاب نمایند؟ گفتم: خیر. فرمود: مگر موسی با عقل فراوان و علم و دانش خود و نزول وحی بر او، هفتاد نفر از بهترین قوم خود را برای میقات پروردگار خود انتخاب نکرد و شکّی در ایمان و اخلاص آنان نداشت آیا در نهایت منافقین را انتخاب ننمود؟چنان که خداوند می فرماید:«وَ اخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِّمِیقَاتِنَا…»، تا این که می فرماید:«لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللهَ جَهْرَةً فَاَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ بظلمهم؟»وچون ما می بینیم که انتخاب چنین پیامبرانی اینگونه بوده و به جای اصلح افسد را انتخاب نموده اند یقین می کنیم که انتخاب امام تنها از ناحیه
ص: 374
خداوند که چیزی از او پنهان نیست باید باشد و انتخاب مهاجرین و انصارصحیح نبوده است.(1)
«عَذَابِی اُصِیبُ بِهِ مَنْ اَشَاء وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ…»(2)
در تفسیر مجمع البیان از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده:
آن حضرت داخل نماز شد و مردی از اعراب نیز در کنار آن حضرت مشغول به نماز شد و در نماز خود گفت: «خدایا به من و محمّد(صلی الله علیه و آله) ترحّم کن و به
ص: 375
احدی جز ما ترحم نکن»و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از نماز فارغ شد به مرد اعرابی فرمود: برای چه رحمت واسعه [و گسترده ی] خدا را محدود کردی؟!(1)
شیخ مفید در کتاب روضة الواعظین از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
خداوند به داود وحی نمود:«ای داود! همان گونه که نشستن در مقابل خورشید نور خورشید را کم نمی کند،نشستن و قرار گرفتن کسی در رحمت من، رحمت من را کم نمی کند. (2)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از«وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ»علم امام(علیه السلام) است که از علم خدا می باشد؛
و مقصود از «کُلَّ شَیْءٍ» شیعیان ما هستند؛ و مقصود از «یَتَّقُونَ» پرهیز از ولایت و اطاعت غیر امام است.(3)
ص: 376
«الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الاُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالاِنْجِیلِ…» (1)
جعفر بن محمّد صوفی گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: ای فرزند رسول خدا (برای چه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را «امّی» می نامند؟ امام(علیه السلام) فرمود:
مردم [یعنی اهل تسنّن] چه می گویند؟ گفتم: آنان گمان می کنند که «امّی» بودن او به خاطر این است که او نمی توانسته بنویسد؛ امام باقر(علیه السلام) فرمود: دروغ می گویند خدا آنان را لعنت کند. سپس فرمود: چگونه چنین چیزی می تواند صحیح باشد؟ در حالی که خداوند می فرماید: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْاُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ» آیا او مردم را به چیزهایی تعلیم می داده که نمی توانسته آن ها را مکتوب نماید؟! سپس فرمود:
به خدا سوگند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با هفتاد و دو زبان و یا فرمود: با هفتاد و سه زبان می خواند و می نوشت و امّی بودن او به خاطر این است که اهل مکّه بوده و مکّه را امّ القری می گفته اند، چنان که خداوند می فرماید: «وَ لِتُنذِرَ اُمَّ الْقُرَی وَ مَنْ حَوْلَهَا.»(2)
ص: 377
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می خواند و نمی نوشت. [تا کسی در نبوّت او شک نکند همان گونه که خداوند می فرماید: «اِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ.»](1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
مردی از یهود به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: من وصف شما را در تورات چنین قرائت نمودم:«او محمّد بن عبدالله است، ولادت او در مکّه و هجرت او به مدینه است،او تندخو و تندسخن و بدخلق و اهل فحش و فریاد نیست» سپس گفت: اکنون من شهادت به یگانگی خدا و رسالت و پیامبری تو می دهم و این اموال من در اختیار شما باشد و هر حکمی از طرف خدا آمده نسبت به آن اجرا کن.(2)
حضرت رضا(علیه السلام) به جاثلیق عالم بزرگ نصرانی فرمود:
ای جاثلیق! تو در امان خدا و رسول او هستی و از ناحیه ی ما چیزی سبب ترس
ص: 378
و هراس تو نخواهد شد و از ما آزاری نخواهی دید[هر چه می خواهی بگو]پس جاثلیق گفت: حال که مرا از خطر ایمن نمودی من می گویم: «این پیامبری که نام او محمّد(صلی الله علیه و آله) است و این وصیّ که نام او علی(علیه السلام) است و این دختری که نام او فاطمه(علیها السلام) است و این دو فرزندی که نامشان حسن و حسین(علیهما السلام) است را خداوند در تورات و انجیل و زبور یاد نموده است.(1)
در کتاب توحید و عیون الاخبار صدوق(علیه الرحمة) آمده:
حضرت رضا(علیه السلام)در مجلس خود با اصحاب ملل و علمای ادیان به عالم یهود راس الجالوت فرمود: سوال می کنی و یا من سوال کنم؟ راس الجالوت گفت: بلکه من از شما سوال می کنم و هیچ دلیلی را از شما نمی پذیرم جز از تورات موسی(علیه السلام) و انجیل عیسی(علیه السلام) و زبور داود(علیه السلام) و صحف ابراهیم و موسی(علیهم السلام). حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: من نیز برای تو دلیلی جز از تورات موسی و انجیل عیسی و زبور داود(علیه السلام) نخواهم آورد.(2)
ص: 379
پس راس الجالوت گفت: نبوّت و پیامبری محمّد(صلی الله علیه و آله) از کجا ثابت می شود؟ حضرت رضا(علیه السلام)فرمود:موسی و عیسی و داود(علیه السلام) به آن شهادت داده اند؛ جاثلیق گفت: شهادت موسی بن عمران، را ثابت کن؛ حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: ای یهودی آیا تو می دانی که موسی(علیه السلام) به بنی اسراییل سفارش نمود و فرمود: زود است پیامبری بیاید که او از برادران شماست [و عرب می باشد] پس او را تصدیق کنید
و به سخن او گوش فرا دهید و شما می دانید که برای بنی اسراییل برادرانی جز فرزندان اسماعیل نیست. راس الجالوت گفت: آری این سخن موسی(علیه السلام) است و ما آن را رد نمی کنیم.(1)
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: آیا از برادران بنی اسراییل پیامبری جز حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله)آمده است؟ راس الجالوت گفت: خیر. حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: آیا این مساله را باور دارید؟ راس الجالوت گفت: آری و لکن من دوست می دارم که شما این را از تورات برای من اثبات نمایید؛حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: آیا قبول داری که تورات می گوید: «جَاءَ النُّورُ مِنْ جَبَلِ طُورِ سَیْنَاءَ وَ اَضَاءَ لَنَا مِنْ جَبَلِ سَاعِیرَ وَ اسْتَعْلَنَ عَلَیْنَا مِنْ جَبَلِ فَارَانَ؟ رَاْسُ الْجَالُوتِ» گفت: این کلمات را از تورات می شناسم و لکن تفسیر آن ها را نمی دانم؛ حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: من تو را از تفسیر آن ها آگاه می کنم؛ سپس فرمود: مقصود از «جَاءَ النُّورُ مِنْ جَبَلِ طُورِ
ص: 380
سَیْنَاءَ» وحی خدا به موسی(علیه السلام) است بر کوه طور سیناء؛ و مقصود از «وَ اَضَاءَ لَنَا مِنْ جَبَلِ سَاعِیرَ» کوهی است که خداوند بر آن کوه بر عیسی بن مریم وحی نموده است. و مقصود از «وَ اسْتَعْلَنَ عَلَیْنَا مِنْ جَبَلِ فَارَانَ» کوهی از کوه های مکّه است و بین آن و کوه های قبل یک روز راه است.(1)
شعیای پیغمبر(علیه السلام) در سخن خود که شما در تورات دیده اید می گوید: «من دو سواره را دیدم که زمین برای آنان نورانی شده بود یکی سوار بر الاغ بود و دیگری سوار بر شتر بود». آیا تو راکب حمار و راکب شتر را می شناسی؟ راس الجالوت گفت: من آن دو سواره را نمی شناسم، شما مرا نسبت به آن آگاه کنید، حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: راکب حمار عیسی(علیه السلام) است و راکب شتر محمّد(صلی الله علیه و آله) است آیا تو این را از تورات انکار می کنی؟ راس الجالوت گفت: ما آن را انکار نمی کنیم.(2)
ص: 381
سپس حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
آیا تو حیقوق پیامبر را می شناسی؟ راس الجالوت گفت: آری من او را به خوبی می شناسم حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: او همان گونه که کتاب شما ناطق به آن است گوید: خداوند بیّنات را از جبل فاران فرستاد و آسمان از تسبیح احمد و امّت او پر شد او لشکر خود را در دریا حرکت خواهد داد همان گونه که در روی زمین حرکت می دهد، او بعد از خراب شدن بیت المقدّس برای ما کتاب جدید می آورد و مقصود از کتاب قرآن است آیا تو این را می شناسی و به آن ایمان داری؟ راس الجالوت گفت: آری این را حیقون پیغمبر گفته است و ما منکر آن نیستیم.(1)
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
داود در زبور که تو آن را می خوانی گفته است:«اللَّهُمَّ ابْعَثْ مُقِیمَ السُّنَّةِ بَعْدَ الْفَتْرَةِ»یعنی خدایا مبعوث کن پیامبر اقامه کننده سنّت را بعد از فترة و نبودن پیامبر. سپس حضرت رضا(علیه السلام) به راس الجالوت فرمود: آیا پیامبری بعد فترة رسل [یعنی بعد از حضرت عیسی(علیه السلام)] جز محمّد(صلی الله علیه و آله) اقامه سنّت نموده است؟ راس الجالوت
گفت: این سخن داود است و ما آن را انکار نمی کنیم و لکن مقصود او عیسی(علیه السلام)
است و او بعد از فترة رسل آمده است. پس حضرت رضا(علیه السلام) به او فرمود: نادانی
کردی عیسی مخالفت سنّت نکرد بلکه او موافق سنّت توراة بود تا هنگامی که خداوند او را به سوی خود برد.(2)
ص: 382
سپس فرمود:
در انجیل آمده که«ابن برّه»[یعنی عیسی(علیه السلام)]خواهد رفت و فارقلیطا پس از او خواهد آمد و او کسی است که اخبار را محقّق می کند و هر چیزی را برای شما تفسیر می نماید و به نبوّت من گواهی می دهد همان گونه که من به نبوّت او گواهی دادم، من برای شما مَثَل ها را آوردم و او تاویل [و اسرار] را برای شما می آورد» آیا تو به این آیات انجیل ایمان داری؟ راس الجالوت گفت: آری آن را انکار نمی کنم.(1)
در کتاب توحید صدوق رحمه الله از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دو دوست یهودی داشت که به رسالت موسی ایمان داشتند و نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و سخنان او را شنیدند [و به او ایمان آوردند] چرا که آنان قبلا تورات و صحف ابراهیم و موسی(علیهما السلام)را خوانده بودند و از کتب پیشین آگاهی داشتند؛ و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از دنیا رحلت نمود این دو نفر بین مسلمانان آمدند و از جانشین آن حضرت سوال کردند.(2)
ص: 383
گفتند: هیچ پیامبری از دنیا نمی رود مگر آن که جانشینی از خویشان خود دارد که از همه مردم به او نزدیک تر است و قائم به امور آن امّت خواهد بود و او باید مردی عظیم القدر و جلیل الشان باشد؛ پس یکی از آنان به دیگری گفت: آیا تو جانشین این پیامبر را می شناسی؟ و دیگری گفت: من او را نمی شناسم مگر با اوصافی که در تورات برای او دیده ام. سپس گفت: او در تورات مردی اصلع [یعنی کسی که دو طرف پیشانی او مو ندارد] می باشد و مردم او را ناچیز می شمارند و خویشاوندی او به پیامبر(صلی الله علیه و آله) از همه مردم نزدیک تر است».(1)
سپس آن دو نفر داخل مدینه شدند و نسبت به خلیفه پیامبر(صلی الله علیه و آله) سوال کردند و مردم ابوبکر را به آنان معرّفی نمودند و آنان نگاهی به او کردند و گفتند: این امام ما نیست. سپس به ابوبکر گفتند: خویشی تو با پیامبر(صلی الله علیه و آله) چگونه است؟ او گفت: من مردی از قوم تیم هستم و او همسر دخترم عایشه می باشد؛ گفتند: آیا خویشی
دیگری با او داری؟ گفت: خیر؛ پس آنان گفتند: این قرابت و خویشی محسوب نمی شود. سپس به ابوبکر گفتند: پروردگار تو کجاست؟ ابوبکر گفت: او بالای آسمان هفتم است؛ گفتند: دیگر چه می دانی؟ گفت: چیزی نمی دانم؛ گفتند: ما را به کسی راهنمایی کن که داناتر از تو باشد، چرا که تو دارای صفات آن وصیّ نیستی که ما در تورات دیده ایم. (2)
ص: 384
پس ابوبکر آنان را نزد عمر فرستاد و عمر نیز مانند ابوبکر به آنان جواب داد و آنان به او نیز گفتند: ما را به کسی راهنمایی کن که داناتر از تو باشد.(1)
تا این که عمر آنان را نزد علی(علیه السلام) فرستاد و چون آنان او را دیدند به هم دیگر گفتند: این آقا همان کسی است که ما اوصاف او را در تورات دیده ایم و این آقا وصیّ
و خلیفه و همسر دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و او پدر سبطین و قائم به حق است بعد از این پیامبر.(2)
سپس به امیرالمؤمنین(علیه السلام)گفتند:قرابت وخویشی شما به این پیامبر چگونه است ؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام)فرمود:«او برادرمن است ومن وارث و وصیّ اویم و من نخستین کسی هستم که به او ایمان آوردم و من همسر دختر او فاطمه(علیهما السلام)هستم»گفتند : این قرابت و خویشی فاخر ومنزلت نزدیکی است که ما در تورات مشاهده نموده ایم. (3)
ص: 385
سپس گفتند:برای چه آن دو یعنی ابوبکر و عمر تو را از منزلتی که حق تو بوده کنار زده اند، در حالی که منزلت تو در تورات آمده و تویی خلیفه به حق و ما صفات تو را در کتب آسمانی دیده ایم و در کنائس خود قرائت می کنیم؟!(1)
در روضه ی کافی با سند صحیح از ابوحمزه ی ثمالی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که
فرمود:
خدای تبارک و تعالی از آدم(علیه السلام) پیمان گرفت [تا نبوّت پیامبر آخرالزّمان و امامت اوصیای او را به مردم بشارت بدهد…] تا این که فرمود: و چون تورات بر موسی(علیه السلام) نازل شد، خداوند بشارت آمدن حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را به موسی(علیه السلام) داد و بین موسی(علیه السلام) و یوسف(علیه السلام) پیامبرانی بودند و وصیّ موسی بن عمران یوشع بن نون(علیه السلام) بود همان جوانی که برای ملاقات با خضر همراه موسی و مصاحب او بود، و پیامبران همواره بشارت آمدن حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را به امّت های خود می دادند، تا این که خداوند حضرت مسیح عیسی بن مریم(علیه السلام) را مبعوث به رسالت نمود، او نیز بشارت آمدن حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را به یهود و نصارا داد چنان که خداوند در قرآن از آن یاد نموده و می فرماید: «یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَ الاِنْجِیلِ یَاْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ…» یعنی امّت موسی و عیسی(علیهما السلام) اوصاف حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را در تورات و انجیل یافتند، و یا از قول عیسی(علیه السلام) می فرماید: «وَ مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَاْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ اَحْمَدُ» آری موسی و عیسی(علیهما السلام)
ص: 386
به امّت های خود بشارت آمدن حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را دادند چنان که پیامبران پیشین آمدن پیامبران [بعد از خود را] دادند.(1)
«…وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَ الاَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ…»(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «طَّیِّبَاتِ» علوم اسلامی است که باید از اهل آن گرفته شود و مقصوداز «خَبَآئِثَ» سخنان و اعتقادات مخالفین است که خداوند پذیرفتن سخنان آنان را حرام نموده است و مقصود از «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ» گناهانی است که مردم قبل از معرفت به امام آلوده ی به آن ها بوده اند. و مقصود از «وَ الاَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ» سخنانی است که قبل از معرفت به امام می گفتند و چون مقام و فضل امام را شناختند، اغلال و گناه ترک فضل امام از آنان برداشته شد و خداوند درباره ی آنان فرمود: «فَالَّذِینَ آمَنُواْ بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ اُنزِلَ مَعَهُ اُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». یعنی کسانی که از عبادت جبت و طاغوت پرهیز نمودند
ص: 387
و جبت و طاغوت فلان و فلان و فلان هستند و عبادت آن ها، اطاعت از آن هاست.(1)
علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «وَ الاَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ» گوید:
خداوند بر بنی اسراییل غسل و وضو را واجب نمود و تیمّم را برای آنان قرار نداد و نماز را فقط در مساجد و معابد قرار داد و کسی که گناهی می کرد جراحت بدبویی در بدن او پیدا می شد و اگر بول به بدن شان می رسید باید آن قسمت را می بریدند و غنایم جنگی بر آنان حلال نبود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این سختی ها را از امّت خود برداشت. [و این تخفیفی بود که خداوند به خاطر رسول خدا به این امّت عنایت نمود.](2)
ص: 388
«فَالَّذِینَ آمَنُواْ بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ اُنزِلَ مَعَهُ اُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ »(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
مقصود از نور در این آیه امیرالمؤمنین و ائمّه(علیهم السلام) هستند.(2)
علی بن ابراهیم روایت نموده که خداوند در مناجات خود به موسی(علیه السلام) فرمود:
من تو را وصیّت می کنم وصیّت شفیق مشفق نسبت به فرزند بتول عیسی بن مریم و نسبت به پیامبری که بعد از او می آید و صاحب شتر احمر و طیّب و طاهر و مطهّر است و مَثَل او در کتاب تو: مهیمن بر کلیّه کتاب های آسمانی است و او اهل رکوع و سجود و راغب [به خیر] و راهب [از هر شریّ] است برادران [و دوستان] او مساکین و فقرا هستند و یاران او «قوم آخرین»اند….(3)
ص: 389
مولّف گوید:
شاید مقصود از«قوم آخرین» همان کسانی باشند که خداوند در سوره ی جمعه می فرماید: «وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آنان از دودمان
سلمان فارسی هستند، و مؤیّد این معنا روایتی است که در تفسیر برهان از نهج البیان از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که آن حضرت به اصحاب خود فرمود: ایمان
چه کسانی شگفت آورتر است؟ اصحاب گفتند: ایمان ملائکه؛ فرمود: ملائکه در پیشگاه خداوند هستند چگونه می توانند ایمان نداشته باشند؟! اصحاب گفتند: ایمان پیامبران؛ فرمود: پیامبران مورد وحی خدا هستند چگونه می توانند ایمان نیاورند؟! اصحاب گفتند: ایمان ما عجیب تر است؛ فرمود: با بودن من بین شما چگونه شما می توانید مومن نباشید؟!
سپس فرمود:
عجیب ترین مومنان کسانی هستند که بعد از شما می آیند[و آنان نه پیامبری را می بینند و نه امامی را] و تنها نوشته ای را روی کاغذ می یابند و ایمان می آورند و این معنای آیه «وَ اتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ اُنزِلَ مَعَهُ اُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»است.(1)
ص: 390
قُلْ یا اَیُّهَا النَّاسُ اِنِّی رَسُولُ اللهِ اِلَیْكُمْ جَمیعًا الَّذی لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ لااِلهَ اِلَّا هُوَ یُحْیی وَ یُمیتُ فَآمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْاُمِّیِّ الَّذی یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ كَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ اَسْباطًا اُمَمًا وَ اَوْحَیْنا اِلی مُوسی اِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ اَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ اُناسٍ مَشْرَبَهُمْ وَ ظَلَّلْنا عَلَیْهِمُ الْغَمامَ وَ اَنْزَلْنا عَلَیْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی كُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا اَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ وَ اِذْ قیلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ وَ كُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّدًا نَغْفِرْ لَكُمْ خَطیئاتِكُمْ سَنَزیدُ الْمُحْسِنینَ فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلًا غَیْرَ الَّذی قیلَ لَهُمْ فَاَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِجْزًا مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا یَظْلِمُونَ وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتی كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ اِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ اِذْ تَاْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَ یَوْمَ لایَسْبِتُونَ لاتَاْتیهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا یَفْسُقُونَ وَ اِذْ قالَتْ اُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللهُ مُهْلِكُهُمْ اَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذابًا شَدیدًا قالُوا مَعْذِرَةً اِلی رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ اَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ اَخَذْنَا الَّذینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئیسٍ بِما كانُوا یَفْسُقُونَ فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ وَ اِذْ تَاَذَّنَ رَبُّكَ لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ یَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذابِ اِنَّ رَبَّكَ لَسَریعُ الْعِقابِ وَ اِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحیمٌ وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْاَرْضِ اُمَمًا مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِكَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ
ص: 391
«اسباط» جمع سِبط به معنای اولاد اولاد است، و اسباط در فرزندان اسحاق به منزله ی قبائل هستند در فرزندان اسماعیل اند، و فرزندان فرزندان یعقوب اسباط هستند، و فرزندان فرزندان اسماعیل را قبیله گویند تا با فرزندان اسحاق اشتباه نشوند، و «حیتان» جمع حوت به معنای سمک است، و «شرع و شرعة و شریعة» به معنای ظاهر مستقیم از مذاهب است و «شرعة و شریعة» محل ظاهر از نهر است، و «باس» به معنای بیم است و «بؤس» به معنای فقر است، و «عتو» ارتکاب بدترین گناه است، و «خاسئ» به معنای مطرود است.
بگو:«ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم همان خدایی که حکومت آسمان ها و زمین، از آن اوست معبودی جز او نیست زنده می کند و می میراند پس ایمان بیاورید به خدا و فرستاده اش،آن پیامبر درس نخوانده ای که به خدا و کلماتش ایمان دارد و از او پیروی کنید تا هدایت یابید!» (158) و از قوم موسی، گروهی هستند که به سوی حق هدایت می کنند و به حق و عدالت حکم می نمایند. (159) ما آن ها را به دوازده گروه که هر یک شاخه ای (از دودمان اسراییل) بود تقسیم کردیم. و هنگامی که قوم موسی (در بیابان) از او تقاضای آب کردند،به او وحی فرستادیم که:«عصای خود را بر سنگ بزن!» ناگهان دوازده چشمه از آن بیرون جست آن چنان که هر گروه، چشمه و آبشخور خود را می شناخت. و ابر را بر سر آن ها سایبان ساختیم و بر آن ها «مَن» و «سَلوی» فرستادیم (و به آنان گفتیم:) از روزیهای پاکیزه ای که به شما داده ایم، بخورید! (و شکر خدا را بجا آورید! آن ها نافرمانی و ستم کردند ولی) به ما ستم نکردند، لکن به خودشان ستم می نمودند. (160) و
ص: 392
(به خاطر بیاورید) هنگامی را که به آن ها گفته شد: «در این شهر [بیت المقدّس] ساکن شوید، و از هر جا (و به هر کیفیّت) بخواهید، از آن بخورید (و بهره گیرید)! و بگویید: خداوندا! گناهان ما را بریز! و از درِ (بیت المقدّس) با تواضع وارد شوید! که اگر چنین کنید،گناهان شما را می بخشم ونیکوکاران را پاداش بیشتر خواهیم داد.»(161)امّا ستم گران آن ها، این سخن (و آن فرمانها) را، بغیر آن چه به آن ها گفته شده بود، تغییر دادند از این رو به خاطر ستمی که روا می داشتند، بلایی از آسمان بر آن ها فرستادیم (و مجازات شان کردیم). (162) و از آن ها درباره (سرگذشت) شهری که در ساحل دریا بود بپرس! زمانی که آن ها در روزهای شنبه، تجاوز (و نافرمانی) خدا می کردند همان هنگام که ماهیان شان، روز شنبه (که روز تعطیل و استراحت و عبادت بود، بر سطح آب،) آشکار می شدند امّا در غیر روز شنبه، به سراغ آن ها نمی آمدند این چنین آن ها را به چیزی آزمایش کردیم که نافرمانی می کردند! (163) و (به یاد آر) هنگامی را که گروهی از آن ها (به گروه دیگر) گفتند: «چرا جمعی (گنه کار) را اندرز می دهید که سرانجام خداوند آن ها را هلاک خواهد کرد، یا به عذاب شدیدی گرفتار خواهد ساخت؟! (آن ها را به حال خود واگذارید تا نابود شوند!)» گفتند: «(این اندرزها،) برای اعتذار (و رفع مسوولیت) در پیشگاه پروردگار شماست به علاوه شاید آن ها (بپذیرند، و از گناه باز ایستند، و) تقوا پیشه کنند!» (164) امّا هنگامی که تذکّراتی را که به آن ها داده شده بود فراموش کردند، (لحظه عذاب فرا رسید و) نهی کنندگان از بدی را رهایی بخشیدیم و کسانی را که ستم کردند، به خاطر نافرمانیشان به عذاب شدیدی گرفتار ساختیم. (165) (آری،) هنگامی که در برابر آن چه از آن نهی شده بودند سرکشی کردند، به آن ها گفتیم: «به شکلمیمونهایی طردشده در آیید!» (166) و (نیز به خاطر بیاور) هنگامی را که
ص: 393
پروردگارت اعلام کرد:تا دامنه قیامت، کسی را بر آن ها مسلّط خواهد ساخت که همواره آن ها را در عذاب سختی قرار دهد زیرا پروردگارت مجازاتش سریع،(و در عین حال، نسبت به توبه کاران) آمرزنده و مهربان است. (167) و آن ها را در زمین به صورت گروه هایی، پراکنده ساختیم گروهی از آن ها صالح، و گروهی ناصالحند. و آن ها را با نیکی ها و بدی ها آزمودیم، شاید بازگردند! (168)
«وَ مِن قَوْمِ مُوسَی اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ»(1)
مفضّل گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) قیام می نماید از پشت کعبه بیست و هفت نفر را خارج می کند، پانزده نفر از قوم موسی(علیه السلام) آنان که خداوند درباره شان می فرماید: «وَ مِن قَوْمِ مُوسَی اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ» و هفت نفر از اصحاب کهف؛ و یوشع بن نون وصیّ موسی، و مومن آل فرعون، و سلمان فارسی، و ابودجانه ی انصاری و مالک اشتر.(2)
ابوصهبان بکری گوید:امیرالمؤمنین(علیه السلام)راس الجالوت عالم یهودی و اسقف نصارا را دعوت نمود و به آنان فرمود:
من می خواهم از شما نسبت به چیزی سوال کنم که خود آگاه تر از شما به آن هستم.
ص: 394
سپس فرمود:ای راس الجالوت تو را سوگند می دهم به خدایی که تورات را بر موسی(علیه السلام)نازل نمود؛ و منّ و سلوا را به شما اطعام کرد؛و راه دریا را برای شما خشکاند ؛ و از سنگ کوه طور دوازده چشمه برای دوازده سبط بنی اسراییل بیرون آورد،به من بگویی: بنی اسراییل بعد از موسی(علیه السلام)چند فرقه شدند؟راس الجالوت گفت:جز یک فرقه نبودند . امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: به خدای یکتا دروغ گفتی، آنان هفتاد و یک فرقه شدند و همه آنان جز یک فرقه در آتش خواهند بود، چرا که خداوند می فرماید: «وَ مِن قَوْمِ مُوسَی اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ».(1)
مرحوم طبرسی در مجمع البیان از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مقصود از «وَ مِن قَوْمِ مُوسَی اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ» مردمی هستند که بعد از چین زندگی می کنند و بین آنان و چین بیابانی از رمل می باشد و آنان تغییر و تبدیلی در آیین موسی(علیه السلام) نداده اند.(2)
ص: 395
«وَ اَوْحَیْنَا اِلَی مُوسَی اِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ اَنِ اضْرِب بِّعَصَاکَ الْحَجَرَ…»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
حضرت قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هنگامی که در مکّه قیام می کند و اراده می نماید که به کوفه برود، منادی او ندا می کند: «ای مردم احدی آب و غذا همراه خود نیاورد» و آن حضرت آن سنگ موسی(علیه السلام) را با خود می آورد و آن به اندازه ی بار شتری است و در هر منزلی که اسکان می کند از آن سنگ چشمه ای جاری می شود و هر گرسنه و تشنه ای از آن سیر می شود و توشه او چنین خواهد بود تا به نجف کوفه برسند.(2)
ابوحمزه ی ثمالی گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
الواح[تورات]موسی(علیه السلام) و عصای موسی نزد ما می باشد و ماییم وارث پیامبران. (3)
مولّف گوید:
تفسیر این آیه و آیات بعد از آن راجع به اصحاب سبت در سوره ی بقره گذشت مراجعه شود.
ص: 396
«فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ اَنجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ اَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُواْ بِعَذَابٍ بَئِیسٍ …»(1)
در تفسیر عیّاشی نقل شده:
گروهی در کوفه نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمدند و گفتند: یا امیرالمؤمنین! در بازار ما این مارماهی خرید و فروش می شود؟ پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) تبسّم نمود و خندید و به آنان فرمود: برخیزید با من بیایید تا چیز عجیبی را به شما نشان بدهم؛و شما درباره ی وصیّ پیامبر خود جز سخن خیر نگویید؛ پس مردم با آن حضرت حرکت کردند تا به کنار دریایی رسیدند و امیرالمؤمنین(علیه السلام) آب دهان خود را در آن انداخت و دعایی خواند و ناگهان یک مارماهی سر خود را بیرون آورد و دهان خود را باز کرد و امیرالمؤمنین(علیه السلام) به او فرمود: وای بر تو و قوم تو، تو کیستی؟ مارماهی گفت: ما از همان قریه ساحل دریا هستیم که خداوند در قرآن می فرماید: «اِذْ تَاْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا» و ولایت تو را خداوند بر ما عرضه نمود و ما نپذیرفتیم و خداوند ما را مسخ نمود، و برخی از ما در دریا هستیم و برخی در خشکی و ما در دریا قرار داریم؛ و آنان که روی زمین هستند به شکل سوسمار و یربوع [یعنی موش صحرایی] می باشند. سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) به همراهان خود توجّه نمود و فرمود: آیا شما سخنان این مارماهی را شنیدید؟ و آنان گفتند: آری. سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: سوگند به خدایی که حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را به پیامبری مبعوث نمود، این مارماهی ها همانند زن های شما حیض می شوند .(2)
ص: 397
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:
آنان سه گروه بودند،1. گروهی که در روز شنبه ماهی نگرفتند ودیگران را نیز از آن نهی کردند و نجات یافتند؛2. گروهی که روز شنبه ماهی نگرفتند و دیگران را از آن نهی نکردند و مسخ شدند؛3. گروهی که در روز شنبه ماهی گرفتند و دیگران را نیز نهی نکردند و هلاک شدند.(1)
در کتاب فقیه روایت شده که مسخ شده ها،بیش از سه روز زنده نماندند وحیواناتی که گفته می شود:مسخ شده اند مَثَلی از آنان هستند و خداوند خوردن آن ها را حرام کرده است. (2)
ص: 398
«لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ اِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَن یَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ…»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی یهود نازل شده وآنان هرگز صاحب دولتی نخواهند شد.مرحوم طبرسی نیز از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود: یهود همواره از ناحیه امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) گرفتار سخت ترین عذاب مانند قتل، و پرداخت جزیه هستند. سپس گوید: این معنا نظر همه ی مفسّرین است.(2)
«وَ قَطَّعْنَاهُمْ فِی الاَرْضِ اُمَمًا مِّنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذَلِکَ وَ بَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَ السَّیِّئَاتِ…»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از این آیه این است که خداوند می فرماید:ما قوم یهود را روی زمین پراکنده می کنیم و آنان صاحب دولت و اجتماعی نخواهند شد،برخی از آنان اهل صلاحند[و ایمان می آورند] و برخی کافر و دور از صلاح اند، و ما آنان را به وسیله نعمت ها و نقمت ها، می آزماییم تا بلکه به صلاح باز گردند.(4)
ص: 399
فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتابَ یَاْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْاَدْنی وَ یَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنا وَ اِنْ یَاْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَاْخُذُوهُ اَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ میثاقُ الْكِتابِ اَنْ لایَقُولُوا عَلَی اللهِ اِلَّا الْحَقَّ وَ دَرَسُوا ما فیهِ وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ اَ فَلا تَعْقِلُونَ وَ الَّذینَ یُمَسِّكُونَ بِالْكِتابِ وَ اَقامُوا الصَّلاةَ اِنَّا لانُضیعُ اَجْرَ الْمُصْلِحینَ وَ اِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَاَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا اَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ خُذُوا ما آتَیْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُوا ما فیهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلی اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا اَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ اِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ اَوْ تَقُولُوا اِنَّما اَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ اَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ وَ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ
«خلف» بعضی گفته اند خلف بعد از خلف به معنای قرن بعد از قرن است، و صاحب مجمع گوید: یعنی قوم ستم کاری مانند اصحاب سبت منقرض شدند و قوم دیگری به جای آنان قرار گرفتند، و «عرض هذا الادنی» یعنی بهره های پست و ناچیز دنیا و «درس» تکرار چیزی را گویند، و «درس الکتاب» تکرار قراء به.
پس از آن ها، فرزندانی جای آن ها را گرفتند که وارث کتاب (آسمانی، تورات) شدند (امّا با این حال،) متاع این دنیای پست را گرفته، (بر اطاعت فرمان خدا
ص: 400
ترجیح می دهند)و می گویند:«(اگر ما گنه کاریم توبه می کنیم و) به زودی بخشیده خواهیم شد!» امّا اگر متاع دیگری همانند آن به دستشان بیفتد، آن را (نیز) می گیرند، (و باز حکم خدا را پشت سر می افکنند.) آیا پیمان کتاب (خدا) از آن ها گرفته نشده که بر خدا (دروغ نبندند، و) جز حق نگویند، و آنان بارها آن را خوانده اند؟! و سرای آخرت برای پرهیزگاران بهتر است، آیا نمی فهمید؟! (169) و آن ها که به کتاب (خدا) تمسّک جویند، و نماز را برپا دارند،(پاداش بزرگی خواهند داشت زیرا)ما پاداش مصلحان را ضایع نخواهیم کرد!(170) و (نیز به خاطر بیاور) هنگامی که کوه را هم چون سایبانی بر فراز آن ها بلند کردیم،آن چنان که گمان کردند بر آنان فرود می آمد(و در همین حال، از آن ها پیمان گرفتیم و گفتیم:) آن چه را (از احکام و دستورها) به شما داده ایم، با قوّت (و جدیت) بگیرید! و آن چه در آن است، به یاد داشته باشید، (و عمل کنید،) تا پرهیزگار شوید! (171) و (به خاطر بیاور) زمانی را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آن ها را برگرفت و آن ها را گواه بر خویشتن ساخت (و فرمود:) «آیا من پروردگار شما نیستم؟» گفتند: «آری، گواهی می دهیم!» (چنین کرد مبادا) روز رستاخیز بگویید: «ما از این، غافل بودیم (و از پیمان فطری توحید بی خبر ماندیم)»! (172) یا بگویید: «پدرانمان پیش از ما مشرک بودند، ما هم فرزندانی بعد از آن ها بودیم (و چاره ای جز پیروی از آنان نداشتیم) آیا ما را به آن چه باطل گرایان انجام دادند مجازات می کنی؟!» (173) این گونه، آیات را توضیح می دهیم و شاید به سوی حق بازگردند (و بدانند ندای توحید در درون جان شان، از روز نخست بوده است)! (174)
ص: 401
«فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُواْ الْکِتَابَ یَاْخُذُونَ عَرَضَ هَذَا الادْنَی…»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از«عَرَضَ هَذَا الادْنَی»آن چه است که از[حرام]دنیا برای آنان آماده می شود و آنان باکی ندارند و می خورند و می گویند: خدا ما را خواهد آمرزید و پس از این سخن نیز اگر مال حرام دنیا برای شان فراهم شود می گیرند سپس گوید: مقصود از «وَ دَرَسُواْ مَا فِیهِ» یعنی ضیّعوه [یعنی پیمان خود را که به خدا سپرده اند ضایع می کنند.](2)
«وَ الَّذِینَ یُمَسَّکُونَ بِالْکِتَابِ وَ اَقَامُواْ الصَّلاَةَ اِنَّا لَا نُضِیعُ اَجْرَ الْمُصْلِحِینَ»(3)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
این قسمت از آیه درباره ی آل محمّد(صلی الله علیه و آله) و پیروان شان نازل شده است. (4)
«اَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِم مِّیثَاقُ الْکِتَابِ اَن لَّا یِقُولُواْ عَلَی اللهِ اِلَّا الْحَقَّ…»(5)
اسحاق بن عبدالعزیز و دیگران از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده اند که فرمود:
خداوند این امّت را به دو آیه از کتاب خود مخصوص [و موّظف] نموده است،
ص: 402
1.چیزی را که نمی دانند نگویند؛چنان که می فرماید:«اَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِم مِّیثَاقُ الْکِتَابِ اَن لَّا یِقُولُواْ عَلَی اللهِ اِلَّا الْحَقَّ»، 2. چیزی را که آگاهی از آن ندارند تکذیب و انکار نکنند؛ چنان که می فرماید: «بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحِیطُواْ بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَاْتِهِمْ تَاْوِیلُهُ.»(1)و(2)
«وَ اِذ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَاَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّواْ اَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ….»(3)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که خداوند تورات را بربنی اسراییل نازل نمود بنی اسراییل آن را نپذیرفتند؛و خداوند کوه طور را بالای سر آنان قرار داد [و یقین کردند که بر آنان فرود خواهد آمد] و موسی(علیه السلام) به آنان فرمود: «اگر تورات را نپذیرید کوه بر سر شما فرود می آید» پس آنان سرهای خود را به زیر انداختند و تورات را پذیرفتند.(4)
ص: 403
شخصی به امام صادق(علیه السلام) گفت:
چه پرنده ای بود که یک بار پرید و قبل از آن و بعد از آن نپرید و خداوند در قرآن از آن یاد نموده است؟!
امام(علیه السلام) فرمود:
آن«طور سیناء»بود که خداوند آن را بر سر بنی اسراییل پرواز داد و بر سر آنان سایه افکند و در آن انواع عذاب وجود داشت، تا بنی اسراییل تورات را قبول کردند چنان که خداوند می فرماید: «وَ اِذ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَاَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّواْ اَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ.»(1)
مولّف گوید:
تفسیر آیات فوق در سوره ی بقره به تفصیل گذشت.
«وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلَی اَنفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟» (2)
ص: 404
مرحوم کلینی با سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نمود:
مردی از قریش به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: برای چه شما [در فضیلت] از پیامبران دیگر سبقت گرفتید؟ در حالی که شما آخر آنان و خاتمشان بودید؟! رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: من اوّل کسی بودم که به پروردگار خود ایمان آوردم و هنگامی که خداوند از پیامبران پیمان بندگی و عبودیّت گرفت و فرمود: «اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» و آنان گفتند: «بَلَی» من نخستین پیامبری بودم که اجابت کردم و گفتم: «بَلَی» پس من در اقرار به ربوبیّت خدا از آنان سبقت گرفتم.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
نخستین کسی که[به خدای خود پاسخ] بلی گفت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود، چرا که آن حضرت به مقام قرب الهی از پیامبران دیگر نزدیک تر بود، و در مقامی قرار داشت
که جبرییل(علیه السلام) هنگامی که او را [برای معراج] به آسمان برد به او گفت: قدم پیش گذار ای محمّد که در جایی قدم می گذاری که هیچ ملک مقرّب و نبیّ مرسلی
در آن قدم نگذارده است. سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: اگر روح و نفس او لایق
چنین مقامی نبود هرگز نمی توانست قدم در آن مقام بگذارد و قرب او به خداوند [از جهت صفا و قابلیّت] به گونه ای بود که خداوند می فرماید: «قَابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنَی» یعنی بل ادنی .(2)
ص: 405
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
خداوند ذریّه آدم را تا قیامت از پشت او خارج نمود و آنان مانند ذرّ بودند پس خداوند خود را به آنان شناساند و خلقت و صنع خود را به آنان نشان داده وگرنه احدی پروردگار خود را نمی شناخت [و به آنان فرمود: «اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟» و آنان گفتند: «بلی.»(1)
زراره گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه «فِطْرَةَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» سوال کردم.فرمود:
خداوند مردم را در میثاق بر فطرت توحید و معرفت پروردگارشان آفرید؛ گفتم: آیا مردم به پروردگار خود خطاب کردند؟ امام(علیه السلام)سر مبارک پایین انداخت و فرمود: اگر چنین نبود نمی دانستند پروردگار و رازق آنان کیست.(2)
ص: 406
ابن مسکان گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه «وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلَی اَنفُسِهِمْ…» سوال کردم و گفتم: آیا مردم با خدای خود معاینه کردند؟ فرمود:
آری معاینه کردند و معرفت شان ثابت شد و لکن موقف و محل آن را فراموش کردند و زود است که به یاد بیاورند و اگر جز این می بود پروردگار و رازقشان را نمی شناختند؛سپس فرمود: آری برخی از آنان در عالم ذرّ به زبان اقرار کردند و به قلب ایمان نیاوردند، از این رو خداوند می فرماید: «فَمَا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ بِهِ مِن قَبْلُ.»(1)
ابوبصیر گوید به امام صادق(علیه السلام)گفتم:آیا مومن روز قیامت خدای خود را می بیند؟ فرمود:
آری آنان قبل از قیامت نیز او را دیدند؛ گفتم: کجا؟ فرمود: آن زمانی که خداوند به آنان فرمود: «اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی».
سپس امام صادق(علیه السلام) سکوت نمود و باز فرمود:
مومنان در دنیا نیز خدای خود را می بینند آیا تو الآن خدای خود را نمی بینی؟
ابوبصیر گوید: گفتم: فدای شما شوم این سخن را از شما نقل کنم؟ فرمود:
خیر، چرا که اگر تو این سخن را از من نقل کنی افراد جاهل معنای آن را نمی فهمند
ص: 407
و فکر می کنند این تشبیه کفر آمیز است در حالی که این رؤیت به قلب است و رؤیت به قلب مانند رؤیت به چشم نیست و خداوند منزّه از چیزی است که اهل تشبیه و کفر به او نسبت می دهند [و او را مانند مخلوق جسم می پندارند.](1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
تو آن کسی هستی که خداوند در ابتدای خلقت نسبت به تو بر مردم احتجاج نمود، آنگاه که آنان را به صورت اشباح قرار داد و فرمود: «اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟» و آنان گفتند: آری. پس فرمود: آیا محمّد(صلی الله علیه و آله)رسول من است؟گفتند:آری.سپس فرمود:«آیا علی امیرالمؤمنین است؟ و چون از ولایت تو سوال شد همه مردم به خاطر کبر و عناد و سر کشی، ولایت تو را انکار کردند مگر کمی از آنان و آنان همان اقلّ قلیل و اصحاب یمین اند.(2)
ص: 408
ابوحمزه ی ثمالی گوید:
شخصی به امام باقر(علیه السلام) گفت: روز جمعه را برای چه جمعه می گویند؟ امام(علیه السلام) فرمود: به خاطر این که خداوند خلق خود را در روز میثاق که روز جمعه بود برای
اقرار به ولایت محمّد(صلی الله علیه و آله) و وصیّ او جمع نمود و آن روز را روز جمعه نامید.(1)
جابر گوید: امام باقر(علیه السلام) به من فرمود:
ای جابر! اگر این جهّال می دانستند که امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)در چه زمانی امیر المؤمنین نامیده شده حق او را انکار نمی کردند.
جابر گوید:گفتم:فدای شما شوم او در چه زمانی امیرالمؤمنین نامیده شده؟فرمود: هنگامی که خداوند می فرماید: «وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ و انّ محمّدًا(صلی الله علیه و آله) رسول الله و انّ علیًا امیرالمؤمنین(علیه السلام)».
سپس فرمود:
ای جابر! به خدا سوگند این آیه این چنین بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد.(2)
ص: 409
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَاَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَاَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوینَ وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ اَخْلَدَ اِلَی الْاَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ اِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ اَوْ تَتْرُكْهُ یَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ ساءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اَنْفُسَهُمْ كانُوا یَظْلِمُونَ مَنْ یَهْدِ اللهُ فَهُوَ الْمُهْتَدی وَ مَنْ یُضْلِلْ فَاُول-ٰٓئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ وَ لَقَدْ ذَرَاْنا لِجَهَنَّمَ كَثیرًا مِنَ الْجِنِّ وَ الْاِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لایَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْیُنٌ لایُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لایَسْمَعُونَ بِها اُول-ٰٓئِكَ كَالْاَنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اُول-ٰٓئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ وَ لِلهِ الْاَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی اَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما كانُوا یَعْمَلُونَ وَ مِمَّنْ خَلَقْنا اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ
«نبا»خبر از امر عظیم و بزرگی را گویند،ونبوّت نیز از آن مشتق است،و نبی صاحب خبر بزرگی است، و «اخلد الی کذا» یعنی سکن الیه، و اصل معنای خلود لزوم علی الدوام است، و «اخلد الی الارض» یعنی لصق بها،و«لهث» این است که سگ از تشنگی زبان خود را خارج کند، و زن لهثاء زنی است که در ماه رمضان روزه نمی گیرد،و «ذرء و انشاء و احداث و خلق نظائرند، و «الحاد» انحراف و عدول از استقامت است،و «لحد» محلی است که در یک طرف قبر حفر می شود و بر خلاف ضریح که در وسط قبر حفر می شود، و «لحدت والحدت للمیت» به یک معناست.
ص: 410
و بر آن ها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولی (سرانجام) خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی او افتاد، و از گم راهان شد! (175) و اگر می خواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا می بردیم (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستی گرایید، و از هوای نفس پیروی کرد! مثل او هم چون سگ(هار)است که اگر به او حمله کنی،دهانش را باز،وزبانش را برون می آورد، و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را می کند (گویی چنان تشنه دنیاپرستی است که هرگز سیراب نمی شود! (این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند این داستانها را (برای آن ها) بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند)! (176) چه بد مثلی دارند گروهی که آیات ما را تکذیب کردند و آن ها تنها به خودشان ستم می نمودند! (177) آن کس را که خدا هدایت کند، هدایت یافته (واقعی) اوست و کسانی را که (به خاطر اعمال شان) گم راه سازد، زیان کاران (واقعی) آن ها هستند! (178) به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم آن ها دل ها[عقلها]یی دارند که با آن (اندیشه نمی کنند، و) نمی فهمند و چشمانی که با آن نمی بینند و گوشهایی که با آن نمی شنوند آن ها هم چون چهارپایانند بلکه گم راهتر!اینان همان غافلانند(چرا که با داشتن همه گونه امکانات هدایت، باز هم گم راهند)! (179) و برای خدا، نامهای نیک است خدا را به آن (نامها) بخوانید! و کسانی را که در اسماء خدا تحریف می کنند (و بر غیر او می نهند، و شریک برایش قایل می شوند)، رها سازید! آن ها به زودی جزای اعمالی را که انجام می دادند، می بینند! (180) و از آن ها که آفریدیم، گروهی بحق هدایت می کنند، و بحق اجرای عدالت می نمایند. (181)
ص: 411
«وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَاَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَاَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ…»(1)
حسین بن خالد گوید: حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
خداوند به بلعم باعورا اسم اعظم را عطا نمود و او همواره خدا را با آن می خواند و خداوند دعای او را مستجاب می نمود؛ تا این که بلعم تمایل به فرعون پیدا کرد و چون فرعون موسی و اصحاب او را تعقیب کرد، به بلعم گفت: از خدا بخواه تا خدا موسی و اصحاب او را نگه دارد [و ما آنان را نابود کنیم] پس بلعم سوار بر الاغ خود شد تا خود را به موسی برساند و لکن الاغ او امتناع نمود و حرکت نکرد و چون بلعم شروع به زدن الاغ کرد خداوند الاغ را به سخن در آورد و به صاحب خود گفت: وای بر تو برای چه مرا می زنی؟! آیا می خواهی من با تو بیایم و تو به پیامبر خدا و مومنین نفرین کنی؟! پس بَلعَم آنقدر الاغ را زد تا او را کشت و اسم اعظم خدا از زبان بلعم گرفته شد چنان که خداوند می فرماید: «فَانسَلَخَ مِنْهَا فَاَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ….»
«فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ اِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ…»(2)
حضرت رضا(علیه السلام) به دنبال حدیث فوق فرمود:
این مثَل خداوند است برای بلعم [و هر کس مانند او باشد]. سپس فرمود: از چهارپایان هیچ یک داخل بهشت نمی شود مگر: الاغ بلعم، سگ اصحاب کهف و گرگی که فرزند شرطی را خورد و قصّه آن این است که پادشاه ظالمی یکی از نظامیان و شرطی های خود را فرستاد تا گروهی از مومنین را حاضر کند و آن پادشاه آنان را عذاب نماید و آن مرد شرطی را فرزندی بود که او را
ص: 412
دوست می داشت پس گرگی آمد و فرزند او را خورد و مرد شرطی محزون گردید و خداوند آن گرگ را به خاطر محزون کردن آن شرطی داخل بهشت نمود.(1)
«لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ اَعْیُنٌ لَّا یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لَّا یَسْمَعُونَ بِهَا اُوْلَئِکَ کَالاَنْعَامِ.»
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «لَّا یَفْقَهُونَ بِهَا» این است که خداوند بر قلوب آنان مهر می زند و نمی توانند تعقّل کنند، و مقصود از «وَ لَهُمْ اَعْیُنٌ لَّا یُبْصِرُونَ بِهَا» این است که خداوند پرده ای مقابل چشمان آنان قرار می دهد و آنان راه هدایت را نمی یابند، و مقصود از «وَ لَهُمْ آذَانٌ لَّا یَسْمَعُونَ بِهَا» این است که خداوند در گوش های آنان مانعی قرار می دهد تا ندای حق و هدایت را نشنوند .(2)
ص: 413
«اُوْلَئِکَ کَالاَنْعَامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ»(1)
عبدالله بن سنان گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: ملائکه افضل اند یا بنی آدم؟ امام صادق فرمود:
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) می فرمود: خداوند در ملائکه عقل قرار داد
بدون شهوت و در چهار پایان شهوت قرار داد بدون عقل و در بنی آدم عقل و شهوت قرار داد، پس کسی که عقل او غالب بر شهوت او باشد، بهتر از ملائکه خواهد بود و کسی که شهوت او غالب بر عقل او باشد از چهار پایان بدتر خواهد بود.(2)
«وَ لِلهِ الاَسْمَاء الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا وَ ذَرُواْ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی اَسْمَآئِهِ…»(3)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند مائیم«الاَسْمَاء الْحُسْنَی»و خداوند هیچ عملی را از بندگان خدا نمی پذیرد مگر با معرفت ما.(4)
ص: 414
امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
خالق را نباید توصیف کرد مگر به آن چه او خود را به آن توصیف نموده است. سپس فرمود: چگونه توصیف می شود خدایی که حواسّ مردم عاجز از درک اوست و فکر آنان عاجز از فهم اوست و محاسبات آنان عاجز از اندازه گیری اوست و چشم های آنان عاجز از احاطه به اوست، او اجلّ از توصیف توصیف کنندگان و تعریف تعریف کنندگان است.(1)
امام صادق(علیه السلام) نیز در تفسیر آیه فوق فرمود:
خداوند را نام هایی است در قرآن که جز او به آن نام ها خوانده نمی شوند چنان که می فرماید: «فَادْعُوهُ بِهَا وَ ذَرُواْ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی اَسْمَآئِهِ» یعنی خدا را نام هایی است [مخصوص به او] و شما او را به این نام ها باید بخوانید، و کسانی که دیگران را به نام های او می خوانند، کافر و مشرک می شوند و نمی دانند و گمان می کنند که کار خوبی می کنند، از این رو خداوند درباره ی آنان می فرماید: «وَ مَا یُؤْمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللهِ اِلَّا وَ هُم مُّشْرِکُونَ».(2)
ص: 415
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
خداوند نود و نه اسم دارد که هر کس آن ها را جمع آوری کند داخل بهشت خواهد شد. (1)
مرحوم صدوق در کتاب توحید با سند خود از امام صادق از پدرانش از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
برای خداوند نود و نه اسم می باشد که هر کس آن ها را جمع آوری کند داخل بهشت
می شود و آن ها چنین است:
1. الله، 2. اله، 3. واحد،
4. احد، 5. صمد، 6. اوّل،
7. آخر، 8. سمیع، 9. بصیر،
10. قدیر، 11. قاهر، 12. علیّ،
13. اعلا، 14. باقی، 15. بدیع،
16. بارئ، 17. اکرم، 18. ظاهر،
19. باطن، 20. حیّ، 21. حکیم،
22. علیم، 23. حلیم، 24. حفیظ،
ص: 416
25. حقّ، 26. حسیب، 27. حمید،
28. حفیّ، 29. ربّ، 30. رحمان،
31. رحیم، 32. ذارئ، 33. رازق،
34. رقیب، 35. رؤف، 36. رائی،
37. سلام، 38. مومن، 39. مهیمن،
40. عزیز، 41. جبّار، 42. متکبّر،
43. سیّد، 44. سبّوح، 45. شهید،
46. صادق، 47. صانع، 48. طاهر،
49. عدل، 50. عفوّ، 51. غفور،
52. غنیّ، 53. غیاث، 54. فاطر،
55. فرد، 56. فتّاح، 57. فالق،
58. قدیم، 59. ملک، 60. قدّوس،
61. قویّ، 62. قریب، 63. قیّوم،
64. قابض، 65. باسط، 66. قاضی الحاجات،
67. مجید، 68. مولی، 69. منّان،
70. محیط، 71. مبین، 72. مقیت،
73. مصوّر، 74. کریم، 75. کبیر،
76. کافی، 77. کاشف الضّر، 78. وتر،
79. نور، 80. وهّاب، 81. ناصر،
82. واسع، 83. ودود، 84. هادی،
85. وفیّ، 86. وکیل، 87. وارث،
ص: 417
88. برّ، 89. باعث، 90. توّاب،
91. جلیل، 92. جواد، 93. خبیر،
94. خالق، 95. خیرالناصرین، 96. دیّان،
97. شکور، 98. عظیم، 99. لطیف، [شافی.](1)
مولّف گوید:
احتمال دارد «الله» و «اله» یکی باشد و شافی 99 باشد و الله العالم، ضمنا معانی این اسماء در شرح اسماء الحسنی آمده و صاحب جنّات الخلود نیز آن ها را ترجمه نموده و ما در کتاب پیام های قرآنی(2)، از او نقل نموده ایم.
ص: 418
«وَ مِمَّنْ خَلَقْنَا اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ»(1)
امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) در تفسیر این آیه می فرمایند:
مقصود از این امّت، ائمّه(علیهم السلام) هستند. و یا فرمودند: ما آن امّت هستیم و در تفسیر
قمّی نیز آمده که مقصود آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند.(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
سوگند به خدایی که جان من در دست اوست این امّت هفتاد و سه فرقه خواهد شد و همه آنان در آتش خواهند بود مگر یک فرقه، چنان که خداوند می فرماید: «وَ مِمَّنْ خَلَقْنَا اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ» و تنها این فرقه از این امّت نجات خواهند یافت.(3)
و در سخن دیگری فرمود:
از امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) تنها یک فرقه، هادی به حق و اهل عدالت هستند. (4)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
مقصود از این آیه [گروهی از] امّت من هستند که حق می گیرند و حق می دهند،چنان که قوم موسی(علیه السلام) نیز چنین بودند و خداوند درباره ی آنان می فرماید: «و من قوم موسی اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ.»(5)
ص: 419
و در تفسیر مجمع از آن حضرت نقل شده که فرمود: «اِنَ مِنْ اُمَّتِی قَوْمًا عَلَی الْحَقِّ حَتَّی
یَنْزِلَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ.»(1)
انس بن مالک گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرمود:
امّت موسی(علیه السلام) هفتاد و یک فرقه شدند، هفتاد فرقه آنان در آتش و یک فرقه اهل
بهشت بودند و امّت عیسی(علیه السلام) هفتاد و دو فرقه شدند، هفتاد و یک فرقه اهل آتش
و یک فرقه اهل بهشت بودند و از امّت من یک فرقه در بهشت و هفتاد و دو فرقه در آتش خواهند بود. گفته شد: آن هفتاد و دو فرقه کیانند؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند: جماعات خواهند بود.
یعقوب بن یزید گوید:
هر گاه علی بن ابی طالب(علیه السلام) این حدیث را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل می کرد این آیه را می خواند: «وَ مِمَّنْ خَلَقْنَا اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ» یعنی از امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) برخی چنین خواهند بود.(2)
ص: 420
مرحوم صدوق در کتاب امالی از ابوبصیر نقل نموده که گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آل محمّد(صلی الله علیه و آله) کیانند؟ فرمود: ذریّه او هستند؛ گفتم: اهل بیت او کیانند؟ فرمود: امامان و اوصیای اویند؛ گفتم: عترت او کیانند؟ فرمود: اصحاب کسا هستند؛ گفتم: امّت او کیانند؟ فرمود: مومنانی اند که رسالت او را
تصدیق کردند و به ثقلین یعنی قرآن و عترت و اهل بیت او که خداوند می فرماید: «الَّذِینَ اَذْهَبَ اللهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیرًا»، تمسّک نمودند و قرآن و عترت دو جانشین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای این امّت هستند.(1)
وَ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لایَعْلَمُونَ وَ اُمْلی لَهُمْ اِنَّ كَیْدی مَتینٌ اَ وَ لَمْ یَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ اِنْ هُوَ اِلَّا نَذیرٌ مُبینٌ اَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللهُ مِنْ شَیْ ءٍ وَ اَنْ عَسی اَنْ یَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ اَجَلُهُمْ فَبِاَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ مَنْ یُضْلِلِ اللهُ فَلا هادِیَ لَهُ وَ یَذَرُهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ یَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ اَیَّانَ مُرْساها قُلْ اِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لایُجَلِّیها لِوَقْتِها اِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ لاتَاْتیكُمْ اِلَّا بَغْتَةً یَسْئَلُونَكَ كَاَنَّكَ حَفِیٌّ عَنْها قُلْ اِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللهِ وَ لكِنَّ اَكْثَرَ النَّاسِ لایَعْلَمُونَ قُلْ لااَمْلِكُ لِنَفْسی نَفْعًا وَ لاضَرًّا اِلَّا ما شاءَ اللهُ وَ لَوْ كُنْتُ اَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ
السُّوءُ اِنْ اَنَا اِلَّا نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ
ص: 421
«استدراج» در اصل به معنای درجه درجه بالا رفتن است مانند رفتن بالای نردبان،و «درج القوم» اذا مات بعضهم اثر بعض، و «املاء» به معنای تاخیر و امهال است، و اصل املاء استمرار بر عمل است بدون توقف و «متین» به معنای قوی و شدید است، و «کید و مکر» به یک معناست، و «جنة» به معنای جنون است، و اصل آن از ستر است، و «ملکوت» ملک اعظم است و «ایان» سوال از زمان است، و «الساعة» در این جا وقت مرگ است، و «ارساء» ای الاثبات و المرسی المثبت، و «احفاء» اصرار در سوال است، و «احفی شاربه» اذا استقصی اخذه.
و آن ها که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج از جایی که نمی دانند، گرفتار مجازات شان خواهیم کرد. (182) و به آن ها مهلت می دهم (تا مجازات شان دردناکتر باشد) زیرا طرح و نقشه من، قوی (و حساب شده) است. (و هیچ کس را قدرت فرار از آن نیست.) (183) آیا فکر نکردند که همنشین آن ها [پیامبر] هیچ گونه (اثری از) جنون ندارد؟! (پس چگونه چنین نسبت ناروایی به او می دهند؟!) او فقط بیم دهنده آشکاری است (که مردم را متوجّه وظایفشان می سازد). (184) آیا در حکومت و نظام آسمان ها و زمین، و آن چه خدا آفریده است، (از روی دقّت و عبرت) نظر نیفکندند؟! (و آیا در این نیز اندیشه نکردند که) شاید پایان زندگی آن ها نزدیک شده باشد؟! (اگر به این کتاب آسمانی روشن ایمان نیاورند،) بعد از آن به کدام سخن ایمان خواهند آورد؟!(185)هر کس را خداوند (به جرم اعمال زشتش) گم راه سازد، هدایت کننده ای ندارد و آن ها را در طغیان و سرکشی شان رها می سازد، تا سرگردان شوند! (186) درباره قیامت از تو سوال می کنند، کی فرامی رسد؟! بگو:
ص: 422
«علمش فقط نزد پروردگار من است و هیچ کس جز او (نمی تواند) وقت آن را آشکار سازد (اما قیام قیامت، حتّی) در آسمان ها و زمین، سنگین (و بسیار پر اهمیّت) است و جز به طور ناگهانی، به سراغ شما نمی آید!» (باز) از تو سوال می کنند، چنان که گویی تو از زمان وقوع آن با خبری! بگو: «علمش تنها نزد خداست ولی بیشتر مردم نمی دانند.» (187) بگو: «من مالک سود و زیان خویش نیستم، مگر آن چه را خدا بخواهد (و از غیب و اسرار نهان نیز خبر ندارم، مگر آن چه خداوند اراده کند) و اگر از غیب با خبر بودم، سود فراوانی برای خود فراهم می کردم، و هیچ بدی (و زیانی) به من نمی رسید من فقط بیم دهنده و بشارت دهنده ام برای گروهی که ایمان می آورند! (و آماده پذیرش حقند) (188)
«وَ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند هنگامی که به بنده ای اراده ی خیر نماید و او گناهی انجام بدهد، به دنبال گناه او گرفتاری و بلایی قرار می دهد تا او را به یاد استغفار بیاندازد، و اگر به بنده ای اراده خیر نداشته باشد و او گناهی انجام بدهد، به دنبال آن نعمتی از دنیا به او می دهد تا استغفار را فراموش نماید و به گناه خود ادامه بدهد، چنان که می فرماید: «سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ» یعنی خداوند او را در غفلت نگه می دارد و هنگام معصیت به خاطر نعمت [از خطر گناه هراسی ندارد.](2)
ص: 423
امام صادق(علیه السلام) نیز می فرماید:
چه زیاداند کسانی که به سبب نعمت های خدا مغرور می شوند، و چه زیادند کسانی که به سبب پرده انداختن خداوند بر گناهشان گرفتار عذاب می شوند، و چه زیاداند کسانی که به خاطر تعریف و ثناگویی مردم گرفتار فتنه و آزمایش [خداوند] می شوند.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«مَنْ وُسِّعَ عَلَیْهِ فِی ذَاتِ یَدِهِ فَلَمْ یَرَ ذَلِکَ اسْتِدْرَاجًا فَقَدْ اَمِنَ مَخُوفًا».
یعنی کسی که [از ناحیه خداوند] توسعه پیدا کند و دست او پر باشد و این را «استدراج» [و امتحان پنهانی خدا] نداند، خود را از خطر ایمن دانسته است! [در حالی که در خطر غفلت قرار گرفته است.](2)
علیّ بن ابراهیم گوید:
«وَ امْلی لَهُمْ انَ کَیْدی مَتینٌ» یعنی اِنَّ عَذَابِی شَدِیدٌ.(3)
ص: 424
«اَوَلَمْ یَتَفَکَّرُواْ مَا بِصَاحِبِهِم مِّن جِنَّةٍ اِنْ هُوَ اِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) همواره می فرمود:
با تفکّر قلب خود را بیدار کن، و برای عبادت در شب از بستر خود جدا شو، و از پروردگار خود بترس.(2)
حسن صیقل گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی روایت «تَفَکُّرُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ قِیَامِ لَیْلَةٍ»
سوال کردم و گفتم: چگونه تفکّر کند؟ فرمود:
به خرابه و به خانه ها [ی خالی از سکنه] که می نگرد بگوید: ساکنان تو کجا رفتند و بنا کنندگان تو چه شدند؟! چرا سخن نمی گویی؟!(3)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
بهترین عبادت این است که انسان همواره درباره ی[عظمت]خدا و قدرت او فکر کند.(4)
ص: 425
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
عبادت نماز و روزه فراوان نیست،بلکه عبادت، تنها فکر کردن درباره ی [عظمت و قدرت و حکمت های] خداوند است.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
تفکّر، انسان را به نیکی و عمل به آن دعوت می کند.(2)
«یَسْاَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ اَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ اِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی…»(3)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مشرکین قریش عاص بن وائل سهمی و نضر بن حارث و عقبة بن ابی معیط را نزد علمای یهود نجران فرستادند تا سوالاتی از آنان بکنند و سپس آن سوالات را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بنمایند و در بین سوالات علمای یهود این بود که گفتند: از محمّد سوال کنید «قیامت کی بر پا می شود؟» پس اگر او ادّعای علم آن را داشت بدانید که او دروغ گو می باشد چرا که احدی اطّلاع از آن ندارد گرچه ملک مقرّب و یا پیامبر مرسلی باشد؛ و چون این سوال را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) کردند، این آیه نازل شد «یَسْاَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ اَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ اِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی….»(4)
ص: 426
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفته شد: در چه زمانی قائم از ذریّه شما قیام می کند؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
مثَل آن مَثَل قیامت است و جز خداوند کسی از آن آگاه نیست و فرمود: «لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا اِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ لَا تَاْتِیکُمْ اِلَّا بَغْتَةً.»(1)
هُوَ الَّذی خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْكُنَ اِلَیْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلًا خَفیفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا اَثْقَلَتْ دَعَوَا اللهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحًا لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرینَ فَلَمَّا آتاهُما صالِحًا جَعَلا لَهُ شُرَكاءَ فیما آتاهُما فَتَعالَی اللهُ عَمَّا یُشْرِكُونَ اَ یُشْرِكُونَ ما لایَخْلُقُ شَیْئًا وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لایَسْتَطیعُونَ لَهُمْ نَصْرًا وَ لااَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ وَ اِنْ تَدْعُوهُمْ اِلَی الْهُدی لایَتَّبِعُوكُمْ سَواءٌ عَلَیْكُمْ اَ دَعَوْتُمُوهُمْ اَمْ اَنْتُمْ
ص: 427
صامِتُونَ اِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ عِبادٌ اَمْثالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجیبُوا لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ اَ لَهُمْ اَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها اَمْ لَهُمْ اَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها اَمْ لَهُمْ اَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها اَمْ لَهُمْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها قُلِ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ كیدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ اِنَّ وَلِیِّیَ اللهُ الَّذی نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحینَ وَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لایَسْتَطیعُونَ نَصْرَكُمْ وَ لااَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ وَ اِنْ تَدْعُوهُمْ اِلَی الْهُدی لایَسْمَعُوا وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ اِلَیْكَ وَ هُمْ لایُبْصِرُونَ خُذِ الْعَفْوَ وَ اْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ وَ اِمَّا یَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ اِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ اِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَكَّرُوا فَاِذا هُمْ مُبْصِرُونَ وَ اِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فی الغَیِّ ثُمَّ لایُقْصِرُونَ
«عفو» یعنی سخت گیری مکن و «یَسِّر و لا تُعَسِّر» و العفو ضدُّ الجَهد و هو الوسط، و «العرف ضد النکر و مثله المعروف و عرف و معروف عمل عقل پسند می باشد، «و النزغ» الازعاج بالاغراء و اکثر ذلک عند الغضب، و قیل«النزغ» الفساد لقوله تعالی«نزغ الشیطان بینی و بین اخوتی» ای افسد، و «اذا مسهم» المسوس ما نالته الایدی، و «اجتباء» به معنای برگزیدن است، و جبایة الخراج جمع آوری خراج و مالیات است، و «بصائر» به معنای براهین است.
او خدایی است که (همه) شما را از یک فرد آفرید و همسرش را نیز از جنس او قرار داد، تا در کنار او بیاساید. سپس هنگامی که با او آمیزش کرد، حملی سبک برداشت، که با وجود آن، به کارهای خود ادامه می داد و چون سنگین شد، هر دو از
ص: 428
خداوند و پروردگار خود خواستند «اگر فرزند صالحی به ما دهی، از شاکران خواهیم بود!» (189)امّا هنگامی که خداوند فرزند صالحی به آن ها داد،(موجودات دیگر را در این موهبت موثّر دانستند و) برای خدا، در این نعمت که به آن ها بخشیده بود، هم تایانی قایل شدند خداوند برتر است از آن چه هم تای او قرار می دهند! (190) آیا موجوداتی را هم تای او قرار می دهند که چیزی را نمی آفرینند،و خودشان مخلوقند.(191)و نمی توانند آنان را یاری کنند،و نه خودشان را یاری می دهند.(192)و هر گاه آن ها را به سوی هدایت دعوت کنید، از شما پیروی نمی کنند و برای شما یکسان است چه آن ها را دعوت کنید و چه خاموش باشید؟! (193) آن هایی را که غیر از خدا می خوانید (و پرستش می کنید)، بندگانی هم چون خود شما هستند آن ها را بخوانید، و اگر راست می گویید باید به شما پاسخ دهند (و تقاضایتان را برآورند)! (194) آیا (آن ها حد اقل همانند خود شما) پاهایی دارند که با آن راه بروند؟! یا دستهایی دارند که با آن چیزی را بگیرند (و کاری انجام دهند)؟! یا چشمانی دارند که با آن ببینند؟! یا گوشهایی دارند که با آن بشنوند؟! (نه، هرگز، هیچ کدام،) بگو: «(اکنون که چنین است،) بت های خویش را که شریک خدا قرار داده اید (بر ضد من) بخوانید، و برای من نقشه بکشید، و لحظه ای مهلت ندهید، (تا بدانید کاری از آن ها ساخته نیست)! (195) ولی و سرپرست من، خدایی است که این کتاب را نازل کرده و او همه صالحان را سرپرستی می کند. (196) و آن هایی را که جز او می خوانید، نمی توانند یاریتان کنند، و نه (حتی) خودشان را یاری دهند (197) و اگر آن ها را به هدایت فرا خوانید، سخنانتان را نمی شنوند!و آن ها را می بینی(که با چشم های مصنوعیشان) به تو نگاه می کنند، امّا در حقیقت نمی بینند!» (198) (به هر حال) با آن ها مدارا کن و عذرشان را بپذیر، و به نیکی ها دعوت نما، و از
ص: 429
جاهلان روی بگردان (و با آنان ستیزه مکن)! (199) و هر گاه وسوسه ای از شیطان به تو رسد، به خدا پناه بر که او شنونده و داناست! (200) پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسه های شیطان شوند، به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) می افتند و (در پرتو یاد او، راه حق را می بینند و) ناگهان بینا می گردند. (201) و (ناپرهیزگاران را) برادران شان (از شیاطین) پیوسته در گم راهی پیش می برند، و باز نمی ایستند! (202)
«هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ اِلَیْهَا… فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلاَ لَهُ شُرَکَاء…»(1)
مولّف گوید:
آیه فوق بین مفسّرین خاصّه و عامّه مورد بحث و اختلاف شدیدی واقع شده است و مفسّرین عامّه مرجع ضمیر «جعلا» را آدم و حوّا دانسته اند و در نهایت به آنان نسبت شرک داده اند و مفسّرین خاصّه بعضا فاعل «جعلا» را دو گروه مرد و زن از نسل صالح [یعنی نسل سالم از آفت] دانسته اند و گفته اند: تعبیر تثنیه به خاطر این بوده که حوّا پانصد بار زایمان کرد و در هر بار یک پسر و یک دختر به دنیا آورد و آنان دو گروه پانصد نفری از مرد و زن بودند، و بر خلاف آدم و حوّا با وساوس شیطان گرفتار شرک شدند، و این معنا را حضرت رضا(علیه السلام) در مجلس مامون روشن نمود و روایات دیگر بعضا قابل قبول نیست و آیه شریفه فوق جز با این بیان قابل تفسیر نیست چرا که عصمت پیامبران را مخدوش نمی نماید.
ص: 430
مرحوم صدوق در کتاب عیون در باب مجلس حضرت رضا(علیه السلام) که مامون صاحب
ادیان و مذاهب را جمع نمود و درباره ی عصمت پیامبران(علیهم السلام) از آن حضرت سوال نمود و گفت: ای فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله)! آیا شما پیامبران را معصوم نمی دانید؟ فرمود: آری. مامون گفت: پس معنای آیه «فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلاَ لَهُ شُرَکَاء فِیمَا آتَاهُمَا» چیست؟ حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
حوّا برای آدم پانصد بار فرزند آورد و در هر بار یک پسر و یک دختر به دنیا آورد و آدم
و حوّا با خدای خود عهد کردند و از او خواستند و گفتند: «لَئِنْ آتَیْتَنَا صَالِحًا لَّنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ»و چون خداوند به آنان نسل صالح و سالم از معلولیّت و بیماری های زمین گیری را عطا نمود، فرزندان آدم و حوّا دو گروه بودند: گروه مردان و گروه زنان و این دو گروه [که باید مانند پدر و مادرشان شاکر خدا می بودند] به خدا شرک آوردند، همان گونه که خداوند می فرماید: «فَتَعَالَی اللّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ».
پس مامون گفت: من گواهی می دهم که تو فرزند رسول خدا هستی.(1)
ص: 431
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که در تفسیر آیه «فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلاَ لَهُ شُرَکَاء فِیمَا آتَاهُمَا» فرمود:
مقصود آدم و حوّا(علیهما السلام) می باشد و شرک آنان شرک در طاعت بوده نه شرک در
عبادت از این رو خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ… الی قوله: فَتَعَالَی اللّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ» سپس فرمود: آدم و حوّا برای حارث
یعنی شیطان نصیبی در خلق خدا قرار دادند و لکن در عبادت خدا شیطان را شریک قرار ندادند [و شرک آنان شرک در طاعت بود] چنان که خداوند می فرماید: «اَ یُشْرِکُونَ مَا لَا یَخْلُقُ شَیْئًا وَ هُمْ یُخْلَقُونَ.»(1)
مولّف گوید:
روایت فوق و امثال آن که در آن ها به حضرت آدم و حوّا(علیها السلام) نسبت شرک داده شده است را نمی توان پذیرفت، والله العالم.
«اِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ»
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در وصیّت های خود به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
این آیه و آیه «مَا قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ» برای امّت من امان از آتش سوزی است.(2)
ص: 432
اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
سوگند به خدایی که حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را به حق به پیامبری مبعوث نمود و اهل بیت او را گرامی داشت، هر حرزی مردم برای نجات از آتش سوزی و غرق شدن و سرقت و تصادف و گم شدن [اموال] انسان و فرار چهارپا [و امثال این ها] بخواهند در قرآن موجود است، و هر کس در این باره ی سوالی دارد بگوید؛ پس مردی برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین به من بگویید نجات از غرق شدن و آتش سوزی به چیست؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آیه «اِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ» و آیه «وَ مَا قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ…» را تا «سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ» بخوان و هر کس این دو آیه را بخواند ایمن از غرق و آتش سوزی خواهد شد؛ اصبغ بن نباته گوید: مردی که خانه های اطراف خانه او آتش گرفته بود این آیات را خواند و خانه او سالم ماند و آسیبی از آتش ندید. (1)
ص: 433
«وَ اِن تَدْعُوهُمْ اِلَی الْهُدَی لَا یَسْمَعُواْ وَ تَرَاهُمْ یَنظُرُونَ اِلَیْکَ وَ هُمْ لَا یُبْصِرُونَ»(1)
جابر گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه «ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لَّا یُبْصِرُونَ»
فرمود:
یعنی حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) که از دنیا رحلت نمود، ظلمت و تاریکی [و فتنه] ایجاد شد و مردم مقام و فضیلت اهل بیت او را نادیده گرفتند، چنان که خداوند می فرماید: «وَ اِن تَدْعُوهُمْ اِلَی الْهُدَی لَا یَسْمَعُواْ وَ تَرَاهُمْ یَنظُرُونَ اِلَیْکَ وَ هُمْ لَا یُبْصِرُونَ….»(2)
«خُذِ الْعَفْوَ وَ اْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ»(3)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
بپرهیز از این که درباره درهمی به مسلمان و یا یهودی و یا نصرانی ظلم کنی و یا حیوانی را بفروشی و درهمی را به خریدار ظلم نمایی، چرا که ما مامور هستیم که [در قیامت] برای او جبران نماییم و رضایت او را به دست آوریم.(4)
ص: 434
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
مومن، مومن نخواهد بود تا سه خصلت در او جمع شود، 1.سنّتی از خدا، 2.سنّتی از پیامبر(صلی الله علیه و آله)، 3. سنّتی از ولیّ خدا [یعنی امام(علیه السلام)] سپس فرمود: امّا سنّت خدا:کتمان سرّ اوست، چنان که می فرماید: «عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ اَحَدًا *
اِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ» و امّا سنت از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله): مدارا و سازش با مردم است چنان که خداوند می فرماید: «خُذِ الْعَفْوَ وَ اْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ»
و امّا سنّت از ولیّ خدا:صبر بر سختی ها و مصیبت هاست چنان که خداوند می فرماید: «وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَاْسَاء و الضَّرَّاء.»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را تربیت نمود و به او فرمود: ای محمّد! «خُذِ الْعَفْوَ وَ اْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ» یعنی به مردم سخت گیری مکن. و عفو به معنای متوسّط است.
در تفسیر مجمع البیان روایت شده:
چون این آیه نازل شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به جبرییل فرمود: مقصود از عفو و امر به عرف چیست؟ و جبرییل گفت: نمی دانم تا از عالم سوال نمایم و سپس بر آن حضرت
ص: 435
نازل شد و گفت: ای محمّد خدا تو را امر می کند که از کسی که به تو ظلم کرده بگذری؛ و به کسی که تو را محروم نموده احسان کنی و کسی که از تو بریده و قطع رحم نموده با او پیوند داشته باشی، و از جاهلان اعراض نمایی [و آنان را مؤاخذه نکنی.](1)
«وَ اِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ اِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(2)
ابن زید گوید:
هنگامی که آیه «خُذِ الْعَفْوَ وَ اْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ» نازل شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به خدای خود گفت: «کیف یا ربّ الغضب؟» پس این آیه نازل شد «وَ اِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ.»(3)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که شیطان یکی از شما را وسوسه می کند باید بگوید:«آمَنْتُ بِاللهِ وَ بِرَسُولِهِ مُخْلِصًا لَهُ الدِّینَ.»(4)
ص: 436
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از آیه فوق این است که اگر در قلب تو از شیطان وسوسه ای آمد به خدا پناه ببر همانا او شنوا و داناست. سپس گوید: مقصود از آیه «اِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ اِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَاِذَا هُم مُّبْصِرُونَ» این است که چون شیطان مردم را به یاد گناه می اندازد و ترغیب به انجام آن می کند باید خدا را به یاد بیاورند و اگر چنین کنند بینشی پیدا می نمایند و از گناه دوری می کنند.(1)
«اِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ اِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَاِذَا هُم مُّبْصِرُونَ»(2)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
مقصود این است که بنده ای تصمیم گناه پیدا می کند وسپس خدا را به یاد می آورد و خودداری می کند و این است معنای «تَذَکَّرُواْ فَاِذَا هُم مُّبْصِرُونَ.»(3)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
سخت ترین عمل بندگان خدا چند عمل است؛1. انصاف مومن با برادر دینی خود، 2. مواسات و کمک مومن به برادر دینی خود، 3. یاد خدا در تمام حالات.
ص: 437
ابوبصیر گوید: گفتم: [معنای] یاد خدا در همه حالات چیست؟ فرمود:
هنگام معصیت یاد خدا می کند؛ و یاد خدا مانع از معصیت و گناه او می شود و این است معنای آیه «اِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ اِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَاِذَا هُم مُّبْصِرُونَ.»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «وَ اِخْوَانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ ثُمَّ لَا یُقْصِرُونَ»گوید:
مقصود این است که برادران جنّی آنان یعنی شیاطین [و یا برادران انسی بی تقوا] آنان را به گناه و گم راهی دعوت می کنند و اصرار می ورزند.(2)
وَ اِذا لَمْ تَاْتِهِمْ بِآیَةٍ قالُوا لَوْ لااجْتَبَیْتَها قُلْ اِنَّما اَتَّبِعُ ما یُوحی اِلَیَّ مِنْ رَبِّی هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ وَ اِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ اَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ
ص: 438
تُرْحَمُونَ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فی نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَ خیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ
وَ لاتَكُنْ مِنَ الْغافِلینَ اِنَّ الَّذینَ عِنْدَ رَبِّكَ لایَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ یَسْجُدُونَ
«انصات» سکوت و استماع است، و آصال و اصل جمع اصیل است، و آصال جمع الجمیع است.و ظاهر آیه این است که انصات به معنای سکوت باشد چرا که قبل از آن امر به استماع شده است، و «خیفة» یعنی خائفا و «الغدوّ و الاصال» یعنی الغداة و العشیات لفضل هذین الوقتین.
هنگامی که (در نزول وحی تاخیر افتد، و) آیه ای برای آنان نیاوری،می گویند: «چرا خودت (از پیش خود) آن را برنگزیدی؟!» بگو: «من تنها از چیزی پیروی می کنم که بر من وحی می شود این وسیله بینایی از طرف پروردگارتان، و مایه هدایت و رحمت است برای جمعیّتی که ایمان می آورند. (203) هنگامی که قرآن خوانده شود، گوش فرا دهید و خاموش باشید شاید مشمول رحمت خدا شوید!(204)پروردگارت را در دل خود،از روی تضرع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان، یاد کن و از غافلان مباش! (205) آن ها که (در مقام قرب) نزد پروردگار تو هستند، (هیچ گاه) از عبادتش تکبر نمی ورزند، و او را تسبیح می گویند، و برایش سجده می کنند. (206)
ص: 439
«وَ اِذَا قُرِیءَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَ اَنصِتُواْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که به امامی اقتدا کرده ای که مورد قبول و اطمینان تو است، قرائت او تو را کفایت می کند، و اگر دوست می داری قرائت کنی هر گاه قرائت او را نمی شنوی قرائت کن و هر گاه قرائت او را می شنوی، خاموش باش، چرا که خداوند می فرماید: «وَ اَنصِتُواْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ.»(2)
امام صادق یا امام باقر(علیهما السلام) می فرماید:
هنگامی که به امامی اقتدا کرده ای سکوت کن و در باطن خود تسبیح بگو.(3)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
گوش دادن و سکوت، هنگام قرائت قرآن، در نماز و غیر نماز واجب است.(4)
از امام صادق(علیه السلام) سوال شد آیا اگر امام جماعتی مورد رضایت نباشد، در نماز جهریّه ماموم می تواند قرائت خود را بخواند؟ امام(علیه السلام) فرمود:
هر گاه آیات قرآن را شنیدی باید سکوت کنی.
ص: 440
گفته شد: آن امام جماعت اهل شرک است؛ فرمود:
او گناه می کند، تو خدا را اطاعت کن.
راوی گوید: من باز سوال خود را تکرار کردم و امام(علیه السلام) اجازه قرائت نداد. پس دیگری گفت: آیا می توانم نماز خود را در خانه بخوانم و سپس به جماعت او حاضر شوم؟ امام(علیه السلام) فرمود: «مانعی نیست». سپس فرمود:
علی(علیه السلام) مشغول نماز صبح بود و ابن کوّای منافق پشت سر او این آیه را خواند «وَ لَقَدْ اُوحِیَ اِلَیْکَ وَ اِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ اَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ ». و امیرالمؤمنین(علیه السلام) به احترام قرآن سکوت نمود تا او از قرائت خود فارغ شد و باز آن حضرت مشغول قرائت شد و ابن کوّا نیز آن آیه را تکرار نمود و علی(علیه السلام) باز سکوت کرد و باز ابن کوّا آن آیه را تکرار کرد و علی(علیه السلام) سکوت نمود و سپس در پاسخ او این آیه را تلاوت کرد «فَاصْبِرْ اِنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ وَ لَا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لَا یُوقِنُونَ» و سپس سوره ی خود را به اتمام رساند و به رکوع رفت.(1)
ص: 441
مولّف گوید:
ظاهر آیه و روایات وجوب سکوت و استماع است و لکن فقهای خاصّه و عامّه حمل بر استحباب مؤکّد کرده اند و در برخی از روایات امر به قرائت خلف مخالف شده گرچه قرائت او شنیده شود، مشروط به آن که تقیّه ای نباشد.«وَ اذْکُر رَّبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَ خِیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الآصَالِ…»(1)
علی بن ابراهیم گوید:
مقصود نماز ظهر و عصر است.(2)
زراره از امام صادق یا امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که در تفسیر این آیه فرمود:
ثواب ذکر باطنی مومن را از جهت عظمت و اهمیّت جز خدا کسی نمی داند.(3)
زراره نیز از آن حضرت نقل نموده که فرمود:
ملائکه جز آن چه می شنوند را نمی نویسند،چرا که خداوند می فرماید:«وَ اذْکُر رَّبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا…» سپس فرمود: پاداش این ذکر باطنی را از جهت عظمت جز خدا نمی داند؛ و فرمود: هنگامی که در جماعت به امامی اقتدا کرده ای، سکوت کن و در باطن خود خدا را تسبیح کن.(4)
ص: 442
روایت شده که خداوند به عیسی(علیه السلام) فرمود:
تو در باطن خود مرا یاد کن تا من نیز تو را یاد کنم؛ و مرا بین مردم یاد کن، تا من تو را در بین جمعیّتی بهتر از جمعیّت انسان ها یاد کنم و مرا از قلب خود دور مکن و در خلوت ها بسیار مرا یاد کن و بدان که خشنودی من به این است که تو مانند حیوانات [برای طعمه] مقابل من خضوع کنی و هنگام خضوع قلب تو زنده و بیدار باشد و غافل نباشی.(1)
از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
هر کس خدا را در پنهانی یاد کند، خدا را فراوان یاد کرده است، همانا منافقین خدا را در بین مردم یاد می کردند و در پنهانی او را یاد نمی کردند، از این رو خداوند درباره ی آنان می فرماید: «یُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا یَذْکُرُونَ اللهَ اِلَّا قَلِیلًا.»(2)
مرحوم عیّاشی در تفسیر خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
خدا را در باطن خود یاد کن؛ یعنی با ذلّت و مسکنت و ترس از عذاب او،«دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ» یعنی بدون بلند کردن صدا؛ «بِالْغُدُوِّ وَ الآصَالِ» یعنی در صبح و شب.(3)
ص: 443
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
[برای عمل به این آیه] باید ده مرتبه هر صبح و شام بگویی: «لا اِلهَ اِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ یُمِیتُ یُحْیِی وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ»، پس مردی گفت: آیا چنین چیزی واجب است؟ فرمود: آری واجب است این اذکار را قبل از طلوع خورشید و قبل از غروب آن ده مرتبه بخوانی و اگر از تو فوت شد باید در شب و روز آن ها را قضا نمایی.(1)
ص: 444
«اِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لَا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ یُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ یَسْجُدُونَ»(1)
مولّف گوید:
این نخستین آیه ای است در قرآن که سجده برای آن مستحبّ شمرده شده است.و در حدیثی نقل شده:
چون فرزند آدم در پیشگاه خداوند سجده می کند، شیطان کنار می رود و گریه می کند و می گوید: وای بر من آدم مامور به سجده شد و سجده نمود و اهل بهشت شد و من مامور به سجده شدم و سجده نکردم و اهل آتش شدم!(2)
ص: 445
ص: 446
محل نزول: مدینه ی منوّره -- عدد آیات: 75 [و یا 76] آیه
مگر آیه 30 تا انتهای آیه 36، از ابن عبّاس.
ترتیب نزول: این سوره بعد از سوره بقره نازل شده است.(1)
برخی گفته اند: کلّ این سوره در مدینه و در جنگ بدر نازل شده است و آیات آن 76 آیه است.(2)
ثواب قرائت سوره ی انفال
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که در هر ماهی سوره ی انفال و سوره ی برائت را قرائت کند هرگز نفاق پیدا نمی کند و از شیعیان امیرالمؤمنین(علیه السلام) خواهد بود.(3)
ص: 447
و نیز فرمود:
«سُورَةِ الْاَنْفَالِ جَدْعُ الْاَنْفِ» یعنی سوره ی انفال بینی [دشمنان]را به خاک می مالد.(1)
و نیز فرمود:
کسی که سوره ی انفال را قرائت کند… حقّا از شیعیان امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و روز قیامت از موائد بهشتی می خورد تا مردم از حساب قیامت فارغ شوند.(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر کس این سوره را بخواند من در قیامت شفیع او هستم،و شهادت می دهم که او دور از نفاق است و به عدد هر منافقی برای او حسنات می نویسند و کسی که آن را بنویسد و به خود بیاویزد مقابل هر حاکمی قرار بگیرد حق خود را می گیرد و حاجت او برآورده می شود و هر کس با او نزاع کند به او پیروز می شود و از آن مجلس مسرور و خشنود خارج خواهد شد و این سوره سبب حفظ او می شود.(3)
ص: 448
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
یَسْئَلُونَكَ عَنِ الْاَنْفالِ قُلِ الْاَنْفالُ لِلهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللهَ وَ اَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِكُمْ وَ اَطیعُوا اللهَ وَ رَسُولَهُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنینَ اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ اِذا ذُكِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ اِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ ایمانًا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَكَّلُونَ الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ اُول-ٰٓئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَریمٌ كَما اَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَیْتِكَ بِالْحَقِّ وَ اِنَّ فَریقًا مِنَ الْمُؤْمِنینَ لَكارِهُونَ یُجادِلُونَكَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ كَاَنَّما یُساقُونَ اِلَی الْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ وَ اِذْ یَعِدُكُمُ اللهُ اِحْدَی الطَّائِفَتَیْنِ اَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ اَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ یُریدُ اللهُ اَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرینَ لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ اِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ اَنِّی مُمِدُّكُمْ بِاَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفینَ وَ ما جَعَلَهُ اللهُ اِلَّا بُشْری وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ اِلَّا مِنْ
ص: 449
عِنْدِ اللهِ اِنَّ اللهَ عَزیزٌ حَكیمٌ اِذْ یُغَشِّیكُمُ النُّعاسَ اَمَنَةً مِنْهُ وَ یُنَزِّلُ عَلَیْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِكُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ الْاَقْدامَ اِذْ یُوحی رَبُّكَ اِلَی الْمَلائِكَةِ اَنِّی مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذینَ آمَنُوا سَاُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْاَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ ذلِكَ بِاَنَّهُمْ شَاقُّوا اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ یُشاقِقِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَاِنَّ اللهَ شَدیدُ الْعِقابِ ذلِكُمْ فَذُوقُوهُ وَ اَنَّ لِلْكافِرینَ عَذابَ النَّارِ
«الانفال»جمع نفل به معنای زیاده است، و نفلتک کذا اذا زدته، و نفل به معنای عطیه نیز می باشد، و النافلة عطیة التطوع و منه نوافل الصلاة، و نوفل الرجل الکثیر العطیة
از تو درباره انفال [غنایم، و هر گونه مال بدون مالک مشخص] سوال می کنند بگو: «انفال مخصوص خدا و پیامبر است پس، از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و خصومت هایی را که در میان شماست، آشتی دهید! و خدا و پیامبرش را اطاعت کنید اگر ایمان دارید! (1) مومنان، تنها کسانی هستند که هر گاه نام خدا برده شود، دل هاشان ترسان می گردد و هنگامی که آیات او بر آن ها خوانده می شود، ایمان شان فزونتر می گردد و تنها بر پرورد گارشان توکّل دارند.(2) آن ها که نماز را برپا می دارند و از آن چه به آن ها روزی داده ایم، انفاق می کنند. (3) (آری،) مومنان حقیقی آن ها هستند برای آنان درجاتی (مهم) نزد پروردگارشان است و برای آن ها، آمرزش و روزی بی نقص و عیب است. (4) همان گونه که خدا تو را بحق از خانه (به سوی میدان بدر،) بیرون فرستاد، در حالی که گروهی از مومنان ناخشنود بودند (ولی سرانجامش پیروزی بود! ناخشنودی عدّه ای از چگونگی تقسیم غنایم بدر نیز چنین است)! (5) آن ها پس از روشن شدن
ص: 450
حق،باز با تو مجادله می کردند (و چنان ترس و وحشت آن ها را فراگرفته بود، که) گویی
به سوی مرگ رانده می شوند، و آن را با چشم خود می نگرند! (6) و (به یاد آرید) هنگامی
را که خداوند به شما وعده داد که یکی از دو گروه [کاروان تجاری قریش، یا لشکر مسلح
آن ها] نصیب شما خواهد بود و شما دوست می داشتید که کاروان (غیر مسلح) برای شما باشد (و بر آن پیروز شوید) ولی خداوند می خواهد حق را با کلمات خود تقویت، و ریشه کافران را قطع کند (از این رو شما را بر خلاف میلتان با لشکر قریش درگیر ساخت،و آن پیروزی بزرگ نصیبتان شد.) (7) تا حق را تثبیت کند، و باطل را از میان بردارد، هر چند مجرمان کراهت داشته باشند. (8) (به خاطر بیاورید) زمانی را (که از شدت ناراحتی در میدان بدر،) از پروردگارتان کمک می خواستید و او خواسته شما را پذیرفت (و گفت): من شما را با یکهزار از فرشتگان، که پشت سر هم فرود می آیند، یاری می کنم.(9) ولی خداوند، این را تنها برای شادی و اطمینان قلب شما قرار داد و گر نه، پیروزی جز از طرف خدا نیست خداوند توانا و حکیم است! (10) و (یاد آورید) هنگامی را که خواب سبکی که مایه آرامش از سوی خدا بود، شما را فراگرفت و آبی از آسمان برای شان فرستاد، تا شما را با آن پاک کند و پلیدی شیطان را از شما دور سازد و دل های تان را محکم،و گامها را با آن استوار دارد! (11) و (به یاد آر) موقعی را که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد: «من با شما هستم کسانی را که ایمان آورده اند، ثابت قدم دارید! به زودی در دل های کافران
ترس و وحشت می افکنم ضربه ها را بر بالاتر از گردن (بر سرهای دشمنان) فرود آرید! و همه انگشتان شان را قطع کنید! (12) این به خاطر آن است که آن ها با خدا و پیامبرش(صلی الله علیه و آله) دشمنی ورزیدند و هر کس با خدا و پیامبرش دشمنی کند، (کیفر شدیدی می بیند) و خداوند شدید العقاب است! (13) این (مجازات دنیا) را بچشید! و برای کافران،
مجازات آتش (در جهان دیگر) خواهد بود! (14)
ص: 451
«یَسْاَلُونَکَ عَنِ الاَنفَالِ قُلِ الاَنفَالُ لِلهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَ اَصْلِحُواْ ذَاتَ بِیْنِکُمْ…» (1)
مولّف گوید:
انفال اموالی است که اختصاص به خدا و رسول او(صلی الله علیه و آله) و وصیّ و جانشین آن حضرت دارد و مصادیق فراوانی در روایات برای آن بیان شده است:
1.امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:
کسی که بمیرد و وارثی نداشته باشد، مال او از انفال محسوب می شود [واختصاص به پیامبر و اوصیای او(علیهم السلام) دارد.(2)
2. امام صادق(علیه السلام) فرمود:
انفال غنائمی است که مجاهدین برای آن ها جنگی نکرده و خیل و رکابی نزده اند
بلکه اهل آن با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مصالحه کرده اند و یا با دست خود تحویل
ص: 452
مسلمانان داده اند و 3 از انفال محسوب می شود هر زمین خرابه و درّه های بین کوه ها و این گونه اموال مخصوص به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و بعد از او مخصوص به امام و جانشین او می باشد و او به هر مصرفی می خواهد صرف می کند.(1)
3. امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کدام از مسلمانان که بمیرد و دینی داشته باشد دین او به عهده ما می باشد و مخارج عیال او نیز بر ما می باشد، و کسی که بمیرد و مالی را از خود به جای گذارده باشد، آن مال مربوط به وارث او خواهد بود، و کسی که بمیرد و خویشی نداشته باشد، مال او از انفال محسوب می شود.(2)
4. امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
انفال هر زمین خرابه ای است که اهل آن، آن را رها کرده باشند [و یا هلاک شده باشند] و هر زمینی که جنگ و خیل و رکابی بر آن انجام نگرفته باشد و اهل آن با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مصالحه کرده باشند و بدون جنگ با دست خود تحویل مسلمانان داده باشند این گونه اموال از انفال محسوب می شود چنان که بالای کوه ها و پایین درّه ها و نیزارها و زمین های مرده و بیابانی که مالکی ندارد، و اموال مخصوص به پادشاهان که غصبی نباشد، انفال محسوب می شود؛ و نیز اموال
ص: 453
کسی که بمیرد و وارثی نداشته باشد مخصوص پیامبر و ائمّه(علیهم السلام) است، چنان
که اگر کسی راهی برای تامین معاش خود ندارد، معاش او به عهده پیامبر و یا امام(علیه السلام) می باشد.(1)
مولّف گوید:
روایات فراوان دیگری نیز در کتب معتبره در این معنا آمده که به خاطر اختصار از نقل آن ها خودداری شد، و جامع ترین آن ها روایت محمّد بن مسلم است که در تفسیر عیّاشی آمده.
محمّد بن مسلم گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
فیئ و انفال مربوط به زمینی است که برای به دست آمدن آن جنگ و خونریزی نشده باشد و یا صاحبان آن با پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) مصالحه کرده باشند و یا با دست خود به
مسلمانان واگذار کرده باشند و یا سرزمین خرابی باشد که اهل آن هلاک شده و یا به مکان دیگری کوچ کرده باشند و نیز [بالای کوه ها و] پایین درّه ها انفال محسوب می شود و کلیّه ی موارد فوق را فیئ می گویند و اختصاص به خدا و رسول او(صلی الله علیه و آله)
دارد و آن چه مخصوص به خدا باشد در اختیار رسول اوست و او هر گونه بخواهد در آن ها تصرّف می کند و بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اختصاص به امام(علیه السلام) دارد.(2)
ص: 454
ابوبصیر گوید: امام باقر(علیه السلام) می فرمود:
«انفال مخصوص به ما می باشد و از انفال است معادن و….»(1)
«فَاتَّقُواْ اللّهَ وَ اَصْلِحُواْ ذَاتَ بِیْنِکُمْ وَ اَطِیعُواْ اللّهَ وَ رَسُولَهُ اِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ»(2)
مرحوم کلینی با سند خود از حبیب احول نقل نموده که گوید: از امام صادق(علیه السلام)
شنیدم که فرمود:
صدقه ای که خدا دوست می دارد: اصلاح بین مردم است هنگامی که فسادی بین آنان رخداده باشد، و نزدیک کردن آنان به هم دیگر و اصلاح بین آنان است هنگامی که از هم دیگر فاصله گرفته باشند.(3)
یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) گوید:
مفضّل[صحابی خاصّ آن حضرت] به من و ختن من که در میراثی نزاع داشتیم برخورد نمود و ساعتی سخنان ما را گوش کرد و سپس گفت: به منزل من بیایید. پس ما به منزل او رفتیم و او بین ما را با چهارصد درهم اصلاح نمود و آن چهارصد
ص: 455
درهم را از خود به ما داد و چون ما از هم دیگر مطمئن شدیم [و نزاع ما برطرف گردید]
گفت: آگاه باشید که این چهارصد درهم از مال من نبود بلکه امام صادق(علیه السلام) مرا امر نموده که هر گاه دیدی دو نفر از اصحاب ما در چیزی نزاع دارند با مال من نزاع آنان را اصلاح کن و این از مال امام صادق(علیه السلام) بود.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در وصیّت نامه خود به فرزندانش امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) می فرماید: بین خود را اصلاح کنید، چرا که من از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود:
«اِصْلَاحُ ذَاتِ الْبَیْنِ اَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ» یعنی اصلاح بین مردم از همه نمازها و روزه ها بهتر است. [و یا از یک سال نماز و روزه بهتر است.](2)
«اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ اِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ… لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیات درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) و ابوذر و سلمان و مقداد نازل شده است. (4)
ص: 456
در کافی و تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مومنان با کمال ایمان داخل بهشت می شوند و با زیادی ایمان در بهشت نزد خداوند به درجات بهشتی می رسند و به خاطر نقصان ایمان گناه کاران داخل آتش می شوند….(1)
عمّار بن مروان گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه «اَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللهِ کَمَن بَاء بِسَخْطٍ مِّنَ اللهِ وَ مَاْوَاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ»(2)، سوال نمودم فرمود:
به خدا سوگند ای عمّار «اَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ…» مربوط به درجات مومنین نزد خداوند است و خداوند آنان را به سبب ولایت و معرفت شان نسبت به ما درجاتی می دهد، و درجات و حسنات آنان را دو چندان می نماید. سپس فرمود: ای عمّار به خدا سوگند مقصود از «کَمَن بَاء بِسَخْطٍ مِّنَ اللّهِ…» کسانی می باشند که حقّ علی بن ابی طالب و حق ما ائمّه ی اهل البیت را انکار کردند و به سبب آن گرفتار سخط و خشم خداوند شدند.(3)
ص: 457
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
فاصله بین درجات در آیه فوق به اندازه ی فاصله بین زمین و آسمان است.(1)
عمّار ساباطی گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ» ائمّه(علیهم السلام) هستند و به خدا سوگند ای عمّار آنان درجات مومنین اند و خداوند درجات مومنین را به سبب ولایت و معرفت شان نسبت به ما بالا می برد و پاداش اعمال شان را دو چندان می نماید.(2)
و در تفسیر آیه «یَرْفَعِ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَ الَّذِینَ اُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ»(3)، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند به خاطر این قرآن، و علم به تاویل آن، و موالات ما اهل البیت، و تبرّی از دشمنان ما، مردمی را بالا می برد و آنان را ائمّه و رهبران خیر قرار می دهد، تا آثارشان بماند و اعمال شان شایسته و مقبول باشد، و دیگران به آنان اقتدا کنند، و ملائکه دوستان شان باشند، و با بال های شان آنان را مسح کنند، و هر چیزی برای آنان استغفار نماید….(4)
ص: 458
«کَمَا اَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِن بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ اِنَّ فَرِیقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکَارِهُونَ».
«یُجَادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ مَا تَبَیَّنَ کَاَنَّمَا یُسَاقُونَ اِلَی الْمَوْتِ وَ هُمْ یَنظُرُونَ…»(1)
مولّف گوید:
جنگ بدر دارای معجزات و عبرت ها و فتنه های بسیار بزرگی بوده است و قصّه آن گرچه مفصّل و طولانی است و لکن دارای درس هایی آموزنده و تاثیرگذار است از این رو چاره ای از نقل آن نیست و الله الموفّق.
مفسّر بزرگوار علی بن ابراهیم قمّی; گوید: سبب جنگ بدر و نزول آیات فوق این بود که کاروان تجارتی مشرکین از مکّه به طرف شام حرکت نمود و در آن کاروان سرمایه های سنگین قریش نهفته بود از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور گرفتن قافله را صادر نمود و خداوند [در این آیات] به رسول خود خبر داد که «دو کار باید انجام شود، کاروان تجارتی گرفته شود [که سلاحی با خود ندارند] و در صورت برخورد با لشکر قریش [و کاروان مسلّح آنان] مسلمانان با قریش بجنگند».(2)
ص: 459
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با جمعیّت سیصد و سیزده نفری خود حرکت نمود و چون به منطقه بدر رسید به کاروان تجارتی که ابوسفیان بین آنان بود برخورد کرد و ابوسفیان با اطّلاع از این موضوع شدیدا ترسید و به طرف شام رفت و چون به منطقة نقره (که محلی است در راه مکه) رسید شخصی به نام ضمضم خزاعی را اجیر کرد و ده دینار و شتری به او داد و به او گفت: فورا به مکّه می روی و قریش را خبر می کنی و می گویی: محمّد(صلی الله علیه و آله) با همراهان خود از مدینه خارج شده اند و می خواهند کاروان تجارتی شما را مصادره کنند پس باید کاروان خود را دریابید.(1)
و به ضمضم دستور داد: بینی شتر خود را بشکافد و گوش او را قطع کند تا خون از او
سرازیر شود و خود نیز پیراهن خویش را از پشت و پیش پاره کند و چون وارد مکّه می شود
صورت خود را به طرف عقب شتر کند و با صدای بلند بگوید: ای آل غالب! ای آل غالب! خطر، خطر، خطر، خطر، به فریاد کاروان خود برسید که محمّد(صلی الله علیه و آله) و یاران او متعرّض کاروان تجارتی شما شده اند.» پس ضمضم وارد مکّه شد [و به دستور ابوسفیان عمل نمود.](2)
ص: 460
از سویی، عاتکه دختر عبدالمطلب سه روز قبل از رسیدن ضمضم به مکّه در خواب دید «سواری داخل مکّه شد و فریاد کرد: ای دودمان خیانت و فریب، شما سه روز دیگر باید به قتلگاه خود بروید؛و سپس بالای کوه ابوقبیس رفت و سنگی را برداشت و به پایین پرتاب کرد و هر تکه ای از آن به خانه ای اصابت نمود و از پایین خانه های مکّه خون جاری شد.» پس وحشت زده از خواب بیدار شد و خواب خود را برای عبّاس تعریف کرد.(1)
و عبّاس برای عتبة بن ربیعه گفت و عتبه گفت: «این خطری است که قریش را تهدید می کند» و این خواب منتشر شد تا به گوش ابوجهل رسید و گفت: این خواب دروغ است و این زن ادّعای پیغمبری کرده و به لات و عزّی سوگند، اگر بعد از سه روز این خبر واقع نشود ما بین خود مکتوب خواهیم نمود که هیچ خانواده ای از عرب دروغ گوتر از بنی هاشم نیست.» و چون یک روز گذشت و خبری نشد ابوجهل گفت: یک روز گذشت و خبری نشد و چون دو روز گذشت ابوجهل گفت: دو روز گذشت و خبری نشد! و چون روز سوّم رسید ضمضم وارد مکّه شد و سخنان خود را مطرح کرد و از مردم فریاد ناله بلند شد و آماده خروج و دفاع از کاروان تجارتی مکّه شدند.(2)
ص: 461
از سویی گروهی از قریش مانند سهل بن عمرو و صفوان بن امیّه و ابوالبختری بن هشام و منبه و نبیه فرزندان حجّاج و نوفل بن خویلد برخاستند و گفتند: ای جماعت قریش! به خدا سوگند مصیبتی بالاتر از این نیست که محمّد و همراهان او متعرض کاروان تجارتی و سرمایه های شما بشوند. به خدا سوگند هر مرد و زن قریش سهمی در این کاروان دارند؛ و این ذلّت است که محمّد(صلی الله علیه و آله) در اموال شما طمع کند و شما را از تجارت
منع نماید. پس باید قیام کنید و با او به جنگ برخیزید.»(1)
و صفوان بن امیّه پانصد دینار برای تجهیز آماده کرد و سهیل بن عمرو و همه بزرگان
قریش نیز اموالی را برای این کار آماده کردند چنان که خداوند می فرماید: «خَرَجُواْ مِن
دِیَارِهِم بَطَرًا وَ رِئَاء النَّاسِ» و حرکت نمودند و عبّاس بن عبدالمطلب و نوفل بن حارث
و عقیل بن ابی طالب و کنیزان آوازه خوان نیز که شراب می خوردند و دف می زدند با آنان
حرکت کردند.(2)
ص: 462
در حالی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با سیصد و سیزده نفر از اصحاب خود از مدینه حرکت کردند و چون به یک منزلی بدر رسیدند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دو نفر را فرستاد تا از کاروان قریش باخبر شود پس آن دو وارد آب بدر شدند و مرکب های خود را خواباندند و از آب بدر نوشیدند و از کنیزی شنیدند که به کنیز دیگری می گفت: درهم من را بپرداز و او می گفت:فردا کاروان قریش می رسد و من برای آنان کاری انجام می دهم و طلب تو را می پردازم. پس آن دو نفر خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و این خبر را به او دادند.(1)
از سویی ابوسفیان با کاروان قریش نزدیک چاه بدر شد و مردی از جهینه را دید و به او
گفت: آیا اطّلاعی از محمّد(صلی الله علیه و آله) داری؟ او گفت: خیر. ابوسفیان گفت: سوگند به لات و عزّی اگر تو امر محمّد(صلی الله علیه و آله) را از ما کتمان کنی، همیشه قریش دشمن تو خواهند بود، چرا که همه قریش در این کاروان سهمی دارند و تو نباید این امر را از ما کتمان کنی؛ آن مرد گفت: به خدا سوگند من اطّلاعی از محمّد و یاران او ندارم، جز این که امروز دو نفر سواره نزد این آب آمدند و مرکب های خود را بستند و از این آب استفاده کردند و رفتند و من آنان را نشناختم. پس ابوسفیان به محل آنان رفت و فضولات حیوانات را بررسی کرد و چون هسته های خرما را در آن ها مشاهده نمود، گفت: این ها نشانه حیوانات
ص: 463
مدینه است و آنان جاسوس های محمّد(صلی الله علیه و آله) بوده اند.از این رو سریع بازگشت و دستور داد تا کاروان تجارتی به طرف ساحل دریا حرکت کنند.(1)
از سویی جبرییل بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرود آمد و به آن حضرت خبر رفتن کاروان و آمدن لشکر قریش را برای نجات کاروان تجارتی خود داد و از ناحیه خداوند دستور جنگ با قریش و وعده پیروزی را به او داد و این وحی در منطقه صفراء نازل شد و خدا می خواست انصار را امتحان کند. چرا که آنان به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وعده داده بودند که او را در مدینه یاری نمایند.(2)
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان خبر داد که کاروان تجارتی گذشته و قریش برای دفاع از کاروان تجارتی خود آمده اند و فرمود: خداوند مرا امر کرده که با قریش جنگ کنم. از این رو اصحاب از این خبر نگران شدند و سخت ترسیدند [چرا که عدد آنان بیش از
سیصد و سیزده نفر نبود.](3)
ص: 464
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از آنان نظرخواهی نمود و ابوبکر برخاست و گفت: «یا رسول الله! قریش و مستکبران آنان ایمان نیاورده اند و خود را قدرتمند می دانند، از سویی ما با هیئت و تجهیزات جنگی خارج نشده ایم.» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود:بنشین. سپس فرمود: هر کس نظری دارد بگوید. پس عمر برخاست و همانند ابوبکر سخن گفت و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: بنشین؛ سپس مقداد برخاست و گفت: «ما در مقابل قریش و مستکبران آنان ایستاده ایم و به تو ایمان داریم و تو را تصدیق نموده ایم و شهادت می دهیم که آن چه از طرف خدا آورده ای حق است و اگر ما را امر کنی که داخل آتش برویم و یا بر روی تیغ ها حرکت کنیم اطاعت خواهیم نمود ؛و سخنانی که بنی اسراییل به موسی گفتند را ما به شما نمی گوییم. آنان به موسی(علیه السلام) گفتند: «اذْهَبْ اَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا اِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ» و لکن ما می گوییم: ما همواره در خدمت شما هستیم و در رکاب شما با دشمن می جنگیم.»(1)
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای مقداد طلب خیر نمود و باز فرمود: هر کس نظری دارد بگوید؟ پس سعد بن معاذ برخاست و گفت: «ای رسول خدا پدر و مادرم فدای شما باد مثل این که مقصود شما ماییم؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آری. سعد معاذ [بزرگ انصار] گفت:
ص: 465
پدر و مادرم فدای شما یا رسول الله! ما به تو ایمان آورده ایم و تو را تصدیق کرده ایم و شهادت می دهیم که آن چه شما می فرمایی از ناحیه ی خدا می باشد. بنابراین هر دستوری به ما
بدهی اطاعت می کنیم و از اموال ما هر چه می خواهی بگیر و اگر چنین کنی ما خشنودتر
خواهیم بود، به خدا سوگند اگر به ما دستور بدهی که داخل این دریا بشویم خواهیم شد».
سپس گفت: «پدر و مادرم فدای شما باد یا رسول الله! به خدا سوگند من تا کنون در این
مسیر نیامده بودم و آگاهی از آن ندارم و در مدینه کسانی هستند که بهتر از ما در راه خدا
جهاد می کنند و اگر می دانستند که جنگی در پیش است تخلّف نمی کردند و لکن اکنون ما مرکب ها را برای شما آماده می گذاریم و با صبر و استقامت با دشمن روبه رو می شویم و امیدواریم که خداوند چشم شما را به واسطه ما روشن کند و پیروز شویم و اگر جز این پیش آید [و ما کشته شویم]شما بر مرکب های ما سوار می شوید و خود را به مدینه می رسانید.» (1)
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: امید است که خداوند چیز دیگری مقدّر نماید. سپس فرمود: من اکنون هلاکت دشمنان خود را مانند فلانی و فلانی می بینم و کشته شدن
ص: 466
ابوجهل و عتبة بن ربیعه و شیبة بن ربیعه و منبه و نبیه فرزندان حجّاج را مشاهده می کنم و خداوند یکی از دو پیروزی را به من وعده داده است. [یا گرفتن کاروان تجارتی و یا پیروزی بر قریش را] و او هرگز از وعده ی خود تخلّف نمی کند.(1)
پس جبرییل بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد و این آیه را آورد «کَمَا اَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِن بَیْتِکَ بِالْحَقِّ… الی قوله: وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور حرکت داد تا شبانگاه به چاه بدر رسید و در قسمت «عدوة الشامیّة» ساکن شد و لشکر قریش نیز وارد شد و در مقابل او در «عدوة الیمانیّه» قرار گرفت و چون غلامان آنان آمدند که آب ببرند اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آنان را گرفتند و حبس کردند و گفتند: شما کیانید؟ گفتند: ما غلامان قریش هستیم. گفتند: کاروان تجارتی کجا رفتند؟ گفتند: نمی دانیم. پس شروع به زدن آنان کردند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مشغول به نماز بود و چون فارغ شد فرمود: اگر راست بگویند آنان را می زنید و اگر دروغ بگویند آنان را رها می کنید؟!(2)
سپس فرمود: آنان را نزد من بیاورید و چون نزد آن حضرت آمدند فرمود: خودتان را معرّفی کنید؟ آنان گفتند: ای محمّد! ما غلامان قریش هستیم. فرمود: جمعیّت آنان
ص: 467
چقدر است؟ گفتند: نمی دانیم. فرمود: هر روز برای اطعام آنان چند شتر می کشید؟ گفتند: نه شتر تا ده شتر. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آنان نُه صد تا هزار نفر هستند. (1)
سپس فرمود: از بنی هاشم چه کسانی بین آنان هستند؟ گفتند: عبّاس بن عبدالمطلب و نوفل بن حارث و عقیل بن ابی طالب. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور داد آنان را حبس کنند؛ و چون این خبر به قریش رسید، به شدّت ترسیدند؛ و عتبة بن ربیعه به سوی ابوالبختری فرزند هشام گفت: ببین ما چگونه گرفتار شدیم. آمدیم کاروان تجارتی خود را نجات بدهیم، ناگاه کار بر ما سخت شد. به خدا سوگند چون به قصد ظلم و تجاوز آمدیم
رستگاری نخواهیم داشت و ای کاش کلیّه اموال قریش از بین رفته بود و ما در این مسیر
قدم نگذارده بودیم؟! پس ابوالبختری به او گفت: تو بزرگ قریش و صاحب قافله تجارتی
هستی که محمّد(صلی الله علیه و آله) و یاران او به آن رسیده اند…(2)
ص: 468
از سویی اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با اطّلاع از کثرت قریش هراس شدیدی پیدا کردند و نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شکوه نمودند و گریه کردند و استغاثه نمودند و این آیات نازل شد «اِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ اَنِّی مُمِدُّکُم بِاَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِکَةِ مُرْدِفِینَ * وَ مَا جَعَلَهُ اللّهُ اِلَّا بُشْرَی وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا النَّصْرُ اِلَّا مِنْ عِندِ اللهِ اِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» یعنی «به یاد بیاورید زمانی را که به پروردگارتان استغاثه می کردید و او دعای شما را مستجاب نمود و فرمود: من شما را با هزار ملائکه که پیاپی فرود می آیند امداد خواهم کرد و این فقط به خاطر بشارت و شادی و اطمینان قلب های شما بود و گرنه یاری و نصرت تنها از ناحیه خداوند غالب و حکیم می باشد.»(1)
و چون شب فرا رسید خداوند خواب را بر اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) غالب نمود و در خواب محتلم شدند و خداوند باران را برای آنان فرو فرستاد و باران و گِل شدن زمین دشمنان آنان را زمین گیر کرد؛ چنان که می فرماید: «اِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعَاسَ اَمَنَةً مِّنْهُ وَ یُنَزِّلُ
عَلَیْکُم مِّن السَّمَاء مَاء لِّیُطَهِّرَکُم بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنکُمْ رِجْزَ الشَّیْطَانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلَی قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ الاَقْدَامَ» از سویی باران برای قریش سیل آسا بود و برای اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آرام و ضعیف بود و فقط زمین را مرطوب کرده بود و قریش سخت ترسان شدند که چگونه می توانند شب را صبح کنند و محفوظ بمانند.(2)
ص: 469
پس پیامبر(صلی الله علیه و آله)عمّار یاسر و عبدالله بن مسعود را فرستاد تا از قریش اطّلاعاتی به دست آورند و آنان اطراف لشکر قریش گردش کردند و هر که را دیدند در حال ترس و وحشت بود و از صدای اسب ها خود را باخته بود و از منبه بن حجّاج شنیدند که می گفت:
لَا یَتْرُکُ الْجُوعُ لَنَا مَبِیتًا
لَا بُدَّ اَنْ نَمُوتَ اَوْ نُمِیتَا
یعنی: گرسنگی آرامش را از ما سلب کرده و ما ناچار باید از گرسنگی بمیریم.(1)
علی بن ابراهیم گوید:به خدا سوگند گرسنه نبودند و لکن از ترس چنین سخنانی را می گفتند و خداوند ترس را بر آنان مسلّط نموده بود، چنان که می فرماید: «سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُواْ الرَّعْبَ» و چون صبح شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) لشکر خود را تجهیز و ترغیب نمود و لشکر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تنها دارای دو عدد اسب بود یکی از زبیر بن عوام بود و دیگری از مقداد بود و در بین لشکر اصحاب آن حضرت هفتاد شتر بود که به نوبت بر آن ها سوار می شدند و برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) و مرثد بن ابی مرثد غنوی یک شتر بود که به نوبت بر آن سوار می شدند و شتر مال مرثد بود در حالی که در لشکر قریش چهار صد اسب بود.(2)
ص: 470
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اصحاب خود را آماده جنگ کرد و فرمود: چشم ها فرو بندید و جنگ را شروع کنید و احدی از شما سخن نگوید و چون قریش جمعیّت ناچیز اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را دیدند، ابوجهل گفت: این ها برای ما یک لقمه هستند و اگر ما غلامان خود را به جنگ این ها بفرستیم بدون اسلحه آنان را خواهند گرفت. پس عتبه گفت: آیا فکر نمی کنی نیروهای پشتوانه ای داشته باشند؟ پس مرد شجاعی را فرستادند و او با اسب خود اطراف لشکر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را دور زد و سپس به بالای بلندی رفت و صدای خود را بلند کرد و نزد قریش آمد و گفت: نیروی کمکی و امدادی برای آنان نیست جز شتران آبکش و ناتوان. مگر نمی بینید که سخنی نمی گویند و مانند افعی زبان خود را بیرون می آورند و پناهی جز شمشیرهای شان ندارند و من گمان نمی کنم فرار کنند بلکه می ایستند تا کشته شوند و کشته نمی شوند تا به اندازه خود از ما بکشند پس تصمیم خودرا بگیرید؟ ابوجهل گفت: دروغ می گویی و ترس تو را گرفته است و از شمشیرهای آنان ترسیده ای! (1)
ص: 471
از سویی اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) که جمعیّت قریش را دیدند ترسیدند و خداوند به رسول خود فرمود: «وَ اِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ» گرچه خداوند می دانست که قریش صلح نخواهند کرد و این آیه برای آرامش قلوب اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود.
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شخصی را نزد قریش فرستاد و به آنان فرمود: ای جمعیّت قریش! هیچ چیزی برای من بدتر از این نیست که با شما شروع به جنگ نمایم، پس شما ملّت عرب را به من واگذارید و مانع ایمان آوردن آنان نشوید، مرا با شما کاری نیست، اگر راست گو بودم شما بهتر از دیگران خواهید دانست و اگر دروغ گو بودم گرگ های عرب مرا از بین خواهند برد و شما نیازی به از بین بردن من نخواهید داشت، پس بازگردید و مرا با شما کاری نیست.(1)
پس عتبه گفت: به خدا سوگند رستگار نمی شود کسی که این سخن را نپذیرد و سپس بر شتر احمری سوار شد و مردم را از قتال نهی کرد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چون این وضعیّت را دید فرمود: اگر بین جمعیّت شخص خیّری باشد صاحب این شتر احمر خواهد بود، اگر از او اطاعت کنند صلاح آنان خواهد بود. سپس عتبه خطاب به قریش گفت: جمع
شوید و به سخن من گوش فرا دهید سپس گفت: پیشنهاد خیر و سعادتمندی است.سپس گفت: ای مردم قریش امروز به سخن من گوش فرا دهید و عمل کنید و تا آخر روزگار گوش به حرف من ندهید، اکنون به مکّه باز گردید و به شرابخواری و هوسرانی
ص: 472
خود ادامه دهید چرا که عهد و پیمان محمّد(صلی الله علیه و آله) مورد قبول است و او پسر عم شماست، بازگردید و سخن من را رد نکنید و از گذشته ها بگذرید…(1)
و چون ابوجهل این سخنان را شنید به خشم آمد و گفت: عتبه زبانی رسا و بلیغ دارد و اگر قریش امروز به سخن او گوش فرا دهد او تا قیامت سیّد و آقای قریش خواهد شد، سپس گفت: ای عتبه از شمشیرهای بنی هاشم ترسیدی و مردم را امر به بازگشت کردی در حالی که ما آثار [پیروزی] خود را با چشم می بینیم؟! پس عتبه از شتر خود پیاده شد و به ابوجهل حمله نمود و ابوجهل بر اسب خود سوار بود پس عتبه ریش او را گرفت و اسب او را پی کرد و گفت: «آیا من را ترسو می خوانی؟» و مردم گفتند: اکنون او را می کشد، سپس گفت: امروز قریش خواهند دانست که کدام یک از ما پست تر و ترسوتریم و کدام یک از ما برای قوم خود فساد بیشتری دارد اکنون من و تو آشکارا باید به طرف مرگ برویم سپس گفت:
هَذَا جَنَایَ وَ خِیَارُهُ فِیهِ
اِذْ کُلُّ جَانٍ یَدُهُ اِلَی فِیه(2)
ص: 473
سپس ریش ابوجهل را گرفت و کشید و مردم جمع شدند و ابوجهل را از دست او نجات دادند و گفتند: در چنین وقتی این کار صحیح نیست. پس عتبه رو به برادر خود شیبه و فرزند خود ولید کرد و گفت: برخیز ای فرزند من و سپس زره خود را پوشید و از بس سر او بزرگ بود کلاه خودی مناسب او نبود و به جای آن دو عمّامه بر سر خود بست و سپس
شمشیر خود را گرفت و با برادر و فرزند خود به میدان آمد و فریاد زد ای محمّد هم تاهای
ما را بفرست.(1)
پس سه نفر از انصار به نام های عوذ و معوذ و عوف از بنی عفرا به طرف آنان رفتند و عتبه به آنان گفت: خود را معرّفی کنید و چون خود را معرفی کردند و گفتند: ما فرزندان عفراء، و از انصار خدا و رسول او(صلی الله علیه و آله) هستیم، عتبه گفت: بازگردید شما کفو ما نیستید و ما هم تاهای خود از قریش را می طلبیم. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرمود: بازگردید و نخواست انصار نخستین فدائیان باشند و آنان بازگشتند.(2)
ص: 474
و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نگاهی به عبیدة بن حارث بن عبدالمطلب نمود و او هفتاد سال داشت و فرمود: برخیز ای عبیدة و سپس به حمزة بن عبدالمطلب فرمود: برخیز ای عمو؛ و به امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز نگاه کرد و فرمود: برخیز یا علی و علی(علیه السلام) کوچک تر از بقیّه بود پس فرمود: برخیزید و حقّی که خدا برای شما قرار داده است را دریافت کنید،چرا که قریش با سرکشی و کبری که دارد می خواهد نور خدا را خاموش کند و خداوند اراده کرده که نور خود را کامل نماید.(1)
سپس فرمود: ای عبیده تو در مقابل عتبه و ای حمزه تو در مقابل شیبه و ای علی تو در مقابل ولید بن عتبه قرار بگیر. و چون وارد میدان شدند عتبه گفت: شما کیانید خود را معرّفی کنید؟ و چون خود را معرّفی کردند عتبه گفت: حقّا شما هم تاهای کریمی هستید. خدا لعنت کند کسی را که ما و شما را به این موقف واداشت [و مقصود او ابوجهل بود].(2)
پس عبیدة بن حارث بن عبدالمطلب بر عتبه حمله نمود و با ضربتی فرق او را شکافت و عتبه نیز ضربتی بر پای عبیده زد و پای او را قطع نمود و هر دو روی زمین افتادند
ص: 475
وحمزه بر شیبه حمله کرد و شمشیر بین آنان مبادله می شد و هر کدام با سپر خود ازشمشیر دیگری جلوگیری می کرد، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز به ولید بن عتبه حمله کرد
و ضربتی بر شانه او زد که از زیر بغل او خارج شد ولید به فرموده آن حضرت دست قطع
شده خود را با دست دیگر بر سر من کوبید که فکر کردم آسمان به زمین فرود آمد. (1)
از سویی حمزه و شیبه به هم دیگر آویختند و مسلمانان گفتند: یا علی! نمی بینی این سگ بر عموی تو غالب می شود؛ و امیرالمؤمنین(علیه السلام) به حمزه فرمود: ای عمو! سر خود را پایین بیاور. پس حمزه که قامت بلندی داشت سر خود را پایین آورد و امیر المؤمنین(علیه السلام) با ضربت خود نصف سر شیبه را پرت کرد و سپس نزد عتبه که رمقی داشت آمد و کار او را تمام کرد و سپس عبیده را حمزه و امیرالمؤمنین(علیه السلام) نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آوردند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او نگاهی کرد و گریان شد و عبیده عرض کرد: یا رسول الله پدر و مادرم فدای شما باد آیا من شهید خواهم شد؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آری تو نخستین شهید از اهل بیت من هستی؛ سپس عبیده عرض کرد: یا رسول الله اگر عموی شما [ابوطالب] زنده بود می دانست که من سزاوارتر به سخنانی هستم که او درباره ی مدافعین شما گفته
ص: 476
است.رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود:مقصود تو کدام یک از عموهای من است؟عبیده گفت:
ابوطالب را می گویم که گفته است:
کَذَبْتُمْ وَ بَیْتِ اللهِ نَبْرَاُ مُحَمَّدًا
وَ لَمَّا نُطَاعِنْ دُونَهُ وَ نُنَاضِلْ
وَ نَنْصُرُهُ حَتَّی نُصَرَّعَ حَوْلَهُ
وَ نَذْهَلُ عَنْ اَبْنَائِنَا وَ الْحَلَائِل(1)
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: نمی بینی فرزند او [علی(علیه السلام)] مثل شیر خروشان مقابل خدا و رسول او جهاد می کند و فرزند دیگر او [حمزه] در حبشه برای خدا می جنگد؛ عبیده گفت: یا رسول الله! در چنین حالتی بر من خشم کردید؟! فرمود: بر تو خشم نکردم و لکن چون نام عمویم ابوطالب را بردی من گرفته شدم.(2)
از سویی ابوجهل به قریش گفت: شتاب نکنید و بیهوده[خود را به کشتن ندهید] چنان که فرزندان ربیعه شتاب کردند[و کشته شدند]بر شما باد به اهل مدینه نخست آنان را یک باره ذبح کنید و سپس بر شما باد به افرادی از قریش که بین آنان هستند
ص: 477
پس آنان را با یک حمله بگیرید تا به مکّه ببریم و باطل بودن آیین شان را بر آنان ثابت کنیم.
و این را به این خاطر گفت که گروهی از قریش در مکّه مسلمان شده بودند و پدران شان
آنان را حبس نموده بودند و آن ها با شک و تردید و نفاق به بدر آمده بودند، مانند قیس بن ولید بن مغیره و ابوقیس بن فاکهه و حارث بن ربیعه و علی بن امیّه بن خلف و عاص بن منبه، و این ها چون به جمعیّت ناچیز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نگاه کردند، گفتند: این بیچاره ها به سبب دین شان فریب خورده اند و الآن کشته می شوند! پس خداوند این
آیه را بر پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) نازل نمود «اِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَؤُلاء دِینُهُمْ وَ مَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ فَاِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ».(1)
از سویی شیطان به صورت سراقة بن مالک نزد قریش آمد و به آنان گفت: من می خواهم به شما کمک کنم و شما پرچم خود را به من بدهید. و قریش پرچم خود را به او دادند و شیطان فرزندان خود را آورد و اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را ترساندند و خود
ابلیس با پرچم قریش از جلو حرکت نمود و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را دید به اصحاب خود فرمود: چشم ها ببندید و دندان ها را بر روی هم فشار دهید [و با کمال استقامت و صبر] شمشیر از غلاف بیرون نکنید تا من به شما اجازه دهم سپس دست های مبارک به آسمان
ص: 478
بلند کرد و گفت:«یَا رَبِّ اِنْ تَهْلِکْ هَذِهِ الْعِصَابَةُ لَمْ تُعْبَدْ وَ اِنْ شِئْتَ اَنْ لَا تُعْبَدَ لَا تُعْبَدُ»یعنی «خدایا اگر اصحاب من هلاک شوند کسی تو را پرستش نمی کند و اگر نمی خواهی کسی تو را پرستش کند کسی تو را پرستش نخواهد نمود». و سپس غشوه بر او روی آورد و عرق از صورت خود برطرف نمود و فرمود: این جبرییل(علیه السلام) است که با هزار نفر از ملائکه منظّم به کمک شما آمده.(1)
راوی گوید: پس ما دیدیم ابر سیاهی که در بین آن برق دیده می شد بر لشکر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وارد شد و گوینده ای گفت: «اقدم حیزوم، اقدم حیزوم» و حیزوم نام اسب جبرییل است و سپس صدای برخورد سلاح را در فضا شنیدیم، و چون ابلیس ملعون
جبرییل(علیه السلام) را دید پرچم را انداخت و فرار کرد و منبه بن حجّاج گریبان سراقه [یعنی ابلیس] را گرفت و به او گفت: آیا مردم را متفرّق می کنی؟ و ابلیس با پای خود به سینه او زد و گفت:«اِنِّی بَرِیءٌ مِّنکُمْ اِنِّی اَرَی مَا لَا تَرَوْنَ اِنِّیَ اَخَافُ اللّهَ»و این معنای سخن خداوند است که می فرماید: «وَ اِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ اَعْمَالَهُمْ وَ قَالَ لَا غَالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ اِنِّی جَارٌ لَّکُمْ فَلَمَّا تَرَاءتِ الْفِئَتَانِ نَکَصَ عَلَی عَقِبَیْهِ وَ قَالَ اِنِّی بَرِیءٌ مِّنکُمْ اِنِّی اَرَی مَا لَا تَرَوْنَ اِنِّیَ اَخَافُ اللّهَ وَ اللّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ» و سپس خداوند می فرماید: «وَ لَوْ تَرَی اِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُواْ الْمَلآئِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ اَدْبَارَهُمْ وَ ذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِیقِ»
ص: 479
و جبرییل(علیه السلام) بر ابلیس ملعون حمله نمود و او به دریا فرو رفت و گفت: «خدایا تو به من وعده دادی که تا قیامت زنده باشم پس به وعده ی خود عمل کن.»(1)
«اِذْ یُوحِی رَبُّکَ اِلَی الْمَلآئِکَةِ اَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِینَ آمَنُواْ سَاُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُواْ
الرَّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الاَعْنَاقِ وَ اضْرِبُواْ مِنْهُمْ کُلَّ بَنَانٍ»(2)
روایت شده که امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ابلیس هنگام شکست و احساس خطر، به جبرییل گفت: آیا درباره ی مهلتی که به من داده شده، بدائی رخ داده است؟!
به امام صادق(علیه السلام) گفته شد: آیا ابلیس ترس از کشته شدن داشت؟ فرمود: خیر، و لکن ممکن بود جبرییل(علیه السلام) ضربه ای به او بزند که تا قیامت او را آزار بدهد. (3)
ص: 480
سپس علی بن ابراهیم گوید:مقصود از آیه فوق این است که خداوند به ملائکه فرمود:سرهای مشرکین را از بن گردن بزنید و انگشتان آنان را قطع کنید، چرا که قریش با سرکشی و تکبّر آمده اند تا نور خدا را خاموش نمایند، [و اسلام و پیامبر و مسلمانان را نابود سازند]
در حالی که خداوند می خواهد نور خود را کامل نماید!(1)
سپس ابوجهل از بین دو صف لشکر خارج شد و گفت: خدایا محمّد(صلی الله علیه و آله) با ما قطع رحم کرد و برای ما آیینی آورد که ما آن را حق نمی دانیم پس تو صبحگاه او را هلاک کن و چون این سخن را گفت خداوند این آیه را نازل نمود «اِن تَسْتَفْتِحُواْ فَقَدْ جَاءکُمُ الْفَتْحُ وَ اِن تَنتَهُواْ فَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَ اِن تَعُودُواْ نَعُدْ وَ لَن تُغْنِیَ عَنکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئًا وَ لَوْ کَثُرَتْ وَ اَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ».(2)
و سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) کفی از ریگ ها را برگرفت و به صورت قریش پاشید و فرمود: شاهت الوجوه، شاهت الوجوه، یعنی زشت باد و زشت باد این صورت ها. و خداوند بادی را مامور نمود تا آن ها را به صورت قریش بزند و پس از آن قریش مغلوب شدند
و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «خدایا هرگز فرعون این امّت ابوجهل بن هشام بر تو غالب نخواهد شد» از این رو هفتاد نفر از قریش کشته شدند و هفتاد نفر آنان اسیر گردیدند و عمرو بن جموح با ابوجهل روبه رو شد و ضربتی بر ران او زد و ابوجهل نیز با شمشیر
ص: 481
دست او را از بازو قطع کرد و به پوست آویزان شد…(1)
عبدالله بن مسعود گوید:ابوجهل را در حالی که در خون خود غلطان بود دیدم و به او گفتم: الحمدلله خدا تو را خوار و ذلیل نمود؛ پس ابوجهل سر خود را بالا نمود و گفت:خدا فقط عبد بن امّ عبد را خوار و ذلیل کرد. سپس گفت: پیروزی با که شد؟ و من گفتم: خدا و رسول او پیروز شدند و من تو را خواهم کشت و پای خود را بر گلوی او گذاردم، ابوجهل گفت: «ای گوسفندچران! پای خود را در جای بلندی قرار دادی، آگاه باش که امروز برای من چیزی سخت تر از این نیست که تو قاتل من باشی، آیا کشتن من را به یکی از بنی هاشم و یا یکی از احلاف و هم تاهای من واگذار نمی کنی؟» عبدالله بن مسعود می گوید: پس من «کلاه خود» را از سر او بیرون آوردم و او را کشتم و سر او را نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آوردم و گفتم: «یا رسول الله البشارة این سر ابوجهل بن هشام است» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سجده شکر نمود.(2)
ص: 482
ابویسر انصاری نیز عبّاس بن عبدالمطلب و عقیل بن ابی طالب را اسیر کرد و آنان را نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آورد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: آیا کسی بر اسیر کردن آنان به تو کمک ننمود؟ ابویسر گفت: آری مردی به من کمک کرد که لباس سفیدی در بر داشت. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: او از ملائکه بود سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به عبّاس فرمود: برای نجات خود و فرزند برادرت عقیل فدیه [و عوض] بده؛ عبّاس گفت: یا رسول الله من مسلمان شده بودم و لکن قریش من را به اجبار به معرکه آوردند؛ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود خداوند داناتر به اسلام تو است و اگر راست بگویی خدا پاداش تو را می دهد؛ امّا در ظاهر تو به جنگ ما آمده ای!(1)
سپس فرمود:ای عبّاس، شما به جنگ خدا آمدید، و خدا خصم شما شد؛ تا این که فرمود: «ای عبّاس فدیه خود و فرزند برادرت را از مال خود بپرداز» و این در حالی بود که عبّاس با خود چهل اوقیه طلا داشت و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن طلاها را به غنیمت گرفت
و عبّاس گفت: یا رسول الله از همین طلاها فدیه ما را قرار بده؟(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: چنین نیست چرا که آن ها غنائم جنگی است و خداوند به ما عطا نموده است و تو باید از مال دیگری فدیه خود و برادرزاده ات را بدهی. عبّاس گفت: من مال دیگری ندارم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آری تو مال دیگری داری که در مکّه نزد
ص: 483
امّ الفضل گذارده ای و به او گفته ای: اگر پیش آمدی برای من شد، آن ها را بین خود تقسیم
کنید! عبّاس گفت: آیا می خواهی من تهی دست شوم و از مردم گدایی کنم؟! پس خداوند این آیه را نازل نمود: «یَا اَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّمَن فِی اَیْدِیکُم مِّنَ الاَسْرَی اِن یَعْلَمِ اللّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِّمَّا اُخِذَ مِنکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ».(1)
سپس فرمود: «وَ اِن یُرِیدُواْ خِیَانَتَکَ فَقَدْ خَانُواْ اللّهَ مِن قَبْلُ فَاَمْکَنَ مِنْهُمْ وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ»؛ یعنی به اسیرانی که در اختیار دارید بگو: اگر خدا در قلوب شما نیّت خیری بداند بیش از آن چه از شما گرفته شده است را به شما خواهد داد و از شما می گذرد و خداوند بخشنده و مهربان است؛ و اگر آنان اراده خیانت به تو را دارند، از پیش نیز به خدا خیانت کردند و خدا به آنان مهلت داد و خداوند دانا و حکیم است.(2)
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به عقیل فرمود: ای عقیل خدا ابوجهل بن هشام و عتبة بن ربیعه و شیبة بن ربیعه و نبیه و منبه فرزندان حجّاج و نوفل بن خویلد را کشت و سهیل بن عمرو و نضر بن حارث بن کلده و عقبة بن ابی معیط و فلان و فلان اسیر شدند!(3)
ص: 484
عقیل گفت: پس دیگر نزاعی درباره ی مکّه نیست چرا که شما اگر اهل مکّه را کشته اید کار تمام است وگرنه باید آنان را اسیر کنید؛ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از سخن او تبسّم نمود. آری کشته شدگان قریش هفتاد نفر بودند و اسیران آنان نیز هفتاد نفر بودند و امیرالمؤمنین(علیه السلام) بیست و هفت نفر را کشته بود و لکن کسی را اسیر نگرفته بود. پس اسیران را جمع کردند و آنان را با طناب بستند تا با پای خود به مدینه بیایند؛ و غنائم را نیز جمع کردند و از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تنها نه نفر کشته شده بودند که سعد بن خیثمه از آنان بود و او از نقباء و شخصیّت ها شمرده می شد.(1)
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) حرکت نمود و هنگام غروب آفتاب به منطقه اثیل رسید که تا بدر شش میل فاصله داشت، پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نگاهش به عقبة بن ابی معیط و نضر بن حارث بن کلده افتاد که با یک طناب بسته شده بودند، پس نضر بن عقبه گفت: من و تو کشته خواهیم شد: عقبه گفت: آیا فقط ما از بین قریش کشته می شویم؟ نضر گفت: آری چرا که محمّد(صلی الله علیه و آله) نگاهی به ما کرد که من این معنا را از آن دریافتم؛ پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه السلام) فرمود: نضر را بیاور و گردن بزن و نضر مردی زیبا و دارای مو بود و امیرالمؤمنین(علیه السلام) موی او را گرفت و نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آورد و نضر گفت: یا محمّد من تو را به حق رحم سوگند می دهم که هر کاری با قریش کردی با من بکنی. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: بین من و تو رحمی نیست و خداوند به سبب اسلام خویشی ها را قطع نمود. یا علی او را گردن بزن، پس عقبه گفت: یا محمّد(صلی الله علیه و آله)! آیا نگفتی که به قریش مهلت داده می شود یعنی آنان کشته
ص: 485
نمی شوند؟!رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: تو از قریش هستی؟ تو زنازاده ای. یا علی! او را گردن بزن. پس علی(علیه السلام) او را گردن زد.(1)
و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نضر و عقبه را کشت انصار ترسیدند که همه اسیران کشته شوند، از این رو نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: یا رسول الله ما هفتاد نفر را کشتیم و هفتاد نفر را اسیر گرفتیم و این اسیران از قوم شمایند آنان را به ما ببخشید و از آنان فدیه بگیرید و آزادشان کنید. پس این آیه نازل شد: «مَا کَانَ لِنَبِیٍّ اَن یَکُونَ لَهُ اَسْرَی حَتَّی یُثْخِنَ فِی الاَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَ اللّهُ یُرِیدُ الآخِرَةَ وَ اللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ * لَّوْلاَ کِتَابٌ مِّنَ اللهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فِیمَا اَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ * فَکُلُواْ مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلاَلًا طَیِّبًا».(2)
ص: 486
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اجازه داد آنان را آزاد کنند و از آنان فدیه بگیرند و با انصار شرط کرد که در سال آینده به عدد آن ها از انصار کشته شوند و انصار راضی شدند و چون جنگ احد پیش آمد از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هفتاد نفر کشته شدند و کسانی که از اصحاب مانده بودند گفتند: یا رسول الله! این چه حادثه ای بود که بر ما پیش آمد [و هفتاد نفر از ما کشته شدند؟!] در حالی که شما وعده پیروزی به ما دادید؟! پس این آیه نازل شد: «اَوَ لَمَّا اَصَابَتْکُم مُّصِیبَةٌ قَدْ اَصَبْتُم مِّثْلَیْهَا قُلْتُمْ اَنَّی هَذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ اَنْفُسِکُمْ»؛ یعنی آیا شما در احد به مصیبتی مبتلا شدید [و دشمن هفتاد نفر از شما را گرفت] و شما در بدر دو برابر آن را از دشمن گرفتید و گفتید: برای چه ما در احد گرفتار شدیم [و هفتاد شهید دادیم؟!] ای رسول من به آنان بگو: این به خاطر خود شما بود [چرا که شما درخواست آزادی اسرای بدر را کردید مشروط به آن که سال بعد هفتاد شهید بدهید] .(1)
سپس علی بن ابراهیم به تفسیر آیات جنگ بدر پرداخته و می فرماید: مقصود از «اِحْدَی الطَّائِفَتِیْنِ»، گرفتن قافله تجارتی و یا جنگ با قریش است، و مقصود از «ذَاتِ الشَّوْکَةِ»، جنگ با قریش است و«غَیْرَ ذَاتِ الشَّوْکَةِ»،کاروان تجارتی قریش است؛ و مقصود از کلمات در «وَ یُرِیدُ اللّهُ اَن یُحِقَّ الحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ»، ائمّه(علیهم السلام) هستند.(2)
ص: 487
در کتاب خصال در بیان فضائل امیرالمؤمنین(علیه السلام) و تعداد آن ها آمده: که آن حضرت فرمود:
و امّا فضیلت سی و پنجم این که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روز بدر به من فرمود: برای من مشتی از ریگ را از مکان خاصّی بیاور پس من مشتی از ریگ را برگرفتم که بوی مشک از آن ها ساطع بود و چون به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دادم آن ها را به صورت مشرکین پاشید و چهار عدد آن ریگ ها از بهشت فردوس بود و یک عدد از مشرق بود و یک
عدد از مغرب بود و یک عدد از زیر عرش بود و با هر ریگی یک صد هزار ملک برای کمک ما آمده بودند و این فضیلتی بود که خداوند احدی را قبل از ما و بعد از ما به وسیله آن گرامی نداشته و نخواهد داشت.(1)
و روایت شده که چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن ریگ ها را به طرف مشرکین پاشید و فرمود:
«شاهت الوجوه» هر مشرکی مشغول به چشم خود شد و مشرکین شکست خوردند
و اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شروع به کشتن و اسیر کردن آنان نمودند و بعدا هر کدام می گفتند: من کشتم و اسیر نمودم و بر هم دیگر تفاخر کردند و خداوند فرمود:
«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لَکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ مَا رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَ لَکِنَّ اللّهَ رَمَی…».(2)
ص: 488
مولّف گوید:
ماجرای جنگ بدر با این تفصیل در تفسیر عیّاشی و مجمع البیان و تفسیر صافی و غیره از تفسیر قمّی نقل شده است.
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِذا لَقیتُمُ الَّذینَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْاَدْبارَ وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ اِلَّا مُتَحَرِّفًا لِقِتالٍ اَوْ مُتَحَیِّزًا اِلی فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللهِ وَ مَاْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَ لكِنَّ اللهَ رَمی وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا اِنَّ اللهَ سَمیعٌ عَلیمٌ ذلِكُمْ وَ اَنَّ اللهَ مُوهِنُ كَیْدِ الْكافِرینَ اِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَكُمُ الْفَتْحُ وَ اِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَكُمْ وَ اِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْكُمْ فِئَتُكُمْ شَیْئًا وَ لَوْ كَثُرَتْ وَ اَنَّ اللهَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اَطیعُوا اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ لاتَوَلَّوْا عَنْهُ وَ اَنْتُمْ تَسْمَعُونَ وَ لاتَكُونُوا كَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لایَسْمَعُونَ اِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذینَ لایَعْقِلُونَ وَ لَوْ عَلِمَ اللهُ فیهِمْ خَیْرًا لَاَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ اَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ
«لقاء» به معنای اجتماع مرتبط می باشد، چرا که اجتماع ممکن است مقاربت نداشته باشد، و «زحف» نزدیک شدن تدریجی را گویند، و زحف جماعتی را گویند که به طرف دشمن حرکت می کنند، و «تولیة» جعل الشی یلی غیره، و «ولاه دبره»
ص: 489
اذا جعله یلیه، و «تحرف» انحراف از جهت مستقیم است به کناری،و«محارف»خارج شده ی از جهت روزی می باشد، و «تحیز» طلب مکان و حیز نجات است، و «فئة» جماعت منقطع از دیگران است، و «استفتاح» طلب فتح و پیروزی است، و «انتهاء» ترک فعل است به خاطر نهی، و «شرَّ» نقیض خیر است، و یا شرّ ضرر قبیح، و خیر نفع حسن است، و «دوابّ» جمع دابة، حیوانی را گویند که با پاهای خود روی زمین راه می رود، و در عرف مردم «دابة» به معنای اسب است.
ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که با انبوه کافران در میدان نبرد رو به رو شوید، به آن ها پشت نکنید (و فرار ننمایید)! (15) و هر کس در آن هنگام به آن ها پشت کند مگر آن که هدفش کناره گیری از میدان برای حمله مجدّد، و یا به قصد پیوستن به گروهی (از مجاهدان) بوده باشد (چنین کسی) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم، و چه بد جایگاهی است! (16) این شما نبودید که آن ها را کشتید بلکه خداوند آن ها را کشت! و این تو نبودی (ای پیامبر که خاک و سنگ به صورت آن ها) انداختی بلکه خدا انداخت! و خدا می خواست مومنان را به این وسیله امتحان خوبی کند خداوند شنوا و داناست. (17) سرنوشت مومنان و کافران، همان بود که دیدید! و خداوند سست کننده نقشه های کافران است. (18) اگر شما فتح و پیروزی می خواهید، پیروزی به سراغ شما آمد! و اگر (از مخالفت) خودداری کنید، برای شما بهتر است! و اگر بازگردید، ما هم باز خواهیم گشت و جمعیّت شما هر چند زیاد باشد، شما را (از یاری خدا) بی نیاز نخواهد کرد و خداوند با مومنان است! (19) ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا و پیامبرش را اطاعت کنید و سرپیچی ننمایید در حالی که (سخنان او را) می شنوید! (20) و همانند کسانی نباشید که می گفتند: «شنیدیم!» ولی در حقیقت نمی شنیدند! (21) بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالی هستند که اندیشه نمی کنند. (22) و اگر
ص: 490
خداوند خیری در آن ها می دانست، (حرف حق را) به گوش آن ها می رساند ولی (با این حال که دارند،) اگر حق را به گوش آن ها برساند، سرپیچی کرده و روگردان می شوند. (23)
«یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفًا فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الاَدْبَارَ…»(1)
عقیل خزاعی گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) هنگام جنگ به اصحاب خود می فرمود:
بر نمازهای خود مواظبت کنید…
و می فرمود:
ترس و هراس در جنگ با دشمنان و منحرفین از دین سبب گم راهی از راه دیانت ومحرومیّت از دنیا با خواری و ذلّت است و فرار از جنگ سبب عذاب آخرت خواهد بود چنان که خداوند می فرماید: «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفًا فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الاَدْبَارَ .»(2)
و در سخن دیگری به اصحاب خود می فرمود:
هنگامی که با دشمن روبه رو می شوید کم سخن بگویید و خدا را به یاد بیاورید و به دشمن پشت نکنید که آن سبب سخط و خشم خدا خواهد بود و شما مستحق غضب او خواهید شد.(3)
ص: 491
امام رضا(علیه السلام) در پاسخ از مسایل محمّد بن سنان درباره ی علل احکام فرمود:
خداوند فرار از جنگ را حرام نموده چرا که آن سبب تضعیف دین و توهین به پیامبران و ائمّه عدل(علیهم السلام) است و ترک حمایت از آنان در مقابل دشمن، سبب استحقاق عقوبت و عذاب است و فرار از جنگ به معنای انکار اقرار به ربوبیّت خدا و ترک عدل و رضایت به ظلم و جلوگیری نکردن از فساد و سبب جرئت دشمن بر حمله به مسلمانان و کشته شدن و اسارت آنان و ابطال دین خدا و مفاسد دیگری خواهد بود.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام)در بیان فضائل خود[درمقابل اهل شورای سقیفه وغاصبین خلافت ] فرمود:
و امّا فضیلت شصت و سوّم این که: من هرگز از جنگ فرار نکردم و احدی[از شجاعان] با من روبه رو نشد مگر آن که من زمین را از خون او سیراب کردم.(2)
ص: 492
زراره گوید: به امام صادق و یا امام باقر(علیهما السلام) عرض کردم: آیا زبیر در جنگ بدر شرکت داشت؟ فرمود:
آری ولکن در جنگ جمل فرار کرد، او در جنگ جمل اگر با مومنین به جنگ آمده بوده سبب هلاکت [و عذاب] خود را فراهم کرده است و اگر [به خیال خود] با کفّار جنگ می کرده فرار او سبب غضب خداوند بوده است؟!(1)
«اِنَّ شَرَّ الدَّوَابَّ عِندَ اللهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ * وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فِیهِمْ خَیْرًا لَّاسْمَعَهُمْ
وَ لَوْ اَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّواْ…»(2)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
این آیه درباره ی بنی عبد الدار نازل شد و از آنان کسی مسلمان نشد، مگر مصعب بن عمیر و حلیف آنان سویط.(3)
امام باقر(علیه السلام) نیز فرمود:
بهترین دانشی که خداوند به ما داده است علم به تفسیر قرآن و احکام آن و علم به تغییر زمان و حوادث آن است و هر گاه خداوند به کسانی اراده خیری داشته باشد این علوم را به آنان تعلیم می دهد و اگر بخواهد این علوم را به افراد غیرشایسته بدهد از آن اعراض می کنند و سودی از آن نمی برند.
ص: 493
سپس لحظه ای ساکت ماند و فرمود:
و اگر ما افراد شایسته و با ظرفیّتی را پیدا کنیم، این علوم را به آنان یاد می دهیم و الله المستعان.(1)
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذا دَعاكُمْ لِما یُحْییكُمْ وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ اَنَّهُ اِلَیْهِ تُحْشَرُونَ وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لاتُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللهَ شَدیدُ الْعِقابِ وَ اذْكُرُوا اِذْ اَنْتُمْ قَلیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْاَرْضِ تَخافُونَ اَنْ یَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآواكُمْ وَ اَیَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتَخُونُوا اللهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا اَماناتِكُمْ وَ اَنْتُمْ تَعْلَمُونَ وَ اعْلَمُوا اَنَّما اَمْوالُكُمْ وَ اَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ اَنَّ اللهَ عِنْدَهُ اَجْرٌ عَظیمٌ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِنْ تَتَّقُوا اللهَ یَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانًا وَ یُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَیِّئاتِكُمْ وَ یَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ وَ اِذْ یَمْكُرُ بِكَ الَّذینَ كَفَرُوا لِیُثْبِتُوكَ اَوْ یَقْتُلُوكَ اَوْ یُخْرِجُوكَ وَ یَمْكُرُونَ وَ یَمْكُرُ اللهُ وَ اللهُ خَیْرُ الْماكِرینَ وَ اِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا اِنْ هذا اِلَّا اَساطیرُ الْاَوَّلینَ
ص: 494
«ذکر» ضدّ سهو و آن احضار معنا در نفس است، و «استضعاف» ضعیف شمردن و موهون دانستن چیزی است، و «تخطف» با سرعت چیزی را گرفتن و جدا کردن است، و «خیانت» ندادن حقی است که انسان ضامن ادای آن شده است و آن ضد امانت است، و «مکر» میل پنهانی به شرّ است،و مکر مردم خدعه و خیانت است،و مکر خداوند جزا و کیفر مکر است، و خداوند به کسی خیانت و خدعه نمی کند، و فرق بین مکر و الغدر این است که غدر نقض عهد است و مکر ابتدائی می باشد، «و اثبات» به معنای حبس است، و «اثبته فی الحرب» یعنی جرحه جراحة مثقلة لایقدر معها علی الحرکة کانه حبسه.
ای کسانی که ایمان آورده اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی می خواند که شما را حیات می بخشد! و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حایل می شود، و همه شما (در قیامت) نزد او گردآوری می شوید!(24)و از فتنه ای بپرهیزید که تنها به ستم کاران شما نمی رسد (بلکه همه را فرا خواهد گرفت چرا که دیگران سکوت اختیار کردند.) و بدانید خداوند کیفر شدید دارد! (25) و به خاطر بیاورید هنگامی را که شما در روی زمین، گروهی کوچک و اندک و زبون بودید آن چنان که می ترسیدید مردم شما را بربایند! ولی او شما را پناه داد و با یاری خود تقویت کرد و از روزی های پاکیزه بهره مند ساخت شاید شکر نعمتش را بجا آورید! (26) ای کسانی که ایمان آورده اید! به خدا و پیامبر خیانت نکنید! و (نیز) در امانات خود خیانت روا مدارید، در حالی که میدانید (این کار، گناه بزرگی است)! (27) و بدانید اموال و اولاد شما، وسیله آزمایش است و (برای کسانی که از عهده امتحان برآیند،) پاداش عظیمی نزد
ص: 495
خداست!(28)ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، برای شما وسیله ای جهت جدا ساختن حق از باطل قرار می دهد (روشن بینی خاصّی که در پرتو آن، حق را از باطل خواهید شناخت) و گناهانتان را می پوشاند و شما را می آمرزد و خداوند صاحب فضل و بخشش عظیم است! (29) (به خاطر بیاور) هنگامی را که کافران نقشه می کشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به قتل برسانند، و یا (از مکّه) خارج سازند آن ها چاره می اندیشیدند (و نقشه می کشیدند)، و خداوند هم تدبیر می کرد و خدا بهترین چاره جویان و تدبیرکنندگان است! (30) و هنگامی که آیات ما بر آن ها خوانده می شود، می گویند: «شنیدیم (چیز مهمّی نیست) ما هم اگر بخواهیم مثل آن را می گوییم این ها همان افسانه های پیشینیان است!» (ولی دروغ می گویند، و هرگز مثل آن را نمی آورند.) (31)
«یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ وَ اعْلَمُواْ اَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ…»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«لِمَا یُحْیِیکُمْ» یعنی للجنّة، و حیات در این آیه به معنای بهشت است،خلاصه این که اطاعت از خدا و رسول، مساوی با بهشت خواهد بود.(2)
ابوالربیع شامی گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
این آیه درباره ی ولایت علی(علیه السلام) نازل شده است یعنی هنگامی که خدا و رسول
او شما را به ولایت علی(علیه السلام) دعوت می کنند دعوت آنان را اجابت کنید.(3)
ص: 496
از عامّه یعنی اهل تسنّن نیز، ابن مردویه از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
این آیه درباره ی ولایت علی بن ابی طالب(علیه السلام) نازل شده است. و مؤیّد آن روایت
ابی الجارود است از امام باقر(علیه السلام) که فرمود: «انها نزلت فی ولایة امیرالمؤمنین(علیه السلام).»(1)
علی بن ابراهیم قمّی با سند خود از ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مقصود از «لِمَا یُحْیِیکُمْ» ولایت علی بن ابی طالب(علیه السلام) است، چرا که پیروی شما
از او و پذیرفتن ولایت او بهتر از هر چیزی، امور شما را منظّم و عدالت را بین شما گسترده و پایدار می نماید. سپس فرمود: مقصود از «اَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» این است که خداوند[به سبب اطاعت از خدا و رسول(صلی الله علیه و آله)بین مومن و معصیبت مانع می شود تا مومن گرفتار آتش نشود و بین کافر [به ولایت علی(علیه السلام)] و طاعت نیز مانع می شود تا به کمال ایمان نرسد؛ سپس فرمود: «وَ اعْلَمُوا اَنَ الْاَعْمَالَ بِخَوَاتِیمِهَا»؛ یعنی بدانید که ارزش و نتیجه اعمال به پایان آن ها بستگی دارد. [وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ.](2)
ص: 497
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
معنای آیه «وَ اعْلَمُواْ اَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»این است که خداوند مانع می شود از این که مومن باطل را به جای حق بپذیرد. و فرمود: خداوند بنده خود را از شقاوت به سعادت منتقل می نماید و از سعادت به شقاوت منتقل نمی نماید.(1)
حمزة بن طیّار گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی «اَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» سوال کردم و آن حضرت فرمود:
مقصود این است که مومن با هر چه از مشتهیات نفسانی خود برخورد کند باطل آن ها را از حق می شناسد و خداوند نمی گذارد او باطل را به جای حق بپذیرد و باطل را حق بداند. (2)
ص: 498
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
قلب [سالم] هرگز حق را باطل و باطل را حق نمی پندارد.(1)
«وَ اتَّقُواْ فِتْنَةً لَّا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنکُمْ خَآصَّةً وَ اعْلَمُواْ اَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ»(2)
مولّف گوید:
در روایات به هر وظیفه خطیر و هر حوادث پیچیده ای که نیاز به تامّل و دقّت فراوان دارد، و یا با شهوات و حبّ مال و ریاست و امثال این ها مواجه است، و مردم در آن شرایط کم تر به راه صحیح و انجام وظیفه موفّق می شوند، فتنه گفته شده است.
ولکن ظاهر آیه فوق دلالت دارد که فتنه در این جا فتنه خاصّی است مانند این که منکری انجام شود و تنها عاملین آن مورد مؤاخذه نباشند، بلکه آنان که از آن منکر جلوگیری نکنند نیز مؤاخذه خواهند شد اکنون به موارد فتنه از روایات اشاره می کنیم.
ص: 499
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
مردم بعد از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گرفتار فتنه شدند تا جایی که علی(علیه السلام) را رها نمودند و با غیر او بیعت کردند، و این فتنه ای بود که مبتلای به آن شدند! در حالی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آنان را امر نموده بود که از علی(علیه السلام) و اوصیای از آل محمّد(صلوات الله علیهم اجمعین) پیروی کنند.(1)
ابن عبّاس گوید: هنگامی که این آیه نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر کس حقّ علی(علیه السلام) را که جانشین و خلیفه بعد از من است، انکار کند و به او
ظلم نماید، همانند آن است که نبوّت من و نبوّت پیامبران قبل از من را انکار کرده باشد.(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیه فوق درباره ی طلحه و زبیر نازل شد که با علی امیرالمؤمنین(علیه السلام) جنگ کردند
و به او ظلم نمودند.(3)
از امیرالمؤمنین و امام باقر(علیهما السلام)نقل شده که آیه فوق را«وَ اتَّقُواْ فِتْنَةً لتصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنکُمْ خَآصَّةً» قرائت نموده اند.(4)
ص: 500
مولّف گوید:
طبق این قرائت فتنه تنها مربوط به گروه سمتکار است و تطبیق آن با روایت اوّل که از امام صادق(علیه السلام) نقل شد روشن تر به نظر می رسد، از این رو امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود: معنای آیه فوق در سوره ی «اِنَّا اَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» و آیه«وَ مَا مُحَمَّدٌ اِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَ فَاِن مَّاتَ اَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی اَعْقَابِکُمْ وَ مَن یَنقَلِبْ عَلَیَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَ سَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ» بیان شده است.
سپس فرمود:
حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) هنگامی که از دنیا رفت مخالفین امر خدا [و مخالفین ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام)] گفتند: «شب قدر با رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از بین رفت» و این فتنه و امتحانی بود که آن ها فقط مبتلای به آن بودند و به همین علّت مرتد شدند، و به جاهلیّت بازگشتند، چرا که اگر می گفتند: بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) باز شب قدری هست و خداوند همه امور و مقدّرات را توسّط ملائکه و روح در شب قدر نازل می نماید ناچار بودند که به امام زمان خود اقرار کنند،و چنین نکردند و به جاهلیّت بازگشتند!(1)
ص: 501
«یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لَا تَخُونُواْ اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُواْ اَمَانَاتِکُمْ وَ اَنتُمْ تَعْلَمُونَ»(1)
امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) فرمودند:
این آیه درباره ی ابولبابة بن عبدالمنذر انصاری نازل شد و قصّه آن این است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) یهود بنی قریظه مدینه را بیست و یک روز محاصره نمود و آنان از آن حضرت خواستند که همانند یهود بنی النضیر با آنان صلح نماید و به بنی النضیر که در منطقه اذرعات و اریحای شام هجرت کردند ملحق شوند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نپذیرفت و فرمود: فقط با شما آن چه سعد بن معاذ بگوید عمل خواهم نمود.(2)
بنی قریظه گفتند: «ابولبابه را نزد ما بفرست» چرا که ابولبابه با آنان روابط داشت و از آنان خیرخواهی می کرد و اموال و عیال و فرزندان او نزد آنان بود. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ابولبابه را نزد آنان فرستاد و آنان به او گفتند: نظر تو چیست؟ آیا ما به حکم سعد بن معاذ تن بدهیم؟ پس ابولبابه به گلوی خود اشاره کرد و گفت: «چنین چیزی را نپذیرید که او جز به کشتن شما حکم نمی کند.»(3)
ص: 502
و جبرییل نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و سخنان ابولبابه را به آن حضرت اطّلاع داد [و خیانت ابولبابه آشکار شد] و ابولبابه پشیمان شد و گفت: به خدا سوگند من فهمیدم که به خدا و رسول او(صلی الله علیه و آله) خیانت کردم» و آیه فوق نازل شد.(1)
و چون این آیه نازل شد ابولبابه خود را به یکی از ستون های مسجد بست و گفت:
«به خدا قسم آب و غذایی نمی خورم تا یا بمیرم و یا توبه ی من قبول شود.» پس هفت روز گذشت و ابولبابه از گرسنگی غش کرد و خداوند توبه او را پذیرفت و به او گفته شد: توبه تو قبول گردید خود را باز کن.(2)
ابولبابه گفت: به خدا قسم خود را باز نمی کنم تا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بیاید و او مرا باز کند؛ پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را باز کرد، و ابولبابه گفت: تمامیّت توبه من این است که من ارتباط خود را از قوم خود در بنی قریظه که بین آنان این گناه را کرده ام قطع نمایم و اموال خود را در راه خدا بدهم؛ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: یک ثلث اموال خود را در راه خدا بدهی کافی است.(3)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
خیانت به خدا و رسول نافرمانی از آنان است و امّا خیانت در امانت این است
ص: 503
که خداوند هر انسانی را بر آن چه بر او واجب نموده امین قرار داده است[و واجبات خدا امانت خداست] و آیه فوق گرچه درباره ی ابولبابه نازل شده و آن در غزوه ی بنی قریظه در سال پنجم هجرت بوده و لکن لفظ آیه عام است [و شامل کلیّه امانت ها می شود.](1)
مولّف گوید:
تفصیل آیه و شان نزول آن در سوره توبه ذیل آیه «وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُواْ عَمَلًا صَالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا…» خواهد آمد ان شاء الله.
سلیمان بن خالد گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: مال من پیش کسی بود و انکار کرد و سوگند خورد و مال مرا نداد، سپس مالی از او در دست من قرار گرفت، آیا من می توانم مانند او مال او را بردارم و انکار کنم و بر آن سوگند یاد نمایم؟ امام(علیه السلام) فرمود:
اگر او به تو خیانت کرد تو به او خیانت مکن و در عملی که از او زشت دانستی داخل مشو. [وگرنه تو نیز خیانتکار خواهی بود.](2)
ص: 504
ابوبکر حضرمی گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: مردی از دیگری طلبی دارد و او انکار نموده و مال برادر خود را تصاحب کرده است، سپس مالی از او به دست طلبکار
می رسد، آیا می تواند آن را به جای مال خود بردارد؟ فرمود:
آری، و لکن باید اینگونه بگوید:«خدایا من مال او را به جای مالی که از من گرفته می گیرم و به عنوان ظلم و خیانت نمی گیرم.»(1)
«وَ اعْلَمُواْ اَنَّمَا اَمْوَالُکُمْ وَ اَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ وَ اَنَّ اللّهَ عِندَهُ اَجْرٌ عَظِیمٌ»(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
نباید یکی از شما بگوید:«اللَّهُمَّ اِنِّی اَعُوذُ بِکَ مِنَ الْفِتْنَةِ»یعنی «خدایا من به تو پناه می برم از فتنه» چرا که احدی نیست مگر آن که مبتلای به فتنه و امتحان است، و لکن هر کس می خواهد به خدا پناه ببرد، باید از فتنه های گم راه کننده به خدا پناه ببرد، همان گونه که خداوند می فرماید: «وَ اعْلَمُواْ اَنَّمَا اَمْوَالُکُمْ وَ اَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ.»(3)
ص: 505
آری فرزندان، برای پدر و مادرها، فتنه اند چنان که پدر و مادرها نیز برای فرزندان فتنه هستند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «یَا عَلِیُّ! یَلْزَمُ الْوَالِدَیْنِ مِنْ عُقُوقِ وَلَدِهِمَا مَا یَلْزَمُ الْوَلَدَ لَهُمَا مِنْ عُقُوقِهِمَا» یعنی پدر و مادر نیز مانند فرزندان اگر رعایت حق فرزندان را نکنند، عاق آنان خواهند شد.(1)
«یِا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اَن تَتَّقُواْ اللّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَانًا وَ یُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ… »(2)
علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «فرقان» علم و دانشی است که شما به سبب آن حق را از باطل می شناسید.
مولّف گوید:
مفاد این آیه همان چیزی است که خداوند در آیه «وَ اتَّقُوا اللهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ» فرموده است. یعنی خداوند در اثر تقوا و رعایت اوامر و نواهی الهی نوری به مومن می دهد که به وسیله آن به حقایق پی می برد و هرگز باطلی را به جای حق نمی پذیرد چنان که در تفسیر آیه «وَ اعْلَمُواْ اَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» گذشت، و امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آن فرمود: خداوند مانع می شود که قلب مومن باطل را حق بپندارد. و فرمود: «لا یَسْتَیْقِنُ الْقَلْبُ اَنَّ الْحَقَّ بَاطِلٌ اَبَدًا وَ لَا یَسْتَیْقِنُ اَنَ الْبَاطِلَ حَقٌ اَبَدًا» یعنی هرگز قلب [مومن] حق را باطل و باطل را حق نمی داند.(3)
ص: 506
از آیه فوق استفاده می شود که رسیدن به مراتب عالی دیانت و تقرّب به خداوند و عرفان صحیح همان رعایت تقوا و انجام واجبات و ترک محرّمات است، و نیاز به ریاضت های غیر شرعی ندارد، چرا که معصومین ما(علیهم السلام) جز به رعایت تقوا و ورع و حفظ جوارح و جوانح از گناه و مکروه و رعایت مسایل اخلاقی سفارش نکرده اند، برای نمونه امام باقر(علیه السلام) به جابر جعفی که از شاگردان ارزنده او بود فرمود: ای جابر بدان که تو از موالیان ما نخواهی بود تا این که اگر همه ی مردم شهر تو جمع شوند و بگویند: تو بد آدمی هستی غمگین نشوی و اگر بگویند: تو مرد صالح و شایسته ای هستی نیز خشنود نشوی، و لکن تو باید خود را بر کتاب خدا عرضه کنی، و اگر دیدی در راه قرآن می روی، و از همه ی پرهیزهای آن پرهیز می کنی، و به همه ی ترغیب های آن راغب هستی و از همه ی تخویف ها و اعلان خطرهای آن می هراسی؟ من به تو بشارت می دهم و می گویم بر این حال ثابت باش، چرا که گفته های مردم به تو آسیبی نمی رساند، و اگر دیدی با قرآن جدایی و مفارقت داری، برای چه خود را فریب می دهی؟! همانا آمدن مومن به دنیا برای مجاهدت و مبارزه با نفس خویشتن است، تا کجی های خود را به خاطر خدا راست کند و قدرت غلبه بر خواسته های نفسانی خود را پیدا کند….(1)
ص: 507
«وَ اِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِیُثْبِتُوکَ اَوْ یَقْتُلُوکَ اَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ»(1)
ماجرای دارالندوه برای کشتن رسول خدا(صلی الله علیه و آله)
زراره و حمران بن اعین و محمّد بن مسلم از امام باقر و یا امام صادق(علیهما السلام) نقل کرده اند که فرمود:
قریش در «دار الندوة» جمع شدند تا درباره ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و جلوگیری از او با یک دیگر مشورت کنند ناگهان پیرمردی را در آن جا دیدند و آن پیرمرد [که در باطن
ابلیس بود] به آنان گفت: مرا در جلسه خود راه بدهید؟ قریش گفتند: تو کیستی؟ او گفت: من پیرمردی از بنی مُضرّ [نجدی] هستم و مرا رایی هست که به شما خواهم گفت. پس قریش وارد «دار الندوة» شدند و سخنان خود را شروع کردند و آن پیرمرد در کنار آنان نشسته بود و قریش اتّفاق پیدا کردند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را از مکّه خارج کنند و آن پیرمرد گفت:
این رای صحیحی نیست چرا که اگر او را از بین خود خارج کنید، جمعیّتی با او همراه می شوند و با شما جنگ می کنند. گفتند: راست گفتی این رای درستی نیست و سپس به مشاوره ی خود ادامه دادند و تصمیم گرفتند که آن حضرت را در زندان قرار دهند و باز آن پیرمرد گفت: این نیز رای صحیح نیست، چرا که اگر چنین بکنید، محمّد(صلی الله علیه و آله) مرد شیرین زبانی است و با زبان خود فرزندان و خدّام شما را فاسد می کند و در آن صورت برادر و یا خواهر و یا همسر یکی از شما دارای اعتقاد فاسدی می شود و از شما جدا می گردد. تا این که در نهایت نظر آنان بر این شد که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را بکشند و از هر قبیله ای یک جوان خارج شود و با
ص: 508
شمشیرهای خود او را به قتل برسانند[پس آن پیرمرد این رای را تایید کرد]وخداوند[از این ماجرا خبر داد و] فرمود: «وَ اِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِیُثْبِتُوکَ اَوْ یَقْتُلُوکَ اَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ.»(1)
شیخ طوسی با سند خود از ابن عبّاس نقل کرده که گوید:
مشرکین مکّه در خانه معروف به «دار الندوة» جمع شدند تا درباره ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله)مشورت نمایند و جبرییل خبر آنان را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داد و به او دستور داد که در آن شب در بستر خود نخوابد، از این رو رسول خدا به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود تا در آن شب، در بستر او بخوابد و امیرالمؤمنین(علیه السلام) در آن شب بُرد سبز حضرمی را که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همواره در آن می خوابید پوشید و شمشیر خود را در کنار خویش آماده نمود و در بستر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خوابید و در آن شب آن چهل نفر جمع شدند و در کمین آن حضرت بودند و 25 نفر آنان درب خانه نشستند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از بین آنان که در کنار خانه او نشسته بودند تا او را بکشند خارج شد و مشتی از
ص: 509
خاک برداشت وبرسرهای آنان پاشید و این آیات را تلاوت نمود:«یس * وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ… الی قوله تعالی: فَاَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ» و رفت و گوینده ای به آنان گفت: منتظر چه کسی هستید؟ گفتند:ما منتظر محمّد(صلی الله علیه و آله) هستیم. آن گوینده گفت: زیان کار و بیچاره شدید، به خدا سوگند او از بین شما رفت و بر سر هر کدام شما خاکی پاشید. گفتند: به خدا سوگند ما او را ندیدیم. پس خداوند این آیه را نازل نمود «وَ اِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ….»(1)
ص: 510
مولّف گوید:
تفصیل بیشتر ماجرای «دارالندوة» و لیلة المبیت و غار ثور و هجرت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)به مدینه و هجرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) پس از ادای دیون و انجام وعده های رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با هاشمیّات و بقیّه ی مهاجرین به مدینه، و برخورد مشرکین در بین راه با آن حضرت و پیروزی امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر آنان و ملحق شدن آن حضرت با فاصله یک هفته به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در منطقه قبای مدینه را مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر خود بیان نموده و به خاطر طولانی بودن، از ذکر آن صرف نظر شد طالبین می توانند به آن تفسیر و کتب تواریخ مراجعه نمایند.
وَ اِذْ قالُوا اللَّهُمَّ اِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَاَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ اَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ اَلیمٍ وَ ما كانَ اللهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ اَنْتَ فیهِمْ وَ ما كانَ اللهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ وَ ما لَهُمْ اَلَّا یُعَذِّبَهُمُ اللهُ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانُوا اَوْلِیاءَهُ اِنْ اَوْلِیاؤُهُ اِلَّا الْمُتَّقُونَ وَ لكِنَّ اَكْثَرَهُمْ لایَعْلَمُونَ وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ اِلَّا مُكاءً وَ تَصْدِیَةً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ اِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا یُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبیلِ اللهِ فَسَیُنْفِقُونَها ثُمَّ تَكُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ وَ الَّذینَ كَفَرُوا اِلی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ لِیَمیزَ اللهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ یَجْعَلَ الْخَبیثَ بَعْضَهُ عَلی بَعْضٍ فَیَرْكُمَهُ جَمیعًا فَیَجْعَلَهُ فی جَهَنَّمَ اُول-ٰٓئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ قُلْ لِلَّذینَ كَفَرُوا اِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ اِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْاَوَّلینَ وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لاتَكُونَ فِتْنَةٌ وَ یَكُونَ الدِّینُ كُلُّهُ لِلهِ فَاِنِ انْتَهَوْا فَاِنَّ اللهَ بِما یَعْمَلُونَ بَصیرٌ وَ اِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا اَنَّ اللهَ مَوْلاكُمْ نِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصیرُ
ص: 511
«مکاء» به معنای صفیر و دست زدن است، و «مکار یمکو مکاء» اذا صفر بفیه، و «تصدیه» به معنای دست زدن است، و «حسرت» به معنای اندوه برای به دست نیاوردن راه جبران خطاست و «رکم و متراکم» چیزی را بر روی چیزی قرار دادن است و «انتهاء» به معنای دست برداشتن به خاطر نهی است، و سنت وطریقه و سیرة نظایرند، و «سلوف و سلف» به معنای تقدم است و «تولی» از دین رو گرداندن از آن است، و به معنای ذهاب به سمت حق نیز می باشد.
و(به خاطر بیاور) زمانی را که گفتند: «پروردگارا! اگر این حق است و از طرف توست، بارانی از سنگ از آسمان بر ما فرود آر! یا عذاب دردناکی برای ما بفرست!» (32) ولی (ای پیامبر!) تا تو در میان آن ها هستی، خداوند آن ها را مجازات نخواهد کرد و (نیز) تا استغفار می کنند، خدا عذابشان نمی کند.(33) چرا خدا آن ها را مجازات نکند، با این که از (عبادت موحّدان در کنار)مسجد الحرام جلوگیری می کنند در حالی که سرپرست آن نیستند؟! سرپرست آن، فقط پرهیزگارانند ولی بیشتر آن ها نمی دانند. (34) (آن ها که مدّعی هستند ما هم نماز داریم،) نمازشان نزد خانه (خدا)، چیزی جز «سوت کشیدن» «کف زدن» نبود پس بچشید عذاب (الهی) را به خاطر کفرتان! (35) آن ها که کافر شدند، اموال شان را برای بازداشتن(مردم)از راه خدا خرج می کنند آنان این اموال را(که برای به دست آوردنش زحمت کشیده اند، در این راه) مصرف می کنند، امّا مایه حسرت و اندوهشان خواهد شد و سپس شکست خواهند خورد و (در جهان دیگر) کافران همگی به سوی دوزخ گردآوری خواهند شد. (36) (این ها همه) به خاطر آن است که خداوند (می خواهد)
ص: 512
ناپاک را از پاک جدا سازد، و ناپاکها را روی هم بگذارد، و همه را متراکم سازد، و یک جا در دوزخ قرار دهد و این ها هستند زیان کاران! (37) به آن ها که کافر شدند بگو: «چنانچه از مخالفت باز ایستند، (و ایمان آورند،) گذشته آن ها بخشوده خواهد شد و اگر به اعمال سابق بازگردند، سنّت خداوند در گذشتگان، درباره آن ها جاری می شود (و حکم نابودی آنان صادر می گردد). (38) و با آن ها پیکار کنید، تا فتنه [شرک و سلب آزادی] برچیده شود، و دین (و پرستش) همه مخصوص خدا باشد! و اگر آن ها (از راه شرک و فساد بازگردند، و از اعمال نادرست) خودداری کنند، (خداوند آن ها را می پذیرد) خدا به آن چه انجام می دهند بیناست.(39)و اگر سرپیچی کنند،بدانید(ضرری به شما نمی رسانند)خداوند سرپرست شماست! چه سرپرست خوبی! و چه یاور خوبی! (40)
«وَ اِذْ قَالُواْ اللَّهُمَّ اِن کَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِکَ فَاَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَةً…»(1)
مرحوم کلینی با سند خود از ابوبصیر نقل نموده که گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نشسته بود و امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: تو شبیه به عیسی بن مریم هستی. سپس فرمود: اگر ترس از آن را نداشتم که گروهی از امّت من، آن چه را که نصاری درباره ی عیسی(علیه السلام) گفتند [و او را خدا و یا فرزند خدا دانستند] درباره ی تو بگویند امروز درباره ی تو مقام و منزلتی را بیان می کردم که هر کس به تو برخورد می کند خاک زیر قدم تو را برای برکت برگیرد. پس آن دو اعرابی و مغیرة بن شعبه و گروهی از قریش گفتند: او مثَلی برای پسر عمّ خود پیدا نکرد مگر عیسی بن مریم(علیه السلام)؟!
ص: 513
پس این آیه نازل شد: «وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا اِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ * وَ قَالُوا اَ آلِهَتُنَا خَیْرٌ اَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ اِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ*اِنْ هُوَ اِلَّا عَبْدٌ اَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَ جَعَلْنَاهُ مَثَلًا لِّبَنِی اِسْرَائِیلَ*وَ لَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَا مِنکُم»[یعنی من بنی هاشم]«مَلائِکَةً فِی الْاَرْضِ یَخْلُفُونَ .»(1)
پس شخصی به نام حارث بن عمرو فهری گفت: «اللَّهُمَ اِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ…» یعنی خدایا اگر این حق است که بنی هاشم وارث پادشاهانی مانند هرقل شوند پس تو سنگی از آسمان بر سر ما ببار و یا عذاب دردناکی بر ما فرو فرست»و خداوند مقاله حارث و پاسخ او را برای رسول خود(صلی الله علیه و آله) بیان نمود و فرمود: «وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ اَنتَ فِیهِمْ وَ مَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»ورسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: یا توبه کن و یا از ما دور شو. و حارث گفت: «ای محمّد آیا برای سایر قریش از آن چه در اختیار داری قرار نمی دهی؟ در حالی که بنی هاشم بر عرب و عجم فضیلت پیدا کردند؟»رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود:این به اختیار من نیست بلکه به دست خداوند است. حارث گفت: «ای محمّد نفس من مایل به توبه نیست و لکن از تو دور می شوم» پس مرکب خود را طلب نمود و سوار بر آن شد و چون به انتهای مدینه رسید سنگی بر سر او فرود آمد و فرق او را شکافت و سپس این آیه بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد «سَاَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ*لِّلْکَافِرینَ بولایة علی لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ*مِّنَ اللهِ ذِی الْمَعَارِجِ»(2). ابوبصیر گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم ما اینگونه این آیه را قرائت نمی کنیم؟! امام صادق(علیه السلام) فرمود: اینگونه جبرییل از طرف خدا این آیه را بر محمّد(صلی الله علیه و آله) نازل نموده و همین گونه در مصحف فاطمه(علیها السلام) ثبت شده است؛ سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: چون این آیه نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به
ص: 514
منافقین اطراف خود فرمود: به سراغ رفیق خود [حارث] بروید چرا که آن چه از خدا خواست بر او فرود آمد و خداوند فرمود: «وَ اسْتَفْتَحُواْ وَ خَابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ.»(1)و(2)
ص: 515
در تفسیر مجمع البیان از امام صادق(علیه السلام) از پدرانش نقل شده که فرمود:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در روز غدیر خم امیرالمؤمنین علیه السّلام را به جای خود نصب نمود و فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ هَذَا مَوْلَاهُ» و این خبر در شهرها پخش شد، نعمان بن حارث فهری نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: شما ما را از ناحیه ی خداوند امر کردی که بگوییم: «اَشْهَدُ اَنْ لَا اِلَهَ اِلَّا اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ الله(صلی الله علیه و آله)» و نیز ما را به جهاد و حج و روزه و نماز و زکات امر کردی و ما پذیرفتیم و به این ها اکتفا نکردی تا این که این جوان را به جای خود منصوب کردی و گفتی: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ هَذَا مَوْلَاهُ» آیا این را از خود گفتی و یا از طرف خداوند بود؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: سوگند به خدایی که پروردگاری جز او نیست، آن چه گفتم از طرف خدا بود. پس نعمان بن حارث خارج شد و گفت: «اللَّهُمَّ اِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَ مِنْ عِنْدِکَ فَاَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ…» و ناگهان سنگی را خدا بر سر او کوفت و هلاک گردید و این آیه نازل شد «سَاَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِّلْکَافِرینَ….»(1)
ص: 516
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
وجود رسول خدا(صلی الله علیه و آله)و استغفار شما مردم، دو حصن حصین شما از عذاب الهی بودند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) که حصن بزرگ تر بود گذشت و استغفار باقی مانده است و شما باید فراوان از آن استفاده کنید، چرا که استغفار گناهان را محو می کند و اگر می خواهید به آن پی ببرید این آیه را تلاوت کنید «وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ اَنتَ فِیهِمْ وَ مَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ.»(1)
جابر بن یزید جعفی گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: چه نیازی به پیامبر و امام هست؟
امام(علیه السلام) فرمود:
پیامبر و امام(علیهما السلام) سبب بقای عالم بر اساس صلاح [و زندگی سالم] است چرا که خداوند با بودن پیامبر و یا امام عذاب را از اهل زمین بر می دارد، چنان که می فرماید: «وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ اَنتَ فِیهِمْ» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «النُّجُومُ اَمَانٌ لِاَهْلِ السَّمَاءِ وَ اَهْلُ بَیْتِی اَمَانٌ لِاَهْلِ الْاَرْضِ فَاِذَا ذَهَبَتِ النُّجُومُ اَتَی اَهْلَ السَّمَاءِ مَا یَکْرَهُون، وَ اِذَا ذَهَبَ اَهْلُ بَیْتِی اَتَی اَهْلَ الْاَرْضِ مَا یَکْرَهُونَ». و مقصود از اهل بیت آن حضرت: ائمّه(علیهم السلام) هستند که خداوند طاعت آنان را مقرون به طاعت خود نموده است.(2)
ص: 517
امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
بودن من بین شما و رفتن من از بین شما برای شما خیر است پس جابربن عبدالله انصاری برخاست و گفت: امّا بودن شما را بین خود می دانیم که برای ما خیر است و لکن مفارقت شما از ما چگونه برای ما خیر است؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: امّا خیر بودن وجود من بین شما به خاطر این است که خداوند می فرماید: «وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ اَنتَ فِیهِمْ وَ مَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» یعنی یعذبّهم بالسیف.
سپس فرمود:
و امّا خیر بودن مفارقت من از شما به خاطر این است که اعمال شما هر دوشنبه و پنجشنبه به من عرضه می شود و من برای اعمال خوب شما، خدا را شکر می کنم و برای اعمال بد شما استغفار می نمایم.(1)
ص: 518
«وَ مَا کَانَ صَلاَتُهُمْ عِندَ الْبَیْتِ اِلَّا مُکَاء وَ تَصْدِیَةً…»(1)
آیه فوق و آیات قبل از آن، از مشرکین مکّه نکوهش نموده چرا که آنان آزارهای فراوانی به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دادند و از دعوت او جلوگیری کردند و تعصّب شدیدی نسبت به بُت های خود داشتند و عبادت شان اطراف کعبه، سوط زدن و کف زدن بوده و با این حال خود را سرپرست کعبه و متولّی آن می دانستند و خداوند عمل آنان را تقبیح نموده و می فرماید: «وَ مَا کَانُواْ اَوْلِیَاءهُ اِنْ اَوْلِیَآؤُهُ اِلَّا الْمُتَّقُونَ».
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
یعنی مشرکین اولیا و متولّیان کعبه و مسجدالحرام نیستند و متولّیان کعبه و مسجدالحرام جز افراد مومن با تقوا نمی باشند و «مُتَّقُونَ» در این آیه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و یاران او هستند.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «مکاء و تصدیة» سوت زدن و کف زدن است.(3)
در تفسیر مجمع البیان روایت شده:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مسجدالحرام به نماز می ایستاد دو نفر از قبیله
ص: 519
بنی عبدالدار در سمت راست او می ایستادند و سوت می زدند و دو نفر در سمت چپ او می ایستادند و کف می زدند و نماز او را بر هم می زدند و خداوند همه آنان را در جنگ بدر هلاک نمود.(1)
«اِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ یُنفِقُونَ اَمْوَالَهُمْ لِیَصُدُّواْ عَن سَبِیلِ اللهِ فَسَیُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی قریش نازل شد هنگامی که ضمضم به آنان گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله)برای گرفتن قافله تجارتی شما آمده است،از این رو آنان اموال خود را برداشتند و برای جنگ با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به طرف بدر حرکت نمودند و در بدر کشته شدند و آن چه برای نابودی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خرج کردند سبب حسرت آنان شد (3). و قصّه آنان در جنگ بدر گذشت.
«لِیَمِیزَ اللّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ یَجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلَیَ بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمِیعًا فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ…»(4)
ص: 520
امام باقر(علیه السلام) به برخی از اصحاب خود فرمود:
خداوند هنگام خلقت مومن طینت او را با طینت کافر آمیخته نمود از این رو گناه مومن به خاطر آمیخته بودن طینت او با طینت کافر است و نیز طینت کافر را آمیخته به طینت مومن نمود و هر عمل نیکی کافر انجام می دهد به سبب همان اختلاط است و روز قیامت خداوند آن مقدار از طینت مومن که داخل در طینت ناصب [و کافر] شده است را به طینت مومن باز می گرداند و اعمال نیکی را که کافر به سبب طینت مومن انجام داده است را نیز به مومن باز می گرداند و از مومن نیز آن مقدار از طینت کافر [و ناصب] که به طینت او آمیخته شده و اعمال ناپسندی که به سبب آن انجام داده است را نیز به کافر باز می گرداند و این مقتضای عدل اوست و به کافر و ناصب می فرماید ظلمی بر تو نشده است چرا که این اعمال ناپسند به خاطر طینت تو بوده و تو سزاوارتر به این اعمال هستی و اعمال صالحه تو نیز به خاطر طینت مومن بوده و او سزاوارتر به این اعمال است و در آن روز ظلمی نیست و خداوند و سریع الحساب است.
سپس امام باقر(علیه السلام) فرمود:
آیا می خواهی از قرآن برای تو این معنا را روشن نمایم؟خداوند در قرآن می فرماید:«الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَ الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ اُوْلَئِکَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ» و نیز می فرماید: «وَ الَّذِینَ کَفَرُواْ اِلَی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ * لِیَمِیزَ اللّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ یَجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلَیَ بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمِیعًا فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ اُوْلَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ.»(1)
ص: 521
«قُل لِلَّذِینَ کَفَرُواْ اِن یَنتَهُواْ یُغَفَرْ لَهُم مَّا قَدْ سَلَفَ وَ اِنْ یَعُودُواْ فَقَدْ مَضَتْ سُنَّةُ الاَوَّلِینِ»(1)
شخصی به امام باقر(علیه السلام) گفت:
من کارمند بنی امیه بودم و مال فراوانی به دست آوردم و گمان کردم این اموال برای من حلال نیست و از کسی سوال کردم او گفت: مال و اهل تو و هر چه به دست آورده ای حرام است؟
امام(علیه السلام) فرمود:
این گونه نیست که به تو گفته اند. سوال کننده گفت: آیا برای من توبه ای هست؟فرمود: آری! توبه تو در کتاب خدا آمده است و این آیه را تلاوت فرمود:«قُل لِلَّذِینَ کَفَرُواْ اِن یَنتَهُواْ یُغَفَرْ لَهُم مَّا قَدْ سَلَفَ….»(2)
ص: 522
یکی از مفسّرین گوید:
«سیاق آیه دلالت دارد که این آیه مربوط به قریش بعد از جنگ بدر باشد که اگر دست از لجاجت خود بردارند و به اسلام روی آورند خداوند از گذشته های آنان می گذرد، چنان که در رایت آمده «الْاِسْلَامُ یَجُبُ مَا قَبْلَهُ». و لکن به قرینه آیات بعد و جمله «وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّه» که به ظهور حضرت بقیّة الله(علیه السلام) تفسیر شده است باید بگوییم: این آیه مربوط به همه کفّار درهرعصروزمانی است که اگر هنگام قیام آن حضرت ایمان بیاورند گذشته های آنان بخشوده می شود و اگر به کفر خود باقی بمانند سنّت الهی نسبت به آنان جاری خواهد بود.»(1)
مولّف گوید:
روایت فوق نیز مؤیّد همین معناست ولکن این معنا با روایتی که از امام صادق(علیه السلام)
درباره ی یکی از کارپردازهای بنی امیّه وارد شده و امام صادق(علیه السلام) در پاسخ همین
سوال به او فرموده است: «باید از کلیّه ی اموالی که از بنی امیّه برخوردار شده ای
ص: 523
خارج شوی، و اگر چنین کنی توبه ی تو پذیرفته می شود و من به تو وعده ی بهشت می دهم» سازگار نیست، و نیز با آیه شریفه «اَوْ یَاْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَاْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنفَعُ نَفْسًا اِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ اَوْ کَسَبَتْ فِی اِیمَانِهَا خَیْرًا قُلِ انتَظِرُواْ اِنَّا مُنتَظِرُونَ »(1)، سازگار نیست، چرا که امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید: «مقصود از «بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ» ائمّه(علیهم السلام) و حضرت قائم منتظر(علیه السلام) است که چون قیام به سیف نماید، ایمان جدید کسی فایده ای ندارد گرچه ایمان به پدران او قبلا داشته بوده است. آری می توان گفت: خطاهای در حال کفر بخشوده می شود.(2)
آری به کافران در این آیه گفته شده: «اِن یَنتَهُواْ یُغَفَرْ لَهُم» و در روایت نیز آمده: «الْاِسْلَامُ
یَجُبُ مَا قَبْلَهُ»، و لکن خطاهای در حال اسلام باید جبران شود، و اعتقاد به قیام حضرت
مهدی(علیه السلام)مانند اعتقاد به قیامت است که پس از آمدن قیامت راه جبران بسته می شود. و الله العالم.
ص: 524
«وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّی لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّه فَاِنِ انتَهَوْاْ فَاِنَّ اللّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»(1)
محمّد بن مسلم گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: معنای آیه «وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّی لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ…»
چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود:
هنوز زمان تاویل این آیه نرسیده است، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به خاطر نیاز خود و نیاز اصحاب خود، به مشرکان و کفّار مهلت داده است و اگر زمان تاویل این آیه بیاید از کفّار و مشرکان عذری پذیرفته نمی شود و آنان کشته می شوند، تا به یگانگی خدا اعتراف کنند و شرکی باقی نماند.(2)
زراره گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه «وَ قَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کَآفَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَآفَّةً… وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّه» سوال شد، و امام(علیه السلام) فرمود:
زمان تاویل این آیه نرسیده است و اگر قائم ما قیام کند مردم تاویل این آیه را خواهند دید و در آن زمان در روی زمین مشرکی[درباره ی ولایت علی(علیه السلام)]نخواهد ماند. (3)
ص: 525
زراره و دیگران از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده اند که فرمود:
هنوز تاویل این آیه نرسیده است و هر گاه قائم ما قیام نماید، هر کس زمان او را درک کند، خواهد دید که دین حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) عالم را می گیرد و شرکی روی زمین باقی نمی ماند؛همان گونه که خداوند می فرماید:«یَعْبُدُونِّنی وَ لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا.»(1)
وَ اعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَاَنَّ لِلهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساكینِ
وَ ابْنِ السَّبیلِ اِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللهِ وَ ما اَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ وَ اللهُ عَلی كُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ اِذْ اَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوی وَ الرَّكْبُ اَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمیعادِ وَ لكِنْ لِیَقْضِیَ اللهُ اَمْرًا كانَ مَفْعُولًا لِیَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ اِنَّ اللهَ لَسَمیعٌ عَلیمٌ اِذْ یُریكَهُمُ اللهُ فی مَنامِكَ قَلیلًا وَ لَوْ اَراكَهُمْ كَثیرًا لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِی الْاَمْرِ وَ لكِنَّ اللهَ سَلَّمَ اِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ وَ اِذْ یُریكُمُوهُمْ اِذِ الْتَقَیْتُمْ فی اَعْیُنِكُمْ قَلیلًا وَ یُقَلِّلُكُمْ فی اَعْیُنِهِمْ لِیَقْضِیَ اللهُ اَمْرًا كانَ مَفْعُولًا وَ اِلَی اللهِ تُرْجَعُ الْاُمُورُ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكُرُوا اللهَ كَثیرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ وَ اَطیعُوا اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ لاتَنازَعُوا
ص: 526
فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُكُمْ وَ اصْبِرُوا اِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرینَ وَ لاتَكُونُوا كَالَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَرًا وَ رِئاءَ النَّاسِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ وَ اللهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحیطٌ
«غنیمت» اموالیست که در جنگ با کفار به دست می آید و خداوند آن ها را به مسلمانان بخشیده است، و «فیئ» اموالی است که بدون جنگیدن با کفار به دست می آید و آن اختصاص به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ذی القربی و… دارد؟ و «عدوه» کنار میدان
را گویند و عدوتان دو طرف آن را گویند و قصوی تانیث اقصی می باشد،و«اقصی»به معنای ابعد است، و «رکب» جمع راکب است، و «فشل» به معنای ضعف است، و «سلمه» اذا نجاه و «استلم الحجر»اذا طلب لمسه، و «صدر» محل با جلالت را گویند، و صدر المجلس موضع رئیس است، و «ریح» به معنای دولت است، و «بطر» به معنای شق است.
بدانید هر گونه غنیمتی به دست آورید، خمس آن برای خدا، و برای پیامبر، و برای ذی القربی و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه (از آن ها) است، اگر به خدا و آن چه بر بنده خود در روز جدایی حق از باطل، روز درگیری دو گروه (باایمان و بی ایمان) [روز جنگ بدر] نازل کردیم، ایمان آورده اید و خداوند بر هر چیزی تواناست! (41) در آن هنگام که شما در طرف پایین بودید، و آن ها در طرف بالا (و دشمن بر شما برتری داشت) و کاروان (قریش)،پایین تر از شما بود(و وضع چنان سخت بود که)اگر با یک دیگر وعده می گذاشتید (که در میدان نبرد حاضر شوید)، در انجام
ص: 527
وعده خود اختلاف می کردید ولی (همه این ها) برای آن بود که خداوند، کاری را که می بایست انجام شود، تحقّق بخشد تا آن ها که هلاک (و گم راه) می شوند، از روی اتمام حجّت باشد و آن ها که زنده می شوند(و هدایت می یابند)، از روی دلیل روشن باشد و خداوند شنوا و داناست.(42)در آن هنگام که خداوند تعداد آن ها را در خواب به تو کم نشان داد و اگر فراوان نشان می داد، مسلّما سست می شدید و (درباره شروع جنگ با آن ها) کارتان به اختلاف می کشید ولی خداوند (شما را از شرّ این ها) سالم نگه داشت خداوند به آن چه درون سینه هاست، داناست. (43) و در آن هنگام (که در میدان نبرد،) با هم رو به رو شدید، آن ها را به چشم شما کم نشان می داد و شما را (نیز) به چشم آن ها کم می نمود تا خداوند، کاری را که می بایست انجام گیرد، صورت بخشد (شما نترسید و اقدام به جنگ کنید، آن ها هم وحشت نکنند و حاضر به جنگ شوند، و سرانجام شکست بخورند!) و همه کارها به خداوند باز می گردد. (44) ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که (در میدان نبرد) با گروهی رو به رو می شوید، ثابت قدم باشید! و خدا را فراوان یاد کنید، تا رستگار شوید! (45) و (فرمان) خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید! و نزاع (و کشمکش) نکنید، تا سست نشوید، و قدرت (و شوکت) شما از میان نرود! و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است! (46) و مانند کسانی نباشید که از روی هوی پرستی و غرور و خودنمایی در برابر مردم، از سرزمین خود به (سوی میدان بدر) بیرون آمدند و (مردم را) از راه خدا بازمی داشتند (و سرانجام شکست خوردند) و خداوند به آن چه عمل می کنند، احاطه (و آگاهی) دارد! (47)
ص: 528
«وَ اعْلَمُواْ اَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَاَنَّ لِلهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَی وَ الْیَتَامَی وَ الْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ…»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«هِیَ و اللهِ الْاِفَادَةُ یَوْمًا بِیَوْمٍ» یعنی به خدا سوگند مقصود از این غنیمت استفاده روز به روز است، [و اختصاص به غنائم جنگی ندارد.](2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «ذِی الْقُرْبَی» قرابت با رسول خداست(صلی الله علیه و آله). سپس فرمود: خمس مخصوص به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ما می باشد و یتامی و مساکین و ابن السبیل نیز از ما می باشند.(3)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
به خدا سوگند مقصود خداوند از «ذِی الْقُرْبَی» که خداوند آنان را پس از نام خود و نام رسول خود(صلی الله علیه و آله) ذکر نموده و فرموده: «ما اَفاءَ اللهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ الْقُری فَلِلهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیل» فقط ما هستیم و خداوند برای ما، در زکات سهمی قرار نداد و پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) و ما را گرامی داشت و چرک اموال مردم [یعنی زکات] را روزی ما قرار نداد.(4)
ص: 529
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خمس خدا، مخصوص به رسول خداست و او آن را در راه خدا مصرف می کند،و خمس رسول خدا(صلی الله علیه و آله)[بعد از او]مخصوص به خویشان اوست و خمس ذوی القربی مخصوص به خویشان رسول خداست و مقصود از یتامی [و مساکین و ابن السبیل] نیز اهل بیت او هستند.(1)
مولّف گوید:
فقها با استقصایی که کرده اند، خمس را در هفت چیز واجب دانسته اند،
1. غنائم جنگی، 2. معادن، 3. کنوز، 4. غوص، 5. مکاسب، 6. زمینی که کافر ذمّی از مسلمان خریداری کند، 7. مال حلال مختلط به حرام.
مرحوم شهید اوّل در کتاب بیان گوید:
همه این ها داخل در معنای غنیمت است.(2)
ص: 530
از اخبار گذشته روشن شد که در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سهم خدا و رسول و ذی القربی در اختیار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بوده است و سه سهم باقیمانده مخصوص به ایتام و مساکین و ابن السبیل از ذی القربی بوده و رسول خدا به آنان پرداخت می نموده است و در زمان ائمّه(علیه السلام) نیز سه سهم خدا و رسول و ذی القربی در اختیار ائمّه(علیهم السلام) بوده و سه سهم یتامی و مساکین و ابن السبیل به سادات یتیم و فقیر و ابن السبیل پرداخت می شده است، امّا در زمان غیبت که امام زمان(علیه السلام) مرجع امور نیستند، فقها اختلاف نموده اند که با اخبار تحلیل چه باید کرد؟ و سهم امام(علیه السلام) را باید چه کرد؟و در این مساله چهارده نظریّه وجود پیدا کرده است:
1. سهم امام زمان(علیه السلام) برای آن حضرت نگه داری شود تا هنگام ظهور و تا آن زمان در دست افراد مورد اطمینان نسلا بعد النسل بماند تا به دست امام(علیه السلام) برسد. و این نظر شیخ مفید است در کتاب مقنعه. و برخی گفته اند: سهم آن حضرت را به ذریّه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و فقرای شیعه بدهند استحبابا.
2. سهم امام(علیه السلام) در زمان غیبت ساقط باشد، و این نظر مرحوم سلّار است و علّامه در مختلف از او نقل کرده است و نیز مولا محمّد باقر خراسانی در ذخیره، و شیخ عبدالله بحرانی قایل به این نظریّه بوده اند و مستند آنان اخبار تحلیل است که خواهد آمد.
3. سهم مبارک امام(علیه السلام) دفن شود تا در زمان حضور، به دست آن حضرت برسد، و این قول را شیخ طوسی در کتاب نهایه به شیخ مفید نسبت داده است.
4. سهم سادات پرداخت شود و سهم امام(علیه السلام) نگه داری شود تا زمان ظهور امام(علیه السلام) و یا دفن شود، برای او و این اعتقاد شیخ طوسی در نهایه است، و مبنای
ص: 531
کلام ایشان و شیخ مفید این است که درباره ی زمان غیبت دلیل خاصّی نقل نشده است و احتمالات متعدّدی در آن ها داده می شود و هر کدام به احتیاط نزدیک تر باشد عمل می شود و کلام شیخ طوسی مورد تایید شیخ مفید است در این مساله.
5. همان نظریّه با حذف کلمه دفن.
6.سه سهم:یتامی و مساکین و ابن السبیل به آنان یعنی سادات پرداخت شود و سه سهم امام (علیه السلام) نیز به ذریّه هاشمی یعنی سادات داده شود؛ و این نظر علّامه در کتاب مختلف و نظر محقّق در شرایع و مشهور بین متاخّرین است و وجه آن نزدیک بودن به رضایت امام (علیه السلام) است جز آن که تقسیم سهم امام(علیه السلام) بر ذریّه هاشمیّه باید زیر نظر فقیه جامع الشرایط باشد.
7. سهم یتامی و مساکین و ابن السبیل به آنان پرداخت شود ولکن سهم امام(علیه السلام) را در صورت امکان به آن حضرت برسانند و الّا به اصناف یاد شده بدهند و اگر امکان پرداخت به امام نبود و یا یتیم فقیر و مسکین و ابن السبیل از سادات نبود برای شیعه مباح خواهد بود، و این نظر شیخ حرّ عاملی در وسائل است.
8. سهم سادات به صاحبانش پرداخت شود و سهم امام(علیه السلام) نیاز به پرداخت نداشته باشد، چرا که آن حضرت و پدرانش برای شیعیان حلال نموده اند؛ و این نظر صاحب مدارک است که گوید:«و الاصح اباحة ما یتعلق بالامام(علیه السلام)من ذلک خاصة،للاخبار الکثیرة الدالة علیه» و مذهب فیض کاشانی نیز در کتاب مفاتیح همین است، چرا که مرحوم فیض در کتاب مفاتیح گوید: «و الاصحّ عندی سقوط ما یختصّ به(علیه السلام) لتحلیلهم(علیهم السلام) ذلک لشیعتهم و وجوب صرف حصص الباقین الی اهلها لعدم مانع منه». ثمّ قال: «و لو صرف الکلّ الیهم لکان احوط و احسن».
9. همان نظریّه ی هشتم جز این که گوید: سهم مبارک امام(علیه السلام) به اهل معرفت
ص: 532
از شیعیان داده شود و این عقیده ی مرحوم ابن حمزه است که گوید:«و الصحیح عندی انّه یقسّم نصیبه علی موالیه العارفین بحقّه من اهل الفقر و الصلاح و السداد».
10.اخبار تحلیل مخصوص به خمس تجارت و درآمدهای روزانه مردم باشد که مخصوص امام(علیه السلام)است و امّا سایر موارد خمس مثل گنج و غوص و…که مشترک بین امام(علیه السلام) و دیگران است تحلیل در آن ها نمی آید؛ و این اعتقاد مرحوم شیخ حسن فرزند شهید ثانی در کتاب «منتقی الجمان» است که از صحیحه حارث نصری استفاده نموده است.
11. مباح نبودن هیچ مورد از موارد خمس حتّی مناکح و مساکن و متاجر که عدّه ی زیادی از اصحاب نسبت به آن ها قایل به تحلیل هستند، و این اعتقاد ابن جنید است و دلیل او این است که تحلیل در چیزی امکان دارد که محلّل مالک جمیع آن باشد نه در چیزی که فقط ولایت بر قبض و تفریق آن را داشته باشد.
12.مقصود از اخبار تحلیل جواز تصرّف قبل از پرداخت خمس باشد و خمس به ذمّه ی مکلّف باشد تا پرداخت کند، و این نظر مرحوم علّامه مجلسی قدّس سرّه است.
13.سهم سادات به اهل آن پرداخت شود، و نسبت به سهم امام(علیه السلام) مکلّف مخیّر باشد بین دفن و وصیّت همان گونه که گذشت و پرداخت به سادات در صورت نیاز با اجازه فقیه جامع الشرایط باشد، و این اعتقاد شهید اوّل در کتاب دروس است، و وجه آن از بیانات گذشته روشن می شود.
14. صرف سهم سادات به اصناف ثلاثه وجوبا یا استحبابا و حفظ سهم امام(علیه السلام) تا هنگام ظهور آن حضرت واختیار فقیه جامع الشرایط نسبت به پرداخت سهم امام(علیه السلام ) به سادات در صورت نیاز، و این نظر مرحوم شهید اوّل در کتاب بیان است و وجه آن از مطالب گذشته روشن می شود.
ص: 533
مرحوم علّامه محدّث بحرانی صاحب حدائق پس از نقل اقوال گذشته گوید:
نظر قاصر من این است که ظاهر آیه و اخباری که دلالت بر وجوب اخراج خمس در کلیّه ی موارد می کند، و اخبار دیگری که علاوه بر دلالت مطلق دلالت بر تشدید وجوب و منع از تقیید دارد، و از اباحه و تحلیل شدیدا امتناع دارد، دلالت می کند که خمس در زمان حیات معصومین(علیهم السلام) کلا باید به خود آنان و یا وکلای خاصّ آنان داده شود و بدون اذن و اجازه آن بزرگواران تصرّفی در آن نشود مگر آن که خودشان به کسی برگردانند و حلال نمایند و یا صرف سادات فقیر کنند.
و امّا در زمان غیبت امام زمان(علیه السلام) شکّی نیست که سه سهم مربوط به سادات باید به آنان پرداخت شود چرا که مانعی از آن نیست و حق آنان باید پرداخت شود و جمهور علمای امامیّه بر این اعتقادند، و امّا حقّ امام(علیه السلام) که به آن سهم امام گفته می شود [و نصف خمس را شامل می شود]ظاهر اخبار تحلیل دلالت دارد که آن بزرگواران به شیعیان شان خود بخشیده اند و توقیع وارده ی از ناحیه ی مقدّسه امام زمان(علیه السلام) دلالت بر آن دارد، گرچه احتیاط این است که سهم امام(علیه السلام) نیز به سادات فقیر داده شود. [و متن توقیع از ناحیه مقدّسه و برخی از روایات دیگر چنین است: «مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیُّ عَنْ اِسْحَاقَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ سَاَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِیَّ اَنْ یُوصِلَ اِلَیَّ کِتَابًا سَاَلْتُ فِیهِ عَنْ مَسَائِلَ اَشْکَلَتْ عَلَیَّ فَوَرَدَ التَّوْقِیعُ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ(علیه السلام):اَمَّا مَا سَاَلْتَ عَنْهُ … الِی اَنَّ قَالَ: «وَ اَمَّا الْمُتَلَبِّسُونَ بِاَمْوَالِنَا فَمَنِ اسْتَحَلَ مِنْهَا شَیْئًا فَاَکَلَهُ فَاِنَّمَا یَاْکُلُ النِّیرَانَ وَ اَمَّا الْخُمُسُ فَقَدْ اُبِیحَ لِشِیعَتِنَا وَ جُعِلُوا مِنْهُ فِی حِلٍّ اِلَی وَقْتِ ظُهُورِ اَمْرِنَا لِتَطِیبَ وِلَادَتُهُمْ وَ لَا تَخْبُثَ».(1)
ص: 534
«فی الکافی عَنْ اَبِی حَمْزَةَ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ: «اِنَ اللهَ جَعَلَ لَنَا اَهْلَ الْبَیْتِ سِهَامًا
ثَلَاثَةً فِی جَمِیعِ الْفَیْ ءِ… الِی اَنَّ قَالَ: فَنَحْنُ اَصْحَابُ الْخُمُسِ وَ الْفَیْ ءِ وَ قَدْ حَرَّمْنَاهُ عَلَی جَمِیعِ
النَّاسِ مَا خَلَا شِیعَتَنَا…».
«فی التهذیب عَنْ ضُرَیْسٍ الْکُنَاسِیِّ قَالَ: قَالَ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام): اَ تَدْرِی مِنْ اَیْنَ دَخَلَ عَلَی النَّاسِ الزِّنَا؟ فَقُلْتُ: لَا اَدْرِی، فَقَال مِنْ قِبَلِ خُمُسِنَا اَهْلَ الْبَیْتِ اِلَّا شِیعَتَنَا الْاَطْیَبِینَ فَاِنَّهُ مُحَلَّلٌ لَهُمْ لِمِیلَادِهِمْ».(1)
«اقول:و الحق المطابق للاحتیاط، ردّ سهام الیتامی و المساکین و ابناء السبیل الی الهاشمیّین
من هؤلاء و لم یحتج الی اذن الفقیه؛و ردّ الباقی اعنی سهم الامام(علیه السلام) الی المصارف التی نعلم انّ الامام(علیه السلام) یرضی به و یختارها اذا وصل بیده(علیه السلام)، و الله العالم».
«اِن کُنتُمْ آمَنتُمْ بِاللهِ وَ مَا اَنزَلْنَا عَلَی عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ…»(2)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از«یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ»شب بدر است که مشرکین مکّه با اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روبه رو شدند. [و به آن «یَوْمَ الْفُرْقَانِ» نیز گفته شده به خاطر این که در روز
جنگ بدر حق و باطل برای شما آشکار گردید و مسلمانان که در شرایط سختی بودند و در قسمت پایین قرار داشتند و جمعیّت و سلاح و مرکبی نداشتند با کمک خداوند و امداد ملائکه پیروز شدند].
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «وَ الرَّکْبُ اَسْفَلَ مِنکُمْ» کاروان تجارتی مشرکین بود که ابوسفیان
ص: 535
و اصحاب او بین آن بودند [و این نیز در ظاهر دلیل ضعف مسلمانان بود ولکن اراده خداوند بر همه چیز غالب است.](1)
«وَ لَوْ تَوَاعَدتَّمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمِیعَادِ وَ لَکِن لِّیَقْضِیَ اللّهُ اَمْرًا کَانَ مَفْعُولًا»(2)
مولّف گوید:
از این آیه استفاده می شود که خداوند در آن شرایط سخت، پیروزی مسلمانان را اراده نموده بوده است، از این رو دشمن را در نظر مسلمانان ناچیز نشان داده، وگرنه درباره ی جنگ با مشرکین اختلاف پیدا می کردند، و در این جنگ نشانه های حق و باطل روشن گردیده و حجّت بر مسلمانان و مشرکین تمام شده است، تا هر کس هلاک می شود و یا پیروزی می گردد از روی بینش آشکاری بوده باشد «لِّیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَ یَحْیَی مَنْ حَیَّ عَن بَیِّنَةٍ.»
مولّف گوید:
آیات این بخش مربوط به جنگ بدر است و شرح و تفسیر آن ها در آیات پیشین گذشت و در بخش ترجمه نیز به آن اشاره شد، «اعاذنا الله مِنْ مَضَلَّاتِ الْفِتَنِ.»
وَ اِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ اَعْمالَهُمْ وَ قالَ لاغالِبَ لَكُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ اِنِّی جارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلی عَقِبَیْهِ وَ قالَ اِنِّی بَری ءٌ مِنْكُمْ اِنِّی اَری ما لاتَرَوْنَ اِنِّی
ص: 536
اَخافُ اللهَ وَ اللهُ شَدیدُ الْعِقابِ اِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دینُهُمْ وَ مَنْ یَتَوَكَّلْ عَلَی اللهِ فَاِنَّ اللهَ عَزیزٌ حَكیمٌ وَ لَوْ تَری اِذْ یَتَوَفَّی الَّذینَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ اَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ اَیْدیكُمْ وَ اَنَّ اللهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ كَدَاْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَفَرُوا بِآیاتِ اللهِ فَاَخَذَهُمُ اللهُ بِذُنُوبِهِمْ اِنَّ اللهَ قَوِیٌّ شَدیدُ الْعِقابِ ذلِكَ بِاَنَّ اللهَ لَمْ یَكُ مُغَیِّرًا نِعْمَةً اَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ وَ اَنَّ اللهَ سَمیعٌ عَلیمٌ كَدَاْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ فَاَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ اَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ كُلٌّ كانُوا ظالِمینَ اِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الَّذینَ كَفَرُوا فَهُمْ لایُؤْمِنُونَ الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی كُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لایَتَّقُونَ فَاِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّكَّرُونَ
«الداب» العادة و الطریقة یقال: ذلک دابه و دینه و دِیْدَنه، و «الثقف» الظفر و الادراک بسرعة و «التشرید» التفریق علی اضطراب، و «الخیانة» نقض العهد فیما اوتمن علیه، و «النبذ» القاء الخبر الی من لایعلمه و «السواء» العدل.
و (به یاد آور) هنگامی را که شیطان، اعمال آن ها [مشرکان] را در نظرشان جلوه داد، و گفت: «امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نمی گردد! و من، همسایه (و پناه دهنده) شما هستم!»امّا هنگامی که دو گروه(کافران، و مومنان مورد حمایت فرشتگان)در برابر یک دیگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت: «من از شما (دوستان و پیروانم) بیزارم! من چیزی می بینم که شما نمی بینید من از خدا
ص: 537
می ترسم،خداوند شدید العقاب است!»(48)و هنگامی را که منافقان،و آن ها که در دل های شان بیماری است می گفتند: «این گروه (مسلمانان) را دینشان مغرور ساخته است.» (آن ها نمی دانستند که) هر کس بر خدا توکّل کند، (پیروز می گردد) خداوند قدرتمند و حکیم است! (49) و اگر ببینی کافران را هنگامی که فرشتگان (مرگ)، جان شان را می گیرند و بر صورت و پشت آن ها می زنند و (می گویند:) بچشید عذاب سوزنده را (، به حال آنان تاسف خواهی خورد)! (50) این، در مقابل کارهایی است که از پیش فرستاده اید و خداوند نسبت به بندگانش،هرگز ستم روا نمی دارد!(51) (حال این گروه مشرکان،) همانند حال نزدیکان فرعون، و کسانی است که پیش از آنان بودند آن ها آیات خدا را انکار کردند خداوند هم آنان را به گناهان شان کیفر داد خداوند قویّ، و کیفرش شدید است (52) این، به خاطر آن است که خداوند، هیچ نعمتی را که به گروهی داده، تغییر نمی دهد جز آن که آن ها خودشان را تغییردهند وخداوند،شنوا و داناست!(53) این، (درست) شبیه (حال) فرعونیان و کسانی است که پیش از آن ها بودند آیات پروردگارشان را تکذیب کردند ما هم به خاطر گناهان شان، آن ها را هلاک کردیم، و فرعونیان را غرق نمودیم و همه آن ها ظالم (و ستم گر) بودند! (54) به یقین، بدترین جنبندگان نزد خدا، کسانی هستند که کافر شدند و ایمان نمی آورند. (55) همان کسانی که با آن ها پیمان بستی سپس هر بار عهد و پیمان خود را می شکنند و (از پیمان شکنی و خیانت،) پرهیز ندارند. (56) اگر آن ها را در (میدان) جنگ بیابی، آن چنان به آن ها حمله کن که جمعیّتهایی که پشت سر آن ها هستند، پراکنده شوند شاید متذکّر گردند (و عبرت گیرند)! (57)
ص: 538
«وَ اِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ اَعْمَالَهُمْ وَ قَالَ لَا غَالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ اِنِّی جَارٌ لَّکُمْ… »(1)
این آیه و آیات بعد از آن تا آیه 57 نیز درباره ی جنگ بدر است و از ابن عبّاس و دیگران
نقل شده که درباره ی ظهور شیطان در روز جنگ بدر می گویند: هنگامی که قریش تصمیم حرکت به بدر را گرفتند به یاد اختلاف خود و جنگی که با بنی کنانه داشتند افتادند و نزدیک بود که از تصمیم خود منصرف شوند و اختلافی بین آنان رخ دهد، از این رو شیطان با لشکری از شیاطین به صورت سراقة بن مالک بن جشعم کنانی که از اشراف قبیله کنانه بود ظاهر شد و گفت: «امروز کسی بر شما غالب نخواهد شد و من از ناحیه کنانه به شما پناه می دهم». و لکن هنگامی که ملائکه را دید که از آسمان فرود می آیند، دانست که در مقابل آنان توانی ندارد و عقب نشینی کرد.
از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل شده که می فرمایند:
هنگامی که در جنگ بدر دو لشگر مقابل یک دیگر قرار گرفتند ابلیس به صورت سراقه در صف مشرکین بود و دست حارث بن هشام را گرفته بود [که حامل پرچم مشرکین بود] و چون ملائکه را مشاهده نمود و فرار کرد حارث به او گفت: ای سراقه آیا در چنین وقتی بی وفایی می کنی؟! و ابلیس به او گفت: «اِنِّی اَرَی مَا لَا تَرَوْنَ» حارث گفت: به خدا سوگند تو چیزی جز مردم یثرب را نمی بینی پس ابلیس حارث را دفع نمود و فرار کرد و لشگر قریش شکست خوردند و به مکّه بازگشتند و گفتند: سراقه سبب شکست ما شد، و سراقه چون این سخن را شنید گفت:به خدا سوگند من اطّلاعی از رفتن شما نداشتم تا خبر شکست شما را شنیدم. قریش گفتند: تو بودی که در فلان روز نزد ما آمدی و… سراقه گفت: به خدا سوگند
ص: 539
من به بدر نیامدم،و چون قریش مسلمان شدند فهمیدند که شیطان به صورت سراقه بین آنان آمده بوده است.(1)
امام سجّاد(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که لشکر اسلام در شب جنگ بدر تشنه شدند، امیرالمؤمنین(علیه السلام) [به دستور رسول خدا(صلی الله علیه و آله)] رفت تا از چاه بدر آب بیاورد و چون داخل چاه رفت و مشک آب را پر کرد و بالا آمد باد شدیدی وزید و آن حضرت توقّف نمود تا آن باد گذشت و باز حرکت نمود وباد شدید دیگری وزید وآن حضرت توقّف نمود تا آن بادگذشت و حرکت نمود و در مرتبه سوّم باد تندی وزید و آن حضرت نشست تا آن باد گذشت و آن حضرت نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد
ص: 540
[و قصّه خود را برای آن حضرت بیان نمود]و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: باد اوّل جبراییل بود با هزار نفر از ملائکه و باد دوّم میکائیل بود با هزار نفر از ملائکه و باد سوّم اسرافیل بود با هزار نفر از ملائکه و آنان بر تو سلام کردند و به کمک ما آمدند؛ و ابلیس چون آنان را دید به عقب بازگشت و گفت: «اِنِّی اَرَی مَا لَا تَرَوْنَ اِنِّیَ اَخَافُ اللّهَ وَ اللّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ».(1)
«ذَلِکَ بِاَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِّعْمَةً اَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِاَنفُسِهِمْ…»(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند پیامبری از پیامبران خود را مبعوث نمود و به او وحی کرد که به قوم خود بگوید: هر مردمی که از من اطاعت کنند و در نعمت و آسایش باشند و سپس به گناه و معصیت من بازگردند، من نعمت های خود را برای آنان تبدیل به رنج و مصیبت خواهم نمود، و هر قومی و مردمی که اهل معصیت باشند و گرفتار مصیبت و بلا شده باشند و سپس به اطاعت و بندگی من باز گردند من بلا و مصیبت آنان را تبدیل به نعمت و آسایش خواهم نمود ….(3)
ص: 541
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: پدرم می فرمود:
خداوند قضای حتم نمود که هر نعمتی به بنده خود می دهد آن نعمت را از او نگیرد، جز آن که گناهی انجام بدهد و مستحق نقمت [و سلب نعمت] شود.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
هیچ چیزی برای تغییر نعمت های خداوند و تبدیل آن ها به مصیبت و بلا، موثّرتراز ظلم به مردم نیست، چرا که خداوند دعوت مظلومان را اجابت می نماید، و او در کمین ستم کاران است. و در سخن دیگری فرمود: از ریختن خون بی گناهان بترس که هیچ گناهی خطرناک تر برای سلب نعمت و تعجیل عقوبت نیست!(2)
ص: 542
«اِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
این آیه درباره ی بنی امیّه نازل شده است، چرا که آنان بدترین خلق خدا هستند و آنان مردمی هستند که در باطن قرآن کافر محسوب شده اند.(2)
جابر گوید: از امام باقر(علیه السلام) سوال کردم معنای آیه «اِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ» چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود:
این آیه درباره ی بنی امیّه نازل شده و آنان بدترین خلق خدا هستند و آنان در باطن قرآن کافر شمرده شده اند، از این رو ایمان نمی آورند و بدترین خلق خدا می باشند.(3)
مولّف گوید:
آیه فوق بدترین جنبنده های روی زمین را کافران می داند و معصومین(علیهم السلام) مصداق بارز آنان را بنی امیّه معرّفی نموده اند، گرچه شامل کفّار دیگر نیز خواهد شد، و در روایات گروه های دیگری نیز «شرّ الناس» شمرده شده اند که به برخی از آن ها برای عبرت اشاره می شود:
ص: 543
1.امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: «وَ اِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِنْدَ اللهِ اِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَ ضُلَّ بِهِ فَاَمَاتَ سُنَّةً مَاْخُوذَةً وَ اَحْیَا بِدْعَةً مَتْرُوکَةً…» این سخن را امیرالمؤمنین(علیه السلام) به عثمان فرمود.(1)
2. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: بدترین مردم کسی است که از برادر مسلمان خود نزد امام[جائری] سعایت کند و آن جائر آن شخص را بکشد و در آن صورت او برادر خود را کشته و خود و امام خود را هلاک نموده است.(2)
3.رسول خدا به امیرالمؤمنین (صلوات الله علیهما) فرمود: یا علی! بدترین مردم کسی است که آخرت خود را به دنیا بفروشد و بدتر از او کسی است که آخرت خود را
ص: 544
به دنیای دیگری بفروشد. [مانند این که برای کسی شهادت ناحق بدهد.](1)
4. و نیز فرمود: بدترین مردم نزد خداوند در روز قیامت انسان دورو می باشد.(2)
5 . رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: بدترین مردم کسانی هستند که به مردم گمان بد می برند و از عیوب آنان تجسّس می کنند و بدترین تجسّس کنندگان کسانی اند که زیاد از مردم بدگویی می کنند و بدتر از آنان کسانی هستند که آبروی مردم را می برند.(3)
6 .امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: بدترین مردم کسانی هستند که به مردم ظلم می کنند .(4)
وَ اِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ اِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ اِنَّ اللهَ لایُحِبُّ الْخائِنینَ وَ لایَحْسَبَنَّ الَّذینَ كَفَرُوا سَبَقُوا اِنَّهُمْ لایُعْجِزُونَ وَ اَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لاتَعْلَمُونَهُمُ اللهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ ءٍ فی سَبیلِ اللهِ یُوَفَّ اِلَیْكُمْ وَ اَنْتُمْ لاتُظْلَمُونَ وَ اِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَی اللهِ اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ وَ اِنْ یُریدُوا اَنْ یَخْدَعُوكَ فَاِنَّ حَسْبَكَ اللهُ
ص: 545
هُوَ الَّذی اَیَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ وَ اَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ اَنْفَقْتَ ما فِی الْاَرْضِ جَمیعًا ما اَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللهَ اَلَّفَ بَیْنَهُمْ اِنَّهُ عَزیزٌ حَكیمٌ یا اَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُكَ اللهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ یا اَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ اِنْ یَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ اِنْ یَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا اَلْفًا مِنَ الَّذینَ كَفَرُوا بِاَنَّهُمْ قَوْمٌ لایَفْقَهُونَ الْآنَ خَفَّفَ اللهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ اَنَّ فیكُمْ ضَعْفًا فَاِنْ یَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ اِنْ یَكُنْ مِنْكُمْ اَلْفٌ یَغْلِبُوا اَلْفَیْنِ بِاِذْنِ اللهِ وَ اللهُ مَعَ الصَّابِرینَ
«الاعجاز» انجام دادن کاری است که مردم از انجام آن ها عاجزاند، و «اعداد» آماده کردن چیزی است برای دیگری، و «استطاعة» قدرت جوارح است بر انجام کاری، و «رباط» بستن چیزی را گویند و لکن خفیف تر از عقد، و «ربطه یربطه ربطا و رابطه مرابطة و رباطا، و «ارهاب» به معنای ناتوان نمودن دیگری است با ترساندن، و «جنحوا للسلم» یعنی مالوا الی التسلیم، و «خِدَع و خدیعة» اظهار المحبوب و ابطان المکروه است،و التایید: التمکین، و «الاید» القوة و «التالیف» ایجاد الالفة.
و هر گاه (با ظهور نشانه هایی،) از خیانت گروهی بیم داشته باشی(که عهد خود را شکسته، حمله غافلگیرانه کنند)، به طور عادلانه به آن ها اعلام کن که پیمان شان لغو شده است زیرا خداوند، خائنان را دوست نمی دارد! (58) آن ها که راه کفر پیش گرفتند، گمان نکنند (با این اعمال،) پیش برده اند (و از قلمرو کیفر ما، بیرون رفته اند)!آن ها هرگز ما را ناتوان نخواهند کرد! (59) هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با
ص: 546
آن ها[دشمنان]، آماده سازید!و(همچنین) اسبهای ورزیده(برای میدان نبرد)،تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید! و (همچنین) گروه دیگری غیر از این ها را، که شما نمی شناسید و خدا آن ها را می شناسد! و هر چه در راه خدا (و تقویت بنیه دفاعی اسلام) انفاق کنید، به طور کامل به شما بازگردانده می شود، و به شما ستم نخواهد شد! (60) و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی و بر خدا توکّل کن، که او شنوا و داناست! (61) و اگر بخواهند تو را فریب دهند، خدا برای تو کافی است او همان کسی است که تو را، با یاری خود و مومنان، تقویت کرد… (62) و دل های آن ها را با هم، الفت داد! اگر تمام آن چه را روی زمین است صرف می کردی که میان دل های آنان الفت دهی، نمی توانستی! ولی خداوند در میان آن ها الفت ایجاد کرد! او توانا و حکیم است! (63) ای پیامبر! خداوند و مومنانی که از تو پیروی می کنند، برای حمایت تو کافی است (فقط بر آن ها تکیه کن)! (64) ای پیامبر! مومنان را به جنگ (با دشمن) تشویق کن! هر گاه بیست نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر غلبه می کنند و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از کسانی که کافر شدند، پیروز می گردند چرا که آن ها گروهی هستند که نمی فهمند! (65) هم اکنون خداوند به شما تخفیف داد، و دانست که در شما ضعفی است بنا بر این، هر گاه یک صد نفر با استقامت از شما باشند،بر دویست نفر پیروز می شوند و اگر یکهزار نفر باشند، بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند کرد! و خدا با صابران است! (66)
«وَ اِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَةً فَانبِذْ اِلَیْهِمْ عَلَی سَوَاء اِنَّ اللّهَ لَا یُحِبُّ الخَائِنِینَ»(1)
ص: 547
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی معاویه نازل شد هنگامی که به امیرالمؤمنین(علیه السلام) خیانت نمود. (1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن سخنان مفصّل خود می فرماید:
[پس از بیعت مردم با من] من به بصره رفتم و همه مردم و اهل بلاد بیعت مرا پذیرفتند مگر اهل شام، پس من برای قطع عذر و اتمام حجّت و عمل به آیه «وَ اِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَةً …» جریر بن عبدالله را نزد معاویه فرستادم تا حجّت را بر او تمام کنم و عذری باقی نماند. ولکن معاویه نامه مرا رد کرد و حق مرا انکار نمود و بیعت مرا نپذیرفت.(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: سه خصلت است که در هر کس باشد منافق خواهد بود، گرچه روزه بگیرد و نماز بخواند و گمان کند که مسلمان است:
1. کسی که در امانت خیانت کند؛
2. کسی که هنگام سخن گفتن دروغ بگوید؛
3. کسی که به وعده های خود عمل نکند؛
ص: 548
سپس فرمود: خداوند درباره ی این سه گروه می فرماید:
«اِنَّ اللّهَ لَا یُحِبُّ الخَائِنِینَ»، «انّ لَعْنَةَ اللهِ عَلَیْهِ اِنْ کانَ مِنَ الْکاذِبِینَ» و «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتَابِ اِسْمَاعِیلَ اِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَ کَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا».(1)
«وَ اَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَ مِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللهِ وَ عَدُوَّکُمْ…»(2)
در کتاب کافی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
مقصود از «مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ» تیر و تیراندازی است.(3)
در کتاب فقیه از آن حضرت نقل شده که فرمود: خضاب با حنای تیره نیز از آمادگی های مقابله با دشمن است.(4)
در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود از «من قوة» شمشیر و سپر است.(5)
ص: 549
در تفسیر علی بن ابراهیم آمده:
مقصود،سلاح جنگ است.(1)
در مجمع البیان از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
اسب های خود را آماده کنید که پشت آنان عزّت شماست و جوف آن ها گنج شماست. (2)
مولّف گوید:
تامین نیروی مقاومت در مقابل دشمن طبق این آیه باید با تمام توان و تامین نیروی رزمی و ابزار نظامی روز باشد تا دشمن را از اراده ی حمله منصرف نماید، و ای کاش مسابقات رایج ما با هزینه های سنگینی که دارد صرف تامین نیروی رزمی و ابزار جنگی و پیشرفت های اقتصادی و صنعتی می شد نه صرف مسابقات ورزشی کاذب که اکثرا سباق با رهن در آن ها حرام است؟!
«وَ اِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللهِ اِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»(3)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «سِلم» پذیرفتن ولایت ما خانواده است.(4)
ص: 550
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیه فوق با آیه «فَلَا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا اِلَی السَّلْمِ وَ اَنتُمُ الْاَعْلَوْنَ وَ اللهُ مَعَکُمْ» و آیه «وَ اِن یُرِیدُواْ
اَن یَخْدَعُوکَ فَاِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ هُوَ الَّذِیَ اَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ…» نسخ شده و درباره ی اوس و خزرج نازل شده است.(1)
مولّف گوید:
توضیح آیه فوق در قصّه جنگ بدر گذشت و در پایان این سوره نیز خواهد آمد و در جنگ بدر به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفته شد: «اگر دشمن قبل از مساله ی انفال و شروع جنگ تمایل به صلح داشت با آنان صلح کن» و این جمع دلالی است و نیاز به قول به نسخ نیست چرا که آیات فوق و آیه «فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ»(2)، و آیه «قَاتِلُواْ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ»(3)، مطلق است و این آیه مقیّد به تمایل دشمن به صلح است و تعارضی در بین نیست.
«وَ اِن یُرِیدُواْ اَن یَخْدَعُوکَ فَاِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ هُوَ الَّذِیَ اَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ…»(4)
«وَ اَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ اَنفَقْتَ مَا فِی الاَرْضِ جَمِیعًا مَّا اَلَّفَتْ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لَکِنَّ اللّهَ اَلَّفَ بَیْنَهُمْ …»(5)
ص: 551
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیه [اوّل مربوط به جنگ بدر است و آیه ی دوّم] درباره ی دو قبیله بزرگ مدینه (اوس و خزرج) نازل شده است.
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از (بالمؤمنین) مومنان از قریش اند، و مقصود از «وَ لَکِنَّ اللّهَ اَلَّفَ بَیْنَهُمْ»انصارند که قبل از اسلام دو قبیله بودند به نام اوس و خزرج و جنگ و دشمنی شدیدی بین آنان بود و خداوند به برکت اسلام دل های آنان را با یک دیگر مهربان نمود و انصار و یاران رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نامیده شدند.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام)می فرماید:از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود:
مومن صاحب عزّت و کرامت است و فاجر دارای خباثت و پستی است، و بهترین مومنان کسی است که با مومنان دیگر الفت و محبّت دارد، و کسی که با مردم الفت ندارد و مردم با او الفت ندارند خیری در او نیست.(2)
ص: 552
و نیز فرمود: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود:
بدترین مردم کسی است که بغض و کینه ی مومنان را دارد و قلوب مومنین نیز از او بیزار است و اینگونه افراد اهل سخن چینی و تفرقه بین مردم و جست وجوی عیوب آنان می باشند و خداوند به آنان نظر رحمت نمی کند و اعمال آنان را در قیامت نمی پذیرد. سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این آیه را تلاوت نمود «هُوَ الَّذِیَ اَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ * وَ اَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ».(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در توصیف رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
او رسالت پروردگار خود را[به مردم]ابلاغ نمود و به برکت وجود او اختلاف ها و شکاف ها برطرف، و بریدگی ها وصل شد و کینه ها و دشمنی ها تبدیل به الفت و محبّت گردید و آتش های کینه خاموش شد.(2)
«اِن یَکُن مِّنکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُواْ مِئَتَیْنِ وَ اِن یَکُن مِّنکُم مِّئَةٌ یَغْلِبُواْ اَلْفًا مِّنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ…»(3)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) هنگامی که اجبار بر بیعت با ابوبکر شد، در حال خشم و غضب
در پایان سخنان خود فرمود:
«اللَّهُمَّ اِنَّکَ تَعْلَمُ اَنَّ النَّبِیَّ الْاُمِّیَّ(صلی الله علیه و آله) قَالَ لِی: اِنْ تَمُّوا عِشْرِینَ فَجَاهِدْهُمْ؛ وَ هُوَ قَوْلُکَ
ص: 553
فِی کِتَابِکَ: (اِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ)»یعنی خدایا تو می دانی که پیامبر تو به من فرمود: «اگر بیست نفر حامی پیدا کردی با آنان مبارزه کن» و تو در کتاب خود فرموده ای: «اِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ».
سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) حرکت نمود و سه مرتبه فرمود:
خدایا حامیان من به بیست نفر نرسیده اند! و از مردم دور شد.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
هیچ بلا و سختی بر مردم رخ نمی دهد جز آن که شیعیان من در بهترین حالت خواهند بود؛ چنان که خداوند می فرماید: «الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنکُمْ وَ عَلِمَ اَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا.»(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) می فرمود:
اگر کسی در میدان جنگ از دو نفر فرار کند، از جنگ فرار کرده است، و اگر از سه نفر فرار کند، فرار از جنگ نکرده است.(3)
ص: 554
امام صادق(علیه السلام) ضمن سخنانی طولانی به اصحاب خود فرمود:
مگر نمی دانید که خداوند در ابتدای امر بر مومنین واجب نمود که یک نفر آنان باید درمقابل بیست نفر از مشرکین بایستد و نباید فرار کند، و اگر فرار کند جایگاه او آتش است؛ و سپس به آنان ترّحم نمود و فرمود: یک نفر از شما باید در مقابل دو نفر از مشرکان بایستد و فرار نکند….(1)
ابن عبّاس گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگامی که جنگ بدر به پایان رسید و مشرکین اسیر شدند و در بند بودند، شام بدر به خواب نمی رفت، و چون اصحاب علّت آن را سوال کردند فرمود:
ناله عمویم نمی گذارد به خواب بروم. پس عبّاس را باز کردند و ساکت شد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به خواب رفت.(2)
ص: 555
ما كانَ لِنَبِیٍّ اَنْ یَكُونَ لَهُ اَسْری حَتَّی یُثْخِنَ فِی الْاَرْضِ تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللهُ یُریدُ الْآخِرَةَ وَ اللهُ عَزیزٌ حَكیمٌ لَوْ لاكِتابٌ مِنَ اللهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فیما اَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظیمٌ فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالًا طَیِّبًا وَ اتَّقُوا اللهَ اِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحیمٌ یا اَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فی اَیْدیكُمْ مِنَ الْاَسْری اِنْ یَعْلَمِ اللهُ فی قُلُوبِكُمْ خَیْرًا یُؤْتِكُمْ خَیْرًا مِمَّا اُخِذَ مِنْكُمْ وَ یَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحیمٌ وَ اِنْ یُریدُوا خِیانَتَكَ فَقَدْ خانُوا اللهَ مِنْ قَبْلُ فَاَمْكَنَ مِنْهُمْ وَ اللهُ عَلیمٌ حَكیمٌ اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا اُول-ٰٓئِكَ بَعْضُهُمْ اَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ حَتَّی یُهاجِرُوا وَ اِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْكُمُ النَّصْرُ اِلَّا عَلی قَوْمٍ بَیْنَكُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ وَ اللهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ وَ الَّذینَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ اَوْلِیاءُ بَعْضٍ اِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِی الْاَرْضِ وَ فَسادٌ كَبیرٌ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا اُول-ٰٓئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَریمٌ وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَكُمْ فَاُول-ٰٓئِكَ مِنْكُمْ وَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فی كِتابِ اللهِ اِنَّ اللهَ بِكُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ
«اسر» به معنای بستن محارب است،«و اسور»به معنای مشدود است، و «اثخان فی الارض» برخورد سخت با دشمن است تا از آنان فراوان کشته شود و ثَخْن و غَلْظ و کثافة نظائرند و اثْخَنه المرض و الجراح اذا اشتد علیه، و فرق بین حلال و مباح این است که حلال چیزی است که از حرمت خارج شده و مباح از توسعه است، و
ص: 556
«طَیِّب»به معنای حلال با لذت است، و لذت رسیدن به چیز مورد اشتها می باشد، و «فتنة» در اصل به معنای امتحان است و در کفر و شرک و عذاب و بلاء و مصیبت نیز استعمال شده است.
هیچ پیامبری حق ندارد اسیرانی (از دشمن) بگیرد تا کاملا بر آن ها پیروز گردد (و جای پای خود را در زمین محکم کند)! شما متاع ناپایدار دنیا را می خواهید (و مایلید اسیران بیشتری بگیرید، و در برابر گرفتن فدیه آزاد کنید ولی خداوند، سرای دیگر را (برای شما) می خواهد و خداوند قادر و حکیم است! (67) اگر فرمان سابق خدا نبود (که بدون ابلاغ، هیچ امّتی را کیفر ندهد)،به خاطر چیزی[اسیرانی]که گرفتید، مجازات بزرگی به شما می رسید. (68) از آن چه به غنیمت گرفته اید، حلال و پاکیزه بخورید و از خدا بپرهیزید خداوند آمرزنده و مهربان است! (69) ای پیامبر! به اسیرانی که در دست شما هستند بگو: «اگر خداوند، خیری در دل های شما بداند، (و نیّات پاکی داشته باشید،) بهتر از آن چه از شما گرفته شده به شما می دهد و شما را می بخشد و خداوند آمرزنده و مهربان است!»(70)امّا اگر بخواهند با تو خیانت کنند، (تازگی ندارد) آن ها پیش از این (نیز) به خدا خیانت کردند و خداوند (شما را) بر آن ها پیروز کرد خداوند دانا و حکیم است! (71) کسانی که ایمان آوردند و هجرت نمودند و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کردند، و آن ها که پناه دادند و یاری نمودند، آن ها یاران یک دیگرند و آن ها که ایمان آوردند و مهاجرت نکردند، هیچ گونه ولایت [دوستی و تعهّدی] در برابر آن ها ندارید تا هجرت کنند! و (تنها) اگر در (حفظ) دین (خود) از شما یاری طلبند، بر شماست که آن ها را یاری کنید، جز بر ضدّ گروهی که میان شما و آن ها، پیمان
ص: 557
(ترک مخاصمه)است و خداوند به آن چه عمل می کنید،بیناست!(72) کسانی که کافرشدند، اولیاء (و یاوران و مدافعان)یک دیگرند اگر(این دستور را)انجام ندهید، فتنه و فساد عظیمی در زمین روی می دهد. (73) و آن ها که ایمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند، و آن ها که پناه دادند و یاری نمودند، آنان مومنان حقیقی اند برای آن ها، آمرزش (و رحمت خدا) و روزی شایسته ای است. (74) و کسانی که بعدا ایمان آوردند و هجرت کردند و با شما جهاد نمودند، از شما هستند و خویشاوندان نسبت به یک دیگر، در احکامی که خدا مقرّر داشته، (از دیگران) سزاوارترند خداوند به همه چیز داناست. (75)
«مَا کَانَ لِنَبِیٍّ اَن یَکُونَ لَهُ اَسْرَی حَتَّی یُثْخِنَ فِی الاَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَ اللّهُ یُرِیدُالآخِرَةَ …»(1)
روایت شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در جنگ بدر به اصحاب خود در مورد اسیران مشرکین فرمود:
اگر می خواهید آنان را بکشید، وگرنه از آنان فدیه بگیرید و آزادشان کنید و به عدد آنان بعدا از شما شهید شوند؟! و عدد اسیران بدر هفتاد نفر بود. و اصحاب گفتند: ما از آنان فدیه می گیریم و خود را تقویت می کنیم تا با دشمنان خود بجنگیم و بعدا هفتاد نفر از ما به شهادت برسند. عبیده ی سلمانی گوید: آنان هر دو خیر را برای خود انتخاب کردند [خیر دنیا و خیر آخرت] از این رو در جنگ احد هفتاد نفر از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شهید شدند.(2)
ص: 558
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
فدیه و عوض هر کدام از اسرای مشرکین در بدر چهل اوقیه بود و اوقیه چهل مثقال طلا بود [بنابراین فدیه هر مشرکی که آزاد می شد 1600 اوقیه و با ضرب در هفتاد، 112000 مثقال طلا می شد] و لکن برای آزادی عبّاس یک صد اوقیه گرفته شد، و علاوه بر آن، عبّاس هنگامی که اسیر شد بیست اوقیه طلا از او گرفته شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: آن بیست اوقیه غنیمت بود و تو باید برای آزادی خود و فرزندان برادرت نوفل و عقیل فدیه بدهی، و عبّاس گفت: من چیزی ندارم. و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: چه شد طلایی که نزد امّ الفضل قرار دادی و گفتی: اگر برای من حادثه ای رخداد این طلاها مخصوص به تو و فضل و عبدالله و قثم باشد؟! عبّاس گفت: چه کسی این خبر را به شما داد؟رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود:خدای متعال به من خبر داده پس عبّاس گفت: من شهادت می دهم که تو رسول خدا هستی، چرا که احدی جز خدا از این مساله آگاه نبود.(1)
ص: 559
مولّف گوید:
تفصیل بیشتر این موضوع در تفسیر آیه «کَما اَخْرَجَکَ رَبُّکَ»(1) گذشت.
«یَا اَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّمَن فِی اَیْدِیکُم مِّنَ الاَسْرَی اِن یَعْلَمِ اللّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِّمَّا اُخِذَ مِنکُمْ…»(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
این آیه درباره ی عبّاس عموی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و عقیل و نوفل برادران امیر المؤمنین(علیه السلام) نازل شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «از اسرای بدر احدی از بنی هاشم و ابوالبختری نباید کشته شوند» پس همه آنان اسیر شدند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: از آنان برای من خبر بیاور. پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) به برادر خود عقیل برخورد کرد و رو از او گرداند، و عقیل گفت: ای برادر بیا نزد من به خدا سوگند تو وضع مرا دیدی! پس امیرالمؤمنین(علیه السلام)
نزد رسول خدا آمد و گفت:
این عبّاس است در دست فلانی و این عقیل است در دست فلانی و این نوفل بن حارث است در دست فلانی. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله)نزد عقیل آمد و فرمود: «ای عقیل! ابوجهل کشته شد؟» عقیل گفت: با کشته شدن او نزاعی درباره ی مکّه [برای شما] نیست. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به اصحاب خود فرمود: «یا اسیران را بکشید و یا از آنان فدیه بگیرید» پس عبّاس را آوردند و به او گفته شد: فدیه خود و فرزند برادرت عقیل را بپرداز، عبّاس گفت: مرا گدای قریش مکن؛ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: اموالی که نزد همسرت ام الفضل گذاردی و به او گفتی: اگر در این سفر حادثه ای برای من رخداد این اموال را بین خود و فرزند خود تقسیم کن. چه شد؟
ص: 560
عبّاس گفت: ای فرزند برادر! این خبر را چه کسی به شما داد؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:جبرییل این خبر را به من داد. پس عبّاس گفت: به خدا سوگند این سرّی بود
که احدی جز من و همسرم از آن آگاه نبود و من شهادت می دهم که تو پیامبر خدا هستی. پس همه اسیران را به جای خود بازگرداندند جز عبّاس و عقیل و نوفل و این آیه درباره ی آنان نازل شد «قُل لِّمَن فِی اَیْدِیکُم مِّنَ الاَسْرَی اِن یَعْلَمِ اللّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا….»(1)
ص: 561
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
[بعد از جنگ بدر] برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مالی فراهم شد و آن حضرت به عبّاس فرمود:عبای خود را پهن کن و این مال را بگیر.وسپس به او فرمود:این همان وعده ای است که خداوند متعال داد و فرمود: «اِن یَعْلَمِ اللّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِّمَّا اُخِذَ مِنکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ.»(1)
هارون الرشید به حضرت موسی بن جعفر(علیهما السلام) گفت: برای چه شما ادعا می کنید که وارث رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستید در حالی که با بودن عمو عموزاده وارث نیست، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت و عموی او ابوطالب قبل از او از دنیا رفت و لکن عبّاس عموی دیگر او زنده بود؟ موسی بن جعفر(علیهما السلام) می فرماید: به او گفتم: اگر مرا از پاسخ این سوال معذور بداری و هر سوال دیگری بکنی بهتر خواهد بود؟ هارون گفت: چاره ای جز پاسخ نداری پس من گفتم: به من امان بده، هارون گفت: به تو امان دادم؛ پس من به او گفتم: علی بن ابی طالب(علیه السلام) می فرماید: با بودن فرزند پسر یا دختر برای احدی جزپدر و مادر و همسر سهم ارثی نیست و با بودن فرزند [مانند فاطمه(علیها السلام)] برای عمو میراثی نیست و قرآن نیز جز این نگفته است، الّا این که قیم و عدی یعنی ابوبکر و عمر و بنی امیّه عمو را پدر دانسته اند و برای این سخن هیچ دلیل و اثری از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)
ص: 562
وجود ندارد.هارون گفت: بیش از این برای من بگو؟گفتم:آیا مجالس به ویژه مجلس تو امانت است؟ هارون گفت: باکی برای تو نیست بگو. پس من گفتم: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای کسانی که هجرت نکردند سهم الارث قرار نداد و ولایت آنان را نیز با مسلمانان قطع نمود تا زمانی که هجرت کنند. هارون گفت: دلیل شما چیست؟ گفتم: سخن خداوند که می فرماید: «وَ الَّذِینَ آمَنُواْ وَ لَمْ یُهَاجِرُواْ مَا لَکُم مِّن وَلاَیَتِهِم مِّن شَیْءٍ حَتَّی یُهَاجِرُواْ» و عموی من عبّاس هجرت نکرد. پس هارون گفت: ای موسی! آیا این سخن را قبلا به دشمنان ما و یا به احدی از فقها گفته ای؟ گفتم: خدا می داند که به احدی نگفته ام و جز تو احدی این سوال را تا کنون از من نکرده است.(1)
ص: 563
«اِلَّا عَلَی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُم مِّیثَاقٌ…»(1)
علی بن ابراهیم قمّی می فرماید:
این استثنای از وجوب هجرت و قطع ولایت است و این قسمت آیه درباره ی اعراب بادیه نشین نازل شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با آنان مصالحه نمود و پیمان بست که آنان
در دیار خود بمانند و به مدینه هجرت نکنند به شرط آن که هر گاه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور بدهد آنان به کمک مسلمانان در جنگ شرکت کنند و از غنیمت سهمی
نداشته باشند و آنان نیز از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواستند که اگر دشمنی از اعراب دیگر به آنان هجوم بیاورد و یا غائله دیگری پیدا کنند مسلمانان به آن ها کمک کنند. (2)
«اِلَّا تَفْعَلُوهُ تَکُن فِتْنَةٌ فِی الاَرْضِ وَ فَسَادٌ کَبِیرٌ»(3)
حسین بن بشّار گوید: «به امام باقر(علیه السلام) نوشتم: مردی از دختر من خواستگاری نموده است؟ و آن حضرت در پاسخ من نوشت:
«اگر به دین و امانت او راضی هستید، هر که باشد باید او را بپذیرید و اگر نپذیرید در روی زمین فتنه و فساد بزرگی رخ می دهد. [و شما سبب آن خواهید بود.](4)
ص: 564
«وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
بعد از حسن و حسین(علیهما السلام) هرگز امامت در دو برادر قرار نمی گیرد و بعد از علی
بن الحسین(علیهما السلام) امامت در اعقاب و فرزندان امامان خواهد بود چنان که خداوند می فرماید: «وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ.»(2)
ابوبصیر گوید: من به امام باقر(علیه السلام) گفتم: یکی از مختاریّه مرا دید و گفت: «محمّد بن الحنفیّه امام است.» پس امام باقر(علیه السلام) خشمگین شد و فرمود: آیا پاسخ او را ندادی؟ گفتم: به خدا قسم ندانستم چه بگویم؟ فرمود:
چرا نگفتی: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) امامت پس از خود را به علی و حسن وحسین(علیهما السلام) سپرد و علی(علیه السلام) پس از خود امامت را در حسن و حسین(علیه السلام) تعیین نمود و اگر جز این می کرد، حسن و حسین می گفتند: ما نیز مانند تو دو وصیّ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستیم از این رو علی(علیه السلام) چنین کاری را نکرد و حسن نیز پس از خود امامت را به حسین سپرد و اگر جز این می کرد حسین می گفت: من نیز مانند تو وصیّ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و پدرم هستم از این رو حسن نیز چنین نکرد، چرا که خداوند می فرماید: «وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ» و این آیه درباره ی ما و فرزندان ما نازل شده است.(3)
ص: 565
عبدالرّحمن بن کثیر گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: مقصود خداوند از آیه «اِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود:
این آیه درباره ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنینو حسن و حسین و فاطمه(علیهم السلام) نازل شده است و هنگامی که خداوند پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را قبض روح نمود، امامت به امیرالمؤمنین(علیه السلام) منتقل گردید و سپس به امام حسن و سپس به امام حسین(علیهما السلام) و پس از آن تاویل آیه «وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ» انجام گرفت و پس از امام حسین، علی بن الحسین امام بود و سپس ائمّه دیگر(علیهم السلام) جمیعا هر امامی فرزند امام قبل از خود می باشد، و اطاعت از آنان اطاعت از خدا و نافرمانی آنان نافرمانی خداوند است.(1)
ص: 566
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نامه خود به معاویه نوشت: کتاب خدا به آن چه از ما گرفته شد
گواهی می دهد و می فرماید:«وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ»پس ما
یک بار به خاطر قرابت با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سزاوارتریم و یک بار به خاطر اطاعت از او.(1)
مولّف گوید:
غیر از مواردی که گذشت در موارد فراوان دیگری نیز به آیه«وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ»استنادشده که به برخی از آن ها اشاره می شود:
عبدالله بن سنان گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در بیماری آخر عمر شریف خود بی هوش بود و سر او به دامن جبرییل قرار داشت و جبرییل به صورت دحیه کلی بود، علی(علیه السلام) بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وارد شد و جبرییل به او گفت: بیا سر پسر عمّ خود را به دامن بگیر چرا که تو سزاوارتر به او هستی از من و خداوند می فرماید: «وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ
ص: 567
اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ»پس علی(علیه السلام)سر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را به دامن گرفت، و خورشید غروب نمود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)از حالت وحی خارج شد و فرمود: یا علی جبرییل چه شد؟ علی(علیه السلام) فرمود: یا رسول الله من جز دحیه کلبی کسی را ندیدم و او سر شما را به من داد و گفت: تو سزاوار تری به پسر عم خود، چرا که خداوند می فرماید: «وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ» و سر شما به دامن من بود تا خورشید غروب نمود! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آیا نماز عصر را خوانده ای؟ علی(علیه السلام) فرمود: خیر. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: چرا نماز خود را نخواندی؟ علی(علیه السلام) فرمود: من نخواستم شما را در زحمت و مشقّت قرار بدهم و سر مبارک شما را روی زمین بگذارم.
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«خدایا علی در طاعت تو و طاعت رسول تو بوده است و نماز عصر او فوت شده، خدایا خورشید را برای او بازگردان تا نماز خود را در وقت آن بخواند» پس خورشید طلوع نمود و وقت نماز عصر شد و عالم روشن گردید و اهل مدینه مشاهده کردند و علی(علیه السلام) برخاست و نماز عصر خود را خواند و یک باره خورشید غروب نمود.(1)
ص: 568
عبدالله بن حسن از پدران خود(علیه السلام)نقل کرده که چون ابوبکر فدک را از فاطمه(علیها السلام)گرفت،فاطمه(علیها السلام)نزد او آمد و فرمود: ای پسر ابوقحافه آیا در کتاب خدا آمده که تو از پدرت ارث ببری و من از پدر خود ارث نبرم؟! چه عمل تهمت آمیزی انجام داده ای؟! آیا از روی عمد کتاب خدا را پشت سر خود انداختید، در حالی که خداوند می فرماید: «وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ»؟!…(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره ی غلامی که خاله او به صاحب غلام می گفت: من وارث غلام هستم چرا که خداوند می فرماید: «وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ» حکم نمود و میراث غلام را به خاله داد و به مولا و صاحب غلام نداد.(2)
ص: 569
امام باقر(علیه السلام) نیز ارث غلامی که وارث او دو خاله او بودند را به خاله ها داد و به مولای او نداد.(1)
فضیل بن یسار گوید: امام باقر(علیه السلام) می فرمود:
به خدا سوگند وارث رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نه عبّاس بود و نه علی(علیه السلام) بلکه فقط فاطمه(علیها السلام) وارث او بود و امیرالمؤمنین(علیه السلام) که سلاح و چیزهای دیگر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را گرفت برای ادای دیون رسول خدا بود. سپس فرمود: «وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ.»(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
خال و خاله در صورتی از میّت ارث می برند که خویش دیگری نداشته باشد، چرا که خداوند می فرماید: «وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ» سپس فرمود: هنگامی که خویشانی برای میّت وجود داشته باشند نزدیک ترین آنان به او وارث او هستند.(3)
ص: 570
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
امیرالمؤمنین(علیه السلام)با عثمان درباره کسی که مرده بود ووارثی جزخویشان دورنداشت اختلاف پیدا کرد و فرمود: ارث او به خویشان دور او می رسد، چرا که خداوند می فرماید: «وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ» و عثمان می گفت: «مال میّت را در بیت المال قرار بده و به خویشان او چیزی نپرداز، آنان وارث او نیستند.»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
علی(علیه السلام) با بودن خویشان، گرچه صاحب سهم نبودند به موالی چیزی نمی داد
و می فرمود: «وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ.»(2)
ص: 571
ص: 572
محل نزول: مدینه ی منوّره -- عدد آیات: 129
ترتیب نزول: این سوره بعد از سوره انفال نازل شده است.(1)
در بسیاری از اخبار این سوره و سوره ی انفال یک سوره شمرده شده است، و مؤیّداین اخبار این است که «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» بین این دو سوره نیامده است.
نام های دیگر سوره ی انفال
نام های این سوره عبارت است از:
1. توبه 2.برائت 3. فاضحة 4. مبعثرة 5. مقشقتة،
6. بحوث 7. مدمدمة 8. حافرة 9. عذاب 10. منشرة.
نام «توبه» به خاطر آیات توبه است، و نام «برائت» به خاطرآیه ی برائت از مشرکین است، و نام «فاضحة» به خاطر رسوایی و افتضاح منافقین است، و نام «مبعثره» به خاطر فاش شدن اسرار منافقین است و نام «مقشقتة» به خاطر تامین از نفاق و شرک است، و نام «بحوث» به خاطر بحث از اسرار منافقین است، و نام
ص: 573
«مدمدمة»به معنای مهلکه و هلاک کننده است،و نام«حافرة»به خاطر آیاتی است که قلوب منافقین را می شکافد، و نام «عذاب» به خاطر وعده های عذاب است، و نام «منشرة» به خاطر انتشار و کشف زشتی های منافقین است.(1)
ثواب قرائت سوره ی توبه
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که سوره ی انفال و برائت [یعنی توبه] را در هر ماه بخواند هرگز نفاق پیدا نمی کند و قطعا از شیعیان امیرالمؤمنین(علیه السلام) خواهد بود.(2)
در تفسیر عیّاشی در ذیل روایت فوق آمده که فرمود:
و روز قیامت با شیعیان آن حضرت از غذاهای بهشتی می خورد تا مردم از حساب فارغ شوند.(3)
در تفسیر مجمع البیان از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
هر کس سوره ی انفال و برائت را بخواند من روز قیامت شاهد و شفیع او خواهم بود، و از نفاق دور خواهد ماند و به عدد هر زن و مرد منافقی، ده حسنه به او داده می شود و ده گناه از او پاک می گردد و ده درجه به او افزوده می شود، و عرش و حاملین آن تا در دنیا هست بر او صلوات می فرستند.(4)
ص: 574
در فضائل امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده:
که آن حضرت با این که بسیاری از مشرکین را در جنگ ها کشته بود به تنهایی این سوره را به دستور رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از ابوبکر گرفت و به مکّه برد و برای مشرکین
خواند. در حالی که حضرت موسی(علیه السلام) یک نفر از قبطیان را کشته بود و چون مامور به دعوت فرعون شد گفت: «اِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَاَخَافُ اَن یَقْتُلُونِ * وَ اَخِی
هَارُونُ هُوَ اَفْصَحُ مِنِّی لِسَانًا فَاَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءًا یُصَدِّقُنِی اِنِّی اَخَافُ اَن یُکَذِّبُونِ.»(1)و(2)
روایت شده که صعصعة بن سوهان به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: شما بهترید یا آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی(علیهم السلام)؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
آدم از شجره ی منهیّه خورد و من در حالی که مباح بود از هر غذایی استفاده کنم به نان جو اکتفا کردم و نوح به قوم خود نفرین کرد و من بر آزار قوم خود صبر کردم و ابراهیم به خدای خود «لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِی» گفت و من گفتم: «لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِینًا» و موسی به خدای خود گفت: «فَاَخَافُ اَن یَقْتُلُونِ» و من سوره ی برائت را برای مشرکین خواندم و به مریم مادر عیسی گفته شد: «و هزّی الیکِ بجزع النخلة» و به مادر من گفته شد: «ادخلی البیت». و چون صعصعة درباره ی افضلیّت او نسبت به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوال می کند امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: «انا عبد من عبید محمّد(صلی الله علیه وآله) »(3)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
انفال و برائت یک سوره هستند.
ص: 575
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
علّت این که در اوّل سوره ی برائت «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» نیامده این است که«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» برای امان و رحمت الهی است و این سوره برای دفع امان و شمشیر است.(1)
در حاشیه ی برخی از نسخه های قرآن به جای «بِسْمِ اللّهِ» این جملات نوشته شده است که مستند آن یافت نشد:
«اعوذ بالله من النار و من شرّ الکفّار و من غضب الجبّار، العزّة لله الواحد القهّار».نکته قابل توجّه این که:
برائت خدا و رسول از مشرکین یک مساله کلّی و دائمی است و ارتباطی به نقض پیمان با مشرکین ندارد، بنابراین تصوّر اشکال نقض پیمان و پاسخ هایی که داده شده بی اساس خواهد بود.
ص: 576
بَراءَةٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ اِلَی الَّذینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكینَ فَسیحُوا فِی الْاَرْضِ اَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا اَنَّكُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللهِ وَ اَنَّ اللهَ مُخْزِی الْكافِرینَ وَ اَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ اِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْاَكْبَرِ اَنَّ اللهَ بَری ءٌ مِنَ الْمُشْرِكینَ وَ رَسُولُهُ فَاِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَكُمْ وَ اِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا اَنَّكُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللهِ وَ بَشِّرِ الَّذینَ كَفَرُوا بِعَذابٍ اَلیمٍ اِلَّا الَّذینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوكُمْ شَیْئًا وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْكُمْ اَحَدًا فَاَتِمُّوا اِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ اِلی مُدَّتِهِمْ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ فَاِذَا انْسَلَخَ الْاَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَاِنْ تابُوا وَ اَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَخَلُّوا سَبیلَهُمْ اِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحیمٌ وَ اِنْ اَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكینَ اسْتَجارَكَ فَاَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ كَلامَ اللهِ ثُمَّ اَبْلِغْهُ مَاْمَنَهُ ذلِكَ بِاَنَّهُمْ قَوْمٌ لایَعْلَمُونَ كَیْفَ یَكُونُ لِلْمُشْرِكینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ اِلَّا الَّذینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ
ص: 577
فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقیمُوا لَهُمْ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ كَیْفَ وَ اِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْكُمْ لایَرْقُبُوا فیكُمْ اِلاًّ وَ لاذِمَّةً یُرْضُونَكُمْ بِاَفْواهِهِمْ وَ تَاْبی قُلُوبُهُمْ وَ اَكْثَرُهُمْ فاسِقُونَ
«برائت» قطع شدن عصمت و ارتباط است، و «سَیْح» به معنای سیر با آرامی است،و «اعجاز» ایجاد عجز ضد قدرت است، و «اخزاء» به معنای اذلال با فضیحت است و خزی عقوبت با خواری است، و «اذان» به معنای اعلان است و اصل آن از ندایی است که به گوش می رسد، و «انسلاخ» جدا شدن لباس از لابس و پوست از حیوان است و «حصر» منع از خروج است و «مَرْصد» کمین گاه است و «یظهروا علیکم» از ظهور به معنای علو و غلبه است، و انتظار و «مراقبت و مراعات و محافظه» نظائراند، و «رقیب» به معنای حافظ و مراقب است، و «اِلّ» به معنای عهد است، و به معنای قرابت نیز آمده است.
(این، اعلام) بیزاری از سوی خدا و پیامبر او، به کسانی از مشرکان است که با آن ها عهد بسته اید! (1) با این حال، چهار ماه (مهلت دارید که آزادانه) در زمین سیر کنید (و هر جا می خواهید بروید، و بیندیشید)! و بدانید شما نمی توانید خدا را ناتوان سازید، (و از قدرت او فرار کنید! و بدانید) خداوند خوارکننده کافران است! (2) و این، اعلامی است از ناحیه خدا و پیامبرش به (عموم) مردم در روز حج اکبر [روز عید قربان] که: خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزارند! با این حال، اگر توبه کنید، برای شما بهتر است! و اگر سرپیچی نمایید، بدانید شما نمی توانید خدا را ناتوان سازید (و از قلمرو قدرتش خارج شوید)! و کافران را به مجازات دردناک بشارت ده! (3)مگر کسانی از مشرکان که با آن ها عهد بستید، و چیزی از آن را در حقّ شما فروگذار
ص: 578
نکردند، و احدی را بر ضدّ شما تقویت ننمودند پیمان آن ها را تا پایان مدّتشان محترم بشمرید زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست دارد! (4) (امّا) وقتی ماه های حرام پایان گرفت،مشرکان را هر جا یافتید به قتل برسانید و آن ها را اسیر سازید و محاصره کنید و در هر کمینگاه، بر سر راه آن ها بنشینید! هر گاه توبه کنند، و نماز را برپا دارند، و زکات را بپردازند، آن ها را رها سازید زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است! (5)و اگر یکی از مشرکان از تو پناهندگی بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود (و در آن بیندیشد)! سپس او را به محل امنش برسان، چرا که آن ها گروهی ناآگاهند! (6)چگونه برای مشرکان پیمانی نزد خدا و رسول او خواهد بود (در حالی که آن ها همواره آماده شکستن پیمان شان هستند)؟! مگر کسانی که نزد مسجد الحرام با آنان پیمان بستید(و پیمان خود را محترم شمردند) تا زمانی که در برابر شما وفادار باشند، شما نیز وفاداری کنید، که خداوند پرهیزگاران را دوست دارد! (7) چگونه (پیمان مشرکان ارزش دارد)، در حالی که اگر بر شما غالب شوند، نه ملاحظه خویشاوندی با شما را می کنند، و نه پیمان را؟! شما را با زبان خود خشنود می کنند، ولی دل های شان ابا دارد و بیشتر آن ها فرمانبردار نیستند! (8)
مولّف گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سیزده سال در مکّه بین مشرکین بود و آنان را به اسلام دعوت نمودو از ناحیه ی مشرکین آزارهای فراوانی دید و چون قدرت و حکومتی در اختیار
نداشت صبر کرد و همه مشکلات را تحمّل نمود و چون با دستور خداوند بعد از رحلت ابوطالب و خدیجه به مدینه هجرت نمود و حکومتی برقرار کرد باز دعوت خود را ادامه داد و جنگ هایی بر او تحمیل شد مانند جنگ بدر و احد و… و چون مسلمانان ضعیف بودند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همواره در مقام حفظ حکومت اسلامی و حفظ مسلمانان و دعوت مردم به اسلام بود و تا کسی در مقام جنگ با او بر نمی آمد او با کسی جنگ نمی کرد تا این که قدرت پیدا نمود. و در سال هشتم هجری مکّه فتح شد و در سال نهم آیات برائت نازل شد و خداوند او را مامور نمود که از مشرکین مکّه بیزاری بجوید و آنان را پس از دعوت های فراوان به اسلام مهلت ندهد و با شمشیر با آنان برخورد نماید، جز گروه هایی که با آن حضرت قرارداد و پیمانی داشتند از این رو آیات این سوره بدون «بِسْمِ اللّهِ» آمده
و سخت ترین دستورات برای برچیده شدن شرک در آن ها داده شده است و لکن نه به معنای تحکّم و اجبار بدون منطق بلکه بعد از تفهیم و ابلاغ و ارشاد و اتمام حجّت، از این رو می فرماید: «وَ اِنْ اَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَاَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللهِ ثُمَّ اَبْلِغْهُ مَاْمَنَهُ ذَلِکَ بِاَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا یَعْلَمُونَ» بنابراین سخنانی که برخی از دشمنان ما مطرح می کنند و می گویند: اسلام دین شمشیر و استبداد است، دور از حقیقت است همان گونه از که سیره ی رسول خدا و امیرالمؤمنین(علیهما السلام) استفاده می شود و این دو بزرگوار با داشتن قدرت و حکومت هرگز بدون اتمام حجّت دست به شمشیر نبردند بلکه اهتمام آنان هدایت مردم بوده.
ص: 580
مولّف گوید:
روایات فراوانی در کتب شیعه و اهل تسنّن نقل شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آیات اوّل سوره ی برائت را توسّط امیرالمؤمنین(علیه السلام) به مشرکین مکّه ابلاغ نمود و احدی جز امیرالمؤمنین(علیه السلام) توانایی و قدرت ابلاغ آن را نداشت و یا شایسته ی ابلاغ آن نبود، و ما به برخی از آن روایات اشاره می کنیم.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن تعداد فضائل خود [برای غاصبین خلافت] فرمود: و امّا
پنجاهمین فضیلت این که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آیات سوره ی برائت را به ابوبکر داد تا به مکّه رود و برای مشرکین مکّه بخواند ولکن جبرییل(علیه السلام) نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: «ای محمّد این آیات را جز تو و یا کسی که از تو باشد، نباید برای مشرکین بخواند» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مرا با ناقه «عضبا» به مکّه فرستاد و من ابوبکر را در ذوالحلیفه [یعنی میقات مدینه] یافتم و آیات را از او گرفتم و خداوند مرا به چنین فضیلتی مخصوص نمود.(1)
حریز از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ابوبکر را به مکّه فرستاد تا آیات برائت را در موسم [در روز عید قربان]برای مشرکین بخواند، و جبرییل(علیه السلام) نازل شد و گفت: «یا رسول الله! جز علی(علیه السلام)کسی نباید این آیات را از طرف تو به مشرکین ابلاغ نماید.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) علی(علیه السلام) را خواند و فرمود تا سوار بر ناقه ی عضبا شود و فرمود: «خودرا به ابوبکر برسان و آیات را از او بگیر و خود در مکّه به مشرکین ابلاغ کن» پس
ص: 581
ابوبکر گفت: آیا خشمی بر من شده است؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: دستور خدا
آمده که جز کسی که اهل تو باشد نباید این آیات را ابلاغ نماید، و امیرالمؤمنین(علیه السلام)در روز عید قربان «یوم الحج الاکبر» وارد مکّه شد و مقابل مشرکین ایستاد و فرمود:من فرستاده رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستم و سپس این آیات را بر آنان قرائت نمود «بَراءَةٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ اِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَسِیحُوا فِی الْاَرْضِ اَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ…»و مقصود از چهار ماه بیست روز از ذی الحجّه و محرّم و صفر و ربیع الاوّل و ده روز از ربیع الآخر بوده است. سپس فرمود: از این پس نباید هیچ عریان و مشرکی گرد
کعبه طواف کند، جز کسانی که در این چهار ماه با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیمان و عهدی بسته اند.
و در تفسیر عیّاشی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
هر کس با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیمانی دارد تا پایان مدّت او و هر کس پیمانی ندارد تا این چهار ماه مهلت دارد.(1)
ص: 582
در روایت محمّد بن مسلم از امام صادق(علیه السلام) نقل شده:
ابوبکر [هنگام تحویل آیات برائت به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: آیا پس از آن که من
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جدا شدم چیزی درباره ی من نازل شد؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:چیزی درباره ی تو نازل نشد و لکن خداوند نخواست پیام رسولش به دست غیر اهل او ابلاغ شود؛ پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) در موسم حج وارد مکّه شد و آیات برائت را در عرفات و مشعر و روز عید قربان در منی نزد جمرات و در ایام تشریق از طرف
خدا و رسول او(صلی الله علیه و آله) به مشرکین ابلاغ نمود و در همه این مواقف با صدای بلند فرمود: «بَراءَةٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ اِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَسِیحُوا فِی الْاَرْضِ
اَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ…» و سپس فرمود: هیچ کس نباید عریان گرد کعبه طواف نماید.(1)
ابوالصباح کنانی گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
آیات سوره ی برائت پس از بازگشت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از جنگ تبوک در سال نهم هجری نازل شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگام فتح مکّه [در سال هشتم] مشرکین را از حج منع نکرد، و سنّت عرب [جاهلیّت] در حج این بود که هر کس داخل مکّه شود و با لباس خود طواف کند، آن لباس را نباید نگه دارد بلکه باید صدقه بدهد.(2)
ص: 583
از این رو هر کس وارد مکّه می شد لباسی را عاریه و یا اجاره می کرد و در آن طواف می نمود و سپس باز می گرداند و کسی که لباس عاریه و یا کرایه پیدا نمی کرد و یک لباس بیش نداشت، عریانا طواف می کرد، تا این که زن زیبا و فربه ای برای حج به مکّه آمد و هر چه کرد لباس عاریه و کرایه به دست نیاورد و مردم به او گفتند: اگر در لباس خود طواف کنی باید آن را صدقه بدهی؛ آن زن گفت: من لباس دیگری ندارم چگونه این لباس را صدقه بدهم؟! پس ناچار شد و عریان طواف نمود و مردم او را نظاره می کردند و او یک دست بر جلو و یک دست بر عقب خود گذارده بود و می گفت:
الْیَوْمَ یَبْدُو بَعْضُهُ اَوْ کُلُّهُ
فَمَا بَدَا مِنْهُ فَلَا اُحِلُّه
و چون از طواف فارغ شد گروهی از او خواستگاری کردند و او گفت: من شوهر دارم. (1)
از سویی سیره ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قبل از نزول سوره ی برائت این بود که جز با کسانی که با او شروع به جنگ می کردند جنگ نمی کرد، چرا که خداوند به او فرموده بود: «فَاِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقَاتِلُوکُمْ وَ اَلْقَوْاْ اِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلًا» و عادت آن
ص: 584
حضرت این بود که هر کس با او کاری نداشت او نیز کاری با او نداشت تا این که خداوند سوره ی برائت را بر آن حضرت نازل نمود و او را امر به کشتن مشرکین کرد خواه با او جنگ کنند و یا جنگ نکنند مگر آنان که در روز فتح مکّه با آن حضرت پیمان بسته بودند، مانند صفوان بن امیّه و سهیل بن عمرو، تا این که آیات برائت نازل شد و خداوند به آن حضرت دستور داد که پس از گذشت چهار ماه که قرارداد آن حضرت با مشرکین بود باید مشرکین را هر کجا یافتید بکشید.(1)
و چون این آیات نازل شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به ابوبکر فرمود: این آیات را [در موسم حج] در منی در روز عید قربان برای مشرکین باید بخوانی و چون ابوبکر به طرف مکّه حرکت نمود جبرییل خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: «ای محمّد! این آیات را فقط باید کسی بخواند که از اهل تو باشد» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود تا خود را به ابوبکر برساند و آیات را از او بگیرد و در مکّه برای مشرکین بخواند! و ابوبکر به مدینه بازگشت و به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عرض کرد: آیا چیزی درباره ی من نازل شده است؟ و آن حضرت به او فرمود: خداوند به من امر کرد که این آیات را کسی باید از ناحیه ی من بخواند که اهل من باشد.(2)
ص: 585
«فَسِیحُواْ فِی الاَرْضِ اَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ وَ اعْلَمُواْ اَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ…»(1)
حسین بن خالد گوید: به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: برای چه تا چهار ماه گناهی بر حاجی نوشته نمی شود؟ فرمود:
خداوند چهار ماه به مشرکین مهلت داد که در حرم بمانند و فرمود: «فَسِیحُواْ فِی الاَرْضِ اَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ» از این رو نسبت به میهمانان خود نیز چهار ماه [ذی الحجّة، محرّم، صفر و ربیع الاوّل] مهلت داد که گناهی بر آنان نوشته نشود.(2)
«وَ اِنْ اَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَاَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللهِ ثُمَّ اَبْلِغْهُ مَاْمَنَهُ…»(3)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگامی که می خواست گروهی را به جنگ بفرستد آنان را دعوت می کرد و جلسه ای تشکیل می داد و می فرمود: با نام خدا و استمداد از
ص: 586
او و در راه او با آیین رسول او(صلی الله علیه و آله) حرکت کنید و خیانت نکنید [در غنیمت ها] و کشته های دشمن را مثله نکنید [و گوش و بینی و… آنان را قطع نکنید] و مکر و حیله نکنید و پیرمردها و بچّه ها و زن ها را نکشید و درخت ها را قطع نکنید جز آن که ناچار باشید و اگر یکی از شما گرچه پایین ترین مرتبه اجتماعی را داشته باشد به کسی پناه بدهد پناه او را محترم بدانید تا پناه گیرنده سخن خدا را بشنود [و حقیقت را بیابد] پس اگر مسلمان شود و از شما پیروی کند، برادر دینی شما خواهد بود و اگر مسلمان نشود او را به جایگاهش بازگردانید و از خدا بخواهید که او یا ایمان بیاورد و یا کشته شود.(1)
علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر این آیه گوید:
مقصود این است که آیات قرآن و حقایق را برای او بخوان و او را آگاه کن و سپس او را آزاد گذار تا به جایگاه خود بازگردد.(2)
ص: 587
«وَ اَذَانٌ مِّنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ اِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الاَکْبَرِ اَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ… »(1)
امام سجّاد(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:
مقصود از «اذان» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز فرمود:
«کُنْتُ اَنَا الْاَذَانَ فِی النَّاس» یعنی من همان اعلان کننده برائت از مشرکین هستم.(3)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در ضمن کلام مفصّلی به علی(علیه السلام) فرمود:
تو همان کسی هستی که خداوند درباره ی او می فرماید: «وَ اَذَانٌ مِّنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ اِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الاَکْبَرِ….»(4)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در احتجاج خود با ابوبکر فرمود:
من تو را به خدا سوگند می دهم آیا من بودم که اعلان برائت از مشرکین را به اهل موسم و همه امّت نمودم یا تو بودی؟ ابوبکر گفت: تو بودی.(5)
ص: 588
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در یکی از خطبه های خود نعمت های خداوند را شماره می کند
و می فرماید:
ای مردم آگاه باشید که در قرآن نام هایی است که به من اختصاص دارد و شما بترسید از این که آن ها را به خود اختصاص بدهید و از دین خارج شوید.
سپس فرمود:
مؤذّن در دنیا و آخرت من هستم چنان که خداوند می فرماید: «فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ اَن لَّعْنَةُ اللهِ عَلَی الظَّالِمِینَ» و من آن مؤذّن هستم، و نیز می فرماید: «وَ اَذَانٌ مِّنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ اِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الاَکْبَرِ» و من آن اذان هستم.(1)
از امام صادق(علیه السلام) سوال شد: مقصود از حج اکبر چیست؟ فرمود:
سال حج اکبر همان سالی است که امیرالمؤمنین(علیه السلام) آیات برائت را در موسم برای
مشرکین خواند و در آن سال مسلمین و مشرکین در حج شرکت داشتند و پس از آن مشرکین از حج ممنوع شدند.(2)
ص: 589
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
حج اکبر عید قربان است و روز عرفه نیست چرا که اگر روز عرفه باشد پیمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با مشرکین چهار ماه و یک روز می شود و حج اصغر عمره است. (1)
اشْتَرَوْا بِآیاتِ اللهِ ثَمَنًا قَلیلًا فَصَدُّوا عَنْ سَبیلِهِ اِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا یَعْمَلُونَ لایَرْقُبُونَ فی مُؤْمِنٍ اِلاًّ وَ لاذِمَّةً وَ اُول-ٰٓئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ فَاِنْ تابُوا وَ اَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَاِخْوانُكُمْ فِی الدِّینِ وَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ وَ اِنْ نَكَثُوا اَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ
ص: 590
عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فی دینِكُمْ فَقاتِلُوا اَئِمَّةَ الْكُفْرِ اِنَّهُمْ لااَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ اَ لاتُقاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا اَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِاِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ اَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنینَ قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللهُ بِاَیْدیكُمْ وَ یُخْزِهِمْ وَ یَنْصُرْكُمْ عَلَیْهِمْ وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنینَ وَ یُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ وَ یَتُوبُ اللهُ عَلی مَنْ یَشاءُ وَ اللهُ عَلیمٌ حَكیمٌ
«اَیمان» جمع یمین به معنای قَسَم است و «طَعْن» اعتماد به عیب و نسبت عیب دادن به دیگران است و اصل آن از طعن یعنی نیزه است، و اِمام مشترک بین رهبر خیر و رهبر شرّ است و «هَمّ» نیّت انجام کاری است که انجام نشده است و «بَدْء» شروع به کار است قبل از دیگری و «مَرَّة و دفعة و کرّة» نظائرند.
آن ها آیات خدا را به بهای کمی فروختند و (مردم را)از راه او باز داشتند آن ها اعمال بدی انجام می دادند! (9) (نه تنها درباره شما،) درباره هیچ فرد باایمانی رعایت خویشاوندی و پیمان را نمی کنند و آن ها همان تجاوز کارانند!(10)(ولی)اگر توبه کنند، نماز را برپا دارند ، و زکات را بپردازند، برادر دینی شما هستند و ما آیات خود را برای گروهی که می دانند (و می اندیشند)، شرح می دهیم! (11) و اگر پیمانهای خود را پس از عهد خویش بشکنند، و آیین شما را مورد طعن قرار دهند، با پیشوایان کفر پیکار کنید چرا که آن ها پیمانی ندارند شاید (با شدّت عمل) دست بردارند! (12) آیا با گروهی که پیمانهای خود را شکستند، و تصمیم به اخراج پیامبر گرفتند، پیکار نمی کنید؟! در حالی که آن ها نخستین بار (پیکار با شما را) آغاز
ص: 591
کردند آیا از آن ها می ترسید؟! با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مومن هستید! (13) با آن ها پیکار کنید، که خداوند آنان را به دست شما مجازات می کند و آنان را رسوا می سازد و سینه گروهی از مومنان را شفا می بخشد (و بر قلب آن ها مرهم می نهد) (14) و خشم دل های آنان را از میان می برد! و خدا توبه هر کس را بخواهد (و شایسته بداند)، می پذیرد و خداوند دانا و حکیم است. (15)
«وَ اِن نَّکَثُواْ اَیْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُواْ فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُواْ اَئِمَّةَ الْکُفْرِ…»(1)
در روایات فراوانی از امیرالمؤمنین و امام صادق(علیهما السلام) نقل شده که این آیه راجع به طلحه و زبیر و اهل بصره و اهل شام و خوارج در جنگ جمل و صفّین و نهروان مصداق پیدا کرده گرچه عموم آیه شامل رؤسای کفر و شرک مانند ابوسفیان و امثال او نیز می شود.
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی اصحاب جمل نازل شده است و امیرالمؤمنین(علیه السلام) در روز جنگ جمل فرمود: من با این گروه متخلّف و بیعت شکن جنگ نکردم مگر به خاطر آیه شریفه «وَ اِن نَّکَثُواْ اَیْمَانَهُم….»(2)
ص: 592
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
این آیه را «لاَ اِیْمَانَ لَهُمْ» به کسر همزه بخوانید.(1)
حنّان بن سدیر گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
گروهی از اهل بصره نزد من آمدند و درباره ی طلحه و زبیر از من سوال کردند، و من به آنان گفتم: طلحه و زبیر از سران کفر بودند، و علی(علیه السلام) هنگامی که دو لشکر در بصره مقابل یک دیگر قرار گرفتند به اصحاب خود فرمود: شما شتاب به جنگ نکنید تا من حجّت را بین خود و آنان تمام کنم و سپس مقابل لشکر طلحه و زبیر و عایشه ایستاد و به آنان فرمود: ای اهل بصره! آیا شما در قانون خدا ظلمی از من دیده اید؟ گفتند: خیر. فرمود: آیا در تقسیم اموال [بیت المال و غیره] خیانتی از من دیده اید؟ گفتند: خیر. فرمود: آیا من را مایل به دنیا دیده اید که دنیا را برای خود و اهل خود بردارم و به شما ندهم و شما به این خاطر بخواهید از من انتقام بگیرید و بیعت مرا بشکنید؟(2)
گفتند: خیر.فرمود:آیا من حدود الهی را در مورد شما اجرا کردم و در مورد غیر شما تعطیل نمودم؟ گفتند: خیر. و چون سخن به این جا کشید فرمود: پس برای چه بیعت من شکسته شد و بیعت دیگران شکسته نشد؟! سپس فرمود:
ص: 593
من هر چه کار شما را زیر و بالا کردم جز کفر و شمشیر درباره شما نیافتم. و سپس روی مبارک به اصحاب خود نمود و فرمود: خداوند در کتاب خود می فرماید:«وَ اِن نَّکَثُواْ اَیْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُواْ فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُواْ اَئِمَّةَ الْکُفْرِ اِنَّهُمْ لَا اَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ» سپس فرمود: سوگند به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید و محمّد(صلی الله علیه و آله) را به پیامبری مبعوث نمود، این مردم اصحاب این آیه هستند و تا کنون مصداق این آیه رخ نداده بود.(1)
مولّف گوید:
روایات فراوان دیگری در این معنا در ذیل آیات فوق آمده که به خاطر اختصار از ذکر آن ها صرف نظر شد.
اَمْ حَسِبْتُمْ اَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللهِ وَ لارَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً وَ اللهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ ما كانَ لِلْمُشْرِكینَ اَنْ یَعْمُرُوا
ص: 594
مَساجِدَ اللهِ شاهِدینَ عَلی اَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ اُول-ٰٓئِكَ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ وَ فِی النَّارِ هُمْ خالِدُونَ اِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللهِ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ اَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّكاةَ وَ لَمْ یَخْشَ اِلَّا اللهَ فَعَسی اُول-ٰٓئِكَ اَنْ یَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدینَ
«حُسبان»گمان قوی را گویند و«ترک»ضد فعل است و«ولیجة» دخیله در قوم است از غیر آنان، و «بطانة» نیز به معنای ولیجة است و «ولیجة الرجل» صاحب سره و «مسجد» موضع سجود است و در عرف جایی را گویند که برای نماز آماده شده است. و عمران و عمارة اسم مصدر به معنای ساختمان است، و به معنای مصدر یعنی ساختن نیزاستعمال شده است مانند تعمیر، و خداوند می فرماید: «انما یعمر مساجد الله» و عمران مساجد خدا در تفسیر اهل بیت علیهم السّلام به معنای رفتن به مساجد است.
آیا گمان کردید که (به حال خود) رها می شوید در حالی که هنوز کسانی که از شما جهاد کردند، و غیر از خدا و رسولش و مومنان را محرم اسرار خویش انتخاب ننمودند،(از دیگران ) مشخّص نشده اند؟! (باید آزمون شوید و صفوف از هم جدا گردد) و خداوند به آن چه عمل می کنید، آگاه است! (16) مشرکان حق ندارند مساجد خدا را آباد کنند در حالی که به کفر خویش گواهی می دهند! آن ها اعمال شان نابود (و بی ارزش) شده و در آتش (دوزخ)، جاودانه خواهند ماند! (17) مساجد خدا را تنها کسی آباد می کند که ایمان به خدا و روز قیامت آورده، و نماز را برپا دارد، و زکات را بپردازد، و جز از خدا نترسد امید است چنین گروهی از هدایت یافتگان باشند. (18)
ص: 595
«وَ لَمْ یَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللهِ وَ لَا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً…»(1)
ابن ابان گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که به گروهی از جوان های شیعه می فرمود:
ای جوانان از خدا بترسید و به طرف رؤسای طاغوت نروید و آنان را رها کنید تا بر شما حاکم نشوند و با خدا ارتباط برقرار کنید. سپس فرمود: به خدا سوگند من برای شما بهتر از آنان خواهم بود. و سپس دست مبارک خود را به سینه ی خود زد.(2)
ابوالصباح کنانی گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
از ارتباط با طاغوت ها و دشمنان ما بپرهیزید، که ارتباط با غیر ما ارتباط با طاغوت است. و یا فرمود: شرک است.(3)
سلیم بن قیس هلالی گوید:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در زمان خلافت عثمان ضمن سخنان خود بین مهاجرین و انصار در مسجد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا می دانید آیه ی «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اَطِیعُواْ اللّهَ وَ اَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ اُوْلِی الاَمْرِ مِنکُمْ» و آیه ی «اِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ» و آیه ی «وَ لَمْ یَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللهِ وَ لَا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً» در
ص: 596
چه زمانی نازل شد؟ و هنگامی که نازل شد، مردم به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: آیا این آیات مخصوص به برخی از مومنین است و یا مربوط به جمیع آنان است؟ و خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله)دستور دادکه رهبران الهی و ولاة امر را برای مردم بیان نماید و ولایت آنان را تفسیر کند، همان گونه که نماز و زکات و روزه و حج را برای آنان تفسیر نمود، پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مرا در غدیر خم برای مردم منصوب به خلافت نمود و ابوبکر و عمر برخاستند و گفتند:
یا رسول الله آیا این آیات مخصوص به علی(علیه السلام) است؟! و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرمود: آری این آیات درباره ی او و اوصیای بعد از او تا قیامت است. پس ابوبکر و عمر گفتند: یا رسول الله! اوصیای خود را برای ما معرّفی کن. و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آنان علی برادر و وزیر و وارث و وصیّ و خلیفه من در امتّم و ولیّ هر مومنی بعد از من است، و سپس فرزندم حسن و سپس فرزندم حسین و سپس نُه امام از فرزندان حسین(علیه السلام) یکی پس از دیگری خلیفه و امام بعد از من می باشند و قرآن با آنان است و آنان نیز با قرآن هستند و قرآن از آنان جدا نمی شود و آنان از قرآن جدا نخواهند شد، تا کنار کوثر مرا ملاقات کنند.
پس مردم گفتند: آری یا علی ما آن چه فرمودید را شنیدیم و شاهد آن بودیم و سخن شما با آن چه ما دیدیم و شنیدیم مطابق است.(1)
ص: 597
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «وَ لَمْ یَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللهِ وَ لَا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً» می فرماید:
مقصود از مومنین، آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند، و مقصود از «ولیجة» بطانه و ارتباط های پنهانی است….(1)
اَجَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فی سَبیلِ اللهِ لایَسْتَوُونَ عِنْدَ اللهِ وَ اللهُ لایَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللهِ بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ اَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللهِ وَ اُول-ٰٓئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ
ص: 598
یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فیها نَعیمٌ مُقیمٌ خالِدینَ فیها اَبَدًا اِنَّ اللهَ عِنْدَهُ اَجْرٌ عَظیمٌ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ اِخْوانَكُمْ اَوْلِیاءَ اِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَی الْایمانِ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَاُول-ٰٓئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ قُلْ اِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ اَبْناؤُكُمْ وَ اِخْوانُكُمْ وَ اَزْواجُكُمْ وَ عَشیرَتُكُمْ وَ اَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها اَحَبَّ اِلَیْكُمْ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَاْتِیَ اللهُ بِاَمْرِهِ وَ اللهُ لایَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ
«سقایة» ظرفی را گویند که با آن به مردم آب می دهند و به معنای مصدری یعنی آب دادن نیز آمده است و اطاقی که چاه در آن باشد را نیز سقایة گویند، و «بشارت» خبر مسرّت بخش را گویند، و «رضوان» معلول احسان است و سبب ستایش و تمجید می شود، و ضد آن سخط عصیان است، و «نعیم مقیم» نعمت دائم است، و «ابد» نفی دائم است و اَبَد الآباد و اَبَد اَبود و اَبَد الآبدین تاکید آن است، و «آبِدَة» به معنای داهیة و مصیبت است.
آیا سیراب کردن حجاج، و آباد ساختن مسجد الحرام را، همانند (عمل) کسی قرار دادید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده، و در راه او جهاد کرده است؟! (این دو،) نزد خدا مساوی نیستند! و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمی کند! (19) آن ها که ایمان آوردند، و هجرت کردند، و با اموال و جانهای شان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است و آن ها پیروز و رستگارند! (20) پروردگارشان آن ها را به رحمتی از ناحیه خود، و رضایت (خویش)، و باغ هایی از بهشت بشارت می دهد که در آن،
ص: 599
نعمت های جاودانه دارند (21) همواره و تا ابد در این باغ ها (و در میان این نعمت ها)
خواهند بود زیرا پاداش عظیم نزد خداوند است! (22) ای کسانی که ایمان آورده اید! هر گاه پدران و برادران شما، کفر را بر ایمان ترجیح دهند، آن ها را ولیّ (و یار و یاور و تکیه گاه) خود قرار ندهید! و کسانی از شما که آنان را ولیّ خود قرار دهند، ستم گرند! (23) بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما، و اموالی که به دست آورده اید، و تجارتی که از کساد شدنش می ترسید، و خانه هایی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند و خداوند جمعیّت نافرمانبردار را هدایت نمی کند! (24)
«اَ جَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ وَ جَاهَدَ فِی
سَبِیلِ اللّهِ…»(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
این آیه درباره ی علی(علیه السلام) [و حمزة] و عبّاس و شیبه نازل شد، عبّاس گفت: من
افضل هستم، چرا که آب دادن به حجّاج [سقایة الحاجّ] به دست من است. و شیبه می گفت: من افضل هستم، چرا که پرده ی کعبه به دست من است، و علی(علیه السلام) فرمود: من افضل هستم، چرا که من قبل از شما ایمان آوردم، و سپس هجرت نمودم و جهاد کردم. پس به قضاوت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) راضی شدند و خداوند این آیه را نازل نموده، تا «اِنَّ اللّهَ عِندَهُ اَجْرٌ عَظِیمٌ.»(2)
ص: 600
از امام باقر و یا امام صادق(علیهما السلام) نقل شده که فرمود:
این آیه درباره ی حمزه و علی و جعفر و عبّاس و شیبه نازل شد، و عبّاس و شیبه به یک دیگر افتخار می کردند به سقایة و حجابة و خداوند درباره ی حمزة و علی و جعفر(علیهم السلام) فرمود: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللهِ بِاَمْوَالِهِمْ وَ اَنفُسِهِمْ اَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ.»(1)
مولّف گوید:
راوی حدیث فوق آیه را بالا و پایین کرده و ترتیب آن را تغییر داده است. حاکم حسکانی در کتاب شواهد التنزیل از بریده نقل کرده که گوید: هنگامی که شیبه
ص: 601
و عبّاس بر هم دیگر تفاخر می کردند، علی(علیه السلام) به آنان برخورد نمود و فرمود: برای
چه مفاخره می کنید؟ عبّاس گفت: من مقامی دارم که احدی ندارد، و آن سقایة الحاجّ است. و شیبه گفت: من فضیلت «عمارة المسجد الحرام» را دارم. پس علی(علیه السلام) به آنان فرمود: من از این مفاخره برای شما حیا می کنم! چرا که من قبل از بلوغ مقامی پیدا کردم که شما پیدا نکردید. عبّاس و شیبه گفتند: چه مقامی پیدا کردی؟ علی(علیه السلام) فرمود: من بر بینی شما شمشیر زدم تا به خدا ایمان آورید.
پس عبّاس با حال خشم در حالی که عبای او روی زمین می کشید نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: می بینید علی چگونه با من سخن می گوید؟! پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) علی(علیه السلام) را خواست، به او فرمود: برای چه به عموی خود چنین گفتی؟! علی(علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله با حربه ی حق با او سخن گفتم، او اگر می خواهد خشم کند و اگر می خواهد خشنود شود. پس جبرییل نازل شد و گفت: ای محمّد
پروردگارت به تو سلام می رساند و می فرماید: این آیه را بر آنان بخوان «اَ جَعَلْتُمْ سِقَایَةَ
الْحَاجِّ و…» پس عبّاس سه مرتبه گفت: ما راضی شدیم.(1)
ص: 602
«یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ آبَاءکُمْ وَ اِخْوَانَکُمْ اَوْلِیَاء اَنِ اسْتَحَبُّواْ الْکُفْرَ عَلَی الاِیمَانِ…»(1)
جابر گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره ی «اَنِ اسْتَحَبُّواْ الْکُفْرَ» سوال کردم. فرمود:
کفر در باطن این آیه ولایت اوّلی و دوّمی است که پذیرفتن آن کفر بوده و هست،و مقصود از «عَلَی الاِیمَانِ» ولایت علی بن ابی طالب(علیه السلام) است.
سپس فرمود:
مقصود از «وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَاُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» پیروان غاصبین خلافت هستند. (2)
و ظاهر آیه همان گونه که از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل شده درباره ی حاطب بن ابی بلتعه است، چرا که او قریش را از حرکت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای فتح مکّه با خبر نمود.(3)
مرحوم صدوق در کتاب اعتقادات امامیه گوید:
هنگامی که آیه «وَ اتَّقُواْ فِتْنَةً لَّا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنکُمْ خَآصَّةً» نازل شد،رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: هر کس در خلافت علی و جانشینی او بعد از من به او ظلم کند،مانند این است که نبوّت من و نبوّت پیامبران قبل از من را انکار کرده باشد،
ص: 603
و کسی که ولایت ظالمی را بپذیرد، ظالم خواهد بود، چنان که خداوند می فرماید:«یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ آبَاءکُمْ وَ اِخْوَانَکُمْ اَوْلِیَاء اَنِ اسْتَحَبُّواْ الْکُفْرَ عَلَی الاِیمَانِ وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَاُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ».(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
ما در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همواره پدران و فرزندان و برادران و عموهای خود را [که کافر بودند] می کشتیم و این عمل برای ما جز سبب مزید ایمان و تسلیم و حرکت در صراط مستقیم و صبر بر تلخی ها و جهاد با دشمن نبود.(2)
«قُلْ اِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَ اَبْنَآؤُکُمْ وَ اِخْوَانُکُمْ وَ اَزْوَاجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ اَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا »(3)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
هنگامی که امیرالمؤمنین(علیه السلام)[به دستور رسول خدا(صلی الله علیه و آله)آیات برائت را بر مشرکین خواند و] اعلان نمود: از این پس هیچ مشرکی نباید داخل مسجد الحرام شود،
قریش سخت پریشان شدند و گفتند: «تجارت ما از بین رفت و عیال ما ضایع شدند و خانه های ما خراب شد» و خداوند این آیه را نازل نمود و به پیامبر خود
ص: 604
فرمود: به آنان بگو: «اِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَ اَبْنَآؤُکُمْ وَ اِخْوَانُکُمْ وَ اَزْوَاجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ»تا «وَ اللّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ.»(1)
لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللهُ فی مَواطِنَ كَثیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ اِذْ اَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَیْئًا وَ ضاقَتْ عَلَیْكُمُ الْاَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرینَ ثُمَّ اَنْزَلَ اللهُ سَكینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ وَ اَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذینَ كَفَرُوا وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرینَ ثُمَّ یَتُوبُ اللهُ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عَلی مَنْ یَشاءُ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحیمٌ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَ اِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنیكُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ اِنْ شاءَ اِنَّ اللهَ عَلیمٌ حَكیمٌ قاتِلُوا الَّذینَ لایُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ لابِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لایُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ لایَدینُونَ دینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذینَ اُوتُوا الْكِتابَ حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ
«مواطن» جمع موطن، مفعل از وطن است، و استوطن بالمکان اذا اتخذه وطنا،و «حنین» محلی بین مکّه و طائف است و «اعجاب» به معنای تعجّب همراه با سرور است، و «رحب» وسعت مکانی است، و ضد آن ضیق است، و «مرحبا» بک یعنی اتیت
ص: 605
سعة و «سکینة» به معنای طمانینة است و «امنة» به معنای سکون است، و «جنود» به معنای جمعیّت جنگجوی باشد، و «نجس» هر چیز پلید است و لذا گفته می شود:رجل نجس و امراة نجس و قوم نجس، «عیلة» به معنای فقر است و «دین» به معنای طاعت است، و «صغار» به معنای ذلت است، و «نکال» عقوبت خوار کننده است و «صاغر» به معنای ذلیل است.
خداوند شما را در جاهای زیادی یاری کرد (و بر دشمن پیروز شدید) و در روز حنین (نیز یاری نمود) در آن هنگام که فزونی جمعیّتتان شما را مغرور ساخت،ولی(این فزونی جمعیّت) هیچ به دردتان نخورد و زمین با همه وسعتش بر شما تنگ شده سپس پشت(به دشمن) کرده، فرار نمودید!(25)سپس خداوند«سکینه»خود را بر پیامبرش و بر مومنان نازل کرد و لشکرهایی فرستاد که شما نمی دیدید و کافران را مجازات کرد و این است جزای کافران! (26) سپس خداوند بعد از آن توبه هر کس را بخواهد (و شایسته بداند)، می پذیرد و خداوند آمرزنده و مهربان است. (27) ای کسانی که ایمان آورده اید! مشرکان ناپاکند پس نباید بعد از امسال، نزدیک مسجد الحرام شوند! و اگر از فقر می ترسید، خداوند هر گاه بخواهد، شما را به کرمش بی نیاز می سازد (و از راه دیگر جبران می کند) خداوند دانا و حکیم است.(28) با کسانی از اهل کتاب که نه به خدا،و نه به روز جزا ایمان دارند،و نه آن چه را خدا و رسولش تحریم کرده حرام می شمرند، و نه آیین حق را می پذیرند، پیکار کنید تا زمانی که با خضوع و تسلیم، جزیه را به دست خود بپردازند! (29)
ص: 606
«لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ…»(1)
امام صادق(علیه السلام) درباره کسی که نذر کرده بود مال کثیر و فراوانی را در راه خدا بدهد فرمود:
مال کثیر،هشتاد و بیشتر از آن است،چرا که خداوند می فرماید:«لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ» و مواطن و جنگ های رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هشتاد جنگ بوده است .(2)
یوسف بن سُخت گوید:
متوکّل عبّاسی بیماری سختی پیدا کرد و نذر کرد که اگر شفا یابد مال کثیری را صدقه بدهد و چون شفا یافت به یاران خود [از علمای عامّه] گفت: چقدر باید صدقه بدهم؟ آنان گفتند: پدر شما هشت هزار هزار درهم صدقه داد و اگر شما پنج هزار هزار درهم صدقه بدهی کافیست. پس متوکّل این مبلغ را زیاد دانست و منجّم او یحیی بن ابی منصور به او گفت:
خوب است نامه ای به پسر عم خود یعنی حضرت ابوالحسن علی بن محمّد هادی(علیه السلام) بنویسی؟ و چون نامه ای به او نوشت آن حضرت در پاسخ متوکّل نوشت: هشتاد درهم صدقه بدهد؛ پس علما گفتند: این غلط است و باید دلیل آن را از او بخواهید؛ از این رو امام هادی(علیه السلام) نوشت: «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی
ص: 607
مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ»و مواطن و جنگ های رسول خدا(صلی الله علیه و آله) که خداوند پیامبر خود را در آن ها یاری نموده هشتاد جنگ بوده است، از این رو هشتاد درهم حلال، مال کثیر محسوب می شود.(1)
«وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ اِذْ اَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنکُمْ شَیْئًا وَ ضَاقَتْ عَلَیْکُمُ الاَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُم مُّدْبِرِینَ»(2)
مرحوم علّامه محمّد بن شهر آشوب در کتاب مناقب آل ابی طالب و مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر خود جنگ حنین را چنین تعریف نموده اند: جنگ حنین در ماه شوّال، سال هشتم هجری رخ داد و علّت وقوع آن این بود که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس از فتح مکّه عتاب بن اسید را امیر مکّه قرار داد و به مدینه بازگشت و در آن وقت همه ی قبائل عرب به اسلام گرویده بودند، جز قبیله هوازن که قبیله بسیار نیرومند و جنگجویی بودند و روح تکبّر در آنان بیشتر بود از این رو مسلمان نشده بودند بلکه با هم دیگر [و قبیله ثقیف] پیمان بسته بودند که با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به جنگ برخیزند، آنان در وادی
ص: 608
حنین فساد می کردند و حج را تعطیل کرده بودند، و مالک بن عوف که بزرگ آنان بود،
لشکری با چهار هزار نفر آماده نمود و از قبائل دیگر نیز کمک خواست و سرانجام، تعداد سپاهیان او به سی هزار نفر رسید و زنان و کودکان را نیز با خود همراه کرد، تا به گمان خود، هر کسی برای حمایت از اهل و فرزندان خود تا آخرین نفس بجنگد.(1)
هنگامی که خبر لشکرکشی هوازن به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رسید آن حضرت با سپاه ده هزار نفری که از مدینه آمده بودند با دو هزار نفر دیگر از اهل مکّه که مجموعا دوازده هزار نفر می شدند از مکّه خارج شد و یک صد زره از صفوان بن امیّه رئیس قبیله جشم، امانت گرفت و آماده جنگ با هوازن شد. و ابوبکر چون چنین سپاهی را دید تعجّب
نمود و گفت: ما هرگز شکست نخواهیم خورد و در پاسخ او این آیه نازل شد:
«لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ اِذْ اَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنکُمْ شَیْئًا
وَ ضَاقَتْ عَلَیْکُمُ الاَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُم مُّدْبِرِینَ * ثُمَّ اَنَزلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ اَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَ عذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَ ذَلِکَ جَزَاء الْکَافِرِینَ».
از سوی دیگر مالک بن عوف نضری با قبائل قیس و ثقیف در منطقه حنین برای جنگ با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آماده شدند، و عبدالله بن ابی حدرد جاسوس پیامبر(صلی الله علیه و آله)بین لشکر دشمن رفت و از مالک بن عوف نضری شنید که به قبیله هوازن می گوید: شما
ص: 609
از همه اعراب قوی تر و نیرومندتر هستید و این مرد [یعنی رسول خدا(صلی الله علیه و آله)] نیرویی ندارد که بتواند با شما جنگ کند، پس شما باید شمشیرهای خود را از غلاف بیرون آورید و یک باره بر او حمله کنید.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
قبیله هوازن، درید بن صمّه را که پیرمردی نابینا بود و به او تبرّک می جستند با خود آورده بودند، او چون به منطقه حنین رسید گفت: این جا برای جنگیدن جای خوبی است ولی صدای شتر و گاو و الاغ و گریه اطفال برای چیست؟ مالک بن عوف گفت: من پشت سر هر کسی اموال و عیال و فرزندان او را قرار داده ام تا از آنان دفاع کند و در فکر فرار نباشد. پیرمرد گفت: کار خوبی نکرده ای جز آن که آنان را به خطر انداخته ای.
سپس گفت:
آیا چنین چیزی می تواند از فرار کسی که شکست خورد جلوگیری نماید؟ سپس گفت: اگر تو پیروز این جنگ باشی سبب پیروزی تو جز مردان نیرومند و جنگجو نخواهد بود و اگر پیروزی برای دشمن تو باشد، تو اموال و خانواده خود و دیگران را گرفتار کرده ای، و خود نیز رسوا شده ای؛ سپس گفت: این جنگ برای تو شکست هایی خواهد داشت و ای کاش من می توانستم راه نجاتی برای این زنان و کودکان فراهم کنم. مالک بن عوف به او گفت: تو پیر شده ای و عقل و دانش خود را از دست داده ای.
جابر گوید:
لشکر مالک بن عوف به صورت گردان های پراکنده در شیارهای درّه سرزمین حنین پنهان شدند و چون لشکر اسلام از آن منطقه عبور کردند به آنان حمله
ص: 610
بردند و گردان بنی سلیم که مقدّمه لشکر اسلام بود شکست خورد و بقیّه نیز فرار کردند و تنها علی(علیه السلام) [با گروهی از بنی هاشم] در کنار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) باقی ماندند و مالک بن عوف جلو آمد و گفت: محمّد(صلی الله علیه و آله) را به من نشان دهید و چون آن حضرت را دید به او حمله برد و ایمن بن عبید فرزند ام ایمن با او درگیر شد و مالک او را کشت.
چنان که شاعر می گوید:
وَ ثَوَی اَیْمَنُ الْاَمِینُ مِنَ الْقَوْمِ
شَهِیدًا فَاعْتَاضَ قُرَّةَ عَیْن(1)
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به عبّاس که صدای بلندی داشت دستور داد تا مردم را صدا بزند و بگوید: شما با خدای خود پیمان بستید که از اسلام دفاع کنید و خداوند می فرماید:
«وَ لَقَدْ کَانُوا عَاهَدُوا اللهَ مِن قَبْلُ لَا یُوَلُّونَ الْاَدْبَارَ وَ کَانَ عَهْدُ اللهِ مَسْؤُولًا * قُل لَّن یَنفَعَکُمُ الْفِرَارُ اِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ اَوِ الْقَتْلِ وَ اِذًا لَّا تُمَتَّعُونَ اِلَّا قَلِیلًا». پس عبّاس فریاد برآورد و گفت: «ای کسانی که در زیر شجره پیمان بستید و با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بیعت کردید، به کجا فرار
ص: 611
می کنید؟! آیا شما عهد و پیمان خود را به یاد نمی آورید؟!» و لکن مردم فرار می کردند و این اتّفاق در اوّلین شب ماه شوّال رخ داد و همه مسلمانان در این جنگ فرار کردند جز ده نفر که از بنی هاشم بودند و یک نفر آنان ایمن بن امّ ایمن بود که مالک او را شهید نمود، و عبّاس در سمت راست پیامبر(صلی الله علیه و آله) و فضل بن عبّاس، در سمت چپ او و ابوسفیان بن عبدالمطلب، زین اسب را گرفته بود و علی(علیه السلام) از پیش روی آن حضرت شمشیر می زد.
جابر گوید:
در این هنگام رسول خدا(صلی الله علیه و آله) صورت خود را در تاریکی شب به طرف مردم نمود و ناگهان نوری از آن ساطع گردید مانند نور ماه در شب چهارده و علی(علیه السلام) بین دو شعب [یعنی لشکر اسلام و لشکر مشرکین] قرار داشت و عدّه ای از انصار بازگشتند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قدم در رکاب اسب گذارد و چون به آنان نزدیک شد
فرمود: اکنون که آتش جنگ افروخته است برای چه فرار می کنید؟! و فرمود:
اَنَا النَّبِیُّ لَا کَذِبٌ
اَنَا ابْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِب
و با شنیدن این سخنان لشکر اسلام به مشرکین حمله کردند و عدّه ای را کشتندو عدّه ای را اسیر کردند [و این امداد الهی بود و خداوند ملائکه را به کمک پیامبر خود فرستاد] و چون روز به نیمه رسید رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: از جنگ باز ایستید.(1)
ص: 612
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
در این جنگ، خداوند پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را پیروز نمود و آن حضرت چهار هزار نفر را اسیر کرد و دوازده هزار شتر به غنیمت گرفت و حیوانات و غنائم فراوان دیگری
را نیز به دست آورد.(1)
زهری می گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در این جنگ شش هزار نفر از زن ها و کودکان مشرکین را اسیر نمود و چهارپایان و حیوانات فراوانی را به غنیمت گرفت که تعداد آن ها معلوم نیست،
و چون جنگ تمام شد قبیله ثقیف به طائف فرار کردند، و اعراب مشرک دیگر به منطقه اوطاس رفتند…(2)
محمّد بن اسحاق گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) یک ماه اهل طائف را محاصره کرد تا این که بزرگان آنان مانند: ابوبکره و مبیعث و فدّان به همراه گروهی خدمت آن حضرت آمدند و مسلمان
ص: 613
شدند و بقیّه اسیر گردیدند.سپس گروهی از آنان به آن حضرت گفتند:«اسرای ما را آزاد کن و به ما بازگردان» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آنان آزاد شدگان خدا هستند
«اُولَئِکَ عُتَقَاءُ اللَّهِ.»(1)
مولّف گوید:
ماجرای جنگ حنین را علی بن ابراهیم قمّی با تفصیل بیشتر از امام باقر(علیه السلام) نقل
نموده است مراجعه شود.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
در جنگ حنین امیرالمؤمنین(علیه السلام) به دست مبارک خود چهل نفر را کشت.(2)
و از امام صادق و امام باقر(علیهما السلام) نقل شده که مقصود از «سکینة» ایمان است. (3)
و از حضرت رضا(علیه السلام) نقل شده که به بعضی فرمود:
شما می دانید «سکینة» چیست؟ گفتند: فدای شما شویم «سکینه» چیست؟ فرمود: آن نسیم بهشتی است که به صورت انسانی همراه پیامبران است و آن همراه ابراهیم(علیه السلام) بود هنگام بنای کعبه و او را راهنمایی می نمود تا کعبه را بنا کرد.(4)
ص: 614
«قَاتِلُواْ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ لَا بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَ لَا یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لَا یَدِینُونَ
دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ اُوتُواْ الْکِتَابَ حَتَّی یُعْطُواْ الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
خداوند پیامبر خود حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را با پنج شمشیر مبعوث نمود… سپس فرمود: شمشیر دوّم برای اهل ذمّه [از اهل کتاب] است و خداوند نخست درباره ی
آنان فرمود: «وَ قُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا» و لکن این آیه با آیه «قَاتِلُواْ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ لَا بِالْیَوْمِ الآخِرِ…» منسوخ گردید، از این رو اهل کتاب اگر در بین مسلمانان بودند، جز جزیه و یا کشته شدن از آنان پذیرفته نبود و از فئ و غنائم بهره ای نداشتند و فرزندان و اهل آنان اسیر بودند و اگر جزیه [و مالیات] را می پذیرفتند بر ما حرام بود که آنان را اسیر نماییم و یا اموال آنان را بگیریم، بلکه ازدواج با آنان بر ما حلال بود؛ و کسانی که در جنگ با مسلمانان شرکت کرده بودند و در بین مسلمانان زندگی نمی کردند برای ما حلال بود که آنان را اسیر کنیم و اموال شان را بگیریم و ازدواج با آنان بر ما حلال نبود، و آنان راهی جز مسلمان شدن و یا جزیه دادن و یا کشته شدن نداشتند.(2)
ص: 615
امام صادق(علیه السلام) درباره ی مجوس فرمود:
آنان دارای پیامبر بوده اند [و حکم اهل کتاب را دارند] سپس فرمود: مگر نمی دانی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به اهل مکّه نوشت: یا مسلمان شوید و یا آماده جنگ باشید؟
و آنان در پاسخ آن حضرت نوشتند: «شما از ما جزیه بگیر و ما را در بت پرستی آزاد گذار» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان نوشت: من جز از اهل کتاب جزیه نمی پذیرم.
و آنان گفتند: پس شما چگونه از مجوس جزیه گرفتید؟! و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:مجوس دارای پیامبر بودند و او را کشتند و کتاب او را آتش زدند….(1)
از امام صادق(علیه السلام) سوال شد: برای چه از زن ها جزیه برداشته شد؟ امام(علیه السلام) فرمود:
به خاطر این که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از کشتن زن ها و بچّه ها در جنگ نهی نمود ….(2)
ص: 616
و فرمود:
مقدار جزیه به اختیار امام(علیه السلام) است و نسبت به اموال و حیوانات جزیه گرفته نمی شود.
و فرمود:
از دیوانه و ناقص العقل جزیه گرفته نمی شود.(1)
و در تفسیر «وَ هُمْ صَاغِرُونَ» فرمود: جزیه و مالیات را به گونه ای از او باید گرفت که
درد آور و موجب ذلّت او باشد.(2)
وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسیحُ ابْنُ اللهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِاَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللهُ اَنَّی یُؤْفَكُونَ اتَّخَذُوا اَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ اَرْبابًا مِنْ دُونِ اللهِ وَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ ما اُمِرُوا اِلَّا لِیَعْبُدُوا اِلهًا واحِدًا لااِلهَ اِلَّا هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِكُونَ یُریدُونَ اَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِاَفْواهِهِمْ وَ یَاْبَی اللهُ اِلَّا اَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ هُوَ الَّذی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِنَّ كَثیرًا مِنَ الْاَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَاْكُلُونَ اَمْوالَ
ص: 617
النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ وَ الَّذینَ یَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لایُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ اَلیمٍ یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِاَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ
«احبار» جمع حِبر به معنای عالم صاحب بیان زیباست، و حِبر به فتح و کسر خوانده می شود و «رهبان» جمع راهب، عالمی است که آثار خشیت و ترس از خدا از او ظاهر باشد و اکثرا در عباد نصارا استعمال می شود، و اطفاء خاموش کردن نور آتش است و در اذهاب هر نوری استعمال می شود، که بر روی هم انباشته شده باشد و «ذهب» را به این خاطر ذهب گویند که یذهب و لا یبقی، و فضة را نیز به خاطر تنفض و تتفرق فضه گویند، و همین دو اسم دلیل فناء و نابودی است، و «اکواء» به معنای الصاق است.
یهود گفتند: «عزیر پسر خداست!» و نصاری گفتند: «مسیح پسر خداست!» این سخنی است که با زبان خود می گویند، که همانند گفتار کافران پیشین است خدا آنان را بکشد، چگونه از حق انحراف می یابند؟! (30) (آن ها) دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند، و (همچنین) مسیح فرزند مریم را در حالی که دستور نداشتند جز خداوند یکتایی را که معبودی جز او نیست، بپرستند، او پاک و منزه است از آن چه هم تایش قرار می دهند! (31) آن ها می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند ولی خدا جز این نمی خواهد که نور خود را کامل کند، هر چند کافران ناخشنود باشند! (32) او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیین ها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند! (33) ای کسانی
ص: 618
که ایمان آورده اید! بسیاری از دانشمندان (اهل کتاب) و راهبان، اموال مردم را به باطل
می خورند، و (آنان را) از راه خدا بازمی دارند! و کسانی که طلا و نقره را گنجینه (و ذخیره
و پنهان) می سازند، و در راه خدا انفاق نمی کنند، به مجازات دردناکی بشارت ده! (34)
در آن روز که آن را در آتش جهنم،گرم و سوزان کرده،و با آن صورتها و پهلوها و پشتهای شان را داغ می کنند (و به آن ها می گویند): این همان چیزی است که برای خود اندوختید (و گنجینه ساختید)! پس بچشید چیزی را که برای خود می اندوختید! (35)
«وَ قَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللهِ وَ قَالَتْ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ…»(1)
مرحوم طبرسی روایت کرده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به یهودیان فرمود:
برای چه شما «عُزَیر» را فرزند خدا می دانید؟! آنان گفتند: به خاطر این که عُزَیر تورات را برای بنی اسراییل زنده نمود، بعد از آن که از بین رفته بود و به آن عمل نمی شد، و این تنها به خاطر آن بود که «عُزَیر» فرزند خدا بود. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: چگونه او فرزند خدا شد، و موسی که آورنده ی تورات بود و از او معجزاتی مردم دیدند فرزند خدا نشد؟!(2)
ص: 619
مرحوم طبرسی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز نقل نموده که آن حضرت به نصارا فرمود:
«برای چه شما مسیح را فرزند خدا می دانید؟!» آنان گفتند: «به خاطر این که خداوند معجزات عجیبی را به دست او آشکار نمود و از کرامت خود او را فرزند خویش دانست». رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرمود: شما پاسخ مرا به قوم یهود شنیدید که گفتم: «معجزات پیامبران دلیل این نیست که آنان فرزند خدا باشند و…» و نصارا [و یهود] با شنیدن این سخنان سکوت نمودند.(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خشم و غضب خداوند هنگامی بر یهود شدید شد، که گفتند: «عزیز فرزند خداست» و خشم و غضب خداوند هنگامی بر نصارا شدید شد، که گفتند: «مسیح فرزند خداست» و خشم و غضب خداوند شدید است [بر این امّت]هنگامی که خون من ریخته شود و مردم مرا با ریختن خون عترتم آزار نمایند.(2)
مولّف گوید:
در تفسیر منسوب به امام عسکری(علیه السلام)حدیث مفصّلی در ذیل آیه فوق نقل شده که به خاطر اختصار از نقل آن صرف نظر شد.
ص: 620
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
مقصود از«قَاتَلَهُمُ اللّهُ»لعنهم الله است،چنان که آیه«قُتِلَ الْاِنسَانُ مَا اَکْفَرَهُ» یعنی لُعن الانسان ما اکفره.(1)
«اتَّخَذُواْ اَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ اَرْبَابًا مِّن دُونِ اللهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ…»(2)
ابوبصیر گوید:به امام صادق(علیه السلام)گفتم:معنای پرستش احبار و رهبان چیست؟ امام (علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند یهود و نصارا مردم را دعوت به پرستش خود نکردند، و اگر دعوت می کردند هرگز مردم آنان را نمی پرستیدند و لکن حرام ها را برای آنان حلال نمودند و حلال ها را حرام کردند و مردم از آنان پذیرفتند و این بوده معنای پرستش آنان.(3)
امام باقر(علیه السلام) نیز می فرماید:
به خدا سوگند بنی اسراییل برای علمای خود نماز و روزه انجام ندادند بلکه در معصیت خدا از آنان اطاعت کردند.[و این معنای پرستش آنان است.](4)
ص: 621
عدّی بن حاتم گوید: خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رفتم و در گردن من صلیبی از طلا بود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود:
«این را از گردن خود بیرون کن» پس من به دستور آن حضرت عمل کردم و چون بازگشتم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این آیه را تلاوت نمود: «اتَّخَذُواْ اَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ اَرْبَابًا» پس من گفتم: ما آنان را نمی پرستیدیم؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آیا آنان حرام های خدا را برای شما حلال نمی کردند و شما می پذیرفتید؟ و آیا حلال های خدا را حرام نمی کردند و شما از آنان می پذیرفتید؟گفتم:آری چنین بود؛ فرمود: این پرستش آنان محسوب می شده است.(1)
«یُرِیدُونَ اَن یُطْفِؤُواْ نُورَ اللهِ بِاَفْوَاهِهِمْ وَ یَاْبَی اللّهُ اِلَّا اَن یُتِمَّ نُورَهُ…»(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
مقصود خداوند از این آیه این است که علمای یهود و نصارا چیزهایی را در تورات و انجیل وارد کردند که خداوند نفرموده بود، و هدفشان این بود که حقانیّت [نبوّت پیامبر اسلام و امامت بعد از او] را بر مردم مشتبه سازند، و خداوند قلوب آنان را کور
ص: 622
نمود و چیزهایی را در تورات و انجیل از یاد بردند و باقی ماند و سبب رسوایی آنان شد و معلوم گردید که این دو کتاب را تحریف نموده اند.(1)
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از دنیا رحلت نمود، مردم کوشیدند تا نور خدا را خاموش کنند و خداوند جز اتمام نور خود را نخواست، و علی بن ابی حمزه نیز کوشید تا بعد از موسی بن جعفر(علیهما السلام) نور خدا را خاموش نماید در حالی که خداوند جز اتمام نور خود را اراده نکرده بود؛ سپس به شیعیان خود فرمود: خداوند شما را به چیزی هدایت نمود که مردم از آن جاهل بودند، پس خدا را بر این منّت شکر کنید.(2)
«هُوَ الَّذِی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ…»(3)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) نازل شده است، و این از آیاتی است که تاویل آن بعد از تنزیل آن خواهد آمد.(4)
ص: 623
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
به خدا سوگند هنوز تاویل این آیه نازل نشده است و تاویل آن نخواهد آمد تا قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) قیام نماید و هنگامی که او قیام کند، هر کافر به خدای عظیم
و مشرک به امام(علیه السلام) از قیام او کراهت خواهد داشت. [و آن حضرت همه آنان را
خواهد کشت] حتّی اگر کافر و یا مشرکی در دل سنگی پنهان شده باشد، آن سنگ به مومن خواهد گفت: مرا بشکن و کافری که در بطن من قرار دارد را بکش.(1)
امام کاظم(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:
خداوند رسول خود(صلی الله علیه و آله) را نسبت به [اعلان و تثبیت] ولایت وصیّ او [علیّ(علیه السلام)]امر نمود و مقصود از دین حق همان ولایت اوصیای پیامبر(صلی الله علیه و آله) است که با تثبیت و تعیین آن، دین خدا بر جمیع ادیان غالب می شود، و آن هنگام قیام قائم(علیه السلام) انجام خواهد گرفت و مقصود از «وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ» این است که خداوند ولایت قائم(علیه السلام) را برقرار خواهد نمود، گرچه کافران را خوش نیاید، و از ولایت علی و فرزندان او کراهت داشته باشند. به آن حضرت گفته شد: آیا این آیه با قرائت «وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ(علیه السلام)» نازل شده است؟ فرمود: آری این تنزیل آن است و هر معنایی جز این، تاویل آن است.(2)
ص: 624
در کتاب احتجاج از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
صاحب این امر [یعنی حضرت بقیّة الله(علیه السلام)] به خاطر مکر و خدعه اهل زمان خود،
در غیبت خواهد ماند، و فتنه، قلب ها را احاطه خواهد نمود، تا جایی که نزدیک ترین مردم به او، دشمن سرسخت او خواهد شد، و در آن زمان خداوند او را با لشکرهایی تایید خواهد کرد، که شما آنان را نمی بینید، و خداوند دین پیامبر خود را به دست او بر همه ادیان عالم غالب می کند، گرچه مشرکان را خوش نیاید.(1)
در تفسیر مجمع البیان از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
این آیه مربوط به زمان قیام مهدی آل محمّد (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) است و هنگامی که او قیام می کند؛همه مردم اقرار به دین محمّد(صلی الله علیه و آله)خواهندنمود. و در روایت دیگری فرمود: این آیه مربوط به رجعت است.(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هنگام قیام مهدی(علیه السلام)، خداوند اسلام را وارد هر خانه ای خواهد کرد، یا با عزّت کامل و یا با ذلّت کامل و خداوند یا با قبول نمودن اسلام [و دولت مهدی(علیه السلام)] به مردم عزّت می دهد و یا مردم [به سبب کراهتی که دارند] با ذلّت اسلام را قبول خواهند نمود.(3)
ص: 625
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
قائم ما منصور به رعب و مؤیّد به نصر است، زمین برای او در هم پیچیده می شود و گنج های زمین برای او آشکار می گردد و سلطنت او مشرق و مغرب عالم را فرا می گیرد و خداوند به وسیله او دین خود را بر همه ی ادیان غالب می کند و هر خرابی و نابسامانی را روی زمین آباد می نماید، و روح الله عیسی بن مریم از آسمان فرود می آید و پشت سر او نمازمی خواند…. (1)
«یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اِنَّ کَثِیرًا مِّنَ الاَحْبَارِ وَ الرُّهْبَانِ لَیَاْکُلُونَ اَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَ یَصُدُّونَ
عَن سَبِیلِ اللّهِ»(2)
مرحوم کلینی در کتاب کافی در «باب المستاکل بعلمه و المباهی به» از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود: دو حریص هستند که هرگز سیر نمی شوند، یکی طالب دنیا و دیگری طالب علم، سپس فرمود: و کسی که قانع شود و اکتفا
کند به آن چه خدا برای او حلال نموده است سالم خواهد بود و کسی که از راه غیر حلال مالی را به دست آورد هلاک خواهد شد، جز آن که توبه کند و آن مال را به صاحبش برگرداند، و کسی که علم را از اهل آن بگیرد و به آن عمل کند نجات می یابد و کسی که علم را برای دنیا طلب کند دنیا بهره ی او خواهد بود.(3)
ص: 626
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که عالمی را دیدید که اهل دنیاست، او را بر دین خود متّهم بدانید و امین دین خود قرار مدهید، چرا که هر کس چیزی را دوست بدارد اطراف همان می گردد.(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند به داود(علیه السلام)وحی نمود:عالمی را که مفتون به دنیا و علاقه مند به آن است بین خود و من واسطه مکن، چرا که او تو را از مسیر محبّت من جدا می کند،و چنین کسانی، راهزن های بندگان نیک من هستند، و کم تر عقوبتی که من به آنان وارد می نمایم این است که شیرینی مناجات خود را از قلوب آنان می گیرم.
مولّف گوید:
آیه فوق در مذمّت از علمای یهود و نصارا می باشد، و لکن معنای آن عامّ است و در روایات فراوانی از علمای ناشایسته و دنیاطلب مذمّت شده است. «وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ اِلَّا بِاللهِ الْعَلِیِ الْعَظِیمِ».
ص: 627
«وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لَا یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ اَلِیمٍ.» (1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: درهم و دینار [طلا و نقره] امّت های قبل از شما را هلاک نمود، شما را نیز هلاک خواهد کرد.(2)
شیخ طوسی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که چون این آیه نازل شد فرمود:
هر مالی که زکات آن داده شود گنج محسوب نمی شود گرچه زیر هفت زمین باشد، و هر مالی که زکات آن داده نشود گنج محسوب می شود گرچه روی زمین باشد.(3)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
بیش از چهار هزار دینار[و یا درهم]جمع کردن،گنج محسوب می شود خواه زکات آن را داده باشد یا نداده باشد و بشارت عذاب دارد و کم تر از آن نفقه خواهد بود.(4)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:
خدا گنج کردن طلا و نقره را حرام نموده و دستور داده آن ها را در راه خدا انفاق کنند، و ابوذر غفاری بعد از نزول آیه «یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَی بِهَا
ص: 628
جِبَاهُهُمْ وَ جُنوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هَذَا مَا کَنَزْتُمْ لاَنفُسِکُمْ فَذُوقُواْ مَا کُنتُمْ تَکْنِزُونَ»هر روز اوّل صبح هنگامی که در شام بود با صدای بلند فریاد می زد: به کسانی که طلا و نقره ها را گنج می کنند بشارت دهید: که آن ها را [در دوزخ] داغ می کنند و همواره به صورت ها و پهلوها و پشت آنان می گذارند، تا حرارت آن ها به درونشان وارد شود.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
نپرداختن زکات واجب، از گناهان کبیره است، چرا که خداوند می فرماید: «یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَ جُنوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هَذَا مَا کَنَزْتُمْ لاَنفُسِکُمْ فَذُوقُواْ مَا کُنتُمْ تَکْنِزُونَ.»(2)
معاذ بن کثیر گوید: امام صادق(علیه السلام) می فرمود:
به شیعیان ما اختیار داده شده که از آن چه در دست خود دارند در راه خدا بدهند،و لکن هنگامی که قائم ما قیام نماید، حرام است کسی مالی را گنج کند و باید آن را نزد آن حضرت بیاورد، تا به وسیله آن با دشمنان خود مبارزه کند، چنان که
ص: 629
خداوند می فرماید: «وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لَا یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ اَلِیمٍ.»(1)
مولّف گوید:
جمع بین روایات گذشته،نیاز به تحلیل فقهی دارد و اکنون مجال آن نیست ودربحث وجوب زکات خواهد آمد ان شاءالله.
اِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اثْنا عَشَرَ شَهْرًا فی كِتابِ اللهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ مِنْها اَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فیهِنَّ اَنْفُسَكُمْ وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكینَ كَافَّةً كَما یُقاتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللهَ مَعَ الْمُتَّقینَ اِنَّمَا النَّسی ءُ زِیادَةٌ فِی الْكُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ كَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عامًا وَ یُحَرِّمُونَهُ عامًا لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللهُ فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ اَعْمالِهِمْ وَ اللهُ لایَهْدِی الْقَوْمَ الْكافِرینَ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ما لَكُمْ اِذا قیلَ لَكُمُ انْفِرُوا فی سَبیلِ اللهِ اثَّاقَلْتُمْ اِلَی الْاَرْضِ اَ رَضیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ اِلَّا قَلیلٌ اِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْكُمْ عَذابًا اَلیمًا وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَكُمْ وَ لاتَضُرُّوهُ شَیْئًا وَ اللهُ عَلی كُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ اِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللهُ اِذْ اَخْرَجَهُ الَّذینَ كَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ اِذْ هُما فِی الْغارِ اِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لاتَحْزَنْ اِنَّ اللهَ
ص: 630
مَعَنا فَاَنْزَلَ اللهُ سَكینَتَهُ عَلَیْهِ وَ اَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذینَ كَفَرُوا السُّفْلی وَ كَلِمَةُ اللهِ هِیَ الْعُلْیا وَ اللهُ عَزیزٌ حَكیمٌ انْفِرُوا خِفافًا وَ ثِقالًا وَ جاهِدُوا بِاَمْوالِكُمْ وَ اَنْفُسِكُمْ فی سَبیلِ اللهِ ذلِكُمْ خَیْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ
«کافّة»به معنای احاطه و زیادة است و چون به نهایت می رسد گفته می شود:کفّ عن الزیادة، و اصل کفّ منع است و مکفوف ممنوع البصر است، و کافّةً منصوب بر مصدر است، و تثنیه و جمع ندارد، و انساء به معنای تاخیر است و «مواطئة» به معنای موافقة است،و«نَفْر» خروج برای امر لازم است، و «تثاقل» اظهار ثقل و سنگینی است و ضد آن تسرّع است، و «متاع» به معنای انتفاع است و «استبدال» چیزی را به جای چیز دیگر قرار دادن است.
تعداد ماه ها نزد خداوند در کتاب الهی،از آن روز که آسمان ها و زمین را آفریده،دوازده
ماه است که چهار ماه از آن، ماه حرام است(و جنگ در آن ممنوع می باشد.)این،آیین ثابت و پابرجا (ی الهی) است! بنا بر این، در این ماه ها به خود ستم نکنید (و از هر گونه خونریزی بپرهیزید)! و (به هنگام نبرد) با مشرکان، دسته جمعی پیکار کنید، همان گونه که آن ها دسته جمعی با شما پیکار می کنند و بدانید خداوند با پرهیزگاران است! (36) نسی ء [جا به جا کردن و تاخیر ماه های حرام]، افزایشی در کفر (مشرکان) است که با آن، کافران گم راه می شوند یک سال، آن را حلال، و سال دیگر آن را حرام می کنند، تا به مقدار ماه هایی که خداوند تحریم کرده بشود (و عدد چهار ماه، به پندارشان تکمیل گردد) و به این ترتیب، آن چه را خدا حرام کرده، حلال بشمرند. اعمال زشتشان در
ص: 631
نظرشان زیبا جلوه داده شده و خداوند جمعیّت کافران را هدایت نمی کند!(37) ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا هنگامی که به شما گفته می شود: «به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید!» بر زمین سنگینی می کنید (و سستی به خرج می دهید)؟! آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شده اید؟! با این که متاع زندگی دنیا، در برابر آخرت، جز اندکی نیست! (38) اگر (به سوی میدان جهاد) حرکت نکنید، شما را مجازات دردناکی می کند، و گروه دیگری غیر از شما را به جای شما قرار می دهد و هیچ زیانی به او نمی رسانید و خداوند بر هر چیزی تواناست! (39) اگر او را یاری نکنید، خداوند او را یاری کرد (و در مشکلترین ساعات، او را تنها نگذاشت) آن هنگام که کافران او را (از مکّه) بیرون کردند، در حالی که دوّمین نفر بود (و یک نفر بیشتر همراه نداشت) در آن هنگام که آن دو در غار بودند، و او به همراه خود می گفت: «غم مخور، خدا با ماست!» در این موقع، خداوند سکینه (و آرامش) خود را بر او فرستاد و با لشکرهایی که مشاهده نمی کردید، او را تقویت نمود و گفتار (و هدف) کافران را پایین قرار داد، (و آن ها را با شکست مواجه ساخت) و سخن خدا (و آیین او)، بالا (و پیروز) است و خداوند عزیز و حکیم است! (40) (همگی به سوی میدان جهاد) حرکت کنید سبکبار باشید یا سنگین بار! و با اموال و جانهای خود، در راه خدا جهاد نمایید این برای شما بهتر است اگر بدانید! (41)
«اِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِی کِتَابِ اللّهِ…»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
ماه ها، نزد خداوند، در کتاب خدا، از روزی که آسمان ها و زمین را خلق نمود،
ص: 632
دوازده ماه بوده است و نخست آن ها ماه خداست و آن ماه رمضان است، و قلب ماه رمضان، شب قدر است، و قرآن از شب اوّل ماه رمضان نازل شد [و در ماه رمضان به پایان رسید.](1)
امام باقر(علیه السلام) از پدر خود زین العابدین از جدّ خود امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که بیماری رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سنگین شد، فرمود: ای مردم! سال، دوازده ماه است، چهار ماه آن ماه های حرام است [که قتال در آن ها حرام می باشد] و آن ها، رجب، ذوالقعده، ذوالحجّة و محرّم اند، و ماهی که روزه در آن واجب است ماه رمضان است، و شما باید با دیدن هلال این ماه روزه بگیرید، و با دیدن هلال ماه بعد از آن روزه نگیرید، و اگر هلال [آخر ماه] پنهان شد باید سی روز روزه بگیرید….(2)
جابر جعفی گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: تاویل «اِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا…»
چیست؟ و آن حضرت آه بلندی کشید و فرمود:
ص: 633
ای جابر! مقصود از «سنة و سال» جدّم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و مقصود از دوازده ماه، امیرالمؤمنین(علیه السلام) است تا به من برسد و پس از من، فرزندم جعفر و فرزند او موسی و فرزند موسی علی، و فرزند علی محمّد، و فرزند محمّد علی، و فرزند علی
حسن، و فرزند حسن محمّد هادی مهدی خواهند بود و آنان دوازده امام و حجّت های الهی و امنای او بر علوم وحی هستند و مقصود از «منها اَرَبعةٌ حُرُم» همان چهار نفری هستند که نامشان علی می باشد، و آنان علی امیرالمؤمنین(علیه السلام)، و پدرم علی بن الحسین، و علی بن موسی، و علی بن محمّد هستند، و اقرار به امامتشان دین قیم و استوار الهی است، و شما نباید درباره ی امامت آنان به خود ظلم کنید، بلکه باید امامت همه آنان را بپذیرید تا هدایت شوید.(1)
«وَ قَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کَآفَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَآفَّةً وَ اعْلَمُواْ اَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»(2)
زراره گوید: پدرم از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه ی «وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّی لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلهِ فَاِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ اِلَّا عَلَی الظَّالِمِینَ»(3)، سوال نمود.
ص: 634
امام(علیه السلام) فرمود:
وقت تاویل این آیه نرسیده است، و هنگامی که قائم ما قیام می کند، مردم تاویل این آیه را خواهند دید و دین محمّد(صلی الله علیه و آله) به همه ی روی زمین خواهد رسید، و مشرکی روی زمین نخواهد ماند.(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
آیه فوق که خداوند می فرماید: «…وَ اعْلَمُواْ اَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ…» به مسلمانان بشارت و ضمانت پیروزی می دهد به شرط آن که اهل تقوا باشند.(2)
قطب راوندی از ابن عبّاس نقل کرده که آیه فوق نسخ نشده است چرا که ظاهر آیه قتال با کسانی است که به جنگ با مسلمانان برخواسته اند، و سپس گوید: اقوی به نظر من عدم نسخ است.(3)
ص: 635
مولّف گوید:
بحث نسخ این آیه در ذیل آیه ی 193 سوره ی بقره گذشت.
«اِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ یُحِلِّونَهُ عَامًا وَ یُحَرِّمُونَهُ عَامًا…»(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
سبب نزول این آیه این بوده که مردی از قبیله کنانه در مواقف حج می ایستاد و می گفت: «من خون محلّین [و از احرام خارج شدگان] قبیله طی و خثعم را در ماه محرم حلال نمودم و ماه محرم را تاخیر انداختم و به جای آن ماه صفر را حرام قرار دادم» و چون سال آینده می شد می گفت: من «ماه صفر را حلال کردم و به جای آن ماه محرّم را حرام نمودم» به این خاطر خداوند آیه ی «اِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الْکُفْرِ…» را تا «زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ اَعْمَالِهِمْ» نازل نمود.(2)
در کتاب خصال از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که آن حضرت در تفسیر آیه فوق فرمود:
«مردم [جاهلیّت] عادتشان این بود که یکسال محرّم را ماه حرام قرار می دادند و ماه صفر را ماه حلال، و یکسال ماه صفر را ماه حرام قرار می دادند و ماه محرّم را ماه حلال» سپس فرمود: ای مردم شیطان مایوس شده که در بلاد شما پرستش شود [از این رو شما را از راه های دیگر به کفر دعوت می نماید.](3)
ص: 636
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که در خطبه خود فرمود:
ای مردم، همان گونه که در روز خلقت آسمان ها و زمین زمان حرکت می نموده اکنون نیز حرکت می کند [و می چرخد] سپس فرمود: سال دوازده ماه دارد چهار ماه آن ماه های حرام است مانند: ذوالقعده و ذوالحجّة و محرّم و رجب و مقصود آن حضرت این بوده که ماه های حرام به جای خود بازگشت و حج در ذی الحجّه قرار گرفت و «نسیئ» مشرکین [که ماه ها را در یکسال حرام قرار می دادند و دریکسال حلال] باطل شد.(1)
«یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَا لَکُمْ اِذَا قِیلَ لَکُمُ انفِرُواْ فِی سَبِیلِ اللهِ اثَّاقَلْتُمْ اِلَی الاَرْضِ…»(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) به اصحاب خود می فرماید:
خدا شما را رحمت کند، برای جنگ با دشمن کوچ کنید [و بشتابید] و کندی
ص: 637
نکنید و زمین گیر نشوید تا ذلّت پیدا نکنید و با خواری باز نگردید و پستی و بی آبرویی نصیب شما نشود، همانا مرد جنگی به خواب نمی رود و کسی که به خواب رود، دشمن او بیدار است.(1)
«اِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ اِذْ اَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُواْ ثَانِیَ اثْنَیْنِ اِذْ هُمَا فِی الْغَارِ…»(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در احتجاج خود با ابوبکر فرمود:
من تو را به خدا سوگند می دهم، آیا من بودم که جان خود را در «یوم الغار» فدای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نمودم [و در بستر او خوابیدم] یا تو بودی؟ ابوبکر گفت: شما بودی.و نیز در احتجاج خود بر مردم در روز شورای سقیفه فرمود: من شما را به خدا سوگند می دهم، آیا جز من کسی از بین شما، جان خود را فدای رسول خدا(صلی الله علیه و آله)
نمود، هنگامی که مشرکین می خواستند او را بکشند و من در بستر او خوابیدم و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به طرف غار رفت و مشرکین گمان می کردند من رسول خدا هستم و به من گفتند: پسر عمّ تو کجاست؟ و من گفتم: نمی دانم، و آنان مرا زدند که نزدیک بود کشته شوم؟ گفتند: خدا داند که تو بودی فقط.(3)
ص: 638
امیرالمؤمنین(علیه السلام) بعد از مرگ عمر بن خطّاب ضمن سخنان مفصّل خود به مردم فرمود:
شما را به خدا سوگند آیا در بین شما احدی جز من وجود دارد که برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در غار غذا ببرد و اخبار روز را به او خبر بدهد؟ گفتند: خیر.(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در غار به ابوبکر که ترس و وحشت او را گرفته بود فرمود:
آرام باش خدا با ماست و او آرام نمی گرفت، از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: آیا می خواهی من اصحاب خود انصار را به تو نشان بدهم که گرد هم نشسته اند و با هم دیگر سخن می گویند؟ و می خواهی جعفر و اصحاب او را که در حال عبور از دریا هستند به تو نشان بدهم؟ ابوبکر گفت: آری. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دست خود را بر صورت او کشید و او انصار را دید که با هم دیگر سخن می گفتند و جعفر و اصحاب او را دید که بر روی دریا سیر می کردند و [لکن ابوبکر] در آن ساعت در باطن خود گفت: او [یعنی رسول خدا(صلی الله علیه و آله)] ساحر است.(2)
ص: 639
عبدالله بن محمّد حجّال گوید:
من و حسن بن جهم خدمت امام رضا(علیه السلام) بودیم که حسن بن جهم به آن حضرت
گفت: اهل سنّت بر ما احتجاج می کنند به آیه ی «اِذْ هُمَا فِی الْغَارِ» امام(علیه السلام) فرمود:
از این آیه چیزی [جز مذمّت ابوبکر] برای آنان حاصل نمی شود، چرا که خداوند می فرماید: «فَاَنزَلَ اللهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ» و در این آیه ذکر خیری از ابوبکر نشده است. حسن بن جهم گوید:گفتم:فدای شما شوم آیا شما این آیه را چنین قرائت می کنید؟ فرمود:آری. (1)
مولّف گوید:
بسیار روشن است که سکینة در این آیه به قرینه جملات بعد از آن تنها بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شده است، در حالی که در جاهای دیگر خداوند می فرماید: «فَاَنزَلَ اللهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ…» و این دلیل بر عدم ایمان ابوبکر است، و اگر او ایمان می داشت نباید از امر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) که فرمود: «لا تَحْزَنْ اِنَ اللهَ مَعَنا» تخلّف می کرد.
«انْفِرُواْ خِفَافًا وَ ثِقَالًا وَ جَاهِدُواْ بِاَمْوَالِکُمْ وَ اَنفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ…»(2)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«خِفَافًا وَ ثِقَالًا» یعنی شبابًا و شیوخًا الی غزوة تبوک.(3)
ص: 640
«لَوْ کَانَ عَرَضًا قَرِیبًا وَ سَفَرًا قَاصِدًا لاَّتَّبَعُوکَ وَ لَکِن بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللهِ
لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَکُمْ یُهْلِکُونَ اَنفُسَهُمْ وَ اللّهُ یَعْلَمُ اِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ»(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:
آنان دروغ می گفتند و قدرت جنگ با دشمن را داشتند، و در علم خدا گذشته بود که اگر سفری نزدیک و درآمدی از مال دنیا می بود همراه پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) می رفتند و از او پیروی می کردند.(2)
علی بن ابراهیم در تفسیر «وَ لَکِن بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ» گوید:
مقصود حرکت برای جنگ تبوک بوده و علّت تخلّف آنان از این جنگ این بوده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سفری دورتر و سخت تر از سفر برای جنگ تبوک نداشته است. (3)
مرحوم ابن شهر آشوب در کتاب مناقب گوید:
این جنگ در سال نهم هجری و در ماه رجب رخ داد و آیه شریفه «انْفِرُواْ خِفَافًا وَ ثِقَالًا وَ جَاهِدُواْ بِاَمْوَالِکُمْ وَ اَنفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ اِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ»
درباره ی این جنگ نازل شد.
ص: 641
سپس گوید:
تبوک نام مکانی است در اطراف شام که به آن «حجر» گویند و آیه شریفه «کَذَّبَ اَصْحَابُ الحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ» به این مکان اشاره دارد و این غزوه را «فاضحه» گویند زیرا منافقین در این غزوه رسوا شدند و «جیش العسرة» نیز به آن گویند زیرا مسلمانان در این جنگ در سختی و قحطی شدیدی بودند و در حقیقت این غزوه آزمایشی بود و جنگی رخ نداد .(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
سبب این جنگ این بود که کاروان های تجارتی که از شام به مدینه می آمدند خبر دادند که رومیان با لشکر عظیمی در تبوک جمع شده اند و می خواهند با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جنگ کنند و پادشاه هرقل با لشکر خود حرکت نموده و قبائل غسان و جذام و بهراء و عامله با او همراه شده اند و لشکر آنان به بلقاء رسیده و خود در حمص نزول نموده است.
از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور آماده شدن برای تبوک را صادر نمود و قبائل اطراف مدینه و مسلمانان مکّه را نیز خبر نمود تا در این جنگ شرکت کنند و به متمکّنین و ثروتمندان نیز دستور داد تا با مال خود افراد ضعیف را تجهیز کنند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خطبه ای خواند و فرمود: بهترین سخن، سخن خداست… و مردم را ترغیب به جهاد نمود، و مردم با شنیدن سخنان آن حضرت آماده شدند و گروهی از منافقین نیز از دستور آن حضرت امتناع نمودند و شخصی به نام جد بن قیس در پاسخ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: من علاقه زیادی به زناشویی دارم و می ترسم که اگر زنان شامی را ببینیم به گناه بیفتم و شما به من اجازه بدهید که در مدینه بمانم، و به اهل قبیله خود نیز گفت: در این
ص: 642
هوای گرم به جنگ نروید. و فرزندش به او گفت: آیا با این حرف ها از دستور رسول خدا
تخلّف می کنی؟! و سپس به قوم خود می گویی: «لَا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ» به خدا سوگند خداوند
آیه ای درباره ی تو نازل خواهد نمود و تا قیامت مردم آن را خواهند خواند.پس این آیه
درباره ی او نازل شد: «وَ مِنْهُم مَّن یَقُولُ ائْذَن لِّی وَ لَا تَفْتِنِّی اَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَ اِنَّ جَهَنَّمَ
لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ» و این منافق باز گفت: آیا محمّد فکر می کند که جنگ با رومیان مانند
جنگ با اعراب است؟ سپس گفت: احدی از این جمعیّت به مدینه باز نخواهند گشت.(1)
ص: 643
و چون لشکر اسلام به تبوک رسید اثری از لشکر روم یافت نشد و بعد از چند روز بزرگ آنان خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و با آن حضرت مصالحه نمود و قرارداد جزیه و مالیات را با آن حضرت امضا نمود و این جنگ جز امتحان و آزمایشی نبود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با مشورت با اصحاب خود به مدینه بازگشت.(1)
مولّف گوید:
این جنگ گرچه درگیری و مواجه شدن با دشمن نداشته و دشمن با اطّلاع از آمادگی نیروهای اسلام خود را از منطقه تبوک دور کرده و تلفاتی رخ نداده است و لکن فوائدی بر آن مترتّب بوده مانند:
1. هراس دشمن از مقابله با مسلمانان، چنان که خداوند می فرماید: «وَ اَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَ مِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللهِ وَ عَدُوَّکُمْ».
2. امتحان سختی بوده برای مسلمانان، به خاطر دوری تبوک و فصل برداشت خرما و میوه و گرمی هوا و نبودن آب و امکانات دیگر در منطقه تبوک و فقر مالی مسلمانان و فراوانی دشمن و…
3. امتحان منافقین و رسوایی و شناسایی شدن آنان حتّی برخی مثل جد بن قیس که گفت: من نمی توانم از همسرم جدا شوم و مرا در فتنه و گناه قرار مده. و تخلّف آن سه نفر و نزول آیات قرآن درباره ی آنان.
ص: 644
4.نزول آیات فراوانی از قرآن درباره ی تخلّف منافقین از این جنگ که خواهد آمد.
5.عدم شرکت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این جنگ به خاطر حفظ مدینه از خطر منافقین و صدور حدیث منزلت در این جنگ.
6. درمانده شدن ابوذر در راه تبوک و اخبار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از وضعیّت او.
7. تسلیم شدن برخی از قبائل اطراف شام بدون درگیری و به دست آمدن غنائم فراوان و…
لَوْ كانَ عَرَضًا قَریبًا وَ سَفَرًا قاصِدًا لاَتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ یُهْلِكُونَ اَنْفُسَهُمْ وَ اللهُ یَعْلَمُ اِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ عَفَا اللهُ عَنْكَ لِمَ اَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَكَ الَّذینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبینَ لایَسْتَاْذِنُكَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ اَنْ یُجاهِدُوا بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ وَ اللهُ عَلیمٌ بِالْمُتَّقینَ اِنَّما یَسْتَاْذِنُكَ الَّذینَ لایُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ وَ لَوْ اَرادُوا الْخُرُوجَ لَاَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لكِنْ كَرِهَ اللهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدینَ لَوْ خَرَجُوا فیكُمْ ما زادُوكُمْ اِلَّا خَبالًا وَ لَاَوْضَعُوا خِلالَكُمْ یَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فیكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَ اللهُ عَلیمٌ بِالظَّالِمینَ لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الْاُمُورَ حَتَّی جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ اَمْرُ اللهِ وَ هُمْ كارِهُونَ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لی وَ لاتَفْتِنِّی اَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْكافِرینَ اِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ اِنْ تُصِبْكَ مُصیبَةٌ یَقُولُوا قَدْ اَخَذْنا اَمْرَنا مِنْ قَبْلُ وَ یَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ قُلْ لَنْ یُصیبَنا اِلَّا ما كَتَبَ اللهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَی اللهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا اِلَّا
ص: 645
اِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ اَنْ یُصیبَكُمُ اللهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ اَوْ بِاَیْدینا فَتَرَبَّصُوا اِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ قُلْ اَنْفِقُوا طَوْعًا اَوْ كَرْهًا لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ اِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْمًا فاسِقینَ وَ ما مَنَعَهُمْ اَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ اِلَّا اَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لایَاْتُونَ الصَّلاةَ اِلَّا وَ هُمْ كُسالی وَ لایُنْفِقُونَ اِلَّا وَ هُمْ كارِهُونَ فَلا تُعْجِبْكَ اَمْوالُهُمْ وَ لااَوْلادُهُمْ اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ اَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ وَ یَحْلِفُونَ بِاللهِ اِنَّهُمْ لَمِنْكُمْ وَ ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لكِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ لَوْ یَجِدُونَ مَلْجًَا اَوْ مَغاراتٍ اَوْ مُدَّخَلًا لَوَلَّوْا اِلَیْهِ وَ هُمْ یَجْمَحُونَ
«عَرَضًا قریبًا» ای لو کان ما دعوتهم الیه غنیمة حاضرة،و«سفرًا قاصدًا»ای قریبا هیّنا،و عدل را قصد گویند چرا که سزاوار قصد است، و «شقّة» القطعة من الارض التی یشقّ رکوبها علی صاحبها و شقّ به معنای ناحیه نیز می باشد، و عدّة و اِهْبَة و آلة نظائرند، و انبعاث به معنای انطلاق با سرعت است و «تثبیط» متوقّف نمودن و امر به پرهیز است، و «خَبال» به معنای فساد است و به معنای مرگ و اضطراب در رای نیز می باشد و خَبَل به معنای جنون است، و «ایضاع» اسراع در سیر است، و «تقلیب» زیر و رو کردن است، و «زَهْق» خروج با سختی است، و «زاهق» هالک است، و «مغارات» جمع مغارة محل پنهان شدن است، و «مُدّخل» به معنای مسلک و راه برای شناخته نشدن است.
(امّا گروهی از آن ها، چنانند که) اگر غنایمی نزدیک(و در دسترس)،وسفری آسان باشد، (به طمع دنیا) از تو پیروی می کنند ولی (اکنون که برای میدان تبوک،) راه بر آن ها
ص: 646
دور (و پر مشقت) است، (سرباز می زنند) و به زودی به خدا سوگند یاد می کنند که:
«اگر توانایی داشتیم، همراه شما حرکت می کردیم!» (آن ها با این اعمال و این دروغها،در واقع) خود را هلاک می کنند و خداوند می داند آن ها دروغ گو هستند! (42) خداوند تو را بخشید چرا پیش از آن که راست گویان و دروغ گویان را بشناسی،به آن ها اجازه دادی؟!(خوب بود صبر می کردی، تا هر دو گروه خود را نشان دهند!) (43) آن ها که به خدا و روز
جزا ایمان دارند، هیچ گاه برای ترک جهاد (در راه خدا) با اموال و جانهای شان، از تواجازه نمی گیرند و خداوند پرهیزگاران را می شناسد.(44) تنها کسانی از تو اجازه(این کاررا) می گیرند که به خدا و روز جزا ایمان ندارند، و دل های شان با شکّ و تردید آمیخته است آن ها در تردید خود سرگردانند. (45) اگر آن ها (راست می گفتند، و) اراده داشتند که (به سوی میدان جهاد) خارج شوند، وسیله ای برای آن فراهم می ساختند! ولی خدا از حرکت آن ها کراهت داشت از این رو (توفیقش را از آنان سلب کرد و) آن ها را (از جهاد) باز داشت و به آنان گفته شد: «با «قاعدین» [کودکان و پیران و بیماران] بنشینید!» (46) اگر آن ها همراه شما (به سوی میدان جهاد) خارج می شدند، جز اضطراب و تردید، چیزی بر شما نمی افزودند و بسرعت در بین شما به فتنه انگیزی (و ایجاد تفرقه و نفاق) می پرداختند و در میان شما، افرادی (سست و ضعیف) هستند که به سخنان آن ها کاملا گوش فرامی دهند و خداوند، ظالمان را می شناسد. (47) آن ها پیش از این (نیز) در پی فتنه انگیزی بودند، و کارها را بر تو دگرگون ساختند (و به هم ریختند) تا آن که حق فرا رسید، و فرمان خدا آشکار گشت (و پیروز شدید)، در حالی که آن ها کراهت داشتند. (48) بعضی از آن ها می گویند: «به ما اجازه ده (تا در جهادشرکت نکنیم)، و ما را به گناه نیفکن»! آگاه باشید آن ها (هم اکنون) در گناه سقوط کرده اند و جهنم، کافران را احاطه کرده است! (49) هر گاه نیکی به تو رسد، آن ها را
ص: 647
ناراحت می کند و اگر مصیبتی به تو رسد، می گویند: «ما تصمیم خود را از پیش گرفته ایم.»
و بازمی گردند در حالی که خوشحالند! (50) بگو: «هیچ حادثه ای برای ما رخ نمی دهد،
مگر آن چه خداوند برای ما نوشته و مقرّر داشته است او مولا (و سرپرست) ماست و مومنان باید تنها بر خدا توکّل کنند!» (51) بگو: «آیا درباره ما، جز یکی از دو نیکی را انتظار
دارید؟! (: یا پیروزی یا شهادت) ولی ما انتظار داریم که خداوند، عذابی از سوی خودش
(در آن جهان)به شما برساند، یا (در این جهان) به دست ما (مجازات شوید) اکنون که چنین است، شما انتظار بکشید، ما هم با شما انتظار می کشیم!» (52) بگو: «انفاق کنید خواه از روی میل باشد یا اکراه، هرگز از شما پذیرفته نمی شود چرا که شما قوم فاسقی بودید!» (53) هیچ چیز مانع قبول انفاقهای آن ها نشد، جز این که آن ها به خدا و پیامبرش کافر شدند، و نماز بجا نمی آورند جز با کسالت، و انفاق نمی کنند مگر با کراهت! (54) و (فزونی) اموال و اولاد آن ها، تو را در شگفتی فرو نبرد خدا می خواهد آنان را به وسیله آن، در زندگی دنیا عذاب کند، و در حال کفر بمیرند! (55) آن ها به خدا سوگند می خورند که از شما هستند، در حالی که از شما نیستند ولی آن ها گروهی هستند که می ترسند (و به خاطر ترس از فاش شدن اسرارشان دروغ می گویند)! (56) اگر پناهگاه یا غارها یا راهی در زیر زمین بیابند، به سوی آن حرکت می کنند، و با سرعت و شتاب فرار می کنند. (57)
«لَوْ کَانَ عَرَضًا قَرِیبًا وَ سَفَرًا قَاصِدًا لاَّتَّبَعُوکَ وَ لَکِن بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ…»(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:
منافقین استطاعت شرکت در جنگ تبوک را داشتند و دروغ می گفتند، و خداوند
ص: 648
می دانست که آنان اگر سفر کوتاهی همراه با غنائم جنگی می بود، شرکت می کردند [و لکن برای این سفر مشقّت دار بهانه می آورند.](1)
علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «وَ لَکِن بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ» رفتن به تبوک است، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سفر جنگی دورتر از تبوک نداشت و هیچ سفر جنگی برای آن حضرت و مومنین سخت تر از رفتن به جنگ تبوک نبود.(2)
ص: 649
«عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ اَذِنتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ تَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ»(1)
مامون الرشید به حضرت رضا(علیه السلام) گفت:
ای فرزند رسول خدا! آیا شما نمی گویید: پیامبران معصوم هستند؟ فرمود: آری. مامون [ضمن سوالاتی] گفت: پس معنای این آیه چیست؟ «عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ اَذِنتَ لَهُمْ…؟» امام(علیه السلام) فرمود: این آیه از قبیل «اِیَّاکِ اَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةِ» است یعنی به تو می گویم تا امّت تو بشنوند، مانند آیه ی «لَئِنْ اَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» و آیه «وَ لَوْلاَ اَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ اِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا» پس مامون گفت: راست گفتی ای فرزند رسول خدا.(2)
علی بن ابراهیم از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در تفسیر آیه فوق فرمود:
مقصود از «حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ تَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ» این است که ای رسول من باید اجازه ترک جهاد به آنان نمی دادی تا دروغ گویان و کسانی که بدون عذر ترک جهاد می کنند را بشناسی.(3)
ص: 650
«لاَ یَسْتَاْذِنُکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ اَن یُجَاهِدُواْ بِاَمْوَالِهِمْ وَ اَنفُسِهِمْ…»(1)
«الی قوله: فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ»(2)
اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن حدیث مفصلی فرمود:
کسی که [در جنگ] در شک و تردید خود سرگردان است پیشینیان از او سبقت می گیرند، و عقب مانده ها به او می رسند، و او گرفتار دام شیطان است. [و این کنایه از محرومیّت و عقب ماندن از قافله مجاهدین در راه خدا می باشد.](3)
«وَ لَوْ اَرَادُواْ الْخُرُوجَ لاَعَدُّواْ لَهُ عُدَّةً…»(4)
مغیره گوید: امام(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
مقصود از«عدّه»نیّت است و خداوند می فرماید: اگر آنان نیّت رفتن به جهاد را داشتند، آماده رفتن می شدند و در جنگ شرکت می کردند.(5)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که می خواهید به حج بروید نیازهای سفر حج را آماده کنید،چرا که خداوند می فرماید : «وَ لَوْ اَرَادُواْ الْخُرُوجَ لاَعَدُّواْ لَهُ عُدَّةً.»(6)
ص: 651
«قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا اِلَّا اِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ…»(1)
ابوحمزه ی ثمالی گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «اِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ» مرگ در راه خدا و شهادت در راه او و یا پیروزی امام است، و مقصود از «یُصِیبَکُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ» مسخ است و مقصود از «اَوْ بِاَیْدِینَا» کشته شدن است، و تربّص، انتظار بلا برای دشمنان است چنان که خداوند می فرماید: «قُلْ تَرَبَّصُواْ فاِنَّا مَعَکُم مُّتَرَبِّصُونَ.»(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
مسلمان [با تقوا] نیز که اهل خیانت نباشد، انتظار یکی از دو نیکی را دارد: یا دعوت خدا را اجابت می کند [و وعده های خدا برای او بهتر از دنیا خواهد بود] و یا زنده می ماند و رزق خدا را می خورد و دین و شرافت خود را حفظ می کند.(3)
«وَ مَا مَنَعَهُمْ اَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ اِلَّا اَنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللهِ وَ بِرَسُولِهِ…»(4)
ص: 652
امام صادق(علیه السلام) ضمن کلام مفصّلی فرمود:
به خدا سوگند اگر کسی همه ی روزها را روزه بگیرد و همه ی شب ها را به عبادت طی کند و بدون ولایت ما اهل بیت، خدا را ملاقات نماید، خدا او را لعنت خواهد کرد و از او راضی نخواهد شد، بلکه بر او خشمگین است و این معنای آیه ی «وَ مَا مَنَعَهُمْ اَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ…» می باشد.
سپس فرمود:«وَ کَذَلِکَ الْاِیمَانُ لَا یَضُرُّ مَعَهُ الْعَمَلُ، وَ کَذَلِکَ الْکُفْرُ لَا یَنْفَعُ مَعَهُ الْعَمَلُ» یعنی کسی که دارای ایمان و اعتقاد صحیح باشد، اعمال [ناپسند] به او آسیبی نمی رساند، چنان که اگر کافر باشد، اعمال نیک برای او سودی ندارد.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن سخن مفصّلی فرمود:
هر عملی که به دستور غیر اصفیاء و اوصیای پیامبران جاری شود و مطابق حدود و پیمان ها و شرایع و سنن و معالم دین آنان نباشد،مردود و غیر مقبول خواهد بود و اهل آن در موقعیّت کفر قرار دارند، گرچه در ظاهر به صفت ایمان متّصف باشند. سپس فرمود: مگر به آیه «وَ مَا مَنَعَهُمْ اَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ اِلَّا اَنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللهِ وَ بِرَسُولِهِ» توجّه نکرده ای؟! بنابراین کسانی از اهل ایمان که به راه نجات [و سفینه ی اهل البیت(علیهم السلام)] راه نیافته اند، و حق اولیای خدا را
ص: 653
انکار کرده اند ایمان شان به خداوند سودی ندارد و اعمال شان تباه و حبط می شود و درقیامت از زیان کاران خواهند بود.(1)
«فَلا تُعْجِبْکَ اَمْوَالُهُمْ وَ لَا اَوْلاَدُهُمْ اِنَّمَا یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا…»(2)
عمرو بن سعید بن هلال گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
من تو را به تقوای الهی و راست گویی و پرهیز از گناه و کوشش در عبادت خدا سفارش می نمایم، و بدان که اجتهاد و کوشش در عبادت بدون ورع و تقوا سودی ندارد، و بترس از این که چشم خود را به بالا دست خود در مال دنیا بدوزی چرا که خداوند می فرماید: «فَلا تُعْجِبْکَ اَمْوَالُهُمْ وَ لَا اَوْلاَدُهُمْ….»(3)
ص: 654
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُكَ فِی الصَّدَقاتِ فَاِنْ اُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ اِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها اِذا هُمْ یَسْخَطُونَ
وَ لَوْ اَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللهُ سَیُؤْتینَا اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ اِنَّا اِلَی اللهِ راغِبُونَ اِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكینِ وَ الْعامِلینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمینَ وَ فی سَبیلِ اللهِ وَ ابْنِ السَّبیلِ فَریضَةً مِنَ اللهِ وَ اللهُ عَلیمٌ حَكیمٌ وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ قُلْ اُذُنُ خَیْرٍ لَكُمْ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللهِ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ یَحْلِفُونَ بِاللهِ لَكُمْ لِیُرْضُوكُمْ وَ اللهُ وَ رَسُولُهُ اَحَقُّ اَنْ یُرْضُوهُ اِنْ كانُوا مُؤْمِنینَ اَ لَمْ یَعْلَمُوا اَنَّهُ مَنْ یُحادِدِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَاَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدًا
فیها ذلِكَ الْخِزْیُ الْعَظیمُ
«هَمْز و لَمْز» به معنای عیب گویی است، و فرق بین احقّ و اصلح این است که احقّ لازم نیست دارای صلاحیت باشد بخلاف اصلح که دارای صلاحیت بالاتر است،و«محادّة» تجاوز از حدّ است در دشمنی و سخت گیری و… و اصل لغت به معنای منع است، و خِزْی به معنای خواری و پستی است، و هوان مرادف آن است.
و در میان آن ها کسانی هستند که در (تقسیم) غنایم به تو خرده میگیرند اگر از آن (غنایم، سهمی) به آن ها داده شود، راضی می شوند و اگر داده نشود، خشم می گیرند
ص: 655
(خواه حقّ آن ها باشد یا نه)! (58) (در حالی که) اگر به آن چه خدا و پیامبرش به آنان داده راضی باشند، و بگویند: «خداوند برای ما کافی است! و به زودی خدا و رسولش، از فضل خود به ما می بخشند ما تنها رضای او را می طلبیم.» (برای آن ها بهتر است)! (59) زکاتها مخصوص فقرا و مساکین و کارکنانی است که برای (جمع آوری) آن زحمت می کشند، و کسانی که برای جلب محبّتشان اقدام می شود، و برای (آزادی) بردگان،و(ادای دین) بدهکاران، و در راه (تقویت آیین) خدا، و واماندگان در راه این، یک فریضه (مهم) الهی است و خداوند دانا و حکیم است! (60) از آن ها کسانی هستند که پیامبر را آزار می دهند و می گویند: «او آدم خوش باوری است!» بگو: «خوش باور بودن او به نفع شماست! (ولی بدانید) او به خدا ایمان دارد و (تنها) مومنان را تصدیق می کند و رحمت است برای کسانی از شما که ایمان آورده اند!» و آن ها که رسول خدا را آزار می دهند، عذاب دردناکی دارند! (61)آن ها برای شما به خدا سوگند یاد می کنند، تا شما را راضی سازند در حالی که شایسته تر این است که خدا و رسولش را راضی کنند، اگر ایمان دارند! (62) آیا نمی دانند هر کس با خدا و رسولش دشمنی کند، برای او آتش دوزخ است جاودانه در آن می ماند؟! این، همان رسوایی بزرگ است! (63)
«وَ مِنْهُم مَّن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَاِنْ اُعْطُواْ مِنْهَا رَضُواْ وَ اِن لَّمْ یُعْطَوْاْ مِنهَا اِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ »(1)
ابوسعید خدری گوید:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) غنائم [جنگ حنین] را تقسیم می نمود، ناگهان
ص: 656
رئیس خوارج [= ابن ذی الخویصره تمیمی] آمد و به آن حضرت گفت: «ای رسول خدا، عدالت را رعایت کن» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: وای بر تو، اگر من رعایت عدالت را نکنم چه کسی رعایت عدالت می کند؟! پس عمر گفت: «یا رسول الله! به من اجازه بده تا گردن او را بزنم» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«او را رها کن، همانا شما نماز خود را مقابل نماز آنان ناچیز می دانید، و روزه خود را مقابل روزه ی آنان ناچیز می دانید و آنان از دین خارج خواهند شد، مانند تیری که از کمان خارج می شود و چیزی از آن باقی نمی ماند، و رئیس آنان و صاحب پرچم شان مرد سیاهی است که در یکی از دو پای او [و یا یکی از دو دست او] گوشتی مانند پستان زن وجود دارد و آنان در زمان فترت ناس قیام می کنند… تا این که فرمود: هنگامی که قیام کردند آنان را بکشید و باز اگر قیام کردند آنان را بکشید»پس این آیه نازل شد:«وَ مِنْهُم مَّن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ …» ابو سعید خدری سپس گوید: من گواهی می دهم که این سخنان را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم و شهادت می دهم که هنگامی که علی(علیه السلام) آنان را کشت
و من در کنار او بودم، رئیس خوارج را آوردند و همان گونه بود که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده بود. ثعلبی نیز این حدیث را در تفسیر خود آورده است.(1)
ص: 657
اسحاق بن غالب گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
تو فکر می کنی چه اندازه ی از مردم اهل این آیه می باشند«فَاِنْ اُعْطُواْ مِنْهَا رَضُواْ وَ اِن لَّمْ یُعْطَوْاْ مِنهَا اِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ»؟ سپس فرمود: بیش از دو ثلث مردم اینگونه هستند!(1)
«اِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَ الْمَسَاکِینِ وَ الْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ…»(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر مومن و هر مسلمانی که بمیرد و دین و بدهکاری داشته باشد، و دین او به خاطر فساد و اسراف نباشد، بر امام(علیه السلام) است که دین او را پرداخت کند وگرنه گناه کار خواهد بود، چرا که خداوند می فرماید: «اِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَ الْمَسَاکِینِ…» سپس فرمود: چنین کسی از «غارمین» و بدهکارها محسوب می شود و برای او سهمی است نزد امام(علیه السلام) و اگر نپردازد گناه کرده است.(3)
ص: 658
ابوبصیر گوید:
درباره ی آیه فوق از امام صادق(علیه السلام) سوال نمودم فرمود: «فقیر» کسی است که سوال نمی کند، و «مسکین»، سخت تر از اوست، و «بائس» سخت تر از آن دو است؛سپس فرمود: هر چه خدا [از مال دنیا] بر تو واجب نموده، بهتر است آشکارا انجام بدهی و هر چه را مستحبّ نموده بهتر است در پنهانی انجام بدهی، و اگر کسی زکات مال خود را حمل کند و آشکارا پرداخت نماید، کار زیبایی انجام داده است.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
فقرا کسانی اند که از مردم سوال نمی کنند، در حالی که مخارج زندگی به عهده ی آنان است، چنان که خداوند می فرماید: «لِلْفُقَرَاء الَّذِینَ اُحصِرُواْ فِی سَبِیلِ اللهِ لَا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الاَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ اَغْنِیَاء مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِیمَاهُمْ لَا یَسْاَلُونَ النَّاسَ اِلْحَافًا» و مساکین افراد زمینگیر و ناتوان اند، مانند نابیناها و لنگ ها و جذامی ها و اقسام زمینگیرها از مردها و زنان و بچّه ها، و مقصود از «وَ الْعَامِلِینَ عَلَیْهَا» کسانی هستند که در جمع زکات و گرفتن و حفظ آن ها
ص: 659
می کوشند، تا برای تقسیم تحویل امام بدهند،و «الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» کسانی هستند که خدا را یگانه می دانند ولکن معرفت به رسالت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) ندارند، از این رو رسول خدا با زکات دل های آنان را نرم می نماید و معرفت را به آنان تعلیم می دهد و به همین خاطر خداوند در زکات برای آنان سهمی قرار داده است،تا رغبت نمایند و معرفت پیدا کنند .(1)
زراره گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی «الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» سوال کردم، فرمود:
آنان کسانی هستند که خدا را یگانه می دانند و غیر او را نمی پرستند، و «لا اله الّا الله» و «محمّد رسول الله(صلی الله علیه و آله)» می گویند، ولکن درباره ی برخی از دستورات خداوند تردید می کنند، از این رو خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) دستور داده تا با مال و احسان، قلوب آنان را نرم کند و اسلامشان نیکو شود و بر دین خود ثابت بمانند؛ از این رو
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در جنگ حنین رؤسای عرب مانند ابوسفیان و ابن حصین فرازی و امثال آنان را با غنائم تالیف نمود و انصار از این عمل خشمگین شدند و سعد بن عباده را نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرستادند و او در جِعرانه خدمت آن حضرت رسید
ص: 660
و پس از اجازه ی سخن عرضه داشت: «اگر این اموال که بین قوم خود تقسیم نمودی به امر خدا بوده ما راضی هستیم وگرنه ما راضی نیستیم».
زراره گوید: من از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در پاسخ فرمود: ای جماعت انصار آیا همه شما موافق با گفته رئیس خود سعد بن عبادة هستید؟ انصار گفتند: رئیس و سیّد ما، خدا و رسول اوست و در مرتبه سوّم گفتند: نظر ما همان نظر سعد بن عبادة است. زراره گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که فرمود: خداوند نور آنان را از بین برد و برای «الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» در قرآن سهمی قرار داد.(1)
مولّف گوید:
این روایت درس بزرگی به ما می دهد که عدم تسلیم در مقابل دستورات خدا
ص: 661
و رسول او(صلی الله علیه و آله) سبب سلب نور ایمان می شود و… اعاذنا الله من ذلک بفضله و رحمته.
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
در هیچ زمانی«الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ»بیشتر از این زمان نبوده اند، و آنان مردمی هستند که یگانگی خدا را قبول نموده و از شرک خارج شده اند و لکن هنوز معرفت به مقام پیامبر(صلی الله علیه و آله) [و اهل بیت او(علیهم السلام)] در قلوب آنان وارد نشده است، و به دستوراتی که آن حضرت از ناحیه ی خداوند آورده مطمئن نشده اند، از این رو پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)
با مال قلوب شان را نرم می کرده تا معرفت بیشتر و کامل تری پیدا کنند و مومنین [یعنی ائمّه(علیهم السلام)] نیز بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با آنان چنین خواهند نمود، تا معرفت پیدا کنند.(1)
«وَ فِی الرِّقَابِ وَ الْغَارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِّنَ اللّهِ…»(2)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «وَ فِی الرِّقَابِ» کسانی از مومنین هستند که به خاطر قتل خطایی و ظهار و قتل صید در حرم و سوگندها، کفّاره به عهده ی آنان آمده و مالی ندارند که این کفّاره ها را پرداخت کنند از این رو خداوند برای آنان از زکات سهمی قرار داده تا کفّارات آنان پرداخت شود.(3)
ص: 662
موسی بن بکر گوید: امام کاظم(علیه السلام) به من فرمود:
کسی که رزق خود را از راه حلال طلب کند تا مخارج خود و عیال خود را تامین نماید، مانند مجاهد در راه خدا خواهد بود، و اگر با تمام کوشش، مالی برای تامین مخارج خود به دست نیاورد باید به حساب خدا و رسول او(صلی الله علیه و آله) به اندازه نیاز قرض بگیرد [و خداوند قرض او را ادا خواهد نمود] و اگر چنین شخصی بمیرد و قرض خود را ادا نکرده باشد بر امام(علیه السلام) است که قرض او را ادا نماید وگرنه دین او به عهده امام خواهد بود، چرا که خداوند می فرماید: «اِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَ الْمَسَاکِینِ وَ الْعَامِلِینَ عَلَیْهَا… وَ الْغَارِمِینَ» و غارمین نمونه فقیر و مسکینی است که مدیون مانده است.(1)
به حضرت رضا(علیه السلام) گفته شد:
مقصود از آیه «وَ اِن کَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ اِلَی مَیْسَرَةٍ» چیست؟ و اگر کسی مال دیگری را قرض گرفته باشد، و صرف نفقه عیال خود نموده و درآمدی و طلبی از کسی ندارد و نیز مالی در شهر دیگری ندارد که دین خود را ادا کند، طلبکار چه بکند؟
ص: 663
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: باید به اندازه ای که خبر به امام(علیه السلام) برسد باید صبر کند، و امام طلب او را از سهم غارمین پرداخت خواهد نمود، به شرط آن که بدهکار
مال او را صرف معصیت نکرده باشد و الّا چیزی به عهده ی امام نخواهد بود.
راوی حدیث گوید:
گفتم: شخص طلبکار که نمی داند او آن مال را صرف طاعت کرده یا صرف معصیت چه باید بکند؟ امام(علیه السلام) فرمود: باید مال خود را از او بگیرد و او نیز با هر خواری باید پرداخت کند.(1)
شخصی به امام صادق(علیه السلام) گفت: مردی مالی به من داده و وصیّت نموده که در راه خدا مصرف نمایم؟ امام(علیه السلام) فرمود:
برای سفر حج مصرف کن. سائل گوید: گفتم: او وصیّت کرده که در راه خدا مصرف
نمایم؟فرمود:در سفر حج مصرف کن،چرا که من راهی را بهتر از راه حج نمی شناسم. (2)
ص: 664
حسن بن راشد گوید:
در مدینه به امام عسکری(علیه السلام) گفتم: شخصی وصیّت کرده که مال او را در راه خدا مصرف نمایند؟ امام(علیه السلام) فرمود: به شیعیان ما بدهند.(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
صدقه و زکات برای بنی هاشم حلال نیست جز تشنه باشند و از آب صدقه بخورند و یا به هم دیگر زکات و صدقه بدهند.(2)
زید شحّام گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی صدقه ای که بر بنی هاشم حرام است
سوال کردم، فرمود:
مقصود زکات واجب است، و لکن صدقه ما بر هم دیگر حرام نیست.(3)
«وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یِقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ قُلْ اُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ …»(4)
ص: 665
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر کس بعد از تحریم شراب، شراب بخورد، دختر به او نباید داد، و سخن او را نباید تصدیق نمود، و شفاعت او را نباید پذیرفت، و امانتی نزد او نباید سپرد، و هر کس او را امین خود قرار بدهد و مال او تباه شود، اجری پیش خدا ندارد، و خداوند، مال او را جایگزین نخواهد نمود؛
امام صادق(علیه السلام) سپس فرمود:
من به پدرم گفتم: من می خواهم مال خود را به فلان شخص برای تجارت به یمن، بدهم؟ پدرم فرمود: مگر نمی دانی او شراب می نوشد؟ گفتم: مردم چنین می گویند؛ فرمود: مومنان را تصدیق کن، چرا که خداوند می فرماید: «یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ» سپس فرمود: اگر مال خود را به دست او بدهی و از بین برود، پاداشی نزد خدا نداری و خداوند آن مال را برای تو جایگزین نخواهد نمود، چرا که خداوند می فرماید: «وَ لَا تُؤْتُواْ السُّفَهَاء اَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَامًا» سپس فرمود: آیا تو سفیهی سفیه تر از شرابخوار می شناسی؟(1)
ص: 666
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
علّت نزول آیه فوق این بوده که عبدالله بن نفیل منافق کنار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می نشست و سخنان او را می شنید و برای منافقین نقل می کرد، و جبرییل(علیه السلام) بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد و گفت: ای محمّد یکی از منافقین از تو سخن چینی می کند و سخنان تو را برای منافقین نقل می نماید. و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:او کیست؟و جبرییل او را معرّفی نمود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)او را خواست و او سوگند یاد نمود که چنین کاری را نکرده است، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: از تو پذیرفتم، از این پس چنین کاری را مکن. پس آن مرد منافق نزد منافقین رفت و گفت: محمّد «اُذُن» است و سخن هر کسی را می پذیرد و خداوند به او خبر داده که من سخنان او را بر شما بازگو کرده ام، و من به او گفتم: چنین کاری را نکرده ام و او از من پذیرفت!
پس خداوند آیه فوق را نازل نمود. سپس علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ» این است که آن حضرت سخن خدا و سخن مومنین را تصدیق می کند یعنی ایمان به خدا دارد و عذر مومنین را می پذیرد گرچه در باطن می داند که گوینده [منافق] دروغ می گوید….(1)
ص: 667
یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ اَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِؤُا اِنَّ اللهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ وَ لَئِنْ سَاَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ اِنَّما كُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ اَ بِاللهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ لاتَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ ایمانِكُمْ اِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِاَنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمینَ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَاْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ یَقْبِضُونَ اَیْدِیَهُمْ نَسُوا اللهَ فَنَسِیَهُمْ اِنَّ الْمُنافِقینَ هُمُ الْفاسِقُونَ وَعَدَ اللهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْكُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ كَالَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ كانُوا اَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَ اَكْثَرَ اَمْوالًا وَ اَوْلادًا فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلاقِهِمْ وَ خُضْتُمْ كَالَّذی خاضُوا اُول-ٰٓئِكَ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ اُول-ٰٓئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ اَ لَمْ یَاْتِهِمْ نَبَاُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ اِبْراهیمَ وَ اَصْحابِ مَدْیَنَ وَ الْمُؤْتَفِكاتِ اَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما كانَ اللهُ لِیَظْلِمَهُمْ
وَ لكِنْ كانُوا اَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ
ص: 668
«حذر»پرهیز از ضرر است، و«منافق»کسی است که ایمانی بر خلاف باطن خود اظهار می کند، و «خوض» دخول قدم در آب و گِل می باشد و سپس در ورود به باطل و سخنان ناحق استعمال شده است، و «لعب» انجام کاری است که انسان را ساقط می کند و منزلت او را پایین می آورد و «اعتذار» اظهار عذر است و «اجرام» جدا شدن از حق و به طرف بالا رفتن است، و «استمتاع» بهره گیری از اکل و شرب و جماع است، و «خلاق» به معنای نصیب است و «مؤتفکات» جمع مؤتفکه است و ائفکت بهم الارض ای انقلبت.
«نَخُوضُ»خوض به معنای داخل شدن در آب است و به وارد شدن در هر امری اطلاق می شود و اکثر موارد استعمال آن در قرآن، وارد شدن مذموم است و در قرآن به معنای لغوی آن استعمال نشده است.
«بخلاقهم» خَلق به معنای اندازه گیری است و خُلق و خُلُق به معنای خوی و عادت و به معنای دروغ نیز آمده است و در این آیه می تواند به معنای خوی و عادت باشد. و «خُلُق
الاوّلین» می تواند به معنای دروغ باشد و می تواند به معنای خوی و عادت باشد.
«حبطت اعمالهم» حبط به معنای بطلان و فساد و هدر رفتن است و در برخی از آیات به معنای بطلان است مانند: «لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِکُم بِالْمَنِّ وَ الاذَی» و مانند «وَ قَدِمْنَا اِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا».
«هم الخاسرون» خسران به معنای کم شدن و کم کردن است و خسران راس المال به همین معناست،و خاسر و خاسرین به معنای زیان کار است؛ و به معنای هلاکت و ضلالت که نتیجه خسران است نیز آمده است.
«المؤتفکات» افک به معنای ساخته به دروغ و برگرداندن چیزی از حقیقت
ص: 669
آن است؛ و مؤتفکات به معنای بادهایی است که از مسیر خود بر می گردند و یا زمین هایی که زیر و رو می شوند و ظاهرا مراد از آن ها: شهرهای ویران و زیر و رو شده است مانند شهر لوط و امثال آن.(1)
منافقان از آن بیم دارند که سوره ای بر ضدّ آنان نازل گردد،و به آن ها از اسرار درون قلب شان خبر دهد. بگو: «استهزا کنید! خداوند، آن چه را از آن بیم دارید، آشکار می سازد!» (64) و اگر از آن ها بپرسی (: «چرا این اعمال خلاف را انجام دادید؟!»)، می گویند: «ما بازی و شوخی می کردیم!» بگو: «آیا خدا و آیات او و پیامبرش را مسخره می کردید؟!» (65) (بگو:) عذر خواهی نکنید (که بیهوده است چرا که) شما پس از ایمان آوردن، کافر شدید! اگر گروهی از شما را (به خاطر توبه) مورد عفو قرار دهیم، گروه دیگری را عذاب خواهیم کرد زیرا مجرم بودند! (66) مردان منافق و زنان منافق، همه از یک گروهند! آن ها امر به منکر، و نهی از معروف می کنند و دستهای شان را (از انفاق و بخشش) می بندند خدا را فراموش کردند، و خدا (نیز) آن ها را فراموش کرد (، و رحمتش را از آن ها قطع نمود) به یقین، منافقان همان فاسقانند! (67) خداوند به مردان و زنان منافق و کفّار، وعده آتش دوزخ داده جاودانه در آن خواهند ماند همان برای آن ها کافی است! و خدا آن ها را از رحمت خود دور ساخته و عذاب همیشگی برای آن هاست! (68) (شما منافقان،) همانند کسانی هستید که قبل از شما بودند (و راه نفاق پیمودند بلکه) آن ها از شما نیرومندتر، و اموال و فرزندان شان بیشتر بود! آن ها از بهره خود (از مواهب الهی در راه گناه و هوس) استفاده کردند شما نیز از بهره خود، (در این راه) استفاده کردید، همان گونه که آن ها استفاده کردند شما
ص: 670
(درکفر و نفاق و استهزای مومنان) فرو رفتید،همان گونه که آن ها فرو رفتند (ولی سرانجام) اعمال شان در دنیا و آخرت نابود شد و آن ها همان زیان کارانند! (69) آیا خبر کسانی که پیش از آن ها بودند، به آنان نرسیده است؟! «قوم نوح» و «عاد» و «ثمود» و «قوم ابراهیم» و «اصحاب مدین» [قوم شعیب] و «شهرهای زیر و رو شده» [قوم لوط] پیامبران شان دلایل روشن برای آنان آوردند، (ولی نپذیرفتند)خداوند به آن ها ستم نکرد،امّا خودشان بر خویشتن ستم می کردند! (70)
«یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ اَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِی قُلُوبِهِم قُلِ اسْتَهْزِؤُواْ…»(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای جنگ تبوک حرکت کرد، گروهی از منافقین بین خود گفتند: آیا محمّد گمان می کند که جنگ با رومیان مانند جنگ با دیگران
است؟ سپس گفتند: احدی از این ها به مدینه باز نخواهند گشت [و کشته خواهند شد] و برخی از آنان گفتند: جز این نیست که خداوند ما و آن چه در قلوب ما می گذرد را به محمّد خبر خواهد داد و آیاتی در این باره بر او نازل خواهد شد و مردم بین خود قرائت خواهند نمود. و این سخنان را از روی استهزا گفتند؛ از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به عمّار یاسر فرمود: خود را به آنان برسان که گرفتار آتش شدند پس عمّار نزد آنان آمد و گفت: چه می گفتید؟ گفتند: «ما چیزی نگفتیم و آن چه گفتیم از راه مزاح و بازی بود» پس این آیه نازل شد «وَ لَئِن سَاَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ اِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ اَ بِاللهِ وَ آیَاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِؤُونَ؟!»(2)
ص: 671
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
این آیات درباره ی دوازده نفر از بنی امیّه نازل شده است که برای کشتن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) [در بازگشت از جنگ تبوک] کمین کردند تا آن حضرت را بکشند [و به هم دیگر گفتند: اگر او فهمید، می گوییم: ما این سخنان را به شوخی و بازی گفتیم، و اگر نفهمد، او را می کشیم.](1)
ص: 672
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه «لاَ تَعْتَذِرُواْ قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ اِیمَانِکُمْ…» فرمود:
آنان قبلا مومن و صادق بودند، ولکن بعد از ایمان گرفتار شک و تردید و نفاق شدند، و آنان چهار نفر بودند و یکی از آنان خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و اعتراف کرد و توبه نمود. [و نام او مخشی یا مختبر بود]. و گفت: یا رسول الله نام من مرا هلاک نمود! و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نام او را عبد الله بن عبدالرّحمن قرار داد، پس او به خدای خود گفت: «خدایا مرا به گونه ای به شهادت برسان که احدی نداند من کجایم؟»
از این رو در جنگ یمامه کشته شد و کسی ندانست او کجا کشته شده است.(1)
مرحوم طبرسی در تفسیر«اِن نَّعْفُ عَن طَآئِفَةٍ مِّنکُمْ نُعَذِّبْ طَآئِفَةً بِاَنَّهُمْ کَانُواْ مُجْرِمِینَ»گوید:
روایت شده که این دو طایفه سه نفر بودند، دو نفر آنان پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) را استهزاء نمودند و نفر سوّم خندید و این یک نفر از نفاق خود توبه نمود و نام او مخشی بن
حمیر بود و خداوند او را عفو نمود.(2)
ص: 673
«نَسُواْ اللّهَ فَنَسِیَهُمْ اِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»(1)
حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید:
خداوند فراموشی و شک پیدا نمی کند، بلکه مخلوق او فراموشی و شک پیدا می کنند، چنان که می فرماید: «وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا» آری او کیفر کسی که او را فراموش کند و قیامت را از یاد ببرد، این قرار می دهد که خود را فراموش نماید، چنان که می فرماید: «وَ لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللهَ فَاَنسَاهُمْ اَنفُسَهُمْ اُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» و یا می فرماید: «فَالْیَوْمَ نَنسَاهُمْ کَمَا نَسُواْ لِقَاء یَوْمِهِمْ هَذَا»یعنی ما آنان را رها می کنیم[ونظر رحمتی به آن ها نمی کنیم]همان گونه که آنان قیامت را به فراموشی سپردند.[وخود را آماده لقای پروردگار خود نکردند.] (2)
امام باقر(علیه السلام) می فرمود:
معنای فراموش کردن خدا ترک طاعت اوست و کسانی که خدا را اطاعت نکنند خداوند آنان را رها خواهد نمود [و رحمت و عنایتی به آنان نخواهد کرد و این معنای نسیان بنده و نسیان خداوند است.](3)
علیّ(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:
مردم در دنیا خدا را فراموش می کنند و ایمان به او و به رسول او نمی آورند
ص: 674
و بندگی خدا را نمی کنند و خداوند نیز در قیامت آنان را فراموش می کند و پاداشی به آنان نمی دهد و محروم و منسّی از خیر خواهند ماند.(1)
«وَ الْمُؤْتَفِکَاتِ اَتَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانَ اللّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لَکِن کَانُواْ اَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ » (2)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «الْمُؤْتَفِکَةَ اَهْوی» اهل بصره هستند و مقصود از«وَ الْمُؤْتَفِکَاتِ اَتَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ…» قوم لوط هستند که زمین برای آنان ائتکاف و انقلاب پیدا کرد و آنان زیر زمین رفتند «صارت عالیها سافلها.»(3)
جویریة بن مسهّر گوید:
با امیرالمؤمنین(علیه السلام) از جنگ نهروان باز می گشتیم و چون به سرزمین بابِل رسیدیم
وقت نماز عصر رسید و امیرالمؤمنین(علیه السلام) و اصحاب او پیاده شدند و امیر المؤمنین(علیه السلام) [پس از ادای نماز] فرمود: ای مردم! این سرزمین ملعون است و تا کنون دو مرتبه عذاب شده و امید می رود که برای مرتبه سوّم عذاب شود و این سرزمین یکی
از مؤتفکات است….(4)
ص: 675
وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَاْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ یُطیعُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ اُول-ٰٓئِكَ سَیَرْحَمُهُمُ اللهُ اِنَّ اللهَ عَزیزٌ حَكیمٌ وَعَدَ اللهُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ مَساكِنَ طَیِّبَةً فی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللهِ اَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ یا اَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَاْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ یَحْلِفُونَ بِاللهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ اِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا وَ ما نَقَمُوا اِلَّا اَنْ اَغْناهُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَاِنْ یَتُوبُوا یَكُ خَیْرًا لَهُمْ وَ اِنْ یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللهُ عَذابًا اَلیمًا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِی الْاَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لانَصیرٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحینَ فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ فَاَعْقَبَهُمْ نِفاقًا فی قُلُوبِهِمْ اِلی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما اَخْلَفُوا اللهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا یَكْذِبُونَ اَ لَمْ یَعْلَمُوا اَنَّ اللهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ وَ اَنَّ اللهَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ
«اولیاء» جمع ولیّ است و ولیّ در این جا به معنای دوست و یا ناصر نیست بلکه به قرینه حق واجب امر به معروف و نهی از منکر به معنای صاحب ولایت است.
«جنّات عدن» یعنی جنّات اقامت و خلود و آن مخصوص رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و پیامبران و صدّیقین و شهداست رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: کسی که دوست می دارد حیات و ممات
ص: 676
او مثل من باشد و در بهشتی که خدا به من وعده داده و آن «جنّات عدن» است ساکن
شود باید ولایت علی بن ابی طالب و ذریّه ی او(علیهم السلام) را دارا باشد.(1)
«یوم یلقونه» مقصود از لقای خداوند: حضور در محکمه ی عدل اوست و روز ملاقات یعنی روز قیامت و بعث.
«کلمة الکفر» مقصود از کلمه کفر پیمان منافقین برای منع ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و مقصود از «و همّوا بما لم ینالوا» کوشش آنان برای کشتن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است که نقشه آنان بر آب شد و کاری از پیش نبردند و رسوا شدند و آنان همان اصحاب صحیفه و اصحاب عقبه و اصحاب سقیفه اند و بین منافقین کسی بدتر از آنان نیست و جایگاه شان در دوزخ چاه ویل است.«سرّهم و نجواهم» مقصود از «سرّ» نفاق آنان است و مقصود از «نجوی» سخنان سرّی و بدگویی های آنان است.(2)
مردان و زنان باایمان، ولیّ (و یار و یاور) یک دیگرند امر به معروف،و نهی از منکر می کنند نماز را برپا می دارند و زکات را می پردازند و خدا و رسولش را اطاعت می کنند به زودی خدا آنان را مورد رحمت خویش قرار می دهد خداوند توانا و حکیم است! (71) خداوند به مردان و زنان باایمان، باغ هایی از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جاری است جاودانه در آن خواهند ماند و مسکن های پاکیزه ای در بهشتهای جاودان (نصیب آن ها ساخته) و (خشنودی و) رضای خدا، (از همه این ها) برتر است و پیروزی بزرگ، همین است! (72) ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن، و بر آن ها سخت بگیر! جایگاهشان جهنم است و چه بد سرنوشتی دارند! (73) به خدا سوگند می خورند که (در غیاب پیامبر، سخنان نادرست) نگفته اند در حالی که قطعا سخنان کفرآمیز
ص: 677
گفته اند و پس از اسلام آوردنشان، کافر شده اند و تصمیم (به کار خطرناکی) گرفتند، که
به آن نرسیدند. آن ها فقط از این انتقام می گیرند که خداوند و رسولش، آنان را به فضل
(و کرم) خود، بی نیاز ساختند! (با این حال،) اگر توبه کنند، برای آن ها بهتر است و اگر روی گردانند، خداوند آن ها را در دنیا و آخرت، به مجازات دردناکی کیفر خواهد داد و در سراسر زمین، نه ولیّ و حامی دارند، و نه یاوری! (74) بعضی از آن ها با خدا پیمان بسته بودند که: «اگر خداوند ما را از فضل خود روزی دهد، قطعا صدقه خواهیم داد و از صالحان (و شاکران) خواهیم بود!» (75) امّا هنگامی که خدا از فضل خود به آن ها بخشید، بخل ورزیدند و سرپیچی کردند و روی برتافتند! (76) این عمل، (روح) نفاق را، تا روزی که خدا را ملاقات کنند، در دل های شان برقرار ساخت. این به خاطر آن است که از پیمان الهی تخلّف جستند و به خاطر آن است که دروغ می گفتند. (77) آیا نمی دانستند که خداوند، اسرار و سخنان درگوشی آن ها را می داند و خداوند دانای همه غیبها (و امور پنهانی) است؟! (78)
«وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَ مَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوَانٌ مِّنَ اللهِ اَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»(1)
امام سجّاد(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که اهل بهشت وارد بهشت می شوند و ولیّ خدا به منازل بهشتی خود می رسد و هر مومنی بر جایگاه خود تکیه می کند، خدّام بهشتی اطراف او جمع می شوند و میوه های بهشتی مقابل او سرازیر می گردد و چشمه های بهشتی مقابل او جوشش می کند و نهرهای بهشتی از زیر او جاری می شود و سفره های رنگین
ص: 678
پهن می گردد و بالش ها آماده و خدّام بهشتی با آن چه میل و شهوت اوست نزد او می آیند، بدون آن که درخواستی کرده باشد…
سپس فرمود:
پس از آن حورالعین بهشتی نزد آنان می آیند و تا خدا می خواهد با آنان خواهند بود، تا این که خداوند جبّار به آنان می فرماید: ای دوستان من! و ای اهل طاعت من! و ای ساکنین در جوار رحمت من! آیا من شما را به نعمتی بهتر از این ها خبر بدهم؟ مومنان بهشتی گویند: پروردگار را چه نعمتی بالاتر از این نعمت هاست؟! در حالی که هر آن چه ما دوست می داریم و هر لذّتی که می خواهیم برای ما درجوار خدای کریم آماده است؟! پس خداوند سخن خود را تکرار می نماید و آنان می گویند: ای پروردگار ما! آری، آن چه بهتر از این نعمت هاست را به ما عطا کن؛ و خداوند تبارک و تعالی به آنان می فرماید: خشنودی و رضا و محبّت من برای شما بزرگ تر و بهتر از نعمت هایی است که در اختیار شماست؛پس اولیای خدا می گویند: خدایا! خشنودی و محبّت تو برای ما بهتر و پاک تر خواهد بود، سپس امام سجّاد(علیه السلام) این آیه را تلاوت نمود «وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ….»(1)
ص: 679
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«جنّات عدن» خانه [رحمت] الهی است که نه چشمی دیده است و نه به قلب کسی خطور نموده است و ساکنین آن جز پیامبران و صدیّقین و شهدا نخواهند بود و خداوند به این خانه رحمت خود می فرماید: طوبی لمن دخلک.(1)
زید بن ارقم گوید:
مردی به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: ای اباالقاسم! آیا فکر می کنی اهل بهشت می خورند و می آشامند؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: سوگند به خدایی که جان من به دست اوست هر کدام آنان قدرت و نیروی یک صد نفر را در خوردن و آشامیدن خواهد
داشت. سوال کننده گفت: کسی که غذا می خورد نیاز به تخلیه دارد و بهشت محل پاک و طاهر است و خباثتی در آن نیست؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: تخلیه آنان
عرق خوشبویی است مانند مشک که از بدن آنان خارج می شود.(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر کسی می خواهد حیات و ممات او مانند من باشد و در جنّات و بهشت من
ص: 680
که خدا به دست خود غرس نموده ساکن شود، باید ولایت علی بن ابی طالب و ذریّه او(علیهم السلام) را دارا باشد.(1)
«اَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَاْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ»(2)
مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع گوید:
روایت شده که این آیه در قرائت اهل بیت(علیهم السلام) «جَاهِدِ الْکُفَّارَ بالْمُنَافِقِینَ» است
و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با منافقین جنگ نکرد بلکه با آنان الفت داشت چرا که منافقین کفر خود را اظهار نمی کردند و خداوند عالم به کفر آنان بود و به خاطر اظهار ایمان، کشتن آنان را مباح نکرد.(3)
از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده که این آیه را «جَاهِدِ الْکُفَّارَ بِالْمُنَافِقِینَ» قرائت نمود و فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هرگز با منافقین جنگ نکرد بلکه با آنان الفت داشت. (4)
علیّ بن ابراهیم قمّی نیز گوید:
این آیه «یَا اَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ بالْمُنَافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ» نازل شده است، چرا
ص: 681
که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با منافقین جنگ نکرد و شمشیر بر آنان بالا ننمود. (1)
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
این آیه «جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ» نازل شده و جهاد با کفّار را رسول خدا(صلی الله علیه و آله) انجام داده و جهاد با منافقین را علی(علیه السلام) انجام داده است و جهاد علی(علیه السلام) جهاد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) محسوب می شود.(2)
ابن عبّاس گوید: هنگامی که این آیه نازل شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«من باید با عمالقه یعنی کفّار جنگ کنم» پس جبرییل(علیه السلام) آمد و گفت: یا تو جنگ می کنی و یا علی7.(3)
«یَحْلِفُونَ بِاللهِ مَا قَالُواْ وَ لَقَدْ قَالُواْ کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُواْ بَعْدَ اِسْلاَمِهِمْ وَ هَمُّواْ بِمَا لَمْ یَنَالُواْ… »(4)
مرحوم صدوق با سند خود از حذیفة بن یمان نقل نموده که گوید:
کسانی که شتر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را در بازگشت آن حضرت از تبوک فراری دادند
ص: 682
[و قصد کشتن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را داشتند] چهارده نفر بودند: 1. ابوالشرور،
2. ابوالدواهی، 3. ابوالمعازف، 4. پدر ابوالمعازف، 5. طلحه، 6. سعد بن ابی وقّاص، 7. ابوعبیده، 8. ابوالاعور، 9. مغیره، 10. سالم مولی ابی حذیفه،11. خالد بن ولید، 12. عمرو بن العاص، 13. ابو موسی اشعری، 14. عبدالرّحمن بن عوف؛ و این ها کسانی هستند که خداوند درباره ی آنان فرمود: «وَ هَمُّواْ بِمَا لَمْ یَنَالُواْ».(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) علی(علیه السلام) را در غدیر خم به امامت و خلافت منصوب نمود، هفت نفر از منافقین مقابل او بودند و آنان ابوبکر و عمر و عبدالرّحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاّص و ابوعبیده و سالم مولا ابی حذیفه و مغیرة بن شعبه بودند و عمر گفت: آیا نمی بینید چشمان او مانند دیوانه می ماند و الآن خواهد گفت: پروردگارم چنین گفته است؟ و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ایستاد و فرمود:
«اَیُّهَا النَّاسُ مَنْ اَوْلَی بِکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ؟» مردم گفتند: «الله و رسوله» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: خدایا تو شاهد باش و سپس فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌ هَذَا مَوْلَاهُ» و مردم
ص: 683
تبریک گفتند و به عنوان امیرالمؤمنین بر او سلام کردند و جبرییل نازل شد و سخنان منافقین را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خبر داد و رسول خدا آنان را احضار نمود و آنان انکار کردند و سوگند یاد نمودند که چنین سخنی را نگفته اند.(1)
علیّ بن ابراهیم در تفسیر این آیه گوید:
این آیه درباره ی کسانی نازل شده که در کعبه سوگند یاد نمودند که هرگز نگذارند خلافت در بنی هاشم قرار بگیرد و این کلمه ی کفر آنان بود و سپس در عقبه هنگام بازگشت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) کمین کردند که آن حضرت را به قتل برسانند! و لکن موفّق نشدند از این رو خداوند می فرماید: «وَ هَمُّواْ بِمَا لَمْ یَنَالُواْ» و چون خداوند این خبر را به رسول خود داد آنان سوگند یاد کردند که چنین چیزی را نگفته اند و برای کشتن آن حضرت کمین نکرده اند و خداوند در پاسخ آنان فرمود: «یَحْلِفُونَ بِاللهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ اِسْلامِهِمْ» تا این که می گوید: آیه «یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللهُ جَمِیعًا فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَمَا یَحْلِفُونَ لَکُمْ» نیز به همین معنا اشاره دارد و غاصبین خلافت در قیامت نیز سوگند می خورند که چنین کاری را نکرده اند همان گونه که برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوگند یاد نمودند، در حالی که آنان در دنیا سوگند یاد نموده
ص: 684
بودند که ولایت را از خاندان بنی هاشم جدا کنند و….(1)
ص: 685
مولّف گوید:
تفصیل این معنا در آیه «یَا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنزِلَ اِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ» و آیه «الْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» گذشت.
«وَ مِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ…»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
این آیه درباره ی ثعلبة بن خاطب انصاری نازل شد که مرد فقیری بود و به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: از خدا بخواهید تا مالی به من عطا کند [و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: ای ثعلبه مال کمی که بتوانی شکر آن را انجام بدهی بهتر از مال زیادی
است که نتوانی شکر آن را انجام بدهی، آیا نمی خواهی رسول خدا را مقتدای خود قرار بدهی؟! سپس فرمود: سوگند به خدایی که جان من به دست اوست اگر من بخواهم کوه ها طلا و نقره شود و همراه من حرکت کند چنین خواهد شد. (و لکن می خواهم شاکر خدا باشم).
و ثعلبه قانع نشد و باز نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: یا رسول الله از خدا بخواهید تا مالی به من عطا کند؛ سپس گفت: سوگند به خدایی که شما را به نبوّت مبعوث
نموده، اگر خداوند مالی به من عطا کند، من حق هر صاحب حقّی را ادا خواهم نمود.
ص: 686
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دعا کرد و فرمود: «خدایا ثعلبه را مالی عطا کن» و پس از این دعا، ثعلبه گوسفندی خرید و مال او به قدری فراوان شد که مدینه جای او نبود و به بیابان ها رفت تا این که مال او فراوان تر شد و از مدینه فاصله گرفت و پس از آن از شرکت در نمازها و نماز جمعه بازماند تا آن که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مامورین گرفتن زکات را نزد او فرستاد و او بخل ورزید و زکات گوسفندان خود را نداد و گفت: این یک باج گیری و شبیه به جزیه است» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با شنیدن این سخن
فرمود: وای بر ثعلبه، وای بر ثعلبه و این آیات درباره ی او نازل شد.](1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
چهار چیز است که در هر کس باشد منافق است، و اگر یکی از آن چهار خصلت
ص: 687
در کسی باشد خصلتی از نفاق را خواهد داشت تا این که آن خصلت را ترک کند:
1. هنگامی که سخن می گوید، دروغ بگوید،
2. هنگامی که وعده می کند، خلف وعده کند،
3. هنگامی که پیمانی را امضا می کند، خیانت کند،
4. هنگامی که نزاع می کند، گناه کند.(1)
و در حدیث صحیح نبوی آمده که برای منافق سه نشانه است:
1. هنگام سخن دروغ بگوید،
2. چون وعده می کند تخلّف کند،
3. چون امانتی به او سپرده شود، خیانت کند.(2)
الَّذینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعینَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذینَ لایَجِدُونَ اِلَّا جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ اَوْ لاتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ اِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللهُ لَهُمْ ذلِكَ بِاَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللهُ لایَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللهِ وَ كَرِهُوا
ص: 688
اَنْ یُجاهِدُوا بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللهِ وَ قالُوا لاتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ اَشَدُّ حَرًّا لَوْ كانُوا یَفْقَهُونَ فَلْیَضْحَكُوا قَلیلًا وَ لْیَبْكُوا كَثیرًا جَزاءً بِما كانُوا یَكْسِبُونَ فَاِنْ رَجَعَكَ اللهُ اِلی طائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَاْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِیَ اَبَدًا وَ لَنْ تُقاتِلُوا مَعِیَ عَدُوًّا اِنَّكُمْ رَضیتُمْ بِالْقُعُودِ اَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفینَ وَ لاتُصَلِّ عَلی اَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ اَبَدًا وَ لاتَقُمْ عَلی قَبْرِهِ اِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ وَ لاتُعْجِبْكَ اَمْوالُهُمْ وَ اَوْلادُهُمْ اِنَّما یُریدُ اللهُ اَنْ یُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ اَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ وَ اِذا اُنْزِلَتْ سُورَةٌ اَنْ آمِنُوا بِاللهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَاْذَنَكَ اُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَكُنْ مَعَ الْقاعِدینَ رَضُوا بِاَنْ یَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لایَفْقَهُونَ
«یلمزون» از لمز به معنای عیب جویی با اشاره ی چشم است و «لَمَزه لَمزًا» عابَه، چنان که در آیه «وَ لَا تَلْمِزُوا اَنفُسَکُمْ وَ لَا تَنَابَزُوا بِالْاَلْقَابِ»(1)، و آیه ی «وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ» به همین معناست.
«المخلّفون» خلَف بر وزن فَلس به معنای پشت است و آن ضدّ قدّام و امام است و خلاف از مفاعله است به معنای مخالفت و مخلّفون به معنای از پس مانده ها بر خلاف رسول الله اند، مانند «لَّا یَلْبَثُونَ خِلافَکَ اِلَّا قَلِیلًا».
«لا تنفروا» نَفر بر وزن فَلس، اگر با «مِن» و یا «عن» باشد به معنای دوری و جدایی است
و اگر با «الی» باشد به معنای خروج و رفتن است و در این آیه و آیه «فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ
مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ»(2)، به معنای کوچ کردن و خارج شدن است.
ص: 689
«اولوا الطَول» طَول بضّم طاء به معنای بلندی و درازی است و بفتح طاء به معنای فضل و قدرت است مانند این آیه.
«و تزهق انفسهم» زَهَقَ و زَهوق به معنای خروج روح و به معنای هلاکت و به معنای
بطلان آمده است.
راغب گوید: به معنای خروج روح با تاسف شدید است، یعنی خدا می خواهد به وسیله اموال و اولاد آنان را معذّب نماید و در حال کفر جان از بدن شان خارج شود.(1)
آن هایی که از مومنان اطاعت کار، در صدقاتشان عیبجویی می کنند، و کسانی را که(برای انفاق در راه خدا) جز به مقدار (ناچیز) توانایی خود دسترسی ندارند، مسخره می نمایند، خدا آن ها را مسخره می کند (و کیفر استهزاکنندگان را به آن ها می دهد) و برای آن ها عذاب دردناکی است! (79) چه برای آن ها استغفار کنی، و چه نکنی، (حتّی) اگر هفتاد بار برای آن ها استغفار کنی، هرگز خدا آن ها را نمی آمرزد! چرا که خدا و پیامبرش را انکار کردند و خداوند جمعیّت فاسقان را هدایت نمی کند! (80) تخلّف جویان (از جنگ تبوک،) از مخالفت با رسول خدا خوشحال شدند و کراهت داشتند که با اموال و جانهای خود، در راه خدا جهاد کنند و (به یک دیگر و به مومنان) گفتند: «در این گرما، (به سوی میدان) حرکت نکنید!» (به آنان) بگو: «آتش دوزخ از این هم گرمتر است!» اگر می دانستند! (81) از این رو آن ها باید کم تر بخندند و بسیار بگریند! (چرا که آتش جهنم در انتظارشان است) این، جزای کارهایی است که انجام می دادند! (82) هر گاه خداوند تو را به سوی گروهی از آنان
ص: 690
بازگرداند، و از تو اجازه خروج (به سوی میدان جهاد) بخواهند، بگو: «هیچ گاه با من خارج نخواهید شد! و هرگز همراه من، با دشمنی نخواهید جنگید! شما نخستین بار به کناره گیری راضی شدید، اکنون نیز با متخلّفان بمانید!» (83) هرگز بر مرده هیچ یک از آنان، نماز نخوان! و بر کنار قبرش، (برای دعا و طلب آمرزش،) نایست! چرا که آن ها به خدا و رسولش کافر شدند و در حالی که فاسق بودند از دنیا رفتند! (84) مبادا اموال و فرزندان شان، مایه شگفتی تو گردد! (این برای آن ها نعمت نیست بلکه) خدا می خواهد آن ها را به این وسیله در دنیا عذاب کند، و جان شان برآید در حالی که کافرند! (85) و هنگامی که سوره ای نازل شود (و به آنان دستور دهد) که: «به خدا ایمان بیاورید! و همراه پیامبرش جهاد کنید!»، افرادی از آن ها [گروه منافقان] که توانایی دارند، از تو اجازه می خواهند و می گویند: «بگذار ما با قاعدین [آن ها که از جهاد معافند] باشیم!» (86) (آری،) آن ها راضی شدند که با متخلّفان باشند و بر دل های شان مهر نهاده شده از این رو (چیزی) نمی فهمند! (87)
«الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقَاتِ وَ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ اِلَّا جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ اَلِیمٌ»(1)
حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از سخریّه خداوند، کیفر سخریّه است [و خداوند منزّه از سخریّه و استهزاست.](2)
ص: 691
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
سالم بن عمیر انصاری یک صاع [سه کیلو] از خرما به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داد و عرضه داشت: «یا رسول الله! من با طناب خود آبکشی کردم و دو صاع خرما اجرت گرفتم
و یک صاع آن را برای خود نگهداشتم وصاع دیگر را به خدا قرض دادم»پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور داد تا خرمای او را داخل اموال زکات ریختند و لکن منافقین سخریّه و استهزا نمودند و گفتند:«به خدا سوگند، خدا بی نیاز از این یک صاع خرماست و خدا با این یک صاع خرما چه خواهد کرد؟ جز این که ابوعقیل یعنی سالم بن عمیر می خواهد خود را معرّفی کند تا زکات به او داده شود!»پس این آیه نازل شد:«الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ….»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) خود را اجیر نمود که از چاهی آب بکشد و برای هر دلوی یک دانه خرما بگیرد و مقداری خرما جمع آوری کرد و نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آورد، و لکن عبدالرّحمن بن عوف [منافق] به امیرالمؤمنین(علیه السلام) استهزا نمود و این آیه نازل شد «الَّذِینَ یَلْمِزُونَ….»(2)
ص: 692
مرحوم طبرسی در تفسیر «وَ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ اِلَّا جُهْدَهُمْ» گوید:
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که در پاسخ شخصی که گفت: یا رسول الله! کدام صدقه افضل است؟فرمود:صدقه تهی دست بهتر از هرصدقه ای است.«جهدالمقلّ.»(1)
«اسْتَغْفِرْ لَهُمْ اَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ اِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَن یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذَلِکَ بِاَنَّهُمْ
کَفَرُواْ بِاللّهِ…»(2)
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
خداوند به پیامبر خود [درباره ی منافقین] فرمود: «اگر هفتاد مرتبه برای منافقین استغفار کنی هرگز خدا آنان را نمی آمرزد» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) یک صد مرتبه برای آنان استغفار نمود تا [بلکه] خدا آنان را بیامرزد، و چون خداوند به او فرمود: «سَوَاء عَلَیْهِمْ اَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ اَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن یَغْفِرَ اللهُ لَهُمْ» و فرمود: «وَ لَا تُصَلِّ عَلَی اَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ اَبَدًا وَ لَا تَقُمْ عَلَیَ قَبْرِهِ»رسول خدا(صلی الله علیه و آله)پس از آن بر آنان استغفار نکرد و کنار قبر احدی از آنان نیامد.(3)
ص: 693
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه هنگامی نازل شد که رسول خدا(صلی الله علیه و آله)از جنگ تبوک به مدینه بازگشت و عبدالله بن ابیّ رئیس منافقین مدینه مریض شد و فرزند او عبدالله بن عبدالله که مرد مومنی بود نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: «پدر و مادرم فدای شما باد یا رسول الله! پدرم در حال جان دادن است و اگر شما نزد او نیایی برای ما سرافکندگی خواهد بود» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله)[به احترام فرزند]کنار عبدالله بن ابیّ منافق آمد و منافقین در کنار او جمع بودند و او در حال جان دادن بود. پس فرزند او که مرد مومنی بود به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: برای پدرم استغفار کن و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) [در ظاهر] استغفار نمود، و عمر به آن حضرت اعتراض کرد و گفت: یا رسول الله مگر خدا تو را نهی نکرد که بر آنان نماز بخوانی و استغفار کنی؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از او اعراض نمود و او باز سخن خود را تکرار کرد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به اوفرمود: وای بر تو خدا مرا مخیّر بین استغفار و ترک آن نمود و فرمود: «اَسْتَغْفَرْ لَهُمْ اَو لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ…» و من استغفار نمودم.
و چون عبدالله بن ابیّ [منافق] مرد فرزند او نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: یا رسول الله! پدر و مادرم فدای شما باد اگر صلاح می دانید نزد جنازه پدرم بیایید؟ پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نزد جنازه او آمد و کنار قبر او حاضر شد و عمر گفت: یا رسول الله! مگر خدا شما را از این کار نهی نکرد؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: وای بر تو آیا فهمیدی که من چه گفتم؟ من گفتم: «خدایا قبر او و جوف او را پر از آتش کن و آتش را بر او وارد کن» و با این سخنان عمر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را بر خود خشمگین دید و چنین چیزی را نمی خواست [و باور نمی کرد.](1)
ص: 694
«فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللهِ وَ کَرِهُواْ اَن یُجَاهِدُواْ بِاَمْوَالِهِمْ وَ اَنفُسِهِمْ…»(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی حرّ بن قیس[منافق]نازل شد، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله)هنگام حرکت برای جنگ تبوک به او فرمود: یا اباوهب! آیا در این جنگ همراه ما نمی آیی تا اززنان شامی استفاده کنی؟ و او گفت: یا رسول الله قوم من می دانند که من بیش از همه مردم به زن ها علاقه دارم و ترس آن دارم که اگر زنان شامی را ببینم نتوانم صبر کنم و گرفتار گناه شوم پس شما مرا گرفتار این فتنه نکنید و به من اجازه بدهید در مدینه بمانم.
از سویی به قبیله خود گفت: «در این هوای گرم به جنگ نروید». و فرزند او به او گفت: اینگونه به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پاسخ می دهی و با او سخن می گویی و
ص: 695
سپس به قوم او نیز می گویی: در این هوای گرم به جنگ نروید؟! به خدا سوگند آیاتی را خدا درباره ی تو نازل خواهد نمود و مردم آن ها را تا قیامت قرائت خواهند کرد. پس خداوند آیه «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی وَ لا تَفْتِنِّی…» و آیه «فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ …» را درباره او نازل نمود و او را رسوا کرد.(1)
لكِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ وَ اُول-ٰٓئِكَ لَهُمُ الْخَیْراتُ وَ اُول-ٰٓئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ اَعَدَّ اللهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ خالِدینَ فیها ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْاَعْرابِ لِیُؤْذَنَ لَهُمْ وَ قَعَدَ الَّذینَ كَذَبُوا اللهَ وَ رَسُولَهُ سَیُصیبُ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لاعَلَی الْمَرْضی وَ لاعَلَی الَّذینَ لایَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ اِذا نَصَحُوا لِلهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَی الْمُحْسِنینَ مِنْ
ص: 696
سَبیلٍ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحیمٌ وَ لاعَلَی الَّذینَ اِذا ما اَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لااَجِدُ ما اَحْمِلُكُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَ اَعْیُنُهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا اَلَّا یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ اِنَّمَا السَّبیلُ عَلَی الَّذینَ یَسْتَاْذِنُونَكَ وَ هُمْ اَغْنِیاءُ رَضُوا بِاَنْ یَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طَبَعَ اللهُ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لایَعْلَمُونَ یَعْتَذِرُونَ اِلَیْكُمْ اِذا رَجَعْتُمْ اِلَیْهِمْ قُلْ لاتَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّاَنَا اللهُ مِنْ اَخْبارِكُمْ وَ سَیَرَی اللهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ اِلی عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ سَیَحْلِفُونَ بِاللهِ لَكُمْ اِذَا انْقَلَبْتُمْ اِلَیْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَاَعْرِضُوا عَنْهُمْ اِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَاْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزاءً بِما كانُوا یَكْسِبُونَ یَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَاِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَاِنَّ اللهَ لایَرْضی عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقینَ
«الخیرات» خیرات جمع خیر است و خیر به گفته راغب مقابل شرّ است یعنی چیزی که هر عاقلی به آن راغب است، خیر به معنای مال نیز استعمال شده مانند «اِنْ تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ…» و «وَ اِنَّهُ لِحُبِ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ» خیر به معنای خوبی و به معنای خوب تر نیز بسیار استعمال شده است مانند «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ اُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا» و «وَ اِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی» و خیرة به معنای اختیار و انتخاب است مانند «ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ» و «وَ فاکِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ».
«الخوالف» معنای آن در بخش پیشین گذشت، زجّاج گوید: زنان را خوالف گویند به علّت تخلّف از جهاد.
مرحوم طبرسی گوید: معنای آیه این است که منافقین راضی شدند که با زنان و اطفال و بازنشستگان و مریضان در مدینه بمانند.
«و مخلَّف و مخلَّفون» به معنای بازماندگان و ترک شدگان است و استخلاف به معنای تعیین جانشین است.
ص: 697
«انّهم رجس» رِجس به معنای پلید و هر کار تنفّرآور است و بعضی گفته اند: رجس و رجز به یک معناست و پلیدی باطنی را نیز رجس گویند مانند «وَ اَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا اِلَی رِجْسِهِمْ» و به این علّت منافق نیز رجس نامیده می شود مانند «انّهم رجس» که در آیه فوق آمده است.(1)
ولی پیامبروکسانی که با او ایمان آوردند، با اموال و جانهای شان جهاد کردند و همه نیکیها برای آن هاست و آن ها همان رستگارانند! (88) خداوند برای آن ها باغ هایی از بهشت فراهم ساخته که نهرها اززیردرختانش جاری است جاودانه در آن خواهند بود واین است رستگاری (و پیروزی) بزرگ! (89) و عذرآورندگان از اعراب، (نزد تو) آمدند که به آن ها اجازه (عدم شرکت در جهاد)داده شود و آن ها که به خدا وپیامبرش دروغ گفتند،(بدون هیچ عذری در خانه خود) نشستند به زودی به کسانی از آن ها که مخالفت کردند (و معذور نبودند)، عذاب دردناکی خواهد رسید! (90) بر ضعیفان و بیماران و آن ها که وسیله ای برای انفاق (در راه جهاد) ندارند، ایرادی نیست (که در میدان جنگ شرکت نجویند،) هر گاه برای خدا و رسولش خیرخواهی کنند (و از آن چه در توان دارند، مضایقه ننمایند). بر نیکوکاران راه مؤاخذه نیست و خداوند آمرزنده و مهربان است! (91) و (نیز) ایرادی نیست بر آن ها که وقتی نزد تو آمدند که آنان را بر مرکبی (برای جهاد) سوار کنی، گفتی: «مرکبی که شما را بر آن سوار کنم، ندارم!» (از نزد تو) بازگشتند در حالی که چشمان شان از اندوه اشکبار بود زیرا چیزی نداشتند که در راه خدا انفاق کنند (و با آن به میدان بروند)(92)راه مؤاخذه تنها به روی کسانی باز است که از تو اجازه
ص: 698
می خواهند در حالی که توانگرند (و امکانات کافی برای جهاد دارند) آن ها راضی شدند که با متخلّفان [زنان و کودکان و بیماران] بمانند و خداوند بر دل های شان مهر نهاده به همین جهت چیزی نمی دانند!(93)هنگامی که به سوی آن ها(که از جهاد تخلّف کردند)باز گردید، از شما عذرخواهی می کنند بگو: «عذرخواهی نکنید، ما هرگز به شما ایمان نخواهیم آورد! چرا که خدا ما را از اخبارتان آگاه ساخته و خدا و رسولش، اعمال شما را می بینند سپس به سوی کسی که دانای پنهان و آشکار است بازگشت داده می شوید و او شما را به آن چه انجام می دادید، آگاه می کند (و جزا می دهد!)»(94)هنگامی که به سوی آنان بازگردید، برای شما به خدا سوگند یاد می کنند،تا از آن ها اعراض(و صرف نظر)کنید از آن ها اعراض کنید(و روی بگردانید) چرا که پلیدند! و جایگاهشان دوزخ است، بکیفر اعمالی که انجام می دادند. (95)برای شما قسم یاد می کنند تا ازآن ها راضی شوید اگر شما ازآن ها راضی شوید، خداوند (هرگز) از جمعیّت فاسقان راضی نخواهد شد! (96)
«لَّیْسَ عَلَی الضُّعَفَاء وَ لَا عَلَی الْمَرْضَی وَ لَا عَلَی الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ مَا یُنفِقُونَ…»(1)
علی بن ابراهیم در قصّه تبوک در پایان ذکر معذورین که خداوند می فرماید: «وَ لَا عَلَی الَّذِینَ اِذَا مَا اَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا اَجِدُ مَا اَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّواْ وَّ اَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ…» گوید:
گروهی از معذورین کسانی هستندکه نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله)آمدند تا آن حضرت مرکبی برای آنان آماده کند و با چشم گریان گفتند: ما مالی نداریم تا خود را آماده جهاد کنیم و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: من برای شما مرکبی نیافته ام.
ص: 699
سپس گوید: گریه کنندگان که نزد رسول خدا آمدند هفت نفر بودند:
1. از بنی عمرو بن عوف، سالم بن عمیر بود که در جنگ بدر نیز شرکت داشت،
2 . از بنی واقف، هرمی بن عبدالله [هرمی بن عمیر] بود،
3 . از بنی حارثه، عَلبة بن زید بود و او کسی بود که چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور صدقه داد، گفت: یا رسول الله به خدا سوگند من مالی ندارم که صدقه بدهم و عرض
خود را حلال نمودم؛ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: خداوند صدقه تو را قبول نمود،
4 . از بنی مازن بن نجّار، ابولیلا عبدالرّحمن بن کعب بود،
5 . از بنی سلمة، عمرو بن غنیمه بود،
6 . از بنی زریق، سلمة بن صخر بود،
7 . از بنی عزما، ضرّة بن ساریه سلمی بود.
افراد یاد شده با چشم گریان نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: «یا رسول الله ما قدرت و توان آمدن با شما را نداریم» و این آیه نازل شد «لَّیْسَ عَلَی الضُّعَفَاء وَ لَا عَلَی الْمَرْضَی…» سپس گوید: جمعیّت یاد شده که گریه می کردند درخواست کفشی داشتند تا بپوشند. تا این که گوید: امّا کسانی که اجازه ی مرخصّی می خواستند و دارای مال و ثروت بودند، هشتاد نفر از قبائل گوناگون بودند، و مقصود از خوالف، زن ها هستند.(1)
ص: 700
«اِذَا نَصَحُواْ لِلهِ وَ رَسُولِهِ مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
شفاعت ما برای اهل کبائر از شیعیانمان است امّا کسانی که توبه کنند [نیاز به شفاعت ما ندارند و] خداوند درباره ی آنان می فرماید: «مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ.»(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر کس پنج چیز را برای من ضمانت کند من بهشت را برای او ضمانت می نمایم. گفته شد: یا رسول الله آن پنج چیز کدام است؟ فرمود: نصیحت و خیرخواهی برای خدا، نصیحت و خیرخواهی برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، نصیحت و خیرخواهی برای کتاب خدا، نصیحت و خیرخواهی برای دین خدا و نصیحت و خیرخواهی برای کلیّه مسلمانان. (3)
ص: 701
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند شیعیان ما عمرشان به گناه و معصیت ختم نمی شود، آنان برگزیدگانی هستند که خداوند آنان را برای دین خود اختیار نموده است،چنان که می فرماید:«مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ.»(1)
الْاَعْرابُ اَشَدُّ كُفْرًا وَ نِفاقًا وَ اَجْدَرُ اَلَّا یَعْلَمُوا حُدُودَ ما اَنْزَلَ اللهُ عَلی رَسُولِهِ وَ اللهُ عَلیمٌ حَكیمٌ وَ مِنَ الْاَعْرابِ مَنْ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ مَغْرَمًا وَ یَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوائِرَ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ اللهُ سَمیعٌ عَلیمٌ وَ مِنَ الْاَعْرابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ اَلا اِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ اللهُ فی رَحْمَتِهِ اِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحیمٌ وَ السَّابِقُونَ الْاَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْاَنْصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِاِحْسانٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ اَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری تَحْتَهَا الْاَنْهارُ خالِدینَ فیها اَبَدًا ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْاَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ اَهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لاتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ اِلی عَذابٍ عَظیمٍ وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا عَسَی اللهُ اَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ اِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحیمٌ خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ اِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَ اللهُ سَمیعٌ عَلیمٌ اَ لَمْ یَعْلَمُوا اَنَّ اللهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَاْخُذُ الصَّدَقاتِ وَ اَنَّ اللهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ
ص: 702
وَ سَتُرَدُّونَ اِلی عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِاَمْرِ اللهِ اِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ اِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ اللهُ عَلیمٌ حَكیمٌ
«اعرابی» منسوب به اعراب است و مفرد ندارد و مقصود از آن عرب های بادیه نشین اند که اطّلاعی از احکام دین ندارند.
«مَردوا علی النفاق» مَرد، به معنای عاری بودن مستمرّ است و شیطان مارد، عاری از خیرات است و شجر امرد، عاری از برگ است و زمین مرداء زمینی است که چیزی در آن نمی روید و جوان امرد جوانی است که عاری از موی صورت است و«مَرَدوا علی النفاق»به معنای استمرار بر نفاق است و صرح ممرّد یعنی شیشه صاف و عاری از خلل و تیره گی.
«و عسی الله ان یتوب علیهم» به معنای وجوب است نه به معنای لعلّ و مربوط به اهل ایمان و ولایت است.
«وخذ من اموالهم صَدَقَةً:صَدَقَه و صَدَقات»از صدق است و بنده با دادن صدقه صدق عبودیّت خود را اظهار می کند، و صَدُقات: مهریّه زنان است و خداوند می فرماید: «وَ آتُواْ النَّسَاء صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً» یعنی عطیّة من الله، و صَدَقه واجب: زکات است چنان که خداوند می فرماید: «خُذْ مِنْ اَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً» و آیه «هُوَ الذی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَاْخُذُ الصَّدَقَاتِ» ظاهرا اعمّ از واجب و مستحبّ است.
«ومُرجون لامرالله» رجاء به معنای امید است و آن همراه خوف است و ارجاء به معنای تاخیر انداختن است ومرجون لامر الله کسانی اند که امر آنان به مشیّت خدا به تاخیر می افتد و خداوند، یا آنان را عذاب می کند و یا آنان را می بخشد.(1)
ص: 703
بادیه نشینان عرب، کفر و نفاقشان شدیدتر است و به ناآگاهی از حدود و احکامی که خدا بر پیامبرش نازل کرده، سزاوارترند و خداوند دانا و حکیم است! (97) گروهی از (این) اعراب بادیه نشین، چیزی را که (در راه خدا) انفاق می کنند، غرامت محسوب می دارند و انتظار حوادث دردناکی برای شما می کشند حوادث دردناک برای خود آن هاست و خداوند شنوا و داناست! (98) گروهی (دیگر) از عربهای بادیه نشین، به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند و آن چه را انفاق می کنند، مایه تقرّب به خدا، و دعای پیامبر می دانند آگاه باشید این ها مایه تقرّب آن هاست! خداوند به زودی آنان را در رحمت خود وارد خواهد ساخت به یقین، خداوند آمرزنده و مهربان است! (99) پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانی که به نیکی از آن ها پیروی کردند، خداوند از آن ها خشنود گشت، و آن ها (نیز) از او خشنود شدند و باغ هایی از بهشت برای آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جاری است جاودانه در آن خواهند ماند و این است پیروزی بزرگ! (100) و از (میان) اعراب بادیه نشین که اطراف شما هستند، جمعی منافقند و از اهل مدینه (نیز)، گروهی سخت به نفاق پای بندند. تو آن ها را نمی شناسی، ولی ما آن ها را می شناسیم. به زودی آن ها را دو بار مجازات می کنیم. مجازاتی با رسوایی در دنیا،و مجازاتی به هنگام مرگ)سپس به سوی مجازات بزرگی (در قیامت) فرستاده می شوند. (101) و گروهی دیگر، به گناهان خود اعتراف کردند و کار خوب و بد را به هم آمیختند امید می رود که خداوند توبه آن ها را بپذیرد به یقین،خداوند آمرزنده و مهربان است! (102) از اموال آن ها صدقه ای (بعنوان زکات) بگیر، تا به وسیله آن، آن ها را پاک سازی و پرورش دهی! و (به هنگام گرفتن زکات،) به آن ها دعا کن که دعای تو، مایه آرامش آن هاست و خداوند شنوا و داناست! (103) آیا نمی دانستند که فقط خداوند توبه را از بندگانش می پذیرد، و صدقات را می گیرد، و خداوند توبه پذیر
ص: 704
و مهربان است؟!(104)بگو:«عمل کنید!خداوند و فرستاده او و مومنان،اعمال شما را می بینند! و به زودی، به سوی دانای نهان و آشکار، بازگردانده می شوید و شما را به آن چه عمل می کردید، خبر می دهد!» (105) و گروهی دیگر، به فرمان خدا واگذار شده اند(و کارشان با خداست) یا آن ها را مجازات می کند، و یا توبه آنان را می پذیرد (هر طور که
شایسته باشند) و خداوند دانا و حکیم است! (106)
«الاَعْرَابُ اَشَدُّ کُفْرًا وَ نِفَاقًا وَ اَجْدَرُ اَلَّا یَعْلَمُواْ حُدُودَ مَا اَنزَلَ اللّهُ عَلَی رَسُولِهِ…»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
در دین خود تفقّه و بینش پیدا کنید و کسی که تفقّه و آگاهی از احکام دین خود پیدا نکند، اعرابی خواهد بود، از این رو خداوند می فرماید: «لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَ لِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ اِذَا رَجَعُواْ اِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ.»(2)
مفضّل گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
بر شما باد به تفّقه در دین خدا، و اعرابی و بی اطّلاع از احکام دین نباشید، کسی که اعرابی باشد خداوند در قیامت به او نظر رحمت نمی کند و عمل او را نمی پذیرد.(3)
ص: 705
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ما بنی هاشم هستیم و شیعیان ما عرب هستند و سایر مردم اعراب اند.(1)
«وَ مِنَ الاَعْرَابِ مَن یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ وَ یَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ…»(2)
«وَ السَّابِقُونَ الاَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الاَنصَارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِاِحْسَانٍ»(3)
ابوعمرو زبیری گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
آیا ایمان درجات و منازلی دارد و اهل ایمان نزد خداوند متفاوت اند؟ فرمود:آری.گفتم: برای من توضیح بدهید تا بفهمم؟ فرمود: خداوند بین مومنین مسابقه قرار داده همان گونه که شما در اسب سواری مسابقه قرار می دهید و خداوند هر کسی را به اندازه سبقت او درجه ای داده است و هرگز مسبوق را بر سابق مقدّم نداشته و مفضول را بر فاضل شرافت نداده او اوایل این امّت را بر اواخر آن فضیلت داده و اگر سابقین این امّت فضلی بر لاحقین نمی داشتند لاحقین بر سابقین مقدّم می شدند و لکن با درجات ایمان خداوند سابقین را مقدّم داشته و با کندی در ایمان لاحقین را ماخّر نموده است چرا که ما می بینیم برخی از مومنین متاخّر، از جهت عمل و نماز و روزه و حج و زکات و جهاد قوی تر از مومنین سابق هستند و اگر سابقین در ایمان فضیلتی بر لاحقین نمی داشتند؛لاحقین به سبب کثرت عملشان افضل از سابقین می شدند.
ص: 706
راوی گوید:
گفتم: دلیل این مساله از قرآن چیست؟ فرمود: آیه «وَ السَّابِقُونَ الاَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الاَنصَارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِاِحْسَانٍ رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ» و خداوند در این آیه طبق درجه سبقت، شروع نموده و انصار را پس از مهاجرین قرار داده و تابعین را پس از انصار یاد کرده و هر گروهی را طبق درجاتی که نزد او داشته اند فضیلت داده است.(1)
ص: 707
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در زمان خلافت عثمان در مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله) به مهاجرین و انصار فرمود:
شما را به خدا سوگند آیا می دانید که چون آیه «وَ السَّابِقُونَ الاَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الاَنصَارِ» و آیه «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * اُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: این آیات درباره ی پیامبران و اوصیای آنان نازل شده و من افضل پیامبران
و مرسلین هستم و علی بن ابی طالب(علیه السلام) افضل اوصیاء است؟ گفتند: آری خدا داند که چنین است.(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از آیه«وَ السَّابِقُونَ الاَوَّلُونَ…»نقبااند،مانند ابوذر و مقداد و سلمان وعمّار و کسانی که ایمان به خدا آوردند و رسول او را تصدیق کردند و بر ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) ثابت ماندند.(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
من و پدرم داخل مسجد شدیم و چون بین قبر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و منبر رسیدیم جماعتی
ص: 708
از شیعیان در آن جا بودند و پدرم به آنان سلام کرد و سپس فرمود: به خدا سوگند من شما را دوست می دارم پس در دیانت خود به من کمک بدهید و در عبادت خدا کوشا باشید و بدانید که ولایت ما به دست نمی آید مگر با ورع و تقوا و کوشش در عبادت، و هر کدام از شما اگر به بنده ای اقتدا کند باید در عمل به او اقتدا نماید. سپس فرمود:
شما شیعة الله و انصار الله هستید و شما سابقین اوّل و سابقین آخرید و شما سابقین در دنیا و سابقین در آخرت به بهشت هستید.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
اسم هجرت [و مهاجر] به احدی نمی توان گفت مگر آن که به امام و حجّت خدا در روی زمین معرفت داشته باشد، پس کسی که حجّت خدا را شناخته باشد و اقرار به امامت او بکند مهاجر خواهد بود.(2)
ابوالقاسم حسکانی در شواهد التنزیل گوید:
مقصود از «وَ السَّابِقُونَ الاَوَّلُونَ»ده نفر از قریش اند اوّل آنان از جهت مسلمان شدن علی بن ابی طالب(علیه السلام) است.(3)
ص: 709
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«وَ السَّابِقُونَ الاَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الاَنصَارِ…» درباره ی علی(علیه السلام) و پیروان او از مهاجرین و انصار و پیروان آنان نازل شده است و جملات «رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ وَ اَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الاَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا اَبَدًا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»مربوط به آنان می باشد.(1)
«وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُواْ عَمَلًا صَالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا عَسَی اللّهُ اَن یَتُوبَ عَلَیْهِمْ… »(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
عسی به معنای وجوب است. [و آیه درباره مومنین و اهل ولایت است.](3)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از این آیه مومنان گنه کارند که اعمال خوب و بد را به هم آمیخته و گناهانی انجام داده اند که مومنان دیگر به آنان خورده می گیرند و از آن ها کراهت دارند و خداوند توبه آنان را قبول خواهد کرد.(4)
ص: 710
و در سخن دیگری فرمود:
عَسی از ناحیه خدا به معنای وجوب است و این آیه درباره ی شیعیان گنه کار ما نازل شده است.(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
این آیه درباره ی ابولبابه نازل شد و سبب نزول آن ماجرای بنی قریظه بود که یهود بنی قریظه او را به حکمیّت پذیرفتند و او [به خاطر روابطی که با آنان داشت خیانت کرد و] گفت: اگر تسلیم شوید رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شما را خواهد کشت.(2)
مولّف گوید:
تفصیل قصّه ابولبابه را مرحوم علی بن ابراهیم بیان نموده و گوید: این آیه درباره ابولبابة بن عبدالمنذر نازل شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)هنگامی که یهود بنی قریظه را محاصره نمود آنان به رسول خدا گفتند: ابولبابه را نزد ما بفرست تا با او مشورت
ص: 711
نماییم. و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به ابولبابه فرمود: نزد حلفا و دوستان خود از بنی قریظه برو تا با تو مشورت کنند.پس ابولبابه نزد آنان رفت و آنان به او گفتند:آیا تو صلاح می دانی که ما تن به حکم محمّد(صلی الله علیه و آله)بدهیم؟ابولبابه گفت:«اگر چنین کنید او شما را خواهد کشت» و سپس پشیمان شد و به خود گفت: «به خدا و رسول او خیانت کردم» و از نزد آنان بازگشت و از شرمندگی خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیامد
و داخل مسجد شد و طنابی به گردن خود بست و خود را به ستونی که اکنون آن را ستون توبه می نامند محکم بست و گفت: «خود را باز نخواهم نمود تا بمیرم و یا خدا توبه مرا قبول نماید» و چون این خبر به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رسید فرمود: «اگر نزد ما آمده بود ما برای او استغفار می کردیم و حال که به خدا توسل نموده خداوند سزاوارتر خواهد بود» آری ابولبابه با این حال روزها روزه می گرفت و در شب به اندازه ای که زنده بماند غذا می خورد و دختر او غذای او را می آورد و برای قضای حاجت او را باز می نمود تا این که [پس از یک هفته] خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) که در خانه امّ سلمه بود خبر قبولی توبه او را داد و آن حضرت به امّ سلمه فرمود : توبه ابولبابه قبول شد و امّ سلمه اجازه خواست تا به او خبر دهد و امّ سلمه سر خود را از حجره بیرون کرد و به ابولبابه گفت: خدا توبه تو را پذیرفت و او گفت: الحمدلله و چون مسلمانان دویدند تا او راباز کنند، ابولبابه گفت: به خدا سوگند اجازه نمی دهم جز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مرا باز نماید، پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و فرمود: «ای ابولبابه خدا توبه تو را پذیرفت و تو پاک شدی همانند وقتی که از مادر متولد شدی» ابولبابه گفت: آیا اجازه می دهید که من همه مال خود را صدقه بدهم؟ فرمود: خیر. ابولبابه گفت: دو ثلث آن را؟
فرمود: خیر. ابولبابه گفت: نصف آن را؟ فرمود: خیر. ابولبابه گفت: یک ثلث
ص: 712
آن را؟ فرمود: آری. پس این آیه نازل شد: «وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُواْ عَمَلًا صَالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا عَسَی اللّهُ اَن یَتُوبَ عَلَیْهِمْ اِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ.»(1)
ص: 713
«خُذْ مِنْ اَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِم بِهَا وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ اِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَّهُمْ…» (1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که در ماه رمضان این آیه نازل شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به منادی خود دستور داد بین مردم ندا کند: «خداوند زکات را بر شما واجب نموده همان گونه که نماز را واجب نموده است» و خداوند در طلا و نقره زکات را واجب نمود و در حیوانات مثل شتر و گوسفند و گاو و در حبوبات مانند گندم و جو و خرما و کشمش صدقه واجب نمود و نسبت به چیزهای دیگر آنان را عفو نمود، و این بود تا یکسال گذشت و مردم روزه گرفتند و ماه رمضان تمام شد و باز منادی رسول خدا(صلی الله علیه و آله)بین مردم ندا کرد:«ای مسلمانان زکات اموال خود را بدهید تا نماز شما قبول شود» و سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عاملین جمع زکات [و صدقه] را فرستاد تا زکات ها را جمع آوری کنند.(2)
ص: 714
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری فرمود:
از حبوبات و حیوانات، به اسم صدقات زکات گرفته می شود و از طلا و نقره، زکات گرفته می شود، و زکات روزه [به نام زکات فطره] نیز واجب است.(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
این آیه درباره ی امام(علیه السلام) نیز بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جاری است .(2)
مولّف گوید:
روایات مربوط به اهمیّت زکات و عذاب تارک زکات ذیل آیات زکات و مصارف آن خواهد آمد انشاءالله.
در تفسیر آیه «وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ اِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَّهُمْ» از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که آن حضرت هنگامی که مردم زکات خود را می آوردند می فرمود:
«اللّهمّ صَلِّ عَلَیْهِمْ». عبدالله بن ابی اوفی که از اصحاب بیعت شجره بود گوید:
پدرم زکات خود را نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آورد و آن حضرت فرمود: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی آلِ اَبِی اَوْفَی».(3)
ص: 715
«اَ لَمْ یَعْلَمُواْ اَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَاْخُذُ الصَّدَقَاتِ…»(1)
مولّف گوید:
آیه «خُذْ مِنْ اَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً…» مطابق برخی از روایات درباره ی صدقات واجبه است. و در روایات زیادی نیز تطبیق بر صدقات مستحبّه شده است و الله العالم. امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خیری در ماندن در دنیا نیست، مگر برای یکی از دو نفر، 1. کسی که در هر روزی به احسان و عمل خیر خود بیفزاید، 2. کسی که گناهان خود را با توبه برطرف کند، و توبه او هرگز پذیرفته نمی شود مگر با ولایت ما اهل البیت. سپس فرمود: به خدا سوگند اگر کسی بدون ولایت ما، آنقدر سجده کند که گردن او قطع شود خداوند از او نخواهد پذیرفت. (2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که چیزی به سائل می دهید، از او بخواهید تا به شما دعا کند، همانا دعای او در حقّ شما مستجاب می شود و در حق او مستجاب نمی شود، چرا که آنان دروغ می گویند. سپس فرمود: صدقه دهنده باید بعد از صدقه دست خود را ببوسد، چرا که صدقه را قبل از گرفتن سائل خداوند می گیرد چنان که می فرماید:«اَلَمْ یَعْلَمُواْ اَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَاْخُذُ الصَّدَقَاتِ».(3)
ص: 716
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
روزی یک دینار صدقه دادم و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود:آیا می دانی صدقه از دست دهنده خارج نمی شود، تا از زیر فشار هفتاد شیطان بگذرد که همه آنان صدقه دهنده را از صدقه دادن نهی می کنند، و به دست سائل نخواهد رسید تا به دست خداوند برسد، چنان که خداوند می فرماید: «اَ لَمْ یَعْلَمُواْ اَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَاْخُذُ الصَّدَقَاتِ ….»(1)
«وَ قُلِ اعْمَلُواْ فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ اِلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ …»(2)
محمّد بن مسلم گوید: از امام باقر یا امام صادق(علیه السلام) سوال شد: آیا اعمال مردم بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عرضه می شود؟ امام(علیه السلام) فرمود:
شکّی در آن نیست. سپس سوال کننده درباره ی آیه «وَ قُلِ اعْمَلُواْ فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ…» سوال نمود و امام(علیه السلام) فرمود: «برای خدا شاهدهایی است در روی زمین .»(3)
ص: 717
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اعمال امّت از خوب و بد هر صبح و شام بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عرضه می شود، پس شما از اعمال ناپسند خود پرهیز کنید، و این معنای سخن خداست که می فرماید: «وَ قُلِ اعْمَلُواْ فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ.»(1)
و در سخن دیگری فرمود:
مقصود از «المومنون» فقط ائمّه(علیهم السلام) هستند.(2)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
هر مومن و یا کافری که از دنیا می رود و در قبر قرار می گیرد، اعمال او بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) و هر امامی از امامان تا آخرین امام که خدا اطاعت او را بر بندگان خود واجب نموده عرضه خواهد شد.(3)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
برای چه شما رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را آزار می دهید؟! پس شخصی گفت: چگونه ما آن حضرت را آزار می دهیم؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: مگر نمی دانید اعمال شما بر او
ص: 718
عرضه می شود؟! و هنگامی که آن حضرت در بین اعمال شما گناه و معصیتی را ببیند آزرده خواهد شد و شما نباید رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را آزار بدهید بلکه باید او را خشنود نمایید.(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به اصحاب خود فرمود:
بودن من بین شما برای شما خیر است چرا که خداوند می فرماید: «وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ اَنتَ فِیهِمْ». سپس فرمود: جدایی و مفارقت من از بین شما نیز برای شما خیر است. اصحاب گفتند:بودن شما بین ما خیر است، ولکن نبودن شما بین ما چگونه خیر است؟رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: به خاطر این که هر دوشنبه و پنجشنبه اعمال شما بر من عرضه می شود و اگر عمل شما نیک بود من خدا را بر آن ستایش می کنم و اگر گناهی داشتید برای شما استغفار می نمایم.(2)
ص: 719
«وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِاَمْرِ اللهِ اِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ اِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ»(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از این آیه مشرکینی هستند که [در جنگ ها] مسلمانانی مانند حمزه و جعفر و امثال آن ها از مومنین را کشته اند و سپس مسلمان شده و به وحدانیّت خدا اعتراف نموده و از شرک و بت پرستی دست برداشته اند و لکن ایمان پیدا نکرده اند تا بهشت برای آنان واجب شود و بر کفر و جحود خود نیز باقی نمانده اند تا دوزخ برای آنان واجب شود و بر این حال مانده اند و خداوند یا آنان را عذاب می کند و یا توبه آنان را می پذیرد.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مردم شش گروه و طایفه اند و بازگشت آنان به سه طایفه و گروه است 1. اهل ایمان،2. اهل کفر، 3. اهل ضلالت و گم راهی، مومنین را خدا وعده بهشت داده، و کافران را وعده دوزخ داده و گروه سوّم و چهارم مستضعفین و مرجون لامر الله هستند که خداوند یا آنان را عذاب می کند و یا از آنان می گذرد و گروه پنجم کسانی هستند که به گناه خود اعتراف نموده و «خَلَطُوا عَمَلًا صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا» و گروه ششم اهل اعراف اند [و آنان گنه کاران از مومنین اند که بدون توبه از دنیا رفته اند.](3)
ص: 720
وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرارًا وَ كُفْرًا وَ تَفْریقًا بَیْنَ الْمُؤْمِنینَ وَ اِرْصادًا لِمَنْ حارَبَ اللهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیَحْلِفُنَّ اِنْ اَرَدْنا اِلَّا الْحُسْنی وَ اللهُ یَشْهَدُ اِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ لاتَقُمْ فیهِ اَبَدًا لَمَسْجِدٌ اُسِّسَ عَلَی التَّقْوی مِنْ اَوَّلِ یَوْمٍ اَحَقُّ اَنْ تَقُومَ فیهِ فیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ اَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ اللهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرینَ اَ فَمَنْ اَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی مِنَ اللهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ اَمْ مَنْ اَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فی نارِ جَهَنَّمَ وَ اللهُ لایَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ لایَزالُ بُنْیانُهُمُ الَّذی بَنَوْا ریبَةً فی قُلُوبِهِمْ اِلَّا اَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللهُ عَلیمٌ حَكیمٌ اِنَّ اللهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنینَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ بِاَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْاِنْجیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ اَوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِكُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ
وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ
«اِتّخذوا مَسجِدًا ضِرارًا» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگامی که از مکّه به مدینه هجرت نمود در یک فرسخی مدینه در محلّی به نام «قبا» توقّف نمود تا امیرالمؤمنین(علیه السلام) با بقیّه مهاجرین به او ملحق شوند و در آن روزها رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مسجدی در محلّه «قبا»
ص: 721
ساخت و خداوند درباره ی این مسجد فرمود: «لَّمَسْجِدٌ اُسِّسَ عَلَی التَّقْوَی مِنْ اَوَّلِ یَوْمٍ…»
و در مقابل این مسجد گروهی از منافقین حسد بردند و مسجدی ساختند و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دعوت کردند، تا در آن مسجد نماز بخواند و هدف آنان مشروعیّت دادن به آن مسجد بود در حالی که این مسجد را برای توطئه و تفرقه بین مسلمانان و مرکز تصمیم
گیری و مبارزه با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و مسلمانان ساخته بودند! و رسول خدا به آنان فرمود: پس از بازگشت از تبوک به آن مسجد خواهم آمد. و چون از تبوک بازگشت آیات فوق بر او نازل شد و دستور داد تا آن مسجد را خراب کردند و تبدیل به مزبله نمودند.
«علی شفا جُرُفٍ هارٍ»«جُرُف» کنار رود را گویند، که آب، آن را برده و تکّه تکه خراب می شود و «جُرُف» در این آیه به معنای مجروف است یعنی محلی که به سبب آب شوریده شده است و خداوند بنیان اعتقاد کفر را تشبیه به ساختمانی نموده که در سراشیبی رودخانه ساخته شده باشد و آماده ی فرو ریختن باشد.(1)
(گروهی دیگر از آن ها) کسانی هستند که مسجدی ساختند برای زیان (به مسلمانان)، و (تقویت)کفر،و تفرقه افکنی میان مومنان، و کمینگاه برای کسی که از پیش با خدا و پیامبرش مبارزه کرده بود آن ها سوگند یاد می کنند که: «جز نیکی (و خدمت)، نظری نداشته ایم!» امّا خداوند گواهی می دهد که آن ها دروغ گو هستند! (107)هرگز در آن(مسجد به عبادت) نایست!آن مسجدی که از روز نخست بر پایه تقوا بنا شده،شایسته تر است که در آن(به عبادت) بایستی در آن، مردانی هستند که دوست می دارند پاکیزه باشند و خداوند پاکیزگان را دوست دارد! (108) آیا کسی که شالوده آن را بر تقوای الهی و خشنودی او بنا کرده بهتر است، یا کسی که
ص: 722
اساس آن را بر کنار پرتگاه سستی بنا نموده که ناگهان در آتش دوزخ فرومی ریزد؟ و خداوند گروه ستم گران را هدایت نمی کند! (109) (امّا) این بنایی را که آن ها ساختند، همواره به صورت یک وسیله شک و تردید، در دل های شان باقی می ماند مگر این که دل های شان پاره پاره شود (و بمیرند و گر نه، هرگز از دل آن ها بیرون نمی رود) و خداوند دانا و حکیم است! (110)خداوند از مومنان، جانها و اموال شان را خریداری کرده،که(در برابرش) بهشت برای آنان باشد (به این گونه که:) در راه خدا پیکار می کنند، می کشند و کشته می شوند این وعده حقّی است بر او، که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده و چه کسی از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اکنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدی که با خدا کرده اید و این است آن پیروزی بزرگ! (111) توبه کنندگان، عبادت کاران، سپاسگویان، سیاحت کنندگان، رکوع کنندگان،سجده آوران،آمران به معروف،نهی کنندگان از منکر،و حافظان حدود (و مرزهای) الهی، (مومنان حقیقی اند) و بشارت ده به (اینچنین) مومنان! (112)
«وَ الَّذِینَ اتَّخَذُواْ مَسْجِدًا ضِرَارًا وَ کُفْرًا وَتَفْرِیقًا بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ اِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ…»(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی مسجد ضرار و بنیانگذار آن، ابوعامر راهب منافق و همراهان او نازل شد و آنان برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوگند یاد نمودند که این مسجد را برای صلاح مردم و با حسن نیّت می سازند در حالی که خداوند نفاق آنان را آشکار نمود و به رسول خود دستور داد تا آن را خراب نماید.
ص: 723
سپس گوید:
مقصود از «لَّمَسْجِدٌ اُسِّسَ عَلَی التَّقْوَی مِنْ اَوَّلِ یَوْمٍ…» مسجد قبا می باشد، و مقصود از «متطهّرین» مردم قبا بوده اند که خود را با آب تطهیر می کرده اند.(1)
از موسی بن جعفر(علیهما السلام) روایت شده که فرمود:
گوساله سامری زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همان ابوعامر راهب منافق بوده است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را فاسق نامیده و آن حضرت هنگامی که از جنگ تبوک پیروزانه بازگشت خداوند کید و مکر منافقین را باطل نمود و دستور داد تا مسجد ضرار را به آتش کشیدند و این آیات نازل شد. سپس فرمود: خداوند عِجل زمان پیامبر خود را با یارانش گرفتار قولنج و فلج و جذام و لقوه نمود و ابوعامر راهب چهل روز در اشدّ عذاب دنیا گرفتار بود تا به هلاکت رسید و به عذاب آخرت نائل گردید.(2)
ص: 724
علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «لاَ یَزَالُ بُنْیَانُهُمُ الَّذِی بَنَوْاْ رِیبَةً فِی قُلُوبِهِمْ…» گوید:رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مالک بن دخشم خزاعی و عامر بن عدی را فرستاد تا مسجد ضرار را خراب کنند و به آتش بکشند پس مالک به عامر گفت: صبر کن تا من آتش بیاورم و از منزل خود آتشی آورد و در کنار شاخه های خرما قرار داد و مسجد را به آتش کشید و زید بن حارثه نشست تا مسجد سوخت و سپس دستور داد تا دیوارهای آن را نیز خراب کردند.(1)
«اِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اَنفُسَهُمْ وَ اَمْوَالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ…»(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
آیا آزاد مردی نیست که متاع ناچیز دنیا را رها کند؟ [و به وعده های خدا توجّه نماید] سپس فرمود: برای وجود شما عوضی جز بهشت نیست پس خود را به غیر آن نفروشید.(3)
ص: 725
ابوبصیر گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «اِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ…» پیمان عالم ذرّ است. سپس من آیه ی«التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ…» را قرائت نمودم، و امام(علیه السلام) فرمود: ولکن من اینگونه قرائت می کنم «التَّائِبُینَ الْعَابِدینَ…» سپس فرمود: مقصود از آیه «اِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اَنفُسَهُمْ… » مومنان در رجعت هستند.(1)
علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
آیه فوق درباره ی ائمّه (صلوات الله علیهم) نازل شده است.(2)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
هر کدام از مومنین [در جنگ ها] کشته شود به دنیا باز خواهد گشت تا بمیرد، و اگر بمیرد نیز باز به دنیا بر می گردد تا کشته شود، و این قدرت [الهی] قابل انکارنیست.(3)
ص: 726
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ الْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ» فرمود:
اگر کسی از سارق عفو کند حق دارد و لکن اگر او را نزد امام بیاورد، دیگر کسی نمی تواند او را عفو نماید. [و امام باید حدّ خدا را درباره ی او جاری نماید.](1)
ما كانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذینَ آمَنُوا اَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكینَ وَ لَوْ كانُوا اُولی قُرْبی مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ اَنَّهُمْ اَصْحابُ الْجَحیمِ وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ اِبْراهیمَ لِاَبیهِ اِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها اِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ لِلهِ تَبَرَّاَ مِنْهُ اِنَّ اِبْراهیمَ لَاَوَّاهٌ حَلیمٌ وَ ما كانَ اللهُ لِیُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ اِذْ هَداهُمْ حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ اِنَّ اللهَ بِكُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ اِنَّ اللهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ یُحْیی وَ یُمیتُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لانَصیرٍ لَقَدْ تابَ اللهُ عَلَی النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرینَ وَ الْاَنْصارِ الَّذینَ اتَّبَعُوهُ فی ساعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ ما كادَ یَزیغُ قُلُوبُ فَریقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ اِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحیمٌ وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذینَ خُلِّفُوا حَتَّی اِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْاَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ اَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا اَنْ لامَلْجَاَ مِنَ اللهِ اِلَّا اِلَیْهِ ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا اِنَّ اللهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ یا اَیُّهَا الَّذینَ
آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ ما كانَ لِاَهْلِ الْمَدینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْاَعْرابِ اَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللهِ وَ لایَرْغَبُوا بِاَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِكَ بِاَنَّهُمْ لایُصیبُهُمْ ظَمَاٌ وَ لانَصَبٌ وَ لامَخْمَصَةٌ فی سَبیلِ اللهِ وَ لایَطَؤُنَ مَوْطِئًا یَغیظُ الْكُفَّارَ وَ لایَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ
ص: 727
نَیْلًا اِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ اِنَّ اللهَ لایُضیعُ اَجْرَ الْمُحْسِنینَ وَ لایُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغیرَةً وَ لاكَبیرَةً وَ لایَقْطَعُونَ وادِیًا اِلَّا كُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اللهُ اَحْسَنَ ما كانُوا یَعْمَلُونَ
«تبرّا منه» به معنای خلاص شدن و به معنای کنار شدن و بیزار شدن و به معنای آفریدن آمده است، صاحب اقرب الموارد گوید: اگر از باب عَلِمَ یَعلَمُ باشد به معنای خلاص شدن و کنار شدن است واگر از باب قطع یقطع باشد به معنای آفریدن است و بَرَءَ و بَراءَ و تبریّ، به معنای کنار شدن و جدا شدن از چیزی است که مجاورت آن ناپسند باشد. و در قرآن به هر دو معنا یعنی کنار شدن و آفریدن آمده است چنان که می فرماید: «فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ لِلهِ تَبَرَّاَ مِنْهُ و هو البارء الخالق».
«لاوّاه حلیم» اوّاه صیغه مبالغه از اَوِّهِ است و اوّاه کسی را گویند که ترس از خدا را آشکار سازد و بعضی گفته اند: اوّاه کسی است که بسیار تضرّع می کند و از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که اوّاه کسی است که بسیار دعا می کند و یا بسیار گریه می کند چنان که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است.
«و کونوا مع الصّادقین» صدق به کسر صاد و فتح به معنای راست گویی مقابل دروغ
آمده مانند «وَ الَّذِی جَاء بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِه» و به معنای راستی در عمل نیز آمده مانند
«رَّبِّ اَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ اَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ» و «وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ» و صادقین
راست کرداران اند و آنان جز معصومین(علیهم السلام) نمی باشند و تصدیق به معنای باور و اعتقاد و راست دانستن است مانند «بَلْ جَاء بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ.»(1)و(2)
ص: 728
برای پیامبر و مومنان، شایسته نبود که برای مشرکان (از خداوند) طلب آمرزش کنند، هر چند از نزدیکان شان باشند (آن هم) پس از آن که بر آن ها روشن شد که این گروه، اهل دوزخند! (113) و استغفار ابراهیم برای پدرش [عمویش آزر]، فقط به خاطر وعده ای بود که به او داده بود (تا وی را به سوی ایمان جذب کند) امّا هنگامی که برای او روشن شد که وی دشمن خداست، از او بیزاری جست به یقین، ابراهیم مهربان و بردبار بود! (114) چنان نبود که خداوند قومی را، پس از آن که آن ها را هدایت کرد (و ایمان آوردند) گم راه (و مجازات) کند مگر آن که اموری را که باید از آن بپرهیزند، برای آنان بیان نماید (و آن ها مخالفت کنند) زیرا خداوند به هر چیزی داناست! (115) حکومت آسمان ها و زمین تنها از آن خداست زنده می کند و می میراند و جز خدا، ولیّ و یاوری ندارید! (116) مسلّما خداوند رحمت خود را شامل حال پیامبر و مهاجران و انصار، که در زمان عسرت و شدّت (در جنگ تبوک) از او پیروی کردند، نمود بعد از آن که نزدیک بود دل های گروهی از آن ها، از حقّ منحرف شود (و از میدان جنگ بازگردند) سپس خدا توبه آن ها را پذیرفت، که او نسبت به آنان مهربان و رحیم است! (117)(همچنین)آن سه نفر که(از شرکت در جنگ تبوک)تخلّف جستند، (و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند،) تا آن حدّ که زمین با همه وسعتش بر آن ها تنگ شد(حتّی)در وجود خویش،جایی برای خود نمی یافتند (در آن هنگام) دانستند پناهگاهی از خدا جز به سوی او نیست سپس خدا رحمتش را شامل حال آن ها نمود، (و به آنان توفیق داد)تا توبه کنند خداوند بسیار توبه پذیرومهربان است!(118)ای کسانی که ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید،و با صادقان باشید! (119)سزاوار نیست که اهل مدینه، و
ص: 729
بادیه نشینانی که اطراف آن ها هستند، از رسول خدا تخلّف جویند و برای حفظ جان خویش، از جان او چشم بپوشند! این به خاطر آن است که هیچ تشنگی و خستگی، و گرسنگی در راه خدا به آن ها نمی رسد و هیچ گامی که موجب خشم کافران می شود برنمی دارند، و ضربه ای از دشمن نمی خورند،مگر این که به خاطر آن، عمل صالحی برای آن ها نوشته می شود زیرا خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند! (120) و هیچ مال کوچک یا بزرگی را (در این راه) انفاق نمی کنند، و هیچ سرزمینی را (به سوی میدان جهاد و یا در بازگشت) نمی پیمایند، مگر این که برای آن ها نوشته می شود تا خداوند آن را بعنوان بهترین اعمال شان، پاداش دهد. (121)
«وَ مَا کَانَ اسْتِغْفَارُ اِبْرَاهِیمَ لِاَبِیهِ اِلَّا عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا اِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ لِلهِ تَبَرَّاَ مِنْهُ اِنَّ اِبْرَاهِیمَ لاوَّاهٌ حَلِیمٌ»(1)
امام صادق(علیه السلام) به برخی از اصحاب خود فرمود:
مردم درباره ی این آیه چه می گویند؟ او گفت: می گویند: ابراهیم به پدر خود وعده داد تا برای او استغفار نماید. امام صادق(علیه السلام) فرمود: چنین چیزی نبوده، بلکه ابراهیم وعده داد که اگر او مسلمان شود برای او استغفار کند، و چون دانست که او دشمن خداست از او بیزاری جست.(2)
ص: 730
علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
ابراهیم(علیه السلام) به پدر خود گفت: «اگر دست از بت پرستی برداری من برای تو استغفار
خواهم نمود» و چون ابراهیم(علیه السلام) دید که او دست از بت پرستی بر نمی دارد از او
بیزاری جست.(1)
سپس گوید:
در روایت ابی الجارود آمده که امام باقر(علیه السلام) فرمود: «اِنَّ اِبْرَاهِیمَ لاوَّاهٌ حَلِیمٌ» یعنی ابراهیم در نماز خود به خدا تضرّع می کرد و هنگامی که در بیابانی و یا در جایی تنها می بود تضرّع می نمود، و به این خاطر خداوند او را «اوّاه» نامیده است.(2)
«وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ اِذْ هَدَاهُمْ حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ…»(3)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ» حتّی یعرّفهم ما یرضیه و ما یُسخطه می باشد چنان که می فرماید: «فَاَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا» یعنی پس از آن که واجبات و محرّمات را برای آنان بیان کردهچنان که می فرماید: «اِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ اِمَّا شَاکِرًا وَ اِمَّا کَفُورًا» یعنی ما او را به راه راست هدایت کردیم، او یا به راه خیر و صراط مستقیم می رود و یا رها می کند و به راه باطل می رود، و درباره ی ثمود فرمود: «وَ اَمَّا ثَمُودُ
ص: 731
فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَی عَلَی الْهُدَی» یعنی ما راه هدایت را برای قوم ثمود بیان کردیم و لکن آن ها راه گم راهی را انتخاب کردند.(1)
مولّف گوید:
احادیث فوق معنای آیه«لِّیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَ یَحْیَی مَنْ حَیَّ عَن بَیِّنَةٍ»را روشن می نماید.
عبدالاعلی گوید: درباره ی آیه فوق امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«حَتَّی یُعَرِّفَهُمْ مَا یُرْضِیهِ وَ مَا یُسْخِطُهُ» سپس فرمود: آگاه باشید که ما برای مومن [شیعه] درست نمی دانیم که نسبت به آن چه خدا مردم را معذور نداشته، جاهل بماند و مومنان [شیعه] باید بدانند که احتیاط و توقّف هنگام شبهه بهتر از واقع شدن در هلاکت است، و نقل نکردن حدیثی که حافظ آن نیستی بهتر از روایت کردن حدیثی است که معنای آن را نمی دانی، زیرا که هر حقّی را حقیقتی است، و هر عمل درستی را نوری است. پس شما آن چه موافق کتاب خداست را بگیرید، و آن چه مخالف آن است را رها کنید، گرچه زیادی از مردم هرگز چنین نخواهند کرد.(2)
ص: 732
«لَقَد تَّابَ الله عَلَی النَّبِیِّ وَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الاَنصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی سَاعَةِ الْعُسْرَةِ…»(1)
در قصّه جنگ تبوک گذشت که این آیه به روایت علی بن ابراهیم قمّی درباره ی ابوذر و ابو خیثمة و عمیرة بن وهب نازل شد که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عقب ماندند و سپس
با سختی به او ملحق شدند.
مرحوم علی بن ابراهیم از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
این آیه این چنین نازل شده است: «لَقَد تَّابَ الله بالنَّبِیِّ عَلیَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الاَنصَارِ…»
و آنان ابوذر و ابوخیثمه و عمیرة بن وهب بودند که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عقب ماندند و سپس به او ملحق شدند.(2)
و در روایت دیگری آمده که ابان بن تغلب به امام صادق(علیه السلام) می گوید:
عامّه اینگونه قرائت نمی کنند؟! و امام(علیه السلام) می فرماید: وای بر آنان، مگر چه گناهی
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داشته است که خداوند توبه او را قبول نموده؟! سپس فرمود:
«اِنَّمَا تَابَ اللهُ بِهِ عَلَی اُمَّتِهِ» یعنی خداوند به سبب آن حضرت توبه امّت او را پذیرفته است.(3)
ص: 733
«وَ عَلَی الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ حَتَّی اِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الاَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَ ضَاقَتْ عَلَیْهِمْ اَنفُسُهُمْ …»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
این آیه«وَ عَلَی الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خالَفُواْ»نازل شده است و اگر«خُلّفوا»می بود،ملامتی بر آنان نبود و آنان در حال طاعت می بودند و آنان عثمان و دو رفیق او بودند.(2)
علی بن ابراهیم از موسی بن جعفر(علیهما السلام) نقل نموده که فرمود:
این آیه «وَ عَلَی الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خالَفُواْ» نازل شده است و اگر «خُلّفوا» باشد ملامتی بر آنان نیست. و مقصود از «وَ ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الاَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ» این است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و مردم با آنان سخن نگفتند بلکه اهل بیت نیز با آنان سخن نگفتند! و مدینه بر آنان تنگ شد تا از مدینه خارج گردیدند و سوگند یاد کردند که با هم دیگر نیز سخن نگویند، از این رو متفرّق گردیدند، و خداوند چون از صدق نیاتشان آگاه شد، آنان را بخشید.(3)
ص: 734
مولّف گوید:
این روایت از علی بن ابراهیم قمّی به طور تفصیل در جنگ تبوک گذشت و آن سه نفر در آن روایت: کعب بن مالک شاعر و مرارة بن ربیع و هلال بن امیّه رافعی بودند. و لکن مرحوم کلینی از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که آنان عثمان و دو رفیق او بوده اند .(1)
«یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ»(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
این آیه درباره ی ما[خانواده]نازل شده است.(3)
حضرت رضا(علیه السلام) نیز فرمود:
صادقین ائمّه(علیهم السلام) هستند که در اطاعت از خدا صادق اند.(4)
ص: 735
امام باقر(علیه السلام) به جابر فرمود:
مقصود این است که همواره با علی بن ابی طالب(علیه السلام) باشید.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که این آیه نازل شد، سلمان به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: یا رسول الله آیا این آیه عامّ است و یا مخصوص به افراد خاصّی است؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: نسبت به مامورین عام است و به همه مسلمانان گفته شده و لکن«صادقون»مخصوص برادرم علی و اوصیای او تا قیامت است.(2)
ابوحمزه ثمالی گوید: امام باقر(علیه السلام) به من فرمود:
کسی، خدا را عبادت می کند که او را شناخته باشد و امّا کسی که او را نشناخته است در حقیقت خدا را عبادت نمی کند و گم راه است. گفتم: معرفت به خدا چگونه است؟ فرمود: به این است که خدا و رسول او را تصدیق نماید و ولایت علی و اقتدای به او و به ائمّه ی هداة بعد از او را دارا باشد و از دشمنان آنان بیزاری و برائت بجوید و این معنای خداشناسی است.
ص: 736
ابوحمزه گوید: گفتم: با چه چیزی حقیقت ایمان در من کامل می شود؟ فرمود: پذیرفتن ولایت اولیای خدا، و دشمنی [و بیزاری] از دشمنان خدا، و این که همواره با صادقین باشی، همان گونه که خدا تو را به آن امر نموده است.گفتم:اولیای خدا کیانند؟ و دشمنان خدا کیانند؟ فرمود: اولیای خدا، محمّد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و علی و حسن و حسین و علی بن الحسین(علیهم السلام) و سپس امامت ما و پس از من فرزندم جعفر و با دست خود به جعفر که نشسته بود اشاره نمود و فرمود: کسی که ولایت این ها را پذیرفته باشد ولایت اولیای خدا را پذیرفته است و با صادقین خواهد بود، همان گونه که خدا او را به بودن با آنان امر کرده است. گفتم: دشمنان خدا کیانند؟ فرمود: بُت های چهارگانه. گفتم: آنان کیانند؟ فرمود: ابو الفصیل و رمع و نعثل و معاویة و کسانی که ولایت این ها را پذیرفته اند،
و کسی که با آنان دشمنی کند با دشمنان خدا دشمنی کرده است.(1)
ص: 737
هشام بن عجلان گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: چیزی را از شما می خواهم سوال کنم که از احدی بعد
از شما سوال نخواهم نمود و آن این است که کم ترین درجه ایمان که احدی از آن معذور نخواهد بود چیست؟ فرمود: شهادت به یگانگی خداوند، رسالت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله)، و اقرار به حقانیّت آن چه او از طرف خدا آورده است،اقامه نماز،پرداختن زکات، حج خانه خدا، روزه ماه رمضان، پذیرفتن ولایت و امامت ما، بیزاری از دشمنان ما، و این که تو همواره با صادقین باشی.(1)
مولّف گوید:
آیه «مَا کَانَ لِاَهْلِ الْمَدِینَةِ…» تا آخر این بخش مربوط به جنگ تبوک است و تفسیر آن ها در آیات پیشین گذشت.
وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لانَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ اِذا رَجَعُوا اِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذینَ یَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَ لْیَجِدُوا فیكُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللهَ مَعَ الْمُتَّقینَ وَ اِذا ما اُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ اَیُّكُمْ زادَتْهُ هذِهِ ایمانًا فَاَمَّا الَّذینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ ایمانًا وَ هُمْ
ص: 738
یَسْتَبْشِرُونَ وَ اَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْسًا اِلَی رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ اَ وَ لایَرَوْنَ اَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فی كُلِّ عامٍ مَرَّةً اَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لایَتُوبُونَ وَ لاهُمْ یَذَّكَّرُونَ وَ اِذا ما اُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ اِلی بَعْضٍ هَلْ یَراكُمْ مِنْ اَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللهُ قُلُوبَهُمْ بِاَنَّهُمْ قَوْمٌ لایَفْقَهُونَ لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْكُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللهُ لااِلهَ اِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ
«لینفروا کافّةً» نَفر و نَفَر به معنای خروج و به معنای گروه کم تر از ده نفر است مانند «نَفَرٌ من الجنّ» و بعضی گفته اند نَفر به معنای عشره است.
«لیتفقّهوا فی الدین» فقه به معنای فهم است و فقیه: فهیم است مانند «قَالُواْ یَا شُعَیْبُ مَا نَفْقَهُ کَثِیرًا مِّمَّا تَقُولُ»(1)، و «لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا یَفْقَهُونَ بِهَا»(2)، و تفقّه، فهم مسایل دین است، و «نَفر» در این آیه به چند معنا آمده است: حرکت و خروج برای معرفت امام(علیه السلام)، حرکت و خروج برای فهم احکام از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و [ائمّه معصومین(علیهم السلام)] و تعلیم آن ها به مردم، حرکت و خروج اهل کتاب برای به دست آوردن حقانیّت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، حرکت و خروج برای تفقّه در دین و تعلیم دیگران نسبت به مسایل دین، حرکت گروهی برای شرکت در جنگ و اقامت دیگران در صورت عدم نیاز برای تفقّه در دین.
«عزیز علیه ما عَنِتُّم» «عَنَت» به معنای مشقّت است مانند «ذَلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ «و «وَدُّواْ مَا عَنِتُّمْ.»(3)
ص: 739
شایسته نیست مومنان همگی (به سوی میدان جهاد) کوچ کنند چرا از هر گروهی از آنان، طایفه ای کوچ نمی کند (و طایفه ای در مدینه بماند)، تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهی یابند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آن ها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند، و خودداری کنند! (122) ای کسانی که ایمان آورده اید! با کافرانی که به شما نزدیکترند، پیکار کنید! (و دشمن دورتر، شما را از دشمنان نزدیک غافل نکند!) آن ها باید در شما شدّت و خشونت (و قدرت) احساس کنند و بدانید خداوند با پرهیزگاران است! (123) و هنگامی که سوره ای نازل می شود، بعضی از آنان (به دیگران) می گویند: «این سوره، ایمان کدام یک از شما را افزون ساخت؟!» (به آن ها بگو:) امّا کسانی که ایمان آورده اند، بر ایمان شان افزوده و آن ها (به فضل و رحمت الهی) خوشحالند. (124) و امّا آن ها که در دل های شان بیماری است، پلیدی بر پلیدیشان افزوده و از دنیا رفتند در حالی که کافر بودند. (125) آیا آن ها نمی بینند که در هر سال، یک یا دو بار آزمایش می شوند؟! باز توبه نمی کنند، و متذکّر هم نمی گردند! (126) و هنگامی که سوره ای نازل می شود، بعضی از آن ها [منافقان] به یک دیگر نگاه می کنند و می گویند: «آیا کسی شما را می بیند؟(اگر از حضور پیامبر بیرون رویم،کسی متوجّه ما نمی شود!)»سپس منصرف می شوند (و بیرون می روند) خداوند دل های شان را (از حق) منصرف ساخته چرا که آن ها، گروهی هستند که نمی فهمند (و بی دانشند)! (127) به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مومنان، رئوف و مهربان است! (128) اگر آن ها (از حق) روی بگردانند، (نگران مباش!) بگو: «خداوند مرا کفایت می کند هیچ معبودی جز او نیست بر او توکّل کردم و او صاحب عرش بزرگ است!» (129)
ص: 740
«وَ مَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ»(1)
به امام صادق(علیه السلام) گفته شد: گروهی گمان می کنند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده است:
«اختلاف امّت من رحمت است»؟! امام صادق(علیه السلام) فرمود: «راست می گویند». سوال کننده گفت: اگر اختلاف امّت رحمت باشد، آیا اجتماع و اتفّاق آنان عذاب است؟!
امام صادق(علیه السلام) فرمود: حدیث رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به این معنا نیست که تو و آنان فکر کرده اید، بلکه مقصود او از اختلاف رفت و آمد مردم نزد آن حضرت برای یاد گرفتن احکام خداست تا [گروهی] با یاد گرفتن احکام خدا مردم [دیگر] را به احکام خدا آگاه سازند، چنان که خداوند می فرماید: «فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَ لِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ اِذَا رَجَعُواْ اِلَیْهِمْ…» بنابراین مقصود از آن حدیث رفت و آمد اهل بلاد است نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای فهم مسایل دین، نه اختلاف در دین، چرا که دین یکی است [و نباید اختلافی در آن باشد.](2)
مولّف گوید:
مصادیق دیگری نیز برای نفر و تفقّه در دین در روایات آمده که به صورت خلاصه بیان می شود.
ص: 741
به امام صادق(علیه السلام) گفته شد:
هنگامی که بر امام حادثه ای پیش آید [و از دنیا رحلت نماید] مردم چه باید بکنند؟ امام(علیه السلام) فرمود: باید به آیه «فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ…» عمل کنند؛ گفته شد: آنان بدون امام چه وظیفه ای دارند؟ فرمود: مادامی که در جست وجوی امام هستند، معذور خواهند بود و نیز مردمی که منتظر خبر و اطّلاع از امام هستند معذور هستند تا خبر تحقیق کنندگان به آنان برسد.(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
این آیه درباره ی این است که از جمعیّت فراوان گروهی باید به دنبال تحصیل علم و فهم احکام خدا بروند و بقیّه [در شهرها] باقی بمانند تا آنان باز گردند [و مسایل و معارف دین را به مردم تعلیم بدهند] و نیز گروهی به نوبت به میدان جنگ بروند و گروهی در شهر باقی بمانند.(2)
در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) و در تفسیر عیّاشی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمودند:
ای مردم در دین خود فقیه و دانا باشید و احکام خدا را یاد بگیرید وگرنه اعرابی و بادیه نشین محسوب می شوید، همان گونه که خداوند می فرماید: «لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَ لِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ اِذَا رَجَعُواْ اِلَیْهِمْ….»(3)
ص: 742
«اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِینَ یَلُونَکُم مِّنَ الْکُفَّارِ وَ لِیَجِدُواْ فِیکُمْ غِلْظَةً…»(1)
این آیه خطاب به مومنین دارد و دو دستور و یک نوید می دهد و می فرماید:
با کفّاری که نزدیک شمایند جنگ کنید و آنان باید در شما قدرت و سخت کوشی بیابند و از شما هراس کنند، و شما باید بدانید که خدا یاور پرهیزکاران است.
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
بر مسلمانان واجب است که نخست با کفّاری که نزدیک به بلاد آنان و امامشان هستند جنگ کنند و آنان را رها نکنند و سراغ کفّار دیگر بروند و باید در گفتار و عمل با غلظت و قدرت با کفّار برخورد نمایند. در روایت کافی و عیّاشی آمده که امام صادق(علیه السلام) فرمود: «باید با [دشمن نزدیک خود] دیلم جنگ کنند.(2)
«وَ اِذَا مَا اُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن یَقُولُ اَیُّکُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ اِیمَانًا فَاَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ…»(3)
حاصل این دو آیه این است که هر سوره ای بر پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) نازل می شد، سبب افزوده شدن ایمان مومنان و شادی آنان و سبب افزوده شدن نفاق و پلیدی منافقین بود و بر شرک آنان می افزود و با کفر از دنیا می رفتند.
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
این آیه در ردّ سخن کسانی است که می گویند: ایمان کم و زیاد نمی شود،
ص: 743
امام صادق(علیه السلام) فرمود: خداوند ایمان را بر اعضا و جوارح انسان تقسیم و واجب
نموده است: سپس فرمود: هر کدام از اعضای بدن سهمی از ایمان را داراست. سوال شد: ناقص بودن و کامل بودن ایمان را فهمیدم، زیاد شدن آن چیست؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: آیه فوق و آیه«وَ زِدْنَاهُمْ هُدًی»شاهد آن است،و اگر ایمان نقصان و زیادتی نمی داشت هیچ کس فضیلتی بر دیگری نمی داشت و نعمت ها بین مردم یکسان تقسیم می شد و تفاضل بین آنان نبود، در حالی که به وسیله کمال ایمان مومنین به بهشت می روند و به وسیله تفاضل ایمان درجات آنان بالا می رود و با نقصان ایمان گنه کاران به دوزخ می روند.(1)
مولّف گوید:
در ذیل آیه فوق روایت بسیار مفصّلی در تفسیر برهان از کافی نقل شده و امام صادق(علیه السلام) درجات ایمان را بیان نموده و به آیه فوق نیز استشهاد کرده است.(2)
ص: 744
ص: 745
ص: 746
ص: 747
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا اِلَی رِجْسِهِمْ» افزوده شدن شکّی است بر شکّ آنان.(1)
«لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ اَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ…»(2)
خداوند در این آیه برکات وجود مبارک رسول الله(صلی الله علیه و آله) را بیان نموده:
او پیامبری است دارای چهار خصلت، 1. انسانی است از خود مردم، 2. گم راهی مردم برای او سخت و غیر قابل تحمّل است، 3. بر هدایت مردم کوشاست،4. نسبت به مومنان رؤف و مهربان است.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
این آیه این چنین نازل شده است:«لَقَدْ جَاءنا رَسُولٌ مِّنْ اَنفُسِنا عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتنا حَرِیصٌ عَلَیْنا بالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ.»(3)
و در روایت دیگری فرمود:
این آیه چهار بخش است، سه بخش آن مخصوص به ما می باشد و در بخش چهارم ما با مومنین شریک هستیم.(4)
ص: 748
مفاد معنای فوق از امام باقر(علیه السلام) نیز در تفسیر عیّاشی نقل شده است.(1)
اصبغ بن نباته گوید:
شخصی به امیرالمؤمنین(علیه السلام)گفت:یا امیرالمؤمنین!منطقه زندگی ما سرزمین پر از درّندگان است و آنان منزل من را احاطه می کنند، و از آن دور نمی شوند، تا طعمه خود را بگیرند؟!
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
این آیه را بخوان تا دور شوند. «لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ اَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ * فَاِن تَوَلَّوْاْ فَقُلْ حَسْبِیَ اللّهُ لا اِلَهَ اِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ» و آن شخص این آیه را خواند و درّندگان از اطراف خانه او دور شدند.(2)
ص: 749
مولّف گوید:
یادآوری می شود که جز در جلد اوّل، در بقیّه ی مجلّدات از ترجمه ی آیة الله مکارم شیرازی زید عزّه استفاده شده است. ضمنا لغات نیز جز در جلد اوّل -- که از لغت نامه های گوناگونی استفاده گردیده -- در بقیّه ی مجلّدات تنها از تفسیر مجمع البیان مرحوم طبرسی رضوان الله تعالی علیه استفاده شده است؛ جز مواردی که لغتی را آن مرحوم معنا نکرده بوده و نگارنده از جاهای دیگری مانند بحارالانوار و تفسیر صافی و تفسیر شبّر و غیره استفاده کرده اند. همچنین به لغت نامه های معروف، به خاطر شبهه ی عدم اعتبار شرعی آن ها مراجعه نکردیم. (والله العالم)
پایان جلد سوم تفسیر اهل البیت(علیهم السلام)
ص: 750
سرشناسه:حسینی بهارانچی، سید محمد، 1323 -
عنوان و نام پديدآور:تفسیر اهل البیت علیهم السلام/ تالیف سیدمحمد حسینی بهارانچی.
مشخصات نشر:قم: انتشارات مطیع، 1393 -
مشخصات ظاهری:9ج.
شابک:280000 ريال: ج.1 978-600-7107-24-9 : ؛ ج.3 978-600-7107-56-0 : ؛ ج.4 978-600-7107-51-5 : ؛ 500000 ریال: ج.5 978-600-7107-83-6 : ؛ ج.6 978-600-9900-04-6 : ؛ ج.7 978-600-9900-08-4 : ؛ 1200000 ﷼: ج.8 978-600-9900-09-1 : ؛ ج.9 978-600-990014-5 :
يادداشت:ج. 4 و 6 - 8 (چاپ اول: 1397) (فیپا).
يادداشت:ج.5 (چاپ اول: 1397).
يادداشت:ج.8 (چاپ اول: 1399)
يادداشت:ج.9 (چاپ اول: 1398) (فیپا).
یادداشت:کتابنامه.
مندرجات:ج.1. سوره مبارکه حمد و بقره.- ج.4. سوره های مبارکه یونس- هود - یوسف - رعد - ابراهیم - حجر- نحل و اسراء.- ج.5. سوره های مبارکه کهف - مریم سلام الله علیها- طه - انبیاء - حج - مومنون و نور.- ج.6. سوره های فرقان - شعراء - نمل - قصص - عنکبوت - روم - لقمان - سجده - احزاب و سبأ.- ج.7. سوره های فاطر - یس - صافات - ص - زمر - غافر - فصلت - شوری - زخرف - دخان - جاثیه -احقاف.- ج.8. سوره های مبارکه محمد صلی الله علیه و آله - فتح - حجرات - ق- ذاریات - طور- نجم - قمر - الرحمن- واقعه - حدید - مجادله - حشر - ممتحنه - صف - جمعه - منافقین - تغابن - طلاق - تحریم
موضوع:تفاسیر شیعه -- قرن 14
Qur'an -- Shiite hermeneutics -- 20th century
رده بندی کنگره:BP98/ح3ت7 1393
رده بندی دیویی:297/179
شماره کتابشناسی ملی:4922990
خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 2
ص: 3
تفسیر اهل البیت علیهم السلام
(جلد4)
سوره های مبارکه یونس علیه السلام هود علیه السلام یوسف علیه السلام رعد ، ابراهیم علیه السلام حجر ، نحل و اسراء
تالیف خادم هل البیت علیهم السلام
سید محمد (سید قاسم) حسینی بهارانچی
ص: 4
الحمد لله ربّ العالمین وصلواته الدآئمة علی خاتم النّبییّن و علی اله الائمّة المیامین و الاوصیآء المرضیّین، سیّما الامام المنتظر و الحجّة الثّاني عشر روحي و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدآء، سميّ المصطفی و کنيّ المرتضی، الّذي یملاء الله به الارض قسطًا وعدلًا، کما ملئت ظلمًا و جورًا، و لعنة الله الدآئمة علی اعدآئهم و مخالفیهم و منکري فضآئلهم و امامتهم اجمعین الی یوم الدّین.
ص: 5
ص: 6
سوره ی یونس(علیه السلام)
سوره ی یونس [10]، آیات 1 تا 10 13
سوره ی یونس [10]، آیات 11 تا 20 24
سوره ی یونس [10]، آیات 21 تا 30 30
سوره ی یونس [10]، آیات 31 تا 43 40
سوره ی یونس [10]، آیات 44 تا 56 47
سوره ی یونس [10]، آیات 57 تا 67 53
سوره ی یونس [10]، آیات 68 تا 82 66
سوره ی یونس [10]، آیات 83 تا 93 72
سوره ی یونس [10]، آیات 94 تا 106 81
سوره ی یونس [10]، آیات 107 تا 109 107
سوره ی هود(علیه السلام)
سوره ی هود، آیات 1 تا 11 117
ص: 7
سوره ی هود، آیات 12 تا 24 131
سوره ی هود، آیات 25 تا 39 145
سوره ی هود، آیه ی 40 تا 49 154
سوره ی هود، آیات 50 تا 68 163
سوره ی هود، آیات 69 تا 83 180
سوره ی هود، آیات 84 تا 95 191
سوره ی هود، آیات 96 تا 109 199
سوره ی هود، آیات 110 تا 123 208
سوره ی یوسف(علیه السلام)
سوره ی یوسف، آیات 1 تا 14 229
سوره ی یوسف، آیات 15 تا 22 243
سوره ی یوسف، آیات 23 تا 34 248
سوره ی یوسف، آیات 35 تا 49 253
سوره ی یوسف، آیات 50 تا 67 264
سوره ی یوسف، آیات 68 تا 86 276
سوره ی یوسف، آیات 87 تا 102 285
سوره ی یوسف، آیات 103 تا آخر 304
سوره ی رعد
سوره ی رعد، آیات 1 تا 11 315
ص: 8
سوره ی رعد، آیات 12 تا 19 333
سوره ی رعد، آیات 20 تا 30 346
سوره ی رعد، آیات 31 تا 43 362
سوره ی ابراهیم(علیه السلام)
سوره ی ابراهیم، آیات 1 تا 10 385
سوره ی ابراهیم، آیات 11 تا 18 394
سوره ی ابراهیم، آیات 19 تا 31 401
سوره ی ابراهیم، آیات 32 تا 52 421
سوره ی حِجر
سوره ی حِجر، آیات 1 تا 27 447
سوره ی حجر، آیات 28 تا 77 466
سوره ی حجر، آیه ی 78 تا 99 501
سوره ی نحل
سوره ی نحل، آیات 1 تا 21 521
سوره ی نحل، آیه ی 22 تا 35 534
سوره ی نحل، آیات 36 تا 55 542
سوره ی نحل، آیات 56 تا 76 558
سوره ی نحل، آیات 77 تا 100 575
ص: 9
سوره ی نحل، آیات 101 تا 114 601
سوره ی نحل، آیات 115 تا 128 612
سوره ی اسراء (بنی اسراییل)
سوره ی اسراء، آیات 1 تا 12 625
سوره ی اسراء، آیات 13 تا 28 650
سوره ی اسراء، آیات 29 تا 48 672
سوره ی اسراء، آیات 49 تا 65 696
سوره ی اسراء، آیات 66 تا 84 716
سوره ی اسراء، آیات 85 تا 100 748
سوره ی اسراء، آیات 101 تا 111 767
ص: 10
محل نزول: مکّه ی مکرّمه به جز آیات 40، 94، 95 و 96 که در مدینه ی منوّره نازل شده است.
ترتیب نزول: این سوره بعد از سوره اسراء نازل شده است.(1) مرحوم فیض می فرماید:
این سوره مکّی است، مگر آیات 94، 95 و 96 آن که مدنی است؛ و از آیه ی «فَاِن کُنتَ فِی شَکٍّ مِّمَّا اَنزَلْنَا اِلَیْکَ فَاسْاَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُونَ الْکِتَابَ…» شروع می شود.
ثواب قرائت سوره ی یونس(علیه السلام) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که سوره ی یونس را در هر دو ماه یا سه ماه قرائت نماید خوف آن نمی رود که از جاهلان باشد و در قیامت از مقرّبان خدا خواهد بود.(2)
ص: 11
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که سوره ی یونس را قرائت کند به عدد تصدیق کنندگان و تکذیب کنندگان یونس به او پاداش و حسنات داده می شود….(1)
ص: 12
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الر تِلْكَ آیاتُ الْكِتابِ الْحَكیمِ اَ كانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا اَنْ اَوْحَیْنا اِلی رَجُلٍ مِنْهُمْ اَنْ اَنْذِرِ النَّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا اَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قالَ الْكافِرُونَ اِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبینٌ اِنَّ رَبَّكُمُ اللهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ فی سِتَّةِ اَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْاَمْرَ ما مِنْ شَفیعٍ اِلَّا مِنْ بَعْدِ اِذْنِهِ ذلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ اَ فَلا تَذَكَّرُونَ اِلَیْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمیعًا وَعْدَ اللهِ حَقًّا اِنَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ لِیَجْزِیَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ وَ الَّذینَ كَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ وَ عَذاب اَلیمٌ بِما كانُوا یَكْفرُونَ هُوَ الَّذی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُورًا وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنینَ وَ الْحِسابَ ما خَلَقَ اللهُ ذلِكَ اِلَّا بِالْحَقِّ یُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ اِنَّ فی اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللهُ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ اِنَّ الَّذینَ لایَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَاَنُّوا بِها وَ الَّذینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ
ص: 13
اُول-ٰٓئِكَ مَاْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا یَكْسِبُونَ اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدیهِمْ رَبُّهُمْ بِایمانِهِمْ تَجْری مِنْ تَحْتِهِمُ الْاَنْهارُ فی جَنَّاتِ النَّعیمِ دَعْواهُمْ فیها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ اَنِ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعالَمینَ
«ثمّ استوی علی العرش» عرش به معنای جای بلند است و در این آیه به معنای علم الهی است چنان که کرسیّ نیز به همین معناست، و استوی، به معنای استقرار است و درباره ی ذات مقدّس حق به معنای استیلا و احاطه بر عالم وجود است مانند «اِنَ اللهَ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی» و در هر دو آیه به معنای قدرت و احاطه بر تدبیر عالم است.
«ما مِن شَفیعٍ اِلّا» شَفع و شفاعت به معنای منضم کردن چیزی به چیز دیگر است و شفع به معنای جفت است و شفیع کسی است که خود را در کنار مجرم قرار می دهد و واسطه عفو و رحمت خدا می شود.
«لا یَرجونَ لِقاءَنا» رجاء، امید صادق است و لقای خداوند رسیدن به وعده های اوست و امید به لقای خداوند به معنای انتظار و عمل کردن به موجبات خشنودی خداوند است و کسی که چنین امیدی را ندارد حریص به انجام اعمال نیک و موجبات خشنودی خدا نیست و اگر بگوید امید و انتظار لقای خدا را دارم انتظار او کاذب خواهد بود. «تَحیَّتهُم فیها سَلامٌ» تحیّت، دعا و سلام و احترام و ثناگویی است و با توجّه به اصل لغت، درخواست زنده ماندن است.
به نام خداوند بخشنده بخشایش گر
الر، این آیات کتاب استوار و حکمت آمیز است! (1) آیا برای مردم، موجب شگفتی
ص: 14
بود که به مردی از آن ها وحی فرستادیم که مردم را (از عواقب کفر و گناه) بترسان، و به کسانی که ایمان آورده اند بشارت ده که برای آن ها، سابقه نیک (و پاداشهای مسلّم) نزد پروردگارشان است؟! (امّا) کافران گفتند: «این مرد، ساحر آشکاری است!» (2) پروردگار شما، خداوندی است که آسمان ها و زمین را در شش روز [شش دوران] آفرید سپس بر تخت (قدرت) قرار گرفت، و به تدبیر کار (جهان) پرداخت هیچ شفاعت کننده ای، جز با اذن او نیست این است خداوند، پروردگار شما! پس او را پرستش کنید! آیا متذکّر نمی شوید؟! (3) بازگشت همه شما به سوی اوست! خداوند وعده حقّی فرموده او آفرینش را آغاز می کند، سپس آن را بازمی گرداند، تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، بعدالت جزا دهد و برای کسانی که کافر شدند، نوشیدنی از مایع سوزان است و عذابی دردناک، به خاطر آن که کفر می ورزیدند! (4) او کسی است که خورشید را روشنایی، و ماه را نور قرار داد و برای آن منزلگاه هایی مقدّر کرد، تا عدد سالها و حساب (کارها) را بدانید خداوند این را جز بحق نیافریده او آیات (خود را) برای گروهی که اهل دانشند، شرح می دهد! (5) مسلّما در آمد و شد شب و روز، و آن چه خداوند در آسمان ها و زمین آفریده، آیات (و نشانه هایی) است برای گروهی که پرهیزگارند (و حقایق را می بینند).
(6) آن ها که ایمان به ملاقات ما (و روز رستاخیز) ندارند، و به زندگی دنیا خشنود شدند و بر آن تکیه کردند، و آن ها که از آیات ما غافلند، (7) (همه) آن ها جایگاهشان آتش است، به خاطر کارهایی که انجام می دادند! (8) (ولی) کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، پروردگارشان آن ها را در پرتو ایمان شان هدایت می کند از زیر (قصرهای) آن ها در باغ های بهشت، نهرها جاری است. (9) گفتار (و دعای) آن ها در بهشت این است که: «خداوندا، منزهی تو!» و تحیّت آن ها در آن جا: سلام و آخرین سخنشان این است که: «حمد، مخصوص پروردگار عالمیان است!» (10)
ص: 15
«الر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «الر» «انا الله الرؤف» است.(2) علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
«الر» حرفی از حروف اسم اعظم خداوند است، که در قرآن پراکنده شده، و هنگامی که پیامبر و امام(علیهما السلام) آن ها را در کنار هم قرار دهند و خدا را با آن ها بخوانند دعایشان مستجاب می شود.(3)
«وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُواْ اَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِندَ رَبِّهِمْ…»(4) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «قَدَمَ صِدْقٍ» شفاعت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) است.(5)
ص: 16
و در کافی و تفسیر عیّاشی و تفسیر قمّی از آن حضرت نقل شده:
«قَدَمَ صِدْقٍ» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است.(1) و در کافی و تفسیر عیّاشی از آن حضرت نقل شده:
مقصود از «قَدَمَ صِدْقٍ» ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(2) سپس مرحوم فیض گوید:
روایات فوق با هم دیگر تنافی ندارند، چرا که امور فوق متلازم اند.(3) «اِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضَ فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ»(4) روایات مربوط به خلقت آسمان ها و زمین در شش روز، در سوره ی اعراف گذشت، و در این جا به یک روایت اکتفا می شود.
عبدالله بن سنان گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند خیر را در روز یک شنبه آفرید و شرّ را قبل از خیر نیافرید، و در روز یک شنبه و دوشنبه زمین ها را آفرید، و در روز سه شنبه خوراکی های روی زمین را آفرید، و آسمان ها را در روز چهارشنبه و پنجشنبه آفرید، و خوراکی های
ص: 17
آن ها را در روز جمعه آفرید، از این رو آسمان ها و زمین و آن چه در آن هاست را در شش روز آفرید.(1) «هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاء وَ الْقَمَرَ نُورًا وَ قَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسَابَ…»(2) ابوذر غفاری گوید:
دست من در دست رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود و راه می رفتیم و به خورشید نگاه می کردیم تا غروب نمود و من گفتم: یا رسول الله! خورشید در کجا غروب می کند؟ [و کجا خواهد رفت؟] فرمود: به آسمان ها می رود تا به آسمان هفتم می رسد و تحت عرش قرار می گیرد و در پیشگاه خدا همراه ملائکه سجده می کند و سپس می گوید: «خدایا آیا از مشرق طلوع کنم یا از مغرب» چنان که خداوند می فرماید: «وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ» یعنی این صنع پروردگار است که مُلک او عزیز و او عالم به خلق خود می باشد، سپس فرمود: پس جبرییل می آید و حلّه ای از نور عرش به مقدار ساعات روز در طول سال بر خورشید می پوشاند همانند این که شما لباس خود را می پوشید و سپس خورشید از مشرق خود طلوع می کند. تا این که
ص: 18
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: من می بینم که خورشید سه روز حبس می شود و دیگر حلّه ی نوری بر او پوشانده نمی شود و مامور خواهد شد که از مغرب طلوع کند، چنان که خداوند می فرماید: «اِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ * وَ اِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ» و ماه نیز همانند خورشید چون غروب می نماید به آسمان هفتم می رود و در زیر عرش سجده می کند و جبرییل حله ای از نور کرسی بر او می پوشاند چنان که خداوند می فرماید: «هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاء وَ الْقَمَرَ نُورًا». ابوذر گوید: سپس با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به کناری رفتیم و نماز مغرب را خواندیم.(1)
ص: 19
محمّد بن مسلم گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم:
فدای شما شوم برای چه خورشید گرم تر از ماه است؟ امام(علیه السلام) فرمود:
خداوند خورشید را از نور آتش و صفو آب به صورت هفت طبقه خلق نمود و لباسی از آتش بر آن پوشاند، از این رو گرم تر از ماه می باشد. گفتم: فدای شما شوم ماه را چگونه آفرید؟ فرمود: ماه را از نور آتش و صفو آب به صورت هفت طبقه خلق نمود و بر او لباسی از آب پوشاند، از این رو ماه سردتر از خورشید است.(1) «اَنَّ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءنَا وَ رَضُواْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیَا وَ اطْمَاَنُّواْ بِهَا وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ»(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «آیات» در این آیه، امیرالمؤمنین و ائمّه(علیهم السلام) هستند، و دلیل آن سخن آن حضرت است که فرمود: خداوند آیه ای بزرگ تر از من ندارد.(3)
ص: 20
مولّف گوید:
مؤیّد سخن فوق روایاتی است که می گوید: مقصود از نبا عظیم در آیه «عَمَّ یَتَسَاءلُونَ * عَنِ النَّبَاِ الْعَظِیمِ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(1) تفسیر آیه فوق از آیه «فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَ لَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ اَحَدًا»، [آخر کهف] روشن می شود.
«اِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِاِیمَانِهِمْ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الاَنْهَارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ…»(2) مولّف گوید:
نوید هدایت خداوند نسبت به مومنان صالح و شایسته در آیات فراوانی از قرآن به چشم می خورد از این رو امام صادق(علیه السلام) در پاسخ سوال عبدالله بن فضل هاشمی از آیه «مَن یَهْدِ اللهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی وَ مَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُّرْشِدًا» فرمود: خداوند ظالمین را در قیامت از دار کرامت خود گم راه خواهد نمود، و اهل ایمان و عمل صالح را به بهشت هدایت خواهد کرد، همان گونه که می فرماید: «وَ یُضِلُّ اللّهُ الظَّالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللّهُ مَا یَشَاء» و می فرماید: «اِنَّ الَّذِینَ
ص: 21
آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِاِیمَانِهِمْ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الاَنْهَارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ.»(1) البتّه معلوم است که مقصود از مومنان در آیه فوق پیروان اهل بیت(علیهم السلام) هستند.
«دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ وَ آخِرُ دَعْوَاهُمْ اَنِ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
یکی از علمای یهود سوالاتی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نمود و در مورد سوال از تسبیح، پیامبر خدا فرمود: هنگامی که بنده می گوید: «سبحان الله» هر چیزی در زیر عرش با او تسبیح می گوید و خداوند به گوینده تسبیح ده برابر آن ها پاداش می دهد، و هنگامی که می گوید: «الحمد لله» خداوند نعمت های دنیا را به او می دهد، تا این که خدا را ملاقات کند و نعمت های آخرت را نیز به او بدهد؛ سپس فرمود: «الحمد لله» همان کلمه ای است که اهل بهشت هنگام دخول در بهشت می گویند؛ و هر ذکری در دنیا پایان می پذیرد، جز «الحمد لله» که در بهشت
ص: 22
نیز ادامه دارد، چنان که خداوند می فرماید: «دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ و آخر دعواهم ان الحمد لله ربّ العالمین.»(1) مولّف گوید:
آیه فوق با آیه دیگری تلفیق شده است، و جمله «یوم یلقونه» مربوط به آیه دیگری است. از این رو ما اصلاح نمودیم.
ص: 23
زید شحّام گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی تسبیح سوال کردم و آن حضرت فرمود:
تسبیح یکی از اسماء الله و سخن اهل بهشت است.(1)
وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ اِلَیْهِمْ اَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذینَ لایَرْجُونَ لِقاءَنا فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ وَ اِذا مَسَّ الْاِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ اَوْ قاعِدًا اَوْ قائِمًا فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَاَنْ لَمْ یَدْعُنا اِلی ضُرٍّ مَسَّهُ كَذلِكَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفینَ ما كانُوا یَعْمَلُونَ وَ لَقَدْ اَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ ما كانُوا لِیُؤْمِنُوا كَذلِكَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمینَ ثُمَّ جَعَلْناكُمْ خَلائِفَ فِی الْاَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَیْفَ تَعْمَلُونَ وَ اِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذینَ لایَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا اَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَكُونُ لی اَنْ اُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسی اِنْ اَتَّبِعُ اِلَّا ما یُوحی اِلَیَّ اِنِّی اَخافُ اِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ قُلْ لَوْ شاءَ اللهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْكُمْ وَ لااَدْراكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فیكُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ اَ فَلا تَعْقِلُونَ فَمَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللهِ كَذِبًا اَوْ كَذَّبَ بِآیاتِهِ اِنَّهُ لایُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لایَضُرُّهُمْ وَ لایَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ قُلْ اَ تُنَبِّئُونَ اللهَ بِما لایَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لافِی الْاَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِكُونَ وَ ما كانَ النَّاسُ اِلَّا اُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْ لاكَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فیما فیهِ یَخْتَلِفُونَ وَ یَقُولُونَ لَوْ لااُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ اِنَّمَا الْغَیْبُ لِلهِ فَانْتَظِرُوا اِنِّی مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ
ص: 24
«زُیّن للمسرفین» اسراف تجاوز از حدّ را گویند، صاحب صحاح گوید: «السَرَف ضدّ القصد» یعنی اسراف ضدّ میانه روی است مرحوم طبرسی گوید: اگر تجاوز از حدّ در جانب افراط باشد؛ اسراف گفته می شود و اگر در جانب تقصیر باشد، سَرَف گفته می شود و در قرآن همه جا از باب افعّال آمده و اسراف در گناه در آیه «قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ اَسْرَفُوا عَلَی اَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ…»(1)، آمده است و اسراف در خوردن و آشامیدن در آیه «و کُلُواْ وَ اشْرَبُواْ وَ لَا تُسْرِفُواْ اِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ»(2)، آمده است و اسراف در هیچ چیزی صحیح نیست حتّی در انفاق در راه خدا و در انفاق در زندگی چنان که خداوند می فرماید:
«وَ الَّذِینَ اِذَا اَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا»(3)، و یا می فرماید: «وَ لَا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً اِلَی عُنُقِکَ وَ لَا تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ….»(4) «ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلاَئِفَ فِی الاَرْضِ»: ظاهر این است که این آیه و آیه «وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلاَئِفَ الاَرْضِ…»(5)، به یک معنا باشد و آن یا به معنای خلیفة الله بودن است و یا به معنای جانشین شدن از گذشتگان است و علّامه طباطبائی این دو آیه و آیه «یَا دَاوُودُ اِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْاَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ» و آیه «اِنِّی جَاعِلٌ فِی الاَرْضِ خَلِیفَةً»(6)، را به معنای خلافت الهیّه دانسته است. و الله العالم.
اگر همان گونه که مردم در به دست آوردن «خوبی»ها عجله دارند، خداوند در مجازات شان شتاب می کرد، (به زودی) عمرشان به پایان می رسید (و همگی نابود
ص: 25
می شدند) ولی کسانی را که ایمان به لقای ما ندارند، به حال خود رها می کنیم تا در طغیان شان سرگردان شوند! (11) هنگامی که به انسان زیان (و ناراحتی) رسد، ما را (در هر حال:) در حالی که به پهلو خوابیده، یا نشسته، یا ایستاده است، می خواند امّا هنگامی که ناراحتی را از او برطرف ساختیم، چنان می رود که گویی هرگز ما را برای حل مشکلی که به او رسیده بود، نخوانده است! این گونه برای اسرافکاران، اعمال شان زینت داده شده است (که زشتی این عمل را درک نمی کنند)! (12) ما امّتهای پیش از شما را، هنگامی که ظلم کردند، هلاک نمودیم در حالی که پیامبران شان دلایل روشن برای آن ها آوردند، ولی آن ها ایمان نیاوردند این گونه گروه مجرمان را کیفر می دهیم! (13) سپس شما را جانشینان آن ها در روی زمین پس از ایشان قرار دادیم تا ببینیم شما چگونه عمل می کنید! (14) و هنگامی که آیات روشن ما بر آن ها خوانده می شود، کسانی که ایمان به لقای ما (و روز رستاخیز) ندارند می گویند: «قرآنی غیر از این بیاور، یا آن را تبدیل کن! (و آیات نکوهش بُت ها را بردار)» بگو: «من حق ندارم که از پیش خود آن را تغییر دهم فقط از چیزی که بر من وحی می شود، پیروی می کنم! من اگر پروردگارم را نافرمانی کنم، از مجازات روز بزرگ (قیامت) می ترسم!» (15) بگو: «اگر خدا می خواست، من این آیات را بر شما نمی خواندم و خداوند از آن آگاهتان نمی کرد چه این که مدّتها پیش از این، در میان شما زندگی نمودم (و هرگز آیه ای نیاوردم) آیا نمی فهمید؟!» (16) چه کسی ستم کارتر است از آن کس که بر خدا دروغ می بندد، یا آیات او را تکذیب می کند؟! مسلما مجرمان رستگار نخواهند شد! (17) آن ها غیر از خدا، چیزهایی را می پرستند که نه به آنان زیان می رساند، و نه سودی می بخشد و می گویند: «این ها شفیعان ما نزد خدا هستند!» بگو: «آیا خدا را به چیزی خبر می دهید که در آسمان ها و زمین سراغ ندارد؟!»
ص: 26
منزه است او، و برتر است از آن هم تایانی که قرار می دهند! (18) (در آغاز) همه مردم امّت واحدی بودند سپس اختلاف کردند و اگر فرمانی از طرف پروردگارت (درباره عدم مجازات سریع آنان) از قبل صادر نشده بود، در میان آن ها در آن چه اختلاف داشتند داوری می شد (و سپس همگی به مجازات می رسیدند).
(19) می گویند: «چرا معجزه ای از پروردگارش بر او نازل نمی شود؟!» بگو: «غیب (و معجزات) تنها برای خدا (و به فرمان او) است! شما در انتظار باشید، من هم با شما در انتظارم! (شما در انتظار معجزات بهانه جویانه باشید، و من هم در انتظار مجازات شما!)» (20)
«وَ اِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا اَوْ بَدِّلْهُ…»(1) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از این آیه قریش بوده اند که به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: قرآنی غیر از این قرآن بیاور، چرا که تو این قرآن را از یهود و نصارا تعلیم گرفته ای» و خداوند فرمود: به آنان بگو: اگر امر خداوند نبود من این قرآن را برای شما نمی خواندم و خداوند شما را از آن باخبر نمی کرد و شما دیدید که من چهل سال بین شما زیستم و چیزی از آن را برای شما نگفتم، تا این که خداوند این قرآن را به من وحی نمود.
سپس علی بن ابراهیم گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود قریش از «ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا اَوْ بَدِّلْهُ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) بوده است یعنی دیگری جز علی بن ابی طالب(علیه السلام) را برای ما امام و پیشوا قرار ده.
و مقصود از «قُلْ مَا یَکُونُ لِی اَنْ اُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِی اِنْ اَتَّبِعُ اِلَّا مَا یُوحَی اِلَیَّ»
ص: 27
این است که به آنان بگو: من حق ندارم از پیش خود جز علی(علیه السلام) را معرّفی کنم چرا که وحی الهی مربوط به ولایت علی بن ابی طالب(علیه السلام) است و او امیرالمؤمنین خواهد بود و من جز از وحی الهی پیروی نخواهم نمود.(1) مفضّل بن عمر گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: معنای قول خداوند: «ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا اَوْ بَدِّلْهُ» چیست؟ فرمود:
آنان می گفته اند: به جای علی(علیه السلام) دیگری را جانشین خود قرار ده.(2) ابوحمزه ی ثمالی نیز از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
آنان می گفتند: اگر به جای علی(علیه السلام) ابوبکر یا عمر تعیین می شد ما از او پیروی می کردیم.(3)
ص: 28
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس از نزول این آیه همواره می فرمود:
«اِنِّی اَخَافُ اِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» یعنی من اگر از امر خدای خود نافرمانی کنم و دیگری جز علی(علیه السلام) را به جای خود معرّفی کنم از عذاب روز بزرگ قیامت ایمن نیستم و هراس دارم» تا این که سوره ی فتح نازل شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دیگر این آیه را تکرار نکرد.(1) «وَ یَقُولُونَ لَوْلاَ اُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ اِنَّمَا الْغَیْبُ لِلهِ فَانْتَظِرُواْ اِنِّی مَعَکُم مِّنَ الْمُنتَظِرِینَ»(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«متّقین» در آیه ی «الم * ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًی لِّلْمُتَّقِینَ * الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ» شیعیان علی(علیه السلام) اند و «غیب» حضرت حجّت قائم(علیه السلام) است و شاهد آن آیه «وَ یَقُولُونَ لَوْلاَ اُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ اِنَّمَا الْغَیْبُ لِلهِ فَانْتَظِرُواْ اِنِّی مَعَکُم مِّنَ الْمُنتَظِرِینَ» است.(3)
ص: 29
حضرت رضا(علیه السلام) آیه فوق را قرائت نمود و فرمود:
چه قدر صبر و انتظار فرج نیکوست، پس بر شما باد به صبر چرا که فرج بعد از ناامیدی می رسد. سپس فرمود: امّت های قبل از شما صابرتر از شما بودند!(1)
وَ اِذا اَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ اِذا لَهُمْ مَكْرٌ فی آیاتِنا قُلِ اللهُ اَسْرَعُ مَكْرًا اِنَّ رُسُلَنا یَكْتُبُونَ ما تَمْكُرُونَ هُوَ الَّذی یُسَیِّرُكُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّی اِذا كُنْتُمْ فِی الْفُلْكِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِریحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها ریحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ظَنُّوا اَنَّهُمْ اُحیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ اَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرینَ فَلَمَّا اَنْجاهُمْ اِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْاَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یا اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّما بَغْیُكُمْ عَلی اَنْفُسِكُمْ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ اِلَیْنا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ اِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا كَماءٍ اَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْاَرْضِ مِمَّا یَاْكُلُ النَّاسُ وَ الْاَنْعامُ حَتَّی اِذا اَخَذَتِ الْاَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ اَهْلُها اَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها اَتاها اَمْرُنا لَیْلًا اَوْ نَهارًا فَجَعَلْناها حَصیدًا كَاَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْاَمْسِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ وَ اللهُ یَدْعُوا اِلی دارِ السَّلامِ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ لِلَّذینَ
ص: 30
اَحْسَنُوا الْحُسْنی وَ زِیادَةٌ وَ لایَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لاذِلَّةٌ اُول-ٰٓئِكَ اَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها خالِدُونَ وَ الَّذینَ كَسَبُوا السَّیِّئاتِ جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِها وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ما لَهُمْ مِنَ اللهِ مِنْ عاصِمٍ كَاَنَّما اُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًا مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِمًا اُول-ٰٓئِكَ اَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذینَ اَشْرَكُوا مَكانَكُمْ اَنْتُمْ وَ شُرَكاؤُكُمْ فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ وَ قالَ شُرَكاؤُهُمْ ما كُنْتُمْ اِیَّانا تَعْبُدُونَ فَكَفی بِاللهِ شَهیدًا بَیْنَنا وَ بَیْنَكُمْ اِنْ كُنَّا عَنْ عِبادَتِكُمْ لَغافِلینَ هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما اَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا اِلَی اللهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا یَفْتَرُونَ
«قُلِ اللّهُ اَسْرَعُ مَکْرًا»: مکر به معنای حیله است و درباره ی خداوند مکر به این معنا نیست بلکه خداوند به آنان کیفر مکر را می دهد. «فَجَعَلْنَاهَا حَصِیدًا»: حَصَد الزرع یعنی محصود و مزروع را برداشت نمود و حصید به معنای محصود است. «وَ اللّهُ یَدْعُو اِلَی دَارِ السَّلاَمِ»: دار السّلام به معنای بهشت است که سالم از هر عیب و نقص است.
«وَ لَا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لَا ذِلَّةٌ»: رَهق به معنای پوشاندن و یا رسیدن است یعنی کدورت و تیرگی و ذلّت چهره ی آنان را نمی پوشاند و یا به چهره ی آنان نمی رسد، چنان که می فرماید: «سَاُرْهِقُهُ صَعُودًا»(1)، یعنی او را به عقبه سختی می رسانیم.
هنگامی که به مردم، پس از ناراحتی که به آن ها رسیده است، رحمتی بچشانیم، در آیات ما نیرنگ می کنند (، و برای آن نعمت و رحمت توجیهات ناروا می کنند) بگو:
ص: 31
«خداوند سریعتر از شما مکر [چاره جویی] می کند و رسولان [فرشتگان] ما، آن چه نیرنگ می کنید (و نقشه می کشید)، می نویسند!» (21) او کسی است که شما را در خشکی و دریا سیر می دهد زمانی که در کشتی قرار می گیرید، و بادهای موافق آنان را (به سوی مقصد) حرکت میدهد و خوشحال می شوند، ناگهان طوفان شدیدی می وزد و امواج از هر سو به سراغ آن ها می آید و گمان می کنند هلاک خواهند شد در آن هنگام، خدا را از روی اخلاص می خوانند که: «اگر ما را از این گرفتاری نجات دهی، حتما از سپاسگزاران خواهیم بود!» (22) امّا هنگامی که خدا آن ها را رهایی بخشید، (باز) به ناحق، در زمین ستم می کنند.
ای مردم! ستمهای شما، به زیان خود شماست! از زندگی دنیا بهره (میبرید)، سپس بازگشت شما به سوی ماست و ما، شما را به آن چه عمل می کردید، خبر می دهیم! (23) مثل زندگی دنیا، همانند آبی است که از آسمان نازل کرده ایم که در پی آن، گیاهان (گوناگون) زمین که مردم و چهارپایان از آن می خورند می روید تا زمانی که زمین، زیبایی خود را یافته و آراسته می گردد، و اهل آن مطمئن می شوند که می توانند از آن بهره مند گردند، (ناگهان) فرمان ما، شب هنگام یا در روز، (برای نابودی آن) فرامی رسد (سرما یا صاعقه ای را بر آن مسلّط می سازیم) و آن چنان آن را درو می کنیم که گویی دیروز هرگز (چنین کشتزاری) نبوده است! این گونه، آیات خود را برای گروهی که می اندیشند، شرح می دهیم! (24) و خداوند به سرای صلح و سلامت دعوت می کند و هر کس را بخواهد (و شایسته و لایق ببیند)، به راه راست هدایت می نماید. (25) کسانی که نیکی کردند، پاداش نیک و افزون بر آن دارند و تاریکی و ذلّت، چهره های شان را نمی پوشاند آن ها اهل بهشتند، و جاودانه در آن خواهند ماند. (26) امّا کسانی که مرتکب گناهان شدند، جزای بدی بمقدار آن دارند و ذلّت و خواری، چهره آنان را می پوشاند و هیچ چیز نمی تواند آن ها را از (مجازات) خدا نگه دارد! (چهره های شان آن چنان تاریک است که)
ص: 32
گویی با پاره هایی از شب تاریک، صورت آن ها پوشیده شده! آن ها اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند! (27) (به خاطر بیاورید) روزی را که همه آن ها را جمع می کنیم، سپس به مشرکان می گوییم: «شما و معبودهای تان در جای خودتان باشید (تا به حسابتان رسیدگی شود!)» سپس آن ها را از هم جدا می سازیم (و از هر یک جداگانه سوال می کنیم). و معبودهای شان (به آن ها) می گویند: «شما (هرگز) ما را عبادت نمی کردید!» (28) (آن ها در پاسخ می گویند:) همین بس که خدا میان ما و شما گواه باشد، اگر ما از عبادت شما غافل بودیم! (29) در آن جا، هر کس عملی را که قبلا انجام داده است، می آزماید. و همگی به سوی «اللَّه» مولا و سرپرستِ حقیقی خود بازگردانده می شوند و چیزهایی را که به دروغ هم تای خدا قرار داده بودند، گم و نابود می شوند! (30)
«دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ اَنجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنِّ مِنَ الشَّاکِرِینَ»(1) مولّف گوید:
چون فطرت و خلقت انسان بر خداشناسی و توجّه به خداوند است، در حال بیچارگی که از همه اسباب جدا می شود، به خدا توجّه می نماید و نجات خود را از او می خواهد و باز میثاق بندگی خود را تجدید می کند و می گوید: «لَئِنْ اَنجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنِّ مِنَ الشَّاکِرِینَ» یعنی خدایا اگر مرا از این مهلکه نجات بدهی حتما از بندگان شاکر تو خواهم بود» و از این خطاب روشن می شود که او در حال بیچارگی خدای خود را می بیند و این دیدن به چشم قلب است، گرچه پس از نجات باز به حال غفلت پیشین خود باز می گردد! و این از ادلّه مسلّم
ص: 33
خداشناسی است، چنان که امام صادق(علیه السلام) همین را دلیل خداشناسی معرّفی نمود و خداوند نیز در چند جای قرآن به این معنا اشاره نموده است، و امام صادق(علیه السلام) برای تفهیم این مساله به بیچاره شدن در کشتی مثال زد که خداوند می فرماید: «فَاِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ اِلَی الْبَرِّ اِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ.»(1) از آیه فوق بر می آید که افراد غافل به خاطر برخورداری از نعمت های خداوند به عوض شاکر بودن کفران می کنند و از خدا دور می شوند در حالی که اگر شاکر نعمت های خدا می بودند نعمت بر آنان افزون می شد و در دنیا و آخرت سعادتمند بودند و لکن در اثر کفران نعمت، دنیا و آخرت خود را از دست می دهند از این رو در حال بیچارگی که به مقتضای فطرت به خدا توجّه می کنند، وعده شکرگذاری می دهند و می گویند: «لَئِنْ اَنجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنِّ مِنَ الشَّاکِرِینَ» و چون خداوند آنان را نجات می دهد باز به فساد و ظلم خود ادامه می دهند چنان که می فرماید: «فَلَمَّا اَنجَاهُمْ اِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الاَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ».
«یَا اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَی اَنفُسِکُم مَّتَاعَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ثُمَّ اِلَینَا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ»(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
سه چیز است که به صاحب خود باز می گردد: 1. عهدشکنی، 2. ظلم و آزار به مردم، 3. مکر و حیله، چنان که خداوند می فرماید: «یَا اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَی اَنفُسِکُم.»(3)
ص: 34
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نامه ای که به شیعیان خود نوشت و جریان خروج عایشه به بصره و خطای بزرگ طلحه و زبیر را بیان نمود فرمود:
چه خطایی بزرگ تر از عمل طلحه و زبیر است که آنان همسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را از خانه بیرون بردند و حجابی که خدا برای او با ماندن در خانه قرار داده بود برطرف نمودند و همسران خود را در خانه حفظ کردند، حقّا آنان حرمت خدا و رسول او را حفظ نکردند؛ سپس فرمود: در کتاب خدا آمده که سه خصلت است که به صاحبانش باز می گردد، 1. ظلم و تجاوز به حقوق دیگران، 2. مکر و حیله با مردم، 3. عهد شکنی؛ چنان که خداوند می فرماید: «یَا اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَی اَنفُسِکُم» و می فرماید: «فَمَن نَّکَثَ فَاِنَّمَا یَنکُثُ عَلَی نَفْسِهِ» و می فرماید: «وَ لَا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ اِلَّا بِاَهْلِهِ» و آنان به من ظلم کردند و بیعت شکنی و مکر و حیله نمودند.(1) «اِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاء اَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاء… اَتَاهَا اَمْرُنَا لَیْلًا اَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِیدًا…»(2) امام سجّاد(علیه السلام) با تلاوت آیه فوق اصحاب خود را امر به زهد نمود و فرمود:
ای بندگان خدا همان گونه که خداوند در ذیل آیه فوق می فرماید: «کَذَلِکَ نُفَصّلُ الْاَیَاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» شما از تفکّر کنندگان و عاقبت اندیشان باشید.(3)
ص: 35
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در ضمن خطبه ای فرمود:
«فاجعلوا عباد اللَّه اجتهادکم فی هذه، التّزوّد من یومها القصیر لیوم الآخرة الطّویلة…» یعنی ای بندگان خدا! با توجّه به بی اعتباری دنیا، شما باید گوش خود را در این دنیای کوتاه مصروف [او معطوف به آیات قرآن] و به دست آوردن توشه برای آخرت طولانی قرار بدهید، چرا که دنیا دار عمل است و آخرت دار قرار و پاداش است پس علایق خود را از دنیا قطع کنید، و بدانید که مغرور و فریب خورده کسی است که فریب دنیا را بخورد… و سپس آیه فوق را تلاوت نمود «اِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا.»(1) «وَ اللّهُ یَدْعُو اِلَی دَارِ السَّلاَمِ وَ یَهْدِی مَن یَشَاء اِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»(2) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
سلام از نام های خداوند است و «دَارِ السَّلاَمِ» که خداوند برای بندگان و اولیای خود خلق نموده بهشت است.(3)
ص: 36
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند نخستین کسی است که مردم را به خود دعوت نموده و آنان را به طاعت و پیروی از خود خوانده است، چنان که می فرماید: «وَ اللّهُ یَدْعُو اِلَی دَارِ السَّلاَمِ وَ یَهْدِی مَن یَشَاء اِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ.»(1) امام سجّاد(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «دَارِ السَّلاَمِ» بهشت است و مقصود از «وَ یَهْدِی مَن یَشَاء اِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» ولایت علی بن ابی طالب(علیه السلام) است.(2) «لِّلَّذِینَ اَحْسَنُواْ الْحُسْنَی وَ زِیَادَةٌ وَ لَا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لَا ذِلَّةٌ اُوْلَئِکَ اَصْحَابُ الْجَنَّةِ…»(3) امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نامه خود به محمّد بن ابی بکر هنگامی که او را برای ولایت مصر اعزام نمود دستور داد که آیه فوق را برای مردم بخواند و فرمود:
مقصود از «الحسنی» بهشت است و مقصود از «زیادة» دنیا می باشد. [یعنی خداوند به نیکوکاران دنیا و آخرت را می دهد.](4)
ص: 37
امام باقر(علیه السلام) نیز در تفسیر آیه فوق فرمود:
«حسنی» بهشت است و «زیادة» دنیاست و آن چه خداوند از دنیا به نیکوکاران بدهد در آخرت از آنان حساب نمی خواهد و خداوند ثواب دنیا و آخرت را به نیکوترین وجه در دنیا و آخرت به آنان می دهد و بر صورت های آنان گرد سختی و ذلّت نمی نشیند و همواره اهل بهشت خواهند بود.(1) در نهج البیان از علی بن ابراهیم قمّی نقل شده که گوید:
«زیادة» بخشش خداوند است و «قَتَر» گرسنگی و فقر است و «ذلّة» ترس و خوف است.(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر چیزی را کیل و وزنی است، مگر قطره اشکی که از خوف خدا ریخته شود که
ص: 38
دریاهای آتش دوزخ را خاموش می کند، زمانی که چشم از خوف خدا گریان شود، سایر بدن بر آتش حرام می شود و چون اشک بر گونه ها جاری گردد، فقر و ذلّت و ترس برای صاحبش نخواهد بود و خداوند آتش دوزخ را بر او حرام خواهد نمود و اگر یک نفر برای نجات امّتی به درگاه خدا اشک بریزد خداوند به آن امّت ترحّم خواهد کرد.(1) و در روایت دیگری فرمود:
هر چشمی روز قیامت گریان است مگر چشمی که از خوف خدا گریان شده باشد….(2) «وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ اَشْرَکُواْ مَکَانَکُمْ اَنتُمْ وَ شُرَکَآؤُکُمْ فَزَیَّلْنَا بَیْنَهُمْ…»(3)
ص: 39
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «فَزَیَّلْنَا بَیْنَهُمْ» این است که خداوند آتشی بین جمعیّت کفّار و مومنین قرار می دهد و آنان را از هم دیگر جدا می سازد؛ و مقصود از «هُنَالِکَ تَبْلُو کُلُّ نَفْسٍ مَّا اَسْلَفَتْ» این است که هر کسی باید در قیامت به دنبال اعمال گذشته خود برود و در پیشگاه خدا حاضر شود تا این که گوید: بقیّه آیات از محکمات است.(1)
قُلْ مَنْ یَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ اَمَّنْ یَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْاَبْصارَ وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْاَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللهُ فَقُلْ اَ فَلا تَتَّقُونَ فَذلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ اِلَّا الضَّلالُ فَاَنَّی تُصْرَفُونَ كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَی الَّذینَ فَسَقُوا اَنَّهُمْ لایُؤْمِنُونَ قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ قُلِ اللهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ فَاَنَّی تُؤْفَكُونَ قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ یَهْدی اِلَی الْحَقِّ قُلِ اللهُ یَهْدی لِلْحَقِّ اَ فَمَنْ یَهْدی اِلَی الْحَقِّ اَحَقُّ اَنْ یُتَّبَعَ اَمَّنْ لایَهِدِّی اِلَّا اَنْ یُهْدی فَما لَكُمْ كَیْفَ تَحْكُمُونَ وَ ما یَتَّبِعُ اَكْثَرُهُمْ اِلَّا ظَنًّا اِنَّ الظَّنَّ لایُغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا اِنَّ اللهَ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ اَنْ یُفْتَری مِنْ دُونِ اللهِ وَ لكِنْ
ص: 40
تَصْدیقَ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصیلَ الْكِتابِ لارَیْبَ فیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ اَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَاْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللهِ اِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ یُحیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَاْتِهِمْ تَاْویلُهُ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَیْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمینَ وَ مِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لایُؤْمِنُ بِهِ وَ رَبُّكَ اَعْلَمُ بِالْمُفْسِدینَ وَ اِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لی عَمَلی وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ اَنْتُمْ بَریئُونَ مِمَّا اَعْمَلُ وَ اَنَا بَری ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ اِلَیْكَ اَ فَاَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ كانُوا لایَعْقِلُونَ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْظُرُ اِلَیْكَ اَ فَاَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ لَوْ كانُوا لایُبْصِرُونَ
«حَقَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ»: حقّ به معنای ثابت و ضدّ باطل است؛ راغب گوید: اصل حقّ به معنای مطابقت و موافقت است. صاحب مجمع گوید: حقّ به معنای وقوع هر چیزی در محل خود است و این معنا با جمیع مصادیق سازگار است، و کَلم به معنای زخم و تاثیر است و کلمه و کلام در نفوس تاثیر می گذارد و تکلیم و تکلّم به معنای سخن گفتن است و «کلمة الله» چیز با اهمیّتی را گویند چه خوب باشد و چه بد که به عیسی(علیه السلام) کلمه گفته شده، و به عذاب خدا نیز کلمة آلله گفته می شود، و «کَذَلِکَ حَقَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ» و آیه «اَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذَابِ» به همین معناست؛ و «کلمات الله» نعمت های بزرگ خداست و روایت شده که ائمّه معصومین(علیهم السلام) «کلمات الله» هستند.
«و لمّا یات تاویله»: اَوْل و تاویل به معنای رجوع است و تاویل واقع و خارج یک عمل و یک خبر است.(1)
ص: 41
بگو: «چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی می دهد؟ یا چه کسی مالک (و خالق) گوش و چشم هاست؟ و چه کسی زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون می آورد؟ و چه کسی امور (جهان) را تدبیر می کند؟» به زودی (در پاسخ) می گویند: «خدا»، بگو: «پس چرا تقوا پیشه نمی کنید (و از خدا نمی ترسید)؟! (31) آن است خداوند، پروردگار حقّ شما (دارای همه این صفات)! با این حال، بعد از حق، چه چیزی جز گم راهی وجود دارد؟! پس چرا (از پرستش او) روی گردان می شوید؟! (32) اینچنین فرمان پروردگارت بر فاسقان مسلّم شده که آن ها (پس از این همه لجاجت و گناه)، ایمان نخواهند آورد! (33) بگو: «آیا هیچ یک از معبودهای شما، آفرینش را ایجاد می کند و سپس بازمی گرداند؟!» بگو: «تنها خدا آفرینش را ایجاد کرده، سپس بازمی گرداند با این حال، چرا از حق روی گردان می شوید؟!» (34) بگو: «آیا هیچ یک از معبودهای شما، به سوی حق هدایت می کند؟! بگو: «تنها خدا به حق هدایت می کند! آیا کسی که هدایت به سوی حق می کند برای پیروی شایسته تر است، یا آن کس که خود هدایت نمی شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه می شود، چگونه داوری می کنید؟!» (35) و بیشتر آن ها، جز از گمان (و پندارهای بی اساس)، پیروی نمی کنند (در حالی که) گمان، هرگز انسان را از حقّ بی نیاز نمی سازد (و به حق نمی رساند)! به یقین، خداوند از آن چه انجام می دهند، آگاه است! (36) شایسته نبود (و امکان نداشت) که این قرآن، بدون وحی الهی به خدا نسبت داده شود ولی تصدیقی است برای آن چه پیش از آن است (از کتب آسمانی)، و شرح و تفصیلی بر آن ها است شکّی در آن نیست، و از طرف پروردگار جهانیان است. (37) آیا آن ها می گویند: «او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است»؟! بگو: «اگر راست می گویید، یک سوره همانند آن بیاورید و غیر از خدا، هر کس را می توانید (به یاری) طلبید!» (38)
ص: 42
(ولی آن ها از روی علم و دانش قرآن را انکار نکردند) بلکه چیزی را تکذیب کردند که آگاهی از آن نداشتند، و هنوز واقعیّتش بر آنان روشن نشده است! پیشینیان آن ها نیز همین گونه تکذیب کردند پس بنگر عاقبت کار ظالمان چگونه بود! (39) بعضی از آن ها، به آن ایمان می آورند و بعضی ایمان نمی آورند و پروردگارت به مفسدان آگاهتر است (و آن ها را بهتر می شناسد)! (40) و اگر تو را تکذیب کردند، بگو: «عمل من برای من، و عمل شما برای شماست! شما از آن چه من انجام می دهم بیزارید و من (نیز) از آن چه شما انجام می دهید بیزارم!» (41) گروهی از آنان، به سوی تو گوش فرامی دهند (امّا گویی هیچ نمی شنوند و کرند)! آیا تو می توانی سخن خود را به گوش کران برسانی، هر چند نفهمند؟! (42) و گروهی از آنان، به سوی تو می نگرند (امّا گویی هیچ نمی بینند)! آیا تو می توانی نابینایان را هدایت کنی، هر چند نبینند؟! (43)
«قُلْ هَلْ مِن شُرَکَآئِکُم مَّن یَهْدِی اِلَی الْحَقِّ قُلِ اللّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ اَ فَمَن یَهْدِی اِلَی الْحَقِّ اَحَقُّ اَن یُتَّبَعَ اَمَّن لَّا یَهِدِّیَ اِلَّا اَن یُهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در زمان خلافت ابوبکر قضاوتی نمود که احدی قبل از او چنین قضاوتی نکرده بود و این نخستین قضاوتی بود که آن حضرت بعد از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) انجام داد و آن این بود که چون خلافت به دست ابوبکر افتاد مردی را نزد او آوردند که شراب خورده بود و ابوبکر به او گفت: آیا شراب خوردی؟ و آن مرد گفت:
آری. ابوبکر گفت: شراب که حرام بود برای چه خوردی؟ آن مرد گفت:
هنگامی که من مسلمان شدم خانه من بین شرابخواران بود و آن ها شراب را حلال
ص: 43
می دانستند و اگر من می دانستم که آن حرام است پرهیز می کردم. پس ابوبکر رو به عمر کرد و گفت: تو چه می گویی درباره ی این مرد؟ عمر گفت: این مشکل سختی است و تنها ابوالحسن [یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام)] می تواند پاسخگوی آن باشد.
پس ابوبکر به غلام خود گفت: علی(علیه السلام) را بگو بیاید. عمر گفت: ما باید به منزل حاکم برویم. پس با سلمان به منزل امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمدند و قصّه آن مرد را بیان کردند و علی(علیه السلام) به ابوبکر فرمود: او را بین مهاجرین و انصار بگردان و ببین کسی آیه حرمت شراب را به او گفته است یا نگفته؟ و اگر کسی گفته باید شهادت بدهد و گرنه چیزی بر او نیست پس کسی چنین شهادتی نداد و امیرالمؤمنین(علیه السلام) او را رها نمود، سپس سلمان به آن حضرت گفت: شما آنان را راهنمایی نمودی؟! امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: من می خواستم حجّت را بر آنان نسبت به آیه ای که درباره ی من و آنان نازل شده است کامل نمایم و آن این آیه است «اَ فَمَن یَهْدِی اِلَی الْحَقِّ اَحَقُّ اَن یُتَّبَعَ اَمَّن لَّا یَهِدِّیَ اِلَّا اَن یُهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ.»(1)
ص: 44
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
خداوند پیامبران و ائمّه(علیه السلام) را موفّق می نماید و از مخازن علم و حکمت های خود به قدری به آنان عطا می کند که به احدی از اهل زمان آنان عطا نمی کند چنان که می فرماید: «اَ فَمَن یَهْدِی اِلَی الْحَقِّ اَحَقُّ اَن یُتَّبَعَ اَمَّن لَّا یَهِدِّیَ اِلَّا اَن یُهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ.»(1) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «اَ فَمَن یَهْدِی اِلَی الْحَقِّ» محمّد و آل محمّد می باشند و مقصود از «مَن لا یَهِدِّیَ اِلَّا اَن یُهْدَی» مخالفین اهل بیت رسول الله(صلی الله علیه و آله) بعد از او هستند.(2) «بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحِیطُواْ بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَاْتِهِمْ تَاْوِیلُهُ کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ…»(3)
ص: 45
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی رجعت نازل شد و مخالفین آن را تکذیب و انکار کردند و گفتند:
رجعتی نخواهد بود.
سپس گوید: در روایت ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت در تفسیر «وَ مِنهُم مَّن لا یُؤْمِنُ بِهِ» فرمود: منکرین رجعت دشمنان محمّد و آل آن حضرت هستند!(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند بندگان خود را به دو آیه مخصوص نمود، [و از آنان پیمان گرفت] 1. چیزی را که نمی دانند نگویند و فرمود: «اَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِم مِّیثَاقُ الْکِتَابِ اَن لَّا یِقُولُواْ عَلَی اللهِ اِلَّا الْحَقَّ»، 2. چیزی را که از آن آگاهی ندارند انکار نکنند، و فرمود: «بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحِیطُواْ بِعِلْمِهِ.»(2) زراره گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی مسایل بزرگی مانند رجعت و امثال آن
ص: 46
سوال کردم و آن حضرت فرمود:
زمان این گونه امور نرسیده است و خداوند می فرماید: «بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحِیطُواْ بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَاْتِهِمْ تَاْوِیلُهُ.»(1) علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «وَ اِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ…» گوید:
مقصود رجعت و قیام حضرت مهدی قائم؟عج؟ است.(2) [سپس گوید: بقیّه آیات از محکمات است.]
اِنَّ اللهَ لایَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئًا وَ لكِنَّ النَّاسَ اَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ كَاَنْ لَمْ یَلْبَثُوا اِلَّا ساعَةً مِنَ النَّهارِ یَتَعارَفُونَ بَیْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذینَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللهِ وَ ما كانُوا مُهْتَدینَ وَ اِمَّا نُرِیَنَّكَ بَعْضَ الَّذی نَعِدُهُمْ اَوْ نَتَوَفَّیَنَّكَ فَاِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللهُ شَهیدٌ عَلی ما یَفْعَلُونَ وَ لِكُلِّ اُمَّةٍ رَسُولٌ فَاِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لایُظْلَمُونَ وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ اِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ قُلْ لااَمْلِكُ لِنَفْسی ضَرًّا وَ لانَفْعًا
ص: 47
اِلَّا ما شاءَ اللهُ لِكُلِّ اُمَّةٍ اَجَلٌ اِذا جاءَ اَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَاْخِرُونَ ساعَةً وَ لایَسْتَقْدِمُونَ قُلْ اَ رَاَیْتُمْ اِنْ اَتاكُمْ عَذابُهُ بَیاتًا اَوْ نَهارًا ما ذا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ اَ ثُمَّ اِذا ما وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ آلْآنَ وَ قَدْ كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ ثُمَّ قیلَ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ اِلَّا بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ وَ یَسْتَنْبِئُونَكَ اَ حَقٌّ هُوَ قُلْ ای وَ رَبِّی اِنَّهُ لَحَقٌّ وَ ما اَنْتُمْ بِمُعْجِزینَ وَ لَوْ اَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِی الْاَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَ اَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَاَوُا الْعَذابَ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لایُظْلَمُونَ اَلا اِنَّ لِلهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ اَلا اِنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ وَ لكِنَّ اَكْثَرَهُمْ لایَعْلَمُونَ هُوَ یُحْیی وَ یُمیتُ وَ اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
«اِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ»: مقصود از «بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ» رجعت و قیام حضرت مهدی قائم؟عج؟ است.
«ان اتاکم عذابه بیاتًا»: بیات در این جا که مقابل نهار واقع شده مقصود از آن لیل است.
«وَ یَسْتَنبِئُونَکَ اَ حَقٌّ هُوَ»: یعنی از تو اهل مکه: سوال می کنند آیا آن [یعنی امامت علی(علیه السلام)] حق است؟ بگو: آری به خدایم سوگند او حق است و وصیّ من است و شما را قدرتی بر ردّ آن نیست. [و ظالم غاصبین حق خلافت اند].
«وَ لَوْ اَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ»: مظلوم در این آیه، آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند، و ظلم، حق امامت آنان است.
«لاَفْتَدَتْ بِهِ»: زمان فدا دادن ظالمان رجعت و قیامت است.
«وَ اَسَرُّواْ النَّدَامَةَ»: پوشاندن ندامت هنگام دیدن عذاب، به خاطر شماتت است.(1)
ص: 48
مولّف گوید: لغات آیات فوق روشن است و نیاز به بیان ندارد چنان که آیات نیز از محکمات است جز برخی که در فضائل اهل بیت(علیهم السلام) تاویل شده است والله العالم.
خداوند هیچ به مردم ستم نمی کند ولی این مردمند که به خویشتن ستم می کند! (44) (به یاد آور) روزی را که (خداوند) آن ها را جمع (و محشور) می سازد آن چنان که (احساس می کنند) گویی جز ساعتی از روز، (در دنیا) توقّف نکردند به آن مقدار که یک دیگر را (ببینند و) بشناسند! مسلّما آن ها که لقای خداوند (و روز رستاخیز) را تکذیب کردند، زیان بردند و هدایت نیافتند! (45) اگر ما، پاره ای از مجازاتهایی را که به آن ها وعده داده ایم، (در حال حیات تو (به تو نشان دهیم، و یا) پیش از آن که گرفتار عذاب شوند،) تو را از دنیا ببریم، در هر حال، بازگشتشان به سوی ماست سپس خداوند بر آن چه آن ها انجام می دادند گواه است! (46) برای هر امّتی، رسولی است هنگامی که رسولشان به سوی آنان بیاید، بعدالت در میان آن ها داوری می شود و ستمی به آن ها نخواهد شد! (47) و می گویند: «اگر راست می گویی، این وعده (مجازات) کی خواهد بود؟» (48) بگو: «من (حتّی) برای خودم زیان و سودی را مالک نیستم، (تا چه رسد برای شما!) مگر آن چه خدا بخواهد. (این مقدار می دانم که) برای هر قوم و ملّتی، سرآمدی است هنگامی که اجل آن ها فرا رسد، (و فرمان مجازات یا مرگشان صادر شود،) نه ساعتی تاخیر می کنند، و نه پیشی می گیرند! (49) بگو: «اگر مجازات او، شب هنگام یا در روز به سراغ شما آید (، آیا می توانید آن را از خود دفع کنید؟!)» پس مجرمان برای چه عجله می کنند؟! (50) یا این که آن گاه که واقع شد، به آن ایمان می آورید! (به شما گفته می شود:) حالا؟! در حالی که قبلا برای آن عجله می کردید! (ولی اکنون چه سود!) (51) سپس به کسانی که ستم کردند گفته می شود: عذاب ابدی را بچشید! آیا جز به آن چه انجام می دادید
ص: 49
کیفر داده می شوید؟!» (52) از تو می پرسند: «آیا آن (وعده مجازات الهی) حقّ است؟» بگو: «آری، به پروردگارم سوگند، قطعا حقّ است و شما نمی توانید از آن جلوگیری کنید!» (53) و هر کس که ستم کرده، اگر تمامی آن چه روی زمین است در اختیار داشته باشد، (همه را از هول عذاب،) برای نجات خویش می دهد! و هنگامی که عذاب را ببینند، (پشیمان می شوند امّا) پشیمانی خود را کتمان می کنند (، مبادا رسواتر شوند)! و در میان آن ها، بعدالت داوری می شود و ستمی بر آن ها نخواهد شد! (54) آگاه باشید آن چه در آسمان ها و زمین است، از آن خداست! آگاه باشید وعده خدا حقّ است، ولی بیشتر آن ها نمی دانند! (55) اوست که زنده می کند و می میراند، و به سوی او بازگردانده می شوید! (56)
«وَ لِکُلِّ اُمَّةٍ رَّسُولٌ فَاِذَا جَاء رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ»(1) جابر گوید: از امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه سوال کردم فرمود:
تفسیر باطن این آیه این است که در هر قرنی [و زمانی] برای این امّت، رسولی [و امامی] از آل محمّد(صلی الله علیه و آله) قیام می کند. و آنان اولیا و رسولانند. سپس فرمود:
و امّا معنای آیه «فَاِذَا جَاء رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ» این است که رسولان به عدل بین مردم حکم می کنند و ظلمی به مردم نمی شود، [و این تاویل و باطن آیه است.](2)
ص: 50
«اِذَا جَاء اَجَلُهُمْ فَلاَ یَسْتَاْخِرُونَ سَاعَةً وَ لَا یَسْتَقْدِمُونَ»(1) حمران بن اعین گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی این آیه سوال کردم فرمود:
مقصود از اجل همان تاریخی است که در شب قدر برای ملک الموت تعیین شده است.(2) و در تفسیر آیه «ثُمَّ قَضَی اَجَلًا وَ اَجَلٌ مُّسمًّی عِندَهُ» در اوّل سوره انعام روایاتی در این معنا گذشت. «قُلْ اَ رَاَیْتُمْ اِنْ اَتَاکُمْ عَذَابُهُ بَیَاتًا اَوْ نَهَارًا مَّاذَا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ»(3) علی بن ابراهیم گوید: در روایت ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود عذابی است در آخرالزّمان که بر فسّاق اهل قبله نازل می شود، در حالی که آنان نزول عذاب را بر خود انکار می کنند.
سپس علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از «اَ ثُمَّ اِذَا مَا وَقَعَ آمَنْتُم بِهِ» زمان رجعت می باشد، و به آنان گفته می شود:
آیا اکنون به امیرالمؤمنین ایمان می آورید؟ در حالی که قبلا او را تکذیب می کردید؟! سپس به کسانی که به آل محمّد ظلم کردند و حق آنان را غصب نمودند گفته می شود: «وَ ذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ….»(4)
ص: 51
«وَ یَسْتَنبِئُونَکَ اَ حَقٌّ هُوَ قُلْ اِی وَ رَبِّی اِنَّهُ لَحَقٌّ وَ مَا اَنتُمْ بِمُعْجِزِینَ»(1) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:
مقصود از «اِنَّهُ لَحَقٌّ» علی(علیه السلام) است و خداوند می فرماید: ای محمّد آنان از وصیّ تو سوال می کنند بگو: به خدایم سوگند او وصیّ من است.(2) «وَ لَوْ اَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فِی الاَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ…»(3) علیّ بن ابراهیم گوید:
مقصود: ظلم نسبت به حقّ آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است و زمان افتدا رجعت است، سپس از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود: پنهان کردن ندامت به خاطر شماتت است.(4)
ص: 52
یا اَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ قُلْ اَ رَاَیْتُمْ ما اَنْزَلَ اللهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرامًا وَ حَلالًا قُلْ آللهُ اَذِنَ لَكُمْ اَمْ عَلَی اللهِ تَفْتَرُونَ وَ ما ظَنُّ الَّذینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللهِ الْكَذِبَ یَوْمَ الْقِیامَةِ اِنَّ اللهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لكِنَّ اَكْثَرَهُمْ لایَشْكُرُونَ وَ ما تَكُونُ فی شَاْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لاتَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ اِلَّا كُنَّا عَلَیْكُمْ شُهُودًا اِذْ تُفیضُونَ فیهِ وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْاَرْضِ وَ لافِی السَّماءِ وَ لااَصْغَرَ مِنْ ذلِكَ وَ لااَكْبَرَ اِلَّا فی كِتابٍ مُبینٍ اَلا اِنَّ اَوْلِیاءَ اللهِ لاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاهُمْ یَحْزَنُونَ الَّذینَ آمَنُوا وَ كانُوا یَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْری فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ لاتَبْدیلَ لِكَلِماتِ اللهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ وَ لایَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ اِنَّ الْعِزَّةَ لِلهِ جَمیعًا هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ اَلا اِنَّ لِلهِ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ وَ ما یَتَّبِعُ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ شُرَكاءَ اِنْ یَتَّبِعُونَ اِلَّا الظَّنَّ وَ اِنْ هُمْ اِلَّا یَخْرُصُونَ هُوَ الَّذی جَعَلَ لَكُمُ اللَّیْلَ لِتَسْكُنُوا فیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِرًا اِنَّ فی ذلِكَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ قالُوا اتَّخَذَ اللهُ وَلَدًا سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِیُّ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْاَرْضِ اِنْ عِنْدَكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا اَ تَقُولُونَ عَلَی اللهِ ما لاتَعْلَمُونَ
ص: 53
«قَدْ جَاءتْکُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ»: وعظ به معنای اندرز دادن است و اسم مصدر آن موعظه و عظه می باشد. «وَ شِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ»: شفا به فتح شین به معنای کنار و حاشیه است، و شِفا به کسر شین به معنای صحّت و سلامت است، راغب گوید: شفای از مرض به معنای رسیدن به کنار سلامتی است و آن اسم مصدر است، و شاید مراد از شفا صحّت قلب است چرا که مرض، تنها مرض بدن نیست و قرآن قلوب را نیز بیمار شمرده و می فرماید: «فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ.»(1) «اِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ»: فاض فیضا، به معنای جاری شدن است و «فاض السیل» یعنی سیل به سرعت جاری شد و به معنای پر شدن نیز آمده است مانند «فاض الاناء فیضًا» و به معنای وارد شدن نیز آمده و «افضتم من عرفات» به معنای کوچ با کثرت است و در این آیه به معنای ورود است.
«وَ مَا یَعْزُبُ عَن رَّبِّکَ»: عزب عنّی فلان، یعنی غاب و خفی عنّی یعنی چیزی از علم خدا دور و پنهان نیست.
ای مردم! اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است و درمانی برای آن چه در سینه هاست (درمانی برای دل های شما) و هدایت و رحمتی است برای مومنان! (57) بگو: «به فضل و رحمت خدا باید خوشحال شوند که این، از تمام آن چه گردآوری کرده اند، بهتر است!» (58) بگو: «آیا روزیهایی را که خداوند بر شما نازل کرده دیده اید، که بعضی از آن را لال، و بعضی را حرام نموده اید؟!» بگو: «آیا خداوند به شما اجازه داده، یا بر خدا افترا می بندید (و از پیش خود، حلال و حرام
ص: 54
می کنید؟!)» (59) آن ها که بر خدا افترا می بندند، درباره (مجازات) روز رستاخیز، چه می اندیشند؟! خداوند نسبت به همه مردم فضل (و بخشش) دارد، امّا اکثر آن ها سپاسگزاری نمی کنند! (60) در هیچ حال (و اندیشه ای) نیستی، و هیچ قسمتی از قرآن را تلاوت نمی کنی، و هیچ عملی را انجام نمی دهید، مگر این که ما گواه بر شما هستیم در آن هنگام که وارد آن می شوید! و هیچ چیز در زمین و آسمان، از پروردگار تو مخفی نمی ماند حتّی به اندازه سنگینی ذرّه ای، و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر، مگر این که (همه آن ها) در کتاب آشکار (و لوح محفوظ علم خداوند) ثبت است! (61) آگاه باشید (دوستان و) اولیای خدا، نه ترسی دارند و نه غمگین می شوند! (62) همان ها که ایمان آوردند، و (از مخالفت فرمان خدا) پرهیز می کردند. (63) در زندگی دنیا و در آخرت، شاد (و مسرور) ند وعده های الهی تخلّف ناپذیر است! این است آن رستگاری بزرگ! (64) سخن آن ها تو را غمگین نسازد! تمام عزّت (و قدرت)، از آن خداست و او شنوا و داناست! (65) آگاه باشید تمام کسانی که در آسمان ها و زمین هستند، از آن خدا می باشند! و آن ها که غیر خدا را هم تای او می خوانند، (از منطق و دلیلی) پیروی نمی کنند آن ها فقط از پندار بی اساس پیروی می کنند و آن ها فقط دروغ می گویند! (66) او کسی است که شب را برای شما آفرید، تا در آن آرامش بیابید و روز را روشنی بخش (تا به تلاش زندگی پردازید) در این ها نشانه هایی است برای کسانی که گوش شنوا دارند! (67) گفتند: «خداوند فرزندی برای خود انتخاب کرده است»! (از هر عیب و نقص و احتیاجی) منزه است! او بی نیاز است! از آن اوست آن چه در آسمان ها و آن چه در زمین است! شما هیچ گونه دلیلی بر این ادعا ندارید! آیا به خدا نسبتی می دهید که نمی دانید؟! (68)
ص: 55
«یَا اَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْکُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَ شِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ وَ هُدًی وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ»(1) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیه فوق از محکمات است؛ سپس گوید: مقصود از این آیه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و قرآن است؛ و مقصود از «فلیفرحوا» شیعیان هستند؛ و مقصود از «ممّا یجمعون» اموالی است که دشمنان جمع می کنند. یعنی پیامبر و قرآن که شفای صدور و هدایت و رحمت برای شیعیان است بهتر از اموالی است که دشمنان جمع می کنند.(2) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مردی از درد سینه خود به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شکایت نمود و آن حضرت به او فرمود:
از قرآن شفا بگیر، چرا که خداوند می فرماید: «وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ.»(3)
ص: 56
«قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُواْ هُوَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ»(1) ابوحمزه ثمالی گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از این آیه این است که: اقرار به نبوّت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و قبول ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) [و اقتدای به او] بهتر از آن چه است که مخالفین از مال دنیا جمع می کنند.(2) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:
«فَلْیَفْرَحُواْ بولایة محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُ هَؤُلَاءِ مِنْ دُنْیَاهُمْ».(3) امام حسین(علیه السلام) می فرماید:
روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوار مرکب خود بود و امیرالمؤمنین(علیه السلام) پیاده همراه او می رفت، پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: یا اباالحسن یا سوار شو و یا بازگرد، چرا که خداوند به من امر کرده که اگر سواره بودم تو نیز باید سواره باشی و اگر پیاده بودم تو نیز باید پیاده باشی و اگر من نشستم تو نیز بنشینی جز این که بخواهی حدّی از حدود الهی را به پای داری و ناچار باشی که بایستی… سپس فرمود: سوگند به خدایی که محمّد را به حق به نبوّت مبعوث نمود: به من ایمان نیاورده کسی که مقام تو را انکار کند، و اقرار به نبوّت من نکرده کسی که
ص: 57
حق تو را انکار نماید و به من اعتقاد پیدا نکرده کسی که نسبت به تو کافر باشد، همانا فضل تو از فضل من است و فضل من از فضل خداست چنان که می فرماید:
«قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُواْ هُوَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ».
تا این که فرمود: فضل الله پیامبر شماست و رحمت او ولایت علی بن ابی طالب(علیه السلام) است و شیعیان باید با اعتقاد به نبوّت من و ولایت علی شاد باشید و این برای آنان بهتر از آن چه است که مخالفین از مال و اهل و اولاد در دنیا جمع می کنند؛ سپس فرمود:… به راستی کسانی که ولایت تو را نپذیرفتند هدایت نشدند و از دین خدا گم راه گردیدند و این فرموده ی خدای من است که می فرماید:
«وَ اِنِّی لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَی.»(1)
ص: 58
«قُلْ اَ رَاَیْتُم مَّا اَنزَلَ اللّهُ لَکُم مِّن رِّزْقٍ فَجَعَلْتُم مِّنْهُ حَرَامًا وَ حَلاَلًا قُلْ آللّهُ اَذِنَ لَکُمْ اَمْ عَلَی اللهِ تَفْتَرُونَ»(1) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از این آیه اهل کتاب [یعنی یهود و نصارا] هستند که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «وَ قَالُواْ مَا فِی بُطُونِ هَذِهِ الاَنْعَامِ خَالِصَةٌ لِّذُکُورِنَا وَ مُحَرَّمٌ عَلَی اَزْوَاجِنَا» «وَ جَعَلُواْ لِلهِ مِمِّا ذَرَاَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الاَنْعَامِ نَصِیبًا…»(2)، و خداوند در این آیه بر آنان احتجاج نموده و می فرماید: «آللّهُ اَذِنَ لَکُمْ اَمْ عَلَی اللهِ تَفْتَرُونَ.»(3) «وَ مَا تَکُونُ فِی شَاْنٍ وَ مَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَ لَا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ اِلَّا کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُودًا»(4) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه خطاب به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و هر گاه او این آیه را می خواند شدیدا
ص: 59
گریه می کرد.(1) مرحوم طبرسی نیز در تفسیر مجمع البیان از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هر گاه این آیه را تلاوت می نمود شدیدا گریه می کرد.(2) «اَلا اِنَّ اَوْلِیَاء اللهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ * الَّذِینَ آمَنُواْ وَ کَانُواْ یَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَی فِی الْحَیاةِ الدُّنْیَا وَ فِی الآخِرَة…»(3) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوال شد: اولیای خدا کیانند؟ فرمود:
آنان کسانی هستند که دیدن آنان مردم را به یاد خدا می اندازد.(4) و نیز فرمود: کسی که خدا را شناخته و او را بزرگ بداند، دهان خود را از هر کلام [ناشایست] و شکم خود را از هر طعام [غیر حلال] منع می کند و رنج روزه و نماز را به خود می دهد. گفته شد: پدر و مادر ما فدای شما باد یا رسول الله! آیا چنین مردمی اولیای خدا محسوب می شوند؟ فرمود: اولیای خدا سکوت شان ذکر خداست و نگاه شان عبرت است و سخن شان حکمت است و حرکت شان بین مردم برکتاست و اگر عمرشان تعیین نشده بود، ارواح آنان در بدن های شان به خاطر ترس از عذاب و شوق بر ثواب قرار نمی گرفت.(5)
ص: 60
عقبه گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
ای عقبه در قیامت خداوند از بندگان خود عملی را قبول نمی کند مگر آن که مانند شما اعتقاد به ولایت محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه و آله) داشته باشند و بین یکی از شما [که ولایت ما را پذیرفته و بین بهشت] و آن چه چشم او را روشن می کند فاصله ای جز رسیدن جان به گلوی او نیست و سپس آن حضرت با دست به گردن خود اشاره نمود و به جای خود تکیه کرد پس معلّی که در کنار من بود مرا فشار داد و گفت: سوال کن در آن هنگام چه چیزی را خواهد دید؟ و من گفتم: ای فرزند رسول خدا در آن حال چه چیزی را خواهد دید؟ فرمود: «خواهد دید» و من سوال خود را بیش از ده مرتبه تکرار نمودم و آن حضرت فقط می فرمود: «خواهد دید» سپس در پایان نشست و فرمود: ای عقبه! گفتم: لبّیک و سعدیک! فرمود: حتما می خواهی بدانی چه خواهد دید؟ گفتم: آری. ای فرزند رسول خدا، چرا که دین من دین شماست و اگر دین من از دستم برود [و نادان باشم] چگونه می توانم هر ساعت شما را بیابم و گریه مرا گرفت و آن حضرت به من رقّت نمود و فرمود:
«به خدا سوگند آن دو را خواهد دید» گفتم: پدر و مادرم فدای شما آن دو کیانند؟ فرمود: «آن دو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و علی (صلوات الله علیه) هستند» سپس فرمود: ای عقبه هیچ انسان مومنی نمی میرد مگر آن که آن دو را خواهد دید» گفتم: هنگامی که مومن آنان را می بیند آیا به دنیا باز می گردد؟ فرمود: به دنیا باز نمی گردد. گفتم:
آنان چیزی به او می گویند؟ فرمود: آری آنان وارد بر مومن می شوند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بالای سر او می نشیند و علی(علیه السلام) پایین پای او می نشیند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خود را بر او
ص: 61
می افکند و می فرماید: «ای ولیّ خدا بشارت بر تو باد من رسول خدا هستم و من برای تو بهتر از دنیا هستم و سپس علی(علیه السلام) خود را بر او می افکند و می فرماید: ای ولیّ خدا بشارت بر تو باد، من علی بن ابی طالب هستم که تو او را دوست می داشتی، آگاه باش که من اکنون برای تو بسیار نافع خواهم بود»! سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: آن چه گفتم در کتاب خدای(عزوجل) موجود است؛ گفتم: فدای شما شوم در کجای کتاب خدا فرمود: در سوره ی یونس که خداوند می فرماید: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَ کَانُواْ یَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَی فِی الْحَیاةِ الدُّنْیَا وَ فِی الآخِرَةِ لَا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللّهِ.»(1)
ص: 62
ابن عبّاس گوید:
از امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره ی آیه «اَلا اِنَّ اَوْلِیَاء اللهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ» سوال شد: این اولیاء کیانند؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آنان مردمی هستند که عبادت خود را خالص انجام می دهند و هنگامی که مردم به ظاهر دنیا می نگرند آنان به باطن دنیا نگاه می کنند و هنگامی که مردم به دنیا مغرور شده اند آنان به پایان دنیا می اندیشند از این رو دنیا را رها می کنند چرا که می دانند دنیا آنان را رها خواهد نمود و پا روی دنیا می گذارند چرا که می دانند دنیا به زودی با آنان چنین خواهد کرد و آنان را نابود خواهد نمود….(1) و در سخن دیگری فرمود: آیا می دانید اولیای خدا کیانند؟ گفته شد: کیانند آنان یا امیرالمؤمنین؟ فرمود: اولیای خدا ما هستیم و پیروان ما بعد از ما طُوبَی لَنَا وَ طُوبَی
ص: 63
لَهُمْ اَفْضَلُ مِنْ طُوبَانَا» یعنی آنان بهتر از شما هستند! گفته شد: برای چه آنان بهتر از ما هستند؟ مگر این نیست که ما و آنان به یک آیین معتقدیم؟! فرمود: آنان چیزهایی را تحمّل می کنند و بر آن صبر می نمایند که شما نمی کنید.(1) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه «الَّذِینَ آمَنُواْ وَ کَانُواْ یَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَی فِی الْحَیاةِ الدُّنْیَا وَ فِی الآخِرَةِ» فرمود:
هنگامی که یکی از شما جان او به گلو می رسد، ملک الموت بر او نازل می شود و به او می گوید: امّا آن چه به آن امیدوار بودی به تو داده شد، و از آن چه هراس داشتی از آن ایمن گردیدی، و سپس از قبر دری به منزل او در بهشت باز می کند و به او می گوید: به خانه بهشتی خود بنگر و ببین این ها رسول خدا و علی و حسن و حسین (صلوات الله علیهم اجمعین) هستند که رفقای تو می باشند.(2)
ص: 64
سلیم بن قیس گوید:
به امیرالمؤمنین گفتم: اصلحک الله، آیا کسی که ایمان به خدا و معرفت به امام خود داشته باشد و مطیع امر او باشد و از دنیا برود اهل بهشت خواهد بود؟ فرمود:
آری، اگر او خدا را ملاقات کند و از کسانی، باشد که خداوند می فرماید: «اِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ» و «الَّذِینَ آمَنُواْ وَ کَانُواْ یَتَّقُونَ…» و «الَّذِینَ آمَنُواْ وَ لَمْ یَلْبِسُواْ اِیمَانَهُم بِظُلْمٍ» اهل بهشت خواهد بود. سپس فرمود: و از اهل ایمان کسانی که اهل کبائر باشند و خدا را ملاقات کنند، این مشیّت خداست که اگر بخواهد آنان را به خاطر گناه عذاب می کند و اگر بخواهد با رحمت خود می بخشد. گفتم: آیا آنان را با داشتن ایمان به آتش می برد؟! فرمود: به خاطر گناه آری، چرا که از مومنینی نیستند که خدا فرموده: «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ» و نیز از کسانی نیستند که خدا فرموده: «وَ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ» و از کسانی هستند که خداوند فرموده: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ» و یا فرموده:
«الَّذِینَ آمَنُواْ وَ لَمْ یَلْبِسُواْ اِیمَانَهُم بِظُلْمٍ».(1)
ص: 65
قالُوا اتَّخَذَ اللهُ وَلَدًا سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِیُّ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْاَرْضِ اِنْ عِنْدَكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا اَ تَقُولُونَ عَلَی اللهِ ما لاتَعْلَمُونَ قُلْ اِنَّ الَّذینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللهِ الْكَذِبَ لایُفْلِحُونَ مَتاعٌ فِی الدُّنْیا ثُمَّ اِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذیقُهُمُ الْعَذابَ الشَّدیدَ بِما كانُوا یَكْفُرُونَ وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَاَ نُوحٍ اِذْ قالَ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اِنْ كانَ كَبُرَ عَلَیْكُمْ مَقامی وَ تَذْكیری بِآیاتِ اللهِ فَعَلَی اللهِ تَوَكَّلْتُ فَاَجْمِعُوا اَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لایَكُنْ اَمْرُكُمْ عَلَیْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا اِلَیَّ وَ لاتُنْظِرُونِ فَاِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَما سَاَلْتُكُمْ مِنْ اَجْرٍ اِنْ اَجْرِیَ اِلَّا عَلَی اللهِ وَ اُمِرْتُ اَنْ اَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمینَ فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْكِ وَ جَعَلْناهُمْ خَلائِفَ وَ اَغْرَقْنَا الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا فَانْظُرْ كَیْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرینَ ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا اِلی قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما كانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِ الْمُعْتَدینَ ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسی وَ هارُونَ اِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ بِآیاتِنا فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْمًا مُجْرِمینَ فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا اِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبینٌ قالَ مُوسی اَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَكُمْ اَ سِحْرٌ هذا وَ لایُفْلِحُ السَّاحِرُونَ قالُوا اَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا وَ تَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِیاءُ فِی الْاَرْضِ وَ ما نَحْنُ لَكُما بِمُؤْمِنینَ وَ قالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونی بِكُلِّ ساحِرٍ عَلیمٍ فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالَ لَهُمْ مُوسی اَلْقُوا ما اَنْتُمْ مُلْقُونَ فَلَمَّا اَلْقَوْا قالَ مُوسی ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ اِنَّ اللهَ سَیُبْطِلُهُ اِنَّ اللهَ لایُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدینَ وَ یُحِقُّ اللهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ
ص: 66
«اَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً»: غُمّه به معنای حزن و شدّت و به معنای مبهم و پوشیده نیز گفته شده است و «امرٌ غُمّه» یعنی امر مبهم و مشکوک و حضرت نوح می خواهد بگوید:
«یارانتان را جمع کنید و درباره ی قتل و طرد من تصمیم بگیرید، تا کار بر شما مشتبه [و یا سخت و یا سبب اندوه شما] نشود» و این امر تعجیزی است یعنی کاری از شما ساخته نیست و خداوند یاور من است.
«ولا تنظرون»: انظار به معنای امهال است و «یاء» به سبب لای ناهیه حذف شده و کسره قائم مقام آن گردیده است. «اجئتنا لِتَلفِتَنا»: لَفت به معنای برگرداندن و منصرف کردن است و التفات به معنای توجّه کردن و روکردن است.
گفتند: «خداوند فرزندی برای خود انتخاب کرده است»! (از هر عیب و نقص و احتیاجی) منزه است! او بی نیاز است! از آن اوست آن چه در آسمان ها و آن چه در زمین است! شما هیچ گونه دلیلی بر این ادعا ندارید! آیا به خدا نسبتی می دهید که نمی دانید؟! (68) بگو: «آن ها که به خدا دروغ می بندند، (هرگز) رستگار نمی شوند! (69) بهره ای (ناچیز) از دنیا دارند سپس بازگشتشان به سوی ماست و بعد، به آن ها مجازات شدید به سزای کفرشان می چشانیم! (70) سرگذشت نوح را بر آن ها بخوان! در آن هنگام که به قوم خود گفت: «ای قوم من! اگر تذکّرات من نسبت به آیات الهی، بر شما سنگین (و غیر قابل تحمّل) است، (هر کار از دستتان ساخته است بکنید.) من بر خدا توکّل کرده ام! فکر خود، و قدرت معبودهای تان را جمع کنید سپس هیچ چیز بر شما پوشیده نماند (تمام جوانب کارتان را بنگرید) سپس به حیات من پایان دهید، و (لحظه ای) مهلتم ندهید! (امّا توانایی ندارید!) (71) و اگر از قبول دعوتم روی بگردانید، (کار
ص: 67
نادرستی کرده اید چه این که) من از شما مزدی نمی خواهم مزد من، تنها بر خداست! و من مامورم که از مسلمین [تسلیم شدگان در برابر فرمان خدا] باشم!» (72) امّا آن ها او را تکذیب کردند! و ما، او و کسانی را که با او در کشتی بودند، نجات دادیم و آنان را جانشین (و وارث کافران) قرار دادیم و کسانی را که آیات ما را تکذیب کردند، غرق نمودیم! پس ببین عاقبت کار کسانی که انذار شدند (و به انذار الهی اهمیّت ندادند)، چگونه بود! (73) سپس بعد از نوح، رسولانی به سوی قومشان فرستادیم آنان دلایل روشن برای شان آوردند امّا آن ها، به چیزی که پیش از آن تکذیب کرده بودند، ایمان نیاوردند! اینچنین بر دل های تجاوزکاران مهر می نهیم (تا چیزی را درک نکنند)! (74) بعد از آن ها، موسی و هارون را با آیات خود به سوی فرعون و اطرافیانش فرستادیم امّا آن ها تکبّر کردند (و زیر بار حق نرفتند چرا که) آن ها گروهی مجرم بودند! (75) و هنگامی که حق از نزد ما بسراغ آن ها آمد، گفتند: «این، سحری است آشکار!» (76) موسی گفت: «آیا درباره حقّ، هنگامی که به سوی شما آمد، (چنین) می گویید؟! آیا این سحر است؟! در حالی که ساحران (هرگز) رستگار (و پیروز) نمی شوند! (77) گفتند: «آیا آمده ای که ما را، از آن چه پدرانمان را بر آن یافتیم، منصرف سازی و بزرگی (و ریاست) در روی زمین، از آن شما دو تن باشد؟! ما (هرگز) به شما ایمان نمی آوریم!» (78) فرعون گفت: «(بروید و) هر جادوگر (و ساحر) دانایی را نزد من آورید!» (79) هنگامی که ساحران (به میدان مبارزه) آمدند، موسی به آن ها گفت: «آن چه (از وسایل سحر) را می توانید بیفکنید، بیفکنید!» (80) هنگامی که افکندند، موسی گفت: «آن چه شما آوردید، سحر است که خداوند به زودی آن را باطل می کند چرا که خداوند (هرگز) عمل مفسدان را اصلاح نمی کند! (81) او حق را به وعده خویش، تحقق می بخشد هر چند مجرمان کراهت داشته باشند!» (82)
ص: 68
«فَمَا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ بِهِ مِن قَبْلُ کَذَلِکَ نَطْبَعُ عَلَی قُلوبِ الْمُعْتَدِینَ»(1) مولّف گوید:
اخباری درباره ی این آیه در سوره ی اعراف گذشت و در این جا به برخی از آن ها اشاره می شود.
زراره و حُمران از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل کرده اند که فرمود:
خداوند خلق خود را در اظلّه [یعنی خلقت ذرّ] آفرید و پیامبر خود حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را بر آنان مبعوث نمود و در آن عالم برخی به او ایمان آوردند و برخی او را تکذیب نمودند. و چون به صورت خلقت دوّم آنان را آفرید و پیامبر خود را آخرین پیامبر قرار داد باز همان هایی که در خلقت اوّل به او ایمان آورده بودند به او ایمان آوردند و کسانی که نبوّت او را نپذیرفته بودند نیز به او ایمان نیاوردند، از این رو خداوند می فرماید: «فَمَا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ بِهِ مِن قَبْلُ» یعنی کسانی که این پیامبر را در عالم ذرّ و اظلّه تکذیب کرده بودند در این عالم نیز او را تکذیب نمودند.(2) ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در تفسیر آیه «ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِ رُسُلًا اِلَی قَوْمِهِمْ فَجَآؤُوهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ بِهِ مِن قَبْلُ» فرمود:
خداوند پیامبران را بر مردم هنگامی که در پشت پدران و رحم های مادران بودند مبعوث نمود، و هر کس در آن زمان پیامبران خدا را تصدیق نمود، بعد از آن نیز که
ص: 69
لباس خلقت پیدا کرد آنان را تصدیق کرد و هر کس در آن زمان آنان را تکذیب کرده بود بعد از آن نیز آنان را تکذیب کرد.(1) مولّف گوید:
از روایات وارده درباره ی ظهور حضرت بقیّة الله(علیه السلام) و آیه شریفه «هَلْ یَنظُرُونَ اِلَّا اَن تَاْتِیهُمُ الْمَلآئِکَةُ اَوْ یَاْتِیَ رَبُّکَ اَوْ یَاْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَاْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنفَعُ نَفْسًا اِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ اَوْ کَسَبَتْ فِی اِیمَانِهَا خَیْرًا قُلِ انتَظِرُواْ اِنَّا مُنتَظِرُونَ»(2) نیز استفاده می شود که هر کس قبل از ظهور آن حضرت به او ایمان آورده است هنگامی که او ظهور می کند نیز به او ایمان خواهد آورد و الّا فلا، و روایات در ذیل این آیه فراوان است چنان که امام باقر(علیه السلام) فرمود: هنگامی که خورشید از مغرب طلوع می کند، همه مردم در آن روز ایمان می آورند و لکن برای آنان سودی ندارد چرا که قبلا ایمان نیاورده اند.(3)
ص: 70
ص: 71
فَما آمَنَ لِمُوسی اِلَّا ذُرِّیَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلی خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِمْ اَنْ یَفْتِنَهُمْ وَ اِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِی الْاَرْضِ وَ اِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفینَ وَ قالَ مُوسی یا قَوْمِ اِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللهِ فَعَلَیْهِ تَوَكَّلُوا اِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمینَ فَقالُوا عَلَی اللهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنا لاتَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمینَ وَ نَجِّنا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكافِرینَ وَ اَوْحَیْنا اِلی مُوسی وَ اَخیهِ اَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُیُوتًا وَ اجْعَلُوا بُیُوتَكُمْ قِبْلَةً وَ اَقیمُوا الصَّلاةَ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ وَ قالَ مُوسی رَبَّنا اِنَّكَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَاَهُ زینَةً وَ اَمْوالًا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبیلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلی اَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلی قُلُوبِهِمْ فَلا یُؤْمِنُوا حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْاَلیمَ قالَ قَدْ اُجیبَتْ دَعْوَتُكُما فَاسْتَقیما وَ لاتَتَّبِعانِ سَبیلَ الَّذینَ لایَعْلَمُونَ وَ جاوَزْنا بِبَنی اِسْرائیلَ الْبَحْرَ فَاَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیًا وَ عَدْوًا حَتَّی اِذا اَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ اَنَّهُ لااِلهَ اِلَّا الَّذی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا اِسْرائیلَ وَ اَنَا مِنَ الْمُسْلِمینَ آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدینَ فَالْیَوْمَ نُنَجِّیكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آیَةً وَ اِنَّ كَثیرًا مِنَ النَّاسِ عَنْ آیاتِنا لَغافِلُونَ وَ لَقَدْ بَوَّاْنا بَنی اِسْرائیلَ مُبَوَّاَ صِدْقٍ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّی جاءَهُمُ الْعِلْمُ اِنَّ رَبَّكَ یَقْضی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما كانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ
«رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَی اَمْوَالِهِمْ»: طَمس: به معنای محو شدن و کهنه شدن و به معنای محو کردن و هلاک کردن نیز آمده است، یعنی خدایا اموال شان را محو کن [و هلاک کن] و دل های آنان را سخت گردان.
ص: 72
«وَ اشْدُدْ عَلَی قُلُوبِهِمْ»: شدّ به معنای محکم بستن است مانند: «و شددنا ملکه» و «نشدّ عضدک باخیک» و در این آیه محکم و سخت بودن قلب به معنای بسته بودن آن است از پذیرش حق که به آن قساوت نیز گفته می شود.
«بَغْیًا وَ عَدْوًا»: «بَغی» به معنای ظلم و ابتغاء به معنای طلب است و بغی طلب همراه با تجاوز است و اصل البغی مجاوزة الحدّ است. «و عَدو» به معنای تجاوز از مرز اعتدال و عدالت است اگر با جوارح باشد و اگر با قلب باشد به آن عداوت و معادات گویند و «عَدو» در راه رفتن نیز تجاوز از حدّ اعتدال است و به معنای دشمنی نیز می آید مانند عدوّ و اعداء، و عداوت دشمنی قلبی است و عدوّ دشمن ظاهری است.
(در آغاز،) هیچ کس به موسی ایمان نیاورد، مگر گروهی از فرزندان قوم او (آن هم) با ترس از فرعون و اطرافیانش، مبادا آن ها را شکنجه کنند زیرا فرعون، برتری جویی در زمین داشت و از اسرافکاران بود! (83) موسی گفت: «ای قوم من! اگر شما به خدا ایمان آورده اید، بر او توکّل کنید اگر تسلیم فرمان او هستید!» (84) گفتند: «تنها بر خدا توکّل داریم پروردگارا! ما را مورد شکنجه گروه ستم گر قرار مده! (85) و ما را با رحمتت از (دست) قوم کافر رهایی بخش! (86) و به موسی و برادرش وحی کردیم که: «برای قوم خود، خانه هایی در سرزمین مصر انتخاب کنید و خانه های تان را مقابل یک دیگر (و متمرکز) قرار دهید! و نماز را برپا دارید! و به مومنان بشارت ده (که سرانجام پیروز می شوند!)» (87) موسی گفت: «پروردگارا! تو فرعون و اطرافیانش را زینت و اموالی (سرشار) در زندگی دنیا داده ای، پروردگارا! در نتیجه (بندگانت را) از راه تو گم راه می سازند! پروردگارا! اموال شان را نابود کن! و (بجرم گناهان شان،) دل های شان را سخت و سنگین ساز، به گونه ای که ایمان نیاورند تا عذاب دردناک را ببینند!» (88) فرمود: «دعای شما پذیرفته شد!
ص: 73
استقامت به خرج دهید و از راه (و رسم) کسانی که نمی دانند، تبعیت نکنید!» (89) (سرانجام) بنی اسراییل را از دریا [رود عظیم نیل] عبور دادیم و فرعون و لشکرش از سر ظلم و تجاوز، به دنبال آن ها رفتند هنگامی که غرقاب دامن او را گرفت، گفت: «ایمان آوردم که هیچ معبودی، جز کسی که بنی اسراییل به او ایمان آورده اند، وجود ندارد و من از مسلمین هستم!» (90) (امّا به او خطاب شد:) الآن؟! در حالی که قبلا عصیان کردی، و از مفسدان بودی! (91) ولی امروز، بدنت را (از آب) نجات می دهیم، تا عبرتی برای آیندگان باشی! و بسیاری از مردم، از آیات ما غافلند! (92) (سپس) بنی اسراییل را در جایگاه صدق (و راستی) منزل دادیم و از روزیهای پاکیزه به آن ها عطا کردیم (امّا آن ها به نزاع و اختلاف برخاستند!) و اختلاف نکردند، مگر بعد از آن که علم و آگاهی به سراغ شان آمد! پروردگار تو روز قیامت، در آن چه اختلاف می کردند، میان آن ها داوری می کند! (93)
«فَقَالُواْ عَلَی اللهِ تَوَکَّلْنَا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»(1) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
آل فرعون قوم موسی را به [زور] به اطاعت و خدمت خود وا می داشتند و می گفتند:
اگر اینان نزد خدا کرامتی داشتند خداوند ما را بر آنان مسلّط نمی کرد» از این رو موسی(علیه السلام) به قوم خود فرمود: «یَا قَوْمِ اِن کُنتُمْ آمَنتُم بِاللهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُواْ اِن کُنتُم مُّسْلِمِینَ» و قوم او گفتند: ما بر خدا توکّلّ کردیم.(2)
ص: 74
زراره و حمران و محمّد بن مسلم روایت کرده اند که امام(علیه السلام) فرمود:
«لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» یعنی«لَا تُسَلِّطْهُمْ عَلَیْنَا فَتَفْتِنَهُمْ بِنَا» آنان را بر ما مسلّط نکن و گم راهی آنان را به سبب ما قرار مده.(1) «وَ اَوْحَیْنَا اِلَی مُوسَی وَ اَخِیهِ اَن تَبَوَّءَا لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُیُوتًا وَ اجْعَلُواْ بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً…»(2) در مجلسی که مامون برای مناظره علما با حضرت رضا(علیه السلام) تشکیل داد و علما از آن حضرت سوال کردند… آیا خداوند در قرآن برگزیدگان خود را بیان کرده است؟ حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
خداوند جز آن چه در باطن آیات ذکر نموده در ظاهر آیات نیز در دوازده مورد آنان را نام برده است… تا این که فرمود: چهارم این که خداوند دستور داد مردم درهای خانه های خود را به مسجد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ببندند مگر عترت آن حضرت و در این باره اعتراض هایی شد و عبّاس به آن حضرت گفت: یا رسول الله تو ما را از مسجد خود بیرون کردی و علی را به مسجد راه دادی؟! و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«من چنین نکردم این خدا بود که او را آزاد گذارد و شما را بیرون کرد» سپس حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: و این معنای حدیث رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است که به علی(علیه السلام) فرمود: «اَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی». پس علمای مجلس گفتند:
این در کجای قرآن آمده است؟ حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: «آیه مربوط به آن را برای شما خواهم خواند» گفتند: آن کدام آیه است؟ فرمود: «وَ اَوْحَیْنَا اِلَی مُوسَی وَ اَخِیهِ
ص: 75
اَن تَبَوَّءَا لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُیُوتًا وَ اجْعَلُواْ بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً» خداوند در این آیه منزلت هارون را نسبت به موسی بیان نموده و منزلت علی(علیه السلام) نیز نسبت به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مانند منزلت هارون نسبت به موسی می باشد و این دلیل روشنی است که از سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز معلوم می شود که فرمود: «ای مردم آگاه باشید که هیچ جُنُبی حق وارد شدن به این مسجد را ندارد مگر محمّد و آل او». پس علما گفتند:
یا ابالحسن این تفسیر و این بیان جایی جز نزد شما اهل بیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) یافت نمی شود؟! حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: چه کسی می تواند این منزلت را برای ما انکار نماید؟! در حالی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «اَنَا مَدِینَةُ الْحِکْمَةِ وَ عَلِیٌ بَابُهَا فَمَنْ اَرَادَ الْمَدِینَةَ فَلْیَاْتِهَا مِنْ بَابِهَا».
سپس فرمود: آن چه بیان نمودم و برای شما شرح دادم از فضیلت و شرافت و تقدّم عترت و برگزیده بودن آنان و پاکی و طهارت شان چیزهایی است که هیچ معاندی نمی تواند انکار کند….(1)
ص: 76
ابو رافع گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای مردم خطبه خواند و فرمود: ای مردم! خداوند(عزوجل) به موسی و هارون دستور داد تا برای قوم خود در مصر مساجدی بنا کنند و دستور داد تا در مسجد موسی و هارون هیچ جُنُبی نماند و با همسر خود مقاربت نکند مگر هارون و ذریّه او، و علی(علیه السلام) برای من همانند هارون است برای موسی بنابراین نباید در مسجد من کسی با همسر خود مقاربت کند و در حال جنابت در آن بماند مگر علی و فرزندان او، و اگر کسی از این دستور خوش ندارد به آن طرف برود. و با دست مبارک خود اشاره به شام نمود.(1) محمّد بن مسلم گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: آیا هارون برادر پدر و مادری موسی بوده؟ فرمود: آری… تا این که گوید: گفتم: آیا وحی بر هر دو نازل می شده است؟ فرمود: وحی بر موسی نازل می شده و موسی برای هارون بیان می کرده است.(2)
ص: 77
«قَالَ قَدْ اُجِیبَت دَّعْوَتُکُمَا فَاسْتَقِیمَا وَ لَا تَتَّبِعَآنِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ»(1) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
بین درخواست موسی(علیه السلام) که گفت: «رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَی اَمْوَالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلَی قُلُوبِهِمْ…» و پاسخ و اجابت خداوند که فرمود: «قَدْ اُجِیبَت دَّعْوَتُکُمَا…» چهل سال فاصله شد و خداوند به فرعون مهلت داد و سپس خداوند فرمود: «فَاَخَذَهُ اللهُ نَکَالَ الْآخِرَةِ وَ الْاُولَی» و جبرییل گوید: من با خدای خود درباره ی فرعون منازعه [و مکالمه] شدیدی کردم و گفتم: خدایا! او را رها می کنی، در حالی که می گوید:
«اَنَا رَبُّکُمُ الْاَعْلَی؟!» و خداوند به من فرمود: این حرف را بنده ای مانند تو می زند!(2) «حَتَّی اِذَا اَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ…»(3) ابراهیم بن محمّد همدانی گوید:
به حضرت رضا(علیه السلام) گفتم: برای چه خداوند فرعون را غرق نمود در حالی که او ایمان آورد و اقرار به یگانگی او کرد؟ فرمود: به علّت این که او هنگام دیدن عذاب ایمان آورد و ایمان در این حال پذیرفته نیست و این حکم خدا بوده و خواهد بود
ص: 78
چنان که می فرماید: «فَلَمَّا رَاَوْا بَاْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنَا بِمَا کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ * فَلَمْ یَکُ یَنفَعُهُمْ اِیمَانُهُمْ لَمَّا رَاَوْا بَاْسَنَا» و نیز می فرماید: «یَوْمَ یَاْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنفَعُ نَفْسًا اِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ اَوْ کَسَبَتْ فِی اِیمَانِهَا خَیْرًا» و فرعون هنگام غرق شدن گفت: «آمَنتُ اَنَّهُ لا اِلِهَ اِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو اِسْرَائِیلَ وَ اَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِینَ» و در جواب او گفته شد: «آلآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ * فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً…» و فرعون در آن حال از سر تا قدم در لباس آهنین جنگ بود و چون غرق شد خداوند بدن او را بر روی بلندی قرار داد تا مردم ببینند و برای آنان عبرت باشد، چرا که بدن او با آن همه سنگینی آهن باید زیر آب می رفت.
سپس فرمود: و علّت دیگر نجات نیافتن او این بود که در حال غرق شدن به موسی پناه برد و خداوند به موسی فرمود: تو به او پناه مده، چرا که تو خالق او نیستی و اگر او به من پناهنده شده بود من او را پناه می دادم.(1)
ص: 79
«فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً…»(1) علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
حضرت موسی به بنی اسراییل فرمود: خداوند فرعون را غرق نمود؛ و بنی اسراییل نپذیرفتند، از این رو خداوند به دریا امر نمود تا بدن او را به ساحل بیفکند تا مردم ببینند.(2) «وَ لَقَدْ بَوَّاْنَا بَنِی اِسْرَائِیلَ مُبَوَّاَ صِدْقٍ وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ…»(3) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود این است که خداوند فرعون [و فرعونیان] را غرق نمود و بنی اسراییل را به مصر بازگرداند [و اختلاف پیدا کردند و…].
مولّف گوید:
طبیعت امّت ها این بوده و هست که چون امنیّت و آرامش پیدا می کنند و از تنگناها خارج می شوند به خوش گذرانی و بهانه گیری و اختلاف می پردازند و خداوند نیز می فرماید: «اِنَّ الْاِنسَانَ لَیَطْغَی * اَن رَّآهُ اسْتَغْنَی»(4)، و یا می فرماید: «فَاِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ اِلَی الْبَرِّ اِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ»(5)، و این از امتحانات بزرگ الهی است و در این امتحان جز مومنان خالص و با
ص: 80
بصیرت نجات پیدا نمی کنند، چرا که قانع بودن و راضی بودن به تقدیرات خداوند که بهترین عبادت است در بین اهل عافیت کم تر یافت می شود و اهل بلا هستند که ارزش قناعت و نعمت های خدا را می دانند، بنی اسراییل نیز تا هنگامی که گرفتار ظلم فرعون بودند ارزش عافیت و آرامش و امنیّت را می دانستند و چون نجات پیدا کردند و از دریا خارج شدند شروع به بهانه گیری نمودند چنان که در سوره ی بقره گذشت که آنان پس از نجات از دریا گفتند: «لَن نَّصْبِرَ عَلَیَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الاَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَ قِثَّآئِهَا وَ فُومِهَا وَ عَدَسِهَا وَ بَصَلِهَا…» و خداوند فرمود: «اَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ اَدْنَی بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُواْ مِصْرًا فَاِنَّ لَکُم مَّا سَاَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ وَ بَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللهِ ذَلِکَ بِاَنَّهُمْ کَانُواْ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّ کَانُواْ یَعْتَدُونَ.»(1) و «مُبَوَّاَ صِدْقٍ…» یعنی ما جایگاه شایسته و مرضیّ مردم را مانند مصر و شامات برای بنی اسراییل آماده کردیم و روزی پاک و طیّب برای آنان قرار دادیم و آنان با آن که حقایق را می دانستند و تورات را خوانده بودند و نشانه های پیامبر موعود را نیز می دانستند اختلاف کردند و چون حقّ برای آنان روشن شد و نپذیرفتند گرفتار عذاب شدند و خداوند درباره ی آنان می فرماید: «اخْتَلَفُواْ حَتَّی جَاءهُمُ الْعِلْمُ اِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ».
فَاِنْ كُنْتَ فی شَكٍّ مِمَّا اَنْزَلْنا اِلَیْكَ فَسْئَلِ الَّذینَ یَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جاءَكَ
ص: 81
الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرینَ وَ لاتَكُونَنَّ مِنَ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخاسِرینَ اِنَّ الَّذینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لایُؤْمِنُونَ وَ لَوْ جاءَتْهُمْ كُلُّ آیَةٍ حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْاَلیمَ فَلَوْ لاكانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها ایمانُها اِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ اِلی حینٍ وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْاَرْضِ كُلُّهُمْ جَمیعًا اَ فَاَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَكُونُوا مُؤْمِنینَ وَ ما كانَ لِنَفْسٍ اَنْ تُؤْمِنَ اِلَّا بِاِذْنِ اللهِ وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذینَ لایَعْقِلُونَ قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لایُؤْمِنُونَ فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ اِلَّا مِثْلَ اَیَّامِ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا اِنِّی مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا كَذلِكَ حَقًّا عَلَیْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنینَ قُلْ یا اَیُّهَا النَّاسُ اِنْ كُنْتُمْ فی شَكٍّ مِنْ دینی فَلا اَعْبُدُ الَّذینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ وَ لكِنْ اَعْبُدُ اللهَ الَّذی یَتَوَفَّاكُمْ وَ اُمِرْتُ اَنْ اَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ اَنْ اَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنیفًا وَ لاتَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكینَ وَ لاتَدْعُ مِنْ دُونِ اللهِ ما لایَنْفَعُكَ وَ لایَضُرُّكَ فَاِنْ فَعَلْتَ فَاِنَّكَ اِذًا مِنَ الظَّالِمینَ
«کَلِمَتُ رَبِّکَ»: یعنی عذاب الهی و یا مرگ با کفر، و «کلمة الله» به چیز با اهمیّتی گفته می شود و معنای آن در آیه 33 از همین سوره گذشت «کَذَلِکَ حَقَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ عَلَی الَّذِینَ فَسَقُواْ» و به همین معناست آیه «اَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذَابِ».
«وَ اَنْ اَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا»: حَنَف بر وزن فَرَس به معنای میل به حق است و راغب گوید: حَنَف: میل از ضلالت به استقامت است و جَنَف: میل از استقامت به ضلالت است و حنیف: مایل به حق است چنان که خداوند درباره ی ابراهیم(علیه السلام) می فرماید: «کَانَ
ص: 82
حَنِیفًا مُّسْلِمًا»(1)، و خداوند در این آیه به پیامبر خود می فرماید: «وَ اَنْ اَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا».
«وَ مَا تُغْنِی الآیَاتُ وَ النُّذُرُ»: امام صادق(علیه السلام) فرمود: مقصود از «آیات» آل محمّد و مقصود از «نُذُر» پیامران اند.(2)
و اگر در آن چه بر تو نازل کرده ایم تردیدی داری، از کسانی که پیش از تو کتاب آسمانی را می خواندند بپرس، به یقین، «حق» از طرف پروردگارت به تو رسیده است بنا بر این، هرگز از تردیدکنندگان مباش! [مسلما او تردیدی نداشت! این درسی برای مردم بود!] (94) و از آن ها مباش که آیات خدا را تکذیب کردند، که از زیان کاران خواهی بود! (95) (و بدان) آن ها که فرمان پروردگار تو بر آنان تحقق یافته، (و بجرم اعمال شان، توفیق هدایت را از آن ها گرفته هرگز) ایمان نمی آورند، (96) هر چند تمام آیات (و نشانه های الهی) به آنان برسد، تا زمانی که عذاب دردناک را ببینند! (زیرا تاریکی گناه، قلبهای شان را فرا گرفته، و راهی به روشنایی ندارند!) (97) چرا هیچ یک از شهرها و آبادی ها ایمان نیاوردند که (ایمان شان بموقع باشد، و) به حال شان مفید افتد؟! مگر قوم یونس، هنگامی که آن ها ایمان آوردند، عذاب رسوا کننده را در زندگی دنیا از آنان برطرف ساختیم و تا مدّت معیّنی [پایان زندگی و اجلشان] آن ها را بهره مند ساختیم. (98) و اگر پروردگار تو می خواست، تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی به (اجبار) ایمان می آوردند آیا تو می خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟! (ایمان اجباری چه سودی دارد؟!) (99) (اما)
ص: 83
هیچ کس نمی تواند ایمان بیاورد، جز به فرمان خدا (و توفیق و یاری و هدایت او)! و پلیدی (کفر و گناه) را بر کسانی قرار می دهد که نمی اندیشند. (100) بگو: «نگاه کنید چه چیز (از آیات خدا و نشانه های توحیدش) در آسمان ها و زمین است!» امّا این آیات و انذارها به حال کسانی که (به خاطر لجاجت) ایمان نمی آورند مفید نخواهد بود! (101) آیا آن ها (چیزی) جز همانند روزهای پیشینیان (و بلاها و مجازاتهای شان) را انتظار می کشند؟! بگو: «شما انتظار بکشید، من نیز با شما انتظار می کشم!» (102) سپس (هنگام نزول بلا و مجازات،) فرستادگان خود و کسانی را که (به آنان) ایمان می آورند، نجات می دهیم و همین گونه، بر ما حق است که مومنان (به تو) را (نیز) رهایی بخشیم! (103) بگو: «ای مردم! اگر در عقیده من شک دارید، من آن هایی را که جز خدا می پرستید، نمی پرستم! تنها خداوندی را پرستش می کنم که شما را می میراند! و من مامورم که از مومنان باشم! (104) و (به من دستور داده شده که:) روی خود را به آیینی متوجّه ساز که از هر گونه شرک، خالی است و از مشرکان مباش! (105) و جز خدا، چیزی را که نه سودی به تو می رساند و نه زیانی، مخوان! که اگر چنین کنی، از ستم کاران خواهی بود! (106)
«فَاِن کُنتَ فِی شَکٍّ مِّمَّا اَنزَلْنَا اِلَیْکَ فَاسْاَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُونَ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکَ لَقَدْ جَاءکَ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ»(1) مولّف گوید:
ظاهر آیه فوق با شان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سازگار نیست و به همین علّت برخی از نادان ها گفته اند: مگر می شود گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی آیات قرآن تردید داشته؟ تا شک خود را با سوال از اهل کتاب برطرف نماید و از ممترین نباشد؟!
ص: 84
در حالی که معنای آیه چیز دیگری است و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هیچ شکّی در آیات الهی نداشته است؛ و به همین علّت اعتقاد نویسنده این است که احدی حق ندارد در تفسیر آیات قرآن بدون مراجعه به سخنان و تفاسیر اهل البیت(علیهم السلام) چیزی بگوید وگرنه گرفتار تفسیر به رای و «منْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَاْیِهِ فَلْیَتَبَوَّاْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّار» خواهد شد و ما در سخنان خاندان وحی(علیهم السلام) اسرار و بطونی را از آیات قرآن دیده ایم که هرگز آن اسرار و بطون به فهم هیچ عالمی نمی رسد و یکی از آن آیات آیه فوق است! علی بن ابراهیم قمّی از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به معراج رفت و خداوند درباره ی علی(علیه السلام) و مقام و شرافت و عظمت او چیزهایی به آن حضرت وحی نمود و سپس او را به بیت المعمور بردند و پیامبران جمع شدند و پشت سر او نماز خواندند، آن حضرت از فضائلی که خداوند درباره ی علی(علیه السلام) به او وحی نموده بود تعجّب نمود و خداوند این آیه را بر او نازل نمود «فَاِن کُنتَ فِی شَکٍّ مِّمَّا اَنزَلْنَا اِلَیْکَ فَاسْاَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُونَ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکَ» یعنی اگر درباه ی فضائل علی(علیه السلام) شکّ و تردیدی داری از پیامبران دیگر سوال کن، چرا که ما فضائل علی(علیه السلام) را در کتاب های آنان نازل نموده ایم همان گونه که بر تو نازل کردیم. «وَ لَا تَکُونَنَّ مِنَ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِ اللهِ فَتَکُونَ مِنَ الْخَاسِرِینَ» سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند پیامبر خدا نه شک در آیات خدا نمود و نه سوالی نمود.(1)
ص: 85
موسی بن محمّد از برادر خود امام هادی(علیه السلام) برای یحیی بن اکثم که گفته بود:
مخاطب این آیه کیست؟ و اگر مخاطب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) باشد او هرگز شکّی در آیات خدا نداشته و اگر غیر او باشد لازم می آید کتاب بر غیر آن حضرت نازل شده باشد سوال نمود و امام هادی(علیه السلام) فرمود:
مخاطب این آیه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و او شکّی در آیات خدا نداشته است و لکن جاهلان گفتند: برای چه خداوند پیامبری از ملائکه برای ما نمی فرستد تا فرق ملائکه و انسان ها در عدم نیاز به خوردن و آشامیدن و رفت و آمد در اسواق معلوم شود؟ از این رو خداوند به پیامبر خود وحی نمود: که در حضور این مردم جاهل، از اهل کتاب سوال کن: «آیا خداوند پیامبری قبل از من فرستاده که نیاز به خوردن و آشامیدن و رفت و آمد در اسواق نداشته باشد؟ تا من نیز همانند او باشم؟!» بنابراین شک مربوط به آن جاهلان بوده و پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) شکّی نداشته است و نسبت شک به آن حضرت برای همراهی و ارفاق به آنان بوده چنان که در آیه «فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ اَبْنَاءنَا وَ اَبْنَاءکُمْ وَ نِسَاءنَا وَ نِسَاءکُمْ… فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ» اگر می فرمود: «فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللهِ عَلَیکم» دعوت آن حضرت را برای مباهله قبول نمی کردند، و خداوند می دانسته که پیامبرش شکّی در آیات او ندارد و از کاذبین نیست و پیامبر او نیز می دانسته که نسبت به آن چه می گوید صادق است و لکن می خواسته با مردم با انصاف و سازگار باشد تا سخن او را بپذیرند.(1)
ص: 86
صاحب تفسیر صافی گوید:
اخبار دیگری نیز به این معنا آمده و نظیر این آیه در سوره زخرف خواهد آمد، و مطابق هر دو دسته روایات خطاب، در آیه فوق از قبیل «اِیَّاکِ اَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةِ» است.(1) «اِنَّ الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ * وَ لَوْ جَاءتْهُمْ کُلُّ آیَةٍ حَتَّی یَرَوُاْ الْعَذَابَ الاَلِیمَ»(2)
ص: 87
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از این آیه کسانی هستند که ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر آنان عرضه شد و خداوند ایمان به ولایت او را بر آنان واجب نمود و آنان انکار کردند و ایمان به آن حضرت نیاوردند [گرچه همه آیات برای آنان خوانده شد] تا عذاب دردناک خدا را دیدند!(1) مولّف گوید:
حقّا این آیه خبر اعجازی می دهد، چرا که ما، هر چه بر منکرین ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) خواندیم نپذیرفتند، گرچه حرفی برای گفتن نداشتند، از این رو امام صادق(علیه السلام) فرمود: با آنان مجادله و منازعه نکنید که سودی نخواهد داشت.
«فَلَوْلاَ کَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا اِیمَانُهَا اِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّآ آمَنُواْ کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْیِ…»(2) برخی از مفسّرین گویند:
«لو لا» به معنای «هلّا» می باشد و برای تحضیض است یعنی نباید اهل گناه صبر کنند تا عذاب بر آنان نازل شود، بلکه باید قبل از نزول عذاب ایمان بیاورند و توبه کنند و تا عذاب را معاینه نکرده اند از گناه خود پشیمان شوند، نه آن که مانند فرعون، هنگامی که عذاب را مشاهده نمود گفت: «آمَنتُ اَنَّهُ لا اِلِهَ اِلَّا الَّذِی آمَنَتْ
ص: 88
بِهِ بَنُو اِسْرَائِیلَ وَ اَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِینَ» و خداوند به او فرمود: «آلآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ» جز قوم یونس که چون آثار عذاب را دیدند توبه کردند و خداوند توبه ی آنان را پذیرفت «اِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّآ آمَنُواْ کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْیِ فِی الْحَیَاةَ الدُّنْیَا…» بنابراین جمله ی «فَلَوْلاَ کَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا اِیمَانُهَا» به معنای «ما کانت» است.
در تفسیر جوامع الجامع آمده که یونس در قریه ای در موصل مبعوث به رسالت شد و مردم او را تکذیب نمودند و یونس با خشم از بین آنان خارج شد، و چون او را نیافتند، از عذاب هراس پیدا کردند و عجّه و ناله نمودند و گریان شدند، و خداوند عذاب را از آنان برطرف نمود در حالی که عذاب به آنان نزدیک شده بود.(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید: ما در بعضی از کتاب های امیرالمؤمنین(علیه السلام) یافتیم که نوشته شده بود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از قول جبرییل به من فرمود: یونس بن متی را خداوند در سنّ سی سالگی بین مردم مبعوث به نبوّت نمود، او مردی کم صبر و تندخو بود و قدرت حمل بار نبوّت را نداشت و با مردم مدارا نمی کرد و سی و سه سال مردم را به ایمان به خدا و تصدیق به نبوّت و پیروی از خویش دعوت نمود و کسی به او ایمان نیاورد و او را تصدیق نکرد مگر دو نفر، به نام روبیل و تنوخا، و روبیل از خانواده ی علم و نبوّت و حکمت بود و با یونس قبل از مقام نبوّت رفیق و هم نشین بود، و تنوخا مردی مستضعف و عابد و زاهد بود و بهره ای از علم و حکمت نداشت و روبیل دارای گوسفند بود و از آن ها
ص: 89
ارتزاق می کرد و تنوخا هیزم کش بود و هیزم ها را بر سر می گذاشت و از این راه معاش می کرد و روبیل را منزلتی نزد یونس بود که تنوخا را نبود و این به خاطر دانش و حکمت روبیل و سابقه رفاقت او با یونس بود، و هنگامی که یونس دید مردم به او ایمان نمی آورند و او را اجابت نمی کنند آزرده شد و دانست که صبر او ناچیز است.(1) از این رو به درگاه پروردگار خود شکوه نمود و گفت: خدایا تو مرا به این قوم مبعوث نمودی و من سی سال داشتم و سی و سه سال است که مردم را دعوت به ایمان به تو و تصدیق به رسالت خود می نمایم و از عذاب و عقوبت تو آنان را می ترسانم و آنان مرا تکذیب می کنند و به من ایمان نمی آورند و نبوّت مرا انکار و رسالت مرا سبک می شمارند و مرا تهدید به قتل نموده اند و من ترس آن را دارم که مرا بکشند! پس تو عذاب خود را بر آنان فرو فرست چرا که آنان ایمان نخواهند آورد.(2)
ص: 90
پس خداوند به یونس فرمود: در بین این مردم حمل و جنین و طفل و پیرمرد و زن های ناتوان هستند و من حاکم عادل می باشم و رحمت من سابق بر خشم و غضب من است و من صغار از قوم تو را به خاطر گناه کبار عذاب نمی نمایم، از سویی آنان بندگان و مخلوق و نان خورهای من اند و من دوست می دارم که به آنان ارفاق کنم و انتظار توبه آنان را دارم و تو را فرستادم تا حافظ و مهربان با آن ها باشی و مانند خویشِ نزدیک، آن چه می توانی از رافت نبوّت درباره ی آنان دریغ نکنی و با حلم رسالت بر آنان صبور باشی و مانند طبیبی دانا آنان را معالجه و مداوا کنی و لکن تو با رفق و مدارا قلوب آنان را به دست نیاوردی و سیاست پیامبران را در حق آنان عمل نکردی و سپس از سوء نظر خود از من برای آنان درخواست عذاب نمودی و این از کم صبری تو بود و بنده ی من نوح بیش از تو بر قوم خود صبر نمود و ملایمت و صبر او نزد من بهتر و ابلغ در قطع عذر آنان بود و چون او برای من غضب نمود من نیز برای او غضب کردم و چون مرا خواند او را اجابت نمودم.(1)
ص: 91
پس یونس گفت: پروردگارا! من به خاطر تو بر آنان غضب نمودم و هنگامی که نافرمانی تو را کردند به آنان نفرین کردم و به عزّتت سوگند من هرگز به آنان رافتی ندارم و بعد از کفر و تکذیب شان نسبت به نبوّت من هرگز نگاه محبّت و خیرخواهی به آنان نمی کنم پس تو عذاب خود را بر آنان فرو فرست، چرا که آنان هرگز ایمان نخواهند آورد.(1) و خداوند فرمود: «ای یونس! آنان بیش از یک صد هزار جمعیّت هستند و بلاد من را آباد می کنند و دوستان و بندگان من از آنان به دنیا می آیند… و من عالم به اسرار آنان هستم و تو به ظاهر آنان عالم هستی، ای یونس من خواسته تو را نسبت به عذاب آنان اجابت نمودم و [لکن] خواسته تو بهره ی تو را نزد من زیاد نمی کند و شان تو را بالا نمی برد و زود است که در ماه شوّال چهارشنبه وسط ماه بعد از طلوع خورشید عذاب بر آنان نازل شود و تو آنان را آگاه کن.»(2) پس یونس خشنود شد و رنجی پیدا نکرد و عاقبت آن را ندانست و نزد تنوخای عابد رفت و این خبر را به او ابلاغ نمود و به او گفت: برخیز تا برویم و این خبر را به مردم بگوییم؛ تنوخا گفت: بگذار در گناه و غفلت بمانند تا عذاب بر آنان نازل شود و لکن یونس گفت:
ص: 92
باید با روبیل که مرد عالم و حکیم و از خاندان نبوّت است مشورت کنیم و چون نزد روبیل آمدند و این خبر را به او دادند و گفتند: تو نیز بیا تا این خبر را به مردم بدهیم.(1) روبیل به یونس گفت: «به پروردگار خود بازگرد و مانند پیامبری حکیم و رسولی کریم از او بخواه تا عذاب را از آنان بردارد، چرا که او بی نیاز ازعذاب آنان است و ارفاق به بندگان خود را دوست می دارد و این کار برای تو ضرری ندارد و از منزلت تو نزد خداوند نمی کاهد و شاید قوم تو بعد از کفر به ایمان بازگردند پس شتاب مکن و به آنان ارفاق کن» و تنوخا به روبیل گفت: «وای بر تو این چه پیشنهادی است که به یونس می کنی؟! آیا پس از آن که قوم یونس به خدای خود کافر شده اند و پیامبر او را تکذیب نموده اند و او را از خانه هایش بیرون کرده و می کوشیده اند تا او را سنگسار نمایند تو چنین می گویی؟! پس روبیل به تنوخا گفت: «ساکت باش تو مردی عابد هستی و علم و دانشی نداری.»(2)
ص: 93
و سپس رو به یونس نمود و گفت: «بگو بدانم: اگر خدا عذاب بر قوم تو بفرستد، آیا همه ی آنان را هلاک می کند و یا برخی را باقی می گذارد؟» یونس گفت: همه آنان را هلاک خواهد نمود و من در وجود خود ترحّمی بر آنان نمی بینم تا از خدای خود بخواهم که عذاب را از آنان برطرف کند؛ روبیل گفت: ای یونس شاید خداوند به آنان ترحّم نماید؟ چرا که او ارحم الراحمین است و ممکن است عذاب را از آنان برطرف نماید و در آن صورت تو نزد آنان کذّاب خواهی بود؛ پس تنوخا گفت: وای بر تو ای روبیل حرف بزرگی زدی! چرا که پیامبر خدا به تو خبر می دهد که خدا به او وعده عذاب داده و تو قول خدا و قول پیامبر او را رد می کنی و تشکیک می نمایی؟! بدان که با این کار اعمال تو حبط خواهد شد.(1) و روبیل به او گفت: رای تو فاسد است و سپس به یونس گفت: بگو بدانم آیا طبق وحیی که خداوند به تو نموده و وعده عذابی که به تو داده و وعده ی او حق است اگر عذاب بر آنان نازل شود و قوم تو هلاک شوند و شهر و دیار آنان خراب گردد، آیا خدا نام تو را از نبوّت محو نمی کند و رسالت تو باطل نمی شود و تو مانند یکی از ضعفای مردم نخواهی بود در حالی که به دست تو بیش از یک صد هزار نفر هلاک شده اند؟!(2)
ص: 94
پس یونس به حرف او گوش نکرد و با تنوخا نزد مردم رفت و به آنان خبر داد که خداوند روز چهارشنبه وسط شوّال بعد از طلوع خورشید عذاب را بر آنان نازل خواهد کرد، پس مردم او را تکذیب کردند و با شدّت او را از بین خود اخراج نمودند و یونس با تنوخا از شهر خارج شدند و در نزدیکی آن اقامت کردند و منتظر عذاب بودند و روبیل بین مردم بود تا ماه شوّال رسید و روز موعد نزدیک شد، پس بالای کوه رفت و با صدای بلند به قوم خود گفت: من روبیل هستم و خیر شما را می خواهم و اکنون وقت عذابی که پیامبر شما وعده داده بود فرا رسیده است، پس ببینید چه باید بکنید؟!(1) پس سخن او آنان را به وحشت انداخت و نزد او آمدند و گفتند: تو مرد عالم و حکیمی هستی و ما ترحّم تو را بر خود شناخته ایم و دانستیم که عذاب نزدیک شده است اکنون تو صلاح ما را در چه می دانی؟ هر دستوری بدهی انجام می دهیم؛ روبیل گفت: من صلاح شما را در این می دانم که همگی هنگام طلوع فجر روز چهارشنبه جمع شوید و اطفال را از مادران شان جدا کنید و اطفال را در پایین کوه قرار دهید و مادران شان را در دامنه کوه
ص: 95
و همگی از صغیر و کبیر گریه و ناله سر بدهید و به درگاه خدا تضرّع و توبه و استغفار کنید و سرهای خود را به آسمان بالا کنید و بگویید: «رَبَّنَا ظَلَمْنَا وَ کَذَّبْنَا نَبِیَّکَ وَ تُبْنَا اِلَیْکَ مِنْ ذُنُوبِنَا وَ اِنْ لَا تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ الْمُعَذَّبِینَ فَاقْبَلْ تَوْبَتَنَا وَ ارْحَمْنَا یَا اَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ» و سپس گریه و فریاد و ناله و تضرّع به خدا و توبه خود را ادامه بدهید تا خورشید غروب کند و یا خداوند عذاب را از شما بردارد.(1) پس همه مردم نظر روبیل را پذیرفتند و چون روز چهارشنبه موعود رسید، روبیل مقداری از آنان فاصله گرفت به گونه ای که صدای ناله آنان را بشنود و عذاب را نیز ببیند و چون روز چهارشنبه فرا رسید و خورشید بیرون آمد باد زرد تاریکی با سرعت و صدای سختی وزید و چون مردم آن را دیدند همگی مشغول گریه و ناله و تضرّع به درگاه خدا شدند و توبه و استغفار کردند و گریه اطفال نیز بلند شد و مادران شان را طلب کردند و نیز فرزندان حیوانات صدا بلند کردند و شیر مادران شان را طلب کردند و چهارپایان به طلب چراگاه خود بودند و به این حال بودند و یونس و تنوخا صدای آنان را می شنیدند و از خدا برای آنان
ص: 96
درخواست عذاب سخت می کردند و روبیل نیز صدای آنان را می شنید و از خداوند برای آنان درخواست برطرف شدن عذاب را می نمود.(1) تا این که ظهر شد و درهای آسمان گشوده شد و خشم خداوند ساکت گردید و به آنان ترحّم نمود و دعاهای شان را مستجاب و توبه آنان را قبول کرد و از لغزش آن ها درگذشت و به اسرافیل فرمود: آنان به من تضرّع و زاری کردند و توبه نمودند و من به آنان ترحّم کردم و توبه آنان را قبول کردم و من توّاب و رحیم هستم و توبه بنده خود را سریعا قبول می کنم و یونس با من شرط نکرد که عذاب را از آنان برطرف نکنم… اسرافیل گفت: خدایا عذاب تو به آنان نزدیک شده و نزدیک است که هلاک شوند و من چگونه عذاب را از آنان برطرف نمایم؟! پس خداوند فرمود: هرگز وقت آن نگذشته و من ملائکه را امر کردم تا عذاب را از آنان برطرف نماید….(2)
ص: 97
ص: 98
ابوحمزه ی ثمالی گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
قوم یونس چون یونس را آزار کردند به آنان نفرین کرد و روز اوّل صورتشان زرد شد و روز دوّم سیاه شد و خداوند وعده عذاب به آنان داد و عذاب نازل شد و آنان به درگاه خدا ضجّه و ناله نمودند و فرزندان را از مادران جدا کردند و طناب به گردن آویختند و خاکستر بر سر کردند و گفتند: ما به خدای یونس ایمان آوردیم و خداوند عذاب را از آنان دور نمود و یونس گمان کرد آنان هلاک شده اند و چون آنان را در عافیت دید خشم نمود و از بین آنان خارج شد چنان که خداوند می فرماید:
«وَ ذَا النُّونِ اِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا…» و سوار کشتی شد و در آن کشتی دو نفر بودند، پس کشتی اضطراب پیدا کرد و ملّاح گفت: در کشتی مطلوبی [و گنه کاری] است پس یونس گفت: من هستم و برخاست تا خود را به دریا افکند، و چون ماهی بزرگی را دید که دهن باز کرده پس یونس از او ترسید و آن دو نفر او را گرفتند و گفتند:
ما سه نفر هستیم و باید قرعه بزنیم و سه مرتبه قرعه زدند و به نام یونس در آمد و یونس خود را در آب انداخت و آن ماهی [حوت] او را بلعید و در دریاها سیر نمود تا به بحر مسجور رسید که قارون در آن معذّب بود، پس قارون صدای او را شنید و از ملک
ص: 99
مامور خود خواست تا با او تکلّم نماید و به او اجازه داده شد و به یونس گفت:
موسی چه شد؟ گفت: از دنیا رفت. گفت: هارون چه شد؟ گفت: او نیز از دنیا رفت؛ پس گریه سختی کرد، و از کلثوم خواهر موسی که نامزد او بود سوال کرد و یونس گفت: او نیز از دنیا رفت، پس گفت: «وا اسفا علی آل عمران» و به خاطر این خداوند به آن ملکی که مامور عذاب او بود فرمود: عذاب را تا آخر دنیا از او بردارد، چرا که به [خویشان و] قوم خود ترحّم کرد.(1)
ص: 100
معمّر بن خلّاد گوید: حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
یونس را خدا دستوری داد و او به قوم خویش اعلام نمود و عذاب بر آنان سایه افکند، پس آن ها فرزندان را از مادران جدا کردند و چهار پایان را نیز از فرزندان شان جدا ساختند و به درگاه خدا ضجّه و ناله کردند و خداوند عذاب را از آنان برداشت و یونس از آن خمشگین شد و در کشتی سوار شد و آن ماهی بزرگ [حوت] او را بلعید و سه روز در شکم ماهی بود و [چون گفت: «سُبْحانَکَ اِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»] ماهی او را بیرون انداخت و پوست و موی بدن او از بین رفت و خداوند درخت کدو را بر او سایبان قرار داد و چون آن درخت خشکید به خدای خود گفت: خدایا درختی که بر من سایبان قرار دادی خشکید! و خداوند به او فرمود: تو برای درختی که سایبان تو بود جزع می کنی و جزع نکردی برای قومت که بیش از یک صد هزار نفر بودند و عذاب برای آنان آمد.(1) «وَ لَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الاَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا اَفَاَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ»(2) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
معنای آیه فوق این است که اگر خدا می خواست مردم را به اجبار وادار به ایمان
ص: 101
بکند می توانست. [و در آن صورت ایمان آنان ارزشی نمی داشت و پاداشی برای آن نبود.](1) اباصلت هروی گوید:
مامون الرشید از حضرت رضا(علیه السلام) درباره ی آیه فوق سوال نمود و آن حضرت از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نمود که فرمود: مسلمانان به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: «اگر شما مردم را به اجبار به اسلام دعوت کنی جمعیّت ما فراوان می شود و در مقابل دشمنان خود قوی خواهیم شد» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در پاسخ آنان فرمود:
«من نمی خواهم خدا را ملاقات کنم و کاری کرده باشم که خدا به من نفرموده باشد و من از متکلّفین و اکراه کنندگان نیستم» پس آیه «وَ لَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الاَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا» نازل شد یعنی خداوند اگر می خواست مردم را در دنیا به اجبار و اضطرار وادار به ایمان می کرد، همان گونه که هنگام دیدن قیامت و عذاب در آخرت مجبور به ایمان می شوند، و خداوند می فرماید: اگر من در دنیا مردم را به اجبار وادار به ایمان می کردم مستحقّ ثواب و ستایش نبودند و لکن من خواسته ام آنان با اختیار و بدون اجبار ایمان بیاورند تا مستحقّ ثواب و کرامت و خلود در بهشت شوند و به پیامبر خود فرمود: آیا تو می خواهی مردم را به ایمان اجبار کنی؟ سپس فرمود: و امّا سخن خداوند که می فرماید: «وَ مَا کَانَ لِنَفْسٍ اَن تُؤْمِنَ اِلَّا بِاِذْنِ اللّهِ» به معنای تحریم و جلوگیری از ایمان نیست بلکه به معنای اذن خداوند است و اذن خداوند امر او به ایمان است و اجبار به ایمان زمانی است که تکلیف برطرف شود و تعبّدی وجود نداشته باشد. پس مامون گفت: مساله را برای من
ص: 102
روشن نمودی یا اباالحسن فرّج الله عنک.(1) امام صادق(علیه السلام) به عقبه فرمود:
اعتقاد خود را [به ولایت ما] قرار بدهید نه برای مردم چرا که هر کاری برای خدا باشد، پاداش آن بر خدا خواهد بود و هر کاری برای مردم باشد، به خدا نمی رسد، و با مردم درباره ی اعتقادات خود نزاع و مخاصمه نکنید، چرا که خصومت قلب ها را مریض می نماید و خداوند به رسول خود می فرماید: ای محمّد! «تو نمی توانی هر که را بخواهی هدایت کنی و لکن خداست که هر کس را بخواهد هدایت می نماید». «اَ فَاَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ».
ص: 103
سپس فرمود: «این مردم را رها کنید [و کاری به اعتقادات آنان نداشته باشید] چرا که آنان دین خود را از مردم گرفته اند و لکن شما شیعیان دین خود را از رسول خدا و علی (صلوات الله علیهما) گرفته اید بنابراین شما با آنان یکسان نیستید» تا این که فرمود: من از پدرم شنیدم که می فرمود: خداوند اگر برای بنده ای نوشته باشد که اعتقاد به ولایت ما پیدا کند، او سریعا به ولایت ما می پیوندد، سریع تر از مرغی که به آشیانه خود باز می گردد.(1) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ» فرمود:
رجس در این جا به معنای شکّ است و به خدا سوگند ما هرگز در دین خود شک نمی کنیم.(2) مولّف گوید:
معنای رجس در آیه «اِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» به طور تفصیل خواهد آمد ان شاءالله.
ص: 104
«قُلِ انظُرُواْ مَاذَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ مَا تُغْنِی الآیَاتُ وَ النُّذُرُ عَن قَوْمٍ لَّا یُؤْمِنُون»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «آیات» آل محمّد هستند، و مقصود از «نُذُر» پیامبران(علیهم السلام)اند.(2) امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری فرمود:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواست به معراج برود جبرییل(علیه السلام) براق را آورد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر آن سوار شد و به بیت المقدّس رفت و گروهی از پیامبران را ملاقات نمود و در همان شب به مکّه بازگشت و به اصحاب خود فرمود: «من در این شب به بیت المقدّس رفتم و با برادران خود از پیامبران ملاقات نمودم» پس مردم گفتند:
یا رسول الله شما چگونه در این شب به بیت المقدّس رفتید [و بازگشتید؟] فرمود:
«جبرییل برای من براق را آورد و من بر آن سوار شدم و به بیت المقدّس رفتم و نشانه آن این است که من شتران ابوسفیان را در کنار آب فلان قبیله دیدم و آنان شتر ماده ای را گم کرده بودند و در جست وجوی او بودند» پس مردم به هم دیگر گفتند: او با سرعت رفته و بازگشته و لکن شما که شام را دیده اید از او سوال کنید:
بازارها و درها و تجّار آن چگونه بودند؟ و چون این سوال را کردند، جبراییل شام را مقابل رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قرار داد و آن حضرت فرمود: «سوال کننده کجاست» پس آنان سوالاتی از وضع شام کردند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پاسخ داد و عده ی کمی ایمان آوردند و این معنای قول خداوند است که می فرماید: «وَ مَا تُغْنِی الآیَاتُ وَ النُّذُرُ
ص: 105
عَن قَوْمٍ لَّا یُؤْمِنُونَ» سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: «نعوذ بالله ان لا نؤمن بالله و رسوله، آمنّا بالله و رسوله.»(1) «ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنَا وَ الَّذِینَ آمَنُواْ کَذَلِکَ حَقًّا عَلَیْنَا نُنجِ الْمُؤْمِنِینَ»(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
چه مانع است شما را که شهادت به بهشت بدهید برای کسی که با ولایت ما از دنیا برود؟ چرا که خداوند می فرماید: «کَذَلِکَ حَقًّا عَلَیْنَا نُنجِ الْمُؤْمِنِینَ.»(3)
ص: 106
امام صادق(علیه السلام) نیز در تفسیر آیه «مَا لَنَا لَا نَرَی رِجَالًا کُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ الْاَشْرَارِ…» فرمود:
به خدا سوگند مخالفین شما در دوزخ می گردند و دو نفر شما را نمی یابند بلکه به خدا سوگند یک نفر شما را هم نمی یابند.(1)
وَ اِنْ یَمْسَسْكَ اللهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ اِلَّا هُوَ وَ اِنْ یُرِدْكَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ قُلْ یا اَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدی فَاِنَّما یَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَاِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما اَنَا عَلَیْكُمْ بِوَكیلٍ وَ اتَّبِعْ ما یُوحی اِلَیْكَ وَ اصْبِرْ حَتَّی یَحْكُمَ اللهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاكِمینَ
«وَ اِن یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ»: ضَرّ به فتح در قرآن همیشه همراه با نفع آمده، مانند «مَا لَا یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لَا نَفْعًا»(2)، بر خلاف ضُرّ بضمّ که هیچ گاه همراه با نفع نیامده است مانند «یَا اَیُّهَا الْعَزِیزُ
ص: 107
مَسَّنَا وَ اَهْلَنَا الضُّرُّ»(1)، و مانند «وَ اَیُّوبَ اِذْ نَادَی رَبَّهُ اَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ اَنتَ اَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»(2)، راغب در مفردات و جوهری در صحاح «ضُرّ» به ضمّ را بدحالی و بیچارگی دانسته اند، و طبرسی از صاحب العین نقل کرده که ضَرّ و ضُرّ دو لغت است و اگر مقابل نفع باشد باید مفتوح خوانده شود و اقرب الموارد هر دو را به معنای ضدّ نفع و بدحالی و سختی دانسته است و فرقی بین آن ها نگذارده. «فَلاَ کَاشِفَ لَهُ اِلَّا هُوَ»: کَشف به معنای اظهار آمده مانند «وَ کَشَفَتْ عَن سَاقَیْهَا»(3)، و به معنای ازاله نیز آمده مانند این آیه و آیه «ثُمَّ اِذَا کَشَفَ الضُّرَّ عَنکُمْ.»(4)
و اگر خداوند، (برای امتحان یا کیفر گناه،) زیانی به تو رساند، هیچ کس جز او آن را برطرف نمی سازد و اگر اراده خیری برای تو کند، هیچ کس مانع فضل او نخواهد شد! آن را به هر کس از بندگانش بخواهد می رساند و او غفور و رحیم است!» (107) بگو: «ای مردم! حق از طرف پروردگارتان به سراغ شما آمده هر کس (در پرتو آن) هدایت یابد، برای خود هدایت شده و هر کس گم راه گردد، به زیان خود گم راه می گردد و من مامور (به اجبار) شما نیستم!» (108) و از آن چه بر تو وحی می شود پیروی کن، و شکیبا باش (و استقامت نما)، تا خداوند فرمان (پیروزی) را صادر کند و او بهترین حاکمان است! (109)
«وَ اِن یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ اِلَّا هُوَ وَ اِن یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ…»(5) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر کس را گرفتاری و یا اندوه و یا مصیبت و یا بلا و یا سختی معیشت رخ دهد باید
ص: 108
بگوید: «اللهُ رَبِّی وَ لَا اُشْرِکُ بِهِ شَیْئًا تَوَکَّلْتُ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ.»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که حادثه ناگوار و یا پیش آمد سخت و یا مصیبتی بر کسی وارد شود باید زانوها و دست ها را برهنه کند و دست ها و پاها و سینه خود را به زمین بچسباند و در حال سجده حاجت خود را از خداوند بخواهد.(2) امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود:
هنگامی که برادران یوسف، یوسف را در چاه نداختند، جبرییل(علیه السلام) نزد او آمد و گفت:
ای جوان این جا چه می کنی؟ یوسف(علیه السلام) گفت: برادرانم مرا در این چاه انداخته اند.
جبرییل(علیه السلام) گفت: آیا دوست می داری که از این چاه نجات پیدا کنی؟ یوسف(علیه السلام) گفت:
این با خداست او اگر بخواهد مرا نجات می دهد. پس جبرییل(علیه السلام) گفت: خداوند می گوید: این دعا را بخوان تا تو را از این چاه نجات بدهیم. یوسف(علیه السلام) گفت: آن دعا چیست؟ جبرییل(علیه السلام) گفت: بگو: «اللَّهُمَّ اِنِّی اَسْاَلُکَ بِاَنَ لَکَ الْحَمْدَ لَا اِلَهَ اِلَّا اَنْتَ الْمَنَّانُ بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ* ذُو الْجَلالِ وَ الْاِکْرامِ اَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَجْعَلَ لِی مِمَّا اَنَا فِیهِ فَرَجًا وَ مَخْرَجًا» سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: بقیّه قصّه یوسف همان ا ست که خداوند در کتاب خود بیان نموده.(3)
ص: 109
مولّف گوید:
نظیر این آیه در سوره انعام(1) گذشت و آیه فوق و آیه قبل از آن درباره ی توحید افعّالی و اعتماد و توکّل به خداوند است و این گونه آیات در قرآن فراوان است، مانند «وَ مَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللهَ بَالِغُ اَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا»(2)، و «اَ لَیْسَ اللهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ»(3)، و «وَ مَا یُؤْمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللهِ اِلَّا وَ هُم مُّشْرِکُونَ»(4)، و «فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُواْ اِن کُنتُم مُّسْلِمِینَ.»(5) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «وَ مَا یُؤْمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللهِ اِلَّا وَ هُم مُّشْرِکُونَ» فرمود: معنای این آیه که می فرماید:
«بیشتر کسانی که ایمان می آورند مشرک هستند» این است که شخصی بگوید:
«اگر فلانی نبود من هلاک شده بودم و اگر فلانی نبود من گرفتار فلان مشکل و فلان مشکل می شدم و اگر فلانی نبود اهل و عیال من تباه می شدند» نمی بینی او برای خدا شریکی در روزی و رفع مشکلات از خود قرار داده؟! راوی حدیث گوید: به امام(علیه السلام) گفتم: اگر بگوییم: «لَوْ لَا اَنَّ اللهَ مَنَّ عَلَیَ بِفُلَانٍ لَهَلَکْتُ» چگونه است؟
ص: 110
فرمود: این گونه و امثال آن [که قدرت خدا و حاکمیّت او را از یاد نبرید] مانعی ندارد.(1) «قُلْ یَا اَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءکُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدَی فَاِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَاِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا…»(2) این آیه و آیه «اِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ اِمَّا شَاکِرًا وَ اِمَّا کَفُورًا»(3)، و آیه «لَا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا اِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَ عَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ»(4)، و آیه «لَا یُکَلِّفُ اللهُ نَفْسًا اِلَّا مَا آتَاهَا»(5)، و آیات فراوان دیگری در قرآن، دلالت روشنی بر اختیار و انتخاب انسان دارد؛ و از این آیات روشن می شود که هدایت و ضلالت و شکر نعمت های الهی و کفران آن ها و حرکت به طرف خیر و شرّ از روی اختیار و اراده و انتخاب اوست و خداوند در وجود انسان ها و فطرت آنان قدرت تشخیص حق از باطل را قرار داده و عقول منفصله که پیامبرانند، حقایق را از نظر تکلیف روشن کرده اند، چنان که در این آیه می فرماید: «یَا اَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِن رَّبِّکُمْ…» و پیامبران داخلی نیز که عقول متّصل مردم هستند همواره به انسان بیدار باش و تذکّر می دهند چنان که خداوند می فرماید: «وَ هَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ»(6)، و خداوند به اندازه ی عقل، مردم را مکلّف نموده و به وسیله عقل، آنان را عقوبت و یا پاداش می دهد و کسی که به راه باطل می رود و یا دست به کارهای زشت و گناه و ظلم دراز می کند، می داند
ص: 111
که چه می کند و از روی اختیار و انتخاب به طرف باطل و ظلم و گناه می رود و هرگز کسی او را اجبار نکرده است، و در قیامت راه عذری ندارد و خداوند به چنین افرادی در قیامت می فرماید: «فیم کنتم» و آنان می گویند: «کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْاَرْضِ» و خداوند در پاسخ آنان می فرماید: «اَ لَمْ تَکُنْ اَرْضُ اللهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا» یعنی ملائکه هنگامی که ستم کاران را قبض روح می کنند، به آنان می گویند: شما در چه وضعی بودید [که با گناه و ظلم و… از دنیا خارج می شوید؟] آنان می گویند: «ما گرفتار ستم کاران بودیم و آنان ما را ناتوان کرده بودند» پس ملائکه به آنان می گویند: «مگر زمین خدا گسترده نبود که از بین ستم کاران خارج شوید [و به آیین پیامبران در آیید؟] و چون عذری ندارند، خداوند می فرماید: «فَاُوْلَئِکَ مَاْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ سَاءتْ مَصِیرًا.»(1) «وَ اتَّبِعْ مَا یُوحَی اِلَیْکَ وَ اصْبِرْ حَتَّیَ یَحْکُمَ اللّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ»(2) مولّف گوید:
از این آیه بر می آید که اطاعت و پیروی، و صبر و استقامت، دو وظیفه بزرگ پیامبران، و پیروان آنان است، و هر کدام از این دو نقصانی پیدا کند عبودیّت الهی ناقص می باشد و مورد قبول نخواهد بود؛ و پیامبران الهی به این دو وظیفه عمل می کرده اند و اگر احیانا پیامبری مانند حضرت یونس کم صبری کرده گرفتار سختی ها شده است! و امّا امّت ها، فراوان از این دو عامل که اساس سعادت و تعالی و تقرّب به درگاه الهی بوده تخلّف کرده اند «الّا القلیل ممّن و فی لرعایة الحقّ فیهم…» و می توان گفت: کلیّه امّت ها در اثر عدم اطاعت از پیامبران و اوصیای آنان گرفتار فشارهای ستم کاران شدند، و در اثر بی صبری و یا کم صبری پیامدهای سختی برای آنان به وجود آمده است، برای
ص: 112
مثال قوم موسی با کم صبری چهل سال در بیابان «تیه» سرگردان بودند و همه امّت ها در اثر عدم اطاعت از پیامبران و اوصیای آنان، سال های متمادی گرفتار طاغوت ها گردیدند، و سخت تر از آن این که در اثر عدم اطاعت از فرمان پیامبر و امام، خون های فراوانی از اولیای خدا و مردم دیگر ریخته شد و طاغوت ها بر مردم مسلّط شدند چنان که بعد از پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) در اثر عدم اطاعت از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) حوادث بسیار تلخی رخداد، و خون هایی ریخته شد و فرزندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) کشته شدند و به نظر نویسنده همه این خونریزی ها و بدعت ها و مصیبت ها در اثر عدم اطاعت از دستور پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) و اوصیای آن حضرت بود وگرنه حکومت ها به دست نااهلان داده نمی شد و این امّت هفتاد و سه فرقه نمی شدند و این همه اختلاف و دشمنی ایجاد نمی شد، چنان که حضرت زهرا[[3]] فرمود: «اگر گذارده بودند امامت به دست صاحب اصلی آن قرار بگیرد، تا قیامت دو نفر هم اختلاف پیدا نمی کردند، «وَ لَکِنْ قَدَّمُوا مَنْ اَخَّرَهُ اللهُ وَ اَخَّرُوا مَنْ قَدَّمَهُ اللَّهُ…».
و چه زیبا خداوند از این خطر جلوگیری نموده و می فرماید: «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اَطِیعُواْ اللّهَ وَ اَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ اُوْلِی الاَمْرِ مِنکُمْ»(1) و یا می فرماید: «اَطِیعُوا اللهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لَا تُبْطِلُوا اَعْمَالَکُمْ»(2) و یا می فرماید: «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ»(3) و چه زیبا خداوند قلم را امر نمود تا این مجلّد، به کلمه ی صادقین پایان یابد «و لله الحمد اوّلًا وَ آخرًا».
ص: 113
ص: 114
محل نزول: مطابق نظر اکثر مفسّرین مکّه است.(1) جز آیات 12، 17 و 114 که مدنی هستند.(2) تعداد آیات: 123 آیه.
ترتیب نزول: این سوره بعد از سوره ی یونس نازل شده است.
ثواب قرائت سوره ی هود(علیه السلام) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
هر کس این سوره را در روز جمعه قرائت کند خداوند او را در روز قیامت با پیامبران محشور خواهد نمود، و مانند کسی خواهد بود که گناهی را مرتکب نشده است.(3)
ص: 115
در سخن دیگری فرمود:
هر کس سوره ی هود را در هر جمعه قرائت کند، خداوند او را در زمره ی مومنان و پیامبران محشور می نماید، و حساب او را آسان می کند، و چون در قیامت برانگیخته می شود گناهی بر او نوشته نشده است.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس این سوره را بنویسد و همراه خود ببرد، خداوند به او نیرویی می دهد که بر یک صد نفر پیروز شود، و دشمنان مرعوب او خواهند شد.(2) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر کس این سوره را قرائت کند، خداوند به عدد کسانی که حضرت هود و پیامبران دیگر را تکذیب و یا تصدیق کرده اند به او پاداش خواهد داد، و روز قیامت، درجه ی شهدا را دارد و حساب آسانی برای او خواهد بود.(3)
ص: 116
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الر کِتابٌ اُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبیرٍ اَلَّا تَعْبُدُوا اِلَّا اللهَ اِنَّنی لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ وَ اَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا اِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتاعًا حَسَنًا اِلی اَجَلٍ مُسَمًّی وَ یُؤْتِ کُلَّ ذی فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ اِنْ تَوَلَّوْا فَاِنِّی اَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ کَبیرٍ اِلَی اللهِ مَرْجِعُکُمْ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ اَلا اِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِیَسْتَخْفُوا مِنْهُ اَلا حینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیابَهُمْ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ اِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْاَرْضِ اِلَّا عَلَی اللهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فی کِتابٍ مُبینٍ وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ فی سِتَّةِ اَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ لِیَبْلُوَکُمْ اَیُّکُمْ اَحْسَنُ عَمَلًا وَ لَئِنْ قُلْتَ اِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا اِنْ هذا اِلَّا سِحْرٌ مُبینٌ وَ لَئِنْ اَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ اِلی اُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ اَلا یَوْمَ یَاْتیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ وَ لَئِنْ اَذَقْنَا الْاِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ
ص: 117
نَزَعْناها مِنْهُ اِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُورٌ وَ لَئِنْ اَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی اِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ اِلَّا الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اُولئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ اَجْرٌ کَبیرٌ
«یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ»: یعطفونها بنجواهم. یعنی با نجوای خود سینه های خویش را به هم دیگر نزدیک می کنند. «اَلا حِینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیَابَهُمْ»، یعنی حین یتغطّون بثیابهم یعنی هنگامی که آنان لباس بر سر می کشند تا سخن خدا را نشنوند را، ما می دانیم. چنان که خداوند می فرماید: «جَعَلُوا اَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیَابَهُمْ»(1). «وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا»: یعنی خداوند نسبت به هر جنبنده و رزق او و هر کدام آنان که در رحم مادرها مستقرّ و ثابت اند و یا مستقرّ نمی شوند و ثابت نمی مانند، آگاه است. «وَ کَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاء»: یعنی قبل از خلقت آسمان ها و زمین عرش الهی بر روی آب بوده است.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر الر، این کتابی است که آیاتش استحکام یافته سپس تشریح شده و از نزد خداوند حکیم و آگاه (نازل گردیده) است! (1) (دعوت من این است) که: جز «اللَّه» را نپرستید! من از سوی او برای شما بیم دهنده و بشارت دهنده ام! (2) و این که: از پروردگار خویش آمرزش بطلبید سپس به سوی او بازگردید تا شما را تا مدّت معیّنی، (از مواهب زندگی این جهان،) به خوبی بهره مند سازد و به هر صاحب فضیلتی، به مقدار فضیلتش
ص: 118
ببخشد! و اگر (از این فرمان) روی گردان شوید، من بر شما از عذاب روز بزرگی بیمناکم! (3) (بدانید) بازگشت شما به سوی «اللَّه» است، و او بر هر چیز تواناست! (4) آگاه باشید، آن ها (سرها را به هم نزدیک ساخته، و) سینه هاشان را در کنار هم قرار می دهند، تا خود (و سخنان خویش) را از او [پیامبر] پنهان دارند! آگاه باشید، آن گاه که آن ها لباس های شان را به خود می پیچند و خویش را در آن پنهان می کنند، (خداوند) می داند آن چه را پنهان می کنند و آن چه را آشکار می سازند چرا که او، از اسرار درون سینه ها، آگاه است! (5) هیچ جنبنده ای در زمین نیست مگر این که روزی او بر خداست! او قرارگاه و محل نقل و انتقالش را می داند همه این ها در کتاب آشکاری ثبت است! [در لوح محفوظ، در کتاب علم خدا] (6) او کسی است که آسمان ها و زمین را در شش روز [شش دوران] آفرید و عرش (حکومت) او، بر آب قرار داشت (به خاطر این آفرید) تا شما را بیازماید که کدامیک عملتان بهتر است! و اگر (به آن ها) بگویی: «شما بعد از مرگ، برانگیخته می شوید! «مسلّما» کافران می گویند: «این سحری آشکار است!» (7) و اگر مجازات را تا زمان محدودی از آن ها به تاخیر اندازیم، (از روی استهزا می گویند: «چه چیز مانع آن شده است؟!» آگاه باشید، آن روز که (عذاب) به سراغ شان آید، از آن ها بازگردانده نخواهد شد (و هیچ قدرتی مانع آن نخواهد بود) و آن چه را مسخره می کردند، دامانشان را می گیرد! (8) و اگر از جانب خویش، نعمتی به انسان بچشانیم، سپس آن را از او بگیریم، بسیار نومید و ناسپاس خواهد بود! (9) و اگر بعد از شدّت و رنجی که به او رسیده، نعمت هایی به او بچشانیم، می گوید: «مشکلات از من برطرف شد، و دیگر باز نخواهد گشت!» و غرق شادی و غفلت و فخرفروشی می شود… (10) مگر آن ها که (در سایه ایمان راستین) صبر و استقامت ورزیدند و کارهای شایسته انجام دادند که برای آن ها، آمرزش و اجر بزرگی است! (11)
ص: 119
«وَ اَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ اِلَیْهِ یُمَتِّعْکُم مَّتَاعًا حَسَنًا اِلَی اَجَلٍ مُّسَمًّی وَ یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ اِن تَوَلَّوْاْ فَاِنِّیَ اَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ کَبِیرٍ»(1) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «وَ اَنِ اسْتَغْفِرُواْ» مومنان شیعه اند، و مقصود از «وَ یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ» علی بن ابی طالب(علیه السلام) است.(2) و در روایات اهل سنّت نیز از ابن عبّاس نقل شده که گوید:
مقصود از «وَ یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ» علی بن ابی طالب(علیه السلام) است.(3) «وَ مَا مِن دَآبَّةٍ فِی الاَرْضِ اِلَّا عَلَی اللهِ رِزْقُهَا وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ»(4) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «عَلَی اللهِ رِزْقُهَا» این است که خداوند رزق همه مخلوق خود را تکفّل و ضمانت نموده است، و مقصود از «وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا» این است که خداوند آگاه است از کسی که زنده می ماند و یا می میرد.(5)
ص: 120
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مردی از اهل بادیه نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: «یا رسول الله! مرا عائله ای سنگین است و من دارای پسر و دختر و برادران و خواهران، و فرزندان فرزندان، و فرزندان برادران، و فرزندان خواهران خود هستم و معیشت ما به سختی می گذرد و اگر صلاح می دانید، از خداوند بخواهید تا به ما وسعت بدهد؟» و سپس گریان شد و مسلمانان بر او رقّت نمودند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:«وَ مَا مِن دَآبَّةٍ فِی الاَرْضِ اِلَّا عَلَی اللهِ رِزْقُهَا وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ».
سپس فرمود: «کسی که این شکم های گرسنه و مورد ضمانت خدا را کفالت کند، بر خداوند واجب است که رزق او را فراوان نماید، به همان اندازه که به آنان کمک می نماید» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در حقّ آن مرد دعا نمود و مردم آمّین گفتند، جابر گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
من از شخصی شنیدم که آن مرد در زمان خلافت عمر در بهترین وضعیّت اجتماعی و مالی قرار داشته و دعای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در حقّ او به اجابت رسیده است.(1)
ص: 121
«وَ هُوَ الَّذِی خَلَق السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضَ فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ وَ کَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاء لِیَبْلُوَکُمْ اَیُّکُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً»(1) تفسیر این آیه در اوّل سوره ی یونس گذشت و در روایتی، از تفسیر عیّاشی نقل شده که مقدّرات خداوند در ایّام هفته، بیان شده است.(2) داوود رقّی گوید:
از امام صادق(علیه السلام) درباره ی «وَ کَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاء» سوال نمودم و آن حضرت فرمود: مردم [یعنی اهل سنّت] درباره ی این آیه چه می گویند؟ گفتم: آنان می گویند: «عرش بر روی آب قرار داشته و خداوند بر فراز آن قرار گرفته بوده است» امام صادق(علیه السلام) فرمود: دروغ می گویند، و کسی که چنین اعتقادی داشته باشد، خداوند را نیاز به محلّی قرار داده و او را به اوصاف مخلوق توصیف نموده است، و چنین کسی باید بگوید: محلّی که خدا بر آن قرار گرفته قویّ تر از او می باشد؛ من گفتم: فدای شما شوم برای من معنای این آیه را بیان فرمایید؟ امام(علیه السلام) فرمود:
خداوند قبل از آن که زمین و آسمان و جنّ و انس و خورشید و ماهی وجود داشته باشد، دین و دانش خود را بر روی آب قرار داد و چون خواست که خلق را بیافریند، آنان را [در عالم ذرّ] مقابل خود قرار داد و فرمود: پروردگار شما کیست؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین و ائمّه(علیهم السلام) نخستین کسانی بودند که گفتند: «انت ربّنا»
ص: 122
و خداوند علم و دین خود را به آنان داد و به ملائکه فرمود: اینان حاملان دین و علم و امنای من بین مردم می باشند و از مردم نسبت به آنان سوال خواهد شد، سپس خداوند به بنی آدم فرمود: «به ربوبیّت خداوند، و ولایت و اطاعت از محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه و آله) اقرار نمایید» و مردم گفتند: «ربّنا اقررنا» یعنی پروردگارا ما اقرار نمودیم. سپس خداوند به ملائکه فرمود: «شما شاهد باشید» ملائکه گفتند:
ما بر آنان گواه خواهیم بود، تا فردا نگویند: ما از این غافل بودیم و یا بگویند:
«پدران ما پیش از ما مشرک بودند و ما ذریّه ی آنان بودیم، آیا ما را به عمل پدرانمان که اهل باطل بودند مؤاخذه می کنید؟! چنان که خداوند می فرماید:» «اَوْ تَقُولُواْ اِنَّمَا اَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِّن بَعْدِهِمْ اَ فَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ؟» سپس امام صادق(علیه السلام) به داود رقّی فرمود: ای داود! ولایت ما در میثاق و عالم ذرّ بر مردم تاکید شده است.(1)
ص: 123
محمّد بن مسلم گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
نخست، هر چیزی [از] آب بود و عرش خداوند بر آب قرار داشت و خداوند به آب امر کرد تا آتش شد، و به آتش امر کرد تا جماد شد و دودی از آن برخاست و خداوند از آن دود، آسمان ها را آفرید، و زمین را از آب آفرید، سپس آب و آتش و باد، با هم دیگر نزاع کردند و هر کدام می گفتند: من جند بزرگ خدایم. و خداوند به باد فرمود: تو جند بزرگ من هستی.(1) سفیان بن عیینه گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «لِیَبْلُوَکُمْ اَیُّکُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً» فرمود:
مقصود خداوند این نیست که عمل چه کسی بیشتر است، بلکه مقصود او این است که عمل چه کسی بهتر و صحیح تر است و درستی و صحّت عمل، به معنای ترس از خدا و نیّت درست و صادق است؛ سپس فرمود: و خلوص تا آخر عمل، سخت تر از اصل عمل است، و عمل خالص آن عملی است که تو نخواهی جز خدا کسی از تو ستایش نماید، و نیّت افضل از عمل است؛ سپس فرمود: آگاه باشید که نیّت اساس عمل است، چنان که خداوند می فرماید: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ» یعنی علی نیّته.(2)
ص: 124
«وَ لَئِنْ اَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ اِلَی اُمَّةٍ مَّعْدُودَةٍ لَّیَقُولُنَّ مَا یَحْبِسُهُ اَلاَ یَوْمَ یَاْتِیهِمْ…»(1) مقصود از امّت معدوده در روایات: اصحاب و یاران حضرت مهدی(علیه السلام) می باشند که عدد آنان در ابتدای امر، عدد اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در جنگ بدر خواهد بود و در این آیه خداوند می فرماید: اگر ما عذاب را از مشرکین تا زمان ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) به تاخیر بیندازیم خواهند گفت: چه چیز مانع آن شده است؟ اسحاق بن عبدالعزیز گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از عذاب در این آیه خروج مهدی قائم(علیه السلام) است، و مقصود از امّت معدوده اهل بدر هستند [که عدد آنان 313 نفر بوده است] و عدد اصحاب حضرت مهدی(علیه السلام) نیز در ابتدای امر 313 می باشد.(2)
ص: 126
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
«امّت معدودة» اصحاب قائم(علیه السلام) هستند و آنان 313 نفر خواهند بود.
سپس علی بن ابراهیم گوید: امّت در کتاب خدا به معانی زیادی آمده است:
به معنای مذهب، چنان که خداوند می فرماید:
«کَانَ النَّاسُ اُمَّةً وَاحِدَةً» یعنی مذهبًا واحدًا.
جماعتی از مردم، چنان که خداوند می فرماید:
«وَجَدَ عَلَیْهِ اُمَّةً مِّنَ النَّاسِ» یعنی حضرت موسی(علیه السلام) هنگامی که به مدین رسید جماعتی از مردم را دید… خداوند یک نفر را نیز امّت دانسته است، چنان که می فرماید:
«اِنَّ اِبْرَاهِیمَ کَانَ اُمَّةً قَانِتًا لِلهِ حَنِیفًا».
اصناف همه حیوانات [و انسان ها] را خداوند امّت دانسته است چنان که می فرماید:
«وَ اِن مِّنْ اُمَّةٍ اِلَّا خلَا فِیهَا نَذِیرٌ».
امّت به معنای پیروان حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) نیز آمده چنان که خداوند می فرماید:
«کَذَلِکَ اَرْسَلْنَاکَ فِی اُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهَا اُمَمٌ» و مقصود امّت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) است.
امّت به معنای وقت و زمان نیز آمده چنان که خداوند می فرماید:
«وَ قَالَ الَّذِی نَجَا مِنْهُمَا وَ ادَّکَرَ بَعْدَ اُمَّةٍ» یعنی بعد وقتٍ و نیز می فرماید: «اِلَی اُمَّةٍ مَّعْدُودَةٍ» یعنی الی وقتٍ معدودٍ.
به معنای همه ی مخلوق، چنان که می فرماید:
«وَ تَرَی کُلَّ اُمَّةٍ جَاثِیَةً کُلُّ اُمَّةٍ تُدْعَی اِلَی کِتَابِهَا الْیَوْمَ» و یا می فرماید: «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِن کُلِّ اُمَّةٍ شَهِیدًا ثُمَّ لَا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ وَ لَا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ» و به این معنا در قرآن
ص: 127
فراوان آمده است.(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیه فوق گوید:
معنای این آیه این است که خداوند می فرماید: اگر ما آنان را تا زمان خروج قائم(علیه السلام) در دنیا نگه بداریم و سپس در زمان خروج او آنان را عذاب شان کنیم آنان خواهند گفت: «چرا از اوّل به ما گفته نشد که عذاب شما در زمان خروج قائم(علیه السلام) است؟» و با این معنا، جمله ی «ما یحبسه» به معنای استهزاء خواهد بود.(2)
ص: 128
«وَ لَئِنْ اَذَقْنَاهُ نَعْمَاء بَعْدَ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی اِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ»(1) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
یعنی اگر خداوند بنده ای را بی نیاز کند و سپس تهیدست شود، سخت گرفتار یاس و ناامیدی و بیتابی می شود و چون خداوند مشکل او را برطرف نماید، گوید:
ناهان من برطرف شد و شادی و فخر او را احاطه می کند!(2) برخی از مفسّرین «کفر» در آیه قبل را که می فرماید:
«اِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُورٌ» به معنای کفران نعمت دانسته اند چنان که در آیه «لَئِن شَکَرْتُمْ لاَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِن کَفَرْتُمْ اِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ» نیز به معنای کفران نعمت است و یَؤُس و کَفُور مبالغه در یاس و کفر است.
در روایات و دعاها آمده که رضای به تقدیرات خداوند بهترین عبادت است. و قانع بودن سبب بی نیازی انسان می شود و در دعای زیبایی نقل شده که امام(علیه السلام) می فرماید:
«اللَّهُمَ قَنِّعْنِی بِمَا رَزَقْتَنِی وَ بَارِکْ لِی فِیمَا آتَیْتَنِی».(3) «اِلَّا الَّذِینَ صَبَرُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ اُوْلَئِکَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ اَجْرٌ کَبِیرٌ»(4) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«یعنی صبروا فی الشدّة و عملوا الصالحات فی الرخاء» یعنی مومنان شایسته در
ص: 129
سختی ها صبر می کنند و در حال آرامش و راحتی و نعمت، به اعمال صالحه می پردازند.(1) مرحوم کلینی در کتاب کافی در باب صبر روایاتی را آورده که به برخی از آن ها اشاره می شود.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«الصَّبْرُ رَاْسُ الْاِیمَانِ» یعنی صبر اساس ایمان است.(2) و نیز فرمود: کسی که صبر کند، مدّت کوتاهی را صبر کرده، و کسی که جزع و بیتابی کند نیز مدّت کوتاهی را بیتابی نموده. سپس فرمود: بر تو باد به صبر در جمیع امور خود، چرا که خداوند حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را مبعوث به رسالت نمود و او را امر به صبر کرد و فرمود: «وَ اصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا» و فرمود: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ فَاِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَاَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ * وَ مَا یُلَقَّاهَا اِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ مَا یُلَقَّاهَا اِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ» (3)، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) صبر کرد تا جایی که او را کذّاب و مجنون و ساحر و مفتری و… دانستند و سینه او تنگ شد و خداوند به او فرمود:
«وَ لَقَدْ نَعْلَمُ اَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُن مِّنَ السَّاجِدِینَ.»(4)و(5)
ص: 130
فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما یُوحی اِلَیْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ اَنْ یَقُولُوا لَوْ لا اُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ اَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ اِنَّما اَنْتَ نَذیرٌ وَ اللهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ وَکیلٌ اَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَاْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللهِ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ فَاِلَّمْ یَسْتَجیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا اَنَّما اُنْزِلَ بِعِلْمِ اللهِ وَ اَنْ لا اِلهَ اِلَّا هُوَ فَهَلْ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ مَنْ کانَ یُریدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها نُوَفِّ اِلَیْهِمْ اَعْمالَهُمْ فیها وَ هُمْ فیها لا یُبْخَسُونَ اُولئِكَ الَّذینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ اِلَّا النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فیها وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ اَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی اِمامًا وَ رَحْمَةً اُولئِكَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْاَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَكُ فی مِرْیَةٍ مِنْهُ اِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللهِ کَذِبًا اُولئِكَ یُعْرَضُونَ عَلی رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ الْاَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذینَ کَذَبُوا عَلی رَبِّهِمْ اَلا لَعْنَةُ اللهِ عَلَی الظَّالِمینَ الَّذینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجًا وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ اُولئِكَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزینَ فِی الْاَرْضِ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ اَوْلِیاءَ یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ ما کانُوا یَسْتَطیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ اُولئِكَ الَّذینَ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ لا جَرَمَ اَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْاَخْسَرُونَ اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ اَخْبَتُوا اِلی رَبِّهِمْ اُولئِكَ اَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها
ص: 131
خالِدُونَ مَثَلُ الْفَریقَیْنِ کَالْاَعْمی وَ الْاَصَمِّ وَ الْبَصیرِ وَ السَّمیعِ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا اَ فَلا تَذَکَّرُونَ
«ضائق و ضیق» به یک معناست و ضائق در این جا انسب است به خاطر عروض و تطابق با تارک. و «کنز» به معنای مال مدفون و مجتمع است و در شرع مقدّس هر مالی که حق واجب آن پرداخت نشود کنز و گنج نامیده می شود گرچه مدفون نباشد؛ و «افتری و خلق و خرص و خرق» به معنای کذب است؛ و «استجاب و اجاب» به معنای طلب حاجت است، و «زینت» به معنای تحسین الشئ بشئ آخر است؛ و «توفیة» به معنای تادیة الحق بالتمام است؛ و «البخس» نقصان الحق، و «بیّنه» حجّت فارق بین حقّ و باطل است؛ و «یعرضون علی ربّهم» عرض علی الله: حضور در مقام حساب اعمال است؛ و «اخبات» به معنای طمانینه و استواء است، و عِوَج: عدول از طریق صواب است، و عوج در دین بالکسر است و در اجسام بالفتح است، و «ما انتم بمعجزین» یعنی ما انتم بممتنعین، و «لا جَرَم» ای لا قطع قاطع.(1)
شاید (ابلاغ) بعض آیاتی که به تو وحی می شود را، (به خاطر عدم پذیرش آن ها) ترک کنی (و به تاخیر اندازی) و سینه ات از این جهت تنگ (و ناراحت) شود که می گویند:
«چرا گنجی بر او نازل نشده؟! و یا چرا فرشته ای همراه او نیامده است؟!» (ابلاغ کن، و نگران و ناراحت مباش! چرا که) تو فقط بیم دهنده ای و خداوند، نگاه بان و ناظر بر همه
ص: 132
چیز است (و به حساب آنان می رسد)! (12) آن ها می گویند: «او به دروغ این (قرآن) را (به خدا) نسبت داده (و ساختگی است)!» بگو: «اگر راست می گویید، شما هم ده سوره ساختگی همانند این قرآن بیاورید و تمام کسانی را که می توانید -- غیر از خدا -- (برای این کار) دعوت کنید!» (13) و اگر آن ها دعوت شما را نپذیرفتند، بدانید (قرآن) تنها با علم الهی نازل شده و هیچ معبودی جز او نیست! آیا با این حال، تسلیم می شوید؟ (14) کسانی که زندگی دنیا و زینت آن را بخواهند، (نتیجه) اعمال شان را در همین دنیا بطور کامل به آن ها می دهیم و چیزی کم و کاست از آن ها نخواهد شد! (15) (ولی) آن ها در آخرت، جز آتش، (سهمی) نخواهند داشت و آن چه را در دنیا (برای غیر خدا) انجام دادند، بر باد می رود و آن چه را عمل می کردند، باطل و بی اثر می شود! (16) آیا آن کس که دلیل آشکاری از پروردگار خویش دارد، و به دنبال آن، شاهدی از سوی او می باشد، و پیش از آن، کتاب موسی که پیشوا و رحمت بود (گواهی بر آن می دهد، هم چون کسی است که چنین نباشد)؟ ! آن ها [حق طلبان و حقیقت جویان] به او (که دارای این ویژگی هاست،) ایمان می آورند! و هر کس از گروه های مختلف به او کافر شود، آتش وعده گاه اوست! پس، تردیدی در آن نداشته باش که آن حق است از پروردگارت! ولی بیشتر مردم ایمان نمی آورند! (17) چه کسی ستم کارتر است از کسانی که بر خدا افترا می بندند؟! آنان (روز رستاخیز) بر پروردگارشان عرضه می شوند، در حالی که شاهدان [پیامبران و فرشتگان] می گویند: «این ها همان ها هستند که به پروردگارشان دروغ بستند! ای لعنت خدا بر ظالمان باد!» (18) همان ها که (مردم را) از راه خدا بازمی دارند و راه حق را کج و معوج نشان می دهند و به سرای آخرت کافرند! (19) آن ها هیچ گاه توانایی فرار در زمین را ندارند و جز خدا، پشتیبانهایی نمی یابند! عذاب خدا برای آن ها مضاعف خواهد بود (چرا که هم خودشان گم راه بودند، و هم دیگران را گم راه ساختند) آن ها هرگز
ص: 133
توانایی شنیدن (حق را) نداشتند و (حقیقت را) نمی دیدند! (20) آنان کسانی هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده اند و تمام معبودهای دروغین از نظرشان گم شدند… (21) (به ناچار) آن ها در سرای آخرت، قطعا از همه زیان کارترند! (22) کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و در برابر پروردگارشان خضوع و خشوع کردند، آن ها اهل بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند! (23) حال این دو گروه [مومنان و منکران]، حال «نابینا و کر» و «بینا و شنوا» است آیا این دو، همانند یک دیگرند؟! آیا پند نمی گیرند؟! (24)
«فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا یُوحَی اِلَیْکَ وَ ضَآئِقٌ بِهِ صَدْرُکَ اَن یَقُولُواْ لَوْلاَ اُنزِلَ عَلَیْهِ کَنزٌ…»(1) در شان نزول این آیه سه روایت نقل شده است:
روایت عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) که فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه السلام) فرمود:
«من از خدای خود خواستم که بین من و تو برادری قرار بدهد و او اجابت نمود، و از او خواستم که تو را وصیّ من قرار بدهد و او اجابت نمود» پس برخی از قریش گفتند: «به خدا سوگند صاعی از خرما -- در مشک پوسیده -- نزد ما بهتر از این خواسته است که محمّد(صلی الله علیه و آله) از پروردگار خود طلب نموده، برای چه از پروردگار خود ملکی در خواست نکرد که او را کمک نماید و یا گنجی طلب ننمود تا فقر خود را برطرف کند» پس این آیه نازل شد.(2)
ص: 134
ابن عبّاس گوید:
بزرگان مکّه -- از قریش -- نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: «ای محمّد! اگر تو رسول خدا هستی این کوه های مکّه را برای ما تبدیل به طلا کن، و یا ملائکه را حاضر کن تا نزد ما شهادت به پیامبری تو بدهند» پس این آیه نازل شد.(1) شیخ طوسی در کتاب امالی با سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) [در حجة الوداع] به وادی قُدَید [غدیر] رسید، به علی بن ابی طالب(علیه السلام) فرمود: «یا علی! من از خدای(عزوجل) خواستم که بین من و تو ولایت و دوستی قرار بدهد و او اجابت نمود، و نیز از او خواستم که بین من و تو برادری قرار بدهد و او اجابت نمود، و از او نیز خواستم که تو را وصیّ من قرار بدهد، و او اجابت نمود» پس دو نفر از قریش [یعنی ابوبکر و عمر] گفتند: به خدا سوگند یک صاع از خرما در یک مَشک پوسیده نزد ما بهتر از چیزهایی است که محمّد(صلی الله علیه و آله) از خدای خود خواسته است، برای چه او از خدای خود ملکی را درخواست نمی کند، که بر دشمن خود پیروز شود و یا گنجی را طلب نمی کند که فقر او برطرف
ص: 135
شود. سپس گفتند: «به خدا سوگند او هر [حقّی و] باطلی را از خدای خود طلب کند، به او می دهد». پس این آیه نازل شد.
امام صادق(علیه السلام) سپس فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) دعا نمود و در آخرین نمازهای خود دست به دعا بلند کرد و با صدای بلند که مردم می شنیدند فرمود: «اَللَّهُمَ هَبْ لِعَلِیٍ الْمَوَدَّةَ فِی صُدُورِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْهَیْبَةَ وَ الْعَظَمَةَ فِی صُدُورِ الْمُنَافِقِینَ» و چون این دعا را نمود خداوند این آیه را نازل کرد «اِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا» پس آن دو نفر آن جملات را گفتند…(1) «اَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَاْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَ ادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللهِ اِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»(2) ظاهر، این آیه این است که منافقین می گفتند: محمّد(صلی الله علیه و آله) این قرآن را خود ساخته و پیوسته است و به دروغ به خداوند نسبت می دهد» و خداوند در پاسخ آنان می فرماید:
ص: 136
به آنان بگو: شما نیز اگر راست می گویید ده سوره همانند آن را بسازید و بیاورید و از هر که می خواهید کمک بگیرید.
و لکن علی بن ابراهیم قمّی در تاویل آن می گوید:
مشرکین و منافقین می گفتند: «خداوند محمّد(صلی الله علیه و آله) را امر به اعلان ولایت علی بن ابی طالب نکرده و او از پیش خود درباره ی او چنین می گوید: و خداوند در پاسخ آنان در این آیه می فرماید: «اَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ…» و در آیه دیگری می فرماید: «فَاِن لَّمْ یَسْتَجِیبُواْ لَکُمْ فَاعْلَمُواْ اَنَّمَا اُنزِلِ بِعِلْمِ اللّهِ» یعنی ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) از ناحیه خداوند و با علم او نازل شده است.(1) «مَن کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَ زِینَتَهَا نُوَفِّ اِلَیْهِمْ اَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَ هُمْ فِیهَا لَا یُبْخَسُونَ»(2) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
معنای این آیه این است که، کسی که عمل خیری را انجام بدهد تا خداوند در دنیا به او پاداش بدهد، خداوند پاداش او را در دنیا به او می دهد و در آخرت جز آتش برای او نخواهد بود.(3) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
شخصی پس از موقف عرفات از پدرم سوال نمود: آیا شما اعتقاد دارید که خداوند
ص: 137
دعای همه این مردم را اجابت می کند؟ و پدرم فرمود: هر کس در این موقف عرفات حضور پیدا کند خداوند او را می بخشد چه مومن باشد و چه کافر، تا آن که فرمود:
اگر کافر برای دنیا، در این موقف حضور پیدا کند خداوند گناهان گذشته او را می آمرزد به شرط آن که از شرک خود توبه کند، و اگر توبه نکند باز خداوند پاداش حضور او را [در دنیا] خواهد داد، چنان که می فرماید: «مَن کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَ زِینَتَهَا نُوَفِّ اِلَیْهِمْ اَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَ هُمْ فِیهَا لَا یُبْخَسُونَ * اُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ اِلَّا النَّارُ وَ حَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَ بَاطِلٌ مَّا کَانُواْ یَعْمَلُونَ.»(1) مولّف گوید:
تفصیل روایت فوق در ذیل آیه «فَاِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ» گذشت.
«اَ فَمَن کَانَ عَلَی بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَ مِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَی اِمامًا وَ رَحْمَةً اُوْلَئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ»(2) علیّ بن ابراهیم قمّی با سند خود از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
ص: 138
آیه فوق این چنین نازل شده است «اَ فَمَن کَانَ عَلَی بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ اِمامًا وَ رَحْمَةً وَ مِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَی اُوْلَئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ». سپس فرمود: دشمنان در این آیه تقدیم و تاخیر انجام داده اند.(1) امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «عَلَی بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و مقصود از «شَاهِدٌ مِّنْهُ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(2) اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
اگر مسند قضاوت برای من آماده شود، من بین اهل تورات با تورات حکم خواهم نمود، و بین اهل انجیل با انجیل خواهم حکم نمود، و بین اهل قرآن با قرآن حکم خواهم نمود به گونه ای که قضاوت من به آسمان صعود کند [و اهل آسمان ها از آن خشنود شوند]. سپس فرمود: به خدا سوگند هیچ آیه ای از قرآن در شب و یا در روز نازل نشد، جز آن که من دانستم درباره چه کسی نازل شد… پس مردی برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین! کدام آیه درباره ی شما نازل شد؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آیا این آیه را نشنیده ای که خداوند می فرماید: «اَ فَمَن کَانَ عَلَی بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» سپس فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) «عَلَی بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ» است، و «وَ یَتْلُوهُ
ص: 139
شَاهِدٌ مِّنْهُ» من هستم.(1) مولّف گوید:
مضمون روایات فوق را شیخ طوسی در امالی(2) و شیخ مفید در امالی(3)، و سلیم بن قیس در کتاب خود(4) و عیّاشی در تفسیر خود(5)، و دیگران نیز در کتب حدیث نقل کرده اند، و از اهل سنّت نیز صاحب کشف الغمّه(6) و ابونعیم و ثعلبی و ابن مغازلی و خوارزمی و ابن مردویه و دیگران نیز نقل کرده اند.(7) «وَ مَن یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الاَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ»(8) این قسمت از آیه 17 و آیه 18 در مقام مذمّت از منکرین نبوّت و امامت است و خداوند در این قسمت از آیه آنان را کافر نامیده و در آیه 18 آنان را سخت ترین ظالمان و مفتریان و دروغ گویان بر خداوند نامیده است.
ص: 140
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در بخشی از خطبه وسیله می فرماید: خداوند در کتاب خود می فرماید:
«مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطَاعَ اللّهَ وَ مَن تَوَلَّی فَمَا اَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا» و در این آیه اطاعت پیامبر خود را مقرون به طاعت خود، و معصیت و نافرمانی از او را نافرمانی از خود دانسته است و این دلیل بر تفویض و اختیارات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و معیار اطاعت و عصیان است و خداوند این معنا را در عدّه ای از آیات قرآن بیان نموده چنان که در تحریص بر پیروی از پیامبر خود و تصدیق و قبول دعوت او می فرماید:
«قُلْ اِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» و مقتضای این آیه این است که پیروی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مساوی با محبّت خداست و رضایت و خشنودی او مساوی با آمرزش گناهان و نهایت رستگاری و واجب شدن بهشت است، چنان که اعراض از اطاعت او مساوی با خشم و سخط و دوری از خداوند و دخول در آتش خواهد بود، همان گونه که خداوند می فرماید: «وَ مَن یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الاَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ» یعنی انکار و نافرمانی او از روی عصبیّت سبب دخول در آتش خواهد شد.(1)
ص: 141
«وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللهِ کَذِبًا اُوْلَئِکَ یُعْرَضُونَ عَلَی رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ الاَشْهَادُ هَؤُلاء الَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَی رَبِّهِمْ…»(1) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق تا «وَ یَبْغُونَهَا عِوَجًا» می فرماید:
آنان کسانی بودند که راه خدا را خارج از استقامت و صواب می دانستند.(2) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
خداوند پنج چیز را بر مردم واجب نمود و آنان چهار چیز آن را گرفتند و پنجمی را رها کردند. مردم گفتند: آن چهار چیز چیست؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «نماز، زکات، حجّ و روزه» گفتند: آن پنجمی که مردم رها کردند چیست؟ فرمود: «ولایت علی بن ابی طالب(علیه السلام)» گفتند: آیا ولایت علی بن ابی طالب از طرف خدا واجب شده است؟ فرمود: آری خدا ولایت او را واجب نموده است، چنان که می فرماید:
«وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللهِ کَذِبًا…».(3) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «وَ یَقُولُ الاَشْهَادُ» ائمّه(علیهم السلام) هستند.(4)
ص: 142
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «اشهاد» ائمّه(علیهم السلام)اند، و مقصود از «اَلَا لَعْنَةُ اللهِ عَلَی الظَّالِمِینَ» ظالمین به آل محمّد صلوات علیهم اجمعین هستند که حق آنان را غصب نمودند، و مقصود از «وَ یَبْغُونَهَا عِوَجًا» کسانی هستند که راه خدا -- یعنی امامت -- را می بندند، و آن را انحراف از حقّ می دانند، و معنای «مَا کَانُواْ یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ» این است که آنان نمی توانند نام امیرالمؤمنین(علیه السلام) [و فضایل او] را بشنوند، و خداوند درباره ی آنان می فرماید: «اُوْلَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُواْ اَنفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُواْ یَفْتَرُونَ» یعنی روز قیامت اعتقاد کسانی که جز امیرالمؤمنین(علیه السلام) را امام خود می دانستند باطل می شود و آن را از یاد می برند.(1) «اِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ اَخْبَتُواْ اِلَی رَبِّهِمْ اُوْلَئِکَ اَصْحَابُ الجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»(2) مرحوم کلینی با سند خود از زید شحّام نقل نموده که گوید:
من به امام صادق(علیه السلام) گفتم: در بین ما مردی است که به او کُلَیْب گفته می شود، و هر چه از شما نقل می شود او می گوید: من تسلیم هستم و ما او را کلیب تسلیم می گوییم؟ پس امام صادق(علیه السلام) بر او ترحّم نمود و فرمود: آیا می دانید تسلیم
ص: 143
چیست؟ پس ما سکوت نمودیم و آن حضرت فرمود: به خدا سوگند تسلیم، همان اخبات است که خداوند می فرماید: «اِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ اَخْبَتُواْ اِلَی رَبِّهِمْ.»(1) «مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالاَعْمَی وَ الاَصَمِّ وَ الْبَصِیرِ وَ السَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلاً اَ فَلاَ تَذَکَّرُونَ»(2) این آیه از محکمات است و خداوند در این آیه مومن را بصیر و سمیع و کافر و مخالف را کور و کر معرّفی نموده و از عدم توجّه به این معنا مذمّت نموده و در آیات فراوانی امر به تذکّر و تدّبر و تعقّل کرده است.
برای نمونه خداوند می فرماید:
«اَ فَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ اَمْ عَلَی قُلُوبٍ اَقْفَالُهَا»(3) و یا می فرماید: «وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ اَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی اَصْحابِ السَّعِیرِ»(4) و یا می فرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَاْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَ الاِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ اَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا اُوْلَئِکَ کَالاَنْعَامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ.»(5) امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز می فرماید:
«اَلَا لَا خَیْرَ فِی عِلْمٍ لَیْسَ فِیهِ تَفَهُّمٌ اَلَا لَا خَیْرَ فِی قِرَاءَةٍ لَیْسَ فِیهَا تَدَبُّرٌ اَلَا لَا خَیْرَ فِی عِبَادَةٍ لَیْسَ فِیهَا تَفَکُّر…»(6) یعنی آگاه باشید که علم بدون فهم، و قرائت بدون تدبّر، و عبادت بدون تفکّر، خیری ندارد.
ص: 144
امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود:
«تَفَکُّرُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ، قال الله: اِنَّما یَتَذَکَّرُ اُولُوا الْاَلْباب.»(1) یعنی یک ساعت فکر کردن بهتر از یک سال عبادت است، و خداوند می فرماید:
تنها صاحبان عقل متذکّر و بیدار می شوند.
وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا نُوحًا اِلی قَوْمِهِ اِنِّی لَکُمْ نَذیرٌ مُبینٌ اَنْ لا تَعْبُدُوا اِلَّا اللهَ اِنِّی اَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ اَلیمٍ فَقالَ الْمَلَاُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراكَ اِلَّا بَشَرًا مِثْلَنا وَ ما نَراكَ اتَّبَعَكَ اِلَّا الَّذینَ هُمْ اَراذِلُنا بادِیَ الرَّاْیِ وَ ما نَری لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کاذِبینَ قالَ یا قَوْمِ اَ رَاَیْتُمْ اِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ آتانی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ اَ نُلْزِمُکُمُوها وَ اَنْتُمْ لَها کارِهُونَ وَ یا قَوْمِ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مالًا اِنْ اَجرِیَ اِلَّا عَلَی اللهِ وَ ما اَنَا بِطارِدِ الَّذینَ آمَنُوا اِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ لکِنِّی اَراکُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ وَ یا قَوْمِ مَنْ یَنْصُرُنی مِنَ اللهِ اِنْ طَرَدْتُهُمْ اَ فَلا تَذَکَّرُونَ وَ لا اَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللهِ وَ لا اَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا اَقُولُ اِنِّی مَلَكٌ وَ لا اَقُولُ لِلَّذینَ تَزْدَری اَعْیُنُکُمْ لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللهُ خَیْرًا اللهُ اَعْلَمُ بِما فی اَنْفُسِهِمْ اِنِّی اِذًا لَمِنَ الظَّالِمینَ قالُوا یا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَاَکْثَرْتَ جِدالَنا فَاْتِنا بِما تَعِدُنا اِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ قالَ اِنَّما یَاْتیکُمْ بِهِ اللهُ اِنْ شاءَ وَ ما اَنْتُمْ بِمُعْجِزینَ وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحی اِنْ اَرَدْتُ اَنْ اَنْصَحَ لَکُمْ اِنْ کانَ اللهُ یُریدُ اَنْ یُغْوِیَکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ وَ اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ اَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ اِنِ افْتَرَیْتُهُ فَعَلَیَّ اِجْرامی وَ اَنَا بَری ءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ وَ اُوحِیَ اِلی نُوحٍ اَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ اِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ
ص: 145
بِما کانُوا یَفْعَلُونَ وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِاَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا وَ لا تُخاطِبْنی فِی الَّذینَ ظَلَمُوا اِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ وَ یَصْنَعُ الْفُلْكَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَاٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ اِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَاِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَاْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ
«وَ مَآ اَنَاْ بِطَارِدِ»، طرد به معنای دور کردن با خواری است؛ و از دراء: به معنای ناچیز شمردن است؛ و جدال و مجادله: مقابله با خصم و سست کردن دلیل او با دلیلی مطابق مذهب اوست؛ و فرق بین حِجاج و جدال این است که هدف از حِجاج اثبات حق است و هدف از جِدال رجوع خصم از مذهب خود می باشد؛ «فَلاَ تَبْتَئِسْ» ابتئاس به معنای حزن با آرامش است، و بُؤْس به معنای فقر نیز آمده است، و صناعت به معنای حرفه است، و سخریّه به معنای ضعیف شمردن عقل دیگران است؛ و خِزی به معنای خواری است.
ما نوح را به سوی قومش فرستادیم (نخستین بار به آن ها گفت): «من برای شما بیم دهنده ای آشکارم! (25) جز «اللَّه» [خدای یگانه یکتا] را نپرستید زیرا بر شما از عذاب روز دردناکی می ترسم! (26) اشراف کافر قومش (در پاسخ او) گفتند: «ما تو را جز بشری هم چون خودمان نمی بینیم! و کسانی را که از تو پیروی کرده اند، جز گروهی اراذل ساده لوح، مشاهده نمی کنیم و برای شما فضیلتی نسبت به خود نمی بینیم بلکه شما را دروغ گو تصوّر می کنیم!» (27) (نوح) گفت: «اگر من دلیل روشنی از پروردگارم داشته
ص: 146
باشم، و از نزد خودش رحمتی به من داده باشد -- و بر شما مخفی مانده -- (آیا باز هم رسالت مرا انکار می کنید)؟ ! آیا ما می توانیم شما را به پذیرش این دلیل روشن مجبور سازیم، با این که شما کراهت دارید؟! (28) ای قوم! من به خاطر این دعوت، اجر و پاداشی از شما نمی طلبم اجر من، تنها بر خداست! و من، آن ها را که ایمان آورده اند، (به خاطر شما) از خود طرد نمی کنم چرا که آن ها پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد (اگر آن ها را از خود برانم، در دادگاه قیامت، خصم من خواهند بود) ولی شما را قوم جاهلی می بینم! (29) ای قوم! چه کسی مرا در برابر (مجازات) خدا یاری می دهد اگر آنان را طرد کنم؟! آیا اندیشه نمی کنید؟! (30) من هرگز به شما نمی گویم خزائن الهی نزد من است! و غیب هم نمی دانم! و نمی گویم من فرشته ام! و (نیز) نمی گویم کسانی که در نظر شما خوار می آیند، خداوند خیری به آن ها نخواهد داد خدا از دل آنان آگاهتر است! (با این حال، اگر آن ها را برانم،) در این صورت از ستم کاران خواهم بود!» (31) (نوح) گفت: «اگر خدا اراده کند، خواهد آورد و شما قدرت فرار (از آن را) نخواهید داشت! (32) گفتند: «ای نوح! با ما جر و بحث کردی، و زیاد هم جر و بحث کردی! (بس است!) اکنون اگر راستی می گویی، آن چه را (از عذاب الهی) به ما وعده می دهی بیاور!» (33) (اما چه سود که) هر گاه خدا بخواهد شما را (به خاطر گناهانتان) گم راه سازد، و من بخواهم شما را اندرز دهم، اندرز من سودی به حالتان نخواهد داشت! او پروردگار شماست و به سوی او بازگشت داده می شوید.» (34) (مشرکان) می گویند: «او [محمّد (ص)] این سخنان را بدروغ به خدا نسبت داده است! «بگو: «اگر من این ها را از پیش خود ساخته باشم و به او نسبت دهم، گناهش بر عهده من است ولی من از گناهان شما بیزارم!» (35) به نوح وحی شد که:
«جز آن ها که (تا کنون) ایمان آورده اند، دیگر هیچ کس از قوم تو ایمان نخواهد آورد! پس، از کارهایی که می کردند، غمگین مباش! (36) و (اکنون) در حضور ما و طبق وحی ما،
ص: 147
کشتی بساز! و درباره آن ها که ستم کردند شفاعت مکن، که (همه) آن ها غرق شدنی هستند!» (37) او مشغول ساختن کشتی بود، و هر زمان گروهی از اشراف قومش بر او می گذشتند، او را مسخره می کردند (ولی نوح) گفت: «اگر ما را مسخره می کنید، ما نیز شما را همین گونه مسخره خواهیم کرد! (38) به زودی خواهید دانست چه کسی عذاب خوارکننده به سراغش خواهد آمد، و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد!» (39)
«وَ لَقَدْ اَرْسَلْنَا نُوحًا اِلَی قَوْمِهِ اِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُّبِینٌ * اَنْ لا تَعْبُدُوا اِلَّا اللهَ اِنِّی اَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ اَلیمٍ * فَقالَ الْمَلَاُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراکَ اِلَّا بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ اِلَّا الَّذینَ هُمْ اَراذِلُنا بادِیَ الرَّاْیِ وَ ما نَری لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کاذِبینَ * قالَ یا قَوْمِ اَ رَاَیْتُمْ اِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ آتانی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ اَ نُلْزِمُکُمُوها وَ اَنْتُمْ لَها کارِهُونَ * وَ یا قَوْمِ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مالاً اِنْ اَجرِیَ اِلَّا عَلَی اللهِ وَ ما اَنَا بِطارِدِ الَّذینَ آمَنُوا اِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ لکِنِّی اَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «فریقین» در آیه قبل مومنین و کافرین اند و مقصود از «الَّذِینَ هُمْ اَراذِلُنا» فقرا و مساکینی از قوم نوح بوده اند که در ظاهر آنان را پست می شمرده اند.(2) و نوح فرمود:
من هرگز مومنان را از خود طرد نخواهم نمود و حساب آنان با خداست چنان که خداوند به پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) نیز می فرماید: «وَ لَا تَطْرُدِ الَّذِینَ آمنوا…» و یا
ص: 148
می فرماید: «عبَسَ وَ تَوَلَّی… وَ اَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعی وَ هُوَ یَخْشی فَاَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّی…» و نیز به دنبال آیات فوق از قول نوح(علیه السلام) می فرماید: «وَ لا اَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی اَعْیُنُکُمْ…» یعنی نوح به اشراف از امّت خود گفت: «من نسبت به کسانی که شما به چشم کم به آنان نگاه می کنید و آنان را کوچک می شمارید هرگز نمی گویم خداوند خیری در آنان قرار نداده است».
«وَ اُوحِیَ اِلَی نُوحٍ اَنَّهُ لَن یُؤْمِنَ مِن قَوْمِکَ اِلَّا مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ»(1) مرحوم صدوق با سند خود از عبدالسّلام هروی نقل نموده که گوید:
به امام رضا(علیه السلام) گفتم: برای چه خداوند قوم نوح(علیه السلام) را غرق نمود در حالی که بین آنان اطفال و افراد بی گناه وجود داشتند؟! امام(علیه السلام) فرمود: اطفال و بی گناهی بین آنان نبود، چرا که خداوند، مردان و زنان آنان را چهل سال عقیم نمود و سپس آنان را غرق کرد و خداوند هرگز بی گناهان را عذاب نمی کند و آنان که غرق شدند کسانی بودند که پیامبر خدا را تکذیب می کردند و اگر تکذیب نمی کردند به عمل تکذیب کنندگان راضی بودند، و اگر کسی غایب باشد و گناهی را انجام ندهد و راضی به عمل گناه کاران باشد، مانند همان حاضرین در گناه خواهد بود.(2)
ص: 149
«وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِاَعْیُنِنَا وَ وَحْیِنَا وَ لَا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُواْ اِنَّهُم مُّغْرَقُونَ»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
طول کشتی نوح ششصد متر و عرض آن چهارصد متر و ارتفاع آن یک صد متر بوده است و چون روی آب قرار گرفت، گرد کعبه هفت دور طواف نمود و بین صفا و مروه نیز هفت شوط رفت و آمد کرد و سپس بر کوه جودی قرار گرفت.(2) مفضّل گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
… نوح(علیه السلام) مردی نجّار بود و خداوند او را به پیامبری مبعوث کرد، و نوح نخستین کسی بود که کشتی را اختراع کرد. سپس فرمود: نوح نُه صد و پنجاه سال مردم را دعوت کرد و مردم او را مسخره و استهزا می کردند [و تنها هشت نفر به او ایمان آوردند] و چون چنین دید به آنان نفرین کرد و گفت: «یَا رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَی الْاَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا * اِنَّکَ اِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَ لَا یَلِدُوا اِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا». از این رو خداوند به او فرمود: «با سرعت یک کشتی بزرگ را بساز» پس نوح در مسجد کوفه با دست خود با چوب کشتی را ساخت….
مفضّل گوید: گفتم: فدای شما بشوم چه قدر طول کشید تا او کشتی را ساخت؟ فرمود: هشتاد سال گفتم: عامّه می گویند: «پانصد سال طول کشید» فرمود: هرگز چنین نبود چرا که خداوند می فرماید: «اَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِاَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا.» مفضّل گوید: گفتم: معنای آیه «حَتَّی اِذا جاءَ اَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ» چیست؟ و تنّور کجا
ص: 150
قرار داشته است؟! فرمود: «تنّور در خانه پیرزن مومنه ای پشت به قبله در زاویه باب الفیل امروز قرار داشته است» گفتم: آیا آب از آن تنّور شروع شده است؟ فرمود:
آری خداوند می خواسته معجزه ای برای قوم نوح باشد، و سپس خداوند باران شدید و چشمه های جوشان را بر آن افزوده و قوم نوح را غرق نموده و نوح و همراهان او را که در کشتی بوده اند نجات داده است.
مفضّل گوید: گفتم: نوح(علیه السلام) چند روز در کشتی مانده تا آب فرو رفته است؟ فرمود:
هفت شبانه روز و در این روزها هفت دور گرد کعبه طواف [و سعی] نموده است.
گفتم: آیا مسجد کوفه در آن زمان وجود داشته است؟ فرمود: آری مسجد کوفه مصلّای پیامبران بوده و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگامی که به معراج رفت جبرییل به او گفت: به مسجد پدرت آدم فرود آی و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرود آمد و در مسجد کوفه نماز خواند و سپس جبرییل او را به آسمان برد.(1)
ص: 151
سلمان فارسی گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره ی فضیلت مسجد کوفه فرمود:
کشتی نوح در مسجد کوفه ساخته شد و در مسجد کوفه آب از تنّور فوران نمود و خانه و مسجد نوح، مسجد کوفه بوده است و تنّور در زاویه سمت راست قبله مسجد بوده است.(1)
ص: 152
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
نوح(علیه السلام) کشتی را در مدّت یک صد سال ساخت و سپس خداوند او را امر نمود تا از هر هشت جفت از حیواناتی که آدم از بهشت آورد، دو عدد داخل کشتی قرار بدهد، تا زندگی مردم بعد از نوح تامین شود، و نوح از چهارپایان هشت گانه: دو گوسفند و دو بُز و دو شتر و دو گاو اهلی و وحشی در کشتی قرار داد و سپس همه حیوانات و انسان ها غرق شدند.(1) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «وَ ما آمَنَ مَعَهُ اِلَّا قَلِیلٌ» فرمود:
هشت نفر به نوح ایمان آوردند.(2) مولّف گوید:
تفصیل بیشتر این قصّه در آیات آینده بیان خواهد شد.
ص: 153
حَتَّی اِذا جاءَ اَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ اَهْلَكَ اِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ اِلَّا قَلیلٌ وَ قالَ ارْکَبُوا فیها بِسْمِ اللهِ مَجْراها وَ مُرْساها اِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحیمٌ وَ هِیَ تَجْری بِهِمْ فی مَوْجٍ کَالْجِبالِ وَ نادی نُوحٌ ابْنَهُ وَ کانَ فی مَعْزِلٍ یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا وَ لا تَکُنْ مَعَ الْکافِرینَ قالَ سَآوی اِلی جَبَلٍ یَعْصِمُنی مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ اَمْرِ اللهِ اِلَّا مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکانَ مِنَ الْمُغْرَقینَ وَ قیلَ یا اَرْضُ ابْلَعی ماءَكِ وَ یا سَماءُ اَقْلِعی وَ غیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ الْاَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ وَ قیلَ بُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمینَ وَ نادی نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ اِنَّ ابْنی مِنْ اَهْلی وَ اِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ اَنْتَ اَحْکَمُ الْحاکِمینَ قالَ یا نُوحُ اِنَّهُ لَیْسَ مِنْ اَهْلِكَ اِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ اِنِّی اَعِظُكَ اَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ قالَ رَبِّ اِنِّی اَعُوذُ بِكَ اَنْ اَسْئَلَكَ ما لَیْسَ لی بِهِ عِلْمٌ وَ اِلَّا تَغْفِرْ لی وَ تَرْحَمْنی اَکُنْ مِنَ الْخاسِرینَ قیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَکاتٍ عَلَیْكَ وَ عَلی اُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ وَ اُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ اَلیمٌ تِلْكَ مِنْ اَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیها اِلَیْكَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها اَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ اِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقینَ
«وَ فَارَ التَّنُّورُ»: فور، به معنای غلیان و ارتفاع است، و تنّور، یا تنوّر، طبخ نان است و خداوند می خواسته به اعجاز از محل غیر متعارف آب جاری شود و آن تنّور آدم بوده که در خانه پیرزنی در کنار مسجد کوفه قرار داشته است چنان که در روایت گذشته به آن اشاره
ص: 154
شد، و یا به معنای طلوع صبح است که می گویند: نوّر الصبح تنویراً چنان که از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده است، و «مدرارا»: جریان پیوسته و به اندازه ی باران است و لفظ آن مِفعّال برای مبالغه است.(1)
(این وضع هم چنان ادامه یافت) تا آن زمان که فرمان ما فرا رسید، و تنور جوشیدن گرفت (به نوح) گفتیم: «از هر جفتی از حیوانات (از نر و ماده) یک زوج در آن (کشتی) حمل کن! همچنین خاندانت را (بر آن سوار کن) -- مگر آن ها که قبلًا وعده هلاک آنان داده شده [همسر و یکی از فرزندانت] -- و همچنین مومنان را!» امّا جز عدّه کمی همراه او ایمان نیاوردند! (40) او گفت: «به نام خدا بر آن سوار شوید! و هنگام حرکت و توقف کشتی، یاد او کنید، که پروردگارم آمرزنده و مهربان است!» (41) و آن کشتی، آن ها را از میان امواجی هم چون کوه ها حرکت میداد (در این هنگام،) نوح فرزندش را که در گوشه ای بود صدا زد: «پسرم! همراه ما سوار شو، و با کافران مباش!» (42) گفت: «به زودی به کوهی پناه میبرم تا مرا از آب حفظ کند!» (نوح) گفت: «امروز هیچ نگه داری در برابر فرمان خدا نیست مگر آن کس را که او رحم کند!» در این هنگام، موج در میان آن دو حایل شد و او در زمره غرق شدگان قرار گرفت! (43) و گفته شد: «ای زمین، آبت را فرو بر! و ای آسمان، خودداری کن! و آب فرو نشست و کار پایان یافت و (کشتی) بر (دامنه کوه) جودی، پهلو گرفت و (در این هنگام،) گفته شد:» دور باد قوم ستم گر (از سعادت و نجات و رحمت خدا!)» (44) نوح به پروردگارش عرض کرد: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است و تو از همه حکم کنندگان برتری!» (45) فرمود:
«ای نوح! او از اهل تو نیست! او عمل غیر صالحی است [فرد ناشایسته ای است]! پس،
ص: 155
آن چه را از آن آگاه نیستی، از من مخواه! من به تو اندرز می دهم تا از جاهلان نباشی!» (46) عرض کرد: «پروردگارا! من به تو پناه می برم که از تو چیزی بخواهم که از آن آگاهی ندارم! و اگر مرا نبخشی، و بر من رحم نکنی، از زیان کاران خواهم بود!» (47) (به نوح) گفته شد: «ای نوح! با سلامت و برکاتی از ناحیه ما بر تو و بر تمام امّت هایی که با تواند، فرود آی! و امّت های نیز هستند که ما آن ها را از نعمت ها بهره مند خواهیم ساخت، سپس عذاب دردناکی از سوی ما به آن ها می رسد (، چرا که این نعمت ها را کفران می کنند!)» (48) این ها از خبرهای غیب است که به تو (ای پیامبر) وحی می کنیم نه تو، و نه قومت، این ها را پیش از این نمی دانستید! بنا بر این، صبر و استقامت کن، که عاقبت از آن پرهیزگاران است! (49)
«وَ قالَ ارْکَبُوا فیها بِسْمِ اللهِ مَجْراها وَ مُرْساها اِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحیمٌ * وَ هِیَ تَجْری بِهِمْ فی مَوْجٍ کَالْجِبالِ وَ نادی نُوحٌ ابْنَهُ وَ کانَ فی مَعْزِلٍ یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا وَ لا تَکُنْ مَعَ الْکافِرینَ»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
نوح(علیه السلام) سگ را داخل کشتی نمود و ولدالزنا را داخل نکرد.(2) در کافی و تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
هنگامی که نوح مشغول ساختن کشتی بود همسر نوح نزد نوح آمد و گفت: «از تنّور آب جاری شده است» پس نوح با سرعت نزد تنّور آمد و طبقی بر در تنّور گذارد
ص: 156
و آن را مهر کرد و آب ساکن شد و چون از ساختن کشتی فارغ گردید، مهر را باز کرد و طبق را برطرف نمود و آب فواران نمود.(1) و در کافی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
هنگامی که نوح از ساختن کشتی فارغ گردید، آب تنّور فوارن نمود و وعده شروع عذاب از ناحیه خداوند همین بود، پس همسر نوح آمد و گفت: تنّور فوران نمود و نوح بر آن مهری زد و آب ایستاد و سپس نوح کسانی را که می خواست، داخل کشتی قرار داد و هر که را نمی خواست خارج نمود و خاتم و مهر را از در تنّور برداشت و آب جوشش کرد چنان که خداوند می فرماید: «فَفَتَحْنَا اَبْوَابَ السَّمَاء بِمَاء مُّنْهَمِرٍ» [یعنی درهای آسمان را سریع و فراوان از آب باز نمودیم] و می فرماید: «وَ فَجَّرْنَا الْاَرْضَ عُیُوناً، فَالْتَقَی الْماءُ عَلی اَمْرٍ قَدْ قُدِرَ» سپس فرمود: جریان آب از وسط مسجد کوفه شما شروع شد.(2) و در تفسیر قمّی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
هنگامی که نوح از ساختن کشتی فارغ گردید خداوند او را امر نمود تا با لغت سریانیّه همه حیوانات را صدا بزند و چون چنین کرد حیوانات حاضر شدند
ص: 157
و نوح از هر جنسی از حیوانات یک جفت را در کشتی سوار نمود و کلّ کسانی که از همه دنیا به او ایمان آورده بودند هشتاد نفر بودند، و خداوند به نوح فرمود:
«احْمِلْ فِیهَا مِن کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ» و محل ساختن کشتی در مسجد کوفه بود و در آن روزی که خداوند اراده ی هلاک نمودن قوم نوح را نمود، همسر نوح خبر از فوران تنّور را داد و نوح قبل از آن، محل حیوانات را در کشتی تعیین نموده بود، و غذای آنان را نیز آماده کرده بود و چون همسر نوح فریاد کرد: که آب از تنّور جاری شده، نوح آمد و با گِل درب تنّور را مهر کرد و پس از آماده شدن و جایگزین شدن حیوانات درب تنّور را باز نمود و ابری آمد و خورشید را پوشاند و از آسمان آب یکباره جاری شد و از زمین نیز آب جوشش کرد، چنان که خداوند می فرماید: «فَفَتَحْنَا اَبْوَابَ السَّمَاء بِمَاء مُّنْهَمِرٍ * وَ فَجَّرْنَا الْاَرْضَ عُیُونًا فَالْتَقَی الْمَاء عَلَی اَمْرٍ قَدْ قُدِرَ.»(1)
ص: 158
«وَ هِیَ تَجْری بِهِمْ فی مَوْجٍ کَالْجِبالِ وَ نادی نُوحٌ ابْنَهُ وَ کانَ فی مَعْزِلٍ یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا وَ لا تَکُنْ مَعَ الْکافِرینَ»(1) امام کاظم و امام رضا(علیهما السلام) فرمودند:
هنگامی که نوح سوار کشتی شد، خداوند به او فرمود: «ای نوح! اگر از غرق شدن می ترسی، هزار مرتبه «لا اله الّا الله» بگو و سپس درخواست نجات کن تا من تو را و همراهانت را نجات بدهم» و چون نوح و همراهانش در کشتی مستقرّ شدند و کشتی روی آب قرار گرفت باد شدیدی وزید و مهلت نداد که نوح هزار مرتبه «لا اله الّا الله» را بگوید، پس به لغت سریانیّه گفت: «هیلولیا اَلْفاً اَلْفاً یَا ماریا یَا ماریا اتقن» و باد آرام شد و کشتی به راه خود ادامه داد و نوح گفت: «سزاوار است که من «لا اله الّا الله» را از خود جدا نکنم، چرا که خداوند به واسطه آن مرا از غرق شدن نجات داد» پس نقش خاتم خود را «لا اله الّا الله اَلْفَ مَرَّةٍ یَا رَبِ اَصْلِحْ» قرار داد.(2) در احتجاج از امام صادق(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
هنگامی که نوح سوار بر کشتی شد و از غرق شدن ترسید گفت: «اللّهمّ، انّی اسالک بمحمّد و آل محمّد لمّا انجیتنی من الغرق» و خداوند او را نجات داد.(3)
ص: 159
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ نادی نُوحٌ ابْنَهَ» فرمود:
کنعان فرزند نوح نبوده بلکه فرزند همسر او بوده است، چرا که در لغت طیّ فرزند همسر، فرزند گفته می شود…(1) و از امام امیرالمؤمنین و امام باقر و امام صادق(علیهم السلام) نقل شده که آیه فوق را «وَ نادی نُوحٌ ابْنَهَ» قرائت نموده اند. و مرحوم فیض پس از نقل روایت فوق می گوید:
و روایت شده که «ابنَها» قرائت نموده اند و ضمیر به همسر نوح بر می گردد.(2) «قالَ سَآوی اِلی جَبَلٍ یَعْصِمُنی مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ اَمْرِ اللهِ اِلَّا مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکانَ مِنَ الْمُغْرَقینَ»(3) امام صادق(علیه السلام) هنگامی که مشرّف به نجف شد، فرمود:
این همان کوهی است که فرزند جدّم به آن پناه برد و گفت: «سَآوِی اِلَی جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ الْمَاء» و خداوند به این کوه وحی نمود: ای کوه آیا احدی می تواند از قدرت من فرار کند و به تو پناهنده شود؟! پس کوه در زمین فرو رفت و تا شام قطعه قطعه شد.(4)
ص: 160
بعضی خدمت امیرالمؤمنین(علیه السلام) عرض کردند: افلاطون گفته است: «حوادث، تیرهایی است، و افلاک کمان هایی است، و انسان ها هدف هستند، و تیرانداز خداوند است، پس راه فرار کجاست؟» امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
راه فرار خداست که می فرماید: «فَفِرُّوا اِلَی اللَّهِ.»(1)و(2) «وَ قیلَ یا اَرْضُ ابْلَعی ماءَکِ وَ یا سَماءُ اَقْلِعی وَ غیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ الْاَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ وَ قیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمینَ»(3) امام صادق(علیه السلام) فرمود…:
پس از هلاکت فرزند نوح و امّت او، موج، کشتی نوح را به مکّه سیر داد و نوح گرد کعبه طواف نمود و همه دنیا جز محل کعبه زیر آب رفت و به همین علّت کعبه را بیت عتیق گفتند، چرا که کعبه غرق نشد و نجات یافت، در حالی که چهل روز از آسمان آب فرو می ریخت و از زمین نیز آب می جوشید… و نوح دست به دعا بلند کرد و گفت:
«یا دهان ایقن» یعنی یا ربّ احبس، خدایا بس کن» پس خداوند به زمین امر نمود تا آب خود را ببلعد و فرمود: «یا اَرْضُ ابْلَعِی ماءَکِ وَ یا سَماءُ اَقْلِعِی» یعنی ای آسمان بس کن و «وَ غِیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ الْاَمْرُ، وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِ» پس زمین آب خود را بلعید و آب آسمان خواست که روی زمین بریزد و زمین اجازه نداد و گفت: خداوند مرا امر کرده که آب خود را ببلعم و آب آسمان در قسمتی از زمین باقیمانده، و کشتی نوح بر کوه جودی در موصل، که کوه بزرگی است، قرار گرفت، و آب [آسمان] به دریاهای اطراف دنیا رفت و خداوند به نوح خطاب نمود: «یَا نُوحُ اهْبِطْ…».
ص: 161
«یَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلاَمٍ مِّنَّا وَبَرکَاتٍ عَلَیْکَ وَعَلَی اُمَمٍ مِّمَّن مَّعَکَ وَاُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُم مِّنَّا عَذَابٌ اَلِیمٌ»(1) پس نوح در موصل با هشتاد نفری که همراه او بودند [و حیوانات داخل کشتی] پیاده شد، و نوح را دختری بود در کشتی و به وسیله او نسل نوح ادامه پیدا کرد، چنان که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
نوح یکی از دو پدر بنی آدم است.(2) مرحوم صدوق در کتاب فقیه با سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
نوح در روز اوّل ماه رجب سوار بر کشتی شد، و به همراهان خود فرمود: «این روز را روزه بگیرید» و فرمود: کسی که این روز را روزه بگیرد دوزخ به اندازه یک سال
ص: 162
از او دور می شود.(1) حسن بن علی وشّا گوید: از حضرت رضا(علیه السلام) شنیدم که فرمود: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «اِنَّهُ لَیْسَ مِنْ اَهْلِکَ، اِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ» فرمود:
مردم گمان می کنند که معنای آیه این است که «کنعان فرزند نوح نبوده بلکه فرزند انسان غیر صالحی بوده است» در حالی که دروغ می گویند او فرزند نوح بوده و لکن چون در عمل مخالف پدر خود بود، خداوند او را عمل غیر صالح دانسته است.(2)
وَ اِلی عادٍ اَخاهُمْ هُودًا قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَکُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ اِنْ اَنْتُمْ اِلَّا مُفْتَرُونَ یا قَوْمِ لااَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْرًا اِنْ اَجْرِیَ اِلَّا عَلَی الَّذی فَطَرَنی اَ فَلا تَعْقِلُونَ وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا اِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْرارًا وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً اِلی قُوَّتِکُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمینَ قالُوا یا هُودُ ما جِئْتَنا بِبَیِّنَةٍ وَ ما نَحْنُ بِتارِکی آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِكَ وَ ما نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنینَ اِنْ نَقُولُ اِلَّا اعْتَراكَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ قالَ اِنِّی اُشْهِدُ اللهَ
ص: 163
وَ اشْهَدُوا اَنِّی بَری ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ مِنْ دُونِهِ فَکیدُونی جَمیعًا ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ اِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ اِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها اِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ اَبْلَغْتُکُمْ ما اُرْسِلْتُ بِهِ اِلَیْکُمْ وَ یَسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْمًا غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّونَهُ شَیْئًا اِنَّ رَبِّی عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ حَفیظٌ وَ لَمَّا جاءَ اَمْرُنا نَجَّیْنا هُودًا وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ نَجَّیْناهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلیظٍ وَ تِلْكَ عادٌ جَحَدُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ وَ اتَّبَعُوا اَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنیدٍ وَ اُتْبِعُوا فی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ اَلا اِنَّ عادًا کَفَرُوا رَبَّهُمْ اَلا بُعْدًا لِعادٍ قَوْمِ هُودٍ وَ اِلی ثَمُودَ اَخاهُمْ صالِحًا قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَکُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ هُوَ اَنْشَاَکُمْ مِنَ الْاَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا اِلَیْهِ اِنَّ رَبِّی قَریبٌ مُجیبٌ قالُوا یا صالِحُ قَدْ کُنْتَ فینا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا اَ تَنْهانا اَنْ نَعْبُدَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا وَ اِنَّنا لَفی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونا اِلَیْهِ مُریبٍ قالَ یا قَوْمِ اَ رَاَیْتُمْ اِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ آتانی مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ یَنْصُرُنی مِنَ اللهِ اِنْ عَصَیْتُهُ فَما تَزیدُونَنی غَیْرَ تَخْسیرٍ وَ یا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوها تَاْکُلْ فی اَرْضِ اللهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَاْخُذَکُمْ عَذابٌ قَریبٌ فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فی دارِکُمْ ثَلاثَةَ اَیَّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ فَلَمَّا جاءَ اَمْرُنا نَجَّیْنا صالِحًا وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ مِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ اِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزیزُ وَ اَخَذَ الَّذینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَاَصْبَحُوا فی دِیارِهِمْ جاثِمینَ کَاَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیها اَلا اِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُمْ اَلا بُعْدًا لِثَمُودَ
فَطر، به معنای شقّ و شکافتن است و خداوند، فاطر است، یعنی خالق است چرا که او دانه اوّل را می شکافد. و مدرار، فرو ریختن پیوسته و فراوان و به اندازه ی نیاز است. و فرق بین انظار و تاخیر این است که انظار، امهال برای دقّت و مطالعه است و تاخیر خلاف
ص: 164
تقدیم است، و انشاء ایجاد ابتدایی بدون کمک گرفتن است، و استعمار، در خواست عمران است، و مسّ و لمس به یک معناست، و غنا در اصل به معنای اکتفاء است و غنی بالمال یعنی اکتفی به.
(ما) به سوی (قوم) عاد، برادرشان «هود» را فرستادیم (به آن ها) گفت: «ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شما نیست! شما فقط تهمت می زنید (و بُت ها را شریک او می خوانید)! (50) ای قوم من! من از شما برای این (رسالت)، پاداشی نمی طلبم پاداش من، تنها بر کسی است که مرا آفریده است آیا نمی فهمید؟! (51) و ای قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، سپس به سوی او بازگردید، تا (باران) آسمان را پی در پی بر شما بفرستد و نیرویی بر نیرویتان بیفزاید! و گنه کارانه، روی (از حق) بر نتابید!» (52) گفتند: «ای هود! تو دلیل روشنی برای ما نیاورده ای! و ما خدایان خود را به خاطر حرف تو، رها نخواهیم کرد! و ما (اصلًا) به تو ایمان نمی آوریم! (53) ما (درباره تو) فقط می گوییم: بعضی از خدایان ما، به تو زیان رسانده (و عقلت را ربوده) اند!» (هود) گفت: «من خدا را به شهادت می طلبم، شما نیز گواه باشید که من بیزارم از آن چه شریک (خدا) قرار می دهید… (54) از آن چه غیر او (می پرستید)! حال که چنین است، همگی برای من نقشه بکشید و مرا مهلت ندهید! (اما بدانید کاری از دست شما ساخته نیست!) (55) من، بر «اللَّه» که پروردگار من و شماست، توکّل کرده ام! هیچ جنبنده ای نیست مگر این که او بر آن تسلّط دارد (اما سلطه ای با عدالت! چرا که) پروردگار من بر راه راست است! (56) پس اگر روی برگردانید، من رسالتی را که مامور بودم به شما رساندم و پروردگارم گروه دیگری را جانشین شما می کند و شما کمترین ضرری به او نمی رسانید پروردگارم حافظ و نگاه بان هر چیز است!» (57) و هنگامی که فرمان ما فرا رسید، «هود»
ص: 165
و کسانی را که با او ایمان آورده بودند، به رحمت خود نجات دادیم و آن ها را از عذاب شدید، رهایی بخشیدیم! (58) و این قوم «عاد» بود که آیات پروردگارشان را انکار کردند و پیامبران او را معصیت نمودند و از فرمان هر ستم گر دشمن حق، پیروی کردند! (59) آنان، در این دنیا و روز قیامت، لعنت (و نام ننگینی) به دنبال دارند! بدانید «عاد» نسبت به پروردگارشان کفر ورزیدند! دور باد «عاد» -- قوم هود -- (از رحمت خدا، و خیر و سعادت)! (60) و به سوی قوم «ثمود»، برادرشان «صالح» را (فرستادیم) گفت: «ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شما نیست! اوست که شما را از زمین آفرید، و آبادی آن را به شما واگذاشت! از او آمرزش بطلبید، سپس به سوی او بازگردید، که پروردگارم (به بندگان خود) نزدیک، و اجابت کننده (خواسته های آن ها) است!» (61) گفتند: «ای صالح! تو پیش از این، مایه امید ما بودی! آیا ما را از پرستش آن چه پدرانمان می پرستیدند، نهی می کنی؟! در حالی که ما، در مورد آن چه به سوی آن دعوتمان می کنی، در شک و تردید هستیم!» (62) گفت: «ای قوم! اگر من دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم، و رحمتی از جانب خود به من داده باشد (، می توانم از ابلاغ رسالت او سرپیچی کنم)؟ ! اگر من نافرمانی او کنم، چه کسی می تواند مرا در برابر وی یاری دهد؟! پس، (سخنان) شما، جز اطمینان به زیان کار بودن تان، چیزی بر من نمی افزاید! (63) ای قوم من! این «ناقه» خداوند است، که برای شما نشانه ای است بگذارید در زمین خدا به چرا مشغول شود هیچ گونه آزاری به آن نرسانید، که به زودی عذاب خدا شما را خواهد گرفت!» (64) (اما) آن ها آن (ناقه) را از پای در آوردند! و (صالح به آن ها) گفت:
«(مهلت شما تمام شد!) سه روز در خانه های تان بهره مند گردید (و بعد از آن، عذاب الهی فرا خواهد رسید) این وعده ای است که دروغ نخواهد بود!» (65) و هنگامی که فرمان (مجازات) ما فرا رسید، صالح و کسانی را که با او ایمان آورده بودند، به رحمت خود
ص: 166
(از آن عذاب) و از رسوایی آن روز، رهایی بخشیدیم چرا که پروردگارت قوی و شکست ناپذیر است! (66) و کسانی را که ستم کرده بودند، صیحه (آسمانی) فروگرفت و در خانه های شان به روی افتادند و مردند… (67) آن چنان که گویی هرگز ساکن آن دیار نبودند! بدانید قوم ثمود، پروردگارشان را انکار کردند! دور باد قوم ثمود (از رحمت پروردگار)! (68)
«وَ اِلَی عَادٍ اَخَاهُمْ هُودًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ اِلَهٍ غَیْرُهُ…»(1) در تفسیر قمّی آمده:
شهرهای قوم عاد در بادیه، سمت مشرق بود و آنان را چهار منزلگاه و زراعت و نخلستان فراوانی بود و قامت های بلندی داشتند و عمرهای طولانی می کردند و بُت می پرستیدند و خداوند هود را فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت کند و از بُت پرستی دست بردارند، پس آنان هود را نپذیرفتند و به او ایمان نیاوردند و به او آزار نمودند، پس هفت سال باران نیامد و گرفتار قحطی شدند.
از سویی عاد [یعنی هود] زراعت فراوانی داشت و کشت خود را آب می داد، از این رو گروهی به درب خانه او آمدند و گفتند: «بلاد ما را بی آبی گرفته و ما آمده ایم تا از هود بخواهیم دعا کند و باران برای ما ببارد» پس زنی از خانه خارج شد و به آنان گفت: اگر هود دعایی می داشت برای خود دعا می کرد، که زراعت او سوخته است! گفتند: هود اکنون کجاست؟ آن زن گفت: در فلان منطقه است. پس آنان نزد هود آمدند و گفتند: ای پیامبر خدا! بلاد ما، بی آب شده و باران نیامده و شما از خدا بخواه تا باران را بفرستد و دیار ما سیراب شود.
ص: 167
پس هود آماده نماز شد و برای آنان دعا کرد، و فرمود: باز گردید، که باران خواهد آمد و بلاد شما سیراب خواهد گردید. آنان گفتند: ای هود ما امر عجیبی را دیدیم. فرمود: چه دیدید؟ گفتند: ما، در منزل شما زن زشت رو و شمطا و عورایی را دیدیم که به ما گفت: اگر هود را دعایی بود برای خود دعا می کرد که کشت او سوخته است! هود فرمود: او همسر من است و من برای او از خدا طول عمر می طلبم! پس آنان به هود گفتند: برای چه؟! فرمود: به خاطر این که خداوند مومنی را خلق نکرده مگر آن که دشمنی او را آزار می دهد، و آن زن دشمن من است و من دوست می دارم که دشمن من مملوک من باشد نه مالک من.
پس هود در بین قوم خود مشغول دعوت به توحید و پرهیز از بُت پرستی بود، تا بلاد آنان آباد و سیراب شد، چنان که خداوند می فرماید: «اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ اِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّمَاء عَلَیْکُم مِّدْرَارًا…» و چون ایمان نیاوردند خداوند «رِیحٍ صَرْصَرٍ» یعنی باد تند و سرد را بر آنان نازل نمود [و هلاک شدند] چنان که خداوند در سوره ی قمر می فرماید: «کَذَّبَتْ عَادٌ فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَ نُذُرِ * اِنَّا اَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُّسْتَمِرٍّ» و در سوره ی الحاقّه نیز می فرماید: «وَ اَمَّا عَادٌ فَاُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عَاتِیَةٍ * سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَ ثَمَانِیَةَ اَیَّامٍ حُسُومًا…».(1)
ص: 168
مولّف گوید:
در سوره ی اعراف کیفیّت هلاکت قوم هود گذشت.
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی سپس گوید:
هنگامی که قوم هود گفتند: «یَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَیِّنَةٍ وَ مَا نَحْنُ بِتَارِکِی آلِهَتِنَا عَن قَوْلِکَ وَ مَا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ» و به هود ایمان نیاوردند خداوند عذاب «رِیحٍ صَرْصَرٍ» یعنی باد سرد را بر آنان نازل نمود و هلاک شدند.(1)
ص: 169
عبدالله بن سنان از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
و امّا «ریح عقیم» باد نابود کننده و عذابی است که به هر چیزی، از انسان و گیاه برخورد کند، آن را نابود می نماید، و آن بادی است که در زیر هفت زمین قرار دارد و تا کنون برای [هلاکت] کسی خارج نشده مگر برای هلاکت قوم هود هنگامی که مورد غضب خدا قرار گرفتند…(1) «اِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مردی از اهل کوفه به علی بن الحسین(علیه السلام) که در مسجدالحرام نشسته بود گفت:
علی(علیه السلام) می فرمود: «ان اخواننا بغوا علینا» یعنی «برادران ما بر ما ستم کردند؟! و ما آنان را کشتیم» و این اقرار به این است که او برادران خود از مومنین را کشته است» پس امام سجّاد(علیه السلام) گریان شد و دست خود را بر چشم خویش کشید و فرمود: چگونه تو یقین پیدا کرده ای که پدر من مومنین را کشته است؟! سپس به او فرمود: مگر کتاب خدا را نخوانده ای که می فرماید: «وَ اِلی عادٍ اَخاهُمْ هُوداً…» و خداوند قوم هود را هلاک نمود، و هود را نجات داد، و نیز خداوند می فرماید: «وَ اِلی ثَمُودَ اَخاهُمْ صالِحاً» و خداوند قوم ثمود را هلاک کرد و صالح را نجات داد؟!(3)
ص: 170
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
یعنی خداوند بر حقّ است و به حقّ عمل می کند و پاداش احسان را به احسان می دهد، و پاداش بدی را به بدی می دهد، و هر که را بخواهد عفو می کند و می بخشد.(1) «وَ اِلَی ثَمُودَ اَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ اِلَهٍ غَیْرُهُ»(2) مرحوم کلینی در کتاب کافی با سند خود از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از جبرییل سوال کرد: هلاکت قوم صالح چگونه بوده است؟ جبرییل گفت: ای محمّد! صالح در سنّ شانزده سالگی در بین قوم خود مبعوث به رسالت شد و تا یک صد و بیست سال مردم را دعوت نمود و مردم جوابی به او ندادند، و آنان هفتاد بُت داشتند و آن ها را می پرستیدند و خدایان خود می دانستند! و چون صالح چنین دید، به آنان گفت: «من در سنّ شانزده سالگی مبعوث برای شما شدم و اکنون یک صد و بیست سال دارم و [شما هنوز دعوت مرا نپذیرفته اید!] اکنون دو چیز را به شما پیشنهاد می نمایم: آن چه را می خواهید، بگویید، تا من از خدای خود سوال کنم و او خواسته شما را انجام بدهد، [و شما به حقانیّت من پی ببرید]. و یا من از خدایان شما درخواست می کنم و آنان مرا
ص: 171
اجابت کنند، پس اگر خدایان شما به خواسته من عمل کردند من از بین شما بیرون می روم، چرا که من شما را خسته کردم و شما نیز مرا خسته کردید!(1) قوم صالح گفتند: «ای صالح به راستی با انصاف با ما سخن گفتی» و سپس با صالح(علیه السلام) وعده کردند که در روز معیّنی بیایند و به این پیمان عمل کنند، پس در آن روز آمدند و بُت های خویش را به پشت گرفته و آوردند و طعام و غذای خود را خوردند و چون فارغ شدند به صالح(علیه السلام) گفتند: بیا و خواسته خود را از بُت های ما طلب کن؛ پس صالح(علیه السلام) به بزرگ آنان فرمود: نام این بُت چیست؟ و چون نام او را گفت، صالح او را صدا زد و بُت پاسخی نداد، پس صالح(علیه السلام) فرمود: چرا پاسخ نمی دهد؟ گفتند: از دیگری سوال کن، پس صالح(علیه السلام) از همه بُت ها سوال کرد و پاسخی نشنید.(2)
ص: 172
و صاحبان آن ها به بُت های خود گفتند: برای چه پاسخ صالح را نمی دهید؟! و آنان پاسخی ندادند، پس آنان به صالح گفتند: ساعتی از ما و بُت هایمان فاصله بگیر، و سپس بساط و لباس و فرش های خود را دور انداختند و در خاک غوطه ور شدند و خاک بر سر ریختند و به بُت های خود گفتند: اگر امروز پاسخ صالح را ندهید او ما را رسوا خواهد نمود؛ و سپس به صالح(علیه السلام) گفتند: اکنون خواسته خود را از بُت های ما مطرح کن.(1) پس صالح آنان را صدا زد و پاسخی ندادند، و صالح فرمود: ای مردم! این روز به پایان رسید و بُت های شما به من پاسخی ندادند، اکنون شما هر چه می خواهید بگویید تا من از خدای خود طلب کنم و او فوراً به شما پاسخ بدهد و خواسته شما را عمل کند.(2) پس هفتاد نفر از بزرگان آنان که مورد توجّه مردم بودند آماده شدند و گفتند:
ای صالح! ما خواسته خود را می گوییم، اگر خدای تو ما را اجابت نمود ما از تو پیروی می کنیم و دعوت تو را اجابت می نماییم و همه مردم با تو بیعت خواهند نمود.(3)
ص: 173
صالح(علیه السلام) فرمود: هر چه می خواهید بگویید، آنان گفتند: ما را نزدیک این کوه ببر؛ پس صالح با آنان نزد آن کوه آمد و آنان گفتند: از خدای خود بخواه که برای ما الآن از این کوه یک شتر سرخ سالم ده ساله که خطّی در دو پهلوی او باشد خارج نماید.(1) صالح(علیه السلام) فرمود: «شما سوالی کردید که برای من بزرگ است و برای خدای من ناچیز و آسان است» و چون صالح خواسته ی آنان را به درگاه خدای خود عرضه نمود، ناگهان از کوه صدایی بلند شد که نزدیک بود عقول آنان پرواز کند و سپس آن کوه سخت به خود لرزید و مانند زنی که درد زایمان پیدا کند، اضطراب پیدا کرد و فوراً سر شتر از آن خارج شد و پس از آن گردن و سایر بدن او از کوه خارج گردید و روی پاهای خود ایستاد.(2) و چون مردم چنین دیدند گفتند: «چه زود خدای تو خواسته ما را بر آورده نمود؟! اکنون از خدای خود بخواه که این شتر فرزند خود را نیز به دنیا بیاورد» و صالح درخواست آنان را از خدای خود خواست و ناگهان آن شتر فرزند خود را به دنیا آورد و گرد مادر خود حرکت نمود و صالح به آنان گفت: آیا شما خواسته دیگری
ص: 174
دارید؟ گفتند: سوال دیگری نداریم و اکنون شما با ما نزد مردم بیا تا آن چه ما دیدیم را به آنان بگوییم و آنان نیز ایمان بیاورند.(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
هنوز آن هفتاد نفر به مردم نرسیده بودند که شصت و چهار نفر آنان مرتد شدند و گفتند: این سحر و دروغ بود؛ و چون نزد مردم رسیدند، آن شش نفر گفتند: «صالح حق است» و بقیّه آنان گفتند: دروغ و سحر است و چون بازگشتند یک نفر از آن شش نفر باز مرتد شد و او از کسانی بود که ناقه ی صالح را پی کردند!(2) «فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُواْ فِی دَارِکُمْ ثَلاَثَةَ اَیَّامٍ ذَلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ»(3) ابوبصیر گوید:
از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه «کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ * فَقَالُوا اَ بَشَرًا مِّنَّا وَاحِدًا نَّتَّبِعُهُ اِنَّا اِذًا لَّفِی ضَلَالٍ وَ سُعُرٍ» سوال کردم.
امام(علیه السلام) فرمود:
این آیه درباره ی کسانی است که صالح پیغمبر(علیه السلام) را تکذیب نمودند و گفتند:
ص: 175
«آیا ما باید از یک نفر انسانی مانند خودمان، پیروی کنیم؟! اگر چنین باشد ما در ضلالت و گم راهی خواهیم بود.» سپس فرمود:
خداوند هیچ قومی را هلاک نکرد، جز آن که پیش از آن پیامبرانی را فرستاد و حجّت را بر آنان تمام نمود، برای مثال، خداوند صالح را به طرف قوم ثمود فرستاد [و او بیش از یک صد سال آنان را موعظه و انذار نمود] و دعوت او را نپذیرفتند و با او تندی و سرکشی کردند و گفتند: ما به تو ایمان نمی آوریم تا از این کوه برای ما شتر ده ساله بیرون بیاوری؛ و آن کوه را آنان می پرستیدند و مقابل او تعظیم می کردند و هر سال برای آن قربانی می نمودند و گرد او جمع می شدند! و به صالح(علیه السلام) گفتند: «اگر تو پیامبری، از خدای خود بخواه تا برای ما از این کوه شتر ده ساله خارج کند» و خداوند خواسته آنان را انجام داد و به صالح فرمود: «به آنان بگو: یک روز آب مخصوص این شتر است و یک روز مخصوص شماست» و چون روز آب آن شتر می رسید و آب می نوشید او را می بستند و محبوس می نمودند و صغیر و کبیر آنان از شیر او می نوشیدند و چون روز بعد می رسید به آن شتر سهم آبی نمی دادند و خود می نوشیدند.
و سال ها به این کارشان ادامه دادند و سپس با خدای خود به ستیز برخاستند و به هم دیگر گفتند: «این شتر را بکشید و خود را راحت نمایید، ما راضی نیستیم که یک روز آب مخصوص او باشد و یک روز مخصوص ما باشد» پس برای کسی که آن شتر را بکشد اجرتی تعیین کردند و گفتند: ما هر چه بخواهد به او می دهیم، پس مرد سرخ روی زنازاده ای نزد آنان آمد که به او «قدّار شقیّ» می گفتند --
ص: 176
و او نزد آنان از اشقیا و بدترین مردم بود، پس پولی به او دادند و او در کمین نشست و چون شتر در روز خود آب نوشید و خواست بازگردد ضربتی به او زد و چون کارساز نشد ضربت دیگری به او زد و شتر روی زمین افتاد و کشته شد و فرزند او به کوه فرار نمود و سر به آسمان بلند نمود و سه مرتبه ناله زد و قوم صالح همگی در کشتن او شرکت نمودند و گوشت او را بین خود تقسیم کردند و صغیر و کبیر آنان از آن گوشت خوردند و چون صالح(علیه السلام) چنین دید به آنان فرمود: برای چه چنین کردید، آیا از دستور پروردگار خود تخلّف نمودید؟! پس خداوند به صالح(علیه السلام) وحی نمود: «قوم تو طغیان و سرکشی کردند و ناقه الهی را که حجّت بر آنان بود کشتند، در حالی که زیانی برای آنان نداشت، بلکه بزرگ ترین منفعت را از آن می بردند! پس به آنان بگو: «من تا سه روز دیگر عذاب خود را بر شما می فرستم و اگر توبه کردند و به خدای خود بازگشتند من توبه آنان را می پذیرم و عذاب را از آنان بر می دارم و گرنه عذاب من در روز سوم به آنان خواهد رسید» و صالح(علیه السلام) نزد آنان آمد و پیام خداوند را به آنان ابلاغ نمود و لکن آنان سخت دل تر شدند و گفتند:
«ای صالح اگر راست می گویی آن چه به ما وعده می دادی را بیاور» صالح(علیه السلام) فرمود: «شما فردا صورت های تان زرد می شود و روز دوّم سرخ می شود و روز سوّم سیاه می شود» و چون روز اوّل صورت های آنان زرد شد، به هم دیگر گفتند: آن چه صالح می گفت انجام گرفت! پس متمرّدین از آنان گفتند: «ما گوش به حرف صالح نمی دهیم، و حرف او را نمی پذیریم، گرچه بزرگ و خطرناک باشد» و چون روز دوّم رسید و صورت های شان قرمز شد، به هم دیگر گفتند: آن چه صالح گفت
ص: 177
انجام گرفت! و لکن متمرّدین و سرکشان آنان گفتند: «اگر همه ی ما هلاک شویم، ما به سخن صالح گوش نمی کنیم، و خدایان خود را -- که پدرانمان می پرستیده اند -- رها نمی کنیم» و چون توبه نکردند و به خدای خود باز نگشتند، روز سوّم صورت های آنان سیاه شد و به هم دیگر گفتند: «وعده ی صالح فرا رسید!» و متمرّدین از آنان گفتند:
آن چه صالح می گفت انجام گرفت و چون نیمه شب فرا رسید جبرییل فریادی بر آنان زد که گوش های شان را پاره کرد و دل های آنان دو نیم شد و جگرهای شان متلاشی گردید و مردم در این سه روز کفن پوشیدند و بر خود حنوط و کافور پاشیدند و یقین کردند که عذاب بر آنان نازل خواهد شد، و با صیحه جبرییل(علیه السلام) در یک چشم بر هم زدن صغیر و کبیرشان هلاک شدند، بلکه حیوانات شان نیز هلاک شدند و احدی در دیارشان باقی نماند، و پس از صیحه ی جبرییل خداوند آتشی از آسمان فرستاد و همه آنان سوختند، و قصّه ی قوم صالح این چنین رقم خورد!(1)
ص: 178
ص: 179
وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا اِبْراهیمَ بِالْبُشْری قالُوا سَلامًا قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ اَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنیذٍ فَلَمَّا رَای اَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ اِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ اَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفَةً قالُوا لا تَخَفْ اِنَّا اُرْسِلْنا اِلی قَوْمِ لُوطٍ وَ امْرَاَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها بِاِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ اِسْحاقَ یَعْقُوبَ قالَتْ یا وَیْلَتی اَ اَلِدُ وَ اَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلی شَیْخًا اِنَّ هذا لَشَیْ ءٌ عَجیبٌ قالُوا اَ تَعْجَبینَ مِنْ اَمْرِ اللهِ رَحْمَتُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ اِنَّهُ حَمیدٌ مَجیدٌ فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ اِبْراهیمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْری یُجادِلُنا فی قَوْمِ لُوطٍ اِنَّ اِبْراهیمَ لَحَلیمٌ اَوَّاهٌ مُنیبٌ یا اِبْراهیمُ اَعْرِضْ عَنْ هذا اِنَّهُ قَدْ جاءَ اَمْرُ رَبِّكَ وَ اِنَّهُمْ آتیهِمْ عَذابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطًا سی ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَ قالَ هذا یَوْمٌ عَصیبٌ وَ جاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ اِلَیْهِ وَ مِنْ قَبْلُ کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ قالَ یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتی هُنَّ اَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللهَ وَ لا تُخْزُونِ فی ضَیْفی اَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشیدٌ قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فی بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ اِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُریدُ قالَ لَوْ اَنَّ لی بِکُمْ قُوَّةً اَوْ آوی اِلی رُکْنٍ شَدیدٍ قالُوا یا لُوطُ اِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ یَصِلُوا اِلَیْكَ فَاَسْرِ بِاَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ لا یَلْتَفِتْ
ص: 180
مِنْکُمْ اَحَدٌ اِلَّا امْرَاَتَكَ اِنَّهُ مُصیبُها ما اَصابَهُمْ اِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ اَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَریبٍ فَلَمَّا جاءَ اَمْرُنا جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ اَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمینَ بِبَعیدٍ
«عِجل و عَجول» فرزند گاو مادّه را گویند و این نام به خاطر تعجیل و قرب ولادت اوست؛ و «حنیذ» به معنای گوشت مشویّ و بریان کرده است؛ و «نکرتُه و انکرتُه» به معنای ناشناخته بودن است؛ و «اوجَسَ» به معنای ترس باطنی است و «بَعل» به معنای زوج است و اصل آن به معنای قائم به امر است؛ و «مجید» به معنای کریم است؛ و «روع» به معنای ترس است و به معنای نَفس و قلب نیز آمده چنان که گفته می شود: «القی فی روعی»؛ و «ردّ» و «دفع» به یک معناست و دفع اعمّ از ردّ است چرا که ردّ، دفع به طرف خلف است، و «سیئ بهم» از سوء است و یقال: سَوؤتُه فسیء کما یقال: سررته فسرّ، و فرق بین سوء و قبیح این است که سوء بدی و زشتی ظاهری است و قبیح زشتی باطنی است؛ و «ضاق فلان ذَرعاً» در جایی گفته می شود که انسان راه نجات و خلاصی ندارد؛ و «عصیب» به معنای شدید در شرّ است، و عصبت الشئ یعنی شدّدته، و «قِطَع من اللیل» قطعه عظیمه شب و یا نصف شب را گویند؛ و «سجّیل» فارسی و به معنای سنگ و گل است؛ و سجّیل و سجیّن به یک معناست؛ و «منضود» به معنای پیوستگی و در کنار هم دیگر قرار گرفتن است؛ و «مسوّمةً» از سیماء به معنای علامت است؛ و حیوان سائِمه را به این علّت سائمّه گویند که علامتی بر او قرار می دهند.(1)
ص: 181
فرستادگان ما [فرشتگان] برای ابراهیم بشارت آوردند گفتند: «سلام!» (او نیز) گفت:
«سلام!» و طولی نکشید که گوساله بریانی (برای آن ها) آورد. (69) (اما) هنگامی که دید دست آن ها به آن نمی رسد (و از آن نمی خورند، کار) آن ها را زشت شمرد و در دل احساس ترس نمود. به او گفتند: «نترس! ما به سوی قوم لوط فرستاده شده ایم!» (70) و همسرش ایستاده بود، (از خوشحالی) خندید پس او را بشارت به اسحاق، و بعد از او یعقوب دادیم.
(71) گفت: «ای وای بر من! آیا من فرزند می آورم در حالی که پیر زنم، و این شوهرم پیر مردی است؟! این راستی چیز عجیبی است!» (72) گفتند: «آیا از فرمان خدا تعجّب می کنی؟! این رحمت خدا و برکاتش بر شما خانواده است چرا که او ستوده و والا است!» (73) هنگامی که ترس ابراهیم فرو نشست، و بشارت به او رسید، درباره قوم لوط با ما مجادله می کرد… (74) چرا که ابراهیم، بردبار و دلسوز و بازگشت کننده (به سوی خدا) بود! (75) ای ابراهیم! از این (درخواست) صرف نظر کن، که فرمان پروردگارت فرا رسیده و بطور قطع عذاب (الهی) به سراغ آن ها می آید و برگشت ندارد! (76) و هنگامی که رسولان ما [فرشتگان عذاب] به سراغ لوط آمدند، از آمدنشان ناراحت شد و قلبش پریشان گشت و گفت: «امروز روز سختی است!» (زیرا آن ها را نشناخت و ترسید قوم تبهکار مزاحم آن ها شوند.) (77) قوم او (بقصد مزاحمت میهمانان) بسرعت به سراغ او آمدند -- و قبلًا کارهای بد انجام می دادند -- گفت: «ای قوم من! این ها دختران منند برای شما پاکیزه ترند! (با آن ها ازدواج کنید و از زشتکاری چشم بپوشید!) از خدا بترسید و مرا در مورد میهمانانم رسوا نسازید! آیا در میان شما یک مرد فهمیده و آگاه وجود ندارد؟!» (78) گفتند: «تو که می دانی ما تمایلی به دختران تو نداریم و خوب می دانی ما چه می خواهیم!» (79) گفت: «(افسوس!) ای کاش در برابر شما قدرتی داشتم یا تکیه گاه
ص: 182
و پشتیبان محکمی در اختیار من بود! (آن گاه می دانستم با شما زشت سیرتان ددمنش چه کنم!)» (80) (فرشتگان عذاب) گفتند: «ای لوط! ما فرستادگان پروردگار توایم! آن ها هرگز دسترسی به تو پیدا نخواهند کرد! در دل شب، خانواده ات را (از این شهر) حرکت ده! و هیچ یک از شما پشت سرش را نگاه نکند مگر همسرت، که او هم به همان بلایی که آن ها گرفتار می شوند، گرفتار خواهد شد! موعد آن ها صبح است آیا صبح نزدیک نیست؟!» (81) و هنگامی که فرمان ما فرا رسید، آن (شهر و دیار) را زیر و رو کردیم و بارانی از سنگ [گِلهای متحجر] متراکم بر روی هم، بر آن ها نازل نمودیم… (82) (سنگ هایی که) نزد پروردگارت نشاندار بود و آن، (از سایر) ستم گران دور نیست! (83)
«وَ لَقَدْ جَاءتْ رُسُلُنَا اِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَی قَالُواْ سَلاَمًا قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ اَن جَاء بِعِجْلٍ حَنیذٍ»(1) در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
خداوند چهار ملک را برای هلاکت قوم لوط فرستاد: جبرییل، میکائیل، اسرافیل و کروبیل، و آنان نزد ابراهیم(علیه السلام) آمدند و بر او سلام کردند در حالی که صورت های خود را پوشانده بودند و ابراهیم(علیه السلام) آنان را نشناخت و لکن قیافه های نیکی را از آنان مشاهده نمود از این رو به خود گفت:
من خود باید به آنان خدمت نمایم و چون میهمان نواز بود برای آنان گوساله سمینی را طبخ نمود و نزد آنان آورد و چون دید دست های آنان به طرف آن نمی رود هراس پیدا کرد و ترسید، از این رو جبرییل(علیه السلام) عمامه خود را کنار زد و ابراهیم(علیه السلام) او را شناخت و فرمود: تو جبرییل هستی؟ فرمود: آری. پس همسر ابراهیم(علیه السلام) نیز او را شناخت [و خشنود و خندان شد] و جبرییل(علیه السلام) به او بشارت اسحاق و پس از
ص: 183
اسحاق بشارت یعقوب را داد همسر ابراهیم گفت: آیا من که پیرزنی هستم و شوهرم نیز پیرمردی است فرزند پیدا می کنیم؟! جبرییل فرمود: آری، از امر خدا دور نیست و تعجّب مکن… سپس ابراهیم(علیه السلام) به آنان فرمود: شما برای چه به زمین فرود آمده اید؟ گفتند: «ما برای هلاک نمودن قوم لوط آمده ایم» ابراهیم(علیه السلام) فرمود: آیا اگر بین آنان یک صد نفر مومن باشد آنان را هلاک می کنید؟ جبرییل گفت: نه. ابراهیم گفت: اگر بین آنان پنجاه نفر مومن باشد آنان را هلاک می کنید؟ جبرییل گفت: نه. ابراهیم گفت:
اگر بین آنان سی نفر مومن باشد آنان را هلاک می کنید؟ جبرییل گفت: نه. ابراهیم گفت: اگر بین آنان بیست نفر مومن باشد آنان را هلاک می کنید؟ جبرییل گفت: نه. ابراهیم گفت: اگر پنج نفر بین آنان مومن باشند آنان را هلاک می کنید؟ جبرییل گفت: نه. ابراهیم(علیه السلام) فرمود: اگر یک نفر بین آنان مومن باشد آنان را هلاک می کنید؟ جبرییل(علیه السلام) گفت: نه. ابراهیم(علیه السلام) فرمود: در بین آنان لوط می باشد! جبرییل و ملائکه دیگر گفتند: ما داناتریم که لوط بین آنان است و ما خانواده او، جز همسرش را نجات خواهیم داد و همسر او از هلاک شوندگان خواهد بود و سپس از ابراهیم(علیه السلام) جدا شدند.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: امام حسن(علیه السلام) فرمود:
این سخنان، نشان می دهد که ابراهیم می خواسته از هلاکت قوم لوط جلوگیری کند، چنان که خداوند پس از آن می فرماید: «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ اِبْراهیمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْری یُجادِلُنا فی قَوْمِ لُوطٍ.» سپس جبرییل با همراهانش صورت های خود را پوشاندند و نزد لوط آمدند و او در نزدیکی قریه مشغول زراعت بود پس بر او سلام کردند، و چون حضرت لوط آنان را
ص: 184
دید که دارای قیافه های زیبا و لباس ها و عمامه های سفید هستند به آنان فرمود:
به منزل من بیایید؛ و آنان را به منزل خود برد و لکن از آبروی خود هراس پیدا کرد و پیش خود گفت: این چه کاری بود که من کردم، من که قوم خود را می شناسم که با میهمانان چه می کنند؟! پس به آنان گفت:
شما بر بدترین خلق خدا وارد شده اید! جبرییل گفت: ما، در هلاکت آنان عجله نمی کنیم تا تو سه مرتبه بر [عمل] آنان شهادت بدهی؛ اکنون یک مرتبه شهادت دادی. پس ساعتی حرکت کردند و باز لوط به آنان گفت: شما بر بدترین خلق خدا وارد شده اید! و جبرییل گفت: این شهادت دوّم؛ و چون گذشتند و به درب مدینه رسیدند، باز لوط به آنان گفت: شما بر بدترین خلق خدا وارد شده اید؛ و جبرییل گفت: این شهادت سوّم است. پس لوط و ملائکه وارد شهر شدند و به منزل لوط داخل گردیدند، و چون همسر لوط آنان را با آن زیبایی دید، بالای بام خانه رفت و دست های خود را بر هم زد و لکن مردم نشنیدند.
پس پایین آمد و آتش روشن نمود و دودی از آن بالا رفت، و مردم چون دود را دیدند به سرعت به در خانه لوط آمدند، و همسر لوط به آنان گفت: در خانه ی ما مردان زیبایی آمده اند که من تا کنون مانند آنان را ندیده ام. پس لوط در مقابل آنان قرار گرفت و فرمود: «ای مردم از خدا بترسید و مرا در مقابل میهمانانم شرمسار نکنید، آیا یک مرد رشید و فهمیده ای بین شما نیست؟! سپس فرمود: «این دختران من آماده اند و اگر با آنان ازدواج کنید برای شما پاک تر خواهند بود» و سپس همه آنان را به حلال دعوت کرد، و آنان گفتند: «ما را در دختران تو حقّی نیست و تو می دانی که ما چه می خواهیم» لوط فرمود: ای کاش مرا بر شما قدرتی می بود، و یا می توانستم به محل امنی بروم» پس جبرییل فرمود:
ص: 185
ای کاش لوط می دانست که چه قدرتی در اختیار اوست.
تا این که مردم به خانه لوط هجوم بردند و جبرییل صیحه و فریادی بر آنان زد و به لوط فرمود: رها کن آنان را تا داخل شوند، و چون داخل شدند جبرییل با انگشت خود به آنان اشاره کرد و کور شدند، چنان که خداوند می فرماید: «فَطَمَسْنَا اَعْیُنَهُمْ» و سپس جبرییل به لوط فرمود: ما فرستادگان پرورگار توایم و آنان به تو آسیبی نمی توانند برسانند، و تو با خانواده خود در نیمه شب از شهر خارج شوید و خداوند ما را برای هلاکت این مردم فرستاده است.
لوط(علیه السلام) فرمود: «ای جبرییل در کار خود شتاب کن» جبرییل(علیه السلام) فرمود: وعده ی هلاکت آنان صبح است آیا صبح نزدیک نیست؟ و جبرییل لوط را گفت تا با اهل خود خارج شوند -- مگر همسر او -- و سپس با بال خود شهر قوم لوط را از هفت طبقه زمین بالا برد تا جایی که اهل آسمان دنیا صدای سگ ها و خروس های آنان را شنیدند و سپس آن را وارونه کرد و بر آن شهر و اطراف آن سنگ بارید.
[چنان که خداوند می فرماید: «جَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا وَ اَمْطَرْنَا عَلَیْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّیلٍ…»](1)
ص: 186
ص: 187
در روایت مفصّلی آمده که امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
قوم لوط بهترین مردمی بودند که خداوند خلق نموده بود، و لکن ابلیس برای گم راه کردن آنان کوشید، و از خوبی های آنان این بود که همگی با هم برای کار و تلاش از شهر خارج می شدند و زن ها در شهر باقی می ماندند، و چون به خانه باز می گشتند ابلیس کشت و زرع آنان را تخریب می کرد تا این که در کمین او نشستند و دیدند او جوان زیبایی است! پس به او گفتند: تویی که متاع و کشت ما را تخریب می کنی؟! و همگی بر آن شدند که او را بکشند، پس او را نزد مردی سپردند و چون شب فرا رسید، او صاحب خانه را صدا زد و گفت:
پدر من شب ها مرا روی شکم خود می خوابانید؛ صاحب خانه گفت: بیا روی شکم من بخواب و چون روی شکم او خوابید، لواط را به او یاد داد و این عمل بین مردان رایج شد و مردم دیگر، به سراغ زن ها نرفتند، و هر که را می دیدند که از جادّه عبور می کند او را می گرفتند و با او لواط می کردند، از این رو مردم، از مسیر شهر آنان سفر نمی کردند؛ و چون ابلیس دانست که آنان زن ها را رها نمودند، به سراغ آنان آمد و خود را به صورت یک زن در آورد و به آنان گفت:
آیا مردان شما با هم دیگر لواط می کنند؟ گفتند: «آری ما دیده ایم که چنین می کنند» پس ابلیس خود ارضایی [و مساحقه] را نیز به آنان یاد داد، و هر چه حضرت لوط آنان را نصیحت و اندرز می داد و از این عمل نهی می کرد، ابلیس آنان را به این عمل ترغیب می نمود، تا این که زن ها نیز خود را از مردان بی نیاز دانستند و چون حجّت بر آنان تمام شد، خداوند جبرییل و میکائیل و اسرافیل را برای هلاکت آنان فرستاد…
ص: 188
[همان گونه که در حدیث قبل با اختلاف مختصری بیان شد.](1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که اصرار بر لواط داشته باشد نمی میرد تا خداوند سنگی از سنگ های قوم لوط را بر او پرتاب کند و بمیرد، و احدی آن را نبیند.(2)
ص: 189
و در تفسیر آیه «وَ اَمْطَرْنَا عَلَیْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّیلٍ مَّنضُودٍ» فرمود:
هر بنده ای که عمل قوم لوط را حلال بداند، خداوند هنگام مرگ یکی از سنگ هایی که بر سر قوم لوط کوبید، بر سر او خواهد کوبید، تا هلاک شود، و لکن مردم آن را نخواهند دید!(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی روایت نموده:
مقصود لوط(علیه السلام) که به قوم خود گفت: «هؤُلاءِ بَناتِی» همسران آنان بود نه دختران خود، چرا که پیامبر، پدر امّت خود می باشد و لوط می خواست مردم را به حلال دعوت کند و نمی خواست به حرام دعوت نماید.(2) و روایت شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در تفسیر «وَ مَا هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ» فرمود:
جبرییل به من گفت: مقصود، ظالمین از امّت تو می باشند، که در هر ساعت به خاطر ظلمی که می کنند سزاوار است سنگی بر سر آنان فرود آید.
و در کافی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود این است که: امّت تو نیز اگر عمل قوم لوط را انجام بدهند همان کیفر را خواهند داشت.(3)
ص: 190
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «فَما لَبِثَ اَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ» فرمود:
ابراهیم(علیه السلام) به ملائکه فرمود: بخورید، و آنان گفتند: «نمی خوریم تا قیمت و عوض آن را به ما خبر بدهی» پس ابراهیم(علیه السلام) فرمود: هنگام شروع بگویید: «بسم الله» و چون فارغ شدید بگویید: «الحمد لله» پس جبرییل رو به اصحاب خود نمود و گفت: حق است که خدا او را خلیل خود قرار بدهد!(1)
وَ اِلی مَدْیَنَ اَخاهُمْ شُعَیْبًا قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَکُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ اِنِّی اَراکُمْ بِخَیْرٍ وَ اِنِّی اَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ مُحیطٍ وَ یا قَوْمِ اَوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ اَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْاَرْضِ مُفْسِدینَ بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ وَ ما اَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفیظٍ قالُوا یا شُعَیْبُ اَ صَلاتُكَ تَاْمُرُكَ اَنْ نَتْرُكَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا اَوْ اَنْ نَفْعَلَ فی اَمْوالِنا ما نَشؤُا اِنَّكَ لَاَنْتَ الْحَلیمُ الرَّشیدُ قالَ یا قَوْمِ اَ رَاَیْتُمْ اِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ رَزَقَنی مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَ ما اُریدُ اَنْ اُخالِفَکُمْ اِلی ما اَنْهاکُمْ عَنْهُ اِنْ اُریدُ اِلَّا الْاِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفیقی اِلَّا بِاللهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ اِلَیْهِ اُنیبُ وَ یا قَوْمِ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شِقاقی اَنْ یُصیبَکُمْ مِثْلُ ما اَصابَ قَوْمَ نُوحٍ اَوْ قَوْمَ هُودٍ اَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْکُمْ بِبَعیدٍ وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا اِلَیْهِ اِنَّ رَبِّی رَحیمٌ وَدُودٌ قالُوا یا شُعَیْبُ ما نَفْقَهُ کَثیرًا مِمَّا تَقُولُ وَ اِنَّا لَنَراكَ فینا ضَعیفًا وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ وَ ما اَنْتَ عَلَیْنا بِعَزیزٍ قالَ یا قَوْمِ اَ رَهْطی اَعَزُّ عَلَیْکُمْ مِنَ اللهِ
ص: 191
وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَکُمْ ظِهْرِیًّا اِنَّ رَبِّی بِما تَعْمَلُونَ مُحیطٌ وَ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلی مَکانَتِکُمْ اِنِّی عامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَاْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ وَ مَنْ هُوَ کاذِبٌ وَ ارْتَقِبُوا اِنِّی مَعَکُمْ رَقیبٌ وَ لَمَّا جاءَ اَمْرُنا نَجَّیْنا شُعَیْبًا وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ اَخَذَتِ الَّذینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَاَصْبَحُوا فی دِیارِهِمْ جاثِمینَ کَاَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیها اَلا بُعْدًا لِمَدْیَنَ کَما بَعِدَتْ ثَمُودُ
اوفوا المکیال و المیزان: «وزن» به معنای تعدیل چیزی با چیز دیگر است؛ با آلت تعدیل، و «توفیق» موافقت عمل با صواب است و مُوَفِّق جز خداوند نیست، و «شقاق و مُشاقّه» جدایی همراه با دشمنی است. و «فِقه» به معنای فهم است، و «فقیه» اصطلاحاً به معنای فهیم و دانای به بخشی از علوم سمعیّه دین است، و عالم و فقیه در اصول دین، فهیم و عالم به دلائل عقلیّه است، و «رَجْم» به معنای سنگسار کردن است، و «اعزّ» به معنای قویّ تر، ضدّ اذلّ است، و ظِهریّ، به معنای بی اعتنایی و چیزی را پشت سر انداختن است [و در فارسی گفته می شود: او فلان چیز را پشت سر انداخت و یا پشت گوش انداخت و به آن اعتنایی نکرد.](1)
و به سوی «مدین» برادرشان شعیب را (فرستادیم) گفت: «ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که جز او، معبود دیگری برای شما نیست! پیمانه و وزن را کم نکنید (و دست به کم فروشی نزنید)! من (هم اکنون) شما را در نعمت می بینم (ولی) از عذاب روز فراگیر،
ص: 192
بر شما بیمناکم! (84) و ای قوم من! پیمانه و وزن را با عدالت، تمام دهید! و بر اشیاء (و اجناس) مردم، عیب نگذارید و از حق آنان نکاهید! و در زمین به فساد نکوشید! (85) آن چه خداوند برای شما باقی گذارده (از سرمایه های حلال)، برای شان بهتر است اگر ایمان داشته باشید! و من، پاسدار شما (و مامور بر اجبارتان به ایمان) نیستم! (86) گفتند: «ای شعیب! آیا نمازت به تو دستور می دهد که آن چه را پدرانمان می پرستیدند، ترک کنیم یا آن چه را می خواهیم در اموالمان انجام ندهیم؟! تو که مرد بردبار و فهمیده ای هستی!» (87) گفت: «ای قوم! به من بگویید، هر گاه من دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم، و رزق (و موهبت) خوبی به من داده باشد، (آیا می توانم بر خلاف فرمان او رفتار کنم؟!) من هرگز نمی خواهم چیزی که شما را از آن باز می دارم، خودم مرتکب شوم! من جز اصلاح -- تا آن جا که توانایی دارم -- نمی خواهم! و توفیق من، جز به خدا نیست! بر او توکّل کردم و به سوی او بازمی گردم! (88) و ای قوم من! دشمنی و مخالفت با من، سبب نشود که شما به همان سرنوشتی که قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح گرفتار شدند، گرفتار شوید! و قوم لوط از شما چندان دور نیست! (89) از پروردگار خود، آمرزش بطلبید و به سوی او بازگردید که پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه کار) است!» (90) گفتند: «ای شعیب! بسیاری از آن چه را می گویی، ما نمی فهمیم! و ما تو را در میان خود، ضعیف می یابیم و اگر (به خاطر) قبیله کوچکت نبود، تو را سنگسار می کردیم و تو در برابر ما قدرتی نداری!» (91) گفت: «ای قوم! آیا قبیله کوچک من، نزد شما عزیزتر از خداوند است؟! در حالی که (فرمان) او را پشت سر انداخته اید! پروردگارم به آن چه انجام می دهید، احاطه دارد (و آگاه است)! (92) ای قوم! هر کاری از دستتان ساخته است، انجام دهید، من هم کار خود را خواهم کرد و به زودی خواهید دانست چه کسی عذاب خوارکننده به سراغش می آید، و چه کسی دروغ گوست! شما انتظار بکشید، من هم در
ص: 193
انتظارم!» (93) و هنگامی که فرمان ما فرا رسید، شعیب و کسانی را که با او ایمان آورده بودند، به رحمت خود نجات دادیم و آن ها را که ستم کردند، صیحه (آسمانی) فرو گرفت و در دیار خود، به رو افتادند (و مردند). .. (94) آن چنان که گویی هرگز از ساکنان آن (دیار) نبودند! دور باد مدین (و اهل آن) از رحمت خدا، همان گونه که قوم ثمود دور شدند! (95)
«وَ اِلی مَدْیَنَ اَخاهُمْ شُعَیْباً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَکُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ اِنِّی اَراکُمْ بِخَیْرٍ وَ اِنِّی اَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ مُحیطٍ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند شعیب را به اهل مدین مبعوث نمود و مدین قریه ای است در راه شام [و بین مصر و شام است] و اهل مدین به شعیب ایمان نیاوردند و خداوند سخنان آنان را برای شعیب نقل نموده که گفتند: «ای شعیب آیا نماز تو، تو را امر می کند، که ما دست از آن چه پدرانمان می پرستیده اند، بر داریم؟!» و نیز گفتند: «تو سفیه و جاهل هستی» در حالی که خداوند از قول آنان حکایت نموده که گفته اند: «لَاَنْتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ» [و شعیب را به خوبی یاد نموده اند] سپس گوید: خداوند قوم شعیب را به خاطر کم فروشی و نقص در مکیال و میزان هلاک نمود، و شعیب به آنان فرمود: «اَ رَاَیْتُمْ اِن کُنتُ عَلَیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّی وَ رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا…»(2)
ص: 194
امام رضا(علیه السلام) در تفسیر آیه «وَ ارْتَقِبُواْ اِنِّی مَعَکُمْ رَقِیبٌ» و «فَانتَظِرُواْ اِنِّی مَعَکُم مِّنَ الْمُنتَظِرِینَ» فرمود:
«چه قدر صبر و انتظار فرج نیکوست سپس فرمود: «بر شما باد به صبر، چرا که فرج تنها پس از ناامیدی می رسد؛ و آنان که قبل از شما بودند، از شما صابرتر بودند.(1) «بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ وَ ما اَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفیظٍ»(2) از امام صادق(علیه السلام) سوال شد: آیا به حضرت بقیّة الله، امیرالمؤمنین گفته می شود؟ فرمود:
این لقب جز به امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) گفته نمی شود، و احدی قبل از او و بعد او خود را امیرالمؤمنین نمی نامد مگر آن که کافر باشد؛ راوی گوید: گفتم:
فدای شما شوم، چگونه بر حضرت قائم(علیه السلام) سلام می کنند؟ فرمود: می گویند:
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّةَ اللَّهِ» سپس امام(علیه السلام) این آیه را قرائت نمود «بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِین.»(3)
ص: 195
احمد بن اسحاق بن سعد اشعری گوید:
[ما در خانه امام عسکری(علیه السلام) بودیم] و آن حضرت بر ما وارد شد در حالی که فرزندی سه ساله و نورانی مانند «لیلة البدر» ماه شب چهاردهم در روی شانه او بود و به من فرمود: ای احمد بن اسحاق اگر کرامت تو نزد خدا و اولیای او ایجاب نمی کرد، من این فرزندم را به تو نشان نمی دادم، او همنام رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است… تا این که گوید:
آن فرزند به زبان فصیح عربی فرمود: «اَنَا بَقِیَّةُ اللهِ فِی اَرْضِهِ وَ الْمُنْتَقِمُ مِنْ اَعْدَائِهِ فَلَا تَطْلُبْ اَثَراً بَعْدَ عَیْنٍ» یعنی «من بقیة الله روی زمین هستم و من انتقام گیرنده ی از دشمنان خدا هستم، ای احمد بن اسحاق بعد از معاینه و دیدن دنبال دلیل دیگری نباش…»(1) امام باقر(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی که سخن از حضرت قائم(علیه السلام) به میان آورده فرمود:
هنگامی که او قیام می نماید پشت خود را به کعبه می دهد و اصحاب او که
ص: 196
سیصد و سیزده نفر هستند گرد او جمع می شوند، و نخستین سخن او این آیه است «بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِین» سپس می فرماید: «من هستم بقیّة الله و حجّت خدا و خلیفه ی او بر شما» پس هر کس به او سلام می کند می گوید:
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّةَ اللهِ فِی اَرْضِهِ.»(1) «وَ مَا تَوْفِیقِی اِلَّا بِاللهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ اِلَیْهِ اُنِیبُ»(2) عبدالله فضل هاشمی گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه فوق سوال کردم فرمود:
هنگامی که بنده امر خدا را اطاعت نمود، عمل او موافق امر الهی قرار می گیرد، و آن بنده را موفّق می گویند، و هنگامی که بنده بخواهد داخل گناه و معصیت خدا بشود و خداوند بین او و آن گناه مانع شود، ترک آن گناه با توفیق خداوند بوده است، و اگر مانع او از گناه نشود و بنده آن گناه را انجام بدهد، خداوند او را خوار کرده و یاریش ننموده و توفیق ترک گناه را به او نداده است!(3)
ص: 197
«وَ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ اِلَیْهِ اِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ»(1) امام باقر(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در حدیث مفصّلی نقل نموده که آن حضرت به اصحاب خود فرمود:
اگر شما گناه نمی کردید، و استغفار نمی نمودید، خداوند مخلوق دیگری را خلق می کرد تا گناه کنند و استغفار نمایند و او آنان را بیامرزد! سپس فرمود:
مومن [همواره] مورد آزمایش قرار می گیرد [و خطا می کند] و فراوان توبه می نماید، چنان که خداوند می فرماید: «اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ» و یا می فرماید: «اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ اِلَیْهِ.»(2)
ص: 198
امام صادق(علیه السلام) از پدر خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
چهار خصلت است که در هر کس باشد در نور اعظم خدا خواهد بود… تا این که فرمود: و کسی که خطایی بکند و سپس بگوید: «اَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ اَتُوبُ اِلَیْهِ.»(1)
وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبینٍ اِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَاتَّبَعُوا اَمْرَ فِرْعَوْنَ وَ ما اَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشیدٍ یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَاَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ وَ اُتْبِعُوا فی هذِهِ لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ ذلِكَ مِنْ اَنْباءِ الْقُری نَقُصُّهُ عَلَیْكَ مِنْها قائِمٌ وَ حَصیدٌ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ فَما اَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتی یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ شَیْ ءٍ لَمَّا جاءَ اَمْرُ رَبِّكَ وَ ما زادُوهُمْ غَیْرَ تَتْبیبٍ وَ کَذلِكَ اَخْذُ رَبِّكَ اِذا اَخَذَ الْقُری وَ هِیَ ظالِمَةٌ اِنَّ اَخْذَهُ اَلیمٌ شَدیدٌ اِنَّ فی ذلِكَ لَآیَةً لِمَنْ خافَ عَذابَ الْآخِرَةِ ذلِكَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ وَ ما نُؤَخِّرُهُ اِلَّا لِاَجَلٍ مَعْدُودٍ یَوْمَ یَاْتِ لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ اِلَّا بِاِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعیدٌ فَاَمَّا الَّذینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فیها زَفیرٌ وَ شَهیقٌ خالِدینَ فیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْاَرْضُ اِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ اِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما یُریدُ وَ اَمَّا الَّذینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدینَ فیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْاَرْضُ اِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ فَلا تَكُ فی مِرْیَةٍ مِمَّا یَعْبُدُ هؤُلاءِ ما یَعْبُدُونَ اِلَّا کَما یَعْبُدُ آباؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ اِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصیبَهُمْ غَیْرَ مَنْقُوصٍ
«اقدَمَ قَومَه و یُقدِمُ قَومَه» هنگامی گفته می شود که کسی از جلو حرکت کند و بقیّه به دنبال او بروند، و «ورد» به معنای ورود و دخول است، و «اورَدَهُم النارَ» به معنای وارد کردن فرعون پیروان خود را در آتش است، و «وِرْد» به معنای آب است و فرعون به
ص: 199
جای سیراب کردن قوم خود آنان را در آتش وارد نمود! چنان که «رِفد» به معنای کمک و احسان است و در مورد نفع استعمال می شود و فرعون عوض کمک و احسان، قوم خود را گرفتار عذاب کرد، از این رو خداوند می فرماید: «بئس الورد المورود» و «بئس الرفد المرفود» و «حصید» به معنای محصود است و «حَصْد» قطع زرع است، و «شقا و شقاوت و شِقوة» به یک معناست و ضدّ سعادت است، و «زفیر» صدای اوّل الاغ است و شهیق آخر آن است. و «تتبیب» به معنای هلاک نمودن است و «تبّت یده» یعنی قطعت و خسرت، و «یَوْمٌ مَشْهُودٌ»، و «یوم الموعود»، و «یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ» یوم القیامة است که خداوند اوّلین و آخرین را در آن جمع می نماید، و «مجذوذ» به معنای مقطوع است، و «مِریة» به معنای شکّ است.(1)
ما، موسی را با آیات خود و دلیل آشکاری فرستادیم… (96) به سوی فرعون و اطرافیانش امّا آن ها از فرمان فرعون پیروی کردند در حالی که فرمان فرعون، مایه رشد و نجات نبود! (97) روز قیامت، او در پیشاپیش قومش خواهد بود و (به جای چشمه های زلال بهشت) آن ها را وارد آتش می کند! و چه بد آبشخوری است (آتش)، که بر آن وارد می شوند! (98) آنان در این جهان و روز قیامت، لعنتی به دنبال دارند و چه بد عطایی است (لعن و دوری از رحمت خدا)، که نصیب آنان می شود! (99) این از اخبار شهرها و آبادیهاست که ما برای تو بازگو می کنیم که بعضی (هنوز) برپا هستند، و بعضی درو شده اند (و از میان رفته اند)! (100) ما به آن ها ستم نکردیم بلکه آن ها خودشان بر خویشتن ستم روا داشتند! و هنگامی که فرمان مجازات الهی فرا رسید، معبودانی را که غیر از خدا می خواندند، آن ها را یاری نکردند و جز بر هلاکت آنان
ص: 200
نیفزودند! (101) و اینچنین است مجازات پروردگار تو، هنگامی که شهرها و آبادیهای ظالم را مجازات می کند! (آری،) مجازات او، دردناک و شدید است! (102) در این، نشانه ای است برای کسی که از عذاب آخرت می ترسد همان روزی است که مردم در آن جمع می شوند، و روزی که همه آن را مشاهده می کنند. (103) و ما آن (مجازات) را، جز تا زمان محدودی، تاخیر نمی اندازیم! (104) آن روز که (قیامت و زمان مجازات) فرا رسد، هیچ کس جز به اجازه او سخن نمی گوید گروهی بدبختند و گروهی خوشبخت! (105) امّا آن ها که بدبخت شدند، در آتشند و برای آنان در آن جا، «زفیر» و «شهیق» [ناله های طولانی دم و بازدم] است… (106) جاودانه در آن خواهند ماند، تا آسمان ها و زمین برپاست مگر آن چه پروردگارت بخواهد! پروردگارت هر چه را بخواهد انجام می دهد! (107) امّا آن ها که خوشبخت و سعادتمند شدند، جاودانه در بهشت خواهند ماند، تا آسمان ها و زمین برپاست، مگر آن چه پروردگارت بخواهد! بخششی است قطع نشدنی! (108) پس شکّ و تردیدی (در باطل بودن) معبودهایی که آن ها می پرستند، به خود راه مده! آن ها همان گونه این معبودها را پرستش می کنند که پدرانشان قبلًا می پرستیدند، و ما نصیب آنان را بی کم و کاست خواهیم داد! (109)
«وَ لَقَدْ اَرْسَلْنَا مُوسَی بِآیَاتِنَا وَ سُلْطَانٍ مُّبِینٍ * اِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَاتَّبَعُوا اَمْرَ فِرْعَوْنَ وَ ما اَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشیدٍ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ» یعنی هلاکت و غرق در دنیا، و عذاب در قیامت.
ص: 201
«اِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِّمَنْ خَافَ عَذَابَ الآخِرَةِ ذَلِکَ یَوْمٌ مَّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ وَ ذَلِکَ یَوْمٌ مَّشْهُودٌ»(1) و نیز گوید:
مقصود از «یَوْمٌ مَشْهُودٌ» روزی است که پیامبران و مرسلین بر امّت های خود گواهی می دهند. [و آن روز قیامت است].(2) امام صادق و امام باقر(علیهما السلام) می فرمایند:
«یَوْمٌ مَشْهُودٌ» روز عرفه است، و «یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ» روز قیامت است، چنان که «یوم الموعود» نیز روز قیامت است.(3) «یَوْمَ یَاْتِ لَا تَکَلَّمُ نَفْسٌ اِلَّا بِاِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ»(4) در کتاب توحید از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
منافاتی بین آیه «لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ اِلَّا بِاِذْنِهِ» و امثال این آیه مانند «لا یتکلمون اِلَّا مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا» با آیه «هَذَا یَوْمُ لَا یَنطِقُونَ * وَ لَا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ» نیست چرا که آیه دوّم مربوط به مواقف دیگری است غیر از موقف آیه اوّل.(5) مولّف گوید:
بحث شقیّ و سعید در آیات گذشته و آینده بیان شده و بیان خواهد شد و در این آیه از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «کسی که در ولایت آل محمّد(صلی الله علیه و آله) وارد شود [سعادتمند است و] داخل بهشت می شود و کسی که در ولایت دشمنان آنان وارد
ص: 202
شود [شقیّ است و] داخل آتش می شود، و مراد از استثناء در آیه «اِلَّا مَا شَاء رَبُّکَ» خروج و دخول به خاطر قبول ولایت آل محمّد(صلی الله علیه و آله) و عدم قبول آن است.(1) «خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الاَرْضُ اِلَّا مَا شَاء رَبُّکَ اِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِّمَا یُرِیدُ»(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در این آیه و آیه بعد از آن می فرماید:
این دو آیه مربوط به آتش برزخ قبل از قیامت است و مقصود از «وَ اَمَّا الَّذِینَ سُعِدُواْ فَفِی الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا» بهشت های برزخی است که ارواح مومنین منتقل به آن ها می شوند، و مقصود از «عَطَاء غَیْرَ مَجْذُوذٍ» غیر مقطوع از نعمت های آخرت و بهشت عدن است که متّصل به بهشت برزخی خواهد بود، و این آیه ردّ بر کسانی است که منکر عذاب قبر و ثواب و عقاب آن می باشند.(3)
ص: 203
مرحوم فیض پس از نقل سخن فوق گوید: مؤیّد این تفسیر [که از روایات گرفته شده] قول خداوند است که می فرماید:
«النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوًّا وَ عَشِیًّا» و امام صادق(علیه السلام) فرمود: این آیه مربوط به آتش برزخ است قبل از قیامت، چرا که صبح و شامی در قیامت نیست، سپس فرمود:
مگر نشنیده ای که خداوند می فرماید: «َیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ اَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ اَشَدَّ الْعَذَابِ.» سپس گوید:
مؤیّد این معنا این است که در همین آیات آمده: «مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الاَرْضُ» و مقصود، سماوات دنیا و ارض دنیا می باشد، و این چیز معلومی است.
تا این که گوید: در تفسیر عیّاشی از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل شده که فرمودند:
مراد از بهشت و نار در این آیه، ولایت آل محمّد(صلی الله علیه و آله) و ولایت دشمنان آنان است.
سپس گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
جاهل به علم تفسیر [از مخالفین] می گوید: معنای «اِلَّا مَا شَاء رَبُّکَ» این است که خداوند اهل بهشت و دوزخ را پس از مدّتی از بهشت و دوزخ خارج می نماید و کسی در بهشت و دوزخ نمی ماند» و این دروغی است که آنان می گویند، و خداوند در قیامت هرگز اهل بهشت و اهل دوزخ را از بهشت و دوزخ خارج نخواهد نمود، آری برخی از اهل دوزخ [که گنه کاران اهل ایمان اند] از دوزخ
ص: 204
خارج می شوند، و جز آنان احدی خارج نمی شود، چنان که خداوند می فرماید:
«ماکِثِینَ فِیهِ اَبَداً.» از این رو امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
دو آیه فوق درباره ی غیر اهل خلود از اهل شقاوت و سعادت است.(1) مولّف گوید:
مؤیّد آن چه گذشت روایات دیگری است که در حدّ اختصار بیان می شود.
حسین بن سعید اهوازی در کتاب زهد از ابو جعفر احول نقل کرده که گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: به ما رسیده که درهای جهنّم پس از مدّتی بسته می شود؟! امام صادق(علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند چنین نیست و همواره دوزخیان در دوزخ
ص: 205
خواهند بود؛ گفتم: پس معنای این آیه چیست؟ «خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الاَرْضُ اِلَّا مَا شَاء رَبُّکَ؟» فرمود: این آیه درباره ی کسانی است که از دوزخ نجات می یابند.(1) محمّد بن مسلم گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی اهل جهنّم سوال کردم، فرمود: پدرم می فرمود:
[برخی از] اهل جهنّم نجات پیدا می کنند و به چشمه ای کنار درب بهشت به نام چشمه حَیَوان می رسند و از آب آن به بدن آنان می پاشند و گوشت و پوست و موی بدن آنان می روید [و داخل بهشت می شوند.](2) عمر بن ابان گوید: از امام کاظم(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
[برخی از] اهل جهنّم به سبب گناهانشان جهنّم می روند، و با عفو خداوند نجات پیدا می کنند و از دوزخ خارج می شوند.(3) ابوبصیر گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
گروهی به سبب شفاعت ما از دوزخ خارج می شوند و در آبی که از بهشت
ص: 206
خارج می شود غسل می کنند و گوشت و خون در بدنشان می روید و آثار عذاب از آنان برطرف می شود و چون داخل بهشت می شوند، به آنان اهل جهنّم گفته می شود، و همه آنان می گویند: خدایا این نام را از ما برطرف کن. پس این نام برداشته می شود [و اهل بهشت این نام را فراموش می کنند].
ابوبصیر گوید: سپس امام باقر(علیه السلام) به من فرمود:
ای ابوبصیر! دشمنان علی(علیه السلام) همان کسانی هستند که در آتش مخلّد خواهند بود و شفاعت به فریاد آنان نمی رسد.(1) حمران بن اعین گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
کفّار و مشرکین در دوزخ، اهل توحید را سرزنش می کنند و می گویند: ما نمی بینیم که توحید برای شما فایده ای داشته باشد! و اکنون ما و شما یکسان هستیم! پس خداوند از اهل توحید حمایت می کند، و به ملائکه می فرماید: از آنان شفاعت کنید، پس ملائکه برای هر کس، خدا بخواهد شفاعت می کنند، سپس خداوند به مومنین نیز می فرماید از آنان شفاعت کنید. و چون شفاعت می کنند و کسی باقی نمی ماند خداوند می فرماید: «من ارحم الراحمین هستم، همگی با رحمت من، از دوزخ خارج شوید» پس آنان مانند ملخ [های فراوان] از دوزخ خارج می شوند.(2)
ص: 207
مولّف گوید:
در روایات معصومین(علیهم السلام) نقل شده و مرحوم صدوق نیز در کتاب اعتقادات امامیه تحریر نموده که خداوند نسبت به اطفال و مجانین و کسانی که در فترة رسل از دنیا رفته اند و… در قیامت امتحانی برگذار می کند و آتشی آماده می نماید و به آنان گفته می شود: پروردگار شما امر نموده که داخل آتش شوید و هر کس داخل شود آتش بر او سلامت خواهد بود و هر کس داخل نشود معذّب خواهد شد.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فیهِ وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ اِنَّهُمْ لَفی شَکٍّ مِنْهُ مُریبٍ وَ اِنَّ کُلاًّ لَمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّكَ اَعْمالَهُمْ اِنَّهُ بِما یَعْمَلُونَ خَبیرٌ فَاسْتَقِمْ کَما اُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا اِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ وَ لا تَرْکَنُوا اِلَی الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ اَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ وَ اَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفًا مِنَ اللَّیْلِ اِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِكَ ذِکْری لِلذَّاکِرینَ وَ اصْبِرْ فَاِنَّ اللهَ لا یُضیعُ اَجْرَ الْمُحْسِنینَ فَلَوْ لا کانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ اُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِی الْاَرْضِ اِلَّا قَلیلًا مِمَّنْ اَنْجَیْنا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذینَ ظَلَمُوا ما اُتْرِفُوا فیهِ وَ کانُوا مُجْرِمینَ وَ ما کانَ رَبُّكَ لِیُهْلِكَ
ص: 208
الْقُری بِظُلْمٍ وَ اَهْلُها مُصْلِحُونَ وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ اُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفینَ اِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّكَ لَاَمْلَاَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ اَجْمَعینَ وَ کُلاًّ نَقُصُّ عَلَیْكَ مِنْ اَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ وَ جاءَكَ فی هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنینَ وَ قُلْ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلی مَکانَتِکُمْ اِنَّا عامِلُونَ وَ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ وَ لِلهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ اِلَیْهِ یُرْجَعُ الْاَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
«وَ لَا تَرْکَنُواْ اِلَی الَّذِینَ ظَلَمُواْ» رکون به معنای اعتماد به چیزی یا شخصی است و ضدّ آن نفور و نفرت و بیزاری است، و «صبر» تحمّل و حبس نفس است از خروج و حرکت به باطل و خلاف، و اصل صبر به معنای تلخی و مرارت است و به همین علّت گفته می شود: «الحقُ مرّ» چرا که پذیرفتن و قبول حقّ بسا تلخ است، از این رو پاداش صابران بدون حساب داده می شود، و «بقیّه» باقیمانده ی چیزی است که بیشتر آن تلف شده است، و گفته می شود: «فی فلانٍ بقیّة خیرٍ» یعنی در او خیر و فضیلتی است قابل ستایش؛ و «و اترفوا فی هذه الدنیا» ترفه به معنای نعمت و لذّت است، یعنی ستم کاران از لذّت های دنیا پیروی کردند و به آن ها سرگرم شدند! و «قَصَص» خبرهای پیوسته و دنباله دار است، و قَصَّه یَقُصّهُ: اذا اتّبع اثره: و «نبا» خبر بزرگ و با اهمیّت است، و «فؤاد» به معنای قلب است، و «مکانة» به معنای طریقه ی عملی است و به معنای منزلت و قدر نیز آمده چنان که گفته می شود: «له مکانة عند السلطان» و «انتظار» طلب ادراک است، و فرق بین انتظار و ترجّی این است که ترجّی انتظار خیر است و انتظار اعمّ از خیر و شرّ است.(1)
ص: 209
ما به موسی کتاب آسمانی دادیم سپس در آن اختلاف شد و اگر فرمان قبلی خدا (در زمینه آزمایش و اتمام حجّت بر آن ها) نبود، در میان آنان داوری می شد! و آن ها (هنوز) در شکّ اند، شکّی آمیخته به بدگمانی! (110) و پروردگارت اعمال هر یک را بی کم و کاست به آن ها خواهد داد او به آن چه عمل می کنند آگاه است! (111) پس همان گونه که فرمان یافته ای، استقامت کن و همچنین کسانی که با تو به سوی خدا آمده اند (باید استقامت کنند)! و طغیان نکنید، که خداوند آن چه را انجام می دهید می بیند! (112) و بر ظالمان تکیه ننمایید، که موجب می شود آتش شما را فرا گیرد و در آن حال، هیچ ولیّ و سرپرستی جز خدا نخواهید داشت و یاری نمی شوید! (113) در دو طرف روز، و اوایل شب، نماز را برپا دار چرا که حسنات، سیئات (و آثار آن ها را) از بین می برند این تذکّری است برای کسانی که اهل تذکّرند! (114) و شکیبایی کن، که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد! (115) چرا در قرون (و اقوام) قبل از شما، دانشمندان صاحب قدرتی نبودند که از فساد در زمین جلوگیری کنند؟! مگر اندکی از آن ها، که نجاتشان دادیم! و آنان که ستم می کردند، از تنعّم و کامجویی پیروی کردند و گناه کار بودند (و نابود شدند)! (116) و چنین نبود که پروردگارت آبادیها را بظلم و ستم نابود کند در حالی که اهلش در صدد اصلاح بوده باشند! (117) و اگر پروردگارت می خواست، همه مردم را یک امّت (بدون هیچ گونه اختلاف) قرار می داد ولی آن ها همواره مختلفند… (118) مگر کسی را که پروردگارت رحم کند! و برای همین (پذیرش رحمت) آن ها را آفرید! و فرمان پروردگارت قطعی شده که: جهنّم را از همه (سرکشان و طاغیان) جنّ و انس پر خواهم کرد! (119) ما از هر یک از سرگذشتهای انبیا برای تو بازگو کردیم، تا به وسیله آن، قلبت را آرامش بخشیم و اراده ات قویّ گردد. و در این (اخبار
ص: 210
و سرگذشتها،) برای تو حقّ، و برای مومنان موعظه و تذکّر آمده است. (120) و به آن ها که ایمان نمی آورند، بگو: «هر چه در قدرت دارید، انجام دهید! ما هم انجام می دهیم! (121) و انتظار بکشید! ما هم منتظریم! (122) و (آگاهی از) غیب (و اسرار نهان) آسمان ها و زمین، تنها از آن خداست و همه کارها به سوی او بازمی گردد! پس او را پرستش کن! و بر او توکّل نما! و پروردگارت از کارهایی که می کنید، هرگز غافل نیست! (123)
«فَاسْتَقِمْ کَمَا اُمِرْتَ وَ مَن تَابَ مَعَکَ وَ لَا تَطْغَوْاْ اِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»(1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«شَیَّبَتْنِی سُورَةُ هُودٍ» و مقصود آن حضرت این آیه بوده است و چون از آن حضرت سوال شد: چه زود پیری به سراغ شما آمده؟ فرمود: «شَیَّبَتْنِی سُورَةُ هُودٍ لمکان فَاسْتَقِمْ.» مولّف گوید:
حقا تحمّل بار سنگین رسالت و استقامت در آن بسیار سخت است، و جمله «وَ مَن تَابَ مَعَکَ» نیز برای امّت و پیروان او بسیار سنگین و خطرناک است، و لکن ما غافلیم! «وَ لَا تَرْکَنُواْ اِلَی الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ مَا لَکُم مِّن دُونِ اللهِ مِنْ اَوْلِیَاء…»(2) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:
مردی نزد سلطانی برود و دوست داشته باشد که او زنده باشد و دست خود را در کیسه نماید و به او چیزی بدهد.(3)
ص: 211
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «رکون به ظالمان» دوستی و خیرخواهی و اطاعت از آنان است.
صاحب تفسیر مجمع این معنا را از ائمّه معصومین(علیهم السلام) نقل نموده است.
در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ» خلود نیست و لکن [میل و اطاعت و خیرخواهی از آنان] سبب می شود که آتش با شما تماس پیدا کند، پس شما نباید به آنان تمایل پیدا کنید.(1) مولّف گوید:
در روایات ما فراوان آمده که ظالم و معین ظالم و راضی به ظلم ظالم هر سه شریک هستند!(2) «وَ اَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَ زُلَفًا مِّنَ اللَّیْلِ اِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذلِکَ ذِکْری لِلذَّاکِرینَ»(3) زراره گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره ی نمازهای واجب سوال کردم، فرمود:
در شبانه روز پنج نماز واجب است، گفتم: آیا خداوند آن ها را در کتاب خود نام برده؟ فرمود: آری، خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) فرموده است: «اقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ
ص: 212
الشَّمْسِ اِلی غَسَقِ اللَّیْلِ» و دلوک شمس زوال شمس است و بین دلوک شمس تا غسق لیل، چهار نماز واجب است، و «غَسَقِ اللَّیْلِ» نصف شب می باشد. سپس فرمود: «و قرآن الفجر انّ قرآن الفجر کان مشهوداً» و این پنجمین نماز است؛ و در آیه دیگری نیز خداوند [به طور اجمال] نمازهای واجب را بیان نموده و فرموده است:
«وَ اَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ…» و «وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ» اشاره ی به نماز عشا می باشد، و در آیه دیگری نیز [به اجمال] به نمازهای واجب اشاره نموده و فرموده است: «حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی» و «صَّلاةِ الْوُسْطی» نماز ظهر است و این نخستین نمازی است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در وسط روز خوانده و آن بین نماز صبح و نماز عصر است.(1)
ص: 213
فضیل بن عثمان مرادی گوید: امام صادق(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نمود که فرمود:
چهار چیز در هر کس باشد هلاک نخواهد شد:
بنده ای که کار نیکی را انجام بدهد و نیّت او نیکو باشد، خداوند ده حسنه به او می دهد، و اگر نیّت انجام دادن آن را داشته و نتوانسته انجام بدهد، به خاطر حسن نیّت خداوند یک حسنه به او می دهد و اگر نیّت کار بدی را بکند و انجام ندهد چیزی بر او نوشته نمی شود و اگر آن عمل را انجام بدهد هفت ساعت بر او مهلت داده می شود، و ملک حسنات به ملک سیّئات می گوید: شتاب مکن شاید او پس از آن گناه کار نیکی انجام بدهد و گناه او محو و نابود شود، چرا که خداوند می فرماید «اِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ» و یا استغفار کند و بگوید: «اَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِی لَا اِلَهَ اِلَّا هُوَ عَالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ الْعَزِیزَ الْحَکِیمَ الْغَفُورَ الرَّحِیمَ ذَا الْجَلَالِ وَ الْاِکْرَامِ وَ اَتُوبُ اِلَیْهِ» و اگر چنین کند، چیزی بر او نوشته نمی شود، و اگر آن هفت ساعت بگذرد و کار نیکی نکند و استغفار نیز ننماید، ملک حسنات به ملک سیّئات می گوید: گناه این شقّی محروم را بنویس.(1)
ص: 214
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «اِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ» فرمود:
نمازهای شب مومن گناهان روز او را از بین می برد.(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
از حبیب خود رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: امیدوار کننده ترین آیات قرآن آیه «وَ اَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ…» است. سپس فرمود: یا علی سوگند به خدایی که مرا به حقّ «بشیر و نذیر» مبعوث نمود، هنگامی که یکی از شما شروع به وضو گرفتن می کند، گناهان او از اعضا و جوارح او می ریزد و چون با صورت و قلب خود به خدا رو می کند و به نماز می ایستد، از نماز خود فارغ نمی شود مگر این که همانند وقت ولادت خود از مادر، از گناه پاک می شود و اگر گناهی بین دو نماز انجام بدهد نیز از او بخشوده می شود.
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همه ی نمازهای پنجگانه را شماره نمود و فرمود:
یا علی مَثَل نمازهای شبانه روزی برای امّت من مَثَل نهر جاری در کنار خانه یکی از شماست و همان گونه که یکی از شما اگر در آن نهر پنج نوبت در شبانه روز غسل کند هیچ چرکی در بدن او باقی نمی ماند، نمازهای شبانه روزی نیز به خدا سوگند همین گونه است، [و پس از انجام آن ها، هیچ گناهی برای صاحب آن ها باقی نخواهد ماند و بخشوده خواهد شد.](2)
ص: 215
شیخ طوسی در کتاب امالی خود در حدیث مفصّلی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
خداوند با انجام هر عمل نیکی گناهی را از صاحبش برطرف می نماید، چنان که می فرماید: «اِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذَلِکَ ذِکْرَی لِلذَّاکِرِینَ.»(1) جمیل بن صالح گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
فریب سخنان مردم را مخور [و از تعریف و تمجید آنان خود را منزّه مشمار]، چرا که آنان گناهان تو را به دوش نمی گیرند، نکند روز خود را به حرف های بیهوده تمام کنی، همانا اعمال تو را ملائکه ضبط می کنند.
سپس فرمود:
هیچ چیزی برای محو گناهان بزرگ گذشته، بهتر از اعمال نیک نیست، چرا که تو اعمال خیر خود را می بینی و شاد و مسرور می شوی، و هیچ عمل شرک آمیزی را کوچک مشمار که فردای قیامت آن را می بینی و شرمسار می شوی.
ص: 216
از این رو خداوند می فرماید:
«اِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذَلِکَ ذِکْرَی لِلذَّاکِرِینَ.»(1) از امام صادق(علیه السلام) سوال شد، شخصی اموال حرامی را به دست می آورد و با آن ها صدقه می دهد و صله رحم می کند و حجّ می رود تا گناهان او بخشوده شود، و می گوید:
«اِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ»؟ امام(علیه السلام) فرمود:
گناه کفّاره گناه نمی شود و لکن کار نیک کفّاره گناه می شود…(2) مولّف گوید:
در بحث حبط و تکفیر ذیل آیه 53 مائده روایات زیادی در کتاب تفسیر برهان (ج 2، ص 313) مناسب این آیه نقل شده، مراجعه شود.
ص: 217
«فَلَوْلاَ کَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِکُمْ اُوْلُواْ بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِی الاَرْضِ اِلَّا قَلِیلاً مِّمَّنْ اَنجَیْنَا مِنْهُمْ…»(1) این آیه تذکّر به این امّت است که اگر در بین امّت های پیشین گروهی امر به معروف و نهی از منکر می کردند گرفتار عذاب نمی شدند، و این امّت نیز اگر امر به معروف و نهی از منکر را ترک کنند مانند امّت های پیشین که گرفتار عذاب شدند، گرفتار عذاب خواهند شد.
و این معنا در روایات فراوانی نقل شده است، و در تاریخ بعضی از امت ها مانند امّت شعیب آمده که خداوند به او وحی نمود: «ما می خواهیم یک صد هزار نفر از امّت تو را هلاک کنیم، چهل هزار نفر از فسّاق و شصت هزار نفر از ابرار» پس شعیب عرضه داشت:
خدایا! گنه کاران را به خاطر گناهشان هلاک می کنی «فَمَا بَالُ الْاَخْیَارِ؟!» خوبان را برای چه؟! خطاب شد: به خاطر این که با گنه کاران سازش نمودند و امر به معروف و نهی از منکر نکردند و به خاطر ما خشم ننمودند!(2) «وَ مَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرَی بِظُلْمٍ وَ اَهْلُهَا مُصْلِحُونَ»(3) این آیه مانند آیه «اِنَّ اللّهَ لَا یَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ»(4)، و آیه «وَ ما کانَ اللهُ لِیَظْلِمَهُمْ»(5)، و آیه «وَ مَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لکِن کَانُواْ اَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»(6)، دلالت می کند که خداوند عادل است و به احدی ظلم نخواهد نمود و این اعتقاد شیعه امامیّه و معتزله است و لکن اشاعره
ص: 218
و یهود و نصارا منکر عدل خدا هستند و می گویند: «خدا قدرت بر هر چیزی را دارد و امکان دارد و می تواند بهترین خلق خود مانند حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و سایر پیامبران و اولیای خود را به جهنّم ببرد و کسانی مانند فرعون و شدّاد و نمرود و قاتلین اولیای خود را به بهشت ببرد و اگر چنین کاری را بکند کسی حق اعتراض ندارد و ملامتی بر او نخواهد بود» «لَا یُسْاَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْاَلُونَ»(1)، در حالی که قدرت ملازمه ی با انجام ظلم و کار قبیح ندارد و کار قبیح بر خداوند بلکه بر اولیای او ممتنع است و امکان ندارد آنان کار خلاف عقل انجام بدهند، در حالی که قدرت آن را دارند و همین ارزش است که با داشتن قدرت کار خلاف و قبیح و زشتی را انجام ندهند وگرنه فضیلتی نخواهند داشت و مستحقّ تمجید و تفضیل نخواهند بود، تا چه رسد به خداوند که منزّه از هر عیبی است، چنین چیزی را نسبت بدهند! «وَ لَوْ شَاء رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ اُمَّةً وَاحِدَةً وَ لَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ * اِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَ لِذَلِکَ خَلَقَهُمْ»(2) مرحوم کلینی با سند خود از ابی عبیده ی حَذّاء نقل نموده که گوید:
از امام باقر(علیه السلام) درباره ی استطاعت [و اختیار] و سخنان [مخالفین از] مردم [درباره ی جبر و تفویض و…] سوال کردم و آن حضرت این آیه را تلاوت نمود «وَ لَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ * اِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَ لِذَلِکَ خَلَقَهُمْ».
و سپس فرمود:
ای ابوعبیده، مردم در رسیدن به حق و انتخاب صحیح مختلف اند و همه آنان در هلاکت قرار گرفته اند! گفتم: معنای «اِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَ» چیست؟ فرمود:
مقصود از این آیه شیعیان ما هستند و خداوند با رحمت خود آنان را خلق نمود،
ص: 219
چنان که می فرماید: «وَ لِذَلِکَ خَلَقَهُمْ» سپس فرمود: مقصود از رحمت اطاعت از امام است که خداوند می فرماید: «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ» و آن علم امام است و مقصود از «کُلَّ شَیْ ءٍ» شیعیان ما هستند [که از علوم ما بهره مند می شوند].
سپس فرمود:
مقصود از «فَسَاَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ» شیعیان ما هستند که از ولایت غیر امام و اطاعت از غیر او پرهیز می کنند [و تنها ولایت ما را می پذیرند] سپس فرمود: مقصود از آیه «یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْاِنْجِیلِ» این است که پیروان مسیح(علیه السلام) در تورات و انجیل وصف رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و وصیّ و قائم ما(علیه السلام) را مشاهده کرده بودند و در تورات و انجیل آمده بود که پیامبر خدا و اوصیای او به آنان امر به معروف و نهی از منکر خواهند نمود و مقصود از «منکر» انکار فضل امام است، و مقصود از «وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ» علومی است که مردم از آنان می گیرند و بهره مند می شوند، و مقصود از «وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ» سخن مخالف حقّ امام است، و مقصود از «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ» گناهانی است که قبل از معرفت به امام داشته اند، و مقصود از «وَ الْاَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ» سخنانی است که قبل از معرفت به امام می گفته اند و فضل امام را انکار می کرده اند، و مقصود از «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ» گناهان آنان است، و پس از اعتقاد به ولایت امام، خداوند درباره ی آنان می فرماید: «فَالَّذِینَ آمَنُواْ بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ اُنزِلَ مَعَهُ اُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» یعنی آنان که ایمان به امام آوردند، و مقام او را تصدیق کردند، و او را یاری نمودند، و از نوری که با او نازل شده [یعنی قرآن] پیروی کردند حقاً رستگار شدند، یعنی کسانی که از پرستش طاغوت و جبت پرهیز کردند؛ و جبت و طاغوت: فلان و فلان اند، و مقصود از عبادت
ص: 220
اطاعت از آنان است. و سپس خداوند به آنان می فرماید: «اَنِیبُوا اِلی رَبِّکُمْ وَ اَسْلِمُوا لَهُ» و پاداش آنان را می دهد و می فرماید: «لَهُم الْبُشْری فِی الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ فِی الاخِرَةِ» و آنان را بشارت می دهد به قیام حضرت قائم(علیه السلام) و ظهور او و کشته شدن دشمنان خدا و نجات پیروان او [در دنیا و در آخرت، و وارد شدن بر حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و آل آن حضرت در کنار کوثر.(1)
ص: 221
ابوبصیر گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاِنسَ اِلَّا لِیَعْبُدُونِ» سوال کردم، فرمود:
مقصود این است که آنان را خلق نمود تا امر به عبادت بکند و به آنان ترحم نماید سپس از آن حضرت درباره ی آیه ی «وَ لَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ * اِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَ لِذَلِکَ خَلَقَهُمْ» سوال نمودم فرمود: آنان را خلق نمود تا اعمالی که موجب رحمت اوست را انجام بدهند و به آنان ترّحم نماید.(1) عبدالله بن سنان گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی «وَ لَوْ شَاء رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ اُمَّةً وَاحِدَةً وَ لَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ * اِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَ لِذَلِکَ خَلَقَهُمْ» سوال شد و آن حضرت فرمود:
مردم قبل از پیامبران، امّت واحده بودند. [و آئینی نداشتند] و خداوند پیامبران را فرستاد تا حجّت بر آنان تمام شد.(2) امام سجّاد(علیه السلام) در تفسیر «وَ لَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ…» فرمود:
مقصود، مخالفین ما هستند که همه آنان با هم دیگر در دین خود اختلاف دارند، و مقصود از «اِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَ لِذَلِکَ خَلَقَهُمْ» دوستان ما از مومنین اند و خداوند
ص: 222
آنان را از طینت پاک آفرید! چنان که ابراهیم(علیه السلام) به خدای خود گفت: «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَ ارْزُقْ اَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللّهِ» و مقصود از این آیه ما هستیم و شیعیان ما، سپس فرمود: «وَ مَن کَفَرَ فَاُمَتِّعُهُ قَلِیلاً ثُمَّ اَضْطَرُّهُ اِلَی عَذَابِ النَّارِ» و به خدا سوگند مقصود خداوند از این آیه کسانی از این امّت هستند که خلافت وصیّ پیامبر(صلی الله علیه و آله) را انکار کردند و از او پیروی نکردند، و این چنین است، به خدا سوگند، حال این امّت.(1) مولّف گوید:
روایات مربوط به خلقت و آفرینش خداوند در کتاب کافی نقل شده مراجعه شود.
«وَ لِلهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ اِلَیْهِ یُرْجَعُ الاَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَ مَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»(2) معنای توکّل:
مرحوم صدوق در کتاب معانی الاخبار با سند خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
جبرییل نزد من آمد و گفت: «ای رسول خدا! خداوند تبارک و تعالی مرا نزد تو
ص: 223
فرستاده با هدیّه ای که به احدی قبل از تو نداده است». رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آن هدیّه چیست؟ جبرییل گفت: «صبر و چیزی بهتر از صبر» گفتم: بهتر از صبر چیست؟ جبرییل گفت: «رضا و چیزی بهتر از رضا» گفتم: بهتر از رضا چیست؟ جبرییل گفت: «اخلاص و چیزی بهتر از اخلاص» گفتم: بهتر از اخلاص چیست؟ جبرییل گفت: «یقین و چیزی بهتر از یقین» گفتم: بهتر از یقین چیست؟ جبرییل گفت: «توکّل به خدا» گفتم: توکّل به خدا چیست؟ جبرییل گفت: «این که بدانی، مخلوق نمی توانند به تو نفع و زیانی برسانند و نمی توانند عطا و منعی بکنند؟ و عبد متوکّل باید از مخلوق خدا مایوس باشد، و اگر چنین بود هرگز برای غیر خدا کار نمی کند، و امید به غیر خدا ندارد و از غیر خدا نمی ترسد و به غیر او طمع نمی کند، و این معنای توکّل است» گفتم: ای جبرییل معنای صبر چیست؟ جبرییل گفت: «این است که در سختی صبر کنی همان گونه که در عافیت صبر می کنی و در ناداری و فقر صبر کنی همان گونه که در حال غنا و ثروت صبر می کنی، و در بلا صبر کنی همان گونه که در عافیت صبر می کنی و به خاطر بلا -- نزد مخلوق -- از خالق شکایت نکنی» گفتم: معنای قناعت چیست؟ جبرییل گفت: «به قلیل دنیا قانع باشی و بر آن شکر کنی» گفتم: معنای رضا چیست؟ جبرییل گفت: «در بود و نبود دنیا بر خالق خود خشم نکنی، و به عمل ناچیز خود راضی نشوی» گفتم: معنای زهد چیست؟ جبرییل گفت: «زاهد کسی است که آن چه خدا دوست می دارد را دوست بدارد، و آن چه خدا دشمن می دارد را دشمن بدارد، و از حلال دنیا و زینت های آن صرف نظر نماید و پرهیز کند همان گونه که از
ص: 224
آتش پرهیز می نماید، و آرزوی خود را از دنیا کوتاه کند، و اجل را مقابل چشم خود ببیند.» گفتم: معنای اخلاص چیست؟ جبرییل گفت: «بنده ی مخلص کسی است که از مردم چیزی نخواهد تا خود بیابد، و چون به دست آورد راضی باشد و اگر چیزی از دنیا نزد او باقی ماند در راه خدا بدهد، چرا که هر کس از مخلوق سوال نکرد، به عبودیّت خدا اقرار نموده است، و اگر یافت، و راضی شد، از خدا راضی شده است و خداوند تبارک و تعالی نیز از او راضی خواهد بود، و اگر از آن چه داشت در راه خدا داد، به پروردگار خود اطمینان داشته است.» گفتم: معنای یقین چیست؟ جبرییل گفت: «مؤمن چون کاری را برای خدا می کند، مانند این است که او را می بیند، و اگر او خدا را نبیند، خدا او را می بیند، پس باید یقین داشته باشد که آن چه به او می رسد، خطایی در آن رخ نداده و آن چه به او نمی رسد نیز خطایی در آن نبوده و در این حال دارای یقین شده است، و همه این ها شاخه های توکّل و درجات زهد است.(1)
ص: 225
ص: 226
محل نزول: مکّه، مگر آیه 1، 2، 3 و 7 که در مدینه نازل شده است.
تعداد آیات: 111 آیه.(1) از ابن عبّاس نقل شده که چهار آیه اوّل و آیه هفتم «لَقَدْ کانَ فِی یُوسُفَ وَ اِخْوَتِهِ آیاتٌ لِلسَّائِلِینَ» در مدینه نازل شده است. (2) ثواب قرائت سوره ی یوسف(علیه السلام) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
کسی که سوره ی یوسف را در هر روز و یا در هر شب بخواند، خداوند در روز قیامت، جمال او را جمال یوسف قرار می دهد، و ترس و وحشتی نخواهد داشت، و از بندگان شایسته خدا خواهد بود، و این در تورات نوشته شده است.(3)
ص: 227
و در روایت دیگری فرمود:
… از زنا و فحشا ایمن خواهد بود.(1) امام صادق(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
زن ها را در غرفه ها جای ندهید، و نوشتن را به آنان تعلیم نکنید، و سوره ی یوسف را به آنان یاد ندهید، و به آنان ریسندگی و سوره ی نور را یاد بدهید.(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
به زن ها سوره ی یوسف را یاد ندهید و بر آنان نخوانید، چرا که این سوره برای آنان فتنه است، و سوره ی نور را به آنان یاد بدهید که در آن مواعظ و نصایح خواهد بود.(3) و نیز فرمود:
سوره ی یوسف را به غلامان خود یاد بدهید تا خداوند سکرات و سختی های مرگ را برای شما آسان نماید و نیرویی به شما بدهد که هیچ مسلمانی بر شما حسد نبرد.(4)
ص: 228
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الر تِلْكَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبینِ اِنَّا اَنْزَلْناهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْكَ اَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما اَوْحَیْنا اِلَیْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ اِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلینَ اِذْ قالَ یُوسُفُ لِاَبیهِ یا اَبَتِ اِنِّی رَاَیْتُ اَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَاَیْتُهُمْ لی ساجِدینَ قالَ یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاكَ عَلی اِخْوَتِكَ فَیَکیدُوا لَكَ کَیْدًا اِنَّ الشَّیْطانَ لِلْاِنْسانِ عَدُوٌّ مُبینٌ وَ کَذلِكَ یَجْتَبیكَ رَبُّكَ وَ یُعَلِّمُكَ مِنْ تَاْویلِ الْاَحادیثِ وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْكَ وَ عَلی آلِ یَعْقُوبَ کَما اَتَمَّها عَلی اَبَوَیْكَ مِنْ قَبْلُ اِبْراهیمَ وَ اِسْحاقَ اِنَّ رَبَّكَ عَلیمٌ حَکیمٌ لَقَدْ کانَ فی یُوسُفَ وَ اِخْوَتِهِ آیاتٌ لِلسَّائِلینَ اِذْ قالُوا لَیُوسُفُ وَ اَخُوهُ اَحَبُّ اِلی اَبینا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ اِنَّ اَبانا لَفی ضَلالٍ مُبینٍ اقْتُلُوا یُوسُفَ اَوِ اطْرَحُوهُ اَرْضًا یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ اَبیکُمْ وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صالِحینَ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ اَلْقُوهُ فی غَیابَتِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ اِنْ کُنْتُمْ فاعِلینَ قالُوا یا اَبانا
ص: 229
ما لَكَ لا تَاْمَنَّا عَلی یُوسُفَ وَ اِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ اَرْسِلْهُ مَعَنا غَدًا یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ وَ اِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ قالَ اِنِّی لَیَحْزُنُنی اَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ اَخافُ اَنْ یَاْکُلَهُ الذِّئْبُ وَ اَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ قالُوا لَئِنْ اَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ اِنَّا اِذًا لَخاسِرُونَ
«رؤیا» به معنای خواب دیدن و تصوّر معنا در خواب است و چون در خواب تصوّر می کند خیال می کند آن را دیده است، و «کید» به معنای طلب حیله است، از کاد یکید کیداً، و «اجتباء» به معنای انتخاب است و آن در امور عالیه استعمال می شود، و «جَبَیتَ الماء» اذا جمعته، و آیه و علامت و عبرت به یک معناست، و «عُصبة» به معنای جماعتی است که برای هم دیگر تعصّب دارند و از هم دیگر حمایت می کنند، و عدد آنان بین ده تا پانزده می باشد و یا بین ده تا چهل می باشد، و مفردی ندارد، مانند قوم و رَهْط و نَفَر، و فرق بین محبّت و شهوت این است که در محبّت شهوت و لذّت نیست و در شهوت لذّت جنسی وجود دارد، و «جُبّ» به معنای چاه است، چرا که خاک آن جدا شده و به آب رسیده است، و «سیّاره» گروه مسافر را گویند که در بلاد سیر می کنند، و التقاط و لقطة و لقیط به معنای چیزی است که بدون گمان به دست می آید.(1)
به نام خداوند بخشنده و بخشایشگر الر، آن آیات کتاب آشکار است! (1) ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم، شاید شما درک کنید (و بیندیشید)! (2) ما بهترین سرگذشتها را از طریق این قرآن -- که به تو وحی کردیم
ص: 230
-- بر تو بازگو می کنیم و مسلّما پیش از این، از آن خبر نداشتی! (3) (به خاطر بیاور) هنگامی را که یوسف به پدرش گفت: «پدرم! من در خواب دیدم که یازده ستاره، و خورشید و ماه در برابرم سجده می کنند!» (4) گفت: «فرزندم! خواب خود را برای برادرانت بازگو مکن، که برای تو نقشه (خطرناکی) می کشند چرا که شیطان، دشمن آشکار انسان است! (5) و این گونه پروردگارت تو را برمی گزیند و از تعبیر خوابها به تو می آموزد و نعمتش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام و کامل می کند، همان گونه که پیش از این، بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام کرد به یقین، پروردگار تو دانا و حکیم است!» (6) در (داستان) یوسف و برادرانش، نشانه ها (ی هدایت) برای سوال کنندگان بود! (7) هنگامی که (برادران) گفتند: «یوسف و برادرش [بنیامین] نزد پدر، از ما محبوبترند در حالی که ما گروه نیرومندی هستیم! مسلّما پدر ما، در گم راهی آشکاری است! (8) یوسف را بکشید یا او را به سرزمین دوردستی بیفکنید تا توجّه پدر، فقط به شما باشد و بعد از آن، (از گناه خود توبه می کنید و) افراد صالحی خواهید بود! (9) یکی از آن ها گفت: «یوسف را نکشید! و اگر می خواهید کاری انجام دهید، او را در نهانگاه چاه بیفکنید تا بعضی از قافله ها او را برگیرند (و با خود به مکان دوری ببرند)!» (10) (و برای انجام این کار، برادران نزد پدر آمدند و) گفتند: «پدرجان! چرا تو درباره (برادرمان) یوسف، به ما اطمینان نمی کنی؟! در حالی که ما خیرخواه او هستیم! (11) فردا او را با ما (به خارج شهر) بفرست، تا غذای کافی بخورد و تفریح کند و ما نگه بان او هستیم!» (12) (پدر) گفت: «من از بردن او غمگین می شوم و از این می ترسم که گرگ او را بخورد، و شما از او غافل باشید!» (13) گفتند: «با این که ما گروه نیرومندی هستیم، اگر گرگ او را بخورد، ما از زیان کاران خواهیم بود (و هرگز چنین چیزی) ممکن نیست!)» (14)
ص: 231
«اِنَّا اَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ…»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
زبان عربی را یاد بگیرید، چرا که آن زبانی است که خداوند با آن با مردم سخن گفته است.(2) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در یکی از خطبه های خود فرمود:
… «اَحْسَنَ الْقَصَصِ» این قرآن است.(3) امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز در یکی از خطبه های خود فرمود:
«اَحْسَنَ الْقَصَصِ»، «وَ اَبْلَغَ الْمَوْعِظَةِ وَ اَنْفَعَ التَّذَکُّرِ»، کتاب خدای(عزوجل) است.(4) امام باقر(علیه السلام) نیز در خطبه ای که به آن حضرت نسبت داده شده فرمود:
کتاب خدا، اصدق الحدیث و احسن القصص می باشد…(5) «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ اَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا اَوْحَیْنَا اِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ وَ اِن کُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ»(6)
ص: 232
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
پیامبران، وحی الهی را به یکی از پنج صورت دریافت می کنند: برخی از آنان صدایی مانند صدای رشته های زنجیر را می شنوند و مقصود خداوند را از آن دریافت می کنند، و برخی مانند یوسف و ابراهیم، در خواب به آنان خبر داده می شود، و برخی ملک وحی را می بینند [مانند رسول خدا(صلی الله علیه و آله)] و وحی را از او می شنوند، و برخی وحی در قلوبشان ثبت و در گوش های شان وارد می شود.(1) «اِذْ قَالَ یُوسُفُ لِاَبِیهِ یَا اَبتِ اِنِّی رَاَیْتُ اَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَاَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ»(2) جابربن عبدالله انصاری گوید:
یکی از علمای یهود به نام «بشان» نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: ای محمّد! نام ستارگانی که یوسف در خواب دید و بر او سجده کردند چیست؟ پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او پاسخ نداد، تا این که جبرییل بر او نازل شد و نام آن ها را به او خبر داد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به بشان یهودی فرمود: اگر من نام آن ها را به تو بگویم، تو مسلمان می شوی؟ بشان گفت: آری. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «نام آن ها: خوبان، طارق، ذیال، ذوالکتفان، قابس، وثاب، عموران، فیلق، صبیح، صدوح، ذوالفروع، ضیاء و نور است، و یوسف در افق آسمان دید که آنان بر او سجده می کنند، و چون به پدر خود گفت، یعقوب گفت: «این نشانه امر پراکنده ای است
ص: 233
که خداوند آن را جمع خواهد نمود» پس بشان یهودی گفت: «به خدا سوگند این نام ها همان نام های ستارگان است» و سپس مسلمان شد.(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
تاویل و تعبیر خواب یوسف این بوده که او به زودی مالک مصر می شود و پدر و برادرانش بر او وارد می شوند، و مراد از شمس، مادر یوسف راحیل بوده و مراد از قمر، پدر او یعقوب بوده که چون بر او وارد شدند مقابل او برای خدا سجده ی شکر کردند.(2) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
یوسف یازده برادر داشت و یکی از آنان به نام «بنیامین» برادر پدر و مادری او بود [و بقیّه برادران پدری او بودند] و یعقوب، اسراییل الله، یعنی خالص الله، فرزند اسحاق نبی الله، فرزند ابراهیم خلیل الله بود، و هنگامی که یوسف آن خواب را دید
ص: 234
نه سال داشت و پدر او یعقوب به او گفت: «لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلی اِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً…»(1) امام کاظم(علیه السلام) می فرماید:
در اوایل خلقت کسی خواب نمی دید، تا این که خداوند پیامبری را بین مردم مبعوث نمود، و او مردم را به اطاعت و عبادت خداوند دعوت کرد، و مردم به او گفتند: اگر ما عبادت و اطاعت خدا را بکنیم، پاداش ما چه خواهد بود؟ سپس [آن پیامبر را تحقیر نمودند و] گفتند: «تو از جهت مالی و قبیله ای عزیزتر و قوی تر از ما نیستی!» آن پیامبر به آنان گفت: «اگر شما از من اطاعت کنید، خداوند شما را به بهشت می برد و اگر نافرمانی کنید، شما را در آتش می برد» مردم به او گفتند:
بهشت و آتش چیست؟ و چون برای آنان توصیف کرد، گفتند: در چه زمانی ما در بهشت و یا آتش وارد می شویم؟ فرمود: «پس از مردن» مردم گفتند: «ما مردگان خود را دیده ایم که پس از مرگ تبدیل به خاک و استخوان شده اند!» و سپس بر تکذیب و توهین خود نسبت به آن پیامبر افزودند، تا این که خداوند خواب را برای آنان پدید آورد، و از آن پس آن پیامبر فرمود: خداوند حجّت را بر شما تمام نمود، و ارواح شما این چنین پس از مرگ متنعّم و یا معذّب
ص: 235
خواهند بود، گرچه بدن های شما می پوسد، تا زمانی که قیامت بر پا شود و خداوند همین بدن ها را باز زنده نماید.(1) ابوحمزه ی ثمالی گوید:
من روز جمعه ای نماز صبح را با امام سجّاد(علیه السلام) در مدینه خواندم و چون آن حضرت از نماز و تعقیب خود فارغ گردید، من همراه او بودم تا به خانه بازگشت و به کنیز خود به نام سکینه فرمود: «هر سایلی به درب خانه من می آید او را اطعام کنید، چرا که امروز روز جمعه است» پس من گفتم: هر سایلی مستحق و نیازمند نیست! امام(علیه السلام) فرمود:
«ای ثابت [نام ابوحمزه] من می ترسم برخی از سایل ها نیازمند باشد و اگر ما او را رد کنیم، همان بلایی که بر یعقوب و آل یعقوب وارد شد، بر ما اهل البیت نیز وارد شود» سپس فرمود: هر سایلی را اطعام کنید، هر سایلی را اطعام کنید، همانا یعقوب هر روز گوسفندی را ذبح می کرد و از آن صدقه می داد
ص: 236
و خود و عیال او نیز از آن می خوردند، تا این که روزی سایل مومن غریب و روزه دار فقیری که نزد خداوند منزلتی داشت و شب جمعه ای بود به درب خانه یعقوب عبور نمود و هنگام افطار صدا زد:
«سایل غریب گرسنه ای را، از فضل طعام خود اطعام کنید» و این سخن را چند مرتبه تکرار کرد و آنان صدای او را شنیدند و حق او را نشناختند و او را تصدیق نکردند و چون سایل مایوس شد و او را اطعام نکردند و شب فرا رسید، با چشم گریان بازگشت و به خداوند شکوه نمود و اشک او جاری بود و آن شب را با گرسنگی گذراند و باز روزه گرفت و بر گرسنگی صبر کرد و خدا را ستایش نمود، و در آن شب یعقوب و اهل بیت او با شکم های سیر خوابیدند و چون صبح شد هنوز طعام اضافه ای داشتند! امام سجّاد(علیه السلام) می فرماید:
صبح آن روز خداوند به یعقوب وحی نمود: «ای یعقوب بنده من را ذلیل کردی و خشم من را به وجود آوردی و مستحق ادب و نزول عقوبت و بلای من شدی و اکنون تو و فرزندانت گرفتار بلا خواهید شد» سپس فرمود: ای یعقوب محبوب ترین و گرامی ترین پیامبران من کسانی هستند که به مساکین از بندگان من ترحّم کنند و آنان را به خود نزدیک نموده و اطعام نمایند، و ملجا و پناه آنان باشند.
ای یعقوب! آیا به بنده ی من ذمیال [نام آن فقیر] که کوشای در عبادت من بود و به چیز کمی قانع بود و به درب خانه تو آمد و هنگام افطار تو را صدا زد و گفت:
«به سایل غریب قانع اطعام نمایید» شما او را اطعام نکردید و او با چشم گریان بازگشت و به من شکایت نمود و شب را گرسنه طی کرد و مرا ستایش کرد و صبر نمود
ص: 237
و با گرسنگی، باز روزه گرفت و تو ای یعقوب و فرزندانت سیر بودید و چون صبح شد هنوز طعام اضافه شما باقی بود؟! سپس فرمود:
«ای یعقوب! آیا ندانستی که عقوبت و گرفتاری به اولیای من، سریع تر از دشمنان من است؟! و این به خاطر این است که من نظر به اولیایم دارم و دشمنان خود را با نعمت های خود غافلگیر می کنم؟! پس آگاه باش که به عزّتم سوگند بر تو بلای خود را خواهم فرستاد و تو و فرزندانت را گرفتار مصائب خواهم نمود و تو را با عقوبت خود تادیب خواهم کرد، پس آماده بلای من باشید و به قضای من راضی و بر مصائب من صابر باشید.
ابوحمزه گوید: به امام سجاد(علیه السلام) گفتم:
فدای شما شوم، یوسف آن خواب را در چه زمانی دید؟ امام(علیه السلام) فرمود:
در همان شبی که یعقوب و فرزندانش سیر خوابیدند و به آن سایل گرسنه چیزی ندادند، و چون یوسف آن خواب را دید و برای پدر خود بیان کرد، یعقوب با توجّه به وحی خداوند، برای آماده شدن بلا، غمگین شد، و به یوسف فرمود: «لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلی اِخْوَتِکَ» چرا که من می ترسم آنان برای تو حیله ای کنند. و لکن یوسف کتمان نکرد و خواب خود را بر برادران خود آشکار نمود.
سپس امام سجّاد(علیه السلام) فرمود:
نخستین بلایی که بر یعقوب و آل او نازل شد، حسد برادران یوسف بود نسبت به یوسف و به دنبال آن، اندوه یعقوب بر یوسف شدید شد، و هراس پیدا کرد که وعده ی عقوبت خداوند، درباره ی یوسف باشد و چون برادران یوسف محبّت پدر خود را نسبت به یوسف دیدند بر آنان سخت آمد [و گرفتار
ص: 238
حسد شدند] و…(1)
ص: 239
«لَّقَدْ کَانَ فِی یُوسُفَ وَ اِخْوَتِهِ آیَاتٌ لِّلسَّائِلِینَ * اِذْ قَالُواْ لَیُوسُفُ وَ اَخُوهُ اَحَبُّ اِلَی اَبِینَا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ اِنَّ اَبَانَا لَفِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ * اقْتُلُواْ یُوسُفَ اَوِ اطْرَحُوهُ اَرْضًا یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ اَبِیکُمْ»(1) امام سجّاد(علیه السلام) به دنبال حدیث قبل می فرماید:
به خاطر محروم کردن آن سایل، قدرت و قضا و امر الهی درباره ی یعقوب و یوسف و برادران او غالب شد، و یعقوب نتوانست بلا را از خود و فرزندان خود دفع کند، از این رو با کراهت یوسف را تحویل برادران او داد و آماده ی بلا گردید، و چون برادران یوسف، یوسف را با خود بردند، یعقوب با سرعت خود را به آنان رساند و یوسف را از آنان گرفت و به آغوش کشید و گریان شد و سپس او را به آنان باز گرداند،
ص: 240
و برادران یوسف از آن پس یوسف را به سرعت بردند، از ترس آن که پدرشان باز به آنان برسد و یوسف را بگیرد و به آنان باز نگرداند و چون از پدر دور شدند، یوسف را داخل جنگلی بردند و گفتند: «او را می کشیم و بدن او را زیر این درخت می اندازیم تا امشب گرگ او را بخورد» پس بزرگ آنان گفت:
«یوسف را نکشید و لکن او را داخل چاه اندازید، تا اهل قافله و عابرین او را برای خود بردارند پس او را نزد چاه آوردند و داخل چاه انداختند و گمان کردند که او غرق خواهد شد و چون یوسف به قعر چاه رسید صدا زد: «ای فرزندان رومین! سلام من را به یعقوب برسانید» و چون سخن او را شنیدند به هم دیگر گفتند: «از این جا نمی رویم تا یقین کنیم او مرده است» پس کنار چاه ماندند تا از حیات او ناامید شدند و شبانه نزد پدر آمدند و با چشم گریان گفتند: «ما رفتیم و مشغول مسابقه شدیم و یوسف را نزد متاع خود قرار دادیم و گرگ او را خورد» پس یعقوب با شنیدن سخنان آنان گریان شد و گفت: «اِنَّا لِلهِ وَ اِنَّا اِلَیْهِ رَاجِعونَ» و به یاد آمادگی بلای خدا افتاد و صبوری نمود و به فرزندان خود گفت: «شما اشتباه فهمیده اید» چرا که خداوند قبل از آن که تعبیر خواب صادق یوسف را به من نشان دهد، او را خوراک گرگ نخواهد نمود.
ابوحمزه گوید:
سخن امام(علیه السلام) از این جا قطع شد و من روز دیگر به آن حضرت گفتم: فدای شما شوم، شما سخن خود را دیروز درباره یعقوب و یوسف و برادران او قطع کردید، اکنون به سخن خود ادامه بدهید؟ امام(علیه السلام) فرمود:
برادران یوسف چون صبح شد، با خود گفتند! برویم ببینیم آیا یوسف زنده مانده
ص: 241
یا مرده است؟ و چون نزد آن چاه آمدند دیدند گروهی نزد آن چاه آمده و یکی از آنان دلو خود را وارد چاه کرد و دید جوانی به دلو آویزان شده، پس به رفقای خود گفت:
«یا بشری هذا غلام» پس برادران یوسف نزدیک آمدند و گفتند: «این غلام از ما می باشد و دیروز از دست ما رها شده و در این چاه افتاده است و امروز ما آمده ایم او را از چاه خارج کنیم» پس او را از دست اهل قافله گرفتند و به کناری بردند و به او گفتند: «یا باید اقرار کنی که غلام ما هستی، تا تو را به اهل این قافله بفروشیم و یا تو را خواهیم کشت» یوسف گفت: مرا نکشید و هر کار دیگری می خواهید بکنید» پس او را نزد قافله آوردند و گفتند: آیا کسی بین شما هست که این غلام را خریداری کند؟ پس یکی از آنان او را به بیست درهم خریداری نمود و به شهر مصر آورد و او را به پادشاه مصر فروخت چنان که خداوند می فرماید: «وَ قالَ الَّذِی اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَاَتِهِ اَکْرِمِی مَثْواهُ عَسی اَنْ یَنْفَعَنا…»(1)
ص: 242
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ اَجْمَعُوا اَنْ یَجْعَلُوهُ فی غَیابَتِ الْجُبِّ وَ اَوْحَیْنا اِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِاَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ وَ جاؤُ اَباهُمْ عِشاءً یَبْکُونَ قالُوا یا اَبانا اِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنا یُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَاَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما اَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ کُنَّا صادِقینَ وَ جاؤُ عَلی قَمیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ اَنْفُسُکُمْ اَمْرًا فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَ اللهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ وَ جاءَتْ سَیَّارَةٌ فَاَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَاَدْلی دَلْوَهُ قالَ یا بُشْری هذا غُلامٌ وَ اَسَرُّوهُ بِضاعَةً وَ اللهُ عَلیمٌ بِما یَعْمَلُونَ وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ کانُوا فیهِ مِنَ الزَّاهِدینَ وَ قالَ الَّذِی اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَاَتِهِ اَکْرِمی مَثْواهُ عَسی اَنْ یَنْفَعَنا اَوْ
ص: 243
نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَ کَذلِكَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْاَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَاْویلِ الْاَحادیثِ وَ اللهُ غالِبٌ عَلی اَمْرِهِ وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ وَ لَمَّا بَلَغَ اَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْمًا وَ عِلْمًا وَ کَذلِكَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ
«حُزن» یعنی اندوه و آن دردی است که از فراق محبوب بر قلب وارد می شود، و «عشاء» آخر روز را گویند، و بعضی گفته اند: عشاء اوّل تاریکی شب است، و استباق، از مسابقه است و هدف از آن روشن شدن فرد قوی تر است و صِراع نیز به همین معناست، و «دمٍ کَذِبٍ» یعنی دم مکذوب، و «تسویل» تزیین نفس به نحو فریب است، و «وارد» کسی است که قبل از اهل قافله سراغ آب می رود، و «بضاعة» سرمایه است، و «شراء» به معنای فروختن است، و «ثَمَن» عوض چیزی است که فروخته می شود، و «بَخس» کم فروشی در کیل و وزن است، و «ثوی و مثوا» محل اقامت است، و «اکرام» عطا و احسان بزرگ است، و «اشُدّ» جمعی است بدون مفرد، و یا واحدی است که بر وزن جمع آمده است.(1)
هنگامی که او را با خود بردند، و تصمیم گرفتند وی را در مخفی گاه چاه قرار دهند، (سرانجام مقصد خود را عملی ساختند) و به او وحی فرستادیم که آن ها را در آینده از این کارشان با خبر خواهی ساخت در حالی که آن ها نمی دانند! (15) (برادران یوسف) شب هنگام، گریان به سراغ پدر آمدند. (16) گفتند: «ای پدر! ما رفتیم و مشغول مسابقه شدیم، و یوسف را نزد اثاث خود گذاردیم و گرگ او را خورد! تو هرگز سخن ما
ص: 244
را باور نخواهی کرد، هر چند راست گو باشیم!» (17) و پیراهن او را با خونی دروغین (آغشته ساخته، نزد پدر) آوردند گفت: «هوس های نفسانی شما این کار را برای شان آراسته! من صبر جمیل (و شکیبایی خالی از ناسپاسی) خواهم داشت و در برابر آن چه می گویید، از خداوند یاری می طلبم!» (18) و (در همین حال) کاروانی فرا رسید و مامور آب را (به سراغ آب) فرستادند او دلو خود را در چاه افکند (ناگهان) صدا زد: «مژده باد! این کودکی است (زیبا و دوست داشتنی!)» و این امر را بعنوان یک سرمایه از دیگران مخفی داشتند. و خداوند به آن چه آن ها انجام می دادند، آگاه بود. (19) و (سرانجام،) او را به بهای کمی -- چند درهم -- فروختند و نسبت به (فروختن) او، بی رغبت بودند (چرا که می ترسیدند رازشان فاش شود). (20) و آن کس که او را از سرزمین مصر خرید [عزیز مصر]، به همسرش گفت: «مقام وی را گرامی دار، شاید برای ما سودمند باشد و یا او را بعنوان فرزند انتخاب کنیم!» و اینچنین یوسف را در آن سرزمین متمکّن ساختیم! (ما این کار را کردیم، تا او را بزرگ داریم و) از علم تعبیر خواب به او بیاموزیم خداوند بر کار خود پیروز است، ولی بیشتر مردم نمی دانند! (21) و هنگامی که به بلوغ و قوّت رسید، ما «حکم» [نبوّت] و «علم» به او دادیم و اینچنین نیکوکاران را پاداش می دهیم! (22)
«وَ قَالَ الَّذِی اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لاِمْرَاَتِهِ اَکْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَی اَن یَنفَعَنَا اَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا…»(1) در ادامه حدیث پیشین ابوحمزه گوید: به امام سجّاد(علیه السلام) گفتم:
هنگامی که یوسف را در چاه انداختند او چند ساله بود؟ فرمود: نه ساله بود.
گفتم: بین منزل یعقوب و مصر چه قدر فاصله بود؟ فرمود: دوازده روز راه بود، سپس فرمود: یوسف زیباترین انسان زمان خود بود، از این رو زن پادشاه مصر
ص: 245
به او علاقه مند شد و از او درخواست زناشویی نمود و یوسف به او گفت:
معاذالله! ما از خانواده ای هستیم که زنا نمی کنیم». پس [زلیخا] درها را بست و گفت: هراسی بر تو نیست و خود را بر روی یوسف انداخت، پس یوسف در را باز نمود و از او فرار کرد و زلیخا خود را به او رساند و لباس او را از پشت کشید و لباس را از او جدا کرد و یوسف باز از دست او فرار نمود، ناگهان عزیز مصر وارد خانه شد و زلیخا گفت: آیا کیفر کسی که به خانواده تو قصد سویی بکند جز زندان و یا عذاب دردناک است؟ و چون پادشاه خواست که یوسف را کیفر دهد، یوسف به او گفت: به پروردگار یعقوب سوگند، که من نیّت بدی به خانواده تو نداشتم و او مرا به خود دعوت نمود و من از او دوری کردم، و تو از این بچّه شیرخواره سوال کن تا بگوید: کدام یک از ما قصد سویی داشته است؟ امام سجّاد(علیه السلام) سپس فرمود:
در آن روز بچّه شیرخواری از خویشان زلیخا نزد او بود و خداوند برای قضاوت، آن بچّه را به سخن آورد و آن بچّه به پادشاه گفت: به پیراهن یوسف بنگر اگر از جلو پاره شده است، او اهل گناه بوده و اگر از پشت پاره شده است زلیخا اهل گناه بوده است و چون پادشاه دید پیراهن یوسف از پشت پاره شده است از سخن آن بچّه بر آشفته شد و به همسر خود گفت: این کید و مکر از شما زنان است و مکر شما بزرگ می باشد، و به یوسف گفت: این سخن را بازگو مکن.
امام سجّاد(علیه السلام) می فرماید:
و لکن یوسف این قصّه را پنهان نکرد و در شهر منتشر شد و زنان مصر گفتند:
ص: 246
«زن پادشاه شیفته غلام خود یوسف شده است» و چون این خبر به گوش زلیخا رسید، زنان مصر را دعوت به اطعام کرد و جلسه ای تشکیل داد و به دست هر کدام آنان کاردی داد و سپس به یوسف گفت: بر آنان وارد شود، و چون زنان مصر یوسف را دیدند زیبایی او را بزرگ شمردند و بی اختیار دست های خود را بریدند و گفتند:
«مَا هَذَا بَشَرًا اِنْ هَذَا اِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ»، پس زلیخا، به آنان گفت: «این همان جوانی است که شما مرا نسبت به علاقه به او ملامت کردید» تا این که همه آن زن ها، پنهان از شوهران خود از یوسف درخواست ملاقات نمودند و یوسف از زیارت آنان امتناع ورزید و فرمود: «وَ اِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ اَصْبُ اِلَیْهِنَّ وَ اَکُن مِّنَ الْجَاهِلِینَ»، یعنی «خدایا اگر کید آنان را از من دور نکنی من به آن ها مایل می شوم و از جاهلان خواهم بود» و خداوند کید آنان را از یوسف برطرف نمود، و چون قصّه یوسف و زلیخا و زن های مصری شایع شد، پادشاه با شنیدن سخنان آن بچّه شیرخواره، مصلحت دید که یوسف را زندانی کند و چون یوسف زندانی شد دو نفر جوان نیز در کنار او زندانی شدند و خداوند ماجرای آنان را در این آیات بیان نموده است.(1)
ص: 247
وَ راوَدَتْهُ الَّتی هُوَ فی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْاَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللهِ اِنَّهُ رَبِّی اَحْسَنَ مَثْوایَ اِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا اَنْ رَای بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ اِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمیصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ اَلْفَیا سَیِّدَها لَدَی الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ اَرادَ بِاَهْلِكَ سُوءًا
ص: 248
اِلَّا اَنْ یُسْجَنَ اَوْ عَذابٌ اَلیمٌ قالَ هِیَ راوَدَتْنی عَنْ نَفْسی وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ اَهْلِها اِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْکاذِبینَ وَ اِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقینَ فَلَمَّا رَای قَمیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ اِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ اِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظیمٌ یُوسُفُ اَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِری لِذَنْبِكِ اِنَّكِ کُنْتِ مِنَ الْخاطِئینَ وَ قالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدینَةِ امْرَاَتُ الْعَزیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا اِنَّا لَنَراها فی ضَلالٍ مُبینٍ فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ اَرْسَلَتْ اِلَیْهِنَّ وَ اَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکًَا وَ آتَتْ کُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِکِّینًا وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمَّا رَاَیْنَهُ اَکْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ اَیْدِیَهُنَّ وَ قُلْنَ حاشَ لِلهِ ما هذا بَشَرًا اِنْ هذا اِلَّا مَلَكٌ کَریمٌ قالَتْ فَذلِکُنَّ الَّذی لُمْتُنَّنی فیهِ وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَ لَیَکُونًا مِنَ الصَّاغِرینَ قالَ رَبِّ السِّجْنُ اَحَبُّ اِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنی اِلَیْهِ وَ اِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ اَصْبُ اِلَیْهِنَّ وَ اَکُنْ مِنَ الْجاهِلینَ فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ
«مراودة» خواستار شدن چیزی است با نرمی و ارفاق تا رسیدن به مقصد، و در این آیه کنایه از چیزی است که زن ها از مردها می خواهند؛ «وَغَلَّقَتِ الاَبْوَابَ» به معنای بستن درهاست به گونه ای که باز کردن آن ها سخت باشد، «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا» یعنی زلیخا عزم و اراده جدّی نمود که یوسف را به زنا وادارد و یوسف عزم و اراده نمود که زلیخا را بکشد، چنان که در تفسیر روایی خواهد آمد، «و معاذ الله» مفعول مطلق و برای تاکید است و تقدیر آن «اعوذ بالله معاذاً» است یعنی به شدّت به خدا پناه می برم؛ و «قُدَّ مِن قُبُلٍ»، به معنای پاره شدن طولی است، و «عزیز» به معنای منیع و غالب است
ص: 249
«و فتی» به معنای پسر جوان است و «فتاة» به معنای دختر جوان است و عرب به عبد نیز فتی می گوید، و «اکبار» به معنای اعظام و اجلال است؛ و بعضی گفته اند: معنای «اکبرنه» این است که زن های مصری چون یوسف را دیدند حیض شدند.(1)
و هنگامی که به بلوغ و قوّت رسید، ما «حکم» [نبوّت] و «علم» به او دادیم و اینچنین نیکوکاران را پاداش می دهیم! (22) و آن زن که یوسف در خانه او بود، از او تمنّای کامجویی کرد درها را بست و گفت: «بیا (به سوی آن چه برای تو مهیاست!)» (یوسف) گفت: «پناه می برم به خدا! او [عزیز مصر] صاحب نعمت من است مقام مرا گرامی داشته (آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم؟!) مسلّما ظالمان رستگار نمی شوند!» (23) آن زن قصد او کرد و او نیز -- اگر برهان پروردگار را نمی دید -- قصد وی می نمود! اینچنین کردیم تا بدی و فحشا را از او دور سازیم چرا که او از بندگان مخلص ما بود! (24) و هر دو به سوی در، دویدند (در حالی که همسر عزیز، یوسف را تعقیب می کرد) و پیراهن او را از پشت (کشید و) پاره کرد. و در این هنگام، آقای آن زن را دم در یافتند! آن زن گفت: «کیفر کسی که بخواهد نسبت به اهل تو خیانت کند، جز زندان و یا عذاب دردناک، چه خواهد بود؟!» (25) (یوسف) گفت: «او مرا با اصرار به سوی خود دعوت کرد!» و در این هنگام، شاهدی از خانواده آن زن شهادت داد که: «اگر پیراهن او از پیش رو پاره شده، آن آن راست می گوید، و او از دروغ گویان است. (26) و اگر پیراهنش از پشت پاره شده، آن زن دروغ می گوید، و او از راست گویان است.» (27) هنگامی که (عزیز مصر) دید پیراهن او [یوسف] از پشت پاره شده، گفت: «این از مکر و حیله شما زنان است و مکر و حیله شما زنان، عظیم است! (28) یوسف از این موضوع، صرف نظر کن!
ص: 250
و تو ای زن نیز از گناهت استغفار کن، که از خطاکاران بودی!» (29) (این جریان در شهر منعکس شد) گروهی از زنان شهر گفتند: «همسر عزیز، جوانش [غلامش] را به سوی خود دعوت می کند! عشق این جوان، در اعماق قلبش نفوذ کرده، ما او را در گم راهی آشکاری می بینیم!» (30) هنگامی که (همسر عزیز) از فکر آن ها با خبر شد، به سراغ شان فرستاد (و از آن ها دعوت کرد) و برای آن ها پشتی (گرانبها، و مجلس باشکوهی) فراهم ساخت و به دست هر کدام، چاقویی (برای بریدن میوه) داد و در این موقع (به یوسف) گفت:
«وارد مجلس آنان شو!» هنگامی که چشمشان به او افتاد، او را بسیار بزرگ (و زیبا) شمردند و (بی توجّه) دستهای خود را بریدند و گفتند: «منزّه است خدا! این بشر نیست این یک فرشته بزرگوار است!» (31) (همسر عزیز) گفت: «این همان کسی است که به خاطر (عشق) او مرا سرزنش کردید! (آری،) من او را به خویشتن دعوت کردم و او خودداری کرد! و اگر آن چه را دستور می دهم انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد و مسلّما خوار و ذلیل خواهد شد!» (32) (یوسف) گفت: «پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آن چه این ها مرا به سوی آن می خوانند! و اگر مکر و نیرنگ آن ها را از من باز نگردانی، به سوی آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود!» (33) پروردگارش دعای او را اجابت کرد و مکر آنان را از او بگردانید چرا که او شنوا و داناست! (34)
«رَبِّ السِّجْنُ اَحَبُّ اِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی اِلَیْهِ وَ اِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ اَصْبُ اِلَیْهِنَّ وَ اَکُن مِّنَ الْجَاهِلِینَ»(1) تفسیر آیات فوق در بخش پیشین گذشت و نکاتی از آن ها باقی مانده است که به اختصار بیان می شود.
ص: 251
امام هشتم حضرت علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) درباره ی عصمت پیامبران(علیهم السلام) و آیه ی «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا» می فرماید:
زلیخا برای معصیت خدا می کوشید و یوسف می کوشید که اگر زلیخا بخواهد او را مجبور به زنا کند، او را بکشد، چرا که یوسف سخت از انجام گناه بیزار بود، از این رو خداوند یوسف را از خطر زنا و خطر قتل نجات داد، چنان که می فرماید: «کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاء»، و مقصود از «سُّوء وَ فَحْشَاء» قتل و زنا می باشد.(1) و در مجلس دیگری آن حضرت در پاسخ همین سوال به مامون عبّاسی فرمود:
زلیخا می کوشید که یوسف را به زنا وادار کند، و اگر یوسف برهان پروردگار خود را نمی دید او نیز همّت به زنا می کرد، جز آن که یوسف معصوم بود و معصوم همّت به گناه نمی کند.
سپس فرمود: پدرم از پدر خود امام صادق(علیه السلام) نقل نمود که فرموده:
زلیخا می کوشید تا زنا کند و یوسف می کوشید تا زنا نکند؛ پس مامون گفت:
«لِلهِ دَرُّکَ یَا اَبَا الْحَسَنِ.»(2)
ص: 252
و از علی بن الحسین(علیه السلام) در تفسیر آیه «لَوْلا اَن رَّاَی بُرْهَانَ رَبِّهِ»، نقل شده که فرمود:
زلیخا همسر عزیز مصر [هنگام دعوت یوسف به زنا] برخاست و لباسی بر روی بُت خود انداخت و یوسف به او گفت: برای چه چنین کردی؟ زلیخا گفت: از این بُت حیا می کنم که مرا در این حال ببیند! پس یوسف به او گفت: آیا تو از چیزی که نمی بیند و نمی شنود و نمی فهمد و نمی خورد و نمی آشامد، حیا می کنی؟! و من از کسی که انسان را آفریده و به او دانش تعلیم نموده، حیا نکنم؟! سپس امام سجاد(علیه السلام) فرمود: این معنای «لَوْلا اَن رَّاَی بُرْهَانَ رَبِّهِ» است.(1) مولّف گوید:
سخنانی در بین اهل سنّت درباره ی «لَوْلا اَن رَّاَی بُرْهَانَ رَبِّهِ» گفته شده و لکن حق همان چیزی است که امام سجّاد(علیه السلام) فرموده است.
ثُمَّ بَدا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما رَاَوُا الْآیاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتَّی حینٍ وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیانِ قالَ اَحَدُهُما اِنِّی اَرانی اَعْصِرُ خَمْرًا وَ قالَ الْآخَرُ اِنِّی اَرانی اَحْمِلُ فَوْقَ رَاْسی خُبْزًا تَاْکُلُ الطَّیْرُ
ص: 253
مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَاْویلِهِ اِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنینَ قالَ لا یَاْتیکُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ اِلَّا نَبَّاْتُکُما بِتَاْویلِهِ قَبْلَ اَنْ یَاْتِیَکُما ذلِکُما مِمَّا عَلَّمَنی رَبِّی اِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائی اِبْراهیمَ وَ اِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ ما کانَ لَنا اَنْ نُشْرِكَ بِاللهِ مِنْ شَیْ ءٍ ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللهِ عَلَیْنا وَ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ یا صاحِبَیِ السِّجْنِ اَ اَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ اَمِ اللهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ اِلَّا اَسْماءً سَمَّیْتُمُوها اَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما اَنْزَلَ اللهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ اِنِ الْحُکْمُ اِلَّا لِلهِ اَمَرَ اَلَّا تَعْبُدُوا اِلَّا اِیَّاهُ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ یا صاحِبَیِ السِّجْنِ اَمَّا اَحَدُکُما فَیَسْقی رَبَّهُ خَمْرًا وَ اَمَّا الْآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَاْکُلُ الطَّیْرُ مِنْ رَاْسِهِ قُضِیَ الْاَمْرُ الَّذی فیهِ تَسْتَفْتِیانِ وَ قالَ لِلَّذی ظَنَّ اَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنی عِنْدَ رَبِّكَ فَاَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنینَ وَ قالَ الْمَلِكُ اِنِّی اَری سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ یَاْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ اُخَرَ یابِساتٍ یا اَیُّهَا الْمَلَاُ اَفْتُونی فی رُءْیایَ اِنْ کُنْتُمْ لِلرُّءْیا تَعْبُرُونَ قالُوا اَضْغاثُ اَحْلامٍ وَ ما نَحْنُ بِتَاْویلِ الْاَحْلامِ بِعالِمینَ وَ قالَ الَّذی نَجا مِنْهُما وَ ادَّکَرَ بَعْدَ اُمَّةٍ اَنَا اُنَبِّئُکُمْ بِتَاْویلِهِ فَاَرْسِلُونِ یُوسُفُ اَیُّهَا الصِّدِّیقُ اَفْتِنا فی سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ یَاْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ اُخَرَ یابِساتٍ لَعَلِّی اَرْجِعُ اِلَی النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنینَ دَاَبًا فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فی سُنْبُلِهِ اِلَّا قَلیلًا مِمَّا تَاْکُلُونَ ثُمَّ یَاْتی مِنْ بَعْدِ ذلِكَ سَبْعٌ شِدادٌ یَاْکُلْنَ ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ اِلَّا قَلیلًا مِمَّا تُحْصِنُونَ ثُمَّ یَاْتی مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عامٌ فیهِ یُغاثُ النَّاسُ وَ فیهِ یَعْصِرُونَ
«فَتَیان» تثنیه فتی می باشد، و عرب به مملوک خود فتی و فتاة می گوید و در حدیث آمده: «لَا یَقُولَنَ اَحَدُکُمْ عَبْدِی وَ اَمَتِی، وَ لَکِنْ لِیَقُلْ فَتَایَ وَ فَتَاتِی». و «تاویل» به معنای خبر
ص: 254
دادن از چیز حاضر است به آن چه به آن بازگشت خواهد نمود، و «تاویل قرآن» به معنای، مآل و بازگشت به معنای دیگر است، و «تعلیم» به معنای تفهیم دلالت لفظ است، و «اتّباع» به معنای پیروی از متبوع و طلب الحاق به اوست و «صاحب» به معنای ملازم است، و اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ملازمین آن حضرت هستند، و «قیّم» به معنای مستقیم است، و «بضعة سنین» یعنی قطعه ای از روزگار، و به همین معناست حدیث «فاطمة بضعة منّی» و «عجاف» جمع عَجْف به معنای لاغری است و «تعبیر» تفسیر رؤیا و خواب است، و «اضغاث» خواب های آشفته است.(1)
و بعد از آن که نشانه ها (ی پاکی یوسف) را دیدند، تصمیم گرفتند او را تا مدّتی زندانی کنند! (35) و دو جوان، همراه او وارد زندان شدند یکی از آن دو گفت: «من در خواب دیدم که (انگور برای) شراب می فشارم!» و دیگری گفت: «من در خواب دیدم که نان بر سرم حمل می کنم و پرندگان از آن می خورند ما را از تعبیر این خواب آگاه کن که تو را از نیکوکاران می بینیم.» (36) (یوسف) گفت: «پیش از آن که جیره غذایی شما فرا رسد، شما را از تعبیر خوابتان آگاه خواهم ساخت. این، از دانشی است که پروردگارم به من آموخته است. من آیین قومی را که به خدا ایمان ندارند، و به سرای دیگر کافرند، ترک گفتم (و شایسته چنین موهبتی شدم)! (37) من از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی کردم! برای ما شایسته نبود چیزی را همتای خدا قرار دهیم این از فضل خدا بر ما و بر مردم است ولی بیشتر مردم شکرگزاری نمی کنند! (38) ای دوستان زندانی من! آیا خدایان پراکنده بهترند، یا خداوند یکتای پیروز؟! (39) این معبودهایی که غیر از خدا می پرستید، چیزی جز اسمهایی (بی مسمّا) که شما و پدران تان آن ها را خدا نامیده اید،
ص: 255
نیست خداوند هیچ دلیلی بر آن نازل نکرده حکم تنها از آن خداست فرمان داده که غیر از او را نپرستید! این است آیین پابرجا ولی بیشتر مردم نمی دانند! (40) ای دوستان زندانی من! امّا یکی از شما (دو نفر، آزاد می شود و) ساقی شراب برای صاحب خود خواهد شد و امّا دیگری به دار آویخته می شود و پرندگان از سر او می خورند! و مطلبی که درباره آن (از من) نظر خواستید، قطعی و حتمی است!» (41) و به آن یکی از آن دو نفر، که می دانست رهایی می یابد، گفت: «مرا نزد صاحبت [سلطان مصر] یادآوری کن!» ولی شیطان یادآوری او را نزد صاحبش از خاطر وی برد و به دنبال آن، (یوسف) چند سال در زندان باقی ماند. (42) پادشاه گفت: «من در خواب دیدم هفت گاو چاق را که هفت گاو لاغر آن ها را می خورند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده (که خشکیده ها بر سبزها پیچیدند و آن ها را از بین بردند.) ای جمعیّت اشراف! درباره خواب من نظر دهید، اگر خواب را تعبیر می کنید!» (43) گفتند: «خوابهای پریشان و پراکنده ای است و ما از تعبیر این گونه خوابها آگاه نیستیم!» (44) و یکی از آن دو که نجات یافته بود -- و بعد از مدّتی به خاطرش آمد -- گفت: «من تاویل آن را به شما خبر می دهم مرا (به سراغ آن جوان زندانی) بفرستید!» (45) (او به زندان آمد، و چنین گفت:) یوسف، ای مرد بسیار راست گو! درباره این خواب اظهار نظر کن که هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر می خورند و هفت خوشه تر، و هفت خوشه خشکیده تا من به سوی مردم بازگردم، شاید (از تعبیر این خواب) آگاه شوند! (46) گفت: «هفت سال با جدیّت زراعت می کنید و آن چه را درو کردید، جز کمی که می خورید، در خوشه های خود باقی بگذارید (و ذخیره نمایید). (47) پس از آن، هفت سال سخت (و خشکی و قحطی) می آید، که آن چه را برای آن سالها ذخیره کرده اید، می خورند جز کمی که (برای بذر) ذخیره خواهید کرد. (48) سپس سالی فرامی رسد که باران فراوان نصیب
ص: 256
مردم می شود و در آن سال، مردم عصاره (میوه ها و دانه های روغنی را) می گیرند (و سال پر برکتی است.)» (49)
«ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّن بَعْدِ مَا رَاَوُاْ الآیَاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتَّی حِینٍ…»(1) امام هشتم(علیه السلام) فرمود:
«زندانبان یوسف به یوسف(علیه السلام) گفت: من بسیار تو را دوست دارم.» یوسف به او گفت: هر چه بر سر من آمده به خاطر همین دوستی بوده، چرا که خاله من به سبب دوستی با من، مرا دزدید، و پدرم چون مرا دوست می داشت برادرانم به من حسد بردند، و همسر عزیز مصر که مرا دوست داشت به زندانم انداخت! سپس فرمود:
یوسف در زندان به خدای خود گفت: خدایا برای چه من به زندان افتادم؟ خطاب شد: تو خود گفتی: «رَبِّ السِّجْنُ اَحَبُّ اِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی اِلَیْهِ»، و چرا نگفتی: «خدایا من عافیت را بیشتر دوست دارم از چیزی که این زن ها مرا به آن دعوت می کنند؟»(2)
ص: 257
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:
مقصود از آیات: شهادت آن بچّه، و پاره شدن پیراهن یوسف از پشت، و شنیدن عزیز مصر صدای آن را از پشت در نسبت به دویدن زلیخا به دنبال یوسف است، و چون یوسف از زلیخا نافرمانی نمود زلیخا همواره به شوهر خود اصرار نمود تا یوسف را زندانی کرد.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
جبرییل در زندان نزد یوسف آمد و گفت: ای یوسف! پس از هر نمازی بگو:
«اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی فَرَجاً وَ مَخْرَجاً وَ ارْزُقْنِی مِنْ حَیْثُ اَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَیْثُ لَا اَحْتَسِبُ.»(2) «وَ قَالَ لِلَّذِی ظَنَّ اَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ فَاَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ…»(3) در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
هنگامی که پادشاه مصر دستور حبس یوسف را صادر نمود و یوسف در زندان خواب آن دو نفر را تعبیر کرد و به یکی از آنان که گمان کرد نجات می یابد و ساقی
ص: 258
عزیز مصر می شود گفت: «اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ» و به خدای خود پناه نبرد و نجات خود را از او نخواست و آن یار یوسف فراموش نمود و یوسف هفت سال در زندان ماند و خداوند در همان ساعت به او وحی نمود:
ای یوسف! چه کسی خوابی که دیدی را به تو تعلیم و نشان داد؟ یوسف گفت: پروردگارا تو به من نشان دادی. خطاب شد: چه کسی تو را محبوب پدرت نمود؟ گفت: خدایا تو بودی. خطاب شد: چه کسی آن قافله را فرستاد تا تو از چاه نجات یافتی؟ یوسف گفت: خدایا تو بودی. خطاب شد: چه کسی آن دعا را تعلیم تو کرد تا از چاه نجات یافتی؟ یوسف گفت: خدایا تو بودی. خطاب شد: چه کسی تو را از کید و مکر آن زن نجات داد؟ یوسف گفت: خدایا تو بودی. خطاب شد:
چه کسی آن بچّه را به زبان آورد تا تو از تهمت نجات یافتی؟ یوسف گفت: خدایا تو بودی. خطاب شد: چه کسی علم تعبیر خواب را به تو الهام نمود؟ یوسف گفت:
خدایا تو الهام نمودی. خطاب شد: پس برای چه به غیر من پناهنده شدی و به من پناه نبردی تا تو را از زندان نجات بدهم و به بنده ای از بندگان من پناه بردی تا تو را نزد مخلوق من یاد کند! و به من پناه نبردی؟! اکنون به خاطر خطای خود باید هفت سال در زندان بمانی!(1)
ص: 259
و در حدیث دیگری امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که یوسف به یکی از آن دو زندانی که نجات می یافت گفت: «اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ» جبرییل نزد او آمد و پای خود را به او زد و طبقه هفتم زمین را برای او آشکار نمود و به یوسف گفت: بنگر چه می بینی؟ یوسف گفت: سنگ کوچکی را می بینم. پس جبرییل آن سنگ را شکافت و گفت: چه می بینی؟ یوسف گفت:
کرم کوچکی را در وسط آن می بینم! جبرییل گفت: رازق این کرم کوچک کیست؟ یوسف گفت: رازق او خداست. جبرییل گفت: پروردگار تو می گوید: من این کرم را در وسط سنگ در قعر زمین فراموش نمی کنم، آیا تو گمان می کنی که من تو را فراموش می کنم و تو به آن زندانی می گویی: «اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ»؟! همانا به طور مسلّم، تو به سبب این سخن، هفت سال در زندان خواهی ماند.
پس یوسف گریان شد و به سبب گریه او ماهیان دریا گریان شدند، تا این که اهل زندان از گریه او اذیّت شدند و گفتند: یک روز گریه کند و یک روز ساکت بماند، و حال یوسف در آن روزی که گریه نمی کرد بدتر بود.(1)
ص: 260
«وَ قَالَ الْمَلِکُ اِنِّی اَرَی سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَاْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَ سَبْعَ سُنبُلاَتٍ خُضْرٍ وَ اُخَرَ یَابِسَاتٍ…»(1) در تفسیر قمّی آمده که چون حجّت خداوند بر یوسف تمام شد، و در اثر توجّه به مخلوق، خداوند به او فرمود:
«باید هفت سال دیگر در زندان بمانی» یوسف گفت: «خدایا به حق پدرانم بر تو، فرجی برای من برسان» پس خداوند به او وحی نمود: «ای یوسف چه حقّی پدران تو بر من دارند؟! اگر پدرت آدم را می گویی همانا من او را به دست قدرت خود خلق نمودم و از روح خود در او دمیدم و او را در بهشت خود ساکن کردم و به او امر کردم که به یکی از درختان آن نزدیک نشود و او مرا عصیان نمود و از من سوال کرد و من توبه او را پذیرفتم، و اگر پدرت نوح را می گویی، همانا من او را از بین خلق خود برگزیدم و رسول خود قرار دادم و چون مردم از او اطاعت نکردند، او هلاکت قوم خود را از من خواست و من دعای او را مستجاب کردم و قوم او را غرق نمودم و او و یارانش را نجات دادم؛ و اگر پدرت ابراهیم را می گویی، همانا من او را خلیل خود قرار دادم و از آتش نجاتش دادم و آتش را برای او سرد و سلامت قرار دادم؛ و اگر پدرت یعقوب را می گویی، همانا من به او دوازده فرزند عطا کردم و یکی از آنان را از او دور کردم، و او آنقدر گریه کرد تا نابینا شد، و در کنار راه می نشست و شکایت مرا به مخلوق می برد! پس چه حقّی پدران تو بر من دارند؟ تا این که جبرییل(علیه السلام) به یوسف گفت: بگو: «اَسْاَلُکَ بِمَنِّکَ الْعَظِیمِ وَ اِحْسَانِکَ
ص: 261
الْقَدِیمِ…» و چون چنین گفت خداوند فرجی برای او رساند و پادشاه آن خواب را دید و یوسف نجات پیدا کرد.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خواب سه قسم است، 1. بشارت خداوند به مومن؛ 2. تحذیر از شیطان؛ 3. اضغاث و احلام.(2)
ص: 262
و در سخن دیگری فرمود: مومن هنگام خواب روح او به آسمان می رود و آن چه در ملکوت آسمان ها از تقدیر و تدبیر ببیند حق و ثابت است. و آن چه در زمین ببیند، اضغاث و احلام است…(1) در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
فاطمه[[3]] در خواب دید که حسن و حسین او(علیهما السلام) ذبح شدند و یا کشته شدند و به این خاطر محزون شد، و چون به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خبر داد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواب را احضار نمود و فرمود: یا رؤیا! پس خواب مقابل او حاضر شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: آیا تو این بلا را به فاطمه نشان دادی؟ گفت: خیر. پس به اضغاث و احلام فرمود: آیا تو این بلا را به فاطمه نشان داده ای؟ او گفت: آری یا رسول الله؛ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: برای چه؟ او گفت: خواستم او را محزون نمایم؛ پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به فاطمه فرمود: سخن او را شنیدی؟ خواب تو اثری ندارد.(2)
ص: 263
امام صادق(علیه السلام) آیه «عَامٌ فِیهِ یُغَاثُ النَّاسُ وَ فِیهِ یَعْصِرُونَ» را «یُعْصَرُونَ» به معنای یُمطَرون به صیغه مجهول قرائت نمود و فرمود:
خداوند می فرماید: «وَ اَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاء ثَجَّاجًا.»(1)
وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونی بِهِ فَلَمَّا جاءَهُ الرَّسُولُ قالَ ارْجِعْ اِلی رَبِّكَ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللاَّتی قَطَّعْنَ اَیْدِیَهُنَّ اِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلیمٌ قالَ ما خَطْبُکُنَّ اِذْ راوَدْتُنَّ یُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حاشَ لِلهِ ما عَلِمْنا عَلَیْهِ مِنْ سُوءٍ قالَتِ امْرَاَةُ الْعَزیزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ اَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقینَ ذلِكَ لِیَعْلَمَ اَنِّی لَمْ اَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَ اَنَّ اللهَ لا یَهْدی کَیْدَ الْخائِنینَ وَ ما اُبَرِّئُ نَفْسی اِنَّ النَّفْسَ لَاَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ اِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی اِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحیمٌ وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونی بِهِ اَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسی فَلَمَّا کَلَّمَهُ قالَ اِنَّكَ الْیَوْمَ لَدَیْنا
ص: 264
مَکینٌ اَمینٌ قالَ اجْعَلْنی عَلی خَزائِنِ الْاَرْضِ اِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ وَ کَذلِكَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْاَرْضِ یَتَبَوَّاُ مِنْها حَیْثُ یَشاءُ نُصیبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لا نُضیعُ اَجْرَ الْمُحْسِنینَ وَ لَاَجْرُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ وَ جاءَ اِخْوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونی بِاَخٍ لَکُمْ مِنْ اَبیکُمْ اَ لا تَرَوْنَ اَنِّی اُوفِی الْکَیْلَ وَ اَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلینَ فَاِنْ لَمْ تَاْتُونی بِهِ فَلا کَیْلَ لَکُمْ عِنْدی وَ لا تَقْرَبُونِ قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ اَباهُ وَ اِنَّا لَفاعِلُونَ وَ قالَ لِفِتْیانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فی رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَها اِذَا انْقَلَبُوا اِلی اَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ فَلَمَّا رَجَعُوا اِلی اَبیهِمْ قالُوا یا اَبانا مُنِعَ مِنَّا الْکَیْلُ فَاَرْسِلْ مَعَنا اَخانا نَکْتَلْ وَ اِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ قالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ اِلَّا کَما اَمِنْتُکُمْ عَلی اَخیهِ مِنْ قَبْلُ فَاللهُ خَیْرٌ حافِظًا وَ هُوَ اَرْحَمُ الرَّاحِمینَ وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ اِلَیْهِمْ قالُوا یا اَبانا ما نَبْغی هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ اِلَیْنا وَ نَمیرُ اَهْلَنا وَ نَحْفَظُ اَخانا وَ نَزْدادُ کَیْلَ بَعیرٍ ذلِكَ کَیْلٌ یَسیرٌ قالَ لَنْ اُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتَّی تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِنَ اللهِ لَتَاْتُنَّنِی بِهِ اِلَّا اَنْ یُحاطَ بِکُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللهُ عَلی ما نَقُولُ وَکیلٌ وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ اَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما اُغْنی عَنْکُمْ مِنَ اللهِ مِنْ شَیْ ءٍ اِنِ الْحُکْمُ اِلَّا لِلهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ
«مَا خَطْبُکُنَّ» خَطب: امر مهمّی را گویند که انسان با برادر دینی خود به سبب آن برخورد می کند و «خطب جلیل» یعنی «امر عظیم» و «حَصحَصَ الحقّ» یعنی ثَبَت الحقّ و استقَرّ، برخی گفته اند «حَصْحَصَ» از حصّه است یعنی حق از باطل جدا شد و روشن گردید.
و «کید» به معنای حیله است، برای اضرار به دیگری. «استخلصه لنفسی» استخلاص
ص: 265
به معنای طلب خلوص چیزی است از شایبه ی اشتراک یعنی او را مخصوص خود قرار می دهم؛ خلاصه نیز به معنای خالص معنا است؛ و «مکین» از مکانت است و اصل آن تمکّن در امور است؛ «یَتَبَوَّاُ مِنْهَا حَیْثُ یَشَاء» یعنی هر کجا بخواهد در زمین اتّخاذ مسکن کند و ماوا گزیند، و «جهاز بیت» متاع آن است، جهّزت فلاناً: هیّات جهاز سفره، و «رحال» اوعیه و ظرف های متاع می باشد و مفرد آن رحل است، و «کِلتُ فلاناً» یعنی کیلی به او دادم و «اکتلت علیه» یعنی کیلی از او گرفتم.(1)
پادشاه گفت: «او را نزد من آورید!» ولی هنگامی که فرستاده ی او نزد وی [یوسف] آمد گفت: «به سوی صاحبت بازگرد، و از او بپرس ماجرای زنانی که دستهای خود را بریدند چه بود؟ که خدای من به نیرنگ آن ها آگاه است.» (50) (پادشاه آن زنان را طلبید و) گفت: «به هنگامی که یوسف را به سوی خویش دعوت کردید، جریان کار شما چه بود؟» گفتند: «منزّه است خدا، ما هیچ عیبی در او نیافتیم!» (در این هنگام) همسر عزیز گفت: «الآن حق آشکار گشت! من بودم که او را به سوی خود دعوت کردم و او از راست گویان است! (51) این سخن را به خاطر آن گفتم تا بداند من در غیاب به او خیانت نکردم و خداوند مکر خائنان را هدایت نمی کند! (52) من هرگز خودم را تبرئه نمی کنم، که نفس (سرکش) بسیار به بدیها امر می کند مگر آن چه را پروردگارم رحم کند! پروردگارم آمرزنده و مهربان است.» (53) پادشاه گفت: «او [یوسف] را نزد من آورید، تا وی را مخصوص خود گردانم!» هنگامی که (یوسف نزد وی آمد و) با او صحبت کرد، (پادشاه به عقل و درایت او پی برد و) گفت: «تو امروز نزد ما جایگاهی والا داری، و مورد اعتماد هستی!» (54) (یوسف) گفت: «مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار ده،
ص: 266
که نگه دارنده و آگاهم!» (55) و این گونه ما به یوسف در سرزمین (مصر) قدرت دادیم، که هر جا می خواست در آن منزل می گزید (و تصرّف می کرد)! ما رحمت خود را به هر کس بخواهیم (و شایسته بدانیم) می بخشیم و پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کنیم! (56) (امّا) پاداش آخرت، برای کسانی که ایمان آورده و پرهیزگاری داشتند، بهتر است! (57) (سرزمین کنعان را قحطی فرا گرفت) برادران یوسف (در پی موادّ غذایی به مصر) آمدند و بر او وارد شدند. او آنان را شناخت ولی آن ها او را نشناختند. (58) و هنگامی که (یوسف) بارهای آنان را آماده ساخت، گفت: «(نوبت آینده) آن برادری را که از پدر دارید، نزد من آورید! آیا نمی بینید من حق پیمانه را ادا می کنم، و من بهترین میزبانان هستم؟! (59) و اگر او را نزد من نیاورید، نه کیل (و پیمانه ای از غلّه) نزد من خواهید داشت و نه (اصلًا) به من نزدیک شوید!» (60) گفتند: «ما با پدرش گفت وگو خواهیم کرد (و سعی می کنیم موافقتش را جلب نمائیم) و ما این کار را خواهیم کرد!» (61) (سپس) به کارگزاران خود گفت: «آن چه را بعنوان قیمت پرداخته اند، دربارهای شان بگذارید! شاید پس از بازگشت به خانواده خویش، آن را بشناسند و شاید برگردند!» (62) هنگامی که به سوی پدرشان بازگشتند، گفتند: «ای پدر! دستور داده شده که (بدون حضور برادرمان بنیامین) پیمانه ای (از غلّه) به ما ندهند پس برادرمان را با ما بفرست، تا سهمی (از غلّه) دریافت داریم و ما او را محافظت خواهیم کرد!» (63) گفت: «آیا نسبت به او به شما اطمینان کنم همان گونه که نسبت به برادرش (یوسف) اطمینان کردم (و دیدید چه شد)؟ ! و (در هر حال،) خداوند بهترین حافظ، و مهربانترین مهربانان است» (64) و هنگامی که متاع خود را گشودند، دیدند سرمایه آن ها به آن ها بازگردانده شده! گفتند: «پدر! ما دیگر چه میخواهیم؟! این سرمایه ماست که به ما باز پس گردانده شده است! (پس چه بهتر که برادر را با ما بفرستی) و ما برای خانواده خویش موادّ غذایی
ص: 267
می آوریم و برادرمان را حفظ خواهیم کرد و یک بار شتر زیادتر دریافت خواهیم داشت این پیمانه (بار) کوچکی است!» (65) گفت: «من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد، تا پیمان مؤکّد الهی بدهید که او را حتماً نزد من خواهید آورد! مگر این که (بر اثر مرگ یا علّت دیگر،) قدرت از شما سلب گردد. و هنگامی که آن ها پیمان استوار خود را در اختیار او گذاردند، گفت: «خداوند، نسبت به آن چه می گوییم، ناظر و نگه بان است!» (66) و (هنگامی که می خواستند حرکت کنند، یعقوب) گفت: «فرزندان من! از یک در وارد نشوید بلکه از درهای متفرّق وارد گردید (تا توجّه مردم به سوی شما جلب نشود)! و (من با این دستور،) نمی توانم حادثه ای را که از سوی خدا حتمی است، از شما دفع کنم! حکم و فرمان، تنها از آنِ خداست! بر او توکّل کرده ام و همه متوکّلان باید بر او توکّل کنند!» (67)
«وَ قَالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ فَلَمَّا جَاءهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ اِلَی رَبِّکَ فَاسْاَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللاَّتِی قَطَّعْنَ اَیْدِیَهُنَّ»(1) امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) فرمودند: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
من اگر به جای یوسف بودم هنگامی که پادشاه فرستاد، تا او را از زندان خارج و نزد پادشاه حاضر کنند، تا خواب او را تعبیر نماید، با آنان سخن نمی گفتم تا مرا از زندان خارج کنند، و من از صبر یوسف تعجّب دارم، که چیزی درباره ی همسر پادشاه نگفت تا خداوند، عذر او را آشکار نمود.(2)
ص: 268
و روایت شده که یوسف(علیه السلام) هنگام خروج از زندان، برای زندانیان دعا کرد و گفت:
«خدایا قلوب خوبان را به آنان معطوف کن، و اخبار را از آنان پنهان مدار» و به همین علّت زندانیان به اخبار بلاد آگاه تر بودند، و بر درب زندان نیز نوشت: «این جا قبور احیاء، و بیت الاحزان، و محلّ عبرت خوبان، و شماتت دشمنان است.»(1) شخصی به حضرت رضا(علیه السلام) گفت:
چگونه شما ولایت عهدی مامون را پذیرفتید؟! حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
ای مرد آیا پیامبر افضل است یا وصیّ پیامبر؟ آن مرد گفت: پیامبر. فرمود: مسلمان بهتر است یا مشرک؟ آن مرد گفت: مسلمان. حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: عزیز مصر مشرک بود و یوسف پیامبر بود، در حالی که مامون مسلمان است و من وصیّ پیامبرم، و یوسف از عزیز مصر خواست که او را خزینه دار [و وزیر دارایی خود] قرار بدهد، و گفت: «اجْعَلْنِی عَلَی خَزَآئِنِ الاَرْضِ اِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ»، در حالی که من مجبور به پذیرفتن ولایت عهدی مامون شدم [وگرنه او مرا می کشت و شرط کردم که در کاری دخالت نکنم، «فَاِلَی اللهِ الْمُشْتَکَی وَ هُوَ الْمُسْتَعَانُ.»](2)
ص: 269
مولّف گوید:
مضمون روایت فوق در چندین روایت دیگر نقل شده است، به تفسیر برهان و نورالثّقلین مراجعه شود.
«قالَ اجْعَلْنی عَلَی خَزَآئِنِ الاَرْضِ اِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ * وَ کَذَلِکَ مَکَّنِّا لِیُوسُفَ فِی الاَرْضِ…»(1) حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید:
حضرت یوسف [پس از تعبیر خواب عزیز مصر] شروع به ذخیره ی گندم کرد و در هفت سال فراوانی، گندم ها را ذخیره نمود [و جز مقدار ضروری بقیّه را در خوشه باقی گذارد] و در انبارها نگه داری می کرد و چون هفت سال فراوانی گذشت و هفت سال قحطی رسید شروع به فروختن گندم ها کرد و در سال اوّل گندم ها را به درهم و دینار فروخت تا در مصر درهم و دیناری باقی نماند، و در سال دوّم گندم ها را به زیورها و جواهر فروخت تا در مصر زیور و جواهری باقی نماند، و همه آن ها در اختیار یوسف قرار گرفت. و در سال سوّم گندم ها را به چهارپایان و گوسفندان فروخت، تا این که در مصر و حوالی آن چهارپا و گوسفندانی باقی نماند و در ملک یوسف قرار گرفت، و در سال چهارم، گندم ها را به غلام ها و کنیزها
ص: 270
فروخت تا در مصر و اطراف آن غلام و کنیزی باقی نماند و در ملک یوسف قرار گرفت، و در سال پنجم، گندم ها را به خانه ها و زمین ها فروخت، تا در مصر خانه و زمینی نماند و در ملک یوسف قرار گرفت و در سال ششم گندم ها را به مزارع و نهرها فروخت، تا در مصر و اطراف آن مزارع و نهری باقی نماند و در ملک یوسف قرار گرفت، و در سال هفتم، گندم ها را در مقابل خود مردم فروخت و هر که در مصر و اطراف آن بود غلام یوسف شد، تا این که یوسف مالک مردم و غلامان و اموال آنان گردید، و مردم گفتند: ما تا کنون ندیده بودیم و نشنیده بودیم که خداوند به پادشاهی چنین حکمت و علم و تدبیری داده باشد! سپس یوسف به پادشاه مصر فرمود: نظر تو درباره ی آن چه خداوند از ملک مصر و اهل آن به من داده است چیست؟ همانا من نخواستم زندگی مردم را تباه کنم و آنان را گرفتار بلا نمایم و وبال بر آنان باشم، و لکن خداوند آنان را به سبب من نجات داد؟ پادشاه مصر گفت: رای، رای تو است و هر چه می خواهی بکن. پس یوسف گفت: من خدا را و تو را گواه می گیرم، که اهل مصر را آزاد نمودم و اموال و غلامان شان را به آنان بازگرداندم و خاتم پادشاهی و تخت و تاج تو را به تو باز گرداندم که عوض آن تو به روش و سیره ی من عمل کنی و به حکم من حکم نمایی.
پس پادشاه گفت: این افتخار و شرف من است که جز به سیره و روش تو عمل نکنم و جز به حکم تو حکم ننمایم، و اگر تو نبودی من توان چنین کاری را نداشتم و چنین چیزی به فکر من نمی آمد و من اکنون شهادت می دهم و می گویم: «لَا اِلَهَ اِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، وَ اَنَّک رَسُولُهُ» و تو را بر ولایتی که به تو دادم ابقاء می کنم، «فانَّکَ لَدَیْنا مَکِینٌ اَمِینٌ.»(1)
ص: 271
ابوبصیر گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که در سخنان خود می فرمود:
هنگامی که یعقوب یوسف را از دست داد و دیگر او را نیافت اندوه و گریه او شدید شد، تا به سبب آن چشمان او سفید و نابینا شد و نیاز شدیدی پیدا کرد و احوال او دگرگون گردید…(1)
ص: 272
«وَ جَاء اِخْوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُواْ عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنکِرُونَ»(1) امام باقر(علیه السلام) به دنبال حدیث فوق فرمود:
یعقوب هر سال در زمستان و تابستان از مصر گندم می خرید، تا این که گروهی از فرزندان خود را با مال کمی به مصر فرستاد و آنان با رفقای خود وارد بر یوسف شدند -- و این در زمانی بود که عزیز مصر، یوسف را ولایت بر مصر داده بود -- پس یوسف برادران خود را شناخت و آنان او را به خاطر قدرت و هیبت نشناختند.
و یوسف به آنان فرمود: شما پولی که آورده اید قبل از دیگران بیاورید؛ و سپس به مامورین خود فرمود: هر چه زودتر کیل [و سهم] این ها را کامل تحویل دهید و چون فارغ شدید پول شان را در بین بارها قرار دهید و به آنان خبر ندهید، پس مامورین امتثال امر نمودند.
و یوسف به برادران خود [که او را نمی شناختند] گفت: به من خبر رسیده که شما دو برادر پدری داشته اید، آیا آنان چه شده اند؟ برادران گفتند: «یکی از آنان -- که بزرگ تر بود -- را گرگ خورد و آن دیگری که کوچک تر بود نزد پدرمان می باشد، و پدرمان او را از خود جدا نمی کند، و علاقه شدیدی به او دارد.» یوسف گفت: من دوست می دارم که در سفر آینده او را با خود بیاورید، تا بتوانید کیل و گندم خود را بگیرید، و اگر او را نیاورید برای شما کیلی و گندمی نخواهد بود، و من علاقه ای به شما نخواهم داشت؛ «فَاِن لَّمْ تَاْتُونِی بِهِ فَلاَ کَیْلَ لَکُمْ عِندِی وَ لَا تَقْرَبُونِ * قَالُواْ سَنُرَاوِدُ عَنْهُ اَبَاهُ وَ اِنَّا لَفَاعِلُونَ…» گفتند: ما پدر را قانع خواهیم نمود و او را خواهیم آورد.
ص: 273
و چون در بازگشت نزد پدر آمدند و بار خود را باز کردند و سرمایه خویش را بین آن یافتند به پدر خود گفتند: ما ستم نکرده ایم [و دروغ نمی گوییم] اکنون یک بار اضافه گرفته ایم و سرمایه ما به ما، بازگردانده شده [و عزیز مصر گفته باید آن برادر خود را در سفر آینده بیاورید تا من به شما کیل بیشتری بدهم وگرنه کیلی برای شما نیست و من شما را نخواهم پذیرفت]. پس بنیامین را با ما بفرست تا ما کیل خود را بگیریم، و ما او را حفظ خواهیم نمود.
یعقوب(علیه السلام) گفت: «آیا من به شما اطمینان کنم، همان گونه که نسبت به برادرش یوسف اطمینان کردم؟!» و چون شش ماه گذشت و نیاز به گندم پیدا کردند، یعقوب(علیه السلام) آنان را با بنیامین و سرمایه کمی فرستاد و از آنان پیمان مؤکّد گرفت که بنیامین را به من بازگردانید، جز آن که همگی مغلوب شوید و نتوانید او را بازگردانید.
پس آنان با قافله به طرف مصر حرکت کردند و چون وارد بر یوسف شدند، یوسف به آنان گفت: آیا بنیامین را با خود آورده اید؟ گفتند: آری. یوسف گفت: او را نزد من بیاورید. و چون او را به کاخ یوسف -- که کسی را در آن راه نمی داد -- فرستادند، یوسف او را در آغوش گرفت و گریه کرد و به او گفت: «من برادر تو یوسف هستم پس از کار من ناراحت مشو و آن چه به تو گفتم را کتمان کن و اندوهی به خود راه مده.» سپس بنیامین را از نزد خود خارج نمود و دستور داد تا سرمایه آنان را بگیرند و با سرعت بار آنان را تحویل دهند و چون فارغ شدند ظرف کیل پادشاه را در بار بنیامین قرار دهند و این چنین کردند و چون قافله به سوی کنعان رهسپار شد،
ص: 274
مامورین، خود را به آنان رساندند و گفتند: «اَیَّتُهَا الْعِیرُ اِنَّکُمْ لَسارِقُونَ…»(1)
ص: 275
وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ اَمَرَهُمْ اَبُوهُمْ ما کانَ یُغْنی عَنْهُمْ مِنَ اللهِ مِنْ شَیْ ءٍ اِلَّا حاجَةً فی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضاها وَ اِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ وَ لَمَّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ آوی اِلَیْهِ اَخاهُ قالَ اِنِّی اَنَا اَخُوكَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقایَةَ فی رَحْلِ اَخیهِ ثُمَّ اَذَّنَ مُؤَذِّنٌ اَیَّتُهَا الْعیرُ اِنَّکُمْ لَسارِقُونَ قالُوا وَ اَقْبَلُوا عَلَیْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعیرٍ وَ اَنَا بِهِ زَعیمٌ قالُوا تَاللهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِی الْاَرْضِ وَ ما کُنَّا سارِقینَ قالُوا فَما جَزاؤُهُ اِنْ کُنْتُمْ کاذِبینَ قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ کَذلِكَ نَجْزِی الظَّالِمینَ فَبَدَاَ بِاَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ اَخیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ اَخیهِ کَذلِكَ کِدْنا لِیُوسُفَ ما کانَ لِیَاْخُذَ اَخاهُ فی دینِ الْمَلِكِ اِلَّا اَنْ یَشاءَ اللهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ کُلِّ ذی عِلْمٍ عَلیمٌ قالُوا اِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ اَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَاَسَرَّها یُوسُفُ فی نَفْسِهِ وَ لَمْ یُبْدِها لَهُمْ قالَ اَنْتُمْ شَرٌّ مَکانًا وَ اللهُ اَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ قالُوا یا اَیُّهَا الْعَزیزُ اِنَّ لَهُ اَبًا شَیْخًا کَبیرًا فَخُذْ اَحَدَنا مَکانَهُ اِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنینَ قالَ مَعاذَ اللهِ اَنْ نَاْخُذَ اِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ اِنَّا اِذًا لَظالِمُونَ فَلَمَّا اسْتَیْاَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا قالَ کَبیرُهُمْ اَ لَمْ تَعْلَمُوا اَنَّ اَباکُمْ قَدْ اَخَذَ عَلَیْکُمْ مَوْثِقًا مِنَ اللهِ وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فی یُوسُفَ فَلَنْ اَبْرَحَ الْاَرْضَ حَتَّی یَاْذَنَ لی اَبی اَوْ یَحْکُمَ اللهُ لی وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ ارْجِعُوا اِلی اَبیکُمْ فَقُولُوا یا اَبانا اِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَ ما شَهِدْنا اِلَّا بِما عَلِمْنا وَ ما کُنَّا لِلْغَیْبِ حافِظینَ وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ الَّتی کُنَّا فیها وَ الْعیرَ الَّتی اَقْبَلْنا فیها وَ اِنَّا لَصادِقُونَ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ اَنْفُسُکُمْ اَمْرًا فَصَبْرٌ جَمیلٌ عَسَی اللهُ اَنْ
ص: 276
یَاْتِیَنی بِهِمْ جَمیعًا اِنَّهُ هُوَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ وَ تَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا اَسَفی عَلی یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظیمٌ قالُوا تَاللهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّی تَکُونَ حَرَضًا اَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکینَ قالَ اِنَّما اَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنی اِلَی اللهِ وَ اَعْلَمُ مِنَ اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ
«آوی الیه» آوی یاوی: اذا صار الیه یعنی به سوی او رفت؛ «و لا تبتئس» یعنی لا تحزن؛ «و سقایة» ظرفی است که از آن آب می نوشند، و بعضی گفته اند: «سقایة» و صواع به یک معناست، و «اذان و تاذین» به معنای اعلان است که با اُذُن شنیده می شود، و آذنته یعنی اعلمته، و «عیر» به معنای قافله است، و «حِمل» با کسر حاء، باری است که بر حمار و غیر آن قرار نگرفته باشد، و با فتح حاء «حَمل» وقتی است که حمل شده باشد و جمع آن حمول و احمال است، و «زعیم» به معنای کفیل و ضمین است، و «زعیم» قائم به امر قوم و رئیس آنان را می گویند، و «یاس» به معنای قطع امید و طمع است و به صیغه استفعّال نیز به همین معناست، و «نجوی» اسم و مصدر استعمال شده مانند «و اذهم نجوی» یعنی یتناجون و مصدر آن مانند «انّما النجوی من الشیطان» است، و «کظم» به معنای فرو بردن حزن و نگه داری آن در قلب و اظهار نکردن به دیگران است، «و تفتؤ تذکّر» یعنی تو همواره یوسف را یاد می کنی، و «حَرَض»، مشرّف بر هلاک را گویند و به معنای فاسد در جسم و عقل نیز آمده است، و «احرضه» یعنی افسده، و حرضته علی کذا یعنی امرته به.(1)
ص: 277
و هنگامی که از همان طریق که پدر به آن ها دستور داده بود وارد شدند، این کار هیچ حادثه حتمی الهی را نمی توانست از آن ها دور سازد، جز حاجتی در دل یعقوب (که از این طریق) انجام شد (و خاطرش آرام گرفت) و او به خاطر تعلیمی که ما به او دادیم، علم فراوانی داشت ولی بیشتر مردم نمی دانند! (68) هنگامی که (برادران) بر یوسف وارد شدند، برادرش را نزد خود جای داد و گفت: «من برادر تو هستم، از آن چه آن ها انجام می دادند، غمگین و ناراحت نباش!» (69) و هنگامی که (مامور یوسف) بارهای آن ها را بست، ظرف آبخوری پادشاه را در بارِ برادرش گذاشت سپس کسی صدا زد «ای اهل قافله، شما دزد هستید!» (70) آن ها رو به سوی او کردند و گفتند: «چه چیز گم کرده اید؟» (71) گفتند: «پیمانه پادشاه را! و هر کس آن را بیاورد، یک بار شتر (غلّه) به او داده می شود و من ضامن این (پاداش) هستم!» (72) گفتند: «به خدا سوگند شما می دانید ما نیامده ایم که در این سرزمین فساد کنیم و ما (هرگز) دزد نبوده ایم!» (73) آن ها گفتند: «اگر دروغ گو باشید، کیفرش چیست؟» (74) گفتند: «هر کس (آن پیمانه) در بارِ او پیدا شود، خودش کیفر آن خواهد بود (و به خاطر این کار، برده شما خواهد شد) ما این گونه ستم گران را کیفر می دهیم!» (75) در این هنگام، (یوسف) قبل از بار برادرش، به کاوش بارهای آن ها پرداخت سپس آن را از بارِ برادرش بیرون آورد این گونه راه چاره را به یوسف یاد دادیم! او هرگز نمی توانست برادرش را مطابق آیین پادشاه (مصر) بگیرد، مگر آن که خدا بخواهد! درجات هر کس را بخواهیم بالا می بریم و برتر از هر صاحب علمی، عالمی است! (76) (برادران) گفتند: «اگر او [بنیامین] دزدی کند، (جای تعجّب نیست) برادرش (یوسف) نیز قبل از او دزدی کرد» یوسف (سخت
ص: 278
ناراحت شد، و) این (ناراحتی) را در درون خود پنهان داشت، و برای آن ها آشکار نکرد (همین اندازه) گفت: «شما (از دیدگاه من،) از نظر منزلت بدترین مردمید! و خدا از آن چه توصیف می کنید، آگاهتر است!» (77) گفتند: «ای عزیز! او پدر پیری دارد (که سخت ناراحت می شود) یکی از ما را به جای او بگیر ما تو را از نیکوکاران می بینیم!» (78) گفت: «پناه بر خدا که ما غیر از آن کس که متاع خود را نزد او یافته ایم بگیریم در آن صورت، از ظالمان خواهیم بود!» (79) هنگامی که (برادران) از او مایوس شدند، به کناری رفتند و با هم به نجوا پرداختند (برادر) بزرگشان گفت: «آیا نمی دانید پدرتان از شما پیمان الهی گرفته و پیش از این درباره یوسف کوتاهی کردید؟! من از این سرزمین حرکت نمی کنم، تا پدرم به من اجازه دهد یا خدا درباره من داوری کند، که او بهترین حکم کنندگان است! (80) شما به سوی پدرتان بازگردید و بگویید: پدر (جان)، پسرت دزدی کرد! و ما جز به آن چه می دانستیم گواهی ندادیم و ما از غیب آگاه نبودیم! (81) (و اگر اطمینان نداری،) از آن شهر که در آن بودیم سوال کن، و نیز از آن قافله که با آن آمدیم (بپرس)! و ما (در گفتار خود) صادق هستیم!» (82) (یعقوب) گفت: «(هوای) نفس شما، مساله را چنین در نظرتان آراسته است! من صبر می کنم، صبری زیبا (و خالی از کفران)! امیدوارم خداوند همه آن ها را به من بازگرداند چرا که او دانا و حکیم است! (83) و از آن ها روی برگرداند و گفت: «وا اسفا بر یوسف!» و چشمان او از اندوه سفید شد، امّا خشم خود را فرو می برد (و هرگز کفران نمی کرد)! (84) گفتند: «به خدا تو آن قدر یاد یوسف می کنی تا در آستانه مرگ قرار گیری، یا هلاک گردی!» (85) گفت: «من غم و اندوهم را تنها به خدا می گویم (و شکایت نزد او می برم)! و از خدا چیزهایی می دانم که شما نمی دانید! (86)
ص: 279
«فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَایَةَ فِی رَحْلِ اَخِیهِ ثُمَّ اَذَّنَ مُؤَذِّنٌ اَیَّتُهَا الْعِیرُ اِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ…»(1) به دنبال حدیث قبل امام باقر(علیه السلام) فرمود:
یوسف ظرف پادشاه را در بار برادر خود بنیامین قرار داد و چون قافله به طرف کنعان حرکت کرد، آنان را صدا زد و گفت: «اَیَّتُهَا الْعِیرُ اِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ…»، و سپس همان گونه که در آیات آمده برادر خود بنیامین را گرفت و به آنان فرمود: از شهر ما خارج شوید و آنان هر چه کردند که یوسف یکی از آنان را به جای بنیامین بگیرد نپذیرفت، و چون بر پدر خود وارد شدند یعقوب به آنان فرمود: ابن یامین چه شد؟! گفتند: «او جام پادشاه را سرقت نمود و پادشاه او را نگهداشت و محبوس شد و تو اگر حرف ما را باور نداری از قافله و اهل آن شهر سوال کن تا به تو خبر بدهند» پس یعقوب گفت: «اِنَّا لِلهِ وَ اِنَّا اِلَیْهِ رَاجِعونَ» و اشک او جاری گردید و اندوه او شدید شد و کمر او خمیده گردید.(2)
ص: 280
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که برادران یوسف برای بار دوّم نزد یوسف آمدند و برادر خود بنیامین را با خود آوردند، یوسف برای آنان سفره هایی گسترد و فرمود: «هر کدام از شما در کنار برادر مادری خود بنشیند» پس همه آنان بر سر سفره نشستند جز بنیامین که ایستاده بود، پس یوسف به او گفت: چرا در کنار برادران خود نمی نشینی؟ بنامین گفت: من در بین آنان برادر مادری ندارم» یوسف گفت: آیا برادر مادری تو همان کسی بوده که این ها گمان کرده اند: گرگ او را خورده است؟ بنیامین گفت: آری. پس یوسف گفت:
بیا در کنار من بنشین. و چون برادران یوسف چنین دیدند، دست از غذا کشیدند و گفتند: ما چیزی را اراده کردیم و خداوند از انجام آن امتناع دارد و می خواهد فرزندان یامین را بر ما فضیلت بدهد…(1)
ص: 281
«فَبَدَاَ بِاَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاء اَخِیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِن وِعَاء اَخِیهِ کَذَلِکَ کِدْنَا لِیُوسُفَ…»(1) ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«تقیّه از دین خداست» گفتم: آیا راستی تقیّه از دین خداست؟ فرمود: آری به خدا قسم از دین خداست، چنان که یوسف گفت: «اَیَّتُهَا الْعِیرُ اِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ».
سپس فرمود: به خدا سوگند شتردارها چیزی را ندزدیده بودند، و یوسف به خاطر تقیّه فرمود: «اَیَّتُهَا الْعِیرُ اِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ» ابراهیم نیز به همین علّت فرمود:
«انّی سقیم» و به خدا سوگند او سقیم و مریض نبود.(2) حسن صیقل گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: برای ما از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت در تفسیر آیه «اَیَّتُهَا الْعِیرُ اِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ» فرمود:
به خدا سوگند آنان سارق نبودند و یوسف نیز دروغ نگفته است، چنان که ابراهیم نیز در سخن خود که فرمود: «بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ اِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ» به خدا سوگند دروغ نگفته است. امام صادق(علیه السلام) فرمود: ای صیقل شما چه می گویید؟ صیقل گوید: گفتم: ما چیزی جز تسلیم نداریم.
پس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ص: 282
خداوند دو چیز را دوست می دارد و دو چیز را دشمن می دارد: خداوند تکبّر مومن را در جنگ مقابل دشمن دوست می دارد و نیز دروغ را برای اصلاح دوست می دارد؛ در حالی که تکبّر و بزرگی کردن را بین مردم، و در راه رفتن دشمن می دارد، و نیز دروغ را در غیر اصلاح دشمن می دارد سپس فرمود: ابراهیم(علیه السلام) به خاطر اصلاح فرمود: «بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا» و مقصود او این بود که از بُت ها کاری نمی آید، و یوسف(علیه السلام) نیز به خاطر اصلاح فرمود: «اَیَّتُهَا الْعِیرُ اِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ» [و می خواست طبق قانون عزیز مصر برادر خود بنیامین را نگه دارد.](1) «قَالُواْ اِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ اَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ فَاَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَ لَمْ یُبْدِهَا لَهُمْ قالَ اَنْتُمْ شَرٌّ مَکاناً وَ اللهُ اَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ»(2) داود بن قاسم جعفری گوید: مردی از قم از امام عسکری(علیه السلام) درباره ی آیه «اِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ اَخٌ لَّهُ…» سوال نمود و من حاضر بودم و امام عسکری(علیه السلام) به او فرمود:
یوسف سرقتی نکرده بود، جز این که یعقوب را کمربندی بود که از ابراهیم به ارث برده بود و هر کس این کمربند را می دزدید، عبد صاحب آن می شد و جبرییل از آن سرقت خبر می داد، و آن کمربند نزد ساره دختر اسحاق بن ابراهیم
ص: 283
بود، و ساره یوسف را دوست می داشت و می خواست او را فرزند خود قرار بدهد، از این رو آن کمربند را گرفت و به کمر یوسف بست و لباس او را بر روی آن قرار داد و به یعقوب گفت:
کمربند دزدیده شده است. پس جبرییل نزد یعقوب آمد و گفت: کمربند نزد یوسف است و نگفت ساره به کمر او بسته است -- چرا که خداوند اراده ای کرده بود -- پس یعقوب یوسف را تفتیش نمود و چون کمربند را از کمر او باز کرد ساره گفت: «یوسف کمربند را از من دزدیده است و من سزاوارتر به او هستم» پس یعقوب گفت: «او عبد تو باشد به شرط آن که او را نفروشی و به او آزار نکنی» ساره گفت:
«من او را می پذیرم به شرط آن که او را از من نگیری و من فوراً او را آزاد نمایم» پس یعقوب یوسف را به ساره داد و ساره او را آزاد نمود، و به همین خاطر برادران یوسف گفتند: «اِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ اَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ». ابوهاشم جعفری گوید: من پیش خود فکر کردم و تعجّب نمودم از قصّه یوسف، که فاصله زیادی بین یعقوب و یوسف نبوده و یعقوب از فراق یوسف نابینا شده از بس برای او محزون بوده است؟! پس امام عسکری(علیه السلام) از باطن من آگاه شد و فرمود: به خدا پناه ببر از آن چه فکر می کنی، چرا که خداوند اگر می خواست، با فاصله بیش از این حجاب را برطرف می نمود تا یعقوب یوسف خود را ببیند، و لکن برای هر چیزی اجلی است و آن چه در علم خدا گذشته باید عملی شود و اختیار اولیای خدا به دست خداست.(1)
ص: 284
یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ اَخیهِ وَ لا تَیْاَسُوا مِنْ رَوْحِ اللهِ اِنَّهُ لا یَیْاَسُ مِنْ رَوْحِ اللهِ اِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا اَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ اَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَاَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا اِنَّ اللهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقینَ قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ اَخیهِ اِذْ اَنْتُمْ جاهِلُونَ قالُوا اَ اِنَّكَ لَاَنْتَ یُوسُفُ قالَ اَنَا یُوسُفُ وَ هذا اَخی قَدْ مَنَّ اللهُ عَلَیْنا اِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَاِنَّ اللهَ لا یُضیعُ اَجْرَ الْمُحْسِنینَ
ص: 285
قالُوا تَاللهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللهُ عَلَیْنا وَ اِنْ کُنَّا لَخاطِئینَ قالَ لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللهُ لَکُمْ وَ هُوَ اَرْحَمُ الرَّاحِمینَ اذْهَبُوا بِقَمیصی هذا فَاَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ اَبی یَاْتِ بَصیرًا وَ اْتُونی بِاَهْلِکُمْ اَجْمَعینَ وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعیرُ قالَ اَبُوهُمْ اِنِّی لَاَجِدُ ریحَ یُوسُفَ لَوْ لا اَنْ تُفَنِّدُونِ قالُوا تَاللهِ اِنَّكَ لَفی ضَلالِكَ الْقَدیمِ فَلَمَّا اَنْ جاءَ الْبَشیرُ اَلْقاهُ عَلی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصیرًا قالَ اَ لَمْ اَقُلْ لَکُمْ اِنِّی اَعْلَمُ مِنَ اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ قالُوا یا اَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا اِنَّا کُنَّا خاطِئینَ قالَ سَوْفَ اَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ فَلَمَّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ آوی اِلَیْهِ اَبَوَیْهِ وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ اِنْ شاءَ اللهُ آمِنینَ وَ رَفَعَ اَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَ قالَ یا اَبَتِ هذا تَاْویلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا وَ قَدْ اَحْسَنَ بی اِذْ اَخْرَجَنی مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ اَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنی وَ بَیْنَ اِخْوَتی اِنَّ رَبِّی لَطیفٌ لِما یَشاءُ اِنَّهُ هُوَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنی مِنْ تَاْویلِ الْاَحادیثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ اَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنی مُسْلِمًا وَ اَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ ذلِكَ مِنْ اَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیهِ اِلَیْكَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ اِذْ اَجْمَعُوا اَمْرَهُمْ وَ هُمْ یَمْکُرُونَ
«جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ» ازجاء، به معنای بازار و به معنای پرداخت تدریجی آمده چنان که خداوند می فرماید: «یُزجی سَحاباً» و مراد از «بضاعت مزجاة» در این آیه سرمایه ناچیز و ناقص است، و «قَدْ مَنَ اللهُ عَلَیْنا» مَنَّ به معنای نعمت است، و ایثار، تفضیل یکی از دو چیز بر دیگری است مانند اختبار و اجتباء، و «ماثرة» به معنای مکرمه است، و «تثریب» به معنای توبیخ است، و «فصَلَت العیر» یعنی قطع العیر، و «تفنید» به معنای تضعیف رای است و «فَنَد» به معنای ضعف رای است. (و بقیّه لغات قبلاً بیان شد.)
ص: 286
پسرانم! بروید، و از یوسف و برادرش جست وجو کنید و از رحمت خدا مایوس نشوید که تنها گروه کافران، از رحمت خدا مایوس می شوند!» (87) هنگامی که آن ها بر او [یوسف] وارد شدند، گفتند: «ای عزیز! ما و خاندان ما را ناراحتی فرا گرفته، و متاع کمی (برای خرید موادّ غذایی) با خود آورده ایم پیمانه را برای ما کامل کن و بر ما تصدّق و بخشش نما، که خداوند بخشندگان را پاداش می دهد!» (88) گفت: «آیا دانستید با یوسف و برادرش چه کردید، آن گاه که جاهل بودید؟!» (89) گفتند: «آیا تو همان یوسفی؟!» گفت: «(آری،) من یوسفم، و این برادر من است! خداوند بر ما منّت گذارد هر کس تقوا پیشه کند، و شکیبایی و استقامت نماید، (سرانجام پیروز می شود) چرا که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کند!» (90) گفتند: «به خدا سوگند، خداوند تو را بر ما برتری بخشیده و ما خطاکار بودیم!» (91) (یوسف) گفت: «امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست! خداوند شما را می بخشد و او مهربانترین مهربانان است! (92) این پیراهن مرا ببرید، و بر صورت پدرم بیندازید، بینا می شود! و همه نزدیکان خود را نزد من بیاورید!» (93) هنگامی که کاروان (از سرزمین مصر) جدا شد، پدرشان [یعقوب] گفت: «من بوی یوسف را احساس می کنم، اگر مرا به نادانی و کم عقلی نسبت ندهید!» (94) گفتند: «به خدا تو در همان گم راهی سابقت هستی!» (95) امّا هنگامی که بشارت دهنده فرا رسید، آن (پیراهن) را بر صورت او افکند ناگهان بینا شد! گفت: «آیا به شما نگفتم من از خدا چیزهایی می دانم که شما نمی دانید؟!» (96) گفتند: «پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، که ما خطاکار بودیم!» (97) گفت: «به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش می طلبم، که او آمرزنده و مهربان است!» (98) و هنگامی که بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت، و گفت: «همگی داخل مصر شوید، که
ص: 287
انشاء اللَّه در امن و امان خواهید بود!» (99) و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همگی به خاطر او به سجده افتادند و گفت: «پدر! این تعبیر خوابی است که قبلًا دیدم پروردگارم آن را حقّ قرار داد! و او به من نیکی کرد هنگامی که مرا از زندان بیرون آورد، و شما را از آن بیابان (به این جا) آورد بعد از آن که شیطان، میان من و برادرانم فساد کرد. پروردگارم نسبت به آن چه می خواهد (و شایسته می داند،) صاحب لطف است چرا که او دانا و حکیم است! (100) پروردگارا! بخشی (عظیم) از حکومت به من بخشیدی، و مرا از علم تعبیر خوابها آگاه ساختی! ای آفریننده آسمان ها و زمین! تو ولیّ و سرپرست من در دنیا و آخرت هستی، مرا مسلمان بمیران و به صالحان ملحق فرما!» (101) این از خبرهای غیب است که به تو وحی می فرستیم! تو (هرگز) نزد آن ها نبودی هنگامی که تصمیم می گرفتند و نقشه می کشیدند! (102)
«یَا بَنِیَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن یُوسُفَ وَ اَخِیهِ وَ لَا تَیْاَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ…»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که بنیامین از یعقوب گرفته شد، یعقوب خدای خود را صدا زد و گفت:
پروردگارا! آیا به من رحم نمی کنی؟ چشمم را از من گرفتی، و فرزندم را نیز از من گرفتی؟! پس خداوند به او وحی نمود: اگر آن دو را بمیرانم، باز زنده می کنم تا بین تو و آنان را جمع نمایم، و لکن به یاد آور گوسفندی را که ذبح نمودی و بریان کردی و خوردی و فلان فقیر و فلان فقیر در کنار تو روزه دار بودند و تو چیزی از آن را به آنان ندادی؟!(2)
ص: 288
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
یعقوب به ملک الموت گفت: آیا ارواحی که قبض روح می کنی را به طور اجتماع قبض روح می کنی و یا متفرقاً و منفرداً قبض روح می کنی؟ ملک الموت گفت:
متفرّق و منفرد قبض روح می کنم. یعقوب گفت: آیا در بین ارواح، یوسف را قبض روح کرده ای؟ ملک الموت گفت: خیر. پس یعقوب به فرزندان خود گفت:
«اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن یُوسُفَ وَ اَخِیهِ.»(1) در تفسیر عیّاشی در ادامه بحث گذشته ابوبصیر از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
اندوه و حزن یعقوب شدید شد تا جایی که کمر او خمیده گردید، و دنیا به یعقوب و فرزندان او پشت کرد و سخت نیازمند و فقیر شدند و غذایی در خانه نداشتند، و در این هنگام یعقوب به فرزندان خود گفت:
«اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن یُوسُفَ وَ اَخِیهِ وَ لَا تَیْاَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ…» پس چند نفر از فرزندان یعقوب حرکت کردند و یعقوب سرمایه ی کمی را همراه نامه ای به عزیز مصر فرستاد و از او خواست که در حق او و فرزندانش مرحمتی بکند، و به فرزندان خود سفارش کرد که نامه را قبل از پرداخت بضاعت و سرمایه، تحویل عزیز مصر
ص: 289
بدهند، و در آن نامه نوشت:
«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»، به عزیز مصر و مظهر عدل و کامل دهنده کیل، از یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم خلیل الرّحمن صاحب نمرود، آن کسی که هیزم و آتش فراهم کرد، برای سوزاندن ابراهیم و خدا آتش او را برای ابراهیم سرد و سلامت قرار داد و ابراهیم را از آتش نمرود نجات بخشید، ای عزیز مصر! من به تو اطّلاع می دهم که ما از خانواده های قدیمی هستیم و همواره از ناحیه خداوند -- برای امتحان -- بر ما بلا سرازیر بوده و خداوند می خواسته ما را در بلا و آسایش بیازماید، و اکنون بیست سال است که بلا پیاپی بر من فرود آمده، و اوّل آن ها این بوده که من فرزندی داشتم و نام او را یوسف قرار داده بودم، و او از بین فرزندان من، میوه ی دلم و نور چشمم و سبب سرور و شادی من بود، و برادران او -- که از مادر از او جدا بودند -- از من خواستند که او را با خود ببرند تا به بازی و چرا مشغول باشد، و من او را صبحگاهی با آنان فرستادم و شبانگاه بازگشتند و گفتند: «گرگ او را خورد» در حالی که گریه می کردند و پیراهن خونی او را به گمان خود آورده بودند، و از آن روز اندوه من بر او سخت شد و گریه من فراوان گردید، تا این که چشمانم از اندوه سفید و نابینا شد، و برادر دیگری داشت که از یک مادر و پدر بودند، و او نیز انیس و رفیق من بود و من او را شدیداً دوست می داشتم، و هر گاه به یاد یوسف می افتادم، او را به سینه و آغوش خود می گرفتم و برخی از غم ها و غصّه های من برطرف می شد، و برادران او به من گفتند: شما او را از من خواسته ای و به آنان گفته ای:
«اگر [در سفر آینده] او را با خود نیاورید من غلّه و گندمی به شما نخواهم داد پس من او را نیز همراه برادرانش فرستادم تا بتوانند غلّه و گندم خود را بگیرند و چون بازگشتند او را نیاوردند و گفتند: فرزند تو کیل پادشاه را دزدیده است! در حالی که
ص: 290
ما خانواده، اهل دزدی و سرقت نیستیم و شما این فرزند من را نیز حبس کرده اید و مرا گرفتار مصیبت و فراق او نموده اید و اکنون از فراق و اندوه کمر من خمیده شده و به واسطه این گرفتاری و گرفتاری های پیاپی پیشین، مصیبت من بزرگ شده است، پس تو بر من منّت گذار و او را آزاد کن و سهم غلّه و گندم ما را از لطف خود با قیمت نازل بپرداز و در تسهیل و آزادی آل یعقوب شتاب کن».
و چون فرزندان یعقوب نامه پدر خود را گرفتند و به طرف مصر حرکت کردند، جبرییل بر یعقوب نازل شد و گفت: ای یعقوب! پروردگارت به تو می گوید:
چه کسی تو را به مصائبی که به عزیز مصر نوشتی مبتلا نمود؟ یعقوب گفت: «تو مرا به آن ها مبتلا نمودی و این عقوبت و تادیب تو بود» خطاب شد: چه کسی غیر از من می تواند این بلاها را از تو برطرف کند؟ یعقوب گفت: جز تو کسی نمی تواند . خطاب شد: پس چرا از من حیا نکردی و مصائب خود را به غیر من شکایت کردی و به من شکوه ننمودی؟! یعقوب گفت: «اَسْتَغْفِرُکَ یَا اِلَهِی وَ اَتُوبُ اِلَیْکَ وَ اَشْکُو بَثِّی وَ حُزْنِی اِلَیْکَ» پس خداوند فرمود: «تادیب و مجازات من نسبت به تو و فرزندان گنه کارت به پایان رسید؛ و اگر تو مصائب خود را از همان اوّل به من شکوه می کردی و استغفار و توبه می نمودی، من آن مصیبت ها را از تو برطرف می نمودم، و لکن شیطان تو را از یاد من فراموشی داد و تو را از رحمت من ناامید نمود، در حالی که من خدای بخشنده و کریمی هستم، و مستغفرین از بندگان و تائبین و راغبین به رحمت خود را دوست می دارم، ای یعقوب! اکنون من یوسف و برادر او را به تو باز خواهم گرداند، و آن چه از مال دنیا و گوشت و خون بدن تو از بین رفته است را به تو باز خواهم داد و چشمان تو را بینا خواهم نمود و کمر تو را راست خواهم کرد، پس
ص: 291
شاد باش و آرامش پیدا کن، و بدان که آن چه من بر سر تو آوردم برای تادیب تو بود و تو باید تادیب من را بپذیری».
امام باقر(علیه السلام) در ادامه می فرماید:
فرزندان یعقوب نامه ی پدر خود را به مصر بردند و در دارالسلطنة به دست یوسف دادند و گفتند: «یَا اَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَ اَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَاَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنَآ» سپس گفتند: برادرمان ابن یامین را به ما بازگردان و این نامه ی پدر ماست که به شما نوشته و از شما خواسته که بر ما منّت نهید و او را آزاد نمایید».
پس یوسف نامه پدر خود را گرفت و بوسید و بر چشمان خود گذارد و به قدری گریه کرد که پیراهن او از اشک چشمش خیس شد. و سپس رو به برادران خود نمود و گفت: «هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ اَخِیهِ»؟! برادران یوسف گفتند: آیا تو یوسف هستی؟ فرمود: آری من یوسفم و این برادرم می باشد و خداوند بر ما منّت نهاد.
برادران یوسف گفتند: «به خدا سوگند! خداوند تو را بر ما فضیلت داد و اکنون تو ما را رسوا مکن و مجازاتمان منما و ما را ببخش» یوسف فرمود: امروز ملامتی بر شما نیست خداوند شما را بیامرزد، همانا او ارحم الراحمین است.(1)
ص: 292
ص: 293
سدیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
قائم [آل محمّد(صلی الله علیه و آله)] شباهتی به یوسف(علیه السلام) دارد. گفتم: مثل این که شما به یاد او و یاد غیبت او افتاده اید؟ فرمود: در این امّت کسانی که منکر او شوند، خوک صفتانی بیش نیستند! سپس فرمود: برادران یوسف همانند کالای تجارتی به یوسف نگریستند و او را فروختند، و بعدها او را دیدند و با وی به گفت وگو پرداختند، و او نیز با آنان سخن گفت، و او را نشناختند، تا آن که گفت: «من یوسفم و این برادر من است» و چه بسا به خاطر افکاری که این امّت ملعونه نسبت به صاحب الامر(علیه السلام) دارند خداوند تبارک و تعالی، با حجّت خویش آن کند که با یوسف کرد.
یوسف حکومت مصر را داشت و میان او و پدرش هیجده روز فاصله بود، و اگر می خواست پدر را با خبر کند، می توانست، [و این کار را انجام نداد] و یعقوب با پسرانش از زمان بشارت تا رسیدن به مصر نُه روز در راه بودند، و این امّت [یعنی منکرین امامت حضرت مهدی(علیه السلام)] نمی توانند بپذیرند که خداوند متعال
ص: 294
می تواند همان کاری را که با یوسف نمود، با حجّت خود بکند! یعنی حجّت او در بازارهای شان راه برود و بر فرش های شان قدم گذارد، تا زمانی که خداوند متعال این اجازه را به او بدهد، همان گونه که به یوسف اجازه داد و در جواب برادرانش که گفتند: «آیا تو همان یوسفی؟ فرمود: من یوسف هستم.(1) مفضّل گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که آن آتش را برای سوزاندن ابراهیم افروختند، جبرییل آمد و لباسی از لباس های بهشت را بر او پوشاند، و در اثر آن لباس سرما و گرما به او اصابت نکرد، و هنگام مرگ، ابراهیم آن لباس را در یک تمیمه [یعنی حرزی] قرار داد، و آن را به گردن اسحاق آویخت و اسحاق نیز آن را به گردن یعقوب انداخت، و چون یوسف به دنیا آمد، یعقوب آن را به گردن یوسف انداخت، تا یوسف گرفتار آن بلاها شد، و چون یوسف آن پیراهن را از داخل آن تمیمه بیرون آورد، یعقوب بوی آن را شنید و گفت: «اِنِّی لَاَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ اَن تُفَنِّدُونِ» و این پیراهن همان پیراهنی است که از بهشت فرود آمد.
ص: 295
مفضّل گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم، سرانجام، این پیراهن به دست چه کسی رسید؟ فرمود:
هر پیامبری علم و یا هر چیز دیگری را که به ارث بگذارد، به حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) خواهد رسید، و ما وارثان پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) هستیم.(1) در کمال الدین روایت شده:
که چون حضرت قائم(علیه السلام) قیام نماید، پیراهن یوسف و عصای موسی و خاتم سلیمان با او خواهد بود.(2) «قَالُواْ یَا اَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا اِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ * قالَ سَوْفَ اَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ»(3) اسماعیل بن فضل هاشمی گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: برای چه یعقوب(علیه السلام) در پاسخ فرزندان خود که گفتند:
«یَا اَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا…» فرمود: در آینده برای شما استغفار خواهم نمود؟ و لکن
ص: 296
یوسف در پاسخ برادران خود که گفتند: «تَاللهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللّهُ عَلَیْنَا وَ اِن کُنَّا لَخَاطِئِینَ» فرمود: «لَا تَثْرَیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللّهُ لَکُمْ وَ هُوَ اَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» و پاسخ آنان را به آینده موکول نکرد؟! امام صادق(علیه السلام) فرمود:
به خاطر این که قلب جوان رقیق تر و نرم تر از قلب پیر است، از سویی جنایت فرزندان یعقوب مستقیماً بر یوسف بوده است و جنایت شان بر یعقوب با واسطه بوده، از این رو یوسف زودتر از حق خود گذشت و یعقوب عفو خود را به تاخیر انداخت چرا که عفو او مربوط به حق دیگری بود، از این رو استغفار را به سحر شب جمعه موکول کرد.(1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
بهترین وقت برای دعا و درخواست از خداوند سحرها می باشد. و سپس آیه فوق را تلاوت نمود و فرمود: به همین خاطر یعقوب دعا را به سحر انداخت.(2)
ص: 297
حنّان بن سُدیر از پدر خود سدیر نقل کرده که گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: آیا فرزندان یعقوب پیامبر بودند؟ فرمود:
پیامبر نبودند و لکن فرزندان پیامبر و اسباط بودند و از دنیا خارج نشدند مگر با توبه و یادآوری و اعتراف به خطا، و سعادتمند، از دنیا رفتند، در حالی که شیخین بدون توبه از دنیا رفتند و به ظلم خود بر امیرالمؤمنین(علیه السلام) اعتراف نکردند، و لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر آنان باد.(1) «وَ رَفَعَ اَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّواْ لَهُ سُجَّدًا وَ قَالَ یَا اَبَتِ هَذَا تَاْوِیلُ رُؤْیَایَ…»(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
یوسف هنگامی که پدر پیرمرد او، بر او وارد شد، عزّتِ سلطنت او را گرفت و به احترام پدر پایین نیامد و به این خاطر جبرییل(علیه السلام) نازل شد و گفت: ای یوسف دست خود را باز کن.
و چون کف دست خود را باز نمود نوری از آن جدا شد و به آسمان بالا رفت، و یوسف به جبرییل گفت: این نوری که از دست من جدا شد چه بود؟ جبرییل گفت: این نور نبوّت بود که از نسل تو جدا شد، و این عقوبت تو است که در مقابل پدر پیرمرد خود، پایین نیامدی، از این رو از نسل تو، پیامبری به وجود نخواهد آمد! (3)
ص: 298
یحیی بن اکثم از حضرت رضا(علیه السلام) سوال کرد: معنای آیه «وَ رَفَعَ اَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّواْ لَهُ سُجَّدًا» چیست؟ آیا یعقوب و فرزندان او در مقابل یوسف سجده کردند در حالی که پیامبر بودند؟! حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
سجده یعقوب و فرزندان او برای یوسف نبود، بلکه اطاعت از خدا و احترام به یوسف بود، چنان که سجود ملائکه به آدم، اطاعت خدا و تحیّت برای آدم بود، از این رو یعقوب و فرزندان او و یوسف همگی در مقابل خدا سجده کردند، برای شکرانه ملاقات و اجتماع خود، و یوسف در آن حال گفت: «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی مِن تَاْوِیلِ الاَحَادِیثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ اَنتَ وَلِیِّی فِی الدُّنُیَا وَ الآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِمًا وَ اَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ» پس جبرییل نازل شد و به یوسف گفت:
دست خود را باز کن و چون باز نمود نوری از بین انگشتان او خارج گردید، و یوسف گفت: ای جبرییل! این نور چیست؟ جبرائیل گفت: «این نور نبوّت است که خداوند از صلب تو خارج کرد، چرا که در مقابل پدر خود به پا نخواستی» و نور نبوّت را خداوند از آن روز در صلب برادر یوسف لاوی قرار داد چرا که او هنگامی که می خواستند یوسف را بکشند گفت: «لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ اَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِ» و خداوند از او تشکّر نمود، و هنگامی که یوسف بنیامین را نگهداشت و برادران او خواستند به کنعان بازگردند لاوی گفت: «لَنْ اَبْرَحَ الاَرْضَ حَتَّیَ یَاْذَنَ لِی اَبِی اَوْ یَحْکُمَ اللّهُ لِی وَ هُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ» و خداوند از او تشکّر نمود و پیامبران بنی اسراییل، از نسل لاوی بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم(علیهم السلام) به وجود آمدند….
تا این که فرمود:
ص: 299
یعقوب به فرزند خود یوسف گفت: بگو بدانم برادران تو هنگامی که تو را از نزد من بردند با تو چه کردند؟ یوسف گفت: ای پدر مرا از این سوال معاف بدار. یعقوب گفت: پس برخی از آن را به من بگو، یوسف گفت: «برادران من هنگامی که مرا نزد چاه بردند گفتند: پیراهن خود را بیرون کن. پس من به آنان گفتم: ای برادران! از خدا بترسید و مرا برهنه نکنید، پس کارد خود را بیرون کردند و گفتند: اگر پیراهن خود را بیرون نکنی تو را سر می بریم. و من پیراهن خود را بیرون کردم و آنان مرا عریان در چاه انداختند» پس یعقوب ناله ای زد و بیهوش شد، و چون به حال خود بازگشت گفت:
فرزندم ادامه بده. یوسف به پدر خود گفت: من از شما مسالت می کنم که به حق خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب مرا معاف نمایی، و یعقوب او را معاف نمود.(1)
ص: 300
«یَا اَبَتِ هَذَا تَاْوِیلُ رُؤْیَایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقًّا وَ قَدْ اَحْسَنَ بَی اِذْ اَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَ جَاء بِکُم مِّنَ الْبَدْوِ…»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند در زندان به یوسف وحی نمود: «ای پسر یعقوب! چه شد که در کنار گنه کاران زندانی، محبوس شدی؟ پس یوسف به خطای خود اعتراف نمود… و خداوند به او فرمود: این دعا را بخوان [تا نجات یابی]: «یَا کَبِیرَ کُلِ کَبِیرٍ یَا مَنْ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ لَا وَزِیرَ یَا خَالِقَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ الْمُنِیرِ یَا عِصْمَةَ الْمُضْطَرِّ الضَّرِیرِ یَا قَاصِمَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ یَا مُغْنِیَ الْبَائِسِ الْفَقِیرِ یَا جَابِرَ الْعَظْمِ الْکَسِیرِ یَا مُطْلِقَ الْمُکَبَّلِ الْاَسِیرِ اَسْاَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَنْ تَجْعَلَ لِی مِنْ اَمْرِی فَرَجاً وَ مَخْرَجاً وَ تَرْزُقَنِی مِنْ حَیْثُ اَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَیْثُ لَا اَحْتَسِبُ». و چون صبح شد پادشاه دستور داد او را آزاد کردند، چنان که خداوند از قول او می فرماید: «وَ قَدْ اَحْسَنَ بَی اِذْ اَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ.»(2)
ص: 301
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
[پس از آن که عزیز مصر در ایّام قحطی از دنیا رفت] همسر او فقیر و نیازمند شد [و کنار راه می نشست و گدایی می کرد] به او گفتند: خوب است نزد یوسف بروی و از او راه خلاصی بیابی تا این که مشورت کرد و بعضی گفتند: ما بر جان تو از او هراس داریم [چرا که تو در حق او ستم کرده ای] زلیخا گفت: هیهات! من از کسی که از خدا می ترسد نمی ترسم، و چون زلیخا وارد بر یوسف شد و او را در جایگاه سلطنتی دید، گفت: «الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی جَعَلَ الْعَبِیدَ مُلُوکاً بِطَاعَتِهِ، وَ جَعَلَ الْمُلُوکَ عَبِیداً بِمَعْصِیَتِهِ» یعنی ستایش خدایی را که غلامان را به سبب اطاعت و بندگی، پادشاه قرار داد، و پادشاهان را به سبب معصیت و گناه، غلام قرار داد. یوسف گفت: چه می خواهی؟ زلیخا گفت: دعا کن جوانی من باز گردد پس یوسف دعا کرد و او جوان شد و یوسف با او ازدواج نمود و او را باکره یافت و به او گفت: آیا این بهتر و زیباتر نبود؟! پس زلیخا گفت: من شیفته تو شدم به خاطر چهار چیز: 1. من زیباترین زنِ زمان خود بودم؛ 2. تو نیز زیباترین مرد زمانِ خود بودی؛ 3. من بکر بودم؛ 4. همسرم عنین و ناتوان از زناشویی بود.(1)
ص: 302
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
یوسف هنگامی که داخل زندان شد، دوازده ساله بود، و هیجده سال در زندان ماند، و پس از خروج از زندان هشتاد سال زنده بود، بنابراین مدّت عمر او یک صد و ده سال بوده است.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
[پس از مرگ عزیز مصر زلیخا فقیر شد] و خواست که بر یوسف [که عزیز مصر بود] وارد شود، به او گفتند: «ما می ترسیم تو را نزد یوسف ببریم، چرا که تو، به او آزار رسانده ای» زلیخا گفت: «من از کسی که از خدا می ترسد نمی ترسم» و چون وارد بر یوسف شد، یوسف به او فرمود: چرا رنگ صورت تو تغییر کرده [و پژمرده شده ای]؟ زلیخا گفت: «الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی جَعَلَ الْمُلُوکَ بِمَعْصِیَتِهِمْ عَبِیداً وَ جَعَلَ الْعَبِیدَ بِطَاعَتِهِمْ مُلُوکاً» یوسف فرمود: برای چه با من آن گونه عمل کردی؟! زلیخا گفت: «به خاطر زیبایی تو بود» یوسف فرمود: «چگونه خواهی بود اگر پیامبری مانند حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را در آخر الزمان ببینی؟! همانا او زیباتر از من خواهد بود، اخلاق او نیز نیکوتر از من است، سخاوت او نیز بیشتر از من است؟!» زلیخا گفت:
راست می گویی. یوسف فرمود: از کجا دانستی که من راست می گویم؟ زلیخا گفت:
ص: 303
«به خاطر این که محبّت او در قلب من جای گرفت» پس خداوند به یوسف وحی نمود:
«او راست می گوید، و من او را دوست می دارم، به خاطر این که او محمّد(صلی الله علیه و آله) را دوست می دارد». سپس خداوند یوسف را امر نمود تا با او ازدواج نماید.(1)
وَ ما اَکْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنینَ وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ اَجْرٍ اِنْ هُوَ اِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ وَ کَاَیِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ وَ ما یُؤْمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللهِ اِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ اَ فَاَمِنُوا اَنْ تَاْتِیَهُمْ غاشِیَةٌ مِنْ عَذابِ اللهِ اَوْ تَاْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ قُلْ هذِهِ سَبیلی اَدْعُوا اِلَی اللهِ عَلی بَصیرَةٍ اَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی وَ سُبْحانَ اللهِ وَ ما اَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ اِلَّا رِجالًا نُوحی اِلَیْهِمْ مِنْ اَهْلِ الْقُری اَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْاَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذینَ اتَّقَوْا اَ فَلا تَعْقِلُونَ حَتَّی اِذَا اسْتَیْاَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا اَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّیَ مَنْ نَشاءُ وَ لا یُرَدُّ بَاْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمینَ
ص: 304
لَقَدْ کانَ فی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِاُولِی الْاَلْبابِ ما کانَ حَدیثًا یُفْتَری وَ لکِنْ تَصْدیقَ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصیلَ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ
«حِرص» طلب کردن چیزی است با جدیّت و وَلَع، «و عالَم و عالَمین» همه موجودات زنده ای است که قابل دانستن باشند، و بعضی گفته اند: «عالَم» همه ی موجوداتی است که فلک آن ها را احاطه نموده است، و «غاشیة» به معنای پوشاننده است و مقصود عذابی است که همه را در بر می گیرد، و «بَغتَةً» یعنی فُجاةً و ناگهانی، و فرود آمدن چیزی که انتظار و توقّع آن نبوده است را بغتةً و فجاةً گویند، و «دین اسلام» یعنی دین تسلیم، «و سبیل» مؤنّث و مذکّر آن یکسان است و آن طریقه رسیدن به حق و خداوند است، و «بصیرة» نیروی بینش [صحیح] حقایق است، و «سَیْر» مرور طولانی را گویند، و «اِسْتَیْاَسَ» از یاس و ناامیدی است، و یَئِسَ و اِسْتَیْاَسَ به یک معناست، و «بَاس» به معنای شدّت امر بر نفس است و لذا بُؤْس به معنای فقر آمده است، و به همین معناست، لا باس علیک، و «قَصَص» به معنای خبرهای پی در پی می باشد، و «عبرت» به معنای دلالت و راهنمایی بر طلب چیزی است، و «الباب» جمع لُبّ به معنای عقل است، و لُبّ، خالص چیزی را گویند و چون عقل، نفیس ترین چیزی است که در انسان وجود دارد، آن را لُبّ گویند و لُبّ هر چیزی بهترین آن است. و «تصدیق» به معنای اقرار به صدق و راستی و حقانیّت چیزی است، و «تفصیل» به معنای تنظیم و مرتّب نمودن است، از این رو بیان حقایق و جدا نمودن حق از باطل را تفصیل گویند.
و الله العالم.(1)
ص: 305
و بیشتر مردم، هر چند اصرار داشته باشی، ایمان نمی آورند! (103) و تو (هرگز) از آن ها پاداشی نمی طلبی آن نیست مگر تذکّری برای جهانیان! (104) و چه بسیار نشانه ای (از خدا) در آسمان ها و زمین که آن ها از کنارش می گذرند، و از آن رویگردانند! (105) و بیشتر آن ها که مدعی ایمان به خدا هستند، مشرکند! (106) آیا ایمن از آنند که عذاب فراگیری از سوی خدا به سراغ آنان بیاید، یا ساعت رستاخیز ناگهان فرارسد، در حالی که متوجّه نیستند؟! (107) بگو: «این راه من است من و پیروانم، و با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت می کنیم! منزّه است خدا! و من از مشرکان نیستم!» (108) و ما نفرستادیم پیش از تو، جز مردانی از اهل آبادیها که به آن ها وحی می کردیم! آیا (مخالفان دعوت تو،) در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آن ها بودند چه شد؟! و سرای آخرت برای پرهیزکاران بهتر است! آیا فکر نمی کنید؟! (109) (پیامبران به دعوت خود، و دشمنان آن ها به مخالفت خود هم چنان ادامه دادند) تا آن گاه که رسولان مایوس شدند، و (مردم) گمان کردند که به آنان دروغ گفته شده است در این هنگام، یاری ما به سراغ آن ها آمد آنان را که خواستیم نجات یافتند و مجازات و عذاب ما از قوم گنه کار بازگردانده نمی شود! (110) در سرگذشت آن ها درس عبرتی برای صاحبان اندیشه بود! این ها داستان دروغین نبود بلکه (وحی آسمانی است، و) هماهنگ است با آن چه پیش روی او (از کتب آسمانی پیشین) قرار دارد و شرح هر چیزی (که پایه سعادت انسان است) و هدایت و رحمتی است برای گروهی که ایمان می آورند! (111)
تردیدی نیست که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) حریص و کوشا برای هدایت مردم بوده تا جایی که خداوند می فرماید:
«فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِمْ اِن لَّمْ یُؤْمِنُوا»(1)، و یا می فرماید: «لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ اَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ»(2)، و یا می فرماید: «اَمَّا مَنِ اسْتَغْنَی * فَاَنتَ لَهُ تَصَدَّی * وَ مَا عَلَیْکَ اَلَّا یَزَّکَّی»(3). از این رو در آیات زیادی آمده که خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «اِنْ اَنتَ اِلَّا نَذِیرٌ» و یا می فرماید: «اِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ اَحْبَبْتَ وَ لَکِنَّ اللهَ یَهْدِی مَن یَشَاء»(4). و علّت این است که از اوّل دنیا تا کنون اکثر مردم در گم راهی و باطل و عدم تعقّل و عدم شعور و عدم علم و عدم ایمان بوده اند و خواهند بود، و با بودن پیامبران و اوصیا و انذار و تبشیر و اتمام حجّت، باز مردم به واسطه علاقه به دنیا و قساوت ها و علاقه و ارتباطی که با طاغوت ها و حکّام ستم گر دارند کم تر توفیق و قابلیّت پذیرفتن سخنان پیامبران را پیدا می کنند، و دشمنان پیدا و پنهان آنان را به انواع مختلف به طرف باطل دعوت می کنند، از این رو خداوند می فرماید: «وَ مَا اَکْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ».
«وَ مَا یُؤْمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللهِ اِلَّا وَ هُم مُّشْرِکُونَ»(5) و در بین مومنان نیز اکثر آنان مشرک در طاعت و یا مشرک افعّالی هستند یعنی ایمان آنان همراه با اطاعت از شیطان و یا حاکم ستم گر و یا نفس امّاره و یا زن و فرزند می باشد، و کارها را به دست خدا نمی دانند و خدا را از یاد می برند و تکیه بر مال و قدرت و هم نشین و… می کنند!
ص: 307
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از این آیه، شرک در طاعت است نه شرک در عبادت.
امام باقر(علیه السلام) نیز می فرماید:
مقصود از آیه فوق شرک در طاعت است نه شرک در عبادت، سپس می فرماید:
گناهانی که مردم انجام می دهند، شرک در طاعت است، چرا که اطاعت از شیطان می کنند و مشرک در طاعت می شوند، نه این که غیر خدا را بپرستند.
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری در تفسیر آیه فوق می فرماید:
مقصود این است که کسی بگوید: «اگر فلانی نبود من چنین و چنان می شدم، و اگر فلانی نبود، زن و بچّه من تباه می شدند» سپس فرمود: «آیا نمی بینی او برای خدا در ملک و ملکوت او شریک قرار داد، و گمان کرد مخلوق روزی او را فراهم کرده، و او بلا را از او دور نموده است؟!» راوی حدیث مالک بن عطیّه گوید: به آن حضرت گفتم: آیا اگر بگوید: «لَوْ لَا اَنْ مَنَ اللهُ عَلَیَ بِفُلَانٍ لَهَلَکْتُ» چگونه است؟ فرمود: آری این شرک نیست. [چرا که خدا را اصل قرار داده است.](1)
ص: 308
«قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی اَدْعُو اِلَی اللهِ عَلَی بَصِیرَةٍ اَنَاْ وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبْحَانَ اللهِ وَ مَا اَنَاْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»(1) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:
مقصود از «اَدْعُو اِلَی اللّهِ…»، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و مقصود از «وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» علی بن ابی طالب و آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند.(2) علی بن حسّان گوید: به امام جواد(علیه السلام) گفتم: مولای من! مردم به خاطر کمی سنّ و نوجوان بودن شما، امامت شما را انکار می کنند؟! امام جواد(علیه السلام) فرمود:
برای چه انکار می کنند؟! مگر خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) نمی فرماید: «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی اَدْعُوا اِلَی اللهِ عَلی بَصِیرَةٍ اَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی؟» سپس فرمود: به خدا سوگند [در اوّل بعثت] جز علی(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیروی نکرد، و او نه سال داشت و من نیز نه سال دارم.(3)
ص: 309
مولّف گوید:
روایات دیگری نیز به این معنا وارد شده و ما به خاطر اختصار بیان نکردیم.
«حَتَّی اِذَا اسْتَیْاَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّواْ اَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُواْ جَاءهُمْ نَصْرُنَا…»(1) علیّ بن محمّد بن جهم گوید:
من در مجلس مامون حاضر بودم که مامون به حضرت رضا(علیه السلام) گفت: ای فرزند رسول خدا! آیا شما پیامبران خدا را معصوم می دانید؟ امام(علیه السلام) فرمود: آری. مامون گفت: پس معنای قول خداوند چیست که می فرماید: «حَتَّی اِذَا اسْتَیْاَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّواْ اَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُواْ جَاءهُمْ نَصْرُنَا…»، [و یاس آنان چه معنایی دارد؟] امام(علیه السلام) فرمود: «معنای آیه این است که پیامبران از هدایت قوم خود مایوس شدند، و قوم آنان گمان کردند که پیامبران دروغ می گویند، و در این هنگام خداوند نصرت و یاری خود را برای پیامبران فرستاد». پس مامون گفت: «لِلهِ دَرُّکَ یَا اَبَا الْحَسَنِ» یعنی چه نیکو سخن گفتی یا ابا الحسن.(2)
ص: 310
زراره گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: چگونه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نترسید که آن چه از طرف خداوند بر او نازل می شود را شیطان در آن رخنه کرده باشد؟! امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند هنگامی که بنده ای را رسول خود قرار می دهد، سکینه و وقار را برای او می فرستد، و او آن چه از طرف خدا نازل می شود را به چشم می بیند. [و هیچ شکّ و تردیدی پیدا نمی کند.](1)
ص: 311
ص: 312
سوره ی رعد محلّ نزول: مکیّة کلّاً 43 آیة(1) «مدنیّه کلاً نزلت بعد سورة محمّد(صلی الله علیه و آله) و هی ثلاث و اربعون آیة».(2) و قیل: الّا آخر آیةٍ منها.
و قیل: الّا آیتین منها نزلتا بمکّة و هما: «و لو انّ قرآناً سیّرت…» و ما بعدها.
ثواب قرائت سوره ی رعد امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که فراوان سوره ی رعد را قرائت کند، خداوند او را مبتلای به صاعقه نمی کند، گرچه ناصبی باشد، و ناصبی از همه مردم بدتر است، و اگر مومن و شیعه باشد خداوند بدون حساب او را وارد بهشت می کند. و شفاعت همه ی آشنایان -- از خانواده و برادران مومن -- خود را خواهد کرد.(3)
ص: 313
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمود:
هر کس این سوره را بخواند، پاداش او ده حسنه است که وزن آن ها به اندازه ی ابرهای گذشته و آینده باشد، و روز قیامت از وفاکنندگان به عهد خدا مبعوث می شود، و کسی که آن را بنویسد و بر درب خانه سلطان ظالمی قرار بدهد، آن سلطان هلاک می شود و حکومت او از بین می رود.(1) مضمون روایت فوق با مختصر تغییری از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده است.(2)
ص: 314
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ المر تِلْكَ آیاتُ الْکِتابِ وَ الَّذی اُنْزِلَ اِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ اللهُ الَّذی رَفَعَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْری لِاَجَلٍ مُسَمًّی یُدَبِّرُ الْاَمْرَ یُفَصِّلُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ وَ هُوَ الَّذی مَدَّ الْاَرْضَ وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ وَ اَنْهارًا وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فیها زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ اِنَّ فی ذلِكَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ وَ فِی الْاَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ اَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخیلٌ صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوانٍ یُسْقی بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلی بَعْضٍ فِی الْاُکُلِ اِنَّ فی ذلِكَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ وَ اِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ اَ اِذا کُنَّا تُرابًا اَ اِنَّا لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ اُولئِكَ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَ اُولئِكَ الْاَغْلالُ فی اَعْناقِهِمْ وَ اُولئِكَ اَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ وَ یَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ وَ اِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلی ظُلْمِهِمْ
ص: 315
وَ اِنَّ رَبَّكَ لَشَدیدُ الْعِقابِ وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا اُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّه اِنَّما اَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ اللهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ اُنْثی وَ ما تَغیضُ الْاَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ کُلُّ شَیْ ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْکَبیرُ الْمُتَعالِ سَواءٌ مِنْکُمْ مَنْ اَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ اَمْرِ اللهِ اِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ وَ اِذا اَرادَ اللهُ بِقَوْمٍ سُوْءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ
«بغیر عَمَدٍ» عُمُد و عَمَد، هر دو جمع عمود و عماداند جز این که عَمَد اسم جمع است.
«و ان تعجّب فعجب» عجب و تعجّب، هجوم مالا یعرف سببه علی النفس است، و «اَغلال» جمع غلّ است و آن طوقی است که به وسیله آن دست ها به گردن بسته می شود، و «تعجیل» تقدیم چیزی است قبل از وقت آن، و «سیّئه» خصلتی است که نفس را آزرده می کند، و نقیض آن حسنه است که نفس را شاد می کند، و «مُثُلات» به معنای عقوبات است و مفرد آن «مُثلة» است مانند غرفة و غُرفات، و «تغیض الارحام» ای تنقص الارحام، و «متعالی» یعنی جلّ عن کلّ ثناءٍ.
و بعضی گفته اند:
«متعالی» مقتدری است که محال است کسی با او برابر باشد، و «سارب» به معنای ساری و جاری با سرعت است، و سَرَب با فتح سین و فتح راء، آبی است که لبریز می شود، و گفته شده: که «سارب» به معنای ذاهب فی الارض است، و خَلَّ سَرَبَه، یعنی خلّ طریقه، و «معقّبات» به معنای متناوبات است که هر کدام جایگزین دیگری می شوند، و «تعقیب» چیزی را به عقب چیز دیگری آوردن است،
ص: 316
و «معقّب» کسی است که دین و طلب خود را پیاپی مطالبه می نماید، و از این معناست، عقاب، چرا که به دنبال جرم می آید.(1)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر المر، این ها آیات کتاب (آسمانی) است و آن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، حقّ است ولی بیشتر مردم ایمان نمی آورند! (1) خدا همان کسی است که آسمان ها را، بدون ستونهایی که برای شما دیدنی باشد، برافراشت، سپس بر عرش استیلا یافت (و زمام تدبیر جهان را در کف قدرت گرفت) و خورشید و ماه را مسخّر ساخت، که هر کدام تا زمان معینی حرکت دارند! کارها را او تدبیر می کند آیات را (برای شما) تشریح می نماید شاید به لقای پروردگارتان یقین پیدا کنید! (2) و او کسی است که زمین را گسترد و در آن کوه ها و نهرهایی قرار داد و در آن از تمام میوه ها دو جفت آفرید (پرده سیاه) شب را بر روز می پوشاند در این ها آیاتی است برای گروهی که تفکر می کنند! (3) و در روی زمین، قطعاتی در کنار هم قرار دارد که با هم متفاوتند و (نیز) باغ هایی از انگور و زراعت و نخلها، (و درختان میوه گوناگون) که گاه بر یک پایه می رویند و گاه بر دو پایه (و عجیب تر آن که) همه آن ها از یک آب سیراب می شوند! و با این حال، بعضی از آن ها را از جهت میوه بر دیگری برتری می دهیم در این ها نشانه هایی است برای گروهی که عقل خویش را به کار می گیرند! (4) و اگر (از چیزی) تعجّب می کنی، عجیب گفتار آن هاست که می گویند: «آیا هنگامی که ما خاک شدیم، (بار دیگر زنده می شویم و) به خلقت جدیدی بازمی گردیم؟!» آن ها کسانی هستند که به پروردگارشان کافر شده اند و آنان غل و زنجیرها در گردنشان است و آن ها اهل دوزخند، و جاودانه در آن خواهند ماند! (5) آن ها
ص: 317
پیش از حسنه (و رحمت)، از تو تقاضای شتاب در سیّئه (و عذاب) می کنند با این که پیش از آن ها بلاهای عبرت انگیز نازل شده است! و پروردگار تو نسبت به مردم -- با این که ظلم می کنند -- دارای مغفرت است و (در عین حال،) پروردگارت دارای عذاب شدید است! (6) کسانی که کافر شدند می گویند: «چرا آیه (و معجزه ای) از پروردگارش بر او نازل نشده؟!» تو فقط بیم دهنده ای! و برای هر گروهی هدایت کننده ای است (و این ها همه بهانه است، نه برای جست وجوی حقیقت)! (7) خدا از جنین هایی که هر (انسان یا حیوان) مادّه ای حمل می کند آگاه است و نیز از آن چه رحمها کم می کنند (و پیش از موعد مقرّر می زایند)، و هم از آن چه افزون می کنند (و بعد از موقع میزایند) و هر چیز نزد او مقدار معینی دارد. (8) او از غیب و شهود آگاه، و بزرگ و متعالی است! (9) برای او یکسان است کسانی از شما که پنهانی سخن بگویند، یا آن را آشکار سازند و کسانی که شبانگاه مخفیانه حرکت می کنند، یا در روشنایی روز. (10) برای انسان، مامورانی است که پی در پی، از پیش رو، و از پشت سرش او را از فرمان خدا [حوادث غیر حتمی] حفظ می کنند (امّا) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمی دهد مگر آن که آنان آن چه را در خودشان است تغییر دهند! و هنگامی که خدا اراده سویی به قومی (به خاطر اعمال شان) کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد و جز خدا، سرپرستی نخواهند داشت! (11)
«المر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ وَ الَّذِیَ اُنزِلَ اِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ الْحَقُّ…»(1) «اللّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ…»(2) تفسیر حروف مقطّعه ی قرآن در اوّل بقره و سوره های بعد از آن بیان گردید و در این جا
ص: 318
مختصری درباره ی «المر» از آن چه معصومین(علیهم السلام) فرموده اند بیان می شود.
سفیان بن سعید ثوری گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: معنای «المر» چیست؟ فرمود:
خداوند [با این حروف] می خواهد بفرماید: «اَنَا اللهُ الْمُحْیِی الْمُمِیتُ الرَّازِقُ» یعنی تنها منم خدای زنده کننده و میراننده و رزق دهنده.(1) ابو لبید گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
در حروف [مقطّعه] قرآن دانش فراوانی است و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با عدد «الم» قیام نمود و نورش آشکار گردید و سخن او ثابت شد، و آن روزی که باید به دنیا می آمد، به دنیا آمد، و از هزاره ی هفتم یک صد و سه سال گذشته بود، و اگر عدد حروف مقطّعه را با حذف مکرّرات جمع کنند چنین تاریخی به دست خواهد آمد، و هر حرفی از آن حروف که روزگارش منقضی شود، حتماً شخصی از بنی هاشم قیام خواهد نمود. سپس درباره ی «المص» فرمود: الف یعنی یک و لام یعنی سی، و میم یعنی چهل و صاد یعنی نود و جمع آن ها «161» می شود و آن آغاز قیام امام حسین(علیه السلام) است و «المر الله» چون بگذرد یکی از فرزندان عبّاس قیام می کند و مدّت حکومت آنان «المص» است و قائم ما هنگام انقضای آن قیام می نماید، پس تو آن را خوب بفهم و به یاد داشته باش و آن را کتمان کن.(2)
ص: 319
حسین بن خالد گوید: به حضرت رضا(علیه السلام) گفتم: معنای «وَ السَّمَاء ذَاتِ الْحُبُکِ» چیست؟ پس آن حضرت انگشتان خود را مشبّک نمود و فرمود:
آسمان نیز به طور مشبّک بر بالای زمین است. گفتم: چگونه آسمان بر زمین مشبّک است در حالی که خداوند می فرماید: «رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا؟» پس امام(علیه السلام) فرمود: سبحان الله! مگر نمی فرماید: «بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا؟» گفتم: آری.
فرمود: آسمان پایه دارد امّا شما نمی بینید. گفتم: چگونه؟ پس آن حضرت دست چپ خود را باز نمود و دست راست خود را بر روی کف دست چپ قرار داد، و فرمود:
این معنای قرار گرفتن آسمان بر بالای زمین است.(1) تفسیر آیه «ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ» در سوره ی «طه» خواهد آمد ان شاء الله.
«وَ فِی الاَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ وَ جَنَّاتٌ مِّنْ اَعْنَابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَ غَیْرُ صِنْوَانٍ یُسْقَی بِمَاء وَاحِدٍ»(2)
ص: 320
جابربن عبدالله انصاری گوید: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که به علی(علیه السلام) می فرمود:
«مردم از درخت های گوناگون به وجود آمدند، و من و تو از یک درخت به وجود آمدیم» سپس این آیه را قرائت نمود «وَ جَنَّاتٌ مِّنْ اَعْنَابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَ غَیْرُ صِنْوَانٍ یُسْقَی بِمَاء وَاحِدٍ» یعنی بالنّبی و بک.(1) سلمان نیز روایت فوق را از آن حضرت نقل نموده و در روایتی آمده که فرمود:
«من و علی از یک ریشه و یک درخت هستیم و مردم از درختان مختلفی هستند.»(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ» یعنی متّصلةٌ بعضها ببعضٍ. و «صِنْوَانٌ وَ غَیْرُ صِنْوَانٍ» یعنی نحل هایی که برخی از اصل واحداند، و «غَیْرُ صِنْوَانٍ» یعنی نخل هایی که اصول آن ها مختلف است. [و یا مراد: امثال و غیر امثال است] سپس گوید: مراد از «مثلات» عذاب [و عقوبات] است.(3)
ص: 321
و در نهج البلاغة آمده که امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
از عذاب هایی که بر امّت های پیشین نازل شد بترسید. نکند مثلات [و عقوبت هایی] که به سبب اعمال بد، بر آنان واقع شد بر شما نیز نازل شود، پس باید نسبت به اعمال خوب و بد خود هوشیار باشید.(1) «اِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِّلنَّاسِ عَلَی ظُلْمِهِمْ…»(2) در تفسیر مجمع نقل شده که چون این آیه نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
اگر عفو و گذشت خدا نبود، احدی زندگی گوارا نمی داشت، و اگر وعید و عقوبت خدا نبود، هر کسی غافل و متّکی به رحمت خدا می بود.(3) ابراهیم بن عبّاس گوید:
ما در مجلس حضرت رضا(علیه السلام) صحبت از گناهان کبیره می کردیم و این که معتزله می گویند: «گناهان کبیره بخشوده نمی شود».
پس حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: امام صادق(علیه السلام) می فرمود:
قرآن بر خلاف اعتقاد معتزله نازل شده است، چرا که می فرماید: «اِنَّ رَبَّکَ لَذُو
ص: 322
مَغْفِرَةٍ لِّلنَّاسِ عَلَی ظُلْمِهِمْ…»(1) «وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْلآ اُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِّن رَّبِّهِ اِنَّمَا اَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»(2) مسعدة بن صدقه گوید:
من خدمت امام صادق(علیه السلام) بودم که پیرمرد کمر خمیده ی عصا به دستی وارد شد و سلام کرد و امام(علیه السلام) پاسخ سلام او را داد و آن پیرمرد گفت: ای فرزند رسول خدا دست خود را بدهید تا ببوسم. پس دست آن حضرت را بوسه زد و گریان شد و امام(علیه السلام) فرمود: ای پیرمرد برای چه گریه می کنی؟ پیرمرد گفت: فدای شما شوم! من یک صدسال است که منتظر قائم شما هستم و همواره می گویم: این ماه و این سال می آید، در حالی که به پیری رسیده ام و ناتوان و فرسوده شده ام و مرگ من نزدیک شده و هنوز آن امیدی که درباره ی شما داشته ام حاصل نشده است، جز این که می بینم شما را می کشند و آواره می کنند، و دشمنان شما را می بینم که بال در آورده اند و بر بالای سر مردم پرواز می کنند! چگونه گریان نباشم؟! امام صادق(علیه السلام) گریان شد و فرمود:
ای پیرمرد! اگر خدا تو را زنده بدارد و قائم ما را به ببینی، درجه بلندی خواهی داشت، و اگر قبل از آن، مرگ تو فرا برسد روز قیامت با ثقل رسول خدا(صلی الله علیه و آله)
ص: 323
خواهی بود و ماییم ثقل آن حضرت، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده است: «اِنِّی مُخَلِّفٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ فَتَمَسَّکُوا بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی اَهْلَ بَیْتِی» پس پیرمرد گفت: پس از این سخن، مرا باکی نیست.
سپس امام صادق(علیه السلام) به او فرمود:
ای پیرمرد بدان که قائم ما از صلب امام حسن عسکری خواهد بود، و او از صلب امام هادی خواهد بود، و امام هادی از صلب امام جواد خواهد بود، و امام جواد از صلب امام رضا خواهد بود، و امام رضا از صلب فرزندم امام کاظم خواهد بود و سپس اشاره به فرزند خود امام کاظم نمود و فرمود: او نیز از صلب من خارج شده است، و ما دوازده امام هستیم و همه ما معصوم و پاک هستیم. پیرمرد گفت:
مولای من! آیا برخی از شما فضیلت بر برخی دیگر دارد؟ فرمود: ما در فضیلت یکسان هستیم و لکن بعضی از ما اعلم از بعض دیگری است.
سپس فرمود:
ای پیرمرد! به خدا سوگند اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد خداوند آن روز را طولانی خواهد نمود، تا قائم ما اهل بیت قیام نماید، و تو آگاه باش که شیعیان ما در زمان غیبت قائم ما گرفتار فتنه و حیرت خواهند شد، و در آن زمان خداوند مخلصین و پاکان را بر امامت ما پایدار و ثابت نگاه خواهد داشت، و سپس فرمود: خدایا تو آنان را بر اعتقاد به ولایت ما کمک کن.(1)
ص: 324
برید عجلی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در تفسیر «اِنَّمَا اَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» فرمود:
«مُنذِرٌ» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و (هَادٍ) هر امامی از ما خانواده است که مردم را به آن چه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آورده، هدایت می نماید و هادیان بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) علی(علیه السلام) و اوصیای او یکی پس از دیگری می باشند.(1)
ص: 325
عبّاد بن عبدالله گوید: علی(علیه السلام) فرمود:
«هیچ آیه ای از قرآن نازل نشد، جز این که من دانستم کجا نازل شد، و درباره ی چه کسی نازل شد، و در کوه نازل شد، و یا روی زمین نازل شد». پس به آن حضرت گفته شد: چه آیه ای درباره ی شما نازل شد؟ علی(علیه السلام) فرمود: اگر سوال نمی کردید نمی گفتم و اکنون می گویم: [یکی از آیاتی که درباره ی من نازل شد] آیه ی «اِنَّمَا اَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» است، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) «مُنذِرٌ» است، و من هادی و راهنمای به چیزهایی هستم که بر او نازل شده است.(1) «اللّهُ یَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ اُنثَی وَ مَا تَغِیضُ الاَرْحَامُ وَ مَا تَزْدَادُ وَ کُلُّ شَیْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ * عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ الْکَبِیرُ الْمُتَعَالِ»(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از آیه فوق این است که تنها خدا می داند که فرزندی در ارحام هست و یا نیست [و یا بیش از یک فرزند است] و یا پسر و دختر با هم هستند [و یا یکی از آنان می باشند.](3)
ص: 326
و در سخن دیگری فرمود:
«ما تَحْمِلُ کُلُ اُنْثی» یعنی تنها خدا می داند که در ارحام، فرزند پسر قرار گرفته یا دختر و «وَ ما تَغِیضُ الْاَرْحامُ» یعنی تنها خدا می داند که حمل کم تر از نه ماه است و یا به اندازه ای که زن در دوران حمل خون دیده بر نه ماه افزوده شده است، یعنی اگر زن در ایّام حمل پنج روز و یا بیشتر خون دیده باشد، بر نه ماه او افزوده می شود.(1) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ» فرمود:
غیب چیزی است که وجود پیدا نکرده و شهادت چیزی است که وجود پیدا کرده است.(2) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه «سَوَاء مِّنکُم مَّنْ اَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَن جَهَرَ بِهِ» فرمود:
برای خدا پنهان و آشکار یکسان است.
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از «مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ» کاری است که در جوف خانه خود انجام دهد، و مقصود از «سَارِبٌ بِالنَّهَارِ» کاری است که زیر زمین انجام دهد، و همه این ها برای خداوند معلوم است و او می داند.(3)
ص: 327
«لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ اَمْرِ اللّهِ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه نزد امام صادق(علیه السلام) قرائت شد، و آن حضرت به قاری فرمود: آیا شما عرب نیستید؟ چگونه صحیح است که «مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَیْنِ یَدَیْهِ» باشد؟ بلکه معقّب از خلف است. آن مرد قاری گفت: فدای شما شوم! چگونه باید بخوانم؟ فرمود:
این آیه چنین نازل شده است: «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن خَلْفِهِ وَ رَقِیبٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ اَمْرِ اللّهِ»، سپس فرمود: چه کسی قدرت دارد که در مقابل خدا از چیزی نگه داری کند؟! و مقصود از این آیه، ملائکه هستند که مامور به حفظ مردم می باشند.(2) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
ملائکه مامورند، که انسان را از افتادن در چاه و قرار گرفتن زیر دیوار و هر خطر دیگری حفظ نمایند، و چون تقدیر خداوند فرا رسد، او را رها می کنند و به مقادیر الهی می سپارند، و محافظان انسان دو ملک شب هستند، و به دنبال آنان دو ملک روز می آیند و او را حفظ می کنند [تا تقدیر حتمی او فرا رسد.](3)
ص: 328
مولّف گوید:
روایات دیگری نیز به این معنا نقل شده که از ذکر آن ها خودداری شد.
«اِنَّ اللّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِاَنْفُسِهِمْ وَ اِذَا اَرَادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ»(1) حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
آیه ی «اِنَّ اللّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِاَنْفُسِهِمْ» و آیه سوره ی نوح که می فرمایند: «وَ لَا یَنفَعُکُمْ نُصْحِی اِنْ اَرَدتُّ اَنْ اَنصَحَ لَکُمْ اِن کَانَ اللّهُ یُرِیدُ اَن یُغْوِیَکُمْ» می فرماید: امور به دست خداوند است و او هر که را بخواهد هدایت می نماید. [یعنی هر کس را شایسته بداند او را هدایت می نماید و هر کس را شایسته نداند به حال خود وا می گذارد.](2) امام سجّاد(علیه السلام) فرمود:
گناهانی که نعمت ها را تغییر می دهند عبارتند از: 1. ظلم به مردم؛ 2. دست برداشتن از کارهای خیر؛ 3. کفران نعمت ها؛ 4. شاکر نبودن نسبت به نعمت های خدا؛ چنان که خداوند می فرماید: «اِنَّ اللّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِاَنْفُسِهِمْ.»(3)
ص: 329
مرحوم عیّاشی از سلیمان بن عبدالله نقل نموده که گوید:
خدمت حضرت رضا(علیه السلام) نشسته بودم که زنی نزد او آمد که صورتش به پشت برگردانیده شده بود، پس امام(علیه السلام) دست راست خود را به پیشانی آن زن گذارد، و دست چپ خود را به پشت سر او گذارد، و از سمت راست صورت آن زن را فشار داد و این آیه را خواند: «اِنَّ اللّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِاَنْفُسِهِمْ» و صورت آن زن به حال اوّلیه آن بازگشت، و امام(علیه السلام) به او فرمود: «مواظب باش که دیگر آن کار را انجام ندهی» از امام(علیه السلام) پرسیدند: ای فرزند رسول خدا! مگر او چه کرده بوده است؟! فرمود:
«تا خود او درباره ی کار خود سخن نگوید پنهان خواهد بود» پس از آن زن سوال کردند و او گفت: هوویی داشتم و در بین نماز گمان کردم شوهرم با اوست، پس روی خود را برگرداندم و دیدم او تنهاست، پس صورتم به این شکل درآمد.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید: پدرم فرمود:
خداوند قضای حتمی نموده که اگر به بنده ای نعمتی را عطا کند آن نعمت را از او نگیرد، مگر آن که آن بنده مرتکب گناهی شود و مستوجب محرومیّت
ص: 330
از آن نعمت گردد، از این رو می فرماید: «اِنَّ اللّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِاَنْفُسِهِمْ.»(1) حسین بن مکفوف در نامه خود به امام هشتم(علیه السلام) نوشت:
فدای شما شوم، دعایی به من بیاموزید که استجابت آن به تاخیر نیفتد، و بفرمایید معنای استغفاری که نوح به آن وعده داده چیست؟ و استغفاری که صاحب آن به عذاب مبتلا نمی شود چیست؟ و معنای آیه «وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا…» چیست؟ و جمله، «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ» یعنی چه؟ و جمله، «وَ مَنْ اَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَاِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا» یعنی چه؟ و نیز جمله، «اِنَّ اللّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِاَنْفُسِهِمْ» چه معنایی دارد؟ امام(علیه السلام) در پاسخ او مرقوم فرمود:
خداوند پاداش شما را دو چندان کند و جزای نیکی به شما بدهد، سلام و درود خدا و رحمت و برکاتش بر همه شما باد، امّا پاسخ به سوالات تو چنین است:
استغفاری که نوح به قوم خود دستور داد و گفت: «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ اِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا» هزار مرتبه است؛ معنای «وَ مَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» این است که خداوند مومن متوکّل را کفایت می نماید، و هر کس از مخالفت خدا پرهیز نماید، خداوند او را از مشکلات نجات می دهد و روزی بی گمان به او عطا می کند؛ معنای «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ» این است که هر کس به امامان معصوم(علیهم السلام) ایمان
ص: 331
داشته باشد؛ و به نیکی از آنان اطاعت نماید به راه خدا رفته و از هدایت او پیروی نموده است؛ و مقصود از «اِنَّ اللّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِاَنْفُسِهِمْ» این است که خداوند برای هیچ کس بدی نمی خواهد، مگر آن که او با گناهان خویش که مرتکب می شود، سبب تغییر حال و سختی زندگی خود بشود.
و امام(علیه السلام) این جملات را به دست مبارک خود نوشت.(1) مولّف گوید:
آیه فوق یک قانون کلّی است به نام قانون «مکافات اعمال» و خداوند آن را سبب عبرت و تنبّه قرار داده و در آیات قرآن و روایات نیز فراوان به آن اشاره شده است، مانند «کَمَا تَدِینُ تُدَانُ» و «ان تَظلم تُظلم» و «ان تغفر تغفر» و «من کان لله کان الله له» و «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ» و می توان گفت: دنیا نیز قیامت صغرایی است و هر کسی به لوازم اعمال خود در این
ص: 332
دنیا می رسد، همان گونه که در قیامت کبرا هر کسی به لوازم نهایی اعمال خود خواهد رسید.
هُوَ الَّذی یُریکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَ طَمَعًا وَ یُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِکَةُ مِنْ خیفَتِهِ وَ یُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَیُصیبُ بِها مَنْ یَشاءُ وَ هُمْ یُجادِلُونَ فِی اللهِ وَ هُوَ شَدیدُ الْمِحالِ لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجیبُونَ لَهُمْ بِشَیْ ءٍ اِلَّا کَباسِطِ کَفَّیْهِ اِلَی الْماءِ لِیَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الْکافِرینَ اِلَّا فی ضَلالٍ وَ لِلهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ قُلِ اللهُ قُلْ اَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ اَوْلِیاءَ لا یَمْلِکُونَ لِاَنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَ لا ضَرًّا قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْاَعْمی وَ الْبَصیرُ اَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ اَمْ جَعَلُوا لِلهِ شُرَکاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ اَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدًا رابِیًا وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ اَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِكَ یَضْرِبُ اللهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَاَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ اَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْاَرْضِ کَذلِكَ یَضْرِبُ اللهُ الْاَمْثالَ لِلَّذینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنی وَ الَّذینَ لَمْ یَسْتَجیبُوا لَهُ لَوْ اَنَّ لَهُمْ ما فِی الْاَرْضِ جَمیعًا وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ اُولئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ وَ مَاْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ اَ فَمَنْ یَعْلَمُ اَنَّما اُنْزِلَ اِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ اَعْمی اِنَّما یَتَذَکَّرُ اُولُوا الْاَلْبابِ
ص: 333
«یریکم البرق» اراه یُریه اراءةً، به معنای نشان دادن است، و مرئیّ، دیده شده را گویند، و «سحاب» جمع سحابة است چرا که وصف او ثقال آمده، و «صواعق» جمع صاعقه است و آن آتشی است که از آسمان فرود می آید، و «رعد و برق» در اوّل سوره ی بقره بیان شد، و «مِحال» در این جا به معنای اخذ مجرم با عقوبت است، و «مماحله» زورآزمایی را گویند، و «استجابَهُ وَ اَجابَه» به یک معناست، جز آن که در استجابه معنای طلب وجود دارد، و «ظِلال» به معنای ستر از دیدن شئ مقابل است، و «ظِلّ و ظَلیل» به معنای پوشاندن خود از نور خورشید است، و «فِیء» به معنای سایه است مانند ظُلّه، و «آصال» جمع اصُل و اصُل جمع اصیل است و جمع الجمع می باشد و به معنای زمان بین عصر و مغرب است، و «اودیة» جمع وادی، پایین کوه را گویند که آب باران در آن جمع می شود و به آن درّه نیز گفته می شود، و «قَدْر» به معنای اندازه است، و «ایقاد» به معنای انداختن هیزم در آتش است مانند استوقدت و توقّدت، و «متاع» چیزی است که از آن بهره مند می شوند، و «مکث» ماندن طولانی در محلّی است، و «الباب» به معنای عقول است و لبّ الشئ، خالصه و اجوده و لبّ الانسان عقله لانّه اجلّ ما فیه و لبّ النخلة، قلبها.(1)
او کسی است که برق را به شما نشان می دهد، که هم مایه ترس است و هم مایه امید و ابرهای سنگین بار ایجاد می کند! (12) و رعد، تسبیح و حمد او می گوید و (نیز) فرشتگان از ترس او! و صاعقه ها را می فرستد و هر کس را بخواهد گرفتار آن می سازد، (در حالی که آن ها با مشاهده این همه آیات الهی، باز هم) درباره خدا به مجادله مشغولند! و او قدرتی بی انتها (و مجازاتی دردناک) دارد! (13) دعوت حق از آن اوست! و کسانی را که (مشرکان) غیر از خدا
ص: 334
می خوانند، (هرگز) به دعوت آن ها پاسخ نمی گویند! آن ها هم چون کسی هستند که کفهای (دست) خود را به سوی آب می گشاید تا آب به دهانش برسد، و هرگز نخواهد رسید! و دعای کافران، جز در ضلال (و گم راهی) نیست! (14) تمام کسانی که در آسمان ها و زمین هستند -- از روی اطاعت یا اکراه -- و همچنین سایه های شان، هر صبح و عصر برای خدا سجده می کنند. (15) بگو: «چه کسی پروردگار آسمان ها و زمین است؟» بگو: «اللَّه!» (سپس) بگو:
«آیا اولیا (و خدایانی) غیر از او برای خود برگزیده اید که (حتّی) مالک سود و زیان خود نیستند (تا چه رسد به شما؟!)» بگو: «آیا نابینا و بینا یکسانند؟! یا ظلمتها و نور برابرند؟! آیا آن ها همتایانی برای خدا قرار دادند به خاطر این که آنان همانند خدا آفرینشی داشتند، و این آفرینشها بر آن ها مشتبه شده است؟!» بگو: «خدا خالق همه چیز است و اوست یکتا و پیروز!» (16) خداوند از آسمان آبی فرستاد و از هر درّه و رودخانه ای به اندازه آن ها سیلابی جاری شد سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد و از آن چه (در کوره ها،) برای به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگی، آتش روی آن روشن می کنند نیز کفهایی مانند آن به وجود می آید -- خداوند، حق و باطل را چنین مثل می زند! -- امّا کفها به بیرون پرتاب می شوند، ولی آن چه به مردم سود می رساند [آب یا فلز خالص] در زمین می ماند خداوند اینچنین مثال می زند! (17) برای آن ها که دعوت پروردگارشان را اجابت کردند، (سرانجام و) نتیجه نیکوتر است و کسانی که دعوت او را اجابت نکردند، (آن چنان در وحشت عذاب الهی فرو می روند، که) اگر تمام آن چه روی زمین است، و همانندش، از آنِ آن ها باشد، همه را برای رهایی از عذاب می دهند! (ولی از آن ها پذیرفته نخواهد شد!) و حساب بدی برای آن ها است و جایگاهشان جهنم، و چه بد جایگاهی است! (18) آیا کسی که می داند آن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده حق است، همانند کسی است که نابیناست؟! تنها صاحبان اندیشه متذکّر می شوند… (19)
ص: 335
«هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَ طَمَعًا وَ یُنْشِیءُ السَّحَابَ الثِّقَالَ…»(1) حضرت رضا(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
برق آسمان، خوف برای مسافر، و طمع برای مقیم است.(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مومن همه گونه می میرد و لکن اگر ذاکر خدا باشد با صاعقه نمی میرد.(3) و در سخن دیگری فرمود:
صاعقه ها به کسی که ذاکر خدا باشد نمی رسد، و ذاکر خدا کسی است که [هر روز] یک صد آیه از قرآن بخواند.(4) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند ابرها را وسیله ی غربال باران قرار داده است و تگرگ را ذوب می کند، تا به
ص: 336
آب تبدیل شود، مبادا با چیزی برخورد کند و زیانی وارد نماید، و آن تگرگ هایی که سرد است [و تبدیل به آب نشده] و صاعقه هایی که می بینید عقوبتی است از ناحیه خداوند، که بر هر کسی از بندگان خود بخواهد وارد می نماید. سپس فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده است: به باران و هلال ماه اشاره نکنید، چرا که خداوند از این کار خوش ندارد.(1) ابوبصیر گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: رعد چیست؟ فرمود: رعد مانند مردی است که به دنبال شترها می رود و آنان را با گفتن: های های حرکت می دهد، رعد نیز این گونه ابرها را حرکت می دهد. گفتم: برق چیست؟ فرمود: برق نیز ابزار و آلتی است در دست ملائکه و به سبب آن ابرها را می زنند تا به جایی بروند که خداوند باران را در آن جا تقدیر نموده است.(2) شیخ طوسی در امالی از انس بن مالک روایت کرده:
که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شخصی را نزد یکی از پادشاهان بزرگ عرب که خود را خدای مردم می دانست فرستاد تا او را به خدای ربّ العالمین دعوت کند، پس آن
ص: 337
پادشاه پرسید خدایی که مرا به آن دعوت می کنی آیا از جنس طلا و یا نقره و یا آهن است؟ فرستاده رسول خدا(صلی الله علیه و آله) باز آمد و عرض کرد: چنین می گوید؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
باز نزد او برگرد و او را به توحید دعوت کن. فرستاده عرض کرد او مرد متمرّدی است و هدایت نمی شود. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: نزد او بازگرد و او را دعوت کن و چون فرستاده ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نزد او بازگشت و همان سخنان را با او در میان گذارد و او تمرّد و فرعونیّت نمود، ناگهان ابر غرّش کرد و بر سر آن فرعون صاعقه ی آتشی فرستاد و کاسه سر او را جدا کرد، از این رو خداوند می فرماید: «وَ یُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَیُصِیبُ بِهَا مَن یَشَاء وَ هُمْ یُجَادِلُونَ فِی اللهِ وَ هُوَ شَدِیدُ الْمِحَالِ.»(1) «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا یَسْتَجِیبُونَ لَهُم بِشَیْءٍ اِلَّا کَبَاسِطِ کَفَّیْهِ…»(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این مَثَلی است که خداوند برای بُت پرستان و کسانی که غیر خدا را می پرستند زده است چرا که بُت ها و چیزهای دیگری که مردم می پرستند، پاسخی به آنان
ص: 338
نمی دهند و سودی برای ایشان ندارند و مانند کسی می مانند که بخواهد با دو دست خود آبی بردارد و به دهان برساند و نتواند و خواندن بُت ها و معبودها [ی بی شعور] چیزی جز ضلالت و باطل نیست.(1) سپس علی بن ابراهیم قمّی از جابر از امام باقر(علیه السلام) نقل می کند:
مردی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: یا رسول الله! من امر عظیمی را مشاهده کردم. فرمود: چه دیدی؟ آن مرد گفت: من یک بیماری داشتم و گفته شد که از آب چاهی در احقاف بنوشم، پس من مشک آبی را با ظرفی با خود بردم تا از آب آن چاه بردارم و چون چنین کردم، ناگهان دیدم چیزی مانند زنجیر از آسمان پایین آمد و گفت: «الآن به من آب بده که می میرم» پس من سر خود را بالا کردم و قدح آب را بلند کردم تا به او آب بدهم، ناگهان دیدم او مردی است که زنجیر به گردن او آویخته شده و چون خواستم به او آب بدهم کسی او را گرفت و در مقابل خورشید بیاویخت و چون من به کار خود مشغول شدم، برای مرتبه ی دوّم آمد و گفت:
«العطش العطش، الآن به من آب بده که می میرم» و چون من قدح آب را برای او بالا بردم، کسی او را گرفت و مقابل خورشید قرارش داد، و این عمل سه مرتبه تکرار شد، پس من مشک خود را بستم و به او آب ندادم! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: این قابیل فرزند آدم است که برادر خود را کشت و خداوند درباره ی او می فرماید: «وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا یَسْتَجِیبُونَ لَهُم بِشَیْءٍ اِلَّا کَبَاسِطِ کَفَّیْهِ اِلَی الْمَاء -- الی قوله:
ص: 339
فِی ضَلاَلٍ.»(1) «وَ لِلهِ یَسْجُدُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ ظِلالُهُم بِالْغُدُوِّ وَ الآصَالِ»(2) در روایت ابی الجارود آمده که امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
از اهل آسمان، ملائکه ای هستند که طوعاً و رغبتاً در مقابل خدا سجده می کنند، و از اهل زمین نیز کسانی هستند که در اسلام متولّد شده اند، و طوعاً و رغبتاً خدا را سجده می کنند، و لکن کسانی که اجبار به اسلام شده اند، با کراهت سجده می کنند، و کسی که سجده نمی کند سایه او در هر صبح و شام برای خدا سجده می کند.(3)
ص: 340
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «وَ ظِلالُهُم بِالْغُدُوِّ وَ الآصَالِ» دعا کردن قبل از طلوع خورشید و قبل از غروب خورشید است و این دو ساعت وقت اجابت دعا می باشد.(1) «قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ قُلِ اللّهُ قُلْ اَ فَاتَّخَذْتُم مِّن دُونِهِ اَوْلِیَاء لَا یَمْلِکُونَ لِاَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْاَعْمی وَ الْبَصیرُ اَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ اَمْ جَعَلُوا لِلهِ شُرَکاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ»(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه از محکمات است و مقصود از ظلمات، کفر است و مقصود از نور، ایمان است و مقصود از اعمی و بصیر، کافر و مومن است.(3) «اَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ اَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدًا رَّابِیًا…»(4) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «اَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء» نزول حقّ است، و مقصود از «فَسَالَتْ اَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا» این است که قلوب مردم هر کدام به اندازه ی یقین خود حق را می پذیرند، یعنی صاحب یقین به اندازه ی یقین خود و صاحب شکّ به اندازه ی شکّ خود، و «فَاحْتَمَلَ
ص: 341
السَّیْلُ زَبَدًا رَّابِیًا» یعنی، فاحتمل الهواء باطلاً کثیراً، و «مَاء»، به معنای حق است، و «اَوْدِیَةٌ» به معنای قلوب است، و «سَّیْلُ» هوای نفس است، و «زَبَدً» باطل است، و «حِلْیَةٍ اَوْ مَتَاعٍ» حقّ است، و همان گونه که کف آب در دنیا آهن را فاسد می کند و از استفاده ساقط می نماید، کسی که همراه با باطل باشد فاسد می شود، و روز قیامت مورد استفاده قرار نمی گیرد، بنابراین متاع و حُلیه حق است و هر کس در دنیا همراه حق باشد روز قیامت بهره مند خواهد شد، و این چنین خداوند مَثَل ها را بیان می کند.
سپس گوید:
«فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدًا رَّابِیًا» یعنی مُرتفعاً، و «وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاء حِلْیَةٍ اَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ» یعنی «مَا یَخْرُجُ مِنَ الْمَاءِ مِنَ الْجَوَاهِرِ» و این مَثَل برای ثبوت حقّ در قلوب مومنین است که ثابت می ماند و در قلوب کفّار ثابت نمی ماند. «کَذلِکَ یَضْرِبُ اللهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ» و «فَاَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً» یعنی یبطل [و یزول] و این مثل مشرکین است و «وَ اَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْاَرْضِ» مَثَل مومنین است، از این رو خداوند می فرماید:
«کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ الاَمْثَالَ * لِلَّذِینَ اسْتَجَابُواْ لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَی وَ الَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُواْ لَهُ لَوْ اَنَّ لَهُم مَّا فِی الاَرْضِ جَمِیعًا وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْاْ بِهِ اُوْلَئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَ مَاْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهَادُ» و لکن مومنین هنگامی که حدیثی را می شنوند در قلب آنان ثابت می ماند و به آن امیدوار می شوند و ایمان پیدا می کنند و مَثَل آنان مَثَل آبی است که روی زمینی قرار بگیرد و از آن گیاه و میوه و امثال آن بروید، امّا مَثَل آن زمینی که از آب منتفع نمی شود، مَثَل آن کفی است که روی دریا قرار گیرد و باد آن را از بین ببرد و نابود شود.(1)
ص: 342
مرحوم طبرسی نیز در احتجاج از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در توصیف کفّار فرمود:
کفر و کافر مانند کف روی آب است که نابود می شود و امّا آن چه برای مومنان سودمند است مانند آبی است که روی زمین صالح قرار بگیرد و سودمند باشد.
سپس فرمود:
ص: 343
«زَبَد» در این آیه سخن باطل کافران است که در کنار قرآن قرار می دهند و مضمحل و نابود خواهد شد، و آن چه برای مردم سودمند است آیات الهی است که باطلی از پیش رو و از پشت سر به او زیان نمی رساند و قلب ها آن را باور می کنند، و مقصود از «ارض» در این آیه محل و قرار علم است [و آن قلوب مومنین است.](1) صاحب مجمع البیان در معنای «سوء الحساب» از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
«سوء الحساب» این است که خداوند از آنان، نه عمل نیکی را می پذیرد، و نه گناهی را عفو می کند.(2) «اَ فَمَن یَعْلَمُ اَنَّمَا اُنزِلَ اِلَیْکَ مِن رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ اَعْمَی اِنَّمَا یَتَذَکَّرُ اُوْلُواْ الاَلْبَابِ»(3) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «اَ فَمَن یَعْلَمُ اَنَّمَا اُنزِلَ اِلَیْکَ مِن رَبِّکَ» علی بن ابی طالب(علیه السلام) است.(4) ابن عبّاس گوید:
ص: 344
آیه فوق درباره ی علی(علیه السلام) نازل شده است، و «کَمَنْ هُوَ اَعْمی» درباره اوّلی است.(1) امام حسن(علیه السلام) فرمود:
حوائج خود را از «اُوْلُواْ الاَلْبَابِ» طلب کنید و مقصود از «اُوْلُواْ الاَلْبَابِ» صاحبان عقول است، و آنان کسانی هستند که خداوند درباره ی آنان فرموده: «اِنَّمَا یَتَذَکَّرُ اُوْلُواْ الاَلْبَابِ.»(2) عقبة بن خالد گوید: امام صادق(علیه السلام) چون نگاهش بر ما افتاد فرمود:
من ملاقات شما را دوست می دارم. و سپس نزد ما نشست و فرمود: شما در قرآن «اُوْلُواْ الاَلْبَابِ» نامیده شده اید، چنان که خداوند می فرماید: «اِنَّمَا یَتَذَکَّرُ اُوْلُواْ الاَلْبَابِ.»(3) امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود:
یک ساعت اندیشیدن بهتر از یک سال عبادت است چرا که خداوند می فرماید:
«اِنَّمَا یَتَذَکَّرُ اُوْلُواْ الاَلْبَابِ.»(4)
ص: 345
الَّذینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللهِ وَ لا یَنْقُضُونَ الْمیثاقَ وَ الَّذینَ یَصِلُونَ ما اَمَرَ اللهُ بِهِ اَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ وَ الَّذینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ اَقامُوا الصَّلاةَ وَ اَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ اُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَی الدَّارِ جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ اَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ وَ الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما اَمَرَ اللهُ بِهِ اَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْاَرْضِ اُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ اللهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ اِلَّا مَتاعٌ وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا اُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ اِنَّ اللهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی اِلَیْهِ مَنْ اَنابَ الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللهِ اَلا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ کَذلِكَ اَرْسَلْناكَ فی اُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها اُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذی اَوْحَیْنا اِلَیْكَ وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا اِلهَ اِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ اِلَیْهِ مَتابِ
«میثاق» به معنای پیمان محکم است، و «وصل» ضمیمه شدن چیزی به چیز دیگری است بدون فاصله، و «خَوف و خَشیَت و فَزَع» هراس از ضرر و خطر است، و «سوء» رخداد ناگوار است، و «حساب» احصاء عمل عامل است چه خوب و چه بد، و «سِرّ» اخفای
ص: 346
معنا در نفس است، و «سرور» نیز شادی باطن است و به همین معناست، و «دَرءْ» به معنای دفع است، و «جنّات عَدن» یعنی جنّات با اقامت طولانی، و «صَلاح» چیزی است که عقل و شرع به آن دعوت می کند، و «عقبی» به معنای عاقبت و نهایت است، و «انابه» رجوع به حق است با توجّه، و ناب ینوب نوباً و نوبَةً، به معنای رجوع بعد از رجوع است، و «طوبی» مؤنّث اطیب است، و «مَتاب» از تاب یتوب توبةً و توباً و متاباً است.(1)
آن ها که به عهد الهی وفا می کنند، و پیمان را نمی شکنند… (20) و آن ها که پیوندهایی را که خدا دستور به برقراری آن داده، برقرار میدارند و از پروردگارشان می ترسند و از بدی حساب (روز قیامت) بیم دارند… (21) و آن ها که به خاطر ذات (پاک) پروردگارشان شکیبایی می کنند و نماز را برپا می دارند و از آن چه به آن ها روزی داده ایم، در پنهان و آشکار، انفاق می کنند و با حسنات، سیئات را از میان می برند پایان نیک سرای دیگر، از آن آن هاست… (22) (همان) باغ های جاویدان بهشتی که وارد آن می شوند و همچنین پدران و همسران و فرزندان صالح آن ها و فرشتگان از هر دری بر آنان وارد می گردند… (23) (و به آنان می گویند:) سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان! چه نیکوست سرانجام آن سرای (جاویدان)! (24) آن ها که عهد الهی را پس از محکم کردن می شکنند، و پیوندهایی را که خدا دستور به برقراری آن داده قطع می کنند، و در روی زمین فساد می نمایند، لعنت برای آن هاست و بدی (و مجازات) سرای آخرت! (25) خدا روزی را برای هر کس بخواهد (و شایسته بداند) وسیع، برای هر کس بخواهد (و مصلحت بداند،) تنگ قرار می دهد ولی آن ها [کافران] به زندگی دنیا، شاد (و خوشحال) شدند
ص: 347
در حالی که زندگی دنیا در برابر آخرت، متاع ناچیزی است! (26) کسانی که کافر شدند می گویند: «چرا آیه (و معجزه) ای از پروردگارش بر او نازل نشده است؟!» بگو: «خداوند هر کس را بخواهد گم راه، و هر کس را که بازگردد، به سوی خودش هدایت می کند! (کمبودی در معجزه ها نیست لجاجت آن ها مانع است!)» (27) آن ها کسانی هستند که ایمان آورده اند، و دل های شان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است آگاه باشید، تنها با یاد خدا دل ها آرامش می یابد! (28) آن ها که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، پاکیزه ترین (زندگی) نصیبشان است و بهترین سرانجامها! (29) همان گونه (که پیامبران پیشین را مبعوث کردیم،) تو را به میان امّتی فرستادیم که پیش از آن ها امّتهای دیگری آمدند و رفتند، تا آن چه را به تو وحی نموده ایم بر آنان بخوانی، در حالی که به رحمان [خداوندی که رحمتش همگان را فراگرفته] کفر می ورزند بگو: «او پروردگار من است! معبودی جز او نیست! بر او توکّل کردم و بازگشتم به سوی اوست!» (30)
«الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللهِ وَ لَا یِنقُضُونَ الْمِیثَاقَ * وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا اَمَرَ اللّهُ…»(1) ابوبصیر گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
رَحِم، به عرش خدا آویخته است و می گوید: «خدایا رحمت خود را وصل کن به کسی که مرا وصل می کند، و رحمت خود را قطع کن از کسی که مرا قطع می کند» و این رَحِم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است و رَحِم هر صاحب رحمی نیز چنین است چنان که خداوند می فرماید: «وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن یُوصَلَ…».(2)
ص: 348
و در سخن دیگری فرمود:
مقصود از «وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن یُوصَلَ» خویشان تواند.(1) و در سخن دیگری فرمود:
مقصود، رحم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است و درباره ی خویشان تو نیز می باشد؛ سپس فرمود: تو از کسانی مباش که می گویند: آیه فقط درباره ی یک چیز نازل شده است.(2) محمّد بن فضیل گوید: حضرت ابی الحسن [موسی بن جعفر(علیهما السلام)] فرمود:
رحم آل محمّد معلّق به عرش می باشد و می گوید: «خدایا! رحمت خود را وصل کن به کسی که مرا وصل می کند و قطع کن از کسی که مرا قطع می کند» و این درباره ی هر رحمی نیز می باشد و آیه «وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن یُوصَلَ» درباره ی آل محمّد(صلی الله علیه و آله) و پیمانی است که [خداوند] از مردم گرفته و میثاقی است که در عالم ذرّ نسبت به ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و ائمّه بعد از او(علیهم السلام) از آنان گرفته شده است. چنان که خداوند می فرماید: «الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللهِ وَ لَا یَنقُضُونَ
ص: 349
الْمِیثَاقَ.» سپس خداوند دشمنان آنان را ذکر کرده و می فرماید:
«وَ الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مَآ اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الاَرْضِ اُوْلَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ»(1)، و این نقض عهد درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و این همان چیزی است که خداوند در عالم ذرّ از مردم پیمان گرفته و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز در غدیر خمّ از آنان بیعت و پیمان گرفت و درباره ی نقض این بیعت خداوند می فرماید: «اُوْلَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ.»(2) حمّاد بن عثمان گوید:
مردی خدمت امام صادق(علیه السلام) رسید و از یکی از اصحاب آن حضرت شکایت کرد، ناگهان آن شخص -- مورد شکایت -- وارد شد و امام(علیه السلام) به او فرمود: برای چه این مرد از تو شکایت می کند؟! او گفت: او به خاطر این که من دین خود را از او مطالبه کرده ام از من شکایت می نماید! پس امام(علیه السلام) خشمگین شد و نشست و فرمود:
آیا تو فکر می کنی که چون طلب خود را مطالبه کرده ای گناهی نکرده ای؟! بگو بدانم: آیا خداوند که می فرماید: «وَ یَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ» مردم در قیامت از ظلم
ص: 350
خدا هراس دارند؟ به خدا سوگند ترس آنان فقط از مطالبه حقوق و بدهکاری هاست و خداوند آن را «سُوءَ الحِسَابِ» نامیده است، پس تو بدان که هر کس در دنیا به برادر خود سخت گیری کند گناه کرده است [و حساب سختی در قیامت خواهد داشت.](1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«احسان به پدر و مادر و صله رحم، حساب قیامت را آسان می کند» سپس این آیه را تلاوت نمود «وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ.»(2) صفوان بن مهران جمّال گوید:
بین عبدالله بن حسن و بین امام صادق(علیه السلام) نزاعی رخ داد، تا جایی که صدای آنان بلند شد و مردم جمع شدند و آنان در آن شب از هم دیگر جدا شدند، و چون صبح شد، من برای کاری از خانه خارج شدم و امام صادق(علیه السلام) را دیدم که درب خانه عبدالله بن حسن ایستاده و به کنیز عبدالله می گوید: به عبدالله بگو: ابو عبدالله درب خانه است. پس من دیدم ناگهان عبدالله بن حسن از خانه خارج شد
ص: 351
و به امام صادق(علیه السلام) گفت:
برای چه شما [خود را به زحمت انداخته اید و] صبح زودی به این جا آمده اید؟! و امام صادق(علیه السلام) در پاسخ او فرمود: من امروز صبح این آیه را تلاوت کردم «وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ». پس دیدم امام صادق(علیه السلام) و عبدالله بن حسن هم دیگر را به آغوش گرفتند و هر دو گریه می کردند و عبدالله ابن حسن گفت: «مثل این که من تا کنون به این آیه برخورد نکرده بودم!»(1) یکی از کنیزان [امّ ولد] امام صادق(علیه السلام) گوید: امام(علیه السلام) هنگام مرگ فرمود:
«به حسن بن علی بن الحسین -- که او را حسن افطس می گفتند -- هفتاد دینار بدهید» پس من گفتم: آیا شما به کسی که کارد به روی شما کشید، چنین مبلغی را می دهید؟! فرمود: آرام باش مگر قرآن نخوانده ای؟! گفتم: آری. فرمود: سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ»؟ و نیز می فرماید: «وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن یُوصَلَ»؟! سپس فرمود: مقصود از «یَصِلُونَ مَا اَمَرَ اللّهُ بِهِ» صله به امام است
ص: 352
در هر سال، کم یا زیاد. سپس فرمود: مقصود من فقط تزکیه و پاک شدن شماست.(1) «وَ الَّذِینَ صَبَرُواْ ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ اَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَ اَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَ عَلاَنِیَةً…»(2) ابو بصیر از امام صادق(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که آن حضرت به علی(علیه السلام) فرمود:
«یا علی! هیچ خانه ای نیست که در آن شادمانی و سروری باشد و در پی آن غم و اندوهی برای اهل آن نیاید، و هیچ اندوهی نیست مگر آن که گشایشی در پی آن خواهد بود، به جز اندوه دوزخیان که آن را پایانی نیست، بنابراین، هر گاه مرتکب کار زشتی شدی، در پی آن، کار خوبی را انجام بده، تا به سرعت آن را محو کند، و بر تو باد به کارهای خوب، چرا که کارهای خوب از شکست ها و خطرها جلوگیری می نماید». سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: این سخنان را رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تنها برای تادیب مردم می فرمود، نه این که علی(علیه السلام) مرتکب عمل زشتی شده باشد.(3)
ص: 353
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دست خود را بر شانه عبّاس گذارد و چون علی(علیه السلام) وارد شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دست بر گردن او انداخت و بین دو چشم او را بوسه زد، پس عبّاس بر علی(علیه السلام) سلام کرد و چون علی(علیه السلام) پاسخ او را به آرامی داد، عبّاس ناراحت شد و به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: یا رسول الله! مثل این که علی نمی خواهد دست از غرور و تکبّر خود بردارد؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: درباره ی علی چنین مگو، چرا که همین چند لحظه پیش، جبرییل بر من نازل شد و به من گفت: من دو فرشته ی موکّل بر علی(علیه السلام) را دیدم و به من گفتند: «از روزی که علی(علیه السلام) پا به این جهان گذارده، ما ندیده ایم که گناهی از او سر بزند و گناهی ما بر او ننوشته ایم.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
اگر برای حساب قیامت ترس و وحشتی نبود، مگر شرم از حضور در پیشگاه خداوند، و آشکار شدن امور پنهان، سزاوار بود که انسان [مؤمن] از بالای کوه ها پایین نیاید و به شهر و دیار وارد نشود و از خوردن و آشامیدن صرف نظر کند،
ص: 354
جز به اندازه ی اضطرار و جلوگیری از تلف!(1) «جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَ اَزْوَاجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ المَلاَئِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم مِّن کُلِّ بَابٍ * سَلاَمٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ»(2) علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
این دو آیه درباره ی ائمّه و شیعیان آنان که صابر هستند نازل شده است.(3) یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) گوید: امام(علیه السلام) فرمود:
ما صابریم و شیعیان ما از ما صابرتراند. گفتم: فدای شما شوم! چگونه شیعیان شما صابرتر از شما هستند؟! فرمود: به خاطر این که ما بر چیزی که [عاقبت آن را] می دانیم صبر می کنیم و آنان بر چیزی که نمی دانند صبر می نمایند.(4) امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
ص: 355
«صبر دو قسم است: 1 -- صبر هنگام مصیبت که نیکو و زیباست؛ 2 -- بهتر از صبر هنگام مصیبت صبر هنگام محرّمات خداوند است. سپس فرمود: ذکر و یاد خدا نیز دو قسم است: 1 -- ذکر خدا هنگام مصیبت؛ 2 -- و بهتر از آن، ذکر و یاد خدا هنگام حرام الهی است که تو را از انجام حرام مانع شود.(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
صبر سه قسم است: 1 -- صبر هنگام مصیبت؛ 2 -- صبر بر طاعت خداوند؛ 3 -- صبر بر ترک معصیت.
پس کسی که بر مصیبتی صبر کند تا آن مصیبت برطرف شود، خداوند سیصد درجه برای او می نویسد، که ما بین هر درجه تا درجه دیگر فاصله زمین تا آسمان است، و کسی که بر طاعت خدا صبر کند، خداوند ششصد درجه برای او می نویسد، که ما بین هر درجه تا درجه ی دیگر فاصله قعر زمین تا عرش الهی است، و کسی که بر معصیت خدا صبر کند، خداوند برای او نُه صد درجه می نویسد، که ما بین هر درجه تا درجه ی دیگر از قعر زمین تا انتهای عرش الهی است.(2)
ص: 356
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
از مومنان، هر کس بر بلا صبر کند، پاداش هزار شهید را خواهد داشت.(1) امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود:
ملائکه چون هنگام مرگ، مومن را ملاقات می کنند، می گویند: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ»، یعنی سلام بر شما به خاطر صبر بر فقر دنیا، چه نیکوست عاقبت شما یعنی شهدا.(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که مومن داخل قبر می شود، نماز در سمت راست او، و زکات در سمت چپ او، و احسان او، بر او سایه افکنده، و صبر در کناری قرار گرفته، و چون دو ملک قبر وارد می شوند تا از او سوال کنند، صبر به نماز و زکات و احسان می گوید: به فریاد صاحب خود برسید، و اگر شما ناتوانید، من به فریاد او خواهم رسید.(3) ابو ولّاد گوید:
ص: 357
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم! یکی از اصحاب ما که مرد با تقوا و مسلمان کثیر الصلاة بود، گرفتار لهو و غنا شده است؟! امام(علیه السلام) فرمود: آیا این کار، او را از نماز اوّل وقت و روزه و عیادت مریض و تشییع جنازه و زیارت برادران مومن، باز داشته است؟ گفتم: خیر. فرمود: این از خطوات شیطان است و بر او بخشوده خواهد شد، ان شاءالله.
سپس فرمود:
گروهی از ملائکه فرزندان آدم را به خاطر مشغول شدن به انواع لذّات و شهوات سرزنش کردند -- مقصودم لذّت های حلال است نه حرام -- و خداوند نکوهش آنان را نپذیرفت و در وجود آنان نیز لذّات و شهوات قرار داد تا دیگر بندگان مومن را ملامت نکنند، و چون گرفتار لذّت ها و شهوت ها شدند، به درگاه خدا تضرّع کردند و گفتند: «پروردگارا! از ما در گذر و ما را به همان فطرت و سرشتی که آفریده بودی بازگردان، چرا که ما می ترسیم در وادی حیرت و شبهه قرار بگیریم» و خداوند آن حالت را از آنان برداشت.
سپس فرمود:
هنگامی که در قیامت بهشتیان وارد بهشت می شوند، همین فرشته ها اجازه ی ورود بر آنان را می طلبند و خداوند به آنان اجازه می دهد و آنان وارد بر بهشتیان می شوند و می گویند: «سلام علیکم بما صبرتم.»(1)
ص: 358
«الَّذِینَ آمَنُواْ وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللهِ اَلاَ بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(1) «الَّذِینَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ طُوبَی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ»(2) علی بن ابراهیم قمّی در تاویل آیه فوق گوید:
مقصود از «الَّذِینَ آمَنُواْ» شیعیانند و مقصود از «بِذِکْرِ اللّهِ» امیرالمؤمنین و ائمّه(علیهم السلام) هستند.(3) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ذکر حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) [نیز] ذکر الله و حجاب خداست و دل ها به سبب او آرامش می یابد.(4)
ص: 359
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
مقصود از «الَّذِینَ آمَنُواْ وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللهِ اَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ» ما اهل بیت و شیعیانمان هستیم.(1) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «طُوبَی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ» فرمود:
طوبی درختی است در بهشت در خانه امیرالمؤمنین(علیه السلام) و در خانه هر یک از شیعیان آن حضرت، شاخه ای از آن قرار دارد و زیر سایه هر برگی از آن امّتی از امّت ها استفاده می کنند.
سپس فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همواره فاطمه[[3]] را می بوسید و چون عایشه اظهار کراهت نمود، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: ای عایشه! هنگامی که مرا به معراج بردند و داخل بهشت شدم، جبرییل مرا نزد درخت طوبی برد و از میوه ی آن به من داد و چون خوردم و به زمین آمدم و با خدیجه هم بستر شدم او به فاطمه باردار شد و هر گاه من فاطمه را می بوسم بوی درخت طوبی را از او می یابم.(2)
ص: 360
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«درخت طوبی برای کسی است که در زمان غیبت قائم ما، به ولایت ما تمسّک نموده باشد، و انحرافی از آن پیدا نکرده باشد» پس من گفتم: فدای شما شوم درخت طوبی چیست؟ فرمود: درختی است در بهشت که اصل آن در خانه علی(علیه السلام) است و در خانه هر مومنی شاخه ای از آن قرار دارد، چنان که خداوند می فرماید: «طُوبَی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ.»(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر ما وارد شد و صورت مبارکش مانند دائره ماه نورانی بود، پس عبدالرّحمن بن عوف برخاست و گفت: یا رسول الله! این چه نوری است؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: بشارتی از ناحیه خداوند درباره ی علی و فاطمه برای من آمده که خداوند علی را به فاطمه تزویج نموده و به رضوان خازن بهشت دستور داده، تا درخت طوبی را تکان بدهد و چون چنین کرده از آن درخت به عدد دوستان اهل بیت من، چک ها [و ورقعه ها]یی فرود آمده [که سند ورود به بهشت خواهد بود] و خداوند در زیر آن درخت ملائکه ای از نور آفریده و به دست هر کدام
ص: 361
آنان یکی از آن چک ها را داده و چون قیامت بر پا می شود، آن ملائکه بین مردم ندا خواهند کرد و به هر یک از دوستان ما یکی از آن ها را خواهند داد و به برکت پسر عمم علی و دخترم فاطمه آنان از دوزخ نجات پیدا می کنند و داخل بهشت می شوند.(1) مولّف گوید:
درباره ی درخت طوبی در ذیل آیه فوق روایات فراوانی است. علاقه مندان به تفسیر برهان و نور الثّقلین مراجعه فرمایند.
وَ لَوْ اَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ اَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْاَرْضُ اَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتی بَلْ لِلهِ الْاَمْرُ جَمیعًا اَ فَلَمْ یَیْاَسِ الَّذینَ آمَنُوا اَنْ لَوْ یَشاءُ اللهُ لَهَدَی النَّاسَ جَمیعًا وَ لا یَزالُ الَّذینَ کَفَرُوا تُصیبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ اَوْ تَحُلُّ قَریبًا مِنْ دارِهِمْ حَتَّی یَاْتِیَ وَعْدُ اللهِ اِنَّ اللهَ لا یُخْلِفُ الْمیعادَ وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَاَمْلَیْتُ لِلَّذینَ کَفَرُوا ثُمَّ اَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ
ص: 362
اَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلی کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ وَ جَعَلُوا لِلهِ شُرَکاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ اَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا یَعْلَمُ فِی الْاَرْضِ اَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ بَلْ زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبیلِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ لَهُمْ عَذابٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ اَشَقُّ وَ ما لَهُمْ مِنَ اللهِ مِنْ واقٍ مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ اُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْكَ عُقْبَی الَّذینَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَی الْکافِرینَ النَّارُ وَ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَفْرَحُونَ بِما اُنْزِلَ اِلَیْكَ وَ مِنَ الْاَحْزابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ قُلْ اِنَّما اُمِرْتُ اَنْ اَعْبُدَ اللهَ وَ لا اُشْرِكَ بِهِ اِلَیْهِ اَدْعُوا وَ اِلَیْهِ مَآبِ وَ کَذلِكَ اَنْزَلْناهُ حُکْمًا عَرَبِیًّا وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ اَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا واقٍ وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ اَزْواجًا وَ ذُرِّیَّةً وَ ما کانَ لِرَسُولٍ اَنْ یَاْتِیَ بِآیَةٍ اِلَّا بِاِذْنِ اللهِ لِکُلِّ اَجَلٍ کِتابٌ یَمْحُوا اللهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ وَ اِنْ ما نُرِیَنَّكَ بَعْضَ الَّذی نَعِدُهُمْ اَوْ نَتَوَفَّیَنَّكَ فَاِنَّما عَلَیْكَ الْبَلاغُ وَ عَلَیْنَا الْحِسابُ اَ وَ لَمْ یَرَوْا اَنَّا نَاْتِی الْاَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ اَطْرافِها وَ اللهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَ هُوَ سَریعُ الْحِسابِ وَ قَدْ مَکَرَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلهِ الْمَکْرُ جَمیعًا یَعْلَمُ ما تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ وَ سَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَی الدَّارِ وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفی بِاللهِ شَهیدًا بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ
«تسییر» تفعیل، از سار یَسیرُ سَیراً، به معنای سیر کردن و به سیر انداختن است، و «تقطیع» تکثیر از قطع است و «قطع» تفصیل متّصل است، و «قارعة» حادثه ی سخت روزگار است، و به همین علّت قیامت را قارعه می گویند، و «قَرْع» به معنای کوبیدن و ضَرْب است، و «قوارع قرآن» آیاتی است که هر کس قرائت کند، ایمن از شیطان
ص: 363
می باشد، و «استهزاء» به معنای کوچک شمردن است، و «املاء» به معنای تاخیر است، و «مَلَوان» به معنای شب و روز است، و «اطراف الارض» نواحی آن را گویند، و «مکر» به معنای حیله است، و «شاهد و شهید» به معنای گواه است و در شهید مبالغه وجود دارد، و «شهادت» به معنای بیان حقیقت از راه مشاهده است و به آن «بیّنة» نیز می گویند، و «من عنده علم الکتاب» اضافه علم به کتاب است و دلالت بر علم به جمیع کتاب می کند، بر خلاف «و قال الذی عنده علم من الکتاب» که دلالت بر علم به برخی از کتاب دارد.
اگر به وسیله قرآن، کوه ها به حرکت درآیند یا زمینها قطعه قطعه شوند، یا به وسیله آن با مردگان سخن گفته شود، (باز هم ایمان نخواهند آورد!) ولی همه کارها در اختیار خداست! آیا آن ها که ایمان آورده اند نمی دانند که اگر خدا بخواهد همه مردم را (به اجبار) هدایت می کند (امّا هدایت اجباری سودی ندارد)! و پیوسته بلاهای کوبنده ای بر کافران به خاطر اعمال شان وارد می شود، و یا به نزدیکی خانه آن ها فرود می آید، تا وعده (نهایی) خدا فرا رسد به یقین خداوند در وعد خود تخلّف نمی کند! (31) (تنها تو را استهزا نکردند،) پیامبران پیش از تو را نیز مورد استهزا قرار دادند من به کافران مهلت دادم سپس آن ها را گرفتم دیدی مجازات من چگونه بود؟! (32) آیا کسی که بالای سر همه ایستاده، (و حافظ و نگه بان و مراقب همه است،) و اعمال همه را می بیند (، هم چون کسی است که هیچ یک از این صفات را ندارد)؟ ! آنان برای خدا همتایانی قرار دادند بگو: «آن ها را نام ببرید! آیا چیزی را به او خبر می دهید که از وجود آن در روی زمین بی خبر است، یا سخنان ظاهری (و تو خالی) می گویید؟!» (نه، شریکی برای خدا وجود ندارد) بلکه در نظر کافران، دروغهای شان زینت داده شده، (و بر اثر ناپاکی درون، چنین
ص: 364
می پندارند که واقعیتی دارد) و آن ها از راه (خدا) بازداشته شده اند و هر کس را خدا گم راه کند، راهنمایی برای او وجود نخواهد داشت! (33) در دنیا، برای آن ها عذابی (دردناک) است و عذاب آخرت سخت تر است و در برابر (عذاب) خدا، هیچ کس نمی تواند آن ها را نگه دارد! (34) توصیف بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده، (این است که) نهرهای آب از زیر درختانش جاری است، میوه آن همیشگی، و سایه اش دائمی است این سرانجام کسانی است که پرهیزگاری پیشه کردند و سرانجام کافران، آتش است! (35) کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده ایم، از آن چه بر تو نازل شده، خوشحالند و بعضی از احزاب (و گروه ها)، قسمتی از آن را انکار می کنند بگو: «من مامورم که «اللَّه» را بپرستم و شریکی برای او قائل نشوم! به سوی او دعوت می کنم و بازگشت من به سوی اوست!» (36) همان گونه (که به پیامبران پیشین کتاب آسمانی دادیم،) بر تو نیز این (قرآن) را بعنوان فرمان روشن و صریحی نازل کردیم و اگر از هوس های آنان -- بعد از آن که آگاهی برای تو آمده -- پیروی کنی، هیچ کس در برابر خدا، از تو حمایت و جلوگیری نخواهد کرد. (37) ما پیش از تو (نیز) رسولانی فرستادیم و برای آن ها همسران و فرزندانی قرار دادیم و هیچ رسولی نمی توانست از (پیش خود) معجزه ای بیاورد، مگر به فرمان خدا! هر زمانی نوشته ای دارد (و برای هر کاری، موعدی مقرّر است)! (38) خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات می کند و «امّ الکتاب» [لوح محفوظ] نزد اوست! (39) و اگر پاره ای از مجازاتها را که به آن ها وعده می دهیم به تو نشان دهیم، یا (پیش از فرا رسیدن این مجازاتها) تو را بمیرانیم، در هر حال تو فقط مامور ابلاغ هستی و حساب (آن ها) بر ماست. (40) آیا ندیدند که ما پیوسته به سراغ زمین می آییم و از اطراف (و جوانب) آن کم می کنیم؟! (و جامعه ها، تمدّنها، و دانشمندان تدریجاً از میان می روند.) و خداوند حکومت می کند و هیچ کس را یارای جلوگیری یا ردّ احکام
ص: 365
او نیست و او سریع الحساب است! (41) پیش از آنان نیز کسانی طرحها و نقشه ها کشیدند ولی تمام طرحها و نقشه ها از آن خداست! او از کار هر کس آگاه است و به زودی کفّار می دانند سرانجام (نیک و بد) در سرای دیگر از آن کیست! (42) آن ها که کافر شدند می گویند: «تو پیامبر نیستی!» بگو: «کافی است که خداوند، و کسی که علم کتاب (و آگاهی بر قرآن) نزد اوست، میان من و شما گواه باشند!» (43)
«وَ لَوْ اَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ اَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الاَرْضُ اَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَی…»(1) در کافی و بصائر الدرجات از موسی بن جعفر(علیه السلام) نقل شده که عبدالحمید گوید:
به آن حضرت گفتم: فدای شما شوم، آیا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وارث علوم همه پیامبران بوده است؟ فرمود: آری. گفتم: از زمان آدم تا زمان خود؟ فرمود: خداوند هیچ پیامبری را به رسالت معبوث نکرده، مگر آن که حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) اعلم از او بوده.
گفتم: عیسی بن مریم مرده را زنده می کرد؟ فرمود: راست گفتی، سلیمان بن داود نیز سخن پرندگان را می فهمید، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز قدرت این چیزها را داشت.
سپس فرمود: سلیمان بن داود، هنگامی که هُدهُد را غایب دید گفت: «ما لِیَ لا اَرَی الْهُدْهُدَ اَمْ کانَ مِنَ الْغائِبِینَ» و بر او غضب نمود و گفت: «لَاُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِیدًا اَوْ لَاَذْبَحَنَّهُ اَوْ لَیَاْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ» و به این خاطر بر هُدهُد خشم کرد که هدهد از بالا مکان آب را روی زمین می دانست و این چیزی بود که خدا به این پرنده داده بود و به سلیمان نداده بود، در حالی که باد و مورچه و جنّ و انس و شیاطین مطیع سلیمان بودند سپس فرمود: این در حالی است که خداوند در قرآن می فرماید:
«وَ لَوْ اَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ…» و ما وارث این قرآن هستیم که به سبب آن کوه ها
ص: 366
به حرکت در می آید، و شهرها قطعه قطعه می شود، و مرده ها زنده می شوند، و ما آن چه را هُدهُد می دانست می دانیم…(1) مولّف گوید:
علوم قرآن که در آن «تبیان لکلّ شئ» است و خداوند می فرماید: «وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا یَابِسٍ اِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ» مخصوص رسول خدا و جانشینان او(صلی الله علیه و آله) است و این مساله در انتهای سوره رعد بیان خواهد شد ان شاء الله.
ص: 367
«… وَ لَا یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُواْ تُصِیبُهُم بِمَا صَنَعُواْ قَارِعَةٌ اَوْ تَحُلُّ قَرِیبًا مِّن دَارِهِمْ…»(1) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:
مقصود از «قارعة» نقمت و عذاب است که یا بر خود آنان وارد می شود، و یا بر مردمی در نزدیکی آنان واقع می شود و آن ها می شنوند و می بینند، و کسانی که این نقمت و عذاب بر آنان واقع می شود گناه کاران از کفّارند، و از این رخداد، عبرت پیدا نمی کنند، و از مصیبتی که در کنارشان واقع می شود پند نمی گیرند، و این گونه هستند تا وعده ی خداوند نسبت به نصرت و یاری مومنان فرا رسد و خداوند کافران را خوار نماید.(2) مولّف گوید:
این آیه نقطه مقابل آیه 28 و 29، این سوره می باشد که ایمان را سبب امنیّت و آرامش دانسته و می فرماید: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللهِ اَلاَ بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» و در آیه ی فوق خداوند کفر و نافرمانی را سبب نقمت و عذاب و گرفتاری و ترس و وحشت دانسته است.
«لَّهُمْ عَذَابٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ لَعَذَابُ الآخِرَةِ اَشَقُّ وَ مَا لَهُم مِّنَ اللهِ مِن وَاقٍ»(3) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
این آتشی که در دنیاست، یک جزء از هفتاد جزء آتش جهنّم است و هفتاد مرتبه
ص: 368
خاموش شده و سپس شعله ور گردیده است و اگر جز این می بود، هیچ انسانی نمی توانست آن را خاموش کند، و آتش دنیا را چون در قیامت می آورند و وارد بر آتش جهنّم می شود، فریاد و ناله ای از او بلند می گردد که هر ملک مقرّب و هر پیامبر مرسلی به زانو در می آید.(1) «مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ اُکُلُهَا دَآئِمٌ وِ ظِلُّهَا تِلْکَ عُقْبَی الَّذِینَ اتَّقَواْ…»(2) بعضی از مفسّرین «مَّثَلُ الْجَنَّةِ» را به معنای توصیف بهشت دانسته اند، در حالی که «مَثَل» به معنای تشبیه است و چون اوصاف بهشت و دوزخ را نمی توان بیان نمود، خداوند برای فهم عموم، به چیزهایی که بین مردم مشاهده می شود، بهشت را تشبیه نموده و می فرماید: «مثل بهشت مثل باغ های مشجّر و جوی های در بین آن هاست که در تمام فصول سبز و خرّم و دارای میوه باشد» وگرنه خداوند می فرماید: «فِیهَا مَا تَشْتَهِی الْاَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْاَعْیُنُ» و در روایات آمده که: «فِیهَا مَا لَا عَیْنٌ رَاَتْ وَ لَا اُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَی قَلْبِ بَشَرٍ.»(3) «وَ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَفْرَحُونَ بِمَا اُنزِلَ اِلَیْکَ وَ مِنَ الاَحْزَابِ مَن یُنکِرُ بَعْضَهُ»(4) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
برخی از اهل کتاب چون قرآن بر آنان تلاوت شد، خشنود شدند و اشک شوق
ص: 369
ریختند، سپس فرمود: مقصود از آیه فوق [به زبان تاویل] علی بن ابی طالب(علیه السلام) است، و مقصود از «وَ مِنَ الاَحْزَابِ مَن یُنکِرُ بَعْضَهُ» کسانی هستند که تاویل آن را درباره ی علی و آل محمّد(صلی الله علیه و آله) انکار کردند و به برخی از آیات قرآن ایمان داشتند و برخی را انکار کردند، و امّا مشرکان، همه آیات را انکار کردند و رسالت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را نیز انکار کردند.(1) «وَ لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِکَ وَ جَعَلْنَا لَهُمْ اَزْوَاجًا وَ ذُرِّیَّةً وَ ما کانَ لِرَسُولٍ اَنْ یَاْتِیَ بِآیَةٍ اِلَّا بِاِذْنِ اللهِ لِکُلِّ اَجَلٍ کِتابٌ»(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
پدرم به شیعیان خود می فرمود: فاصله ای بین شما و رسیدن به آن وقتی که چشم شما روشن شود و مورد غبطه [دشمنانتان] قرار بگیرد، نمانده جز این که جان شما به گلویتان برسد. و با دست خود اشاره به حلق خویش نمود و سپس این آیه را قرائت نمود «وَ لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِکَ وَ جَعَلْنَا لَهُمْ اَزْوَاجًا وَ ذُرِّیَّةً» و فرمود: ماییم ذریّه ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) .(3)
ص: 370
امام صادق(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرموده:
خداوند مردم را در دو بخش آفرید و یک بخش را انتخاب نمود و آن را سه قسمت نمود و باز دو قسمت را رها کرد و یک قسمت را انتخاب نمود و قریش را از این قسمت آفرید و از قریش فرزندان عبدالمطلب را انتخاب کرد. سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: و از بین آنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را انتخاب کرد و ما ذریّه اوییم، و اگر گفته شود: برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ذریّه ای هست، این مردم انکار می کنند در حالی که خداوند می فرماید: «وَ لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِکَ وَ جَعَلْنَا لَهُمْ اَزْوَاجًا وَ ذُرِّیَّةً»، و ما ذریّه ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستیم.
راوی حدیث فوق مفضّل بن صالح که این حدیث را از امام صادق(علیه السلام) شنیده گوید:
به آن حضرت گفتم: من شهادت می دهم که شما ذرّیه ی پیامبر هستی. سپس گفتم: فدای شما شوم، از خدا بخواهید که مرا در دنیا و آخرت با شما قرار بدهد؟ پس امام صادق(علیه السلام) برای من دعا کرد و من دست او را بوسیدم.(1) امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری فرمود:
ما ذرّیه ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستیم. سپس فرمود: به خدا سوگند من نمی دانم برای چه این مردم با ما دشمنی می کنند؟! آنان با ما دشمنی نمی کنند، مگر به خاطر
ص: 371
این که ما خویشان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستیم!(1) «یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاء وَ یُثْبِتُ وَ عِندَهُ اُمُّ الْکِتَابِ»(2) مولّف گوید:
روایات درباره ی محو و اثبات و معنای آیه فوق فراوان است و در تفسیر برهان و نورالثّقلین بیشتر آن ها نقل شده است و ما نمونه هایی از آن ها را نقل می کنیم.
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:
تردیدی نیست که محو نسبت به چیزی گفته می شود که قبل از آن ثابت بوده، و اثبات درباره ی چیزی است که قبلاً نبوده و به اثبات می رسد؟(3) عمّار بن موسی گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه فوق سوال شد، و آن حضرت فرمود:
کتابی که مقادیر امور در آن نوشته شده، خداوند هر چه را بخواهد از آن محو می کند و هر چه را بخواهد اثبات می نماید، مانند این که به وسیله دعا قضای الهی محو می شود [و آن دعا به اجابت می رسد] و بر آن دعا نوشته شده که این دعا قضا را برطرف می کند، و چون چیزی در حکم الهی به «امّ الکتاب» برسد، دعا آن را تغییری نمی دهد.(4)
ص: 372
حمران بن اعین گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه فوق سوال کردم، فرمود:
ای حمران هنگامی که شب قدر فرا می رسد، و ملائکه کاتب، به آسمان دنیا فرود می آیند، مقدّرات آن سال را در آن شب می نویسند، [و لکن این مقدّرات حتمی نیست] و اگر خدا بخواهد چیزی را جلو می اندازد، و یا به تاخیر می اندازد، و یا کم می کند و یا زیاد می نماید، و به آن ملک دستور می دهد: تا هر چه را می خواهد محو کند و به جای آن چیز دیگری را ثبت نماید. پس من به آن حضرت گفتم: آیا هر چیزی که باید انجام شود، نزد خداوند در کتاب ثبت شده است؟ فرمود: آری. گفتم: آیا پس از آن چه خواهد شد؟ فرمود: سبحان الله! پس از آن نیز خداوند هر چه را بخواهد به وجود می آورد، [و دست خدا بسته نیست و تقدیر او نهایتی ندارد.](1) حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید: امام صادق و امام باقر و امام سجّاد و امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) می فرمودند:
به خدا سوگند اگر آیه «یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاء وَ یُثْبِتُ وَ عِندَهُ اُمُّ الْکِتَابِ» در قرآن نمی بود، ما برای شما اخبار و حوادث را تا قیامت بیان می کردیم.(2)
ص: 373
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند به صورت ذرّ، فرزندان آدم را بر آدم عرضه نمود، در حالی که برخی پیامبر و برخی پادشاه و برخی مومن و برخی کافر بودند و چون آدم فرزند خود، داود را دید، عرضه داشت: پروردگارا! این کیست که به او کرامت و قدرت داده ای و عمر او کوتاه است؟ پس خداوند به او وحی نمود: این فرزند تو داود است و عمر او چهل سال است، و من آجال و ارزاق خلایق را نوشته ام و هر کدام را بخواهم محو می کنم و هر کدام را بخواهم اثبات می نمایم، و اگر تو چیزی از عمر خود را برای او قرار بدهی، من بر عمر او می افزایم.
پس آدم(علیه السلام) گفت: «خدایا من شصت سال از عمر خود را به داود دادم تا عمر او یک صد سال باشد» و خداوند به جبرییل و میکائیل و ملک الموت فرمود: «این را بر او مکتوب کنید چرا که فراموش خواهد کرد» پس آنان گفته ی آدم را نوشتند و با بال های خود با طینت علیین مهر کردند.
[و ملک الموت برای قبض روح آدم در تاریخ معیّن فرود آمد و آدم گفت: «هنوز عمر من به پایان نرسیده است» ملک الموت گفت: «مگر مقداری از عمر خود را به داود نبخشیدی؟» آدم گفت: «من به یاد ندارم و باید آن نوشته را بیاوری.» امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
از آن روز خداوند به بندگان خود دستور داد که دیون خود را مکتوب نمایند،
ص: 374
چرا که آدم فراموش کرد و آن چه به عهده گرفته بود را انکار نمود، در حالی که دروغ نمی گفت و فراموش نموده بود.(1)
ص: 375
ابوحمزه ثمالی گوید: امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) به من فرمودند:
ای ابوحمزه! اگر ما به تو خبر دادیم که فلان کار، در فلان تاریخ انجام می شود [دست خدا بسته نیست و] خداوند هر چه را اراده کند انجام می شود، و اگر امروز به تو خبری دادیم، و فردا خلاف آن را به تو خبر دادیم، به خاطر این است که خداوند هر چه را بخواهد محو می کند و هر چه را بخواهد اثبات می نماید.(1) عمرو بن حَمِق گوید:
هنگامی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) را در مسجد کوفه ضربت زدند، من به عیادت او رفتم و به آن حضرت گفتم: باکی بر شما نیست و این ضربت خدشه ای بوده [و ان شاءالله شما بهبودی پیدا می کنید] امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «به جان خودم سوگند، من از بین شما خواهم رفت» سپس سه مرتبه فرمود: «تا هفتاد سال دیگر بلا ادامه دارد.» گفتم:
آیا پس از آن، رخاء و آسایش خواهد بود؟ پس جواب نداد و بیهوش شد، و امّ کلثوم شروع به گریه نمود، و چون به هوش آمد، به امّ کلثوم فرمود: «مرا آزار مده، هرگز تو آن چه را من می بینم نمی بینی، همانا ملائکه آسمان های هفتگانه پشت سر هم دیگر ایستاده اند و پیامبران می گویند: یا علی! بیا به طرف ما که برای تو بهتر خواهد بود.»
ص: 376
پس من گفتم: یا امیرالمؤمنین! شما گفتید: «تا هفتاد سال دیگر بلا ادامه دارد» آیا پس از آن رخا و آسایشی هست؟ فرمود: آری. بعد از بلا، رخا و آسایش خواهد بود، سپس فرمود: «یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاء وَ یُثْبِتُ وَ عِندَهُ اُمُّ الْکِتَابِ.»(1) امام صادق از پدر خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
انسانی از عمر او جز سه سال باقی نمانده و چون صله رحم می کند، خداوند عمر او را به سی و سه سال طولانی می کند، و انسانی سی و سه سال به عمر او باقی است و چون قطع رحم می کند، خداوند عمر او را سه سال یا کم تر قرار می دهد. راوی گوید: امام صادق(علیه السلام) پس از روایت فوق این آیه را تلاوت نمود: «یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاء وَ یُثْبِتُ وَ عِندَهُ اُمُّ الْکِتَابِ.»(2)
ص: 377
«اَ وَ لَمْ یَرَوْاْ اَنَّا نَاْتِی الاَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ اَطْرَافِهَا…»(1) جابر گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود: پدرم علی بن الحسین می فرمود:
نفس من با سرعت علاقه به مرگ و کشته شدن دارد سپس فرمود: مقصود از آیه «اَ وَ لَمْ یَرَوْاْ اَنَّا نَاْتِی الاَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ اَطْرَافِهَا» فقدان علما می باشد.(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از آیه فوق: فقدان علما و فقها و خوبان امّت است.(3) «وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَی بِاللهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ»(4) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
خداوند از آیه «وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ» ما را اراده کرده و علی اوّل ما و افضل ما و بهترین ماست بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) .(5)
ص: 378
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. سوال شد: آیا صاحب آیه «الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمُ من الْکِتابِ» که [عاصف برخیا وصیّ سلیمان بوده] اعلم بوده و یا صاحب آیه «وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ» [که مقصود امیرالمؤمنین(علیه السلام) است]؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: «نسبت کسی که برخی از کتاب را عالم بوده، به کسی که همه کتاب را عالم بوده، [نسبت قطره به دریاست و] نسبت آبی است که پشه ای با بال خود از دریا بردارد و آن را با همه ی دریا مقایسه کنند» سپس فرمود:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمود: آگاه باشید! علمی که خدا به آدم داد و همه علومی که به سبب آن ها پیامبران خود را تا خاتم پیامبران فضیلت داد، نزد عترت خاتم النّبیّین(صلی الله علیه و آله) است.(1) عبدالله بن بکیر گوید: خدمت امام صادق(علیه السلام) بودم و سخن از سلیمان و علم و ملک او به میان آمد، پس امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
«به سلیمان بن داود جز یک حرف از اسم اعظم خدا، داده نشد و امام شما
ص: 379
علی بن ابی طالب(علیه السلام) را خداوند درباره ی او می فرماید: «قُلْ کَفَی بِاللهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ» و به خدا سوگند او دارای علم کلّ کتاب بوده است» پس من گفتم: فدای شما شوم، به خدا سوگند راست گفتید، همین گونه است.(1) عبدالله بن ولید گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
«این مردم [یعنی مخالفین] درباره ی پیامبران اولوالعزم و امیرالمؤمنین(علیه السلام) چه می گویند؟» گفتم: «آنان احدی را بر پیامبران اولوالعزم مقدّم نمی کنند!» امام صادق(علیه السلام) فرمود: خداوند درباره ی موسی می فرماید: «وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْاَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ مَوْعِظَةً» و نمی فرماید: «کُلِّ شَیْ ءٍ» و درباره ی عیسی می فرماید: «وَ لِاُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ» و درباره ی امام شما امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
«قُلْ کَفَی بِاللهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ» و خداوند [امیرالمؤمنین] علی(علیه السلام) را عالم به کلّ کتاب معرّفی نموده است، در حالی که درباره ی کتاب خود قرآن می فرماید: «وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا یَابِسٍ اِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ» و علم این کتاب کلاًّ نزد علی(علیه السلام) می باشد.(2)
ص: 380
ثعلبی در تفسیر خود از ابن عبّاس و از عبدالله بن عطا از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که به آن حضرت گفته شد: مردم گمان کرده اند که مقصود از «وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ» عبدالله بن سلام است؟ امام باقر(علیه السلام) فرمود:
چنین نیست، بلکه مقصود، علی بن ابی طالب(علیه السلام) است.(1) نیز ثعلبی روایت نموده که از سعید بن جبیر سوال شد: آیا مقصود از «وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ» عبدالله بن سلام است؟ سعید بن جبیر گفت:
چنین نیست چرا که این سوره در مکّه نازل شده و عبدالله بن سلام در مدینه مسلمان شده است.(2) سپس ثعلبی گوید: ابن عبّاس نیز گفته: به خدا سوگند مقصود از این آیه علی بن ابی طالب(علیه السلام) است، چرا که تنها او بود که عالم به تفسیر و تاویل و ناسخ و منسوخ و حلال و حرام قرآن بود.(3)
ص: 381
ثعلبی نیز گوید: از ابن حنفیّه روایت شده که مقصود از «وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ» علی بن ابی طالب(علیه السلام) است، و علم کتاب از ابتدا تا انتها نزد او بوده است.(1)
ص: 382
سوره ی ابراهیم(علیه السلام) محلّ نزول: مکّه، جز آیه 28 و 29 که در مدینه نازل شده است.
ترتیب نزول: این سوره بعد از سوره نوح نازل شده است.(1) مرحوم فیض گوید: محلّ نزول: مکّه، جز دو آیه «ا لَم تر الَی الَّذینَ بَدَّلوا نِعْمَتَ اللهِ کُفْراً» تا «فبِئْسَ الْقَرارُ» که درباره ی کشته های مشرکین در بدر نازل شده است و عدد آیات این سوره، 55 آیه است.(2) ثواب قرائت سوره ی ابراهیم(علیه السلام) مرحوم صدوق در کتاب ثواب الاعمال از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هر کس سوره ی ابراهیم و حجر را در دو رکعت نماز جمعه بخواند، هرگز گرفتار فقر و دیوانگی و مصیبت نشود.(3)
ص: 383
صاحب کتاب خواصّ القرآن از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
هر کس سوره ی ابراهیم را بخواند، خداوند به تعداد مردمی که بُت می پرستیده و یا بُت نمی پرستیده اند به او حسنه و پاداش می دهد، و هر کس این سوره را بر روی پارچه سفیدی بنویسد، و بر بازوی کودکی بیاویزد، آن کودک از گریه و بی تابی و آن چه کودکان به آن مبتلا می شوند، در امان خواهد بود.(1) و در حدیث دیگری آمده که امام صادق(علیه السلام) در پایان حدیث فوق فرمود:
و خداوند به لطف خویش، از شیر گرفتن را بر آن کودک آسان می نماید.(2)
ص: 384
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الر کِتابٌ اَنْزَلْناهُ اِلَیْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ بِاِذْنِ رَبِّهِمْ اِلی صِراطِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ اللهِ الَّذی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْاَرْضِ وَ وَیْلٌ لِلْکافِرینَ مِنْ عَذابٍ شَدیدٍ الَّذینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجًا اُولئِكَ فی ضَلالٍ بَعیدٍ وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ اِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا اَنْ اَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِاَیَّامِ اللهِ اِنَّ فی ذلِكَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ وَ اِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَیْکُمْ اِذْ اَنْجاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ یُذَبِّحُونَ اَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظیمٌ وَ اِذْ تَاَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَاَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ اِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ وَ قالَ مُوسی اِنْ تَکْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ جَمیعًا فَاِنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ
ص: 385
حَمیدٌ اَ لَمْ یَاْتِکُمْ نَبَؤُا الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذینَ مِنْ بَعْدِهِمْ لا یَعْلَمُهُمْ اِلَّا اللهُ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرَدُّوا اَیْدِیَهُمْ فی اَفْواهِهِمْ وَ قالُوا اِنَّا کَفَرْنا بِما اُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ اِنَّا لَفی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا اِلَیْهِ مُریبٍ قالَتْ رُسُلُهُمْ اَ فِی اللهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرَکُمْ اِلی اَجَلٍ مُسَمًّی قالُوا اِنْ اَنْتُمْ اِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا تُریدُونَ اَنْ تَصُدُّونا عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا فَاْتُونا بِسُلْطانٍ مُبینٍ
«عزیز» به معنای قادر و توانای بر هر چیزی است، که هرگز مغلوب کسی نشود، و «حمید» به معنای محمود و ستوده است، و «استحباب» طلب چیزی است با محبّت، و به معنای میل و علاقه و طلب نیز آمده است، و «ابتغاء» به معنای طلب است. و «تذکیر» به معنای بیدار باش است بر خلاف سهو، و «صَبّار» کثیر الصبر است و «تاذّن» به معنای اعلام است. و «اذّن» و «تاذّن» به یک معناست، و «ریب» بدترین شک است، و «مریب» متّهم را گویند که سخن او اتّهام آور است.(1)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر الر، (این) کتابی است که بر تو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکی ها (ی شرک و ظلم و جهل،) به سوی روشنایی (ایمان و عدل و آگاهی،) بفرمان پروردگارشان در آوری، به سوی راه خداوند عزیز و حمید. (1) همان خدایی که آن چه در آسمان ها و آن چه در زمین
ص: 386
است، از آن اوست وای بر کافران از مجازات شدید (الهی)! (2) همان ها که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح می دهند و (مردم را) از راه خدا باز می دارند و می خواهند راه حق را منحرف سازند آن ها در گم راهی دوری هستند! (3) ما هیچ پیامبری را، جز به زبان قومش، نفرستادیم تا (حقایق را) برای آن ها آشکار سازد سپس خدا هر کس را بخواهد (و مستحق بداند) گم راه، و هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) هدایت می کند و او توانا و حکیم است. (4) ما موسی را با آیات خود فرستادیم (و دستور دادیم:) قومت را از ظلمات به نور بیرون آر! و «ایّام اللَّه» را به آنان یاد آور! در این، نشانه هایی است برای هر صبر کننده شکرگزار! (5) و (به خاطر بیاور) هنگامی را که موسی به قومش گفت: «نعمت خدا را بر خود به یاد داشته باشید، زمانی که شما را از (چنگال) آل فرعون رهایی بخشید! همان ها که شما را به بدترین وجهی عذاب می کردند پسرانتان را سر می بریدند، و زنانتان را (برای خدمتکاری) زنده می گذاشتند و در این، آزمایش بزرگی از طرف پروردگارتان برای شما بود!» (6) و (همچنین به خاطر بیاورید) هنگامی را که پروردگارتان اعلام داشت: «اگر شکرگزاری کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسی کنید، مجازاتم شدید است!» (7) و موسی (به بنی اسراییل) گفت: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید، (به خدا زیانی نمی رسد چرا که) خداوند، بی نیاز و شایسته ستایش است!» (8) آیا خبر کسانی که پیش از شما بودند، به شما نرسید؟! «قوم نوح» و «عاد» و «ثمود» و آن ها که پس از ایشان بودند همان ها که جز خداوند از آنان آگاه نیست پیامبرانشان دلایل روشن برای آنان آوردند، ولی آن ها (از روی تعجّب و استهزا) دست بر دهان گرفتند و گفتند:
«ما به آن چه شما به آن فرستاده شده اید، کافریم! و نسبت به آن چه ما را به سوی آن می خوانید، شکّ و تردید داریم!» (9) رسولان آن ها گفتند: «آیا در خدا شکّ است؟! خدایی که آسمان ها و زمین را آفریده او شما را دعوت می کند تا گناهانتان را ببخشد،
ص: 387
و تا موعد مقرّری شما را باقی گذارد!» آن ها گفتند: «(ما این ها را نمی فهمیم! همین اندازه می دانیم که) شما انسان هایی همانند ما هستید، می خواهید ما را از آن چه پدرانمان می پرستیدند بازدارید شما دلیل و معجزه روشنی برای ما بیاورید!» (10)
«الَر کِتَابٌ اَنزَلْنَاهُ اِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ اِلَی النُّورِ بِاِذْنِ رَبِّهِمْ اِلی صِراطِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«یَعْنِی مِنَ الْکُفْرِ اِلَی الْاِیمَانِ»، و مقصود از صراط، طریق واضح و امامت ائمّه(علیهم السلام) است.(2) مولّف گوید:
مقصود از «صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ» همان صراط مستقیمی است که در سوره حمد خداوند می فرماید: بگویید: «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ * صِرَاطَ الَّذِینَ اَنعَمتَ عَلَیهِمْ…» و معنای صراط دنیا و صراط آخرت، و مقصود از «مَن اَنعَمتَ عَلَیهِمْ» در تفسیر سوره ی حمد گذشت.
و در تفسیر آیه «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ اِلَی النُّوُرِ» در سوره بقرة ذیل آیة الکرسی -- گذشت که مقصود: خروج از ظلمات گناه به نور توبه است و خداوند در آن آیه نسبت اخراج را به خود داده است و در این آیه نسبت اخراج را به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) داده است.
ص: 388
«وَ مَا اَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ اِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللّهُ مَن یَشَاء…»(1) جابر بن عبدالله انصاری از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) -- ضمن حدیث مفصّلی -- نقل نموده که فرمود:
خداوند بر من منّت نهاد و فرمود: ای محمّد! من هر پیامبری را که به امّت خود مبعوث نمودم، او را با زبان آنان فرستادم، و تو را مبعوث بر هر انسان سیاه و سفیدی نمودم. [و زبان همه آنان را به تو آموختم.](2) امام صادق از پدر خود امام باقر(علیهما السلام) نقل نموده که فرمود:
خداوند هیچ کتابی و هیچ وحیی را نازل نکرده مگر به زبان عربی، و لکن هنگام رسیدن به گوش پیامبران، به زبان قوم آنان تبدیل می شده است، و وحی در گوش مبارک پیامبر ما(صلی الله علیه و آله) به عربی وارد می شده و چون با قوم خود به عربی سخن می گفته، سخن او در گوش آنان به زبان خودشان توسّط جبرییل ترجمه می شده است و این تشریف و تعظیم الهی بوده نسبت به آن حضرت.(3) عبدالله بن بکیر رجایی گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
آیا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مبعوث به عموم مردم نبود، و آیا خداوند در قرآن نفرموده:
ص: 389
«وَ مَا اَرْسَلْنَاکَ اِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ»؟ و آیا او مبعوث به شرق و غرب و اهل آسمان و اهل زمین از جنّ و انس نبوده؟ و آیا رسالت او به همه آنان نرسیده است؟ گفتم:
نمی دانم. فرمود:
ای ابن بکیر! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از مدینه خارج نشد، پس چگونه شرق و غرب عالم صدای او را شنیدند؟ گفتم: نمی دانم. فرمود: خدای تبارک و تعالی به جبرییل دستور داد، و او زمین را با بال خود از جای خود کند و مقابل چشم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قرار داد، و زمین مقابل او همانند کف دست او بود و اهل مشرق و مغرب را می دید و با هر قومی به زبان خودشان سخن می گفت و آنان را به خدا و نبوّت خود دعوت می نمود، بنابراین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اهل هر قریه و هر شهری را دعوت به رسالت خود کرد.(1) «وَ لَقَدْ اَرْسَلْنَا مُوسَی بِآیَاتِنَا اَنْ اَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ اِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِاَیَّامِ اللّهِ…»(2)
ص: 390
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«وَ ذَکِّرْهُمْ بِاَیَّامِ اللّهِ» یعنی بآلاء الله [و نعمه.]»(1) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«اَیَّامِ اللّهِ» روز قیام حضرت مهدی(علیه السلام) و روز مرگ [و روز رجعت ائمّه(علیهم السلام)] و روز قیامت است.(2) جابر گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«اَیَّامِ اللّهِ» نعمت های خداوند و بلاهای اوست، و «بلاء» امتحان خداوند است.(3) «وَ اِذْ تَاَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ لاَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِن کَفَرْتُمْ اِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ»(4) معاویة بن عمّار گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس را خداوند سه چیز عطا نمود، از سه چیز محروم نخواهد شد، کسی که توفیق دعا داده شد، از اجابت محروم نمی شود، و کسی که توفیق شکر داده شد، توفیق زیاده نعمت داده خواهد شد، و کسی که توفیق توکّل داده شد، خداوند او را کفایت خواهد نمود، چرا که خداوند می فرماید: «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»
ص: 391
و «لَئِن شَکَرْتُمْ لاَزِیدَنَّکُمْ» و «ادْعُونِی اَسْتَجِبْ لَکُمْ.»(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که گوشه هایی از نعمت به سوی شما آمد، با کوتاهی از شکر، ادامه آن را مانع نشوید.(2) علیّ بن فضّال گوید: حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
سجده شکر بعد از نماز واجب، تشکّر از خداست که به بنده ی خود توفیق ادای فریضه نماز را داده و کم ترین آن این است که در حال سجده بگوید: «شُکْراً لِلَّهِ، شُکْراً لِلَّهِ، شُکْراً لِلَّهِ». علی بن فضّال گوید: گفتم: معنای «شُکْراً لِلَّهِ» چیست؟ فرمود:
می گوید: «این سجده من تشکّر از خداست که به من توفیق خدمت و انجام این واجب را داده است» و شکر موجب زیادی نعمت می شود و اگر در این نماز تقصیری داشته به سبب سجده ی شکر جبران می شود.(3)
ص: 392
مولّف گوید:
روایات درباره ی شکر نعمت های خداوند در ذیل آیه فوق فراوان است به تفسیر برهان و نورالثّقلین مراجعه شود.
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
معنای «وَ لَئِن کَفَرْتُمْ…» کفر به نعمت های الهی می باشد.(1) «اَ لَمْ یَاْتِکُمْ نَبَاُ الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِن بَعْدِهِمْ… فَرَدُّواْ اَیْدِیَهُمْ فِی اَفْوَاهِهِمْ»(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«فَرَدُّواْ اَیْدِیَهُمْ فِی اَفْوَاهِهِمْ» «یَعْنِی فِی اَفْوَاهِ الْاَنْبِیَاءِ». «وَ قَالُواْ اِنَّا کَفَرْنَا بِمَا اُرْسِلْتُم بِهِ…» یعنی هنگامی که پیامبران آنان را دعوت به دین خدا می کردند، دست های خود را در دهان پیامبران قرار می دادند و می گفتند: ما به آن چه شما بر آن فرستاده شده اید کافریم.(3) مولّف گوید:
استفهام در آیه فوق تقریری و توبیخی است، و هدف بیان احوال امّت های گذشته و عبرت آموزی از سرنوشت آنان است و خداوند در مقام قصّه پردازی نبوده است، از این رو تفکّر و تامّل در احوالات گذشتگان عبادت است، چنان که معصومین(علیهم السلام) فرموده اند: «تَفَکُّرُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ یومٍ و لیلةٍ» و یا «خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ» و یا «خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِینَ سَنَةً» و یا «خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِینَ الف سَنَة».
ص: 393
قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ اِنْ نَحْنُ اِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَ لکِنَّ اللهَ یَمُنُّ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ ما کانَ لَنا اَنْ نَاْتِیَکُمْ بِسُلْطانٍ اِلَّا بِاِذْنِ اللهِ وَ عَلَی اللهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ وَ ما لَنا اَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَی اللهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلی ما آذَیْتُمُونا وَ عَلَی اللهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ اَرْضِنا اَوْ لَتَعُودُنَّ فی مِلَّتِنا فَاَوْحی اِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمینَ وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْاَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامی وَ خافَ وَعیدِ وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنیدٍ مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ یُسْقی مِنْ ماءٍ صَدیدٍ یَتَجَرَّعُهُ وَ لا یَکادُ یُسیغُهُ وَ یَاْتیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلیظٌ مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ اَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فی یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلی شَیْ ءٍ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعیدُ
«و استفتحوا» استفتاح طلب فتح و پیروزی است، و «خَیْبَة» ناامیدی است و خلاف آن، قدرت بر به دست آوردن منفعت است و آن ضدّ نجاح به معنای درک مطلوب است، و «جبّار عنید» طالب منزلتی بلند است که حق او نیست، و اگر عبدی موصوف به جبّار شود، مذمّت اوست و اگر خداوند موصوف به جّبار شود مدح اوست، چرا که او را قدرت و علوّ منزلت بی پایان است، و «عنید» مبالغه ی در عناد و امتناع از پذیرفتن حق است به خاطر کبر و ظلم و بغی، و «صدید» چرکی است که از جراحت خارج می شود، و «قیح» خون مخلوط با چرک است و این نوشابه دوزخیان است و «تجرّع» نوشیدن جرعه، جرعه است، و «اساغة» ریختن نوشابه در حلق است.(1)
ص: 394
پیامبرانشان به آن ها گفتند: «درست است که ما بشری همانند شما هستیم، ولی خداوند بر هر کس از بندگانش بخواهد (و شایسته بداند)، نعمت می بخشد (و مقام رسالت عطا می کند)! و ما هرگز نمی توانیم معجزه ای جز بفرمان خدا بیاوریم! (و از تهدیدهای شما نمی هراسیم) افراد باایمان باید تنها بر خدا توکّل کنند! (11) و چرا بر خدا توکّل نکنیم، با این که ما را به راه های (سعادت) رهبری کرده است؟! و ما بطور مسلّم در برابر آزارهای شما صبر خواهیم کرد (و دست از رسالت خویش بر نمی داریم)! و توکّل کنندگان، باید فقط بر خدا توکّل کنند!» (12) (ولی) کافران به پیامبران خود گفتند: «ما قطعا شما را از سرزمین خود بیرون خواهیم کرد، مگر این که به آیین ما بازگردید!» در این حال، پروردگارشان به آن ها وحی فرستاد که: «ما ظالمان را هلاک می کنیم! (13) و شما را بعد از آنان در زمین سکوت خواهیم داد، این (موفقیّت)، برای کسی است که از مقام (عدالت) من بترسد و از عذاب (من) بیمناک باشد!» (14) و آن ها (از خدا) تقاضای فتح و پیروزی (بر کفار) کردند و (سرانجام) هر گردنکش منحرفی نومید و نابود شد! (15) به دنبال او جهنم خواهد بود و از آب بد بوی متعفّنی نوشانده می شود! (16) بزحمت جرعه جرعه آن را سرمی کشد و هرگز حاضر نیست به میل خود آن را بیاشامد و مرگ از هر جا به سراغ او می آید ولی با این همه نمی میرد! و به دنبال آن، عذاب شدیدی است! (17) اعمال کسانی که به پروردگارشان کافر شدند، هم چون خاکستری است در برابر تندباد در یک روز طوفانی! آن ها توانایی ندارند کمترین چیزی از آن چه را انجام داده اند، به دست آورند و این همان گم راهی دور و دراز است! (18)
ص: 395
«وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُم مِّنْ اَرْضِنَآ اَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا فَاَوْحَی اِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ * وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الاَرْضَ مِن بَعْدِهِمْ ذَلِکَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِی وَ خَافَ وَعِیدِ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
کسی که برای طمع به خانه همسایه، به او ظلم کند، خداوند همسایه او را وارث خانه او قرار خواهد داد. و سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آیه فوق را تلاوت نمود.(2) صاحب تفسیر مجمع البیان نیز در ذیل آیه فوق گوید:
«جاء فی الحدیث من آذی جاره ورّثه الله داره.» در کتاب جعفر بن محمّد دوریستی از ابن مسعود نقل شده که گوید:
هنگامی که آیه «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا اَنفُسَکُمْ وَ اَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ» نازل شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن را برای اصحاب خود تلاوت نمود، جوانی به رو افتاد و غش کرد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دست بر سینه او گذارد و احساس نمود که قلب او می خواهد از بدنش خارج شود، پس به او فرمود: ای جوان بگو: «لا اله الّا الله» پس آن جوان تکانی خورد و گفت: «لا اله الّا الله» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او بشارت بهشت داد و اصحاب گفتند: یا رسول الله! تنها او را بشارت بهشت دادید؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: مگر سخن خدا را نشنیده اید که می فرماید: «ذَلِکَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِی وَ خَافَ وَعِیدِ.»(3)
ص: 396
«وَ اسْتَفْتَحُواْ وَ خَابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ * مِّن وَرَآئِهِ جَهَنَّمُ وَ یُسْقَی مِن مَّاء صَدِیدٍ»(1) ابو بصیر گوید:
روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بین اصحاب خود نشسته بود، ناگهان امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: در تو شباهتی از عیسی بن مریم وجود دارد، و اگر ترس از این نبود که مردم آن چه درباره ی عیسی بن مریم گفتند را درباره ی تو بگویند [و تو را خدای خود بدانند] من امروز درباره ی تو سخنی را می گفتم که مردم خاک زیر قدم تو را برای تبرّک بردارند.
ابو بصیر گوید:
با شنیدن این سخن آن دو اعرابی [نادان] خشمگین شدند و خداوند این آیه را نازل نمود «وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا اِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ * وَ قَالُوا اَ آلِهَتُنَا خَیْرٌ اَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ اِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ * اِنْ هُوَ اِلَّا عَبْدٌ اَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَ جَعَلْنَاهُ مَثَلًا لِّبَنِی اِسْرَائِیلَ * وَ لَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَا مِنکُم» -- یعنی من بنی هاشم -- «مَّلَائِکَةً فِی الْاَرْضِ یَخْلُفُونَ».
ابو بصیر گوید:
با شنیدن این سخنان حارث بن عمرو فهری به خشم آمد و گفت: «اللَّهُمَّ اِن کَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِکَ فَاَمْطِرْ عَلَیْنَا…» یعنی «خدایا اگر آن چه رسول تو درباره ی
ص: 397
علی بن ابی طالب می گوید حق است و از جانب تو می باشد، تو سنگی از آسمان بر ما فرو فرست و یا عذاب دردناکی بر ما وارد کن» پس خداوند گفته حارث فهری را [برای اثبات حقانیّت سخن پیامبر خود] درباره ی او عملی کرد [و سنگی از آسمان فرود آمد و او را هلاک نمود و درباره ی بقیّه مسلمانان] این آیه نازل شده «وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ اَنتَ فِیهِمْ وَ مَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به حارث فهری فرمود:
«یا توبه کن و یا از این جا خارج شو؟» حارث فهری گفت: ای محمّد! تو باید برای سایر قریش نیز کرامتی قرار می دادی و چنین نکردی و بنی هاشم را بر عرب و عجم فضیلت دادی؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: این کار حق من نیست بلکه حق خداست [او هر کس را بخواهد عزّت می دهد و هر کس را بخواهد خوار می نماید] حارث فهری گفت:
«قلب من مایل به توبه نیست، و لکن از نزد شما خارج می شوم» پس سوار بر مرکب خود شد و چون از مدینه خارج گردید، سنگی از آسمان بر سر او فرود آمد و او را هلاک نمود و این آیه نازل شد: «سَاَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِّلْکَافِرینَ لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ * مِّنَ اللهِ ذِی الْمَعَارِجِ». پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به منافقین اطراف خود فرمود: بروید رفیق خود را بنگرید که آن چه از خدا درخواست کرد، بر سر او فرود آمد، همان گونه که خداوند می فرماید: «وَ اسْتَفْتَحُواْ وَ خَابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ.»(1)
ص: 398
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«جَبَّارٍ عَنِیدٍ» هر کسی است که از گفتن: «لا اله الّا الله» انکار داشته باشد.(1) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«جَبَّارٍ عَنِیدٍ» کسی است که از حقّ روی بگرداند و زیر بار حق نرود.(2)
ص: 399
«وَ یُسْقَی مِن مَّاء صَدِیدٍ * یَتَجَرَّعُهُ وَ لَا یَکَادُ یُسِیغُهُ وَ یَاْتِیهِ الْمَوْتُ مِن کُلِّ مَکَانٍ وَ مَا هُوَ بِمَیِّتٍ»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«مَّاء صَدِیدٍ» خون و چرکی است که در دوزخ از فروج زن های زناکار خارج می شود.(2) ابو امامه گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در تفسیر «وَ یُسْقَی مِن مَّاء صَدِیدٍ» فرمود:
چون آب صدید را نزد او می آورند، از آن کراهت دارد و دوری می کند و چون به او نزدیک می شود، صورتش بریان می شود و پوست سرش می ریزد و چون می نوشد، روده های او از پایین اش خارج می گردد، چنان که خداوند می فرماید: «وَ سُقُوا مَاء حَمِیمًا فَقَطَّعَ اَمْعَاءهُمْ» و یا می فرماید: «وَ اِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاء کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ.»(3) «مَّثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ اَعْمَالُهُمْ کَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ لاَّ یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُواْ عَلَی شَیْءٍ…»(4) محمّد بن مسلم گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
پیشوایان ظلم و پیروان شان، از دین خدا جدا شده اند، آنان گم راه شده و مردم
ص: 400
را نیز گم راه کرده اند، و خداوند درباره ی اعمال آنان می فرماید: «اَعْمَالُهُمْ کَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ…» یعنی اعمال آنان مانند خاکستری است که باد تندی بر آن بوزد و چیزی از آن باقی نماند…(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیه فوق گوید:
مقصود کسانی هستند که اقرار به ولایت امیرالمؤمنین -- صلوات الله علیه -- نکردند و اعمال شان باطل گردیده و همانند خاکستر به باد رفته است.(2)
اَ لَمْ تَرَ اَنَّ اللهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ بِالْحَقِّ اِنْ یَشَاْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَاْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ وَ ما ذلِكَ عَلَی اللهِ بِعَزیزٍ وَ بَرَزُوا لِلهِ جَمیعًا فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا اِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعًا فَهَلْ اَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللهِ مِنْ شَیْ ءٍ قالُوا لَوْ هَدانَا اللهُ لَهَدَیْناکُمْ سَواءٌ عَلَیْنا اَ جَزِعْنا اَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحیصٍ وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْاَمْرُ اِنَّ اللهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَاَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ اِلَّا اَنْ دَعَوْتُکُمْ
ص: 401
فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا اَنْفُسَکُمْ ما اَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما اَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ اِنِّی کَفَرْتُ بِما اَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ اِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ وَ اُدْخِلَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ خالِدینَ فیها بِاِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلامٌ اَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ اَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتی اُکُلَها کُلَّ حینٍ بِاِذْنِ رَبِّها وَ یَضْرِبُ اللهُ الْاَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْاَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ یُثَبِّتُ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ یُضِلُّ اللهُ الظَّالِمینَ وَ یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ اَ لَمْ تَرَ اِلَی الَّذینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللهِ کُفْرًا وَ اَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ وَ جَعَلُوا لِلهِ اَنْدادًا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبیلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَاِنَّ مَصیرَکُمْ اِلَی النَّارِ قُلْ لِعِبادِیَ الَّذینَ آمَنُوا یُقیمُوا الصَّلاةَ وَ یُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً مِنْ قَبْلِ اَنْ یَاْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فیهِ وَ لا خِلالٌ
«و بَرَزوا لله» بروز به معنای خروج از ابهام و محسوس شدن است و بَرَزَ للقتال ای ظهر له و «ضَعف» نقصان قوّه است و اضعفه فضعف به معنای اِضْعاف و قبول ضعف است، و استکبار و تکبّر و تجبّر به یک معناست، و آن به معنای بلند پروازی می باشد، و «تَبَع» جمع تابع است، و «اغنی عنه» به معنای دفع عنه فاغناه است، و «ما لنا من محیص» یعنی مالنا من زوالٍ عن المکروه، و «الجزَعْ» بی صبری و انزعاج النفس بورود المکروه می باشد و آن مقابل صبر است، و «اِصراخ» به معنای فریادرسی است، چنان که گفته می شود:
استصرخنی فاصرخته یعنی به من پناه آورد و من او را پناه دادم، و «تحیّت» ملاقات با کرامت است، و «اجتثاث» کندن چیزی از ریشه است و «احلال» قرار دادن چیزی
ص: 402
در محلّی است، و «بَوار» به معنای هلاکت است، و «قوم بور» قوم هلاک شده است و «خِلال و خُلّه» به معنای مصادقه و دوستی است، و ممکن است خِلال جمع خُلّه باشد، مانند قُلّه و قِلال، و خِلال به معنای خصال نیز آمده است.
آیا ندیدی خداوند، آسمان ها و زمین را بحق آفریده است؟! اگر بخواهد، شما را می برد و خلق تازه ای می آورد! (19) و این کار برای خدا مشکل نیست! (20) و (در قیامت)، همه آن ها در برابر خدا ظاهر می شوند در این هنگام، ضعفا [دنباله روان نادان] به مستکبران (و رهبران گم راه) می گویند: «ما پیروان شما بودیم! آیا (اکنون که به خاطر پیروی از شما گرفتار مجازات الهی شده ایم،) شما حاضرید سهمی از عذاب الهی را بپذیرید و از ما بردارید؟» آن ها می گویند: «اگر خدا ما را هدایت کرده بود، ما نیز شما را هدایت می کردیم! (ولی کار از این ها گذشته است،) چه بیتابی کنیم و چه شکیبایی، تفاوتی برای ما ندارد راه گریزی برای ما نیست!» (21) و شیطان، هنگامی که کار تمام می شود، می گوید: «خداوند به شما وعده حق داد و من به شما وعده (باطل) دادم، و تخلّف کردم! من بر شما تسلّطی نداشتم، جز این که دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید! بنابراین، مرا سرزنش نکنید خود را سرزنش کنید! نه من فریادرس شما هستم، و نه شما فریادرس من! من نسبت به شرک شما درباره خود، که از قبل داشتید، (و اطاعت مرا همردیف اطاعت خدا قرار دادید) بیزار و کافرم!» مسلّما ستم کاران عذاب دردناکی دارند! (22) و کسانی را که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، به باغ های بهشت وارد می کنند باغ هایی که نهرها از زیر درختانش جاری است به اذن پروردگارشان، جاودانه در آن می مانند و تحیّت آن ها در آن، «سلام» است. (23) آیا ندیدی چگونه خداوند «کلمه طیبه» (و گفتار پاکیزه) را به درخت پاکیزه ای تشبیه کرده که ریشه آن (در زمین) ثابت،
ص: 403
و شاخه آن در آسمان است؟! (24) هر زمان میوه خود را به اذن پروردگارش می دهد.
و خداوند برای مردم مثلها می زند، شاید متذکّر شوند (و پند گیرند)! (25) (همچنین) «کلمه خبیثه» (و سخن آلوده) را به درخت ناپاکی تشبیه کرده که از روی زمین برکنده شده، و قرار و ثباتی ندارد. (26) خداوند کسانی را که ایمان آوردند، به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان، استوار می دارد هم در این جهان، و هم در سرای دیگر! و ستم گران را گم راه می سازد، (و لطف خود را از آن ها برمی گیرد) خداوند هر کار را بخواهد (و مصلحت بداند) انجام می دهد! (27) آیا ندیدی کسانی را که نعمت خدا را به کفران تبدیل کردند، و قوم خود را به سرای نیستی و نابودی کشاندند؟! (28) (سرای نیستی و نابودی، همان) جهنم است که آن ها در آتش آن وارد می شوند و بد قرارگاهی است! (29) آن ها برای خدا همتایانی قرار داده اند، تا (مردم را) از راه او (منحرف و) گم راه سازند بگو: «(چند روزی از زندگی دنیا و لذّات آن) بهره گیرید امّا عاقبت کار شما به سوی آتش (دوزخ) است!» (30) به بندگان من که ایمان آورده اند بگو نماز را برپا دارند و از آن چه به آن ها روزی داده ایم، پنهان و آشکار، انفاق کنند پیش از آن که روزی فرا رسد که نه در آن خرید و فروش است، و نه دوستی! (نه با مال می توانند از کیفر خدا رهایی یابند، و نه با پیوندهای مادی!) (31)
«وَ قَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الاَمْرُ اِنَّ اللّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدتُّکُمْ فَاَخْلَفْتُکُمْ…»(1) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«لَمَّا قُضِیَ الاَمْرُ» یعنی هنگامی که دنیا پایان یافت؛ سپس گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود: هر کجا در قرآن «وَ قَالَ الشَّیْطَانُ» آمده، مقصود دوّمی می باشد که از اولیای شیطان است.(2)
ص: 404
و در سخن دیگری فرمود:
مقصود از «وَ قَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الاَمْرُ» دومی می باشد، و در قرآن هر کجا «وَ قَالَ الشَّیْطَانُ» گفته شده، جز دوّمی نیست.(1) ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که قیامت بر پا می شود، ابلیس را در حالی که هفتاد غلّ و هفتاد قید به او زده اند می آورند، پس اوّلی نگاه می کند به «زَفَر» [یعنی دوّمی] که یک صد و بیست غلّ و یک صد و بیست قید به او زده اند تا این که ابلیس می گوید:
این کیست که خدا عذاب او را دو چندان نموده؟! در حالی که همه ی این خلق را من گم راه کرده ام؟! پس به او گفته می شود:
«این زَفَر است» ابلیس می گوید: برای چه این عذاب بزرگ برای او آماده شده است؟! گفته می شود: به خاطر ظلم و ستمی که به علی(علیه السلام) کرده است. پس ابلیس به او می گوید: ویل و ثبور بر تو باد، آیا نمی دانی که خداوند مرا امر کرد تا به آدم(علیه السلام) سجده کنم و من نافرمانی کردم، و از خدا خواستم تا به من قدرت بر محمّد و اهل بیت او(صلی الله علیه و آله) و شیعیان او را بدهد، و خدا خواسته مرا اجابت نکرد، و فرمود:
«اِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ اِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ» پس من از این استثناء آنان را نشناختم و گفتم: «وَ لَا تَجِدُ اَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ» و تو را غرور گرفت
ص: 405
[و در حقّ علی(علیه السلام) ظلم کردی؟!] پس «زَفَر» را احضار می کنند، و ابلیس به او خطاب می کند: برای چه به علی(علیه السلام) و به مردمی که از او پیروی کردند ظلم کردی؟ پس «زَفَر» به ابلیس می گوید: «تو مرا ه این کار امر کردی» و ابلیس به او می گوید: برای چه تو خدای خود را نافرمانی کردی و از من اطاعت نمودی؟! در حالی که خدا بر شما وعده ی حق داد و من به شما وعده ی دروغ دادم، و اجباری بر شما نداشتم؟! «اِنَّ اللّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدتُّکُمْ فَاَخْلَفْتُکُمْ وَ مَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَانٍ.»(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
خداوند این مردم را [به حق] دعوت نمود و آنان [اطاعت نکردند و] اختلاف نمودند! و اگر شیطان آنان را دعوت نموده بود می پذیرفتند و اجابت می کردند!(2)
ص: 406
«اِنِّی کَفَرْتُ بِمَآ اَشْرَکْتُمُونِ مِن قَبْلُ اِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ اَلِیمٌ»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از کفر در این آیه کفر برائت است و ابلیس در قیامت از اولیا و دوستان خود برائت می جوید و می گوید: «اِنِّی کَفَرْتُ بِمَآ اَشْرَکْتُمُونِ مِن قَبْلُ» [و مقصود از شرک نیز شرک در طاعت است.](2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز می فرماید:
کفر در آیه فوق و آیه «یَکْفُرُ بَعْضُهُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً» کفر برائت است، و مقصود ابراهیم(علیه السلام) نیز که می فرماید: «کفرنا بکم» یعنی، تبرانا منکم.(3) «اَ لَمْ تر کَیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرةٍ طَیِّبَةٍ اَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاء»(4) عمرو بن حریث گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی این آیه سوال کردم فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اصل شجره ی طیّبه است، و امیرالمؤمنین فرع آن است، و ائمّه ی از ذریّه ی آنان، شاخه های آن هستند، و علم ائمّه(علیهم السلام) میوه های آن است، و شیعیانشان از مومنین، برگ های آن درخت هستند.
ص: 407
سپس فرمود: آیا این درخت چیز دیگری دارد؟ گفتم: نه به خدا! فرمود: هنگامی که مومن به دنیا می آید برگی به آن درخت افزوده می شود، و هنگامی که مومنی از دنیا می رود برگی از آن می ریزد.(1) سلام بن المستنیر گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه ی فوق فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اصل شجره است از بنی هاشم، و علی(علیه السلام) فرع آن است، و فاطمه[[3]] عنصر [و شاخه ای از] آن است، و شاخه های دیگر آن ائمّه(علیهم السلام) اند و برگ های آن شیعیان اند، و هر گاه یکی از آنان بمیرد برگی از آن ساقط می شود، و هر گاه یکی از آنان به دنیا آید برگی بر آن افزوده می گردد. گفتم: فدای شما شوم معنای «تُؤْتِی اُکُلَها کُلَ حِینٍ بِاِذْنِ رَبِّها» چیست؟ فرمود: احکام حلال و حرام است که هر سال از امام به شیعیان می رسد.(2)
ص: 408
و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ائمّه(علیهم السلام) اصل شجره اند، و فرع آن ولایت اهل البیت(علیهم السلام) است برای کسی که داخل ولایت شان بشود.(1) «وَ مَثلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الاَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ»(2) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
این آیه را خداوند برای مَثَل و نمودار دشمنان آل محمّد(صلی الله علیه و آله) بیان نموده، و می فرماید: آنان مانند درخت خبیثه ای هستند که از زمین بیرون افتاده و قرار و ثباتی ندارد.(3)
ص: 409
و در سخن دیگری ابوجارود از آن حضرت نقل نموده که فرمود:
مقصود، کفّار هستند، که اعمال شان به آسمان بالا نمی رود، و بنی امیّه نیز اعمال شان -- جز کمی از آنان -- به آسمان بالا نمی رود و در هیچ مجلس و مسجدی خدا را یاد نمی کنند.(1) مرحوم طبرسی نیز در تفسیر مجمع البیان از ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
این آیه، مَثَل بنی امیّه است.(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره ی کسی که نذر کرده بود: زمانی را روزه بگیرد، فرمود:
«زمان» پنج ماه است و «حین» شش ماه است چنان که خداوند می فرماید: «تُؤْتِی اُکُلَها کُلَ حِینٍ بِاِذْنِ رَبِّها.»(3) مولّف گوید:
روایات دیگری نیز به این معنا در تفسیر قمّی و عیّاشی نقل شده که نیازی به ذکر آن ها نیست.
ص: 410
در مصباح کفعمی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
کسی که بر بدن او ثؤلول [یعنی زگیل و میخک] باشد، هفت مرتبه، در ماه های ناقص، این آیه و آیه ی «وَ بُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا * فَکَانَتْ هَبَاء مُّنبَثًّا» را بخواند، تا برطرف شود.(1) «یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ فِی الآخِرَةِ…»(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که برای فرزند آدم آخرین روز دنیا و اوّلین روز آخرت فرا می رسد، مال و فرزند و عمل او مقابلش مجسّم می شوند، پس او روی خود را به مال خویش می کند و می گوید: به خدا سوگند من برای به دست آوردن تو حریص بودم و [برای صرف کردن تو در راه خیر] بخیل بودم، تو برای من چه سودی داری؟ مال می گوید:
«کفن خود را از من بگیر» سپس روی خود را به فرزندان خویش می کند و می گوید:
به خدا سوگند من شما را دوست می داشتم، و از شما حمایت می کردم، اکنون شما برای من چه می کنید؟ و آنان می گویند: ما تو را تا قبر همراهی می کنیم و سپس تو را زیر خاک پنهان می نماییم.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
سپس به عمل خود توجّه می کند و می گوید: به خدا سوگند من از کار [خیر] پرهیز می کردم و عمل [خیر] بر من سنگین بود، امروز تو برای من چه خواهی کرد؟ پس عمل او می گوید: من همراه و قرین تو هستم -- در قبر و قیامت -- تا بر خداوند عرضه
ص: 411
شویم. سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: اگر او ولیّ خدا باشد، شخص بسیار خوشبو و بسیار زیبا و با لباس فاخری نزد او می آید و به او می گوید: من به تو بشارت به روح و ریحان و بهشت می دهم و مقدم تو را «خیر مقدم» می گویم، پس محتضر به او می گوید: تو کیستی؟ او می گوید: من عمل صالح تو هستم و از دنیا تا بهشت همراه تو خواهم بود.
سپس فرمود: او [یعنی میّت] به خوبی غسل دهنده ی خود را می شناسد و حاملین خود را سوگند می دهد و می گوید: «در دفن من تعجیل کنید» و چون داخل قبر خود می شود، آن دو ملک قبر، در حالی که موهای آنان روی زمین کشیده می شود، و زمین را با قدم های خود می خراشند، و صدایشان مانند رعد قاصف [و صدای کوبنده است] و چشمانشان مانند برق زننده است، وارد قبر می شوند، و به او می گویند: پروردگار تو کیست؟ و دین تو چیست؟ و پیامبر تو کیست؟ پس او می گوید: «الله ربّی، و دینی الاسلام، و نبییّ محمّد(صلی الله علیه و آله)» و آنان می گویند:
«خدا تو را در آن چه دوست می داری و خشنود می شوی ثابت بدارد» و این معنای آیه قرآن است که خداوند می فرماید: «یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ فِی الآخِرَةِ» و سپس آن دو ملک به اندازه ی دید چشم، قبر او را می گشایند و دری از بهشت به روی او باز می نمایند و به او می گویند: «با دلی شاد و چشمی روشن همانند جوانی خوشخواب بخواب» چنان که خداوند می فرماید:
«اَصْحَابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُّسْتَقَرًّا وَ اَحْسَنُ مَقِیلًا…»(1)
ص: 412
مرحوم کلینی با سند خود از ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که جنازه مومن از خانه ی او خارج می شود، ملائکه ی زیادی او را تشییع می کنند [و برای او درخواست رحمت می نمایند] و چون به قبر خود نزدیک می شود زمین [قبر] به او می گوید: «خوش آمدی، به خدا سوگند من دوست می داشتم که مثل تو بر روی من راه برود، اکنون خواهی دید که من با تو چه خواهم نمود؟» پس قبر او، به اندازه ی دید چشم وسیع می شود، و آن دو ملک قبر، بر او وارد می شوند و آنان «منکر و نکیر» در قبر می باشند، و روح او را تا گردن باز می گردانند، و او را می نشانند و به او می گویند:
ص: 413
«دین تو چیست؟ می گوید: «اسلام» می گویند: «پیامبر تو کیست؟» می گوید:
«محمّد(صلی الله علیه و آله)» می گویند: امام تو کیست؟ می گوید: امام من فلانی است [و نام امام خود را می برد] پس منادی از طرف آسمان ندا می کند: «بنده ی من راست می گوید، قبر او را از بهشت مفروش کنید، و دری از بهشت به روی او باز نمایید، و لباس بهشتی به او بپوشانید، تا وقتی که نزد ما بیاید، و آن چه نزد ما می باشد برای او بهتر خواهد بود.» سپس به او گفته می شود: «همانند عروس بخواب خوابی که در آن آشفتگی نباشد».
سپس فرمود: و اگر کافر باشد، ملائکه [عذاب] به تشییع او می آیند و او را تا قبر لعنت می کنند، و قبر به او می گوید: «لَا مَرْحَباً بِکَ وَ لَا اَهْلًا» به خدا سوگند، من دشمن می داشتم که مثل تو بر روی من راه برود و خواهی دید که من با تو چه خواهم نمود؟ پس زمین آن چنان او را فشار می دهد که درون او در هم فشرده می شود. تا این که فرمود: سپس آن دو ملک قبر بر او وارد می شوند.
ابوبصیر گوید:
من به امام(علیه السلام) عرض کردم: فدای شما شوم، آیا آن دو ملک قبر بر مومن و کافر یکسان و به یک صورت وارد می شوند؟ فرمود: نه. آن دو ملک او را می نشانند و روح او را تا بالای سینه به او بر می گردانند و به او می گویند: پروردگار تو کیست؟ پس زبان او گره می خورد و می گوید: من از مردم شنیده ام که چنین و چنان می گویند. پس آن دو ملک می گویند:
آیا تو چنین چیزی را ندانسته ای؟ سپس به او می گویند: دین تو چیست؟ پس زبان او گره می خورد، و آنان می گویند: «نفهمیده [و ندانسته]ای» تا این که به او می گویند: پیامبر تو کیست؟ و او می گوید: من از مردم شنیده ام که می گویند…»
ص: 414
و آنان می گویند: تو پیامبر خود را نشناخته ای» سپس گویند: امام زمان تو کیست؟ [و او باز می گوید: من از مردم شنیده ام که می گویند…] پس منادی از طرف آسمان صدا می زند: «بنده ی من دروغ می گوید، قبر او را با آتش فرش کنید، و از لباس های آتشین بر او بپوشانید و دری از آتش [دوزخ] را به روی او باز نمایید، تا [قیامت بر پا شود و] نزد ما بیاید و آن چه ما برای او اندوخته ایم بدتر از این است».
پس آن دو ملک با گرزهای آتشین سه مرتبه بر قبر او می زنند، و در هر مرتبه چنان قبر او شعله ور می شود که پرواز می کند و اگر یکی از این ضربه های آتشین را بر کوه های مکّه بزنند خاکستر می شوند.
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند مارهایی را در قبر، بر او مسلّط می نماید و آن ها او را شدیداً نیش می زنند و شیطان اندوه او را فراوان می نماید، و عذاب او را همه خلایق جز جنّ و انس می شنوند، و او صدای راه رفتن و تکان دادن دست های آنان را می شنود، و این معنای آیه قرآن است که می فرماید: «یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ فِی الآخِرَةِ وَ یُضِلُّ اللّهُ الظَّالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللّهُ مَا یَشَاء.»(1)
ص: 415
در روایات اهل سنّت نیز از ابن عبّاس نقل شده که گوید:
مقصود از «یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا…» ولایت علی بن ابی طالب(علیه السلام) است.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
شیطان هنگام مرگِ همه اولیا و شیعیان ما حاضر می شود و می کوشد تا او را
ص: 416
از اعتقاد خود بازگرداند و گم راه کند، و خداوند چنین چیزی را نمی خواهد [و ایمان و اعتقاد او را حفظ می کند] چنان که می فرماید: «یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ فِی الآخِرَةِ.»(1) «اَ لَمْ تر اِلَی الَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللهِ کُفْرًا وَ اَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ * جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهَا وَ بِئْسَ الْقَرَارُ»(2) اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
برای چه مردم سنّت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را تغییر دادند و دیگران را به جای وصیّ او برگزیدند آیا نمی ترسند که عذاب خدا بر آنان نازل شود؟! و سپس آیه «اَ لَمْ تر اِلَی الَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ…» را تلاوت نمود و فرمود: ما هستیم آن نعمتی که خداوند بر بندگان خود ارزانی داشته است، در حالی که در قیامت هر که نجات پیدا می کند به وسیله ما نجات پیدا می کند!(3) عبدالرّحمن بن کثیر گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه «اَ لَمْ تر اِلَی الَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللهِ کُفْرًا…» سوال نمودم، و آن حضرت فرمود:
ص: 417
مقصود خداوند همه قریش هستند که با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دشمنی کردند و با او جنگیدند و وصیّ او را انکار نمودند.(1) حارث نضری گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه ی «الَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللهِ کُفْرًا» سوال کردم، آن حضرت فرمود:
مردم درباره ی این آیه چه می گویند؟ گفتم: می گویند: «مقصود از این آیه آن دو گروه بسیار فاجر [و خطرناک] از قریش یعنی بنی امیّه و بنی مغیرة می باشند» امام(علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند مقصود همه ی قریش می باشند، چرا که خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) فرمود: من قریش را بر عرب فضیلت دادم و نعمت خود را بر آنان نازل کردم و پیامبری برای آنان فرستادم، و آنان نعمت من را کفران نمودند [و نبوّت پیامبر من را انکار کردند] و قوم خود را به هلاکت رساندند! «وَ اَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ.»(2) عثمان بن عیسی گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه ی «اَ لَمْ تر اِلَی الَّذِینَ بَدَّلُواْ
ص: 418
نِعْمَةَ اللهِ کُفْرًا…» سوال کردم و آن حضرت فرمود:
این آیه درباره ی دو گروه ستم گر از قریش نازل شد و آنان بنی امیّه و بنی مغیره بودند و بنی مغیره را خداوند در جنگ بدر هلاک نمود و بنی امیّه مدّتی مهلت پیدا می کنند [و سپس هلاک می شوند]. سپس فرمود: به خدا سوگند ما هستیم آن نعمتی که خدا بر بندگان خود ارزانی داشته است و به واسطه ما رستگار می شود هر که رستگار می شود.(1) زید شحّام گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
از امیرالمؤمنین(علیه السلام) به من رسیده که مقصود از آیه فوق بنی امیّه و بنی مغیره اند؟ و بنی مغیره در بدر کشته شدند و بنی امیّه تا زمانی مهلت پیدا می کنند؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند خداوند از این آیه همه قریش را اراده نموده است، آنان که با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دشمنی کردند و با او جنگیدند!(2) «قُل لِّعِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُواْ یُقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَ یُنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً مِنْ قَبْلِ اَنْ یَاْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فیهِ وَ لا خِلالٌ»(3)
ص: 419
سماعة بن مِهران گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند برای فقرا در اموال اغنیا فریضه و واجبی قرار داده که چاره ای از پرداخت آن ندارند و ستایشی برای آنان نخواهد بود، و آن زکات است که با پرداخت آن از کشته شدن محفوظ می مانند و مسلمان محسوب می شوند، و لکن خداوند در اموال اغنیا چیزی غیر از زکات قرار داده و فرموده است: «فِی اَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ * لِّلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» و حقّ معلوم غیر از زکات است و آن چیزی است که انسان مسلمان در مال خود واجب می نماید و لازم است که به اندازه ی طاقت و توان خود آن را در هر هفته و یا هر ماه بر خود لازم نماید و بپردازد، چنان که خداوند می فرماید:
«وَ اَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَ عَلاَنِیَةً» و ماعون نیز همین گونه است، و آن قرض و یا متاعی است که به دیگری عاریه می دهد و عمل خیر و نیکی است که انجام می دهد، و نیز از چیزهایی که غیر از زکات خداوند واجب نموده صله ای است که به خویشان خود می نماید و آن غیر از زکات است، چنان که می فرماید:
«وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن یُوصَلَ» و هر کس آن چه را خداوند بر او واجب نموده بپردازد، وظیفه خود را انجام داده و شاکر نعمت های خداوند بوده و خداوند او را بر انجام این وظیفه ستایش نموده و باید مطابق آن چه توانایی دارد، بر دیگران [یعنی ارحام و فقرا] انفاق نماید و با توفیق و کمک خداوند از انجام چنین عملی دریغ نکند و خدا را شاکر باشد به خاطر توفیق و کمکی که به او نموده است.(1)
ص: 420
سماعه نیز از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
خداوند برای فقرا در اموال اغنیا سهمی واجب نموده و آن زکات است که با پرداخت آن مردم مورد ستایش قرار نمی گیرند، چرا که با پرداخت زکات خون آنان محفوظ می ماند، و مسلمان نامیده می شوند، و لکن خداوند در اموال اغنیاء حقوقی برای فقرا -- غیر از زکات -- قرار داده و فرموده است: «وَ اَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَ عَلاَنِیَةً.»(1)
اللهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ وَ اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقًا لَکُمْ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِاَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْاَنْهارَ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَیْنِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَاَلْتُمُوهُ وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ لا تُحْصُوها اِنَّ الْاِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ وَ اِذْ قالَ اِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَ اجْنُبْنی وَ بَنِیَّ اَنْ نَعْبُدَ الْاَصْنامَ رَبِّ اِنَّهُنَّ اَضْلَلْنَ کَثیرًا مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنی فَاِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانی فَاِنَّكَ غَفُورٌ رَحیمٌ رَبَّنا اِنِّی اَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ اَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوی اِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ رَبَّنا اِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفی وَ ما نُعْلِنُ وَ ما یَخْفی عَلَی اللهِ مِنْ شَیْ ءٍ فِی الْاَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ الْحَمْدُ لِلهِ الَّذی وَهَبَ لی
ص: 421
عَلَی الْکِبَرِ اِسْماعیلَ وَ اِسْحاقَ اِنَّ رَبِّی لَسَمیعُ الدُّعاءِ رَبِّ اجْعَلْنی مُقیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ رَبَّنَا اغْفِرْ لی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ وَ لا تَحْسَبَنَّ اللهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ اِنَّما یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فیهِ الْاَبْصارُ مُهْطِعینَ مُقْنِعی رُؤُسِهِمْ لا یَرْتَدُّ اِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ اَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ وَ اَنْذِرِ النَّاسَ یَوْمَ یَاْتیهِمُ الْعَذابُ فَیَقُولُ الَّذینَ ظَلَمُوا رَبَّنا اَخِّرْنا اِلی اَجَلٍ قَریبٍ نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ اَ وَ لَمْ تَکُونُوا اَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَکُمْ مِنْ زَوالٍ وَ سَکَنْتُمْ فی مَساکِنِ الَّذینَ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ وَ تَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنا بِهِمْ وَ ضَرَبْنا لَکُمُ الْاَمْثالَ وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللهِ مَکْرُهُمْ وَ اِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ فَلا تَحْسَبَنَّ اللهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ اِنَّ اللهَ عَزیزٌ ذُو انتِقامٍ یَوْمَ تُبَدَّلُ الْاَرْضُ غَیْرَ الْاَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ وَ تَرَی الْمُجْرِمینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنینَ فِی الْاَصْفادِ سَرابیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشی وُجُوهَهُمُ النَّارُ لِیَجْزِیَ اللهُ کُلَّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ اِنَّ اللهَ سَریعُ الْحِسابِ هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ وَ لِیُنْذَرُوا بِهِ وَ لِیَعْلَمُوا اَنَّما هُوَ اِلهٌ واحِدٌ وَ لِیَذَّکَّرَ اُولُوا الْاَلْبابِ
«دائِبَیْن» به معنای جاریین است، و «بوادٍ» وادی به معنای دامنه کوه است، و نهرهای بزرگ را اودیه می گویند، چرا که اطراف آن ها کوه است، و «مهطعین» به معنای مسرعین است، و «مقنعین» به معنای رافعین است، یعنی آنان سرهای خود را بالا نموده و به سرعت به سوی جزا حرکت می کنند و از هراسی که دارند چشم بر هم نمی گذارند، و «افئدتهم هواء» یعنی دل های آنان از خوف و ترس تهی شده و مانند هوا گردیده است. و «بُروز» به معنای ظهور است، و «اَصفاد» جمع صَفَد به معنای غلّ است که به وسیله آن دست ها
ص: 422
به گردن بسته می شود، و «مُقرَّنین» از تقرین به معنای جمع کردن و بستن اعضا به هم دیگر با غلّ و زنجیر و طناب است، و «اصفاد» جمع صفد است و صفّدته بالحدید: قیّدته به، و «اصفاد» چیزهایی است که به وسیله آن ها مجرم را می بندند.(1)
خداوند همان کسی است که آسمان ها و زمین را آفرید و از آسمان، آبی نازل کرد و با آن، میوه ها (ی مختلف) را برای روزی شما (از زمین) بیرون آورد و کشتی ها را مسخّر شما گردانید، تا بر صفحه دریا به فرمان او حرکت کنند و نهرها را (نیز) مسخّر شما نمود (32) و خورشید و ماه را -- که با برنامه منظّمی در کارند -- به تسخیر شما درآورد و شب و روز را (نیز) مسخّر شما ساخت (33) و از هر چیزی که از او خواستید، به شما داد و اگر نعمت های خدا را بشمارید، هرگز آن ها را شماره نتوانید کرد! انسان، ستم گر و ناسپاس است! (34) (به یاد آورید) زمانی را که ابراهیم گفت: «پروردگارا! این شهر [مکّه] را شهر امنی قرار ده! و من و فرزندانم را از پرستش بُت ها دور نگاه دار! (35) پروردگارا! آن ها [بتها] بسیاری از مردم را گم راه ساختند! هر کس از من پیروی کند از من است و هر کس نافرمانی من کند، تو بخشنده و مهربانی! (36) پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی آب و علفی، در کنار خانه ای که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند تو دل های گروهی از مردم را متوجّه آن ها ساز و از ثمرات به آن ها روزی ده شاید آنان شکر تو را بجای آورند! (37) پروردگارا! تو می دانی آن چه را ما پنهان و یا آشکار می کنیم و چیزی در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست! (38) حمد خدای را که در پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید مسلّما پروردگار من، شنونده (و اجابت کننده) دعاست. (39) پروردگارا: مرا برپا کننده نماز قرار ده، و از فرزندانم (نیز چنین فرما)، پروردگارا: دعای مرا
ص: 423
بپذیر! (40) پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مومنان را، در آن روز که حساب برپا می شود، بیامرز! (41) گمان مبر که خدا، از آن چه ظالمان انجام می دهند، غافل است! (نه، بلکه کیفر) آن ها را برای روزی تاخیر انداخته است که چشم ها در آن (به خاطر ترس و وحشت) از حرکت بازمی ایستد… (42) گردنها را کشیده، سرها را به آسمان بلندکرده، حتّی پلک چشم های شان از حرکت بازمی ماند زیرا به هر طرف نگاه کنند، آثار عذاب آشکار است!) و (در این حال) دل های شان (فرومی ریزد و از اندیشه و امید،) خالی می گردد! (43) و مردم را از روزی که عذاب الهی به سراغ شان می آید، بترسان! آن روز که ظالمان می گویند: «پروردگارا! مدّت کوتاهی ما را مهلت ده، تا دعوت تو را بپذیریم و از پیامبران پیروی کنیم!» (امّا پاسخ می شنوند که:) مگر قبلًا سوگند یاد نکرده بودید که زوال و فنایی برای شما نیست؟! (44) (آری شما بودید که) در منازل (و کاخهای) کسانی که به خویشتن ستم کردند، ساکن شدید و برای شما آشکار شد چگونه با آنان رفتار کردیم و برای شما، مثلها (از سرگذشت پیشینیان) زدیم (باز هم بیدار نشدید)! (45) آن ها نهایت مکر (و نیرنگ) خود را به کار زدند و همه مکرها (و توطئه های شان) نزد خدا آشکار است، هر چند مکرشان چنان باشد که کوه ها را از جا برکند! (46) پس گمان مبر که خدا وعده ای را که به پیامبرانش داده، تخلّف کند! چرا که خداوند قادر و انتقام گیرنده است. (47) در آن روز که این زمین به زمین دیگر، و آسمان ها (به آسمان های دیگری) مبدل می شود، و آنان در پیشگاه خداوند واحد قهار ظاهر می گردند! (48) و در آن روز، مجرمان را با هم در غل و زنجیر می بینی! (که دستها و گردنهای شان را به هم بسته است!) (49) لباسهای شان از قطران [ماده چسبنده بد بوی قابل اشتعال] است و صورتهای شان را آتش می پوشاند… (50) تا خداوند هر کس را، هر آن چه انجام داده، جزا دهد! به یقین، خداوند سریع الحساب است! (51) این (قرآن،) پیام (و ابلاغی) برای (عموم) مردم است تا همه به وسیله آن انذار شوند، و بدانند او خدا یکتاست و تا صاحبان مغز (و اندیشه) پند گیرند! (52)
ص: 424
«اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضَ وَ اَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَاَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ… * وَ سَخَّر لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ…»(1) مولّف گوید:
تفسیر روایی این آیه در اوّل سوره ی هود آیه «وَ هُوَ الَّذِی خَلَق السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضَ فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ وَ کَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاء»(2)، و در اوّل سوره ی بقره آیه «الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الاَرْضَ فِرَاشاً وَ السَّمَاء بِنَاء وَ اَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء…»(3)، بیان شد، و نیز تفسیر روایی آیه «وَ سَخَّر لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» در سوره ی یونس ذیل آیه «هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاء وَ الْقَمَرَ نُورًا»(4) بیان گردید، مراجعه شود.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دَآئِبَینَ» فرمود:
«ساریین فِی مَرْضَاتِهِ یُبْلِیَانِ کُلَ جَدِیدٍ وَ یُقَرِّبَانِ کُلَّ بَعِیدٍ». یعنی خورشید و ماه همواره در مسیر رضایت خداوند سیر می کنند و هر تازه ای را کهنه و هر دوری را نزدیک می نمایند.(5) «وَ آتَاکُم مِّن کُلِّ مَا سَاَلْتُمُوهُ وَ اِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللهِ لَا تُحْصُوهَا…»(6) امام سجّاد(علیه السلام) می فرمود:
منزّه است خدایی که معرفت خود را به احدی نداد، مگر با اقرار به تقصیر در
ص: 425
معرفت، چنان که معرفت ادراک خود را نیز به احدی نداد، جز به اندازه ی علم به عدم ادراک خود، از این رو خداوند از عارفین معترف به تقصیر در معرفت تشکّر نمود، و معرفت به تقصیر را شکر آنان قرار داد، چنان که اعتراف علما را به عدم درک او، ایمان آنان محسوب نمود، چرا که او می دانست: وسعت و طاقت بندگان او بیش از این نیست، و احدی از مخلوق او به نهایت عبادت نمی رسد، و چگونه کسی می تواند به منتهای عبادت خدایی برسد که حدّ و اندازه و کیفیّتی برای او نیست، و او از حدّ و اندازه متعالی و منزّه است؟!(1) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ اِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللهِ لَا تُحْصُوهَا» فرمود:
کسی که در سختی باشد و نتواند به حجّ برود، باید نزد قبر امام حسین(علیه السلام) برود، و معرفت پیدا کند، و این برای او از حجّ کفایت می کند. سپس فرمود: این اختصاص به معسر و فقیر ندارد، بلکه متمکّن از حجّ نیز، اگر حجّ واجب خود را انجام داده باشد و باز بخواهد، حجّ مستحبّی انجام بدهد و مانعی برای او رخ بدهد و در روز عرفه به زیارت امام حسین(علیه السلام) برود، از حجّ و عمره ی او کفایت می کند و خداوند پاداش چندین حجّ به او خواهد داد. راوی گوید: گفتم: زیارت امام حسین(علیه السلام) با چند حج و چند عمره برابر است؟ فرمود: قابل شماره نیست.
ص: 426
گفتم: آیا یک صد حج و عمره پاداش آن است؟ فرمود: چه کسی می تواند شماره کند؟ گفتم: آیا به اندازه ی هزار حج و عمره پاداش دارد؟ فرمود: بیش از آن است.
و سپس فرمود: «وَ اِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللهِ لَا تُحْصُوهَا.»(1) «وَ اِذْ قَالَ اِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ اَن نَّعْبُدَ الاَصْنَامَ…»(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن کلام مفصّلی فرمود:
خداوند امامت را از کسی که سابقه کفر [و پرستش بت] داشته منع نموده، چرا که آن چه را به عهده ی پیامبران و اولیای خود واگذار نموده، شایسته نیست به کسانی بدهد که بُت می پرستیده اند، از این رو به ابراهیم می فرماید: «لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» یعنی مشرکین، چرا که شرک ظلم بزرگی است، و چون ابراهیم(علیه السلام) دانست که عهد الهی و امامت به بُت پرستان داده نمی شود گفت: «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَ اَنْ نَعْبُدَ الْاَصْنام.»(3)
ص: 427
عبدالله بن مسعود گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«من با دعای پدرم ابراهیم به وجود آمده ام» پس ما گفتیم: چگونه شما با دعای ابراهیم به وجود آمده اید؟ فرمود: خداوند به ابراهیم وحی نمود: «اِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ اِمَامًا» و چون این وحی بر او نازل شد، خشنود گردید و گفت: «وَ مِن ذُرِّیَّتِی»؟ یعنی از ذریّه من نیز امام خواهند بود؟ و خداوند به او خطاب کرد: «ای ابراهیم! من به تو عهد و پیمان و وعده ای نمی دهم که به آن وفا نکنم» ابراهیم گفت:
آن وعده و عهد چیست که به آن وفا نمی کنی؟ فرمود: «من به ذریّه ی تو اگر ظالم باشند امامت را نمی دهم» ابراهیم گفت: خدایا ظالم از ذریّه من کیست که تو امامت را به او نمی دهی؟ خطاب شد: «من هرگز به کسی که در مقابل بُت سجده کرده باشد، عهد امامت را نمی دهم و او شایسته ی آن نیست» از این رو ابراهیم گفت: «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ اَنْ نَعْبُدَ الْاَصْنامَ * رَبِ اِنَّهُنَ اَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ».
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: به همین علّت امامت و دعوت الهی به من و برادرم علی منتهی شد، چرا که هیچ کدام از ما هرگز در مقابل بُت سجده نکردیم و خداوند مرا پیامبر، و علی را وصیّ من قرار داد.(1)
ص: 428
«فَمَن تَبِعَنِی فَاِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصَانِی فَاِنَّکَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) در یکی از خطبه های خود فرمود:
«اِنَ اَوْلَی النَّاسِ بِاِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ»(2)، یعنی «سزاوارترین مردم به ابراهیم و این پیامبر، پیروان آنانند» سپس فرمود: این آیه و آیه «وَ اُوْلُو الْاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ» دلیل بر آن است که ما از همه مردم سزاوارتر به ابراهیم(علیه السلام) هستیم و ما وارث اوییم و ما اولو الارحامی هستیم که وارث کعبه می باشیم و ما آل ابراهیم هستیم، آیا شما می توانید از ملّت ابراهیم اعراض کنید در حالی که خداوند می فرماید: «فَمَن تَبِعَنِی فَاِنَّهُ مِنِّی»؟!(3) عمر بن یزید گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
«ای پسر یزید! به خدا سوگند تو از ما خانواده هستی» گفتم: فدای شما شوم، مقصود شما این است که از آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هستم؟ فرمود: «به خدا سوگند آری از آنان هستی» گفتم: فدای شما شوم، راستی از آنان هستم؟! فرمود: آری به خدا سوگند از آنان هستی، مگر تو قرآن نخوانده ای که خدای(عزوجل) می فرماید: «اِنَّ اَوْلَی النَّاسِ بِاِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هَذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُواْ وَ اللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ» و یا
ص: 429
می فرماید: «فَمَن تَبِعَنِی فَاِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصَانِی فَاِنَّکَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»؟(1) ابوعمرو زبیری گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس ولایت آل محمّد(صلی الله علیه و آله) را پذیرفته باشد و آنان را به خاطر قرابت با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر همه مردم مقدّم [و افضل] بداند، او از آل محمّد محسوب می شود، نه آن که ذاتاً از آنان باشد، بلکه به خاطر ولایت پذیری و پیروی از آن ها، منسوب به آنان می شود، چنان که خداوند می فرماید: «وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَاِنَّهُ مِنْهُمْ» و نیز از قول ابراهیم می فرماید: «فَمَن تَبِعَنِی فَاِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصَانِی فَاِنَّکَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ.»(2) «رَّبَّنَا اِنِّی اَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ…»(3) هشام بن حکم گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ابراهیم(علیه السلام) در بادیه و اطراف شام سکونت داشت و چون از هاجر اسماعیل به دنیا آمد، ساره همسر اوّل ابراهیم بسیار غمگین شد، که فرزندی از ابراهیم به دنیا نیاورده است، از این رو ابراهیم را درباره هاجر آزار می داد و غصّه مند می نمود،
ص: 430
و ابراهیم به خدای خود شکوه نمود و خداوند به او فرمود: «مَثَل زن مَثَل استخوانی است که کج باشد، اگر آن را رها کنی بهره ی خود را از او می بری و اگر بخواهی آن را راست کنی می شکند و تو از آن بی بهره می شوی.» سپس به ابراهیم دستور داد تا هاجر و اسماعیل را در جای دیگری ببرد، ابراهیم عرضه داشت: خدایا آنان را به کجا ببرم؟ خطاب شد: به حرم من و محل امن من و اوّلین بقعه ای که از زمین خلق نمودم و آن مکّه است. پس جبرییل را فرستاد و او مرکب بُراق را آماده نمود و ابراهیم و هاجر و اسماعیل را سوار کرد و آنان را حرکت داد و ابراهیم به هر مکان سبز و دارای درخت و نخلستانی می رسید می گفت: این جا، این جا، و جبرییل می گفت: بیا بیا، تا او را در مکّه در کنار کعبه فرود آورد.
از سویی ابراهیم با ساره عهد بسته بود که هر کجا آنان را ببرد خود از مرکب پیاده نشود تا به نزد ساره بازگردد، و چون هاجر و اسماعیل در کنار کعبه پیاده شدند درختی در آن محل بود و هاجر عبای خود را بر آن انداخت و زیر سایه ی آن نشستند، و چون ابراهیم خواست که از آنان خداحافظی کند و نزد ساره برود، هاجر به او گفت: ای ابراهیم! برای چه ما را در جایی که هیچ انیس و آب و زرعی نیست، رها می کنی؟! ابراهیم فرمود: خدایی که مرا چنین امر کرده شما را کفایت خواهد نمود، سپس بازگشت و چون به کوه ذی طوی رسید، به خدای خود گفت:
«رَّبَّنَا اِنِّی اَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ اَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی اِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ» و سپس گذشت و هاجر و اسماعیل در آن جا ماندند…. بقیّه این حدیث در سورة بقره ذیل آیه «وَ اِذْ یَرْفَعُ اِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ اِسْمَاعِیلُ…» بیان شد.(1)
ص: 431
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
ماییم ذریّه ابراهیم و ماییم بقیّه آن ذریّه ابراهیمی.(1) و در سخن دیگری فرمود:
به خدا سوگند ما بقیّه آن عترت و ذریّه [ابراهیمی] هستیم.(2)
ص: 432
فضیل بن یسار گوید: امام باقر(علیه السلام) هنگامی که دید مردم اطراف کعبه طواف می کنند، فرمود:
در جاهلیّت نیز مردم همین گونه طواف می کردند! سپس فرمود: [طواف مقبول این است که] خداوند به آنان فرموده: پس از طواف [و انجام حجّ] نزد ما بیایند و ولایت و محبّت خود را نسبت به ما عرضه کنند [و تجدید نمایند] و آمادگی خود را برای یاری ما اعلام کنند. و سپس این آیه را تلاوت نمود «فَاجْعَلْ اَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی اِلَیْهِمْ.»(1) امام باقر(علیه السلام) به قتادة بن دعامّه [یکی از مشاهیر علمای عامّه] فرمود:
کسی که با زاد و توشه و مرکب حلال از خانه خود به قصد زیارت کعبه خارج شود و حق ما را [در امامت] شناخته باشد، قلب او مایل به ما خواهد بود، چنان که خداوند می فرماید: «فَاجْعَلْ اَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی اِلَیْهِمْ» و مقصود از «اِلَیْهِمْ» ما هستیم و کعبه نیست و اگر کعبه می بود، باید «اِلَیْهِ» می فرمود. سپس فرمود:
به خدا سوگند، ماییم نتیجه دعای ابراهیم(علیه السلام) [که فرمود: «فَاجْعَلْ اَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی اِلَیْهِمْ»] و ماییم که هر کس قلبش ما را دوست بدارد، حجّ او قبول است،
ص: 433
وگرنه حج او قبول نخواهد بود، سپس فرمود: ای قتاده! اگر کسی این گونه باشد، ایمن از عذاب جهنّم خواهد بود…(1) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ ارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ» فرمود:
مقصود: ثمرات قلوب است.(2) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
[با دعای حضرت ابراهیم(علیه السلام)] همه میوه ها از اطراف عالم به طرف مکّه حمل می شود، و خداوند دعای ابراهیم(علیه السلام) را به گونه ای مستجاب نموده که هر میوه ای در بلاد شرق و غرب باشد در مکّه یافت می شود، تا جایی که حکایت شده: در یک روز میوه های چهار فصل در مکّه یافت می شود.(3) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ مَا یَخْفَی عَلَی اللهِ مِن شَیْءٍ» فرمود:
خداوند تبارک و تعالی نیّت عبد خود را هنگام دعا می داند و لکن دوست می دارد که حوائج او مطرح شود، پس هر گاه حاجتی داشتی نام حاجت خود را به درگاه
ص: 434
خداوند ببر.(1) «وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ قَالَ قَالَ: اِنَّ اللَّهَ(عزوجل) یَعْلَمُ حَاجَتَکَ وَ مَا تُرِیدُ وَ لَکِنْ یُحِبُّ اَنْ تُبَثَّ اِلَیْهِ الْحَوَائِج.»(2) «رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ»(3) جابر گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه فوق سوال کردم فرمود:
این کلمه را کتّاب وحی به غلط نوشته اند و استغفار ابراهیم برای پدر خود به خاطر وعده ای بود که به او داده بود [وگرنه هنگامی که دانست او دشمن خداست برای او استغفار نکرد و فرمود: «رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوَلَدَیَّ» یعنی اسماعیل و اسحاق و حسن و حسین» سپس فرمود: به خدا سوگند حسن و حسین فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستند.(4) علی بن ابراهیم قمّی نیز گوید:
این آیه این گونه نازل شده است: «وَ لِوَلَدَیَّ اِسْمَاعِیلَ وَ اِسْحَاقَ.»(5)
ص: 435
«وَ لَا تَحْسَبَنَّ اللّهَ غَافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ اِنَّمَا یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الاَبْصَارُ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم در تفسیر این آیه گوید:
ستم کاران از ترس دوزخ چشمانشان خیره می شود و باز می ماند و قدرت بر هم گذاردن آن را ندارند و قلوب آنان از خفقان و وحشت پاره پاره می شود!(2) مولّف گوید:
سختی قیامت برای اهل دوزخ و سمتکاران، قابل توصیف نیست، و چه خوب است که ما از این آیات پند بگیریم و بدانیم که حساب قیامت دقیق است و ذرّة المثقال کار خوب و کار بد ما محاسبه می شود و در بین این آیات، آیات سوره ی زلزال و آیه ی «… یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا اَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَ تَرَی النَّاسَ سُکَارَی وَ مَا هُم بِسُکَارَی وَ لَکِنَّ عَذَابَ اللهِ شَدِیدٌ» بیشتر وضع آن روز را روشن می نماید، «اعاذنا الله من بلایا الدنیا و عذاب الاخرة انّه رحیم بعباده».
«رَبَّنَا اَخِّرْنَا اِلَی اَجَلٍ قَرِیبٍ نُّجِبْ دَعْوَتَکَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ…»(3) «رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا اَخَّرْتَنَا اِلَی اَجَلٍ قَرِیبٍ»(4) محمّد بن مسلم گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند آن چه حسن بن علی(علیه السلام) انجام داد برای این امّت بهتر از آن چه بود که خورشید بر آن می تابد. سپس فرمود: به خدا سوگند درباره ی صلح امام حسن(علیه السلام) آیه «اَ لَمْ تر اِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّواْ اَیْدِیَکُمْ وَ اَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَ آتُواْ الزَّکَاةَ» نازل شد و مقصود ترک قتال و اطاعت از امام بود و مردم در زمان امام حسن(علیه السلام)
ص: 436
درخواست جنگ کردند [در حالی که شرایط آن فراهم نبود] و چون در زمان امام حسین(علیه السلام) خداوند جنگ را بر آنان واجب نمود تا از امام خود دفاع کنند گفتند: «رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا اَخَّرْتَنَا اِلَی اَجَلٍ قَرِیبٍ»، «رَبَّنَا اَخِّرْنَا اِلَی اَجَلٍ قَرِیبٍ نُّجِبْ دَعْوَتَکَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ…» و مقصود آنان تاخیر جنگ به زمان حضرت قائم(علیه السلام) بود.(1) «وَ قَدْ مَکَرُواْ مَکْرَهُمْ وَ عِندَ اللهِ مَکْرُهُمْ وَ اِن کَانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ»(2) روایت شده که خدمت امام صادق(علیه السلام) سخن از خانه های خلفای عبّاسی برده شد و یکی از اصحاب آن حضرت گفت: «ای کاش ببینیم خدا آن ها را خراب نموده و یا به دست ما خراب شود» پس امام(علیه السلام) به او فرمود:
چنین مگو، بلکه بگو: از مساکن قائم(علیه السلام) و یاران او شود، مگر سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «وَ سَکَنتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُواْ اَنفُسَهُمْ»(3)
ص: 437
امیرالمؤمنین(علیه السلام) [در تفسیر آیه «وَ اِن کَانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ»] می فرماید:
نمرود می خواست به آسمان دست پیدا کند، پس چهار باز شکاری را گرفت و آن ها را تربیت نمود و سپس تابوتی از چوب تهیّه نمود و به چهار گوشه آن طنابی بست و طناب ها را به پاهای چهار باز شکاری بست و مردی را در بین آن تابوت قرار داد و در وسط تابوت عمودی قرار داد و بر سر آن گوشتی آماده نمود و بازهای شکاری را پرواز داد و آنان به طرف طعمه پرواز نمودند و بسیار بالا رفتند و هر چه آن مرد نگاه کرد آسمان را همان گونه دید و چون به طرف زمین نگاه کرد کوه ها را ندید و پس از ساعتی باز نگاه کرد و آسمان را همان گونه دید و زمین را به صورت آب مشاهده کرد و چون عمود را به طرف پایین قرار داد و بازهای شکاری به خاطر طعمه خود به طرف پایین آمدند، کوه ها هراس پیدا کردند [از این که وعده ی قیامت رسیده باشد] چنان که خداوند می فرماید: «وَ اِن کَانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ.»(1)
ص: 438
شیخ طوسی در کتاب مجالس خود از ابو بصیر نقل نموده که گوید: امام صادق(علیه السلام) به شیعیان خود می فرمود:
از خدا بترسید و از امامان خود اطاعت کنید و آن چه آنان می گویند را بگویید و نسبت به آن چه سکوت می کنند ساکت باشید، چرا که شما در حکومت کسانی زندگی می کنید که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «وَ اِن کَانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ» و مقصود آن حضرت بنی عبّاس بود، سپس فرمود: از خدا بترسید و در چنین زمانی با عشایر آنان نیکی کنید و به تشییع جنازه آنان بروید و امانت آنان را ادا کنید و بر شما باد به حج خانه خدا و آن را ترک نکنید، چرا که اگر همه ساله حج به جا بیاورید مکاره و مصائب دنیا و سختی های قیامت از شما برطرف می شود.(1) «یَوْمَ تُبَدَّلُ الاَرْضُ غَیْرَ الاَرْضِ وَ السَّمَاوَاتُ وَ بَرَزُواْ للّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»(2) زراره گوید: ابرش کلبی از امام باقر(علیه السلام) درباره ی این آیه سوال نمود و امام(علیه السلام) فرمود:
زمین در روز قیامت تبدیل به قرصه نان هایی پاکیزه می شود، و مردم در مدّت حساب قیامت از آن ها می خورند. ابرش گفت: آیا مردم در آن روز به فکر خوردن
ص: 439
و آشامیدن هستند؟! امام(علیه السلام) فرمود: مردم در آتش از خوردن و آشامیدنِ ضریع و حمیم مشغول نیستند، و در قیامت و وقت حساب نیز به طور مسلّم مشغول نخواهند بود.(1) محمّد بن مسلم گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
«خداوند هنگامی که زمین را آفرید، هفت گروه از مخلوق را آفرید که از فرزندان آدم نبودند و هر کدام را روی زمین ساکن نمود و سپس آدم و ذریّه او را آفرید.» تا این که فرمود: به خدا سوگند بهشت از زمانی که خلق شده، از ارواح مومنین خالی نبوده، و آتش و دوزخ نیز از آن هنگام که خلق شده، خالی از کفّار و عصاة نبوده است، و شاید شما گمان کرده اید که چون در قیامت ارواح مومنین با بدن های شان به بهشت می روند، و ارواح کافران با بدن های شان به دوزخ می روند، پس از آن کسی خدا را پرستش نمی کند، و خداوند مخلوق دیگری را خلق نمی کند، تا او را عبادت کنند و به یگانگی او اقرار نمایند؟! آری به خدا سوگند او خلق دیگری را -- که به صورت زن و مرد نباشند -- خلق خواهد کرد، تا او را عبادت کنند و به یگانگی او اعتراف نمایند و به عظمت او پی ببرند، و برای آنان نیز زمین و آسمانی را خلق خواهد نمود.
ص: 440
همان گونه که می فرماید: «یَوْمَ تُبَدَّلُ الاَرْضُ غَیْرَ الاَرْضِ وَ السَّمَاوَاتُ» و نیز می فرماید:
«اَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْاَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ.»(1) از امام سجّاد(علیه السلام) نقل شده که در سخنی قیامت را توصیف نموده و فرمود:
«تُبَدَّلُ الاَرْضُ غَیْرَ الاَرْضِ» یعنی زمین تبدیل به زمین دیگری می شود که بر روی آن گناه نشده باشد و آن زمین صاف و آشکار است و کوه و گیاهی بر آن نیست همان گونه که خداوند از اوّل آن را آفریده است [«یعنی یوم دحو الارض.»](2)
ص: 441
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیه فوق گوید:
زمین در موقف قیامت تبدیل به نان سفید می شود و مومنین از آن می خورند «وَ تَرَی الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُّقَرَّنِینَ فِی الاَصْفَادِ» یعنی مجرمین را می بینی که در آن روز بعضی را به بعض دیگر می بندند.(1) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «سَرَابِیلُهُم مِّن قَطِرَانٍ» فرمود:
پیراهن های آنان از قَطِران است و قطران پیراهن زرد آتشین است که مذاب می باشد و در نهایت حرارت است، چنان که خداوند می فرماید: «وَ تَغْشَی وُجُوهَهُمْ النَّارُ» یعنی آنان پیراهن های زرد آتشین را می پوشند و آتش صورت های شان را احاطه می کند!(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: جبرییل گفت:
اگر سربالی [و بیرجامه ای] از سرابیل اهل آتش بین آسمان و زمین معلّق شود اهل زمین از بوی بد آن می میرند.(3)
ص: 442
امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز همان گونه که در نهج البلاغة آمده می فرماید:
«وَ اَلْبَسَهُمْ سَرَابِیلَ الْقَطِرَانِ وَ مُقَطَّعَاتِ النِّیرَانِ فِی عَذَابٍ قَدِ اشْتَدَّ حَرُّهُ وَ بَابٍ قَدْ اُطْبِقَ عَلَی اَهْلِهِ» یعنی خداوند لباس های بدبو و آتشین بر دوزخیان می پوشاند و آنان را در عذابی از آتش قرار می دهد که حرارت آن شدید است، و آنان را در خانه ای از آتش قرار می دهد و درب آن را بر آنان می بندد!(1) «اقول مسکیناً ضعیفاً خائفاً مستجیراً: یا ربّ اسالک بحقّ محمّد و اهل بیته صلواتک علیهم اجمعین ان تعتقنا من النار و تدخلنا الجنّة مع الابرار برحمتک الواسعة التی وسعت کلّ شئٍ یا ربّ برحمتک استغیث فاغثنی یا ارحم الراحمین.»
ص: 443
ص: 444
محل نزول: مکّه ی مکرّمه محل نزول: مکّه، جز آیه 87 که در مدینه نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از سوره یوسف نازل شده است.
عدد آیات: 99 آیه.(1) محل نزول: در مکّه نازل شده است مگر آیه «و لقد آتیناک سبعاً من الثانی» و آیه «کَمَا اَنزَلْنَا عَلَی المُقْتَسِمِینَ * الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ.»(2) ثواب قرائت سوره ی حِجر در کتاب خواصّ القرآن از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمود:
کسی که سوره حِجر را قرائت کند، به عدد مهاجرین و انصار [و مستهزئین] به او پاداش داده می شود، و کسی که آن را با زعفران بنویسد و به زنی که شیر او ناچیز است بدهد، شیر او فراوان می شود، و اگر بر بازوی خود ببندد و خرید و فروش کند، خرید و فروش او زیاد می شود، و مردم معامله کردن با او را دوست می دارند و تا
ص: 445
این نوشته بر بازوی او باشد، رزق او فراوان می گردد، با اذن خداوند متعال.(1) امام صادق(علیه السلام) اضافه بر حدیث فوق فرمود:
… و اگر آن را در خزینه و یا جیب خود قرار بدهد، کسب او فراوان می شود و کسی از معامله با او دوری نمی کند و مردم معامله با او را دوست می دارند.(2) امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود:
کسی که سوره ی ابراهیم و حِجر را در هر جمعه در دو رکعت نماز خود قرائت کند، هرگز فقر و جنون و بلا به او نمی رسد.(3)
ص: 446
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الر تِلْكَ آیاتُ الْکِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبینٍ رُبَما یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمینَ ذَرْهُمْ یَاْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْاَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ وَ ما اَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ اِلَّا وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ ما تَسْبِقُ مِنْ اُمَّةٍ اَجَلَها وَ ما یَسْتَاْخِرُونَ وَ قالُوا یا اَیُّهَا الَّذی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ اِنَّكَ لَمَجْنُونٌ لَوْ ما تَاْتینا بِالْمَلائِکَةِ اِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ اِلَّا بِالْحَقِّ وَ ما کانُوا اِذًا مُنْظَرینَ اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ اِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فی شِیَعِ الْاَوَّلینَ وَ ما یَاْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ اِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ کَذلِكَ نَسْلُکُهُ فی قُلُوبِ الْمُجْرِمینَ لا یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْاَوَّلینَ وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ بابًا مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فیهِ یَعْرُجُونَ لَقالُوا اِنَّما سُکِّرَتْ اَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجًا وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرینَ وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجیمٍ اِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَاَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبینٌ وَ الْاَرْضَ
ص: 447
مَدَدْناها وَ اَلْقَیْنا فیها رَواسِیَ وَ اَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ مَوْزُونٍ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فیها مَعایِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقینَ وَ اِنْ مِنْ شَیْ ءٍ اِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ اِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ وَ اَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ فَاَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَسْقَیْناکُمُوهُ وَ ما اَنْتُمْ لَهُ بِخازِنینَ وَ اِنَّا لَنَحْنُ نُحْیی وَ نُمیتُ وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمینَ مِنْکُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَاْخِرینَ وَ اِنَّ رَبَّكَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ اِنَّهُ حَکیمٌ عَلیمٌ وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَاٍ مَسْنُونٍ وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ
«فی شیع الاوّلین» شیع جمع شیعه به معنای فرقه است و اصل آن از مشایعت و متابعت است و شایع فلاناً علی امرٍ، تابعه علیه، و از این قبیل است، شیعه ی علی(علیه السلام) و مقصود پیروان و معتقدین به امامت اویند و در حدیث امّ سلمه از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: «شِیعَةُ عَلِیٍ هُمُ الْفَائِزُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» و «سَلَکَ و اَسلَکَ» به یک معناست و مصدر آن سَلک و سُلوک است. و «یعرجون» از عروج به معنای صعود با نردبان و امثال آن است، و «سکّرت ابصارنا» یعنی غشّیت ابصارنا و معنای آن عدم درک اشیاء علی حقیقتها می باشد، و «بُروج جمع برج» به معنای ظهور است، و در روایتی آمده است که مقصود کواکب و ستارگان است، و تبرّجت المراة اذا اظهرت زینتها، و «رجیم» به معنای مرجوم است، و «رَجم» به معنای رَمی بدون آلت است که اکثراً به خطا می رود، و از این قبیل است «رجم به غیب» در انتساب های بدون دلیل، و «رجمته» به معنای شتمته نیز آمده است، و «شهاب» قطعه ای از آتش است و شیاطین را خداوند پس از ولادت رسول خود(صلی الله علیه و آله) به وسیله شهاب از آسمان ها رمی نمود. و «رواسی» جبال ثابت
ص: 448
را گویند [که اعتدال زمین را حفظ می کنند] و «معایش» جمع معیشت است و آن طلب نمودن اسباب رزق است در طول حیات. و رزق را بسا انسان طلب می کند با تکسّب و تلاش، و بسا بدون طلب برای او فراهم می شود و آن را عیش و معیشت گوارا گویند، و «لواقح» بادهایی است که ابرها را به حرکت در می آورد تا آب را حمل کنند؛ و «صلصال» گِل خشکیده را گویند، و «مسنون» به معنای مصبوب است، و بعضی گفته اند: به معنای متغیّر است و «سنّت» به معنای طریقت است، و جمع «جانّ» جَنان است و «ریح سموم» باد آتشین است.(1)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر الر، این آیات کتاب، و قرآن مبین است. (1) کافران (هنگامی که آثار شوم اعمال خود را ببینند،) چه بسا آرزو می کنند که ای کاش مسلمان بودند! (2) بگذار آن ها بخورند، و بهره گیرند، و آرزوها آنان را غافل سازد ولی به زودی خواهند فهمید! (3) ما اهل هیچ شهر و دیاری را هلاک نکردیم مگر این که اجل معیّن (و زمان تغییر ناپذیری) داشتند! (4) هیچ گروهی از اجل خود پیشی نمی گیرد و از آن عقب نخواهد افتاد! (5) و گفتند: «ای کسی که «ذکر» [قرآن] بر او نازل شده، مسلماً تو دیوانه ای! (6) اگر راست می گویی، چرا فرشتگان را نزد ما نمی زوری؟!» (7) (امّا این ها باید بدانند) ما فرشتگان را، جز بحق، نازل نمی کنیم، و هر گاه نازل شوند، دیگر به این ها مهلت داده نمی شود (و در صورت انکار، به عذاب الهی نابود می گردند)! (8) ما قرآن را نازل کردیم و ما بطور قطع نگه دار آنیم! (9) ما پیش از تو (نیز) پیامبرانی در میان امّتهای نخستین فرستادیم. (10) هیچ پیامبری به سراغ آن ها نمی آمد مگر این که او را مسخره می کردند. (11) ما اینچنین (و از هر طریق
ص: 449
ممکن) قرآن را به درون دل های مجرمان راه می دهیم! (12) (اما با این حال،) آن ها به آن ایمان نمی آورند روش اقوام پیشین نیز چنین بود! (13) و اگر دری از آسمان به روی آنان بگشاییم، و آن ها پیوسته در آن بالا روند… (14) باز می گویند: «ما را چشم بندی کرده اند بلکه ما (سر تا پا) سحر شده ایم!» (15) ما در آسمان برجهایی قرار دادیم و آن را برای بینندگان آراستیم. (16) و آن را از هر شیطان رانده شده ای حفظ کردیم (17) مگر آن کس که استراق سمع کند (و دزدانه گوش فرا دهد) که «شهاب مبین» او را تعقیب می کند (و می راند) (18) و زمین را گستردیم و در آن کوه های ثابتی افکندیم و از هر گیاه موزون، در آن رویاندیم (19) و برای شما انواع وسایل زندگی در آن قرار دادیم همچنین برای کسانی که شما نمی توانید به آن ها روزی دهید! (20) و خزائن همه چیز، تنها نزد ماست ولی ما جز به اندازه معیّن آن را نازل نمی کنیم! (21) ما بادها را برای بارور ساختن (ابرها و گیاهان) فرستادیم و از آسمان آبی نازل کردیم، و شما را با آن سیراب ساختیم در حالی که شما توانایی حفظ و نگه داری آن را نداشتید! (22) ماییم که زنده می کنیم و می میرانیم و ماییم وارث (همه جهان)! (23) ما، هم پیشینیان شما را دانستیم و هم متاخّران را! (24) پروردگار تو، قطعا آن ها را (در قیامت) جمع و محشور می کند چرا که او حکیم و داناست! (25) ما انسان را از گِل خشکیده ای (هم چون سفال) که از گِل بد بوی (تیره رنگی) گرفته شده بود آفریدیم! (26) و جن را پیش از آن، از آتش گرم و سوزان خلق کردیم! (27)
«رُّبَمَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْ کَانُواْ مُسْلِمِینَ»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
روز قیامت که می شود، منادی از طرف خداوند ندا می کند: «داخل بهشت
ص: 450
نمی شود مگر مسلمان» و در آن روز، کافران دوست می دارند [و آرزو می کنند] که ای کاش مسلمان می بودند.(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:
هنگامی که من و شیعیانم در قیامت حاضر می شویم، عثمان و شیعیان او و بزرگان بنی امیّه و کافران دوست می دارند که ای کاش مسلمان بودند [و کافر نشده بودند.](2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«لَوْ کَانُواْ مُسَلِّمِین» صحیح است. [یعنی ای کاش ما تسلیم امر خدا و رسول او شده بودیم و از ولایت اوصیای پیامبر(صلی الله علیه و آله) سرپیچی نکرده بودیم.](3) امام عسکری(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید: «خداوند(عزوجل) فرموده است:
«وَ اتَّقُواْ یَوْماً لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئاً» یعنی بترسید از روزی که کسی هنگام جان
ص: 451
دادن نمی تواند از دیگری عذابی را برطرف کند، و کسی نمی تواند از کسی برای تاخیر مرگ شفاعت نماید، و کسی نمی تواند فدای دیگری شود و او را رها کنند.
سپس می فرماید: امام صادق(علیه السلام) می فرمود:
چنین کسی آرزوی مرگ می کند، چرا که شفاعت و فدیه و فداکاری برای او نیست، و امّا در قیامت ما و نزدیکان مان -- به نهایت -- از شیعیان مان دفاع می کنیم، و حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و علی و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) و پاکان از آل آنان در اعراف [که آن محلّی است بین بهشت و دوزخ] جمع می شوند، و چون برخی از شیعیان خود را در عرصه قیامت مقصّر و در سختی می بینیم، خوبان از شیعیان خود -- مانند سلمان و مقداد و ابی ذر و عمّار و امثال آنان در هر عصری تا قیامت -- را می فرستیم و آنان مانند باز شکاری [و صَقر] می روند و همانند طعمه، گنه کاران از شیعیان ما را بر می گیرند و به بهشت می برند، و سپس ما خوبان از شیعیان خود را برای نجات دوستان [گنه کارمان] می فرستیم و آنان مانند پرنده ای که دانه ی خود را از روی زمین بر می دارد، دوستان ما را از عرصه قیامت بر می گیرند و در حضور ما به بهشت می برند، و بسا برای یک نفر از گنه کاران شیعیان ما -- پس از آن که از موقف ولایت و تقیّه و حقوق برادران خود گذشته -- یک صد هزار و بیشتر از ناصبی ها و دشمنان اهل البیت(علیهم السلام) را می آورند و به عوض او به دوزخ می برند و به او می گویند: «این ها به جای تو به دوزخ می روند!» چنان که خداوند می فرماید: «رُّبَمَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ…» یعنی کفروا بالولایة، «لَوْ کَانُواْ مُسْلِمِینَ».
یعنی کافرانِ به ولایت اهل البیت(علیهم السلام) در آن روز می گویند: ای کاش ما در دنیا مطیع ائمّه(علیهم السلام) می بودیم تا مخالفین در این روز فدای ما بشوند و به جای ما به دوزخ بروند.(1)
ص: 452
«وَ لَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّمَاء بُرُوجًا وَ زَیَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ * وَ حَفِظْنَاهَا مِن کُلِّ شَیْطَانٍ رَّجِیمٍ * اِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَاَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِینٌ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
قبل از ولادت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شیاطین به آسمان ها می رفتند و تجسّس می نمودند [و اخباری را به دست می آورند] و چون آن حضرت به دنیا آمد شیاطین [به وسیله شهاب مبین] از آسمان ها ممنوع گردیدند.(2)
ص: 453
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
از آمنه مادر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: هنگامی که من به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) باردار شدم، حمل او را احساس نکردم، و در خواب دیدم که به من گفته شد:
«تو، به بهترین مردم باردار شده ای» و چون فرزندم به دنیا آمد، دست ها و زانوهای خود را روی زمین گذارد و سر مبارک خود را به آسمان بالا نمود، و نوری از من خارج شد، و بین زمین و آسمان را روشن کرد، و شیاطین از آسمان به وسیله ستارگان رانده شدند، و قریش چون مشاهده نمودند که شهاب ها در آسمان حرکت می کنند، ترسیدند و گمان کردند: قیامت می خواهد بر پا شود، از این رو نزد شیخ خود ولید بن مغیره جمع شدند و از او در این باره سوال کردند، او گفت:
«اگر ستاره هایی که به وسیله آن ها در تاریکی شب استفاده می کنید از بین رفته است، قیامت می خواهد رخ بدهد، وگرنه حادثه ای روی زمین رخ داده است» و کاهن یهود گفت: «در این شب بهترین پیامبران و خاتم آنان به دنیا آمده است، و او آن پیامبری است که در کتاب های ما به آن وعده داده شده است، و چون او به دنیا بیاید، شیاطین رانده خواهند شد، و از آسمان ممنوع می گردند» پس مردم از هم دیگر سوال کردند، و معلوم شد که از عبدالله فرزند عبدالمطلب فرزندی به دنیا آمده است، پس نزد آمنه آمدند، و به او گفتند:
فرزند خود را بیاور تا این یهودی او را ببیند، پس آمنه فرزند خود را در قماطی پیچید، و نزد او آورد، و مرد یهودی نگاهی در چشم او کرد و چون مهر نبوّت را در پشت او دید، روی زمین افتاد، و غش کرد، و مردم به او خندیدند، و او گفت: «آیا می خندید؟! این همان پیامبر صاحب شمشیر است، و شما را نابود خواهد نمود، و از این پس نبوّت از بنی اسراییل قطع شد» پس مردم متفرّق شدند، و سخن یهودی را
ص: 454
به یک دیگر خبر دادند، و چون شیاطین از آسمان رانده شدند، آنان را خوش نیامد و نزد ابلیس جمع شدند و گفتند: ما از آسمان رانده شدیم؟! ابلیس گفت: «جست وجو کنید، همانا امری در دنیا حادث شده است» پس هر چه کردند چیزی نیافتند و ابلیس گفت: من خود باید جست وجو کنم، پس او مشرق و مغرب عالم را سیر کرد تا به حرم رسید و دید اطراف حرم را ملائکه احاطه کرده اند و جبرییل بر در حرم ایستاده و به دست او حربه ای است و چون ابلیس خواست وارد شود بر او صیحه ای زد و فرمود:
«اخسا یا ملعون» پس او خود را به صورت گنجشکی قرار داد و گفت: من سوالی دارم، جبرییل فرمود: سوال تو چیست؟ ابلیس گفت: چه خبر تازه ای است و شما برای چه جمع شده اید؟ جبرییل فرمود: «پیامبر این امّت به دنیا آمده و او خاتم پیامبران و افضل آنان است» ابلیس گفت: آیا مرا در او نصیبی هست؟ فرمود:
نه. ابلیس گفت: آیا در امّت او نصیبی دارم؟ جبرییل گفت: آری. ابلیس گفت:
به همین راضی شدم.(1)
ص: 455
مولّف گوید:
روایات درباره ی ولادت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و حوادثی که هنگام ولادت آن حضرت رخ داده است در احوالات آن بزرگوار ذکر شده و در تفسیر برهان(1)، و کتب دیگر نقل شده است، ما نیز در کتاب «پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله)» و کتاب «رهبران معصوم» به تفصیل بیان نموده ایم، مراجعه شود.
ص: 456
«وَ اِن مِّن شَیْءٍ اِلَّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ اِلَّا بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از خزائن آبی است که از آسمان نازل می شود و به وسیله آن غذای هر نوع از حیوان -- به همان اندازه که خداوند مقدّر نموده -- از زمین می روید.(2) امام صادق از پدر خود از جدّ خود(علیهم السلام) نقل نموده که فرمود:
«معنای «وَ اِن مِّن شَیْءٍ اِلَّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ» این است که در عرش خدا تمثال جمیع آن چه خدا در زمین و دریا خلق نموده موجود است…»(3)
ص: 457
مسعدة بن صدقه گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود: پدرم از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل کرد که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«خداوند(عزوجل) ابر را غربال باران قرار داد، و ابرها یخ ها را آب می کنند تا به صورت باران بر مردم ببارد و آسیبی به کسی نرساند، و آن چه را شما از سرما و صاعقه ها می بینید عقوبت الهی است که بر سر هر کس بخواهد فرو می ریزد» سپس فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرمود:
به باران و ماه اشاره نکنید، چرا که خداوند آن را مکروه می دارد.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که موسی(علیه السلام) به کوه طور رفت به خدای خود گفت: پروردگارا خزائن خود را به من نشان ده؟ خطاب شد: ای موسی! خزائن من این است که هر چه را اراده کنم می گویم: بشو و آن می شود.(2) «وَ اَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ فَاَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء فَاَسْقَیْنَاکُمُوهُ وَ مَا اَنتُمْ لَهُ بِخَازِنِینَ»(3) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
ص: 458
مقصود از «وَ اَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ» این است که خداوند به سبب بادها درختان را تلقیح و باردار می نماید.(1) امام باقر(علیه السلام) در پاسخ ابو بصیر که از بادها سوال کرد فرمود:
برخی از بادهای رحمت درختان را تلقیح می کنند، و برخی را خداوند قبل از نزول رحمت می فرستد، و برخی از آن ها ابرها را برای باران به حرکت در می آورد، و برخی، ابرها را بین آسمان و زمین ثابت نگاه می دارد، و برخی ابرها را می فشارد تا با اذن خداوند باران ببارند.(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
از بادها بدگویی نکنید چرا که برخی، بشارت اند و برخی، برای بیم دادن اند و برخی، درختان را باردار می کنند، و شما از خداوند درخواست خیر آن ها را بکنید، و به خدا پناه ببرید از شرّ آن ها [نکند عذاب الهی باشند.](3) «وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنکُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَاْخِرِینَ»(4)
ص: 459
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «مُسْتَاْخِرِینَ» مومنین از این امّت هستند.(1) در نهج البیان شیبانی از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که فرمود:
مقصود از «مُسْتَقْدِمِینَ» اصحاب حسنات اند، و مقصود از «مُسْتَاْخِرِینَ» اصحاب سیئّات و گنه کارانند.(2) «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الاِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَاٍ مَّسْنُونٍ * وَ الْجَآنَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ»(3) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«مِن صَلْصَالٍ» یعنی من الماء المتصلصل بالطین و «حَمَاٍ مَّسْنُونٍ» یعنی طین متغیّر.(4) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند(عزوجل) مومن را از خاک بهشت و کافر را از خاک آتش خلق نمود سپس فرمود:
هنگامی که خداوند به بنده ای اراده ی خیر بکند، روح و جسد او را پاک می نماید، از این رو هر عمل خیری را بشنود می شناسد [و می پذیرد] و هر منکری را بشنود انکار می کند. راوی این حدیث عبد الغفّار جازی گوید: از آن حضرت نیز شنیدم که
ص: 460
می فرمود: طینت ها سه طینت اند: 1. طینت پیامبران؛ 2. طینت مومنین و طینت مومنین از همان طینت پیامبران است، جز این که طینت پیامبران زبده و اصل است و پیامبران را بر مومنین فضیلتی است، و مومنین فرع آنان هستند و از طین لازب می باشند و خداوند بین پیامبران و شیعیانشان فرق نگذارده است؛ 3.
طینت ناصبی ها و دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) که از «حماء مسنون» می باشد؛ 4. و امّا مستضعفین طینت شان از خاک است، از این رو مومن از ایمان خود باز نمی گردد و ناصبی نیز از دشمنی خود دست بر نمی دارد، و البتّه مشیّت خداوند درباره ی آنان ثابت است. [«یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاء وَ یُثْبِتُ وَ عِندَهُ اُمُّ الْکِتَابِ.»](1) مرحوم عیّاشی از جابر از امام باقر از امیرالمؤمنین(علیهما السلام) نقل نموده که فرمود: خداوند به ملائکه فرمود:
«اِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَاٍ مَّسْنُونٍ * فَاِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ» و این را خداوند از پیش به ملائکه فرمود، تا حجّت را بر آنان تمام نموده باشد، و هیچ قومی را خداوند تغییر وضعیّت نمی دهد مگر پس از اتمام حجّت و بسته شدن راه عذر آنان، از این رو خداوند با دست قدرت خود کفی از آب شیرین را برداشت و آن را آمیخت تا جامد شد.
ص: 461
و سپس فرمود:
پیامبران و مرسلین و بندگان صالح و ائمّه ی هادین و مهتدین و دعوت کنندگان به بهشت و پیروان آنان را تا قیامت از تو خلق می کنم و باکی ندارم و کسی را حق اعتراض و سوال از من نیست و مردم هستند که مورد اعتراض و سوال واقع می شوند، و سپس خداوند کفی از آب شور و تلخ را برداشت و آن ها را بیامیخت تا جامد شد و فرمود: جبّارین و فرعون ها و مستکبران سرکش و اخوان شیاطین و پیشوایان کفر و دعوت کنندگان به دوزخ و پیروان آنان را تا قیامت از تو خلق می کنم و کسی را حق سوال از من نیست و این مردم اند که مورد سوال واقع می شوند. و سپس خداوند برای خود در این ها مشیّت و بداء را قرار داد، و لکن درباره ی اصحاب الیمین شرط بدا قرار نداد و سپس آن دو آب را به هم دیگر آمیخت و آن را مقابل عرش خود قرار داد و آن دو آب به صورت گِل تازه بود.(1)
ص: 462
در کتاب تحفة الاخوان از ابو بصیر از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
هنگامی که خداوند نار سموم را آفرید و آن آتشی بود که در آن حرارت و دودی نبود و از آن «جانّ» را آفرید، چنان که می فرماید: «وَ الْجَآنَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ» و آن را مارِج نامید و همسر او را نیز از آن آفرید و نام او را مارِجه قرار داد و چون با هم مواقعه نمودند فرزندی به نام جانّ به دنیا آمد و سپس جانّ فرزندی پیدا کرد و آن را جنّ نامید و قبائل جنّ از او پیدا شدند و ابلیس ملعون نیز از آنان بود…(1)
ص: 463
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
پدرها، سه پدر بودند: 1. آدم و او مومن متولّد شد؛ 2. جانّ که کافر متولّد شد؛ 3. ابلیس، او نیز کافر متولّد شد، و این دو گروه زایمان و نتاجی نداشتند بلکه مانند مرغ تخم می گذاشتند و جوجه می شد و فرزندانشان تنها مرد بودند و زن در بین آنان نبود.(1)
ص: 464
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «وَ الْجَآنَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ» گوید:
جانّ پدر ابلیس بوده و فرزندان او مومن و کافر و یهود و نصارا بوده اند و دین آنان مختلف بوده است، و شیاطین از فرزندان ابلیس می باشند و در بین آنان تنها یک نفر مومن بوده است و نام او «هام بن همیم بن لا قیس بن ابلیس» است، او نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را مردی جسیم و عظیم و وحشتناک دید و به او فرمود:
تو کیستی؟ او گفت: «من هام بن همیم بن لاقیس بن ابلیس هستم، و هنگامی که قابیل، هابیل را کشت من جوانی بودم و از اعتصام و سلامت طعام نهی می کردم و به افساد طعام امر می کردم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «چه بد بنده ای بوده ای، چه خوب بود جوان با خیر و پیرمرد مطیعی می بودی» او گفت: «ای محمّد شما گذشته مرا رها کنید، من به دست نوح توبه کردم، و در کشتی با او بودم و او را از نفرین به قوم خود سرزنش نمودم، و با ابراهیم بودم در آن هنگام که او را در آتش انداختند و خداوند آتش را برای او سرد و سلامت قرار داد، و با موسی بودم هنگامی که خداوند فرعون را غرق کرد و بنی اسراییل را نجات داد، و با هود بودم هنگامی که به قوم خود نفرین کرد و من او را سرزنش نمودم، و با صالح بودم و چون او به قوم خود نفرین نمود او را سرزنش کردم، و من کتاب های آسمانی را قرائت کردم و آن ها آمدن تو را بشارت داده بودند و مرا نیز نسبت به ایمان به تو بشارت داده بودند و بر تو سلام فرستاده بودند که تو افضل پیامبران و گرامی ترین آنان هستی، چیزی از آن چه خدا بر تو نازل نموده را به من تعلیم کن».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «چیزی به او یاد بده» هام گفت: ای محمّد من جز از پیامبر و یا وصیّ پیامبر اطاعت نمی کنم، این جوان کیست؟
ص: 465
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «او برادر و وصیّ و وزیر و وارث من علی بن ابی طالب است» هام گفت: «آری ما نام او را در کتب الیا یافته ایم» پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) او را تعلیم نمود و او در لیلة الهریر صفّین نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمد.(1)
وَ اِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِکَةِ اِنِّی خالِقٌ بَشَرًا مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَاٍ مَسْنُونٍ فَاِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ اَجْمَعُونَ اِلَّا
ص: 466
اِبْلیسَ اَبی اَنْ یَکُونَ مَعَ السَّاجِدینَ قالَ یا اِبْلیسُ ما لَكَ اَلَّا تَکُونَ مَعَ السَّاجِدینَ قالَ لَمْ اَکُنْ لِاَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَاٍ مَسْنُونٍ قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَاِنَّكَ رَجیمٌ وَ اِنَّ عَلَیْكَ اللَّعْنَةَ اِلی یَوْمِ الدِّینِ قالَ رَبِّ فَاَنْظِرْنی اِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ قالَ فَاِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرینَ اِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ قالَ رَبِّ بِما اَغْوَیْتَنی لَاُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْاَرْضِ وَ لَاُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعینَ اِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقیمٌ اِنَّ عِبادی لَیْسَ لَكَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ اِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوینَ وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ اَجْمَعینَ لَها سَبْعَةُ اَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ اِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنینَ وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ اِخْوانًا عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ لا یَمَسُّهُمْ فیها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجینَ نَبِّئْ عِبادی اَنِّی اَنَا الْغَفُورُ الرَّحیمُ وَ اَنَّ عَذابی هُوَ الْعَذابُ الْاَلیمُ وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَیْفِ اِبْراهیمَ اِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلامًا قالَ اِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ قالُوا لا تَوْجَلْ اِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَلیمٍ قالَ اَ بَشَّرْتُمُونی عَلی اَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ قالُوا بَشَّرْناكَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطینَ قالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ اِلَّا الضَّالُّونَ قالَ فَما خَطْبُکُمْ اَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ قالُوا اِنَّا اُرْسِلْنا اِلی قَوْمٍ مُجْرِمینَ اِلَّا آلَ لُوطٍ اِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ اَجْمَعینَ اِلَّا امْرَاَتَهُ قَدَّرْنا اِنَّها لَمِنَ الْغابِرینَ فَلَمَّا جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ قالَ اِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ قالُوا بَلْ جِئْناكَ بِما کانُوا فیهِ یَمْتَرُونَ وَ اَتَیْناكَ بِالْحَقِّ وَ اِنَّا لَصادِقُونَ فَاَسْرِ بِاَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ اتَّبِعْ اَدْبارَهُمْ وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ اَحَدٌ وَ امْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ وَ قَضَیْنا اِلَیْهِ ذلِكَ الْاَمْرَ اَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحینَ وَ جاءَ اَهْلُ الْمَدینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ قالَ اِنَّ هؤُلاءِ ضَیْفی فَلا تَفْضَحُونِ وَ اتَّقُوا اللهَ وَ لا تُخْزُونِ قالُوا اَ وَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعالَمینَ قالَ هؤُلاءِ بَناتی اِنْ کُنْتُمْ فاعِلینَ لَعَمْرُكَ اِنَّهُمْ لَفی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ فَاَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُشْرِقینَ فَجَعَلْنا عالِیَها
ص: 467
سافِلَها وَ اَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ اِنَّ فی ذلِكَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمینَ وَ اِنَّها لَبِسَبیلٍ مُقیمٍ اِنَّ فی ذلِكَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنینَ
«صلصال» گِل خشکیده است، و به صدای آهن و صدای رعد صلصله گویند، و «رعد» صدای شدیدی است که در هوا می پیچد، و «صَلَّ یُصِلُّ» یعنی صَوَّتَ یُصّوِتُ، و معنای صلصال در بخش قبل بیان شد، و «حما» جمع حَمَاَة می باشد، و آن طین متغیّر مایل به سواد است، و مسنون، به معنای مصبوب است و آن از «سننت الماء علی وجهه» به معنای صَبَبتُه می باشد، و معنای جانّ و سموم گذشت، و «اغواء» دعوت به غیّ و شقاوت است، خلاف ارشاد و هدایت، و این اصل معنای غیّ است و امکان دارد، «اغوا» به معنای حکم به غیّ باشد و این در مقام مذمّت می باشد، و «تزیین» این است که چیزی در نفس و یا عقل به حقانیّت و یا باطل بودن مورد قبول قرار بگیرد، و «اغواء شیطان» تزیین باطل است به صورت حق، تا باطل را به گمان حق بودن بپذیرند، و «غِلّ» به معنای حِقد و کینه است و غُلّ چیزی است که به گردن آویخته می شود، و «غَلول» به معنای خیانت نیز آمده است، و «سریر» مجلس رفیع و محل سرور است، و جمع آن اسِرَّة و سُرُر می باشد، و «نَصْب» به معنای تعب و وهن می باشد و مشتقّ از انتصاب است، و «ضَیف» کسی را گویند که وارد بر دیگری می شود برای پذیرایی و مفرد و تثنیه و جمع آن یکسان است و بسا به صورت جمع استعمال می شود مانند «اضیاف و ضیوف و ضیفان» و «وَجَل» به معنای خوف است، و «خَطْب» امر جلیل و مهمّی را گویند و از آن است «خِطبه» به معنای خواستگاری و «خُطبه» به معنای خطابه، و «مجرم» منقطع از حق را گویند که به باطل گراییده و خود را از محاسن و خوبی ها جدا کرده و به قبایح
ص: 468
و بدی ها روی آورده، و «غابر» باقیمانده از هالکین را گویند، و «اسراء» سیر دادن در شب می باشد، و «قِطَع» جمع قطعه است مانند تمر و تمره، و «ادبار» جمع دَبر به معنای خلف است، و «قُبُل» جهت قُدّام و جلو را گویند، و استعمال در فرج نیز شده است، و «دابر» به معنای اصل است، و برخی گفته اند «دابر» به معنای آخر است، و عقب مرد را نیز دابر او گویند، و «عُمْر و عَمْر» به یک معناست و اگر به عَمْر سوگند یاد شود با فتح خوانده می شود مانند لَعَمری و لعمرک.(1)
و (به خاطر بیاور) هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشری را از گل خشکیده ای که از گل بدبویی گرفته شده، می آفرینم. (28) هنگامی که کار آن را به پایان رساندم، و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم، همگی برای او سجده کنید!» (29) همه فرشتگان، بی استثنا، سجده کردند… (30) جز ابلیس، که ابا کرد از این که با سجده کنندگان باشد. (31) (خداوند) فرمود: «ای ابلیس! چرا با سجده کنندگان نیستی؟!» (32) گفت: «من هرگز برای بشری که او را از گل خشکیده ای که از گل بدبویی گرفته شده است آفریده ای، سجده نخواهم کرد!» (33) فرمود: «از صف آن ها [فرشتگان] بیرون رو، که رانده شده ای (از درگاه ما!). (34) و لعنت (و دوری از رحمت حق) تا روز قیامت بر تو خواهد بود!» (35) گفت: «پروردگارا! مرا تا روز رستاخیز مهلت ده (و زنده بگذار!)» (36) فرمود: «تو از مهلت یافتگانی! (37) (امّا نه تا روز رستاخیز، بلکه) تا روز وقت معیّنی.» (38) گفت: «پروردگارا! چون مرا گم راه ساختی، من (نعمت های مادّی را) در زمین در نظر آن ها زینت می دهم، و همگی را گم راه خواهم ساخت، (39) مگر بندگان مخلصت را.» (40) فرمود: «این راه مستقیمی است که بر عهده من است
ص: 469
(و سنّت همیشگیم). .. (41) که بر بندگانم تسلّط نخواهی یافت مگر گم راهانی که از تو پیروی می کنند (42) و دوزخ، میعادگاه همه آن هاست! (43) هفت در دارد و برای هر دری، گروه معیّنی از آن ها تقسیم شده اند! (44) به یقین، پرهیزگاران در باغ ها (ی سرسبز بهشت) و در کنار چشمه ها هستند. (45) (فرشتگان به آن ها می گویند:) داخل این باغ ها شوید با سلامت و امنیّت! (46) هر گونه غلِّ [حسد و کینه و دشمنی] را از سینه آن ها برمی کنیم (و روحشان را پاک می سازیم) در حالی که همه برابرند، و بر تختها رو به روی یک دیگر قرار دارند. (47) هیچ خستگی و تعبی در آن جا به آن ها نمی رسد، و هیچ گاه از آن اخراج نمی گردند! (48) بندگانم را آگاه کن که من بخشنده مهربانم! (49) و (این که) عذاب و کیفر من، همان عذاب دردناک است! (50) و به آن ها از مهمان های ابراهیم خبر ده! (51) هنگامی که بر او وارد شدند و سلام کردند (ابراهیم) گفت: «ما از شما بیمناکیم!» (52) گفتند: «نترس، ما تو را به پسری دانا بشارت می دهیم!» (53) گفت:
«آیا به من (چنین) بشارت می دهید با این که پیر شده ام؟! به چه چیز بشارت می دهید؟!» (54) گفتند: «تو را به حق بشارت دادیم از مایوسان مباش!» (55) گفت:
«جز گم راهان، چه کسی از رحمت پروردگارش مایوس می شود؟!» (56) (سپس) گفت:
«ماموریت شما چیست ای فرستادگان خدا؟» (57) گفتند: «ما به سوی قومی گنه کار ماموریت یافته ایم (تا آن ها را هلاک کنیم)! (58) مگر خاندان لوط، که همگی آن ها را نجات خواهیم داد… (59) به جز همسرش، که مقدّر داشتیم از بازماندگان (در شهر، و هلاک شوندگان) باشد!» (60) هنگامی که فرستادگان (خدا) به سراغ خاندان لوط آمدند… (61) (لوط) گفت: «شما گروه ناشناسی هستید!» (62) گفتند: «ما همان چیزی را برای تو آورده ایم که آن ها [کافران] در آن تردید داشتند (آری،) ما مامور عذابیم)! (63) ما واقعیّت مسلّمی را برای تو آورده ایم و راست می گوییم! (64) پس، خانواده ات را در
ص: 470
اواخر شب با خود بردار، و از این جا ببر و خودت به دنبال آن ها حرکت کن و کسی از شما به پشت سر خویش ننگرد مامور هستید بروید!» (65) و ما به لوط این موضوع را وحی فرستادیم که صبحگاهان، همه آن ها ریشه کن خواهند شد. (66) (از سوی دیگر،) اهل شهر (از ورود میهمانان با خبر شدند، و بطرف خانه لوط) آمدند در حالی که شادمان بودند. (67) (لوط) گفت: «این ها میهمانان منند آبروی مرا نریزید! (68) و از خدا بترسید، و مرا شرمنده نسازید!» (69) گفتند: «مگر ما تو را از جهانیان نهی نکردیم (و نگفتیم کسی را به میهمانی نپذیر؟!» (70) گفت: «دختران من حاضرند، اگر می خواهید کار صحیحی انجام دهید (با آن ها ازدواج کنید، و از گناه و آلودگی بپرهیزید!)» (71) به جان تو سوگند، این ها در مستی خود سرگردانند (و عقل و شعور خود را از دست داده اند)! (72) سرانجام، هنگام طلوع آفتاب، صیحه (مرگبار -- بصورت صاعقه یا زمین لرزه -- ) آن ها را فراگرفت! (73) سپس (شهر و آبادی آن ها را زیر و رو کردیم) بالای آن را پایین قرار دادیم و بارانی از سنگ بر آن ها فرو ریختیم! (74) در این (سرگذشت عبرت انگیز)، نشانه هایی است برای هوشیاران! (75) و ویرانه های سرزمین آن ها، بر سر راه (کاروانها)، همواره ثابت و برقرار است (76) در این، نشانه ای است برای مومنان! (77)
«وَ اِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ اِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَاٍ مَّسْنُونٍ * فَاِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ»(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
خداوند جلّ جلاله به ملائکه فرمود: «اِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ…» و این را قبل از خلقت آدم به ملائکه فرمود تا حجّت را بر آنان تمام نموده باشد… و ما این روایت را
ص: 471
در ذیل آیه 26 ترجمه نمودیم و آن روایت بسیار مفصّلی بود و در تفسیر عیّاشی و علل الشرایع و تفسیر نورالثّقلین(1) نیز نقل شده است.
در کتاب علل نیز از امام باقر(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی آمده که فرمود:
چون خداوند منفرد به وحدانیّت بود، هر چیزی را از عدم و نیستی به وجود آورد، و هفت روز آب شیرین را بر زمین طیّب و طاهری جاری ساخت و سپس آب را از آن برطرف نمود و قبضه ای از گِل زبده آن را برداشت و آن را طینت ما اهل البیت قرار داد، و سپس قبضه ی دیگری از پایین آن برداشت، و آن طینت شیعیان ما شد، و سپس ما را برای خود برگزید، و اگر طینت شیعیان ما همین گونه می ماند [و آمیخته به طینت دشمنان ما نمی شد] احدی از شیعیان ما زنا و سرقت و لواط و شرب خمر و گناهان دیگر را مرتکب نمی شدند.
و باز خداوند، هفت روز آب شور را بر زمین ملعونه ای جاری نمود و سپس آب را قطع کرد و قبضه ای از طینت ملعونه را -- که آن از «حما مسنون» و طینت خبال و فساد است و طینت دشمنان ما می باشد را -- برگرفت و با طینت شیعیان ما آمیخت و اگر چنین نمی کرد و طینت آنان را با طینت شیعیان ما آمیخته نمی نمود، آنان به صورت آدم ها نمی بودند و اقرار به شهادتین نمی کردند و نماز و روزه و زکات و حجّ انجام نمی دادند و احدی از آنان را به اخلاق نیک نمی دیدی و لکن خداوند، این دو طینت را مخلوط نمود و مانند پوستی که دباغی شود آن ها را با آن دو آب به هم دیگر آمیخت، و آن چه تو از برادر خود می بینی از لواط و شراب و غیره، از طینت اوّلیّه و جوهر ذات و ایمان او نیست بلکه به سبب برخورد با طینت دشمنان ما می باشد، و اگر از دشمنان ما زیبایی و حسن خلق و نماز و روزه
ص: 472
و حج و صدقه و کار خیر می بینی، از جوهر ذات آنان نیست، بلکه به خاطر تماسّ با طینت اهل ایمان است.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از روح در کلام خداوند که می فرماید: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» روح مخلوقه است، چنان که روحی که در عیسی(علیه السلام) دمیده شد روح مخلوقه بود.(2)
ص: 473
امام باقر(علیه السلام) در چند روایت فرمود:
«نسبت روح به خداوند به اعتبار خلقت است نه آن که خداوند از روح خود آدم را خلق نموده باشد، و این مانند نسبت هایی است که خداوند به خود داده و می فرماید: بیتی و کعبتی [و داری.](1) «اِلَّا اِبْلِیسَ اَبَی اَن یَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ * قَالَ لَمْ اَکُن لِّاَسْجُدَ لِبَشَرٍ…»(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
… خداوند آن چه نزد ملائکه ودیعه سپرده بود، و پیمانی که در وصیّت خود به آنان درباره ی اعتقاد به سجده به آدم، گرفته بود را مطالبه نمود که باید در مقابل آدم به خاطر کرامت او خضوع کنند و سجده نمایند، از این رو به آنان فرمود: «اسْجُدُواْ لآدَمَ» پس همه ملائکه سجده نمودند، مگر ابلیس و قبیله ی او که به خاطر حمیّت و غلبه شقاوت و بالیدن به خلقت از آتش و ناچیز شمردن خلقت خاکی،
ص: 474
از سجده ی به آدم امتناع نمودند [و از درگاه خداوند رانده شدند و ابلیس گفت:
حال که مرا گم راه کردی، تا قیامت مرا زنده بدار [و مهلت بده] و خداوند به خاطر خشم بر ابلیس و تمامیّت بلا و امتحان و انجام وعده ای که به او داده بود، او را مهلت داد و فرمود: «فَاِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ * اِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ.»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ابلیس چهار مرتبه، صدا به ناله و فریاد بلند نمود: 1. روزی که مورد لعنت خدا قرار گرفت؛ 2. روزی که به زمین هبوط نمود؛ 3. هنگامی که حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) مبعوث به رسالت شد؛ 4. هنگامی که سوره ی امّ الکتاب نازل شد.(2)
ص: 475
امام هادی(علیه السلام) فرمود:
رجیم به معنای مرجوم به لعن و مطرود از خیر می باشد، و هر مومنی شیطان را یاد می کند به او لعنت خواهد نمود، و در علم خدا گذشته که چون قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) قیام کند، هر مومنی در زمان او به ابلیس سنگ خواهد زد، همان گونه که قبل از آن مرجوم به لعن بوده است.(1) وهب بن جمیع گوید: از امام صادق(علیه السلام) نسبت به سخن ابلیس که گفت:
«فَاَنظِرْنِی اِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ» و خداوند که به او فرمود: «فَاِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ * اِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ». سوال کردم و گفتم: فدای شما شوم! یوم وقت معلوم چه روزی است؟ فرمود: آیا تو گمان می کنی که روز قیامت است؟ چنین نیست، بلکه خداوند او را تا روز قیام قائم ما مهلت داده است، و چون آن حضرت قیام کند، ابلیس در مسجد کوفه مقابل او به زانو می افتد و می گوید: ای وای از این روز؛ پس حضرت مهدی(علیه السلام) پیشانی او را می گیرد و گردن او را می زند، و این همان روز معلوم است.(2)
ص: 476
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: امام سجّاد(علیه السلام) نزد ملتزم [قبل از رکن یمانی] می گفت:
«اللَّهُمَّ اِنَ عِنْدِی اَفْوَاجاً مِنْ ذُنُوبٍ وَ اَفْوَاجاً مِنْ خَطَایَا وَ عِنْدَکَ اَفْوَاجٌ مِنْ رَحْمَةٍ وَ اَفْوَاجٌ مِنْ مَغْفِرَةٍ یَا مَنِ اسْتَجَابَ لِاَبْغَضِ خَلْقِهِ اِلَیْهِ اِذْ قَالَ اَنْظِرْنِی اِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ اسْتَجِبْ لِی وَ افْعَلْ بِی کَذَا وَ کَذَا.»(1) «قَالَ رَبِّ فَاَنظِرْنِی اِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ * قَالَ فَاِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ * اِلَی یَومِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»(2) مولّف گوید:
در روایت قبل، از تفسیر عیّاشی گذشت که امام صادق(علیه السلام) فرمود: «وقت معلوم، زمان قیام حضرت مهدی(علیه السلام) است و ابلیس به دست او کشته خواهد شد» و در روایت دیگری که مرحوم صدوق از آن حضرت نقل نموده آمده که ابلیس بین دو نفخه صور که پانصد سال است می میرد.(3) و باز از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
در یوم وقت معلوم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ابلیس را بر روی صخره ی بیت المقدّس ذبح
ص: 477
خواهد نمود.(1) و در روایتی دیگر: در زمان رجعت جنگی سخت بین ابلیس و امیرالمؤمنین(علیه السلام) واقع می شود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با حربه ای بر کتف او می زند و او و جمیع پیروانش هلاک می شوند و چون ابلیس کشته می شود، تنها خداوند پرستش می شود و کسی به او شرک نمی ورزد و امیرالمؤمنین(علیه السلام) پس از آن چهل و چهار هزار سال حکومت می کند…(2)
ص: 478
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ابلیس در آسمان چهارم دو رکعت نماز خواند که شش هزار سال طول کشید و این عبادت سبب شد که خداوند او را مهلت بدهد تا یوم وقت معلوم.(1) «قَالَ رَبِّ بِمَآ اَغْوَیْتَنِی لاُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الاَرْضِ وَ لاُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعِینَ * اِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) در معنای اغوای شیطان -- که به صورت تزیین دنیا و تاکید در اغوا بیان شده -- می فرماید:
سوگند به جان خودم که ابلیس تیرهای خطرناک خود را بالا برده، و کمان خود را به شدّت کشیده، تا شما را هدف قرار بدهد، و از نزدیک به شما تیراندازی کند، همان گونه که می گوید: «رَبِّ بِمَآ اَغْوَیْتَنِی لاُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الاَرْضِ وَ لاُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعِینَ» و این تیراندازی از چشم شما پنهان است و تیرهای او به هدف می رسد، و اهل حمیّت و عصبیّت و تکبّر و جاهلیّت او را تصدیق می کنند، [و از او پیروی می نمایند.](3)
ص: 479
مرحوم صدوق در کتاب معانی الاخبار گوید:
جبرییل نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: ای جبرائیل! معنای اخلاص چیست؟ جبرییل گفت: مخلص کسی است که از مردم چیزی نخواهد تا خود بیابد و چون به خواسته خود رسید راضی باشد، و اگر چیزی نزد او بماند به دیگران بدهد، و چون از مخلوق سوال نکند به عبودیّت خدا اقرار نموده، و چون راضی شود، از خدا راضی شده است، و خداوند از او راضی خواهد بود، و چون چیزی را در راه خدا می دهد، به خدای خود اطمینان نموده…(1) «قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ * اِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ اِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ»(2) ابوحمزه ی ثمالی گوید: از امام صادق(علیه السلام) در معنای «هَذَا صِرَاطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ» سوال نمودم فرمود:
به خدا سوگند علی(علیه السلام) مقصود است و به خدا سوگند او میزان و صِرَاط مُسْتَقِیم است.(3)
ص: 480
امام سجّاد(علیه السلام) فرمود:
عمر بن خطّاب نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: شما همواره به علی بن ابی طالب می گویی: «اَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی» در حالی که نام هارون در قرآن آمده و نام علی نیامده است؟! پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: ای غلیظ ای اعرابی! آیا نشنیده ای که خدا می فرماید: «هَذَا صِرَاط عَلیٍّ مُسْتَقِیمٌ»؟!(1) در تفسیر عیّاشی نیز از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود از «صِرَاطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(2) جابر گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم:
معنای «اِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ» چیست؟ فرمود: خداوند به ابلیس می فرماید: تو را قدرت نیست که بندگان مرا به بهشت و یا دوزخ بفرستی.(3) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
یعنی، «لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ اَنْ تُحَبِّبَ اِلَیْهِمُ الْکُفْرَ وَ تُبَغِّضَ اِلَیْهِمُ الْاِیمَان». یعنی
ص: 481
تو قدرت نداری که آنان را علاقه مند به کفر بکنی و یا ایمان را مبغوض آنان قرار بدهی.(1) و در سخن دیگری فرمود:
مقصود از «اِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ» ما و شیعیانمان هستیم، و ما اهل بیت رحمت، و اهل بیت نعمت، و اهل بیت برکت هستیم، و ما روی زمین بنیان [حق و اسلام] هستیم و شیعیان ما دستگیره های اسلامند و دعای ابراهیم مربوط به ما و شیعیان ما بوده است.(2) ابو بصیر وارد بر امام صادق(علیه السلام) شد، در حالی که نَفَس، او را از کار انداخته بود، و چون به جای خود نشست، امام صادق(علیه السلام) به او فرمود: این چه حالی است که از تو می بینم؟ تا این که فرمود: خداوند شما را در کتاب خود یاد نموده و می فرماید: «اِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ» سپس فرمود: به خدا سوگند مقصود از این آیه جز ائمّه و شیعیانشان نیستند.(3)
ص: 482
مولّف گوید:
در روایات فراوانی در کتب شیعه و اهل سنّت آمده که صراط مستقیم امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و یا او و اوصیای اویند، و ما در تفسیر «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ» در سوره حمد آن روایات را نقل کردیم.
«وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ اَجْمَعِینَ * لَهَا سَبْعَةُ اَبْوَابٍ لِّکُلِّ بَابٍ مِّنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ»(1) امام صادق(علیه السلام) از پدر خود از جدّ خود زین العابدین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
دوزخ را هفت در می باشد از یکی از درهای آن فرعون و هامان و قارون وارد می شوند، و از دری مشرکان و کفّار -- که طرفة العینی به خدا ایمان نیاورده اند -- وارد می شوند، و از دری بنی امیّه وارد می شوند و آن در، مخصوص آنان است و کسی با آنان تزاحم ندارد، و آن ها باب «لَظی» و باب «سَقَر» و باب «هاویة» است و چون وارد می شوند به مدّت هفتاد خریف [که هر خریف هفتاد سال است] در آن سقوط می کنند و چون آتش فوران و جوشش می کند به مدّت هفتاد خریف آنان را بالا می اندازد و همواره و تا ابد چنین خواهند بود، و آنان مخلّد و جاوید در آتش هستند؛ و از دری نیز دشمنان ما و کسانی که با ما جنگیده اند و ما را حمایت نکرده اند وارد می شوند، و این بزرگ ترین و سوزان ترین [و سخت ترین] ابواب دوزخ است.
محمّد بن فضیل راوی حدیث فوق گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: آن دری که فرمودید: بنی امیّه از آن وارد می شوند، آیا مقصود شما کسانی اند که با حال شرک مرده اند؟ و یا شامل کسانی نیز از بنی امیّه می شود که اسلام را درک کرده و مسلمان شده اند؟ امام(علیه السلام) فرمود: بی مادر شوی! مگر نشنیدی که جدّم فرمود:
ص: 483
دوزخ دری مخصوص به مشرکان و کافران دارد و هر مشرک و کافری که ایمان به روز حساب نداشته از آن در وارد می شود؟! و درِ دیگری مخصوص به بنی امیّه و ابوسفیان و معاویه و آل مروان است و آنان از این در وارد می شوند، و چنان آتش، آنان را نابود می کند که صدای فریاد و واعیه ی آنان شنیده نمی شود، و آنان در آن آتش نه زنده می مانند و نه می میرند!(1) امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری از پدران خود از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
برای بهشت هشت در می باشد، از یکی از درهای آن، پیامبران و صدّیقین وارد می شوند، و از دری از آن، شهدا و صالحین وارد می شوند و از پنج در دیگر شیعیان
ص: 484
و دوستان ما وارد می شوند، و من همواره بر صراط می ایستم و دعا می کنم و می گویم: پروردگارا شیعیان و دوستان و یاوران من و کسانی که در دنیا مرا دوست می داشته [و ولایت مرا پذیرفته اند] را سالم بدار [تا از صراط عبور کنند و داخل بهشت شوند].
پس ندایی از عرش می رسد: «دعای تو پذیرفته شده و ما تو را شفیع شیعیان تو قرار دادیم» و به هر مردی از شیعیان و دوستان و یاوران من که با دشمنان من جنگیده است، و با عمل و گفتار خود از من حمایت کرده است، اجازه داده می شود که از هفتاد هزار از همسایگان و خویشان خود شفاعت نماید.
تا این که فرمود: و از در دیگری از بهشت، بقیّه مسلمانانی که گوینده ی شهادتین بوده اند و در قلوب آنان ذرّه ای دشمنی نسبت به ما خانواده نبوده است، وارد بهشت می شوند.(1) مرحوم سیّد بن طاوس در کتاب «الدُّرُوعِ الْوَاقِیَةِ» از کتاب «زهد النّبیّ(صلی الله علیه و آله)» از ابو محمّد جعفر بن احمد قمّی نقل نموده که گوید:
ص: 485
هنگامی که آیه «وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ اَجْمَعِینَ * لَهَا سَبْعَةُ اَبْوَابٍ…» نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به شدّت گریان شد، و اصحاب او نیز به خاطر آن حضرت گریان شدند و نمی دانستند که جبرییل چه آیه ای بر آن حضرت نازل نموده است و هیچ کدام جرئت سخن گفتن با آن حضرت را نداشتند، از سویی عادت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این بود که چون فاطمه[[3]] را می دید خشنود می شد، از این رو یکی از اصحاب [مانند سلمان] به درب خانه فاطمه[[3]] آمد و دید آن بانو مشغول آسیاب کردن جو می باشد و می گوید:
«وَ ما عِنْدَ اللهِ خَیْرٌ وَ اَبْقی» پس سلام کرد و قصّه ی حال رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و گریه او را بیان نمود، پس فاطمه[[3]] برخاست و چادر کهنه خود را -- که دوازده جای آن را با لیف خرما وصله نموده بود -- بر سر نمود و چون خارج شد و نظر سلمان به چادر او افتاد گریه کرد و گفت: چه قدر حزن آور است که قیصر و کسرا در لباس حریر و سندس به سر ببرند و دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با چنین چادری زندگی می کند؟! و چون فاطمه[[3]] وارد بر پدر خود شد گفت:
«یا رسول الله! سلمان از لباس من تعجّب نموده است، سوگند به خدایی که شما را به حق مبعوث به رسالت نمود، پنج سال است که فرش من و علی تنها پوست گوسفندی است که روزها برای شتر خود علف روی آن می ریزیم و چون شب می شود فرش ما می باشد و بالش ما نیز پوستی است که از لیف خرما پر شده است» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به سلمان فرمود: «ای سلمان! دخترم فاطمه از پیشگامان در خوبی هاست» سپس فاطمه[[3]] عرضه داشت: پدر جان فدای شما شوم، چه چیزی شما را گریان کرده است؟! و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این دو آیه ای که جبرائیل آورده بود را تلاوت نمود و فاطمه[[3]] به رو افتاد و فرمود:
ص: 486
«وای وای بر کسی که داخل آتش شود» و سلمان گفت: «ای کاش من گوسفندی بودم و مرا ذبح می کردند و گوشت مرا می خوردند و نام آتش را نمی شنیدم» و ابوذرّ گفت: «ای کاش مادرم نازا بود و مرا به دنیا نیاورده بود و من اسم آتش را نمی شنیدم» و عمّار گفت: «ای کاش من پرنده ای بودم و در بیابان ها پرواز می کردم و در بین پرندگان محشور می شدم و بر من حساب و عقابی نبود و نام آتش را نمی شنیدم» و علی(علیه السلام) فرمود: «ای کاش درّندگان گوشت مرا پاره پاره می کردند و ای کاش مادر مرا نزاییده بود و نام آتش را نمی شنیدم و سپس علی(علیه السلام) دست روی سر گذارد و شروع به گریه نمود و فرمود:
«وای از سفر طولانی قیامت، و وای از کمی زاد و توشه ی سفر و وای از روزی که دوزخیان وارد آتش می شوند و در بین آتش رفت و آمد می کنند و از سگ های دوزخ فرار می کنند! آنان مریضانی هستند که احدی، از آنان عیادت نمی کند، و مجروحانی هستند که معالجه نمی شوند، و اسیرانی هستند که آزاد نمی شوند، آنان از آتش می خورند، و از آتش می آشامند، و در طبقات آن رفت و آمد می کنند، و پس از پوشیدن لباس پنبه و کتان، لباس آنان پاره های آتش است، و بعد از معانقه با همسران خود در دنیا، در آغوش شیاطین خواهند بود!(1)
ص: 487
مولّف گوید:
روایات مفصّل دیگری نیز درباره ی ابواب دوزخ و درکات آن در تفسیر نورالثّقلین نقل شده که در پاورقی مشاهده می شود.(1)
ص: 488
ص: 489
«اِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ * ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ آمِنِینَ»(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) در یکی از خطب خود می فرماید:
آگاه باشید که تقوا مرکب آرام و ذلیلی است، [برای رسیدن به بهشت و سعادت] و افسر آن، به دست مومنان داده شده و اگر آنان بر این مرکب رام سوار شوند او آنان را به بهشت می رساند و درهای بهشت به روی آن ها باز می شود و بوی بهشت را می شنوند و به آنان گفته می شود: «ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ آمِنِینَ.»(2)
ص: 490
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ضمن حدیث مفصّلی پس از ذکر علی و اولاد او(علیهم السلام) می فرماید:
آگاه باشید که دوستان [و شیعیان] آنان کسانی هستند که با امنیت و آرامش وارد بهشت می شوند، و ملائکه با آنان ملاقات می کنند و بر آنان سلام می نمایند و می گویند: «طبتم فادخلوها خالدین» یعنی شما پاکیزه شدید، پس برای همیشه وارد بهشت شوید.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید: علی(علیه السلام) می فرمود:
خشم نکنید و خشم نکنید، و آشکارا، سلام کنید و زیبا سخن بگویید، و شبانگاه که مردم در خوابند نماز [شب] بخوانید، تا با سلامت داخل بهشت شوید. سپس این آیه را تلاوت نمود: «السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ…»(2) «وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ اِخْوَانًا عَلَی سُرُرٍ مُّتَقَابِلِینَ»(3) عمرو بن ابی المقدام می گوید: امام صادق(علیه السلام) به شیعیان خود می فرمود:
به خدا سوگند تنها شمایید که خداوند درباره ی شما می فرماید: «وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ اِخْوَانًا عَلَی سُرُرٍ مُّتَقَابِلِینَ…»(4)
ص: 491
و در سخن دیگری به ابو بصیر فرمود:
ای ابا محمّد! خداوند شما را در کتاب خود یاد نموده و می فرماید: «اِخْوَانًا عَلَی سُرُرٍ مُّتَقَابِلِینَ» سپس فرمود: به خدا سوگند خداوند از این سخن جز شما را اراده نکرده است…(1) محمّد بن مروان گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هیچ مرد و زنی از شما نیست جز آن که ملائکه بر آنان سلام می کنند. سپس فرمود:
شما هستید که خداوند می فرماید: «وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ اِخْوَانًا عَلَی سُرُرٍ مُّتَقَابِلِینَ.»(2) در روایات اهل سنّت نیز تفسیر فوق دیده می شود چنان که حافظ ابو نعیم از ابو هریره نقل کرده که گوید: علی بن ابی طالب(علیه السلام) به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت:
یا رسول الله! آیا شما من را بیشتر دوست می دارید و یا فاطمه را؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: فاطمه را بیشتر از تو دوست می دارم و تو را عزیزتر از او می دانم. سپس فرمود:
مثل این که می بینم تو نزد حوض من قرار داری و مردم را از ورود به حوض من دور می کنی و بر حوض من ظرف هایی است به عدد ستارگان آسمان و تو و حسن
ص: 492
و حسین و حمزه و جعفر در بهشت هستید «اِخْوَانًا عَلَی سُرُرٍ مُّتَقَابِلِینَ» سپس فرمود: «و تو و شیعیانت با من خواهید بود» و این آیه را تلاوت نمود «وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ اِخْوَانًا عَلَی سُرُرٍ مُّتَقَابِلِینَ» و هیچ کدام از شما پشت سر دیگری نگاه نمی کنید [بلکه روبروی هم دیگر هستید.](1) «وَ نَبِّئْهُمْ عَن ضَیْفِ اِ بْراَهِیمَ *… * قَالُواْ لَا تَوْجَلْ اِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ عَلِیمٍ»(2) مولّف گوید:
قصّه ضیف ابراهیم(علیه السلام) در سوره ی هود گذشت و در این جا روایتی که عیّاشی نقل نموده ما نقل می کنیم:
محمّد بن قاسم گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ساره به ابراهیم(علیه السلام) گفت: «پیر شدی [و فرزندی پیدا نکردی! خوب است از خدا بخواهی که فرزندی به تو بدهد و چشمان تو روشن شود؟ همانا خداوند تو را خلیل خود برگزیده و او دعای تو را مستجاب خواهد کرد ان شاء الله». از این رو ابراهیم(علیه السلام) از خدای خود خواست تا فرزند علیم و دانایی به او عطا کند، و خداوند به او وحی کرد: «من به تو غلام علیمی می دهم، امّا تو را به خاطر او نسبت به اطاعت از خود امتحان خواهم نمود».
ص: 493
امام صادق(علیه السلام) سپس فرمود: پس از این بشارت، سه سال طول کشید تا خداوند اسماعیل را به ابراهیم(علیه السلام) عطا نمود. [و امتحان سختی پیدا کرد و مامور شد تا فرزند خود را قربانی کند…](1) «قَالُواْ اِنَّا اُرْسِلْنَا اِلَی قَوْمٍ مُّجْرِمِینَ * اِلَّا آلَ لُوطٍ اِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ اَجْمَعِینَ»(2) ابوبصیر از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
لوط سی سال در بین قوم خود ماند و آنان را به دین خدا دعوت نمود و از عقاب و عذاب خداوند بر حذر داشت. امام باقر(علیه السلام) سپس فرمود: «قوم لوط، پس از قضای حاجت، خود را نمی شستند و غسل جنابت نمی کردند و لوط و اهل بیت او، پس از قضای حاجت خود را می شستند و نظافت می کردند و غسل جنابت می نمودند و لوط و ابراهیم پسر خاله هم دیگر بودند، و ساره همسر ابراهیم خواهر لوط بود، و ابراهیم و لوط دو پیامبر مرسل و انذار کننده بودند، و لوط مرد با سخاوت و کریم و میهمان نوازی بود، و مردم او را از این کار منع می کردند، و چون دیدند لوط میهمانان غریبی پیدا کرده است، به او گفتند: «ما تو را از این کار نهی کردیم و اگر چنین کنی ما سراغ میهمانان تو خواهیم آمد و تو را خوار خواهیم نمود» از این رو، لوط میهمانان خود را پنهان می کرد، و عشیره و خویشاوندی نداشت [که از او حمایت کنند].
ص: 494
امام باقر(علیه السلام) سپس فرمود: لوط و ابراهیم توقّع عذاب برای قوم لوط نداشتند و ابراهیم و لوط منزلت بزرگی نزد خداوند داشتند، و خداوند همواره به خاطر ابراهیم که خلیل او بود و لوط که مورد محبّت او بود، عذاب را از قوم لوط تاخیر می انداخت، تا این که غضب الهی بر آنان شدید شد و خداوند عذاب را بر آنان مقدّر نمود و به عوض آن، به ابراهیم(علیه السلام) فرزندی داد، تا تسلّی خاطر او باشد، و ملائکه را نزد ابراهیم فرستاد و آنان شبانه بر او وارد شدند و ابراهیم(علیه السلام) از آنان هراس پیدا کرد که شاید دزدانی باشند، و چون ملائکه فزع و ترس ابراهیم(علیه السلام) را دیدند گفتند: «سلام» و ابراهیم(علیه السلام) پاسخ داد و گفت: «ما از شما هراس پیدا کردیم» و آنان گفتند:
«هراس مکن، ما تو را به فرزند دانایی بشارت می دهیم، و مقصودشان اسماعیل بود و ابراهیم(علیه السلام) به آنان گفت: آیا بعد از پیری به من بشارت فرزند می دهید؟! آنان گفتند: «ما به حق، به تو بشارت می دهیم، ناامید مباش» پس ابراهیم(علیه السلام) به آنان فرمود: بعد از این بشارت کار شما چیست؟ گفتند: ما برای هلاکت قوم مجرم و گنه کار لوط آمده ایم تا آنان را از عذاب خدای ربّ العالمین هراس بدهیم» ابراهیم به آنان فرمود: در بین این قوم، لوط قرار دارد [آیا او را نیز هلاک می کنید؟!] آنان گفتند:
«ما بهتر می دانیم که لوط بین آنان است و ما او را با خانواده اش نجات خواهیم داد جز همسرش را که از هلاک شوندگان خواهد بود».
و چون مامورین خداوند نزد لوط آمدند، لوط گفت: «شما ناآشنا هستید» گفتند:
«ما آمده ایم برای انذار قوم تو نسبت به عذاب الهی، پس تو باید پس از هفت شبانه روز، شبانه از بین قوم خود خارج شوی و احدی از شما به پشت سر خود نگاه نکند، جز همسر تو که همانند مردم دیگر گرفتار عذاب خواهد شد».
ص: 495
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که طلوع صبح روز هشتم فرا رسید، فرستادگان خدا نزد ابراهیم آمدند و او را به اسحاق بشارت دادند و هلاکت قوم لوط را نیز به او تسلیت گفتند…(1)
ص: 496
«قَالَ وَ مَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ اِلَّا الضَّآلُّونَ»(1) ابراهیم(علیه السلام) که بعد از پیری و کبر سنّ بشارت اسماعیل به او داده شد، تعجّب نمود و گفت: آیا بعد از پیری به من بشارت فرزند می دهید؟ و ملائکه به او گفتند:
ما به حق، به تو بشارت دادیم و تو نباید ناامید [از رحمت و عطای خدا] باشی و ابراهیم فرمود: از رحمت خدا ناامید نمی شوند مگر گم راهان.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
نشانه کبر سن و پیری سه چیز است: 1. ضعف بصر و بینایی؛ 2. خمیده شدن کمر؛ 3. ضعف و ناتوانی قدم.(2) صفوان جمّال گوید:
من نماز خود را با امام صادق(علیه السلام) خواندم، و آن حضرت سر به زیر انداخت و گفت:
«خدایا مرا از رحمت خود ناامید مگردان» و سپس با صدای بلند فرمود: «وَ مَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ اِلَّا الضَّآلُّونَ ؟!»(3)
ص: 497
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در حدیث مفصّلی فرمود: خداوند می فرماید:
«ای فرزند آدم! تو با احسان من، قدرت بر اطاعت من پیدا کردی، و با بدگمانی خود به من، از رحمت من ناامید شدی!(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
چند چیز از گناهان کبیره است: 1 -- قنوط و ناامیدی از رحمت خدا، 2 -- امن از مکر خدا، 3 -- قتل نفس حرام، 4 -- عقوق والدین، 5 -- خوردن مال یتیم 6 -- رباخواری.(2) «اِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِینَ * وَ اِنَّهَا لَبِسَبِیلٍ مُّقیمٍ * اِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِّلْمُؤمِنِینَ»(3) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
هیچ مخلوقی نیست مگر آن که بین دو چشم او نوشته شده، مومن است یا کافر، و این از چشم شما پوشیده است و لکن از چشم ائمّه آل محمّد(صلی الله علیه و آله)پوشیده نیست،
ص: 498
از این رو هر کس بر آنان وارد شود، او را می شناسند که مومن است یا کافر. سپس این آیه را تلاوت نمود «اِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِینَ.»(1) عبد الکریم بن کثیر گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
هیچ بنده ای به دنیا نمی آید جز آن که بین دو چشمان او نوشته شده، مومن است یا کافر، چنان که خداوند می فرماید: «اِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِینَ». سپس فرمود: «ما دشمنان و دوستان خود را می شناسیم…»(2) اسباط بیّاع زطی گوید: خدمت امام صادق(علیه السلام) بودم که مردی درباره ی آیه فوق سوال نمود و امام(علیه السلام) فرمود:
«مُتَوَسِّمِینَ» ما هستیم، و «سَبِیلٍ مُّقیمٍ» نیز بین ما مقیم است.(3)
ص: 499
امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره ی آیه فوق فرمود:
پیامبر(صلی الله علیه و آله) «متوسّم» بود و بعد از او من و امامان از ذریّه من «مُتَوَسِّمِینَ» هستند.(1) شخصی به نام «هلال» -- امیر مدینه -- گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
ای فرزند رسول خدا مساله ای در فکر من هست و می خواهم از شما سوال کنم؟ امام(علیه السلام) فرمود:
«اگر بخواهی من از مساله تو خبر خواهم داد وگرنه سوال کن» پس من گفتم:
شما از چه راهی به آن چه در باطن من هست اطّلاع پیدا می کنید؟!
ص: 500
حضرت(علیه السلام) فرمود:
به وسیله توسّم و تفرّس، مگر سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «اِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِینَ»؟! و مگر سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را نشنیده ای که می فرماید:
«فَاتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَاِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ؟!»(1)
وَ اِنْ کانَ اَصْحابُ الْاَیْکَةِ لَظالِمینَ فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ وَ اِنَّهُما لَبِاِمامٍ مُبینٍ وَ لَقَدْ کَذَّبَ اَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلینَ وَ آتَیْناهُمْ آیاتِنا فَکانُوا عَنْها مُعْرِضینَ وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتًا آمِنینَ فَاَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُصْبِحینَ فَما اَغْنی عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما اِلَّا بِالْحَقِّ وَ اِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمیلَ اِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلیمُ وَ لَقَدْ آتَیْناكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثانی وَ الْقُرْآنَ الْعَظیمَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْكَ اِلی ما مَتَّعْنا بِهِ اَزْواجًا مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ قُلْ اِنِّی اَنَا النَّذیرُ الْمُبینُ کَما اَنْزَلْنا عَلَی الْمُقْتَسِمینَ الَّذینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضینَ فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ اَجْمَعینَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ اِنَّا کَفَیْناكَ الْمُسْتَهْزِئینَ الَّذینَ یَجْعَلُونَ
ص: 501
مَعَ اللهِ اِلهًا آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ وَ لَقَدْ نَعْلَمُ اَنَّكَ یَضیقُ صَدْرُكَ بِما یَقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدینَ وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّی یَاْتِیَكَ الْیَقینُ
«اَیْکة» مفرد اَیْک است، به معنای درختان درهم پیچیده، و بعضی گفته اند: «ایکه» به معنای غیضه است، و متوسّم ناظر در علامت است، و «توسّم فیه الخیر» اذ عرف سمة ذلک فیه، و «امام» به معنای طریق است و «امام مبین» لوح محفوظ است، و امّا اِمام در لغت به معنای پیشوا و کسی است که از او پیروی می شود، و «حِجر» به معنای منع است و عقل را حِجر گویند، به خاطر این که مانع از قبایح است، و «عِضین» جمع «عِضة» است و اصل آن عِضْوَة و تعضیة است و آن به معنای تفریق و جداسازی است، و عَضَیتُ الشئ اَی فرّقته و بعّضته.(1)
«اصحاب الایکه» [صاحبان سرزمینهای پردرخت قوم شعیب] مسلماً قوم ستم گری بودند! (78) ما از آن ها انتقام گرفتیم و (شهرهای ویران شده) این دو [قوم لوط و اصحاب الایکه] بر سر راه (شما در سفرهای شام)، آشکار است! (79) و «اصحاب حجر» [قوم ثمود] پیامبران را تکذیب کردند! (80) ما آیات خود را به آنان دادیم ولی آن ها از آن روی گرداندند! (81) آن ها خانه های امن در دل کوه ها می تراشیدند. (82) امّا سرانجام صیحه (مرگبار)، صبحگاهان آنان را فرا گرفت (83) و آن چه را به دست آورده بودند، آن ها را از عذاب الهی نجات نداد! (84) ما آسمان ها و زمین و آن چه را میان آن دو است، جز بحق نیافریدیم و ساعت موعود [قیامت] قطعا فرا خواهد رسید (و جزای
ص: 502
هر کس به او می رسد)! پس، از آن ها به طرز شایسته ای صرف نظر کن (و آن ها را بر نادانیهای شان ملامت ننما)! (85) به یقین، پروردگار تو، آفریننده آگاه است! (86) ما به تو سوره حمد و قرآن عظیم دادیم! (87) (بنا بر این،) هرگز چشم خود را به نعمت های (مادّی)، که به گروه هایی از آن ها [کفّار] دادیم، میفکن! و به خاطر آن چه آن ها دارند، غمگین مباش! و بال (عطوفت) خود را برای مومنین فرود آر! (88) و بگو: «من انذارکننده آشکارم!» (89) (ما بر آن ها عذابی می فرستیم) همان گونه که بر تجزیه گران (آیات الهی) فرستادیم! (90) همان ها که قرآن را تقسیم کردند (آن چه را به سودشان بود پذیرفتند، و آن چه را بر خلاف هوسهای شان بود رها نمودند)! (91) به پروردگارت سوگند، (در قیامت) از همه آن ها سوال خواهیم کرد… (92) از آن چه عمل می کردند! (93) آن چه را ماموریت داری، آشکارا بیان کن! و از مشرکان روی گردان (و به آن ها اعتنا نکن)! (94) ما شرّ استهزاکنندگان را از تو دفع خواهیم کرد (95) همان ها که معبود دیگری با خدا قرار دادند امّا به زودی می فهمند! (96) ما می دانیم سینه ات از آن چه آن ها می گویند تنگ می شود (و تو را سخت ناراحت می کنند). (97) (برای دفع ناراحتی آنان) پروردگارت را تسبیح و حمد گو! و از سجده کنندگان باش! (98) و پروردگارت را عبادت کن تا یقین [مرگ] تو فرا رسد! (99)
«وَ لَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ»(1) در آیه قبل خداوند پیامبر(صلی الله علیه و آله) را در مقابل کفّار و مشرکین امر به صفحِ جمیل نمود:
«فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ».
ص: 503
امام سجّاد(علیه السلام) می فرماید:
«صفح جمیل عفو بدون عتاب و تندی است» و عین این سخن از حضرت رضا(علیه السلام) نیز نقل شده است.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
سبع مثانی و قرآن عظیم، سوره ی فاتحه است، راوی حدیث محمّد بن مسلم می گوید: گفتم: آیا «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» از آیات سبع مثانی می باشد؟ فرمود:
آری افضل آن هاست.(2) در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
سبع مثانی، سوره ی حمد است و آن هفت آیه می باشد و یکی از آیات آن «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» است و به این سبب سبع مثانی به آن گفته شده که در دو رکعت اوّل نمازها خوانده می شود.(3)
ص: 504
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
ماییم «سبع مثانی» که خداوند آن را به پیامبر خود داده است، و ماییم «وجه الله» که بین شما رفت و آمد می کنیم و هر کس ما را بشناسد [به سعادت رسیده و] معرفت پیدا کرده و هر کس ما را نشناخته [و امامت ما را نپذیرفته] راه یقین و معرفت برای او باز است.
و در نسخه ای آمده که فرمود:
«وَ مَنْ جَهِلَنَا فَاَمَامُهُ السَّعِیر» یعنی هر کس ما را نشناسد مقابل او سعیر دوزخ است.
والله العالم.(1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر کس [بهره ای از] قرآن به او داده شود، و گمان کند به کسی بهره ی بیشتری داده شده است، به راستی بزرگ شمرده چیزی را که خدا کوچک شمرده و کوچک شمرده چیزی را که خدا بزرگ شمرده است!(2)
ص: 505
«لَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ اِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ اَزْوَاجًا مِّنْهُمْ وَ لَا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ»(1) در شان نزول آیه فوق روایت شده که امام صادق و یا امام باقر(علیهما السلام) می فرمایند:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در تنگنا و سختی واقع شد، و از یکی از یهودیان درخواست وام و قرض نمود، و آن مرد یهودی گفت: به خدا سوگند محمّد را گوسفند و شتری نیست، پس من برای چه به او قرض بدهم؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: من امین خدا هستم در زمین و آسمان و اگر تو مرا برای چیزی امین قرار بدهی، آن چیز را به تو خواهم داد. و سپس «بدرقة» یعنی سپری از پوست را نزد او گرو گذارد، و این آیه نازل شد، «لَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ اِلَی مَا مَتَّعْنَا…»(2) مولّف گوید:
این خطاب از قبیل، «اِیَّاکِ اَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةِ» می باشد.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: هنگامی که آیه فوق نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که راضی و تسلیم به مقدّرات خدا نباشد خود را به خاطر حسرت های دنیا هلاک می کند، و کسی که چشم خود را به اموال مردم بدوزد، اندوه او فراوان می شود و غیظ او شفا نمی یابد، و کسی که نعمت های خدا را منحصر
ص: 506
در خوراک و پوشاک بداند [و توجّه به نعمت های دیگر خدا نداشته باشد] دانش او ناچیز و عذاب او نزدیک است، و کسی که غصّه دنیا را بخورد، بر خدا خشم نموده است، و کسی که از مصیبتی که بر او وارد شده به مردم شکایت کند، از خدا شکایت نموده است، و از این امّت کسی که قاری قرآن باشد و داخل آتش شود، از کسانی خواهد بود که «یَتَّخِذُ آیاتِ اللهِ هُزُواً»، و کسی که نزد ثروت مندی برود و در مقابل او خضوع کند تا از مال او چیزی به او برسد، دو ثلث دین او از بین رفته است!(1) «کَمَا اَنزَلْنَا عَلَی المُقْتَسِمِینَ * الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ * فَوَرَبِّکَ لَنَسْاَلَنَّهُمْ اَجْمَعِیْنَ»(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود این است که آنان [یعنی قریش] قرآن را تقسیم و تفریق نمودند و از آن ترتیب و تالیفی که خدا در آن قرار داده بود خارج نمودند [و مطابق خواسته های خود آن را جابه جا کردند.](3)
ص: 507
از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل شده که فرمودند:
مقصود از این آیه قریش هستند.(1) مولّف گوید:
در روایات فراوانی که گذشت و خواهد آمد، این معنا یادآوری شده است، مانند تغییر در آیه «آل یاسین» که «الیاسین» خوانده اند و تغییر در آیه «وَ صِراطُ عَلَیٍّ مُسْتَقِیمٌ» که «صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ» خوانده اند و… و با این جابه جایی ها خواسته اند، فضایل اهل البیت(علیهم السلام) را پنهان نمایند و خداوند سوگند یاد نموده که از آن ها مؤاخذه خواهد نمود.
و بعضی گفته اند: شاید مقصود، یهود و نصارا باشند که برخی از آیات قرآن را پذیرفتند و برخی را انکار نمودند و خداوند از آنان مذمّت نموده است. و الله العالم.
«فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ * اِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ»(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پنج سال در مکّه پنهان و خائف بود و رسالت خود را آشکار نمی کرد و تنها علی و خدیجه(علیهما السلام) به او ایمان آورده بودند و سپس خداوند به او امر نمود تا رسالت خود را آشکار سازد و فرمود: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ…» و چون این آیه نازل شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) امر خود را آشکار نمود.(3)
ص: 508
عبید الله بن علی حلبی گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس از نزول وحی، سیزده سال در مکّه ماند و چند سال در پنهانی به سر می برد و رسالت خود را آشکار نمی کرد، سه سال در [مضیقه و] هراس از مشرکین به سر برد و امر خود را آشکار نکرد، تا خداوند به او فرمود: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ…» و پس از نزول این آیه رسالت خود را آشکار نمود.(1) محمّد بن ابی عمیر نقل نموده:
که مستهزئین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پنج نفر بوده اند: 1. ولید بن مغیره ی مخزومی؛ 2. عاص بن وائل سهمی؛ 3. اسود بن عبد یغوث زهری؛ 4. اسود بن مطلّب؛ 5. حارث بن طلاطله ثقفی.(2)
ص: 509
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در پاسخ یکی از یهودیان شام و علمای آنان که درباره ی مستهزئین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوال نمود فرمود:
خداوند به پیامبر خود فرمود: «اِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ» و آنان پنج نفر بودند، و همه آنان را در یک روز خداوند کشت بدون آن که بتوانند کسی را بکشند، امّا ولید بن مغیره، با تیر مردی از بنی خزاعه کشته شد، و آن مرد خزاعی به تیر خود پر بسته بود و به ولید اصابت کرد و رگ بالای صاعد او را قطع نمود و ولید از پای در آمد و گفت:
خدای محمّد(صلی الله علیه و آله) مرا کشت؛ و عاص بن وائل سهمی برای کاری به گردنه ی کداء در بالای مکّه رفته بود و سنگی از زیر پایش لغزید و سقوط نمود و تکّه تکّه شد، در حالی که می گفت:
خدای محمّد(صلی الله علیه و آله) مرا کشت، اسود بن عبد یغوت نیز همراه غلامش می خواست نزد پسرش زمعه برود، پس اندکی در گردنه کداء -- زیر سایه درختی -- نشست و جبرییل آمد و سر او را محکم به درخت کوبید، او به غلامش گفت: مرا نجات بده، غلام گفت: من کسی را نمی بینم جز این که تو خود سر خویش را به درخت می کوبی، او نیز به هلاکت رسید، در حالی که می گفت: خدای محمّد(صلی الله علیه و آله) مرا کشت.
امّا حارث بن طلاطله، هنگامی که باد گرم و سوزانی می وزید از خانه بیرون آمد و به یک مرد حبشی سیاه چهره تبدیل شد و چون به خانه بازگشت و گفت: «من حارث هستم» اهل خانه حرف او را نپذیرفتند و او را کشتند، و او نیز در آن حال می گفت: خدای محمّد(صلی الله علیه و آله) مرا کشت؛ اسود بن مطلّب نیز ماهی شوری را خورد
ص: 510
و بیماری عطش پیدا کرد و آنقدر آب خورد تا شکمش پاره شد و هلاک گردید و در آن حال گفت: خدای محمّد(صلی الله علیه و آله) مرا کشت؛ و همه این حوادث در یک ساعت واقع شد. سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
آنان صبح آن روز نزد حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) بودند و به او می گفتند: «ای محمّد ما تا ظهر به تو مهلت می دهیم، اگر از سخنان خود بازنگشتی تو را خواهیم کشت» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از سخن آنان غمگین شد و به خانه خود رفت و در را بست و در ساعت مقرّر جبرییل نزد او آمد و گفت: خدایت سلام می رساند و می فرماید:
«فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» یعنی رسالت خود را برای اهل مکّه آشکار کن «وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: ای جبرییل! با تهدید مسخره کنندگان (چه کنم)؟ جبرییل گفت: «اِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ» یعنی ما شرّ آنان را از تو برطرف نمودیم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: ساعتی پیش آنان نزد من بودند؟! جبرییل گفت:
«شرّ آنان از تو برطرف شد» و این گونه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رسالتش را آشکار نمود!(1)
ص: 511
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیه «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ * اِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ» سه سال پس از نبوّت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد، و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در روز دوشنبه به رسالت رسید علی(علیه السلام) روز سه شنبه اسلام آورد و سپس خدیجه همسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مسلمان شد، تا این که ابوطالب وارد بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شد و دید آن حضرت به نماز ایستاده و علی(علیه السلام) در کنار او قرار دارد پس ابوطالب به جعفر که همراه او بود فرمود: تو نیز در کنار پسر عمّ خود به نماز بایست، پس جعفر نیز در طرف چپ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ایستاد
ص: 512
و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از بین آنان به جلو رفت و آنان پشت سر آن حضرت قرار گرفتند و پس از آن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به نماز می ایستاد و علی و جعفر و زید بن حارثه و خدیجه به او اقتدا می کردند و چون سه سال گذشت، خداوند به رسول خود(صلی الله علیه و آله) فرمود: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ * اِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ…»(1)
ص: 513
ص: 514
«وَ لَقَدْ نَعْلَمُ اَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ…»(1) امام صادق(علیه السلام) در حدیث مفصّلی می فرماید:
… رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چون فضایل وصیّ خود علی(علیه السلام) را بیان نمود در قلوب اصحاب او نفاق به وجود آمد، و سخنانی را در این باره گفتند، و چون به گوش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رسید غمگین و ناراحت شد، و خداوند به او فرمود:
ای محمّد! «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ اَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ»، «فَاِنَّهُمْ لَا یُکَذِّبُونَکَ وَ لَکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ اللهِ یَجْحَدُونَ» یعنی آنان بدون حجّت سخن می گویند. از سویی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با آنان الفت برقرار می نمود، و از آنان کمک می گرفت، و همواره چیزی از فضایل وصیّ خود را بیان می نمود، تا این که این سوره نازل شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چون مرگ خود را نزدیک دید رسماً درباره ی وصیّ خود با آنان احتجاج نمود.(2)
ص: 515
حفص بن غیاث گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
کسی که [در دنیا] صبر کند، مدّت کوتاهی را صبر کرده است، و کسی که جزع و بی صبری کند مدّت کوتاهی را بی صبری کرده است. سپس فرمود: بر تو باد به صبر در همه امور چرا که خداوند پیامبر خود حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را مبعوث به رسالت خود نمود و او را امر به صبر و ارفاق کرد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) صبر نمود، چرا که خداوند به او فرمود: «وَ اصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا * وَ ذَرْنِی وَ الْمُکَذِّبِینَ اُولِی النَّعْمَةِ»(1)، و فرمود: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ فَاِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَاَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ * وَ مَا یُلَقَّاهَا اِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ مَا یُلَقَّاهَا اِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ.»(2) سپس فرمود: پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) به قدری در مقابل مشرکین صبر کرد، تا نسبت های خطرناکی به او دادند و صبر او لبریز شد، و به ستوه آمد، و خداوند به او فرمود: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ اَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُن مِّنَ السَّاجِدِینَ.»(3)
ص: 516
«وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَاْتِیَکَ الْیَقِینُ»(1) در کتاب مصباح الشریعه از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
عمل کنندگان همه هلاک شدند، جز آنان که عملشان عبادت و بندگی خدا بود، و عابدان نیز همه هلاک شدند، جز آنان که عبادتشان از روی علم و آگاهی بود، و عالمان نیز همه هلاک شدند، جز آنان که در علم خود صادق و راست گو بودند، و صادقان نیز همه هلاک شدند، جز آنان که اهل اخلاص بودند، و مخلصان نیز همه هلاک شدند، جز آنان که باتقوا و پرهیزکار بودند، و با تقواها نیز همه هلاک شدند، جز آنان که اهل یقین بودند، و آنان که به یقین رسیده اند، بر خُلق و سرشتی عظیم دست یافته اند، از این رو خداوند می فرماید: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَاْتِیَکَ الْیَقِینُ.»(2)
ص: 517
ص: 518
سوره ی نحل محلّ نزول: مکّه، جز سه آیه ی آخر آن که در مدینه نازل شده است.
ترتیب نزول: این سوره بعد از سوره ی کهف نازل شده است.
عدد آیات: آیات این سوره 118 آیه است.(1) مرحوم فیض گوید: سوره نحل 118 آیه است و چهل آیه اوّل آن در مکّه نازل شده و بقیّه آن از «وَالَّذِینَ هَاجَرُواْ فِی اللّهِ» تا آخر سوره در مدینه نازل شده است و برخی گفته اند: همه سوره در مکّه نازل شده جز سه آیه آخر آن که در مدینه نازل شده است.(2) ثواب قرائت سوره ی نحل مرحوم صدوق در کتاب ثواب الاعمال از محمّد بن مسلم از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هر کس در هر ماه سوره ی نحل را بخواند، از خسارت و ضرر و زیان محفوظ می ماند، و هفتاد نوع از بلاها و مصائب از او دور می شود، که ساده ترین آن ها، دیوانگی
ص: 519
و جذام و پیسی خواهد بود، و جایگاه او بهشت «عَدن» می باشد که در وسط بهشت قرار دارد.(1) و در کتاب خواصّ القرآن از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
هر کس این سوره را بخواند، خداوند نعمت هایی که به او داده است را، بر او حساب نمی کند، و اگر در آن روز و آن شبی که این سوره را خوانده از دنیا برود، پاداش کسی را خواهد داشت که با وصیّت نیکو از دنیا رفته باشد، و اگر آن را بنویسد و در باغی دفن کند، همه ی درختان آن باغ می سوزد، و اگر در خانه ای گذاشته شود قبل از پایان سال اهل آن خانه می میرند.(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اگر این سوره را بنویسد، و در دیوار باغی بگذارد، میوه های آن باغ می ریزد، و اگر در منزلی گذارده شود، اهل آن قبل از پایان سال هلاک می شوند، پس باید از خدا ترسید، و این کار را به جز در حق ظالم، انجام نداد.(3)
ص: 520
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ اَتی اَمْرُ اللهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ اَمْرِهِ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ اَنْ اَنْذِرُوا اَنَّهُ لا اِلهَ اِلَّا اَنَا فَاتَّقُونِ َلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ بِالْحَقِّ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ خَلَقَ الْاِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَاِذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ وَ الْاَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فیها دِفْ ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَاْکُلُونَ وَ لَکُمْ فیها جَمالٌ حینَ تُریحُونَ وَ حینَ تَسْرَحُونَ وَ تَحْمِلُ اَثْقالَکُمْ اِلی بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بالِغیهِ اِلَّا بِشِقِّ الْاَنْفُسِ اِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمیرَ لِتَرْکَبُوها وَ زینَةً وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ وَ عَلَی اللهِ قَصْدُ السَّبیلِ وَ مِنْها جائِرٌ وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ اَجْمَعینَ هُوَ الَّذی اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَکُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فیهِ تُسیمُونَ یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخیلَ وَ الْاَعْنابَ وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ اِنَّ فی ذلِكَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِاَمْرِهِ اِنَّ فی ذلِكَ
ص: 521
لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ وَ ما ذَرَاَ لَکُمْ فِی الْاَرْضِ مُخْتَلِفًا اَلْوانُهُ اِنَّ فی ذلِكَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ وَ هُوَ الَّذی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَاْکُلُوا مِنْهُ لَحْمًا طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْكَ مَواخِرَ فیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ وَ اَلْقی فِی الْاَرْضِ رَواسِیَ اَنْ تَمیدَ بِکُمْ وَ اَنْهارًا وَ سُبُلًا لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ اَ فَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لا یَخْلُقُ اَ فَلا تَذَکَّرُونَ وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللهِ لا تُحْصُوها اِنَّ اللهَ لَغَفُورٌ رَحیمٌ وَ اللهُ یَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ وَ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لا یَخْلُقُونَ شَیْئًا وَ هُمْ یُخْلَقُونَ اَمْواتٌ غَیْرُ اَحْیاءٍ وَ ما یَشْعُرُونَ اَیَّانَ یُبْعَثُونَ
برخی گفته اند: «تسبیح» در لغت [و استعمالات قرآن] چهار معنی دارد: 1. تنزیه کقوله تعالی: «سُبْحانَ الَّذِی اَسْری بِعَبْدِهِ»؛ 2. به معنای استثناء کقوله: «لَوْ لا تُسَبِّحُونَ»؛ ای تستثنون، و استثناء به معنای «ان شاء الله» گفتن است، 3. به معنای نماز کقوله: «فَلَوْ لا اَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ»؛ 4. به معنای نور، چنان که در حدیث آمده: «فلو لا سبحات وجهه» یعنی نور وجهه، و روح نیز به ده معنا آمده است: 1. حیاة النفوس؛ 2. رحمت؛ چنان که در آیه «فَرَوح و ریحان» آمده؛ 3. نبوّت، چنان که در «یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ اَمْرِهِ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ»؛ 4. عیسی روح الله؛ 5. جبرییل؛ 6. به معنای نفخ؛ 7. به معنای وحی، چنان که در آیه «وَ کَذلِکَ اَوْحَیْنا اِلَیْکَ رُوحاً مِنْ اَمْرِنا» آمده است؛ 8. ملکی اعظم از همه ملائکه؛ 9. به معنای نفس، «فاذا نام العبد خرجت نفسه و بقی روحه و اذا مات خرجت نفسه و روحه معاً…»، و اَنْعام جمع نَعَم به معنای شتر است، و «دِفْئ» وسیله پوشش است، و «اراحة» بازگرداندن گلّه به خوابگاه آنان است، و «سروح» خروج گلّه به چراگاه است،
ص: 522
و «قصد السبیل» یعنی استقامت طریق، و «جائر» به معنای مایل به باطل است، و «تسیمون الابل» به معنای چرانیدن ابل است، و «سامَتَ» یعنی رَعَت و «ابل سائمّه» شتری است که خود به چرا می رود و «ابل معلوفه» آن شتری است که به او علف می دهند، و «مواخر» جمع مَخْربه معنای شکافته شدن آب است، چنان که گفته می شود: «مخرت السفینة الماء»، یعنی کشتی آب را شکافت، و «مَخْر» صدای وزیدن باد را نیز گویند، و مَخَر الارض یعنی شقّها للزراعة، و «ان تمید بکم» یعنی تضطرب بکم.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر فرمان خدا (برای مجازات مشرکان و مجرمان،) فرا رسیده است برای آن عجله نکنید! منزّه و برتر است خداوند از آن چه همتای او قرار می دهند! (1) فرشتگان را با روح (الهی) بفرمانش بر هر کس از بندگانش بخواهد نازل می کند (و به آن ها دستور می دهد) که مردم را انذار کنید (و بگویید:) معبودی جز من نیست از (مخالفت دستور) من، بپرهیزید! (2) آسمان ها و زمین را بحق آفرید او برتر است از این که همتایی برای او قرار می دهند! (3) انسان را از نطفه بی ارزشی آفرید و سرانجام (او موجودی فصیح، و) مدافع آشکار از خویشتن گردید! (4) و چهارپایان را آفرید در حالی که در آن ها، برای شما وسیله پوشش، و منافع دیگری است و از گوشت آن ها می خورید! (5) و در آن ها برای شما زینت و شکوه است به هنگامی که آن ها را به استراحتگاهشان بازمی گردانید، و هنگامی که (صبحگاهان) به صحرا می فرستید! (6) آن ها بارهای سنگین شما را به شهری حمل می کنند که جز با مشقّت زیاد، به آن نمی رسیدید پروردگارتان رؤوف و رحیم است (که این وسایل حیات را در اختیارتان قرار داده)! (7) همچنین اسبها و استرها و الاغها را آفرید تا بر آن ها سوار شوید و زینت شما باشد، و چیزهایی می آفریند که نمی دانید. (8) و بر
ص: 523
خداست که راه راست را (به بندگان) نشان دهد امّا بعضی از راه ها بیراهه است! و اگر خدا بخواهد، همه شما را (به اجبار) هدایت می کند (ولی اجبار سودی ندارد). (9) او کسی است که از آسمان، آبی فرستاد، که نوشیدن شما از آن است و (همچنین) گیاهان و درختانی که حیوانات خود را در آن به چرا می برید، نیز از آن است. (10) خداوند با آن (آب باران)، برای شما زراعت و زیتون و نخل و انگور، و از همه میوه ها می رویاند مسلماً در این، نشانه روشنی برای اندیشمندان است. (11) او شب و روز و خورشید و ماه را مسخّر شما ساخت و ستارگان نیز به فرمان او مسخّر شمایند در این، نشانه هایی است (از عظمت خدا،) برای گروهی که عقل خود را به کار می گیرند! (12) (علاوه بر این،) مخلوقاتی را که در زمین به رنگهای گوناگون آفریده نیز مسخّر (فرمان شما) ساخت در این، نشانه روشنی است برای گروهی که متذکّر می شوند! (13) او کسی است که دریا را مسخّر (شما) ساخت تا از آن، گوشت تازه بخورید و زیوری برای پوشیدن (مانند مروارید) از آن استخراج کنید و کشتیها را می بینی که سینه دریا را می شکافند تا شما (به تجارت پردازید و) از فضل خدا بهره گیرید شاید شکر نعمت های او را بجا آورید! (14) و در زمین، کوه های ثابت و محکمی افکند تا لرزش آن را نسبت به شما بگیرد و نهرها و راه هایی ایجاد کرد، تا هدایت شوید. (15) و (نیز) علاماتی قرار داد و (شب هنگام) به وسیله ستارگان هدایت می شوند. (16) آیا کسی که (این گونه مخلوقات را) می آفریند، هم چون کسی است که نمی آفریند؟! آیا متذکّر نمی شوید؟! (17) و اگر نعمت های خدا را بشمارید، هرگز نمی توانید آن ها را احصا کنید خداوند بخشنده و مهربان است! (18) خداوند آن چه را پنهان می دارید و آن چه را آشکار می سازید، می داند. (19) معبودهایی را که غیر از خدا می خوانند، چیزی را خلق نمی کنند بلکه خودشان هم مخلوقند! (20) آن ها مردگانی هستند که هرگز استعداد حیات ندارند و نمی دانند (عبادت کنندگانشان) در چه زمانی محشور می شوند! (21)
ص: 524
«اَتَی اَمْرُ اللهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ * یُنَزِّلُ الْمَلآئِکَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ اَمْرِهِ»(1) یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) از آن حضرت درباره ی آیه فوق سوال نمود و امام(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که خداوند به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از امری تا زمان معیّنی خبر بدهد، نباید مردم شتاب کنند، تا آن وقت فرا برسد، سپس فرمود: خدا اگر خبر بدهد چیزی به وقوع خواهد رسید، مثل آن است که واقع شده باشد، چنان که خداوند می فرماید: «اَتَی اَمْرُ اللهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ…»(2) ابان بن تغلب گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
هنگامی که خداوند قیام قائم(علیه السلام) را اراده نماید، جبرییل را به صورت پرنده سفیدی می فرستد، و او یک پای خود را روی کعبه می گذارد و پای دیگر خود را روی بیت المقدّس می گذارد، و با صدای بلند می گوید: «اَتَی اَمْرُ اللهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ»، سپس قائم(علیه السلام) حضور پیدا می کند و دو رکعت نماز نزد مقام ابراهیم می خواند و باز می گردد و اصحاب او که 313 نفر هستند اطراف او خواهند بود، و برخی از آنان شبانه از بستر خود جدا می شوند و خود را به آن حضرت می رسانند، پس حضرت مهدی(علیه السلام) قیام می کند در حالی که در دست او سنگی است و چون آن را می اندازد، زمین سبز و خرّم می شود.(3)
ص: 525
عبد الرّحمن بن کثیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
مقصود از «اَتَی اَمْرُ اللّهِ» امر ما می باشد و خداوند امر نموده که درباره ی آن عجله و شتاب نکنید و خداوند قائم ما را به وسیله گروهی از ملائکه و مومنین و رعب و ترس تایید خواهد نمود، همانند وقتی که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) قیام نمود، و خداوند درباره ی او فرمود: «کَمَا اَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِن بَیْتِکَ بِالْحَقِّ.»(1) شیخ مفید نیز این روایت را در کتاب غیبت خود(2)، از عبد الرّحمن بن کثیر نقل نموده است.
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه زمانی نازل شد که قریش از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواستند که عذاب بر آنان نازل شود و خداوند در پاسخ آنان فرمود: «اَتَی اَمْرُ اللهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ.»(3) «یُنَزِّلُ الْمَلآئِکَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ اَمْرِهِ عَلَی مَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ اَنْ اَنذِرُواْ اَنَّهُ لا اِلهَ اِلَّا اَنَا فَاتَّقُونِ»(4) ابو بصیر گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه ی فوق سوال کردم، فرمود:
مقصود جبرییل است که بر پیامبران نازل می شود، و مقصود از روح آن ملکی است
ص: 526
که همواره با پیامبران و اوصیای آنان می باشد و از آنان جدا نمی شود و حقایق را به آنان تفهیم می کند و از طرف خداوند آنان را تقویت و کمک می نماید، تا با «لا اله الّا الله و محمّد رسول الله» خداوند پرستش شود و مردم بنده مطیع و منقاد او گردند، چه این که جنّ و انس و ملک، تنها، با شهادت به یگانگی خداوند و رسالت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) خدا را می پرستند و عبادت می کنند و خداوند همه مخلوقات را برای عبادت خویش خلق نموده است.(1) امام باقر(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
مقصود خداوند از «اَنذِرُواْ اَنَّهُ لَا اِلَهَ اِلَّا اَنَاْ فَاتَّقُونِ» کتاب خدا و دعوت پیامبران است [و ملائکه به آنان می گویند که این گونه بگویند.](2) «خَلَقَ الاِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ فَاِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ * وَ الاَنْعَامَ خَلَقَهَا لَکُمْ فِیهَا دِفْءٌ…»(3) مولّف گوید:
از این آیه تا آیه 18 خداوند درباره ی خلقت انسان و حیوانات و نزول باران و روئیدن گیاه و درخت و میوه ها و خلقت شب و روز و خورشد و ماه و ستارگان و بهره گیری
ص: 527
انسان از نعمت های زمینی و دریائی و خلقت کوه ها برای آرامش زمین و نعمت های گوناگون دیگر سخن گفته و در پایان فرموده است: «اگر شما نعمت های خدا را شماره کنید به نهایتی نخواهید رسید و نمی توانید آن ها را احصا نمایید».
این آیات حقّا نشانه هایی از قدرت و حکمت و علم الهی است و باید سبب تقویت ایمان و اقرار به عجز و ناتوانی انسان از شکر نعمت های الهی بشود و حق شکر او را به جا بیاورد، و حق شکر خداوند همان گونه که در روایات آمده این است که خود را عاجز از شکر نعمت های خدا بداند از این رو معصومین(علیهم السلام) در سخنان و دعاهای خود فرموده اند: «الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی لَا یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا یُحْصِی نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ وَ لَا یُؤَدِّی حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ…»(1) روایت شده که حضرت زین العابدین(علیه السلام) هنگامی که آیه ی «وَ اِن تَعُدُّواْ نِعْمَةَ اللهِ لَا تُحْصُوهَا» را قرائت می نمود، می فرمود:
«سُبْحَانَ مَنْ لَمْ یَجْعَلْ فِی اَحَدٍ مِنْ مَعْرِفَةِ نِعَمِهِ اِلَّا الْمَعْرِفَةَ بِالتَّقْصِیرِ عَنْ مَعْرِفَتِهَا، کَمَا لَمْ یَجْعَلْ فِی اَحَدٍ مِنْ مَعْرِفَةِ اِدْرَاکِهِ اَکْثَرَ مِنَ الْعِلْمِ باَنَّهُ لَایُدْرِکُهُ، فَشَکَرَ -- جَلَّ وَ عَزَّ -- مَعْرِفَةَ الْعَارِفِینَ بِالتَّقْصِیرِ عَنْ مَعْرِفَةِ شُکْرِهِ، فَجَعَلَ مَعْرِفَتَهُمْ بِالتَّقْصِیرِ شُکْراً کَمَا عَلِمَ عِلْمَ الْعَالِمِینَ اَنَّهُمْ لَایُدْرِکُونَهُ، فَجَعَلَهُ اِیمَاناً، عِلْماً مِنْهُ اَنَّهُ قَدرُ وُسْعِ الْعِبَادِ، فَلَا یَتَجَاوَزُ ذلِکَ، فَاِنَّ شَیْئاً مِنْ خَلْقِهِ لَایَبْلُغُ مُدی عِبَادَتِهِ، وَ کَیْفَ یُبْلَغُ مَدی عِبَادَتِهِ مَنْ لَامُدی لَهُ وَ لَا کَیْفَ، تَعَالَی اللهُ عَنْ ذلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً.»(2)
ص: 528
مولّف گوید:
حقّا در این جملات باید تامّل نمود وگرنه انسان گرفتار غرور و عجب و خودپسندی و غفلت خواهد شد، و در سوره ی ابراهیم نیز در تفسیر آیه «وَ آتَاکُم مِّن کُلِّ مَا سَاَلْتُمُوهُ وَ اِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللهِ لَا تُحْصُوهَا» روایاتی در این معنا گذشت و ما باید عاجزانه اعتراف به تقصیر و نادانی و ناتوانی خود بکنیم و بگوییم: «اللَّهُمَّ لَاتَجْعَلْنِی مِنَ الْمُعَارِینَ، وَ لَا تُخْرِجْنِی مِنَ التَّقْصِیرِ.»(1) اکنون می گوییم:
آیات فوق از محکمات است و ما به برخی از لغات آن ها اشاره می کنیم. مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «وَ الْاَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فِیها دِفْ ءٌ وَ مَنافِعُ» گوید:
«دفء» حواشی شتر را گویند؛ بلکه باید ادفاء گفته شود و آن ها پوشش هایی است مانند پشم و کرک شتر که مردم به وسیله آن ها خود را می پوشانند.
و در تفسیر «وَ لَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ» گوید:
یعنی هنگامی که این چهارپایان از چراگاه باز می گردند و هنگامی که به چراگاه می روند برای شما زیبایی دارند.
ص: 529
و در تفسیر «وَ تَحْمِلُ اَثْقَالَکُمْ اِلَی بَلَدٍ لَّمْ تَکُونُواْ بَالِغِیهِ اِلَّا بِشِقِّ الاَنفُسِ» گوید:
یعنی شما بارهای سنگین خود را از شهری مانند مکّه و مدینه و شهرهای دیگر بر این چهارپایان حمل می کنید، در حالی که خود نمی توانید این بارهای سنگین را جابه جا کنید مگر با سختی فراوان.(1) و در تفسیر «وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغَالَ وَ الْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوهَا وَ زِینَةً» زراره گوید:
از امام باقر و یا امام صادق(علیهما السلام) درباره ی گوشت آن ها سوال نمودم، فرمود: «ما از گوشت آن ها کراهت داریم» زراره گوید: گفتم: مگر این نیست که گوشت آن ها حلال است؟ فرمود: آری حلال است و لکن مردم از گوشت آن ها اعراض نموده اند، و خداوند حیواناتی را به خاطر گوشت آفریده [مانند گوسفند و گاو و…] و این حیوانات را برای سواری آفریده است.(2)
ص: 530
و در تفسیر «وَ یَخْلُقُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» گوید:
مقصود عجایبی از مخلوقات دریائی و زمینی است [که بشر به آن ها پی نبرده است.](1) و در تفسیر «تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها» گوید:
مقصود جواهر و چیزهای ارزشمندی است که از دریا به دست می آید.(2) «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ»(3) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در تفسیر این آیه فرمود:
مقصود از نجم ستاره «جُدیّ» است که ثابت است و بنای قبله بر آن است، و به وسیله این ستاره در دریا و خشکی مردم [قبله و] راه ها را پیدا می کنند.(4) امام صادق(علیه السلام) نیز می فرماید:
این آیه ظاهری دارد و باطنی دارد و ظاهر آن این است که مقصود از «نجم» ستاره ی جُدیّ می باشد که هیچ گاه غروب نمی کند و به وسیله آن در خشکی و دریا قبله
ص: 531
و راه ها شناخته می شود.(1) داود جصّاص گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
مقصود از نجم رسول خداست(صلی الله علیه و آله) و مقصود از علامات، ائمّه(علیهم السلام) هستند.(2) حضرت رضا(علیه السلام) نیز فرمود:
علامات ما هستیم و نجم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می باشد.(3) و در روایت دیگری از امام صادق و یا امام باقر(علیهما السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود از نجم، امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. و در چندین روایت در تفسیر عیّاشی آمده که نجم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و علامات اوصیای او(علیهم السلام) هستند که مردم به واسطه آنان هدایت می شوند.(4)
ص: 532
مرحوم طبرسی از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مائیم علامات و نجم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و آن حضرت فرمود: خداوند نجوم را، امان برای اهل آسمان ها قرار داد، و اهل بیت من را نیز امان برای اهل زمین قرار داد.(1) مولّف گوید:
در سوره ابراهیم ذیل آیه «وَ آتَاکُم مِّن کُلِّ مَا سَاَلْتُمُوهُ…»(2) تفسیر آیه «وَ اِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ…»(3) گذشت.
«وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ لَا یَخْلُقُونَ شَیْئًا وَ هُمْ یُخْلَقُونَ * اَمْواتٌ غَیْرُ اَحْیَاء…»(4) مولّف گوید:
خداوند در آیات پیشین نعمت های خود را که دلالت بر خلقت و قدرت و علم و حکمت و رحمت او داشت بیان نمود، و اکنون در ردّ مشرکین و بُت پرستان می فرماید: «آنان بُت هایی را می پرستند که هرگز چیزی را نمی آفرینند و خود مخلوق و آفریده دیگری هستند، بلکه مردگانی می باشند که نمی دانند در چه زمانی در قیامت محشور خواهند شد» چنان که در آیات دیگری نیز می فرماید:
ص: 533
«اَ فَمَن یَخْلُقُ کَمَن لاَّ یَخْلُقُ اَ فَلا تَذَکَّرُونَ»(1)، و یا می فرماید: «اَ یُشْرِکُونَ مَا لَا یَخْلُقُ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ * وَ لَا یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْرًا وَ لَا اَنفُسَهُمْ یَنصُرُونَ * وَ اِن تَدْعُوهُمْ اِلَی الْهُدَی لَا یَتَّبِعُوکُمْ سَوَاء عَلَیْکُمْ اَ دَعَوْتُمُوهُمْ اَمْ اَنتُمْ صَامِتُونَ…»(2)، و یا می فرماید:
«وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَ لآ اَنفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ * وَ اِن تَدْعُوهُمْ اِلَی الْهُدَی لَا یَسْمَعُواْ وَ تَرَاهُمْ یَنظُرُونَ اِلَیْکَ وَ هُمْ لَا یُبْصِرُونَ…»(3)
اِلهُکُمْ اِلهٌ واحِدٌ فَالَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ لا جَرَمَ اَنَّ اللهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ اِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرینَ وَ اِذا قیلَ لَهُمْ ما ذا اَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا اَساطیرُ الْاَوَّلینَ لِیَحْمِلُوا اَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ اَوْزارِ الَّذینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ اَلا ساءَ ما یَزِرُونَ قَدْ مَکَرَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَاَتَی اللهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ اَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُخْزیهِمْ وَ یَقُولُ اَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فیهِمْ قالَ الَّذینَ اُوتُوا الْعِلْمَ اِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَی الْکافِرینَ الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی اَنْفُسِهِمْ فَاَلْقَوُا السَّلَمَ ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلی اِنَّ اللهَ عَلیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ فَادْخُلُوا اَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرینَ وَ قیلَ لِلَّذینَ اتَّقَوْا ما ذا اَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا خَیْرًا لِلَّذینَ اَحْسَنُوا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقینَ جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ لَهُمْ فیها ما یَشاؤُنَ کَذلِكَ یَجْزِی اللهُ
ص: 534
الْمُتَّقینَ الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ هَلْ یَنْظُرُونَ اِلَّا اَنْ تَاْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ اَوْ یَاْتِیَ اَمْرُ رَبِّكَ کَذلِكَ فَعَلَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللهُ وَ لکِنْ کانُوا اَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ فَاَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ وَ قالَ الَّذینَ اَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ ءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ ءٍ کَذلِكَ فَعَلَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَی الرُّسُلِ اِلَّا الْبَلاغُ الْمُبینُ
«قواعد» جمع قاعدة، به معنای اساس و بنیان و پایه است، و «شقاق» به معنای خلاف و جدایی در معنا است، و «تُشاقّون» یعنی شما در یک جانب، و مسلمانان در جانب دیگر، از این رو به کسی که از اطاعت امام و جماعت مسلمین جدا شده باشد می گویند: «شقّ عصا المسلمین» و اصل شِقّ، به معنای نصف است یعنی او در شقِّ، غیر از شقّ مسلمانان قرار گرفته است، و «بلاغ و ابلاغ» رساندن معنا به غیر است، و حرص، طلب چیزی است با جدیّت و کوشش.(1)
معبود شما خداوند یگانه است امّا کسانی که به آخرت ایمان نمی آورند، دل های شان (حق را) انکار می کند و مستکبرند. (22) قطعا خداوند از آن چه پنهان می دارند و آن چه آشکار می سازند با خبر است او مستکبران را دوست نمی دارد! (23) و هنگامی که به آن ها گفته شود: «پروردگار شما چه نازل کرده است؟» می گویند: «این ها
ص: 535
(وحی الهی نیست) همان افسانه های دروغین پیشینیان است!» (24) آن ها باید روز قیامت، (هم) بار گناهان خود را بطور کامل بر دوش کشند و هم سهمی از گناهان کسانی که به خاطر جهل، گم راهشان می سازند! بدانید آن ها بار سنگین بدی بر دوش می کشند! (25) کسانی که قبل از ایشان بودند (نیز) از این توطئه ها داشتند ولی خداوند به سراغ شالوده (زندگی) آن ها رفت و آن را از اساس ویران کرد و سقف از بالا بر سرشان فرو ریخت و عذاب (الهی) از آن جایی که نمی دانستند به سراغ شان آمد! (26) سپس روز قیامت خدا آن ها را رسوا می سازد و می گوید: «شریکانی که شما برای من ساختید، و به خاطر آن ها با دیگران دشمنی می کردید، کجا هستید؟!» (در این هنگام،) کسانی که به آن ها علم داده شده می گویند: «رسوایی و بدبختی، امروز بر کافران است!» (27) همان ها که فرشتگان (مرگ) روحشان را می گیرند در حالی که به خود ظلم کرده بودند! در این موقع آن ها تسلیم می شوند (و بدروغ می گویند:) ما کار بدی انجام نمی دادیم! آری، خداوند به آن چه انجام می دادید عالم است! (28) (به آن ها گفته می شود:) اکنون از درهای جهنم وارد شوید در حالی که جاودانه در آن خواهید بود! چه جای بدی است جایگاه مستکبران! (29) (ولی هنگامی که) به پرهیزگاران گفته می شد: «پروردگار شما چه چیز نازل کرده است؟» می گفتند: «خیر (و سعادت)» (آری،) برای کسانی که نیکی کردند، در این دنیا نیکی است و سرای آخرت از آن هم بهتر است و چه خوب است سرای پرهیزگاران! (30) باغ هایی از بهشت جاویدان است که همگی وارد آن می شوند نهرها از زیر درختانش می گذرد هر چه بخواهند در آن جا هست خداوند پرهیزگاران را چنین پاداش می دهد! (31) همان ها که فرشتگان (مرگ) روحشان را می گیرند در حالی که پاک و پاکیزه اند به آن ها می گویند: «سلام بر شما! وارد بهشت شوید به خاطر اعمالی که انجام می دادید!» (32) آیا آن ها انتظاری جز این دارند که فرشتگان (قبض ارواح) به سراغ شان
ص: 536
بیایند، یا فرمان پروردگارت (برای مجازاتشان) فرا رسد (آن گاه توبه کنند؟! ولی توبه آن ها در آن زمان بی اثر است! آری،) کسانی که پیش از ایشان بودند نیز چنین کردند! خداوند به آن ها ستم نکرد ولی آنان به خویشتن ستم می نمودند! (33) و سرانجام بدیهای اعمال شان به آن ها رسید و آن چه را (از وعده های عذاب) استهزا می کردند، بر آنان وارد شد. (34) مشرکان گفتند: «اگر خدا می خواست، نه ما و نه پدران ما، غیر او را پرستش نمی کردیم و چیزی را بدون اجازه او حرام نمی ساختیم!» (آری،) کسانی که پیش از ایشان بودند نیز همین کارها را انجام دادند ولی آیا پیامبران وظیفه ای جز ابلاغ آشکار دارند؟! (35)
«اِلَهُکُمْ اِلَهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ قُلُوبُهُم مُّنکِرَةٌ وَ هُم مُّسْتَکْبِرُونَ * لا جَرَمَ اَنَّ اللهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ اِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرینَ»(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «فَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ» عدم ایمان به رجعت است، و مقصود از «قُلُوبُهُم مُّنکِرَةٌ»، «قُلُوبُهُم کافرة» می باشد، و مقصود از «وَ هُم مُّسْتَکْبِرُونَ» تکبّر از پذیرفتن ولایت علی(علیه السلام) است، از این رو خداوند پس از آن می فرماید: «لَا جَرَمَ اَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَ مَا یُعْلِنُونَ» یعنی خداوند به خوبی سخنان آشکار و پنهان آنان را درباره ی علی(علیه السلام) می داند، و او مستکبران از ولایت علی(علیه السلام) را دوست نمی دارد، بلکه آنان مبغوض اویند.(2)
ص: 537
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
آیه «24» این گونه نازل شده است: «وَ اِذَا قِیلَ لَهُم مَّاذَا اَنزَلَ رَبُّکُمْ فی علیٍّ قَالُواْ اَسَاطِیرُ الاَوَّلِینَ» و مقصودشان گفته های بنی اسراییل است، و مقصود از «لِیَحْمِلُواْ اَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ» این است که آنان کفر خود را در قیامت کامل خواهند نمود، و گناه خود و گناه کسانی که از روی جهل گم راهشان نموده اند را نیز به دوش خواهند گرفت.(1) «لِیَحْمِلُواْ اَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ مِنْ اَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ…»(2) کمیت اسدی شاعر گوید:
خدمت امام باقر(علیه السلام) رسیدم، و آن حضرت به من فرمود: به خدا سوگند اگر مالی نزد ما بود به تو می دادیم، و لکن من آن چه را رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی حسّان گفت:
به تو می گویم، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «همواره روح القدس با تو خواهد بود تا وقتی که از ما دفاع کنی».
کمیت می گوید: گفتم: از وضع آن دو نفر به من خبر دهید؟ ناگهان امام(علیه السلام) بالش و وساده را گرفت و آن را دو نیم کرد و به سینه گرفت و فرمود: به خدا سوگند ای
ص: 538
کمیت! هر خون ناحقّی که ریخته شود، و هر مالی که به ناحق گرفته شود و هر سنگی جای سنگ دیگری قرار بگیرد، گناه آن به گردن آن دو نفر خواهد بود!(1) «قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَاَتَی اللّهُ بُنْیَانَهُم مِّنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ وَ اَتَاهُمُ الْعَذَابُ…»(2) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
«این آیه درباره ی دشمنان آل محمّد(علیهم السلام) است و مقصود از «بنیان» خانه مکرشان می باشد که در آن اجتماع می نمودند، و آن خانه را خداوند از بنیان بر کند چرا که در آن خانه، هدف خطرناکی داشتند و مومنین نمی دانستند، و چون مردند خداوند برای همیشه آنان را در آتش قرار داد.»(3) مولّف گوید:
آن چه گذشت خلاصه چند روایت است از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام).
مردی در مسجد کوفه مقابل امیرالمؤمنین(علیه السلام) ایستاد و گفت: یا امیرالمؤمنین!
ص: 539
درباره ی روز چهارشنبه و فال بد زدن به آن، برای من توضیح بدهید که آن کدام چهارشنبه است؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آن، چهارشنبه آخر ماه است که به آن محاق گویند، و در آن روز قابیل برادر خود هابیل را کشته است، و ابراهیم را در آتش انداخته اند، و سقف بر آنان فرود آمده است «فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ وَ اَتَاهُمُ الْعَذَابُ.»(1) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «قَالَ الَّذِینَ اُوتُواْ الْعِلْمَ اِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ الْسُّوءَ عَلَی الْکَافِرِینَ» ائمّه(علیهم السلام) هستند، که در روز قیامت به دشمنان خود می گویند: کجا رفتند کسانی که شما به آنان شرک می ورزیدید و از آنان در دنیا اطاعت می کردید؟!(2) «الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظَالِمِی اَنفُسِهِمْ فَاَلْقَوُاْ السَّلَمَ مَا کُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ بَلَی اِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ…»(3) امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی می فرماید:
هیچ کس از مردم نیست مگر آن که هنگام جان دادن می داند که از کدام گروه خواهد بود، و آیا برای او بهشت آماده شده است و یا دوزخ؟ او اگر ولیّ خدا باشد، درهای بهشت برای او باز می شود، و راه بهشت برای او آماده خواهد بود، و آن چه
ص: 540
خداوند برای او آماده کرده است را می بیند و به همین خاطر، خود را فارغ از هر چیزی می کند، و هر سخنی و بار سنگینی از او برداشته می شود.
و اگر دشمن خدا باشد در آن حال درهای آتش به روی او باز می شود، و راه های آتش برای او آماده می گردد، و به آن چه خداوند برای او آماده نموده می نگرد، و به سوی هر سختی و مکروهی رو می آورد، و وارد بر هر شرّی می شود، و همه این مناظر را هنگام مرگ می بیند و یقین می کند، چنان که خداوند [درباره ی آنان] می فرماید:
«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظَالِمِی اَنفُسِهِمْ فَاَلْقَوُاْ السَّلَمَ مَا کُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ بَلَی اِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ».
و [درباره ی زیان کاران] می فرماید:
«بَلَی اِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ * فَادْخُلُواْ اَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ».
سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
بر شما باد به تقوای خدا، چرا که همه خیر در تقوا می باشد، و خیری در غیر تقوا نیست، و با تقوا خوبی ها [و برکات] به دست می آید، و خیر دنیا و آخرت در آن هاست و تقوی به غیر عنایت خدا به دست نخواهد آمد، چنان که خداوند می فرماید: «وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْاْ مَاذَا اَنزَلَ رَبُّکُمْ قَالُواْ خَیْرًا لِّلَّذِینَ اَحْسَنُواْ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ وَ لَدَارُ الآخِرَةِ خَیْرٌ وَ لَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِینَ.»(1)
ص: 541
«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از (طَیِّبِینَ) مومنانی هستند، که ولادت و نطفه آنان پاک بوده است.
سپس گوید: مقصود از بشارت در دنیا، و بشارت در آخرت در آیه «الَّذِینَ آمَنُواْ وَ کَانُواْ یَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَی فِی الْحَیاةِ الدُّنْیَا وَ فِی الآخِرَةِ» این است که در دنیا مومن خواب های خوب می بیند و در آخرت و هنگام مرگ نیز به او بشارت داده می شود، چنان که خداوند می فرماید: «الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ.»(2)
وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ اُمَّةٍ رَسُولًا اَنِ اعْبُدُوا اللهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی اللهُ
ص: 542
وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسیرُوا فِی الْاَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ اِنْ تَحْرِصْ عَلی هُداهُمْ فَاِنَّ اللهَ لا یَهْدی مَنْ یُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ وَ اَقْسَمُوا بِاللهِ جَهْدَ اَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللهُ مَنْ یَمُوتُ بَلی وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذی یَخْتَلِفُونَ فیهِ وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ کَفَرُوا اَنَّهُمْ کانُوا کاذِبینَ اِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ ءٍ اِذا اَرَدْناهُ اَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ وَ الَّذینَ هاجَرُوا فِی اللهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ لَاَجْرُ الْآخِرَةِ اَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ اِلَّا رِجالًا نُوحی اِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا اَهْلَ الذِّکْرِ اِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ اَنْزَلْنا اِلَیْكَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ اَ فَاَمِنَ الَّذینَ مَکَرُوا السَّیِّئاتِ اَنْ یَخْسِفَ اللهُ بِهِمُ الْاَرْضَ اَوْ یَاْتِیَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ اَوْ یَاْخُذَهُمْ فی تَقَلُّبِهِمْ فَما هُمْ بِمُعْجِزینَ اَوْ یَاْخُذَهُمْ عَلی تَخَوُّفٍ فَاِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ اَ وَ لَمْ یَرَوْا اِلی ما خَلَقَ اللهُ مِنْ شَیْ ءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْیَمینِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّدًا لِلهِ وَ هُمْ داخِرُونَ وَ لِلهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْاَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِکَةُ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ وَ قالَ اللهُ لا تَتَّخِذُوا اِلهَیْنِ اثْنَیْنِ اِنَّما هُوَ اِلهٌ واحِدٌ فَاِیَّایَ فَارْهَبُونِ وَ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ لَهُ الدِّینُ واصِبًا اَ فَغَیْرَ اللهِ تَتَّقُونَ وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللهِ ثُمَّ اِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَاِلَیْهِ تَجْئَرُونَ ثُمَّ اِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ اِذا فَریقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ
«حِرص» طلب نمودن چیزی با جدیّت و کوشش است و «حَرَصَ یَحْرصُ» از باب علم
ص: 543
یعلم است و «تخوّف» به معنای تنقّص است، و آن این است که به تدریج از آنان گرفته شود، تا احدی باقی نماند و این حالتی است که از آن خوف فنا و هلاک پیدا می شود، و «دین واصب» دین دائم و واجب است، و «وَصَبَ الشئ وَصُوباً» اذا دام و «وصب الدین» یعنی وجب و ثبت، و «وَصْب» به معنای اَلَم و درد نیز می آید و آن به خاطر دوام عمل است که سبب ناتوانی و بیماری می شود، و «تجئرون» از جُؤار، به معنای فریاد و استغاثه است و «جَاَرَ الثور» اذا رفع صوته من جوعٍ و غیره.
ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که: «خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید!» خداوند گروهی را هدایت کرد و گروهی ضلالت و گم راهی دامانشان را گرفت پس در روی زمین بگردید و ببینید عاقبت تکذیب کنندگان چگونه بود! (36) هر قدر بر هدایت آن ها حریص باشی، (سودی ندارد چرا) که خداوند کسی را که گم راه ساخت، هدایت نمی کند و آن ها یاورانی نخواهند داشت! (37) آن ها سوگندهای شدید به خدا یاد کردند که: «هرگز خداوند کسی را که می میرد، برنمی انگیزد!» آری، این وعده قطعی خداست (که همه مردگان را برای جزا بازمی گرداند) ولی بیشتر مردم نمی دانند! (38) هدف این است که آن چه را در آن اختلاف داشتند، برای آن ها روشن سازد و کسانی که منکر شدند، بدانند دروغ می گفتند! (39) (رستاخیز مردگان برای ما مشکل نیست زیرا) وقتی چیزی را اراده می کنیم، فقط به آن می گوییم: «موجود باش!» بلافاصله موجود می شود. (40) آن ها که پس از ستم دیدن در راه خدا، هجرت کردند، در این دنیا جایگاه (و مقام) خوبی به آن ها می دهیم و پاداش آخرت، از آن هم بزرگتر است اگر می دانستند! (41) آن ها کسانی هستند که صبر و استقامت پیشه کردند، و تنها بر پروردگارشان توکّل می کنند. (42) و پیش از تو، جز مردانی که به آن ها وحی می کردیم، نفرستادیم! اگر نمی دانید، از آگاهان
ص: 544
بپرسید (تا تعجّب نکنید از این که پیامبر اسلام از میان همین مردان برانگیخته شده است)! (43) (از آن ها بپرسید که) از دلایل روشن و کتب (پیامبران پیشین آگاهند!) و ما این ذکر [قرآن] را بر تو نازل کردیم، تا آن چه به سوی مردم نازل شده است برای آن ها روشن سازی و شاید اندیشه کنند! (44) آیا توطئه گران از این ایمن گشتند که ممکن است خدا آن ها را در زمین فروبرد، و یا مجازات (الهی)، از آن جا که انتظارش را ندارند، به سراغ شان آید؟!… (45) یا به هنگامی (که برای کسب مال و ثروت افزونتر) در رفت و آمدند، دامانشان را بگیرد در حالی که قادر به فرار نیستند؟!… (46) یا بطور تدریجی، با هشدارهای خوف انگیز آنان را گرفتار سازد؟! چرا که پروردگار شما، رؤوف و رحیم است.
(47) آیا آن ها مخلوقات خدا را ندیدند که سایه های شان از راست و چپ حرکت دارند، و با خضوع برای خدا سجده می کنند؟! (48) (نه تنها سایه ها، بلکه) تمام آن چه در آسمان ها و زمین از جنبندگان وجود دارد، و همچنین فرشتگان، برای خدا سجده می کنند و تکبّر نمی ورزند. (49) آن ها (تنها) از (مخالفت) پروردگارشان، که حاکم بر آن هاست، می ترسند و آن چه را ماموریت دارند انجام می دهند. (50) خداوند فرمان داده: «دو معبود (برای خود) انتخاب نکنید معبود (شما) همان خدای یگانه است تنها از (کیفر) من بترسید!» (51) آن چه در آسمان ها و زمین است، از آن اوست و دین خالص (نیز) همواره از آن او می باشد آیا از غیر او می ترسید؟! (52) آن چه از نعمت ها دارید، همه از سوی خداست! و هنگامی که ناراحتی به شما رسد، فقط او را می خوانید! (53) (امّا) هنگامی که ناراحتی و رنج را از شما برطرف می سازد، ناگاه گروهی از شما برای پروردگارشان همتا قائل می شوند. (54) (بگذار) تا نعمت هایی را که به آن ها داده ایم کفران کنند! (اکنون) چند روزی (از متاع دنیا) بهره گیرید، امّا به زودی خواهید دانست (سرانجام کارتان به کجا خواهد کشید)! (55)
ص: 545
«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ اُمَّةٍ رَّسُولاً اَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ…»(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
خداوند هرگز پیامبری را به رسالت مبعوث نکرد، مگر آن که او را به ولایت ما، و برائت و بیزاری از دشمنان ما موظّف نمود، چنان که می فرماید: «وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ اُمَّةٍ رَّسُولاً اَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ…» و در آیه ی «وَ مِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ» فرمود:
ضلالت به خاطر تکذیب آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است، و سپس فرمود: «فَسِیرُواْ فِی الاَرْضِ فَانظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ». [مانند عاد و ثمود و…](2) «وَ اَقْسَمُواْ بِاللهِ جَهْدَ اَیْمَانِهِمْ لَا یَبْعَثُ اللّهُ مَن یَمُوتُ بَلَی وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ»(3) ابو بصیر گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: معنای آیه «وَ اَقْسَمُواْ بِاللّهِ…» چیست؟ فرمود: تو چه می گویی درباره ی این آیه؟ گفتم: مشرکین چنین گمانی می کنند، و برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوگند یاد می کنند، که مردگان دیگر زنده نمی شوند. فرمود: «تَبّاً لِمَنْ قَالَ هَذَا» سپس فرمود: «آیا مشرکان چنین سوگندی را به خدا یا به لات و عُزّی می خورند؟!» گفتم: فدای شما شوم معنای آیه را شما بیان کنید، فرمود:
ص: 546
ای ابو بصیر هنگامی که قائم ما قیام می کند، خداوند گروهی از شیعیان ما را پس از مرگ زنده می کند، و با او بیعت می کنند، در حالی که شمشیرهای شان را به شانه گذارده و آماده حمایت از ولیّ خدا هستند، و چون این خبر به شیعیان ما که زنده اند می رسد، می گویند: «فلانی و فلانی و فلانی از قبرهای شان خارج شده اند، و در خدمت حضرت قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) می باشند» و چون این خبر به گوش دشمنان ما می رسد، می گویند: «ای جماعت شیعه چقدر شما دروغ می گویید، آیا این دولت شماست و شما چنین دروغی را در این دولت می گویید؟! نه به خدا کسی که مرده است تا قیامت زنده نمی شود، و زندگی نخواهد نمود» و خداوند سخن آنان را در این آیه حکایت نموده و می فرماید:
«وَ اَقْسَمُواْ بِاللهِ جَهْدَ اَیْمَانِهِمْ…»(1) فضیل بن یسار گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
اگر سفیانی قیام کند، وظیفه من چیست؟ فرمود: «اگر او قیام کرد من به تو نامه ای
ص: 547
می نویسم» گفتم: نشانه نامه شما چیست؟ فرمود: نامه من فلان نشانه و فلان نشانه را دارد… و سپس این آیه را تلاوت نمود: «وَ اَقْسَمُواْ بِاللهِ جَهْدَ اَیْمَانِهِمْ لَا یَبْعَثُ اللّهُ مَن یَمُوتُ بَلَی وَعْدًا عَلَیْهِ…»(1) مولّف گوید:
روایات دیگری نیز به این معنا در کافی و تفسیر قمّی و عیّاشی نقل شده و ما به خاطر اختصار نقل نکردیم.
«اِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیْءٍ اِذَا اَرَدْنَاهُ اَن نَّقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ»(2) مرحوم کلینی با سند خود از صفوان بن یحیی نقل نموده که گوید:
به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: معنای اراده ی خداوند و اراده ی مردم را برای من بیان فرمایید؟ امام(علیه السلام) فرمود: اراده مردم چیزی است که در باطن خود آماده می کنند، و سپس طبق آن عمل می کنند، و امّا اراده ی خداوند، ایجاد کاری است که او اراده نموده است، و نیاز به چیز دیگری ندارد، چرا که خداوند نیاز به فکر و تصمیم و حرکت ندارد، و این صفات مربوط به خلق اوست، و اراده ی خداوند این است که به چیزی بگوید: موجود باش و آن چیز موجود می شود و نیاز به لفظ و زبان و فکر و کوشش ندارد.(3)
ص: 548
«وَ مَا اَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ اِلَّا رِجَالاً نُّوحِی اِلَیْهِمْ فَاسْاَلُواْ اَهْلَ الذِّکْرِ اِن کُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ…»(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«ذِکر» من هستم و امامان بعد از من اهل ذکر می باشند.(2) امام باقر(علیه السلام) نیز در تفسیر آیه «وَ اِنَّهُ لَذِکْرٌ لَّکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْاَلُونَ»، فرمود:
مائیم قوم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و مائیم «مسوولون» و از ما سوال خواهد شد.(3) وشّاء گوید:
به حضرت رضا(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم، مقصود از «فَاسْاَلُواْ اَهْلَ الذِّکْرِ اِن کُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ…» چیست؟ فرمود: ما اهل «ذکر» هستیم و از ما باید سوال شود. گفتم:
شما مسؤلون هستید، و ما سایل می باشیم؟ فرمود: آری. گفتم: بر ما واجب است که از شما سوال کنیم؟ فرمود: آری. گفتم:
بر شما نیز واجب است که به ما پاسخ بدهید؟ فرمود: بر ما واجب نیست پاسخ بدهیم و ما اگر بخواهیم پاسخ می دهیم و اگر نخواهیم پاسخ نمی دهیم.
ص: 549
مگر سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ اَوْ اَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسَابٍ.»(1) مولّف گوید:
روایات فراوانی به این معنا در کتب حدیث آمده و ما از ذکر آن ها صرف نظر کردیم.
احمد بن ابی نصر بزنطی گوید:
من نامه ای به حضرت رضا(علیه السلام) نوشتم و مسایلی را سوال کردم و آن حضرت در پاسخ به برخی از سوالات من آیه «فَاسْاَلُواْ اَهْلَ الذِّکْرِ اِن کُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ…» و آیه «وَ مَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَ لِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ اِذَا رَجَعُواْ اِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»، را مرقوم نمود و فرمود: بر شما واجب است که سوال کنید، و بر ما واجب نیست که پاسخ بدهیم، چرا که خداوند می فرماید: «فَاِن لَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ اَنَّمَا یَتَّبِعُونَ اَهْوَاءهُمْ وَ مَنْ اَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدًی مِّنَ اللَّهِ.»(2)
ص: 550
و در برخی از روایات نیز آمده که مقصود از ذکر قرآن است و اهل آن آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کتاب خدا «ذکر» است و «اهل ذکر» آل محمّد(صلی الله علیه و آله) می باشند، و خداوند مردم را امر نموده که از آنان سوال کنند و از جهّال و نادان ها سوال نکنند و خداوند قرآن را ذکر نامیده چنان که می فرماید: «وَ اَنزَلْنَا اِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ اِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»، و در آیه دیگری می فرماید: «وَ اِنَّهُ لَذِکْرٌ لَّکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْاَلُونَ.»(2) مولّف گوید:
این معنا نیز در عدّه ای از روایات آمده، طالبین به تفسیر برهان و نورالثّقلین مراجعه نمایند.
ص: 551
«اَ فَاَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُواْ السَّیِّئَاتِ اَن یَخْسِفَ اللّهُ بِهِمُ الاَرْضَ اَوْ یَاْتِیَهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لَا یَشْعُرُونَ…»(1) از روایات استفاده می شود که آیه فوق اشاره به قیام حضرت مهدی(علیه السلام) و هلاکت لشکر سفیانی در سرزمین بیدا -- بین مکّه و مدینه -- دارد و ائمّه(علیهم السلام) به اصحاب خود تذکّر داده اند: که اگر حضرت مهدی(علیه السلام) را با پرچم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و یاران او که 313 نفر هستند، مشاهده کردید، و دیدید که به طرف مدینه می رود و به بیدا که می رسد، می فرماید: این جا جایی است که خداوند دشمنان را در زمین فرو می برد و آیه فوق درباره ی آنان نازل شده است، بدانید که باید از او اطاعت و پیروی نمایید.(2) امام باقر(علیه السلام) به جابر جعفی می فرماید:
… بپرهیزید از قیام گروه های اندک از آل محمّد، چرا که آنان را پرچمی است [و آن پرچم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیست] و برای آل محمّد(صلی الله علیه و آله) نیز پرچمی است [و آن پرچم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، و شما باید از این پرچم حمایت کنید، و چون یکی از آل محمّد(صلی الله علیه و آله) [یعنی حضرت مهدی(علیه السلام)] با اصحاب خود که 313 نفر هستند، قیام نمود، و پرچم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به دست او بود، و به طرف مدینه آمد، و به سرزمین بیدا رسید، خواهد گفت: این جا مکان هلاکت دشمنان ماست، که زمین آنان را
ص: 552
فرو می برد و خداوند درباره ی آنان فرموده است: «اَ فَاَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُواْ السَّیِّئَاتِ اَن یَخْسِفَ اللّهُ بِهِمُ الاَرْضَ اَوْ یَاْتِیَهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لَا یَشْعُرُونَ * اَوْ یَاْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ فَمَا هُم بِمُعْجِزِینَ.»(1)
ص: 553
ص: 554
امام صادق(علیه السلام) نیز درباره ی آیه فوق فرمود:
آنان دشمنان خدا هستند، و مسخ می شوند، و از شهر خارج می گردند، و روی زمین سیر می کنند، [و زمین بیدا آنان را فرو می برد.](1) «اَ وَ لَمْ یَرَوْاْ اِلَی مَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَیْءٍ یَتَفَیَّاُ ظِلاَلُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَ الْشَّمَآئِلِ سُجَّدًا لِلهِ وَ هُمْ دَاخِرُونَ»(2) مولّف گوید:
مفاد آیه فوق این است که کفّار و مشرکین باید بنگرند که همه مخلوقاتِ سایه انداز مقهور قدرت الهی می باشند، و در مقابل عظمت و قدرت او تسلیم هستند، و ذلیل و مطیع و منقاد اویند.
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«مقصود از «یَتَفَیَّؤُ ظِلاَلُهُ»» سجود [هر ظلّ و صاحب ظلّی] است در پیشگاه خداوند، و تحویل و تغییر هر سایه ای خضوع در مقابل خالق است».
چنان که خداوند پس از این آیه می فرماید:
«وَ لِلهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الاَرْضِ مِن دَآبَّةٍ وَ الْمَلآئِکَةُ وَ هُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ * یَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ.» و در سوره ی رعد(3) می فرماید:
«وَ لِلهِ یَسْجُدُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ ظِلالُهُم بِالْغُدُوِّ وَ الآصَالِ» و در
ص: 555
سوره ی حج(1) می فرماید: «اَ لَمْ تر اَنَّ اللهَ یَسْجُدُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَن فِی الْاَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبَالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِّنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ…» صاحب مجمع البیان گوید:
در روایت صحیحی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: خداوند ملائکه ای در آسمان های هفتگانه دارد که از آن هنگام که آفریده شده اند، تا قیامت از خوف خداوند بدنشان می لرزد، و از هر قطره اشکی که از خوف خدا می ریزند، خداوند ملکی را خلق می کند و چون قیامت به پا می شود، سرهای خود را بالا می کنند و می گویند: خدایا ما حق عبادت تو را به جای نیاوردیم.(2) از امام صادق(علیه السلام) سوال شد، برای چه جایز نیست که آفریدگار جهان بیش از یکی باشد؟ امام صادق(علیه السلام) در پاسخ او فرمود:
اگر دو صانع و خالق باشد، یا هر دو قدیم و قویّ هستند، و یا یکی از آنان قویّ و دیگری ضعیف است، و اگر هر دو قویّ باشند، باید یکی از آنان بتواند دیگری
ص: 556
را از بین ببرد، و خود تنها حاکم باشد، و اگر یکی از آنان ضعیف باشد، آن که قویّ است حاکم و غالب خواهد بود، و اگر هر دو قوی باشند در تدبیر اختلاف خواهند داشت، و نظام عالم دگرگون خواهد شد، و چون ما مشاهده می کنیم که عالم در کمال نظام و تدبیر صحیح است، می یابیم که حاکم متعدّد نیست.(1) «وَ مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللهِ ثُمَّ اِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَاِلَیْهِ تَجْاَرُونَ»(2) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ضمن حدیث مفصّلی فرمود:
کسی که نعمت های خدا را منحصر در خوراک و پوشاک بداند، عمل او ناچیز و عذاب او نزدیک خواهد بود.(3) ابان بن تغلب گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
هیچ بنده ای نیست که گناهی بکند و پشیمان شود، مگر آن که خداوند او را می بخشد، قبل از آن که استغفار نماید، و هیچ بنده ای نیست که خداوند نعمتی به او بدهد و او نعمت را از خدا بداند، جز آن که خداوند او را خواهد
ص: 557
بخشید، قبل از آن که حمد و سپاس خدا را به جا آورد.(1) اسحاق بن عمّار گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
هنگامی که به یاد نعمت های خدا افتادی، می روی در جای خلوتی که احدی تو را نبیند، و صورت خود را روی زمین می گذاری [و شکر خدا را به جا می آوری] و در مقابل خدا تواضع می کنی، و اگر بین مردم بودی دست روی شکم می گذاری و در پیشگاه خدا تواضع می کنی، و این پیش خداوند برای تو محبوب تر خواهد بود…(2)
وَ یَجْعَلُونَ لِما لا یَعْلَمُونَ نَصیبًا مِمَّا رَزَقْناهُمْ تَاللهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ وَ یَجْعَلُونَ لِلهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بِالْاُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ اَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ اَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ اَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَ لِلهِ الْمَثَلُ الْاَعْلی وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ اِلی اَجَلٍ
ص: 558
مُسَمًّی فَاِذا جاءَ اَجَلُهُمْ لا یَسْتَاْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ وَ یَجْعَلُونَ لِلهِ ما یَکْرَهُونَ وَ تَصِفُ اَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ اَنَّ لَهُمُ الْحُسْنی لا جَرَمَ اَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَ اَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ تَاللهِ لَقَدْ اَرْسَلْنا اِلی اُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ اَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ وَ ما اَنْزَلْنا عَلَیْكَ الْکِتابَ اِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اختَلَفُوا فیهِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ وَ اللهُ اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَحْیا بِهِ الْاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها اِنَّ فی ذلِكَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ وَ اِنَّ لَکُمْ فِی الْاَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقیکُمْ مِمَّا فی بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَنًا خالِصًا سائِغًا لِلشَّارِبینَ وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخیلِ وَ الْاَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَرًا وَ رِزْقًا حَسَنًا اِنَّ فی ذلِكَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ وَ اَوْحی رَبُّكَ اِلَی النَّحْلِ اَنِ اتَّخِذی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتًا وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ ثُمَّ کُلی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکی سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ اَلْوانُهُ فیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ اِنَّ فی ذلِكَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ وَ اللهُ خَلَقَکُمْ ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ اِلی اَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئًا اِنَّ اللهَ عَلیمٌ قَدیرٌ وَ اللهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ فَمَا الَّذینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلی ما مَلَکَتْ اَیْمانُهُمْ فَهُمْ فیهِ سَواءٌ اَ فَبِنِعْمَةِ اللهِ یَجْحَدُونَ وَ اللهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجًا وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ اَزْواجِکُمْ بَنینَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ اَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللهِ هُمْ یَکْفُرُونَ وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا یَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقًا مِنَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ شَیْئًا وَ لا یَسْتَطیعُونَ فَلا تَضْرِبُوا لِلهِ الْاَمْثالَ اِنَّ اللهَ یَعْلَمُ وَ اَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلًا عَبْدًا مَمْلُوکًا لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْرًا هَلْ یَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلهِ بَلْ اَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ وَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلًا رَجُلَیْنِ اَحَدُهُما اَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلی مَوْلاهُ اَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَاْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوی هُوَ وَ مَنْ یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ
ص: 559
«ظَلّ بفعل کذا» اذا فعله فی صدر النهار، فهو بمعنی اضحی بفعل کذا، و «کظیم» به معنای غصّه مندی است و صاحب آن از اندوه زیاد، سخن نمی گوید، و «هَون» به معنای هَوان و به معنای مشقّت است، و «مُفرطون» به معنای متروکون و به معنای معجّلون آمده، و فرط در لغت به معنای تقدّم است و «فَرَط منّی قول» یعنی تقدّم منّی، و مفرطون در آیه به معنای مقدّمون الی النار است و «مفرّطون» نیز به همین معناست و اگر کسی به معنای متروکون معنا کرده به همین خاطر است، و عبرت به معنای موعظه است، و به معنای چیزی که از آن عبرت گرفته می شود نیز می باشد، و «فرث» به معنای ثفل و ته نشینی چیزی است، و «ساغ الطعام» یعنی طعام را به راحتی فرو برد، و سُکر در لغت چند معنا دارد: 1. نوشابه مست کننده؛ 2. طعام گوارا؛ 3. به معنای آرامش و سکون؛ 4. مستی و تحیّر. و «ذُلَل» جمع ذلول به معنای رام و مطیع است و «دابّة الذلول» حیوان رام را گویند، و «رَذل» به معنای پست و دون است، و «رذال» جمع آن است، و «حَفَدة» جمع حافد، فرزندان دختر را گویند، و امام صادق(علیه السلام) فرمود: ما حفده ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستیم، و «حافد» در لغت به معنای مسرع در طاعت و خدمت است، و «ابکم» فرزند گنگ را گویند که نه می فهمد و نه می تواند بفهماند و مقابل آن، انسان سلیم الحواسّ و نفّاع و صاحب رشد و دیانت است، که مردم را امر به عدالت می نماید، و «کلّ» به معنای سنگین است و «کلّ عن الامر اذا ثقل علیه» و «کلّت السکّین» اذا غلظت شفرتها، و لسان کلیل، زبان غیر گویا را گویند.(1)
آنان برای بُت هایی که هیچ گونه سود و زیانی از آن ها سراغ ندارند، سهمی از آن چه
ص: 560
به آنان روزی داده ایم قرار می دهند به خدا سوگند، (در دادگاه قیامت،) از این افتراها که می بندید، بازپرسی خواهید شد! (56) آن ها (در پندار خود،) برای خداوند دختران قرار می دهند -- منزّه است (از این که فرزندی داشته باشد) -- ولی برای خودشان، آن چه را میل دارند قائل می شوند… (57) در حالی که هر گاه به یکی از آن ها بشارت دهند دختر نصیب تو شده، صورتش (از فرط ناراحتی) سیاه می شود و به شدّت خشمگین می گردد… (58) به خاطر بشارت بدی که به او داده شده، از قوم و قبیله خود متواری می گردد (و نمی داند) آیا او را با قبول ننگ نگه دارد، یا در خاک پنهانش کند؟! چه بد حکم می کنند! (59) برای آن ها که به سرای آخرت ایمان ندارند، صفات زشت است و برای خدا، صفات عالی است و او قدرتمند و حکیم است. (60) و اگر خداوند مردم را به خاطر ظلمشان مجازات می کرد، جنبنده ای را بر پشت زمین باقی نمی گذارد ولی آن ها را تا زمان معیّنی به تاخیر می اندازد. و هنگامی که اجلشان فرا رسد، نه ساعتی تاخیر می کنند، و نه ساعتی پیشی می گیرند. (61) آن ها برای خدا چیزهایی قرار می دهند که خودشان از آن کراهت دارند [فرزندان دختر] با این حال زبانشان به دروغ می گوید سرانجام نیکی دارند! از این رو برای آنان آتش است و آن ها از پیشگامان (دوزخ) اند. (62) به خدا سوگند، به سوی امّت های پیش از تو پیامبرانی فرستادیم امّا شیطان اعمال شان را در نظرشان آراست و امروز او ولیّ و سرپرستشان است و مجازات دردناکی برای آن هاست! (63) ما قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر برای این که آن چه را در آن اختلاف دارند، برای آن ها روشن کنی و (این قرآن) مایه هدایت و رحمت است برای قومی که ایمان می آورند! (64) خداوند از آسمان، آبی فرستاد و زمین را، پس از آن که مرده بود، حیات بخشید! در این، نشانه روشنی است برای جمعیّتی که گوش شنوا دارند! (65) و در وجود چهارپایان، برای شما (درسهای) عبرتی است: از درون شکم آن ها، از میان غذاهای هضم شده و خون، شیر
ص: 561
خالص و گوارا به شما می نوشانیم! (66) و از میوه های درختان نخل و انگور، مسکرات (ناپاک) و روزی خوب و پاکیزه می گیرید در این، نشانه روشنی است برای جمعیّتی که اندیشه می کنند! (67) و پروردگار تو به زنبور عسل «وحی» (و الهام غریزی) نمود که:
«از کوه ها و درختان و داربستهایی که مردم می سازند، خانه هایی برگزین! (68) سپس از تمام ثمرات (و شیره گلها) بخور و راه هایی را که پروردگارت برای تو تعیین کرده است، براحتی بپیما! «از درون شکم آن ها، نوشیدنی با رنگهای مختلف خارج می شود که در آن، شفا برای مردم است به یقین در این امر، نشانه روشنی است برای جمعیّتی که می اندیشند. (69) خداوند شما را آفرید سپس شما را می میراند بعضی از شما به نامطلوب ترین سنین بالای عمر می رسند، تا بعد از علم و آگاهی، چیزی ندانند (و همه چیز را فراموش کنند) خداوند دانا و تواناست! (70) خداوند بعضی از شما را بر بعضی دیگر از نظر روزی برتری داد (چرا که استعدادها و تلاش های تان متفاوت است)! امّا آن ها که برتری داده شده اند، حاضر نیستند از روزی خود به بردگانشان بدهند و همگی در آن مساوی گردند آیا آنان نعمت خدا را انکار می نمایند (که شکر او را ادا نمی کنند)؟ ! (71) خداوند برای شما از جنس خودتان همسرانی قرار داد و از همسرانتان برای شما فرزندان و نوه هایی به وجود آورد و از پاکیزه ها به شما روزی داد آیا به باطل ایمان می آورند، و نعمت خدا را انکار می کنند؟! (72) آن ها غیر از خدا، موجوداتی را می پرستند که هیچ رزقی را برای آنان از آسمان ها و زمین در اختیار ندارند و توان این کار را نیز ندارند. (73) پس، برای خدا امثال (و شبیه ها) قائل نشوید! خدا می داند، و شما نمی دانید. (74) خداوند مثالی زده: برده مملوکی را که قادر بر هیچ چیز نیست و انسان (با ایمانی) را که از جانب خود، رزقی نیکو به او بخشیده ایم، و او پنهان و آشکار از آن چه خدا به او داده، انفاق می کند آیا این دو نفر یکسانند؟! شکر مخصوص خداست، ولی اکثر آن ها نمی دانند! (75)
ص: 562
خداوند مثالی (دیگر) زده است: دو نفر را، که یکی از آن دو، گنگ مادرزاد است و قادر بر هیچ کاری نیست و سربار صاحبش می باشد او را در پی هر کاری بفرستد، خوب انجام نمی دهد آیا چنین انسانی، با کسی که امر به عدل و داد می کند، و بر راهی راست قرار دارد، برابر است؟! (76)
«وَ یَجْعَلُونَ لِمَا لَا یَعْلَمُونَ نَصِیبًا مِّمَّا رَزَقْنَاهُمْ تَاللهِ لَتُسْاَلُنَّ عَمَّا کُنتُمْ تَفْتَرُونَ»(1) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مشرکین عرب همواره برای بُت های خود، سهمی از زراعت و شترها و گوسفندان خود را قرار می دادند و خداوند در این آیه از این عمل نکوهش نموده و می فرماید:
به خدا سوگند شما از این عمل جاهلانه و افتراآمیز، سوال خواهید شد.
و نیز گوید:
قریش مکّه می گفتند: ملائکه دختران خدایند، و چیزی را به خدا نسبت می دادند که خود دوست نمی داشتند، چرا که آنان دختران را دوست نمی داشتند [و زنده به گور می کردند].
از این رو، خداوند در آیه 57 می فرماید: «وَ لَهُم مَّا یَشْتَهُونَ» و در آیه 58 می فرماید:
«وَ اِذَا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بِالاُنثَی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ * یَتَوَارَی مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ اَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ اَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ اَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ».(2) این وضع تفکّر زمان جاهلیّت بوده که دختران را برای خود ننگ می دانسته اند، و آن چه را نمی پسندیده اند به خدا نسبت می داده و می گفته اند: آنان فرزندان خدا هستند.
ص: 563
و اگر به یکی از آنان خبر می رسیده: که فرزند دختری پیدا کرده ای، صورت او از شرمندگی سیاه می شد و این خبر برای او بسیار ناگوار بوده است، تا جایی که از شرمساری، خود را پنهان می کرده، و متحیّر می مانده که چه باید بکند «آیا با خواری او را نگه دارد، و یا او را زنده به گور نماید؟!» در حالی که اسلام دختر را رحمت و احسان خدا می داند و پسر را نعمت می داند، و خداوند از رحمت و احسان خود سوال نخواهد کرد، و لکن از نعمت هایی که به مردم داده سوال خواهد نمود.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«الْبَنَاتُ حَسَنَاتٌ وَ الْبَنُونَ نِعَمٌ وَ الْحَسَنَاتُ یُثَابُ عَلَیْهَا وَ النِّعَمُ یُسئَلُ عَنْهَا». یعنی دختران، حسنات شما و پسران نعمت های خدایند، و خداوند به خاطر حسنات به شما پاداش می دهد، و از نعمت ها سوال خواهد نمود.
و در سخن دیگری امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بشارت ولادت فاطمه[[3]] داده شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در صورت اصحاب خود کراهت احساس نمود و به آنان فرمود: برای چه شما از دختران کراهت دارید؟! در حالی که دختر گلی است که من می بویم و رزق او هم با خداست؟!(2)
ص: 564
«وَ مَا اَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ اِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَ هُدًی وَ رَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»(1) انس بن مالک [خادم رسول خدا(صلی الله علیه و آله)] گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود:
برای من آب وضو فراهم کن پس من فوراً آب وضو را فراهم کردم و آن حضرت وضو گرفت و به جای خود بازگشت و سپس به من فرمود: «ای انس اوّل کسی که وارد بر من می شود، امیرالمؤمنین و سیّد المسلمین و قائد الغرّ المحجّلین خواهد بود».
انس می گوید: پس من پیش خود گفتم: «خدایا وارد شونده را از قوم من قرار بده».
سپس گوید: ناگهان شنیدم که درب خانه را می کوبند و چون باز نمودم، علی بن ابی طالب(علیه السلام) بود، پس او وارد شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را دیدم که چون او را دید، با شادی برخاست و ایستاد و چون علی(علیه السلام) نزد او آمد او را در آغوش گرفت و دستان خود را به صورت کشید و با آن ها صورت علی(علیه السلام) را مسح نمود و سپس دستان خود را به صورت علی(علیه السلام) کشید و با آن ها صورت خود را مسح نمود، پس علی(علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله امروز با من برخوردی نمودی که تا کنون چنین برخوردی را نکرده بودی؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: باکی نیست، تو وصیّ و خلیفه من هستی و تویی که اختلافات مردم را برطرف می کنی، و حقیقت را بیان می نمایی، و از طرف من حقایق را بیان می کنی، و نبوّت من را به گوش مردم می رسانی.(2)
ص: 565
مولّف گوید:
حدیث فوق در کتب اهل سنّت نیز موجود است، و ابو نعیم در «حلیّة الابرار» و موفّق بن احمد نیز در کتاب «فضایل امیرالمؤمنین(علیه السلام)» این حدیث را از انس بن مالک با مختصر اختلافی در عبارت نقل کرده اند.
«وَ اِنَّ لَکُمْ فِی الاَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهِ مِن بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَّبَنًا خَالِصًا سَآئِغًا لِلشَّارِبِینَ»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
احدی از آشامیدن شیر، گلوگیر نمی شود، چرا که خداوند می فرماید: «لَّبَنًا خَالِصًا سَآئِغًا لِلشَّارِبِینَ.»(2) شخصی به امام صادق(علیه السلام) گفت: «من شیر نوشیدم، و آزارم داد» امام(علیه السلام) به او فرمود:
به خدا سوگند شیر به کسی زیان نمی رساند، و تو شیر را با چیز دیگری خورده ای، و آن چیز، به تو آزار رسانده است، و گمان کرده ای که شیر به تو آزار رسانده!(3)
ص: 566
و در سخن دیگری فرمود:
شیر غذای پیامبران است.(1) و در سخن دیگری فرمود:
شیر گاو، دوا و دارو می باشد.(2) شخصی به امام باقر(علیه السلام) از ناراحتی معده، شکایت نمود، و امام(علیه السلام) به او فرمود:
چه مانع است تو را که از شیر گاو استفاده کنی؟! سپس فرمود: آیا تا کنون از شیر گاو خورده ای؟ گفتم: بارها خورده ام فرمود: چگونه یافتی آن را؟ گفتم: «معده را اصلاح می کند و شحم کلیه ها را تامین می کند و اشتها می آورد» پس امام(علیه السلام) فرمود: اگر وقت آن بود، با تو به ینبع [روستایی بین مکّه و مدینه] می رفتیم و از آن می نوشیدیم.(3)
ص: 567
«وَ مِن ثَمَرَاتِ النَّخِیلِ وَ الاَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَرًا وَ رِزْقًا حَسَنًا اِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً…»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «سَکراً» خَلّ و سِرکه است و مقصود از «رِزْقًا حَسَنًا» زبیب و کشمش است.
و در تفسیر عیّاشی از سعید بن یسار از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
خداوند به نوح دستور داد تا از هر درختی و حیوانی یک جفت داخل کشتی قرار بدهد؛ پس نوح، فحلِ درخت خرما و عَجْوة [که بهترین نوع خرما می باشد] را که جفت یک دیگرند، وارد کشتی نمود و چون مردم غرق شدند و کشتی به زمین نشست، خداوند به نوح امر نمود تا درخت انگور را غرس کند، پس ابلیس آمد و او را از این کار منع نمود، و نوح با او درگیر شد، و ابلیس گفت: این درخت مربوط به من و یاران من می باشد، و نوح با ابلیس صلح کرد، که یک چهارم برای ابلیس باشد و سه چهارم برای نوح، و خداوند در کتاب خود فرمود: «مِن ثَمَرَاتِ النَّخِیلِ وَ الاَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَرًا وَ رِزْقًا حَسَنًا» و مسلمانان به این آیه عمل می کردند تا این که آیه تحریم شراب نازل شد و خداوند فرمود: «اِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الاَنصَابُ…» و این آیه، آیه ی قبل را نسخ نمود [و گرفتن شراب از انگور و… ممنوع گردید.](2)
ص: 568
مولّف گوید:
برخی از مفسّرین «سَکَراً» را به معنای شیرینی دانسته اند، و برخی خمر دانسته اند، و قمّی (رحمه الله) خلّ دانسته، و ظاهر روایت گذشته خمر است.
و در روایت دیگری آمده که امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
ابلیس با نوح درباره ی درخت انگور نزاع نمود، و جبرییل به نوح گفت: «او را حقی در این درخت هست» و نوح ثلث آن را به او داد و او نپذیرفت و نصف آن را به او داد و او نپذیرفت، پس جبرییل آمد و دو ثلث آن را سوزاند و گفت: ای نوح! آن چه آتش گرفت سهم ابلیس بود و آن چه باقیمانده سهم تو می باشد.(1) «وَ اَوْحَی رَبُّکَ اِلَی النَّحْلِ اَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ…»(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
وحی در این آیه به معنای الهام است، و زنبور عسل با الهام الهی از همه ی گل ها می گیرد، و تبدیل به عسل می کند. سپس گوید: حریز بن عبد الله نقل کرده که:
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند مقصود از نَحْل ما هستیم، و خداوند به ما وحی نموده است،
ص: 569
و مقصود از «اَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا» این است که خداوند امر کرده ما از عرب شیعیانی برگزینیم، و مقصود از «وَ مِنَ الشَّجَرِ» شیعیان ما از عجم هستند، و مقصود از «وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ» شیعیان ما از موالی هستند [و موالی غلامان آزاد شده را گویند] و مقصود از «یَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ اَلْوَانُهُ» علومی است که از ما به شما شیعیان مان می رسد.(1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از کشتن شش پرنده نهی نمود، و اوّل آن ها زنبور عسل بود… سپس فرمود:
«زنبور عسل گل های پاک را می خورد و تبدیل به غذای پاک و طیّب می کند، و این همان حیوانی است که خداوند به او وحی [و الهام] نموده است، و او نه از جنّ است و نه از انسان است…»(2) سیف بن عمیره گوید:
شخصی به امام صادق(علیه السلام) گفت: من بیماری خاصّی دارم و به خاطر آن شراب می خورم. امام(علیه السلام) فرمود: برای چه آب نمی خوری که خداوند هر زنده ای را از آب
ص: 570
زنده نگهداشته است؟! آن شخص گفت: با حال من مساعد نیست. امام(علیه السلام) فرمود: برای چه عسل نمی خوری، که خداوند درباره ی آن می فرماید: «فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ»؟ آن شخص گفت: عسل پیدا نمی کنم. امام(علیه السلام) فرمود: برای چه شیر نمی خوری که سبب رشد بدن و محکم شدن استخوان تو بشود؟ آن شخص گفت: با مزاج من مساعد نیست. امام(علیه السلام) فرمود: می خواهی من به تو بگویم:
شراب بنوش؟ به خدا سوگند چنین نخواهم گفت.(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
سه چیز حافظه را قوّی می کند و بلغم را از بین می برد: 1. قرآن؛ 2. عسل؛ 3. شیر.(2) شخصی نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمد و گفت: من بیماری درونی و دلدرد دارم؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
آیا همسری داری؟ گفت: آری. فرمود: به او بگو: با رضایت چیزی از مال خود را به تو ببخشد، و سپس با آن مال عسل تهیّه کن، و مقداری از آب باران را با آن مخلوط کن و سپس بنوش، چرا که من در کتاب خدا دیده ام که می فرماید: «وَ نَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء مُّبَارَکًا» و می فرماید: «یَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ اَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاء لِلنَّاسِ»، و می فرماید: «فَاِن طِبْنَ لَکُمْ عَن شَیْءٍ مِّنْهُ نَفْسًا فَکُلُوهُ هَنِیئًا مَّرِیئًا»
ص: 571
و هنگامی که برکت و شفا و گوارا و سازگار بودن جمع شوند، تو شفا خواهی یافت، ان شاء الله. پس آن شخص به دستور امیرالمؤمنین(علیه السلام) عمل نمود و شفا یافت.(1) «وَ اللّهُ خَلَقَکُمْ ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ وَ مِنکُم مَّن یُرَدُّ اِلَی اَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لَا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئًا…»(2) مرحوم علی بن ابراهیم با سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که بنده به سنّ یک صد سال می رسد، به «ارذل عمر» [و نهایت پیری و ناتوانی] رسیده است.(3) مرحوم طبرسی نیز از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که فرمودند:
«ارذل عمر» هفتاد و پنج سال است.(4) و روایت شده که «ارذل عمر» این است که عقل انسان در اثر پیری و کهولت به اندازه ی عقل فرزند هفت ساله بشود.(5)
ص: 572
علیّ بن مغیره گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
هنگامی که مومن به چهل سال می رسد، خداوند او را از جنون و جذام و پیسی ایمن می کند، و چون به پنجاه سال می رسد، حساب او را سبک می نماید، و چون به شصت سال می رسد، خداوند توفیق انابه و راز و نیاز به او می دهد، و چون به هفتاد سال می رسد، اهل آسمان او را دوست می دارند، و چون به هشتاد سال می رسد، خداوند دستور می دهد تا حسنات و اعمال نیک او را بنویسند، و گناهان او را رها کنند، و چون به نود سال می رسد، خداوند گناهان گذشته و آینده ی او را می آمرزد، و نوشته می شود: او اسیر خدا در روی زمین است.(1) «وَ اللّهُ جَعَلَ لَکُم مِّنْ اَنفُسِکُمْ اَزْوَاجًا وَ جَعَلَ لَکُم مِّنْ اَزْوَاجِکُم بَنِینَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَکُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ…»(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«حفدة» فرزندان دختر را گویند، و ما حفده ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستیم.
ص: 573
و در روایت دیگری فرمود:
«حفده» یاوران انسان هستند.(1) و در لغت نیز، حفده و حافد، به کسی گفته می شود که کوشای در خدمت و اطاعت از انسان باشد.(2) «وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَّجُلَیْنِ اَحَدُهُمَا اَبْکَمُ لَا یَقْدِرُ عَلَیَ شَیْءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلَی مَوْلاهُ… هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَن یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ…»(3) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این مثَل را خداوند برای کفّار زده و به آنان می فرماید: چگونه می توان مساوی دانست: مرد گنگی را که قادر بر چیزی نیست [و نمی فهمد و نمی تواند بفهماند و کَلِّ بر مولای خود می باشد، با مردی که امر به عدالت می کند و بر صراط مستقیم قرار دارد؟! سپس گوید: مقصود از «وَ مَن یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) و ائمّه معصومین(علیهم السلام) هستند.(4) امام باقر(علیه السلام) نیز می فرماید:
مقصود از «وَ مَن یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ» علی بن ابی طالب(علیه السلام) است و اوست که بر صراط مستقیم می باشد.(5)
ص: 574
مولّف گوید:
این معنا در تفسیر آیه 75 نیز گذشت که فرمود: «ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً عَبْدًا مَّمْلُوکًا لاَّ یَقْدِرُ عَلَی شَیْءٍ وَ مَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا…»
وَ لِلهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ ما اَمْرُ السَّاعَةِ اِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ اِنَّ اللهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ وَ اللهُ اَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ اُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْاَبْصارَ وَ الْاَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ اَ لَمْ یَرَوْا اِلَی الطَّیْرِ مُسَخَّراتٍ فی جَوِّ السَّماءِ ما یُمْسِکُهُنَّ اِلَّا اللهُ اِنَّ فی ذلِكَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ وَ اللهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَنًا وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْاَنْعامِ بُیُوتًا تَسْتَخِفُّونَها یَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَ یَوْمَ اِقامَتِکُمْ وَ مِنْ اَصْوافِها وَ اَوْبارِها وَ اَشْعارِها اَثاثًا وَ مَتاعًا اِلی حینٍ وَ اللهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالًا وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ اَکْنانًا وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرابیلَ تَقیکُمُ الْحَرَّ وَ سَرابیلَ تَقیکُمْ بَاْسَکُمْ کَذلِكَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَاِنَّما عَلَیْكَ الْبَلاغُ الْمُبینُ یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها وَ اَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ اُمَّةٍ شَهیدًا ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذینَ کَفَرُوا وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ وَ اِذا رَاَی الَّذینَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ وَ اِذا رَاَی الَّذینَ اَشْرَکُوا شُرَکاءَهُمْ قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذینَ کُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِكَ فَاَلْقَوْا اِلَیْهِمُ الْقَوْلَ اِنَّکُمْ لَکاذِبُونَ وَ اَلْقَوْا اِلَی اللهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللهِ زِدْناهُمْ عَذابًا فَوْقَ الْعَذابِ بِما کانُوا یُفْسِدُونَ وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فی کُلِّ اُمَّةٍ شَهیدًا عَلَیْهِمْ مِنْ اَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهیدًا عَلی هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْكَ الْکِتابَ تِبْیانًا لِکُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیً
ص: 575
وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمینَ اِنَّ اللهَ یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاِحْسانِ وَ ایتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ وَ اَوْفُوا بِعَهْدِ اللهِ اِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْاَیْمانَ بَعْدَ تَوْکیدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللهَ عَلَیْکُمْ کَفیلًا اِنَّ اللهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ وَ لا تَکُونُوا کَالَّتی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ اَنْکاثًا تَتَّخِذُونَ اَیْمانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ اَنْ تَکُونَ اُمَّةٌ هِیَ اَرْبی مِنْ اُمَّةٍ اِنَّما یَبْلُوکُمُ اللهُ بِهِ وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ ما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ وَ لَوْ شاءَ اللهُ لَجَعَلَکُمْ اُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ وَ لا تَتَّخِذُوا اَیْمانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبیلِ اللهِ وَ لَکُمْ عَذابٌ عَظیمٌ وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللهِ ثَمَنًا قَلیلًا اِنَّما عِنْدَ اللهِ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللهِ باقٍ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذینَ صَبَرُوا اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَکَرٍ اَوْ اُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ فَاِذا قَرَاْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ اِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ اِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ
«امّهات» در اصل «اُمّات» بوده و هاء برای تاکید اضافه شده، چنان که در اهرقت نیز هاء اضافه شده و اصل آن اَرَقتُ بوده است. و «اَفئدة» جمع فؤاد است، و «جَوّ» هوای دور زمین است. و «سَکَن» هر چیزی را گویند که محل آرامش باشد، و «مسکن» نیز محلّ سکونت و آرامش است، و «سَکَن» با فتح به معنای خانه است، و «سکون» به معنای اهل خانه است. و «اثاث» متاع خانه است که زیاد باشد، و آن جمع بدون مفرد است،
ص: 576
و «متاع» نیز مفرد ندارد، و «اکنان» جمع کِنّ است و آن محلّی است که صاحب آن خود را در آن پنهان می کند، و اکَننتَه ای اخفیته، از این رو لباس و قمیص و زره و کلاه خود را کِنّ گویند، و «عَتَب» به معنای آشتی و رجوع به مسرّت طرف است و معنای «لا یُستعتبون» این است که راه طلب آشتی بر آنان بسته شده است، و «استعتبه» یعنی طلب منه ان یعتب، و «اعتبک فلان» اذا صار الی ما تحبّ. و «القیت الیه مقالةً» ای قلتها له، و «تلقّاها» یعنی قبلها، و «سِلم و استسلام» به معنای انقیاد و پذیرفتن است؛ و «تبیان و بیان» به یک معناست، و «انکاث» جمع نکث به معنای نقض و پاره کردن است، و هر چیزی که بعد از محکم شدن پاره شود به آن نَکث گویند، و کسی که از اطاعت امام خود خارج می شود را ناکث می نامند؛ و «دَخَل» به معنای دَغَل و خدعه است، و «اربی» از ربا به معنای زیاده است.(1)
غیب آسمان ها و زمین، مخصوص خداست (و او همه را می داند) و امر قیامت (بقدری نزدیک و آسان است) درست همانند چشم برهم زدن، و یا از آن هم نزدیکتر چرا که خدا بر هر چیزی تواناست! (77) و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالی که هیچ چیز نمی دانستید و برای شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را بجا آورید! (78) آیا آن ها به پرندگانی که بر فراز آسمان ها نگه داشته شده، نظر نیفکندند؟ هیچ کس جز خدا آن ها را نگاه نمی دارد در این امر، نشانه هایی (از عظمت و قدرت خدا) است برای کسانی که ایمان می آورند! (79) و خدا برای شما از خانه های تان محل سکونت (و آرامش) قرار داد و از پوست چهارپایان نیز برای شما خانه هایی قرار داد که روز کوچ کردن و روز اقامتتان، به آسانی می توانید آن ها را جا به جا کنید و از پشم و کرک
ص: 577
و موی آن ها، برای شما اثاث و متاع (و وسایل مختلف زندگی) تا زمان معیّنی قرار داد.
(80) و (نیز) خداوند از آن چه آفریده است سایه هایی برای شما قرار داده و از کوه ها پناهگاه هایی و برای شما پیراهن هایی آفریده، که شما را از گرما (و سرما) حفظ می کند و پیراهن هایی که به هنگام جنگ، حافظ شماست این گونه نعمت هایش را بر شما کامل می کند، شاید تسلیم فرمان او شوید! (81) (با این همه،) اگر روی برتابند، (نگران مباش) تو فقط وظیفه ابلاغ آشکار داری. (82) آن ها نعمت خدا را می شناسند سپس آن را انکار می کنند و اکثرشان کافرند! (83) (به خاطر بیاورید) روزی را که از هر امّتی گواهی بر آنان برمی انگیزیم سپس به آنان که کفر ورزیدند، اجازه (سخن گفتن) داده نمی شود (بلکه دست و پا و گوش و چشم، حتّی پوست تن آن ها گواهی می دهند!) و (نیز) اجازه عذرخواهی و تقاضای عفو به آنان نمی دهند! (84) و هنگامی که ظالمان عذاب را ببینند، نه به آن ها تخفیف داده می شود، و نه مهلت! (85) و هنگامی که مشرکان معبودهایی را که همتای خدا قرار دادند می بینند، می گویند: «پروردگارا! این ها همتایانی هستند که ما به جای تو، آن ها را می خواندیم! «در این هنگام، معبودان به آن ها می گویند: «شما دروغ گو هستید! (شما هوای نفس خود را پرستش می کردید!)» (86) و در آن روز، همگی (ناگزیر) در پیشگاه خدا تسلیم می شوند و تمام آن چه را (نسبت به خدا) دروغ می بستند، گم و نابود می شود! (87) کسانی که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند، به خاطر فسادی که می کردند، عذابی بر عذاب شان می افزاییم! (88) (به یاد آورید) روزی را که از هر امتی، گواهی از خودشان بر آن ها برمی انگیزیم و تو را گواه بر آنان قرار می دهیم! و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز، و مایه هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است! (89) خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان می دهد و از فحشا و منکر و ستم، نهی می کند خداوند به شما اندرز
ص: 578
می دهد، شاید متذکّر شوید! (90) و هنگامی که با خدا عهد بستید، به عهد او وفا کنید! و سوگندها را بعد از محکم ساختن نشکنید، در حالی که خدا را کفیل و ضامن بر (سوگند) خود قرار داده اید، به یقین خداوند از آن چه انجام می دهید، آگاه است! (91) همانند آن زن (سبک مغز) نباشید که پشم های تابیده خود را، پس از استحکام، وامی تابید! در حالی که (سوگند و پیمان) خود را وسیله خیانت و فساد قرار می دهید به خاطر این که گروهی، جمعیّتشان از گروه دیگر بیشتر است (و کثرت دشمن را بهانه ای برای شکستن بیعت با پیامبر می شمرید)! خدا فقط شما را با این وسیله آزمایش می کند و به یقین روز قیامت، آن چه را در آن اختلاف داشتید، برای شما روشن می سازد! (92) و اگر خدا می خواست، همه شما را امت واحدی قرار می داد (و همه را به اجبار وادار به ایمان می کرد امّا ایمان اجباری فایده ای ندارد!) ولی خدا هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) گم راه، و هر کس را بخواهد (و لایق بداند) هدایت می کند! (به گروهی توفیق هدایت داده، و از گروهی سلب می کند!) و یقیناً شما از آن چه انجام می دادید، بازپرسی خواهید شد! (93) سوگند های تان را وسیله تقلّب و خیانت در میان خود قرار ندهید، مبادا گامی بعد از ثابت گشتن (بر ایمان) متزلزل شود و به خاطر بازداشتن (مردم) از راه خدا، آثار سوء آن را بچشید! و برای شما، عذاب عظیمی خواهد بود! (94) و (هرگز) پیمان الهی را با بهای کمی مبادله نکنید (و هر بهایی در برابر آن ناچیز است!) آن چه نزد خداست، برای شما بهتر است اگر می دانستید. (95) آن چه نزد شماست فانی می شود امّا آن چه نزد خداست باقی است و به کسانی که صبر و استقامت پیشه کنند، مطابق بهترین اعمالی که انجام می دادند پاداش خواهیم داد. (96) هر کس کار شایسته ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مومن است، او را به حیاتی پاک زنده می داریم و پاداش آن ها را به بهترین اعمالی که انجام می دادند، خواهیم داد. (97)
ص: 579
هنگامی که قرآن می خوانی، از شرّ شیطان مطرود، به خدا پناه بر! (98) چرا که او، بر کسانی که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می کنند، تسلّطی ندارد. (99) تسلّط او تنها بر کسانی است که او را به سرپرستی خود برگزیده اند، و آن ها که نسبت به او [خدا] شرک می ورزند (و فرمان شیطان را به جای فرمان خدا، گردن می نهند) (100)
«وَ اللّهُ اَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ اُمَّهَاتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَ جَعَلَ لَکُمُ الْسَّمْعَ وَ الاَبْصَارَ وَ الاَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»(1) یونس بن یعقوب گوید:
گروهی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) مانند حمران بن اعین و محمّد بن اعین و محمّد بن نعمان و هشام بن سالم و طیّار، و جماعتی دیگر که در بین آنان هشام بن حکم بود خدمت امام صادق(علیه السلام) جمع بودند، امام صادق(علیه السلام) به هشام بن حکم که جوانی بود فرمود: آیا به ما خبر نمی دهی که با عمرو بن عبید [عالم سنّی] چه کردی؟ و چگونه از او سوال نمودی؟ هشام گفت: ای فرزند رسول خدا! من در مقابل شما حیا می کنم سخن بگویم و زبان من به سخن باز نمی شود. امام(علیه السلام) فرمود: «هر گاه ما دستوری به شما می دهیم باید عمل کنید». هشام گفت:
من اطّلاع پیدا کردم که عمرو بن عبید منزلتی پیدا نموده و کرسی درسی در مسجد بصره دارد، و برای من سنگین آمد، از این رو به بصره رفتم و در روز جمعه ای دیدم او در مسجد بصره حلقه درس بزرگی دارد، و شمله و ردایی پوشیده، و مردم از او سوال می کنند، پس من -- از بین جمعیّت -- خود را به او رساندم، و به او گفتم: ایّها العالم! من مرد غریبی هستم، اجازه ی سوال به من می دهی؟ او گفت: آری.
ص: 580
به او گفتم:
آیا تو چشم داری؟ او گفت: ای فرزند! این چه سوالی است که می کنی؟ گفتم:
سوالات من این گونه است. او گفت: سوال کن، گرچه سوال تو احمقانه باشد.
گفتم: آیا به من پاسخ می دهی؟ گفت: آری. گفتم: آیا تو چشم داری؟ گفت: آری.
گفتم: با آن چه می کنی؟ گفت: رنگ ها و اشخاص را می بینم. گفتم: آیا تو بینی داری؟ گفت: آری. گفتم: با آن چه می کنی؟ گفت: با آن بوها را استشمام می کنم.
گفتم: آیا تو دهان و زبان داری؟ گفت: آری. گفتم: با آن چه می کنی؟ گفت: طعم غذا را می چشم. گفتم: آیا تو گوش داری؟ گفت: آری. گفتم: با آن چه می کنی؟ گفت: صداها را می شنوم. گفتم: آیا تو قلب [و عقل] داری؟ گفت: آری. گفتم:
با آن چه می کنی؟ گفت: به وسیله آن، صحّت و درستی حرکت جوارح و حواسّ خود را تشخیص می دهم، گفتم: آیا جوارح و حواسّ تو بی نیاز از قلب تو نیستند؟ گفت: نه. گفتم: چگونه بی نیاز نیستند، در حالی که در سلامت و صحّت هستند؟! او گفت: ای فرزند! جوارح و اعضای بدن من اگر در چیزی که بوئیده و یا دیده و یا چشیده و یا شنیده اند شک کنند، به قلب مراجعه می کنند و قلب حقیقت را برای آنان روشن می کند و شک آنان را برطرف می نماید. پس به او گفتم:
بنابراین خداوند قلب تو را برای برطرف کردن شکّ جوارح تو قرار داده است؟ گفت: آری. گفتم: پس چاره ای از وجود قلب نیست وگرنه جوارح تو به یقین و صحّت کار خود پی نمی برند؟ گفت: آری چنین است.
به او گفتم: ای ابا مروان! خدایی که جوارح تو را بدون امام و پیشوایی که شکّ آنان را برطرف کند نگذارده، تا در حیرت و سرگردانی نمانند، آیا این مخلوق را در اختلاف و حیرت و شکّ باقی می گذارد، و برای آنان امامی قرار نمی دهد، تا به
ص: 581
وسیله او شکّ خود را برطرف کنند؟ و برای جوارح تو امام و راهنمایی قرار می دهد تا آنان را از شکّ و حیرت نجات دهد؟ پس عمرو بن عبید ساکت ماند، و به من گفت: آیا تو هشام بن حکم هستی؟ گفتم: نه، گفت: آیا از هم نشینان اویی؟ گفتم:
نه، گفت: تو اهل کجایی؟ گفتم: اهل کوفه هستم» گفت: پس تو همان هشام بن حکم هستی، و سپس مرا در آغوش گرفت و در جای خود نشاند و از جای خود برنخاست تا من برخاستم.
پس امام صادق(علیه السلام) خندان شد و فرمود: این مطالب را تو از که آموختی؟ گفتم:
این ها را از شما آموختم و خود مرتّب کردم، امام(علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند این ها در کتب ابراهیم و موسی(علیهما السلام) وجود دارد.(1)
ص: 582
«وَ اللّهُ جَعَلَ لَکُم مِّن بُیُوتِکُمْ سَکَنًا وَ جَعَلَ لَکُم مِّن جُلُودِ الاَنْعَامِ بُیُوتًا تَسْتَخِفُّونَهَا یَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَ یَوْمَ اِقَامَتِکُمْ…»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیه فوق گوید:
مقصود از «بُیُوتِکُمْ سَکَنًا» مساکن زندگی مردم است. و مقصود از «مِّن جُلُودِ الاَنْعَامِ بُیُوتًا» خیمه های چرمی است که خانه سیّار وطن و سفر است [برای دامداران] و مقصود از «وَ اللّهُ جَعَلَ لَکُم مِّمَّا خَلَقَ ظِلاَلاً» سایبان هایی است که مردم از آن ها استفاده می کنند…(2)
ص: 583
و در تفسیر «وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ» سلیمان بن خالد گوید:
از امام صادق(علیه السلام) درباره ی گرما و سرما سوال کردم و گفتم: سرما و گرما از کجا بوجود می آید؟ امام(علیه السلام) فرمود: ای ابا ایّوب! مِرّیخ سیّاره ی بسیار گرم است، و زُحَل سیّاره ی بسیار سرد است، و هر گاه مرّیخ بالاتر برود، زُحَل به پایین افق می آید [و هوا سرد می شود] و شروع این جابه جایی در بهار است و این دو سیّاره همواره همین گونه به زمین دور و نزدیک می شوند، و به مدّت سه ماه، دایما مرّیخ یک درجه به زمین نزدیک می شود، و زحل یک درجه از زمین دورتر می شود، تا این که مرّیخ کاملا در آسمان بالا آمده و قابل رؤیت می شود، و زحل کاملا دور می گردد، و هوا گرم می شود، و در اواخر تابستان، و اوایل پاییز جریان عکس می شود، و زُحل به زمین نزدیک می شود، و مرّیخ از آن دور می گردد، و در اوایل زمستان، مرّیخ کاملا از زمین دور است، و زحل نزدیک است، و لذا هوا سرد می شود، و امّا اگر در تابستان [بر خلاف معمول] روزی هوا سرد بود، به علّت تاثیر ماه است، چنان که اگر در زمستان روز گرمی داشتیم، به خاطر تاثیر خورشید است، و این تقدیر و اندازه گیری خداوند توانا و عزیز است، و من بنده ی پروردگار جهانیان هستم، [و به تقدیر او راضی می باشم.](1)
ص: 584
«یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللهِ ثُمَّ یُنکِرُونَهَا وَ اَکْثَرُهُمُ الْکَافِرُونَ»(1) احمد بن عیسی از امام صادق(علیه السلام) از پدر خود از جدّ خود زین العابدین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که آیه ی «اِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ». نازل شد، عدّه ای از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مسجد مدینه جمع شدند، و به یک دیگر گفتند: شما درباره ی این آیه چه می گویید؟ پس برخی از آنان گفتند:
«اگر ما به این آیه کافر بشویم به همه آیات کافر خواهیم بود، و اگر به این آیه ایمان بیاوریم برای ما ذلّت خواهد بود، چرا که فرزند ابوطالب [یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام)] بر ما حاکم خواهد شد» سپس گفتند: «ما می دانیم که محمّد(صلی الله علیه و آله) در آن چه می گوید، صادق است، و ما باید ولایت و نبوّت او را بپذیریم و لکن از علی به دستور او اطاعت نکنیم» پس این آیه نازل شد: «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللهِ ثُمَّ یُنکِرُونَهَا وَ اَکْثَرُهُمُ الْکَافِرُونَ»، تا این که فرمود: مقصود از «نِعْمَتَ اللّهِ» ولایت علی بن ابی طالب(علیه السلام)
ص: 585
است، و مقصود از «وَ اَکْثَرُهُمُ الْکَافِرُونَ» کفر به ولایت اوست.(1) اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«برای چه گروهی از این مردم سنّت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را تغییر دادند، و از دین او عدول نمودند؟ آیا نمی ترسند که عذاب بر آنان نازل شود؟!» سپس این آیه را تلاوت نمود: «الَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللهِ کُفْرًا وَ اَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ * جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهَا وَ بِئْسَ الْقَرَارُ»(2)، سپس فرمود: به خدا سوگند ما هستیم آن نعمتی که خدا به بندگان خود داده، و به واسطه ما، هر کسی که رستگار شده رستگار شده است.(3)
ص: 586
مولّف گوید:
روایات دیگری نیز در ذیل این آیه آمده و ما به همین دو روایت اکتفا نمودیم.
«وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِن کُلِّ اُمَّةٍ شَهِیدًا ثُمَّ لَا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ وَ لَا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ»(1) ابوحمزه ی ثمالی گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
شهود بر این امّت ما هستیم.(2) مرحوم طبرسی در تفسیر آیه فوق گوید:
مقصود از «یَوْمَ نَبْعَثُ مِن کُلِّ اُمَّةٍ شَهِیدًا» قیامت است که خداوند از هر امّتی شاهدی اقامه می کند، و آن شاهد پیامبران و عدول از هر عصری هستند که بر اعمال مردم شهادت می دهند، چنان که امام صادق(علیه السلام) فرمود: برای هر زمان و امّتی امامی خواهد بود، و هر امّتی در قیامت با امام خود مبعوث خواهد شد، [و او شاهد بر اعمال آنان خواهد بود.](3) مرحوم علی بن ابراهیم نیز در تفسیر آیه فوق گوید:
برای هر زمان و هر امّتی امامی خواهد بود و روز قیامت هر امّتی با امام خود
ص: 587
مبعوث خواهد شد.(1) «الَّذِینَ کَفَرُواْ وَ صَدُّواْ عَن سَبِیلِ اللهِ زِدْنَاهُمْ عَذَابًا فَوْقَ الْعَذَابِ بِمَا کَانُواْ یُفْسِدُونَ»(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از آیه فوق کسانی هستند که بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) کافر شدند و امیرالمؤمنین(علیه السلام) را از خلافت منع کردند و مردم را نیز از ولایت آن حضرت منع نمودند، و خداوند درباره ی آنان می فرماید: «زِدْنَاهُمْ عَذَابًا فَوْقَ الْعَذَابِ بِمَا کَانُواْ یُفْسِدُونَ.»(3) «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ اُمَّةٍ شَهِیدًا عَلَیْهِم مِّنْ اَنفُسِهِمْ وَ جِئْنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَی هَؤُلاء وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ…»(4) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«شَهِیدًا عَلَیْهِم» ائمّه(علیهم السلام) هستند، و «وَ جِئْنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَی هَؤُلاء» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، که شاهد بر ائمّه می باشد و آنان شاهد بر مردم هستند.(5) حمّاد لحّام گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند ما به آن چه در آسمان ها و زمین و بین آن ها است دانا هستیم، و به آن چه در بهشت و دوزخ و بین آن ها است، دانا هستیم» پس من با تحیّر به آن
ص: 588
حضرت نگاه کردم، و آن حضرت سه مرتبه به من فرمود: «آن چه گفتم در کتاب خدا موجود است» و آیه فوق را تلاوت نمود، و سپس فرمود: این آیه گوید: در قرآن همه چیز بیان شده است [و ما عالم به علوم قرآن هستیم.](1) عبد الله بن ولید گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند درباره ی موسی(علیه السلام) می فرماید: «وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْاَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ» و ما از این آیه می فهمیم که خداوند علم هر چیزی را به موسی نداده است، و درباره ی عیسی(علیه السلام) می فرماید: «لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ» و این آیه می گوید: ما دانش آن چه را که مردم در آن اختلاف داشتند به عیسی دادیم و لکن برای حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ.»(2) عدّه ای از اصحاب امام صادق(علیه السلام) گویند: امام(علیه السلام) فرمود:
به راستی من اخبار آسمان ها، و اخبار زمین، و اخبار گذشته، و اخبار آن چه وجود دارد را می دانم، همانند چیزی که در کف دستم باشد، و همه را از کتاب خدا می دانم، چنان که خداوند می فرماید: «فیه تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ.»(3)
ص: 589
حضرت رضا(علیه السلام) در مجلسی که با اصحاب ادیان و مقالات درباره ی توحید سخن می گفت، فرمود:
… از معجزات و نشانه های پیامبر ما(صلی الله علیه و آله) این است که او، یتیم و فقیر و چوپان و اجیر بوده و نزد احدی کتابت نیاموخته، و معلّمی ندیده است، و با این شرایط قرآنی آورده که در آن، قصّه های پیامبران(علیهم السلام) و اخبار آنان، دقیق و حرف به حرف بیان شده، و اخبار گذشتگان و آیندگان تا قیامت در آن موجود است.(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
خداوند تبارک و تعالی هر چه را امّت نیاز به آن داشته، در کتاب خود نازل نموده، و برای رسول خود(صلی الله علیه و آله) بیان کرده است، و نیز برای هر چیزی حدّی و دلیلی قرار داده، و برای کسی که تجاوز از حدود الهی بکند نیز قانونی و حدّی معیّن کرده است.(2) مولّف گوید:
روایات در ذیل آیه فوق بسیار است و ما به همین اندازه اکتفا نمودیم.
ص: 590
«اِنَّ اللّهَ یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاِحْسَانِ وَ اِیتَاء ذِی الْقُرْبَی وَ یَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء وَ الْمُنکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ»(1) روزی امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد بر اصحاب خود شد، و آنان درباره ی مروّت و جوانمردی سخن می گفتند، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) به آنان فرمود:
برای چه شما به کتاب خدا توجّه نمی کنید؟! گفتند: یا امیرالمؤمنین به کجای قرآن توجّه کنیم؟ فرمود: به آیه ی «اِنَّ اللّهَ یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاِحْسَانِ وَ اِیتَاء ذِی الْقُرْبَی…»، سپس فرمود: عدل به معنای انصاف است، و احسان به معنای تفضّل و بزرگواری است.(2) عکرمه گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چون این آیه را بر ولید بن مغیرة [سردار کفر] قرائت نمود، او گفت:
فرزند برادر باز بخوان، و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این آیه را باز خواند، مغیره گفت: این آیه بسیار شیرین و دارای زیبایی و بهجت است، اعلای آن پر از میوه و اسفل آن آب فراوان [و گوارا] است و این سخن بشر نیست.(3) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
مجموع تقوا و پرهیزکاری در آیه «اِنَّ اللّهَ یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاِحْسَانِ…» جمع شده است.(4)
ص: 591
اسماعیل حریری گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه فوق سوال کردم، فرمود:
این آیه را همان گونه که من می خوانم بخوان «اِنَّ اللّهَ یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاِحْسَانِ وَ اِیتَاء ذِی الْقُرْبَی حقّه…» گفتم: فدای شما شوم، ما در قرائت زید، این گونه نمی خوانیم؟ فرمود: «و لکن ما در قرائت علی(علیه السلام) این گونه می خوانیم» گفتم: معنای «بالعدل» چیست؟ فرمود: شهادت به «لا اله الّا الله» گفتم: معنای «احسان» چیست؟ فرمود: «شهادت به رسالت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله)» گفتم: معنای «وَ اِیتَاء ذِی الْقُرْبَی حقّه» چیست؟ فرمود: «ادای حقّ هر امامی به امام دیگر» گفتم: معنای «وَ یَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء وَ الْمُنکَرِ» چیست؟ فرمود: ولایت فلان و فلان است.(1) عطاء همدانی گوید: امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه فوق فرمود:
عدل، شهادت به «لا اله الّا الله» است، و احسان ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و «فحشا» اوّلی و «منکر» دوّمی و «بغی» سوّمی می باشد.(2) سعد اسکاف گوید: امام باقر(علیه السلام) به من فرمود:
مقصود از «اِنَّ اللّهَ یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ» حضرت محّمد(صلی الله علیه و آله) است، و هر کس از او اطاعت کند عادل خواهد بود؛ و مقصود از «وَ الاِحْسَانِ» علی(علیه السلام) است، و هر کس ولایت
ص: 592
او را بپذیرد، او اهل احسان است، و محسن در بهشت می باشد، و «وَ اِیتَاء ذِی الْقُرْبَی» خویشی ما با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می باشد، و خداوند بندگان خود را امر به مودّت و دوستی و ادای حق ما نموده است، و آنان را از فحشا و منکر نهی نموده است، و منکر و فحشا کسی است که به ما اهل بیت ظلم کند و حق ما را نشناسد، و مردم را به غیر ما دعوت نماید.(1) «وَ اَوْفُواْ بِعَهْدِ اللهِ اِذَا عَاهَدتُّمْ وَ لَا تَنقُضُواْ الاَیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا…»(2) زید بن جهم گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آن دو نفر فرمود: به علی(علیه السلام) با نام امیرالمؤمنین، سلام کنید، و در این مساله تاکید و سفارش جدّی نمود، آنان به آن حضرت گفتند: آیا این دستور از ناحیه خداست، یا از ناحیه رسول خداست؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرمود: از ناحیه خدا و رسول خدا می باشد و این آیه نازل شد «وَ لَا تَنقُضُواْ الاَیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا…» و مقصود خداوند سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان و پاسخ آنان است که گفتند: آیا این دستور از طرف خداست، و یا از طرف رسول اوست؟…(3)
ص: 593
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) از طرف خداوند نازل شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در غدیر خمّ فرمود: «به علی(علیه السلام) به نام امیرالمؤمنین(علیه السلام) سلام بدهید» آن دو نفر گفتند: این دستور از ناحیه ی خداست، و یا از ناحیه ی رسول اوست؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «آری حقّا از طرف خدا و رسول اوست، و علی امیرالمؤمنین و امام المتّقین و قائد الغرّ المحجّلین است، و خداوند او را در روز قیامت بر صراط می گمارد و او دوستان خود را داخل بهشت می برد، و دشمنان خود را به داخل دوزخ می افکند» و سپس این آیه نازل شد: «وَ لَا تَنقُضُواْ الاَیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلاً اِنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ» یعنی این دستور از ناحیه خدا و رسول اوست، و سپس خداوند، مَثَلی برای آنان زد و فرمود: «وَ لَا تَکُونُواْ کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ اَنکَاثًا تَتَّخِذُونَ اَیْمَانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ.»(1)
ص: 594
مولّف گوید:
روایات در ذیل آیه فوق، فراوان است و به همین اندازه اکتفا شد.
«وَ لَا تَکُونُواْ کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ اَنکَاثًا تَتَّخِذُونَ اَیْمَانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ…»(1) زید بن جهم گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
هنگامی که در غدیر خم به امر خداوند مردم بر علی(علیه السلام) با نام امیرالمؤمنین سلام نمودند، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به اوّلی فرمود: «برخیز و بر علی به نام امیرالمؤمنین سلام کن» و او گفت: آیا این دستور از طرف خداست و یا از طرف رسول خداست؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «آری از طرف خدا و رسول اوست» سپس به رفیق او فرمود: «برخیز و بر علی به نام امیرالمؤمنین سلام کن» و او نیز گفت: آیا از طرف خداست و یا از طرف رسول خداست؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آری از طرف خدا و رسول خداست. سپس به مقداد فرمود: «برخیز و بر علی با نام امیرالمؤمنین سلام کن» و مقداد سخن آنان را نگفت [و بر امیرالمؤمنین(علیه السلام) با نام امیرالمؤمنین سلام کرد] و سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به ابوذرّ و سلمان نیز چنین فرمود، و آنان بی درنگ بر امیرالمؤمنین سلام کردند، و چون آن دو [یعنی ابابکر و عمر] از مجلس خارج شدند، گفتند: «به خدا سوگند ما هرگز چنین سلامی را نخواهیم داد» و خداوند آیه «وَ لَا تَنقُضُواْ الاَیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا…» و آیه «وَ لَا تَکُونُواْ کَالَّتِی نَقَضَتْ
ص: 595
غَزْلَهَا…» را نازل نمود.(1) امام صادق(علیه السلام) در ذیل روایت گذشته و در تفسیر «اِنَّمَا یَبْلُوکُمُ اللّهُ بِهِ وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ…»(2)، فرمود:
یعنی «اِنَّمَا یَبْلُوکُمُ اللّهُ بعلیِّ» و در معنای «فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها» فرمود: یعنی «بَعْدَ مَا سَلَّمْتُمْ عَلَی عَلِیٍ بِاِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ…» یعنی این امتحانی است که خداوند درباره ی علی(علیه السلام) نسبت به شما انجام داد و شما بعد از بیعت با او، نقض بیعت کردید و «وَ تَذُوقُواْ الْسُّوءَ بِمَا صَدَدتُّمْ عَن سَبِیلِ اللهِ وَ لَکُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ» یعنی شما با نقض بیعت خود و بستن راه مردم از ولایت علی(علیه السلام) گرفتار عذاب بزرگی خواهید شد…(3)
ص: 596
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ اَوْ اُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ اَجْرَهُم…»(1) به امام صادق(علیه السلام) گفته شد: ابا الخطّاب [یعنی قتادة بن دعامة که اوّل از شیعیان بود و سپس به اهل تسنّن پیوست] از شما نقل کرد که فرموده اید: «هنگامی که حق را شناختی، هر کاری بکنی به تو آسیبی نمی رساند» امام(علیه السلام) فرمود:
خدا لعنت کند ابا الخطّاب را، به خدا سوگند من چنین چیزی را به او نگفتم، ولکن به او گفتم: هنگامی که معرفت به حق پیدا کردی هر عمل خیری می خواهی بکن از تو پذیرفته می شود، چرا که خداوند می فرماید: «مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلَا یُجْزَی اِلَّا مِثْلَهَا وَ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ اَوْ اُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ»(2)، و نیز می فرماید: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ اَوْ اُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً…»(3) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «حَیَاةً طَیِّبَةً» قانع بودن به روزی و تقدیر خداوند است.(4)
ص: 597
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
«حَیَاةً طَیِّبَةً» یعنی قناعت [و راضی بودن به داده های خداوند.](1) در تفسیر مجمع البیان نیز از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
«حَیَاةً طَیِّبَةً» یعنی قناعت و رضایت به تقدیر خداوند.(2) «فَاِذَا قَرَاْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * اِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُواْ وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»(3) فرات بن احنف گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
اوّل هر کتاب آسمانی «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» بوده است، و اگر تو «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» را قرائت کنی باکی نیست که استعاذه نکنی و آن تو را در بین آسمان و زمین حفظ خواهد نمود.(4) عبد الله بن مسعود گوید: در حضور رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتم: «اَعُوذُ بِاللهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
بگو: «اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» چرا که جبرییل این گونه برای من قرائت
ص: 598
نمود.(1) حنّان بن سدیر گوید: نماز مغرب را با امام صادق(علیه السلام) خواندم و آن حضرت با صدای بلند فرمود:
«اَعُوذُ بِاللهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ وَ اَعُوذُ بِاللهِ اَنْ یَحْضُرُونِ». و سپس با صدای بلند فرمود: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ.»(2) عبد العظیم حسنی گوید: از امام هادی(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
رجیم به معنای مرجوم به لعن، و مطرود از خیر است، و هیچ مومنی او را یاد نمی کند، مگر آن که او را لعنت می نماید، و در علم سابق خداوند گذشته، که چون حضرت قائم(علیه السلام) قیام می نماید، هر مومنی در زمان او شیطان را با سنگ طرد می کند، چنان که قبل از آن او را با لعنت طرد می کرده اند.(3) حلبی گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی استعاذه ی از شیطان هنگام شروع هر سوره سوال نمودم؟ فرمود:
«آری پناه به خدا ببر از شیطان رجیم» و سپس فرمود: شیطان رجیم، خبیث ترین
ص: 599
شیاطین است. گفتم: برای چه او را «رجیم» می گویند؟ فرمود: به خاطر این که مردم او را از رحمت خدا دور می دانند. گفتم: آیا از رجم های مردم چیزی به او اصابت می کند؟ فرمود: نه، و لکن در علم خدا گذشته که او رجیم است.(1) امام صادق(علیه السلام) در سخن مفصّلی فرمود:
قاری قرآن نیاز به سه چیز دارد: 1. قلب خاشع؛ 2. بدن فارغ؛ 3. جای خلوت.
و چون قلب او خاشع شود، شیطان رجیم از او فرار می کند، چنان که خداوند می فرماید: «فاذا قرات القرآن فاستعذ بالله مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ.»(2) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «انّما سلطانه…» فرمود:
شیطان نمی تواند مومن را از دین و از ولایت ما خارج کند، امّا نسبت به گناهان می تواند اثرگذار باشد، مانند دیگران و بر بدن او نیز می تواند تاثیر داشته باشد چنان که درباره ی ایّوب چنین کرد…(3)
ص: 600
وَ اِذا بَدَّلْنا آیَةً مَکانَ آیَةٍ وَ اللهُ اَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ قالُوا اِنَّما اَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ اَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هُدیً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمینَ وَ لَقَدْ نَعْلَمُ اَنَّهُمْ یَقُولُونَ اِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذی یُلْحِدُونَ اِلَیْهِ اَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبینٌ اِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللهِ لا یَهْدیهِمُ اللهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ اِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللهِ وَ اُولئِكَ هُمُ الْکاذِبُونَ مَنْ کَفَرَ بِاللهِ مِنْ بَعْدِ ایمانِهِ اِلَّا مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْایمانِ وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ ذلِكَ بِاَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ وَ اَنَّ اللهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ اُولئِكَ الَّذینَ طَبَعَ اللهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ اَبْصارِهِمْ وَ اُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ لا جَرَمَ اَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ ثُمَّ اِنَّ رَبَّكَ لِلَّذینَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا اِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ یَوْمَ تَاْتی کُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها وَ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ وَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلًا قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَاْتیها رِزْقُها رَغَدًا مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِاَنْعُمِ اللهِ فَاَذاقَهَا اللهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَکَذَّبُوهُ فَاَخَذَهُمُ
ص: 601
الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللهُ حَلالًا طَیِّبًا وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللهِ اِنْ کُنْتُمْ اِیَّاهُ تَعْبُدُونَ
«تبدیل» در لغت، برداشتن چیزی و گذاردن چیزی به جای آن است، و بدّله و ابدله و استبدل به، به یک معناست، و «لسان» به معنای زبان و به معنای لغت نیز می باشد، و «انعُم» جمع نعمت است، و بعضی گویند: مفرد «انعُم» نَعَم و یا نعماء است.(1)
و هنگامی که آیه ای را به آیه دیگر مبدّل کنیم [حکمی را نسخ نماییم] -- و خدا بهتر می داند چه حکمی را نازل کند -- آن ها می گویند: «تو افترا می بندی!» امّا بیشترشان (حقیقت را) نمی دانند! (101) بگو، روح القدس آن را از جانب پروردگارت بحقّ نازل کرده، تا افراد باایمان را ثابت قدم گرداند و هدایت و بشارتی است برای عموم مسلمانان! (102) ما می دانیم که آن ها می گویند: «این آیات را انسانی به او تعلیم می دهد!» در حالی که زبان کسی که این ها را به او نسبت می دهند عجمی است ولی این (قرآن)، زبان عربی آشکار است! (103) به یقین، کسانی که به آیات الهی ایمان نمی آورند، خدا آن ها را هدایت نمی کند و برای آنان عذاب دردناکی است. (104) تنها کسانی دروغ می بندند که به آیات خدا ایمان ندارند (آری،) دروغ گویان واقعی آن ها هستند! (105) کسانی که بعد از ایمان کافر شوند -- به جز آن ها که تحت فشار واقع شده اند در حالی که قلب شان آرام و با ایمان است -- آری، آن ها که سینه خود را برای پذیرش کفر گشوده اند، غضب خدا بر آن هاست
ص: 602
و عذاب عظیمی در انتظارشان! (106) این به خاطر آن است که زندگی دنیا (و پست را) بر آخرت ترجیح دادند و خداوند افراد بی ایمان (لجوج) را هدایت نمی کند. (107) آن ها کسانی هستند که (بر اثر فزونی گناه،) خدا بر قلب و گوش و چشمانشان مهر نهاده (به همین دلیل نمی فهمند،) و غافلان واقعی همان ها هستند! (108) و ناچار آن ها در آخرت زیان کارند. (109) امّا پروردگار تو نسبت به کسانی که بعد از فریب خوردن، (به ایمان بازگشتند و) هجرت کردند سپس جهاد کردند و در راه خدا استقامت نمودند پروردگارت، بعد از انجام این کارها، بخشنده و مهربان است (و آن ها را مشمول رحمت خود می سازد). (110) (به یاد آورید) روزی را که هر کس (در فکر خویشتن است و تنها) به دفاع از خود برمی خیزد و نتیجه اعمال هر کسی، بی کم و کاست، به او داده می شود و به آن ها ظلم نخواهد شد! (111) خداوند (برای آنان که کفران نعمت می کنند،) مثلی زده است: منطقه آبادی که امن و آرام و مطمئن بود و همواره روزیش از هر جا می رسید امّا به نعمت های خدا ناسپاسی کردند و خداوند به خاطر اعمالی که انجام می دادند، لباس گرسنگی و ترس را بر اندامشان پوشانید! (112) پیامبری از خودشان به سراغ آن ها آمد، او را تکذیب کردند از این رو عذاب الهی آن ها را فراگرفت در حالی که ظالم بودند! (113) پس، از آن چه خدا روزیتان کرده است، حلال و پاکیزه بخورید و شکر نعمت خدا را بجا آورید اگر او را می پرستید! (114)
«وَ اِذَا بَدَّلْنَا آیَةً مَّکَانَ آیَةٍ وَ اللّهُ اَعْلَمُ بِمَا یُنَزِّلُ قَالُواْ اِنَّمَا اَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ اَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ»(1) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
هنگامی که آیه ای نسخ می شد، به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می گفتند: «تو اهل افترا و دروغ
ص: 603
هستی» و خداوند به رسول خود می فرماید: به آنان بگو: «روح القدس [یعنی جبریل آن را] به حقّ از طرف خدا نازل نموده است، تا مومنین را در ایمان ثابت نماید، و هدایت و بشارت برای مسلمانان باشد.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خدای تبارک و تعالی روح القدس را خلق نمود، و مخلوقی از ملائکه را خلق نکرد که نزدیک تر به او باشد، گرچه روح القدس گرامی ترین مخلوق او نیست و هر گاه خداوند چیزی را اراده کند، به او محوّل می نماید و او به نجوم محوّل می نماید، و انجام می شود.(2) «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ اَنَّهُمْ یَقُولُونَ اِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ اِلَیْهِ اَعْجَمِیٌّ وَ هَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ…»(3) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
قریش می گفتند: این آیات را انسانی [به نام ابو فکیهة غلام ابن حضرمی که اعجمی اللسان بود] به او تعلیم نموده است» و ابو فکیهه از اهل کتاب بود و ایمان آورده و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیروی می نمود، و خداوند در پاسخ آنان می فرماید:
ص: 604
ابو فکیهه عجمی است و این پیامبر [و این قرآن] عربیّ مبین است.(1) «اِنَّمَا یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللهِ وَ اُوْلئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ»(2) عبّاس بن هلال گوید: حضرت رضا(علیه السلام) نام مرد دروغ گویی را برد و فرمود:
«اِنَّمَا یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ.»(3) یحیی بن سالم گوید:
به امام باقر(علیه السلام) گفتم: اهل کوفه روایت می کنند: که علی(علیه السلام) فرموده است: زود است شما را وادار به سبّ و دشنام و برائت و بیزاری از من بکنند، پس اگر شما را به سبّ من وادار کردند مرا سبّ کنید، و اگر شما را به برائت از من دعوت کردند، همانا من بر دین محمّد(صلی الله علیه و آله) هستم و شما از من برائت نجویید؟ سپس امام باقر(علیه السلام) فرمود:
چقدر بر علی(علیه السلام) دروغ می بندند؟! چرا که علی(علیه السلام) تنها فرمود: «زود است شما را به سبّ و بیزاری از من وادار کنند، و اگر شما را به سبّ از من واداشتند مرا سبّ کنید، و اگر به برائت و بیزاری از من وادار کردند، من بر دین محمّد(صلی الله علیه و آله) هستم» و نفرمود: از من برائت نجویید.
راوی گوید:
گفتم: فدای شما شوم، اگر کسی حاضر باشد که کشته شود، و برائت نجوید، چگونه
ص: 605
خواهد بود؟ فرمود: نه، به خدا سوگند چنین تکلیفی ندارد، و باید همان کاری که عمّار کرد بکند، چرا که خداوند می فرماید: «اِلَّا مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْاِیمانِ.»(1) «مَن کَفَرَ بِاللهِ مِن بَعْدِ ایمَانِهِ اِلَّا مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاِیمَانِ وَ لَکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ»(2) عبدالله بن عجلان گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: ضحّاک بن قیس شیبانی خارجی در کوفه قیام کرده و نزدیک است که ما را اجبار به برائت از علی(علیه السلام) نماید، وظیفه ما چیست؟ فرمود:
«از علی(علیه السلام) بیزاری بجوی» گفتم: به نظر شما چه کاری بهتر است؟ فرمود: «همان کاری که عمّار بن یاسر انجام داد، چرا که مشرکین مکّه او را گرفتند و گفتند: از رسول خدا بیزاری بجوی» و او بیزاری جست و این آیه درباره ی او نازل شد: «اِلَّا مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاِیمَانِ» و خداوند او را معذور دانست.(3)
ص: 606
ابو عمرو زبیری گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
… و امّا ایمانی که خداوند بر قلب واجب نموده چند چیز است: 1. اقرار به شهادتین؛ 2. معرفت و عقد قلب؛ 3. رضای به تقدیرات خداوند؛ 4. تسلیم و اعتقاد به «لَا اِلَهَ اِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ اِلَهاً وَاحِداً لَمْ یَتَّخِذْ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً، وَ اَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ». و اقرار به آن چه از طرف خداوند نازل شده -- مانند پیامبران و کتاب های آسمانی -- و این ها چیزهایی است که خداوند بر قلب واجب نموده، و عمل قلب محسوب می شود، چنان که خداوند می فرماید: «اِلَّا مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاِیمَانِ…» و نیز فرموده است: «اَلا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» آن چه گفته شد، چیزهایی است که خداوند بر قلب واجب نموده و [خلاصه] آن ها اقرار و معرفت است، و معرفت عمل قلب و اساس ایمان می باشد…(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
از امّت من، [عقوبت] چهار چیز برداشته شده است: خطا، فراموشی، اکراه و اجبار، چیزی که طاقت آن را ندارند، چنان که خداوند می فرماید: «رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا اِن نَّسِینَا اَوْ اَخْطَاْنَا رَبَّنَا وَ لَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا اِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا
ص: 607
وَ لَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا» و نیز می فرماید: «اِلَّا مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاِیمَانِ.»(1) مولّف گوید:
آیه فوق از ادلّه تقیّه نیز می باشد، از این رو ناچاریم برخی از روایات تقیّه را نیز نقل کنیم.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«تقیّه سپر [بلای] مومن است و کسی که تقیّه نمی کند ایمان ندارد.» راوی گوید:
گفتم: فدای شما شوم، معنای آیه «اِلَّا مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاِیمَانِ» چیست؟ فرمود: مگر تقیّه جز این است؟!(2) علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیه فوق گوید: مقصود از این آیه عمّار بن یاسر است که مشرکین قریش در مکّه او را گرفتند، و با آتش او را شکنجه کردند، تا با زبان خود به خواسته آنان اقرار نمود، و لکن قلب او اقرار به ایمان داشت.
سپس گوید: مقصود از «وَ لَکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّهِ…» عبد الله بن ابی سرح بن حارث است، و خداوند درباره ی او [و امثال او] می فرماید:
«فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ» چرا که آنان دنیا را بر آخرت مقدّم
ص: 608
نمودند و خداوند کافران را هدایت نخواهد کرد، و خداوند بر گوش و چشم و قلب آنان مهر زده و از غافلان می باشند «لَا جَرَمَ اَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرُونَ.»(1) «ثُمَّ اِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هَاجَرُواْ مِن بَعْدِ مَا فُتِنُواْ ثُمَّ جَاهَدُواْ وَ صَبَرُواْ اِنَّ رَبَّکَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ»(2) علیّ بن ابراهیم گوید:
این آیه درباره ی عمّار یاسر [و امثال او] نازل شده است [و از محکمات و مسلّمات است]. اسحاق بن عمّار گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همواره اصحاب خود را دعوت [به حق و درستی و شایستگی و…] می کرد و لکن خداوند به هر کدام اراده ی خیر می داشت [و شایسته بود] او سخن آن حضرت را گوش می کرد، و می پذیرفت و اقرار به حقانیّت آن می کرد، و هر که را شایسته نمی دانست و اراده ی خیری به او نداشت، بر قلب او مهر می زد، و او سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را گوش نمی کرد، و نمی پذیرفت و تعقّل نمی نمود، چنان که خداوند می فرماید: «اُولَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ اَبْصَارِهِمْ وَ اُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ.»(3)
ص: 609
«وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً یَاْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِاَنْعُمِ اللّهِ…»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی مردمی نازل شد که نهر آبی داشتند، به نام «ثرثار و یا بلیان» و شهرهای شان سبز و خرّم و دارای نعمت های فراوان بود، تا این که برای استنجا و قضای حاجت خود، به جای سنگ از نان استفاده کردند، و گفتند: نان نرم تر است، و چون به نعمت های خدا کفران نمودند، و آن ها را ناچیز دانستند، خداوند نهر آب آنان را گرفت، و مبتلای به بی آبی شدند و ناچار -- از گرسنگی -- نیازمند به آن نان هایی شدند که با آن ها استجنا نموده بودند تا جایی که نیاز به تقسیم و سهم بندی آن ها پیدا کردند!(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
قومی از بنی اسراییل در نعمت فراوان بودند، و طعام و موادّ غذایی آنان تامین می شد، تا این که [از فراوانی نعمت] با خمیر نان، دانه هایی درست کردند، و در شهرهای شان به جای سنگ با آن ها استنجا نمودند، و خداوند [به خاطر کفران و بی احترامی به
ص: 610
نعمت ها] آنان را مضطرّ نمود، تا همان دانه هایی را که از نان تهیّه می کردند و با آن ها استنجا می نمودند را، بفروشند و بخورند، و این را خداوند [برای عبرت] در قرآن بیان نموده و می فرماید: «وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً یَاْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِاَنْعُمِ اللهِ فَاَذَاقَهَا اللّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا کَانُواْ یَصْنَعُونَ.»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
پدرم [امام باقر علیه السّلام] بعد از غذا خوردن، انگشتان خود را، با دهان خویش تمیز می کرد و با دستمال تمیز نمی کرد، مبادا به خرده های طعام بی احترامی شود، و می فرمود: من بسا خرده ی نانی را می یابم که از سفره جدا شده و آن را جست وجو می کنم، و خادم به من می خندد! و سپس قصّه قومی از بنی اسراییل، که به واسطه بی احترامی به نان، نعمت از آن ها گرفته شد را بیان نمود…(2)
ص: 611
اِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزیرِ وَ ما اُهِلَّ لِغَیْرِ اللهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَاِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحیمٌ وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ اَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَی اللهِ الْکَذِبَ اِنَّ الَّذینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ مَتاعٌ قَلیلٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ وَ عَلَی الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَیْكَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا اَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ثُمَّ اِنَّ رَبَّكَ لِلَّذینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ اَصْلَحُوا اِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ اِنَّ اِبْراهیمَ کانَ اُمَّةً قانِتًا لِلهِ حَنیفًا وَ لَمْ یَكُ مِنَ الْمُشْرِکینَ شاکِرًا لِاَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ اِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحینَ ثُمَّ اَوْحَیْنا اِلَیْكَ اَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ اِبْراهیمَ حَنیفًا وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ اِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَی الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ وَ اِنَّ رَبَّكَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ ادْعُ اِلی سَبیلِ رَبِّكَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ اَحْسَنُ اِنَّ رَبَّكَ هُوَ اَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ اَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ وَ اِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرینَ وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ اِلَّا بِاللهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَكُ فی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ اِنَّ اللهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَ الَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ
«اهلال» رفع صوت و بلند کردن صدا را گویند و اهلال صبیّ، صدای گریه او هنگام ولادت است، و عادت عرب این بوده که هنگام ذبح حیوان -- برای بُت ها -- صدای خود را
ص: 612
بلند می کرده اند، که این ذبیحه برای فلان بُت می باشد، و خداوند حیوانی که برای بُت ها بح می شده است را حرام نموده، و این تحریم در آیه 173 سوره ی بقره و آیه 3 مائده و 145 انعام و 115 نحل ذکر شده است. و «بجهالةٍ» یعنی از روی نادانی و بی توجّهی، نه به معنای عدم علم و بی اطّلاعی، و جهل و جهالت به هر دو معنا استعمال شده است، و «امّت» به معنای قوم و گروه است، و به یک شخصیّت جامع و کامل نیز گفته می شود، و حکمت، دلیل و برهانِ عقلانی و صحیح را گویند، و «جدال بالتی هی احسن» نیز به همین معناست.(1)
خداوند، تنها مردار، خون، گوشت خوک و آن چه را با نام غیر خدا سر بریده اند، بر شما حرام کرده است امّا کسانی که ناچار شوند، در حالی که تجاوز و تعدّی از حدّ ننمایند، (خدا آن ها را می بخشد چرا که) خدا بخشنده و مهربان است. (115) به خاطر دروغی که بر زبانتان جاری می شود (و چیزی را مجاز و چیزی را ممنوع می کنید،) نگویید: «این حلال است و آن حرام»، تا بر خدا افترا ببندید به یقین کسانی که به خدا دروغ می بندند، رستگار نخواهند شد! (116) بهره کمی است (که در این دنیا نصیبشان می شود) و عذاب دردناکی در انتظار آنان است! (117) چیزهایی را که پیش از این برای تو شرح دادیم، بر یهود حرام کردیم ما به آن ها ستم نکردیم، امّا آن ها به خودشان ظلم و ستم می کردند! (118) امّا پروردگارت نسبت به آن ها که از روی جهالت، بدی کرده اند، سپس توبه کرده و در مقام جبران برآمده اند، پروردگارت بعد از آن آمرزنده و مهربان است. (119) ابراهیم (به تنهایی) امّتی بود مطیع فرمان خدا خالی از هر گونه انحراف و از مشرکان نبود (120) شکرگزار نعمت های پروردگار بود خدا او را برگزید و به راهی راست هدایت نمود! (121)
ص: 613
ما در دنیا به او (همّت) نیکویی دادیم و در آخرت از نیکان است! (122) سپس به تو وحی فرستادیم که از آیین ابراهیم -- که ایمانی خالص داشت و از مشرکان نبود -- پیروی کن! (123) (تحریمهای) روز شنبه (برای یهود) فقط بعنوان یک مجازات بود، که در آن هم اختلاف کردند و پروردگارت روز قیامت، در آن چه اختلاف داشتند، میان آن ها داوری می کند! (124) با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آن ها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن! پروردگارت، از هر کسی بهتر می داند چه کسی از راه او گم راه شده است و او به هدایت یافتگان داناتر است. (125) و هر گاه خواستید مجازات کنید، تنها بمقداری که به شما تعدّی شده کیفر دهید! و اگر شکیبایی کنید، این کار برای شکیبایان بهتر است. (126) صبر کن، و صبر تو فقط برای خدا و به توفیق خدا باشد! و به خاطر (کارهای) آن ها، اندوهگین و دلسرد مشو! و از توطئه های آن ها، در تنگنا قرار مگیر! (127) خداوند با کسانی است که تقوا پیشه کرده اند، و کسانی که نیکوکارند. (128)
«وَ لَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ اَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَذَا حَلاَلٌ وَ هَذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَی اللهِ الْکَذِبَ…»(1) عبد الرحیم قصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) به عبدالملک بن اعین فرمود:
چنین بنویسید: «هنگامی که بنده ای گناه کبیره و یا صغیره ای را -- که خداوند از آن نهی نموده -- انجام می دهد، از ایمان خارج، و اسم مومن از او برداشته می شود و اسم مسلمان بر او باقی می ماند، و اگر توبه و استغفار نماید، به ایمان باز می گردد، و سبب کفر و جحود او نمی شود، و اگر چیزی را که خدا حلال نموده، بگوید: این حرام است، و یا چیزی را که خدا حرام کرده بگوید: این حلال است، و بدان اعتقاد نماید، از ایمان و اسلام خارج شده، و به کفر گراییده است، و چنین کسی مانند
ص: 614
این است که داخل حرم خدا و سپس داخل کعبه شود و در کعبه حدثی انجام بدهد، و کیفر او این است که او را از حرم خارج کنند و گردن او را بزنند و به دوزخ برود…(1) امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری فرمود:
سه مجلس مورد غضب و خشم خدا می باشد، و خداوند بر اهل آن ها عقوبت می فرستد، و شما نباید با اهل این مجالس هم نشین شوید، و نباید با آنان رفت و آمد داشته باشید: 1. مجلسی که شخصی در آن به دروغ فتوا می دهد؛ 2. مجلسی که در آن نام دشمنان ما زنده و نام ما، در آن پنهان و مخفی می باشد؛ 3. مجلسی که تو می دانی از نام ما و معارف ما در آن جلوگیری می شود». سپس امام صادق(علیه السلام) سه آیه از قرآن را درباره ی این مجالس قرائت نمود:
«وَ لَا تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ.» «وَ اِذَا رَاَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ.»
ص: 615
«وَ لَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ اَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَذَا حَلاَلٌ وَ هَذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَی اللهِ الْکَذِبَ.»(1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر کس قرآن را با رای و فکر خود تفسیر کند، بر خدا افترا و تهمت زده است.(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیه فوق گوید:
این آیه مربوط به یهود است که از پیش خود چیزهایی را بر خود حرام و یا حلال می کردند، و خداوند درباره ی آنان فرموده است: «وَ قَالُواْ مَا فِی بُطُونِ هَذِهِ الاَنْعَامِ خَالِصَةٌ لِّذُکُورِنَا وَ مُحَرَّمٌ عَلَی اَزْوَاجِنَا». و تفسیر آن در سوره ی بقره گذشت.(3) «ثُمَّ اِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُواْ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابُواْ مِن بَعْدِ ذَلِکَ وَ اَصْلَحُواْ اِنَّ رَبَّکَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ»(4)
ص: 616
تردیدی نیست که توبه و بازگشت به خدا و اصلاح و جبران گناهان، سبب آمرزش خداوند خواهد بود، و یاس و قنوط و ناامیدی از رحمت خداوند از گناهان بزرگ است، چرا که خداوند با صراحت می فرماید: «قَالَ وَ مَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ اِلَّا الضَّآلُّونَ»(1)، و یا می فرماید: «قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ اَسْرَفُوا عَلَی اَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللهِ اِنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا»(2). و در آیات پیشین، توبه کسانی که از روی حقیقت، ندامت پیدا کردند و به خدای خود بازگشتند، فراوان بیان شد، چنان که خداوند می فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَعْفُو عَنِ السَّیِّئَاتِ.»(3) و در روایت معتبر و معروفی آمده که معصومین(علیهم السلام) فرموده اند: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ کَمَنْ لَاذَنْبَ لَهُ» و در سوره ی توبه خداوند می فرماید: «اَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ.»(4) «اِنَّ اِبْرَاهِیمَ کَانَ اُمَّةً قَانِتًا لِلهِ حَنِیفًا وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ…»(5) مسعدة بن صدقه گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
امّت به یک نفر و بیشتر گفته می شود، چنان که خداوند می فرماید: «اِنَّ اِبْرَاهِیمَ کَانَ اُمَّةً قَانِتًا لِلهِ» یعنی مطیعاً لله…(6) و در سخن دیگری فرمود:
خداوند با این آیه، ابراهیم(علیه السلام) را [بر همه مردم زمان خود] فضیلت داده است.(7)
ص: 617
سماعة بن مهران گوید: از عبد صالح [یعنی موسی بن جعفر(علیه السلام)] شنیدم که می فرمود:
در گذشته ی دنیا روزگاری گذشت که فقط یک نفر، خدا را می پرستید [و جز او کسی موحّد نبود] و اگر می بود خداوند بر او می افزود، چنان که می فرماید: «اِنَّ اِبْرَاهِیمَ کَانَ اُمَّةً قَانِتًا لِلهِ حَنِیفًا وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» و سال ها فقط ابراهیم(علیه السلام) بود که خدا را می پرستید، تا این که خداوند اسماعیل و اسحاق را به او داد و این سه نفر، خداپرست بودند.(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
خداوند به این خاطر فرموده است: «اِنَّ اِبْرَاهِیمَ کَانَ اُمَّةً قَانِتًا لِلهِ حَنِیفًا» که جز او کسی بر آیین توحیدی نبوده، از این رو خداوند او را، امّت واحده نامیده است. سپس فرمود: «قانتاً» یعنی مطیعاً و «حنیفاَ» یعنی مسلماً و «هَداهُ اِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» یعنی الی الطریق الواضح.(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
برای مومنان زیرک و دانا چیزی بهتر از اقتدا [به ولیّ خدا] نیست، چراکه آن راه
ص: 618
روشن دیانت است، چنان که خداوند می فرماید: «ثُمَ اَوْحَیْنا اِلَیْکَ اَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ اِبْراهِیمَ حَنِیفاً»، و اگر در دین خدا راهی بهتر از اقتدا می بود، خداوند پیامبران و اولیای خود را به آن دعوت می کرد.(1) عبد الله بن سلیمان صیرفی گوید:
از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که در تفسیر آیه ی «اِنَّ اَوْلَی النَّاسِ بِاِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هَذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُواْ» فرمود: به خدا سوگند شما [شیعیان] بر دین ابراهیم و منهاج او هستید، و شما سزاوارتر به اویید، و شما هستید که بر دین من و پدران من می باشید.(2) حسین بن علی(علیهما السلام) فرمود:
احدی جز ما و شیعیان ما بر ملّت ابراهیم نیست و بقیّه مردم از ملّت ابراهیم بیزارند.(3) «ادْعُ اِلِی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ اِنَّ رَبَّکَ هُوَ اَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ»(4) امام صادق(علیه السلام) در حدیث مفصّلی می فرماید:
خداوند نخستین کسی است، که مردم را به خود دعوت نموده، و اطاعت و پیروی
ص: 619
از خود را، بر آنان واجب کرده است، و می فرماید: «وَ اللّهُ یَدْعُو اِلَی دَارِ السَّلاَمِ وَ یَهْدِی مَن یَشَاء اِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» و سپس به پیامبر خود فرموده است: «ادْعُ اِلِی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ» یعنی بالقرآن.(1) امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
به خدا سوگند، ما همان راه و سبیلی هستیم که خداوند شما را به پیروی از آن امر نموده است، و جدال «بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ» به وسیله قرآن است.(2) امام عسکری(علیه السلام) می فرماید: نزد امام صادق(علیه السلام) سخن از جدال در دین و این که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ائمّه(علیهم السلام) از آن نهی کرده اند، مطرح شد، و امام صادق(علیه السلام) فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به طور کلّی از جدال و مناظره نهی نکرده است، بلکه آن حضرت از جدال غیر صحیح و «بغیر الَّتِی هِیَ اَحْسَنُ» نهی نموده است، مگر شما سخن خدا را نشنیده اید، که می فرماید: «ادْعُ اِلِی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ» از این رو جدال و مناظره ی صحیح را علما، مقرون به دیانت می دانند، و جدال و مناظره ی غیر صحیح را خداوند بر شیعیان ما، حرام نموده است، و پیامبر خود را امر نموده: تا با منکرین قیامت جدال کند، و خود
ص: 620
-- از قول منکر قیامت -- در قرآن می فرماید: «وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ»؟ و سپس در ردّ او به پیامبر خود می فرماید: بگو: «یُحْیِیهَا الَّذِی اَنشَاَهَا اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ.»(1) و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
ما برای اثبات دین الهی، به زبان هفتاد پیغمبر مناظره و جدال می نماییم.(2) «وَ اِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَ لَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِّلصَّابِرینَ»(3) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
در جنگ اُحد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: چه کسی از حال عموی من اطّلاع دارد؟ پس حارث بن صَمت [صمة] گفت: من از محلّ [شهادت] او اطّلاع دارم، و چون نزد بدن حمزه آمد [و دید که بدن او را مثله کرده اند] نخواست این خبر را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بدهد، تا این که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «یا علی! به جست وجوی عموی خود برو» و امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز هنگامی که وضع بدن
ص: 621
حمزه را دید، نخواست این خبر را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بدهد، پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خود نزد بدن حمزه آمد و چون وضع بدن او را دید گریان شد، و فرمود: تا کنون موقفی سخت تر از این برای من رخ نداده بود، و اگر خداوند مرا بر قریش مسلّط کند، هفتاد نفر از آنان را خواهم کشت. پس جبرییل نازل شد، و این آیه را آورد: «وَ اِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَ لَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِّلصَّابِرینَ». قال(صلی الله علیه و آله):
فَاَصْبِر. یعنی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: صبر می کنم.(1) مولّف گوید:
نظیر حدیث فوق در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده است.
ص: 622
محل نزول: مکّه ی مکرّمه محل نزول: مکّه، و برخی گفته اند: جز پنج آیه از آن و یا جز هشت آیه از آن.
عدد آیات: 111 آیه.(1) ثواب قرائت سوره ی اسراء (بنی اسراییل) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که سوره ی اسراء را در هر شب جمعه ای بخواند، از دنیا نمی رود تا حضرت قائم؟عج؟ را درک نماید، و از یاران او باشد.(2) ابیّ بن کعب گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که سوره ی بنی اسراییل را بخواند و -- هنگام ذکر حقّ والدین -- قلب او رقّت پیدا کند، خداوند در بهشت، به اندازه ی دو قنطار، به او پاداش می دهد، و قنطار هزار و دویست اوقیه است، و اوقیه بهتر از دنیا و آن چه در دنیا هست
ص: 623
می باشد.(1) و در کتاب خواصّ القرآن از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بخواند و قلب او -- هنگام ذکر حق پدر و مادر -- رقّت پیدا کند، در بهشت قنطاری به او می دهند، و قنطار یک هزار و دویست اوقیه است و اوقیه، بهتر از دنیا و آن چه در آن است می باشد، و کسی که آن را بنویسد، و در پارچه حریر سبزی با خود همراه داشته باشد، چون تیراندازی کند، تیر او به هدف می رسد، و خطا نمی رود، و اگر در ظرفی قرار بدهد و از آب آن بنوشد، سخن او گویا، و زبان او به درستی کلام، باز شود، و بر فهم او افزوده گردد.(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس این سوره را بنویسد، و در پارچه حریر سبزی برای حفظ خود قرار بدهد و بر خود بیاویزد، تیر او به خطا نرود. اگر برای بچّه ای با زعفران بنویسند و از آب آن به او بنوشانند و آن نوشته را به او بیاویزند با اذن خداوند سخن باز کند، و تکلّم نماید.(3)
ص: 624
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ سُبْحانَ الَّذی اَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ اِلَی الْمَسْجِدِ الْاَقْصَی الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ وَ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدیً لِبَنی اِسْرائیلَ اَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونی وَکیلًا ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ اِنَّهُ کانَ عَبْدًا شَکُورًا وَ قَضَیْنا اِلی بَنی اِسْرائیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْاَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبیرًا فَاِذا جاءَ وَعْدُ اُولاهُما بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِبادًا لَنا اُولی بَاْسٍ شَدیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعْدًا مَفْعُولًا ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ اَمْدَدْناکُمْ بِاَمْوالٍ وَ بَنینَ وَ جَعَلْناکُمْ اَکْثَرَ نَفیرًا اِنْ اَحْسَنْتُمْ اَحْسَنْتُمْ لِاَنْفُسِکُمْ وَ اِنْ اَسَاْتُمْ فَلَها فَاِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَما دَخَلُوهُ اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبیرًا عَسی رَبُّکُمْ اَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ اِنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرینَ حَصیرًا اِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ اَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنینَ الَّذینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ اَنَّ لَهُمْ
ص: 625
اَجْرًا کَبیرًا وَ اَنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ اَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابًا اَلیمًا وَ یَدْعُ الْاِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کانَ الْاِنْسانُ عَجُولًا وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا آیَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنینَ وَ الْحِسابَ وَ کُلَّ شَیْ ءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصیلًا
«و قضینا الی بنی اسراییل» قضاء به معنای فصل خصومت و فصل هر امری است با قاطعیّت، و به همین علّت قاضی را قاضی می گویند، و به معنای خَلْق و اِحْداث نیز آمده، چنان که خداوند می فرماید: «فقضاهنّ سبع سمواتٍ» و به معنای ایجاب و حکم نیز آمده، چنان که می فرماید: «و قضی ربّک الّا تعبدوا الّا ایّاه» و به معنای اعلام و اِخبار نیز آمده، و این آیه به همین معناست؛ و «لَتَعلُنّ علّواً» از علّو و بلندپروازی است، و «جاسوا خلال الدیار» از جَوْس به معنای تخلّل در دیار و جاسوسی کردن است، و «کَرَّة» به معنای رجعت است، و نفیر، عددی از رجال را گویند، و امکان دارد جمع نفر باشد، مانند عبد و عبید، و «تتبیر» به معنای اهلاک است، و «تبار و هلاک و دمار» به یک معناست، و «حصیر» به معنای حبس و زندان است، و به معنای بسط و بساط منسوج نیز آمده است، و مبصرةً، یعنی مضیئةً منیرةً.(1)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر پاک و منزّه است خدایی که بنده اش را در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد
ص: 626
الاقصی -- که گرداگردش را پربرکت ساخته ایم -- برد، تا برخی از آیات خود را به او نشان دهیم چرا که او شنوا و بیناست. (1) ما به موسی کتاب آسمانی دادیم و آن را وسیله هدایت بنی اسراییل ساختیم (و گفتیم:) غیر ما را تکیه گاه خود قرار ندهید! (2) ای فرزندان کسانی که با نوح (بر کشتی) سوار کردیم! او بنده شکرگزاری بود. (شما هم مانند او باشید، تا نجات یابید!) (3) ما به بنی اسراییل در کتاب (تورات) اعلام کردیم که دو بار در زمین فساد خواهید کرد، و برتری جویی بزرگی خواهید نمود. (4) هنگامی که نخستین وعده فرا رسد، گروهی از بندگان پیکارجوی خود را بر ضدّ شما میانگیزیم (تا شما را سخت در هم کوبند حتّی برای به دست آوردن مجرمان)، خانه ها را جست وجو می کنند و این وعده ای است قطعی! (5) سپس شما را بر آن ها چیره می کنیم و شما را به وسیله داراییها و فرزندانی کمک خواهیم کرد و نفرات شما را بیشتر (از دشمن) قرار می دهیم.
(6) اگر نیکی کنید، به خودتان نیکی می کنید و اگر بدی کنید باز هم به خود می کنید.
و هنگامی که وعده دوم فرا رسد، (آن چنان دشمن بر شما سخت خواهد گرفت که) آثار غم و اندوه در صورت های تان ظاهر می شود و داخل مسجد (الاقصی) می شوند همان گونه که بار اوّل وارد شدند و آن چه را زیر سلطه خود می گیرند، در هم می کوبند.
(7) امید است پروردگارتان به شما رحم کند! هر گاه برگردید، ما هم بازمی گردیم و جهنّم را برای کافران، زندان سختی قرار دادیم. (8) این قرآن، به راهی که استوارترین راه هاست، هدایت می کند و به مومنانی که اعمال صالح انجام می دهند، بشارت می دهد که برای آن ها پاداش بزرگی است. (9) و این که آن ها که به قیامت ایمان نمی آورند، عذاب دردناکی برای آنان آماده ساخته ایم. (10) انسان (بر اثر شتابزدگی)، بدیها را طلب می کند آن گونه که نیکیها را می طلبد و انسان، همیشه عجول بوده است! (11) ما شب و روز را دو نشانه توحید و عظمت خود قرار دادیم سپس نشانه شب را محو کرده، و نشانه روز را روشنی بخش
ص: 627
ساختیم تا (در پرتو آن،) فضل پروردگارتان را بطلبید (و به تلاش زندگی برخیزید)، و عدد سالها و حساب را بدانید و هر چیزی را بطور مشخّص و آشکار، بیان کردیم. (12)
«سُبْحَانَ الَّذِی اَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ اِلَی الْمَسْجِدِ الاَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ»(1) هشام بن حکم گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی «سُبْحَانَ الَّذِی اَسْرَی بِعَبْدِهِ» سوال نمودم، فرمود:
به معنای «انفة اللّه» یعنی تنزیه الله است [یعنی خداوند از صفات مخلوقین منزّه است.](2) در تفسیر عیّاشی روایت شده که از امام صادق(علیه السلام) درباره ی فضیلت مساجد، سوال شد، و آن حضرت فرمود:
فضیلت مسجد الحرام و مسجد النّبیّ(صلی الله علیه و آله) بیش از همه مساجد است. راوی گوید:
گفتم: فدای شما شوم «مسجد الاقصی» چگونه است؟ فرمود: آن در آسمان است، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از آن مسجد به معراج برده شد. گفتم: مردم می گویند:
مسجدالاقصی، بیت المقدّس است؟ فرمود: مسجد کوفه افضل از آن است.(3)
ص: 628
اسماعیل جعفی گوید:
در مسجد الحرام نشسته بودم، امام باقر(علیه السلام) نیز در ناحیه ای نشسته بود، پس سر مبارک بلند نمود و نگاهی به آسمان، و نگاهی به کعبه کرد، و سپس فرمود:
«سُبْحَانَ الَّذِی اَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ اِلَی الْمَسْجِدِ الاَقْصَی» و سه مرتبه این آیه را تکرار نمود و سپس روی مبارک خود را به من نمود و فرمود: ای عراقی! عراقی ها درباره ی این آیه چه می گویند؟ گفتم: آنان می گویند: «رسول خدا از مسجد الحرام به بیت المقدّس برده شد» فرمود: آن گونه نیست که آنان می گویند، و لکن از این جا به آسمان برده شد، و دست مبارک را به آسمان بالا برد، و فرمود:
مابین این دو، حرم می باشد…(1) در کتاب احتجاج طبرسی از ابن عبّاس نقل شده که گوید:
یهودیان به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: موسی از شما بهتر بوده است. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: برای چه؟ گفتند: «به خاطر این که خداوند با او چهار هزار کلمه سخن گفت، و با شما هیچ سخنی نگفت!» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «به من بهتر از این داده شد» گفتند: آن چه بود؟ فرمود: سخن خداوند که می فرماید: «سُبْحَانَ الَّذِی اَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ اِلَی الْمَسْجِدِ الاَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ»، و من بر بال جبرییل
ص: 629
سوار شدم و او مرا به آسمان هفتم برد و از «سدرة المنتهی» که نزد آن «جنّة الماوی» است گذشتم، تا به ساق عرش در آویختم و از آن جا به من ندا رسید: «اِنِّی اَنَا اللهُ لَا اِلَهَ اِلَّا اَنَا السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ الرَّءُوفُ الرَّحِیمُ» و من خدا را با قلب خود دیدم، نه با چشم خود و این افضل از آن است. پس یهودیان گفتند:
راست گفتی ای محمّد، آن چه گفتی در تورات نوشته شده است…(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) یک صد و بیست مرتبه به معراج رفت و در هر مرتبه خداوند نسبت به ولایت علی(علیه السلام) و ائمّه دیگر از فرزندان او(علیهم السلام) سفارش نمود، بیش از آن چه درباره ی واجبات سفارش می نمود.(2) علی بن ابی حمزه گوید:
من حاضر بودم که ابو بصیر به امام صادق(علیه السلام) گفت: فدای شما شوم! چند مرتبه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به معراج رفت؟ فرمود: دو مرتبه. سپس فرمود: جبرییل آن حضرت
ص: 630
را در مقامی بلند قرار داد و گفت: «ای محمّد! در این جا بایست که هرگز هیچ ملک مقرّب و هیچ پیامبر مرسلی نایستاده است» سپس گفت: «پروردگار تو بر خود درود می فرستد»، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: چگونه بر خود درود می فرستد؟ جبرییل گفت: می فرماید: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ اَنَا رَبُ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ سَبَقَتْ رَحْمَتِی غَضَبِی» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عرضه داشت: «اللَّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ».
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: مقام قرب آن حضرت به خداوند، همان گونه است که خدا می فرماید: «قابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنی» پس ابو بصیر به آن حضرت گفت: فدای شما شوم! معنای «قابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنی» چیست؟ فرمود: فاصله بین دو طرف تا سر قوس، و بین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و خداوند حجابی در حال تلؤلؤ بود و من فکر می کنم از زبرجد بود، و آن حضرت در روزنه ای، مانند سوراخ سوزن نگاه کرد، و خدا داند که چگونه نور عظمت الهی را مشاهده نمود، پس خداوند به او فرمود: «ای محمّد!» عرضه داشت: «لَبَّیْکَ رَبِّی» فرمود: چه کسی را برای امّت خود پس از خویش قرار دادی؟ عرضه داشت: خدا داناتر است. خطاب شد: «عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ» جانشین تو است.
علی بن ابی حمزه گوید: سپس امام صادق(علیه السلام) به ابو بصیر فرمود:
ای ابا محمّد! به خدا سوگند ولایت علی در روی زمین تعیین نشد، بلکه خداوند در آسمان به طور مشافهه و حضوری آن را تعیین کرد.(1)
ص: 631
ثابت بن دینار گوید:
به حضرت زین العابدین علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب(علیهم السلام) گفتم: آیا خداوند -- جلّ جلاله -- دارای مکان است؟ فرمود: او منزّه از مکان است. گفتم: پس برای چه پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را به آسمان برد؟ فرمود: برای این که ملکوت آسمان ها و عجائب خلقت و صنع خود را به او نشان بدهد… [و ملائکه او را ببینند، و او عجائب صنع خدا را برای مردم بیان کند].(1) (مرکب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در معراج) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
جبرییل بُراق را برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آورد، و آن کوچک تر از استر و بزرگ تر از حمار بود، و گوش های او مضطرب، و چشمان او در حافر، و گام های او به اندازه ی دید چشم بود، هنگامی که به کوه برخورد می نمود، دست های او کوتاه و پاهای او بلند
ص: 632
می شد، و چون هبوط می نمود، دست های او بلند و پاهای او کوتاه می شد، پشت او مهدّب بود، و دو بال در پشت خود داشت.(1) مرحوم صدوق با سند خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
خداوند برای من براق را مسخّر نمود و آن از چهارپایان بهشت است، و قامت او، نه کوتاه، و نه بلند است، و اگر خداوند به او اجازه بدهد دنیا و آخرت را با یک گام خود طی می کند، و او زیباترین چهارپایان است.(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می خواست به معراج برود، براق همراه جبرییل و میکایل و اسرافیل آماده شد، و یکی از آنان، رکاب او را گرفت، و دیگری لجام و افسار او را گرفت، و سوّمی لباس را بر براق قرار داد و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) [خواست] سوار شود، براق چموشی کرد، و جبرییل به او لطمه ای زد و گفت: آرام بگیر ای براق، چرا که تا کنون کسی مانند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر تو سوار نشده و پس از این نیز سوار نخواهد شد.(3)
ص: 633
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: من در ابطح [بالای مکه] خوابیده بودم و علی(علیه السلام) طرف راست من بود، و جعفر طرف چپ من بود، و حمزه مقابل من بود، ناگهان صدای بال های ملائکه را شنیدم، و گوینده ای گفت: ای جبرییل بر کدام یک از این ها مبعوث شده ای؟ پس جبرییل به من اشاره کرد، و گفت: او آقای فرزندان آدم است، و این وصّی و وزیر و خلیفه اوست و این یکی عموی او حمزه ی سیّد الشهدا است، و این یکی پسر عم او جعفر است، که در بهشت دو بال خواهد داشت و با ملائکه پرواز می نماید.
سپس گفت: او را رها کن تا چشم های او به خواب باشد، و گوش و قلب او شنوا و بیدار باشند و برای او مَثَلی بزنید و آن این که: پادشاهی خانه ای بنا کند، و خوان طعامی گسترده نماید، و دعوت کننده ای بفرستد، تا مردم را به آن خوان طعام دعوت نماید. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آن پادشاه خداوند است؛ و آن خانه دنیاست؛ و آن خوان طعام، بهشت است؛ و دعوت کننده من هستم…(1)
ص: 634
(شفاعت حضرت موسی(علیه السلام) برای تخفیف نماز) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند رسول خود(صلی الله علیه و آله) را در معراج به پنجاه نماز امر نمود، و آن حضرت به هر پیامبری [در آسمان ها] برخورد نمود، از او چیزی را سوال نکردند، جز موسی بن عمران(علیه السلام) که گفت: خداوند به چند نماز تو را امر نمود؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
به پنجاه نماز. پس موسی گفت: از پروردگارت تخفیف طلب کن، چرا که امّت تو طاقت آن را ندارند، و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تخفیف خواست، ده نماز از او برداشته شد، و در بازگشت، باز هیچ پیامبری از او سوالی نکرد مگر موسی(علیه السلام) که گفت: خداوند تو را به چند نماز امر کرد؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
به چهل نماز. پس موسی(علیه السلام) گفت: «امّت تو طاقت آن را ندارند، و از خدای خود تخفیف بگیر» و باز ده نماز کم شد [و این جریان تکرار شد] تا به پنج نماز رسید
ص: 635
و باز موسی(علیه السلام) گفت: امّت تو طاقت آن را ندارند، و از خدای خود تخفیف بگیر.
و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: من حیا می کنم که باز به خدای خود مراجعه کنم و تخفیف بخواهم و به پنج نماز راضی هستم و جبرییل آمد و گفت: خداوند تبارک و تعالی می فرماید: حال که بر پنج نماز راضی شدی، ما آن را به جای پنجاه نماز از امّت تو قبول کردیم و امّت تو هر عملی انجام بدهد، ما، ده برابر به او پاداش خواهیم داد «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ امْثالِها.»(1)
ص: 636
مولّف گوید:
ماجرای معراج رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و برخورد او با ملائکه و پیامبران و دیدن بهشت و دوزخ و… بسیار مفصّل است و مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر خود آن را نقل نموده، و ما در برخی از کتاب های خود ترجمه نموده ایم از این رو در این جا به خاطر اختصار از نقل آن صرف نظر کردیم، طالبین به کتاب «رهبران معصوم»(1)، و کتاب های دیگر مراجعه نمایند.
«اِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ»(2) ابو بصیر گوید:
از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود: پروردگار ما از ازل بوده است، و علم عین ذات او بوده در حالی که معلومی نبوده، و سمع و شنوایی عین ذات او بوده، در حالی که مسموعی نبوده و بینایی عین ذات او بوده در حالی که مُبصَری نبوده، و قدرت عین ذات او بوده، در حالی که مقدوری نبوده، او چون عالَم را آفریده، علم او واقع بر معلوم گردید، و سمع او، واقع بر مسموع گردید، و بصر او واقع بر مُبصَر گردید، و قدرت او واقع بر مقدور گردید.
ابو بصیر گوید:
گفتم: آیا خدا از ازل متکلّم بوده است؟ فرمود: کلام صفت حادث است.
[و صفت ذاتی و ازلی خدا نیست، مانند علم و قدرت] چرا که خدا بوده و متکلّمی نبوده است.(3)
ص: 637
و در سخن دیگری فرمود:
خداوند سمیع بدون سمع، و بصیر بدون بصر است، او به ذاته می شنود و می بیند [و نیاز به آلت سمع و بصر ندارد…](1) «اِنَّهُ کَانَ عَبْدًا شَکُورًا»(2) امام باقر(علیه السلام) درباره ی شکور بودن نوح(علیه السلام) می فرماید:
عادت نوح(علیه السلام) این بود که او هر صبح و شام می گفت: «اَمْسَیْتُ اَشْهَدُ اَنَّهُ مَا اَمْسَی بِی مِنْ نِعْمَةٍ -- فِی دِینٍ اَوْ دُنْیَا -- فَاِنَّهَا مِنَ اللهِ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ لَهُ الْحَمْدُ عَلَیَّ بِهَا کَثِیراً وَ الشُّکْرُ کَثِیراً» از این رو خداوند(عزوجل) درباره ی او فرمود: «اِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکُوراً.»(3)
ص: 638
مرحوم صدوق و کلینی نیز در کتاب فقیه و کافی همین دعا را با اختلاف مختصری از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده اند.(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
عایشه به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: برای چه شما خود را به زحمت می اندازید، در حالی که خداوند گناهان گذشته و آینده ی شما را بخشیده است؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: ای عایشه! آیا من عبد شکور خدا نباشم؟ امام باقر(علیه السلام) سپس فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای قیام و تهجّد شبانه خود بر انگشتان پای خود می ایستاد، از این رو خداوند به او فرمود: «طه * مَا اَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَی.»(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر صبح و شام ده مرتبه بگو: «اللَّهُمَّ مَا اَصْبَحَتْ بِی مِنْ نِعْمَةٍ اَوْ عَافِیَةٍ مِنْ دِینٍ اَوْ دُنْیَا فَمِنْکَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ لَکَ الْحَمْدُ وَ لَکَ الشُّکْرُ بِهَا عَلَیَّ یَا رَبِّ حَتَّی تَرْضَی وَ بَعْدَ الرِّضَا». سپس فرمود: اگر هر صبح و شام چنین بگویی، شکر خدا را نسبت
ص: 639
به نعمت های او در آن روز و آن شب انجام داده ای.(1) «وَ قَضَیْنَا اِلَی بَنِی اِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الاَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا…»(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «لَتُفْسِدُنَّ فِی الاَرْضِ مَرَّتَیْنِ» قتل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و نیزه زدن به امام حسن(علیهما السلام) است، و مقصود از «وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا» کشتن امام حسین(علیه السلام) است، و مقصود از «فَاِذَا جَاء وَعْدُ اُولاهُمَا» انتقام از خون امام حسین(علیه السلام) است، و مقصود از «بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَّنَا اُوْلِی بَاْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّیَارِ» بندگانی هستند که قبل از خروج حضرت مهدی(علیه السلام) قیام می کنند و انتقام خون آل محمّد(صلی الله علیه و آله) را می گیرند و آنان را می کشند، و مقصود از «وَ کَانَ وَعْدًا مَّفْعُولاً» قیام قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است، و مقصود از «ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ» رجعت و خروج امام حسین(علیه السلام) است با هفتاد نفر از اصحابش، و اصحاب او دارای کلاه خودهای زرّین می باشند و به مردم می گویند: «این حسین(علیه السلام) است که خروج کرده» تا مومنان را شکّی نباشد و بدانند او دجّال و شیطان نیست، و حضرت مهدی
ص: 640
قائم(علیه السلام) در میان آنان خواهد بود و چون مومنان یقین می کنند که او حسین(علیه السلام) است، حضرت مهدی(علیه السلام) از دنیا می رود، و امام حسین(علیه السلام) او را غسل می دهد، و کفن می کند، و حنوط می نماید، و در قبر می گذارد، چرا که امام و وصیّ را، فقط امام و وصیّ باید تجهیز و تدفین نماید.(1) و در تفسیر عیّاشی در انتهای حدیث قبل آمده: «ثُمَ یَمْلِکُهُمُ الْحُسَیْنُ حَتَّی یَقَعَ حَاجِبَاهُ عَلَی عَیْنَیْهِ» یعنی سپس امام حسین(علیه السلام) بر مردم حکومت خواهد نمود، تا زمانی که ابروهای او بر روی چشمانش قرار بگیرد.(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی آیه فوق را به گونه دیگری تطبیق نموده و گوید:
«لَتُفْسِدُنَّ فِی الاَرْضِ مَرَّتَیْنِ» یعنی اوّلی و دوّمی، و یاران آنان، و عهدشکنی شان،
ص: 641
«وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا» یعنی ادّعای خلافتشان [که با اجبار و شلّاق مردم را به بیعت با خود دعوت کردند] و «فَاِذَا جَاء وَعْدُ اُولاهُمَا» یعنی ماجرای جنگ جمل، و «بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَّنَا اُوْلِی بَاْسٍ شَدِیدٍ» یعنی امیرالمؤمنین -- صلوات الله علیه -- و یاران او، و «فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّیَارِ» یعنی شما را می طلبند و می کشند، و «وَ کَانَ وَعْدًا مَّفْعُولاً» یعنی چنین چیزی قطعا انجام خواهد گرفت و «ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ» خطاب به بنی امیّه است که بر آل محمّد(صلی الله علیه و آله) مسلّط خواهند شد، و «وَ اَمْدَدْنَاکُم بِاَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْنَاکُمْ اَکْثَرَ نَفِیرًا» نیز خطاب به بنی امیّه است و خداوند می فرماید: «ما جمعیّت شما را بر جمعیّت حسن و حسین(علیهما السلام) و یارانشان افزون نمودیم، تا آنان را کشتید و زنان از آل محمّد(صلی الله علیه و آله) را اسیر کردید!(1) مولّف گوید:
آیه ی فوق چنان که از روایات ذیل آن استفاده می شود از آیات رجعت می باشد.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
نخستین کسی که به دنیا باز می گردد، حسین بن علی(علیه السلام) [و یاران او] و یزید بن معاویه و یاران او می باشند، و امام حسین(علیه السلام) [و یاران او] همان گونه که در کربلا
ص: 642
کشته شده اند، آنان را خواهند کشت. سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: «ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ اَمْدَدْنَاکُم بِاَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْنَاکُمْ اَکْثَرَ نَفِیرًا.»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبه خود فرمود: ای مردم قبل از آن که مرا نیابید، هر چه می خواهید از من بپرسید، چرا که در درون من علوم فراوانی جمع شده است، و شما قبل از آن که فتنه شرقیّه رخ دهد که قائد و سائق و راکب آن ملعون خواهند بود، از آن سوال کنید. سپس اشاره به حکومت بنی امیّه و طولانی شدن غیبت حضرت مهدی(علیه السلام) می نماید، که در اثر طولانی شدن غیبت آن حضرت مردم می گویند: «مَاتَ اَوْ هَلَکَ وَ بِاَیِ وَادٍ سَلَکَ» و سپس می فرماید: در چنین زمانی امید به فرج داشته باشید و آن تاویل این آیه می باشد که خداوند می فرماید: «ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ اَمْدَدْنَاکُم بِاَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْنَاکُمْ اَکْثَرَ نَفِیرًا.» تا این که می فرماید:
سوگند به خدایی که دانه را شکافت، و انسان را آفرید، در آن زمان پادشاهانی در ناز و نعمت زندگی خواهند نمود، و هیچ کدام آنان از دنیا نمی روند تا هزار فرزند پسر پیدا کنند، و در آن زمان مردم از بدعت و آفت و… ایمن خواهند بود، و به کتاب خدا و سنّت رسول او(صلی الله علیه و آله) عمل می کنند، و آفات و شبهات از آنان برطرف می شود.(2)
ص: 643
«… فَاِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ لِیَسُوؤُواْ وُجُوهَکُمْ وَ لِیَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِیُتَبِّرُواْ ما عَلَوْا تَتْبیراً»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«فَاِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ» یعنی قیام حضرت مهدی -- صلوات الله علیه -- و اصحاب او، و «لِیَسُوؤُواْ وُجُوهَکُمْ» خطاب به دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) است، یعنی در آن زمان صورت های شما [از شکست و بیچارگی] سیاه می شود، و «وَ لِیَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ اَوَّلَ مَرَّةٍ» یعنی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اصحاب او و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه؛ و «وَ لِیُتَبِّرُواْ مَا عَلَوْاْ تَتْبِیرًا» یعنی حضرت مهدی(علیه السلام) و یاران او که بر شما [یعنی بنی امیّه] قدرت پیدا می کنند و شما را می کشند.
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
سپس خداوند روی سخن به آل محمّد(علیهم السلام) نموده و فرموده است: «عَسَی رَبُّکُمْ اَن یَرْحَمَکُمْ» یعنی امید است خداوند به شما ترحّم کند، و شما را بر دشمنانتان پیروز نماید. و باز روی خطاب به بنی امیّه نموده و می فرماید: «وَ اِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا» یعنی اگر شما با سفیانی به جنگ با آل محمّد و شیعیانشان برخیزید، ما نیز با قائم آل محمّد (صلوات الله علیهم) به جنگ شما می آییم و ما جهنّم را زندانی
ص: 644
برای کافران قرار داده ایم.(1) «اِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ اَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ اَنَّ لَهُمْ اَجْرًا کَبِیرًا…»(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
یعنی «القرآن یدعو و یهدی الی الامام.»(3) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
«مَنِ اسْتَنْصَحَ اللهَ وُفِّقَ وَ مَنِ اتَّخَذَ قَوْلَهُ دَلِیلًا هُدِیَ لِلَّتِی هِیَ اَقْوَمُ» یعنی، کسی که از
ص: 645
قرآن طلب نصح و خیرخواهی کند، موفّق می شود، و کسی که سخن قرآن را دلیل و راهنمای خود قرار بدهد، به صراط مستقیم هدایت خواهد شد.(1) امام سجّاد(علیه السلام) می فرماید:
«امامان از ما [اهل البیت] جز معصوم، نیستند، و معصوم علامتی در ظاهر خلقت ندارد، تا به آن شناخته شود، و امام نیز باید منصوص و تعیین شده از طرف خدا باشد» گفته شد: ای فرزند رسول خدا! معنای معصوم چیست؟ فرمود:
معصوم کسی است که به ریسمان خدا پناه برده باشد، و ریسمان خدا قرآن است و قرآن هادی به امام است، چنان که خداوند می فرماید: «اِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی ای یبین لِلَّتِی هِیَ اَقْوَمُ» یعنی «یَهْدِی اِلَی الْاِمَامِ(علیه السلام).»(2) «وَ یَدْعُ الاِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءهُ بِالْخَیْرِ وَ کَانَ الاِنسَانُ عَجُولاً»(3) در تفسیر عیّاشی از سلمان فارسی روایت شده که فرمود:
هنگام آفرینش آدم، خداوند نخست چشم های آدم را خلق نمود، و آدم به خلقت سایر اعضای خود می نگریست، و چون به پاهایش رسید، خواست برخیزد و نتوانست [و سقوط نمود] و خداوند فرمود: «وَ کَانَ الاِنسَانُ عَجُولاً»، و نیز هنوز
ص: 646
خلقت او تمام نشده بود که دست بلند کرد و خوشه انگوری را گرفت و مشغول خوردن شد.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که خداوند آدم را خلق نمود، و از روح خود در او دمید یکباره پرید تا قبل از تمام شدن خلقت بلند شود، پس به زمین خورد، و خداوند فرمود: «و خُلِقَ الاِنسَانُ عَجُولاً.»(2) امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
ای انسان، راه نجات و راه هلاکت خود را بشناس، تا از خداوند چیزی که سبب هلاکت تو است را طلب نکنی، و گمان کنی که نجات تو در آن است، چرا که خداوند می فرماید: «وَ یَدْعُ الاِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءهُ بِالْخَیْرِ وَ کَانَ الاِنسَانُ عَجُولاً.»(3) «وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُواْ فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنینَ وَ الْحِسابَ وَ کُلَّ شَیْ ءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصیلاً»(4)
ص: 647
ابو الطفیل گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«سَلُونِی قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونِی» و فرمود: «سَلُونِی عَنْ کِتَابِ اللَّهِ…» یعنی «هر چه می خواهید از من سوال کنید، قبل از آن که مرا نیابید» و فرمود: «از کتاب خدا از من سوال کنید [هر چه را که می خواهید] چرا که هیچ آیه ای نیست مگر آن که من می دانم، در شب نازل شده است و یا در روز، در بیابان نازل شده است یا در کوه» پس ابن کوّاء -- از خوارج -- گفت: این تیرگی در ماه چیست؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: مرد کوری درباره ی زن کوری سوال می نماید. سپس فرمود: آیا نشنیدی که خداوند می فرماید: «فَمَحَوْنا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا آیَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً» این معنای محو و تاریکی ماه است.(1) عبد الله عمر گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در بیماری نزدیک به مرگ خود فرمود:
برادرم علی(علیه السلام) را بگوئید بیاید پس علی(علیه السلام) وارد شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با علی روی خود را به دیوار کردند، و لباسی بر سر خود کشیدند در حالی که مردم پشت درب جمع بودند، [و چون راز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با علی(علیه السلام) به پایان رسید] و علی(علیه السلام) از اطاق خارج شد، مردی گفت: یا علی پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) سرّی برای تو گفت؟ فرمود: «آری او هزار باب از علم را به من آموخت، که از هر باب هزار باب علم باز می شود» آن مرد
ص: 648
گفت: آیا همه را حفظ کردی؟ فرمود: «آری و تعقّل نیز نمودم» پس آن مرد گفت:
بگو بدانم آن تیرگی که در ماه است چیست؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: خداوند می فرماید: «وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً» پس آن مرد گفت: یا علی حقّا حفظ کرده ای و تعقّل نموده ای.(1) عبد الله بن یزید بن سلام گوید:
به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتم: علّت این که نور ماه و خورشید یکسان نیست چیست؟ فرمود: هنگامی که خداوند خورشید و ماه را آفرید، آن ها از او اطاعت نمودند، و نافرمانی نکردند، پس خداوند به جبرییل(علیه السلام) فرمود: نور ماه را محو کند، و چون جبرییل چنین کرد، خط های سیاهی در قرص ماه ظاهر شد [و نور آن ضعیف گردید] و اگر خداوند ماه را به حال خود رها می کرد، همانند خورشید بود، و شب و روز مشخّص نبود، و روزه دار نمی دانست چه قدر باید روزه بگیرد، و مردم عدد سال ها [و ماه ها و حساب] را نمی دانستند، از این رو خداوند می فرماید: «وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّکُمْ وَ لِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسَابَ» پس عبد الله بن سلام گفت: راست گفتی
ص: 649
ای محمّد(صلی الله علیه و آله)…(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
بر صفحه ماه نوشته شده: «لا اله الّا الله، محمّد رسول الله، علی ولیِّ الله» و این همان سیاهی است که در آن دیده می شود.(2)
وَ کُلَّ اِنسانٍ اَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتابًا یَلْقاهُ مَنْشُورًا اقْرَاْ کِتابَكَ کَفی بِنَفْسِكَ الْیَوْمَ عَلَیْكَ حَسیبًا مَنِ اهْتَدی فَاِنَّما یَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَاِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْری وَ ما کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا وَ اِذا اَرَدْنا اَنْ نُهْلِكَ قَرْیَةً اَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیرًا وَ کَمْ اَهْلَکْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ کَفی بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبیرًا بَصیرًا
ص: 650
مَنْ کانَ یُریدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُریدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُومًا مَدْحُورًا وَ مَنْ اَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاُولئِكَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ اَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ اَکْبَرُ تَفْضیلًا لا تَجْعَلْ مَعَ اللهِ اِلهًا آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَخْذُولًا وَ قَضی رَبُّكَ اَلَّا تَعْبُدُوا اِلَّا اِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحْسانًا اِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْکِبَرَ اَحَدُهُما اَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما اُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَریمًا وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَغیرًا رَبُّکُمْ اَعْلَمُ بِما فی نُفُوسِکُمْ اِنْ تَکُونُوا صالِحینَ فَاِنَّهُ کانَ لِلْاَوَّابینَ غَفُورًا وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیرًا اِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا اِخْوانَ الشَّیاطینِ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا وَ اِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَیْسُورًا
«انسان» به مرد و زن گفته می شود و اگر بخواهی مشخّص کنی باید بگویی: زن و یا مرد، مانند بعیر که به شتر نر و مادّه گفته می شود، و به مادّه، جمل گویند و به نر، ناقه گویند، و اشتقاق انسان، یا از «اِنس» است و یا از «اُنس» و بعضی گفته اند: از «نسیان» است و اصل آن «انسیان» بوده، و یاء آن حذف شده است، و مقصود از «طائر» عمل انسان است، و علّت این که طائر را به عنق اختصاص داده این است که، عمل از انسان جدا نمی شود، و بر او آویخته می باشد، همانند قلّاده، و عرب گردن را به جای ذات انسان استعمال می کند و می گوید: «اعتقت رقبةً» و «مترفین» از ترفه به معنای نعمت است، و بعضی گفته اند: «مُترَف» به معنای متروک است، و «تدمیر» به معنای اهلاک است، و «دمار» به
ص: 651
معنای هلاکت است، و «ذَمَمتُهُ فهو مَذْمُوم و مَذؤُوم» به معنای نکوهش است و «مَدْحور» به معنای مطرود است، چنان که گفته می شود: «اللّهمّ ادحر عنّی الشیطان» یعنی خدایا شیطان را از من دور کن، و «تبذیر» به معنای تفریق است، که با اسراف انجام می گیرد، چنان که بذر، در زمین، پخش می شود، جز این که تبذیر به صورت اسراف و افساد است، و اگر چنین نباشد آن را تبذیر نگویند، و «اعراض» ممکن است به معنای روی گرداندن باشد، به واسطه اشتغال به چیزی، و ممکن است به معنای اذلال باشد.
و هر انسانی، اعمالش را بر گردنش آویخته ایم و روز قیامت، کتابی برای او بیرون می آوریم که آن را در برابر خود، گشوده می بیند! (این همان نامه اعمال اوست!) (13) (و به او می گوییم:) کتابت را بخوان، کافی است که امروز، خود حسابگر خویش باشی! (14) هر کس هدایت شود، برای خود هدایت یافته و آن کس که گم راه گردد، به زیان خود گم راه شده است و هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی کشد و ما هرگز (قومی را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آن که پیامبری مبعوث کرده باشیم (تا وظایفشان را بیان کند.) (15) و هنگامی که بخواهیم شهر و دیاری را هلاک کنیم، نخست اوامر خود را برای «مترفین» (و ثروتمندان مست شهوت) آن جا، بیان می داریم، سپس هنگامی که به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات یافتند، آن ها را به شدّت درهم می کوبیم. (16) چه بسیار مردمی که در قرون بعد از نوح، زندگی می کردند (و طبق همین سنت،) آن ها را هلاک کردیم! و کافی است که پروردگارت از گناهان بندگانش آگاه، و نسبت به آن بیناست. (17) آن کس که (تنها) زندگی زودگذر (دنیا) را می طلبد، آن مقدار از آن را که بخواهیم -- و به هر کس اراده کنیم -- می دهیم سپس دوزخ را برای او قرار خواهیم داد، که در آتش سوزانش می سوزد در حالی که نکوهیده و رانده (درگاه خدا)
ص: 652
است. (18) و آن کس که سرای آخرت را بطلبد، و برای آن سعی و کوشش کند -- در حالی که ایمان داشته باشد -- سعی و تلاش او، (از سوی خدا) پاداش داده خواهد شد. (19) هر یک از این دو گروه را از عطای پروردگارت، بهره و کمک می دهیم و عطای پروردگارت هرگز (از کسی) منع نشده است. (20) ببین چگونه بعضی را (در دنیا به خاطر تلاششان) بر بعضی دیگر برتری بخشیده ایم درجات آخرت و برتریهایش، از این هم بیشتر است! (21) هرگز معبود دیگری را با خدا قرار مده، که نکوهیده و بی یار و یاور خواهی نشست! (22) و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکی کنید! هر گاه یکی از آن دو، یا هر دوی آن ها، نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آن ها روا مدار! و بر آن ها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آن ها بگو! (23) و بالهای تواضع خویش را از محبّت و لطف، در برابر آنان فرود آر! و بگو: «پروردگارا! همان گونه که آن ها مرا در کوچکی تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده!» (24) پروردگار شما از درون دل های تان آگاهتر است (اگر لغزشی در این زمینه داشتید) هر گاه صالح باشید (و جبران کنید) او بازگشت کنندگان را می بخشد. (25) و حقّ نزدیکان را بپرداز، و (همچنین حق) مستمند و وامانده در راه را! و هرگز اسراف و تبذیر مکن، (26) چرا که تبذیرکنندگان، برادران شیاطینند و شیطان در برابر پروردگارش، بسیار ناسپاس بود! (27) و هر گاه از آنان [مستمندان] روی برتابی، و انتظار رحمت پروردگارت را داشته باشی (تا گشایشی در کارت پدید آید و به آن ها کمک کنی)، با گفتار نرم و آمیخته با لطف با آن ها سخن بگو! (28)
«وَ کُلَّ اِنسَانٍ اَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنشُورًا * اقْرَاْ کَتَابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً»(1)
ص: 653
سدیر صیرفی گوید: روزی امام صادق(علیه السلام) فرمود:
… امروز صبح در کتاب جفر -- که مشتمل بر علم منایا و بلایا و علم گذشته و آینده تا قیامت است و خداوند آن را مخصوص به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) و امامان بعد از او(علیهم السلام) نموده است -- تامّل نمودم، و ولادت امام غایب، و طول عمر او، و ابتلای مومنین در زمان غیبت او، و [شبهات و] شکّ هایی که در قلوب آنان در طول غیبت آن حضرت رخ می دهد، و ارتداد و بازگشت آنان از دین را در آن مشاهده نمودم، و به یاد آیه شریفه قرآن افتادم که خداوند می فرماید: «وَ کُلَّ اِنسَانٍ اَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِی عُنُقِهِ…» و مقصود از طائر ولایت ما می باشد، از این رو رقّت و اندوه مرا فرا گرفت!(1) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «اَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِی عُنُقِهِ» فرمود:
یعنی هر انسانی، خیر و شرّ او، با اوست و نمی تواند از آن جدا شود، تا وقتی که در قیامت نامه عمل او به او داده شود.(2)
ص: 654
و در تفسیر عیّاشی از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل شده که فرمودند:
«طَآئِرَهُ فِی عُنُقِهِ» یعنی تقدیری که برای او شده، به گردن او خواهد بود، و از او جدا نخواهد شد.(1) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «اقْرَاْ کَتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا» فرمود:
هنگامی که انسان از دنیا می رود، آن چه عمل کرده، و برای او نوشته شده است، را به یاد می آورد، مانند این که الآن انجام داده است، از این رو می گوید: «یَا وَیْلَتَنَا مَا لِهَذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَ لَا کَبِیرَةً اِلَّا اَحْصَاهَا»(2)، یعنی ای وای بر ما، این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را از یاد نبرده مگر آن که همه را احصا نموده است؟!(3) «وَ اِذَا اَرَدْنَا اَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً اَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُواْ فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً»(4) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
یعنی «امرنا اکابرها.»(5)
ص: 655
و در سخن دیگری می فرماید:
«امّرنا» با تشدید میم و معنای آن «کثّرنا» می باشد.(1) در مجمع البیان نیز از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت «آمرنا» خوانده است.(2) «مَّن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا»(3) ابن عبّاس گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در تفسیر این آیه فرمود:
اگر کسی عملی را که خدا بر او واجب نموده، برای خدا، و ثواب آخرت انجام ندهد، بلکه برای پاداش دنیائی انجام بدهد، خداوند از دنیا به هر اندازه که بخواهد، به او پاداش می دهد، و پاداش آخرت برای او نخواهد بود [بلکه جهنّم و دوزخ کیفر او خواهد بود] چرا که خداوند به او نیرو و ابزار دنیایی را داده، تا آن را صرف طاعت خدا بکند، و لکن او صرف معصیت خدا نموده، و خداوند به این علّت او را عذاب خواهد نمود!(4) مولّف گوید:
روایات مربوط به نیّت نیز، همین معنا را دلالت دارد، و در تفسیر آیه شریفه «قُلْ
ص: 656
کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ اَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ اَهْدی سَبِیلًا» از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: یعنی «یعمل علی نیّته.»(1) «وَ مَنْ اَرَادَ الآخِرَةَ وَ سَعَی لَهَا سَعْیَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُورًا…»(2) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر کس اراده و نیّت او آخرت است، باید زینت های دنیا [و علاقه به آن ها] را رها کند.(3) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
[اگر می خواهی نیّت تو در احرام حج خالص باشد] باید بگویی: «اُحْرِمُ لَکَ شَعْرِی وَ بَشَرِی وَ لَحْمِی وَ دَمِی وَ عِظَامِی وَ مُخِّی وَ عَصَبِی مِنَ النِّسَاءِ وَ الثِّیَابِ وَ الطِّیبِ اَبْتَغِی بِذَلِکَ وَجْهَکَ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ…».
یعنی خدایا! من برای خشنودی تو و پاداش آخرت، پوست و گوشت و مو و خون و استخوان ها و مخّ و رگ های بدن خود را، از بهره گیری از زن ها و بوی خوش، حرام می کنم، و احرام می بندم…(4)
ص: 657
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرمود: روز قیامت مردی را حاضر می کنند و به او می گویند:
«در پیشگاه خدا احتجاج کن» پس او می گوید: خدایا! تو مرا آفریدی و هدایتم نمودی، و به من وسعت مال دادی، و من همواره به بندگان تو کمک مالی کردم و سختی را از آنان برداشتم تا تو امروز رحمت خود را بر من گسترده کنی، و کار را بر من آسان نمایی. پس خداوند می فرماید: بنده من راست می گوید، او را به بهشت ببرید.(1) امام صادق(علیه السلام) [درباره ی درجات خلوص نیّت] می فرماید:
بندگان خدا، سه دسته هستند: گروهی خدا را از ترس [دوزخ و عذاب] عبادت می کنند و عبادت آنان عبادت عبید و غلامان است؛ و گروهی خدا را برای پاداش و ثواب عبادت می کنند، و عبادت آنان عبادت اجیران و کارگران است، و گروهی خدا را عبادت می کنند، به خاطر محبّت و عشقی که به خدا دارند، و عبادت آنان عبادت احرار است، و آن افضل از همه عبادات است.(2)
ص: 658
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «اِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ…» می فرماید:
به خدا سوگند، آنان این کلمات را به زبان جاری نکردند، بلکه در باطن خود چنین نیّتی را داشتند: که ما از شما نه پاداشی می خواهیم و نه تشکّری، و شما را اطعام نمودیم فقط، برای خشنودی خدا، و پاداش او.(1) «انظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَ لَلآخِرَةُ اَکْبَرُ دَرَجَاتٍ وَ اَکْبَرُ تَفْضِیلاً»(2) روایت شده که بین بالاترین درجات بهشت، تا پایین ترین درجات آن، فاصله بین آسمان و زمین است.(3) ابو بصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
نگویید: یک بهشت، چرا که خداوند می فرماید: «وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ» و نیز نگوئید:
بهشت یک درجه دارد، چرا که خداوند می فرماید: «دَرَجَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضِ» سپس فرمود: «مردم با اعمال شان بر یک دیگر فضیلت پیدا می کنند» ابو بصیر گوید: گفتم: مومنین داخل بهشت می شوند، و بسا علاقه دارند، هم دیگر را ببینند، در حالی که برخی مقامشان بالاتر از دیگری است؟ فرمود: آن که مقام بالاتری دارد، می تواند، پایین بیاید و رفیق خود را ببیند، و لکن آن که پایین تر
ص: 659
است، نمی تواند، بالا برود، چرا که مرتبه او اقتضا نمی کند، آری اگر دوست داشته باشند که با هم ملاقات کنند، در «اسِرّة» هم دیگر را ملاقات می کنند».
[و اَسِرّه و اَسْرَه، بزرگان از خویشان را گویند و آن جمع سریر، و محلّی است در بهشت که بزرگان از خاندان نبوّت بر آن می نشینند و مسرور خواهند بود.](1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
فردای قیامت بندگان خدا به اندازه ی عقل های شان به درجات عالیه بهشت می رسند.(2) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خدا داند برخی از مردم [مؤمن] چقدر در دوزخ قرار می گیرند، و سپس خداوند به آنان ترحّم می کند، و در پایین ترین درجات بهشتی، قرار می گیرند، آنان پس از خروج از دوزخ در نهر حیات، غسل می کنند، و وارد بهشت می شوند، و اهل بهشت آنان را «جهنّمیّون» می نامند، و اگر یکی از آنان اهل دنیا را به میهمانی بخواند، غذا و انواع وسایل ضیافت را خواهد داشت، و هیچ کم و کاستی پیدا نمی کند.(3)
ص: 660
سلیمان دیلمی گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فلانی عبادت و دیانت و فضل او چنین و چنان است؟! امام(علیه السلام) فرمود: عقل او چگونه است؟ گفتم: نمی دانم. فرمود: ثواب و پاداش به اندازه ی عقل است. سپس فرمود: مردی در بنی اسراییل، در جزیره ای از جزائر دریای خضر -- که دارای آب و درخت و گیاه بود -- عبادت می کرد، روزی ملکی از ملائکه او را دید، و گفت:
خدایا پاداش عبادت این بنده ی خود را به من نشان بده. و چون خداوند به او نشان داد، و آن را کم و ناچیز شمرد، خداوند به او فرمود: باید با او همنشین شوی تا علّت آن را بدانی. پس آن ملک به صورت انسانی نزد او آمد و آن عابد به او گفت: تو کیستی؟ ملک گفت: من وصف تو را که در این جزیره عبادت می کنی شنیده ام و می خواهم در کنار تو عبادت کنم. پس آن روز را با او عبادت کرد، و چون صبح شد، به او گفت: مکان عبادت تو سبز و خرّم است، و جای مناسبی است برای عبادت! عابد گفت: این مکان عیبی هم دارد. ملک گفت: عیب آن چیست؟ عابد گفت: پروردگار ما را چهارپایی نیست، و اگر او حماری می داشت، این علف ها را می خورد، و ضایع نمی شد! ملک گفت: مگر خدای تو حماری ندارد؟ عابد گفت: اگر می داشت این علف ها، از بین نمی رفت. پس خداوند به آن ملک وحی نمود: که ما او را به اندازه ی عقلش پاداش می دهیم.(1)
ص: 661
«وَ قَضَی رَبُّکَ اَلَّا تَعْبُدُواْ اِلَّا اِیَّاهُ وَ بِالْوَالِدَیْنِ اِحْسَانًا اِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ اَحَدُهُمَا اَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما اُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً»(1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سه مرتبه سفارش مادر را نمود و یک مرتبه سفارش پدر را کرد.(2) ابو ولّاد حنّاط گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
احسان به پدر و مادر، این است که، با آنان برخورد نیکو داشته باشی، و نگذاری که نیاز خود را به تو بگویند، گرچه از نظر مالی بی نیاز باشند، مگر توجّه نکرده ای که خداوند می فرماید: «لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ» یعنی به خیر و خوبی [و بهشت] نمی رسید تا از آن چه دوست می دارید در راه خدا انفاق نمایید؟! سپس فرمود: مقصود از «اِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ اَحَدُهُمَا اَوْ کِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ اُفٍّ وَ لَا تَنْهَرْهُمَا» این است که اگر آنان در اثر پیری، تو را زجر دادند، به آنان «اُف» مگو،
ص: 662
و اظهار انزجار مکن، و اگر تو را زدند، به آنان بگو: «خدا شما را بیامرزد» و این معنای «وَ قُل لَّهُمَا قَوْلاً کَرِیمًا» می باشد، و مقصود از «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ…» این است که نظر خشم آلود به آنان مکن، بلکه با نگاه محبّت و رحمت به آنان نظر کن، و صدای خود را بالای صدای آنان قرار مده، و دست خود را بالای دست آنان بلند مکن، و مقابل آنان راه مرو.(1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
بهترین کار برای پدر و مادر بعد از مرگ: نماز و استغفار و ادای دین و اکرام صدیق و صله ی با خویشان آنان است.(2)
ص: 663
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
پایین ترین مرتبه ی عقوق «اُفّ» گفتن به پدر و مادر است، و اگر خداوند چیزی سبک تر از آن می دانست، از آن نهی می نمود.(1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
حق پدر بر فرزند، چهار چیز است: 1. او را با نامش صدا نزند [بلکه او را پدر بخواند]؛ 2. مقابل او راه نرود؛ 3. قبل از او ننشیند؛ 4. سبب دشنام مردم به او نشود.(2) مولّف گوید:
روایات درباره ی حقّ پدر و مادر و عقوق آنان، فراوان است به کتاب کافی و غیره مراجعه شود.
«رَّبُّکُمْ اَعْلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکُمْ اِن تَکُونُواْ صَالِحِینَ فَاِنَّهُ کَانَ لِلاَوَّابِینَ غَفُورًا»(3) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «کَانَ لِلاَوَّابِینَ غَفُورًا» متعبّدینی هستند که فراوان توبه می کنند.(4) و در سخن دیگری به ابو بصیر فرمود:
ای ابا محمّد! بر شما باد به ورع، و کوشش در عبادت، و ادای امانت، و راست گویی
ص: 664
و معاشرت نیکو، با هم نشینان، و طول سجده؛ سپس فرمود: این روش «اوّابین» است. ابو بصیر گوید: اوّابین به معنای توّابین است.(1) هشام بن سالم گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که چهار رکعت نماز [دو رکعت دو رکعت] بخواند و در هر رکعت پنجاه مرتبه سوره ی «قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدٌ» را بخواند، این نماز فاطمه[[3]] خواهد بود، و آن نماز اوّابین است.(2) «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیراً * اِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا اِخْوانَ الشَّیاطینِ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً»(3) علمای اهل سنّت، در مجلس مامون، به حضرت رضا(علیه السلام) گفتند: آیا خداوند در قرآن معنای برگزیدگان خود را بیان نموده است؟ حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
خداوند علاوه بر باطن، در دوازده جای از قرآن نام برگزیدگان خود را در ظاهر، و صریح قرآن بیان نموده است. تا این که فرمود: پنجم، آیه شریفه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ» و این خصوصیّتی است که مخصوص به خویشان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می باشد، و خداوند آنان را بر همه ی امّت برگزیده است، و چون این آیه نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فاطمه[[3]] را طلب نمود و فرمود: ای فاطمه! فاطمه[[3]] عرضه داشت: لبیّک یا رسول الله! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: فدک مخصوص به من
ص: 665
می باشد، چرا که مسلمانان برای به دست آوردن آن جنگی نکرده اند، و من آن را طبق دستور خداوند، به تو واگذار نمودم، و آن برای تو و فرزندان تو خواهد بود.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «وَ آتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ» حقّ وصایت علی(علیه السلام) است و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را وصیّ خود قرار داد، و اسم اعظم، و میراث علم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و آثار نبوّت نیز حق ذی القربی است.(2) علی بن اسباط گوید:
هنگامی که حضرت کاظم(علیه السلام) وارد بر هارون الرشید شد، و دید که او مظالم را به اهلش باز می گرداند، به او فرمود: یا امیرالمؤمنین! برای چه مظالم ما، باز
ص: 666
نمی گردد؟! هارون گفت: مظلمه شما چیست یا ابا الحسن؟ فرمود: خداوند هنگامی که فدک و اطراف آن را برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فتح نمود، مسلمانان برای به دست آوردن آن جنگی نکردند [و اختصاص به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیدا کرد] و خداوند خود این آیه را نازل نمود: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ندانست «ذا القربی» کیانند؟ و از جبرییل سوال کرد، و جبرییل به پروردگار خود مراجعه نمود، و خداوند به او وحی کرد: «فدک را به فاطمه[[3]] بده» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به فاطمه[[3]] فرمود: «ای فاطمه! خداوند مرا امر کرده که فدک را تحویل تو بدهم» فاطمه[[3]] فرمود:
«یا رسول الله، من فدک را از شما و از خداوند قبول نمودم» و همواره وکلای فاطمه[[3]] در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در آن کار می کردند، و چون ابو بکر به خلافت رسید، وکلای فاطمه[[3]] را از فدک اخراج نمود، و فاطمه[[3]] نزد ابو بکر آمد، و فرمود:
«فدک را به من بازگردان» ابو بکر گفت: «باید شاهدی بیاوری که برای تو شهادت بدهد» پس فاطمه[[3]] امیرالمؤمنین(علیه السلام) و امّ ایمن را آورد، و آنان برای او شهادت دادند، و ابو بکر نامه ای برای فاطمه[[3]] نوشت و دستور داد، فدک را به او بازگردانند و چون فاطمه[[3]] از نزد ابو بکر خارج شد، عمر او را دید و گفت: ای دختر محمّد(صلی الله علیه و آله) این نامه چیست؟ فاطمه[[3]] فرمود:
نامه ای است که ابو بکر برای من نوشته است، عمر گفت: «به من نشان بده» پس فاطمه[[3]] امتناع نمود، و عمر آن را به زور از فاطمه[[3]] گرفت، و به آن نگاه کرد، و آب دهان به آن انداخت، و آن را محو نمود، و پاره کرد [و سوزاند] و به فاطمه[[3]] گفت: «پدر تو برای فدک جنگ نکرده، پس تو ریسمان به گردن ما بینداز، و ما را نزد حاکم ببر، و آن را بگیر» [و این سخن را از روی استهزا و توهین گفت] پس
ص: 667
هارون الرشید گفت: «یا اباالحسن! حدّ فدک را برای من بیان کن» موسی بن جعفر(علیه السلام) فرمود:
«حدّی از آن کوه اُحد است، و حدّی از آن عریش مصر است، و حدّی از آن سیف البحر [یعنی ساحل بحر] است، و حدّی از آن دومة الجندل [بین مدینه و شام] است». هارون گفت: آیا همه ی این ها فدک است؟! فرمود: «آری، همه ی این ها بدون جنگ به دست رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فتح شده است» هارون گفت: این ها زیاد است، و من باید درباره ی آن فکری بکنم.(1)
ص: 668
«وَ لَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا * اِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُواْ اِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَ کَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«وَ لَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا» یعنی «لَا تُبَذِّرْ [فی] ولایة علیِ(علیه السلام)» یعنی درباره ی ولایت علی(علیه السلام) تبذیر [و تضییع و کوتاهی] مکن.(2) امام صادق(علیه السلام) به یکی از اصحاب خود فرمود:
«از خدا بترس، و اسراف مکن و سخت گیر نیز مباش، و بین این دو را انتخاب کن [چرا که خداوند می فرماید: «وَ الَّذِینَ اِذَا اَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا.»(3) سپس فرمود: تبذیر از اسراف است و خداوند می فرماید: «وَ لَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا.»(4) عبد الرّحمن بن حجّاج گوید:
از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه «وَ لَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا.» سوال نمودم، فرمود: هر کس مالی را در غیر راه خدا صرف کند، تبذیر کننده خواهد بود، و اگر در راه خدا صرف کند مقتصد و میانه رو خواهد بود.(5)
ص: 669
بشر بن مروان گوید:
وارد بر امام صادق(علیه السلام) شدیم و آن حضرت دستور داد تا خرما آوردند، و ما با آن حضرت از آن خرما می خوردیم، و یکی از ماها هسته ی خرمایی را دور انداخت، و امام(علیه السلام) دست از خوردن برداشت و فرمود: چنین مکن، چرا که این کار از تبذیر است و [تبذیر فساد است و] خداوند فساد را دوست نمی دارد.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) به عنایة فرمود:
تو باید در زندگی و مصرف با مومنین هماهنگ [و یکسان] باشی، چرا که بهترین روش، و سالم ترین آن، حدّ متوسّط است و تو نباید از مبذّرین باشی.(2) «وَ اِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاء رَحْمَةٍ مِّن رَّبِّکَ تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّیْسُورًا»(3) صاحب مجمع البیان گوید:
روایت شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس از نزول این آیه اگر فقیری از او سوال می کرد، و چیزی نداشت که به او بدهد، می فرمود: «یرزقنا اللّه و ایّاکم من فضله» یعنی خدا از فضل و کرم خود به ما و شما روزی بدهد.(4)
ص: 670
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
فقیر [چون سوال می کند] هدیّه خداوند است، که به غنیّ روی آورده، پس اگر غنیّ حاجت فقیر را برآورده کند، هدیّه خدا را قبول نموده است، و اگر نه هدیّه خدا را رد کرده است.(1) مرحوم ابن شهر آشوب نقل کرده که فاطمه[[3]] به خاطر سختی های زندگی از پدر خود درخواست کنیز کرد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گریان شد و فرمود:
«به خدا سوگند، در مسجد چهارصد فقیر گرسنه و بی لباس هستند، و من نمی خواهم تو با داشتن کنیز از پاداش آخرت محروم شوی، وگرنه کنیزی را در اختیار تو قرار می دادم، از سویی می ترسم فردای قیامت، علی بن ابی طالب(علیه السلام) با تو مخاصمه کند و حقش را مطالبه نماید» سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به جای خادم تسبیحات را به فاطمه[[3]] یاد داد، و چون آیه «وَ اِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاء رَحْمَةٍ مِّن رَّبِّکَ…» نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) کنیزی را به فاطمه[[3]] عطا نمود و نام او را فضّه قرار داد.(2)
ص: 671
وَ لا تَجْعَلْ یَدَكَ مَغْلُولَةً اِلی عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا اِنَّ رَبَّكَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ اِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیرًا بَصیرًا وَ لا تَقْتُلُوا اَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ اِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ اِیَّاکُمْ اِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطًْا کَبیرًا وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنی اِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبیلًا وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللهُ اِلَّا بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطانًا فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ اِنَّهُ کانَ مَنْصُورًا وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ اِلَّا بِالَّتی هِیَ اَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ اَشُدَّهُ وَ اَوْفُوا بِالْعَهْدِ اِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلًا وَ اَوْفُوا الْکَیْلَ اِذا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقیمِ ذلِكَ خَیْرٌ وَ اَحْسَنُ تَاْویلًا وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ اُولئِكَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا وَ لا تَمْشِ فِی الْاَرْضِ مَرَحًا اِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْاَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا کُلُّ ذلِكَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَکْرُوهًا ذلِكَ مِمَّا اَوْحی اِلَیْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِکْمَةِ وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللهِ اِلهًا آخَرَ فَتُلْقی فی جَهَنَّمَ مَلُومًا مَدْحُورًا اَ فَاَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ اِناثًا اِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظیمًا وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فی هذَا الْقُرْآنِ لِیَذَّکَّرُوا وَ ما یَزیدُهُمْ اِلَّا نُفُورًا قُلْ لَوْ کانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَما یَقُولُونَ اِذًا لاَبْتَغَوْا اِلی ذِی الْعَرْشِ سَبیلًا سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبیرًا تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْاَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ وَ اِنْ مِنْ شَیْ ءٍ اِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ اِنَّهُ کانَ حَلیمًا غَفُورًا وَ اِذا قَرَاْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَكَ وَ بَیْنَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجابًا مَسْتُورًا
ص: 672
وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ اَکِنَّةً اَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْرًا وَ اِذا ذَکَرْتَ رَبَّكَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلی اَدْبارِهِمْ نُفُورًا نَحْنُ اَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ اِذْ یَسْتَمِعُونَ اِلَیْكَ وَ اِذْ هُمْ نَجْوی اِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ اِنْ تَتَّبِعُونَ اِلَّا رَجُلًا مَسْحُورًا انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْاَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطیعُونَ سَبیلًا
«ملوماً محسوراً» «حَسْر» به معنای کشف است، و حَسَر عن ذراعه، اذا کشف عنه، و «حَسْرت» به معنای اندوه است، و «حسیر و محسور» به معنای درمانده است که آن چه داشته از دست داده است. «ولا تَقْفُ» از «قَفو» به معنای، دنبال کردن چیزی است، و علم قیافه، دانشی است که به سبب آن، آثار و نشانه ها دنبال می شود، و آن را علم کهانت و قیافه گویند، و آن حرام می باشد، و قافه یقوفه، و قفاه یقفوه، به یک معناست، و «لن تخرق الارض» از «خَرق» به معنای قطع است. «و فی آذانهم وَقْراً» و «وَقَرًا» بالفتح به معنای سنگینی گوش است، و بالکسر «وِقر» به معنای حمل است، و اصل در حمل سنگینی است، و «نفور» جمع نافر است و بر مفرد و تثنیه و جمع اطلاق می شود، مانند رکوع و سجود و شهود، و «نجوی» مصدری است که بر مفرد و تثنیه و جمع، و مذکّر و مؤنّث اطلاق می شود، و آن سخن گفتن پنهانی است.(1)
هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن، (و ترک انفاق و بخشش منما) و بیش از حدّ (نیز) دست خود را مگشای، تا مورد سرزنش قرار گیری و از کار فرومانی! (29) به یقین،
ص: 673
پروردگارت روزی را برای هر کس بخواهد، گشاده یا تنگ می دارد او نسبت به بندگانش، آگاه و بیناست. (30) و فرزندانتان را از ترس فقر، نکشید! ما آن ها و شما را روزی می دهیم مسلماً کشتن آن ها گناه بزرگی است! (31) و نزدیک زنا نشوید، که کار بسیار زشت، و بد راهی است! (32) و کسی را که خداوند خونش را حرام شمرده، نکشید، جز بحق! و آن کس که مظلوم کشته شده، برای ولیش سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم امّا در قتل اسراف نکند، چرا که او مورد حمایت است! (33) و به مال یتیم، جز به بهترین راه نزدیک نشوید، تا به سر حد بلوغ رسد! و به عهد (خود) وفا کنید، که از عهد سوال می شود! (34) و هنگامی که پیمانه می کنید، حق پیمانه را ادا نمایید، و با ترازوی درست وزن کنید! این برای شما بهتر، و عاقبتش نیکوتر است. (35) از آن چه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسوولند. (36) و روی زمین، با تکبر راه مرو! تو نمی توانی زمین را بشکافی، و طول قامتت هرگز به کوه ها نمی رسد! (37) همه این ها گناهش نزد پروردگار تو ناپسند است. (38) این (احکام)، از حکمتهایی است که پروردگارت به تو وحی فرستاده و هرگز معبودی با خدا قرار مده، که در جهنم افکنده می شوی، در حالی که سرزنش شده، و رانده (درگاه خدا) خواهی بود! (39) آیا پروردگارتان فرزندان پسر را مخصوص شما ساخته، و خودش دخترانی از فرشتگان برگزیده است؟! شما سخن بزرگ (و بسیار زشتی) می گویید! (40) ما در این قرآن، انواع بیانات موثّر را آوردیم تا متذکّر شوند! ولی (گروهی از کوردلان،) جز بر نفرتشان نمی افزاید. (41) بگو: «اگر آن چنان که آن ها می گویند با او خدایانی بود، در این صورت، (خدایان) سعی می کردند راهی به سوی (خداوند) صاحب عرش پیدا کنند.» (42) او پاک و برتر است از آن چه آن ها می گویند، بسیار برتر و منزّه تر! (43) آسمان های هفتگانه و زمین و کسانی که در آن ها هستند، همه تسبیح او می گویند و هر
ص: 674
موجودی، تسبیح و حمد او می گوید ولی شما تسبیح آن ها را نمی فهمید او بردبار و آمرزنده است. (44) و هنگامی که قرآن می خوانی، میان تو و آن ها که به آخرت ایمان نمی آورند، حجاب ناپیدایی قرار می دهیم (45) و بر دل های شان پوششهایی، تا آن را نفهمند و در گوشهای شان سنگینی و هنگامی که پروردگارت را در قرآن به یگانگی یاد می کنی، آن ها پشت می کنند و از تو روی بر می گردانند. (46) هنگامی که به سخنان تو گوش فرا می دهند، ما بهتر می دانیم برای چه گوش فرا می دهند (و همچنین) در آن هنگام که با هم نجوا می کنند آن گاه که ستم گران می گویند: «شما جز از انسانی که افسون شده، پیروی نمی کنید!» (47) ببین چگونه برای تو مثلها زدند! در نتیجه گم راه شدند، و نمی توانند راه حق را پیدا کنند. (48)
«وَ لَا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً اِلَی عُنُقِکَ وَ لَا تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«احسار» به معنای فقر و فاقه است.(2) عجلان گوید:
خدمت امام صادق(علیه السلام) بودم که سایلی از او سؤل کرد، و آن حضرت دست در زنبیل نمود و مشتی از خرما به او داد، سپس دیگری آمد و سوال کرد و آن حضرت مشتی از خرما به او داد، و باز مرد سایل دیگری آمد، و سوال کرد، و آن حضرت
ص: 675
مشتی از خرما به او داد، و چون سایل چهارمی آمد و سوال کرد، امام(علیه السلام) فرمود: «خدا رازق ما و تو است» سپس فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) [قبل از نزول این آیه] هیچ سایلی را ردّ نمی کرد، پس زنی فرزند خود را نزد آن حضرت فرستاد و به او گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوال کن، و اگر فرمود: «چیزی نزد ما نیست» بگو: «پیراهن خود را به من بده» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیراهن خود را بیرون آورد و به او داد و خداوند این آیه را نازل نمود و پیامبر خود را امر به اقتصاد و میانه روی کرد.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند رسول خود(صلی الله علیه و آله) را تعلیم نمود، که چگونه انفاق نماید، و علّت آن این بود، که آن حضرت جز «اوقیه ای از ذهب» چیزی نداشت که انفاق نماید پس سایلی آمد و چیزی از او خواست و چون آن حضرت چیزی نداشت که به او بدهد، سایل او را ملامت نمود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) غمگین شد، چرا که رحیم و رقیق القلب بود [و هر چه داشته بود را انفاق کرده بود، پس خداوند این آیه را نازل نمود:
«وَ لَا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً…» و به او فرمود:
[ای رسول من] مردم از تو سوال می کنند، و عذر تو را نمی پذیرند، و اگر تو هر چه داری
ص: 676
را یک باره به آنان بدهی، تهی دست و ناتوان خواهی شد [و کسی عذر تو را نمی پذیرد.](1) عبد الله بن سنان [از امام صادق(علیه السلام)] نقل کرده که در تفسیر آیه «وَ الَّذِینَ اِذَا اَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا»(2)، فرمود:
«بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا» این است که «مقداری را در راه خدا بدهی، و مقداری را برای خود نگه داری» و سپس چیزی را در دست خود قرار داد و بین انگشتان خود را باز گذارد، و مقداری را در دست خود نگهداشت، و مقداری را ریخت، و در معنای «لاتَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ» دست خود را یکباره باز نمود و فرمود: این است معنای «کُلَّ الْبَسْطِ» و سپس فرمود: «بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا»، چیزی است که از بین انگشتان می ریزد، و بقیّه در کف دست می ماند.(3)
ص: 677
«اِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاء وَ یَقْدِرُ اِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا»(1) در نهج البلاغه از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
خداوند ارزاق [مردم] را اندازه گیری و تقدیر نمود، و برخی را زیاد، و برخی را کم قرار داد، و [تقدیر و] تعدیل آن ها را به وسعت و ضیق دانست تا به واسطه سختی و آسانی رزق، مردم را بیازماید و شکر و صبر آنان را امتحان کند، و گروه غنیّ و ثروتمند، و گروه فقیر و نیازمند آزموده شوند.(2) «وَ لَا تَقْتُلُواْ اَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ اِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ اِیَّاکُم انَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْاً کَبِیرًا»(3) اسحاق بن عمّار گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«کسی که حجّ برود، هرگز فقیر و تهی دست نمی شود» گفتم: اِملاق چیست؟ فرمود: «اِملاق فقر و تهی دستی است» سپس فرمود: «وَ لَا تَقْتُلُواْ اَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ اِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ اِیَّاکُم.»(4) محمّد بن صالح گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
… خداوند در مکّه -- در سوره ی بنی اسراییل -- از چیزهایی نهی نمود، و [لکن به خاطر ارفاق] شدّت و وعده عذاب در آن ها نبود، چنان که فرمود: «وَ لَا تَقْتُلُواْ اَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ اِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ اِیَّاکُم انَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْاً کَبِیرًا…»، [و لکن در پایان نسبت به شرک
ص: 678
و بُت پرستی، فرمود: «وَ لَا تَجْعَلْ مَعَ اللهِ اِلَهًا آخَرَ فَتُلْقَی فِی جَهَنَّمَ مَلُومًا مَّدْحُورًا.»](1) «وَ لَا تَقْرَبُواْ الزِّنَی اِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَ سَاء سَبِیلاً»(2) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
«فَاحِشَة» به معنای معصیت است، و «مَقْت» به معنای مبغوضیّت است، و «ساء سبیلاً» یعنی زناکار اشدّ عذاب را دارد، و «زنا» از بزرگ ترین کبائر است.(3)
ص: 679
حضرت رضا(علیه السلام) در پاسخ به نامه محمّد بن سنان نوشت:
«خداوند زنا را به خاطر فساد یعنی قتل نفس، و از بین رفتن نسبت ها، و ترک تربیت اطفال، و فساد میراث، و مفاسد دیگر حرام نموده است.(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود:
یا علی! در زنا شش خصلت [و نکبت] وجود دارد: سه خصلت در دنیا، و سه خصلت در آخرت، و امّا در دنیا: آبروی صورت، از زناکار گرفته می شود، و عمر او کوتاه می گردد، و رزق او قطع می شود، و امّا در آخرت، حساب سختی دارد، و مورد خشم و غضب خداوند است، و همواره در دوزخ خواهد ماند.(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که چهار چیز آشکار شود، چهار عقوبت رخ می دهد… هنگامی که زنا آشکار شود، زلزله آشکار خواهد شد.(3)
ص: 680
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
در هر خانه ای اگر یکی از چهار چیز وارد شود، آن خانه خراب خواهد شد، و آباد نخواهد گردید: خیانت، سرقت، شرابخواری و زنا.(1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
زمین از سه چیز بیش از هر چیزی به درگاه خداوند ناله می زند: از ریخته شدن خون ناحق، از غسل جنابت از زنا، و از خواب بر آن قبل از طلوع خورشید.(2) «وَ لَا تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ اِلَّا بِالحَقِّ وَ مَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا…»(3) از امام صادق(علیه السلام) درباره ی این آیه سوال شد: فرمود:
این آیه درباره ی امام حسین(علیه السلام) نازل شده است، و اگر اهل زمین را به خاطر او بکشند، اسراف نخواهد بود.(4) اسحاق بن عمّار گوید:
به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: مقصود از آیه «وَ مَن قُتِلَ مَظْلُومًا…» چیست؟ و معنای اسراف چگونه است؟ فرمود: «خداوند نهی نموده از این که غیر قاتل کشته شود،
ص: 681
و یا قاتل را پس از کشتن مُثله کنند» گفتم: معنای «اِنَّهُ کَانَ مَنْصُورًا» چیست؟ فرمود:
چه نصرت و حمایتی از مقتول، بالاتر از این است که قاتل را تحویل اولیای مقتول بدهند، تا آنان او را بکشند و هیچ جرم دنیایی و آخرتی بر آنان نباشد؟!(1) ابو العبّاس گوید:
از امام صادق(علیه السلام) درباره ی دو نفری که یک نفر را بکشند، سوال نمودم؟ فرمود:
ولیّ مقتول مخیّر است که هر کدام آنان را بکشد و آن قاتل دیگر نصف دیه به اولیای آن قاتلی که کشته شده است بدهد تا به فرزندان او برسد، و نیز اگر مردی، زنی را بکشد، اگر اولیای زن دیه را بپذیرند، مشکلی نیست و اگر بخواهند قاتل را بکشند، باید نصف دیه به قاتل بدهند و سپس او را بکشند [چرا که دیه زن نصف دیه مرد است] چنان که خداوند می فرماید: «فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا فَلاَ یُسْرِف فِّی الْقَتْلِ…»(2)
ص: 682
سلام بن مستنیر گوید:
از امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه فوق سوال کردم؟ فرمود: مقصود از این آیه حسین بن علی(علیه السلام) است، که مظلوم کشته شد، و ما اولیای خون او هستیم، و قائم ما انتقام او را می گیرد، و آنقدر می کشد که مردم می گویند: اسراف نمود.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز فرمود:
مقصود از مقتول در این آیه حسین بن علی(علیه السلام) است، و ولیِّ خون او حضرت قائم؟عج؟ می باشد، و اسراف در قتل این است که غیر قاتل کشته شود، و خون امام حسین(علیه السلام) منصور است و دنیا تمام نخواهد شد، تا مردی از آل رسول الله(صلی الله علیه و آله) انتقام خون او را بگیرد، و زمین را پر از عدل نماید، پس از آن که پر از جور و ظلم شده باشد.(1) «وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ اُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً»(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
یتیمی، تا احتلام است، و احتلام رشد و بلوغ اوست.(3)
ص: 683
عبد الله بن سنان گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که پسر، به سیزده سال رسید و داخل چهارده سال شد، آن چه بر محتلمین [و افراد بالغ] واجب است، بر او نیز واجب خواهد بود، خواه محتلم شده باشد و خواه نشده باشد، و اعمال نیک و حسنات، برای او نوشته می شود، و هر تصرّفی را، در اموال خود می تواند بکند، جز آن که سفیه و یا ضعیف [العقل] باشد [که در آن صورت حکم بالغ را ندارد.](1) مولّف گوید:
مشهور بین فقها درباره ی بلوغ پسرها، پانزده سال است، و لکن برخی از فقها سنّ بلوغ را طبق روایت فوق سیزده سال دانسته اند، لطفاً به کتب فقهی مراجعه شود.
عنبسة بن مصعب گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
در سه چیز خداوند برای احدی عذر و رخصتی قرار نداده است: 1. احسان به پدر و مادر خوب باشند یا بد؛ 2. ادای امانت برای خوب و بد؛ 3. وفای به عهد، برای خوب و بد.(2) ابو بصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که بنده به سنّ سی و سه سال می رسد، به بلوغ و رشد خود رسیده است،
ص: 684
و چون به چهل سال می رسد، به نهایت رشد خود رسیده، و چون به چهل و یک سال می رسد، در نقصان قرار می گیرد، و کسی که به پنجاه سال می رسد سزاوار است که خود را در حال نزع و جان دادن بداند.(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
فرزند در هفت سالگی، گوش او سوراخ می شود، و در نه سالگی وادار به نماز می شود، و در ده سالگی بستر او جدا می شود، و در چهارده سالگی محتلم می شود، و در بیست و یک سالگی قامت او به نهایت بلندی می رسد، و در بیست و هشت سالگی عقل او کامل می شود، و این جدای از تجارب و اطّلاعات اکتسابی خواهد بود.(2) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از «اوفوا بالعهد» این است که اگر با کسی پیمان و عهدی بستی به آن وفا کن.(3) «وَ اَوْفُوا الْکَیْلَ اِذا کِلْتُمْ وَ زِنُواْ بِالقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَ اَحْسَنُ تَاْوِیلاً»(4)
ص: 685
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
«قسطاس» همان میزانی است که زبانه دارد.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
در شما دو خصلت وجود دارد، که امّت های پیشین به سبب آن ها هلاک شدند! گفتند: یا رسول الله آن دو خصلت چیست؟ فرمود: خیانت در ترازو و کیل.(2) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
در کتاب امیرالمؤمنین(علیه السلام) یافتم که می فرماید: هنگامی که بعد از من، زنا آشکار می شود، مرگ ناگهانی رخ خواهد داد، و هنگامی که کم فروشی بشود، خداوند مردم را گرفتار قحطی و نایابی [ارزاق] می کند، و هنگامی که زکات داده نشود، زمین برکات خود را منع می کند، و زراعت و درخت و معادن از زمین بیرون نمی آید، و هنگامی که در قضاوت و حکم، ظلم و ستم شود، مردم در گناه و ظلم به یک دیگر کمک می کنند. و هنگامی که عهد و پیمان ها را بشکنند، خداوند اشرار را بر آنان مسلّط می کند، و چون خوبانشان دعا کنند، دعای آنان مستجاب نمی شود.(3)
ص: 686
مولّف گوید:
خداوند در چندین آیه از قرآن اعلان خطر نموده و دستور داده که در کیل و وزن خیانت نشود، و در سوره ی مطفّفین صریحاً می فرماید: «وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ * الَّذِینَ اِذَا اکْتَالُواْ عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ * وَ اِذَا کَالُوهُمْ اَو وَّزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ * اَلَا یَظُنُّ اُولَئِکَ اَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ * لِیَوْمٍ عَظِیمٍ * یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ…؛ وای بر کم فروشان، آنان که چون بر مردم کیل و یا وزن می کنند و خریداری می نمایند کامل می گیرند، و چون کیل و وزن می کنند و می فروشند، کم فروشی می نمایند.» قوم حضرت شعیب(علیه السلام) نیز به خاطر کم فروشی گرفتار عذاب شدند، و احتمال دارد که ویل همان گونه که در روایات وارد شده است، چاهی در دوزخ باشد که عذاب آن سخت ترین عذاب دوزخ است، اعاذنا الله منها.
«وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ اُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً.»(1) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» یعنی چیزی که نمی دانی به احدی نسبت مده، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: کسی که به مومنی تهمت بزند، در طینت خبال [یعنی چرکی که از فروج زنان اهل دوزخ خارج می شود] می ماند، تا از گفته خود در آید.(2)
ص: 687
شخصی به امام صادق(علیه السلام) گفت:
من همسایه ای دارم که کنیزان او بر عود [یعنی تنبک] می زنند و آوازه خوانی می کنند، و بسا من در بیت الخلا بیشتر می نشینم، تا صدای آنان را بشنوم؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود:
تو را به خدا! چنین کاری را می کرده ای؟! مگر سخن خداوند را نشنیده ای که می فرماید: «اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ اُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً».
آن مرد گفت:
مثل این که من تا کنون این آیه کتاب خدا را از هیچ عرب و عجمی نشنیده بودم، و اکنون این کار را ترک خواهم نمود و از خداوند طلب مغفرت می نمایم.(1) امام سجّاد(علیه السلام) می فرماید:
تو نباید، هر چه را دوست می داری بگویی، چرا که خداوند می فرماید: «وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «خدا رحمت کند بنده ای را که حرف خیری بزند، و بهره ای ببرد، و یا سکوت نماید، تا سالم بماند» سپس فرمود: تو حق نداری هر چیزی را بشنوی، چرا که خداوند می فرماید: «گوش و چشم و دل، همگی در قیامت مورد سوال واقع می شوند…»(2)
ص: 688
«وَ لَا تَمْشِ فِی الاَرْضِ مَرَحًا اِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الاَرْضَ وَ لَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً»(1) امام صادق(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی می فرماید:
خداوند -- تبارک و تعالی -- ایمان را بر اعضا و جوارح بنی آدم واجب و تقسیم نموده است، و بر پاهای او واجب نموده، که به طرف معاصی خداوند نرود، و به طرف آن چه خداوند دوست می دارد برود، و فرموده است: «وَ لَا تَمْشِ فِی الاَرْضِ مَرَحًا اِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الاَرْضَ وَ لَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً.»(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) به فرزند خود محمّد بن الحنفیّة فرمود:
خداوند بر پاهای تو واجب نموده، که تو آنان را در طاعت او حرکت بدهی، و مانند گناه کاران [و متکبّران] با آن ها راه نروی، و فرموده است: «وَ لَا تَمْشِ فِی الاَرْضِ مَرَحًا اِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الاَرْضَ وَ لَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً * کُلُّ ذَلِکَ کَانَ سَیٍّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهًا.»(3)
ص: 689
«اَ فَاَصْفَاکُمْ رَبُّکُم بِالْبَنِینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلآئِکَةِ اِنَاثًا اِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِیمًا»(1) حضرت رضا(علیه السلام) در مجلس مامون درباره ی عصمت پیامبران(علیهم السلام) فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به خاطر کاری که با زید بن حارثه داشت وارد منزل او شد، و چشم مبارکش به همسر او افتاد که مشغول شستشو بود و چون او را زیبا دید، فرمود: «منزّه است خدایی که تو را آفریده» و هدف او تنزیه خداوند و ردّ سخن کسانی بود که ملائکه را دختران خدا می پنداشتند، و خداوند درباره ی آنان فرموده است:
«اَ فَاَصْفَاکُمْ رَبُّکُم بِالْبَنِینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلآئِکَةِ اِنَاثًا اِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِیمًا»، تا این که گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگامی که همسر زید بن حارثه را در حال شستشو دید، فرمود: منزّه است خدا -- یی که تو را آفریده -- از این که فرزندی مانند تو برگزیند که نیاز به تطهیر و غسل داشته باشد!(2) «وَ لَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِیَذَّکَّرُواْ وَ مَا یَزِیدُهُمْ اِلَّا نُفُورًا»(3)
ص: 690
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
یعنی «وَ لَقَدْ ذکرنَا علیاً فِی الْقُرْآنِ» چرا که علی(علیه السلام) «ذکر» است «فما زادهم اِلَّا نُفُورًا» یعنی مردم از ذکر علی(علیه السلام) در قرآن جز دوری و نفرت پیدا نکردند.(1) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«وَ مَا یَزِیدُهُمْ اِلَّا نُفُورًا» یعنی هنگامی که قرآن را می شنوند، از آن فرار می کنند و آن را تکذیب می نمایند.(2) «وَ اِن مِّن شَیْءٍ اِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَ لَکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ اِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا»(3) داود رقّی گوید:
از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه فوق سوال نمودم فرمود: صدای شکستن دیوارها، ذکر و تسبیح آنان است.(4) امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرمود:
به صورت های حیوانات نزنید و صورت های آنان را داغ نگذارید، چرا که آنان
ص: 691
خدای خود را تسبیح می کنند.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هیچ حیوانی در هوا و در روی زمین صید نمی شود، مگر به خاطر ترک تسبیح.(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مردی به پدرم گفت: پدر و مادرم فدای شما باد، آیا جمادات نیز تسبیح خدا را می گویند؟ فرمود: آری. مگر صدای شکستن چوب را داخل دیوار خانه نشنیده ای؟ آن صدای تسبیح او می باشد؛ سپس فرمود: «فَسُبْحَانَ اللهِ عَلَی کُلِّ حَالٍ.»(3) مولّف گوید:
در روایات آمده که بهترین ذکرها: صلوات بر محمّد و آل محمّد و «سُبْحَانَ اللهِ وَ الْحَمْدُ اللهُ وَ لَا اِلَهَ اِلَّا اللهُ وَ اللهُ اَکْبَرُ»، و «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ اِلَّا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ» است. و فرموده اند عاجزترین مردم کسی است که مشغول کاری نباشد، و ذکر خدا را نگوید.
«وَ اِذَا قَرَاْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا»(4)
ص: 692
امام حسین(علیه السلام) می فرماید:
یکی از علمای یهود شام، به پدرم امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: خداوند ابراهیم(علیه السلام) را به سه حجاب، از شرّ نمرود حفظ نمود؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: چنین است که می گویی ولکن خداوند حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را با پنج حجاب از شرّ کسانی که می خواستند او را بکشند، حفظ نمود. سپس فرمود: حجاب پنجم آیه «وَ اِذَا قَرَاْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ…»(1) اسماء دختر ابو بکر گوید:
هنگامی که این سوره نازل شد، امّ جمیل همسر ابو لهب سنگی برداشت و آمد تا بر سر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بزند، و آن حضرت قرآن خواند، و امّ جمیل او را ندید، و این آیه را رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قرائت کرد. «وَ اِذَا قَرَاْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ…»(2)
ص: 693
مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج از امام کاظم(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
یکی از یهودیان به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: خداوند ابراهیم(علیه السلام) را از شرّ نمرود با سه حجاب حفظ نمود؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: چنین است که می گویی، ولکن خداوند حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را از شرّ کسانی که قصد کشتن او را داشتند، با پنج حجاب حفظ کرد، و آن حضرت دو حجاب بیش از ابراهیم داشت؛ چنان که خداوند می فرماید: «وَ جَعَلْنَا مِن بَیْنِ اَیْدِیهِمْ سَدًّا» و این حجاب اوّل است و «وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا» حجاب دوّم است، و «فَاَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ» حجاب سوّم است، و آیه «وَ اِذَا قَرَاْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا»، حجاب چهارم است، و آیه «فَهِیَ اِلَی الاَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ» حجاب پنجم است.(1) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند در این آیه به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید: خداوند با خواندن قرآن شیاطین را از تو محجوب می نماید. سپس گوید: «اکنّةً» به معنای حجاب و غِشاویِ از فهم قرآن است، و «وَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرًا» یعنی گوش های آنان کر می شود.
سپس گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگامی که در شب با قرآن تهجّد می نمود، از بس
ص: 694
قرائت او زیبا بود، قریش به او گوش فرا می دادند، و هنگامی که «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» را قرائت می نمود، آنان فرار می کردند.(1) مضمون حدیث فوق در تفسیر عیّاشی نیز از زید بن علی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است.(2) مولّف گوید:
دعاهای فراوان، و دستورالعمل هایی از معصومین(علیهم السلام) برای حفظ و نجات از
ص: 695
ظالم، و بلاهای گوناگون وارد شده است، و مرحوم محدّث بزرگوار قمّی برخی از آن ها را در کتاب شریف، «مفاتیح الجنان» نقل نموده است، و در روایات راجع به صدقه آمده، که صدقه هفتاد بلا را از انسان دور می کند، و صدقه برای نجات از شرّ ظالم، و برای نجات از هر خطر و هراس، و برای حفظ اموال، و برای موفّقیّت در کارها، و برای نجات از فقر و برای پیروزی در امور، و در اوّل هر روز، و در اوّل هر شب، و برای رفع نحوست ها، و برای نجات از چشم بدخواهان، و برای سود و در آمد کسب و… نافع خواهد بود.
وَ قالُوا اَ اِذا کُنَّا عِظامًا وَ رُفاتًا اَ اِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدیدًا قُلْ کُونُوا حِجارَةً اَوْ حَدیدًا اَوْ خَلْقًا مِمَّا یَکْبُرُ فی صُدُورِکُمْ فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعیدُنا قُلِ الَّذی فَطَرَکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَیُنْغِضُونَ اِلَیْكَ رُؤُسَهُمْ وَ یَقُولُونَ مَتی هُوَ قُلْ عَسی اَنْ یَکُونَ قَریبًا یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجیبُونَ بِحَمْدِهِ وَ تَظُنُّونَ اِنْ لَبِثْتُمْ اِلَّا قَلیلًا وَ قُلْ لِعِبادی یَقُولُوا الَّتی هِیَ اَحْسَنُ اِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ اِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْاِنْسانِ عَدُوًّا مُبینًا رَبُّکُمْ اَعْلَمُ بِکُمْ اِنْ یَشَاْ یَرْحَمْکُمْ اَوْ اِنْ یَشَاْ یُعَذِّبْکُمْ وَ ما اَرْسَلْناكَ عَلَیْهِمْ وَکیلًا وَ رَبُّكَ اَعْلَمُ بِمَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُورًا قُلِ ادْعُوا الَّذینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَ لا تَحْویلًا اُولئِكَ الَّذینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ اِلی رَبِّهِمُ الْوَسیلَةَ اَیُّهُمْ اَقْرَبُ وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ یَخافُونَ عَذابَهُ اِنَّ عَذابَ رَبِّكَ کانَ مَحْذُورًا وَ اِنْ مِنْ قَرْیَةٍ اِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوها قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَةِ اَوْ مُعَذِّبُوها عَذابًا شَدیدًا کانَ ذلِكَ فِی الْکِتابِ مَسْطُورًا
ص: 696
وَ ما مَنَعَنا اَنْ نُرْسِلَ بِالْآیاتِ اِلَّا اَنْ کَذَّبَ بِهَا الْاَوَّلُونَ وَ آتَیْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرْسِلُ بِالْآیاتِ اِلَّا تَخْویفًا وَ اِذْ قُلْنا لَكَ اِنَّ رَبَّكَ اَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتی اَرَیْناكَ اِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما یَزیدُهُمْ اِلَّا طُغْیانًا کَبیرًا وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا اِلَّا اِبْلیسَ قالَ اَ اَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طینًا قالَ اَ رَاَیْتَكَ هذَا الَّذی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ اَخَّرْتَنِ اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لَاَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ اِلَّا قَلیلًا قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَاِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُکُمْ جَزاءً مَوْفُورًا وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ اَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْاَمْوالِ وَ الْاَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ اِلَّا غُرُورًا اِنَّ عِبادی لَیْسَ لَكَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ کَفی بِرَبِّكَ وَکیلًا
«عظاماً و رُفاةً» رفات هر چیز شکسته و فرسوده را گویند، و وزن فُعال بیشتر در چیزهایی است که شکسته و خورد شده و قطعه قطعه شده باشد، و «رَفَتَ الشئ رفتاً فهو مرفوت اذا صار کالحطام» و «نغض» حرکت سر را گویند که بالا و پایین شود، و نَغَضَ السنّ: یعنی دندان تحرّک پیدا کرد، چنان که گویند: «فتغضّت من هرمٍ اسنانها» و «یبغون الی ربّهم الوسیلة»: وسیله به معنای قربت و تقرّب است، و «واسل» به معنای راغب است، چنان که شاعر معروف عرب «لبید» گوید: «علی کلّ ذی دینٍ الی الله واسل» زجّاج گوید: وسیله و سوال و طلب، به یک معناست. و «احتناک» گرفتن و جدا نمودن چیزی است از اصل و ریشه، و «احتنک فلان ما عند فلانٍ من مالٍ او علمٍ» یعنی آن چه از مال و علم داشت را از او گرفت، «و احتنک الجراد الزرع» یعنی ملخ همه ی زراعت را خورد؛ و بعضی
ص: 697
گفته اند: از «احتنک الرّابة» است، و آن این است که در حنک اسفل او طنابی قرار بدهند و او را بکشند و ببرند؛ و «موفور» چیز کامل را گویند، «و استفزاز» وادار کردن با سرعت و یا کندی را گویند، و اصل آن به معنای قطع است؛ و «استطاعة» قوّه و نیرویی است که با آن اعضا و جوارح به کار گرفته می شود، و «طوع و طاعت» نیز به معنای انقیاد و فرمان برداری است؛ و «اجلاب» به زور بردن سائق است، و «جَلبة» شدّت صوت را گویند، و «اجلب الرجل علی صاحبه، اذا توعّد بالشّر و جمع علیه الجیش.»(1)
و گفتند: «آیا هنگامی که ما، استخوانهای پوسیده و پراکنده ای شدیم، دگر بار آفرینش تازه ای خواهیم یافت؟!» (49) بگو: «شما سنگ باشید یا آهن، (50) یا هر مخلوقی که در نظر شما، از آن هم سخت تر است (و از حیات و زندگی دورتر می باشد، باز خدا قادر است شما را به زندگی مجدّد بازگرداند). آن ها به زودی می گویند: «چه کسی ما را بازمی گرداند؟!» بگو: «همان کسی که نخستین بار شما را آفرید.» آنان سر خود را (از روی تعجّب و انکار،) به سوی تو خم می کنند و می گویند: «در چه زمانی خواهد بود؟!» بگو: «شاید نزدیک باشد! (51) همان روز که شما را (از قبر های تان) فرامی خواند شما هم اجابت می کنید در حالی که حمد او را می گویید می پندارید تنها مدّت کوتاهی (در جهان برزخ) درنگ کرده اید!» (52) به بندگانم بگو: «سخنی بگویند که بهترین باشد! چرا که (شیطان به وسیله سخنان ناموزون)، میان آن ها فتنه و فساد می کند همیشه شیطان دشمن آشکاری برای انسان بوده است! (53) پروردگار شما، از (نیات و اعمال) شما آگاهتر است اگر بخواهد (و شایسته بداند)، شما را مشمول رحمت خود می سازد و اگر بخواهد، مجازات می کند و ما تو را بعنوان مامور بر آنان نفرستاده ایم (که آنان را
ص: 698
مجبور به ایمان کنی!) (54) پروردگار تو، از حال همه کسانی که در آسمان ها و زمین هستند، آگاهتر است و (اگر تو را بر دیگران برتری دادیم، به خاطر شایستگی توست،) ما بعضی از پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم و به داوود، زبور بخشیدیم. (55) بگو:
«کسانی را که غیر از خدا (معبود خود) می پندارید، بخوانید! آن ها نه می توانند مشکلی را از شما برطرف سازند، و نه تغییری در آن ایجاد کنند.» (56) کسانی را که آنان می خوانند، خودشان وسیله ای (برای تقرب) به پروردگارشان می جویند، وسیله ای هر چه نزدیکتر و به رحمت او امیدوارند و از عذاب او می ترسند چرا که عذاب پروردگارت، همواره در خور پرهیز و وحشت است! (57) هیچ شهر و آبادی نیست مگر این که آن را پیش از روز قیامت هلاک می کنیم یا (اگر گناه کارند،) به عذاب شدیدی گرفتارشان خواهیم ساخت این، در کتاب الهی [لوح محفوظ] ثبت است. (58) هیچ چیز مانع ما نبود که این معجزات (درخواستی بهانه جویان) را بفرستیم جز این که پیشینیان (که همین درخواستها را داشتند، و با ایشان هماهنگ بودند)، آن را تکذیب کردند (از جمله،) ما به (قوم) ثمود، ناقه دادیم (معجزه ای) که روشنگر بود امّا بر آن ستم کردند (و ناقه را کشتند). ما معجزات را فقط برای بیم دادن (و اتمام حجت) می فرستیم. (59) (به یاد آور) زمانی را که به تو گفتیم: «پروردگارت احاطه کامل به مردم دارد (و از وضعشان کاملًا آگاه است.) و ما آن رؤیایی را که به تو نشان دادیم، فقط برای آزمایش مردم بود همچنین شجره ملعونه [درخت نفرین شده] را که در قرآن ذکر کرده ایم. ما آن ها را بیم داده (و انذار) می کنیم امّا جز طغیان عظیم، چیزی بر آن ها نمی افزاید!» (60) (به یاد آورید) زمانی را که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده کنید!» آن ها همگی سجده کردند، جز ابلیس که گفت: «آیا برای کسی سجده کنم که او را از خاک آفریده ای؟!» (61) (سپس) گفت: «به من بگو، این کسی را که بر من برتری داده ای (به چه دلیل بوده است؟) اگر مرا تا روز قیامت
ص: 699
زنده بگذاری، همه فرزندانش را، جز عدّه کمی، گم راه و ریشه کن خواهم ساخت!» (62) فرمود: «برو! هر کس از آنان از تو تبعیت کند، جهنم کیفر شماست، کیفری است فراوان! (63) هر کدام از آن ها را می توانی با صدایت تحریک کن! و لشکر سواره و پیاده ات را بر آن ها گسیل دار! و در ثروت و فرزندانشان شرکت جوی! و آنان را با وعده ها سرگرم کن! -- ولی شیطان، جز فریب و دروغ، وعده ای به آن ها نمی دهد -- (64)
«وَ قَالُواْ اَئِذَا کُنَّا عِظَامًا وَ رُفَاتًا اَ اِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِیدًا…»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
ابیّ بن خلف استخوان پوسیده ای را از داخل دیواری گرفت، و با دست خود پاره پاره کرد و به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: «اَئِذَا کُنَّا عِظَامًا وَ رُفَاتًا اَ اِنَّا لَمَبْعُوثُونَ؟» پس خداوند در پاسخ او فرمود: «قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی اَنشَاَهَا اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ.»(2) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «اَوْ خَلْقاً مِمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ» مرگ است.(3) «وَ لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ وَ آتَیْنَا دَاوُودَ زَبُورًا»(4) مرحوم ابن شهر آشوب از امام کاظم(علیه السلام) روایت نموده که خداوند حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را به سبب علم و فضل و عقل، بر همه ی پیامبران فضیلت داد، و علی بن ابی طالب(علیه السلام)
ص: 700
را نیز به سبب علم و عقل بر همه ی صدّیقین فضیلت داد.(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«خداوند مخلوقی افضل و اکرم و بهتر از من نیافریده است» پس من گفتم:
یا رسول الله آیا شما افضل از جبرییل هستی؟ فرمود: خداوند تبارک و تعالی پیامبران مرسل خود را بر ملائکه مقرّب خود فضیلت داده است، و مرا بر جمیع پیامبران و مرسلین فضیلت داده، و پس از من تو را و امامان از فرزندان تو را بر دیگران فضیلت داده است، و ملائکه خدّام ما و خدّام دوستان ما هستند.(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
برخی از قریش به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: برای چه شما بر پیامبران سبقت گرفته ای، و افضل از آنان هستی، در حالی که خاتم آنان می باشی؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
من در میثاق، هنگامی که خداوند از پیامبران خود پیمان گرفت، و فرمود:
«ا لستُ بربّکم قالوا بلی» نخستین پیامبری بودم که به خدای خود «بلی» گفتم،
ص: 701
از این رو در اقرار به ربوبیّت خداوند، بر آنان سبقت گرفتم.(1) ابن ابی یعفور گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
آقای پیامبران و مرسلین و اولو العزم که به خاطر آنان آسیاب عالم می چرخد:
نوح(علیه السلام) و ابراهیم(علیه السلام) و موسی(علیه السلام) و عیسی(علیه السلام) و محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند.(2) امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری فرمود:
خداوند پیامبران اولو العزم را به خاطر علم شان بر پیامبران دیگر فضیلت داد، و ما را در فضلشان بر آنان فضیلت داد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عالم به چیزهایی بود که آنان نبودند، و آن حضرت علم خود را به ما تعلیم نمود، و ما علم خود را برای شیعیان خود روایت نمودیم، پس هر کدام آنان که سخنان ما را پذیرفتند، مقام بلندتری پیدا کردند، و ما هر کجا باشیم شیعیان ما با ما هستند.(3)
ص: 702
«قُلِ ادْعُواْ الَّذِینَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَ لَا تَحْوِیلاً…»(1) امام صادق(علیه السلام) هر گاه بیمار می شد می فرمود:
خدایا تو در قرآن از کسانی که غیر تو را می خوانند ملامت و سرزنش نموده و می فرمایی: «قُلِ ادْعُواْ الَّذِینَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُونَ…» پس ای خدایی که جز او کسی نمی تواند بلا و بیماری مرا برطرف کند، درود و صلوات خود را بر محمّد و آل او بفرست، و بلا را از من برطرف کن و آن را به کسی منتقل نما که پروردگار دیگری را می پرستد.(2) مولّف گوید:
آیه فوق ظاهر در شرک عبادی و افعّالی می باشد از این رو در تفسیر آیه «وَ مَا یُؤْمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللهِ اِلَّا وَ هُم مُّشْرِکُونَ» امام صادق(علیه السلام) فرمود: بیشتر اهل ایمان گرفتار شرک افعّالی هستند و آن این است که می گویند: «اگر فلانی نبود، من هلاک شده بودم، و اگر فلانی نبود، اهل و عیال من ضایع شده بودند» راوی حدیث گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: اگر بگوید: «اگر خدا بر من منّت نگذارده بود، و فلانی را واسطه ی اصلاح کار من نکرده بود، من هلاک و تباه می شدم» چگونه است؟ امام(علیه السلام) فرمود:
اگر این گونه و امثال آن بگوید [و خدا را موثّر اصلی بداند] باکی نیست.(3)
ص: 703
«اُولَئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ اِلَی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ اَیُّهُمْ اَقْرَبُ وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ یَخَافُونَ عَذَابَهُ…»(1) حارث بن مغیره و یا پدرش گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: در وصیّت های لقمان چه چیزهایی بود؟ فرمود:
چیزهای عجیبی بود، و عجیب ترین آن ها این بود، که به فرزند خود فرمود:
«از خدای خود آن گونه بترس که اگر عبادت جنّ و انس را انجام بدهی، باز او تو را عذاب نماید، و به خدای خود آن گونه امیدوار باش که اگر گناه جنّ و انس را انجام داده باشی، او به تو ترحّم نماید».
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: پدرم می فرمود: هیچ بنده ی مومنی نیست، مگر آن که در قلب او، دو نور وجود دارد:» نور ترس و نور امید، و اگر ترس و امید او را موازنه کنند، هیچ کدام بر دیگری افزونی ندارد.(2) مولّف گوید:
درباره ی خوف و رجا، روایات فراوانی وارد شده، و ما به برخی از آن ها اشاره می کنیم.
ص: 704
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که از خدا بترسد، خداوند هر چیزی را از او می ترساند.(1) به امام صادق(علیه السلام) گفته شد: گروهی گناه می کنند، و می گویند: «ما امیدوار [به عفو خدا] هستیم» و این گونه هستند تا از دنیا می روند؟ امام(علیه السلام) فرمود: دروغ می گویند، آرزوهای کاذب، آنان را از راه حقّ منحرف نموده است، و آنان حقیقتاً امیدوار نیستند، چرا که هر کس امید به چیزی داشته باشد، آن را طلب می کند، و هر کس از چیزی بترسد، از آن فرار می نماید.(2) و در سخن دیگری فرمود:
حبّ جاه و ریاست و شهرت، در قلب انسان خائف و باتقوا، جمع نمی شود.(3) حمزة بن حمران گوید:
از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود: یکی از خطبه هایی که از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) باقی مانده است این است که فرمود: «ای مردم… آگاه باشید، که مومن بین دو هراس به سر می برد، 1. گذشته های او، که نمی داند خدا با او چه خواهد نمود؛ 2. باقیمانده ی عمر او، که نمی داند خداوند چه تقدیری برای او خواهد کرد؟ پس
ص: 705
باید بنده ی مومن نیرویی که دارد را صرف نجات خود بکند، و از دنیا برای آخرت خود ذخیره نماید، و قبل از پیری، از جوانی خود بهره بگیرد، و قبل از مردن، از حیات خود استفاده کند.
سپس فرمود: سوگند به خدایی که جان محمّد(صلی الله علیه و آله) در اختیار اوست، بعد از دنیا، راهی برای نجات و خشنود نمودن خدا نیست، چرا که بعد از مرگ یا بهشت است و یا دوزخ!(1) «وَ اِن مَّن قَرْیَةٍ اِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ اَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَابًا شَدِیدًا…»(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «مهلکوها» مرگ و مردن است.(3) محمّد بن مسلم گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) نیز از امّت هاست، و هلاکت به معنای مرگ است.(4)
ص: 706
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ» مرگ و یا کشته شدن و یا غیر آن می باشد. یعنی قبل از قیامت خوبان و مومنین با کشته شدن، و یا حوادث دیگری می میرند و غیر مومنین با عذاب شدیدی می میرند.(1) «وَ مَا مَنَعَنَا اَن نُّرْسِلَ بِالآیَاتِ اِلَّا اَن کَذَّبَ بِهَا الاَوَّلُونَ وَ آتَیْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرْسِلُ بِالْآیاتِ اِلَّا تَخْویفاً»(2) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر و شان نزول این آیه می فرماید:
مردم [مکّه] از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواستند که آیه و نشانه ای از طرف خداوند برای آنان نازل شود؛ پس جبرییل نازل شد و به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: خداوند می فرماید:
مانعی برای ما نیست که آیاتی را بفرستیم، جز این که همین درخواست را امّت های پیشین کردند، و ما آیاتی برای آنان فرستادیم، و آنان ایمان نیاوردند، و ما آنان را هلاک نمودیم، از این رو ما خواسته ی امّت تو را، به تاخیر انداختیم.
[تا همانند امّت های پیشین هلاکت نشوند.](3)
ص: 707
«وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی القُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ اِلَّا طُغْیَانًا کَبِیرًا»(1) در تفسیر عیّاشی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود از «فتنة» در آیه «وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی اَرَیْناکَ اِلَّا فِتْنَة…» آزمایش خداوند و کوردلی مردم مکّه یعنی مشرکین و منافقین است و مقصود از شجره ی ملعونه در قرآن، بنی امیّه هستند.(2) امام حسن(علیه السلام) در سخن مفصّلی [که به عدّه ای پاسخ داده است]، به مروان بن حکم بن العاص فرموده:
امّا تو ای مروان! این تنها من نیستم که به تو و پدرت عاص بن وائل [که از مستهزئین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود] دشنام و سبّ می کنم، بلکه خداوند(عزوجل) در قرآن، به تو و پدرت و اهل بیت و ذریّه تو لعنت نموده است، و به فرموده ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تا قیامت هر کس از نسل پدر تو به دنیا بیاید ملعون خواهد بود.
سپس فرمود: به خدا سوگند ای مروان نه تو و نه احدی از کسانی که در محضر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودند، شکّی ندارند که رسول خدا شما را لعنت نمود، و خداوند چنین تخویف و تشدیدی را سبب طغیان بزرگ تو دانست و فرمود: «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی القُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ اِلَّا طُغْیَانًا کَبِیرًا»، و تو و ذریّه ی تو ای مروان! شجره ی ملعونه هستید!(3)
ص: 708
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) سخن مفصّلی نقل شده که فرمودند:
خداوند آن دسته از اهل کتاب را که پایدار به کتاب خدا بودند و در ظاهر و باطن به آن عمل می کردند، شجره ای معرّفی نمود، که اصل آن ثابت و فرع آن در آسمان می باشد، و همواره با اذن پروردگار خود، میوه می دهد، و مقصود خداوند علوم حقّه ای است که در هر زمان [از ناحیه ی ما] به آنان می رسد.
سپس فرمودند:
و خداوند دشمنان آنان را شجره ی ملعونه ای قرار داد که همواره می کوشند تا با زبان خود نور خدا را خاموش نمایند، در حالی که خداوند اراده نموده، تا نور خود را کامل نماید، و اگر منافقانِ ملعون می دانستند که این آیات در مذمّت از آنان است، این آیات را همانند آیات دیگری که از قرآن جدا نمودند، جدا می کردند.(1)
ص: 709
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) [در زمان خلافت عمر] به عمر فرمود:
ای ابا حفص! می خواهی بگویم: درباره ی بنی امیّه چه آیاتی نازل شده است؟ عمر گفت: آری. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آیه «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی القُرْآنِ» درباره ی آنان نازل شده است! پس عمر خشمگین شد و گفت: دروغ می گویی، بنی امیّه از تو بهتر هستند و بیشتر به خویشان خود کمک می کنند!(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
روزی مردم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را با نهایت تاسّف و حزن و اندوه دیدند و گفتند:
یا رسول الله شما را چه می شود؟! فرمود: دیشب در خواب بچّه های بنی امیّه را دیدم که بر منبر من بالا می رفتند، پس گفتم: خدایا در زمان حیات من چنین خواهد شد؟! و خداوند فرمود: بلکه بعد تو چنین خواهد شد.(2) ابو الطفیل گوید:
در مسجد کوفه بودم که علی(علیه السلام) بالای منبر سخن می گفت و ابن کوّای [خارجی] در آخر مسجد صدا زد: یا امیرالمؤمنین! معنای «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی القُرْآنِ» چیست؟ فرمود: مقصود آن دو فاجر از قریش و از بنی امیّه می باشند. [و مقصود آن حضرت خلفای ثلاثه بود.](3)
ص: 710
مولّف گوید:
روایات فراوانی در تفسیر آیه فوق وارد شده که مقصود از «شَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ» در قرآن غاصبین خلافت و بنی امیّه هستند، به تفسیر عیّاشی و مجمع البیان و احتجاج و تفسیر قمّی و…، مراجعه شود.
«وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ اَجْلِبْ عَلَیْهِم بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شَارِکْهُمْ فِی الاَمْوَالِ وَ الاَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ اِلَّا غُرُوراً»(1) ابلیس اوّل کسی است که به خاطر تعصّب و منیّت و تکبّر، نسبت به آدم(علیه السلام) از امر خداوند سرپیچی نمود و به آدم سجده نکرد و از درگاه خداوند رانده شد، و مورد لعنت او قرار گرفت و با خدای خود محاجّه کرد، و او را اغواکننده و گم راه کننده خود دانست و گفت: «حال که با من چنین کردی اگر تا قیامت به من مهلت بدهی، من فرزندان آدم را گم راه می کنم -- جز آنان که مخلص باشند» -- خداوند نیز به او فرمود: هر کس از تو پیروی کند، ما او را با تو در جهنّم عذاب خواهیم کرد، پس تو هر چه می توانی برای گم راهی آنان بکوش «وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ…» یعنی آن چه می توانی با صدا زدن، آنان را وادار به گناه و نافرمانی من کن و با لشکر پیاده نظام و سواره نظام خود بر آنان بتاز، و در اموال و اولاد آنان شرکت کن و….
ابن عبّاس در تفسیر «وَ شَارِکْهُمْ فِی الاَمْوَالِ وَ الاَوْلادِ» گوید:
امام حسن(علیه السلام) روزی با یزید بن معاویه خرما می خورد و یزید به آن حضرت گفت:
«ای حسن من همواره با تو دشمن بوده ام» امام حسن(علیه السلام) به او فرمود: ای یزید!
ص: 711
بدان که ابلیس هنگام انعقاد نطفه تو با پدرت معاویه شریک بود، و تو، از نطفه پدرت و ابلیس -- که با هم دیگر مخلوط شد -- به دنیا آمدی از این رو دشمن من هستی، چرا که خداوند می فرماید: «وَ شَارِکْهُمْ فِی الاَمْوَالِ وَ الاَوْلادِ» و نیز شیطان با جدّ تو حرب نیز در جماع شریک شد، و از آنان جدّ دیگر تو صخر به دنیا آمد، و او نیز با جدّ من رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دشمن بود!(1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند بهشت را بر هر انسان فحّاش بی حیایی که باکی ندارد، از آن چه می گوید و از آن چه درباره ی او می گویند، حرام نموده است. سپس فرمود: «و اگر تو بررسی کنی او را ناپاک و شرک شیطان خواهی یافت.» به آن حضرت گفته شد: آیا در بین مردم شرک شیطان وجود دارد؟ فرمود: مگر سخن خدا را قرائت نکرده ای که می فرماید: «وَ شَارِکْهُمْ فِی الاَمْوَالِ وَ الاَوْلادِ.»(2)
ص: 712
امام صادق(علیه السلام) به ابو بصیر فرمود:
ای ابا محمّد! کسی که با همسر خود خلوت می کند چه می گوید؟ ابو بصیر گوید:
گفتم: چه می تواند بگوید؟ فرمود: آیا به تو یاد بدهم که چه کلماتی را بگویی؟ گفتم:
آری. فرمود: در آن حال باید بگویی: «اللَّهُمَّ اِنْ قَضَیْتَ لِی فِی رَحِمِهَا شَیْئاً فَاجْعَلْهُ بَارّاً تَقِیّاً وَ اجْعَلْهُ مُسْلِماً سَوِیّاً وَ لَا تَجْعَلْ فِیهِ شِرْکاً لِلشَّیْطَانِ» گفتم: از کجا معلوم می شود که شیطان شرکت نموده، و فرزند شرک شیطان است؟ فرمود: مگر قرآن نخوانده ای که می فرماید: «وَ شَارِکْهُمْ فِی الاَمْوَالِ وَ الاَوْلادِ؟» سپس فرمود: شیطان هنگام مجامعت و همبستر شدن مرد با زن، می آید و همانند مرد عمل می کند و او نیز کار زناشویی انجام می دهد. گفتم: نشانه آن چیست؟ فرمود: دوستی و دشمنی با ما اهل بیت نشانه آن است، و کسی که ما را دوست بدارد نطفه ی او نطفه ی بنده خداست، و کسی که ما را دوست نداشته باشد، نطفه او نطفه ی شیطان است(1).
ص: 713
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس باکی نداشته باشد، از آن چه می گوید، و از آن چه درباره ی او گفته می شود، شرک شیطان است، و کسی که باکی نداشته باشد که مردم او را در حال گناه ببینند، او نیز شرک شیطان است، و کسی که بدون تَرِه [یعنی ظلم و انتقام گیری] غیبت برادر خود را بکند، شرک شیطان است، و کسی که علاقه شدیدی به حرام و زنا داشته باشد، شرک شیطان است.(1) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
اگر نطفه از مال حرام باشد، فرزند شرک شیطان است، و شیطان با پدر او در جماع شریک بوده است.(2) و فرمود: هنگامی که کسی زنا می کند، شیطان نیز آلت خود را داخل می نماید، و نطفه او با نطفه زانی مخلوط می شود و خداوند فرزند را از هر دو نطفه خلق می کند و این فرزند شرک شیطان خواهد بود.(3)
ص: 714
«اِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ وَ کَفَی بِرَبِّکَ وَکِیلاً»(1) مولّف گوید:
مقصود از «عبادی» عباد مُخلَصین است، به قرینه آیه ی «اِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»(2)، و «وَکَفَی بِرَبِّکَ وَکِیلاً» اشاره ی به راه نجات از شرّ شیطان است که باید تنها به خداوند توکّل کنند، و از شرّ شیطان، به او پناه ببرند و استعاذه نمایند.
مرحوم عیّاشی از یکی از ائمّه(علیهم السلام) روایت نموده که فرموده اند:
مقصود از «عبادی» علی(علیه السلام) است، و این آیه درباره ی او نازل شده است، و در ذیل این روایت آمده که امام(علیه السلام) می فرماید: ما امیدواریم که این آیه درباره همه ی بندگان محبوب خدا جاری باشد.(3) و در نهج البلاغه از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که می فرماید:
بترسید که دشمن خدا -- شیطان -- شما را گم راه نماید، و با لشکر پیاده نظام و سواره نظام خود، شما را وادار به گناه نماید، و به خدا سوگند او بر پدر شما آدم فخر نمود.
و حسب شما را خراب کرد، و نَسَب شما را آلوده نمود، و با لشکر پیاده و سواره ی خود، هر کجا توانست راه را بر شما بست و…(4)
ص: 715
رَبُّکُمُ الَّذی یُزْجی لَکُمُ الْفُلْكَ فِی الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ اِنَّهُ کانَ بِکُمْ رَحیمًا وَ اِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ اِلَّا اِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ اِلَی الْبَرِّ اَعْرَضْتُمْ وَ کانَ الْاِنْسانُ کَفُورًا اَ فَاَمِنْتُمْ اَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ جانِبَ الْبَرِّ اَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِبًا ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ وَکیلًا اَمْ اَمِنْتُمْ اَنْ یُعیدَکُمْ فیهِ تارَةً اُخْری فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قاصِفًا مِنَ الرِّیحِ فَیُغْرِقَکُمْ بِما کَفَرْتُمْ ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنا بِهِ تَبیعًا وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلًا یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ فَمَنْ اُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَاُولئِكَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلًا وَ مَنْ کانَ فی هذِهِ اَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ اَعْمی وَ اَضَلُّ سَبیلًا وَ اِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذی اَوْحَیْنا اِلَیْكَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ وَ اِذًا لاَتَّخَذُوكَ خَلیلًا وَ لَوْ لا اَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ اِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلیلًا اِذًا لَاَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَیْنا نَصیرًا وَ اِنْ کادُوا لَیَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْاَرْضِ لِیُخْرِجُوكَ مِنْها وَ اِذًا لا یَلْبَثُونَ خِلافَكَ اِلَّا قَلیلًا سُنَّةَ مَنْ قَدْ اَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْویلًا اَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ اِلی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ اِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُودًا وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسی اَنْ یَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقامًا مَحْمُودًا وَ قُلْ رَبِّ اَدْخِلْنی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ اَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لی مِنْ لَدُنْكَ سُلْطانًا نَصیرًا وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ اِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقًا وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ اِلَّا خَسارًا وَ اِذا اَنْعَمْنا عَلَی الْاِنْسانِ اَعْرَضَ وَ نَای بِجانِبِهِ وَ اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ کانَ یَؤُسًا قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ اَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ اَهْدی سَبیلًا
ص: 716
«اِزجاء» سوق دادن و پی کردن چیزی است، از حالی به حال دیگر، و «حاصِباً» از حَصَبَهُ بالحجارة حصباً یعنی رماه به رمیاً متتابعاً» به معنای پیاپی سنگباران کردن است، و بعضی گفته اند: «حاصب» باد همراه با سنگ ریزه است، و «قاصف» باد تند است، و «لِیَفتِنونکَ»، یعنی نزدیک بود که تو را گرفتار فتنه نمایند، و «لیستفزّونک من الارض» یعنی نزدیک بود تو را وادار نمایند تا از مکّه خارج شوی، و «اقم الصلاة لدلوک الشمس» دُلوک به معنای زوال است، و بعضی گفته اند: دلوک شمس، از زوال شمس تا غروب آن است، و «دَلَکَتِ الشمس» اذا مالت، و «تهجّد» به معنای تیقّظ و بیداری است، و «هجود» به معنای خواب است، و «هَجَدّتَه» اذا نَوَّمتَه، و «نافلة و نَفل» به معنای [زیاده و] غنیمت است، و «شاکلة» به معنای [سجیّة] و طریقت است، [و در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) آمده که فرمود: «یعمل علی شاکلته» یعنی علی نیّته.](1)
پروردگارتان کسی است که کشتی را در دریا برای شما به حرکت درمی آورد، تا از نعمت او بهره مند شوید او نسبت به شما مهربان است. (66) و هنگامی که در دریا ناراحتی به شما برسد، جز او، تمام کسانی را که (برای حل مشکلات خود) می خوانید، فراموش می کنید امّا هنگامی که شما را به خشکی نجات دهد، روی می گردانید و انسان، بسیار ناسپاس است! (67) آیا از این ایمن هستید که در خشکی (با یک زلزله شدید) شما را در زمین فرو ببرد، یا طوفانی از سنگریزه بر شما بفرستد (و در آن مدفونتان کند)، سپس حافظ (و یاوری) برای خود نیابید؟! (68) یا این که ایمن هستید که بار دیگر شما را به دریا
ص: 717
بازگرداند، و تندباد کوبنده ای بر شما بفرستد، و شما را به خاطر کفرتان غرق کند، سپس دادخواه و خونخواهی در برابر ما پیدا نکنید؟! (69) ما آدمیزادگان را گرامی داشتیم و آن ها را در خشکی و دریا، (بر مرکبهای راهوار) حمل کردیم و از انواع روزیهای پاکیزه به آنان روزی دادیم و آن ها را بر بسیاری از موجوداتی که خلق کرده ایم، برتری بخشیدیم. (70) (به یاد آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان می خوانیم! کسانی که نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را (با شادی و سرور) می خوانند و بقدر رشته شکاف هسته خرمایی به آنان ستم نمی شود! (71) امّا کسی که در این جهان (از دیدن چهره حق) نابینا بوده است، در آخرت نیز نابینا و گم راهتر است! (72) نزدیک بود آن ها تو را (با وسوسه های خود) از آن چه بر تو وحی کرده ایم بفریبند، تا غیر آن را به ما نسبت دهی و در آن صورت، تو را به دوستی خود برمیگزینند! (73) و اگر ما تو را ثابت قدم نمی ساختیم (و در پرتو مقام عصمت، مصون از انحراف نبودی)، نزدیک بود به آنان تمایل کنی. (74) اگر چنین می کردی، ما دو برابر مجازات (مشرکان) در زندگی دنیا، و دو برابر (مجازات) آن ها را بعد از مرگ، به تو می چشاندیم سپس در برابر ما، یاوری برای خود نمی یافتی! (75) و نزدیک بود (با نیرنگ و توطئه) تو را از این سرزمین بلغزانند، تا از آن بیرونت کنند! و هر گاه چنین می کردند، (گرفتار مجازات سخت الهی شده،) و پس از تو، جز مدّت کمی باقی نمی ماندند! (76) این سنت (ما در مورد) پیامبرانی است که پیش از تو فرستادیم و هرگز برای سنت ما تغییر و دگرگونی نخواهی یافت! (77) نماز را از زوال خورشید (هنگام ظهر) تا نهایت تاریکی شب [نیمه شب] برپا دار و همچنین قرآن فجر [نماز صبح] را چرا که قرآن فجر، مشهود (فرشتگان شب و روز) است! (78) و پاسی از شب را (از خواب برخیز، و) قرآن (و نماز) بخوان! این یک وظیفه اضافی برای توست امید است پروردگارت تو را به مقامی در خور ستایش برانگیزد! (79) و بگو: «پروردگارا! مرا (در هر کار،) با صداقت وارد
ص: 718
کن، و با صداقت خارج ساز! و از سوی خود، حجتی یاری کننده برایم قرار ده!» (80) و بگو: «حق آمد، و باطل نابود شد یقیناً باطل نابود شدنی است!» (81) و از قرآن، آن چه شفا و رحمت است برای مومنان، نازل می کنیم و ستم گران را جز خسران (و زیان) نمی افزاید.
(82) هنگامی که به انسان نعمت می بخشیم، (از حق) روی می گرداند و متکبرانه دور می شود و هنگامی که (کمترین) بدی به او می رسد، (از همه چیز) مایوس می گردد! (83) بگو: «هر کس طبق روش (و خلق و خوی) خود عمل می کند و پروردگارتان کسانی را که راهشان نیکوتر است، بهتر می شناسد.» (84)
«وَ اِذَا مَسَّکُمُ الْضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ اِلَّا اِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ اِلَی الْبَرِّ اَعْرَضْتُمْ وَ کانَ الْاِنْسانُ کَفُوراً»(1) مرحوم صدوق با سند خود از امام عسکری(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در تفسیر «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» فرمود:
«الله» آن معبودی است که هر مخلوقی هنگام حاجت و سختی، و ناامید شدن از اسباب، به او پناه می برد، و تو، هنگامی که می گویی: «بِسْمِ اللّهِ» یعنی من نسبت به همه امور خود، از خدایی استمداد و کمک می خواهم که جز او کسی سزاوار عبادت و پرستش نیست، آن خدایی که هر بیچاره ای به او پناهنده شود، او را پناه می دهد، و هر دعاکننده ای او را بخواند، او را اجابت می نماید.
چنان که امام صادق(علیه السلام) در پاسخ کسی که می گفت: «ای فرزند رسول خدا، خدا را برای من معرّفی کن، چرا که منکرین خدا، مرا متحیّر نموده اند» فرمود:
ای بنده ی خدا! آیا تا کنون سوار بر کشتی شده ای؟ او گفت: آری. فرمود: آیا
ص: 719
کشتی تو شکسته است به گونه ای که هیچ کشتی دیگر و هیچ غوّاصی برای نجات تو نباشد؟ او گفت: آری؛ فرمود: آیا در آن حال قلب تو متوجّه کسی شده است که او قادر بر نجات تو باشد، و تو را از این مهلکه و خطر رهایی بخشد؟ او گفت: آری. امام صادق(علیه السلام) فرمود: او همان خدایی است که هنگام بیچارگی، جز او کسی نجات دهنده و پناه دهنده نیست…(1) ابو الجارود گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«قاصِفاً مِنَ الرِّیحِ» به قرائت ما «عاصِفاً مِنَ الرِّیحِ» است.(2) «وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ…»(3)
ص: 720
امام سجّاد(علیه السلام) فرمود:
«کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ» یعنی، ما بنی آدم را بر سایر خلق خود فضیلت دادیم. «وَ حَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ» یعنی آنان را بر هر خشک و تری مسلّط نمودیم و دریا و خشکی را برای آنان مسخّر کردیم. «وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ» یعنی از همه میوه های پاکیزه، آنان را بهره مند نمودیم. «وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً» یعنی هر حیوان چرنده و پرنده ای، با دهان خود آب و غذا می خورد، و دست خود را برای آب و غذا بالا نمی برد، جز بنی آدم که با دست خود غذا می خورد و این فضیلتی است برای آنان.(1) جابر گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً» فرمود:
هر مخلوقی از حیوانات سر به زیر است، [و روی پاها و دست های خود قرار دارد] جز انسان که سربلند می باشد، و دارای قامت راست و مستقیم است.(2) اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضَ» فرمود:
آسمان ها و زمین و آن چه از مخلوق بین آن هاست، در جوف کرسیّ قرار دارند،
ص: 721
و چهار ملک با اذن پروردگار، آن را حمل می کنند، و یکی از چهار ملک به صورت انسان است، و صورت انسان گرامی ترین صورت هاست نزد خداوند…(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
عبادت علی بن الحسین زین العابدین(علیه السلام) این بود که چون طعام و غذا را مقابل او می گذاردند می فرمود: «خدایا! این از منّت و فضل و عطای تو است، پس تو آن را برای ما با برکت و گوارا گردان، و چون خوردیم، باز برای ما جایگزین فرما، و چه بسا کسانی نیازمند به این غذا هستند، و تو آن را روزی ما نمودی، و به ما احسان کردی؛ خدایا تو ما را از شکرگزاران قرار ده.» و چون سفره ی طعام برچیده می شد، می فرمود: «الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی حَمَلَنَا فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقَنَا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلَنَا عَلَی کَثِیرٍ مِنْ خَلْقِهِ اَوْ مِمَّنْ خَلَقَ تَفْضِیلًا» یعنی ستایش خدایی را که دریا و خشکی را برای ما مسخّر نمود و از روزی های پاکیزه به ما عطا کرد، و ما را بر بیشتر مخلوق خود فضیلت داد.(2)
ص: 722
عبد الله بن سنان گوید:
از امام صادق(علیه السلام) سوال کردم و گفتم: آیا ملائکه افضل اند یا بنی آدم؟ فرمود:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمود: خداوند در ملائکه فقط عقل قرار داد، و در چهارپایان فقط شهوت قرار داد، و در بنی آدم عقل و شهوت را با هم قرار داد، پس کسی که عقل او غالب بر شهوتش باشد، بهتر از ملائکه است، و کسی که شهوت او غالب بر عقلش باشد، بدتر و پست تر از چهارپایان است!(1) ابو الصباح کنانی گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«خداوند هیچ مخلوقی را خلق نکرده که نزد او گرامی تر از مومن باشد، چرا که ملائکه، خدّام مومنین اند، و جوار خداوند مخصوص به مومنین است، و بهشت برای مومنین است، و حور العین برای مومنین است و…»(2) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
من افضل از جبرییل و میکائیل و اسرافیل و جمیع ملائکه مقرّب خدا هستم،
ص: 723
و من خیر البریّه و سیّد و آقای فرزندان آدم هستم.(1) «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ اُنَاسٍ بِاِمَامِهِمْ فَمَنْ اُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَاُوْلَئِکَ یَقْرَؤُونَ کِتَابَهُمْ وَ لَا یُظْلَمُونَ فَتِیلاً»(2) یعقوب بن شعیب گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: «مقصود از «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ اُنَاسٍ بِاِمَامِهِمْ» چیست؟ فرمود: روز قیامت خداوند مردم هر قرنی از این امّت را با امامشان صدا می زند.
گفتم: بنابراین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با مردم قرن خود، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) با مردم قرن خود، و امام حسن(علیه السلام) با مردم قرن خود، و امام حسین(علیه السلام) با مردم قرن خود، که در زمان آنان به شهادت رسیده است، می آیند؟ فرمود: آری.(3) حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر قومی را در قیامت، با امام زمانشان و کتاب خدا، و سنّت پیامبرشان، صدا می زنند.(4)
ص: 724
اصبغ بن نباته گوید:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) به ما دستور داد تا از کوفه به مدائن برویم، پس ما روز یکشنبه حرکت کردیم، و عمرو بن حریث با هفت نفر دیگر نیامدند، و برای تفریح به مکانی در حیره به نام «خورنق» رفتند و گفتند: ما چهارشنبه حرکت می کنیم و قبل از آن که دیگران جمع شوند خود را به علی(علیه السلام) می رسانیم. پس مشغول غذا خوردن بودند که سوسماری را صید کردند، و عمرو بن حریث آن را روی دست خود گرفت و گفت:
این امیرالمؤمنین است، با او بیعت کنید، پس همگی با او بیعت نمودند، و شب چهارشنبه حرکت کردند و روز جمعه وارد مسجد مدائن شدند، در حالی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) خطبه می خواند، و چون امیرالمؤمنین(علیه السلام) آنان را دید، فرمود:
«ای مردم! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من هزار حدیث یاد داد، و از هر حدیثی هزار باب از علم برایم گشوده شد، و هر بابی را هزار مفتاح و کلید می باشد، و خداوند جلّ جلاله می فرماید: «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ اُنَاسٍ بِاِمَامِهِمْ» و اکنون من برای شما به خداوند سوگند یاد می کنم، که روز قیامت هشت نفر را با امامشان صدا می زنند، و امام آنان سوسمار است، و اگر بخواهم می توانم آنان را معرّفی نمایم».
اصبغ بن نباته گوید:
من در آن حال عمرو بن حریث را دیدم، که چون سخنان امیرالمؤمنین(علیه السلام) را شنید، از شرمندگی و حیا، مانند شاخه خرمایی سر به زیر شد.(1)
ص: 725
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که آیه «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ اُنَاسٍ بِاِمَامِهِمْ» نازل شد، مسلمانان به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: یا رسول الله! آیا شما امام همه ی مردم نیستید؟ فرمود: آری من رسول خدا هستم، برای همه مردم و لکن بعد از من از طرف خداوند امامانی از اهل بیت من خواهند بود، و مردم آنان را تکذیب می کنند و پیشوایان کفر و ضلالت و پیروان شان به آنان ظلم خواهند کرد؛ و کسانی که امامان از اهل بیت مرا دوست بدارند، و تصدیق نمایند، و از آنان پیروی کنند، از من خواهند بود، و با من هم نشین می باشند و زود است که مرا ملاقات نمایند.
سپس فرمود: آگاه باشید که هر کس به آنان ظلم کند، و آنان را تکذیب نماید، از من نیست و با من هم نشین نخواهد بود، و من از او بیزار هستم.(1)
ص: 726
«فَمَنْ اُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَاُوْلَئِکَ یَقْرَؤُونَ کِتَابَهُمْ وَ لَا یُظْلَمُونَ فَتِیلاً»(1) ابو بصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
روز قیامت که می شود، هر کسی را با نام امام خود که در زمان او مرده است، صدا می زنند. پس اگر متنبّه [و اهل معرفت به امام خود] باشد، نامه او را به دست راستش می دهند، چنان که خداوند می فرماید: «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ اُنَاسٍ بِاِمَامِهِمْ» و چون نامه او به دست راستش داده می شود، می گوید: «هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ اِنِّی ظَنَنْتُ اَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ…»(2)، و مقصود از کتاب، امام است، پس کسی که امام خود را رها کند مشمول آیه ی «فَنَبَذُوهُ وَرَاء ظُهُورِهِمْ»(3)، خواهد بود، و کسی که امامت او را انکار نماید، از اصحاب شمال است و خداوند درباره ی او می فرماید: «وَ اَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا اَصْحَابُ الشِّمَالِ * فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ * وَ ظِلٍّ مِّن یَحْمُومٍ.»(4)و(5) عمّار ساباطی گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
زمین بدون امامی که حلال خدا را حلال قرار بدهد، و حرام او را حرام قرار بدهد، نخواهد ماند، چنان که خداوند می فرماید: «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ اُنَاسٍ بِاِمَامِهِمْ». سپس
ص: 727
فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده است: «کسی که بدون امام بمیرد. [و اعتقاد به امامت امام عادل من عند الله پیدا نکند] مردن او مردن جاهلیّت خواهد بود.
عمّار ساباطی گوید:
مردم با شنیدن این سخنان، گردن های خود را کشیدند و چشمان خود را باز کردند، و امام صادق(علیه السلام) به آنان فرمود: مگر شما زمان جاهلیّت جهلاء «و تیره» را نمی شناسید؟ [یعنی در این زمان نیز مردم به واسطه نشناختن امام خود، مانند مردم زمان جاهلیّت جهلاء هستند.](1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
جوارح و اعضای بدن، بر علیه کسی شهادت می دهند، که عذاب بر او واجب شده باشد، و امّا مومن، نامه عمل او به دست راستش داده می شود، و خشنود است، چنان که خداوند می فرماید: «فَاَمّا مَن اُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَاُوْلَئِکَ یَقْرَؤُونَ کِتَابَهُمْ وَ لَا یُظْلَمُونَ فَتِیلاً»، [و فتیل: آن نخ وسط هسته خرما را گویند.](2)
ص: 728
«وَ مَن کَانَ فِی هَذِهِ اَعْمَی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ اَعْمَی وَ اَضَلُّ سَبِیلاً»(1) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:
کسی که -- با توجّه به خلقت آسمان ها و زمین، و رفت و آمد شب و روز، و سیر فلک و خورشید و ماه، و آیات عجیب دیگر این عالم -- در نیافته باشد که پشت این همه عجایب [و نشانه های علم و قدرت و حکمت و…] عجایب بزرگ تری خواهد بود، او [کور است و] در آخرت کورتر خواهد بود.(2) ابو بصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
آیه ی فوق درباره ی کسی است که حجّ واجب خود را به تاخیر می اندازد تا از دنیا می رود.(3) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که قرآن را بخواند و به آن عمل نکند، خداوند روز قیامت او را کور محشور می نماید، و او به خدای خود می گوید: «رَبِ لِمَ حَشَرْتَنِی اَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً.
قالَ کَذلِکَ اَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی» یعنی «خدایا برای چه مرا کور محشور نمودی در حالی که من در دنیا چشم داشتم؟ و خداوند به او می فرماید:
ص: 729
آیات ما برای تو آمد، و تو آن ها را به فراموشی سپردی [و به آن ها عمل نکردی] و ما نیز امروز تو را فراموش کردیم» و سپس دستور داده می شود که او را به جهنّم ببرند.(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی می فرماید:
سخت ترین کور، آن کوری است، که از فهم فضایل ما، کور است، و یا با ما دشمنی می کند، بدون این که از ما گناه و خطایی به گوش او رسیده باشد، جز این که ما او را به حق دعوت کرده ایم، و دیگران او را به فتنه و دنیا دعوت کرده اند، و او فتنه و دنیا را پذیرفته، و نسبت به ما دشمنی و برائت پیدا کرده است!(2) «وَ اِن کَادُواْ لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی اَوْحَیْنَا اِلَیْکَ لِتفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَ اِذًا لاَّتَّخَذُوکَ خَلِیلاً…»(3) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از این آیه، این بوده است که منافقین به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) فشار می آورده اند، تا آن حضرت او را به خلافت و جانشینی بعد از خود نصب نکند [و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از آنان هراس داشت و از جبرییل اجازه ی تاخیر می گرفت، تا این که خداوند فرمود: «وَ اِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در غدیر خمّ، ابلاغ رسالت کرد] سپس گوید: «وَ اِذًا لاَّتَّخَذُوکَ خَلِیلاً» یعنی منافقین در صورتی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) راضی
ص: 730
می شدند، که شخصی غیر از امیرالمؤمنین(علیه السلام) را به جای خود نصب نماید، و در آن صورت او را خلیل و دوست خود می گرفتند!(1) حضرت رضا(علیه السلام) در مجلس مامون درباره ی عصمت پیامبران(علیهم السلام) فرمود:
آیاتی مانند: «عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ…» و «لَئِنْ اَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ…» و «وَ لَوْلاَ اَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ اِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلاً» از باب: «اِیَّاکِ اَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةِ» است که در فارسی گفته می شود: «من به در می زنم تا دیوار بشنود: و ظاهر خطاب به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و لکن مقصود امّت او می باشند.(2) و در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت به ابی یعفور فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگامی که مکّه را فتح نمود، بُت های قریش را از مسجدالحرام بیرون ریخت، و قریش، بُتی در مروه داشتند، و از آن حضرت خواستند که آن را رها نماید، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) حیا نمود و خواست که آن را رها کند، و سپس دستور داد که آن را نیز بشکنند، پس این آیه نازل شد: «وَ لَوْلاَ اَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ اِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلاً.»(3)
ص: 731
عبدالله بن عثمان بجلی نقل نموده که ابوبکر و عمر، و دخترانشان عایشه و حفصه، نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جمع شدند و درباره ی علی(علیه السلام) با آن حضرت سخن گفتند [تا بلکه او را جانشین خود قرار ندهد] و عادت آن حضرت این بود که با آنان ملایمت و نرمی نشان می داد، و سخن آنان را ردّ نمی کرد، پس این آیه نازل شد: «وَ لَوْلاَ اَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ اِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلاً…»(1) مولّف گوید:
خلاصه روایات این بخش بیان شد، و تفصیل بیشتر در روایت مفصّلی است که در تفسیر عیّاشی در ذیل آیه «سُنَّةَ مَنْ قَدْ اَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا…» از امام باقر و یا امام صادق(علیهما السلام) نقل شده است.(2)
ص: 732
«اَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ اِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ اِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا»(1) از امام صادق(علیه السلام) سوال شد، برای چه نماز مغرب سه رکعت است، و در سفر و وطن تغییری نمی کند، و بعد از آن، نماز عشا چهار رکعت است [و در سفر شکسته می شود]؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند متعال همه ی نمازها [ی شبانه روزی] را دو رکعت دو رکعت قرار داد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در وطن دو رکعت بر آن ها افزود، جز مغرب و صبح، که چون ولادت فاطمه[[3]] را به او بشارت دادند به شکرانه این مولود یک رکعت بر نماز مغرب
ص: 733
افزود و چون حسن و حسین(علیهما السلام) به دنیا آمدند به شکرانه آن دو فرزند، دو رکعت بر نمازها افزود و نماز مغرب را در سفر و وطن سه رکعت قرار داد و فرمود:
«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَیَیْنِ». [و نماز صبح به حال خود ماند.](1) زراره گوید:
از امام باقر(علیه السلام) درباره ی نمازهایی که خداوند واجب نموده سوال نمودم؟ فرمود:
خداوند پنج نماز در شبانه روز واجب نموده است. گفتم: آیا آن ها را در کتاب خود نام برده و بیان نموده است؟ فرمود: آری، خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) فرموده:
«اَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ اِلی غَسَقِ اللَّیْلِ» و دلوک شمس، زوال شمس است، و بین دلوک شمس تا غَسَق لیل چهار نماز را نام برده و تعیین نموده است، و غَسَقِ لیل نصف شب می باشد و سپس فرموده است: «وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ اِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً» و این [نماز صبح و] نماز پنجمی می باشد.(2)
ص: 734
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اوّل وقت نماز عشا، ذهاب حمره یعنی برطرف شدن سرخی [بعد از غروب خورشید] است، و آخر وقت آن غَسَقِ لیل یعنی نصف شب است.(1) اسحاق بن عمّار گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: بهترین وقت نماز صبح کدام است؟ فرمود: هنگام طلوع فجر. چرا که خداوند می فرماید: «وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ اِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا» یعنی نماز فجر، که ملائکه ی شب و ملائکه ی روز شاهد آن هستند، و هنگامی که بنده، نماز صبح را هنگام طلوع فجر بخواند، دو مرتبه برای او نوشته می شود، چرا که ملائکه ی شب و ملائکه ی روز آن را می نویسند.(2) امام صادق و امام باقر(علیهما السلام) فرمودند:
«غَسَق اللیل» نصف شب است، و منادی خداوند چون نصف شب می رسد، صدا می زند: هر کس تا این ساعت به خواب رفته و نماز عشای خود را نخوانده، چشمان او به خواب نرود…(3)
ص: 735
یزید بن خلیفه گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: عمر بن حنظله از ناحیه شما خبر از اوقات نمازها داد؟ فرمود: او بر ما دروغ نمی بندد. گفتم: او گفت: شما فرموده اید: «نخستین نمازی که خداوند بر پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) واجب نمود، نماز ظهر بود، که خداوند می فرماید:
«اَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ اِلی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ» و چون زوال شمس شود تو باید همه چیز را رها کنی و نماز ظهر را بخوانی و سپس فرصت داری، تا سایه شاخص به مثل آن برسد، و این آخر وقت [فضیلت] ظهر است، و پس از آن وقت [فضیلت] عصر می رسد، و آن ادامه دارد تا سایه شاخص دو برابر شاخص شود، و آن مساء خواهد بود». امام صادق(علیه السلام) فرمود: او راست گفته است.(1) «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَی اَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا»(2)
ص: 736
عمّار ساباطی گوید:
ما نزد امام صادق(علیه السلام) در منی نشسته بودیم، شخصی به آن حضرت گفت: نظر شما درباره ی نوافل چیست؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: واجب است. پس ما و آن سوال کننده وحشت کردیم، و امام صادق(علیه السلام) فرمود: مقصود من واجب بودن نوافل بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، چنان که خداوند می فرماید: «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ.»(1) از وصیّت هایی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) نمود این بود که فرمود:
یا علی! برای مومن در دنیا سه شادی وجود دارد: 1. ملاقات با اخوان و برادران دینی؛ 2. هنگام افطار روزه؛ 3. هنگام تهجّد و شب بیداری آخر شب.(2) مردی نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! من از نماز شب محروم شدم؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: تو مردی هستی که گناهان تو، تو را بسته است.(3) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
بسا کسی یک دروغ می گوید و از نماز شب محروم می شود، و چون از نماز شب
ص: 737
محروم می شود، از رزق نیز محروم می شود.(1) و نیز فرمود:
بر شما باد به نماز شب، چرا که نماز شب، سنّت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و شیوه ی صالحین قبل، و دور کننده ی بیماری از اجساد شماست.(2) و نیز فرمود:
نماز شب صورت ها را نورانی، و شب را معطّر، و رزق را، می رساند.(3) از امام زین العابدین(علیه السلام) سوال شد:
برای چه افراد متهجّد و شب زنده دار، دارای صورت های نورانی هستند؟! امام(علیه السلام) فرمود:
به خاطر این که، با خدای خود خلوت می کنند، و خداوند لباسی از نور خود به آنان می پوشاند.(4) سماعه گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی شفاعت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در قیامت سوال کردم. حضرت(علیه السلام) فرمود:
ص: 738
روز قیامت مردم، از عرق [و گرما] به تنگ می آیند، و می گویند: ما را نزد آدم ببرید تا برای ما شفاعت کند. پس نزد آدم می آیند، و می گویند: «برای ما در پیشگاه خداوند شفاعت کن» آدم می گوید: مرا خطا و گناهی است، بر شما باد به نوح.
پس نزد نوح می روند و او نیز آنان را به پیامبر بعد از خود محوّل می کند. و هر پیامبری آنان را به پیامبر بعد از خود محوّل می نماید، تا این که نزد عیسی می آیند و او نیز می گوید: بر شما باد به محمّد رسول الله (صلی الله علیه و آله و علی جمیع الانبیاء) و چون به آن حضرت پناهنده می شوند و از او درخواست شفاعت می نمایند، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آنان را به درب بهشت می آورد، و مقابل باب الرّحمن می ایستد، و سپس به خاک می افتد، و سجده می کند، و خدا داند که سجده ی او چه قدر طولانی می شود تا این که خداوند به او می فرماید: «سر از سجده بردار، و شفاعت کن، تا شفاعت تو پذیرفته شود و سوال کن، تا به تو عطا شود» و این معنای سخن خداوند است که می فرماید» «عَسَی اَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا».(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: از رسول خدا شنیدم که می فرمود:
هنگامی که مردم در قیامت محشور می شوند، منادی پروردگار ندا می کند:
ص: 739
«یا رسول الله! خداوند -- جلّ اسمه -- تو را ایمن نموده [و اجازه داده] که تو پاداش دوستان خود، و دوستان اهل بیت خود [که به خاطر تو آنان را دوست می داشته اند، و به خاطر تو با دشمنانشان دشمن بوده اند] را بدهی، پس تو هر گونه که می خواهی به آنان پاداش بده» و من می گویم: «پروردگارا! پاداش آنان بهشت باشد» پس ندا می رسد: «هر گونه تو می خواهی آنان را در بهشت جایگزین کن» و این همان مقام محمودی است که به من وعده داده شده است.(1) انس بن مالک گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را دیدم که نزد امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) آمد، و این آیه را تلاوت نمود: «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَی اَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا»، سپس فرمود: یا علی! پروردگار(عزوجل) مرا نسبت به اهل توحید از امّتم مالک شفاعت نمود و مرا ممنوع کرد که از دشمنان تو و از دشمنان فرزندان تو بعد از من شفاعت کنم.(2) شیخ مفید در کتاب «روضة الواعظین» از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که من به مقام محمود [یعنی مقام شفاعت] برسم، از خدای خود برای
ص: 740
اهل کبائر از امّتم، درخواست شفاعت می کنم، و خداوند به من، برای آنان اجازه ی شفاعت خواهد داد، و به خدا سوگند، من برای کسانی که به ذریّه من آزار نموده اند، درخواست شفاعت نخواهم نمود.(1) شیخ صدوق در کتاب «اعتقادات امامیّه» گوید:
اعتقاد امامیّه درباره ی شفاعت این است که شفاعت مربوط به گنه کاران از شیعه است، چه گناه آنان کبیره باشد، و چه صغیره… تا این که گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: هر کس ایمان به شفاعت من نداشته باشد، خداوند شفاعت من را به او نرساند… و شفاعت حقّ پیامبران و اوصیای آنان است، و در بین مومنین نیز کسانی هستند که، حقّ دارند، به اندازه ی قبیله ربیعه و مضرّ [که دو قبیله بزرگ عرب بوده اند] شفاعت کنند، و آن که کم ترین مرتبه شفاعت را دارد، شفاعت سی هزار نفر را می کند…(2) «رَّبِّ اَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ اَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا»(3) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه، روز فتح مکّه نازل شد، و هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواست وارد مکّه شود، خداوند به او فرمود: ای محمّد! بگو: «اَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ…»(4)
ص: 741
ابراهیم بن نعیم گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«هر گاه از وارد شدن بر جایی هراس داشتی بگو: «رَّبِّ اَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ اَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا»، و هنگامی که آن چه می ترسیدی را مشاهده کردی، آیة الکرسی را قرائت کن.»(1) «وَ قُلْ جَاء الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ اِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا»(2) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:
هنگامی که قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) قیام نماید، دولت های باطل از بین خواهند رفت.(3) امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در خطبه غدیر فرمود:
«مَعَاشِرَ النَّاسِ لَا تَضِلُّوا عَنْهُ…» یعنی ای مردم! از طریق علی گم راه نشوید، و از او فرار ننمایید، و ولایت او را انکار نکنید، علی کسی است که مردم را به راه حق هدایت می کند، و به حق عمل می نماید، و باطل را از بین می برد، و از آن نهی می نماید.(4)
ص: 742
عبد الله بن مسعود گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داخل مکّه شد، در حالی که سیصد و شصت بُت اطراف کعبه بود، پس با چوبی که در دست داشت شروع کرد، و بر آن ها کوبید و فرمود:
«جَاء الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ اِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا.»(1) حکیمه خاتون عمّه حضرت عسکری(علیه السلام) گوید:
مهدی؟عج؟ چون به دنیا آمد، نظیف و پاکیزه بود، و نیازی به ختنه و امثال آن نداشت، و بر بازوی راست او نوشته شده بود: «جَاء الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ اِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا»(2) «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَ لَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ اَلَّا خَسَارًا»(3) امام صادق(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی می فرماید:
شفای حتمی، در علم قرآن است، چرا که خداوند می فرماید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء…» و قرآن شفای دردهای مردم، و رحمت برای اهل قرآن است، و هیچ شک و شبهه ای در آن نیست، و اهل قرآن ائمّه ی هدایت کننده ای هستند، چنان که خداوند درباره آنان می فرماید: «ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا.»(4)و(5)
ص: 743
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
جبرییل آیه فوق را، این چنین بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل نمود: «وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ آل محمّد حقّهم اِلَّا خَساراً» یعنی ما قرآن را برای مومنین شفا و رحمت نازل کردیم، و این قرآن برای ظالمین به حقّ آل محمّد (صلوات الله علیهم)، جز خسران نخواهد بود.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
احدی از مومنین بیمار نمی شود، جز آن که اگر با اخلاص نیّت، محلّ درد را مسح کند، و این آیه را بخواند «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء…» حتماً شفا خواهد یافت، هر گونه بیماری که داشته باشد، چرا که خداوند می فرماید:
«شِفَاء وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ.»(2) امام صادق(علیه السلام) به عبد الله بن سنان فرمود:
ای عبد الله بن سنان! اشکالی در رُقیة و عُوذة و نَشرة [یعنی چیزهایی مانند دو سوره ی آخر قرآن و حرزها و دعاها، که خواندن آن ها نجات از ترس و جنون و…
ص: 744
می باشد] نیست، اگر از قرآن باشد، و کسی را که قرآن شفا ندهد، شفایی برای او نباشد، و آیا چیزی، برای شفا، موثّرتر از قرآن هست؟ مگر این نیست که خداوند می فرماید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ؟»(1) «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ اَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ اَهْدَی سَبِیلاً»(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
نیّت افضل از عمل است، و شما آگاه باشید که نیّت [در حقیقت] عمل می باشد. سپس آیه فوق را تلاوت نمود و فرمود: مقصود از شاکله، نیّت است [یعنی هر کسی بر اساس نیّت عمل می کند، و پاداش داده می شود، از این رو تنها پروردگار شما خوب می داند، که چه کسی بیشتر و بهتر هدایت یافته است، چرا که او از نیّت ها و ضمائر مردم آگاه است.](3) امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
علّت خلود دوزخیان در دوزخ، نیّت های آنان است، چرا که نیّت آنان این بوده که هر چه در دنیا بمانند، معصیت خدا را انجام بدهند، و علّت خلود اهل بهشت در بهشت نیز این است که نیّت آنان در دنیا این بوده، که هر چه در دنیا بمانند، اطاعت خدا را بکنند، و هر دو گروه به خاطر نیّت های شان در بهشت
ص: 745
و دوزخ مخلّد و جاوید خواهند بود. سپس امام صادق(علیه السلام) این آیه را تلاوت نمود:
«قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ.»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی با سند خود از حضرت رضا(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که قیامت بر پا می شود، مومن مقابل پروردگار خود قرار می گیرد، و خداوند خود متولّی حسنات و حساب او خواهد بود، پس خداوند اعمال او را بر او عرضه می کند، و مومن در نامه عمل خود می نگرد، و نخستین چیزی که مشاهده می کند گناهان اوست، و [از خجالت] رنگ صورت او تغییر می نماید، و بندهای بدن او می لرزد، و وحشت می کند، و سپس حسنات و اعمال نیک خود را می بیند، و چشم او روشن، و روح او شاد می شود و سپس نگاه به پاداش ها و ثواب هایی که خداوند به او عطا نموده است می کند و بسیار شاد می گردد، و خداوند به ملائکه می فرماید: «نامه های دیگر او که عملی برای آن ها انجام نداده است را بیاورید» و چون می آورند و در آن ها نظر می کند، می گوید: «خدایا به عزّتت سوگند، من می دانم که چنین اعمالی را انجام نداده ام» و خداوند به او می فرماید:
«راست می گویی، و لکن تو این اعمال را نیّت کردی، و ما برای تو نوشتیم» سپس خداوند، پاداش آن اعمال را به او عطا می نماید.(2)
ص: 746
مولّف گوید:
از آیات قرآن و سخنان معصومین(علیهم السلام) استفاده می شود که اساس خیر و سعادت اخلاص نیّت است، و آن سخت ترین اعمال مومنین است، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: «تَخْلِیصُ النِّیَّةِ عَنِ الْفَسَادِ اَشَدُّ عَلَی الْعَامِلِینَ مِنْ طُولِ الْجِهَادِ [مِنْ طُولِ الْاجِتهَادِ.]» یعنی خالص کردن نیّت از فساد برای عمل کنندگان سخت تر از طولانی شدن جهاد [و یا سخت تر از سرتاسر کوشش هاست] و راهی برای اصلاح آن جز استمداد از خداوند و استعاذه ی به او نیست، از این رو پس از نیّت نماز، مستحّب است نمازگزار از شرّ شیطان به خدا پناه ببرد و بگوید: «اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» و بسیار روشن است که بدون خالص شدن نیّت هیچ عملی پذیرفته نیست! خداوند نیز در قرآن می فرماید:
«فَاعْبُدِ اللهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّینَ * اَلَا لِلهِ الدِّینُ الْخَالِصُ»(1)، و می فرماید: «وَ مَا اُمِرُوا اِلَّا لِیَعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاء… وَ ذَلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ»(2)، و می فرماید: «فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَ لَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ اَحَدًا»(3)، و می فرماید:
«مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَ مَا لَهُ
ص: 747
فِی الْآخِرَةِ مِن نَّصِیبٍ»(1)، و می فرماید: «مَّن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا»(2). «اعاذنا الله من سوء النیّة بحقّ محمّد و آله صلوات الله علیهم اجمعین.»
وَ یَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ اَمْرِ رَبِّی وَ ما اُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ اِلَّا قَلیلًا وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذی اَوْحَیْنا اِلَیْكَ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَیْنا وَکیلًا اِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ اِنَّ فَضْلَهُ کانَ عَلَیْكَ کَبیرًا قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْاِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی اَنْ یَاْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَاْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیرًا وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَاَبی اَکْثَرُ النَّاسِ اِلَّا کُفُورًا وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْاَرْضِ یَنْبُوعًا اَوْ تَکُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْاَنْهارَ خِلالَها تَفْجیرًا اَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفًا اَوْ تَاْتِیَ بِاللهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبیلًا اَوْ یَکُونَ لَكَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ اَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّكَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتابًا نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ اِلَّا بَشَرًا رَسُولًا وَ ما مَنَعَ النَّاسَ اَنْ یُؤْمِنُوا اِذْ جاءَهُمُ الْهُدی اِلَّا اَنْ قالُوا اَ بَعَثَ اللهُ بَشَرًا رَسُولًا قُلْ لَوْ کانَ فِی الْاَرْضِ مَلائِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکًا رَسُولًا قُلْ کَفی بِاللهِ شَهیدًا بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ اِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیرًا بَصیرًا وَ مَنْ یَهْدِ اللهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ اَوْلِیاءَ مِنْ دُونِهِ وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَلی وُجُوهِهِمْ عُمْیًا وَ بُکْمًا وَ صُمًّا مَاْواهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعیرًا ذلِكَ جَزاؤُهُمْ بِاَنَّهُمْ کَفَرُوا بِآیاتِنا وَ قالُوا
ص: 748
اَ اِذا کُنَّا عِظامًا وَ رُفاتًا اَ اِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدیدًا اَ وَ لَمْ یَرَوْا اَنَّ اللهَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ قادِرٌ عَلی اَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَ جَعَلَ لَهُمْ اَجَلًا لا رَیْبَ فیهِ فَاَبَی الظَّالِمُونَ اِلَّا کُفُورًا قُلْ لَوْ اَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی اِذًا لَاَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الْاِنْفاقِ وَ کانَ الْاِنْسانُ قَتُورًا
«مُظاهر و ظَهیر» به معنای معین است، و از ظَهر می باشد، چرا که ظهیر، برای تقویت خود پشت به دیگری می دهد، تا او را کمک نماید. و «تصریف» به معنای تصییر و گرداندن است، و تصریف کلام، گرداندن کلام است در معانی مختلف، و «تفجیر» به معنای تشقیق و جدا کردن، و یا باز کردن است و «فَجر» را به این خاطر فجر گویند، که در آن وقت شکافی از نور بین تاریکی شب ایجاد می شود، و عمود شب شکاف پیدا می کند، چنان که «فجور» نیز خروج از صلاح به فساد است و فاجر در عمود حق شکاف ایجاد می نماید، و «ینبوع» یفعول است و به معنای محلّ جوشش آب می باشد، و «قبیل» به معنای کفیل است، و «قبلت قبالةً» یعنی کفلت کفالةً، و «تقبّل» به معنای تکفّل است، و بعضی گفته اند: از مقابله به معنای معاینه است، و «کلّما خبت» از خبو، به معنای سکون است، و مراد سکون نار از التهاب است، و «قتور» از قتر و تقتیر به معنای تضییق است و فعول وزن مبالغه است، و «قَتَر و تقتّر و اقتر و قتّر» سخت گرفتن در نفقه است.(1)
و از تو درباره «روح» سوال می کنند، بگو: «روح از فرمان پروردگار من است و جز اندکی
ص: 749
از دانش، به شما داده نشده است!» (85) و اگر بخواهیم، آن چه را بر تو وحی فرستاده ایم، از تو می گیریم سپس کسی را نمی یابی که در برابر ما، از تو دفاع کند… (86) مگر رحمت پروردگارت (شامل حالت گردد،) که فضل پروردگارت بر تو بزرگ بوده است! (87) بگو: «اگر انسان ها و پریان (جن و انس) اتّفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد هر چند یک دیگر را (در این کار) کمک کنند. (88) ما در این قرآن، برای مردم از هر چیز نمونه ای آوردیم (و همه معارف در آن جمع است) امّا بیشتر مردم (در برابر آن، از هر کاری) جز انکار، ابا داشتند! (89) و گفتند: «ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم تا این که چشمه جوشانی از این سرزمین (خشک و سوزان) برای ما خارج سازی… (90) یا باغی از نخل و انگور از آن تو باشد و نهرها در لابه لای آن جاری کنی… (91) یا قطعات (سنگ های) آسمان را -- آن چنان که می پنداری -- بر سر ما فرود آری یا خداوند و فرشتگان را در برابر ما بیاوری… (92) یا برای تو خانه ای پر نقش و نگار از طلا باشد یا به آسمان بالا روی حتّی اگر به آسمان روی، ایمان نمی آوریم مگر آن که نامه ای بر ما فرود آوری که آن را بخوانیم! «بگو:» منزّه است پروردگارم (از این سخنان بی معنی)! مگر من جز انسانی فرستاده خدا هستم؟! (93) تنها چیزی که بعد از آمدن هدایت مانع شد مردم ایمان بیاورند، این بود (که از روی نادانی و بی خبری) گفتند: «آیا خداوند بشری را بعنوان رسول فرستاده است؟!» (94) بگو: «(حتی) اگر در روی زمین فرشتگانی (زندگی می کردند، و) با آرامش گام برمی داشتند، ما فرشته ای را به عنوان رسول، بر آن ها می فرستادیم!» (چرا که رهنمای هر گروهی باید از جنس خودشان باشد). (95) بگو: «همین کافی است که خداوند، میان من و شما گواه باشد چرا که او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست! (96) هر کس را خدا هدایت کند، هدایت یافته واقعی اوست و هر کس را (به خاطر اعمالش) گم راه سازد، هادیان و سرپرستانی غیر خدا برای او نخواهی یافت و روز
ص: 750
قیامت، آن ها را بر صورتهای شان محشور می کنیم، در حالی که نابینا و گنگ و کرند جایگاهشان دوزخ است هر زمان آتش آن فرونشیند، شعله تازه ای بر آنان می افزاییم! (97) این کیفر آن هاست، به خاطر این که نسبت به آیات ما کافر شدند و گفتند: «آیا هنگامی که ما استخوانهای پوسیده و خاکهای پراکنده ای شدیم، بار دیگر آفرینش تازه ای خواهیم یافت؟!» (98) آیا نمی دانند خدایی که آسمان ها و زمین را آفریده، قادر است مثل آنان را بیافریند (و به زندگی جدید بازشان گرداند)؟ ! و برای آنان سرآمدی قطعی -- که شکّی در آن نیست -- قرار داده امّا ظالمان، جز کفر و انکار را پذیرا نیستند! (99)
«وَ یَسْاَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ اَمْرِ رَبِّی وَ مَا اُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ اِلَّا قَلِیلاً»(1) ابو بصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
روح ملکی است بزرگ تر از جبرییل و میکائیل، و او همواره با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بوده و همواره با ائمّة(علیهم السلام) می باشد، و او از ملکوت است.(2) ابو بصیر نیز گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که درباره ی آیه فوق فرمود:
روح مخلوقی است بزرگ تر از جبرییل و میکائیل و او با احدی از پیامبران جز حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) نبوده است، و او با ائمّة(علیهم السلام) نیز می باشد و آنان را تایید می نماید، و این گونه نیست که هر چه را طلب کند بیابد.(3)
ص: 751
زراره گوید:
از امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه فوق سوال کردم، فرمود: روح مخلوقی از مخلوقات خداوند است، و اوست که [به امر الهی] هر چه را بخواهد در خلقت می افزاید.(1) حمران بن اعین گوید: امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) در تفسیر آیه «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ…» فرمودند:
خدای تبارک و تعالی، احد و صمد است، و صمد چیزی است که جوف ندارد، و روح خلقی از مخلوق خداست و آن بینایی و قوّت و تاییدی است که خداوند در قلوب مومنین و پیامبران قرار می دهد.(2) ابو بصیر گوید:
از امام باقر و یا امام صادق(علیهما السلام) درباره آیه «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ…» سوال کردم:
روح چیست؟ فرمود: همان چیزی است که در چهارپایان و مردم وجود دارد. گفتم:
آن چیست؟ فرمود: او از ملکوت [و مجردّات] و قدرت [الهی] است.(3)
ص: 752
عبد الرّحمن بن حجّاج گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: برای چه هنگامی که روح از بدن خارج می شود، انسان احساس می نماید، و هنگامی که داخل می شود، احساس نمی کند؟ فرمود:
به خاطر این که بدن با روح رشد کرده است.(1) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که روح مامور شد، در بدن آدم داخل شود، کراهت پیدا کرد، پس خداوند او را امر کرد، تا با کراهت داخل شود، و با کراهت خارج گردد.(2) نوفلی گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مومن هنگامی که می خوابد روح او به طرف آسمان حرکت می کند. پس من گفتم:
آیا روح مومن به آسمان صعود می کند؟ فرمود: آری. گفتم: آیا چیزی از آن در بدنش نمی ماند؟ فرمود: اگر چیزی از آن در بدنش نماند می میرد. گفتم: چگونه روح او از بندش خارج می شود؟ فرمود: آیا خورشید را نمی بینی که در جای خود قرار دارد و نور و شعاع او به زمین می تابد؟ روح مومن نیز چنین است، اصل آن در بدن است و حرکت و شعاع آن به طرف آسمان بالا می رود…(3)
ص: 753
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
قوم یهود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی روح سوال کردند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«الرُّوحُ مِنْ اَمْرِ رَبِّی وَ مَا اُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ اِلَّا قَلِیلاً» پس یهود گفتند: آیا ماییم که از دانش کمی برخورداریم؟ فرمود: بلکه همه مردم چنین اند. قوم یهود گفتند: این دو سخن قابل جمع نیست، چرا که شما از سویی می گویی: «وَ مَا اُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ اِلَّا قَلِیلاً» و باز می گویی مقصود، همه مردم هستند، در حالی که خداوند به تو قرآن داده، و به ما تورات داده، و درباره ی تورات می گویی: «وَ مَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ اُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا؟» پس خداوند این آیه را در پاسخ آنان نازل نمود «وَ لَوْ اَنَّمَا فِی الْاَرْضِ مِن شَجَرَةٍ اَقْلَامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ اَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ»(1)، سپس گوید: خداوند در این آیه می فرماید: «عِلْمُ اللهِ اَکْبَرُ مِنْ ذَلِکَ، وَ مَا اُوتِیتُمْ کَثِیرٌ فیکُمْ قَلِیلٌ عِنْدَ اللَّهِ». یعنی دانش شما در مقابل دانش خدا ناچیز است.(2)
ص: 754
«وَ لَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی اَوْحَیْنَا اِلَیْکَ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْنَا وَکِیلاً»(1) حضرت رضا(علیه السلام) در سخنان خود با سلیمان مروزی [یکی از علمای فرقه مفوّضه] فرمود:
ای جاهل! آیا می گویی: علم ملازم با اراده است؟ سلیمان گفت: آری. فرمود: پس اگر خداوند چیزی را اراده نکند آن را نمی داند؟ سلیمان گفت: آری. فرمود: چه دلیلی داری که اراده ی خدا علم اوست؟ در حالی که خداوند بسا چیزی را می داند و اراده ی آن را هرگز نمی کند؟ چنان که به پیامبر خدا می فرماید: «وَ لَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی اَوْحَیْنَا اِلَیْکَ» در حالی که او می داند چگونه وحی خود را از پیامبرش بگیرد، و هرگز چنین کاری را نخواهد کرد؟ سلیمان گفت:
به خاطر این که خدا بعد از خلقت تغییری نمی دهد. حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
این سخن، سخن یهود است [که می گویند: «یَدُ اللهِ مَغْلُولَةٌ»] و اگر این سخن صحیح باشد پس چگونه خداوند می فرماید: «ادْعُونِی اَسْتَجِبْ لَکُمْ»؟ سلیمان گفت: مقصود این است که خدا قادر بر اجابت دعاست. حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
آیا خدا به مردم وعده ای می دهد که نمی خواهد به آن عمل کند؟ در حالی که می فرماید: «یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ» و یا می فرماید: «یَمْحُوا اللهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ» و با این آیات چگونه تو می گویی: خدا پس از خلقت، از کار خود فارغ شده، و دخالتی در امور نمی کند؟! پس سلیمان مبهوت شد، و پاسخی نداد.(2)
ص: 755
مولّف گوید: در روایت پیشین گذشت که این آیه از باب «اِیَّاکِ اَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةِ» می باشد.
«قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الاِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَی اَن یَاْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا یَاْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا»(1) حضرت رضا(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در تفسیر حروف مقطّعه قرآن [مانند الم و المر و…] فرموده: خداوند متعال این قرآن را با همین حروفی که عرب به آن تکلّم می کند فرستاده است، [و می فرماید: شما اگر می توانید، با این حروفی که در اختیار دارید، با قرآن مقابله کنید، و همانند آن را بیاورید، و هرگز قدرت آن را ندارید، گرچه به هم دیگر کمک بدهید]. و می فرماید:
«قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الاِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَی اَن یَاْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا یَاْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا.»(2)
ص: 756
در کتاب خرائج، -- ضمن بیان اَعلام زمان -- از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که: ابن ابی العوجا و سه نفر دیگر از دهریّه و منکرین خدا در مکّه کنار مقام ابراهیم(علیه السلام) با هم دیگر اتّفاق کردند که هر کدام با قرآن معارضه کنند، و یک چهارم قرآن را [با عبارات دیگری مطابق همان معنا] بیاورند، و در سال آینده کنار مقام ابراهیم(علیه السلام) اجتماع کنند، و چون یک سال گذشت، و آنان در کنار مقام ابراهیم جمع شدند، یکی از آنان گفت: «من چون آیه ی «وَ قِیلَ یَا اَرْضُ ابْلَعِی مَاءکِ وَ یَا سَمَاء اَقْلِعِی وَ غِیضَ الْمَاء وَ قُضِیَ الاَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ وَ قِیلَ بُعْداً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»(1)، را دیدم، از معارضه و مقابله با قرآن صرف نظر کردم» و دیگری گفت» «من چون آیه ی «فَلَمَّا اسْتَیْاَسُواْ مِنْهُ خَلَصُواْ نَجِیًّا…»(2)، را دیدم، از مقابله با قرآن مایوس شدم» و همگی این مساله را پنهان می کردند، تا این که امام صادق(علیه السلام) به آنان برخورد نمود و روی مبارک به آن ها کرد و فرمود: «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الاِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَی اَن یَاْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا یَاْتُونَ بِمِثْلِهِ…» پس آنان مبهوت و درمانده شدند، و پاسخی ندادند.(3) مولّف گوید: بحث اعجاز قرآن، و رسوایی کسانی که با قرآن مقابله کردند، و یا اعتراف به اعجاز و شیرینی آن نمودند در مقدّمه ی این تفسیر در جلد اوّل بیان شد، و در مقدّمه ی بیشتر تفاسیر دیگر نیز مانند تفسیر صافی و اطیب البیان و برهان و… بیان شده است.
ص: 757
«وَ لَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ فَاَبَی اَکْثَرُ النَّاسِ اِلَّا کُفُورًا»(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید: جبرییل آیه فوق را این گونه نازل نمود: «فَاَبَی اَکْثَرُ النَّاسِ بولایة علی(علیه السلام) اِلَّا کُفُورًا». یعنی ما در این قرآن همه حقایق را آوردیم، و بیشتر مردم نسبت به ولایت علی(علیه السلام) کفر ورزیدند.(2) «وَ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الاَرْضِ یَنبُوعًا * اَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْاَنْهارَ خِلالَها تَفْجیراً (91) اَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً اَوْ تَاْتِیَ بِاللهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبیلاً * اَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ اَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ اِلَّا بَشَراً رَسُولاً * وَ ما مَنَعَ النَّاسَ اَنْ یُؤْمِنُوا اِذْ جاءَهُمُ الْهُدی اِلَّا اَنْ قالُوا اَ بَعَثَ اللهُ بَشَراً رَسُولاً * قُلْ لَوْ کانَ فِی الْاَرْضِ مَلائِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً * قُلْ کَفی بِاللهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ اِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیراً بَصیراً» (3) امام باقر(علیه السلام) می فرماید: مقصود از «ینبوع» چشمه است؛ و مقصود از «جَنَّة» بستان و باغستان است؛ و مقصود از «اَوْ تُسْقِطَ السَّمَاء کَمَا زَعَمْتَ عَلَیْنَا کِسَفًا» این است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرموده بود: «زود است که عذابی از آسمان بر شما فرود آید» چرا که خداوند می فرماید: «وَ اِن یَرَوْا کِسْفًا مِّنَ السَّمَاء سَاقِطًا یَقُولُوا سَحَابٌ مَّرْکُومٌ» از این رو آنان از روی استهزاء درخواست آن عذاب را می کردند و مقصود از «قبیل» در «اَوْ تَاْتِیَ بِاللهِ وَ الْمَلآئِکَةِ قَبِیلاً» یعنی کثیراً و مقصود از «وَ لَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَابًا نَّقْرَؤُهُ» این است که ما به تو ایمان نمی آوریم تا تو به آسمان بروی و نامه ای بیاوری که خداوند
ص: 758
در آن نوشته باشد: «محمّد راست گو و صادق است و من او را فرستاده ام» و چهار نفر از ملائکه همراه نامه بیایند و شهادت بدهند که خداوند این نامه را نوشته است. و خداوند در پاسخ آنان فرمود: بگو: «سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کُنتُ اَلَّا بَشَرًا رَّسُولاً.» (1) در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: علّت این که گفتند: «اَ بَعَثَ اللّهُ بَشَرًا رَّسُولاً» این بود که می گفتند: «اَجِنّه قبل از ما روی زمین زندگی می کردند، و خداوند پیامبری از ملائکه برای آنان فرستاد، و اگر خداوند برای ما پیامبری می خواهد بفرستد، باید ملکی از ملائکه را بفرستد.» از این رو خداوند می فرماید: «وَ مَا مَنَعَ النَّاسَ اَن یُؤْمِنُواْ اِذْ جَاءهُمُ الْهُدَی اِلَّا اَن قَالُواْ اَ بَعَثَ اللّهُ بَشَرًا رَّسُولاً.» (2) در احتجاج و تفسیر منسوب به امام عسکری(علیه السلام) در سوره ی بقره ذیل آیه «اَمْ تُرِیدُونَ اَن تَسْاَلُواْ رَسُولَکُمْ کَمَا سُئِلَ مُوسَی مِن قَبْلُ» روایت مفصّلی نقل شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روزی در کنار کعبه نشسته بود و جماعتی از قریش و بزرگان آن ها مانند: ولید بن مغیره ی
ص: 759
مخزومی، و ابو البختری بن هشام، و ابو جهل بن هشام، و عاص بن وائل سهمی، و عبد الله بن ابی امیّة مخزومی و گروه زیادی از قریش نزد آن حضرت آمدند، در حالی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای عدّه ای از اصحاب خود کتاب خدا را می خواند، و امر و نهی الهی را برای آنان بیان می کرد؛ پس مشرکین به هم دیگر گفتند:
«کار محمّد(صلی الله علیه و آله) بالا گرفته، بیایید تا او را سرزنش و محکوم کنیم، و رسالت او را ابطال نماییم، تا بین اصحاب خود سبک و ناچیز شود، بلکه دست از ادّعای باطل خود بردارد، پس اگر دست بردار نشد او را با شمشیر علاج نماییم». ابوجهل گفت: مسوولیّت سخن گفتن با او را چه کسی می پذیرد؟ پس عبد الله بن ابی امیّه مخزومی گفت: اگر بپذیرید من آماده هستم، و می توانم در مقابل او قرار بگیرم. ابوجهل گفت:
آری تو شایسته آن هستی، سپس نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند، و عبد الله بن ابی امیّه گفت:
«ای محمّد! تو ادّعای بزرگی کرده ای، و گمان کرده ای که فرستاده ی خدای ربّ العالمین هستی، در حالی که سزاوار نیست که خدای ربّ العالمین، و خالق همه خلق عالم، شخصی مانند تو را -- که بشری هستی همانند ما و همانند ما می خوری و می آشامی و در بازارها راه می روی -- رسول خود قرار بدهد، چرا که پادشاه روم و پادشاه فارس کسی را از طرف خود به جایی نمی فرستند، مگر آن که دارای مال زیاد و عظمت و قصر و خیام و عبید و خدّام باشد! و ربّ العالمین فوق این هاست، و این ها بندگان او هستند، و اگر تو پیامبر خدا می بودی، باید ملکی تو را تصدیق می کرد، و ما او را مشاهده می کردیم، بلکه اگر خدا می خواست، پیامبری برای ما بفرستد، ملکی از ملائکه را می فرستاد، نه بشری مانند تو را که همانند ما هستی، و تو ای محمّد! جز یک مرد مجنون و مسحوری نیستی و پیامبر خدا نمی باشی.» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آیا سخن تو کامل شد و یا
ص: 760
سخن دیگری داری؟… (1)
ص: 761
ص: 762
ص: 763
ص: 764
مولّف گوید: روایت فوق بسیار مفصّل است و در ذیل آیه «اَمْ تُریدُونَ اَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَکُمْ کَما سُئِلَ مُوسی» (1) گذشت، و متن آن این جا در پاورقی آمده است ملاحظه شود.
«وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ عُمْیًا وَ بُکْمًا وَ صُمًّا مَّاْوَاهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیرًا» (2) امام سجّاد(علیه السلام) می فرماید: در جهنّم، منطقه ای هست به نام «سعیر» که چون آتش جهنّم فرو می نشیند «سعیر» آن را شعله ور می سازد، چنان که خداوند می فرماید:
«کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیرًا.» (3) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: «مرجئه» [یعنی کسانی که از ولایت آن حضرت جدا شدند] در قیامت کور وارد محشر می شوند و امامشان نیز کور خواهد بود، و چون برخی از امّت های دیگر آنان را می بینند، می گویند: «همه امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) کور هستند» و من به آنان می گویم: این ها از امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) نیستند، و این ها به خاطر تبدیل ها و تغییرهایی که [در دین خدا] دادند خداوند وضع آنان را تغییر داده است! (4)
ص: 765
ابوذرّ گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود: ای ابوذرّ منکر ولایت علی(علیه السلام) در قیامت کور و گنگ وارد می شود، و در تاریکی های قیامت همواره به رو می افتد و فریاد می کند:
«حسرت بر من باد که نسبت به «جنب الله» تفریط کردم» [و حق او را نشناختم] در حالی که طوقی از آتش به گردن اوست. (1) انس بن مالک گوید: مردی به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: ای پیامبر خدا! چگونه کافر در روز قیامت با صورت خود محشور می شود؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آن خدایی که او را بر روی پاها، به راه انداخته است، می تواند در قیامت او را بر روی صورت به راه بیندازد. (2) «قُل لَّوْ اَنتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَآئِنَ رَحْمَةِ رَبِّی اِذًا لَّاَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الاِنفَاقِ وَ کَانَ الانسَانُ قَتُورًا» (3) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید: اگر اموال و امور در دست مردم می بود، از ترس فقر به مردم فقیر چیزی نمی دادند، «وَ کَانَ الانسَانُ قَتُورًا» یعنی همواره طبیعت انسان بخیل بودن است. (4)
ص: 766
روایات درباره ی بخل و سخاوت فراوان است به کتاب های کافی و محاسن و بحار (1)، و فقه الرّضا (2)، و مستدرک السفینة (3)، و مصباح الشریعة (4)، مراجعه شود.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ فَسْئَلْ بَنی اِسْرائیلَ اِذْ جاءَهُمْ فَقالَ لَهُ فِرْعَوْنُ اِنِّی لَاَظُنُّكَ یا مُوسی مَسْحُورًا قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ ما اَنْزَلَ هؤُلاءِ اِلَّا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ بَصائِرَ وَ اِنِّی لَاَظُنُّكَ یا فِرْعَوْنُ مَثْبُورًا فَاَرادَ اَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْاَرْضِ فَاَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمیعًا وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنی اِسْرائیلَ اسْکُنُوا الْاَرْضَ فَاِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ جِئْنا بِکُمْ لَفیفًا وَ بِالْحَقِّ اَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلَّا مُبَشِّرًا وَ نَذیرًا وَ قُرْآنًا فَرَقْناهُ لِتَقْرَاَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزیلًا قُلْ آمِنُوا بِهِ اَوْ لا تُؤْمِنُوا اِنَّ الَّذینَ اُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ اِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْاَذْقانِ سُجَّدًا وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا اِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولًا وَ یَخِرُّونَ لِلْاَذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزیدُهُمْ خُشُوعًا قُلِ ادْعُوا اللهَ اَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ اَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْاَسْماءُ الْحُسْنی وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِكَ سَبیلًا وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلهِ الَّذی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریكٌ فِی الْمُلْكِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبیرًا
ص: 767
«ثبور» به معنای هلاکت است، و «رجلٌ مثبور» یعنی محبوس عن الخیرات؛ و «مسحور» به معنای مجنون است؛ و «اَن یَسْتَفِزَّهُم مِّنَ الاَرْضِ» استفزاز همان گونه که گذشت، به معنای دور کردن و جدا کردن تدریجی و یا دفعی می باشد یعنی فرعون تصمیم گرفت که موسی و اصحاب او را از سرزمین مصر بیرون کند، و «لفیف» به معنای مختلط است و جماعت اگر از قبائل مختلف باشند، به آنان لفیف گفته می شود.
و در روایتی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «لفیفاً یعنی جمیعاً» و در روایت دیگری آمده که لفیفاً یعنی من کلّ ناحیةٍ، و «قرآناً فرقناه» یعنی انزلناه متفّرقاً و یا مفرِّقاً بین الحقّ و الباطل؛ و «علی مُکْثٍ» یعنی علی مهلةٍ و تدریجٍ، و «تنزیل» نزول تدریجی را گویند و انزال نزول دفعی را گویند، مانند «اِنَّا اَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» و «اِنَّا اَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُّبَارَکَةٍ» و «یخرّون» یعنی یسقطون علی وجوهم، و آن به معنای به رو افتادن است، و «اذقان» در این جا به معنای وجوه است، و «خشوع» خضوع قلب است، و «وَ لَا تَجْهَرْ بِصَلاَتِکَ وَ لَا تُخَافِتْ بِهَا» جهر به معنای رفع صوت است، و تخافت، صدایی است که خود گوینده نمی شنود.
ما به موسی نه معجزه روشن دادیم پس از بنی اسراییل سوال کن آن زمان که این (معجزات نه گانه) به سراغ آن ها آمد (چگونه بودند)؟ ! فرعون به او گفت: «ای موسی! گمان می کنم تو دیوانه (یا ساحری)!» (101) (موسی) گفت: «تو می دانی این آیات را جز پروردگار آسمان ها و زمین -- برای روشنی دل ها -- نفرستاده و من گمان می کنم ای فرعون، تو (به زودی) هلاک خواهی شد!» (102) پس (فرعون) تصمیم گرفت آنان را از آن سرزمین ریشه کن سازد ولی ما، او و تمام کسانی را که با او بودند، غرق کردیم. (103) و بعد از آن به بنی اسراییل گفتیم: «در این سرزمین [مصر و شام] ساکن شوید! امّا هنگامی که وعده
ص: 768
آخرت فرا رسد، همه شما را دسته جمعی (به آن دادگاه عدل) می آوریم» (104) و ما قرآن را بحق نازل کردیم و بحق نازل شد و تو را، جز بعنوان بشارت دهنده و بیم دهنده، نفرستادیم! (105) و قرآنی که آیاتش را از هم جدا کردیم، تا آن را با درنگ بر مردم بخوانی و آن را بتدریج نازل کردیم. (106) بگو: «خواه به آن ایمان بیاورید، و خواه ایمان نیاورید، کسانی که پیش از آن به آن ها دانش داده شده، هنگامی که (این آیات) بر آنان خوانده می شود، سجده کنان به خاک می افتند… (107) و می گویند: «منزّه است پروردگار ما، که وعده هایش به یقین انجام شدنی است!» (108) آن ها (بی اختیار) به زمین می افتند و گریه می کنند و (تلاوت این آیات، همواره) بر خشوع شان می افزاید. (109) بگو: ««اللَّه» را بخوانید یا «رحمان» را، هر کدام را بخوانید، (ذات پاکش یکی است و) برای او بهترین نامهاست!» و نمازت را زیاد بلند، یا خیلی آهسته نخوان و در میان آن دو، راهی (معتدل) انتخاب کن! (110) و بگو: «ستایش برای خداوندی است که نه فرزندی برای خود انتخاب کرده، و نه شریکی در حکومت دارد، و نه به خاطر ضعف و ذلّت، (حامی و) سرپرستی برای اوست!» و او را بسیار بزرگ بشمار! (111)
«وَ لَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ فَاسْاَلْ بَنِی اِسْرَائِیلَ اِذْ جَاءهُمْ…»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید: آیات بیّنات و معجزه آسای موسی(علیه السلام) عبارت است از: طوفان، ملخ، شپش، قورباغه، خون، سنگ [مخصوص]، شکافته شدن دریا، عصا و یَد بَیْضاء.(2)
ص: 769
حضرت باقر(علیه السلام) می فرماید: مقصود از «تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ» طوفان، ملخ، شپش، قورباغه ها، خون، حجر [مخصوص]، شکافته شدن دریا، عصا و یَدِ بیضاء است.(1) روایت فوق در خصال از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده است.(2) صاحب مجمع البیان پس از نقل روایات فوق گوید: «درباره ی آیات و معجزات نه گانه موسی(علیه السلام) اختلاف است» تا این که گوید: برخی گفته اند: «نه آیه از احکام بوده است».
سپس گوید: صفوان بن عسال گفته: یکی از یهودی ها به رفیق خود گفت: «بیا تا از این پیامبر سوالی بکنیم» و سپس به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: آیات بیّنات موسی(علیه السلام) چه بوده است؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: 1. برای خدا شریکی قرار ندهید؛ 2. اسراف نکنید؛ 3. زنا نکنید؛ 4. به ناحق کسی را نکشید؛ 5. از بی گناهی، نزد سلطان سعایت نکنید تا او را بکشد؛ 6. سحر نکنید؛ 7. ربا نخورید؛ 8. زن های پاک را به زنا نسبت ندهید؛ 9. از جنگ در راه خدا فرار نکنید. سپس فرمود: «بر شما باد ای یهودیان که روز شنبه ماهی نگیرید.» پس آن سوال کننده دست مبارک رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را بوسید و گفت: من شهادت می دهم که تو پیامبر [خدا] هستی.(3)
ص: 770
محمّد بن عمران گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود: یکی از علمای یهود مدینه با عدّه ای از اهل بیت خود به کوفه آمدند، و چون به درب مسجد اعظم کوفه رسیدند، مرکب های خود را خواباندند و شخصی را خدمت امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرستادند که ما از حجاز آمده ایم و از شما سوالی داریم، آیا نزد ما می آیی و یا ما داخل مسجد شویم، و نزد شما بیاییم؟ پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) نزد آنان آمد… و فرمود: حاجت شما چیست؟ بزرگ آنان گفت:
ای پسر ابوطالب! این چه بدعتی است که تو در دین محمّد(صلی الله علیه و آله) وارد کرده ای؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: کدام بدعت؟ عالم یهودی گفت: گروهی از مردم حجاز می گویند: تو گروهی از مسلمانان را که به یگانگی خدا شهادت می داده اند، و نبوّت محمّد را قبول نکرده بودند را کشته ای؟! [و مقصود او جنگ جمل بود.] امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: من تو را به آن نه آیه ای که بر موسی(علیه السلام) در طور سینا نازل شد، و به حق کنیسه های مقدّس پنجگانه و به حقّ سَبْت دیّان [یعنی قاضی و حاکم] سوگند می دهم، آیا تو نمی دانی که یوشع بن نون بعد از وفات موسی با مردمی که شهادت به یگانگی خدا می دادند، و نبوّت موسی را قبول نکرده بودند جنگید و همین گونه آنان را کشت؟ پس عالم یهودی گفت: آری، و من اکنون شهادت می دهم که تو ناموس موسی هستی…(1)
ص: 771
«لَقَدْ عَلِمْتَ مَا اَنزَلَ هَؤُلاء اِلَّا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ بَصَآئِرَ وَ اِنِّی لَاَظُنُّکَ یَا فِرْعَونُ مَثْبُورًا»(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید: فرعون تصمیم گرفت که موسی و اصحاب او را از سرزمین مصر بیرون کند، در حالی که او و قومش می دانستند که آیات و معجزات موسی(علیه السلام) جز از ناحیه ی خداوند نبوده است.(2) «وَ یَخِرُّونَ لِلاَذْقَانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعًا»(3) اسحاق بن عمّار گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: شخصی در پیشانی خود قرحه
ص: 772
و دمّلی دارد، و نمی تواند بر آن سجده کند؟ امام(علیه السلام) فرمود: بر دو طرف موی خود سجده کند، و اگر نمی تواند بر ابروی راست خود سجده کند، و اگر نمی تواند بر ابروی چپ خود سجده کند، و اگر نمی تواند بر چانه ی خود سجده کند. گفتم: آیا بر چانه خود سجده نماید؟! فرمود: مگر کتاب خدا را نخوانده ای که می فرماید: «یَخِرُّونَ لِلاَذْقَانِ سُجَّدًا.»(1) «قُلِ ادْعُواْ اللّهَ اَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ اَیًّا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الاَسْمَاء الْحُسْنَی…»(2) ابن سنان گوید: به حضرت رضا(علیه السلام) گفتم: آیا خداوند قبل از خلقت خلق، عارف به نفس خود بوده است؟ فرمود: آری. گفتم: آیا او خود را می دیده و صدای خود را می شنیده است؟ فرمود: نیاز به چنین چیزی نداشته است، او نه سوالی از خود می کرده و نه از خود طلب می نموده، چرا که او نفس خود بوده، و نفس او جز او نبوده، و قدرت او بر هر چیزی نافذ بوده، و نیازی به این که نام خود را ببرد نداشته است، و لکن برای خود نام هایی انتخاب نموده تا مخلوق، او را به این نام ها بخوانند، چرا که اگر با نام او را صدا نزنند شناخته نمی شود، و نخستین نامی که برای خود انتخاب نموده، «علیّ عظیم» است، چرا که او اعلای از همه ی اشیاء است، پس او الله است و نام او علی عظیم است، و این نخستین نام اوست، و او بر همه ی چیزها علوّ دارد.(3)
ص: 773
مرحوم صدوق در کتاب فقیه گوید: از وصایای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این است، که به علی(علیه السلام) فرمود: یا علی! آیه «قُلِ ادْعُواْ اللّهَ اَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ اَیًّا مَّا تَدْعُواْ…» [تا «وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیرًا»] برای امّت من امان از سرقت و دزدی می باشد.(1) اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «سوگند به آن خدایی که حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را به حقّ مبعوث نمود، و اهل بیت او را گرامی داشت، مردم هر مشکلی داشته باشند، مانند خطر سوختن، و غرق شدن، و سرقت اموال، و جدا شدن چهارپا از صاحبش، و گم شدن چیزی، و فرار غلامی، در قرآن برای آن ها راه نجات وجود دارد.
و هر کس می خواهد بداند، از من سوال کند.» پس مردی برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین! به من خبر دهید، راه نجات از دزد چیست، چرا که هر شب، دزد مال من را سرقت می نماید؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: هنگامی که می خواهی به بستر خواب داخل شوی بگو: «قُلِ ادْعُواْ اللّهَ اَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ…» تا «وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیرًا.»(2)
ص: 774
«… وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود: جهر در قرائت: بلند کردن صدا می باشد، و تخافت در قرائت:
این است که صدای خود را نشنوی، و باید بین این دو را انتخاب کنی.(2) زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود: کسی که عمداً نمازی را که باید آهسته بخواند بلند بخواند، و یا نمازی را که باید بلند بخواند آهسته بخواند، نماز او باطل خواهد بود، و باید اعاده کند، و اگر از روی جهل و فراموشی بوده باشد، نماز او صحیح است.(3) زراره و حمران بن اعین و محمّد بن مسلم از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل کرده اند که در تفسیر آیه فوق فرمودند: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مکّه صدای خود را در قرائت بلند می نمود، و مشرکین مکان او را می دانستند و به او اذیّت می کردند، و خداوند این آیه را بر او نازل نمود.(4) ابو بصیر و زراره و حمران و محمّد بن مسلم گویند: امام باقر(علیه السلام) فرمود: آیه فوق با آیه
ص: 775
«فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» نسخ شده است.(1) محمّد بن عمران گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: برای چه نماز جمعه و نماز مغرب و نماز عشا و نماز صبح بلند خوانده می شود، و نماز ظهر و عصر آهسته خوانده می شود؟ فرمود: به خاطر این که، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چون به معراج رفت نخستین نمازی که خداوند بر او واجب نمود، نماز ظهر جمعه بود، و ملائکه به او اقتدا کردند و خداوند به پیامبرش امر نمود که آن نماز را بلند بخواند، تا فضل او بر ملائکه آشکار شود، سپس نماز عصر را بر او واجب نمود، و ملائکه مامور به اقتدای به او نشدند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مامور شد که آن را آهسته بخواند، سپس نماز مغرب و عشا بر او واجب شد، و ملائکه به او اقتدا کردند، و خداوند او را امر نمود تا نماز خود را با صدای بلند بخواند، و چون نزدیک فجر صبح شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به زمین آمد و خداوند نماز صبح را بر او واجب کرد، و به او دستور داد تا آن را بلند بخواند، و فضل او بر مردم روشن شود، چنان که بر ملائکه روشن شد…(2)
ص: 776
ابو حمزه ی ثمالی گوید: امام باقر(علیه السلام) [در تاویل آیه فوق] فرمود: تفسیر این آیه این است که خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید: ولایت علی و کرامت او را نزد من، بر مردم آشکار مکن، تا من به تو امر نمایم، و از خود علی(علیه السلام) کتمان مکن، و او را از کرامت من آگاه کن.
جابر نیز این روایت را از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده و امام(علیه السلام) در ذیل آن می فرماید: و امّا معنای قول خداوند که می فرماید: «وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلاً» این است: که باید از من سوال کنی، تا من به تو اجازه ی آشکار نمودن ولایت علی(علیه السلام) را بدهم. سپس امام باقر(علیه السلام) فرمود: خداوند در غدیر خم به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) اجازه داد تا ولایت علی(علیه السلام) را آشکار سازد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در آن روز فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌ مَوْلَاهُ، اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ.»(1) «وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیرًا»(2) جابر گوید: مردی خراسانی، از مکّه بازگشت، و نزد حضرت زین العابدین(علیه السلام) آمد
ص: 777
و گفت: ای فرزند رسول خدا من از مکّه بازگشته ام و به زیارت شما آمده ام تا برای من دعا کنی، چرا که من بیماری طحال دارم» امام(علیه السلام) فرمود: خداوند داروی درد تو را در قرآن بیان نموده و آن این است که آیات «قُلِ ادْعُواْ اللّهَ اَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ» را تا «وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیرًا»، با آب زمزم و زعفران بنویسی و بنوشی، و خداوند بیماری تو را برطرف خواهد نمود.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود: برای بیماری، و بدهکاری، و بهبود زندگی، بگو: «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ اِلَّا بِاللهِ تَوَکَّلْتُ عَلَی الْحَیِ الَّذِی لا یَمُوتُ وَ الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً.»(2) شخصی نزد امام صادق(علیه السلام) گفت: «الله اکبر» امام(علیه السلام) به او فرمود: خدا از چه چیز بزرگ تر است؟ عرض کرد: «از هر چیزی بزرگ تر است» پس امام(علیه السلام) به او فرمود: خدا را محدود
ص: 778
کردی، و اندازه ای برای او قرار دادی [و او را تشبیه به مخلوق نمودی] آن مرد گفت: چگونه بگویم؟ فرمود: بگو: «اللهُ اَکْبَرُ مِنْ اَنْ یُوصَفَ». یعنی خداوند بزرگ تر از آن است که توصیف شود [و با چیزی مقایسه شود.](1) سلیمان بن مهران گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: چگونه گفتن: «الله اکبر» فشار جمعیّت را هنگام ورود به مسجد الحرام از باب بنی شیبه برطرف می کند؟! فرمود: به خاطر این که «الله اکبر» یعنی خداوند بزرگ تر از این است که مانند بُت های تراشیده شده و خدایان ساختگی باشد.(2) ابن عبّاس و مجاهد و سعید بن جبیر گویند: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آیات آخر این سوره را به خانواده ی خود تعلیم می نمود.(3)
ص: 779
مولّف گوید:
یادآوری می شود که جز در جلد اوّل، در بقیّه ی مجلّدات از ترجمه ی آیة الله مکارم شیرازی زید عزّه استفاده شده است. ضمناً لغات نیز جز در جلد اوّل -- که از لغت نامه های گوناگونی استفاده گردیده -- در بقیّه ی مجلّدات تنها از تفسیر مجمع البیان مرحوم طبرسی رضوان الله تعالی علیه استفاده شده است؛ جز مواردی که لغتی را آن مرحوم معنا نکرده بوده و نگارنده از جاهای دیگری مانند بحارالانوار و تفسیر صافی و تفسیر شبّر و غیره استفاده کرده اند. همچنین به لغت نامه های معروف، به خاطر شبهه ی عدم اعتبار شرعی آن ها مراجعه نکردیم.
(والله العالم) پایان جلد چهارم تفسیر اهل البیت(علیهم السلام)
ص: 780
سرشناسه:حسینی بهارانچی، سید محمد، 1323 -
عنوان و نام پديدآور:تفسیر اهل البیت علیهم السلام/ تالیف سیدمحمد حسینی بهارانچی.
مشخصات نشر:قم: انتشارات مطیع، 1393 -
مشخصات ظاهری:9ج.
شابک:280000 ريال: ج.1 978-600-7107-24-9 : ؛ ج.3 978-600-7107-56-0 : ؛ ج.4 978-600-7107-51-5 : ؛ 500000 ریال: ج.5 978-600-7107-83-6 : ؛ ج.6 978-600-9900-04-6 : ؛ ج.7 978-600-9900-08-4 : ؛ 1200000 ﷼: ج.8 978-600-9900-09-1 : ؛ ج.9 978-600-990014-5 :
يادداشت:ج. 4 و 6 - 8 (چاپ اول: 1397) (فیپا).
يادداشت:ج.5 (چاپ اول: 1397).
يادداشت:ج.8 (چاپ اول: 1399)
يادداشت:ج.9 (چاپ اول: 1398) (فیپا).
یادداشت:کتابنامه.
مندرجات:ج.1. سوره مبارکه حمد و بقره.- ج.4. سوره های مبارکه یونس- هود - یوسف - رعد - ابراهیم - حجر- نحل و اسراء.- ج.5. سوره های مبارکه کهف - مریم سلام الله علیها- طه - انبیاء - حج - مومنون و نور.- ج.6. سوره های فرقان - شعراء - نمل - قصص - عنکبوت - روم - لقمان - سجده - احزاب و سبأ.- ج.7. سوره های فاطر - یس - صافات - ص - زمر - غافر - فصلت - شوری - زخرف - دخان - جاثیه -احقاف.- ج.8. سوره های مبارکه محمد صلی الله علیه و آله - فتح - حجرات - ق- ذاریات - طور- نجم - قمر - الرحمن- واقعه - حدید - مجادله - حشر - ممتحنه - صف - جمعه - منافقین - تغابن - طلاق - تحریم
موضوع:تفاسیر شیعه -- قرن 14
Qur'an -- Shiite hermeneutics -- 20th century
رده بندی کنگره:BP98/ح3ت7 1393
رده بندی دیویی:297/179
شماره کتابشناسی ملی:4922990
خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 2
ص: 3
تفسیر اهل البیت علیهم السلام
(جلد5)
سوره های مبارکه
کهف ،مریم سلام الله علیها ،طه، انبیاء،حج،مومنون و نُور
تالیف خادم اهل البیت علیهم السلام
سید محمد (سید قاسم)حسینی بهار انچی
ص: 4
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العالمین وَ صَلَوَاتُهُ الدآئمة علی خَاتَمِ النبیین وَ علی اله الائمة المیامین وَ الاوصیآء المرضیین ، سیّما الامام الْمُنْتَظَرُ وَ الْحُجَّةُ الثانی عشر روحی وَ أَرْوَاحَ العالمین لتراب مُقَدَّمِهِ الفدآء ، سمیّ المصطفی وَ کنیّ المرتضی ، الذی یملاء اللَّهُ بِهِ الارض قِسْطاً وَ عَدْلًا ، کما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً ، وَ لَعْنَةَ اللَّهِ الدآئمة علی اعدآئهم وَ مخالفیهم وَ منکری فضآئلهم وَ امامتهم اجمعین الی یوم الدین .
ص: 5
ص: 6
سوره ی کهف
سوره ی کهف، آیات 1 تا 8 14
سوره ی کهف، آیات 9 تا 26 18
سوره کهف، آیات 27 تا 31 44
سوره ی کهف، آیات 32 تا 49 53
سوره ی کهف، آیات 50 تا 59 64
سوره ی کهف، آیات 60 تا 82 73
سوره ی کهف، آیات 83 تا 101 86
سوره ی کهف، آیات 102 تا 110 95
سوره ی مریم(علیها السلام)
سوره ی مریم، آیات 1 تا 15 107
سوره ی مریم، آیات 16 تا 40 123
سوره ی مریم، آیات 41 تا 50 145
ص: 7
سوره ی مریم، آیات 51 تا 63 151
سوره ی مریم، آیات 64 تا 76 165
سوره ی مریم، آیات 77 تا 98 177
سوره ی طه
سوره ی طه، آیات 1 تا 36 197
سوره ی طه، آیات 37 تا 76 220
سوره ی طه، آیات 77 تا 104 238
سوره ی طه، آیات 105 تا 127 256
سوره ی طه، آیات 128 تا 135 275
سوره ی انبیاء
سوره ی انبیاء، آیات 1 تا 18 289
سوره ی انبیاء، آیات 19 تا 36 298
سوره ی انبیاء، آیات 37 تا 50 322
سوره ی انبیاء، آیات 50 تا 73 329
سوره ی انبیاء، آیات 74 تا 93 340
سوره ی انبیاء، آیات 94 تا 112 369
سوره ی حج
سوره ی حج، آیات 1 تا 13 393
ص: 8
سوره ی حجّ، آیات 14 تا 25 406
سوره ی حج، آیات 26 تا 37 426
سوره ی حج، آیات 38 تا 55 454
سوره ی حج، آیات 56 تا 70 475
سوره ی حج، آیات 71 تا 78 482
سوره ی مؤمنون
سوره ی مؤمنون، آیات 1 تا 11 493
سوره ی مؤمنون، آیات 12 تا 22 508
سوره ی مؤمنون، آیات 23 تا 44 516
سوره ی مؤمنون، آیات 45 تا 74 521
سوره ی مؤمنون، آیات 75 تا 92 536
سوره ی مؤمنون، آیات 93 تا 118 543
سوره ی نور
سوره ی نور، آیات 1 تا 10 566
سوره ی نور، آیات 11 تا 21 579
سوره ی نور، آیات 22 تا 26 588
سوره ی نور، آیات 27 تا 31 591
سوره ی نور، آیات 32 تا 34 602
سوره ی نور، آیات 35 تا 40 608
ص: 9
سوره ی نور، آیات 41 تا 54 624
سوره ی نور، آیات 55 تا 57 635
سوره ی نور، آیات 58 تا 61 640
سوره ی نور، آیات 62 تا 64 649
ص: 10
فهرست مطالب ▪
محلّ نزول: مکّه
به جز آیه ی 28 و آیات 83 تا 101 که در مدینه نازل شده است.
ترتیب نزول: این سوره بعد از سوره ی غاشیه نازل شده است.
عدد آیات: 110 آیه.
مرحوم فیض و طبرسی؟رهم؟ می فرمایند: ابن عبّاس گفته است:
این سوره مکیّه است جز آیه «وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم…» که در مدینه نازل شده و مربوط به قصّه عیینة بن حصین است، و عدد آیات این سوره 111آیه می باشد.(1)
ثواب قرائت سوره ی کهف
در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
هر کس آیه آخر کهف را هنگام خواب بخواند در آن ساعتی که می خواهد بیدار خواهد شد.(2)
ص: 11
و نیز فرمود:
هر کس سوره ی کهف را در هر شب جمعه ای بخواند، کفّاره گناهان او، از این جمعه تا جمعه دیگر خواهد بود.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
هر بنده ای که آیه آخر سوره کهف را بخواند، نوری از محل خواب او تا کعبه خواهد داشت و چنین کسی تا بیت المقدس نیز نوری خواهد داشت.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس سوره کهف را در هر شب جمعه ای بخواند، نخواهد مرد مگر با شهادت،و خداوند او را شهید مبعوث خواهد نمود و در قیامت در کنار شهدا می باشد.(3)
ص: 12
و نیز فرمود:
کسی که این سوره را بنویسد و در ظرف بلور تنگ دهنه ای قرار بدهد، او و اهلش ایمن از فقر و دین و آزار مردم خواهند بود، و اگر در انبار حبوبات مانند: گندم و جو و برنج و نخود و امثال آن ها قرار بدهد خداوند آن ها را از آفت حیوانات موذی دفع می نماید.(1)
ص: 13
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجَا 1 قَیِّمًا لِّیُنذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِن لَّدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا 2 مَاکِثِینَ فِیهِ أَبَدًا 3 وَیُنذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا 4 مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِبًا 5 فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا 6 إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا 7 وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیدًا جُرُزًا 8
«عَوَج» بالفتح کجی مشهود است و «عِوَج» با لکسر کجی غیر مشهود است، مانند کجی در دین و سخن، و «قَیِّم» به معنای مستقیم است، و «باخع» به معنای
ص: 14
قاتل و مهلک خویش می باشد، و «أسف» مبالغه در حزن و غضب است، و «قَیِّماً» منصوب به حالیّت برای کتاب است، و عامل آن «أَنَزَلَ» می باشد، و «ماکثین» منصوب به حالیّت و به معنای «خالدین» است. و جمله «کبرت کلمةً» محل اختلاف است که عامل نصب در «کلمةً» چیست؟ و فاعل کبرت کدام است؟ بعضی گفته اند: این جمله مانند «نعم رجلاً زید» می باشد و تقدیر آن «کبرت الکلمة کلمةً» است و فاعل حذف شده است به خاطر تکرار کلمه، و «صعید» ظاهر زمین است، و بعضی گفته اند: «صعید» راهی است که در آن گیاه نباشد، و «جُرُز» زمینی است که گیاه نداشته باشد، و سال بی آبی را نیز «جُرُز» گویند.(1)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
حمد مخصوص خدایی است که این کتاب (آسمانی) را بر بنده (برگزیده)اش نازل کرد، وهیچ گونه کجی در آن قرار نداد… (1) در حالی که ثابت و مستقیم و نگاهبان کتاب های (آسمانی) دیگر است تا (بدکاران را) از عذاب شدید او بترساند و مؤمنانی را که کارهای شایسته انجام می دهند، بشارت دهد که پاداش نیکویی برای آن هاست… (2) (همان بهشت برین) که جاودانه در آن خواهند ماند! (3) و (نیز) آنان را که گفتند: «خداوند، فرزندی (برای خود) انتخاب کرده است»، انذار کند. (4) نه آن ها (هرگز) به این سخن یقین دارند، و نه پدرانشان! سخن بزرگی از دهانشان خارج می شود! آن ها فقط دروغ می گویند! (5) گویی می خواهی به خاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کنی، اگر به این گفتار ایمان نیاورند! (6) ما آنچه روی زمین است را زینت آن قرار دادیم، تا آن ها را بیازماییم که کدامین شان
ص: 15
بهتر عمل می کنند! (7) (ولی) این زرق و برقها پایدار نیست، و ما (سرانجام) قشر روی زمین را خاک بی گیاهی قرار می دهیم! (8)
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجَا * قَیِّمًا لِّیُنذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا…»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
در آیه فوق تقدیم و تأخیر انجام گرفته است، چرا که معنای آیه چنین است «الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ قَیِّمًا وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجَا».(2)
و نیز گوید:
«لِّیُنذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِن لَّدُنْهُ» یعنی تا این که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از طرف خداوند آنان را از عذاب سخت خداوند بترساند و بر حذر بدارد، و مقصود از «مَاکِثِینَ فِیهِ أَبَدًا» خلود مؤمنین در بهشت است، و مقصود از «قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا» این است که قریش ملائکه را دختران خدا دانستند، و یهودیان عزیر را فرزند خدا دانستند، و مسیحیان، عیسی را فرزند خدا دانستند، و خداوند، در ردّ سخنان آنان فرمود: «مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِبًا.»(3)
ص: 16
ابوحمزه گوید:
امام باقر(علیه السلام) در تأویل «لِّیُنذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِن لَّدُنْهُ» فرمود: بأس شدید، علیّ بن ابیطالب (علیه السلام) است چرا که او از طرف رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با دشمنان آن حضرت جنگید.(1)
«فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا»(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «باخع» هالک است و مقصود از «أَسَفَا» حزن و اندوه می باشد.(3)
مرحوم علی بن ابراهیم سپس گوید:
مقصود از «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا» درخت و گیاه و چیزهایی است که خداوند روی زمین آفریده است. و مقصود از «سعیداً جُرزاً» از بین رفتن گیاهان و خراب شدن زمین است چنان که از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است.(4)
ص: 17
امام سجّاد(علیه السلام) درباره ی زهد در دنیا می فرماید:
بدانید که خداوند زیبایی های دنیا را برای اولیای خود دوست نمی دارد و آنان را به آن ترغیب ننموده است، و او دنیا و اهل آن را آفریده تا مردم را بیازماید که کدام شان عمل نیکوتری برای آخرت خود انجام می دهند.(1)
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا 9 إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا 10 فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا 11 ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا 12 نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًی 13 وَرَبَطْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا 14 هَؤُلَاء قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلَا یَأْتُونَ عَلَیْهِم بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِبًا 15 وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحمته ویُهَیِّئْ لَکُم مِّنْ أَمْرِکُم مِّرْفَقًا 16 وَتَرَی الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِکَ مِنْ
ص: 18
آیَاتِ اللَّهِ مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُّرْشِدًا 17 وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَکَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا 18 وَکَذَلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هَذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَامًا فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلَا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَدًا 19 إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا 20 وَکَذَلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِم بُنْیَانًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِم مَّسْجِدًا 21 سَیَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُل رَّبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ فَلَا تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاء ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا 22 وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا 23 إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَی أَن یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا 24 وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعًا 25 قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَدًا 26»
¬Kj
«کهف» به معنای غار کوه است، جز آن که وسیع می باشد، و اگر کوچک باشد، به آن غار گویند، و «رقیم» به معنای مرقوم و مکتوب است، مانند جریح و فتیل، و «فِتیَه» جمع فتی است مانند، صبّی و صِبیَة، و غلام و غلمة و قیاس در آن راه ندارد، و «ضَرب» در «فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ» یعنی خواب را بر آنان مسلّط نمودیم، مانند «ضربه
ص: 19
الله بالفالج» یعنی خدا او را مبتلای به فلج نمود، و «اَمَد» به معنای غایت و نهایت است، و «شَطَط» خروج از حدّ و غلوّ است، و «اعتزل» و تعزّل به معنای دوری نمودن و کناره گیری کردن است، و «معتزله» گروهی هستند که از حلقه ی درس حسن بصری جدا شدند، و «قرض» به معنای قطع است، و در معنای دیگر نیز استعمال شده است، و «فجوة» جای وسیع را گویند، و فجوة الدار، ساحتها، و «أیقاظ» جمع یقظان به معنای انتباه و بیداری است، و «رقود» جمع راقد به معنای خواب است، و «وصید» از أوصد الباب به معنای أغلقته می باشد، و جمع آن وصائد است و «أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ» یعنی اطّلعنا علیهم.(1)
آیا گمان کردی اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند؟! (9) زمانی را به خاطر بیاور که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: «پروردگارا! ما را از سوی خودت رحمتی عطا کن، و راه نجاتی برای ما فراهم ساز!» (10) ما (پرده خواب را) در غار بر گوش شان زدیم، و سالها در خواب فرو رفتند. (11) سپس آنان را برانگیختیم تا بدانیم (و این امر آشکار گردد که) کدام یک از آن دو گروه، مدّت خواب خود را بهتر حساب کرده اند. (12) ما داستان آنان را به حق برای تو بازگو می کنیم، آن ها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند، و ما بر هدایت شان افزودیم. (13) و دل های شان را محکم ساختیم در آن موقع که قیام کردند و گفتند: «پروردگار ما، پروردگار آسمان ها و زمین است و ما هرگز غیر او معبودی را نمی خوانیم که اگر چنین کنیم، سخنی بگزاف گفته ایم. (14) این قوم ما هستند که معبودهایی جز خدا انتخاب کرده اند چرا دلیل آشکاری (بر این کار) نمی آورند؟! و چه
ص: 20
کسی ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ ببندد؟!» (15) و (به آن ها گفتیم:) هنگامی که از آنان و آنچه جز خدا می پرستند کناره گیری کردید، به غار پناه برید که پروردگارتان (سایه) رحمتش را بر شما می گستراند و در این امر، آرامشی برای شما فراهم می سازد! (16) و (اگر در آنجا بودی) خورشید را می دیدی که به هنگام طلوع، به سمت راست غارشان متمایل می گردد و به هنگام غروب، به سمت چپ و آن ها در محل وسیعی از آن (غار) قرار داشتند این از آیات خداست! هر کس را خدا هدایت کند، هدایت یافته واقعی اوست و هر کس را گم راه نماید، هرگز ولیّ و راهنمایی برای او نخواهی یافت! (17) و (اگر به آن ها نگاه می کردی) می پنداشتی بیدارند در حالی که در خواب فرو رفته بودند! و ما آن ها را به سمت راست و چپ میگرداندیم (تا بدنشان سالم بماند). و سگ آن ها دست های خود را بر دهانه غار گشوده بود (و نگهبانی می کرد). اگر نگاه شان می کردی، از آنان می گریختی و سر تا پای تو از ترس و وحشت پر می شد! (18) این گونه آن ها را (از خواب) برانگیختیم تا از یکدیگر سؤال کنند یکی از آن ها گفت: «چه مدّت خوابیدید؟!» گفتند: «یک روز، یا بخشی از یک روز!» (و چون نتوانستند مدّت خواب شان را دقیقاً بدانند) گفتند: «پروردگارتان از مدّت خواب تان آگاه تر است! اکنون یک نفر از خودتان را با این سکّه ای که دارید به شهر بفرستید، تا بنگرد کدام یک از آن ها غذای پاکیزه تری دارند، و مقداری از آن برای روزی شما بیاورد. امّا باید دقّت کند، و هیچ کس را از وضع شما آگاه نسازد… (19) چرا که اگر آنان از وضع شما آگاه شوند، سنگسارتان می کنند یا شما را به آیین خویش بازمی گردانند و در آن صورت، هرگز روی رستگاری را نخواهید دید!» (20) و این چنین مردم را متوجّه حال آن ها کردیم، تا بدانند که وعده خداوند (در مورد رستاخیز) حقّ است و در پایان جهان و قیام
ص: 21
قیامت شکّی نیست! در آن هنگام که میان خود درباره کار خویش نزاع داشتند، گروهی می گفتند: «بنایی بر آنان بسازید (تا برای همیشه از نظر پنهان شوند! و از آن ها سخن نگویید که) پروردگارشان از وضع آن ها آگاه تر است!» ولی آن ها که از رازشان آگاهی یافتند (و آن را دلیلی بر رستاخیز دیدند) گفتند: «ما مسجدی در کنار (مدفن) آن ها می سازیم (تا خاطره آنان فراموش نشود.)» (21) گروهی خواهند گفت: «آن هاسه نفر بودند، که چهارمین آن ها سگ شان بود!» و گروهی می گویند: «پنچ نفر بودند، که ششمین آن ها سگ شان بود.» -- همه این ها سخنانی بی دلیل است -- و گروهی می گویند: «آن ها هفت نفر بودند، و هشتمین آن ها سگ شان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاه تر است! و جز گروه کمی، تعداد آن ها را نمی دانند.» پس درباره آنان جز با دلیل سخن مگو و از هیچ کس درباره آن ها سؤال مکن! (22) و هرگز در مورد کاری نگو: «من فردا آن را انجام می دهم»… (23) مگر این که خدا بخواهد! و هر گاه فراموش کردی، (جبران کن) و پروردگارت را به خاطر بیاور و بگو: «امیدوارم که پروردگارم مرا به راهی روشن تر از این هدایت کند!» (24) آن ها در غارشان سی صد سال درنگ کردند، و نُه سال (نیز) بر آن افزودند. (25) بگو: «خداوند از مدّت توقّفشان آگاه تر است غیب آسمان ها و زمین از آن اوست! راستی چه بینا و شنواست! آن ها هیچ ولیّ و سرپرستی جز او ندارند! و او هیچ کس را در حکم خود شرکت نمی دهد!» (26)
«أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا * إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ…» (1)
ص: 22
مرحوم علی بن ابراهیم با سند خود از ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
سبب نزول سوره کهف این بود که مردم مکّه [یعنی قریش] سه نفر را به نام های: نضربن حارث بن کلده، و عقبة بن ابی معیط، و عاص بن وائل سهمی، به نجران فرستادند، تا مسائلی را از یهود و نصارا یاد بگیرند و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سؤال نمایند، پس این سه نفر نزد علمای یهود آمدند و سؤال کردند و علمای یهود گفتند: سه مسأله از محمّد(صلی الله علیه و آله) سؤال کنید، اگر او مطابق آنچه ما اعتقاد داریم پاسخ داد، او صادق است.
سپس یک مسأله دیگری را سؤال کنید. و اگر او ادعای دانستن آن را کرد او کاذب و دروغگو خواهد بود. گروه اعزامی گفتند: آن سه مسأله که باید پاسخ بدهد چیست؟ علمای یهود گفتند: از او سؤال کنید، از آن گروه و فتیه ای که در زمان پیشین از شهر خود خارج شدند و ناپدید گردیدند و به خواب رفتند چه قدر در خواب بودند، تا بیدار شدند؟ و چند نفر بودند؟ و چه چیزی همراه آنان بود و قصّه آنان چگونه بود؟ و از او نیز درباره ی موسی(علیه السلام) هنگامی که خداوند به او فرمود: از آن عالم پیروی کند سؤال کنید و از او سؤال کنید درباره ی کسی که مشرق و مغرب خورشید را سیر کرد تا به سدّ یأجوج و مأجوج رسید، او که بود؟ و قصّه او چگونه بود؟ سپس علمای یهود پاسخ این سه مسأله را نوشتند، و گفتند: اگر او این گونه به شما پاسخ داد، صادق خواهد بود، و اگر جز این پاسخ داد، او را تصدیق ننمایید. گروه اعزامی گفتنتد: مسأله چهارمی که نباید از آن آگاه باشد چیست؟ گفتند: از او بپرسید قیامت چه زمانی خواهد بود؟ پس اگر زمانی برای آن تعیین کرد، او
ص: 23
دروغگو خواهد بود، چرا که زمان حدوث قیامت را جز خدا کسی نمی داند. پس گروه اعزامی به مکّه بازگشتند و نزد ابوطالب(علیه السلام) آمدند و گفتند:
«فرزند برادر تو ادّعا می کند که از آسمان برای او خبر می رسد، و ما می خواهیم مسائلی را از او سؤال کنیم، اگر پاسخ آن ها را بدهد، ما او را صادق می دانیم و اگر پاسخ ندهد، ما او را کاذب و دروغگو می دانیم». ابوطالب(علیه السلام) فرمود: «از هر چه می خواهید از او سؤال کنید» پس آنان آن سه مسئله را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سؤال کردند و آن حضرت فرمود: فردا به شما پاسخ می دهم و «إن شاءالله» نگفت، پس چهل روز وحی از او قطع شد، تا جایی که غمگین گردید، و اصحاب او به شک افتادند، و قریش خشنود شدند و استهزا نمودند و آزار کردند، و ابوطالب نیز غمگین شد، و چون چهل روز گذشت، سوره ی کهف بر آن حضرت نازل شد، و به جبرئیل فرمود: برای چه وحی را به تأخیر انداختی؟! جبرئیل گفت: ما بدون اذن خدا نمی توانیم فرود آییم. پس خداوند [در پاسخ آنان] فرمود: «أَمْ حَسِبْتُ… یعنی ای محمّد! تو گمان کردی که قصّه اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما می باشد و سپس قصّه آنان را بیان نمود و فرمود : «إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا…».
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اصحاب کهف و رقیم در زمان پادشاه جبّار و سرکشی بودند و آن پادشاه آنان را دعوت به بت پرستی می کرد و اگر کسی نمی پذیرفت او را می کشت، و اصحاب کهف مردم خداپرست و مؤمنی بودند، و آن پادشاه جبّار کسانی را به دروازه ی شهر گماشت تا احدی را نگذارند از شهر خارج شود مگر آن
ص: 24
که در مقابل بت ها سجده کند، پس این گروه به بهانه صید از شهر خارج شدند و به چوپانی در بین راه برخورد نمودند و او را به خداپرستی دعوت کردند و او نپذیرفت و لکن سگ او پذیرفت و با آنان همراه شد، از این رو امام صادق(علیه السلام) فرمود: از حیوانات چهارپا تنها سه عدد داخل بهشت می شوند: الاغ بلعم با عورا، و گرگ یوسف(علیه السلام) و سگ اصحاب کهف.
حاصل این که اصحاب کهف به خاطر پادشاه مشرک [یعنی دقیانوس] به بهانه صید از شهر خارج گردیدند و چون شب شد داخل آن غار شدند و سگ آنان نیز با آن ها بود، پس خداوند خواب را بر آنان مسلّط نمود، چنان که می فرماید: «فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا» و آنان در خواب بودند و چون خداوند آن پادشاه مشرک و قوم او را هلاک نمود، و مردم دیگری آمدند، اصحاب کهف از خواب بیدار شدند، و از همدیگر سؤال کردند: ما در این جا چه قدر خوابیده ایم؟ پس به خورشید نگاه کردند که بالا رفته، و گفتند: یک روز و یا برخی از روز را در خواب بوده اند، پس پولی را به یکی از همراهان خود دادند و گفتند: ناشناخته وارد شهر شو، و غذایی خریداری کن. چرا که اگر آنان ما را شناسایی کنند، یا ما را می کشند و یا به آیین خود وارد می کنند، پس آن مرد داخل شهر شد، و شهر و مردم را به گونه دیگری دید و آنان را نشناخت و آن ها نیز او را نشناختند و زبان او را نیز نفهمیدند پس به او گفتند: تو از کجا آمده ای؟ و چون او قصّه ی خود را بیان کرد، پادشاه آن شهر با همراهان او آمدند تا به درب غار [کهف] رسیدند، و خداوند ترسی در دل های آنان انداخت و نتوانستند داخل غار شوند، و از بیرون غار گفتند: اینان سه نفرند و چهارمین شان سگ آن هاست و بعضی گفتند: اینان چهار
ص: 25
نفرند و پنجمین شان سگ آن هاست، و بعضی گفتند: اینان پنج نفر هستند و ششمین شان سگ آن هاست، و بعضی گفتند: اینان هفت نفر هستند و هشتمین شان سگ آن هاست» و احدی از مردم شهر جرأت داخل شدن در غار را پیدا نکرد جز آن یک نفری که از غار خارج شده بود، و او چون داخل غار شد دید همراهان او هراس پیدا کرده اند که دقیانوس و همراهان او از آنان اطلاع پیدا کنند، پس آن یک نفری که از غار خارج شده بود به مردم گفت: ما در این مدّت طولانی [309 سال] در خواب بوده ایم» و این برای مردم آیه و نشانه ای از قیامت شد. پس همه آنان گریان شدند و از خدای خود خواستند، تا او آنان را به همان خواب باز گرداند. از سویی پادشاه آن زمان گفت: «خوب است ما مسجدی اطراف آنان بنا کنیم و به زیارت آن ها بیاییم چرا که اینان مردم مؤمنی بوده اند» و آنان در سال شش ماه بر پهلوی راست می خوابند، و شش ماه بر پهلوی چپ می خوابند، و سگ آنان همواره در کنار کهف بر دست های خود تکیه نموده است.(1)
ص: 26
ص: 27
مؤلّف گوید:
درباره ی «کهف ورقیم» دو گونه روایت در کتب حدیث نقل شده است.
در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده:
آن حضرت در تفسیر آیه «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا» فرمود: اصحاب کهف مردمی بودند که [از آیین بت پرستی] فرار کردند، و پادشاه آن زمان [دقیانوس] نام آنان و نام پدرانشان و نام قبیله ی آنان را در کتابی از مس ثبت نمود، از این رو خداوند آنان را «أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ» نامیده است.(1)
ص: 28
در کتاب محاسن از جابر جعفی مرفوعاً از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
سه نفر برای عبادت از شهر خود خارج شدند و در غار کوهی مشغول عبادت شدند، ناگهان سنگ بزرگی از بالای کوه فرود آمد و بر درب غار قرار گرفت و آنان محبوس شدند، و به همدیگر گفتند: به خدا سوگند راه چاره ای برای ما نیست مگر آن که اگر از روی صداقت عمل خالصی انجام داده ایم به خدای خود عرضه کنیم تا او ما را نجات بدهد، چرا که ما تنها به خاطر گناهانمان در این جا گرفتار شده ایم. پس یکی از آنان گفت:
«خدایا تو می دانی که من عاشق زن زیبایی شدم و مال فراوانی دادم تا او را به دست آوردم و چون خواستم با او عمل زناشویی انجام بدهم، به یاد آتش دوزخ افتادم و از او جدا شدم چرا که از عذاب تو ترسیدم، پس تو این سنگ را از ما دو کن» [و ما را نجات ده] پس مقداری از آن سنگ از در غار کنار رفت، و دیگری گفت: «خدایا تو می دانی که روزی من عدّه ای را اجیر کردم برای زراعت خود که به هر کدام نصف درهم بدهم و چون فارغ شدند اجرت آنان را دادم و یکی از آنان گفت: من به اندازه دو نفر کار کردم و به خدا سوگند یک درهم کامل باید به من بدهی و نیم درهم خود را نزد من رها کرد و رفت و من با آن نیم درهم زراعت نمودن و تو روزی فراوانی از آن به من عطا کردی و چون صاحب نصف درهم آمد و مال خود را مطالبه کرد من ده هزار درهم به او دادم، خدایا اگر تو می دانی که من این عمل را برای تو انجام داده ام، این سنگ را از مقابل ما بردار» پس آن سنگ از درب غار مقداری فاصله گرفت به گونه ای که آنان همدیگر را مشاهده نمودند. سپس سوّمی گفت: «خدایا تو می دانی که پدر و مادر من در خواب بودند، و من قدحی از
ص: 29
شیر برای آنان آوردم و چون ترسیدم که اگر روی زمین بگذارم حشرات زمین داخل آن بروند، روی دست خود نگهداشتم و پدر و مادر خود را بیدار نکردم، تا این که خودشان بیدار شدند و از آن شیر نوشیدند، پس من این کار را برای خشنودی تو انجام داده ام، این سنگ را از ما دور کن» [و ما را نجات بده] پس آن سنگ کنار رفت و راه آنان باز شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «کسی که با خدا راست بگوید نجات پیدا می کند.»(1)
ص: 30
مؤلّف گوید:
روایت اوّل مسنده است و روایت دوّم مرفوعه می باشد، بنابراین باید به روایت اوّل اعتماد شود، علاوه بر این که روایت اوّل را روایات دیگری نیز تأیید می کند. و الله العالم.
«فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا»(1)
در کتاب طبّ الأئمّة از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت فرموده است:
اگر بچّه شیرخواری زیاد گریه کند، و یا کسی در شب هراس و وحشت پیدا نماید، و یا زنی از بیماری در شب به خواب نرود این آیه سبب بهبودی آنان خواهد شد، «فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا * ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا.»(2)
«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًی»(3)
ابوعمرو زبیری گوید: امام صادق(علیه السلام) «فرمود:
خدای تبارک و تعالی، ایمان را بر اعضا و جوارح فرزند آدم واجب نموده و بین آن ها تقسیم کرده است، و هر عضوی از انسان دارای سهمی از ایمان است» پس من به آن حضرت عرضه داشتم: نقصان ایمان و تمامیّت آن را فهمیدم،
ص: 31
زیاد شدن آن چه دلیلی دارد؟ فرمود: قول خداوند عزّوجلّ که می فرماید: «وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن یَقُولُ أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِیمَانًا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَهُمْ یَسْتَبْشِرُونَ * وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَی رِجْسِهِمْ.»
و نیز قول خداوند که می فرماید:
«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًی.»
سپس فرمود:
اگر در ایمان زیاده و نقصان نبود، کسی بر دیگری فضیلت پیدا نمی کرد، و نعمت ها مساوی بود، و مردم یکسان می بودند، و تفضیلی وجود نداشت، و لکن با تمامیّت و کمال ایمان مؤمنین داخل بهشت می شوند، و با زیاد شدن ایمان درجات شان نزد خداوند متفاوت می شود، و با نقصان ایمان گناهکاران داخل آتش می شوند.(1)
ص: 32
«إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا»(1)
همان گونه که در حدیث علی بن ابراهیم گذشت، در کتاب احتجاج نیز از امام صادق(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی نقل شده که فرمود:
از بین کسانی که از دنیا رحلت نمودند، عدّه ی زیادی به دنیا بازگشتند [تا مسأله معاد روشن شود] مانند اصحاب کهف که خداوند پس از سی صد [و نُه] سال آنان را زنده نمود، و در زمان مردمی که منکر بعث و قیامت بودند به دنیا بازگشتند، تا دلیل قاطعی بر علیه منکرین قیامت باشد و خداوند با این عمل قدرت خود را به آنان نشان دهد، تا به حقانیّت قیامت پی ببرند. (2)
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
از پشت کعبه بیست و هفت نفر به حضرت مهدی قائم؟عج؟ می پیوندند، پانزده نفر از قوم موسی (علیه السلام) کسانی که «یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ» و هفت نفر از اصحاب کهف، و یوشع بن نون، و ابو دجاجه انصاری، و مقداد، و مالک اشتر [و فرد دیگری] و این بیست و هفت نفر از انصار امام زمان(علیه السلام) و کارپردازان او خواهند بود.(3)
ص: 33
«فَلَا تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاء ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا»(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
از نزاع و درگیری و دشمنی با همدیگر پرهیز کنید، چرا که نزاع و خصومت قلب ها را نسبت به برادران دینی بیمار می کند و سبب نفاق خواهد شد.(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر کس با سه چیز خدا را ملاقات کند، از هر دری از بهشت که بخواهد وارد بهشت می شود: اخلاق نیک، ترس از خدا در پنهان و آشکار و پرهیز از نزاع، گرچه صاحب حق باشد.(3)
و نیز فرمود:
من ضامن خانه ای در اعلای بهشت، و خانه ای در وسط بهشت، و خانه ای در باغستان بهشت هستم، برای کسی که نزاع و خصومت را ترک کند گرچه صاحب حق باشد.(4)
ص: 34
و نیز فرمود:
چهار خصلت قلب را می میراند: گناه بر روی گناه [بدون توبه] و فراوان سخن گفتن با زن ها، و ممارات و نزاع با احمق، به این که یکی او بگوید و یکی تو بگویی و هرگز به خیری منتهی نشود….(1)
«وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا»(2)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه «وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا» فرمود:
خداوند هنگامی که به آدم فرمود: داخل بهشت شو، به او فرمود: «ای آدم نزدیک این شجره مشو» و آن شجره را به او نشان داد پس آدم به پروردگار خود گفت: چگونه ممکن است من به آن نزدیک بشوم در حالی که تو من را و همسرم را از آن نهی نموده ای؟ پس خداوند به آنان فرمود: نزدیک آن شجره نشوید یعنی از آن نخورید. و آدم و حوّا گفتند: «آری، ای پروردگار! ما به آن نزدیک نخواهیم شد و از آن نخواهیم خورد» و لکن «إن شاءالله» نگفتند، و خداوند آنان را به خودشان واگذار نمود. [و شد آنچه شد!!] و به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) نیز در قرآن فرمود: «وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا * إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ». یعنی هرگز نگو: من فردا چنین خواهم کرد، جز آن که بگویی: اگر خدا خواسته باشد من چنین کاری را انجام بدهم، و مشیّت او این باشد که من نتوانم آن کار را انجام بدهم، در آن صورت من قدرت انجام آن را نخواهم داشت.
ص: 35
سپس فرمود:
«وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ» یعنی اگر فراموش کردی، چون به یاد آوردی بگو: «ان شاء الله.» (1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ» درباره ی سوگند بدون «ان شاء الله» است، که چون به یاد آوردی بگو: «ان شاء الله.»(2)
و در کتاب بحارالأنوار از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
تا چهل روز کسی که «إن شاءالله» را فراموش نموده، می تواند «إن شاءالله» را بگوید، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در پاسخ سؤالات مردم یهود فرمود: «فردا
ص: 36
بیایید تا پاسخ شما را بدهم» و چون «إن شاءالله» نگفت جبرئیل چهل روز وحی را از او قطع نمود و چون پاسخ یهود را آورد [و سوره ی کهف را نازل نمود] به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا * إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ.» (1)
مرازم بن حکیم گوید: امام صادق(علیه السلام) دستور داد نامه ای را درباره ی کاری بنویسند و چون نوشته شد و آن حضرت دید که در آن «إن شاءالله» نوشته نشده، فرمود:
چگونه شما امید دارید که این کار انجام شود، در حالی که مشیّت خدا را در آن یاد نکرده اید؟! سپس فرمود: هر کاری را که مکتوب می کنید «إن شاءالله» به دنبال آن بنویسید.(2)
«وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعًا»(3)
جابر گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
«به خدا سوگند مردی از ما اهل بیت بعد از رحلت خود از دنیا، سی صد و نه سال حکومت خواهد نمود» گفتم: آن در چه زمانی خواهد بود؟ فرمود:
ص: 37
پس از رحلت قائم از دنیا. گفتم: حضرت قائم چه مقدار حکومت خواهد کرد؟ فرمود: «حکومت اونوزده سال از روز قیام تا روز رحلت او از دنیا خواهد بود.» گفتم: آیا بعد از مرگ او هرج و مرج خواهد بود؟ فرمود: آری، پنجاه سال، و پس از آن منصور [یعنی امام حسین(علیه السلام)] به دنیا باز می گردد، و انتقام خون خود و خون اصحاب خود را خواهد گرفت، و آن قدر می کشد و اسیر می کند که گفته می شود: «اگر او از ذریّه پیامبران می بود، مردم را این قدر نمی کشت» پس مردم از سیاه و سفید جمع می شوند و او را به حرم خدا باز می گردانند، و چون بلا سخت می شود، منتصر از دنیا می رود، و سفاح [یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام)] به دنیا باز می گردد و به خاطر منتصر خشمگین می شود، و هر دشمن و جائری که با ما دشمن بوده است را می کشد، و مالک کلّ روی زمین می شود، و خداوند امر حکومت او را اصلاح می نماید و سی صد و نه سال حکومت می نماید. سپس امام باقر(علیه السلام) فرمود: ای جابر! آیا می دانی منتصر و سفّاح کیانند؟ فرمود: منتصر حسین(علیه السلام) است و سفّاح امیرالمؤمنین -- صلوات الله علیهم اجمعین -- می باشد.(1)
ص: 38
شهادت اصحاب کهف به ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام)
مرحوم ابن شهر آشوب از جابر و انس نقل نموده که گویند:
گروهی نزد عمر از علیّ(علیه السلام) بدگویی و تنقیص کردند، و سلمان به عمر گفت: ای عمر آیا به یاد داری روزی را که تو و ابوبکر و من و ابوذّر نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودیم و آن حضرت شمله و عبایی را پهن نمود و ما را بر روی آن نشاند و دست علی(علیه السلام) را گرفت و او را در وسط شمله قرار داد و سپس به ابوبکر فرمود: «ای ابابکر برخیز و بر علی به امامت و خلافت بر مسلمین سلام کن» و به همه ماها نیز چنین فرمود [و همه ما برخاستیم و بر علیّ(علیه السلام) به عنوان امامت و خلافت بر مسلمین سلام کردیم] سپس فرمود: «یا علیّ تو نیز برخیز و بر نور خورشید سلام کن» پس علی(علیه السلام) به خورشید خطاب نمود و گفت: «سلام بر تو ای نور تابان» و خورشید به لرزه آمد و پاسخ داد: «و علیک السّلام یا ولیّ الله و وصیّ رسوله.»
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دست های مبارک خود را به طرف آسمان بالا نمود و فرمود:
«خدایا تو به برادر من سلیمان -- برگزیده خود -- ملکی عطا نمودی و باد را در اختیار او قرار دادی -- که غدوّها شهر و رواحها شهر -- پروردگارا! اکنون آن باد را بفرست تا اینان را نزد اصحاب کهف ببرد» و سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به ما دستور داد تا به اصحاب کهف سلام کنیم، پس علی(علیه السلام) به باد فرمود: «یا ریح اِحملینا» یعنی ای باد ما را بالا ببر، پس ما در هوا قرار گرفتیم و باد ما را حرکت می داد آن گونه که خدا می خواست، سپس علیّ(علیه السلام) فرمود: «ای باد
ص: 39
ما را زمین گذار»پس او ما را نزد اصحاب کهف پایین گذارد، و هر کدام از ما به اصحاب کهف سلام کردیم و جوابی از آنان نشنیدیم، پس علیّ(علیه السلام) برخاست و گفت: «السّلام علیکم یا أصحاب الکهف» و ما شنیدیم که اصحاب کهف گفتند: «و علیک السّلام یا وصیّ محمّد، همانا ما گروهی هستیم که از زمان دقیانوس تا کنون در این جا محبوس می باشیم» پس علیّ(علیه السلام) به آنان فرمود: «برای چه سلام این قوم را پاسخ ندادید؟» اصحاب کهف گفتند: «ما کسانی هستیم که جز سلام پیامبر و وصیّ پیامبر را پاسخ نمی دهیم، و تو وصیّ خاتم پیامبران و خلیفه رسول ربّ العالمین هستی».
سپس علی(علیه السلام) به ما فرمود:
در جای خود بنشینید و ما در جای خود نشستیم، و علیّ(علیه السلام) به باد فرمود: «یا ریح اِحملینا» یعنی ای باد ما را بالا ببر،و ناگهان ما در هوا قرار گرفتیم و به خواست خداوند حرکت کردیم، تا این که علیّ(علیه السلام) فرمود: «ای باد ما را پایین گذار» و سپس آن حضرت پای خود را بر زمین زد و آبی ظاهر شد و او وضو گرفت و ما نیز وضو گرفتیم و سپس فرمود: زود است که به نماز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) یا برخی از آن برسید و سپس فرمود: «ای باد ما را سوار کن» و باز فرمود: «ما را پایین بیاور» و ناگهان ما خود را در مسجد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) یافتیم و آن حضرت یک رکعت از نماز صبح را خوانده بود؟
انس بن مالک گوید:
علی(علیه السلام) در کوفه از بالای منبر مسجد کوفه از من درباره ی این قصّه گواهی خواست و به من فرمود: شهادت بده و من شهادت ندادم و مداهنه نمودم و او به من فرمود: «اگر با وصیّت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مداهنه می کنی و شهادت
ص: 40
نمی دهی، خدا تو را گرفتار پیسی در بدن و بیماری شکم و کوری چشم نماید» و چیزی نگذشت که من پیسی پیدا کردم و کور شدم و نتوانستم روزه بگیرم نه در ماه رمضان و نه در غیر آن.
سپس گوید:
آن بساط [که ما بر آن نشستیم را اهل هربوق به آن حضرت اهدا نموده اند، و کهف نیز در بلاد روم در جایی به نام «ارکدی» و ملک با هندق بود و امروز به آن ضیعه می گویند.
و در روایت دیگری آمده که آن کسا را خطی بن اشرف برادر کعب بن اشرف هدیه داده بود و چون او معجزات علیّ(علیه السلام) را مشاهده نمود مسلمان شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را محمّد نامید.(1)
ص: 41
مؤلّف گوید:
مضمون روایت فوق با اختلافاتی در عبارات و مضامین در تفسیر برهان از کتاب فضائل شاذان نقل شده و شما متن آن را در پاورقی مشاهده می کنید.(1)
ص: 42
ص: 43
«وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا 27 وَاصْبِرْنَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا 28 وَقُلِ الْحَقُّ
ص: 44
مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاء کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءتْ مُرْتَفَقًا 29 إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواوَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا 30 أُوْلَئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَیَلْبَسُونَ ثِیَابًا خُضْرًا مِّن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُّتَّکِئِینَ فِیهَا عَلَی الْأَرَائِکِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقًا 31».
¬Kj
«فُرُط» به معنای تجاوز از حقّ و خروج از آن است، و أفرط إفراطاً، إذا أسرف و «سُرادق» به معنای خیمه و فسطاط محیط است، و گفته شده: سرادق آن پارچه ای است که اطراف خیمه کشیده می شود، و «مُهل» مسّ گداخته است، و «مرتفق» متکّا را گویند، و ارتفق یعنی اِتّکأ علی مرفقه.
آنچه از کتاب پروردگارت به تو وحی شده تلاوت کن! هیچ چیز سخنان پروردگارت را دگرگون نمی سازد و هرگز پناهگاهی جز او نمی یابی! (27) با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر می خوانند، و تنها رضای او را می طلبند! و هرگز به خاطر زیورهای دنیا، چشمان خود را از آن ها برمگیر! و از کسانی که قلب شان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن! همانها که از هوای نفس پیروی کردند، و کارهای شان افراطی است. (28) بگو: «این حقّ است از سوی پروردگارتان! هر کس می خواهد ایمان بیاورد (و این حقیقت را پذیرا شود)، و هر کس میخواهد کافر گردد!» ما برای ستمگران آتشی آماده کردیم که سراپرده اش آنان را از هر سو احاطه
ص: 45
کرده است! و اگر تقاضای آب کنند، آبی برای آنان میاورند که همچون فلز گداخته صورتها را بریان می کند! چه بد نوشیدنی، و چه بد محل اجتماعی است! (29) مسلّماً کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، ما پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهیم کرد! (30) آن ها کسانی هستند که بهشت جاودان برای آنان است باغهایی از بهشت که نهرها از زیر درختان و قصرهایش جاری است در آنجا با دستبندهایی از طلا آراسته می شوند و لباسهایی (فاخر) به رنگ سبز، از حریر نازک و ضخیم، دربر می کنند در حالی که بر تختها تکیه کرده اند. چه پاداش خوبی، و چه جمع نیکویی! (31)
«وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا»(1)
در کتاب طبّ الأئمّة نقل شده که سالم بن محمّد گوید: به امام صادق(علیه السلام) از درد پاهایم شکایت کردم و گفتم: این درد پا، مرا از عبادت خدا و زندگی باز داشته است! امام علیه السلام) فرمود:
پاهای خود را تعویذ کن [و به خدا بسپار]گفتم: ای فرزند رسول خدا به چه چیزی تعویذ نمایم؟ فرمود: «هفت مرتبه آیه فوق را بر آن ها بخوان» پس من به دستور آن حضرت عمل کردم و کاملاً بهبودی پیدا کردم.(2)
ص: 46
«وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ…» (1)
امام باقر و امام صادق(علیه السلام) می فرمایند:
مقصود از «یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ» نماز صبح و نماز شام است.(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیه فوق درباره ی سلمان نازل شده، او کسایی پشمین پوشیده بود و طعام خود را در آن قرار داده بود و خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نشسته بود، پس عیینة بن حصین وارد شد و دید که سلمان در آن هوای گرم کسایی پوشیده و عرق کرده است! به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: یا رسول الله! هنگامی که ما بر شما وارد می شویم این افراد را از نزد خود دور کنید، و چون ما خارج می شویم هر کس را می خواهید در کنار خود قرار بدهید! پس آیه «وَاصْبِرْ نَفْسَکَ» تا «وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا» نازل شد و مقصود از «مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا» عیینة بن حصین بن حذیفة بن بدر فرازی می باشد.(3)
ص: 47
و در مجمع البیان از ابن مسعود نقل شده که:
سلمان و خبات می گفتند: آیه فوق درباره ی ما نازل شده چرا که اقرع بن حابس تمیمی و عیینة بن حصین فرازی و برخی دیگر از «مؤلّفة قلوبهم» نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و چون دیدند، آن حضرت با بلال و صهیب و خبات و امثال آنان از فقرا نشسته است، آنان را حقیر و ناچیز شمردند و گفتند: «یا رسول الله! اینان را از خود دور کن تا ما با تو خلوت کنیم؟»
عبدالله بن مسعود گوید:
عادت ما با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این بود که ما در کنار او بودیم، تا وقتی که آن حضرت بر می خاست، پس این آیه نازل شد: «وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ … » و از آن به بعد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با ما می نشست، به گونه ای که زانوهای او به ما نزدیک می شد و چون ساعت برخاستن آن حضرت فرا می رسید، ما بر می خاستیم .(1)
ص: 48
«وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَارًا…»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
این آیه در مقام وعید عذاب است.(2)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
آیه فوق توسّط جبرئیل چنین نازل شد: «وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ ولایة علیّ(علیه السلام) فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَارًا….»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی نیز گوید آیه فوق همین گونه نازل شده است، و سپس گوید:
«مهل» ته نشین های روغن زیتون جوش آمده است، که چون دوزخیان می نوشند صورت های آنان بریان می شود.(4)
ص: 49
زیادبن سلمه گوید: خدمت امام کاظم(علیه السلام) رفتم و آن حضرت به من فرمود:
تو کارمند سلطان ظالم هستی؟ گفتم: آری. فرمود: برای چه؟ گفتم: به خاطر این که من اهل انفاق هستم و مخارج عیال، بر عهده من می باشد، و در آمد دیگری ندارم. پس امام(علیه السلام) فرمود: ای زیاد! اگر من از بالای کوه سقوط کنم و بدنم پاره پاره شود، برای من بهتر از این است که برای این ستمکاران کاری را انجام بدهم و یا قدم روی فرش آنان بگذارم، جز این که برای نجات مؤمنی از گرفتاری و اندوه و بدهکاری باشد. سپس فرمود: ای زیاد! کم ترین عذاب خدا نسبت به کسانی که برای ظلمه کار می کنند این است که در قیامت، زیر خیمه ای از آتش قرار خواهند داشت، تا خداوند از حساب خلائق فارغ شود.(1)
«وَإِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاء کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءتْ مُرْتَفَقًا…»(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در تفسیر آیه «مِن مَّاء صَدِیدٍ»(3) فرمود:
آب صدید را چون نزد انسان دوزخی می آورند [با شدّت عطشی که دارد] از آن کراهت پیدا می کند، و چون نزدیک او می برند پوست صورت و پوست سر او می سوزد و می ریزد، و چون می نوشد، روده های او پاره می شود و از عقب
ص: 50
او خارج می گردد، چنان که خداوند می فرماید: «وَسُقُوا مَاءً حَمِیمًا فَقَطَّعَ أَمْعَاءهُمْ»(1)، و می فرماید: «وَإِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ.» (2)
زراره گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «یَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَیْرَ الأَرْضِ»(3)، فرمود:
زمین در قیامت تبدیل به نان [سفید] می شود و مردم از آن می خورند تا از حساب فارغ شوند: پس شخصی به آن حضرت گفت: آیا مردم در قیامت توجّه به خوردن و آشامیدن دارند؟ و امام(علیه السلام) فرمود: فرزند آدم مجوّف آفریده شده است و ناچار از غذا و آب می باشد. سپس فرمود: آیا مردم قیامت بیشتر در سختی هستند، یا اهل دوزخ؟ در حالی که اهل دوزخ گرسنه و تشنه می شوند و به خدا سوگند فریاد بر می آورند و آب و غذا طلب می کنند، چنان که خداوند
می فرماید: «وَإِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ.»(4)
ص: 51
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ… أُوْلَئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی… وَیَلْبَسُونَ ثِیَابًا خُضْرًا مِّن سُندُسٍ»(1)
علی بن ابراهیم با سند خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که من در معراج داخل بهشت شدم در بهشت درخت طوبی را دیدم که اصل آن در خانه علیّ(علیه السلام) بود و در هر قصری و منزلی شاخه ای از آن قرار داشت و اعلای آن درخت ظرف های عطر و حله های دیباج بود، و برای هر بنده مؤمنی هزار هزار جامه ی عطر و در هر جامه ی عطری، یکصد حلّه بود و هر کدام را رنگی بود، و آن ها لباس های اهل بهشت است….»(2)
مؤلّف گوید:
اوصاف اهل بهشت و نعمت های بهشتی و درخت طوبی در ذیل آیات گذشت و خواهد آمد و ما در کتاب «راه بهشت» و کتاب «مژده های رحمت» و کتاب «بشارت های معصومین» و کتاب «کشکول عجایب» نعمت های بهشتی و اوصاف اهل بهشت را بیان نموده ایم.
ص: 52
وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا رَّجُلَیْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمَا زَرْعًا 32 کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئًا وَفَجَّرْنَا خِلَالَهُمَا نَهَرًا 33 وَکَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا 34 وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هَذِهِ أَبَدًا 35 وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَی رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْرًا مِّنْهَا مُنقَلَبًا 36 قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا 37 لَّکِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَلَا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَدًا 38 وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مَا شَاء اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ إِن تُرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنکَ مَالًا وَوَلَدًا 39 فَعَسَی رَبِّی أَن یُؤْتِیَنِ خَیْرًا مِّن جَنَّتِکَ وَیُرْسِلَ عَلَیْهَا حُسْبَانًا مِّنَ السَّمَاء فَتُصْبِحَ صَعِیدًا زَلَقًا 40 أَوْ یُصْبِحَ مَاؤُهَا غَوْرًا فَلَن تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَبًا 41 وَأُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلَی مَا أَنفَقَ فِیهَا وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا وَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَدًا 42 وَلَمْ تَکُن لَّهُ فِئَةٌ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا کَانَ مُنتَصِرًا 43 هُنَالِکَ الْوَلَایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَوَابًا وَخَیْرٌ عُقْبًا 44 وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاء فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیمًا تَذْرُوهُ الرِّیَاحُ وَکَانَ اللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ مُّقْتَدِرًا 45 الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا 46 وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَی الْأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا 47 وَعُرِضُوا عَلَی رَبِّکَ صَفًّا لَّقَدْ جِئْتُمُونَا کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّن نَّجْعَلَ لَکُم مَّوْعِدًا 48 وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلَا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا 49»
¬Kj
ص: 53
«وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ» حفّ القوم بالشیء إذا أطافوا به یعنی درخت خرما، آن دو باغستان را احاطه کرده بود، و «محاورة» گفتگو و بحث و مجادله را گویند، چنان که گفته می شود: «کَلَّمْتُه فما رَجَعَ إِلَیّ حَوَاراً»و«حُسبان» تیرهایی است که به یک هدف پرتاب می شود، و آن از مادّه ی حساب است،ومبالغه به خاطر کثرت عدد تیرها می باشد، و «صعید» طریقی است که در آن گیاهی نباشد، و «أرض زَلِق» و یا «زَلِقَة» زمین بدون گیاه و صاف است که لغزنده باشد، و «صَعِیدًا زَلَقًا» یعنی زمین بدون گیاه و بدون هیچ پست و بلندی، و «هشیم» چیز شکسته و پایمال شده را گویند، و «ذرّ» و «تذریه» به باد رفتن اشیای خفیفه و ریز را گویند، و «مغادرة» به معنای ترک است، و «فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا» یعنی ما احدی از آنان را رها نمی کنیم و از قلم نمی اندازیم، و «غدیر» را غدیر گویند به خاطر نداشتن آب، و «اشفاق» خوف از وقوع مکروه را گویند که احتمال عدم وقوع آن باشد، و اصل آن به معنای رقّت است، و شفقت انسان بر پدر و مادر، رقّت بر حال آنان است، و «شَفَق» حمره ی رقیقه است.(1)
(ای پیامبر!) برای آنان مثالی بزن: آن دو مرد، که برای یکی از آن ها دو باغ از انواع انگورها قرار دادیم و گرداگرد آن دو (باغ) را با درختان نخل پوشاندیم و در میانشان زراعت پر برکتی قرار دادیم. (32) هر دو باغ، میوه آورده بود، (میوه های فراوان،) و چیزی فروگذار نکرده بود و میان آن دو، نهر بزرگی جاری ساخته بودیم. (33) صاحب این باغ، درآمد فراوانی داشت به همین جهت، به دوستش -- در حالی که با او گفتگو می کرد -- چنین گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات
ص: 54
نیرومندترم!» (34) و در حالی که نسبت به خود ستمکار بود، در باغ خویش گام نهاد، وگفت: «من گمان نمی کنم هرگز این باغ نابود شود! (35) و باور نمی کنم قیامت برپا گردد! و اگر به سوی پروردگارم بازگردانده شوم (و قیامتی در کار باشد)، جایگاهی بهتر از این جا خواهم یافت!» (36) دوست (با ایمان) وی -- در حالی که با او گفتگو می کرد -- گفت: «آیا به خدایی که تو را از خاک، و سپس از نطفه آفرید، و پس از آن تو را مرد کاملی قرار داد، کافر شدی؟! (37) ولیّ من کسی هستم که «اللَّه» پروردگار من است و هیچ کس را شریک پروردگارم قرار نمی دهم! (38) چرا هنگامی که وارد باغت شدی، نگفتی این نعمتی است که خدا خواسته است؟! قوّت (و نیرویی) جز از ناحیه خدا نیست! و اگر می بینی من از نظر مال و فرزند از تو کمترم (مطلب مهمّی نیست)! (39) شاید پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد و مجازات حساب شده ای از آسمان بر باغ تو فروفرستد، بگونه ای که آن را به زمین بی گیاه لغزنده ای مبدّل کند! (40) و یا آب آن در اعمال زمین فرو رود، آن گونه که هرگز نتوانی آن را به دست آوری!» (41) (به هر حال عذاب الهی فرا رسید،) و تمام میوه های آن نابود شد و او به خاطر هزینه هایی که در آن صرف کرده بود، پیوسته دست های خود را به هم می مالید -- در حالی که تمام باغ بر داربستهایش فرو ریخته بود -- و می گفت: «ای کاش کسی را همتای پروردگارم قرار نداده بودم!» (42) و گروهی نداشت که او را در برابر (عذاب) خداوند یاری دهند و از خودش (نیز) نمی توانست یاری گیرد. (43) در آنجا ثابت شد که ولایت (و قدرت) از آن خداوند بر حق است! اوست که برترین ثواب، و بهترین عاقبت را (برای مطیعان) دارد! (44) (ای پیامبر!) زندگی دنیا را برای آنان به آبی تشبیه کن که از آسمان فرو می فرستیم و بوسیله آن، گیاهان زمین (سرسبز می شود و) در هم فرومیرود. امّا بعد از مدتی می خشکد
ص: 55
و بادها آن را به هر سو پراکنده می کند و خداوند بر همه چیز تواناست! (45) مال و فرزند، زینت زندگی دنیاست و باقیات صالحات [ارزشهای پایدار و شایسته] ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امیدبخش تر است! (46) و روزی را به خاطر بیاور که کوه ها را به حرکت درآوریم و توزمین را آشکار (و مسطح) بینی و همه آنان [انسانها] را برمی انگیزیم، و احدی از ایشان را فروگذار نخواهیم کرد! (47) آن ها همه در یک صف به (پیشگاه) پروردگارت عرضه می شوند (و به آنان گفته می شود:) همگی نزد ما آمدید، همان گونه که نخستین بار شما را آفریدیم! اما شما گمان می کردید ما هرگز موعدی برایتان قرار نخواهیم داد! (48) و کتاب [کتابی که نامه اعمال همه انسانهاست] در آن جا گذارده می شود، پس گنهکاران را می بینی که از آنچه در آن است، ترسان و هراسانند و می گویند: «ای وای بر ما! این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را فرونگذاشته مگر این که آن را به شمار آورده است؟! و (این در حالی است که) همه اعمال خود را حاضر می بینند و پروردگارت به هیچ کس ستم نمی کند. (49)
«وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا رَّجُلَیْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ…»(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیات درباره ی مردی نازل شد که دارای دو باغ بزرگ، ومیوه های فراوان بود و همان گونه که خداوند در این آیات تصریح نموده، آن دو باغ دارای درختان فراوان خرما و انگور و کشت فراوان و آب جاری و نهری از آب بود، و همسایه فقیری در کنار او بود، و صاحب باغ بر همسایه خود فخر و مباهات
ص: 56
نمود و گفت: «أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالًا وَ أَعَزُّ نَفَراً» یعنی من دارای مال بیشتر و عشیره و هواداران بیشتری هستم.(1)
«وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مَا شَاء اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ…»(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هر کس در پایان دعای خود بگوید: «مَا شَاء اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» حاجت او داده می شود.(3)
علی بن اسباط گوید: حضرت رضا(علیه السلام) به من فرمود:
هنگامی که در سفر و یا وطن از منزل خود خارج می شوی بگو:
«بِسْمِ اللَّهِ. آمَنْتُ بِاللَّهِ. تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ، مَا شَاء اللَّهُ، لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّه» و اگر این اذکار را بگوئی ملائکه بر صورت های شیاطین می زنند و می گویند: شما بر او راهی ندارید، چرا که او نام خدا را برد و ایمان به او داشت و بر او توکلّ نمود، و گفت: «مَا شَاء اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.» (4)
ص: 57
امام موسی بن جعفر(علیه السلام) می فرماید:
هر کس تنها به مسافرت می رود باید بگوید: «مَا شَاء اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ اَللَّهُمَّ آنِسْ وَحْشَتِی وَ أَعِنِّی عَلَی وَحْدَتِی وَ أَدِّ غَیْبَتِی.»(1)
جابر جعفی گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره ی معنای «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّه» سؤال نمودم؟ فرمود:
معنای آن این است: «لَا حَوْلَ لَنَا عَنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِ إِلَّا بِعَوْنِ اللَّهِ وَ لَا قُوَّةَ لَنَا عَلَی طَاعَةِ اللَّهِ إِلَّا بِتَوْفِیقِ اللَّهِ جل جلاله.»(2)
«هُنَالِکَ الْوَلَایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَوَابًا وَخَیْرٌ عُقْبًا…»(3)
در کتاب کافی از علی بن حسان و عبدالرحمان بن کثیر از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود از «الْوَلَایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ» ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(4)
ص: 58
«الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به مردی برخورد نمود که در باغ خود درخت غرس می کرد، پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) توقّف نمود و فرمود: آیا می خواهی من تو را به غرسی راهنمایی کنم که اساس آن محکم تر و میوه ی آن سریع تر و نیکوتر و با دوام تر باشد؟ عرض کرد: آری یا رسول الله. فرمود: «هر صبح و شام بگو: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ اللَّهُ وَ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ» و اگر چنین کنی به هر تسبیحه ای برای تو ده درخت در بهشت با انواع میوه ها خواهد بود، و این باقیات و صالحات تو می باشد.» آن مرد گفت: «یا رسول الله! این باغ من صدقه باشد، برای فقرای مسلمین که نیازمند به زکات و صدقه هستند.» و این آیات درباره ی او نازل شد: «فَأَمَّا مَن أَعْطَی وَاتَّقَی * وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی.»(2)
ص: 59
مؤلّف گوید:
ذیل این آیات در سوره ی لیل نیز، جریان سمرة بن جندب شقیّ و ابوالدحداح مؤمن و وعده ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به ابوالدحداح به باغی در بهشت خواهد آمد، إن شاءالله.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
مال و فرزند، کشت دنیاست و عمل صالح کشت آخرت است، و بسا خداوند هر دو را برای اقوامی جمع می کند.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
اگر خداوند عزّوجلّ درباره ی زینت دنیا می فرماید: «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا». زینت آخرت نیز هشت رکعت نماز [و شفع و وتر] در آخر شب است.(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به اصحاب خود فرمود:
«سپر خود را برگیرید» اصحاب گفتند: آیا دشمنی حاضر شده است؟ فرمود: سپر خود را در مقابل آتش دوزخ برگیرید، و بگویید: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ اللَّهُ وَ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ». چرا که این ها مقدّمات و نجات دهندگان [از دوزخ] و باقیات و صالحات است.(3)
ص: 60
و نیز فرمود:
اگر از نماز شب و ریاضت آن، و از مقاتله و جهاد با دشمن عاجز ماندید، از گفتن: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ اللَّهُ وَ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ» ناتوان نباشید چرا که آن ها از باقیات و صالحات است.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روزی به اصحاب خود فرمود:
آیا اگر شما آنچه از متاع و ظروف و ابزار زندگی دارید را روی هم جمع کنید به آسمان می رسد؟ گفتند: نه یا رسول الله. فرمود: آیا شما را راهنمایی بکنم به چیزی که اصل آن روی زمین باشد، و فرع آن در آسمان؟ گفتند: آری یا رسول الله. فرمود: هنگامی که از نماز فارغ می شوید سی مرتبه بگویید: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ اللَّهُ وَ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ» چرا که اساس این اذکار در روی زمین است، و فرع آن ها در آسمان است، و این اذکار صاحب خود را از آتش سوزی و غرق شدن وزیر دیوار ماندن و سقوط در چاه و مرگ بد، جلوگیری می نماید، و از باقیات و صالحات می باشد.(2)
ص: 61
«وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَی الْأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا * وَعُرِضُوا عَلَی رَبِّکَ صَفًّا…»(1)
امام صادق(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی می فرماید:
«مردم در قیامت با کفن های خود محشور می شوند» راوی گفت: مگر کفن های آنان پوسیده و نابود نشده است؟ امام(علیه السلام) فرمود: آن خدایی که بدن های آنان را زنده می کند، کفن های شان را نیز تجدید می نماید. سؤال شد کسی که بدون کفن مرده باشد چگونه است؟ فرمود: خداوند عورت او را به هر چه بخواهد می پوشاند. سؤال شد؟ آیا مردم به صورت صفوفی، محشور می شوند؟ فرمود: آری، آنان به صورت یکصد و بیست هزار صف در عرصه ی قیامت حاضر خواهند شد.(2)
ابان احمر گوید:
مردی به امام صادق(علیه السلام) گفت: «پدر و مادرم فدای شما باد، مرا موعظه کنید»
ص: 62
امام(علیه السلام) فرمود: اگر حضور در پیشگاه خداوند حق است، مکر و خدعه برای چیست؟! و ….»(1)
مرحوم طبرسی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
مردم روز قیامت هنگامی که از قبرها خارج می شوند، با پای برهنه و ختنه نشده و عریان هستند! عایشه می گوید: من گفتم: یا رسول الله! آیا از همدیگر حیا نمی کنند؟ فرمود: آنان از گرفتاری قیامت غافل از این چیزها می باشند.(2)
مؤلّف گوید:
روایت اوّل مربوط به شیعیان است، و این روایت مربوط به بقیّه مردم است، و الله العالم.
و در سوره ی انعام ذیل آیه «کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ…» روایات این موضوع گذشت.
«یَا وَیْلَتَنَا مَا لِهَذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلَا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا»(3)
ص: 63
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که قیامت بر پا می شود، انسان کتاب خود را بر می دارد، و به او گفته می شود: کتاب خود را بخوان. خالدبن نجیح راوی حدیث گوید: به امام(علیه السلام) گفتم: آیا از کتاب خود آگاه می شود؟ فرمود: آری همه چیز را به یاد می آورد، و هر لحظه و هر کلمه و هر قدمی که برداشته است را به یاد می آورد مانند این که در این ساعت انجام داده است، از این رو خداوند از قول او می فرماید:«یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها….»(1)
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاء مِن دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا 50 مَا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا 51 وَیَوْمَ یَقُولُ نَادُوا شُرَکَائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُم مَّوْبِقًا 52 وَرَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا وَلَمْ یَجِدُوا عَنْهَا مَصْرِفًا 53 وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن کُلِّ مَثَلٍ وَکَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلًا 54 وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءهُمُ الْهُدَی وَیَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلَّا أَن تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلًا 55
ص: 64
وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَمَا أُنذِرُوا هُزُوًا 56 وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدَی فَلَن یَهْتَدُوا إِذًا أَبَدًا 57 وَرَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ یُؤَاخِذُهُم بِمَا کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَل لَّهُم مَّوْعِدٌ لَّن یَجِدُوا مِن دُونِهِ مَوْئِلًا 58 وَتِلْکَ الْقُرَی أَهْلَکْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِکِهِم مَّوْعِدًا 59»
¬Kj
«فِسق» به معنای خروج از حالی به حال زیان باری است، و فَسَقَتِ الرطبة، إذا خرجت من قشرها. و «عَضُد» ما بین مرفق تا کف دست را گویند، و فلان عضدی و اعتضد به: استعاره ی از عضد است به معنای کمک گرفتن، و «موبق» چیزی را گویند که حائل بین دو چیز باشد، و «وَ بَقَ یَبِق وَبُوقاً» یعنی هلک، و «مواقعوها» یعنی ملابسوها بشدّةٍ، و «تصریف» نقل معنا در جهات مختلفه است، و «وَلَمْ یَجِدُوا عَنْهَا مَصْرِفًا» یعنی راه گریزی برای جابه جایی و نجات برای آنان نیست، و «إدحاض» به معنای اذهاب إلی الهلاک است، و مکان دحض جای لغزنده را گویند، و «أَکِنَّةً» به معنای پنهان و محبوس بودن است مانند «علی قلوبهم قفل» یعنی بر قلوب آنان حجاب و قفل و مهر زده شده است، و «مؤئلاً» یعنی ملجأً.
به یاد آور زمانی را که ما به فرشتگان گفتیم: «در مقابل آدم (برای خدا) سجده کنید!» آن ها همگی سجده کردند جز ابلیس -- که از جن بود -- و از فرمان پروردگارش
ص: 65
بیرون شد آیا (با این حال،) شما او و فرزندانش را به جای من اولیای خود انتخاب می کنید، در حالی که آن ها دشمن شما هستند؟! (فرمانبرداری از شیطان و فرزندانش به جای اطاعت خدا،) چه جایگزینی بدی است برای ستمکاران! (50) من هرگز آن ها [ابلیس و فرزندانش] را به هنگام آفرینش آسمان ها و زمین، و نه به هنگام آفرینش خودشان، حاضر نساختم! و من هیچ گاه گم راه کنندگان را دستیار خود قرار نمی دهم! (51) به خاطر بیاورید روزی را که (خداوند) می گوید: «همتایانی را که برای من می پنداشتید، بخوانید (تا به کمک شما بشتابند!)» ولی هر چه آن ها را می خوانند، جواب شان نمی دهند و در میان این دو گروه، کانون هلاکتی قرار داده ایم! (52)و گنهکاران، آتش (دوزخ) را می بینند و یقین می کنند که با آن درمی آمیزند، و هیچ گونه راه گریزی از آن نخواهند یافت. (53) و در این قرآن، از هر گونه مثلی برای مردم بیان کرده ایم ولی انسان بیش از هر چیز، به مجادله می پردازد! (54) و چیزی مردم را بازنداشت از این که -- وقتی هدایت به سراغ شان آمد -- ایمان بیاورند و از پروردگارشان طلب آمرزش کنند، جز این که (خیره سری کردند گویی می خواستند) سرنوشت پیشینیان برای آنان بیاید، یا عذاب (الهی) در برابرشان قرار گیرد! (55) ما پیامبران را، جز بعنوان بشارت دهنده و انذار کننده، نمی فرستیم اما کافران همواره مجادله به باطل می کنند، تا (به گمان خود،) حق را بوسیله آن از میان بردارند! و آیات ما، و مجازاتهایی را که به آنان وعده داده شده است، به باد مسخره گرفتند! (56) چه کسی ستمکارتر است از آن کس که آیات پروردگارش به او تذکّر داده شده، و از آن روی گرداند، و آنچه را با دست های خود پیش فرستاد فراموش کرد؟! ما بر دل های این ها پرده هایی افکنده ایم تا نفهمند و در گوشهای شان سنگینی قرار داده ایم (تا صدای حق را نشنوند)! و از این رو اگر آن ها را به سوی هدایت بخوانی، هرگز هدایت نمی شوند! (57) و پروردگارت،
ص: 66
آمرزنده و صاحب رحمت است اگر می خواست آنان را به خاطر اعمال شان مجازات کند، عذاب را هر چه زودتر برای آن ها می فرستاد ولی برای آنان موعدی است که هرگز از آن راه فراری نخواهند داشت! (58) این شهرها و آبادیهایی است که ما آن ها را هنگامی که ستم کردند هلاک نمودیم و برای هلاکت شان موعدی قرار دادیم!(آن ها ویرانه هایش را با چشم می بینند، و عبرت نمی گیرند!) (59)
«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ…»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ملائکه گمان می کردند که ابلیس از آن هاست، و خداوند می دانست که ابلیس از ملائکه نیست، از این رو خداوند باطن ابلیس را -- به سبب حمیّت و تعصّب و خشم [بر آدم] -- آشکار نمود [و ابلیس بر آدم سجده نکرد] و گفت: «خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ.»(2)
جمیل بن درّاج گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا ابلیس از ملائکه بوده و آیا امری از امور آسمان به دست
او بوده است؟ فرمود: او از ملائکه نبود و هیچ امری به او واگذار نشده بود، بلکه او از جنس جنّ بود و با ملائکه می زیست، و ملائکه او را از خود می پنداشتند،
ص: 67
و خداوند می دانست که او از ملائکه نیست و چون خداوند به او فرمود تا به آدم سجده کند، باطن او آشکار گردید.(1)
«مَا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ…»(2)
شیخ طوسی؟ره؟ در امالی روایت نموده:
هنگامی که مردم با امیرالمؤمنین(علیه السلام) بعد از عثمان بیعت نمودند خبر به آن حضرت رسید که معاویه از بیعت امتناع نموده و گفته است: «اگر علی(علیه السلام) مرا بر ولایت شام همانند عثمان ابقاء نماید با او بیعت می کنم: پس مغیره نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین شما می دانید که قبل از شما عمر و عثمان، معاویه را بر ولایت شام ابقا نمودند، شما نیز او را ابقا کنید تا کار اسلام و امور مسلمین به فرجام برسد و سپس شما او را عزل نمایید؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) در پاسخ مغیرة فرمود: آیا تو ضمانت می کنی که من بعد از ابقای او زنده باشم و او را عزل نمایم؟ مغیرة گفت: نه. فرمود: «اگر من او را بر دو نفر از مسلمانان در یک شب ظلمانی ولایت بدهم خداوند از من سؤال خواهد نمود، و من نمی خواهم هرگز خداوند چنین سؤالی را از من بکند. و سپس فرمود: «وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا.»(3)
ص: 68
در مقتل ابومخنف آمده که امام حسین(علیه السلام) [در یکی از منازل نزدیک به کربلا] نزد عبیدالله حرّ جعفی آمد، و به خیمه او وارد شد، و بر او سلام کرد، و عبیدالله جعفی مقابل آن حضرت برخاست و امام(علیه السلام) نشست و فرمود:
«ای عبیدالله! به یاری ما بیا» پس عبیدالله گفت: «به خدا سوگند من از کوفه خارج نشدم مگر از ترس آن که شما وارد کوفه شوید، و من به کمک شما نمی آیم، چرا که اگر چنین کنم اوّل کسی هستم که کشته می شوم، و لکن شمشیر و اسب خود را به شما می دهم» پس امام(علیه السلام) روی مبارک خود را از او گرداند و فرمود: «اگر تو از جان خود برای ما بخل ورزیدی، ما را نیازی به مال تو نیست: سپس فرمود: «وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا.»(1)
ص: 69
«وَ رَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا وَلَمْ یَجِدُوا عَنْهَا مَصْرِفًا»(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «فَظَنُّوا أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا» یقین است یعنی اهل دوزخ در قیامت چون آتش را می بینند یقین می کنند که در آن واقع خواهند شد.(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن سخن مفصّلی می فرماید:
برخی از مظنّه های کفّار [در قرآن] به معنای یقین است مانند آیه «وَرَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا»، «أی أیقنوا أنّهم مواقعوها.»(3)
ابن عبّاس گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هنگام وضو چشم خود را باز گذارید، به امید آن که، به آتش دوزخ نیفتد.(4)
مؤلّف گوید:
از این آیه و آیه «وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنسَانُ وَأَنَّی لَهُ الذِّکْرَی»(5)، و آیه «وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ»(6)، و آیات دیگری همانند این آیات استفاده می شود که دیدن دوزخ و عذاب برای اهل آن بسیار سخت و کمرشکن می باشد،
ص: 70
و از جمله ی «یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنسَانُ وَأَنَّی لَهُ الذِّکْرَی» استفاده می شود که اهل دوزخ به خاطر غفلت ها و توجّه نکردن به سخنان پیامبران و اوصیای آنان، از حساب و کیفر اعمال خود غافل مانده و هنگام رؤیت عذاب متذکّر می شوند و این تذکّر برای آنان سودی نخواهد داشت، از این رو باید همواره انسان به یاد مرگ و قیامت باشد، و این خود یک عبادت محسوب می شود چنان که فرموده اند: «ذکر الموت من أفضل العبادة، و أکثروا من ذکر الموت.»(1)
و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«لَمْ یُکْثِرْ إِنْسَانٌ ذِکْرَ الْمَوْتِ إِلَّا زَهِدَ فِی الدُّنْیَا.»(2)
یعنی کسی که همواره به یاد مرگ باشد، قطعاً در دنیا اهل زهد خواهد بود. (أعاذنا الله من النار و رزقنا مرافقة الأبرار.)
«وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن کُلِّ مَثَلٍ وَکَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلًا»(3)
بسیار روشن است که مثال ها و قصّه های قرآن و تاریخ اقوام گذشته در قرآن برای تنبّه و بیداری و یاد قیامت است و خداوند هرگز سخن بی فائده ای نمی گوید، از این رو روش قرآن در بیان قصّه ها ذکر قسمت های مفید آن هاست و از بیان قسمت هایی که فایده ای ندارد صرف نظر شده است، چرا که قرآن ذکر و هادی و نور و بیان و برهان مبین و موعظه و تذکرة و شفاء قلوب و شفاء صدور و… می باشد.
از این رو امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
«وَ اعْلَمُوا أَنَ هَذَا الْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِی لَا یَغُشُّ وَ الْهَادِی الَّذِی لَا یُضِلُّ وَ الْمُحَدِّثُ الَّذِی لَا یَکْذِبُ وَ مَا جَالَسَ هَذَا الْقُرْآنَ أَحَدٌ إِلَّا قَامَ عَنْهُ بِزِیَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ زِیَادَةٍ فِی
ص: 71
هُدًی أَوْ نُقْصَانٍ مِنْ عَمًی وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ عَلَی أَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فَاقَةٍ وَ لَا لِأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنًی فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِکُمْ وَ اسْتَعِینُوا بِهِ عَلَی لَأْوَائِکُمْ [ای شدائدکم] فَإِنَّ فِیهِ شِفَاءً مِنْ أَکْبَرِ الدَّاءِ وَ هُوَ الْکُفْرُ وَ النِّفَاقُ وَ الْغَیُّ وَ الضَّلَالُ فَاسْأَلُوا اللَّهَ بِهِ وَ تَوَجَّهُوا إِلَیْهِ بِحُبِّهِ وَ لَا تَسْأَلُوا بِهِ خَلْقَهُ إِنَّهُ مَا تَوَجَّهَ الْعِبَادُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی بِمِثْلِهِ….»(1)
«وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءهُمُ الْهُدَی وَیَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ…»(2)
از این آیه معلوم می شود که برخی به خاطر گناه زیاد و قساوت قلب، در مقابل آیات الهی و نشانه های روشن و معجزات پیامبران، از قبول کردن حقایق امتناع می ورزند تا عذاب الهی بر آنان نازل شود، چنان که خداوند می فرماید: «کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ»(3). و یا می فرماید: «ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَی أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِؤُون»(4). بنابراین بازگشت به ایمان و استغفار برای افراد متمرّد و اهل عناد و تکذیب و اصرار کنندگان در گناه امکان پذیر نیست. و چنین کسانی فقط باید منتظر عذاب الهی باشند مانند قوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و قوم شعیب و چنین کسانی به خاطر گم راهی بسا عذاب الهی را درخواست می کنند، مانند برخی از این امّت که از پذیرفتن ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) امتناع کردند و برای خود درخواست عذاب نمودند و هلاک شدند، چنان که خداوند در پاسخ حارث فهری که بعد از شنیدن سخنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در غدیر گفت: «اَللَّهُمَّ إِن کَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَةً مِّنَ السَّمَاء أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ»(5)، و خداوند در پاسخ او فرمود: «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِّلْکَافِرینَ لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ * مِّنَ اللَّهِ ذِی الْمَعَارِجِ.»(6)
ص: 72
از این رو خداوند می فرماید:
«وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آیَاتِی وَمَا أُنذِرُوا هُزُوًا» تا آیه 59 واین آیات در مذمّت از کسانی است که معجزات پیامبران را دیده و حقّ برای آنان روشن شده و به خاطر حبّ دنیا و خباثت و آلودگی به گناه، پیامبران را تکذیب نموده و -- با باطل خود -- در مقام مبارزه با حق هستند و آیات الهی و فرستادگان خدا را به مسخره می گیرند. روایتی در ذیل این آیات دیده نشد، چرا که این آیات از آیات محکمات اند، و الله الموفّق.
وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُبًا 60 فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَیْنِهِمَا نَسِیَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَبًا 61 فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءنَا لَقَدْ لَقِینَا مِن سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا 62 قَالَ أَرَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنَا إِلَی الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَبًا 63 قَالَ ذَلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَی آثَارِهِمَا قَصَصًا 64 فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا 65 قَالَ لَهُ مُوسَی هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَی أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا 66 قَالَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا 67 وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَی مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا 68 قَالَ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِی لَکَ أَمْرًا 69 قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلَا تَسْأَلْنِی عَن شَیْءٍ حَتَّی أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْرًا 70 فَانطَلَقَا حَتَّی إِذَا رَکِبَا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَیْئًا إِمْرًا 71 قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا 72 قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا نَسِیتُ وَلَا
ص: 73
تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْرًا 73 فَانطَلَقَا حَتَّی إِذَا لَقِیَا غُلَامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَیْئًا نُّکْرًا 74 قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِی صَبْرًا 75 قَالَ إِن سَأَلْتُکَ عَن شَیْءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِی قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّی عُذْرًا 76 فَانطَلَقَا حَتَّی إِذَا أَتَیَا أَهْلَ قَرْیَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَارًا یُرِیدُ أَنْ یَنقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْرًا 77 قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَیْهِ صَبْرًا 78 أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَاءهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْبًا 79 وَأَمَّا الْغُلَامُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینَا أَن یُرْهِقَهُمَا طُغْیَانًا وَکُفْرًا 80 فَأَرَدْنَا أَن یُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیْرًا مِّنْهُ زَکَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا 81 وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلَامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَّهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّکَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذَلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَیْهِ صَبْرًا 82»
¬Kj
«لا أبرح» یعنی لا أزال، به معنای دست بر نمی دارم است، نه به معنای «لا أزول» یعنی از جای خود حرکت نمی کنم، چرا که این معنا با سیر سازگار نیست، و «حُقُب» به معنای زمان و دهر است و جمع آن أحقاب است و «حُقُب» مدّت هشتاد سال است، و «سَرَب» به معنای مذهب و مسلک است، و سارب به معنای ذاهب فی الارض است، و «شیئاً إمراً» یعنی داهیةً عظیمةً، و «إمراً» به معنای فاسدی است که نیاز به اصلاح دارد، و «رجلا إمراً» إذ کان ضعیف الرأی، و «إرهاق» به معنای رسیدن به چیزی و احاطه کردن آن است، و «رهقه الفارس» ای غشیه و أدرکه، و «غلام مراهق» یعنی جوانی که بلوغ اطراف او را گرفته و نزدیک به بلوغ است، و «أرهقه عسراً» یعنی کلّفه، و
ص: 74
مراهق به معنای معسر نیز آمده و در حدیث نبوّی آمده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) «کانَ إِذا دَخَلَ مَکَّةَ مُراهِقاً خَرَج إِلی عَرَفَةَ» یعنی چون وقت برای او ضیق بود، به عرفه می رفت.(1)
به خاطر بیاور هنگامی را که موسی به دوست خود گفت: دست از جستجو برنمی دارم تا به محل تلاقی دو دریا برسم هر چند مدت طولانی به راه خود ادامه دهم! (60) (ولی) هنگامی که به محل تلاقی آن دو دریا رسیدند، ماهی خود را (که برای تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند و ماهی راه خود را در دریا پیش گرفت (و روان شد). (61) هنگامی که از آن جا گذشتند، (موسی) به یار همسفرش گفت: «غذای ما را بیاور، که سخت از این سفر خسته شده ایم!» (62) گفت: «به خاطر داری هنگامی که ما (برای استراحت) به کنار آن صخره پناه بردیم، من (در آن جا) فراموش کردم جریان ماهی را بازگو کنم -- و فقط شیطان بود که آن را از خاطر من برد -- و ماهی بطرز شگفت آوری راه خود را در دریا پیش گرفت!» (63) (موسی) گفت: «آن همان بود که ما می خواستیم!» سپس از همان راه بازگشتند، در حالی که پی جویی می کردند. (64)
(در آن جا) بنده ای از بندگان ما را یافتند که رحمت (و موهبت عظیمی) از سوی خود به او داده، و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم. (65) موسی به او گفت: «آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است، به من بیاموزی؟» (66) گفت: «تو هرگز نمی توانی با من شکیبایی کنی! (67) و چگونه می توانی در برابر چیزی که از رموزش آگاه نیستی شکیبا باشی؟! (68) (موسی) گفت: «به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری مخالفت فرمان تو نخواهم کرد!» (69) (خضر) گفت: «پس اگر می خواهی بدنبال من بیایی، از هیچ چیز مپرس تا خودم
ص: 75
(به موقع) آن را برای تو بازگو کنم.» (70) آن دو به راه افتادند تا آن که سوار کشتی شدند، (خضر) کشتی را سوراخ کرد. (موسی) گفت: «آیا آن را سوراخ کردی که اهلش را غرق کنی؟! راستی که چه کار بدی انجام دادی!» (71) گفت: «آیا نگفتم تو هرگز نمی توانی با من شکیبایی کنی؟!» (72) (موسی) گفت: «مرا به خاطر این فراموشکاریم مؤاخذه مکن و از این کارم بر من سخت مگیر!» (73) باز به راه خود ادامه دادند، تا این که نوجوانی را دیدند و او آن نوجوان را کشت. (موسی) گفت: «آیا انسان پاکی را، بی آنکه قتلی کرده باشد، کشتی؟! براستی کار زشتی انجام دادی!» (74) (باز آن مرد عالم) گفت: «آیا به تو نگفتم که تو هرگز نمی توانی با من صبر کنی؟!» (75) (موسی) گفت: «بعد از این اگر درباره چیزی از تو سؤال کردم، دیگر با من همراهی نکن (زیرا) از سوی من معذور خواهی بود!» (76) باز به راه خود ادامه دادند تا به مردم قریه ای رسیدند از آنان خواستند که به ایشان غذا دهند ولی آنان از مهمان کردنشان خودداری نمودند (با این حال) در آن جا دیواری یافتند که می خواست فروریزد و (آن مرد عالم) آن را برپا داشت. (موسی) گفت: «(لا اقل) می خواستی در مقابل این کار مزدی
بگیری!» (77) او گفت: «اینک زمان جدایی من و تو فرا رسیده اما بزودی راز آنچه را که نتوانستی در برابر آن صبر کنی، به تو خبر می دهم. (78) اما آن کشتی مال گروهی از مستمندان بود که با آن در دریا کار می کردند و من خواستم آن را معیوب کنم (چرا که) پشت سرشان پادشاهی (ستمگر) بود که هر کشتی (سالمی) را بزور میگرفت! (79) و اما آن نوجوان، پدر و مادرش با ایمان بودند و بیم داشتیم که آنان را به طغیان و کفر وادارد!(80) از این رو، خواستیم که پروردگارشان به جای او، فرزندی پاکتر و بامحبت تر به آن دو بدهد! (81) و اما آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن، گنجی متعلق به آن دو وجود داشت و پدرشان مرد صالحی بود و پروردگار تو می خواست آن ها به
ص: 76
حد بلوغ برسند و گنج شان را استخراج کنند این رحمتی از پروردگارت بود و من آن (کارها) را خودسرانه انجام ندادم این بود راز کارهایی که نتوانستی در برابر آن ها شکیبایی به خرج دهی!» (82)
«وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُبًا…»(1)
علی بن ابراهیم گوید:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قصّه ی اصحاب کهف را به قریش خبر داد، قریش گفتند: بگو بدانیم آن عالمی که خداوند موسی(علیه السلام) را امر نمود تا از او پیروی کند، که بود؟ و قصّه ی او چگونه بود؟ پس خداوند فرمود: «وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ…».
سپس گوید:
علّت این تلمّذ و شاگردی کردن موسی این بود که: خداوند با موسی تکلّم نمود «کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً» و الواح را بر او نازل کرد و فرمود: «وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِ شَیْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ ءٍ» و موسی(علیه السلام) پس از آن نزد بنی اسرائیل آمد و بالای منبر رفت و گفت: «تورات بر من نازل شده و خداوند با من سخن گفته است» و با خود گفت: «خداوند مخلوقی عالم تر از من نیافریده است» پس خداوند به جبرئیل(علیه السلام) وحی نمود: «خود را به موسی برسان که اکنون هلاک می شود، و به او بگو: در محلّ تلاقی دو دریا نزد آن صخره، مردی هست که داناتر از تو می باشد، و تو باید نزد او بروی و از او تعلیم بگیری» پس جبرئیل(علیه السلام) بر موسی(علیه السلام) نازل شد، و این خبر را به او داد، و
ص: 77
موسی پیش خود شرمسار گردید، و دانست که خطا کرده و هراس پیدا کرد، و به وصیّ خود یوشع بن نون گفت: «خداوند مرا امر نموده تا از مردی که در محلّ تلاقی دو دریا می باشد، پیروی کنم و از علم او استفاده نمایم» پس یوشع[وصیّ موسی(علیه السلام)] وسیله سفر را آماده کرد و یک ماهی نمک زده ای را برای تغذیه فراهم نمود، و چون با موسی به آن محل رسیدند، مردی را دیدند که به پشت خوابیده و او را نشناختند، پس موسی(علیه السلام) آن ماهی مملوح را بیرون آورد و شست و بر روی آن صخره قرار داد. و از آنجا حرکت کردند و ماهی را فراموش نمودند و آن آب حیوان بود، پس موسی و یوشع خسته شدند و موسی به وصیّ خود گفت: «آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً» یعنی غذا را بیاور ما از این سفر خسته شدیم» پس یوشع به یاد آورد که آن ماهی مملوح را از آن صخره بر نداشته [و شیطان او را فراموشی داده است] و به موسی(علیه السلام) گفت:
«إِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ…» من آن ماهی را بر روی آن صخره به جای گذارده ام. پس موسی(علیه السلام) به یاد آورد و گفت: «آن مردی که نزد آن صخره بود، همان کسی است که ما به جستجوی او هستیم» پس به طرف آن صخره بازگشتند و آن مرد را در حال نماز یافتند، و او پس از نماز بر موسی و یوشع سلام کرد….(1)
ص: 78
علی بن ابراهیم قمّی به دنبال حدیث قبل گوید: علیّ بن بلال از یونس نقل نموده که: یونس و هشام بن ابراهیم -- درباره ی عالمی که موسی نزد او رفت تا از علم او بهره مند شود -- اختلاف نمودند که کدامیک اعلم بوده است؟ و آیا جایز است که بر موسی(علیه السلام) با مقام پیامبری و أولوالعزمی کسی حجّت باشد؟! قاسم صیقل گوید: آنان این سؤال را خدمت حضرت رضا(علیه السلام) مکتوب نمودند و آن حضرت در پاسخ نوشتند: «موسی در جزیره ای نزد آن عالم رفت و بر او سلام کرد و او سلام را نشناخت چرا که در آن سرزمین سلام مرسوم نبود و به موسی
گفت: تو کیستی؟ موسی گفت: «من موسی بن عمران هستم» آن عالم [یعنی خضر] گفت: «تو همان موسی هستی که خدا با او سخن گفت؟» موسی(علیه السلام) گفت: آری. عالم گفت: حاجت تو چیست؟ موسی گفت: «من آمده ام تا تو، مرا از علم خود بهره مند کنی» عالم گفت: «من مأمور به چیزی هستم که تو طاقت آن را نداری و تو مأمور به چیزی هستی که من طاقت آن را ندارم.»
سپس آن عالم مصائب و بلاهایی که بر آل محمّد (صلوات الله علیهم اجمعین)
ص: 79
وارد می شود را بیان نمود، و هر دو گریستند و گریه آنان شدید شد، سپس آن عالم مقام و منزلت آل محمّد (صلوات الله علیهم اجمعین) را بیان نمود، و موسی گفت: ای کاش من از آل محمّد (صلوات الله علیهم اجمعین) می بودم؟ تا این که آن عالم مبعث رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و نام فلان و فلان [یعنی غاصب اوّل و غاصب دوّم] را به زبان جاری کرد و مصائبی که از ناحیه آنان از تکذیب و… بر آن حضرت وارد می شود را بیان نمود، و آیه ی «وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ کَمَا لَمْ یُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ» که هنگام اخذ میثاق درباره ی آنان نازل شده است را تفسیر نمود. پس موسی(علیه السلام) به آن عالم [یعنی خضر] فرمود: «هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَی أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا؟!» و خضر به او گفت: «إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً…» و موسی(علیه السلام) گفت: «سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِی لَکَ أَمْرًا….»(1)
ص: 80
مؤلّف گوید:
از روایات استفاده می شود که نخستین چشمه ای که روی زمین جاری شد، چشمه ی آب حیات بود که موسی ماهی خود را در آن شست، و از روایت حضرت رضا(علیه السلام) روشن نیست که خضر و موسی کدام اعلم هستند؟ و لکن هشام بن سالم از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود: «موسی اعلم از خضر بوده است.»(1)
امام صادق(علیه السلام) نیز می فرماید:
خضر پیامبر مرسل بود و خداوند تبارک و تعالی او را بر قومی مبعوث نمود و او آنان را به توحید و اقرار به پیامبران خدا و کتاب های آسمانی دعوت نمود، و معجزه و نشانه نبوّت خضر این بود که او بر هر چوب خشک و زمین بی گیاهی می نشست، سبز و خرّم می شد، و به همین علّت او را خضر نامیدند، و نام او، تالیا بن ملکان بن عامربن ارفخشید بن سام بن نوح(علیه السلام) بوده است.(2)
ص: 81
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از آیه «آتِنا غَداءَنا» و آیه «رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» طعام و غذا بوده و موسی (علیه السلام) زود گرسنه می شده است.(1)
امام صادق(علیه السلام) نیز می فرماید:
آن گنجی که برای آن فرزندان یتیم در زیر دیوار نهفته بوده و خضر به خاطر آن گنج، آن دیوار را اقامه نموده است، لوحی از طلا بوده که بر آن نوشته شده بود:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) عَجِبْتُ لِمَنْ یَعْلَمُ أَنَ
الْمَوْتَ حَقٌّ کَیْفَ یَفْرَحُ عَجِبْتُ لِمَنْ یُؤْمِنُ بِالْقَدَرِ کَیْفَ یفرق [ای یخاف] و یَحْزَنُ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ یَذْکُرُ النَّارَ کَیْفَ یَضْحَکُ عَجِبْتُ لِمَنْ یَرَی الدُّنْیَا وَ تَصَرُّفَ أَهْلِهَا حَالًا بَعْدَ حَالٍ کَیْفَ یَطْمَئِنُّ إِلَیْهَا.»(2)
در تفسیر عیّاشی و مجمع البیان از امام صادق و امام باقر وامیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرموده اند:
جمله «یَأْخُذُ کُلَ سَفِینَةٍ غَصْباً»، «کُلَ سَفِینَةٍ صَالِحَةٍ غَصْباً» بوده است.(3)
ص: 82
واز امام باقر و یا امام صادق(علیهما السلام) نقل شده که در تفسیر آیه «وَ أَمَّا الْغُلامُ فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ…» فرمود:
خداوند به جای آن نوجوانی که خضر کشت، به پدر و مادر او دختری داد که از او هفتاد پیامبر به وجود آمدند، [و اگر آن جوان زنده می ماند پدر و مادر خود را به کفر وا می داشت.(1)
مرحوم صدوق در کتاب علل با سند خود از ابی سعید عقیصا نقل نموده که گوید:
من به حسن بن علیّ بن ابی طالب(علیهم السلام) گفتم: ای فرزند رسول خدا برای چه شما با معاویه سازش و صلح کردی؟ با آن که می دانستی حق با تو می باشد و او گم راه و ستمگر است؟! امام حسن(علیه السلام) فرمود: ای ابا سعید! آیا من حجّت خدای متعال و امام بعد از پدرم بر این مردم نیستم؟ گفتم: آری. فرمود: آیا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی من و برادرم حسین نفرمود: «حسن و حسین دو امام هستند چه قیام کننده و چه صلح نمایند؟» گفتم: آری. فرمود: پس من امام هستم، چه قیام کنم و چه صلح نمایم.
ص: 83
سپس فرمود:
ای ابا سعید علّت و دلیل مصالحه ی من با معاویه، همان علّت و دلیل مصالحه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با بنی ضمرة و بنی اشجع و اهل مکّه حین انصراف از حدیبیّه است، در حالی که آنان کافر بالتنزیل بودند و معاویه و اصحاب او کفّار بالتأویل هستند [و در ظاهر مسلمان می باشند].
سپس فرمود:
ای ابا سعید اگر من از طرف خدا امام بر مردم هستم، نباید کسی رأی و نظر من را درباره ی صلح با معاویه سفیهانه و بی خردانه بداند، گرچه وجه حکمت برای او پوشیده باشد، آیا تو قصّه خضر را نمی دانی که چون کشتی را سوراخ نمود، و غلام را کشت و دیوار را اقامه کرد، موسی بر عمل او خشم نمود؟ چرا که حکمت آن اعمال را نمی دانست، و چون خضر برای او بیان کرد راضی شد؟ من نیز مانند خضر هستم، و شما به سبب جهل از حکمت کار من، بر من خشم کرده اید!و اگر من چنین نمی کردم احدی از شیعیان ما زنده نمی ماندند، و همه آنان کشته می شدند! (1)
ص: 84
و در همان کتاب از عبدالله بن فضل هاشمی نقل شده که گوید: از امام صادق(علیه السلام)
شنیدم که می فرمود:
برای صاحب این امر [یعنی حضرت مهدی(علیه السلام)] غیبتی خواهد بود که هر انسان منحرفی درباره ی او شک می کند! گفتم: فدای شما شوم برای چه درباره ی او شک می کنند؟ فرمود: «به خاطر حکمتی که خداوند اجازه آشکار نمودن آن را نداده است» گفتم: وجه حکمت غیبت او چیست؟ فرمود: همان حکمتی که در غیبت پیامبران پیشین بوده است.
سپس فرمود:
وجه حکمت غیبت او آشکار نخواهد شد، مگر بعد از ظهور او، چنان که وجه حکمت کارهای خضر(علیه السلام) -- از کشتن غلام و سوراخ کردن کشتی و اقامه دیوار -- برای موسی(علیه السلام) آشکار نشد، جز هنگام جدایی.(1)
ص: 85
وَیَسْأَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُم مِّنْهُ ذِکْرًا 83 إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا 84 فَأَتْبَعَ سَبَبًا 85 حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا 86 قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَی رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّکْرًا 87 وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَی وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْرًا 88 ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا 89 حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَی قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا 90 کَذَلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْرًا 91 ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا 92 حَتَّی إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا 93 قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَی أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا 94 قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْمًا 95 آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّی إِذَا سَاوَی بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْرًا 96 فَمَا اسْطَاعُوا أَن یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا 97 قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّی فَإِذَا جَاء وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاء وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا 98 وَتَرَکْنَا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعًا 99 وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِّلْکَافِرِینَ عَرْضًا 100 الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاء عَن ذِکْرِی وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعًا 101»
«قَرَن» به معنای شاخ است، و «قرون الشَعر» دنباله های موی سر را گویند و «قرنین» در این آیه به همین معناست، چرا که آنان موهای خود را بلند می گذارده اند، و «ذِکر» حضور معنا در نفس است، و اگر حضور، در قلب باشد، به آن تفکّر می گویند، و اگر
ص: 86
با زبان چیزی گفته شود، ذکر زبان خواهد بود، و «سَبَب» اتصال چیزی به چیز دیگر است، از این رو، راه رسیدن به چیزی را سبب گویند، و به همین علّت طناب و باب را سبب گویند. و «حَمَأ» گِل سیاه را گویند، «وَ حَمِئَتِ البئرُ» یعنی چاه را گِل گرفته است، و «سَدّ» جلوگیری کردن از خرق و شکاف است، و طریق مسدود، راه بسته شده را گویند، و «رَدم» به معنای سدّ است، و «ترک» به معنای تخلیه و ضدّ أخذ است، و «مَوج» اضطراب آب را گویند، و «نُزُل» اوّلین پذیرایی از میهمان است، و «نَزیل قوم» گرامی ترین آنان است، چنان که شاعر می گوید:
«نَزِیلُ القومِ أَعظمُهم حُقوقاً،
و حَقُّ اللهِ فی حَقِ النَّزِیل»
ترجمه:
و از تو درباره «ذو القرنین» می پرسند بگو: «بزودی بخشی از سرگذشت او را برای شما بازگو خواهم کرد.» (83) ما به او در روی زمین، قدرت و حکومت دادیم و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم. (84) او از این اسباب، (پیروی و استفاده) کرد… (85) تا به غروبگاه آفتاب رسید (در آن جا) احساس کرد (و در نظرش مجسّم شد) که خورشید در چشمه تیره و گل آلودی فرو می رود و در آن جا قومی را یافت گفتیم: «ای ذو القرنین! آیا می خواهی (آنان) را مجازات کنی، و یا روش نیکویی در مورد آن ها انتخاب نمایی؟» (86) گفت: «اما کسی را که ستم کرده است، مجازات خواهیم کرد سپس به سوی پروردگارش بازمی گردد، و خدا او را مجازات شدیدی خواهد کرد! (87) و اما کسی که ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشی نیکوتر خواهد داشت و ما دستور آسانی به او خواهیم داد.» (88) سپس (بار دیگر) از اسبابی (که در اختیار داشت) بهره گرفت… (89) تا به خاستگاه خورشید رسید (در آن جا) دید خورشید بر جمعیّتی طلوع می کند که در برابر (تابش) آفتاب، پوششی برای
ص: 87
آن ها قرار نداده بودیم (و هیچ گونه سایبانی نداشتند). (90) (آری) این چنین بود (کار ذو القرنین)! و ما بخوبی از امکاناتی که نزد او بود آگاه بودیم! (91) (باز) از اسباب مهمّی (که در اختیار داشت) استفاده کرد… (92) (و هم چنان به راه خود ادامه داد) تا به میان دو کوه رسید و در کنار آن دو (کوه) قومی را یافت که هیچ سخنی را نمی فهمیدند (و زبانشان مخصوص خودشان بود)! (93) (آن گروه به او) گفتند: «ای ذو القرنین یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد می کنند آیا ممکن است ما هزینه ای برای تو قرار دهیم، که میان ما و آن ها سدّی ایجاد کنی؟!» (94) (ذو القرنین) گفت: «آنچه پروردگارم در اختیار من گذارده، بهتر است (از آنچه شما پیشنهاد می کنید)! مرا با نیرویی یاری دهید، تا میان شما و آن ها سدّ محکمی قرار دهم! (95) قطعات بزرگ آهن برایم بیاورید (و آن ها را روی هم بچینید)!» تا وقتی که کاملًا میان دو کوه را پوشانید، گفت: «(در اطراف آن آتش بیفروزید، و) در آن بدمید!» (آن ها دمیدند) تا قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد، و گفت: «(اکنون) مس مذاب برایم بیاورید تا بر روی آن بریزم!» (96) (سرانجام چنان سدّ نیرومندی ساخت) که آن ها [طایفه یأجوج و مأجوج] قادر نبودند از آن بالا روند و نمی توانستند نقبی در آن ایجاد کنند. (97) (آن گاه) گفت: «این از رحمت پروردگار من است! امّا هنگامی که وعده پروردگارم فرا رسد، آن را در هم می کوبد و وعده پروردگارم حق است!» (98) و در آن روز (که جهان پایان می گیرد)، ما آنان را چنان رها می کنیم که درهم موج می زنند و در صور [شیپور] دمیده می شود و ما همه را جمع می کنیم! (99) در آن روز، جهنّم را بر کافران عرضه می داریم! (100) همانها که پرده ای چشمانشان را از یاد من پوشانده بود، و قدرت شنوایی نداشتند! (101)
ص: 88
«وَیَسْأَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُم مِّنْهُ ذِکْرًا…»(1)
صاحب قرب الإسناد با سند خود، حدیث مفصّلی از امام کاظم(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت ضمن بیان معجزات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«و از معجزات آن حضرت این است که گروهی از یهودیان نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمدند و گفتند: برای ما اجازه بگیر تا نزد پسر عم تو برویم و از او سؤال کنیم. و چون امیرالمؤمنین(علیه السلام) سخن آنان را به آن حضرت منتقل نمود، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «آنان از من چه می خواهند؟ من بنده ای از بندگان خدا هستم و جز آنچه او به من تعلیم نموده من چیزی نمی دانم» سپس فرمود: «به آنان اجازه دخول بده» پس آنان وارد شدند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرمود: سؤال خود را مطرح می کنید، و یا من بگویم برای چه نزد من آمده اید؟ گفتند: شما بگوئید. فرمود: شما آمده اید درباره ی «ذوالقرنین» از من سؤال کنید! گفتند: آری چنین است. فرمود: «او غلامی از اهل روم بود، و سپس پادشاه شد، و به مشرق و مغرب خورشید رفت، و در مطلع خورشید سدّی بنا نمود» یهودیان گفتند: ما شهادت می دهیم که چنین بوده است.(2)
ص: 89
جابربن عبدالله انصاری گوید: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود:
«ذوالقرنین» بنده ی صالح خدا بود، و خداوند او را حجّت بر بندگان خود قرار داد، او قوم خود را به خدا دعوت نمود و آنان را امر به تقوا کرد، و مردم ضربه ای بر پیشانی [راست] او زدند، و او مدّت زمانی غائب بود، و مردم گفتند: او مرده و یا هلاک شده، و یا گفتند: آیا به کجا رفته و ناپدید گردیده؟ سپس او ظاهر شد، و مردم ضربه دیگری به پیشانی چپ او زدند، و در بین شما نیز کسی بر سنّت او خواهد بود، و خداوند، ذوالقرنین را روی زمین قدرت عطا نمود، و برای او از هر چیزی وسیله ای قرار داد، و قدرت او از مغرب تا مشرق بود، و خداوند روش و سنّت او را در قائم از فرزندان من قرار خواهد داد، او نیز مالک مشرق تا مغرب عالم می شود، به گونه ای که به هر کجا ذوالقرنین قدم گذارده، او نیز قدم خواهد گذارد، و خداوند گنج های زمین و معادن آن را برای او آشکار می سازد، و او را به وسیله رعب و ترس یاری می کند، و زمین را به وسیله او پر از عدل و داد می نماید، همان گونه که پر از جور و ظلم شده است.(1)
ص: 90
ابوالطفیل گوید: از علیّ(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
«ذوالقرنین» نه پیامبر بود و نه رسول بلکه او بنده ای بود که خدا را دوست می داشت و خدا نیز او را دوست می داشت، او دین خدا را یاری کرد، و خداوند نیز او را یاری نمود، او قوم خود را به دین خدا دعوت کرد و مردم ضربه ای بر پیشانی [راست] او زدند و او را کشتند. سپس خداوند او را مبعوث نمود، و باز مردم ضربه ای بر پیشانی چپ او زدند و او را کشتند.(1)
ابوحمزه ثمالی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
«خداوند بعد از نوح جز به چهار نفر از پیامبران پادشاهی نداد:
نخستین آنان «ذوالقرنین» بود، و نام او عیّاش بود، داوود، سلیمان، یوسف.
امّا عیّاش پادشاه مشرق تا مغرب بود، و امّا داوود، پادشاه شامات تا بلاد اصطخر بود، و سلیمان نیز چنین بود، و امّا یوسف، پادشاه مصر و اطرا آن بود و از آن تجاوز نکرد.(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر أمّتی را صدّیق و فاروقی است، و صدیّق این امّت و فاروق آن علیّ بن
ص: 91
ابیطالب(علیه السلام) است، و علیّ کشتی نجات این امّت، و باب حطّه [یعنی درب بخشودگی] آن است. سپس فرمود: علیّ(علیه السلام) یوشع و شمعون، و ذوالقرنین این امّت است.(1)
شخصی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) پرسید: چگونه ذوالقرنین توانست که شرق و غرب عالم را مالک شود؟! امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
خداوند ابر را مطیع او نمود، و اسباب را در اختیار او قرار داد، و نور را برای او مبسوط کرد، و شب و روز برای او یکسان بود.(2)
علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ -- وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا»گوید:
در آخرالزمان قبل از قیامت، سدّ «ذوالقرنین» خراب می شود، و یأجوج و مأجوج به دنیا می آیند و مردم را می خورند.(3)
ص: 92
مؤلّف گوید:
اخبار و نظر مفسّرین درباره ی «ذوالقرنین» اختلاف فراوانی دارد و قابل جمع نیست از این رو ما علم آن را به صاحبان علم یعنی ائمّه معصومین(علیهم السلام) واگذار نمودیم، و به همین اندازه اکتفا کردیم، و الله العالم.
«الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاء عَن ذِکْرِی وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعًا…»(1)
محمّدبن حکیم گوید:
رقعه ای خدمت امام صادق(علیه السلام) دادم و در آن نوشتم: آیا انسان می تواند از پیش خود معرفت پیدا کند؟ امام(علیه السلام) فرمود: نه. گفتم: معنای این آیه چیست؟ «الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاء عَن ذِکْرِی وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعًا» فرمود: این آیه مانند آیه «ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ» می باشد.
گفتم: آیا خداوند آنان را به چیزی که چاره ای از آن نداشته اند و نمی توانسته اند انجام بدهند ملامت نموده؟ فرمود: از آنچه قدرت بر ترک آن داشته اند و انجام داده اند ملامت شده اند، و اگر انجام نمی دادند ملامتی بر آنان نبود. [و خداوند نسبت به چیزی که خود مانع آنان شده است، ملامت نکرده است.](2)
مؤلّف گوید:
معنای حدیث فوق این است که آنان چون از پذیرش حق امتناع ورزیدند،
ص: 93
خداوند آنان را به منزله افراد کور و نابینا و کر دانسته است، چرا که بعد از نپذیرفتن حق، پرده ای مقابل چشم و گوش آنان قرار گرفته و دیگر حق را نمی توانند بپذیرند و این از ناحیه خود آنان بوده است.
اباصلت هروی گوید:
مأمون الرشید از حضرت رضا(علیه السلام) نسبت به معنای آیه فوق سؤال نمود، و آن حضرت فرمود: پوشیده بودن چشم کاری به ذکر خدا ندارد و ذکر خدا با چشم دیده نمی شود، و لکن خداوند عزّوجلّ منکرین ولایت علی(علیه السلام) را تشبیه به نابیناها نموده است، چرا که آنان سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را درباره ی علیّ(علیه السلام) [به خاطر آن کنیه هایی که از او داشتند] نپذیرفتند [از این رو نسبت به ولایت علیّ(علیه السلام) کور و کر محسوب شدند و نتوانستند اعتقاد به ولایت او پیدا کنند] و مأمون با شنیدن سخن امام رضا(علیه السلام) گفت: «فَرَّجْتَ عَنِّی فَرَّجَ اللَّهُ عَنْکَ.»(1)
امام صادق(علیه السلام) نیز در تفسیر آیه فوق فرمود:
«مقصود از «ذکر» در آیه «الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی» ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. ابوبصیر گوید: گفتم: معنای «لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً»
ص: 94
چیست؟ فرمود: آنان از شدّت بغض و دشمنی که با علیّ (صلوات الله علیه) داشتند، نمی توانستند نام آن حضرت و اهل بیت او را بشنوند.(1)
مؤلّف گوید:
گناه، بسا انسان را از پذیرش حقّ کر و کور می نماید و صفای قلب از بین می رود، چنان که خداوند می فرماید: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها انْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا» و یا می فرماید: «کَلَّا بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ.»
«أَفَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن یَتَّخِذُوا عِبَادِی مِن دُونِی أَوْلِیَاء إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ نُزُلًا 102قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا 103 الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا 104 أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا 105 ذَلِکَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَرُسُلِی هُزُوًا 106 إِنَّ الَّذِینَ
ص: 95
آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا 107 خَالِدِینَ فِیهَا لَا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا 108 قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِّکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا 109 قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا 110»
¬Kj
«فردوس» به معنای بستان و باغی است که در آن درخت های خرما و سایر درختان میوه و گل ها وجود داشته باشد، و «حِوَل» به معنای تحوّل است چنان که گفته می شود: «حال من مکانه حِوَلاً» و بعضی گفته اند: «حِوَل» از حیله است، و بعضی گفته اند: به معنای تحویل و جابه جا کردن است، چنانکه گفته می شود: «حوّلوا عنها تحویلاً و حِوَلاً» و «مَدَد» مصدر است، به معنای آمدن چیزی بعد از چیزی، بعضی گفته اند: مراد از «کلمات» علم الهی است که نهایت ندارد و قابل احصا نیست، و نظیر آن در آیه «وَ لَوْ أَنَ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ -- وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ…» می باشد.
آیا کافران پنداشتند می توانند بندگانم را به جای من اولیای خود انتخاب کنند؟! ما جهنّم را برای پذیرایی کافران آماده کرده ایم! (102) بگو: «آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانی هستند؟ (103) آن ها که تلاشهای شان در زندگی دنیا گم (و نابود) شده با این حال، می پندارند کار نیک انجام می دهند!» (104) آن ها کسانی هستند که به آیات پروردگارشان و لقای او کافر شدند به همین جهت، اعمال شان حبط
ص: 96
و نابود شد! از این رو روز قیامت، میزانی برای آن ها برپا نخواهیم کرد! (105) (آری،) این گونه است! کیفرشان دوزخ است، به خاطر آنکه کافر شدند، و آیات من و پیامبرانم را به سخریه گرفتند! (106) امّا کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، باغهای بهشت برین محل پذیرایی آنان خواهد بود. (107) آن ها جاودانه در آن خواهند ماند و هرگز تقاضای نقل مکان از آن جا نمی کنند! (108) بگو: «اگر دریاها برای (نوشتن) کلمات پروردگارم مرکّب شود، دریاها پایان می گیرد. پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان یابد هر چند همانند آن (دریاها) را کمک آن قرار دهیم!» (109) بگو: «من فقط بشری هستم مثل شما (امتیازم این است که) به من وحی می شود که تنها معبودتان معبود یگانه است پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کاری شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند! (110)
«أَفَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن یَتَّخِذُوا عِبَادِی مِن دُونِی أَوْلِیَاء إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ نُزُلًا»(1)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از این آیه آن دو نفر و پیروانشان هستند که مردم آنان را بر خلاف دستور خداوند ولیّ خود قرار دادند، و گمان کردند که دوستی با آنان سبب نجات شان از عذاب خواهد شد، در حالی که آن ها به خاطر دوستی با آنان کافر شدند.
ابوبصیر گوید: گفتم: معنای «إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ نُزُلًا»، چیست؟ فرمود:
نزلاً به معنای منزل می باشد، یعنی «ما جهنّم را برای کافران منزل قرار دادیم» و جهنّم برای آن دو و پیروانشان نزد خداوند آماده شده است. گفتم: «نُزُلاً» یعنی چه؟ فرمود: یعنی جایگاه و منزل.(2)
ص: 97
صاحب مجمع از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت «أَفَحَسِبَ» را «أَفَحَسْبُ» قرائت نموده است.(1)
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا»(2)
حضرت رضا(علیه السلام) در نامه ی خود به مأمون درباره ی حقایق و شرایع اسلام و بیزاری از طرفداران حکمیّت در تفسیر آیه فوق مکتوب نمود:
«مقصود از «بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا» ابوموسی اشعری و پیروان اویند، که «ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا» سپس فرمود: مقصود از «الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ» کفر به ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و امامت اوست، و به همین خاطر خداوند درباره ی آنان می فرماید: «فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا» چرا که آنان کلاب دوزخ می باشند.(3)
ابن کوّا بزرگ خوارج بین سخنان امیرالمؤمنین(علیه السلام) به پا خاست و گفت: آیه «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا…» درباره ی کیست؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: درباره ی اهل کتاب است که به سبب بدعت هایی که در دین خدا وارد کردند
ص: 98
کافر شدند و خداوند اعمال آنان را باطل نمود، سپس فرمود: «اهل نهروان نیز از آنان دور نیستند.»(1)
«أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ…»(2)
مرحوم طبرسی در تفسیر «فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا»، گوید:
در روایت صحیح وارد شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: در روز قیامت مرد سمین
و چاقی می آید که به اندازه ی بال پشه ای ارزش ندارد.(3)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) -- در حدیث مفصّلی که احوال مردم را در قیامت بیان می نماید --
می فرماید:
برخی از آنان، رهبران کفر و پیشوایان ضلالت اند، که خداوند برای آنان وزنی در قیامت قرار نداده است، و اعتنایی به آنان نمی شود، چرا که آنان به امر و نهی خداوند اعتنا نکردند، و در دوزخ مخلّد خواهند بود، و آتش صورت های شان را احاطه می نماید و صورت های زشتی خواهند داشت.(4)
ص: 99
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
آیه فوق درباره ی نصارا و قسّیس ها و علمای آنان و اهل شبهات و هواپرستان از مسلمانان و خوارج و اهل بدعت می باشد.(1)
علی بن سوید گوید: به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: آن عجبی که عمل را فاسد می کند کدام
است؟ فرمود:
عجب درجاتی دارد، یکی از درجات آن این است، که کسی عمل ناپسند خود را نیکو بداند و گمان کند عمل نیکی انجام می دهد، و دیگر از درجات آن این است که کسی ایمان بیاورد و بر خدای خود منّت بگذارد، در حالی که خداوند بر او منّت دارد [که او را هدایت نموده است.] (2)
«قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِّکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا …»(3)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «لَا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا» فرمود: یعنی «لَا یُرِیدُونَ
ص: 100
بِهَا بَدَلًا، ْ وَ لَا یَخْرُجُونَ مِنْهَا» و در تفسیر «لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِّکَلِمَاتِ رَبِّی…» فرمود:
یعنی کلام خدا آخر و نهایت ندارد و منقطع نمی شود. ابوبصیر گوید: گفتم: تفسیر آیه «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا» چیست؟ فرمود: این آیه درباره ی ابوذّر و مقداد و سلمان فارسی و عمّاربن یاسر نازل شد، و خداوند جنّات فردوس را برای آنان منزل و مأوی قرار داد.(1)
عبادة بن صامت گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: بهشت یکصد درجه دارد، و بین هر درجه تا درجه دیگر به اندازه ی زمین تا آسمان است و به آن فردوس گفته می شود.(2)
«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ…»(3)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
معنای «لَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا» این است که نباید با ولایت آل محمّد (صلوات الله علیهم) دیگران را شریک نمود، چرا که ولایت محمّد و آل محمّد
ص: 101
(صلوات الله علیهم أجمعین) عمل صالح است و شریک کردن دیگران با آن شرک در عبادت پروردگار و کفر به اوست و کسی که چنین کند، ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و حق او را انکار نموده است.(1)
ابوالجارود گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی «فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ» سؤال شد؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که نماز خود را برای خشنودی مردم بخواند، مشرک است، و کسی که زکات خود را برای خشنودی مردم بدهد مشرک است، و کسی که هر عمل واجب دیگری را برای خشنودی مردم انجام بدهد مشرک است، و خداوند عمل ریاکار را قبول نخواهد کرد.(2)
امام صادق(علیه السلام) در حدیث مفصّلی می فرماید:
خداوند آیه «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ…» را بر رسول خود نازل نمود و به آن حضرت
ص: 102
فرمود: به مردم بگو: من در بشریّت همانند شمایم، و لکن پروردگارم، من را مخصوص به نبوّت نموده، نه شما را چنان که بعضی را مخصوص به غنا و ثروت نموده و یا مخصوص به صحّت و جمال نموده، پس شما انکار نکنید که مرا نیز مخصوص به نبوّت و پیامبری نموده باشد….(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
هیچ بنده ای این آیه را قرائت نمی کند، جز آن که نوری از بستر او تا کعبه امتداد پیدا می کند، و کسی که چنین نوری برای او در بیت الله باشد، تا بیت المقدّس نیز برای او نور خواهد بود. [و ملائکه برای او استغفار می کنند تا صبح شود.](2)
ص: 103
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هیچ بنده ای آیه آخر سوره کهف را هنگام خواب نمی خواند مگر آن که در همان ساعتی که اراده می کند، بیدار خواهد شد.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) هنگامی که مشغول وضو گرفتن می شد، اجازه نمی داد کسی آب بر روی دست او بریزد و می فرمود:
نمی خواهم کسی را در نماز [و عبادت خدا] شریک قرار بدهم.(2)
ص: 104
محلّ نزول: مکّه، بالإجماع.
عدد آیات: 98 آیه.
ثواب قرائت سوره ی مریم(علیها السلام)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که همواره سوره ی مریم(علیها السلام) را بخواند، نمی میرد تا نسبت به جان و مال
و فرزند خود بی نیاز شود، و در آخرت از اصحاب و هم نشینان عیسی بن مریم(علیهما السلام)
خواهد بود، و پاداشی مانند ملک سلیمان به او داده خواهد شد.(1)
و نیز فرمود:
کسی که سوره ی مریم(علیها السلام) را بنویسد، و در ظرف شیشه ی دهانه تنگی قرار بدهد،
و در منزل خود گذارد، در خواب خیر فراوان می بیند، کما این که در منزل خود
ص: 105
خیر فراوان می بیند، و اگر آن را بنویسد و در دیوار خانه خود قرار بدهد، از دزد جلوگیری می کند و متاع خانه او بر دزد و سارق حرام می شود، و اگر آب آن را انسان خائف و ترسایی بنوشد، به اذن خداوند ایمن خواهد شد.(1)
ص: 106
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
کهیعص 1 ذِکْرُ رَحْمَةِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا 2 إِذْ نَادَی رَبَّهُ نِدَاء خَفِیًّا 3 قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْبًا وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیًّا 4 وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا 5 یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا 6 یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ یَحْیَی لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیًّا 7 قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلَامٌ وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا 8 قَالَ کَذَلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئًا 9 قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً قَالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَیَالٍ سَوِیًّا 10 فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَی إِلَیْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُکْرَةً وَعَشِیًّا 11 یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا 12 وَحَنَانًا مِّن لَّدُنَّا وَزَکَاةً وَکَانَ تَقِیًّا 13 وَبَرًّا بِوَالِدَیْهِ وَلَمْ یَکُن جَبَّارًا عَصِیًّا 14 وَسَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا 15»
¬Kj
ص: 107
«وَهن» به معنای ضعف و نقصان قوّه است و «وَهَنَ یَهِنُ وَهْناً» از باب ضرب یضرب ضرباً می باشد و «اشتعال» انتشار شعاع آتش است، و جمله «وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً» از زیباترین استعارات است، و معنای اشتعال پیری، و انتشار آن می باشد، زجّاج گفته است: هنگامی که پیری زیاد شود عرب می گوید: «اشتعل رأس فلانٍ» و «دعاء» درخواست فعل از مدعوّ است و مقابل آن، اجابت است، چنان که مقابل امر، طاعت است، و «مَوالی» جمع مَولا است و «وَلی» به معنای قرب است، و ابن انباری گوید: موالی در لغت هشت معنا دارد، 1. مُنعم، 2. مُعتِق، 3. مُعتَق، 4. ولیّ، 5. أولی یعنی سزاوارتر، 6. ابن العمّ، 7. همسایه، 8. صهر و حلیف، و برای هر کدام شاهدی از اشعار عرب آورده است، و «عاقر» زن نازا را گویند و به مرد عقیم نیز عاقر گویند، و «غلام» پسر نزدیک به بلوغ است، و «اِغتلم الرجل» إذ اشتدّت شهوته للجماع، و به معنای تلمیذ وشاگرد نیز استعمال شده است، و عِتّی و عِسیّی به یک معناست، و «عَتی یعتو و عسا یعسو، عَتواً و عَسواً فهو عاةٍ و عاسٍ» به کسی گویند که طول زمان، او را به فرسودگی و جفاف کشیده باشد. (1)
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
کهیعص (1) (این) یادی است از رحمت پروردگار تو نسبت به بنده اش زکریّا… (2) در آن هنگام که پروردگارش را در خلوتگاه (عبادت) پنهان خواند… (3) گفت: «پروردگارا! استخوانم سست شده و شعله پیری تمام سرم را فراگرفته و من هرگز در دعای تو، از اجابت محروم نبوده ام! (4) و من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم (که
ص: 108
حق پاسداری از آیین تو را نگاه ندارند)! و (از طرفی) همسرم نازا و عقیم است تو از نزد خود جانشینی به من ببخش… (5) که وارث من و دودمان یعقوب باشد و او را مورد رضایتت قرار ده!» (6) ای زکریا! ما تو را به فرزندی بشارت می دهیم که نامش «یحیی» است و پیش از این، همنامی برای او قرار نداده ایم! (7) گفت: «پروردگارا! چگونه برای من فرزندی خواهد بود؟! در حالی که همسرم نازا و عقیم است، و من نیز از شدّت پیری افتاده شده ام!» (8) فرمود: «پروردگارت این گونه گفته (و اراده کرده)! این بر من آسان است و قبلًا تو را آفریدم در حالی که چیزی نبودی!» (9) عرض کرد: «پروردگارا! نشانه ای برای من قرار ده!» فرمود: «نشانه تو این است که سه شبانه روز قدرت تکلّم (با مردم) نخواهی داشت در حالی که زبانت سالم است!» (10) او از محراب عبادتش به سوی مردم بیرون آمد و با اشاره به آن ها گفت: «(بشکرانه این موهبت،) صبح و شام خدا را تسبیح گویید!» (11) ای یحیی! کتاب (خدا) را با قوّت بگیر! و ما فرمان نبوّت (و عقل کافی) در کودکی به او دادیم! (12) و رحمت و محبّتی از ناحیه خود به او بخشیدیم، و پاکی (دل و جان)! و او پرهیزگار بود! (13) او نسبت به پدر و مادرش نیکوکار بود و جبّار (و متکبّر) و عصیانگر نبود! (14) سلام بر او، آن روز که تولّد یافت، و آن روز که می میرد، و آن روز که زنده برانگیخته می شود! (15)
«کهیعص * ذِکْرُ رَحْمَةِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا * إِذْ نَادَی رَبَّهُ نِدَاء خَفِیًّا»(1)
مؤلّف گوید:
در ابتدای سوره ی بقره و برخی از سور دیگر گذشت که این حروف رموزی است بین خدا و پیامبر او(صلی الله علیه و آله) و ما چیزی از آن ها نمی فهمیم چرا که این ها
ص: 109
از مجملات قرآن است و به فرموده امیرالمؤمنین(علیه السلام) «خداوند قرآن را در سه بخش: محکمات و متشابهات و مجملات نازل نمود تا به وسیله آن پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اوصیای او را به مردم معرّفی کند و مردم بدانند که هر کس اطلاع از این اسرار ندارد، او ولیّ و امام و پیشوای مردم از ناحیه خداوند نیست». جز آن که از ناحیه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اوصیای او چیزی درباره ی این حروف آمده باشد، که ما این گونه روایات را در ذیل این حروف نقل می کنیم.
سعدبن عبدالله قمّی گوید: به محضر حضرت قائم؟عج؟ عرضه داشتم: ای فرزند رسول خدا!تأویل «کهیعص» چیست؟ فرمود:
این حروف از خبرهای غیبی است، که خداوند به بنده ی خود زکریّا یاد داده و سپس قصّه آن را بر حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) بیان نموده است، و آن این است که زکریّا از پروردگار خود خواست که نام های خمسه طیّبه [یعنی محمّد، علیّ، فاطمه، حسن و حسین(علیهم السلام)] را به او تعلیم بدهد، و خداوند جبرئیل را مأمور نمود و او این اسماء را به زکریّا تعلیم داد، و زکریّا هنگامی که نام محمّد و علیّ و فاطمه و حسن(علیهم السلام) را به یاد می آورد، غم واندوه و خشم او برطرف می شد، و هنگامی که نام حسین(علیه السلام) را به یاد می آورد، گریه او را مهلت نمی داد و گلوگیر او می شد، پس روزی به خدای خود گفت: خدایا! چگونه است که من نام چهار نفر آنان را که می برم، از غم و اندوه خود تسلّی پیدا می کنم و چون نام حسین(علیه السلام) را می برم اشکم جاری می شود و حزن و اندوه مرا فرا می گیرد[و نمی توانم خود را کنترل کنم؟!] پس خداوند قصّه مصیبت امام حسین(علیه السلام)را با «کهیعص» برای زکریّا بیان نمود، چرا که «کاف» اشاره ی به کربلاست و «ها» اشاره ی به هلاک شدن عترت(علیه السلام) است و «یاء»
ص: 110
اشاره به یزید (لعنه الله) قاتل و ظالم به اوست، و «عین» اشاره ی به عطش امام حسین(علیه السلام) است، و «صاد» اشاره ی به صبر اوست. و چون زکریّا قصّه ی شهادت امام حسین(علیه السلام) را شنید، سه روز از مسجد بیرون نیامد، و اجازه نداد که مردم نزد او بروند، و شروع به گریه و ناله کرد و با خدای خود گفت: «خدایا آیا بهترین خلق خود را به سبب فرزندش عزادار می کنی؟! و چنین بلایی را بر او نازل می نمایی؟! و آیا علیّ و فاطمه(علیهما السلام) را لباس مصیبت می پوشانی و چنین مصیبت سختی را بر آنان وارد می نمایی؟! و سپس گفت: «خدایا! به من نیز در پیری فرزندی بده که نور چشم من باشد و وارث و وصیّ من باشد و همانند حسین(علیه السلام) او را در قلب من جای بده و مرا مفتون به حبّ و دوستی آن کن و به واسطه او مرا گرفتار مصیبت و بلا کن همان گونه که حبیب خود محمّد(صلی الله علیه و آله)را به خاطر فرزندش گرفتار مصیبت نمودی» پس خداوند یحیی را به زکریّا داد و او را به وسیله فرزندش گرفتار مصیبت نمود، و حمل یحیی شش ماه بود و حمل حسین(علیه السلام) نیز شش ماه بود.(1)
ص: 111
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
معنای «کهیعص» «أَنَا الْکَافِی الْهَادِی الْوَلِیُ الْعَالِمُ الصّادق الْوَعْدِ» است.
و در سخن دیگری فرمود:
««کاف» کاف بشیعتنا و «ها» هادلهم، و «یا» ولیّ لهم، و «عین» عالم بأهل طاعتنا، و «صاد» صادق لهم و وعد حتّی یبلغ بهم المنزلة التی وعدهم إیّاها فی بطن القرآن.»(1)
ص: 112
و در مجمع البیان از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که در دعای خود فرمود:
«أسألک یا کهیعص.»(1)
ابوالجارود گوید:
امام باقر(علیه السلام) «ذِکْرُ رَحْمَةِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا» را «ذِکْرُ رَبِّکَ زَکَرِیَّا فرَحْمَةِ» قرائت نمود.(2)
«رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْبًا…»(3)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مردم [قبل از حضرت ابراهیم(علیه السلام)] پیر نمی شدند [و نشانه ای از پیری نداشتند] تا این که ابراهیم(علیه السلام) در محاسن خود دانه های موی سفید را مشاهده نمود و به خدای خود گفت: پروردگارا! این چیست؟ خطاب شد: «این وقار و بزرگواری است» ابراهیم گفت: «خدایا بر وقار من بیفزا.»(4)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
ابراهیم(علیه السلام) چون در محاسن خود یک موی سفید دید، گفت: «حمد خدا را که مرا به این مقدار از عمر رساند، و من به اندازه ی یک چشم بر هم زدن گناه نکردم.(5)
ص: 113
ابوالطفیل گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمود:
[در زمان های پیش] شخصی پیر می شد و می مرد و آثاری از پیری در او نبود، و بسا شخصی وارد مجلس می شد، که در آن پدر و فرزندان او بودند و او پدر را از فرزند تشخیص نمی داد، و می گفت: پدر شما کدام است؟ و چون زمان ابراهیم(علیه السلام) رسید، او به خدای خود گفت: «خدایا! نشانه ای از پیری در من قرار ده، تا من به آن شناخته شوم» پس موی سر و محاسن او سفید شد، و پیری او ظاهر گردید.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) به اصحاب خود می فرمود:
موی سفید را از بین محاسن خود جدا نکنید، چرا که آن نور مسلمان است، و کسی که در اسلام به پیری برسد، آن پیری برای او در روز قیامت نوری خواهد بود.(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
آثار پیری در جلو سر نشانه یمن و برکت است، و در دو طرف صورت و گونه ها شجاعت است، و در پشت سر شوم است.(3)
ص: 114
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
با سه گروه از مردم خداوند در قیامت سخن نمی گوید، و نظر رحمت به آنان نمی کند، و اعمال شان را نمی پذیرد، و عذاب دردناکی برای آنان خواهد بود: 1. کسی که موی سفید را از بین محاسن خود بکند، 2. کسی که جلق بزند، 3. مردی که تن به لواط بدهد.(1)
«وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیًّا * وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیًّا».یعنی «لَمْ یَکُنْ دُعَائِی خَائِباً عِنْدَک» یعنی خدایا من محروم از اجابت دعای خود نبودم.
دارد خادم مسجد باشد، [قانون این بود که] خادم و محرّر برای مسجد، چون به دنیا آمد، و یا داخل مسجد شد تا آخر عمر باید از مسجد خارج نشود، و چون مریم به دنیا آمد، مادر او گفت: خدایا من دختر به دنیا آوردم و پسر و دختر یکسان نیستند، و من او را مریم نامیدم، و او و ذریّه او را از شرّ شیطان رجیم در پناه تو قرار می دهم، پس برای تکفّل او [در مسجد] قرعه زدند و قرعه به نام زکریّا درآمد و زکریّا شوهر خواهر مریم بود، و او مریم را تکفّل
ص: 115
نمود و به داخل مسجد برد و چون به حدّ بلوغ زنانه رسید و مشغول عبادت شد، محراب از نور او نورانی می گشت، پس روزی زکریّا بر او وارد شد و میوه زمستانی را در تابستان و میوه تابستان را در زمستان نزد او یافت! و به او گفت: ای مریم! این میوه ها از کجا برای تو آمده است؟! مریم گفت:
«این ها از ناحیه ی خداوند است» پس زکریّا دعا کرد و گفت: خدایا من از خویشان خود هراس دارم [که از آیین تو حمایت نکنند] از سویی من پیر شده ام و همسرم نیز عقیم است، پس تو وارثی برای من از آل یعقوب قرار ده که پسندیده و مرضیّ تو باشد….(1)
علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا» گوید:
یعنی زکریّا گفت: «من از ورثه بعد از خود هراس دارم، و همسر من عقیم است» و در آن زمان زکریّا را فرزندی نبود که جایگزین و وارث او باشد، از سویی هدایای بنی اسرائیل و نذورات آنان مخصوص احبار بود، و زکریّا رئیس
ص: 116
احبار بود و همسر او خواهر مریم بنت عمران بن ماثان بود و یعقوب بن ماثان و فرزندان دیگر ماثان در آن زمان رؤسای بنی اسرائیل و فرزندان پادشاهان و ملوک آنان، از فرزندان سلیمان بن داود بودند، از این رو زکریّا گفت: «هَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا * یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا.»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
عیسی بن مریم به قبری برخورد نمود که صاحب آن عذاب می شد،و سال بعد،برآن قبر عبور نمود و صاحب آن عذاب نمی شد، و چون سرّ آن را از خدای خویش سؤال کرد، خداوند به او وحی نمود: «فرزندی از صاحب آن قبر به بلوغ و رشد رسید، و راهی را اصلاح کرد، و یتیمی را پناه داد و ما به خاطر او پدرش را عفو نمودیم» سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: میراث خداوند از بنده ی مؤمن خود فرزندی است که بعد از او خدا را عبادت کند.
سپس امام صادق(علیه السلام) آیه مربوط به زکریّا(علیه السلام) را تلاوت نمود که می فرماید:
«هَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا * یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا.»(2)
ص: 117
«یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ یَحْیَی لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیًّا»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
برای حسین(علیه السلام) نیز همنام و همتایی از قبل نبود و آسمان تنها برای یحیی و امام حسین (علیه السلام) چهل روز گریه کرد! گفته شد: گریه آسمان چگونه بود؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: خورشید هنگام طلوع و هنگام غروب قرمز بود، و قاتل یحیی(علیه السلام) ولد الزنا بود و قاتل حسین(علیه السلام) نیز ولد الزنا بود.(2)
امام سجّاد(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که [با پدرم] حسین به علیّ(علیه السلام) [به طرف کربلا] حرکت می نمودیم او به هر منزلی می رسید و در آنجا اقامت می کرد، یادی از حضرت یحیی و کشته شدن او می نمود و می فرمود: از پستی دنیا نزد خداوند این است که سر یحیی بن زکریّا را برای زنازاده ای از بنی اسرائیل بردند! [و مقصود او این بود که سر او را نیز برای یزید زنازاده می برند.](3)
ص: 118
«یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا * وَحَنَانًا مِّن لَّدُنَّا وَزَکَاةً وَکَانَ تَقِیًّا…»(1)
امام باقر(علیه السلام) ضمن سخن مبسوطی فرمود:
«زکریّا از دنیا رفت و فرزند او یحیی در سنّ کودکی وارث کتاب و حکمت الهی شد، چنان که خداوند می فرماید: «یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا» و عیسی(علیه السلام) [نیز] چون به هفت سال رسید با وحی خداوند دارای نبوّت و رسالت گردید، بنابراین عیسی(علیه السلام) بر یحیی و همه مردم حجّت شد». [چنان که خداوند می فرماید: «قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا….»(2)
امام حسین(علیه السلام) می فرماید:
یکی ازعلمای یهود شام به پدرم امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: یحیای زکریّا در حال صباوت و کودکی دارای حکم [نبوّت] و حلم و فهم بود، و بدون این که گناهی کرده باشد، از خوف خداوند گریه می کرد و همواره روزه دار بود؟
ص: 119
[در حالی که پیامبر شما چنین نبود؟] امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آنچه گفتی صحیح است و لکن حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) فضیلتی بالاتر از آن داشت، چرا که یحیی بن زکریّا در عصری بود که مردم جاهل نبودند و بت نمی پرستیدند، و لکن حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) در بین بت پرستان و حزب شیطان به نبوّت رسید و در حال کودکی دارای نبوّت و فهم بود و هرگز رغبت به بت نکرد و به اعیاد بت پرستان علاقه نداشت و هرگز از او دروغ شنیده نشد، و در بین مردم امین و راستگو و بردبار بود و همواره یک هفته و یا بیشتر و یا کم تر پیاپی روزه می گرفت، و چون از علّت آن سؤال می شد می فرمود: «من مثل شما نیستم، من در زیر سایه رحمت پروردگارم هستم و او به من آب و غذا می دهد»و همواره از خوف خداوند گریه می کرد تا جایی که از اشک او مصلّایش خیس می شد، بدون این که گناهی کرده باشد….(1)
ابوبصیر گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: معنای جمله «وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا» درباره ی یحیی چیست؟ فرمود:
ص: 120
یحیی هنگامی که در دعای خود می گفت: «یا ربّ یا اَلله» خداوند در جواب او می فرمود: «لبیّک، یا یحیی سل حاجتک.»(1)
«وَبَرًّا بِوَالِدَیْهِ وَلَمْ یَکُن جَبَّارًا عَصِیًّا * وَسَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا»(2)
یاسر خادم گوید: از حضرت رضا(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
وحشتناک ترین روزها برای این مردم سه روز است، 1. روزی که از شکم مادر خارج می شوند و دنیا را می بینند، 2. روزی که از دنیا می روند و آخرت و اهل آن را مشاهده می کنند، 3. روزی که در قیامت محشور می شوند، و احکامی را می بینند که در دنیا ندیده اند، و خداوند یحیی(علیه السلام) را در این سه موطن سالم و ایمن داشته و فرموده است: «وَسَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا»،و عیسی(علیه السلام) نیز خود را در این سه موطن سالم دانسته و می گوید: «وَالسَلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أَبْعَثُ حَیًّا.»(3)
ص: 121
مرحوم ابن شهر آشوب با سند خود از محمّد بن اسحاق نقل کرده که گوید:
ابوسفیان به علیّ(علیه السلام) گفت: یا ابالحسن من حاجتی به شما دارم؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: حاجت تو چیست؟ ابوسفیان گفت: به پسر عمّ خود محمّد(صلی الله علیه و آله) بگو: با ما قراردادی مکتوب تعیین کند.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«ای ابوسفیان! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با تو قراردادی تعیین نموده که هرگز از آن باز نمی گردد» و در آن زمان حضرت فاطمه(علیها السلام) پشت پرده بود و امام حسن(علیه السلام) که چهارده ماه بیش نداشت مشغول بازی بود، پس ابوسفیان گفت: ای دختر محمّد به این طفل بگو با جدّ خود به خاطر من سخن بگوید و با کلام خود بر عرب و عجم سیادت پیدا کند؟ پس امام حسن(علیه السلام) [که چهارده ماه بیش نداشت] به طرف ابوسفیان آمد و با یک دست خود بر بینی ابوسفیان و با دست دیگر بر ریش ابوسفیان زد، و خداوند او را به زبان آورد وگفت: ای ابوسفیان بگو: «لا إله إلّا الله، محمّد رسول الله، تا من برای تو شفاعت کنم» پس ابوسفیان گفت: حمد خدایی را سزاست که از ذریّه محمّد مصطفی فرزندی مانند یحیای زکریّا قرار داد و فرمود: «وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا.»(1)
ص: 122
وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَانًا شَرْقِیًّا 16 فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا 17 قَالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمَن مِنکَ إِن کُنتَ تَقِیًّا 18 قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلَامًا زَکِیًّا 19 قَالَتْ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلَامٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَلَمْ أَکُ بَغِیًّا 20 قَالَ کَذَلِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِّنَّا وَکَانَ أَمْرًا مَّقْضِیًّا 21 فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَکَانًا قَصِیًّا 22 فَأَجَاءهَا الْمَخَاضُ إِلَی جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنتُ نَسْیًا مَّنسِیًّا 23 فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا 24 وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا 25 فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیًّا 26 فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا یَا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئًا فَرِیًّا 27 یَا أُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا 28 فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا 29 قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا 30 وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا 31 وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا 32 وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا 33 ذَلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ 34 مَا کَانَ لِلَّهِ أَن یَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَی أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ 35 وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ 36 فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِن مَّشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ 37
ص: 123
أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنَا لَکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ 38 وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ 39 إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْهَا وَ إِلَیْنَا یُرْجَعُونَ 40»
¬Kj
اصل «نَبْذ» به معنای طرح است و از آن است «فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ» یعنی ألقوه، و «اِنتَبَذَت» یعنی تنحّی ناحیةً، و «اِنتباذ» به معنای گرفتن چیزی، و رها کردن چیز دیگر است، و «قَصِیّ» به معنای بعید است و قاصی خلاف دانی است، و «مَکَانًا شَرْقِیًّا» یعنی خرجت إلی النخلة الیابسة، و «حجاباً» یعنی ستراً و حاجزاً فی محرابها، و «رُوحَنا» یعنی روح الأمین جبرئیل، و «بشراً سویّاً» یعنی فی صورة شابٍّ سویّ الخلق، و «إن کُنتَ تَقیّاً» یعنی إن کنت تتقّی الله، و ضمیر «مِن تحتها» یا به عیسی بر می گردد و یا به جبرئیل، و «هزّی إلیکِ بجذع النخلة» یعنی حرکّی النخلة، و «رطباً جنیّاً» یعنی رطباً طریّاً، و «صوماً» یعنی صَمتاً و سکوتاً، و «شیئاً فرّیاً» فرّی یا از افتراء است و یا عمل بسیار قبیحی را گویند، و «بَغِیّ» به معنای زانی است، و «جبّار» در این جا به معنای ظالم و متجاوز از حق است، و «شقیّاً» از شقاوت است خلاف سعیداً، و «یمترون» از مریه است، و مریه یا به معنای مجادله است، چنان که خداوند می فرماید: «أفتمارونه علی ما یری» و یا به معنای شکّ است، مانند «فبأیّ آلاء ربّک تتماری» و مانند «فلا تک فی مریةٍ منه» و در این جا احتمال هر دو معنا وجود دارد، و «أحزاب و حزب» جمعیّتی را گویند که دارای یک طریقه و مسلک باشند، بر خلاف کفّار که دارای مسالک مختلف هستند، و «مشهد» محلّ شهادت را گویند، و روز قیامت را مشهد گویند، چرا که محلّ شهادت شهود است، و «یوم
ص: 124
عظیم» نیز روز قیامت است، چنان که «یوم الحسرة» نیز روز قیامت است، و «أسمع بهم و أبصر» افعل التعجّب است و شامل شنوایی و بینایی گوش و چشم و قلب می شود، چنان که می فرماید: «یوم تشخص فیه القلوب و الأبصار.»
و در این کتاب (آسمانی)، مریم را یاد کن، آن هنگام که از خانواده اش جدا شد، و در ناحیه شرقی (بیت المقدس) قرار گرفت (16) و میان خود و آنان حجابی افکند (تا خلوتگاهش از هر نظر برای عبادت آماده باشد). در این هنگام، ما روح خود را بسوی او فرستادیم و او در شکل انسانی بی عیب و نقص، بر مریم ظاهر شد! (17) او (سخت ترسید و) گفت: «من از شرّ تو، به خدای رحمان پناه می برم اگر پرهیزگاری! (18) گفت: «من فرستاده پروردگار توام (آمده ام) تا پسر پاکیزه ای به تو ببخشم!» (19) گفت: «چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد؟! در حالی که تا کنون انسانی با من تماس نداشته، و زن آلوده ای هم نبوده ام!» (20) گفت: «مطلب همین است! پروردگارت فرموده: این کار بر من آسان است! (ما او را می آفرینیم، تا قدرت خویش را آشکار سازیم) و او را برای مردم نشانه ای قرار دهیم و رحمتی باشد از سوی ما! و این امری است پایان یافته (و جای گفتگو ندارد)!» (21) سرانجام (مریم) به او باردار شد و او را به نقطه دور دستی برد (و خلوت گزید) (22) درد زایمان او را به کنار تنه درخت خرمایی کشاند (آن قدر ناراحت شد که) گفت: «ای کاش پیش از این مرده بودم، و بکلّی فراموش می شدم!» (23) ناگهان از طرف پایین پایش او را صدا زد که: «غمگین مباش! پروردگارت زیر پای تو چشمه آبی (گوارا) قرار داده است! (24) و این تنه نخل را به طرف خود تکان ده، رطب تازه ای بر تو فرو می ریزد! (25) (از این غذای لذیذ) بخور و (از آن آب گوارا) بنوش و چشمت را (به این مولود جدید) روشن دار! و
ص: 125
هر گاه کسی از انسانها را دیدی، (با اشاره) بگو: من برای خداوند رحمان روزه ای نذر کرده ام بنا بر این امروز با هیچ انسانی هیچ سخن نمی گویم! (و بدان که این نوزاد، خودش از تو دفاع خواهد کرد!)» (26) (مریم) در حالی که او را در آغوش گرفته بود، نزد قومش آورد گفتند: «ای مریم! کار بسیار عجیب و بدی انجام دادی! (27) ای خواهر هارون! نه پدرت مرد بدی بود، و نه مادرت زن بد کاره ای!!» (28) (مریم) به او اشاره کرد گفتند: «چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوییم؟!» (29) (ناگهان عیسی زبان به سخن گشود و) گفت: «من بنده خدایم او کتاب (آسمانی) به من داده و مرا پیامبر قرار داده است! (30) و مرا -- هر جا که باشم -- وجودی پربرکت قرار داده و تا زمانی که زنده ام، مرا به نماز و زکات توصیه کرده است! (31) و مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده و جبّار و شقی قرار نداده است! (32) و سلام (خدا) بر من، در آن روز که متولّد شدم، و در آن روز که می میرم، و آن روز که زنده برانگیخته خواهم شد!»(33) این است عیسی پسر مریم گفتار حقّی که در آن تردید می کنند! (34) هرگز برای خدا شایسته نبود که فرزندی اختیار کند! منزّه است او! هر گاه چیزی را فرمان دهد،
می گوید: «موجود باش!» همان دم موجود می شود! (35) و خداوند، پروردگار من و شماست!او را پرستش کنید این است راه راست! (36) ولی (بعد از او) گروه هایی از میان پیروانش اختلاف کردند وای به حال کافران از مشاهده روز بزرگ (رستاخیز)! (37) در آن روز که نزد ما می آیند، چه گوشهای شنوا و چه چشم های بینایی پیدا می کنند! ولی این ستمگران امروز در گم راهی آشکارند! (38) آنان را از روز حسرت [روز رستاخیز که برای همه مایه تأسف است] بترسان، در آن هنگام که همه چیز پایان می یابد! و آن ها در غفلتند و ایمان نمی آورند! (39) ما، زمین و تمام کسانی را که بر آن هستند، به ارث می بریم و همگی بسوی ما بازگردانده می شوند! (40)
ص: 126
«وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا… فَأَجَاءهَا الْمَخَاضُ إِلَی جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ…»(1)
امام موسی بن جعفر(علیه السلام) پس از پاسخ به سؤالات یکی از علمای نصارا، به او فرمود:
آیا تو می دانی اسم مریم چیست؟ و در چه روزی از ناحیه خداوند، در او دمیده شد؟ و در چه ساعتی از روز بود؟ و در چه روزی مریم وضع حمل کرد و عیسی را به دنیا آورد؟ مرد نصرانی گفت: نمی دانم.
پس امام کاظم(علیه السلام) به او فرمود:
امّا مادر مریم! نام او مرتا بود و به عربی وهیبه می باشد، و امّا روزی که مریم در آن باردار شد! روز جمعه، ساعت زوال ظهر بود، و روح الأمین نیز در همین روز و همین ساعت بر او فرود آمد، و برای مسلمانان روزی و عیدی بهتر از آن نیست و خداوند و پیامبر او حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) این روز را تعظیم نموده اند، و از ناحیه خداوند به پیامبر ما(صلی الله علیه و آله) دستور داده شده، که این روز را عید قرار بدهد؛ و امّا روزی که مریم در آن به دنیا آمده روز سه شنبه ساعت چهارونیم از روز بوده است، و نهری که مریم در کنار آن به دنیا آمده، فرات است….(2)
ص: 127
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
نخله ی خرمای مریم، نخله ی خرمای عجوه بوده است [و آن بهترین نخله خرما می باشد] و آن از آسمان نازل شده است و هر چه از اصل و نسل آن روییده، به آن عجوه گفته می شود، بر خلاف نخله های دیگر….(1)
ص: 128
در چندین روایت آمده که مدت حمل حضرت عیسی و امام حسین(علیه السلام) شش ماه بوده است، و در برخی از روایات درباره ی حضرت یحیی نیز چنین آمده است و در روایت علل از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«جز عیسی و امام حسین(علیهما السلام) هیچ حمل شش ماهه ای زنده نمی ماند». و در مجمع البیان از آن حضرت نقل شده که مدّت حمل عیسی نه ساعت بوده است. و الله العالم.(1)
جابر جعفی گوید:
مردی به امام باقر(علیه السلام) گفت: ای فرزند رسول خدا! به فریاد من برس، امام(علیه السلام) فرمود: چه شده؟ آن مرد گفت: همسر من از درد مخاض مشرف به مرگ است! امام(علیه السلام) فرمود: این آیه را بر او بخوان «فَأَجَاءهَا الْمَخَاضُ إِلَی جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنتُ نَسْیًا مَّنسِیًّا * فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلَّا
ص: 129
تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا * وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا.»(1)
در مجمع البیان از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که مریم(علیها السلام) به خاطر حیای از مردم، آرزوی مرگ نمود، چرا که در بین قوم خود شخص رشید و با فراستی را سراغ نداشت که او را از این اتّهام منزّه نماید.(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) -- در حدیث أربعأة -- فرمود:
هیچ غذا و دارویی برای زن باردار بهتر از خرمای تازه نیست، چرا که خداوند به مریم می فرماید: «وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا * فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا.»(3)
ص: 130
و در سخن دیگری فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
اوّل چیزی که زن بعد از وضع حمل می خورد باید خرمای تازه (رطب) باشد، چرا که خداوند به مریم(علیها السلام) می فرماید: «وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا» گفته شد: یا رسول الله! اگر فصل رطب نبود چه باید کرد؟ فرمود: هفت دانه از خرمای مدینه را بخورد، وگرنه هفت دانه از خرمای شهرهای دیگر را بخورد، چرا که خداوند می فرماید: «به عزّت و جلال و عظمت و ارتفاع مقامم سوگند! هر زنی که پس از وضع حمل خود خرمای تازه بخورد، فرزند او اگر پسر باشد حلیم خواهد بود و اگر دختر باشد حلیمه خواهد بود.(1)
عبدالله بن کثیر گوید:
امام باقر(علیه السلام) در بیابانی خیمه خود را بر پا نمود، و سپس به اطراف قدم زد تا به درخت خرمای خشکیده ای رسید، و حمد خدا را به جای آورد، و دعایی را خواند که من آن را نشنیدم و سپس فرمود: «ای درخت! ما را اطعام کن از آنچه خداوند در تو قرار داده است» پس [من دیدم که] از آن درخت خرمای
ص: 131
تازه ی قرمز و زرد فرو ریخت و آن حضرت از آن خرما خورد، و به ابوامیّه انصاری که با او بود فرمود: «ای ابوامیّه! اگر برای مریم -- از آن درخت خشکیده، خرمای تازه فرو ریخت، بر ما نیز از این درخت، خرمای تازه فرو ریخت.(1)
نظیر روایت فوق از بصائر الدرجات از سلیمان بن خالد از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده است.(2)
و نظیر روایت فوق درباره ی امام حسن(علیه السلام) نیز نقل شده است.(3)
ص: 132
«إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیًّا * فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ…»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
روزه گرفتن تنها، خودداری از خوردن و آشامیدن نیست، چرا که حضرت مریم گفت: «إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا» و مقصود از روزه سکوت بوده [و در نسخه ای «صمتاً» آمده است]. سپس فرمود:
شما نیز در هنگام روزه داری زبان و چشم خود را از گناه حفظ کنید، و با همدیگر نزاع نکنید، و حسد نورزید….(2)
مؤلّف گوید:
مفسّرین درباره ی «یَا أُخْتَ هَارُونَ» سخنانی گفته اند که نمی توان به آن ها تکیه نمود و لکن از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که آن حضرت مغیرة بن شعبه را نزد نصارای نجران فرستاد و آنان به او گفتند: شما در قرآن می گویید: «یَا أُخْتَ هَارُونَ» در حالی که بین مریم و هارون فاصله زیادی است؟! پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به مغیره فرمود: چرا به آنان نگفتی: عادت بنی اسرائیل این بوده که خود را منسوب به پیامبران و صالحین می نموده اند؟ (3)
ص: 133
«قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا * وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ…» (1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أینما کنت» یعنی نفّاعاً.(2)
در تفسیر «وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً» از معصومین(علیهم السلام) روایت شده:
که خداوند به عیسی(علیه السلام) فرمود: «یا عیسی! فَبُورِکْتَ کَبِیراً وَ بُورِکْتَ صَغِیراً حَیْثُ مَا کُنْتَ أَشْهَدُ أَنَّکَ عَبْدِی ابْنُ أَمَتِی» یعنی ای عیسی تو هر کجا باشی در بزرگی و کودکی دارای برکت هستی، و من شهادت می دهم که تو بنده ی من و فرزند کنیز من [مریم] هستی.(3)
برید کناسی گوید:
به امام باقر(علیه السلام) گفتم: آیا عیسی هنگامی که در گهواره سخن گفت، پیامبر و حجّت خدا بر مردم زمان خود بود؟ امام(علیه السلام) فرمود: او در آن زمان پیامبر و حجّت خدا بود و لکن وظیفه رسالت نداشت، مگر تو سخن عیسی را
ص: 134
نشنیدی که گفت: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ… وَجَعَلَنِی نَبِیًّا *… مَا دُمْتُ حَیًّا؟» گفتم: آیا عیسی در آن حال کودکی حجّت خدا بر زکریّا بود؟ فرمود: عیسی در آن حال آیت الهی و رحمت او بر مریم بود. چرا که او سخن گفت و تهمت را از مادر خود برطرف نمود، و در آن حال برای کسانی که سخن او را شنیدند پیامبر خدا و حجّت الهی بود، و سپس تا دو سال سکوت کرد، و زکریّا در زمان سکوت عیسی حجّت خدا بر مردم بود، سپس زکریّا از دنیا رفت و فرزند او یحیی در سنّ هفت سالگی و صباوت وارث کتاب و حکمت شد و به وحی الهی به نبوّت و رسالت زبان گشود، بنابراین [پس از یحیی عیسی، حجّت بر یحیی و بر همه مردم شد. تا این که فرمود: ای ابا خالد [کنیه برید کناسی] زمین حتّی یک روز هم از زمان آدم تا کنون بدون حجّت الهی نبوده است.(1)
ص: 135
شخصی در خراسان به امام هشتم(علیه السلام) گفت: مولای من! اگر برای شما پیش آمدی رخ دهد، امام ما، که خواهد بود؟ پس حضرت رضا(علیه السلام) به فرزند خود ابوجعفر جواد اشاره نمود و فرمود:
این فرزندم امام شما خواهد بود، و چون سؤال کننده سنّ امام جواد(علیه السلام) را برای امامت ناچیز دانست، امام(علیه السلام) فرمود: خداوند تبارک و تعالی عیسی(علیه السلام) را در کمتر از این سنّ، پیامبر خود قرار داد.(1)
در روایتی آمده که حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
عیسی نیز مانند امام جواد(علیه السلام) سه ساله بود.(2)
«وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا * وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا»(3)
معاویة بن وهب گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
بهترین چیزی که مردم به وسیله آن به خدا تقرّب پیدا می کنند، و محبوب ترین عمل نزد خداوند چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود: من چیزی را بعد از
ص: 136
معرفت [به امام] بهتر از این نماز نمی دانم، مگر تو نمی بینی که عبد صالح عیسی بن مریم(علیهما السلام) می گوید: «وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا؟!»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از زکات در آیه فوق زکات سرانه و فطره است و زکات اموال نیست، چرا که همه مردم صاحب مال نیستند که زکات مال بر آنان واجب شود، و لکن زکات فطره بر فقیر و غنیّ و صغیر و کبیر واجب است.(2)
امام صادق(علیه السلام) در حدیث مفصّلی درباره ی تعداد گناهان کبیره می فرماید:
«و از گناهان کبیره است، عقوق والدین، چرا که خداوند عاقّ والدین را جبّار شقّی معرفی نموده، و از قول عیسی(علیه السلام) می فرماید: «وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا.» (3)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«چه مانع است که مرد مؤمن، به پدر و مادر خود نیکی کند، خواه زنده باشند و خواه مرده
ص: 137
باشند؟ و برای آنان صدقه بدهد، و نماز بخواند، و حج برود، و روزه بگیرد؟ و اگر چنین کند، آنچه انجام داده برای آنان خواهد بود و برای او نیز خواهد بود، و خداوند اضافه بر آن پاداش زیادی -- به خاطر صله و احسان به پدر و مادر -- به او خواهد داد.(1)
و در سخن دیگری فرمود:
«به پدرانتان احسان کنید، تا فرزندان شما به شما احسان نمایند، و نسبت به زنان مردم عفیف باشید [و از آنان بهره های جنسی نبرید] تا زنان شما عفیف و پاکدامن باشند.»(2)
«وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا…»(3)
یاسر خادم گوید: از حضرت رضا(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
سخت ترین و وحشتناک ترین حالات مردم در سه وقت است: 1. هنگام ولادت و به دنیا آمدن که چشم به دنیا باز می کنند، 2. هنگام مرگ و معاینه آخرت، 3. هنگامی که برای قیامت مبعوث می شوند، و احکامی را می بینند که در دنیا ندیده اند، و خداوند حضرت یحیی را در این مواطن، ایمن نمود و فرمود: «وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا.»(4)
ص: 138
وهب یمانی گوید:
مردی از [علمای] یهود به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: ای محمّد! آیا تو در أمّ الکتاب [و لوح محفوظ] قبل از خلقت آدم، پیامبر بوده ای؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آری. او گفت: آیا این اصحاب تو نیز قبل این که خلق شوند [در لوح محفوظ] از اصحاب تو ثبت شده بوده اند؟ فرمود: آری. او گفت: پس برای چه تو، همانند عیسی بن مریم -- به گمان تو -- هنگام ولادت سخن نگفتی و حکمت به زبان تو جاری نشد اگر از پیش پیامبر بوده ای؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: من مانند عیسی بن مریم نیستم، چرا که خداوند عیسی را از مادر به دنیا آورد و پدری برای او نبود، همانند آدم که نه پدری برای او بود و نه مادری، و اگر عیسی هنگام ولادت سخن نمی گفت، برای مادر او عذری نزد مردم نبود، چرا که مادر او بدون شوهر این فرزند را به دنیا آورده بود، و مردم او را متّهم به زنا می دانستند، از این رو خداوند فرزند او را به سخن آورد تا برای مادر عذری باشد [و از تهمت مردم خارج شود.] (1)
ص: 139
«فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِن مَّشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ»(1)
امام باقر(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی فرمود:
خداوند درباره ی کم فروشی فرمود: «ویل للمطفّفین» و ویل را برای احدی نام نبرد جز آن که او را کافر نامید، چنان که [پس از مذمّت از اختلاف احزاب] فرمود: «فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِن مَّشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ.»(2)
جابر جعفی گوید: امام باقر(علیه السلام) می فرمود:
در گوشه ای منتظر بنشین و هرگز دست و پا حرکت مده و جولان مکن تا علاماتی که در یک سال ظاهر می شود را ببینی، پس ندا کننده ای را می بینی که در دمشق در قریه ای از قریه های آن گرفتار خسف می شود و زمین او را می بلعد، و تعدادی از مسجدهای دمشق را می بینی که سقوط نموده اند، و چون دیدی ترک ها داخل دمشق شدند و به جزیره رسیدند، و رومیان را دیدی که به رمله وارد شدند، در آن سال در کلیّه ی سرزمین مغرب و عرب اختلاف رخ می دهد، و اهل شام در آن زمان سه گروه می شوند گروه: اَصهب، اَبقع و سُفیانی که با طرفدارانش کشتاری به راه می اندازند که هیچ عاملی چنین
ص: 140
کشتاری به راه نیانداخته است، و این گروه از «بنی ذنب الحمار» می باشند، و خداوند درباره ی آنان می فرماید: «فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ….»(1)
«وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ»(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«یَوْمَ الْحَسْرَةِ» روزی است که مرگ را [بین بهشت و دوزخ] ذبح می کنند! [و این بزرگ ترین حسرت دوزخیان و بزرگ ترین شادی بهشتیان است.]
و در روایت دیگری از آن حضرت نقل شده که درباره ی «یَوْمَ الْحَسْرَةِ» سؤال شد، و فرمود:
روز قیامت پس از آن که اهل بهشت داخل بهشت می شوند، و اهل دوزخ داخل دوزخ می شوند، منادی خداوند ندا می کند: ای اهل بهشت! و ای اهل دوزخ! آیا شما مرگ را در صورت و شکلی می شناسید؟ آنان می گویند: نمی شناسیم. پس مرگ را به صورت گوسفند املحی می آورند، و بین بهشت و دوزخ قرار می دهند و می گویند: همگی مرگ را ببینید و چون همه آنان او را مشاهده می کنند، خداوند امر می نماید تا او را ذبح کنند، و سپس گفته می شود:
ص: 141
ای اهل بهشت! شما را مرگی نیست و تا ابد در بهشت هستید، و ای اهل دوزخ! شما را نیز مرگی نیست و تا ابد در دوزخ خواهید بود.
سپس فرمود:
و این معنای آیه «وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ» می باشد، یعنی حکم می شود که اهل بهشت و اهل دوزخ تا ابد در بهشت و دوزخ خواهند ماند!(1)
در ذیل روایت فوق در مجمع البیان آمده که فرمود:
اگر مرگی در قیامت می بود، در آن ساعت اهل بهشت و دوزخ از شادی و اندوه می مردند.(2)
ص: 142
«إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَیْهَا وَإِلَیْنَا یُرْجَعُونَ»(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند هر چیزی را که خلق نموده، روز قیامت وارث آن خواهد بود.(2) [یعنی مردم پس از خروج از دنیا چیزی جز اعمال خود را به قیامت نمی آورند و مالک چیزی جز آن نخواهند بود!!]
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
«أَ مَا رَأَیْتُمُ الَّذِینَ یَأْمُلُونَ بَعِیداً وَ یَبْنُونَ مَشِیداً وَ یَجْمَعُونَ کَثِیراً کَیْفَ أَصْبَحَتْ بُیُوتُهُمْ قُبُوراً وَ مَا جَمَعُوا بُوراً وَ صَارَتْ أَمْوَالُهُمْ لِلْوَارِثِینَ وَ أَزْوَاجُهُمْ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَا فِی حَسَنَةٍ یَزِیدُونَ وَ لَا مِنْ سَیِّئَةٍ یَسْتَعْتِبُونَ؟!…»(3)
یعنی «آیا شما ندیدید کسانی را که آرزوهای درازی داشتند، و ساختمان های مجلّل و بلندی را ساختند، و مال های فراوانی را جمع کردند، و [در نهایت] خانه های آنان مبدّل به قبر شد، و آنچه جمع کردند سبب هلاکت آنان گردید، و اموال آنان به وارث منتقل شد، و همسرانشان با دیگران ازدواج نمودند، آنان نه عمل خیری به اعمال خویش افزودند، و نه از گناهی به درگاه خدا توبه کردند؟!…»
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
فرزند آدم هنگامی که آخرین روز دنیا و اوّلین روز آخرت او می رسد، مال، و فرزندان و عمل او مقابلش مجسّم می شوند، پس او به مال خود توجّه می کند و می گوید: به خدا سوگند من برای به دست آوردن تو حریص بودم، و نسبت
ص: 143
به انفاق تو [در راه خدا] بسیار بخیل بودم، پس تو برای من چه بهره ای داری؟ مال می گوید: «کفن خود را از من بگیر» سپس به فرزندان خود توجّه می کند و می گوید: به خدا سوگند! من شما را دوست می داشتم و از شما حمایت می کردم، اکنون شما برای من چه می کنید؟ و فرزندان او می گویند: «ما تو را تا قبر همراهی می کنیم و در زیر خاک پنهانت می نماییم» سپس به عمل خود توجّه می کند و می گوید: به خدا سوگند! من از انجام عمل خیر دوری می کردم و تو بر من سنگین بودی، اکنون تو برای من چه خواهی کرد؟ پس عمل او می گوید: «من در قبر و قیامت در کنار تو هستم، تا بر خداوند عرضه شویم.»
سپس فرمود:
و اگر او ولیّ خدا باشد شخصی با جمال زیبا و بوی معطّر و لباس فاخری نزد او می آید، و می گوید: من عمل صالح تو هستم، و از دنیا با تو به بهشت منتقل می شوم….(1)
ص: 144
وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَّبِیًّا 41 إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ یَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا یَسْمَعُ وَلَا یُبْصِرُ وَلَا یُغْنِی عَنکَ شَیْئًا 42 یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی
ص: 145
أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا 43 یَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا 44 یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَن یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَن فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا 45 قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْراهِیمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِی مَلِیًّا 46 قَالَ سَلَامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیًّا 47 وَأَعْتَزِلُکُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّی عَسَی أَلَّا أَکُونَ بِدُعَاء رَبِّی شَقِیًّا 48 فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلًّا جَعَلْنَا نَبِیًّا 49 وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا 50»
¬Kj
«صِدِّیقً» کسی را گویند که فراوان حق را تصدیق می کند، تا این که این لقب نام او می شود، و «رغبة» اگر با «عن» متعدی شود به معنای اعراض است و اگر با «فی» متعدّی شود به معنای میل به چیزی است، و «ترغیب» دعوت به رغبت است، و «انتهاء» خودداری از انجام کار است، چنان که گفته می شود: «نهاه عن الأمر فانتهی» و «نَهی» به معنای زجر و منع است، و «تناهی» بلوغ به نهایت است، و «رجم» به معنای سنگسار کردن است، و به معنای شتم و دشنام نیز می باشد، و «مَلی» به معنای روزگار طولانی است، و «حَفّی» اصرار کننده در سؤال را گویند، و به معنای لطیف و صاحب لطف نیز آمده است، و «تحفّیت به» یعنی با لغت فی إکرامه، و «حفوته من کلّ خیر» یعنی با لغت فی منعه، و «أحفیت شاربی» یعنی -- با لغت فی أخذه، و «أحفیت فی السؤال» یعنی با لغت فیه، و «اعتزال» به معنای جدا شدن است، و «لسان صدقٍ علیّاً» یعنی ثناءً حسناً رفیعاً فی جمیع أهل الأدیان، و مقصود از «لسان صدق» نام نیک است، که به زبان مردم جاری می شود، و او را همواره به خوبی یاد می کنند.
ص: 146
در این کتاب، ابراهیم را یاد کن، که او بسیار راستگو، و پیامبر (خدا) بود! (41) هنگامی که به پدرش گفت: «ای پدر! چرا چیزی را می پرستی که نه می شنود، و نه می بیند، و نه هیچ مشکلی را از تو حلّ می کند؟! (42) ای پدر! دانشی برای من آمده که برای تو نیامده است بنا بر این از من پیروی کن، تا تو را به راه راست هدایت کنم! (43) ای پدر! شیطان را پرستش مکن، که شیطان نسبت به خداوند رحمان، عصیانگر بود! (44) ای پدر! من از این می ترسم که از سوی خداوند رحمان عذابی به تو رسد، در نتیجه از دوستان شیطان باشی!» (45) گفت: «ای ابراهیم! آیا تو از معبودهای من روی گردانی؟! اگر (از این کار) دست برنداری، تو را سنگسار می کنم! و برای مدّتی طولانی از من دور شو!» (46) (ابراهیم) گفت: «سلام بر تو! من بزودی از پروردگارم برایت تقاضای عفو می کنم چرا که او همواره نسبت به من مهربان بوده است! (47) و از شما، و آنچه غیر خدا می خوانید، کناره گیری می کنم و پروردگارم را می خوانم و امیدوارم در خواندن پروردگارم بی پاسخ نمانم!» (48) هنگامی که از آنان و آنچه غیر خدا می پرستیدند کناره گیری کرد، ما اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم و هر یک را پیامبری (بزرگ) قرار دادیم! (49) و از رحمت خود به آنان عطا کردیم و برای آن ها نام نیک و مقام برجسته ای (در میان همه امّتها) قرار دادیم! (50)
«یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَن یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَن فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا»(1)
مرحوم شیخ مفید در کتاب اعتقادات گوید:
اصحاب ما [علمای امامیّه] گویند: مقصود ابراهیم از پدر، جدّ مادری
ص: 147
ابراهیم بوده است، و پدر حقیقی او تارخ بوده، چرا که به اتفاق امامیّه پدران پیامبران تا حضرت آدم(علیه السلام) مسلمان و اهل توحید و خداشناس بوده اند، چنان که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «لَمْ یَزَلْ یَنْقُلُنِیَ اللَّهُ مِنْ أَصْلَابِ الطَّاهِرِینَ إِلَی أَرْحَامِ الْمُطَهَّرَاتِ حَتَّی أَخْرَجَنِی فِی عَالَمِکُمْ هَذَا.»(1)
در حالی که کافر موصوف به طهارت و پاکی نمی شود، و خداوند می فرماید:
«إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ.»
«وَأَعْتَزِلُکُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّی عَسَی أَلَّا أَکُونَ…»(2)
عبدالله بن مسعود گوید:
عدّه ای در مسجد کوفه به بحث نشستند و گفتند: برای چه امیرالمؤمنین(علیه السلام) با آن سه نفر همانند طلحه و زبیر و عایشه و معاویه نزاع نکرد [و حق خود را از آنان نگرفت]؟ پس سخنان آنان به گوش امیرالمؤمنین(علیه السلام) رسید و آن حضرت دستور داد، منادی مردم را جمع کند، و چون جمع شدند بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: ای مردم سخنانی از شما به من رسیده است، که چنین و چنان گفته اید؟ مردم گفتند: آری امیرالمؤمنین راست می گوید، ما چنین گفته ایم. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
من در این کار به شش نفر از پیامبران اقتدا کردم، و خداوند در قرآن فرموده است: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» گفتند: آن پیامبران کیانند یا امیرالمؤمنین؟ فرمود: اوّل آنان ابراهیم(علیه السلام) است که به قوم خود فرمود: «وَأَعْتَزِلُکُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ» و اگر شما بگویید: ابراهیم بدون علّت از
ص: 148
قوم خود کناره گیری کرد، کافر شده اید، و اگر بگویید: او به خاطر خلافی که از آنان دیده بود از آنان کناره گیری کرد؟ وصیّ پیامبر سزاوارتر از اوست در معذور بودن و کناره گیری کردن….(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خدا رحمت کند بنده ای را که از خدا حاجتی بخواهد و در خواسته خود اصرار نماید، خواه دعای او مستجاب شود و خواه مستجاب نشود، سپس این آیه را تلاوت فرمود: «وَأَدْعُو رَبِّی عَسَی أَلَّا أَکُونَ بِدُعَاء رَبِّی شَقِیًّا.»(2)
«وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا»(3)
ص: 149
علی بن ابراهیم قمّی از امام عسکری(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مقصود از (رحمتنا) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و مقصود از «لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا»، امیرالمؤمنین -- صلوات الله علیه -- است.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
نام نیکی که خداوند برای کسی در بین مردم قرار می دهد، بهتر از مالی است که از انسان به وارث منتقل شود و او قدردانی از صاحب آن نکند!(2)
و در سخن دیگری فرمود:
«لسان صدق» و نام نیکی که خداوند برای مؤمن در بین مردم قرار می دهد بهتر از مالی است که خداوند به او بدهد، و او از آن بخورد و بقیّه را برای وارث باقی گذارد.(3)
مؤلّف گوید:
نام نیک برای انسان سبب طلب مغفرت مردم می شود و مردم هر گاه اسمی و یا اثری از او ببینند و یا فرزند او را ملاقات کنند گرچه فرزند ناشایسته ای
ص: 150
باشد، برای او طلب رحمت می کنند، و او را به خوبی یاد می نمایند، و لکن مالی که انسان فقط بخورد و یا برای وارث باقی بگذارد، و در راه خدا ندهد، پاداشی ندارد و کسی او را به نیکی یاد نمی کند، چنان که خداوند می فرماید: «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»(1) و یا می فرماید: «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ… »(2) و یا می فرماید: «یَحْسَبُ أَنَ مالَهُ أَخْلَدَهُ»(3) و یا می فرماید: «وَ ما یُغْنِی عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی.»(4)
وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصًا وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا 51 وَنَادَیْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا 52 وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیًّا 53 وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا 54 وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ وَکَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا 55 وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَّبِیًّا 56 وَرَفَعْنَاهُ مَکَانًا عَلِیًّا 57 أُوْلَئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ مِن ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَن خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا 58 فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا 59 إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا یُظْلَمُونَ شَیْئًا 60 جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّهُ کَانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا 61 لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَامًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیًّا 62 تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن کَانَ تَقِیًّا 63»
ص: 151
«مناجات و نجوی» اختصاص دادن کسی به کلام سرّی است، و اصل مناجات به معنای ارتفاع از زمین است و نجیّ به معنای مناجی است، مانند جلیس و ضجیع که به معنای جالس و ضاجع است، و بعضی گفته اند: «نجّی» مصدر است به معنای ارتفاع، و «قرّبناه» یعنی رفعناه. و احتمال می رود که تقدیر آیه «و قرّبناه مکاناً رفیعاً» باشد. و «رفعناه مکاناً علیّاً» «علیّ» به معنای مکان بلند و مرتبه بلند و صاحب عظمت و اقتدار است و «رفیع» فقط به معنای علوّ مکانی است، از این رو خداوند به رفیع توصیف نمی شود، و «رفیع الدرجات» توصیف درجات به رفعت است، و «بُکّی» بر وزن فُعول جمع باکی است، و احتمال دارد که مصدر باشد به معنای بکاء، و «خَلَف» با فتح لام به معنای جانشین صالح است، و اگر با سکون لام باشد به معنای جانشین طالح و فاسد است، و گاهی هر کدام در معنای دیگری استعمال می شود، و «غَیّ» به معنای شرّ، و یا گم راهی [از مسیر بهشت] است و یا وادیی در دوزخ است، و «بکرةً و عشیّاً» یعنی صباحاً و مساءً.
و در این کتاب (آسمانی) از موسی یاد کن، که او مخلص بود، و رسول و پیامبری والا مقام! (51) ما او را از طرف راست (کوه) طور فراخواندیم و نجواکنان او را (به خود) نزدیک ساختیم (52) و ما از رحمت خود، برادرش هارون را -- که پیامبر بود -- به او بخشیدیم. (53) و در این کتاب (آسمانی) از اسماعیل (نیز) یاد کن، که او در وعده هایش صادق، و رسول و پیامبری (بزرگ) بود! (54) او همواره خانواده اش را به نماز و زکات فرمان می داد و همواره مورد رضایت پروردگارش بود. (55) و در این کتاب، از ادریس (نیز) یاد کن، او بسیار راستگو و پیامبر (بزرگی) بود. (56) و ما او را
ص: 152
به مقام والایی رساندیم. (57) آن ها پیامبرانی بودند که خداوند مشمول نعمت شان قرار داده بود، از فرزندان آدم، و از کسانی که با نوح بر کشتی سوار کردیم، و از دودمان ابراهیم و یعقوب، و از کسانی که هدایت کردیم و برگزیدیم. آن ها کسانی بودند که وقتی آیات خداوند رحمان بر آنان خوانده می شد به خاک می افتادند، در حالی که سجده می کردند و گریان بودند. (58) امّا پس از آنان، فرزندان ناشایسته ای روی کار آمدند که نماز را تباه کردند، و از شهوات پیروی نمودند و بزودی (مجازات) گم راهی خود را خواهند دید! (59) مگر آنان که توبه کنند، و ایمان بیاورند، و کار شایسته انجام دهند چنین کسانی داخل بهشت می شوند، و کمترین ستمی به آنان نخواهد شد. (60) وارد باغهایی جاودانی می شوند که خداوند رحمان بندگانش را به آن وعده داده است هر چند آن را ندیده اند مسلماً وعده خدا تحقق یافتنی است! (61) در آن جا هرگز گفتار لغو و بیهوده ای نمی شنوند و جز سلام در آن جا سخنی نیست و هر صبح و شام، روزی آنان در بهشت مقرّر است. (62) این همان بهشتی است که به بندگان پرهیزگار خود، به ارث می دهیم. (63)
«وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصًا وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا * وَنَادَیْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ» (1)
حفص بن غیاث از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
ابلیس ملعون هنگامی که موسی با خدای خود مناجات می کرد نزد او آمد، و ملکی از ملائکه به ابلیس گفت: از موسی در این حال چه می خواهی؟! ابلیس گفت: همان چیزی که از پدر او آدم در بهشت می خواستم. و سخنان خداوند با
ص: 153
موسی(علیه السلام) این بود که فرمود: «ای موسی! من نماز را قبول نمی کنم، جز از کسی که
در مقابل عظمت من تواضع کند، و خوف من در قلب او ثابت باشد، و روزِ خود را با ذکر و یاد من سپری کند، و با اصرار به گناه، شب خود را سپری نکند، و حقّ اولیا و دوستان من را شناخته باشد» موسی گفت: «خدایا آیا اولیا و دوستان تو ابراهیم و اسحاق و یعقوب هستند؟» خطاب شد: آری چنین است، و لکن مراد [اصلی] من آن کسی است که آدم و حوّا و بهشت و دوزخ را به خاطر او آفریدم. موسی گفت: پروردگارا آن کیست؟ خطاب شد: «محمّد = احمد که من نام او را از نام خود برگزیدم، چرا که من محمود هستم و او محمّد است» موسی گفت:
«پروردگارا! مرا از امّت او قرار ده» خطاب شد: ای موسی! اگر تو به جایگاه او و جایگاه اهل بیت او معرفت پیدا کنی، در زمره ی امّت او خواهی بود، همانا مَثَل او و خاندانش در بین مخلوق من، مانند بهشت فردوس در میان بهشت های دیگر است که برگ هایش پراکنده نمی شود و طعمش تغییر نمی کند، و هر کس معرفت به آنان و حقّشان پیدا کند، من او را از نادانی نجات می دهم، و در تاریکی ها نوری به او عطا می کنم، و قبل از آن که مرا بخواند، خواسته او را اجابت می کنم.
ای موسی! هنگامی که فقر به سوی تو می آید، بگو: ای نشانه صالحین خوش آمدی! و هنگامی که مال و ثروت به طرف تو می آید بگو: این عقوبت گناهی است که سراغم آمده. ای موسی! دنیا دار مجازات و کیفر است، و من آدم را در این دنیا بعد از ارتکاب خطا، عقوبت نمودم، و دنیا و اهل آن را ملعون قرار دادم، مگر آن که [کسی] دنیا را برای من طلب کند.
ای موسی! بندگان شایسته من به اندازه شناخت و علم شان به دنیا، از آن
ص: 154
کناره گیری می کنند، و دیگر مخلوقات من به اندازه نادانی شان به آن تمایل پیدا می کنند، و در بین بندگان من کسی نیست که دنیا را بزرگ بشمارد، و از آن خیری ببیند، و چشمش به آن روشن شود، و هر کس دنیا را به دیده تحقیر بنگرد از آن بهره مند می گردد.
سپس امام صادق(علیه السلام) در ادامه سخن خود فرمود:
اگر قدرت آن را داشتید که معروف و شناخته نشوید، چنین کنید، چرا که لازم نیست مردم از شما تعریف کنند، و اگر شما نزد خداوند محبوب باشید و مردم شما را دوست نداشته باشند، ملامتی بر شما نیست، چرا که امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمود: «لَا خَیْرَ فِی الدُّنْیَا إِلَّا لِأَحَدِ رَجُلَیْنِ رَجُلٍ أسلف ذنوباً فیتدارکها بالتوبة، و رجلٍ یسارع فی الخیرات» یعنی ماندن در دنیا خیری ندارد، مگر برای دو نفر، 1. کسی که از گناهانی که انجام داده توبه کند [و خود را پاک نماید] 2. کسی که در اعمال خیر سبقت بگیرد و کوشا باشد، امّا این که چگونه توبه ی او پذیرفته می شود؟ به خدا سوگند اگر آنقدر سجده کند که گردنش بشکند، خداوند بدون ولایت ما توبه او را نمی پذیرد.
تا این که فرمود:
بدانید که هر کس به حقّ ما پی ببرد و حقّ ما را بشناسد، و امید ثواب داشته باشد، در شبانه روز به نصف مدّ طعام، و چیزی که عورت او را بپوشاند، و جایی که سر خود را به زمین گذارد، راضی می شود، و در این حال باز خائف و ترسان از عذاب خدا خواهد بود.(1)
ص: 155
ص: 156
«وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا»(1)
زراره گوید از امام باقر(علیه السلام) سؤال کردم معنای «وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا»، چیست و چه فرقی بین رسول و نبیّ می باشد؟ فرمود:
نبیّ کسی است که وحی را در خواب می بیند و صدای ملک را می شنود و او را نمی بیند، و رسول کسی است که در خواب [یا بیداری] صدا را می شنود و ملک وحی را نیز می بیند….(2)
برید عجلی گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: ای فرزند رسول خدا مقصود از اسماعیل در آیه «وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ…» آیا اسماعیل فرزند ابراهیم(علیه السلام) است؟ که مردم گمان می کنند؟ فرمود: اسماعیل(علیه السلام) قبل از پدر خود ابراهیم از دنیا رفت و در زمان او ابراهیم حجّت خدا و قائم به دین و صاحب شریعت بود، و در آن صورت اسماعیل بر چه امّتی می تواند پیامبر باشد؟ گفتم: فدای شما شوم پس مقصود از اسماعیل در این آیه کیست؟
فرمود:
مقصود اسماعیل بن حزقیل است که خداوند او را به قوم خود مبعوث نمود و مردم او را تکذیب نمودند و به قتل رساندند و پوست صورت او را کندند،
ص: 157
و خداوند بر آنان غضب نمود و ملک عذاب سطاطائیل را نزد او فرستاد و به او گفت: ای اسماعیل من سطاطائیل، ملک عذاب هستم و خداوند مرا نزد تو فرستاده تا اگر بخواهی قوم تو را به انواع عذاب ها کیفر کنم؟ پس اسماعیل گفت: «ای سطاطائیل مرا به تو حاجتی نیست» و خداوند به او وحی نمود: ای اسماعیل حاجت تو چیست؟ اسماعیل گفت: «خدایا تو از مردم برای خود پیمان ربوبیّت گرفتی و برای محمّد(صلی الله علیه و آله) پیمان نبوّت گرفتی و برای وصیّ او پیمان ولایت گرفتی و به خلق خود خبر دادی که امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) با حسین بن علیّ(علیه السلام) بعد از پیامبر خود چه خواهند کرد؟ و به حسین(علیه السلام) وعده دادی تا او را به دنیا بازگردانی تا انتقام خون خود را از قاتلین خویش بگیرد، و حاجت من این است که مرا نیز به دنیا بازگردانی تا انتقام خود را از این مردم بگیرم همان گونه که حسین(علیه السلام) را باز می گردانی». پس خداوند به اسماعیل بن حزقیل وعده رجعت به دنیا را داد و او نیز با امام حسین -- صلوات الله علیه -- به دنیا باز خواهد گشت.(1)
ص: 158
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«ثَلَاثٌ مَنْ کُنَ فِیهِ. کَانَ مُنَافِقاً -- وَ إِنْ صَامَ وَ صَلّی. وَ زَعَمَ أَنَّهُ مُسْلِمٌ -- : مَنْ إِذَا ائْتُمِنَ خَانَ، وَ إِذَا حَدَّثَ کَذِبَ، وَ إِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ؛ إِنَّ اللَّهَ -- جل جلاله -- قَالَ فِی کِتَابِهِ:
«إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنِینَ» وَ قَالَ: «إِنَّ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کانَ مِنَ الْکاذِبِینَ» وَ قال جل جلاله: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا.»»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
به این علّت اسماعیل [بن حزقیل] صادق الوعد نامیده شد، که با مردی در مکانی وعده کرد و یک سال در آن مکان به انتظار او ماند و خداوند او را «صادق الوعد» نامید و پس از یک سال آن مرد به وعده گاه آمد و اسماعیل به او گفت: من تا کنون منتظر تو بودم.(2)
ص: 159
«وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَّبِیًّا * وَرَفَعْنَاهُ مَکَانًا عَلِیًّا»(1)
جابر از امام باقر(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل کرده که فرمود:
جبرئیل به من خبر داد که ملکی از ملائکه نزد خداوند منزلت بزرگی داشت و مورد خشم خداوند قرار گرفت و خداوند او را از آسمان به زمین فرستاد، پس آن ملک نزد ادریس آمد و گفت: «تو نزد خداوند منزلت والایی داری، برای من نزد او شفاعت کن» و ادریس سه شب پیاپی نماز خواند و روزهایش را روزه گرفت و در هنگام سحر برای آن ملک دعا کرد و دعای او مستجاب گردید، و آن ملک به ادریس گفت:
حال که دعای تو مستجاب شد و من آزاد شدم، اکنون من می خواهم تو را پاداش بدهم، پس تو چیزی از من طلب کن؟ ادریس گفت: «آیا می توانی ملک الموت را به من نشان بدهی؟ تا با او انس بگیرم، چرا که یاد او همه چیز را برای من ناگوار کرده است» پس آن ملک بال های خود را گشود و ادریس را سوار کرد و به آسمان دنیا بالا برد و به جستجوی ملک الموت بود، و به او گفتند: «باید بالاتر بروی» پس او بالا رفت تا ملک الموت را بین آسمان چهارم و پنجم پیدا کرد و او را صدا زد و گفت:
ای ملک الموت! چرا من تو را اندوهگین و با صورت درهم کشیده می بینم؟ ملک الموت گفت: «به خاطر این که من در زیر سایه عرش دستور گرفتم که روح انسانی را بین آسمان چهارم و پنجم بگیرم» پس ادریس با شنیدن این جملات دگرگون شد و بی هوش گردید، و ملک الموت در همان ساعت او را قبض روح نمود و خداوند درباره ی او فرمود: «وَرَفَعْنَاهُ مَکَانًا عَلِیًّا.» (2)
ص: 160
مؤلّف گوید:
روایت فوق را علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر خود(1) با سند صحیح و عبارت دیگری از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده است و ما به خاطر اختصار از نقل آن صرف نظر کردیم.
و در تفسیر قمّی نیز از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
من در معراج چون به آسمان چهارم رفتم مردی را دیدم و به جبرئیل گفتم: این مرد کیست؟ او گفت: «این ادریس است که خداوند او را به مقام بلند رسانده است» پس من بر او سلام کردم و او نیز بر من سلام کرد و من برای او استغفار کردم و او نیز برای من استغفار نمود.(2)
ص: 161
«أُوْلَئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ… فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ»(1)
امام سجّاد(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا» ما هستیم.(2)
داودبن فرقد گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: معنای آیه «إِنَ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً» چیست؟ فرمود:
یعنی واجب و نوشته شده. سپس فرمود: این گونه نیست که اگر نماز خود را مختصری زودتر و یا دیرتر بخوانی زیانی به تو برساند، مادامی که به ضایع کردن نرسد، چرا که خداوند می فرماید: «أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا.»(3)
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
مقصود از «أَضَاعُوا الصَّلَاةَ» تأخیر انداختن نماز از اوّل وقت است، نه ترک کردن آن.(4)
ص: 162
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ» ساختن بناهای محکم [و مجلّل]، و سوار شدن مرکب های چشمگیر، و پوشیدن لباس های [زیبای] مشهور است.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر کس از امّت من از چهار خصلت سالم بماند اهل بهشت خواهد بود، 1. دخول در دنیا، 2. پیروی از هوسرانی، 3. شهوت شکم، 4. شهوت زناشویی.(2)
«لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَامًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیًّا»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از آیه فوق بهشت دنیا [و برزخ] است و دلیل آن این است که در قیامت «بُکْرَةً وَعَشِیًّا»، وجود ندارد و صبح و شام مربوط به جنّات دنیا می باشد که ارواح مؤمنین به آن ها منتقل می شود و خورشید در آن ها طلوع و غروب می نماید.(4)
ص: 163
شهاب بن عبد ربّه گوید: به امام صادق(علیه السلام) از بیماری [شکم] و تخمه شکایت کردم و آن حضرت فرمود:
اوّل روز و آخر روز غذا بخور و چیزی بین آن مخور که سبب فساد بدن تو خواهد شد، مگر نشنیدی که خداوند می فرماید: «وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیًّا.»(1)
«تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن کَانَ تَقِیًّا»(2)
مؤلّف گوید:
آیه فوق بالصراحه تقوا را سبب دخول بهشت معرّفی می کند و آیات فراوان دیگری نیز به این معنا دلالت دارد که به برخی از آن ها اشاره می شود:
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ *… أُوْلَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ * الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ.»(3)
«وَنُودُواْ أَن تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ.»(4)
«إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ….»(5)
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُواْ إِلَی رَبِّهِمْ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ.» (6)
ص: 164
«مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ أُکُلُهَا دَآئِمٌ وِظِلُّهَا تِلْکَ عُقْبَی الَّذِینَ اتَّقَواْ ….»(1)
«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ.»(2)
«یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ * وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ.»(3)
«وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا * ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوا وَّنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا.»(4)
«وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذَلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا 64 رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا 65 وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَئِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیًّا 66 أَوَلَا یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئًا 67 فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطِینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا 68 ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمَنِ عِتِیًّا 69 ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَی بِهَا صِلِیًّا 70 وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا 71 ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوا وَّنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا 72 وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَّقَامًا وَأَحْسَنُ نَدِیًّا 73 وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِئْیًا 74 قُلْ مَن کَانَ فِی الضَّلَالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدًّا حَتَّی إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ إِمَّا
ص: 165
الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَّکَانًا وَأَضْعَفُ جُندًا 75 وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًی وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ مَّرَدًّا 76»
¬Kj
«الجثیّ» جمع الجاثی به معنای به زانو در آمدن است چنان که گفته می شود: جثی علی رکبتیه و در اوائل این سوره گذشت و «شیعه» به معنای جماعت متعاون به همدیگر است، بر انجام کاری، و «تشایع القوم» إذا تعاونوا و «صلیّا» مصدر صَلی یَصْلی صَلیّاً مانند لقی یلقی لقیّاً است، و صلی یصلی صُلِیّاً مانند مضی یمضی مُضیّاً است و «حتماً مقضیّاً» لفظاً و معنیً مانند قطعاً و جزماً است، و «نَدِیّ و نادی» به معنای مجلس است و «دار الندوة» مجلسی بود که مشرکین و قبائل عرب و ابلیس در آن جمع شدند و متحدّ شدند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را چهل نفر از چهل قبیله در یک شب بکشند، و در مکّه به آن دار قصّی می گفتند و آنان برای تیمّن، در آن جمع می شدند و مشورت می کردند، و ندوت القوم أندوهم یعنی جمعتهم فی مجلسٍ، و «أَثاث» به معنای متاع است مانند فرش و لباس و… و «رِئْیاً» اسم مرئیّ است مانند ذبح که اسم مذبوح است، و «مَرَدّ» به معنای عاقبت و بازگشت است.
(پس از تأخیر وحی، جبرئیل به پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) عرض کرد:) ما جز بفرمان پروردگار تو، نازل نمی شویم آنچه پیش روی ما، و پشت سر ما، و آنچه میان این دو می باشد، همه از آنِ اوست و پروردگارت هرگز فراموشکار نبوده (و نیست)! (64) همان پروردگار آسمان ها و زمین، و آنچه میان آن دو قرار دارد! او را پرستش کن
ص: 166
و در راه عبادتش شکیبا باش! آیا مثل و مانندی برای او می یابی؟! (65) انسان می گوید: «آیا پس از مردن، زنده (از قبر) بیرون خواهم آمد؟!» (66) آیا انسان به خاطر نمی آورد که ما پیش از این او را آفریدیم در حالی که چیزی نبود؟! (67) سوگند به پروردگارت که همه آن ها را همراه با شیاطین در قیامت جمع می کنیم سپس همه را -- در حالی که به زانو درآمده اند -- گرداگرد جهنّم حاضر می سازیم. (68) سپس از هر گروه و جمعیّتی، کسانی را که در برابر خداوند رحمان از همه سرکش تر بوده اند، جدا می کنیم. (69) بعد از آن، ما بخوبی از کسانی که برای سوختن در آتش سزاوارترند، آگاه تریم! (70) و همه شما (بدون استثنا) وارد جهنّم می شوید این امری است حتمی و قطعی بر پروردگارت! (71) سپس آن ها را که تقوا پیشه کردند از آن رهایی می بخشیم و ظالمان را -- در حالی که (از ضعف و ذلّت) به زانو درآمده اند -- در آن رها می سازیم. (72) و هنگامی که آیات روشن ما بر آنان خوانده می شود، کافران به مؤمنان می گویند: «کدام یک از دو گروه [ما و شما] جایگاهش بهتر، و جلسات انس و مشورتش زیباتر، و بخشش او بیشتر است؟!» (73) چه بسیار اقوامی را پیش از آنان نابود کردیم که هم مال و ثروت شان از آن ها بهتر بود، و هم ظاهرشان آراسته تر! (74) بگو: «کسی که در گم راهی است، باید خداوند به او مهلت دهد تا زمانی که وعده الهی را با چشم خود ببینند: یا عذاب (این دنیا)، یا (عذاب) قیامت! (آن روز) خواهند دانست چه کسی جایش بدتر، و لشکرش ناتوان تر است!» (75) (امّا) کسانی که در راه هدایت گام نهادند، خداوند بر هدایت شان می افزاید و آثار شایسته ای که (از انسان) باقی می ماند، ثوابش در پیشگاه پروردگارت بهتر، و عاقبتش خوب تر است! (76)
ص: 167
«وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذَلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا»(1)
ابن عبّاس گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به جبرئیل فرمود:
چه مانع است که تو بیش از پیش ما را زیارت کنی؟ و این آیه نازل شد: «وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ….»(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر آیه «وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا»، فرمود:
پروردگار ما منزّه از فراموشی و نسیان است، او هرگز نسیان و غفلتی پیدا نمی کند و حفیظ و علیم است.(3)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) به دنبال حدیث قبل در تفسیر «هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا» به سؤال کننده فرمود:
تأویل این آیه این است که آیا جز خداوند، احدی از اسماء الله آگاهی دارد؟ سپس به او فرمود: بپرهیز از این که قرآن را به رأی خود تفسیر نمایی، تا این که تفسیر آن را از علما [ی آل محمّد(صلی الله علیه و آله)] بیاموزی، چرا که بسا تنزیلی شباهت به کلام بشر دارد در حالی که کلام خداست، و تأویل آن شباهت به کلام بشر ندارد و همان گونه که هیچ چیزی شبیه به خدا نیست، کارهای خدا [و سخن او] نیز شبیه به کارهای بشر نیست و هیچ سخنی از سخنان او نیز
ص: 168
شبیه به سخنان بشر نیست چرا که کلام خدای تبارک و تعالی صفت اوست و کلام بشر افعال بشر است، بنابراین، کلام خدا شباهتی به کلام بشر ندارد، و اگر تو قرآن را به رأی خود تفسیر کنی گم راه و هلاک خواهی شد.(1)
«أَوَلَا یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئًا»(2)
مؤلّف گوید:
مشابه این آیه، آیه اوّل سوره ی انسان است که می فرماید: «هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ* لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً» و تفسیر آن خواهد آمد إن شاءالله.
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً» فرمود:
«لا مقدَّراً و لا مکوّناً» یعنی آیا انسان به یاد نمی آورد که ما او را آفریدیم و پیش از آن، نه اندازه گیری شده بود و نه وجود داشت؟!
ص: 169
و در سخن دیگری فرمود:
نه نامی از او نوشته شده بود و نه علمی به او تعلّق پیدا کرده بود «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً فِی کِتَابٍ وَ لَا عِلْمٍ.»(1)
مؤلّف گوید:
این گونه آیات که به صورت سؤال تقریری بیان می شود، اشاره دارد که عقل و فطرت انسان اعتراف می کند که او مخلوق و مربوب خداوند است و لکن به خاطر غفلت ها و تمایلات دنیا، خالق خود را نادیده می گیرد و به او توجّه نمی کند!! از این رو خداوند پس از آیه فوق به صورت تهدید و اعلان خطر می فرماید: «فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطِینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا * ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمَنِ عِتِیًّا * ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَی بِهَا صِلِیًّا.»
«وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا * ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوا وَّنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا»(2)
مؤلّف گوید:
روایات مختلف و نظرات گوناگونی درباره ی «ان منکم الّا واردها» وجود
ص: 170
دارد. برخی از روایات صریح در این است که ورود به معنای دخول است، و برخی ورود را از قبیل «فلّما ورد ماء مدین» و «أدلی واردهم دلوه» و «ورد ماء بنی فلان» دانسته اند، و از برخی از روایات درباره ی صراط ظاهر می شود که ورود به معنای عبور است و عبور برای هر کسی به گونه ای است، و در بعضی از روایات آمده که ورود همان دخول است و لکن آتش برای مؤمن سرد و سلامت می شود همانند ابراهیم(علیه السلام) و برای کافر و مشرک عذاب الیم است.
و البتّه این روایات برای اهل فنّ ظاهر و قابل توجیه است و آنچه مهمّ است اعلان خطری است که خداوند در آیه فوق نموده و راه نجات را تقوا معرّفی کرده است، و از برخی از روایات استفاده می شود که صراط و دوزخ دارای شعور هستند و صراط برای مؤمن باز و گشاده می شود و برای کافر و مشرک و برخی از گنهکاران از مو باریک تر و از شمشیر برّنده تر است و آتش به مؤمن می گوید: زود بگذر که سردی تو نزدیک است شعله من را خاموش کند، و الله العالم.اکنون به روایات این بخش توجّه می کنیم و از خداوند توفیق تقوا و عصمت می طلبیم و می گوییم: «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.»
علیّ بن ابراهیم قمّی در تفسیر «وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا»، گوید:
در قیامت دریاها تبدیل به آتش می شود و ظالمین هنگام عبور از صراط در آن آتش ریخته می شوند.
سپس گوید:
در حدیث دیگری وارد شده که آیه فوق با آیه «إِنَ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی -- أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ» نسخ شده است.(1)
ص: 171
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
مقصود از ورود دخول نیست، چنان که در جمله «وردنا ماء بنی فلان» [و یا جمله «فلمّا ورد ماء مدین»] مقصود دخول نیست.(1)
عبدالله بن مسعود گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
مردم وارد آتش می شوند و سپس به خاطر اعمال شان خارج می گردند: برخی مانند چشم بر هم زدن، و برخی مانند وزش باد، و برخی مانند دویدن اسب، و برخی مانند اسب سوار، و برخی مانند دویدن انسان، و برخی مانند راه رفتن انسان، [و این به خاطر تفاوت اعمال آنان است.](2)
ص: 172
ابوسمیّه گوید:
ما درباره ی معنای ورود اختلاف پیدا کردیم و بعضی گفتند: مؤمن داخل آتش نمی شود، و بعضی گفتند: همه مردم داخل آتش می شوند، و سپس خداوند اهل تقوا را نجات می دهد. پس من جابربن عبدالله را ملاقات نمودم و این مسأله را از او سؤال کردم، و او با انگشت خود اشاره به گوش های خود نمود و گفت: کر شوم اگر از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نشنیده باشم که فرمود: مقصود از ورود دخول است، و هیچ انسان نیکوکار و فاجری نیست مگر آن که داخل دوزخ می شود، و دوزخ برای مؤمنین سرد و سلامت است، همان گونه که برای ابراهیم سرد و سلامت شد، تا جایی که دوزخ از سردی مؤمن ناله می کند [و می گوید: از من دور شو که شعله مرا خاموش می کنی] سپس فرمود: خداوند اهل تقوا را نجات می دهد و ستمکاران را در آتش رها می نماید.(1)
و روایت شده که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ورود سؤال شد و آن حضرت فرمود:
خداوند متعال آتش را در قیامت مانند روغن جامد قرار می دهد و مردم را گرد آن جمع می کند، و سپس منادی از ناحیه خداوند می فرماید: «اصحاب خود را بگیر و اصحاب من را رها کن» سپس فرمود: سوگند به آن خدایی که
ص: 173
جان من به دست اوست آتش به اصحاب خود داناتر از مادر به فرزند خویش می باشد!!(1)
مرحوم صدوق در کتاب اعتقادات امامیه گوید:
روایت شده که احدی از اهل توحید هنگامی که داخل آتش می شوند رنجی نمی بینند، و درد و الم آنان هنگامی است که از آتش خارج می شوند، و این رنج و اَلَم به خاطر اعمالی است که انجام داده اند و خداوند هرگز به بندگان خود ظلم نمی کند.(2)
عبدالله بن سنان گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
تب پیشگام مرگ می باشد و آن زندان مؤمن روی زمین است، و آن بهره و سهم مؤمن است از آتش دوزخ.(3)
«قُلْ مَن کَانَ فِی الضَّلَالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدًّا حَتَّی إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ …»(4)
ص: 174
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا…» فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قریش را به ولایت ما دعوت نمود و آنان سخن او را انکار نمودند و فرار کردند. و در تفسیر «قُلْ مَنْ کانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا» فرمود: همه قریش در ضلالت و گم راهی ماندند، و به ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و به ولایت ما ایمان نیاوردند و همواره گم راه و گم راه کننده بودند و خداوند آنان را در ضلالت و طغیانشان امداد نمود تا مرگ آنان فرا رسید، و مصداق «شَرٌّ مَکاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً» شدند، ابوبصیر گوید: گفتم: مقصود از «حَتَّی اذا رَاوْا ما یُوعَدُونَ» چیست؟ فرمود:
مقصود: خروج قائم؟عج؟ است و آن معنای ساعت می باشد، و در آن روز به حقانیّت وعده ی خدا و آنچه از طرف او به دست حضرت قائم؟عج؟ بر آنان می رسد پی خواهند برد، و آنان در آن روز بدترین وضعیّت و ناتوانی را نزد آن حضرت خواهند داشت.(1)
ص: 175
«وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًی وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ مَّرَدًّا»(1)
امام صادق(علیه السلام) در ادامه حدیث فوق در تفسیر «وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًی…» می فرماید:
در آن روز خداوند مؤمنان هدایت یافته را به خاطر اطاعت از حضرت مهدی(علیه السلام) بر ایمانشان می افزاید چرا که آنان امامت او را می پذیرند و انکار نمی کنند.(2)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ…» گفتن مؤمن: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ اللَّهُ وَ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ» است.(3)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هنگامی که مرا به معراج بردند و داخل بهشت شدم، زمین سفیدی را دیدم که ملائکه بر روی آن با خشتی از طلا و خشتی از نقره ساختمان می کردند و بسا دست از کار بر می داشتند، پس من به آنان گفتم: برای چه مقداری مشغول ساختن می شوید و مقداری دست باز می دارید؟ گفتند: «ما منتظر آمدن نفقه و مصالح ساختمان می مانیم» گفتم: نفقه و مصالح شما چیست؟ گفتند: ما منتظریم که مؤمن در دنیا بگوید: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ
ص: 176
وَ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ» و چون شروع می کند ما نیز شروع می کنیم و چون رها می کند ما نیز رها می کنیم.(1)
مؤلّف گوید:
در سوره ی کهف در تفسیر «وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ»(2) روایات مفصّلی در این معنا گذشت.
أَفَرَأَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَیَنَّ مَالًا وَوَلَدًا 77 أَاطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا 78 کَلَّا سَنَکْتُبُ مَا یَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا 79 وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ وَیَأْتِینَا فَرْدًا 80 وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا 81 کَلَّا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا 82 أَلَمْ تر أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا 83 فَلَا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا 84 یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمَنِ وَفْدًا 85 وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْدًا 86 لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا 87 وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا 88 لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئًا إِدًّا 89 تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا 90
ص: 177
أَن دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا 91 وَمَا یَنبَغِی لِلرَّحْمَنِ أَن یَتَّخِذَ وَلَدًا 92 إِن کُلُّ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمَنِ عَبْدًا 93 لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّا 94 وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْدًا 95 إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا 96 فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا 97 وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِّنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزًا 98»
¬Kj
«الأَزّ» «أَزَّه یَأَزّه أَزّاً و أزیزاً» به معنای وادار کردن بر کاری می باشد، و أزّتِ القدر إذ غَلَت، و در حدیث آمده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) «کان یصلّی و أزیز جوفه کأزیز الرجل من البکاء» و «وَفْد» و وُفُود جمع وافد است، و «وفد یَفدِ وَفداً و أوفد علی الشیء» یعنی أشرف علیه، و «سَوق» وادار کردن به سیر است، و ساق قدم نیز باعتبار استمرار سیر است، و سُوق را نیز به این جهت سوق گویند که به وسیله آن مردم به دنبال بیع و شرا می روند، و «وِرْد» جماعتی را گویند که وارد بر آب می شوند، و «أَدّ» امر بزرگی را گویند، و «لَدّ» شدّت خصومت را گویند، و «أَلَدَ» و ألدّ الخصام یعنی أشدّ الخصام خصومةً، و جمع أَلَدَّ، لُدّ است، و «رِکْز» صوت خفیف را گویند.
آیا دیدی کسی را که به آیات ما کافر شد، و گفت: «اموال و فرزندان فراوانی به من داده خواهد شد»؟! (77) آیا او از غیب آگاه گشته، یا نزد خدا عهد و پیمانی گرفته است؟! (78) هرگز چنین نیست! ما بزودی آنچه را می گوید می نویسیم و عذاب را بر او مستمرّ خواهیم داشت! (79) آنچه را او می گوید (از اموال و فرزندان)، از او به
ص: 178
ارث می بریم، و به صورت تنها نزد ما خواهد آمد! (80) و آنان غیر از خدا، معبودانی را برای خود برگزیدند تا مایه عزّت شان باشد! (چه پندار خامی!) (81) هرگز چنین نیست! به زودی (معبودها) منکر عبادت آنان خواهند شد (بلکه) بر ضدّشان قیام می کنند! (82) آیا ندیدی که ما شیاطین را بسوی کافران فرستادیم تا آنان را شدیداً تحریک کنند؟! (83) پس درباره آنان شتاب مکن ما آن ها (و اعمالشان) را به دقت شماره میکنیم! (84) در آن روز که پرهیزگاران را دسته جمعی بسوی خداوند رحمان (و پاداشهای او) محشور می کنیم… (85) و مجرمان را (همچون شتران تشنه کامی که به سوی آبگاه می روند) به جهنّم می رانیم… (86) آنان هرگز مالک شفاعت نیستند مگر کسی که نزد خداوند رحمان، عهد و پیمانی دارد. (87) و گفتند: «خداوند رحمان فرزندی برای خود برگزیده است». (88) راستی مطلب زشت و زننده ای گفتید! (89) نزدیک است به خاطر این سخن آسمان ها از هم متلاشی گردد، و زمین شکافته شود، و کوه ها بشدّت فرو ریزد… (90) از این رو که برای خداوند رحمان فرزندی قائل شدند! (91) در حالی که هرگز برای خداوند رحمان سزاوار نیست که فرزندی برگزیند! (92) تمام کسانی که در آسمان ها و زمین هستند، بنده اویند! (93) خداوند همه آن ها را احصا کرده، و به دقّت شمرده است! (94) و همگی روز رستاخیز، تک و تنها نزد او حاضر می شوند! (95) مسلّماً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، خداوند رحمان محبّتی برای آنان در دل ها قرار می دهد! (96) و ما فقط آن [قرآن] را بر زبان تو آسان ساختیم تا پرهیزگاران را بوسیله آن بشارت دهی، و دشمنان سرسخت را با آنان انذار کنی. (97) چه بسیار اقوام (بی ایمان و گنهکاری) را که پیش از آنان هلاک کردیم آیا احدی از آن ها را احساس می کنی؟! یا کمترین صدایی از آنان می شنوی؟! (98)
ص: 179
«أَفَرَأَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَیَنَّ مَالًا وَوَلَدًا * أَاطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا…» (1)
امام باقر(علیه السلام) در شأن نزول آیات فوق می فرماید:
عاص بن وائل قرشی سهمی که یکی از مستهزئین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود به خَبَاب بن اَرَت بدهکار بود و چون خَباب مال خود را از او طلب کرد، عاص بن وائل گفت: «مگر شما نمی گوئید در بهشت طلا و نقره و حریر وجود دارد؟ خَباب گفت: آری. عاص گفت: پس وعده گاه ما در بهشت باشد، و به خدا سوگند در بهشت بیش از تو به من چیزهایی [از مال و طلا و نقره] داده می شود که به تو داده نخواهد شد» و خداوند در پاسخ او فرمود: «أَطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً کَلَّا سَنَکْتُبُ ما یَقُولُ وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا وَ نَرِثُهُ ما یَقُولُ وَ یَأْتِینا فَرْداً….»(2)
ص: 180
«وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا * کَلَّا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا»(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:
معنای «وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا»، این است که در قیامت بت ها از آنان بیزاری می جویند.
سپس فرمود:
مقصود از عبادت در این آیه سجود و رکوع نیست، بلکه مقصود اطاعت از مخلوق است، و هر کس به خاطر اطاعت از مخلوق از خالق خود نافرمانی کند، عبادت مخلوق را کرده است. (2)
ودر تفسیر «أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا» فرمود:
هنگامی که آنان در دنیا طغیان کردند و در فتنه دنیا از مخلوق اطاعت نمودند خداوند در دنیا آنان را به حال خود واگذارد، و شیاطین جنّ و انس را بر آنان گماشت تا آنان را بر اطاعت و عبادت مخلوق ترغیب نمایند، و سپس به پیامبر خود فرمود: «فَلَا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا» یعنی ای
ص: 181
رسول من! تو بر آنان شتاب و هراس مکن، ما مسیر کفر و طغیان و فتنه را برای آنان فراهم نموده ایم.(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیات فوق درباره ی مانع زکات و مانع معروف و عمل خیر نازل شده است، و خداوند سلطان ظالم و یا شیاطین را بر آنان می گمارد تا به جای پرداخت نکردن زکات، مال خود را در غیر طاعت خدا صرف کنند و گرفتار عذاب خدا شوند.(2)
و در کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود از «إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا» عدد ایّام نیست بلکه مقصود عدد انفاس است.(3)
ص: 182
و از امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج البلاغة نقل شده که فرمود:
«نَفَسُ المَرْء خُطَاهُ إلی أجَلِه» یعنی نفس کشیدن انسان گام های اوست به طرف مرگ.(1)
و فرمود:
هر چیز معدودی رو به نقص و کم شدن است و هر چیزی که انتظار آن کشیده می شود خواهد آمد.
«یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمَنِ وَفْدًا * وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْدًا»(2)
مرحوم صدوق با سند خود از محمّد بن عبدالله حکمی -- حاکم نوقان -- نقل نموده که گوید:
دو نفر از ری [یعنی تهران] بر من وارد شدند و نامه ای از سلطان ری برای نضربن احمد امیر بخارا آورده بودند، و یکی از آنان اهل ری و شیعه بود و دیگری اهل قم و ناصبی بود و چون به نیشابور رسیدند، آن مردی که اهل ری بود به مرد قمّی گفت: آیا بهتر نیست ما اوّل به زیارت حضرت رضا(علیه السلام) برویم و سپس به بخارا برویم؟ پس مرد قمّی ناصبی گفت: «سلطان، ما را به بخارا فرستاده و ما نباید به راه دیگری برویم تا از رسالت خود فارغ شویم» پس به بخارا رفتند و چون در بازگشت، به طوس رسیدند مرد شیعی به مرد قمّی ناصبی گفت: آیا به زیارت حضرت رضا(علیه السلام) نرویم؟ ناصبی گفت: من هنگامی که از قم خارج شدم مرجئی و خارجی بودم و نمی خواهم هنگام بازگشت به قم، رافضی باشم»
ص: 183
پس مرد رازی وسائل خود را نزد ناصبی گذارد و سوار بر الاغی شد و به زیارت امام رضا(علیه السلام) رفت و به خدّام آن حضرت گفت: «امشب اجازه بدهید من در حرم بمانم و کلید حرم را به من بسپارید» تا این که گوید: داخل حرم شدم و درها را بستم و مشغول زیارت شدم و سپس در بالای سر مبارک آن حضرت هر چه توانستم نماز خواندم و شروع کردم از اوّل قرآن بخوانم و هر چه می خواندم صدای قرائت دیگری را نیز می شنیدم، پس قرائت خود را متوقّف کردم و اطراف حرم را جستجو نمودم و کسی را نیافتم، پس به جای خود بازگشتم و قرآن را از اوّل شروع نمودم و باز شنیدم که کسی همواره مانند من قرآن را تلاوت می کند، تا رسیدم به آخر سوره مریم و چون گفتم:
«یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمَنِ وَفْدًا» از قبر مطّهر این چنین شنیدم: «یَوْمَ یُحشَرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمَنِ وَفْدًا * وَیُساقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْدًا»، و بقیّه قرآن را ختم نمودم و صاحب صوت نیز ختم نمود و چون صبح شد به نوقان بازگشتم و از هر کدام از قرّاء سؤال کردم گفتند: «این قرائت از جهت لفظ و معنا مستقیم است و لکن کسی این گونه این آیه را تا کنون قرائت نکرده است» تا این که به نیشابور بازگشتم و از هر کس سؤال کردم کسی از این قرائت اطلاعی نداشت تا به ری بازگشتم و چون از برخی از قرّاء سؤال کردم گفتند: تو این قرائت را از کجا آورده ای؟ گفتم: «حادثه ای برای من رخ داد و به این قرائت پی بردم» پس آن قاری گفت: این قرائت رسول خداست به روایت اهل البیت(علیهم السلام) سپس از من پرسید برای چه تو درباره ی این آیه سؤال کردی؟ پس من قصّه خود را برای او گفتم و این قرائت صحیح به نظر من آمد.(1)
ص: 184
امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
من نخستین کسی هستم که در قیامت بر خدای عزیز جبّار وارد می شوم و
ص: 185
سپس کتاب او و اهل بیت من و پس از آن امّت من وارد می شوند و سپس من از امّت خود، درباره ی کتاب خدا و اهل بیت خویش سؤال خواهم نمود.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
علیّ(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی «یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمَنِ وَفْدًا» سؤال نمود، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: یا علی! وَفد اشخاص سوار بر مرکب را گویند، و آنان مردانی هستند که تقوای خدا را رعایت نموده اند، از این رو خداوند آنان را دوست داشته و مخصوص به کرامت خود قرار داده و از اعمال آنان راضی شده و آنان را متقیّن نامیده است.
سپس فرمود:
یا علی! سوگند به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، آنان از قبور خود در قیامت خارج می شوند، در حالی که صورت های آنان مانند برف، و لباس های آنان مانند شیر، سفید است و کفش های آنان از طلا، و شراک کفش های شان از لؤلؤ است و می درخشد.(2)
ص: 186
مؤلّف گوید:
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی پس از نقل روایت فوق روایت مفصّلی را نقل نموده است(1) که در پاورقی مشاهده می شود.
«لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا»(2)
ص: 187
مؤلّف گوید:
برای «مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا»، سه معنا در روایات ذکر شده است، 1. ولایت امیرالمؤمنین و امامان بعد از آن حضرت، 2. وصیّت هنگام مرگ، 3. دعائی که هر صبح و شام باید خوانده شود.
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
«کسانی که ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و ائمّه بعد از آن حضرت را [که عهد الهی است] نپذیرفته باشند، حق شفاعت ندارند و کسی نمی تواند برای آنان شفاعت کند، و شفاعت کنندگان تنها برای کسی شفاعت می کنند که «اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا»، و مقصود از عهد، ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و امامان بعد از او است.(1)
امام صادق(علیه السلام) از پدران خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
کسی که وصیّت او هنگام مرگ نیکو نباشد در مروّت و جوانمردی او نقصی خواهد بود، راوی گوید: گفتم: یا رسول الله! چگونه باید هنگام مرگ وصیّت کند؟ فرمود: چون مرگ او فرا می رسد و مردم گرد او جمع می شوند بگوید:
«اَللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ -- عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الرَّحْمَنَ الرَّحِیمَ -- إِنِّی أَعْهَدُ إِلَیْکَ فِی دَارِ الدُّنْیَا أَنِّی أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلَهَ إِلَّا أَنْتَ -- وَحْدَکَ لَاشَرِیکَ لَکَ -- وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُکَ وَرَسُولُکَ -- وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ أَنَّ النَّارَ حَقٌّ -- وَ أَنَّ الْبَعْثَ
ص: 188
حَقٌّ وَ الْحِسَابَ حَقٌّ -- وَ الْقَدَرَ وَ الْمِیزَانَ حَقٌّ -- وَ أَنَّ الدِّینَ کَمَا وَصَفْتَ -- وَ أَنَّ الْإِسْلَامَ کَمَاشَرَعْتَ -- وَ أَنَّ الْقَوْلَ کَمَا حَدَّثْتَ وَ أَنَّ الْقُرْآنَ کَمَا أَنْزَلْتَ -- وَ أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ الْمُبِینُ -- جَزَی اللَّهُ مُحَمَّداً خَیْرَ الْجَزَاءِ وَ حیّ [حَیَّا] اللَّهُ مُحَمَّداً وَ آلَهُ بِالسَّلَامِ -- اَللَّهُمَّ یَا عُدَّتِی عِنْدَ کُرْبَتِی -- وَ یَا صَاحِبِی عِنْدَ شِدَّتِی وَ یَا وَلِیِّی فِی نِعْمَتِی یَا إِلَهِی وَ إِلَهَ آبَائِی -- لَا تَکِلْنِی إِلَی نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ -- فَإِنَّکَ إِنْ تَکِلْنِی إِلَی نَفْسِی -- کُنْتُ أَقْرَبَ مِنَ الشَّرِّ وَ أَبْعَدَ مِنَ الْخَیْرِ -- وَ أَسْرَی فِی الْفِتَنِ وَحْدِی -- فَآنِسْ فِی الْقَبْرِ وَحْشَتِی -- وَ اجْعَلْ لِی عَهْداً یَوْمَ أَلْقَاکَ مَنْشُوراً».
و سپس نیازهای خود را می گوید، و دلیل این وصیّت در سوره ی مریم(علیه السلام) است که خداوند می فرماید: «لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا»، و این وصیّت و عهد میّت است و بر هر مسلمانی واجب است که این وصیّت را حفظ نماید و یاد بگیرد، وامیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن را به من تعلیم نمود و فرمود: جبرئیل آن را به من یاد داد.(1)
ص: 189
مرحوم طبرسی در تفسیر جوامع الجامع از ابن مسعود نقل نموده که گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روزی به اصحاب خود فرمود: آیا یکی از شما عاجز است که هر صبح و شامی با خدای خود عهد و پیمانی قرار بدهد؟! اصحاب گفتند: عهد و پیمان با خداچگونه است؟ فرمود: هر صبح و شام بگوید: «اَللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ -- عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الرَّحْمَنَ الرَّحِیمَ -- إِنِّی أَعْهَدُ إِلَیْکَ فِی دَارِ الدُّنْیَا أَنِّی أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلَهَ إِلَّا أَنْتَ -- وَحْدَکَ لَاشَرِیکَ لَکَ -- وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُکَ وَ رَسُولُکَ -- إن تکلنی إلی نفسی تقرّبنی من الشرّ و تباعدنی من الخیر، و إنّی لا أثق إلّا برحمتک فاجعل لی عندک عهدا توفینیه یوم القیمة، إنّک لا تخلف المیعاد ». و چون این عهدنامه را هر صبح و شام بخواند مُهری بر آن زده می شود و در زیر عرش قرار می گیرد و روز قیامت منادی صدا می زند: کجایند کسانی که نزد خداوند عهدی سپرده اند؟ و داخل بهشت می شوند.(1)
ص: 190
«وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا * لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئًا إِدًّا * تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا * أَن دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
این آیات هنگامی نازل شد که قریش گفتند: «برای خدا فرزندی است، و ملائکه دختران خدایند » و خداوند در پاسخ آنان فرمود: «لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئًا إِدًّا» یعنی سخن بزرگ و خطرناکی را گفتید که نزدیک است آسمان ها به سبب آن دگرگون و زمین شکافته و کوه ها فرو ریزد! از چنین نسبتی که به خدای رحمان دادند و برای او فرزندی ادّعا کردند، در حالی که او منزّه از چنین نسبتی است، و شایسته نیست درباره ی او چنین چیزی گفته شود.(2)
اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
درختان از اوّل خلقت همواره بدون شوک و تیغ بودند تا هنگامی که مشرکین برای خداوندادّعای فرزند کردند، در حالی که خداوند منزّه از چنین نسبتی بود، و نزدیک بود آسمان ها و زمین از این سخن شکافته و پاره شوند و کوه ها
ص: 191
فرو ریزند! و از آن به بعد درختان دارای تیغ و شوک شدند از ترس آن که با سخن مشرکین عذاب نازل شود….(1)
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا…»(2)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا» ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. و «ودّاً» ولایت آن حضرت می باشد.(3)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با صدای بلند در آخرین نماز خود برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) دعا نمود و فرمود:
«اَللَّهُمَّ هَبْ لِعَلِیٍ الْمَوَدَّةَ فِی صُدُورِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْهَیْبَةَ وَ الْعَظَمَةَ فِی صُدُورِ الْمُنَافِقِینَ» و این آیه نازل شد: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا * فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا» و مقصود از «قَوْمًا لُّدًّا» بنوامیّه هستند، پس «رکع» [یعنی یکی از آن دو منافق] گفت: «به خدا سوگند! یک صاع از خرما در یک پوست کهنه نزد من بهتر از چیزی است که محمّد(صلی الله علیه و آله) از پروردگار خود خواسته است، آیا بهتر نبود که او از خداوند مَلکی [یا مُلکی] را طلب می کرد که از او حمایت کند، و یا گنجی
ص: 192
را طلب می کرد که از فقر نجات یابد؟ پس ده آیه از سوره هود در این باره نازل شد که اوّل آن ها این است، «فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحی إِلَیْکَ و….»(1)
مرحوم طبرسی در مجمع البیان گوید:
«در تفسیر آیه «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا» اقوال [و روایاتی] گفته شده است:
این آیه اختصاص به علیّ(علیه السلام) دارد، و هیچ مؤمنی نیست مگر آن که در قلب او محبّت علیّ(علیه السلام) جا دارد، و این نظر ابن عبّاس است.
ابوحمزه ثمالی در تفسیر خود از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به علیّ(علیه السلام) فرمود:
بگو: «اَللَّهُمَّ اجعل عندک عهداً، و اجعل لی فی قلوب المؤمنین وُدّاً» و چون علیّ(علیه السلام) این دو جمله را گفت این آیه نازل شد.»(2)
ص: 193
و مؤیّد روایت اوّل روایت صحیحی است که از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:من اگر با شمشیر خود به بینی مؤمن بزنم تا مرا دشمن بدارد دشمن نخواهد داشت، و اگر همه دنیا را به منافق بدهم که مرا دوست بدارد، دوست نخواهد داشت، چرا که این چیزی است که بر آن حکم شده و بر زبان رسول امّی(صلی الله علیه و آله) جاری شده است که فرمود: «یَا عَلِیُ لَا یُبْغِضُکَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یُحِبُّکَ مُنَافِق.»(1)
«وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِّنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزًا»(2)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
خداوند امّت های بی شماری را تا کنون هلاک نموده است و به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله)
می فرماید: ای محمّد! «هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِّنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزًا» یعنی ذکراً و الحمد لله.(3)
و از معصومین(علیهم السلام) روایت شده که خداوند عیسی(علیه السلام) را موعظه نمود و فرمود:
قدم در منازل و آثار پیشینیان بگذار و آنان را صدا بزن و با آنان سخن بگو و ببین احدی از آنان را می یابی و موعظه خود را از آنان بگیر و بدان که تو نیز به آنان ملحق خواهی شد.(4)
ص: 194
محل نزول: مکّه جز آیه 130 و 131 که در مدینه نازل شده است.
عدد آیات: 135 آیه [به اعتقاد قرّاء کوفّی و 140 آیه شامّی و 134 آیه حجازی].
ترتیب نزول: بعد از سوره ی مریم نازل شده است.(1)
ثواب قرائت سوره ی طه
اسحاق بن عمّار از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود: قرائت سوره ی طه را ترک نکنید، چرا که خداوند این سوره را دوست می دارد، و هر کس آن را قرائت کند را نیز دوست می دارد، و کسی که همیشه آن را قرائت کند، خداوند در قیامت نامه عمل او را به دست راستش می دهد، و آنچه را در حال اسلام انجام داده حساب نمی کند،و آنقدر به او پاداش می دهد تا راضی شود.(2)
ص: 195
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که این سوره را در پارچه حریر سبزی بنویسد و برای خواستگاری برود به خواسته خود می رسد، و اگر برای اصلاح بین گروهی برود نیز موفّق خواهد شد و کسی با او مخالفت نمی کند، و اگر بین دو لشگر متخاصم برود، جنگ از بین آنان برداشته می شود، و اگر آب آن را مظلومی بنوشد با قدرت خدا ظلم از او برداشته می شود، و مسرور خواهد شد، و اگر دختری با آب آن غسل کند، ازدواج او فراهم خواهد شد با اذن خداوند.(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
اهل بهشت از قرآن جز یس و طه را قرائت نمی کنند. [و فرمود: خداوند سوره طه و یس را دو هزار سال قبل از خلقت آدم قرائت نمود و چون ملائکه آن ها را شنیدند گفتند: خوشا به حال امّتی که این سوره ها بر آنان نازل می شود، و خوشا به حال قلب هایی که این سوره ها را در بر می گیرد، و خوشا به حال زبان هایی که این سوره ها را تکلّم می کند.(2)
ص: 196
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
طه 1 مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَی 2 إِلَّا تَذْکِرَةً لِّمَن یَخْشَی 3 تَنزِیلًا مِّمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَی 4 الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی 5 لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَی 6 وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَی 7 اللَّهُ لَاإِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَی 8 وَهَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَی 9 إِذْ رَأَی نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدًی 10 فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِی یَا مُوسَی 11 إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی 12 وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی 13 إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَاإِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی 14 إِنَّ السَّاعَةَ ءاَتِیَةٌ أَکَادُ أُخْفِیهَا لِتُجْزَی کُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَی 15 فَلاَ یَصُدَّنَّکَ عَنْهَا مَنْ لاَ یُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَی 16 وَمَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَی 17 قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَی غَنَمِی وَلِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَی 18 قَالَ أَلْقِهَا یَا مُوسَی 19 فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعَی 20
ص: 197
قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَی 21 وَاضْمُمْ یَدَکَ إِلَی جَنَاحِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاء مِنْ غَیْرِ سُوءٍ آیَةً أُخْرَی 22 لِنُرِیَکَ مِنْ آیَاتِنَا الْکُبْرَی 23 اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی 24 قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی 25 وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی 26 وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی 27 یَفْقَهُوا قَوْلِی 28 وَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی 29 هَارُونَ أَخِی 30 اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی 31 وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی 32 کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیرًا 33وَنَذْکُرَکَ کَثِیرًا 34 إِنَّکَ کُنتَ بِنَا بَصِیرًا 35 قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَی 36»
¬Kj
«لِتَشْقی» از مشقّت و تعب است، نه از شقاوت و سخت دلی، و «تَحْتَ الثَری» یعنی تحت التراب و تحت أرض البحار من طبقات الأرض من المعادن و غیرها، «و أخفی» یعنی آنچه به خاطر برسد و یا به خاطر نرسد، و در حدیث آمده که «سرّ» چیزی است که تو آن را در باطن خود پنهان می کنی، و «أخفی» چیزی است که به خاطر می آید و فراموش می شود، و «قَبَس» شعله ای از آتش است که با چوب و یا وسیله دیگر از آتش گرفته می شود، و «طُوی» به معنای پاکی است و آن مصدر و تأکید و یا عطف بیان «وادی» می باشد، و «توکّأ علی کذا» یعنی اعتمد علیه، و «أحشّ بها علی غنمی» یعنی، با عصای خود درخت ها را تکان می دهم تا از برگ آن ها گوسفندانم بخورند ، و «مآرب» جمع مأربة به معنای حوائج است، و «عقدة اللسان» روان نبودن سخن است و این به خاطر این است که موسی در کودکی ریش فرعون را کشید و دو نیم کرد و فرعون خواست او را بکشد و آسیه گفت: او بچّه است و فرعون او را آزمایش نمود و مقابل او ظرفی از درّ و ظرفی از دانه های آتش قرار دادند و جبرئیل او را واداشت تا دانه آتش را برداشت و به دهان گذارد و زبانش آسیب دید.
ص: 198
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
طه (1) ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به زحمت بیفکنی! (2) آن را فقط برای یادآوری کسانی که (از خدا) می ترسند نازل ساختیم. (3) (این قرآن) از سوی کسی نازل شده که زمین و آسمان های بلند را آفریده است. (4) همان بخشنده ای که بر عرش مسلّط است. (5) از آن اوست آنچه در آسمان ها، و آنچه در زمین، و آنچه میان آن دو، و آنچه در زیر خاک (پنهان) است! (6) اگر سخن آشکارا بگویی (یا مخفی کنی)، او اسرار -- و حتّی پنهان تر از آن -- را نیز می داند! (7) او خداوندی است که معبودی جز او نیست و نامهای نیکوتر از آن اوست! (8) و آیا خبر موسی به تو رسیده است؟ (9) هنگامی که (از دور) آتشی مشاهده کرد، و به خانواده خود گفت: «(اندکی) درنگ کنید که من آتشی دیدم! شاید شعله ای از آن برای شما بیاورم یا بوسیله این آتش راه را پیدا کنم!» (10) هنگامی که نزد آتش آمد، ندا داده شد که: «ای موسی! (11) من پروردگار توام! کفشهایت را بیرون آر، که تو در سرزمین مقدّس «طوی» هستی!(12) و من تو را (برای مقام رسالت) برگزیدم اکنون به آنچه بر تو وحی می شود، گوش فرا ده! (13) من «اللَّه» هستم معبودی جز من نیست! مرا بپرست، و نماز را برای یاد من بپادار! (14) بطور قطع رستاخیز خواهد آمد! می خواهم آن را پنهان کنم، تا هر کس در برابر سعی و کوشش خود، جزا داده شود! (15) پس مبادا کسی که به آن ایمان ندارد و از هوسهای خویش پیروی می کند، تو را از آن بازدارد که هلاک خواهی شد! (16) و آن چیست در دست راست تو، ای موسی؟!(17) گفت: «این عصای من است بر آن تکیه می کنم، برگ درختان را با آن برای گوسفندانم فرومی ریزم و مرا با آن کارها و نیازهای دیگری است. (18) گفت: «ای
ص: 199
موسی! آن را بیفکن.»(19) پس موسی آن (عصا) را افکند، که ناگهان اژدهایی شد که به هر سو می شتافت. (20) گفت: «آن را بگیر و نترس، ما آن را به صورت اولش بازمی گردانیم. (21) و دستت را به گریبانت ببر، تا سفید و بی عیب بیرون آید این نشانه دیگری (از سوی خداوند) است. (22) تا از نشانه های بزرگ خویش به تو نشان دهیم. (23) اینک به سوی فرعون برو، که او طغیان کرده است.» (24) (موسی) گفت: «پروردگارا! سینه ام را گشاده کن (25) و کارم را برایم آسان گردان! (26) و گره از زبانم بگشای؛ (27) تا سخنان مرا بفهمند! (28) و وزیری از خاندانم برای من قرار ده… (29) برادرم هارون را! (30) با او پشتم را محکم کن؛ (31) و او را در کارم شریک ساز؛ (32) تا تو را بسیار تسبیح گوییم؛ (33) و تو را بسیار یاد کنیم؛ (34) چرا که تو همیشه از حال ما آگاه بوده ای!» (35) فرمود: «ای موسی! آنچه را خواستی به تو داده شد! (36)
«طه * مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَی * إِلَّا تَذْکِرَةً لِّمَن یَخْشَی…»(1)
امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) می فرمایند: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همواره [به مدّت ده سال] هنگام نماز بر سر انگشتان خود می ایستاد، تا این که [پاهای او] ورم کرد و خداوند این آیه را نازل نمود: «طه * مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَی * إِلَّا تَذْکِرَةً لِّمَن یَخْشَی»، و «طه» به لغت قبیله طی به معنای «یا محمّد» است.(2)
ص: 200
امام صادق(علیه السلام) ضمن سخنان مفصّلی به سفیان بن سعید ثوری می فرماید:
و اما «طه» یکی از نام های رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، و معنای آن: «یَا طَالِبَ الْحَقِ الْهَادِی إِلَیْهِ» می باشد.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ده سال در حال نماز بر سر انگشتان خود می ایستاد تا پاهای او ورم کرد و رنگ صورتش زرد شد، و تمام شب را به عبادت می ایستاد تا خداوند به او فرمود: «طه * مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَی» بل لتسعد به….(2)
مرحوم شیخ طوسی در کتاب امالی از ابن عبّاس نقل نموده که گوید:
ما نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نشسته بودیم، ناگهان جبرئیل(علیه السلام) نازل شد، و با او جامی از بلور احمر مملوّ از مشک و عنبر بود، و در آن هنگام علیّ و حسن و حسین(علیهم السلام) نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودند، پس جبرئیل بر رسول خدا سلام کرد و گفت: «خداوند بر تو سلام و تحیّت می فرستد، و تو را امر نموده که بر علی و فرزندان او تحیّت بفرستی.» ابن عبّاس گوید:
هنگامی که آن جام بلور در دست رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قرار گرفت، با زبان فصیح سه مرتبه گفت: «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» و سه مرتبه گفت: «ألله أکبر» و سپس این آیات را تلاوت نمود: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ* طه * مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَی….»(3)
ص: 201
ابن عبّاس به دنبال حدیث فوق گوید:
و چون آن جام در دست علی(علیه السلام) قرار گرفت، باز به سخن آمد و گفت: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ* إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ». پس علی(علیه السلام) آن بلور را بوئید و سپس به امام حسن(علیه السلام) اهدا نمود، و آن بلور در دست امام حسن(علیه السلام) گفت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظیمِ الَّذی هُمْ فیهِ مُخْتَلِفُونَ» پس امام حسن(علیه السلام) آن را بوئید و به امام حسین (علیه السلام) اهدا نمود و چون در دست امام حسین(علیه السلام) قرار گرفت گفت: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ* قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی وَمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ» و سپس به دست رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بازگشت و گفت: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ* الله نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ». ابن عبّاس گوید: سپس من ندانستم که -- به قدرت خدا -- به آسمان رفت و یا در زمین پنهان شد.(1)
ص: 202
«الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی * لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَی» (1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند در این آیه خود را توصیف نموده که مسلّط و مستولی بر عرش قدرت است، و او با خلق خود مباینت دارد، و هرگز عرش حامل او نیست و عرش او را در بر ندارد و عرش او را مقیّد به چیزی نمی کند، [و سخن کسانی که می گویند عرش حامل خداوند است و او بر عرش تکیه زده و… صحیح نیست چرا که این سخنان مستلزم تشبیه خداوند به مخلوق است]. و لکن ما می گوییم: خداوند حامل عرش و ممسک و نگهدارنده آن است، همان گونه که خود فرموده است: «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» بنابراین ما درباره ی عرش و کرسیّ چیزی را می گوییم که خداوند فرموده، و هرگز نمی گوییم: عرش و کرسیّ در برگیرنده خدایند، و نمی گوییم: خداوند؟عز؟ نیاز به مکان و یا به چیزی از مخلوق خود دارد، بلکه می گوییم: خلق او محتاج به اویند.(2)
ص: 203
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری در تفسیر آیه فوق فرمود:
«اسْتَوَی مِنْ کُلِ شَیْ ءٍ فَلَیْسَ شَیْ ءٌ أَقْرَبَ إِلَیْهِ مِنْ شَیْ ء» یعنی [قدرت خداوند و علم و احاطه او] نسبت به همه ی چیزها یکسان و مساوی است، و هیچ چیزی به او نزدیک تر و یا دورتر از چیز دیگر نیست.(1)
و در سخن دیگری فرمود: «کَذبَ مَنْ زَعَمَ أَنَ اللَّهَ جل جلاله فِی شَیْ ءٍ أَوْ مِنْ شَیْ ءٍ أَوْ عَلَی شَیْ ءٍ.»(2)
یعنی دروغ گفته کسی که گمان کرده: خداوند عزوّجلّ از چیزی به وجود آمده، و یا در چیزی قرار گرفته، و یا بر چیزی قرار دارد!!
و در اصول کافی و بصائر الدرجات از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که پس از ذکر ائمه(علیهم السلام) فرمود:
خداوند آنان را ارکان زمین قرار داد، تا زمین اهل خود را فرو نبرد، و آنان را حجّت بالغه بر اهل زمین و بر کسانی که در زیر زمین و «تحت الثری» هستند قرار داد.(3)
ص: 204
مؤلّف گوید:
روایات فراوان دیگری ذیل آیه فوق آمده که برخی مناسب با آیات دیگر است و برخی نیز از متشابهات می باشد.
«وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَی»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
سرّ چیزی است که تو در باطن خود پنهان می کنی و پنهان تر از سرّ چیزی است که به خاطر تو می آید و تو آن را فراموش می نمایی.(2)
این روایت را صاحب مجمع نیز از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل نموده است.«وَهَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَی * إِذْ رَأَی نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدًی…»(3)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
حضرت موسی(علیه السلام) [پس از بازگشت از نزد شعیب] در بین راه گرفتار سرما شد، و راه را گم کرد و چون آتشی را از دور دید به خانواده ی خود گفت: شما این جا بمانید تا من شعله ای از این آتش را بیاورم و شما گرم شوید و راه را نیز
ص: 205
پیدا کنم. و چون نزدیک آتش آمد، به او خطاب شد: ای موسی من پروردگار توام.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«اخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی» یعنی ارفع خوفیک چرا که موسی(علیه السلام) در آن حال از دو چیز هراس داشت، 1. همسر خود را در حال مخاض و زایمان رها کرده بود، 2. از فرعون نیز هراس داشت، و خداوند فرمود: این دو خوف و هراس را از خود دور کن [چرا که تو اکنون در وادی مقدس و پاکی هستی.(2)
در کتاب کمال الدین روایت شده که سعدبن عبدالله قمّی ضمن روایت مفصّلی که سؤالات خود را از حضرت بقیّة الله(علیه السلام) می نماید می گوید:
به آن حضرت گفتم: ای فرزند رسول خدا! معنای «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی»چیست؟ همانا فقهای شیعه و اهل سنّت می گویند: کفش های موسی از پوست الاغ مرده ای بوده است و به این خاطر خداوند به او فرموده: کفش های خود را بیرون کن؟ پس امام -- صلوات الله علیه -- فرموده: هر کس چنین سخنی را بگوید به موسی(علیه السلام) تهمت زده و او را نادان دانسته است، چرا که یا نماز موسی با پوشیدن آن ها جایز بوده و یا جایز نبوده، و اگر جایز بوده باید در آن بقعه اگر مقدّس نمی بود جایز می بود، و اگر آن بقعه مقدّس و مطهّر
ص: 206
بوده، مقدس تر و مطهرتر از نماز نبوده است، و اگر نماز در آن کفش ها حرام بوده لازم می آید که موسی(علیه السلام) اطلاع از حلال و حرام و شرائط نماز نداشته باشد، و این کفر خواهد بود.
سعدبن عبدالله گوید:
گفتم: ای مولای من تأویل این آیه چیست؟ فرمود: موسی با پروردگار خود در وادی مقدّس مناجات نمود و به خدای خود گفت: «پروردگارا من محبّت خود را برای تو خالص نمودم و قلب خود را از غیر تو شستشو دادم» در حالی که او علاقه شدیدی به خانواده خود داشت و خداوند به او فرمود: «اخْلَعْ نَعْلَیْکَ» یعنی اگر محبّت تو به من خالص است، محبّت خانواده ی خود را از قلبت بیرون کن و قلب خود را از میل به غیر از من شست وشو بده.(1)
ص: 207
مؤلّف گوید:
با توجّه به روایت فوق، روایتی که از امام صادق(علیه السلام) در کتاب فقیه نقل شده که فرموده باشد: کفش های موسی(علیه السلام) از پوست الاغ مرده بوده است صحیح نخواهد بود.(1)
«اللَّهُ لَاإِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَی»(2)
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
خداوند نود و نه اسم دارد و هر کس آن ها را جمع آوری کند داخل بهشت می شود.(3)
ص: 208
مؤلّف گوید:
ما «أَسْمَاء الْحُسْنَی»، را در کتاب «پیام های قرآنی» جمع آوری نمودیم طالبین به آن کتاب مراجعه نمایند.
«إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَاإِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی…»(1)
مؤلّف گوید:
خداوند در این آیه پس از امر موسی(علیه السلام) به عبادت او را امر به اقامه نماز نموده و نماز را وسیله یاد خود معرّفی کرده است و معلوم است که بهترین حالات بنده در دنیا حالت ذکر و یاد خداوند است که خود می فرماید: «وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أکبر» و در تفسیر آیه «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً». روایتی از معصومین(علیهم السلام) نقل شده که می فرمایند: خداوند برای هر چیزی [و هر عبادتی] حدّی معین نموده و به آن حدّ راضی شده است و لکن برای ذکر و یاد خود حدّی قرار نداده و فرموده است: فراوان خدای خود را یاد کنید و ذاکر او باشید.(2)
از آیه ی فوق نیز استفاده می شود که سه چیز نزد خداوند از همه چیزها مهم ترو ارزشمندتر است:
اقرار به توحید و گفتن: «لا إله إلّا الله»،
ص: 209
پرستش خداوند که هدف از خلقت است،
اقامه نماز که وسیله ذکر خداوند است، و ذکر خداوند بهترین حالات انسان است.
«قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی * یَفْقَهُوا قَوْلِی * وَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی * هَارُونَ أَخِی»(1)
ابوذر غفّاری گوید:
روزی با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نماز ظهر را خواندیم و سائلی در مسجد اظهار نیاز نمود و کسی چیزی به او نداد پس دست خود را بالا کرد و گفت: «خدایا! من در مسجد رسول تو اظهار نیاز نمودم و احدی به من چیزی نداد» پس علیّ(علیه السلام) که در حال رکوع بود، با انگشت کوچک خود که دارای انگشتر بود به سائل اشاره کرد و سائل آمد و انگشتر را از انگشت او گرفت و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مشاهده می کرد و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از نماز فارغ گردید سر به آسمان نمود و فرمود: خدایا! برادرم موسی به تو گفت: «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی * یَفْقَهُوا قَوْلِی * وَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی * هَارُونَ أَخِی * اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی * وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی». پس تو این آیه را بر او نازل نمودی: «سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما». خدایا من
نیز نبیّ تو و صفیّ تو محمّد هستم پس تو به من نیز شرح صدر ده، و کار را بر من آسان کن، و علی را وزیر من قرار ده و پشتم را به او محکم کن»
ص: 210
ابوذرّ گوید:
به خدا سوگند سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به پایان نرسیده بود که جبرئیل از طرف خداوند بر او نازل شد و گفت: «ای محمّد بخوان. فرمود: چه بخوانم؟ جبرئیل گفت: بخوان: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ.»(1)
ص: 211
هشام بن سالم گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: کدامیک از امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) افضل بوده اند؟ فرمود: امام حسن افضل بوده است» گفتم: پس چگونه امامت در صلب حسین قرار گرفته است؟ فرمود: خداوند می خواسته سنّت موسی و هارون را در حسن و حسین جاری نماید، و همان گونه که موسی و هارون در نبوّت شریک بوده اند، حسن و حسین نیز در امامت شریک بوده اند، و خداوند نبوّت را در صلب هارون قرار داد و در صلب موسی قرار نداد گرچه موسی افضل از هارون بود.(1)
و در تفسیر قمّی از محمّدبن مسلم از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
فرعون همواره فرزندان «پسر» بنی اسرائیل را می کشت در حالی که موسی(علیه السلام) را تربیت و اکرام می نمود و نمی دانست که هلاکت او به دست موسی می باشد، و چون موسی به راه افتاد روزی نزد فرعون عطسه نمود و گفت: «الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ
ص: 212
الْعَالَمِینَ» و فرعون ناراحت شد و گفت: این چه سخنی است که می گویی؟! پس موسی پرید و ریش فرعون را که بلند بود گرفت و کند و فرعون سخت آزار دید و خواست که او را بکشد و لکن همسر او آسیه گفت: این بچه کودک است و نمی داند چه می گوید: و تو نباید او را بزنی» فرعون گفت: او می داند که چه می گوید» آسیه گفت: او را آزمایش کن و مقابل او خرما و دانه های آتش را قرار بده پس اگر بین آن ها تمیز داد حرف تو صحیح است، پس فرعون ظرفی از خرما و ظرفی از آتش را مقابل موسی گذارد و به او گفت: بخور، پس موسی خواست که خرما را
بردارد، که جبرئیل دست او را به طرف آتش برد و موسی آتش را به دهان گذارد و زبان او سوخت و گریه و شیون نمود، و آسیه گفت: آیا من نگفتم: او نمی فهمد؟ و فرعون از او گذشت.
محمّد بن مسلم راوی حدیث گوید:
به امام باقر(علیه السلام) گفتم: آیا هارون برادر، پدر و مادری موسی بوده است؟ فرمود: آری،
مگر سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «یَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لابِرَأْسِی»
گفتم: کدام یک بزرگ تر بوده اند؟ فرمود: هارون؛ گفتم آیا وحی بر هر دو نازل می شده است؟ فرمود: وحی بر موسی نازل می شده و موسی به هارون یاد می داده است؛ گفتم: آیا احکام و قضایا و امر و نهی را هر دو انجام می داده اند؟ فرمود: موسی با پروردگار خود مناجات می نموده و علم را می نوشته و بین بنی اسرائیل قضاوت می کرده است، و هارون در نبودن موسی و رفتن او به مناجات، جایگزین موسی بوده است….(1)
ص: 213
و در تفسیر قمّی از محمّدبن مسلم از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
هنگامی که مادر موسی به موسی باردار شد حمل او آشکار نبود تا هنگام ولادت، و فرعون زنان قبطی را بر زنان بنی اسرائیل گماشته بود، چرا که شنیده بود بنی اسرائیل می گویند: «مردی از بین ما به نام موسی به دنیا می آید و سبب هلاکت فرعون و قوم او خواهد شد» و فرعون با شنیدن این سخن گفت: «من فرزندان پسر آنان را می کشم که چنین چیزی رخ ندهد» از این رو بین زن و مرد بنی اسرائیل جدایی انداخت و مردان آنان را زندانی کرد، و چون مادر موسی فرزند خود را به دنیا آورد، نگاهی به او کرد و غمگین و محزون شد و گریه کرد و گفت: «الساعه او را می کشند» پس خداوند محبّت موسی را در دل آن زن قبطیّه ای که مأمور اطلاعاتی فرعون بود انداخت و آن زن به مادر موسی گفت: برای چه ترسیده ای و رنگ صورت تو زرد
ص: 214
شده است؟ مادر موسی گفت: می ترسم فرزندم را بکشند» آن زن گفت: «هراس مکن» و این به خاطر آن بود که هر کس موسی را می دید، او را دوست می داشت چنان که خداوند می فرماید: «وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی.»(1)
امام حسین(علیه السلام) می فرماید:
یکی از علمای یهود شام به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: خداوند به موسی می فرماید: «وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی»؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آری خداوند محبّت موسی را در دل ها انداخت، و لکن بهتر از آن را به حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) داد چرا که مردم بعد از شهادت به یگانگی خدا، شهادت به رسالت او می دهند و این را بر سر منابر [و مأذنه ها] با صدای بلند می گویند، و هر کجا صدای ذکر خدا [و شهادت به وحدانیّت او] بلند شود، نام محمّد [و شهادت به رسالت او] نیز بلند می شود.(2)
ص: 215
«وَمَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَی * قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَی غَنَمِی وَلِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَی»(1)
محمّدبن فیض گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
عصای موسی اوّل عصای آدم بود و سپس به دست شعیب آمد و پس از او به دست موسی رسید، و آن اکنون نزد ما می باشد و من هم اکنون آن را دیدم که سبز و تازه بود مانند همان روزی که از درخت جدا شده بود، و این عصا قدرت سخن گفتن دارد و اگر با او سخن بگوییم به ما پاسخ می دهد، و برای قائم ما؟عج؟ آماده می باشد و او با این عصا کاری که موسی(علیه السلام) انجام داد را انجام می دهد و این عصا قدرت بنیان براندازی دارد و باطل ها را می بلعد و هر چه به او دستور داده شود را انجام می دهد و آن را دو شاخه و شعبه است یکی از آن ها روی زمین است و دیگری در سقف است و بین دو شعبه آن بیست متر است و با زبان خود باطل ها را می بلعد.(2)
ص: 216
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
عصای موسی از درختان بهشتی جدا شد، و جبرئیل آن را به موسی داد، هنگامی که موسی به طرف مدین [و ملاقات با شعیب] حرکت می کرد، و این عصا، و تابوت آدم، در بحیره ی طبریّه می باشد، و هرگز هیچ کدام کهنه نمی شوند و تغییر نمی کنند، تا حضرت قائم؟عج؟ آن ها را هنگام قیام خارج نمایند.(1)
و در سخن دیگری فرمود:
الواح تورات و عصای موسی(علیه السلام) نزد ما می باشد و ما وارث پیامبرانیم.(2)
جابر گوید: امام باقر(علیه السلام) به من فرمود:
آیا سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را نشنیدید که فرمود: به خدا سوگند! خاتم سلیمان و عصای موسی به شما داده خواهد شد.(3)
ص: 217
عمربن ابراهیم اوسی گوید از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمود:
در آن شبی که مرا به آسمان بردند جبرئیل در مقام خود توقّف نمود و من از تحیّت ملائکه جدا شدم و به مقامی رسیدم که صدایی در آنجا نبود و زنده ها و مرده ها برای من یکسان بودند و قلب من مضطرب و سختی بر من دو چندان شد، پس صدای منادی را شنیدم که با زبان علیّ(علیه السلام) مرا صدا زد و گفت: ای محمّد بایست که پروردگار بر تو درود می فرستد. گفتم: او چگونه بر من درود و صلوات می فرستد در حالی که بی نیاز از درود و صلوات است؟ و چگونه علیّ(علیه السلام) به این مقام رسیده است؟ پس خداوند متعال فرمود: ای محمّد بخوان: «هُوَ
الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ» و درود من برای تو و امّت تو رحمت بر شما خواهد بود، و امّا این که صدای علیّ(علیه السلام) را شنیدی، به این خاطر بود که برادر تو موسی بن عمران چون به کوه طور آمد و آن امور با عظمت را دید، از شنیدن وحی غافل شد و من او را با سخن گفتن
-- که نزد او شیرین تر از همه چیز بود -- از آن هیبت جدا نمودم و به او گفتم: «وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسی»؟ و چون علیّ(علیه السلام) نیز از همه مردم نزد تو محبوب تر بود، من با لغت علیّ با تو سخن گفتم تا قلب تو آرامش پیدا کند، و وحی خدا را دریابی». و در تفسیر «ولی فیها مآرب أخری» فرمود: در آن عصا هزار معجزه بود.(1)
ص: 218
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
به آنچه امید نداری بیشتر امیدوار باش، تا به آنچه امیدوار هستی، چرا که موسی(علیه السلام) [در آن حالی که گرفتار سرما و گم کردن راه شده بود] رفت تا برای خانواده ی خود آتش بیاورد [تا از سرما نجات یابند] و خداوند در آن حال با او سخن گفت و چون بازگشت پیامبر خدا بود، و ملکه ی سبا نزد سلیمان رفت و مسلمان شد [و با او ازدواج نمود] و ساحران فرعون برای عزّت و غلبه فرعون خارج شدند و مؤمن بازگشتند!(1)
ص: 219
«وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی 37 إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّکَ مَا یُوحَی 38 أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَّهُ وَأَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِّنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَی عَیْنِی 39 إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی مَن یَکْفُلُهُ فَرَجَعْنَاکَ إِلَی أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاکَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَی قَدَرٍ یَا مُوسَی 40 وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی 41 اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی وَلَا تَنِیَا فِی ذِکْرِی 42 اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی 43 فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی 44 قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی 45 قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی 46 فَأْتِیَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّکَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاکَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ وَالسَّلَامُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی 47 إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَی مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّی 48 قَالَ فَمَن رَّبُّکُمَا یَا مُوسَی 49 قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی 50 قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَی 51 قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی فِی کِتَابٍ لَّا یَضِلُّ رَبِّی وَلَا یَنسَی 52 الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَکَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلًا وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّی 53 کُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّأُوْلِی النُّهَی 54 مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی 55 وَلَقَدْ أَرَیْنَاهُ آیَاتِنَا کُلَّهَا فَکَذَّبَ وَأَبَی 56 قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِکَ یَا مُوسَی 57 فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنَا وَبَیْنَکَ مَوْعِدًا لَّا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلَا أَنتَ مَکَانًا سُوًی 58 قَالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ وَأَن یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًی 59 فَتَوَلَّی فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتَی 60 قَالَ لَهُم مُّوسَی وَیْلَکُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ کَذِبًا فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَی 61
ص: 220
فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَی 62 قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ یُرِیدَانِ أَن یُخْرِجَاکُم مِّنْ أَرْضِکُم بِسِحْرِهِمَا وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَی 63 فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَقَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی 64 قَالُوا یَا مُوسَی إِمَّا أَن تُلْقِیَ وَإِمَّا أَن نَّکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَی 65 قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَی 66 فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی 67 قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی 68 وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلَا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی 69 فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَی 70 قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَی 71 قَالُوا لَن نُّؤْثِرَکَ عَلَی مَا جَاءنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالَّذِی فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِی هَذِهِ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا 72 إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِیَغْفِرَ لَنَا خَطَایَانَا وَمَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَی 73 إِنَّهُ مَن یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَلَا یَحْیی 74 وَمَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُوْلَئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی 75جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَلِکَ جَزَاء مَن تَزَکَّی 76»
¬Kj
«وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ»، «مَنّ» به معنای قطع است و «أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ» یعنی غیر مقطوع و «منّ» نعمتی است که از دیگران قطع می شود و به صاحب نعمت می رسد، و «مرّةً» به معنای کرّةً واحدة است، و «قَذْفْ» به معنای طرح و انداختن است، و «یَمّ» به معنای دریاست، و «إصطناع» به معنای صنع است و صنع اختصاص دادن خیر است به کسی، و «لا تَنیا» از وَنی یَنی وَنْیاً به معنای سستی کردن است، و «فَرط و فارط» به کسی گویند که زودتر از دیگران وارد آب شود، کما یقال: «قد فرط العجل
ص: 221
علینا» و «افراط» به معنای اسراف است، و مفرط کسی است که از حقّ جلو افتاده است، و «تفریط» به معنای تقصیر است، چرا که مقصّر از حقّ عقب مانده است، و «قَرْن» اهل هر عصری را گویند که در بین آنان پیامبر و یا امامی و یا عالم و پیشوای مطاعی بوده باشد، و گرنه به آن «قرْن» گفته نمی شود، و «ذوی النهی» صاحبان عقل را گویند، چرا که آنان مردم را از کارهای قبیح نهی می کنند، و «لَقْف» اخذ با سرعت است، و «کبیر» به معنای رئیس است، و «اِیثار» به معنای اختیار است، و «تَزکّی» طلب زکاء و نماء در خیر است، و زکات به همین معناست، چرا که مال به سبب زکات رشد و برکت پیدا می کند.
و ما بار دیگر تو را مشمول نعمت خود ساختیم… (37) آن زمان که به مادرت آنچه لازم بود الهام کردیم… (38) که: «او را در صندوقی بیفکن، و آن صندوق را به دریا بینداز، تا دریا آن را به ساحل افکند و دشمن من و دشمن او، آن را برگیرد!» و من محبّتی از خودم بر تو افکندم، تا در برابر دیدگان [علم] من، ساخته شوی (و پرورش یابی)! (39) در آن هنگام که خواهرت (در نزدیکی کاخ فرعون) راه می رفت و می گفت: «آیا کسی را به شما نشان دهم که این نوزاد را کفالت می کند (و دایه خوبی برای او خواهد بود)!» پس تو را به مادرت بازگرداندیم، تا چشمش به تو روشن شود و غمگین نگردد! و تو یکی (از فرعونیان) را کشتی اما ما تو را از اندوه نجات دادیم! و بارها تو را آزمودیم! پس از آن، سالیانی در میان مردم «مدین» توقّف نمودی سپس در زمان مقدّر (برای فرمان رسالت) به این جا آمدی، ای موسی! (40) و من تو را برای خودم ساختم (و پرورش دادم)! (41) (اکنون) تو و برادرت با آیات من بروید، و در یاد من کوتاهی نکنید! (42) بسوی فرعون بروید که طغیان کرده است! (43)
ص: 222
اما بنرمی با او سخن بگویید شاید متذکّر شود، یا (از خدا) بترسد! (44) (موسی و هارون) گفتند: «پروردگارا! از این می ترسیم که بر ما پیشی گیرد (و قبل از بیان حق، ما را آزار دهد) یا طغیان کند (و نپذیرد)!» (45) فرمود: «نترسید! من با شما هستم (همه چیز را) می شنوم و می بینم! (46) به سراغ او بروید و بگویید: «ما فرستادگان پروردگار توایم! بنی اسرائیل را با ما بفرست و آنان را شکنجه و آزار مکن! ما نشانه روشنی از سوی پروردگارت برای تو آورده ایم! و درود بر آن کس باد که از هدایت پیروی می کند! (47) به ما وحی شده که عذاب بر کسی است که (آیات الهی را) تکذیب کند و سرپیچی نماید!» (48) (فرعون) گفت: «پروردگار شما کیست، ای موسی؟!» (49) گفت: «پروردگار ما همان کسی است که به هر موجودی، آنچه را لازمه آفرینش او بوده داده سپس هدایت کرده است!» (50) گفت: «پس تکلیف نسلهای گذشته (که به این ها ایمان نداشتند) چه خواهد شد؟!» (51) گفت: «آگاهی مربوط به آن ها، نزد پروردگارم در کتابی ثبت است پروردگارم هرگز گم راه نمی شود، و فراموش نمی کند (و آنچه شایسته آن هاست به ایشان می دهد)! (52) همان خداوندی که زمین را برای شما محل آسایش قرار داد و راه هایی در آن ایجاد کرد و از آسمان، آبی فرستاد!» که با آن، انواع گوناگون گیاهان را (از خاک تیره) برآوردیم. (53) هم خودتان بخورید و هم چهارپایانتان را در آن به چرا برید! مسلّماً در این ها نشانه های روشنی برای خردمندان است! (54) ما شما را از آن [زمین] آفریدیم و در آن بازمی گردانیم و بار دیگر (در قیامت) شما را از آن بیرون می آوریم! (55) ما همه آیات خود را به او نشان دادیم اما او تکذیب کرد و سرباز زد! (56) گفت: «ای موسی! آیا آمده ای که با سحر خود، ما را از سرزمینمان بیرون کنی؟! (57) قطعاً ما هم سحری همانند آن برای تو خواهیم آورد! هم اکنون (تاریخش را تعیین کن، و) موعدی میان ما و
ص: 223
خودت قرار ده که نه ما و نه تو، از آن تخلّف نکنیم آن هم در مکانی که نسبت به همه یکسان باشد!» (58) گفت: «میعاد ما و شما روز زینت [روز عید] است به شرط این که همه مردم، هنگامی که روز، بالا می آید، جمع شوند!» (59) فرعون آن مجلس را ترک گفت و تمام مکر و فریب خود را جمع کرد و سپس همه را (در روز موعود) آورد. (60) موسی به آنان گفت: «وای بر شما! دروغ بر خدا نبندید، که شما را با عذابی نابود می سازد! و هر کس که (بر خدا) دروغ ببندد، نومید (و شکست خورده) می شود!» (61) آن ها در میان خود، در مورد ادامه راه شان به نزاع برخاستند و مخفیانه و درگوشی با هم سخن گفتند. (62) گفتند: «این دو (نفر) مسلّماً ساحرند! می خواهند با سحرشان شما را از سرزمینتان بیرون کنند و راه و رسم نمونه شما را از بین ببرند! (63) اکنون که چنین است، تمام نیرو و نقشه خود را جمع کنید، و در یک صف (به میدان مبارزه) بیایید امروز رستگاری از آن کسی است که برتری خود را اثبات کند! (64) (ساحران) گفتند: «ای موسی! آیا تو اول (عصای خود را) می افکنی، یا ما کسانی باشیم که اول بیفکنیم؟!» (65) گفت: «شما اول بیفکنید!» در این هنگام طنابها و عصاهای آنان بر اثر سحرشان چنان به نظر می رسید که حرکت می کند! (66) موسی ترس خفیفی در دل احساس کرد (مبادا مردم گم راه شوند)! (67) گفتیم: «نترس! تو مسلّماً (پیروز و) برتری! (68) و آنچه را در دست راست داری بیفکن، تمام آنچه را ساخته اند می بلعد! آنچه ساخته اند تنها مکر ساحر است و ساحر هر جا رود رستگار نخواهد شد!» (69) (موسی عصای خود را افکند، و آنچه را که آن ها ساخته بودند بلعید.) ساحران همگی به سجده افتادند و گفتند: «ما به پروردگار هارون و موسی ایمان آوردیم!» (70) (فرعون) گفت: «آیا پیش از آنکه به شما اذن دهم به او ایمان آوردید؟! مسلّماً او بزرگ شماست که به
ص: 224
شما سحر آموخته است! به یقین دست ها و پاهایتان را بطور مخالف قطع می کنم و شما را از تنه های نخل به دار می آویزم و خواهید دانست مجازات کدام یک از ما دردناکتر و پایدارتر است!» (71) گفتند: «سوگند به آن کسی که ما را آفریده، هرگز تو را بر دلایل روشنی که برای ما آمده، مقدّم نخواهیم داشت! هر حکمی می خواهی بکن تو تنها در این زندگی دنیا می توانی حکم کنی! (72) ما به پروردگارمان ایمان آوردیم تا گناهانمان و آنچه را از سحر بر ما تحمیل کردی ببخشاید و خدا بهتر و پایدارتر است!» (73) هر کس در محضر پروردگارش خطاکار حاضر شود، آتش دوزخ برای اوست در آن جا، نه می میرد و نه زندگی می کند! (74) و هر کس با ایمان نزد او آید، و اعمال صالح انجام داده باشد، چنین کسانی درجات عالی دارند… (75) باغهای جاویدان بهشت، که نهرها از زیر درختانش جاری است، در حالی که همیشه در آن خواهند بود این است پاداش کسی که خود را پاک نماید! (76)
«إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّکَ مَا یُوحَی * أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ…»(1)
در تفسیر قمّی از امام باقر(علیه السلام) به دنبال سخنان قبل آمده که فرمود:
خداوند برای مادر موسی تابوتی را فرستاد و به او گفته شد: «فرزند خود را در تابوت [و صندوق] گذار و به دریا انداز و خوف و هراسی پیدا مکن، ما او را به تو باز خواهیم گرداند، و از پیامبرانش قرار خواهیم داد» پس مادر موسی فرزند خود را در آن تابوت [و صندوق] گذارد، و سر آن را پوشاند و به رود نیل انداخت، و فرعون در کنار نیل قصرهایی برای تفریح ساخته بود، و در حالی که با آسیه نشسته بود، نگاهش به آن تابوت افتاد که امواج آب دریا و باد آن را بالا و پایین
ص: 225
می اندازد تا رسید نزدیک قصر فرعون و فرعون دستور داد تا ملّاحان آن را گرفتند و نزد او بردند، و چون فرعون تابوت را باز کرد و بچّه ای را در آن مشاهده نمود گفت: این از بنی اسرائیل است [و باید کشته شود] و لکن خداوند محبّت شدیدی را از آن بچّه در دل فرعون و آسیه انداخت و چون خواست او را بکشد آسیه گفت: «او را مکش امید است برای ما سودمند باشد و یا او را به فرزندی برگزینیم» و آنان نمی دانستند که او همان موسی می باشد، از سویی فرعون را فرزندی نبود، پس گفت: او را به زنی بدهید تا از او مراقبت نماید، پس هر زنی را آوردند موسی پستان او را نگرفت و فرعون غمگین شد، پس خواهر موسی که به جستجوی برادر خود بود به آنان گفت: آیا می خواهید من خانواده ای را برای شما معرّفی کنم که این بچه را به خوبی نگهداری نمایند؟ فرعون گفت: آری. پس مادر موسی را آوردند و چون او فرزند خود را به دامن گرفت و پستان به دهان او گذارد موسی پستان مادر خود را گرفت و شیر او را نوشید و فرعون و اهل او خشنود شدند و به مادر موسی اکرام کردند و گفتند: تو این بچّه را برای ما تربیت کن و هر چه بخواهی ما به تو می دهیم…
راوی حدیث محمّدبن مسلم گوید:
پس من به امام باقر(علیه السلام) گفتم: چه مقدار موسی از مادر خود جدا شد تا این که خداوند او را به مادر بازگرداند؟ امام باقر(علیه السلام) فرمود: سه روز.(1)
ص: 226
ص: 227
«وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاکَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَی قَدَرٍ یَا مُوسَی»(1)
ابن عبّاس گوید:
موسی(علیه السلام) یک مرد قبطی کافری را کشته بود.
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل است که فرمود: خدا رحمت کند برادرم موسی را که در سنّ دوازده سالگی مردی را از روی خطا به قتل رساند.(2)
مؤلّف گوید:
در این سوره(3)، قصّه کشتن قبطی بیان شده و خداوند می فرماید: «وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَی حِینِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِیعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسَی فَقَضَی عَلَیْهِ…» و از روایات -- همان گونه که خواهد آمد -- استفاده می شود که موسی(علیه السلام) قصد کشتن آن قبطی را نداشت واو در سنّ دوازده سالگی بود و لکن قوّی و شجاع و غیور بود و با یک مشت که بر قبطی زد کار او را تمام کرد. و هدف او این بود که شرّ او را برطرف کند و چون خبر به فرعون رسید که موسی یک نفر از قبطیان را کشته است، فرعون تصمیم گرفت که او را بکشد و موسی ترسید و هراسان شد و به طرف مدین و شهر شعیب فرار کرد و در بین راه غذایی نداشت که خود را تأمین کند از این رو تا مدین که هشت منزل و مرحله بود از علف بیابان خورد و چون به مدین رسید شدیداً گرسنه بود و دید که مردم گوسفندان خود را از مشربه [و چشمه ای] آب می دهند،
ص: 228
پس کنار دیواری ایستاد و دید که مردم از همدیگر سبقت می گیرند و دختران شعیب را راه نمی دهند که گوسفندان خود را آب بدهند، پس جلو رفت و نوبت آب را گرفت و گوسفندان شعیب را آب داد گرچه نمی دانست آنان دختران شعیب هستند و پس از آب دادن گوسفندان، کنار دیوار رفت و گفت: «رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» یعنی خدایا اگر غذایی برای من بفرستی من نیازمند به آن هستم. پس دختران شعیب کمک موسی را به پدر خود گزارش دادند و شعیب یکی از آنان را -- که بعداً همسر موسی قرار گرفت -- فرستاد و او به موسی گفت: پدرمان تو را می طلبد تا اجرت کار تو را بدهد «إنّ أبانا یدعوک لیجزیک أجرما سقیت» و از آن پس موسی نجات پیدا کرد…
«اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی * فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی…»(1)
محمّدبن ابی عمیر گوید:
به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: معنای آیه فوق چیست؟ فرمود: مقصود از «قَوْلًا لَّیِّنًا» گفتن کنیه فرعون است یعنی «ای موسی و ای هارون! فرعون را با کنیه ی او صدا بزنید و بگویید: یا ابا مصعب» چرا که کنیه ی فرعون ابا مصعب ولیدبن مصعب بوده است.
و امّا قول خداوند که می فرماید:
«لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی» خداوند را شکّی در عدم هدایت فرعون نبود، و «لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ» را به این خاطر فرمود که موسی حریص بر هدایت فرعون باشد و به طرف او برود به امید آن که هدایت شود، وگرنه خداوند می دانست که فرعون متذکّر نمی شود و نمی ترسد مگر هنگام رؤیت عذاب، مگر نشنیدی که
ص: 229
خداوند می فرماید: «حَتَّی إِذَا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لا إِلِهَ إِلاَّ الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِینَ» و خداوند ایمان او را نپذیرفت و فرمود: «آلآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ؟»(1)
عدیّ بن حاتم -- که در برخی از جنگ های امیرالمؤمنین(علیه السلام) شرکت نموده -- گوید:
علیّ(علیه السلام) در لیلة الهریر صفیّن، چون با لشکر معاویه ملاقات نمود با صدای بلند فرمود: «به خدا سوگند من حتماً معاویه و اصحاب او را خواهم کشت» و در پایان آهسته فرمود: «إن شاءالله» پس من به او گفتم: یا امیرالمؤمنین شما اوّل سوگند یاد کردید و سپس «إن شاءالله» گفتید؟! فرمود: در جنگ خدعه مشروع است و اصحاب من مرا راستگو می دانند و من خواستم اصحاب خود را امیدوار کنم تا سست نشوند و فرار نکنند، پس تو این معنا را بفهم که بعد از این برای تو نافع خواهد بود، إن شاءالله تعالی.(2)
ص: 230
«قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی *… إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّأُوْلِی النُّهَی»(1)
محمّدبن مسلم گوید:از امام صادق(علیه السلام) از معنای «أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی» سؤال کردم فرمود:
هیچ مخلوقی از مخلوقات [حیوانی و انسانی] نیست مگر آن که با سجیّه خود -- مرد و زن -- جنس خویش را می شناسد. گفتم: معنای «ثُمَّ هَدَی» چیست؟ فرمود: با سجیّه ی خود نکاح و ازدواج قانونی را از عمل سفاح و زنا می شناسد.(2)
مؤلّف گوید:
تفصیل قصّه فرعون و موسی و هارون در سخن امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) در سوره ی قصص و شعرا خواهد آمد إن شاءالله.
ص: 231
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّأُوْلِی النُّهَی»، فرمود:
به خدا سوگند ما صاحبان عقل و أولی النهی هستیم. راوی گوید: گفتم: فدای شما شوم معنای «لِّأُوْلِی النُّهَی»، چیست؟ فرمود: مقصود خبرهای نهانی است که خداوند در اختیار پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) قرار داده که بعد از او ابوبکر ادعای خلافت خواهد نمود و امر امّت را به دست خواهد گرفت و پس از او آن دیگری یعنی عمر چنین خواهد کرد و بعد از آن دو سومی یعنی عثمان و بنی امیّه ادعای خلافت خواهند نمود و امر امت را به دست خواهند گرفت و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این خبرها را [به مردم] داد و همان گونه که خدا به پیامبر خود خبر داده بود و آن حضرت به علیّ(علیه السلام) خبر داد، واقع گردید، چنان که علی(علیه السلام) نیز خبر حکومت بنی امیه را بعداز خود به ما داد، و همان گونه که فرموده بود واقع شد و این معنای آیاتی است که خداوند در قرآن یاد نموده و می فرماید: «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّأُوْلِی النُّهَی»، یعنی علم همه این آیات نزد ما می باشد و ما به امر خداوند صبر کردیم، بنابراین ماییم «قُوَّامُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ -- وَ خُزَّانُهُ عَلَی دِینِهِ» و ماییم که این اسرار را حفظ و نگهداری می کنیم و از دشمنان خود پنهان می نماییم چنان که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز [در مکه] اسرار خود را پنهان نمود تا خداوند به او اجازه ی هجرت داد و با مشرکین به جنگ برخاست، ما نیز همان روش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را خواهیم داشت تا وقتی که خداوند اجازه بدهد که با شمشیر، دین او را آشکار سازیم و مردم را به آن دعوت نماییم و پس از مهجوریّت آیین خدا، باز ما مردم را به آن وا بداریم همان گونه که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در اوّل مردم را به دین خدا واداشت. (1)
ص: 232
مؤلّف گوید:
روایت فوق با سندهای دیگری نیز نقل شده است به تفسیر برهان و تفسیر قمّی و… مراجعه شود.
«مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی»(1)
عبدالرحمان بن حمّاد گوید: از امام عسکری(علیه السلام) سؤال کردم: برای چه میّت را غسل جنابت می دهند؟ فرمود:
خداوند تبارک و تعالی اعلی و اخلص از آن است که کارها را به دست قدرت خود انجام بدهد، او دو ملک خلّاق دارد، و هنگامی که می خواهد مخلوقی را بیافریند، به آن دو ملک دستور می دهد و آنان از آن خاکی که خداوند می فرماید: «مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی»، مقداری بر می دارند و با آن نطفه ای که در رحم ریخته می شود، مخلوط می کنند و سپس می گویند: خدایا چگونه خلق کنیم؟ پس خداوند به آنچه اراده کرده دستور می دهد: مرد یا زن، مؤمن یا کافر، سیاه یا سفید، شقیّ یا سعید، و هنگامی که او می میرد آن نطفه از او جدا می شود، و به این خاطر میّت را غسل جنابت می دهند.(2)
ص: 233
روایت فوق با اختلاف مختصری در کافی نیز نقل شده است.(1)
ص: 234
و در کافی از محمّد بن مسلم از امام باقر و یا امام صادق(علیهما السلام) نقل شده که فرمودند:
هر کس از هر خاکی خلق شده باشد در آن خاک دفن خواهد شد.(1)
مردی به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: معنای سجده ی اوّل چیست؟ فرمود:
تأویل آن این است که خدایا تو ما را از زمین آفریدی، و چون سر از سجده ی اوّل بلند می کند می گوید: خدایا تو ما را از زمین بیرون آوردی، و چون به سجده ی دوّم می رود می گوید: خدایا تو ما را به زمین باز می گردانی، و چون سر از سجده ی دوّم بلند می کند می گوید: خدایا تو باز ما را از زمین خارج خواهی نمود.
[و در قیامت حاضر خواهیم شد.](2)
ص: 235
«فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی * قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی…»(1)
اسماعیل بن فضل هاشمی گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: برای چه موسی(علیه السلام) از سحر ساحران ترسید و ابراهیم(علیه السلام) هنگامی که او را در منجنیق گذاردند تا به آتش بیندازند نترسید؟
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ابراهیم(علیه السلام) هنگامی که در منجنیق قرار گرفت به انواری که در صلب او بود [یعنی محمّد و آل محمّد صلوات الله علیهم] توسّل پیدا کرد، و موسی(علیه السلام) چنین نکرد از این رو ابراهیم نترسید و موسی ترسید.(2)
معمّربن راشد گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مردی از یهود نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و مقابل آن حضرت ایستاد و به او خیره
ص: 236
شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: ای یهودی حاجت تو چیست؟ مرد یهودی گفت: آیا تو افضلی یا موسی بن عمران که خداوند با او تکلّم نمود، و تورات را بر او نازل کرد، و عصا را به او داد، و دریا را برای او شکافت، و ابر را بر سر او سایه افکند؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: بنده را خوش نیاید که از خود تعریف و ستایش کند، و لکن من می گویم: آدم(علیه السلام) هنگامی که گرفتار آن خطا شد،برای قبولی توبه خود گفت: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا غَفَرْتَ لِی» و خداوند توبه او را قبول نمود، و نوح(علیه السلام) چون داخل کشتی شد و از غرق شدن ترسید گفت: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا أَنْجَیْتَنِی مِنَ الْغَرَقِ» و خداوند او را از غرق شدن نجات داد، و ابراهیم(علیه السلام) هنگامی که در آتش افکنده شد گفت: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا أَنْجَیْتَنِی مِنها» و خداوند آتش را برای او سرد و سلامت نمود، و موسی(علیه السلام) هنگامی که عصای خود را رها کرد و ترسید، گفت: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا آمَنْتَنِی» وخداوند به او فرمود: «لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلی» سپس فرمود: ای یهودی! اگر موسی(علیه السلام) مرا درک کند و به من و نبوّت من ایمان نیاورد، خداوند چیزی را از او قبول نمی کند، و نبوّت او برای او سودی نخواهد داشت، تا این که فرمود: ای یهودی هنگامی که مهدی(علیه السلام)،از ذریّه ی من قیام می کند، عیسی بن مریم از آسمان برای یاری او فرود خواهد آمد، و او را مقدّم خواهد کرد و به نماز او اقتدا خواهد نمود.(1)
ص: 237
«وَمَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُوْلَئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی…»(1)
عمّار ساباطی گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه ی «أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ کَمَن بَاء بِسَخْطٍ مِّنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ * هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللّهِ» فرمود:
مقصود از درجات ائمّه هستند و به خدا سوگند آنان درجات مؤمنین اند، و با ولایت و معرفت شان به ما، خداوند پاداش اعمال شان را مضاعف می کند و آنان را به درجات عالی بالا می برد.(2)
وَلَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا لَّا تَخَافُ دَرَکًا وَلَا تَخْشَی
ص: 238
77 فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِیَهُم مِّنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ 78 وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَی 79 یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ قَدْ أَنجَیْنَاکُم مِّنْ عَدُوِّکُمْ وَوَاعَدْنَاکُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ وَنَزَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوَی 80 کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَلَا تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی وَمَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَی 81 وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَی 82 وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَا مُوسَی 83 قَالَ هُمْ أُولَاء عَلَی أَثَرِی وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی 84 قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ 85 فَرَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ یَا قَوْمِ أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِی 86 قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنَا وَلَکِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِّن زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَکَذَلِکَ أَلْقَی السَّامِرِیُّ 87 فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُکُمْ وَإِلَهُ مُوسَی فَنَسِیَ 88 أَفَلَا یَرَوْنَ أَلَّا یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلًا وَلَا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا 89 وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِی وَأَطِیعُوا أَمْرِی 90 قَالُوا لَن نَّبْرَحَ عَلَیْهِ عَاکِفِینَ حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنَا مُوسَی 91 قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا 92 أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی 93 قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلَا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی 94 قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سَامِرِیُّ 95 قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَکَذَلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی 96 قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَکَ مَوْعِدًا لَّنْ تُخْلَفَهُ وَانظُرْ إِلَی إِلَهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عَاکِفًا لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفًا 97 إِنَّمَا إِلَهُکُمُ اللَّهُ الَّذِی لَاإِلَهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ کُلَّ شَیْءٍ عِلْمًا 98 کَذَلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَاء مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَیْنَاکَ مِن لَّدُنَّا ذِکْرًا 99 مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وِزْرًا 100 خَالِدِینَ فِیهِ وَسَاء لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حِمْلًا 101 یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقًا 102 یَتَخَافَتُونَ بَیْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا 103 نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا یَوْمًا 104»
ص: 239
«فِی الْبَحْرِ یَبَسًا» یَبَس به معنای یابس و جمع آن أیباس است و جمع یُبس -- با سکون باء -- یُبوس است، و «أسف» به معنای غضب شدید است، و به معنای حزن و اندوه نیز می باشد، و «وِزر» به معنای ثقل و به معنای حمل است و «أوزار» به معنای احمال و اثقال است، و سلاح را وزر گویند، به خاطر سنگینی آن بر صاحبش، و «خُوار» صدای ناهنجار شدید است، مانند صدای گاو و امثال آن، و «عکوف» به معنای اقامه و ملازم بودن با چیزی است، و از این قبیل است اعتکاف در مسجد، و «رقب یرقب رقباناً» به معنای انتظار است، و «بصر بالشیء» إذا صار علیماً به، و «أبصر یُبصِر» به معنای رؤیت و دیدن است، و «ظَلتَ علیه عاکفاً» اصل آن ظللتَ بوده یعنی وقفتَ، و «لننسفنّه» به معنای کوبیدن چیزی است که پوست آن جدا شود، و مقصود از آن در این آیه پرتاب کردن ذرّات آن گوساله سامری است به دریا.
ما به موسی وحی فرستادیم که: «شبانه بندگانم را (از مصر) با خود ببر و برای آن ها راهی خشک در دریا بگشا که نه از تعقیب (فرعونیان) خواهی ترسید، و نه از غرق شدن در دریا!» (77) (به این ترتیب) فرعون با لشکریانش آن ها را دنبال کردند و دریا آنان را (در میان امواج خروشان خود) بطور کامل پوشانید! (78) فرعون قوم خود را گم راه ساخت و هرگز هدایت نکرد! (79) ای بنی اسرائیل! ما شما را از چنگال دشمنتان نجات دادیم و در طرف راست کوه طور، با شما وعده گذاردیم و «منّ» و «سلوی» بر شما نازل کردیم! (80) بخورید از روزیهای پاکیزه ای که به شما داده ایم و در آن طغیان نکنید، که غضب من بر شما وارد شود و هر کس غضبم بر او وارد شود، سقوب می کند! (81) و من هر که را توبه کند، و ایمان آورد، و عمل صالح انجام
ص: 240
دهد، سپس هدایت شود، می آمرزم! (82) ای موسی! چه چیز سبب شد که از قومت پیشی گیری، و (برای آمدن به کوه طور) عجله کنی؟! (83) عرض کرد: «پروردگارا! آنان در پی منند و من به سوی تو شتاب کردم، تا از من خشنود شوی!» (84) فرمود: «ما قوم تو را بعد از تو، آزمودیم و سامری آن ها را گم راه ساخت!» (85) موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود بازگشت و گفت: «ای قوم من! مگر پروردگارتان وعده نیکویی به شما نداد؟! آیا مدّت جدایی من از شما به طول انجامید، یا می خواستید غضب پروردگارتان بر شما نازل شود که با وعده من مخالفت کردید؟!» (86) گفتند: «ما به میل و اراده خود از وعده تو تخلّف نکردیم بلکه مقداری از زیورهای قوم را که با خود داشتیم افکندیم!» و سامری این چنین القا کرد… (87) و برای آنان مجسّمه گوساله ای که صدایی همچون صدای گوساله (واقعی) داشت پدید آورد
و (به یکدیگر) گفتند: «این خدای شما، و خدای موسی است!» و او فراموش کرد (پیمانی را که با خدا بسته بود)! (88) آیا نمی بینند که (این گوساله) هیچ پاسخی به آنان نمی دهد، و مالک هیچ گونه سود و زیانی برای آن ها نیست؟! (89) و پیش از آن، هارون به آن ها گفته بود: «ای قوم من! شما به این وسیله مورد آزمایش قرار گرفته اید! پروردگار شما خداوند رحمان است! پس، از من پیروی کنید، و فرمانم را اطاعت نمایید!» (90) ولی آن ها گفتند: «ما هم چنان گرد آن می گردیم (و به پرستش گوساله ادامه می دهیم) تا موسی به سوی ما بازگردد!» (91) (موسی) گفت: «ای هارون! چرا هنگامی که دیدی آن ها گم راه شدند… (92) از من پیروی نکردی؟! آیا فرمان مرا عصیان نمودی؟!» (93) (هارون) گفت: «ای فرزند مادرم! [ای برادر!] ریش و سر مرا مگیر! من ترسیدم بگویی تو میان بنی اسرائیل تفرقه انداختی، و سفارش مرا به کار نبستی!» (94) (موسی رو به سامری کرد و) گفت: «تو چرا این کار را کردی، ای سامری؟!» (95) گفت: «من چیزی دیدم که آن ها
ص: 241
ندیدند من قسمتی از آثار رسول (و فرستاده خدا) را گرفتم، سپس آن را افکندم، و این چنین (هوای) نفس من این کار را در نظرم جلوه داد!» (96) (موسی) گفت: «برو، که بهره تو در زندگی دنیا این است که (هر کس با تو نزدیک شود) بگویی «با من تماس نگیر!» و تو میعادی (از عذاب خدا) داری، که هرگز تخلّف نخواهد شد! (اکنون) بنگر به این معبودت که پیوسته آن را پرستش می کردی! و ببین ما آن را نخست می سوزانیم سپس ذرّات آن را به دریا می پاشیم! (97) معبود شما تنها خداوندی است که جز او معبودی نیست و علم او همه چیز را فرا گرفته است!» (98) این گونه بخشی از اخبار پیشین را برای تو بازگو می کنیم و ما از نزد خود، ذکر (و قرآنی) به تو دادیم! (99) هر کس از آن روی گردان شود، روز قیامت بار سنگینی (از گناه و مسئولیّت) بر دوش خواهد داشت! (100) در حالی که جاودانه در آن خواهند ماند و بد باری است برای آن ها در روز قیامت! (101) همان روزی که در «صور» دمیده می شود و مجرمان را با بدنهای کبود، در آن روز جمع می کنیم! (102) آن ها آهسته با هم گفتگو می کنند (بعضی می گویند:) شما فقط ده (شبانه روز در عالم برزخ) توقّف کردید! (و نمی دانند چقدر طولانی بوده است!) (103) ما به آنچه آن ها می گویند آگاه تریم، هنگامی که نیکوروش ترین آن ها می گوید: «شما تنها یک روز درنگ کردید!» (104)
«وَلَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا لَّا تَخَافُ دَرَکًا وَلَا تَخْشَی»(1)
امام حسین(علیه السلام) می فرماید:
یکی از علمای یهود شام -- در اثنای کلام مفصّل امیرالمؤمنین(علیه السلام) -- گفت: برای
ص: 242
موسی دریا شکافته شد و برای او راه عبور از دریا باز شد، آیا برای محمّد(صلی الله علیه و آله) نیز چنین چیزی انجام گرفت؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آنچه گفتی صحیح است، و لکن به محمّد(صلی الله علیه و آله) بهتر از این داده شد، و آن این بود که ما با او به طرف حنین حرکت می کردیم ناگهان به منطقه سیلی رسیدیم که آب آن زیاد بود و چون بررسی کردیم به اندازه چهارده قامت عمق آن بود و اصحاب گفتند: «یا رسول الله! دشمن پشت سر ما می باشد، و این وادی [آب] جلوی ما قرار دارد!» همان سخنی که اصحاب موسی به موسی گفتند «إِنَّا لَمُدْرَکُونَ» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از مرکب خود پایین آمد و فرمود: «خدایا تو برای هر پیامبر مرسلی نشانه و دلالتی قرار دادی پس اکنون قدرت خود را به من نشان ده و سپس آن حضرت -- صلوات الله علیه وآله -- بر اسب خود سوار شد و اسب او از آب عبور نمود بدون آن که پاهای او تر شود، ودیگران نیز عبور کردند، بدون آن که پاهای شترانشان تر شود و ما با پیروزی از آن جنگ بازگشتیم.(1)
داود رقّی گوید: موسی بن جعفر(علیه السلام) فرمود:
کسی که در سفر، از دزدها و درّنده ها هراس داشته باشد، آیه «لَّا تَخَافُ دَرَکًا وَلَا تَخْشَی» را بنویسد و به گردن چهارپای خود بیاویزد، و اگر چنین کند به اذن خداوند ایمن خواهد بود.
ص: 243
داوود رقّی گوید:
من به این دستور عمل کردم و به حج رفتم و در بیابان گروهی از اعراب قافله ای را که من بین آنان بودم گرفتند و لکن سوگند به آن خدایی که محمّد(صلی الله علیه و آله) را مبعوث به نبوّت و مخصوص به رسالت نمود و امیرالمؤمنین(علیه السلام) را به امامت شرافت داد، احدی از آنان با من درگیر نشدند و خداوند آنان را نسبت به من کور گردانیده بود!(1)
«وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَی»(2)
در کتاب سعد السعود سیّد بن طاوس از ابن عبّاس نقل شده که گوید:
جبرئیل به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت:… فرعون به قوم خود گفت: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی» و هنگامی که دید دریا برای اصحاب موسی(علیه السلام) خشک شده و راهی در آن باز شده است، به قوم خود گفت: «این دریا که می بینید خشک شده از ترس من است» و چون مردم او را تصدیق نمودند و غرق شدند، خداوند فرمود: «وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَی.»(3)
ص: 244
«وَمَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَی»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به اصحاب خود فرمود:
دامن این انزع یعنی علیّ(علیه السلام) را بگیرید [تا نجات پیدا کنید] چرا که او صدیّق اکبر و فاروق بین حق و باطل است [او اوّل کسی است که ایمان به خدا و رسول او(صلی الله علیه و آله) آورده و معیار حق و باطل اوست] و کسی که او را دوست بدارد، خداوند او را هدایت می کند، و کسی که او را دشمن بدارد، خداوند او را گم راه می نماید، و کسی که از فرمان او تخلّف کند و از او جدا شود، خداوند او را نابود می کند.
سپس فرمود:
دو سبط من -- حسن و حسین -- از اویند و آنان فرزندان من هستند، و از نسل حسین امامان دیگری به وجود خواهند آمد، و خداوند فهم و علم من را به آنان عطا نموده، پس شما آنان را دوست بدارید، و ولایت شان را بپذیرید، و با دشمنانشان رابطه دوستی برقرار نکنید، که خشم و غضب خداوند بر شما فرود خواهد آمد، و بر هرکس خشم و غضب خداوند فرود آید، در دوزخ سقوط نموده است، و دنیا بهره ی کوتاه فریبنده ای بیش نیست.(2)
ص: 245
در کتاب احتجاج نقل شده که: عمروبن عبید [فقیه اهل تسنّن در بصره] برای امتحان نزد امام باقر(علیه السلام) آمد و گفت: فدای شما بشوم! مقصود از غضب خدا در آیه «وَمَن یَحْلل عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَی»، چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود:
ای عمرو! غضب خدا عقاب اوست [و در ذات الهی تغییری حاصل نمی شود] و هر کس گمان کند که چیزی ذات مقدّس الهی را تغییر می دهد، کافر شده است.(1)
«وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَی»(2)
مؤلّف گوید:
از روایات فراوانی استفاده می شود که مقصود از «ثُمَّ اهْتَدَی» پذیرفتن ولایت آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است، ودر تفسیر مجمع البیان از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «ثُمَ اهْتَدی إِلَی وَلَایَتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ»، سپس فرمود: به خدا سوگند اگر بنده ای در تمام عمر خود بین رکن و مقام عبادت کند و سپس بمیرد و ولایت ما را نپذیرفته باشد، قطعاً خداوند او را با صورت به آتش خواهد افکند.(3)
ص: 246
صاحب مجمع سپس گوید:
این روایت را ابوالقاسم حسکانی در شواهد التنزیل و عیّاشی در تفسیر خود نقل کرده اند.
مرحوم صدوق در کتاب امالی با سند خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
به راستی هر کس تو را نشناخته [و ولایت تو را نپذیرفته] گم راه شده است، و هرگز خدا را نشناخته است. و کسی که تو را نشناخته باشد و ولایت تو را نپذیرفته باشد، خدا را نشناخته است، و این معنای سخن پروردگار من است که می فرماید: «وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَی.»(1)
در تفسیر قمّی از حارث بن عمر از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت در تفسیر آیه فوق فرمود:
ای حارث ببین چگونه خداوند توبه و ایمان و عمل صالح را مشروط به هدایت و ولایت ما نموده است؟ به خدا سوگند اگر منکر ولایت ما در عمل به وظائف دین خود کوشا باشد، چیزی را خداوند از او قبول نمی کند تا هدایت پیدا کند؛ حارث گوید: گفتم: فدای شما شوم هدایت به چه کسی پیدا کند؟ فرمود: هدایت به ما پیدا کند و ولایت ما را بپذیرد.(2)
ص: 247
«وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
انسان مشتاق [و عاشق لقای خداوند به خاطر علاقه ای که به معشوق خود دارد] میل به غذا و آشامیدن ندارد و خواب شیرین نمی رود و با دوست و رفیق خود انس نمی گیرد و انس به خانه و آرامش در آن پیدا نمی کند، و لباس زیبا نمی پوشد و آرام نمی گیرد و شب و روز عبادت می کند تا به معشوق خود برسد و با زبان شوق با او مناجات کند و آنچه در باطن دارد را با او در میان گذارد، چنان که خداوند این معنا را از موسی بن عمران خبر داده که او در میعاد پروردگار خود گوید: «وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی»، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در تفسیر حال موسی فرمود: او در مدّت رفت و آمد خود برای مناجات با خداوند چهل روز از شوق ملاقات پروردگار خود میل به آب و غذا و خواب و امیال دیگر زندگی نداشت.(2)
ص: 248
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
موسی در مناجات خود با خداوند گفت: خدایا! سامری آن گوساله را ساخت [و به مردم گفت: این خدای شما و خدای موسی است] آیا صدای خُوار از کجا در او به وجود آمد؟! پس خداوند به او وحی نمود: این فتنه و امتحان من بود نسبت به آنان [چرا که آنان مرا رها کردند و سراغ گوساله رفتند] پس تو از این مسأله ریشه یابی مکن.(1)
«قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ…»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
علّت گرفتاری و امتحان آنان به فته سامری و عبادت گوساله این بود: که موسی(علیه السلام) طبق وعده ی خداوند، به بنی اسرائیل وعده داده بود که تورات را تا سی روز دیگر برای آنان بیاورد و موسی برادر خود هارون را به جای خود گماشت و به میقات پروردگار خود رفت و چون سی روز گذشت و بازنگشت بنی اسرائیل عصیان کردند و از هارون اطاعت ننمودند و خواستند او را بکشند و گفتند: «موسی دروغ گفته و از ما فرار کرده است» پس ابلیس به صورت مردی نزد آنان آمد و گفت:
«موسی از شما فرار کرده و هرگز باز نمی گردد، پس شما طلاها و زیورهای خود را بیاورید تا من برای شما خدایی بسازم و شما او را عبادت کنید» از سویی
ص: 249
سامری -- در آن روزی که خداوند فرعونیان را غرق نمود -- در مقدّمه قوم موسی(علیه السلام)
بود و جبرئیل را دید که بر اسبی سوار است و هر کجا اسب او پای خود را بر زمین می گذارد آن محل حرکت می کند، سامری که از خوبان اصحاب موسی بود با دیدن آن منظره مقداری از خاک زیر قدم مرکب جبرئیل را برداشت و در کیسه ای ریخت و همواره به خا طر آن بر بنی اسرائیل افتخار می کرد، و چون ابلیس برای بنی اسرائیل گوساله را ساخت، به سامری گفت: آن خاک را بیاور، و ابلیس آن خاک را در جوف گوساله ریخت و گوساله حرکت نمود و صدای خُوار پیدا کرد و بر او مو و کرک روئید و بنی اسرائیل در مقابل آن سجده کردند و عدد سجده کنندگان به هفتاد هزار نفر رسید و هارون به آنان گفت: «یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِی وَأَطِیعُوا أَمْرِی» پس آنان قصد کشتن هارون را کردند و گفتند: «لَن نَّبْرَحَ عَلَیْهِ عَاکِفِینَ حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنَا مُوسَی» و هارون از آنان گریخت، و به این حال بودند تا مدّت چهل شب مناجات موسی گذشت و روز دهم ذی حجّه رسید و خداوند الواح تورات را -- که در آن ها احکام مورد نیاز و تاریخ و قصص وجود داشت را نازل نمود و به موسی وحی فرمود: «إنّا قد فتنّا قومک من بعدک و أضلهّم السامریّ» یعنی ای موسی ما، در نبودن تو مردم را در فتنه و آزمایش قرار دادیم و سامری آنان را گم راه نمود ومردم گوساله ای را پرستیدند که دارای خوار بود! موسی گفت: گوساله را سامری درست کرد، خوار از ناحیه چه کسی بود؟ خطاب شد: «از ناحیه من بود. سپس فرمود: ای موسی، من دیدم آنان از من رو گرداندند و به گوساله توجّه کردند، پس من بر فتنه آنان افزودم»!!
سپس فرمود:
موسی با شنیدن این خبر با خشم و غضب به قوم خود بازگشت و به آنان
ص: 250
فرمود: «أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِی»، و سپس الواح را رها کرد و سر و ریش برادر خود را گرفت و کشید و گفت: «برای چه هنگامی که دیدی گم راه شدند، از آنان جدا نشدی و از من پیروی نکردی آیا از دستور من تخلّف نمودی؟!» هارون گفت: «یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلَا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی»، و بنی اسرائیل به موسی گفتند: «ما از وعده ای که با تو کردیم مخالفت ننمودیم و لکن شیطان برای ما از زینت های فرعونیان [و طلاهای آنان] گوساله ای ساخت و سامری خاک زیر قدم مرکب جبرئیل را در آن ریخت و گوساله خواری پیدا کرد»!!
سپس موسی(علیه السلام) به سامری فرمود:
ای سامری برای چه چنین کردی؟! سامری گفت: «من خاک زیر قدم مرکب جبرئیل را گرفتم و نگهداشتم تا در آن گوساله ریختم و این گونه نفس من مرا فریب داد» پس موسی گوساله سامری را آتش زد و خاکستر آن را به دریا ریخت و به سامری فرمود: «دور شو و تا آخر عمر تو و دودمان تو باید از مردم جدا باشید و بگویید: کسی نزدیک ما نیاید، تا مردم بدانند شما از نسل سامری هستید و فریب شما را نخورند».
[واز عجایب این است که آنان هم اکنون نیز در مصر و شام معروف به «لامساس» هستند] پس موسی خواست که سامری را بکشد و خداوند به او وحی نمود: او را نکش چرا که او مرد با سخاوتی می باشد.(1)
ص: 251
ص: 252
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هیچ پیامبری را خداوند مبعوث نکرد مگر آن که در زمان او دو شیطان او را آزار نمودند و پس از او نیز مردم را گم راه کردند، و از برای پنج پیامبر اولوالعزم -- نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد(صلی الله علیه و آله)-دو شیطان وجود داشت و دو شیطان نوح(علیه السلام)، فقنطیفوس و خوام بودند، و دو شیطان ابراهیم(علیه السلام)، فکمیل و ردام بودند، و دو شیطان موسی(علیه السلام) سامری و مرعقیبا بودند، و دو شیطان عیسی(علیه السلام)، بولس و مربسون بودند، و دو شیطان محمّد(صلی الله علیه و آله) جستر و زریق بودند.(1)
ابوذرّ گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
بدترین اوّلین و آخرین دوازده نفر هستند: شش نفر از اوّلین و شش نفر از آخرین، و شش نفر از اوّلین: فرزند آدم [قابیل] بود که برادر خود [هابیل] را کشت و فرعون
ص: 253
و هامان و قارون و سامریّ و دجّال بودند و نام دجال در اوّلین است و خروج او در آخرین می باشد، و امّا آن شش نفر از آخرین: عِجل یعنی نعثل و فرعون [یعنی اوّلی و یا معاویه] و هامان این امّت: زیاد، و قارون این امّت یعنی سعید، و سامریّ [این امّت] یعنی ابوموسی عبدالله بن قیس است، چرا که او نیز همانند سامری قوم موسی گفت: «لامساس» یعنی لا قتال، وابتر یعنی عمروبن العاص.(1)
یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) گوید: به آن حضرت گفتم: برای چه موسی(علیه السلام) سر و ریش هارون را گرفت در حالی که او گناهی نداشت؟ پس امام(علیه السلام)فرمود:
به این خاطر سر و ریش او را گرفت که هارون چون دید بنی اسرائیل گوساله پرست شدند، از آنان جدا نشد و خود را به موسی ملحق نکرد و اگر چنین کرده بود عذاب بر آنان نازل می شد! چنان که موسی گفت: «ما منعک إذ رأیتهم ضلّوا ألّا تتبعّن أفعصیت أمری» و هارون در پاسخ موسی گفت: «اگر چنین کرده بودم بنی اسرائیل اختلاف پیدا می کردند و تو می گفتی: اختلاف بین بنی اسرائیل ایجاد کردی و به گفته من عمل نکردی» و خداوند سخن هارون را نقل کرده
که گفت: «خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی.»(2)
ص: 254
«وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقًا * یَتَخَافَتُونَ بَیْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا…»(1)
علیّ بن ابراهیم گوید:
«زُرقاً» یعنی أعینهم مزرقه لا یقدرون أین یطرفوها، و «یَتَخَافَتُونَ بَیْنَهُمْ» یعنی یُسِرُّ بعضهم إلی بعضٍ. و «أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً» یعنی أعلمهم و أصلحهم.(2)
ص: 255
«وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفًا 105 فَیَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا 106 لَا تَرَی فِیهَا عِوَجًا وَلَا أَمْتًا 107 یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ لَا عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَت الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا 108 یَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلًا 109 یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْمًا 110 وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا 111 وَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا یَخَافُ ظُلْمًا وَلَا هَضْمًا 112 وَکَذَلِکَ أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا وَصَرَّفْنَا فِیهِ مِنَ الْوَعِیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْرًا 113 فَتَعَالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَی إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا 114 وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا 115 وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَی 116 فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّکَ وَلِزَوْجِکَ فَلَا یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی 117 إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلَا تَعْرَی 118 وَأَنَّکَ لَا تَظْمَأُ فِیهَا وَلَا تَضْحَی 119 فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی 120 فَأَکَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی 121 ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَی 122 قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعًا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًی فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشْقَی 123 وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی 124 قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنتُ بَصِیرًا 125 قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنسَی 126 وَکَذَلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ یُؤْمِن بِآیَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَی 127»
¬Kj
ص: 256
«یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفًا»، نَسَفَ فلان الطعام بالمنسف: إذا ذرّه و ذرأه لیطیر قشوره، و «صَفصَف» زمین صافی را گویند که درخت و گیاهی در آن نباشد، و «قاعاً صفصفاً» زمین مستوی و ملساء را گویند، و «أمت» به معنای برآمدگی است، یقال: مدّحبله حتّی ما ترک فیه أمتاً، و «هَمس» صوت خفیف و صدای ضعیف را گویند: «و عَنَتِ الوجوه» یعنی خضعت و ذلّت، و «عانی» به معنای اسیر است، و أخذت الشیء عنوةً یعنی چیزی را با غلبه بر صاحب آن گرفتم، و «هَضْم» به معنای نقص است، و «هَضَمتِ المعدة» یعنی نقصت، و «عَزْم» به معنای اراده قبلی برای انجام کاری است، و «ضحیً» هنگام ظاهر شدن خورشید را گویند، و «ضنک» به معنای ضیق و تنگنایی است، و منزل ضنک و عیش ضنک به معنای مضیقه جسمی و معنوی است، و «آناء اللیل» یعنی ساعات لیل.
و از تو درباره کوه ها سؤال می کنند بگو: «پروردگارم آن ها را (متلاشی کرده) بر باد می دهد! (105) سپس زمین را صاف و هموار و بی آب و گیاه رها می سازد… (106) به گونه ای که در آن، هیچ پستی و بلندی نمی بینی!» (107) در آن روز، همه از دعوت کننده الهی پیروی نموده، و قدرت بر مخالفت او نخواهند داشت (و همگی از قبرها برمی خیزند) و همه صداها در برابر (عظمت) خداوند رحمان، خاضع می شود و جز صدای آهسته چیزی نمی شنوی! (108) در آن روز، شفاعت هیچ کس سودی نمی بخشد، جز کسی که خداوند رحمان به او اجازه داده، و به گفتار او راضی است. (109) آنچه را پیش رو دارند، و آنچه را (در دنیا) پشت سرگذاشته اند می داند ولی آن ها به (علم) او احاطه ندارند! (110) و (در آن روز) همه چهره ها در برابر خداوند
ص: 257
حیّ قیوم، خاضع می شود و مأیوس (و زیانکار) است آن که بار ستمی بر دوش دارد! (111) (امّا) آن کس که کارهای شایسته انجام دهد، در حالی که مؤمن باشد، نه از ظلمی می ترسد، و نه از نقصان حقش. (112) و این گونه آن را قرآنی عربی [فصیح و گویا] نازل کردیم، و انواع وعیدها (و انذارها) را در آن بازگو نمودیم، شاید تقوا پیشه کنند یا برای آنان تذکّری پدید آورد! (113) پس بلندمرتبه است خداوندی که سلطان حقّ است! پس نسبت به (تلاوت) قرآن عجله مکن، پیش از آنکه وحی آن بر تو تمام شود و بگو: «پروردگارا! علم مرا افزون کن!» (114) پیش از این، از آدم پیمان گرفته بودیم امّا او فراموش کرد و عزم استواری برای او نیافتیم! (115) و به یاد آور هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده کنید!» همگی سجده کردند جز ابلیس که سرباز زد (و سجده نکرد)! (116) پس گفتیم: «ای آدم! این (ابلیس) دشمن تو و (دشمن) همسر توست! مبادا شما را از بهشت بیرون کند که به زحمت و رنج خواهی افتاد! (117) (امّا تو در بهشت راحت هستی! و مزیّتش) برای تو این است که در آن گرسنه و برهنه نخواهی شد (118) و در آن تشنه نمی شوی، و حرارت آفتاب آزارت نمی دهد!» (119) ولی شیطان او را وسوسه کرد و گفت: «ای آدم! آیا می خواهی تو را به درخت زندگی جاوید، و ملکی بی زوال راهنمایی کنم؟!» (120) سرانجام هر دو از آن خوردند، (و لباس بهشتیشان فرو ریخت،) و عورت شان آشکار گشت و برای پوشاندن خود، از برگهای (درختان) بهشتی جامه دوختند! (آری) آدم پروردگارش را نافرمانی کرد، و از پاداش او محروم شد! (121) سپس پروردگارش او را برگزید، و توبه اش را پذیرفت، و هدایتش نمود. (122) (خداوند) فرمود: «هر دو از آن (بهشت) فرود آیید، در حالی که دشمن یکدیگر خواهید بود! ولی هر گاه هدایت من به سراغ شما آید، هر کس از هدایت من پیروی کند، نه گم راه می شود، و نه
ص: 258
در رنج خواهد بود! (123) و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت و روز قیامت، او را نابینا محشور می کنیم!» (124) می گوید: «پروردگارا! چرا نابینا محشورم کردی؟! من که بینا بودم!» (125) می فرماید: «آن گونه که آیات من برای تو آمد، و تو آن ها را فراموش کردی امروز نیز تو فراموش خواهی شد!» (126) و این گونه جزا می دهیم کسی را که اسراف کند، و به آیات پروردگارش ایمان نیاورد! و عذاب آخرت، شدیدتر و پایدارتر است! (127)
«وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفًا *… وَخَشَعَت الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا»(1)
مردی از قبیله ثقیف به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: روز قیامت کوه ها با آن عظمت چه خواهند شد؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند به وسیله بادها آن ها را مانند رمل ها متفّرق می نماید.(2)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«قاعاً صَفْصَفاً» یعنی زمین بدون خاشاک، و زمینی که گیاهی ندارد.(3)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «وَخَشَعَت الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا»، فرمود:
هنگامی که روز قیامت فرا می رسد، خداوند همه مردم را روی زمین جمع
ص: 259
می کند، در حالی که عریان و پا برهنه اند، پس آنقدر می مانند که شدیداً عرق می کنند، و تنفّس آنان سخت می شود و پنجاه سال به این حالت خواهند ماند، تا این که منادی از ناحیه عرش ندا می کند: «أَیْنَ النَّبِیُ الْأُمِّیُ»؟ پس مردم می گویند: سخن تو را شنیدیم، نام او چیست؟ پس ندا می شود؟ «أَیْنَ نَبِیُّ الرَّحْمَةِ أَیْنَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأُمِّیُّ»؟ پس حضرت محمّد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جلو می آید، تا به حوض کوثر می رسد، و طول کوثر از ایله تا صنعا [یعنی از ینبع حجاز تا صنعای یمن] می باشد، پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر کوثر می ایستد، و سپس منادی، امیرالمؤمنین(علیه السلام) را صدا می زند و او نیز جلوی مردم در کنار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می ایستد، سپس اجازه داده می شود که مردم حرکت کنند، و در آن روز برخی وارد بر حوض می شوند [و سیراب می گردند] و برخی ممنوع می شوند، و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می بیند که گروهی از دوستان ما از کوثر ممنوع می شوند، گریان می گردد، و می گوید: «یَا رَبِ شِیعَةُ عَلِیٍ أَرَاهُمْ قَدْ صُرِفُوا تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ وَ مُنِعُوا عَنِ الْحَوْضِ»؟! یعنی پروردگارا! شیعه علیّ را می بینم که به طرف آتش برده می شوند و از حوض من ممنوع شده اند؟! پس خداوند ملکی را نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرستد و به آن حضرت می گوید: ای محمّد! برای چه گریه می کنی؟ و آن حضرت می فرماید: «برای گروهی از شیعیان علیّ گریه می کنم» پس آن ملک می گوید: ای محمّد خداوند می فرماید: من شیعیان علیّ را به تو بخشیدم و گناه شان را به خاطر محبّتی که به تو و عترت تو دارند آمرزیدم، و آنان را به تو و به امامانی که اعتقاد به آنان دارند محلق نمودم و آنان را در زمره ی تو قرار دادم، پس تو آن ها را وارد حوض خود گردان.
ص: 260
امام باقر(علیه السلام) سپس فرمود:
در آن روز چه بسیارند کسانی که گریه می کنند و صدا می زنند:
یا محمّد!! و در آن روز احدی از دوستان و اهل ولایت ما نیست که دوست ما و دشمن دشمنان ما باشد و از آنان برائت جسته باشد، جز آن که با ما و در حزب ما و وارد به حوض ما خواهد شد.(1)
ص: 261
«یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْمًا…»(1)
مرحوم صدوق در کتاب توحید از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در پاسخ شخصی که آیاتی از قرآن بر او مشتبه شده بود فرمود:
… مقصود از «وَلَا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْمًا» این است که خلایق نمی توانند احاطه علمی به خدا پیدا کنند، چرا که خداوند تبارک و تعالی بر دیده های قلوب آنان پرده انداخته و فهم آنان قادر بر علم به کیفیت او نیست و قلب آنان قادر بر اثبات حدّی برای او نیست، بنابراین نباید تو او را توصیف کنی، جز همانگونه که او خود را توصیف نموده است، از این رو خداوند می فرماید: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیر» الأوّل و الآخر و الظاهر و الباطن الخالق البارئ المصوّر» سپس فرمود: بنابراین هیچ موجودی از موجودات عالم مثل اوست.(2)
صفوان بن یحیی گوید:
ابوقَرَّه محدّث از علمای اهل سنّت از من خواست تا من او را خدمت حضرت رضا(علیه السلام) ببرم، پس من از امام(علیه السلام) اجازه گرفتم و ابوقرّه خدمت آن حضرت آمد و از احکام حلال و حرام سؤال کرد تا سؤال او به توحید رسید
ص: 262
و ابوقرّه گفت: برای ما روایت شده که خداوند رؤیت و کلام را مخصوص به دو پیامبر قرار داده است، کلام و سخن گفتن را مخصوص به موسی و رؤیت را مخصوص به محمّد(صلی الله علیه و آله) قرار داده است؟ پس امام هشتم(علیه السلام) به او فرمود: تو فکر می کنی چه کسانی از طرف خدا احکام الهی را باید به مردم ابلاغ نمایند؟ در حالی که خداوند می فرماید: «وَ لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ» و می فرماید: «وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً» و می فرماید: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ»؟ آیا محمّد(صلی الله علیه و آله) از این آیات مستثنی می باشد و آیا این آیات شامل او نمی شود؟ ابوقرّه گفت: آری شامل او نیز می شود. امام(علیه السلام) فرمود: چگونه ممکن است کسی از طرف خداوند برای همه مردم مبعوث به نبوّت شود و بگوید: خدا را عبادت کنید، و درباره ی خداوند بگوید: «لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ»، «وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً» و «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ» و سپس بگوید: «من با چشم خود خدا را دیدم و به او احاطه علمی پیدا کردم» در حالی که او بشری مانند دیگران است؟ آیا شما حیا نمی کنید و چنین چیزی را می گویید؟! سپس فرمود: آیا زنادقه چنین چیزی را می توانند بگویند؟! ابوقرّه گفت: مگر خداوند نمی فرماید:
«وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْری»؟ حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: بعد از این آیه خداوند مقصود از رؤیت را بیان نموده و فرموده است: «لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری» و آیات خدا چیزی غیر از خداست و خداوند می فرماید: «وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً» در حالی که اگر چشم ها خدا را ببیند احاطه علمی به او پیدا نموده است!! ابوقرّه گفت: پس شما روایات را تکذیب می کنی؟! حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: آری اگر روایات مخالف با قرآن باشد، ما آن ها را تکذیب می کنیم، از
ص: 263
سویی مسلمانان اجماع و اتفّاق دارند که احدی احاطه علمی به خدا پیدا نمی کند، و چشم ها او را نمی بیند و مثل و مانندی برای او نیست.(1)
«وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ *… وَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا یَخَافُ ظُلْمًا وَلَا هَضْمًا»(2)
موسی بن جعفر از پدر خود از جدّ خود(علیهم السلام) نقل نموده که شخصی درباره ی آیه ی «یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا» از امام باقر(علیه السلام) سؤال نمود و آن حضرت به او فرمود:
در قیامت کسی به شفاعت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) نمی رسد، مگر آن که
ص: 264
اطاعت از آل محمّد(علیه السلام) کرده باشد، و خداوند از قول و عمل او راضی باشد و زندگی و حیات و ممات او با دوستی آل محمّد انجام شده باشد و خداوند از سخن و رفتار او درباره ی آنان خشنود باشد.
سپس فرمود:
مقصود از «وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا» ظلم به آل محمّد(علیهم السلام) می باشد و آیه این چنین نازل شده است: «وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْما لآلِ محمّد» تا این که فرمود: مقصود از «وَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا یَخَافُ ظُلْمًا وَلَا هَضْمًا» مؤمنی است که دارای محبّت آل محمّد(صلی الله علیه و آله) و دشمنی با دشمنان آنان باشد.(1)
«وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَی إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگامی که قرآن بر او نازل می شد، قبل از آن که جبرئیل آیه و معنای آن را کامل کند، آن حضرت زودتر شروع به خواندن آن می نمود، از این رو خداوند به او فرمود: «وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَی إِلَیْکَ وَحْیُهُ» یعنی
ص: 265
قبل از آن که جبرئیل از قرائت آن فارغ شود، شتاب به خواندن قرآن مکن و بگو: «رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا.»(1)
ابو یحیای صنعانی گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
«ای یحیی برای ما در شب های جمعه مقام و شأن بزرگی است!» گفتم: فدای شما شوم! آن مقام و شأن چیست؟ فرمود: از ناحیه ی خداوند به ارواح پیامبران گذشته و اوصیای آنان اجازه داده می شود، تا با روح وصیّی که بین شماست [و امام زمان شما می باشد به عرش بروند و هفت دور طواف کنند، و نزد هر کدام از پایه های عرش دو رکعت نماز بخوانند و سپس به ابدان خود در روی زمین بازگردند، و با این عمل ارواح پیامبران و اوصیا کاملاً مسرور می شوند، و بر علم آن وصیّ [و امام زمان شما] بسیار افزوده خواهد شد.(2)
در کافی از مفضّل نقل شده که گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
«برای ما در هر شب جمعه سرور و شادی خواهد بود» پس من گفتم: خداوند
ص: 266
سرور شما را فراوان نماید، آن سرور چیست؟ فرمود: چون شب جمعه می شود، روح رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ائمّه(علیهم السلام) نزد عرش می آیند و ما نیز با آنان هستیم، و چون ارواح ما به بدن هایمان باز می گردد بر علوم ما افزوده می شود و اگر چنین نبود علم و دانش ما تمام می شد.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
چهار گروه از چهار چیز سیر نمی شوند: 1. زمین از باران، 2. چشم از نگاه کردن، 3. زن از مرد، 4. عالم از علم.(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مردی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: یا رسول الله. حق علم چیست؟ فرمود: «سکوت» او گفت: سپس چیست؟ فرمود: «استماع و گوش دادن» او گفت: سپس چیست؟ فرمود: «حفظ کردن» او گفت: سپس چیست؟ فرمود: «عمل کردن به علم» او گفت: سپس چیست؟ فرمود: انتشار دادن و تعلیم نمودن به دیگران.(3)
ص: 267
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
دنیا کلاًّ محلّ جهل است، جز مواضع علم، و علم کلاًّ حجّت است جز مقداری که به آن عمل شود، و عمل کلاًّ ریاست جز مقداری که خالص باشد، و اخلاص مواجه با خطر است تا وقتی که بنده عاقبت خود را ببیند و مشاهده کند.(1)
«وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا»(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ…» یعنی عهدنا إلیه فی محمّد و الأئمّة من بعده» یعنی «ما از آدم درباره ی محمّد و امامان بعد از او پیمان گرفتیم،و او پیمان را ترک کرد و ما از او عزمی درباره ی مقام آنان نیافتیم» سپس فرمود: «أولوالعزم به این خاطر اولوالعزم نامیده شدند که خداوند با آنان درباره ی حضرت محمّد و اوصیای بعد از او و حضرت مهدی و سیره ی او پیمان بست و آنان به مقام محمّد و آل محمّد اعتراف نمودند.(3)
ص: 268
مؤلّف گوید:
روایت فوق را علی بن ابراهیم قمّی همانند کلینی نقل نموده، و صدوق نیز با سند خود از جابر بن یزید جعفی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده است.(1)
ابوحمزه گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
خداوند تبارک و تعالی با آدم(علیه السلام) پیمان بست که نزدیک آن شجره نرود و چون زمانی که در علم خدا گذشته بود که او از آن شجره بخورد، فرا رسید، آدم فراموش کرد و از آن شجره خورد چنان که خداوند می فرماید: «وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا.» (2)
عبدالله بن سنان گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند آیه فوق بر حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) این چنین نازل شد: «وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ من کلماتٍ فی محمّد و علیّ و الحسن و الحسین و الأئمّة من ذریّتهم(علیهم السلام) فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا.»(3)
ص: 269
ابوحمزه گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
خداوند از پیامبران میثاق و پیمان گرفت و فرمود: «ألست بربّکم قالوا بلی» فرمود: «این محمّد نیز رسول من است و علی امیرالمؤمنین است» و برای پیامبران نبوّت ثابت شد، و خداوند از «أولوالعزم» میثاق گرفت و فرمود: «من پروردگار شمایم، و محمّد رسول من است و علی امیرالمؤمنین است و اوصیای بعد از او ولاة امر و خزّان علم من هستند، و من به وسیله مهدیّ(علیه السلام) دین خود را یاری می کنم، و دولت خود را آشکار می سازم و از دشمنانم انتقام می گیرم و مردم طوعاً و کرهاً مرا خواهند پرستید» پس پیامبران گفتند: «خدایا ما اقرار کردیم و گواه هستیم» و لکن آدم نه انکار کرد و نه اقرار نمود، از این رو «أولوالعزم» -- درباره ی حضرت مهدی -- مخصوص به آن پنج نفر شد، و آدم را عزیمت و پیمانی حاصل نشد، چنان که خداوند می فرماید: «وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا.»(1)
ص: 270
«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ… وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی»(1)
مؤلّف گوید:
قصّه سجده ی ملائکه بر آدم -- احتراماً و اعزازاً به خلقت او و آنچه از انوار مقدّسه محمّد و آل محمّد صلوات الله علیهم أجمعین در صلب او وجود داشت -- گذشت، و نیز ترک سجده ی ابلیس و مطرود گردیدن او از درگاه خداوند، و سوگند او برای گم راه کردن بنی آدم، و وسوسه او نسبت به آدم و حوّا در بهشت دنیایی و خوردن آنان از آن شجره ی منهیّه و توبه آدم با توسّل به محمّد و آل او(علیهم السلام) نیز گذشت از این رو در این جا به اختصار به برخی از موضوعات گذشته اشاره می شود.
در کتاب عیون الأخبار از ابوالصلت هروی نقل شده که گوید:
هنگامی که مأمون برای مناظره ی با حضرت رضا(علیه السلام) علمای اسلام و یهود و نصارا و مجوس و صابئین و سایر فرقه های انحرافی را جمع نمود و احدی از آنان از آن مجلس خارج نشد جز آن که حضرت رضا(علیه السلام) سخن او را ابطال نمود و او اعتراف به حقانیّت سخن امام(علیه السلام) کرد، علیّ بن جهم برخاست و گفت: ای فرزند رسول خدا آیا شما اعتقاد به عصمت پیامبران دارید؟ فرمود: آری. علیّ بن جهم گفت: پس با آیه «وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی»، چه می کنی؟!
ص: 271
امام(علیه السلام) فرمود:
خداوند عزوّجلّ آدم را روی زمین خلق نمود تا حجّت و خلیفه او در بین مردم باشد و برای بهشت دنیایی او را خلق نفرمود، و معصیت آدم در آن بهشت بود نه در روی زمین، و این به خاطر انجام گرفتن مقدرّات الهی بود، و چون آدم به زمین هبوط نمود و حجّت و خلیفه خدا در روی زمین شد، معصوم بود، همان گونه که خداوند می فرماید: «إِنَ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ.»(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیزدر پاسخ یکی از گم راهانی که می گفت:
خداوند آشکارا لغزش های پیامبران خود را بیان نموده و می فرماید: «وَعَصَی
ص: 272
آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی»، فرمود: آنچه خداوند از لغزش های پیامبران در کتاب خود بیان نموده از ادّل دلائل بر حکمت باهره و قدرت قاهره و عزّت ظاهره ی اوست، چرا که او می دانسته که براهین و معجزات پیامبران(علیه السلام) آنان را در مقابل امتّ ها بزرگ می نماید و آنان گرفتار غلوّ و انحراف می شوند و بسا پیامبران را خدای خود می پندارند، چنان که نصارا عیسی(علیه السلام) را خدای خود دانستند، بنابراین ذکر تخلّفات پیامبران برای این است که مردم بدانند آنان به مرتبه اُلوهیّت نرسیده اند و الوهیّت مخصوص به خداوند است.(1)
«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی…»(2)
معاویة بن عمّار گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند «مَعِیشَةً ضَنکًا» مربوط به نصّاب و دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) است. گفتم: فدای شما شوم، شما می بینید که آنان تا آخر عمر در زندگی شاد و وسعت به سر می برند؟!فرمود: به خدا سوگند این در زمان رجعت خواهد بود که آنان از بیچارگی ناچار به خوردن نجاست خود می شوند؟!(3)
ص: 273
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «عَن ذِکْرِی» ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است گفتم: معنای «وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی» چیست؟ فرمود: کوری چشم در آخرت و کوری قلب در دنیا، نسبت به ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام)است.
سپس فرمود:
منکر ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) روز قیامت متحیّر است و می گوید: «خدایا! برای چه مرا کور محشور نمودی در حالی که من در دنیا چشم داشتم؟» و خداوند به او می گوید: «آیات ما یعنی ائمّه(علیهم السلام) نزد تو آمدند، و تو آنان را نادیده گرفتی و فراموش شان کردی، امروز نیز تو فراموش می شوی، یعنی تو آنان را ترک کردی در دنیا و به سخن آنان گوش نکردی و از آنان اطاعت ننمودی، امروز نیز خداوند تو را در آتش رها می کند و به سخن تو گوش نمی دهد!(1)
ابوبصیر گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
… هر کس از دنیا برود و دارای صحّت بدن و مال بوده باشد و به حج نرفته باشد از کسانی خواهد بود که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ
ص: 274
الْقِیَامَةِ أَعْمَی» گفتم: سبحان الله او اعمی و نابینا خواهد بود؟! فرمود: خداوند او را از مسیر بهشت کور کرده است.(1)
«وَکَذَلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ یُؤْمِن بِآیَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَی»(2)
ابوبصیر گوید: به امام صادق(علیه السلام) [به دنبال حدیث پیشین] گفتم: مقصود از این آیه چیست؟ فرمود:
یعنی کسی که غیر امیرالمؤمنین(علیه السلام) را در ولایت آن حضرت شریک بداند، و به آیات پروردگار خود یعنی امامان بعد از امیرالمؤمنین(علیه السلام) ایمان نیاورده باشد، و از روی عناد از آنان پیروی نکند و ولایت آنان را نپذیرد، عذاب آخرت برای او سخت تر [از دیگران] و دائم خواهد بود….(3)
أَفَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَسَاکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّأُوْلِی النُّهَی
128 وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَکَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُسَمًّی 129 فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ
ص: 275
رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاء اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضَی 130 وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَی 131 وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا لَا نَسْأَلُکَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُکَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَی 132 وَقَالُوا لَوْلَا یَأْتِینَا بِآیَةٍ مِّن رَّبِّهِ أَوَلَمْ تَأْتِهِم بَیِّنَةُ مَا فِی الصُّحُفِ الْأُولَی 133 وَلَوْ أَنَّا أَهْلَکْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَی 134 قُلْ کُلٌّ مُّتَرَبِّصٌ
فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِیِّ وَمَنِ اهْتَدَی 135»
¬Kj
«أُوْلِی النُّهَی» یعنی اصحاب العقول، «لَکَانَ لِزَامًا» یعنی یلزمهم العذاب، و «وَأَجَلٌ مُسَمًّی» یعنی اگر اجل و مدّتی برای آنان تعیین نشده بود، عذاب آنان را می گرفت، و «وَأَجَلٌ مُسَمًّی» عطف بر کلمة است یعنی اگر وعده ی تأخیر عذاب و تعیین مدّت نشده بود، عذاب فوراً آنان را می گرفت، و «آنَاء اللَّیْلِ» یعنی ساعات اللیل، و «زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنیَا» یعنی زیبایی دنیا، و هر چیز نورانی را، زاهر گویند، و در اوصاف رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمده که آن حضرت «أزهر اللون» یعنی نیّر اللون بوده اند.
آیا برای هدایت آنان کافی نیست که بسیاری از نسلهای پیشین را (که طغیان و فساد کردند) هلاک نمودیم، و این ها در مسکنهای (ویران شده) آنان راه می روند! مسلّماً در این امر، نشانه های روشنی برای خردمندان است. (128) و اگر سنّت و تقدیر پروردگارت و ملاحظه زمان مقرّر نبود، عذاب الهی بزودی دامان آنان را می گرفت! (129) پس در برابر آنچه می گویند، صبر کن! و پیش از طلوع آفتاب، و قبل از غروب آن تسبیح و حمد
ص: 276
پروردگارت را بجا آور و همچنین (برخی) از ساعات شب و اطراف روز (پروردگارت را)تسبیح گوی باشد که (از الطاف الهی) خشنود شوی! (130) و هرگز چشمان خود را به نعمتهای مادّی، که به گروه هایی از آنان داده ایم، میفکن! این ها شکوفه های زندگی دنیاست تا آنان را در آن بیازماییم و روزی پروردگارت بهتر و پایدارتر است! (131) خانواده خود را به نماز فرمان ده و بر انجام آن شکیبا باش! از تو روزی نمی خواهیم (بلکه) ما به تو روزی می دهیم و عاقبت نیک برای تقواست! (132) گفتند: «چرا (پیامبر) معجزه و نشانه ای از سوی پروردگارش برای ما نمی آورد؟! (بگو:) آیا خبرهای روشنی که در کتاب های (آسمانی) نخستین بوده، برای آن ها نیامد؟! (133) اگر ما آنان را پیش از آن (که قرآن نازل شود) با عذابی هلاک می کردیم، (در قیامت) می گفتند: «پروردگارا! چرا پیامبری برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم، پیش از آنکه ذلیل و رسوا شویم!» (134) بگو: «همه (ما و شما) در انتظاریم! (ما در انتظار وعده پیروزی، و شما در انتظار شکست ما!) حال که چنین است، انتظار بکشید! امّا بزودی می دانید چه کسی از اصحاب صراط مستقیم، و چه کسی هدایت یافته است! (135)
«إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّأُوْلِی النُّهَی وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَکَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُسَمًّی * فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ…»(1)
امام کاظم(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «لِّأُوْلِی النُّهَی» امامان از آل محمّد(علیه السلام) هستند و هر کجا در قرآن «أُوْلِی النُّهَی» باشد، مقصود، آنان هستند.(2)
ص: 277
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّأُوْلِی النُّهَی» ما هستیم.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ» کلمه ی تأخیر عذاب است و اگر چنین نبود عذاب بر آنان [یعنی کفّار و یا مشرکین در بدر] نازل می شد، و مقصود از «لَکَانَ لِزَامًا» هلاکت و عذاب است.(2)
«فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاء اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ»(3)
اسماعیل بن فضل گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
بر هر مسلمانی واجب است، قبل از طلوع خورشید و قبل از غروب آن، ده مرتبه بگوید: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحُکم، یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ حَیٌّ لَا یَمُوتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ»؛ راوی گوید: من بعد از «وَ لَهُ الْحُکم وَ لَهُ الْحَمْدُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ»، «وَ یُمِیتُ وَ یُحْیِی» را اضافه نمودم و امام(علیه السلام) فرمود: همان گونه که من گفتم بخوان.(4)
ص: 278
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در پاسخ بعضی از یهود فرمود:
نماز صبح، به خاطر این است که خورشید بر دو شاخ شیطان طلوع می کند، از این رو خداوند مرا امر نموده که قبل از سجده کردن کافر در مقابل خورشید، امّت من نماز بخوانند و در مقابل خداوند سجده کنند. [از این رو قبل از غروب نیز که خورشید پرستان در مقابل خورشید سجده می کنند، نماز عصر خوانده می شود.](1)
زراره گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: مقصود از «آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ» چیست؟ فرمود:
مقصود نماز شب است. گفتم: «وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّکَ تَرْضی» به چه معناست؟
فرمود: نافله های روزانه است. گفتم: «وَ إِدْبارَ النُّجُومِ» فرمود: دو رکعت نافله صبح است.گفتم: «وَ أَدْبارَ السُّجُودِ»؟ فرمود: دو رکعت نافله مغرب است.(2)
ص: 279
«وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ…»(1)
امام صادق(علیه السلام) به عمروبن سعدبن هلال فرمود:
هرگز به کسانی که [از نظر مادّی] فوق تو هستند نگاه نکن و همین برای تو بس که خداوند به رسول خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ» و نیز می فرماید: «وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنیَا….»(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که آیه فوق نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مستقیم نشست و فرمود: کسی که تسلیم امر الهی و تقدیر او نباشد، باید از حسرت خود را هلاک کند، و کسی که چشم خود را به سوی متاع دنیایی که در دست مردم است بدوزد، اندوه او طولانی و غیظ او شفا پیدا نخواهد کرد، و کسی که معرفت به
ص: 280
نعمت های مادّی خدا نداشته باشد، عمر او کوتاه و عذاب او نزدیک خواهد بود!(1)
«وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْهَا لَا نَسْأَلُکَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَی»(2)
امام سجّاد(علیه السلام) فرمود:
آیه فوق درباره ی علی و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) نازل شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) [مدّت ها] قبل از اذان صبح در سحرها به درب خانه فاطمه(علیها السلام) می آمد و می فرمود: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ. وَ بَرَکَاتُهُ الصَّلَاةَ یَرْحَمُکُمُ اللَّه: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.»(3)
ودرروایت علی بن ابراهیم آمده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس نزول آیه فوق هر روز به درب خانه ی علی(علیه السلام) می آمد و می فرمود:
«السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ. وَ بَرَکَاتُهُ» و علی و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) می فرمودند: «وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ» سپس رسول
ص: 281
خدا(صلی الله علیه و آله) دست های مبارک به دو طرف درب خانه ی آنان می گذارد و می فرمود: «الصَّلَاةَ الصَّلَاةَ یَرْحَمُکُمُ اللَّهُ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً». و تا آخر عمر در مدینه این عمل ادامه داشت، و ابوالحمراء، خادم آن حضرت گوید: من شاهد آن بودم.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«لَا یَشْغَلْکَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَلٍ مَفْرُوضٍ» یعنی نباید رزقی که از ناحیه خداوند ضمانت شده است، شما را از عمل واجب باز دارد.(2)
در آیه فوق خداوند اوّل امر به نماز نموده و به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
خانواده خود را به نماز امر کن و بر آن پایدار و صابر باش، و به خاطر معاش و روزی، از نماز غافل مشو، چرا که ما نسبت به معاش و روزی، تو را مؤاخذه نمی کنیم بلکه ما روزی دهنده شما هستیم و عاقبت نیک برای اهل تقوا می باشد.
مؤلّف گوید:
آیه فوق از باب «ایّاک عنّی و اسمعی یا جاره» می باشد، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هرگز در امر نماز سستی و کوتاهی نمی کرد و به خاطر رزق و روزی نماز را از یاد نمی برد، بنابراین بر همه مسلمانان واجب و لازم است که خانواده و فرزندان
ص: 282
خود را امر به نماز بکنند و در این راه صابر و کوشا باشند، وگرنه نماز بین خانواده مورد بی اعتنایی و تضییع قرار می گیرد و این خطرناک ترین مشکل خانواده ها خواهد بود، چرا که خداوند می فرماید: «فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ * الَّذِینَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ * الَّذِینَ هُمْ یُرَاؤُونَ * وَیَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ».و ظاهر این آیه اعلان خطر و عذاب است برای ضایع کردن نماز،و به دنبال آن ریاکاری و جلوگیری از ماعون و اعمال خیر و احسان به مردم خواهد بود!! «أعاذنا الله من ذلک کله و لا حول و لا قوّة إلّا بالله.»
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
خداوند تبارک و تعالی به موسی(علیه السلام) فرمود: ای موسی! وصیّت مرا در چهار چیز حفظ کن… تا وقتی که نبینی کنوز و گنج های من تمام شده، برای روزی خود غمگین مباش.(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
نخستین چیزی که امّت مرا به آتش می فرستد، شهوت فرج و شهوت شکم است و بیشتر چیزی که سبب بهشت می شود، تقوا و حسن خلق است.(2)
ص: 283
و در روایتی نقل شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به ابی ذّر فرمود:
«و لو أنّ ابن آدم فرّ من رزقه کما یفرّ من الموت لیدرکه».یعنی اگر فرزند آدم از رزق خود فرار کند، همان گونه که از مرگ خود فرار می کند، رزق او به او خواهد رسید.(1)
«قُلْ کُلٌّ مُّتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِیِّ وَمَنِ اهْتَدَی»(2)
امام کاظم(علیه السلام) می فرماید: پدرم فرمود:
مقصود از «الصِّرَاطِ السَّوِیِّ» حضرت قائم [آل محمّد] -- صلوات الله علیه -- است، و مقصود از «وَمَنِ اهْتَدَی» نیزآن حضرت است، و کسی هدایت می یابد که با اطاعت از او هدایت شود، و این آیه مانند آیه «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ. وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی» می باشد، و مقصود: اهتدای به ولایت ماست.(3)
رَزین بن حبیش گوید: از امیرالمؤمنین -- صلوات الله علیه -- شنیدم که می فرمود:
هنگامی که میّت را داخل قبر می نمایند دو ملک به نام های: منکر و نکیر نزد او می آیند، و نخست از پروردگار او و سپس از پیامبر و از امام او سؤال می کنند، و اگر پاسخ صحیح بدهد نجات پیدا می کند، و اگر متحیّر شود
ص: 284
و نتواند پاسخ بدهد، او را عذاب می کنند؛ پس مردی گفت: اگر کسی خدا و پیامبر خود را شناخته باشد حال او چگونه خواهد بود؟ فرمود: او مُذَبذَب است، نه داخل گروه اهل نجات است و نه داخل گروه اهل عذاب است او گم راه خواهد بود؛ سپس این آیه را تلاوت فرمود: «مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا» و این شخص نیز راه نجاتی ندارد.»
همان گونه که به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفته شد:
ولیّ ما در این کیست؟ و آن حضرت فرمود: ولیّ شما در این زمان علیّ(علیه السلام) است و بعد از او نیز برای هر زمانی حجّتی و عالمی است که خداوند به وسیله او حجّت را بر مردم تمام می کند، و این صحیح نیست که برخی از افراد گم راه همانند گم راهان پیشین که چون پیامبرانشان از دنیا می رفتند می گفتند: «رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَی». و این از ضلالت و گم راهی آنان و جهالت شان به آیات الهی یعنی اوصیای پیامبران بود و خداوند در پاسخ آنان فرمود: «قُلْ تَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِیِّ وَمَنِ اهْتَدَی»، و تربّص و انتظار آنان این بود که می گفتند: «ما از معرفت به اوصیا معذور هستیم، تا امام خود را بشناسیم» و خداوند آنان را ملامت نموده، چرا که اوصیاء همان اصحاب صراط هستند که نزد صراط می ایستند، و احدی داخل بهشت نمی شود مگر آن که آنان را هنگام میثاق شناخته باشند، و خداوند در کتاب خود آنان را معرّفی نموده و می فرماید: «وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ» و آنان گواهان بر اولیای خود هستند، و پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) شهید و شاهد بر آنان است، همان گونه که در میثاق از آنان
ص: 285
پیمان گرفته شده و خداوند می فرماید: «فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً….»(1)
ص: 286
محل نزول: مکّه.
تعداد آیات: 112 آیه به قرائت اهل کوفه و 111 آیه به قرائت دیگران، و آیه مورد اختلاف «ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لا یَضُرُّکُمْ» می باشد. (1)
ثواب قرائت سوره ی انبیاء
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که از روی محبّت سوره ی انبیاء را قرائت کند، او همراه با جمیع پیامبران در بهشت خواهد بود، و در تمام عمر در چشم مردم عزیز می باشد.(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که سوره ی انبیاء را قرائت کند، خداوند حساب او را آسان و هر پیامبری که
ص: 287
نام او در این سوره برده شده، به او سلام می کند و با او مصافحه می نماید، و هر کس آن را روی پوست آهو [و غیر آن] بنویسد و بخوابد از خواب خود بیدار نمی شود مگر آن که به اذن الهی در خواب عجایب شیرین و با مسرّتی را خواهد دید.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که این سوره را روی پوست آهویی بنویسد و به کمر خود ببندد و بخوابد، از خواب بیدار نخواهد شد، مگر آن که آن نوشته از کمر او برداشته می شود [و مشکلات او اصلاح می گردد]. و خواندن این سوره برای بیماران و کسانی که به خواب نمی روند مؤثّر خواهد بود، و به اذن خداوند شفا خواهند یافت.(2)
ص: 288
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مَّعْرِضُونَ 1 مَا یَأْتِیهِم مِّن ذِکْرٍ مَّن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یَلْعَبُونَ 2 لَاهِیَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّواْ النَّجْوَی الَّذِینَ ظَلَمُواْ هَلْ هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ 3 قَالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّمَاء وَالأَرْضِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ 4 بَلْ قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْیَأْتِنَا بِآیَةٍ کَمَا أُرْسِلَ الأَوَّلُونَ 5 مَا آمَنَتْ قَبْلَهُم مِّن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَفَهُمْ یُؤْمِنُونَ 6 وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ 7 وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَّا یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ 8 ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ فَأَنجَیْنَاهُمْ وَمَن نَّشَاء وَأَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ 9 لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَابًا فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ 10 وَکَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْیَةٍ کَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِینَ 11 فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُم مِّنْهَا یَرْکُضُونَ 12 لَا تَرْکُضُوا وَارْجِعُوا إِلَی مَا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَمَسَاکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْأَلُونَ 13 قَالُوا یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ 14
ص: 289
فَمَا زَالَت تِّلْکَ دَعْوَاهُمْ حَتَّی جَعَلْنَاهُمْ حَصِیدًا خَامِدِینَ 15 وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ 16 لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لَّاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن کُنَّا فَاعِلِینَ 17 بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ 18
¬Kj
«قَصم» به معنای شکستن است، و «قاصم الجبابرة» یعنی درهم شکننده ی جبّاران، و «إنشاء» به معنای ایجاد است، و اختراع و ابداع نیز به همین معناست، و «رَکض» دویدن با شدّت است، و «رَکَضَ دابّته» یعنی ضربها حتّی تعدو، و «ارتکاض الصبّی» اضطرا به فی الرحم، و «ترفه» به معنای نعمت است، و «مُترَف» به معنای متنعّم است، و «زاهق» به معنای هالک است و به معنای سمین نیز می آید، و «یَدمغه» از «دمغ» به معنای شکستن سر تا دماغ است، و «دَمَغَهَ یَدمَغُهُ» إذا أصاب دماغه.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
حساب مردم به آنان نزدیک شده، در حالی که در غفلتند و روی گردانند! (1) هیچ یادآوری تازه ای از طرف پروردگارشان برای آن ها نمی آید، مگر آنکه با بازی (و شوخی) به آن گوش می دهند! (2) این در حالی است که دل های شان در لهو و بی خبری فرو رفته است! و ستمگران پنهانی نجوا کردند (و گفتند): «آیا جز این است که او بشری همانند شماست؟! آیا به سراغ سحر می روید، با این که (چشم دارید و) می بینید؟! (3) (پیامبر) گفت: «پروردگارم همه سخنان را، چه در آسمان باشد و چه در زمین، می داند و او شنوا و داناست!» (4) آن ها گفتند: «(آنچه محمّد(صلی الله علیه و آله)
ص: 290
آورده وحی نیست) بلکه خوابهایی آشفته است! اصلًا آن را بدروغ به خدا بسته نه، بلکه او یک شاعر است! (اگر راست می گوید) باید معجزه ای برای ما بیاورد همان گونه که پیامبران پیشین (با معجزات) فرستاده شدند!» (5) تمام آبادیهایی که پیش از این ها هلاک کردیم (تقاضای معجزات گوناگون کردند، و خواسته آنان عملی شد، ولی) هرگز ایمان نیاوردند آیا این ها ایمان می آورند؟! (6) ما پیش از تو، جز مردانی که به آنان وحی می کردیم، نفرستادیم! (همه انسان بودند، و از جنس بشر!) اگر نمی دانید، از آگاهان بپرسید. (7) آنان را پیکرهایی که غذا نخورند قرار ندادیم! عمر جاویدان هم نداشتند! (8) سپس وعده ای را که به آنان داده بودیم، وفا کردیم! آن ها و هر کس را که می خواستیم (از چنگ دشمنانشان)نجات دادیم و مسرفان را هلاک نمودیم! (9) ما بر شما کتابی نازل کردیم که وسیله تذکّر (و بیداری) شما در آن است! آیا نمی فهمید؟! (10) چه بسیار آبادیهای ستمگری را در هم شکستیم و بعد از آن ها، قوم دیگری روی کار آوردیم! (11) هنگامی که عذاب ما را احساس کردند، ناگهان پا به فرار گذاشتند! (12) (گفتیم:) فرار نکنید و به زندگی پر ناز و نعمت، و به مسکنهای پر زرق و برقتان بازگردید! شاید (سائلان بیایند و) از شما تقاضا کنند (شما هم آنان را محروم بازگردانید)! (13) گفتند: «ای وای بر ما! به یقین ما ستمگر بودیم!» (14) و هم چنان این سخن را تکرار می کردند، تا آن ها را درو کرده و خاموش ساختیم! (15) ما آسمان و زمین، و آنچه را در میان آن هاست از روی بازی نیافریدیم! (16) (بفرض محال) اگر می خواستیم سرگرمی انتخاب کنیم، چیزی متناسب خود انتخاب می کردیم! (17) بلکه ما حق را بر سر باطل می کوبیم تا آن را هلاک سازد و این گونه، باطل محو و نابود می شود! امّا وای بر شما از توصیفی که (درباره خدا و هدف آفرینش) می کنید! (18)
ص: 291
«اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مَّعْرِضُونَ * لَاهِیَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّواْ النَّجْوَی الَّذِینَ ظَلَمُواْ هَلْ هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ»(1)
علی بن ابراهیم در تفسیر «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ…» می فرماید:
یعنی قیامت و ساعت و حساب نزدیک است.
و صاحب مجمع البیان می فرماید:
قیامت به این خاطر قریب و نزدیک شمرده شده که یکی از اشراط ساعت، مبعث رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می باشد و آن انجام گرفته و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: مبعوث شدن من و قیامت مانند این دو انگشت من است [که در کنار همدیگر قرار دارند.](2)
از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«إِنَ الدُّنْیَا قَدْ وَلَّتْ حَذَّاءَ [سریعة] فَلَمْ یَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ کَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ». یعنی، دنیا با سرعت رو از شما گردانده و چیزی از آن باقی نمانده مگر به اندازه ی آبی که تَهِ ظرف می ماند.(3)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه «إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» فرمود:
مقصود، دشمنی آنان با اهل بیت و ظلم به آنان بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است،
ص: 292
چنان که خداوند می فرماید: «وَأَسَرُّواْ النَّجْوَی الَّذِینَ ظَلَمُواْ هَلْ هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ.»(1)
«فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»(2)
زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
به خدا سوگند مائیم اهل ذکر. گفتم: شما مسئول هستید؟ فرمود: آری. گفتم: سؤال کنندگان ما هستیم؟ فرمود: آری. گفتم: پس بر ما واجب است که از شما سؤال کنیم؟ فرمود: آری. گفتم: و بر شما واجب است که جواب بدهید؟ فرمود: این به اختیار ماست، اگر بخواهیم جواب می دهیم و اگر نخواهیم جواب نمی دهیم. سپس این آیه را تلاوت نمود: «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ.»(3)
محمّدبن مسلم گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: گروهی بین ما هستند که گمان می کنند: «أَهْلَ الذِّکْرِ» در آیه «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» یهود و نصارا هستند؟
ص: 293
امام(علیه السلام) فرمود:
«اگر این گونه باشد آنان شما را به دین خود دعوت می کنند» سپس با دست خود به سینه خویش اشاره نمود و فرمود: اهل ذکر ماییم و ماییم مسئولون، و ذکر، دو معنا دارد، 1. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چنان که خداوند می فرماید: «ذکراً رسولاً»، 2. قرآن، چنان که می فرماید: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ». (بنابراین آنان اهل قرآن و اهل پیامبرند، و در سوره نحل تفصیل این معنا گذشت.)(1)
«لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَابًا فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ»(2)
امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «فِیهِ ذِکْرُکُمْ» اطاعت شما [شیعیان] از امام و پیشوای بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) است که سبب عزّت شما می باشد.(3)
ص: 294
برخی از بزرگان گفته اند:
«معنای این آیه این است که اطاعت از امام حقّ، بعد از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) سبب
ذکر و شرافت شما است.»(1)
«وَکَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْیَةٍ کَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِینَ *… یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ…»(2)
حضرت زین العابدین(علیه السلام) درباره ی زهد در دنیا می فرماید:
خداوند در کتاب خود به گوش شما رسانده است که او با ستمکاران از اقوام پیشین چه کرده! چنان که می فرماید: «وَکَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْیَةٍ کَانَتْ ظَالِمَةً» و مقصود اهل قریه است، تا این که می فرماید: «فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُم مِّنْهَا یَرْکُضُونَ» یعنی چون عذاب ما را احساس کردند ناگهان فرار نمودند، و خداوند به آنان می فرماید: «لَا تَرْکُضُوا وَارْجِعُوا إِلَی مَا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَمَسَاکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْأَلُونَ» [و این نوعی تحقیر است نسبت به آنان] و چون عذاب بر آنان فرود آمد، گفتند: «یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ» و این گونه بود سخن آنان، تا ما با عذاب خود آنان را درو کردیم وهلاک شدند «فَمَا زَالَت تِّلْکَ دَعْوَاهُمْ حَتَّی جَعَلْنَاهُمْ حَصِیدًا خَامِدِینَ» سپس فرمود: به خدا سوگند این آیات موعظه و اعلان خطر است، اگر شما پند بگیرید و بترسید؟!(3)
ص: 295
بدر بن خلیل گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که در تفسیر «فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها یَرْکُضُون…» فرمود:
هنگامی که قائم ما؟عج؟ قیام می کند، به سراغ بنی امیّه -- در شام -- می فرستد، و آنان به روم فرار می کنند و رومیان به آنان می گویند: ما شما را راه نمی دهیم تا به نصرانیّت در آیید» پس آنان صلیب به گردن می آویزند و نصرانی می شوند، و چون اصحاب مهدی قائم؟عج؟ رومیان را می یابند،آنان در خواست امان و صلح می کنند، و اصحاب قائم؟عج؟ به آنان می گویند: به شما امان نمی دهیم تا کسانی که از ما نزد شما هستند را به ما باز گردانید و چون چنین می کنند، به
آنان می گویند: «باید گنج هایی را که از آن ها اطلاع دارید معرّفی کنید» و آنان در این هنگام می گویند: «یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ…» و این سخن را همواره می گویند تا با شمشیر به دست اصحاب مهدی کشته می شوند…(1)
ص: 296
«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ * لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا…»(1)
عبد الأعلی گوید:
از امام صادق(علیه السلام) درباره ی غنا سؤال کردم و گفتم: مخالفین [یعنی اهل سنّت] گمان کرده اند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اجازه داده که گفته شود:
«جئناکم، جئناکم -- حیّونا حیّونا نحیّکم»؟ فرمود: دروغ می گویند، چرا که خداوند می فرماید: «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ * لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لَّاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن کُنَّا فَاعِلِینَ * بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ» سپس فرمود: «وای بر فلانی از این سخنانی که می گوید». عبد الأعلی گوید: آن شخص در مجلس حاضر نبود.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هرگز باطلی مقابل حق قرار نمی گیرد، جز آن که حق بر باطل غالب خواهد بود، چرا که خداوند می فرماید: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ.»(3)
ص: 297
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«مَنْ صَارَعَ الْحَقَ صَرَعَه» یعنی کسی که با حق کشتی بگیرد، حق او را زمین می زند.(1)
و در روایتی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«مَا تَدَارَأَ اثْنَانِ فِی أَمْرٍ قَطُّ، فَأَعْطی أَحَدُهُمَا النَّصَفَ من صَاحِبه فَلَمْ یَقْبَلْ مِنْهُ، إِلَّا أُدِیلَ مِنْهُ». یعنی هرگز دو نفر با همدیگر نزاع نمی کنند که یکی از آنان به رفیق خود انصاف بدهد [و به حق راضی باشد] و آن دیگری سخن او را نپذیرد، مگر آن که مغلوب خواهد شد.(2)
وَلَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لَا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلَا یَسْتَحْسِرُونَ 19 یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لَا یَفْتُرُونَ 20 أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِّنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنشِرُونَ 21 لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ 22 لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ 23 أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ هَذَا ذِکْرُ مَن مَّعِیَ وَذِکْرُ مَن قَبْلِی بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ 24 وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لَاإِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ 25 وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ 26 لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ 27 یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی وَهُم مِّنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ 28 وَمَن یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلَهٌ مِّن دُونِهِ فَذَلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذَلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ 29 أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا
ص: 298
رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلَا یُؤْمِنُونَ 30 وَجَعَلْنَا فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِیهَا فِجَاجًا سُبُلًا لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ 31 وَجَعَلْنَا السَّمَاء سَقْفًا مَّحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آیَاتِهَا مُعْرِضُونَ 32 وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ 33 وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ 34 کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ 35 وَإِذَا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُوًا أَهَذَا الَّذِی یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ
وَهُم بِذِکْرِ الرَّحْمَنِ هُمْ کَافِرُونَ 36»
¬Kj
«استحسار» به معنای ناتوانی و از پای در آمدن است، و «رواسی» به معنای کوه هاست، و «راسیه» به معنای ثابته است، و «مَید» به معنای اضطراب در جهات است، و «فَجّ» به معنای طریق وسیع بین دو کوه است، و «فلک» در اصل به معنای هر چیز مدوّر است، و «فلکة المغزل» به خاطر دائره بودن آن است، و سباحه و عوم و سبح و جری به معنای شناور بودن است، و «هَزْو» و سخریّه به یک معناست.
از آن اوست آنان که در آسمان ها و زمینند! و آن ها که نزد اویند [فرشتگان] هیچ گاه از عبادتش استکبار نمی ورزند، و هرگز خسته نمی شوند. (19) (تمام) شب و روز را تسبیح می گویند و سست نمی گردند. (20) آیا آن ها خدایانی از زمین برگزیدند که (خلق می کنند و) منتشر می سازند؟! (21) اگر در آسمان و زمین، جز «اللَّه» خدایان
ص: 299
دیگری بود، فاسد می شدند (و نظام جهان به هم می خورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصیفی که آن ها می کنند! (22) هیچ کس نمی تواند بر کار او خرده بگیرد ولی در کارهای آن ها، جای سؤال و ایراد است! (23) آیا آن ها معبودانی جز خدا برگزیدند؟! بگو: «دلیلتان را بیاورید! این سخن کسانی است که با من هستند، و سخن کسانی [پیامبرانی] است که پیش از من بودند!» امّا بیشتر آن ها حق را نمی دانند و به همین دلیل (از آن) روی گردانند. (24) ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر این که به او وحی کردیم که: «معبودی جز من نیست پس تنها مرا پرستش کنید.» (25) آن ها گفتند: «خداوند رحمان فرزندی برای خود انتخاب کرده است»! او منزه است (از این عیب و نقص) آن ها [فرشتگان] بندگان شایسته اویند. (26) هرگز در سخن بر او پیشی نمی گیرند و (پیوسته) به فرمان او عمل می کنند. (27) او اعمال امروز و آینده و اعمال گذشته آن ها را می داند و آن ها جز برای کسی که خدا راضی (به شفاعت برای او) است شفاعت نمی کنند و از ترس او بیمناکند. (28) و هر کس از آن ها بگوید: «من جز خدا، معبودی دیگرم»، کیفر او را جهنّم می دهیم! و ستمگران را این گونه کیفر خواهیم داد. (29) آیا کافران ندیدند که آسمان ها و زمین به هم پیوسته بودند، و ما آن ها را از یکدیگر باز کردیم و هر چیز زنده ای را از آب قرار دادیم؟! آیا ایمان نمی آورند؟! (30) و در زمین، کوه های ثابت و پابرجایی قرار دادیم، مبادا آن ها را بلرزاند! و در آن، درّه ها و راه هایی قرار دادیم تا هدایت شوند! (31) و آسمان را سقف محفوظی قرار دادیم ولی آن ها از آیات آن روی گردانند. (32) او کسی است که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید هر یک در مداری در حرکتند! (33) پیش از تو (نیز) برای هیچ انسانی جاودانگی قرار ندادیم (وانگهی آن ها که انتظار مرگ تو را می کشند،) آیا اگر تو بمیری، آنان جاوید خواهند
ص: 300
بود؟! (34) هر انسانی طعم مرگ را می چشد! و شما را با بدیها و خوبیها آزمایش می کنیم و سرانجام بسوی ما بازگردانده می شوید! (35) هنگامی که کافران تو را می بینند، کاری جزاستهزا کردن تو ندارند (و می گویند:) آیا این همان کسی است که سخن از خدایان شما می گوید؟! در حالی که خودشان ذکر خداوند رحمان را انکار می کنند. (36)
«وَلَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لَا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ…»(1)
حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید:
ملائکه معصوم و محفوظ از کفر و کارهای زشت هستند، و این به خاطر الطاف الهی به آنان است و خداوند درباره ی آنان می فرماید: «لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ. وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ» و نیز درباره ی آنان می فرماید: «وَلَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ [یعنی ملائکة] لَا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلَا یَسْتَحْسِرُونَ* یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لَا یَفْتُرُونَ.»(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند تبارک و تعالی را ملائکه ای است که هر قسمت از بدن آنان خدای؟عز؟ را با صداهای گوناگون، تسبیح و حمد می گوید، و آنان [از خشوعی که دارند]
ص: 301
سرهای خود را به آسمان بالا نمی کنند، و نیز سرهای خود را به طرف پاهای خود پایین نمی اندازند، به خاطر گریه و ترس از خداوند؟عز؟.(1)
امام سجّاد(علیه السلام) ضمن حدیث طولانی درباره ی خلقت عرش می فرماید:
عرش را هشت پایه است و بر هر پایه و رکنی از آن، ملائکه مأمورند که عدد آنان را جز خداوند نمی داند، و آنان شب و روز خدا را تسبیح می کنند و خسته نمی شوند!(2)
از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد: آیا ملائکه می خوابند؟ فرمود:
جز خداوند هر موجود زنده ای می خوابد، ملائکه نیز می خوابند.گفتم: خداوند می فرماید: «یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لَا یَفْتُرُونَ»؟ فرمود: می خوابند و لکن نفس های آنان تسبیح است.(3)
ص: 302
و در حدیث معراج آمده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
سپس با جبرئیل به ملائکه ای برخورد کردیم که خداوند هر گونه می خواسته آنان را آفریده، و صورت های شان را هر گونه می خواسته قرار داده است، و هیچ بخشی از بدن های آنان نبود مگر آن که تسبیح و حمد خدا را با صداهای بلند و لغات گوناگون با گریه و خوف از خدا انجام می داد، و من از جبرئیل از احوال آنان سؤال نمودم و او گفت: «همین گونه که می بینی آن ها خلق شده اند، و هرگز یکی از آنان تا کنون با ملکی که در کنار اوست سخن نگفته است، و هرگز از خوف خداوند سرهای خود را بالا و یا پایین نبرده اند» پس من بر آنان سلام کردم و آنان با اشاره ی سر به من جواب دادند و از خشوعی که داشتند به من نگاه نکردند، پس جبرئیل به آنان گفت: این محمّد پیامبر رحمت است و خداوند او را به رسالت و نبوّت بر بندگان خود مبعوث نموده و او خاتم پیامبران و آقای آنان است، آیا با او سخن نمی گوئید؟ و چون این سخن را از جبرئیل شنیدند روی خود را به من کردند و سلام نمودند و مرا گرامی داشتند و به من و امّت من
بشارت به خیر و سعادت دادند.(1)
ص: 303
«لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ»(1)
هشام بن حکم گوید: امام صادق(علیه السلام) در پاسخ یکی از منکرین توحید فرمود:
اگر بگویی خداوند متعدد است [و دو خدا عالم را تدبیر می نمایند] جز این نیست که یا هر دو را قدیم و قویّ بدانی و یا هر دو را ضعیف بدانی و یا یکی از آنان را قوی و دیگری را ضعیف بدانی، پس اگر هر دو قوی باشند برای چه یکی از آنان دیگری را از بین نمی برد تا خود تدبیر عالم را به دست بگیرد؟ و اگر بگویی یکی از آنان قویّ و دیگری ضعیف است ثابت می شود که آن قوی حاکم و صاحب تدبیر است، چرا که به اعتقاد تو دیگری ضعیف می باشد، از سویی اگر بگویی آنان دو خدایند، باید یا بگویی: از هر جهت متفّق هستند و یا متفّرق و مختلف اند؟ و چون ما عالم را منظّم می بینیم و در جریان و حرکت شب و روز و خورشید و ماه اختلالی نمی یابیم،معلوم می شود که مدبّر یکی است، و اگر تو ادعای خلاف توحید بکنی باید دلیلی برای عدم نظم بیاوری تا بتوانی دو خدا و دو مدبّر را تصوّر کنی و در آن صورت مواضع عدم نظم چیز سوّمی خواهد بود و اگر مدّعی سه خدا شوی باز این معنا تکرار می شود و باید معتقد به پنج خدا و… باشی و آن بی نهایت خواهد بود.(2)
ص: 304
هشام بن حکم گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: دلیل بر توحید و یگانگی خدا چیست؟ فرمود:
اتصّال تدبیر و تمامیّت و کمال صنع، و تدبیر [صحیح]، چنان که خداوند می فرماید: «لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا.»(1)
امام صادق(علیه السلام) در حدیث اهلیلجه می فرماید:
اگر خدای دیگری جز خدای واحد می بود، هر کدام آنان هر چه را می خواست خلق می کرد «لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ» و یکی بر دیگری سلطه و قدرت پیدا می کرد و او را از بین می برد «وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ» و هر کدام کار دیگری را فاسد و دگرگون می نمود «و لأفسد کُلُ وَاحِدٍ مِنْهُمَا عَلَی صَاحِبِهِ.»(2)
ص: 305
«لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ * أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ…»(1)
ابن اذینه گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم درباره ی قضا و قدر چه می فرمایید؟ فرمود:
می گویم: خدای تبارک و تعالی هنگامی که در قیامت مردم را جمع می کند، از آنچه به آنان دستور داده سؤال می کند و از چیزهایی که بر آنان قضا و تقدیر نموده سؤال نمی کند.(2)
جابر جعفی گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: ای فرزند رسول خدا! ما مشاهده می کنیم که برخی از فرزندان، مرده به دنیا می آیند، و برخی با خلقت ناقص، و برخی نابینا و گنگ و کر، و برخی چون به دنیا می آیند می میرند، و برخی تا نزدیک بلوغ زنده می مانند، و برخی به پیری می رسند، علّت آن چیست؟! امام(علیه السلام) فرمود:
خداوند به تدبیر و خلقت، اولی و سزاوارتر از مردم است، چرا که او خالق و مالک آنان است، بنابراین او هر کس را از عمر [و یا ادامه عمر] منع کند، حقّی از او ضایع ننموده، چرا که طلبی نداشته است، و کسی را که به او عمر داده، او نیز طلبی از خداوند نداشته است و خداوند به او تفضّل و احسان
ص: 306
نموده است و اگر به کسی تفضّل نکند خلاف عدل او نخواهد بود، «وَلَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ.»
جابر گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: ای فرزند رسول خدا! چگونه است که خداوند از کار خود سؤال نمی شود؟ فرمود:
به خاطر این که او کار خلاف حکمت و صواب انجام نمی دهد، و اوست: متکبّر و جبّار و واحد قهّار، پس کسی که در خود از قضای الهی سختی وحرجی احساس می کند، کافر شده است، و کسی که چیزی از افعال و تقدیرات خداوند را انکار کند و ناپسند بداند [حکمت] خدا را انکار کرده است.(1)
حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید: خداوند تبارک و تعالی می فرماید:
ای فرزند آدم! تو با مشیّت من، آنچه می خواهی را اراده می کنی، و با نیروی من واجبات مرا انجام می دهی، و با نعمت من قدرت بر معصیت من پیدا
ص: 307
می کنی، و من تو را شنوا و بینا و توانا قرار دادم، و آنچه از خوبی به تو برسد از خداوند است، و آنچه بدی به تو برسد و گناه بکنی، از ناحیه تو خواهد بود، چرا که من به حسنات تو سزاوارتر از تو هستم و تو به گناهان خود سزاوارتر از من هستی و به این خاطر است که احدی حق ندارد از کار من سؤال کند [و مرا مؤاخذه کند] و لکن مردم مورد سؤال و مؤاخذه می شوند. «لَا أُسْأَلُ عَمَّا أفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ.»(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «هَذَا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی» می فرماید:
مقصود از «مَنْ مَعِیَ» موجودین هستند و مقصود از «ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی» گذشتگان می باشند.(2)
«وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ…»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از آیه فوق نصارا هستند که گفتند: «إِنَ الْمَسِیحَ ابْنُ اللَّهِ» و یهود هستند که گفتند: «عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ» و نیز کسانی هستند که درباره ی ائمّه(علیهم السلام) غلوّ نمودند، [و نیز گروهی مانند مشرکین ملائکه را دختران خدا نامیدند] و خداوند خود را تنزیه نموده و می فرماید: «سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ» یعنی
ص: 308
خداوند منزّه است از این که فرزندی داشته باشد وکسانی را که گمان کردند فرزندان خدا هستند آنان بندگان مکرّم خداوندند، و در سوره زمر نیز خداوند پاسخ آنان را داده و می فرماید: «لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً -- لَاصْطَفی مِمَّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ.»(1)
اصبغ بن نباته گوید:
ما پشت سر امیرالمؤمنین(علیه السلام) حرکت می کردیم و مردی از قریش با ما بود و گفت: یا امیرالمؤمنین! شما گروهی از مردم را کشتید، و اطفالی را یتیم کردید، و کردید آنچه کردید؟! پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) به او توجّه نمود و فرمود: «إِخْسَأ».
و ناگهان آن مرد سگ سیاهی شد و به آن حضرت پناهنده شد و دم خود را تکان می داد، پس امیر المؤمنین(علیه السلام) او را دید و به او ترحّم نمود و لب های مبارک خود را حرکت داد و آن مرد به حال اوّل بازگشت، پس دیگری به آن حضرت گفت: یا امیرالمؤمنین شما چنین قدرتی دارید و معاویه با شما دشمنی می کند؟! امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «نَحْنُ عِبَادُ اللَّهِ مُکْرَمُونَ لَا نَسْبِقُهُ بِالْقَوْلِ وَ نَحْنُ بِأَمْرِهِ عَامِلُونَ» یعنی ما بندگان گرامی خدا هستیم و بر کار خدا پیشی نمی گیریم و سخنی خلاف او نمی گوییم و به دستور او عمل می نماییم.(2)
ص: 309
مؤلّف گوید:
به همین مضمون روایت دیگری نیز قبل از این روایت در خرائج نقل شده است.(1)
«لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ * یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَایَشْفَعُونَ…» (2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در یکی از خطبه های خود می فرماید:
خداوند پس از مقام پیامبر(صلی الله علیه و آله) عده ای از بندگان خود را مخصوص به کرامت و علوّ مقام و مرتبه رسول خود نموده و آنان را دعوت کنندگان مردم به سوی خود و راهنمایان آنان در هر قرن و زمانی قرار داده است، و خلقت آنان را قبل از عالم ذرّ، به صورت انوار آفریده و ناطق به تمجید و تحمید و شکر خود نموده است و آنان را حجّت های خویش بر همه اهل توحید و اهل عبودیّت معرّفی کرده و موجودات عالم [جز انسان] را با لغات گوناگون ناطق به فضائل آنان و ربوبیّت خود و خضوع در پیشگاه «فاطر الأرضین و السماوات» وا داشته است و اولیای خود را شاهد بر خلّاقیّت خویش نموده
ص: 310
و آنان را بر هر چه می خواسته ولایت داده و نیز آنان بندگانی [مطیع و] بیان کننده و تراجم مشیّت و اراده ی خود قرار داده که «لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ * یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی وَهُم مِّنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ.»(1)
حضرت هادی(علیه السلام) در زیارت امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
[زائر آن حضرت باید بگوید:] «یَا وَلِیَ اللَّهِ إِنَ لِی ذُنُوباً کَثِیرَةً فَاشْفَعْ لِی إِلَی رَبِّکَ عزّوجلّ، فَإِنَ لَکَ عِنْدَ اللَّهِ مَقَاماً مَحْمُوداً، وَ إِنَّ لَکَ عِنْدَ اللَّهِ جَاهاً وَ شَفَاعَةً، وَ قَالَ الله تَعَالَی: «وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی.»(2)
ص: 311
«وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی وَهُم مِّنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ»(1)
حضرت رضا(علیه السلام) از پدران خود از امیرالمؤمنین(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
«هر کس ایمان به حوض من نداشته باشد، خدا او را وارد بر حوض من نکند، و هر کس ایمان به شفاعت من نداشته باشد، خداوند او را به شفاعت من نرساند» سپس فرمود: «شفاعت من تنها برای اهل کبائر از امّت من است، و امّا نیکوکاران، نیازی به شفاعت من نخواهند داشت.»
حسین بن خالد راوی حدیث گوید: به حضرت رضا(علیه السلام) گفتم: ای فرزند رسول خدا! معنای آیه «وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی» چیست؟ فرمود:
«لَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی دِینَه». یعنی شفاعت نمی کنند مگر برای کسانی که دین شان مورد قبول و رضایت باشد. [و شیعه دوازده امامی باشند.](2)
محمّدبن ابی عمیر گوید: از حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
مخلّد در آتش دوزخ نخواهند بود، مگر اهل کفر و انکار حق و اهل ضلالت و شرک، و از مؤمنین هر کس از گناهان کبیره پرهیز کند، صغائر از او سؤال نمی شود، چنان که
ص: 312
خداوند می فرماید: «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیماً». گفتم: ای فرزند رسول خدا! شفاعت برای چه کسانی از مؤمنین خواهد بود؟ فرمود: پدرم از پدران خود از علیّ(علیه السلام) نقل نمود که فرمود: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود: شفاعت من مخصوص به اهل کبائر از امّتم می باشد، و امّا نیکوکاران و محسنین را نیازی به شفاعت من نیست.
ابن ابی عمیر گوید: به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: چگونه شفاعت اختصاص به اهل کبائر دارد، در حالی که خداوند متعال می فرماید: «وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی» و کسی که اهل کبائر باشد، مورد رضایت خدا نیست؟! فرمود:
ای ابا احمد! هیچ مؤمنی نیست که مرتکب گناهی شود، مگر آن که پشیمان خواهد شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده است: «کَفی بِالنَّدَمِ تَوْبَةً» یعنی برای توبه، پشیمانی کافیست و نیز فرموده است: «مَنْ سَرَّتْهُ حَسَنَةٌ وَ سَاءَتْهُ سَیِّئَةٌ فَهُوَ مُؤْمِنٌ» یعنی «هر کس از کار نیک خشنود شود و از کار بد پشیمان گردد مؤمن خواهد بود» و کسی که از گناه خود پشیمان نباشد مؤمن نخواهد بود، و شفاعت برای او واجب نخواهد شد، و او ظالم محسوب می شود و خداوند می فرماید: «ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ» گفتم: ای فرزند رسول خدا! چگونه کسی که از گناه خود نادم نباشد مؤمن نیست؟ فرمود: ای ابا احمد! کسی که مرتکب گناه کبیره شود و بداند کیفر خواهد شد، قطعاً پشیمان خواهد بود و چون پشیمان می شود تائب و مستحقّ شفاعت می گردد، و اگر از گناه خود پشیمان نشود و اصرار به گناه داشته باشد، بخشوده نمی شود، چرا که او مؤمن به عقوبت و کیفر گناه خود نیست و اگر مؤمن به عقوبت می بود، پشیمان می شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «لَا کَبِیرَةَ مَعَ الِاسْتِغْفَارِ وَ
ص: 313
لَا صَغِیرَةَ مَعَ الْإِصْرَارِ» و امّا این که خداوند می فرماید: «وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی» یعنی «لَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی دِینَه» و دین اقرار به جزا، نسبت به حسنات و سیّئات است، پس کسی که دین او مورد رضایت خداوند است قطعاً پس از گناه پشیمان می شود، چرا که به قیامت و عقاب معرفت دارد.(1)
ص: 314
«أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ»(1)
مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد نقل نموده که عمروبن عبید [عالم و فقیه اهل تسنّن] نزد امام باقر(علیه السلام) آمد تا با سؤالات خود آن حضرت را بیازماید، پس گفت: فدای شما شوم معنای آیه «أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ…» چیست؟ ورتق و فتق چه معنایی دارد؟ امام باقر(علیه السلام) فرمود:
آسمان نخست بسته بود و بارانی نمی بارید، و زمین نیز بسته بود و گیاهی در آن نمی رویید. پس عمروبن عبید ناتوان شد و چیزی نگفت، و باز سؤال کرد و گفت: فدای شما شوم! مقصود از غضب الهی در آیه «وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوی» چیست؟ امام باقر(علیه السلام) فرمود: غضب خداوند عقاب اوست، و اگر کسی گمان کند که چیزی خدا را تغییر می دهد، کافر شده است.(2)
شیخ مفید؟ره؟ در کتاب اختصاص با سند خود از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مردی از یهود نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: «ای محمّد! تو گمان کرده ای
ص: 315
که رسول خدا هستی و همانند موسی به تو وحی می شود؟» رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود: «آری، من آقای فرزندان آدم هستم و فخری نمی کنم و من خاتم پیامبران و پیشوای متقیّن و رسول ربّ العالمین هستم.» مرد یهودی گفت: آیا فرستاده ی خدا به عرب هستی و یا به عجم و یا به ما؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:من فرستاده خداوند به همه مردم هستم.
سپس مرد یهودی سؤالاتی کرد و پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) به او پاسخ داد و پس از شنیدن هر پاسخی، مرد یهودی می گفت: «صدّقت یا محمّد» سپس گفت: به من بگویید: فضل شما بر پیامبران چیست؟ و فضل عشیره و اهل بیت شما بر مردم دیگر چیست؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «امّا فضل من بر پیامبران این است که همه پیامبران بر قوم خود نفرین کردند و خداوند دعای آنان را مستجاب کرد و من دعای خود را ذخیره نموده ام برای شفاعت امّت خود در قیامت، و امّا فضل عشیره و اهل بیت و ذریّه من بر مردم، مانند فضل آب بر چیزهای دیگر است، چنان که خداوند می فرماید: «وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلَا یُؤْمِنُونَ» و محبّت اهل بیت و عشیره و ذریّه من سبب کامل شدن دین است»، پس مرد یهودی گفت: صدقت یا محمّد.(1)
ص: 316
ابوالربیع گوید:
در سالی که هشام بن عبدالملک به حجّ رفته بود من و عدّه ای همراه امام باقر(علیه السلام) به حجّ رفتیم و در آن سال نافع غلام عمربن خطّاب نیز همراه هشام بود، و چون نافع دید که مردم در کنار رکن حجرالأسود گرد امام باقر(علیه السلام) جمع شده اند به هشام گفت: یا امیر المؤمنین این مرد کیست که مردم این گونه گرد او جمع شده اند؟ هشام گفت: «او پیامبر اهل کوفه محمّدبن علیّ بن الحسین(علیهم السلام) است» نافع گفت: «ای هشام تو شاهد باش که من نزد او خواهم رفت و سؤالاتی از او خواهم نمود که جز پیامبر و یا پیامبرزاده و یا وصیّ پیامبر نمی تواند پاسخ آن ها را بدهد» هشام گفت:
«سؤالات خود را بکن شاید بتوانی او را خجل و شرمسار نمایی» پس نافع آمد و مردم برای او راه باز کردند تا خود را به امام باقر(علیه السلام) نزدیک کرد و گفت: «ای محمّدبن علی من تورات و انجیل و زبور و قرآن را خوانده ام و حلال و حرام آن ها را دانسته ام و آمده ام سؤالاتی را از شما بکنم که جز پیامبر و وصیّ پیامبر و فرزند پیامبر، قادر بر پاسخ آن ها نیستند.» امام باقر(علیه السلام) سر مبارک خود را بالا نمود و فرمود: «از هر چه می خواهی سؤال کن» پس نافع مسائل خود را مطرح نمود و امام(علیه السلام) پاسخ آن ها را داد و یکی از سؤالات او این بود که گفت: «مقصود از آیه «أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقًا
ص: 317
فَفَتَقْنَاهُمَا» چیست؟ امام باقر(علیه السلام) فرمود: هنگامی که خداوند آدم را به زمین هبوط داد آسمان ها بسته بود و باران نمی بارید و زمین نیز گیاهی نمی رویاند، و چون خداوند توبه آدم را پذیرفت آسمان بارید و ابرها را خداوند دستور داد تا ببارند و زمین را امر نمود تا اشجار و میوه ها را برویاند و نهرها پر از آب شود و این معنای رتق و فتق آسمان ها و زمین است» نافع گفت: راست گفتی ای فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله).(1)
ص: 318
مؤلّف گوید:
حدیث فوق در تفسیر آیه «وَ نادی أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ…» آیه 46 اعراف گذشت.
«وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ * کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ»(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
هنگامی که خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) خبر داد که بعد از او اهل بیت او گرفتار می شوند و دیگران خلافت را غاصبانه از آنان می گیرند او غمگین شد، و خداوند [برای تسلیت به او] فرمود: «وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِکَ الْخُلْدَ…» تا این که فرمود: «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً» یعنی ما شما را با خیر یعنی با مال و سلامت، و با شرّ، یعنی با بیماری و فقر آزمایش می کنیم و شما به سوی ما باز خواهید گشت و با این سخن خداوند به رسول خود (صلی الله علیه و آله) اعلام نمود که هر انسان و هر موجود زنده ای خواهد مرد.
ص: 319
امیرالمؤمنین(علیه السلام) روزی به دنبال جنازه ای حرکت می نمود وچون شنید که مردی می خندد، به او فرمود:
تو فکر می کنی که مرگ برای غیر ما نوشته شده؟ و وعده ی حقّ خداوند بر غیر ما واجب شده؟ و امواتی که تشییع می کنیم مسافرانی هستند که به زودی به ما باز می گردند؟! آیا ما بدن های آنان را در قبرهای شان نمی گذاریم، و میراث آنان را نمی خوریم و باز گمان می کنیم که پس از آنان در دنیا جاوید خواهیم ماند؟! به راستی ما پندها را فراموش کردیم و آفات را از خود بروز دادیم.
سپس فرمود:
ای مردم خوشا به حال کسی که عیبش او را از گفتن عیوب دیگران باز دارد، و بدون احساس نقصی، تواضع کند، و با اهل فقه و رحمت هم نشین باشد، و با ناتوان ها و مساکین رفت و آمد کند، و مال خود را که جمع نموده در غیر معصیت [و در راه خیر] مصرف کند.
تا این که فرمود:
ای مردم! خوشا به حال کسی که نفس او ذلیل باشد، و کسب و درآمدش پاکیزه باشد، و باطن او صالح و پاک باشد، و اخلاق او نیکو باشد، و اضافه مال خود را انفاق کند، و اضافه ی سخن خود را نگهدارد، و شرّ خود را از مردم دور نماید، و به سنّت و روش دین راضی باشد و به طرف بدعت نرود، ای مردم: خوشا به حال کسی که ملازم خانه خود باشد، و پاره نان خود را بخورد، و بر خطاهای خود بگرید، و خود را به زحمت بیندازد، و مردم از او راحت باشند.(1)
ص: 320
زراره گوید:
به امام باقر(علیه السلام) گفتم: آیا کسی که کشته می شود مرده است؟ فرمود: موت، موت است ، و قتل، قتل است. گفتم: مگر این نیست که هر کس کشته شود مرده است؟! فرمود: «سخن خدا صادق تر از سخن تو است، او در قرآن بین کشته شدن و مردن فرق گذارده و می فرماید: «أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ» و می فرماید: «وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَی اللَّهِ تُحْشَرُونَ» بنابراین موت، موت است و قتل، قتل است و چنین نیست که تو می گویی» گفتم: خداوند می فرماید: «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ»؟ فرمود: کسی که کشته می شود طعم مرگ را نچشیده است، و ناچار باید به دنیا بازگردد تا مرگ را بچشد.(1)
ص: 321
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) بیمار شد، و برخی به عیادت او رفتند و گفتند: چگونه است حال شما یا امیرالمؤمنین؟ فرمود: شرّ است؛ گفتند: این سخن، سخن مثل شما نیست؟! فرمود: خداوند می فرماید: «وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً» و خیر صحّت و بی نیازی است و شرّ بیماری و فقر است.(1)
خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِیکُمْ آیَاتِی فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ 37 وَیَقُولُونَ مَتَی هَذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ 38 لَوْ یَعْلَمُ الَّذِینَ کَفَرُوا حِینَ لَا یَکُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلَا عَن ظُهُورِهِمْ وَلَا هُمْ یُنصَرُونَ 39 بَلْ تَأْتِیهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلَا یَسْتَطِیعُونَ رَدَّهَا وَلَا هُمْ یُنظَرُونَ 40 وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِکَ فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا کَانُوا بِهِ
ص: 322
یَسْتَهْزِؤُون 41 قُلْ مَن یَکْلَؤُکُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمَنِ بَلْ هُمْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ 42 أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِّن دُونِنَا لَا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ وَلَا هُم مِّنَّا یُصْحَبُونَ 43 بَلْ مَتَّعْنَا هَؤُلَاء وَآبَاءهُمْ حَتَّی طَالَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ أَفَلَا یَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا أَفَهُمُ الْغَالِبُونَ 44 قُلْ إِنَّمَا أُنذِرُکُم بِالْوَحْیِ وَلَا یَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاء إِذَا مَا یُنذَرُونَ 45 وَلَئِن مَّسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِّنْ عَذَابِ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ 46 وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ 47 وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِیَاء وَ ذِکْرًا لِّلْمُتَّقِینَ 48 الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَیْبِ وَهُم مِّنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ 49 وَهَذَا ذِکْرٌ مُّبَارَکٌ أَنزَلْنَاهُ أَفَأَنتُمْ لَهُ مُنکِرُونَ 50»
¬Kj
«مَن یَکْلَؤُکُم» کلائه به معنای حفظ است، و «نفخه» به معنای وقعه، عذاب سبک و یسیر است و «نفحة طیّبة» ضدّ آن است، و «مَوَازِینَ الْقِسْطَ» یعنی موازین عدل، و تقدیر آن «نضع الموازین ذوات القسط» است، و مراد از «ساعة» قیامت است، و «اشفاق» هراس از کیفر اعمال است وگرنه خشیت از ذات مقدّس پروردگار کریم و رحیم و ارحم الراحمین معنا ندارد، و «ذکر» در این جا به معنای قرآن است، و به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز «ذکر» گفته شده همان گونه که گذشت، و «ذِکْراً رَسُولًا» به همین معناست.
(آری،) انسان از عجله آفریده شده ولی عجله نکنید بزودی آیاتم را به شما نشان
ص: 323
خواهم داد! (37) آن ها می گویند: «اگر راست میگویید، این وعده (قیامت) کی فرا می رسد؟!» (38) ولی اگر کافران می دانستند زمانی که (فرا می رسد) نمی توانند شعله های آتش را از صورت و از پشتهای خود دور کنند، و هیچ کس آنان را یاری نمی کند (این قدر درباره قیامت شتاب نمی کردند)! (39) (آری، این مجازات الهی) بطور ناگهانی به سراغ شان می آید و مبهوت شان می کند آن چنان که توانایی دفع آن را ندارند، و به آن ها مهلت داده نمی شود! (40) (اگر تو را استهزا کنند نگران نباش،) پیامبران پیش از تو را (نیز) استهزا کردند امّا سرانجام، آنچه را استهزا می کردند دامان مسخره کنندگان را گرفت (و مجازات الهی آن ها را در هم کوبید)! (41) بگو: «چه کسی شما را در شب و روز از (مجازات) خداوند بخشنده نگاه می دارد؟!» ولی آنان از یاد پروردگارشان روی گردانند! (42) آیا آن ها خدایانی دارند که می توانند در برابر ما از آنان دفاع کنند؟! (این خدایان ساختگی، حتّی) نمی توانند خودشان را یاری دهند (تا چه رسد به دیگران) و نه از ناحیه ما با نیرویی یاری می شوند! (43) ما آن ها و پدرانشان را (از نعمتها) بهره مند ساختیم، تا آنجا که عمر طولانی پیدا کردند (و مایه غرور و طغیانشان شد) آیا نمی بینند که ما پیوسته به سراغ زمین آمده، و از آن (و اهلش) می کاهیم؟! آیا آن ها غالبند (یا ما)؟! (44) بگو: «من تنها بوسیله وحی شما را انذار می کنم!» ولی آن ها که گوشهای شان کر است، هنگامی که انذار می شوند، سخنان را نمی شنوند! (45) اگر کمترین عذاب پروردگارت به آنان برسد، فریادشان بلند می شود که: «ای وای بر ما! ما همگی ستمگر بودیم!» (46) ما ترازوهای عدل را در روز قیامت برپا می کنیم پس به هیچ کس کمترین ستمی نمی شود و اگر بمقدار سنگینی یک دانه خردل (کار نیک و بدی) باشد، ما آن را حاضر می کنیم و کافی است که ما حساب کننده باشیم! (47) ما به موسی
ص: 324
و هارون، «فرقان»[وسیله جدا کردن حق از باطل] و نور، و آنچه مایه یادآوری برای پرهیزگاران است، دادیم. (48) همانان که از پروردگارشان در نهان می ترسند، و از قیامت بیم دارند! (49) و این (قرآن) ذکر مبارکی است که (بر شما) نازل کردیم آیا شما آن را انکار می کنید؟! (50)
«خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِیکُمْ آیَاتِی فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که خداوند آدم را خلق نمود و در بیشتر بدن او روح داخل شد [و به زانوهای او رسید] آدم از جای خود به طرف میوه های بهشت پرید!(2)
علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
هنگامی که روح در آدم دمیده شد و به زانوهای او رسید، خواست حرکت کند، نتوانست، از این رو خداوند فرمود: «خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ.»(3)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
از عجله و شتاب در امور، قبل رسیدن وقت مناسب هر امری، پرهیز کن، و هنگام امکان و وقت مناسب کوتاهی مکن، و چون کاری قابل انجام نیست
ص: 325
لجاجت مکن، و چون وقت انجام آن رسید سستی مکن، و هر کاری را در وقت خود انجام بده.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
سلامت در امور نیاز به دقّت کامل دارد، و عجله سبب ندامت و پشیمانی می شود، و کسی که عملی را در غیر وقت خود شروع کند، نتیجه آن در زمان مناسب به دست نخواهد آمد.(2)
«أَفَلَا یَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا»(3)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«نُقْصَانُهَا ذَهَابُ عَالِمِهَا» یعنی کم شدن اطراف زمین به معنای رحلت عالِم از دنیاست.(4)
مؤلّف گوید:
روایات در معنای این آیه در سوره ی رعد گذشت.
«وَلَئِن مَّسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِّنْ عَذَابِ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ»(5)
ص: 326
سعیدبن مسیّب گوید: حضرت زین العابدین(علیه السلام) در سخنان خود که مردم را موعظه می نمود در تفسیر آیه فوق فرمود:
خداوند پس از آیه «وَ کَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیَةٍ…» باز سخن از اهل گناه و معاصی به میان آورده و می فرماید: «وَلَئِن مَّسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِّنْ عَذَابِ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ» سپس فرمود: اگر شما مردم بگویید: مقصود از آیات فوق اهل شرک است من می گویم: خداوند به دنبال این آیات می فرماید: «وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ»؟! و شما بدانید که برای اهل شرک، موازین نصب نمی شود و نامه هایی تنظیم نمی گردد، بلکه آنان یکباره به دوزخ برده می شوند و نصب موازین و باز کردن نامه ها، برای [گنهکاران] اهل اسلام است، پس ای بندگان خدا! تقوای خدا را از یاد نبرید!(1)
«وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا…»(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «مَوَازِینَ الْقِسْطَ» پیامبران و اوصیا هستند.(3)
ص: 327
و در سخن دیگری فرمود:
«مقصود: پیامبران و أئمّه آل بیت محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند.(1)
و در احتجاج از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت در پاسخ زندیقی که مسائلی را سؤال کرده بود فرمود:
«مقصود از «مَوَازِینَ الْقِسْطَ» میزان عدل است که در قیامت دین خلایق به وسیله آن وزن می شود، و خداوند آنان را نسبت به حقوقی که بر همدیگر داشته اند پاداش می دهد و حق مظلوم را از ظالم می گیرد.
سپس فرمود:
معنای قول خداوند «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ» و «وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ» قلّت حساب و کثرت حساب است، و مردم در قیامت دارای طبقات و منازلی هستند، برخی حساب آسانی دارند و با شادی به اهل خود باز می گردند و برخی بدون حساب داخل بهشت می شوند، چرا که از دنیا چیزی برای خود بر نداشته اند، و حساب قیامت بر اساس بهره مندی از دنیاست، و برخی را مانند أئمّه کفر و پیشوایان ضلالت بر نقیر [یعنی نخ وسط هسته خرما] و قطمیر [یعنی پوست روی هسته خرما] مؤاخذه می کنند، و برای آنان وزنی نیست و اعتنایی به آنان نمی شود، چرا که آنان در دنیا اعتنایی به امر و نهی خدا نداشته اند، از این رو خالدِ در دوزخ می باشند و آتش صورت های آنان را احاطه نموده و صورت های شان زشت می باشد.(2)
ص: 328
و نیز در احتجاج از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت در جواب سائلی که گفت: آیا اعمال وزن می شود؟ فرمود:
اعمال جسم نیست که وزن شود، بلکه اوصاف اعمال وزن می شود و کسی نیاز به وزن دارد که از عدد اشیا جاهل باشد و سنگینی و سبکی آن ها را نداند. در حالی که چیزی بر خداوند پوشیده نیست. سائل گفت: پس معنای میزان چیست؟ فرمود: میزان به معنای عدل است. سائل گفت: معنای «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ» چیست؟ فرمود: یعنی کسی که عمل او رجحان پیدا کند.(1)
وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَکُنَّا بِه عَالِمِینَ 51 إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِیلُ
ص: 329
الَّتِی أَنتُمْ لَهَا عَاکِفُونَ 52 قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِینَ 53 قَالَ لَقَدْ کُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَاؤُکُمْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ 54 قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللَّاعِبِینَ 55 قَالَ بَل رَّبُّکُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَی ذَلِکُم مِّنَ الشَّاهِدِینَ 56 وَتَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنَامَکُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ 57 فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا کَبِیرًا لَّهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ 58 قَالُوا مَن فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ 59 قَالُوا سَمِعْنَا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ 60 قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَی أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ 61 قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمُ 62 قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ 63 فَرَجَعُوا إِلَی أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ 64 ثُمَّ نُکِسُوا عَلَی رُؤُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاء یَنطِقُونَ 65 قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَنفَعُکُمْ شَیْئًا وَلَا یَضُرُّکُمْ 66 أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ 67 قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ 68 قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَی إِبْرَاهِیمَ 69 وَأَرَادُوا بِهِ کَیْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِینَ 70 وَنَجَّیْنَاهُ وَلُوطًا إِلَی الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا لِلْعَالَمِینَ 71 وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً وَکُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِینَ 72 وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ 73»
¬Kj
«نافله» به معنای عطیّه ی خاصّ است، و «نفل» به معنای نفعی است که زائد بر واجب باشد و مورد ستایش قرار بگیرد و از این قبیل است نافله نماز و آن زائد بر واجب است، و بعضی گفته اند: نافله به معنای غنیمت است، و «عاکفون» به معنای مقیمون است، و «جُذاذاً» یعنی قِطاعاً و قِطَعاً، و «أفٍّ لکم» یعنی قُبْحاً لکم و آن صدای آدم متضجّر است، و «الْأَرْضِ الَّتِی بارَکْنا فِیها لِلْعالَمِینَ» شام است که
ص: 330
بیشتر پیامبران در آن مبعوث شده اند، و خداوند اسحاق و یعقوب را عطیّه و یا زیاده از خواسته ابراهیم به او عطا نمود.(1)
و این (قرآن) ذکر مبارکی است که (بر شما) نازل کردیم آیا شما آن را انکار می کنید؟! (50) ما وسیله رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم و از (شایستگی) او آگاه بودیم… (51) آن هنگام که به پدرش (آزر) و قوم او گفت: «این مجسمه های بی روح چیست که شما همواره آن ها را پرستش می کنید؟!» (52) گفتند: «ما پدران خود را دیدیم که آن ها را عبادت می کنند.» (53) گفت: «مسلّماً هم شما و هم پدرانتان، در گم راهی آشکاری بوده اید!» (54) گفتند: «آیا مطلب حقّی برای ما آورده ای، یا شوخی می کنی؟!» (55) گفت: «(کاملًا حقّ آورده ام) پروردگار شما همان پروردگار آسمان ها و زمین است که آن ها را ایجاد کرده و من بر این امر، از گواهانم! (56) و به خدا سوگند، در غیاب شما، نقشه ای برای نابودی بتهایتان می کشم!» (57) سرانجام (با استفاده از یک فرصت مناسب)، همه آن ها -- جز بت بزرگشان -- را قطعه قطعه کرد شاید سراغ او بیایند (و او حقایق را بازگو کند)! (58) (هنگامی که منظره بتها را دیدند،) گفتند: «هر کس با خدایان ما چنین کرده، قطعاً از ستمگران است (و باید کیفر سخت ببیند)!» (59) (گروهی) گفتند: «شنیدیم نوجوانی از (مخالفت با) بتها سخن می گفت که او را ابراهیم می گویند.» (60) (جمعیّت) گفتند: «او را در برابر دیدگان مردم بیاورید، تا گواهی دهند!» (61) (هنگامی که ابراهیم را حاضر کردند،) گفتند: «تو این کار را با خدایان ما کرده ای، ای ابراهیم؟!» (62) گفت: «بلکه این کار را بزرگ شان کرده است! از آن ها بپرسید اگر سخن می گویند!» (63)
ص: 331
آن ها به و جدان خویش بازگشتند و (به خود) گفتند: «حقّا که شما ستمگرید!» (64) سپس بر سرهای شان واژگونه شدند (و حکم و جدان را بکلّی فراموش کردند و گفتند:) تو می دانی که این ها سخن نمی گویند! (65) (ابراهیم) گفت: «آیا جز خدا چیزی را می پرستید که نه کمترین سودی برای شما دارد، و نه زیانی به شما می رساند! (نه امیدی به سودشان دارید، و نه ترسی از زیانشان!) (66) اف بر شما و بر آنچه جز خدا می پرستید! آیا اندیشه نمی کنید (و عقل ندارید)؟! (67) گفتند: «او را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید، اگر کاری از شما ساخته است!» (68) (سرانجام او را به آتش افکندند ولی ما) گفتیم: «ای آتش! بر ابراهیم سرد و سالم باش!» (69) آن ها می خواستند ابراهیم را با این نقشه نابود کنند ولی ما آن ها را زیانکارترین مردم قرار دادیم! (70) و او و لوط را به سرزمین (شام) -- که آن را برای همه جهانیان پربرکت ساختیم -- نجات دادیم! (71) و اسحاق، و علاوه بر او، یعقوب را به وی بخشیدیم و همه آنان را مردانی صالح قرار دادیم! (72) و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما، (مردم را) هدایت می کردند و انجام کارهای نیک و برپاداشتن نماز و ادای زکات را به آن ها وحی کردیم و تنها ما را عبادت می کردند. (73)
«وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَکُنَّا بِه عَالِمِینَ *… بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ»(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
ابراهیم(علیه السلام) مردم را از بت پرستی نهی نمود و آنان به سخن او گوش فرا ندادند و چون عید آنان فرا رسید و نمرود و اهل مملکت او از شهر خارج شدند و ابراهیم اظهار کراهت نمود و از شهر خارج نشد و نمرود او را مسئول
ص: 332
بت خانه قرار داد، وابراهیم طعامی فراهم کرد و داخل بت خانه برد و مقابل هر کدام از بت ها قرار داد و گفت: بخور و چون بت دعوت ابراهیم را اجابت نمی کرد، دست و پای او را می شکست و این عمل را با همه بت ها انجام داد و سپس تبر را به گردن بت بزرگ انداخت، و چون نمرود و اهل مملکت او از عید بازگشتند و وضع بت ها را دیدند، گفتند:
«هر کس این عمل را با خدایان ما انجام داده، از ستمکاران خواهد بود» پس برخی گفتند: «در این جا جوانی بود که از بت ها بدگویی می کرد و او ابراهیم فرزند آذر است» پس او را نزد نمرود آوردند و نمرود به پدر ابراهیم گفت: آیا تو به من خیانت کردی و اعتقاد این فرزند را کتمان نمودی؟ آذر گفت: این کار را مادر او کرده است پس نمرود مادر ابراهیم را خواست و به او گفت: برای چه تو اعتقاد این جوان را کتمان کردی و او با خدایان ما چنین کرد؟! مادر ابراهیم گفت: «ای پادشاه! من به خاطر رعیّت تو چنین کردم» نمرود گفت: برای چه؟ مادر ابراهیم گفت: من دیدم که تو فرزندان پسر مردم را می کشی، و نسل آنان قطع خواهد شد، پس با خود گفتم: «اگر من این فرزند را به مأمورین بدهم و او را بکشند و دست از کشتن بقیّه مردم بردارند باکی نیست و اگر دست از کشتن بقیّه مردم بر نمی دارند، من این فرزند را نگه می دارم تا نسل مردم قطع نشود و اکنون تو او را یافته ای اگر می خواهی، او را بکش و دست از کشتن بقیّه فرزندان مردم بردار» پس نمرود حرف او را پسندید و به ابراهیم گفت: ای ابراهیم چه کسی با خدایان ما چنین کرده است؟! ابراهیم(علیه السلام) فرمود: آن بت بزرگ چنین کاری را انجام داده است، اگر سخن می گویند شما از آنان سؤال کنید.
ص: 333
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
به خدا سوگند بت بزرگ چنین نکرده بود و ابراهیم(علیه السلام) نیز دروغ نگفت، چرا که عمل بت بزرگ را معلّق بر سخن گفتن او نمود، یعنی اگر سخن می گوید، چنین کاری را انجام داده است -- پس نمرود درباره ی ابراهیم با قوم خود مشورت نمود و آنان گفتند: «او را آتش بزنید و خدایان خود را یاری کنید»
در این جا امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«قوم نمرود چون ناپاک [و زنازاده] بودند به نمرود گفتند: «ابراهیم را آتش بزنید و خدایان خود را یاری کنید» و قوم فرعون چون زنازاده و ناپاک نبودند به فرعون گفتند: موسی و برادرش را نگهدار و ساحران را خبر کن تا امر او روشن شود» پس نمرود ابراهیم را حبس نمود تا هیزم جمع کردند و در روز موعود، نمرود و لشکر او آماده شدند، تا ببینند چگونه ابراهیم در آتش افکنده می شود، پس ابلیس آمد و برای آنان منجنیق ساخت تا بتوانند ابراهیم را در وسط آتش قرار بدهند، و آتش به قدری زیاد بود که پرندگان هنگام عبور از آن می سوختند، پس ابراهیم را در منجنیق گذاردند، و پدر ابراهیم آمد و مشتی بر ابراهیم زد و گفت: «دست از اعتقاد خود بردار».
از سویی خداوند ملائکه را به آسمان دنیا فرستاد و همه موجودات از خداو ند درخواست نجات ابراهیم را کردند، و زمین گفت: خدایا احدی جز ابراهیم در روی زمین، تو را نمی پرستد و اکنون او را آتش می زنند؟! و ملائکه گفتند: خدایا خلیل تو ابراهیم در آتش انداخته می شود؟! خطاب شد: «اگر او مرا بخواند نجاتش می دهم».
جبرئیل گفت: خدایا او خلیل توست و جز او کسی تو را روی زمین پرستش
ص: 334
نمی کند و تو دشمن خود را بر او مسلّط نموده ای و او می خواهد ابراهیم را آتش بزند؟! خطاب شد: «ای جبرئیل ساکت باش این سخن کسی است که راه چاره را بسته بداند در حالی که او بنده ی من است و من هر گاه بخواهم نجاتش می دهم و اگر او مرا بخواند او را اجابت می کنم» پس ابراهیم(علیه السلام) پروردگار خود را با سوره ی اخلاص خواند و گفت: «یَا اللَّهُ یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا صَمَدُ -- یَا مَنْ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ -- وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ» خدایا با رحمت خود مرا از آتش نجات ده. پس جبرئیل در هوا ابراهیم را که در منجنیق بود ملاقات نمود و گفت:
ای ابراهیم! آیا به من نیازی نداری؟! ابراهیم(علیه السلام) فرمود: احتیاج دارم و لکن به تواحتیاج ندارم و به پروردگار عالم نیاز دارم» پس جبرئیل به او انگشتری داد که بر آن نوشته شده بود: «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ -- أَلْجَأْتُ ظَهْرِی إِلَی اللَّهِ أَسْنَدْتُ أَمْرِی إِلَی [قُوَّةِ] اللَّهِ وَ فَوَّضْتُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ» پس خداوند به آتش وحی نمود: «ای آتش برای ابراهیم سرد باش» و ابراهیم(علیه السلام) از سرما دندان هایش لرزید، تا این که خداوند فرمود: «وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ» پس جبرئیل وارد آتش شد و کنار ابراهیم نشست و با او سخن گفت و این منظره را نمرود دید و گفت:
هر کس می خواهد خدایی برگزیند باید خدایی مثل خدای ابراهیم برگزیند!» پس یکی از بزرگان قوم نمرود گفت: «من آتش را سوگند دادم، که او را نمی سوزا ند» پس شعله ای از آتش آمد و او را گرفت و هلاک شد، سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: پس از این قصّه لوط به ابراهیم ایمان آورد و به طرف شام مهاجرت نمود و چون نمرود دید ابراهیم(علیه السلام) در باغستان سبزی بین
ص: 335
آتش نشسته و پیرمردی با او سخن می گوید، به آزر گفت: چه قدر فرزند تو نزد خدایش عزیز و گرامی است؟! امام صادق(علیه السلام) سپس فرمود: «وزغ [یعنی مارمولک] همواره در آتش ابراهیم می دمید تا شعله ور شود و ضفدع [یعنی قورباغه] آب می آرود تا آتش را خاموش کند، و چون خداوند به آتش فرمود: «کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً» سه روز در دنیا آتش نسوزاند.(1)
ص: 336
ص: 337
مؤلّف گوید:
روایت فوق به طور خلاصه در کافی و امالی صدوق از امام صادق و امام باقر(علیهما السلام) نقل شده است.(1)
اصبغ بن نباته گوید:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) به گروهی برخورد نمود که با شطرنج بازی می کردند و به آنان فرمود: «ما هذِهِ التَّماثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ؟»(2)
امام کاظم(علیه السلام) از پدران خود از امام حسین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
یکی از علمای یهود شام نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمد و گفت: ابراهیم(علیه السلام) برای خدا بت های قوم خود را شکست [آیا پیامبر شما چنین کاری را کرد؟] امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آری حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) نیز سی صد و شصت بت را از کعبه فرو ریخت و از جزیرة العرب دور نمود و با بت پرستان جنگید و آنان را ذلیل نمود….(3)
ابراهیم بن ابی زیاد کرخی گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
هنگامی که ابراهیم(علیه السلام) بت های نمرود را شکست، نمرود دستور داد تا او را بستند و محبوس نمودند و حوضی از آتش آماده کردند و ابراهیم(علیه السلام) را در
ص: 338
آن انداختند و از او دور شدند تا آتش ها سرد و خاموش شد و چون بازگشتند ابراهیم را سالم و آزاد دیدند، پس نمرود دستور داد او را از بلاد خود بیرون کنند و مرکب و مالی را در اختیار او نگذارند، پس ابراهیم(علیه السلام) با آنان محاجّه نمود و گفت: «اگر مرکب و مال مرا بگیرید باید آنچه از عمر من در بلاد شما گذشته است را به من باز گردانید» و قاضی نمرود نظر ابراهیم(علیه السلام) را تأیید نمود، پس نمرود گفت: مال و حیوانات او را به او بدهید و او را از بلاد من بیرون کنید، چرا که اگر او در بلاد من بماند دین شما و خدایانتان را تباه می کند!…(1)
«وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً وَکُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِینَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً…»(2)
در عیون الأخبار و کافی حدیث مفصّلی از حضرت رضا(علیه السلام) درباره ی مقام امام وامامت نقل شده که آن حضرت در بخشی از آن می فرماید:
سپس خداوند امامت را در پاکان از ذریّه ابراهیم(علیه السلام) قرار داد و فرمود: «وَوَهَبْنَا لَهُ
إِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ… * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ
ص: 339
الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ» سپس فرمود: و همواره امامت در ذریّه ی ابراهیم(علیه السلام) قرناً بعد قرنٍ به ارث رسیده تا به پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) منتقل شده است از این رو خداوند می فرماید: «إِنَ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ» بنابراین، در نهایت امامت مخصوص آن حضرت شده و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امر الهی به گردن امیرالمؤمنین(علیه السلام) انداخت و سپس به امر الهی در ذریّه ی او که اصفیا و مخصوصین به ایمان و علم الهی بودند قرار گرفت و خداوند درباره ی آنان فرمود: «قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ * لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ إِلی یَوْمِ الْبَعْثِ» و تا قیامت مخصوص آنان خواهد بود، چرا که بعد از حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) پیامبری نخواهد آمد.(1)
وَلُوطًا آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَت تَّعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِینَ 74 وَأَدْخَلْنَاهُ فِی رَحْمَتِنَا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ 75 وَنُوحًا إِذْ نَادَی مِن قَبْلُ
ص: 340
فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّیْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ 76 وَنَصَرْنَاهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ 77 وَدَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ إِذْ یَحْکُمَانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَکُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِینَ 78 فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمَانَ وَکُلًّا آتَیْنَا حُکْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ وَکُنَّا فَاعِلِینَ 79 وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّکُمْ لِتُحْصِنَکُم مِّن بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَاکِرُونَ 80 وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ عَاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلَی الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَکُنَّا بِکُلِّ شَیْءٍ عَالِمِینَ 81 وَمِنَ الشَّیَاطِینِ مَن یَغُوصُونَ لَهُ وَیَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذَلِکَ وَکُنَّا لَهُمْ حَافِظِینَ 82 وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ 83 فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَذِکْرَی لِلْعَابِدِینَ 84 وَإِسْمَاعِیلَ وَإِدْرِیسَ وَذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِینَ 85 وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِی رَحْمَتِنَا إِنَّهُم مِّنَ الصَّالِحِینَ 86 وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ 87 فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ 88 وَزَکَرِیَّا إِذْ نَادَی رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ 89 فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَی وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَیَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ 90 وَالَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ 91 إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ 92 وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ 93»
¬Kj
«إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ»، نَفْش و نَفَش: رها شدن شتر و گوسفند است در شب،و «لَبوس» لباس زره است و خداوند صنعت آن را به داود یاد داده است، و «وَأَرَادُوا بِهِ کَیْدًا» یعنی شرّاٌ و تدبیراً فی إهلاکه، و ابن عبّاس در باره ی «فجعلناهم الأخسرین»
ص: 341
گوید: خداوند پشّه را بر نمرود و اسب های او مسلّط کرد و پشّه گوشت های آنان را خورد، و خون های آنان را مکید و یکی از پشّه ها در دماغ نمرود رفت و او را هلاک نمود و معنای آیه این است که آنان برای ابراهیم کید و حیله کردند و کید آنان به خودشان بازگشت!!و «رِیحَاً عَاصِفَةً» یعنی شدیدة الهبوب طیّبة فی نفسها کما قال «رُخاءً، وَ آتَیْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ» یا به معنای این است که «وُلد له ضعف ما هلک» و یا «أحیاهم و ولد له مثلهم» و «أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا» یعنی خود را از حرام پاک نمود، و «فَنَفَخْنا فِیها مِنْ رُوحِنا» یعنی ما به وسیله روح الأمین در او دمیدیم و او به عیسی باردار شد، و «إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ» یعنی ملّت اسلام، ملّت شما خواهد بود، و «أُمَّةً وَاحِدَةً» یعنی مجتمعةً غیر متفرّقة.
و لوط را (به یاد آور) که به او حکومت و علم دادیم و از شهری که اعمال زشت و کثیف انجام می دادند، رهایی بخشیدیم چرا که آن ها مردم بد و فاسقی بودند! (74) و او را در رحمت خود داخل کردیم و او از صالحان بود. (75) و نوح را (به یاد آور) هنگامی که پیش از آن (زمان، پروردگار خود را) خواند! ما دعای او را مستجاب کردیم و او و خاندانش را از اندوه بزرگ نجات دادیم (76) و او را در برابر جمعیّتی که آیات ما را تکذیب کرده بودند یاری دادیم چرا که قوم بدی بودند از این رو همه آن ها را غرق کردیم! (77) و داوود و سلیمان را (به خاطر بیاور) هنگامی که درباره کشتزاری که گوسفندان بی شبان قوم، شبانگاه در آن چریده (و آن را تباه کرده) بودند، داوری می کردند و ما بر حکم آنان شاهد بودیم. (78) ما (حکم واقعی) آن را به سلیمان فهماندیم و به هر یک از آنان (شایستگی) داوری، و علم فراوانی دادیم و کوه ها و پرندگان را با داوود مسخّر ساختیم، که (همراه او) تسبیح (خدا) می گفتند و ما این
ص: 342
کار را انجام دادیم! (79) و ساختن زره را به خاطر شما به او تعلیم دادیم، تا شما را در جنگهایتان حفظ کند آیا شکرگزار (این نعمتهای خدا) هستید؟ (80) و تندباد را مسخّر سلیمان ساختیم، که بفرمان او بسوی سرزمینی که آن را پربرکت کرده بودیم جریان می یافت و ما از همه چیز آگاه بوده ایم. (81) و گروهی از شیاطین (را نیز مسخّر او قرار دادیم، که در دریا) برایش غوّاصی می کردند و کارهایی غیر از این (نیز) برای او انجام می دادند و ما آن ها را (از سرکشی) حفظ می کردیم! (82) و ایّوب را (به یاد آور) هنگامی که پروردگارش را خواند (و عرضه داشت): «بد حالی و مشکلات به من روی آورده و تو مهربانترین مهربانانی!» (83) ما دعای او را مستجاب کردیم و ناراحتیهایی را که داشت برطرف ساختیم و خاندانش را به او بازگرداندیم و همانندشان را بر آن ها افزودیم تا رحمتی از سوی ما و تذکّری برای عبادت کنندگان باشد.(84) و اسماعیل و ادریس و ذا الکفل را (به یاد آور) که همه از صابران بودند. (85)و ما آنان را در رحمت خود وارد ساختیم چرا که آن ها از صالحان بودند. (86) و ذا النون [یونس] را (به یاد آور) در آن هنگام که خشمگین (از میان قوم خود) رفت و چنین می پنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت (امّا موقعی که در کام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمتها (ی متراکم) صدا زد: «(خداوندا!) جز تو معبودی نیست! منزّهی تو! من از ستمکاران بودم!» (87) ما دعای او را به اجابت رساندیم و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم و این گونه مؤمنان را نجات می دهیم! (88) و زکریا را (به یاد آور) در آن هنگام که پروردگارش را خواند (و عرض کرد): «پروردگار من! مرا تنها مگذار (و فرزند برومندی به من عطا کن) و تو بهترین وارثانی!» (89) ما هم دعای او را پذیرفتیم، و یحیی را به او بخشیدیم و همسرش را (که نازا بود) برایش آماده (بارداری)کردیم چرا که آنان (خاندانی بودند که) همواره در کارهای خیر بسرعت اقدام می کردند و در
ص: 343
حال بیم و امید ما را می خواندند و پیوسته برای ما (خاضع و) خاشع بودند. (90) و به یاد آور زنی را که دامان خود را پاک نگه داشت و ما از روح خود در او دمیدیم و او و فرزندش [مسیح] را نشانه بزرگی برای جهانیان قرار دادیم! (91) این (پیامبران بزرگ و پیروانشان) همه امّت واحدی بودند (و پیرو یک هدف) و من پروردگار شما هستم پس مرا پرستش کنید! (92) (گروهی از پیروان ناآگاه آن ها) کار خود را به تفرقه در میان خود کشاندند (ولی سرانجام) همگی بسوی ما بازمی گردند! (93)
«وَدَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ إِذْ یَحْکُمَانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَکُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِینَ * فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمَانَ وَکُلًّا آتَیْنَا حُکْمًا وَعِلْمًا»(1)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
«نَفْش» چریدن حیوان در شب را گویند، و بر صاحب کشت لازم است که کشت خود را در روز حفاظت کند، و بر صاحب گله واجب نیست که گله خود را در روز حفظ نماید، و او باید آن ها را در روز بچراند و ارزاق آن ها در روز است بنابراین اگر گله [و ماشیه] در روز مزرعه ای را خراب کردند بر صاحب ماشیه ضمانتی نیست، امّا اگر در شب مزرعه ای را خراب کنند ضامن خواهند بود و این معنای نَفش است و داود نیز همین گونه حکم نمود و گفت: صاحب زرع باید خسارت خود را از گوسفندان دریافت کند و آن ها را بگیرد، و لکن سلیمان(علیه السلام) گفت: باید از شیر و پشم آن ها در آن سال دریافت نماید.(2)
ص: 344
و در حدیث دیگری ابوبصیر گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا داود و سلیمان در یک قضیّه واحده حکم کردند؟ امام(علیه السلام) فرمود:
خداوند به پیامبران قبل از داود وحی نموده بود: «هر گوسفندی که شبانه به کشت مردم وارد شود، ملک صاحب کشت خواهد بود و در روز صاحب زرع باید زرع خویش را محافظت کند و در شب صاحب غنم و گوسفند باید گوسفند خود را حفظ نماید» و داود به همان حکم پیامبران پیشین حکم نموده بود و لکن خداوند به سیلمان وحی نمود: هر گوسفندی که در زرعی وارد شود صاحب زرع تنها می تواند از آنچه در شکم گوسفندان است حق خود را بگیرد و این سنّت بعد از سلیمان جاری شد چنان که خداوند می فرماید: «وَکُلًّا آتَیْنَا حُکْمًا وَعِلْمًا»، بنابراین هر کدام از داود و سلیمان، به حکم الهی حکم نمودند [و خلافی انجام ندادند].(1)
ص: 345
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی با سند خود از ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
در بنی اسرائیل مردی دارای باغ انگور بود و در آخر شب گوسفندان دیگری وارد باغ او شدند و درختان انگور او را تباه کردند و صاحب باغ نزد داود آمد و از صاحب گوسفندان شکایت کرد و داود(علیه السلام) به او گفت: نزد سلیمان بروید تا او برای شما حکم نماید، پس نزد سلیمان(علیه السلام) آمدند و سلیمان(علیه السلام) فرمود: «اگر گوسفندان اصل و فرع را خورده اند باید صاحب گوسفندان، گوسفندان و آنچه در شکم آنان است را به صاحب باغ بدهد، و اگر گوسفندان اصل درختان انگور را از بین نبرده اند و میوه ی آن ها را فاسد کرده اند باید فرزندان گوسفندان را به صاحب باغ انگور بدهد» و حکم داود نیز همین بود و مقصود این بود که بنی اسرائیل بدانند سلیمان وصیّ داود است وگرنه آنان اختلافی در این حکم نداشتند و اگر اختلافی می داشتند باید خداوند می فرمود: «وَکُنَّا لِحُکْمِها شَاهِدِینَ.»(1)
ص: 346
مؤلّف گوید:
از روایات فوق استفاده می شود که حضرت داود و حضرت سلیمان مخالف حکم خدا حکم نکردند بلکه حکم آنان مخالف با دیگری نیز نبوده است گرچه برخی چنین گمان کرده اند و حاصل مجموع روایات چنان که برخی از اعلام فرموده اند، این است که صاحب مزرعه انگور با صاحب گوسفندان منازعه داشته اند و گوسفندان شبانه به مزرعه انگور مردم حمله بردند و کشت مردم را فاسد نمودند و طبق شرایع قبل از اسلام حفظ زراعت در روز به عهده صاحب زرع بوده و حفظ اغنام و گوسفندان در شب به عهده صاحب آنان بوده و به قرینه «نَفَشَتْ غَنَمُ الْقَوْمِ» در شب این قصّه واقع شده و صاحب اغنام ضامن بوده است و اگر زرع به کلّی از بین رفته بود اغنام را باید تا یکسال به صاحب زرع بدهند چنان که داود حکم نمود و مسأله را به سلیمان ارجاع داد تا مردم بدانند او نیز دارای مقام نبوّت و وصایت است و گفته شده: که سلیمان قبل از بلوغ به مقام رسالت رسیده بود چنان که عیسی و یحیی و حضرت جواد و حضرت هادی و حضرت بقیّة الله(علیهم السلام) نیز قبل از بلوغ به نبوّت و امامت نائل شدند و حضرت سلیمان مخالف حضرت داود حکم نکرد بلکه حکم پدر خود را توضیح داد و حکم اوتقیید بعد از اطلاق بود که اگر زرع به کلّی از بین رفته و دیگر نمی روید باید اغنام را به صاحب زرع بدهند و اگر اغنام، فقط شاخه و برگ آن را خورده اند، باید آنچه در شکم اغنام است از بچه و شیر را به صاحب زرع بدهند.
گرچه در شریعت اسلام باید تفاوت بین قیمت حال صحّت و حال فساد را
ص: 347
به صاحب زرع بدهند و اگر به کلّی از بین رفته کلّ قیمت را به صاحب زرع بدهند [و این گونه دقیق تر خسارت جبران می شود.](1)
مؤلّف گوید:
توضیح کامل قصّه در روایت معاویة بن عمّار از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: امامت، عهد معهودی است از ناحیه خداوند برای افراد معیّنی به گونه ای که امام حق ندارد آن را جز به امام بعد از خود واگذار نماید و خداوند به داود(علیه السلام) وحی نمود: «از اهل خود وصیّ برای خویش انتخاب کن، چرا که در علم من گذشته است که هیچ پیامبری را مبعوث نکنم جز آن که وصیّ برای او از خانواده اش تعیین نمایم».
و داود را فرزندانی بود و در بین آنان جوانی بود که داود مادر او را دوست می داشت و داود پس از دریافت وحی نزد او آمد و گفت: «خداوند به من امر نموده که از فرزندان خود وصیّ انتخاب کنم» همسر او گفت: «باید فرزند مرا انتخاب کنی» داود گفت: «چنین خواهم نمود» از سویی در علم خدا گذشته بود که وصیّ داود سلیمان خواهد بود، و خداوند به او وحی نمود: «بدون دستور من کسی را انتخاب مکن» پس دو نفر برای فصل خصومت نزد داود آمدند که گوسفندان یکی از آنان [شبانه] به انگورستان دیگری آسیب رسانده بود، پس خداوند به داود وحی نمود که فرزندان خود را جمع کن و هر کدام در این قضیّه حکم صحیح نمود او وصیّ تو خواهد بود، از این رو داود فرزندان خود را جمع کرد، و صاحب گوسفندان و صاحب انگورستان نزاع خود را مطرح کردند و سلیمان به صاحب انگورستان گفت: گوسفندان
ص: 348
این مرد در چه وقتی وارد انگورستان تو شدند؟ او گفت: «شبانه وارد شدند» سلیمان(علیه السلام) فرمود: «ای صاحب اغنام! تو باید فرزندان گوسفندان و پشم آن ها را تا یک سال در اختیار صاحب انگورستان قرار بدهی» داود فرمود: ای سلیمان چرا خود گوسفندان را نگفتی در اختیار او باشند -- همان گونه که علمای بنی اسرائیل می گویند -- تا قیمت گوسفندان به جای قیمت انگورستان باشد؟ سلیمان گفت: «درختان انگور از بین نرفته است بلکه شاخ و برگ و میوه آن ها از بین رفته است و در سال آینده به جای خود باز می گردد».
پس خداوند به داود(علیه السلام) وحی نمود: «قضاوت صحیح همین است که سلیمان گفت، و تو چیزی را اراده کردی و ما چیز دیگری را اراده نمودیم» پس داود نزد همسر خود رفت و گفت: ما چیزی را اراده کردیم و خداوند چیز دیگری را اراده نمود و آنچه خدا اراده نموده انجام خواهد شد و ما به امر الهی راضی هستیم و تسلیم او می باشیم.
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اوصیا نیز حق ندارند از امر الهی تخلّف کنند بلکه باید امامت و وصایت را به صاحب آن [که از طرف خداوند تعیین شده] بسپارند.(1)
ص: 349
«وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ وَکُنَّا فَاعِلِینَ * وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّکُمْ لِتُحْصِنَکُم مِّن بَأْسِکُمْ…»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که داود(علیه السلام) از منزل خود خارج می شد و شروع به خواندن کتاب الهی زبور می نمود، هر کوه و سنگ و پرنده ای با او هم صدا می شد.(2)
امام حسین(علیه السلام) می فرماید:
یکی از علمای یهود شام به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: «داود بر خطای خود
ص: 350
آنقدر گریه کرد که کوه ها به خاطر خوف او از خداوند، با او همراه شدند؟!» پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: چنین است که می گویی و لکن حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) مقامی بالاتر از این را دارا بود، او هنگامی که به نماز می ایستاد به خاطر گریه ای که می کرد از درون سینه او مانند ظرف آبی که روی آتش جوش بخورد صدایی شنیده می شد، در حالی که خداوند او را از عذاب ایمن داشته بود، و او می خواست در مقابل پروردگار خود خشوع نماید و امام و پیشوای پیروان خود باشد، و اگر با داود کوه ها حرکت می کردند و تسبیح می گفتند، برای حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) نیز بالاتر از این را انجام دادند، چرا که ما در کنار او بالای کوه حرا بودیم و دیدیم که کوه به احترام او حرکت نمود و آن حضرت به کوه فرمود:
قرار بگیر که بر روی تو جز پیامبر و صدیق و شهید قرار ندارد، پس کوه امر آن حضرت را اطاعت نمود و قرار گرفت و مطیع او شد، و روزی با آن حضرت از کنار کوهی می گذشتیم که آن کوه گریه می کرد و اشک او جاری بود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: برای چه گریه می کنی؟ او گفت: یا رسول الله! مسیح از من عبور نمود و مردم را از آتش دوزخ می ترساند و می گفت: «گیرانه آتش دوزخ سنگ ها و مردم می باشند» و من می ترسم که از آن سنگ ها باشم؟! و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «هراس مکن، مقصود از سنگ ها، سنگ های کبریت است» و با سخن آن حضرت کوه آرام گرفت و سخن او را پذیرفت.(1)
ص: 351
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
خداوند به داود(علیه السلام) وحی نمود: تو خوب بنده ای هستی، جز آن که معاش تو از بیت المال است و با دست خود کار نمی کنی! پس داود(علیه السلام) چهل روز گریه کرد و خداوند به آهن وحی نمود: برای بنده من داود نرم شو، و خداوند آهن را برای او نرم قرار داد و داود در هر روزی یک زره می بافت و هزار درهم می فروخت، و با دست خود سی صد و شصت زره بافت و به سی صد و شصت هزار درهم فروخت و از بیت المال بی نیاز شد.(1)
ص: 352
«وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ عَاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلَی الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا…»(1)
مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
معنای «الرِّیحَ عَاصِفَةً» این است که آن باد به امر سلیمان از هر سو که او امر می کرد حرکت می نمود، و مقصود از «الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا» بیت المقدس و شام بوده است.(2)
«وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ…»(3)
مؤلّف گوید:
مصائبی که از ناحیه خداوند بر ایّوب وارد شد برای آزمایش و ترفیع مقام ایّوب بود و هرگز خداوند او را مورد نفرت مردم و سبب ذلّت او قرار نداد، و هرگز عقل و زیبایی صورت را از او نگرفت و او را گرفتار سرزنش و ملامت و خفّت قرار نداد، و صبر و شکر ایّوب در تمام این مصائب برقرار بود بنابراین مصائب ایّوب به خاطر خطا و گناه نبوده و اگر کسی جز این گفته باشد صحیح نخواهد بود. اکنون به روایات ذیل آیه فوق توجّه می کنیم.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مردی در مسجد جامع کوفه به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: یا امیرالمؤمنین درباره ی روز چهارشنبه و بدنامی [و شومی] آن به من خبر دهید و بفرمایید آن کدام چهارشنبه است؟ امیر المؤمنین(علیه السلام) فرمود: آن چهارشنبه هفته آخر ماه است که به آن محاق گفته می شود و در آن روز قابیل برادر خود هابیل را
ص: 353
کشت، و ابراهیم(علیه السلام) در آتش انداخته شد، و ایّوب(علیه السلام) مبتلای به از دست دادن مال و فرزندان خویش گردید و [بدون هیچ گناهی] هفت سال مورد امتحان قرار گرفت.(1)
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
ایّوب به خاطر گناه مبتلای به بلا نشد، چرا که پیامبران معصوم هستند و گناه و انحرافی پیدا نمی کنند، نه گناه بزرگ و نه گناه کوچک.
سپس فرمود:
ایّوب با همه بلاهایی که داشت هرگز بدن او بد بو نشد، و زیبایی صورت او از بین نرفت، وچرک و خونی از بدن او خارج نگردید، و کسی از او تنفّر پیدا نکرد، و بدن او کرم پیدا نکرد، و پیامبران دیگر نیز هرگز این گونه نشدند، آری مردم به خاطر ضعف و فقر ایّوب از او دوری کردند، چرا که مقام او را نزد خداوند نمی دانستند، در حالی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
بزرگ ترین بلاها برای پیامبران است و پس از آنان هر کس به آنان نزدیک تر باشد بلای بیشتری خواهد داشت و خداوند ایّوب را با این بلاها از چشم مردم انداخت تا درباره ی او ادّعای خدایی نکنند، و بدانند که ثواب خداوند یا از روی استحقاق است و یا از روی اختصاص و امتحان است چرا که
ص: 354
خداوند نعمت های فراوانی را به ایّوب داده بود، و این ابتلا، برای این بود که مردم هیچ ضعیفی را به خاطر ضعف و هیچ فقیری را به خاطر فقر و هیچ مریضی را به خاطر مرض و بیماری ناچیز نشمارند و بدانند که خداوند هر کس را بخواهد [و مصلحت او بداند] مریض می کند و هر کس را بخواهد شفا می دهد، هر گونه که بخواهد و هر زمان که بخواهد، و آن بلاها را برای هر کس بخواهد عبرت و برای هر کس بخواهد شقاوت قرار می دهد، و او در همه این احوالات در تقدیر و قضای خود عادل و حکیم است و درباره ی بندگان خود آنچه اصلح به حال آنان است را انجام می دهد، «وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.»(1)
ص: 355
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
بلای ایّوب به خاطر نعمتی بود که خداوند به او در دنیا عطا نمود و او شکر آن نعمت را به جای آورد، و در آن زمان ابلیس از مادون عرش محجوب نبود، و چون عمل ایّوب و شکر او بالا رفت، ابلیس به او حسد پیدا کرد و گفت: خدایا ایّوب به خاطر این نعمت ها شکر می کند و اگر تو این نعمت ها را از او بگیری شکر هیچ نعمتی را نخواهد کرد….(1)
و در روایتی از امام کاظم(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
… در پایان زمان بلیّه ی ایّوب، برخی از اصحاب و یاران ایّوب به او گفتند: ما کسی را ندیده ایم که به این بلاها مبتلا شده باشد، مگر آن که به سبب فساد باطن او بوده است و شاید تو نیّت بدی در باطن خود داری که گرفتار این بلاها شده ای؟! پس ایّوب طاقت نیاورد و به خدای خود عرضه داشت: خدایا تو مرا به این بلاها آزمودی در حالی که می دانی هر چه برای من رخ می دهد
ص: 356
من سخت تر آن را بر بدن خود می پذیرم، و غذایی نمی خورم مگر آن که یتیمی در کنار سفره ی من باشد، و اگر کسی از طرف تو با من مناظره کند من حجّت خود را بیان خواهم نمود.
پس خداوند ابری را مقابل او فرستاد و از داخل ابر گوینده ای گفت: «ای ایّوب حجّت خود را بیان کن» پس ایّوب خود را آماده کرد و گفت: «خدایا تو مرا مبتلا نمودی در حالی که من سخت ترین رخدادها را بر خود پذیرفتم، و هرگز طعامی نخوردم مگر آن که یتیمی در کنار سفره ی من بود» پس به او گفته شد: ای ایّوب چه کسی طاعت خدا را محبوب تو نمود؟» وایّوب مشتی از خاک برداشت و در دهان خود گذارد و گفت: خدایا تو طاعت [و عبادت] را محبوب من قرار دادی!(1)
ص: 357
در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
خداوند؟عز؟ مؤمن را به هر بلایی مبتلا می کند و به هر وسیله ای می میراند، و لکن عقل او را نمی گیرد [و او خود را نمی کشد].
سپس فرمود:
آیا ندیدی که خداوند چگونه ابلیس را بر مال و خانواده ایّوب مسلّط نمود و لکن او را بر عقل ایّوب مسلّط نکرد، تا بتواند موّحد و خداپرست باشد!(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ آتَیْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ» فرمود:
خداوند خویشان ایّوب(علیه السلام) که قبل از بلا و در زمان [هفت سال] بلا از دنیا رفته بودند را برای ایّوب زنده نمود.(2)
و در سخن دیگری فرمود:
خداوند کسانی را که قبل از بلا با اجل های خود مرده بودند و کسانی را که در زمان بلا مرده بودند را برای ایّوب زنده نمود. [و این معنای «وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ» است.](3)
ص: 358
«وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ…»(1)
ابوحمزه ی ثمالی گوید:
حضرت زین العابدین(علیه السلام) ماهی نهنگ که یونس بن متی را بلعیده بود را صدا زد، و آن ماهی مانند کوهی بزرگ سر از دریا بالا آورد و گفت: «لبیّک لبیّک یا ولیّ الله» پس امام(علیه السلام) به او فرمود: تو کیستی؟ او گفت: «مولای من! من ماهی یونس هستم» امام(علیه السلام) فرمود: «قصّه یونس را بیان کن» آن ماهی گفت: ای مولای من! خداوند متعال هیچ پیامبری را از زمان آدم تا جدّ شما حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) مبعوث به رسالت نکرد مگر آن که ولایت شما اهل بیت را بر او عرضه نمود، پس هر کدام از پیامبران آن را پذیرفتند سلامت و نجات پیدا کردند، و هر کدام توقّف کردند و یا از حمل آن خودداری نمودند، همانند آدم گرفتار مصیبت شدند، و به همین خاطر نوح گرفتار خطر غرق شد، و ابراهیم گرفتار خطر آتش گردید، و یوسف گرفتار چاه شد، و ایّوب گرفتار بلا گردید و…[و با توسّل به محمّد و آل او(علیهم السلام) نجات یافتند!](2)
ص: 359
در کتاب عیون در باب ذکر مجلس امام رضا(علیه السلام) با مأمون و اهل ملل و مذاهب و عقائد گوناگون آمده که علیّ بن جهم در آن مجلس از آن حضرت درباره ی عصمت پیامبران و آیه «وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا…» سؤال نمود و حضرت رضا(علیه السلام) در پاسخ او فرمود: مظنّه در این جا به معنای یقین است و یونس یقین داشت که خداوند هرگز بر او در روزی سخت نخواهد گرفت و اگر گمان می کرد که خداوند بر او قدرت پیدا نمی کند کافر می بود.(1)
و در روایت دیگری حضرت رضا(علیه السلام) در آن مجلس فرمود:
«ذّهَبَ یونس مُغَاضِبًا لقومه» بنابراین او یقین داشت که خداوند «لَنْ یُضَیِّقَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ» چنان که در آیه «وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ» آمده است
ص: 360
سپس فرمود: مقصود از «ظلمات» ظلمت شب و ظلمت دریا و ظلمت شکم ماهی می باشد و مقصود از «سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» ترک عبادت در بطن حوت است که خداوند برای او فراهم نموده بود و خداوند دعای یونس را مستجاب کرد به خاطر تسبیح او در آن تاریکی ها و فرمود: «فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ * لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُون» و مأمون گفت: «لِلَّهِ دَرُّکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ.»(1)
ابوجمیله گوید:
مردی از اهل خراسان در ربذه به امام صادق(علیه السلام) گفت: فدای شما شوم من فرزندی پیدا نکرده ام؟! امام(علیه السلام) فرمود: هنگامی که به شهر خود بازگشتی و خواستی با اهل خود همبستر شوی آیه «وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا…» را تا سه آیه دیگر بخوان، و اگر چنین کنی إن شاءالله خداوند فرزندی به تو خواهد داد.(2)
ص: 361
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند عذاب هیچ قومی را [پس از نزول] از آنان برنداشت مگر عذاب قوم یونس را، چرا که یونس همواره قوم خود را به اسلام دعوت نمود و آنان نپذیرفتند و یونس تصمیم گرفت که در حق آنان نفرین کند، از سویی در بین قوم یونس، عابدی بود به نام ملیخا [تنوخا] و عالمی بود به نام روبیل و عابد همواره از یونس برای مردم درخواست نفرین می کرد، و عالم یعنی روبیل، او را از نفرین کردن نهی می نمود و می گفت: به آنان نفرین مکن، چرا که خدا درخواست تو را اجابت می نماید، ولکن دوست نمی دارد که بندگان خود را هلاک نماید، و یونس سخن عابد را پذیرفت و سخن عالم را نپذیرفت و به قوم خود نفرین کرد، و خداوند به او وحی نمود: «در سال فلان و ماه فلان و روز فلان عذاب خواهد آمد» و چون وقت عذاب نزدیک شد یونس با عابد از بین مردم خارج شدند و آن عالم بین آنان ماند و چون عذاب نزدیک شد، به مردم گفت:
«ای مردم به خدا پناه ببرید شاید او به شما ترحّم نماید و عذاب را از شما بردارد» مردم گفتند: چگونه به خدا پناه ببریم؟ عالم گفت: همگی به صحرا و بیابان بروید و مادران را از بچّه ها جدا کنید و همگی مشغول به دعا و گریه باشید» و چون چنین کردند، خداوند به آنان ترحّم نمود و عذاب را از آنان برداشت و بین کوه ها متفرّق کرد و مردم مشاهده می کردند، تا این که یونس به طرف آنان آمد تا ببیند چگونه خداوند آنان را هلاک نموده است؟! و چون
ص: 362
نزدیک شهر رسید و زارعین را دید که در زمین خود زراعت می کنند به آنان گفت: قوم یونس چه شدند؟ و آنان که او را نمی شناختند گفتند: یونس به آنان نفرین کرد و عذاب بر آنان نازل شد و لکن همگی جمع شدند و دعا و گریه سر دادند و خداوند به آنان ترحّم نمود و عذاب را از آنان برداشت و بین کوه ها پخش نمود.
امام صادق(علیه السلام) سپس فرمود:
آنان در آن روزها به دنبال یونس می گردیدند تا به او ایمان بیاورند، پس یونس خشمگین شد و رفت و خداوند درباره ی او می فرماید: «وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا….»(1)
ص: 363
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
من تعجّب دارم از کسی که از چهار چیز هراس و فزع پیدا می کند و [برای نجات خود] به چهار چیز پناه نمی برد؟! تا این که فرمود: من تعجّب می کنم از کسی که اندوه و غم او را گرفته و توجّه نمی کند به آیه ی «لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» چرا که خداوند به دنبال آن می فرماید: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ؟!»
و تعجّب می کنم از کسی که از چیزی می ترسد و به آیه «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ» توجّه نمی کند؟ چرا که بعد از آن خداوند می فرماید: «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ. وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ؟!»
و تعجّب می کنم از کسی که با او مکر کرده اند، چگونه پناه نمی برد به آیه «أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ» چرا که بعد از آن خداوند می فرماید: «فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا.»(1)
مؤلّف گوید:
قصّه یونس در غیر از این سوره در چند جای قرآن بیان شده است:
سوره ی صافات آیات 148-139: «وَإِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * إِذْ أَبَقَ إِلَی
ص: 364
الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ * فَسَاهَمَ فَکَانَ مِنْ الْمُدْحَضِینَ * فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٌ * فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِینَ * لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ * فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاء وَهُوَ سَقِیمٌ * وَأَنبَتْنَا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِّن یَقْطِینٍ * وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَی مِئَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ * فَآمَنُوا فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَی حِینٍ».
سوره ی یونس آیه 98: «فَلَوْلاَ کَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِیمَانُهَا إِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ لَمَّآ آمَنُواْ کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْیِ فِی الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَی حِینٍ».
روایت شده که چون یونس با آن عابد از بین مردم خارج شدند، به دریا رسیدند و کشتی مشحون به جمعیّت عازم حرکت بود و چون سوار شدند و کشتی به وسط دریا رسید حوت یعنی نهنگ مقابل کشتی دهن باز کرد و به سوی یونس نگریست و چون یونس به طرف دیگر رفت حوت نیز به آن طرف رو کرد و کشتیبان گفت: یک نفر عابق فراری در کشتی قرار دارد و باید او را در دهان ماهی انداخت وگرنه کشتی بر می گردد و همه اهل کشتی هلاک می شوند پس حضرت یونس گفت: «آن عابق فراری من هستم» و اهل کشتی چون آثار صلاح در او دیدند قبول نکردند و بنابر قرعه گذاردند و تا سه مرتبه، قرعه به نام یونس در آمد و ناچار او را به دریا انداختند و نهنگ او را بلعید و خداوند به نهنگ فرمود: «او طعمه تو نیست باید او را نگهداری کنی».
و در این جا یونس گفت: «فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ….»(1)
«وَإِسْمَاعِیلَ وَإِدْرِیسَ وَذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِینَ * وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِی رَحْمَتِنَا إِنَّهُم مِّنَ الصَّالِحِینَ» (2)
ص: 365
بعضی از مفسّرین گویند:
صبر اسماعیل به خاطر زندگی او در مکّه بوده که در آن زمان «وادی غیر ذی ذرع» و بدون امکانات بوده است و قصّه آن در آیات حج گذشت.
و امّا ادریس نامش اخنوخ بود و یکی از اجداد نوح به شمار می رفت و سی صد و شصت و پنج سال مردم را دعوت نمود و به او ایمان نیاوردند و هلاک شدند، و او اوّل کسی بود که خیّاطی نمود و اوّل کسی بود که خطّ و کتابت را انجام داد و نیز اوّل کسی بود که علم نجوم را یاد داد و سپس به آسمان ها سیر نمود و در آسمان ششم یا هفتم اقامت کرد و هنگام ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) به زمین می آید و از یاوران او خواهد بود.
و امّا ذا الکفل را گفته اند: او کفالت هفتاد نفر از پیامبران را می کرده است و بعضی گفته اند: نام او «الیاس» و یا «یَسَع» بوده است، و صبر او در زمانی بوده که یهود مشرک شده بودند و از تورات جز اسمی باقی نمانده بود و بارها تحریف شده بود [چنان که تورات فعلی نیزدارای خرافاتی است و به نام اسفار تورات آن را کتاب آسمانی می دانند.]
سپس گوید:
از سیاق آیات استفاده می شود که «ذا الکفل» از پیامبران بوده است.(1)
«وَزَکَرِیَّا إِذْ نَادَی رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَی… »(2)
شیخ طوسی با سند خود از محمّد صیمری کاتب نقل کرده که گوید:
من با دختر جعفر بن محمّد کاتب ازدواج نمودم و شدیداً به او علاقه داشتم
ص: 366
و فرزندی از او پیدا نکردم پس خدمت حضرت هادی(علیه السلام) رسیدم و مشکل خود را مطرح نمودم و آن حضرت تبسّم نمود و فرمود: انگشتر فیروزه ای تهیّه کن و بر آن بنویس: «رَبِّ لَا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ» و من به دستور آن حضرت عمل کردم و قبل از آن که یک سال بگذرد خداوند به من فرزند پسری عطا نمود.(1)
و در کافی از حارث نضری نقل شده که گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: من از خانواده ای هستم که همه آنان مرده اند و مرا فرزندی نیست؟! امام(علیه السلام) فرمود:
در حال سجده خدا را بخوان و بگو: «رَبِ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا * رَبِّ لَا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ» و من به دستور آن حضرت عمل کردم و خداوند دو فرزند پسر به نام های علی و حسین به من عطا نمود.(2)
ص: 367
امام سجّاد(علیه السلام) به بعضی از اصحاب خود فرمود:
به طالب فرزند بگویید: این دعا را بخواند: «رَبِ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِین وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی فِی حَیَاتِی وَ یَسْتَغْفِرُ لِی بَعْدَ مَوْتِی وَ اجْعَلْهُ لِی خَلْقاً سَوِیّاً وَ لَا تَجْعَلْ لِلشَّیْطَانِ فِیهِ نَصِیباً» سپس هفتاد مرتبه بگوید: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَغْفِرُکَ وَ أَتُوبُ إِلَیْکَ إِنَّکَ أَنْتَ الْتوّاب الرَّحِیمُ.»(1)
مؤلّف گوید:
دعاهای دیگری نیز برای طلب فرزند نقل شده و در کتاب شریف «مفاتیح الجنان» موجود است. و در روایتی آمده که هر کس بخواهد فرزند او پسر شود، اگر قبل چهار ماه اوّل نیّت کند که نام او را محمّد و یا علیّ -- علیهما الصلاة و السّلام -- قرار بدهد فرزند او پسر خواهد شد، و من به این روایت عمل کردم وفرزند پسری خداوند به من داد و لکن اگر مصلحت خود را به خدا واگذار نموده بودم بهتر بود.
«وَالَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ»(2)
ص: 368
مؤلّف گوید:
قصّه حضرت مریم و فرزند او حضرت عیسی(علیهما السلام) در سوره ی آل عمران(1) و سوره ی مریم(2) و جاهای دیگر گذشت.
مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
مقصود از «أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا» این است که هیچ مرد نامحرمی او را ندید، و مقصود از «فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا» ریح مخلوقه است یعنی أمرنا.
و بعضی گفته اند -- چنان که روایت نیز گویای آن است و آیات به آن اشاره دارد: مقصود از روح؛ روح الأمین است که به امر الهی نزد او آمد و در او دمید و او به عیسی(علیه السلام) باردار شد … و بقیّه آیات از محکمات است.
فَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ وَإِنَّا لَهُ کَاتِبُونَ 94 وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا یَرْجِعُونَ 95 حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِّن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ 96 وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِیَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یَا وَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا بَلْ کُنَّا ظَالِمِینَ 97 إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ 98 لَوْ کَانَ هَؤُلَاء آلِهَةً مَّا وَرَدُوهَا وَکُلٌّ فِیهَا خَالِدُونَ 99 لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَهُمْ فِیهَا لَا یَسْمَعُونَ 100 إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَی أُوْلَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ 101 لَا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ 102 لَا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ هَذَا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ 103 یَوْمَ نَطْوِی السَّمَاء کَطَیِّ
ص: 369
السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِیدُهُ وَعْدًا عَلَیْنَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ 104 وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ 105 إِنَّ فِی هَذَا لَبَلَاغًا لِّقَوْمٍ عَابِدِینَ 106 وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ 107 قُلْ إِنَّمَا یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ 108 فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنتُکُمْ عَلَی سَوَاء وَإِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ أَم بَعِیدٌ مَّا تُوعَدُونَ 109 إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَیَعْلَمُ مَا تَکْتُمُونَ 110وَإِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّکُمْ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ 111 قَالَ رَبِّ احْکُم بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمَنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَی مَا تَصِفُونَ 112».
¬Kj
«حَدَب» محل ارتفاع از زمین را گویند و «مِنْ کُلِ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ» یعنی یأجوج و مأجوج با سرعت از هر بلندی سرازیر می شوند و «شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُوا» شخوص به معنای خروج از منزل و یا شهر را گویند، و شَخَصَ بَصَره إذا نظر إلی الشئ کأنّه خرج إلیه، و «حَسیس و حِسّ» به معنای حرکت است، و «حَصَبُ جَهَنَّمَ»، یعنی هیزم جهنّم و در قرائت امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمده که آن حضرت «حَطَبُ جَهَنَّمَ» قرائت نموده است.
و هر کس چیزی از اعمال شایسته بجا آورد، در حالی که ایمان داشته باشد، کوشش او ناسپاسی نخواهد شد و ما تمام اعمال او را (برای پاداش) می نویسیم. (94) و حرام است بر شهرها و آبادیهایی که (بر اثر گناه) نابودشان کردیم (که به دنیا بازگردند) آن ها هرگز باز نخواهند گشت! (95) تا آن زمان که «یأجوج» و «مأجوج» گشوده شوند و آن ها از هر محلّ مرتفعی بسرعت عبور می کنند. (96) و
ص: 370
وعده حقّ [قیامت] نزدیک می شود در آن هنگام چشم های کافران از وحشت از حرکت بازمی ماند (می گویند:) ای وای بر ما که از این (جریان) در غفلت بودیم بلکه ما ستمکار بودیم! (97) شما و آنچه غیر خدا می پرستید، هیزم جهنّم خواهید بود و همگی در آن وارد می شوید. (98) اگر این ها خدایانی بودند، هرگز وارد آن نمی شدند! در حالی که همگی در آن جاودانه خواهند بود. (99) برای آنان در آن [دوزخ] ناله های دردناکی است و چیزی نمی شنوند. (100) (امّا) کسانی که از قبل، وعده نیک از سوی ما به آن ها داده شده [مؤمنان صالح] از آن دور نگاهداشته می شوند. (101) آن ها صدای آتش دوزخ را نمی شوند و در آنچه دل شان بخواهد، جاودانه متنعّم هستند. (102) وحشت بزرگ، آن ها را اندوهگین نمی کند و فرشتگان به استقبال شان می آیند، (و می گویند:) این همان روزی است که به شما وعده داده می شد! (103) در آن روز که آسمان را چون طوماری در هم می پیچیم، (سپس) همان گونه که آفرینش را آغاز کردیم، آن را بازمی گردانیم این وعده ای است بر ما، و قطعاً آن را انجام خواهیم داد. (104) در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: «بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد!» (105) در این، ابلاغ روشنی است برای جمعیّت عبادت کنندگان! (106) ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم. (107) بگو: «تنها چیزی که به من وحی می شود این است که معبود شما خدای یگانه است آیا (با این حال) تسلیم (حقّ) می شوید؟ (و بتها را کنار می گذارید؟)» (108) اگر باز (روی گردان شوند، بگو: «من به همه شما یکسان اعلام خطر می کنم و نمی دانم آیا وعده (عذاب خدا) که به شما داده می شود نزدیک است یا دور! (109) او سخنان آشکار را می داند، و آنچه را کتمان می کنید (نیز) می داند (و چیزی بر او پوشیده نیست)! (110) و من نمی دانم شاید این آزمایشی برای شماست و مایه
ص: 371
بهره گیری تا مدّتی (معیّن)! (111) (و پیامبر) گفت: «پروردگارا! به حق داوری فرما (و این طغیانگران را کیفر ده)! و پروردگار ما (خداوند) رحمان است که در برابر نسبتهای ناروای شما، از او استمداد می طلبم!» (112)
«فَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ وَإِنَّا لَهُ کَاتِبُونَ»(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در پاسخ یکی از منکرین خدا که می گفت: «خدا می گوید: «فَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ» و می گوید: «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ -- وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی» و از آیه اوّل روشن می شود که اعمال نیک بدون پاداش نمی ماند و از آیه دوّم ظاهر می شود که ایمان و اعمال نیک سودی ندارد مگر بعد از هدایت [و این دو آیه با همدیگر تضادّ دارد]» فرمود:
اعمال صالحه بدون هدایت سودی ندارد، و چنین نیست که به هر کس مؤمن گویند، اهل نجات باشد و از گم راهی دور نباشد و اگر چنین می بود باید یهود که اعتراف به خدا و توحید دارند بلکه سایر کسانی که اقرار به یگانگی خدا دارند مانند ابلیس و پایین تر از ابلیس، مؤمن باشند، در حالی که کافر می باشند از این رو خداوند می فرماید: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُون» و یا می فرماید: «الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ.»(2)
ص: 372
ص: 373
ص: 374
«وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا یَرْجِعُونَ»(1)
محمّدبن مسلم گوید: امام باقر و امام صادق(علیها السلام) فرمودند:
هر قریه و شهری که خداوند اهل آن را با عذاب هلاک نموده، در رجعت [معصومین(علیهم السلام)] به دنیا باز نمی گردند، و این آیه از بزرگ ترین ادّله رجعت است چرا که نزد همه اهل اسلام مسلّم است که مردم کلّاً به قیامت باز می گردند چه هلاک شده باشند و چه هلاک نشده باشند.(2)
مؤلّف گوید:
روایات دیگری نیز به این معنا در ذیل آیه فوق نقل شده و ما اختصاراً نقل نکردیم.
«حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِّن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ»(3)
علی بن ابراهیم گوید: در آخرالزمان یأجوج و مأجوج [که وصف آنان در قصّه ذی
ص: 375
القرنین گذشت] به دنیا باز می گردند و [به شهرها حمله می کنند و همه چیزها و] مردم را می خورند.(1)
«إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ… إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَی أُوْلَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ»(2)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که آیه «إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ»، نازل شد اهل مکّه شدیداً هراس پیدا کردند و عبدالله بن زبعری [بزرگ مشرکین] و کفّار قریش این آیات را بررسی کردند و ابن زبعری گفت: آیا محمّد به این آیات تکلّم نمود؟ گفتند: آری. پس ابن زبعری به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: آیا این آیاتی که خوانده ای درباره ی ما و خدایان ما می باشد و یا مربوط به همه امّت های بت پرست و خدایان آنان می باشد؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آری این آیات درباره شما و خدایان شما و درباره ی امّت های مشرک پیشین و خدایان آنان نازل شده است، جز کسانی که خداوند آنان را استثنا نموده است. ابن زبعری گفت: به خدا سوگند من با شما مخاصمه خواهم نمود، سپس گفت:
آیا شما از عیسی به خوبی یاد نمی کنی در حالی که نصارا او و مادرش را می پرستند؟ و آیا گروهی از این مردم ملائکه را پرستش نمی کنند، و آیا آنان با معبودهای شان در آتش خواهند بود؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: چنین
ص: 376
نیست» و قریش شروع به هیاهو و خندیدن کردند و گفتند: «ابن زبعری تو را مغلوب نمود». رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: شما به باطل سخن گفتید، چرا که من گفتم: مگر آنان که خدا استثنا نموده است و خداوند می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَی أُوْلَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ لا یَسْمَعُونَ حَسِیسَها، وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ»، سپس علی بن ابراهیم گوید: مقصود از «أُوْلَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ»، ملائکه و عیسی بن مریم(علیهم السلام) هستند.(1)
در کتاب علل الشرایع و قرب الإسناد حمیری از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند در قیامت هر چیزی را که مورد پرستش مردم بوده مانند خورشید و ماه و… می آورد و سپس از انسان هایی که آن ها را می پرستیده اند سؤال
ص: 377
می کند [که برای چه آن ها را می پرستیدید؟] و آنان می گویند: ما آن ها را پرستیدیم تا به تو تقرّب بجوییم [و آنان در پیشگاه تو از ما شفاعت نمایند «ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی» و خداوند به ملائکه می فرماید: پرستش کنندگان و معبودان آنان را به آتش ببرید، جز کسانی را که من استثنا نموده ام «فَأُوْلَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ.»
امام صادق(علیه السلام) در ذیل روایت علل الشرایع می فرماید:
«وَ ذَلِکَ أَنَّهُمَا عُبِدَا فَرَضِیَا.»(1)
«إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَی أُوْلَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ * لَا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا…»(2)
ابان بن تغلب گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند شیعیان ما را -- با داشتن گناهان و غیر گناهانی که بین آنان وجود دارد -- با چهره های سفید [و نورانی] در حالی که عورات آنان مستور و ایمن از هراس قیامت اند و راه نجات شان آسان و سختی ها از آنان برداشته شده، و بر مرکب هایی از یاقوت سوار هستند، مبعوث می نماید، و آنان همواره در بهشت می گردند، و نوری از آن ها می درخشد و سفره های بهشتی برایشان گسترده می شود و از غذاهای بهشتی می خورند، در حالی که مردم در قیامت گرفتار حساب می باشند!! چنان که خداوند می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ
ص: 378
لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَی أُوْلَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ * لَا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ. »(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به علیّ(علیه السلام) فرمود:
… یا علی! تو و شیعیان تو در کنار حوض کوثر خواهید بود، و هر که را دوست بدارید سیراب می کنید، و از هر که کراهت داشته باشید او را منع می کنید، و شما در آن روزِ «فزع اکبر» در زیر سایه عرش در امان خواهید بود، و مردم در آن روز در وحشت و هراس اند و شما در امانید و اندوهی ندارید، و درباره ی شما، آیه ی «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَی أُوْلَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ» نازل شده و نیز درباره ی شما نازل شده، آیه ی «لَا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ هَذَا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ.»(2)
ص: 379
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
«به اعمال نیک بشتابید، تا هم نشین و«جیران الله» و در بهشت در کنار پیامبران باشید، و ملائکه به زیارت شما بیایند، و خدا گوش های شما را از شنیدن صداهای آتش دوزخ دور می دارد و بدن های شما را از درد و الم مصون می دارد، و این فضل خداوند است که او به هر کس بخواهد عطا می نماید، «وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیم.»(1)
مؤلّف گوید:
روایات فراوان دیگری در این معنا در ذیل آیه فوق نقل شده، مراجعه شود.
«یَوْمَ نَطْوِی السَّمَاء کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِیدُهُ وَعْدًا عَلَیْنَا…»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
سجلّ، نام ملکی است که نامه ها را درهم می پیچد و معنای درهم پیچیدن او این است که آن ها را نابود و تبدیل به دخان و دود می نماید، و زمین را نیز تبدیل به آتش می کند.(3)
ابن عبّاس گوید:
هنگامی که آیه «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد، غشوه ای بر آن حضرت مستولی گردید و او را به حجره ی امّ سلمه بردند،
ص: 380
و اصحاب منتظر نماز بودند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بیرون نیامد، پس مسلمانان جمع شدند و گفتند: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را چه می شود؟ امّ سلمه گفت: «پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) را توان آمدن نیست» و سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خارج شد و بالای منبر رفت و فرمود: «ای مردم! شما همانگونه که به دنیا آمده اید -- با پای برهنه و عریان در قیامت در پیشگاه خداوند حاضر می شوید» سپس این آیه را قرائت نمود: «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» و پس از آن این آیه را قرائت نمود: «کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلِینَ.»(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
مردم [پس از مردن] از روی زمین به زیر زمین و از فضای باز به محل تنگ و از انس با خانواده به غربت و از نور به ظلمت و تاریکی منتقل می شوند و سپس از قبرها با پای برهنه و عریان وارد قیامت می شوند، چنان که خداوند می فرماید: «کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلِینَ.»(2)
ص: 381
«وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ…»(1)
مرحوم کلینی با سند خود از عبد الله سنان نقل نموده که گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: مقصود از زبور وذکر چیست؟ فرمود:
ذکر [همه کتاب های آسمانی است که] نزد خداوند است، و زبور کتابی است که بر داود نازل شده است، و هر کتابی که از طرف خداوند نازل شده، نزد اهل علم است و ماییم اهل علم. (2)
و در کتاب تأویل الآیات آمده که امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ»، آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند.(3)
و در همان کتاب از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود از «لِّقَوْمٍ عَابِدِینَ»، شیعیان ما هستند.(4)
ص: 382
و در همان کتاب از آن حضرت نقل شده که فرمود: «عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ»، اصحاب حضرت مهدی(علیه السلام) در آخرالزمان هستند.(1)
مؤلّف گوید:
اخبار و آیات مربوط به حضرت مهدی(علیه السلام) و این که مقصود از «عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ»، اصحاب آن حضرت در آخرالزمان هستند، اختصاص به شیعه ندارد بلکه علمای اهل تسنّن نیز این اخبار را نقل کرده اند.
مرحوم طبرسی صاحب مجمع البیان گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«مقصود از «عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ»، اصحاب حضرت مهدی(علیه السلام) در آخرالزمان هستند» سپس گوید: «وَ یدلّ علیه ما رواه الخاصّ و العام عَنِ النَّبِیِّ(صلی الله علیه و آله) أَنَّهُ قَالَ: لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِکَ الْیَوْمَ حَتَّی یَبْعَثَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ بَیْتِی یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما». سپس گوید: احمد بن حسین بیهقی در کتاب بعث و نشور اخبار فراوانی را در این معنا نقل کرده است… تا این که گوید: «و من جملتها ما حدّثنا به أبو الحسن حافده… عَنِ النَّبِیِّ(صلی الله علیه و آله) أَنَّهُ قَالَ: «لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِکَ الْیَوْمَ، حَتَّی یَبْعَثَ فیه رَجُلًا مِنّی أؤ مِن أَهْلِ بَیْتِی و فی بعضها: «یُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِی یَمْلَؤُ الأرض عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً….»(2)
ص: 383
«وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ»(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در روایت مفصّلی در پاسخ برخی از منکرین خدا فرمود:
و امّا آیه «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ»، تو می بینی که اهل مال از مخالفین و کفّار به کفر و اعتقاد باطل خود تا کنون باقی مانده اند و اگر پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)
ص: 384
رحمت برای آنان بود باید همه آنان هدایت می شدند و از عذاب سعیر نجات می یافتند، بنابراین [رحمت بودن آن حضرت به این معنا نیست که بالاجبار همه مردم هدایت شوند، بلکه به این است که] خداوند می خواسته پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را وسیله هدایت و مهلت و مدارای با مردم قرار بدهد، چرا که پیامبران قبل مبعوث بر تصریح و شفّاف گویی بودند و با کنایه و اشاره سخن نمی گفتند و اگر مردم تسلیم امر آنان می بودند سالم می ماندند و اگر مخالفت می کردند هلاک می شدند و گرفتار عذاب بودند و انواع عذاب ها بر آنان نازل می شد، و لکن خداوند از قبل می دانست که پیامبر ما و اوصیای او صبر فراوان دارند، و پیامبران گذشته چنین صبری را نداشتند، از این رو خداوند پیامبر ما را مبعوث به تعریض و اشاره و ارفاق نمود و آن حضرت نیز حجّت الهی و جانشین خود را با تعریض -- نه با تصریح -- معرّفی کرد و فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا مَوْلَاهُ»، و یا فرمود: «هُوَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی»، البتّه روش است که شیوه ی پیامبر(صلی الله علیه و آله) این نبود که سخن بی اساس و بی معنایی را بگوید، و بر امّت لازم بود که در معنای «هُوَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی»، دقّت کنند و بدانند که در موسی و هارون برادری و نبوّت موجود بوده و لکن درباره ی پیامبر و وصیّ او هر دو موجود نبوده و به همین خاطر فرموده است: «إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی» و همان گونه که موسی هارون را خلیفه خود قرار داد و به او فرمود: «اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی»، این پیامبر نیز فرمود: «أنتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی»، و اگر پیامبر ما(صلی الله علیه و آله) درباره ی وصیّ خود با تصریح کامل می فرمود: امامت بعد از من را جز برای فلانی قرار ندهید و گرنه عذاب بر شما نازل خواهد شد، عذاب بر امّت
ص: 385
او نازل می شد و جایی برای ارفاق و امهال و مهلت دادن نمی ماند. [و این معنای رحمت بودن این پیامبر(صلی الله علیه و آله) است.](1)
و در کتاب کافی از حضرت کاظم(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
خداوند حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را در 27 رجب [یعنی روز مبعث] «رحمةً للعالمین» قرار داد از این رو هر کس آن روز را روزه بگیرد خداوند برای او روزه شصت ماه را می نویسد.(2)
ص: 386
عبدالرحیم قصیر گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که قائم ما قیامت می کند حُمَیْرا را به دنیا باز می گرداند و حدّ الهی را بر او جاری می نماید، و انتقام دختر پیامبر فاطمه(علیه السلام) را از او می گیرد. عبدالرحمان قصیر گوید: گفتم: فدای شما شوم برای چه حمیرا را تازیانه می زند؟ فرمود: برای تهمتی که او به مادر ابراهیم زد. گفتم: چرا عقوبت او را خداوند به تأخیر انداخت؟ فرمود: به خاطر این که خداوند پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را رحمت برای همه اهل عالم قرار داد و قائم ما؟عج؟ را برای آنان نقمت و انتقام قرار داد.(1)
«وَإِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّکُمْ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ»(2)
امام کاظم(علیه السلام) در سخنان خود به هارون الرشید و موسی بن مهدی فرمود:
من شب چهارشنبه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را در خواب دیدم و به من فرمود: ای موسی تو محبوس و مظلوم خواهی بود؟ گفتم: آری یا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) محبوس و مظلوم خواهم بود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این سخن را سه مرتبه بر من تکرار نمود و سپس فرمود: «وَإِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّکُمْ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ.»(3)
ص: 387
در احتجاج طبرسی روایت شده که معاویه چون وارد کوفه شد، به او گفتند: «حسن بن علی(علیه السلام) در بین مردم عزّت پیدا کرده و بزرگی می کند و خوب است که تو او را روی منبر پایین تر از خود قرار بدهی تا از چشم مردم بیفتد» پس معاویه نپیذیرفت و مردم اصرار کردند، تا معاویه این کار را انجام داد و امام حسن(علیه السلام) بالای منبر رفت و حمد و ثنای خدا را انجام داد و سپس فرمود: امّا بعد: اگر شما اطراف عالم بگردید تا مردی را پیدا کنید که جدّ او پیامبر(صلی الله علیه و آله) باشد جز من و برادرم را پیدا نخواهید نمود، و ما حقّ امارت و ولایت خود را به این طاغیه دادیم -- و با دست مبارک خود به معاویه اشاره نمود -- و او اکنون در جایگاه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نشسته است و ما صلاح دیدیم که حفظ خون مسلمانان بهتر از ریخته شدن خون آنان است. و سپس این آیه را تلاوت نمود: «وَإِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّکُمْ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ»، و با دست مبارک خود به معاویه اشاره نمود. پس معاویه گفت: مقصود تو از این آیه چیست؟ امام(علیه السلام) در پاسخ او فرمود: من همان چیزی را که خدا اراده نموده اراده کردم.(1)
ص: 388
در مناقب ابن شهر آشوب روایت شده که امام حسن(علیه السلام) پس از صلح با معاویه فرمود:
ای مردم اگر شما بین جابلق و جابرس بگردید تا مردی را پیدا کنید که جدّ او پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) باشد، جز من و برادرم را پیدا نخواهید نمود. سپس فرمود: معاویه با من نسبت به حق خلافت منازعه نمود و من حق خود را به خاطر صلاح امّت و حفظ خون آنان رها کردم و شما با من بیعت کردید که هر چه من کردم بپذیرید و با من همراه و موافق و مطیع باشید و من چنین صلاح دیدم و این برای معاویه که آرزوی خلافت داشت حجّت خواهد بود. [و خداوند از او مؤاخذه خواهد نمود]، و سپس این آیه را تلاوت فرمود: «وَإِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّکُمْ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ.»(1)
ص: 389
ص: 390
محلّ نزول: مدینه، جز آیات 52، 53، 54، 55، که بین مکّه و مدینه نازل شده است.
تعداد آیات: 78 آیه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی نور نازل شده است.(1)
و گفته شده: این سوره در مکّه نازل شده مگر آیاتی از آن که آن چهار آیه می باشد، و عدد آیات آن را، 78، 77، 76، 75 و 74 نیز گفته اند.(2)
ثواب قرائت سوره ی حج
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که سوره ی حج را در بین هر سه روزی بخواند سال بر او نمی گذرد تا به حج برود، و اگر در سفر حج از دنیا برود، داخل بهشت خواهد شد. راوی گوید: گفتم: اگر از اهل خلاف باشد چگونه خواهد بود؟ فرمود: به او تخفیف داده می شود.(3)
ص: 391
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
هر کس این سوره را قرائت کند خداوند به عدد کسانی که به حج و عمره رفته و یا خواهند رفت به او پاداش خواهد داد، و کسی که آن را روی پوست آهو بنویسد و در مرکبی قرار بدهد، از هر سو باد به او و اهل او هجوم می آورد و همه آنان هلاک خواهد شد، و این کار، صحیح و حلالی نباشد مگر نسبت به ظالمین و محاربین و راه زن ها.(1)
و از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده:
اگر کسی این سوره را در پوست آهو بنویسد و در کنار مرکبی قرار بدهد باد از هر سو او را احاطه می کند و مرکب او دگرگون می شود، و اگر نوشته شود و شسته شود و آب آن را در محل نشستن سلطان جائری بپاشند، ملک او به اذن خداوند از بین می رود.(2)
ص: 392
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ 1 یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَی النَّاسَ سُکَارَی وَمَا هُم بِسُکَارَی وَلَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ 2 وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ 3 کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ 4 یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَیِّنَ لَکُمْ وَنُقِرُّ فِی الْأَرْحَامِ مَا نَشَاء إِلَی أَجَلٍ مُّسَمًّی ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّی وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلَا یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا وَتَرَی الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ 5 ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَی وَأَنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ 6 وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لَّا رَیْبَ فِیهَا وَأَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَن فِی الْقُبُورِ 7 وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًی وَلَا کِتَابٍ
ص: 393
مُّنِیرٍ 8 ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَنُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَذَابَ الْحَرِیقِ 9 ذَلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ یَدَاکَ وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ 10 وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ 11 یَدْعُو مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُ وَمَا لَا یَنفَعُهُ ذَلِکَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِیدُ 12 یَدْعُو لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَی وَلَبِئْسَ الْعَشِیرُ 13»
¬Kj
«زَلزَلة و زِلزال» حرکت شدید و وحشتناک را گویند، و «زَلزال» با فتحه اسم مصدر است؛ و «ذهول» به معنای ذهاب و جدا شدن از وحشت و حیرت است، و «حَمْل» با فتح حاء، به معنای بارداری زن و یا بارداری درخت اس-، و «حِمْل» با کسر حاء، باری را گویند که بر پشت و یا بر روی سر می گذارند و «شیطان مرید» شیطان متجرّی برای فساد است، و «صخرة مرداء» سنگ نرم و صاف را گویند، و اَمْرَء نیز از این قبیل است، و «بهیج» به معنای «حسن الصورة» یعنی صاحب صورت نیکوست، و «حرف» به معنای طرف و جانب است، و «اطمئنان» به معنای تمکّن و آرامش است، و «فتنه» در این جا به معنای محنت و سختی است و «اِنْقَلَب علی وجهه» یعنی رجع، و «عَشیر» به معنای معاشر و مصاحب است.(1)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
ای مردم! از (عذاب) پروردگارتان بترسید، که زلزله رستاخیز امر عظیمی است!
ص: 394
(1) روزی که آن را می بینید، (آن چنان وحشت سراپای همه را فرامی گیرد که) هر مادرشیردهی، کودک شیرخوارش را فراموش می کند و هر بارداری جنین خود را بر زمین می نهد و مردم را مست می بینی، در حالی که مست نیستند ولی عذاب خدا شدید است! (2) گروهی از مردم، بدون هیچ علم و دانشی، به مجادله درباره خدا برمی خیزند و از هر شیطان سرکشی پیروی می کنند. (3) بر او نوشته شده که هر کس ولایتش را بر گردن نهد، بطور مسلّم گم راهش می سازد، و به آتش سوزان راهنماییش می کند! (4) ای مردم! اگر در رستاخیز شک دارید، (به این نکته توجّه کنید که:) ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، و بعد از خون بسته شده، سپس از «مضغه» [چیزی شبیه گوشت جویده شده]، که بعضی دارای شکل و خلقت است و بعضی بدون شکل تا برای شما روشن سازیم (که بر هر چیز قادریم)! و جنین هایی را که بخواهیم تا مدّت معیّنی در رحم (مادران) قرار می دهیم (و آنچه را بخواهیم ساقط می کنیم) بعد شما را بصورت طفل بیرون می آوریم سپس هدف این است که به حدّ رشد و بلوغ خویش برسید. در این میان بعضی از شما می میرند و بعضی آن قدر عمر می کنند که به بدترین مرحله زندگی (و پیری) می رسند آن چنان که بعد از علم و آگاهی، چیزی نمی دانند! (از سوی دیگر،) زمین را (در فصل زمستان) خشک و مرده می بینی، اما هنگامی که آب باران بر آن فرو می فرستیم، به حرکت درمی آید و می روید و از هر نوع گیاهان زیبا می رویاند! (5) این به خاطر آن است که (بدانید) خداوند حق است و اوست که مردگان را زنده می کند و بر هر چیزی تواناست. (6)
و این که رستاخیز آمدنی است، و شکّی در آن نیست و خداوند تمام کسانی را که در قبرها هستند زنده می کند. (7) و گروهی از مردم، بدون هیچ دانش و هیچ هدایت و کتاب روشنی بخشی، درباره خدا مجادله می کنند! (8) آن ها با تکبّر و بی اعتنایی
ص: 395
(نسبت به سخنان الهی)، می خواهند مردم را از راه خدا گم راه سازند! برای آنان در دنیا رسوایی است و در قیامت، عذاب سوزان به آن ها می چشانیم! (9) (و به آنان می گوییم:) این در برابر چیزی است که دست هایتان از پیش برای شما فرستاده و خداوند هرگز به بندگان ظلم نمی کند! (10) بعضی از مردم خدا را تنها با زبان می پرستند (و ایمان قلبیشان بسیار ضعیف است) همین که (دنیا به آن ها رو کند و نفع و) خیری به آنان برسد، حالت اطمینان پیدا می کنند اما اگر مصیبتی برای امتحان به آن ها برسد، دگرگون می شوند (و به کفر رومی آورند)! (به این ترتیب) هم دنیا را از دست داده اند، و هم آخرت را و این همان خسران و زیان آشکار است! (11) او جز خدا کسی را می خواند که نه زیانی به او می رساند، و نه سودی این همان گم راهی بسیار عمیق است. (12) او کسی را می خواند که زیانش از نفعش نزدیکتر است چه بد مولا و یاور، و بد مونس و معاشر یاست! (13)
عمران بن حصین و ابوسعید خدری گویند:
دو آیه اوّل سوره حجّ در شبی از شب های جنگ بنی المصطلق -- که قبیله ای از یهود و از بطن خزاعه بودند -- نازل شد، و در آن وقت مردم در حال حرکت بودند و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آنان را صدا زد، همگی گرد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جمع شدند و آن حضرت این دو آیه را برای آنان خواند، و تا کنون دیده نشده بود که مردم با شنیدن آیات قرآن این قدر گریه کنند، و چون صبح شد، زین های اسب ها را پاین نیاوردند و خیمه ای برقرار نکردند، و برخی گریان و برخی در حال فکر و اندوه بودند پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرمود:
آیا شما می دانید، روز زلزال چه روزی است؟ گفتند: «خدا و رسول او داناترند»
ص: 396
فرمود: آن روزی است که خداوند به آدم می گوید: «گروهی از فرزندان تو را به آتش می فرستیم» آدم می گوید: از هر گروه چه مقدار؟ خداوند می فرماید: «از هر هزار نفر 999 نفر را به آتش می فرستیم و یک نفر را به بهشت روانه می کنیم.» پس این سخنان بر مسلمانان سخت آمد و گریان شدند و گفتند: یا رسول الله چه کسی ما را نجات می دهد؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: من به شما بشارت می دهم که دو مخلوق دیگر مانند یأجوج و مأجوج از شما می باشند و آن ها با هر جمعیّتی باشند آنان را فراوان می کنند، و مَثَل شما بین مردم مانند یک موی سفید در بدن گاو سیاه است…
سپس فرمود:
«من امیدوارم که شما یک چهارم اهل بهشت باشید» پس مردم از شوق تکبیر گفتند، تا این که فرمود: من امیدوارم که شما یک سوّم اهل بهشت باشید، و سپس فرمود: من امیدوارم که شما دوسوّم اهل بهشت باشید، چرا که اهل بهشت یکصد و بیست صفّ می باشند و هشتاد صفّ آن ها امّت من هستند.
تا این که فرمود:
از امّت من هفتاد هزار نفر بدون حساب داخل بهشت می شوند.
و در برخی از روایات آمده که عمربن خطّاب گفت: آیا هفتاد هزار از امّت شما بدون حساب داخل بهشت می شوند؟ فرمود: آری با هر کدام آنان هفتاد هزار نفر خواهد بود. پس شخصی به نام «عکاشة بن محصن» گفت: یا رسول الله! دعا کنید خداوند مرا یکی از آنان قرار بدهد؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «خدایا او را از اهل بهشت قرار ده» و پس از او مردی از انصار گفت: «یا رسول الله از خدا بخواه که من نیز از اهل
ص: 397
بهشت باشم» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «عکاشة بر تو سبقت گرفت» ابن عبّاس گوید: آن مرد انصاری از منافقین بود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای او دعا نکرد.(1)
ودر احتجاج طبرسی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که آن حضرت ضمن حدیث مفصّلی فرمود:
«مَعَاشِرَ النَّاسِ التَّقْوَی التَّقْوَی وَ احْذَرُوا السَّاعَةَ» یعنی ای مردم! تقوا را، تقوا را،
ص: 398
از یاد نبرید، و از ساعت قیامت بترسید، همان گونه که خداوند می فرماید: «إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ.»(1)
در کتاب توحید صدوق از عبدالله بن سلام مولای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در بخشی از سخنان خود فرمود: خداوند در قیامت به آتشی به نام «فَلَق» -- که سخت ترین عذاب جهنّم است -- دستور می دهد، تا از مکان خود خارج شود، و مکان آن در دوزخ، سیاه و تاریک و دارای زنجیرهای آتشین و غلّ های دوزخ است، و خداوند به او امر می نماید، تا یک بار در صورت اهل محشر بدمد، و از شدّت دمیدن او آسمان ها گسیخته می شود، و ستارگان خاموش می شوند، و دریاهای آتش تاریک می گردد، و کوه ها از بین می رود، و چشم ها تاریک می شود، و زنان باردار وضع حمل می کنند، و فرزندان از وحشت آن، در قیامت پیر می شوند!(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر و «تَضَعُ کُلُ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها» گوید:
هر زن بارداری که هنگام زلزله الساعة از دنیا برود، در قیامت وضع حمل خواهد نمود.(3)
ص: 399
مسلم بن قیس گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
من دو آیه از قرآن را می شناسم که برای آسان شدن کار [زایمان] بر زن مؤثّر خواهد بود، و آن ها باید در پوست آهو [و یا چیز دیگر] نوشته شود و زن به گردن خود بیاویزد، هفت بار بنویسد: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ، إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»، و یک بار بنویسد: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ * یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَی النَّاسَ سُکَارَی وَمَا هُم بِسُکَارَی وَلَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ.»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«مخلّقه» وقتی است که جنین تامّ و کامل باشد، و«غیر مخلّقه» سقط است.امام باقر(علیه السلام) می فرماید: «لیبیّن لکم» یعنی شما نیز در رحم مادرانتان چنین بوده اید. «و نُقرّ فی الأرحام ما نشاء» یعنی ما هر نطفه ای را بخواهیم در رحم ها ثابت نگه می داریم و سقط نخواهد شد. [و آن همان نطفه ای است که در عالم ذرّ از او میثاق گرفته شده است.](2)
ص: 400
احمدبن ابی نصر گوید: از امام هشتم(علیه السلام) خواستم که برای زن بارداری از خویشانم دعا کند، و آن حضرت فرمود: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
دعا برای حمل باید قبل از چهار ماه باشد… سپس فرمود: نطفه سی روز در رحم نطفه است و سی روز علقه است و سی روز مضغه است و سی روز «مخلّقه و غیر مخلّقه» است و چون چهار ماه آن تمام شود خداوند دو ملک «خلّاقین» را می فرستد تا صورت و شکل او را آماده کنند و رزق و اجل او را بنویسند و شقاوت و سعادت او را تعیین نمایند.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که خداوند می خواهد مردم را در قیامت مبعوث نماید، دستور می دهد تا آسمان چهل روز باران ببارد و به وسیله آن بدن های مردم پیوسته می شود و گوشت بر آن ها می روید.(2)
«وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًی وَلَا کِتَابٍ مُّنِیرٍ * ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ …» (3)
ص: 401
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس با مردم از غیر راه استدلال شرعی مخاصمه و مناظره کند با خالقیّت و ربوبیّت خدا مخاصمه نموده است چنان که خداوند می فرماید: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًی وَلَا کِتَابٍ مُّنِیرٍ» و عذاب هیچ کس سخت تر از عذاب کسی که لباس دیانت و عبادت را بپوشد و بدون حقیقت و معنای صحیح [و مایه علمی و استدلال صحیح] با مردم مخاصمه کند نیست.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم در تفسیر آیه فوق گوید:
این آیه درباره ی ابوجهل نازل شد و «ثانی عطفه» یعنی از حق رو گرداند «لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ الله»، یعنی تا مردم را از راه خدا و راه ایمان گم راه نماید.(2)
مؤلّف گوید:
در تفسیر آیه «وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»(3) و «وَ جادِلُهم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»(4)، معنای مجادله صحیح و غیر صحیح و «بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» و «بِالَّتِی هِیَ غیر أَحْسَنُ»، گذشت و روایات آن به تفصیل بیان شد.
ص: 402
«وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ…»(1)
یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) به نام ضُرِیْس گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
«بسا آیه ای درباره ی یک نفر نازل می شود و درباره ی پیروان او نیز جاری خواهد بود» ضُرِیْس گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا هر کسی که بر خلاف شما [ندانسته و با ناآگاهی] حرکتی بکند و یا سخنی را بگوید از آنانی خواهد بود که خداوند می فرماید: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلی حَرْفٍ» فرمود: آری بسا همین گونه خواهد بود.(2)
زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
این ها کسانی هستند که خدا را عبادت می کنند و از عبادت غیر خدا پرهیز می نمایند و لکن درباره ی حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و آیین او شک دارند و سخن از اسلام و شهادت به یگانگی خدا و رسالت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می گویند، و اقرار به قرآن می کنند و لکن درباره ی رسالت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و آیین او شک دارند، گرچه درباره ی خداوند شکّی ندارند»
ص: 403
سپس فرمود:
«مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلی حَرْفٍ یَعْنِی عَلَی شَکٍّ فِی مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه و آله) وَ مَا جَاءَ بِهِ» و «فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ» یعنی عافیت در جان و مال و فرزندان و «اطْمَأَنَّ بِهِ» یعنی رضی به و «وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ» یعنی بیماری بدن و از بین رفتن مال و اگر آنان چنین گرفتاری هایی را پیدا کنند می گویند: «این به خاطر اقرار به نبوّت محمّد(صلی الله علیه و آله) است» و گرفتار شکّ و توقّف می شوند و با خدا و رسول او دشمن خواهند شد و رسالت پیامبر و آیین او را انکار می نمایند!(1)
و در روایت دیگری آمده که زراره از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
آنان مردمی بودند که خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: «ما صبر می کنیم تا اگر با ایمان به شما، اموالمان زیاد شود و عافیت پیدا کنیم و فرزندانمان سالم گردند، باور می کنیم که تو راستگو هستی و رسول خدا می باشی و اگر جز این شود، درباره ی شما تأمّل خواهیم نمود» از این رو خداوند می فرماید: «فَإِنْ
ص: 404
أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ»، یعنی در دنیا «وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ» یعنی بلا و مصیبت در بدن؛ و «انْقَلَبَ عَلی وَجْهِهِ»، یعنی انقلب علی شکّه و شرکه، تا این که برخی به معرفت می رسند و ایمان در قلب آنان وارد می شود و از شکّ خارج می شوند و برخی بر شکّ خود باقی می مانند و مشرک می گردند.(1)
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
در بین مردم کسانی هستند که با ترک دنیا برای دنیا، دنیا و آخرت خود را تباه کردند و گمان کردند که لذّت ریاست باطل افضل از اموال و نعمت های مباح و حلال است از این رو نعمت های حلال دنیا را رها کردند، برای به دست آوردن ریاست باطل!(2)
ص: 405
«إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ 14 مَن کَانَ یَظُنُّ أَن لَّن یَنصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَی السَّمَاء ثُمَّ لِیَقْطَعْ فَلْیَنظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ مَا یَغِیظُ 15 وَکَذَلِکَ أَنزَلْنَاهُ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَأَنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَن یُرِیدُ 16 إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَی وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ 17 أَلَمْ تر أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکَثِیرٌ مِّنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ وَمَن یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاء 18 هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِّن نَّارٍ یُصَبُّ مِن فَوْقِ رُؤُوسِهِمُ الْحَمِیمُ 19 یُصْهَرُ بِهِ مَا فِی بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ 20 وَلَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ 21 کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ 22 إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ 23 وَهُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَی صِرَاطِ الْحَمِیدِ 24 إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاء الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ 25»
¬Kj
«لَّن یَنصُرَهُ اللَّهُ»، یعنی لن یعطیه و لن یجوده، و «نصرالله أرض فلانٍ» ای جاد علیه بالمطر، و «سَبَب» چیزی را گویند که به وسیله آن به چیز دیگری دست پیدا می شود،
ص: 406
و به همین خاطر به طناب و باب و طریق سبب می گویند، و «خصم» واحد و جمع و مذکّر و مؤنّث آن یکسان است، و خصمان تثنیه دو گروه است مانند طائفتان، و «حمیم» آب جوش را گویند، و «صِهر» به معنای ذوب کردن است، و «مقامع» جمع مقمعه است، به معنای آلت کوبیدن، و «حریق» به معنای مُحَّرق است مانند ألیم، و «اساور» جمع اسوار است، و سِوار و سُوار نیز استعمال شده و جمع آن ها اسوره است. و «عاکف» مقیم و ملازم را گویند، و «بادی» از بدی یبدو به معنای ظهور است، و بدوی، حضری را گویند و بادی در این آیه به معنای طاری و وارد است.(1)
خداوند کسانی را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، در باغهایی از بهشت وارد می کند که نهرها زیر درختانش جاری است (آری،) خدا هر چه را اراده کند انجام می دهد! (14) هر کس گمان می کند که خدا پیامبرش را در دنیا و آخرت یاری نخواهد کرد (و از این نظر عصبانی است، هر کاری از دستش ساخته است بکند)، ریسمانی به سقف خانه خود بیاویزد، و خود را حلق آویز و نفس خود را قطع کند (و تا لبه پرتگاه مرگ پیش رود) ببیند آیا این کار خشم او را فرو می نشاند؟! (15) این گونه ما آن [قرآن] را بصورت آیات روشنی نازل کردیم و خداوند هر کس را بخواهد هدایت می کند. (16) مسلّماً کسانی که ایمان آورده اند، و یهود و صابئان [ستاره پرستان] و نصاری و مجوس و مشرکان، خداوند در میان آنان روز قیامت داوری می کند (و حق را از باطل جدا می سازد) خداوند بر هر چیز گواه (و از همه چیز آگاه) است. (17) آیا ندیدی که تمام کسانی که در آسمان ها و کسانی که در زمینند برای خدا سجده می کنند؟!و (همچنین) خورشید و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان، و بسیاری از مردم!
ص: 407
امّا بسیاری (ابا دارند، و) فرمان عذاب درباره آنان حتمی است و هر کس را خدا خوار کند،کسی او را گرامی نخواهد داشت! خداوند هر کار را بخواهد (و صلاح بداند) انجام می دهد! (18) اینان دو گروهند که درباره پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختند کسانی که کافر شدند، لباسهایی از آتش برای آن ها بریده شده، و مایع سوزان و جوشان بر سرشان ریخته می شود (19) آن چنان که هم درونشان با آن آب می شود، و هم پوستهایشان. (20) و برای آنان گرزهایی از آهن (سوزان) است. (21) هر گاه بخواهند از غم و اندوه های دوزخ خارج شوند، آن ها را به آن بازمی گردانند و (به آنان گفته می شود:) بچشید عذاب سوزان را! (22) خداوند کسانی را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، در باغهایی از بهشت وارد می کند که از زیر درختانش نهرها جاری است آنان با دستبندهایی از طلا و مروارید زینت می شوند و در آنجا لباسهای شان از حریر است. (23) و بسوی سخنان پاکیزه هدایت می شوند، و به راه خداوند شایسته ستایش، راهنمایی می گردند. (24) کسانی که کافر شدند، و مؤمنان را از راه خدا بازداشتند، و (همچنین) از مسجد الحرام، که آن را برای همه مردم، برابر قرار دادیم، چه کسانی که در آنجا زندگی می کنند یا از نقاط دور وارد می شوند (، مستحقّ عذابی دردناکند) و هر کس بخواهد در این سرزمین از راه حق منحرف گردد و دست به ستم زند، ما از عذابی دردناک به او می چشانیم! (25)
«مَن کَانَ یَظُنُّ أَن لَّن یَنصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَی السَّمَاء…»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مظنّه در قرآن دو قسم است: مظنّه به معنای یقین و علم و مظنّه به معنای
ص: 408
شک و در این آیه مظنّه به معنای شک است و معنای این آیه این است که هر کس شک داشته باشد در این که خداوند پاداش او را در دنیا و آخرت می دهد و یا نمی دهد؟ باید یک سبب و وسیله و راهنمایی بین خود و خدا قرار دهد و سپس ببیند آیا چیزی به دست می آورد که حیله و غیظ او را برطرف نماید؟(1)
مؤلّف گوید:
مرحوم قمی؟ره؟ ضمیر «یَنصُرَهُ اللَّهُ» را به فاعل یظنّ ارجاع داده است و لکن در روایت عیسی بن داود نجّار از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) روزی فرمود: خداوند به من وعده ی نصرت داده که به وسیله ملائکه مرا یاری کند و او یاور من خواهد بود و به وسیله ملائکه و علیّ(علیه السلام) مرا یاری می نماید و تنها از بین اهل بیت من علیّ(علیه السلام) را یاور من قرار داده است، و برای قوم من سخت و ناگوار آمده که خداوند علیّ(علیه السلام) را مخصوص به نصرت من نموده و این سبب خشم آنان شده است، از این رو خداوند این آیه را نازل نموده و می فرماید: «مَن کَانَ یَظُنُّ أَن لَّن یَنصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ…» یعنی هر کس چنین گمانی دارد که خدا به واسطه ملائکه و علیّ،
ص: 409
مرا یاری نخواهد نمود، پس ریسمانی به گردن خود بیندازد و خود را حلق آویز کند و بمیرد تا ببیند آیا کید و حیله اش خشم او را برطرف می کند؟!(1)
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَی وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ…»(2)
اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی فرمود:
«سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»، پس اشعث بن قیس برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین! چگونه از مجوس جزیه گرفته می شود، در حالی که آنان نه پیامبری داشته اند و نه کتابی بر آنان نازل شده است؟! امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آری ای اشعث! خداوند بر آنان رسول و کتابی فرستاد، و آنان پادشاهی داشتند و او شبی در حال مستی با دختر خود همبستر شد و چون صبح شد مردم به او گفتند: تو دین ما را آلوده کردی و از بین بردی و باید آماده شوی تا حدّ خدا را بر تو جاری کنیم» آن پادشاه گفت: جمع شوید تا من سخن خود را با شما بگویم، اگر عذری نداشتم شما آنچه می گویید را عمل کنید» پس مردم جمع شدند و پادشاه به آنان گفت: آیا شما می دانید که
ص: 410
خداوند مخلوقی خلق نکرده که نزد او عزیزتر از آدم و حوّا باشد؟ گفتند: راست می گویی» پادشاه گفت: مگر آدم دختران خویش را به پسران خود تزویج نکرد؟ گفتند: راست می گویی دیانت همین است، و سخن پادشاه را پذیرفتند و خداوند علم و دانش را از سینه های آنان خارج نمود و کتاب خود را از آنان گرفت و کافر شدند و در قیامت بدون حساب داخل آتش خواهد شد. سپس فرمود: منافقین بدتر از آنان می باشند.» پس اشعث گفت: به خدا سوگند تا کنون چنین پاسخی را نشنیده بودم و به خدا سوگند هرگز چنین سؤالاتی را نخواهم کرد.(1)
«أَلَمْ تر أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ… »(2)
ص: 411
مرحوم شیخ مفید در کتاب اختصاص با سند خود از ابی الصباح کنانی نقل نموده که گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
«خورشید در شبانه روز چهار مرتبه سجده می کند، و اوّل سجده او هنگامی است که به طرف افق می رسد و تو نور صبح کاذب را می بینی و آن قبل از صبح صادق است» گفتم: آری فدای شما شوم چنین است که می گوئید» فرمود: «در آن حال خورشید در حال سجده می باشد و چون از سجده فارغ می شود، فجر طلوع می کند و وقت نماز می رسد، و امّا سجده ی دوّم او هنگامی است که در وسط کره زمین قرار می گیرد و روز بالا می آید، و خورشید قبل از زوال محاذی عرش سجده می کند و چون از سجده فارغ می گردد ظهر می شود و وقت نماز فرا می رسد، و امّا سجده ی سوّم او هنگامی است که غروب می کند و چون از سجده خود فارغ می گردد نیمه شب خواهد بود و آن زوال شب نامیده می شود، همانند زوال ظهر.(1)
مؤلّف گوید:
در این روایت سجده ی چهارم خورشید بیان نشده است و در ذیل آیه 5
ص: 412
سوره ی یونس روایتی از ابوذرّ درباره سجده خورشید و ماه گذشت مراجعه شود.
«وَمَن یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاء…»(1)
از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفته شد: مردی درباره ی مشیّت، سخنانی می گوید؟ فرمود: بگویید بیاید و چون آمد امیرالمؤمنین(علیه السلام) به او فرمود: ای بنده ی خدا بگو بدانم آیا خداوند تو را آن گونه که می خواست آفرید و یا آن گونه که تو می خواستی، آن مرد گفت: آن گونه که او می خواست آفرید. فرمود: آیا او هر گاه بخواهد تو را مریض می نماید و یا هر گاه تو بخواهی؟ آن مرد گفت: هر گاه او بخواهد. فرمود: آیا او هر گاه بخواهد تو را شفا می دهد و یا هر گاه تو بخواهی؟ آن مرد گفت: هر گاه او بخواهد. فرمود: آیا او هر گاه بخواهد تو را داخل می نماید و یا هر گاه تو بخواهی؟ آن مرد گفت: هر گاه او بخواهد. پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) به او فرمود: اگر جز این می گفتی گردن تو را می زدم.(2)
ص: 413
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
مشیّت از صفات افعال است، بنابراین کسی که گمان کند: خداوند همواره از ازل صاحب اراده و مشیّت بوده موحّد نخواهد بود.(1)
مؤلّف گوید:
روایات بحث اراده و مشیّت در کتاب کافی مفصّلاً نقل شده است.
«هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِّن نَّارٍ یُصَبُّ مِن فَوْقِ رُؤُوسِهِمُ الْحَمِیمُ»(2)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «فَالَّذِینَ کَفَرُوا» کفر به ولایت علیّ(علیه السلام) است.(3)
نضر بن مالک گوید: به امام حسین(علیه السلام) گفتم: مقصود از «هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ» چیست؟ فرمود:
ما و بنی امیّه هستیم که درباره ی خداوند خصومت پیدا کردیم، ما گفتیم: «صَدَقَ اللَّهُ» و آنان گفتند: «کَذِبَ اللَّهُ» بنابراین ما و آنان در قیامت مخاصمه خواهیم داشت.(4)
ص: 414
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«من نخستین کسی هستم که روز قیامت در پیشگاه خداوند آماده ی خصومت می شوم» قیس بن سعد [راوی حدیث] گوید: آیه فوق درباره ی علیّ و حمزه و عبیده نازل شد که در بدر، شیبه و عتبه و ولید را از پای درآوردند.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ» اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و بنی امیّه هستند،اهل بیت(علیهم السلام) می گویند: «صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» و بنی امیّه می گویند: «کَذِبَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ». و مقصود از «فالذین کفروا» بنی امیّه هستند، و نیز «قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِّن نَّارٍ یُصَبُّ مِن فَوْقِ رُؤُوسِهِمُ الْحَمِیمُ…» تا «وَلَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِید» مربوط به آنان است، یعنی آتش آنان را فرا می گیرد و لب پایین آنان تا ناف
ص: 415
فرو می ریزد، و لب بالایشان تا وسط سر جمع می شود، و بر سرهای شان پتک های آهنین کوبیده می شود.(1)
«کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ»(2)
ابوبصیر می گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: «ای فرزند رسول خدا! قلب من قساوت پیدا کرده است، مرا [آگاهی بدهید و از خطرهایی که در پیش دارم] بترسانید»
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ای ابا محمّد! آماده ی حیات و زندگی [ابدی و] طولانی باش، چرا که جبرئیل(علیه السلام) روزی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و پریشان و غمگین بود در حالی که قبل از آن با تبسّم و شادی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می آمد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: ای جبرئیل چه شده که امروز غمگین هستی؟! جبرئیل گفت: ای محمّد خدای عزّوجلّ دستور داد تا در آتش دوزخ هزار سال دمیدند تا سفید شد، سپس هزار سال دمیدند تا سرخ شد و سپس هزار سال دمیدند تا سیاه شد، و اکنون سیاه و تاریک است، و اگر قطره ای از «ضریع» آن در آب های دنیا بریزد اهل دنیا از بوی بد آن هلاک خواهند شد، و اگر حلقه ای از زنجیر هفتاد ذراعی آن بر روی دنیا قرار بگیرد از حرارت آن دنیا ذوب خواهد شد، و اگر لباسی از لباس های اهل دوزخ بین آسمان و زمین آویزان شود اهل زمین از بوی تعفّن و حرارت آن می میرند!!
ص: 416
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با شنیدن این سخنان گریان شد و جبرئیل نیز گریست، و خداوند ملکی را نزد آنان فرستاد و به آنان گفت: «پروردگارتان به شما سلام می رساند و می فرماید: من شما را حفظ می کنم از گناه و چنین عذابی» امام صادق(علیه السلام) فرمود: پس از آن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جبرئیل را متبسّم و خندان ندید.
تا این که فرمود:
اهل دوزخ آتش را بزرگ و خطرناک می دانند، و اهل بهشت نیز بهشت و نعمت های آن را بزرگ می شمارند، و اهل دوزخ هنگامی که داخل دوزخ می افتند هفتاد سال طول می کشد تا به قعر آن برسند، و چون به قعر آتش می رسند و بالا می آیند با پتک های آهنین بر سرهای آنان می کوبند تا باز به قعر دوزخ باز گردند و همواره حال آنان چنین خواهد بود، چنان که خداوند می فرماید:
«کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ»، و چون پوست بدن های شان سوخته می شود، پوست تازه ای بر آنان می روید» [و همواره این گونه گرفتار عذاب خواهند بود]. سپس امام صادق(علیه السلام) به ابوبصیر فرمود: «آیا بس است برای تو ای ابا محمّد؟» ابوبصیر گوید: گفتم: «آری آری بس است برای من.»(1)
ص: 417
أقول: «أعاذنا الله من عذاب النار و من کلّ سوءٍ و مکروه فی مواقف القیامة إنّه رؤوف رحیم.»
«إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ…»(1)
ابوبصیر گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم ای فرزند رسول خدا مرا تشویق
و امیدوار کنید، فرمود:
ای ابا محمّد، نزدیک ترین نعمت های بهشتی این است که بوی آن ها از فاصله ی هزار سال دنیا به قلوب اهل بهشت میرسد و پایین ترین اهل بهشت از جهت منزلت و مقام کسی است که اگر جنّ و انس بر او وارد شوند و میهمان او باشند او می تواند با غذا و نوشیدنی از همه آنان پذیرایی کند،
ص: 418
و چیزی از نعمت هایی که در اختیار دارد کم نشود، و پایین ترین منزلت اهل بهشت برای کسی است که چون وارد بهشت شود، سه باغستان برای او آماده می شود و چون به نزدیک ترین آن ها قدم می گذارد، همسران و خدمتکاران و نهرها و میوه های بی شماری را می بیند که چشمانش روشن و قلب او شاد می گردد و هنگامی که شکر و سپاس خدا را به جای می آورد به او گفته می شود:
«سر خود را بالا کن و باغستان دیگری را ببین، چرا که در این باغ چیزهایی است که در دیگری نیست» پس می گوید: «خدایا همین را به من بده» و خداوند به او می فرماید: «اگر من این باغستان را هم به تو بدهم باغستان دیگری را طلب خواهی نمود» او می گوید: «خدایا! همین را می خواهم همین را می خواهیم» و چون وارد باغستان می شود و شکر و سپاس خدا را به جای می آورد، ندا می رسد: برای او دری به بهشت باز کنید، پس به او گفته می شود: سرت را بالا کن و چون سر خود را بالا می کند می بیند که دری از درهای بهشت جاویدان به رویش گشوده شده است و در آن چندین برابر نعمت هایی که پیش از آن برخوردار بوده است را می بیند، و چون مسرّت و شادی او چندین برابر می گردد، می گوید: خداوندا! ستایش بی پایان مخصوص توست که بر من منّت نهادی و بهشت هایی را به من بخشیدی و مرا از دوزخ نجات دادی.
ابوبصیر گوید:
من با شنیدن این سخنان اشکم جاری شد و به امام صادق(علیه السلام) گفتم: جانم فدای شما باد، بیشتر بفرمایید؟ امام(علیه السلام) فرمود: ای ابا محمّد! در
ص: 419
بهشت نهری هست که در کناره های آن دخترانی می رویند و هر گاه مؤمن از آنان عبور کند و به دختری مایل شود او را از جای خود می کند و خداوند به جای او دختر دیگری را می رویاند.
ابوبصیر گوید:
گفتم: فدای شما شوم بیشتر بفرمایید، فرمود: ای ابوبصیر در بهشت به مؤمن هشتصد زن باکره و چهار هزار زن بیوه و دو نفر از حوریان چشم درشت را تزویج می نمایند گفتم: فدای شما شوم هشتصد زن باکره؟ فرمود: «آری، و با هر کدام همبستر شود باز او باکره می گردد» گفتم: فدای شما شوم، حوریان چشم درشت از چه آفریده شده اند؟ فرمود: از خاک نورانی بهشت آفریده شده اند، و مغز استخوان ساق پاهای آنان از زیر هفتاد پوشش نمایان است و جگر مؤمن آیینه حوریّه است و جگر حوریّه آیینه مؤمن است.
گفتم:
فدای شما شوم! آیا آنان با اهل بهشت سخن می گویند؟ فرمود: آری آنان سخنانی با بهشتیان می گویند که احدی آن گونه سخن را نشنیده است. گفتم: سخن آنان چیست؟ فرمود: آنان با صدای نرم و شیوا [و دلربا] می گویند: ما همسران جاودانه ای هستیم که مرگ نداریم، و ما زنان شادابی هستیم که پژمرده نمی شویم، و ما جاودانانی هستیم که از همسران خود جدا نمی شویم، و ما شادمانانی هستیم که خشمگین نمی شویم، خوشا به حال کسی که برای ما آفریده شده، و خوشا به حال کسی که ما برای او آفریده شده ایم، و ما کسانی هستیم که اگر سر یکی از ماها از آسمان آویزان به طرف زمین شود نور او
ص: 420
چشم ها را خیره خواهد کرد….(1)
مؤلّف گوید:
ما وصف بهشت و نعمت های بهشتی و اسباب دخول در بهشت را در
ص: 421
کتاب «راه بهشت» بیان نمودیم علاقه مندان به آن کتاب مراجعه فرمایند و نویسنده را از دعای خیر خویش بهره مند نمایند.
«وَهُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَی صِرَاطِ الْحَمِیدِ»(1)
ضریس کُناسی گوید: از امام باقر(علیه السلام) تفسیر آیه فوق را سؤال کردم، فرمود:
به خدا سوگند مقصود از این آیه همین ولایتی است که شما به آن اعتقاد دارید.(2)
عبدالرحمان بن کثیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «وَهُدُوا» جعفر و حمزه و عبیدة و سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار هستند، و مقصود از «صِرَاطِ الْحَمِیدِ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(3)
علی بن ابراهیم قمی؟ره؟ گوید:
مقصود از «وَهُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ» توحید و اخلاص است، و مقصود از «وَهُدُوا إِلَی صِرَاطِ الْحَمِیدِ» ولایت اهل البیت(علیهم السلام) است.(4)
ص: 422
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاء الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ»(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی قریش مکّه نازل شد که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را از دخول به مکّه منع کردند.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
معاویه اوّل کسی بود که در مکّه درب خانه خود را به روی مردم بست و حجّاج بیت الله را از ورود به خانه خود منع کرد، و خداوند فرموده بود: «سَوَاء الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ» در حالی که مردم [قبل از آن] چون وارد مکّه می شدند وارد خانه های اهل مکّه می شدند و میهمان آنان بودند تا حج به پایان برسد.
سپس فرمود:
معاویه صاحب سلسله و زنجیری است که خداوند درباره ی او می فرماید: «فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُکُوهُ * إِنَّهُ کَانَ لَا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ»(3)،و او فرعون این امّت بود.(4)
ص: 423
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری در تفسیر «سَوَاء الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ» می فرماید:
خانه های مکّه در قدیم در نداشت و اوّل کسی که درب دو لنگه ای برای خانه خود قرار داد معاویة بن ابی سفیان بود، و صحیح نیست که اهل مکّه احدی از حجّاج را از خانه ها و منازل خود منع کنند.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اهل مکّه را نهی نمود که خانه های خود را اجاره بدهند و درهای خانه ها را ببندند چرا که خداوند می فرماید: «سَوَاء الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ» سپس گوید: این دستور را ابوبکر و عمر و عثمان و علیّ(علیه السلام) انجام دادند و در زمان معاویه تعطیل شد.(2)
«وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ»(3)
از امام صادق(علیه السلام) در مسجدالحرام سؤال شد: یکی از پرندگان درّنده روی کعبه نشسته و به هر کبوتری از کبوتران حرم آزار می کند؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود:
او را بگیرید و بکشید چرا که در حرم الهی ظلم و الحاد نموده است.(4)
ص: 424
و در سخن دیگری در تفسیر آیه فوق فرمود:
هر ظلمی الحاد است و ضرب خادم بدون گناه نیز الحاد می باشد. [همان] ابوالصباح کنانی گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
«هر ظلمی که کسی در مکّه انجام بدهد خواه سرقت باشد و خواه به کسی ظلم کند و یا هر گونه ظلم دیگری باشد من آن را الحاد می دانم و به همین علّت مردم پرهیز می نمودند از این که ساکن حرم شوند.»(1)
و در سخن دیگری فرمود:
هر کس در مکّه و حرم الهی غیر خدا را بپرستد، و یا ولایت غیر اولیای خدا را داشته باشد، ملحد و ظالم است و بر خداوند است که عذاب الیم را به او بچشاند.(2)
عبدالرحمان بن کثیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
آیه فوق درباره ی کسانی نازل شد که داخل کعبه شدند و با همدیگر عقد و قرارداد بستند که بر کفر خود باقی باشند و آنچه درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نازل شده است را انکار کنند و به همین علّت در خانه کعبه ملحد شدند،
ص: 425
چرا که به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ولیّ او [امیرالمؤمنین](علیه السلام) ظلم کردند «فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ.»(1)
مؤلّف گوید:
روایات دیگری نیز در این معنا نقل شده که از ذکر آن ها صرف نظر شد.
«وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ أَن لَّا تُشْرِکْ بِی شَیْئًا وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ 26 وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالًا وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ 27 لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَی مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِیمَةِ الْأَنْعَامِ فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ 28 ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ 29 ذَلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَکُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ 30 حُنَفَاء لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ وَمَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاء فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ 31 ذَلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَی الْقُلُوبِ 32 لَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ إِلَی أَجَلٍ مُّسَمًّی ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَی الْبَیْتِ الْعَتِیقِ 33 وَلِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَکًا لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَی مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِیمَةِ الْأَنْعَامِ فَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ 34 الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِینَ عَلَی مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِیمِی
ص: 426
الصَّلَاةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ 35 وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُم مِّن شَعَائِرِ اللَّهِ لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ کَذَلِکَ سَخَّرْنَاهَا لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ 36 لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکُمْ کَذَلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَی مَا هَدَاکُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ 37»
¬Kj
«مکان البیت» مکان جایی را گویند که مردم بر آن تکیه و قرار می گیرند، و مکان و موضع و مستقّر به یک معناست و «رجال» جمع راجل است به معنای پیاده رفتن مانند صِحاب و قیام که جمع صاحب و قائم است و «ضامر» شتر لاغر را گویند که از راه رفتن زیاد لاغر شده است، و «عمیق» به معنای بعید است و «بائس» کسی را گویند که گرسنگی او را زیان رسانده، و «فقیر» کسی را گویند که مالی ندارد، و بؤس و بائس به معنای سختی و ناتوانی است، و «تَفَث» به معنای چرکی و آلودگی است، و «خَطف و إخطاف» به معنای استلاب و گرفتن و ربودن است، و «سحیق» به معنای بعید است، و «شعائر» علامات مناسک حج است که به سبب آن ها اسرار حج به دست می آید، و «مَنْسَک» محل عبادت اس-، و «نُسُک» به معنای عبادت است، و «اخبات» به معنای خضوع و طمأنینه است، و «خَبْت» مکان مطمئن و یا منخفض است، و «بُدُن» جمع بَدَنه به معنای شتر فربه است و به معنای ضخیم نیز آمده است و «وجوب» به معنای وقوع است، و «معتر» به معنای سائل است.(1)
ص: 427
(به خاطر بیاور) زمانی را که جای خانه (کعبه) را برای ابراهیم آماده ساختیم (تا خانه را بنا کند و به او گفتیم:) چیزی را همتای من قرار مده! و خانه ام را برای طواف کنندگان و قیام کنندگان و رکوع کنندگان و سجودکنندگان (از آلودگی بتها و از هر گونه آلودگی) پاک ساز! (26) و مردم را دعوت عمومی به حج کن تا پیاده و سواره بر مرکبهای لاغر از هر راه دوری بسوی تو بیایند… (27) تا شاهد منافع گوناگون خویش (در این برنامه حیاتبخش) باشند و در ایّام معیّنی نام خدا را، بر چهارپایانی که به آنان داده است، (به هنگام قربانی کردن) ببرند پس از گوشت آن ها بخورید و بینوای فقیر را نیز اطعام نمایید! (28) سپس، باید آلودگیهای شان را برطرف سازند و به نذرهای خود وفا کنند و بر گرد خانه گرامی کعبه، طواف کنند. (29) (مناسک حج) این است! و هر کس برنامه های الهی را بزرگ دارد، نزد پروردگارش برای او بهتر است! و چهارپایان برای شما حلال شده، مگر آنچه (ممنوع بودنش) بر شما خوانده می شود. از پلیدیهای بتها اجتناب کنید! و از سخن باطل بپرهیزید! (30) (برنامه و مناسک حج را انجام دهید) در حالی که همگی خالص برای خدا باشد! هیچ گونه همتایی برای او قائل نشوید! و هر کس همتایی برای خدا قرار دهد، گویی از آسمان سقوب کرده، و پرندگان (در وسط هوا) او را می ربایند و یا تندباد او را به جای دوردستی پرتاب می کند! (31) این است (مناسک حج)! و هر کس شعائر الهی را بزرگ دارد، این کار نشانه تقوای دل هاست. (32) در آن (حیوانات قربانی)، منافعی برای شماست تا زمان معیّنی [روز ذبح آن ها] سپس محل آن، خانه قدیمی و گرامی (کعبه) است. (33) برای هر امّتی قربانگاهی قرار دادیم، تا نام خدا را (به هنگام قربانی) بر چهار پایانی که به آنان روزی داده ایم ببرند، و خدای شما معبود
ص: 428
واحدی است در برابر (فرمان) او تسلیم شوید و بشارت ده متواضعان و تسلیم شوندگان را. (34) همانها که چون نام خدا برده می شود، دل های شان پر از خوف (پروردگار) می گردد و شکیبایان در برابر مصیبتهایی که به آنان می رسد و آن ها که نماز را برپا می دارند، و از آنچه به آنان روزی داده ایم انفاق می کنند. (35) و شترهای چاق و فربه را (در مراسم حج) برای شما از شعائر الهی قرار دادیم در آن ها برای شما خیر و برکت است نام خدا را (هنگام قربانی کردن) در حالی که به صف ایستاده اند بر آن ها ببرید و هنگامی که پهلوهای شان آرام گرفت (و جان دادند)، از گوشت آن ها بخورید، و مستمندان قانع و فقیران را نیز از آن اطعام کنید! این گونه ما آن ها را مسخّرتان ساختیم، تا شکر خدا را بجا آورید. (36) نه گوشتها و نه خونهای آن ها، هرگز به خدا نمی رسد. آنچه به او می رسد، تقوا و پرهیزگاری شماست. این گونه خداوند آن ها را مسخّر شما ساخته، تا او را به خاطر آنکه شما را هدایت کرده است بزرگ بشمرید و بشارت ده نیکوکاران را! (37)
«وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ أَن لَّا تُشْرِکْ بِی شَیْئًا وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
با توجّه به این آیه سزاوار است که بنده خدا داخل مکّه نشود مگر با پاکی و برطرف کردن چرک و عرق بدن و با غسل.(2)
ص: 429
و در سخن دیگری فرمود:
خداوند اطراف کعبه، یکصد و بیست رحمت قرار داده است: شصت رحمت برای طواف کنندگان، و چهل رحمت برای نمازگزاران، و بیست رحمت برای نگاه کنندگان به کعبه.(1)
عمران حلبی گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا زن ها برای دخول به مسجدالحرام و رفتن کنار کعبه باید غسل کنند؟ فرمود: آری خداوند می فرماید:
«وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ»، و سزاوار است که بنده ی خدا داخل مسجد الحرام نشود مگر پاک باشد و عرق و آلودگی بدن خود را برطرف نماید و با غسل وارد شود. (2)
امام کاظم(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
مقصود از «طَّائِفِینَ وَ قَائِمِینَ وَراکعِینَ وَ ساجدین»، آل محمّد صلوات الله علیهم اجمعین هستند. (3)
ص: 430
مؤلّف گوید:
در سوره ی بقره مشابه آیه فوق گذشت و روایات در ذیل آن بیان شد.
«وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالًا وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ»(1)
قال علی بن ابراهیم:
«رِجَالًا» یعنی علی أرجلهم، «وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ» یعنی «کلّ إبلٍ مهزولةٍ».
سپس گوید:
هنگامی که حضرت ابراهیم(علیه السلام) از ساختن کعبه فارغ شد، خداوند به او امر نمود تا مردم را به حج دعوت نماید، ابراهیم عرضه داشت: پروردگارا صدای من به کجا می رسد؟ خطاب شد: «تو اعلان کن من صدای تو را به مردم می رسانم».
پس ابراهیم بالای مقام رفت -- و مقام در آن زمان چسبیده ی به کعبه بود -- و مقام او را بالا برد، به قدری که از کوه ها بالاتر رفت و سپس انگشتان خود را در گوش هایش داخل کرد، و به شرق و غرب عالم رو کرد و فرمود:
«ای مردم بر شما حج بیت الله عتیق واجب گردید، پس امر خدای خود را اجابت کنید» پس صدای او به قعر دریاهای هفتگانه و بین مشرق و مغرب و همه اطراف زمین رسید، و هر کس در صلب پدرها و رحم مادرها بود گفت: «لبیّک اَللَّهُمَّ لبیّک» سپس فرمود:
مگر نمی بینی مردم به حجّ می آیند و لبّیک می گویند؟ و هر کس از آن زمان تا قیامت حج به جا آورده و به جا می آورد، همان کسی است که به ندای ابراهیم(علیه السلام) لبیّک گفته است و مقصود از «فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِیمَ»(2) همان ندای ابراهیم(علیه السلام) در بالای مقام است.
ص: 431
سپس گوید:
مردی به نام «اَساف» و زنی به نام «نائلة» در کعبه زنا کردند و مسخ شدند و به صورت دو سنگ در آمدند، و قریش آن ها را دو بت قرار دادند و پرستش کردند، و این گونه بود تا مکّه فتح گردید و پیرزنی از آن خارج شد و صورت خود را می خراشید و می گفت: «وای بر من» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «این همان نائله است و اکنون مأیوس می باشد که دیگر در بلاد شما او را بپرستند.(1)
عبیدالله بن علی حلبی گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: تلبیه و لبیّک گفتن از کجا پیدا شد؟ فرمود: خداوند به ابراهیم وحی نمود: «وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالًا…»، و ابراهیم مردم را دعوت به حج کرد، و در پاسخ او از هر فجّ عمیقی مردم لبّیک گفتند.(2)
ص: 432
مرحوم صدوق در کتاب علل الشرایع از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که خداوند به ابراهیم وحی نمود: «وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ» ابراهیم(علیه السلام) سنگی که اثر قدم او در آن مانده بود و مقام ابراهیم به آن گفته می شد را کنار کعبه قرار داد و سپس بر بالای آن رفت و با صدای بلند دستور خدا را درباره ی اعلان به حج انجام داد… تا پس از زمانی مردم [جاهلیّت] چون اطراف مقام ازدحام می کردند، تصمیم گرفتند که آن را از کنار کعبه به محلی که اکنون در آن قرار دارد منتقل کنند تا طواف برای مردم آسان باشد، و چون خداوند رسول خود(صلی الله علیه و آله) را مبعوث به رسالت نمود آن حضرت مقام ابراهیم را به جای اوّل آن قرار داد و این گونه بود در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و زمان ابوبکر و ابتدای خلافت عمر، و سپس عمر بین مردم اعلام نمود: مردم گرد مقام ازدحام می کنند [و طواف به سختی انجام می شود] چه کسی جای مقام را در زمان جاهلیّت می داند؟ پس پیرمردی گفت: من فاصله ی آن را تا بیت در زمان جاهلیّت اندازه گیری کرده ام. عمر گفت: آن اندازه در اختیار توست؟ گفت: آری و ریسمانی را که نگهداری کرده بود آورد و عمر دستور داد تا مقام را به محلی که در جاهلیّت قرار داشت منتقل کردند [و تا کنون نیز مقام در همان محل قرار دارد واین یکی از بدعت های عمر است.](1)
ص: 433
صاحب مجمع البیان گوید:
امام صادق(علیه السلام) آیه فوق را «یَأْتُوکَ رجالًا»، با تشدید و ضمّ راء قرائت نموده و نیز «یَأْتُوکَ» را «تأتون» قرائت نموده است.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ده سال در مدینه بود و حج به جا نیاورد تا خداوند آیه «وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالًا…»، را بر او نازل نمود و آن حضرت به مؤذّنین فرمود تا با صدای بلند به مردم بگویند: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در این سال به حجّ می رود، پس مردم مدینه و اطراف و اعراب بادیه اطلاع پیدا کردند و همگی برای حج با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آماده شدند تا از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیروی کنند
ص: 434
و هر کاری را که آن حضرت انجام می دهد آنان نیز انجام بدهند، پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چهار روز به آخر ذی قعده از مدینه خارج شد و چون به میقات شجره رسید، ظهر شد و غسل کرد و داخل مسجد شجره شد و نماز ظهر را انجام داد و عازم حج گردید تا به منطقه بیدا رسید و مردم دو صف شدند [یک صفّ حج افراد نیّت کردند و با لبیّک محرم شدند و صفّ دیگر قربانی همراه آوردند و حجّ قران نیّت نمودند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) 66 و یا 64 قربانی با خود داشت و حج قران نیّت نمود….](1)
ص: 435
ص: 436
مؤلّف گوید:
تفصیل حجّ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در روایت علی بن ابراهیم قمّی بیان شده و مناسک حج نیز در کتب مناسک بررسی کامل شده است تکرار نمی شود، و ما متن روایت حجّ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را در پاورقی ذکر نمودیم.
ص: 437
«لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَی مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِیمَةِ الْأَنْعَامِ…» (1)
حضرت رضا(علیه السلام) در پاسخ مسائل محمّدبن سنان درباره ی فلسفه احکام فرمود:
«وَ عِلَّةُ الْحَجِ الْوِفَادَةُ إِلَی اللَّهِ جل جلاله…»، یعنی فلسفه حجّ میهمانی خدای عزوّجلّ و درخواست مزید نعمت، و خروج از گناهان و توبه از خطاهای گذشته و روی کرد به عبادت و اطاعت خداوند در آینده و به دست آوردن اموال و رنج سفر عبادت و پرهیز از شهوات و لذّات دنیا و تقرّب به خداوند با عبادات، و خضوع و تواضع و ذلّت بنده در پیشگاه خداوند، و تحمّل سرما و گرما و امنیّت و ترس و خطر و این حالات را همواره بر خود تحمل کردن، و منافع دیگری برای همه مردم است مانند حالت خوف و رجا در پیشگاه خداوند و دوری از قساوت قلب و شقاوت نفس و فراموش نمودن خداوند و بسته شدن راه امید و یأس از رحمت الهی، و نیز از برکات حج این است که حقوق [ضایع شده] تجدید می شود و انسان از فساد دور می نماید، و مردم شرق و غرب و دریا و خشکی از حجّاج و غیر حجّاج و تاجر و کاسب و خریداران و فروشندگان و فقرا از حج بهره مند می شوند و نیازهای مردم در حدّ ممکن در اطراف بلاد به خاطر اجتماع حج برآورده می شود، و این معنای «لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ»می باشد.(2)
ص: 438
ص: 439
فضل بن شاذان نیز درباره ی علل احکام گوید: به حضرت رضا(علیه السلام) عرض کردم: فلسفه وجوب حج چیست؟ فرمود:
میهمانی خداوند متعال و درخواست مزید نعمت. و سپس آن حضرت همان سخنانی که محمّدبن سنان در حدیث قبل نقل کرد را بیان نمود تا این که فرمود: «مَعَ مَا فِیهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ أَخْبَارِ الْأَئِمَّةِ(علیهم السلام) إِلَی کُلِّ صُقْعٍ وَ نَاحِیَةٍ کَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَی فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ وَ لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُم.» (1)
ص: 440
«وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«أَیَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ»، دهه ی ذیحجّه است، و «أَیَّامٍ مَّعْدوداتٍ» ایّام تشریق [یعنی روز عید قربان و سه روز بعد از آن] است.(2)
و در روایت زید شحّام آمده که آن حضرت فرمود:
ایّام معلومات و ایّام معدودات یکی است و آن ایّام تشریق است.(3)
امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود:
مقصود از «وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ» همان تکبیراتی است که پس از پانزده نماز واجب خوانده می شود، و اوّل آن ها ظهر عید قربان می باشد. [و تا ظهر روز دوازدهم ادامه خواهد داشت.](4)
ص: 441
«فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ»(1)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ…» فرمود:
فقیر کسی است که از مردم سؤال نمی کند، و مسکین [به معنای از کار افتاده است و] حال او سخت تر از فقیر است، و بائس حالش سخت تر از آن دو است….(2)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ»، فرمود:
بائس زمین گیری است که نمی تواند از خانه خارج شود.(3)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) [در پایان حدیث قبل] فرمود:
آنچه را خدا بر تو واجب نموده آشکار نمودن آن بهتر از پنهان نمودن آن است، و آنچه را بر تو واجب ننموده، پنهان کردنش بهتر می باشد، و اگر مردی آشکارا زکات خود را به دوش بگیرد و تقسیم کند، نیکو و زیبا خواهد بود.(4)
ص: 442
«ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ»(1)
معاویة بن عمّار گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
از تمامیّت حجّ و عمره این است که از مفاخره و فخر فروشی پرهیز کنی و بر تو باد به تقوا و ورعی که تو را از گناهان مانع شود، چرا که خداوند می فرماید: «ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ…»، سپس فرمود: از مصادیق تَفَث [و آلودگی] این است که تو در حال احرام حرف زشتی را بزنی، و کفّاره آن این است که چون داخل مکّه شدی و طواف خانه خدا را انجام دادی پاکیزه و نیکو سخن بگویی.(2)
ص: 443
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
«تَفَث» گرفتن ناخن و برطرف نمودن چرکی ها و جدا کردن احرام است.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«تَفَث» سر تراشیدن و برطرف کردن آلودگی بدن است.(2)
و فرمود:
مقصود از «وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ» طواف نساء می باشد.(3)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«بَیْتِ عَتِیقِ»، بیت آزاد از مردم است که احدی مالک آن نیست.(4)
ص: 444
ابوحمزه ی ثمالی گوید: به امام باقر(علیه السلام) در مسجدالحرام گفتم: برای چه خداوند کعبه را بیت عتیق نامیده است؟ فرمود:
برای این که هر خانه ای را صاحبی است جز کعبه که آزاد است و جز خداوند مالکی ندارد، و خداوند کعبه را قبل از زمین آفرید و زمین را از زیر کعبه گسترده نمود.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کعبه را «بَیْتِ عَتِیقِ»، گویند به خاطر این که در زمان نوح کعبه و حرم از غرق شدن آزاد شد و آب آن را نگرفت.(2)
و روایت شده که چون امام صادق(علیه السلام) نگاهش به مردم افتاد که طواف می کردند، فرمود:
این مردم همانند زمان جاهلیّت طواف می کنند. سپس فرمود: آگاه باشید، که به خدا سوگند، این گونه مردم امر نشده اند، بلکه آنان امر شده اند که گرد این سنگ ها طواف کنند، و سپس نزد ما بیایند و دوستی و محبّت و اطاعت خود را نسبت به ما اعلان نمایند. سپس این آیه را قرائت نمود: «ثُمَّ
ص: 445
لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ»، و فرمود: «تَفَث» به معنای غبارآلودگی است، و «نَذْر» به معنای لقای امام(علیه السلام) است.(1)
«ذَلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَکُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ…»(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «حُرُمَاتِ اللَّهِ»، سه حرمت واجب است که هر کس یکی از آن ها را قطع و هتک نماید شرک به خدا پیدا کرده است:
هتک حرمت الهی درباره ی خانه کعبه،
هتک حرمت به قرآن و تعطیل آن و عمل به غیر آن،
هتک حرمت آنچه خداوند واجب نموده نسبت به اطاعت و دوستی ما.(3)
حضرت رضا(علیه السلام) درباره ی فلسفه طواف [و حرمت کعبه] در پاسخ محمّدبن سنان فرمود:
فلسفه طواف کعبه و خانه خدا این است که: خداوند به ملائکه فرمود: «إِنِّی
ص: 446
جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً»، و ملائکه گفتند: «قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ» و با این سخن، کلام خداوند را ردّ نمودند، و پشیمان شدند و پناه به عرش بردند و درخواست عفو نمودند و خداوند استغفار آنان را دوست داشت و پذیرفت و در آسمان چهارم خانه ای به نام ضُراح مقابل عرش قرار داد، و سپس در آسمان دنیا خانه ای به نام بیت العمور مقابل ضراح قرار داد [تا ملائکه گرد آن ها طواف کنند و استغفار نمایند] و سپس این بیت [یعنی کعبه] را مقابل بیت المعمور قرار داد و آدم را امر کرد تا گرد آن طواف کند [و توبه و استغفار نماید] و آدم گرد خانه کعبه طواف نمود و خداوند توبه او را قبول کرد، و این عمل تا قیامت در فرزندان آدم جاری [و سنّت] شد.(1)
«فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»(2)
زید شحّام گوید: حضرت صادق(علیه السلام) فرمود:
«قَوْلَ الزُّورِ»، غناست، و مقصود از «الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ» شطرنج است.(3)
ص: 447
و در سخن دیگری فرمود:
رجس، شطرنج است و قول زور، غنا و آوازه خوانی [حرام] است.(1)
مرحوم طبرسی گوید:
اصحاب ما روایت کرده اند که بازی با شطرنج و نرد و سایر انواع قمار، رجس مساوی با بت پرستی می باشد، و قول زور، شامل غنا و سایر اقوال مُلهی و لهوی و تحریک کننده می شود. (2)
حمّاد بن عثمان گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
از «قَوْلَ الزُّورِ»، است که شخصی به آوازه خوان بگوید: «أحسنت.»(3)
«ذَلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَی الْقُلُوبِ * لَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ إِلَی أَجَلٍ مُّسَمًّی ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَی الْبَیْتِ الْعَتِیقِ * وَلِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَکًا…»(4)
ص: 448
زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «حنفاء لله غیر مشرکین»، و معنای حنفیّه و [حَنیفیّه] فرمود:
حنفیّه همان فطرت انسان هاست که خداوند آنان را بر فطرت توحید آفریده است، و تبدیلی برای خلقت خدا نیست.(1)
علی بن ابراهیم قمی؟ره؟ گوید:
مقصود از تعظیم شعائر الله: تعظیم شتر قربانی و انتخاب بهتر آن است و «لَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ إِلَی أَجَلٍ مُّسَمًّی»، یعنی حاجی می تواند بر شتر قربانی تا هنگام نحر سوار شود و از شیر او بنوشد. و لکن بر او فشار نیاورد و شیر او را نیز به نهایت ندوشد.(2)
و همین معنا در کافی و فقیه از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است.(3)
ص: 449
«… وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ * الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِینَ عَلَی مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِیمِی الصَّلَاةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ»(1)
امام کاظم(علیه السلام) می فرماید:
از پدرم [امام صادق(علیه السلام)] سؤال کردم: مقصود از مخبتین کیانند؟ فرمود: این آیه تنها درباره ی ما نازل شده است.(2)
«وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُم مِّن شَعَائِرِ اللَّهِ لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ کَذَلِکَ سَخَّرْنَاهَا لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»(3)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا صَوَافَّ»، هنگامی است که شترها را برای نحر صف می کنند و دست های آنان را از کف تا زانو می بندند و «وَجَبَتْ جُنُوبُهَا»، هنگامی است که شتر به زمین می افتند. و فرمود: و چون بر زمین می افتند از آن ها بخورید، و به قانع -- یعنی کسی که آنچه به او می دهند راضی است و صورت بر نمی گرداند -- و معتّر -- یعنی کسی که عبور می کند تا چیزی به او بدهند -- بدهید.(4)
ص: 450
و در سخن دیگری فرمود:
«قانع» کسی است که هر چه به او بدهی راضی است، و «معترّ» کسی است که بر تو عبور می کند، و «سائل» کسی است که سؤال می نماید و «بائس» همان فقیر است.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
سعید بن عبدالملک به حجّ رفت و از پدرم پرسید من قربانی کردم، آن را چه کنم؟ پدرم فرمود: آن را سه قسمت کن، یک قسمت آن را با اهل خود بخورید، و یک قسمت آن را به قانع و معتّر بده، و قسمت دیگر را به مساکین اطعام کن. گفتم: آیا مساکین همان سؤال کننده ها نیستند؟ فرمود: آری. و سپس معنای قانع و معترّ را بیان نمود.(2)
ص: 451
«لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکُمْ کَذَلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَی مَا هَدَاکُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ»(1)
ابوبصیر گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
فلسفه قربانی چیست؟ فرمود: با اوّلین قطره خون او که روی زمین می ریزد، صاحب آن آمرزیده می شود، و دیگر این که خداوند بداند چه کسانی در پنهانی از خداوند می ترسند، از این رو خداوند می فرماید: «لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکُمْ»، سپس فرمود: تو ببین چگونه خداوند قربانی هابیل را قبول نمود و قربانی قابیل را ردّ کرد؟!(2)
روایت شده که مردم زمان جاهلیّت هنگامی که شتر قربانی می کردند، خون آن ها را به کعبه می مالیدند، و چون مسلمانان به حج رفتند و خواستند چنین کاری را بکنند، این آیه نازل شد.(3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَی مَا هَدَاکُمْ»، گوید:
تکبیرات ایّام تشریق پس از نمازها در منی از ظهر عید تا پانزده نماز است، و در شهرهای دیگر تا ده نماز است.(4)
ص: 452
منصوربن حازم گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ» (1)، فرمود:
مقصود ایّام تشریق است… تا این که فرمود: تکبیرات چنین است: «اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ وَ لِلَّهِ الْحَمْدُ اللَّهُ أَکْبَرُ عَلَی مَا هَدَانَا اللَّهُ أَکْبَرُ عَلَی مَا رَزَقَنَا مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعَامِ.»(2)
و در سخن دیگری فرمود:
تکبیرات در ایّام تشریق، از نماز ظهر روز عید است تا نماز صبح روز سوم، و در شهرهای دیگر بعد از ده نماز است، و کسی که در منی بماند و نماز ظهر و عصر را بخواند باید تکبیرات را بگوید.(3)
ص: 453
إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ 38 أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ
ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ 39 الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ
وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ 40 الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ 41 وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ 42 وَقَوْمُ إِبْرَاهِیمَ وَقَوْمُ لُوطٍ 43 وَأَصْحَابُ مَدْیَنَ وَکُذِّبَ مُوسَی فَأَمْلَیْتُ لِلْکَافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ 44 فَکَأَیِّن مِّن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ فَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِیدٍ 45 أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ 46 وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَلَن یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ یَوْمًا عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ 47 وَکَأَیِّن مِّن قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَإِلَیَّ الْمَصِیرُ 48} قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُّبِینٌ 49 فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ 50 وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ 51 وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ 52 لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ 53 وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ 54 وَلَا یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی مِرْیَةٍ مِّنْهُ حَتَّی تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذَابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ 55»
ص: 454
«صومعه» محلّ عبادت راهب است و اصل آن از انضمام و ملاصق بودن است، و «صومعه» و «بِیَع» هر دو کنیسه و عبادتگاه نصارا و یهود است، و «خاویة» از «خوت الدار خواءً» به معنای فرو ریختن خانه و یا عروش انگور است، و «بِئر معطلّةٍ» یعنی چاه بدون صاحب و «قصر مشید» یعنی مرتفع، از «شاد الرجل بناه» است، و بعضی گفته اند: «مشید» یعنی گچکاری شده، و «ألقی الشیطان فی أُمنیّته» یعنی وسوس إلیه فیها بالباطل، و «لَفی شِقاقٍ بعیدٍ» یعنی لفی خلافٍ بعید عن الحقّ، و «فتخبت له قلوبهم» یعنی تخشع و تطمئنّ، و «عذاب یوم عقیم» یعنی یوم لاخیر فیه أو لا مثل له، کالریح العقیم التی لا تأتی بخیرٍ.
خداوند از کسانی که ایمان آورده اند دفاع می کند خداوند هیچ خیانتکار ناسپاسی را دوست ندارد! (38) به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل گردیده، اجازه جهاد داده شده است چرا که مورد ستم قرار گرفته اند و خدا بر یاری آن ها تواناست. (39) همانها که از خانه و شهر خود، به ناحق رانده شدند، جز این که می گفتند: «پروردگار ما، خدای یکتاست!» و اگر خداوند بعضی از مردم را بوسیله بعضی دیگر دفع نکند، دیرها و صومعه ها، و معابد یهود و نصارا، و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده می شود، ویران می گردد! و خداوند کسانی را که یاری او کنند (و از آیینش دفاع نمایند) یاری می کند خداوند قوی و شکست ناپذیر است. (40) همان کسانی که هر گاه در زمین به آن ها قدرت بخشیدیم، نماز را برپا می دارند، و زکات می دهند، و امر به معروف و نهی از منکر می کنند، و پایان همه کارها از آن خداست! (41) اگر تو را تکذیب کنند، (امر تازه ای نیست) پیش از آن ها قوم نوح و عاد و ثمود (پیامبرانشان را) تکذیب کردند. (42) و همچنین قوم ابراهیم و قوم لوط (43)
ص: 455
و اصحاب مدین (قوم شعیب) و نیز موسی (از سوی فرعونیان) تکذیب شد امّا من به کافران مهلت دادم، سپس آن ها را مجازات کردم. دیدی چگونه (عمل آن ها را) انکار نمودم (و چگونه به آنان پاسخ گفتم)؟! (44) چه بسیار شهرها و آبادیهایی که آن ها را نابود و هلاک کردیم در حالی که (مردمش) ستمگر بودند، بگونه ای که بر سقفهای خود فروریخت! (نخست سقفها ویران گشت و بعد دیوارها بر روی سقفها!) و چه بسیار چاه پر آب که بی صاحب ماند و چه بسیار قصرهای محکم و مرتفع! (45) آیا آنان در زمین سیر نکردند، تا دل هایی داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند یا گوشهای شنوایی که با آن (ندای حق را) بشنوند؟! چرا که چشم های ظاهر نابینا نمی شود، بلکه دل هایی که در سینه هاست کور می شود. (46) آنان از تو تقاضای شتاب در عذاب می کنند در حالی که خداوند هرگز از وعده خود تخلّف نخواهد کرد! و یک روز نزد پروردگارت، همانند هزار سال از سالهایی است که شما می شمرید! (47) و چه بسیار شهرها و آبادیهایی که به آن ها مهلت دادم، در حالی که ستمگر بودند (امّا از این مهلت برای اصلاح خویش استفاده نکردند.) سپس آن ها را مجازات کردم و بازگشت، تنها بسوی من است! (48) بگو: «ای مردم! من برای شما بیم دهنده آشکاری هستم! (49) آن ها که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، آمرزش و روزی پر ارزشی برای آن هاست! (50) و آن ها که در (محو) آیات ما تلاش کردند، و چنین می پنداشتند که می توانند بر اراده حتمی ما غالب شوند، اصحاب دوزخند!» (51) هیچ پیامبری را پیش از تو نفرستادیم مگر این که هر گاه آرزو می کرد (و طرحی برای پیشبرد اهداف الهی خود می ریخت)، شیطان القائاتی در آن می کرد امّا خداوند القائات شیطان را از میان می برد، سپس آیات خود را استحکام می بخشید و خداوند علیم و حکیم است. (52) هدف این بود که خداوند القای
ص: 456
شیطان را آزمونی قرار دهد برای آن ها که در دل های شان بیماری است، و آن ها که سنگدلند و ظالمان در عداوت شدید دور از حقّ قرار گرفته اند! (53) و (نیز) هدف این بود که آگاهان بدانند این حقّی است از سوی پروردگارت، و در نتیجه به آن ایمان بیاورند، و دل های شان در برابر آن خاضع گردد و خداوند کسانی را که ایمان آوردند، بسوی صراط مستقیم هدایت می کند. (54) کافران همواره در باره قرآن در شکّ هستند، تا آنکه روز قیامت بطور ناگهانی فرارسد، یا عذاب روز عقیم [روزی که قادر بر جبران گذشته نیستند] به سراغ شان آید! (55)
«إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ»(1)
اسحاق بن عمّار گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
«الَّذِینَ آمَنُوا» در این آیه ما هستیم و خداوند در مورد اسراری که شیعیان ما از ما فاش می کنند [و برای ما ایجاد خطر می نمایند] از ما دفاع می نماید.(2)
«أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ * الَّذِینَ أُخْرِجُوا…»(3)
مؤلّف گوید:
این آیات درباره ی پیامبر و اصحاب او و اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل شده و درباره ی
ص: 457
دیگران نیز جاری خواهد بود و به این معنا در بعضی از روایات تصریح شده است.
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
آیات فوق درباره ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و علیّ و جعفر و حمزه نازل شد و درباره حسین(علیه السلام) نیز جاری شد.(1)
موسی بن جعفر از پدر خود از جدّ خود(علیهم السلام) نقل نموده که آیه فوق تا «وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»، درباره ی آل محمّد(علیهم السلام) نازل شده است.(2)
امام باقر(علیه السلام) نیز فرمود:
آیات فوق درباره ی قائم؟عج؟ و یاران او نازل شده است.(3)
ص: 458
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
این آیات تنها درباره ما یعنی امیرالمؤمنین و ذریّه او(علیهم السلام) و مظلومیّت فاطمه(علیها السلام) نازل شد.(1)
«الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ…»(2)
امام صادق(علیه السلام) و «صَلَوات» را به ضمّ صاد و لام به معنای حُصون، قرائت نموده است. (3)
حمران گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
این آیه درباره ی گروهی از صالحان نازل شد که آنان از بین مردم فاسد، از ترس فاسد شدن، مهاجرت نمودند و خداوند دست آن مردم فاسد را از آنان قطع کرد و به وسیله آن مردم بدکار و فاسد، شرّ کفّار را از مردم نیکوکار برطرف نمود، بدون آن که پاداشی به مردم بدکار بدهد، و در میان ما نیز همانند آن ها وجود دارد.
مؤلّف گوید:
این به معنای «اَللَّهُمَّ اشغل الظالمین بالظالمین و اجعلنا بینهم سالمین غانمین»است.(4)
ص: 459
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از آیه فوق ائمّه(علیهم السلام) می باشند و آنان اعلام هستند و اگر صبر و انتظار فرج آنان نمی بود، همه آنان کشته می شدند، از این رو خداوند می فرماید: «وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ.»(1)
«الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ * وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ * وَقَوْمُ إِبْرَاهِیمَ وَقَوْمُ لُوطٍ…»(2)
مؤلّف گوید:
این آیات نیز مطابق روایات، درباره ی اهل بیت(علیهم السلام) نازل شده است، و مقصود از «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ»، فقط آنان هستند.
موسی بن جعفر(علیه السلام) از پدران خود نقل نموده که فرموده اند:
«نحن هم» یعنی مقصود از این آیه ما هستیم.(3)
ص: 460
و این معنا در چندین روایت نقل شده است و مفصّل ترین آن ها روایت ذیل است.
امام کاظم(علیه السلام) می فرماید:
روزی من در مسجد نزد پدرم [امام صادق(علیه السلام)] بودم که ناگهان مردی مقابل او آمد و گفت: ای فرزند رسول خدا! من درباره ی آیه ای درمانده شدم، و چون از جابر بن یزید جعفی سؤال کردم او مرا به شما راهنمایی کرد. پدرم فرمود: آن آیه چیست؟ آن مرد گفت: آیه «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ…»، پس پدرم فرمود: این آیه درباره ی ما نازل شده است، و قصّه آن این است که فلان و فلان [یعنی ابوبکر و عمر] با گروهی که همراه آنان بودند -- و نام آنان برده شد -- نزد پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) جمع شدند و گفتند: یا رسول الله! امر خلافت بعد شما به دست چه کسی سپرده خواهد شد؟ سپس گفتند:
به خدا سوگند اگر به دست یکی از اهل بیت شما بیفتد، ما بر جان خود هراس خواهیم داشت! و اگر به دست دیگران بیفتد شاید آنان به ما رحم کنند، و نزدیک تر به [خواسته های] ما باشند. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شدیداً از سخن آنان خشمگین گردید و فرمود: «به خدا سوگند اگر شما به خدا و رسول او ایمان می داشتید با اهل بیت من دشمنی نمی کردید، چرا که دشمنی با آنان دشمنی با من است، و دشمنی با من کفر به ذات مقدّس الهی است، و اکنون شما منتظر مرگ من هستید.
ص: 461
سپس فرمود:
به خدا سوگند اگر خداوند در روی زمین به آنان قدرت بدهد، آن ها نماز را به پا خواهند نمود، و زکات را ادا می کنند، و امر به معروف و نهی از منکر خواهند کرد، و خداوند، بینی کسانی که دشمن من و دشمن اهل بیت من و ذریّه ی من هستند را به خاک خواهد مالید، و ذلیل خواهند شد» وخداوند این آیات را نازل نمود: «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ»، وآنان این سخنان را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نپذیرفتند و خداوند باز آیات ذیل را نازل نمود: «وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ * وَقَوْمُ إِبْرَاهِیمَ وَقَوْمُ لُوطٍ * وَأَصْحَابُ مَدْیَنَ وَکُذِّبَ مُوسَی فَأَمْلَیْتُ لِلْکَافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ.»(1)
ص: 462
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
آیه «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ…»، درباره ی آل محمّد(صلی الله علیه و آله) یعنی حضرت مهدی(علیه السلام) و یاران او می باشد، و خداوند شرق و غرب عالم را در اختیار آنان قرار می دهد، و به دست آن ها دین خود را حاکم می نماید، و هر باطل و بدعتی را از بین می برد، همان گونه که نادانان حق را نابود کردند، سپس فرمود: در زمان حکومت حضرت مهدی(علیه السلام) و یاران او اثری از ظلم باقی نمی ماند و آنان امر به معروف و نهی از منکر خواهند نمود، «وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ.»(1)
مؤلّف گوید:
روایت فوق در تفسیر قمّی نیز از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است.(2)
«فَکَأَیِّن مِّن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ فَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِیدٍ»(3)
مؤلّف گوید:
از روایات زیادی استفاده می شود که جمله «وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِیدٍ»، ضرب
ص: 463
المثلی است برای مظلومیّت امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و ائّمه معصومین دیگر(علیهم السلام) و ما به برخی از این روایات اشاره می کنیم.
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
عروش، سقف خانه و اطراف و جوانب آن را گویند. سپس گوید: و امّا قول خداوند: «وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِیدٍ»، مثلی است که برای محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه و آله) تطبیق شده است و چاه معطلّ چاهی است که از آن آب بیرون نمی آید یعنی مردم از آن آب نمی کشند، و مقصود از آن امامی است که غائب [و یا ساکت] باشد و از او استفاده نشود تا وقت ظهور و قیام او، «وَقَصْرٍ مَّشِیدٍ»، یعنی محلّ بلند، و آن مَثَل امیرالمؤمنین و امامان دیگر(علیهم السلام) و فضائل فراوان آنان است که بین مردم منتشر و شناخته شده است و پرواز می کند تا مشرف به دنیا شود و دین خدا درعالم حاکم گردد و آیه «لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ» به وقوع پیوندد، چنان که شاعر گوید:
بِئْرٌ مُعَطَّلَةٌ وَ قَصْرٌ مُشْرِفٌ
مَثَلٌ لِآلِ مُحَمَّدٍ مُسْتَطْرَفٌ
فَالْقَصْرُ مَجْدُهُمُ الَّذِی لَا یُرْتَقَی
وَ الْبِئْرُ عِلْمُهُمُ الَّذِی لَا یُنْزَف 1
علی بن جعفر از برادر خود موسی بن جعفر(علیهما السلام) نقل نموده که می فرماید:«بِئْرٌ مُعَطَّلَةٌ» امام ساکت و صامت است [که ناچار به تقیّه می باشد]، «وَقَصْرٍ مَّشِیدٍ»، امام ناطق [و آزاد] است.(1)
ص: 464
سهل بن سهل گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«وَقَصْرٍ مَّشِیدٍ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و «بِئْرٌ مُعَطَّلَةٌ» فاطمه و فرزندان او(علیهم السلام)اند که از ملک و ولایت و حکومت معطّل مانده اند.(1)
و در مناقب ابن شهر آشوب از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«وَ قَصْرٍ مَّشِیدٍ» رسول الله(صلی الله علیه و آله) است، و «بِئْرٌ مُعَطَّلَةٌ» علی(علیه السلام) است.(2)
مؤلّف گوید:
سیاق آیه اقتضا می کند که«وَ بِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَّشِیدٍ»، همان چا ه های آب و قصرهای بلند پادشاهان و مترفین است که هلاک شده اند و این ها برای عبرت، از آنان باقی مانده است، و روایات فوق از باب تشبیه و تأویل است، و الله العالم.
«أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَی الْأَبْصَارُ …»(3)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
معنای «أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ»، «أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی الْقُرْآنِ» است.(4)
ص: 465
و در سخن دیگری فرمود:
«هلاک شده کسی که به جهالت باقی مانده است، و هدایت شده، کسی که تعقّل و بینش پیدا کرده، چرا که خداوند می فرماید: «فَإِنَّهَا لَا تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ»، یعنی [از نادانی] چشم ها کور نمی شود و لکن قلب هایی که در سینه ها جا دارد کور می شود، سپس فرمود: چگونه هدایت می شود کسی که بینش ندارد و چگونه بینش پیدا می کند کسی که تدبّر و تعقل ندارد، تا این که فرمود: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و از اهل بیت او(علیهم السلام) پیروی کنید، و به آنچه از طرف خداوند نازل شده اقرار نمایید، و از آثار هدایت [و نشانه های اهل حق و اولیای دین] پیروی نمایید، چرا که آنان نشانه ها [و الگوها]ی امانت و تقوا هستند….»(1)
امام سجّاد(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی فرمود:
برای هر بنده ای چهار چشم است: با دو چشم امور دین و دنیای خود را می بیند، و با دو چشم دیگر امر آخرت خود را می بیند، و خداوند به هر بنده ای که اراداه خیر و احسان داشته باشد، دو چشم قلب او را می گشاید، تا به وسیله آن ها امور غیبی و آخرتی خود را ببیند، و اگر اراده خیر و احسان به او نداشته باشد، قلب او را نمی گشاید [و حقایق را به او نشان نمی دهد.](2)
ص: 466
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
تنها شیعیان ما هستند که دارای چهار چشم می باشند، دو چشم در سر دارند و دو چشم در قلب، و بدانید که همه خلایق چنین اند. سپس فرمود: آگاه باشید که خداوند عزّوجلّ چشم های [قلب] شما را باز نموده، و چشم های قلوب آنان [یعنی مخالفین] را کور نموده است.(1)
و در سخن دیگری فرمود:
اعتبار و تعقّل نیست، مگر برای اهل صفا و بصیرت، چنان که خداوند می فرماید: «فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ»، و نیز می فرماید: «فَإِنَّهَا لَا تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ»، پس کسی که خداوند چشم قلب او را گشوده، و چشم سر او را به سبب تعقّل و تدبّر بینا کرده، حقّاً منزلت والا و مُلک عظیمی به او داده است.(2)
ص: 467
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هنگامی که خداوند خیر بنده ای را بخواهد، دو چشم قلب او را می گشاید و او امور پنهان را مشاهده می نماید.(1)
«وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَلَن یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ یَوْمًا عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ»(2)
زراره گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «لابِثِینَ فِیها أَحْقاباً» فرمود:
احقاب، هشت حقب است و حقب هشتاد سال است، و سال سی صد و شصت روز است، و یک روز به اندازه ی هزار سال شماست.(3)
امام صادق(علیه السلام) در ضمن سخن مفصّلی فرمود:
در قیامت پنجاه موقف و ایستگاه هست، و هر موقف و ایستگاهی به اندازه ی هزار سال شما می باشد. و سپس این آیه را تلاوت نمود: «فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ.»(4)
ص: 468
از ائمّه ی معصومین(علیهم السلام) روایت شده که خداوند در نصایح خود به عیسی صلوات الله علیه فرمود:
مرا عبادت کن برای روزی که مانند هزار سال شما می باشد، تا من برای هر کار نیک چندین برابر به تو پاداش بدهم.(1)
«فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ * وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ»(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ…»، آل محمّد صلوات الله علیهم أجمعین هستند، و مقصود از «وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا…»، کسانی اند که سعی در قطع مودّت و محبّت آل محمّد(علیهم السلام) دارند و می کوشند که آنان را عاجز و ناتوان سازند، چنین کسانی اهل دوزخ می باشند و آن ها همان چهار نفر هستند: یکی تمیمی و یکی عَدَوی و دو اموی.(3)
ص: 469
«وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللَّهُ…» (1)
مؤلّف گوید:
اهل تسنّن در تفسیر آیه فوق سخنان غیر قابل قبولی را گفته اند، که هرگز نسبت به قرآن و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چنین سخنانی شایسته نیست و ما ذکر آن ها را در این تفسیر صحیح نمی دانیم.
و لکن در تفسیر قمّی و تأویل الآیات از امام صادق و امام باقر(علیهما السلام) نقل شده که فرموده اند:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روزی شدیداً گرسنه بود و میهمان مردی از انصار شد و او یک بز مادّه ی کوچکی را برای آن حضرت ذبح نمود و طبخ کرد و شاخه خرمای رطب و بُسری را نیز قطع نمود و نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گذارد و آن حضرت آرزو نمود که علی(علیه السلام) بیاید و با او هم غذا شود از این رو فرمود: اکنون مردی از اهل بهشت بر شما وارد می شود، و [لکن شیطان واداشت تا] ابوبکر و عمر و عثمان آمدند و سپس علی(علیه السلام) آمد [و این سبب فتنه و امتحان شد و منافقین این را دلیل بر اعتقاد خود دانستند و لکن مؤمنین تردیدی در اعتقاد خود پیدا نکردند]، و آیه فوق نازل شد.(2)
ص: 470
و در روایت علیّ بن ابراهیم قمّی از امام صادق(علیه السلام) آمده که «رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آرزو نمود که علیّ و فاطمه و حسن و حسین(علیهما السلام) بیایند و با او هم غذا شوند، و ابوبکر و عمر آمدند و سپس علیّ(علیه السلام) بعد از آنان آمد و آیه فوق نازل شد و این برای منافقین فتنه ای شد و مؤمنین حقیقت را دانستند و آیه فوق حقیقت را روشن نمود» سپس گوید: در روایت نیز آمده که مقصود از شیطان آن دو نفر بوده اند و مقصود از «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»، بیماری شک در ولایت علی(علیه السلام) بوده و مقصود از «صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»، امیرالمؤمنین(علیه السلام) می باشد، و مقصود از «وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ»، شکّ در ولایت امیر المؤمنین(علیه السلام) است، و مقصود از «یَوْمٍ عَقِیمٍ»، روز قیامت است که مانندی ندارد و هیچ روزی مثل آن روز نیست!!(1)
ص: 471
مؤلّف گوید:
از برخی از مفسّرین شیعه تعجّب است که به خاطر سخنان اهل تسنّن، کلّ روایات ذیل این آیات را غیر صحیح دانسته اند. بلکه روایات مربوط به «مُحدَّث» بودن امیرالمؤمنین و ائمّه دیگر(علیهم السلام) را نیز غیر صحیح و موجب تحریف دانسته است. در حالی که ما از این گونه روایات فراوان داریم و ناقلین آن ها قائل به تحریف نیستند و می گویند: این گونه روایات دالّ بر همان اسرار و بطون قرآن است که تنها نزد اهل البیت(علیهم السلام) می باشد و الله العالم.
حکم بن عتیبه گوید: حضرت زین العابدین(علیه السلام) به من فرمود:
«آیا تو می دانی امیرالمؤمنین از کدام آیه قرآن قاتل خود را شناخت و امور بزرگ و عجیبی را به مردم خبر داد؟» گفتم: به خدا سوگند ای فرزند رسول خدا من نمی دانم، شما به من خبر بدهید؟ فرمود: از سخن خداوند که می فرماید:
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍ وَ لَا مُحَدَّثٍ»، گفتم: آیا علیّ «مُحدَّث»[و هم سخن با ملائکه] بوده است؟ فرمود: آری، و هر امامی از ما چنین است.(1)
ص: 472
برید عجلی گوید: امام باقر(علیه السلام) درباره ی رسول و نبیّ و مُحَدَّث فرمود:
رسول کسی است که ملائکه نزد او می آیند و او آن ها را می بیند و آنان رسالت الهی را به او ابلاغ می کنند، و نبیّ کسی است که در خواب به او رسالت الهی وحی می شود، و مُحدَّث کسی است که در بیداری صدای ملائکه و سخن آنان را می شنود و کسی را نمی بیند بلکه در گوش و قلب او مطالب القا می شود.(1)
عبدالله بن ابی یعفور گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
آیا علوم در قلب علیّ(علیه السلام) وارد می شد، و یا در سینه و گوش او القا می شد؟ فرمود: «علیّ(علیه السلام) محدَّث بود» و چون من در سؤال خود اصرار کردم فرمود: در جنگ بنی النضیر و بنی قریظه جبرئیل در طرف راست علیّ(علیه السلام) و میکائیل در طرف چپ او بودند و با او سخن می گفتند.(2)
ص: 473
مؤلّف گوید:
روایات فراوانی درباره ی محدَّث بودن امیرالمؤمنین و ائمّه دیگر(علیهم السلام) در تفسیر برهان و تفاسیر روایی دیگر نقل شده است و ما خلاصه آن ها را نقل نمودیم. اکنون برخی از روایات مربوط به مقام امامت را یادآور می شویم.
زراره گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: منزلت امام چگونه است؟ فرمود:
«امام صدای ملک را می شنود و او را نمی بیند» و سپس این آیه را تلاوت نمود: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍ وَ لَا مُحَدَّثٍ».(1)
زید شحّام گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند تبارک و تعالی قبل از آن که ابراهیم(علیه السلام) را پیامبر قرار بدهد، او را عبد خود برگزید، و قبل از آن که او را رسول خود برگزیند او را نبیّ برگزید و قبل از آن که او را خلیل خود برگزیند او را رسول خود برگزید، و قبل از آن که او را امام برگزیند او را خلیل خود برگزید. [بنابراین، مقام امامت فوق نبوّت و رسالت و خلّت است.](2)
ص: 474
ابوذّر گوید: علیّ(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نمود که فرمود:
خداوند عزّوجلّ یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر آفرید، و گرامی ترین آنان نزد او من هستم -- و فخری نمی کنم -- و خداوند یکصد و بیست و چهار وصیّ آفرید و علی گرامی ترین و افضل آنان است.(1)
ابوبصیر گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
هیچ نبیّ و رسولی به نبوّت و رسالت نرسید جز آن که موظّف به اقرار به ولایت ما و فضل ما بر دیگران بود.(2)
الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِّلَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ 56 وَالَّذِینَ
ص: 475
کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَأُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ 57 وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ 58 لَیُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلًا یَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ 59 ذَلِکَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ 60 ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ 61 ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ 62 أَلَمْ تر أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ 63 لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ 64 أَلَمْ تر أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی الْأَرْضِ وَالْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَیُمْسِکُ السَّمَاء أَن تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِیمٌ 65 وَهُوَ الَّذِی أَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ إِنَّ الْإِنسَانَ لَکَفُورٌ 66 لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَکًا هُمْ نَاسِکُوهُ فَلَا یُنَازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَی رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلَی هُدًی مُّسْتَقِیمٍ 67 وَإِن جَادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ 68 اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ 69 أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاء وَالْأَرْضِ إِنَّ ذَلِکَ فِی کِتَابٍ إِنَّ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ 70»
¬Kj
«مُدْخلاً» مصدر میمی و یا اسم مکان است و محلّ دخول، بهشت می باشد، و «مَنْسکاً» یعنی شریعةً أو متعبّداً.
حکومت و فرمانروایی در آن روز از آن خداست و میان آن ها داوری می کند: کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، در باغهای پرنعمت بهشتند (56) و
ص: 476
کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، عذاب خوارکننده ای برای آن هاست! (57) و کسانی که در راه خدا هجرت کردند، سپس کشته شدند یا به مرگ طبیعی از دنیا رفتند، خداوند به آن ها روزی نیکویی می دهد که او بهترین روزی دهندگان است! (58) خداوند آنان را در محلی وارد می کند که از آن خشنود خواهند بود و خداوند دانا و بردبار است. (59) (آری،) مطلب چنین است! و هر کس به همان مقدار که به او ستم شده مجازات کند، سپس مورد تعدّی قرار گیرد، خدا او را یاری خواهد کرد یقیناً خداوند بخشنده و آمرزنده است! (60) این (وعده نصرت الهی) به خاطر آن است (که او بر هر چیز قادر است خداوندی) که شب را در روز، و روز را در شب داخل می کند و خداوند شنوا و بیناست! (61) این به خاطر آن است که خداوند حقّ است و آنچه را غیر از او می خوانند باطل است و خداوند بلندمقام و بزرگ است! (62) آیا ندیدی خداوند از آسمان، آبی فرستاد، و زمین (بر اثر آن) سرسبز و خرّم می گردد؟! و خداوند لطیف و آگاه است. (63) آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است از آن اوست و خداوند بی نیاز، و شایسته هر گونه ستایش است! (64) آیا ندیدی که خداوند آنچه را در زمین است مسخّر شما کرد و (نیز) کشتیهایی را که به فرمان او بر صفحه اقیانوسها حرکت می کنند و آسمان [کرات و سنگهای آسمانی] را نگه می دارد، تا جز بفرمان او، بر زمین فرو نیفتند؟ خداوند نسبت به مردم رحیم و مهربان است! (65) و او کسی است که شما را زنده کرد، سپس می میراند، بار دیگر زنده می کند، امّا این انسان بسیار ناسپاس است. (66) برای هر امّتی عبادتی قرار دادیم، تا آن عبادت را (در پیشگاه خدا) انجام دهند پس نباید در این امر با تو به نزاع برخیزند! بسوی پروردگارت دعوت کن، که بر هدایت مستقیم قرار داری (و راه راست همین است که تو می پویی). (67) و اگر آنان با تو به جدال برخیزند، بگو: «خدا از کارهایی
ص: 477
که شما انجام می دهید آگاه تر است! (68) و خداوند در روز قیامت، میان شما در آنچه اختلاف می کردید، داوری می کند!» (69) آیا نمی دانستی خداوند آنچه را در آسمان و زمین است می داند؟! همه این ها در کتابی ثبت است (همان کتاب علم بی پایان پروردگار) و این بر خداوند آسان است! (70)
«وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَأُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ * وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا …»(1)
علی بن ابراهیم قمی؟ره؟ گوید:
مقصود از «کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا»، کفر به ولایت امیرالمؤمنین و ائمّه(علیهم السلام) و تکذیب ولایت آنان است و خداوند به تکذیب کنندگان وعده عذاب خوار کننده ای داده است و سپس پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) و مهاجرین از اصحاب او را یاد نموده و می فرماید: «و آنان که در راه خدا هجرت نمودند و کشته شدند و یا مردند خداوند روزی نیکی [از نعمت های بهشتی] به آنان خواهد داد.(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا…»، درباره امیرالمؤمنین(علیه السلام) فقط نازل شده است.(3)
ص: 478
«وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ»(1)
علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از این آیه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، هنگامی که قریش آن حضرت را از مکّه اخراج نمودند و او به طرف غار ثور فرار نمود و آنان به جستجوی او بودند تا او را بکشند، و خداوند در جنگ بدر آنان را مؤاخذه نمود و عتبه و شیبه و ولید و ابوجهل و حنظله فرزند ابوسفیان و گروه دیگری کشته شدند، و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از دنیا رحلت نمود به خاطر آن بنی امیّه امام حسین(علیه السلام) و آل محمّد(صلی الله علیه و آله) را از روی ظلم و دشمنی که با بنی هاشم داشتند کشتند چنان که یزید پس از کشتن فرزندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) به اشعار ذیل تمثّل جست و گفت:
«لَیْتَ أَشْیَاخِی بِبَدْرٍ شَهِدُوا
جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الْأَسَلِ
لَأَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً
ثُمَّ قَالُوا یَا یَزِیدُ لَا تُشَلَ
لَسْتُ مِنْ خِنْدِفَ إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ
مِنْ بَنِی أَحْمَدَ مَا کَانَ فَعَلَ
قَدْ قَتَلْنَا الْقَرْمَ مِنْ سَادَاتِهِمْ
وَ عَدَلْنَاهُ بِبَدْرٍ فَاعْتَدَل
و دیگری در وصف یزید گوید:
یَقُولُ وَ الرَّأْسُ مَطْرُوحٌ یُقَلِّبُهُ
یَا لَیْتَ أَشْیَاخَنَا الْمَاضِینَ بِالْحَضَرِ
حَتَّی یَقِیسُوا قِیَاساً لَا یُقَاسُ بِهِ
أَیَّامَ بَدْرٍ وَ کَانَ الْوَزْنُ بِالْقَدَر
و خداوند در پاسخ یزید می فرماید:
«وَمَنْ عَاقَبَ»، یعنی رسول الله(صلی الله علیه و آله) «بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ»، هنگامی که خواستند
ص: 479
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را بکشند و او از مکّه هجرت نمود «ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ»، یعنی کشته شدن امام حسین(علیه السلام) به دست یزید «لَیَنصُرَنَّهُ اللَّهُ»، یعنی به وسیله فرزند او قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله)خداوند او را یاری خواهد نمود.(1)
«لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَکًا هُمْ نَاسِکُوهُ فَلَا یُنَازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَی رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلَی هُدًی مُّسْتَقِیمٍ …»(2)
عیسی بن داود گوید: امام کاظم(علیه السلام) از پدر خود امام صادق(علیه السلام) نقل نمود که چون آیه فوق نازل شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اصحاب خود را جمع نمود و فرمود:
ای جماعت مهاجران و انصار خداوند می فرماید: «لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَکًا هُمْ
ص: 480
نَاسِکُوهُ»، و منسک همان امام است که خداوند برای هر امّتی پس از پیامبر خود امامی قرار داده تا هنگامی که پیامبر دیگری بیاید. سپس فرمود: آگاه باشید که ملازم بودن با امام و اطاعت از او همان دین [خدا] و همان منسک است و امام علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) است که امام شما بعد از من می باشد. سپس فرمود: من شما را به هدایت امامی دعوت می کنم که او اهل هدایت و [صراط] مستقیم است.
پس مردم از این سخنان تعجّب کردند و گفتند: به خدا سوگند اگر چنین باشد اختلاف و نزاع پیدا می کنیم و ما هرگز راضی به اطاعت او نیستیم گرچه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شیفته او باشد» و خداوند این آیات را نازل نمود «وَادْعُ إِلَی رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلَی هُدًی مُّسْتَقِیمٍ * وَإِن جَادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ * اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ * أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاء وَالْأَرْضِ إِنَّ ذَلِکَ فِی کِتَابٍ إِنَّ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ.»(1)
ص: 481
وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَا لَیْسَ لَهُم بِهِ عِلْمٌ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِن نَّصِیرٍ 71 وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنکَرَ یَکَادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا قُلْ أَفَأُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِکُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَبِئْسَ الْمَصِیرُ 72 یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَّا یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ 73 مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ 74 اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلَائِکَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ 75 یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ 76 یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ 77 وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِن قَبْلُ وَفِی هَذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاء عَلَی النَّاسِ فَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَی وَنِعْمَ النَّصِیرُ 78»
¬Kj
«یَکَادُونَ یَسْطُونَ»، سَطوة: برخورد و حمله هولناک برای ترساندن است، و سطوة و بطشة به یک معناست، «و ملّة أبیکم» یعنی آیین ابراهیمی و تقدیر آن «و اتبعّوا و الزموا ملّة أبیکم» است، چرا که قبل از آن «وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ» می باشد یعنی علیکم ملّة أبیکم، و «حَرَج» مشقّت شدید است، و «مِنْ حَرَجٍ»، تأکید عدم
ص: 482
حرج است. یعنی در هیچ کجای دین الهی و دستورات آن حرج و مشقّت نیست، و این معنای «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها»، می باشد.
آن ها غیر از خداوند، چیزهایی را می پرستند که او هیچ گونه دلیلی بر آن نازل نکرده است، و چیزهایی را که علم و آگاهی به آن ندارند! و برای ستمگران، یاور و راهنمایی نیست! (71) و هنگامی که آیات روشن ما بر آنان خوانده می شود، در چهره کافران آثار انکار مشاهده می کنی، آن چنان که نزدیک است برخیزند و با مشت به کسانی که آیات ما را بر آن ها میخوانند حمله کنند! بگو: «آیا شما را به بدتر از این خبر دهم؟ همان آتش سوزنده [دوزخ] که خدا به کافران وعده داده و بد سرانجامی است!» (72) ای مردم! مثلی زده شده است، به آن گوش فرا دهید: کسانی را که غیر از خدا می خوانید، هرگز نمی توانند مگسی بیافرینند، هر چند برای این کار دست به دست هم دهند! و هر گاه مگس چیزی از آن ها برباید، نمی توانند آن را باز پس گیرند! هم این طلب کنندگان ناتوانند، و هم آن مطلوبان (هم این عابدان، و هم آن معبودان)! (73) خدا را آن گونه که باید بشناسند نشناختند خداوند قویّ و شکست ناپذیر است! (74) خداوند از فرشتگان رسولانی برمی گزیند، و همچنین از مردم خداوند شنوا و بیناست! (75) آنچه را در پیش روی آن ها و پشت سر آن هاست می داند و همه امور بسوی خدا بازمی گردد. (76) ای کسانی که ایمان آورده اید! رکوع کنید، و سجود بجا آورید، و پروردگارتان را عبادت کنید، و کار نیک انجام دهید، شاید رستگار شوید! (77) و در راه خدا جهاد کنید، و حقّ جهادش را ادا نمایید! او شما را برگزید، و در دین (اسلام) کار سنگین و سختی بر شما قرار نداد از آیین پدرتان ابراهیم پیروی کنید خداوند شما را در کتاب های پیشین و در
ص: 483
این کتاب آسمانی «مسلمان» نامید، تا پیامبر گواه بر شما باشد، و شما گواهان بر مردم! پس نماز را برپا دارید، و زکات را بدهید، و به خدا تمسّک جویید، که او مولا و سرپرست شماست! چه مولای خوب، و چه یاور شایسته ای! (78)
«وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنکَرَ یَکَادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا…»(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
[منافقین از] اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هرگاه آیه ای درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) و وجوب اطاعت و بیان فضائل او و یا درباره ی اهل و فرزندان او نازل می شد اظهار خشم و نارضایتی می کردند، تا جایی که می خواستند به او حمله کنند و او را بکشند. و در شب عقبه [در بازگشت از حجّة الوداع] نیز از غیظ و حسد و خشم و دشمنی اراده ی کشتن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را نمودند، تا این که این آیه نازل شد.(2)
ص: 484
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ…»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
عادت مشرکین قریش این بود که بت های خود را اطراف کعبه با مُشک و عنبر خوشبو می کردند، و بت «یغوث» مقابل باب کعبه بود، و بت «یعوق» در طرف راست کعبه بود، و بت «نَسْر» در سمت چپ کعبه بود و مشرکین هنگام دخول کعبه در مقابل «یغوث» سجده می کردند و خم نمی شدند، و سپس دور می زدند تا به «یعوق» برسند [و در مقابل او تعظیم کنند] و سپس دور می زدند تا به «نَسر» می رسیدند [و مقابل او نیز تعظیم می کردند] و سپس لبیّک می گفتند و صدا می زدند: «لَبَّیْکَ اَللَّهُمَّ لَبَّیْکَ -- لَبَّیْکَ لَاشَرِیکَ لَکَ إِلَّا شَرِیکٌ هُوَ لَکَ تَمْلِکُهُ وَ مَا مَلَکَ»، پس خداوند مگس چهار بالی را که سبز رنگ بود فرستاد، و آن مگس چیزی از مشک و عنبری که بر بت ها مالیده بودند را باقی نگذارد و همه آن ها را خورد و خداوند آیه فوق را نازل نمود.(2)
ص: 485
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند در این آیه بر مشرکین قریش و کفّاری که غیر خدا را می پرستیدند احتجاج نموده و می فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ…»، و مقصود از طالب مشرکین و مقصود از مطلوب آن مگس می باشد که هر دو ضعیف و ناتوانند.(1)
«اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلَائِکَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ…»(2)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند از ملائکه: جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و ملک الموت را انتخاب نموده، و از مردم: پیامبران و اوصیا را، و از بین پیامبران: نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد -- صلوات الله علیه وآله وعلیهم أجمعین -- را انتخاب کرده است، و از بین این پنج پیامبر [اولوالعزم]: پیامبر اسلام حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را انتخاب نموده است، و از بین اوصیا: امیرالمؤمنین و ائمّه بعد از او(علیهم السلام) را انتخاب نموده است.(3)
ص: 486
ابوذّر گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ضمن سخن مفصّلی فرمود:
پیامبران یکصد و بیست و چهار هزار نفر بوده اند. گفتم: پیامبران مرسل از بین آنان چند نفر بوده اند؟ فرمود: سی صد و سیزده نفر بوده اند.(1)
مؤلّف گوید:
این گونه احادیث به طور کامل در ذیل آیه «إِنَ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی» از سوره ی اعلی خواهد آمد، إن شاءالله.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(2)
«وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِن قَبْلُ وَفِی هَذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاء عَلَی النَّاسِ فَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَی وَنِعْمَ النَّصِیرُ»(3)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
در این آیات خداوند ائمّه طاهرین(علیهم السلام) را خطاب نموده و پس از امر به رکوع و سجود
و عبادت و اعمال خیر که اسباب رستگاری است خداوند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را
شاهد بر ائمّه، و ائمّه(علیهم السلام) را شاهد بر مردم و مؤمنین قرار داده است.(4)
ص: 487
سماعه گوید: به امام [یعنی امام صادق(علیه السلام)] گفتم: آیا رکوع و سجود در قرآن آمده است؟ فرمود:
آری در آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا…»، گفتم: حدّ رکوع و سجود چگونه است؟ فرمود: امّا واجب آن گفتن: سه مرتبه «سبحان الله» است، و کسی که توان طول دادن رکوع و سجود را داشته باشد هر اندازه رکوع و سجود خود را طول بدهد در تسبیح و تحمید و تمجید و دعا و تضرّع با خدا خواهد بود، و نزدیک ترین حال بنده به خداوند حال سجود است، و امّا امام جماعت سزاوار نیست نماز خود را طولانی کند، چرا که در بین مردم صاحب حاجت و ضعیف وجود دارد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگامی که با مردم جماعت بر قرار می نمود
نماز خود را به خاطر آنان سبک می کرد.(1)
عیسی بن داود گوید: امام کاظم از قول پدر خود امام صادق(علیهما السلام) فرمود:
خداوند در آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا…»، شما را امر به رکوع و سجود و عبادت نموده و عبادت را بر شما واجب کرده است، و امّا مقصود از «وَافْعَلُوا الْخَیْرَ» اطاعت از امیر المؤمنین علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) است بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و مقصود از «وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ»، شیعیان آل محمّد(علیهم السلام) هستند. وخداوند در باره ی آل محمّد می فرماید: «در راه خدا با جدیّت کامل جهاد کنید و کوشا باشید، چرا که او شما را از بین مردم برگزیده، و در دین خود بر شما مضیقه و تنگنایی قرار نداده و این آیین، آیین پدر شما ابراهیم است و او از پیش، شما را مسلمان نامیده و در این آیین نیز مسلمان
ص: 488
نامیده شده اید، تا پیامبر خدا شاهد بر شما باشد -- ای آل محمّد و ای کسانی که اطاعت از شما بر مسلمانان واجب است -- و شما نیز شاهد بر مردم هستید [در قیامت] ومردم با شما قطع رحم نمودند و حق شما را ضایع کردند، و کتاب خدا را پاره پاره نمودند، و حکم دیگران را بر حکم شما مقدّم کردند، پس شما کناره گیری و تقیّه کنید و نماز را بر پا بدارید و زکات را ادا کنید و بر خدا اعتصام و توکلّ نمایید، چرا که او مولای شما و مولای شیعیان شما می باشد، و او چه نیکو مولا و سرپرست و یاوری است برای شما.»(1)
سلیم بن قیس در کتاب خود از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت به اصحاب خود فرمود:
شما را به خدا سوگند، آیا شما به یاد ندارید، که چون خداوند در سوره ی حج فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ * وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ
ص: 489
حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِن قَبْلُ وَفِی هَذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاء عَلَی النَّاسِ»، سلمان برخاست و گفت: یا رسول الله! کیانند کسانی که تو بر آنان شاهد هستی، و آنان شاهد بر مردمند، و خداوند آنان را برگزیده است، و حرج و مضیقه ای در دین بر آنان قرار نداده؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در پاسخ سلمان فرمود: آنان سیزده نفر هستند: من هستم و برادرم علیّ و یازده نفر از فرزندان علیّ؟ پس اصحاب امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفتند: آری خدایا تو شاهدی که ما این سخن را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدیم.(1)
ص: 490
محل نزول: مکّه ی مکرّمه
تعداد آیات: 118 آیه به قرائت کوفی و 119 آیه به قرائت دیگران
ترتیب نزول: بعد از سوره ی انبیا نازل شده است.(1)
ثواب قرائت سوره ی مؤمنون
مرحوم صدوق در کتاب ثواب الأعمال با سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
کسی که سوره ی مؤمنون را قرائت نماید، خداوند عاقبت او را سعادت قرار می دهد، و اگر همواره در هر جمعه ای این سوره را بخواند منزل او در فردوس اعلی کنار پیامبران و مرسلین خواهد بود.(2)
ص: 491
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، ملائکه او را به روح و ریحان بشارت می دهند، و هنگام مرگ او را به چیزی که چشم او روشن شود مژده خواهند داد.(1)
و فرمود:
کسی که این سوره را بنویسد و به گردن شرابخوار بیندازد، او شراب را دشمن می دارد و هرگز نزدیک آن نمی رود. [و در روایتی آمده که آن را هرگز به یاد نمی آورد.](2)
ص: 492
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ 1 الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ 2 وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ 3 وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ 4 وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ 5 إِلَّا عَلَی أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ 6 فَمَنِ ابْتَغَی وَرَاء ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ 7 وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ 8 وَالَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ 9 أُوْلَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ 10 الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ 11»
¬Kj
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»، أفلح به معنای فازولازم معنا شده است، مانند اشکل و ممکن است به حذف مفعول باشد یعنی «أفلحوا أنفسهم»، و «لغو» چیز بی فایده و ساقط از اعتبار عقلانی را گویند، خواه سخن باشد و خواه عمل، و «فروج» کنایه از آلت زناشویی
ص: 493
مرد و زن می باشد و استعمال آن در قرآن به صورت کنایه است، و «عادون» به معنای متجاوزون است، و «یحافظون» به معنای حفظ اوقات و حدود نماز است و صیغه مضارع برای تکرار و استمرار است و محافظت اعمّ از خشوع است و تکراری وجود ندارد، و «یرثون» نیز برای استمرار است، چرا که آنان برای همیشه و ابد در بهشت خواهند ماند و مقصود وارث بودن مکان های دوزخیان در بهشت می باشد، چرا که خداوند برای هر انسانی منزلی در بهشت و منزلی در دوزخ آفریده است.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
مؤمنان رستگار شدند (1) آن ها که در نمازشان خشوع دارند (2) و آن ها که از لغو و بیهودگی روی گردانند (3) و آن ها که زکات را انجام می دهند (4) و آن ها که دامان خود را (از آلوده شدن به بی عفتی) حفظ می کنند (5) تنها آمیزش جنسی با همسران و کنیزانشان دارند، که در بهره گیری از آنان ملامت نمی شوند (6) و کسانی که غیر از این طریق را طلب کنند، تجاوزگرند! (7) و آن ها که امانتها و عهد خود را رعایت می کنند (8) و آن ها که بر نمازهای شان مواظبت می نمایند (9) (آری،) آن ها وارثانند! (10) (وارثانی) که بهشت برین را ارث می برند، و جاودانه در آن خواهند ماند! (11)
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ…»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که خداوند بهشت را آفرید به او فرمود: سخن بگو و بهشت گفت:
ص: 494
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ.»(1)
کامل تمّار گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
ای کامل آیا می دانی معنای «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» چیست؟ گفتم: یعنی مؤمنان رستگار شدند و داخل بهشت گردیدند، فرمود: یعنی «قَدْ أَفْلَحَ الْمُسَلِّمون» و معنای آیه این است که اهل تسلیم نجبا و رستگاران و برگزیدگانند.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
آیات «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ… تا الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» درباره ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین -- صلوات الله علیهم اجمعین -- نازل شده است.(3)
شیخ طوسی در کتاب مجالس و امالی با سند خود از امام صادق(علیه السلام) از پدر خود امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
عبّاس بن عبد المطلب و یزید بن قعنت با گروهی از بنی هاشم وگروهی از بنی العزّی مقابل کعبه نشسته بودند، ناگهان فاطمه بنت اسد بن هاشم
ص: 495
مادر امیرالمؤمنین(علیه السلام) که باردار به آن حضرت بود و نه ماه از حمل او گذشته بود وارد مسجد الحرام شد و چون مقابل کعبه قرار گرفت درد زایمان بر او عارض گردید و به کعبه اشاره کرد و سر به آسمان بلند نمود و گفت:
«پروردگارا! من ایمان به تو و به آنچه رسول تو آورده و به آنچه پیامبران دیگر تو آورده اند و به هر کتابی که از طرف تو نازل شده و به کلام جدّ خود ابراهیم(علیه السلام) -- که بانی این کعبه و بیت عتیق تو بوده-، و تو را به حقّ این بیت و کسی که آن را بنا نموده، و به حق مولودی که در رحم دارم و با من سخن می گوید و انس می گیرد و من می دانم که او یکی از آیات تو می باشد، سوگند می دهم که کار ولادت این فرزند را برای من آسان نمایی.»
عبّاس بن عبدالمطلب و یزیدبن قعنب گویند:
هنگامی که فاطمه بنت اسد این سخنان را گفت و دعا نمود ما دیدیم که کعبه از پشت گشوده شد و فاطمه بنت اسد داخل کعبه گردید و دیوار کعبه به اذن خدا پیوسته شد و ما کوشیدیم تا درب کعبه باز شود و برخی از زن ها به کمک فاطمه بنت اسد بروند و لکن درب کعبه گشوده نشد و ما دانستیم که این امر الهی است و فاطمه سه روز در داخل کعبه ماند و مردم مکّه و زن های مخدّره این قصّه را به همدیگر بازگو کردند، و پس از سه روز همان موضع کعبه گشوده شد و فاطمه در حالی که فرزند خود علی(علیه السلام) را روی دست داشت خارج گردید، در حالی که می گفت:
ای مردم خداوند مرا بر همه زن ها برگزید و فضیلت داد، و من بر زن های پیشین خود فضیلت پیدا کردم، چرا که خداوند آسیه دختر مزاحم را برگزید، و او خدا را در پنهانی در جایی که خدا دوست نمی داشت عبادت شود --
ص: 496
مگر از روی اضطرار و ناچاری -- عبادت کرد، و مریم دختر عمران در بیابان زایمان نمود و خداوند کار را بر او آسان نمود و عیسی(علیه السلام) را به دنیا آورد و درخت خرمای خشکیده را تکان داد و خرمای تازه برای او فرو ریخت، در حالی که خداوند مرا بر گزید و بر آن دو فضیلت داد، بلکه بر همه زنان عالم مرا برتری داد، چرا که من در کعبه فرزند خود را به دنیا آوردم و سه روز در کعبه ماندم و از میوه های بهشتی و ارزاق آن خوردم و چون از کعبه خارج شدم و فرزندم روی دستم بود هاتفی به من گفت:
ای فاطمه! او را علیّ نامگذار چرا که من علیّ اعلی هستم، و با قدرت و عزّت و جلال و قسط و عدلم او را آفریدم، و نام او را از نام خود برگزیدم و او را تأدیب نمودم، و او نخستین کسی است که بر بام خانه من اذان خواهد گفت و بت ها را از کعبه فرو خواهد ریخت و مرا تعظیم و تمجید و تهلیل خواهد کرد و سپس از حبیب من و پیامبر و برگزیده ی من محمّد(صلی الله علیه و آله) حمایت خواهد کرد و او امام و وصییّ [و خلیفه] پیامبر من خواهد بود، پس خوشا به حال کسی که او را دوست بدارد و یاریش کند و وای بر کسی که از او نافرمانی کند و یاریش نکند و حق او را انکار نماید.
سپس گوید:
و چون ابوطالب(علیه السلام) او را دید خشنود شد و او بر پدر خود سلام کرد و گفت: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَتِ. وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ»، تا این که گوید: و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وارد شد امیرالمؤمنین(علیه السلام) از جای خود پرید و بر او سلام کرد و خندید و گفت: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ»، تا این که با اذن خداوند صدای او باز شد و فرمود: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ* قَدْ أَفْلَحَ
ص: 497
الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ…»، تا آخر آیات و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: مؤمنین به خاطر تو رستگار شدند، و به خدا سوگند تو امیر آنان هستی و تو آنان را از علم و دانش خود بهره مند خواهی کرد، و به خدا سوگند تو دلیل و راهنمای آنان می باشی و آنان به وسیله تو هدایت خواهند شد.
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به فاطمه بنت اسد فرمود:
«نزد عمویش حمزه برود و او را به این مولود بشارت دهد» فاطمه بنت اسد گفت: اگر من خارج شوم چه کسی او را نگه می دارد؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: من او را نگه می دارم، پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) زبان خود را در دهان علی(علیه السلام) گذارد و دوازده چشمه از آن جاری شد، و به این خاطر آن روز را روز ترویه نامیدند.
تا این که گوید:
چون فاطمه بنت اسد بازگشت و دید نوری از فرزند او به آسمان بالا می رود. او را در قماطی پیچید، و علیّ(علیه السلام) قماط را باز نمود، تا این که او را در دو قماط پیچید و علیّ(علیه السلام) آن هارا باز نمود، و در سه قماط پیچید و علیّ(علیه السلام) آن هارا باز نمود، و در چهار قماط محکم پیچید و علی(علیه السلام) آن ها را باز نمود، و در پنج قماط دیباج که محکم تر بوده پیچید و علی(علیه السلام) همه آن ها را باز نمود تا این که در شش قماط دیباج و یک قماط از اَدَم پیچید و علی(علیه السلام) به اذن الهی همه را پاره کرد و گفت: «ای مادر دست های مرا نبند چرا که من می خواهم دست به دعا بلند کنم و با خدای خود راز و نیاز نمایم» و ابوطالب گفت: زود است که این فرزند دارای شأن و مقام بلندی شود.
و روز بعد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر فاطمه بنت اسد وارد شد و امیرالمؤمنین(علیه السلام) او را
ص: 498
دید و بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سلام کرد و خندید و اشاره نمود که «مرا بگیر و از آنچه دیروز به من نوشاندی امروز نیز بنوشان» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را بر گرفت و فاطمه بنت اسد گفت:
«به خدای کعبه سوگند او رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را شناخت» و به همین خاطر روز عرفه را عرفه گفتند، چرا که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در آن روز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را شناخت، و چون روز سوّم که روز دهم ذی حجّه بود فرا رسید ابوطالب(علیه السلام) بین مردم اعلام نمود و آنان را به ولیمه فرزند خود علی(علیه السلام) دعوت کرد و سی صد شتر و هزار گاو و گوسفند ذبح کرد و ولیمه بزرگی به مردم داد و فرمود: «هر کس می خواهد از ولیمه فرزندم علیّ بخورد، هفت دور طواف کعبه کند و داخل شود و بر فرزندم علی سلام کند چرا که خداوند به او شرافت و منزلتی داده است» و به خاطر عمل ابوطالب روز عید قربان شرافت یافت و سنّت قربانی [و طواف] برقرار شد.(1)
ص: 499
ص: 500
ص: 501
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ»، فرمود:
خشوع، چشم فرود آوردن و اقبال و توجّه در نماز است….(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
باید نماز گزار در نماز خود خشوع داشته باشد، چرا که هر کس قلب او خاشع باشد، جوارح او نیز خاشع است و غافل نیست.(2)
روایت شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قبل از نزول این آیه در حال نماز سر به آسمان بالا می نمود و چون این آیه نازل شد سر فرود آورد.(3)
«وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ»(4)
مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد ضمن کلام مفصّلی گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«کُلُ قَوْلٍ لَیْسَ فِیهِ لله ذِکْرٌ فَهُوَ لَغْوٌ»، یعنی هر سخنی که در آن ذکر خدا نباشد لغو و بیهوده است.(5)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
معنای اعراض از لغو این است که شخصی به تو سخن زشت و باطلی بگوید و یا چیزی را به تو نسبت بدهد که در تو نیست و تو از او اعراض کنی و پاسخی به او ندهی.(6)
ص: 502
و در روایت دیگری فرمود: لغو آوازه خوانی و صداهای لهوی دیگر است.(1)
مرحوم صدوق در کتاب اعتقادات گوید:
از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد: آیا گوش دادن به سخنان قصّه پردازان حلال است؟ فرمود: خیر.(2)
در تفسیر قمّی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
هر کس قیراطی از زکات را ندهد، نه مؤمن است و نه مسلمان و هیچ حرمت و احترامی ندارد. (3)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس قیراطی از زکات را نپردازد،نه مؤمن است و نه مسلمان، و او همان کسی است که هنگام مرگ می گوید: «رَبِ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ.»
و در روایت دیگری فرمود:
هر کس زکات مال خود را ندهد هیچ نمازی از او پذیرفته نمی شود.(4)
ص: 503
«وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلَّا عَلَی أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ…» (1)
ابوساره گوید:
از امام صادق(علیه السلام) درباره ی «متعه» یعنی عقد موقّت سؤال کردم، فرمود: حلال است، و تو جز با زن با حیا و عفت ازدواج نکن، چرا که خداوند می فرماید: «وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ»، سپس فرمود: عفّت خود را در اختیار کسی که نسبت به مال خود به او اطمینان نداری مگذار.(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
دورترین حال بنده به خداوند زمانی است که همّت او شکم و شهوت او باشد.(3)
امام صادق(علیه السلام) ضمن سخن مفصّلی فرمود:
خداوند بر چشم واجب نموده که به چیزهایی که حرام نموده نگاه نکند، و از هر چه حرام نموده اعراض نماید، و این عمل وظیفه چشم و از آثار ایمان است. سپس آیه «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ»، را تا «وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَ»،
ص: 504
تلاوت و تفسیر نمود و فرمود: هر چه در قرآن دستور حفظ فرج آمده، مقصود حفظ از زناست جز در این آیه که مقصود حفظ از نگاه حرام است.(1)
امام باقر(علیه السلام) به یکی از اصحاب خود به نام «نجم» فرمود:
همه شما در بهشت با ما هستید، جز آن که بسیار زشت است که یکی از شما داخل بهشت شود و ساتر نداشته باشد و عورت او آشکار باشد» نجم گوید: گفتم: فدای شما شوم آیا چنین چیزی خواهد بود؟ فرمود: آری، اگر شکم و عفّت خود را حفظ نکرده باشد، چنین خواهد بود.(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
نخستین کسانی از امّت من، که داخل آتش می شوند، به خاطر شکم و شهوت فرج است، و بیشترین کسانی که داخل بهشت می شوند، به خاطر تقوای الهی و حسن خلق است.(3)
ص: 505
«وَالَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ»(1)
فضیل گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
این آیه مربوط به حفظ اوقات و حدود نمازهای واجب است، و آیه «الَّذِینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ دائِمُونَ»، مربوط به نمازهای نافله و مستحبی است.(2)
علی بن ابراهیم گوید:
«یُحَافِظُونَ»، علی أوقاتها و حدودها. یعنی مقصود حفظ اوقات و حدود نمازهای واجب است. (3)
«أُوْلَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ * الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»(4)
امام حسین(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
آیه «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ»(5)، و آیه «أُوْلَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ * الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»، درباره ی من نازل شده است.(6)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند هیچ انسانی را خلق نکرده مگر آن که منزلی در بهشت و منزلی در
ص: 506
دوزخ برای او آفریده است، و چون اهل بهشت داخل بهشت و اهل دوزخ داخل دوزخ می شوند، منادی خداوند ندا می کند: ای اهل بهشت به دوزخ بنگرید و چون می نگرند و منازل خود را در دوزخ می بینند، به آنان گفته می شود: اگر شما نافرمانی خدا را کرده بودید جایگاه شما در این جا بود. سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: اگر کسی در آن وقت از شادی می مرد آنان از شادی می مردند، از این که عذاب دوزخ از آنان برطرف شده است. تا این که فرمود: سپس منادی خداوند به اهل دوزخ ندا می کند: سرهای خود را بالا کنید، پس آنان سرهای خود را بالا می کنند، و منازل خود و نعمت های بهشت را در بهشت می بینند و به آنان گفته می شود: «این ها منازل شما در بهشت است که اگر اطاعت خدا را می کردید به آن ها می رسیدید» بنابراین بهشتیان منازل دوزخیان را در بهشت به ارث می برند و دوزخیان نیز منازل بهشتیان را در دوزخ به ارث می برند و این معنای آیه «أُوْلَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ * الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ» می باشد.(1)
ص: 507
مؤلّف گوید:
از آیات گذشته معلوم شد که علّت خلود اهل بهشت در بهشت، و اهل دوزخ در دوزخ نیّت های آنان می باشد و روز قیامت پس از دخول اهل بهشت در بهشت و دخول اهل دوزخ در دوزخ، منادی خداوند به اهل بهشت و اهل دوزخ ندا می کند و می گوید: آیا شما مرگ را به صورت و هیئتی دیده اید؟ آنان می گویند: خیر. پس مرگ را به صورت گوسفندی می آورند و بین بهشت و دوزخ ذبح می کنند و به اهل بهشت و اهل دوزخ گفته می شود: «شما برای همیشه و تا ابد در بهشت و دوزخ خواهید ماند». سپس امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «بنیّاتهم خلّدوا، هَؤُلَاءِ فِی الْجَنَّةِ وَ هَؤُلَاءِ فِی النَّارِ». أعاذنا الله من النارورزقنا مرافقة الابرار.»(1)
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِینٍ 12 ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ 13 ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ 14 ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذَلِکَ لَمَیِّتُونَ 15 ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ 16 وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ 17 وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلَی ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ 18 فَأَنشَأْنَا لَکُم بِهِ جَنَّاتٍ مِّن نَّخِیلٍ وَأَعْنَابٍ لَّکُمْ فِیهَا فَوَاکِهُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ 19 وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَیْنَاء تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِّلْآکِلِینَ 20 وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ
ص: 508
لَعِبْرَةً نُّسقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهَا وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ 21 وَعَلَیْهَا وَعَلَی الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ 22»
¬Kj
«سلالة» اسم مصدر و چیزی است که از چیزی جدا و خلاص می شود از این رو نطفه و فرزند را سلاله گویند، بنابراین سلاله صفوه و خالص چیزی را گویند، و «نطفه» در لغت به معنای آب قلیل است، و به آب کثیر نیز گفته می شود، و بعضی گفته اند: «سلالة» صفو از کدر است، و مقصود یا شخص آدم(علیه السلام) است و یا جنس انسان است و «علقه» خون جامد است، و «مضغه» قطعه گوشتی را گویند، و «طرائق» جمع طریقه به معنای راه و مسیر آسمان هاست، که طُرُق ملائکه می باشد، و «طور سیناء» کوه طور است، و «صبغٍ» به معنای نان خورشی است که نان به وسیله آن روغنی می شود، و در فارسی به آن نان روغنی گویند.
سپس او را نطفه ای در قرارگاه مطمئن [رحم] قرار دادیم (13) سپس نطفه را بصورت علقه [خون بسته]، و علقه را بصورت مضغه [چیزی شبیه گوشت جویده شده]، و مضغه را بصورت استخوانهایی درآوردیم و بر استخوانها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینش تازه ای دادیم پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است! (14) سپس شما بعد از آن می میرید (15) سپس در روز قیامت برانگیخته می شوید! (16) ما بر بالای سر شما هفت راه [طبقات هفتگانه آسمان] قرار دادیم و ما (هرگز) از خلق (خود) غافل نبوده ایم! (17) و از آسمان، آبی به اندازه معیّن نازل کردیم و آن را
ص: 509
در زمین (در جایگاه مخصوصی) ساکن نمودیم و ما بر از بین بردن آن کاملًا قادریم! (18) سپس بوسیله آن باغهایی از درختان نخل و انگور برای شما ایجاد کردیم باغهایی که در آن میوه های بسیار است و از آن میخورید! (19) و (نیز) درختی را که از طور سینا می روید [درخت زیتون]، و از آن روغن و «نان خورش» برای خورندگان فراهم می گردد (آفریدیم)! (20) و برای شما در چهارپایان عبرتی است از آنچه در درون آن هاست [از شیر] شما را سیراب می کنیم و برای شما در آن ها منافع بسیاری است و از گوشت آن ها می خورید (21) و بر آن ها و بر کشتیها سوار می شوید! (22)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
نطفه چهل روز در رحم می باشد، و سپس تا چهل روز به صورت علقه [خون بسته] است، و سپس تا چهل روز مضغه [مانند گوشت جویده] است، و چون به چهار ماه کامل می رسد، خداوند دو ملک خلّاق را می فرستد و آنان می گویند: پروردگارا! آیا مرد اراده کرده ای یا زن؟ پس [هر چه خداوند امر کند] اطاعت می کنند، و سپس می گویند: پروردگارا او شقّی است یا سعید؟ و اجل و عمر و روزی او چگونه است؟ سپس فرمود: همه احوال و امور او تعیین می شود [و آن دو ملک می نویسند] و نیز میثاق [عالم ذرّ] را بین دو چشم او می نویسند، و چون مدّت عالم رحم را خداوند بر او تمام می کند، ملکی را می فرستد و آن ملک او را زجر می دهد و او به دنیا می آید، در حالی که میثاق خود را فراموش کرده است. راوی گوید: به آن حضرت گفتم: آیا امکان دارد که با دعا، دختر پسر شود و یا پسر دختر شود؟ فرمود: خداوند هر چه را بخواهد انجام می دهد.(1)
ص: 510
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
«مقصود از «ثُمَ انْشَاْناهُ خَلْقًا اخَرَ»، دمیدن روح است در بدن.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند عزّوجلّ برای رحم زن چهار ظرف قرار داده است، پس اگر نطفه در ظرف اوّل قرار بگیرد، مربوط به پدر است [و فرزند شبیه به پدر خود خواهد بود] و اگر در ظرف دوم قرار بگیرد مربوط به مادر خواهد بود [و فرزند شبیه به مادر می شود] و اگر در ظرف سوّم قرار بگیرد مربوط به عموها خواهد بود [و فرزند شبیه به عموی خود می شود] و اگر در ظرف چهارم قرار بگیرد مربوط به خالوها می باشد [و فرزند شبیه به خالوهای خود می شود.](2)
ص: 511
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
یکی از مواعظ لقمان به فرزند خود این بود که گفت:ای فرزند عزیزم! هر کس یقین او ضعیف و نیّت او در طلب روزی سست است [و خدا را به راستی رازق خود نمی داند] باید به سخن خداوند درباره ی جنین در شکم مادر فکر کند، که در جای بسته ای قرار دارد و سرما و گرما را نمی فهمد و خداوند روزی او را می دهد و چون مدّت حمل او تمام می شود، او را از رحم مادر خارج می کند [و غذای او را در پستان مادر آماده می نماید و…!!](1)
مؤلّف گوید:
روایات فراوانی درباره ی مراحل خلقت و عالم جنین وارد شده است و ما خلاصه آن ها را ذکر نمودیم طالبین به تفسیر برهان و نورالثّقلین و تفسیرهای روایی دیگر مراجعه کنند.
از امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره ی قدرت خداوند سؤال شد و آن حضرت خطابه ای خواند و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
خداوند را ملائکه ای است، که اگر یکی از آنان به زمین هبوط نماید زمین گنجایش او را ندارد چرا که خلقت او بزرگ و بال های او فراوان است و برخی از ملائکه به قدری بزرگ هستند که اگر جن و انس مکلّف به توصیف او شوند نمی توانند او را توصیف نمایند، چرا که بین مفاصل او فاصله زیادی است و ترکیب او بسیار زیباست و چگونه می توان او را توصیف نمود در حالی که
ص: 512
بین شانه ها و گوش های او فاصله هفتصد سال راه است، و برخی از آن ها به قدری بزرگ است که یکی از بال های او افق زمین را مسدود می کند تا چه رسد به بزرگی بدن او، و برخی از آن ها به اندازه آسمان ها می باشند، و برخی از آن ها به قدری بزرگ هستند که همه آب های دنیا در یک انگشت آنان جمع می شود، و برخی از آن ها به قدری بزرگ هستند که بر روی اشک چشمانشان کشتی ها جاری می شوند، سپس فرمود: «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ.»(1)
«وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلَی ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ…»(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ»، نهرها و چشمه ها و چاه هاست.(3)
ابن عبّاس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
خدای تبارک و تعالی از بهشت پنج نهر در روی زمین جاری نمود: نهر «سیحون» و آن نهری است در هند، و نهر «جیحون» و آن نهری است در بلخ، و نهر «دجله
ص: 513
و فرات» که در عراق قرار دارد، و نهر «نیل» و آن در مصر می باشد، و خداوند این نهرها را از یک نهر بهشتی نازل نمود و روی زمین جاری ساخت، و برای مردم در روی زمین در آن ها بهره های فراوانی است، و این معنای قول خداوند است که می فرماید: «وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاءً بِقَدَرٍ….»(1)
«وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَیْنَاء تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِّلْآکِلِینَ»(2)
عبدالله ابن عبّاس گوید:
به این علّت کوه طور را که موسی(علیه السلام) بر آن مناجات نمود، «طُورِ سَیْنَاء» نامیدند که درخت زیتون بر آن روئیده بود، و هر کوهی که بر روی آن گیاه ها و درخت های مفید روییده باشد آن را «طُورِ سَیْنَاء» و «طور سینین» گویند، و هر کوهی که دارای گیاه و درخت نباشد به آن طور می گویند، و طور سینا و طور سینین به آن نمی گویند.(3)
ص: 514
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«شجرة الزیتون» مَثَل رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است و طور
به معنای کوه است و سیناء به معنای درخت زیتون است.(1)
و در مجمع البیان از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: درخت زیتون درخت مبارکی است، وشما همواره از میوه و روغن آن استفاده کنید.(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود: امیرالمؤمنین(علیه السلام) وصیّت نمود:
«جنازه مرا به پشت کوفه ببرید و هر کجا قدم های شما ایستاد و بادی وزید، در همان محل مرا دفن کنید، چرا که آن محل ابتدای «طور سیناء» می باشد». و آن حضرت را در همان محل دفن کردند.(3)
امام صادق(علیه السلام) ضمن سخن مفصّلی درباره ی قبر مبارک امیرالمؤمنین(علیه السلام) و غُرِیّ [یعنی نجف] می فرماید:
نجف پاره ای از کوه طور است که خداوند با موسی(علیه السلام) بر روی آن تکلّم نمود، و عیسی(علیه السلام) را بر روی آن تقدیس کرد، و ابراهیم(علیه السلام) را بر روی آن خلیل
ص: 515
خود قرار داد، و محمّد(صلی الله علیه و آله) را بر روی آن حبیب خود بر گزید، و آن را مسکن پیامبران قرار داد.
سپس فرمود:
به خدا سوگند پس از آدم و نوح-دو پدر پاک امیرالمؤمنین(علیهم السلام) -- کسی بهتر از امیر المؤمنین(علیه السلام) در آن محل [یعنی نجف] ساکن و مدفون نشده است.(1)
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَی قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ 23 فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِکَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ 24 إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّی حِینٍ 25 قَالَ رَبِّ انصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ 26 فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا فَإِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیهَا مِن کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ 27 فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَکَ عَلَی الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ 28 وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِی مُنزَلًا مُّبَارَکًا وَأَنتَ خَیْرُ الْمُنزِلِینَ 29 إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِینَ 30 ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ 31 فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ
ص: 516
32 وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِلِقَاء الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ 33 وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَرًا مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذًا لَّخَاسِرُونَ 34 أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّکُم مُّخْرَجُونَ 35 هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ 36 إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ 37 إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ 38 قَالَ رَبِّ انصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ 39 قَالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نَادِمِینَ {المؤمنون/40} فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاء فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ 41 ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قُرُونًا آخَرِینَ 42 مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ 43 ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا کُلَّ مَا جَاء أُمَّةً رَّسُولُهَا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ فَبُعْدًا لِّقَوْمٍ لَّا یُؤْمِنُونَ 44».
¬Kj
«مَلَأ» به معنای اشراف قوم است، و مقصود از «مَن سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا»، وعده ی هلاکت فرزند نوح است مانند فرزند آدم «کنعان» و مادر او «واغلة» و «وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِینَ»، یعنی مختبرین عبادنا و «إنْ» مخفّفة است. و لام لمبتلین لام فارق بین شرطیّه و مخفّفه است، و مقصود از «قَرْنًا آخَرِینَ»، قوم عاد هستند و پیامبرشان هود(علیه السلام) است «وَأَتْرَفْنَاهُمْ»، یعنی أنعمناهم بلذّةِ العیش، و مقصود از «قُرُونًا آخَرِینَ»، قوم صالح و قوم لوط و شعیب است، و «أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا»، یعنی متتابعین یتبع بعضهم بعضاً، و «و جعلناهم احادیث» یعنی از آنان چیزی جز اخباری در دست مردم باقی نماند، و «غُثاء» گیاه خشک را گویند، و «هامد» نیز درخت و گیاه خشکیده را گویند.
ص: 517
و ما نوح را بسوی قومش فرستادیم او به آن ها گفت: «ای قوم من! خداوند یکتا را بپرستید، که جز او معبودی برای شما نیست! آیا (از پرستش بتها) پرهیز نمی کنید؟! (23) جمعیّت اشرافی (و مغرور) از قوم نوح که کافر بودند گفتند: «این مرد جز بشری همچون شما نیست، که می خواهد بر شما برتری جوید! اگر خدا می خواست (پیامبری بفرستد) فرشتگانی نازل می کرد ما چنین چیزی را هرگز در نیاکان خود نشنیده ایم! (24) او فقط مردی است که به نوعی جنون مبتلاست! پس مدّتی درباره او صبر کنید (تا مرگش فرا رسد، یا از این بیماری رهایی یابد!)» (25) (نوح) گفت: «پروردگارا! مرا در برابر تکذیبهای آنان یاری کن!» (26) ما به نوح وحی کردیم که: «کشتی را در حضور ما، و مطابق وحی ما بساز. و هنگامی که فرمان ما (برای غرق آنان) فرا رسد، و آب از تنور بجوشد (که نشانه فرا رسیدن طوفان است)، از هر یک از انواع حیوانات یک جفت در کشتی سوار کن و همچنین خانواده ات را، مگر آنانی که قبلًا وعده هلاکشان داده شده [همسر و فرزند کافرت] و دیگر درباره ستمگران با من سخن مگو، که آنان همگی هلاک خواهند شد. (27) و هنگامی که تو و همه کسانی که با تو هستند بر کشتی سوار شدید، بگو: «ستایش برای خدایی است که ما را از قوم ستمگر نجات بخشید!» (28) و بگو: «پروردگارا! ما را در منزلگاهی پربرکت فرود آر، و تو بهترین فرودآورندگانی!» (29) (آری،) در این ماجرا (برای صاحبان عقل و اندیشه) آیات و نشانه هایی است و ما مسلّماً همگان را آزمایش می کنیم! (30) سپس جمعیّت دیگری را بعد از آن ها به وجود آوردیم. (31) و در میان آنان رسولی از خودشان فرستادیم که: «خدا را بپرستید جز او معبودی برای شما نیست آیا (با این همه، از شرک و بت پرستی) پرهیز نمی کنید؟!» (32) ولی اشرافیان (خودخواه)
ص: 518
از قوم او که کافر بودند، و دیدار آخرت را تکذیب می کردند، و در زندگی دنیا به آنان ناز و نعمت داده بودیم، گفتند: «این بشری است مثل شما از آنچه می خورید می خورد و از آنچه می نوشید می نوشد! (پس چگونه می تواند پیامبر باشد؟!) (33) و اگر از بشری همانند خودتان اطاعت کنید، مسلّماً زیانکارید. (34) آیا او به شما وعده می دهد هنگامی که مردید و خاک و استخوانهایی (پوسیده) شدید، بار دیگر (از قبرها) بیرون آورده می شوید؟! (35) هیهات، هیهات از این وعده هایی که به شما داده می شود! (36) مسلّماً غیر از این زندگی دنیای ما، چیزی در کار نیست پیوسته گروهی از ما می میریم، و نسل دیگری جای ما را می گیرد و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد! (37) او فقط مردی دروغگوست که بر خدا افترا بسته و ما هرگز به او ایمان نخواهیم آورد!» (38) (پیامبرشان) گفت: «پروردگارا! مرا در برابر تکذیبهای آنان یاری کن!» (39) (خداوند) فرمود: «بزودی از کار خود پشیمان خواهند شد! (امّا زمانی که دیگر سودی به حال شان ندارد.)» (40) سرانجام صیحه آسمانی آن ها را به حق فرو گرفت و ما آن ها را همچون خاشاکی بر سیلاب قرار دادیم دور باد قوم ستمگر (از رحمت خدا)! (41) سپس اقوام دیگری را پس از آن ها پدید آوردیم. (42) هیچ ا متی بر اجل و سر رسید حتمی خود پیشی نمی گیرد، و از آن تأخیر نیز نمی کند. (43) سپس رسولان خود را یکی پس از دیگری فرستادیم هر زمان رسولی برای (هدایت) قومی می آمد، او را تکذیب می کردند ولی ما این امّتهای سرکش را یکی پس از دیگری هلاک نمودیم، و آن ها را احادیثی قرار دادیم (چنان محو شدند که تنها نام و گفتگویی از آنان باقی ماند.) دور باد (از رحمت خدا) قومی که ایمان نمی آورند! (44)
ص: 519
«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَی قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ…»(1)
مؤلّف گوید:
قضایای مربوط به حضرت نوح(علیه السلام) در آیات سوره ی هود گذشت و اجمال آن آیات در این سوره آمده است و نیازی به تکرار آن قضایا و روایات آن ها نیست، و در سور آینده نیز چنین آیاتی خواهد آمد إن شاءالله وتفسیر آیات بعد از آن ها نیز در سوره های پیشین بیان شد.
«وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِی مُنزَلًا مُّبَارَکًا وَأَنتَ خَیْرُ الْمُنزِلِینَ * إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِینَ»(2)
ابوبصیر گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا برای شکر حدّی هست که چون رعایت شود، بنده را شاکر گویند؟ فرمود: آری. گفتم: حدّ آن چیست؟ فرمود: خدا را بر هر نعمتی که به او داده، از اهل و مال و… شاکر باشد، و اگر حقّی به مال او تعلّق دارد ادا نماید، و از ادای شکر، این است که بگوید: «أَنزِلْنِی مُنزَلًا مُّبَارَکًا وَأَنتَ خَیْرُ الْمُنزِلِینَ.»(3)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که وارد منزلی شدی بگو: «اَللَّهُمَّ أَنزِلْنِی مُنزَلًا مُّبَارَکًا وَأَنتَ خَیْرُ
ص: 520
الْمُنزِلِینَ»، و اگر چنین کنی خیر آن منزل را می یابی و از شرّ آن در امان خواهی بود.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر «وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِینَ»، فرمود:
ای مردم خداوند شما را اطمینان داده که ظلمی به شما نکند، و لکن نفرموده که شما را امتحان نکند.(2)
ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَی وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِینٍ 45 إِلَی فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا عَالِینَ 46 فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ 47 فَکَذَّبُوهُمَا فَکَانُوا مِنَ الْمُهْلَکِینَ 48 وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ 49 وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً وَآوَیْنَاهُمَا إِلَی رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِینٍ 50 یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ 51 وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ 52 فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ زُبُرًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ 53 فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّی حِینٍ 54 أَیَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِینَ 55 نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ بَل لَّا یَشْعُرُونَ 56 إِنَّ الَّذِینَ هُم مِّنْ خَشْیَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ 57 وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ 58 وَالَّذِینَ هُم
ص: 521
بِرَبِّهِمْ لَا یُشْرِکُونَ 59 وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَی رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ 60 أُوْلَئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ 61 وَلَا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَلَدَیْنَا کِتَابٌ یَنطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ 62 بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَةٍ مِّنْ هَذَا وَلَهُمْ أَعْمَالٌ مِن دُونِ ذَلِکَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ 63 حَتَّی إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِیهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ یَجْأَرُونَ 64 لَا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ إِنَّکُم مِّنَّا لَا تُنصَرُونَ 65 قَدْ کَانَتْ آیَاتِی تُتْلَی عَلَیْکُمْ فَکُنتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ تَنکِصُونَ 66 مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ 67 أَفَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءهُم مَّا لَمْ یَأْتِ آبَاءهُمُ الْأَوَّلِینَ 68 أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنکِرُونَ 69 أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءهُم بِالْحَقِّ وَأَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ 70 وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْنَاهُم بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِکْرِهِم مُّعْرِضُونَ 71 أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ 72 وَإِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ 73 وَإِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ 74»
¬Kj
«وَلَا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»، وُسع دون طاقت است، و «تکلیف» تحمیل چیز با مشقّت است، و از کلفت گرفته شده، و تکلیف خداوند، برای رسیدن بنده به نفع است، و «غَمْرَة» به معنای ستر است، «و غمرات موت» شدائد آن است، و هر شدّتی را غمرة گویند، و «تجئرون» به معنای تستغیثون است، و «نکوص» به معنای رجوع به عقب است، و مقصود از آن اعراض است، و «خِراج و خَرج» به معنای مالیات است.
سپس موسی و برادرش هارون را با آیات خود و دلیلی روشن فرستادیم… (45)
ص: 522
بسوی فرعون و اطرافیان اشرافی او امّا آن ها تکبّر کردند، و آن ها مردمی برتری جوی بودند. (46) آن ها گفتند: «آیا ما به دو انسان همانند خودمان ایمان بیاوریم، در حالی که قوم آن ها بردگان ما هستند؟!» (47) (آری،) آن ها این دو را تکذیب کردند و سرانجام همگی هلاک شدند. (48)و ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم شاید آنان [بنی اسرائیل] هدایت شوند. (49) و ما فرزند مریم [عیسی] و مادرش را آیت و نشانه ای قرار دادیم و آن ها را در سرزمین مرتفعی که دارای امنیّت و آب جاری بود جای دادیم. (50) ای پیامبران! از غذاهای پاکیزه بخورید، و عمل صالح انجام دهید، که من به آنچه انجام می دهید آگاهم. (51) و این امّت شما امّت واحدی است و من پروردگار شما هستم پس، از مخالفت فرمان من بپرهیزید! (52) امّا آن ها کارهای خود را در میان خویش به پراکندگی کشاندند، و هر گروهی به راهی رفتند (و عجب این که) هر گروه به آنچه نزد خود دارند خوشحالند! (53) آن ها را در جهل و غفلت شان بگذار تا زمانی (که مرگ شان فرا رسد یا گرفتار عذاب الهی شوند). (54) آن ها گمان می کنند اموال و فرزندانی که بعنوان کمک به آنان می دهیم… (55) برای این است که درهای خیرات را با شتاب به روی آن ها بگشاییم!! (چنین نیست) بلکه آن ها نمی فهمند (که این وسیله امتحانشان است). (56) مسلّماً کسانی که از خوف پروردگارشان بیمناکند، (57) و آنان که به آیات پروردگارشان ایمان می آورند، (58) و آن ها که به پروردگارشان شرک نمی ورزند، (59) و آن ها که نهایت کوشش را در انجام طاعات به خرج می دهند و با این حال، دل های شان هراسناک است از این که سرانجام بسوی پروردگارشان بازمی گردند، (60) (آری) چنین کسانی در خیرات سرعت می کنند و از دیگران پیشی می گیرند (و مشمول عنایات ما هستند). (61) و ما هیچ کس را جز به اندازه تواناییش تکلیف نمی کنیم
ص: 523
و نزد ما کتابی است که (تمام اعمال بندگان را ثبت کرده و) به حق سخن می گوید و به آنان هیچ ستمی نمی شود. (62) ولی دل های آن ها از این نامه اعمال (و روز حساب و آیات قرآن) در بی خبری فرورفته و اعمال (زشت) دیگری جز این دارند که پیوسته آن را انجام می دهند… (63) تا زمانی که متنعّمان مغرور آن ها را در چنگال عذاب گرفتار سازیم در این هنگام، ناله های دردناک و استغاثه آمیز سرمی دهند! (64) (امّا به آن ها گفته می شود:) امروز فریاد نکنید، زیرا از سوی ما یاری نخواهید شد! (65) (آیا فراموش کرده اید که) در گذشته آیات من پیوسته بر شما خوانده می شد امّا شما اعراض کرده به عقب بازمی گشتید؟! (66) در حالی که در برابر او [پیامبر] استکبار می کردید، و شبها در جلسات خود به بدگویی می پرداختید؟! (67) آیا آن ها در این گفتار نیندیشیدند، یا این که چیزی برای آنان آمده که برای نیاکانشان نیامده است؟! (68) یا این که پیامبرشان را نشناختند (و از سوابق او آگاه نیستند)، از این رو او را انکار می کنند؟! (69) یا می گویند او دیوانه است؟! ولی او حق را برای آنان آورده امّا بیشترشان از حق کراهت دارند (و گریزانند). (70) و اگر حق از هوسهای آن ها پیروی کند، آسمان ها و زمین و همه کسانی که در آن ها هستند تباه می شوند! ولی ما قرآنی به آن ها دادیم که مایه یادآوری (و عزّت و شرف) برای آن هاست، امّا آنان از (آنچه مایه) یادآوریشان (است) رویگردانند! (71) یا این که تو از آن ها مزد و هزینه ای (در برابر دعوتت) می خواهی؟ با این که مزد پروردگارت بهتر، و او بهترین روزی دهندگان است! (72) بطور قطع و یقین، تو آنان را به راه راست دعوت می کنی. (73) امّا کسانی که به آخرت ایمان ندارند از این راه منحرفند! (74)
ص: 524
«وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً وَآوَیْنَاهُمَا إِلَی رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِینٍ»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «آیةً» حجّت و دلیل حقانیّت است.(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود: امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «رَبْوَه» کوفه است، و مقصود از «قرار» مسجد کوفه است، و مقصود از «معین» فرات است.(3)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «رَبْوَه» نجف کوفه است، و مقصود از «مَعین» فرات است.(4)
ص: 525
«یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ»(1)
مرحوم شیخ طوسی در کتاب مجالس نقل نموده که مردی نزد امام صادق(علیه السلام) گفت: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ رِزْقاً طَیِّباً»وامام صادق(علیه السلام) به او فرمود:
هیهات، هیهات، این قوت پیامبران است، ولکن تو از خدای خود رزقی طلب کن که در قیامت تو را به خاطر آن عذاب نکند، سپس فرمود: «هیهات» چرا که خداوند می فرماید: «یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا.»(2)
معمّربن خلّاد گوید: امام کاظم(علیه السلام) فرمود: امام باقر(علیه السلام) دید مردی می گوید: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ رِزْقِکَ الْحَلَالِ»، امام باقر(علیه السلام) به او فرمود:
تو از خدا قوت پیامبران را سؤال کردی [و آن برای تو میّسر نیست] و لکن بگو: «خدایا من از تو رزق وسیع و پاک می خواهم.»(3)
محمّد بن ابی نصر گوید: به امام رضا(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم، از خدا بخواهید روزی حلال نصیب من کند؟ امام(علیه السلام) فرمود:
آیا می دانی حلال چیست؟ گفتم فدای شما شوم، حلال نزد ما درآمد پاک
ص: 526
است، فرمود: حضرت علی بن الحسین(علیه السلام) می فرمود: حلال قوت برگزیدگان خداست، و لکن تو بگو: خدایا رزق واسع به من بده.(1)
«وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ»(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«أُمَّةً وَاحِدَةً»، آل محمّد(علیهم السلام) هستند.(3)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«أُمَّةً وَاحِدَةً»، یعنی علی مذهبٍ واحد.(4)
و در تفسیر «کلّ حزبٍ بما لدیهم فرحون» گوید:
یعنی هر کسی که برای خود دینی انتخاب نموده، به آن شادمان است.(5)
«إِنَّ الَّذِینَ هُم مِّنْ خَشْیَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ * وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ…»(6)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیات «أُوْلَئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ…» به فرموده امام باقر(علیه السلام)
ص: 527
درباره ی علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) نازل شده است و احدی بر او در این معنا سبقت نگرفته است.(1)
امام کاظم(علیه السلام) می فرماید: پدرم می فرمود:
آیات فوق درباره امیرالمؤمنین و فرزندان او(علیهم السلام) نازل شده است.(2)
«وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَی رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ * أُوْلَئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ… »(3)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
مقصود شفقت و امید و هراس و ترس آنان است از این که اعمال شان پذیرفته نشود اگر اطاعت خداوند را نکرده باشند، و امیدوارند که از آنان قبول شود.(4)
حفص بن غیاث گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اگر می توانید کاری کنید که شناخته نشوید. سپس فرمود: باکی نیست که مردم از شما تعریف نکنند، و باکی نیست که مورد مذمّت آنان باشید، اگر نزد خداوند پسندیده باشید، چرا که امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمود: ماندن در
ص: 528
دنیا خیری ندارد مگر برای دو نفر: یکی آن که هر روز به نیکی و کارهای خوب خود بیفزایید، و دیگر کسی که گناهان خود را به وسیله توبه جبران نماید.
سپس فرمود:
چگونه توبه او می تواند پذیرفته شود؟ به خدا سوگند: اگر به قدری سجده کند که گردن او قطع شود بدون ولایت ما اهل بیت، خداوند عملی را از او نمی پذیرد و توبه او را قبول نمی کند، و آگاه باشید که هر کس حقّ ما را شناخته باشد، و به واسطه ما امیدوار به ثواب باشد، و به قوت نصف مدّ در هر روز راضی باشد، و به چیزی که عورت او را بپوشاند قانع شود، و به سایه بانی که بالای سر او باشد صبر کند، به خدا سوگند باز خائف و ترسان خواهد بود، و دوست می دارد که بهره ی او از دنیا همین باشد، چرا که این گونه خداوند مردم را در قرآن توصیف نموده و می فرماید: «وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ»، سپس فرمود: آیا می دانی مقصود آنان از «ما أتوا به» چیست؟ به خدا سوگند همان اطاعت و بندگی و محبّت و ولایت ما می باشد، و آنان با این حال هراس دارند که اعمال شان پذیرفته نشود، و به خدا سوگند ترس آنان از این نیست که شکّی در دیانت و اعتقاد خود داشته باشند، و لکن می ترسند که در محبّت و اطاعت از ما مقصّر باشند!
سپس فرمود:
اگر می توانی از خانه خود خارج نشوی خارج مشو، چرا که اگر خارج شدی باید بر خود لازم بدانی که غیبت نکنی، و دروغ نگویی، و حسد نورزی، و ریاکاری نکنی، و مداهنه و ظاهرسازی ننمایی. تا این که فرمود: چه خوب صومعه ای است خانه مؤمن، که چشم او را از گناه، و زبان و فرج او را از خطا حفظ می نماید.
ص: 529
سپس فرمود:
کسی که نعمت های خدا را با قلب خود شناخته باشد، مستحق مزید نعمت خواهد بود قبل از آن که با زبان خود اظهار شکر نماید، و کسی که گمان کند بر دیگری فضیلت و برتری دارد، از مستکبران خواهد بود.
حفص بن غیاث گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: به این خاطر خود را برتر می داند که مرتکب گناهی مانند گناه برادر خود نشده است؟ فرمود: هیهات، هیهات، چرا که شاید خداوند آن برادر گناهکار را بخشیده باشد، و تو را برای حساب نگاه بدارند، مگر تو قصّه ساحران موسی(علیه السلام) را نخوانده ای؟ سپس فرمود: چه بسیارند کسانی که به خاطر نعمت های خداوند مغرور شده اند، و چه بسیارند کسانی که خداوند آنان را با نعمت های خود غافل نگهداشته است، و یا مردم را ثنا گوی آنان قرار داده [و آنان از عیوب و گناهان خود غافل مانده اند].
سپس فرمود:
من امید نجات دارم برای عارفین به حق ما از این امّت، مگر برای سه نفر:
همنشین سلطان جائر، 2. اهل هوا و هوسرانی، 3. فاسقی که علنی گناه می کند….(1)
ص: 530
«وَلَا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَلَدَیْنَا کِتَابٌ یَنطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ»(1)
حمزة بن حمران گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: در قلب من چیزی قرار گرفته و می خواهم از شما سؤال کنم و حق را از شما بشنوم؟ فرمود: آنچه در قلب تو است آسیبی به تو نمی رساند. گفتم: من [درباره استطاعت و اختیار چنین] می گویم: خداوند تبارک و تعالی بندگان خود را به چیزی که استطاعت آن را ندارند تکلیف نکرده است، و به هر چه تکلیف نموده آنان استطاعت آن را دارند، و آنان هیچ عملی را انجام نمی دهند مگر با اراده و مشیّت و قضا و قدر الهی. [و اگر
ص: 531
او بخواهد می تواند از آنان جلوگیری نماید] فرمود: این که تو می گویی همان دین خداست که من و پدرانم به آن اعتقاد داریم.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
[عقوبت] نُه چیز از امّت من برداشته شده است: خطا، نسیان، اکراه، چیزی که طاقت آن را ندارند، چیزی که نمی دانند، چیزی که مضطّر به آن باشند، حسد [مادامی که اعمال نشود]، فال بد، تفکّر در وسوسه در خلقت، مادامی که به زبان جاری نشود.(2)
مؤلّف گوید:
ظاهر روایت فوق این است که امور نه گانه فوق برای این امّت مؤاخذه و عقوبت ندارد گرچه برخی از آن ها مانند حَسَد و فال بد نکوهیده و مذموم می باشد، گرچه به عمل و زبان نرسد.
ص: 532
ضمناً روایات مربوط به استطاعت و اختیار فراوان است و ما از ذکر آن ها صرف نظر نمودیم چرا که در ذیل آیات دیگری گذشت و خواهد آمد إن شاءالله.
«حَتَّی إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِیهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ یَجْأَرُونَ * لَا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ… * قَدْ کَانَتْ آیَاتِی تُتْلَی عَلَیْکُمْ…»(1)
مرحوم طبرسی در جوامع گوید:
مقصود از عذاب، کشته شدن مشرکین در بدر، و یا گرسنگی آنان است، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان نفرین نمود و فرمود: «اَللَّهُمَّ اشْدُدْ وَطْأَتَکَ عَلَی مُضَرَ، وَ اجْعَلْهَا عَلَیْهِمْ سِنِینَ کَسِنِی یُوسُفَ»، از این رو خداوند آنان را مبتلای به قحطی نمود تا جایی که مردارها و سگ ها و استخوان های سوخته و ظرف های پوستی و فرزندانشان را خوردند.(2)
«وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْنَاهُم بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِکْرِهِم مُّعْرِضُونَ»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «حقّ»، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، به دلیل آیه «قَدْ
ص: 533
جاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِ مِنْ رَبِّکُمْ»(1)، و مقصود از «بالحقّ» در این آیه ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.
سپس گوید:
دلیل دیگر، آیه «وَیَسْتَنبِئُونَکَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْ إِی وَرَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ»(2)، می باشد، یعنی ای محمّد! اهل مکّه درباره ی علی(علیه السلام) از تو سؤال می کنند: آیا امامت علیّ حقّ است؟ بگو: آری به پروردگارم سوگند امامت او حق و از جانب خداوند است. تا این که گوید: امثال این ایه در قرآن فراوان است. مانند آیه «وَإِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»، یعنی إلی ولایة أمیرالمؤمنین(علیه السلام). و آیه «وَإِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ»، یعنی عن الإمام لحائدون.(3)
«وَإِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ»(4)
امام حسین(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «صراط» در این آیه ولایت ما اهل البیت است.(5)
ص: 534
و از مخالفین نیز صاحب کشف الغمّة گوید:
مقصود از «صراط» محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است.(1)
مُقَرَّن گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که امیرالمؤمنین(علیه السلام) به ابن کوّاء فرمود:
خداوند تبارک و تعالی اگر می خواست خود را به بندگان خویش معرّفی می نمود و لکن او ما را ابواب و صراط و راهی که به او منتهی می شود قرار داده است، پس کسی که از ولایت ما عدول کند، و یا دیگران را بر ما مقدّم نماید، از صراط [مستقیم دین] منحرف شده است.(2)
ص: 535
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبه وسیله بعد از ذکر آن دو شقّی می فرماید:
… یکی از آن دو در قیامت به رفیق خود می گوید: «یا لَیْتَ بَیْنی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ المَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ القَرینِ»، و دیگری در پاسخ او می گوید: «یَا وَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا * لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا»، سپس فرمود: من همان ذکری هستم که او از آن گم راه شد، و من همان سبیلی هستم که او از آن منحرف شد، و من همان ایمانی هستم که او به آن کافر شد، و من همان قرآنی هستم که او آن را محجور نمود، و من همان دینی هستم که او آن را تکذیب کرد، و من همان صراطی هستم که او از آن منحرف گردید.(1)
وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَکَشَفْنَا مَا بِهِم مِّن ضُرٍّ لَّلَجُّوا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ 75 وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَکَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا یَتَضَرَّعُونَ 76 حَتَّی إِذَا فَتَحْنَا عَلَیْهِم بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِیدٍ إِذَا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ 77 وَهُوَ الَّذِی أَنشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا مَّا تَشْکُرُونَ 78 وَهُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ وَإِلَیْهِ تُحْشَرُونَ 79 وَهُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ وَلَهُ اخْتِلَافُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ 80 بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الْأَوَّلُونَ 81 قَالُوا أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا
ص: 536
وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ 82 لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَذَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ 83 قُل لِّمَنِ الْأَرْضُ وَمَن فِیهَا إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ 84 سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ 85 قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ 86 سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ 87 قُلْ مَن بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلَا یُجَارُ عَلَیْهِ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ 88 سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّی تُسْحَرُونَ 89 بَلْ أَتَیْنَاهُم بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ 90 مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ 91 عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ 92»
¬Kj
«استکانة» به معنای خضوع است، یعنی آنان در پیشگاه پروردگار خود خضوع نکردند، و «أکانة» یعنی أخضعه، و بعضی گفته اند: «استکان» از سکینه و سکون است و اصل استکانوا استکنوا بوده است، و «اساطیر» به معنای اکاذیب و دروغ پردازی هاست، و «ملکوت» به معنای ملک و سلطنت است و تاء آن برای مبالغه می باشد، و «هو یجیر» یعنی یمنع من یشاء، و «لا یجار علیه» یعنی لا یمنع منه أحد، و «مبلسون» به معنای آیسون است یعنی در آن حال که عذاب بر آنان نازل می شود، هیچ امیدی به نجات ندارند.
و اگر به آنان رحم کنید و گرفتاریها و مشکلات شان را برطرف سازیم، (نه تنها بیدار نمی شوند، بلکه) در طغیانشان لجاجت می ورزند و (در این وادی) سرگردان می مانند! (75) ما آن ها را به عذاب و بلا گرفتار ساختیم (تا بیدار شوند)، امّا آنان نه در برابر
ص: 537
پروردگارشان تواضع کردند، و نه به درگاهش تضرّع می کنند! (76) (این وضع هم چنان ادامه می یابد) تا زمانی که دری از عذاب شدید به روی آنان بگشاییم، (و چنان گرفتار می شوند که) ناگهان بکلّی مأیوس گردند. (77) و او کسی است که برای شما گوش و چشم و قلب [عقل] ایجاد کرد؛ امّا کمتر شکر او را بجا می آورید. (78) و او کسی است که شما را در زمین آفرید؛ و به سوی او محشور می شوید! (79) و او کسی است که زنده می کند و می میراند؛ و رفت و آمد شب و روز از آن اوست؛ آیا اندیشه نمی کنید؟! (80) (نه،) بلکه آنان نیز مثل آنچه پیشینیان گفته بودند گفتند. (81) آن ها گفتند: «آیا هنگامی که مردیم و خاک و استخوانهایی (پوسیده) شدیم، آیا بار دیگر برانگیخته خواهیم شد؟! (82) این وعده به ما و پدرانمان از قبل داده شده؛ این فقط افسانه های پیشینیان است!» (83) بگو: «زمین و کسانی که در آن هستند از آن کیست، اگر شما می دانید؟!» (84) بزودی (در پاسخ تو) می گویند: «همه از آن خداست!» بگو: «آیا متذکّر نمی شوید؟!» (85) بگو: «چه کسی پروردگار آسمان های هفتگانه، و پروردگار عرش عظیم است؟» (86) بزودی خواهند گفت: «همه این ها از آن خداست!» بگو: «آیا تقوا پیشه نمی کنید (و از خدا نمی ترسید و دست از شرک برنمی دارید)؟!» (87) بگو: «اگر می دانید، چه کسی حکومت همه موجودات را در دست دارد، و به بی پناهان پناه می دهد، و نیاز به پناه دادن ندارد؟!» (88) خواهند گفت: «(همه این ها) از آن خداست» بگو: «با این حال چگونه می گویید سحر شده اید (و این سخنان سحر و افسون است)؟!» (89) نه، (واقع این است که) ما حقّ را برای آن ها آوردیم؛ و آنان دروغ می گویند! (90) خدا هرگز فرزندی برای خود انتخاب نکرده؛ و معبود دیگری با او نیست؛ که اگر چنین می شد، هر یک از خدایان مخلوقات خود را تدبیر و اداره می کردند و بعضی بر بعضی دیگر برتری می جستند (و جهان هستی به تباهی
ص: 538
کشیده می شد)؛ منزّه است خدا از آنچه آنان توصیف می کنند! (91) او دانای نهان و آشکار است؛ پس برتر است از آنچه برای او همتا قرار می دهند! (92)
«وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَکَشَفْنَا مَا بِهِم مِّن ضُرٍّ لَّلَجُّوا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ»(1)
مرحوم طبرسی در جوامع گوید:
[پس از نفرین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به مشرکین مکّة در اثر فشارهایی که به آن حضرت و اصحاب او آوردند همان گونه که در تفسیر آیه «حَتَّی إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِیهِمْ بِالْعَذابِ»، گذشت] اهل مکّه گرفتار قحطی شدند و ابوسفیان خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: من شما را به حق خدا و رحم سوگند می دهم، آیا شما نمی گویید که «رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ»، هستید؟ فرمود: آری. ابوسفیان گفت: «شما پدران ما را با شمشیر و فرزندان را با گرسنگی کشتید» [و مقصود او از پدران، کشته های بدر و غیره بود.](2)
«وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَکَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا یَتَضَرَّعُونَ»(3)
محمّدبن مسلم گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
استکانه، به معنای خضوع است، و تضرّع به معنای دو دست را به دعا بلند
ص: 539
کردن و تضرّع با آن هاست.(1)
امام صادق(علیه السلام) نیز در ذیل این آیه می فرماید:
«التضرّع رفع الیدین.»(2)
و در سخن دیگری می فرماید:
«استکانه» دعا کردن است، و تضرّع بلند کردن دو دست در نماز [برای قنوت] است.(3)
«حَتَّی إِذَا فَتَحْنَا عَلَیْهِم بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِیدٍ إِذَا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ»(4)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از عذاب در آیه قبل، گرسنگی و ترس و قتل است [و ترس از قتل، بعد از فتح مکّه برای مشرکین رخ داد] و «مُبْلِسُونَ» در این آیه به معنای آیسون است.(5)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِیدٍ»، امیرالمؤمنین علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) است،
ص: 540
هنگامی که در رجعت به دنیا باز می گردد [و با دشمنان خود می جنگد و از آنان انتقام می گیرد.](1)
«مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ …»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
این آیه ردّ بر ثَنَوِیّه است که قائل به دو خدا هستند، و خداوند در ردّ آنان می فرماید: اگر در عالم دو خدا حاکم باشد، باید هر کدام طالب علوّ و برتری و سلطه بر دیگری باشند و یکی از آنان بخواهد انسانی را بیافریند و دیگری بخواهد حیوانی را بیافریند، تا هر دو دارای مشیّت باشند و محال است که در یک آن یک چیز،انسان و حیوان باشد، و چون ما نزاعی در خلقت نمی بینیم معلوم می شود که عالم دو مدبّر ندارد، از این رو خداوند می فرماید: «مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ» و مشابه این آیه، آیه «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا»می باشد.(3)
ص: 541
«عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «غیب» چیزی است که به وجود نیامده، و مقصود از «شهادت» چیزی است که به وجود آمده است. [و خداوند عالم به غیب و شهود است.](2)
فتح بن یزید جرجانی گوید:
به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: آیا خداوند می داند چیزی که در قدیم به وجود نیامده اگر به وجود می آمد چگونه بود؟ فرمود: وای بر تو مسائل شخصی را سؤال می کنی، مگر سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا»، و یا می فرماید: «وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ»، و یا در جواب اهل دوزخ که می گویند: «أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ» می فرماید: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ» پس خداوند عالم است به چیزی که نبوده، و می داند که اگر می بود چگونه بود.(3)
ص: 542
قُل رَّبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی مَا یُوعَدُونَ 93 رَبِّ فَلَا تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ 94 وَإِنَّا عَلَی أَن نُّرِیَکَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ 95 ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ 96 وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ 97 وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحْضُرُونِ 98 حَتَّی إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ 99 لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ 100 فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلَا یَتَسَاءلُونَ 101 فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ 102 وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ 103 تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ 104 أَلَمْ تَکُنْ آیَاتِی تُتْلَی عَلَیْکُمْ فَکُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ 105 قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْمًا ضَالِّینَ 106 رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ 107 قَالَ اخْسَؤُوا فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ 108 إِنَّهُ کَانَ فَرِیقٌ مِّنْ عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ 109 فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّی أَنسَوْکُمْ ذِکْرِی وَکُنتُم مِّنْهُمْ تَضْحَکُونَ 110 إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ 111 قَالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ 112 قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَاسْأَلْ الْعَادِّینَ 113 قَالَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا لَّوْ أَنَّکُمْ کُنتُمْ تَعْلَمُونَ 114 أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ 115 فَتَعَالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَاإِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ 116 وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ 117 وَقُل رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ 118»
¬Kj
ص: 543
«مِنْ هَمَزَاتِ» همز به معنای دفع با شدّت است، و همزه ی شیطان، وادار کردن او به معاصی با فریب و اغواء است، و «برزخ» مانع بین دو چیز را گویند، و هر فصلی که بین دو چیز واقع می شود برزخ است، و مقصود از «وراء» در این جا به معنای قدّام و جلو است، و «لَفْح و نَفْح» به یک معناست، و «لَفْح» شدیدتر است، و «تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ» یعنی آتش صورت های آنان را زشت می کند، و «وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ» یعنی صورت های شان درهم کشیده می شود و دندان های آنان آشکار می گردد، و «اخْسَؤُوا فِیهَا» از خَسْأ به معنای دور کردن با زجر است، و إخْسَأ یعنی تباعد، تباعد، و سخریّه، به معنای استهزا و مسخره کردن است.
بگو: «پروردگار من! اگر عذابهایی را که به آنان وعده داده می شود به من نشان دهی (و در زندگیم آن را ببینم)… (93) پروردگار من! مرا (در این عذابها) با گروه ستمگران قرار مده!» (94) و ما تواناییم که آنچه را به آن ها وعده می دهیم به تو نشان دهیم! (95) بدی را به بهترین راه و روش دفع کن (و پاسخ بدی را به نیکی ده)! ما به آنچه توصیف می کنند آگاه تریم! (96) و بگو: «پروردگارا! از وسوسه های شیاطین به تو پناه می برم! (97) و از این که آنان نزد من حاضر شوند (نیز) -- ای پروردگار من -- به تو پناه می برم!» (98) (آن ها هم چنان به راه غلط خود ادامه می دهند) تا زمانی که مرگ یکی از آنان فرارسد، می گوید: «پروردگار من! مرا بازگردانید! (99) شاید در آنچه ترک کردم (و کوتاهی نمودم) عمل صالحی انجام دهم!» (ولی به او می گویند:) چنین نیست! این سخنی است که او به زبان می گوید (و اگر بازگردد، کارش همچون گذشته است)! و پشت سر آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته
ص: 544
شوند! (100) هنگامی که در «صور» دمیده شود، هیچ یک از پیوندهای خویشاوندی میان آن ها در آن روز نخواهد بود و از یکدیگر تقاضای کمک نمی کنند (چون کاری از کسی ساخته نیست)! (101) و کسانی که وزنه اعمال شان سنگین است، همان رستگارانند! (102) و آنان که وزنه اعمال شان سبک باشد، کسانی هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده، در جهنّم جاودانه خواهند ماند! (103) شعله های سوزان آتش همچون شمشیر به صورتهای شان نواخته می شود و در دوزخ چهره ای عبوس دارند. (104) (به آن ها گفته می شود:) آیا آیات من بر شما خوانده نمی شد، و شما آن را تکذیب می کردید؟! (105) می گویند: «پروردگارا! بدبختی ما بر ما چیره شد، و ما قوم گم راهی بودیم! (106) پروردگارا! ما را از این (دوزخ) بیرون آر، اگر بار دیگر تکرار کردیم قطعاً ستمگریم (و مستحق عذاب)!» (107) (خداوند) می گوید: «دور شوید در دوزخ، و با من سخن مگویید! (108) (فراموش کرده اید) گروهی از بندگانم را که می گفتند: پروردگارا! ما ایمان آوردیم ما را ببخش و بر ما رحم کن و تو بهترین رحم کنندگانی! (109) امّا شما آن ها را به باد مسخره گرفتید تا شما را از یاد من غافل کردند و شما به آنان می خندیدید! (110) ولی من امروز آن ها را به خاطر صبر و استقامت شان پاداش دادم آن ها پیروز و رستگارند!» (111) (خداوند) می گوید: «چند سال در روی زمین توقّف کردید؟» (112) (در پاسخ) می گویند: «تنها به اندازه یک روز، یا قسمتی از یک روز! از آن ها که می توانند بشمارند بپرس!» (113) می گوید: «(آری،) شما مقدار کمی توقّف نمودید اگر می دانستید!» (114) آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده ایم، و بسوی ما باز نمی گردید؟ (115) پس برتر است خداوندی که فرمانروای حقّ است (از این که شما را بی هدف آفریده باشد)! معبودی جز او نیست و او پروردگار عرش کریم است! (116) و هر کس معبود دیگری را با خدا بخواند -- و
ص: 545
مسلّماً هیچ دلیلی بر آن نخواهد داشت -- حساب او نزد پروردگارش خواهد بود یقیناً کافران رستگار نخواهند شد! (117) و بگو: «پروردگارا! مرا ببخش و رحمت کن و تو بهترین رحم کنندگانی! (118)
«قُل رَّبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی مَا یُوعَدُونَ * رَبِّ فَلَا تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ * وَإِنَّا عَلَی أَن نُّرِیَکَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ»(1)
از ابن عبّاس و جابربن عبدالله انصاری نقل شده -- و جابر گوید:
در آن وقت من از همه مردم به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نزدیک تر بودم -- و جابر و ابن عبّاس گویند: ما در حجّة الوداع در منی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدیم که می فرمود: من اکنون به شما خبر می دهم که بعد از من شما کافر خواهید شد و با شمشیر گردن همدیگر را خواهید زد!! و به خدا سوگند اگر چنین کنید، مرا در بین کتیبه و لشکری خواهید دید که گردن شما را می زنند. جابر گوید: سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به عقب سر خود التفات نمود و باز روی مبارک به جمعیّت نمود و فرمود: و یا علیّ را خواهید دید که در بین لشکری با شما می جنگند.
سپس جابر گوید:
این جبرئیل بود که در مرتبه دوّم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را فشار داد و گفت: «أو علّی أو علّی» و این آیه نازل شد: «قُل رَّبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی مَا یُوعَدُونَ * رَبِّ فَلَا تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ * وَإِنَّا عَلَی أَن نُّرِیَکَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ.»(2)
ص: 546
در مجمع البیان نیز از حاکم ابوالقاسم حسکانی از ابن عبّاس و جابر نقل شده که گویند:
ما در سال حجّة الوداع در منی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدیم که به مردم می فرمود: نکند بعد از من به کفر بازگردید و با شمشیر گردن همدیگر را بزنید، و به خدا سوگند اگر چنین کنید، مرا در بین کتیبه ای خواهید دید که گردن شما را می زنند. جابر گوید: پس کسی شانه چپ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را فشار داد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: -«و یا علّی خواهد بود». و سپس این آیه نازل شد: «قُل رَّبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی….»(1)
«ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ»(2)
مرحوم کلینی در کافی با سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
ص: 547
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در طول زمان بعثت تا رحلت از دنیا -- از تواضعی که در مقابل خداوند داشت -- هیچ گاه هنگام نشستن به چیزی تکیه نکرد، و هرگز همنشین او زانوهای او را ندید، و با کسی مصافحه نکرد که دست خود را زودتر بکشد، بلکه دست او در دست مصافحه کننده بود تا او دست خود را بکشد، و هرگز آن حضرت -- صلوات الله علیه و آله -- برخورد بد را به بدی پاسخ نداد و به دستور خداوند که به او فرموده بود: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ»، عمل می نمود، و هرگز سائلی را ردّ نکرد -- اگر چیزی داشت به او می داد وگرنه می فرمود: خدا می رساند، و هرگز برای کسی چیزی به عهده ی خدا نگذارد مگر آن که خداوند اجابت نمود، و آن حضرت [بسا] به کسی وعده بهشت می داد. و خداوند برای او امضا می نمود.
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
برادر او امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز بعد از او چنین بود، او جان خود را فدای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نمود، و هرگز از حرام دنیا نخورد تا از دنیا رحلت نمود، و به خدا سوگند اگر دو امر حلال برای او رخ می داد که هر دو طاعت خدا بود، او سخت ترین آن ها را بر بدن خود انتخاب می کرد، و به خدا سوگند او با تلاش دستان خود، هزار بنده را در راه خدا آزاد نمود، و به خدا سوگند احدی جز او نتوانست همانند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خدا را عبادت کند، و به خدا سوگند هیچ کار سختی بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیش نیامد مگر آن که آن کار را به علی(علیه السلام) واگذار می نمود، به خاطر اطمینانی که به او داشت، و بسا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را به جنگی می فرستاد و پرچم اسلام را به دست او می داد و جبرئیل در سمت
ص: 548
راست او بود و میکائیل در سمت چپ او بود، و از آن جنگ باز نمی گشت تا خداوند او را پیروز می نمود.(1)
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری فرمود:
علیّ(علیه السلام) در غذا خوردن، از همه مردم به سیره ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نزدیک تر بود، همواره غذای او نان و روغن بود، و به مردم نان و گوشت اطعام می کرد، او به دست مبارک خود آب می کشید و هیزم جمع آوری می کرد، و فاطمه(علیه السلام) نیز با دست خود آسیاب می کرد و خمیر می نمود و نان می پخت و لباس را وصله می زد، در حالی که او از همه زنان زیباتر بود، «صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهَا وَ عَلَی أَبِیهَا وَ بَعْلِهَا وَ بنیهَا الطَّاهِرِینَ.»(2)
ص: 549
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ»، فرمود:
أحسن تقیّةً است که خداوند به دنبال آن می فرماید: «فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ.»(1)
«حَتَّی إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا»(2)
ابوبصیر گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
مانع زکات هنگام مرگ درخواست بازگشت به دنیا را می کند، چنان که خداوند از قول او می فرماید: «رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ….»(3)
و در سخن دیگری فرمود:
هر کس قیراطی از زکات را منع کند، نه مؤمن است و نه مسلمان، چنان که
ص: 550
خداوند می فرماید: «رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ.»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
آیه فوق درباره ی مانع زکات و خمس نازل شده است.(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که کافر از دنیا می رود هفتاد هزار ملک عذاب، او را تا قبر مشایعت می کنند، و آن کافر حاملین خود را با صدای بلند -- که همه خلایق جز جن و انس می شوند -- سوگند می دهد [که او را به طرف قبر نبرند] و می گوید: «لَوْ أَنَ لِی کَرَّةً فَأَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»، یعنی ای کاش مرا بازگشتی بود و من از مؤمنان می شدم» و نیز می گوید: «رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ» و ملائکه عذاب در جواب او می گویند: «کَلَّا إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها.»(3)
ص: 551
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
هر صاحب مالی که زکات و یا خمس مال خود را ندهد، خداوند در قیامت او را در بقعه و زمینی بی آب و علف و خالی از سکنه حبس می کند، و حیوان وحشی
خطرناکی را به جان او می اندازد تا همواره به او حمله کند، و چون او راه فراری را از او نمی بیند، دست خود را مقابل آن حیوان می گیرد و آن حیوان دست او را گاز می گیرد، و هر ثروتمندی که دارای شتر و گاو و یا گوسفند باشد و خمس و زکات مال خود را نپردازد، خداوند روز قیامت او را در زمینی بی آب و علف و خالی از سکنه می اندازد و حیوان های شاخ دار، او را شاخ می زنند، و حیوانات سُم دار با سُم به او می زنند، و هر ثروتمندی که دارای باغ خرما و انگور و یا زمین های کشاورزی باشد، و زکات آن ها را نپردازد، خداوند در قیامت آن زمین هارا تا هفت طبقه همراه جانورانش مانند طوقی به گردن او می آویزد.(1)
«وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ…»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
ص: 552
برزخ امر بین امرین است و آن ثواب و عقاب بین دنیا و آخرت می باشد، و این آیه ردّ بر کسانی است که منکر عذاب قبر و ثواب و عقاب قبل از قیامت اند، در حالی که امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «به خدا سوگند من برای شما [شیعیان] جز از برزخ نمی ترسم، و امّا هنگامی که کار به دست ما بیاید، ما شما را سزاواتر [به شفاعت] می دانیم» و نیز حضرت زین العابدین(علیه السلام) می فرماید: قبر یا باغی از باغستان های بهشت است، و یا گودالی از گودال های دوزخ است.(1)
عمربن یزید گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: من از شما شنیدم که فرمودید: «کلیّه شیعیان ما با گناهانی که دارند در بهشت هستند؟» امام(علیه السلام) فرمود: «من به تو راست گفتم، به خدا سوگند همه آنان در بهشت خواهند بود.» گفتم فدای شما شوم، گناهان آنان زیاد و بزرگ است؟ فرمود: «امّا در قیامت همه شما با شفاعت پیامبر مطاع و یا وصیّ پیامبر -- صلوات الله علیهم أجمعین -- در بهشت خواهید بود، و لکن به خدا سوگند من برای شما از برزخ می ترسم.» گفتم: برزخ چیست؟ فرمود: «برزخ قبر است، از هنگام مرگ تا قیامت.»(2)
ص: 553
زراره گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: برای چه آن دو چوب تر را در کنار میّت می گذارند؟
حضرت(علیه السلام) فرمود:
«به خاطر این که آن دو چوب تا نخشکیده عذاب و حسابی برای میّت نخواهد بود» سپس فرمود: همه عذاب در یک روز و در یک ساعت است به اندازه دفن میّت و بازگشت مردم، و آن دو چوب برای این است که عذاب و حسابی برای میّت نباشد، و پس از خشکیدن آن دو چوب نیز عذاب و حسابی برای او نخواهد بود، إن شاءالله.(1)
یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) گوید:
به آن حضرت گفتم: برادر من در بغداد است و من می ترسم که در بغداد از دنیا برود؟ فرمود: «باکی نیست، چرا که هر مؤمنی در شرق و یا غرب عالم از دنیا برود، خداوند روح او را به وادی السّلام می آورد» گفتم: وادی السّلام کجاست؟ فرمود: پشت کوفه است، و من اکنون می بینم که ارواح مؤمنین در وادی السّلام [یعنی نجف] گرد هم نشسته اند و با همدیگر سخن می گویند .(2)
ص: 554
مؤلّف گوید:
ما اخبار مربوط به برزخ را در کتاب «راه بهشت» با تفصیل نقل نموده ایم مراجعه شود.
«فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلَا یَتَسَاءلُونَ…»(1)
صاحب مجمع از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
هر حسب و نسبی روز قیامت قطع می شود مگر حسب و نسب من.(2)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
فرزند صفیّه دختر عبدالمطلّب از دنیا رفت و چون صفیّه از خانه بیرون آمد، عمر به او گفت: «گوشواره ی خود را بپوشان، چرا که خویشی با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای تو سودی ندارد» صفیّه گفت: ای ناپاک آیا تو گوشواره ای از من دیدی؟! و سپس نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گریان شد و سخن عمر را به اطلاع آن حضرت رساند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خارج شد و مردم را صدا زد و چون جمع شدند فرمود: برای چه، کسانی گمان کرده اند: که قرابت و خویشی با من سودی ندارد؟! سپس فرمود: هنگامی که من در مقام محمود [یعنی مقام شفاعت] قرار بگیرم شفاعت خواهم نمود….(3)
ص: 555
مرحوم صدوق در کتاب عیون -- در باب سخنان حضرت رضا(علیه السلام) به برادر خود زید بن موسی که به نسب خود بر دیگران افتخار می کرد -- از ابراهیم بن محمّد ثقفی نقل نموده که گوید:از حضرت رضا(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
هر کس گنهکاری را دوست بدارد، او نیز گنهکار است، و هر کس بنده ی مطیعی را دوست بدارد، او نیز مطیع محسوب می شود، و هر کس به ظالمی کمک کند، او نیز ظالم است، و هر کس ظالمی را خوار کند، او عادل است، و بین خدا و احدی قرابت و خویشی وجود ندراد، و احدی به ولایت خدا نمی رسد مگر به وسیله طاعت و بندگی.
سپس فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به فرزندان عبدالمطلّب فرمود: [فردای قیامت] با اعمالتان نزد من بیایید، نه با حسب و نسب تان، چرا که خداوند می فرماید: «فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلَا یَتَسَاءلُونَ * فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَئِکَ
ص: 556
هُمُ الْمُفْلِحُونَ….»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
احدی روز قیامت تقدّم [به بهشت] پیدا نمی کند مگر با اعمال نیک خود، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: ای مردم! عربیّت باب شادی [و نجات] نیست، بلکه یک زبان و لغتی است برای گفتگو، و هر کس به آن تکلّم کند او را عربی گویند.
سپس فرمود:
آگاه باشید که همه شما فرزندان آدم هستید، و آدم از خاک آفریده شده است، و گرامی ترین شما نزد خداوند، با تقواترین شما خواهد بود، و دلیل این مسأله قول خداوند است که می فرماید: «فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلَا یَتَسَاءلُونَ * فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ…» یعنی هنگامی که در صور دمیده می شود و قیامت بر پا می گردد، هر کس به سبب اعمال نیکی که انجام داده، نامه او سنگین ورستگار خواهد بود، و کسانی که نامه عمل شان سبک باشد و کارهای نیک نداشته باشند، زیانکار می باشند و در دوزخ
ص: 557
مخلّد خواهند بود.(1)
محمّدبن جریر طبری شیعی در مسند فاطمه(علیها السلام) از جهم بن ابی جهمة نقل کرده که گوید:از امام کاظم ابی الحسن موسی بن جعفر(علیهما السلام) شنیدم که می فرمود:
خداوند تبارک و تعالی ارواح را دو هزار سال قبل از ابدان آفرید، و هر کدام از ارواح که در آسمان با دیگری مأنوس شد در روی زمین نیز با آو مأنوس خواهد بود، و هر کدام که در آسمان با دیگری مأنوس نبود، در روی زمین نیز مأنوس نخواهد بود، و چون حضرت قائم؟عج؟ قیام می کند، برادرانی که در دیانت برادرند، از همدیگر ارث می برند، و برادران نسبی از یکدیگر ارث نمی برند، چنان که خداوند می فرماید: «فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلَا یَتَسَاءلُونَ .»(2)
ص: 558
در برخی از روایات از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
آیه «فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»، درباره ی ما نازل شده است.(1)
«وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ * تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ…»(2)
ابوسعید خدری از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
«کَالِحُونَ»، به معنای سوخته شدن و زشت شدن صورت های اهل دوزخ است به گونه ای که لب بالای آنان تا وسط سر جمع می شود و لب پائین آن ها تا ناف آویزان می گردد.(3)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید: «تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ»؛ یعنی آتش صورت آنان را می سوزاند، «وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ»؛ یعنی دهن های آنان باز و صورت های شان سیاه و سوخته می گردد.(4)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی که در آن احوال مردم را در قیامت بیان
ص: 559
می نماید، می فرماید:
و برخی از آنان پیشوایان کفر و ضلالت اند، و خداوند برای آنان در قیامت میزانی قرار نمی دهد و به آنان اعتنایی نمی کند، چرا که آنان به امر و نهی خداوند اعتنایی نداشته اند. سپس می فرماید: «فَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ * تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ.»(1)
و در بخش دیگری از حدیث فوق می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در قیامت بر منافقین امّت خود به کفر و الحاد و عناد و نقض عهد و تغییر سنّت و ظلم به اهل بیت خود و ارتداد و رجوع و بازگشت به جاهلیّت و اقتداء به امّت های پیشین که نسبت به پیامبرانشان ظلم و خیانت نمودند، شهادت می دهد و آنان در پاسخ می گویند: «رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْمًا ضَالِّینَ * رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ» و خداوند در پاسخ آنان می فرماید: «اِخْسَؤُوا فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ.»(2)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی در تفسیر «رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ قال
ص: 560
«اِخْسَؤُوا فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ»» گوید:
روایت شده (و الله اعلم) که آنان در حالی که به همدیگر فشار می دهند هفتاد سال طول می کشد تا به قعر جهنّم می رسند.(1)
«إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ»(2)
عبدالله بن مسعود گوید:
مقصود از این آیه، صبر علیّ بن ابیطالب و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) است در راه خدا بر طاعات و گرسنگی و فقر و بلاهای دنیا و آنان اند رستگاران. «أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ. »(3)
«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ * فَتَعَالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَاإِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ»(4)
محمّدبن عمّاره گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: هدف خداوند از خلقت عالم چه بوده است؟ فرمود:
خداوند، عالم را بیهوده نیافریده است، بلکه برای اظهار قدرت و تکلیف مردم به طاعت آفریده تا آنان از این راه به رضوان الهی برسند، و هدف این
ص: 561
نبوده که از مردم نفعی به او برسد و یا ضرری از او دفع شود بلکه آنان را آفریده تا به آنان نفعی برساند و به نعمت ابدی برسند.(1)
مسعدة بن صدقه گوید:
شخصی به امام صادق(علیه السلام) گفت: آیا خداوند ما را برای عَجَب و شگفتی آفریده است؟ امام(علیه السلام) فرمود: این چه سخنی است که می گویی؟ آن شخص گفت: آیا خداوند ما را برای فنا و نابودی آفریده است؟ فرمود: ساکت باش ای برادر زاده، خداوند ما را برای بقا و ابدیّت آفریده است، مگر نمی دانی که بهشت فانی نمی شود، و دوزخ خاموش نمی گردد، و ما از خانه ای به خانه دیگری منتقل می شویم [و مرگ به معنای فنا و نابودی نیست؟.](2)
ص: 562
محل نزول: مدینه ی منوّره
تعداد آیات: 64 آیه.
ترتیب نزول: این سوره بعد از سوره ی نساء نازل شده است.(1)
از امام باقر(علیه السلام) نقل شده:
امام باقر(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی می فرماید:
سوره ی نور بعد از سوره ی نساء نازل شده است، به دلیل این که در سوره ی نساء آمده: «وَ اللَّاتِی یَأْتِینَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا»،
مقصود از سبیل در این ایه قول خداوند است در سوره نور که می فرماید:
«سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَّعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ * الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ.»(2)
ص: 563
ثواب قرائت سوره ی نور
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
اموال و عفّت خودتان را با تلاوت سوره نور حفظ کنید، و عفّت زنان خود را نیز با تلاوت [و تعلیم] سوره نور تأمین نمایید، چرا که اگر کسی همواره در هر روز و یا در هر شب این سوره را بخواند، احدی از اهل بیت او تا آخر عمر بدی نمی بینند [وزنا نخواهند کرد]، و چون از دنیا برود هفتاد هزار ملک او را تا قبرش مشایعت می کنند، و برای او دعا و استغفار می نمایند تا داخل قبر شود.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس این سوره را بنویسد و در عبا و یا در بستر خود قرار دهد، هرگز محتلم نمی شود ….(2)
ص: 564
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
زن ها را در غرفه ها ساکن نکنید و به آنان کتابت یاد ندهید، و ریسندگی و سوره ی نور را به آن ها یاد بدهید.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
به زن هایتان سوره ی یوسف را یاد ندهید و آن را برای آنان نخوانید، چرا که در این سوره فتنه [و خطر انحراف] وجود دارد، و به آنان سوره ی نور را یاد بدهید که مواعظی در آن هست .(2)
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی نور را قرائت کند، خداوند به عدد هر زن و مرد مؤمنی که آمده، و اکنون زنده می باشند، ده حسنه به او پاداش خواهد داد.(3)
ص: 565
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَّعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ 1 الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ 2 الزَّانِی لَا یَنکِحُ إلَّا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لَا یَنکِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَحُرِّمَ ذَلِکَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ 3 وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ 4 إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ 5 وَالَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ یَکُن لَّهُمْ شُهَدَاء إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصّادقینَ 6 وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِن کَانَ مِنَ الْکَاذِبِینَ 7 وَیَدْرَأُ عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکَاذِبِینَ 8 وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْهَا إِن کَانَ مِنَ الصّادقینَ 9 وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ 10»
ص: 566
«سُورَةٌ»، یا از «سور البناء» یعنی از ارتفاع بنا، گرفته شده، چرا که سوره در نفوس مردم مقام بلندی دارد، و یا از «سور البناء» به معنای ساقی از اسواق بنا یعنی پاره ای از پاره های آن است، و در این صورت سوره به معنای قطعه ای از قرآن است، و «فَرَضَ» به معنای وَجَبَ است، و «وجب» یا بدون جعل جاعل است، مانند وجوب شکر منعم که به دلالت عقل واجب است، و یا وجوب و لزوم آن به سبب امر آمر است، و «زنا» عمل نکاح است بدون عقد شرعی و بدون شبهه عقد، و هر وطی حرامی زنا نیست، چرا که وطی در حال حیض و نفاس حرام است و لکن زنا نیست، و «جَلْد» به معنای تازیانه است، و رأفت به معنای عطوفت و یا به معنای رحمت و ترحّم به دیگری است که در حال درد و تألّم باشد.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(این) سوره ای است که آن را فرو فرستادیم، و (عمل به آن را) واجب نمودیم، و در آن آیات روشنی نازل کردیم، شاید شما متذکّر شوید! (1) هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و نباید رأفت (و محبّت کاذب) نسبت به آن دو شما را از اجرای حکم الهی مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید! و باید گروهی از مؤمنان مجازات شان را مشاهده کنند! (2) مرد زناکار جز با زن زناکار یا مشرک ازدواج نمی کند و زن زناکار را، جز مرد زناکار یا مشرک، به ازدواج خود درنمی آورد و این کار بر مؤمنان حرام شده است! (3) و کسانی که آنان پاکدامن را متّهم می کنند، سپس چهار شاهد (بر مدّعای خود) نمی آورند، آن ها را هشتاد تازیانه بزنید و شهادت شان را هرگز نپذیرید و آن ها همان فاسقانند! (4) مگر کسانی که بعد از آن توبه کنند
ص: 567
و جبران نمایند (که خداوند آن ها را می بخشد) زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است. (5) و کسانی که همسران خود را (به عمل منافی عفّت) متّهم می کنند، و گواهانی جز خودشان ندارند، هر یک از آن ها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگویان است (6) و در پنجمین بار بگوید که لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد. (7) آن زن نیز می تواند کیفر (زنا) را از خود دور کند، به این طریق که چهار بار خدا را به شهادت طلبد که آن مرد (در این نسبتی که به او می دهد) از دروغگویان است. (8) و بار پنجم بگوید که غضب خدا بر او باد اگر آن مرد از راستگویان باشد. (9) و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نبود و این که او توبه پذیر و حکیم است (بسیاری از شما گرفتار مجازات سخت الهی می شدید)! (10)
«سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَّعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ * الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ…»(1)
همان گونه که از جمله «فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ»، استفاده می شود، احکام و حدودی که در این سوره آمده اوّلاً روشن و بدون ابهام است و ثانیاً این قوانین برای تذکّر و بیداری مردم است که به طرف چنین اعمالی روی نیاورند و جامعه به فساد کشیده نشود، از این رو می فرماید: هنگام اجرای این حدود نباید شما رأفتی پیدا کنید و باید حدّ کامل را درباره ی مجرم اجرا نمایید، چرا که این ترحّم خلاف مصلحت جامعه و سبب اشاعه فحشا خواهد شد، بنابراین، اجرای این حدود خشونت و بی رحمی محسوب نمی شود بلکه ترک آن بی رحمی و ظلم بر جامعه خواهد بود، و چه زیباست سخن خداوند که می فرماید:
«وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ»؛ یعنی ای صاحبان عقل و خرد،
ص: 568
بدانید که قصاص کردن قاتل، به نفع شماست و مایه حیات و زنده ماندن انسان ها می شود [و هرگز خشونت و قساوت و بی رحمی نخواهد بود] چرا که با کشتن یک قاتل جان انسان های دیگر محفوظ خواهد ماند، و این که فرموده است: «باید گروهی از مؤمنان شاهد اجرای حدّ زنا باشند» به خاطر این است که همگان عبرت بگیرند و به طرف چنین گناهانی نروند و در این گونه گناهان، عقل باید بر عاطفه حاکم باشد، وگرنه، اعمال عاطفه سبب گسترش فساد و آلودگی خانواده ها خواهد شد، بنابراین اسلام دین خشونت و شمشیر نیست، بلکه دین عدالت و تعقّل است و عواطف در جای خود صحیح است و اسلام دین عاطفه نیز می باشد، به دلیل دستورات فراوانی که در حقوق متقابل بین پدر و فرزند و زن و شوهر و خویشان و همسایگان و برادران مؤمن وجود دارد.
اکنون می گوییم:
آیه اوّل و دوّم این سوره دارای سه حکم و دستور است،
اگر زناکار [پیرو] دارای همسر نباشد باید یکصد تازیانه به او زده شود،
هنگام اجرای حدّ نباید به او ترحّم نمود،
باید گروهی از مؤمنان شاهد اجرای این حدّ الهی باشند.
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هیچ مرد و زن [صاحب همسری] سنگسار نمی شود مگر آنکه چهار نفر شاهد [مرد] بر زنای آنان -- مانند دخول و خروج میل سرمه دان در سرمه دان -- شهادت داده باشند.(1)
ص: 569
زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
زناکاری که صاحب همسر باشد، باید سنگسار شود، و اگر [صاحب همسر نباشد و یا] مالک همسر باشد و لکن هنوز با او خلوت نکرده باشد، یکصد تازیانه به او زده می شود و یکسال تبعید می گردد.(1)
عبدالله بن طلحه گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اگر پیرمرد و پیرزن زنا کنند، اول آنان را باید یکصد تازیانه بزنند و سپس سنگسارشان نمایند، و اگر مرد میان سال باشد و صاحب همسر باشد او را فقط سنگسار می کنند، و اگر جوان بالغ نوسال باشد، یکصد تازیانه به او می زنند و یکسال او را از شهر خود تبعید به شهر دیگری می نمایند.(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
زنا اقسامی دارد، و حدّ زنا، نیز اقسامی دارد، از این رو هنگامی که شش نفر را نزد عمر آوردند -- و آنان را در حال زنا گرفته بودند، عمر خواست بر هر کدام آنان حدّ زنا جاری کند -- امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «ای عمر این گونه نیست حکم آن ها» عمر گفت: «پس شما خودتان حدّ الهی را بر آنان جاری کنید» و
ص: 570
امیرالمؤمنین(علیه السلام) یکی از آنان را گردن زد، و دوّمی را سنگسار نمود، و سوّمی را یکصد تازیانه زد، و چهارمی را نصف حدّ زد، و پنجمی را تعزیر کرد، و ششمی را آزاد نمود، و عمر تعجّب کرد و گفت: یا اباالحسن چگونه پنج گونه حدّ بر آنان جاری کردی و یک نفر را آزاد نمودی؟! امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: اوّلی [اهل کتاب و] ذمّی بود و از قانون ذمّه خارج شده بود و حکم او با شمشیر بود، و دوّمی مردی دارای همسر بود، و ما او را سنگسار کردیم و سوّمی بدون همسر بود و ما یکصد تازیانه به او زدیم، و چهارمی غلام مملوکی بود و ما نصف حدّ زنا را بر او وارد کردیم، و پنجمی اشتباه گرفته بود و ما او را تعزیر کردیم و ادب نمودیم، و ششمی دیوانه بود و تکلیفی نداشت و ما او را آزاد نمودیم.(1)
ص: 571
زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مرد را در حال ایستاده حدّ می زنند، و زن را در حال نشسته و بر همه بدن آنان جز سر و پایین بدن شلّاق می زنند.(1)
اسحاق بن عمّار گوید:
از حضرت کاظم(علیه السلام) سؤال کردم، چگونه بر زناکار حدّ می زنند؟ فرمود: «با شدّت تمام» گفتم: آیا از روی لباس می زنند؟ فرمود: لباس را از بدن او بیرون می آورند. گفتم: حدّ کسی که به دیگری نسبت زنا داده چگونه است؟ فرمود: به طور متوسط از روی لباس بر همه بدن او می زنند.(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر «وَلَا تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ»، فرمود:
یعنی در اقامه حدّ الهی، به زانی ترحّم نکنید، و در تفسیر «وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ»، فرمود: یک نفر نیز طائفه است.(3)
ص: 572
«الزَّانِی لَا یَنکِحُ إلَّا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لَا یَنکِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَحُرِّمَ ذَلِکَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ »(1)
مفسّرین گویند:
نهی این آیه از ازدواج با زانی و مشرک تنزیهی است؛ یعنی بهتر است که زانی با زانی و یا با مشرک ازدواج کند و مؤمنان با او ازدواج نکنند، و حرمت را نیز حمل بر کراهت نموده اند در حالی که ازدواج با مشرک را کلّاً حرام می دانند، و در فرض حرمت ازدواج با زانی و زانیه، در صورتی حرمت دارد که زنا آشکار باشد و یا حدّ الهی بر زانی جاری شده باشد و اگر مستور باشد و یا توبه کرده باشد ازدواج مانعی ندارد، و الله العالم.
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
آیه فوق در مدینه نازل شده است و خداوند زانی و زانیه را در این آیه مؤمن ندانسته است، و احدی از اهل علم شک ندارد که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: زانی هنگام زنا مؤمن نخواهد بود، چنان که سارق هنگام سرقت مؤمن نخواهد بود، و هنگام زنا و سرقت، ایمان از او جدا می شود مانند جدا شدن لباس از بدن انسان.(2)
ص: 573
زراره گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
مقصود از زانی و زانیه، زنان و مردانی بوده اند که مشهور به زنا [و دارای پرچم] و نزد مردم معروف بوده اند -- و مردم امروز نیز همین گونه اند -- بنابراین کسی که حدّ زنا بر او جاری شود و یا متهّم به زنا باشد برای احدی سزاوار نیست که با او ازدواج نماید، مگر آن که از توبه او اطلاع پیدا کند.(1)
معاویة بن وهب گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: مردی با زنی ازدواج می کند و پس از آن می فهمد که آن زن زنا می داده است؟ امام(علیه السلام) فرمود: صداقی که داده پس بگیرد و به اندازه ای که از آن زن بهره زناشویی برده اجرت به او بدهد و او را طلاق بدهد و می تواند او را رها کند.(2)
مؤلّف گوید:
روایات یاد شده نیاز به بررسی فقهی و فتوای فقیه دارد.
«وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا
ص: 574
لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ * إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»(1)
محمّدبن سالم از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت ضمن سخن مفصّلی می فرماید:
این آیه در مدینه نازل شده و خداوند کسانی که اصرار بر تهمت [و نسبت زنا به مردم] دارند را از ایمان به خدا بیزار و فاسق نامیده و فاسق را در آیه «أَفَمَن کَانَ مُؤْمِنًا کَمَن کَانَ فَاسِقًا لَّا یَسْتَوُونَ»، مقابل مؤمن قرار داده است، و در آیه «إِنَ الْمُنافِقِینَ هُمُ الْفاسِقُونَ»، فاسق را منافق نامیده است، و در آیه «إِلَّا إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»، او را از اولیای شیطان دانسته است، و در آیه «إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ»، او را ملعون [و مستحقّ عذاب بزرگ] دانسته است، و در ذیل این آیه می فرماید: «یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»، در حالی که شهادت اعضا و جوارح مربوط به کسانی است که عذاب بر آنان واجب شده است، و امّا مؤمن نامه عملش به دست راستش داده می شود، چنان که خداوند می فرماید: «فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا.»(2)
ص: 575
امام صادق(علیه السلام) در پاسخ ابوحنیفه -- که می گفت: با توجّه به این که قتل از زنا بزرگ تر
است برای چه قتل با دو شاهد اثبات می شود و زنا نیاز به چهار شاهد دارد؟ -- فرمود:
شهادت به زنا بر دو نفر حدّ را واجب می کند از این رو نیاز به چهار شاهد دارد، و در شهادت به قتل، حدّ بر یک نفر واجب می شود.(1)
سماعه گوید: از امام [صادق](علیه السلام) درباره ی شهود زور [یعنی کسانی که نسبت زنا به کسی داده اند] سؤال کردم [حدّ آنان چگونه است؟] فرمود:
امام در هر زمان صلاح بداند به آنان [هشتاد] تازیانه می زند، و آنان را بین مردم می گرداند، تا مردم آن ها را بشناسند. سپس فرمود: و امّا قول خداوند که
ص: 576
می فرماید: «وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ * إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا»؛ یعنی شهادت آنان را نپذیرید جز آن که توبه کنند. گفتم: توبه آنان چگونه معلوم می شود؟ فرمود: به این که مقابل مردم خود را تکذیب کند تا حدّ بر او جاری شود و استغفار نماید، و اگر چنین کند توبه او معلوم می شود.(1)
«وَالَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ یَکُن لَّهُمْ شُهَدَاء إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ …»(2)
زراره گوید: امام صادق(علیه السلام) درباره ی این آیه فرمود:
مقصود از این آیه کسی است که به همسر خود نسبت زنا می دهد، پس اگر چنین نسبتی به او بدهد و سپس اقرار کند که تهمت به او زده است [هشتاد] تازیانه به او زده می شود و همسر او به او باز می گردد، و اگر به گفته خود اصرار کند باید چهار مرتبه به نام خدا سوگند بخورد که راست گفته است و در مرتبه پنجم خود را لعنت کند، اگر از دروغگویان باشد، و اگر آن زن نیز بخواهد از عذاب سنگسار نجات یابد، باید چهار مرتبه به نام خدا سوگند بخورد که آن مرد از دروغگویان است، و در مرتبه پنجم بگوید: غضب خدا بر من باشد اگر او از راستگویان باشد، و اگر مرد چنین نگوید حدّ قذف بر او جاری می شود و سپس این زن تا قیامت بر این مرد حرام خواهد بود.
ص: 577
زراره گوید:
گفتم: اگر این زن و مرد از همدیگر جدا شوند و فرزند آنان از دنیا برود چگونه خواهد بود؟ فرمود: مادر او وارث او خواهد بود، و اگر مادر از دنیا برود، خالوهای آن فرزند وارث او خواهند بود، و هر کس از خویشان بگوید: آن فرزند زنازاده است حدّ قذف یعنی هشتاد تازیانه به او زده می شود. گفتم: اگر آن مرد پس از آن، اقرار به فرزندی فرزند بکند آیا فرزند او می شود؟ فرمود: هرگز چنین چیزی امکان ندارد و از این فرزند ارث نمی برد و لکن فرزند از او ارث می برد.(1)
مؤلّف گوید:
بحث لعان در کتب فقهیّه مبسوطاً بیان شده و آیه از محکمات است و روایات فوق برای توضیح آیه و عبرت بیان شد، «عَصَمَانا اللَّهُ بِالتَّقْوَی. وَ وَفَّقَنَا لِمَا یُحِبُّ وَ یَرْضَی.»
ص: 578
«وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ»(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
«فَضْلُ اللَّهِ»، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و «رَحْمَتُهُ» ولایت ائمّه(علیهم السلام) است.(2)
امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
«فَضْلُ اللَّهِ»، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، و «و رَحْمَتُهُ» علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) است.(3)
ودر سخن دیگر فرمود:
«رَحْمَتُهُ» رسول الله(صلی الله علیه و آله) است، و «فَضْلُ اللَّهِ»، علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) است.(4)
و در مناقب آل ابی طالب از ابن عبّاس نقل شده که گوید:
«فَضْلُ اللَّهِ»، حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) است و «رَحْمَتُهُ» علی(علیه السلام) است.(5)
إِنَّ الَّذِینَ جَاؤُوا بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِّنکُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّکُم بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِی تَوَلَّی کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ 11 لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ
ص: 579
ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَیْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْکٌ مُّبِینٌ 12 لَوْلَا جَاؤُوا عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَدَاء فَأُوْلَئِکَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْکَاذِبُونَ 13 وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فِی مَا أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ 14 إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُم مَّا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِیمٌ 15 وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا یَکُونُ لَنَا أَن نَّتَکَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَکَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِیمٌ 16 یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ 17 وَیُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ 18 إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ 19 وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّه رَؤُوفٌ رَحِیمٌ 20 یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ وَمَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَا مِنکُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَکِنَّ
اللَّهَ یُزَکِّی مَن یَشَاء وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ21»
¬Kj
«إفک» به معنای کذب [و تهمت] بزرگ است، و «عصبة» به معنای جماعت است، و «تَوَلَّی کِبْرَهُ»؛ یعنی تحمّل معظمه، و «لو لا» به معنای هلّا می باشد، و «أفضتم» یعنی خضتم، و «خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ»، تسویلات شیطان است به اشاعه ی فاحشه، و «فحشاء» به معنای أقبح القبیح است، و «ما زکی» یعنی ما طهر من دنس الذنوب.
مسلّماً کسانی که آن تهمت عظیم را عنوان کردند گروهی (متشکّل و توطئه گر) از
ص: 580
شما بودند امّا گمان نکنید این ماجرا برای شما بد است، بلکه خیر شما در آن است آن ها هر کدام سهم خود را از این گناهی که مرتکب شدند دارند و از آنان کسی که بخش مهمّ آن را بر عهده داشت عذاب عظیمی برای اوست! (11) چرا هنگامی که این (تهمت) را شنیدید، مردان و زنان با ایمان نسبت به خود (و کسی که همچون خود آن ها بود) گمان خیر نبردند و نگفتند این دروغی بزرگ و آشکار است؟! (12) چرا چهار شاهد برای آن نیاوردند؟! اکنون که این گواهان را نیاوردند، آنان در پیشگاه خدا دروغگویانند! (13) و اگر فضل و رحمت الهی در دنیا و آخرت شامل شما نمی شد، به خاطر این گناهی که کردید عذاب سختی به شما می رسید! (14) به خاطر بیاورید زمانی را که این شایعه را از زبان یکدیگر می گرفتید، و با دهان خود سخنی می گفتید که به آن یقین نداشتید و آن را کوچک می پنداشتید در حالی که نزد خدا بزرگ است! (15) چرا هنگامی که آن را شنیدید نگفتید: «ما حق نداریم که به این سخن تکلّم کنیم خداوندا منزّهی تو، این بهتان بزرگی است»؟! (16) خداوند شما را اندرز می دهد که هرگز چنین کاری را تکرار نکنید اگر ایمان دارید! (17) و خداوند آیات را برای شما بیان می کند، و خدا دانا و حکیم است. (18) کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکی برای آنان در دنیا و آخرت است و خداوند می داند و شما نمی دانید! (19) و اگر فضل و رحمت الهی شامل حال شما نبود و این که خدا مهربان و رحیم است (مجازات سختی دامانتان را می گرفت)! (20) ای کسانی که ایمان آورده اید! از گامهای شیطان پیروی نکنید! هر کس پیرو شیطان شود (گم راهش می سازد، زیرا) او به فحشا و منکر فرمان می دهد! و اگر فضل و رحمت الهی بر شما نبود، هرگز احدی از شما پاک نمی شد ولی خداوند هر که را بخواهد تزکیه می کند، و خدا شنوا و داناست! (21)
ص: 581
«إِنَّ الَّذِینَ جَاؤُوا بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِّنکُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّکُم بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِی تَوَلَّی کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ…»(1)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
اهل تسنّن گویند: این آیات درباره ی تهمت به عایشه از ناحیه قبیله بنی خزاعه در جنگ بنی المصطلق بوده است، و امّا شیعه روایت کرده که این آیات درباره ماریه قبطیّه مادر ابراهیم فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بوده و عایشه به او تهمت زنا زده است.(2)
سپس علی بن ابراهیم با سند خود از زراره نقل نموده که گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
هنگامی که ابراهیم فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت آن حضرت اندوه شدیدی پیدا کرد و عایشه گفت: برای چه اندوه پیدا کرده ای؟ او فرزند جریح قبطی بود [و فرزند شما نبود.]
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) علیّ(علیه السلام) را [در ظاهر] فرستاد و دستور داد تا جریح را بکشد، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) با شمشیر حرکت نمود و جُریح را در باغی یافت و چون خواست او را بکشد جریح بالای درخت خرمایی رفت و چون علیّ(علیه السلام) او را تعقیب نمود او خود را از بالای درخت پایین انداخت و عورت او آشکار
ص: 582
شد و آن حضرت دانست که او آلت مردانه ندارد. پس نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و عرض کرد: یا رسول الله! سوگند به خدایی که شما را به حق مبعوث به رسالت نمود، او نه آلت مردانه دارد و نه آلت زنانه. و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: خدا را سپاس می گویم که او این عمل زشت را از ما خانواده دور نمود.(1)
عبدالله بن بکیر گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم، آیا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می دانست که عایشه به دروغ جریح قبطی را به زنا متهم نموده و با این حال دستور قتل او را داد و یا نمی دانست و خداوند با تثبّت و دقّت علیّ(علیه السلام) قبطی را از کشته شدن نجات داد؟ فرمود: به خدا سوگند او می دانست عایشه به دروغ این نسبت را به او داده است، و لکن در ظاهر علیّ(علیه السلام) را برای کشتن
ص: 583
قبطی فرستاد تا بلکه عایشه از حرف خود بازگردد، امّا عایشه از گناه خود بازنگشت و به کشته شدن یک مسلمان بی گناه راضی شد. سپس فرمود: و اگر دستور رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نسبت به قتل قبطی جدّی بود، علیّ(علیه السلام) از کشتن او منصرف نمی شد.(1)
«إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُم مَّا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِیمٌ …»(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در وصیّت خود به محمّدبن الحنفیّه فرمود:
فرزند عزیزم! چیزی را که نمی دانی مگو، بلکه هر آنچه می دانی را نیز مگو، چرا که خداوند تبارک و تعالی بر اعضا و جوارح تو چیزهایی را واجب نموده است و روز قیامت به خاطر آن ها بر تو احتجاج خواهد نمود و از تو سؤال خواهد کرد، و درباره ی این اعضا تذکّر و هشدار داده و آن ها را به حال خود رها نکرده و فرموده است: «وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً» و نیز فرموده است: «إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُم مَّا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِیمٌ». و سپس اعضا و جوارح تو را به عبادت و اطاعت خود خوانده و می فرماید:
ص: 584
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» و این فریضه جامعی است بر جوارح تو، و نیز فرموده است: «وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا »(1)، و مقصو از مساجد صورت و دست ها و زانوها و انگشتان بزرگ پاها می باشد، و نیز درباره ی اعضا و جوارح گوید: «وَمَا کُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَلَا أَبْصَارُکُمْ وَلَا جُلُودُکُمْ»(2) و مقصود از جلود فروج است.(3)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
یقین را به خاطر شک، و آشکار را به خاطر پنهان، رها مکن، و درباره ی چیزی که ندیده ای و برای تو خبر آورده اند، حکم مکن، چرا که خداوند امر غیبت و بدگمانی به برادران دینی و مؤمنین را بزرگ شمرده است تا چه رسد به جرأت در سخن گفتن و اعتقاد به دروغ و بهتان درباره ی اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله)
ص: 585
که خداوند درباره ی آنان فرموده است: «إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُم مَّا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِیمٌ.»(1)
«إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»(2)
محمّدبن حُمران گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس درباره ی برادر مؤمن خود چیزهایی [از زشتی ها] که با چشم خود دیده و با گوش خود شنیده است را بگوید مشمول آیه «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا…»، خواهد بود.(3)
محمّدبن فضیل گوید:
به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم، بسا از یکی از برادران مؤمن من به من خبر می رسد که او کار ناشایسته ای را کرده است، و چون از او سؤال می کنم می گوید: من چنین کاری را نکرده ام، در حالی که گروهی از معتمدین از برادران من چنین خبری را به من داده اند من چه باید بکنم؟ امام(علیه السلام) فرمود:
ص: 586
گوش و چشم خود را درباره ی برادر مؤمن خود تکذیب کن و اگر پنجاه نفر بر علیه او شهادت دادند و او انکار نمود آن پنجاه نفر را تکذیب کن و سخن برادر خود را تصدیق نما و هرگز کاری که سبب هتک حرمت و آبرو و مروّت او باشد را برای کسی بازگو مکن و گرنه مشمول آیه «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا…»، خواهی بود.(1)
ابوحمزه ثمالی گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
بر هر مؤمنی واجب است که هفتاد گناه کبیره را از برادر مؤمن خود بپوشاند.(2)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
ما در کتاب علیّ(علیه السلام) یافتیم که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر بالای منبر فرمود: «سوگند به خدایی که پروردگاری جز او نیست، هیچ مؤمنی هرگز به خیر دنیا و آخرت نمی رسد، مگر با حسن ظنّ به خدای عزّوجلّ و خود داری از غیبت مؤمنین. سپس فرمود: سوگند به خدایی که پروردگاری جز او نیست، خداوند عزّوجلّ
ص: 587
هیچ مؤمنی را بعد از توبه و استغفار عذاب نخواهد نمود مگر به خاطر بدگمانی به خداوند عزّوجلّ و غیبت کردن از مؤمنین.(1)
وَلَا یَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ مِنکُمْ وَالسَّعَةِ أَن یُؤْتُوا أُوْلِی الْقُرْبَی وَالْمَسَاکِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ 22 إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ 23 یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ 24 یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَیَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ 25 الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُوْلَئِکَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ 26»
¬Kj
«وَلَا یَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ»؛ یعنی «لا یقصر» به معنای کوتاهی کردن و از «إلو» است یعنی صاحبان مال و وسعت نباید از کمک به خویشان و فقرا و مهاجران کوتاهی کنند، و «عفو» به معنای بخشیدن، و «صفح» به معنای رو برگرداندن است، و «محصنات» به معنای زن های عفیفه و پاکدامن است، و امکان دارد که «لا یأتل» به معنای لا یحلف باشدوالله العالم.
ص: 588
آن ها که از میان شما دارای برتری (مالی) و وسعت زندگی هستند نباید سوگند یاد کنند که از انفاق نسبت به نزدیکان و مستمندان و مهاجران در راه خدا دریغ نمایند آن ها باید عفو کنند و چشم بپوشند آیا دوست نمی دارید خداوند شما را ببخشد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است! (22) کسانی که زنان پاکدامن و بی خبر (از هر گونه آلودگی) و مؤمن را متهم می سازند، در دنیا و آخرت از رحمت الهی بدورند و عذاب بزرگی برای آن هاست. (23) در آن روز زبانها و دست ها و پاهای شان بر ضدّ آن ها به اعمالی که مرتکب می شدند گواهی می دهد! (24) آن روز، خداوند جزای واقعی آنان را بی کم و کاست می دهد و می دانند که خداوند حق آشکار است! (25) زنان ناپاک از آن مردان ناپاکند، و مردان ناپاک نیز به زنان ناپاک تعلّق دارند و زنان پاک از آن مردان پاک، و مردان پاک از آن زنان پاکند! اینان از نسبتهای ناروایی که (ناپاکان) به آنان می دهند مبرّا هستند و برای آنان آمرزش (الهی) و روزی پرارزشی است! (26)
«وَلَا یَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ مِنکُمْ وَالسَّعَةِ أَن یُؤْتُوا أُوْلِی الْقُرْبَی وَالْمَسَاکِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلْیَعْفُوا…»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم از ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مقصود از «أُوْلِی الْقُرْبَی»، در آیه فوق خویشان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اند.
سپس گوید:
مقصود از آیه «إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ…»، غافلات از
ص: 589
فواحش اند، و قبلاً در روایات گذشت که مقصود از این آیه و مورد آن، آیه «إِنَّ الَّذِینَ جَاؤُوا بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِّنکُمْ…»، می باشد.(1)
«الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ…»(2)
مرحوم طبرسی در مجمع البیان از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل نموده که فرموده اند:
این آیه مانند آیه «الزَّانِی لا یَنْکِحُ إِلَّا زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً» می باشد، و گروهی می خواستند با زنان زانیه ازدواج کنند و خداوند آنان را نهی نمود، و برای آنان شایسته ندانست که با زنان زانیه ازدواج نمایند.(3)
ابوحمزه گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که به یکی از شیعیان می فرمود:
شما «طیبیّن» هستید و زنان شما «طیّبات» هستند….(4)
ص: 590
مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج از امام حسن مجتبی(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت ضمن سخن مفصّلی که در مجلس معاویه و اصحابش بیان نمود و آنان را محکوم کرد و سنگی در گلویشان فرو برد فرمود:
«الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ» و سپس به معاویه فرمود: به خدا سوگند مقصود از این آیه تو و پیروانت هستید، و مقصود از «وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ»، به خدا سوگند، علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) و اصحاب و شیعیان او هستند.(1)
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتًا غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَی أَهْلِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ 27 فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِیهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّی یُؤْذَنَ لَکُمْ وَإِن قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکَی لَکُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ 28 لَّیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَدْخُلُوا بُیُوتًا غَیْرَ مَسْکُونَةٍ فِیهَا مَتَاعٌ لَّکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَکْتُمُونَ 29 قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَی لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا
ص: 591
یَصْنَعُونَ 30 وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُوْلِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَی عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ 31»
¬Kj
«استیناس» طلب انس است چنان که خداوند می فرماید: «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً»؛ یعنی علمتم منهم رشداً، و ابن عبّاس «تستأذنوا» قرائت نموده است، و «غَضّ» به معنای نقصان است و غضّ من صوته و من بصره ای نقص و غضضت الشئ فتغضغض إذا نقص، و «الإربة» الحاجةِ، و گفته شده:«یغضّوا» مجزوم است و اصل آن لیغضّوا بوده مانند «یغضضن» و لکن لم یظهر فیه الإعراب لکونه مبنیّاً.
ای کسانی که ایمان آورده اید! در خانه هایی غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید این برای شما بهتر است شاید متذکّر شوید! (27) و اگر کسی را در آن نیافتید، وارد نشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر گفته شد: «بازگردید!» بازگردید این برای شما پاکیزه تر است و خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است! (28) (ولی) گناهی بر شما نیست که وارد خانه های غیر مسکونی بشوید که در آن متاعی متعلّق به شما وجود دارد و خدا آنچه را
ص: 592
آشکار می کنید و آنچه را پنهان می دارید، می داند! (29) به مؤمنان بگو چشم های خود را (از نگاه به نامحرمان) فروگیرند، و عفاف خود را حفظ کنند این برای آنان پاکیزه تر است خداوند از آنچه انجام می دهید آگاه است! (30) و به آنان با ایمان بگو چشم های خود را (از نگاه هوس آلود) فروگیرند، و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را -- جز آن مقدار که نمایان است -- آشکار ننمایند و (اطراف) روسری های خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشانده شود)، و زینت خود را آشکار نسازند مگر برای شوهرانشان، یا پدرانشان، یا پدر شوهرانشان، یا پسرانشان، یا پسران همسرانشان، یا برادرانشان، یا پسران برادرانشان، یا پسران خواهرانشان، یا زنان هم کیششان، یا بردگانشان [کنیزانشان]، یا افراد سفیه که تمایلی به زن ندارند، یا کودکانی که از امور جنسی مربوط به زنان آگاه نیستند و هنگام راه رفتن پاهای خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود (و صدای خلخال که برپا دارند به گوش رسد). و همگی بسوی خدا بازگردید ای مؤمنان، تا رستگار شوید! (31)
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتًا غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَی أَهْلِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ * فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِیهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّی یُؤْذَنَ لَکُمْ وَإِن قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکَی لَکُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«استیناس» صدای کفش و سلام است.(2)
ص: 593
و در سخن دیگر فرمود:
مقصود از «بُیُوتاً غَیْرَ مَسْکونةِ فیها مَتاعٌ لَکُم»، حمام ها و خان ها و آسیاب هاست که بدون اجازه داخل آن ها می شوی.(1)
ابوایّوب انصاری گوید: به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتم: استیناس چیست؟ فرمود:
این است که قبل از ورود بگوید: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ»، و با تنحنح وارد بر اهل خانه شود.(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نهی کرد که مردی وارد بر زن ها شود مگر با اجازه از اولیای آنان.(3)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که بر پدر خود وارد می شود باید اجازه بگیرد و لکن پدر لازم نیست از فرزند اجازه دخول بگیرد و نیز کسی که می خواهد بر دختر و خواهر خود که دارای همسر هستند وارد شود باید اجازه بگیرد.(4)
ص: 594
صاحب مجمع البیان گوید:
روایت شده که مردی به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: آیا باید برای وارد شدن بر مادرم اجازه بگیرم؟ فرمود: آری. آن مرد گفت: جز من کسی به مادرم خدمت نمی کند؟ فرمود: آیا دوست می درای مادر خود را عریان ببینی؟ آن مرد گفت: خیر. فرمود: پس باید اجازه ورود بگیری.(1)
«قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَی لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ …»(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
در قرآن هر کجا حفظ فروج آمده مربوط به زنا می باشد جز این آیه که مربوط به نگاه است. و در سخن دیگری فرمود: خداوند تبارک و تعالی ایمان را بر همه ی اعضا و جوارح فرزند آدم واجب نموده است و بر چشم واجب نموده که به چیزهای حرام نگاه نکند و این سهم ایمان چشم است چنان که خداوند می فرماید: «وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ»؛ یعنی به زنان مؤمنه بگو: چشمان خود را فرو بندند و فروج خود را از نگاه زن ها مانند خوهران و خویشان دیگر حفظ نمایند.(3)
ص: 595
امّ سلمه گوید:
من و میمونه نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودیم و عبدالله بن امّ مکتوم نابینا وارد شد و آن حضرت به ما فرمود: پنهان شوید. پس ما گفتیم: یا رسول الله او که نابیناست و ما را نمی بیند؟ فرمود: آیا شما هم نابینایید و او را نمی بینید؟(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
جوانی از انصار با زنی در مدینه روبرو شد، و در آن وقت زن ها تا پشت گوش های خود را می پوشاندند، پس آن جوان به آن زن خیره شد و چون گذشت، باز در پشت سر او نگاه می کرد تا این که سر او به دیوار خورد و به وسیله استخوان و یا شیشه ای که در دیوار بود سر او شکافته شد و چون آن زن گذشت، آن جوان دید خون بر سینه و لباس او جاری شده است، پس با خود گفت: به خدا سوگند، نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواهم رفت و به او خبر خواهم داد، و چون نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد پیامبر(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: چه شده
ص: 596
است؟ و جوان قصّه خود را بیان کرد، جبرئیل این آیه را آورد «قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ ….»(1)
شخصی به امام صادق(علیه السلام) گفت: مرد، چه اندازه می تواند به زن نامحرم نگاه کند؟ امام(علیه السلام) فرمود:
فقط به صورت و قدم ها و دست های او تا مچ می تواند نگاه کند.(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
یا علی نگاه اوّل برای تو [حلال] است و نگاه دوّم حرام و زیانبار است.(3)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در بین تعلیمات خود به اصحاب خویش فرمود:
در بین اعضای بدن عضوی ناسپاس تر از چشم نیست، پس شما او را آزاد نگذارید که شما را از یاد خدا باز خواهد داشت.
ص: 597
سپس فرمود:
هنگامی که مرد عریان می شود، شیطان به او نگاه می کند و طمع می نماید، پس شما خود را بپوشانید، چرا که صحیح نیست کسی ران های خود را آشکار کند و بین مردم بنشیند، تا این که فرمود: نگاه اوّل شما به زن نامحرم حلال است و باید از نگاه دوّم پرهیز کنید و از فتنه حذر نمایید و اگر یکی از شما زنی را دید و آن زن او را جلب توجّه کرد، باید فوراً نزد همسر خود برود، چرا که همسر او نیز دارای همین متاع است و باید چشم از آن زن بگرداند و شیطان را در قلب خود راه ندهد، و اگر همسری ندارد باید دو رکعت نماز بخواند و فراوان حمد خدا را به جا آورد و صلوات بر پیامبر و آل او بفرستد و سپس فضل خدا را طلب کند و اگر چنین کند خداوند با رحمت خود او را بی نیاز خواهد نمود [و همسری برای او فراهم خواهد کرد.](1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
همه چشم ها روز قیامت گریان است مگر سه چشم: چشمی که از خوف خدا گریه کرده باشد، چشمی که از حرام های خدا فرو بسته شده باشد، چشمی که در راه خدا شب را بیدار مانده باشد.(2)
ص: 598
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در پاسخ مردی از شام -- در مسجد کوفه -- فرمود:
چهار چیز از چهار چیز سیر نمی شوند: زمین از باران، چشم از نگاه، زن از مرد، عالم از علم.(1)
مردی به امام صادق(علیه السلام) گفت:
آیا کسی که می خواهد با زنی ازدواج کند می تواند به موها و محاسن و زیبایی های او نگاه کند؟ امام(علیه السلام) فرمود: باکی نیست، اگر هدف او لذّت بردن نباشد.
صاحب مجمع در تفسیر «وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ»، گوید:
یعنی زن ها باید مواضع زینت خود را برای شوهران خویش آشکار نمایند، تا میل آنان را به خود جلب نموده و شهوت شان را تحریک نمایند، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به زنانی که برای شوهران خود خضاب نمی کنند و سرمه به چشم خود نمی کشند، و دعوت شوهران خود را برای زناشویی اجابت نمی کنند و هر گاه شوهران شان آنان را دعوت کنند به دروغ می گویند: «ما آلودگی ماهیانه داریم» لعنت نموده است.(2)
ص: 599
«وَتُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(1)
امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
توبه نصوح این است که باطن همانند ظاهر بلکه بهتر از آن باشد.(2)
مرحوم صدوق گوید:
روایت شده که توبه نصوح این است که تائب از گناهی توبه کند و نیّت او این باشد که هرگز به آن گناه بازنگردد.(3)
و در حدیث اُبیّ آمده که گوید: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی معنای توبه نصوح سؤال کردم، فرمود:
توبه نصوح توبه خالصی است که تائب پس از آن به آن گناه باز نگردد.(4)
ص: 600
به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفته شد: توبه نصوح چیست؟ فرمود:
پشیمانی قلبی و استغفار با زبان و قصد بازنگشتن به آن گناه.(1)
«أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُوْلِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَی عَوْرَاتِ النِّسَاء…»(2)
از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که مقصود از «أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ» غلامان و کنیزان است.(3)
زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُوْلِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ» فرمود:
او انسان احمقی است که سراغ زن ها نمی رود.(4)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «أَوِ التَّابِعِینَ…»، پیرمردی است که نیاز به زن ها ندارد.(5)
ص: 601
وَأَنکِحُوا الْأَیَامَی مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِن یَکُونُوا فُقَرَاء یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ 32 وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّی یُغْنِیَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْرًا وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ وَلَا تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَی الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَن یُکْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِکْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِیمٌ 33 وَلَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ آیَاتٍ مُّبَیِّنَاتٍ وَمَثَلًا مِّنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُمْ وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ 34»
¬Kj
«أَیَامَی» جمع اَیِّم است و آن زنی است که همسر ندارد، خواه بکر باشد و خواه ثیّب، و به مردی که همسر ندارد نیز اَیّم گویند، و «اِنکاح» به معنای تزویج است و نکح به معنای تزوجّ است، و أنکح غیره یعنی او را تزویج نمود، و «استعفاف» و «تعفّف» به معنای طلب عفّت و استعمال عفّت است و کتاب و مکاتبه این است که کسی با مملوک خود قراردادی بنویسد که مالی را بدهد تا آزاد شود.
مردان و زنان بی همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز می سازد خداوند گشایش دهنده و آگاه است! (32) و کسانی که امکانی برای
ص: 602
ازدواج نمی یابند، باید پاکدامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز گرداند! و آن بردگانتان که خواستار مکاتبه [قرار داد مخصوص برای آزاد شدن] هستند، با آنان قرار داد ببندید اگر رشد و صلاح در آنان احساس می کنید (که بعد از آزادی، توانایی زندگی مستقل را دارند) و چیزی از مال خدا را که به شما داده است به آنان بدهید! و کنیزان خود را برای دستیابی متاع ناپایدار زندگی دنیا مجبور به خود فروشی نکنید اگر خودشان می خواهند پاک بمانند! و هر کس آن ها را (بر این کار) اجبار کند، (سپس پشیمان گردد،) خداوند بعد از این اجبار آن ها غفور و رحیم است! (توبه کنید و بازگردید، تا خدا شما را ببخشد!) (33) ما بر شما آیاتی فرستادیم که حقایق بسیاری را تبیین می کند، و اخباری از کسانی که پیش از شما بودند، و موعظه و اندرزی برای پرهیزگاران! (34)
«وَأَنکِحُوا الْأَیَامَی مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِن یَکُونُوا فُقَرَاء یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ»(1)
اسحاق بن عمّار گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا صحیح است که مردم می گویند مردی خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رفت و گفت: من فقیر و ناتوانم و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را امر به ازدواج نمود و او ازدواج کرد و باز آمد و گفت: «فقیرم» و باز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را امر به ازدواج کرد تا این که این سخن سه مرتبه تکرار شد؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: آری این حدیث حق است و سپس فرمود: رزق با زن و بچه می آید.(2)
ص: 603
و از آن حضرت از پدرانش از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
هر کس از ترس فقر و ناداری ازدواج نکند، به خدای خود گمان بد برده است، چرا که خداوند می فرماید: «إِن یَکُونُوا فُقَرَاء یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ.»(1)
امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود:
جوانی از انصار مدینه نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: من تهی دست هستم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «ازدواج کن» پس آن جوان حیا کرد و گفت: «من حیا می کنم که باز از فقر خود نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شکایت نمایم» پس مردی از انصار به او گفت: «من یک دختر زیبایی دارم» و سپس آن دختر را به آن جوان تزویج نمود، و خداوند آن جوان را بی نیاز کرد و چون این خبر را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به همه جوان ها فرمود: بر شما باد به ازدواج.(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«مَنْ تَزَوَّجَ أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِهِ» یعنی کسی که ازدواج کند، نصف دین خود را
ص: 604
حفظ کرده است. و در حدیث دیگری آمده: «فَلْیَتَّقِ اللَّهَ فِی النِّصْفِ الْآخَرِ أَوِ الْبَاقِی» یعنی از خدا بترسید نسبت به نصف دیگر آن [که از راه های دیگر از بین نرود.](1)
مؤلّف گوید:
روایات فراوانی در اهمیّت ازدواج و آثار و برکات آن و مذّمت از ترک آن آمده و ما آن ها را در کتاب آئین همسرداری آوردیم.
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّی یُغْنِیَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ»، فرمود:
ازدواج کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز نماید، [یعنی حتّی یغنیهم الله من فضله بالنکاح.](2)
«… وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْرًا وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ…»(3)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «خیر» در این آیه: شهادت به «لا إله إلّا اللَّه. و أنّ محمّداً رسول اللَّه»،
ص: 605
است و این که کاری و شغلی و حرفه ای داشته باشد.(1)
و در سخن دیگری فرمود:
«إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْرًا»؛ یعنی «إِنْ عَلِمْتُمْ دیناً و مالاً.»(2)
سماعه گوید: امام(علیه السلام) درباره ی آیه فوق فرمود:
اگر می داند که آن مملوک مالی ندارد و از مردم سؤال خواهد نمود، باز با او مکاتبه کند، چرا که خداوند بندگان خود را به واسطه یکدیگر روزی می دهد سپس فرمود: «وَ الْمُؤْمِنُ مُعَانٌ وَ یُقَالُ وَ الْمُحْسِنُ مُعَانٌ»؛ یعنی برای مؤمن و محسن کمک فراهم می شود و خداوند به آنان کمک خواهد نمود.(3)
«… وَلَا تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَی الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَن یُکْرِههُّنَّ …»(4)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
عادت عرب ها و قریش مکّه این بود که کنیزان را می خریدند، و مبلغ سنگینی را تعیین می کردند و می گفتند: «بروید زنا بدهید و از درآمد آن این مبلغ را
ص: 606
بپردازید» و خداوند آنان را از این عمل نهی نموده و می فرماید: «وَلَا تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَی الْبِغَاء»، [به ویژه اگر آنان مایل به چنین کاری نباشند] و جمله «فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِکْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»؛ یعنی اگر شما آنان را به چنین کاری اکراه کنید، خداوند نسبت به آنان بخشنده و مهربان است. سپس گوید: در روایت ابی الجارود آمده که امام باقر(علیه السلام) فرمود: آیه فوق با آیه ی «فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ»(1)، نسخ شده است.(2)
صاحب مجمع البیان گوید:
بعضی گفته اند: عبدالله بن ابیّ [منافق] شش عدد کنیز داشت و آنان را به تکسّب به زنا وادار می کرد، و چون آیه تحریم زنا نازل شد آن کنیزها به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شکایت نمودند و این آیه نازل شد.(3)
مؤلّف گوید:
بعضی در ترجمه، جمله «غَفُورٌ رَّحِیمٌ»، را درباره اکراه کنندگان دانسته اند و از روایات استفاده می شود که وعده غفران و رحمت مربوط به کنیزان است که مورد اکراه قرار گرفته اند نه مربوط به اکراه کنندگان. و الله العالم.
ص: 607
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونِةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاء وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ 35 فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ 36 رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ 37 لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَیَزِیدَهُم مِّن فَضْلِهِ وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاء بِغَیْرِ حِسَابٍ 38 وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء حَتَّی إِذَا جَاءهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ 39 أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُّجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ 40»
¬Kj
«کَمِشْکَاةٍ»، یعنی کوّةٍ غیر نافذةٍ، «فِیهَا مِصْبَاحٌ»، ای سراج، و بعضی گفته اند: مشکاة شیشه قندیل است و مصباح فتیله آن است، و «الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ» یعنی در قندیل زجاجه است و زجاجه مانند ستاره ی درخشانی است که نور او تلألؤ دارد و نور آن از شجره ی مبارکه یعنی کثیر المنافع است و زیتون بدل شجره است، «لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ»؛ یعنی لا تصیبها الشمس بغروبها و شروقها فقط بل تصیبها
ص: 608
کلّ النهار، «وَ مِصْبَاحٌ» به معنای سراج است، و اصل آن به معنای بیاض است و «أصبح» به معنای ابیض است و «سَراب» شعاعی است که از دور به گمان انسان آب می آید و به آن آب نما گویند، و چون وسط روز در هوای گرم آفتاب بر سنگ ها می تابد به گمان می رسد که آب است، و «قیعة» جمع قاع به معنای زمین منبسط است، و «لجّة البحر»، به معنای آب فراوانی است که در دریا روی هم متراکم شده باشد و به خاطر آن ساحل دیده نشود.
خداوند نور آسمان ها و زمین است مثل نور خداوند همانند چراغدانی است که در آن چراغی (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان، این چراغ با روغنی افروخته می شود که از درخت پربرکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نه غربی (روغنش آن چنان صاف و خالص است که) نزدیک است بدون تماس با آتش شعله ور شود نوری است بر فراز نوری و خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت می کند، و خداوند به هر چیزی داناست. (35) (این چراغ پرفروغ) در خانه هایی قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهای آن را بالا برند (تا از دستبرد شیاطین و هوسبازان در امان باشد) خانه هایی که نام خدا در آن ها برده می شود، و صبح و شام در آن ها تسبیح او می گویند… (36) مردانی که نه تجارت و نه معامله ای آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و ادای زکات غافل نمی کند آن ها از روزی می ترسند که در آن، دل ها و چشم ها زیر و رو می شود. (37) (آن ها به سراغ این کارها می روند) تا خداوند آنان را به بهترین اعمالی که انجام داده اند پاداش دهد، و از فضل خود بر پاداش شان بیفزاید و خداوند به هر کس بخواهد بی حساب روزی می دهد (و از مواهب بی انتهای
ص: 609
خویش بهره مند می سازد). (38) کسانی که کافر شدند، اعمال شان همچون سرابی است در یک کویر که انسان تشنه از دور آن را آب می پندارد امّا هنگامی که به سراغ آن می آید چیزی نمی یابد، و خدا را نزد آن می یابد که حساب او را بطور کامل می دهد و خداوند سریع الحساب است! (39) یا همچون ظلماتی در یک دریای عمیق و پهناور که موج آن را پوشانده، و بر فراز آن موج دیگری، و بر فراز آن ابری تاریک است ظلمتهایی است یکی بر فراز دیگری، آن گونه که هر گاه دست خود را خارج کند ممکن نیست آن را ببیند! و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده، نوری برای او نیست! (40)
«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ…»(1)
مؤلّف گوید:
درباره ی این آیه تأویلاتی در روایات نقل شده و این آیه دارای اشارات و کنایاتی است، مانند این که فضیل بن یسار گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: معنای «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ »، چیست؟ فرمود: خداوند چنین است و او نور آسمان ها و نور زمین است. گفتم: «مَثَلُ نُورِهِ» چیست؟ فرمود: مقصود حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) است. گفتم: «کَمِشْکَاةٍ» چیست؟ فرمود: سینه محمّد(صلی الله علیه و آله) است، گفتم: «فِیهَا مِصْبَاحٌ»، چیست؟ فرمود: مقصود نور علم او یعنی نبوّت است. گفتم: «الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ» چیست؟ فرمود: برای هر چه خوانده شود مانند ستاره ی درخ شان است. گفتم: «یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ
ص: 610
زَیْتُونِةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ» چیست؟ فرمود: مقصود امیرالمؤمنین علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) است که نه شرقی یعنی نه یهودیّ است و نه غربی است یعنی نه نصرانی است. گفتم: «یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ»، چیست؟ فرمود:
یعنی یکاد العلم یخرج من فم العالم من آل محمّد من قبل أن ینطق به. گفتم:«نُورٌ عَلَی نُورٍ»، چیست؟ فرمود: یعنی امامی بعد از امام دیگر است.(1)
مؤلّف گوید:
گرچه احدی به ذات الهی پی نمی برد و لکن صفات او مانند علم و قدرت و… در تمام موجودات عالم ظاهر است. و انسان به هر چه بنگرد خدا را می بیند، «و فی کلّ شی ء له آیة تدلّ علی أنّه واحد» و قال علیّ(علیه السلام): «ما رأیت شیئاً إلّا و رأیت الله قبله و بعده و معه.»(2)
ص: 611
«فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ * رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ »(1)
جابر گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از بیوت، بیوت پیامبران(علیهم السلام) است و خانه علیّ(علیه السلام) نیز از آن ها می باشد.(2)
عبدالله بن جُندُب گوید:
من در نامه ای به حضرت رضا(علیه السلام) نوشتم: مقصود از «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ…» و «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ…» چیست؟ و آن حضرت در پاسخ من نوشت: «امّا بعد: شکّی نیست که حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) امین خدا در بین مردم بود، و چون از دنیا رحلت نمود، ما اهل بیت، وارث او بودیم، پس ما نیز امنای خداوند هستیم در روی زمین، و علم منایا و بلایا و انساب عرب و مولد اسلام نزد ما می باشد، و ما هر فرقه و گروهی که یکصد نفر را گم راه و یا هدایت کنند را ما می شناسیم و از سائق و قائد و ناعق آنان خبر داریم، و ما هر کس را ببینیم به حقیقت ایمان و نفاق او آگاهیم، و نام شیعیان ما و نام پدرانشان [برای ما] مکتوب شده است و خداوند از ما و آنان میثاق و پیمان گرفته است، و آنان به هر کجا ما قدم گذاریم قدم می گذارند، و به هر راهی برویم همراه ما خواهند بود، و جز ما و آنان تا قیامت کسی بر ملّت ابراهیم نخواهد بود، و
ص: 612
در قیامت ما به پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) پناهنده می شویم، و آن حضرت به خداوند پناهنده می شود، یعنی پیامبر خدا به نور خدا و ما به نور پیامبر پناهنده می شویم و شیعیان ما به نور ما پناهنده می شوند، و کسی که از ما جدا شود هلاک خواهد شد، و کسی که از ما پیروی کند نجات خواهد یافت، و کسی که از ما جدا شود و منکر ولایت ما باشد کافر خواهد بود، و پیرو ما و پیرو اولیای ما مؤمن می باشد، و هرگز کافر ما را دوست نخواهد داشت، و مؤمن دشمن ما نخواهد شد، و هر کس با محبّت ما از دنیا برود، بر خداوند حق است که او را با ما مبعوث نماید،و ما برای پیروان خود نور هستیم، و کسی که از ما هدایت طلب کند ما او را هدایت خواهیم نمود، و کسی که از ما نباشد بهره ای از اسلام ندارد، و خداوند دین خود را با ما شروع نموده و به وسیله ما ختم خواهد نمود، و به خاطر ما خداوند به شما روزی می دهد، و گیاهان می روید، و به خاطر ما باران می بارد، و به خاطر ما خداوند شما را از غرق شدن نجات می دهد، و از خسف در زمین ایمن می دارد، و به خاطر ما خداوند شما را در دنیا، و در قبر و در قیامت، و هنگام عبور از صراط و میزان و دخول در بهشت بهره مند می نماید.
سپس فرمود:
مَثَلَ ما در کتاب خدا مَثَل مشکاة در قندیل است و ما مشکاة هستیم که در آن مصباح است و مصباح حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) است.(1)
ص: 613
ص: 614
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ»، می فرماید:
آنان اهل تجارت بودند و لکن چون وقت نماز می رسید تجارت را رها می کردند و به نماز حاضر می شدند، و پاداش این ها بزرگ تر از کسی است که تجارت نمی کند [و تنها اهل نماز است.](1)
امام صادق(علیه السلام) به بعضی از اصحاب خود فرمود:
شما اهل صلاح نخواهید بود تا اهل معرفت شوید، و اهل معرفت نخواهید بود تا اهل تصدیق شوید، و اهل تصدیق نخواهید بود تا اهل تسلیم شوید، و این ها چهار باب است -- صلاح، معرفت، تصدیق و تسلیم -- و اوّل آن ها با آخر آن ها تحقق پیدا می کند، و کسانی که سه مرحله اوّل را به دست آوردند و به مرحله چهارم نرسیدند از حقیقت دور شدند و حیران گردیدند، چرا که خداوند جز عمل صالح را نمی پذیرد، و قبولی را مشروط به وفای به شروط
ص: 615
و پیمان ها نموده است پس کسانی که به شرط خدا وفا کنند و به میثاق و پیمان او عمل نمایند به وعده های او می رسند و به پاداش کامل او دست پیدا می کنند.
سپس فرمود:
خدای تبارک و تعالی راه های هدایت را به بندگان خود خبر داده، و نشانه های حق را تعیین نموده و به مردم خبر داده تا چگونه حرکت و سلوک نمایند و فرموده است: «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی»(1)، و نیز فرموده است: «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»(2)، پس کسی که نسبت به اوامر خدا تقوا داشته باشد، هنگامی که خدا را ملاقات می کند مؤمن به رسالت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) خواهد بود.
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هیهات، هیهات، گروهی در جهالت ماندند و قبل از هدایت مردند و گمان کردند که ایمان آورده اند، در حالی که مشرک بودند و ندانستند، چرا که هر کس خانه ها را از در وارد شود، هدایت شده، و اگر از غیر در وارد شود، راه ضلالت را پیموده است، و خداوند طاعت ولیّ امر خود را متصّل به طاعت رسول خود(صلی الله علیه و آله) نموده، و طاعت رسول خود(صلی الله علیه و آله) را متصّل به طاعت خود نموده، پس کسی که از طاعت «اولی الأمر» سرپیچی کند نه طاعت خدا را نموده و نه طاعت رسول او را، و طاعت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اقرار به آنچه است که از طرف خدا نازل شده، پس شما باید زینت خود را هنگام دخول هر مسجدی برگیرید، و به دنبال بیوت و خانه هایی باشید که خداوند به آن ها عزّت داده و نام او در آن ها برده می شود
ص: 616
و به شما خبر داده که در آن خانه ها «رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ….»(1)
ص: 617
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ…»، بیوت و خانه های آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است و آن ها خانه های علیّ و فاطمه و حسن و حسین و حمزه و جعفر صلوات الله علیهم أجمعین است.(1)
ابن عبّاس گوید:
شخصی در مسجد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آیه «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ…»، را قرائت کرد پس من گفتم: یا رسول الله این ها چه خانه هایی است؟ فرمود: خانه های پیامبران است و با دست خود اشاره ی به خانه فاطمه(علیها السلام) نمود.(2)
«وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء حَتَّی إِذَا جَاءهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ…»(3)
ص: 618
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
سپس خداوند در این آیه مَثَلی برای منکرین ولایت علیّ و فرزندان او یعنی ائمّه(علیهم السلام) زده و می فرماید: «وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ…» و سراب آب نمایی است که در بیابان از دور دیده می شود و انسان آن را آب می پندارد و در حقیقت چیزی نیست و چون انسانِ تشنه، به سراغ آن می رود چیزی نمی یابد، و «قیعة» بیابان صاف را گویند.(1)
جابربن یزید جعفی گوید: از امام باقر(علیه السلام) در باره ی این آیه سؤال کردم، و آن حضرت فرمود:
مقصود از «وَالَّذِینَ کَفَرُوا»، بنو امیّه هستند، و مقصود از «یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء»، نعثل (یعنی عثمان) است و او مردم را [در قیامت] به طرف سراب می برد «حَتَّی إِذَا جَاءهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ.»(2)
مرحوم ابن شهر آشوب گوید:
پادشاه روم در نامه ای، از معاویه چند چیز را سؤال کرد و یکی از سؤالات او این بود که «لاشئ»، چیست؟ و چون معاویه متحیّر شد، عمروبن عاص به او گفت:
ص: 619
اسب چابکی را برای فروش نزد لشکر علیّ(علیه السلام) بفرست، و چون از صاحب اسب قیمت آن را سؤال می کنند، بگوید: من آن را به «لاشئ»، می فروشم تا بلکه این مشکل حلّ شود. پس مردی از شام سوار اسبی شد و داخل لشگر علیّ(علیه السلام) گردید، و علیّ(علیه السلام) چون او را دید به قنبر فرمود: «اسب را خریداری کن» پس قنبر به مرد شامی گفت: قیمت این اسب چه قدر است؟ مرد شامی گفت: قیمت آن «لاشئ»، است. امیرالمؤمنین(علیه السلام) به قنبر فرمود: از او بگیر قنبر گفت: «لاشئ»، را بدهید. پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) او را به صحرا برد و سراب را به او نشان داد و فرمود: این «لاشئ»، است، مگر نشنیده ای که خداوند می فرماید: «یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء حَتَّی إِذَا جَاءهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا؟.»(1)
از ابوحنیفه نیز درباره ی «لاشئ» سؤال شد، و او استری که ده هزار درهم قیمت داشت نزد امام صادق(علیه السلام) فرستاد و آن حضرت آن را به «لاشئ» خریداری نمود و فرمود:
فردا «لا شئ» را به شما تحویل می دهم و روز بعد ابوحنیفه را در وسط روز به صحرا برد و سرابی را به او نشان داد و آیه فوق را قرائت نمود، و ابوحنیفه
ص: 620
غمگین نزد اصحاب خود بازگشت و گفت: استر را بیهوده از دست دادم و ده هزار درهم خسارت نمودم!!(1)
«أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُّجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ»(2)
مؤلّف گوید:
این آیه نیز مانند آیه قبل، مَثَلی است برای دشمنان و مخالفین اهل البیت(علیهم السلام) صالح بن سهل همدانی گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود: مقصود از «أَوْ کَظُلُمَاتٍ»
ص: 621
اوّلی و رفیق اوست، و مقصود از «یَغْشَاهُ مَوْجٌ» سوّمی است، و مقصود از «مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ»، معاویه لعنه الله و فتنه های بنی امیّه است، و مقصود از «إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ»، مؤمن است که در ظلمت فتنه بنی امیّه قرار گرفته [و از بس تاریکی های فتنه شدید است دست خود را در تاریکی نمی بیند، و «وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا» یعنی «لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ له إماماً من ولد فاطمة(علیها السلام) فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ» یعنی فما له من إمامٍ یوم القیامة.(1)
و در سخن دیگری فرمود:
مقصود از «أَوْ کَظُلُمَاتٍ» ابوبکر و عمر است، و مقصود از «فِی بَحْرٍ لُجِّیٍ یَغْشاهُ موجٌ» عثمان است و مقصود از «مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ»، طلحه و زبیر است، و مقصود از «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ» معاویه و یزید و فتنه های بنی امیّه است، و مقصود از «إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا»، مؤمن است در ظلمت فتنه بنی امیّه، و مقصود از «وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا»، یعنی لم یجعل له إماماً من ولد فاطمة(علیها السلام)، و مقصود از «فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ»، یعنی فما له من امامٍ یوم القیامة یمشی بنوره کما قال سبحانه: «نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ»(2)، سپس
ص: 622
فرمود: مؤمنان در روز قیامت نورشان از مقابل و در طرف راست آنان حرکت می کند تا به منازل بهشتی خود برسند.(1)
و در سخن دیگری فرمود:
مقصود از«یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ»، اصحاب جمل و صفیّن و نهروان هستند،و مقصود از«مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ» بنی امیّه است، و مقصود از«إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ»، امیر المؤمنین(علیه السلام) است که در تاریکی های آنان قرار گرفته است، و «لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا» یعنی هنگامی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) بین آنان سخن به حکمت می گشاید احدی از آنان سخن او را نمی پذیرد، جز آنان که اقرار به ولایت و امامت او دارند، و «وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا» یعنی لم یجعل الله له إماماً فی الدنیا فما له فی الآخرة من إمامٍ یرشده و یتبعّه إلی الجنّة.(2)
ص: 623
أَلَمْ تر أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ 41 وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ 42 أَلَمْ تر أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحَابًا ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکَامًا فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاء مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرَدٍ فَیُصِیبُ بِهِ مَن یَشَاء وَیَصْرِفُهُ عَن مَّن یَشَاء یَکَادُ سَنَا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ 43 یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَةً لِّأُوْلِی الْأَبْصَارِ 44 وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِن مَّاء فَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَی بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَی رِجْلَیْنِ وَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَی أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اللَّهُ مَا یَشَاء إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ 45 لَقَدْ أَنزَلْنَا آیَاتٍ مُّبَیِّنَاتٍ وَاللَّهُ یَهْدِی مَن یَشَاء إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ 46 وَیَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِّنْهُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ وَمَا أُوْلَئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ 47 وَإِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ 48 وَإِن یَکُن لَّهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ 49 أَفِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ یَخَافُونَ أَن یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ 50 إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَن یَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ 51 وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَخْشَ اللَّهَ وَیَتَّقْهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ 52 وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَیَخْرُجُنَّ قُل لَّا تُقْسِمُوا طَاعَةٌ مَّعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ 53 قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُم مَّا حُمِّلْتُمْ وَإِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ 54»
¬Kj
ص: 624
«إزجاء و تزجیه» به معنای سوق دادن و وادار کردن به حرکت است، و «رُکام» به معنای تراکم و متراکم شدن چیزی است که برروی چیز دیگرانباشته شده باشد، و «رکم» به معنای مجتمع خاک و گِل می باشد، و «وَدْق» به معنای باران است، و «دقّت المطر» و «دقّت السماء» إذا اُمطرت، و «خلال» جمع خَلَل به معنای فرجه و شکاف بین دو چیز است، و «بَرَد» به معنای سردی و خلاف «حَرّ» است، و «سَنا برقه» مقصورًا به معنای ضوء و نور است، و ممدوداً به معنای رفعت است، و «مذعنین» به معنای مسرعین است، و آن به معنای اسراع با اطاعت است، و أذعن لی بحقّی ای طاوعنی و اسرع الی قضاء حاجتی، و «حَیْف» به معنای جور و ستم است، و «فوز» به معنای رسیدن به بهره بزرگ است.
آیا ندیدی تمام آنان که در آسمان ها و زمینند برای خدا تسبیح می کنند، و همچنین پرندگان به هنگامی که بر فراز آسمان بال گسترده اند؟! هر یک از آن ها نماز و تسبیح خود را می داند و خداوند به آنچه انجام میدهند داناست! (41) و از برای خداست حکومت و مالکیّت آسمان ها و زمین و بازگشت (تمامی موجودات) بسوی اوست! (42) آیا ندیدی که خداوند ابرهایی را به آرامی می راند، سپس میان آن ها پیوند می دهد، و بعد آن را متراکم می سازد؟! در این حال، دانه های باران را می بینی که از لابه لای آن خارج می شود و از آسمان -- از کوه هایی که در آن است [ابرهایی که همچون کوه ها انباشته شده اند] -- دانه های تگرگ نازل می کند، و هر کس را بخواهد بوسیله آن زیان می رساند، و از هر کس بخواهد این زیان را برطرف می کند نزدیک است درخشندگی برق آن (ابرها) چشم ها را ببرد! (43) خداوند شب و روز
ص: 625
را دگرگون می سازد در این عبرتی است برای صاحبان بصیرت! (44) و خداوند هر جنبنده ای را از آبی آفرید گروهی از آن ها بر شکم خود راه می روند، و گروهی بر دو پای خود، و گروهی بر چهار پا راه می روند خداوند هر چه را بخواهد می آفریند، زیرا خدا بر همه چیز تواناست! (45) ما آیات روشنگری نازل کردیم و خدا هر که را بخواهد به صراط مستقیم هدایت می کند! (46) آن ها می گویند: «به خدا و پیامبر ایمان داریم و اطاعت می کنیم!» ولی بعد از این ادّعا، گروهی از آنان رویگردان می شوند آن ها (در حقیقت) مؤمن نیستند! (47) و هنگامی که از آنان دعوت شود که بسوی خدا و پیامبرش بیایند تا در میانشان داوری کند، ناگهان گروهی از آنان رویگردان می شوند! (48) ولی اگر حق داشته باشند (و داوری به نفع آنان شود) با سرعت و تسلیم
بسوی او می آیند! (49) آیا در دل های آنان بیماری است، یا شکّ و تردید دارند، یا می ترسند خدا و رسولش بر آنان ستم کنند؟! نه، بلکه آن ها خودشان ستمگرند! (50) سخن مؤمنان، هنگامی که بسوی خدا و رسولش دعوت شوند تا میان آنان داوری کند، تنها این است که می گویند: «شنیدیم و اطاعت کردیم!» و این ها همان رستگاران واقعی هستند. (51) و هر کس خدا و پیامبرش را اطاعت کند، و از خدا بترسد و از مخالفت فرمانش بپرهیزد، چنین کسانی همان پیروزمندان واقعی هستند! (52) آن ها با نهایت تأکید سوگند یاد کردند که اگر به آنان فرمان دهی، (از خانه و اموال خود) بیرون می روند (و جان را در طبق اخلاص گذارده تقدیم می کنند) بگو: «سوگند یاد نکنید شما طاعت خالصانه نشان دهید که خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است!» (53) بگو: «خدا را اطاعت کنید، و از پیامبرش فرمان برید! و اگر سرپیچی نمایید، پیامبر مسئول اعمال خویش است و شما مسئول اعمال خود! امّا اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد و بر پیامبر چیزی جز رساندن آشکار نیست!» (54)
ص: 626
«أَلَمْ تر أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ… »(1)
اصبغ بن نباته گوید:
ابن کوّای خارجی نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! به خدا سوگند آیه ای از کتاب خدا قلب مرا فاسد نموده و مرا نسبت به دینم به شک انداخته است؟ امیر المؤمنین(علیه السلام) به او فرمود: مادرت به عزایت بنشیند و بی فرزند شود، کدام آیه؟ ابن کوّا گفت: آیه «وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ.»
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
ای ابن کوّا، خدای تبارک و تعالی ملائکه را به صورت های گوناگونی آفریده است، و خداوند را فرشته ای است به صورت خروس، دارای صدایی گرفته و خاکستری رنگ است و پنجه هایش تا اعماق طبقه هفتم زمین فرو رفته و تاج سرش زیر عرش خم شده است، و او را دو بال است، یکی از جنس آتش تا خاور و دیگری از جنس برف است تا باختر، و چون وقت نماز می رسد آن خروس بر پنجه های خود می ایستد و گردن خویش را از زیر عرش بر افراشته و مانند خروس های خانگی بال های خود را بر هم می زند، در حالی که نه آن بال آتشین بال برفی را آب می کند، و نه آن بال برفی بال آتشین را خاموش می نماید، و سپس ندا در می دهد: «أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَاشَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً سَیِّدُ النَّبِیِّینَ وَ أَنَّ وَصِیَّهُ سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ وَ أَنَ اللَّهَ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُ
ص: 627
الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ». سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: هنگامی که خروس های خانگی این صدا را می شنوند، بال های خویش را بر هم می زنند و با او هم صدا می شوند، و این آیه درباره ی خروس های زمینی می باشد.(1)
مرحوم صدوق با سند خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرموده:
خدای تبارک و تعالی را ملکی است که نصف بالای بدن او آتش است و نصف پایین بدن او یخ می باشد، در حالی که نه آتش یخ را آب می کند و نه یخ آتش را خاموش می کند، و این ملک همواره با صدای بلند می گوید: «منزّه است خدایی که از حرارت این آتش جلوگیری می کند، و به سبب آن
ص: 628
این یخ آب نمی شود، و نیز از سردی این یخ جلوگیری می کند و به سبب آن حرارت این آتش از بین نمی رود» و سپس می گوید: ای خدایی که بین یخ و آتش الفت انداختی، بین قلب های مؤمنین از بندگانت در طاعت خود الفت قرار ده.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هیچ مالی در دریا و خشکی از بین نمی رود، مگر به خاطر ترک زکات، و هیچ پرنده ای صید نمی شود، مگر به خاطر ترک تسبیح.(2)
مؤلّف گوید:
در ذیل آیه فوق روایات عجیبی درباره ی عجایب خلقت نقل شده و ما به خاطر اختصار از نقل آن ها صرف نظر نمودیم.(3)
«أَلَمْ تر أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحَابًا ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکَامًا فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاء مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرَدٍ فَیُصِیبُ بِهِ مَن یَشَاء وَیَصْرِفُهُ عَن مَّن یَشَاء یَکَادُ سَنَا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ»(4)
ص: 629
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرمود:
خداوند عزوجّل ابر را غربال باران قرار داده، و ابرها یخ ها را ذوب می کنند تا به صورت آب در آید و به کسی آسیب نرساند، و اگر شما [در بعضی از احوال] صاعقه و تگرگ می بینید، به خاطر نقمت و عذاب الهی است که او بر هر کس بخواهد وارد می نماید؛ سپس فرمود: به باران و ماه اشاره نکنید که خداوند از این کار کراهت دارد.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) هنگام شروع باران زیر باران می ایستاد به اندازه ای که سر و محاسن
و لباس او تر می شد، و می فرمود: این آب، تازه از عرش جدا شده است.
و سپس می فرمود:
در زیر عرش دریائی است که از آن ارزاق حیوانات تأمین می شود، و هنگامی که خداوند اراده می کند که از رحمت خود ارزاق آنان را فراهم کند، به آن دریا وحی می کند، تا باران ببارد و به اندازه ای که خدا می خواهد از هر آسمانی به آسمان پایین تر می بارد، تا به آسمان دنیا می رسد و بر روی ابرها می ریزد، و ابرها به منزله ی غربال می باشند، و سپس به باد وحی می کند تا یخ های آن را آب کند و به جاهای معیّنی بفرستد و به صورت باران آرام [و یا تند] فرو ریزد،
ص: 630
و بر هر قطره ای از باران ملکی مأمور است که آن را در جای خود قرار بدهد، و هر بارانی ببارد عدد قطره ها و وزن آن ها معیّن شده است، مگر بارانی که در زمان طوفان نوح بارید و آن را «ماء منهر» نامیدند و وزن و عدد آن معلوم نبود.(1)
«وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِن مَّاء فَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَی بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَی رِجْلَیْنِ وَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَی أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اللَّهُ مَا یَشَاء إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
انسان ها بر دو پا راه می روند، و مارها بر شکم راه می روند، و بهائم بر چهار پا راه می روند، امام صادق(علیه السلام) فرمود: برخی از حیوانات بر بیشتر از چهارپا راه می روند.(3)
ص: 631
مرحوم طبرسی در مجمع البیان روایت فوق را از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده است.(1)
مؤلّف گوید:
معنای صدر آیه مطابق است با آیه «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ.»
«وَیَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِّنْهُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ وَمَا أُوْلَئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ * وَإِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ *… إِلَی قوله: هُمُ الْفَائِزُونَ »(2)
ابی الجارود گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
آیات فوق درباره ی شخصی نازل شد که زمینی را از علی(علیه السلام) خریداری نمود و به خاطر گفته دوستانش پشیمان گردید و به علیّ(علیه السلام) گفت: «مرا نیازی به این زمین نیست» و علی(علیه السلام) فرمود: «تو با رضایت خریداری نمودی و اکنون بیا تا خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برویم تا او بین ما حکم کند» پس دوستان آن مرد گفتند: «نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مرو و قضاوت او را نپذیر آن مرد به علیّ(علیه السلام) گفت: بیا تا نزد ابوبکر و یا عمر برویم، و نزد هر کدام می خواهی مخاصمه کنیم» علیّ(علیه السلام) فرمود: «به خدا سوگند باید رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بین من و تو حکم کند و من به غیر او راضی نمی شوم» و این آیات در این ماجرا نازل شد.(3)
ص: 632
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
این آیه درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) و عثمان نازل شد و قصّه آن این است که نزاعی بین امیرالمؤمنین(علیه السلام) و عثمان درباره باغستانی رخ داد و امیرالمؤمنین(علیه السلام) به عثمان فرمود: آیا راضی هستی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بین ما حکم کند؟ پس عبدالرحمان بن عوف به عثمان گفت: «به قضاوت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) راضی مشو، چرا که او به نفع علیّ(علیه السلام) حکم خواهد کرد و لکن او را نزد ابن شیبه یهودی ببر» پس عثمان به علیّ(علیه السلام) گفت: «من راضی نمی شوم مگر به حکم ابن شیبه یهودی» و ابن شیبه به آنان گفت: «شما رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را بر وحی الهی امین می دانید و درباره ی حکم و قضاوت او را متهّم می کنید!» پس خداوند این آیه را نازل نمود «وَإِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ… تا أُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» و سپس درباره ی علیّ(علیه السلام) فرمود: «إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَن یَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ تا أُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ.»(1)
ص: 633
«وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَیَخْرُجُنَّ قُل لَّا تُقْسِمُوا طَاعَةٌ مَّعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»(1)
عبدالله بن عجلان گوید:
خدمت امام صادق(علیه السلام) از قیام حضرت مهدی(علیه السلام) سخن به میان آمد و من گفتم: چگونه ما به قیام آن حضرت پی می بریم؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: هنگام قیام او، هر کدام از شما صحیفه ای زیر سر خود می یابد که در آن نوشته است: «طاعةمعروفة.»(2)
مؤلّف گوید:
نشانه های قیام و ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) فراوان است، و ما آن ها را در کتاب «دولة المهدی» و «نشانه های ظهور» و «بشارت های مهدویّت» بیان نموده ایم.
«قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُم مَّا حُمِّلْتُمْ وَإِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ»(3)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «علیه ما حمّل» می فرماید:
وظیفه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) توجّه و گوش دادن به فرمان خدا، و اطاعت از فرمان او،
ص: 634
و امانتداری، و صبر است. و در تفسیر «وَعَلَیْکُم مَّا حُمِّلْتُمْ» می فرماید: مقصود پیمان و عهدی است که خداوند درباره ی علی(علیه السلام) از شما گرفته است و خداوند در قرآن اطاعت از او را بر شما واجب نموده است. سپس فرمود: مقصود از «وَإِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا» اطاعت از علیّ(علیه السلام) است که سبب هدایت امّت خواهد شد، و آیه فوق «وَإِن تُطِیعُوا علیًّا تَهْتَدُوا» نازل شده است.(1)
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ 55 وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ 56 لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِیرُ 57»
¬Kj
ص: 635
«لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ»، یعنی یجعلهم خلفاء فی أرضه متصرّفین بأمره، و «لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» یعنی رجاءً للرحمة.
خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند وعده می دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آن ها خلافت روی زمین را بخشید و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت و ترس شان را به امنیّت و آرامش مبدّل می کند، آن چنان که تنها مرا می پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت. و کسانی که پس از آن کافر شوند، آن ها فاسقانند. (55) و نماز را برپا دارید، و زکات را بدهید، و رسول (خدا) را اطاعت کنید تا مشمول رحمت (او) شوید. (56) گمان مبر کافران می توانند از چنگال مجازات الهی در زمین فرار کنند! جایگاه آنان آتش است، و چه بد جایگاهی است! (57)
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ… »(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه عطف به آیه 37 این سوره است که می فرماید: «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ…». [یعنی مصداق هر دو آیه أئمّه اهل البیت(علیهم السلام) هستند].
ص: 636
عبدالله بن سنان گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از این آیه ائمّه(علیهم السلام)اند.(1)
حضرت رضا(علیه السلام) نیز فرمود:
ائمّه(علیهم السلام) «خلفاء الله عزّوجلّ فی أرضه» هستند.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
آیه فوق درباره ی حضرت قائم؟عج؟ و اصحاب او نازل شده است.(3)
یونس بن ظبیان گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که شب جمعه می شود، خداوند تبارک و تعالی ملکی را به آسمان دنیا می فرستد و چون فجر صبح طالع می گردد این ملک بر عرش فوق بیت
ص: 637
المعمور می نشیند، و برای حضرت محمّد و علیّ و حسن و حسین -- صلوات الله علیهم أجمعین -- منبرهایی از نور نصب می شود و آنان بر آن منبرها بالا می روند، و ملائکه و پیامبران و مؤمنین به خاطر آنان اجتماع می کنند و آسمان [ها] گشوده می شود، و چون ظهر روز جمعه فرا می رسد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید: پروردگارا تو در کتاب خود وعده نموده ای و فرموده ای: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا…» سپس ملائکه و پیامبران(علیهم السلام) نیز همین سخن را می گویند، و حضرت محمّد و علیّ و حسن و حسین(علیهم السلام) در پیشگاه ذات مقدّس حق سجده می کنند و می گویند: پروردگارا! خشم کن [به دشمنان اولیائت] چرا که حریم تو هتک شد و برگزیدگان تو کشته شدند، و بندگان صالح تو ذلیل گشتند، پس خداوند آنچه مشیّت اوست را انجام می دهد، و آن روز، روز معلوم است.«ذَلِکَ یَوْمٌ مَعْلُومٌ.»(1)
ص: 638
مرحوم طبرسی اقوالی درباره ی آیه فوق نقل می کند و سپس می گوید:
«و المروّی عن أهل البیت(علیهم السلام) أنّها فی المهدیّ من آل محمّد(صلی الله علیه و آله).» (1)
و سپس گوید:
مرحوم عیّاشی با سند خود از حضرت علیّ بن الحسین(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت این آیه را قرائت نمود و فرمود: به خدا سوگند مقصود از مؤمنین در این آیه شیعیان اهل البیت(علیهم السلام) هستند و خداوند این وعده را برای آنان به دست مردی از ما اهل البیت یعنی مهدیّ این امّت(علیه السلام) انجام خواهد داد، و مهدیّ این امّت همان کسی است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی او فرمود: اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد خداوند آن روز را طولانی خواهد نمود تا مردی از عترت من که همنام من می باشد، دارای ولایت و حکومت شود و زمین را پر از عدل و داد نماید، پس از آن که پر از ظلم و جور شده باشد» سپس مرحوم طبرسی گوید: مثل این روایت از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نیز روایت شده است.(2)
مؤلّف گوید:
ذیل حدیث فوق در فصول المهمّة(3)، و منتخب کنزالعمّال (4) نقل شده است،
ص: 639
و ما روایات و آیات مربوط به قیام حضرت مهدی(علیه السلام) را در کتاب «دولة المهدی» یا حکومت امام زمان(علیه السلام) بیان نموده ایم.
«وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»(1)
مرحوم کلینی با سند خود از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
خداوند عزّوجلّ زکات را همراه نماز ذکر نموده و می فرماید: «وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ» پس کسی که نماز بخواند و زکات ندهد، نماز نخوانده است.(2)
مؤلّف گوید:
روایات و آیات مربوط به نماز و زکات فراوان بیان شده و ما نیز در کتاب «واجبات اسلام» آن ها را مفصّلاً بیان نموده ایم.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ وَالَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنکُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِن قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَحِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُم مِّنَ الظَّهِیرَةِ وَمِن بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاء ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَلَا عَلَیْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیْکُم بَعْضُکُمْ عَلَی بَعْضٍ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ 58 وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنکُمُ الْحُلُمَ فَلْیَسْتَأْذِنُوا کَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ 59 وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاء اللَّاتِی لَا یَرْجُونَ نِکَاحًا فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ أَن یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ
ص: 640
غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَةٍ وَأَن یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَّهُنَّ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ 60 لَیْسَ عَلَی الْأَعْمَی حَرَجٌ وَلَا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَلَا عَلَی أَنفُسِکُمْ أَن تَأْکُلُوا مِن بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبَائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوَانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَوَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمَامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوَالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خَالَاتِکُمْ أَوْ مَا مَلَکْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْکُلُوا جَمِیعًا أَوْ أَشْتَاتًا فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَی أَنفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون 61»
¬Kj
«التبّرج» إظهار المرأة محاسنها التی یجب علیها سترها، و أصله من الظهور و منه البرج و هو البناء العالی لظهوره، و «حَرَج» به معنای ضیق و تنگی است، و مشتق از «حَرَجة» به معنای درخت درهم پیچیده است و جمع آن حَرَجات و حِراج است، و حَرَجَ فلان إذا أثم و تحرّج من کذا إذا تأثمّ من فعله، و «أشتات» جمع شتّ به معنای متفرّق است.
ای کسانی که ایمان آورده اید! بردگان شما، و همچنین کودکانتان که به حدّ بلوغ نرسیده اند، در سه وقت باید از شما اجازه بگیرند: پیش از نماز صبح، و نیمروز هنگامی که لباسهای (معمولی) خود را بیرون می آورید، و بعد از نماز عشا این سه وقت خصوصی برای شماست امّا بعد از این سه وقت، گناهی بر شما و بر آنان نیست (که بدون اذن وارد شوند) و بر گرد یکدیگر بگردید (و با صفا و صمیمیّت به یکدیگر خدمت نمایید). این گونه خداوند آیات را برای شما بیان می کند، و خداوند دانا و حکیم
ص: 641
است! (58) و هنگامی که اطفال شما به سنّ بلوغ رسند باید اجازه بگیرند، همان گونه که اشخاصی که پیش از آنان بودند اجازه می گرفتند این چنین خداوند آیاتش را برای شما بیان می کند، و خدا دانا و حکیم است! (59) و زنان از کارافتاده ای که امید به ازدواج ندارند، گناهی بر آنان نیست که لباسهای (رویین) خود را بر زمین بگذارند، بشرط این که در برابر مردم خودآرایی نکنند و اگر خود را بپوشانند برای آنان بهتر است و خداوند شنوا و داناست. (60) بر نابینا و افراد لنگ و بیمار گناهی نیست (که با شما هم غذا شوند)، و بر شما نیز گناهی نیست که از خانه های خودتان [خانه های فرزندان یا همسرانتان که خانه خود شما محسوب می شود بدون اجازه خاصّی] غذا بخورید و همچنین خانه های پدرانتان، یا خانه های مادرانتان، یا خانه های برادرانتان، یا خانه های خواهرانتان، یا خانه های عموهایتان، یا خانه های عمّه هایتان، یا خانه های داییهایتان، یا خانه های خاله هایتان، یا خانه ای که کلیدش در اختیار شماست، یا خانه های دوستانتان، بر شما گناهی نیست که بطور دسته جمعی یا جداگانه غذا بخورید و هنگامی که داخل خانه ای شدید، بر خویشتن سلام کنید، سلام و تحیّتی از سوی خداوند، سلامی پربرکت و پاکیزه! این گونه خداوند آیات را برای شما روشن می کند، باشد که بیندیشید! (61)
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ وَالَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنکُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِن…»(1)
جرّاح مدائنی گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
باید غلامان و فرزندان شما که هنوز به بلوغ نرسیده اند، در سه ساعت از شبانه روز
ص: 642
-- همان گونه که خداوند فرموده است -- برای ورود بر شما اجازه بگیرند و بر مادر و خواهر و خاله و دیگران از محارم [و غیر محارم] خود بدون اجازه وارد نشوند، و شما به آنان اجازه ورود ندهید تا سلام کنند، و سلام طاعت خداوند است.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
باید خادمی که به بلوغ رسیده نیز در آن سه ساعت اجازه ورود بگیرد گرچه اطاق او در همان خانه باشد و آن سه ساعت یکی بعد از نماز عشا [هنگام خوابیدن] است، و دیگری هنگام اذان صبح است، و ساعت سوّم هنگام استراحت ظهر می باشد، و خداوند این دستور را به خاطر این داده که این ساعت ها، ساعت های خلوت با همسر می باشد.(1)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
جوانی که به بلوغ شرعی رسیده است نباید بدون اجازه وارد بر مادر و یا دختر و یا خواهر و یا زنان دیگر شود مگر با اجازه، و اهل خانه نیز نباید به او اجازه ورود بدهند، تا سلام کند، چرا که سلام طاعت خدای رحمان است.(2)
ص: 643
«وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاء اللَّاتِی لَا یَرْجُونَ نِکَاحًا فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ أَن یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَةٍ وَأَن یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَّهُنَّ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «أَن یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ» خمار و جلباب یعنی روسری و چادر است. حلبی گوید: گفتم: مقابل چه کسی می توانند حجاب خود را زمین گذارند؟ فرمود: نزد هر کس که باشد، به شرط آن که آرایش نکرده باشند، و اگر حجاب خود را زمین نگذارند برای آنان بهتر خواهد بود.(2)
و در سخن دیگری فرمود:
مقصود از «یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ» فقط جلباب است.(3)
ص: 644
امام باقر(علیه السلام) نیز فرمود:
مقصود جلباب است.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
زمین گذاردن خمار و جلباب مربوط به پیره زن است.(2)
ابوالصباح کنانی گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: قواعد از زن ها چه مقدار از لباس خود را می توانند زمین بگذارند؟ فرمود:
فقط جلباب را، مگر آن که کنیز باشند و کنیز می تواند خمار را نیز زمین بگذارد.(3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی زن هایی است که از حیض و ازدواج افتاده اند و برای آنان جایز است که حجاب خود را رها کنند و لکن بهتر است که خود را بپوشانند و مقابل مردان ظاهر نشوند.(4)
ص: 645
«لَیْسَ عَلَی الْأَعْمَی حَرَجٌ وَلَا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَلَا عَلَی أَنفُسِکُمْ أَن تَأْکُلُو ا…»(1)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:
اهل مدینه قبل از آن که مسلمان شوند، با کور و لنگ و مریض غذا نمی خوردند و از آنان کناره گیری می کردند، و انصار نسبت به آنان بزرگی می کردند و می گفتند: «نابینا غذا را نمی بیند، و آدم لنگ برای غذا خوردن ناتوان است، و مریض مانند آدم صحیح غذا نمی خورد» از این رو غذای آنان را در محل جدایی قرار می دادند و هم غذا شدن با آنان را عیب می دانستند، و نابیناها و مریض ها می گفتند: «شاید ما سبب آزار آنان می شویم اگر با آن ها غذا بخوریم» و به این خاطر از غذا خوردن با مردم دیگر دوری می کردند، و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به مدینه آمد و اهل مدینه مسلمان شدند و این سؤال را از آن حضرت نمودند خداوند این آیه را نازل نمود: «لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْکُلُوا جَمِیعًا أَوْ أَشْتَاتًا.»(2)
ص: 646
محمّد حلبی گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «أَوْ صَدِیقِکُمْ» فرمود:
به خدا سوگند معنای این آیه این است که شخصی داخل خانه دوست خود شود و بدون اذن او از غذای او و یا چیز دیگری که دارد بخورد.(1)
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگر در تفسیر «أَوْ مَا مَلَکْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ» فرمود:
کسانی که خداوند در این آیه نام برده است را شما می توانید بدون اجازه از خرما و نان خورش آنان بخورید، و زن نیز بدون اذن شوهر می تواند این گونه چیزها را اطعام کند و امّا چیزهای دیگر مانند طعام را نمی تواند اطعام کند.(2)
و در سخن دیگری فرمود:
وکیل می تواند از مال موکّل خود که کلیددار اوست بدون اجازه بخورد.(3)
ص: 647
«فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَی أَنفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً…»(1)
ابوالصباح گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه ی فوق سؤال کردم فرمود:
مقصود این است که مرد هنگام دخول بر اهل بیت خود به آنان سلام کند و آنان نیز به او پاسخ بدهند، و این معنای «فَسَلِّمُوا عَلَی أَنفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً» می باشد.(2)
و در سخن دیگری فرمود:
هر گاه یکی از شما می خواهد وارد خانه خود شود، اگر کسی در خانه هست باید بر او سلام کند، و اگر کسی در خانه نیست باید بگوید: «السَلامُ عَلَیْنا مِنْ عِنْدِ رَبِّنا» چنان که خداوند می فرماید: «تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً.»(3)
ص: 648
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ 62 لَا تَجْعَلُوا دُعَاء الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاء بَعْضِکُم بَعْضًا قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ لِوَاذًا فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ 63 أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قَدْ یَعْلَمُ مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ وَیَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ فَیُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ 64»
¬Kj
«تَسَلُّل» به معنای خروج پنهانی است، و تَسَلَّلَ فلان من بین أصحابه إذ خَرَج من جملتهم، و«سَلَّة» به معنای سرقت پنهانی است، چنان که «إسلال» نیز به همین معناست، و در حدیث آمده که «لا إغلال و لا إسلال» یعنی خیانت و دزدی در اسلام نیست، و «لِواذ» این است که خود را به وسیله چیزی پنهان نماید، از ترس آن که دیده شود، و بعضی گفته اند: «لِواذ» به معنای اعتصام و پناهنده شدن است از «لاذ بفلانٍ إذ اعتصم به»، و بعضی گفته اند: «مُلاوَذَة» در این جا به معنای مخالفت است چرا که خداوند بعد از آن می فرماید: «فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ» و «خالفه إلی الأمر» إذا ذهب إلیه دونه کما قال سبحانه: «وَ ما أُرِیدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلی ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ» و لکن «خالفه عن الأمر» إذا صدّ عنه دونه کما فی هذه الآیة، و الله العالم.
ص: 649
مؤمنان واقعی کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند و هنگامی که در کار مهمّی با او باشند، بی اجازه او جایی نمی روند، کسانی که از تو اجازه می گیرند، براستی به خدا و پیامبرش ایمان آورده اند! در این صورت، هر گاه برای بعضی کارهای مهمّ خود از تو اجازه بخواهند، به هر یک از آنان که می خواهی (و صلاح می بینی) اجازه ده، و برایشان از خدا آمرزش بخواه که خداوند آمرزنده و مهربان است! (62) صدا کردن پیامبر را در میان خود، مانند صدا کردن یکدیگر قرار ندهی خداوند کسانی از شما را که پشت سر دیگران پنهان می شوند، و یکی پس از دیگری فرار می کنند می داند! پس آنان که فرمان او را مخالفت می کنند، باید بترسند از این که فتنه ای دامنشان را بگیرد، یا عذابی دردناک به آن ها برسد! (63) آگاه باشید که برای خداست آنچه در آسمان ها و زمین است او می داند آنچه را که شما بر آن هستید، و (می داند) روزی را که بسوی او بازمی گردند و آن ها را از اعمالی که انجام دادند آگاه می سازد و خداوند به هر چیزی داناست! (64)
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ…»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی کسانی نازل شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آنان را بر امری از امور مهم و یا برای حرکت به جهاد در راه خدا جمع می نموده و آنان بدون اجازه ی ایشان متفرّق می شده اند و خداوند در این آیه آنان را از این عمل نهی نموده است.(2)
ص: 650
سپس گوید:
و قسمت دوّم آیه «إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ…»
درباره ی حنظلة بن ابی عیّاش نازل شده است و او در شب قبل از حرکت برای جنگ ازدواج نموده بود و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواست تا شب را نزد همسر خود بماند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همان گونه که در این آیه آمده است به او اجازه داد و او صبحگاه در حالی که جنب بود خود را به سپاه رساند و کشته شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
من ملائکه را دیدم که حنظله را با آب «مُزن» بهشتی و ظرف های نقره ای بین آسمان و زمین غسل می دادند، از این رو او را «غسیل الملائکة» نامیدند.(1)
«لَا تَجْعَلُوا دُعَاء الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاء بَعْضِکُم بَعْضًا قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ لِوَاذًا… »(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر این آیه گوید:
یعنی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را صدا نزنید آن گونه که همدیگر را صدا می زنید [و حرمت او را حفظ کنید] سپس گوید: در روایت ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: یعنی نگوئید: «یا محمّد» و «یا ابا القاسم» بلکه بگوئید: «یا نبیّ الله» و «یا رسول الله.»(3)
ص: 651
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: فاطمه زهرا(علیها السلام) فرمود:
هنگامی که این آیه نازل شد، من خواستم بگویم: ای پدر، و خطاب خود را تغییر دادم و گفتم: «یا رسول الله» پس پدرم روی مبارک خود را به من نمود و فرمود: دخترم! این آیه برای تو و خانواده تو نیست، تو از من هستی و من از تو هستم، و این آیه درباره ی اهل جفا و نادان ها نازل شده است، و تو اگر به من «یا أباه» بگویی در قلب من محبوب تر است و خداوند نیز راضی تر خواهد بود، سپس فرمود: تو نیکو فرزندی هستی برای من و سپس صورت مرا بوسید و با آب دهان خود مرا مسح نمود و من پس از آن نیازی به طیب و عطر نداشتم.(1)
«فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»(2)
ص: 652
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
فتنه در این آیه به معنای بلیّه است و «عَذَابٌ أَلِیمٌ» به معنای قتل و کشته شدن است. [یعنی بی ادبی و مخالفت با امر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ورعایت نکردن حرمت آن حضرت، سبب بلا و یا قتل خواهد شد].(1)
سپس گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «لَا تَجْعَلُوا دُعَاء الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاء بَعْضِکُم
بَعْضًا»، فرمود:
یعنی نگویید: یا محمّد و یا أباالقاسم، بلکه بگویید: یا نبیّ الله و یا رسول الله.
و سپس امام باقر(علیه السلام) فرمود: خداوند می فرماید: «فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ»
یعنی یعصون أمره «أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ.»(2)
مرحوم کلینی در کتاب کافی از ابوعلی نقل نموده که گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم
که می فرمود:
شما نباید چیزی را که ما در پنهان گفته ایم و در آشکار خلاف آن را گفته ایم و یا در آشکار چیزی را گفته ایم و در پنهان خلاف آن را گفته ایم را برای مردم بازگو کنید، بلکه باید آنچه ما می گوییم را بگویید و از آنچه ما خاموش هستیم خاموش باشید، چرا که شما دانسته اید که خداوند برای احدی از مردم خیری در مخالفت
ص: 653
با ما قرار نداده است، چنان که می فرماید: «فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ.»(1)
مرحوم کلینی از عبدالأعلی نقل نموده که گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که درتفسیر آیه فوق می فرمود:
مقصود فتنه در دین و یا جراحت و آسیبی است که خداوند پاداشی برای آن قرار نخواهد داد. (2)
مرحوم طبرسی در تفسیر جوامع از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مقصود از «تصیبهم فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» ظلم سلطان جائر و یا عذاب الیم در آخرت است.(3)
أقول: إلی هنا تمّت سورة النور من مجلّد 5 من «تفسیر أهل الیبت» علیهم أفضل صلوات المصلّین).
ص: 654
مولّف گوید:
یادآوری می شود که جز در جلد اوّل، در بقیّه ی مجلّدات از ترجمه ی آیة الله مکارم شیرازی زید عزّه استفاده شده است. ضمناً لغات نیز جز در جلد اوّل -- که از لغت نامه های گوناگونی استفاده گردیده -- در بقیّه ی مجلّدات تنها از تفسیر مجمع البیان مرحوم طبرسی رضوان الله تعالی علیه استفاده شده است؛ جز مواردی که لغتی را آن مرحوم معنا نکرده بوده و نگارنده از جاهای دیگری مانند بحارالانوار و تفسیر صافی و تفسیر شبّر و غیره استفاده کرده اند. همچنین به
لغت نامه های معروف، به خاطر شبهه ی عدم اعتبار شرعی آن ها مراجعه نکردیم. (والله العالم)
پایان جلد پنجم تفسیر اهل البیت:
ص: 655
سرشناسه:حسینی بهارانچی، سید محمد، 1323 -
عنوان و نام پديدآور:تفسیر اهل البیت علیهم السلام/ تالیف سیدمحمد حسینی بهارانچی.
مشخصات نشر:قم: انتشارات مطیع، 1393 -
مشخصات ظاهری:9ج.
شابک:280000 ريال: ج.1 978-600-7107-24-9 : ؛ ج.3 978-600-7107-56-0 : ؛ ج.4 978-600-7107-51-5 : ؛ 500000 ریال: ج.5 978-600-7107-83-6 : ؛ ج.6 978-600-9900-04-6 : ؛ ج.7 978-600-9900-08-4 : ؛ 1200000 ﷼: ج.8 978-600-9900-09-1 : ؛ ج.9 978-600-990014-5 :
يادداشت:ج. 4 و 6 - 8 (چاپ اول: 1397) (فیپا).
يادداشت:ج.5 (چاپ اول: 1397).
يادداشت:ج.8 (چاپ اول: 1399)
يادداشت:ج.9 (چاپ اول: 1398) (فیپا).
یادداشت:کتابنامه.
مندرجات:ج.1. سوره مبارکه حمد و بقره.- ج.4. سوره های مبارکه یونس- هود - یوسف - رعد - ابراهیم - حجر- نحل و اسراء.- ج.5. سوره های مبارکه کهف - مریم سلام الله علیها- طه - انبیاء - حج - مومنون و نور.- ج.6. سوره های فرقان - شعراء - نمل - قصص - عنکبوت - روم - لقمان - سجده - احزاب و سبأ.- ج.7. سوره های فاطر - یس - صافات - ص - زمر - غافر - فصلت - شوری - زخرف - دخان - جاثیه -احقاف.- ج.8. سوره های مبارکه محمد صلی الله علیه و آله - فتح - حجرات - ق- ذاریات - طور- نجم - قمر - الرحمن- واقعه - حدید - مجادله - حشر - ممتحنه - صف - جمعه - منافقین - تغابن - طلاق - تحریم
موضوع:تفاسیر شیعه -- قرن 14
Qur'an -- Shiite hermeneutics -- 20th century
رده بندی کنگره:BP98/ح3ت7 1393
رده بندی دیویی:297/179
شماره کتابشناسی ملی:4922990
خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 2
ص: 3
(جلد 6)
سوره های مبارکه فرقان،شُعراء،نمل،قصص،عنکبوت،
روم،لقمان،سجده،احزاب،سبأ
تأليف خادم اهل البیت عليهم السلام
سيّدمحمّد(سيّدقاسم)حسيني بهارانچی
ص: 4
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحيم
الحمد لله ربّ العالمین وصلواته الدآئمّة علی خاتم النّبییّن و علی اله الائمّة المیامین و الاوصیآء المرضیّین، سیّما الامام المنتظر و الحجّة الثّانی عشر روحی و ارواح العالمین لتراب مقدّمه الفدآء، سمیّ المصطفی و کنیّ المرتضی، الّذی یملاء الله به الارض قسطًا وعدلًا، کما ملئت ظلمًا و جورًا، و لعنة الله الدآئمّة علی اعدآئهم و مخالفیهم و منکری فضآئلهم و امامتهم اجمعین
الی یوم الدّین.
ص: 5
ص: 6
سوره ی فرقان
سوره ی فرقان، آیات 1 تا 19 ... 13
سوره ی فرقان، آیات 20 تا 34 ... 35
سوره ی فرقان، آیات 35 تا 44 ... 62
سوره ی فرقان، آیات 45 تا 62 ... 76
سوره ی فرقان، آیات 63 تا 77 ... 90
سوره ی شعراء
سوره ی شعراء، آیات 1 تا 9 ... 107
سوره ی شعراء، آیات 10 تا 68 ... 111
سوره ی شعراء، آیات 69 تا 104 ... 129
سوره ی شعراء، آیات 105 تا 153 ... 141
سوره ی شعراء، آیات 154 تا 191 ... 147
سوره ی شعراء، آیات 192 تا 227 ... 154
ص: 7
سوره ی نمل
سوره ی نمل، آیات 1 تا 14 ... 179
سوره ی نمل، آیات 15 تا 44 ... 185
سوره ی نمل، آیات 45 تا 75 ... 213
سوره ی نمل، آیات 76 تا 93 ... 228
سوره ی قصص
سوره ی قصص، آیات 1 تا 43 ... 245
سوره ی قصص، آیات 44 تا 60 ... 284
سوره ی قصص، آیات 61 تا 75 ... 300
سوره ی قصص، آیات 76 تا 88 ... 311
سوره ی عنکبوت
سوره ی عنکبوت، آیات 1 تا 13 ... 335
سوره ی عنکبوت، آیات 14 تا 43 ... 354
سوره ی عنکبوت، آیات 44 تا 55 ... 383
سوره ی عنکبوت، آیات 56 تا 69 ... 393
سوره ی روم
سوره ی روم، آیات 1 تا 19 ... 407
سوره ی روم، آیات 20 تا 37 ... 424
ص: 8
سوره ی روم، آیات 38 تا 60 ... 440
سوره ی لقمان
سوره ی لقمان، آیات 1 تا 19 ... 465
سوره ی لقمان، آیات 20 تا 34 ... 498
سوره ی سجده
سوره ی سجده، آیات 1 تا 14 ... 515
سوره ی سجده، آیات 15 تا 30 ... 527
سوره ی احزاب
سوره ی احزاب، آیات 1 تا 8 ... 543
سوره ی احزاب، آیات 9 تا 22 ... 567
سوره ی احزاب، آیات 23 تا 27 ... 579
سوره ی احزاب، آیات 28 تا 35 ... 592
سوره ی احزاب، آیات 36 تا 48 ... 607
سوره ی احزاب، آیات 49 تا 56 ... 626
سوره ی احزاب، آیات 56 تا 73 ... 643
سوره ی سبأ
سوره ی سبأ، آیات 1 تا 14 ... 675
ص: 9
سوره ی سبأ، آیات 15 تا 39 ... 695
سوره ی سبأ، آیات 40 تا 54 ... 721
ص: 10
محلّ نزول: مکّه ی مکرّمه،
به جز آیات 68، 69 و 70؛ «وَ الَّذِینَ لَا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ» تا «غَفُورًا رَّحِیمًا».(1)
ترتیب نزول: بعد از سوره ی ی-ٰٓس نازل شده است.
تعداد آیات: 77 آیه.
ثواب قرائت سوره ی فرقان
مرحوم صدوق با سند خود از اسحاق بن عمّار از امام کاظم علیه السلام نقل نموده که فرمود:
«یَا ابْنَ عَمَّارٍ لَا تَدَعْ قِرَاءَةَ سُورَةِ: «تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ…» فَإِنَّ مَنْ قَرَأَهَا فِی کُلِّ لَیْلَةٍ لَمْ یُعَذِّبْهُ اللَّهُ أَبَداً وَ لَمْ یُحَاسِبْهُ وَ کَانَ مَنْزِلُهُ فِی الْفِرْدَوْسِ الْأَعْلَی».(2)
یعنی، ای پسر عمّار از قرائت سوره ی فرقان خود داری مکن، چرا که هر کس این سوره را در همه شب ها بخواند، خداوند هرگز او را عذاب نخواهد نمود، و حسابی از او نمی گیرد، و منزل او در فردوس اعلی خواهد بود.
و از کتاب «خواصّ القرآن» از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
«من قرأ هذه السورة بعثه الله یوم القیامة و هو موقن أن الساعة آتیة لا ریب فیها، و دخل الجنة بغیر حساب….»(3)
ص: 11
یعنی هر کس این سوره را قرائت کند، خداوند او را در قیامت مبعوث می کند، در حالی که یقین به قیامت دارد، و بدون حساب داخل بهشت خواهد شد… .
ص: 12
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیراً (1) الَّذی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِی الْمُلْکِ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدیراً (2) وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً (3) وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً (4) وَ قالُوا أَساطیرُ الْأَوَّلینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصیلاً (5) قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ کانَ غَفُوراً رَحیماً (6) وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشی فِی الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذیراً (7) أَوْ یُلْقی إِلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً (8) انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطیعُونَ سَبیلاً (9) تَبارَکَ الَّذی إِنْ شاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِنْ ذلِکَ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ یَجْعَلْ لَکَ
ص: 13
قُصُوراً (10) بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعیراً (11) إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیراً (12) وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَکاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنینَ دَعَوْا هُنالِکَ ثُبُوراً (13) لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثیراً (14) قُلْ أَ ذلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ کانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصیراً (15) لَهُمْ فیها ما یَشاؤُنَ خالِدینَ کانَ عَلی رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُلاً (16) وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادی هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبیلَ (17) قالُوا سُبْحانَکَ ما کانَ یَنْبَغی لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِکَ مِنْ أَوْلِیاءَ وَ لکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّی نَسُوا الذِّکْرَ وَ کانُوا قَوْماً بُوراً (18) فَقَدْ کَذَّبُوکُمْ بِما تَقُولُونَ فَما تَسْتَطیعُونَ صَرْفاً وَ لا نَصْراً وَ مَنْ یَظْلِمْ مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذاباً کَبیراً (19)
«تَبَارَکَ» یعنی تکاثر خیره، أو تزاید، أو تعالی عن کلّ شیءٍ، و «إفک» به معنای افترا و تهمت است، و «إِفْکٌ افْتَرَاهُ» یعنی کذب اختلقه، و «زور» به معنای کذب است، و «مسحوراً» یعنی مغلوباً علی عقله، و «سعیراً» یعنی ناراً ملتهبةً شدیدةَ الإستعار، و یا «سعیر» نامی از نام های جهنّم است، و «تغیّظاً» به معنای هیجان و غلیان آتش است، به خاطر شدّت غضب الهی، و «مقرّنین» از قَرَن به معنای طنابی است که به وسیله آن حیوانی را می بندند، و «ثُبور» به معنای هلاکت است، و «مثبور» به معنای هلاک شده است، و اصل آن به معنای ممنوع از خیر است، و «بور» جمع بایر است و به معنای هالکین می باشد، و ممکن است مصدر باشد و تثنیه و جمع و مؤنّث و مذکّری برای آن نباشد.
ص: 14
به نام خداوند بخشاینده و بخشایشگر
زوال ناپذیر و پر برکت است کسی که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا بیم دهنده جهانیان باشد. (1)خداوندی که حکومت آسمان ها و زمین از آن اوست، و فرزندی برای خود انتخاب نکرد، و همتایی در حکومت و مالکیّت ندارد، و همه چیز را آفرید، و به دقّت اندازه گیری نمود! (2) آنان غیر از خداوند معبودانی برای خود برگزیدند معبودانی که چیزی را نمی آفرینند، بلکه خودشان مخلوقند، و مالک زیان و سود خویش نیستند، و نه مالک مرگ و حیات و رستاخیز خویشند. (3) و کافران گفتند: «این فقط دروغی است که او ساخته، و گروهی دیگر او را بر این کار یاری داده اند.» آن ها (با این سخن،) ظلم و دروغ بزرگی را مرتکب شدند. (4) و گفتند: «این همان افسانه های پیشینیان است که وی آن را رونویس کرده، و هر صبح و شام بر او املا می شود.» (5) بگو: «کسی آن را نازل کرده که اسرار آسمان ها و زمین را می داند او (همیشه) آمرزنده و مهربان بوده است!» (6) و گفتند: «چرا این پیامبر غذا می خورد و در بازارها راه می رود؟! (نه سنّت فرشتگان را دارد و نه روش شاهان را!) چرا فرشته ای بر او نازل نشده که همراه وی مردم را انذار کند (و گواه صدق دعوی او باشد)؟! (7) یا گنجی (از آسمان) برای او فرستاده شود، یا باغی داشته باشد که از (میوه) آن بخورد (و امرار معاش کند)؟!» و ستمگران گفتند: «شما تنها از مردی مجنون پیروی می کنید!» (8) ببین چگونه برای تو مثلها زدند و گم راه شدند، آن گونه که قدرت پیدا کردن راه را ندارند! (9) زوال ناپذیر و بزرگ است خدایی که اگر بخواهد برای تو بهتر از این قرار می دهد: باغهایی که نهرها از زیر درختانش جاری است، و (اگر بخواهد) برای تو کاخهایی مجلّل قرار می دهد. (10) (این ها
ص: 15
همه بهانه است) بلکه آنان قیامت را تکذیب کرده اند و ما برای کسی که قیامت را تکذیب کند، آتشی شعله ور و سوزان فراهم کرده ایم! (11) هنگامی که این آتش آنان را از مکانی دور ببیند، صدای وحشتناک و خشم آلودش را که با نفس زدن شدید همراه است می شنوند. (12) و هنگامی که در جای تنگ و محدودی از آن افکنده شوند در حالی که در غل و زنجیرند، فریاد واویلای آنان بلند می شود! (13) (به آنان گفته می شود:) امروز یک بار واویلا نگویید، بلکه بسیار واویلا بگویید! (14) (ای پیامبر!) بگو: «آیا این بهتر است یا بهشت جاویدانی که به پرهیزگاران وعده داده شده؟! بهشتی که پاداش اعمال آن ها، و قرارگاه شان است.» (15) هر چه بخواهند در آنجا برایشان فراهم است جاودانه در آن خواهند ماند این وعده ای است مسلّم که پروردگارت بر عهده گرفته است! (16) (به خاطر بیاور) روزی را که همه آنان و معبودهایی را که غیر از خدا می پرستند جمع می کند، آن گاه به آن ها می گوید: «آیا شما این بندگان مرا گم راه کردید یا خود آنان راه را گم کردند؟!» (17) (در پاسخ) می گویند: «منزّهی تو! برای ما شایسته نبود که غیر از تو اولیایی برگزینیم، ولی آنان و پدرانشان را از نعمتها برخوردار نمودی تا این که (به جای شکر نعمت) یاد تو را فراموش کردند و تباه و هلاک شدند.» (18) (خداوند به آنان می گوید: ببینید) این معبودان، شما را در آنچه می گویید تکذیب کردند! اکنون نمی توانید عذاب الهی را برطرف بسازید، یا از کسی یاری بطلبید! و هر کس از شما ستم کند، عذاب شدیدی به او می چشانیم! (19)
ص: 16
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا»(1)
مرحوم کلینی با سند خود از امام صادق علیه السلام نقل نموده که از آن حضرت سؤال شد: آیا فرقان و قرآن یک چیز است؟ و یا دو چیز است؟ و امام علیه السلام فرمود:
مقصود از قرآن کل کتاب الهی است، و مقصود از فرقان، بخش محکمات قرآن است که واجب است به آن ها عمل شود. (2)
مرحوم صدوق با سند خود از یزید بن سلام نقل نموده که گوید:
به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتم: برای چه به قرآن فرقان گفته می شود؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: به خاطر این که آیات و سوره های آن متفرّق [نازل شده] است و مانند تورات و انجیل و زبور نیست که کلاً به صورت الواح و ورق نازل شده باشد. (3)
مرحوم شیخ مفید نیز در کتاب اختصاص نقل نموده که عبدالله بن سلام گوید: به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتم: آیا خداوند بر تو کتابی نازل نموده؟ فرمود: آری.
ص: 17
گفتم: نام آن کتاب چیست؟ فرمود: فرقان. گفتم: برای چه خداوند نام آن را فرقان قرار داده است؟ فرمود: «به خاطر این که آیات و سوره های آن متفرقّ است، و مانند تورات و انجیل و زبور یک جا به صورت الواح و اوراق نازل نشده است» عبدالله بن سلام گفت: راست گفتی ای محمّد. (1)
«وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَ أَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ…» (2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند در این آیات بر بت پرستان و مشرکان احتجاج نموده و می فرماید: «وَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّا یَخْلُقُونَ شَیْئًا وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لَا یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لَا نَفْعًا…» سپس گوید: مشرکان می گفتند: «این قرآنی که محمّد صلی الله علیه و آله برای ما می خواند و خبرهایی که می دهد را، از یهودیان یاد گرفته و علمای نصارا به نام ابن قبیصه هر صبح و شام برای او می نویسند».
سپس گوید:
خداوند سخنان آنان را حکایت نموده و در پاسخ آنان گوید: «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ… بُکْرَةً وَ أَصِیلًا» تا این که می فرماید: «قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ غَفُورًا رَّحِیمًا».
سپس علی بن ابراهیم گوید:
در روایت ابی الجارود از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود: مقصود از «إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ»
کذب است، و مقصود از «أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ»، ابو فکهیّة و حبر و عدّاس و عابس
ص: 18
مولای حویطب است، و جمله «أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ» سخن نضر بن حارث بن علقمه
بن کلدة است.
مؤلّف گوید:
روایاتی در اوّل سوره ی آل عمران در این بحث گذشت. (1)
قصّه اسلام آوردن عدّاس
در تاریخ طبری از عمر بن ابراهیم اوسی نقل شده که گوید روایت شده که پس از مرگ ابوطالب مشرکان مکّه رسول خدا صلی الله علیه و آله را تحت فشار قرار دادند، از این رو حضرت اسلام را بر قبائل عرب عرضه می نمود و آنان او را ردّ می کردند و راه را بر او می بستند، پس برخی از آنان گفتند: «قوم و خویشان او بهتر او را می شناسند، در حالی که به او ایمان نیاورده اند، پس چگونه می خواهد ما را اصلاح کند؟!» از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله به طائف رفت و قبیله ثقیف را دید که بزرگانشان نشسته اند -- و
ص: 19
آنان سه برادر بودند -- و آن حضرت آنان را به اسلام دعوت نمود و از خطر دوزخ و غضب خدای جبّار به آنان هشدار داد، پس یکی از آنان گفت: «اگر خداوند تو را به پیامبری مبعوث نموده باشد من لباس کعبه را می دزدم»، و دیگری گفت: «آیا خدا عاجز بود که شخصی، غیر از تو را مبعوث به رسالت کند؟!» و سوّمی گفت: «با او سخن نگویید، او اگر به گمان خود پیامبر خدا باشد، مقام او بالاتر از این است که با ما سخن بگوید، و اگر دروغگو باشد، کلام خود را ضایع نموده است» و سپس شروع به استهزاء نمودند و به قدری به او سنگ پرتاب کردند که پاهای مبارک آن حضرت آغشته به خون شد و حرکت کرد تا داخل انگورستانی شد و با حال پریشان کنار دیواری نشست و فرمود: «اَللَّهُمَّ إنّی أشکو إلیک غربتی و کربتی و هوانی علی الناس، یا أرحم الراحمین، أنت ربّ المستضعفین، أنت ربّ المکروبین، اَللَّهُمَّ إن لم یکن لک علیّ غضب فلا أبالی، و لکن عافیتک أوسع لی، أعوذ بک من سخطک، و بمعافاتک من عقوبتک، و بک منک، لا أحصی الثناء علیک، أنت کما أثنیت علی نفسک، لک الحمد حتّی ترضی، و لا حول و لا قوّة إلّا باللّه العلّی العظیم».
روایت شده که در آن انگورستان عتبة بن ربیعة، و شیبة بن ربیعة بوده اند و رسول خدا صلی الله علیه و آله چون دشمنی آنان را می دانسته نزد آنان نرفته است، پس آنان به غلام خود به نام عدّاس می گویند: دو خوشه انگور و قدحی از آب بردار و برای او ببر و اگر از تو سؤال کرد که هدیّه است یا صدقه؟ بگو: هدیه است، چرا که او صدقه را نمی پذیرد» پس عدّاس به دستور آنان عمل کرد و گفت: هدیّه است و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» و قبول نمود، و عدّاس که نصرانی بود از گفتن «بِسْمِ اللّهِ» تعجّب نمود و به چهره ی آن حضرت نگاه کرد، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: اهل کجایی؟ عدّاس گفت: «اهل نینوا هستم» فرمود: آیا اهل مدینه برادرم یونس بن متی -- آن مرد صالح --
ص: 20
هستی؟ عدّاس گفت: چه کسی این خبر را به تو داده است؟ پس رسول خدا صلی الله علیه و آله قصّه ی
یونس بن متی و پیامبران قبل از او -- مانند نوح و لوط -- را بیان نمود، و عدّاس سجده کرد و دستان آن حضرت را بوسید در حالی که اربابان مشاهده می کردند، و یکی از آنان به دیگری گفت: «او غلام تو را سحر نمود» و چون غلام نزد اربابان خود بازگشت به او گفتند: برای چه سجده کردی و دست های او را بوسیدی؟ غلام گفت: «اکنون در روی زمین کسی اشرف و الطف و مهربان تر و داناتر از او وجود ندارد».
گفتند: برای چه؟ غلام گفت: «او خبری به من داد و مرا به چیزی آگاه نمود که جز پیامبر از آن آگاه نیست» اربابان گفتند: «وای بر تو، او تو را فریب داده و از دین خارج نموده است» غلام گفت: «به خدا سوگند او پیامبر مرسل است» اربابان گفتند: «چه می گویی اکنون قریش تصمیم کشتن او را دارد» غلام گفت: «به خدا سوگند او آنان را خواهد کشت و حاکم و بزرگ آنان خواهد شد، و اگر از او پیروی کنند داخل بهشت می شوند، و اگر پیروی نکنند هلاک می شوند» پس خواستند آن غلام را بزنند و آن غلام در مقابل رسول خدا صلی الله علیه و آله به خاک افتاد و مسلمان شد. (1)
ص: 21
«الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا وَ لَمْ یَکُن لَّهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیرًا» (1)
مؤلّف گوید:
روایاتی درباره ی معنای: مشیّت و تقدیر و اراده و قضا و امضاء وارد شده و ما به برخی از آن ها برای روشن شدن معنای «تقدیر» اشاره می کنیم.
ص: 22
حمران بن سلیمان گوید:
من نامه ای به حضرت رضا علیه السلام نوشتم و سؤال نمودم: آیا کارهای مردم مخلوق است یا غیر مخلوق؟ و آن حضرت در پاسخ من نوشتند: کارهای مردم دو هزار سال قبل از خلقت آنان در علم خداوند تقدیر و اندازه گیری شده است. (1)
حضرت رضا علیه السلام در نامه خود به مأمون -- درباره حقیقت اسلام و شرایع دین -- نوشت:
«افعال عباد مخلوق خداوند است به خلقت تقدیر، نه خلقت تکوین، و خداوند خالق همه چیزهاست، و ما قائل به جبر و تفویض نیستیم. (2)
مرحوم صدوق در کتاب خصال از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده که فرمود:
اعمال سه قسم است: واجبات، محرّمات، فضائل، اما واجبات به امر خدا و رضای خدا و قضا و تقدیر و مشیّت و علم اوست، و امّا محرّمات و معاصی، به امر خدا نیست و لکن به قضا و تقدیر و مشیّت و علم اوست و خداوند
ص: 23
برای آن ها کیفر و عذاب قرار داده است، و اما فضائل [و مستحبات] به امر [وجوبی] خدا نیست، و لکن به رضا و قضا و مشیّت و علم خداوند است. (1)
صاحب تفسیر نورالثّقلین گوید:
معنای این که معاصی به قضای خداست، این است که او از آن ها نهی نموده است، چرا که حکمت او، پرهیز از آن هاست، و معنای این که به قَدَر و تقدیر خداست این است که او مقدار آن ها را می داند، و معنای مشیّت خداوند این است که او خواسته که از انجام آن ها جلوگیری نکند مگر با نهی و پرهیز دادن، نه با جبر و ممنوعیّت اجباری. (2)
ص: 24
«وَ قَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ… وَ یَجْعَل لَّکَ قُصُورًا» (1)
مؤلّف گوید:
این آیات و امثال این ها مانند «وَ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الأَرْضِ یَنبُوعًا» (2)، از اقتراهات و بهانه گیری های مشرکین و کفّار است.
در کتاب احتجاج و تفسیر امام عسکری علیه السلام آمده که آن حضرت می فرماید:
من به پدرم علیّ بن محمّد علیه السلام گفتم: آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله با یهود و مشرکین که با او محاجّه می کردند مناظره و استدلال می نمود؟ فرمود: آری فراوان با آنان مناظره و استدلال می کرد، مانند این که روزی آن حضرت در کنار کعبه نشسته بود، و عبدالله بن ابی امیّه مخزومی به او گفت: «ای محمّد ادعای بزرگی کرده ای و سخن خطرناکی گفته ای و گمان کرده ای که تو رسول ربّ العالمین هستی؟! در حالی که سزاوار نیست برای ربّ العالمین، و خالق همه خلق عالمین، که کسی مانند تو، که بشری همانند ما هستی، و مانند ما غذا می خوری و در بازارها راه می روی، رسول او باشد!» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خدایا تو هر صدایی را می شنوی، و هر چیزی را می دانی، و از گفته بندگان خود آگاهی». و این آیات بر آن حضرت نازل شد: و خطاب شد: ای محمّد! «وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعام… إلی قوله: مسحوراً» و سپس فرمود: «انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثال… إلی قوله: «وَ یَجْعَلْ لَکَ قُصُوراً».
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به عبدالله بن ابی امیّه مخزومی فرمود:
این که گفتی: من مثل شما غذا می خورم و گمان کردی که به این خاطر
ص: 25
نباید من رسول خدا باشم، سخن نادرستی است، چرا که این امر الهی است و او هر کاری را بخواهد می کند و بر هر چه بخواهد حکم می نماید و او محمود است، و من واحدی را حق اعتراض و چون و چرای به او نیست، آیا نمی بینی که خداوند چگونه برخی را فقیر، و برخی را غنیّی و بی نیاز، و برخی را عزیز، و برخی را ذلیل، و برخی را سالم، و برخی را مریض، و برخی را شریف، و برخی را بدون شرافت قرار داده است؟ در حالی که همه ی آنان غذا می خورند، و فقرا را حق آن نیست که بگویند: برای چه ما را فقیر، و آنان را غنیّ و بی نیاز قرار دادی، و نیز طبقات پایین را حقی نیست که بگویند: برای چه ما را پایین و آنان را بالا بردی، و نیز افراد زمین گیر و ضعیف را حقی نیست که بگویند: برای چه ما را زمین گیر و ضعیف قراردادی، و آنان را سالم و توانا، و نیز زشت رویان را حقی نیست که بگویند: برای چه ما را زشت، و آنان را زیبا قرار دادی؟ بلکه اگر چنین بگویند، حکمت خدای خود را ردّ نموده و با او به نزاع برخاسته و کافر شده اند، و پاسخ خداوند به آنان این است که: «أَنَا الْمَلِکُ، الْخَافِضُ الرَّافِعُ، الْمُغْنِی الْمُفْقِرُ، الْمُعِزُّ الْمُذِلُّ، الْمُصَحِّحُ الْمُسْقِمُ -- وَ أَنْتُمُ الْعَبِیدُ لَیْسَ لَکُمْ إِلَّا التَّسْلِیمُ لِی، وَ الِانْقِیَادُ لِحُکْمِی» یعنی منم خدای [حکیم] خافض و رافع و مُغنی و مُفقر و مُعزّ و مُصحّح و مُسقِم، و شمایید بندگان من و چاره ای جز تسلیم و تن دادن به حکم من ندارید، پس اگر تسلیم [تقدیرات حکیمانه] من بودید، بندگان مؤمن من می باشید، و اگر تقدیرات من را انکار نمودید، کافر به من خواهید بود، و با کیفر من هلاک می شوید».
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
و امّا این که می گویی: «من مردی سحر شده [و دیوانه] هستم» چگونه این
ص: 26
نسبت درباره ی من صحیح است، در حالی که شما دانسته اید که من در کمال صحّت عقل و تمیز هستم و از همه شما در عقل و تمیز قوی تر می باشم، آیا شما در طول چهل سالی که من بین شما بوده ام، تا کنون از من خواری و ذلّت و دروغ و خیانت و سخن ناصحیح و سفاهت رأی دیده اید؟ و آیا گمان می کنید کسی که در طول چهل سال به عصمت و درستی زیسته است به حول و قوّه ی خود بوده، و یا به حول و قوّه ی الهی بوده است؟». از این رو خداوند می فرماید: «انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا….» (1)
ص: 27
ص: 28
ص: 29
ص: 30
«وَ قَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَّسْحُورًا» (1)
در تفسیر قمّی از جابر جعفی از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود:
«جبرئیل آیه فوق را این چنین بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل نمود «وَ قالَ الظَّالِمُونَ لآلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا إِلَی وَلَایَةِ عَلِیٍّ علیه السلام». و مقصود از سبیل علی علیه السلام است. (2)
«بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنَا لِمَن کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیرًا» (3)
محمّد بن ابراهیم نعمانی با سند خود از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
شب ها، دوازده ساعت است، و روز نیز دوازده ساعت است، و ماه ها نیز دوازده ماه است، و امامان نیز دوازده امام اند، و نقبا[ی بنی اسرائیل] نیز دوازده نفر بوده اند، و علیّ علیه السلام ساعتی از دوازده ساعت است، چنان که خداوند می فرماید: «بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنَا لِمَن کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیرًا.» (4)
ص: 31
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی نیز با سند خود از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
شب و روز هر کدام دوازده ساعت اند، و علیّ بن ابی طالب علیه السلام شریف ترین ساعت های شب و روز است، چنان که خداوند می فرماید: «بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنَا لِمَن کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیرًا.» (1)
مرحوم ابن شهر آشوب نیز از حضرت رضا علیه السلام نقل نموده که فرمود:
«بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ»، یعنی کذّبوا بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ علیه السلام. (2)
«إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظًا وَ زَفِیرًا * وَ إِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَکَانًا ضَیِّقًا مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنَالِکَ ثُبُورًا * لَا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُورًا وَاحِدًا وَ ادْعُوا ثُبُورًا کَثِیرًا» (3)
امام صادق علیه السلام فرمود:
مقصود از «مَکَانٍ بَعِیدٍ» فاصله یک سال است. (4)
ص: 32
از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل است که در تفسیر «تَغَیُّظًا وَ زَفِیرًا» فرمود:
آتش دوزخ مانند کوه ها به طرف اهل دوزخ زبانه می کشد. (1)
صاحب مجمع البیان در تفسیر «وَ إِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَکَانًا ضَیِّقًا…» گوید: در حدیثی از امام علیه السلام آمده که فرمود:
سوگند به خدایی که جان من در دست قدرت اوست، اهل دوزخ را مانند میخی که در دیوار فرو می کنند در آتش وارد می نمایند. (2)
شیخ طوسی در کتاب امالی با سند خود از کثیربن طارق نقل نموده که گوید:
من از زیدبن علیّ بن الحسین علیه السلام درباره ی آیه «لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُورًا وَاحِدًا وَ ادْعُوا ثُبُورًا کَثِیرًا» سؤال کردم و او گفت: ای کثیر! تو مرد صالحی هستی و متهّم نیستی و من بر تو هراس دارم که [در اثر ارتباط با ظلمه] خود را هلاک کنی، چرا که پیروان هر امام ظالم و ستمگری را هنگام بردن به آتش به نام آن امام ستمگر صدا می زنند، و پیروان آن امام جائر و ستمگر به امام خود می گویند: «ای کسی که ما را هلاک نمودی [و از مسیر حق بازداشتی] اکنون بیا ما را از این عذاب نجات بده و سپس صدای آنان به ویل و ثبور و هلاکت بلند می شود، و در آن ساعت در پاسخ آنان گفته می شود: «لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُورًا وَاحِدًا وَ ادْعُوا ثُبُورًا کَثِیرًا.» (3)
ص: 33
در پایان حدیث فوق آمده که زیدبن علیّ بن الحسین علیه السلام گوید:
پدرم علی بن الحسین از پدر خود حسین بن علیّ علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نمود که آن حضرت به علیّ بن ابیطالب علیه السلام فرمود: «یَا عَلِیُ أَنْتَ وَ أَصْحَابُکَ فِی الْجَنَّةِ أَنْتَ وَ أَتْبَاعُکَ یَا عَلِیُّ فِی الْجَنَّةِ.» (1)
«لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاؤُونَ خَالِدِینَ کَانَ عَلَی رَبِّکَ وَعْدًا مَسْؤُولًا» (2)
مشابه این آیه است آیه «وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ» (3)، و آیه «وَ فِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَأَنتُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» (4)، و «وَعْدًا مَسْؤُولًا» یا سؤال کننده مؤمنین هستند، چنان که خداوند از قول آنان می فرماید: «رَبَّنَا وَ آتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَی رُسُلِکَ» (5)، و یا ملائکه هستند، چنان که از قول آنان می فرماید: «وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدتَّهُم وَ مَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَ أَزْوَاجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ.» (6)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
مؤمن در بهشت به اندازه روزهای دنیا بر مائده و سفره الهی می نشیند و در یک نوبت، به اندازه ی آنچه در دنیا خورده است می خورد. (7)
ص: 34
رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
«فَأَبْشِرْ یَا عَلِیُ وَ بَشِّرْ أَوْلِیَاءَکَ وَ مُحِبِّیکَ مِنَ النَّعِیمِ بِمَا لَا عَیْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَی قَلْبِ بَشَرٍ وَ لَکِنَّ حُثَالَةً مِنَ النَّاسِ یُعَیِّرُونَ زُوَّارَ قُبُورِکُمْ بِزِیَارَتِکُمْ کَمَا تُعَیَّرُ الزَّانِیَةُ بِزِنَاهَا أُولَئِکَ شِرَارُ أُمَّتِی لَا تَنَالُهُمْ شَفَاعَتِی وَ لَا یَرِدُونَ حَوْضِی.» (1)
وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلینَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ کانَ رَبُّکَ بَصیراً (20) وَ قالَ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ أَوْ نَری رَبَّنا لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فی أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبیراً (21) یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ لا بُشْری یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمینَ وَ یَقُولُونَ حجْراً مَحْجُوراً (22) وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً (23) أَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقیلاً (24) وَ یَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِکَةُ تَنْزیلاً (25) الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ وَ کانَ یَوْماً عَلَی الْکافِرینَ عَسیراً (26) وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً (27) یا وَیْلَتی لَیْتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلاً (28) لَقَدْ أَضَلَّنی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنی وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً (29) وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (30) وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمینَ وَ کَفی بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصیراً (31) وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ
ص: 35
فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتیلاً (32) وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْناکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسیراً (33) الَّذینَ یُحْشَرُونَ عَلی وُجُوهِهِمْ إِلی جَهَنَّمَ أُوْلئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ سَبیلاً (34)
«رجاء» به معنای انتظار خیری است که نفس انسان اطمینان به وقوع آن دارد، مانند طَمَعَ و اَمَل، و «لقاء» ملاقات بدون حائل است، و «عُتُوّ» سرکشی و ظلم فاحش است، و «حِجْر» به معنای ضیق و تنگنایی است و به معنای منع نیز آمده است، و «هَباء» غباری است که داخل شعاع خورشید دیده می شود، و فلان و فلانة کنایه از شخص معیّنی از مرد و زن می باشد، و اگر با الف و لام باشد کنایه از حیوان نر و مادّه است، و «مَهجور» به معنای متروک است، و «عَضُّ الیدین» کنایه از غیظ و حسرت است، و «لو لا» برای تحضیض و به معنای هَلّا می باشد، و «وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلًا» یعنی نزّلناه شیئاً بعد شئٍ فی نحو عشرین سنة، و «وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً» یعنی أحسن بیاناً، و یا أحسن معناً، و «ترتیل» به معنای تبیین است.
ما هیچ یک از رسولان را پیش از تو نفرستادیم مگر این که غذا می خوردند و در بازارها راه می رفتند و بعضی از شما را وسیله امتحان بعضی دیگر قرار دادیم، آیا صبر و شکیبایی می کنید (و از عهده امتحان برمی آیید)؟! و پروردگار تو همواره بصیر و بینا بوده است. (20) و کسانی که امیدی به دیدار ما ندارند (و رستاخیز را انکار می کنند) گفتند: «چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند و یا پروردگارمان را با چشم خود نمی بینیم؟!» آن ها درباره خود تکبّر ورزیدند و طغیان بزرگی کردند! (21)
ص: 36
(آن ها به آرزوی خود می رسند،) امّا روزی که فرشتگان را می بینند، روز بشارت برای مجرمان نخواهد بود (بلکه روز مجازات و کیفر آنان است)! و می گویند: «ما را امان دهید، ما را معاف دارید!» (امّا سودی ندارد!) (22) و ما به سراغ اعمالی که انجام داده اند می رویم، و همه را همچون ذرّات غبار پراکنده در هوا قرار می دهیم! (23) بهشتیان در آن روز قرارگاه شان از همه بهتر، و استراحتگاه شان نیکوتر است! (24) و (به خاطر آور) روزی را که آسمان با ابرها شکافته می شود، و فرشتگان نازل می گردند. (25) حکومت در آن روز از آن خداوند رحمان است و آن روز، روز سختی برای کافران خواهد بود! (26) و (به خاطر آور) روزی را که ستمکار دست خود را (از شدّت حسرت) به دندان می گزد و می گوید: «ای کاش با رسول (خدا) راهی برگزیده بودم! (27) ای وای بر من، کاش فلان (شخص گم راه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم! (28) او مرا از یادآوری (حق) گم راه ساخت بعد از آنکه (یاد حق) به سراغ من آمده بود!» و شیطان همیشه خوارکنند انسان بوده است! (29) و پیامبر عرضه داشت: «پروردگارا! قوم من قرآن را رها کردند». (30) (آری،) این گونه برای هر پیامبری دشمنی از مجرمان قرار دادیم امّا (برای تو) همین بس که پروردگارت هادی و یاور (تو) باشد! (31) و کافران گفتند: «چرا قرآن یک جا بر او نازل نمی شود؟!» این به خاطر آن است که قلب تو را بوسیله آن محکم داریم، و (از این رو) آن را به تدریج بر تو خواندیم. (32) آنان هیچ مثلی برای تو نمی آورند مگر این که ما حق را برای تو می آوریم، و تفسیری بهتر (و پاسخی دندان شکن که در برابر آن ناتوان شوند)! (33) (تو گم راه نیستی،) آنان که بر صورتهای شان بسوی جهنّم محشور می شوند، بدترین محل را دارند و گم راه ترین افرادند! (34)
ص: 37
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ ما أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْوَاقِ وَ جَعَلْنَا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَ کَانَ رَبُّکَ بَصِیرًا» (1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «فتنة» اختبار و امتحان است. (2)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین (صلوات الله علیهم أجمعین) را در اتاقی جمع نمود و در را بر آنان بست و فرمود: ای اهل من و ای اهل خدا! خداوند جل جلاله بر شما سلام می رساند و اکنون جبرئیل در کنار شما در این اتاق حاضر است و می گوید: خدای جل جلاله می فرماید: من شما را مبتلای به دشمن شما نموده ام [و او را بر شما مسلّط کرده ام] شما چه می گویید؟ امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام فرمودند: «یا رسول الله ما بر امر خدا و قضای او صبر می کنیم تا بر خدای خود وارد شویم و پاداش کامل او را بیابیم، چرا که ما شنیده ایم که او صابران را به خیر کامل وعده داده است» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله گریان شد به گونه ای که صدای گریه و نحیب او از بیرون اتاق شنیده شد، و این آیه نازل گردید «وَ جَعَلْنَا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَ کَانَ رَبُّکَ بَصِیرًا». یعنی خداوند می دانست که آنان صبر خواهند نمود، همان گونه که گفتند: صبر خواهیم کرد، (صلوات الله علیهم أجمعین). (3)
ص: 38
«یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلَائِکَةَ لَا بُشْرَی یَوْمَئِذٍ لِّلْمُجْرِمِینَ وَ یَقُولُونَ حِجْرًا مَّحْجُورًا» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«حِجْرًا مَّحْجُورًا»، یعنی قدراً مقدوراً. (2)
جابر جُفعی گوید: امام باقر علیه السلام حدیث قبض روح کافر را بیان نمود و فرمود:
هنگامی که جان کافر به حلقوم و گلوی او می رسد، ملائکه بر صورت و پشت او می زنند و گفته می شود: «أَخْرِجُواْ أَنفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنتُمْ عَنْ آیَاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ» (3)، یعنی «جان به در کنید، امروز برای شما عذاب خوار کننده ای خواهد بود، چرا که شما درباره ی خداوند سخنان باطلی را می گفتید، و در مقابل آیات او تکبّر می ورزیدید» و به همین معناست آیه «یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ لا بُشْری یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَ یَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً» یعنی «حَرَاماً عَلَیْکُمُ الْجَنَّةُ مُحَرَّماً.» (4)
ص: 39
«وَ قَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا» (1)
سلیمان بن خالد گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
آگاه باشید، به خدا سوگند اعمال آنان [که خداوند آن ها را «هَبَاء مَّنثُورًا» و نابود
می سازد] سفیدتر از قباطی [و پارچه های سفید مصری] می باشد و لکن [علّت این که خداوند اعمال شان را نمی پذیرد و مانند ذرّه های غباری که در نور
ص: 40
خورشید دیده می شود تباه می کند این است که] آنان [از حرام پرهیز نمی کرده اند و] هنگامی که حرام برای شان فراهم می شده از آن دست بر نمی داشته اند. (1)
ابو حمزه ی ثمالی گوید: امام باقر علیه السلام فرمود:
خداوند در قیامت مردمی را مبعوث می کند که [اعمالشان] مقابل آنان نورانی و همانند قباطی [و پارچه های سفید و رقیق مصری] می باشد، و از ناحیه خداوند به آن اعمال گفته می شود: کن «هَبَاءً مَّنثُورًا».
سپس فرمود:
ای اباحمزه آنان اهل نماز و روزه بوده اند، و لکن اگر حرام برایشان فراهم می شده می گرفته اند، و اگر فضیلتی از فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام بیان می شده، انکار می کرده اند، و «هَبَاء مَّنثُورًا» همان ذرّاتی است که تو در شعاع خورشید می بینی. (2)
حذیفة بن یمان از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود:
«گروهی روز قیامت مبعوث می شوند که اعمال نیک و حسنات آنان مانند
ص: 41
کوه ها می باشد، و خداوند آن اعمال را «هَبَاء مَّنثُورًا» و نابود می سازد و سپس دستور داده می شود که آنان را به آتش ببرند» پس سلمان عرض کرد: یا رسول الله آنان کیانند؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آگاه باشید که آنان اهل نماز و روزه بوده و مقداری از شب را نیز به عبادت می گذرانده اند و لکن هنگامی که حرامی برایشان آماده می شده به سرعت آن را می گرفته اند. (1)
مؤلّف گوید:
در تفسیر برهان روایت مفصّلی از کتاب عدّة الداعی -- احمدبن فهد حلّی -- نقل شده که در پاورقی مشاهده می کنید. (2)
ص: 42
ص: 43
امید آن که نویسنده و خوانندگان محترم از این حدیث مفصّل پند بگیرند.
ص: 44
و عجیب تر از حدیث فوق حدیثی است که در تفسیر برهان پس از حدیث فوق از تفسیر منسوب به امام عسکری علیه السلام نقل شده است و شما در پاورقی مشاهده می کنید. (1)
ص: 45
از این دو حدیث ظاهر می شود که اهمّ اسباب قبولی اعمال دو چیز است: 1. پرهیز از حرام، 2. ولایت امیرالمؤمنین و اولاد طاهرین آن حضرت (صلوات الله علیهم أجمعین).
ص: 46
سلیمان بن خالد گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:
اعمال بندگان خدا هر پنجشنبه ای بر رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه می شود، و چون روز عرفه فرا می رسد، خداوند اعمال آنان را حبط و «هَبَاء مَّنثُورًا» می نماید، همان گونه که می فرماید: «وَ قَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُورًا.»
سلیمان بن خالد گوید: من به امام صادق علیه السلام گفتم: فدای شما شوم، اعمال چه کسانی را خداوند حبط و «هَبَاءً مَّنثُورًا» می نماید؟ فرمود:
اعمال دشمنان ما و دشمنان شیعیان ما را. (1)
امام سجّاد علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
چه شده است که گروهی، چون نام آل ابراهیم برده می شود شاد می شوند و به همدیگر بشارت می دهند، و چون نام آل محمّد صلی الله علیه و آله برده می شود تنفّر پیدا می کنند و قلوب آنان گرفته می شود؟! سپس فرمود: سوگند به آن خدایی که جان محمّد به دست اوست، اگر بنده ای با عمل هفتاد پیامبر در روز قیامت مبعوث شود، خداوند عمل او را بدون ولایت من و ولایت اهل بیت من نمی پذیرد. (2)
ص: 47
مؤلّف گوید:
روایات درباره ی این که قبولی اعمال مشروط به ولایت آل محمّد صلی الله علیه و آله است قابل شماره نیست.
«أَصْحَابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُّسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا» (1)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
به ما رسیده است -- و خدا داناتر است -- که چون اهل آتش را برای دخول در دوزخ می برند، قبل از دخول در آتش به آنان گفته می شود: «ادْخُلُوا إِلی ظِلٍ ذِی ثَلاثِ شُعَبٍ» یعنی داخل سایه ای شوید از دود آتش که دارای سه شعبه است» و آنان گمان می کنند که آن بهشت است. پس آنان را گروه گروه در وسط روز داخل آتش می برند، از سویی اهل بهشت نیز در همان ساعت نصف النهار با تحفه های مورد علاقه شان که به آنان داده می شود، روانه بهشت می گردند و در منازل خود جایگزین می شوند، چنان که خداوند می فرماید: «أَصْحَابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُّسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا.» (2)
سوید بن غفله گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
هنگامی که مؤمن را داخل قبر می کنند، آن دو ملک، قبر او را به اندازه ی دید
ص: 48
چشم وسیع می نمایند و سپس دری از بهشت به روی او باز می کنند، و به او می گویند: با شادمانی و چشمی روشن، همانند جوان شادمانی بخواب، چنان که خداوند می فرماید: «أَصْحَابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُّسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا.» (1)
ص: 49
در مجمع البیان از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
روز قیامت به نصف نمی رسد تا اهل بهشت داخل بهشت می شوند و اهل دوزخ نیز داخل دوزخ می گردند. (1)
«وَ یَوْمَ تَشَقَّقُ السَّمَاء بِالْغَمَامِ وَ نُزِّلَ الْمَلَائِکَةُ تَنزِیلًا * الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَنِ وَ کَانَ یَوْمًا عَلَی الْکَافِرِینَ عَسِیرًا» (2)
یونس بن ظبیان گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
مقصود از «غمام» امیرالمؤمنین علیه السلام است. (3)
علی بن اسباط گوید:
اصحاب ما علمای امامیه روایت کرده اند که معصومین علیهم السلام در تفسیر «الْمُلْکُ
ص: 50
یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَنِ» فرموده اند: همیشه ملک و سلطنت مخصوص خدای رحمان است، امروز و قبل از امروز و بعد از امروز و لکن هنگامی که قائم آل محمّد صلی الله علیه و آله قیام می نماید، جز خدای جل جلاله کسی عبادت و اطاعت نمی شود. (1)
«وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا * یَا وَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا * لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی وَ کَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا» (2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود:
«یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا» یعنی علیّاً ولیّاً، و «یَا وَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا» یعنی الثانی، و «أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ» یعنی الولایة، و «وَ کَانَ الشَّیْطَانُ» هو الثانی. (3)
از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل شده که فرموده اند:
این آیات درباره ی دو نفر از بزرگان قریش نازل شد که به زبان مسلمان شدند و با نفاق همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند و رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز اخوّت و برادری آن دو را برادر قرار داد و یکی از آن ها دیگری را از هدایت منع نمود و هر دو
ص: 51
گم راه و هلاک شدند و خداوند وضع آنان را در قیامت هنگام نزول عذاب حکایت نموده که در آن روز غمگین و متأسّف اند و از کار خود سخت پشیمان می باشند و پشیمانی برای آنان سودی ندارد. (1)
امیرالمؤمنین علیه السلام در بخشی از خطبه ی وسیله می فرماید:
«فِیَّ مَنَاقِبُ لَوْ ذَکَرْتُهَا لَعَظُمَ بِهَا الِارْتِفَاعُ…»، یعنی در من فضائل و مناقبی است که اگر بیان کنم منزلت من بزرگ و استماع فضائل من به طول می انجامد، و اگر لباس خلافت را آن دو شقّی به تن کردند، و در چیزی که حقی به آن نداشتند با من منازعه نمودند، و از روی گم راهی و ضلالت بر مسند حکومت سوار شدند، و از جهالت و نادانی خود را لایق آن دانستند، چه بسیار زشت بود عمل آنان، و چه توشه ی بدی برای خود اندوختند، آنان در خانه های (آخرت) خود همدیگر را لعنت خواهند کرد، و از همدیگر بیزاری خواهند جست، و اوّلی به رفیق خود خواهد گفت: «یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ»، یعنی ای کاش بین من و تو از مشرق تا مغرب فاصله بود و چه بد رفیقی بودی تو برای من، و دیگری به او پاسخ خواهد داد: «یَا لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْک خَلِیلًا…»، یعنی ای کاش من تو را رفیق خویش نگرفته بودم، چرا که تو مرا از «ذکر» باز داشتی و گم راهم کردی، پس از آن که «ذکر» نزد من آمد، و همواره شیطان انسان را به خواری وا می دارد».
ص: 52
سپس فرمود:
«مقصود از «ذکر» من هستم که او از معرفت به من گم راه شد، و مقصود از «سبیل» نیز من هستم، که او از من روی گرداند، و مقصود از «ایمان» نیز من هستم، که او به آن کافر شد، و مقصود از «قرآن» نیز من هستم که او آن را ترک نمود، و مقصود از «دین» نیز من هستم که او آن را تکذیب کرد، و مقصود از «صراط» نیز من هستم که او از آن منحرف شد….» (1)
در کتاب غیبت نعمانی از جابربن عبدالله انصاری نقل شده که گوید:
گروهی از یمن وارد بر رسول خدا صلی الله علیه و آله شدند، و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: گروهی از یمن که مردمی کوشا و طالب حقّند وارد شدند و چون داخل شدند رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره ی آنان فرمود: آنان مردمی رقیق القلب و دارای ایمان محکم می باشند و در بین آنان مردی خواهد بود که نام او منصور است و او با جمعیّت هفتاد هزار نفری به یاری جانشین من و وصیّ او خواهد آمد و «حَمَائِلُ سُیُوفِهِمْ الْمِسْکُ».
ص: 53
پس اهل یمن گفتند:
یا رسول الله وصیّ شما کیست؟ فرمود: او کسی است که خداوند امر به اعتصام به او نموده است، و می فرماید: «وَ اعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَ لاَ تَفَرَّقُواْ» (1)، گفتند: یا رسول الله مقصود از «حَبْلِ اللّهِ» در این آیه کیست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «مقصود آیه «إِلاَّ بِحَبْلٍ مِّنْ اللّهِ وَ حَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ» (2)، است، و «حَبْلِ» خداوند کتاب اوست، و «حَبْلِ» مردم، وصیّ من است». گفتند: یا رسول الله وصیّ شما کیست؟ فرمود: او کسی است که خداوند درباره ی او می فرماید: «أَن تَقُولَ نَفْسٌ یَا حَسْرَتَی علَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَّهِ» (3)، گفتند: یا رسول الله مقصود از «جَنبِ اللَّهِ» کیست؟ فرمود: او کسی است که خداوند درباره ی او می فرماید: «وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا» و او وصیّ و سبیل و راه به سوی من است بعد از من. گفتند: «یا رسول الله به حق آن خدایی که شما را به حق به پیامبری مبعوث نموده بفرمایید وصیّ شما کیست؟ چرا که ما مشتاق او شده ایم» فرمود: «او کسی است که خداوند او را آیه و نشانه متوسمّین قرار داده است، و اگر شما با قلب پاک و گوش شنوا به او نظر کنید می دانید که او وصیّ من است همان گونه که دانسته و شناخته اید که من پیامبر شما هستم». پس شما بین صفوف مردم گردش کنید و به صورت ها نگاه کنید و قلب شما به هر کس متمایل شد او وصیّ من است» چرا که خداوند در قرآن می فرماید: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ» (4)، یعنی قلب ها به وصیّ من و ذریّه ی او تمایل پیدا می کند.
ص: 54
پس ابو عامر اشعری از بین اشعری ها، و ابو غرّه خولانی از بین خولانی ها، و ظبیان و عثمان بن قیس از بنی قیس، و عرنه ی دوسی از بین دوسیّین، و لا حق بن علاقه برخاستند و بین صفوف اصحاب گردش کردند و به صورت ها و چهره های مردم نگاه کردند، و دست امیرالمؤمنین علیه السلام را گرفتند و گفتند: «یا رسول الله به این آقا دل های ما متمایل شد» و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: شما نخبه های الهی هستید که وصیّ رسول خدا را قبل معرّفی شناختید، آیا از چه راهی او را شناختید؟ پس آنان در حالی که گریه می کردند با صدای بلند گفتند: «یا رسول الله ما به همه مردم نگاه کردیم و قلوب ما به احدی جز این آقا تمایل پیدا نکرد و چون او را دیدیم تمام وجود ما به او متمایل شد و اشک از چشمانمان سرازیر گردید، و او را برای خود پدری یافتیم و خود را فرزندان او دانستیم» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله آیه «وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» (1)، را قرائت نمود و فرمود: «شما با عنایت خداوند اهل «رَاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» هستید. و از عذاب و آتش دوزخ دور خواهید بود» سپس جابر گوید: «آنان با رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند و با امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ جمل و صفیّن شرکت نمودند و در صفیّن به شهادت رسیدند (رحمة الله علیهم) و از قبل رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان وعده ی بهشت و شهادت در کنار امیرالمؤمنین علیه السلام را داده بود.» (2)
ص: 55
ص: 56
«وَ قَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا» (1)
حضرت رضا علیه السلام فرمود:
علّت این که واجب است مردم در نماز [مقداری از] قرآن را بخوانند، این است که قرآن متروک و ضایع نشود و همواره محفوظ و زنده و مورد توجّه باشد. (2)
امیرالمؤمنین علیه السلام در بخشی از خطبه قبل فرمود:
من همان «ذکر» هستم که او [یعنی آن انسانی که خداوند می فرماید: «یَعَضُ الظَّالِمُ عَلی یَدَیْهِ» از معرفت به من گم راه گردید، و من همان «سبیل» هستم که او از آن منحرف گردید، و من همان «ایمان» هستم که او نسبت به آن کافر شد، و من همان «قرآن» هستم که او آن را ترک نمود، و من همان «دین» هستم که او آن را تکذیب نمود. (3)
امام باقر علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«أَنَا أَوَّلُ وَافِدٍ عَلَی الْعَزِیزِ الْجَبَّارِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ…»، یعنی من نخستین کسی هستم که در قیامت بر خدای عزیز جبّار وارد می شوم، و کتاب خدا و اهل بیت
ص: 57
من پس از من وارد می شوند، و سپس امّت من وارد می شوند، و من از آنان درباره ی کتاب خدا و اهل بیت خود سؤال خواهم نمود. (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«الْقُرْآنُ هُدًی مِنَ الضَّلَالَةِ، وَ تِبْیَانٌ مِنَ الْعَمی، وَ اسْتِقَالَةٌ مِنَ الْعَثْرَةِ، وَ نُورٌ مِنَ الظُّلْمَةِ، وَ ضِیَاءٌ مِنَ الْأَحْدَاثِ، وَ عِصْمَةٌ مِنَ الْهَلَکَةِ، وَ رُشْدٌ مِنَ الْغَوَایَةِ، وَ بَیَانٌ مِنَ الْفِتَنِ، وَ بَلَاغٌ مِنَ الدُّنْیَا إِلَی الْآخِرَةِ، وَ فِیهِ کَمَالُ دِینِکُمْ، وَ مَا عَدَلَ أَحَدٌ عَنِ الْقُرْآنِ إِلَّا إِلَی النَّارِ». (2)
یعنی قرآن هدایتی است از [خطر] گم راهی، و روشنگری است از [خطر] کوری باطن، و جبرانی است از لغزش، و نوری است در مقابل ظلمت و تاریکی و بدعت ها، و عصمتی است از هلاکت، و رشد و بینشی است از گم راهی، و بیان و روشنگری است در مقابل فتنه ها، و توشه ای است از دنیا برای آخرت، و کمال دین شما در آن خواهد بود، و احدی از قرآن عدول نمی کند، مگر آن که به طرف آتش می رود.
ص: 58
یعقوب احمر گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم:
«من دین و بدهکاری فراوان دارم و به این خاطر از قرآن دور شده ام و آن را فراموش می کنم؟» امام علیه السلام فرمود: از قرآن جدا مشو، از قرآن جدا مشو، چرا که آیه و سوره ی قرآن در قیامت به صورت هزار درجه بهشتی حاضر می شود و می گوید: اگر مرا حفظ کرده بودی، من تو را به این درجات می رساندم. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
قرآن عهد خداوند [و امانت او] است، و سزاوار است مسلمان در عهد الهی نظر کند و در هر روزی پنجاه آیه از آن را بخواند. (2)
مؤلّف گوید:
روایات درباره ی فضیلت قرآن و فهم و حفظ و قرائت آن در کتاب کافی فراوان نقل شده است مراجعه شود.
در اصول کافی از عبدالله بن سلیمان نقل شده که گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر «وَ رَتِّل القرآن تَرْتِیلًا» فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
ترتیل این است که قرآن را کاملاً بیان کنی و آن را مانند شعر و نثر سریع
ص: 59
نخوانی، و لکن قلب های خود را آماده و فارغ کنید. [و به حقایق قرآنی پی ببرید] و همّت شما این نباشد که به آخر سوره برسید. (1)
«وَ کَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِینَ وَ کَفَی بِرَبِّکَ هَادِیًا وَ نَصِیرًا» (2)
از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
«هیچ پیامبر و مؤمنی نیست و نبوده و نخواهد بود، مگر آن که حمیم و خویش و هم نشینی او را اذیّت می کند، و اگر چنین نبود از همسایه خود اذیّت می بیند، همان گونه که خداوند می فرماید: «وَ کَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِینَ….» (3)
در تفسیر برهان نقل شده که معاویه بعد از امیرالمؤمنین علیه السلام به مدینه آمد و بالای منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله رفت و از امیرالمؤمنین علیه السلام بدگویی نمود، پس امام حسن علیه السلام برخاست و حمد و ثنای الهی نمود و سپس فرمود:
خدای متعال هیچ پیامبری را به رسالت مبعوث نکرد، مگر آن که دشمنی از مجرمین در مقابل او قرار داد، چنان که فرمود: «وَ کَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِینَ وَ کَفَی بِرَبِّکَ هَادِیًا وَ نَصِیرًا»، سپس فرمود: «من فرزند علیّ
ص: 60
بن ابیطالب هستم، و تو فرزند صخر هستی، مادر تو هند است، و مادر من فاطمه است، و جدّه ی تو قتیله است و جدّه ی من خدیجه است، پس خدا لعنت کند از ما آنکه را که نسب او پست تر، و ذکر او زشت تر، و کفر او بزرگ تر، و نفاق او شدیدتر است» پس مردم فریاد زدند: آمین آمین، و معاویه سخن خود را قطع نمود و به منزل خود بازگشت. (1)
«الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلَی وُجُوهِهِمْ إِلَی جَهَنَّمَ أُوْلَئِکَ شَرٌّ مَّکَانًا وَ أَضَلُّ سَبِیلًا» (2)
انس بن مالک گوید:
شخصی به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: یا نبیّ الله چگونه کافر در قیامت بر صورت خود محشور می شود؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آن خدایی که او را [در دنیا] بر قدم هایش به راه انداخته است، می تواند در قیامت او را بر صورت به راه بیندازد. (3)
ص: 61
مؤلّف گوید:
احوال اهل محشر و وضعیّت آنان هنگام حضور در قیامت در آیات قیامت خواهد آمد چنان که در ذیل آیه «وَ إِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا…» (1)، روایاتی در این معنا وارد شده است.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزیراً (35) فَقُلْنَا اذْهَبا إِلَی الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمیراً (36) وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمینَ عَذاباً أَلیماً (37) وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثیراً (38) وَ کُلاًّ ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ وَ کُلاًّ تَبَّرْنا تَتْبیراً (39) وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَی الْقَرْیَةِ الَّتی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَ فَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَها بَلْ کانُوا لا یَرْجُونَ نُشُوراً (40) وَ إِذا رَأَوْکَ إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاَّ هُزُواً أَ هذَا الَّذی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً (41) إِنْ کادَ لَیُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَیْها وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حینَ یَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبیلاً (42) أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکیلاً (43) أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً (44)
«تدمیر» به معنای هلاک کردن به صورت عجیب است، و دَمَّرَ علی فلانٍ إذا هجم علیه بالمکروه، و «رَسّ» چاهی را گویند که با سنگ و غیر آن پوشیده
ص: 62
نشده باشد، و «تتبیر» نیز به معنای اهلاک است و اسم و مصدر آن تبار به معنای هلاکت است.
و ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم و برادرش هارون را یاور او قرار دادیم (35) و گفتیم: «به سوی این قوم که آیات ما را تکذیب کردند بروید!» (امّا آن مردم به مخالفت برخاستند) و ما به شدّت آنان را درهم کوبیدیم! (36) و قوم نوح را هنگامی که رسولان (ما) را تکذیب کردند غرق نمودیم، و آنان را درس عبرتی برای مردم قرار دادیم و برای ستمگران عذاب دردناکی فراهم ساخته ایم! (37) (همچنین) قوم عاد و ثمود و اصحاب الرّس [گروهی که درختان صنوبر را می پرستیدند] و اقوام بسیار دیگری را که در این میان بودند، هلاک کردیم! (38) و برای هر یک از آن ها مثلها زدیم و (چون سودی نداد،) همگی را نابود کردیم! (39) آن ها [مشرکان مکّه] از کنار شهری که باران شرّ [بارانی از سنگهای آسمانی] بر آن باریده بود [دیار قوم لوط] گذشتند آیا آن را نمی دیدند؟! (آری، می دیدند) ولی به رستاخیز ایمان نداشتند! (40) و هنگامی که تو را می بینند، تنها به باد استهزایت می گیرند (و می گویند:) آیا این همان کسی است که خدا او را بعنوان پیامبر برانگیخته است؟! (41) اگر ما بر پرستش خدایانمان استقامت نمی کردیم، بیم آن می رفت که ما را گم راه سازد! امّا هنگامی که عذاب الهی را ببینند، بزودی می فهمند چه کسی گم راهتر بوده است! (42) آیا دیدی کسی را که هوای نفسش را معبود خود برگزیده است؟! آیا تو می توانی او را هدایت کنی (یا به دفاع از او برخیزی)؟! (43) آیا گمان می بری بیشتر آنان می شنوند یا می فهمند؟! آنان فقط همچون چهارپایانند، بلکه گم راهترند! (44)
ص: 63
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ عَادًا وَ ثَمُودَ وَ أَصْحَابَ الرَّسِّ وَ قُرُونًا بَیْنَ ذَلِکَ کَثِیرًا» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی با سند خوم از امام حسین علیه السلام نقل نموده که می فرماید:
سه روز قبل از ضربت خوردن پدرم امیرالمؤمنین علیه السلام یکی از اشراف قبیله تمیم به نام عمرو، نزد آن حضرت آمد و گفت: «یا امیرالمؤمنین اصحاب «رَسّ» کیانند و در چه زمانی بوده اند، و منازل شان کجا بوده و پادشاه آنان که بوده است و آیا خداوند رسولی برای آنان فرستاده و یا نفرستاده و علّت هلاکت آنان چه بوده است؟ چرا که من در قرآن نام آنان را یافته ام و لکن از وضع آنان آگاهی نیافته ام» امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: تو سؤالی کردی که احدی قبل از تو چنین سؤالی را از من نکرده است.
و بعد از من نیز هر کس پاسخ این سؤال را بدهد از من نقل خواهد نمود، و در کتاب خدا آیه ای نیست مگر آن که من از آن آگاهی دارم و تفسیر آن، و محل نزول آن، و وقت نزول آن را می دانم. و سپس با دست مبارک خود به سینه خویش اشاره نمود و فرمود: در این جا علم فراوانی جمع است، و لکن طالبین آن ها اندک اند، و زود است که مرا نیابند و ندامت پیدا کنند.
سپس فرمود:
ای برادر تمیمی اصحاب «رَسّ» مردمی بودند که درختی به نام صنوبر را می پرستیدند و در فارسی به آن «شاه درخت» گفته می شد، و آن درخت را یافث بن نوح در کنار چشمه ای به نام «روشاب» غرس نموده بود و حضرت
ص: 64
نوح بعد از طوفان از آن درخت بهره می برد، و اصحاب «رسّ» را به این خاطر اصحاب رسّ نامیدند که پیامبر خود را در زمین فرو بردند و آن پیامبر بعد از سلیمان بن داود علیه السلام می زیست، و اصحاب «رسّ» دارای دوازده قریه در کنار نهری در بلاد مشرق می زیستند و آن نهر را «رسّ» می گفتند، و در آن زمان روی زمین نهری پر آب تر و گواراتر از آن نبود، و قریه ای پر جمعیّت تر از آن قریه ها نبود، و آن دوازده قریه را به نام های: آبان، آذر، دی، بهمن، اسفندار، فروردین، اردیبهشت، خرداد، مرداد، تیر، مهر و شهریور می نامیدند، و بزرگ ترین قریه آنان شهر اسفندار بود که پادشاه شان در آن قریه قرار داشت و او را ترکوذبن غابور بن یارش بن ساذن بن نمرود بن کنعان -- فرعون ابراهیم علیه السلام -- می نامیدند، و در شهر اسفندار، چشمه روشاب و صنوبر قرار داشت، و در هر قریه و شهری از شهرها، دانه ای از حبّه صنوبر را غرس نموده بودند و نهری از چشمه صنوبر را به آن ها باز کرده بودند و آب آن چشمه بزرگ و آب نهرهای وابسته به آن را بر خود حرام می دانستند و از آن ها نمی نوشیدند و به حیوانات خود نیز نمی دادند، و اگر کسی از این قانون تجاوز می کرد او را می کشتند و می گفتند: این آب ها وسیله حیات خدایان ماست، و احدی نباید حیات خدایان ما را کم کند و خود و چهارپایانشان از نهرهای دیگر می نوشیدند…
تا این که فرمود:
آنان آن درخت صنوبر را می پرستیدند و شیطان می آمد و آن درخت صنوبر را به شدّت حرکت می داد و از بین آن سخن می گفت و آنان را با وعده و نویدهای زیادی امیدوار می نمود، و آنان در حال سجده بودند و فرح و شادی شدیدی پیدا می کردند، و در سال دوازده روز به عدد اعیاد خود این مراسم را
ص: 65
برگزار می کردند، و چون عبادت و کفر آنان نسبت به خداوند [ربّ العالمین] به طول انجامید، خداوند پیامبری از بنی اسرائیل از فرزندان یهودای یعقوب علیه السلام را در بین آنان مبعوث نمود، و او مدّت زیادی آنان را دعوت به عبادت خدا و معرفت به ربوبیّت او نمود و مردم از او پیروی نکردند و چون پیامبر خدا شدّت گم راهی و عدم پذیرش آنان را دید و عید آن قریه ی بزرگ فرا رسید، به درگاه خدای خود عرضه داشت: «خدایا بندگان تو مرا تکذیب نمودند و نسبت به تو کافر شدند، و اکنون باز درختی را می پرستند که هیچ سود و زیانی برایشان ندارد، پس تو آن درخت را بخشکان و قدرت و سلطان خود را به آنان نشان ده» و چون مردم آن درخت را خشکیده دیدند وحشت زیادی پیدا کردند و گروهی گفتند:
«این مرد خدایان شما را سحر نموده و گمان کرده که او فرستاده خدای ربّ العالمین است و می خواهد توجّه شما را به سوی خدای خود بازگرداند» و گروهی گفتند: «چنین نیست بلکه خدایان شما چون دیدند او از آنان بدگویی می کند و شما را به عبادت غیر آن ها دعوت می نماید زیبایی و طراوت خود را پنهان نمودند تا شما به خشم آیید و آنان را یاری نمایید». پس رأی همگی بر این شد که آن پیامبر را بکشند، از این رو چاهی عمیق در ته چشمه ی مربوط به صنوبر کندند و دهانه باریکی بر آن قرار دادند و آن پیامبر را در آن چاه داخل کردند و سنگ بزرگی بر دهانه آن چاه گذاردند و آب آن چشمه را به وسیله لوله هایی عبور دادند و گفتند: «ما کسی را که سبب آزردگی خدایانمان شده بود و مردم را از پرستش آنان باز می داشت کشتیم و او را در زیر درخت بزرگ دفن کردیم تا انتقامش را از او بگیرد و نور و
ص: 66
شادابی او باز گردد و از دست ما راضی شود» و در تمام طول آن روز صدای ناله آن پیامبرشان را می شنیدند، و آن پیامبر در آن حال با خدای خود تضرّع می نمود و می فرمود: «ای مولای من! تو تنگنایی و سختی حال و اندوه مرا می دانی و می بینی، پس به ناتوانی و بیچارگی من رحم کن، و زودتر مرا قبض روح فرما، و دعایم را به تأخیر نیانداز» و پیوسته این چنین می گفت تا از دنیا رحلت نمود.
پس خداوند به جبرئیل علیه السلام فرمود: «آیا این مردم که از صبر و مکر من ایمن شده و جز مرا می پرستند، و پیامبر من را کشته اند، گمان می کنند که می توانند در مقابل خشم من مقاومت کنند، و یا از قدرت من بیرون روند؟ برای چه چنین می کنند، در حالی که من از متمرّدینی که از کیفر من هراس ندارند انتقام می گیرم، به عزّت و جلالم سوگند که آنان را با انتقام خود عبرت عالمین قرار خواهم داد».
پس در همان ساعاتی که به مراسم عید خود مشغول بودند، باد سرخ شدیدی وزید و آنان سرگردان و بیچاره شدند و به همدیگر چسبیدند، و زمین زیر پایشان شعله ور شد، و ابر سیاهی بر آنان سایه افکند، و آتش شعله وری مانند قبه ای بر سر آنان فرود آمد، و بدن های شان ذوب شد.
سپس فرمود:
ما از یادآوری خشم خداوند، و عذاب او، به او پناه می بریم، و هر رخدادی به دست قدر اوست، و «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.» (1)
ص: 67
ص: 68
ص: 69
علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر خود نقل نموده که زنی با کنیز خود خدمت امام صادق علیه السلام آمد و گفت:
نظر شما درباره ی زن هایی که با همدیگر همبستر می شوند [و مساحقه می کنند] چیست؟ امام علیه السلام فرمود: «آنان اهل آتش اند، و روز قیامت آنان را می آورند و لباس سرتاسری از آتش و چکمه های آتشین و روسری هایی از آتش، به آنان می پوشانند، و آتش در درون و فروج آنان وارد می شود، و در شکم و فرج های شان ستون های آتشین فرو می شود و سپس به داخل آتش پرتاب می شوند».
پس آن زن گفت: آیا آنچه می گویید در قرآن آمده است؟ فرمود: آری. آن
ص: 70
زن گفت: در کدام آیه؟ فرمود: در این آیه «وَ عَادًا وَ ثَمُودَ وَ أَصْحَابَ الرَّسِّ» و اصحاب رسّ همین زن ها هستند. (1)
و در ذیل آیه «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحَابُ الرَّسِّ وَ ثَمُودُ»، روایتی موافق روایت فوق نقل شده است و خواهد آمد. (2)
ص: 71
ص: 72
«وَ کُلًّا ضَرَبْنَا لَهُ الْأَمْثَالَ وَ کُلًّا تَبَّرْنَا تَتْبِیرًا» (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
یعنی کلّاً کسّرنا تکسیراً، و این لغت نبطیّه است. (2)
«وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَی الْقَرْیَةِ الَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَفَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَهَا بَلْ کَانُوا لَا یَرْجُونَ نُشُورًا» (3)
در روایت ابی الجارود از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود:
«و امّا آن قریه ای که «أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ» قریه سدوم یعنی قریه لوط است که «أَمْطَرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ» یعنی من طین. (4)
ص: 73
«أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی قریش نازل شد، چرا که آنان در سختی معیشت قرار گرفتند، و از مکّه خارج شدند و متفرّق گردیدند، و هر گاه یکی از آنان درخت و یا سنگ زیبایی را می دید، به آن علاقه پیدا می کرد و آن را می پرستید، و عادت آنان این بود که برای بت های خود قربانی می کردند، و خون قربانی را به بت ها می ریختند، و آن بت سنگی را «سعد صخرةٍ» می نامیدند، و هر گاه شتران و گوسفندانشان بیمار می شدند، نزد آن بت سنگی می آمدند، و گوسفندان و شتران خود را به آن بت می مالیدند [تا شفا یابند] تا این که مردی شتر خود را آورد تا با آن بت تماس پیدا کند و برکت بیابد و شتر او گریخت و فرار کرد و آن مرد این دو بیت را انشاء نمود:
أَتَیْتُ إِلَی سَعْدٍ لِیَجْمَعَ شَمْلَنَا*** فَشَتَّتَنَا سَعْدٌ فَمَا نَحْنُ مِنْ سَعْد
وَ مَا سَعْدٌ إِلَّا صَخْرَةٌ مَسْتَوِیَةٌ *** مِنَ الْأَرْضِ لَا تَهْدِی لِغَیٍّ وَ لَا رُشْدٍ
و باز روز دیگری چون مردی از عرب ها دید که روباهی بر آن بت سنگی بول می کند گفت:
وَ رَبٌ یَبُولُ الثَّعْلَبَانِ بِرَأْسِهِ *** لَقَدْ ذَلَّ مَنْ بَالَتْ عَلَیْهِ الثَّعَالِب
«أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا» (2)
اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام ضمن حدیث مفصّلی فرمود:
امّا «أصحاب المشأمة» یهودا و نصارا هستند، که خداوند درباره ی آنان
ص: 74
می فرماید: «الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ»، [یعنی] آنان در تورات و انجیل حضرت محمّد [و ولایت او و اوصیای او] را می شناختند، همان گونه که فرزندان خویش را -- در منازل خود -- می شناختند، و نیز می فرماید: «وَ إِنَّ فَرِیقاً مِّنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ * الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ»، یعنی گروهی از آنان حق را کتمان می کنند در حالی که دانای به حقّ هستند، و خداوند به پیامبر خود صلی الله علیه و آله می فرماید: «فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ»، یعنی تو نباید در کار خود کوچک ترین تردیدی پیدا بکنی، و چون یهود و نصارا آنچه شناخته و دانسته بودند را انکار کردند، خداوند در این باره آنان را امتحان نمود، و روح ایمان را از آنان گرفت و به جای روح ایمان، روح قوّه و روح شهوت و روح بدن به آنان داد و آنان را مانند چهارپایان دانست، و فرمود: «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا»، چرا که چهارپایان سه روح دارند:
«روح قوّه» که با آن بار حمل می کنند،
«روح شهوت» که به خاطر آن علف می خورند،
«روح بدن» که به واسطه آن راه می روند. (1)
ص: 75
به امام صادق علیه السلام گفته شد: آیا شما همه این مردم را «ناس» می دانی؟ فرمود: آری همه آنان ناس هستند جز، 1. تارک مسواک، 2. کسی که در مجلس فشرده ای چهارزانو می نشیند، 3. کسی که کار بیهوده می کند، 4. کسی که با نداشتن دانش جدال می کند، 5. کسی که خود را به بیماری می زند و بیماری ندارد، 6. کسی که بدون مصیبت درخواست عافیت می کند، 7. کسی که با اهل حق مخالفت می کند در حالی که آنان اتفاق در حق دارند، 8. کسی به خوبی های پدران خود افتخار می کند در حالی که خود خالی از خوبی است، و خداوند درباره این گونه افراد می فرماید: «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا.» (1)
أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلیلاً (45) ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضاً یَسیراً (46) وَ هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً (47) وَ هُوَ الَّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ
ص: 76
ماءً طَهُوراً (48) لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً وَ نُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِیَّ کَثیراً (49) وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کُفُوراً (50) وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فی کُلِّ قَرْیَةٍ نَذیراً (51) فَلا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبیراً (52) وَ هُوَ الَّذی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً (53) وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کانَ رَبُّکَ قَدیراً (54) وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُهُمْ وَ لا یَضُرُّهُمْ وَ کانَ الْکافِرُ عَلی رَبِّهِ ظَهیراً (55) وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذیراً (56) قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبیلاً (57) وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذی لا یَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ کَفی بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبیراً (58) الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبیراً (59) وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً (60) تَبارَکَ الَّذی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فیها سِراجاً وَ قَمَراً مُنیراً (61) وَ هُوَ الَّذی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرادَ شُکُوراً (62)
«الیسیر» السهل القریب، و هو نقیض العسیر، و «سُبات» به معنای قطع عمل است، و سبت رأسه إذا حَلَقَه، و «یوم السبت» یعنی یوم قطع العمل، و «نَشر و نُشور» به معنای باز شدن است، نقیض طیّ که به معنای پیچیدن است، و «اَناسی» جمع انسان است، و یاء عوض نون قرار گرفته است، و ممکن است جمع «انسیّ» باشد، مانند کرسیّ و کراسیّ، و «مَرج» به معنای خلط است، و «امر مَریج» یعنی امر مختلط، و «عزوبة الماء» گوارا بودن آب است، و «فرات اعذب المیاه» است، و «مِلْح اُجاج» آب بسیار شور را گویند، و «نَسَب» ارتباط نزدیک از جهت ولادت
ص: 77
است، و «صِهر و مُصاهرة» به معنای قرابت و نزدیکی نکاحی است، و در حدیث آمده که رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام بنای مسجد قبا «یُصحر الحجر العظیم إلی بطنه» یعنی یدنیه، و أصهره یعنی أدناه، و «جعل اللیل و النهار خلفةً» یعنی جعل أحدهما مکان الآخر و منه الخلیفة لأنّه یُجعل مکان المُخَلَّف عنه، و از این قبیل است کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود: «إِنِّی مُخَلِّفٌ فِیکُمُ الثّقلین کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بعدی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ.»
آیا ندیدی چگونه پروردگارت سایه را گسترده ساخت؟! و اگر می خواست آن را ساکن قرار می داد سپس خورشید را بر وجود آن دلیل قرار دادیم! (45) سپس آن را آهسته جمع می کنیم (و نظام سایه و آفتاب را حاکم می سازیم)! (46) او کسی است که شب را برای شما لباس قرار داد، و خواب را مایه استراحت، و روز را وسیله حرکت و حیات! (47) او کسی است که بادها را بشارتگرانی پیش از رحمتش فرستاد، و از آسمان آبی پاک کننده نازل کردیم… (48) تا بوسیله آن، سرزمین مرده ای را زنده کنیم و آن را به مخلوقاتی که آفریده ایم -- چهارپایان و انسانهای بسیار -- می نوشانیم. (49) ما این آیات را بصورتهای گوناگون برای آنان بیان کردیم تا متذکّر شوند، ولی بیشتر مردم از هر کاری جز انکار و کفر ابا دارند. (50) و اگر می خواستیم، در هر شهر و دیاری بیم دهنده ای برمی انگیختیم (ولی این کار لزومی نداشت). (51) بنا بر این از کافران اطاعت مکن، و بوسیله آن [قرآن] با آنان جهاد بزرگی بنما! (52) او کسی است که دو دریا را در کنار هم قرار داد یکی گوارا و شیرین، و دیگر شور و تلخ و در میان آن ها برزخی قرار داد تا با هم مخلوط نشوند (گویی هر یک به دیگری می گوید:) دور باش و نزدیک نیا! (53) او کسی است که از آب، انسانی را
ص: 78
آفرید سپس او را نسب و سبب قرار داد (و نسل او را از این دو طریق گسترش داد) و پروردگار تو همواره توانا بوده است. (54) آنان جز خدا چیزهایی را می پرستند که نه به آنان سودی می رساند و نه زیانی و کافران همیشه در برابر پروردگارشان (در طریق کفر) پشتیبان یکدیگرند. (55) (ای پیامبر!) ما تو را جز بعنوان بشارت دهنده و انذار کننده نفرستادیم! (56) بگو: «من در برابر آن (ابلاغ آیین خدا) هیچ گونه پاداشی از شما نمی طلبم مگر کسی که بخواهد راهی بسوی پروردگارش برگزیند (این پاداش من است.)» (57) و توکّل کن بر آن زنده ای که هرگز نمی میرد و تسبیح و حمد او را بجا آور و همین بس که او از گناهان بندگانش آگاه است! (58) همان (خدایی) که آسمان ها و زمین و آنچه را میان این دو وجود دارد، در شش روز [شش دوران] آفرید سپس بر عرش (قدرت) قرار گرفت (و به تدبیر جهان پرداخت، او خداوند) رحمان است از او بخواه که از همه چیز آگاه است! (59) و هنگامی که به آنان گفته شود: «برای خداوند رحمان سجده کنید!» می گویند: «رحمان چیست؟! (ما اصلًا رحمان را نمی شناسیم!) آیا برای چیزی سجده کنیم که تو به ما دستور می دهی؟!» (این سخن را می گویند) و بر نفرت شان افزوده می شود! (60) جاودان و پربرکت است آن (خدایی) که در آسمان منزلگاه هایی برای ستارگان قرار داد و در میان آن، چراغ روشن و ماه تابانی آفرید! (61) و او همان کسی است که شب و روز را جانشین یکدیگر قرار داد برای کسی که بخواهد متذکّر شود یا شکرگزاری کند (و آنچه را در روز کوتاهی کرده در شب انجام دهد و به عکس). (62)
ص: 79
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«أَلَمْ تر إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شَاء لَجَعَلَهُ سَاکِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلًا» (1)
امام باقرعلیه السلام می فرماید:
«ظِلّ» فاصله بین طلوع فجر و طلوع آفتاب است. (2)
علّامه ابن شهر آشوب در مناقب روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله در جحفه زیر درخت کم سایه ای با اصحاب خود فرود آمد و از کمی سایه آن درخت نگران شد، و خداوند به آن درخت کوچک اجازه داد تا بزرگ شد و همه اصحاب را زیر سایه خود جای داد و این آیه نازل شد «أَلَمْ تر إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ…» (3)
«وَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء طَهُورًا» (4)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
هنگامی که اراده ی وضو کردی به طرف آب حرکت کن مانند این که به طرف رحمت خداوند می روی، چرا که خداوند آب را مفتاح قرب و مناجات و دلیل قدم گذاردن به بساط خدمت خود قرار داده است، و همان گونه که رحمت خداوند گناهان بندگان را پاک می کند، آب نیز نجاست های ظاهری را پاک می نماید، چنان که خداوند می فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ بُشْرًا…»، و
ص: 80
نیز می فرماید: «وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلَا یُؤْمِنُونَ» (1)، و همان گونه که خداوند به وسیله آب نعمت ها را زنده می نماید، با رحمت و فضل خود نیز حیات قلب و طاعات و تفکّر در صفای آب و لطافت و پاکی و برکت و لطیف امتزاج آن را با هر چیزی قرار داده است، پس تو باید آب را برای تطهیر اعضایی که مأمور به تطهیر آن هستی -- و خداوند از تو خواسته که برای ادای فرائض و مستحبّات از عبادات، از آن استفاده کنی -- مصرف نمایی، چرا که هر یک از عبادات را فوائد فراوانی است، و اگر تو آب را با رعایت حرمت آن [که نعمت بزرگی است از نعمت های خداوند] مصرف نمایی، به زودی بهره های فراوانی برای تو خواهد بود، و سپس باید همانند آب که با چیزهای دیگر آمیخته می شود، تو نیز با بندگان و مخلوق خدا آمیخته شوی [و مهر و محبّت خود را با آنان حفظ نمایی] و حق هر چیزی را ادا کنی و تغییر حال پیدا نکنی، و از سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله درس بگیری که فرمود: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِ الْمُخْلِصِ کَمَثَلِ الْمَاء»، و نیز باید صفای تو با خدا در جمیع طاعات مانند صفای آب باشد که خداوند آن را از آسمان نازل می کند و می فرماید: «وَ أَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء طَهُورًا»، و تو باید هنگام شستن اعضای خود با آب -- برای غسل و وضو -- قلب خود را با تقوا و یقین پاک کنی. (2)
ص: 81
«وَ لَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبَی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُورًا» (1)
ابوحمزه گوید: امام باقر علیه السلام فرمود:
آیه فوق را جبرئیل بر رسول خدا صلی الله علیه و آله این چنین نازل نمود، «فَأَبَی أَکْثَرُ النَّاسِ من أمّتک بولایة علیٍّ إِلَّا کُفُورًا.» (2)
مؤلّف گوید:
مشابه آیه فوق در قرآن فراوان است، مانند «وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ» (3) و «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا» (4) و «وَ قَالُواْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ» (5) و «وَ ما یَتَذَکَّرُ إِلَّا مَنْ یُنِیبُ» (6) و «إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ» (7) و «لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ
ص: 82
بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ.» (1)
«وَ هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَ هَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَ جَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخًا وَ حِجْرًا مَّحْجُورًا» (2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید: امام باقر علیه السلام فرمود:
«مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ»، یعنی أرسل البحرین، و «الأجَاجٌ»، المرّ یعنی تلخی، «وَ جَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخًا»، یعنی حاجزاً، «وَ حِجْرًا مَّحْجُورًا» یعنی حراماً محرّماً به گونه ای که آب شیرین آمیخته به آب تلخ نشود، و یکی از آن ها طعم دیگری را تغییر ندهد. (3)
امام باقر و امام صادق علیهما السلام فرمودند:
خدای جل جلاله ولایت ما را بر آب ها عرضه نمود، پس هر کدام آن ها ولایت ما را پذیرفتند شیرین و گوارا شدند، و هر کدام ولایت ما را انکار کردند خداوند آن ها را تلخ و شور و اجاج قرار داد. (4)
«وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا وَ کَانَ رَبُّکَ قَدِیرًا» (5)
برید عجلی گوید: امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود:
خداوند متعال آدم را از آب شیرین آفرید و همسر او را از سِنْخ و اصل و پایین ترین ضلع او آفرید، و به وسیله این ضلع نسب و سبب جاری شد [و
ص: 83
ارتباط فرزندی و نکاحی ایجاد گردید] و سپس خداوند حوّا را به آدم تزویج نمود و به وسیله این ازدواج ارتباط و خویشی نکاحی و مصاهره ای پیدا شد، چنان که خداوند می فرماید: «فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا»، بنابراین «نسب» از ناحیه مردان به وجود آمد و «صهر» به واسطه زن ها به وجود آمد. (1)
ابن عبّاس گوید:
آیه فوق درباره ی پیامبر و علیّ (صلوات الله علیها) نازل شد، و رسول خدا صلی الله علیه و آله دختر خود فاطمه علیه السلام را به پسر عمّ خود علیّ علیه السلام تزویج نمود، از این رو برای رسول خدا صلی الله علیه و آله «نَسَب و صهر» حاصل شد. (2)
امام باقرعلیه السلام می فرماید:
امیرالمؤمنین علیه السلام چون از جنگ نهروان بازگشت و شنید که معاویه از او
ص: 84
بدگویی و سبّ می کند و اصحاب او را می کشد، خطبه ای خواند… و فرمود: «و أنا الصهر» یقول الله جل جلاله (وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا). (1)
مرحوم شیخ مفید در کتاب روضة الواعظین از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود:
خداوند جل جلاله نطفه ای سفید و نورانی آفرید و از صلب [پیامبران و اوصیا گذرانده شد تا به] صلب عبدالمطلّب رسید و پس از او دو نصف شد، نصف آن را خداوند در [پدرم] عبدالله قرار داد، و نصف دیگر را در ابوطالب، و من از عبدالله به وجود آمدم و علیّ از ابوطالب، چنان که خداوند می فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا….» (2)
ص: 85
«وَ یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَنفَعُهُمْ وَ لَا یَضُرُّهُمْ وَ کَانَ الْکَافِرُ عَلَی رَبِّهِ ظَهِیرًا» (1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
در لغت، بسا انسانی را «ربّ» می نامند چنان که حضرت یوسف به یکی از زندانیان که از زندان نجات می یافت فرمود: «اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ» و کلاًّ هر کس مالک چیزی باشد، او را ربّ آن چیز می نامند، بنابراین معنای «وَ کَانَ الْکَافِرُ عَلَی رَبِّهِ ظَهِیرًا»، این است که کافر یعنی دوّمی بر ربّ خود یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام قدرت پیدا کرد [و حقّ او را غصب نمود.] (2)
ابوحمزه گوید: امام باقرعلیه السلام فرمود:
تفسیر این آیه در بطن قرآن این است که علیّ علیه السلام از جهت ولایت و طاعت «ربّ» دوّمی بود، و او بر ربّ خود اظهار قدرت نمود و در معنای دیگر «ربّ» همان خالقی است که قابل توصیف نمی باشد. (3)
ص: 86
«الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیرًا» (1)
عبدالله بن سنان گوید: امام صادق علیه السلام می فرمود:
خداوند خیر را روز یکشنبه آفرید، و چنین نبود که شرّ را قبل از خیر بیافریند، و روز یکشنبه و دوشنبه زمین ها را آفرید، و در روز سه شنبه اقوات و خوراکی های زمین را آفرید، و در روز چهارشنبه و پنجشنبه آسمان ها را آفرید، و در روز جمعه اقوات آن ها را آفرید، چنان که می فرماید: «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ.» (2)
صاحب تفسیر مجمع البیان گوید:
روایت شده که یهود، ابتدای خلقت موجودات را خلاف آنچه در قرآن است گفته اند، از این رو خداوند در پایان آیه می فرماید: «فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیرًا.» (3)
ص: 87
«تَبَارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّمَاء بُرُوجًا وَ جَعَلَ فِیهَا سِرَاجًا وَ قَمَرًا مُّنِیرًا» (1)
امام باقرعلیه السلام می فرماید:
مقصود از «بُرُوجً» کواکب و ستارگانی است که نشانه بهار و تابستان اند، مانند: ستاره ی حَمَل، ثور، جوزاء، سرطان، اسد و سنبلة، و برج های پائیز و زمستان: میزان، عقرب، قوس، جُدی، دلو و سمکة هستند، و آن ها دوازده برج می باشند. [و مقصود از «سراج» خورشید است.] (2)
امام صادق علیه السلام در حدیث «اهلیلجة» [به آن طبیب هندی] در تفسیر آیه «وَ جَعَلَ فِیهَا سِرَاجًا وَ قَمَرًا مُّنِیرًا»، فرمود:
خورشید و ماه را خداوند در مداری همواره شناور نموده و طلوع و غروب می دهد، تا مردم عدد روزها و ماه ها و سال ها را بدانند، و بهار و تابستان و پائیز و زمستان، زمان های مختلفی هستند و همانند اختلاف شب و روز برقرار می باشند. (3)
ص: 88
«وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن یَذَّکَّرَ أَوْ أَرَادَ شُکُورًا» (1)
عنبسه ی عابد گوید: امام صادق علیه السلام در تفیسر این آیه فرمود:
مقصود از جایگزینی شب به جای روز و جایگزینی روز به جای شب این است که؛ نماز شب را در روز قضا کنی و نماز روز را در شب قضا کنی. (2)
شخصی به نام جمیل به امام صادق علیه السلام گفت: فدای شما شوم -- ای فرزند رسول خدا -- بسا یک ماه یا دو ماه و یا سه ماه نماز شب از من قضا می شود، آیا می توانم آن ها را در روز قضا کنم؟ امام علیه السلام سه مرتبه فرمود:
«قُرَّةُ عَیْنٍ لَکَ وَ اللَّهِ» خداوند می فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً…»، و مقصود از این آیه این است که قضای نماز روز را در شب و قضای نماز شب را در روز می توان انجام داد، و این از اسرار پنهانی و مکنون آل محمّد صلی الله علیه و آله است. (3)
ص: 89
وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً (63) وَ الَّذینَ یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً (64) وَ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً (65) إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (66) وَ الَّذینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً (67) وَ الَّذینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً (68) یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ یَخْلُدْ فیهِ مُهاناً (69) إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً (70) وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَی اللَّهِ مَتاباً (71) وَ الَّذینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً (72) وَ الَّذینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً (73) وَ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً (74) أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ یُلَقَّوْنَ فیها تَحِیَّةً وَ سَلاماً (75) خالِدینَ فیها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (76) قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً (77)
«هَوناً» یعنی هیّناً بسکینةٍ، و «سَلاماً» یعنی قولاً سالماً من الإثم أو تسلّماً منکم و متارکةً لکم، و «یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ»، یعنی یمضون لیلهم بالقیام للصلاة و السجود لربّهم، و «إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامًا»، یعنی عذاباً ملازماً، و منه الغریم لملازمته، و «لَمْ یَقْتُرُوا» یعنی لم یضیّقوا فی انفاقهم علی عیالهم، او لم ینفقوا فی المعاصی و لم یمنعوا
ص: 90
الحقوق، «کَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا» من استقامة الطرفین، و «یَلْقَ أَثَامًا» یعنی آثماً، أو یلق جزاء إثمه، و «یَخْلُدْ فِیهِ مُهَانًا» یعنی یخلد فی العذاب مع الذّلة و المهانة، و «قُرَّةَ أَعْیُنٍ» یعنی یکونون صالحین فنکون قریر الأعین بملاقاتهم، و القرور، برد العین عند السرور، و «الزور» الباطل أو الکذب او شهادة الکذب، و فی قرائة اهل البیت علیهم السلام: «وَ اجْعَلْ لَنَا مِنَ الْمُتَّقِینَ إِمَامًا» و هذه القرائة یلائم المعنا و لیسر فیها التکلّف، و «یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ» یعنی أعلا منازل أهل الجنّة، و «مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی» یعنی لا یعتنی بکم و لا یکترث بکم، و «لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ» یعنی عبادتکم له او لو لا دعوته إیّاکم إلی الدین أو یکون المعنا: «لو لا ما تدعونه من الدعاء و لأنّ الدعاء مخّ العباده، و الله العالم.»
بندگان (خاص خداوند) رحمان، کسانی هستند که با آرامش و بی تکبّر بر زمین راه می روند و هنگامی که جاهلان آن ها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند)، به آن ها سلام می گویند (و با بی اعتنایی و بزرگواری می گذرند) (63) کسانی که شبانگاه برای پروردگارشان سجده و قیام می کنند (64) و کسانی که می گویند: «پروردگارا! عذاب جهنّم را از ما برطرف گردان، که عذابش سخت و پر دوام است! (65) مسلّماً آن (جهنّم)، بد جایگاه و بد محلّ اقامتی است!» (66) و کسانی که هر گاه انفاق کنند، نه اسراف می نمایند و نه سخت گیری بلکه در میان این دو، حدّ اعتدالی دارند. (67) و کسانی که معبود دیگری را با خداوند نمی خوانند و انسانی را که خداوند خونش را حرام شمرده، جز به حق نمی کشند و زنا نمی کنند و هر کس چنین کند، مجازات سختی خواهد دید! (68) عذاب او در قیامت مضاعف می گردد، و همیشه با خواری در آن خواهد ماند! (69) مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، که خداوند گناهان آنان را به حسنات
ص: 91
مبدّل می کند و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است! (70) و کسی که توبه کند و عمل صالح انجام دهد، بسوی خدا بازگشت می کند (و پاداش خود را از او می گیرد.) (71) و کسانی که شهادت به باطل نمی دهند (و در مجالس باطل شرکت نمی کنند) و هنگامی که با لغو و بیهودگی برخورد کنند، بزرگوارانه از آن می گذرند. (72) و کسانی که هر گاه آیات پروردگارشان به آنان گوشزد شود، کر و کور روی آن نمی افتند. (73) و کسانی که می گویند: «پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مایه روشنی چشم ما قرار ده، و ما را برای پرهیزگاران پیشوا گردان!» (74) (آری،) آن ها هستند که درجات عالی بهشت در برابر شکیباییشان به آنان پاداش داده می شود و در آن، با تحیّت و سلام رو به رو می شوند. (75) در حالی که جاودانه در آن خواهند ماند چه قرارگاه و محلّ اقامت خوبی! (76) بگو: «پروردگارم برای شما ارجی قائل نیست اگر دعای شما نباشد شما (آیات خدا و پیامبران را) تکذیب کردید، و (این عمل) دامان شما را خواهد گرفت و از شما جدا نخواهد شد!» (77)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْنًا وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا» (1)
مرحوم طبرسی از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
مقصود این است که انسان با همان سجیّه و جبلّت خود راه برود و اهل تکلّف و تکبّر نباشد. (2)
ص: 92
امام باقرعلیه السلام فرمود:
مقصود از این آیه اوصیاء علیهم السلام اند که از ترس دشمنان با احتیاط حرکت می کنند. (1)
سلیمان بن جعفر گوید: حضرت ابی الحسن علیه السلام فرمود:
«هُمُ الْأَئِمَّةُ یَتَّقُونَ فِی مَشْیِهِمْ عَلَی الْأَرْضِ.» (2)
زراره و حمران و محمّد بن مسلم از امام باقرعلیه السلام نقل نموده اند که فرمود:
این آیات تا «حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً» مربوط به اوصیا [یعنی ائمّه معصومین و یا همه اوصیای پیامبران علیهم السلام] می باشد. (3)
مؤلّف گوید:
روایت اوّل اشاره به تواضع دارد و روایات آن در کافی ج 2، ص 121 نقل شده است.
«وَ الَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا» (4)
محمّد بن سنان گوید: امام کاظم علیه السلام فرمود:
«قَوَامً» به معنای معروف و پسندیده است، چنان که خداوند می فرماید:
ص: 93
«عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدْرُهُ» (1)، یعنی به اندازه ی نیاز عیال و آنچه صلاح خود و عیال او باشد مصرف نماید و «لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا.» (2) و (3)
عبدالملک بن احول گوید: امام صادق علیه السلام آیه فوق را قرائت نمود و مشتی از ریگ را گرفت و مشت خود را جمع کرد و فرمود:
این معنای اقتار است، و سپس مشت دیگری را برداشت و دست خود را باز نمود و همه را ریخت و فرمود: این اسراف [در انفاق] است، و باز مشتی از ریگ را برداشت و مقداری را ریخت و مقداری را نگهداشت و فرمود: این معنای «قَوَامً» است. (4)
سلیمان بن صالح گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: کم ترین درجه اسراف در مصرف چیست؟ فرمود:
این است که تو لباس آبروی خود را برای هر کاری بپوشی، و اضافه ظرف آب را بریزی، و خرما را بخوری و هسته ی آن را این سو و آن سو بیاندازی. (5)
ص: 94
امام باقرعلیه السلام به فرزند خود امام صادق علیه السلام فرمود:
عزیزم، بر تو باد که بین دو خطا یک عمل نیکی انجام بدهی تا آن عمل نیک، آن دو خطا را محو نماید… و سپس فرمود: این معنای آیه شریفه است که می فرماید: «وَ کَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا.» (1)
«وَ الَّذِینَ لَا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَ لَا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ… وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا» (2)
مرحوم محمّد ابن ابی عمیر از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
خداوند جل جلاله به توبه کنندگان سه خصلت داده است، که اگر یکی از آن ها را به همه اهل آسمان ها و اهل زمین می داد نجات می یافتند، 1. او فرموده
ص: 95
است: «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ» (1)، و کسی را که خدا دوست بدارد، او را عذاب نخواهد نمود، 2. فرموده است: «الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَّحْمَةً وَ عِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ * رَبَّنَا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدتَّهُم وَ مَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَ أَزْوَاجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ * وَ قِهِمُ السَّیِّئَاتِ وَ مَن تَقِ السَّیِّئَاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (2). 3. و می فرماید: «وَ الَّذِینَ لَا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَ لَا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لَا یَزْنُونَ وَ مَن یَفْعَلْ ذَلِکَ یَلْقَ أَثَامًا * یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهَانًا * إِلَّا مَن تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا.» (3)
ص: 96
محمّد بن مسلم گوید: امام باقرعلیه السلام در تفسیر آیه ی «فَأُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا» فرمود:
روز قیامت مؤمن [شیعه] گنهکار را به موقف حساب می آورند، و خداوند خود متولّی حساب او خواهد بود، و احدی را از حساب او آگاه نمی کند، سپس خداوند گناهان او را به او معرّفی می نماید، و چون آن مؤمن اقرار به گناهان خود می نماید، خداوند به ملائکه می فرماید: «گناهان او را تبدیل به حسنات کنید و سپس نامه او را به مردم نشان بدهید» و مردم [چون نامه او را می بینند] می گویند: «آیا این بنده یک گناه در نامه او نبوده است» پس خداوند دستور می دهد تا او را به بهشت ببرند، سپس امام باقرعلیه السلام فرمود: این تأویل این آیه است، و این آیه مخصوص گنهکاران از شیعیان ما می باشد. (1)
شیخ مفید رحمة الله علیه در کتاب اختصاص با سند خود از اصبغ بن نباته نقل نموده که گوید:
رفتم خدمت امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) تا بر او سلام کنم، پس به انتظار او نشستم تا وارد شد و من برخاستم و بر او سلام کردم و او دست در دست من
ص: 97
زد و انگشتان خود را داخل انگشتان من نمود و فرمود: ای اصبغ بن نباته!» گفتم: «لَبَّیْکَ وَ سَعْدَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِین»، فرمود: ولیّی ما ولیّی خداست، و چون ولیّی خدا از دنیا می رود، منزلت او نزد خداوند رفیق اعلی می باشد، و خداوند او را از نهری سیراب می کند که از یخ سردتر، و از شهد شیرین تر، و از کف نرم تر است» گفتم: پدر و مادرم فدای شما باد، گرچه گنهکار باشد؟ فرمود: آری، گرچه گنهکار باشد، مگر قرآن نخوانده ای که خداوند می فرماید: «فَأُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا»؟ سپس فرمود:
«ای اصبغ ولیّی ما اگر خدا را ملاقات کند و گناهان او به اندازه کف روی دریا و دانه های رمل باشد، خداوند از او می بخشد، إن شاءالله تعالی.» (1)
و نیز فرمود:
«لَیْسَ فِی الْمَأْکُولِ وَ الْمَشْرُوبِ سَرَفٌ وَ إِنْ کَثُرَ» -- و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «مَنْ أَعْطَی فِی غَیْرِ حَقٍ فَقَدْ أَسْرَفَ وَ مَنْ مَنَعَ مِنْ حَقٍّ فَقَدْ قَتَّرَ.» (2)
ص: 98
مؤلّف گوید:
روایات فراوان دیگری نیز به همین مضامین در ذیل آیه فوق نقل شده و ما به همین مقدار بسنده نمودیم.
«وَ الَّذِینَ لَا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا» (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
مقصود از «زور» غنا و آوازه خوانی است. (2)
ایّوب بن خزّاز گوید:
من با عدّه ای وارد مدینه شدیم و خدمت امام صادق علیه السلام رفتیم و آن حضرت به ما فرمودند: بر چه کسی وارد شده اید؟ گفتیم: بر فلانی که اهل خوانندگی و غناخوانی است، فرمود: «کُونُوا کِرَاماً»، و به خدا سوگند ما معنای سخن امام را نفهمیدیم و گمان کردیم می فرماید: «تُفَضِّلُوا عَلَیْهِ»، یعنی شما بر او فضیلت دارید، پس بازگشتیم و گفتیم: ما معنای سخن شما را ندانستیم که فرمودید: «کُونُوا کِرَاماً»؟ فرمود: مگر سخن خدا را نشنیده اید که می فرماید: «وَ إِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا؟» (3)
ص: 99
«وَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْهَا صُمًّا وَ عُمْیَانًا» (1)
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود:
یعنی، «مُسْتَبْصِرِینَ لَیْسُوا شکّاکاً.» (2)
سلیمان بن خالد گوید:
من در کنار امام صادق علیه السلام در محمل خود قرآن می خواندم، پس امام علیه السلام خود را به من نزدیک نمود و فرمود: «بخوان» و چون من آیه فوق را خواندم فرمود: «این آیه مربوط به شما می باشد، چرا که شما هر گاه فضائل ما را می گویید، شک و تردیدی در آن ها نمی کنید» و چون آیه «وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا» را قرائت نمودم فرمود: این آیه درباره ی ما خانواده می باشد. (3)
ص: 100
«وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید: آیه فوق نزد امام صادق علیه السلام قرائت شد و آن حضرت فرمود:
«سؤال بزرگی کرده اند آیا آنان خواسته اند که امام متقیّن باشند؟!» گفته شد: ای فرزند رسول خدا مگر این آیه چگونه نازل شده است؟ فرمود: این گونه نازل شده: «وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْ لنَا مِنَ الْمُتَّقِینَ إِمَامًا.» (2)
و روایت شده که مقصود از «أَزْوَاجِنَا» خدیجه است، و مقصود از «ذُرِّیَّاتِنَا» فاطمه است، و مقصود از «قُرَّةَ أَعْیُنٍ» حسن و حسین هستند، و مقصود از «وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا» علیّ بن ابی طالب و امامان دیگر -- صلوات الله علیهم -- می باشند. (3)
مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب از سعید بن جبیر نقل نموده که گوید:
به خدا سوگند این آیه فقط درباره ی امیرالمؤمنین علیه السلام نازل شده است، چرا که دعای او این بود که می فرمود: «رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا»، یعنی فاطمه، و «ذُرِّیَّاتِنَا» یعنی حسن و حسین، و «قُرَّةَ أَعْیُنٍ». سپس گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمود: به خدا سوگند مقصود من از «قُرَّةَ أَعْیُنٍ» فرزند زیبا نبود و لکن از
ص: 101
خدای خود خواستم تا فرزندان مطیع خدا و خائف و ترسای از او پیدا کنم تا چون به آن ها نگاه می نمایم و آنان را مطیع خدا می بینم، چشم من روشن شود. سپس فرمود: مقصود از «وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا» این است که ما به متقین پیشین اقتدا کنیم و سپس متقیّن به ما اقتدا کنند.
سپس فرمود:
مقصود از «أُوْلَئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا…» علیّ بن ابی طالب و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام هستند. که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «وَ یُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّةً وَ سَلَامًا * خَالِدِینَ فِیهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقَامًا.» (1)
مرحوم شیخ مفید در کتاب روضة الواعظین از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود:
«بهشت با گرفتاری ها و مشکلات همراه است، و دوزخ و آتش با شهوات و هوسرانی ها همراه است».
ص: 102
سپس فرمود: خداوند به داوود علیه السلام فرمود:
بر قلب هر عالم دوستدار شهوات [و دنیاطلبی] حرام است که من او را امام و پیشوای اهل تقوا قرار بدهم. (1)
«قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَامًا» (2)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
چهار چیز برای انسان [مؤمن] سودمند است و زیانی ندارد، 1-2. ایمان و شکر، چرا که خداوند می فرماید: «مَّا یَفْعَلُ اللّهُ بِعَذَابِکُمْ إِن شَکَرْتُمْ وَ آمَنتُمْ» (3)، یعنی تا شما مؤمن و شاکر باشید خداوند عذابتان نمی کند، 3. استغفار، چرا که خداوند می فرماید: «وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنتَ فِیهِمْ وَ مَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» (4)، یعنی ای رسول من، تا تو بین مردم هستی و تا آنان استغفار می کنند، خداوند آنان را عذاب نخواهد نمود، 4. دعاء، چرا که خداوند می فرماید: «قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَامًا.» (5)
ص: 103
برید بن معاویه عجلی گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: زیاد قرآن خواندن بهتر است و یا زیاد دعا کردن؟ فرمود:
«زیاد دعا کردن بهتر است» و سپس آیه فوق را قرائت نمود. (1)
ابوالجارود گوید: امام باقر علیه السلام در معنای آیه فوق فرمود: خداوند می فرماید:
اگر دعای شما نبود، عذاب برای شما قطعی بود. (2)
ص: 104
محلّ نزول: مکّه ی مکرّمه،
به جز آیه ی 197 و آیاتی از آخر سوره از آیه ی 224 تا 227.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی واقعه نازل شده است. (1)
تعداد آیات: 227 آیه.
مرحوم فیض می فرماید:
سوره شعراء کلاً مکّی است جز آیه «وَ الشُّعَرَاء یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ» تا آخر سوره که مدنی می باشد. (2)
ثواب قرائت سوره ی شعراء
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
کسی که سوره های سه گانه طواسین را در شب جمعه بخواند، از اولیای خدا و در جوار و کنف او خواهد بود، و هرگز در دنیا ترسی پیدا نمی کند، و در آخرت از بهشت به او داده می شود تا راضی گردد بلکه فوق رضای او به او داده می شود،
ص: 105
و خداوند یک صد همسر از حورالعین به او تزویج می نماید. (1)
و در مجمع البیان از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی شعرا را بخواند، خداوند به عدد آن کسانی که نوح و هود و شعیب و صالح و ابراهیم علیهم السلام را تصدیق و یا تکذیب نموده اند، ده حسنه به او می دهد و نیز به عدد کسانی که عیسی را تکذیب نموده و محمّد صلی الله علیه و آله را تصدیق کرده اند، ده حسنه به او اعطا می کند. (2)
ابن عبّاس گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
خداوند، طه و طواسین را عوض الواح موسی به من داد.
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«طسم»، «طا» به معنای طور سیناء است، و «س» اسکندریّه است، و «م» مکّه است، و نیز فرمود: «طا» شجره ی طوبی است، و «سین» سدرة المنتهی است، و «میم» محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله است. (3)
ص: 106
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
طسم (1) تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبینِ (2) لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنینَ (3) إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعینَ (4) وَ ما یَأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ کانُوا عَنْهُ مُعْرِضینَ (5) فَقَدْ کَذَّبُوا فَسَیَأْتیهِمْ أَنْبؤُا ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (6) أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الْأَرْضِ کَمْ أَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَریمٍ (7) إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (8) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (9)
«المُبین» البیّن اعجازه أو المبیّن للإعجاز، و «بَاخِعٌ نَّفْسَکَ» یعنی هالک و قاتل، و «زَوْجٍ کَرِیمٍ» یعنی محمودٍ ذی فوائد، و «الْعَزِیزُ» القادر الذی لا یعجزه شئ.
ص: 107
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
طسم (1) این آیات کتاب روشنگر است. (2) گویی می خواهی جان خود را از شدّت اندوه از دست دهی به خاطر این که آن ها ایمان نمی آورند! (3) اگر ما اراده کنیم، از آسمان بر آنان آیه ای نازل می کنیم که گردنهای شان در برابر آن خاضع گردد! (4) و هیچ ذکر تازه ای از سوی خداوند مهربان برای آن ها نمی آید مگر این که از آن روی گردان می شوند! (5) آنان تکذیب کردند امّا بزودی اخبار (کیفر) آنچه را استهزا می کردند به آنان می رسد! (6) آیا آنان به زمین نگاه نکردند که چقدر از انواع گیاهان پرارزش در آن رویاندیم؟! (7) در این، نشانه روشنی است (بر وجود خدا) ولی بیشترشان هرگز مؤمن نبوده اند! (8) و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (9)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«طسم * تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ * لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ» (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
معنای «طس» أنا الطالب السمیع است، و معنای «طسم» یعنی أنا الطالب السمیع المبدئ المعید. (2)
امام صادق علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
یا علی من از خدا خواستم که بین من و تو ولایت قرار بدهد، و او اجابت نمود، و از او خواستم که بین من و تو برادری قرار بدهد و او اجابت نمود، و از
ص: 108
او خواستم که تو را وصیّ من قرار بدهد و او اجابت نمود» پس مردی [یعنی اوّلی] گفت: «به خدا سوگند یک صاع از خرما که داخل مشک کهنه ای باشد، بهتر از چیزهایی است که محمّد صلی الله علیه و آله از خدای خود خواسته است» سپس گفت: «خوب بود از خداوند مَلَکی را طلب می کرد که او را مقابل دشمنانش یاری کند، و یا گنجی را طلب می کرد که فقر خود را بر طرف نماید!» پس خداوند این آیه را نازل نمود «لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ.» (1)
«إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِم مِّن السَّمَاء آیَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ» (2)
عمر بن حنظلة گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
«قبل از قیام حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف پنج علامت خواهد بود:
صیحه ی آسمانی،
خروج سفیانی،
خَسف در بیداء،
کشته شدن نفس زکیّه،
خروج یمانی».
گفتم: فدای شما شوم، اگر یکی از اهل بیت شما قبل از این علامت ها قیام نماید آیا ما با او همراه شویم؟
ص: 109
فرمود:
خیر. پس روز بعد، من این آیه را خواندم «إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِم مِّن السَّمَاء آیَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ» گفتم: آیا این آیه همان صیحه است؟ فرمود: بیدار باشید که چون این آیه از آسمان نازل شد دشمنان خدا [یعنی بنی امیه] در مقابل آن خاضع خواهند بود. (1)
محمّد بن ابراهیم نعمانی با سند خود از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود:
از امیرالمؤمنین علیه السلام درباره ی آیه «فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ» سؤال شد، و امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: پس از سه چیز منتظر فرج باشید گفته شد: آن سه چیز کدام است؟ فرمود: «اختلاف اهل شام بین خود، و پرچم های سیاهی از ناحیه خراسان،
و فَزَعَة و وحشتی در ماه رمضان» گفته شد: فَزعة در ماه رمضان چیست؟
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
مگر شما سخن خدا را نشنیده اید که می فرماید: «إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِم مِّن السَّمَاء آیَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ» و این آیه دختران جوان را از حجله بیرون می کند، و خواب را بیدار و بیدار را به وحشت می اندازد. (2)
ص: 110
مؤلّف گوید:
روایات فراوانی در ذیل آیه فوق نقل شده و ما آن ها را در کتاب «دولة المهدیّ» و کتاب «نشانه های ظهور» نقل نموده ایم و از خداوند ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را خواستاریم.
وَ إِذْ نادی رَبُّکَ مُوسی أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (10) قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا یَتَّقُونَ (11) قالَ رَبِّ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ (12) وَ یَضیقُ صَدْری وَ لا یَنْطَلِقُ لِسانی فَأَرْسِلْ إِلی هارُونَ (13) وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ (14) قالَ کَلاَّ فَاذْهَبا بِآیاتِنا إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ (15) فَأْتِیا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمینَ (16) أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنی إِسْرائیلَ (17) قالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فینا وَلیداً وَ لَبِثْتَ فینا مِنْ عُمُرِکَ سِنینَ (18) وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتی فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْکافِرینَ (19) قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ (20) فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُرْسَلینَ (21) وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنی إِسْرائیلَ (22) قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمینَ (23) قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنینَ (24) قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ (25) قالَ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلینَ (26) قالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ (27) قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَیْنَهُما
ص: 111
إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (28) قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْری لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونینَ (29) قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکَ بِشَیْ ءٍ مُبینٍ (30) قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادقینَ (31) فَأَلْقی عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبینٌ (32) وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرینَ (33) قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلیمٌ (34) یُریدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُونَ (35) قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرینَ (36) یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحَّارٍ عَلیمٍ (37) فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ (38) وَ قیلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ (39) لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ کانُوا هُمُ الْغالِبینَ (40) فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبینَ (41) قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ (42) قالَ لَهُمْ مُوسی أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ (43) فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِیَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ (44) فَأَلْقی مُوسی عَصاهُ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ (45) فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدینَ (46) قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمینَ (47) رَبِّ مُوسی وَ هارُونَ (48) قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبیرُکُمُ الَّذی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعینَ (49) قالُوا لا ضَیْرَ إِنَّا إِلی رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ (50) إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَنْ کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنینَ (51) وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنْ أَسْرِ بِعِبادی إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ (52) َأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی الْمَدائِنِ حاشِرینَ (53) إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلیلُونَ (54) وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ (55) وَ إِنَّا لَجَمیعٌ حاذِرُونَ (56) فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (57) وَ کُنُوزٍ وَ مَقامٍ کَریمٍ (58) کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها بَنی إِسْرائیلَ (59) فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقینَ (60) فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسی إِنَّا لَمُدْرَکُونَ (61) قالَ کَلاَّ إِنَّ مَعی رَبِّی سَیَهْدینِ (62) فَأَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظیمِ (63) وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرینَ (64) وَ أَنْجَیْنا مُوسی وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعینَ (65) ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرینَ (66) إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (67) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (68)
ص: 112
«سری و أسری» دو لغت است به معنای سیر کردن و سیر دادن، و «شِرذمة» باقیمانده از گروه کثیر را گویند، و شرذمه از هر چیزی گروه باقیمانده ناچیز آن را گویند، و «کنوز» اموال پنهان شده در مخفیگاه ها را می گویند، و «اتّبعه و تبعه» إذا اقتفی أثره، و «إشراق» دخول در هنگام طلوع خورشید را گویند، و «شَرَقَ الشمس و شَرَقَتِ الشمس» هنگام طلوع و تنویر خورشید را گویند، و «أشرقنا» یعنی دخلنا فی وقت شروق الشمس، و «تَراءَ الجمعان» یعنی تقابلا بحیث یری کلّ منهما صاحبه، و «إدراک» به معنای رسیدن و ملحق شدن است، و «أدرکه» یعنی لحقه، و أدرک الزرع و أدرک الغلام یعنی لحق ببلوغه و حصاده، و «طَود» به معنای کوه است، و «اِزدلاف» تقریب نمودن است، و «لیلة المزدلفة» یعنی لیلة الإجتماع، و «آخر» به معنای دیگر است چنان که گویند: نجی الله أحدهما و أهلک الآخر الثانی.
(به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت موسی را ندا داد که به سراغ قوم ستمگر برو… (10) قوم فرعون، آیا آنان (از مخالفت فرمان پروردگار) پرهیز نمی کنند؟! (11) (موسی) عرض کرد: «پروردگارا! از آن بیم دارم که مرا تکذیب کنند، (12) و سینه ام تنگ شود، و زبانم بقدر کافی گویا نیست (برادرم) هارون را نیز رسالت ده (تا مرا یاری کند)! (13) و آنان (به اعتقاد خودشان) بر گردن من گناهی دارند می ترسم مرا بکشند (و این رسالت به پایان نرسد)! (14) فرمود: «چنین نیست، (آنان کاری نمی توانند انجام دهند)! شما هر دو با آیات ما (برای هدایتشان) بروید ما با شما هستیم و (سخنانتان را) می شنویم! (15) به سراغ فرعون بروید و بگویید: ما فرستاده پروردگار جهانیان هستیم (16) بنی اسرائیل را با ما بفرست!» (آن ها
ص: 113
به سراغ فرعون آمدند) (17) (فرعون) گفت: «آیا ما تو را در کودکی در میان خود پرورش ندادیم، و سالهایی از زندگیت را در میان ما نبودی؟! (18) و سرانجام، آن کارت را (که نمی بایست انجام دهی) انجام دادی (و یک نفر از ما را کشتی)، و تو از ناسپاسانی!» (19) (موسی) گفت: «من آن کار را انجام دادم در حالی که از بی خبران بودم! (20) پس هنگامی که از شما ترسیدم فرار کردم و پروردگارم به من حکمت و دانش بخشید، و مرا از پیامبران قرار داد! (21) آیا این منتّی است که تو بر من می گذاری که بنی اسرائیل را برده خود ساخته ای؟!» (22) فرعون گفت: «پروردگار عالمیان چیست؟!» (23) (موسی) گفت: «پروردگار آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو است، اگر اهل یقین هستید!». (24) (فرعون) به اطرافیانش گفت: «آیا نمی شنوید (این مرد چه می گوید)؟!» (25) (موسی) گفت: «او پروردگار شما و پروردگار نیاکان شماست!» (26) (فرعون) گفت: «پیامبری که بسوی شما فرستاده شده مسلّماً دیوانه است!» (27) (موسی) گفت: «او پروردگار مشرق و مغرب و آنچه میان آن دو است می باشد، اگر شما عقل و اندیشه خود را به کار می گرفتید!» (28) (فرعون خشمگین شد و) گفت: «اگر معبودی غیر از من برگزینی، تو را از زندانیان قرار خواهم داد!» (29) (موسی) گفت: «حتّی اگر نشانه آشکاری برای تو بیاورم (باز ایمان نمی آوری)؟!» (30) گفت: «اگر راست می گویی آن را بیاور!» (31) در این هنگام موسی عصای خود را افکند، و ناگهان مار عظیم و آشکاری شد (32) و دست خود را (در گریبان فرو برد و) بیرون آورد، و در برابر بینندگان سفید و روشن بود. (33) (فرعون) به گروهی که اطراف او بودند گفت: «این ساحر آگاه و ماهری است! (34) او می خواهد با سحرش شما را از سرزمینتان بیرون کند! شما چه نظر می دهید؟» (35) گفتند: «او و برادرش را مهلت ده و مأموران را برای بسیج به تمام
ص: 114
شهرها اعزام کن، (36) تا هر ساحر ماهر و دانایی را نزد تو آورند!» (37) سرانجام ساحران برای وعده گاه روز معیّنی جمع آوری شدند. (38) و به مردم گفته شد: «آیا شما نیز (در این صحنه) اجتماع می کنید… (39) تا اگر ساحران پیروز شوند، از آنان پیروی کنیم؟!» (40) هنگامی که ساحران آمدند، به فرعون گفتند: «آیا اگر ما پیروز شویم، پاداش مهمّی خواهیم داشت؟» (41) گفت: «(آری،) و در آن صورت شما از مقرّبان خواهید بود!» (42) (روز موعود فرا رسید و همگی جمع شدند) موسی به ساحران گفت: «آنچه را می خواهید بیفکنید، بیفکنید!» (43) آن ها طنابها و عصاهای خود را افکندند و گفتند: «به عزّت فرعون، ما قطعاً پیروزیم!» (44) سپس موسی عصایش را افکند، ناگهان تمام وسایل دروغین آن ها را بلعید! (45) فوراً همه ساحران به سجده افتادند. (46) گفتند: «ما به پروردگار عالمیان ایمان آوردیم، (47) پروردگار موسی و هارون!» (48) (فرعون) گفت: «آیا پیش از این که به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید؟! مسلّماً او بزرگ و استاد شماست که به شما سحر آموخته (و این یک توطئه است)! امّا بزودی خواهید دانست! دست ها و پاهای شما را بعکس یکدیگر قطع می کنم، و همه شما را به دار می آویزم!» (49) گفتند: «مهمّ نیست، (هر کاری از دستت ساخته است بکن)! ما بسوی پروردگارمان بازمی گردیم! (50) ما امیدواریم که پروردگارمان خطاهای ما را ببخشد، چرا که ما نخستین ایمان آورندگان بودیم!» (51) و به موسی وحی کردیم که شبانه بندگانم را (از مصر) کوچ ده، زیرا شما مورد تعقیب هستید!» (52) فرعون (از این ماجرا آگاه شد و) مأموران بسیج نیرو را به شهرها فرستاد، (53) (و گفت:) این ها مسلّماً گروهی اندکند (54) و این ها ما را به خشم آورده اند (55) و ما همگی آماده پیکاریم!» (56) (سرانجام فرعونیان مغلوب شدند،) و ما آن ها را از باغها و چشمه ها بیرون راندیم،
ص: 115
(57) و از گنجها و قصرهای مجلّل! (58) (آری،) این چنین کردیم! و بنی اسرائیل را وارث آن ها ساختیم! (59) آنان به تعقیب بنی اسرائیل پرداختند، و به هنگام طلوع آفتاب به آن ها رسیدند. (60) هنگامی که دو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسی گفتند: «ما در چنگال فرعونیان گرفتار شدیم!» (61) (موسی) گفت: «چنین نیست! یقیناً پروردگارم با من است، بزودی مرا هدایت خواهد کرد!» (62) و بدنبال آن به موسی وحی کردیم: «عصایت را به دریا بزن!» (عصایش را به دریا زد،) و دریا از هم شکافته شد، و هر بخشی همچون کوه عظیمی بود! (63) و در آنجا دیگران [لشکر فرعون] را نیز (به دریا) نزدیک ساختیم! (64) و موسی و تمام کسانی را که با او بودند نجات دادیم! (65) پس دیگران را غرق کردیم! (66) در این جریان، نشانه روشنی است ولی بیشترشان ایمان نیاوردند! (چرا که طالب حق نبودند) (67) و پروردگارت شکست ناپذیر و مهربان است! (68)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ إِذْ نَادَی رَبُّکَ مُوسَی أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ * قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَا یَتَّقُونَ…» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی با سند خود از ابان بن عثمان از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
هنگامی که خداوند موسی علیه السلام را به طرف فرعون فرستاد، موسی به درب خانه فرعون آمد و اجازه دخول خواست و فرعون به او اجازه نداد و موسی علیه السلام عصای خود را به درب خانه فرعون زد و همه درهای قصر او باز شد و موسی داخل گردید و به فرعون فرمود: من رسول خدا هستم و تو باید بنی اسرائیل را همراه من بفرستی.
ص: 116
فرعون گفت: «أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینا وَلِیداً وَ لَبِثْتَ فِینا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ»؟ یعنی آیا ما تو را مانند فرزندی نگهداری نکردیم و سال هایی از عمر خود را بین ما نگذراندی و آن مرد قبطی را کشتی و به احسان من کفران کردی؟! موسی فرمود: هنگامی که من آن مرد قبطی را کشتم راه را گم کردم و چون از شما ترسیدم فرار کردم و پس از آن خداوند عالمین به من حکمتی مرحمت نمود و مرا از پیامبران خود قرار داد، و تو آن نعمت و تربیّت خود را بر من منّت می گذاری در حالی که بنی اسرائیل را عبد خود قرار دادی.
فرعون گفت: پروردگار عالمین چگونه است؟ -- و از کیفیّت سؤال نمود و موسی از ذات مقدّس الهی پاسخ داد و -- گفت: «رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَیْنَهُمَا إن کُنتُم مُّوقِنِینَ»، یعنی پروردگار آسمان ها و زمین است اگر شما اهل یقین باشید. پس فرعون از روی تعجّب به اصحاب خود روی کرد و گفت: «أَلَا تَسْتَمِعُونَ» یعنی آیا نمی بینید که من از کیفیّت سؤال می کنم و او از ذات خدای خود پاسخ می دهد؟! پس موسی گفت: «او پروردگار شما و پروردگار پدران پیشین شماست» و فرعون به اصحاب خود گفت: ببینید او چگونه پاسخ می دهد و سپس به موسی گفت: «لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ» یعنی اگر خدایی جز من را برگزینی، تو را از زندانیان قرار خواهم داد» حضرت موسی علیه السلام فرمود: «آیا برای تو نشانه ی آشکاری بیاورم؟» فرعون گفت: «اگر از راستگویان هستی بیاور» پس موسی عصای خود را انداخت و ناگهان عصا اژدهای آشکاری شد، و همه یاران فرعون فرار کردند، و فرعون سخت وحشت نمود و نتوانست آرام بگیرد و به موسی گفت:
ص: 117
«تو را به خدا و شیری که خورده ای، اژدها را از من دور کن» پس موسی اژدها را از او دور نمود و سپس دست خود را از گریبان بیرون آورد و نوری از آن برای مردم آشکار شد، و چون موسی عصا را گرفت فرعون آرام شد و خواست که به موسی ایمان بیاورد و او را تصدیق کند و لکن وزیر او هامان برخاست و به او گفت: «تا کنون خدا بودی و پرستش می شدی، و اکنون می خواهی پیرو غلامی بشوی؟! از این رو فرعون به اطرافیان خود گفت:
«موسی ساحری داناست و می خواهد شما را با سحر خود از این منطقه خارج نماید شما چه می گویید؟… تا این که روز معلومی را مقرّر کردند و فرعون دستور داد تا همه ساحران جمع شوند تا با موسی مقابله کنند -- البتّه فرعون و هامان خود ساحر بودند و به وسیله سحر بر مردم غالب شده بودند، و فرعون با سحر ادعای خدایی کرده بود -- تا این که هزار ساحر جمع شدند و از بین آنان یکصد نفر را انتخاب کردند و از بین یکصد نفر هشتاد نفر انتخاب شدند و ساحران به فرعون گفتند: «تو می دانی که در دنیا کسی ساحرتر از ما نیست، اکنون بگو اگر ما بر موسی غالب شدیم پاداش ما نزد تو چه خواهد بود؟» فرعون گفت:
«در آن صورت شما نزد من از مقربّان خواهید بود و من شما را در ملک خود شریک خواهم نمود» ساحران گفتند: «اگر موسی بر ما غالب شد و سحر ما را باطل نمود و ما دانستیم که کار او از راه سحر و حیله نبوده و به او ایمان آوردیم، تو چه خواهی کرد؟» فرعون گفت: اگر او بر شما غالب شد، من نیز او را تصدیق خواهم نمود، و لکن شما باید تمام حیله خود را به کار ببرید تا بر او غالب شوید.
ص: 118
امام صادق علیه السلام سپس فرمود:
روز وعده ی آنان روز عیدی بود و چون خورشید در آن روز بالا آمد فرعون مردم را با ساحران جمع نمود، و او را قبّه ای بود که چهل متر طول داشت و آن را با آهن و فولاد تزیین نموده بود و به قدری نورانی و زیبا بود که چون خورشید بر آن می تابید کسی نمی توانست به آن نگاه کند، پس فرعون و هامان بر بالای آن قبّه نشستند و به پایین نگاه می کردند و حضرت موسی علیه السلام آمد در حالی که به آسمان نگاه می کرد، و ساحران به فرعون گفتند: این مردی که ما می بینیم، به آسمان نگاه می کند و هرگز سحر ما به آسمان نمی رسد» در حالی که آنان به مردم تعهّد و ضمانت داده بودند که غالب خواهند شد، پس ساحران به حضرت موسی علیه السلام گفتند: «یا تو شروع کن و یا ما شروع می کنیم؟» و موسی به آنان فرمود: «شما شروع کنید» پس آنان طناب ها و ابزار سحر خود را رها کردند و به شکل مارها در آمد و حرکت و حمله می کردند، و ساحران گفتند: سوگند به عزّت فرعون ما غالب خواهیم بود، مردم را وحشت گرفت و موسی نیز در باطن خود هراس پیدا کرد و به او خطاب شد: «لَا تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی * وَ أَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَ لَا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی.» (1)
یعنی ای موسی هراس مکن تو بر آنان پیروزی، عصای خود را به طرف آن ها بینداز تا همه را ببلعد، چرا که کار آنان سحر است و ساحر پیروز نخواهد شد» پس موسی عصای خود را انداخت و آن عصا مانند مسِّ گداخته شد و به صورت اژدها در آمد و سر خود را بالا نمود و دهان باز کرد و قبّه فرعون را
ص: 119
به دهان گرفت و گرداند و ابزار سحر ساحران را بلعید و آنان مغلوب شدند و مردم از ترس فرار کردند و از بس این صحنه با عظمت بود کسی نمی توانست آن را توصیف نماید و مردم در حال فرار زیر دست و پا رفتند و ده هزار نفر از مرد و زن و کودک کشته شدند و آن اژدها اطراف قبّه فرعون می گردید، و فرعون و هامان از وحشت لباس های خود را آلوده کردند و موی سرهای آنان سفید شد و غش کردند، و موسی نیز همانند مردم گریخت، تا این که خداوند به او فرمود: «خُذْهَا وَ لَا تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَی.» (1)
پس موسی بازگشت و عبای خود را بر دست خود پیچید و دست خود را داخل دهان اژدها نمود و ناگهان اژدها به صورت همان عصا در آمد و ساحران همان گونه که خداوند می فرماید: «فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سَاجِدِینَ» چون چنین دیدند ایمان آوردند و گفتند: «آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ * رَبِّ مُوسَی وَهَارُونَ» و فرعون سخت خشمگین شد و گفت: «آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ…» یعنی «آیا به موسی ایمان آوردید قبل از آن که من به شما اجازه بدهم؟ همانا موسی بزرگ شما ساحران است و او به شما سحر آموخته است، پس زود است که بدانید من دست و پای شما را بر خلاف همدیگر قطع خواهم نمود و همه شما را به دار خواهم آویخت».
و ساحران که ایمان به موسی آورده بودند گفتند: «باکی نیست ما به سوی پروردگار خود باز می گردیم» از این رو فرعون همه کسانی را که ایمان به موسی آورده بودند زندانی کرد، تا زمانی که خداوند عذاب طوفان و ملخ و شپش و قورباغه و خون را بر بنی اسرائیل نازل نمود و فرعون آنان را آزاد کرد
ص: 120
و خداوند به موسی فرمود: بندگان من را از شهر خارج کن، چرا که فرعون با لشکرش شما را تعقیب می نماید، پس موسی بنی اسرائیل را حرکت داد تا از دریا بگذرند، و فرعون لشگر خود را از همه شهرها جمع نمود و آنان ششصد هزار نفر بودند و خود در بین هزار هزار نفر حرکت نمود و موسی و پیروان او را تعقیب کرد و چون لشگر موسی به رود نیل رسیدند و فرعون با لشگریانش به آنان نزدیک شدند اصحاب موسی علیه السلام گفتند: «ای موسی ما گرفتار شدیم» و موسی فرمود: «کَلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ»، یعنی هرگز ما گرفتار نشده ایم و وعده ی خداوند حق است و خدا با من می باشد و او مرا نجات خواهد داد، و چون موسی به دریا نزدیک شد، به دریا گفت:
«راه باز کن» دریا گفت: ای موسی آیا تکبّر می کنی و به من می گویی راه باز کن در حالی که من هرگز خدا را معصیت نکرده ام و در بین شما معصیت بوده است؟! موسی فرمود: ای دریا بترس از معصیت خدا چرا که تو می دانی آدم به خاطر معصیت از بهشت اخراج شد و ابلیس نیز به خاطر معصیت لعنت شد» پس دریا گفت: «پروردگار من بزرگ و مطاع است و احدی حق ندارد نافرمانی او را بکند» پس یوشع بن نون [وصیّ موسی] به موسی گفت: مگر پروردگارت تو را به چه چیز امر کرده است؟ موسی گفت: «به عبور از دریا» پس یوشع اسب خود را به آب زد [و بر روی آب حرکت نمود] و خداوند به موسی وحی نمود:
«أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ»، و موسی عصای خود را به دریا زد و دریا شکافته شد و آب ها مانند دو کوه بزرگ از همدیگر جدا شدند و راه برای بنی اسرائیل فراهم شد و موسی با عصای خود دوازده راه برای دوازده سبط بنی اسرائیل
ص: 121
در دریا باز نمود و خورشید کف دریا را خشکاند چنان که خداوند می فرماید: «فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا لَّا تَخَافُ دَرَکًا وَ لَا تَخْشَی» (1)، و موسی با اصحاب خود وارد دریا شدند، و برخی که با موسی بودند هراس پیدا کردند و گفتند: ما خویشان خود را نمی بینیم؟ موسی فرمود: آنان نیز در داخل دریا حرکت می کنند و چون سخن موسی را تصدیق نکردند خداوند به دریا امر نمود تا روزنه هایی بین آب ها پیدا شود و آنان همدیگر را ببینند و با همدیگر سخن بگویند.
سپس فرعون با لشگریان خود به دریا رسید و به آنان گفت: «آیا نمی دانید که من پروردگار بزرگ شمایم و به این خاطر دریا برای من شکافته شده است؟» و لکن احدی جرئت نکرد که داخل دریا شود حتّی اسب ها از ترس آب، وارد دریا نشدند، تا این که فرعون به ساحل دریا قدم گذارد و منجّم او گفت: داخل دریا مشو و از او جلوگیری کرد و فرعون نپذیرفت و بر اسب خود سوار شد تا داخل دریا شود و لکن اسب او به داخل دریا نرفت، تا این که جبرئیل بر اسب مادّه ای سوار شد و از جلو حرکت نمود و چون اسب فرعون اسب مادّه را مقابل خود دید به او مایل شد و داخل دریا گردید و سپس اصحاب فرعون نیز به دنبال فرعون، کلاًّ داخل دریا شدند و آخرین نفر از اصحاب فرعون که داخل دریا شد، مساوی بود با آخرین نفر از اصحاب موسی که از دریا خارج شد، و در آن وقت آب دریا پیوسته شد و مانند کوه بر سر فرعونیان فرو ریخت و در آن حال فرعون گفت:
«آمَنَتْ أنّهُ لا إِلِهَ إِلاَّ الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَ أَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِینَ» (2). پس جبرئیل
ص: 122
مشتی از لجن برداشت و بر دهان فرعون زد و گفت: «آلآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ.» (1) و (2)
ص: 123
ص: 124
ص: 125
مؤلّف گوید:
آنچه در این روایت آمده خلاصه همه روایات این قصّه است.
باید گفت: در ماجرای حضرت موسی علیه السلام با فرعون عبرت هایی است که به برخی از آن ها اشاره می شود و به برخی از آن ها در آیات پیشین و آیات آینده اشاره شده و خواهد شد، إن شاءالله.
«وَ أَنجَیْنَا مُوسَی وَ مَن مَّعَهُ أَجْمَعِینَ * ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ * إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً وَ مَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ» (1)
معیار ارزش، هدف و نیّت انسان هاست.
سلیمان بن جعفر جعفری گوید: از حضرت ابی الحسن علیه السلام شنیدم که به پدرم می فرمود:
«برای چه تو با عبدالرحمان بن یعقوب -- که قائل به تجسّم و توصیف و سخنان خطرناکی است درباره ی خداوند و خداوند قابل توصیف نیست -- رفت و آمد می کنی؟ سپس فرمود: یا باید با او رفت و آمد کنی و نزد ما نیایی و یا نزد ما بیایی و نزد او نروی» پدرم گفت: «من به اعتقادات او کاری ندارم»
ص: 126
حضرت کاظم علیه السلام فرمود: آیا می دانی که در بین اصحاب موسی علیه السلام مردی بود که پدرش از فرعونیان بود و چون لشگر فرعون به لشگر موسی نزدیک شد، او رفت تا پدر خود را نصیحت کند و چون فرعونیان غرق شدند او نیز غرق شد، آیا تو نمی ترسی که همانند او گرفتار عذاب بشوی و چون خبر آن مرد به موسی علیه السلام رسید، موسی از جبرئیل درباره ی او سؤال نمود و جبرئیل فرمود: او غرق شد، رحمت خدا بر او باد چرا که عذاب چون نازل شود هر کس در کنار گنهکاران باشد، گرفتار خواهد شد. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
گروهی از اصحاب موسی علیه السلام گفتند: «چه خوب است ما بین لشگر فرعون برویم و از دنیای آنان بهره مند شویم، و چون موسی -- طبق وعده ی خداوند -- پیروز شود به او بازگردیم» پس چنین کردند و چون موسی علیه السلام و پیروان او از فرعونیان فرار کردند، آنان بر مرکب های خود سوار شدند تا خود را به جمعیّت
ص: 127
موسی علیه السلام برسانند، و لکن خداوند ملائکه ای را فرستاد و ملائکه آنان را به لشگر فرعون بازگرداندند و همانند فرعونیان غرق شدند. (1)
علّت ابتلای پیامبران و امّت های آنان
امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه ای فرمود:
اگر خداوند اراده کرده بود که برای پیامبران گنج ها و معادن و باغستان ها و پرندگان و حیوانات وحشی را مسخّر کند و در اختیار آنان قرار بدهد، چنین می کرد، و لکن در آن صورت امتحانی و بلایی و جزا و پاداشی وجود نداشت و امتحانی انجام نمی شد تا اهل عافیت به پاداش اهل بلا برسند و مؤمنین نیز به ثواب محسنین نائل شوند، و اگر خداوند به اجبار مردم را وادار به ایمان و هدایت می نمود، امتحان از همه مردم برداشته می شد، [و در آن صورت اهل بهشت مستحق بهشت نبودند و اهل دوزخ نیز مستحق آتش نبودند.] (2)
ص: 128
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْراهیمَ (69) إِذْ قالَ لِأَبیهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ (70) قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاکِفینَ (71) قالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ (72) أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ (73) قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ (74) قالَ أَ فَرَأَیْتُمْ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (75) أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ (76) فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لی إِلاَّ رَبَّ الْعالَمینَ (77) الَّذی خَلَقَنی فَهُوَ یَهْدینِ (78) وَ الَّذی هُوَ یُطْعِمُنی وَ یَسْقینِ (79) وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ (80) وَ الَّذی یُمیتُنی ثُمَّ یُحْیینِ (81) وَ الَّذی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لی خَطیئَتی یَوْمَ الدِّینِ (82) رَبِّ هَبْ لی حُکْماً وَ أَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ (83) وَ اجْعَلْ لی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرینَ (84) وَ اجْعَلْنی مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعیمِ (85) وَ اغْفِرْ لِأَبی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضَّالِّینَ (86) وَ لا تُخْزِنی یَوْمَ یُبْعَثُونَ (87) یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ (88) إِلاَّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ (89) وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقینَ (90) وَ بُرِّزَتِ الْجَحیمُ لِلْغاوینَ (91) وَ قیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (92) مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ أَوْ یَنْتَصِرُونَ (93) فَکُبْکِبُوا فیها هُمْ وَ الْغاوُونَ (94) وَ جُنُودُ إِبْلیسَ أَجْمَعُونَ (95) قالُوا وَ هُمْ فیها یَخْتَصِمُونَ (96) تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفی ضَلالٍ مُبینٍ (97) إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمینَ (98) وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ (99) فَما لَنا مِنْ شافِعینَ (100) وَ لا صَدیقٍ حَمیمٍ (101) فَلَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (102) إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (103) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (104)
«أقدم و متقدّم و أوّل و أسبق» نظائراند، یعنی چیزی که قبل از چیز دیگر بوده است و «قدیم» چیزی را گویند که قبل از او چیزی نبوده است و مقابل آن «ابدی و ازلی»
ص: 129
است که بعد از آن چیزی نخواهد بود، و «أزلفت الجنّة» یعنی قرّبت الجنّة و «بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ» یعنی أظهرت الجحیم، و «تبریز و ابراز» به معنای آشکار نمودن است، و لازم آن، «بَرَزَ یَبرُز بُروزاً» به معنای آشکار شدن است و «غاوی» عامل بما یوجب الخیبة من الثواب است، و «کُبکِبُوا» در اصل کببوا بوده و به معنای روی همدیگر ریخته شدن است، یعنی اهل دوزخ را مانند هیزمی که روی هم انباشته می کنند در دوزخ می ریزند، و «حمیم» یعنی حامی و قریبی که تو او را دوست می داری و او نیز تو را دوست می دارد.
و بر آنان خبر ابراهیم را بخوان، (69) هنگامی که به پدر و قومش گفت: «چه چیز را می پرستید؟!» (70) گفتند: «بتهایی را می پرستیم، و همه روز ملازم عبادت آن هاییم.» (71) گفت: «آیا هنگامی که آن ها را می خوانید صدای شما را می شنوند؟! (72) یا سود و زیانی به شما می رسانند؟!» (73) گفتند: «ما فقط نیاکان خود را یافتیم که چنین می کنند.» (74) گفت: «آیا دیدید (این) چیزهایی را که پیوسته پرستش می کردید… (75) شما و پدران پیشین شما، (76) همه آن ها دشمن من هستند (و من دشمن آن ها)، مگر پروردگار عالمیان! (77) همان کسی که مرا آفرید، و پیوسته راهنماییم می کند، (78) و کسی که مرا غذا می دهد و سیراب می نماید، (79) و هنگامی که بیمار شوم مرا شفا می دهد، (80) و کسی که مرا می میراند و سپس زنده می کند، (81) و کسی که امید دارم گناهم را در روز جزا ببخشد! (82) پروردگارا! به من علم و دانش ببخش، و مرا به صالحان ملحق کن! (83) و برای من در میان امّتهای آینده، زبان صدق (و ذکر خیری) قرار ده! (84) و مرا وارثان بهشت پرنعمت گردان! (85) و پدرم [عمویم] را بیامرز، که او از گم راهان بود! (86) و در آن
ص: 130
روز که مردم برانگیخته می شوند، مرا شرمنده و رسوا مکن! (87) در آن روز که مال و فرزندان سودی نمی بخشد، (88) مگر کسی که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید!» (89) (در آن روز،) بهشت برای پرهیزکاران نزدیک می شود، (90) و دوزخ برای گم راهان آشکار می گردد، (91) و به آنان گفته می شود: «کجا هستند معبودانی که آن ها را پرستش می کردید… (92) معبودهایی غیر از خدا؟! آیا آن ها شما را یاری می کنند، یا کسی به یاری آن ها می آید؟!» (93) در آن هنگام همه آن معبودان با عابدان گم راه به دوزخ افکنده می شوند (94) و همچنین همگی لشکریان ابلیس! (95) آن ها در آنجا در حالی که به مخاصمه برخاسته اند می گویند: (96) «به خدا سوگند که ما در گم راهی آشکاری بودیم، (97) چون شما را با پروردگار عالمیان برابر می شمردیم! (98) امّا کسی جز مجرمان ما را گم راه نکرد! (99) (افسوس که امروز) شفاعت کنندگانی برای ما وجود ندارد، (100) و نه دوست گرم و پرمحبّتی! (101) ای کاش بار دیگر (به دنیا) بازگردیم و از مؤمنان باشیم!» (102) در این ماجرا، نشانه (و عبرتی) است ولی بیشتر آنان مؤمن نبودند! (103) و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (104)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ * وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ * وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ…» (1)
مرحوم صدوق در کتاب معانی الأخبار با سند خود از مفضّل بن عمر نقل کرده که گوید:
به امام صادق علیه السلام گفتم: معنای آیه ی «وَ إِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ…» چیست؟ و امام علیه السلام معنای ابتلای ابراهیم علیه السلام را بیان نمود، تا
ص: 131
این که فرمود: و معنای توکّل در آیات «الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ…» است و ابراهیم علیه السلام از خدای خود درخواست حکم و ملحق شدن به صالحین را نمود و فرمود: «رَبِّ هَبْ لِی حُکْمًا وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ» و مقصود از صالحین کسانی هستند که تنها به حکم الهی حکم می کنند و به آراء و قیاس حکم نمی کنند مگر آن که شاهد صدقی داشته باشند که خداوند در آیه «وَ اجْعَل لِّی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» به آن اشاره نموده است و حضرت ابراهیم علیه السلام از خداوند زبان صدق و صادق طلب نمود و خداوند برای او و پیامبران دیگر لسان صدق قرار داد، و مقصود از لسان صدق علیّ بن ابیطالب علیه السلام است، چرا که خداوند در آیه دیگر می فرماید: «وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا…» (1) و (2)
ص: 132
ص: 133
اهل سنّت نیز از امام صادق علیه السلام در تفسیر «وَ اجْعَل لِّی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» نقل کرده اند که فرمود:
مقصود از این آیه علیّ بن ابیطالب علیه السلام است، و چون ولایت او بر ابراهیم علیه السلام عرضه شد ابراهیم گفت: «خدایا او را از ذریّه ی من قرار ده و خداوند دعای او را اجابت نمود. (1)
«یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» (2)
امام صادق علیه السلام فرمود:
قلب سلیم قلبی است که چون خدا را ملاقات می کند، جز [محبّت] خدا
ص: 134
در آن نباشد، و فرمود: هر قلبی که در آن شرک و یا شک باشد، ساقط و بی ارزش است و هدف پیامبران از زهد در دنیا این بوده که قلوب شان برای آخرت فارغ باشد. (1)
و نیز فرمود:
قلب سلیم این است که سالم از حبّ دنیا باشد. و مؤیّد این روایت است سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود: «حُبُ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ.» (2)
و نیز فرمود:
کسی که دارای نیّت صادق باشد، دارای قلب سالم است، چرا که سلامت قلب از آفت های دنیا، نیّت را در همه امور خالص می نماید، چنان که خداوند می فرماید: «یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ.» (3)
«وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ *… فَکُبْکِبُوا فِیهَا هُمْ وَ الْغَاوُونَ * وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ *…» (4)
ابوبصیر گوید:
امام صادق علیه السلام در تفسیر «فَکُبْکِبُوا فِیهَا هُمْ وَ الْغَاوُونَ» فرمود: مقصود از این
ص: 135
آیه کسانی هستند که با زبان خود عدالت را توصیف می نمایند و بر خلاف آن عمل می کنند. (1)
امام باقر علیه السلام فرمود:
جنود ابلیس، ذریّه ی إبلیس اند از شیاطین. (2)
و در تفسیر علی بن ابراهیم از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
این آیه درباره بنی امیّه نازل شده و مقصود از «غَاوُونَ» بنی عبّاس هستند. سپس علیّ بن ابراهیم رحمة الله علیه گوید: مقصود از «إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ» این است که پیروان بنی امیّه و بنی عبّاس به پیشوایان شان در دوزخ می گویند: «به خدا سوگند ما در گم راهی آشکاری بودیم، چرا که شما را به جای پروردگار عالمین و همتای او گرفتیم و از شما اطاعت کردم و شما را اربابان خود دانستیم» و سپس می گویند: «فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ * وَ لَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ.» (3)
«فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ * وَ لَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ * فَلَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» (4)
ص: 136
عبد الحمید وابشی گوید:
به امام باقر علیه السلام گفتم: ما را همسایه ای است که به همه محرمات و محارم الهی بی حرمتی می کند، حتّی نماز را ترک می نماید تا چه رسد واجبات دیگر را؟ امام علیه السلام فرمود: «سبحان الله» و عمل او را خطرناک و بزرگ دانست و سپس فرمود: «آیا بدتر از او را به تو خبر بدهم؟» گفتم: آری، فرمود: بدتر از او ناصبی و دشمن ما [و دشمن شیعیان ما] می باشد.
تا این که فرمود:
تو آگاه باش که هر بنده ای که نام ما اهل بیت را بشنود و قلب او برای ما رقّت پیدا کند قطعاً ملائکه خداوند دست رحمت به پشت او می کشند، و همه گناهان او بخشوده می شود، جز این که گناهی انجام داده باشد که او را از ایمان خارج کرده باشد، و شفاعت در قیامت پذیرفته است و لکن درباره ی ناصبی پذیرفته نمی شود، و بسا مؤمن برای همسایه خود شفاعت می کند در حالی که او هیچ عمل خیری ندارد و مؤمن می گوید: «خدایا این همسایه من بود و به من آزاری نمی کرد و خداوند شفاعت او را درباره ی آن همسایه می پذیرد و می فرماید: من پروردگار تو هستم و من سزاوارترم که از تو حمایت کنم» پس خداوند شفاعت مؤمن را درباره ی همسایه او می پذیرد و او را به بهشت می برد، در حالی که هیچ کار خوبی نداشته است، سپس فرمود: پایین ترین مؤمنین حق شفاعت از سی نفر را دارند، و در چنین وقتی اهل آتش می گویند: «فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ * وَ لَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ.» (1)
ص: 137
اهمیّت دوست و صدیق در قیامت
امام صادق علیه السلام فرمود:
به قدری منزلت صَدیق و دوست در قیامت بزرگ است که اهل دوزخ قبل از خویشان به دوستان خود پناهنده می شوند و از آنان فریادرسی می طلبند، چنان که خداوند می فرماید: «فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ * وَ لَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ.» (1)
جابر بن عبدالله انصاری می گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود:
مؤمن در بهشت می گوید: دوست من فلانی چه شد؟ در حالی که دوست او در دوزخ قرار دارد، پس خداوند متعال می فرماید: «دوست او را به بهشت
ص: 138
نزد او ببرید» و چون ملائکه چنین می کنند، دوزخیان می گویند: «فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ * وَ لَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ.» (1)
امام باقر علیه السلام [به کسی که می گفت: فلانی دوست من است] فرمود:
آیا یکی از شما هنگام نیاز دست خود را در جیب دوست خود می کند و پول مقدار نیاز خود را بردارد؟ گفت: خیر. فرمود: پس شما برادر و دوست نشده اید. (2)
امام صادق علیه السلام از پدران خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود:
اول سخن و تیتر نامه عمل مؤمن پس از مرگ سخنانی است که مردم درباره ی او می گویند، پس اگر او را به خوبی یاد کنند خوب خواهد بود، و اگر او را به بدی یاد کنند بد خواهد بود، و نخستین تحفه ای که پس از مرگ به مؤمن داده می شود، این است که خداوند او و تشییع کنندگان او را می آمرزد.
سپس امام صادق علیه السلام فرمود:
ای فضیل بن عبد الملک! داخل مسجد نمی شود جز اهل مسجد [و علاقه مندان به آن] و از هر خانواده ای نجیب آنان به مسجد می رود، سپس فرمود: ای فضیل، اهل مسجد از مسجد خارج نمی شود مگر آن که کم ترین
ص: 139
بهره ی او یکی از سه چیز است، یا دعایی کرده که خداوند با آن دعا او را به بهشت می برد، و یا دعایی کرده و خداوند بلایی را در دنیا از او برطرف می کند، و یا برادر و دوستی را پیدا می کند که در راه خدا از او استفاده خواهد نمود.
سپس فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود:
مسلمان بعد از اسلام فائده و بهره ای به دست نمی آورد که مانند برادر و دوست در راه خدا باشد، تا این که فرمود: ای فضیل از فقرای شیعیان ما دوری نکنید، چرا که فقیر از شیعیان ما در قیامت به اندازه ی دو قبیله [بزرگ عرب:] ربیعه و مضرّ شفاعت می کند.
سپس فرمود:
ای فضیل، مؤمن را به این خاطر مؤمن گویند که او از خداوند امان می خواهد و خداوند به او امان می دهد، مگر تو سخن خدا را نشنیده ای که هنگام شفاعت یکی از شما در قیامت نسبت به دوست خود از قول اهل دوزخ می فرماید: «فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ * وَ لَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ.» (1)
ص: 140
کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلینَ (105) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ (106) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ (107) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (108) وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ (109) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (110) قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ (111) قالَ وَ ما عِلْمی بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (112) إِنْ حِسابُهُمْ إِلاَّ عَلی رَبِّی لَوْ تَشْعُرُونَ (113) وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنینَ (114) إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذیرٌ مُبینٌ (115) قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومینَ (116) قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمی کَذَّبُونِ (117) فَافْتَحْ بَیْنی وَ بَیْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنی وَ مَنْ مَعِیَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (118) فَأَنْجَیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (119) ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقینَ (120) إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (121) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (122) کَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلینَ (123) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ (124) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ (125) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (126) وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ (127) أَ تَبْنُونَ بِکُلِّ ریعٍ آیَةً تَعْبَثُونَ (128) وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ (129) وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارینَ (130) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (131) وَ اتَّقُوا الَّذی أَمَدَّکُمْ بِما تَعْلَمُونَ (132) أَمَدَّکُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنینَ (133) وَ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (134) إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ (135) قالُوا سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ (136) إِنْ هذا إِلاَّ خُلُقُ الْأَوَّلینَ (137) وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ (138) فَکَذَّبُوهُ فَأَهْلَکْناهُمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (139) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (140 )کَذَّبَتْ ثَمُودُ
ص: 141
الْمُرْسَلینَ (141) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ (142) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ (143) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (144) وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ (145) أَ تُتْرَکُونَ فی ما هاهُنا آمِنینَ (146) فی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (147) وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضیمٌ (148) وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً فارِهینَ (149) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (150) وَ لا تُطیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفینَ (151) الَّذینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ (152) قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرینَ (153)
«أرذلون و أرذال» افراد پست و بی ارزش را گویند، و «رذیله» نقیض فضیلت است، و «طَرْد» به معنای دور کردن با تنفّر است، و «أَطْرَدَه» یعنی جعله طریداً، و «رَجْم» سنگ پراندن است، و به تیراندازی رجم نمی گویند، و «مشتوم» را مرجوم گویند، به خاطر مذمّتی که در معنای شتم وجود دارد، و «انتهاء و نهایت» رسیدن به حدّ معین است، و «فتح» به معنای حکم است و حاکم را «فتّاح» گویند، چرا که با حکم خود فتح و فصل می کند، و «ریع» به معنای ارتفاع و بلندی است، و جمع آن اریاع و ریعة می باشد، و «مصانع» جمع مصنع به معنای مأخذ آب است، و به معنای قصور و حصون آمده است، و «بطش» به معنای ضربت و قتل با تازیانه و شمشیر است، و «جبّار» صاحب قدرت و سلطانی است که دارای علوّ مرتبه باشد، و این صفنت درباره ی خداوند مدح و ستایش است و درباره ی غیر او مذمّت است چرا که این معنا در عبد با تکلّف گفته می شود و عبد لایق آن نخواهد بود، و «طلعها هضیم» یعنی لطیف، و «هَضَمَه حَقَّه» یعنی نقصه، و «هضم الطعام» یعنی لطف، و «مُسَحَّر» کسی را گویند که پیاپی سحر شده باشد، و «سوء» زیانی است که صاحب آن از آن زیان با خبر شود.
ص: 142
و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (104) قوم نوح رسولان را تکذیب کردند، (105) هنگامی که برادرشان نوح به آنان گفت: «آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! (106) مسلّماً من برای شما پیامبری امین هستم! (107) تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (108) من برای این دعوت، هیچ مزدی از شما نمی طلبم اجر من تنها بر پروردگار عالمیان است! (109) پس، تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید!» (110) گفتند: «آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالی که افراد پست و بی ارزش از تو پیروی کرده اند؟!» (111) (نوح) گفت: «من چه می دانم آن ها چه کاری داشته اند! (112) حساب آن ها تنها با پروردگار من است اگر شما می فهمیدید! (113) و من هرگز مؤمنان را طرد نخواهم کرد. (114) من تنها انذارکننده ای آشکارم.» (115) گفتند: «ای نوح! اگر (از حرفهایت) دست برنداری، سنگباران خواهی شد!» (116) گفت: «پروردگارا! قوم من، مرا تکذیب کردند! (117) اکنون میان من و آن ها جدایی بیفکن و مرا و مؤمنانی را که با من هستند رهایی بخش!» (118) ما، او و کسانی را که با او بودند، در آن کشتی که پر (از انسان و انواع حیوانات) بود، رهایی بخشیدیم! (119) سپس بقیه را غرق کردیم! (120) در این ماجرا نشانه روشنی است امّا بیشتر آنان مؤمن نبودند. (121) و پروردگار تو عزیز و رحیم است. (122) قوم عاد (نیز) رسولان (خدا) را تکذیب کردند، (123) هنگامی که برادرشان هود گفت: «آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! (124) مسلماً من برای شما پیامبری امین هستم. (125) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (126) من در برابر این دعوت، هیچ اجر و پاداشی از شما نمی طلبم اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است. (127) آیا شما بر هر مکان مرتفعی نشانه ای از روی هوا و هوس می سازید؟! (128) و قصرها
ص: 143
و قلعه های زیبا و محکم بنا می کنید شاید در دنیا جاودانه بمانید؟! (129) و هنگامی که کسی را مجازات می کنید همچون جبّاران کیفر می دهید! (130) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (131) و از (نافرمانی) خدایی بپرهیزید که شما را به نعمتهایی که می دانید امداد کرده (132) شما را به چهارپایان و نیز پسران (لایق و برومند) امداد فرموده (133) همچنین به باغها و چشمه ها! (134) (اگر کفران کنید،) من بر شما از عذاب روزی بزرگ می ترسم!» (135) آن ها [قوم عاد] گفتند: «برای ما تفاوت نمی کند، چه ما را انذار کنی یا نکنی (بیهوده خود را خسته مکن)! (136) این همان روش (و افسانه های) پیشینیان است! (137) و ما هرگز مجازات نخواهیم شد!» (138) آنان هود را تکذیب کردند، ما هم نابودشان کردیم و در این، آیت و نشانه ای است (برای آگاهان) ولی بیشتر آنان مؤمن نبودند! (139) و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (140) قوم ثمود رسولان (خدا) را تکذیب کردند، (141) هنگامی که صالح به آنان گفت: «آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! (142) من برای شما پیامبری امین هستم! (143) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (144) من در برابر این دعوت، اجر و پاداشی از شما نمی طلبم اجر من تنها بر پروردگار عالمیان است! (145) آیا شما تصوّر می کنید همیشه در نهایت امنیّت در نعمتهایی که این جاست می مانید، (146) در این باغها و چشمه ها، (147) در این زراعتها و نخلهایی که میوه هایش شیرین و رسیده است؟! (148) و از کوه ها خانه هایی می تراشید، و در آن به عیش و نوش می پردازید! (149) پس از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید! (150) و فرمان مسرفان را اطاعت نکنید! (151) همانها که در زمین فساد می کنند و اصلاح نمی کنند!» (152) گفتند: «(ای صالح!) تو از افسون شدگانی (و عقل خود را از دست داده ای!) (153)
ص: 144
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِینَ» (1)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
مقصود از مرسلین حضرت نوح و پیامبران قبل از او تا آدم علیهم السلام اند. (2)
«قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ» (3)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «الْأَرْذَلُونَ»، فقرا هستند. (4)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
مقصود از «فَافْتَحْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ فَتْحاً» یعنی نوح پس از تکذیب شدن، و ایمان نیاوردن مردم به او، به خدای خود گفت: «اِقض بینی و بینهم قضاءً» یعنی خدایا تو بین من و آنان حکم کن. (5)
«فَأَنجَیْنَاهُ وَ مَن مَّعَهُ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ * ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِینَ *…» (6)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
«فُلْکِ الْمَشْحُونِ»، آن کشتی را گویند که ساختار آن کامل شده و تنها باید به دریا وارد شود، و مقصود از «أَ تَبْنُونَ بِکُلِ رِیعٍ آیَةً تَعْبَثُونَ» این است که آنان از
ص: 145
روی استهزاء در هر طریق و راهی آیه و نشانه ای قرار می دادند و آن نشانه نام علیّ علیه السلام بود. (1) مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید: «بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ» یعنی تقتلون بالغضب من غیر استحقاقٍ. «وَ نَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِیمٌ» یعنی ممتلیً، و «بُیُوتًا فَارِهِینَ» یعنی حاذقین، سپس گوید: «فَرِهِینَ» نیز قرائت شده یعنی بَطرین. (2)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
«إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ» یعنی به نوح علیه السلام گفتند: تو نیز مثل ما اجوف هستی و نیاز به عذا داری و اگر پیامبر می بودی نباید چنین باشی. (3)
«أَتَبْنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ آیَةً تَعْبَثُونَ * وَ تَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ» (4)
مرحوم طبرسی در تفسیر «أَتَبْنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ آیَةً تَعْبَثُونَ» گوید:
یعنی شما بناهایی را بنا می کنید که نیاز به سکنای آن ندارید و هدف شما عبث و بیهوده کاری و بازی و لهو است. سپس گوید: مؤیّد این معنا روایت انس است که گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله قبّه و ساختمانی را مشاهده نمود و فرمود: این ساختمان از کیست؟ گفته شد: از مردی از انصار است، و چیزی نگذشت که آن مرد انصاری آمد و به هر کس سلام کرد سلام او را پاسخ ندادند و او فهمید که مورد غضب و خشم واقع شده است پس به
ص: 146
بعضی از دوستان خود گفت: و الله رسول خدا صلی الله علیه و آله از کار من ناخوش آمده و من نمی دانم برای چه بوده است؟ اصحاب گفتند: رسول خدا صلی الله علیه و آله قبّه و ساختمان تو را دید و فرمود: این ساختمان از کیست؟ و ما تو را معرّفی کردیم. پس آن مرد انصاری علّت کراهت رسول خدا صلی الله علیه و آله را دانست و ساختمان را کلاً خراب کرد، و چون رسول آن مخروبه را دید فرمود: این ساختمان چه شد؟ اصحاب گفتند: ما کراهت شما را به او خبر دادیم، از این رو ساختمان را خراب کرد. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر بنایی که ساخته می شود اگر نیاز ضروری به آن نباشد در روز قیامت وبال صاحب آن خواهد بود. (1)
ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآیَةٍ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادقینَ (154) قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ
ص: 147
لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ (155) وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَظیمٍ (156) فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمینَ (157) فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (158) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (159) کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلینَ (160) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ (161) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ (162) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (163) وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ (164) أَ تَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمینَ (165) وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ (166) قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجینَ (167) قالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالینَ (168) رَبِّ نَجِّنی وَ أَهْلی مِمَّا یَعْمَلُونَ (169) فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعینَ (170) إِلاَّ عَجُوزاً فِی الْغابِرینَ (171) ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرینَ (172) وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرینَ (173) إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (174) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (175) کَذَّبَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ الْمُرْسَلینَ (176) إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ أَ لا تَتَّقُونَ (177) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ (178) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (179) وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ (180) أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرینَ (181) وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقیمِ (182) وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدینَ (183) وَ اتَّقُوا الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الْأَوَّلینَ (184) قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرینَ (185) وَ ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ إِنْ نَظُنُّکَ لَمِنَ الْکاذِبینَ (186) فَأَسْقِطْ عَلَیْنا کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادقینَ (187) قالَ رَبِّی أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ (188) فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذابُ یَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ کانَ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ (189) إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (190) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (191)
«مسحّر» کسی را گویند که چندین بار سحر شده است، و «سوء» زیان و ضرری است که صاحب آن بفهمد و او را ناخوش آید «یسوؤه وقوعه»، و «عَقر» قطع کردن
ص: 148
چیزی از بدن زنده است که اگر زیاد شود می میرد، و «عادی و ظالم و جائر» نظائراند، و «عادی» از عدوان است و اصل آن از «عَدو» به معنای سرعت در راه رفتن است، و «قالی» به معنای مبغض است، و «قَلاه یَقْلیه» یعنی أبغضه، و «غابِر» باقیمانده ناچیز از چیزی را گویند مانند خاکی که از جاروب کردن بالا می رود، و «تدمیر» به معنای اهلاک وحشتناک است، و «أیکه» باغستان پر از درخت را گویند و جمع آن «أیک» است، و «مُخسرین» جمع مُخسِر به معنای کسی است که در معرض خسران و ورشکستگی باشد و سرمایه خود را از دست بدهد، و نقیض آن «رابح» است، و «جِبِلّة» -- با کسر جیم و باء -- خلقت و طبیعت انسان را گویند.
تو فقط بشری همچون مایی اگر راست می گویی آیت و نشانه ای بیاور!» (154) گفت: «این ناقه ای است (که آیت الهی است) برای او سهمی (از آب قریه)، و برای شما سهم روز معیّنی است! (155) کمترین آزاری به آن نرسانید، که عذاب روزی بزرگ شما را فرا خواهد گرفت!» (156) سرانجام بر آن (ناقه) حمله نموده آن را «پی» کردند (و هلاک نمودند) سپس از کرده خود پشیمان شدند! (157) و عذاب الهی آنان را فرا گرفت در این، آیت و نشانه ای است ولی بیشتر آنان مؤمن نبودند! (158) و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (159) قوم لوط فرستادگان (خدا) را تکذیب کردند، (160) هنگامی که برادرشان لوط به آنان گفت: «آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! (161) من برای شما پیامبری امین هستم! (162) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (163) من در برابر این دعوت، اجری از شما نمی طلبم، اجر من فقط بر پروردگار عالمیان است! (164) آیا در میان جهانیان، شما به سراغ جنس ذکور می روید (و همجنس بازی می کنید، آیا این زشت و ننگین نیست؟!) (165)
ص: 149
و همسرانی را که پروردگارتان برای شما آفریده است رها می کنید؟! (حقّاً) شما قوم تجاوزگری هستید!» (166) گفتند: «ای لوط! اگر (از این سخنان) دست برنداری، به یقین از اخراج شدگان خواهی بود!» (167) گفت: «من دشمن سرسخت اعمال شما هستم! (168) پروردگارا! من و خاندانم را از آنچه این ها انجام می دهند رهایی بخش!» (169) ما او و تمامی خاندانش را نجات دادیم، (170) جز پیر زنی که در میان بازماندگان بود! (171) سپس دیگران را هلاک کردیم! (172) و بارانی (از سنگ) بر آن ها فرستادیم چه باران بدی بود باران انذارشدگان! (173) در این (ماجرای قوم لوط و سرنوشت شوم آن ها) آیتی است امّا بیشترشان مؤمن نبودند. (174) و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (175) اصحاب ایکه [شهری نزدیک مدین] رسولان (خدا) را تکذیب کردند، (176) هنگامی که شعیب به آن ها گفت: «آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! (177) مسلّماً من برای شما پیامبری امین هستم! (178) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (179) من در برابر این دعوت، پاداشی از شما نمی طلبم اجر من تنها بر پروردگار عالمیان است! (180) حق پیمانه را ادا کنید (و کم فروشی نکنید)، و دیگران را به خسارت نیفکنید! (181) و با ترازوی صحیح وزن کنید! (182) و حق مردم را کم نگذارید، و در زمین تلاش برای فساد نکنید! (183) و از (نافرمانی) کسی که شما و اقوام پیشین را آفرید بپرهیزید!» (184) آن ها گفتند: «تو فقط از افسون شدگانی! (185) تو بشری همچون مایی، تنها گمانی که درباره تو داریم این است که از دروغگویانی! (186) اگر راست می گویی، سنگهایی از آسمان بر سر ما بباران!» (187) (شعیب) گفت: «پروردگار من به اعمالی که شما انجام می دهید داناتر است!» (188) سرانجام او را تکذیب کردند، و عذاب روز سایبان (سایبانی از ابر صاعقه خیز) آن ها را فراگرفت یقیناً آن عذاب روز بزرگی بود!
ص: 150
(189) در این ماجرا، آیت و نشانه ای است ولی بیشتر آن ها مؤمن نبودند. (190) و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (191)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«قَالَ هَذِهِ نَاقَةٌ لَّهَا شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَّعْلُومٍ… فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً وَ مَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ» (1)
امام صادق علیه السلام پس از بیان قصّه قوم صالح علیه السلام [که در سوره ی هود گذشت] فرمود:
خداوند به صالح علیه السلام وحی نمود: «ای صالح به قوم خود بگو: خداوند یک روز از آب را برای این شتر قرار داده و یک روز را برای شما» و چون روز شرب آن شتر می رسید و از آن آب می نوشید، مردم از بزرگ و کوچک می آمدند و از شیر او می نوشیدند، و چون روز شرب مردم می رسید نیز مردم از آن آب می نوشیدند و از شیر شتر نیز می نوشیدند و در روز آنان سهمی از آب برای اشتر نبود… [تا این که شتر را نیز پی کردند و کشتند و گرفتار عذاب شدند.] (2)
مؤلّف گوید:
حدیث فوق به طور کامل در سوره ی هود گذشت.
ص: 151
در تفسیر مجمع البیان از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود:
نهری که ناقه صالح از آن می نوشید نخستین نهری بود که روی زمین پیدا شد و خداوند آن را برای صالح [و ناقه او] از زمین بیرون آورد چنان که می فرماید: «لَّهَا شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَّعْلُومٍ.» (1)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
تنها چیزی که مردم را در ثواب و عقاب جمع می کند، رضایت و سخط است، چرا که ناقه صالح را یک نفر پی کرد و لکن خداوند عذاب را بر همه آن مردم نازل نمود به خاطر این که که همه آنان به عمل پی کننده ی ناقه صالح راضی شدند، چنان که می فرماید: «فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِینَ». و چیزی نگذشت که سر زمین آنان مانند سکّه گداخته با خواری در زمین فرو رفت. (2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالِینَ» ای من المبغضین. (3)
و در تفسیر «وَ اتَّقُوا الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِینَ» گوید:
یعنی، الخلق الأوّلین، و «فَکَذَّبُوهُ» یعنی قوم شعیب، و در تفسیر «فَأَخَذَهُمْ
ص: 152
عَذَابُ یَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ کَانَ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» و درباره ی«أَصْحابُ الْأَیْکَةِ» از امام باقر علیه السلام نقل نموده که ایکة به معنای غیضة یعنی درخت پر شاخه و برگ است، و در تفسیر «عَذَابُ یَوْمِ الظُّلَّةِ…» فرمود: ظُلّة به معنای حرارت و گرمی و سموم است و به خدا سوگند برای ما روایت شده که آنان را در حالی که در خانه های خود بودند، حرارتی فرا گرفت و چون از خانه های خود به دنبال هوای خنک به طرف آن ابری رفتند که خداوند عذاب خود را در آن پنهان کرده بود، آن ابر آنان را احاطه نمود و صیحه ی کشنده ای آنان را گرفت و در خانه های خود هلاک شدند، و آنان قوم شعیب بودند و الله أعلم. (1)
مؤلّف گوید:
قبلاً به طور تفصیل قصّه قوم صالح و قوم لوط و اصحاب أیکه و قوم شعیب و بخس آنان در میزان و کیل گذشت، به امید آن که همه ما از قصّه های قرآن و ماجراهای پیامبران و امّت های گذشته پند بگیریم، چنان که خداوند در پایان این آیات می فرماید: «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً وَ مَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ * وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ.»
ص: 153
وَ إِنَّهُ لَتَنْزیلُ رَبِّ الْعالَمینَ (192) نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ (193) عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ (194) بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبینٍ (195) وَ إِنَّهُ لَفی زُبُرِ الْأَوَّلینَ (196) أَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ آیَةً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنی إِسْرائیلَ (197) وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلی بَعْضِ الْأَعْجَمینَ (198) فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنینَ (199) کَذلِکَ سَلَکْناهُ فی قُلُوبِ الْمُجْرِمینَ (200) لا یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلیمَ (201) فَیَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (202) فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ (203) أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ (204) أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنینَ (205) ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ (206) ما أَغْنی عَنْهُمْ ما کانُوا یُمَتَّعُونَ (207) وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُونَ (208) ذِکْری وَ ما کُنَّا ظالِمینَ (209) وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطینُ (210) وَ ما یَنْبَغی لَهُمْ وَ ما یَسْتَطیعُونَ (211) إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ (212) فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبینَ (213) وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبینَ (214) وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (215) فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَری ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (216) وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْعَزیزِ الرَّحیمِ (217) الَّذی یَراکَ حینَ تَقُومُ (218) وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدینَ (219) إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (220) هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلی مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطینُ (221) تَنَزَّلُ عَلی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثیمٍ (222) یُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ (223) وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ (224) أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فی کُلِّ وادٍ یَهیمُونَ (225) وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ (226) إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثیراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ (227)
«أَعْجَمِینَ» جمع أعجم به معنای کسی است که قدرت تکلّم به زبان عربی را
ص: 154
ندارد. و عجمی نقیض عربی است و أعجمی نقیض فصیح است، و «عَشِیرَة» به معنای خویش است، و به خاطر معاشرت انسان با آن و بالعکس به آن ها عشیره گفته می شود، و «أَفَّاکٍ» به معنای کذّاب است، و اصل افک به معنای مقلوب و وارونه است، و اَفّاک کسی است که فراوان خبرها را به کذب و دروغ بر می گرداند، و «أَثِیمٍ» فاعل اثم و گناه و قبیح است، و «هائم» به معنای ذاهب است، و یا به معنای ذاهب بر خلاف عدل و اعتدال است، و شعرای غیر مؤمن و غیر متدیّن در هر وادی و میدانی -- حق یا باطل -- قدم می گذارند، و خداوند در این آیه از هر شاعری مذمّت ننموده است، و لذا می فرماید: «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَ انتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا…»، و «غاوون» به فرموده امام صادق علیه السلام کسانی هستند که تعلّم و تفقّه آنان از روی علم نبوده و خود گم راه شده و دیگران را گم راه کرده اند» و در روایت دیگری فرمود: آنان «قُصّاص» یعنی قصّه پردازها هستند. (1)
مسلّماً این (قرآن) از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است! (192) روح الامین آن را نازل کرده است… (193) بر قلب (پاک) تو، تا از انذارکنندگان باشی! (194) آن را به زبان عربی آشکار (نازل کرد)! (195) و توصیف آن در کتاب های پیشینیان نیز آمده است! (196) آیا همین نشانه برای آن ها کافی نیست که علمای بنی اسرائیل بخوبی از آن آگاهند؟! (197) هر گاه ما آن را بر بعضی از عجم [غیر عرب] ها نازل می کردیم… (198) و او آن را بر ایشان می خواند، به آن ایمان نمی آورند! (199) (آری،) این گونه (با بیانی رسا) قرآن را در دل های مجرمان وارد می کنیم! (200) (امّا) به آن ایمان نمی آورند تا عذاب دردناک را با چشم خود ببینند! (201) ناگهان به سراغ شان
ص: 155
می آید، در حالی که توجّه ندارند! (202) و (در آن هنگام) می گویند: «آیا به ما مهلتی داده خواهد شد؟!» (203) آیا برای عذاب ما عجله می کنند؟! (204) به ما خبر ده، اگر (باز هم) سالیانی آن ها را از این زندگی بهره مند سازیم… (205) سپس عذابی که به آن ها وعده داده شده به سراغ شان بیاید… (206) این تمتع و بهره گیری از دنیا برای آن ها سودی نخواهد داشت! (207) ما هیچ شهر و دیاری را هلاک نکردیم مگر این که انذارکنندگانی (از پیامبران الهی) داشتند. (208) تا متذکّر شوند و ما هرگز ستمکار نبودیم! (که بدون اتمام حجّت مجازات کنیم) (209) شیاطین و جنیّان (هرگز) این آیات را نازل نکردند! (210) و برای آن ها سزاوار نیست و قدرت ندارند! (211) آن ها از استراق سمع (و شنیدن اخبار آسمان ها) برکنارند! (212) (ای پیامبر!) هیچ معبودی را با خداوند مخوان، که از معذّبین خواهی بود! (213) و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن! (214) و بال و پر خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی می کنند بگستر! (215) اگر تو را نافرمانی کنند بگو: «من از آنچه شما انجام می دهید بیزارم!» (216) و بر خداوند عزیز و رحیم توکّل کن! (217) همان کسی که تو را به هنگامی که (برای عبادت) برمی خیزی می بیند (218) و (نیز) حرکت تو را در میان سجده کنندگان! (219) اوست خدای شنوا و دانا. (220) آیا به شما خبر دهم که شیاطین بر چه کسی نازل می شوند؟! (221) آن ها بر هر دروغگوی گنهکار نازل می گردند (222) آنچه را می شنوند (به دیگران) القا می کنند و بیشترشان دروغگو هستند! (223) (پیامبر اسلام شاعر نیست) شاعران کسانی هستند که گم راهان از آنان پیروی می کنند. (224) آیا نمی بینی آن ها در هر وادی سرگردانند؟ (225) و سخنانی می گویند که (به آن ها) عمل نمی کنند؟! (226) مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام می دهند و خدا را بسیار یاد می کنند، و به هنگامی
ص: 156
که مورد ستم واقع می شوند به دفاع از خویشتن (و مؤمنان) برمی خیزند (و از شعر در این راه کمک می گیرند) آن ها که ستم کردند به زودی می دانند که بازگشت شان به کجاست! (227)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ إِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ *…» (1)
از امام باقر علیه السلام سؤال شد: آیا ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام در روز غدیر از طرف خداوند «رَبِّ الْعَالَمِینَ» توسط جبرئیل نازل شد؟ امام باقرعلیه السلام فرمود:
«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ * بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُّبِینٍ * وَ إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ»، «قَالَ هِیَ الْوَلَایَةُ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ»، یعنی آری ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام توسّط جبرئیل بر قلب رسول خدا صلی الله علیه و آله به زبان عربّی -- گویا -- نازل شد، و در کتب پیامبران پیشین نیز ولایت آن حضرت نازل شده بود. [و پیامبران موظّف به ابلاغ آن بودند.] (2)
امام کاظم علیه السلام فرمود:
ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام در جمیع کتاب های پیامبران نوشته شده
ص: 157
بود، و خداوند هیچ پیامبری را مبعوث به رسالت نکرد مگر با نبوّت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و ولایت وصیّ او علیّ بن ابی طالب علیه السلام. (1)
امام باقر یا امام صادق علیه السلام فرمود:
معنای «بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُّبِینٍ» این است که زبان عربی، مُبَیِّن زبان های دیگر است و زبان های دیگر مُبَیِّن زبان عربی نیست [و زبان عربی کامل ترین زبان هاست.] (2)
«وَ لَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَی بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ * فَقَرَأَهُ عَلَیْهِم مَّا کَانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ» (3)
امام صادق علیه السلام فرمود:
اگر قرآن بر عجم ها نازل می شد، عرب ها به آن ایمان نمی آوردند و بر عرب [و به زبان عربی] نازل شد، و عجم ها به آن ایمان آوردند، و این یک فضیلت است برای عجم ها. (4)
ص: 158
امام باقر علیه السلام فرمود:
خداوند کتابی و وحیی را نازل ننمود مگر با کلام عربی و چون وحی در گوش های پیامبران علیهم السلام قرار می گرفت تبدیل به زبان قوم شان می شد، و در گوش مبارک پیامبر ما صلی الله علیه و آله به زبان عربی وارد می شود و آن حضرت با قوم خود با کلام عربی سخن می گفت، و هر کسی با هر زبانی با او سخن می گفت در گوش آن حضرت به عربی ترجمه می شد، و ترجمه کننده جبرئیل بود که به احترام آن بزرگوار ترجمه می نمود، و این تشریفی بود از ناحیه خداوند نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله. (1)
«أَفَرَأَیْتَ إِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِینَ * ثُمَّ جَاءهُم مَّا کَانُوا یُوعَدُونَ * مَا أَغْنَی عَنْهُم مَّا کَانُوا یُمَتَّعُونَ» (2)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله در خواب دید که بنی امیّه بعد از او بر منبر او بالا می روند و مردم را به جاهلیّت باز می گردانند و گم راه شان می کنند، از این رو محزون و غمگین شد، و جبرئیل بر او نازل شد و گفت: یا رسول الله برای چه من تو را غمگین و محزون می بینم؟ و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله خواب خود را بیان نمود
ص: 159
جبرئیل گفت: سوگند به آن خدایی که تو را به حق به پیامبری مبعوث نمود، این چیزی است که من اطلاعی از آن ندارم، پس به آسمان صعود نمود و این آیات و سوره ی قدر را برای دلجوئی آن حضرت آورد، و خداوند شب قدر را برای او و امّت [شایسته] او بهتر از هزار ماه حکومت بنی امیّه قرار داد. (1)
امام صادق علیه السلام در سخن دیگری می فرماید:
مقصود از «ثُمَّ جَاءهُم مَّا کَانُوا یُوعَدُونَ…»، قیام قائم آل محمّد علیه السلام است، و مقصود از «مَا أَغْنَی عَنْهُم مَّا کَانُوا یُمَتَّعُونَ» بنی امیّه هستند که از دنیای خود بهره مند شدند. [و این بهره مندی مانع عذاب آنان نمی شود.] (2)
ص: 160
«وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» (1)
حضرت رضا علیه السلام در مجلس مأمون در مرو خراسان که جماعتی از علمای عراق و خراسان جمع شده بودند… و به آن حضرت گفتند: «آیا خداوند در قرآن تفسیری از برگزیدگان خود نموده است؟» و آن حضرت در پاسخ فرمود:
آری خداوند جدای از باطن در ظاهر نیز در دوازده موضع در قرآن به این مسأله تصریح نموده است و نخستین موضع آن در آیه «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ وَ رَهْطَکَ الْمُخْلَصِینَ»، است و این آیه در قرائة ابیّ کعب و در مصحف عبدالله بن مسعود چنین است و این منزلت بالا و فضل عظیم و شرف بلندی است چرا که مراد از «عَشِیرَة أَقْرَبِینَ وَ رَهْطَ الْمُخْلَصِینَ» آل آن حضرت هستند. (2)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
هنگامی که این آیه نازل شد «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ وَ رَهْطَکَ الْمُخْلَصِینَ»، رسول خدا صلی الله علیه و آله، فرزندان عبدالمطلب را -- که در آن زمان چهل نفر بودند -- دعوت نمود و به آنان فرمود: کدامیک از شما می خواهد برادر، و وارث، و وزیر، و وصیّ و خلیفه من بین شما بعد از من باشد، و این سخن را به یکایک
ص: 161
آنان عرضه نمود و هیچ کدام نپذیرفتند و چون نوبت به من رسید، من گفتم: «یا رسول الله من می پذیرم» و رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان فرمود: «ای فرزندان عبدالمطلّب! این [علیّ] برادر، و وارث، و وزیر، و خلیفه من بین شما بعد از من خواهد بود» پس همگی برخاستند و خندیدند و به ابوطالب گفتند: تو مأمور شدی که از این جوان اطاعت نمایی و دستور او را بشنوی و عمل کنی. (1)
مؤلّف گوید:
حدیث فوق با تفصیل بیشتر در امالی طوسی (2)، تأویل الآیات (3)، تفسیر قمی (4)، مجمع البیان (5)، شواهد التنزیل (6) و تفسیر برهان (7) نقل شده است. (8)
ص: 162
ص: 163
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «رَهْطَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ». علیّ بن ابیطالب، و حمزة، و جعفر، و حسن، و حسین، و ائّمه از آل محمّد صلی الله علیه و آله هستند. (1)
و در کتاب مسند احمد بن حنبل از علیّ علیه السلام نقل شده که فرمود:
هنگامی که آیه «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ»، نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله از اهل بیت خود دعوت نمود و سی نفر از آنان جمع شدند و از غذای او خوردند و از آشامیدنی او نوشیدند، و سپس به آنان فرمود: کدامیک از شما ضمانت دین و وعده های مرا می کند، تا هم نشین من باشد در بهشت، و در دنیا نیز خلیفه من باشد در بین خانواده من؟ پس مردی [که نام او برده نشده] گفت: یا رسول الله! آیا شما کسی را می یابی برای چنین کاری؟ و آن حضرت سخن خود را بر اهل بیت خویش عرضه نمود، و علیّ علیه السلام فرمود: من آماده هستم. (2)
ص: 164
مؤلّف گوید:
همان گونه که مشاهده می شود اهل سنّت به جای خلیفتی فی أمّتی، خلیفتی فی أهلی نقل کرده اند و الحقّ معلوم.
و در مجمع البیان در ذیل آیه فوق روایت مفصّلی از براءبن عازب نقل شده و ثعلبی نیز آن را در تفسیر خود آورده است و در این روایت آمده:
«مَنْ یُوَاخِینِی وَ یُوَازِرُنِی یَکُونُ وَلِیِّی وَ وَصِیِّی بَعْدِی وَ خَلِیفَتِی… فَقَامَ الْقَوْمُ وَ هُمْ یَقُولُونَ لِأَبِی طَالِبٍ أَطِعْ ابْنَکَ فَقَدْ أُمِّرَ عَلَیْک.» (1)
ص: 165
«وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ * فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ» (1)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از (فَإِنْ عَصَوْکَ) این است که اگر [منافقین و دنیاطلبان] بعد از تو از دستوری که درباره ی علیّ علیه السلام و امامت و ولایت او و ولایت ائمّه بعد از او علیهم السلام از امر و دستور تو نافرمانی کردند، مانند این است که در حال زنده بودن تو از تو نافرمانی کنند. (2)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
خداوند عزیزترین خلق خود یعنی سیّد عالَم وجود، حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را امر به تواضع نموده و می فرماید: «وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»، یعنی بال رحمت خود را بر سر پیروان خود از مؤمنان فرود آور.
سپس فرمود:
تواضع مزرعه خشوع و ترس و خشیت [از خداوند] و حیا می باشد، و این خصلت های خوب به دست نمی آید، مگر از تواضع، و شرافت کامل حقیقی نیز حاصل نمی شود مگر برای کسی که در پیشگاه ذات پروردگار متعال متواضع باشد… (3)
ص: 166
«وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ * الَّذِی یَرَاکَ حِینَ تَقُومُ * وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ» (1)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
یعنی «یَرَاکَ حِینَ تَقُومُ» فی النبوّة، و «وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ» یعنی «فِی أَصْلَابِ النَّبِیِّینَ صلوات الله علیهم.» (2)
جابر بن عبدالله انصاری گوید:
از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال شد: در آن زمان که آدم در بهشت بود شما کجا بودید؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من در صلب او بودم، و نیز هنگامی که به زمین هبوط نمود در صلب او بودم، و هنگامی که نوح علیه السلام داخل کشتی شد من در صلب او بودم، و هنگامی که ابراهیم علیه السلام به آتش پرتاب شد من در صلب او بودم، و هرگز از اجداد من کسی از سفاح و زنا به وجود نیامده است، و خداوند جل جلاله همواره مرا از اصلاب پاک به ارحام پاک منتقل نموده، و همه آنان هادی و مهتدی بوده اند، تا این که خداوند از من میثاق و عهد پیامبری و اسلام را گرفت، و همه اوصاف مرا بیان نمود و در تورات و انجیل مرا به آن اوصاف معرّفی کرد، تا این که مرا به آسمان برد و نام مرا از نام خود گرفت
ص: 167
و امّت مرا حامدون قرار داد، و خداوند صاحب عرش و محمود است و من محمّد هستم. صلی الله علیه و آله. (1)
ص: 168
مرحوم صدوق گوید:
حدیث فوق از طرق فراوانی روایت شده است.
امام باقر علیه السلام می فرماید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله جابه جایی خود را در اصلاب پیامبران از پیامبری به پیامبر دیگر می دیده است، تا این که خداوند او را از صلب پدرش خارج نموده است، و از زمان آدم تا حضرت عبدالله همه اصلاب طاهر و طاهره بوده و زنا و سفاحی بین آن ها نبوده است. (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
روزی امیرالمؤمنین علیه السلام در رحبه ی کوفه نشسته بود و مردم اطراف او جمع بودند، پس مردی به پا خاست و گفت: «یا امیرالمؤمنین شما اکنون در جایگاهی هستید که خداوند برای شما قرار داده است، در حالی که پدر شما در آتش عذاب می شود؟»
امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود: ساکت باش خدا دهن تو را پاره کند، سپس فرمود: «سوگند به خدایی که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را به حق به نبوّت و پیامبری مبعوث نمود، اگر پدر من برای همه گنهکاران روی زمین شفاعت کند، خداوند شفاعت او را می پذیرد، آیا پدر من عذاب می شود و من قسمت کننده ی آتش هستم؟!»
تا این که فرمود:
سوگند به آن خدایی که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را به حق مبعوث به نبوّت نمود،
ص: 169
نور ابوطالب علیه السلام در روز قیامت بر انوار همه مردم غالب است، مگر پنج نور: نور محمّد صلی الله علیه و آله نور من، نور فاطمه، نور حسن و نور حسین و نور امامان از فرزندان حسین، چرا که نور ابوطالب از نور ما می باشد، و خداوند نور ما را دو هزار سال قبل از خلقت آدم آفریده است. (1)
جابر گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
قبل از رحلت من از دنیا چیزی را بالا و پائین نگذارید، چرا که من از جلو و پشت سر شما را می بینم و سپس آیه فوق را تلاوت نمود. (2)
«هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلَی مَن تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ * تَنَزَّلُ عَلَی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ» (3)
از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
مقصود از کسانی که شیاطین بر آنان همواره فرود می آیند و افّاک و أثیم هستند، هفت نفر می باشند:
1-مغیره؛ 2. بُنان؛ 3. صائد؛ 4. حمزة بن عمّارة بربری؛ 5. حارث شامی؛
ص: 170
6. عبدالله بن حارث؛ 7. ابن الخطّاب. (1)
«وَ الشُّعَرَاء یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ * أَلَمْ تر أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ * وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَ انتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا…» (2)
امام باقر علیه السلام به یکی از اصحاب خود فرمود:
آیا تو دیده ای که کسی از شاعری پیروی کند؟! همانا مقصود از این شعرا کسانی هستند که برای دین خدا درس نمی خوانند، از این رو گم راه و گم راه کننده می باشند. (3)
امام صادق علیه السلام فرمود:
مقصود از شعرا، فقها [ی از اهل سنّت] هستند که قلوب مردم را به باطل میل می دهند، و اینان شعرایی هستند که از آنان پیروی می شود. (4)
ص: 171
و نیز فرمود:
آنان کسانی هستند که علم و دانش را به حقیقت نیافته اند، از این رو گم راه و گم راه کننده می باشند. (1)
علیّ بن ابراهیم قمی رحمة الله علیه گوید:
این آیه درباره ی کسانی نازل شده که دین خدا را با آرا و نظرات خود تغییر دادند و از امر خداوند مخالفت نمودند، و گرنه تا کنون تو ندیده ای ای که کسی از شاعری پیروی کند، و مقصود از این آیه کسانی هستند که با آرای خود دینی را وضع کردند و مردم از آنان پیروی کردند، و مؤیّد این معناست جمله «أَلَمْ تر أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ»، یعنی نمی بینی که آنان با استدلال های باطل خود جدال های گم راه کننده ای انجام می دهند و به هر مسیر و مذهب باطلی قدم می گذارند. «وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ»، یعنی مردم را به چیزهایی نصیحت می کنند که خود اهل آن نیستند، و از منکر نهی می کنند و خود اهل آن منکر هستند، و امر به معروف می کنند و خود به معروف عمل نمی نمایند، همان گونه که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ…» و آنان کسانی هستند که حقّ آل محمّد صلی الله علیه و آله را غصب نمودند، تا این که گوید:
سپس خداوند آل محمّد صلی الله علیه و آله و شیعیان راستین آنان را ذکر نموده و می فرماید:
«إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَ انتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا»
ص: 172
و سپس دشمنان آنان را یاد نموده و می فرماید: «وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ» و سپس گوید: به خدا سوگند این آیه چنین نازل شده است. (1)
حضرت رضا علیه السلام از پدران خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود:
هر کس دوست می دارد که به دین من تمسّک نماید و پس از من به کشتی نجات سوار شود، باید به علیّ بن ابیطالب علیه السلام اقتدا کند، و با دشمنان او دشمن باشد و با دوستان او دوست باشد، چرا که او وصیّ و خلیفه من است بر این امّت -- در حیات و پس از مرگ من -- و او امیر بر هر مسلمان و هر مؤمنی خواهد بود، سخن او سخن من است و امر و نهی او امر و نهی من است و پیرو او پیرو من و یاور او یاور من و خاذل او خاذل من است، و کسی که با او مخالفت کند خداوند بهشت را بر او حرام نموده است و جایگاه او را دوزخ قرار داده است، و کسی که علیّ را یاری نکند خداوند در قیامت او را خوار خواهد نمود، و کسی که علیّ علیه السلام را یاری کند خداوند در قیامت او را یاری خواهد کرد و هنگام سؤال حجّت را به او تلقین می نماید.
ص: 173
سپس فرمود:
حسن و حسین بعد از پدر خود دو امام امّت من هستند، و آنان دو آقای جوانان اهل بهشت اند، و مادرشان سیّده ی زنان عالم است و پدرشان آقای اوصیا می باشد، و از حسین من نه امام متولّد خواهد شد و نهمین آنان قائم از فرزندان من است، و اطاعت از آنان اطاعت از من می باشد، و نافرمان از آنان نافرمانی از من است، و من به خدای خود شکایت می کنم از کسانی که فضیلت و مقام آنان را انکار می کنند، و حق آنان را بعد از من ضایع می نمایند و «کفی بالله ولیًّا، و کفی بالله نصیرًا لعترتی، و أئمّة أمّتی، و منتقمًا من الجاحدین لحقّهم (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ.)» (1)
ص: 174
«إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا…» (1)
از امام صادق علیه السلام سؤال شد: مقصود از این ذکر کثیر چیست؟ فرمود:
هر کس تسبیح حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را بگوید، ذکر کثیر خدا را گفته است. (2)
و در سخن دیگری فرمود:
«سخت ترین چیزی که خداوند بر مردم واجب نموده، ذکر فراوان خداوند است» سپس فرمود: مقصود من گفتن: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ» نیست، گرچه این ها نیز ذکر [زبان] است، و لکن مقصود من ذکر و یاد خداست هنگام حلال و حرام، که اگر طاعت خدا پیش آمد عمل کند و اگر معصیت خدا پیش آمد ترک نماید. (3)
از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود:
هر کس در پنهانی به یاد خدا باشد، به راستی خدا را فراوان یاد نموده است، همانا منافقین آشکارا خدا را یاد می کنند، و در پنهانی به یاد او نیستند، از این رو خداوند درباره ی آنان می فرماید: «یُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا.» (4)
ص: 175
امام صادق علیه السلام فرمود:
«مؤمن به خصلت هایی سخت تر از سه خصلت آزموده و مبتلا نشده است به گونه ای که از انجام آن ها محروم بماند» گفته شد: آن خصلت ها چیست؟ فرمود:
مواسات و کمک به مردم، انصاف با آنان و سوّم فراوان به یاد خدا بودن».
سپس فرمود:
مقصود من از ذکر خداوند، گفتن: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ…» نیست و لکن هنگام حلال و حرام به یاد خدا باشد. (1)
ص: 176
محلّ نزول: مکّه ی مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی شعراء نازل شده است.
عدد آیات: آیات آن 93 آیه است. و برخی 94 و یا 95 آیه دانسته اند.
ثواب قرائت سوره ی نمل
امام صادق علیه السلام می فرماید:
کسی که سوره های طواسین یعنی شعراء و نمل و قصص را در شب جمعه بخواند، از اولیای خداوند و در جوار و پناه او خواهد بود، و هرگز در دنیا ترس و بیمی پیدا نمی کند، و از نعمت های بهشت به قدری به او داده می شود تا راضی و خشنود گردد، بلکه فوق خشنودی او به او داده می شود، و خداوند یکصد زن از حورالعین را به او تزویج می کند. (1)
ص: 177
در تفسیر مجمع البیان از آن حضرت نقل شده که ذیل روایت فوق فرمود:
… و خداوند او را در کنار پیامبران و مرسلین و اوصیای راشدین آنان در بهشت
عدن -- که وسط بهشت است -- ساکن می نماید. (1)
و در مجمع البیان از رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی «طس» سلیمان یعنی سوره ی نمل را قرائت کند خداوند ده برابر کسانی که حضرت سلیمان و هود و شعیب و صالح و ابراهیم علیهم السلام را تصدیق و یا تکذیب کرده اند، را به او پاداش می دهد، و چنین کسی چون از قبر خود خارج می شود، ندای «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» سر می دهد. ابن عبّاس گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند «طه» و «طواسین» را به جای الواح موسی علیه السلام به من عطا نمود. (2)
و در کتاب معانی الأخبار از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
… و أمّا «طس» به معنای «أَنَا الطَّالِبُ السَّمِیعُ» است. (3)
ص: 178
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
طس تِلْکَ آیاتُ الْقُرْآنِ وَ کِتابٍ مُبینٍ (1) هُدیً وَ بُشْری لِلْمُؤْمِنینَ (2) الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (3) إِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ (4) أُوْلئِکَ الَّذینَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ وَ هُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ (5) وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ (6) إِذْ قالَ مُوسی لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ ناراً سَآتیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتیکُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ (7) فَلَمَّا جاءَها نُودِیَ أَنْ بُورِکَ مَنْ فِی النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها وَ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ (8) یا مُوسی إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (9) وَ أَلْقِ عَصاکَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّی مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ یا مُوسی لا تَخَفْ إِنِّی لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ (10) إِلاَّ مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّی غَفُورٌ رَحیمٌ (11) وَ أَدْخِلْ یَدَکَ فی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ فی تِسْعِ آیاتٍ إِلی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقینَ (12) فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آیاتُنا مُبْصِرَةً قالُوا هذا سِحْرٌ مُبینٌ (13) وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدینَ (14)
ص: 179
«یَعْمَهُونَ»، یعنی یتحیّرون کمن ضلّ عن الطریق، و «الْأَخْسَرُونَ»، یعنی أشدّ الناس خسراناً لإستبدالهم النار بالجنّة، و «بِشِهَابٍ قَبَسٍ»، یعنی بشعلة نارٍ مقبوسة، و «إِصطلاء» به معنای استدفاء و گرم شدن است، و «بُورِکَ مَن فِی النَّارِ»، یعنی من فی مکان النار و هو البقعة المبارکة، و «تَهْتَزُّ» یعنی تتحرّک، و «کَأَنَّهَا جَانٌّ»، یعنی حیّة، و «لَمْ یُعَقِّبْ»، یعنی لم یرجع، و «إِلَّا مَن ظَلَمَ»، امّا متصلّ أو منفصل و المتّصل یفید أنّ بعض المرسلین یخافون بسبب خطائهم و ترکهم الأولی، و آیات التسع عبارة من: «الفلق، و الطوفان، و الجرادة، و القملّ، و الضفادع، و الدم، و الطمس، و الجدب، و نقص الثمرات» و «مبصرةً» یعنی واضحةً، و «وَ جَحَدُوا بِهَا»، یعنی بالآیات کذّبوا، و «ظُلْمًا وَ عُلُوًّا» یعنی ظلماً لأنفسهم بسبب استکبارهم.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
طس -- این آیات قرآن و کتاب مبین است، (1) وسیله هدایت و بشارت برای مؤمنان است (2) همان کسانی که نماز را برپا می دارند، و زکات را ادا می کنند، و آنان به آخرت یقین دارند. (3) کسانی که به آخرت ایمان ندارند، اعمال (بد) شان را برای آنان زینت می دهیم بطوری که سرگردان می شوند. (4) آنان کسانی هستند که عذاب بد (و دردناک) برای آن هاست و آن ها در آخرت، زیانکارترین مردمند! (5) به یقین این قرآن از سوی حکیم و دانایی بر تو القا می شود. (6) (به خاطر بیاور) هنگامی را که موسی به خانواده خود گفت: «من آتشی از دور دیدم (همین جا توقّف کنید) بزودی خبری از آن برای شما می آورم، یا شعله آتشی تا گرم شوید.» (7) هنگامی که نزد آتش آمد، ندایی برخاست که: «مبارک باد آن کس که در آتش
ص: 180
است و کسی که در اطراف آن است [فرشتگان و موسی] و منزّه است خداوندی که پروردگار جهانیان است! (8) ای موسی! من خداوند عزیز و حکیمم! (9) و عصایت را بیفکن! -- هنگامی که (موسی) به آن نگاه کرد، دید (با سرعت) همچون ماری به هر سو می دود (ترسید و) به عقب برگشت، و حتّی پشت سر خود را نگاه نکرد -- ای موسی! نترس، که رسولان در نزد من نمی ترسند! (10) مگر کسی که ستم کند سپس بدی را به نیکی تبدیل نماید، که (توبه او را می پذیرم، و) من غفور و رحیمم! (11) و دستت را در گریبانت داخل کن هنگامی که خارج می شود، سفید و درخشنده است بی آنکه عیبی در آن باشد این در زمره معجزات نه گانه ای است که تو با آن ها بسوی فرعون و قومش فرستاده می شوی آنان قومی فاسق و طغیانگرند!» (12) و هنگامی که آیات روشنی بخش ما به سراغ آن ها آمد گفتند: «این سحری است آشکار!» (13) و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند! پس بنگر سرانجام تبهکاران (و مفسدان) چگونه بود! (14)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ أَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاء مِنْ غَیْرِ سُوءٍ فِی تِسْعِ آیَاتٍ إِلَی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ» (1)
امام صادق علیه السلام و امام باقر علیه السلام به یکی از اصحاب خود فرمودند:
هنگام حجامت و خروج خون بگو: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ أَعُوذُ بِاللَّهِ الْکَرِیمِ مِنَ الْعَیْنِ فِی الدَّمِ وَ مِنْ کُلِّ سُوءٍ فِی حِجَامَتِی هَذِهِ»، سپس فرمود: بدان که اگر تو این دعا را بخوانی، همه خیر و خوبی را برای خود جمع نموده ای، چرا که خداوند می فرماید: «وَ لَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ مَا مَسَّنِیَ
ص: 181
السُّوءُ» (1)، و مقصود از «سُّوءُ»، در این آیه فقر است، و نیز خداوند می فرماید: «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَی بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاء»، و «سُّوءُ»، در این آیه زنا می باشد (2)، و نیز می فرماید: «وَ أَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاء مِنْ غَیْرِ سُوءٍ»، و «سُّوءُ» در این آیه به معنای مرض [برص] می باشد، پس تو همه این ها را هنگام حجامت و خروج خون برای خود جمع کن. (3)
ص: 182
مؤلّف گوید:
مضمون این آیات و روایات مربوط به آن ها در سوره ی قصص و بنی اسرائیل گذشت مراجعه شود.
«فَلَمَّا جَاءتْهُمْ آیَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ * وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ» (1)
ابوعمرو زبیری گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: کفر در کتاب خدا چند قسم است؟ فرمود:
کفر در کتاب خدا پنج قسم است: 1-2. کفر به معنای انکار ربوبیّت خداوند که بگوید: «لَا رَبَ وَ لَا جَنَّةَ وَ لَا نَارَ»، و این کفر دو گروه از منکرین خداوند است مانند دهریّه و مادیّین که می گویند: «وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ» (2)، و این دینی است که به فکر خود ساخته اند، بدون آن که تحقیق و دقّتی در آن کرده باشند چنان که خداوند می فرماید: «إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ» (3)، و نیز می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» (4)، یعنی این گروه از کافران را چه انذار کنی و چه انذار نکنی ایمان به توحید و یگانگی خداوند نمی آورند، و این یکی از اقسام کفر است، و امّا وجه دیگر از کفر این است که حقانیّت را دانسته و برای او روشن شده و باز انکار می کند، و این را جحود و انکار بعد از معرفت گویند چنان که خداوند می فرماید: «وَ جَحَدُوا
ص: 183
بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا» و در آیه دیگری می فرماید: «وَ کَانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَی الْکَافِرِینَ».
و این تفسیر دو صورت از اقسام کفر است. (1)
مؤلّف گوید:
تکمیل حدیث فوق در اوّل سوره ی بقره ذیل آیه «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» گذشت.
مرحوم کلینی در جلد اوّل کافی باب کفر و ایمان روایات این موضوع را به طور
ص: 184
کامل نقل نموده است، چنان که مرحوم صدوق نیز در کتاب توحید این گونه روایات را به تفصیل نقل نموده است.
وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً وَ قالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی فَضَّلَنا عَلی کَثیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنینَ (15) وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ وَ قالَ یا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتینا مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبینُ (16) وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ (17) حَتَّی إِذا أَتَوْا عَلی وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (18) فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلی والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنی بِرَحْمَتِکَ فی عِبادِکَ الصَّالِحینَ (19) وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقالَ ما لِیَ لا أَرَی الْهُدْهُدَ أَمْ کانَ مِنَ الْغائِبینَ (20) لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدیداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطانٍ مُبینٍ (21) فَمَکَثَ غَیْرَ بَعیدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقینٍ (22) إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظیمٌ (23) وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبیلِ فَهُمْ لا یَهْتَدُونَ (24) أَلاَّ یَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذی یُخْرِجُ الْخَبْ ءَ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ (25) اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ (26) قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکاذِبینَ (27) اذْهَبْ بِکِتابی هذا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا یَرْجِعُونَ (28) قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتابٌ کَریمٌ (29) إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ (30) أَلاَّ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونی مُسْلِمینَ (31) قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونی فی أَمْری ما کُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّی
ص: 185
تَشْهَدُونِ (32) قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدیدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَیْکِ فَانْظُری ما ذا تَأْمُرینَ (33) قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ کَذلِکَ یَفْعَلُونَ (34) وَ إِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ (35) فَلَمَّا جاءَ سُلَیْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتاکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ (36) ارْجِعْ إِلَیْهِمْ فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ (37) قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتینی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونی مُسْلِمینَ (38) قالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمینٌ (39) قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَریمٌ (40) قالَ نَکِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدی أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذینَ لا یَهْتَدُونَ (41) فَلَمَّا جاءَتْ قیلَ أَ هکَذا عَرْشُکِ قالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ کُنَّا مُسْلِمینَ (42) وَ صَدَّها ما کانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها کانَتْ مِنْ قَوْمٍ کافِرینَ (43) قیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ کَشَفَتْ عَنْ ساقَیْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَواریرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسی وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ (44)
«یُوزَعُونَ»، یعنی یوقفون و ممنوعون و محبوسون، و اصل «وَزْع» به معنای منع و کفّ است، و «حَطم» به معنای کسر و شکستن است، و «حُطَمة» از نام های دوزخ است، و «حُطام» چیزی است که شکسته می شود، و «ایزاع» به معنای الهام است، و «نَکِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا»، یعنی غیّروها بحالٍ ینکرها صاحبها إذا رأها، و «صَرح» به معنای قصر است و هر بنای مشرف را صرح گویند، و صرحة الدار صحنها، و اصل
ص: 186
صَرْحَ به معنای وَضَحَ است، و تصریح به معنای توضیح است، و «لجّة» آب زیاد را گویند، و جمع آن لُجَج است، و «مُّمَرَّدٌ» به معنای مُمَلّس است، و غلام امرد به معنای نوجوانی است که در صورت او مویی نروییده باشد، و «شجره ی مراء» یعنی درختی که برگی ندارد.
و ما به داوود و سلیمان، دانشی عظیم دادیم و آنان گفتند: «ستایش از آن خداوندی است که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمنش برتری بخشید.» (15) و سلیمان وارث داوود شد، و گفت: «ای مردم! زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده، و از هر چیز به ما عطا گردیده این فضیلت آشکاری است.» (16) لشکریان سلیمان، از جنّ و انس و پرندگان، نزد او جمع شدند آن قدر زیاد بودند که باید توقّف می کردند تا به هم ملحق شوند! (17) (آن ها حرکت کردند) تا به سرزمین مورچگان رسیدند مورچه ای گفت: «به لانه های خود بروید تا سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند در حالی که نمی فهمند!» (18) سلیمان از سخن او تبسّمی کرد و خندید و گفت: «پروردگارا! شکر نعمتهایی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای به من الهام کن، و توفیق ده تا عمل صالحی که موجب رضای توست انجام دهم، و مرا برحمت خود در زمره بندگان صالحت وارد کن!» (19) (سلیمان) در جستجوی آن پرنده [هدهد] برآمد و گفت: «چرا هدهد را نمی بینم، یا این که او از غایبان است؟! (20) قطعاً او را کیفر شدیدی خواهم داد، یا او را ذبح می کنم، یا باید دلیل روشنی (برای غیبتش) برای من بیاورد! (21) چندان درنگ نکرد (که هدهد آمد و) گفت: «من بر چیزی آگاهی یافتم که تو بر آن آگاهی نیافتی من از سرزمین «سبا» یک خبر قطعی برای تو آورده ام! (22) من زنی را دیدم که بر آنان حکومت می کند، و همه چیز در
ص: 187
اختیار دارد، و (به خصوص) تخت عظیمی دارد! (23) او و قومش را دیدم که برای غیر خدا -- خورشید -- سجده می کنند و شیطان اعمال شان را در نظرشان جلوه داده، و آن ها را از راه بازداشته و از این رو هدایت نمی شوند!» (24) چرا برای خداوندی سجده نمی کنند که آنچه را در آسمان ها و زمین پنهان است خارج (و آشکار) می سازد، و آنچه را پنهان می دارید یا آشکار می کنید می داند؟! (25) خداوندی که معبودی جز او نیست، و پروردگار عرش عظیم است! (26) (سلیمان) گفت: «ما تحقیق می کنیم ببینیم راست گفتی یا از دروغگویان هستی؟ (27) این نامه مرا ببر و بر آنان بیفکن سپس برگرد (و در گوشه ای توقّف کن) ببین آن ها چه عکس العملی نشان می دهند! (28) (ملکه سبا) گفت: «ای اشراف! نامه پرارزشی به سوی من افکنده شده! (29) این نامه از سلیمان است، و چنین می باشد: به نام خداوند بخشنده مهربان (30) توصیه من این است که نسبت به من برتری جویی نکنید، و بسوی من آیید در حالی که تسلیم حقّ هستید!» (31) (سپس) گفت: «ای اشراف (و ای بزرگان)! نظر خود را در این امر مهمّ به من بازگو کنید، که من هیچ کار مهمّی را بدون حضور (و مشورت) شما انجام نداده ام! (32) گفتند: «ما دارای نیروی کافی و قدرت جنگی فراوان هستیم، ولی تصمیم نهایی با توست ببین چه دستور می دهی!» (33) گفت: پادشاهان هنگامی که وارد منطقه آبادی شوند آن را به فساد و تباهی می کشند، و عزیزان آنجا را ذلیل می کنند (آری) کار آنان همین گونه است! (34) و من (اکنون جنگ را صلاح نمی بینم،) هدیه گرانبهایی برای آنان می فرستم تا ببینم فرستادگان من چه خبر می آورند (و از این طریق آن ها را بیازمایم)!» (35) هنگامی که (فرستاده ملکه سبا) ا نزد سلیمان آمد، گفت: «می خواهید مرا با مال کمک کنید (و فریب دهید)؟! آنچه خدا به من داده، بهتر است از آنچه به شما
ص: 188
داده است بلکه شما هستید که به هدیه هایتان خوشحال می شوید! (36) بسوی آنان بازگرد (و اعلام کن) با لشکریانی به سراغ آنان می آییم که قدرت مقابله با آن را نداشته باشند و آنان را از آن (سرزمین آباد) با ذلّت و خواری بیرون می رانیم!» (37) (سلیمان) گفت: «ای بزرگان! کدام یک از شما تخت او را برای من می آورد پیش از آنکه به حال تسلیم نزد من آیند؟» (38) عفریتی از جنّ گفت: «من آن را نزد تو می آورم پیش از آنکه از مجلست برخیزی و من نسبت به این امر، توانا و امینم!» (39) (امّا) کسی که دانشی از کتاب (آسمانی) داشت گفت: «پیش از آنکه چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد!» و هنگامی که (سلیمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: «این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا می آورم یا کفران می کنم؟! و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر می کند و هر کس کفران نماید (بزیان خویش نموده است، که) پروردگار من، غنیّ و کریم است!» (40) (سلیمان) گفت: «تخت او را برایش ناشناس سازید ببینم آیا متوجّه می شود یا از کسانی است که هدایت نخواهند شد؟! (41) هنگامی که آمد، به او گفته شد: «آیا تخت تو این گونه است؟» گفت: گویا خود آن است! و ما پیش از این هم آگاه بودیم و اسلام آورده بودیم!» (42) و او را از آنچه غیر از خدا میپرستید بازداشت، که او [ملکه سبا] از قوم کافران بود. (43) به او گفته شد: «داخل حیاط (قصر) شو!» هنگامی که نظر به آن افکند، پنداشت نهر آبی است و ساق پاهای خود را برهنه کرد (تا از آب بگذرد امّا سلیمان) گفت: «(این آب نیست،) بلکه قصری است از بلور صاف!» (ملکه سبا) گفت: «پروردگارا! من به خود ستم کردم و (اینک) با سلیمان برای خداوندی که پروردگار عالمیان است اسلام آوردم!» (44)
ص: 189
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ وَ قَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتِینَا مِن کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ» (1)
عبدالله بن الحسن از پدران خود علیهم السلام نقل نموده:
که چون ابوبکر تصمیم گرفت که حضرت فاطمه علیها السلام را از فدک منع کند، آن بانو نزد ابوبکر آمد و فرمود: «ای پسر ابوقحافه، آیا در کتاب خدا آمده که تو از پدر خود ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟ چه سخن بی اساس و نابجایی گفته ای، آیا دانسته و از روی عمد کتاب خدا را رها کردید و به پشت سر انداختید؟ در حالی که خداوند می فرماید: «وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ…» (2)
صاحب مناقب پس از نقل حدیث فوق از عایشه گوید:
پس از غصب فدک، حضرت زهرا علیها السلام با ابوبکر سخن نگفت تا از دنیا رحلت نمود، مرگ او را به ابوبکر خبر ندادند، تا بر او نماز بخواند. (3)
ص: 190
ابراهیم حمّاد گوید:
به امام کاظم علیه السلام گفتم: فدای شما شوم آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله وارث همه ی پیامبران بوده است؟ فرمود: آری. گفتم: از زمان آدم تا زمان آن حضرت؟ فرمود: «آری، خداوند هیچ پیامبری را مبعوث به رسالت نکرد جز آن که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله اعلم از او بود» گفتم: عیسی بن مریم با اذن خداوند مرده ها را زنده می کرد؟! فرمود: آری چنین است، و سلیمان بن داود نیز سخن پرندگان را می فهمید، و رسول خدا صلی الله علیه و آله دارای همه این منازل و فضائل بود. (1)
ابوبصیر گوید: امام کاظم علیه السلام به من فرمود:
ای ابا محمّد! کلام احدی از مردم حتّی پرندگان و چهارپایان و هر صاحب روحی بر امام پوشیده نیست، و هر کس دارای چنین خصلت ها نباشد، امام نخواهد بود… (2)
ص: 191
محمّد بن مسلم گوید:
روزی خدمت امام باقر علیه السلام بودم، ناگهان طیر «ورشان» با همسر خود بر دیوار نشست و صدایی از آنان بلند شد، و چون امام باقر علیه السلام پاسخ آنان را داد، پرواز کردند و بر دیوار دیگری نشستند و صدایی از نر بر مادّه بلند شد، و سپس پرواز کردند و دور شدند، پس من به امام باقر علیه السلام گفتم: فدای شما شوم قصّه این پرنده چه بود؟ فرمود: ای محمّد بن مسلم هر چه خداوند خلق نموده، از پرندگان و چهارپایان و هر حیوان صاحب روحی، نسبت به ما، مطیع تر و شنواتر از بنی آدم اند، و این پرنده «ورشان» به همسر خود بدبین شده بود و همسر او سوگند یاد نمود که خلافی مرتکب نشده است و «ورشان» از او نپذیرفت و همسر او گفت: آیا راضی می شوی به حکم محمّد بن علیّ؟ و چون راضی شدند، من به «ورشان» گفتم: تو در حقّ او ظلم کردی، پس پرنده ی «ورشان» سخن همسر خود را تصدیق نمود و پرواز کردند و رفتند. (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
سلیمان بن داود علیه السلام جز علم نبوّت همه لغات و زبان ها و سخن حیوانات
ص: 192
و پرندگان و درّندگان را می دانست، او هنگام جنگ به زبان فارسی سخن می گفت، و بین وزرا و جنود و اهل مملکت خود به زبان رومی تکلّم می کرد، و چون با همسران خود خلوت می نمود به زبان سریانی و نبطی سخن می گفت، و چون در محراب عبادت می رفت با زبان عربی با خدای خود مناجات می کرد، و هنگامی که با وفود و خصما می نشست به زبان عبرانی سخن می گفت. (1)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
خداوند به سلیمان بن داود حکومت شرق تا غرب را داد، او هفتصد و شش ماه حکومت کرد، و بر همه اهل دنیا از جنّ و انس و شیاطین و حیوانات و طیور و سباع حاکم بود، و دانش هر چیزی به او داده شده بود، و زبان هر چیزی را می دانست، و در زمان او صنایع عجیبه ای انجام گرفت و به گوش مردم رسید، چنان که خداوند می فرماید: «عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتِینَا مِن کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ.» (2)
ص: 193
بدر، خادم حضرت رضا علیه السلام گوید:
اسحاق بن عمّار وارد بر موسی بن جعفر شد و نشست پس مردی از خراسان وارد بر آن حضرت شد و با لغتی با او سخن گفت که مثل آن را نشنیده بودم و مانند صدای پرنده بود و امام علیه السلام همانند سخن او، به او پاسخ داد تا مسائل او تمام شد و از خدمت امام خارج گردید، پس من به امام علیه السلام گفتم: من تا کنون چنین لغتی را نشنیده بودم! فرمود: «این نوعی از لغت اهل چین است و مردم چین چنین سخن نمی گویند».
سپس فرمود:
آیا تعجّب کردی از سخن گفتن من با او؟ گفتم: جای تعجب دارد، فرمود: عجیب تر این است که امام سخن حیوانات و پرندگان و هر حیوان صاحب روحی را می داند، و چیزی بر امام پوشیده نیست. (1)
امام حسین علیه السلام می فرماید:
هنگامی که پرنده ی «نسر» فریاد می کند، می گوید: «ای فرزند آدم هر چه
ص: 194
می خواهی زندگی کن، پایان کار تو مرگ است» و هنگامی که کلاغ فریاد می کند، می گوید: «راحتی در دوری از مردم است» و هنگامی که «قنبرة» فریاد می کند، می گوید: «اَللَّهُمَّ الْعَنْ مُبْغِضِی آلِ مُحَمَّدٍ» و هنگامی که «خطاف» فریاد می کند، سوره ی حمد را قرائت می کند و «و لا الضَالِّینَ» را مثل قاری با مدّ می خواند. (1)
ابوحمزه گوید:
در خانه حضرت زین العابدین علیه السلام بودم و گنجشک ها روی درختی شیون می کردند، و امام علیه السلام به من فرمود: آیا می دانی این ها چه می گویند؟ گفتم: نمی دانم. فرمود: این ها تسبیح خداوند را می گویند و روزی خود را می طلبند. (2)
و در روایت دیگری فرمود:
آنان تسبیح خدا را می گویند و رزق خود را می طلبند. سپس فرمود: «عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتِینَا مِن کُلِّ شَیْءٍ.» (3)
ص: 195
مؤلّف گوید:
روایات درباره ی سخن حیوانات، و مبارک بودن بعضی از آنان، و شوم بودن برخی دیگر فراوان است و ما به جهت اختصار به همین اندازه بسنده نمودیم.
«وَ حُشِرَ لِسُلَیْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنسِ وَ الطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
حضرت سلیمان بر تخت خود نشست و باد او را به وادی مورچگان برد و آن وادی منطقه طلاخیز بود و سلیمان مورچه ها را بر آن وادی گماشته بود، و این همان سخن امام صادق علیه السلام است که می فرماید: خداوند را وادی و بیابانی است که در آن طلا و نقره
می روید و خداوند آن بیابان را به وسیله ضعیف ترین خلق خود که مورچه است حفاظت می نماید، و اگر شتر بخاتی خراسانی بخواهد وارد آن شود نمی تواند.
سپس گوید: امام باقر علیه السلام فرمود:
مقصود از «فَهُمْ یُوزَعُونَ»، این است که به دستور سلیمان همه لشگر او یک جا آمده و حبس می شدند. (2)
ص: 196
امام صادق علیه السلام می فرماید:
حضرت سلیمان دارای اسم اعظم خدا بود و چون با آن اسم از خداوند سؤال می کرد خداوند خواسته او را عطا می نمود و دعای او را مستجاب می کرد، و اگر سلیمان در این زمان می بود، به ما احتیاج داشت. (1)
مؤلّف گوید:
حدیث فوق اشاره دارد که ائمّه معصومین علیهم السلام «کلمات الله، و اسماء الله»اند و خداوند به وسیله آنان به مردم روزی می دهد و دعای آنان را مستجاب می نماید.
«حَتَّی إِذَا أَتَوْا عَلَی وَادِی النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ… فَتَبَسَّمَ ضَاحِکًا مِّن قَوْلِهَا وَ قَالَ رَبِّ…» (2)
امام کاظم علیه السلام می فرماید:
هنگامی که آن مورچه به مورچه های دیگر گفت: «ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ»، باد صدای مورچه را در هوا به سلیمان رساند، و سلیمان توقّف نمود و فرمود: این مورچه را بیاورید، و چون او را نزد سلیمان آوردند، سلیمان به او فرمود: آیا تو نمی دانی که من پیامبر خدا هستم و به احدی ظلم نمی کنم؟ مورچه گفت: آری می دانم. سلیمان فرمود: پس برای چه مورچه ها را از ظلم من ترساندی؟ و گفتی: «یَا أَیُّهَا النَّمْلُ
ص: 197
ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ»؟ مورچه گفت: «ترسیدم زینت و تشریفات تو را ببینند و خود را با تو مقایسه کنند و از خدای خود دور شوند»
سپس گفت:
«ای سلیمان! تو بزرگ تری یا پدرت داود؟» سلیمان فرمود: «پدرم بزرگ تر است» مورچه گفت: پس برای چه نام تو یک حرف بیش از نام پدرت دارد؟ سلیمان گفت: علّت آن را نمی دانم. مورچه گفت: به خاطر این است که پدرت جراحات خود را با آب محبّت الهی معالجه می نمود، از این رو به او داود گفته شد، و من امیدوارم که تو نیز به پدرت ملحق شوی.
سپس مورچه به سلیمان گفت: آیا می دانی خداوند برای چه باد را فقط برای تو مسخّر نمود؟ سلیمان گفت: علّت آن را نمی دانم. مورچه گفت: «خداوند می خواست به تو بفهماند که اگر او همه چیزها را -- همانند باد -- برای تو مسخّر می نمود، زوال آن ها از دست تو مانند زوال باد می بود» پس سلیمان از سخن مورچه تعجّب نمود و تبسّم کرد. (1)
ص: 198
«وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقَالَ مَا لِیَ لَا أَرَی الْهُدْهُدَ أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِینَ * لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا…» (1)
یکی از اصحاب امام کاظم علیه السلام گوید:
به آن حضرت گفتم: فدای شما شوم، آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله وارث همه پیامبران بوده است؟ فرمود: آری. گفتم: از زمان آدم تا زمان آن حضرت؟ فرمود: خداوند هیچ پیامبری را مبعوث به رسالت نکرد مگر آن که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله اعلم از او بود. گفتم: عیسی بن مریم با اذن خداوند مرده ها را زنده می نمود؟! فرمود: راست می گویی و سلیمان بن داود نیز سخن پرندگان را می دانست، و رسول خدا صلی الله علیه و آله بر همه این معجزات و منازل توانا بود، سپس فرمود:
سلیمان بن داود هنگامی که هدهد را [بین پرندگان] ندید درباره ی او شک کرد و فرمود: برای چه، من هدهد را نمی بینم، آیا او از حضور نزد من غایب گردیده؟! و بر او خشم کرد و گفت: «لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِیدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ» و علّت غضب او این بود که هدهد سلیمان را از مراکز آب آگاه می نمود، و خداوند به این پرنده قدرتی داده بود که به سلیمان نداده بود، در حالی که باد و مورچه و جنّ و انس و شیاطین از او اطاعت می کردند، و لکن سلیمان در هوا مراکز آب را نمی شناخت و هدهد می شناخت، و خداوند در کتاب خود می فرماید: «وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ… أَوْ کُلِّمَ بِهِ
ص: 199
الْمَوْتی»، یعنی به وسیله قرآن کوه ها به حرکت در می آید و با مردگان می توان سخن گفت، و ما وارث این قرآن هستیم که به وسیله آن می توان کوه ها را حرکت داد و با طیّ الأرض به شهرها [ی دور] دست پیدا نمود، و مرده ها را زنده کرد، و ما خانواده قدرت داریم که در هوا [همانند هدهد] مراکز آب را بشناسیم، و در کتاب خدا آیاتی است که با اذن خداوند به هر چیزی می توان دست یافت، و خداوند برای ما در «أُمِ الْکِتَابِ» چنین قدرتی را قرار داده است، چنان که می فرماید: «وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ» و باز می فرماید: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا» و ماییم کسانی که خداوند آنان را برگزیده است، و ماییم وارث این کتاب که در آن هر چیزی بیان شده است و می فرماید: «فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْ ءٍ» (1). [اصل این آیه
ص: 200
در سوره ی نحل (1) چنین است: «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمینَ»]
امام صادق علیه السلام می فرماید:
عاصف بن برخیا وزیر حضرت سلیمان علیه السلام به سلیمان گفت: ای سلیمان برای چه شما هدهد را دوست می دارید در حالی که او از نظر منشأ و بو پست ترین پرنده هاست؟!
سلیمان گفت:
به خاطر این که او آب را از پشت کوه ها می بیند؛ عاصف گفت: پس برای چه به وسیله مشتی از خاک او را صید می کنند؟ سلیمان گفت: تقدیرات خدا را از یاد نبر، چرا که هر گاه تقدیر خدا باشد چشم جایی را نمی بیند «إذا جاء القدر عمی البصر.» (2)
ص: 201
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
در بال هر هدهدی که خداوند خلق نموده به لغت سریانیّة نوشته شده است: «آلُ مُحَمَّدٍ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ صلوات الله علیهم أجمعین.» (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
شش حیوان را نکشید،
1. مورچه، 2. زنبور عسل، 3. ضفدع [یعنی غورباغه]، 4. صرد [یعنی بوم]، 5. هدهد، 6. خطاف [یعنی خفّاش].
سپس امام صادق علیه السلام فرمود:
و امّا هدهد؛ او راهنمای سلیمان بود به ملک بلقیس. (2)
در تفسیر برهان از تحفة الإخوان روایت شده که سلیمان بن داود علیه السلام چون پرندگان را خواست تا با آنان سخن بگوید جبرئیل و میکائیل آن ها را گرد او جمع کردند، جبرئیل پرندگان زمین از مشرق تا مغرب را جمع نمود و میکائیل پرندگان هوا و کوه ها را جمع نمود، و سلیمان به عجائب خلقت و زیبایی آنان می نگریست و با آنان سخن می گفت و هر صنفی از آنان از وضع خانه ها و معاش و لانه ها و تخم
ص: 202
گذاری و آلودگی زنانه خود خبر می دادند، و آخرین پرنده ای که نزد سلیمان آمد، و جمال و زیبایی و بها و گردن کشیده او برای سلیمان جلب توجه نمود، خروس بود، تا این که بال های خود را بر هم زد و صیحه ای زد و صدای او به همه ملائکه و طیور حاضر رسید و به آنان گفت: «یَا غَافِلِینَ اذْکُرُوا اللَّهَ» یعنی ای غافل ها به یاد خدا باشید؛ سپس گفت:
ای سلیمان من با پدر تو ابراهیم علیه السلام بودم هنگامی که خداوند او را بر دشمن او نمرود پیروز نمود، و به وسیله پشّه او را از پای در آورد و من بیشتر اوقات از پدر تو ابراهیم علیه السلام می شنیدم که آیه ملک را قرائت می کرد «قُلِ اَللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاء…» (1). سپس گفت: ای سلیمان بدان که من هر گاه در شب یا روز صیحه می زنم و می خوانم با صدای خود جنّ و شیاطین را می ترسانم، و امّا ابلیس از صدای من مانند مسّ گداخته ذوب می شود. (2)
ص: 203
«فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ * إِنِّی وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِن کُلِّ شَیْءٍ وَ لَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ * وَجَدتُّهَا وَ قَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ…» (1)
در آیه گذشته خداوند می فرماید:
هنگامی که سلیمان علیه السلام هدهد را بین پرندگان ندید فرمود: «برای چه او غایب است؟ من او را عذاب خواهم نمود، و یا او را ذبح می کنم، جز آن که دلیل روشنی برای غیبت خود داشته باشد»
پس چیزی نگذشت که هدهد آمد و گفت: «ای سلیمان من از چیزی آگاه شده ام که تو به آن آگاه نیستی، و من برای تو از مملکت سبأ یک خبر قطعی آورده ام، و آن این است که زنی را یافتم که بر مردم حکومت می کند، و همه چیز برای او فراهم شده و قدرت و تخت سلطنتی بزرگی دارد و او و پیروانش به جای پرستش خداوند، خورشید را می پرستند، و شیطان آنان را فریب داده و راه حق را بر آنان بسته است…
مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
حضرت سلیمان در پاسخ هدهد فرمود: من بررسی می کنم تا صدق و کذب سخن تو را به دست آورم، اکنون این نامه را ببر و بر آنان فرو انداز، و بنگر که پاسخ آنان چه خواهد بود؟
«اذْهَبْ بِکِتابِی هذا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا یَرْجِعُونَ»، پس هدهد
ص: 204
گفت: ملکه سبأ در حصن منیعی قرار دارد و بر عرش عظیمی می نشیند؟ سلیمان گفت: نامه من را بر قبّه او فرو انداز پس هدهد نامه سلیمان را آورد و در دامن ملکه سبأ انداخت و او ترسید و جنود و رؤسای ارتش خود را جمع کرد و به آنان گفت: «نامه کریمانه و مهرزده ای بر من فرود آمده است؟! (1)
«قَالَتْ یَا أَیُّهَا المَلَأُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتَابٌ کَرِیمٌ * إِنَّهُ مِن سُلَیْمَانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ * قَالَتْ یَا أَیُّهَا المَلَأُ أَفْتُونِی فِی أَمْرِی…» (2)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود:
خدای تبارک و تعالی به من فرمود: «ای محمّد ما به تو سبع مثانی و قرآن عظیم دادیم» و خداوند با فاتحة الکتاب بر من منّت و تفضّل نموده و آن را معادل قرآن عظیم قرار داده و «فاتحة الکتاب» شریف ترین چیزهایی است که در کنوز عرش قرار دارد و خداوند محمّد صلی الله علیه و آله را مخصوص به آن نموده و احدی از پیامبران را در این نعمت بزرگ شریک محمّد قرار نداده است، جز سلیمان علیه السلام که «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» آن را به او عطا نموده چنان که از سخن بلقیس حکایت نموده و می فرماید: «إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتَابٌ کَرِیمٌ * إِنَّهُ مِن سُلَیْمَانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ…» (3)
ص: 205
مرحوم علی بن ابرهیم قمّی به دنبال سخن پیشین خود گوید:
ملکه ی سبأ با جنود خود مشورت نمود و گفت: «من هدیه ای برای سلیمان می فرستم و او را آزمایش می نمایم، او اگر پادشاه باشد مایل به دنیا خواهد بود و بر ما قدرت پیدا نخواهد کرد، و اگر پیامبر خدا باشد همان گونه که ادّعا می کند، ما طاقت مقابله با او را نداریم، چرا که پروردگار جل جلاله مغلوب کسی نمی شود» پس جعبه و حقّه ای که در آن طلاهای بزرگی بود آماده کرد و به فرستاده خود گفت: «به سلیمان بگو: درب این جعبه را بدون آهن و آتش سوراخ کند» و چون فرستاده او این سخن را به سلیمان گفت سلیمان به برخی از کرم ها دستور داد و آن کرم نخی را به دهان گرفت و آن نخ را به داخل جعبه نمود و از آن سو خارج کرد، و سلیمان به فرستاده بلقیس فرمود: «فَما آتانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتاکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ…»، یعنی آنچه خدا به من عطا نموده بهتر از هدیّه شماست و شما به هدیّه خود دلخوش کرده اید و من ملکه سبأ را با نیرویی، نزد خود حاضر می کنم که آنان طاقت مقابله با آن را نخواهند داشت و با ذلّت و خواری از سرزمین خود خارج خواهند شد» پس فرستاده ملکه سبأ سخن سلیمان علیه السلام به ملکه سبأ خبر داد و او دانست که
ص: 206
راه نجاتی برای او نیست از این رو خود با همراهانش به طرف سلیمان علیه السلام حرکت کرد. (1)
مرحوم علی بن ابراهیم به دنبال سخن قبل گوید:
و چون سلیمان دانست که ملکه سبأ به طرف او حرکت نموده، نخست به جنیّان و شیاطین فرمود: کدامیک از شما تخت او را قبل از آمدنش نزد من می آورید؟ پس بزرگ جنیّان گفت: «من قبل از آن که شما از این مجلس برخیزید، آن را حاضر می کنم، و بر این کار قویّ و امین خواهم بود» سلیمان فرمود: «من سریع تر از این می خواهم» پس عاصف بن برخیا وزیر او گفت: «من در کم تر از چشم بر هم زدن تو، آن را حاضر می کنم» و خدا را با نام اعظم او خواند، و تخت بلقیس یک باره از زیر تخت سلیمان بیرون آمد. (2)
ص: 207
«قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ…» (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
«مقصود از «الَّذِی عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ» در آیه «کَفی بِاللَّهِ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ، وَ من عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ» امیر المؤمنین علیه السلام است».
راوی حدیث ابن اذینه گوید: از امام صادق علیه السلام سؤال شد: آیا «الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ» اعلم است و یا «الَّذِی عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ»؟ امام علیه السلام فرمود:
«دانش کسی که نزد او «عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ» است در مقابل کسی که نزد او «عِلْمُ الْکِتَابِ» است، به اندازه آبی است که پشّه با بال خود از دریا بر می دارد، چرا که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: دانش آدم که از آسمان هبوط نمود، و دانش همه پیامبران تا خاتم پیامبران صلی الله علیه و آله در عترت پیامبر خاتم جمع شده است. (2)
ص: 208
جابر گوید: امام باقر علیه السلام فرمود:
اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف است، و نزد عاصف بن برخیا یک حرف از آن بوده است و با تکلّم به آن یک حرف زمین بین او و بین تخت بلقیس خسف شد و چون تخت او را به دست گرفت، زمین به حال خود بازگشت، و این در کم تر از چشم بر هم زدن انجام گرفت، و نزد ما خانواده از اسم اعظم هفتاد و دو حرف می باشد، و یک حرف دیگر را، خداوند مخصوص به خود نموده است، «وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.» (1)
مؤلّف گوید:
در روایات آمده که سلیمان، عاجز از عمل عاصف نبود و لکن می خواست جنّ و انس بدانند که وصیّ او عاصف است.
در کتاب خرائج و جرائح نقل شده که یکی از خوارج با دیگری خصومت داشت و امیرالمؤمنین علیه السلام طبق حکم خدا و رسول او صلی الله علیه و آله بین آنان حکم نمود، و آن مرد خارجی گفت: «یا علی حکم به عدل نکردی» پس علیّ علیه السلام فرمود:
«اخْسَأْ عَدُوَّ اللَّهِ» و ناگهان آن مرد خارجی، به شکل سگ در آمد و لباس های او در هوا پرواز نمودند، و آن خارجی به صورت سگ شروع به «بِص بِص» نمود و گریه کرد و امیرالمؤمنین علیه السلام به حال او رقّت نمود و از خداوند خواست تا
ص: 209
به حال اوّل بازگردد، و او باز به شکل انسان شد و لباس های او به او بازگشت و سپس امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آیا سلیمان -- که خداوند درباره ی وصیّ او می فرماید: «الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ» -- و پیامبر شما کدام یک افضل هستند؟
تا این که به آن حضرت گفته شد: در این صورت شما در جنگ با معاویه نیاز به انصار و یاورانی ندارید؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
من به این خاطر با معاویه و اصحاب او می جنگم که می خواهم آنان را دعوت به اسلام کنم و حجّت را بر آنان تمام نمایم، و اگر به من اجازه دعا داده شود، دعای من ردّ نخواهد شد و فوراً اجابت می شود. (1)
«قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ کَشَفَتْ عَن سَاقَیْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِیرَ…» (2)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
مقصود از «لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ…». کفر به نعمت های الهی است [و کفر انکار و جحود نیست…] (3)
ص: 210
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
معنای سخن حضرت سلیمان که فرمود: «لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ…» این است که خداوند این سلطنت و ملک را به من عطا نمود تا ببیند آیا شاکر نعمت های او هستم و یا نعمت های او را کفران می نمایم؟ و ببیند آیا من کسی را که از نظر دنیا پایین تر از خود می بینم از نظر علمی او را بالاتر از خود می دانم یا نمی دانم؟ از این رو خداوند سلیمان را امر به شکر نمود. (1)
سپس گوید:
حضرت سلیمان علیه السلام دستور داد تا برای او خانه ای از قواریر و شیشه بنا کنند و آن را بر روی آب قرار بدهند، و چون این خانه آماده شد و ملکه سبأ وارد بر سلیمان گردید، به او گفته شد: وارد این خانه بشود، و ملکه سبا گمان کرد وارد آب می شود از این رو لباس خود را بالا زد و ساق پای او آشکار شد و موی زیادی داشت. پس به او گفته شد: «این خانه از شیشه است». [هراس مکن]، پس ملکه سبأ گفت: «رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» و چون مسلمان شد حضرت سلیمان با او ازدواج نمود، و او بلقیس دختر شرح حمیریّه بود، و سلیمان به شیاطین گفت تا نوره را آماده
ص: 211
کردند و حمام هایی ساختند تا بلقیس موهای بدن خود را با نوره برطرف نماید، و نوره از آن روز به دست شیاطین ساخته شد، چنان که آسیاب آبی را نیز شیاطین ساختند. (1)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
«کُنْ لِمَا لَا تَرْجُو أَرْجَی مِنْکَ لِمَا تَرْجُو فَإِنَّ مُوسَی علیه السلام خَرَجَ لِیَقْتَبِسَ نَاراً فَرَجَعَ نَبِیّاً مُرْسَلًا، وَ خَرَجَتْ مَلِکَةُ سَبَإٍ، فَأَسْلَمَتْ مَعَ سُلَیْمَانَ علیه السلام.» (2)
یعنی نسبت به آنچه امیدوار به آن نیستی بیشتر امیدوار باش تا آنچه را به آن امیدواری، چرا که حضرت موسی علیه السلام [در آن شبی که از خانه شعیب با خانواده خود خارج شد در آن هوای سرد راه را گم کرد و از دور آتشی را دید و] رفت که برای خانواده خود آتشی بیاورد تا گرم شوند، و چون بازگشت پیامبر مرسل بود. [و چنین
ص: 212
چیزی را باور نمی کرد] و نیز ملکه سبأ، به طرف سلیمان آمد [تا کشته نشود] و به دست سلیمان مسلمان شد [و با او ازدواج نمود] و چنین چیزی را باور نمی کرد.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذا هُمْ فَریقانِ یَخْتَصِمُونَ (45) قالَ یا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (46) قالُوا اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ قالَ طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ (47) وَ کانَ فِی الْمَدینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ (48) قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (49) وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (50) فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ مَکْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعینَ (51) فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خاوِیَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (52) وَ أَنْجَیْنَا الَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ (53) وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (54) أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (55) فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ (56) فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرینَ (57) وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرینَ (58) قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلی عِبادِهِ الَّذینَ اصْطَفی آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ (59) َمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ (60) أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (61) أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلیلاً ما تَذَکَّرُونَ (62) أَمَّنْ یَهْدیکُمْ
ص: 213
فی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ تَعالَی اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (63) أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (64) قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ (65) بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فی شَکٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ (66) وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا أَ إِذا کُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ (67) لَقَدْ وُعِدْنا هذا نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلاَّ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ (68) قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمینَ (69) وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُنْ فی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ (70) وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (71) قُلْ عَسی أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ بَعْضُ الَّذی تَسْتَعْجِلُونَ (72) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ (73) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ (74) وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ (75)
«حدائق»، جمع حدیقه به معنای باغ و بستانی است که در اطراف دیوار باشد، و بعضی گفته اند: حدیقه بستانی است که در آن درخت خرما باشد، و «قرار» مکان مطمئن و مسطح را گویند که آب روی آن قرار بگیرد، و به باغچه ای که سطح آن پائین باشد نیز «قرارة» گویند، چنان که ابن عبّاس می گفت: «علمی فی علم علیّ کالقرارة» یعنی کالغدیر فی مقابل البحر، و «برهان» به معنای سخن با استدلال و منطق است، و «ردف لکم» و أردفت و لحقت و ألحقت به یک معناست، و ترادفوا یعنی تلاحقوا، و اصل «ردف» به معنا نزدیک شدن است و «تُکِنُّ صُدُورُهُمْ» از کَنّ یَکِنّ به معنای ستر یستر است، و «کننت الشئ فی نفسک» و «أکننته» إذا سترته فی نفسک فهو مکنّ و مکنون.
ص: 214
ما به سوی «ثمود»، برادرشان «صالح» را فرستادیم که: خدای یگانه را بپرستید! امّا آنان به دو گروه تقسیم شدند که به مخاصمه پرداختند. (45) (صالح) گفت: «ای قوم من! چرا برای بدی قبل از نیکی عجله می کنید (و عذاب الهی را می طلبید نه رحمت او را)؟! چرا از خداوند تقاضای آمرزش نمی کنید تا شاید مشمول رحمت (او) شوید؟!» (46) آن ها گفتند: «ما تو را و کسانی که با تو هستند به فال بد گرفتیم!» (صالح) گفت: «فال (نیک و) بد شما نزد خداست (و همه مقدّرات به قدرت او تعیین می گردد) بلکه شما گروهی هستید فریب خورده! (47) و در آن شهر، نه گروهک بودند که در زمین فساد می کردند و اصلاح نمی کردند. (48) آن ها گفتند: «بیایید قسم یاد کنید به خدا که بر او [صالح] و خانواده اش شبیخون می زنیم (و آن ها را به قتل می رسانیم) سپس به ولیّ دم او می گوییم: ما هرگز از هلاکت خانواده او خبر نداشتیم و در این گفتار خود صادق هستیم!» (49) آن ها نقشه مهمّی کشیدند، و ما هم نقشه مهمّی در حالی که آن ها درک نمی کردند! (50) بنگر عاقبت توطئه آن ها چه شد، که ما آن ها و قوم شان همگی را نابود کردیم (51) این خانه های آن هاست که به خاطر ظلم و ستم شان خالی مانده و در این نشانه روشنی است برای کسانی که آگاهند! (52) و کسانی را که ایمان آورده و تقوا پیشه کرده بودند نجات دادیم! (53) و لوط را (به یاد آور) هنگامی که به قومش گفت: «آیا شما به سراغ کار بسیار زشتی می روید در حالی که (نتایج شوم آن را) می بینید؟! (54) آیا شما بجای زنان، از روی شهوت به سراغ مردان می روید؟! شما قومی نادانید!» (55) آن ها پاسخی جز این نداشتند که (به یکدیگر) گفتند: «خاندان لوط را از شهر و دیار خود بیرون کنید، که این ها افرادی پاکدامن هستند!» (56) ما او و
ص: 215
خانواده اش را نجات دادیم، بجز همسرش که مقدّر کردیم جزء باقی ماندگان (در آن شهر) باشد! (57) سپس بارانی (از سنگ) بر سر آن ها باراندیم (و همگی زیر آن مدفون شدند) و چه بد است باران انذارشدگان! (58) بگو: «حمد مخصوص خداست و سلام بر بندگان برگزیده اش!» آیا خداوند بهتر است یا بتهایی که همتای او قرار می دهند؟! (59) (آیا بتهایی که معبود شما هستند بهترند) یا کسی که آسمان ها و زمین را آفریده؟! و برای شما از آسمان، آبی فرستاد که با آن، باغهایی زیبا و سرورانگیز رویاندیم شما هرگز قدرت نداشتید درختان آن را برویانید! آیا معبود دیگری با خداست؟! نه، بلکه آن ها گروهی هستند که (از روی نادانی، مخلوقات را) همطراز (پروردگارشان) قرار می دهند! (60) یا کسی که زمین را مستقرّ و آرام قرار داد، و میان آن نهرهایی روان ساخت، و برای آن کوه های ثابت و پابرجا ایجاد کرد، و میان دو دریا مانعی قرار داد (تا با هم مخلوط نشوند با این حال) آیا معبودی با خداست؟! نه، بلکه بیشتر آنان نمی دانند (و جاهلند)! (61) یا کسی که دعای مضطرّ را اجابت می کند و گرفتاری را برطرف می سازد، و شما را خلفای زمین قرار می دهد آیا معبودی با خداست؟! کمتر متذکّر می شوید! (62) یا کسی که شما را در تاریکیهای صحرا و دریا هدایت می کند، و کسی که بادها را بعنوان بشارت پیش از نزول رحمتش می فرستد آیا معبودی با خداست؟! خداوند برتر است از آنچه برای او شریک قرار می دهند! (63) یا کسی که آفرینش را آغاز کرد، سپس آن را تجدید می کند، و کسی که شما را از آسمان و زمین روزی می دهد آیا معبودی با خداست؟! بگو: «دلیلتان را بیاورید اگر راست می گویید!» (64) بگو: «کسانی که در آسمان ها و زمین هستند غیب نمی دانند جز خدا، و نمی دانند کی برانگیخته می شوند!» (65) آن ها [مشرکان] اطلاع صحیحی درباره آخرت ندارند بلکه در اصل
ص: 216
آن شکّ دارند بلکه نسبت به آن نابینایند! (66) و کافران گفتند: «آیا هنگامی که ما و پدرانمان خاک شدیم، (زنده می شویم و) از دل خاک بیرون می آییم؟! (67) این وعده ای است که به ما و پدرانمان از پیش داده شده این ها همان افسانه های خرافی پیشینیان است!» (68) بگو: «در روی زمین سیر کنید و ببینید عاقبت کار مجرمان به کجا رسید!» (69) از (تکذیب و انکار) آنان غمگین مباش، و سینه ات از توطئه آنان تنگ نشود! (70) آن ها می گویند: «این وعده (عذاب که به ما می دهید) کی خواهد آمد اگر راست می گویید؟!» (71) بگو: «شاید پاره ای از آنچه درباره آن شتاب می کنید، نزدیک و در کنار شما باشد!» (72) مسلّماً پروردگار تو نسبت به مردم، فضل (و رحمت) دارد ولی بیشترشان شکرگزار نیستند! (73) و پروردگارت آنچه را در سینه های شان پنهان می دارند و آنچه را آشکار می کنند بخوبی می داند! (74) و هیچ موجود پنهانی در آسمان و زمین نیست مگر این که در کتاب مبین (در لوح محفوظ و علم بی پایان پروردگار) ثبت است! (75)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِیقَانِ یَخْتَصِمُونَ *… وَ إِنَّا لَصَادِقُونَ» (1)
امام باقر علیه السلام فرمود:
مقصود از «فَرِیقَانِ» دو فرقه مصدّق و مکذّب است، و مکذّب و کافر آنان می گفته اند: «أَ تَشْهَدُونَ أَنَ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ»؟ و مؤمنان آنان می گفته اند: «إِنَّا بِالَّذِی أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُون» و در مقابل آنان کفّار می گفته اند: «إِنَّا بِالَّذِی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُونَ» و نیز می گفته اند: «یَا صَالِحُ ائْتِنَا بِآیَةٍ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادقینَ» و
ص: 217
حضرت صالح [با اعجاز] شتر زنده ای [از کوه برای آنان بیرون] آورد، و آنان آن شتر را کشتند، و کشنده ی شتر مردی سرخ رو و ازرق و زنازاده بود. (1)
مرحوم علی بن ابراهیم پس از نقل حدیث فوق در تفسیر «لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ» گوید:
آنان قبل از درخواست ناقه، برای امتحان، به حضرت صالح گفتند: «[اگر راست می گویی] عذاب دردناکی بر سر ما بیاور» و مقصود از «سَّیِّئَةِ» عذاب، و مقصود از «حَسَنَةِ» رحمت است، و علّت این که گفتند: «اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ» این بوده که گرسنگی شدیدی پیدا کردند، و گفتند: «این به خاطر شومی تو و پیروان تو است» و صالح در پاسخ آنان فرمود: «طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ» یعنی خیر و شرّ و شومی شما از ناحیه خداوند است و خداوند می خواهد شما را امتحان و آزمایش نماید، چنان که می فرماید: «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ.» (2)
ص: 218
«وَ کَانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لَا یُصْلِحُونَ * قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ… وَ کَانُوا یَتَّقُونَ» (1)
مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
مقصود از «یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ» گروه های (نه گانه ای) بودند که روی زمین معصیت خدا را می کردند، و «تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ» یعنی سوگند یاد کردند که حضرت صالح، را بکشند و بر بازماندگان او سوگند یاد کنند که ما از هلاکت او اطلاعی نداریم و راستگو هستیم، و چون شبانه آمدند تا او را بکشند، ملائکه در اطراف صالح بودند و از او حفاظت می کردند، پس ملائکه در خانه صالح به آنان حمله کردند و با سنگ آنان را کشتند، و بقیّه قوم صالح به وسیله صیحه و رجفه در خانه های خود هلاک شدند. (2)
«قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلَامٌ عَلَی عِبَادِهِ الَّذِینَ اصْطَفَی آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ *… أَمَّن جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَارًا وَ جَعَلَ خِلَالَهَا أَنْهَارًا وَ جَعَلَ لَهَا رَوَاسِیَ وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حَاجِزًا أَ إِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ *…» (3)
انس بن مالک گوید:
هنگامی که این آیات پنجگانه نازل شد، علیّ علیه السلام تعجّب نمود و مانند گنجشک
ص: 219
پرید، و رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: تو را چه می شود یا علیّ؟ و علیّ علیه السلام گفت: «یا رسول الله تعجّب کردم از کفر آنان و حلم خداوند متعال از آن ها» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله با دست خود صورت علیّ علیه السلام را مسح نمود و فرمود: بشارت باد تو را که هیچ مؤمنی بغض و دشمنی تو را پیدا نمی کند و هیچ منافقی نیز تو را دوست نخواهد داشت، و اگر تو نمی بودی «حزب الله» شناخته نمی شدند. (1)
علیّ بن ابراهیم قمی رحمة الله علیه گوید:
مقصود از «عِبَادِهِ الَّذِینَ اصْطَفَی» آل محمّد صلی الله علیه و آله هستند.
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمی رحمة الله علیه در تفسیر «فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خاوِیَةً بِما ظَلَمُوا» (2)، گوید:
هرگز خلافت در آل فلان و آل فلان و آل فلان، و آل طلحة، و آل زبیر قرار نخواهد گرفت. (3)
امام کاظم علیه السلام فرمود:
بر خداوند حق است که در هر خانه ای که معصیت شود آن خانه را خراب کند و خورشید بر زمین آن بتابد تا پاک شود. (4)
ص: 220
«أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ أَ إِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِیلًا مَّا تَذَکَّرُونَ» (1)
عمران بن حصین گوید:
من و عمر بن خطاب نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بودیم و علی علیه السلام در کنار آن حضرت بود و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله این آیه را قرائت نمود علیّ علیه السلام مانند گنجشکی پرید و تعجّب نمود و رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: یا علیّ تو را چه می شود؟ و علیّ علیه السلام عرضه داشت: برای چه بر آشفته نشوم در حالی که خداوند ما را خلفای روی زمین قرار می دهد؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آرام باش، به خدا سوگند تا قیامت تو را دوست نمی دارد مگر مؤمن، و تو را دشمن نمی دارد مگر منافق [کافر.] (2)
ص: 221
مؤلّف گوید:
این حدیث فراوان نقل شده است. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
این آیه در باره ی قائم آل محمّد صلی الله علیه و آله نازل شده است، و به خدا سوگند اوست مضطّر، که [چون قیام می کند] دو رکعت نماز نزد مقام ابراهیم علیه السلام می خواند، و خدا را می خواند و خداوند او را اجابت می نماید، و امر او را اصلاح می کند، و او را خلیفه خود در روی زمین قرار می دهد. سپس علیّ بن ابراهیم قمّی گوید: و این مفاد آیه: «وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ» است که تأویل آن بعد از تنزیل آن می باشد. (2)
ص: 222
اسماعیل بن جابر از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود:
برای صاحب این امر غیبتی در بین این کوه ها خواهد بود. و با دست مبارک اشاره به ناحیه کوه ذی طوای مکّه نمود، تا این که فرمود: غیبت او ادامه خواهد داشت تا زمانی که قبل از قیام خود یکی از موالی خود را بفرستد تا از یاران او سؤال کند: شما چند نفر هستید؟ و آنان گویند: ما قریب به چهل نفر می باشیم، پس به آنان گوید: حال شما چگونه خواهد بود، اگر صاحب الأمر خود را ببینید؟ و آنان گویند: «به خدا سوگند اگر او با کوه ها بخواهد جنگ کند ما در کنار او خواهیم بود» پس به آنان گفته می شود: «ده نفر از رؤسای خود را معرّفی کنید» و آنان ده نفر را معرّفی می کنند، و آن ده نفر با آن حضرت ملاقات می نمایند، و آقا به آنان شب آینده را وعده می دهد.
سپس امام باقر علیه السلام فرمود:
به خدا سوگند! مثل این که می بینم او پشت خود را به حجر الأسود داده و با مردم مناشده می کند و می گوید: «ای مردم! کسی که می خواهد درباره ی خداوند با من سخن بگوید، بیاید. اکنون من از همه مردم به خدا سزاوارترم، ای مردم! چه کسی می خواهد درباره آدم با من سخن بگوید؟ همانا من از همه مردم به آدم سزاوارترم، ای مردم چه کسی می خواهد درباره ی نوح با من سخن بگوید؟ همانا من از همه مردم به نوح سزاوارترم، ای مردم! چه کسی می خواهد درباره ی ابراهیم با من سخن بگوید؟ همانا من از همه مردم به ابراهیم سزاوارترم، ای مردم! چه کسی می خواهد درباره ی موسی با من سخن بگوید؟ همانا من از همه مردم به موسی سزاوارترم، ای مردم! چه کسی می خواهد درباره ی عیسی با من سخن بگوید؟ همانا من از همه مردم به
ص: 223
عیسی سزاوارترم، ای مردم! چه کسی می خواهد درباره ی محمّد صلی الله علیه و آله با من سخن بگوید؟ همانا من از همه مردم به محمّد صلی الله علیه و آله سزاوارترم، ای مردم! چه کسی می خواهد درباره ی کتاب خدا (قرآن) با من سخن بگوید؟ همانا من از همه مردم به کتاب خدا سزاوارترم» و سپس نزد مقام ابراهیم علیه السلام می آید و دو رکعت نماز می خواند، و به حقانیّت خویش سوگند یاد می کند.
سپس امام باقر علیه السلام فرمود:
به خدا سوگند او همان مضطّری است که خداوند درباره ی او می فرماید: «أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ» و این آیه درباره ی او و برای او نازل شده است. (1)
ص: 224
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود:
به خدا سوگند، مثل این که می بینم حضرت قائم مهدی علیه السلام پشت خود را به حجرالأسود نموده… تا این که فرمود: به خدا سوگند مقصود از مضطّر در کتاب خدا که می فرماید: (أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ) قائم آل محمّد صلی الله علیه و آله است، و اوّل کسی که با او بیعت می کند جبرئیل علیه السلام است و پس از او آن سی صد و سیزده نفر هستند، و آنان برخی با حرکت روی زمین به او ملحق می شوند، و برخی یک باره با طیّ الأرض خود را به او می رسانند و از فراش خود ناپدید می شوند چنان که خداوند می فرماید: «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ؛ أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعاً» و مقصود از خیرات ولایت [آل محمّد صلی الله علیه و آله] است. (1)
ص: 225
«قُل لَّا یَعْلَمُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ…» (1)
مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج گوید:
یکی از توقیعات وارده از ناحیه حضرت صاحب الأمر در پاسخ غلات که در جواب نامه محمّد بن علیّ بن هلال کرخی وارد شده این است که فرمود: «ای محمّد بن علی، خدای جل جلاله منزّه از توصیفات واصفین است، و ما هرگز در علم و قدرت خداوند شریک نیستیم، و جز او کسی از غیب آگاه نیست همان گونه که خود می فرماید: «قُل لَّا یَعْلَمُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ» و من و همه پدرانم از آدم و نوح و ابراهیم و موسی و پیامبران دیگر از اوّلین و نیز پدرانم از آخرین مانند رسول خدا صلی الله علیه و آله و علیّ بن ابیطالب و حسن و حسین و ائمّه دیگر (صلوات الله علیهم أجمعین) تا زمان من، همگی بنده های خدا هستیم [و اگر از او روی بگردانیم مبتلای به سختی دنیا و عذاب و کوری در آخرت خواهیم شد] چنان که می فرماید: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی * قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَ قَدْ کُنتُ بَصِیرًا * قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَ کَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنسَی.» (2) و (3)
ص: 226
در نهج البلاغة نقل شده که برخی از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام چون از آن حضرت برخی از خبرهای آینده را شنیدند گفتند: «لَقَدْ أُعْطِیتَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عِلْمَ الْغَیْبِ»؟ و آن حضرت تبسّم نمود و به سؤال کننده فرمود:
این علم غیب نیست، و این چیزی است که من از صاحب علمی آموخته ام، و علم غیب، علم به بر پا شدن قیامت می باشد [که در چه زمانی واقع خواهد شد؟] و آن اختصاص به خداوند دارد چنان که می فرماید: «إِنَ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ…» و اوست که می داند فرزند در رحم پسر است یا دختر، و زشت است یا زیبا، و سخّی است یا بخیل، و شقیّ است یا سعید، و اهل دوزخ و هیزم جهنّم است یا هم نشین پیامبران است در بهشت؟ و این ها علم غیب است که جز خداوند کسی نمی داند، و غیر از این ها علومی است که خداوند به پیامبر خود آموخته و آن حضرت به من آموخته و از خداوند خواسته است که در سینه من بماند… (1)
ص: 227
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی در تفسیر «بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ…» گوید:
«علموا ما کانوا جهلوا فی الدنیا» یعنی آنان در قیامت نسبت به آنچه در دنیا جاهل به آن بودند عالم می شوند. (1)
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلی بَنی إِسْرائیلَ أَکْثَرَ الَّذی هُمْ فیهِ یَخْتَلِفُونَ (76) وَ إِنَّهُ لَهُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ (77) إِنَّ رَبَّکَ یَقْضی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْعَلیمُ (78) فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّکَ عَلَی الْحَقِّ الْمُبینِ (79) إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرینَ (80) وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (81) وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ (82) وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ (83) حَتَّی إِذا جاؤُ قالَ أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتی وَ لَمْ تُحیطُوا بِها عِلْماً أَمَّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (84) وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ (85) أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (86) وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ
ص: 228
فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ کُلٌّ أَتَوْهُ داخِرینَ (87) وَ تَرَی الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ إِنَّهُ خَبیرٌ بِما تَفْعَلُونَ (88) مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ (89) وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (90) إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذی حَرَّمَها وَ لَهُ کُلُّ شَیْ ءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمینَ (91) وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدی فَإِنَّما یَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرینَ (92) وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَیُریکُمْ آیاتِهِ فَتَعْرِفُونَها وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (93)
«صُمّ» جمع أصمّ به معنای کر و ناشنوا می باشد، چنان که «بُکم» جمع أبکم به معنای گنگ و «عُمْی» جمع أعمی به معنای کور است، و «إذا وقع القول» قول به معنای مقول [یعنی ما وعدوه من البعث و العذاب] است، و مقصود از «دابّة الأرض» طبق روایات فراوان امیر المؤمنین علیه السلام است، که به دست او عصای موسی و خاتم سلیمان می باشد و بر مؤمن و کافر نشانه و علامت می گذارد، و «یوزعون» یعنی یُحْبَسون، و در روایات، تفسیر به رجعت شده است، و حشر اکبر قیامت است، چرا که می فرماید: «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» و «داخرین» به معنای صاغرین است، و «من جاء بالحسنة» حسنة، در این آیه به فرموده امیر المؤمنین علیه السلام به معنای محبّت اهل البیت، و «سیّئة» به معنای بغض اهل البیت علیهم السلام است، و «البلدة الذی حرّمها» یعنی جعلها حرماً آمناً.
ص: 229
این قرآن اکثر چیزهایی را که بنی اسرائیل در آن اختلاف دارند برای آنان بیان می کند (76) و مایه هدایت و رحمت برای مؤمنان است! (77) پروردگار تو میان آن ها در قیامت به حکم خود داوری می کند و اوست قادر دانا. (78) پس بر خدا توکّل کن، که تو بر حقّ آشکار هستی! (79) مسلّماً تو نمی توانی سخنت را به گوش مردگان برسانی، و نمی توانی کران را هنگامی که روی برمی گردانند و پشت می کنند فراخوانی! (80) و نیز نمی توانی کوران را از گم راهیشان برهانی تو فقط میتوانی سخن خود را به گوش کسانی برسانی که آماده پذیرش ایمان به آیات ما هستند و در برابر حق تسلیمند! (81) و هنگامی که فرمان عذاب آن ها رسد (و در آستانه رستاخیز قرار گیرند)، جنبنده ای را از زمین برای آن ها خارج می کنیم که با آنان تکلّم می کند (و می گوید) که مردم به آیات ما ایمان نمی آوردند. (82) (به خاطر آور) روزی را که ما از هر امّتی، گروهی را از کسانی که آیات ما را تکذیب می کردند محشور می کنیم و آن ها را نگه می داریم تا به یکدیگر ملحق شوند! (83) تا زمانی که (به پای حساب) می آیند، (به آنان) می گوید: «آیا آیات مرا تکذیب کردید و در صدد تحقیق برنیامدید؟! شما چه اعمالی انجام می دادید؟!» (84) در این هنگام، فرمان عذاب به خاطر ظلم شان بر آن ها واقع می شود، و آن ها سخنی ندارند که بگویند! (85) یا ندیدند که ما شب را برای آرامش آن ها قرار دادیم و روز را روشنی بخش؟! در این امور نشانه های روشنی است برای کسانی که ایمان می آورند (و آماده قبول حقند). (86) و (به خاطر آورید) روزی را که در «صور» دمیده می شود، و تمام کسانی که در آسمان ها و زمین هستند در وحشت فرو می روند، جز کسانی که خدا خواسته و همگی با خضوع در پیشگاه او حاضر می شوند! (87) کوه ها را
ص: 230
می بینی، و آن ها را ساکن و جامد می پنداری، در حالی که مانند ابر در حرکتند این صنع و آفرینش خداوندی است که همه چیز را متقن آفریده او از کارهایی که شما انجام می دهید مسلّماً آگاه است! (88) کسانی که کار نیکی انجام دهند پاداشی بهتر از آن خواهند داشت و آنان از وحشت آن روز در امانند! (89) و آن ها که اعمال بدی انجام دهند، به صورت در آتش افکنده می شوند آیا جزایی جز آنچه عمل می کردید خواهید داشت؟! (90) (بگو:) من مأمورم پروردگار این شهر (مقدّس مکّه) را عبادت کنم، همان کسی که این شهر را حرمت بخشیده در حالی که همه چیز از آن اوست! و من مأمورم که از مسلمین باشم (91)و این که قرآن را تلاوت کنم! هر کس هدایت شود بسود خود هدایت شده و هر کس گم راه گردد (زیانش متوجّه خود اوست) بگو: «من فقط از انذارکنندگانم!» (92) بگو: «حمد و ستایش مخصوص ذات خداست بزودی آیاتش را به شما نشان می دهد تا آن را بشناسید و پروردگار تو از آنچه انجام می دهید غافل نیست! (93)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لَا یُوقِنُونَ» (1)
امام باقر علیه السلام می فرماید: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
من از طرف خداوند قسمت کننده ی بهشت و دوزخ هستم، و کسی داخل دوزخ نمی شود مگر با تعیین من، و من فاروق اکبر و امام و پیشوای کسانی هستم که بعد از من می آیند، و من امانتدار صاحب امانت، پیش از خود هستم، و جز احمد صلی الله علیه و آله کسی بر من پیشی نمی گیرد، و من و او بر یک مسلک
ص: 231
و روش هستیم، با این تفاوت که نام وی با نام من متفاوت است و به من شش چیز داده شده است: علم منایا [و رؤیاها] و علم بلاها و علم وصایا و فصل خطاب، و من صاحب رجعت ها [و حمله های آتشین] و صاحب دولت دول، و صاحب عصا و میسم [و نشان گذاری] هستم، و من همان دابّة الأرض هستم که با مردم سخن می گوید. (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسجد به امیرالمؤمنین علیه السلام برخورد نمود که رمل ها را زیر سر مبارک خود قرار داده و به خواب رفته بود، پس با پای خود او را حرکت داد و فرمود: «ای «دَابَّةً الْأَرْضِ» برخیز» پس یکی از اصحاب عرضه داشت: یا رسول الله! ما می توانیم همدیگر را با این نام صدا بزنیم؟ فرمود: نه والله، این نام، مخصوص او می باشد، و اوست همان «دَابَّةً الْأَرْضِ» که خداوند در قرآن از او یاد نموده و می فرماید: «وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لَا یُوقِنُونَ». سپس فرمود: یا علی، هنگامی که آخرالزمان فرا می رسد، خداوند تو را در زیباترین صورت خارج
ص: 232
می کند، و به دست تو میسم و علامت داغ گذاری خواهد بود و تو به وسیله آن دشمنان خویش را داغ می گذاری، پس شخصی به امام صادق علیه السلام گفت: مردم می گویند: آن دابّة «تَکْلِمُهُمْ» یعنی آنان را مجروح می کند؟ و امام صادق علیه السلام از این سخن خشمگین شد و فرمود: «خدا آنان را در دوزخ مجروح نماید، معنای «تُکَلِّمُهُمْ» از کلام و سخن گفتن است و این آیه مربوط به رجعت می باشد، چنان که خداوند در آیه دیگری می فرماید: «وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِن کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن یُکَذِّبُ بِآیَاتِنَا فَهُمْ یُوزَعُونَ * حَتَّی إِذَا جَاؤُوا قَالَ أَکَذَّبْتُم بِآیَاتِی وَ لَمْ تُحِیطُوا بِهَا عِلْمًا أَمَّاذَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» سپس فرمود: مقصود از «آیات» امیرالمؤمنین و ائمّه علیهم السلام هستند» پس آن مرد گفت: «عامّه [یعنی اهل تسنّن] گویند: «وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِن کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا» مربوط به قیامت است؟» و امام صادق علیه السلام در پاسخ او فرمود: «آیا در قیامت خداوند از هر امّتی گروهی را محشور می کند و بقیّه را رها می نماید؟!»
بنابراین، این آیه مربوط به قیامت نیست بلکه مربوط به رجعت است، و آیه مربوط به قیامت این آیه است «وَ حَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا.» (1) و (2)
ص: 233
مؤلّف گوید:
مضمون روایت فوق در چندین روایت نقل شده است و ما به همین اندازه بسنده کردیم.
«مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا وَ هُم مِّن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ * وَ مَن جَاء بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (1)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
مقصود از «حَسَنَةِ» معرفت به ولایت و محبّت ما اهل البیت است، و «سَّیِّئَةِ» به معنای انکار ولایت، و بغض و دشمنی با ما اهل البیت است. (2)
ص: 234
جابر گوید: امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه «وَ مَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا» (1)، فرمود: هر کس ولایت اوصیای از آل محمّد صلی الله علیه و آله را پذیرفته باشد، و از آنان پیروی کند، خداوند ولایت پیامبران گذشته و مؤمنین نخست را بر او می افزاید، تا ولایت او به ولایت آدم علیه السلام برسد، چنان که می فرماید: «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا» و مقصود از «خَیْرٌ مِّنْهَا»، دخول در بهشت است، و در آیه دیگر می فرماید: «قُلْ مَا سَأَلْتُکُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ» (2)، یعنی پاداش مودّتی که از شما خواستم و جز آن را نخواستم، برای خود شماست، چرا که شما به وسیله آن هدایت می شوید و از عذاب قیامت نجات پیدا می کنید. (3)
عمّار ساباتی گوید:
به امام صادق علیه السلام گفتم: ابوامیّه از شما نقل کرد که فرموده اید: «با داشتن ایمان هیچ عمل خلافی به انسان آسیب نمی رساند، و با داشتن کفر هیچ عمل خیری برای انسان سودی ندارد؟» امام صادق علیه السلام فرمود: او از تفسیر این کلام از من سؤال نکرد، و مقصود من این بود که هر کس ولایت امام -- از آل محمّد صلی الله علیه و آله -- را پذیرفته باشد، و اعمال خیری انجام دهد، از او پذیرفته
ص: 235
می شود و پاداش چندین برابر و فراوانی به او خداوند می دهد، و نیز کسانی که ولایت امام جائری را که از طرف خداوند تعیین نشده است را پذیرفته باشند، هیچ عمل صالحی از آنان پذیرفته نمی شود».
ابو امیّه گفت: «مگر این نیست که خداوند می فرماید: «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا وَ هُم مِّن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ»؟ پس چگونه عمل صالح برای کسانی که ولایت ائمه جور را پذیرفته اند سودی ندارد؟»
امام صادق علیه السلام فرمود:
آیا تو می دانی مقصود از «حَسَنَةِ»، در این آیه چیست؟ مقصود از «حَسَنَةِ»، معرفت به امام و اطاعت از اوست، چنان که خداوند می فرماید: «وَ مَن جَاء بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ»، و مقصود از «سَّیِّئَةِ»، انکار امام من عند الله است.
سپس فرمود:
کسی که در روز قیامت با ولایت امام جائری -- که از ناحیه خداوند نمی باشد -- بیاید و منکر حقّ ما باشد، و ولایت ما را انکار نموده باشد، خداوند متعال او را با صورت به آتش دوزخ می افکند. (1)
ص: 236
مؤلّف گوید:
روایات فراوانی در کتب حدیث شیعه به این معنا وارد شده است، و ما خلاصه آن ها را نقل نمودیم و از طریق اهل تسنّن نیز در ذیل آیه فوق این روایت نقل شده است، چنان که در تفسیر حِبَری از ابو عبدالله جدلی نقل شده که گوید: من خدمت علی علیه السلام رسیدم و آن حضرت به من فرمود: آیا به تو خبر بدهم از آن «حَسَنَةِ»ای که هر کس روز قیامت بیاورد خداوند او را داخل بهشت می نماید و پاداش هایی به او می دهد؟ و آیا به تو خبر بدهم از «سَّیِّئَةِ»ای که هر کس روز قیامت بیاورد، خداوند او را با صورت به آتش می افکند و هیچ عملی را از او نمی پذیرد؟ جَدَلی گوید: گفتم: آری یا امیرالمؤمنین. فرمود: «حَسَنَةِ» دوستی با ما اهل بیت است و «سَّیِّئَةِ» دشمنی با ما اهل بیت است. (1)
ص: 237
امام صادق علیه السلام می فرماید:
هنگامی که آیه «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا…»، نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: خدایا بیش از این به من عطا کن، پس این آیه نازل شد «مَّن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کَثِیرَةً»، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله دانست که کثیری که خدا می فرماید قابل شماره نیست و نهایت ندارد. (1)
«إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِی حَرَّمَهَا وَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ * وَ أَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنذِرِینَ» (2)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
هنگامی که قریش کعبه را خراب کردند سنگی در زیر ارکان آن یافتند و نوشته ای بر آن بود و مردی را دعوت کردند تا آن نوشته را خواند، و آن نوشته چنین بود: «أَنَا اللَّهُ ذُو بَکَّةَ حَرَّمْتُهَا یَوْمَ خَلَقْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ وَضَعْتُهَا بَیْنَ هَذَیْنِ الْجَبَلَیْنِ
ص: 238
وَ حَفَفْتُهَا بِسَبْعَةِ أَمْلَاکٍ حَفّاً»، یعنی من پروردگار صاحب کعبه هستم و در روزی که آسمان ها و زمین را تجلیل نمودم کعبه را صاحب حرمت نمودم و آن را بین این دو کوه قرار دادم و به وسیله هفت نفر از ملائکه آن را حفظ کردم. (1)
امام صادق علیه السلام نیز می فرماید:
هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به مکّه آمد و آن را فتح نمود، درب کعبه را باز کرد و دستور داد تا تصاویر داخل کعبه را محو کنند، و سپس دو طرف درب کعبه را گرفت و فرمود: «ای مردم آگاه باشید که خداوند هنگام خلقت آسمان ها و زمین مکّه را حرام نمود [و به آن حرمت داد] از این رو مکّه تا قیامت حرام خواهد بود، و صید آن دنبال نمی شود، و درخت آن قطع نمی گردد، «وَ لَا یُخْتَلَی خَلَاهَا»، یعنی گیاه آن قطع نمی شود و گم شده آن برای کسی حلال نیست جز آن که بخواهد معرّفی کند» پس عبّاس عرض کرد: «یا رسول الله، مگر گیاه خوشبوی اذخر؟» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «إِلَّا الْإِذْخِر.» (2)
ص: 239
معاویة بن عمّار گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله روز فتح مکّه فرمود:
خداوند هنگام خلقت آسمان ها و زمین مکّه را حرام نمود و تا قیامت حرام خواهد بود، و بر احدی قبل از من و بعد از من حلال نخواهد شد، و برای من نیز حلال نخواهد بود مگر یک ساعت از روز. (1)
«وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا وَ مَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» (2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از آیات در این آیه امیرالمؤمنین و ائمّه معصومین علیهم السلام هستند که چون در رجعت به دنیا باز می گردند، دشمنان، آنان را می شناسند، و شاهد این معنا سخن امیر المؤمنین علیه السلام است که می فرماید: «مَا لِلَّهِ آیَةٌ أَکْبَرُ مِنِّی»، یعنی به خدا سوگند، خدا را آیه ای بزرگ تر از من نیست. (3)
ابوحمزه ثمالی گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: فدای شما شوم، شیعیان شما از تفسیر آیه «عَمَّ یَتَسَاءلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ» (4)، سؤال می کنند. فرمود:
«من مختار هستم که اگر بخواهم به آنان پاسخ بدهم و اگر نخواهم ندهم»
ص: 240
سپس فرمود: «و لکن به تو از تفسیر آن خبر می دهم» گفتم: مقصود از «عَمَّ یَتَسَاءلُونَ»، چیست؟ [و مقصود از نبأ عظیم کدام است؟] فرمود: این آیه درباره ی امیرالمؤمنین علیه السلام نازل شده است، و او می فرمود: «مَا لِلَّهِ آیَةٌ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی وَ لَا لِلَّهِ نَبَأٌ هُوَ أَعْظَمُ مِنِّی.» (1)
مؤلّف گوید:
تفسیر آیات به ائمّة علیهم السلام در ذیل آیه «قُلِ انظُرُواْ مَاذَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ وَ مَا تُغْنِی الآیَاتُ وَ النُّذُرُ عَن قَوْمٍ لاَّ یُؤْمِنُونَ» (2)، گذشت.
ص: 241
ص: 242
محلّ نزول: مکّه ی مکرّمه، به جز آیات 52 تا 55 که در مدینه ی منوّره نازل شده؛ و آیه ی 85 که در جُحفه -- هنگام هجرت -- نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی نمل نازل شده است. (1)
عدد آیات: 88 آیه.
ثواب قرائت سوره ی قصص
امام صادق علیه السلام می فرماید:
هر کس سوره های «طواسین» سه گانه را در شب جمعه بخواند، از اولیای خدا
و در جوار الهی و پناه او خواهد بود، و در دنیا هرگز بیم و ترسی نخواهد داشت، و در آخرت پاداشی به او داده می شود تا خشنود گردد بلکه فوق خشنودی او باشد، و خداوند یکصد نفر از حورالعین را به او تزویج می نماید. (2)
ص: 243
و از آن حضرت نیز نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی قصص را بنویسد و بر کسی که مبطون باشد و یا بیماری طحال و کبد و شکم و ورم داشته باشد، بیاویزد، و یا آن را بنویسد و بشوید و آب آن را بنوشد، درد از او برطرف می شود، با اذن خداوند متعال. (1)
مؤلّف گوید:
این روایات در اوّل سوره شعرا گذشت، مراجعه شود.
از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی قصص را بخواند، خداوند به عدد کسانی که حضرت موسی علیه السلام را تصدیق و یا تکذیب کرده اند ده حسنه و پاداش به او می دهد، و هر ملکی که در آسمان ها و زمین است روز قیامت شهادت می دهند که او صادق بوده است نسبت به آیه «کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ الاَّ وَجْهَهُ.» (2)
ص: 244
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
طسم (1) تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبینِ (2) نَتْلُوا عَلَیْکَ مِنْ نَبَإِ مُوسی وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (3) إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدینَ (4) وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ (5) وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ (6) وَ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی أَنْ أَرْضِعیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقیهِ فِی الْیَمِّ وَ لا تَخافی وَ لا تَحْزَنی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلینَ (7) فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما کانُوا خاطِئینَ (8) وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لی وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (9) وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسی فارِغاً إِنْ کادَتْ لَتُبْدی بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلی قَلْبِها لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (10) وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ
ص: 245
جُنُبٍ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (11) وَ حَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ (12) فَرَدَدْناهُ إِلی أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (13) وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوی آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ (14) وَ دَخَلَ الْمَدینَةَ عَلی حینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذی مِنْ شیعَتِهِ عَلَی الَّذی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسی فَقَضی عَلَیْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبینٌ (15) قالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسی فَاغْفِرْ لی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ (16) قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهیراً لِلْمُجْرِمینَ (17) فَأَصْبَحَ فِی الْمَدینَةِ خائِفاً یَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِی اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسی إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبینٌ (18) فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ یَبْطِشَ بِالَّذی هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ یا مُوسی أَ تُریدُ أَنْ تَقْتُلَنی کَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُریدُ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ وَ ما تُریدُ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحینَ (19) وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَی الْمَدینَةِ یَسْعی قالَ یا مُوسی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحینَ (20) فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ (21) وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنی سَواءَ السَّبیلِ (22) وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُکُما قالَتا لا نَسْقی حَتَّی یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبیرٌ (23) فَسَقی لَهُما ثُمَّ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیرٌ (24) فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشی عَلَی اسْتِحْیاءٍ قالَتْ إِنَّ أَبی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ (25) قالَتْ إِحْداهُما یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمینُ (26) قالَ إِنِّی أُریدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَی ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ عَلی أَنْ تَأْجُرَنی ثَمانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِکَ وَ ما أُریدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحینَ (27) قالَ ذلِکَ بَیْنی وَ بَیْنَکَ
ص: 246
أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ وَ اللَّهُ عَلی ما نَقُولُ وَکیلٌ (28) فَلَمَّا قَضی مُوسَی الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً قالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ (29) فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسی إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ (30) وَ أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّی مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ یا مُوسی أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنینَ (31) اسْلُکْ یَدَکَ فی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَیْکَ جَناحَکَ مِنَ الرَّهْبِ فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقینَ (32) قالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ (33) وَ أَخی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعی رِدْءاً یُصَدِّقُنی إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ (34) قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما بِآیاتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ (35) فَلَمَّا جاءَهُمْ مُوسی بِآیاتِنا بَیِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُفْتَریً وَ ما سَمِعْنا بِهذا فی آبائِنَا الْأَوَّلینَ (36) وَ قالَ مُوسی رَبِّی أَعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدی مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (37) وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری فَأَوْقِدْ لی یا هامانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَلْ لی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلی إِلهِ مُوسی وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکاذِبینَ (38) وَ اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنا لا یُرْجَعُونَ (39) فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمینَ (40) وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ (41) وَ أَتْبَعْناهُمْ فی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحینَ (42) وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ الْأُولی بَصائِرَ لِلنَّاسِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (43)
ص: 247
«قُصّیِهِ» از قَصَّ به معنای پی گیری کردن و به جستجوی چیزی رفتن است، و قَصَص نیز به معنای به دنبال رفتن است، و «قِصاص» دنبال کردن جانی است برای تلافی جنایت، و «فبصرت به عن جُنُبٍ» یعنی أبْصَرْته عن بُعدٍ، و «مَراضِع» جمع مرضعة به معنای دایه است، و «ناصحون» از نصح به معنای خیرخواهی و اخلاص عمل از فساد است، و آن نقیض غِشّ می باشد، و «وَکَزَه» یعنی دَفَعَه، و بعضی گفته اند: «وَکَزَه» یعنی مشتی به او زد، و «لَکَزَ و لَهَزَ» نیز به همین معناست، و «تَرَقُّب» به معنای انتظار است، و «اِسْتصراخ» فریادرسی برای نجات از دشمن است، و «اِئتمار» و «اِرتیاء» به معنای تشاوُر است، و «أستمرالقوم و اِرتاءَ» به یک معناست، و «تلقاء مَدْیَن» یعنی هذاؤه، و «من تلقاء نفسه» یعنی من حذاء داعی نفسه، و «سَواء السبیل» یعنی وسط الطریق، و «زادَ شاتَهُ او إبله عن الشئ» یعنی حبسه و منعه عنه، و «خَطْب» امر بزرگ و با اهمیّت را گویند، و «خِطبة و خُطبة و خِطاب» نیز چیز دارای عظمت و اهمیّت است، و «و ما خطبکما» یعنی و ما شأنکما و «رِعاء» جمع راعی به معنای چوبان است، و به «رَعیان و رعاة» نیز جمع بسته می شود، و «جَذْوَة» به معنای قطعه ای از هیزم آتش گرفته است، و «صَرْح» بنای عالی مانند قصر است، و اصل صَرْح و تصریح به معنای ظهور و اظهار است، و «نَبْذ» به معنای القا و طرح است، و «منبوذ» به معنای مطروح است، و «قبح» به معنای ابعاد است و «قَبَّحَه الله» یعنی أبعده، أو جعله قبیحاً، و بعضی گفته اند: قبحّه یعنی أهلکه.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
طسم! (1) این ها از آیات کتاب مبین است! (2) ما از داستان موسی و فرعون
ص: 248
بحقّ بر تو می خوانیم، برای گروهی که (طالب حقّند و) ایمان می آورند! (3) فرعون در زمین برتری جویی کرد، و اهل آن را به گروه های مختلفی تقسیم نمود گروهی را به ضعف و ناتوانی می کشاند، پسرانشان را سر می برید و زنانشان را (برای کنیزی و خدمت) زنده نگه می داشت او به یقین از مفسدان بود! (4) ما می خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم! (5) و حکومت شان را در زمین پابرجا سازیم و به فرعون و هامان و لشکریانشان، آنچه را از آن ها [بنی اسرائیل] بیم داشتند نشان دهیم! (6) ما به مادر موسی الهام کردیم که: «او را شیر ده و هنگامی که بر او ترسیدی، وی را در دریا (ی نیل) بیفکن و نترس و غمگین مباش، که ما او را به تو بازمی گردانیم، و او را از رسولان قرار می دهیم!» (7) (هنگامی که مادر بفرمان خدا او را به دریا افکند) خاندان فرعون او را از آب گرفتند، تا سرانجام دشمن آنان و مایه اندوه شان گردد! مسلّماً فرعون و هامان و لشکریانشان خطاکار بودند. (8) همسر فرعون (چون دید آن ها قصد کشتن کودک را دارند) گفت: «نور چشم من و توست! او را نکشید شاید برای ما مفید باشد، یا او را بعنوان پسر خود برگزینیم!» و آن ها نمی فهمیدند (که دشمن اصلی خود را در آغوش خویش می پرورانند)! (9) (سرانجام) قلب مادر موسی از همه چیز (جز یاد فرزندش) تهی گشت و اگر دل او را (بوسیله ایمان و امید) محکم نکرده بودیم، نزدیک بود مطلب را افشا کند! (10) و (مادر موسی) به خواهر او گفت: «وضع حال او را پیگیری کن!» او نیز از دور ماجرا را مشاهده کرد در حالی که آنان بی خبر بودند. (11) ما همه زنان شیرده را از پیش بر او حرام کردیم (تا تنها به آغوش مادر بازگردد) و خواهرش (که بیتابی مأموران را برای پیدا کردن دایه مشاهده کرد) گفت: «آیا شما را به خانواده ای راهنمایی کنم که می توانند این نوزاد را برای شما کفالت کنند و
ص: 249
خیرخواه او باشند؟!» (12) ما او را به مادرش بازگرداندیم تا چشمش روشن شود و غمگین نباشد و بداند که وعده الهی حق است ولی بیشتر آنان نمی دانند! (13) و هنگامی که (موسی) نیرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او دادیم و این گونه نیکوکاران را جزا می دهیم! (14) او به هنگامی که اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد ناگهان دو مرد را دید که به جنگ و نزاع مشغولند یکی از پیروان او بود (و از بنی اسرائیل)، و دیگری از دشمنانش، آن که از پیروان او بود در برابر دشمنش از وی تقاضای کمک نمود موسی مشت محکمی بر سینه او زد و کار او را ساخت (و بر زمین افتاد و مرد) موسی گفت: «این (نزاع شما) از عمل شیطان بود، که او دشمن و گم راه کننده آشکاری است» (15) (سپس) عرض کرد: «پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم مرا ببخش!» خداوند او را بخشید، که او غفور و رحیم است! (16) عرض کرد: «پروردگارا! بشکرانه نعمتی که به من دادی، هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود!» (17) موسی در شهر ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه ای (و در جستجوی اخبار) ناگهان دید همان کسی که دیروز از او یاری طلبیده بود فریاد می زند و از او کمک می خواهد، موسی به او گفت: «تو آشکارا انسان (ماجراجو و) گم راهی هستی!» (18) و هنگامی که خواست با کسی که دشمن هر دوی آن ها بود درگیر شود و با قدرت مانع او گردد، (فریادش بلند شد،) گفت: «ای موسی می خواهی! مرا بکشی همان گونه که دیروز انسانی را کشتی؟! تو فقط می خواهی جبّاری در روی زمین باشی، و نمی خواهی از مصلحان باشی!» (19) (در این هنگام) مردی با سرعت از دورترین نقطه شهر [مرکز فرعونیان] آمد و گفت: «ای موسی! این جمعیّت برای کشتن تو به مشورت نشسته اند فوراً از شهر خارج شو، که من از خیرخواهان توام!» (20) موسی از شهر خارج شد در حالی که ترسان بود و هر
ص: 250
لحظه در انتظار حادثه ای عرض کرد: «پروردگارا! مرا از این قوم ظالم رهایی بخش!» (21) و هنگامی که متوجّه جانب مدین شد گفت: «امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند!» (22) و هنگامی که به (چاه) آب مدین رسید، گروهی از مردم را در آنجا دید که چهارپایان خود را سیراب می کنند و در کنار آنان دو زن را دید که مراقب گوسفندان خویشند (و به چاه نزدیک نمی شوند موسی) به آن دو گفت: «کار شما چیست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمی دهید؟!)» گفتند: «ما آن ها را آب نمی دهیم تا چوپانها همگی خارج شوند و پدر ما پیر مرد کهنسالی است (و قادر بر این کارها نیست.)!» (23) موسی برای (گوسفندان) آن دو آب کشید سپس رو به سایه آورد و عرض کرد: «پروردگارا! هر خیر و نیکی بر من فرستی، به آن نیازمندم!» (24) ناگهان یکی از آن دو (زن) به سراغ او آمد در حالی که با نهایت حیا گام برمی داشت، گفت: «پدرم از تو دعوت می کند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که برای ما انجام دادی به تو بپردازد.» هنگامی که موسی نزد او [شعیب] آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: «نترس، از قوم ظالم نجات یافتی!» (25) یکی از آن دو (دختر) گفت: «پدرم! او را استخدام کن، زیرا بهترین کسی را که می توانی استخدام کنی آن کسی است که قویّ و امین باشد (و او همین مرد است)!» (26) (شعیب) گفت: «من می خواهم یکی از این دو دخترم را به همسری تو درآورم به این شرط که هشت سال برای من کار کنی و اگر آن را تا ده سال افزایش دهی، محبّتی از ناحیه توست من نمی خواهم کار سنگینی بر دوش تو بگذارم و ان شاء اللَّه مرا از صالحان خواهی یافت» (27) (موسی) گفت: «(مانعی ندارد،) این قراردادی میان من و تو باشد البته هر کدام از این دو مدّت را انجام دهم ستمی بر من نخواهد بود (و من در انتخاب آن آزادم)! و خدا بر آنچه ما می گوییم گواه است!» (28) هنگامی
ص: 251
که موسی مدّت خود را به پایان رسانید و همراه خانواده اش (از مدین به سوی مصر) حرکت کرد، از جانب طور آتشی دید! به خانواده اش گفت: «درنگ کنید که من آتشی دیدم! (می روم) شاید خبری از آن برای شما بیاورم، یا شعله ای از آتش تا با آن گرم شوید!» (29) هنگامی که به سراغ آتش آمد، از کرانه راست درّه، در آن سرزمین پر برکت، از میان یک درخت ندا داده شد که: «ای موسی! منم خداوند، پروردگار جهانیان! (30) عصایت را بیفکن!» هنگامی که (عصا را افکند و) دید همچون ماری با سرعت حرکت می کند، ترسید و به عقب برگشت، و حتّی پشت سر خود را نگاه نکرد! ندا آمد: «برگرد و نترس، تو در امان هستی! (31) دستت را در گریبان خود فروبر، هنگامی که خارج می شود سفید و درخشنده است بدون عیب و نقص و دست هایت را بر سینه ات بگذار، تا ترس و وحشت از تو دور شود! این دو [معجزه عصا و ید بیضا] برهان روشن از پروردگارت بسوی فرعون و اطرافیان اوست، که آنان قوم فاسقی هستند!» (32) عرض کرد: «پروردگارا! من یک تن از آنان را کشته ام می ترسم مرا به قتل برسانند! (33) و برادرم هارون زبانش از من فصیحتر است او را همراه من بفرست تا یاور من باشد و مرا تصدیق کند می ترسم مرا تکذیب کنند!» (34) فرمود: «بزودی بازوان تو را بوسیله برادرت محکم (و نیرومند) می کنیم، و برای شما سلطه و برتری قرار می دهیم و به برکت آیات ما، بر شما دست نمی یابند شما و پیروانتان پیروزید!» (35) هنگامی که موسی معجزات روشن ما را برای آنان آورد، گفتند: «این چیزی جز سحر نیست که بدروغ به خدا بسته شده ما هرگز چنین چیزی را در نیاکان خود نشنیده ایم!» (36) موسی گفت: «پروردگارم از حال کسانی که هدایت را از نزد او آورده اند، و کسانی که عاقبت نیک سرا (ی دنیا و آخرت) از آن آن هاست آگاه تر است! مسلّماً ظالمان رستگار نخواهند شد!» (37) فرعون
ص: 252
گفت: «ای جمعیت اشراف! من خدایی جز خودم برای شما سراغ ندارم. (امّا برای تحقیق بیشتر،) ای هامان، برایم آتشی بر گل بیفروز (و آجرهای محکم بساز)، و برای من برج بلندی ترتیب ده تا از خدای موسی خبر گیرم هر چند من گمان می کنم او از دروغگویان است!» (38) (سرانجام) فرعون و لشکریانش بدون حقّ در زمین استکبار کردند، و پنداشتند بسوی ما بازگردانده نمی شوند! (39) ما نیز او و لشکریانش را گرفتیم و به دریا افکندیم اکنون بنگر پایان کار ظالمان چگونه بود! (40) و آنان [فرعونیان] را پیشوایانی قرار دادیم که به آتش (دوزخ) دعوت می کنند و روز رستاخیز یاری نخواهند شد! (41) و در این دنیا نیز لعنتی بدنبال آنان قرار دادیم و روز قیامت از زشت رویانند! (42) و ما به موسی کتاب آسمانی دادیم بعد از آنکه اقوام قرون نخستین را هلاک نمودیم کتابی که برای مردم بصیرت آفرین بود، و مایه هدایت و رحمت شاید متذکر شوند! (43)
تفسیر أهل البیت علیهم السلام:
«تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ * نَتْلُوا عَلَیْکَ مِن نَّبَإِ مُوسَی وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
هنگامی که مرگ یوسف بن یعقوب فرا رسید، او آل یعقوب را جمع نمود -- و آنان هشتاد نفر بودند -- و به آنان فرمود: «زود است که قبطیان [و طرفداران فرعون] بر شما مسلّط شوند و سخت شما را تحت فشار و عذاب قرار بدهند، و خداوند شما را به دست مردی از فرزندان لاوی بن یعقوب به نام موسی بن عمران -- که جوانی گندم گون و بلند قامت و دارای موهای پیچیده می باشد
ص: 253
-- نجات خواهد داد» از این رو بنی اسرائیل [از عشق به موسی] بسا فرزند خود را عمران نامگذاری می کردند، و عمران فرزند خود را موسی می نامید.
ابان بن عثمان راوی حدیث فوق از ابوبصیر از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود: هنوز موسی بن عمران قیام نکرده بود که قبل از او پنجاه نفر کذّاب از بنی اسرائیل قیام کردند و همه آنان ادّعا می کردند که موسی هستند. پس به فرعون خبر رسید که بنی اسرائیل از او بدگویی می کنند و انتظار قیام موسی علیه السلام را دارند، از سویی ساحران و کاهنان فرعون، -- به او گفتند: هلاکت تو و آیین تو و پیروان تو به دست آن جوانی است که در این سال متولّد خواهد شد!! از این رو فرعون زن های قابله را بر زنان بنی اسرائیل گماشت و گفت: در این سال هر مولود پسری به دنیا می آید باید کشته شود، و بر مادر موسی نیز قابله ای را گماشته بود، و چون بنی اسرائیل چنین دیدند گفتند: «اگر فرزندان پسر کشته شوند و زن ها باقی بمانند، ما هلاک خواهیم شد و کسی از ما باقی نمی ماند، پس بیایید تا پیمان ببندیم و با زن ها همبستر نشویم» عمران پدر موسی علیه السلام گفت: شما از همسرانتان جدا نشوید، چرا که امر خداوند واقع خواهد شد ولو مشرکان را خوش نیاید، سپس گفت:
خدایا من زناشویی را بر خود حرام نمی کنم، و هر کس بر خود حرام کند، من بر خود حرام نخواهم نمود، از این رو او با همسر خود همبستر شد و همسر او به موسی باردار گردید، و فرعون قابله ای را بر او گماشت و آن قابله از مادر موسی جدا نمی شد، و چون مادر موسی باردار شد، محبّت شدیدی به فرزند خود پیدا نمود -- چنان که همه حجّت های الهی مورد محبّت مادران [و پدران] خود هستند -- و هراس پیدا نمود و قابله به او گفت: برای چه رنگ
ص: 254
تو زرده شده و تو همواره آب می شوی؟! مادر موسی گفت: مرا ملامت مکن، من ترس آن دارم که چون فرزندم به دنیا آید او را بکشند. قابله گفت: «محزون مباش، من او را از مأمورین پنهان خواهم کرد» و لکن مادر موسی او را تصدیق نکرد و چون موسی به دنیا آمد، مادر موسی رو به او کرد و گفت: «ما شاء الله» پس قابله گفت:
مگر نگفتم: من او را پنهان می نمایم؟ پس آن نوزاد را به اطاق پسین برد و کار او را مرتّب کرد و بازگشت و به مأمورین گفت: «باز گردید، خون بسته ای بیش نبود» و چون آنان بازگشتند مادر موسی فرزند خود را شیر داد، و چون ترسید که صدای او بلند شود و مأمورین اطلاع پیدا کنند، خداوند به او وحی نمود: «تا صندوق و تابوتی تهیّه کند و فرزند خود را در آن قرار بدهد و به نیل بیندازد» پس او دستور خدا را عمل نمود و چشم به صندوق دوخته بود و می دید که آب آن صندوق را در خود فرو می برد و باد آن را به حرکت در می آورد و چون چنین دید خواست که فریاد بزند و لکن خداوند قلب او را آرامش داد.
از سویی همسر فرعون آسیه -- آن زن صالحه که از بنی اسرائیل بود -- به فرعون گفت: «در این ایّام بهار برای همه ما خیمه ای در کنار نیل بزن تا تفریح کنیم» و قبّه و خیمه ای برای او زدند و او دید صندوقی روی آب حرکت می کند، پس به خدّام خود گفت: آیا نمی بینید این صندوق را؟ گفتند: آری به خدا سوگند می بینیم، و چون نزدیک شد، آسیه خود برخاست و آن را گرفت و نزدیک بود که غرق شود، پس صندوق را باز نمودند و نوزاد زیبایی در آن یافتند که از همه مردم زیباتر بود و همگی شاد شدند و آسیه گفت: این فرزند
ص: 255
من است و او را در دامن خود گذارد، و خدّام گفتند: آری ای بانوی بزرگوار شما را فرزندی نیست و باید او را فرزند خود قرار بدهید، پس آسیه نزد فرعون رفت و گفت: «من یک نوزاد پاک و شیرینی را به دست آوردم و می خواهم برای ما فرزندی باشد و نور چشم من و تو قرار بگیرد و تو نباید او را بکشی» فرعون گفت: او را از کجا یافتی؟ آسیه گفت: نمی دانم از کیست و ما او را از روی آب گرفتیم» پس با او سخن گفت تا او را راضی نمود.
و چون مردم فهمیدند که فرعون فرزند خوانده ای را گرفته است، سران مملکت او همسران خود را فرستادند تا او را نگهداری کند و به او شیر بدهد، و موسی علیه السلام پستان احدی از آنان را نگرفت، و آسیه گفت: از همه زنان دعوت کنید تا شاید پستان یکی از آنان را بگیرد، پس زنان دیگر نیز آمدند و موسی پستان احدی از آنان را نگرفت، تا این که مادر موسی به خواهر خود گفت: به دربار فرعون داخل شود و ببین اثری از فرزندم می یابی؟ پس خواهر موسی به درب خانه فرعون آمد و گفت: شنیده ام شما به دنبال دایه ای می گردید؟ گفتند: آری. او گفت: من زن صالحه ای را می شناسم که او فرزند شما را شیر بدهد و نگهداری کند» و چون وارد شد آسیه به او گفت: آیا تو از بنی اسرائیلی و یا از قبطی ها هستی؟ او گفت:
من از بنی اسرائیل هستم، آسیه گفت: ما را به تو حاجتی نیست، پس زن های دربار گفتند: او را رد نکنید تا ببینید آیا این کودک پستان او را می گیرد یا نمی گیرد، آسیه گفت: گیرم پستان او را بگیرد، فرعون راضی نمی شود که دایه از بنی اسرائیل باشد، آنان گفتند: شما او را احضار کنید تا ببینید پستان او را می گیرد؟ پس آسیه گفت: او را بیاورید، و خواهر موسی نزد مادر موسی آمد
ص: 256
و گفت: همسر پادشاه تو را می طلبد و چون مادر موسی وارد شد و فرزند خود را به دامن گرفت و پستان در دهن او گذارد، موسی پستان مادر را گرفت و شیر فراوانی به دهان او جاری شد، و چون آسیه چنین دید نزد فرعون رفت و گفت: برای فرزند خود دایه ای یافتم و فرزندم پستان او را گرفت» فرعون گفت: او از کدام طایفه است؟ آسیه گفت: از بنی اسرائیل است، فرعون گفت: امکان ندارد که من اجازه بدهم، طفل از بنی اسرائیل باشد و دایه نیز از بنی اسرائیل باشد، پس آسیه به فرعون اصرار کرد تا او را راضی نمود، و به او گفت: از چه می ترسی این فرزند تو است؟!
تا این که موسی در خانه فرعون بزرگ شد، و مادر و خواهر و قابله او را کتمان و مستور می داشتند، و مادر موسی و قابله از دنیا رفتند و بنی اسرائیل موسی را نمی شناختند، گرچه همواره بنی اسرائیل به جستجوی او بودند و لکن او را نمی شناختند، و به فرعون خبر رسید که آنان به جستجوی موسی هستند، و او آنان را خواست و شکنجه نمود و از گفتگوی آنان درباره ی موسی نهی کرد، تا این که بنی اسرائیل از انتظار موسی خسته شدند و در شب مهتابی نزد عالم خود رفتند و گفتند: ما تکیه به احادیث کرده ایم و منتظر موسی هستیم، آیا تا کی ما باید گرفتار عذاب فرعون باشیم؟! آن عالم گفت: به خدا سوگند شما چنین خواهید بود تا زمانی که خداوند فرزندی از نسل لاوی بن یعقوب را -- که نام او موسی و فرزند عمران خواهد بود و جوانی بلند قامت و پیچیده مو می باشد را -- آشکار سازد» پس در همان حال موسی علیه السلام را دیدند که بر استری سوار است و نزد آنان می آید و آن عالم که مردی سالخورده بود، سر خود را بالا نمود و با نشانه هایی که داشت او شناخت و به او گفت: «مَا
ص: 257
اسْمُکَ یَرْحَمُکَ اللَّهُ» موسی فرمود: من موسی هستم، گفت: فرزند کیستی؟ فرمود: فرزند عمران می باشم، پس پیرمرد عالم دوید و دست او را بوسه زد و همه مردم افتادند و پاهای موسی را بوسه زدند و او را شناختند و موسی نیز یاران و شیعیان خود را شناخت.
تا این که مدّتی گذشت و روزی موسی وارد شهری از شهرهای فرعون شد و دید یکی از شیعیان او با یکی از قبطیان از آل فرعون در حال مقاتله و جنگ است، و آن مرد شیعی از موسی کمک خواست و موسی مشتی بر آن قبطی زد و او را کشت، و خداوند به موسی شجاعت و قدرت جسمی داده بود، پس این قصّه منتشر شد و گفتند: موسی مردی از قبطیان آل فرعون را کشته است، از این رو موسی بر جان خود ترسید و در فکر فرار بود که روز بعد نیز همان شخص که روز قبل از موسی فریادرسی کرده بود باز با دیگری در جنگ بود و از موسی یاری طلبید و موسی به او گفت: تو آدم گم راه آشکاری هستی، چرا که دیروز با مردی و امروز نیز با مرد دیگری در افتاده ای؟! و چون موسی خواست که آن قبطی را بزند او گفت: آیا باز می خواهی مرا نیز بکشی همان گونه که دیروز یک نفر را کشتی؟! پس تو می خواهی در روی زمین جبّاری باشی و نمی خواهی اهل صلح و صلاح باشی؟!
از این رو موسی در مخاطره قرار گرفت و همان گونه که خداوند می فرماید: «وَ جَاء رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ یَسْعَی…»، مؤمن آل فرعون به موسی گفت: «اکنون فرعونیان می خواهند تو را بکشند، پس تو باید از شهر خارج شوی و من از تو خیرخواهی می کنم».
پس موسی هراس پیدا کرد و از مصر خارج شد، بدون آن که مرکبی و خادمی
ص: 258
و توشه ای داشته باشد و از پست و بلندی های بیابان گذشت تا به شهر مدین رسید و با خستگی و گرسنگی زیر درختی نشست، ناگهان دید پایین آن درخت چاهی است و مردم مشغول آب گرفتن از آن چاه هستند، و دو دختر ناتوانی را دید که می خواهند گوسفندان خود را آب بدهند و کسی به آنان نوبت نمی دهد، پس موسی علیه السلام به آنان گفت: شما را چه می شود؟ آنان گفتند: «پدرمان پیرمردی است و ما را توان تزاحم با مردان نیست و صبر می کنیم تا همه مردم بروند تا ما آب برداریم» پس موسی علیه السلام به آنان ترحّم نمود و دلو آنان را گرفت و فرمود: گوسفندان خود را بیاورید و گوسفندان آنان را سیراب نمود و آنان صبحگاه قبل از مردم دیگر به منزل بازگشتند و سپس موسی به طرف آن درخت بازگشت و نشست و گفت: «رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» (1)، یعنی خدایا من به پاره ی نانی نیازمند هستم».
و روایت شده که موسی علیه السلام در آن وقت به پاره ی خرمایی نیازمند بود. و چون آن دو دختر به خانه بازگشتند، پدرشان [شعیب] فرمود: چه زود بازگشتید؟! گفتند: «مرد صالح و مهربانی گوسفندان ما را سیراب نمود» پس حضرت شعیب علیه السلام به یکی از آنان فرمود: «او را دعوت کن تا نزد من بیاید» و آن دختر [که بعداً همسر موسی گردید] با رعایت حیا نزد موسی علیه السلام آمد و گفت: «پدرم شما را دعوت نموده تا مزد کارتان را بدهد».
و روایت شده که موسی علیه السلام به او فرمود: راه را به من نشان ده و پشت سر من حرکت کن، چرا که ما فرزندان یعقوب پشت سر زن ها نگاه نمی کنیم، و چون موسی علیه السلام نزد شعیب آمد و ماجرای خود را بیان نمود، شعیب گفت:
ص: 259
«هراس مکن که از مردم ستمکار نجات یافتی» پس یکی از آن دو دختر به پدر خود گفت: پدر جان، موسی را اجیر کن، چرا که او اجیر قوی و امینی برای تو خواهد بود» و شعیب به موسی علیه السلام فرمود: «من می خواهم یکی از این دو دختر را به تو تزویج نمایم و تو هشت سالی برای من کار بکنی و اگر ده سال برای من کار بکنی، با میل خود خواهد بود».
و روایت شده که حضرت موسی علیه السلام همان ده سال را در خدمت شعیب بود، چرا که پیامبران علیهم السلام عمل کامل و تمام را انجام می دهند.
و چون مدّت خدمت موسی تمام شد، او با خانواده خود به طرف بیت المقدس حرکت نمود، و شبانگاه راه را گم کرد و از دور آتشی را دید و به خانواده خود گفت: این جا بمانید تا من از آتشی که دیدم مقداری بیاورم تا گرم شوید و از راه نیز اطلاعی پیدا کنم، و چون نزد آن آتش آمد دید درختی است که از پایین تا بالا شعله ور است و هر چه به او نزدیک می شود او از موسی دور می گردد، پس موسی ترسید و بازگشت و سپس آن درخت به او نزدیک شد، و از کنار وادی ایمن در آن بقعه مبارکه از آن درخت ندا آمد: «یَا مُوسَی إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ * وَ أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّی مُدْبِرًا وَ لَمْ یُعَقِّبْ» (1)، یعنی ای موسی من خدای ربّ العالمین هستم، عصای خود را رها کن، و چون موسی عصای خود را رها نمود، مانند ماری حرکت کرد و موسی پا به فرار گذارد و بازنگشت چرا که دید از دهان آن مار شعله آتشی خارج می شود، پس خداوند به او فرمود: باز گرد، و موسی بازگشت در حالی که بدن او می لرزید و قدم های او مضطرب بود و به خدای
ص: 260
خود گفت: خدایا آیا کلامی که من می شنوم کلام تو است؟ خطاب شد: آری آسوده باش، پس موسی آرامش و امنیّت پیدا کرد و پای خود را روی دم آن مار گذارد و سر او را گرفت و ناگهان دید تبدیل به عصا شد، سپس به او گفته شد: «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی.» (1)
و روایت شده که به این خاطر مأمور به بیرون آوردن کفش شد که کفش او از پوست الاغ مرده ای بود. و روایت شده که خداوند به او فرمود: «اِخلع خوفیک خوفک من ضیاع أهلک و خوفک من فرعون»، یعنی خوف از ضایع شدن خانواده و خوف از فرعون را از خود دور کن» و سپس خداوند او را با معجزه ی ید بیضاء و عصا به طرف فرعون فرستاد. (2)
ص: 261
ص: 262
ص: 263
ص: 264
امام صادق علیه السلام به برخی از اصحاب خود فرمود:
به آنچه امیدوار نیستی امیدوارتر باش از آنچه به آن امیدواری، چرا که موسی بن عمران رفت تا برای خانواده خود آتشی بیاورد، و چون بازگشت پیامبر مرسل بود، و خداوند متعال امر او را در یک شب اصلاح نمود، و همین گونه خداوند امر امام دوازدهم حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف را اصلاح خواهد کرد، و او را از حیرت و غیبت به نور فرج و ظهور تبدیل خواهد نمود. (1)
ص: 265
«إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا… إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند در این آیه به پیامبر خود صلی الله علیه و آله خبر داده که «موسی و اصحاب او از ناحیه فرعون گرفتار قتل و ظلم شدند» تا تسلیتی باشد برای این پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به مصائبی که اهل بیت او از امّت او خواهند دید، و خداوند بعد از تسلیت تفضّل نموده و آنان را خلیفه خود در روی زمین و امامان امّت قرار داده، و وعده کرده که آنان با دشمنانشان به دنیا باز می گردند و بین آنان عدالت جاری می شود. (2)
«وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ * وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِی فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا کَانُوا یَحْذَرُونَ» (3)
امیرالمؤمنین علیه السلام در پایان یکی از سخنان خود فرمود:
مثل قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف در غیبت او و فرار او از مردم و پنهانی او از آنان، مَثَل
ص: 266
موسی علیه السلام است، که او نیز مدّتی خائف و پنهان بود، تا این که خداوند اجازه قیام و مطالبه حق خود و کشتن دشمنانش را به او داد و فرمود:
«أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ * الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ…» (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
منهال بن عمرو، حضرت علیّ بن الحسین علیه السلام را ملاقات نمود و به او گفت: ای فرزند رسول خدا حال شما چگونه است؟ و علی بن الحسین علیه السلام به او فرمود: وای بر تو، هنوز وقت آن نرسیده که بدانی حال من چگونه است؟!
ص: 267
سپس فرمود: ما در بین این مردم، مانند بنی اسرائیل در بین آل فرعون شدیم! فرزندان ما را سر می برند و زنان ما را زنده می گذارند! و کار به جایی رسیده که اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله که خیر البریّة و بهترین مردم بعد از حضرت محمّد صلی الله علیه و آله هستند را بر روی منبرها لعنت می کنند، و دشمنان ما صاحب مال و شرف می شوند، و دوستان ما مورد اهانت و تحقیر قرار می گیرند، و حق شان پایمال می شود، و همواره شیعیان ما چنین وضعی دارند!!
سپس فرمود:
عجم ها حرمت و حق عرب را رعایت می کردند، به خاطر این که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله از عرب بود، و عرب ها حق قریش را رعایت می کردند، به خاطر این که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله از قریش بود، و قریش بر عرب افتخار می کرد به خاطر این که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله از قریش بود، و عرب بر عجم افتخار می کرد که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله از عرب بود، و اکنون ای منهال کسی حق ما اهل بیت محمّد صلی الله علیه و آله را نمی شناسد!!! (1)
ص: 268
امام سجّاد علیه السلام فرمود:
سوگند به خدایی که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را بشیر و نذیر قرارداد، ابرار و نیکان از ما اهل بیت و شیعیانشان، مانند موسی و شیعیان او هستند، و دشمنان ما و پیروان آنان مانند فرعون و پیروان اویند. (1)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
«بدون شک دنیا بعد از پشت کردن به ما، رو به ما خواهد نمود، مانند اسب چموشی که رو به فرزند خود خواهد نمود» و سپس این آیه را تلاوت نمود «وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ.» (2)
مفضّل گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله نگاهی به علیّ و حسن و حسین علیهم السلام نمود و گریان شد، و فرمود:
«شمائید مستضعفین بعد از من» پس من به امام صادق علیه السلام گفتم: ای فرزند رسول خدا معنای این سخن چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: معنای آن این است: که شما امامان بعد از من هستید، چرا که خداوند می فرماید: «وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ». سپس فرمود: تا قیامت این آیه درباره ی ما جاری خواهد بود. (3)
ص: 269
مؤلّف گوید:
در روایات فراوانی آمده که تأویل آیه فوق درباره ی ائمّه اهل البیت علیهم السلام است و ما به این مقدار بسنده کردیم. و در ذیل روایت گذشته از تفسیر قمّی از امام باقر علیه السلام آمده است: که فرمود: فرعون همواره فرزندان نوزاد بنی اسرائیل را به خاطر موسی می کشت، در حالی که موسی علیه السلام [در خانه او بود و او] را تربیت می نمود و اکرام می کرد و نمی دانست که هلاکت و نابودی او به دست موسی می باشد، تا این که موسی علیه السلام به راه افتاد و روزی نزد فرعون عطسه کرد و گفت: «الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»، پس فرعون را خوش نیامد و لطمه ای به صورت موسی زد و گفت: این چه حرفی است که می زنی؟! و موسی علیه السلام نیز پرید و ریش فرعون را -- که بلند بود گرفت و] کند، و فرعون شدیداً متألّم و متأثّر شد و خواست که موسی را بکشد، پس همسر او آسیه گفت: این بچّه است و نمی داند چه می گوید، و تو نباید او را اذیّت می کردی. فرعون گفت: بلکه می فهمد. آسیه گفت: «او را آزمایش کن و مقابل او آتش سرخ شده و خرما قرار بده، پس اگر بین آن ها تمیز داد تو راست می گویی وگرنه تو اشتباه کرده ای» پس فرعون آتش و خرما را مقابل موسی گذارد و گفت: بخور و موسی
ص: 270
چون خواست دست خود را به طرف خرما ببرد، جبرئیل دست او را به طرف آتش گرداند و موسی آتش را به دهان گذارد و زبان او سوخت و شروع به گریه کرد، و آسیه به فرعون گفت: آیا من نگفتم او چیزی نمی فهمد؟ و فرعون از او گذشت.
راوی گوید:
به امام باقر علیه السلام گفتم: چه مقدار طول کشید تا خداوند موسی را به مادر بازگرداند؟ فرمود: سه روز، گفتم: آیا هارون برادر پدر و مادری موسی بود؟ فرمود آری، مگر سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لَا بِرَأْسِی» (1). گفتم: کدام یک بزرگ تر بودند؟ فرمود: هارون بزرگ تر بود، گفتم: آیا بر هر دو وحی نازل می شد؟ فرمود: بر موسی وحی نازل می شد و او تعلیم هارون می کرد. گفتم: آیا بیان احکام و قضاوت و امر و نهی را هر دو انجام می دادند؟ فرمود: موسی با خدای خود مناجات می نمود و علم را می نوشت و بین بنی اسرائیل قضاوت می کرد و هنگامی که او به مناجات می رفت، هارون جانشین او بود، گفتم: کدام یک زودتر از دنیا رفتند؟ فرمود: هارون قبل از موسی از دنیا رفت، و هر دو در تیه [و بیابان] از دنیا رفتند، گفتم: آیا موسی را فرزندانی بود؟ فرمود: موسی فرزندی نداشت، و ذریّه آنان از نسل هارون بود.
سپس فرمود:
موسی علیه السلام همواره نزد فرعون در بهترین کرامت و تکریم فرعون بود، تا به بلوغ مردی رسید و فرعون از سخنان توحیدی و خداپرستانه موسی کراهت داشت
ص: 271
و چون تصمیم کشتن موسی را گرفت موسی از خانه او خارج شد… و پس از کشتن آن قبطی به طرف مدین حرکت نمود و تا مدین سه روز راه بود….
گفتم: آیا صحیح است که موسی با دختری ازدواج کند و مدّتی اجیر پدر او باشد؟ امام علیه السلام فرمود: موسی می دانست که به شرط خود عمل خواهد نمود، گفتم: فدای شما شوم شعیب کدام یک از دو دختر خود را به موسی تزویج نمود؟ فرمود: همان دختر که به پدر خود گفت: «یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ» (1)، و چون مدّت اجاره ی موسی تمام شد موسی علیه السلام به شعیب گفت: من باید به وطن خود نزد مادر و اهل و خویشان خویش بازگردم اکنون برای من نزد شما چیست؟ شعیب علیه السلام فرمود: در این سال گوسفندان من هر فرزند سیاه سفیدی به دنیا آورند برای تو خواهد بود، پس موسی چون خواست قوچ ها را شبانه داخل گوسفندان کند عصایی را بین آن ها در زمین فرو می برد و عبای سیاه سفیدی را بر آن می انداخت و در آن سال هر گوسفندی فرزندی پیدا کرد سیاه و سفید بود و در پایان سال موسی علیه السلام همسر خود را سوار کرد و شعیب علیه السلام از پیش خود توشه ای به او داد و چون خواست با گوسفندان خود به طرف مصر حرکت کند به شعیب گفت:
من عصای خود را می خواهم؟ -- و عصاهای پیامبران نزد شعیب بود و به ارث به او رسیده بود -- پس شعیب به موسی گفت: داخل اطاق شود و یکی از عصاها را با خود ببر، و چون موسی داخل اطاق شد، عصای نوح و ابراهیم علیهما السلام به طرف او آمدند و موسی آن ها را گرفت، و شعیب گفت: «این ها را رها کن و عصای دیگری را بگیر» و موسی آن ها را رها کرد تا عصای
ص: 272
دیگری بگیرد، و باز آن ها به طرف موسی پریدند و موسی رها کرد تا سه مرتبه این وضعیت تکرار شد و شعیب چون چنین دید گفت: «بردار آن ها را چرا که خداوند تو را مخصوص به آن ها نموده است» پس موسی علیه السلام با گوسفندان و اهل خود به طرف مصر حرکت کرد و چون به بیابان رسید سرمای شدید و باد و تاریکی آنان را فرا گرفت و موسی از دور آتشی را دید و همان گونه که خداوند می فرماید:
«فَلَمَّا قَضَی مُوسَیالْأَجَلَ وَ سَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ» (1). موسی علیه السلام به طرف آن آتش رفت تا مقداری از آن بگیرد، ناگهان دید آن درختی است و شعله آن بالا می رود و چون خواست چیزی از آن را بگیرد آتش به طرف دیگر رفت و موسی ترسید و بازگشت و آتش نیز به درخت بازگردید و این عمل سه مرتبه تکرار شد و دیگر موسی به طرف آن درخت نرفت و خداوند به او خطاب کرد:
«یَا مُوسَی إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ» (2). و موسی گفت: دلیل این سخن چیست؟ و خداوند فرمود: «در دست تو چیست ای موسی؟ موسی گفت: «عصای من است» خطاب شد: «ای موسی آن را رها کن» و چون رها کرد مار زنده ای شد و حرکت کرده و موسی ترسید و بازگشت و خداوند به او فرمود: «خُذْهَا وَ لا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ»، سپس فرمود: «اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ»، یعنی من غیر علّةٍ و این به این خاطر بود که موسی علیه السلام بسیار
ص: 273
گندم گون بود، پس موسی دست خود را از گریبان خارج کرد و دنیا برای او روشن شد، و خداوند به او فرمود:
«فَذَانِکَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّکَ إِلَی فِرْعَوْنَ وَ مَلَئِهِ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ» (1). پس موسی گفت: «رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَن یَقْتُلُونِ * وَ أَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءًا یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخَافُ أَن یُکَذِّبُونِ * قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَانًا فَلَا یَصِلُونَ إِلَیْکُمَا بِآیَاتِنَا أَنتُمَا وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغَالِبُونَ.» (2) و (3)
ص: 274
ص: 275
ص: 276
ص: 277
ص: 278
مؤلّف گوید:
روایت فوق با روایتی که نخست بیان شد مشترکاتی داشت و لکن در هر کدام خصوصیّات اضافه ای بود که ناچار باید بیان می شد از این رو هر دو را با حذف موارد تکرار حتّی الامکان بیان کردیم و الله الموفّق.
«قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَانًا فَلَا یَصِلُونَ إِلَیْکُمَا بِآیَاتِنَا أَنتُمَا وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغَالِبُونَ» (1)
بُرسی گوید:
روایت شده که فرعون -- لعنه الله -- طلا را دوست می داشت و هنگامی که هارون به برادر خود پیوست و موسی و هارون نزد فرعون آمدند و از او هراس پیدا کردند، ناگهان سواری با لباس طلایی و شمشیر طلایی مقابل آنان ظاهر شد و به فرعون گفت: «اجابت کن موسی و هارون را وگرنه تو را خواهم کشت» و فرعون از سخن او دگرگون شد و گفت: فردا نزد من بیایید و چون موسی و هارون خارج شدند، فرعون دربان ها را خواست و آنان را مؤاخذه کرد و گفت: این سواره چگونه بدون اجازه ی من وارد شده است؟! و آنان به عزّت فرعون سوگند یاد کردند که جز موسی و هارون کسی وارد نشد. سپس گوید: آن سواره مثال علیّ علیه السلام بوده و او کسی است که خداوند به وسیله او پیامبران خود را در پنهانی یاری می کند، و حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را آشکارا به وسیله ی او یاری می نماید، چرا که او کلمة الله الکبرای خداوند است و خداوند او را برای کمک به اولیای خود به هر شکلی بخواهد ظاهر می کند، و پیامبران خدا با این کلمه خدا را می خوانند و خداوند آنان را اجابت می کند و نجات
ص: 279
می دهد و به همین اشاره دارد آیه «وَ نَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَانًا فَلَا یَصِلُونَ إِلَیْکُمَا
بِآیَاتِنَا»، ابن عبّاس گوید: آیه کبرای موسی و هارون همین سواره است. (1)
بُرسی نیز گوید:
اصحاب تاریخ روایت کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی نشسته بود و یکی از بزرگان جنّی ها نزد او بود و مسائل مشکل خود را سؤال می کرد، و چون امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شد آن مرد جنّی کوچک شد تا به اندازه ی گنجشکی در آمد و به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: یا رسول الله مرا از این آقا پناه بده، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: از چه کسی تو را پناه بدهم؟ او گفت: از این جوانی که به طرف ما می آید، فرمود: برای چه؟ جنّی گفت: «من در روز طوفان خواستم کشتی نوح را غرق کنم و چون دست خود را به کشتی دراز کردم او ضربتی به من زد و دست مرا قطع نمود» و سپس دست قطع شده خود را نشان داد و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آری این جوان همان است.
ص: 280
سپس بُرسی گوید:
با همین اسناد روایت شده که یکی از جنّی ها نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بود، و چون امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شد، آن مرد جنّی به رسول خدا صلی الله علیه و آله پناه برد و گفت: یا رسول الله این جوانی که به طرف ما می آید کیست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: مگر او با تو چه کرده است؟ مرد جنّی گفت: من از امر سلیمان تمرّد کردم و سلیمان گروهی از جنیّان را سراغ من فرستاد و من بر آنان غالب شدم، ناگهان این سواره مرا اسیر و مجروح نمود، و این محل ضربت اوست که هنوز بهبود نیافته است. (1)
«وَ قَالَ فِرْعَوْنُ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرِی فَأَوْقِدْ لِی یَا هَامَانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَل لِّی صَرْحًا…» (2)
علیّ بن ابراهیم قمی رحمة الله علیه گوید:
هامان برای فرعون برجی [بلند] در هوا بنا نمود و آنقدر آن را بالا برد که بیش
ص: 281
از آن -- به خاطر بادهای جوّ بالا -- کسی نمی توانست بالا برود، و به فرعون گفت: بیش از این نمی توان بالا رفت، از این رو خداوند بادها را مأمور کرد تا آن را فرو ریختند و سپس فرعون و هامان صندوقی ساختند و چهار جوجه از جوجه های عقاب را از لانه ها گرفتند و پرورش دادند تا به نهایت قدرت رسیدند، و به پای هر کدام طنابی بستند و یک سر آن را به گوشه ای از صندوق متصّل کردند و آنان را گرسنه گذاردند و گوشتی را بر سر چوبی بالای سر آن ها قرار دادند و چون عقاب ها به طعمه خود نگاه کردند پرواز نمودند و صندوق را که در آن فرعون و هامان نشسته بودند بالا بردند و یک روز در حال پرواز بودند، تا این که فرعون به هامان گفت: به آسمان بنگر و ببین آیا ما به آسمان رسیده ایم؟ هامان گفت: من آسمان را همان گونه که روی زمین دیده ام می بینم و لکن زمین را نمی بینم و تنها دریاها و آب ها را می بینم و آن چهار عقاب پرواز کردند تا خورشید غروب کرد و دیگر آب ها و دریاها نیز دیده نشدند و فرعون به هامان گفت: به آسمان بنگر و ببین چگونه است؟ و هامان گفت: «من ستارگان را همان گونه که روی زمین می دیدم می بینم و از زمین جز ظلمت و تاریکی چیزی را نمی بینم» آن گاه بادها مأمور شدند تا آن ها را واژگون کنند، و صندوق واژگون شد و با سرعت به طرف زمین بازگشت و سقوط کرد و لکن هنوز فرعون، متکبّر و لجوج بود، چنان که خداوند درباره ی او می فرماید: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ، وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ.» (1)
ص: 282
مرحوم علیّ بن ابراهیم در تفسیر «فَحَشَرَ فَنَادَی * فَقَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی * فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکَالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولَی» (1)، گوید:
نکال به معنای عقوبت است و مقصود از عقوبت آخر «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی» می باشد و مقصود از عقوبت أولی «ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی»، می باشد و خداوند فرعون را به خاطر این دو سخن هلاک نمود. (2)
ص: 283
مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان (1)، از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود:
بین آن دو سخن فرعون چهل سال فاصله شد. (2)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
ائمّه در کتاب خدا دو قسم است: 1. ائمّه حق چنان که خداوند می فرماید: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» (3)، و آنان کسانی هستند که امر خدا را بر امر مردم مقدّم می داشتند و حکم او را بر حکم مردم مقدم می نمودند، 2. ائمّه باطل، چنان که خداوند می فرماید: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ» و آنان کسانی هستند که امر خود را بر امر خدا و حکم خود را بر حکم خدا مقدّم می داشتند و با هواهای نفسانی خود خلاف حکم خدا حکم می کردند. (4)
وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنا إِلی مُوسَی الْأَمْرَ وَ ما کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدینَ (44) وَ لکِنَّا
ص: 284
أَنْشَأْنا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ وَ ما کُنْتَ ثاوِیاً فی أَهْلِ مَدْیَنَ تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ لکِنَّا کُنَّا مُرْسِلینَ (45) وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَیْنا وَ لکِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (46) وَ لَوْ لا أَنْ تُصیبَهُمْ مُصیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (47) فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسی أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسی مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ (48) قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدی مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (49) فَإِنْ لَمْ یَسْتَجیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (50) وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (51) الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ (52) وَ إِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمینَ (53) أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (54) وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلینَ (55) إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ (56) وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدی مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْبی إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْ ءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (57) وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعیشَتَها فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاَّ قَلیلاً وَ کُنَّا نَحْنُ الْوارِثینَ (58) وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُری حَتَّی یَبْعَثَ فی أُمِّها رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُری إِلاَّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ (59) وَ ما أُوتیتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ زینَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی أَ فَلا تَعْقِلُونَ (60)
ص: 285
«بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ»، یعنی مکان غربی و یا کوه غربی و یا وادی غربی، و «قَضَیْنا إِلی مُوسَی»، یعنی أوحینا إلی موسی، و «أمر» در این جا به معنای رسالت و شریعت است، و «ثاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ»، یعنی مقیماً، و «تظاهرا» یعنی تعاونا بالسحر، و «وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ»، یعنی قرآن را پیاپی برای آنان فرستادیم، و توصیل به معنای متّصل نمودن ریسمان ها به همدیگر است، و «وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ»، یعنی یدفعون السیّئة بالحسنة، و «تَخَطّف» اخذ و گرفتن چیزی است بالکلیّه، و «یُجبی إلیه ثمرات کلّ شئ» یعنی یُجلب إلیه یعنی انواع میوه ها از جاهای دیگر به اهل مکّه می رسد و به سوی آنان سرازیر می شود، و «بَطِرَتْ مَعِیشَتَها»، از «بَطَر» به معنای طغیان هنگام نعمت است، و بعضی گفته اند: به معنای تکبّر هنگام نعمت است و یا تکبّر از پذیرفتن حق است.
تو در جانب غربی نبودی هنگامی که ما فرمان نبوّت را به موسی دادیم و تو از شاهدان نبودی (در آن هنگام که معجزات را در اختیار موسی گذاردیم)! (44) ولی ما اقوامی را در اعصار مختلف خلق کردیم، و زمانهای طولانی بر آن ها گذشت (که آثار انبیا از دل های شان محو شد پس تو را با کتاب آسمانیت فرستادیم)! تو هرگز در میان مردم مدین اقامت نداشتی تا (از وضع آنان آگاه باشی و) آیات ما را برای آن ها [مشرکان مکّه] بخوانی، ولی ما بودیم که تو را فرستادیم (و این آیات را در اختیارت قرار دادیم)! (45) تو در کنار طور نبودی زمانی که ما ندا دادیم ولی این رحمتی از سوی پروردگارت بود (که این اخبار را در اختیار تو نهاد) تا بوسیله آن قومی را انذار کنی که پیش از تو هیچ انذارکننده ای برای آنان نیامده است شاید متذکّر شوند!
ص: 286
(46) هر گاه (پیش از فرستادن پیامبری) مجازات و مصیبتی بر اثر اعمال شان به آنان می رسید، می گفتند: «پروردگارا! چرا رسولی برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم و از مؤمنان باشیم؟!» (47) ولی هنگامی که حقّ از نزد ما برای آن ها آمد گفتند: «چرا مثل همان چیزی که به موسی داده شد به این پیامبر داده نشده است؟!» مگر بهانه جویانی همانند آنان، معجزاتی را که در گذشته به موسی داده شد، انکار نکردند و گفتند: «این دو نفر [موسی و هارون] دو ساحرند که دست به دست هم داده اند (تا ما را گم راه کنند) و ما به هر دو کافریم»؟! (48) بگو: «اگر راست می گویید (که تورات و قرآن از سوی خدا نیست)، کتابی هدایت بخش تر از این دو از نزد خدا بیاورید، تا من از آن پیروی کنم!» (49) اگر این پیشنهاد تو را نپذیرند، بدان که آنان تنها از هوسهای خود پیروی می کنند! و آیا گم راهتر از آن کس که پیروی هوای نفس خویش کرده و هیچ هدایت الهی را نپذیرفته، کسی پیدا می شود؟! مسلّماً خداوند قوم ستمگر را هدایت نمی کند! (50) ما آیات قرآن را یکی پس از دیگری برای آنان آوردیم شاید متذکّر شوند! (51) کسانی که قبلًا کتاب آسمانی به آنان داده ایم به آن [قرآن] ایمان می آورند! (52) و هنگامی که بر آنان خوانده شود می گویند: «به آن ایمان آوردیم این ها همه حق است و از سوی پروردگار ماست ما پیش از این هم مسلمان بودیم!» (53) آن ها کسانی هستند که به خاطر شکیباییشان، اجر و پاداش شان را دو بار دریافت می دارند و بوسیله نیکیها بدیها را دفع می کنند و از آنچه به آنان روزی داده ایم انفاق می نمایند (54) و هر گاه سخن لغو و بیهوده بشنوند، از آن روی می گردانند و می گویند: «اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن خودتان سلام بر شما (سلام وداع) ما خواهان جاهلان نیستیم!» (55) تو نمی توانی کسی را که دوست داری هدایت کنی ولی خداوند هر کس را
ص: 287
بخواهد هدایت می کند و او به هدایت یافتگان آگاه تر است! (56) آن ها گفتند: «ما اگر هدایت را همراه تو پذیرا شویم، ما را از سرزمینمان می ربایند!» آیا ما حرم امنی در اختیار آن ها قرار ندادیم که ثمرات هر چیزی (از هر شهر و دیاری) بسوی آن آورده می شود؟! رزقی است از جانب ما ولی بیشتر آنان نمی دانند! (57) و چه بسیار از شهرها و آبادیهایی را که بر اثر فراوانی نعمت، مست و مغرور شده بودند هلاک کردیم! این خانه های آن هاست (که ویران شده)، و بعد از آنان جز اندکی کسی در آن ها سکونت نکرد و ما وارث آنان بودیم! (58) و پروردگار تو هرگز شهرها و آبادیها را هلاک نمی کرد تا این که در کانون آن ها پیامبری مبعوث کند که آیات ما را بر آنان بخواند و ما هرگز آبادیها و شهرها را هلاک نکردیم مگر آنکه اهلش ظالم بودند! (59) آنچه به شما داده شده، متاع زندگی دنیا و زینت آن است و آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است آیا اندیشه نمی کنید؟! (60)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ مَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَیْنَا وَ لَکِن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّکَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِیرٍ مِّن قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ» (1)
شیخ طوسی از سلیمان دیلمی نقل کرده که گوید: به مولای خود امام صادق علیه السلام گفتم: معنای «وَ مَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ» چیست؟ فرمود:
«نامه ای است که خداوند دو هزار سال قبل از خلقت این مردم بر ورقه ای نوشته و بر روی عرش قرار داده است» گفتم: در آن نامه چه بوده است؟ فرمود: در آن نوشته شده بوده: «ای شیعیان آل محمّد صلی الله علیه و آله قبل از آن که شما از من سؤال کنید من خواسته شما را عطا نمودم، و قبل آن که شما مرا عصیان
ص: 288
کنید، من شما را عفو کردم و بخشیدم، کسی که با ولایت آل محمّد صلی الله علیه و آله مرا ملاقات کند، من با رحمت خود او را داخل بهشت خواهم نمود. (1)
در کتاب عیون از حضرت رضا علیه السلام و در تفسیر امام عسکری علیه السلام نیز نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
هنگامی که خداوند جل جلاله موسی بن عمران را مبعوث به نبوّت نمود، و او را برگزید، و با او مناجات نمود، و دریا را برای او شکافت، و بنی اسرائیل را نجات داد، و تورات و الواح را به او عطا نمود، موسی منزلت خود را نزد خداوند بلند دید و گفت: «پروردگارا تو، به من کرامتی نمودی که به احدی از پیامبران قبل از من چنین کرامتی نکردی» و خداوند در پاسخ او فرمود: ای موسی مگر نمی دانی که محمّد صلی الله علیه و آله نزد من از همه مخلوق افضل است؟ موسی علیه السلام گفت: «پروردگارا اگر محمّد نزد تو از جمیع مخلوق افضل است، آیا در آل پیامبران کسی افضل از آل من هست؟ خطاب شد: ای موسی، مگر ندانسته ای که فضل آل محمّد بر جمیع آل پیامبران مانند فضل محمّد بر جمیع پیامبران است؟ موسی گفت: خدایا، اگر آل محمّد نزد تو چنین
ص: 289
هستند، آیا در بین اصحاب پیامبران کسی افضل از اصحاب من وجود دارد؟ خطاب شد:
ای موسی، مگر نمی دانی که فضیلت اصحاب محمّد نسبت به جمیع اصحاب پیامبران مانند فضیلت آل محمّد بر جمیع آل پیامبران، و مانند فضیلت محمّد بر جمیع پیامبران است؟ موسی گفت: خدایا، اگر محمّد و آل او علیهم السلام و اصحاب او چنین اند، آیا کسی در بین امّت های پیامبران نزد تو افضل از امّت من خواهد بود؟ در حالی که تو ابر را بر سر آنان سایه افکندی و «مَنّ و سَلوا» را بر آنان نازل نمودی و دریا را برای آنان شکافتی؟ پس خداوند به موسی خطاب نمود: ای موسی، آیا نمی دانی که فضل امّت محمّد بر جمیع امّت ها، مانند فضل محمّد است بر جمیع خلق من؟
پس موسی علیه السلام گفت: «خدایا ای کاش من آنان را می دیدم» و خداوند به او فرمود: ای موسی تو هرگز آنان را نخواهی دید و ظهور آنان در این زمان نیست و لکن زود است که در بهشت آنان را ببینی و تو در بهشت «عَدن» و «فردوس» آنان یعنی محمّد صلی الله علیه و آله و آل او را خواهی دید که در نعمت های بهشتی متنعّم اند و در خیرات آن ساکن خواهند بود، آیا دوست می داری که سخن آنان را بشنوی؟ موسی گفت:
آری، خطاب شد: ای موسی برخیز و کمر بندگی را ببند و مانند عبد ذلیلی مقابل سیّد جلیل خود بایست» و چون موسی چنین کرد، پروردگار ما جل جلاله ندا کرد: «ای امّت محمّد» پس همه آنان در صلب پدران و ارحام مادران پاسخ دادند: «لَبَّیْکَ اَللَّهُمَّ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ لَاشَرِیکَ لَکَ لَبَّیْکَ، إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَکَ وَ
ص: 290
الْمُلْکَ لَاشَرِیکَ لَک لَبَّیْکَ» -- سپس حضرت عسکری علیه السلام فرمود: این پاسخ آن ها شعار حج قرار گرفت -- و سپس خداوند به امّت محمّد خطاب نمود: ای امّت محمّد، قضا و حکم من بر شما این است که رحمت من بر غضب من [نسبت به شما] سبقت دارد، و عفو من بر عقوبت من سابق است، همانا من شما را قبل از آن که مرا بخوانید اجابت نموده ام، و قبل از آن که از من سؤال کنید من به شما عطا نمودم، و هر کدام از شما اگر مرا با شهادت به «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَاشَرِیکَ لَهُ، و أَنَ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»، ملاقات کند، و در گفتار خود صادق و در افعال خود با حقیقت باشد، و علیّ بن ابیطالب علیه السلام را برادر و ولیّ و وصیّ بعد از رسول من بداند، و اطاعت او را همانند اطاعت محمّد صلی الله علیه و آله بر خود واجب بداند و… من او را داخل بهشت خود خواهم نمود، گرچه گناهان او به اندازه ی کف روی دریا باشد».
سپس امام عسکری علیه السلام فرمود:
و چون خداوند پیامبر ما حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را به نبوّت مبعوث نمود، به او فرمود: «وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ…»، یعنی «ای محمّد تو در کنار کوه طور نبودی آن گاه که ما امّت تو را این چنین کرامت نمودیم». و سپس به او می فرماید: بگو: «الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» که خداوند مرا به این کرامت و فضیلت مخصوص نمود».
و به امّت او نیز می فرماید:
شما نیز بگویید: «الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»، که خداوند ما را به این فضیلت مخصوص نمود.» (1)
ص: 291
ص: 292
«فَإِن لَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهْوَاءهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدًی مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» (1)
امام صادق علیه السلام در تفسیر «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدًی مِّنَ اللَّهِ» فرمود:
او کسی است دین خود را با رأی و هوای نفس خود برگزیده، و از امام منصوب از ناحیه خداوند یعنی ائمّه ی هدی (صلوات الله علیهم أجمعین) نگرفته [و از آنان پیروی نکرده است.] (2)
و از حضرت کاظم علیه السلام نیز نقل شده که فرمود:
مقصود از آیه فوق کسی است که دین خود را از رأی و هوای نفس خود برگزیند، بدون پیروی از امامی از ائمّه هدی علیهم السلام. (3)
ص: 293
امام باقر علیه السلام به سدیر فرمود:
آیا می خواهی من کسانی که راه دین خدا را می بندند را به تو نشان بدهم؟ و سپس به ابوحنیفه و سفیان ثوری که در مسجد گرد هم نشسته بودند نگاه کرد و فرمود: «این هایند که راه دین خدا را می بندند، بدون آن که هدایتی از ناحیه خداوند شده باشند و کتاب مبیّن حق از باطل در اختیارشان باشد».
سپس فرمود:
اگر این افراد خبیث در خانه های خود می نشستند، مردم کسانی را نمی یافتند و ناچار به جستجوی دین خدا و رسول او بودند و نزد ما می آمدند و ما آنان را از خدا و رسول او صلی الله علیه و آله آگاه می ساختیم… . (1)
مؤلّف گوید:
روایات در این معنا فراوان است، به کتاب کافی جلد یک و کتب دیگر مراجعه شود.
ص: 294
«وَ لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ» (1)
این آیه مرادف آیه «ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا کُلَّ مَا جَاء أُمَّةً رَّسُولُهَا کَذَّبُوهُ» (2)، می باشد.
یونس بن یعقوب گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه فوق فرمود:
«یعنی إمام بعد إمام.» (3)
و از موسی بن جعفر علیه السلام نقل شده که فرمود:
«إمام إلی امامٍ.» (4)
مرحوم شیخ طوسی در امالی از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
«إمام بعد إمامٍ.» (5)
یعنی، ما همواره برای هدایت مردم پیامبری بعد از پیامبر و امامی بعد از امامی را فرستادیم تا زمین خالی از حجّت نباشد و کسی را نشاید که بگوید: «رَبَنّا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا مُنْذِراً…» (6). و تا هر کسی با بیّنه و نشانه های
ص: 295
حق به طرف حق و یا باطل برود «لِّیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَ یَحْیَی مَنْ حَیَّ عَن بَیِّنَةٍ.» (1)
«أُوْلَئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَیْنِ بِمَا صَبَرُوا وَ یَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ» (2)
ابو الجارود گوید:
به امام باقر علیه السلام گفتم: خداوند به اهل کتاب خیر فراوان داده است؟ فرمود: کدام خیر فراوان؟ گفتم: قول خداوند که می فرماید: «الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ مِن قَبْلِهِ هُم بِهِ یُؤْمِنُونَ»، تا این که می فرماید: «أُوْلَئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَیْنِ بِمَا صَبَرُوا» فرمود: خداوند به شما نیز داده است، و این آیه را تلاوت نمود «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَ یَجْعَل لَّکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ…» (3). سپس فرمود: مقصود از «نُورًا تَمْشُونَ بِهِ» امامی است که شما به او اقتدا می کنید. (4)
ص: 296
هشام بن سالم گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر «أُوْلَئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَیْنِ بِمَا صَبَرُوا» فرمود:
مقصود صبر بر تقیّه است، و «وَ یَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ»، «حَسَنَةِ» به معنای تقیّه و «سَّیِّئَةَ» به معنای اذاعه و ترک تقیّه است. (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
هنگامی که مؤمن داخل قبر خود می شود، نماز طرف راست اوست، و زکات طرف چپ اوست، و احسان و نیکی او بالای سر اوست، و صبر در گوشه ای می رود، و چون آن دو ملک برای سؤال می آیند، صبر به نماز و زکات می گوید: به فریاد صاحب خود برسید، و اگر عاجز و ناتوان هستید، من از او حمایت خواهم کرد. (2)
مرحوم طبرسی از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
مقصود از «وَ یَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ»، این است که با مدارای با مردم مانع از آزار آنان می شوند. (3)
ص: 297
امام صادق علیه السلام فرمود:
ما اهل صبر هستیم، و شیعیان ما از ما صابرترند، چرا که ما بر آنچه می دانیم صبر می نماییم، و آنان بر آنچه نمی دانند صبر می کنند. (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«وَ یَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ»، یعنی ائمّه علیهم السلام با خوبی های خود، بدی های دیگران را برطرف می کنند، و سپس گوید: لغو به معنای کذب و لهو و غنا است، و مقصود از «أَعْرضُواْ عَنْهُ» ائمّه علیهم السلام هستند. (2)
«إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَن یَشَاء وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» (3)
مرحوم طبرسی در جوامع گوید:
این آیه درباره ی حضرت ابوطالب نازل شده است، و از ائمّه هدی علیهم السلام نقل شده که ابوطالب مسلمان مرده است و علمای شیعه بر این معنا اتفّاق دارند، و اشعار ابوطالب نیز آمیخته به اسلام و تصدیق رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشد. (4)
ص: 298
مؤلّف گوید:
مرحوم علّامه امینی در کتاب الغدیر بابی درباره اسلام ابوطالب باز نموده و سخن کسانی که می گویند: او کافر مرده است را ردّ نموده، و عبارات و اشعار ابوطالب را که دلالت بر ایمان او به رسول خدا صلی الله علیه و آله دارد و آیه ای از قرآن را در این باره نقل نموده است. (1)
«وَ قَالُوا إِن نَّتَّبِعِ الْهُدَی مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَ وَ لَمْ نُمَکِّن لَّهُمْ حَرَمًا آمِنًا یُجْبَی إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ…» (2)
مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
این آیه درباره ی قریش نازل شد، هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را به اسلام و هجرت دعوت نمود، و آنان گفتند: «اگر ما از تو پیروی کنیم دشمنان، ما را از مکّه خارج خواهند کرد» و خداوند در پاسخ آنان فرمود: «أَ وَ لَمْ نُمَکِّن لَّهُمْ حَرَمًا آمِنًا یُجْبَی إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ رِزْقًا مِن لَّدُنَّا…» یعنی آیا ما مکّه را برای آنان حرم امن قرار ندادیم و همه ثمرات و میوه ها را از ناحیه خود به آن گسیل نداشتیم؟ (3)
امام صادق علیه السلام فرمود:
موعود در آیه «أَفَمَن وَعَدْنَاهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لَاقِیهِ» (4)، علیّ بن ابیطالب علیه السلام
ص: 299
است که خداوند به او وعده داده که برای او از دشمنانش در دنیا انتقام بگیرد و در آخرت نیز او و دوستانش را به بهشت ببرد. (1)
أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقیهِ کَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ هُوَ یَوْمَ الْقِیامَةِ مِنَ الْمُحْضَرینَ (61) وَ یَوْمَ یُنادیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (62) قالَ الَّذینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذینَ أَغْوَیْنا أَغْوَیْناهُمْ کَما غَوَیْنا تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ (63) وَ قیلَ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجیبُوا لَهُمْ وَ رَأَوُا الْعَذابَ لَوْ أَنَّهُمْ کانُوا یَهْتَدُونَ (64) وَ یَوْمَ یُنادیهِمْ فَیَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلینَ (65) فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْباءُ یَوْمَئِذٍ فَهُمْ لا یَتَساءَلُونَ (66) فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسی أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحینَ (67) وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (68) وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ (69) وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولی وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (70) قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتیکُمْ بِضِیاءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ (71) قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فیهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ (72) وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (73) وَ یَوْمَ یُنادیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (74)
ص: 300
وَ نَزَعْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهیداً فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَکُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (75)
«مُتعة» به معنای بهره و منفعت است، با این فرق که متعه منفعت با لذّت است و لکن منفعت گاهی همراه با سختی است بنابراین هر متعه ای منفعت است و لکن هر منفعتی متعه نیست، و «اِحضار» آماده کردن چیزی است به گونه ای که مشاهده شود، و «زَعْم» به معنای گمان و یا علم است، و «سَرمَد» به معنای ابد و دائم است و برخی گفته اند: «سَرمد» به معنای ازلی و ابدی است، و «ضَلّ» به معنای غابَ و گم راهی از حق است.
آیا کسی که به او وعده نیکو داده ایم و به آن خواهد رسید، همانند کسی است که متاع زندگی دنیا به او داده ایم سپس روز قیامت (برای حساب و جزا) از احضارشدگان خواهد بود؟! (61) روزی را (به خاطر بیاورید) که خداوند آنان را ندا میدهد و میگوید: «کجا هستند همتایانی که برای من می پنداشتید؟!» (62) گروهی (از معبودان) که فرمان عذاب درباره آن ها مسلم شده است میگویند: «پروردگارا! ما این ها [عابدان] را گم راه کردیم (آری) ما آن ها را گم راه کردیم همان گونه که خودمان گم راه شدیم ما از آنان به سوی تو بیزاری می جوییم آنان در حقیقت ما را نمی پرستیدند (بلکه هوای نفس خود را پرستش می کردند)!» (63) و به آن ها [عابدان] گفته می شود: «معبودهایتان را که همتای خدا می پنداشتید بخوانید (تا شما را یاری
ص: 301
کنند)!» معبودهای شان را می خوانند، ولی جوابی به آنان نمی دهند! و (در این هنگام) عذاب الهی را (با چشم خود) می بینند، و آرزو می کنند ای کاش هدایت یافته بودند! (64) (به خاطر آورید) روزی را که خداوند آنان را ندا می دهد و می گوید: «چه پاسخی به پیامبران (من) گفتید؟!» (65) در آن روز، همه اخبار به آنان پوشیده می ماند، (حتی نمی توانند) از یکدیگر سؤالی کنند! (66) اما کسی که توبه کند، و ایمان آورد و عمل صالحی انجام دهد، امید است از رستگاران باشد! (67) پروردگار تو هر چه بخواهد می آفریند، و هر چه بخواهد برمی گزیند آنان (در برابر او) اختیاری ندارند منزه است خداوند، و برتر است از همتایانی که برای او قائل می شوند! (68) و پروردگار تو می داند آنچه را که سینه های شان پنهان می دارد و آنچه را آشکار می سازند! (69) و او خدایی است که معبودی جز او نیست ستایش برای اوست در این جهان و در جهان دیگر حاکمیت (نیز) از آن اوست و همه شما به سوی او بازگردانده می شوید! (70) بگو: «به من خبر دهید اگر خداوند شب را تا قیامت بر شما جاودان سازد، آیا معبودی جز خدا می تواند روشنایی برای شما بیاورد؟! آیا نمی شنوید؟!» (71) بگو: «به من خبر دهید اگر خداوند روز را تا قیامت بر شما جاودان کند، کدام معبود غیر از خداست که شبی برای شما بیاورد تا در آن آرامش یابید؟ آیا نمی بینید؟!» (72) و از رحمت اوست که برای شما شب و روز قرار داد تا هم در آن آرامش داشته باشید و هم برای بهره گیری از فضل خدا تلاش کنید، و شاید شکر نعمت او را بجا آورید! (73) (به خاطر آورید) روزی را که آن ها را ندا می دهد و می گوید: «کجایند همتایانی که برای من می پنداشتید؟!» (74) (در آن روز) از هر امتی گواهی برمی گزینیم و (به مشرکان) می گوییم: «دلیل خود را بیاورید!» اما آن ها می دانند که حق از آن خداست، و تمام آنچه را افترا می بستند از (نظر) آن ها گم خواهد شد! (75)
ص: 302
تفسیر أهل البیت علیهم السلام:
«وَ یَوْمَ یُنَادِیهِمْ فَیَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
اهل تسنّن روایت کرده اند که این آیه مربوط به قیامت است، و امّا امامیّه از محمّد بن مسلم از امام صادق علیه السلام نقل کرده اند که فرمود: هنگامی که بنده داخل قبر می شود و منکر و نکیر نزد او می آیند، او از آنان می ترسد، پس به او می گویند: تو درباره ی این مرد [یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله] که در بین شما بود چه می گویی؟ پس اگر مؤمن باشد، می گوید: «من گواهی می دهم که او رسول خدا بود و به حق آمده بود» پس به او می گویند: «به خواب ناز خود باش، و شیطان از او دور می شود، و قبر او هفت ذراع وسیع می گردد، و جای خود را در بهشت می بیند.
سپس فرمود:
و اگر کافر باشد، در پاسخ سؤالِ از رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله می گوید: «من او را نمی شناسم» و آن دو ملک ضربه ای آتشین به او می زنند که جز انسان ها همه خلایق صدای آن را می شنوند، و شیطانی بر او مسلّط می شود که چشمان او مانند مس گداخته و یا آتش است و مانند برق خاطف می باشد، و به او می گوید: «من برادر تو هستم» و مارها و عقرب ها بر او مسلّط می شوند و قبر او تاریک خواهد بود، و قبر به او فشاری می دهد که پهلوهای او در همدیگر فرو می روند. (2)
ص: 303
«وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاء وَ یَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ تَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ * وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ مَا تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ مَا یُعْلِنُونَ» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «وَ یَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ»، این است که خداوند امام را انتخاب می کند، و مردم را حق انتخاب امام نیست. (2)
سپس گوید:
مقصود از «وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ مَا تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ مَا یُعْلِنُونَ»، این است که آنان تصمیم انتخاب امام را از پیش نموده بودند و خداوند در این آیه از باطن آنان به پیامبر خود خبر می دهد. (3)
حضرت رضا علیه السلام در وصف امام و منزلت او فرمود:
… آیا این مردم قدر امامت و منزلت او را بین امّت می دانند تا بتوانند او را
ص: 304
انتخاب کنند؟… تا این که فرمود: آنان قدم در جای سختی گذاردند، و به دروغ و افترا سخن گفتند، و در ضلالت و گم راهی دوری قرار گرفتند و مردم را نیز گم راه کردند!! چرا که خود را در حیرت و بیچارگی قرار دادند، و دانسته امام خود را رها کردند، و شیطان، این گم راهی را برای آنان زینت داد و از راه حق گم راه شان نمود، در حالی که امام شان را خوب شناخته بودند.
سپس فرمود:
آنان انتخاب خدا و رسول او صلی الله علیه و آله را رها کردند، و انتخاب خود را صحیح دانستند، در حالی که قرآن با صدای بلند به آنان می گوید: «وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ»، و نیز می فرماید: «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ، إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ.» (1)
سعد بن عبدالله قمّی گوید:
به حضرت بقیّة الله قائم و حجّت الهی علیه السلام عرضه داشتم: به من خبر دهید برای چه مردم از انتخاب امام برای خود ممنوع هستند؟ فرمود: امام مصلح را می گویی و یا امام مفسد را؟ گفتم: امام مصلح را می گویم، فرمود: آیا امکان
ص: 305
دارد که انتخاب آنان صحیح نباشد و به جای مصلح مفسد را انتخاب کنند، با توجّه به این که صلاح و فساد، یک امر باطنی است و جز خداوند کسی از آن آگاه نیست؟ گفتم: آری. فرمود: علّت همین است.
سپس فرمود:
«من علّت این مسأله را با دلیل و برهانی که عقل تو بپذیرد برای تو بیان می کنم.» تا این که فرمود: آیا تو فکر می کنی که پیامبرانی مانند موسی و عیسی [و دیگران از پیامبران علیهم السلام] که صاحب وحی و عصمت و مؤیّد از طرف خداوند بوده اند با آن عقل فراوان که دارند در انتخاب خود خطا می کنند و آیا امکان دارد که به جای مؤمن، منافق را انتخاب کنند؟ گفتم: خیر. فرمود: اکنون بنگر این موسی کلیم الله، با وفور عقل و کمال علم و نزول وحی بر او، چگونه از اعیان قوم خود و کسانی که صاحب عسکر او بودند، برای میقات پروردگار خود هفتاد نفر را که شکّی در ایمان و اخلاص آنان نداشت انتخاب نمود و در نهایت آنان از منافقین بودند و انتخاب او به خطا رفت؟! و خداوند فرمود: «وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا… لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی أَرِنَا اللّهِ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ»، و چون ما می بینیم که انتخاب برگزیدگان خداوند خطا دارد و آنان به جای اصلح افسد را انتخاب نموده اند، و گمان می کرده اند که اصلح را انتخاب می کنند، یقین می کنیم که انتخاب باید از ناحیه کسی باشد که از باطن های مردم آگاه است، و بسیار روشن است که انتخاب مهاجران و انصار ارزشی نداشته و آنان حق انتخاب نداشته اند، گرچه به گمان خود اهل صلاح را انتخاب کرده باشند. (1)
ص: 306
ص: 308
ص: 309
ص: 310
إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی فَبَغی عَلَیْهِمْ وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحینَ (76) وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ (77) قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً وَ لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ (78) فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فی زینَتِهِ قالَ الَّذینَ یُریدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظیمٍ (79) وَ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُونَ (80) َخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما کانَ مِنَ المُنْتَصِرینَ (81) وَ أَصْبَحَ الَّذینَ تَمَنَّوْا مَکانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ
ص: 311
بِنا وَیْکَأَنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ (82) تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ (83) مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزَی الَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (84) إِنَّ الَّذی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی مَعادٍ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدی وَ مَنْ هُوَ فی ضَلالٍ مُبینٍ (85) وَ ما کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقی إِلَیْکَ الْکِتابُ إِلاَّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ ظَهیراً لِلْکافِرینَ (86) وَ لا یَصُدُّنَّکَ عَنْ آیاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ وَ ادْعُ إِلی رَبِّکَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ (87) وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (88)
«بَغی» به معنای سرکشی و سلطه و سیطره ی بدون حق است، از این رو به حکّام جور و ستمگر بغاة گویند، و «کَنز» به معنای مالی است که زیر زمین انباشته شده باشد، و این معنای لغوی و عرفی کنز است، و در شرع مقدّس به مالی کنز می گویند که زکات آن داده نشده باشد، چنان که خداوند می فرماید: «وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ…» (1). و «مفتاح» جمع مِفتَح و مفاتیح جمع مفتاح است و هر دو به معنای آلت فتح یعنی کلید است، و «ناءَ یَنوءُ نَوْءًا» به معنای قیام و بلند شدن با بار سنگین است، و ناءنی الحمل، إذات أثقلنی، و «عُصبة» جماعت پیوسته و شجاع را گویند، و «بالعُصبة أولی القوّة» کسانی هستند که مفاتیح -- جمع مِفتح به معنای کلید و یا جمع مَفتح به معنای خزانه -- را به دوش می گرفته اند، و عدد آن ها ده نفر و یا چهل نفر و یا شصت نفر نقل شده است، و «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ» یعنی إلّا ذاته، و از معصومین علیهم السلام نقل
ص: 312
شده که «إِلَّا وَجْهَهُ» یعنی إلّا حجج الله و هم وجه الله، و «مَعاد» یا به معنای رجعت است، و یا به معنای قیامت، و یا به معنای بازگشت به مکّه هنگام فتح مکّه است.
قارون از قوم موسی بود، اما بر آنان ستم کرد ما آن قدر از گنجها به او داده بودیم که حمل کلیدهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود! (به خاطر آورید) هنگامی را که قومش به او گفتند: «این همه شادی مغرورانه مکن، که خداوند شادی کنندگان مغرور را دوست نمی دارد! (76) و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب و بهره ات را از دنیا فراموش مکن و همان گونه که خدا به تو نیکی کرده نیکی کن و هرگز در زمین در جستجوی فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد! (77) (قارون) گفت: «این ثروت را بوسیله دانشی که نزد من است به دست آورده ام!» آیا او نمی دانست که خداوند اقوامی را پیش از او هلاک کرد که نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟! (و هنگامی که عذاب الهی فرا رسد،) مجرمان از گناهانشان سؤال نمی شوند. (78) (روزی قارون) با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آن ها که خواهان زندگی دنیا بودند گفتند: «ای کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم! به راستی که او بهره عظیمی دارد!» (79) اما کسانی که علم و دانش به آن ها داده شده بود گفتند: «وای بر شما ثواب الهی برای کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام می دهند بهتر است، اما جز صابران آن را دریافت نمی کنند.» (80) سپس ما، او و خانه اش را در زمین فرو بردیم، و گروهی نداشت که او را در برابر عذاب الهی یاری کنند، و خود نیز نمی توانست خویشتن را یاری دهد. (81) و آن ها که دیروز آرزو می کردند بجای او باشند (هنگامی که این صحنه را دیدند) گفتند: «وای بر ما! گویی خدا روزی را بر هر کس از بندگانش بخواهد گسترش می دهد
ص: 313
یا تنگ می گیرد! اگر خدا بر ما منت ننهاده بود، ما را نیز به قعر زمین فرو می برد! ای وای گویی کافران هرگز رستگار نمی شوند! (82) (آری،) این سرای آخر تو را (تنها) برای کسانی قرار می دهیم که اراده برتری جویی در زمین و فساد را ندارند و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است! (83) کسی که کار نیکی انجام دهد، برای او پاداشی بهتر از آن است و به کسانی که کارهای بد انجام دهند، مجازات بدکاران جز (به مقدار) اعمال شان نخواهد بود. (84) آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به جایگاهت [زادگاهت] بازمی گرداند! بگو: «پروردگار من از همه بهتر می داند چه کسی (برنامه) هدایت آورده، و چه کسی در گم راهی آشکار است!» (85) و تو هرگز امید نداشتی که این کتاب آسمانی به تو القا گردد ولی رحمت پروردگارت چنین ایجاب کرد! اکنون که چنین است، هرگز از کافران پشتیبانی مکن! (86) و هرگز (آن ها) تو را از آیات خداوند، بعد از آنکه بر تو نازل گشت، بازندارند! و بسوی پروردگارت دعوت کن، و هرگز از مشرکان مباش! (87) معبود دیگری را با خدا مخوان، که هیچ معبودی جز او نیست همه چیز جز ذات (پاک) او فانی می شود حاکمیت تنها از آن اوست و همه بسوی او بازگردانده می شوید! (88)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ نَزَعْنَا مِن کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیدًا فَقُلْنَا هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُوا یَفْتَرُونَ» (1)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید امام باقر علیه السلام فرمود:
«وَ نَزَعْنَا مِن کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیدًا»، یعنی «من کلّ فرقةٍ من هذه الأمّة إمامها» یعنی ما امام هر فرقه ای از این امّت را می خوانیم، و به آنان می گوییم: برهان
ص: 314
و دلیل حقانیّت خود را بیاورید، و در آن روز فرقه های باطل می دانند که حق، فرموده ی خداوند است و به باطل خود اعتراف می کنند. (1)
مؤلّف گوید:
نظیر آیه فوق این آیه است: «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ….» (2)
«إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِن قَوْمِ مُوسَی فَبَغَی عَلَیْهِمْ وَ آتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ…» (3)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
«عصبة جمعیّت بین ده تا نوزده می باشد» سپس گوید: کلیدهای خزائن قارون را جمعیّت عُصبه حمل می کردند، و چون مردم به او گفتند: «از زیادی ثروت دنیا شاد مباش چرا که خداوند چنین شادمانی را دوست نمی دارد، و با آنچه خداوند به تو داده است آخرت خود را آباد کن، و بهره مندی خود را از دنیا فراموش مکن، و همان گونه که خداوند به تو احسان نموده، تو نیز به مردم احسان کن، و طالب فساد مباش، که خداوند مفسدان را دوست نمی دارد» قارون در پاسخ آنان گفت: «من این مال را از ناحیه علم کیما به دست آورده ام» و خداوند در پاسخ او فرمود: آیا او نمی داند که خداوند مردمانی قوّی تر و دارای اموال بیشتری را قبل از او هلاک نمود؟! (4)
ص: 315
امیر المؤمنین علیه السلام در تفسیر «وَ لَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا» فرمود:
یعنی از صحّت و قوّت و فراغت و جوانی و نشاط خود غافل مشو، و با این نیروها آخرت خود را دریاب. (1)
امام باقر علیه السلام فرمود: خداوند به موسی وحی نمود:
از مال فراوان شاد مشو، و همواره از یاد من غافل مباش، چرا که مال فراوان سبب فراموشی گناهان می شود، و ترک ذکر من قلب ها را فراموشی می دهد. (2)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
روز قیامت بنده ای را می آورند و به او گفته می شود: احتجاج کن. پس آن بنده می گوید: «خدایا تو مرا خلق کردی و هدایت نمودی و وسعت مال به من دادی، و من همواره بر خلق تو وسعت و گشایش قرار دادم، تا تو امروز
ص: 316
کار را بر من آسان کنی و رحمت خود را شامل حال من نمایی» پس خداوند متعال می فرماید: بنده ی من راست می گوید، او را داخل بهشت کنید. (1)
«فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنیَا یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ * وَ قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا وَ لَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ» (2)
از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود:
قارون از بنی اسرائیل و پسر خاله موسی علیه السلام و از سبط موسی علیه السلام بوده است. (3)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ» یعنی قارون با لباس های رنگارنگ در حالی که لباس او روی زمین کشیده می شد، بین مردم ظاهر شد، و مردم چون او را دیدند گفتند: «ای کاش ما نیز مانند قارون دارای چنین اموالی بودیم، چرا که او صاحب بهره بزرگی است از دنیا».
و یاران پاک و مخلص موسی علیه السلام به آنان گفتند: «وای بر شما، پاداش خداوند
ص: 317
برای اهل ایمان و عمل صالح بهتر از مال دنیا می باشد، و به پاداش خداوند نمی رسند جز اهل صبر و شکیبایی… تا این که گوید:
سبب هلاکت قارون این بود، که چون موسی بنی اسرائیل، را از مصر خارج نمود و آنان در بیابان قرار گرفتند و خداوند برای آنان «منّ و سلوا» را نازل نمود، و برای آن ها به دست موسی دوازده چشمه از بین سنگ جاری نمود، مردم به خوشگذرانی روی آوردند و به موسی گفتند: ما نمی توانیم با یک نوع از غذا صبر کنیم، و تو از خدای خود بخواه تا او از زمین برای ما سبزیجات و خیار و سیر و عدس و پیاز خارج کند» (1) و موسی علیه السلام به آنان فرمود: آیا چیز بهتر را رها می کنید و به جای آن خواهان چیز بدتری هستید؟! اکنون وارد شهر مصر شوید تا آنچه می خواهید را بیابید» (2). آنان گفتند: داخل شهر مردمی جبّار هستند و ما هرگز داخل شهر نمی شویم، تا آن ها خارج شوند، و سپس گفتند:
«ای موسی تو با پروردگارت با آنان جنگ کنید و ما در این جا نشسته ایم.» و لکن خداوند ورود آنان را به شهر مصر واجب نمود، و عدم دستیابی آنان را به شهر تا چهل سال مقدّر کرد، از این رو آنان در آن بیابان چهل سال سرگردان بودند و از اوّل شب آماده قیام می شدند و مشغول قرائت تورات و دعا و گریه بودند و راهی برای قیام و حرکت پیدا نمی کردند و قارون از آنان بود و بهتر از دیگران تورات را قرائت می کرد، و اهل عمل به کیمیا بود، و چون ماندن بنی اسرائیل در تیه [و بیابان] و توبه کردن آنان طولانی شد، و قارون از توبه کردن با بنی اسرائیل امتناع ورزید، و موسی علیه السلام که او را دوست می داشت به او فرمود:
«قوم تو در حال توبه هستند و تو از آنان جدا شده ای؟! برخیز و داخل در بین
ص: 318
آنان شو و گرنه خداوند عذاب بر تو می فرستد» پس قارون به سخن موسی بی اعتنایی نمود و سخن او را به استهزا گرفت، و موسی علیه السلام با اندوه از نزد او خارج شد، و در کنار قصر او نشست در حالی که جُبّه ای از مو به دوش و کفشی از پوست حمار بر پا و عصایی به دست او بود، پس قارون دستور داد تا خاکستری مخلوط به آب را بر سر موسی ریختند و چون چنین کردند، موسی علیه السلام به شدّت خشمگین شد، و در کتف موسی علیه السلام چند تار مو بود که چون خشمگین می شد، آن موها سیخ می شد و از زیر جامه هایش بیرون می آمد و خون از سر آن ها جاری می شد، از این رو موسی علیه السلام دست به دعا بلند کرد و گفت:
«پروردگارا اگر به خاطر من به خشم نیایی من پیامبر تو نیستم» و خداوند به موسی وحی نمود: «من به زمین امر کردم که به فرمان تو باشد، و تو هر دستوری داری به او بده» از سویی قارون دستور داده بود که درهای قصر را ببندند، و چون موسی علیه السلام خواست قارون را باز ملاقات کند و درها را بسته دید، به درها اشاره نمود و آن ها فوراً باز شدند و موسی با خشم وارد بر قارون شد، و قارون احساس کرد که عذاب نازل شده است، از این رو به موسی گفت: «من تو را به حق خویشاوندی که بین ماست سوگند می دهم که از من درگذری» موسی علیه السلام فرمود: «ای پسر لاوی سخن بس کن» و به زمین فرمود: «قارون را در خود فرو بر» ناگاه قصر قارون با آنچه در آن بود در زمین فرو رفت و زمین او را با قصرش در خود فرو برد، و لکن خداوند در این باره به موسی طعنه زد، و موسی گفت: «پروردگارا او مرا به حق خویشاوندی سوگند داد، و اگر به حق تو سوگند می داد او را اجابت می کردم و عذرش را می پذیرفتم».
ص: 319
پس خداوند به موسی علیه السلام فرمود: چرا به پسر لاوی گفتی: سخن بس کن؟ موسی گفت: «پرودگارا! اگر من دانستم که تو از پذیرفتن توبه ی قارون خشنود می شوی، قطعاً خواسته او را برآورده می نمودم» و خداوند در پاسخ موسی فرمود: ای موسی! به عزّت و جلال و عظمت خود سوگند، اگر قارون آن گونه که تو را خطاب نمود، مرا خطاب می کرد، من حتماً دعای او را مستجاب می کردم، و چون تو را مورد خطاب قرار داد، ما او را به تو واگذاردیم.
سپس فرمود:
ای موسی بن عمران از مرگ هراس نکن زیرا من مرگ را بر هر کسی نوشته ام، و من برای تو بستری فراهم نموده ام که چون وارد آن شوی چشمانت روشن گردد، پس موسی همراه وصّی خود به کوه طور رفت، و در بین راه مردی را دید که به طرف او می آید، در حالی که یک سبد بزرگ و بیلی همراه دارد، پس موسی علیه السلام به او گفت: چه می خواهی؟ آن مرد گفت: «مردی از اولیای خدا در گذشته و می خواهم گوری برای او حفر کنم» موسی علیه السلام گفت:
آیا می خواهی تو را یاری کنم؟ آن مرد گفت: آری. و چون قبر را حفر کردند و آن مرد خواست وارد قبر شود، موسی گفت: چه می کنی؟ آن مرد گفت: وارد قبر می شوم تا ببینم آرامگاه [و لحد] آن چگونه است؟ موسی علیه السلام گفت: این کار را به من واگذار، و موسی خود داخل قبر شد و در لحد خوابید، و همان وقت ملک الموت او را قبض روح نمود و کوه او را در میان گرفت و به هم پیوست. (1)
ص: 320
ص: 321
«تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» (1)
حفص بن غیاث گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود:
ای حفص! دنیا نزد من چیزی جز مردار نیست که هنگام اضطرار از آن می خورم.
سپس فرمود:
ای حفص! خدای تبارک و تعالی می دانسته که بندگان او چه خواهند کرد و به سوی چه چیزی حرکت خواهند نمود، از این رو هنگام گناهان آنان، حلیم است و در مجازات آنان شتاب نمی کند، چرا که مجازات آنان از او فوت نمی شود، پس تو مغرور به حلم خداوند مشو، و از گناه و مخالفت خداوند بترس.
ص: 322
سپس این آیه را تلاوت نمود: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ…» و گریان شد و فرمود: به خدا سوگند با این آیه آرزوهای کاذب و خیالی از بین رفت. تا این که فرمود: به خدا سوگند ابرار و نیکان رستگار شدند، آیا می دانی آنان کیانند؟ آنان کسانی هستند که هرگز به مورچه ای ظلم نمی کنند، و تو بدان که دانش حقیقی ترس از خداوند است، و غرور و اغترار، جهل و نادانی است، ای حفص! در قیامت هفتاد گناه از جاهل بخشوده می شود قبل از آن که یک گناه از عالم بخشوده شود.
تا این که فرمود:
هر کس برای خدا تحصیل علم کند، و برای خدا به دیگران تعلیم بدهد، و به آنچه می داند عمل کند، در ملکوت آسمان ها عظیم خوانده می شود، و گفته خواهد شد: او برای خدا یاد گرفت و برای خدا عمل کرد، و برای خدا تعلیم نمود.
حفص گوید:
به امام علیه السلام گفتم: فدای شما شوم، زهد در دنیا چیست؟ فرمود: خداوند معنای آن را در قرآن بیان نموده است و می فرماید: «لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ» (1). سپس فرمود: «داناترین مردم به خداوند، ترساترین آنان است و ترساترین آنان از خداوند داناترین آنان به خداوند است، و داناترین آنان به خداوند، زاهدترین آنان در دنیا می باشد» پس مردی به آن حضرت گفت: «ای فرزند رسول خدا! به من سفارشی بفرمایید» و امام علیه السلام به او فرمود: هر کجا هستی از خدا بترس، تا گرفتار وحشت نشوی. (2)
ص: 323
امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:
هنگامی که من، به امر ولایت و خلافت قیام نمودم، گروهی [مانند عایشه و طلحه و زبیر و…] بیعت خود را شکستند، و گروهی مانند خوارج از حق منحرف شدند، و گروهی [مانند اصحاب صفیّن و معاویه و…] فاسق شدند، مانند این که نشنیده بودند خداوند می فرماید: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»، آری به خدا سوگند شنیده و دانسته بودند و لکن دنیا در چشم آنان زیبا جلوه داده شده بود، و زینت دنیا فریب شان داده بود. (1)
ص: 324
عبدالله بن مسعود گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله ضمن سخن مفصّلی فرمود:
من شما را به تقوای خدا و توجّه به او سفارش می کنم، و خداوند نیز به شما سفارش نموده که من برای شما نذیر مبین هستم و شما نباید در بلاد خدا و بین بندگان او در مقابل خداوند [و بندگان او] بزرگی و سلطه گری کنید چرا که او به من و شما فرموده است: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ.» (1)
در تفسیر مجمع البیان از زادان روایت شده که گوید:
امیرالمؤمنین علیه السلام در زمان خلافت خود در بازارها حرکت می نمود، و گم شده ها را راهنمایی می کرد، و به ضعفا کمک می نمود و به فروشندگانِ طعام و میوه ها و سبزیجات که می رسید، قرآن را باز می کرد و این آیه را برای آنان می خواند: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا» و می فرمود: این آیه درباره ی ولات و حکّام عدل و اهل تواضع و درباره ی اهل قدرت -- از سایر مردم -- نازل شده است. (2)
ص: 325
در ذیل آیه فوق مرحوم سیّدبن طاووس گوید: از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود:
بسا کسی عجبی پیدا می کند، که بند کفش او از بند کفش رفیقش بهتر است، و با این فکر مصداق آیه فوق قرار می گیرد. و رواه الأعرج عن أمیرالمؤمنین علیه السلام. (1)
«إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَی مَعَادٍ قُل رَّبِّی أَعْلَمُ مَن جَاء بِالْهُدَی وَ مَنْ هُوَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ» (2)
مؤلّف گوید:
بین مفسّرین شیعه و اهل تسنّن اختلاف است که مقصود از «معاد» در این آیه چیست؟
و روایات معصومین علیهم السلام دلالت دارد که مقصود رجعت آنان است، چرا که در آن زمان آیه «لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ» و آیه «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً» تحقّق پیدا می کند و در آن زمان، هیچ نقطه ای از زمین باقی نمی ماند، مگر آن که در آن ندای شهادت به «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» بلند خواهد بود، بنابراین آیه فوق یکی از آیات رجعت می باشد.
ص: 326
و در چندین روایت آمده که مقصود از «معاد» در آیه فوق قیامت نیست بلکه مقصود رجعت است. ابوخالد کابلی گوید: امام سجّاد علیه السلام در تفسیر آیه فوق فرمود:
در رجعت رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین و ائمّه علیهم السلام به دنیا باز خواهند گشت. (1)
صالح بن میثم گوید:
به امام باقر علیه السلام گفتم: «برای من حدیث بخوانید» امام علیه السلام فرمود: مگر تو از پدرت میثم حدیث نشنیده ای؟ گفتم: من بچّه بودم که پدرم از دنیا رفت، سپس گفتم: «من سخنی می گویم، و شما اگر گفته من را صحیح دانستید، سکوت کنید، و اگر خطا دانستید، هدایتم کنید»، پس گفتم: من اعتقاد دارم که علیّ علیه السلام «دَابَّةُ الْأَرْضِ» است، و امام علیه السلام سکوت نمود، و فرمود: به خدا سوگند تو اعتقاد داری که علیّ علیه السلام به دنیا رجعت خواهد نمود و باز خواهد گشت، و این آیه را قرائت نمود «إِنَ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی مَعادٍ». گفتم: اراده کرده بودم که همین سؤال را از شما بکنم و فراموش نمودم، فرمود: آیا می خواهی من مسأله بزرگتری را به تو خبر بدهم؟ و سپس این آیه را تلاوت نمود: «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَ نَذِیرًا» (2). و فرمود: «در زمان رجعت هیچ جایی از زمین نیست مگر آن که در آن صدای شهادت به «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» بلند خواهد بود» و سپس با دست مبارک خود اشاره به آفاق زمین نمود. (3)
ص: 327
ابو مروان گوید: از امام صادق علیه السلام درباره ی آیه «إِنَ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی مَعادٍ»، سؤال کردم، و آن حضرت فرمود:
به خدا سوگند دنیا به پایان نمی رسد، تا رسول خدا صلی الله علیه و آله و علیّ علیه السلام به «ثویّه» کوفه بازگردند و مسجدی را در محلّی از کوفه بنا کنند که دارای دوازده هزار در باشد. (1)
«وَ لَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَاإِلَهَ إِلَّا هُوَ کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» (2)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
آیه 86 قصص که می فرماید: «… فَلا تَکُونَنَ ظَهِیراً لِلْکافِرِینَ» خطاب به رسول
ص: 328
خداست و لکن مربوط به مردم است، چنان که امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند پیامبر خود را مبعوث نمود با «إِیَّاکِ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةِ.» (1)
حارث بن مغیره نضری گوید: از امام صادق علیه السلام درباره ی آیه «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ» سؤال شد، و امام علیه السلام فرمود:
آنان یعنی اهل سنّت چه می گویند؟ گفتم: می گویند: «همه چیز از بین می رود مگر خداوند» فرمود: سبحان الله حرف خطرناکی زده اند، چرا که معنای آیه این است که همه چیز هلاک می شود مگر وجه الله که مردم از ناحیه آن به خدا می رسند [و اطاعت از محمّد و آل محمّد وسیله رسیدن به خداست بنابراین وجه الله محمّد و آل او هستند.] (2)
امام باقر علیه السلام فرمود:
ما همان «مثانی» هستیم که خداوند به پیامبر ما حضرت محمّد صلی الله علیه و آله عطا
ص: 329
نمود [و آن حضرت فرمود: أعطیت المثانی…] و ما همان «وجه الله» هستیم که بین شما رفت و آمد می کنیم، و ما همان «عین الله» در بین مردم می باشیم، و ما همان «ید الله» مبسوطه به رحمت هستیم بر بندگان خدا، و ما امام متقیّن هستیم، خواه گروهی ما را بشناسند و خواه نشناسند. و جاهل به حق ما باشند. (1)
مروان بن صباح گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
خداوند ما را نیکو خلق نمود، و صورت های ما را نیکوترین صورت ها قرار داد، و او ما را در بین بندگان، زبان ناطق خود، و دست باز رأفت و رحمت خود، و وجه الله، و باب الله، و خزانه داران خود در آسمان و زمین قرار داد، و به خاطر ما درخت ها میوه می دهد، و نهرها جاری می شود، و باران از آسمان می بارد، و گیاه ها از زمین می روید، و خداوند با عبادت ما عبادت می شود، و اگر ما نمی بودیم خداوند عبادت نمی شد! (2)
ص: 330
ابوحمزه ثمالی گوید: امام باقر علیه السلام فرمود:
آیا معنای آیه «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ» [چنان که بعضی گفته اند]، این است که هر چیزی هلاک می شود و تنها وجه او باقی می ماند؟! در حالی که خداوند بزرگ تر از این است که توصیف شود! بلکه معنای آیه این است که هر چیزی از بین می رود، مگر دین خدا، و مقصود از «وجه الله» ما هستیم که از ناحیه ی ما مردم به دین خدا وارد می شوند، و تا زمانی که خداوند بخواهد مردم در دنیا باقی بمانند، ما در بین بندگان او باقی هستیم، و هر گاه نخواسته باشد که مردم باقی بمانند، ما را نزد خود می برد، و آن گونه که دوست بدارد با ما عمل می کند. (1)
امیرالمؤمنین علیه السلام در پاسخ کسی که از آیه فوق سؤال نمود، فرمود:
این آیه چنین نازل شده است: «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا دینهُ» چرا که محال است چیزی کلّاً هلاک شود و وجه آن باقی بماند، و این معنا درباره ی خداوند [که جسم نیست] صحیح نمی باشد، چرا که او اجلّ و اعظم و اکرم از این توصیف است، و مقصود این است که هر کس از خدا نیست، هلاک خواهد
ص: 331
شد [جز دین خدا و کسی که از خدا باشد مانند اولیای خدا] آیا نمی بینی که خداوند در آیه دیگری می فرماید: «کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ * وَ یَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ؟) (1)، و بین خلق خود و وجه خود فاصله انداخته است. [چرا که وجه خدا دین خدا و اولیای دین او هستند.] (2)
امام صادق علیه السلام فرمود:
«إِلَّا وَجْهَهُ» یعنی إلّا ما أرید به وجه الله، و وجه الله علیّ علیه السلام). (3)
ص: 332
محلّ نزول: مکّه ی مکرّمه، به جز 11 آیه ی ابتدای آن.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی روم نازل شده است.
شأن نزول: بعضی گفته اند آیات اوّل این سوره درباره ی عمّار یاسر و مسلمان دیگر نازل شده است.
عدد آیات: 69 آیه [اجماعاً]. (1)
ثواب قرائت سوره ی عنکبوت
امام صادق علیه السلام فرمود:
هر کس سوره ی عنکبوت و روم را در شب بیست و سوّم ماه رمضان قرائت کند، به خدا سوگند او اهل بهشت است و من هرگز استثنایی در آن قرار نمی دهم، و هراسی از این ضمانت ندارم که گناهی بر من نوشته شود، چرا که این دو سوره نزد خداوند منزلت بالایی دارند. (2)
ص: 333
و از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود:
کسی که سوره ی عنکبوت را بخواند، خداوند ده برابر عدد مؤمنین و مؤمنات و منافقین و منافقات، به او پاداش می دهد، و کسی که آن را بنویسد و بشوید و آب آن را بنوشد، همه بیماری های او به اذن خداوند برطرف می شود. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
… کسی که این سوره را در بستر و فراش خود قرائت کند و انگشت خود را دور ناف خویش بگرداند تمام شب را تا صبح به خواب خواهد رفت به اذن خداوند. (2)
ص: 334
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الم (1) أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ (2) وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبینَ (3) أَمْ حَسِبَ الَّذینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکُمُونَ (4) مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (5) وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ (6) وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذی کانُوا یَعْمَلُونَ (7) وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (8) وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحینَ (9) وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذابِ اللَّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فی صُدُورِ الْعالَمینَ (10) وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنافِقینَ
ص: 335
(11) وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْ ءٍ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (12) وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَمَّا کانُوا یَفْتَرُونَ (13)
«ثِقْل» متاع و اثاث خانه را گویند و جمع آن اثقال است چنان که در قرآن گفته می شود: «وَ تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ من بلدٍ إِلی بَلَدٍ»، و «اِرْتَحَلَ قوم بثقلهم» و به همین معناست حدیث «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثّقلین کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی، أَنَّهُمَا لَنْ یَتَفَرَّقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»، یکی از علمای نحو گوید: کتاب خدا و اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله را به این خاطر ثقلین گفته اند که پذیرفتن آن ها سنگین است، و دیگران گفته اند: عرب به هر چیز خطیر و با اهمیّت ثَقیل گوید و این به خاطر تفخیم و تعظیم و اهمیّت این دو چیز است چنان که خداوند جنّ و انس را ثَقَلَیْن نامیده چرا که بر مخلوقات دیگر فضیلت دارند، و «طوفان» آب فراوان را گویند چرا که به خاطر زیادی به اطراف زمین طواف می کند، و «الطوفان موت جارف» نیز به خاطر کثرت آن است، و موت جارف مرگ همگانی است، و موت، به خاطر زیادی، به طوفان تشبیه شده است.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الم (1) آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: «ایمان آوردیم»، به حال خود رها می شوند و آزمایش نخواهند شد؟! (2) ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم
ص: 336
(و این ها را نیز امتحان می کنیم) باید علم خدا درباره کسانی که راست می گویند و کسانی که دروغ می گویند تحقق یابد! (3) آیا کسانی که اعمال بد انجام می دهند گمان کردند بر قدرت ما چیره خواهند شد؟! چه بد داوری می کنند! (4) کسی که امید به لقاء اللَّه (و رستاخیز) دارد (باید در اطاعت فرمان او بکوشد!) زیرا سرآمدی را که خدا تعیین کرده فرامی رسد و او شنوا و داناست! (5) کسی که جهاد و تلاش کند، برای خود جهاد می کند چرا که خداوند از همه جهانیان بی نیاز است. (6) و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند، گناهان آنان را می پوشانیم (و می بخشیم) و آنان را به بهترین اعمالی که انجام می دادند پاداش می دهیم. (7) ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، و اگر آن دو (مشرک باشند و) تلاش کنند که برای من همتایی قائل شوی که به آن علم نداری، از آن ها پیروی مکن! بازگشت شما به سوی من است، و شما را از آنچه انجام می دادید با خبر خواهم ساخت! (8) و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند، آن ها را در زمره صالحان وارد خواهیم کرد! (9) و از مردم کسانی هستند که می گویند: «به خدا ایمان آورده ایم!» اما هنگامی که در راه خدا شکنجه و آزار می بینند، آزار مردم را همچون عذاب الهی می شمارند (و از آن سخت وحشت می کنند) ولی هنگامی که پیروزی از سوی پروردگارت (برای شما) بیاید، می گویند: «ما هم با شما بودیم (و در این پیروزی شریکیم)»!! آیا خداوند به آنچه در سینه های جهانیان است آگاه تر نیست؟! (10) مسلماً خداوند مؤمنان را می شناسد، و به یقین منافقان را (نیز) می شناسد. (11)
ص: 337
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ…» (1)
امیر المؤمنین علیه السلام در ادامه ی خطبه ای از خطب خود فرمود:
«وَ لکِنَّ اللَّهَ جل جلاله یَخْتَبِرُ عَبِیدَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ…» یعنی خداوند بندگان خود را به انواع شدائد می آزماید، و آنان را به انواع مجاهدات موظّف می کند، و به انواع مکاره و بلاها مبتلا می نماید، تا تکبّر از قلوب آنان خارج شود، و ناتوانی و ذلّت خود را بیابند، تا این که بلاها و آزمایش ها درهایی برای فضل او، و اسباب و دلیلی برای عفو و فتنه او باشد، چنان که می فرماید: «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ…» (2)
محمّد بن فضیل گوید حضرت ابی الحسن [موسی بن جعفر] علیه السلام فرمود:
عبّاس عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد امیر المؤمنین علیه السلام آمد و گفت: «بیا تا نزد مردم برویم و آنان با تو بیعت بکنند» امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: آیا تو گمان می کنی آنان با من بیعت می کنند؟ عبّاس گفت: «آری» امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: پس آیه عنکبوت چه می شود که خداوند می فرماید: «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ…» (3)
ص: 338
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود:
هنگامی که آیه «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ…»، نازل شد، من به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتم: مقصود از این فتنه چیست؟ فرمود: «یَا عَلِیُ إِنَّکَ مُبْتَلًی بِکَ وَ إِنَّکَ مُخَاصَمٌ فَأَعِدَّ لِلْخُصُومَةِ». یعنی یا علی این فتنه درباره ی تو است و تو گرفتار آن هستی پس خود را آماده کن، چرا که مردم با تو مخاصمه خواهند نمود و تو باید آماده خصومت و دشمنی آنان باشی. (1)
عمروبن ثابت گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: معنای سخن خداوند به رسول خود صلی الله علیه و آله چیست که می فرماید: «لَیْسَ لَکَ مِنَ الأَمْرِ شَیْءٌ» (2). امام باقر علیه السلام فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله حریص بود که علیّ بن ابیطالب علیه السلام بعد از او حاکم بر مردم باشد [و کسی با او مزاحمت نکند] در حالی که خداوند عالم به غیر آن بود [و
ص: 339
می خواست امّت را امتحان کند]، از این رو فرمود: «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ…»، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به امر الهی راضی شد. (1)
علقمه و أبو أیّوب گویند:
هنگامی که آیات «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ…» نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله به عمّار فرمود: «زود است که بعد از من فتنه و شرور و فسادی رخ بدهد، و شمشیر بین مردم حاکم شود و همدیگر را بکشند و از یکدیگر برائت و بیزاری بجویند، و چون تو چنین دیدی بر تو باد به این اصلح که در دست راست من قرار دارد، یعنی علیّ بن ابیطالب علیه السلام پس اگر همه مردم، راهی را در پیش گرفتند، تو از راه علی علیه السلام جدا مشو، چرا که علیّ تو را از راه حقّ و هدایت باز نمی دارد و به راه باطل نمی برد و اطاعت او اطاعت من و اطاعت من اطاعت خداست. (2)
ص: 340
«أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ أَن یَسْبِقُونَا سَاء مَا یَحْکُمُونَ» (1)
ابن عبّاس گوید:
این آیه درباره ی عتبه و شیبة فرزندان ابوسفیان و ولید بن عتبه نازل شد که در جنگ بدر به دست علی علیه السلام و حمزه و عبیده کشته شدند، و درباره ی علیّ و حمزه و عبیده نیز آیه «وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ» نازل شد. (2)
و از طریق مخالفین نیز نقل شده که در تفسیر «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ» امیرالمؤمنین علیه السلام گوید: به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتم: این فتنه چیست؟ فرمود:
یا علی این فتنه مربوط به تو است و مردم به خاطر تو امتحان می شوند و با تو دشمنی و مخاصمه می نمایند پس خود را آماده دشمنی و مخاصمه آنان کن. (3)
جابر گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: معنای آیه «لَیْسَ لَکَ مِنَ الأَمْرِ شَیْءٌ» (4)، چیست؟ فرمود: ای جابر! خداوند چیزی را اراده کرده بود که بر خلاف اراده ی رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، گفتم: مقصود از این اراده چه بود؟ فرمود: مقصود این بود که
ص: 341
خداوند به رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: امر علی علیه السلام با من است -- و امر غیر علیّ نیز با من است -- ای محمّد آیا من در کتاب خود بر تو نازل نکردم: «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ… فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ». پس رسول خدا صلی الله علیه و آله امر علی علیه السلام را به خدا واگذار نمود. (1)
مرحوم شیخ مفید در ارشاد گوید:
روایت شده که چون کار بیعت با ابوبکر تمام شد و مردم با او بیعت کردند، شخصی نزد امیر المؤمنین علیه السلام آمد -- و آن حضرت تازه قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله را صاف کرده بود و در دست او بیلی بود -- پس به آن حضرت گفت: «مردم با ابوبکر بیعت کردند، و انصار به سبب اختلاف خوار و محروم شدند، و طلقا (یعنی آزادشدگان بعد از فتح مکّه) سبقت گرفتند و از ترس این که شما بنی هاشم صاحب خلافت بشوید، با ابوبکر بیعت کردند» پس امیرالمؤمنین علیه السلام یک طرف بیل را بر زمین گذارد و در حالی که دست او به بیل بود فرمود: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ…» الی قوله: «أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکُمُونَ.» (2)
ص: 342
«وَ وَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنًا وَ إِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ * وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ» (1)
اصبغ بن نباته گوید: از امیرالمؤمنین علیه السلام درباره ی آیه «أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ» (2)، سؤال کردم، فرمود:
آن دو پدر و والدانی که خداوند شکر آنان را واجب نموده کسانی هستند که علم را تولید نموده و وارث علم و صاحب حکم هستند و مردم مأمور به اطاعت آنان می باشند، و «إِلَیَّ الْمَصِیرُ»، یعنی بازگشت مردم به خدا خواهد بود، و راهنمای این بازگشت آن والدان [یعنی آن دو پدر] می باشند، و سپس خداوند درباره ی ابن حنتمه یعنی عمر و رفیق او ابوبکر گوید: «وَ إِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی»، یعنی ای رسول من اگر آن دو بکوشند تا تو «لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»، (3) یعنی «تا تو را درباره ی وصیّ خود منحرف سازند، از آنان پیروی مکن و به سخن شان گوش فرامده».
ص: 343
سپس خداوند سخن خود را معطوف به والدین نَسَبی نموده و می فرماید:
«وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً [یعنی] فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا تَعْصُوا الْوَالِدَیْنِ فَإِنَّ رِضَاهُمَا رِضَا اللَّهِ وَ سَخَطَهُمَا سَخَطُ اللَّهِ.» (1)
امام عسکری علیه السلام درباره ی آیه «وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً» (2)، فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود:
بهترین والدین شما -- که بیش از همه سزاوار شکر هستند -- محمّد و علیّ می باشند. (3)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود:
من و علیّ دو پدر این امّتیم و حقّ ما بر آنان بزرگ تر از حق پدر و مادر نسبی
ص: 344
می باشد، چرا که ما آنان را -- اگر از ما اطاعت بکنند -- از آتش نجات می دهیم و به بهشت می بریم، و آنان را در عبودیّت به خوبان و احرار ملحق می کنیم. (1)
فاطمه زهرا صلوات الله علیها فرمود:
محمّد و علیّ صلوات الله علیهما دو پدر این امّتند، آنان کجی ها و انحرافات امّت را برطرف می کنند، و از عذاب دائم نجات شان می دهند -- اگر از آنان اطاعت کنند -- و نعمت های جاوید بهشتی را برای آنان مباح می کنند، اگر با آنان موافقت نمایند. (2)
امام حسن علیه السلام می فرماید:
محمّد و علیّ (صلوات الله علیهما) دو پدر این امت اند، پس خوشا به حال کسی که به حق آنان عارف باشد، و در همه حالات از آن ها اطاعت کند، تا خداوند او را از بهترین سکّان بهشت، و سعادتمند به کرامات و رضوان خود قرار بدهد. (3)
امام سجّاد علیه السلام می فرماید:
اگر پدر و مادر به خاطر احسانشان به اولاد حق بزرگی بر اولاد دارند، احسان
ص: 345
محمّد و علیّ علیهما السلام به این امّت بزرگتر و عظیم تر می باشد، بنابراین حق محمّد و علیّ بزرگتر از حق پدر و مادر می باشد. (1)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
هر کس بخواهد بداند که قدر و منزلت او نزد خداوند چگونه است، باید ببیند مقام محمّد و علیّ علیهما السلام -- که دو پدر او هستند و افضل از پدر و مادر اویند -- نزد او چگونه است؟ (2)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
کسی که حق پدران واقعی خود -- یعنی محمّد و علیّ علیهما السلام -- را رعایت کند، آنچه از حق پدر و مادر نسبی و بندگان دیگر خدا را که ضایع نموده باشد به او ضرر نمی زند، چرا که محمّد و علیّ صلوات الله علیهما می فرماید: ثواب نماز هر کسی به اندازه ی تعظیم او نسبت به محمّد و علیّ علیهما السلام بیشتر خواهد شد. (3)
امام رضا علیه السلام می فرماید:
آیا شما کراهت ندارید که از پدر و مادر نسبی خود جدا شوید و نسب شما از آنان قطع گردد؟ مردم گفتند: «آری به خدا سوگند از چنین چیزی کراهت
ص: 346
داریم» حضرت رضا علیه السلام فرمود: پس بکوشید که از پدر و مادر واقعی خود که افضل از پدر و مادر نسبی شما هستند جدا نشوید. (1)
شخصی به امام جواد علیه السلام گفت: «اگر مرا قطعه قطعه کنند و بدنم را مقراض نمایند، من دست از محبّت محمّد و علیّ علیهما السلام بر نمی دارم» امام جواد علیه السلام به او فرمود:
اگر چنین باشد، آنان در قیامت بیش از یکصد میلیون برابر آنچه تو درباره ی آنان ابراز محبّت نموده ای به تو محبّت خواهند نمود. (2)
امام هادی علیه السلام فرمود:
هر کس پدران دینی او -- یعنی محمّد و علی علیهما السلام -- نزد او از پدر و مادر نسبی عزیزتر نباشند، نزد خداوند قدر و منزلتی نخواهد داشت. (3)
امام عسکری علیه السلام فرمود:
کسی که اطاعت از پدران دینی خود -- محمّد و علیّ -- را مقدّم بر اطاعت از پدر و مادر نسبی خود نماید، خداوند به او می فرماید: حقّاً تو را بر دیگران مقدّم
ص: 347
خواهم کرد، همان گونه که تو حقّ مرا مقدّم نمودی، و من تو را مشرّف به محضر
پدران دینی تو -- محمّد و علیّ -- می نمایم، همان گونه که تو به خود شرافت دادی
و محبّت آنان را بر محبّت پدر و مادر نسبی خود مقدّم داشتی. (1)
«وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنَا وَ لْنَحْمِلْ خَطَایَاکُمْ وَ مَا هُم بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُم مِّن شَیْءٍ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ * وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَ أَثْقَالًا مَّعَ أَثْقَالِهِمْ وَ لَیُسْأَلُنَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» (2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
کفّار به مؤمنین می گفتند: «شما با ما باشید [و از دین خود دست بردارید] باکی برای شما نیست و از آنچه می ترسید، اگر حق باشد، ما گناهان شما را به عهده می گیریم و کیفر و عذاب آن ها را تحمّل می کنیم» از این رو خداوند آنان را دو مرتبه عذاب خواهد نمود یک مرتبه به خاطر گناهانشان و یک مرتبه به خاطر گناهان دیگران که تحملّ نموده اند. (3)
اسحاق لیثی گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: ای فرزند رسول خدا، چه قدر شگفت آور است این که می فرمایید:
حسنات و اعمال خوب دشمنان شما به نامه های شیعیان شما باز
ص: 348
می گردد، و گناهان دوستان و شیعیان شما به نامه های دشمنان شما منتقل می شود؟! امام باقر علیه السلام فرمود: «آری به خدایی که جز او خدایی نیست -- و او دانه را در زمین می شکافد و انسان را می آفریند و او خالق آسمان و زمین است -- همین گونه است، و آنچه من به تو خبر دادم جز حق و صدق نیست، و خداوند در حق آنان [یعنی دشمنان ما] ظلم نخواهد نمود «و ما الله بظلّامٍ للعبید»، و آنچه من به تو خبر دادم بدون کم و کاست در قرآن موجود است».
اسحاق لیثی گوید:
گفتم: آیا آنچه فرمودید عیناً در قرآن موجود است؟ فرمود: آری در بیش از سی جای قرآن موجود است، آیا می خواهی برای تو بخوانم؟ گفتم: «آری، ای فرزند رسول خدا» پس امام علیه السلام آیه فوق را قرائت نمود. (1)
ص: 349
مؤلّف گوید:
ترجمه حدیث فوق به طور کامل ذیل آیه «لِیَحْمِلُواْ أَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ…» (1) گذشت. (2)
ص: 350
ص: 351
ص: 352
ص: 353
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسینَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ (14) فَأَنْجَیْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفینَةِ وَ جَعَلْناها آیَةً لِلْعالَمینَ (15) وَ إِبْراهیمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (16) إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً إِنَّ الَّذینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْکُرُوا لَهُ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (17) وَ إِنْ تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ (18) أَ وَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیرٌ (19) قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ
ص: 354
یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (20) یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ وَ إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ (21) وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزینَ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیرٍ (22) وَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ لِقائِهِ أُولئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتی وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (23) فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (24) وَ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ مَأْواکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرینَ (25) فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلی رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (26) وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ جَعَلْنا فی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحینَ (27) وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمینَ (28) أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبیلَ وَ تَأْتُونَ فی نادیکُمُ الْمُنْکَرَ فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادقینَ (29) قالَ رَبِّ انْصُرْنی عَلَی الْقَوْمِ الْمُفْسِدینَ (30) وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهیمَ بِالْبُشْری قالُوا إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ إِنَّ أَهْلَها کانُوا ظالِمینَ (31) قالَ إِنَّ فیها لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فیها لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرینَ (32) وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سی ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَ أَهْلَکَ إِلاَّ امْرَأَتَکَ کانَتْ مِنَ الْغابِرینَ (33) إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلی أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ (34) وَ لَقَدْ تَرَکْنا مِنْها آیَةً بَیِّنَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (35) وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدینَ (36) فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فی دارِهِمْ جاثِمینَ (37) وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَساکِنِهِمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبیلِ وَ کانُوا مُسْتَبْصِرینَ (38) وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسی بِالْبَیِّناتِ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ما کانُوا سابِقینَ (39)
ص: 355
فَکُلاًّ أَخَذْنا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا وَ ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (40) مَثَلُ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (41) إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ ءٍ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (42) وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ (43)
«طوفان» آب زیادی را گویند که به اطراف زمین طواف و گردش می کند، و موت تشبیه به طوفان شده به خاطر کثرت، چنان که گفته می شود: «أفناهم الطوفان و هو موت جارف» و «هاجر القوم من دارٍ الی دارٍ»، یعنی خانه اوّل را ترک نمودند و به خانه دوّم رفتند، و اصل مهاجرت، خروج صحرانشین به شهر است، و «تَهَجّر» یعنی تشبّه بالمهاجرین، و «تَهَجّروا» یعنی أخلصوا الهجرة لله، و «نادی و ندی» مجلسی را گویند که مردم برای مشورت در آن جمع می شوند، و «دار الندوة» خانه قصّی بن کلاب بوده که اعراب مکّه در آن جمع می شده اند و آن را متبّرک می دانسته اند، و مشرکین مکّه برای از بین بردن پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در این خانه جمع شدند و ابوسفیان رئیس آنان بود و ابلیس نیز به صورت مردی از اهل نجد در بین آنان آمد و نهایت تصمیم آنان با تأیید ابلیس این شد که از چهل قبیله چهل نفر با شمشیر نیمه شب به خانه آن حضرت حمله کنند و او را بکشند تا بنی هاشم نتوانند قصاص کنند، و «رَجفَة» لرزش زمین زیر قدم ها می باشد، و «بحر رجاف» یعنی دریای متلاطم و مضطرب، و «حاصِب» باد تندی را گویند که بین آن سنگریزه باشد و «خَسف» فرو رفتن در زمین را گویند، و «خَسَفَ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ»، یعنی خداوند او را در زمین فرو برد؛ و «خسف
ص: 356
قمر»، از بین رفتن نور اوست، و خسوف برای قمر استعمال می شود و «کسوف برای خورشید، و مقصود از بین رفتن نور قمر و شمس است، و جمع عنکبوت، عناکب است و مؤنّث و مذکّر آن یکسان است، و عنکباء نیز استعمال شده است.
و ما نوح را بسوی قومش فرستادیم و او را در میان آنان هزار سال مگر پنجاه سال، درنگ کرد اما سرانجام طوفان و سیلاب آنان را فراگرفت در حالی که ظالم بودند. (14) ما او و سرنشینان کشتی را رهایی بخشیدیم، و آن را آیتی برای جهانیان قرار دادیم! (15) ما ابراهیم را (نیز) فرستادیم، هنگامی که به قومش گفت: «خدا را پرستش کنید و از (عذاب) او بپرهیزید که این برای شما بهتر است اگر بدانید! (16) شما غیر از خدا فقط بتهایی (از سنگ و چوب) را می پرستید و دروغی به هم می بافید آن هایی را که غیر از خدا پرستش می کنید، مالک هیچ رزقی برای شما نیستند روزی را تنها نزد خدا بطلبید و او را پرستش کنید و شکر او را بجا آورید که بسوی او بازگشت داده می شوید! (17) اگر شما (مرا) تکذیب کنید (جای تعجب نیست)، امتهایی پیش از شما نیز (پیامبرانشان را) تکذیب کردند وظیفه فرستاده (خدا) جز ابلاغ آشکار نیست». (18) آیا آنان ندیدند چگونه خداوند آفرینش را آغاز می کند، سپس بازمی گرداند؟! این کار برای خدا آسان است! (19) بگو: «در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟ سپس خداوند (به همین گونه) جهان آخرت را ایجاد می کند یقیناً خدا بر هر چیز توانا است! (20) هر کس را بخواهد (و مستحق بداند) مجازات می کند، و هر کس را بخواهد مورد رحمت قرار می دهد و شما را به سوی او بازمی گردانند. (21) شما هرگز نمی توانید بر اراده خدا چیره شوید و از حوزه قدرت او در زمین و آسمان بگریزید و برای شما جز
ص: 357
خدا، ولی و یاوری نیست!» (22) کسانی که به آیات خدا و دیدار او کافر شدند، از رحمت من مأیوسند و برای آن ها عذاب دردناکی است! (23) اما جواب قوم او [ابراهیم] جز این نبود که گفتند: «او را بکشید یا بسوزانید!» ولی خداوند او را از آتش رهایی بخشید در این ماجرا نشانه هایی است برای کسانی که ایمان می آورند. (24) (ابراهیم) گفت: «شما غیر از خدا بتهایی برای خود انتخاب کرده اید که مایه دوستی و محبت میان شما در زندگی دنیا باشد سپس روز قیامت از یکدیگر بیزاری می جویید و یکدیگر را لعن می کنید و جایگاه (همه) شما آتش است و هیچ یار و یاوری برای شما نخواهد بود!» (25) و لوط به او [ابراهیم] ایمان آورد، و (ابراهیم) گفت: «من بسوی پروردگارم هجرت می کنم که او صاحب قدرت و حکیم است!» (26) و (در اواخر عمر،) اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم و نبوت و کتاب آسمانی را در دودمانش قرار دادیم و پاداش او را در دنیا دادیم و او در آخرت از صالحان است! (27) و لوط را فرستادیم هنگامی که به قوم خود گفت: «شما عمل بسیار زشتی انجام می دهید که هیچ یک از مردم جهان پیش از شما آن را انجام نداده است! (28) آیا شما به سراغ مردان می روید و راه (تداوم نسل انسان) را قطع می کنید و در مجلستان اعمال ناپسند انجام می دهید؟! «اما پاسخ قومش جز این نبود که گفتند:» اگر راست می گویی عذاب الهی را برای ما بیاور! (29) (لوط) عرض کرد: «پروردگارا! مرا در برابر این قوم تبهکار یاری فرما!» (30) و هنگامی که فرستادگان ما (از فرشتگان) بشارت (تولد فرزند) برای ابراهیم آوردند، گفتند: «ما اهل این شهر و آبادی را [و به شهرهای قوم لوط اشاره کردند] هلاک خواهیم کرد، چرا که اهل آن ستمگرند!» (31) (ابراهیم) گفت: «در این آبادی لوط است!» گفتند: «ما به کسانی که در آن هستند آگاه تریم! او و خانواده اش را نجات می دهیم جز همسرش که در
ص: 358
میان قوم (گنهکار) باقی خواهد ماند.» (32) هنگامی که فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از دیدن آن ها بد حال و دلتنگ شد گفتند: «نترس و غمگین مباش، ما تو و خانواده ات را نجات خواهیم داد، جز همسرت که در میان قوم باقی می ماند. (33) ما بر اهل این شهر و آبادی به خاطر گناهانشان، عذابی از آسمان فرو خواهیم ریخت!» (34) و از این آبادی نشانه روشنی (و درس عبرتی) برای کسانی که می اندیشند باقی گذاردیم! (35) و ما بسوی «مدین»، برادرشان «شعیب» را فرستادیم گفت: «ای قوم من! خدا را بپرستید، و به روز بازپسین امیدوار باشید، و در زمین فساد نکنید!» (36) (ولی) آن ها او را تکذیب کردند، و به این سبب زلزله آنان را فراگرفت، و بامدادان در خانه های خود به رو در افتاده و مرده بودند! (37) ما طایفه «عاد» و «ثمود» را نیز (هلاک کردیم)، و مساکن (ویران شده) آنان برای شما آشکار است شیطان اعمال شان را برای آنان آراسته بود، از این رو آنان را از راه (خدا) بازداشت در حالی که بینا بودند. (38) و «قارون» و «فرعون» و «هامان» را نیز هلاک کردیم موسی با دلایل روشن به سراغ شان آمد، امّا آنان در زمین برتری جویی کردند، ولی نتوانستند بر خدا پیشی گیرند! (39) ما هر یک از آنان را به گناهانشان گرفتیم، بر بعضی از آن ها طوفانی از سنگریزه فرستادیم، و بعضی از آنان را صیحه آسمانی فروگرفت، و بعضی دیگر را در زمین فرو بردیم، و بعضی را غرق کردیم خداوند هرگز به آن ها ستم نکرد، ولی آن ها خودشان بر خود ستم می کردند! (40) مثَل کسانی که غیر از خدا را اولیای خود برگزیدند، مثَل عنکبوت است که خانه ای برای خود انتخاب کرده در حالی که سست ترین خانه های خانه عنکبوت است اگر می دانستند! (41) خداوند آنچه را غیر از او می خوانند می داند، و او شکست ناپذیر و حکیم است. (42) این ها مثالهایی است که ما برای مردم می زنیم، و جز دانایان آن را درک نمی کنند. (43)
ص: 359
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَ هُمْ ظَالِمُونَ» (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
نوح علیه السلام دو هزار و سی صد سال عمر کرد، هشتصد و پنجاه سال آن قبل از نبوّت او بود و نهصد و پنجاه سال مردم را دعوت به آئین خود نمود، و پانصد سال بعد از هلاکت مردم و پیاده شدن از کشتی و فرو رفتن آب زنده ماند و شهرها را بنا نمود و فرزندان خود را در آن ها ساکن کرد، تا این که ملک الموت نزد او آمد و او در زیر آفتاب بود و به او گفت: «السّلام علیک» و نوح سلام ملک الموت را پاسخ داد و گفت: برای چه آمده ای؟ ملک الموت گفت: «آمده ام تا تو را قبض روح کنم» نوح گفت: اجازه بده از زیر آفتاب به سایه بیایم؟ ملک الموت گفت: «اجازه دادم» پس نوح به سایه آمد و گفت: «ای ملک الموت تمام عمر من در دنیا مانند این بود که از آفتاب به سایه آمدم، اکنون امر خدا ارا اجرا کن» پس ملک الموت او را قبض روح نمود. (2)
ص: 360
امام صادق علیه السلام در سخن دیگری می فرماید:
نوح علیه السلام بعد از طوفان پانصد سال زندگی کرد، سپس جبرئیل علیه السلام نزد او آمد و گفت: ای نوح، نبوّت تو تمام شد، و عمر تو به پایان رسید، پس اسم اعظم و میراث علم و آثار نبوّت را به فرزند خود «سام» تحویل بده، چرا که [خداوند می فرماید:] «من زمین را بدون حجّت و عالمی که به واسطه او اطاعت و بندگی من شناخته شود، و واسطه نجات باشد تا پیامبر بعدی رها نخواهم نمود، چرا که من حکم کرده ام که برای هر قومی هادی و راهنمایی قرار بدهم، تا به وسیله او اهل سعادت را هدایت کنم و حجّت را بر اشقیا تمام نمایم».
پس نوح علیه السلام اسم اکبر و میراث علم و آثار نبّوت را به فرزند خود «سام» تحویل داد، و امّا فرزندان دیگر او، حام و یافث را دانشی نبود که از آن استفاده کنند، و نوح به آنان نوید هود علیه السلام را داد و فرمود: از او پیروی کنید، و به آنان دستور داد تا در هر سال یک مرتبه وصیّت نامه او را باز کنند و به آن نظر نمایند، و این پیمان نوح بود برای آنان. (1)
ص: 361
رسول خدا صلی الله علیه و آله در مکالمه ای که با یهودیان داشت به آنان فرمود:
نوح نهصد و پنجاه سال مردم را دعوت نمود و در نهایت همان گونه خداوند می فرماید: «وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ»، جمعیّت کمی به او ایمان آوردند، در حالی که پیروان من در مدّت کوتاه و سنّ کم من، بیش از همه پیروان نوح اند با طول عمر او و کبر سن او؟! (1)
امیرالمؤمنین علیه السلام در جواب مرد شامی در مسجد کوفه که از نام نوح سؤال نمود فرمود:
نام او سَکَن بوده و به این خاطر به او نوح گفته اند که نهصد و پنجاه سال برای قوم خود نوحه نموده است. (2)
ص: 362
و در بعضی از روایات آمده که نام او عبد الغفّار بوده و چون بر حال خود نوحه می کرده به او نوح گفته اند. (1)
و در بعضی از روایات آمده که نام او عبدالمطلب و یا عبدالأعلی بوده و او را نوح گفته اند به خاطر این که پانصد سال به حال خود گریه کرده است [به خاطر درخواست عذابی که برای قوم خود کرده بوده است.] (2)
«وَ قَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَّوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُم بِبَعْضٍ… * فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قَالَ إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَی رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» (3)
امام صادق علیه السلام در تفسیر «یَکْفُرُ بَعْضُکُم بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُم بَعْضًا»، فرمود:
یعنی «یَتَبَرَّأُ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ.» (4)
علی بن ابراهیم قمی رحمة الله علیه در تفسیر «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قَالَ إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَی رَبِّی»، گوید:
مقصود ایمان لوط به ابراهیم است، و مهاجر کسی است که از گناهان هجرت و دوری کند و به خداوند بازگردد. (5)
ص: 363
ابراهیم کرخی گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:
حضرت ابراهیم علیه السلام از بیت المقدس به شام مهاجرت کرد تا به انتهای شامات رسید، و لوط را در ابتدای شامات به جای خود گذارد. (1)
مالک جُهنی گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود:
ای مالک! هر قومی که در دنیا به امامی [از طاغوت ها] اقتدا کرده اند، روز قیامت آن امام آنان را لعنت می کند و آنان نیز آن امام را لعنت می کنند، جز شما و امثال شما [که از طاغوت ها پیروی نکرده اید…] (2)
امیرالمؤمنین علیه السلام در پاسخ آن شخصی که آیاتی از قرآن برای او مشتبه شده بود فرمود:
… معنای آیه «یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُم بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُم بَعْضًا»، این است که مستکبرین و مستضعفین در قیامت «یَکْفُرُ بَعْضُکُم بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُم بَعْضًا» و کفر در این آیه به معنای برائت و بیزاری است، و نظیر آن
ص: 364
در سوره ی ابراهیم است که شیطان به پیروان خود می گوید: «إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ» و نیز ابراهیم علیه السلام به بت پرستان می گوید: «کفرنا بکم»، یعنی تبرّأنا. (1)
ابوحمزه ی ثمالی از امام باقر علیه السلام نقل کرده که آن حضرت در پایان حدیث مفصّلی می فرماید:
برخی از پیامبران نبوّت شان عام بوده [مانند پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله] و برخی خاصّ و محدود به منطقه ای بوده است، امّا ابراهیم علیه السلام نبوّت او اوّل در «کوثا» که قریه ای بوده، محدود می شده است، و سپس از آن محل مهاجرت نموده، چنان که خداوند از قول او می فرماید: «إِنِّی مُهاجِرٌ إِلی رَبِّی سَیَهْدِینِ»
ص: 365
و هجرت او بدون قتال بوده است، و امّا اسحاق: نبوّت او بعد از ابراهیم بوده است، و امّا یعقوب نبوّت او به سرزمین کنعان بوده و سپس به مصر مهاجرت نموده و در آنجا وفات یافته است. (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
پیامبران و مرسلین چهار گونه بوده اند: برخی پیامبر خود بوده و جز خود مأمور به هدایت دیگری نبوده است، و برخی پیامبر بوده اند و وحی را تنها در خواب می شنیده و در بیداری سفیر وحی را نمی دیده و مبعوث به هدایت کسی نبوده و تابع امام و پیامبر دیگری بوده اند مانند لوط که تابع ابراهیم علیه السلام بوده است… (2)
ص: 366
زیاد کرخی گوید: امام صادق علیه السلام می فرمود:
مادر ابراهیم ساره و مادر لوط ورقه و یا رقیّه دختران اَحجّ بوده اند و اَحجّ پیامبر منذر بوده و لکن رسول نبوده است. (1)
«وَ لُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَالَمِینَ…» (2)
ابوبصیر گوید: امام باقر و یا امام صادق علیهما السلام فرمود:
ابلیس در صورت زیبای زنانه نزد قوم لوط آمد و با لباس زیبایی از جوانان آنان خواست تا با او لواط کنند، و اگر از آنان می خواست تا با آنان لواط نماید، از او نمی پذیرفتند و لکن خواست تا مفعول واقع شود، از این رو آنان با او لواط کردند و چون لذّت آن را چشیدند آنان را رها کرد و از آن پس مردها سراغ همدیگر رفتند [و از همسران خود دوری جستند، سپس نزد زنان آمد و به صورت زن، زن ها را نیز به عمل مساحقه واداشت.] (3)
ص: 367
مؤلّف گوید:
قضایای قوم لوط و هلاکت آنان در سوره ی هود گذشت و در سوره ی ذاریات نیز خواهد آمد، إن شاءالله.
«أَ ئِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَ تَأْتُونَ فِی نَادِیکُمُ الْمُنکَرَ فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ…» (1)
حضرت رضا علیه السلام در تفسیر «وَ تَأْتُونَ فِی نَادِیکُمُ الْمُنکَرَ»، فرمود:
قوم لوط در مجالس خود بدون رعایت ادب و حیا مقابل همدیگر ضرطه در می کردند. (2)
مؤلّف گوید:
سبب هلاکت و عذاب قوم لوط چند چیز بوده است:
عمل زشت لواط که در آیه فوق و چندین آیه دیگر از آن مذمّت و نکوهش شده است،
عمل منکر آنان در مجالس و بی حیائی و بی مبالاتی آنان که عمل زشت خود را منکر نمی پنداشتند،
پاسخ آنان به پیامبر خدا، که اگر راست می گویی عذاب خدا را بر ما بفرست،
درخواست حضرت لوط از خداوند، تا عذابی بر آنان بفرستد، و در برخی از
ص: 368
روایات آمده که خداوند هیچ قومی را به خاطر زنا هلاک نکرده و لکن به خاطر لواط قوم لوط را هلاک نموده است، چرا که لواط نسل انسان را قطع می کند.
مرحوم علّامه سیّد هاشم بحرانی در تفسیر برهان روایت بسیار مفصّلی را از کتاب تحفة الإخوان در ماجرای قوم لوط و هلاکت آنان از امام صادق علیه السلام نقل نموده است خوانندگان می توانند به آن کتاب مراجعه نمایند. (1)
ص: 369
ص: 370
ص: 371
ص: 372
ص: 373
ص: 374
ص: 375
ص: 376
در تفسیر نورالثّقلین، حدیثی از کافی در این رابطه نقل شده است طالبین می توانند مراجعه نمایند. (1)
ص: 377
«وَ لَمَّا جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَی قَالُوا إِنَّا مُهْلِکُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْیَةِ إِنَّ أَهْلَهَا کَانُوا ظَالِمِینَ…» (1)
امام باقر علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله از جبرئیل پرسید: هلاکت قوم لوط چگونه بود؟ جبرئیل گفت:
قوم لوط اهل قریه ای بودند که از بول و غایط پرهیز نمی کردند و خود را نمی شستند و غسل جنابت نیز نمی کردند، و مردمی بخیل بودند و به کسی اطعام نمی کردند، و لوط بین آنان رفت و سی سال بین آنان بود و آنان را به دستورات و احکام الهی آگاه نمود و از عمل لواط و کارهای زشت بر حذر می داشت و مردم از او پیروی و اطاعت نکردند، و خداوند قبل از آنکه آنان را عذاب کند، رسولانی را فرستاد تا آنان را از خطر عذاب بترسانند، و چون از امر الهی تمرّد کردند، ملائکه عذاب را فرستاد تا مؤمنین را از آن قریه خارج کنند و در آن قریه از مؤمنین یک خانه بیش نبود و آن خانه لوط بود، و ملائکه
ص: 378
به لوط گفتند: «شبانه با اهل خود از آن قریه خارج شو» و لوط نیمه شب با دختران خود از آن قریه خارج شد و همسر او نزد قوم لوط رفت تا خبر خروج لوط را به آنان بدهد.
سپس جبرئیل گفت:
چون فجر طالع شد از ناحیه عرش به من خطاب رسید: «عذاب خدا بر قوم لوط حتم شده است، پس توبه زمین هبوط کن و قریه قوم لوط و آنچه در آن هست را با طبقات هفتگانه زمین به آسمان بالا ببر تا امر الهی برای واژگون کردن آن فرا رسد، و تنها منزل لوط را برای عبرت عابرین باقی گذار» پس من به زمین هبوط نمودم و با بال راست خود شرق قریه قوم لوط را و با بال چپ غرب آن را از هفت طبقه زمین کندم و آن را بالا بردم تا جایی که اهل آسمان صدای خروس ها و سگ های آن ها را می شنیدند، و چون خورشید طلوع نمود از عرش به من خطاب شد: «ای جبرئیل قریه قوم لوط را زیر و رو کن» پس من آن را وارونه کردم و خداوند سنگریزه های عذاب را بر آنان بارید، و این عذاب از ظالمین امّت تو دور نیست. (1)
ص: 379
«مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاء کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ» (1)
امام صادق علیه السلام از پدر خود از جدّ خود امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده که فرمود:
مسخ شده های از بنی آدم سیزده چیزاند:… و امّا عنکبوت: زن بد اخلاقی بوده که از همسر خود نافرمانی می کرده و از او رو می گردانده و خداوند او را به صورت عنکبوت در آورده است.
و در روایت دیگری فرمود:
او زنی بوده که به شوهر خود خیانت می نموده است. (2)
ص: 380
و نیز فرمود:
رها کردن تار عنکبوت در خانه سبب فقر می شود. (1)
امام کاظم علیه السلام می فرماید:
… و امّا عنکبوت، زنی بوده که شوهر خود را سخریه و استهزاء می نموده، و در بعضی از نسخه ها آمده: شوهر خود را سحر می کرده است. (2)
«وَ تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ» (3)
امام باقر علیه السلام فرمود:
مقصود از عنکبوت، حمیراء است. (4)
ص: 381
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «إِلَّا الْعَالِمُونَ»، آل محمّد صلی الله علیه و آله هستند. (1)
جابر گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله آیه فوق را تلاوت نمود و فرمود:
عالم کسی است که خدا را شناخته باشد و به طاعت و دستور او عمل کند، و از سخط و خشم او پرهیز نماید. (2)
امام صادق علیه السلام در تفسیر «بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ»، فرمود:
«مقصود از «أُوتُوا الْعِلْمَ»، فقط ائمه هستند». سپس فرمود: «وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ»، یعنی عالمون نیز آنان هستند. (3)
ص: 382
خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنینَ (44) اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ (45) وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (46) وَ کَذلِکَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ فَالَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ الْکافِرُونَ (47) وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ (48) بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فی صُدُورِ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ الظَّالِمُونَ (49) وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذیرٌ مُبینٌ (50) أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلی عَلَیْهِمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَرَحْمَةً وَ ذِکْری لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (51) قُلْ کَفی بِاللَّهِ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ شَهیداً یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (52) وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّی لَجاءَهُمُ الْعَذابُ وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (53) یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ (54) یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ یَقُولُ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (55)
«جَدَل» چیزی را به شدّت پیچیدن است، و «جدلته» إذا فتلته فتلاً شدیداً، و جدال پیچاندن خصم است از مذهب و مرام او با حِجاج، و «ارتیاب و ریبة» شک همراه با اتّهام است.
ص: 383
خداوند، آسمان ها و زمین را به حق آفرید و در این آیتی است برای مؤمنان. (44) آنچه را از کتاب (آسمانی) به تو وحی شده تلاوت کن، و نماز را برپا دار، که نماز (انسان را) از زشتیها و گناه بازمی دارد، و یاد خدا بزرگتر است و خداوند می داند شما چه کارهایی انجام می دهید! (45) با اهل کتاب جز به روشی که از همه نیکوتر است مجادله نکنید، مگر کسانی از آنان که ستم کردند و (به آن ها) بگویید: «ما به تمام آنچه از سوی خدا بر ما و شما نازل شده ایمان آورده ایم، و معبود ما و شما یکی است، و ما در برابر او تسلیم هستیم!» (46) و این گونه، کتاب [قرآن] را بر تو نازل کردیم، کسانی که کتاب (آسمانی) به آن ها داده ایم به این کتاب ایمان می آورند و بعضی از این گروه [مشرکان] نیز به آن مؤمن می شوند و آیات ما را جز کافران انکار نمی کنند. (47) تو هرگز پیش از این کتابی نمی خواندی، و با دست خود چیزی نمی نوشتی، مبادا کسانی که در صدد (تکذیب و) ابطال سخنان تو هستند، شک و تردید کنند! (48) ولی این آیات روشنی است که در سینه دانشوران جای دارد و آیات ما را جز ستمگران انکار نمی کنند! (49) گفتند: «چرا معجزاتی از سوی پروردگارش بر او نازل نشده؟!» بگو: «معجزات همه نزد خداست (و به فرمان او نازل می شود، نه به میل من و شما) من تنها بیم دهنده ای آشکارم! (50) آیا برای آنان کافی نیست که این کتاب را بر تو نازل کردیم که پیوسته بر آن ها تلاوت می شود؟! در این، رحمت و تذکّری است برای کسانی که ایمان می آورند (و این معجزه بسیار واضحی است). (51) بگو: «همین بس که خدا میان من و شما گواه است آنچه را در آسمان ها و زمین است می داند و کسانی که به باطل ایمان آوردند و به خدا کافر شدند زیانکاران واقعی هستند! (52) آنان با شتاب از تو عذاب را می طلبند و اگر موعد
ص: 384
مقرّری تعیین نشده بود، عذاب (الهی) به سراغ آنان می آمد و سرانجام این عذاب بطور ناگهانی بر آن ها نازل می شود در حالی که نمی دانند (و غافلند). (53) آنان با عجله از تو عذاب می طلبند، در حالی که جهنّم به کافران احاطه دارد! (54) آن روز که عذاب (الهی) آن ها را از بالای سر و پایین پایشان فرامی گیرد و به آن ها می گوید: «بچشید آنچه را عمل می کردید» (روز سخت و دردناکی برای آن هاست!) (55)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء وَ الْمُنکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ…» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
کسی که نماز، او را از فحشا و منکر باز ندارد، آن نماز جز دوری از خدا اثری برای او ندارد. (2)
مرحوم طبرسی گوید: اصحاب ما از امام صادق علیه السلام نقل کرده اند که فرمود:
هر کس بخواهد بداند نماز او قبول شده و یا قبول نشده باید ببیند آیا نماز او را از فحشا و منکر منع کرده و یا منع نکرده است؟ پس به همان اندازه که منع کرده قبول شده، و بقیّه قبول نشده است. (3)
ص: 385
مرحوم کلینی با سند خود از سعد خفّاف نقل نموده که گوید:
من پس از سخنان طولانی که از امام باقر علیه السلام شنیدم به آن حضرت گفتم: آیا قرآن سخن می گوید: پس امام علیه السلام تبسّم نمود و فرمود: «خدا ضعفای از شیعیان ما را رحمت کند آنان اهل تسلیم اند» سپس فرمود: آری نماز [هم] تکلّم می کند و دارای خلقت و صورتی است و امر و نهی می کند».
سعد خفّاف گوید:
با شنیدن سخن امام رنگ صورت من تغییر کرد، و گفتم: «این چیزی است که من نمی توانم بین مردم مطرح کنم!» امام علیه السلام فرمود: «مگر مردم جز شیعیان ما هستند؟ و اگر آنان نماز را نشناخته باشند، حق ما را انکار کرده اند» سپس فرمود: ای سعد! می خواهی سخن گفتن قرآن را به تو بگویم؟ گفتم: آری -- درود خدا بر شما باد -- فرمود: «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء وَ الْمُنکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ» و نهی کلام است، و فحشا و منکر رجال اند، و «وَ لَذِکْرُ اللَّهِ»، ماییم و ما اکبر و بزرگ تر از نمازیم. (1)
ص: 386
امام صادق علیه السلام فرمود:
مقصود از «وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ»، یاد خداوند است هنگام حلال و حرام. (1)
مؤلّف گوید:
روایات دیگری در ذیل آیه فوق در تفسیر نورالثّقلین، (2) نقل شده است و ما به این اندازه بسنده کردیم و الله الموفّق.
«وَ لَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا…» (3)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از اهل کتاب، یهود و نصارا هستند، و مقصود از «بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، قرآن است. (4)
مؤلّف گوید:
در سوره ی نحل ذیل آیه 125 «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ -- وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، روایت مفصّلی درباره ی جدال احسن و جدال غیر احسن از تفسیر امام عسکری علیه السلام گذشت، آن روایت در ذیل این آیه نیز در تفسیر برهان، آمده در پاورقی مشاهده می کنید. (5)
ص: 387
ص: 388
امام صادق علیه السلام فرمود:
جدالی که خداوند نموده و می فرماید: «وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ * قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ و َهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ… تا أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَی وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ»، (1) جدال احسن و صحیح است، چرا که در این جدال و استدلال دستگیره ی کافر قطع شده و شبهه ی او برطرف گردیده است، امّا جدال و استدلال غیر احسن این است که تو حقّی را انکار کنی چرا که قدرت فرق بین حق و باطل را نداری، و باطل طرف خود را نمی توانی اثبات نمایی و این عمل حرامی است چرا که تو نیز مانند طرف، به باطلی اعتراف کرده ای و یا حقّی را انکار نموده ای. (2)
ص: 389
ص: 390
«وَ کَذَلِکَ أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ فَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مِنْ هَؤُلَاء مَن یُؤْمِنُ بِهِ وَ مَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا الْکَافِرُونَ» (1)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
مقصود از «فَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ»، آل محمّد علیهم السلام هستند، و مقصود از «وَ مِنْ هَؤُلَاء مَن یُؤْمِنُ»، اهل ایمان از اهل قبله می باشند. (2)
«وَ مَا کُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَ لَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ» (3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه معطوف بر آیه پنجم سوره فرقان است که مشرکین و منافقین درباره ی سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله می گفتند: «أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا» و خداوند در آن سوره در پاسخ آنان فرمود: «قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» و در این سوره نیز می فرماید: «وَ مَا کُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَ لَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ»، یعنی ای رسول من آنان گفتند: «این آیات اسطوره ها و بافته های پیشینیان است که هر صبح و شام بر تو املا می کنند» به آنان بگو: این آیات را خدایی فرستاده که اسرار آسمان ها و زمین را می داند. از سویی تو قبل از نزول این آیات چیزی را نخوانده و چیزی را ننوشته بودی تا سبب شک و تردید افراد گم راه شود. (4)
ص: 391
حضرت رضا علیه السلام در آن مجلسی که با اهل ادیان درباره ی توحید داشتند در بین سخنان خود فرمودند:
از نشانه های حقانیّت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و آئین او این است که او قبل از دعوت و نبوّت خود یتیم و فقیر و اجیر و شبانی بود که نزد کسی آموزش ندید و چیزی ننوشت و معلّمی نداشت و با این اوصاف قرآنی را آورد که در آن قصّه ها و قضایای پیامبران پیشین علیهم السلام و اخبار آنان بدون کم و کاست قرار دارد، و اخباری از گذشتگان و آیندگان تا قیامت در آن موجود است. (1)
«بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ مَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ» (2)
ابوبصیر گوید:
امام باقر علیه السلام پس از قرائت آیه فوق با دست خود اشاره به سینه مبارک نمود، [و فرمود: مقصود از «الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» ما هستیم.] (3)
ص: 392
امام صادق علیه السلام نیز فرمود:
مقصود از «الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» ائمّه علیهم السلام اند. (1)
ابوبصیر گوید: امام باقر علیه السلام پس از تلاوت آیه فوق فرمود:
«به خدا سوگند مقصود علم همه قرآن است و آنچه بین دفتین قرآن است مراد است». گفتم: فدای شما شوم مقصود از «الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» کیانند؟ فرمود: جز ما چه کسانی می توانند باشند؟» (2)
مؤلّف گوید:
روایات زیاد دیگری به این معنا نقل شده که از ذکر آن ها صرف نظر شد.
یا عِبادِیَ الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ (56) کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ (57) وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلینَ (58) الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (59) وَ کَأَیِّنْ
ص: 393
مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (60) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّی یُؤْفَکُونَ (61) اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ (62) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (63) وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (64) فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ (65) لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ وَ لِیَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (66) أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ (67) وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ أَ لَیْسَ فی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْکافِرینَ (68) وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ (69)
«حَیَوان و حَیاة» دو مصدر حَیَّ حَیاةً و حَیَواناً است و به یک معناست، و حیات عرضی است که اجزایی را به منزله شئ واحد قرار می دهد. تا بتوان به آن قادر و عالم گفت، و خاصیّت حیات ادراک است، و «تخطّف» تناول و گرفتن چیزی با سرعت است، چنان که گفته می شود: اِخْتَطَفَ الطَیْرَ وصاده.
ای بندگان من که ایمان آورده اید! زمین من وسیع است، پس تنها مرا بپرستید (و در برابر فشارهای دشمنان تسلیم نشوید)! (56) هر انسانی مرگ را می چشد، سپس شما را بسوی ما بازمی گردانند. (57) و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام
ص: 394
دادند، آنان را در غرفه هایی از بهشت جای می دهیم که نهرها در زیر آن جاری است جاودانه در آن خواهند ماند چه خوب است پاداش عمل کنندگان! (58) همانها که (در برابر مشکلات) صبر (و استقامت) کردند و بر پروردگارشان توکّل می کنند. (59) چه بسا جنبنده ای که قدرت حمل روزی خود را ندارد، خداوند او و شما را روزی می دهد و او شنوا و داناست. (60) و هر گاه از آنان بپرسی: «چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده، و خورشید و ماه را مسخّر کرده است؟» می گویند: «اللَّه»! پس با این حال چگونه آنان را (از عبادت خدا) منحرف می سازند؟! (61) خداوند روزی را برای هر کس از بندگانش بخواهد گسترده می کند، و برای هر کس بخواهد محدود می سازد خداوند به همه چیز داناست! (62) و اگر از آنان بپرسی: «چه کسی از آسمان آبی فرستاد و بوسیله آن زمین را پس از مردنش زنده کرد؟ می گویند: «اللَّه»! بگو: «حمد و ستایش مخصوص خداست!» امّا بیشتر آن ها نمی دانند. (63) این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست و زندگی واقعی سرای آخرت است، اگر می دانستند! (64) هنگامی که بر سوار بر کشتی شوند، خدا را با اخلاص می خوانند (و غیر او را فراموش می کنند) امّا هنگامی که خدا آنان را به خشکی رساند و نجات داد، باز مشرک می شوند! (65) (بگذار) آنچه را (از آیات) به آن ها داده ایم انکار کنند و از لذّات زودگذر زندگی بهره گیرند امّا بزودی خواهند فهمید! (66) آیا ندیدند که ما حرم امنی (برای آن ها) قرار دادیم در حالی که مردم را در اطراف آنان (در بیرون این حرم) می ربایند؟! آیا به باطل ایمان می آورند و نعمت خدا را کفران می کنند؟! (67) چه کسی ستمکارتر از آن کس است که بر خدا دروغ بسته یا حق را پس از آنکه به سراغش آمده تکذیب نماید؟! آیا جایگاه کافران در دوزخ نیست؟! (68) و آن ها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راه های خود، هدایت شان خواهیم کرد و خداوند با نیکوکاران است. (69)
ص: 395
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی وَاسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ» (1)
امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید:
«یعنی زمین من وسیع و گسترده است و شما نباید از پادشاهان فاسق اطاعت
کنید، و اگر می ترسید که آنان شما را از دین جدا کنند، باید مهاجرت کنید» چنان که خداوند می فرماید: «فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ» (2)، یعنی روز قیامت به گروهی خداوند می فرماید: «شما در دنیا چه می کردید که از انجام دستورات دین خود باز ماندید؟» آنان می گویند: «کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ»، یعنی «ما روی زمین گرفتار سلطه جبّاران بودیم» و خداوند می فرماید: «أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیهَا» و در این آیه در پاسخ آنان می فرماید: ای بندگان مؤمن من، زمین من گستره است و شما باید مرا پرستش کنید. (3)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
معنای آیه فوق این است که اگر در زمینی که تو در آن زندگی می کنی گناه و معصیت انجام می شود تو باید به جای دیگری مهاجرت کنی. (4)
ص: 396
و از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
کسی که به خاطر دینش از زمینی به زمین دیگر فرار کند بهشت برای او واجب می شود، و در بهشت رفیق ابراهیم و محمّد علیهما خواهد بود. (1)
«کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ» (2)
حضرت رضا علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
هنگامی که آیه «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ»، نازل شد، من به خدای خود گفتم: آیا همه خلایق جز پیامبران می میرند؟ پس این آیه نازل شد، «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ.» (3)
زراره می گوید:
کراهت داشتم که از امام باقر علیه السلام درباره ی رجعت سؤال کنم، و پیش خود گفتم: سؤال لطیفی را مطرح می کنم تا جواب خود را بگیرم، پس به آن حضرت گفتم: آیا کسی که کشته می شود مرده است؟ فرمود: «نه، مردن، مردن است و کشته شدن نیز کشته شدن است» گفتم: مگر این نیست که هر کس کشته شود مرده است؟ فرمود: «سخن خدا از سخن تو صادق تر است، و خداوند بین این دو فرق گذارده و می فرماید: «أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ» و یا می فرماید: «وَ
ص: 397
لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَی اللَّهِ تُحْشَرُونَ» و چنین نیست که تو می گویی» گفتم: خداوند می فرماید: «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ؟»، فرمود: کسی که کشته شود نمرده است، و ناچار باید هر کسی طعم مرگ را بچشد. (1)
«وَ کَأَیِّن مِن دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَ إِیَّاکُمْ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (2)
مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
عادت عرب این بود که از ترس گرسنگی فرزندان خود را می کشتند از این رو خداوند به آنان فرمود: «الله یرزقهم و إیّاکم» (3). و در این آیه نیز می فرماید: چه بسیار جنبنده ای که رزق خود را نمی تواند تهیّه و حمل کند و خداوند او و شما را روزی می دهد و او شنوا و داناست. (4)
عبد الله بن عمر گوید:
همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله از مدینه خارج شدیم تا به باغ های انصار رسیدیم، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله شروع کرد و از خرماها [که ریخته بود] خورد، و به من
ص: 398
فرمود: چرا تو نمی خوری؟ گفتم: یا رسول الله میل ندارم، فرمود: «لکن من میل دارم چرا که این چهارمین روز است که من طعامی نخورده ام، و اگر بخواهم، خدای خود را می خوانم تا به من همانند ملک کسرا و قیصر روم را بدهد، پس تو ای فرزند عمر چه حالی خواهی داشت زمانی که مردم به خاطر ضعف یقین روزی یکسال خود را ذخیره می کنند»؟ و به خدا سوگند چیزی نگذشت که این آیه نازل شد «وَ کَأَیِّن مِن دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَ إِیَّاکُمْ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.» (1)
«وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ» (2)
مرحوم علیّ بن ابراهیم از ابی الجارود نقل کرده که گوید: امام باقر علیه السلام فرمود:
این آیه مربوط به آل محمّد صلی الله علیه و آله و پیروان آنان است. (3)
جابر جعفی از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود:
امیرالمؤمنین علیه السلام پس از بازگشت از جنگ نهروان در کوفه خطبه ای خواند چرا که به او خبر رسید: معاویه به او سبّ و دشنام می دهد و از او بدگویی می کند و اصحاب او را می کشد پس آن حضرت در خطبه ی خود فرمود: ای
ص: 399
مردم آگاه باشید که من در قرآن مخصوص به نام هایی هستم، و شما بترسید از این که آن ها را نپذیرید و در دین خود گم راه شوید. سپس فرمود: خداوند در قرآن فرموده است: «إِنَ اللَّهَ مَعَ الصّادقینَ» و من آن صادق هستم.
[شاید مقصود آن حضرت مفاد آیه «وَ کُونُوا مَعَ الصّادقینَ» باشد چرا که در قرآن جمله ای به صورت «إِنَ اللَّهَ مَعَ الصّادقینَ» وجود ندارد] سپس فرمود: و من هستم مؤذّن در دنیا و مؤذّن در آخرت که خداوند می فرماید: «فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَن لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ» (1). و نیز می فرماید: «وَ أَذَانٌ مِّنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ» (2). و من هستم آن اذان و اعلان برائت از مشرکین از ناحیه خدا و رسول او، و من هستم «محسن» که خداوند می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ» و من هستم صاحب قلب که خداوند می فرماید: «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَی لِمَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ» (3)، و من هستم «ذاکر» که خداوند می فرماید: «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَیَ جُنُوبِهِمْ.» (4)
سپس فرمود:
ما هستیم اصحاب اعراف: یعنی من و عمویم حمزه و برادرم و پسر عمّم، و به خدای فالق حبّ و نوا، هرگز دوست ما داخل آتش نمی شود، و هرگز دشمن ما داخل بهشت نمی گردد، چرا که خداوند می فرماید: «وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ» و من هستم آن صهری که خداوند می فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا» (5)، و من هستم آن «أُذُنٌ واعِیَةٌ» و
ص: 400
گوش نگاه دارنده که خداوند می فرماید: «وَتَعِیَهَا أُذُنٌ وَاعِیَةٌ» (1)، و من هستم آن «سَلَم» که تسلیم رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم و خداوند فرمود: «وَ رَجُلًا سَلَمًا لِرَجُلٍ» (2)، و یکی از فرزندان من «مهدیّ» این امّت است. (3)
ص: 401
در چندین روایت آمده که مقصود از «إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»، امیرالمؤمنین علیه السلام است.
و در برخی آمده که امام باقر علیه السلام فرمود:
این آیه درباره ی ما نازل شده است. (1)
ص: 402
ص: 403
ص: 404
محلّ نزول: مکّه ی مکرّمه،
به جز آیه ی 17 که در مدینه ی منوّره نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از انشقاق نازل شده است. (1)
عدد آیات: 60 آیه [و یا 59 آیه].
ثواب قرائت سوره ی روم
بخشی از فضیلت قرائت این سوره در اوّل سوره ی عنکبوت گذشت.
از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند خداوند به عدد هر ملکی که در آسمان و زمین خدا را تسبیح می کند ده حسنه به او می دهد، و آنچه در روز و شب خود ضایع نموده است را به دست می آورد… . (2)
ص: 405
ص: 406
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الم (1) غُلِبَتِ الرُّومُ (2) فی أَدْنَی الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ (3) فی بِضْعِ سِنینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (4) بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (5) وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (6) یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ (7) أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّی وَ إِنَّ کَثیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ (8) أَ وَ لَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (9) ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ (10) اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (11) وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ (12) وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ مِنْ
ص: 407
شُرَکائِهِمْ شُفَعاءُ وَ کانُوا بِشُرَکائِهِمْ کافِرینَ (13) وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ (14) فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ (15) وَ أَمَّا الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ فَأُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ (16) فَسُبْحانَ اللَّهِ حینَ تُمْسُونَ وَ حینَ تُصْبِحُونَ (17) وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حینَ تُظْهِرُونَ (18) یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ (19)
«غَلْب و غَلَبة» مصدر غلبتُ غلبةً است، و غَلَبه به معنای استیلای بر قرن است با قهر و قدرت، و «بِضع» عدد بین سه تا ده را گویند، و بَضْعَة به معنای قطعه است، و بَضَعتُه ای قطعته، و «بضاعة» قطعه ای از مال را گویند که در تجارت دور می زند، و «بُضع» به معنای آلت زنانه است، و «اِبلاس» به معنای یأس و ناامیدی از خیر است، و بعضی گفته اند: به معنای تحیّر هنگام محکومیّت است، و «یُحبرون» از حِبرة به معنای شادی و مسّرت است، و «حِبْر» به معنای عالم و به معنای جمال نیز آمده است، و در حدیث آمده که «یخرج رجل من النار ذهب حِبرة» و «تحبیر» به معنای تحسین است، و «روضة» باغستان باطراوت است.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الم (1) رومیان مغلوب شدند! (2) (و این شکست) در سرزمین نزدیکی رخ داد امّا آنان پس از (این) مغلوبیّت بزودی غلبه خواهند کرد… (3) در چند سال همه کارها از آن خداست چه قبل و چه بعد (از این شکست و پیروزی) و در آن روز،
ص: 408
مؤمنان (به خاطر پیروزی دیگری) خوشحال خواهند شد… (4) به سبب یاری خداوند و او هر کس را بخواهد یاری می دهد و او صاحب قدرت و رحیم است! (5) این وعده ای است که خدا کرده و خداوند هرگز از وعده اش تخلّف نمی کند ولی بیشتر مردم نمی دانند! (6) آن ها فقط ظاهری از زندگی دنیا را می دانند، و از آخرت (و پایان کار) غافلند! (7) آیا آنان با خود نیندیشیدند که خداوند، آسمان ها و زمین و آنچه را میان آن دو است جز به حق و برای زمان معیّنی نیافریده است؟! ولی بسیاری از مردم (رستاخیز و) لقای پروردگارشان را منکرند! (8) آیا در زمین گردش نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که قبل از آنان بودند چگونه بود؟! آن ها نیرومندتر از اینان بودند، و زمین را (برای زراعت و آبادی) بیش از اینان دگرگون ساختند و آباد کردند، و پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغ شان آمدند (امّا آن ها انکار کردند و کیفر خود را دیدند) خداوند هرگز به آنان ستم نکرد، آن ها به خودشان ستم می کردند! (9) سپس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند! (10) خداوند آفرینش را آغاز می کند، سپس آن را بازمی گرداند، سپس شما را بسوی او باز می گردانند! (11) آن روز که قیامت برپا می شود، مجرمان در نومیدی و غم و اندوه فرو می روند! (12) و برای آنان شفیعانی از معبودانشان نخواهد بود، و نسبت به معبودهایی که آن ها را همتای خدا قرار داده بودند کافر می شوند! (13) آن روز که قیامت برپا می گردد، (مردم) از هم جدا می شوند (14) امّا آنان که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادند، در باغی از بهشت شاد و مسرور خواهند بود. (15) و امّا آنان که به آیات ما و لقای آخرت کافر شدند، در عذاب الهی احضار می شوند. (16) منزّه است خداوند به هنگامی که شام می کنید و صبح می کنید (17) و حمد و ستایش مخصوص اوست در آسمان
ص: 409
و زمین، و به هنگام عصر و هنگامی که ظهر می کنید. (18) او زنده را از مرده بیرون می آورد، و مرده را از زنده، و زمین را پس از مردنش حیات می بخشد، و به همین گونه روز قیامت (از گورها) بیرون آورده می شوید! (19)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«الم * غُلِبَتِ الرُّومُ * فِی أَدْنَی الْأَرْضِ وَ هُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ * فِی بِضْعِ سِنِینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَ مِن بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ * بِنَصْرِ اللَّهِ یَنصُرُ مَن یَشَاء وَ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ…» (1)
مؤلّف گوید:
برای آیه فوق در روایات چندین تفسیر و یا تأویل شده است و به اختصار بیان می شود.
امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:
آیه فوق درباره ی ما و بنی امیّه می باشد. (2)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«غُلِبَتِ الرُّومُ»، یعنی بنی امیّة، و «وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ * بِنَصْرِ اللَّهِ»، یعنی هنگام قیام قائم آل محمّد علیه السلام. (3)
ص: 410
مفسّرین گویند:
مقصود از مغلوب پادشاه روم و مقصود از غالب پادشاه فارس، و غالب نهایی مسلمانان هستند و این آیه از معجزات قرآن است که از آینده خبر داده است. (1)
ابوعبیده گوید: از امام باقر علیه السلام درباره ی آیه «الم * غُلِبَتِ الرُّومُ * فِی أَدْنَی الْأَرْضِ»، فرمود:
برای این آیه تأویلی است که جز خدا و راسخون فی العلم از آل محمّد صلی الله علیه و آله کسی از آن آگاه نیست و آن این است که رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگامی که به مدینه هجرت نمود و اسلام را اظهار نمود، نامه ای به پادشاه روم نوشت و به دست یکی از اصحاب خود داد و در آن نامه پادشاه روم را به اسلام دعوت نمود، و به پادشاه فارس نیز نامه ای نوشت و او را به اسلام دعوت کرد و پادشاه روم به نامه آن حضرت و فرستاده ی او احترام نمود، و امّا پادشاه فارس به نامه رسول خدا صلی الله علیه و آله و فرستاده ی او توهین کرد و نامه آن حضرت را پاره نمود، و در آن زمان پادشاه فارس با پادشاه روم مشغول جنگ بود، و مسلمانان علاقه داشتند که پادشاه روم بر پادشاه فارس غالب شود، چرا که به پادشاه روم امید بیشتری داشتند، و چون پادشاه فارس غالب شد، مسلمانان غمگین شدند و خداوند این آیات را نازل نمود «الم * غُلِبَتِ الرُّومُ * فِی أَدْنَی الْأَرْضِ»، یعنی فارس در «أَدْنَی الْأَرْضِ» -- که شامات و اطراف آن بود -- بر رومیان غالب شد،
ص: 411
و «وَ هُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ»، یعنی فارس پس از غالب شدن بر رومیان مغلوب مسلمانان خواهند شد، و چون مسلمانان با فارس جنگ گردند و پیروز و غالب شدند، مسلمانان به خاطر نصرت الهی شاد شدند.
ابوعبیده گوید:
به امام باقر علیه السلام گفتم: خداوند می فرماید: «فِی بِضْعِ سِنِینَ» در حالی که بیش از بضع سنین [که بین سه یا هفت است] فاصله شد تا مسلمانان ایران، فارس را فتح نمودند، و فتح آنان در زمان خلافت عمر بود؟! امام باقر علیه السلام فرمود: آیا من به تو نگفتم: این آیه را تأویل و تفسیری است، و قرآن را ناسخ و منسوخی است؟ مگر تو نشنیدی که خداوند در ذیل این آیه می فرماید: «لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَ مِن بَعْدُ»؟ یعنی مشیّت به دست اوست و او آنچه را گفته بسا مقدّم و مؤخّر می نماید تا هنگامی که قضای او برای نصرت مؤمنان حتم شود و مؤمنان خشنود گردند، چنان که می فرماید: «وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ * بِنَصْرِ اللَّهِ» یعنی روزی که قضای او برای یاری مؤمنان حتم می شود. (1)
ص: 412
در برخی از روایات آمده:
مقصود از «غُلِبَتِ الرُّومُ * فِی أَدْنَی الْأَرْضِ»، بنی امیّه اند و پس از مدّتی بنی عبّاس بر آنان غالب می شوند.
در کتاب «الاستغاثة» مرحوم شیخ میثم آمده که گوید:
برای ما از طریق علمای اهل البیت علیهم السلام روایت شده و آن از اسرار و علومی است که به دست علمای شیعه رسیده است و آن این است که فرموده اند: گروهی خود را به قریش منسوب نمودند در حالی که از قریش نبودند، و این را جز وارثین علم رسالت و معدن نبوّت نمی دانستند، و آن گروه بنی امیّه بودند که اصل آنان رومی بوده و تأویل آیه فوق درباره ی آنان می باشد، چرا که آنان نخست غالب بر ملک [و قدرت و خلافت] شدند، و پس از آن بنی عبّاس بر آنان غالب شدند. [و هر دو گروه غاصب و ظالم بودند.] (1)
ص: 413
«وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ * فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ» (1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
قیامت روز جمعه، بین نماز ظهر و عصر بر پا می شود. (2)
امام صادق علیه السلام فرمود:
شنبه مخصوص به ماست و یکشنبه مخصوص به شیعیان ماست.
و در روایت دیگری رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
روز جمعه سیّد و آقای روزهاست… تا این که فرمود: هیچ ملک مقرّب و هیچ آسمان و زمین و باد و کوه و خشکی و دریایی نیست مگر آن که در روز جمعه هراس دارند که قیامت به پا شود. (3)
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ» فرمود:
یعنی «أ و لم یسیروا فی القرآن.» (4)
ص: 414
علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
«فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ»، یعنی یُکرمون. (1)
«فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ * وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ» (2)
آیه فوق و آیه ی «وَ أَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَ زُلَفًا مِّنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذَلِکَ ذِکْرَی لِلذَّاکِرِینَ» (3)، و آیه «أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا» (4)، درباره ی نمازهای واجب شبانه روزی نازل شده است، و خداوند این پنج نماز را به جای پنجاه نماز -- که بر امت های پیشین واجب بوده -- از این امّت پذیرفته است چنان که در حدیث معراج آمده که خداوند به پیامبر خود صلی الله علیه و آله می فرماید: «من از امّت تو آصار و شدائد و سختی ها را برداشتم [چنان که در آیه «رَبَّنَا وَ لاَ تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا…»، به این اشاره شده است] سپس خداوند می فرماید: من از امّت های پیشین هیچ عبادت و عملی را نمی پذیرفتم مگر در مکان هایی که خود برای آنان تعیین نموده بودم گرچه از آنان دور بود، در حالی که برای تو و امّت تو زمین را پاک کننده و مسجد قرار دادم. [و امّت تو در همه جای زمین می توانند مرا عبادت کنند] و این از آصار و سختی هایی است که من از امّت تو برداشتم، و نیز امّت های پیشین
ص: 415
قربانی های خود را باید به دوش می گرفتند و به بیت المقدس می بردند و قربانی هر کس قبول می شد، من آتشی می فرستادم تا آن را بخورد، و اگر از او نمی پذیرفتم با ناامیدی باز می گشت، در حالی که من محل قربانی های امّت تو را شکم های فقرا و مساکین قرار دادم، و قربانی هر کسی را قبول کنم چندین برابر به او پاداش می دهم. و اگر قبول نکنم عقوبت های دنیا را از او برطرف می نمایم، و این نیز از آصار و سختی هایی است که من از امت تو برداشتم، و نیز بر امّت های پیشین در نیمه های شب و وسط روزها نماز را واجب نمودم، و این نیز از آصار و سختی هایی است که بر آنان بود و من آن را از امّت تو برداشتم، و نماز آنان را در اوقات نشاط مانند اوّل و آخر روزها و شب ها قرار دادم، و نیز بر امّت های پیشین پنجاه نماز در پنجاه وقت نازل نمودم، و این از آصار و سختی ها بود. و من از امّت تو این سختی را برداشتم… (1)
ص: 416
ص: 417
ص: 418
ص: 419
در حدیث معراج آمده که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
هنگامی که من از معراج بازگشتم [در آسمان هفتم] به ابراهیم برخوردم و او سؤالی از من نکرد، تا این که [در آسمان چهارم] به موسی علیه السلام برخورد کردم و او به من گفت: ای محمّد صلی الله علیه و آله چه کردی؟ گفتم: پروردگارم فرمود: «من بر هر پیامبری قبل از تو پنجاه نماز واجب نمودم و بر تو و امّت تو نیز پنجاه نماز واجب کردم» موسی علیه السلام گفت:
ص: 420
«ای محمّد، امّت تو آخرین امّت است و ضعیف تر از همه امّت هاست و طاقت این اندازه نماز را ندارد، و خداوند خواسته تو را ردّ نخواهد نمود، پس تو بازگرد و از خدای خود تخفیف بگیر» پس من به سدرة المنتهی بازگشتم و در پیشگاه خدای خود سجده کردم و گفتم: «خدایا پنجاه نماز بر من و امّت من واجب نمودی و من و امتّم طاقت آن را نداریم، پس سبک کن بر من» و خداوند ده نماز را برای من کم نمود و چون نزد موسی بازگشتم و به او خبر دادم، موسی گفت: «بازگرد و تخفیف بگیر» و در هر نوبت که باز می گشتم در مقابل پروردگار خود سجده می کردم و خداوند تخفیف می داد تا به ده نماز رسید، و باز موسی گفت:
تو طاقت نداری و من بازگشتم و خداوند باز پنج نماز را از من برداشت، و باز موسی گفت: طاقت آن را نداری. و من گفتم: از خدای خود حیا می کنم که بیش از این تخفیف طلب کنم و بر این پنج نماز صبر می کنم، پس منادی از ناحیه خداوند به من گفت: حال که صبر کردی ما این پنج نماز را از تو به جای پنجاه نماز قبول کردیم و هر نمازی را ده برابر پاداش دادیم، و هر کس از امّت تو یک کار نیک انجام بدهد ده برابر به او پاداش داده می شود، و اگر برای کار نیکی همّت نماید و نتواند آن کار نیک را انجام بدهد یک پاداش به او داده می شود و هر کس از امّت تو یک گناه انجام بدهد، یک کیفر خواهد داشت، و اگر نیّت آن را بکند و انجام ندهد من چیزی برای او نمی نویسم.
سپس امام صادق علیه السلام فرمود:
خدا از ناحیه این امّت به موسی علیه السلام جزای خیر بدهد. (1)
ص: 421
در تفسیر جوامع الجامع از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
هر کس دوست می دارد که برای او پاداش کامل باشد، باید بگوید: «فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ.» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«مقصود از «یُخْرِجُ الْحَیَ مِنَ الْمَیِّتِ»، خارج شدن مؤمن از کافر است،
ص: 422
و مقصود از «وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِ» خارج شدن کافر از مؤمن است، و مقصود از «یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ»، ردّ اعتقاد دهریّه و کمونیست هاست [که برای عالم خالق و آفریدگاری معتقد نیستند.] (1)
مؤلّف گوید:
در کتاب علل الشرایع، روایت مفصّلی درباره ی اسرار نمازهای پنجگانه از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که متن آن را در پاورقی مشاهده می کنید. (2)
ص: 423
وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ (20) وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (21) وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمینَ (22) وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (23) وَ مِنْ آیاتِهِ یُریکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَیُحْیی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (24) وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ (25) وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (26) وَ هُوَ الَّذی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلی فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (27) ضَرَبَ لَکُمْ
ص: 424
مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِکُمْ هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ فی ما رَزَقْناکُمْ فَأَنْتُمْ فیهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ کَخیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (28) بَلِ اتَّبَعَ الَّذینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ فَمَنْ یَهْدی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ (29) فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (30) مُنیبینَ إِلَیْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکینَ (31) مِنَ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (32) وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنیبینَ إِلَیْهِ ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَریقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (33) لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (34) أَمْ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمْ سُلْطاناً فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِما کانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ (35) وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ (36) أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (37)
«إنابة» به معنای انقطاع الی الله است با طاعت و بندگی خدا، و اصل آن به معنای قطع است، و ممکن است از «ناب ینوب» به معنای رجوع پیاپی باشد و در این صورت انابه به معنای توبه و رجوع پیاپی خواهد بود، و «شِیَع» به معنای فرقه هاست، و هر فرقه ای را شیعه گویند به خاطر این که برخی از آنان برخی دیگر را همراهی و پیروی می کنند، و «شیعة الحق» کسانی را گویند که بر حق اجتماع نموده و از آن پیروی می نمایند، و «شیعة أمیرالمؤمنین علیه السلام» کسانی هستند که بر حق با او اجتماع نموده و از او پیروی می کنند، و در روایتی آمده: «الشیعة من شایع علیّاً علیه السلام» یعنی شیعه کسی است که همراه علیّ علیه السلام حرکت کند و از او پیروی نماید.
ص: 425
از نشانه های او این است که شما را از خاک آفرید، سپس بناگاه انسانهایی شدید و در روی زمین گسترش یافتید! (20) و از نشانه های او این که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد در این نشانه هایی است برای گروهی که تفکّر می کنند! (21) و از آیات او آفرینش آسمان ها و زمین، و تفاوت زبانها و رنگهای شماست در این نشانه هایی است برای عالمان! (22) و از نشانه های او خواب شما در شب و روز است و تلاش و کوششتان برای بهره گیری از فضل پروردگار (و تأمین معاش) در این امور نشانه هایی است برای آنان که گوش شنوا دارند! (23) و از آیات او این است که برق و رعد را به شما نشان می دهد که هم مایه ترس و هم امید است (ترس از صاعقه، و امید به نزول باران)، و از آسمان آبی فرو می فرستد که زمین را بعد از مردنش بوسیله آن زنده می کند در این نشانه هایی است برای جمعیّتی که می اندیشند! (24) و از آیات او این است که آسمان و زمین به فرمان او برپاست سپس هنگامی که شما را (در قیامت) از زمین فراخواند، ناگهان همه خارج می شوید (و در صحنه محشر حضور می یابید)! (25) و از آن اوست تمام کسانی که در آسمان ها و زمین اند و همگی در برابر او خاضع و مطیع اند! (26) او کسی است که آفرینش را آغاز می کند، سپس آن را بازمی گرداند، و این کار برای او آسانتر می باشد و برای اوست توصیف برتر در آسمان ها و زمین و اوست توانمند و حکیم! (27) خداوند مثالی از خودتان، برای شما زده است: آیا (اگر مملوک و برده ای داشته باشید)، این برده های شما هرگز در روزیهایی که به شما داده ایم شریک شما می باشند آن چنان که هر دو مساوی بوده و از تصرّف مستقل و بدون اجازه آنان بیم داشته باشید، آن گونه که در مورد
ص: 426
شرکای آزاد خود بیم دارید؟! این چنین آیات خود را برای کسانی که تعقّل می کنند شرح می دهیم. (28) ولی ظالمان بدون علم و آگاهی، از هوی و هوسهای خود پیروی کردند! پس چه کسی می تواند آنان را که خدا گم راه کرده است هدایت کند؟! و برای آن ها هیچ یاوری نخواهد بود! (29) پس روی خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده دگرگونی در آفرینش الهی نیست این است آیین استوار ولی اکثر مردم نمی دانند! (30) این باید در حالی باشد که شما بسوی او بازگشت می کنید و از (مخالفت فرمان) او بپرهیزید، نماز را برپا دارید و از مشرکان نباشید… (31) از کسانی که دین خود را پراکنده ساختند و به دسته ها و گروه ها تقسیم شدند! و (عجب این که) هر گروهی به آنچه نزد آن هاست (دلبسته و) خوشحالند! (32) هنگامی که رنج و زیانی به مردم برسد، پروردگار خود را می خوانند و توبه کنان بسوی او بازمی گردند امّا همین که رحمتی از خودش به آنان بچشاند، بناگاه گروهی از آنان نسبت به پروردگارشان مشرک می شوند. (33) (بگذار) نعمتهایی را که ما به آن ها داده ایم کفران کنند! و (از نعمتهای زودگذر دنیا هر چه می توانید) بهره گیرید امّا بزودی خواهید دانست (که نتیجه کفران و کامجوییهای بی حساب شما چه بوده است)! (34) آیا ما دلیل محکمی بر آنان فرستادیم که از شرکشان سخن می گوید (و آن را موجّه می شمارد)؟! (35) و هنگامی که رحمتی به مردم بچشانیم، از آن خوشحال می شوند و هر گاه رنج و مصیبتی به خاطر اعمالی که انجام داده اند به آنان رسد، ناگهان مأیوس می شوند! (36) آیا ندیدند که خداوند روزی را برای هر کس بخواهد گسترده یا تنگ می سازد؟! در این نشانه هایی است برای گروهی که ایمان می آورند. (37)
ص: 427
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ مِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّلْعَالِمِینَ» (1)
مؤلّف گوید:
آیات فوق و آیات مشابه آن ها که در قرآن فراوان دیده می شود راهنمای فطرت و عقل انسان است به نشانه ها و آیات خداشناسی که دلالت بر عظمت و قدرت و حکمت و رحمت الهی دارد و تدبّر در آن ها بر همه مردم واجب و لازم است و اساس عبادت همین تدبّر در آیات الهی است چنان معصومین علیهم السلام فرموده اند: «لَیْسَتِ الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ بل الْعِبَادَةُ کثرة التدّبر.»
از این رو در تفسیر آیه «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یؤمنون» و آیه «إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِینَ» (2)، و آیه «وَ مِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّلْعَالِمِینَ»، روایت شده که مقصود از «لِقَومٍ یُؤْمِنُونَ» و «لآیَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِینَ» و «لَآیَاتٍ لِّلْعَالِمِینَ»، ائمّه معصومین علیه السلام هستند یعنی مصداق کامل و اتمّ این آیات آنان می باشند.
عبدالله بن سلیمان گوید:
به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا به امام چیزی تفویض شده، همان گونه که به سلیمان بن داود تفویض شد؟ فرمود: آری. و این سخن پس از آن بود که از آن حضرت شخصی چیزی را سؤال کرد و امام پاسخی به او داد، و دیگری همان سؤال را کرد و امام پاسخ دیگری داد، و سؤال کننده ی سوّمی همان سؤال را کرد و امام پاسخ دیگری را به او داد و سپس فرمود: «هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ
ص: 428
أَوْ أَعطِ بِغَیْرِ حِسَابٍ» (1)، و فرمود: این قرائت علیّ علیه السلام است [وگرنه در مصحف بین مردم «فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِساب» می باشد].
عبدالله بن سلیمان گوید:
به امام علیه السلام گفتم: آیا امام که به سه نفر، یک سؤال را سه گونه پاسخ می دهد، او آن سه نفر را می شناسد؟ فرمود: «سبحان الله! مگر نشنیده ای که خداوند می فرماید: «إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِینَ» (2)، و متوسمّین همان ائمه علیهم السلام هستند، و «وَ إِنَّهَا لَبِسَبِیلٍ مُّقیمٍ» (3)، یعنی امام در سبیل [و راه عبور مردم] اقامت دارد و هرگز خارج نمی شود.
سپس به من فرمود:
«آری امام چون کسی را ببیند، و یا صدای او را از پشت دیواری بشنود، او را می شناسد و می داند که او در چه حالی می باشد، و رنگ او را نیز می داند» سپس فرمود: خداوند می فرماید: «وَ مِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّلْعَالِمِینَ» و مقصود از «لِّلْعَالِمِینَ»، علمای اهل بیت هستند، و آنان هر سخنی را می شناسند و ناطق آن را می دانند که اهل نجات است و یا اهل هلاکت است، از این رو پاسخ آنان را متفاوت می دهند. (4)
ص: 429
در کتاب علل الشرایع از عبد الله بن یزید بن سلام نقل شده که گوید:
به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتم: برای چه آدم آدم نامیده شد؟ فرمود: «به خاطر این که از خاک زمین و [رنگ] ادیم آن آفریده شد» گفتم: آیا خلقت آدم از همه اقسام خاک ها آفریده شد و یا از یک قسم آن آفریده شد؟ فرمود: «بلکه از همه اقسام خاک ها آفریده شد، و اگر از یک قسم آن آفریده شده بود، مردم همدیگر را نمی شناختند» گفتم: آیا برای این معنا مَثَلی هست؟ فرمود: آری، تو می بینی که خاک اقسامی دارد مانند خاک سفید، سبز، زرد، تیره و خاک بین قرمز و زرد، و خاک شیرین و شور، و نرم و خشن، و به همین علّت مردم برخی لیّن و نرم اند و برخی خشن و برخی سفید و برخی زرد و برخی سرخ و برخی سیاه، همانند رنگ های خاک… (1)
ص: 430
مؤلّف گوید:
تشریح و تفصیل آثار و عجایب خلقت انسان، در حدیث مفضّل از امام صادق علیه السلام بیان شده و شما می توانید به کتاب «راه خدا شناسی» از مؤلّف، مراجعه نمایید.
«ضَرَبَ لَکُم مَّثَلًا مِنْ أَنفُسِکُمْ هَل لَّکُم مِّن مَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُم مِّن شُرَکَاء فِی مَا رَزَقْنَاکُمْ فَأَنتُمْ فِیهِ سَوَاء تَخَافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنفُسَکُمْ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
سبب نزول آیه فوق این بود که قریش و اعراب دیگر در تلبیه حجّ خود می گفتند: «لَبَّیْکَ اَللَّهُمَّ لَبَّیْکَ -- لَبَّیْکَ لَاشَرِیکَ لَکَ لَبَّیْکَ -- إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَکَ وَ الْمُلْکَ لَکَ لَاشَرِیکَ لَکَ» و این همان تلبیه ی ابراهیم و پیامبران علیهم السلام بود. و لکن ابلیس به صورت پیرمردی آمد و به آنان گفت: «این تلبیه پدران شما نیست» گفتند: تلبیه پدران ما چگونه بوده؟ ابلیس گفت: پدران شما می گفتند: «لَبَّیْکَ اَللَّهُمَّ لَبَّیْکَ -- لَبَّیْکَ لَاشَرِیکَ لَکَ، إلّا شریک هو لک»، پس قریش این گونه لبیّک را نپذیرفتند تا این که ابلیس به آنان گفت: «صبر کنید تا من بقیّه سخن خود را برای شما بگویم» گفتند: بقیّه سخن تو چیست؟ ابلیس گفت: «إِلَّا شَرِیکٌ لَکَ هُوَ لَکَ تَمْلِکُهُ وَ مَا یَمْلِکُ» سپس گفت: آیا این گونه نیست که خداوند مالک شریک و مالک آن چه شریک مالک است می باشد؟ پس قریش راضی شدند و تنها قریش این گونه لبیّک می گفتند، و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله مبعوث به رسالت
ص: 431
شد، این گونه لبیّک را صحیح ندانست و فرمود: این شرک به خدا می باشد و خداوند آیه فوق را نازل نمود: «ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِکُم»، علی بن ابراهیم سپس گوید: خداوند در این آیه به مردم می گوید: آیا شما راضی می شوید که شریکی در مال شما پیدا شود؟ سپس گوید راضی می شوید که برای من شریکی قرار بدهید؟! (1)
«وَ مِنْ آیَاتِهِ مَنَامُکُم بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ ابْتِغَاؤُکُم مِّن فَضْلِهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَسْمَعُونَ» (2)
امام صادق علیه السلام در حدیث مفضّل فرمود:
«شب بیداری باعث خواب و استراحت بدن می شود و استراحت بدن سبب تقویت بدن می شود.» (3)
ص: 432
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
در فرزندان آدم سی صد و شصت رگ وجود دارد، یکصد و هشتاد رگ متحرّک، و یکصد و هشتاد رگ ساکن، و اگر رگ های متحرّک ساکن شود، نمی تواند بخوابد، و نیز اگر رگ های ساکن متحرّک شود نمی تواند بخوابد، از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله چون صبح می شد سی صد مرتبه می فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ الْعالَمِینَ* کَثِیراً عَلَی کُلِّ حَالٍ» و چون شب می شد نیز همین عمل را انجام می داد. (1)
حضرت رضا علیه السلام می فرماید:
یکی از اهل شام در مسجد کوفه به امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: خواب چند قسم است؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: خواب چهار قسم است:
خواب پیامبران، و آنان به پشت می خوابند به گونه ای که چون بیدار شوند روی آنان به قبله خواهند بود، و چشم های آنان به خاطر انتظار وحی پروردگارشان به خواب نمی رود؛
خواب مؤمنان، و آنان روی دست راست می خوابند به گونه ای که صورت های شان به طرف قبله باشد؛
ص: 433
خواب پادشاهان و فرزندان آنان است که بر روی دست چپ می خوابند تا لذّت طعام را بیشتر ببرند و بر آنان گوارا باشد؛
ابلیس و پیروان او و هر دیوانه و هر بیماری، به رو می خوابند. (1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
مادر سلیمان بن داود به فرزند خود گفت: «از خواب زیاد شب بپرهیز، چرا که خواب زیاد شب، سبب فقر در قیامت می شود.» (2)
مؤلّف گوید:
به نظر می رسد که مقصود مادر سلیمان، توصیه به تهجّد و عبادت در شب بوده است.
امام کاظم علیه السلام می فرماید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله سه نفر را لعنت نمود:
کسی که تنها غذا بخورد،
کسی که تنها به سفر برود،
ص: 434
کسی که در خانه ای تنها بخوابد. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
خداوند از سه خصلت خشم دارد:
خواب بدون شب بیداری،
خنده ی بدون تعجّب،
خوردن غذا در حال سیری. (2)
امیرالمؤمنین علیه السلام به اصحاب خود در حدیث «أربعأة» فرمود:
… هنگامی که یکی از شما می خوابد باید دست راست خود را زیر راست صورت خود گذارد، چرا که او نمی داند از این خواب بیدار می شود و یا بیدار نمی شود [و مرگ او فرا می رسد] و نباید پیشانی بر سر عصا گذارد، و نباید به رو بخوابد، و اگر دیدید کسی به رو خوابیده او را بیدار کنید و نگذارید این چنین بخوابد، و چون یکی از شما می خوابد باید دست راست خود را زیر راست صورت خود قرار بدهد و بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ وَضَعْتُ جَنْبِی لِلَّهِ عَلَی مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَ دِینِ مُحَمَّدٍ وَ وَلَایَةِ مَنِ افْتَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ مَا شَاءَ اللَّهُ کَانَ وَ مَا لَمْ یَشَأْ لَمْ یَکُنْ»، و کسی که هنگام خواب این دعا را بخواند، از شرّ دزد و فریب دهنده، و فرود آمدن سقف در امان خواهد ماند، و ملائکه برای او استغفار می کنند، و کسی که هنگام رفتن در بستر خواب سوره ی «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»، را بخواند، خداوند پنجاه هزار ملک را مأمور می کند تا او را در آن شب حفظ نمایند،
ص: 435
و هنگامی که یکی از شما می خواهد بخوابد، نباید سر بر بالش گذارد تا بگوید: «أُعِیذُ نَفْسِی وَ دِینِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی وَ خَوَاتِیمَ عَمَلِی وَ مَا رَزَقَنِی رَبِّی وَ خَوَّلَنِی بِعِزَّةِ اللَّهِ وَ عَظَمَةِ اللَّهِ وَ جَبَرُوتِ اللَّهِ وَ سُلْطَانِ اللَّهِ وَ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ رَأْفَةِ اللَّهِ وَ غُفْرَانِ اللَّهِ وَ قُوَّةِ اللَّهِ وَ قُدْرَةِ اللَّهِ وَ جَلَالِ اللَّهِ وَ بِصُنْعِ اللَّهِ وَ أَرْکَانِ اللَّهِ وَ بِجَمْعِ اللَّهِ وَ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ و بِقُدْرَةِ اللَّهِ عَلَی مَا یَشَاءُ مِنْ شَرِّ السَّامَّةِ وَ الْهَامَّةِ وَ مِنْ شَرِّ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ مِنْ شَرِّ مَا یَدِبُّ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فِیها، ٍ وَ مِنْ کُلِ دَابَّةٍ رَبِّی آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، ٍ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
سپس فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله همواره با این کلمات حسن و حسین علیهما السلام را در پناه خدا قرار می داد و به دیگران نیز چنین امر می نمود.
و هر گاه یکی از شما از خواب بیدار می شود باید بگوید: «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَلِیمُ الْکَرِیمُ الْحَیُ الْقَیُّومُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ سُبْحَانَ رَبِّ النَّبِیِّینَ وَ إِلَهِ الْمُرْسَلِینَ وَ سُبْحَانَ رَبِّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ مَا فِیهِنَّ وَ رَبِّ الْأَرَضِینَ السَّبْعِ وَ مَا فِیهِنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» و چون پس از خواب می نشیند قبل از به پاخاستن بگوید: «حَسْبِیَ اللَّهُ، حَسْبِیَ الرَّبُّ مِنَ الْعِبَادِ حَسْبِیَ الَّذِی هُوَ حَسْبِی مُنْذُ کُنْتُ حَسْبِیَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ.» (1)
ص: 436
«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ» (1)
عبدالله بن سنان گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: مقصود از «فِطْرَةَ اللَّهِ»، چیست؟ فرمود:
مقصود اسلام است، و خداوند هنگام میثاق گرفتن از مردم به آنان [در عالم ذرّ] فرمود: «أَ لَسْتَ بِرَبِّکُمْ» (2)؟ و آنان گفتند: «بلی و خداوند آنان را بر فطرت توحید آفرید و از مؤمن و کافر پیمان گرفت. (3)
ص: 437
و در بعضی از روایات آمده:
«فَطَرَهُمْ جَمِیعاً عَلَی التَّوْحِیدِ» و در بعضی آمده: «فطرهم علی الولایة.» (1)
زراره گوید: امام باقر علیه السلام در تفسیر «حُنَفاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ» (2)، فرمود:
حَنَفیّه همان فطرت است. که خداوند مردم را بر آن آفریده [و آن فطرت توحید است] و تبدیلی در خلقت خدا نیست و خداوند مردم را بر فطرت و سرشت معرفت به خود آفریده است.
زراره گوید:
گفتم: مقصود از «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ أَ لَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی» (3)، چیست؟ فرمود: خداوند فرزندان آدم را تا قیامت از پشت او به صورت ذرّ خارج نمود و خود را به آنان معرّفی کرد، و اگر چنین نمی کرد احدی پروردگار خود را نمی شناخت، از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «کُلُ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ یَعْنِی الْمَعْرِفَةَ بِأَنَّ اللَّهَ جل جلاله
ص: 438
خَالِقُهُ»، سپس فرمود: به این خاطر خداوند میفرماید: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ.» (1) و (2)
حضرت رضا علیه السلام از پدران خود از امام باقر علیه السلام نقل نموده که در تفسیر «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا»، فرمود:
مقصود فطرت بر «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله، عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِین ولیّ الله» است و توحید همه این هاست. (3)
امام صادق علیه السلام در تفسیر «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا»، فرمود:
یعنی به نماز بایست و توجّه به راست و چپ نکن. (4)
ص: 439
و در سخن دیگری فرمود:
خداوند پیامبر خود صلی الله علیه و آله را امر نموده تا در نماز خالصاً مخلصاً به طرف قبله توجّه کند و از عبادت بت ها پرهیز نماید. (1)
فَآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذینَ یُریدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (38) وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فی أَمْوالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ تُریدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (39) اللَّهُ الَّذی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَیْ ءٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (40) ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (41) قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلُ کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکینَ (42) فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ (43) مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ (44) لِیَجْزِیَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرینَ (45) وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ وَ لِیُذیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (46) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلاً إِلی قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذینَ أَجْرَمُوا وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنینَ (47) اللَّهُ الَّذی یُرْسِلُ
ص: 440
الرِّیاحَ فَتُثیرُ سَحاباً فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (48) وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسینَ (49) فَانْظُرْ إِلی آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتی وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (50) وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا ریحاً فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ (51) فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرینَ (52) وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (53) اللَّهُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ هُوَ الْعَلیمُ الْقَدیرُ (54) وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ (55) وَ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فی کِتابِ اللَّهِ إِلی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (56) فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (57) وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ لَیَقُولَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ مُبْطِلُونَ (58) کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی قُلُوبِ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ (59) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذینَ لا یُوقِنُونَ (60)
«فآتِ ذالقربی حقّه» یعنی حق خویشان را بپرداز، و مقصود از این حق خمس است، و از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: هنگامی که این آیه بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد، آن حضرت فدک را به حضرت فاطمه علیها السلام داد، و «مفلحون» یعنی فائزون به نعمت های جاوید، و «ربا» به معنای زیاده ی حرام در معامله و قرض است، و «لیربو» یعنی لیزید، و «دین قیّم» یعنی دین پا بر جا و مستقیم، و «یَصَدّعون» از صَدع
ص: 441
به معنای شقّ است یعنی یتصدّون و یتفرقّون إلی الجنّة و النار، و «یجعله کِسَفاً» یعنی قِطَعاً متفرّقة، و «وَدْق» به معنای باران است، و «یستبشرون» یعنی یفرحون، و «مبلسین» یعنی آیسین و مأیوسین، و «عُمْی» جمع اَعمی است، و «صُمّ» جمع اَصَمّ است، و «و لا هم یُستَعتَبونَ» یعنی لا یُطلب منهم العتبی و الرجوع إلی تحصیل الرّضا من الله.
پس حقّ نزدیکان و مسکینان و در راه ماندگان را ادا کن! این برای آن ها که رضای خدا را می طلبند بهتر است، و چنین کسانی رستگارانند. (38) آنچه بعنوان ربا می پردازید تا در اموال مردم فزونی یابد، نزد خدا فزونی نخواهد یافت و آنچه را بعنوان زکات می پردازید و تنها رضای خدا را می طلبید (مایه برکت است و) کسانی که چنین می کنند دارای پاداش مضاعفند. (39) خداوند همان کسی است که شما را آفرید، سپس روزی داد، بعد می میراند، سپس زنده می کند آیا هیچ یک از همتایانی که برای خدا قرار داده اید چیزی از این کارها را می توانند انجام دهند؟! او منزّه و برتر است از آنچه همتای او قرار می دهند. (40) فساد، در خشکی و دریا به خاطر کارهایی که مردم انجام داده اند آشکار شده است خدا می خواهد نتیجه بعضی از اعمال شان را به آنان بچشاند، شاید (بسوی حق) بازگردند! (41) بگو: «در زمین سیر کنید و بنگرید عاقبت کسانی که قبل از شما بودند چگونه بود؟ بیشتر آن ها مشرک بودند! (42) روی خود را بسوی آیین مستقیم و پایدار بدار، پیش از آنکه روزی فرا رسد که هیچ کس نمی تواند آن را از خدا بازگرداند در آن روز مردم به گروه هایی تقسیم می شوند: (43) هر کس کافر شود، کفرش بر زیان خود اوست و آن ها که کار شایسته انجام دهند، به سود خودشان آماده می سازند. (44) این برای آن است که
ص: 442
خداوند کسانی را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، از فضلش پاداش دهد او کافران را دوست نمی دارد! (45) و از آیات (عظمت) خدا این است که بادها را بعنوان بشارتگرانی می فرستد تا شما را از رحمتش بچشاند (و سیراب کند) و کشتیها بفرمانش حرکت کنند و از فضل او بهره گیرید شاید شکرگزاری کنید. (46) و پیش از تو پیامبرانی را بسوی قوم شان فرستادیم آن ها با دلایل روشن به سراغ قوم خود رفتند، ولی (هنگامی که اندرزها سودی نداد) از مجرمان انتقام گرفتیم (و مؤمنان را یاری کردیم) و یاری مؤمنان، همواره حقّی است بر عهده ما! (47) خداوند همان کسی است که بادها را می فرستد تا ابرهایی را به حرکت در آورند، سپس آن ها را در پهنه آسمان آن گونه که بخواهد می گستراند و متراکم می سازد در این هنگام دانه های باران را می بینی که از لا به لای آن خارج می شود، هنگامی که این (باران حیاتبخش) را به هر کس از بندگانش که بخواهد می رساند، ناگهان خوشحال می شوند… (48) و قطعاً پیش از آنکه بر آنان نازل شود مایوس بودند! (49) به آثار رحمت الهی بنگر که چگونه زمین را بعد از مردنش زنده می کند چنین کسی (که زمین مرده را زنده کرد) زنده کننده مردگان (در قیامت) است و او بر همه چیز تواناست! (50) و اگر ما بادی بفرستیم (داغ و سوزان)، و بر اثر آن زراعت و باغ خود را زرد و پژمرده ببینند، (مأیوس شده و) پس از آن راه کفران پیش می گیرند! (51) تو نمی توانی صدای خود را به گوش مردگان برسانی، و نه سخنت را به گوش کران هنگامی که روی برگردانند و دور شوند! (52) و (نیز) نمی توانی نابینایان را از گم راهیشان هدایت کنی تو تنها سخنت را به گوش کسانی می رسانی که ایمان به آیات ما می آورند و در برابر حق تسلیمند! (53) خدا همان کسی است که شما را آفرید در حالی که ضعیف بودید سپس بعد از ناتوانی، قوّت بخشید و باز بعد از
ص: 443
قوّت، ضعف و پیری قرار داد او هر چه بخواهد می آفریند، و دانا و تواناست. (54) و روزی که قیامت برپا شود، مجرمان سوگند یاد می کنند که جز ساعتی (در عالم برزخ) درنگ نکردند! این چنین از درک حقیقت بازگردانده می شوند. (55) ولی کسانی که علم و ایمان به آنان داده شده می گویند: «شما بفرمان خدا تا روز قیامت (در عالم برزخ) درنگ کردید، و اکنون روز رستاخیز است، امّا شما نمی دانستید!» (56) آن روز عذرخواهی ظالمان سودی به حال شان ندارد، و توبه آنان پذیرفته نمی شود. (57) ما برای مردم در این قرآن از هر گونه مثال و مطلبی بیان کردیم و اگر آیه ای برای آنان بیاوری، کافران می گویند: «شما اهل باطلید (و این ها سحر و جادو است)!» (58) این گونه خداوند بر دل های آنان که آگاهی ندارند مهر می نهد! (59) اکنون که چنین است صبر پیشه کن که وعده خدا حق است و هرگز کسانی که ایمان ندارند تو را خشمگین نسازند (و از راه خود منحرف نکنند)! (60)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«فَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ ذَلِکَ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
هنگامی که مردم با ابوبکر بیعت کردند، و او بر همه مهاجرین و انصار قدرت پیدا کرد، فرستاد تا وکیل فاطمه علیها السلام را از منطقه فدک بیرون کردند، و فاطمه علیها السلام نزد ابوبکر آمد و فرمود: «آیا مرا از میراث پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله منع کردی و وکیل مرا از فدک اخراج نمودی، در حالی که پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله به امر الهی فدک را به من داد؟!»
ص: 444
ابوبکر گفت: «باید شهودی برای مالکیّت فدک بیاوری» پس فاطمه علیها السلام امّ ایمن را که از همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله بود آورد، و امّ ایمن به ابوبکر گفت: ای ابوبکر من شهادت نمی دهم تا این که قبل از آن با تو در مورد سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله -- درباره من -- احتجاج کنم، سپس گفت: ای ابابکر تو را به خدا سوگند، آیا می دانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «امّ ایمن از زن های بهشتی است؟ ابوبکر گفت: آری. سپس امّ ایمن گفت: «اکنون من شهادت می دهم که خداوند به رسول خدا صلی الله علیه و آله وحی نمود و فرمود: «فَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ» و رسول خدا صلی الله علیه و آله به امر الهی فدک را به فاطمه علیها السلام داد».
سپس علی علیه السلام نیز آمد و همین گونه شهادت داد، و ابوبکر نامه ی ردّ فدک را برای فاطمه نوشت و به دست او داد، و چون عمر داخل شد به ابوبکر گفت: این نامه چیست؟ ابوبکر گفت: «فاطمه علیها السلام ادّعای مالکیّت فدک را نمود و امّ ایمن و علیّ علیه السلام برای او شهادت دادند، و من برای او این نامه را نوشتم تا فدک را به او برگردانند» پس عمر نامه را از فاطمه علیها السلام گرفت و پاره کرد و گفت: فدی مال همه مسلمانان است، و اوس بن حدثان و عایشه و حفصه آمدند و گفتند: ما شهادت می دهیم که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ لَا نُورَثُ مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَةٌ» یعنی ما «پیامبران چیزی از مال خود را به ارث نمی گذاریم و هر چه از ما بماند صدقه است برای مسلمانان» سپس گفتند: «علیّ علیه السلام همسر فاطمه علیها السلام است و به نفع خود شهادت می دهد، و امّ ایمن زن صالحه ای است و اگر دیگری همانند او شهادت می داد ما به شهادت آن ها توجّه می کردیم». پس فاطمه علیها السلام با چشم گریان و محزون به خانه بازگشت، و پس از آن علیّ علیه السلام به مسجد آمد و به ابوبکر که بین
ص: 445
مهاجرین و انصار بود فرمود: ای ابوبکر، برای چه فاطمه علیه السلام را از میراث پدر خود منع کردی؟ در حالی که او در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله مالک [فدک] بود؟ ابوبکر گفت: «فدک مربوط به همه ی مسلمانان است، و اگر فاطمه شهودی اقامه کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را به او داده است، ما می پذیریم وگرنه حقّی به آن نخواهد داشت».
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ای ابوبکر آیا بر خلاف حکم خدا بر ما حکم می کنی؟! ابوبکر گفت: «چنین نیست» امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آیا اگر من درباره ی اموالی که در دست مسلمانان است ادّعایی بکنم تو از من دلیل و بیّنه طلب می کنی و یا از آنان؟ ابوبکر گفت: «از شما که مدّعی هستی دلیل و بینه مطالبه می کنم» امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اگر در دست من چیزی باشد و مسلمانان ادّعای آن را بکنند، آیا از من مطالبه بیّنه می کنی -- که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و بعد از او مالک آن بوده ام، و یا از مسلمانان که مدّعی آن هستند مطالبه بیّنه می کنی؟ پس ابوبکر ساکت ماند، و عمر گفت: «یا علیّ رها کن ما را از این سخنان چرا که ما قدرت بر ردّ کلام تو را نداریم، سپس گفت: اگر تو شهود عدلی برای مالکیّت فاطمه نسبت به فدک نیاوری، فدک متعلّق به مسلمانان خواهد بود، و برای تو و فاطمه حقی در آن نمی باشد».
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ای ابابکر آیا کتاب خدا را خوانده ای؟ ابوبکر گفت: آری. فرمود: بگو بدانم آیه «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» (1)، درباره ی ما نازل شد، یا درباره ی غیر ما؟ ابوبکر گفت: درباره ی شما. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آیا اگر دو شاهد شهادت به زنای
ص: 446
فاطمه بدهند تو چه می کنی؟ ابوبکر گفت: همانند مسلمانان دیگر بر او حدّ جاری می کنم. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اگر چنین کنی، تو نزد خداوند از کافران خواهی بود. ابوبکر گفت: برای چه؟ فرمود: به خاطر این که شهادت خدا را به پاکی فاطمه ردّ کرده ای، و شهادت مردم را درباره ی او پذیرفته ای همان گونه که حکم خدا و حکم رسول خدا صلی الله علیه و آله را در مورد فدک نسبت به او رد کردی، و شهادت یک اعرابی را که بر پاشنه پای خود بول می کند -- مانند اوس بن حدثان -- پذیرفتی و فدک را از فاطمه گرفتی و گمان کردی که آن مربوط به همه مسلمانان است، در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «الْبَیِّنَةَ عَلَی الْمُدَّعِی وَ الْیَمِینَ عَلَی مَنِ ادُّعِیَ عَلَیْهِ» پس سر و صدای مردم بلند شد و برخی از آنان گریان شدند و گفتند: به خدا سوگند علیّ علیه السلام راست می گوید، و علی علیه السلام به خانه خود بازگشت.
و سپس فاطمه علیها السلام داخل مسجد شد و اطراف قبر پدر طواف نمود و گریان شد و فرمود:
إِنَّا فَقَدْنَاکَ فَقْدَ الْأَرْضِ وَابِلَهَا *** وَ اخْتَلَّ قَوْمُکَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لَا تَغِب
و سپس ابوبکر به منزل خود بازگشت و عمر را خواست و به او گفت: آیا مجلس علی و سخنان او را امروز با ما دیدی؟ به خدا سوگند اگر باز چنین برخوردی با ما بکند حکومت ما را دگرگون خواهد نمود، نظرتو چیست؟ عمر گفت: «نظر من این است که تو دستور قتل او را بدهی» ابوبکر گفت: چه کسی جرئت کشتن او را دارد؟ عمر گفت: «خالدبن ولید می تواند» پس خالد را خواستند و به او گفتند: «ما تو را برای کار بزرگی انتخاب نموده ایم» خالد گفت: هر کاری بگویید می کنم گرچه کشتن علیّ بن ابیطالب باشد» گفتند:
ص: 447
«مقصود ما همین است» خالد گفت: چه وقت او را بکشم؟ ابوبکر گفت: «هنگامی که او برای نماز حاضر می شود، تو در کنار او بایست و چون من سلام نماز را دادم گردن او را بزن». خالد گفت: «چنین خواهم کرد» پس اسمای بنت عمیس -- که در آن زمان همسر ابوبکر بود -- به کنیز خود گفت: نزد فاطمه و علی می روی و سلام مرا به آنان می رسانی و به علی علیه السلام می گویی: «إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ» (1)، پس آن کنیز نزد علیّ علیه السلام آمد و گفت: «اسماء بنت عمیس به شما سلام می رساند و می گوید: «إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ». امیرالمؤمنین علیه السلام به کنیز فرمود: به او بگو: خداوند از آنان جلوگیری خواهد نمود، و سپس آماده نماز شد و به مسجد آمد و پشت سر ابوبکر ایستاد و اما نماز را فرادی خواند و خالد نیز با شمشیر در کنار او ایستاد و چون ابوبکر مشغول تشهدّ شد، از آنچه به خالد گفته بود پشیمان شد، چرا که ترسید فتنه ای رخ بدهد و قدرت و شجاعت علی علیه السلام را نیز می دانست و در فکر فرو رفته بود و جرئت این که نماز را سلام بدهد را نمی کرد، تا جایی که مردم گمان کردند او شک کرده سپس به خالد توجّه کرد و گفت:
«یَا خَالِدُ لَا تَفْعَلْ مَا أَمَرْتُکَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ»، امیرالمؤمنین علیه السلام به خالد فرمود: او به تو چه گفته بود؟ خالد گفت: «دستور داده بود که گردن تو را بزنم» فرمود: آیا تو چنین کاری را می کردی؟ خالد گفت: «به خدا سوگند اگر مرا نهی نکرده بود تو را بعد از سلام می کشتم» پس امیرالمؤمنین علیه السلام او را بر زمین زد و مردم گرد او جمع شدند، و عمر گفت: «به خدای کعبه سوگند
ص: 448
الآن او را می کشد» تا این که مردم گفتند: با أباالحسن الله الله، به حق صاحب این قبر او را رها کن، و امیرالمؤمنین علیه السلام او را رها نمود و متوجّه عمر شد و او را نیز بر زمین زد و فرمود: ای پسر صحّاک [زنازاده] اگر پیمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و تقدیر خداوند [بر مظلومیّت ما] نبود تو می دانستی که کدام یک از ما بی پناه تر است و سپس داخل منزل خود شد. (1)
ص: 449
ص: 450
ص: 451
«وَ مَا آتَیْتُم مِّن رِّبًا لِّیَرْبُوَ فِی أَمْوَالِ النَّاسِ فَلَا یَرْبُو عِندَ اللَّهِ وَ مَا آتَیْتُم مِّن زَکَاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ» (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
ربا دو قسم است: ربایی که خوردن آن حلال است، و ربایی که خوردن آن حرام می باشد، امّا ربای حلال این است که تو مالی را به کسی بدهی و بخواهی او بیش از آن را به تو بازگرداند و لکن شرطی با او نکنی، و این ربای حلال است و با این نیّت تو پاداشی نزد خداوند نخواهی داشت، چنان که خداوند می فرماید: «وَ مَا آتَیْتُم مِّن رِّبًا لِّیَرْبُوَ فِی أَمْوَالِ النَّاسِ فَلَا یَرْبُو عِندَ اللَّهِ» و امّا ربایی که نباید خورد، آن ربایی است که خداوند از آن نهی نموده و وعده عذاب و آتش بر آن داده [و آن به خاطر شرط اضافه است چنان که فرموده اند: «إنّما یجئی الرِّبَا مِنْ قِبَلِ الشَّرْطِ.»] (2)
امام صادق علیه السلام فرمود:
بر درب بهشت نوشته شده: پاداش قرض هیجده برابر است و پاداش صدقه ده برابر است. (3)
ص: 452
مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
سپس خداوند عظمت و قدرت و تفضّل خود را نسبت به مخلوق خویش یاد نموده و می فرماید: «اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً»، یعنی ترفع سحاباً «فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ -- وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً»، یعنی یجعل بعضه علی بعضٍ، «فَتَرَی الْوَدْقَ»، یعنی المطر، و قوله: «َمُبْلِسِین»، یعنی آیسین، تا این که گوید: آیه «فَانْظُرْ إِلی آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها -- إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتی»، ردّ بر دهریّة و منکرین خدا می باشد. (1)
«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ هَلْ مِن شُرَکَائِکُم مَّن یَفْعَلُ مِن ذَلِکُم مِّن شَیْءٍ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ» (2)
مرحوم صدوق در کتاب عیون از یاسر خادم نقل کرده که گوید: به حضرت رضا علیه السلام گفتم: نظر شما درباره ی تفویض چیست؟ فرمود:
خداوند متعال امر دین خود را به پیامبر خویش واگذار نموده و فرموده است: «وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» (3)، و امّا خلقت و رزق را
ص: 453
به کسی واگذار نکرده است، چنان که می فرماید: «اللّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ» (1)، و می فرماید: «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ…» (2)
«ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» (3)
امام باقر علیه السلام فرمود:
به خدا سوگند ظهور فساد در روی زمین و دریا هنگامی شد که در سقیفه بنی ساعده انصار گفتند: از ما امیری و از شما [یعنی مهاجرین] امیری. (4)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
در روی زمین فساد حیوان، به نیامدن باران است، و هلاکت حیوانات دریا نیز به همیت علّت است. سپس گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: حیات
ص: 454
حیوانات دریا به وسیله باران است، و هنگامی که باران نیاید در زمین و دریا فساد ظاهر می شود و آن به خاطر گناهان و معصیت های فراوان است. (1)
آثار گناهان و معاصی
امام صادق علیه السلام فرمود:
گناهانی که نعمت ها را تغییر می دهد بغی و تجاوز به حقوق مردم است، و گناهانی که سبب ندامت و پشیمانی می شود آدم کشی است، و گناهانی که
نقمت و گرفتاری ایجاد می کند ظلم به مردم است و گناهانی که آبروی انسان را
می برد، شرابخواری است، و گناهانی که رزق را حبس می کند ربا می باشد، و گناهانی که عمر انسان را کوتاه می کند قطع رحم است، و گناهانی که مانع اجابت دعا می شود و فضا را تیره می کند عقوق والدین است. (2)
ابوخالد کابلی گوید: از امام سجّاد علیه السلام شنیدم که فرمود:
گناهانی که نعمت ها را تغییر می دهد، تجاوز به حقوق مردم و ظلم به آنان و دست کشیدن از عمل خیر و کفران نعمت و ترک شکر است چنان که خداوند جل جلاله می فرماید: «انَ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتیَّ یُغَیِّرُوا ما بِانْفُسِهِمْ…» (3)
ص: 455
«مَن کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ» (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
عمل صالح به بهشت می رود و جایگاه صاحب خود را در بهشت فراهم می کند، همانند این که یکی از شما غلام خود را می فرستد تا خانه او را آماده و مفروش نماید. سپس این آیه را قرائت نمود و «وَ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ.» (2)
مؤلّف گوید:
مضمون روایت فوق در چند روایت دیگر نقل شده است. (3)
ص: 456
«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَ شَیْبَةً یَخْلُقُ مَا یَشَاء وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ» (1)
امام صادق علیه السلام در ضمن حدیثی ادّله روشنی برای اثبات صانع و آفریدگار جهان بیان نمود تا این که ابن ابی العوجاء به آن حضرت گفت: اگر گفته شما حق باشد، چه مانع بوده که پرردگار عالم خود را برای مخلوق آشکار کند و آنان را دعوت به عبادت خویش نماید، تا این که اختلافی وجود نداشته باشد؟ سپس گفت: برای چه او خود را از مخلوق خویش پنهان نموده و پیامبرانی را به سوی آنان فرستاده؟ در حالی که اگر خود را برای مخلوق آشکار می نمود مردم زودتر به او ایمان می آوردند؟
امام صادق علیه السلام فرمود:
وای بر تو چگونه خود را از تو پنهان نموده کسی که قدرت خود را در وجود تو نشان داده و تو را به وجود آورده و تو قبلاً نبودی، و بعد از خردسالی تو را به پیری رسانده، و بعد از ضعف و ناتوانی به تو قدرت و توان داده، و بعد از قدرت و توانایی تو را ضعیف نموده، و بعد از صحّت تو را سقیم نموده و بعد از سقم تو را صحّت و سلامت داده، و بعد از غَضَب تو را خشنود نموده، و بعد از خشنودی تو را به خشم آورده، و بعد از شادی تو را محزون نموده، و بعد از حزن تو را شاد نموده، و بعد از دوستی تو را خشمگین کرده، و بعد از انات و خضوع به تو عزم داده، و بعد از عزم به تو انات و خضوع داده، و بعد از کراهت به تو شهوت داده و بعد از شهوت به تو کراهت داده، و بعد از رغبت
ص: 457
به تو هراس و ترس داده، و بعد از هراس به تو رغبت داده، و بعد از یأس و ناامیدی به تو رجا و امید داده، و بعد از امید به تو یأس و ناامیدی داده و… (1)
«وَ قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لَکِنَّکُمْ کُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» (2)
حضرت رضا علیه السلام در توصیف امام و کسی که حق امامت دارد و دیگران چنین حقّی را ندارند فرمود:
امامت همواره در ذریّه ی ابراهیم علیه السلام بود و در هر عصری و قرنی امامت به
ص: 458
کسی به ارث می رسید، تا آن که خداوند حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را وارث او قرار داد و فرمود: «إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هَذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُواْ وَ اللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ» (1)، و از آن پس امامت مخصوص به رسول خدا صلی الله علیه و آله شد و آن حضرت امامت را به امر الهی به عهده علیّ علیه السلام قرار داد و پس از او در ذریّه او و برگزیدگان خدا قرار گرفت، -- آنان که از ناحیه خداوند دارای علم و ایمان بودند -- چنان که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ -- لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ إِلی یَوْمِ الْبَعْثِ» و این آیه مخصوص به فرزندان علیّ علیه السلام است تا قیامت، چرا که پیامبری بعد از حضرت محمّد صلی الله علیه و آله نمی باشد. (2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
در آیه فوق تقدیم و تأخیر انجام گرفته است و آیه چنین بوده: «قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ، فِی کِتابِ اللَّهِ لَقَدْ لَبِثْتُمْ، إِلی یَوْمِ الْبَعْثِ.» (3)
ص: 459
«فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ و َلَا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لَا یُوقِنُونَ» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«لَا یَسْتَخِفَّنَّکَ»، یعنی لا یبغضنّک، سپس گوید: علی بن ابی طالب علیه السلام مشغول نماز بود، و ابن کوّای خارجی هنگامی که آن حضرت مشغول قرائت شد، این آیه را خواند: «وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» (2)، و علیّ علیه السلام با شنیدن این آیه سکوت نمود، تا ابن کوّا ساکت شد و سپس به قرائت خود ادامه داد و باز ابن کوّا همان آیه را قرائت نمود و علیّ علیه السلام باز سکوت نمود تا این که سه مرتبه این عمل تکرار شد و امیرالمؤمنین علیه السلام در پاسخ ابن کوّا فرمود: «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لَا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لَا یُوقِنُونَ.» (3)
مؤلّف گوید:
روایت فوق با تفصیل بیشتر در تهذیب از امام صادق علیه السلام نقل شده است. (4)
ص: 460
امام باقر علیه السلام می فرماید:
مردم کوفه به زید بن علیّ بن الحسین علیه السلام نامه هایی نوشته بودند و او را دعوت به قیام و حرکت به کوفه کرده بودند، و زید نزد من آمد و این خبر را به من داد و من به او گفتم: آیا این نامه ها به خاطر نامه ای است که تو به آنان نوشته ای و یا آنان از پیش خود تو را دعوت کرده اند؟ زید گفت: «آنان از پیش خود به خاطر معرفت شان به ما و حق ما بر آنان و قرابت ما با رسول خدا صلی الله علیه و آله و وجوب محبّت و اطاعت ما در قرآن و مضیقه ای ما بین مردم داریم این نامه ها را نوشته اند.»
امام باقر علیه السلام فرمود:
اطاعت مردم از ما یک امر واجب الهی و سنّتی است که خداوند در اوّلین و آخرین قرار داده است و لکن وجوب طاعت مردم مربوط به یکی از ماها می باشد، و امّا محبّت مربوط به همه ماهاست، و امر خداوند نسبت به اولیای او پیوسته و حکم خاصّ و حتم و تقدیر معیّنی است و مدّت آن [نسبت به هر امامی از ما] معلوم است، «وَ لَا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لَا یُوقِنُونَ» و تو نباید فریب آنان را بخوری، چرا که آنان در قیامت پاسخگوی مسئولیت
ص: 461
چنین کاری برای تو نیستند، پس شتاب مکن در این کار که سبب مغلوب شدن و شکست تو می شود و خداوند به خاطر عجله و شتاب مردم شتاب نخواهد نمود… (1)
ص: 462
محلّ نزول: مکّه ی مکرّمه.
به جز آیات 27، 28 و 29 که در مدینه ی منوّره نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی صافّات نازل شده است. (1)
عدد آیات: 34 آیه [و اهل حجاز 33 آیه گفته اند و الله العالم].
ثواب قرائت سوره ی لقمان
امام باقر علیه السلام می فرماید:
کسی که این سوره را هر شب بخواند خداوند ملائکه ای را در آن شب مأمور می کند که تا صبح او را از شرّ ابلیس و جنود او حفظ نمایند، و اگر در روز بخواند، ملائکه تا آخر آن روز او را از شرّ ابلیس و جنود او حفظ خواهند نمود. (2)
و از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی لقمان را بخواند، لقمان در روز قیامت رفیق او خواهد بود، و به
ص: 463
عدد هر کسی که امر به معروف و نهی از منکر نموده، ده حسنه به او داده می شود، و کسی که آن را بنویسد و بشوید و آب آن را بنوشد، دردهای درونی او از بین می رود، و کسی که خون بدن او جاری باشد و بند نیاید، اگر این سوره را بنویسد و به محل خون بیاویزد، به اذن خداوند خون او بند می آید. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
کسی که این سوره را بنویسد و آن را بشوید و آب آن را به مرد و یا زنی که بیماری غاشیه و یا هر بیماری دیگری دارد بنوشاند، آن بیمار به اذن خدا شفا می یابد، و از تب ایمن می شود، و هر آزاری از او برطرف می گردد. (2)
ص: 464
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الم (1) تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکیمِ (2) هُدیً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنینَ (3) الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (4) أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ 5 وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَری لَهْوَ الْحَدیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ (6) وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا وَلَّی مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها کَأَنَّ فی أُذُنَیْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلیمٍ (7) إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعیمِ (8) خالِدینَ فیها وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (9) خَلَقَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها وَ أَلْقی فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمیدَ بِکُمْ وَ بَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دابَّةٍ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَریمٍ (10) هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونی ما ذا خَلَقَ الَّذینَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فی ضَلالٍ مُبینٍ (11) وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ (12) وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ
ص: 465
یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ (13) وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلی وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فی عامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لی وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصیرُ (14) وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (15) یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطیفٌ خَبیرٌ (16) یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (17) وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (18) وَ اقْصِدْ فی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِ (19)
«حکیم» سخن محکم و یا سخن دارای حکمت را گویند و به صاحب حکمت نیز حکیم گویند، و «لهو الحدیث» سخنی را گویند که انسان را از خیر باز می دارد مانند غنا و آوازه خوانی و قصّه بافی ها و سخنان مضحک و حرف های بیهوده و بی فایده، و «هُزُواً» یعنی سُخریّةً، و «عذاب مهین» یعنی عذاب همراه با اهانت، و «وَقر» یعنی کر بودن، و «زوجٍ کریمٍ» یعنی دارای منافع، و «لقمان» فرزند خواهر ایّوب و یا فرزند خاله یعقوب بوده است، و عمر او طولانی شده، تا به زمان داود علیه السلام رسیده است، و «حکمت» به عقل و علم و عمل نیک گفته می شود و سخن صحیح را نیز حکمت گویند، و «حَمَلَته أمّه وهناً علی وهنٍ» یعنی ضعفاً علی ضعفٍ، و «معرُوفاً» یعنی مقبولاً شرعاً و عرفاً، و «خَرْدَل» دانه بسیار ریز را گویند، و «لا تصعّر خدّک» یعنی لا تمله یعنی از روی تکبّر روی خود را از مردم مگردان، و «مَرَحاً» یعنی بَطَراً، و «مختال فخور» یعنی متکبّر فخر فروش.
ص: 466
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الم (1) این آیات کتاب حکیم است (کتابی پرمحتوا و استوار)! (2) مایه هدایت و رحمت برای نیکوکاران است. (3) همانان که نماز را برپا می دارند، و زکات را می پردازند و آن ها به آخرت یقین دارند. (4) آنان بر طریق هدایت از پروردگارشانند، و آنانند رستگاران! (5) و بعضی از مردم سخنان بیهوده را می خرند تا مردم را از روی نادانی، از راه خدا گم راه سازند و آیات الهی را به استهزا گیرند برای آنان عذابی خوارکننده است! (6) و هنگامی که آیات ما بر او خوانده می شود، مستکبرانه روی برمی گرداند، گویی آن را نشنیده است گویی اصلًا گوشهایش سنگین است! او را به عذابی دردناک بشارت ده! (7) (ولی) کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، باغهای پرنعمت بهشت از آن آن هاست (8) جاودانه در آن خواهند ماند این وعده حتمی الهی است و اوست عزیز و حکیم (شکست ناپذیر و دانا). (9) (او) آسمان ها را بدون ستونی که آن را ببینید آفرید، و در زمین کوه هایی افکند تا شما را نلرزاند (و جایگاه شما آرام باشد) و از هر گونه جنبنده ای روی آن منتشر ساخت و از آسمان آبی نازل کردیم و بوسیله آن در روی زمین انواع گوناگونی از جفتهای گیاهان پر ارزش رویاندیم. (10) این آفرینش خداست امّا به من نشان دهید معبودانی غیر او چه چیز را آفریده اند؟! ولی ظالمان در گم راهی آشکارند. (11) ما به لقمان حکمت دادیم (و به او گفتیم:) شکر خدا را بجای آور هر کس شکرگزاری کند، تنها به سود خویش شکر کرده و آن کس که کفران کند، (زیانی به خدا نمی رساند) چرا که خداوند بی نیاز و ستوده است. (12) (به خاطر بیاور) هنگامی را که لقمان به فرزندش -- در حالی که او را موعظه می کرد -- گفت: «پسرم! چیزی را همتای خدا قرار
ص: 467
مده که شرک، ظلم بزرگی است.» (13) و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم مادرش او را با ناتوانی روی ناتوانی حمل کرد (به هنگام بارداری هر روز رنج و ناراحتی تازه ای را متحمّل می شد)، و دوران شیرخوارگی او در دو سال پایان می یابد (آری به او توصیه کردم) که برای من و برای پدر و مادرت شکر بجا آور که بازگشت (همه شما) به سوی من است! (14) و هر گاه آن دو، تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی، که از آن آگاهی نداری (بلکه می دانی باطل است)، از ایشان اطاعت مکن، ولی با آن دو، در دنیا به طرز شایسته ای رفتار کن و از راه کسانی پیروی کن که توبه کنان به سوی من آمده اند سپس بازگشت همه شما به سوی من است و من شما را از آنچه عمل می کردید آگاه می کنم. (15) پسرم! اگر به اندازه سنگینی دانه خردلی (کار نیک یا بد) باشد، و در دل سنگی یا در (گوشه ای از) آسمان ها
و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامت برای حساب) می آورد خداوند دقیق و آگاه است! (16) پسرم! نماز را برپا دار، و امر به معروف و نهی از منکر کن، و در برابر مصایبی که به تو می رسد شکیبا باش که این از کارهای مهمّ است! (17) (پسرم!) با بی اعتنایی از مردم روی مگردان، و مغرورانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبّر مغروری را دوست ندارد. (18) (پسرم!) در راه رفتن، اعتدال را رعایت کن از صدای خود بکاه (و هرگز فریاد مزن) که زشت ترین صداها صدای خران است. (19)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ» (1)
ابوبصیر گوید: از امام باقر علیه السلام درباره ی کسب و درآمد زن های آوازه خوان سؤال
ص: 468
کردم، فرمود:
اگر مردها در آن مجالس وارد می شوند حرام است، و اگر برای مجالس زنانه عروسی باشد مانعی ندارد چنان که خداوند می فرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ…» (1)
محمّد بن مسلم گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که فرمود:
«غنا و آوازه خوانی از چیزهایی است که خداوند برای آن وعده ی عذاب داده است» و سپس آیه فوق را تلاوت نمود. (2)
زمحشری در کتاب «ربیع الأبرار» از ابی امامه از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود:
«تعلیم زن های آوازه خوان و خرید و فروش آنان و تجارت نمودن با آنان و قیمت شان حرام است و آیه فوق بر من نازل نشد مگر درباره آنان» سپس فرمود: سوگند به خدایی که مرا به حق مبعوث به رسالت نمود. هیچ مردی صدای خود را به غنا چرخ نمی دهد، جز آن که خداوند دو شیطان بر
ص: 469
شانه های او قرار می دهد و آنان [از خوشحالی] پاهای خود را به سینه ی او می زنند تا وقتی که ساکت شود. (1)
علی بن ابراهیم رحمة الله علیه در تفسیر آیه فوق گوید:
مقصود، غنا و شرابخواری و جمیع اسباب لهو و بازیگری است که مردم را از راه خدا منحرف می کند. (2)
«خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا وَ أَلْقَی فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِکُمْ وَ بَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَابَّةٍ وَ أَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَنبَتْنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ» (3)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
معنای «مِن کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ»، کلّ لونٍ حسنٍ است و زوج به معنای رنگ زرد و سبز و قرمز است، و کریم به معنای نیکو و حسن می باشد، و «خَلْقُ اللَّهِ»، یعنی مخلوق الله و مصدر به معنای مفعول است چرا که «خَلْقُ»، قابل اشاره نیست. (4)
ص: 470
حسین بن خالد گوید: حضرت رضا علیه السلام در تفسیر آیه «وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ»، فرمود:
«آسمان بر زمین استوار است» و انگشتان خود را مشبّک نمود، پس من گفتم: چگونه آسمان بر زمین استوار است در حالی که خداوند می فرماید: «رَفَعَ السَّمَاءَ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها»؟ امام علیه السلام فرمود: سبحان الله، مگر خداوند نمی فرماید: «بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها»؟ گفتم: آری. فرمود: پس عمد و پایه ای هست و شما نمی بینید. (1)
و لکن امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
«فَمِنْ شَوَاهِدِ خَلْقِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ مُوَطَّدَاتٍ بِلَا عَمَدٍ قَائِمَاتٍ بِلَا سَنَدٍ» یعنی
ص: 471
از نشانه های خلقت او، خلقت آسمان ها است که در جای خود میخکوب شده است بدون ستون و بدون پایه برقرار است. (1)
مؤلّف گوید:
شاید روایت اوّل به خاطر فکر راوی آن گونه بیان شده است، و الله العالم.
امام صادق علیه السلام در حدیث اهلیلجة به آن طبیب هندی می فرماید:
تو می بینی که چشم انسان از اجزاء مختلف و متصلی آفریده شده که بعضی از آن ها با دیگری ارتباط دارد و عقل و قلب انسان می گوید: این مخلوق را خالقی است و عقل با دلالت چشم نسبت به عظمت آسمان و ارتفاع آن -- بدون ستون و پایه ای که آن را نگهدارد و به این سو و آن سو متمایل نشود و به زمین سقوط ننماید و به بالا صعود نکند و دیگر دیده نشود -- می گوید: این بنیان را آفریدگاری است… (2)
«وَ لَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَن یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ» (3)
امام کاظم علیه السلام می فرماید:
مقصود از حکمت در این آیه فهم و عقل است. (4)
ص: 472
حمّاد گوید:
از امام صادق علیه السلام درباره ی لقمان و حکمت او سؤال نمودم، فرمود: به خدا سوگند لقمان را خداوند به خاطر مال و خانواده و قدرت جسمی و جمال حکمت نداد، و لکن او در رابطه با امر الهی مردی قویّ و متورّع و پرهیزکار بود و همواره ساکت و عمیق النظر و طویل الفکر و نافذ البصیرة و بی نیاز از فکر دیگران بود، او هیچ گاه در روز نمی خوابید، و احدی او را در حال بول و غایط و غسل ندید، چراکه شدیداً خود را می پوشاند، و در کار خود تحفّظ داشت و عمیق النظر بود، و از ترس گناه هیچ گاه نخندید و خشم نکرد و با کسی مزاح ننمود، و به خاطر دنیا هرگز خشنود و غمگین نشد، او ازدواج های فراوان و فرزندان زیادی داشت، و بیشتر آنان قبل از او مردند و او برای مرگ احدی از آنان گریه نکرد، و به هیچ مردمی که نزاع و قتالی می کردند برخورد نکرد، مگر آن که ایستاد تا آنان را صلح داد و سخن نیکویی را از احدی نشنید تا آن که از تفسیر و گوینده ی آن سؤال کرد، او همواره با فقها و حکما می نشست، و با قضات و ملوک و حکّام خلوت می کرد و به قضات، خطر قضاوت را گوشزد می نمود، و ملوک و سلاطین را از مغرور شدن به مهلت الهی متذکّر می نمود، و خود عبرت می گرفت و راه جهاد با نفس خویش را می آموخت و از وسوسه شیطان پرهیز می نمود، و همواره قلب خود را با فکر، و نفس خود را با عبرت ها، معالجه می کرد، او به کارهای بیهوده مشغول نمی شد، از این رو خداوند به او حکمت و عصمت عطا نمود و ملائکه را مأمور کرد تا هنگام قائله و استراحت بین روز، نزد او بروند، به گونه ای که او صدای آنان را بشنود
ص: 473
و آنان را نبیند، و به او بگویند: ای لقمان آیا دوست می داری که خداوند تو را خلیفه خود در روی زمین قرار بدهد و بین مردم حکم نمایی؟ لقمان گفت: اگر او مرا امر کند اطاعت خواهم کرد، چرا که در آن صورت به من کمک می کند و علم و عصمت عطا خواهد نمود، و اگر مرا مخیّر نماید عافیت و دوری از این کار را انتخاب خواهم کرد.
پس ملائکه از علّت این پاسخ سؤال کردند و لقمان گفت: به خاطر این که حکم و قضاوت بین مردم سخت ترین وظائف دینی است و همراه با بیشترین
فتنه و بلا و خذلان است و معینی برای انسان نخواهد بود، و قاضی گرفتار انواع ظلم ها خواهد شد، او بین دو امر قرار دارد: اگر در قضاوت خود مصیبت باشد، سالم می ماند و اگر خطا کند از راه بهشت منحرف شده است… . (1)
ص: 474
علیّ بن نضر گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
مقصود از حکمت در آیه «وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ» این است که خداوند به لقمان معرفت امام زمان او را داده بود. (1)
ص: 475
«وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» (1)
امام صادق علیه السلام در ادامه حدیث فوق فرمود:
لقمان به فرزند خود مواعظ عجیب و تکان دهنده ای نمود، و یکی از مواعظ او این بود که به فرزند خود فرمود: فرزند عزیزم! تو از زمانی که به دنیا آمدی روی تو به آخرت بود و پشت تو به دنیا بود، و خانه ای که تو به طرف آن حرکت می کنی به تو نزدیک تر است از خانه ای که به آن پشت می نمایی و از آن دور می شوی، ای فرزند من با علما هم نشین باش و با ادب [برای تعلّم] مقابل شان زانو بزن، و با آنان جدال مکن که تو را از حضور در مجلس شان منع خواهند کرد، و از دنیا به قدر نیاز برگیر، و یک باره دنیا را کنار نزن که نیازمند و عیال دیگران باشی و به گونه ای داخل دنیا مشو که به آخرت خود زیان برسانی و روزی روزه بگیر تا شهوت خود را بشکنی، و به قدری روزه نگیر که از نماز باز بمانی، چرا که نماز را خداوند بیش از روزه دوست می دارد.
سپس فرمود:
فرزند عزیزم! دنیا به منزله دریای عمیقی است و مردم فراوانی در آن غرق شده اند، و تو باید کشتی نجات خود را بر روی این دریا، ایمان و توکّل به خدا قرار بدهی و زاد و توشه تو تقوا باشد، و اگر نجات یابی با رحمت خدا خواهد بود و اگر هلاک شوی به خاطر گناهان تو می باشد.
ای فرزند عزیزم! اگر در کودکی [و جوانی] ادب پیدا کنی در بزرگی از آن بهره مند خواهی شد،… تا این که فرمود: فرزند عزیزم آن گونه از خدا بترس که
ص: 476
اگر عبادت جنّ و انس را در قیامت بیاوری او تو را عذاب نماید، و آن گونه به او امیدوار باش که اگر گناه جنّ و انس را در قیامت بیاوری، امید آمرزش او را داشته باشی.
فرزند او گفت: پدر جان چگونه می توانم ترس و امید را در یک قلب جمع کنم؟ لقمان فرمود: فرزندم! اگر قلب مؤمن را بشکافند، دو نور در آن یافت خواهد شد: نور خوف و نور رجاء و اگر آن ها را وزن کنند ذرّه ای تفاوت نخواهد داشت، چرا که مؤمن سخن خدا را تصدیق می کند و کسی که سخن خدا را تصدیق کند، امر خدا را امتثال می نماید، و کسی که امر خدا را امتثال نکند سخن خدا را تصدیق نکرده است… (1)
ص: 477
مرحوم طبرسی نیز گوید: در تفسیر آیه فوق نقل شده:
که مولای لقمان به لقمان گفت: «گوسفندی را ذبح کن و دو قطعه از بهترین آن را برای من بیاور» پس لقمان گوسفندی را ذبح نمود و قلب و زبان او را برای مولای خود آورد، و پس از گذشت ایّامی باز مولا گفت: گوسفندی را ذبح کن و دو قطعه از بدترین آن را برای من بیاور» پس لقمان همان قلب و زبان را برای او آورد، و چون مولا از او سؤال کرد، لقمان گفت: آن ها اگر طیّب و پاک باشند بهترین عضو انسانند و اگر پلید و خبیث باشند بدترین عضو او می باشند… (1)
ص: 478
«وَ وَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَی وَهْنٍ وَ فِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ * وَ إِن جَاهَدَاکَ عَلی أَن تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَ صَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَیَّ…» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«وَهْنًا عَلَی وَهْنٍ»، یعنی ضعفاً علی ضعفٍ. (2)
امام سجّاد علیه السلام در رساله حقوق خود می فرماید:
و امّا حق مادرت این است که بدانی او تو را در شرائطی حمل کرده که احدی دیگر را حمل نمی کند، و از میوه ی قلب خود به تو عطا نموده که احدی چنین احسان
ص: 479
و عطایی را به کسی نمی کند، و با جمیع اعضا و جوارح خود از تو حمایت نموده و باکی نداشته که خود گرسنه باشد و تو را سیر کند، و خود تشنه باشد و تو را آب بدهد و خود عریان باشد و تو را بپوشاند، و خود زیر آفتاب باشد و بر تو سایه افکند، و خود بیدار بماند و تو، به خواب بروی، و سرما و گرما را به خود بخرد و تو آزار سرما و گرما را نبینی از این رو تو قدرت شکر زحمات او را نداری مگر به کمک و توفیق خداوند.
و امّا حق پدرت این است که بدانی او اصل تو است، و اگر او نبود تو نبودی، پس هر گاه تو دارای نعمت های الهی شدی، بدان که پدرت اصل آن نعمت هاست و تو باید به همین اندازه حمد و شکر خدا را به جای آوری. «وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.» (1)
معمّر بن حَلّاد گوید: به حضرت رضا علیه السلام گفتم: آیا اگر پدر و مادر من اهل معرفت و ولایت شما نباشند من باز وظیفه دارم که به آنان دعا کنم؟ فرمود:
به آنان دعا کن و از طرف آنان صدقه بده و اگر زنده هستند و حقّ ما را نمی شناسند، با آنان مدارا کن، چرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند مرا برای رحمت مبعوث کرد نه برای عقوق. (2)
ص: 480
امام صادق علیه السلام می فرماید:
مردی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: به چه کسی احسان کنم؟ فرمود: «به مادرت» او گفت: سپس به چه کسی احسان کنم؟ فرمود: «به مادرت» او گفت: سپس به چه کسی احسان نمایم؟ فرمود: «به مادرت» او گفت: «پس از آن به چه کسی احسان کنم؟ فرمود: به پدرت. (1)
محمّد بن مروان گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
چه مانع است یکی از شما را که به پدر و مادر خود احسان کند، خواه زنده باشند و خواه مرده باشند؟ نماز برای آنان بخواند و صدقه برای آنان بدهد، و حج برای آنان برود، و روزه برای آنان بگیرد، تا برای خود و برای آنان سودمند باشد؟ و خداوند به خاطر احسان و صله ای که به آنان می نماید خیر فراوانی بر او بیفزاید. (2)
و نیز گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:
مردی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول الله به من توصیه ای بفرمایید؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: شرک به خدا نیاور ولو تو را به آتش بسوزانند و عذاب کنند، مگر آن که تقیّه کنی و قلب تو مطمئنّ به ایمان باشد، و از پدر و مادر خود
ص: 481
اطاعت کن و به آنان احسان نما گرچه مرده باشند، و اگر تو را امر کردند که از اهل و مال خود خارج شوی از آنان اطاعت کن، چرا که این از ایمان است. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
شکر هر نعمتی گرچه بزرگ باشد این است که صاحب آن خدای جل جلاله را حمد و ستایش کند. (2)
ابوبصیر گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا برای شکر حدّی هست که چون بنده انجام بدهد شاکر محسوب شود؟ فرمود:
آری، خدا را بر هر نعمتی -- نسبت به مال و اهل -- حمد و ستایش نماید، و اگر در مال او حقّی باشد ادا نماید… (3)
ص: 482
و در سخن دیگری فرمود:
کسی که خداوند نعمتی به او بدهد، و او با قلب خود آن نعمت را از خدا بداند، حقّاً شکر آن را ادا کرده است. (1)
و در سخن دیگری فرمود:
خداوند به موسی علیه السلام وحی نمود: «ای موسی حقّ شکر من را ادا کن» موسی علیه السلام گفت: پروردگارا چگونه حق شکر تو را می توانم انجام دهم در حالی که هر شکری بکنم نعمتی از نعمت های تو است و نیاز به شکر دیگری دارد؟ خطاب شد: ای موسی الآن حق شکر من را ادا کردی که دانستی شکر نعمت یکی از نعمت های من است. (2)
حضرت رضا علیه السلام فرمود:
کسی که از واسطه های نعمت های الهی تشکّر نکند، شکر خدا را نکرده است. (3)
یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام گوید:
امام صادق علیه السلام به عبد الواحد انصاری درباره ی احسان به پدر و مادر
ص: 483
سفارش نمود و آیه «وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً»، را تلاوت کرد و ما گمان کردیم مقصود آن حضرت آیه ای است که در سوره بنی اسرائیل آمده و خداوند می فرماید: «وَ قَضَی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا»، و چون روز بعد آن حضرت را ملاقات نمودیم فرمود: مقصود من آیه سوره ی لقمان بود که خداوند می فرماید: «وَ وَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنًا وَ إِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً»، سپس فرمود: این بزرگ تر و مهم تر از امر به صله و احسان و رعایت حق آنان است در همه حالات چرا که خداوند در این آیه امر به صله و احسان نموده گرچه آنان بکوشند که فرزند خود را به شرک وا بدارند و این دلالت بر بزرگی حق آنان دارد. (1)
اصبغ بن نباته گوید: از امیرالمؤمنین علیه السلام درباره ی آیه «أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ» سؤال شد و آن حضرت فرمود:
پدرانی که خداوند حق شکر آنان را واجب نموده، پدرانی هستند که تولید علم نمودند و حکمت هایی را از خود به جای گذاردند، و خداوند مردم را امر نموده که از آنان اطاعت کنند، تا این که فرمود: خداوند -- در ذیل آیه فوق
ص: 484
درباره ی پدر و مادر -- فرموده است: «وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بِی…» و مقصود شرک در وصیّت پیامبر صلی الله علیه و آله است یعنی اگر پدر و مادر بکوشند تا تو را از اطاعت امامی که تو مأمور به اطاعت از او هستی باز دارند و به اطاعت دیگران تو را وا بدارند، نباید از آنان اطاعت کنی.
و در تفسیر «وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ»، فرمود:
نخست به خدا انابه کنید و سپس به طرف ما بیایید و از خدا بترسید و نافرمانی پدران روحانی و معنوی خود را نکنید، چرا که رضا و خشنودی آنان خشنودی خداوند است و خشم آنان خشم خداوند می باشد. (1)
مؤلّف گوید:
روایت اوّل تنزیل بود و روایت دوّم تأویل است و قرآن از این گونه آیات فراوان دارد بلکه در برخی از موارد صدر آیه درباره ی چیزی است و ذیل آن درباره ی چیز دیگری است و این معنا را تنها راسخون در علم می دانند و
ص: 485
دیگران ظاهری را از آیه می بینند و اسرار آن را نمی دانند، و این معنا در سوره عنکبوت (1) گذشت.
مرحوم محدّث بحرانی در تفسیر «أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ»، گوید:
از ائمّه علیهم السلام روایت شده که این آیه درباره ی حضرت محمّد و علیّ (صلوات الله علیهما) نازل شده است چنان که در مناقب ابن شهر آشوب (2) نقل شده است.
و از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
«أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ.» (3)
و فرمود:
«أَنَا وَ عَلِیٌ مَوْلَیَا هَذِهِ الْأُمَّةِ.» (4)
و فرمود:
«أنا و علی أبوا هذه الأمة، فعلی عاقّ والدیه لعنة الله.» (5)
اصبغ بن نباته گوید:
هنگامی که ابن ملجم (لعنه الله) بر سر مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام ضربت زد، من با گروهی به درب خانه آن حضرت جمع شدیم و چون از داخل خانه صدای گریه شنیدیم ما نیز گریان شدیم، پس امام حسن علیه السلام خارج شد
ص: 486
و فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «به خانه های خود بروید» پس همه رفتند و من نرفتم و صدای گریه از خانه آن حضرت بلندتر شد و من گریان شدم و باز امام حسن علیه السلام خارج شد و فرمود: مگر من نگفتم: به خانه های خود بازگردید؟ پس من گفتم: به خدا سوگند ای فرزند رسول خدا من توان بازگشت ندارم و نمی توانم از در این خانه باز گردم تا امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) را ببینم، و باز گریان شدم، پس امام حسن علیه السلام به خانه بازگشت و خارج شد و فرمود: «داخل شو» پس من داخل شدم و دیدم مولایم تکیه نموده و عمامه زردی بر سر خود بسته و صورت مبارک او نیز زرد شده است به گونه ای که ندانستم کدامیک زردتر است پس خود را روی مولایم انداختم و او را بوسیدم و گریان شدم. و امیرالمؤمنین علیه السلام به من فرمود:
گریه مکن ای اصبغ به خدا سوگند این بهشت است [مقابل من] پس من گفتم: فدای شما شوم به خدا سوگند من می دانم شما به طرف بهشت می روید و لکن من برای فراق شما یا امیرالمؤمنین گریه می کنم، سپس گفتم: فدای شما شوم حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله برایم بگویید، چرا که من چنین می بینم که هرگز پس از این از شما حدیثی نشنوم!!
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
آری ای اصبغ -- روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا خواست و به من فرمود: یا علی می روی به مسجد و مردم را جمع می کنی و سپس بالای منبر من می روی و پس از حمد و ثنای الهی فراوان بر من صلوات می فرستی و می گویی: ای مردم من فرستاده ی رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم و او به شما می گوید: «لعنت خدا و ملائکه مقرّبین و پیامبران مرسلین و لعنت من بر کسی که خود را به غیر
ص: 487
پدر خویش منسوب نماید و یا مولایی غیر از موالی خود را بپذیرد و یا در اجرت اجیری ظلم کند» پس من داخل مسجد شدم و بالای منبر رفتم و چون مردم قریش و اهل مسجد مرا دیدند گرد من جمع شدند و من حمد و ثنای الهی را انجام دادم و بر رسول خدا صلی الله علیه و آله فراوان صلوات فرستادم و سپس گفتم: ای مردم! من فرستاده ی رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم، و او به شما می فرماید: «آگاه باشید! لعنت خدا و لعنت ملائکه مقرّبین و لعنت پیامبران مرسل و لعنت من بر کسی که خود را به غیر پدر خویش منسوب نماید و یا مولایی غیر از موالی خود برگزیند و یا در اجرت اجیری ظلم کند».
پس احدی از مردم چیزی نگفت مگر عمربن خطّاب که گفت: «رسالت خود را یا اباالحسن ابلاغ نمودی و لکن سخن مبهمی گفتی» پس من گفتم: این جمله را به رسول خدا صلی الله علیه و آله ابلاغ خواهم نمود و سپس نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بازگشتم و این خبر را به آن حضرت ابلاغ نمودم و رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود: به مسجد بازگرد و باز بالای منبر من حمد و ثنای الهی را بگو و بر من درود بفرست و سپس بگو: «ای مردم ما هر سخنی به شما بگوییم تأویل و تفسیر آن نزد ما می باشد، آگاه باشید که من پدر شمایم و من مولای شمایم و من اجیر شمایم.» (1)
ص: 488
ص: 489
«یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَکُن فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ» (1)
ابوصیر گوید: امام باقر علیه السلام فرمود:
از گناهانی که کوچک شمرده می شود بترسید، چرا که آن ها را طالب و مؤاخذه
کننده ای هست، و نباید یکی از شما بگوید: من گناه می کنم و سپس استغفار
می نمایم به خاطر این که خداوند می فرماید: «وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ» (2)، یعنی ما آنچه را مردم پیش فرستاده اند و آثار آنان را می نویسیم و هر چیزی را در امام مبین جمع آوری نموده ایم [و امام همه اعمال مردم را می داند] و نیز می فرماید: «إِنَّهَا إِن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَکُن فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ.» (3)
روایت فوق را مرحوم طبرسی نیز از عیّاشی از ابن مسکان از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
نباید یکی از شما بگوید: «أُذْنِبُ وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ»، همانا برای هر گناهی طالبی هست و خداوند می فرماید: «إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ….» (4)
ص: 490
مؤلّف گوید:
مرادف آیه فوق آیه سوره ی زلزال است که می فرماید: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ. وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ. أعاذنا الله من الغفلة و النسیان و تر ذکره و الحقّ إنّ قول أمیرالمؤمنین علیه السلام حقّ لانّه یقول: «لو أعطیت مقالید السماوات و الأرض أن أسلب من نملة جلد شعیرةٍ ما أسلبها.»
«یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ اصْبِرْ عَلَی مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
من بعد از معرفت [به امام] هیچ عملی را بهتر از این نماز نمی دانم، آیا نمی بینی که بنده صالح عیسی بن مریم علیه السلام می گوید: «وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا»؟ [یعنی حضرت عیسی علیه السلام هنگام ولادت برای رفع اتهام از مادر خود به زبان آمد و گفت: من بنده ی خدا هستم و او به من کتاب داده و مرا پیامبر خود قرار داده و من هر کجا باشم دارای برکت هستم و خداوند -- تا زنده ام -- به من سفارش به نماز و زکات و احسان به مادرم را نموده است.] (2)
ص: 491
و نیز فرمود:
«أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَی اللَّهِ جل جلاله الصَّلَاةُ وَ هِیَ آخِرُ وَصَایَا الْأَنْبِیَاءِ.» (1)
یعنی محبوب ترین اعمال نزد خداوند نماز است و آن آخرین وصیّت پیامبران بوده است.
حضرت رضا علیه السلام فرمود:
«الصَّلَاةُ قُرْبَانُ کُلِ تَقِیٍ.» (2)
یعنی نماز برای هر مؤمن با تقوا وسیله رسیدن به قرب خداست.
امیرالمؤمنین علیه السلام به فرزند خود محمّد بن الحنفیّة درباره ی امر به معروف و نهی از منکر فرمود:
فرزند عزیزم! مواعظ حکما را بپذیر، و در دستورات آنان تدبّر کن، و به آنچه امر می کنی خود پیش از دیگران عمل کن، و از آنچه نهی می کنی بیش از دیگران پرهیز کن، و امر به معروف کن تا اهل معروف و عمل به کار نیک شوی، چرا که تمامیّت امور نزد خداوند به امر به معروف و نهی از منکر است. (3)
ص: 492
امام کاظم علیه السلام فرمود:
اگر امر به معروف و نهی از منکر نکنید [و این دو واجب الهی را ترک کنید] اشرار بر شما مسلّط خواهند شد، و دیگر دعای خوبانتان در حق شما مستجاب نمی شود. (1)
امام باقر و امام صادق علیهما السلام می فرمایند:
وای بر مردمی که امر به معروف و نهی از منکر را وظیفه دینی خود نمی دانند. (2)
امام باقر علیه السلام فرمود:
«بئس القوم یعیبون الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر.» (3)
یعنی چه بد مردمی هستند آنان که امر به معروف و نهی از منکر را عیب می دانند.
امام صادق علیه السلام به حفص بن غیاث فرمود:
ای حفص [در دنیا] هر کس صبر کند مدّت کمی صبر می کند و هر کس جزع و بی صبری کند کمی جزع و بی صبری کرده، سپس فرمود: بر تو باد که در جمیع امور خود صبر کنی، چرا که خداوند حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را مبعوث
ص: 493
نمود و او را امر به صبر و رفق و مدارا کرد و فرمود: «وَ اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا، وَ ذَرْنِی وَ الْمُکَذِّبِینَ أُولِی النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلا» (1)، و فرمود: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ * وَ مَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ مَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ» (2). از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله صبر پیشه کرد تا جایی که مصیبت های بزرگی بر او وارد کردند و نسبت های خطرناکی به او دادند… . (3)
«وَ لَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ» (4)
امام صادق علیه السلام در معنای این آیه می فرماید:
یعنی از روی تکبّر صورت خود را از مردم نگردان، و از کسی که با تو سخن می گوید از بی اعتنایی، روی از او مگردان. (5)
ص: 494
امام باقر علیه السلام در تفسیر «وَ لَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا» فرمود:
یعنی با بزرگی و تکبّر راه مرو، چرا که خداوند هر متکبّر و فخر فروشی را دوست نمی دارد و بر آنان خشم می نماید. «إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ.» (1)
امام باقر علیه السلام نیز می فرماید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله به مردی از بنی تمیم نصیحت نمود و فرمود: از رها کردن ازار و لباس خود بر روی زمین پرهیز کن، چرا که این از تکبّر است و خداوند متکبّر را دوست نمی دارد. (2)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
کسی که با تکبّر روی زمین راه برود، زمین و آنچه روی زمین است و آنچه زیر زمین است او را لعنت می کنند. (3)
امام باقر علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود:
وای بر کسی که در مقابل جبّار آسمان ها و زمین، در روی زمین تکبّر می نماید. (4)
ص: 495
مرحوم صدوق گوید:
در مناهی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمده که آن حضرت از راه رفتن با تکبّر نهی نموده و فرمود: کسی که لباسی را بپوشد و با آن تکبّر کند، خداوند در کنار دوزخ او را در زمین فرو خواهد برد و هم نشین قارون خواهد بود، چرا که قارون اوّل کسی بود که به خود بالید و تکبّر کرد و خداوند او را با خانه [و اموال او] زیر زمین کرد، و هر کس تکبّر کند با جبروت خداوند منازعه نموده است. (1)
«وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِن صَوْتِکَ إِنَّ أَنکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ» (2)
امام صادق علیه السلام در حدیث مفصّلی -- پس از بیان این که خدای تبارک و تعالی ایمان را بر جمیع اعضا و جوارح انسان تقسیم و واجب نمود -- می فرماید:
خداوند بر پاهای انسان واجب نموده که به طرف معاصی و گناهان حرکت نکند، و بر آن ها واجب نموده که به طرف اعمالی حرکت کند که موجب خشنودی خداوند باشد، از این رو فرموده است: «وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً -- إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا». []، و فرموده است: «وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ.» (3)
ص: 496
امام کاظم علیه السلام می فرماید:
«سُرْعَةُ الْمَشْیِ تَذْهَبُ بِبَهَاءِ الْمُؤْمِن» یعنی راه رفتن با سرعت ارزش مؤمن را از بین می برد و او را سبک می نماید. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
مقصود از «صَوْتُ حَمِیرِ» عطسه ی وحشتناک است. (2)
و در سخن دیگری فرمود:
«أنکر الأصوات» عطسه ی با صدای بلند و قبیح است و نیز اگر کسی صدای خود را بیش از حدّ بلند کند «أنکر الأصوات» است، جز آن که بخواهد مردم را دعوت کند و یا تلاوت قرآن نماید. [و یا اذان بگوید و یا گم شده ای را اعلان کند و یا صلوات بفرستد.] (3)
ص: 497
شیخ برسی در تفسیر خود از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده که فرمود:
مقصود از «حَمِیرِ» در این آیه آن حیوان نیست، چرا که خداوند کریم تر از این این است که چیزی را خلق کند و سپس از او مذمّت نماید، بلکه مقصود «زریق و صاحب اوست، و آنان در تابوتی از آتش به صورت حمار هستند، و چون در آتش نعره می کشند، اهل آتش از صدای آنان وحشت می کنند. (1)
أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدیً وَ لا کِتابٍ مُنیرٍ (20) وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ الشَّیْطانُ یَدْعُوهُمْ إِلی عَذابِ السَّعیرِ (21) وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی وَ إِلَی اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (22) وَ مَنْ کَفَرَ فَلا یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (23) نُمَتِّعُهُمْ قَلیلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلی عَذابٍ غَلیظٍ (24) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (25) لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ (26) وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ (27) ما خَلْقُکُمْ وَ لا بَعْثُکُمْ إِلاَّ کَنَفْسٍ واحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ بَصیرٌ (28) أَ لَمْ تَرَ
ص: 498
أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْری إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ (29) ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبیرُ (30) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْری فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (31) وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ (32) یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَ اخْشَوْا یَوْماً لا یَجْزی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (33) إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْری نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْری نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ (34)
«أسبغ علیکم نعمه» یعنی أوسَعَ و أتمّ، و «ظاهرةً و باطنةً» یعنی محسوسةً و معقولةً أو معلومةً» و قال الباقر علیه السلام: «النعم الظاهرة، النّبیّ صلی الله علیه و آله و ما جاء به، و الباطنة: و لا یتنا أهل البیت» و «یجادل فی الله بغیر علمٍ» یعنی یحاجّ فی توحیده بغیر علمٍ و حجّةٍ، و «الکتاب منیر» یعنی کتاب مِنْ عِنْدِ الله، و «یُسْلم وجهه إلی الله» یعنی یفوّض أمره إلیه، و «عذاب غلیظ» یعنی عذاب شدید و ثقیل، و «کلمات الله» الأدّلة الدالّة علی علمه و قدرته و حکمته، و فی الحدیث: أنّ کلمات الله هم الأئمّة علیهم السلام، و «الباطل» الزائل الذی لیس بشئ، و «صبّار و شکور» مبالغه در صبر و شکر است، و «حقّ» امر ثابتی است که تخلّفی در آن نیست.
ص: 499
(پسرم!) در راه رفتن، اعتدال را رعایت کن از صدای خود بکاه (و هرگز فریاد مزن) که زشت ترین صداها صدای خران است. (19) آیا ندیدید خداوند آنچه را در آسمان ها و زمین است مسخّر شما کرده، و نعمتهای آشکار و پنهان خود را به طور فراوان بر شما ارزانی داشته است؟! ولی بعضی از مردم بدون هیچ دانش و هدایت و کتاب روشنگری درباره خدا مجادله می کنند! (20) و هنگامی که به آنان گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده پیروی کنید!»، می گویند: «نه، بلکه ما از چیزی پیروی می کنیم که پدران خود را بر آن یافتیم!» آیا حتّی اگر شیطان آنان را دعوت به عذاب آتش فروزان کند (باز هم تبعیّت می کنند)؟! (21) کسی که روی خود را تسلیم خدا کند در حالی که نیکوکار باشد، به دستگیره محکمی چنگ زده (و به تکیه گاه مطمئنی تکیه کرده است) و عاقبت همه کارها به سوی خداست. (22) و کسی که کافر شود، کفر او تو را غمگین نسازد بازگشت همه آنان به سوی ماست و ما آن ها را از اعمالی که انجام داده اند (و نتایج شوم آن) آگاه خواهیم ساخت خداوند به آنچه درون سینه هاست آگاه است. (23) ما اندکی آن ها را از متاع دنیا بهره مند می کنیم، سپس آن ها را به تحمّل عذاب شدیدی وادار می سازیم! (24) و هر گاه از آنان سؤال کنی: «چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است؟» مسلّماً می گویند: «اللَّه»، بگو: «الحمد للَّه (که خود شما معترفید)!» ولی بیشتر آنان نمی دانند! (25) آنچه در آسمان ها و زمین است از آن خداست، چرا که خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است! (26) و اگر همه درختان روی زمین قلم شود، و دریا برای آن مرکّب گردد، و هفت دریاچه به آن افزوده شود، این ها همه تمام می شود ولی کلمات خدا پایان نمی گیرد خداوند عزیز و حکیم است. (27) آفرینش و برانگیختن (و زندگی دوباره)
ص: 500
همه شما (در قیامت) همانند یک فرد بیش نیست خداوند شنوا و بیناست! (28) آیا ندیدی که خداوند شب را در روز، و روز را در شب داخل می کند، و خورشید و ماه را مسخّر ساخته و هر کدام تا سرآمد یعنی به حرکت خود ادامه می دهند؟! خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است. (29) این ها همه دلیل بر آن است که خداوند حقّ است، و آنچه غیر از او می خوانند باطل است، و خداوند بلند مقام و بزرگ مرتبه است! (30) آیا ندیدی کشتیها بر (صفحه) دریاها به فرمان خدا، و به (برکت) نعمت او حرکت می کنند تا بخشی از آیاتش را به شما نشان دهد؟! در این ها نشانه هایی است برای کسانی که شکیبا و شکرگزارند! (31) و هنگامی که (در سفر دریا) موجی همچون ابرها آنان را بپوشاند (و بالا رود و بالای سرشان قرار گیرد)، خدا را با اخلاص می خوانند امّا وقتی آن ها را به خشکی رساند و نجات داد، بعضی راه اعتدال را پیش می گیرند (و به ایمان خود وفادار می مانند، در حالی که بعضی دیگر فراموش کرده راه کفر پیش می گیرند) ولی آیات ما را هیچ کس جز پیمان شکنان ناسپاس انکار نمی کنند! (32) ای مردم! تقوای الهی پیشه کنید و بترسید از روزی که نه پدر کیفر اعمال فرزندش را تحمّل می کند، و نه فرزند چیزی از کیفر (اعمال) پدرش را به یقین وعده الهی حقّ است پس مبادا زندگانی دنیا شما را بفریبد، و مبادا (شیطان) فریبکار شما را (به کرم) خدا مغرور سازد! (33) آگاهی از زمان قیام قیامت مخصوص خداست، و اوست که باران را نازل می کند، و آنچه را که در رحم ها (ی مادران) است می داند، و هیچ کس نمی داند فردا چه به دست می آورد، و هیچ کس نمی داند در چه سرزمینی می میرد؟ خداوند عالم و آگاه است! (34)
ص: 501
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لَا هُدًی وَ لَا کِتَابٍ مُّنِیرٍ» (1)
جابر از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود:
مقصود از نعمت ظاهری پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و آئین او از معرفت خدا و توحید -- اوست، و امّا مقصود از نعمت باطنه ولایت و محبّت ما اهل بیت می باشد. سپس فرمود: به خدا سوگند گروهی [مانند شیعیان] به این نعمت ظاهری و این نعمت باطنی اعتقاد پیدا کردند، و گروهی تنها به نعمت ظاهری [یعنی نعمت نبوّت و آیین اسلام] اعتقاد پیدا کردند و به نعمت باطنی [یعنی ولایت ما اهل البیت] اعتقاد پیدا نکردند، از این رو خداوند به پیامبر خود صلی الله علیه و آله فرمود: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ لاَ یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قَالُواْ آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ» (2). و رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام نزول این آیه خشنود شد، چرا که خداوند ایمان آنان را نپذیرفت مگر با اعتقاد به ولایت و محبّت ما. (3)
ص: 502
زیاد ازدی گوید: امام کاظم علیه السلام فرمود:
نعمت ظاهری، امام ظاهر و آشکار است، و نعمت باطنی امام غائب است. پس من گفتم: آیا در بین امامان کسی غائب می شود؟ فرمود: آری، او از چشم مردم پنهان می گردد و لکن یاد و ذکر او در قلوب مؤمنان غائب نمی شود و او دوازدهمین امام از ما می باشد، و خدا هر سختی را برای او آسان می کند، و گنج های زمین را برای او آشکار می سازد، و هر دوری را برای او نزدیک می نماید، و هر جبّار عنیدی را به دست او نابود می نماید، و هر شیطان مریدی را به دست او هلاک می کند، و او فرزند بهترین کنیز است و ولادت او بر مردم [یعنی مخالفین] مخفی می شود، و کسی حق ندارد او را به نامش یاد کند تا وقتی که خداوند او را آشکار سازد، و او زمین را پر از عدل و داد می نماید، پس از آن که پر از ظلم و جور شده باشد. (1)
ص: 503
«وَ مِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لَا هُدًی وَ لَا کِتَابٍ مُّنِیرٍ * وَ إِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطَانُ یَدْعُوهُمْ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ» (1)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
آیه فوق درباره ی نضربن حارث نازل شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: «اتَّبِعْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّک» یعنی «از آنچه پروردگارت برای تو نازل نموده پیروی کن» و او گفت: «بلکه من از عادات پدرانم پیروی می کنم» پس این آیه نازل شد. (2)
«وَ مَن یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی وَ إِلَی اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ» (3)
امام کاظم از پدران خود علیهم السلام نقل نموده که فرموده اند:
«عُرْوَةِ الْوُثْقَی» مودّت ما اهل بیت است. (4)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
هر کس دوست می دارد که به «عُرْوَةِ الْوُثْقَی» تمسّک نماید که هرگز شکستی در
ص: 504
آن نباشد، باید به ولایت برادر و وصیّ من علیّ بن ابیطالب علیه السلام تمسّک کند، چرا که هر کس او را دوست بدارد و ولایت او را بپذیرد هلاک نخواهد شد، و هر کس او را دشمن بدارد و بغض او را داشته باشد نجات نخواهد یافت. (1)
محمّد بن شاذان از طریق عامّه از حضرت رضا از پدرانش علیهم السلام نقل نموده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«زود است که بعد از من فتنه تاریک و کوری پیدا شود، و هر کس به «عُرْوَةِ الْوُثْقَی» تمسّک کند از آن فتنه نجات خواهد یافت» گفته شد: یا رسول الله «عُرْوَةِ الْوُثْقَی» چیست؟ فرمود: «ولایت سیّد الوصییّن علیه السلام است» گفته شد: سیّد الوصییّن کیست؟ فرمود: «امیرالمؤمنین است» گفته شد: أمیرالمؤمنین کیست؟ فرمود: «آقا و مولای مسلمانان و امام آنان بعد از من است» گفته شد: یا رسول الله مولا و امام مسلمین بعد از شما کیست؟ فرمود: برادرم علیّ بن ابیطالب است. (2)
ص: 505
مؤلّف گوید:
روایات در تفسیر «عُرْوَةِ الْوُثْقَی» فراوان است و برخی از آن ها در تفسیر آیة الکرسی گذشت.
«وَ لَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» (1)
مرحوم طبرسی گوید:
امام صادق علیه السلام «الْبَحْرُ یَمُدُّهُ» را «و البحرُ مِدادهُ» خوانده است. (2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
علّت نزول این آیه این بوده که یهود درباره ی روح از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال کردند، و آن حضرت فرمود: «الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی، وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا» یعنی روح از امر پروردگار من است و شما را دانش کمی می باشد، یهود گفتند: تنها ماییم که دارای دانش کمی هستیم و یا همه مردم چنین اند؟ فرمود: «همه مردم چنین اند». یهود گفتند: ای محمّد اگر تو دارای دانش کمی هستی چگونه قرآن بر تو نازل شده [در حالی که آن تبیان کلّ شئ است «وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ» و به ما نیز تورات داده شده است «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً؟» پس خداوند این آیه را نازل نمود: «وَ لَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ…» و از این ایه روشن شد که علم خداوند بیش
ص: 506
از این هاست، و آنچه از علم به شما داده شده، نزد شما کثیر و فراوان است، و لکن نزد خداوند قلیل و ناچیز است. (1)
یحیی بن اکثم به حضرت ابی الحسن هادی علیه السلام عرض کرد:
معنای آیه «سَبْعَةُ أَبْحُرٍ، ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ» چیست؟ امام علیه السلام فرمود: هفت دریا عبارت است از: عین کبریت، عین یمن، عین برهوت، عین طبریّة، جمّة ما سیدان، جمّة افریقیّة، عین با هوران. [و جُمّة: مکانی را گویند که آب در آن جمع می شود] سپس فرمود: و ماییم کلمات الله که هرگز فضائل ما شماره نمی گردد و تمام نمی شود. (2)
ص: 507
«مَّا خَلْقُکُمْ وَ لَا بَعْثُکُمْ إِلَّا کَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ» (1)
امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید:
به ما رسیده (و الله أعلم) که اهل کتاب به حضرت محمّد صلی الله علیه و آله گفتند: «خداوند -- همان گونه که تو گمان می کنی و ما اعتقاد داریم -- ما را در مراحلی مانند نطفه و علقه و مضغه و… آفریده است، آیا چگونه ما در قیامت در یک ساعت زنده و مبعوث می شویم؟!» و در پاسخ آنان این آیه نازل شد: «مَّا خَلْقُکُمْ وَ لَا بَعْثُکُمْ إِلَّا کَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ»، «إِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُون.» (2)
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَ اخْشَوْا یَوْمًا لَّا یَجْزِی وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَ لَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَیْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَ لَا یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ» (3)
امیرالمؤمنین علیه السلام پس از کلام مفصّلی، در پاسخ سائلی که گفت:
چه کسی از این مردم رأی صحیح و عمل درستی دارد؟ فرمود: کسی که فریب مردم را نخورده باشد و به خود مغرور نشده باشد، و دنیا با جلوه های خود او را گول نزده باشد. (4)
ص: 508
و در حدیث آمده:
«الکیّس، من حاسب نفسه و عمل لما بعد الموت. و الفاجر، من اتّبع نفسه هواها و تمنّی علی اللَّه». یعنی انسان زیرک و دانا کسی است که خود را به حساب بکشد و برای بعد از مرگ خود کاری بکند، و فاجر کسی است که از هوای نفس خود پیروی کند و خود را طلبکار خدا بداند. (1)
امیرالمؤمنین علیه السلام -- به کسی که بدون توجّه به سخن خود، از دنیا مذمّت می نمود -- فرمود:
دنیا خانه صدق است، برای کسی که او را تصدیق کند [و خوب او را بشناسد] و خانه عافیت است، برای کسی که به او معرفت پیدا کرده باشد، و خانه ثروت است، برای کسی که از آن توشه بگیرد. تا این که فرمود: دنیا مسجد و محلّ عبادت پیامبران و وحی الهی و مصلّای ملائکه خداوند و محلّ تجارت اولیای اوست و اولیای خدا، در دنیا رحمت خدا را به دست می آورند، و سود و درآمد دنیا، بهشت است.
تا این که فرمود:
چگونه کسی می تواند از دنیا مذمّت کند؟ در حالی که دنیا، به فرزندان خود اعلان خطر و فراق نموده و خود را توصیف کرده و با سرور خود مردم را به سرور آخرت تشویق نموده، و با بلاهای خود، بلاهای آخرت را گوشزد نموده، تا تخویف و تحذیر و ترغیب و ترهیب کرده باشد؛ پس ای کسی که از دنیا مذمّت می کنی، و می گویی او تو را فریب داده است، دنیا چگونه تو را فریب
ص: 509
داده؟ آیا به این که قبرهای مادران و پدرانت را به تو نشان داده تو را فریب داده است؟ در حالی که تو بسیار برای شفای آنان کوشیدی، و اطبا را برای آنان توصیف نمودی و برای شفای آنان به جستجوی داروها رفتی، و داروها ثمربخش نشد، و سفارشات تو به اطبا کارساز نگردید و این صحنه ها به تو هشدار داد و دنیا روزهای آخر زندگی و افتادن در بستر مرگ را به یاد تو آورد که در آن حال گریه تو، سودی نخواهد داشت و دوستان تو نیز کارساز نخواهند بود! (1)
«إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ مَا فِی الْأَرْحَامِ وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ مَّاذَا تَکْسِبُ غَدًا وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» (2)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
علم به این پنج چیز مخصوص خداود و از صفات اوست و هیچ ملک مقرّب و بنیّ مرسلی از آن ها آگاه نیست. (3)
ص: 510
روایت فوق را صدوق نیز در کتاب «مَنْ لَا یَحْضُرُهُ الْفَقِیهُ» (1)، از امام صادق علیه السلام نقل نموده است.
ابن ابی الحدید نقل نموده که امیرالمؤمنین علیه السلام هنگامی که خواست، برای جنگ با خوارج حرکت کند، یکی از منجمیّن به آن حضرت گفت: «شما سه ساعت که از روز می گذرد حرکت کن، و اگر الآن حرکت کنی، به شما و اصحاب شما آسیب می رسد».
امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود:
آیا تو می دانی در شکم اسب من فرزند نری قرار دارد و یا فرزند مادّه ای؟ منجّم گفت: «اگر محاسبه کنم می دانم» امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هر کس تو را تصدیق کند قرآن را تکذیب نموده است، چرا که خداوند می فرماید: «إِنَ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ…» سپس فرمود:
حضرت محمّد صلی الله علیه و آله چنین ادّعایی را نکرد، آیا تو گمان کرده ای که می توانی برای سفر من، ساعت خیر و ساعت شرّ را بدانی؟ اگر کسی تو را تصدیق کند، باید از استعانه و کمک خواستن از خدا بی نیاز باشد. سپس فرمود: «اَللَّهُمَّ لَا طَیْرَ إِلَّا طَیْرُکَ، وَ لَا ضَیْرَ إِلَّا ضَیْرُکَ، وَ لَاإِلَهَ غَیْرُکَ.»
یعنی خدایا فالی نیست مگر فال تو. و منعی نیست مگر منع تو، و معبودی جز تو نیست. (2)
ص: 511
در پایان حدیث فوق از حَبّه عُرَنی نقل شده که گوید:
امیرالمؤمنین علیه السلام در همان ساعتی که منجّم او را از حرکت در آن نهی کرد، حرکت نمود، و چون ما حرکت کردیم و به خوارج رسیدیم آنان به ما تیراندازی کردند، و امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: خودداری کنید، و باز آنان تیراندازی کردند و فرمود خودداری کنید و پس از مرتبه سوّم فرمود: الآن قتال با آنان نیکوست، به آنان حمله کنید. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
هنگامی که نطفه در رحم واقع می شود خداوند ملکی را می فرستد تا از آن خاکی که او باید در آن دفن شود مقداری برگیرد و به آن نطفه بیامیزد، از این رو همواره قلب او متمایل به آن خاک می باشد، تا در آن دفن شود. (2)
ص: 512
محلّ نزول: مکّه ی مکرّمه؛
به جز آیه ی 16 تا 20 که در مدینه ی منوّره نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی مومنون نازل شده است. (1)
عدد آیات: 30 آیه و یا 29 آیه است.
ثواب قرائت سوره ی سجده
مرحوم صدوق از حسین بن ابی علا از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
کسی که سوره ی سجده را در هر شب جمعه ای قرائت کند، خداوند نامه عمل او را به دست راست او می دهد، و اعمال او را محاسبه نمی کند، و در بهشت از رفقای محمّد و اهل بیت علیه السلام خواهد بود. (2)
از کتاب «خواصّ القرآن» نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
هر کس این سوره را بخواند، مانند کسی خواهد بود که شب قدر را احیا نموده
ص: 513
است، و کسی که آن را بنویسد و بر خود بیاویزد، از بیماری تب، و سردرد، و درد مفاصل ایمن خواهد بود. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
کسی که سوره ی سجده را بنویسد و بر خود بیاویزد، از تب ایمن می شود، و اگر بشوید و آب آن را بنوشد، گم راهی و انحراف او برطرف می شود، و با اذن خداوند به تب سوّم مبتلا نمی شود. [تب سوّم، تب روز سوّم را گویند.] (2)
و از جابر نقل شده که گوید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله نمی خوابید تا سوره ی «الم تنزیل» و سوره ی «ملک» را بخواند. (3)
در کتاب خصال از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
سوره های سجده [و عزائم] چهار سوره است:
علق، نجم، الم تنزیل و حم سجده. (4)
ص: 514
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الم (1) تَنْزیلُ الْکِتابِ لا رَیْبَ فیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ (2) أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (3) اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفیعٍ أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ (4) یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَی الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (5) ذلِکَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (6) الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طینٍ (7) ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهینٍ (8) ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فیهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ (9) وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ (10) قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (11) وَ لَوْ تَری إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنَّا
ص: 515
مُوقِنُونَ (12) وَ لَوْ شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ هُداها وَ لکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ (13) فَذُوقُوا بِما نَسیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا إِنَّا نَسیناکُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (14)
«العرش» در آیه 54 اعراف تفسیر شد، و «ولیّ» در این آیه به معنای ناصر است، و «عزیز» به معنای غالب و منیع است و در این جا به قرینه رحیم به معنای منیع، شایسته تر است، و «سلاله» به معنای خالص و صفوه است، و «مَهین» به معنای حقیر و پست است، و «توفّی» به معنای دریافت کامل است، و «استوفی الدَیْن» یعنی طلب خود را کاملاً دریافت نمود، و «توکیل» واگذار کردن کار است به دیگری، و «نَکس» به معنای قلب و وارونه کردن است، و «أفئدة» جمع فؤاد به معنای قلب است، و «أبصرنا» یعنی صدّقنا.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الم (1) این کتابی است که از سوی پروردگار جهانیان نازل شده، و شک و تردیدی در آن نیست! (2) ولی آنان می گویند: «(محمّد) آن را بدروغ به خدا بسته است»، امّا این سخن حقّی است از سوی پروردگارت تا گروهی را انذار کنی که پیش از تو هیچ انذارکننده ای برای آنان نیامده است، شاید (پند گیرند و) هدایت شوند! (3) خداوند کسی است که آسمان ها و زمین و آنچه را میان این دو است در شش روز [شش دوران] آفرید، سپس بر عرش (قدرت) قرار گرفت هیچ سرپرست
ص: 516
و شفاعت کننده ای برای شما جز او نیست آیا متذکّر نمی شوید؟! (4) امور این جهان را از آسمان به سوی زمین تدبیر می کند سپس در روزی که مقدار آن هزار سال از سالهایی است که شما می شمرید بسوی او بالا می رود (و دنیا پایان می یابد). (5) او خداوندی است که از پنهان و آشکار با خبر است، و شکست ناپذیر و مهربان است! (6) او همان کسی است که هر چه را آفرید نیکو آفرید و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد (7) سپس نسل او را از عصاره ای از آب ناچیز و بی قدر آفرید. (8) سپس (اندام) او را موزون ساخت و از روح خویش در وی دمید و برای شما گوش و چشم ها و دل ها قرار داد امّا کمتر شکر نعمتهای او را بجا می آورید! (9) آن ها گفتند: «آیا هنگامی که ما (مردیم و) در زمین گم شدیم، آفرینش تازه ای خواهیم یافت؟!» ولی آنان لقای پروردگارشان را انکار می کنند (و می خواهند با انکار معاد، آزادانه به هوسرانی خویش ادامه دهند). (10) بگو: «فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، (روح) شما را می گیرد سپس شما را بسوی پروردگارتان بازمی گردانند.» (11) و اگر ببینی مجرمان را هنگامی که در پیشگاه پروردگارشان سر به زیر افکنده، می گویند: «پروردگارا! آنچه وعده کرده بودی دیدیم و شنیدیم ما را بازگردان تا کار شایسته ای انجام دهیم ما (به قیامت) یقین داریم!» (12) و اگر می خواستیم به هر انسانی هدایت لازمش را (از روی اجبار بدهیم) می دادیم ولی (من آن ها را آزاد گذارده ام و) سخن و وعده ام حق است که دوزخ را (از افراد بی ایمان و گنهکار) از جنّ و انس همگی پر کنم! (13) (و به آن ها می گویم:) بچشید (عذاب جهنّم را)! به خاطر این که دیدار امروزتان را فراموش کردید، ما نیز شما را فراموش کردیم و بچشید عذاب جاودان را به خاطر اعمالی که انجام می دادید! (14)
ص: 517
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ مَا لَکُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَ لَا شَفِیعٍ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ» (1)
عبد الله بن سِنان گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:
خداوند خیر را در روز یکشنبه آفرید، و شرّ را قبل از خیر خلق نفرمود، و در روز یکشنبه و دوشنبه زمین ها را خلق نمود، و در روز سه شنبه اقوات و خوارکی های آن ها را خلق نمود، و در روز چهارشنبه و پنجشنبه آسمان ها را خلق نمود، و در روز جمعه اقوات و خوراکی ها را خلق کرد، همان گونه که می فرماید: «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ.» (2)
مؤلّف گوید:
معنای «ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ» در سوره ی «طه» گذشت.
«یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاء إِلَی الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ» (3)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از تدبیر امور، امر و نهی الهی به بندگان می باشد، و همه این ها روز
ص: 518
قیامت ظاهر می شود، و مقدار آن روز، هزار سال از سال های دنیاست. (1)
امام صادق علیه السلام پس از سخنان مفصّلی فرمود:
در قیامت پنجاه موقف و ایستگاه وجود دارد و هر موقفی هزار سال از سال های دنیاست. و سپس این آیه را قرائت نمود: «فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خمسین أَلْفَ سَنَةٍ.» (2) و (3)
مؤلّف گوید:
اخبار این موضوع با تفصیل در سوره حج ذیل آیه «وَ إِنَ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» گذشت.
«الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِّن مَّاء مَّهِینٍ * ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا مَّا تَشْکُرُونَ» (4)
مؤلّف گوید:
خَلَقَه با فتح لام و سکون آن قرائت شده است و در معنا تفاوتی ندارد.
ص: 519
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «انسان» حضرت آدم علیه السلام است، و «نَسل» به معنای ذریّه است [سُمیّت به لأنّها تنسلّ و تنفصل من سلالةٍ] و نَسل فرزندان سلالة است و سلالة به معنای زبده و صفوه ی از چیزی است، و مقصود از «مَّاء مَّهِینٍ» نطفه است، و «سوّاه» یعنی استحاله من نطفةٍ إلی علقةٍ؛ و من علقةٍ إلی مضغة، حتّی نفخ فیه الروح. (1)
حضرت رضا علیه السلام در پاسخ سلیمان مزوری که متکلم خراسان نامیده می شد و خود را یکتای در علم کلام می دانست و منکر بدا بود، فرمود:
ای سلیمان برای چه منکر بداء [و مشیّت مستمرّ خداوند] شده ای؟ در حالی که خداوند می فرماید: «أولم یری الإنسان أنّا خلقناه من قبل و لم یک شیئاً» و می فرماید: «وَ هُوَ الَّذی یَبْدَؤُ الْخَلْقَ ثُمَ یُعیدُهُ» و می فرماید: «بَدِیعُ السَّماواتِ
وَ الْأَرْضِ» و می فرماید: «یَزِید فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ» و می فرماید: «وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ» و می فرماید: «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ -- إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِم» و می فرماید: «وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتابٍ…» و مسأله بدا و استمرار مشیّت الهی از این آیات روشن و واضح است؟! (2)
ص: 520
«قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ» (1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
… من در معراج به ملکی از ملائکه برخورد نمودم که نشسته بود و همه دنیا مقابل او قرارداشت و در دست او لوحی از نور بود و در آن نگاه می کرد و توجّه به طرف راست و چپ خود نمی نمود و همواره با حال حزن در آن لوح نگاه می کرد، پس من به جبرئیل گفتم: این کیست؟ جبرئیل گفت: این ملک الموت است و همواره مشغول قبض ارواح می باشد. پس من گفتم: ای جبرئیل مرا نزد او ببر تا با او سخن بگویم، پس مرا نزد او برد و من بر او سلام کردم، و جبرئیل به او گفت: این محمّد و نبیّ رحمت صلی الله علیه و آله است که خداوند او را به سوی بندگان خود فرستاده. پس ملک الموت بر من سلام و تحیّت فرستاد و گفت: «من به شما بشارت می دهم و همه خیر را در امّت شما
ص: 521
می بینم»، و من گفتم: «الحمد لله المنّان، ذی النعم و الإحسان علی عباده، ذلک من فضل ربّی و رحمته علیَّ».
سپس جبرئیل گفت:
«کار این ملک از همه ملائکه سخت تر است» من گفتم: آیا هر کس تا کنون مرده و بعد از این خواهد مرد را، این ملک قبض روح می نماید؟ جبرئیل گفت: آری پس من به او گفتم: آیا تو آنان را هر کجا که باشند می بینی؟ گفت: آری. سپس گفت: «خداوند دنیا را در مقابل من چنان مسخّر نموده که همه دنیا برای من مانند درهمی است که در دست کسی باشد و آن را زیر و رو کند هر گونه که بخواهد، و هیچ خانه ای نیست مگر آن که من در هر روز پنج مرتبه در آن نظر می کنم، و چون اهل خانه ای بر میّت خود گریه می کنند، من به آنان می گویم: بر میّت خود گریه نکنید، چرا که من برای یکایک شما می آیم، تا احدی از شما باقی نماند». رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: حقّا که مرگ امر بزرگ و داهیه و مصیبت بزرگی است، جبرئیل گفت: و بعد از مرگ مصیبت بزرگ تر و بزرگ تر است!! (1)
ص: 522
اسباط بن سالم گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: فدای شما شوم، آیا ملک الموت می داند چه کسی را باید قبض روح نماید؟ فرمود:
او از پیش خود نمی داند، تا برگه هایی از آسمان نازل شود و به او گفته شود: «فلانی فرزند فلانی را قبض روح کن.» (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
هنگامی که ملک الموت برای قبض روح محتضر می آید، او را می بندد، و گرنه محتضر آرام نمی گیرد [و فرار می کند.] (2)
جابر از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد یکی از انصار که مرد صالحی بود، هنگام مرگ حاضر شد و چون ملک الموت را دید به او فرمود: «به او ارفاق کن او صاحب من و مرد مؤمنی است» ملک الموت گفت: ای محمّد شاد و مطمئن باش، چرا که من با هر مؤمنی رفیق و دوست هستم».
سپس گفت:
ای محمّد بدان که من چون فرزند آدم را قبض روح می نمایم و صدای ناله و
ص: 523
فریاد اهل او بلند می شود، من در کنار خانه او می ایستم و روح او در دست من است و به آنان می گویم: به خدا سوگند ما ظلم به او نکرده ایم و قبل از اجل او را قبض روح ننموده ایم و گناهی در قبض روح او نکرده ایم و اگر شما راضی به کار خدا باشید و بر آن صبر کنید، مورد ستایش هستید و خداوند به شما پاداش خواهد داد، و اگر جزع و بی صبری کنید گناهکار و مورد خشم خدا خواهید بود، و شما حق اعتراض به ما را ندارید، و ما باز برای قبض روح شما خواهیم آمد، پس شما از بی صبری و شکایت شدیداً پرهیز کنید، چرا که من سراغ هر خانه ای در زمین و دریا خواهم آمد، و در هر روزی پنج مرتبه هنگام نمازها به هر خانه ای سر می زنم، تا جایی که ما به آنان آگاه تر از خود آنان هستیم. سپس ملک الموت به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: یا محمّد! اگر من بخواهم روح یک پشه ای را قبض کنم، بدون امر الهی نمی توانم قبض نمایم، و من خود مؤمن را هنگام مرگ به شهادت به «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله» تلقین می نمایم. (1)
ص: 524
رسول خدا صلی الله علیه و آله به ابوذّر فرمود:
ای ابوذّر! هنگامی که من در معراج به آسمان رفتم به ملکی برخورد کردم که بر روی کرسیّ از نور نشسته بود، و بر سر او تاجی از نور بود، و یکی از پاهای او در مشرق و دیگری در مغرب بود، و مقابل او لوحی بود و در آن نگاه می کرد و دنیا مقابل چشم او و مخلوق مقابل او بودند، و دست او به مشرق و مغرب می رسید، پس من به جبرئیل گفتم: این کیست که من ملکی بزرگ تر از او ندیده ام؟ جبرئیل گفت: «این عزرائیل است نزدیک او برو و به او سلام کن» پس من نزد او رفتم و گفتم: «سَلَامٌ عَلَیْکَ حَبِیبِی مَلَکَ الْمَوْتِ» پس او گفت: «وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا أَحْمَدُ مَا فَعَلَ ابْنُ عَمِّکَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ؟» گفتم: آیا تو پسر عمّ من را می شناسی؟ عزرائیل گفت: چگونه او را نمی شناسم؟ در حالی که خداوند جل جلاله مرا مأمور به قبض روح همه مخلوق نموده جز روح تو و روح علیّ بن ابیطالب، و خداوند خود شما را با مشیّت خویش قبض روح می نماید. (1)
ص: 525
مؤلّف گوید:
روایات مربوط به قبض روح مؤمن و کافر فراوان است و ما برخی از آن ها را در کتاب «راه بهشت» نقل کردیم.
«وَ لَوْ تَرَی إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاکِسُو رُؤُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ» (1)
در برخی از روایات آمده که مرگ را سه هزار «سکرة الموت» هست و هر «سکرة الموت» سخت تر از هزار ضربه شمشیر است… و ملک الموت را اعوانی است که عدد آنان را جز خدا نمی داند، و هر کدام آنان اگر مجاز باشند می توانند آسمان ها و زمین های هفتگانه را به صورت یک لقمه ببلعند، و غصّه و لحظه ای از لحظات مرگ سخت تر از هزار ضربه شمشیر است، و هر چه خداوند آفریده تا اجل خود زنده است و چون مدّت و اجل او تمام شود محکوم به فنا خواهد بود. (2)
ص: 526
إِنَّما یُؤْمِنُ بِآیاتِنَا الَّذینَ إِذا ذُکِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ (15) تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (16) فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (17) أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ (18) أَمَّا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوی نُزُلاً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (19) وَ أَمَّا الَّذینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعیدُوا فیها وَ قیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (20) وَ لَنُذیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنی دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (21) وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمینَ مُنْتَقِمُونَ (22) وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ فَلا تَکُنْ فی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ وَ جَعَلْناهُ هُدیً لِبَنی إِسْرائیلَ (23) وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ (24) إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ (25) أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فی مَساکِنِهِمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ أَ فَلا یَسْمَعُونَ (26) أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَی الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْکُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَ فَلا یُبْصِرُونَ (27) وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْفَتْحُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (28) قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لا یَنْفَعُ الَّذینَ کَفَرُوا إیمانُهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ (29) فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ (30)
«تجافی» به معنای تباعد و دوری از چیزی است، و «مضجع» به معنای فرش و
ص: 527
بستر و خوابگاه است و جمع آن مضاجع است، و «ما أخفی لهم» یعنی ما أخر لهم، و «قرّة عینٍ» یعنی چیزی که سبب روشنائی چشم و شادی روح است و به آن گفته می شود: «لا عین رأت و لا أذن سمعت و لا خطر علی قلب شرٍ»، و «عذاب الأدنی» یعنی عذاب دنیا مانند قتل و اسارت و قحط، و روایت شده که «عذاب أدنی» در رجعت خواهد بود، و «عذاب أکبر» عذاب آخرت است، و «مریة» به معنای شک است، و «أرض جُرُز» زمین خالی شده از بنا و سکنه است، و «یوم الفتح» یعنی یوم النصر، و «سَوْق» به معنای سیر دادن حیوان و یا انسان مجرم است، و بعضی گویند: «جُرُز» زمین خشک و خالی از نبات و گیاه است.
تنها کسانی که به آیات ما ایمان می آورند که هر وقت این آیات به آنان یادآوری شود به سجده می افتند و تسبیح و حمد پروردگارشان را بجا می آورند، و تکبّر نمی کنند. (15) پهلوهای شان از بسترها در دل شب دور می شود (و بپا می خیزند و رو به درگاه خدا می آورند) و پروردگار خود را با بیم و امید می خوانند، و از آنچه به آنان روزی داده ایم انفاق می کنند! (16) هیچ کس نمی داند چه پاداشهای مهمّی که مایه روشنی چشم هاست برای آن ها نهفته شده، این پاداش کارهایی است که انجام می دادند! (17) آیا کسی که باایمان باشد همچون کسی است که فاسق است؟! نه، هرگز این دو برابر نیستند. (18) امّا کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، باغهای بهشت جاویدان از آن آن ها خواهد بود، این وسیله پذیرایی (خداوند) از آن هاست به پاداش آنچه انجام می دادند. (19) و امّا کسانی که فاسق شدند (و از اطاعت خدا سرباز زدند)، جایگاه همیشگی آن ها آتش است هر زمان بخواهند از آن خارج شوند، آن ها را به آن بازمی گردانند و به آنان گفته
ص: 528
می شود: «بچشید عذاب آتشی را که انکار می کردید!» (20) به آنان از عذاب نزدیک (عذاب این دنیا) پیش از عذاب بزرگ (آخرت) می چشانیم، شاید بازگردند! (21) چه کسی ستمکارتر است از آن کس که آیات پروردگارش به او یادآوری شده و او از آن اعراض کرده است؟! مسلّماً ما از مجرمان انتقام خواهیم گرفت! (22) ما به موسی کتاب آسمانی دادیم و شک نداشته باش که او آیات الهی را دریافت داشت و ما آن را وسیله هدایت بنی اسرائیل قرار دادیم! (23) و از آنان امامان (و پیشوایانی) قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می کردند چون شکیبایی نمودند، و به آیات ما یقین داشتند. (24) البتّه پروردگار تو میان آنان روز قیامت در آنچه اختلاف داشتند داوری می کند (و هر کس را به سزای اعمالش می رساند)! (25) آیا برای هدایت آن ها همین کافی نیست که افراد زیادی را که در قرن پیش از آنان زندگی داشتند هلاک کردیم؟! این ها در مساکن (ویران شده) آنان راه می روند در این آیاتی است (از قدرت خداوند و مجازات دردناک مجرمان) آیا نمی شنوند؟! (26) آیا ندیدند که ما آب را بسوی زمینهای خشک می رانیم و بوسیله آن زراعتهایی می رویانیم که هم چهارپایانشان از آن می خورند و هم خودشان تغذیه می کنند آیا نمی بینند؟! (27) آنان می گویند: «اگر راست می گویید، این پیروزی شما کی خواهد بود؟!» (28) بگو: «روز پیروزی، ایمان آوردن، سودی به حال کافران نخواهد داشت و به آن ها هیچ مهلت داده نمی شود!» (29) حال که چنین است، از آن ها روی بگردان و منتظر باش آن ها نیز منتظرند! (تو منتظر رحمت خدا و آن ها هم منتظر عذاب او!) (30)
ص: 529
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«إِنَّمَا یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا الَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُوا بِهَا… * تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ * فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَاء بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
مردی به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: اصل اسلام و فرع اسلام و قلّه و منزلت بالای اسلام چیست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اصل اسلام نماز است، و فرع آن زکات است، و قلّه و منزلت بالای آن جهاد در راه خداست.
آن مرد گفت: یا رسول الله! ابواب خیر کدام است؟ فرمود: «روزه سپری است [در مقابل آتش دوزخ] و صدقه خطاها و گناهان را پاک می کند، و قیام مرد برای تجهّد و مناجات با پروردگار در نیمه شب. از ابواب خیر است» و سپس این آیه را تلاوت نمود «تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ.» (2)
ص: 530
ابوعبیده حذّاء گوید: امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه فوق به من فرمود:
شاید تو فکر می کنی که اهل تهجّد و نماز شب، شب ها به خواب نمی روند؟ گفتم: خدا و رسول او داناترند. فرمود: چاره ای از راحت گذاردن این بدن نیست و تو باید او را راحت بگذاری تا روح از آن خارج شود، و بدن استراحت کند، و چون روح به بدن بازر می گردد، بدن برای کار و تلاش قوی تر باشد، چنان که خداوند می فرماید: «تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ…».
سپس فرمود:
این آیه درباره ی امیرالمؤمنین علیه السلام و پیروان و شیعیان او نازل شد، و آنان اوّل شب می خوابیدند و چون ثلثی از شب و یا آنچه خدا می خواست می گذشت، به درگاه خدای خود پناه می بردند، و در حال ترس از عذاب و امید و طمع به عطای او بودند، و خداوند در قرآن احوال آنان را برای پیامبر خود بیان نموده و فرموده است: که از عطای خود آنان را بهر ه مند می کند، و در جوار رحمت خود در بهشت قرارشان خواهد داد، و ترس و هراس شان را برطرف خواهد نمود» گفتم: فدای شما شوم، اگر من آخر شب به پا خواستم چه بگویم؟ فرمود: بگو:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ إِلَهِ الْمُرْسَلِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی یُحْیِی الْمَوْتَی وَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ». سپس فرمود: اگر تو چنین بگویی پلیدی شیطان و وسوسه های او از تو دور می شود، إن شاءالله تعالی. (1)
ص: 531
امام صادق علیه السلام می فرماید:
هر عمل نیکی را که بنده انجام بدهد، ثواب و پاداش آن در قرآن ذکر شده است مگر نماز شب که به خاطر بزرگی ثواب آن نزد خداوند، پاداش آن بیان نشده است و خداوند می فرماید: «تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ… إلی قوله: یَعْمَلُونَ….» (1)
حسین بن سعید در کتاب زهد از ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
خداوند به دست قدرت خود بهشتی آفریده که جز او کسی آن را ندیده است و هیچ مخلوقی اطلاعی از آن ندارد و در هر صبحگاهی گشوده می شود و خداوند به او می فرماید: «بوی خوش خود را فراوان کن، بوی خوش خود را فراوان کن» و آن بهشت می گوید: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ».
ص: 532
سپس امام صادق علیه السلام فرمود:
و این بهشت همان بهشتی است که خداوند درباره ی آن می فرماید: «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَاء بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ.» (1)
مرحوم طبرسی در معنای آیه «تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا…»، از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل نموده که فرموده اند:
مقصود از این آیه این است که آنان خود را از بستر بلند می کنند برای نماز شب و آنان همان متهجّدان در شب هستند که از بسترها به پا می خیزند برای نماز و عبادت. (2)
امام صادق علیه السلام در تفسیر «تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ…»، فرمود:
«کَانُوا لَا یَنَامُونَ حَتَّی یُصَلُّوا الْعَتَمَةَ»، یعنی آنان کسانی هستند که نمی خوابند تا نماز عشا را بخوانند. (3)
ص: 533
و نیز فرمود:
«إِنَّ النَّاسَ یَعْبُدُونَ اللَّهَ عَلَی ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ: فَطَبَقَةٌ یَعْبُدُونَهُ رَغْبَةً فِی ثَوَابِهِ فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْحُرَصَاءِ وَ هُوَ الطَّمَعُ، وَ آخَرُونَ یَعْبُدُونَهُ فَرَقاً مِنَ النَّارِ فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ هِیَ الرَّهْبَةُ، وَ لَکِنِّی أَعْبُدُهُ حُبّاً لَهُ فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْکِرَامِ وَ هُوَ الْأَمْنُ…» (1)
یعنی عبادت مردم سه گونه است: گروهی خدا را به خاطر ثواب و پاداش عبادت می کنند، و این عبادت اهل طمع است، و گروهی از ترس عذاب او را عبادت می کنند، و این عبادت غلامان است، و لکن من به خاطر محبّت، خدا را عبادت می کنم و این عبادت کرام و صاحبان امنیّت است.
«أَفَمَن کَانَ مُؤْمِنًا کَمَن کَانَ فَاسِقًا لَّا یَسْتَوُونَ * أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَی نُزُلًا بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ * وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِیدُوا فِیهَا وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِی کُنتُم بِهِ تُکَذِّبُونَ» (2)
امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه «أَفَمَن کَانَ مُؤْمِنًا کَمَن کَانَ فَاسِقًا لَّا یَسْتَوُونَ…»، فرمود:
امیرالمؤمنین علیه السلام و ولید بن عقبة بن ابی معیط تشاجر و نزاعی پیدا کردند و ولید فاسق به آن حضرت گفت: «به خدا سوگند زبان من و بزرگی من و قدرت جنگی من از شما قوی تر است» و امیرالمؤمنین به او فرمود: «ساکت باش ای فاسق» و پس از آن، آیات فوق نازل شد، بنابراین مقصود از «أَمَّا
ص: 534
الَّذِینَ آمَنُوا…» علیّ بن ابیطالب علیه السلام است، و مقصود از «أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا…»، ولید بن عقبة است. (1)
در مناقب ابن شهر آشوب از امام باقر علیه السلام نقل شده که آن حضرت پس از ذکر روایت فوق فرمود:
سپس حسّان بن ثابت این قصّه را به شعر در آورد و گفت:
أَنْزَلَ اللَّهُ وَ الْکِتَابُ عَزِیزٌ *** فِی عَلِیٍّ وَ فِی الْوَلِیدِ قُرْآناً
فَتَبَوَّأَ الْوَلِیدُ مِنْ ذَاکَ فِسْقاً *** وَ عَلِیٌّ مُبَوَّأٌ إِیمَاناً
لَیْسَ مَنْ کَانَ مُؤْمِناً عَرَفَ اللَّهَ *** کَمَنْ کَانَ فَاسِقاً خَوَّاناً
سَوْفَ یُجْزَی الْوَلِیدُ خِزْیاً وَ نَاراً *** وَ عَلِیٌّ لَا شَکَّ یُجْزَی جِنَانا
«وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَی دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» (2)
مفضّل گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
«عَذَابِ الْأَدْنَی» گرانی، و عذاب اکبر شمشیر حضرت مهدی علیه السلام است. (3)
ص: 535
و در روایت دیگری فرمود:
«الْعَذَابِ الْأَدْنَی» «دَابَّةُ الْأَرْضِ» یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام است. (1)
مؤلّف گوید:
این معنا در سوره ی نمل در تفسیر آیه «وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ…» (2) گذشت.
و در سخن دیگری فرمود:
«عَذَابِ الْأَدْنَی» فراق احبّه و دوستان است در دنیا، تا مردم به فکر فراق اموات بیفتند، چنان که یعقوب علیه السلام تأسّف بر فراق یوسف را تحمّل نمود تا از فراق غیر او نجات یابد. (3)
و در سخن دیگری فرمود:
«عَذَابِ الْأَدْنَی» «دَابَّةُ الْأَرْضِ» و دجّال است. (4)
ص: 536
و در سخن دیگری فرمود:
«عَذَابِ الْأَدْنَی»، قحطی و بی آبی است، و «عذاب أکبر»، خروج و قیام حضرت مهدی علیه السلام با شمشیر است در آخرالزمان. (1)
«وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَ کَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ» (2)
امام باقر علیه السلام فرمود:
پیشوایان و امامان در کتاب خدا دو قسم اند: امام عدل و امام جور، چنان که خداوند می فرماید: «وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا» و امامان عدل به امر خدا و دستورات او مردم را هدایت می کنند، نه به امر مردم [و ستمکاران]، و آنان امر خدا را مقدّم بر امر طاغوت ها می نمایند و حکم او را مقدّم بر حکم آنان قرار می دهند، و خداوند درباره ی طاغوت ها می فرماید: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ» (3)، یعنی طاغوت ها امر خود را مقدّم بر امر خدا می کنند، و حکم خود را مقدّم بر حکم خدا می نمایند و بر خلاف کتاب خدا، به خواسته های نفسانی خود عمل می کنند. (4)
ص: 537
امام صادق علیه السلام می فرماید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله در جمیع احوال خود صبر کرد، و خداوند بشارت ائمّه ی -- از اهل بیت -- را به او داد و آنان را به صبر توصیف نمود و فرمود: «وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَ کَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ.» (1)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
آیه فوق فقط درباره ی فرزندان فاطمه علیها السلام نازل شد. (2)
صاحب مناقب گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله به علیّ و فاطمه علیهما السلام دعا نمود و فرمود:
«اَللَّهُمَّ اجْمَعْ شَمْلَهُمَا وَ أَلِّفْ بَیْنَ قُلُوبِهِمَا وَ اجْعَلْهُمَا وَ ذُرِّیَّتَهُمَا مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ وَ ارْزُقْهُمَا ذُرِّیَّةً طَاهِرَةً طَیِّبَةً مُبَارَکَةً وَ اجْعَلْ فِی ذُرِّیَّتِهِمَا الْبَرَکَةَ وَ اجْعَلْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِکَ إِلَی طَاعَتِکَ وَ یَأْمُرُونَ بِمَا یُرْضِیکَ». یعنی، خدایا زندگی علی و فاطمه علیهما السلام را سامان بده، و قلب های شان را مرتبط به همدیگر کن و ذریّه آنان را وارثان بهشت گردان، و علی و فاطمه علیهما السلام را ذریّه پاک و مبارک و طیّب روزی کن، و در ذریّه ی آنان برکت قرار ده، و آنان را امامانی که هادی به
ص: 538
امر تو باشند و مردم را به اطاعت و خشنودی تو بخوانند قرار ده. (1)
«أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْمَاء إِلَی الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا تَأْکُلُ مِنْهُ…» (2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«أَرْضِ الْجُرُزِ»، زمین خراب را گویند، و این مَثَلی است که خداوند برای رجعت
و حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف زده است، و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم را از رجعت خبر داد، آنان گفتند: «مَتَی هَذَا الْفَتْحُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ» و خداوند فرمود: «وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَی دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبَرِ» (3). و چون گفتند: «مَتَی هَذَا الْفَتْحُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»، خداوند به پیامبر خود فرمود: «قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُون»، یعنی به آنان بگو: هنگام فتح و ظهور حضرت مهدی علیه السلام ایمان کسانی که به قیام او کافر بوده اند سودی برایشان ندارد و به آنان مهلت داده نمی شود، پس ای رسول من، تو از منکرین رجعت و قیام حضرت مهدی علیه السلام اعراض کن و منتظر وعده خدا باش، آنان نیز منتظر عذاب خواهند بود. (4)
ص: 539
ابن درّاج گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که در تفسیر آیه «قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ»، فرمود:
مقصود، روز فتح دنیا برای حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف است، و در آن روز کسانی که ایمان به قیام او نیاورده باشند و یقین به قیام او پیدا نکرده اند سودی از ایمان و تقرّب خود به خداوند نمی برند، و تنها اعتقاد به قیام اوست که ایمان را سودمند می کند و پاداش بنده و شأن او را نزد خداوند بزرگ می نماید، و سبب دخول در بهشت و دوری از دوزخ می شود، و این پاداش کسانی است که ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام و ذریّه پاک او را پذیرفته اند. (1)
مؤلّف گوید:
بحث رجعت و قیام حضرت مهدی علیه السلام در ذیل آیات مربوط به خود گذشت و خواهد آمد و ما در کتاب «دولة المهدی علیه السلام» و کتاب «دولت ها صالحین» این بحث را مشروحاً بیان نمودیم و در کتب بزرگان از اعلام نیز درباره ی رجعت و قیام مهدی علیه السلام مشروحاً بیان شده است.
ص: 540
محلّ نزول: مدینه ی منوّره [اجماعاً]
ترتیب نزول: بعد از سوره ی آل عمران نازل شده است.
عدد آیات: 73 آیه [اجماعاً].
ثواب قرائت سوره ی احزاب
امام صادق علیه السلام فرمود:
«هر کس فراوان سوره ی احزاب را بخواند، روز قیامت در جوار حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و خانواده او خواهد بود. سپس فرمود: سوره ی احزاب دارای فضایح و زشتی های مردان و زنان قریش و غیر قریش است….» (1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
کسی که سوره ی احزاب را قرائت کند و به خانواده خود و دیگران بیاموزد به او امان از عذاب قبر داده می شود، و کسی که آن را در پوست آهو بنویسد و در ظرفی
ص: 541
قرار بدهد و در منزل خود گذارد، برای دختران و خواهران و خویشان اول
فراوان خواستگار می آید، و همه مردم به اذن الهی به او رغبت پیدا می کنند،
گرچه فقیر باشد. (1)
مؤلّف گوید:
روایت فوق از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده است. (2)
ابیّ بن کعب از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود:
«وَ مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْأَحْزَابِ وَ عَلَّمَهَا أَهْلَهُ وَ مَا مَلَکَتْ یَمِینُهُ أُعْطِیَ الْأَمَانَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْر». یعنی کسی که سوره ی احزاب را قرائت کند، و به خانواده و غلامان و کنیزان خود یاد بدهد، به او امان از عذاب قبر داده می شود. (3)
ص: 542
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً (1) وَ اتَّبِعْ ما یُوحی إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً (2) وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکیلاً (3) ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِهِ وَ ما جَعَلَ أَزْواجَکُمُ اللاَّئی تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِکُمْ وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبیلَ (4) ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوالیکُمْ وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً (5) النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُهاجِرینَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلی أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً (6) وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ میثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهیمَ وَ مُوسی وَ عیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ میثاقاً غَلیظاً (7) لِیَسْئَلَ الصّادقینَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْکافِرینَ عَذاباً أَلیماً (8)
ص: 543
«ظِهار» یک روش جاهلی است و آن این است که مرد به همسر خود بگوید: «تو برای من مانند مادر من می باشی» کنایه از این که تو همسر من نیستی، و این یک نوع طلاق محسوب می شده است و اسلام از آن جلوگیری نموده و برای آن کفّاره قرار داده است، و «اَدعیاء» جمع دعّی به معنای فرزندی است که به غیر پدر او نسبت داده می شود و به آن پسر خوانده می گویند، و زمان جاهلیّت مردم پسر خوانده را فرزند خود می دانسته اند، و اسلام آن را نپذیرفته است، چرا که مردم زید بن حارثه که فرزند خوانده رسول خدا صلی الله علیه و آله بود را فرزند آن حضرت می دانستند و می گفتند: «او فرزند محمّد صلی الله علیه و آله است» و اسلام در این آیه آن را ردّ نموده و می فرماید: «ادْعُوهُمْ لِابائِهِمْ»، و «أولو الأرحام»، یعنی خویشان، و «میثاق» یعنی عهد و پیمان، و «میثاق غلیظ» یعنی پیمانی که به وسیله قسم و سوگند تأکید می شود.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
ای پیامبر! تقوای الهی پیشه کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن که خداوند عالم و حکیم است. (1) و از آنچه از سوی پروردگارت به تو وحی می شود پیروی کن که خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است. (2) و بر خدا توکّل کن، و همین بس که خداوند حافظ و مدافع (انسان) باشد! (3) خداوند برای هیچ کس دو دل در درونش نیافریده و هرگز همسرانتان را که مورد «ظهار» قرار می دهید مادران شما قرار نداده و (نیز) فرزندخوانده های شما را فرزند حقیقی شما قرار نداده است این سخن شماست که به دهان خود می گویید (سخنی باطل و بی پایه) امّا خداوند حقّ را می گوید و او به راه راست هدایت می کند. (4) آن ها را به نام پدرانشان بخوانید که
ص: 544
این کار نزد خدا عادلانه تر است و اگر پدرانشان را نمی شناسید، آن ها برادران دینی و موالی شما هستند امّا گناهی بر شما نیست در خطاهایی که از شما سرمی زند (و بی توجّه آن ها را به نام دیگران صدا می زنید)، ولی آنچه را از روی عمد می گویید (مورد حساب قرار خواهد داد) و خداوند آمرزنده و رحیم است. (5) پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران آن ها [مؤمنان] محسوب می شوند و خویشاوندان نسبت به یکدیگر از مؤمنان و مهاجران در آنچه خدا مقرّر داشته اولی هستند، مگر این که بخواهید نسبت به دوستانتان نیکی کنید (و سهمی از اموال خود را به آن ها بدهید) این حکم در کتاب (الهی) نوشته شده است. (6) (به خاطر آور) هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم، و (همچنین) از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم، و ما از همه آنان پیمان محکمی گرفتیم (که در ادای مسئولیت تبلیغ و رسالت کوتاهی نکنند)! (7) به این منظور که خدا راستگویان را از صدق شان (در ایمان و عمل صالح) سؤال کند و برای کافران عذابی دردناک آماده ساخته است. (8)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَ الْمُنَافِقِینَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید: امام صادق علیه السلام درباره ی این آیه و امثال آن فرمود:
خداوند پیامبر خود صلی الله علیه و آله را به «إِیَّاکِ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةِ»، مبعوث نمود، بنابراین در ظاهر این خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله است و لکن مقصود امّت او می باشد. (2)
ص: 545
مرحوم طبرسی گوید:
این آیه درباره ی ابوسفیان بن حرب و عکرمة بن ابی جهل و ابوالأعور سلمی نازل شد که بعد از جنگ احد به خاطر امانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان داد وارد مدینه شدند و با برخی از منافقین مانند: عبدالله بن ابیّ و عبدالله بن سعید بن ابی سرح و طعمة بن ابیرق، نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: ای محمّد! شما دست از بدگوئی خدایان ما: «لات و عزّی و مناة» بردار و بگو: «آن ها در پیشگاه خداوند برای پرستش کنندگان خود شفاعت خواهند نمود» ما نیز تو را آزاد می گذاریم. [هر گونه می خواهی خدای خود را پرستش کن].
و این سخن برای رسول خدا صلی الله علیه و آله گران آمد، و عمر بن خطّاب گفت: «یا رسول الله اجازه بدهید تا ما آنان را بکشیم» و رسول خدا صلی الله علیه و آله نپذیرفت و فرمود: من به آنان امان داده ام و سپس دستور داد تا آنان را از مدینه خارج کردند و این آیه نازل شد: «وَ لَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَ الْمُنَافِقِینَ….» (1)
ص: 546
«مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ» (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
هر کس در نماز قلب او به چیزی جز خداوند تعلّق و توجّه پیدا کند، او به آن چیز نزدیک خواهد بود و از حقیقت نماز و آنچه خدا خواسته است دور خواهد بود، چرا که خداوند می فرماید: «مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ.» (2)
صالح بن میثم تمّار گوید:
در کتاب پدرم یافتم که گوید: شبی خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام بودیم و آن حضرت به ما فرمود: بنده ای که در محبّت ما هرگز کوتاهی و قصور نداشته باشد، به خاطر آن خیری است که خداوند در قلب او قرار داده، و هرگز کسی که دشمنان ما را دوست می دارد، ما را دوست نمی دارد، چرا که دو محبّت در یک قلب جمع نمی شود، چنان که خداوند می فرماید: «مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ». تا با یکی از دو قلب گروهی را دوست بدار و با دیگری دشمنان آنان را دوست بدارد، و کسی که ما را دوست می دارد محبّت او خالص خواهد بود، مانند طلایی که غشیّ در آن نباشد… . (3)
ص: 547
امام صادق علیه السلام فرمود:
خداوند در وجود یک نفر دو قلب قرار نداده تا با یکی از آن ها گروهی را دوست بدارد و با دیگری دشمنان آنان را دوست بدارد. (1)
مرحوم طبرسی گوید:
آیه فوق درباره ی حمید بن معمّر بن حبیب فهدی نازل شد، چرا که او مرد عاقل و با حافظه ای بود و هر چه را می شنید حفظ می کرد، از این رو می گفت: من در باطن خود دو قلب دارم و با هر کدام می فهمم و تعقّل می کنم، بیش از آنچه محمّد صلی الله علیه و آله می فهمد، و قریش او را «ذوالقلبین» می نامیدند، تا این که در جنگ بدر مشرکان مغلوب شدند و او نیز بین آنان بود و یکی از دو کفش خود را به پا کرده بود و دیگری را به دست گرفته بود، پس ابوسفیان به او گفت: مردم قریش چه شدند؟ او گفت: مغلوب شدند، ابوسفیان گفت: چرا تو یک کفش خود را به پا کرده و دیگری به دست گرفته ای؟ حمید بن معمّر گفت: من نفهمیدم و فکر کردم هر دو را به پا کرده ام، و از آن روز قریش
ص: 548
فهمیدند که او بیش از یک قلب ندارد، چرا که کفش خود را فراموش کرده و در دست گرفته است! (1)
امام صادق علیه السلام فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمود:
هیچ بنده ای نیست که خداوند قلب او را به ایمان آزموده باشد، مگر آن که محبّت ما را در قلب خود خواهد یافت و ما را دوست می دارد، و هیچ بنده ای نیست که مورد غضب خدا باشد، مگر آن که بغض و دشمنی ما را در قلب خود می یابد و ما را دشمن می دارد، و ما از دوستان خود شاد می شویم و برای آنان طلب مغفرت می نماییم، و دشمنان خود را دشمن می داریم، و دوست ما همواره منتظر رحمت الهی می باشد، و ابواب رحمت الهی همواره به روی او گشوده است، و دشمن ما همواره در سرازیری آتش دوزخ قرار دارد، و آن سرازیری او را به جهنّم می رساند، سپس فرمود: برای اهل رحمت، رحمت خدا گوارا باد، و هلاکت و ویل بر اهل آتش باد، چنان که خداوند می فرماید: «فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ.» (2) و (3)
ص: 549
«وَ مَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ اللَّائِی تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِکُمْ» (1)
مؤلّف گوید:
همانگونه که گذشت و در ابتدای سوره ی مجادله خواهد آمد، طلاق در زمان جاهلیّت این بوده که مرد به همسر خود می گفته: «ظَهْرُکِ کَظَهْرِ أُمّی»، یعنی پشت تو مانند پشت مادر من است یعنی من با تو همبستر نخواهم شد و این را طلاق و جدایی از همسر می دانسته اند و اسلام این عمل را تحریم نمود و برای آن کیفر و کفّاره قرار داد، و در این زمان ها به حمد الله متروک شده و برخی از مسلمانان حتّی اسم و معنای آن را نمی دانند و در فقه ما کتابی به نام کتاب ظهار برای احکام و حدود آن ثابت مانده است و ما روایات و
ص: 550
احکام آن را در سوره مجادله در ذیل آیه «قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ فِی زَوْجِها…»، خواهیم آورد، إن شاءالله.
«… وَ مَا جَعَلَ أَدْعِیَاءکُمْ أَبْنَاءکُمْ ذَلِکُمْ قَوْلُکُم بِأَفْوَاهِکُمْ وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ * ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ فَإِن لَّمْ تَعْلَمُوا آبَاءهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوَالِیکُمْ…» (1)
ماجرای زید بن حارثه پسر خوانده رسول خدا صلی الله علیه و آله و همسر او زینب بنت جَحش
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی با سند خود از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: سبب نزول این آیه این بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از ازدواج با خدیجه خویلد روزی به خاطر تجارت با خدیجه به بازار عکاظ رفت و دید که زید بن حارثه را به عنوان غلام به فروش گذارده اند و چون او را غلامی کیّس و زیرک و صاحب فهم و رأی نیکویی دید، او را خریداری نمود، و چون به رسالت و پیامبری مبعثو شد او را به اسلام دعوت کرد و او مسلمان شد و به او غلام محمّد صلی الله علیه و آله می گفتند، و چون این خبر به پدر او حارثه فرزند شراحیل کلبی رسید که مردی جلیل القدر بود در مکّه نزد ابوطالب رفت و گفت:
«فرزند من اسیر شده و در دست فرزند برادر شما می باشد و شما از او بخواهید تا یا او را بفروشد و یا فدیه بگیرد و یا آزادش کند» و چون ابوطالب با رسول خدا صلی الله علیه و آله سخن گفت، آن حضرت فرمود: من او را آزاد کردم هر کجا می خواهد برود، پس حارثه برخاست و دست فرزند خود را گرفت و گفت: «تو باید به شرف و حسب خود باز گردی» زید گفت: «من هرگز از رسول خدا صلی الله علیه و آله
ص: 551
جدا نمی شوم» حارثه گفت: آیا می خواهی از حَسَب و نَسَب خود جدا شوی و غلام قریش باشی؟ زید گفت: «من تا زنده هستم از رسول خدا صلی الله علیه و آله جدا نمی شوم» پس حارثه گفت:
«ای مردم قریش شاهد باشید که زید فرزند من است و من از او ارث می برم و او نیز از من ارث می برد» تا این که زید را مردم فرزند حضرت محمّد صلی الله علیه و آله خواندند، و رسول خدا صلی الله علیه و آله او را دوست می داشت و او را «زید الحبّ» می نامید تا این که رسول خدا صلی الله علیه و آله به مدینه هجرت نمود و در مدینه زینب دختر جحش را به او تزویج کرد، پس روزی زید نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله نیامد و آن حضرت به منزل او رفت تا سراغی از او بگیرد، ناگهان همسر او را دید که در وسط هجره نشسته و عطری را می ساید و چون زن جمیله و زیبایی بود رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «سُبْحَانَ اللَّهِ خَالِقِ النُّورِ وَ تَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ». و سپس به خانه خود بازگشت، پس زید به خانه بازگشت و زینب سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله را به او منتقل نمود و زید گفت: آیا می خواهی تو را طلاق بدهم تا رسول خدا با تو ازدواج نماید؟ چرا که شاید تو مورد علاقه رسول خدا صلی الله علیه و آله واقع شده باشی؟ زینب گفت: «می ترسم تو مرا طلاق بدهی و رسول خدا صلی الله علیه و آله با من ازدواج نکند» پس زید نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت:
پدر و مادرم فدای شما یا رسول الله زینب چنین سخنانی را به من گفت آیا شما اجازه می دهید که من او را طلاق بدهم و شما با او ازدواج نمایید؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «برگرد و از خدا بترس و همسر خویش را نگهدار» چنان که خداوند می فرماید: «أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ
ص: 552
مُبْدِیهِ وَ تَخْشَی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَی زَیْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاکَهَا… وَ کَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا» (1) و طبق این آیه خداوند رسول خدا صلی الله علیه و آله را به فوق عرش به زینب بنت جحش تزویج نمود، و منافقین گفتند: «پیامبر خدا صلی الله علیه و آله همسران فرزندان ما را بر ما حرام نموده و خود با همسر فرزند خود ازدواج می نماید» در حالی که زید فرزند خوانده آن حضرت بود و فرزند نسبی او نبود [و خداوند در این قصّه می خواست بفرماید: فرزند خوانده فرزند محسوب نمی شود] از این رو فرمود: «وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُم…»، و در پایان فرمود: «ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ فَإِن لَّمْ تَعْلَمُوا آبَاءهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوَالِیکُمْ وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ فِیمَا أَخْطَأْتُم بِهِ وَ لَکِن مَّا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا * النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَ أُوْلُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَی أَوْلِیَائِکُم مَّعْرُوفًا کَانَ ذَلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا.» (2)و (3)
ص: 553
ص: 554
«النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَ أُوْلُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَی أَوْلِیَائِکُم مَّعْرُوفًا کَانَ ذَلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا» (1)
امام باقر علیه السلام فرمود:
«این آیه درباره ی امارت و امامت نازل شد و درباره ی فرزندان امام حسین علیه السلام جاری خواهد بود، و ما از مؤمنین و مهاجرین و انصار سزاوارتر به امامت و به رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم» عبدالرحیم بن قصیر گوید: به آن حضرت گفتم: آیا برای فرزندان جعفر بن ابیطالب و فرزندان عبّاس در آن بهره ای هست؟ فرمود: «برای آنان در امامت بهره ای نیست» پس من فرزندان عبدالمطلّب را شماره کردم و آن حضرت فرمود: چنین نیست، و لکن فراموش کردم که از فرزندان امام حسن علیه السلام سؤال کنم و چون روز دیگر این سؤال را مطرح کردم فرمود: به خدا سوگند جز ما هیچ کدام از منسوبین به حضرت محمّد صلی الله علیه و آله بهره ای از آن ندارند. (2)
ص: 555
مرحوم کلینی با سند خود از ثویر از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
هرگز امامت بعد از حسن و حسین علیهما السلام در دو برادر قرار نگرفت و پس از امام حسین علیه السلام به علیّ بن الحسین علیه السلام منتقل شد چنان که خداوند می فرماید: «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ»، بنابراین پس از علیّ بن الحسین علیه السلام امامت در فرزندان امامان قرار خواهد داشت. (1)
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رحلت نمود علی علیه السلام از هر کس سزاوارتر به امامت بر مردم بود، چرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله فراوان او را به مردم معرّفی نموده بود تا جایی که [در غدیر خم] دست او را گرفت و او را به عنوان امام و خلیفه بعد از خود به مردم نشان داد و علی علیه السلام قبل از رحلت نمودن از دنیا هرگز محمّد حنفیّه و عبّاس و هیچ فرزندی از فرزندان خود را به عنوان امام بعد از خود تعیین نکرد، و گرنه حسن و حسین علیهما السلام می گفتند: خداوند همان گونه که امر به اطاعت شما نموده است امر به اطاعت ما نیز نموده است، و رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز همان گونه که شما را برای امامت تعیین نموده ما را نیز تعیین نموده و همان گونه که آیه تطهیر درباره شما نازل شده درباره ما نیز نازل شده است از این رو پس از رحلت علی علیه السلام امام حسن علیه السلام که فرزند بزرگ تر او بود سزاوارتر به امامت بود و پس از او امام حسین علیه السلام سزاوارتر به امامت بود چرا که خداوند می فرماید: «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ
ص: 556
بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ» و اگر امام حسن علیه السلام امامت را در فرزندان خود قرار می داد امام حسین علیه السلام می فرمود: خداوند همان گونه که امر به اطاعت از شما و اطاعت از پدر شما نموده امر به اطاعت از من نیز نموده است و رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز همان گونه که درباره ی شما تبلیغ نموده درباره ی من نیز تبلیغ نموده و آیه تطهیر را نیز درباره ی همه ما نازل نموده است، و پس از امام حسین علیه السلام نیز طبق آیه «أُولُوا الْأَرْحامِ» جز علیّ بن الحسین و سپس محمّد بن علیّ و… [تا امام زمان علیه السلام] کسی شایسته امامت نبوده و نخواهد بود. (1)
ص: 557
مؤلّف گوید:
آیه «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ…»، به چند معنا در روایات تفسیر شده است:
خلافت و امامت بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله همان گونه که گذشت،
طبقات ارث که بعد از عصبة و صاحبان سهم به خویشان دیگر می رسد،
امام صادق علیه السلام فرمود:
این آیه درباره ی امامت فرزندان امام حسین علیه السلام نازل شده است. (1)
امام باقر علیه السلام فرمود:
این آیه در باره ی علیّ بن ابیطالب علیه السلام نازل شده است چرا که او «رَحِم» رسول خدا صلی الله علیه و آله است و به امارت و ملک و ایمان سزاوارتر از مؤمنین و مهاجرین می باشد (2)، و آیه صلاحیّت همه معانی فوق را دارد. (3)
ص: 558
ص: 559
ص: 560
ص: 561
ص: 562
ص: 563
«وَ إِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَ مِنکَ وَ مِن نُّوحٍ وَ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَی وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقًا غَلِیظًا * لِیَسْأَلَ الصّادقینَ عَن صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا أَلِیمًا» (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
نخستین کسی که به میثاق و پیمان الهی سبقت گرفت رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، چرا که او نزدیک ترین خلق به قرب الهی بود و دارای منزلتی بود که چون جبرائیل او را به معراج برد و به آسمان ها قدم گذارد به مکانی قدم گذارد که
ص: 564
جبرائیل به او گفت: «تو به جایی قدم گذاردی که هیچ ملک مقرّب و هیچ پیامبر مرسلی قدم نگذارده است».
و اگر روح و نفس او از آن مکان نمی بود به آن مقام قرب نمی رسید که خداوند می فرماید:
«فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی» (1)، و «أَوْ أَدْنَی» یعنی بل أدنی [یعنی او به نهایت قرب الهی رسید]. و میثاق الهی نخست بر اولیای الهی علیهم السلام وارد شد.
سپس امام صادق علیه السلام فرمود:
خداوند از پیامبران برای خود میثاق ربوبیّت گرفت و از آنان برای پیامبر خود صلی الله علیه و آله میثاق و پیمان نبوّت گرفت و برای امیرالمؤمنین و ائمّه بعد از او علیهم السلام میثاق امامت گرفت و فرمود: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ وَ مُحَمَّدٌ نَبِیَّکُمْ -- وَ عَلِیٌّ إِمَامَکُمْ وَ الْأَئِمَّةُ الْهَادُونَ أَئِمَّتَکُمْ؟» و آنان گفتند: «بَلی شَهِدْنا»، پس خداوند فرمود: من از شما پیمان گرفتم تا در قیامت نگویید: «ما از چنین پیمانی غافل بودیم» بنابراین خداوند نخست از پیامبران برای خود پیمان ربوبیّت گرفت و فرمود: «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ».
سپس خداوند چند نفر از پیامبران خود مانند نوح و ابراهیم و موسی و عیسی را نام برد و از بین آنان افضل شان را یاد کرد و فرمود:
«و منک» و او را که افضل بود مقدّم نمود و سپس فرمود: «وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَی وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ» و معلوم شد که این پنج نفر افضل پیامبران هستند و رسول خدا صلی الله علیه و آله افضل از آنان است، و سپس خداوند برای رسول خود صلی الله علیه و آله از پیامبران پیمان گرفت که به او ایمان بیاورند و وصیّ او امیرالمؤمنین علیه السلام را
ص: 565
یاری نمایند و فرمود: «وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّیْنَ لَمَا آتَیْتُکُم مِّن کِتَابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جَاءکُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَکُمْ» (1)، و مقصود او از «رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَکُمْ»، رسول خدا صلی الله علیه و آله) است و مقصود او از «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنصُرُنَّهُ»، امیرالمؤمنین علیه السلام است، و خداوند از پیامبران خود پیمان گرفت، تا این پیمان را به امّت های خود خبر بدهند و ولایت امیرالمؤمنین و ائمّه دیگر علیهم السلام را بپذیرند. (2)
ص: 566
امام صادق علیه السلام در تفسیر «لِیَسْئَلَ الصّادقینَ عَنْ صِدْقِهِمْ…»، فرمود:
هنگامی که در قیامت خداوند از صادق -- درباره ی صدق او -- سؤای می کند تا به او پاداش بدهد، حال کاذب چگونه خواهد بود؟! (1)
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیراً (9) إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (10) هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدیداً (11) وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً (12) وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا وَ یَسْتَأْذِنُ فَریقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُریدُونَ إِلاَّ فِراراً (13) وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاَّ یَسیراً (14) وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلاً (15) قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلیلاً (16) قُلْ مَنْ ذَا الَّذی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَةً وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصیراً (17) قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقینَ مِنْکُمْ وَ الْقائِلینَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنا وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلیلاً (18) أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذی یُغْشی عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَی الْخَیْرِ أُولئِکَ
ص: 567
لَمْ یُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیراً (19) یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَبُوا وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْزابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِکُمْ وَ لَوْ کانُوا فیکُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَلیلاً (20) لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً (21) وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إیماناً وَ تَسْلیماً (22)
«هُنا لک» اشاره به دور است، و «هُنا» اشاره به نزدیک است، و «هناک» برای متوسط است مانند: ذلک و ذا و ذاک، و «زِلْزال» اضطراب بزرگ است، و «زَلْزَلَة» اضطراب و لرزش زمین است، و «غُرور» چیز مکروه را محبوب نشان دادن است، و «غَرور» شیطان است، و «یثرب» زمین مدینه است و بعضی گفته اند: یثرب نفس مدینه است، مرحوم سیّد مرتضی علم الهدی رحمة الله علیه گوید: یثرب و طیبة و طابة و دار و سکینة و حائزة و محبورة و محبّة و محبوبة و عَذراء و مرحومه و قاصمة و یندد، سیزده نام مدینه اند، و «عورة» جایی را گویند که بر آن هراسی باشد و مکان معور و دار معورة خانه و جایی را گویند که دیواری و حرزی اطراف آن نباشد، و «قَطْر و اَقطار» به معنای ناحیه و جانب است، و «معوّقین» از عَوَق به معنای صرف و بازگرداندن است و رجل عَوَق و عَوّقة الذی یعوّق الناس عن الخیر، و «بَأْس» به معنای حَرْب و جنگ است و اصل آن به معنای شدّت است، و «أشحّة» جمع شحیح به معنای بخل شدید است، و «سَلَقوکم» از سَلق به معنای سخن تند و فریاد است و خطیب «مِسْلَق و مِصْلَق» خطیب فصیح را گویند، و «حداد» جمع حدید به معنای چیز برّنده است و ضدّ آن کلیل است، و «احزاب» به معنای جماعات است، و «بادی»
ص: 568
و «بَدَوّی» به معنای صحرانشین است، و در حدیث آمده: «من بَدی جَفا»، یعنی کسی که در بادیه و صحرا زندگی کند اهل جفا خواهد بود و «جَفوَة الأعراب» یعنی جفا و بی وفایی صحرانشینان.
ای کسانی که ایمان آورده اید! نعمت خدا را بر خود به یاد آورید در آن هنگام که لشکرهایی (عظیم) به سراغ شما آمدند ولی ما باد و طوفان سختی بر آنان فرستادیم و لشکریانی که آن ها را نمی دیدید (و به این وسیله آن ها را در هم شکستیم) و خداوند همیشه به آنچه انجام می دهید بینا بوده است. (9) (به خاطر بیاورید) زمانی را که آن ها از طرف بالا و پایین (شهر) بر شما وارد شدند (و مدینه را محاصره کردند) و زمانی را که چشم ها از شدّت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود، و گمانهای گوناگون بدی به خدا می بردید. (10) آنجا بود که مؤمنان آزمایش شدند و تکان سختی خوردند! (11) و (نیز) به خاطر آورید زمانی را که منافقان و بیماردلان می گفتند: «خدا و پیامبرش جز وعده های دروغین به ما نداده اند!» (12) و (نیز) به خاطر آورید زمانی را که گروهی از آن ها گفتند: «ای اهل یثرب (ای مردم مدینه)! این جا جای توقّف شما نیست به خانه های خود بازگردید!» و گروهی از آنان از پیامبر اجازه بازگشت می خواستند و می گفتند: «خانه های ما بی حفاظ است!»، در حالی که بی حفاظ نبود آن ها فقط می خواستند (از جنگ) فرار کنند. (13) آن ها چنان بودند که اگر دشمنان از اطراف مدینه بر آنان وارد می شدند و پیشنهاد بازگشت به سوی شرک به آنان می کردند می پذیرفتند، و جز مدّت کمی (برای انتخاب این راه) درنگ نمی کردند! (14) (در حالی که) آنان قبل از این با خدا عهد کرده بودند که پشت به دشمن نکنند و عهد الهی مورد سؤال قرار خواهد گرفت (و
ص: 569
در برابر آن مسئولند)! (15) بگو: «اگر از مرگ یا کشته شدن فرار کنید، سودی به حال شما نخواهد داشت و در آن هنگام جز بهره کمی از زندگانی نخواهید گرفت!» (16) بگو: «چه کسی می تواند شما را در برابر اراده خدا حفظ کند اگر او بدی یا رحمتی را برای شما اراده کند؟!» و آن ها جز خدا هیچ سرپرست و یاوری برای خود نخواهند یافت. (17) خداوند کسانی که مردم را از جنگ بازمی داشتند و کسانی را که به برادران خود می گفتند: «بسوی ما بیایید (و خود را از معرکه بیرون کشید)» بخوبی می شناسد و آن ها (مردمی ضعیفند و) جز اندکی پیکار نمی کنند! (18) آن ها در همه چیز نسبت به شما بخیلند و هنگامی که (لحظات) ترس (و بحرانی) پیش آید، می بینی آن چنان به تو نگاه می کنند، و چشم های شان در حدقه می چرخد، که گویی می خواهند قالب تهی کنند! امّا وقتی حالت خوف و ترس فرو نشست، زبانهای تند و خشن خود را با انبوهی از خشم و عصبانیت بر شما می گشایند (و سهم خود را از غنایم مطالبه می کنند!) در حالی که در آن نیز حریص و بخیلند آن ها (هرگز) ایمان نیاورده اند، از این رو خداوند اعمال شان را حبط و نابود کرد و این کار بر خدا آسان است. (19) آن ها گمان می کنند هنوز لشکر احزاب نرفته اند و اگر برگردند (از ترس آنان) دوست می دارند در میان اعراب بادیه نشین پراکنده (و پنهان) شوند و از اخبار شما جویا گردند و اگر در میان شما باشند جز اندکی پیکار نمی کنند! (20) مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آن ها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می کنند. (21) (امّا) مؤمنان وقتی لشکر احزاب را دیدند گفتند: «این همان است که خدا و رسولش به ما وعده داده، و خدا و رسولش راست گفته اند!» و این موضوع جز بر ایمان و تسلیم آنان نیفزود. (22) در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی
ص: 570
که با خدا بستند صادقانه ایستاده اند بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَاءتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا وَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَ کَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرًا * إِذْ جَاؤُوکُم مِّن فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنکُمْ وَ إِذْ زَاغَتْ الْأَبْصَارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا…» (1)
«جنگ احزاب»
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
آیات فوق درباره ی جنگ احزاب [یعنی جنگ خندق] نازل شد، در این جنگ مشرکین قریش و اعراب مخالف رسول خدا صلی الله علیه و آله در سال پنجم هجری با جمعیّت ده هزار نفری خود با قبیله کنانه و سلیم و فزاره آماده جنگ با آن حضرت شدند از سویی یهود بنی النضیر را که رسول خدا صلی الله علیه و آله از مدینه -- به خاطر خیانتی که کرده بودند -- اخراج نموده بود به خیبر رفتند و رئیس آنان حُیَّ بن اخطب در مکّه نزد قریش رفت و گفت: «محمّد صلی الله علیه و آله ما و بنی عمّ مان بنی قینقاع را از خانه و شهرمان بیرون کرد و شما با هم پیمانانتان جمع شوید تا همگی به مدینه حمله کنیم چرا که ما در مدینه هفتصد نفر نیروی قوّی از یهود داریم و ما با آنان نیز همدست می شویم» و مقصود او یهود بنی قریظه بود که با رسول خدا صلی الله علیه و آله پیمان صلح امضا کرده بودند و حُیّ
ص: 571
بن اخطب گفت: من آنان را وادار به نقض عهد می نمایم تا با ما هماهنگ شوند و شما از بالای مدینه و ما از پایین مدینه به محمّد و همراهان او حمله می کنیم و پیروز خواهیم بود … (1)
مرحوم علّامه ابن شهر آشوب در کتاب مناقب آل ابیطالب علیه السلام گوید:
غزوه ی خندق که به احزاب نیز معروف است، [بعد از غزوه ی بنی النضیر] بین مسلمانان و قبایل قریش و قبایل یهود رخ داد. خداوند در آیات: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیراً * إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا * هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدیداً» به آن اشاره نموده است. [این جنگ بزرگ ترین
ص: 572
جنگ کفار و یهودیان با مسلمانان بوده است و همان گونه که از آیات فوق مشخص می شود، مسلمانان در این جنگ در سختی و ناتوانی شدیدی به سر بردند و خداوند با دعای رسول خدا صلی الله علیه و آله پیروزی را نصیب آنان نمود.]
در این جنگ ابوسفیان با لشکری از قریش، حارث بن عوف با لشکری از قبیله ی بنی مرّه، وبرة بن طریف و مسعود بن جبله با لشکری از قبیله اشجع، طلیحة بن خویلد اسدی با لشکری از قبیله بنی اسد، عیینة بن حصن فزاری با لشکری از قبیله غطفان و بنی فزاره، قیس بن غیلان و ابوالأعور سلمی با لشکری از قبیله بنی سلیم، و از یهودیان نیز حیّی بن أخطب، کنانة بن ربیع، سلام بن ابی الحقیق و هوذة بن قیس والبی همگی با سربازان خود اطراف مدینه را محاصره نمودند، که تعداد آنان به هیجده هزار نفر می رسید در حالی که سپاه مسلمانان بیش از سه هزار نفر نبود. هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از این وضعیت آگاه شد با اصحاب خود درباره چگونگی مقابله با آنان مشورت نمود و همه ی آنان گفتند:
ما در مدینه می مانیم و از خود دفاع می کنیم؛ ولی سلمان گفت: صلاح این است که ما اطراف مدینه خندقی حفر کنیم تا دشن نتواند از هر سو به ما حمله کند. رسول خدا صلی الله علیه و آله نظر سلمان را پذیرفت و مسلمانان اطراف مدینه را خندق حفر کردند. [و در آن آتش ریختند]. حدود بیست و چند روز گذشت و درگیری و جنگ تنها به صورت تیراندازی انجام می گرفت و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله ناتوانی اصحاب خویش را مشاهده نمود با سعد بن معاذ و سعد بن عباده مشورت کرد که یک سوم درختان میوه مدینه را به دشمن واگذار کنند تا جنگ خاتمه یابد. آنان نپذیرفتند. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
ص: 573
«خداوند هرگز پیامبر خود را خوار و ذلیل نمی کند و او را بی پناه نمی گذارد و جز این نیست که به وعده ی نصرت خود وفا خواهد نمود.» سپس قیام نمود و دستور جهاد و وعده ی پیروزی داد.
این درحالی بود که کفار و مشرکین مشغول شراب خواری و آوازه خوانی و [مغرور] پیروزی و قدرت خود بودند؛ مسلمانان نیز از ترس عمروبن عبدودّ هراس شدیدی به دل داشتند. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله مشغول دعا شد و در حالی که اشک از دیدگانش جاری می شد دست به دعا بلند کرد و با تضرّع فرمود: «یا صریخ المکروبین، یا مجیب دعوة المضطرّین، إکشف همّی و کربی فقد تری حالی.»
عبدالله بن اوفی می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله در آن حال به مشرکین و کفار نفرین نمود و فرمود:
«ای خدایی که تو فرستاننده ی کتاب و سریع الحساب هستی، تو احزاب را مغلوب نما.» پس عمروبن عبدودّ جلو آمد و برای خود مبارز طلب کرد، عکرمة بن ابی جهل مخزومی، ضرار بن ابی الخطاب و مرداس فهری نیز به میدان آمدند و مبارز طلبیدند.
واقدی گوید:
نوفل بن عبدالله بن مغیره نیز به میدان آمد و مبارز طلب کرد، سپس همگی مقابل خندق ایستادند و گفتند: به خدا سوگند! این [خندق] حیله جدیدی است که عربها چنین نمی کردند. سپس عمروبن عبدودّ این شعر را خواند:
یَا لَکَ مِنْ مَکِیدَةٍ مَا أَنْکَرَکَ لَا بُدَّ لِلْمَلْهُوبِ مِنْ أَنْ یَعْبُرَکَ
و سوار بر اسب خود شد و از جایگاه تنگی پرید و خود را به آن طرف خندق
ص: 574
رساند. طبری می گوید: ناگهان علی علیه السلام با عده ای از یاران خود آن باریک راه را گرفت و به همراهان خود فرمود: این جا را حفظ کنید؛ و خود با عمرو درگیر شد و او را از پای درآورد و هلاک نمود. پس مشرکین از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خواستند که جسد عمرو را به ده هزار درهم به آنان بفروشد، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «جسد او برای شما باشد. ما پول مرده ها را نمی خوریم.»
محمّد بن اسحاق می گوید:
در این جنگ شش نفر از مسلمانان و سه نفر از مشرکین کشته شدند و چون آیه: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ…» نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله حذیفه را فرستاد تا از وضعیت مشرکین با خبر شود. حذیفه می گوید: هنگامی که نزد مشرکین رفتم ناگهان دیدم باد شدیدی وزید، به گونه ای که آتش های آنان را خاموش، خیمه های شان را واژگون و نیزه های شان را پرتاب نمود. و از شدّت وزش باد ریگها و خاکها با فشار به طرف آنان پرتاب می شد و آن ها نیز صورتهای خود را گرفته بودند. حتّی صدای برخورد ریگها را به سپرهای شان می شنیدم و در حالی که فریاد میزدند: خود را نجات دهید، خود را نجات دهید، فرار کردند.
ابوالحسن مداینی می گوید:
هنگامی که خبر کشته شدن عمروبن عبدودّ به «خنساء»، خواهرش رسید گفت: چه کسی توانست بر او چیره شود و او را بکشد؟ گفتند: علی بن ابی طالب علیه السلام پس او گفت: حقیقتاً او به جنگ شجاعان رفته و با همتای خود به میدان قدم نهاده و مرگ او به دست مرد کریم و بزرگواری انجام گرفته است. سپس به قبیله خود بنی عامر خطاب نمود و گفت: من هیچ افتخاری
ص: 575
را بالاتر از این برای برادرم نمی دانم. و این دو بیت را سرود:
لَوْ کَانَ قَاتِلُ عَمْرٍو غَیْرَ قَاتِلِهِ لَکُنْتُ أَبْکِی عَلَیْهِ آخِرَ الْأَبَدِ
لَکِنَّ قَاتِلَهُ مَنْ لَا یُعَابُ بِهِ مَنْ کَانَ بِدْعاً قَدِیماً بَیْضَةَ الْبَلَد
خواهران دیگر عمروبن عبدود مانند کبشه، عمره و همچنین دخترش أم کلثوم از او چنین یاد کردند:
أَسَدَانِ فِی ضِیقِ الْمِکَرِّ تَصَاوَلَا وَ کِلَاهُمَا کُفْوٌ کَرِیمٌ بَاسِلٌ
فَتَخَالَسَا مُهَجَ النُّفُوسِ کِلَاهُمَا وَسْطَ الْمَدَارِ مُخَاتِلٌ وَ مُقَاتِلٌ
وَ کِلَاهُمَا حَفِظَا الْقِرَاعَ حَفِیظَةً لَمْ یَثْنِهِ مِنْ ذَاکَ شُغْلٌ شَاغِلٌ
فَاذْهَبْ عَلِیُّ فَمَا ظَفِرْتَ بِمِثْلِهِ قَوْلٌ سَدِیدٌ لَیْسَ فِیهِ تَحَامُلٌ
فَالثَّأْرُ عِنْدِی یَا عَلِیُّ وَ لَیْتَنِی أَدْرَکْتُهُ وَ الْعَقْلُ مِنِّی کَامِلٌ
ذَلَّتْ قُرَیْشٌ بَعْدَ مَقْتَلِ فَارِسٍ فَالذُّلُّ مَهْلِکُهَا وَ خِزْیٌ شَامِل
سپس خنساء گفت:
به خدا سوگند! قریش برای همیشه به خاطر خون برادرم انتقام جویی خواهند نمود. (1)
ص: 576
ص: 577
«وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا * الی قوله: إِنَ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی دوّمی نازل شد، هنگامی که او به عبد الرحمان بن عوف گفت: بیا تا ما محمّد صلی الله علیه و آله را تحویل قریش بدهیم و به قوم خود قریش بازگردیم (2). [و به همان اعتقادات بت پرستی ادامه بدهیم].
سپس گوید:
خداوند در این آیات مؤمنین راستین را -- که اخبار رسول خدا صلی الله علیه و آله را نسبت به مشکلات این جنگ تصدیق نمودند -- توصیف نموده و می فرماید: «وَ لَمَّا
ص: 578
رَأَی الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ مَا زَادَهُمْ إِلَّا إِیمَانًا وَ تَسْلِیمًا.» (1) و (2)
مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً (23) لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصّادقینَ بِصِدْقِهِمْ وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقینَ إِنْ شاءَ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحیماً (24) وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ الْقِتالَ وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزیزاً (25) وَ أَنْزَلَ الَّذینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ صَیاصیهِمْ وَ قَذَفَ فی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَریقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَریقاً (26) وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیراً (27)
«من قضی نَحْبَه» نَحْب به معنای نذر، و به معنای مرگ، و به معنای خطر، و به معنای سرعت سیر در یک شبانه روز آمده است، و «مظاهرة و ظهیر» به معنای معاونه و کمک می باشد، و «ظهیر» به معنای معین است، و «صَیاصی» حصون و قلعه هایی است که در آن ها پناه گرفته می شود، و «صیصه» مفرد آن است، و
ص: 579
مقصود از «من قضی نَحبَه» حمزه ی سیّد الشهدا است که نذر کرده بود بجنگد تا کشته شود، و مقصود از «من ینتنظر» علی علیه السلام است که انتظار شهادت داشت و اینان عهد و پیمان خود را تغییر ندادند، و «لم ینالوا خیراً» یعنی ظَفَراً، و «أرضاً لم تَطَئوها» یعنی خیبر چرا که مجاهدین در آن قدم نگذاردند و دشمن خود از دیار خویش فرار نمود.
در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده اند بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند. (23) هدف این است که خداوند صادقان را به خاطر صدق شان پاداش دهد، و منافقان را هر گاه اراده کند عذاب نماید یا (اگر توبه کنند) توبه آن ها را بپذیرد چرا که خداوند آمرزنده و رحیم است. (24) خدا کافران را با دلی پر از خشم بازگرداند بی آنکه نتیجه ای از کار خود گرفته باشند و خداوند (در این میدان)، مؤمنان را از جنگ بی نیاز ساخت (و پیروزی را نصیب شان کرد) و خدا قویّ و شکست ناپذیر است! (25) و خداوند گروهی از اهل کتاب [یهود] را که از آنان [مشرکان عرب] حمایت کردند از قلعه های محکم شان پایین کشید و در دل های شان رعب افکند (و کارشان به جایی رسید که) گروهی را به قتل می رساندید و گروهی را اسیر می کردید! (26) و زمینها و خانه ها و اموال شان را در اختیار شما گذاشت، و (همچنین) زمینی را که هرگز در آن گام ننهاده بودید و خداوند بر هر چیز تواناست! (27)
ص: 580
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«مِن الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا * لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصّادقینَ بِصِدْقِهِمْ وَ یُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ إِن شَاء أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ غَفُورًا رَّحِیمًا» (1)
امام باقر علیه السلام می فرماید: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
من و عمویم حمزه و برادرم جعفر و پسر عمّم عبیدة بن حارث با خدای جل جلاله و رسول او صلی الله علیه و آله پیمانی بستیم و به پیمان خود وفا کردیم و آنان قبل از من به مقصود خود رسیدند و خدا خواسته که من پس از آنان به مقصود خود [یعنی شهادت در راه خدا] برسم از این رو می فرماید: «من الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ»، یعنی حمزه و جعفر و عبیده «وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»، و این من هستم که منتظر [شهادت] می باشم و تغییر و تبدیلی در پیمان خود با خدا نکرده ام. (2)
و در حدیث دیگری فرمود:
پیمان آنان با خداوند این بود که در هیچ جنگی فرار نکنند و همه آنان به
ص: 581
پیمان خود عمل کردند و این آیه درباره ی آنان نازل شد، و حمزه در جنگ احد شهید شد و جعفر در جنگ موته شهید شد… . (1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
یا علی! هر کس دارای محبّت تو باشد و بمیرد، دین خود را ادا نموده است، و هر کس دارای محبّت تو باشد و نمرده باشد، او منتظر وعده ی خدا خواهد بود و خورشید طلوع و غروب نمی کند مگر آن که برای دوستان تو همراه با رزق و ایمان [و نور] خواهد بود. (2)
در ارشاد مفید رحمة الله علیه در مقتل امام حسین علیه السلام آمده:
که آن حضرت چون دید مسلم بن عوسجه به زمین افتاد و هنوز رمقی از حیات داشت فرمود: رحمک الله یا مسلم «فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا.» (3)
ص: 582
و در مقتل ابی مخنف آمده که امام حسین علیه السلام هنگامی که فهمید نماینده او عبدالله بن یقطر در کوفه به شهادت رسیده است چشمان او پر از اشک شد و بر گونه های او جاری گردید و فرمود:
«فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا.» (1)
و در کتاب مناقب ابن شهر آشوب نقل شده که اصحاب امام حسین علیه السلام در کربلا هنگامی که می خواستند به میدان بروند با امام خود وداع می کردند و می گفتند: «السّلام علیک یا ابن رسول الله» و آن حضرت در پاسخ آنان می فرمود: «و علیک السّلام»، ما نیز پس از شما خواهیم آمد و این آیه را تلاوت نمود «فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا.» (2)
«وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنَالُوا خَیْرًا وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ وَ کَانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزًا» (3)
مرحوم علامه ابن شهر آشوب از امام صادق علیه السلام [و ابن مسعود] نقل نموده که در تفسیر «وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ»، فرمود:
خداوند به واسطه علی علیه السلام -- که عمرو بن عبد ودّ را کشت -- جنگ احزاب را به پیروزی رساند و بقیّه مسلمانان آسوده شدند.
ص: 583
سپس گوید:
آیه «اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَاءتْکُمْ جُنُودٌ» (1)، در روز جنگ احزاب درباره ی علی علیه السلام نازل شد. (2)
در کتاب تأویل الآیات نقل شده که عبدالله بن مسعود آیه فوق را چنین می خواند:
«وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ بعلیٍّ»، یعنی مسلمانان در جنگ احزاب به خاطر علی علیه السلام پیروز شدند، چرا که مشرکین و احزاب در جنگ خندق متحّد شده بودند.
و خلاصه قصّه این جنگ این است که عمرو بن عبدودّ در این جنگ شرکت نموده بود و او شجاع قریش و با هزار نفر برابر بود و در جنگ بدر شرکت نمود و در جنگ احد شرکت نکرد و در جنگ خندق قبل از دیگران به میدان آمد تا مردم شجاعت او را ببینند و چون خندق را دید گفت: «این کید و حیله ای است که ما تا کنون ندیده بودیم». پس با اسب خود از خندق گذشت و در مقابل مسلمانان ایستاد و مبارز طلبید و کسی برای مقابله با او برنخاست، تا این که علی علیه السلام برخاست و به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: «یا رسول الله من آماده رزم با او هستم» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بنشین او عمرو است» و باز عمرو مبارز طلبید و کسی پاسخ او را نداد و علیّ علیه السلام گفت: یا رسول الله من آماده هستم و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: او عمرو است و کسی آماده رزم با او نشد تا
ص: 584
این که علی علیه السلام عرض کرد: «یا رسول الله اگر او عمرو است من نیز علیّ بن ابیطالب هستم» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به او اجازه داد.
حذیفه گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله زره «ذات الفضول» خود را به او پوشاند و ذوالفقار را به او داد، و عمامه سحاب خود را بر سر او گذارد و او را روانه میدان نمود و فرمود:
همه ایمان در مقابل همه شرک قرار گرفت و سپس فرمود: «خدایا او را از یمن و یسار و شرق و غرب و فوق و تحت حفظ کن» و چون عمرو او را دید گفت: تو کیستی؟ علیّ علیه السلام فرمود: «من علیّ بن ابیطالب هستم» عمرو گفت: «من خوش ندارم تو را بکشم، بازگرد تا فرد بزرگ تری از اعمام تو بیاید» پس علی علیه السلام به او فرمود:
«و لکن به خدا سوگند من کراهتی از کشتن تو ندارم» پس عمر خشمگین شد و از اسب خود پایین آمد و اسب خود را پی کرد و ضربتی بر سر علی علیه السلام زد و آن حضرت سپر خود را بالا گرفت و شمشیر عمر و سپر را شکافت و آسیبی بر سر او وارد شد و سپس علی علیه السلام ضربتی بر گردن او زد و عمرو به زمین افتاد و گرد و غبار بلند شد و ما صدای تکبیر علی علیه السلام را شنیدیم و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «به خدا سوگند علی عمرو را کشت» و سپس علی علیه السلام سر او را جدا نمود و به طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد در حالی که از صورت او نور می درخشید، و رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: بشارت باد تو را یا علی، اگر امروز عمل تو را با عمل امّت محمّد موازنه کنند عمل تو بر آنان برتری خواهد داشت، چرا که -- با کشته شدن عمرو -- در خانه های همه مشرکین شکست وارد شد و در خانه های همه مسلمین عزّت وارد شد.
ص: 585
تا این که گوید:
و چون عمرو کشته شد همه احزاب و مشرکین شکست خوردند و خداوند نیز، باد عذاب و ملائکه عذاب را بر آنان فرو فرستاد و مشرکین و احزاب بدون جنگ فرار کردند و فرار آنان به خاطر کشته شدن عمرو بود از این رو خداوند فرمود: «وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ بعلیٍّ علیه السلام.» (1)
ص: 586
«وَ أَنزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِن صَیَاصِیهِمْ وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقًا * وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیَارَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَرْضًا لَّمْ تَطَؤُوهَا وَ کَانَ اللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرًا» (1)
مرحوم طبرسی در کتاب «إعلام الوری» از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
[در جنگ خندق چون کار سخت شد] رسول خدا صلی الله علیه و آله در نیمه شب بر بالای آن کوهی که مسجد فتح بر آن قرار دارد رفت و به اصحاب خود فرمود: چه کسی می رود از مشرکین برای من خبر بیاورد تا بهشت برای او باشد؟ پس احدی پاسخ نداد و چون آن حضرت سخن خود را بار دوّم و سوّم تکرار نمود حذیفه برخاست و رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: «بین آنان می روی تا سخن شان را بشنوی و با احدی سخن نگویی تا نزد من بیایی و سپس به او دعا کرد و
ص: 587
فرمود: «خدایا او را حفظ کن تا نزد من بازگردد» و سپس به نماز ایستاد و با صدای بلند فرمود: «یَا صَرِیخَ الْمَکْرُوبِینَ وَ یَا مُجِیبَ الْمُضْطَرِّینَ -- َ اکْشِفْ هَمِّی وَ کَرْبِی فَقَدْ تَرَی حَالِی وَ حَالَ مَن مَعِی». پس جبرئیل علیه السلام نازل شده و گفت: «یا رسول الله، خدا سخن تو را شنید و دعای تو را مستجاب نمود و خطر دشمنان را از تو برطرف نمود» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله خشنود گردید و دست به دعا بلند کرد و اشک او جاری شد و فرمود: شکراً شکراً خدایا تو را شاکرم که به من و اصحاب من پناه دادی. سپس جبرئیل علیه السلام گفت: «یا رسول الله خداوند تو را یاری نمود و از آسمان بر سر آنان بادی همراه با ریگ فرستاد و از آسمان چهارم نیز بر سر آنان باد جنادل [یعنی ملائکه عذاب] فرو فرستاد.»
حذیفه گوید:
من چون بین مشرکین رفتم دیدم باد زندگی آنان را دگرگون کرده و آتش های شان را خاموش نموده، و جُند اوّل خداوند -- یعنی آن باد شدید -- همه چیزشان را در هم کوبیده و آنان خود را از ریگ هایی که می وزد می پوشانند و من صدای ریگ ها را که به سپرها می خورد می شنیدم و سپس لشگر بزرگ الهی بر آن ها فرود آمد، و ابوسفیان فریاد کرد: «النجاء النجاء» [یعنی نجات با چیست]، و سپس عیینة بن حصین و حارث بن عوف نیز همین سخن را سر دادند، و حذیفه نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و این حوادث را به آن حضرت گزارش داد و خداوند این آیه را نازل نمود «اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَاءتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا وَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا… .» (1)
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله با مسلمانان داخل مدینه شدند و فاطمه علیها السلام آبی
ص: 588
آماده کرد تا سر و صورت مبارک پدر را بشوید، ناگهان جبرئیل علیه السلام آمد -- در حالی که بر اسبی سوار بود و عمامه سفیدی بر سر و قطیفه ای از استبرق که درّ و یاقوت بر آن آویزان بود بر تن داشت و غباری بر او نشسته بود وارد شد -- و رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاست و غبار از صورت او برطرف نمود، پس جبرئیل گفت: رحمک الله آیا سلاح را زمین گذاردی در حالی که ملائکه آسمان سلاح خود را زمین نگذارده اند؟! و من همواره دشمن را پی گرفته ام تا به «روحاء» رسیده ام، سپس گفت: برخیز و به طرف برادران آنان از اهل کتاب حرکت کن، چرا که به خدا سوگند من آنان را مانند بیضه ای که بر سنگی کوبیده شود نابود خواهم نمود.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله علیّ علیه السلام را خواست و فرمود:
«پرچم مهاجرین را بگیر و به طرف یهود بنی قریظه حرکت کن و من بر شما واجب نمودم که نماز عصر را جز در بنی قریظه نخوانید» از این رو امیرالمؤمنین علیه السلام با مهاجرین و بنو عبد الأشهل و همه بنی النجّار حرکت نمود و رسول خدا صلی الله علیه و آله مردان دیگری را به کمک او فرستاد و برخی از آنان نماز عصر خود را بعد از نماز عشاء خواندند، پس یهود بنی قریظه از بالای خانه های خود شروع به سبّ و دشنام نمودند و گفتند: «خدا تو را و پسر عمّت را هلاک کند» و رسول خدا ایستاده بود و پاسخ آنان را نمی داد و چون امیرالمؤمنین علیه السلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و اصحاب او را دید عرض کرد: فدای شما شوم یا رسول الله نزدیک آنان مشو چرا که خداوند آنان را کیفر خواهد نمود و رسول خدا صلی الله علیه و آله دانست که یهود به او دشنام داده اند از این رو فرمود: آنان اگر مرا ببینند دیگر به من دشنام نخواهند داد، سپس نزدیک آنان رفت و فرمود:
ص: 589
«یَا إِخْوَةَ الْقِرَدَةِ»، یعنی ای برادران بوزینه ما پیامبران اگر بر قومی وارد شویم و به جنگ آنان بیاییم گرفتار عذاب خواهند شد، ای برده های طواغیت و ستمکاران! دور شوید، خدا شما را دور کند».
پس صدای آنان از اطراف بلند شد و گفتند: ای ابا القاسم تو فحّاش نبودی، چه شده که این گونه سخن می گویی؟!
امام صادق علیه السلام می فرماید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله در این وقت حیا نمود از این سخنان و عصا از دست او افتاد و عبای او ساقط شد و آنان را محاصره کرد و بیست و پنج روز در محاصره بودند و مسلمان نشدند تا این که حکم سعد بن مُعاذ را پذیرفتند و سعد حکم نمود که «مردانشان کشته شوند و زنان و فرزندان آنان اسیر شوند و اموال شان تقسیم شود و خانه های آنان به مهاجرین داده شود نه به انصار» و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ای سعد تو حکم خدا را درباره ی آنان گفتی» سپس اسیران را در خانه ای حبس نمودند، و ده نفر از مردانشان را آوردند و امیرالمؤمنین علیه السلام آنان را گردن زد و ده نفر را زبیر گردن زد و هر کدام از اصحاب یک نفر و یا دو نفر را گردن زدند و سپس زخم سعد منفجر شد و از دنیا رفت و رسول خدا صلی الله علیه و آله عبای خود را بر زمین گذارد و بدن سعد را تشییع نمود… . (1)
ص: 590
ص: 591
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمیلاً (28) وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظیماً (29) یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیراً (30) وَ مَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ
ص: 592
تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَیْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً کَریماً (31) یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً (32) وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولی وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً (33) وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلی فی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کانَ لَطیفاً خَبیراً (34) إِنَّ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصّادقینَ وَ الصّادقاتِ وَ الصَّابِرینَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعینَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمینَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاکِرینَ اللَّهَ کَثیراً وَ الذَّاکِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیماً (35)
«ضِعف» دو برابر چیزی را گویند و ضاعفته یعنی زدت علیه مثله و «ضَعف» نقصان قوّة است، و «تَبَرُّج» این است که زن محاسن و زیبایی های خود را ظاهر کند، و «فاحِشَة مبینّة» گناهی را گویند که زشتی آن آشکار باشد و نمونه معروف آن زنا می باشد، و «قنوت» به معنای اطاعت است و «وَ مَنْ یَقْنُتْ منکنّ» یعنی، یدم علی الطاعة، و «رِزقاً کریماً» یعنی، رزقاً الکرامة فی الجنّة، و «فلا تخضعن بالقول» یعنی سخن خود را با نرمی و ناز همراه نکنید که سبب تحریک غریزه جنسی شود، و «قول معروف» در این جا قول بعید از رَیْبه است که طمع جنس مخالف را بر نمی انگیزد، و «قَرنَ و یا قِرنَ» امر به قرار و ماندن در خانه است و این امر اختصاص به همسران پیامبر صلی الله علیه و آله ندارد گرچه آنان سزاوارترند.
ص: 593
ای پیامبر! به همسرانت بگو: «اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را می خواهید بیایید با هدیه ای شما را بهره مند سازم و شما را بطرز نیکویی رها سازم! (28) و اگر شما خدا و پیامبرش و سرای آخرت را می خواهید، خداوند برای نیکوکاران شما پاداش عظیمی آماده ساخته است.» (29) ای همسران پیامبر! هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشی مرتکب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود و این برای خدا آسان است. (30) و هر کس از شما برای خدا و پیامبرش خضوع کند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهیم ساخت، و روزی پرارزشی برای او آماده کرده ایم. (31) ای همسران پیامبر! شما همچون یکی از آنان معمولی نیستید اگر تقوا پیشه کنید پس به گونه ای هوس انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند، و سخن شایسته بگویید! (32) و در خانه های خود بمانید، و همچون دوران جاهلیّت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید، و نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد. (33) آنچه را در خانه های شما از آیات خداوند و حکمت و دانش خوانده می شود یاد کنید خداوند لطیف و خبیر است! (34) به یقین، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان مطیع فرمان خدا و زنان مطیع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شکیبا و زنان صابر و شکیبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق کننده و زنان انفاق کننده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاکدامن و زنان پاکدامن و مردانی که بسیار به یاد خدا هستند و زنانی که بسیار یاد خدا می کنند، خداوند برای همه آنان مغفرت و پاداش عظیمی فراهم ساخته است. (35)
ص: 594
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ إِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَ زِینَتَهَا فَتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ…» (1)
مرحوم طبرسی گوید: مفسّران گفته اند:
همسران پیامبر که نه نفر بودند از آن حضرت مطالبه زینت های دنیا و نفقه بیشتری را کردند، و به خاطر غیرت زنانه خود رسول خدا صلی الله علیه و آله را آزار نمودند از این رو آن حضرت یک ماه از آنان کناره گیری نمود و سپس این آیه نازل شد.
سپس گوید همسران آن حضرت در آن زمان نه نفر بودند: عایشه، و حفصه، و امّ حبیبه و دختر ابوسفیان، و سوده دختر زمعه، و امّ سلمة دختر أبی امیّه بودند و از غیر قریش: صفیّه دختر حیّ بن اخطب خیبریّه، و میمونه دختر حارث هلالیّه، و زینب دختر جحش اسدیّه، و جویریّة، دختر حارث مصطلقیه، بودند. (2)
از امام صادق علیه السلام سؤال شد: آیا اگر مردی امر طلاق را به اختیار همسر خود قرار بدهد و آن زن طلاق را انتخاب کند از شوهر خود جدا خواهد شد؟ امام علیه السلام فرمود:
این مخصوص رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است و لکن دیگران اگر مایل به طلاق باشند باید طلاق بدهند و آیه فوق مربوط به رسول خدا صلی الله علیه و آله است. (3)
ص: 595
امام صادق علیه السلام می فرماید:
زینب دختر جحش به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: یا رسول الله آیا شما رسول خدا هستید و از ما صرف نظر می کنید؟! و حفصه گفت: «اگر شما ما را طلاق بدهید ما همسران دیگری که کفو ما باشند خواهیم یافت» پس بیست روز وحی از آن حضرت قطع شد، و سپس خداوند از رسول خود حمایت نمود و فرمود: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ إِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا…»، و همسران آن حضرت خدا و رسول او را اختیار نمودند، و اگر دنیا و زینت های آن را اختیار می کردند از آن حضرت جدا می شدند و این برای آنان به منزله ی طلاق می بود. (1)
مؤلّف گوید:
به همین مضمون است حدیث 3 و 4 و 5 و 6 کافی بلکه احادیث بعد از آن ها نیز به همین معناست.
و در برخی از این روایات آمده که آن حضرت بیست و نه روز از آنان کناره گیری کردند و سپس آن آیه نازل شد.
ص: 596
عبدالأعلی ابن اعین گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
بعضی از همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: «آیا محمّد گمان می کند که اگر ما را طلاق بدهد ما در بین قوم خود کفوی پیدا نمی کنیم؟». و خداوند از بالای هفت آسمان بر آنان خشم نمود [و آیه فوق را نازل کرد] و به پیامبر خود صلی الله علیه و آله فرمود: تا آنان را بین دنیا و آخرت مخیّر نماید، پس زینب بنت جحش برخاست و رسول خدا صلی الله علیه و آله را بوسید و گفت: من خدا و رسول او را انتخاب می کنم [و برخی مثل عایشه و حفصه و… مورد خشم خدا قرار گرفتند.] (1)
علی بن ابراهیم قمی رحمة الله علیه گوید:
سبب نزول آیه فوق این بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله چون از جنگ خیبر بازگشت و گنج آل ابی الحُقَیق را که در این جنگ به دست آورده بود بین مسلمانان تقسیم نمود همسران او [برخی] گفتند: این گنج را بین ما تقسیم کن و
ص: 597
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «من به امر خداوند بین مسلمانان تقسیم کردم» و آنان خشمگین شدند و گفتند: شاید شما فکر می کنید که اگر ما را طلاق بدهید ما شوهرانی از قوم خود که کفو ما باشند پیدا نمی کنیم؟! پس خداوند از گفته آنان خشمگین شد، و دستور داد تا آن حضرت از آنان کناره گیری کند و آن حضرت 29 روز از آنان کناره گیری کرد و در مشربه امّ ابراهیم ماند تا آنان حیض شدند و پاک شدند و خداوند آیه تخییر را نازل نمود و فرمود: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ إِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ…»، پس امّ سلمه قبل از دیگران برخاست و گفت: من خدا و رسول او را انتخاب نمودم و سپس همه آنان همین سخن را گفتند و با آن حضرت معانقه نمودند و این آیه نازل شد: «تُرْجِی مَن تَشَاء مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَن تَشَاء» (1). امام صادق علیه السلام فرمود: «ترجی» به معنای طلاق است و «تؤوی» به معنای نکاح است. (2)
ص: 598
«یَا نِسَاء النَّبِیِّ مَن یَأْتِ مِنکُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ وَ کَانَ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرًا * وَ مَن یَقْنُتْ مِنکُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صَالِحًا نُّؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَیْنِ وَ أَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا کَرِیمًا» (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
مقصود از «فَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ»، جنگ جمل و خروج عایشه برای جنگ با امیرالمؤمنین علیه السلام است. (2)
امام باقر علیه السلام در تفسیر «یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ»، فرمود:
یعنی کار نیک زنان پیامبر صلی الله علیه و آله خوب و بد آنان در آخرت دو چندان است. (3)
شخصی به امام سجّاد علیه السلام گفت: «شما اهل البیت آمرزیده هستید» و آن حضرت خشمگین شد و فرمود:
ما سزاوارتریم که خداوند آنچه درباره ی همسران رسول خود صلی الله علیه و آله فرموده درباره ی ما نیز اجرا کند، و برای نیکوکاران ما دو پاداش باشد و برای گنهکاران مان نیز عذاب دو چندان باشد. و سپس دو آیه فوق را قرائت نمود. (4)
ص: 599
«وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی وَ أَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَ آتِینَ الزَّکَاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» (1)
مرحوم صدوق در کتاب کمال الدین با سند خود از عبدالله بن مسعود نقل نموده که گوید:
به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتم: یا رسول الله! بدن شما را بعد از رحلت از دنیا چه کسی غسل خواهد داد؟ فرمود: «هر پیامبری را وصیّ او غسل می دهد» گفتم: وصیّ شما کیست؟ فرمود: «علیّ بن ابیطالب است» گفتم: او بعد از شما چند سال زنده خواهد ماند؟ فرمود: سی سال.
سپس فرمود:
یوشع بن نون وصیّ موسی نیز بعداز موسی سی سال زنده بود و صفرا دختر شعیب که همسر موسی بود، به جنگ با او برخاست و گفت: «من از تو سزاوارتر به جانشینی موسی هستم» و یوشع با او جنگید و پیروان او را کشت و همسر موسی را اسیر نمود و به خوبی از او محافظت کرد، و دختر ابوبکر نیز با چندین هزار نفر از این امّت به جنگ با علیّ علیه السلام قیام خواهد نمود و علیّ پیروان او را خواهد کشت و او را اسیر خواهد نمود و از او به خوبی مواظبت خواهد کرد، و خداوند درباره ی او در قرآن فرمود: «وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی» و جاهلیّت «أُولَی»، خروج همسر موسی بر یوشع بوده است. (2)
ص: 600
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
هنگامی که آیه «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ»، نازل شد من در خانه امّ سلمه خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیدم و آن حضرت به من فرمود: «یا علیّ! این آیه درباره ی تو و حسن و حسین و امامان دیگر از فرزندان تو نازل شده است» پس من گفتم: یا رسول الله: بعد از شما چند امام خواهند بود؟ فرمود: امامان بعد از من تو هستی و حسن و حسین و علی بن الحسین و محمّد بن علی و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمّد بن علی و علی بن محمّد و حسن بن علی و حجّت از فرزندان حسین، و من این چنین نام آنان را مکتوب بر ساق عرش دیدم، و چون از خداوند سؤال کردم فرمود: ای محمّد اینان امامان پاک و معصوم بعد از تو هستند و دشمنانشان مورد لعنت خواهند بود. (1)
ص: 601
مؤلّف گوید:
به این معنا روایات دیگری از امام صادق علیه السلام و امام رضا علیه السلام و ائمه دیگر نقل شده است. (1)
ص: 602
و در کتاب خصال از عامبربن واثله نقل شده که گوید:
من در مجلس شورای سقیفه حاضر بودم که علی علیه السلام می فرمود: مردم ابوبکر را برای خلافت تعیین نمودند در حالی که به خدا سوگند خلافت حق من بود و من سزاوارتر به آن بودم، و سپس ابوبکر عمر را جانشین خود نمود در حالی که به خدا سوگند من سزاوارتر به آن بودم و آن حق من بود و عمر پنج نفر دیگر را تعیین نمود و من را ششمین آنان قرار داد و هیچ کدام آن پنج نفر بر من فضیلتی نداشتند، و اگر بخواهم می توانم بر آنان احتجاج کنم و آنان را
ص: 603
محکوم نمایم و هیچ عرب و عجم و معاهد [از اهل کتاب] و مشرکی نتواند سخنی در پاسخ من بگوید.
سپس آن حضرت احتجاجات خود را بر اهل شورای سقیفه بیان کرد و یکی از آن احتجاجات این بود که به آنان فرمود: شما را به خدا سوگند آیا بین شما کسی هست که خداوند آیه تطهیر را درباره ی او نازل نموده باشد چنان که خداوند به رسول خود فرمود: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»، و در آن روز رسول خدا صلی الله علیه و آله کسای خیبریّه خود را به دوش گرفت و فاطمه و حسن و حسین را به خود چسبانید و سپس فرمود: «خدایا این هایند اهل بیت من، پس تو آنان را از هر رجس و پلیدی دور کن و به کمال طهارت و پاکی برسان»؟ پس اهل شورا گفتند: خدایا تو می دانی که این آیه تنها درباره ی علیّ و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام نازل شد. (1)
ص: 604
مؤلّف گوید:
روایات فراوانی در کتاب های شیعه و اهل تسنّن در ذیل آیه فوق نقل شده که همه آن ها صحیح و نزدیک به تواتر است و ما آن ها را در کتاب «آیات الفضائل» ذیل این آیه نقل کرده ایم، مراجعه شود. مرحوم محدّث بحرانی در تفسیر برهان (1)، بیش از شصت روایت در ذیل این آیه نقل نموده است.
و اگر گفته شود: صدر آیه فوق درباره ی همسران پیامبر صلی الله علیه و آله است و خداوند آنان را امر نموده که «در خانه های خود بمانند و همانند زنان جاهلیّت بین مردم ظاهر نشوند و زینت های خویش را آشکار نسازند و نماز را به پا بدارند و زکات را پرداخت کنند و از خدا و رسول او اطاعت نمایند» و پس از آن فرموده است: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»، در حالی که روایات گذشته این قسمت از آیه را مخصوص به علیّ و فاطمه و حسن و حسین علیه السلام نموده است؟
پاسخ این است که در تفسیر عیّاشی از زراره از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود:
هیچ چیزی مانند تفسیر قرآن از عقول مردم دور نیست (و عقل های مردم از فهم تفسیر قرآن از هر چیزی دورتر است] چرا که بسا اوّل آیه درباره ی چیزی است و وسط آن درباره ی چیزی و آخر آن درباره ی چیز دیگری است مانند آیه «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا.» (2)
ص: 605
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیه «وَ اذْکُرْنَ مَا یُتْلَی فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ» عطف بر «نساء النبّی…»، می باشد، و آیه «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ… َأَجْرًا عَظِیمًا» عطف بر «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» می باشد. (1)
«إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْقَانِتِینَ وَ الْقَانِتَاتِ وَ الصّادقینَ وَ الصّادقاتِ…» (2)
رسول خدا صلی الله علیه و آله در تفسیر مسلم و مؤمن فرمود:
مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبان او سالم باشند، و مؤمن کسی است که همسایه او از شرّ او در امان باشد، و ایمان به من نیاورده کسی که با شکم سیر بخوابد و همسایه او گرسنه باشد. (3)
فضیل بن یسار گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:
ایمان اسلام را در بر دارد و لکن اسلام با ایمان شریک نیست. سپس فرمود: ایمان در قلب ها قرار می گیرد و اسلام [بر زبان جاری می شود و] بر اساس آن
ص: 606
ازدواج و میراث و امنیّت جانی برقرار می شود، و ایمان شریک با اسلام است و اسلام شریک با ایمان نیست. (1)
عبد الملک بن اعین گوید: امام باقر علیه السلام فرمود:
ایمان اقرار به زبان و اعتقاد به قلب و عمل به ارکان و واجبات است… . (2)
مؤلّف گوید:
احادیث فراوان و صحیح در این معنا نقل شده به کتاب کافی و غیره مراجعه شود.
وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً (36) وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ
ص: 607
أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفی فی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدیهِ وَ تَخْشَی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضی زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ حَرَجٌ فی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (37) ما کانَ عَلَی النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً (38) الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفی بِاللَّهِ حَسیباً (39) ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ
مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیماً (40) یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً (41) وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصیلاً (42) هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ کانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیماً (43) تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَریماً (44) یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً (45) وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ
وَ سِراجاً مُنیراً (46) وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلاً کَبیراً (47) وَ لا تُطِعِ
الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکیلاً (48)
«الخِیَرة» به معنای تخییر و یا به معنای انتخاب و اختیار چیزی برای دیگری است، و «وَطَر» به معنای حاجت و قضای شهوت است، خلیل نحوی می گوید: «وَطَر» هر حاجتی است که تو بر آن همّت گماری و چون به آن برسی گفته می شود: «قَضَی وَطَرَه» یعنی به نیاز و حاجت خود رسید، و «اِرجاء» به معنای تأخیر و تبعید چیزی و یا حکمی است مانند تأخیر عذاب و عقاب گناه، و «إیواء» به معنای پناه دادن و نگهداشتن و کسی را در حبال خویش قرار دادن است، چنان که «آوی إلیه اَبَویه» به همین معناست، و «مأوی» به معنای پناهگاه است، و «استیناس» به معنای انس گرفتن است و ضدّ آن «استیحاش» است و ضد اُنس وحشت است.
ص: 608
هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هر کس نافرمانی خدا و رسولش را بکند، به گم راهی آشکاری گرفتار شده است! (36) (به خاطر بیاور) زمانی را که به آن کس که خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودی [به فرزند خوانده ات «زید»] می گفتی: «همسرت را نگاه دار و از خدا بپرهیز!» (و پیوسته این امر را تکرار می کردی) و در دل چیزی را پنهان می داشتی که خداوند آن را آشکار می کند و از مردم می ترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی! هنگامی که زید نیازش را از آن زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسری تو درآوردیم تا مشکلی برای مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خوانده هایشان -- هنگامی که طلاق گیرند -- نباشد و فرمان خدا انجام شدنی است (و سنّت غلط تحریم این زنان باید شکسته شود). (37) هیچ گونه منعی بر پیامبر در آنچه خدا بر او واجب کرده نیست این سنّت الهی در مورد کسانی که پیش از این بوده اند نیز جاری بوده و فرمان خدا روی حساب و برنامه دقیقی است! (38) (پیامبران) پیشین کسانی بودند که تبلیغ رسالتهای الهی می کردند و (تنها) از او می ترسیدند، و از هیچ کس جز خدا بیم نداشتند و همین بس که خداوند حسابگر (و پاداش دهنده اعمال آن ها) است! (39) محمّد (ص) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست ولی رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبران است و خداوند به همه چیز آگاه است! (40) ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید، (41) و صبح و شام او را تسبیح گویید! (42) او کسی است که بر شما درود و رحمت می فرستد، و فرشتگان او (نیز) برای شما تقاضای رحمت می کنند تا شما را از ظلمات (جهل و شرک گناه) به سوی
ص: 609
نور (ایمان و علم و تقوا) رهنمون گردد او نسبت به مؤمنان همواره مهربان بوده است! (43) تحیّت آنان در روزی که او را دیدار می کنند سلام است و برای آن ها پاداش پرارزشی فراهم ساخته است. (44) ای پیامبر! ما تو را گواه فرستادیم و بشارت دهنده و انذارکننده! (45) و تو را دعوت کننده بسوی خدا به فرمان او قرار دادیم، و چراغی روشنی بخش! (46) و مؤمنان را بشارت ده که برای آنان از سوی خدا فضل بزرگی است. (47) و از کافران و منافقان اطاعت مکن، و به آزارهای آن ها اعتنا منما، و بر خدا توکّل کن، و همین بس که خدا حامی و مدافع (تو) است! (48)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَن یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِینًا» (1)
عبد العزیز بن مسلم گوید:
هنگامی که ما در خدمت حضرت رضا علیه السلام وارد مرو خراسان شدیم در مسجد جامع مرو اجتماع نمودیم و همراهان من دربارهٔ مسأله امامت سخن گفتند و اختلاف مردم را درباره ی امامت فراوان مطرح کردند، پس من وارد بر مولای خود علیّ بن موسی علیه السلام شدم و سخنان و اختلاف آنان را یادآوری نمودم و آن حضرت تبسّم نمود و فرمود: ای عبد العزیز! مردم در جهالت ماندند و در دین خود فریب خوردند، چرا که خداوند عزّوجّل پیامبر خود را از دنیا خارج نکرد مگر آن که دین او را کامل نمود… تا این که فرمود:
این مردم قدم در جای سخت و خطرناکی گذاردند و خدا و رسول او صلی الله علیه و آله را متهّم نمودند [و گفتند: رسول خدا صلی الله علیه و آله جانشینی برای خود معیّن نکرده
ص: 610
است] از این رو در حیرت و بیچارگی قرار گرفتند چرا که امام خود را نشناختند و او را نپذیرفتند و شیطان اعمال شان را برای آنان زینت داد و آنان را از راه حق منحرف نمود، در حالی که راه حق را خوب می شناختند، آنان انتخاب و اختیار خدا و رسول او صلی الله علیه و آله را رها کردند و با فکر خود برای خویش [امام] انتخاب نمودند، و قرآن با صدا و ندای روشن فرمود: «وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاء وَ یَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ تَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ» (1)، یعنی ای رسول من پروردگار تو هر چه را بخواهد خلق می کند و هر که را بخواهد انتخاب می نماید و مردم را حق انتخاب [امام] نیست و او منزّه از عمل شرک آمیز آنان است. و در آیه دیگری می فرماید: «وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ.» (2)
اصبغ بن نباته گوید: امیر المؤمنین علیه السلام به شخصی فرمود:
اگر از خالق خود اطاعت نمی کنی نباید رزق او را بخوری، و اگر ولایت دشمن
ص: 611
او را پذیرفته ای باید از مُلک او خارج شوی، و اگر قانع به رضا و تقدیر او نیستی باید خدای دیگری طلب کنی. (1)
حسین بن خالد از حضرت رضا علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که خداوند می فرماید:
هر کس راضی به قضای من نباشد و به تقدیر من ایمان نداشته باشد باید خدایی غیر من پیدا کند. (2)
و نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
خداوند هر تقدیر و قضایی بکند خیر مؤمن است. (3)
«وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ…» (4)
ابو الصلت هروی گوید:
هنگامی که مأمون دانشمندان از مسلمانان و یهود و نصاری و مجوس و صابئین و سایر علمای دیگر را برای مناظره با علی بن موسی الرّضا علیه السلام جمع کرد و آن حضرت همه آنان را مجاب و محکوم نمود و پاسخ آنان را
ص: 612
از کتب خودشان بیان نمود، علی بن محمّد بن جهم برخاست و گفت: ای فرزند رسول خدا آیا شما پیامبران را معصوم می دانید؟ فرمود: آری. او گفت: شما دربارهٔ آیه «وَ عَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی» (1) و آیه «وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ» (2) و آیه «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا» (3)، چه می فرمایید؟… و آن حضرت همان گونه که در مواضع خود گذشت همه را پاسخ داد تا این که علی بن محمّد بن جهم گفت: نظر شما درباره ی آیه مربوط به رسول خدا صلی الله علیه و آله که می فرماید: «وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ» چه می فرمایید؟
حضرت رضا علیه السلام فرمود:
وای بر تو -- ای علی بن محمّد بن جهم -- از خدا بترس و پیامبران خدا را متّهم به فحشا مکن و با فکر و رأی خود کتاب خدا را تفسیر مکن، چرا که خداوند می فرماید: «وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» (4)، و سپس پاسخ مربوط به آیات گذشته را بیان نمود و فرمود: و امّا راجع به آیه «وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ»، باید دانست که خداوند همسران پیامبر خود را در دنیا و در آخرت به آن حضرت معرّفی نمود و فرمود: آنان أمّهات مؤمنین هستند، و یکی از همسران دنیایی آن حضرت زینب دختر جحش بود و آن زن در آن زمان همسر زید بن حارثه بود، از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله این امر را پنهان نمود، مبادا منافقین بگویند: «او زنی را از همسران خود می داند که اکنون همسر دیگری است!» از این رو خداوند فرمود: «وَ تَخْشَی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ» سپس فرمود: خداوند سه زن را
ص: 613
خود تزویج نمود، 1- حوّا را به آدم علیه السلام، 2- زینب را به رسول خدا صلی الله علیه و آله، چنان که فرمود «فَلَمَّا قَضَی زَیْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاکَهَا» 3- فاطمه علیها السلام را به علیّ علیه السلام. سپس علی بن محمّد بن جهم گریان شد و گفت: من توبه نمودم و پس از این سخنی درباره ی پیامبران علیهم السلام جز سخن شما را نخواهم گفت. (1)
ص: 614
ص: 615
مرحوم علی بن ابراهیم از ابی الجارود از امام باقر علیه السلام نقل نموده که آن حضرت در تفسیر آیات فوق فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله از دختر عموی خود زینب بنت جحش اسدیّه برای زید بن حارثه [پسر خوانده خود] خواستگاری نمود و زینب گفت: «یا رسول الله اجازه بدهید تا من در این باره فکری بکنم» پس این آیه نازل شد: «وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَن یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِینًا» و زینب گفت: «یا رسول الله اختیار من با شما هر چه می خواهید بکنید» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله زینب را به زید بن حارثه تزویج کرد و مدّتی گذشت و آنان در چیزی اختلاف و نزاع پیدا کردند و زید گفت: یا رسول الله، زینب بر من تکبّر می کند و با زبان خویش مرا آزار می دهد اجازه بدهید من او را طلاق بدهم پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به زینب توجّه نمود و از زیبایی او تعجب کرد و به زید فرمود: «از خدا بترس و همسر خود را نگهداری کن و به او احسان نما».
و چیزی نگذشت که زید زینب را طلاق داد و چون عدّهٔ طلاق او گذشت خداوند به رسول خود فرمود: ما زینب را به تو تزویج نمودیم و این آیه نازل شد
ص: 616
«فَلَمَّا قَضَی زَیْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاکَهَا.) (1)و (2)
مرحوم طبرسی در مجمع البیان از امام سجّاد علیه السلام نقل نموده که در تفسیر «وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ) فرمود:
«چیزی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در باطن خود پنهان نمود این بود که خداوند به او فرمود: «زینب بنت جحش از همسران تو خواهد بود و زید او را طلاق خواهد داد» و لکن رسول خدا صلی الله علیه و آله از ترس منافقین این قصّه را پنهان نمود و به زید فرمود: «أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ» و خداوند به آن حضرت فرمود: برای چه از منافقین هراس کردی و به زید گفتی: «أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ» در حالی که ما به تو خبر دادیم که زینب از همسران تو خواهد بود؟» (3)
ص: 617
«مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَ لَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا» (1)
علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر این آیه گوید:
این آیه در پاسخ قریش نازل شد که می گفتند: «محمّد ما را سرزنش می کند که بچه هایی را تربیت می کنیم و آنان را فرزندان خود می دانیم و خود زید بن حارثه را فرزند خود می داند.» (2)
و در اصول کافی نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله در سنّ بیست و چند سالگی با خدیجه ازدواج نمود و قبل از مبعث از او قاسم و رقیّه و امّ کلثوم را پیدا کرد و بعد از مبعث طیّب و طاهر و فاطمه علیهم السلام را پیدا نمود.
و در روایت دیگری آمده که بعد از مبعث تنها فاطمه علیها السلام از خدیجه متولد شد و طیّب و طاهر قبل از مبعث به دنیا آمدند. (3)
ص: 618
و در کتاب فقیه از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
هنگامی که ابراهیم فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رحلت نمود آن حضرت فرمود: «حَزِنَّا عَلَیْکَ یَا إِبْرَاهِیمُ وَ إِنَّا لَصَابِرُونَ یَحْزَنُ الْقَلْبُ وَ تَدْمَعُ الْعَیْنُ وَ لَا نَقُولُ مَا یُسْخِطُ الرَّبَّ». یعنی ای ابراهیم ما بر تو محزون هستیم و صبر می کنیم، قلب محزون است و چشم می گرید و ما چیزی نمی گوییم که سبب خشم خدا شود. (1)
و در مجمع البیان از آن حضرت نقل شده که فرمود:
این فرزندم حسن سیّد و آقا و بزرگوار است.
و نیز فرمود:
حسن و حسین علیهما السلام «ابْنَایَ هَذَانِ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا».
و فرمود:
فرزندان دختر هر کسی به پدرشان نسبت داده می شوند جز فرزندان فاطمه که من پدر آنان هستم. (2)
ص: 619
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا * وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا» (1)
زرارة گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
تسبیح فاطمه زهرا علیها السلام ذکر کثیر است که خداوند می فرماید: «اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا.» (2)
ابن قدّاح گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
هر دستوری حدّی دارد و محدود به آن حدّ است مگر ذکر خدا که حدّ و اندازه ای برای آن نیست. سپس فرمود: «خداوند برای واجبات حدّی قرار داده و هر کس حدّ آن ها را رعایت کند به وظیفه خود عمل نموده است چنان که ماه رمضان حدّ روزه است و هر کس آن ماه را روزه بگیرد حدّ آن را رعایت نموده است و برای حج نیز حدّی است که چون رعایت شود حجّ انجام شده است، مگر ذکر خداوند که خداوند حدّی برای آن قرار نداده و به قلیل و کم آن راضی نمی شود». سپس امام علیه السلام آیه فوق را تلاوت نمود و فرمود: خداوند برای ذکر حدّی قرار نداده است… . (3)
ص: 620
ابو بصیر می گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
شیعیان ما چون در خلوت قرار می گیرند فراوان ذکر خدا را می گویند. (1)
و در سخن دیگری فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود:
کسی که فراوان ذکر خدا را بگوید خداوند او را دوست می دارد و برای او دو برائت می نویسد: برائت از آتش دوزخ و برائت از نفاق. (2)
ص: 621
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
هر کس پنهانی خدا را یاد کند، خدا را فراوان یاد کرده است. سپس فرمود: منافقین آشکارا خدا را یاد می کردند و در پنهانی او را یاد نمی کردند و خداوند از آنان مذمّت نموده و می فرماید: «یُراؤُنَ النَّاسَ -- وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا.» (1)
عبد الله بن بکیر گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: پایین ترین درجه ذکر کثیر چیست؟ فرمود:
سی و سه مرتبه تسبیح گفتن بعد از هر نماز است. (2)
امام صادق علیه السلام فرمود:
مردم طاقت و توان سه خصلت را ندارند: گذشت و عفو از دیگران، و کمک و مواسات با برادران دینی از مال خود و فراوان به یاد خداوند بودن.
زید شحّام گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
مؤمن مبتلا نشده به چیزی سخت تر از: مواسات مالی با برادران دینی و انصاف دادن با آنان و فراوان به یاد خدا بودن.
ص: 622
سپس فرمود:
مقصود من از یاد خدا گفتن: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ و لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللّهُ و اللّهُ أکبر» نیست بلکه مقصود من به یاد خدا بودن هنگام حلال و حرام است. (1)
«هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَ کَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا» (2)
امام صادق علیه السلام فرمود:
کسی که ده مرتبه بر محمّد و آل محمّد صلی الله علیه و آله صلوات بفرستد خدا و ملائکه یکصد مرتبه بر او صلوات می فرستند و اگر یکصد مرتبه بر محمّد و آل او صلوات بفرستد خدا و ملائکه هزار مرتبه بر او صلوات می فرستند.
چنان که خداوند می فرماید:
«هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَ کَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا.» (3)
ص: 623
و در سخن دیگری فرمود:
هنگامی که نام رسول خدا صلی الله علیه و آله برده می شود فراوان بر او صلوات بفرستید، چرا که هر کس یک مرتبه بر آن حضرت صلوات بفرستد، خداوند هزار صلوات در هزار صفّ از ملائکه برای او می فرستد، و هیچ موجودی نیست مگر آن که به خاطر صلوات خداوند و صلوات ملائکه، بر او صلوات می فرستد، و هرکس رغبت به این عمل نداشته باشد جاهل و مغرور خواهد بود و خدا و رسول و اهل بیت آن حضرت از او بیزار خواهند بود. (1)
و در سخن دیگری می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
هر کس بر من صلوات بفرستد، خدا و ملائکه برای او صلوات می فرستند، پس هر کس می خواهد کم بفرستد و هر کس می خواهد زیاد بفرستد. (2)
ص: 624
مرحوم سیّد هاشم بحرانی در تفسیر برهان از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود:
در شب معراج که من به آسمان برده شدم [در مقامی رسیدم و] جبرئیل در مقام خود توقّف نمود و من از شنیدن تحیّت ملائکه و کلام آنان دور شدم و به مقامی رسیدم که هیچ صدایی را نمی شنیدم و مردگان و زنده ها نزد من مساوی بودند و قلبم مضطرب شد و مصیبت من دو چندان گردید تا این که شنیدم ندا کننده ای با لغت و کلام علیّ بن ابی طالب به من فرمود: ای محمّد توقّف کن همانا پروردگارت درود و صلوات می فرستد. گفتم: او بی نیاز از درود برای احدی است، چگونه درود می فرستد؟ و علیّ علیه السلام چگونه به این مقام راه یافته است؟! پس خداوند متعال به من فرمود: ای محمّد بخوان: «هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ»، سپس فرمود: صلوات من برای تو و امّت تو رحمت است، و امّا شنیدن صدای علیّ به این علّت است که برادر تو موسی بن عمران چون به کوه طور آمد و امور بزرگی را مشاهده کرد از شنیدن وحی غافل شد و من او را به چیزی مانند عصا که از همه چیز آن را بیشتر دوست می داشت مشغول نمودم و به او گفتم: «وَ مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَی» (1)، و تو را نیز به خاطر این که علیّ بن ابی طالب نزد تو از همه چیز محبوب تر بود با لغت و کلام او مشغول نمودم [و آرامش دادم] تا قلب تو از هراس آرام بگیرد و وحی الهی را درک کنی. (2)
ص: 625
مؤلّف گوید:
روایات فراوانی در ذیل آیه صلوات خواهد آمد و ما در آخر کتاب «کشکول عجائب» آن ها را ذکر کرده ایم.
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمیلاً (49) یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللاَّتی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَکَتْ یَمینُکَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ بَناتِ عَمِّکَ وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ اللاَّتی هاجَرْنَ مَعَکَ وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ فی أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً (50) تُرْجی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَیْکَ ذلِکَ أَدْنی أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ لا یَحْزَنَّ وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فی قُلُوبِکُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَلیماً (51) لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ
ص: 626
مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلاَّ ما مَلَکَتْ یَمینُکَ وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ رَقیباً (52) یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلی طَعامٍ غَیْرَ ناظِرینَ إِناهُ وَ لکِنْ إِذا دُعیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسینَ لِحَدیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیی مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیماً (53) إِنْ تُبْدُوا شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیماً (54) لا جُناحَ عَلَیْهِنَّ فی آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ وَ لا ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ وَ اتَّقینَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهیداً (55) إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً (56)
«تَمَسُّوهُنّ» یعنی تجامعوهنّ، و «سَرِّحوهنّ» یعنی خلّوا سبیلهنّ، و «آتیت أجورهنّ» یعنی مُهورهنّ، و «غیر ناظرین إناه» یعنی غیر منتظرین إدراکه، و «من وراء حجاب» یعنی من وراء سترٍ، و «و لانسائهنّ» یعنی المؤمنات أوکلّ النساء، و «إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النّبی» یعنی یثنون علیه و یعظّمونه.
اقول: و قد مضی بعض اللغات فی ذیل الآیات المتقدّمة.
ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که با زنان با ایمان ازدواج کردید و قبل از همبستر شدن طلاق دادید، عدّه ای برای شما بر آن ها نیست که بخواهید حساب آن را نگاه دارید آن ها را با هدیه مناسبی بهره مند سازید و بطرز شایسته ای
ص: 627
رهای شان کنید. (49) ای پیامبر! ما همسران تو را که مهرشان را پرداخته ای برای تو حلال کردیم، و همچنین کنیزانی که از طریق غنایمی که خدا به تو بخشیده است مالک شده ای و دختران عموی تو، و دختران عمّه ها، و دختران دایی تو، و دختران خاله ها که با تو مهاجرت کردند (ازدواج با آن ها برای تو حلال است) و هر گاه رن با ایمانی خود را به پیامبر ببخشد (و مهری برای خود نخواهد) چنانچه پیامبر بخواهد می تواند او را به همسری برگزیند امّا چنین ازدواجی تنها برای تو مجاز است نه دیگر مؤمنان ما می دانیم برای آنان در مورد همسرانشان و کنیزانشان چه حکمی مقرّر داشته ایم (و مصلحت آنان چه حکمی را ایجاب می کند) این به خاطر آن است که مشکلی (در ادای رسالت) بر تو نباشد (و از این راه حامیان فزونتری فراهم سازی) و خداوند آمرزنده و مهربان است! (50) (موعد) هر یک از همسرانت را بخواهی می توانی به تأخیر اندازی، و هر کدام را بخواهی نزد خود جای دهی و هر گاه بعضی از آنان را که برکنار ساخته ای بخواهی نزد خود جای دهی، گناهی بر تو نیست این حکم الهی برای روشنی چشم آنان، و این که غمگین نباشند و به آنچه به آنان می دهی همگی راضی شوند نزدیکتر است و خدا آنچه را در قلوب شماست می داند، و خداوند دانا و بردبار است (از مصالح بندگان خود با خبر است، و در کیفر آن ها عجله نمی کند)! (51) بعد از این دیگر زنی بر تو حلال نیست، و نمی توانی همسرانت را به همسران دیگری مبدّل کنی [بعضی را طلاق دهی و همسر دیگری به جای او برگزینی] هر چند جمال آن ها مورد توجّه تو واقع شود، مگر آنچه که بصورت کنیز در ملک تو درآید! و خداوند ناظر و مراقب هر چیز است (و با این حکم فشار قبایل عرب را در اختیار همسر از آنان، از تو برداشتیم). (52) ای کسانی که ایمان آورده اید! در خانه های پیامبر داخل نشوید مگر به شما
ص: 628
برای صرف غذا اجازه داده شود، در حالی که (قبل از موعد نیایید و) در انتظار وقت غذا ننشینید امّا هنگامی که دعوت شدید داخل شوید و وقتی غذا خوردید پراکنده شوید، و (بعد از صرف غذا) به بحث و صحبت ننشینید این عمل، پیامبر را ناراحت می نماید، ولی از شما شرم می کند (و چیزی نمی گوید) امّا خداوند از (بیان) حق شرم ندارد! و هنگامی که چیزی از وسایل زندگی را (بعنوان عاریت) از آنان [همسران پیامبر] می خواهید از پشت پرده بخواهید این کار برای پاکی دل های شما و آن ها بهتر است! و شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید، و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسری خود درآورید که این کار نزد خدا بزرگ است! (53) اگر چیزی را آشکار کنید یا آن را پنهان دارید، خداوند از همه چیز آگاه است! (54) بر آنان [همسران پیامبر] گناهی نیست در مورد پدران و فرزندان و برادران و فرزندان برادران و فرزندان خواهران خود و زنان مسلمان و بردگان خویش (که بدون حجاب و پرده با آن ها تماس بگیرند) و تقوای الهی را پیشه کنید که خداوند نسبت به هر چیزی شاهد و آگاه است. (55) خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود می فرستد ای کسانی که ایمان آورده اید، بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملًا تسلیم (فرمان او) باشید. (56)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَرَاحًا جَمِیلًا» (1)
جابر گوید: امام باقر علیه السلام در تفسیر «فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَرَاحًا جَمِیلًا» فرمود:
هنگامی که همسران خود را طلاق می دهید [اضافه بر مهریّه آنان] مطابق
ص: 629
توان خود به زیبایی و اخلاق نیک آنان را از مال خود بهره مند کنید، چرا که آنان با اندوه و هراس بزرگ و شماتت دشمنان از خانه شما برمی گردند، و خداوند کریم است و حیامی کند و اهل حیا را دوست می دارد، و گرامی ترین شما کسانی هستند که بیشتر به همسران خود اکرام می کنند. (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
عبد الله بن سِنان از پدرم سؤال کرد: مردی با زنی ازدواج نموده و با او خلوت کرده و لکن با او همبستر نشده و او را طلاق داده آیا بر زن عدّه ای هست؟ فرمود: عدّه به خاطر آب است، گفته شد: اگر با او همبستر شده باشد و لکن انزال نکرده باشد چگونه خواهد بود؟ فرمود: اگر همبستر شده است غسل و مهر و عدّه واجب شده است. (2)
مؤلّف گوید:
بحث فقهی آیه موکول به کتب فقهی و رساله های عملی می شود.
ص: 630
«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَکَ أَزْوَاجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَ مَا مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَیْکَ وَ بَنَاتِ عَمِّکَ وَ بَنَاتِ عَمَّاتِکَ وَ بَنَاتِ خَالِکَ وَ بَنَاتِ خَالَاتِکَ…» (1)
حلبی گوید به امام صادق علیه السلام گفتم:
خداوند برای پیامبر خود صلی الله علیه و آله چند همسر را حلال نموده است؟ فرمود: هر چه را او بخواهد. گفتم: معنای «لا یَحِلُ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ»، چیست؟ فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله حق دارد هر که را می خواهد از دختران عموها و عمّه ها و خالوها و خاله ها و زن هایی که با او از مکّه هجرت نموده اند همسر بگیرد و با آنان ازدواج نماید، و نیز از زن های مؤمنه هر کدام خود را به او ببخشند برای او حلال خواهد بود و نیاز به عقد و مهر ندارد و برای دیگران چنین چیزی حلال نیست و باید عقد کنند و مهر بدهند چنان که خداوند می فرماید: «وَ امْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ… خَالِصَةً لَّکَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ).
گفتم: معنای «تُرْجِی مَن تَشَاء مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَن تَشَاء»، چیست؟ فرمود: «تُؤْوِی» به معنای نکاح و پذیرفتن است و «تُرْجِی» به معنای ترک آن است. گفتم: معنای «لَا یَحِلُّ لَکَ النِّسَاء مِن بَعْدُ»، چیست؟ فرمود: مقصود زن هایی است که ازدواج با آنان بر او و دیگران حرام است مانند: مادران و دختران و خواهران و… که در آیه «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ وَ بَنَاتُکُمْ وَ أَخَوَاتُکُمْ…» (2)، ذکر شده است.
سپس فرمود:
معنای «لا یَحِلُ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ…»، این است که زن هایی که در آیه فوق حرام شده [مانند مادران و خواهران و…] بر آن حضرت حرام خواهد بود و اگر تبدیل همسر به همسر برای آن حضرت حرام
ص: 631
باشد -- که اهل سنّت می گویند -- لازم می آید برای شما چیزهایی حلال باشد و برای رسول خدا صلی الله علیه و آله حلال نباشد در حالی که چنین نیست و خداوند ازدواج با هر زنی را بر او. حلال نموده جز کسانی که در آیه فوق بیان شده [مانند مادران و خواهران و دختران و….] (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی می گوید:
جمله ی «أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ» عطف به قصّه ی همسر زید بن حارثه است
یعنی پس از این، برای تو جایز نیست با زنی که همسر دیگری بوده و او به خاطر
ص: 632
علاقه تو به او - شوهر او، او را طلاق بدهد و تو با او ازدواج بکنی [چرا که این ماجرا برای حلّ مسأله پسر خوانده رخ داد که مردم پسر خونده را فرزند خود می دانستند.] (1)
«وَ امْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِیُّ أَن یَسْتَنکِحَهَا خَالِصَةً لَّکَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ» (2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
سبب نزول این آیه این بود که زنی از انصار خود را زینت و آماده نمود و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول الله من خود را به شما بخشیدم آیا حاجتی به من دارید؟ پس عایشه خشمگین شد و به او گفت: «خدا روی تو را زشت نماید چقدر تو علاقه به مردها داری؟!» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ساکت باش ای عایشه! او زمانی به رسول خدا رغبت کرد که تو به او رغبت نکردی.
سپس فرمود:
خدا تو را مورد رحمت خود قرار دهد و به همه شما انصار ترحّم نماید، چرا که مردان شما مرا یاری کردند و زنان شما به من رغبت نمودند اکنون بازگرد، چرا که من منتظر وحی خدا و امر او هستم پس این آیه نازل شد «وَ امْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ…» و این عمل یعنی بخشیدن زن، خود را به رسول خدا صلی الله علیه و آله جز برای آن حضرت حلال نبوده است. (3)
ص: 633
امام صادق علیه السلام فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله با پانزده زن ازدواج نمود و با سیزده نفر آنان خلوت نمود و با دو نفر آنان همبستر نشد و هنگامی که آن حضرت از دنیا رحلت نمود نه همسر داشت و امّا آن دو همسری که با آنان همبستر نشد: عَمرة و شَنباء بودند و آن سیزده نفر دیگر: نخستین آنان خدیجه بنت خولید بود و سپس سوده بنت زَمعَه، اُمّ سلمة، عایشة، حفصة، زینب بنت جحش، زینب بنت خُزَیمة، اُمّ حبیب [رملة بنت ابی سفیان]، میمونه بنت حارث، زینب بنت عُمَیس، جویریه بنت حارث، و صفیّه بنت حیّ ابن اخطب بودند، و نام آن زنی که خود را به رسول خدا صلی الله علیه و آله بخشید خوله بنت حکیم سلمی بود، و آن حضرت دو کنیز داشت به نام ماریه قبطیّه و ریحانه خندقیّه که برای آنان سهم زنانه قرار داده بود. و آن نه همسری که آن حضرت هنگام رحلت از دنیا داشت: عایشه، حفصه، امّ سلمه، زینب بنت جحش، میمونه بنت حارث، امّ حبیب بنت ابوسفیان، صفیّه بنت حیّ بن اخطب، جویریّه بنت حارث و سوده بنت زمعه بودند و در بین همسران آن حضرت، خدیجه افضل آنان بود و سپس امّ سلمه و جویریّه بنت حارث. [و میمونه.] (1)
ص: 634
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلَی طَعَامٍ غَیْرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ وَ لَکِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَ لَا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنکُمْ…» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی می گوید:
هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله با زینب دختر جحش ازدواج نمود از علاقه ای که به او داشت ولیمه ای آماده کرد و اصحاب را دعوت نمود و عادت اصحاب این بود که پس از خوردن غذا دوست می داشتند خدمت آن حضرت بنشینند و گفتگو کنند، از سویی رسول خدا صلی الله علیه و آله دوست می داشت با زینب
ص: 635
خلوت کند از این رو آیه فوق نازل شد و از این آیه ظاهر می شود که آنان بدون اجازه داخل خانه آن حضرت می شده اند. (1)
ابن عبّاس گوید:
پس از نزول آیه فوق مردم بعد از خوردن غذای رسول خدا صلی الله علیه و آله از خانه آن حضرت خارج شدند و آن بزرگوار هفت شبانه روز نزد زینب ماند و سپس به خانه امّ سلمه آمد و شب تا صبح نزد او بود و چون روز بالا آمد امیرالمؤمنین علیه السلام به درب خانه امّ سلمه آمد و ملایم در را کوبید و امّ سلمه ندانست کوبنده در کیست و رسول خدا صلی الله علیه و آله دانست و فرمود: در را باز کن. امّ سلمه گفت: یا رسول الله آیا او چنین منزلتی دارد که من با این حال باید برخیزم و در را برای او باز کنم؟! در حالی که دیروز خداوند دربارهٔ ما فرمود: «و إذا سألتموهنّ متاعاً فسألوهنّ من وراء حجاب؟!» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله خشمگین شد و فرمود: «مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ» (2)، و سپس فرمود: «برخیز و در را به روی او باز کن چرا که او مردی دانا و بزرگوار و حلیم است و خدا و رسول را دوست می دارد و خدا و رسول نیز او را دوست می دارند و او تا مطمئن نشود که تو پس از گشودن در پنهان شده ای در را باز نخواهد نمود». پس امّ سلمه که نمی دانست کوبنده در کیست و تنها اوصاف او را شنیده بود
ص: 636
برخاست و گفت: «بَخْ بَخْ لِرَجُلٍ یُحِبُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» و سپس در را باز کرد و امیر المؤمنین علیه السلام صبر کرد تا او پنهان گردید و سپس وارد بر رسول خدا صلی الله علیه و آله شد و بر آن حضرت سلام کرد، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به امّ سلمه فرمود: «آیا او را می شناسی؟» امّ سلمه گفت:
آری او علی بن ابیطالب است، گوارا باد او را چنین مقامی» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: راست گفتی او علی بن ابیطالب است و گوشت او گوشت من و خون او خون من است، و او برای من همانند هارون برای موسی می باشد جز آن که بعد از من پیامبری نیست. سپس فرمود: ای امّ سلمه گوش کن و گواه باش که این آقا علی بن ابیطالب می باشد و او امیر المؤمنین و سیّد الوصیّین است، او گنجینه علم من و دروازه دانش من و وصّی بر اموات اهل بیت من می باشد و او خلیفه من بر امتم خواهد بود، و او دنیا و آخرت برادر من است و در آن مقام عالی بهشتی با من خواهد بود، و تو شاهد باش ای امّ سلمه که او با ناکثین [یعنی طلحه و زبیر] و قاسطین [یعنی معاویه و پیروانش] و مارقین [یعنی خوارج] جنگ خواهد کرد. (1)
ص: 637
شیخ طوسی رحمة الله علیه در کتاب امالی با سند خود از ابن عبّاس نقل نموده که گوید:
امام حسین علیه السلام در بیماری و مسمومیّت برادر خود امام حسن علیه السلام که منتهی به مرگ او گردید به عیادت برادر خود آمد و امام حسن علیه السلام به او وصیّت نمود و فرمود: بنویس ای برادر! «هَذَا مَا أَوْصَی بِهِ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ إِلَی أَخِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام»: یعنی این چیزی است که حسن بن علی به برادر خود حسین بن علی وصیّت می نماید: او شهادت به یگانگی خداوند می دهد و به برادر خود وصیّت می کند که خدا را آن گونه که حق عبادت اوست عبادت کند، چرا که شریکی در ملک او نیست و او را ولیّی که او را خوار کند نخواهد بود و او همه چیز را آفریده، و به کمال حکمت و تدبیر رسانده است و او سزاوار
ص: 638
پرستش و ستایش است، و کسی که از او اطاعت کند به کمال می رسد و کسی که از او نافرمانی کند گم راه می شود، و کسی که به او باز گردد و توبه کند هدایت می یابد.
سپس فرمود:
«ای حسین! من تو را نسبت به خانواده و فرزندان و اهل بیت تو [و خود] سفارش می نمایم که از گنهکاران آنان بگذری و اعمال نیکوکاران آنان را بپذیری و بر آنان پدری کنی و جایگزین من باشی، و مرا کنار جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله دفن کنی، چرا که من سزاوارتر به او و خانه او هستم، از کسانی که بدون اذن او به خانه او داخل شده اند، در حالی که بعد از جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله کتابی بر آنان نازل نشده است و خداوند در کتابی که بر پیامبر خود نازل نموده می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ»، و به خدا سوگند خداوند نه در زمان حیات آن حضرت اجازه داده که بدون اذن وارد خانه او شوند و نه بعد ازوفات او!در حالی که ما از طرف خداوند مأذون هستیم که به خاطر ارثی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله می بریم وارد خانه او شویم، ولکن اگر دیدی از این کار جلوگیری می کنند من تو را به حق قرابت و خویشی با رسول خدا صلی الله علیه و آله سوگند می دهم که نگذاری به اندازه ی خون حجامت خونریزی شود، تا ما جدّمان رسول خدا صلی الله علیه و آله را ملاقات نماییم و به او خبر دهیم که مردم بعد از او با ما چه کردند؟!» و سپس از دنیا رحلت نمود. (1)
ص: 639
«وَ مَا کَانَ لَکُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لَا أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِیمًا * إِن تُبْدُوا شَیْئًا أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
سبب نزول این آیه این بود که چون خداوند با انزال آیه «النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ
ص: 640
مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ» (1)، ازدواج همسران پیامبر خود را بر مؤمنین حرام نمود، طلحة بن عبید الله خشمگین شد و گفت: «آیا محمّد صلی الله علیه و آله همسران خود را بر ما حرام می نماید و با همسران ما ازدواج می کند؟ و سپس گفت: اگر او از دنیا برود ما با همسران او ازدواج خواهیم نمود، همان گونه که او با همسران ما ازدواج می کند» پس این آیه نازل شد، «وَ مَا کَانَ لَکُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لَا أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ….» (2)
ابو الجارود گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که آیه «وَ وَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنًا» (3)، را تلاوت نمود و فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله یکی از دو پدر این امّت است. گفته شد: آن پدر دیگر کیست؟ فرمود: علی علیه السلام است، سپس فرمود و همسران پیامبر صلی الله علیه و آله بر ما حرام اند… . (4)
ص: 641
مرحوم سیّد بن طاوس در کتاب طرائف خود می گوید:
و از طرائفی که اهل سنّت دربارهٔ عثمان و طلحه نقل کرده اند این است که سدیّ در تفسیر خود در ذیل آیه فوق گوید: هنگامی که ابو سلمه و خنیس بن حذافه از دنیا رفتند و رسول خدا صلی الله علیه و آله با همسران آنان امّ سلمه و حفصه ازدواج نمود، طلحه و عثمان گفتند: آیا محمّد بعد از مرگ ما با همسران ما ازدواج می نماید و ما نباید بعد از او با همسران او ازدواج کنیم؟! به خدا سوگند اگر او از دنیا رحلت کند ما همسران او را بین خود تقسیم می کنیم. و طلحه عایشه را اراده کرد و عثمان امّ سلمه را، پس آیه فوق و این آیه نازل شد: «إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا.» (1) و (2)
«لَّا جُنَاحَ عَلَیْهِنَّ فِی آبَائِهِنَّ وَ لَا أَبْنَائِهِنَّ وَ لَا إِخْوَانِهِنَّ وَ لَا أَبْنَاء إِخْوَانِهِنَّ وَ لَا أَبْنَاء أَخَوَاتِهِنَّ وَ لَا نِسَائِهِنَّ وَ لَا مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ وَ اتَّقِینَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدًا» (3)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید: خداوند در آیه پیشین فرمود:
«لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ…» و در این آیه می فرماید: این گروه از
ص: 642
خویشان و وابستگان به همسران پیامبر هستند و بدون اجازه می توانند وارد خانه های آن حضرت بشوند. (1)
إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً (56) إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهیناً (57) وَ الَّذینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً (58) یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنی أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً (59) لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فیها إِلاَّ قَلیلاً (60) مَلْعُونینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتیلاً (61) سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلاً (62) یَسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ ما یُدْریکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَریباً (63) إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعیراً (64) خالِدینَ فیها أَبَداً لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصیراً (65) یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ (66) وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ (67) رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً (68) یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذینَ آذَوْا مُوسی فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجیهاً (69) یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً (70) یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظیماً (71) إِنَّا
ص: 643
عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً (72) لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ وَ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً (73)
«جَلْباب» به معنای خِمار و وسیله پوشش سر و صورت زن است، و «اِرْجاف» اشاعه باطل است و اصل آن به معنای اضطراب است، و ارجاف دریا اضطراب آن است، و ارجاف الناس بالشئ اضطرابهم بالخوض فیه، و «تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ» یعنی تضطرب و تزلزل، و «إغراء» دعوت و اصرار به انجام چیزی است، و «أغراه بالشئ»: أولع به، «یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ» یعنی مقداری از جلباب خود را روی صورت های خویش رها کنند تا کسی نداند آنان کنیز نیستند و تعرّضی به آنان نشود، و «لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ» یعنی لنأمرنّک بقتالهم و إجلائهم، و «أین ما ثُقفوا»: یعنی أینما وُجدوا، و «سعیر» آتش شعله ور را گویند.
خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود می فرستد ای کسانی که ایمان آورده اید، بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملًا تسلیم (فرمان او) باشید. (56) آن ها که خدا و پیامبرش را آزار می دهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته، و برای آن ها عذاب خوارکننده ای آماده کرده است. (57) و آنان که مردان و زنان باایمان را به خاطر کاری که انجام نداده اند آزار می دهند بار بهتان و گناه آشکاری را به دوش کشیده اند. (58) ای پیامبر! به همسران و دخترانت و
ص: 644
زنان مؤمنان بگو: «جلبابها [روسری های بلند] خود را بر خویش فروافکنند، این کار برای این که شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است (و اگر تا کنون خطا و کوتاهی از آن ها سر زده توبه کنند) خداوند همواره آمرزنده رحیم است. (59) اگر منافقان و بیماردلان و آن ها که اخبار دروغ و شایعات بی اساس در مدینه پخش می کنند دست از کار خود بر ندارند، تو را بر ضدّ آنان می شورانیم، سپس جز مدّت کوتاهی نمی توانند در کنار تو در این شهر بمانند! (60) و از همه جا طرد می شوند، و هر جا یافته شوند گرفته خواهند شد و به سختی به قتل خواهند رسید! (61) این سنّت خداوند در اقوام پیشین است، و برای سنّت الهی هیچ گونه تغییر نخواهی یافت! (62) مردم از تو درباره (زمان قیام) قیامت سؤال می کنند، بگو: «علم آن تنها نزد خداست!» و چه می دانی شاید قیامت نزدیک باشد! (63) خداوند کافران را لعن کرده (و از رحمت خود دور داشته) و برای آنان آتش سوزاننده ای آماده نموده است، (64) در حالی که همواره در آن تا ابد می مانند، و ولیّ و یاوری نخواهند یافت! (65) در آن روز که صورتهای آنان در آتش (دوزخ) دگرگون خواهد شد (از کار خویش پشیمان می شوند و) می گویند: «ای کاش خدا و پیامبر را اطاعت کرده بودیم!» (66) و می گویند: «پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم و ما را گم راه ساختند! (67) پروردگارا! آنان را از عذاب، دو چندان ده و آن ها را لعن بزرگی فرما!» (68) ای کسانی که ایمان آورده اید! همانند کسانی نباشید که موسی را آزار دادند و خداوند او را از آنچه در حق او می گفتند مبرا ساخت و او نزد خداوند، آبرومند (و گرانقدر) بود! (69) ای کسانی که ایمان آورده اید! تقوای الهی پیشه کنید و سخن حق بگویید… (70) تا خدا کارهای شما را اصلاح کند و گناهانتان را بیامرزد و هر کس اطاعت خدا و رسولش کند، به رستگاری (و پیروزی) عظیمی
ص: 645
دست یافته است! (71) ما امانت (تعهّد، تکلیف، و ولایت الهیّه) را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه داشتیم، آن ها از حمل آن سر برتافتند، و از آن هراسیدند امّا انسان آن را بر دوش کشید او بسیار ظالم و جاهل بود، (چون قدر این مقام عظیم را نشناخت و به خود ستم کرد)! (72) هدف این بود که خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را (از مؤمنان جدا سازد و آنان را) عذاب کند، و خدا رحمت خود را بر مردان و زنان باایمان بفرستد خداوند همواره آمرزنده و رحیم است! (73)
تفسیر اهل بیت علیهم السلام:
«إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیمًا» (1)
مؤلّف گوید:
ما روایات مربوط به صلوات را در پایان کتاب «کشکول عجائب» ذکر نمودیم و در ذیل این آیه نیز به برخی از آن ها اشاره می نماییم.
امام صادق علیه السلام فرمود:
هر کس بر پیامبر و آل او صلوات بفرستد در حقیقت می خواهد بگوید: من بر میثاقی که در عالم ذرّ با خدای خود بستم و در آیه «أَ لَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی» به آن اشاره شده است برقرار و وفادار هستم. (2)
ص: 646
ابو حمزه گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه فوق فرمود:
صلوات خداوند رحمت است، و صلوات ملائکه تزکیه [و شهادت به پاکی محمّد و آل او] است، و صلوات مؤمنین دعا و در خواست رحمت است. سپس فرمود: و امّا «وَ سَلِّمُوا تَسْلِیمًا» به معنای اطاعت و تسلیم و فرمان برداری از محمّد و آل او علیهم السلام است. ابو حمزه گوید: به امام علیه السلام گفتم: ما چگونه بر محمّد و آل محمّد صلوات بفرستیم؟ فرمود: بگویید: «صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ صَلَوَاتُ مَلَائِکَتِهِ وَ أَنْبِیَائِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جَمِیعِ خَلْقِهِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ السَّلَامُ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ» گفتم: پاداش این صلوات چیست؟ فرمود: به خدا سوگند خارج شدن از گناهان است همانند روزی که از مادر متولّد شده است. (1)
ابو مغیرة گوید امام کاظم علیه السلام فرمود:
«کسی که بعد از نماز صبح و مغرب قبل از آن که حرکت کند و با کسی سخن بگوید این آیه را بخواند و سپس بگوید: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ ذُرِّیَّتِهِ»،
ص: 647
خداوند یکصد حاجت او را برآورده می کند، هفتاد حاجت در دنیا و سی حاجت در آخرت» گفتم: معنای صلوات خدا و ملائکه و مؤمنین چیست؟ فرمود: صلوات خداوند رحمت اوست، و صلوات ملائکه تزکیه و شهادت به پاکی محمّد و آل اوست، و صلوات مؤمنین درخواست رحمت است برای آنان. (1)
شیخ طوسی در کتاب مجالس از جابر از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود:
ملکی از ملائکه از خداوند درخواست نمود که صدای همه بندگان خدا را بشنود و خداوند این قدرت را به او عطا نمود و این ملک تا قیامت زنده است
ص: 648
و هر کدام از مؤمنین که بگوید: «صلّی الله علی محمّد و آله وسلّم» آن ملک می گوید: «و علیک السّلام» و سپس ملک به رسول خدا صلی الله علیه و آله می گوید: «یا رسول الله! فلانی به شما سلام می رساند» و رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: «بر او باد سلام من.» (1)
کعب بن عجره گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود:
این گونه بر من صلوات بفرستید: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ، وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِید، وَ بَارِکْ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا بَارَکْتَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.» (2)
امام صادق علیه السلام فرمود:
هر دعایی مردود و محجوب از درگاه خداوند است تا صاحب آن بر محمّد و آل او صلوات بفرستد. (3)
ص: 649
امام صادق علیه السلام فرمود:
کسی که هنگام عطسه دست خود را روی بینی گذارد و بگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، الْحَمْدُ لِلَّهِ حَمْداً کَثِیراً کَمَا هُوَ أَهْلُهُ، وَ صَلَّی اللَّهُ عَلی مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ»، از بینی چپ او پرنده ای بزرگ تر از مگس و کوچک تر از ملخ خارج می شود و در زیر عرش تا قیامت برای او استغفار می کند. (1)
و در سخن دیگری فرمود:
چون شب جمعه می شود ملائکه ای به عدد ذرّ [ذرّه ها، مورچه ها] از آسمان فرود می آیند و با قلم هایی از طلا و کاغذهایی از نقره تا شب شنبه تنها صلوات بر محمّد و آل او - صلّی الله علیه و علیهم - را می نویسند، پس شما فراوان صلوات بفرستید؛ سپس فرمود: از سنّت است که در هر جمعه هزار مرتبه بر محمّد و اهل بیت او صلوات فرستاده شود، و در روزهای دیگر یکصد مرتبه سنّت است. (2)
ص: 650
و نیز فرمود:
هنگامی که نام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برده می شود فراوان بر او صلوات بفرستید، چرا که هر کس یک مرتبه بر آن حضرت صلوات بفرستد خداوند هزار صلوات در هزار صف از ملائکه برای او می فرستد و هر مخلوقی نیز به خاطر صلوات خدا و صلوات ملائکه بر او صلوات می فرستند، بنابراین هر کس رغبت به صلوات بر محمّد و آل او نداشته باشد جاهل مغروری است که خدا و رسول و اهل بیت علیهم السلام از او بیزارند. (1)
محمّد بن مسلم گوید: امام باقر یا امام صادق علیهما السلام فرمود:
هیچ چیزی در قیامت در میزان عمل سنگین تر از صلوات بر محمّد و آل او نیست، و چون اعمال بنده ای را در میزان می گذارند و سبک می باشد رسول خدا صلی الله علیه و آله می آید و صلوات او را در نامه آن بنده قرار می دهد و نامه او سنگین می شود. (2)
ص: 651
مرحوم صدوق در کتاب امالی از امیر المؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود:
کسی که بر من صلوات بفرستد و بر آل من صلوات نفرستد بوی بهشت را نمی شنود، در حالی که بوی بهشت از فاصله پانصد سال راه به اهل آن می رسد. (1)
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
آیه فوق ظاهری دارد و باطنی، ظاهر آن جمله «صلّوا علیه» است و باطن آن جمله «وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً» می باشد، و «سَلِّمُوا تَسْلِیماً» یعنی تسلیم وصیّ پیامبر صلی الله علیه و آله و خلیفه او باشید، چرا که آن حضرت وصیّ خود را بر همه شما فضیلت داد.
سپس فرمود:
این همان چیزی است که من به تو خبر دادم و گفتم: تأویل آن را جز کسی که حسّ لطیف و ذهن صافی و صحیح داشته باشد نمی داند. (2)
ص: 652
مؤلّف گوید:
در روایات اهل تسنّن نیز احادیث فراوانی درباره صلوات بر آل وارد شده ولکن آنان مقیّد هستند که آل پیامبر صلی الله علیه و آله را یاد نکنند و صلوات بر آنان نفرستند.
و أقول معتقداً بأنّهم: لمّا عموا عن ذکر آل المصطفی - دخلوا فی کلّ شرٍّ و بلا.
ثعلبی در تفسیر آیه فوق از ابو ایّوب انصاری نقل نموده که گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
هفت سال ملائکه بر من و علیّ صلوات فرستادند چرا که در آن زمان جز من و علی کسی نماز نمی خواند. (1)
و در همان تفسیر از انس بن مالک نقل شده که گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
هفت سال ملائکه بر من و علی صلوات فرستادند چرا که در آن زمان گوینده
شهادتین جز من و علی نبود و تنها شهادت من و علی به آسمان بالا می رفت. (2)
ص: 653
امام باقر علیه السلام می فرماید:
هنگامی که امیر المؤمنین علیه السلام رسول خدا صلی الله علیه و آله را غسل داد و کفن نمود دستور داد تا مردم ده نفر، ده نفر وارد شدند و امیرالمؤمنین علیه السلام در وسط آنان ایستاد و فرمود: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیمًا» و مردم نیز همراه آن حضرت آیه فوق را می خواندند تا این که همه اهل مدینه و اهل عوالی و اطراف این گونه بر آن حضرت نماز خواندند. (1)
«إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا * وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَانًا وَ إِثْمًا مُّبِینًا» (2)
مرحوم طبرسی در مجمع البیان از طریق اهل سنّت از زید بن علیّ بن الحسین علیهما السلام نقل نموده که گوید:
پدرم علیّ بن الحسین علیهما السلام در حالی که محاسن خود را در دست گرفته بود فرمود:
پدرم حسین بن علی علیهما السلام در حالی که محاسن خود را در دست گرفته بود از پدر خود علیّ بن ابیطالب علیهما السلام در حالی که محاسن خود را در دست گرفته بود از رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که محاسن خود را در دست گرفته بود نقل نمود که فرمود:
ص: 654
یا علیّ! هر کس به مویی از موهای تو آزار برساند، به من آزار رسانده است و هر کس به من آزار برساند، به خدا آزار رسانده است، و هر کس به خدا آزار برساند، لعنت خدا بر او باد. (1)
علّامه ابن شهر آشوب از واحدی در اسباب النزول، و مقاتل بن سلیمان و ابوالقاسم قشیری در تفسیرهای خود نقل کرده اند که آیه «وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا…» درباره ی علیّ بن ابیطالب علیه السلام نازل شده است، چرا که گروهی از منافقین او را آزار می کردند و از او بدگویی می نمودند و نسبت دروغ به او می دادند. (2)
و در همان کتاب از ابن مردویه از جابر از عمر بن خطّاب نقل شده که گوید:
من همواره به علی علیه السلام ظلم و جفا می کردم تا این که رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا ملاقات نمود و به من فرمود: «ای عمر تو به من آزار نموده ای» پس من گفتم:
ص: 655
به خدا پناه می برم از آزار به رسول خدا؟! فرمود:تو علی علیه السلام را آزار نمودی، و هر کس او را آزار کند، مرا آزار نموده است. (1)
و نیز از طریق اهل سنّت ترمذی در جامع و ابو نعیم در حلیة و بخاری در صحیح و موصلی در مسند و احمد در فضائل و مسند و خطیب در اربعین از عمران بن حُصَین و ابن عبّاس و بریدة نقل شده که گویند:
علیّ علیه السلام [در یکی از جنگ ها پس از خاتمه جنگ] مایل شد یکی از کنیزها را به قیمت عادله خریداری کند و حاطب بن ابی بلتعه و بریدهٔ اسلمی قیمت آن کنیز را بالا می بردند و چون قیمت آن به مقدار قیمت عادله روز رسید علی علیه السلام به آن قیمت کنیز را خریداری نمود ولکن پس از ورود به مدینه بریدة مقابل رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت:
«علی یکی از کنیزان را برای خود برداشت» و رسول خدا صلی الله علیه و آله از او روگرداند، سپس سمت راست آن حضرت و سمت چپ او و پشت سر او آمد و از علی علیه السلام شکایت نمود و همان سخنان را گفت و آن حضرت روی مبارک از او گرداند و خشمگین شد به گونه ای که صورت مبارک او تغییر نمود و رنگ مبارکش متغیر شد و رگ های گردن او متورّم گردید و فرمود: «ای بریدة برای چه امروز به رسول خدا آزار می دهی؟! مگر نشنیده ای که خداوند می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا»؟
ص: 656
سپس فرمود: آیا تو نمی دانی که علیّ از من است و من از علیّ هستم و هر کس به علیّ اذیّت کند به من اذیّت نموده و هر کس به من اذیّت نماید خدا را اذیّت نموده و هر کس خدا را اذیّت کند بر خدا حق است که او را با عذاب دردناک جهنّم آزار نماید؟»
سپس فرمود:
«ای بریدة تو داناتری یا خداوند؟ تو داناتری یا قرّاء لوح محفوظ؟ تو داناتری یا ملک ارحام؟ تو داناتری یا حفظه اعمال علیّ بن ابیطالب؟» بریدة گفت: «بلکه حفظه اعمال علی علیه السلام داناترند» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اکنون جبرئیل از حفظه علیّ علیه السلام خبر می دهد که آنان گویند: «ما از زمان ولادت علی علیه السلام تاکنون خطایی بر او ننوشته ایم» سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله از ملک ارحام و قرّاء لوح محفوظ نیز سؤال نمود و سه مرتبه فرمود: شما چگونه درباره ی علیّ علیه السلام فکر می کنید؟ تا این که فرمود: علیّ از من است و من از او هستم و او ولیّ هر مؤمنی است بعد از من. (1)
ص: 657
مؤلّف گوید:
روایت فوق با تفصیل بیشتری در تفسیر امام عسکری علیه السلام نقل شده است و مرحوم سیّد هاشم بحرانی نیز در تفسیر برهان (1) آن را ذیل آیه فوق نقل نموده است. مراجعه شود.
«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَ بَنَاتِکَ وَ نِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنَی أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا» (2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
در «و الذین یؤذون المؤمنین و المؤمنات»، مقصود از مومنین و مومنات، امام علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیها السلام می باشند و آیه در سایر مردم نیز جاری است، سپس گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که به مرد مؤمنی و یا زن مؤمنی تهمت بزند، روز قیامت خداوند او را در «طینت خبال» یعنی در چرک هایی که از فروج زنان جهنّمی خارج می شود نگاه می دارد، تا از گفته خود خارج شود [و هرگز خارج نخواهد شد].
ص: 658
سپس گوید:
و امّا قول خداوند که می فرماید: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَ.»
سبب نزول آیه بوده که زن ها چون نماز مغرب و عشاء و صبح را با رسول خدا صلی الله علیه و آله می خواندند در بازگشت به خانه های خود جوان ها [ی بی مبالات] متعرض آنان می شدند و به آنان آزار می کردند از این رو خداوند به همسران و دختران پیامبر خود صلی الله علیه و آله و همسران مؤمنین دستور پوشش داد.
عبدالله بن سِنان گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:
شبی از شب ها رسول خدا صلی الله علیه و آله برای نماز عشاء به مسجد نیامد تا زن ها و بچّه ها به خواب رفتند و عمر به درب خانه آن حضرت آمد و گفت: «یا رسول الله زن ها و بچّه ها به خواب رفتند» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله از خانه خارج شد و فرمود: شما حق ندارید مرا اذیّت کنید و به من دستور بدهید بلکه شما باید سخن مرا بشنوید و اطاعت نمایید. (1)
عبدالله بن سِنان گوید:
شخصی آیه «وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ…» را نزد امام صادق علیه السلام قرائت نمود و امام علیه السلام فرمود: این کیفر آزار به مؤمنین است آیا پاداش شاد
ص: 659
نمودن آنان چگونه است؟ پس من گفتم: فدای شما شوم، پاداش آنان ده حسنه است. فرمود: آری به خدا سوگند هزار هزار حسنه است. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
روز قیامت که می شود، منادی خداوند صدا می زند: کجایند کسانی که مانع کار اولیای من شدند و به آنان آزار نمودند؟ پس گروهی قیام می کنند که گوشت به صورت های شان نیست. سپس گفته می شود: «این هایند کسانی که به مؤمنین آزار نمودند و با آن ها دشمنی کردند و به خاطر اعتقادشان آنان را ملامت و سرزنش نمودند» و سپس آنان را روانه جهنّم می کنند. (2)
«لَئِن لَّمْ یَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لَا یُجَاوِرُونَکَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلًا…» (3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیات فوق دربارهٔ گروهی از منافقین مدینه نازل شد که همواره هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به جنگ می رفت شعار نابودی آن حضرت را سر می دادند و
ص: 660
می گفتند: «رسول خدا صلی الله علیه و آله کشته شد و اسیر گردید» و مسلمانان به سبب این شعارها اندوهگین می شدند و به رسول خدا صلی الله علیه و آله شکوه نمودند از این رو خداوند گوید: «لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ» یعنی «نأمرک بإخراجهم من المدینة.» (1)
امام باقر علیه السلام در تفسیر «مَلْعُونِینَ أَیْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلًا» فرمود:
یعنی بر آنان لعنت بعد از لعنت از ناحیه خداوند واجب شد. (2)
و در سخن دیگری فرمود:
خداوند مؤمن را لعنت نمی کند، چرا که می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکَافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیرًا خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا لَّا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لَا نَصِیرًا.» (3)
«إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکَافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیرًا *… یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا * وَ قَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا * رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْنًا کَبِیرًا» (4)
ص: 661
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی می گوید:
این آیات اشاره به غاصبین حقّ محمّد و آل محّمد (صلوات الله علیهم اجمعین) است، و مقصود از «یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا» اطاعت از خدا و رسول او است درباره ی امیر المؤمینن (صلوات الله علیه)، و مقصود از «سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا» آن دو نفر هستند که شروع به ظلم و غصب حق امیر المؤنین علیه السلام نمودند، و مقصود از «سبیل» امیر المؤمنین علیه السلام است چرا که آن حضرت سبیل و طریق به بهشت است و آنان از این سبیل و طریق گم راه شدند. [و مردم را نیز گم راه نمودند.] (1)
و در مصباح شیخ طوسی رحمة الله علیه نقل شده که امیر المؤمنین علیه السلام در روز غدیر خطبه ای خواند و در آن خطبه فرمود:
… به وسیله اقرار به توحید و اطاعت از کسانی که خداوند شما را مأمور به اطاعت از آنان نموده به خدا تقرّب بجویید و به کفّار تمسّک و توسّل نجویید و ظلم و تجاوز، شما را از راه رشد و سعادت گم راه نکند، و از کسانی که گم راه شدند و مردم را گم راه نمودند پیروی ننمایید چرا که خداوند آنان را در کتاب خود مذمّت نموده و می فرماید: آنان در قیامت می گویند: «إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا * رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا کَبِیرًا.» (2)
ص: 662
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسَی فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَ کَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهًا» (1)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
ابو بصیر از امام صادق علیه السلام نقل فرموده که بنی اسرائیل درباره موسی علیه السلام می گفتند: «او آلت مردی ندارد» و موسی علیه السلام برای غسل به جایی می رفت که احدی از مردم او را نبیند، پس روزی در شطّی از نهر غسل می کرد و لباس خود را روی سنگی گذارده بود و خداوند آن سنگ را امر نمود تا از موسی علیه السلام دور شد و بنی اسرائیل او را عریان دیدند و دانستند که بی جا سخن می گفته اند از این رو خداوند می فرماید:«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسَی فَبَرَّأَهُ اللَّهُ…».
سپس گوید:
از ائمّه ما علیهم السلام نقل شده که در تفسیر این آیه فرموده اند: مقصود این است که: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را دربارهٔ علیّ و امامان بعد از او علیهم السلام آزار ندهید، چنان که بنی اسرائیل موسی علیه السلام را آزار دادند. (2)
ص: 663
و در امالی صدوق از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
بنی اسرائیل می گفتند: موسی عنّین است و او را آزار می دادند و خداوند او را از عیب تبرئه نمود و فرمود: «فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَ کَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهًا.» (1)
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا * یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ مَن یُطِعْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِیمًا» (2)
امام صادق علیه السلام به عبّاد بن کثیر صوفی بصری فرمود:
وای بر تو ای عبّاد آیا مغرور شدی از این که شکم و فرج خود را حفظ کردی؟ [و به فکر سخن و اعتقاد خود نیستی؟] در حالی که خداوند می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا…». سپس فرمود: بدان که خداوند چیزی را از تو قبول نمی کند مگر آن که سخن و مقاله اعتقادی تو حق و صحیح و استوار باشد. (3)
ص: 664
ابو بصیر گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
آیه فوق این گونه نازل شده است: «وَ مَن یُطِعْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فی ولایة علیّ و الأئمّة من بعده فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِیمًا.» (1)
مؤلّف گوید:
روایت فوق در تأویل الآیات و مناقب ابن شهر آشوب نیز نقل شده است.
«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا * لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ…» (2)
در تفسیر این آیه روایت مفصّلی را مرحوم صدوق در معانی الأخبار از مفضّل از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
خداوند تبارک و تعالی ارواح را دو هزار سال قبل از اجساد آفرید و اعلا و اشرف آن ها را ارواح محمّد و علّی و فاطمه و حسن و حسین و ائمّه بعد از آنان (صلوات الله علیهم اجمعین) قرار داد، و سپس ولایت این ارواح را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه نمود و نور آنان آسمان و زمین و کوه ها را احاطه نمود، و خداوند به آسمان ها و زمین و کوه ها فرمود: این ها دوستان و اولیا و حجّت های من بر مخلوق من هستند و همه ی پیشوایان من از آنان می باشند، و من هیچ مخلوقی را خلق نکردم که نزد من محبوب تر از این ها باشد، و بهشت خود را برای این ها و دوستان این ها آفریدم، و دوزخ را نیز برای مخالفین و دشمنان این ها آفریدم، پس هر کس ادعای منزلت و مقام
ص: 665
آنان را بکند، او را عذابی خواهم نمود که احدی را چنین عذابی نکرده باشم و او را در کنار مشرکین، در پایین ترین جای دوزخ و آتش خود قرار خواهم داد و کسی که اقرار به ولایت آنان بکند و ادعای منزلت و مقام آنان را نداشته باشد، من او را در بهشت کنار آنان قرار خواهم داد و در بهشت هر چه بخواهد نزد من برای او آماده است و من کرامت خود را برای آنان مباح نموده ام و آنان را در جوار رحمت خود قرار داده ام، و آنان را شفیعان گنهکاران از بندگان خود قرار داده ام، بنابراین ولایت آنان نزد مخلوق من امانت است، و شما ای آسمان و ای زمین و ای کوه ها، کدامیک از شما این امانت سنگین را حمل می کنید، و مقام آنان را ادّعا نمی نمایید؟ پس آسمان ها و زمین و کوه ها از حمل این امامت و ادعّای منزلت آنان هراس کردند و امتناع نمودند.
و چون خداوند جل جلاله آدم و حوّا را در بهشت ساکن نمود، به آنان فرمود: «وَ کُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَیْثُ شِئْتُمَا وَ لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ» (1). یعنی از نعمت های بهشتی هرگونه که می خواهید بخورید و لکن نزدیک به شجره گندم [یعنی شجرهٔ ولایت محمّد و آل او صلوات الله علیهم اجمعین] نشوید که از ظالمین خواهید شد.
پس آدم و حوّا در بهشت به منزلت [و انوار] محمّد و علیّ و فاطمه و حسن و حسین و امامان بعد از آنان (صلوات الله علیهم) نگاه کردند، و چون مقام آنان را در بهشت اشرف منازل بهشتی یافتند گفتند: خدایا این منزلت برای کیست؟ پس خداوند فرمود: سر خود را بالا کنید و ساق عرش من را ببینید و آنان چون نگاه کردند و نام محمّد و علیّ و فاطمه و حسن و حسین و امامان
ص: 666
بعد از آنان صلوات الله علیهم اجمعین را بر ساق عرش مکتوب دیدند، گفتند: خدایا چقدر منزلت این ها نزد تو گرامی و محبوب و با شرافت می باشد؟! و خداوند در پاسخ آنان فرمود: اگر آنان نبودند من شما را خلق نمی کردم، چرا که آنان مخزن های علم، و امنای سرّ من هستند، مبادا شما به آنان نگاه حسد نمایید و مقام و منزلت شان را آرزو کنید که مورد نهی و عصیان من قرار می گیرید و از ظالمین خواهید بود.
و آدم و حوّا گفتند: «خدایا ظالمان آن ها کیانند؟» و خداوند فرمود: آنان کسانی هستند که به ناحق منزلت آنان را ادّعا می نمایند. پس آدم و حوّا گفتند: «خدایا جایگاه ظالمین آنان را در آتش به ما نشان ده، همان گونه که منزلت اولیای خود را در بهشت به ما نشان دادی» پس خداوند آتش را امر نمود تا با انواع عذاب ها و عقوبت ها ظاهر شد، و خداوند فرمود: جایگاه ظالمین آنان که ادّعای منزلت و مقام آنان را می کنند در پایین ترین طبقه این آتش خواهد بود، و هر چه می خواهند از این آتش خارج شوند، به آن باز گردانده می شوند، و هر چه پوست بدن های شان سوخته می شود پوست تازه ای بر آن ها می روید تا عذاب را بچشند.
سپس خطاب شد: «ای آدم و ای حوّا نکند به این انوار و حجّت های من نگاه حسد نمایید و گرنه شما را از جوار خود پایین خواهم فرستاد و شما خوار خواهید شد» پس شیطان آنان را وسوسه نمود تا از آن شجره حسد خوردند و لباس های شان فرو ریخت و شیطان به آنان گفت: «خدا شما را از این شجره نهی نکرده، و اگر از آن بخورید دو ملک می شوید و در بهشت مخلّد خواهید بود» و برای آنان سوگند یاد نمود که من خیرخواه شما هستم و
ص: 667
آنان را فریب داد تا به آن انوار مقدّسه نگاه حسد نمودند و منزلت شان را برای خود خواستند و خوار شدند و… و به زمین فرود آمدند و گفتند: «رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَ إِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» و خداوند فرمود: «از جوار من پایین روید و اکنون شما به خود واگذار شدید و باید با دست خود طلب معاش و روزی نمایید» و هنگامی که خداوند اراده نمود که توبه آنان را بپذیرد، جبرئیل آمد و به آنان گفت: «شما به خود ظلم کردید و به خاطر این که منزلت محمّد و آل او را که بر شما فضیلت داده شدند آرزو نمودید [و به آنان حسد بردید] از جوار رحمت الهی دور گردیدید، و اکنون خدای خود را به حق آن هایی که نام شان را بر عرش خداوند دیدید بخوانید تا او توبهٔ شما را بپذیرد».
پس آدم و حوّا گفتند: «اَللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُکَ بِحَقِ الْأَکْرَمِینَ عَلَیْکَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام إِلَّا تُبْتَ عَلَیْنَا وَ رَحِمْتَنَا» و خداوند توبه آنان را پذیرفت چرا که او توبه پذیر و مهربان است، از این رو پیامبران پس از آدم هراس پیدا کردند و این امانت را حفظ نمودند و به اوصیا و خوبان از امّت های خود نیز خبر دادند و آنان نیز از حمل این امانت امتناع کردند و از ادعای چنین مقامی هراس داشتند، و لکن آن انسان [معلوم] چنین مقامی را ادّعا نمود و او تا قیامت اصل هر ظلمی خواهد بود [و هر ظلم و جنایت و خونی که ریخته شده و می شود به عهدهٔ او می باشد] چنان که خداوند می فرماید: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا.» (1)
ص: 668
ص: 669
امام صادق علیه السلام فرمود:
مقصود از امانت، ولایت است و مقصود از انسان، ابو الشرور منافق است. (1)
ص: 670
حضرت رضا علیه السلام فرمود:
مقصود از امانت ولایت است که هر کس به ناحق ادّعا کند کافر خواهد بود. (1)
مؤلّف گوید:
روایات فراوانی در ذیل آیه فوق نقل شده و ما برخی از آن ها را در کتاب «آیات الفضائل» نقل نموده ایم مراجعه شود.
ص: 671
ص: 672
محلّ نزول: مکّه ی مکرّمه،
به جز آیه ی 6 که در مدینه ی منوّره نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی لقمان نازل شده است.
عدد آیات: 54 یا 55 آیه.
ثواب قرائت سوره ی سبأ
امام صادق علیه السلام فرمود:
کسی که سوره ی سبأ و فاطر را در شب قرائت نماید همواره در آن شب در پناه و حفظ خداوند است، و کسی که در روز آن ها را قرائت کند مکروهی در آن روز به او نمی رسد، و از خیر دنیا و خیر آخرت آن چه به قلب او خطور نکرده و آرزوی او به آن نرسیده به او عطا خواهد شد. (1)
ص: 673
و از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
کسی که سورهٔ سبأ را بخواند، هر چیزی در قیامت رفیق صالح او خواهد بود… . (1)
و در سخن دیگری فرمود:
کسی که این سوره را بنویسد و بر خود بیاویزد هیچ چهارپایی و موری به او نزدیک نمی شود، و اگر بشوید و آب آن را بیاشامد و به صورت بریزد و از چیزی هراس داشته باشد ایمن می شود و آرامش می یابد و وحشتی پیدا نمی کند. (2)
در تفسیر مجمع البیان از ابّی بن کعب از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود:
کسی که سورهٔ سبأ را قرائت کند هر پیامبر و رسولی در قیامت رفیق او خواهد بود و با او مصافحه می نماید. (3)
ص: 674
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ (1) یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فیها وَ هُوَ الرَّحیمُ الْغَفُورُ (2) وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لا تَأْتینَا السَّاعَةُ قُلْ بَلی وَ رَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عالِمِ الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ (3) لِیَجْزِیَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ (4) وَ الَّذینَ سَعَوْا فی آیاتِنا مُعاجِزینَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلیمٌ (5) وَ یَرَی الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدی إِلی صِراطِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ (6) وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلی رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ (7) أَفْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعیدِ (8) أَ فَلَمْ یَرَوْا إِلی ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنْ
ص: 675
نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لِکُلِّ عَبْدٍ مُنیبٍ (9) وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً یا جِبالُ أَوِّبی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدیدَ (10) أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِی السَّرْدِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ (11) وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ وَ أَسَلْنا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعیرِ (12) یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحاریبَ وَ تَماثیلَ وَ جِفانٍ کَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِیاتٍ اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ (13) فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلی مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ ما لَبِثُوا فِی الْعَذابِ الْمُهینِ (14)
«حَمْد» توصیف نیکوی همراه با تعظیم است و نقیض آن مذمّت یعنی توصیف به زشتی همراه با تحقیر است، و «حمد» را مراتبی است و اعلای آن به صورت عبادت است و آن مخصوص خداوند می باشد، چرا که احسان خداوند به مخلوق با هیچ احسانی مقایسه نمی شود و حمد برای احسان و انعام است، و «ولوج» به معنای دخول است، و «عروج» به معنای صعود است، و معارج درجات صعود را گویند، و «عَزَبَ عنه یعزِبِ و یَعزُب» به معنای بُعد و دوری است، و در حدیث آمده که «من قرأ القرآن فی أربعین لیلةٍ فقد عَزُب» ای بَعُد عهده بما ابتلأ منه و أبطأ فی تلاوته یعنی هر کس قرآن را در چهل شب
تلاوت کند و به پایان برساند در تلاوت آن کندی کرده و دور مانده است، و «أَوِّبِی» از تأویب به معنای ترجیع با تسبیح است، و «سَابِغ» لباس کامل است، و «سَرد» به معنای آهن است، و «جوابی» جمع جابیه به معنای حوض بزرگ است، و «مِنْسَأَة» به معنای عصای بزرگ است و «تَمَاثِیل» صورت ها و عکس ها را گویند.
ص: 676
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
حمد (و ستایش) مخصوص خداوندی است که تمام آنچه در آسمان ها و زمین است از آن اوست و (نیز) حمد (و سپاس) برای اوست در سرای آخرت و او حکیم و آگاه است. (1) آنچه در زمین فرومی رود و آنچه را از آن برمی آید می داند، و (همچنین) آنچه از آسمان نازل می شود و آنچه بر آن بالا می رود و او مهربان و آمرزنده است. (2) کافران گفتند: «قیامت هرگز به سراغ ما نخواهد آمد!» بگو: «آری به پروردگارم سوگند که به سراغ شما خواهد آمد، خداوندی که از غیب آگاه است و به اندازه سنگینی ذرّه ای در آسمان ها و زمین از علم او دور نخواهد ماند، و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر، مگر این که در کتابی آشکار ثبت است!» (3) تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند پاداش دهد برای آنان مغفرت و روزی پرارزشی است! (4) و کسانی که سعی در (تکذیب) آیات ما داشتند و گمان کردند می توانند از حوزه قدرت ما بگریزند، عذابی بد و دردناک خواهند داشت! (5) کسانی که به ایشان علم داده شده، آنچه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده حق می دانند و به راه خداوند عزیز و حمید هدایت می کند. (6) و کافران گفتند: «آیا مردی را به شما نشان دهیم که به شما خبر می دهد هنگامی که (مُردید و) سخت از هم متلاشی شدید، (بار دیگر) آفرینش تازه ای خواهید یافت؟! (7) آیا او بر خدا دروغ بسته یا به نوعی جنون گرفتار است؟!» (چنین نیست)، بلکه کسانی که به آخرت ایمان نمی آورند، در عذاب و گم راهی دوری هستند (و نشانه گم راهی آن ها همین انکار شدید است). (8) آیا به آنچه پیش رو و پشت سر آنان از آسمان و زمین قرار دارد نگاه نکردند (تا به قدرت خدا بر همه چیز واقف شوند)؟! اگر ما بخواهیم
ص: 677
آن ها را (با یک زمین لرزه) در زمین فرومی بریم، یا قطعه هایی از سنگهای آسمانی را بر آن ها فرومی ریزیم در این نشانه ای است (بر قدرت خدا) برای هر بنده توبه کار! (9) و ما به داوود از سوی خود فضیلتی بزرگ بخشیدیم (ما به کوه ها و پرندگان گفتیم:) ای کوه ها و ای پرندگان! با او هم آواز شوید و همراه او تسبیح خدا گویید! و آهن را برای او نرم کردیم. (10) (و به او گفتیم:) زره های کامل و فراخ بساز، و حلقه ها را به اندازه و متناسب کن! و عمل صالح بجا آورید که من به آنچه انجام میدهید بینا هستم! (11) و برای سلیمان باد را مسخّر ساختیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را می پیمود و عصرگاهان مسیر یک ماه را و چشمه مس (مذاب) را برای او روان ساختیم و گروهی از جنّ پیش روی او به اذن پروردگارش کار می کردند و هر کدام از آن ها که از فرمان ما سرپیچی می کرد، او را عذاب آتش سوزان می چشانیم! (12) آن ها هر چه سلیمان می خواست برایش درست می کردند: معبدها، تمثالها، ظروف بزرگ غذا همانند حوضها، و دیگهای ثابت (که از بزرگی قابل حمل و نقل نبود و به آنان گفتیم:) ای آل داوود! شکر (این همه نعمت را) بجا آورید ولی عده کمی از بندگان من شکرگزارند! (13) (با این همه جلال و شکوه سلیمان) هنگامی که مرگ را بر او مقرّر داشتیم، کسی آن ها را از مرگ وی آگاه نساخت مگر جنبنده زمین [موریانه] که عصای او را می خورد (تا شکست و پیکر سلیمان فرو افتاد) هنگامی که بر زمین افتاد جنّیان فهمیدند که اگر از غیب آگاه بودند در عذاب خوارکننده باقی نمی ماندند! (14)
ص: 678
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ مَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَ مَا یَنزِلُ مِنَ السَّمَاء…» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید: «مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ» یعنی ما یدخل فیها، و «مَا یَنزِلُ مِنَ السَّمَاء»، یعنی المطر، و «وَ مَا یَخْرُجُ مِنْهَا» یعنی النبات، و «وَ مَا یَعْرُجُ فِیهَا» یعنی من اعمال العباد، سپس خداوند از قول مادیّین و دهری ها می فرماید: «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَأْتِینَا السَّاعَةُ» و در پاسخ آنان به پیامبر خود صلی الله علیه و آله می فرماید: «قُلْ بَلَی وَ رَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عَالِمِ الْغَیْبِ لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَ لَا فِی الْأَرْضِ…».
امام صادق علیه السلام در تفسیر «مَا یَکُونُ مِن نَّجْوَی ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ…» (2)، فرمود:
مقصود این است که خداوند واحد و احدیّ الذات و مباین با خلق خود می باشد و شباهتی به آنان ندارد [لیس کمثله شئ -- وَ لَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ] این گونه او خود را توصیف نموده و او اشراف و احاطه و قدرت بر هر چیزی دارد، و مقصود از «لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَ لَا فِی الْأَرْضِ…» احاطه و علم اوست، و «لَا یَعْزُبُ عَنْهُ» یعنی لایعزب عن علمه و قدرته مثقال ذرّة و اگر کسی بگوید«لَا یَعْزُبُ عَنْهُ» یعنی لایعزب عن ذاته، قائل به تجسّم شده و خدا را تشبیه به مخلوق نموده است. (3)
ص: 679
«وَ یَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدِی إِلَی صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ…» امیر المؤمنین علیه السلام است که آیین رسول خدا صلی الله علیه و آله را تصدیق نمود، و در مقابل آن، خداوند سخن کافران را بیان نموده و می فرماید: «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ….» (2)
«وَ لَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ * أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَ قَدِّرْ فِی السَّرْدِ وَ اعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» (3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
داود علیه السلام هنگامی که در صحرا و بیابان زبور را قرائت می کرد کوه ها و پرندگان و حیوانات وحشی با او تسبیح می گفتند، و خداوند آهن را برای او مانند شمع نرم نموده بود، تا این که از این راه به خواسته خود رسید [و 360 زره بافت و 360 هزار درهم به دست آورد] سپس گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: حوائج خود را روزهای سه شنبه طلب کنید، چرا که در چنین روزی خداوند برای داود علیه السلام آهن را نرم نمود. (4)
ص: 680
و در کافی نیز از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
هر کس امور زندگی، بر او سخت شود باید روز سه شنبه سراغ کارهای خود برود، چرا که در این روز خداوند آهن را برای داود علیه السلام نرم نمود. (1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«سَابِغَاتٍ» یعنی زره ها، و «مسامیر» یعنی میخ هایی که در حلقه های زره قرار می گیرد.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
خداوند به داود علیه السلام وحی نمود: «تو بنده خوبی هستی جز آن که از بیت المال می خوری و با دست خود کار نمی کنی» پس داود علیه السلام چهل روز گریه کرد و خداوند به حدید و آهن فرمود: برای بنده من داود نرم شو، و خداوند آهن را برای او نرم نمود، و داود هر روز یک زره می بافت و به هزار درهم می فروخت، تا این که سی صد و شصت زره بافت و به سی صد و شصت هزار درهم فروخت و از بیت المال بی نیاز گردید. (2)
ص: 681
در کتاب مناقب از سعید بن مسیّب نقل شده که می گوید:
مردم بار مکّه نمی بستند تا حضرت زین العابدین علیه السلام حرکت کند و من نیز همراه آن حضرت حرکت نمودم تا این که او در بعضی از منازل توقّف نمود و دو رکعت نماز خواند و چون در سجده خود مشغول تسبیح خداوند شد من دیدم هر کلوخی و درختی با او تسبیح خدا را می گوید، پس من وحشت نمودم و آن حضرت سر مبارک بالا نمود و فرمود: ای سعید وحشت کردی؟ گفتم: آری ای فرزند رسول خدا، فرمود: این تسبیح اعظم الهی است.
و در روایت دیگری از سعید بن مسیّب نقل شده که گوید:
علما و قرّاء برای حج حرکت نمی کردند تا حضرت زین العابدین علیه السلام حرکت کند، و آن حضرت برای آنان سویق ترش و شیرین فراهم می نمود و خود نمی خورد و من روزی او را در حال سجده دیدم و به خدا سوگند مشاهده نمودم که درخت ها و کلوخ ها و راحله و رحل با او تسبیح می گویند. (1)
ص: 682
«وَ لِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَ رَوَاحُهَا شَهْرٌ وَ أَسَلْنَا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَن یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَن یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ * یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاء مِن مَّحَارِیبَ وَ تَمَاثِیلَ وَ جِفَانٍ کَالْجَوَابِ وَ قُدُورٍ رَّاسِیَاتٍ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْرًا وَ قَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
باد، کرسیّ سلیمان را صبح گاه به اندازه مسیر یک ماه حرکت می داد، و در عصرگاه نیز چنین می کرد، و خداوند می فرماید: ما برای سلیمان چشمه ای از مس گداخته فراهم نمودیم و از جنیّیان گروهی را در خدمت او گماشتیم و اگر یکی از آنان از امر ما تخلّف می کرد او را عذاب سعیر می چشاندیم و آنان برای او محراب ها و تصاویر می ساختند و تصاویر آنان از درخت ها بود نه از جانداران. (2)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
به خدا سوگند تماثیلی که اجنّه برای سلیمان انجام می دادند تماثیل مردها و زن ها نبود بلکه تماثیل درخت ها و امثال آن بود. (3)
ص: 683
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«وَ جِفَانٍ کَالْجَوَابِ» یعنی اجنّه برای سلیمان ظرف های بزرگی مانند حفره و گودال می ساختند، و «وَ قُدُورٍ رَّاسِیَاتٍ» یعنی دیگ های ثابت، و «اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْرًا» یعنی ای آل داود کاری کنید که در خور شکر و سپاس خداوند باشد. (1)
در مناقب ابن شهر آشوب از اصبغ بن نباته نقل شده که گوید:
به امام حسین علیه السلام گفتم: ای مولای من، می خواهم چیزی از شما سؤال کنم که خود به آن یقین دارم و آن از اسرار الهی است و آن سرّ نزد شما نهفته است پس امام حسین علیه السلام فرمود: ای اصبغ می خواهی سخن و خطاب رسول خدا صلی الله علیه و آله را در مسجد قبا به ابوبکر ببینی؟ گفتم: همین را اراده کرده بودم. فرمود برخیز. پس من برخاستم و در حالی که با آن حضرت در کوفه بودیم، ناگهان خود را با آن حضرت در مسجد قبا دیدم و امام علیه السلام تبسّم نمود و فرمود: ای اصبغ خداوند باد را در اختیار سلیمان بن داود گذارد و باد او را صبحگاه به اندازه یک ماه راه می برد و عصرگاه نیز او را به اندازهٔ یک ماه راه می برد و خداوند به من بیش از او قدرت داد. پس من گفتم: «به خدا سوگند راست گفتید ای فرزند رسول خدا» فرمود: البتّه ماییم کسانی که علم کتاب و آن چه در آن بیان شده است نزد ماست، و آن چه نزد ما هست نزد احدی
ص: 684
از خلق خدا نیست، چرا که ما اهل سرّ خدا هستیم» و سپس تبسّم نمود و فرمود: «ما آل الله و وارثین رسول الله صلی الله علیه و آله هستیم» پس من گفتم: خدا را بر این نعمت سپاس و حمد می گویم، تا این که فرمود: داخل مسجد قبا شو، و چون داخل شدم ناگهان دیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله عبایی به دوش داشت و در محراب نشسته بود، ناگهانی دیدم امیر المؤمنین علیّ علیه السلام با دست خود گریبان اعسر [یعنی ادون] را گرفته بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله انگشت به دندان گرفته و با حال خشم به او می فرمود: «چه بد جانشینی شدی تو و یارانت برای من، لعنت خدا و لعنت من بر شما باد….» (1)
ص: 685
در تفسیر سوره ی نمل ذیل آیه «وَ قَالَتْ نَمْلَةٌ» گذشت که آن مورچه به سلیمان علیه السلام گفت: آیا می دانی برای چه خداوند از بین این مردم تنها برای تو باد را مسخّر نمود؟ سلیمان گفت: «نمی دانم» مورچه گفت: «خداوند می خواهد به تو بگوید: اگر من همه این مملکت را برای تو مسخّر و در اختیار تو قرار بدهم، زوال آن از تو مانند زوال باد است و مانند بادی از دست تو می رود» پس سلیمان تبسّم نمود. (1)
مرحوم سیّد بن طاوس در کتاب «سعد السعود» از تفسیر اسحاق بن ابراهیم قزوینی از انس بن مالک نقل نموده که گوید:
برای رسول خدا صلی الله علیه و آله فرشی از قریه «بهندف» هدیه آوردند و آن حضرت دستور داد تا علی علیه السلام و ابوبکر و عمر و عثمان و زبیر و عبد الرحمان بن عوف و سعد [بن ابی وقّاص] بر آن بنشینند، و به علی علیه السلام فرمود: بگو: «ای باد ما را حمل کن و بالا ببر» پس باد آنان را نزد اصحاب کهف برد و ابوبکر و عمر بر اصحاب کهف سلام کردند و پاسخی نشنیدند و علی علیه السلام برخاست و بر آنان سلام کرد و پاسخ دادند، پس ابوبکر گفت: یا علی! چه شد که پاسخ ما را ندادند و پاسخ تو را دادند؟ پس علی علیه السلام از آنان سؤال نمود: برای چه پاسخ آنان را ندادید؟ اصحاب کهف گفتند: ما بعد از مرگ، پاسخ کسی جز پیامبر و وصیّ پیامبر را نمی دهیم» سپس علیّ علیه السلام فرمود: ای باد ما را حمل کن و بالا ببر و باد آنان را بالا برد و سپس در جایی فرمود: ما را زمین گذار و چون به زمین رسید پای مبارک بر زمین زد و آبی ظاهر شد و وضو گرفت و ما نیز وضو گرفتیم و سپس فرمود: ای بادما را حمل کن و بالا ببر پس باد ما را در
ص: 686
مدینه پایین آورد و ما به نماز صبح رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیدیم و آن حضرت این آیه را تلاوت می نمود: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا» و چون نماز رسول خدا صلی الله علیه و آله تمام شد، فرمود: یا علی آیا شما قصّه خود را می گویید و یا دوست می دارید که من قصّه شما را بگویم؟ آنان گفتند: یا رسول الله شما بگویید. انس می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله قصّه آنان را بدون کم و کاست بیان نمود. (1)
«یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاء مِن مَّحَارِیبَ وَ تَمَاثِیلَ وَ جِفَانٍ کَالْجَوَابِ وَ قُدُورٍ رَّاسِیَاتٍ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْرًا وَ قَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ» (2)
امام حسین علیه السلام می فرماید:
یکی از علمای یهود شام به امیر المؤمنین علیه السلام گفت: خداوند شیاطین
ص: 687
را برای سلیمان علیه السلام مسخّر نمود و آنان را در خدمت او قرار داد و آن چه سلیمان از محراب ها و تماثیل و… می خواست آنان برای او آماده می کردند، آیا برای پیامبر شما چنین چیزی بود؟ امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: «آری سلیمان چنین بود و خداوند به پیامبر ما حضرت محمّد صلی الله علیه و آله بالاتر از این را عطا نمود، چرا که شیاطین و اجنّه -- با ادامه کفر خود -- در اختیار سلیمان بودند و خداوندشیاطین و اجنّه را با ایمان در خدمت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله قرار داد و نه نفر از اشراف جنّ [از مناطق مختلف به نام های…] همان گونه که خداوند می فرماید: «وَ إِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ» خدمت آن حضرت آمدند و از گم راهی خود عذرخواهی کردند چنان که خداوند می فرماید: «وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا کَمَا ظَنَنتُمْ أَن لَّن یَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا» (1)، و هفتاد و یک هزار نفر آنان آمدند و مسلمان شدند و با رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به نماز و روزه و زکات و حج و جهاد و خیرخواهی از مسلمانان بیعت نمودند، و از سخنان خود عذرخواهی کردند«بِأَنَّهُمْ قَالُوا عَلَی اللَّهِ شَطَطاً» و این فضیلت بالاتر از فضیلت سلیمان است» سپس فرمود: منزّه است خدایی که اجنّه و شیاطین را بعد از تمرّد و کفر و اعتقاد به این که خداوند را فرزندانی هست، به برکت وجود پیامبر خود صلی الله علیه و آله هدایت نمود و آن حضرت را بر جنّ و انس مبعوث کرد و جمعیّت بی شماری به او ایمان آوردند. (2)
ص: 688
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«وَ جِفَانٍ کَالْجَوَابِ» یعنی ظرف های بزرگی مانند حفره و گودال برای سلیمان می ساختند، و «قُدُورٍ رَّاسِیَاتٍ» یعنی دیگ های بزرگی که ثابت بود، و «اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْرًا» یعنی اعملوا ما تشکروا علیه، «وَ قَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ.» (1)
مؤلّف گوید:
حقاً شکر گزاران نعمت های بی پایان الهی اندک و ناچیزند و تا نعمتی از مردم گرفته نشود ارزش و قیمت آن را نمی دانند تا چه رسد که شکر آن ها را به جا آورند و یا حقّ شکر خداوند رحمان و رحیم را انجام دهند و نعمت ها را از او بدانند و در همان راهی که او خواسته مصرف نمایند، بلکه غفلت ها به
ص: 689
جایی می رسد که به جای شکر نعمت های خدای ربّ العالمین نعمت ها را صرف گناه و نافرمانی او می نمایند و این بزرگ ترین ناسپاسی خداوند است «وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ» و چه خوب است ما نعمت ها را بشناسیم و از آنِ خدا بدانیم و اعتراف به تقصیر خود بکنیم و خود را عاجز از ادای شکر خداوند بدانیم و با داشتن این همه نعمت از خدای خود گلایه نکنیم، بلکه شاکر او باشیم.
برخی از اصحاب حضرت رضا علیه السلام خدمت آن حضرت رسیدند و گفتند: ما قبلاً در وسعت و زندگی شیرینی بودیم و اکنون وضع ما تغییر کرده و در سختی و تنگنا قرار گرفته ایم، شما از خدای عزّوجلّ بخواهید که نعمت های خود را به ما بازگرداند.
حضرت رضا علیه السلام به آنان فرمود:
آیا می خواهید مانند پادشاهان باشید؟ سپس به برخی از آنان فرمود: آیا می خواهی مانند طاهر و هرثمه باشی و از استانداران مأمون و مخالفان ما باشی؟ او گفت: به خدا سوگند نمی خواهم از مخالفین شما باشم، گر چه دنیا برای من طلا و نقره شود. امام علیه السلام فرمود: بنابراین شما از همه مردم [از نظر مالی و اعتقادی] بهتر و سرمایه شما بیش تر است و باید خدا را شاکر باشید و خداوند فرموده است: «لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ» و فرموده است: «اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْرًا وَ قَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ.» (1)
ص: 690
امام صادق علیه السلام می فرماید:
اگر عبادتی نزد خداوند برای بندگان مخلص خداوند بالاتر از شکر در همه حالات می بود خداوند به آن اشاره می نمود و بندگان مخلص خود را به آن اختصاص می داد و چون نزد خداوند عملی بهتر از شکر نبوده می فرماید: «وَ قَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ.» (1)
«فَلَمَّا قَضَیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَی مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُوا فِی الْعَذَابِ الْمُهِینِ» (2)
در کتاب عیون الأخبار از حضرت رضا از پدرانش از امام باقر علیهم السلام نقل شده که فرمود:
سلیمان بن داود علیهما السلام روزی به اصحاب خود فرمود: «خداوند به من ملک و سلطنتی داده که سزاوار احدی بعد از من نیست، او باد و انس و جنّ و پرنده و حیوانات وحشی را در اختیار من قرار داده و به من سخن پرندگان را آموخته است و از هر چیزی عطایی و بهره ای به من داده و با همه قدرت و مُلک و نیرویی که به من داده شده، روزی بر من نمی گذرد که من در تمام آن شاد
ص: 691
و مسرور باشم و اکنون می خواهم که روز آینده در قصر خود تنها باشم و به ممالک خود بنگرم و شما به کسی اجازه ندهید که بر من وارد شود و سبب کدورت و سلب آسایش من شود».
پس وزرا و ندمای او گفتند: «اطاعت می شود» پس سلیمان علیه السلام عصای خود را به دست گرفت و به بالاترین محل قصر خود رفت و تکیه به عصا نمود و با شادی و مسرّت به ممالک خود نظاره کرد، ناگهان جوان زیبایی را دید که با لباس نیکویی از یکی از گوشه های قصر وارد شد، و سلیمان به او گفت: چه کسی به تو اجازه ورود داد تا در چنین روزی بر من وارد شدی؟ آن جوان زیبا گفت: «من با اذن مالک این قصر داخل شدم» پس سلیمان گفت: آری مالک و ربّ این قصر سزاوارتر به آن است، تو کیستی؟ جوان گفت: «من ملک الموت هستم» سلیمان گفت: برای چه آمده ای؟ ملک الموت گفت: «برای قبض روح تو آمده ام» سلیمان گفت: «به آن چه مأمور شده ای عمل کن، چرا که روز سرور و شادی من همین روز است و خداوند نخواسته که برای من سروری قبل از ملاقات او باشد.»
پس ملک الموت سلیمان را همان گونه که بر عصا تکیه کرده بود قبض روح نمود، و روزهایی پیکر سلیمان به همین حال ماند و مردم به او نگاه می کردند و گمان می کردند او زنده است، تا این که بین آنان اختلاف رخ داد، و برخی گفتند: سلیمان در این روزهای زیاد غذایی نخورد و خسته نشد و به خواب نرفت پس او پروردگار ماست و ما باید او را پرستش کنیم، و گروهی گفتند: او ما را سحر نموده و در چشم ما خود را این گونه نشان می دهد، و افراد با ایمان گفتند: او بنده خدا و پیامبر اوست و خداوند هر گونه بخواهد
ص: 692
امور او را تدبیر می نماید و چون اختلاف کردند خداوند موریانه را فرستاد تا عصای او را خورد و عصا شکست و سلیمان به رو افتاد و اجنّه از موریانه تشکّر نمودند و به این خاطر موریانه هر کجا باشد در کنار او آب و گل فراهم است و خداوند درباره این قصّه می فرماید: «فَلَمَّا قَضَیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَی مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ…».
سپس امام صادق علیه السلام فرمود:
به خدا سوگند این آیه چنین نازل شد: «فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الإنسُ أَن الْجِنَّ لَّوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُوا فِی الْعَذَابِ الْمُهِینِ.» (1)
ص: 693
امام صادق علیه السلام می فرماید:
شیاطین از موریانه تشکر کردند که عصای سلیمان علیه السلام را خورد و او سقوط نمود و به موریانه گفتند: بر تو باد به خراب کردن و بر ما باد که برای تو آب و گل را آماده کنیم از این رو هر کجا موریانه باشد آب و گل در کنار او موجود است. (1)
مؤلّف گوید:
قصّه مرگ سلیمان علیه السلام در چند روایت با مختصر اختلاف نقل شده است، به تفسیر نور الثّقلین مراجعه شود.
ص: 694
لَقَدْ کانَ لِسَبَإٍ فی مَسْکَنِهِمْ آیَةٌ جَنَّتانِ عَنْ یَمینٍ وَ شِمالٍ کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَ اشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ (15) فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَیْ ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلیلٍ (16) ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِما کَفَرُوا وَ هَلْ نُجازی إِلاَّ الْکَفُورَ (17) وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَی الَّتی بارَکْنا فیها قُریً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فیهَا السَّیْرَ سیرُوا فیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنینَ (18) فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَیْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْناهُمْ أَحادیثَ وَ مَزَّقْناهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (19) وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَریقاً مِنَ الْمُؤْمِنینَ (20) وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فی شَکٍّ وَ رَبُّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ حَفیظٌ (21) قُلِ ادْعُوا الَّذینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ ما لَهُمْ فیهِما مِنْ شِرْکٍ وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهیرٍ (22) وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّی إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قالُوا ما ذا قالَ رَبُّکُمْ قالُوا الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبیرُ (23) قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلی هُدیً أَوْ فی ضَلالٍ مُبینٍ (24) قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ (25) قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنا رَبُّنا ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلیمُ (26) قُلْ أَرُونِیَ الَّذینَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَکاءَ کَلاَّ بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (27) وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (28) وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ 29 قُلْ لَکُمْ میعادُ یَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ (30) وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا
ص: 695
لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنینَ (31) قالَ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذینَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدی بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمینَ (32) وَ قالَ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فی أَعْناقِ الَّذینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (33) وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ (34) وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ (35) قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (36) وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفی إِلاَّ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفاتِ آمِنُونَ (37) وَ الَّذینَ یَسْعَوْنَ فی آیاتِنا مُعاجِزینَ أُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ (38) قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقینَ (39)
«سَیْلَ الْعَرِمِ» عَرِمَ به معنای مُسَنّاة و محل جمع آب است، و «عرامة الماء» ذها به کلّ مذهب، و بعضی گفته اند: «عَرِم» محل جمع شدن آب سیل است، و بعضی گفته اند: «عَرِم» باران شدید است، و «أُکُلُ» به معنای ثمره و میوه است، و «خَمْط» هر گیاه تلخ را گویند، و «أَثْل» گیاه طرفاء را گویند که ثمر و میوه ای ندارد، و «فهو یخلقه» یعنی یجعل له خَلَفاً عوضاً عاجلاً و آجلاً، و «فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ» یعنی کُشِفَ الفزع عن قلوبهم.
ص: 696
برای قوم «سبا» در محل سکونت شان نشانه ای (از قدرت الهی) بود: دو باغ (بزرگ و گسترده) از راست و چپ (رودخانه عظیم با میوه های فراوان و به آن ها گفتیم:) از روزی پروردگارتان بخورید و شکر او را بجا آورید شهری است پاک و پاکیزه، و پروردگاری آمرزنده (و مهربان)! (15) امّا آن ها (از خدا) روی گردان شدند، و ما سیل ویرانگر را بر آنان فرستادیم، و دو باغ (پربرکت) شان را به دو باغ (بی ارزش) با میوه های تلخ و درختان شوره گز و اندکی درخت سدر مبدّل ساختیم! (16) این کیفر را به خاطر کفرانشان به آن ها دادیم و آیا جز کفران کننده را کیفر می دهیم؟! (17) و میان آن ها و شهرهایی که برکت داده بودیم، آبادیهای آشکاری قرار دادیم و سفر در میان آن ها را بطور متناسب (با فاصله نزدیک) مقرّر داشتیم (و به آنان گفتیم:) شبها و روزها در این آبادیها با ایمنی (کامل) سفر کنید! (18) ولی (این ناسپاس مردم) گفتند: «پروردگارا! میان سفرهای ما دوری بیفکن» (تا بینوایان نتوانند دوش به دوش اغنیا سفر کنند! و به این طریق) آن ها به خویشتن ستم کردند! و ما آنان را داستانهایی (برای عبرت دیگران) قرار دادیم و جمعیّت شان را متلاشی ساختیم در این ماجرا، نشانه های عبرتی برای هر صابر شکرگزار است. (19) (آری) بیقین، ابلیس گمان خود را درباره آن ها محقّق یافت که همگی از او پیروی کردند جز گروه اندکی از مؤمنان! (20) او سلطه بر آنان نداشت جز برای این که مؤمنان به آخرت را از آن ها که در شکّ هستند باز شناسیم و پروردگار تو، نگاهبان همه چیز است! (21) بگو: «کسانی را که غیر از خدا (معبود خود) می پندارید بخوانید! (آن ها هرگز گرهی از کار شما نمی گشایند، چرا که) آن ها به اندازه ذرّه ای در آسمان ها و زمین مالک نیستند، و نه در (خلقت و مالکیّت) آن ها شریکند، و نه یاور او (در آفرینش)
ص: 697
بودند. (22) هیچ شفاعتی نزد او، جز برای کسانی که اذن داده، سودی ندارد! (در آن روز همه در اضطرابند) تا زمانی که اضطراب از دل های آنان زایل گردد (و فرمان از ناحیه او صادر شود در این هنگام مجرمان به شفیعان) می گویند: «پروردگارتان چه دستوری داده؟» می گویند: «حقّ را (بیان کرد و اجازه شفاعت درباره مستحقّان داد) و اوست بلندمقام و بزرگ مرتبه!» (23) بگو: «چه کسی شما را از آسمان ها و زمین روزی می دهد؟» بگو: «اللَّه! و ما یا شما بر (طریق) هدایت یا در ضلالت آشکاری هستیم!» (24) بگو: «شما از گناهی که ما کرده ایم سؤال نخواهید شد، (همان گونه که) ما در برابر اعمال شما مسئول نیستیم!» (25) بگو: «پروردگار ما همه ما را جمع می کند، سپس در میان ما به حق داوری می نماید (و صفوف مجرمان را از نیکوکاران جدا می سازد)، و اوست داور (و جدا کننده) آگاه!» (26) بگو: «کسانی را که بعنوان شریک به او ملحق ساخته اید به من نشان دهید! هرگز چنین نیست! (او شریک و شبیهی ندارد)، بلکه او خداوند عزیز و حکیم است! (27) و ما تو را جز برای همه مردم نفرستادیم تا (آن ها را به پاداشهای الهی) بشارت دهی و (از عذاب او) بترسانی ولی بیشتر مردم نمی دانند! (28) می گویند: «اگر راست می گویید، این وعده (رستاخیز) کی خواهد بود؟!» (29) بگو: «وعده شما روزی خواهد بود که نه ساعتی از آن تأخیر می کنید و نه (بر آن) پیشی خواهید گرفت!» (30) کافران گفتند: «ما هرگز به این قرآن و کتاب های دیگری که پیش از آن بوده ایمان نخواهیم آورد!» اگر ببینی هنگامی که این ستمگران در پیشگاه پروردگارشان (برای حساب و جزا) نگه داشته شده اند در حالی که هر کدام گناه خود را به گردن دیگری می اندازد (از وضع آن ها تعجّب می کنی)! مستضعفان به مستکبران می گویند: «اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم!» (31) (امّا) مستکبران به مستضعفان پاسخ می دهند: «آیا ما شما را
ص: 698
از هدایت بازداشتیم بعد از آنکه به سراغ شما آمد (و آن را بخوبی دریافتید)؟! بلکه شما خود مجرم بودید!» (32) و مستضعفان به مستکبران می گویند: «وسوسه های فریبکارانه شما در شب و روز (مایه گم راهی ما شد)، هنگامی که به ما دستور می دادید که به خداوند کافر شویم و همتایانی برای او قرار دهیم!» و آنان هنگامی که عذاب (الهی) را می بینند پشیمانی خود را پنهان می کنند (تا بیشتر رسوا نشوند)! و ما غل و زنجیرها در گردن کافران می نهیم آیا جز آنچه عمل می کردند به آن ها جزا داده می شود؟! (33) و ما در هیچ شهر و دیاری پیامبری بیم دهنده نفرستادیم مگر این که مترفین آن ها (که مست ناز و نعمت بودند) گفتند: «ما به آنچه فرستاده شده اید کافریم!» (34) و گفتند: «اموال و اولاد ما (از همه) بیشتر است (و این نشانه علاقه خدا به ماست!) و ما هرگز مجازات نخواهیم شد!» (35) بگو: «پروردگار من روزی را برای هر کس بخواهد وسیع یا تنگ می کند، (این ربطی به قرب در درگاه او ندارد) ولی بیشتر مردم نمی دانند! (36) اموال و فرزندانتان هرگز شما را نزد ما مقرّب نمی سازد، جز کسانی که ایمان بیاورند و عمل صالحی انجام دهند که برای آنان پاداش مضاعف در برابر کارهایی است که انجام داده اند و آن ها در غرفه های (بهشتی) در (نهایت) امنیّت خواهند بود! (37) و کسانی که برای انکار و ابطال آیات ما تلاش می کنند و می پندارند از چنگ قدرت ما فرار خواهند کرد، در عذاب (الهی) احضار می شوند! (38) بگو: «پروردگارم روزی را برای هر کس بخواهد وسعت می بخشد، و برای هر کس بخواهد تنگ (و محدود) می سازد و هر چیزی را (در راه او) انفاق کنید، عوض آن را می دهد (و جای آن را پر می کند) و او بهترین روزی دهندگان است!» (39)
ص: 699
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«لَقَدْ کَانَ لِسَبَإٍ فِی مَسْکَنِهِمْ آیَةٌ جَنَّتَانِ عَن یَمِینٍ وَ شِمَالٍ کُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّکُمْ وَ اشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَ رَبٌّغَفُورٌ» (1)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
قوم سبأ مردمی بودند [از اولاد سبأ بن یشخب بن یعرب بن قحطان و] در نعمت و وسعت زندگی می کردند، و قریه ها و شهرهای آنان به همدیگر متّصل بود، و نهرهای جاری و اموال فراوانی داشتند، از این رو به نعمت های خداوند کافر شدند و به فساد و طغیان رو آوردند و خداوند عزّوجلّ سیل بزرگی را بر آنان فرستاد و سیل قریه ها و شهرها و خانه ها و اموال شان را از بین برد و همه را غرق خود و به جای آن باغستان هایی که داشتند، دو باغستان غیر مثمر و دارای میوه های تلخ و غیر قابل استفاده و مختصری از درخت سدر برای آنان ماند، و این به خاطر کفران و ناسپاسی آنان بود چنان که خداوند می فرماید: «ذَلِکَ جَزَیْنَاهُم بِمَا کَفَرُوا وَ هَلْ نُجَازِی إِلَّا الْکَفُورَ.» (2)
ص: 700
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
حضرت سلیمان علیه السلام به لشکریان خود دستور داد تا از دریای یمن خلیجی از آب شیرین به بلاد هند باز کنند و سدّ بزرگی برای خلیج قرار دهند، و راه هایی در آن فراهم کنند تا مردم بتوانند به مقدار نیاز از آب آن استفاده نمایند، و آنان همواره از آن آب به اندازه نیاز استفاده می کردند، و آنان را دو باغستان بسیار بزرگ بود -- در یمین و شمال راه -- و طول آن ها مسیر ده روز راه بود و اگر کسی در این مسیر حرکت می کرد خورشید بر او نمی تابید، چرا که درخت های در هم پیچیده ای بالای سر او سایه افکنده بودند، و چون به فساد و گناه روی آوردند و از امر پروردگار خود تمرّد نمودند و افراد مؤمن و صالح، آنان را نهی کردند و آنان توجّه نکردند، خداوند موش های بزرگی را فرستاد تا این که آن سدّ را سوراخ نمودند و آن سنگ های بزرگ را -- که مردها نمی توانستند از جا بر کنند -- از جا کندند و مردم چون چنین دیدند فرار کردند و چون سدّ خراب شد یکباره سیل آمد و درختان و خانه ها و شهرها را ویران نمود و درخت ها را از زمین خارج کرد و خداوند این قصّه را در آیات فوق بیان نموده است. (1)
ص: 701
«وَ جَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَی الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا قُرًی ظَاهِرَةً وَ قَدَّرْنَا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیهَا لَیَالِیَ وَ أَیَّامًا آمِنِینَ» (1)
زید شحّام گوید: قتاده [که از علمای اهل سنّت است] وارد بر امام باقر علیه السلام شد، و امام علیه السلام به او فرمود:
ای قتاده توئی فقیه و عالم بصره؟ قتاده گفت! آری مردم چنین گمان کرده اند. امام علیه السلام فرمود: به من خبر رسیده که تو قرآن را تفسیر می کنی؟ قتاده گفت: «آری چنین است.» امام علیه السلام فرمود: آیا از روی علم تفسیر می کنی و یا از روی جهل؟ قتاده گفت: از روی علم تفسیر می کنم. امام علیه السلام فرمود: اگر از روی علم تفسیر می کنی من می خواهم از تو سؤالی بکنم قتاده گفت: سؤال کنید. امام علیه السلام فرمود: بگو بدانم معنای سخن خداوند که می فرماید: «وَ قَدَّرْنَا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیهَا لَیَالِیَ وَ أَیَّامًا آمِنِینَ» چیست؟ قتاده گفت: این آیه مربوط به کسی است که برای زیارت خانه خدا با توشه و مرکب حلال حرکت کرده باشد، و چنین کسی در امنیّت و امان خواهد بود تا به خانه خود باز گردد، امام علیه السلام فرمود: ای قتاده تو را به خدا سوگند آیا تو نمی دانی که بسا افرادی با زاد و توشه و مرکب حلال به طرف خانه خدا می روند و گرفتار راهزن ها و
ص: 702
دزدان می شوند و مال آنان را می گیرند و به شدّت مورد ضرب واقع می شوند؟ قتاده گفت: آری خدا می داند که چنین است.
امام باقر علیه السلام فرمود:
وای بر تو ای قتاده، اگر تو قرآن را پیش خود تفسیر بکنی سببب هلاکت خود و دیگران شده ای، و اگر از کسانی مانند خود گرفته باشی باز خود و دیگران را هلاک کرده ای. سپس فرمود: وای بر تو ای قتاده، این آیه مربوط به کسی است که برای زیارت خانه خدا با زاد و توشه و مرکب حلال حرکت کند و عارف به حقّ ما باشد و قلب او عشق و هوای ما را داشته باشد، چنان که خداوند می فرماید: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ» (1)، و در این آیه مقصود خداوند زیارت بیت الله الحرام نبوده است، چرا که اگر چنین می بود باید «تهوی إلیه» می فرمود، و به خدا سوگند مقصود از دعای ابراهیم علیه السلام ما بوده ایم، و هر کس که عشق ما را در دل داشته باشد حجّ او مقبول است و گرنه حجّ او مقبول و پذیرفته نیست. سپس فرمود: در آن آیه نیز کسی که دارای محبّت و علاقه به ما باشد در قیامت ایمن از عذاب جهنّم است.
قتاده گفت: به خدا سوگند پس از این من این آیه را همین گونه تفسیر خواهم نمود. امام باقر علیه السلام [هنگامی که دید قتاده باز قصد تفسیر قرآن را دارد] فرمود: تنها، کسانی که مخاطب قرآن اند و قرآن در خانه های آنان نازل شده است، قرآن را می شناسند و می توانند تفسیر کنند. (2)
ص: 703
محمّد بن صالح همدانی می گوید:
با امام زمان علیه السلام مکاتبه نمودم و آن حضرت در تفسیر آیه «وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَی الَّتِی بارَکْنا فِیها قُریً ظاهِرَةً» فرمود: به خدا سوگند مقصود از «الْقُرَی الَّتِی بارَکْنا فِیها» ما هستیم و مقصود از «قُریً ظاهِرَةً» شما شیعیان هستید. (1)
ص: 704
مرحوم صدوق در علل الشرایع از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
«سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ» مربوط به زمان قیام قائم ما اهل بیت علیه السلام است. (1)
حضرت زین العابدین علیه السلام فرمود:
مقصود از آیه فوق «آمنین من الزیغ» است یعنی پیروان اهل بیت علیه السلام نسبت به آن چه از احکام دین و دنیای خود از اهل بیت علیهم السلام می گیرند ایمن از انحراف از حق هستند. (2)
«وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ * وَ مَا کَانَ لَهُ عَلَیْهِم مِّن سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِی شَکٍّ وَ رَبُّکَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ» (3)
جابر گوید: امام باقر علیه السلام فرمود:
هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم دست علیّ علیه السلام را گرفت و بالا برد [و او را به عنوان وصیّ و خلیفه خود معرّفی نمود] ابلیس در بین جنود و لشکریان خود فریادی زد و آنان از خشکی و دریا نزد او جمع شدند و گفتند: ای آقای ما شما را چه می شود -- که این گونه فریاد کردید -؟ ابلیس گفت: «این پیامبر کاری کرد که اگر تمام شود هرگز نافرمانی خدا نخواهد شد»
ص: 705
فرزندان و لشگر او گفتند: ای مولای ما، شما که آدم را توانستی گم راه کنی این مردم را نیز می توانی گم راه نمایی. و چون منافقین گفتند: «این آقا از روی هوا و هوس سخن می گوید» و یکی از آن دو به دیگری گفت: «آیا نمی بینی چشمان او مانند دیوانه به این سو و آن سو می گردد» و مقصودشان رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، ابلیس باز با شادی و طرب فریادی زد، و فرزندان خود را جمع نمود و گفت:
شما دانستید که من آدم را قبلاً گم راه نمودم و فریب دادم؟ گفتند: آری. ابلیس گفت: «آدم تنها نقض عهد نمود ولکن به خدای خود کافر نشد، و این ها نقض عهد و پیمان شکنی کردند و به پیامبر خود نیز کافر شدند» و چون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رحلت نمود و مردم غیر علیّ علیه السلام را برای خلافت برگزیدند، ابلیس از خوشحالی تاج ملک بر سر گذاشت و منبری نصب نمود و لشگر خود را جمع کرد و لباس زینت پوشید و به آنان گفت: «به طرب و شادی مشغول باشید، چرا که این مردم از خدا اطاعت نخواهند کرد تا زمانی که امامی قیام کند». سپس امام باقر علیه السلام آیه فوق را تلاوت نمود و فرمود: تأویل این آیه مربوط به زمانی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رحلت نمود، و ظنّ او به مردم زمانی بود که منافقین گفتند: «إنّه ینطق عن الهوی» و شیطان آنان را به این سخن واداشت و او را تصدیق کردند. (1)
ص: 706
امام صادق علیه السلام می فرماید:
هنگامی که خداوند پیامبر خود صلی الله علیه و آله را امر نمود و فرمود: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ فی علیٍّ» و رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم علی علیه السلام را منصوب به خلافت و امامت بعد از خود نمود و فرمود: «من کنت مولاه فهذا فعلّی مولاه» شیاطین گرد ابلیس و شیطان بزرگ جمع شدند و خاک بر سر خود ریختند و گفتند: «این مرد امروز عقد و پیمانی را از مردم گرفت که تا قیامت کسی نمی تواند آن را از بین ببرد» پس ابلیس بزرگ گفت: «هرگز چنین نخواهد شد چرا که این مردمی که گرد او جمع شده اند به من وعده ای داده اند و تخلّف نخواهند نمود» پس خداوند این آیه را نازل نمود «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ» یعنی ابلیس گمان خود را نسبت به عهد شکنی مردم به حقیقت رساند. (1)
ص: 708
«وَ لَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّی إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
یعنی شفاعت احدی از پیامبران و مرسلین علیهم السلام در قیامت بدون اذن خداوند انجام نمی گیرد مگر شفاعت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله چرا که خداوند قبل از قیامت به آن حضرت اذن شفاعت داده است، و شفاعت اول برای آن حضرت است و سپس برای ائمّه از اولاد او و پس از آن برای پیامبران دیگر علیهم السلام است. (2)
ابو ایمن به امام باقر علیه السلام گفت: مردم مغرور شده اند و همواره می گویند: «شَفَاعَةُ مُحَمَّدٍ شَفَاعَةُ مُحَمَّدٍ؟!» پس امام علیه السلام خشمگین شد - به گونه ای که رنگ مبارکش تغییر نمود - و فرمود:
«وای بر تو ای ابا ایمن آیا از این که شکم و شهوت خود را حفظ کردی مغرور شدی؟! آگاه باش که اگر فزع و وحشت و بیچارگی های قیامت را می دیدی نیاز به شفاعت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را احساس می کردی، مگر نمی دانی که آن حضرت برای کسانی شفاعت می کند که مستحق عذاب هستند و آتش برای آنان واجب شده است».
سپس فرمود:
«احدی از اوّلین و آخرین نیست مگر آن که در قیامت محتاج به شفاعت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله است» تا این که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله برای امّت خود
ص: 709
شفاعت می کند، و ما برای شیعیانمان شفاعت می کنیم، و شیعیان ما برای خویشان و اهل خود شفاعت می کنند، و مؤمن به اندازه دو قبیله [بزرگ عرب] ربیعه و مضرّ شفاعت می کند، و حتّی برای خادم خود شفاعت می نماید و می گوید: خدایا! او به من خدمت کرد و در گرما و سرما مرا حفظ نمود. (1)
امام باقر علیه السلام فرمود:
خداوند در قیامت شفاعت احدی از پیامبران و مرسلین را نمی پذیرد مگر آن که به آنان اذن بدهد، مگر رسول خدا صلی الله علیه و آله که خداوند قبل از قیامت به آن حضرت اذن داده است، بنابراین شفاعت اوّل حق پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است و سپس حقّ امیر المؤمنین و ائمه دیگر علیهم السلام است و پس از آنان حق پیامبران (صلوات الله علیهم اجمعین) است. (2)
ص: 710
سماعه گوید: از امام صادق علیه السلام دربارهٔ شفاعت رسول خدا صلی الله علیه و آله در قیامت سؤال کردم فرمود:
مردم در قیامت جمع می شوند و از حرارت قیامت در عرق خود فرو می روند، سپس می گویند: ما را نزد پدرمان آدم ببرید تا برای ما شفاعت کند، پس نزد آدم علیه السلام می آیند و می گویند: برای ما نزد پروردگار خود شفاعت کن، آدم می گوید: «مرا خطایی است و من از پروردگار خود حیا می کنم، بر شما باد به نوح» و نوح نیز آنان را به پیامبر دیگری حواله می دهد، تا به عیسی علیه السلام می رسند و عیسی می گوید: بر شما باد به محمّد صلی الله علیه و آله پس آنان خدمت آن حضرت می آیند و از او درخواست شفاعت می کنند و رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را به در بهشت می آورد و در پیشگاه خداوند می ایستد و تا مدّتی سجده می کند، تا این که خطاب می رسد: ای محمّد سر خود را بالا کن و برای هر که می خواهی شفاعت کن و هر چه می خواهی سؤال کن، پذیرفته خواهد شد، پس آن حضرت درباره ی آنان شفاعت می کند. (1)
ص: 711
«وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَ نَذِیرًا وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ» (1)
عبد الله بن بکیر دجانی گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود:
آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله همان گونه که خداوند می فرماید: «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ» مبعوث برای شرق و غرب عالم نیست؟ و آیا او پیامبر اهل زمین و اهل آسمان و جنّ و انس نیست؟ و اگر چنین بوده است چگونه رسالت خود را به همه عالم می رسانده؟ [در حالی که او در مدینه قرار داشته است؟] گفتم: من نمی دانم. فرمود: «ای عبد الله بکر رسول خدا صلی الله علیه و آله که از مدینه خارج نمی شد چگونه رسالت خود را به اهل مشرق و مغرب می رساند؟» گفتم: نمی دانم. فرمود: خداوند جبرئیل را امر کرد تا با یک پر از بال خود زمین را بر کند و مقابل رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار بدهد، از این رو همواره نقاط زمین مقابل او همانند کف دست های مبارکش آماده بود و به اهل مشرق و مغرب نگاه می کرد و با هر قومی به زبان آنان گفتگو می نمود، و آنان را دعوت به توحید و نبوّت خود می نمود، از این رو آن حضرت اهل هر قریه و شهری را به نبوّت و رسالت خود دعوت نمود. (2)
ص: 712
مؤلّف گوید:
روایت فوق در کامل الزیارات نیز از عبد الله بن بکر از امام صادق علیه السلام نقل شده و در ذیل آن آمده که امام صادق علیه السلام فرمود: حجّت و امام بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز همین گونه است و این دلیل روشنی است برای حلّ مسأله امامت و خلافت که بین امّت وجود دارد، و تنها امام باید به حقوق مردم رسیدگی کند. (1)
ابوحمزه ی ثمالی از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود:
… پیامبران برخی مبعوث به گروه خاصّی بوده اند و برخی برای عموم مبعوث شده اند: امّا نوح: مبعوث بر عموم مردم روی زمین شد، و امّا هود: تنها
ص: 713
مبعوث به قوم عاد شد، و امّا صالح: مبعوث به قوم ثمود شد که روستای آنان به چهل خانه نمی رسید و در ساحل دریا زندگی می کردند، و امّا شعیب: مبعوث به اهل قریه مدین شد که جمعیّت آنان به چهل خانوار نمی رسید، و امّا ابراهیم: اوّل به اهل قریه کوثا از قریه های سواد و مناطق بیابانی شد و سپس از آن محل هجرت نمود و هجرت او کوتاه بود و خداوند در قرآن از قول او می فرماید: «إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَی رَبِّی سیهدین» و هجرت او بدون جنگ و قتال بود، و امّا اسحاق: نبوّت او بعد از ابراهیم بود، و امّا یعقوب نبوّت او به سرزمین کنعان بود و سپس به مصر رفت و در آن جا از دنیا رحلت نمود و جسد او را به کنعان بردند، و امّا یوسف: در خواب دید که یازده ستاره و خورسید و ماه در مقابل او سجده نمودند و ابتدای نبوّت او در مصر بود و خداوند بعد از یوسف اسباط دوازده گانه را فرستاد، و سپس موسی و هارون را و خداوند بعد از موسی یوشع بن نون را به طرف بنی اسرائیل فرستاد و نبوّت او اوّل در بیابان تیه بود که بنی اسرائیل در آن گرفتار شده بودند، و سپس پیامبران فراوانی را خداوند فرستاد و برخی از آنان را در قرآن برای پیامبر ما صلی الله علیه و آله بیان نمود و برخی را بیان ننمود، تا این که خداوند عیسی علیه السلام را بر بنی اسرائیل مبعوث نمود و نبوّت او مخصوص بنی اسرائیل و در بیت المقدّس بود و پس از او دوازده نفر یاران او حواریّین بودند و چون عیسی علیه السلام به آسمان برده شد اهل ایمان در تقیّه بودند تا خداوند حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را مبعوث به جنّ و انس نمود و او خاتم پیامبران قرار گرفت. (1)
ص: 714
«وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَ لَا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لَوْ تَرَی إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلَا أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ *… وَ أَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از«الَّذِینَ کَفَرُوا» کفّار قریش و غیر قریش هستند و خداوند در این آیات احوال و اقوال آنان را برای پیامبر صلی الله علیه و آله بیان می فرماید. سپس گوید: مقصود از «وَ لَا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ» کتاب های پیامبران گذشته است، سپس گوید:
ص: 715
مقصود از «بل مکر اللیل و النهار» مکر و حیله منافقین و قریش است که همواره شب و روز نسبت به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله انجام می دادند، و مقصود از «وَ أَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ» به فرموده امام صادق علیه السلام این است که آنان به خاطر عذاب و ندامت و پشیمانی، خود را از ترس شماتت دشمنان پنهان می کنند. (1)
«وَ قَالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالًا وَ أَوْلَادًا وَ مَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ * قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاء وَ یَقْدِرُ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ * وَ مَا أَمْوَالُکُمْ وَ لَا أَوْلَادُکُم بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِندَنَا زُلْفَی إِلَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا…» (2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
کفّار قریش بر خدا [و رسول او صلی الله علیه و آله] به خاطر غنا و ثروت خود افتخار نمودند
ص: 716
و خداوند در پاسخ آنان فرموده است: ای رسول من به انان بگو: پروردگار من به هر کس صلاح بداند مال و ثروت می دهد و به هر کس صلاح نداند نمی دهد، از سویی اموال و اولاد، شما را به خدا نزدیک نمی کنند، جز آن که اهل ایمان و عمل صالح باشید. (1)
ابو بصیر گوید: ما نزد امام باقر علیه السلام سخن از اغنیا و ثروتمندان شیعه را مطرح کردیم، و امام علیه السلام را خوش نیامد و فرمود:
ای ابو بصیر مؤمن اگر غنّی و ثروتمند باشد و نسبت به خویشان و برادران خود مهربان و اهل کمک و احسان باشد خداوند پاداش او را دو چندان می دهد، چرا که در کتاب خود می فرماید: «وَ مَا أَمْوَالُکُمْ وَ لَا أَوْلَادُکُم بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِندَنَا زُلْفَی إِلَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَأُوْلَئِکَ لَهُمْ جَزَاء الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ.» (2)
ص: 717
مرحوم علی بن ابراهیم گوید: مردی نزد امام صادق علیه السلام سخن از صاحبان مال نمود و از انان بدگویی کرد و امام علیه السلام به او فرمود:
ساکت باش، چرا که غنّی و ثروتمند اگر به خویشان خود با مال خویش صله کند و به برادران خود احسان نماید خداوند پاداش او را دو چندان خواهد کرد، همان گونه که می فرماید: «وَ مَا أَمْوَالُکُمْ وَ لَا أَوْلَادُکُم بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِندَنَا زُلْفَی إِلَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَأُوْلَئِکَ لَهُمْ جَزَاء الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ.» (1)
امیر المؤمنین علیه السلام در پایان حدیثی درباره اغنیای وَصول می فرماید:
خداوند در قیامت به آنان، به هر دینار یا درهمی که در راه خدا داده اند، ده برابر تا هفتصد برابر پاداش می دهد، چنان که می فرماید: «جَزَاء مِّن رَّبِّکَ عَطَاءً حِسَابًا» (2)، و می فرماید: «أُوْلَئِکَ لَهُمْ جَزَاء الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ.» (3)
ص: 718
«وَ مَا أَنفَقْتُم مِّن شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ» (1)
یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام گوید: به آن حضرت گفتم: دو آیه در قرآن آمده و من به وعده ای که در آن ها داده شده نرسیده ام؟ امام علیه السلام فرمود:
آن دو آیه کدام است؟ گفتم: قول خداوند که می فرماید: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» (2)، و ما دعا می کنیم و اجابت نمی شود، امام علیه السلام فرمود: آیا فکر می کنی که خداوند جل جلاله خلف وعده می نماید؟ گفتم: نه. فرمود: پس برای چه چنین می گویی؟ گفتم: نمی دانم. فرمود: پس من به تو خبر می دهم که: هر کس اوامر خدا را اطاعت نماید و سپس از راه صحیح دعا نماید خداوند دعای او را مستجاب می نماید. گفتم: راه صحیح دعا چیست؟ فرمود: نخست حمد خدا را به جای می آوری، و نعمت های او را یاد می کنی و او را شکر می کنی، و سپس بر محمّد و آل او صلوات می فرستی، و سپس گناهان خود را بیاد می آوری و به آن ها اقرار می نمایی و به خدا پناه می بری از گناهان خود، و این معنای صحیح بودن دعاست.
سپس فرمود:
آن آیه دیگر کدام است؟ گفتم: آیه «وَ مَا أَنفَقْتُم مِّن شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ» و من انفاق می کنم و جایگزینی نمی بینم؟ امام علیه السلام فرمود: آیا فکر می کنی که خداوند خلف وعده می نماید؟ گفتم: نه. فرمود: پس برای چه چنین می گویی؟ گفتم: نمی دانم. فرمود: اگر یکی از شما مالی را از راه حلال به دست آورد و در راه حلال صرف کند، خداوند جای آن را پر خواهد نمود. (3)
ص: 719
امام صادق علیه السلام می فرماید:
خداوند امر [و تقدیر] خود را در هر شب جمعه ای از اوّل شب تا طلوع فجر به آسمان دنیا نازل می کند و در شب های دیگر در ثلث سوّم شب امر خود را نازل می نماید و در این ساعات از شب ها دو ملک از ناحیه خداوند ندا می کنند: «آیا توبه کننده ای هست که توبه کند و توبه او پذیرفته شود؟ آیا استغفار کننده ای هست که استغفار نماید و خداوند او را ببخشد؟ و آیا سؤال کننده ای هست که سؤال کند و خواسته ی او عطا شود؟ سپس آن دو ملک گویند: «خدایا انفاق هر انفاق کننده ای را جبران کن، و هر بخیل و ممسکی را گرفتار تلف و خسارت کن» و چون فجر طلوع می نماید امر الهی به عرش باز می گردد و ارزاق بندگان خدا تقسیم می شود.
سپس امام صادق علیه السلام به فضیل بن یسار فرمود:
ای فضیل نصیب و سهم تو قول خداوند است که می فرماید: «وَ مَا أَنفَقْتُم مِّن شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ.» (1)
ص: 720
وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمیعاً ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلائِکَةِ أَ هؤُلاءِ إِیَّاکُمْ کانُوا یَعْبُدُونَ (40) قالُوا سُبْحانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ (41) فَالْیَوْمَ لا یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا وَ نَقُولُ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّتی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ (42) وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاَّ رَجُلٌ یُریدُ أَنْ یَصُدَّکُمْ عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُکُمْ وَ قالُوا ما هذا إِلاَّ إِفْکٌ مُفْتَریً وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ (43) وَ ما آتَیْناهُمْ مِنْ کُتُبٍ یَدْرُسُونَها وَ ما أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذیرٍ (44) وَ کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَیْناهُمْ فَکَذَّبُوا رُسُلی فَکَیْفَ کانَ نَکیرِ (45) قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی وَ فُرادی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدیدٍ (46) قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهیدٌ (47) قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ 48 قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعیدُ (49) قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلی نَفْسی وَ إِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِما یُوحی إِلَیَّ رَبِّی إِنَّهُ سَمیعٌ قَریبٌ (50) وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا
ص: 721
فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَریبٍ (51) وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ وَ أَنَّی لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ (52) وَ قَدْ کَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ (53) وَ حیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ کَما فُعِلَ بِأَشْیاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا فی شَکٍّ مُریبٍ (54)
«إِفْکٌ» به معنای کذب است و «إِفْکٌ مُّفْتَرًی» دروغ بستن به خداوند است، و «کَفَرُوا لِلْحَقِّ» یعنی کفروا بالقرآن، و «سِحْرٌ مُّبِینٌ» یعنی سحر بیّن و آشکار، و «یَدْرُسُونَهَا» یعنی یعلّمونها، و «مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ» یعنی عُشر ما آتیناهم، و «نَکِیرِ» یعنی انکاری علیهم بالعقوبة و الإهلاک، و «جِنَّةٍ» یعنی جنون، و «یَقْذِفُ بِالْحَقِّ» یعنی یلقیه إلی أنبیائه و یُرمی به الباطل فیدمغه، و «التَّنَاوُشُ» گرفتن چیزی را با سهولت گویند، و «یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ» یعنی یرجمون بما غاب علمه عنهم، و «شَکٍّ مُّرِیبٍ» یعنی شکّ موجب للریب.
(به خاطر بیاور) روزی را که خداوند همه آنان را بر می انگیزد، سپس به فرشتگان می گوید: «آیا این ها شما را پرستش می کردند؟!» (40) آن ها می گویند: «منزّهی (از این که همتایی داشته باشی)! تنها تو ولیّ مایی، نه آن ها (آن ها ما را پرستش نمی کردند) بلکه جنّ را پرستش می نمودند و اکثرشان به آن ها ایمان داشتند!» (41) (آری) امروز هیچ یک از شما نسبت به دیگری مالک سود و زیانی نیست! و به ظالمان می گوییم: «بچشید عذاب آتشی را که تکذیب می کردید!» (42) و هنگامی که آیات روشنگر ما بر آنان خوانده می شود، می گویند: «او فقط مردی است که
ص: 722
می خواهد شما را از آنچه پدرانتان می پرستیدند بازدارد!» و می گویند: «این جز دروغ بزرگی که (به خدا) بسته شده چیز دیگری نیست!» و کافران هنگامی که حق به سراغ شان آمد گفتند: «این، جز افسونی آشکار نیست!» (43) ما (قبلا) چیزی از کتاب های آسمانی را به آنان نداده ایم که آن را بخوانند (و به اتّکای آن سخنان تو را تکذیب کنند)، و پیش از تو هیچ بیم دهنده [پیامبری] برای آنان نفرستادیم! (44) کسانی که پیش از آنان بودند (نیز آیات الهی را) تکذیب کردند، در حالی که این ها به یک دهم آنچه به آنان دادیم نمی رسند! (آری) آن ها رسولان مرا تکذیب کردند پس ببین مجازات من (نسبت به آن ها) چگونه بود! (45) بگو: «شما را تنها به یک چیز اندرز می دهم، و آن این که: دو نفر دو نفر یا یک نفر یک نفر برای خدا قیام کنید، سپس بیندیشید این دوست و همنشین شما [محمّد] هیچ گونه جنونی ندارد او فقط بیم دهنده شما در برابر عذاب شدید (الهی) است!» (46) بگو: «هر اجر و پاداشی از شما خواسته ام برای خود شماست اجر من تنها بر خداوند است، و او بر همه چیز گواه است!» (47) بگو: «پروردگار من حق را (بر دل پیامبران خود) می افکند، که او دانای غیبها (و اسرار نهان) است.» (48) بگو: «حق آمد! و باطل (کاری از آن ساخته نیست و) نمی تواند آغازگر چیزی باشد و نه تجدیدکننده آن!» (49) بگو: «اگر من گم راه شوم، از ناحیه خود گم راه می شوم و اگر هدایت یابم، به وسیله آنچه پروردگارم به من وحی می کند هدایت می یابم او شنوای نزدیک است!» (50) اگر ببینی هنگامی که فریادشان بلند می شود امّا نمی توانند (از عذاب الهی) بگریزند، و آن ها را از جای نزدیکی (که حتّی انتظارش را ندارند) می گیرند (از درماندگی آن ها تعجّب خواهی کرد)! (51) و (در آن حال) می گویند: «به حقّ ایمان آوردیم!»، ولی چگونه می توانند از فاصله دور به آن دسترسی پیدا کنند! (52) آن ها پیش از این
ص: 723
(که در نهایت آزادی بودند) به آن کافر شدند و دورادور، و غائبانه (و بدون آگاهی). نسبت های ناروا می دادند. (53) (سرانجام) میان آن ها و خواسته های شان جدایی افکنده شد، همان گونه که با پیروان (و هم مسلکان) آن ها از قبل عمل شد، چرا که آن ها در شک و تردید بودند! (54)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَ مَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی از بعضی از معصومین علیهم السلام در تفسیر آیه فوق نقل نموده که فرموده اند:
یعنی «و ما بلغ ما آتینا رسلهم معشار ما آتینا محمّداً و آل محمّد علیهم السلام». یعنی قبل از کفّار قریش امّت های پیشین نیز پیامبران ما را تکذیب نمودند در حالی که آن چه ما به پیامبران پیشین دادیم یک دهم چیزهایی نیست که ما به محمّد و آل محمّد علیهم السلام داده ایم. (2)
«قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَ فُرَادَی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ» (3)
ص: 724
امام باقر علیه السلام فرمود:
«أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ» یعنی أعظکم بولایة علیّ علیه السلام. (1)
یعقوب بن یزید گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود:
مقصود از «وَاحِدَةٍ» ولایت است. گفتم: چگونه؟ فرمود: هنگامی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله امیر المؤمنین علیه السلام را منصوب به امامت و خلافت بر مردم نمود و فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» مردی غیبت او را نمود و گفت: «محمّد هر روز دعوت به امر جدیدی می کند و او نخست اهل بیت خود را بر ما حاکم نمود» پس این آیه را خداوند نازل نمود و به پیامبر خود صلی الله علیه و آله فرمود: بگو: من به یک چیز شما را موعظه می نمایم و این [یعنی ولایت علیّ و فرزندان او علیهم السلام] همان چیزی است که پروردگارتان بر شما واجب نموده است. یعقوب بن یزید گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: معنای «أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَفُرَادَی» چیست؟ فرمود: امّا «مَثْنَی» یعنی طاعت رسول خدا صلی الله علیه و آله و طاعت امیر المؤمنین علیه السلام، و امّا «فُرَادَی» یعنی طاعت یکایک امامان از ذریّه محمّد و علی علیهما السلام. سپس فرمود: و به خدا سوگند ای یعقوب بن یزید معنای آیه جز این نیست. (2)
ص: 725
امیر المؤمنین علیه السلام در تفسیر آیه فوق به یکی از اصحاب خود می فرماید:
خداوند واجبات و آیات فرائض خود را در اوقات مختلفه نازل نمود همان گونه که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید، و اگر می خواست، در کم تر از چشم بر هم زدن خلق می نمود ولکن ارفاق و مدارا را مَثَلی برای پیامبران و حجّت های خویش بر مردم قرار داد و اوّل چیزی که واجب نمود را، اقرار به وحدانیّت و ربوبیّت و شهادت به یگانگی خود قرار داد و چون اقرار به یگانگی او نمودند، اقرار به نبوّت و رسالت پیامبر خود صلی الله علیه و آله را واجب نمود، و چون رسالت آن حضرت را پذیرفتند، نماز و سپس زکات و سپس روزه و سپس حج و سپس صدقات و حقوق مالی دیگر را واجب نمود، و منافقین به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند:
آیا خداوند چیز دیگری را واجب می نماید تا ما بدانیم و مطمئن شویم که چیز دیگری واجب نیست؟ و چون چنین سؤالی را کردند خداوند فرمود: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ» یعنی من شما را به یک چیز سفارش می نمایم و آن ولایت است و سپس این آیه نازل شد «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ» (1)، و اختلافی نیست بین امّت که احدی در آن روز جز یک نفر [یعنی شخص علیّ بن ابیطالب علیه السلام] در حال رکوع زکات نداده بود و اگر اسم او در قرآن ذکر شده بود دشمنان نام او را مانند چیزهای دیگر از قرآن حذف می کردند، و این معنا و امثال آن از چیزهایی
ص: 726
است که من برای تو از کتاب خدا روشن نمودم، برای این که محرّفون از آن اطلاع پیدا نکنند و به دست تو و امثال تو برسد و پس از روشن شدن مسأله ولایت خداوند فرمود: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا.» (1) و (2)
«قُلْ مَا سَأَلْتُکُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ وَ هُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ» (3)
جابر گوید: امام باقر علیه السلام در تفسیر «وَ مَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا» (4)، فرمود:
کسی که ولایت اوصیای آل محمّد صلی الله علیه و آله را پذیرفته باشد و از آنان پیروی نماید
ص: 727
خداوند به او ولایت پیامبران گذشته و مؤمنین اوّلین تا آدم علیه السلام را به او عطا می کند، چنان که می فرماید: «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا» (1)، و او را داخل بهشت می نماید، چنان که می فرماید: «قُلْ مَا سَأَلْتُکُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ» یعنی اجر و پاداش مودّت -- و محبّتی که من جز آن را از شما نخواسته ام -- برای شماست و شما به سبب آن هدایت می یابید و از عذاب قیامت نجات پیدا می کنید. (2)
و در سخن دیگری در تفسیر آیه فوق فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله از قوم خود خواست که خویشان او را دوست بدارند و به آنان آزار نکنند. سپس فرمود: «فَهُوَ لَکُمْ» یعنی ثواب محبّت شما به خویشان من برای خودتان می باشد. (3)
«قُلْ جَاء الْحَقُّ وَ مَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَ مَا یُعِیدُ» (4)
حمّاد بن عثمان می گوید:
اسماعیل [فرزند امام صادق علیه السلام] ولیمه ای داد و امام صادق علیه السلام به او
ص: 728
فرمود: بر تو باد به فقرا و مساکین و تو باید آنان را سیر کنی چرا که خداوند می فرماید: «وَ مَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَ مَا یُعِیدُ.» (1)
عبد الله بن مسعود گوید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگامی که داخل مکّه شد [و مکّه را فتح نمود] سی صد و شصت بت اطراف کعبه بود و آن حضرت با چوبی که در دست داشت به آن ها می زد و می فرمود: «جَاء الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا» و می فرمود: «جَاء الْحَقُّ وَ مَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَ مَا یُعِیدُ.» (2)
«وَ لَوْ تَرَی إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِن مَّکَانٍ قَرِیبٍ * وَ قَالُوا آمَنَّا بِهِ وَ أَنَّی لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ * وَ قَدْ کَفَرُوا بِهِ مِن قَبْلُ وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِن مَّکَانٍ بَعِیدٍ * وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ کَمَا فُعِلَ بِأَشْیَاعِهِم مِّن قَبْلُ إِنَّهُمْ کَانُوا فِی شَکٍّ مُّرِیبٍ» (3)
حارث همدانی گوید: امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
مهدی آل محمّد صلی الله علیه و آله دارای چشمی اَقبَل [الأقبل من القَبَل و هو اقبال السواد علی الأنف] می باشد [کأنّه ینظر الی أنفه] و دارای موهایی مجعّد است و خالی به گونه دارد و حرکت او از مشرق است و چون قیام می کند سفیانی نیز
ص: 729
قیام خواهد نمود و سفیانی نه ماه ادامه دارد و از شام حرکت می کند و اهل شام از او اطاعت می نمایند، مگر گروهی که پایبند به دیانت اند و خداوند آنان را از رفتن به طرف سفیانی حفظ می نماید و سپس سفیانی با لشکر خونخواری وارد منطقه مدینه می شود و چون به بیداء مدینه می رسد خداوند او را در زمین فرو می برد، چنان که می فرماید: «وَ لَوْ تَرَی إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِن مَّکَانٍ قَرِیبٍ.» (1)
امام باقر علیه السلام فرمود:
به خدا سوگند من هم اکنون می بینم که قائم آل محمّد علیه السلام پشت خود را به حجر الأسود داده و حق خود را بیان می کند و به خدا سوگند یاد می کند و می فرماید: ای مردم هر کس می خواهد درباره خداوند سخن بگوید، من سزاوارتر به آدم هستم، و هر کس می خواهد درباره نوح سخن بگوید، من سزاوارتر به نوح هستم، و هر کس می خواهد دربارهٔ ابراهیم سخن بگوید، من سزاوارتر به ابراهیم هستم، و هر کس می خواهد دربارهٔ موسی سخن بگوید، من سزاوارتر به موسی هستم، و هر کس می خواهد دربارهٔ عیسی سخن بگوید،
ص: 730
من سزاوارتر به عیسی هستم، و هر کس می خواهد دربارهٔ رسول خدا صلی الله علیه و آله سخن بگوید، من سزاوارتر به او هستم، و هر کس می خواهد دربارهٔ کتاب خدا قرآن سخن بگوید، من سزاوارتر به کتاب خدا هستم.
سپس آن حضرت نزد مقام ابراهیم می آید و دو رکعت نماز می خواند و خدا را بر حق خود گواه می گیرد. تا این که امام باقر علیه السلام فرمود: به خدا قسم او همان مضطرّی است که خداوند در قرآن می فرماید: «أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ.» (1)
سپس فرمود:
اوّل کسی که با او بیعت می کند جبرئیل است و سپس آن 313 نفر هستند، که برخی از آنان روی زمین حرکت می کنند تا به او می رسند و بعضی با طیّ الأرض یک باره از بستر خود ناپدید می شوند و خدمت آن حضرت می رسند همان گونه که امیر المؤمنین علیه السلام خبر داده است و خداوند نیز درباره آنان فرموده است: «فَاسْتَبِقُواْ الْخَیْرَاتِ أَیْنَ مَا تَکُونُواْ یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعًا.» (2)
سپس مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از «خَیْرَاتِ» ولایت است، و در آیه دیگری خداوند دربارهٔ آنان می فرماید: «وَ لَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَی أُمَّةٍ مَّعْدُودَة» (3) و «أُمَّةٍ مَّعْدُودَة» اصحاب حضرت مهدی علیه السلام اند که همه آنان در یک ساعت نزد آن حضرت جمع می شوند و چون آن بزرگوار به منطقه بیدا می رسد، سفیانی با لشگر خود به طرف او می آیند و خداوند به زمین امر می کند تا آنان را در خود فرو ببرد،
ص: 731
چنان که خداوند می فرماید: «وَ لَوْ تَرَی إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِن مَّکَانٍ قَرِیبٍ * وَ قَالُوا آمَنَّا بِهِ» یعنی بالقائم من آل محمّد صلی الله علیه و آله «وَ أَنَّی لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ…وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ» یعنی «یشتهون أن لا یعذّبوا» و راه چاره ای از عذاب پیدا نمی کنند «کَمَا فُعِلَ بِأَشْیَاعِهِم مِّن قَبْلُ» [یعنی] همان گونه که مکذّبین قبل از آنان هلاک شدند و راه چاره ای پیدا نکردند.
در تفسیر عیّاشی از امام باقر علیه السلام نقل شده که می فرماید:
برای صاحب این ولایت غیبتی خواهد بود… تا این که می فرماید: او مردم را به کتاب خدا و سنّت رسول او صلی الله علیه و آله و ولایت امیر المؤنین علیه السلام و بیزاری از دشمنان او دعوت می کند، و کسی را نام نمی برد تا به بیداء می رسد و جیش سفیانی به جنگ او می آید و خداوند زمین را امر می کند تا آنان را در خود فرو ببرد، چنان که می فرماید: «وَ لَوْ تَرَی إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِن مَّکَانٍ قَرِیبٍ * وَ قَالُوا آمَنَّا بِهِ» یعنی لشگر سفیانی در آن هنگام می گویند: «آمَنَّا بِهِ» یعنی ما به قائم آل محمّد صلی الله علیه و آله ایمان آوردیم «وَ قَدْ کَفَرُوا بِهِ» یعنی در آن حال به او ایمان می آوردند در حالی که قبلاً به او کافر شده بودند، پس احدی از آنان باقی نمی مانند مگر دو نفر که به آنان وَتر وُتَیْره گویند و از آل مراد هستند و صورت های شان به عقب برگشته است و به عقب راه می روند و این دو نفر به مردم خبر می دهند که بر سر لشکر سفیانی چه آمده است. (1)
ص: 732
مؤلّف گوید:
حدیث فوق به طور کامل در سوره انفال ذیل آیه «وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّه» (1) گذشت.
امام باقر علیه السلام می فرماید:
حضرت مهدی علیه السلام چون در مکّه قیام می کند [و از مکّه خارج می شود] و به مُرّ یعنی اطراف مدینه می رسد به او خبر می رسد که عامل و والی او را [اهل مکّه] کشته اند، پس به مکّه باز می گردد و فقط کشندگان او را می کشد و سپس حرکت می کند و مردم را دعوت می نماید تا به بَیداء می رسد و جیش سفیانی مقابل او می ایستد و خداوند به زمین امر می کند تا جیش سفیانی را ببلعد چنان که خداوند می فرماید: «وَ لَوْ تَرَی إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِن مَّکَانٍ قَرِیبٍ….» (2)
ص: 733
مولّف گوید:
یادآوری می شود که جز در جلد اوّل، در بقیّه ی مجلّدات از ترجمه ی آیة الله مکارم شیرازی زید عزّه استفاده شده است. ضمناً لغات نیز جز در جلد اوّل -- که از لغت نامه های گوناگونی استفاده گردیده -- در بقیّه ی مجلّدات تنها از تفسیر مجمع البیان مرحوم طبرسی رضوان الله تعالی علیه استفاده شده است؛ جز مواردی که لغتی را آن مرحوم معنا نکرده بوده و نگارنده از جاهای دیگری مانند بحارالانوار و تفسیر صافی و تفسیر شبّر و غیره استفاده کرده اند. همچنین به لغت نامه های معروف، به خاطر شبهه ی عدم اعتبار شرعی آن ها مراجعه نکردیم.
(والله العالم)
پایان جلد ششم تفسیر اهل البیت علیهم السلام
ص: 734
سرشناسه:حسینی بهارانچی، سید محمد، 1323 -
عنوان و نام پديدآور:تفسیر اهل البیت علیهم السلام/ تالیف سیدمحمد حسینی بهارانچی.
مشخصات نشر:قم: انتشارات مطیع، 1393 -
مشخصات ظاهری:9ج.
شابک:280000 ريال: ج.1 978-600-7107-24-9 : ؛ ج.3 978-600-7107-56-0 : ؛ ج.4 978-600-7107-51-5 : ؛ 500000 ریال: ج.5 978-600-7107-83-6 : ؛ ج.6 978-600-9900-04-6 : ؛ ج.7 978-600-9900-08-4 : ؛ 1200000 ﷼: ج.8 978-600-9900-09-1 : ؛ ج.9 978-600-990014-5 :
يادداشت:ج. 4 و 6 - 8 (چاپ اول: 1397) (فیپا).
يادداشت:ج.5 (چاپ اول: 1397).
يادداشت:ج.8 (چاپ اول: 1399)
يادداشت:ج.9 (چاپ اول: 1398) (فیپا).
یادداشت:کتابنامه.
مندرجات:ج.1. سوره مبارکه حمد و بقره.- ج.4. سوره های مبارکه یونس- هود - یوسف - رعد - ابراهیم - حجر- نحل و اسراء.- ج.5. سوره های مبارکه کهف - مریم سلام الله علیها- طه - انبیاء - حج - مومنون و نور.- ج.6. سوره های فرقان - شعراء - نمل - قصص - عنکبوت - روم - لقمان - سجده - احزاب و سبأ.- ج.7. سوره های فاطر - یس - صافات - ص - زمر - غافر - فصلت - شوری - زخرف - دخان - جاثیه -احقاف.- ج.8. سوره های مبارکه محمد صلی الله علیه و آله - فتح - حجرات - ق- ذاریات - طور- نجم - قمر - الرحمن- واقعه - حدید - مجادله - حشر - ممتحنه - صف - جمعه - منافقین - تغابن - طلاق - تحریم
موضوع:تفاسیر شیعه -- قرن 14
Qur'an -- Shiite hermeneutics -- 20th century
رده بندی کنگره:BP98/ح3ت7 1393
رده بندی دیویی:297/179
شماره کتابشناسی ملی:4922990
خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 2
ص: 3
تفسیر اهل البیت(علیهم السلام) (جلد 7)
سوره هاي مباركه فاطر، يس، صافات، ص، زمر، غافر، فصلت، شوري، زخرف، دخان، جاثيه، احقاف
تاليف خادم اهل البيت عليهم السلام
سیّد محمّد (سیّد قاسم) حسینی بهارانچی
ص: 4
الحمد لله ربّ العالمین وصلواته الدآئمّة علی خاتم النّبییّن و علی اله الائمّة المیامین و الاوصیآء المرضیّین، سیّما الامام المنتظر و الحجّة الثّانی عشر روحی و ارواح العالمین لتراب مقدّمه الفدآء، سمیّ المصطفی و کنیّ المرتضی، الّذی یملاء الله به الارض قسطًا وعدلًا، کما ملئت ظلمًا و جورًا،
و لعنة الله الدآئمّة علی اعدآئهم و مخالفیهم
و منکری فضآئلهم و امامتهم اجمعین
الی یوم الدّین.
ص: 5
ص: 6
سوره ی فاطر (ملائکه)
سوره ی فاطر، آیات 1 تا 11 13
سوره ی فاطر، آیات 12 تا 28 30
سوره ی فاطر، آیات 29 تا 45 37
سوره ی یس
سوره ی یس، آیات 1 تا 32 65
سوره ی یس، آیات 33 تا 59 90
سوره ی یس، آیات 60 تا 83 106
سوره ی صافّات
سوره ی صافّات، آیات 1 تا 21 127
سوره ی صافّات، آیات 22 تا 82 133
سوره ی صافّات، آیات 83 تا 113 144
ص: 7
سوره ی صافّات، آیات 114 تا 148 179
سوره ی صافّات، آیات 149 تا 182 193
سوره ی ص
سوره ی ص، آیات 1 تا 16 203
سوره ی ص، آیات 17 تا 26 210
سوره ی ص، آیات 27 تا 40 218
سوره ی ص، آیات 41 تا 44 234
سوره ی ص، آیات 45 تا 64 247
سوره ی ص، آیات 65 تا 88 253
سوره ی زُمَ-ر (غُرف)
سوره ی زمر، آیات 1 تا 9 269
سوره ی زمر، آیات 10 تا 23 281
سوره ی غافر
سوره ی غافر، آیات 1 تا 20 299
سوره ی غافر، آیات 21 تا 50 311
سوره ی غافر، آیات 51 تا 68 334
سوره ی غافر، آیات 69 تا 85 345
ص: 8
سوره ی فصّلت
سوره ی فصّلت، آیات 1 تا 29 359
سوره ی فصّلت، آیات 30 تا 44 385
سوره ی فصّلت، آیات 45 تا 54 405
سوره ی شوری
سوره ی شوری، آیات 1 تا 18 415
سوره ی شوری، آیات 19 تا 40 444
سوره ی شوری، آیات 41 تا 53 467
سوره ی زُخرف
سوره ی زخرف، آیات 1 تا 25 487
سوره ی زخرف، آیات 26 تا 45 499
سوره ی زخرف، آیات 46 تا 62 532
سوره ی زخرف، آیات 63 تا 89 550
سوره ی دُخان
سوره ی دخان، آیات 1 تا 33 577
سوره ی دخان، آیات 51 تا 59 597
سوره ی جاثیه
سوره ی جاثیه، آیات 1 تا 15 605
سوره ی جاثیه، آیات 16 تا 26 618
سوره ی جاثیه، آیات 27 تا 37 625
سوره ی احقاف
سوره ی احقاف، آیات 1 تا 15 635
ص: 9
سوره ی احقاف، آیات 16 تا 28 645
سوره ی احقاف، آیات 29 تا 35 655
ص: 10
محلّ نزول: مکّی.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی فرقان نازل شده است.
موضوع آیات: درباره ی قدرت، وحدانیّت و توحید ذات مقدّس خداوند است.
تعداد آیات: 45 آیه و یا 46 آیه.
ثواب قرائت سوره ی فاطر
مؤلّف گوید:
برخی از فضائل و پاداش های قرائت این سوره در ابتدای سوره ی «سبأ» گذشت.
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: کسی که برای خدا این سوره را قرائت کند
روز قیامت درهای هشتگانه بهشت هر کدام به او می گویند: «از این در داخل
بهشت شود» و او از هر دری می خواهد وارد بهشت می شود….(1)
ص: 11
معاویة بن وهب گوید:
شخصی از اهل مرو با فرزند خود نزد امام صادق(علیه السلام) بودند و آن فرزند سر دردی
پیدا کرده بود و پدر او به آن حضرت خبر داد و امام(علیه السلام) دست مبارک خود را بر سر
او کشید و سپس این آیه را از سوره فاطر را خواند: «إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ
أَن تَزُولَا وَ لَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَکَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا.»(1)
و از آن حضرت نقل شده:
اگر کسی آیه فوق را تلاوت کند زلزله به او آسیبی نمی رساند، و اگر هنگام خواب
بخواند سقف بر سر او فرود نمی آید. إن شاء الله.(2)
ص: 12
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلاً أُولی أَجْنِحَةٍ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ یَزیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ 1 ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ 2 یا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ 3 وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ 4 یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ 5 إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعیرِ 6 الَّذینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبیرٌ 7 أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما یَصْنَعُونَ 8 وَ اللَّهُ الَّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثیرُ
ص: 13
سَحاباً فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها کَذلِکَ النُّشُورُ 9 مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَ الَّذینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ 10 وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثی وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ فی کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیرٌ 11
«فَطر» به معنای شَقّ و جدا کردن و شکافتن چیزی است، و «فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ» به معنای خالق سماوات است، و «أَنَّی تُؤْفَکُونَ» یعنی أنّی تُصَرفون عن توحید الله فتشرکون به، و «غَرور» به معنای شیطان است و او فراوان انسان ها را فریب می دهد، و «سعیر» آتش شعله ور را گویند، و «یُضِلُّ مَن یَشَاء وَ یَهْدِی مَن یَشَاء» یعنی یخذل من لا ینفعه اللطف و یلطف بمن ینفعه و یلیق به، و «فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ» یعنی لا تهلک نفسک علیهم بکفرهم و غیّهم، و «تُثِیرُ سَحَابًا» یعنی تهیّجه، و «الْکَلِمُ الطَّیِّبُ» هو التوحید، و «هُوَ یَبور» یعنی یبطل و لا یؤثّر شیئاً. و «نطفة» به آب زیاد و آب کم گفته می شود و از اضداد است، و «عُمر» به معنای بقا و طول مدّت است.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
ستایش مخصوص خداوندی است آفریننده آسمانها و زمین، که فرشتگان را رسولانی قرار داد دارای بالهای دوگانه و سه گانه و چهارگانه، او هر چه بخواهد در
ص: 14
آفرینش می افزاید، و او بر هر چیزی تواناست! (1) هر رحمتی را خدا به روی مردم بگشاید، کسی نمی تواند جلو آن را بگیرد و هر چه را امساک کند، کسی غیر از او قادر به فرستادن آن نیست و او عزیز و حکیم است! (2) ای مردم! به یاد آورید نعمت خدا را بر شما آیا آفریننده ای جز خدا هست که شما را از آسمان و زمین روزی دهد؟! هیچ معبودی جز او نیست با این حال چگونه به سوی باطل منحرف می شوید؟! (3) اگر تو را تکذیب کنند (غم مخور، موضوع تازه ای نیست) پیامبران پیش از تو نیز تکذیب شدند و همه کارها بسوی خدا بازمی گردد. (4) ای مردم! وعده خداوند حقّ است مبادا زندگی دنیا شما را بفریبد، و مبادا شیطان شما را فریب دهد و به (کرم) خدا مغرور سازد! (5) البتّه شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن بدانید او فقط حزبش را به این دعوت می کند که اهل آتش سوزان (جهنّم) باشند! (6) کسانی که راه کفر پیش گرفتند، برای آنان عذابی سخت است و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، آمرزش و پاداش بزرگ از آن آنهاست! (7) آیا کسی که عمل بدش برای او آراسته شده و آن را خوب و زیبا می بیند (همانند کسی است که واقع را آن چنان که هست می یابد)؟! خداوند هر کس را بخواهد گم راه می سازد و هر کس را بخواهد هدایت می کند پس جانت به خاطر شدّت تأسف بر آنان از دست نرود خداوند به آنچه انجام می دهند داناست! (8) خداوند کسی است که بادها را فرستاد تا ابرهایی را به حرکت درآورند سپس ما این ابرها را به سوی زمین مرده ای راندیم و به وسیله آن، زمین را پس از مردنش زنده می کنیم رستاخیز نیز همین گونه است! (9) کسی که خواهان عزّت است (باید از خدا بخواهد چرا که) تمام عزّت برای خداست سخنان پاکیزه به سوی او صعود می کند، و عمل صالح را بالا می برد و آنها که نقشه های بد می کشند، عذاب سختی برای آنهاست
ص: 15
و مکر (و تلاش افسادگرانه) آنان نابود می شود (و به جایی نمی رسد)! (10) خداوند شما را از خاکی آفرید، سپس از نطفه ای سپس شما را بصورت زوجهایی قرار داد هیچ جنس ماده ای باردار نمی شود و وضع حمل نمی کند مگر به علم او، و هیچ کس عمر طولانی نمی کند، یا از عمرش کاسته نمی شود مگر اینکه در کتاب (علم خداوند) ثبت است اینها همه برای خداوند آسان است. (11)
«الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلاً أُولی أَجْنِحَةٍ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ یَزیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هیچ مخلوقی بیش از ملائکه آفریده نشده، و در هر شبی هفتاد هزار ملک از آسمان فرود می آیند و در آن شب گرد کعبه طواف می کنند، و در هر روزی نیز همین اندازه می آیند [و تا آخر دنیا بیش از یک نوبت سهم آنان نیست.](2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
برخی از ملائکه دو بال، و برخی سه بال و برخی چهار بال دارند.(3)
ص: 16
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
در بهشت نهری است که جبرئیل(علیه السلام) هر صبحگاه در آن وارد می شود و چون خارج می گردد و بال های خود را تکان می دهد و از هر قطره آبی که از او می ریزد خداوند ملکی را خلق می نماید.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند ملکی را خلق کرده که فاصله بین گوش و گردن او به اندازه پرواز پانصد سال پرنده است.(2)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
خداوند خروسی آفریده که پاهای او در طبقه هفتم زمین قرار دارد و گردن او زیر عرش و بال های او در هوا می باشد، چون نصف شب و یا ثلث دوّم آخر شب فرا می رسد بال های خود را بر هم می زند و فریاد می کند: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ، رَبُّنَا اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ الْمُبِینُ، فَلَا إِلهَ غَیْرُهُ رَبُّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ» و در آن هنگام خروس زمینی [نیز بال بر هم می زند و به زبان خود خداوند را تسبیح می نماید و] می خواند.(3)
ص: 17
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند ملائکه را به اشکال مختلفی آفریده است، از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روزی جبرئیل(علیه السلام) را دید که ششصد بال داشت و بر ساق او دانه های درّ بود مانند قطره آب هایی که بر روی سبزی قرار دارد و او بین آسمان و زمین را پر کرده بود.
سپس فرمود:
هنگامی که خداوند میکائیل را امر به هبوط به زمین می کند، پای راست او در آسمان هفتم و پای دیگر او در طبقه هفتم پایین زمین است، و خداوند را ملائکه ای است که نصف بدن آنان یخ و نصف دیگر آنان آتش است و سخن شان این است که می گویند: «ای خدایی که بین یخ و آتش را الفت دادی قلب های ما را بر طاعت خود ثابت بفرما…».
تا این که فرمود:
ملائکه نمی خورند و نمی آشامند و نکاحی ندارند و غذای آنان نسیم عرش الهی است، و خداوند را ملائکه ای است که تا قیامت در حال رکوع اند، و ملائکه ای است که تا قیامت در حال سجده اند.
سپس امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند هیچ مخلوقی را بیش از ملائکه خلق نکرده است و در هر روز و در هر شب هفتاد هزار نفر آنان گرد کعبه می آیند و طواف می کنند و سپس
ص: 18
نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) می آیند و بر آنان سلام می کنند و سپس نزد قبر امام حسین(علیه السلام) می آیند و اقامت می کنند و چون سحر فرا می رسد به آسمان عروج می نمایند و پس از آن هرگز به زمین باز نمی گردند.(1)
مؤلّف گوید:
در تفسیر قمّی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) سخنانی درباره ی احوال ملائکه آمده که در پاورقی ملاحظه می کنید.(2)
ص: 19
در ذیل آیه «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ» روایاتی درباره ی عظمت پروردگار و خلقت ملائکه و غیره گذشت مراجعه شود.(1)
«مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلَا مُمْسِکَ لَهَا وَ مَا یُمْسِکْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»(2)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:
«ازدواج موقّت و متعه» از این قبیل است. [یعنی متعه یکی از گشایش های خداوند برای مردم است، و کسی حق ندارد از آن جلوگیری نماید.](3)
و در سخن دیگری فرمود:
مقصود از «مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ …» هر حکمی است که خداوند بر زبان امام جاری می کند.(4)
ص: 20
«إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
شیطان قدرت بر وسوسه بنده مؤمن پیدا نمی کند مگر این که او از یاد خدا غافل
و از امر او اعراض و به نهی او روی آورده و فراموش کرده باشد که خداوند از باطن
و سرّ او آگاه است. سپس فرمود: وسوسه اشاره ی شیطان است از خارج قلب و امّا
اگر بر قلب مسلّط شود سبب گم راهی و کفر خواهد بود، از این رو خداوند -- از راه لطف -- بندگان خود را از پیروی شیطان منع کرده و شیطان را دشمن آنان معرّفی نموده و می فرماید: «إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا.»(2)
«أَ فَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاء وَ یَهْدِی مَن یَشَاء فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَصْنَعُونَ»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
روایت شده که این آیه درباره ی «زُرَیق وَ حَبتَر» نازل شده است.(4)
ص: 21
مرحوم طبرسی از امام هادی(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در نامه خود به اهل اهواز که از جبر و تفویض سؤال کرده بودند نوشت:
اگر بگویند: معنای آیه «فَیُضِلُّ اللّهُ مَن یَشَاء وَ یَهْدِی مَن یَشَاء» و امثال این آیه چیست؟ در پاسخ آنان می گوییم: این آیه دو معنا دارد، 1. خبر می دهد که خداوند قادر بر هدایت و ضلالت هر که را بخواهد می باشد، و اگر آنان را بر یکی از این دو اجبار کند نه ثوابی لازم می شود و نه عقابی، 2. هدایت خداوند، تعریف و راهنمایی است چنان که می فرماید: «وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَی عَلَی الْهُدَی».
سپس فرمود:
همه آیات قرآن این گونه نیست که مردم بتوانند طبق آن حکم کنند و از آن پیروی نمایند [چرا که برخی از آن ها آیات متشابه و یا مجمل است و علم آن ها نزد «وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» می باشد]. چنان که خداوند می فرماید: «هُوَ الَّذِیَ أَنزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاء تَأْوِیلِهِ»، و یا می فرماید: «فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ.»(1)
ص: 22
«وَ اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَی بَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذَلِکَ النُّشُورُ»(1)
از امیرالمؤمنین(علیه السلام) سؤال شد: ابر، از کجا به وجود می آید؟ فرمود:
ابر، بر روی درختی که بر روی تپّه شنی بر ساحل دریاست قرار دارد، و هنگامی که خداوند
می خواهد آن ابر را بفرستد بادی را امر می کند تا آن ابر را حرکت دهد، و آن ابر را به فرشتگان می سپارد، و آنان آن ابر را با مخاریق یعنی رعد و آذرخش می زنند و ابر اوج می گیرد و بالا می رود، چنان که خداوند می فرماید: «وَ اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَی بَلَدٍ مَّیِّتٍ» و آن ملک فرمانروا، نامش رعد است.(2)
ص: 23
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند در این آیه بر زنادقه و منکرین خدا و معاد و مادیّین استدلال نموده و می فرماید: خداوند به وسیله باد ابرها را به سرزمین های مرده می فرستد و به وسیله باران آن زمین ها زنده می شوند [و گیاه ها و درخت ها و میوه ها از آن ها می روید] و در قیامت نیز مردم همین گونه زنده می شوند.(1)
«مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَ مَکْرُ أُوْلَئِکَ هُوَ یَبُورُ»(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کلام طیّب و عمل صالح ولایت ما اهل بیت است. و سپس با دست مبارک خود به سینه مبارک اشاره نمود و فرمود: هر کس ولایت ما را نپذیرفته باشد، خداوند عملی را برای او بالا نمی برد و از او نمی پذیرد.(3)
حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید:
کلام طیّب سخن مؤمن است که می گوید: «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌ وَلِیُ اللَّهِ». و امیرالمؤمنین(علیه السلام) را خلیفة الله و خلیفه به حق پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)
ص: 24
می داند و امامان بعد از او را نیز جانشینان او و خلفاء الله می داند، و خداوند عمل صالح او را بالا می برد، چرا که امام من عند الله راهنمای اوست، و عمل
او اعتقاد قلبی اوست که به زبان جاری می کند.(1)
ابان بن تغلب گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
ای ابان هنگامی که داخل کوفه شدی این حدیث را نقل کن: «هر کس با اخلاص، شهادت به «لا إله الّا الله»، و یگانگی خداوند بدهد، بهشت برای او واجب می شود» گفتم: افراد مختلفی نزد من می آیند آیا برای همه آن ها این حدیث را نقل کنم؟ فرمود: آری. سپس فرمود: چون روز قیامت می شود و خداوند اوّلین و آخرین را جمع می کند، آنان از گفتن «لا إله الّا الله»، ممنوع می شوند، جز کسانی که ولایت ما را پذیرفته باشند.(2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
کلام طیّب گفتن: «لا إله الّا الله»، و اقرار به واجباتی است که از ناحیه خداوند
ص: 25
[بر پیامبر او(صلی الله علیه و آله)] نازل شده است، و ولایت [محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه و آله)] عمل صالح را بالا می برد [و به درگاه خداوند پذیرفته می شود.](1)
سپس علی بن ابراهیم گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کلام طیّب، سخن مؤمن است که می گوید: «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌ وَلِیُ اللَّهِ وَ خَلِیفَةُ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله)». سپس فرمود: عمل صالح اعتقاد قلبی مؤمن است به این که آنچه گفته شد، حق من عند الله است و شکّی نیست که از ناحیه خدای ربّ العالمین نازل شده است.(2)
امام باقر(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
برای هر سخنی مصداقی از عمل پیدا می شود که یا آن سخن را تصدیق می کند و یا آن را تکذیب می نماید، پس اگر عمل فرزند آدم سخن او را تأیید و تصدیق نماید، عمل او بالا می رود و پذیرفته می شود، و اگر عمل او سخن او را تأیید و تصدیق نکند، سخن او همراه عمل او به آتش می رود.(3)
ص: 26
«وَ اللَّهُ خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْوَاجًا وَ مَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَی وَ لَا تَضَعُ
إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ مَا یُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَ لَا یُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتَابٍ إِنَّ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ»(1)
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
بسا، مردی سه سال از عمر او باقی مانده و چون صله رحم می کند خداوند آن سه سال را برای او تبدیل به سی سال می نماید و هر چه مشیّت او باشد انجام میردهد.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
من چیزی را سراغ ندارم که عمر را زیاد کند مگر صله رحم، تا جایی که مردی سه سال به عمر او مانده و چون صله رحم می کند خداوند سی سال به عمر او می افزاید و عمر او سی و سه سال می شود و بسا مردی سی و سه سال از عمر او باقیست و چون قطع رحم می نماید سی سال از عمر او کم می شود، و سه سال باقی می ماند.(3)
ص: 27
مرحوم علی بن ابراهیم در تفسیر آیه فوق گوید:
«إِلَّا فِی کِتَابٍ» یعنی عمر هر کسی در کتابی نوشته می شود، و این آیه پاسخ به کسانی است که منکر بدا هستند.(1)
مرحوم جعفر بن قولویه با سند خود از محمّد بن مسلم از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرموده:
به شیعیان ما بگویید به زیارت قبر امام حسین(علیه السلام) بروند، چرا که زیارت او رزق را زیاد می کند، و عمر را طولانی می نماید، و از پیش آمدهای بد جلوگیری می کند، و زیارت قبر او بر هر مؤمنی که اقرار به امامت او دارد واجب است.(2)
منصور بن حازم گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
کسی که یک سال بر او بگذرد و به زیارت امام حسین(علیه السلام) نرود، یک سال از عمر او
کاسته می شود، و اگر من بگویم: برخی از شما سی سال قبل از اجل خود می میرد، راست گفته ام، چرا که شما زیارت امام حسین(علیه السلام) را ترک می کنید.
سپس فرمود:
بر شما باد به زیارت او تا خداوند عمر و روزی شما را زیاد کند، و اگر زیارت
ص: 28
او را ترک کنید خداوند روزی و عمر شما را کم خواهد نمود، پس بشتابید به زیارت او چرا که او نزد خدا و رسول او و علیّ و فاطمه(علیهم السلام) شهادت به زیارت شما می دهد.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس به زیارت قبر امام حسین(علیه السلام) نرود، از خیر فراوانی محروم شده و یک سال از عمر او کاسته می شود.(2)
مؤلّف گوید:
در اهمیّت زیارت امام حسین(علیه السلام) همین بس که در روایت معروفی آمده: «مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ(علیه السلام) عَارِفاً بِحَقِّهِ کَانَ کَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِی عَرْشِهِ». و سفارش به زیارت امام حسین(علیه السلام) بیش از سفارش به زیارت های معصومین دیگر شده، و برکات زیارت و خطر ترک زیارت او بزرگ است، تا جایی که زیارت او در حال تقیّه و خطر نیز سفارش شده است.
ص: 29
وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْکَ فیهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ 12 یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْری لِأَجَلٍ مُسَمًّی ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ وَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمیرٍ 13 إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ وَ لا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبیرٍ 14 یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ 15 إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ 16 وَ ما ذلِکَ عَلَی اللَّهِ بِعَزیزٍ 17 وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلی حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْ ءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی إِنَّما تُنْذِرُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ مَنْ تَزَکَّی فَإِنَّما یَتَزَکَّی لِنَفْسِهِ وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصیرُ 18 وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصیرُ 19 وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّورُ 20 وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ 21 وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ 22 إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذیرٌ 23 إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فیها نَذیرٌ 24 وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْکِتابِ الْمُنیرِ 25 ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذینَ کَفَرُوا فَکَیْفَ کانَ نَکیرِ 26 أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابیبُ سُودٌ 27 وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ کَذلِکَ إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ غَفُورٌ 28
ص: 30
«قِطمیر» پوست نازک اطراف هسته خرما و یا نخ وسط آن را گویند، و «جدید» قریب العهد و امر تازه را گویند، و اصل لغت به معنای قطع است، و «حَرور» و «سَموم» به معنای باد آتشین است، و سَموم اختصاص به شب دارد، و حرور مطلق است، و «استواء» مساوی بودن چیزی با چیز دیگر است، و «اِعوِجاج» خلاف آن است، و «اِسماع» به معنای شنواندن است، و آن نزدیک کردن مسموع به سامع است، و «جُدَد» جمع جُدَّة و جُدُد جمع جدید است، و «جُدَد» به معنای طرائق و خطوط است، مانند خط های سیاه بر پشت حمار وحشی، و هر طریقی را جُدّة و جادّة گویند، و طرائق در کوه ها، مانند عروق اند و آن ها سیاه و یا سفید و یا سرخ است، و غربیب
جمع آن غرابیب به معنای سیاهی شدید همانند غراب است.
دو دریا یکسان نیستند: این یکی دریایی است که آبش گوارا و شیرین و نوشیدنش خوشگوار است، و آن یکی شور و تلخ و گلوگیر (امّا) از هر دو گوشتی تازه می خورید و وسایل زینتی استخراج کرده می پوشید و کشتیها را در آن می بینی که آنها را می شکافند (و به سوی مقصد پیش می روند) تا از فضل خداوند بهره گیرید، و شاید شکر (نعمتهای او را) بجا آورید! (12) او شب را در روز داخل می کند و روز را در شب و خورشید و ماه را مسخّر (شما) کرده، هر یک تا سرآمد معیّنی به حرکت خود ادامه می دهد این است خداوند، پروردگار شما حاکمیّت (در سراسر عالم) از آن اوست: و کسانی را که جز او می خوانید (و می پرستید) حتی به اندازه پوست نازک هسته خرما مالک نیستند! (13) اگر آنها را بخوانید صدای شما را نمی شنوند، و اگر بشنوند به شما پاسخ نمی گویند و روز قیامت، شرک (و پرستش) شما را منکر می شوند، و
ص: 31
هیچ کس مانند (خداوند آگاه و) خبیر تو را (از حقایق) با خبر نمی سازد! (14) ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدائید تنها خداوند است که بی نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است! (15) اگر بخواهد شما را می برد و خلق جدیدی می آورد (16) و این برای خداوند مشکل نیست! (17) هیچ گنهکاری بار گناه دیگری را بر دوش نمی کشد و اگر شخص سنگین باری دیگری را برای حمل گناه خود بخواند، چیزی از آن را بر دوش نخواهد گرفت، هر چند از نزدیکان او باشد! تو فقط کسانی را بیم می دهی که از پروردگار خود در پنهانی می ترسند و نماز را برپا می دارند و هر کس پاکی (و تقوا) پیشه کند، نتیجه آن به خودش بازمی گردد و بازگشت (همگان) به سوی خداست! (18) و نابینا و بینا هرگز برابر نیستند، (19) و نه ظلمتها و روشنایی، (20) و نه سایه (آرامبخش) و باد داغ و سوزان! (21) و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند! خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد می رساند، و تو نمی توانی سخن خود را به گوش آنان که در گور خفته اند برسانی! (22) تو فقط انذارکننده ای، (اگر ایمان نیاورند نگران نباش، وظیفه ات را انجام ده.) (23) ما تو را بحق برای بشارت و انذار فرستادیم و هر امّتی در گذشته انذارکننده ای داشته است! (24) اگر تو را تکذیب کنند (عجیب نیست) کسانی که پیش از آنان بودند (نیز پیامبران خود را) تکذیب کردند آنها با دلایل روشن و کتاب های پند و موعظه و کتب آسمانی روشنگر (مشتمل بر معارف و احکام) به سراغ آنان آمدند (امّا کوردلان ایمان نیاوردند). (25) سپس من کافران را (بعد از اتمام حجّت) گرفتم (و سخت مجازات کردم) مجازات من نسبت به آنان چگونه بود؟! (26) آیا ندیدی خداوند از آسمان آبی فرو فرستاد که بوسیله آن میوه هایی رنگارنگ (از زمین) خارج ساختیم و از کوه ها نیز (به لطف پروردگار) جاده هایی آفریده شده سفید و سرخ و به رنگهای مختلف و گاه
ص: 32
به رنگ کاملًا سیاه! (27) و از انسانها و جنبندگان و چهارپایان انواعی با رنگهای مختلف، (آری) حقیقت چنین است: از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او
می ترسند خداوند عزیز و غفور است! (28)
«وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْکَ فیهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ … وَ غَرَابِیبُ سُودٌ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در توضیح آیات فوق گوید:
«مِلْحٌ أُجَاجٌ» یعنی دریای شور و تلخ، و «وَ تَرَی الْفُلْکَ فِیهِ مَوَاخِرَ» یعنی کشتی به وسیله باد از این سو و آن سو حرکت می کند.
سپس گوید:
و تفسیر «یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَ یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ …» در سوره لقمان گذشت. و «قطمیر» آن پوست نازکی است که اطراف هسته خرما وجود دارد.(2)
و از ابن عبّاس نقل شده که گوید:
مقصود از «الْأَعْمَی وَ الْبَصِیرُ» ابوجهل و امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. و مقصود از «وَ لَا الظُّلُمَاتُ وَ لَا النُّورُ» نیز ظلمات ابوجهل است و نور امیرالمؤمنین(علیه السلام)
ص: 33
است. و مقصود از «وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ» ظل سایه امیرالمؤمنین(علیه السلام) در بهشت است، و «حرور» جهنّم ابی جهل است، و سپس خداوند یکجا فرموده است: «وَ مَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاء وَ لَا الْأَمْوَاتُ» و مقصود از «أحیاء» علیّ و حمزة و جعفر و حسن و حسین و فاطمه و خدیجه(علیهم السلام) هستند و مقصود از «أموات» کفّار مکّه اند.(1)
«إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ»(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از این آیه علمایی هستند که عمل آنان گفته ها یشان را تصدیق نماید، و کسی که عملش گفته اش را تصدق نکند عالم نخواهد بود.(3)
و در سخن دیگری فرمود:
شدّت خوف، عبادت محسوب می شود چنان که خداوند می فرماید: «إِنَّمَا
ص: 34
یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء» و نیز می فرماید: «فَلاَ تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ»، «وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا»، سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: «به راستی حبّ شرف و تمایل به ثناگویی مردم، در قلب مؤمن خائف ترسا، وجود ندارد.(1)
ابوحمزه گوید:
من از احدی از مردم نشنیدم که کسی زاهدتر از علیّ بن الحسین(علیه السلام) باشد، مگر امیرالمؤمنین(علیه السلام). سپس ابوحمزه گوید: حضرت علیّ بن الحسین(علیهم السلام)، هنگامی که درباره ی زهد سخن می گفت و مردم را نصیحت می کرد، مردم گریه می کردند.
ابوحمزه سپس گوید:
من کتابی را درباره زهد امام سجّاد خواندم، و آنچه در آن کتاب بود را نوشتم و سپس نزد آن حضرت رفتم و آن مکتوب را بر او عرضه کردم، و آن حضرت آن را شناخت و تصحیح نمود و در آن نوشته شده بود: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»، هیچ انسانی دنیا را بر آخرت مقدّم نداشت مگر آن که بازگشت او به خدا، و مسیر او به طرف خدا، ناگوار شد، [و گرفتار عذاب گردید].
سپس فرمود:
به عتم و دانش الهی راه پیدا نمی شود مگر با عمل، و علم و عمل با همدیگر
ص: 35
الفت دارند، پس کسی که خدا را بشناسد، از او می ترسد، و این ترس او را وادار به عمل و اطاعت از خداوند می کند، چنان که خداوند می فرماید: «إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء.»(1)
ابن عبّاس در تفسیر آیه «إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء» گوید:
علیّ(علیه السلام) همواره از خدا می ترسید، و مراقب رضای او بود، و به واجبات خود
عمل می کرد، و در راه خداوند جهاد می نمود، و چون در صفّ قتال قرار می گرفت
بنیان مرصوص بود چنان که خداوند می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی
سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُم بُنیَانٌ مَّرْصُوصٌ»، و او همواره در جمیع امور خود به دنبال رضای خدا و رسول او بود، و قبل از او کسی مشرکان را نکشته بود.(2)
ص: 36
إِنَّ الَّذینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ 29 لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ 30 وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبیرٌ بَصیرٌ 31 ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبیرُ 32 جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها یُحَلَّوْنَ فیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فیها حَریرٌ 33 وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ 34 الَّذی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا یَمَسُّنا فیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فیها لُغُوبٌ 35 وَ الَّذینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا یُقْضی عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها کَذلِکَ نَجْزی کُلَّ کَفُورٍ 36 وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فیها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذی کُنَّا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذیرُ فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمینَ مِنْ نَصیرٍ 37 إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ 38 هُوَ الَّذی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَ لا یَزیدُ الْکافِرینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلاَّ مَقْتاً وَ لا یَزیدُ الْکافِرینَ کُفْرُهُمْ إِلاَّ خَساراً 39 قُلْ أَ رَأَیْتُمْ شُرَکاءَکُمُ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً فَهُمْ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْهُ بَلْ إِنْ یَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلاَّ غُرُوراً 40 إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ کانَ حَلیماً غَفُوراً 41 وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذیرٌ
ص: 37
لَیَکُونُنَّ أَهْدی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذیرٌ ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً 42 اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ وَ لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً 43 أَ وَ لَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْ ءٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ إِنَّهُ کانَ عَلیماً قَدیراً 44 وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلی ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَإِذا
جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصیراً 45
«تِجَارَةً لَّن تَبُورَ) یعنی لن تکسد و لن تفسد و لن تهلک، مردی به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: چه شده که من مرگ را دوست نمی دارم؟ فرمود: آیا مالی داری؟ گفت: آری. فرمود: آن را در راه خدا بده. آن مرد گفت: نمی توانم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: قلب مرد با مال اوست، پس اگر مال خود را پیش بفرستد، دوست می دارد که به آن ملحق شود، و اگر نگهدارد، دوست می دارد که با مال خود باشد. [از این رو افراد صالح و انفاق کننده دوست می دارند به تجارت خود -- که کسادی در آن نیست -- برسند، و «دَارَ الْمُقَامَةِ» یعنی دار الإقامة، و اگر با فتح میم خوانده شود به معنای قیام و موضع قیام است، و «نُصب» به معنای تَعَب و رنج است، و «نَصَب» نیز خوانده شده مانند رُشد و رَشَد و حُزن و حَزَن، و «لُغوب» به معنای ناتوانی و خستگی و رنج است، و «اِصطِراخ» به معنای فریاد استغاثه است، و «اصطراخ» از افتعال است و تاء بدل به طاء شده است به خاطر صاد ساکن، و «مَقت» به معنای بغض و خشم است، و مَقَتَه یمقُتُه و هو ممقوت و مُقیت، مشتقات آن است، و «وَ مَکْرَ
ص: 38
السَّیِّئِ» یعنی فریب و اضرار به مؤمنین، و «وَ مَکر حَسَن» مکر مؤمنین به کفّار در جنگ است، و در حدیث آمده: «الحرب خدعة» و تقدیر آن، «و مکروا مَکْرَ السَّیِّئِ» است، چرا که پس از آن می فرماید: «وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِه» یعنی لا ینزال جزاء المکر السیّئ إلّا بمن فَعَله، و «تبدیل» چیزی را به جای دیگر قرار دادن است و «تحویل» تغییر حال است.
کسانی که کتاب الهی را تلاوت می کنند و نماز را برپا می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم پنهان و آشکار انفاق می کنند، تجارتی (پرسود و) بی زیان و خالی از کساد را امید دارند. (29) (آنها این اعمال صالح را انجام می دهند) تا خداوند اجر و پاداش کامل به آنها دهد و از فضلش بر آنها بیفزاید که او آمرزنده و شکرگزار است! (30) و آنچه از کتاب به تو وحی کردیم حق است و تصدیق کننده و هماهنگ با کتب پیش از آن خداوند نسبت به بندگانش خبیر و بیناست! (31) سپس این کتاب (آسمانی) را به گروهی از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم (امّا) از میان آنها عده ای بر خود ستم کردند، و عده ای میانه رو بودند، و گروهی به اذن خدا در نیکیها (از همه) پیشی گرفتند، و این، همان فضیلت بزرگ است! (32) (پاداش آنان) باغهای جاویدان بهشت است که در آن وارد می شوند در حالی که با دستبندهایی از طلا و مروارید آراسته اند، و لباس شان در آنجا حریر است! (33) آنها می گویند: «حمد (و ستایش) برای خداوندی است که اندوه را از ما برطرف ساخت پروردگار ما آمرزنده و سپاسگزار است! (34) همان کسی که با فضل خود ما را در این سرای اقامت (جاویدان) جای داد که نه در آن رنجی به ما می رسد و نه سستی و واماندگی! (35) و کسانی که کافر شدند، آتش دوزخ برای آنهاست هرگز
ص: 39
فرمان مرگ شان صادر نمی شود تا بمیرند، و نه چیزی از عذابش از آنان تخفیف داده می شود این گونه هر کفران کننده ای را کیفر می دهیم! (36) آنها در دوزخ فریاد می زنند: «پروردگارا! ما را خارج کن تا عمل صالحی انجام دهیم غیر از آنچه انجام می دادیم!» (در پاسخ به آنان گفته می شود:) آیا شما را به اندازه ای که هر کس اهل تذکّر است در آن متذکّر می شود عمر ندادیم، و انذارکننده (الهی) به سراغ شما نیامد؟! اکنون بچشید که برای ظالمان هیچ یاوری نیست! (37) خداوند از غیب آسمانها و زمین آگاه است، و آنچه را در درون دلهاست می داند! (38) اوست که شما را جانشینانی در زمین قرار داد هر کس کافر شود، کفر او به زیان خودش خواهد بود، و کافران را کفرشان جز خشم و غضب در نزد پروردگار چیزی نمی افزاید، و (نیز) کفرشان جز زیان و خسران چیزی بر آنها اضافه نمی کند! (39) بگو: «این معبودانی را که جز خدا می خوانید به من نشان دهید چه چیزی از زمین را آفریده اند، یا اینکه شرکتی در (آفرینش و مالکیّت) آسمانها دارند؟! یا به آنان کتابی (آسمانی) داده ایم و دلیلی از آن برای (شرک) خود دارند؟!» نه هیچ یک از اینها نیست، ظالمان فقط وعده های دروغین به یکدیگر می دهند! (40) خداوند آسمانها و زمین را نگاه می دارد تا از نظام خود منحرف نشوند و هر گاه منحرف گردند، کسی جز او نمی تواند آنها را نگاه دارد، او بردبار و غفور است! (41) آنان با نهایت تأکید به خدا سوگند خوردند که اگر پیامبری انذارکننده به سراغ شان آید، هدایت یافته ترین امّتها خواهند بود امّا چون پیامبری برای آنان آمد، جز فرار و فاصله گرفتن از (حق) چیزی بر آنها نیفزود! (42) اینها همه بخاطر استکبار در زمین و نیرنگهای بدشان بود امّا این نیرنگها تنها دامان صاحبانش را می گیرد آیا آنها چیزی جز سنّت پیشینیان و (عذابهای دردناک آنان) را انتظار دارند؟! هرگز برای سنّت خدا تبدیل نخواهی یافت، و هرگز برای
ص: 40
سنّت الهی تغییری نمی یابی! (43) آیا آنان در زمین نگشتند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنها بودند چگونه بود؟! همانها که از اینان قویتر (و نیرومندتر) بودند نه چیزی در آسمانها و نه چیزی در زمین از حوزه قدرت او بیرون نخواهد رفت او دانا و تواناست! (44) اگر خداوند مردم را به سبب کارهایی که انجام داده اند مجازات کند، جنبنده ای را بر پشت زمین باقی نخواهد گذاشت! ولی (به لطفش) آنها را تا سرآمد معیّنی تأخیر می اندازد (و مهلت اصلاح می دهد) امّا هنگامی که اجل آنان فرا رسد، (خداوند هر کس را به مقتضای عملش جزا می دهد) او نسبت به بندگانش بیناست (و از اعمال و نیّات همه آگاه است)! (45)
«ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ»(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ» امام است، و «مُّقْتَصِدٌ» عارف به مقام امام است، و «ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ» کسی است که معرفت به امام ندارد.(2)
سلیمان بن خالد گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
شما درباره ی این آیه چه می گویید؟ گفتم: «این آیه درباره ی فرزندان
ص: 41
فاطمه(علیها السلام) است» فرمود: «اشتباه کرده اید، این آیه شامل کسی نمی شود که شمشیر به دست بگیرد و مردم را بر خلاف مسیر امام دعوت نماید.» گفتم: پس مقصود از «الظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ» کیست؟ فرمود: او کسی است که در خانه می نشیند و حق امام را نمی شناسد، و «مُّقْتَصِدٌ» کسی است که عارف به حقّ امام است، و «سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ» شخص امام است.(1)
امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
«رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وارث همه پیامبران است و خداوند هیچ پیامبری را مبعوث به رسالت نکرده، مگر آن که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اعلم از او می باشد» راوی گوید: گفتم: عیسی بن مریم با اذن خداوند اموات را زنده می کرد؟ فرمود: آری و سلیمان نیز زبان پرندگان را می دانست و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همه این ها را می دانست. سپس فرمود:
سلیمان هنگامی که هدهد را ندید درباره ی او شک نمود و گفت: «لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِیدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ»(2)، و خشم او بر هدهد، به خاطر این بود که هدهد، سلیمان را در آسمان راهنمایی به آب می نمود، و خداوند به این پرنده دانشی داده بود و آن را به سلیمان نداده بود، در حالی که باد و
ص: 42
مورچه و جنّ و انس و شیاطین مطیع او بودند، و او آب را از بالا نمی شناخت و آن پرنده می شناخت، در حالی که خداوند درباره ی قرآن می فرماید: «وَ لَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَی»(1)، و ما وارث چنین قرآنی هستیم که به وسیله آن کوه ها حرکت می کند و شهرها در هم نوردیده می شود و مرده ها زنده می شوند و ما آب را تحت هوا می شناسیم، و در کتاب خدا آیاتی است که هنوز خداوند اجازه افشای معانی آن ها را نداده است و آن آیات را برای ما در «أمّ الکتاب» قرار داده و می فرماید: «وَ مَا مِنْ غَائِبَةٍ فِی السَّمَاء وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ»(2)، و سپس می فرماید: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا» و برگزیدگان او ما هستیم و ماییم وارث کتابی که خداوند می فرماید: «تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ.»(3)و(4)
ص: 43
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
«الظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ» کسی است که به خود فکر می کند «یَحُومُ حَوْمَ نَفْسِهِ» و «مُّقْتَصِدٌ»
کسی است که به قلب خود مراجعه می کند «یَحُومُ حَوْمَ قَلْبِهِ» و «سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ»
کسی است که به رضای خدای خود می اندیشد «یَحُومُ حَوْمَ رَبِّهِ؟عز؟.»(1)
ریّان بن صلت گوید:
حضرت رضا(علیه السلام) -- در مرو -- وارد مجلس مأمون شد و جماعتی از علمای خراسان و عراق در آن مجلس جمع شده بودند، پس مأمون به آن حضرت گفت: معنای آیه «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا …» چیست؟ علمای خراسان و عراق گفتند: «مقصود، همه امّت است» مأمون گفت:
ص: 44
یا اباالحسن شما چه می گویید؟ حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: «من می گویم: مقصود خداوند عترت طاهره ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است» مأمون گفت: برای چه همه امّت مقصود نیست؟ حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: اگر چنین باشد باید همه امّت اهل بهشت باشند، و خداوند می فرماید: «فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ» از سویی خداوند پس از آن، همه آنان را اهل بهشت دانسته و می فرماید: «جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ» از این رو وراثت در این آیه مخصوص به عترت طاهره پیامبر(صلی الله علیه و آله) است و مربوط به دیگران نیست.
مأمون گفت: عترت طاهره کیانند؟ حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: آنان که خداوند در قرآن توصیف شان نموده و می فرماید: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»(1)، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز درباره ی آنان فرموده است: «إِنِّی مُخَلِّفٌ فِیکُمُ الثّقلین کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی أَلَا وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا
عَلَیَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونی فِیهِمَا أَیُّهَا النَّاسُ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْکُمْ». پس علما گفتند: آیا عترت همان آل است و یا غیر آل است؟ حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: «عترت همان آل است» علما گفتند: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: «أمّتی آلی» و اکنون اصحاب او در خبر مستفیض که راهی برای ردّ آن نیست گویند: آل همان امّت است؟ حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: آیا صدقه بر آل پیامبر حرام نیست؟ گفتند: آری. فرمود: آیا بر امّت او نیز حرام است؟ گفتند: بر امّت او حرام نیست. فرمود: پس امّت آل پیامبر نیستند….(2)
ص: 45
ص: 46
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«الظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ» از ماست و او کسی است که حق امام را نمی شناسد، و «مُّقْتَصِدٌ» نیز از ماست و او کسی است که عارف به حق امام است، و «سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ»
شخص امام است و همه این سه گروه مورد عفو و غفران خدا هستند.(1)
مؤلّف گوید:
روایات در ذیل این آیه فراوان است و باید به تفسیر برهان(2) مراجعه شود.
«وَ قَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ …»(3)
ابوذرّ گوید:
سلمان و بلال را دیدم که وارد بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شدند، سلمان خود را بر قدم های رسول خدا(صلی الله علیه و آله) انداخت و قدم های او را بوسه زد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را ازین کار منع نمود و فرمود: ای سلمان کاری که عجم ها مقابل پادشاهان خود انجام می دهند را انجام مده، چرا که من بنده ای از بندگان خدا هستم و همانند عبد غذا می خورم و همانند عبد می نشینم.
سلمان گفت: ای مولای من! شما را به خدا مقام فاطمه(علیها السلام) را در قیامت
ص: 47
برای من بیان فرمایید؟ پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با تبّسم و شادی رو به سلمان کرد و فرمود: سوگند به خدایی که جان من به دست اوست فاطمه(علیها السلام) در قیامت بر شتری سوار می شود که سر او از «خشیة الله» و دو چشم او از «نور الله» و گام های او از «جلال الله» و گردن او از «بهاء الله» و کوهان او از «رضوان الله» و دم او از «قدس الله» و قدم های او از «مجد الله» است، و چون آن ناقه حرکت می کند….
جبرئیل در سمت راست او، و میکائیل در سمت چپ او و علیّ(علیه السلام) از مقابل او و حسن و حسین پشت سر او خواهند بود، و آنان در پناه و حفظ خداوند در عرصه قیامت حرکت می کنند.
ناگهان ندایی از ناحیه خداوند؟ج؟ می رسد، و گفته می شود: «ای مردم چشمان خود را ببندید و سرهای خود را به زیر اندازید، این فاطمه دختر محمّد پیامبر شما و همسر علیّ امام شما و مادر حسن و حسین می باشد، پس فاطمه(علیها السلام) از صراط عبور می کند در حالی که دو رشته سفید از چادر او بر صراط قرار می گیرد، و چون داخل بهشت می شود و نگاه او به نعمت هایی که خداوند برای او آماده نموده می افتد می گوید: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ * الَّذِی أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِن فَضْلِهِ لَا یَمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٌ وَ لَا یَمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٌ».
پس خداوند به او وحی می کند: «ای فاطمه! سؤال کن تا به تو عطا کنم، و آرزو کن تا تو را خشنود نمایم». فاطمه(علیها السلام) عرضه می دارد: «خدایا تو خود آرزوی من و فوق خواسته منی، از تو می خواهم که دوستان من و دوستان عترت من را به آتش نبری» پس به او وحی می شود: «ای فاطمه! به عزّت و
ص: 48
جلال و مقام عالی من سوگند، که من دو هزار سال قبل از خلقت آسمان ها و زمین سوگند یاد نموده ام که دوستان تو و دوستان عترت تو را به آتش عذاب نکنم.»(1)
ص: 49
«وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لَا یُقْضَی عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَ لَا یُخَفَّفُ عَنْهُم مِّنْ عَذَابِهَا کَذَلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ * وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ …»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند پس از بیان نعمت های خود، برای محمّد و آل محمّد(علیهم السلام)، به عذاب هایی که برای دشمنان آنان آماده نموده می پردازد و می فرماید: «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ …» یعنی، کسانی که کافر شدند، جهنّم برایشان آماده شده است، و آنان را در دوزخ مرگی نیست، و همواره فریاد آنان بلند است و می گویند: «خدایا ما را از دوزخ خارج کن تا به دنیا بازگردیم و عمل صالح و شایسته انجام بدهیم» و خداوند در ردّ سخنان آنان می فرماید: آیا ما، در دنیا به شما عمر و مهلت ندادیم، و آیا شما همه امور را ندانستید، و پیامبر نذیر(صلی الله علیه و آله) به شما بیدار باش نکرد، و شما را از چنین روزی نترساند؟(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود:
یا علیّ! بین دوستان تو و رسیدن آنان به نعمت های بهشتی -- که چشم آنان
ص: 50
را روشن می کند -- جز مرگ فاصله نیست. سپس این آیه را تلاوت نمود: «رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ». مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید: عمل صالح ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و مقصود از «غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ» دشمنی با آن حضرت است، و در پاسخ آنان گفته می شود: «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ» و مقصود از «نَّذِیرُ» پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) است، و مقصود از «فَمَا لِلظَّالِمِینَ مِن نَّصِیرٍ» ظالمین به آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند که در آن عالم یار و یاوری ندارند تا از عذاب الهی نجات شان بدهد.(1)
ابو بصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
بنده تا چهل سال در گشایش است و به او سخت گیری نمی شود، و چون چهل سال او تمام می شود، خداوند به ملائکه می گوید: من عمر بنده خود را به چهل سال رساندم، و شما از این به بعد با او مسامحه نکنید و هر عمل کم و زیاد و بزرگ و کوچکی را بر او بنویسید، سپس گوید:
از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ» سؤال شد فرمود:
این توبیخ به جوانان هیجده ساله است.(2)
ص: 51
«وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَئِن جَاءهُمْ نَذِیرٌ لَّیَکُونُنَّ أَهْدَی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ فَلَمَّا جَاءهُمْ نَذِیرٌ مَّا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُورًا …»(1)
مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
قریش قبل از مبعوث شدن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به پیامبری، سوگندهای شدیدی یاد می کردند که «اگر پیامبری بین آنان بیاید، همانند امّت های پیشین خود را به هلاکت نیندازند و از او اطاعت کنند» و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بین آنان مبعوث به رسالت شد، به خاطر تکبّر و بزرگ منشی که داشتند از او دوری جستند و عوض پذیرفتن دعوت او، شروع به مکر و خیانت نمودند، البتّه مکر و خیانت، به صاحبش باز می گردد.(2)
سپس علی بن ابراهیم گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نامه خود به شیعیانش درباره ی خروج عایشه از مدینه به بصره و خطای بزرگ طلحه و زبیر می فرماید:
چه خطایی بالاتر از این بود که طلحه و زبیر عایشه همسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را از خانه خویش بیرون بردند و حجاب و پوشش الهی را نسبت به او -- که در خانه خود محترم بود -- گرفتند و زن های خود را در خانه های شان محفوظ نگهداشتند، حقّاً که به خدا و رسول او خیانت نمودند.
ص: 52
سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
سه خصلت ناپسند در قرآن ذکر شده که آثار زشت آن ها به صاحبانش باز می گردد، 1. بغی و ظلم و تجاوز به حق دیگران، 2. پیمان شکنی، 3. مکر و حیله، و طلحه و زبیر این سه خصلت زشت را درباره ی من انجام دادند، در حالی که خداوند می فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَی أَنفُسِکُم»(1)، و می فرماید: «فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَی نَفْسِهِ»(2)، و می فرماید: «وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِه.»(3)
«أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَ کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِن شَیْءٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَ لَا فِی الْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ عَلِیمًا قَدِیرًا»(4)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از سیر در زمین، سیر در قرآن و اخبار امّت های هلاک شده است که سبب تنبّه و بیداری انسان می شود.(5)
ص: 53
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلُ»، فرمود:
یعنی به قرآن بنگرید و ببینید عاقبت کار امّت های پیشین و اخبار آنان چگونه بوده است؟!(1)
«إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَ لَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَکَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا»(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در وصایای خود به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
این آیه برای امّت من، امان از فرو ریختن سقف، و زیر آوار رفتن است.
سپس مرحوم صدوق از حضرت رضا از پدرش موسی بن جعفر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هر کس هنگام خواب این آیه را بخواند، سقف بر سر او فرود نخواهد آمد.(3)
ص: 54
جاثلیق نصرانی به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: آیا عرش حامل خداوند است، و یا خداوند حامل عرش است؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
خداوند حامل عرش و آسمان ها و آنچه در آن ها و آنچه بین آن هاست می باشد، چنان که می فرماید «إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ أَن تَزُولَا ….»(1)
حضرت رضا(علیه السلام) ضمن حدیثی فرمود:
به واسطه ما خانواده خداوند آسمان ها و زمین را از فروپاشی حفظ می نماید.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اگر زمین ساعتی بدون امام باشد، اهل خود را فرو می برد.(3)
ص: 55
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
اگر زمین یک روز بدون امام -- از ما اهل البیت -- بماند اهل خود را فرو می برد و خداوند سخت ترین عذاب را بر اهل آن وارد خواهد نمود. سپس فرمود: خداوند -- تبارک و تعالی -- ما را حجّت و امان برای اهل زمین قرار داده، و تا زمانی که ما بین مردم هستیم، زمین اهل خود را فرو نمی برد، و هر گاه خداوند بخواهد مردم را هلاک کند و به آنان مهلت ندهد، ما را از بین آنان خارج می کند، و به سوی خود می برد، و سپس آنچه می خواهد بر اهل زمین وارد می نماید.(1)
هشام بن حکم گوید: امام صادق(علیه السلام) به یکی از منکرین خداوند فرمود:
ای برادر مصری آنچه شما به نام دهر و طبیعت فکر کرده اید، و آن را عامل پدیده ها و نابود کننده آن ها می دانید، چگونه است که وقتی نابود می کند، باز نمی گرداند و هنگامی که به وجود می آورد نابود نمی کند؟! سپس فرمود: ای برادر مصری مردم را چاره ای از اعتراف به خالق [قادر حکیم و علیم] نیست، اکنون تو آسمان را بالای سر خود مشاهده می کنی و زمین را ثابت می بینی، بگو بدانم: برای چه آسمان بر زمین فرود نمی آید، و زمین به بالا نمی رود، و آسمان بر زمین و اهل آن فرود نمی آید؟ پس آن زیدیق دهری
ص: 56
گفت: «پروردگارشان آن ها را برقرار نموده و نگاه داشته است» و سپس به دست امام(علیه السلام) مسلمان شد.(1)
مؤلّف گوید:
راه های خداشناسی در قرآن و سخنان معصومین(علیه السلام) فراوان بیان شده است و ما برخی از آن ها را در کتاب «راه خداشناسی» بیان نموده ایم، مراجعه شود.
«وَ لَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا کَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلَی ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ وَ لَکِن یُؤَخِّرُهُمْ إِلَی أَجَلٍ مُّسَمًّی فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِعِبَادِهِ بَصِیرًا»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی با سند خود از امام باقر(علیه السلام) و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
در علم خداوند و قلم لوح و قضا و تقدیر الهی و تحقیق کتاب و تصدیق پیامبران گذشته آمده که اهل ایمان و تقوا سعادتمند هستند، و اهل کذب و دروغ و کفر و انکار ولایت الهیّه ائمّه معصومین(علیهم السلام) و عدم برائت از مشرکین، اهل شقاوت خواهند بود.
ص: 57
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند؟عز؟ می فرماید:
ای فرزند آدم تو با مشیّت من، هر کاری را می خواهی می کنی، و با اراده و خواست من، اراده می کنی، و با نعمت من، بر معصیت من قدرت پیدا می کنی، و با قوّت و عصمت و عافیت من، واجبات مرا انجام می دهی، و من به حسنات تو سزاوارتر از تو هستم، و تو به گناهانت سزاوارتر از من هستی، خیر من [همواره]، به تو می رسد، و شرّ تو به خاطر خیانتت به خودت باز می گردد، و تو با نیرویی که از من به تو می رسد، مرا اطاعت می کنی، و به خاطر سوء ظنّ و گمان بدی که به من داری، از رحمت من ناامید می شوی، و من با بیان خود، حجّت را بر تو تمام کرده ام، و تو باید مرا ستایش کنی، و بدانی که به خاطر گناهی که می کنی، زیر سلطه من قرار گرفته ای، و به خاطر احسانی که می کنی نزد من حق احسان داری، من همواره به تو بیدار باش گفته ام، و هنگام غرور تو را مؤاخذه نکرده ام».
چنان که می فرماید:
«وَ لَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا کَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلَی ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ» یعنی ای فرزند آدم، من تو را بیش از طاقت، تکلیف نکردم و همان چیزی که به آن اقرار نمودی -- از امانت -- بر دوش تو گذاردم، و از تو برای خود همان اندازه راضی شدم که تو را به آن تکلیف نمودم.(1)
ص: 58
ص: 59
ص: 60
محلّ نزول: مکّه.
جز آیه 45 «وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمْ اللَّهُ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا…».
ترتیب نزول: بعد از سوره ی جِنْ نازل شده است.
تعداد آیات: 83 آیه به نظر قرّاء کوفی و 82 آیه به نظر دیگران.
ثواب قرائت سوره ی یس
مرحوم صدوق در کتاب ثواب الاعمال با سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده
که می فرماید:
برای هر چیزی قلبی است و قلب قرآن سوره ی «یس» است و هر کس قبل از
خواب، و یا در روز آن را بخواند در آن روز از محفوظین و مرزوقین خواهد بود، و کسی
که قبل از خواب آن را بخواند، خداوند هزار ملک را مأمور می کند تا او را از شرّ
هر شیطان رجیم و هر آفتی حفظ نمایند، و اگر در آن روز از دنیا برود خداوند او را
داخل بهشت می نماید، و سی هزار ملک برای غسل او حاضر می شوند، و همه
آنان برای او استغفار می نمایند و تا نزدیک قبر، او را تشییع می کنند.
و چون داخل قبر می شود، آن ملائکه در کنار او عبادت می کنند، و ثواب
عبادت شان برای او خواهد بود، و قبر او به اندازه ی دید چشم وسعت پیدا
ص: 61
می کند، و از فشار قبر ایمن می شود، و همواره از قبر او نوری به آسمان بالا می رود،
و چون خداوند برای قیامت او را از قبر خارج می نماید، ملائکه همواره او را
مشایعت می کنند و با او سخن می گویند و در صورت او می خندند و او را به هر
خیری بشارت می دهند، و از صراط و میزان او را می گذرانند، و در موقف و مقامی
او را قرار می دهند که از هر کسی به خدا نزدیک تر است، مگر ملائکه مقرّبین
و انبیاء مرسلین، تا این که در کنار پیامبران قرار می گیرد، و حزن و اندوه و اضطراب
و جزعی برای او نخواهد بود.
و خداوند به او می فرماید: «بنده من شفاعت کن تا شفاعت تو را برای هر کس بخواهی بپذیرم و هر سؤالی می خواهی بکن تا به تو عطا کنم» پس او سؤال می کند و به او عطا می شود، و شفاعت می نماید، و پذیرفته می شود، و در موقف حساب قرار نمی گیرد، و حسابی برای او نخواهد بود، و ذلّتی پیدا نمی کند، و خطاها و اعمال بد او نوشته نمی شود، و نامه سرگشاده ای از طرف خداوند به او داده می شود، به گونه ای که همه مردم می گویند: «سبحان الله» آیا این بنده یک گناه نکرده بوده؟! و سپس از رفقا و همنشینان حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله)
خواهد بود.(1)
ص: 62
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
به فرزندانتان سوره «یس» را یاد بدهید، چرا که آن «رَیْحَانَةُ الْقُرْآنِ» است.(1)
و از جابر جعفی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی «یس» را در عمر خود یک مرتبه بخواند، خداوند به عدد آنچه در دنیا و در آخرت خلق نموده، و به عدد آنچه در آسمان خلق نموده، دو هزار هزار حسنه به او می دهد، و به همین اندازه گناهان او را محو می نماید، و هرگز گرفتار فقر و دین و هدم و سختی و جنون و جذام و وسواس و بیماری نمی شود، و خداوند سکرات و سختی های مرگ را از او برطرف می کند، و به دست خود او را قبض روح می کند، و در دنیا از کسانی خواهد بود، که خداوند وسعت
ص: 63
روزی، و شادی هنگام مرگ، و خشنودی از ثواب آخرت را برای او تضمین نموده است، و خداوند به همه ملائکه خود در آسمان و زمین می فرماید:
«من از فلانی راضی شدم و شما برای او استغفار کنید.»(1)
ص: 64
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
یس 1 وَ الْقُرْآنِ الْحَکیمِ 2 إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ 3 عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ 4 تَنْزیلَ الْعَزیزِ الرَّحیمِ 5 لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ 6 لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ 7 إِنَّا جَعَلْنا فی أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِیَ إِلَی الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ 8 وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ 9 وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ 10 إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَریمٍ 11 إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتی وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فی إِمامٍ مُبینٍ 12 وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ 13 إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ 14 قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْ ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَکْذِبُونَ 15 قالُوا رَبُّنا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ 16 وَ ما عَلَیْنا إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ 17 قالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا
ص: 65
لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلیمٌ 18 قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ 19 وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدینَةِ رَجُلٌ یَسْعی قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلینَ 20 اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ 21 وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذی فَطَرَنی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ 22 أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لا یُنْقِذُونِ 23 إِنِّی إِذاً لَفی ضَلالٍ مُبینٍ 24 إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ 25 قیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ یا لَیْتَ قَوْمی یَعْلَمُونَ 26 بِما غَفَرَ لی رَبِّی وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُکْرَمینَ 27 وَ ما أَنْزَلْنا عَلی قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما کُنَّا مُنْزِلینَ 28 إِنْ کانَتْ إِلاَّ صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ 29 یا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ ما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ 30 أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لا یَرْجِعُونَ 31
وَ إِنْ کُلٌّ لَمَّا جَمیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ 32
«مُقْمَح» کسی را گویند که در حال انکار، سر بالا می اندازد و چشم می بندد، و بعضی گفته اند: او کسی است که برای انکار چانه به زیر می اندازد و سپس بالا می برد، و «قَمَح البعیر» إذا رفع رأسه و لم یشرب الماء، و «غُلّ» زنجیر مخصوصی است که به وسیله آن دست های مرد به گردن آویخته می شود، و خداوند مشرکین را به خاطر اصرار در شرک تشبیه به کسی نموده که دست او را به گردن آویخته باشند و نتواند دست های خود را رها کند، و «ذِکر» به معنای قرآن و به معنای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمده، و «إِمَامٍ مُبِینٍ» نیز به معنای لوح محفوظ و به معنای علیّ(علیه السلام) آمده است، و مقصود از «قَرِیة» به کسر قاف و فتح آن روستای انطاکیه است، و «تَطَیّرُ» به معنای تشؤّم و فال بد زدن است، و مقصود از «وَ جَاء رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ» حبیب نجّار
ص: 66
و روستای انطاکیه است، و خداوند به خاطر حبیب نجّار که مؤمن بود. آن را شهر نامیده است، و مقصود از «صَیْحَةً وَاحِدَةً» صحیه جبرئیل(علیه السلام) است، و «خامدون» یعنی میّتون، و «وَ إِن کُلٌّ لَّمَّا» اِن محفّفه است و «لمّا» اگر به معنای إلّا باشد، إن نافیه خواهد بود وگرنه لام فارقه و میم زائده است و معنای أوّل أوضح است.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
یس. (1) سوگند به قرآن حکیم. (2) که تو قطعاً از رسولان (خداوند) هستی، (3) بر راهی راست (قرار داری) (4) این قرآنی است که از سوی خداوند عزیز و رحیم نازل شده است (5) تا قومی را بیم دهی که پدرانشان انذار نشدند، از این رو آنان غافلند! (6) فرمان (الهی) درباره بیشتر آنها تحقق یافته، به همین جهت ایمان نمی آورند! (7) ما در گردنهای آنان غلهایی قرار دادیم که تا چانه ها ادامه دارد و سرهای آنان را به بالا نگاه داشته است! (8) و در پیش روی آنان سدّی قرار دادیم، و در پشت سرشان سدّی و چشمانشان را پوشانده ایم، لذا نمی بینند! (9) برای آنان یکسان است: چه انذارشان کنی یا نکنی، ایمان نمی آورند! (10) تو فقط کسی را انذار می کنی که از این یادآوری (الهی) پیروی کند و از خداوند رحمان در نهان بترسد چنین کسی را به آمرزش و پاداشی پرارزش بشارت ده! (11) به یقین ما مردگان را زنده می کنیم و آنچه را از پیش فرستاده اند و تمام آثار آنها را می نویسیم و همه چیز را در کتاب آشکار کننده ای برشمرده ایم! (12) و برای آنها، اصحاب قریه (انطاکیه) را مثال بزن هنگامی که فرستادگان خدا به سوی آنان آمدند (13) هنگامی که دو نفر از رسولان را بسوی آنها فرستادیم، امّا آنان رسولان (ما) را تکذیب کردند پس برای تقویت آن دو، شخص سوّمی فرستادیم، آنها همگی گفتند: «ما فرستادگان
ص: 67
(خدا) به سوی شما هستیم!» (14) امّا آنان (در جواب) گفتند: «شما جز بشری همانند ما نیستید، و خداوند رحمان چیزی نازل نکرده، شما فقط دروغ می گویید!» (15) (رسولان ما) گفتند: «پروردگار ما آگاه است که ما قطعاً فرستادگان (او) به سوی شما هستیم، (16) و بر عهده ما چیزی جز ابلاغ آشکار نیست!» (17) آنان گفتند: «ما شما را به فال بد گرفته ایم (و وجود شما را شوم می دانیم)، و اگر (از این سخنان) دست برندارید شما را سنگسار خواهیم کرد و شکنجه دردناکی از ما به شما خواهد رسید! (18) (رسولان) گفتند: «شومی شما از خودتان است اگر درست بیندیشید، بلکه شما گروهی اسرافکارید!» (19) و مردی (با ایمان) از دورترین نقطه شهر با شتاب فرا رسید، گفت: «ای قوم من! از فرستادگان (خدا) پیروی کنید! (20) از کسانی پیروی کنید که از شما مزدی نمی خواهند و خود هدایت یافته اند! (21) من چرا کسی را پرستش نکنم که مرا آفریده، و همگی به سوی او بازگشت داده می شوید؟! (22) آیا غیر از او معبودانی را انتخاب کنم که اگر خداوند رحمان بخواهد زیانی به من برساند، شفاعت آنها کمترین فایده ای برای من ندارد و مرا (از مجازات او) نجات نخواهند داد! (23) اگر چنین کنم، من در گم راهی آشکاری خواهم بود! (24) (به همین دلیل) من به پروردگارتان ایمان آوردم پس به سخنان من گوش فرا دهید!» (25) (سرانجام او را شهید کردند و) به او گفته شد: «وارد بهشت شو!» گفت: «ای کاش قوم من می دانستند… (26) که پروردگارم مرا آمرزیده و از گرامی داشتگان قرار داده است!» (27) و ما بعد از او بر قومش هیچ لشکری از آسمان نفرستادیم، و هرگز سنت ما بر این نبود (28) (بلکه) فقط یک صیحه آسمانی بود، ناگهان همگی خاموش شدند! (29) افسوس بر این بندگان که هیچ پیامبری
برای هدایت آنان نیامد مگر اینکه او را استهزا می کردند! (30) آیا ندیدند چقدر از اقوام
ص: 68
پیش از آنان را (بخاطر گناهانشان) هلاک کردیم، آنها هرگز به سوی ایشان بازنمی گردند
(و زنده نمی شوند)! (31) و همه آنان (روز قیامت) نزد ما احضار می شوند! (32)
«یس * وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ * إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ * تَنزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ * لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ …»(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را، ده نام است، پنج نام در قرآن و پنج نام در غیر قرآن و امّا نام های او در قرآن عبارت است از: محمّد، احمد، عبدالله، یس و ن.(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن حدیث طولانی می فرماید:
و امّا آنچه جاهل و عالم از فضل رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در قرآن می داند این است که خداوند در یک آیه می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیمًا» و برای این آیه ظاهری است و باطنی است، ظاهر آن «صَلُّوا عَلَیْهِ» است یعنی: بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) صلوات بفرستید، و باطن آن «وَ سَلِّمُوا تَسْلِیمًا» است، یعنی «سَلِّمُوا لِمَنْ وَصَّاهُ وَ اسْتَخْلَفَهُ وَ فَضَّلَهُ عَلَیْکُمْ وَ مَا عَهِدَ بِهِ إِلَیْهِ تَسْلِیماً» یعنی صلوات بر پیامبر [و آل او](صلی الله علیه و آله) بفرستید و تسلیم وصیّ و خلیفه او باشید، و فضل او و آنچه پیامبر به او سپرده است را کاملاً پذیرا باشید، و این همان تأویل و معنایی است
ص: 69
که جز افراد دارای حسّ لطیف و صفای ذهن و صحّت تمیز نمی دانند، و از ظرافت قرآن این است که خداوند می فرماید: «سَلَامٌ عَلَی آلِ یَاسِینَ» و در اوّل سوره ی یس می فرماید: «یس * وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ» و نام پیامبر خود را «یس» معرّفی می کند و نتیجه این می شود که سلام بر آل پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز باید بکنید، و به این خاطر خداوند این گونه سخن گفته که می دانسته اگر بگوید: بر آل پیامبر(صلی الله علیه و آله) سلام بفرستید، مخالفین آن را از کتاب خود حذف می کنند چنان که چیزهای دیگری را نیز حذف نمودند.(1)
انس بن مالک گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که وارد قبرستانی شود و سوره ی «یس» را برای اهل آن بخواند خداوند عذاب را در آن روز از اهل آن قبرستان بر می دارد، و برای قاری این سوره به عدد آن اموات حسنات نوشته می شود.(2)
اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«سوگند به خدایی که حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را به نبوّت مبعوث نمود و
ص: 70
اهل بیت او را گرامی داشت، آنچه وسیله نجات از آتش سوزی و غرق شدن و سرقت اموال و پیدا شدن چهارپا و گم شده دیگر و بازگشت عبد فراری است، در قرآن موجود است، هر کس می خواهد از من سؤال کند تا به او بگویم» اصبغ گوید: مردی برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین از گم شده ی من خبر بدهید؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: سوره ی «یس» را در دو رکعت نماز بخوان و بگو: «یَا هَادِیَ الضَّالَّةِ رُدَّ عَلَیَّ ضَالَّتِی» یعنی خدایا! تو راهنمای گم شده ای، گم شده ی من را به من بازگردان پس آن مرد به این دستور عمل نمود و خداوند گم شده ی او را به او بازگرداند.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«یس» نامی از نام های پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) است و معنای آن «یا أیها السامع الوحی، و القرآن الحکیم، إنک لمن المرسلین علی صراط مستقیم» است.(2)
ص: 71
مرحوم شیخ طوسی در کتاب امالی از ابن عبّاس نقل نموده که گوید:
مشرکین در «دار الندوة» جمع شدند تا درباره ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) [و از بین بردن او] مشورت کنند، پس جبرئیل نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و قصّه آنان را به آن حضرت خبر داد و گفت: در آن شب در بستر خود نخوابد، از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به علیّ(علیه السلام) فرمود تا در آن شب در بستر او بخوابد، و علیّ(علیه السلام) در آن شب در بستر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خوابید و آن بُرد حَضرمی را که آن حضرت روی خود می کشید بر روی خود انداخت و شمشیر خود را در کنار خویش قرار داد، و چون مشرکین در آن شب آمدند و گرد خانه آن حضرت دور زدند تا نیمه شب او را بکشند، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از خانه خود خارج شد، و آن بیست و پنج نفر او را ندیدند، و آن حضرت مشتی از خاک برداشت و بر سر و صورت آنان پاشید و این آیات را قرائت نمود: «یس * وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ … تا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ». و گوینده ای به آنان گفت: منتظر چه هستید؟ گفتند: «منتظر محمّد(صلی الله علیه و آله) هستیم» آن گوینده گفت: «زیان کردید، به خدا سوگند او از بین شما رفت و مشت خاکی بر صورت و سرهای شما پاشید» مشرکین گفتند: «به خدا سوگند ما او را ندیدیم». پس این آیه نازل شد: «وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ.»(1)
ص: 72
در تفسیر قمّی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که در تفسیر آیه «وَ جَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ» فرمود:
یعنی خداوند مشرکین را [به خاطر لجاجت ها و خیانت هایشان] از راه هدایت و حق کور نمود و گوش و چشم و قلب آنان را از پذیرفتن هدایت مسدود کرد. سپس فرمود: این آیه درباره ی ابوجهل و تعدادی از خانواده ی او نازل شد،
چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای نماز برخاست و ابوجهل ملعون سوگند یاد نمود که اگر او را در حال نماز ببیند، سنگی بر سر او بکوبد، پس روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله)
را در حال نماز دید و سنگی را به آن حضرت پرتاب نمود و خداوند دست او را به طرف گردنش بازگرداند و نتوانست آن سنگ را پرتاب نماید و چون نزد یارانش
بازگشت سنگ از دست او افتاد، پس دیگری از یاران او برخاست و گفت: «من محمّد(صلی الله علیه و آله) را می کشم» و چون نزدیک به آن بزرگوار شد، و صدای قرآن را
ص: 73
از او شنید، مرعوب و مبهوت شد، و نزد رفقای خود بازگشت و گفت: حیوان فحلی بین من و او مانع شد و من از جلو رفتن هراس پیدا کردم.(1)
«وَ جَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ»(2)
امام حسین(علیه السلام) می فرماید:
یکی از احبار و علمای یهود شام نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمد و گفت: «خداوند ابراهیم را به سه حجاب از نمرود محجوب نمود؟» امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آنچه گفتی حق است و لکن خداوند حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را با پنج حجاب، نسبت به کسی که اراده کشتن او را نموده بود، منع نمود، چرا که خداوند می فرماید: «وَ جَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا …» این دو حجاب، «فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ». حجاب سوّم، و «وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا». حجاب چهارم، و آیه «فَهِیَ إِلَی الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ» حجاب پنجم می باشد.(3)
ص: 74
«وَ سَوَاء عَلَیْهِمْ أَ أَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ * إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ * … وَ کُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ»(1)
ابن عبّاس گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند من امام مبین هستم، و من هستم که حقّ را از باطل جدا می کنم
و حقایق را بر مردم آشکار می سازم، و این را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ارث برده ام.(2)
موسی بن جعفر(علیه السلام) گوید:
به پدرم امام صادق گفتم: مگر امیرالمؤمنین(علیه السلام) کاتب وصیّت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نبوده و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای او املاء می نموده و جبرئیل و ملائکه مقرّب خدا(علیه السلام) شاهد بوده اند؟
پس پدرم مدّتی سر مبارک به زیر انداخت و سپس فرمود: یا ابالحسن همین گونه است که شما می گویی، و لکن هنگامی که جبرئیل بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد، آن وصیّت نامه را از ناحیه خداوند با ملائکه مقرّب الهی برای آن
ص: 75
حضرت آورد و گفت: «ای محمّد همه کسانی که نزد تو هستند را خارج کن جز وصیّ خود را تا این وصیّت نامه الهی را از ما تحویل بگیری و ما را شاهد و گواه بگیری که به علیّ تحویل دادی و او آن را ضمانت نماید».
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور داد تا هر که در اطاق بود خارج شد، جز علیّ، و فاطمه
نیز پشت در و پرده باقی ماند و جبرئیل گفت: «ای محمّد پروردگارت تو را سلام
می رساند و می فرماید: این کتاب و نامه ای است که من به دست تو می دهم، و بر
اجرای آن بر تو شرط می کنم و خود شاهد بر آن هستم و ملائکه خود را نیز بر آن
گواه می گیرم، گرچه شهادت و گواهی من بی نیاز از گواهی آنان است.»
امام صادق(علیه السلام) می فرماید ناگهان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به خود لرزید و فرمود: «یَا جَبْرَئِیلُ رَبِّی هُوَ السَّلَامُ وَ مِنْهُ السَّلَامُ وَ إِلَیْهِ یَعُودُ السَّلَامُ» سپس فرمود: پروردگارم صادق و نیکوست، کتاب او را به من بده پس جبرئیل کتاب را تحویل داد و گفت: شما آن را به امیرالمؤمنین(علیه السلام) تحویل بدهید و آن حضرت تحویل امیرالمؤمنین(علیه السلام) داد و فرمود: «بخوان و او همه آن را خواند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: یا علیّ این عهد خداوند است بر من و امانت اوست، و من آن را به تو ابلاغ نمودم و در ادای آن خیرخواهی کردم»
پس علیّ(علیه السلام) گفت: «پدر و مادرم فدای شما باد من شهادت می دهم که شما وظیفه خود را ابلاغ نمودی، و خیرخواهی کردی، و من آنچه شما فرمودید را تصدیق می نمایم، و با گوش و چشم و گوشت و خون خود بر آن گواهی می دهم» پس جبرئیل گفت: «من نیز برای شما گواهی می دهم.»
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: یا علیّ آیا وصیّت من را گرفتی و شناختی و برای خدا و من ضمانت بر انجام آن نمودی؟ علی(علیه السلام) فرمود: «آری -- پدر و
ص: 76
مادرم فدای شما باد -- بر من باد ضمانت آن و بر خدا باد که به من کمک کند و توفیق انجام آن را بدهد» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «یا علیّ من می خواهم در قیامت شاهد و گواه داشته باشم که آن را تحویل تو داده ام» علیّ(علیه السلام) فرمود: آری شما شاهد بگیر. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «اکنون جبرئیل و میکائیل بین من و تو حاضرند و ملائکه مقرّب الهی نیز حاضرند و شاهد بر تو می باشند» علی(علیه السلام) فرمود: آری -- پدر و مادرم فدای شما باد -- آنان نیز گواه باشند و من نیز آنان را گواه می گیرم.
و از چیزهایی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امر جبرئیل بر علی(علیه السلام) شرط نمود این بود که به او فرمود: «یا علیّ! تو باید دوستان خدا و رسول او را دوست بداری، و از دشمنان خدا و رسول او بیزار باشی، و بر کظم غیظ، و از بین رفتن حقّ خود، و غصب خمس، و هتک حرمت خود صبر کنی» و علیّ(علیه السلام) فرمود: یا رسول الله چنین خواهم نمود.
سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: سوگند به خدایی که دانه را می شکافد و انسان را خلق می کند از جبرئیل شنیدم که به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می گفت: «ای محمّد! به علیّ بگو که به او هتک حرمت خواهد شد در حالی که حرمت او حرمت خدا و حرمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، و به او بگو که محاسن او با خون سرش خضاب خواهد شد».
سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: من چون آن کلمات را از جبرئیل شنیدم فریاد کشیدم و به رو افتادم و گفتم: آری یا رسول الله پذیرفتم و راضی شدم، گرچه حرمت من شکسته شود، و سنّت ها تعطیل گردد، و کتاب خدا پاره پاره گردد، و کعبه خراب شود، و محاسن من با خون سرم خضاب گردد،
ص: 77
برای خدا همه را صبر خواهم نمود، تا بر تو در قیامت وارد شوم.
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فاطمه و حسن و حسین را نیز صدا زد، و همین سخنان را به آنان تفهیم کرد و آنان نیز مانند امیرالمؤمنین(علیه السلام) پاسخ دادند، پس آن وصیّت نامه را به مهرهایی از طلا ممهور نمود که آتش به آن سرایت نخواهد نمود و تحویل امیرالمؤمنین(علیه السلام) داد.
راوی حدیث فوق عیسی بن مستفاد گوید:
من به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: پدر و مادرم فدای شما باد آیا به من خبر نمی دهید
که در آن وصیّت نامه چه بود؟ فرمود: سنّت های خدا و رسول او بود.
گفتم: آیا در آن وصیّت نامه ماجرای هجوم به خانه امیرالمؤمنین(علیه السلام) و مخالفت با او نبود؟ فرمود: آری همه این ماجراها در آن نوشته شده بود. سپس فرمود: مگر تو سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَی وَ نَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَ آثَارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ؟» به خدا سوگند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام) فرمود: آیا دانستید آنچه را
که من به شما تفهیم نمودم؟ و آیا آن ها را پذیرفتید؟ و آن دو بزرگوار فرمودند: آری دانستیم و بر آنچه بر سر ما می آید و ما را به خشم می آورد صبر کردیم.(1)
ص: 78
ص: 79
ابو بصیر گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
از گناهانی که کوچک شمرده می شود بترسید، چرا که آن ها را طالبی است، و نباید یکی از شما بگوید: «گناه می کنم و استغفار می نمایم» چرا که خداوند می فرماید: «وَ نَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَ آثَارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ» و نیز می فرماید: «إِنَّهَا إِن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَکُن فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ.»(1)و(2)
ص: 80
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در بیابانِ بدون درخت و گیاهی به اصحاب خود فرمود: «هیزم جمع آوری کنید» اصحاب گفتند: «یا رسول الله این بیابان را درخت و گیاهی نیست» فرمود: «هر کس هر چه می تواند بیاورد» پس هر کسی مقداری جمع آوری نمود و آن ها را نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ریختند و آن حضرت فرمود: «این گونه گناهان جمع می شود» سپس فرمود: از گناهانی که کوچک شمرده می شود بترسید، چرا که هر چیزی را طالبی است، و شما بدانید که طالب [و مأمور الهی] هر چه را مردم انجام داده باشند و هر آثاری را از آنان می نویسد «وَکُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ.»(1)
زید شحّام گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
از گناهانی که کوچک شمرده می شود بترسید، چرا که آن ها آمرزیده نمی شود. زید شحّام گوید: گفتم: گناهانی که کوچک شمرده می شود
ص: 81
کدامند؟ فرمود: آن این است که کسی گناهی بکند و بگوید: خوشا به حال من اگر گناه من این باشد [و گناه دیگری نداشته باشم.](1)
امام باقر از پدر خود از جدّ خود نقل می نماید که فرمود:
هنگامی که آیه «وَ کُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ» نازل شد، ابوبکر و عمر برخاستند و گفتند: یا رسول الله! آیا مقصود از امام، تورات است؟ فرمود: نه، گفتند:
آیا مقصود انجیل است؟ فرمود: نه، گفتند: آیا مقصود قرآن است؟ فرمود: نه، و چون امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: امام مبین این آقاست که خداوند علم و دانش هر چیزی را در او جمع نموده است.(2)
ص: 82
«وَ اضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جَاءهَا الْمُرْسَلُونَ * إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَیْکُم مُّرْسَلُونَ»(1)
ابوحمزه ی ثمالی گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه «وَ اضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جَاءهَا الْمُرْسَلُونَ …» سؤال کردم فرمود:
خداوند دو پیامبر را به قریه انطاکیه فرستاد و آنان چیزهایی را با آن مردم مطرح کردند که خلاف اعتقادات شان بود، از این رو اهل انطاکیه آن دو پیامبر را در بت خانه ها حبس کردند تا این که خداوند پیامبر سوّمی را فرستاد و او داخل شهر انطاکیه شد و به سراغ پادشاه رفت و گفت: «من در بیابان مشغول عبادت هستم و دوست می دارم که خدای پادشاه را پرستش نمایم» و چون سخن او را به سمع پادشاه رساندند پادشاه گفت: او را به بت خانه ببرید» پس او را به بت خانه بردند و یک سال نزد آن دو پیامبر پیشین ماند و به آنان گفت: آیا شما با درشتی می خواهید مردم را از دینی به دین دیگر دعوت کنید؟ برای چه با آنان با ملایمت و ارفاق و نرمی سخن نگفتید؟! سپس گفت:
«مبادا [مقابل پادشاه] با من اظهار آشنایی بکنید» تا این که وارد بر پادشاه شد، و پادشاه به او گفت: من شنیده ام که تو خدای مرا می پرستی؟ اکنون تو برادر منی و هر حاجتی داری بگو. پس آن پیامبر گفت: مرا حاجتی نیست ولکن دو نفر را در بت خانه دیدم و می خواهم بپرسم آنان چه خلافی کرده اند؟ پادشاه گفت: «این دو نفر آمده بودند که مرا از دینی که دارم گم راه نمایند و به پروردگار آسمان ها مرا دعوت کنند» آن پیامبر گفت: «زیباست که با آنان
ص: 83
مناظره کنیم و اگر سخن آنان حق بود از آن ها پیروی نماییم و اگر حق با ما بود آنان داخل دین ما شوند و همانند ما باشند.» پس به امر پادشاه آنان را حاضر کردند، و آن پیامبر سوّم به آنان گفت:
دعوت شما چیست؟ آنان گفتند: «ما آمده ایم تا مردم را به عبادت و پرستش آفریننده آسمان ها و زمین دعوت نماییم، آن پروردگاری که خالق فرزندان در رحم هاست و هر گونه بخواهد فرزندان را خلق می کند و شکل می دهد و درختان و میوه ها را او خلق می کند و او باران را فرود می فرستد» پس آن پیامبر سوّم گفت: آیا خدای شما قدرت دارد که نابینایی را بینایی و صحت بدهد؟ گفتند: «اگر ما از او سؤال کنیم هر چه بخواهد انجام می دهد» پس آن پیامبر سوّم رو به پادشاه نمود و گفت:
دستور بدهید یک نابینایی که هرگز بینایی نداشته است را بیاورند و چون آوردند گفت: «شما خدای خود را بخوانید تا او را بینایی بدهد» پس آنان برخاستند و دو رکعت نماز خواندند و دعا کردند و آن نابینا چشمان خود را باز کرد و به آسمان نگاه کرد، و باز آن پیامبر سوّم به پادشاه گفت: دستور بدهید نابینای دیگری را بیاورند، پس نابینای دیگری را آوردند و پیامبر سوّم در پیشگاه خداوند سجده نمود، و نابینا، بینا گردید و پیامبر سوّم به پادشاه گفت: معجزه ی من مقابل معجزه آنان، اکنون بگو: زمین گیری را بیاورند و چون آوردند به آن دو پیامبر گفت: برای او از خدای خود درخواست شفا بکنید، و آنان نماز خواندند و دعا کردند و آن زمین گیر شفا یافت و حرکت نمود، پس گفت: ای پادشاه زمین گیر دیگری را بگو بیاورند، و چون آوردند خود دست به دعا بلند کرد و او نیز شفا یافت، سپس به پادشاه گفت:
ص: 84
آنان دو معجزه آوردند ما نیز دو معجزه آوردیم، و لکن یک کار مهمّی باقیمانده است و آن این است که ما شنیده ایم پادشاه را فرزندی بوده و از دنیا رفته است، و اگر خدای این دو نفر او را زنده کند من داخل دین آنان می شوم، پس پادشاه گفت: اگر چنین کاری بشود من نیز داخل دین آنان می شوم، سپس به آن دو گفت: «اگر شما بتوانید از خدای خود بخواهید که فرزند پادشاه زنده شود، ما به دین شما وارد می شویم» پس آن دو نفر سر به سجده گذاردند و سجده خود را در پیشگاه خداوند طولانی نمودند، و سپس سر از سجده برداشتند و گفتند: «ای پادشاه فرزند تو زنده شده و از قبر خارج گردیده است إن شاء الله». و مردم نزد قبر او رفتند و دیدند او از قبر خارج شده و خاک از سر و صورت خود برطرف می کند، پس او را نزد پادشاه آوردند و پادشاه فرزند خود را شناخت و به او گفت:
فرزندم حال تو چگونه است؟ فرزند پادشاه گفت: «من مرده بودم و دیدم دو نفر در این ساعت در حال سجده، پروردگار مرا می خوانند و از او می خواهند که مرا زنده نماید و خداوند مرا زنده نمود» پادشاه گفت: آیا اگر آن دو نفر را ببینی می شناسی؟ گفت: «آری.» پادشاه مردم را در صحرایی جمع کرد و به فرزند خود گفت: ببین آن دو کدامند؟ پس فرزند پادشاه آن دو نفر را از بین جمعیّت فراوان نشان داد، و آن پیامبر سوّم به آن دو پیامبر گفت: «اکنون من به خدای شما ایمان آوردم و یقین کردم که آیین شما حق است» و پادشاه گفت: «من نیز به خدای شما ایمان آوردم» و سپس همه اهل مملکت او نیز ایمان آوردند و مسلمان شدند.(1)
ص: 85
ص: 86
مؤلّف گوید:
در بعضی از روایات آمده که حضرت عیسی(علیه السلام) به امر خداوند آن دو پیامبر را به انطاکیه فرستاد و سپس وصیّ خود شمعون را فرستاد تا آنان را از دست آن پادشاه نجات بدهد، و نیز آن مرده ای که آنان دعا کردند و زنده شد، همان فرزند پادشاه بود.(1)
ص: 87
«وَ جَاء مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَی قَالَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ * اتَّبِعُوا مَن لاَّ یَسْأَلُکُمْ أَجْرًا وَ هُم مُّهْتَدُونَ …»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
این آیه تا «وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ» درباره ی حبیب نجّار نازل شده است، و جمله «فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ» یعنی میّتون.(2)
جابر از امام صادق از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
سه نفر از مؤمنان هستند که به اندازه چشم بر هم زدن به وحی الهی کافر نشدند،
و آنان: مؤمن آل یس و علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) و آسیه همسر فرعون بودند.(3)
و در سخن دیگری فرمود:
صدّیقون سه نفرند: حبیب نجّار، مؤمن آل یس -- که می گفت: «اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ»،
-- حزقیل مؤمن آل فرعون و علیّ بن ابی طالب و او افضل آنان است.(4)
و از طریق مخالفین نیز از عبدالرحمان بن ابی لیلی از پدرش نقل شده که گوید:
سابقین و پیشروان امّت ها سه نفر هستند که طرفة العینی به خدا کافر
ص: 88
نشده اند: علیّ بن ابی طالب، صاحب یس، و مؤمن آل فرعون. و اینان معروف به «صدّیقون»اند، و علیّ(علیه السلام) افضل آنان است.(1)
«یَا حَسْرَةً عَلَی الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُون»(2)
مفضّل گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
یک حدیثی که معنای آن را بفهمی، بهتر از ده حدیث است که روایت کنی و معنای آن ها را نفهمی و ندانی، و هر حقّی را حقیقتی است و هر صواب و عمل درستی را نوری است.
سپس فرمود:
به خدا سوگند ما خانواده هیچ کدام از شیعیان خود را فقیه نمی دانیم تا وقتی که در اختلاف ها و اختلاط حق و باطل حق را بشناسد، چرا که امیرالمؤمنین(علیه السلام) بالای منبر کوفه فرمود: «در آینده فتنه های تاریک و کوری خواهد بود و احدی جز «نُوَمَة» از آن ها نجات نمی یابند» گفته شد: یا امیرالمؤمنین! «نُوَمَة» کیانند؟ فرمود: «نُوَمَة» کسانی اند که مردم را می شناسند و مردم آنان را نمی شناسند.
سپس فرمود:
بدانید که زمین خالی از حجّت الهی نیست و لکن زود است که خداوند مردم را از شناخت [و رؤیت] او محروم نماید، به خاطر ظلم و جور و اسرافشان، و اگر زمین یک ساعت خالی از حجّت الهی باشد اهل خود را فرو می برد، و
ص: 89
لکن حجّت الهی مردم را می شناسد و مردم او را نمی شناسند، چنان که یوسف برادر خود را شناخت و آنان او را نشناختند. سپس این آیه را تلاوت نمود: «یَا حَسْرَةً عَلَی الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُون.»(1)
وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ 33 وَ جَعَلْنا فیها جَنَّاتٍ مِنْ نَخیلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فیها مِنَ الْعُیُونِ 34 لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدیهِمْ أَ فَلا یَشْکُرُونَ 35 سُبْحانَ الَّذی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ 36 وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ 37 وَ الشَّمْسُ تَجْری لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ 38 وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّی عادَ کَالْعُرْجُونِ
ص: 90
الْقَدیمِ 39 لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ 40 وَ آیَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ 41 وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما یَرْکَبُونَ 42 وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَریخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ 43 إِلاَّ رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتاعاً إِلی حینٍ 44 وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّقُوا ما بَیْنَ أَیْدیکُمْ وَ ما خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ 45 وَ ما تَأْتیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلاَّ کانُوا عَنْها مُعْرِضینَ 46 وَ إِذا قیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فی ضَلالٍ مُبینٍ 47 وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ 48 ما یَنْظُرُونَ إِلاَّ صَیْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ 49 فَلا یَسْتَطیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لا إِلی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ 50 وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ 51 قالُوا یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ 52 إِنْ کانَتْ إِلاَّ صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ 53 فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ 54 إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فی شُغُلٍ فاکِهُونَ 55 هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ 56 لَهُمْ فیها فاکِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ 57 سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ 58
وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ 59
«نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ»، سَلخ اخراج چیزی از لباس آن است، مانند اخراج حیوان از پوست او، و «فَانسَلَخَ مِنْهَا»، یعنی خرج منها خروج الشئ ممّا هو لابسه، و «عُرجُون» شاخه ای را گویند که خوشه هایی بر آن باشد، و عرجون قدیم شاخه خرمایی است که در اثر بی آبی خشک و خمیده شده باشد، و «حَمل» جلوگیری چیزی از پایین آمدن است، و «فُلُک» جمع فلک به معنای کشتی می باشد مانند «سُفُن» که جمع سفینة
ص: 91
است، و فلک از فَلَک و فلکة است چرا که کشتی در آب دور می زند همانند فَلَک
که اطراف ستاره ها می گردد، و «مَشحون» به معنای مملوّ و پر بودن است، و «صُوَر» جمع صورت است -- مانند بُسَرة و بُسر -- و «صارَهُ یصوره صَوراً» إذا أماله و الصورة تمیل إلی مثلها بالمشاهدة، و «أجداث» جمع جَدَثَ به معنای قبر است و «جَدَف» نیز به
همین معناست، و «ینسلون» از نُسول به معنای اسراع در خروج است.
زمین مرده برای آنها آیتی است، ما آن را زنده کردیم و دانه های (غذایی) از آن خارج ساختیم که از آن می خورند (33) و در آن باغهایی از نخلها و انگورها قرار دادیم و چشمه هایی از آن جاری ساختیم، (34) تا از میوه آن بخورند در حالی که دست آنان هیچ دخالتی در ساختن آن نداشته است! آیا شکر خدا را بجا نمی آورند؟! (35) منزه است کسی که تمام زوجها را آفرید، از آنچه زمین می رویاند، و از خودشان، و از آنچه نمی دانند! (36) شب (نیز) برای آنها نشانه ای است (از عظمت خدا) ما روز را از آن برمی گیریم، ناگهان تاریکی آنان را فرا می گیرد! (37) و خورشید (نیز برای آنها آیتی است) که پیوسته بسوی قرارگاهش در حرکت است این تقدیر خداوند قادر و داناست. (38) و برای ماه منزلگاه هایی قرار دادیم، (و هنگامی که این منازل را طی کرد) سرانجام بصورت «شاخه کهنه قوسی شکل و زرد رنگ خرما» در می آید. (39) نه خورشید را سزاست که به ماه رسد، و نه شب بر روز پیشی می گیرد و هر کدام در مسیر خود شناورند. (40) نشانه ای (دیگر از عظمت پروردگار) برای آنان است که ما فرزندانشان را در کشتیهایی پر (از وسایل و بارها) حمل کردیم. (41) و برای آنها مرکبهای دیگری همانند آن آفریدیم. (42) و اگر بخواهیم آنها را غرق می کنیم بطوری که نه فریادرسی داشته باشند و نه نجات
ص: 92
داده شوند! (43) مگر اینکه رحمت ما شامل حال آنان شود، و تا زمان معیّنی از این زندگی بهره گیرند! (44) و هر گاه به آنها گفته شود: «از آنچه پیش رو و پشت سر شماست [از عذابهای الهی] بترسید تا مشمول رحمت الهی شوید!» (اعتنا نمی کنند). (45) و هیچ آیه ای از آیات پروردگارشان برای آنها نمی آید مگر اینکه از آن روی گردان می شوند. (46) و هنگامی که به آنان گفته شود: «از آنچه خدا به شما روزی کرده انفاق کنید!»، کافران به مؤمنان می گویند: «آیا ما کسی را اطعام کنیم که اگر خدا می خواست او را اطعام می کرد؟! (پس خدا خواسته است او گرسنه باشد)، شما فقط در گم راهی آشکارید»! (47) آنها می گویند: «اگر راست می گویید، این وعده (قیامت) کی خواهد بود؟! (48) (امّا) جز این انتظار نمی کشند که یک صیحه عظیم (آسمانی) آنها را فراگیرد، در حالی که مشغول جدال (در امور دنیا) هستند. (49) (چنان غافلگیر می شوند که حتّی) نمی توانند وصیّتی کنند یا به سوی خانواده خود بازگردند! (50) (بار دیگر) در «صور» دمیده می شود، ناگهان آنها از قبرها، شتابان به سوی (دادگاه) پروردگارشان می روند! (51) می گویند: «ای وای بر ما! چه کسی ما را از خوابگاهمان برانگیخت؟! (آری) این همان است که خداوند رحمان وعده داده، و فرستادگان (او) راست گفتند!» (52) صیحه واحدی بیش نیست، (فریادی عظیم برمی خیزد) ناگهان همگی نزد ما احضار می شوند! (53) (و به آنها گفته می شود:) امروز به هیچ کس ذرّه ای ستم نمی شود، و جز آنچه را عمل می کردید جزا داده نمی شوید! (54) بهشتیان، امروز به نعمتهای خدا مشغول و مسرورند. (55) آنها و همسرانشان در سایه های (قصرها و درختان بهشتی) بر تختها تکیه زده اند. (56) برای آنها در بهشت میوه بسیار لذّت بخشی است، و هر چه بخواهند در اختیار آنان خواهد بود! (57) بر آنها سلام (و درود الهی) است این
ص: 93
سخنی است از سوی پروردگاری مهربان! (58) (و به آنها می گویند:) جدا شوید امروز ای گنهکاران! (59)
«سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ مِمَّا لَا یَعْلَمُونَ»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
نطفه -- یعنی آب باران -- از آسمان به زمین و بر روی گیاه و درخت و میوه فرود می آید و مردم و چهارپایان -- و حیوانات -- از آن استفاده می کنند و در بین آنان جاری می شود.
سپس فرمود:
انسان از ضعیف ترین مخلوق یعنی نطفه خلق شده، و سپس نطفه تبدیل به خون بسته و علقه می شود و سپس تبدیل به گوشت و مضغه می شود، و سپس تبدیل به استخوان غلیظ و سپس بر آن استخوان گوشت می روید، «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ.»(2)
ص: 94
«وَ آیَةٌ لَّهُمْ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ»(1)
در کتاب کافی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود از «نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ» رحلت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) است، و چون آن حضرت از دنیا رحلت می نماید ظلمت پیدا می شود و مردم فضیلت و مقام اهل بیت او را نمی شناسند [و در ضلالت و گم راهی واقع می شوند] و خداوند خورشید را مَثَل محمّد، و ماه را مَثَل علیّ(علیه السلام) قرار داده است.(2)
مؤلّف گوید:
آنچه در روایت آمده تأویل آیه است و منافاتی با ظاهر آن ندارد که می فرماید: از آیات خداشناسی این است که خداوند با گذشت روز، شب را پدید می آورد و با گذشت شب، روز را پدید می آورد، چنان که در آیات دیگری به این معنا تصریح شده است و این از نشانه های قدرت و علم الهی است.
«وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ * وَ الْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّی عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ»(3)
مرحوم صدوق در کتاب توحید از ابوذرّ نقل نموده که گوید:
من با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) راه می رفتیم و دست آن حضرت در دست من بود و
ص: 95
همواره به خورشید نگاه می کردیم تا خورشید غروب نمود، پس من گفتم: یا رسول الله خورشید کجا غروب می کند؟ فرمود: در آسمان، و آسمان ها را طیّ می کند تا به آسمان هفتم و زیر عرش می رسد و در پیشگاه خداوند سجده می نماید، و ملائکه نیز همراه او سجده می کنند و سپس به خدای خود می گوید:
«از کجا امر می کنی طلوع نمایم، از مغرب و یا از مشرق؟» چنان که خداوند می فرماید: «وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ» یعنی حرکت خورشید اندازه گیری پروردگار است و او عزیز در ملک و علیم به خلق خود می باشد. سپس فرمود: «جبرئیل برای خورشد حلّه ای از نور عرش به مقدار ساعات روزها می آورد و او می پوشد، همان گونه که شما لباس خود را می پوشید، و سپس خورشید حرکت می کند، و از مطلع خود طلوع می نماید». تا این که فرمود: «مثل این که می بینیم زمانی خورشید سه روز لباس نور نمی پوشد، و طلوع نمی کند، تا به او امر می شود که از مغرب طلوع نماید، چنان که خداوند می فرماید: «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ * وَ إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ» و ماه نیز همین احوال گذشته را طیّ می نماید، چنان که خداوند می فرماید: «هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاء وَ الْقَمَرَ نُورًا»(1)، ابوذرّ گوید: سپس در کناری با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نماز مغرب را خواندیم.(2)
ص: 96
مرحوم کلینی از ابن ابی سعید مکاری نقل نموده که او وارد بر حضرت رضا(علیه السلام) شد و [با بی ادبی] گفت: آیا شما نیز همان ادّعاهای پدرت را می کنی؟ پس حضرت رضا(علیه السلام) به او فرمود:
خدا نور تو را خاموش کند، و فقر را به خانه ات وارد نماید، آیا نمی دانی که خداوند به عمران وحی نمود: «من فرزند پسری به تو خواهم داد، و به او مریم را عطا نمود و به مریم عیسی(علیه السلام) را عطا کرد؟ بنابراین، عیسی از مریم است و مریم از عیسی است و عیسی و مریم یک چیزند، و من نیز از پدرم هستم، و پدرم از من است، و من و پدرم شئ واحدیم.
پس ابن ابی سعید گفت: مسأله ای دارم؟ حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
من گمان ندارم که تو از من چیزی را بپذیری، چرا که تو از گروه ما نیستی، و لکن سؤال خود را بگو، پس او گفت: شخصی هنگام مرگ گفته است: «من همه غلامان قدیمی خود را آزاد نمودم» غلام قدیمی به کدام غلام گفته می شود؟ حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: خداوند می فرماید: «حَتَّی عادَ کَالْعُرْجُونِ
ص: 97
الْقَدِیمِ» و شاخه خرما پس از شش ماه خمیده می شود، و غلامان او هر کدام شش ماه بر آنان گذشته باشد آزاد خواهد بود. و چون از نزد امام خارج شد [نفرین آن حضرت اجابت گردید و] کور و فقیر گردید تا جایی که تا آخر عمر مالک غذای یک شب خود نبود.(1)
«لَا الشَّمْسُ یَنبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ»(2)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:
خورشید سلطان روز است، و ماه سلطان شب است، و سزاوار نیست که خورشید
با نور ماه همراه باشد، و یا شب سبقت بر روز بگیرد، چرا که به دنبال شب روز خواهد آمد، [و به دنبال روز شب خواهد آمد]. «وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ» یعنی هر کدام از خورشید و ماه بالای فلک استداره جریان دارند.(3)
ص: 98
اشعث بن حاتم گوید: هنگامی که حضرت رضا(علیه السلام) با فضل بن سهل و مأمون در ایوان جمع بودند و سفره ی غذا آماده شد، امام(علیه السلام) فرمود:
یکی از بنی اسرائیل در مدینه از من سؤال کرد و گفت: «آیا روز، اوّل خلق شده، و یا شب؟» اشعث گوید: این سؤال بین اهل مجلس گردش کرد و کسی سخنی نداشت که بگوید، پس فضل بن سهل به امام(علیه السلام) گفت: «شما بفرمایید» امام(علیه السلام) فرمود: «از قرآن بگویم یا از حساب؟» فضل گفت: «از راه حساب بگویید.» امام(علیه السلام) فرمود: طالع دنیا ستاره سرطان است و ستاره های دیگر در مواضع خود هستند، چنان که «زُحَل» در میزان است، و مُشتری در سرطان است، و خورشید در حَمَل است، و ماه در ثور است، و این دلالت می کند که خورشید در دهم طالع است و در حمل است، و در وسط آسمان می باشد، بنابراین روز، قبل از شب آفریده شده است.(1)
ص: 99
«وَ آیَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ * وَ خَلَقْنَا لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا یَرْکَبُونَ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ» کشتی نوح است که پر از جمعیّت بوده، و مقصود از «مَا یَرْکَبُونَ» حیوانات چهارپا و غیره بوده.(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
نوح(علیه السلام) در کشتی خود، نود خانه برای حیوانات قرار داده بود.(3)
«وَ إِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا مَا بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَ مَا خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»(4)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
یعنی، «اتَّقُوا مَا بَیْنَ أَیْدِیکُمْ مِنَ الذُّنُوبِ وَ مَا خَلْفَکُمْ مِنَ الْعُقُوبَةِ». یعنی از گناهان پیش رو و عقوبت و عذاب آینده خود بترسید.(5)
«وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمْ اللَّهُ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ یَشَاء اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ»(6)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
در شب صدقه بدهید که صدقه شب خشم خداوند را خاموش می کند،و
ص: 100
سخنان خود را از اعمالی خویش بدانید، تا جز به خیر سخن نگویید، و از آنچه
خداوند روزی شما نموده انفاق کنید، چرا که انسانِ انفاق کننده مانند مجاهد
فی سبیل الله است، و کسی که یقین داشته باشد خداوند انفاق او را جایگزین می کند، نفس او سخّی می شود و مال خود را در راه خداوند انفاق می نماید.(1)
«وَ یَقُولُونَ مَتَی هَذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ * مَا یَنظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ * فَلَا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لَا إِلَی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
این آیات مربوط به آخرالزمان است که مردم در بازارها مشغول به خرید و فروش و سرگرم به چون و چرا هستند و یکباره صیحه و فریادی بلند می شود و همگی در همان حال می میرند و احدی از آنان نمی تواند به خانه بازگردد و وصیّتی بکند!(3)
ص: 101
مرحوم طبرسی گوید:
در حدیثی آمده که دو نفر در بازار پارچه و لباس خود را برای خرید و فروش باز کرده اند و هنوز بر نچیده اند که قیامت بر پا می شود، و مردی لقمه ای را بالا برده تا به دهان گذارد و هنوز لقمه به دهان او نرسیده که قیامت بر پا می شود، و دیگری برای آب دادن حیوان خود حوضی را آماده می کند و قبل از آب دادن به حیوان قیامت بر پا می شود.(1)
مؤلّف گوید:
روایت فوق مربوط به نفخ صور اوّل است و بین نفخ صور اوّل و دوم پانصد سال فاصله است و خداوند درباره ی نفخ صور دوّم می فرماید:
«وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ * قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ *إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ * فَالْیَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَ لَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ»(2)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «یَا وَیْلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا» می فرماید:
مردم هنگامی که با نفخ صور دوم یکباره از قبرها خارج می شوند گمان می کنند که خواب بوده اند و می گویند: «وای بر ما که از خوابگاه خود بیرون آورده شدیم» پس ملائکه به آنان می گویند: این همان وعده ی خدای رحمان است، و پیامبران راست می گفتند.
ص: 102
در تفسیر جوامع از امیرالمؤمنین(علیه السلام) روایت شده که آن حضرت این آیه را «یَا وَیْلَنَا مِن بَعثِنَا» قرائت نموده است». [همان گونه که ما ترجمه نمودیم.](1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
ابوذرّ؟ره؟ در خطبه خود به مردم می گفت: «فاصله بین مرگ و قیامت مانند این است که تو، به خواب بروی و سپس بیدار شوی….(2)
«إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فَاکِهُونَ»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«فِی شُغُلٍ فَاکِهُونَ» یعنی اهل بهشت در طول زمان قیامت در بهشت، از همسران باکره ی بهشتی خود بهره مند می شوند و با آنان مجامعت و شیرین زبانی و ملاعبه می نمایند.(4)
ص: 103
مرحوم طبرسی نیز از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
اهل بهشت در مدّتی که مردم در قیامت گرفتار حسابند، مشغول به مجامعت با همسران باکره بهشتی هستند.(1)
«هُمْ وَ أَزْوَاجُهُمْ فِی ظِلَالٍ عَلَی الْأَرَائِکِ مُتَّکِؤُونَ * لَهُمْ فِیهَا فَاکِهَةٌ وَ لَهُم مَّا یَدَّعُونَ * سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ * وَ امْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ»(2)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «فِی ظِلَالٍ عَلَی الْأَرَائِکِ مُتَّکِؤُونَ» می فرماید:
مقصود از «أَرَائِکِ» تخت هایی است که بر روی آن ها، حجله ها قرار دارد، [و اهل بهشت در طول مدّت قیامت در آن حجله ها در کنار همسران بهشتی خود هستند.](3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ» گوید:
سلام از ناحیه خداوند [بر اهل بهشت] همان امان الهی است.(4)
و در تفسیر «وَ امْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ» گوید:
هنگامی که خداوند مردم را در قیامت جمع می کند آنقدر معطّل می شوند و بر روی پاهای خود می ایستند، که غرق عرق می شوند، و می گویند: «خدایا حساب ما را تمام کن، گرچه به دوزخ روانه شویم».
ص: 104
تا این که خداوند بادی را می فرستد تا بر آنان بوزد و ندا می رسد: «وَ امْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ» یعنی ای مجرمان امروز از بین مردم جدا شوید، پس آن باد آنان را جدا می کند، و مجرمان به طرف آتش می روند، و هر کس در قلب او ایمان باشد، به طرف بهشت می رود.(1)
امام باقر(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
… هنگامی که مؤمن داخل بهشت می شود و بر تخت خود می نشیند، تخت او از خوشحالی به اهتزاز در می آید و چون مؤمن در منازل بهشتی خود مستقّر می گردد و ملک مؤکّل به بهشت و باغستان های او می آید تا او را به کرامت الهی تبریک بگوید، خدّام او گویند:
«منتظر بمان، چرا که ولیّ خدا تکیه بر اریکه های عزّت و کرامت الهی نموده و همسر حورای مخصوص او با او خلوت کرده است و تو باید صبر کنی تا او فارغ گردد» پس همسر او از خیمه خود خارج می شود و خدّام او اطراف اویند، و او را می پوشانند، در حالی که هفتاد حلّه منسوج از یاقوت و لؤلؤ و زبرجد بر او قرار دارد، و معطّر به مشک و عنبر می باشد، و تاجی از کرامت بر سر اوست و کفش هایی از طلا به پا دارد که با یاقوت و لؤلؤ مزیّن شده، و بندهای آن ها از یاقوت احمر است، و چون نزدیک به ولیّ خدا می شود و ولیّ خدا از شوق به طرف او می رود، او می گوید:
ای ولیّ خدا امروز روز تعب و زحمت نیست به جای خود باش، همانا من
ص: 105
برای تو هستم و تو برای من هستی پس به اندازه ی پانصد سال دنیا همدیگر را در آغوش می گیرند و ملالتی پیدا نمی کنند….(1)
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ 60 وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ 61 وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ 62 هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ 63 اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ 64 الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ 65 وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا
ص: 106
عَلی أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّی یُبْصِرُونَ 66 وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلی مَکانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِیًّا وَ لا یَرْجِعُونَ 67 وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ 68 وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغی لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبینٌ 69 لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرینَ 70 أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدینا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِکُونَ 71 وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَکُوبُهُمْ وَ مِنْها یَأْکُلُونَ 72 وَ لَهُمْ فیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا یَشْکُرُونَ 73 وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ 74 لا یَسْتَطیعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ 75 فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ 76 أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ 77 وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ 78 قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلیمٌ 79 الَّذی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ 80 أَ وَ لَیْسَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلی وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلیمُ 81 إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ 82 فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ
کُلِّ شَیْ ءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ 83
«طَمْس» محو چیزی است، به گونه ای که اثر آن برطرف شود، و طَمس بر چشم و طَمس مال، از بین بردن آن هاست، و کور مطموس کوری است که به کلّی چشم او از بین رفته باشد، و «مَسخ» دگرگون شدن صورت و مبدّل شدن آن به شکل دیگر است چنان که برخی از اقوام را خداوند به شکل میمون و خوک قرار داده است.
ص: 107
آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را نپرستید، که او برای شما دشمن
آشکاری است؟! (60) و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم این است؟! (61) او گروه زیادی
از شما را گم راه کرد، آیا اندیشه نکردید؟! (62) این همان دوزخی است که به شما وعده داده می شد! (63) امروز وارد آن شوید و به خاطر کفری که داشتید به آتش آن بسوزید! (64) امروز بر دهانشان مُهر می نهیم، و دستهای شان با ما سخن می گویند و پاهای شان کارهایی را که انجام می دادند شهادت می دهند! (65) و اگر بخواهیم چشمانشان را محو کنیم سپس برای عبور از راه، می خواهند بر یکدیگر پیشی بگیرند، امّا چگونه می توانند ببینند؟! (66) و اگر بخواهیم آنها را در جای خود مسخ می کنیم (و به مجسمه هایی بی روح مبدّل می سازیم) تا نتوانند راه خود را ادامه دهند یا به عقب برگردند! (67) هر کس را طول عمر دهیم، در آفرینش واژگونه اش می کنیم (و به ناتوانی کودکی باز می گردانیم) آیا اندیشه نمی کنند؟! (68) ما هرگز شعر به او [پیامبر] نیاموختیم، و شایسته او نیست (شاعر باشد) این (کتاب آسمانی) فقط ذکر و قرآن مبین است! (69) تا افرادی را که زنده اند بیم دهد (و بر کافران اتمام حجّت شود) و فرمان عذاب بر آنان مسلّم گردد! (70) آیا ندیدند که از آنچه با قدرت خود به عمل آورده ایم چهارپایانی برای آنان آفریدیم که آنان مالک آن هستند؟! (71) و آنها را رام ایشان ساختیم، هم مرکب آنان از آن است و هم از آن تغذیه می کنند (72) و برای آنان بهره های دیگری در آن (حیوانات) است و نوشیدنی هایی گوارا آیا با این حال شکرگزاری نمی کنند؟! (73) آنان غیر از خدا معبودانی برای خویش برگزیدند به این امید که یاری شوند! (74) ولی آنها قادر به یاری ایشان نیستند، و این (عبادت کنندگان در قیامت) لشکری برای آنها خواهند
ص: 108
بود که در آتش دوزخ احضار می شوند! (75) پس سخنانشان تو را غمگین نسازد، ما آنچه را پنهان می دارند و آنچه را آشکار می کنند می دانیم! (76) آیا انسان نمی داند که ما او را از نطفه ای بی ارزش آفریدیم؟! و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که) به مخاصمه آشکار (با ما) برخاست! (77) و برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: «چه کسی این استخوانها را زنده می کند در حالی که پوسیده است؟!» (78) بگو: «همان کسی آن را زنده می کند که نخستین بار آن را آفرید و او به هر مخلوقی داناست! (79) همان کسی که برای شما از درخت سبز، آتش آفرید و شما بوسیله آن، آتش می افروزید!» (80) آیا کسی که آسمانها و زمین را آفرید، نمی تواند همانند آنان [انسانهای خاک شده] را بیافریند؟! آری (می تواند)، و او آفریدگار داناست! (81) فرمان او چنین است که هر گاه چیزی را اراده کند، تنها به آن می گوید: «موجود باش!»، آن نیز بی درنگ موجود می شود! (82) پس منزّه است خداوندی که مالکیّت و حاکمیّت همه چیز در دست اوست و شما را به سوی او بازمی گردانند! (83)
«أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ»(1)
مرحوم صدوق در کتاب اعتقادات از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
«مَنْ أَصْغَی إِلَی نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِیسَ» یعنی هر کس به سخن گوینده ای گوش فرا دهد، او را پرستش نموده، پس اگر گوینده از ناحیه
ص: 109
خداوند سخن گفته باشد، او خدا را پرستش نموده، و اگر از ناحیه ابلیس سخن گفته باشد، او ابلیس را پرستش کرده است.(1)
مؤلّف گوید:
در برخی از روایات آمده که اطاعت از شیطان نیز پرستش شیطان محسوب می شود، و روایت فوق نیز به این معنا دلالت دارد، و شیطان برای گم راه کردن بنی آدم سوگند یاد نموده است و راهی برای نجات از شرّ او نیست، مگر پناه بردن به خداوند، چنان که می فرماید: «وَ إِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.»(2)
«الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَی أَفْوَاهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
هنگامی که خداوند مردم را در قیامت جمع می کند، به دست هر انسانی نامه
عمل اوست و [گروهی] چون در نامه عمل خود می نگرند می گویند: «ما چنین
کارهایی را نکرده ایم» پس ملائکه بر اعمال آنان گواهی می دهند، و آنان می گویند:
«خدایا ملائکه به نفع تو شهادت می دهند» و سپس سوگند یاد می کنند و می گویند:
«ما هیچ کدام از این کارها را نکرده ایم» چنان که خداوند می فرماید: «یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ
اللَّهُ جَمِیعًا فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَمَا یَحْلِفُونَ لَکُمْ»، در این هنگام خداوند بر زبان های آنان
مهر می زند، و اعضای بدن های شان اعتراف به اعمال آنان می کنند!(4)
ص: 110
امام صادق(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی می فرماید:
خداوند بر هر عضوی از اعضای بدن انسان واجبی را قرار داده است و… تا این که می فرماید: بر پاهای انسان واجب نموده که به سوی آنچه موجب خشنودی اوست قدم بردارد، و فرموده است: «وَ لاَ تَمْشِ فِی الأَرْضِ مَرَحًا إِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الأَرْضَ وَ لَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً»(1)، و نیز فرموده است: «وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِن صَوْتِکَ إِنَّ أَنکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ»(2)، و درباره ی شهادتِ دست ها و پاها علیه صاحبانشان -- نسبت به گناهانی که کرده اند و منکر می شوند -- گوید: «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَی أَفْوَاهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ» و این آیه نیز دلالت دارد بر آنچه خداوند بر دست ها و پاها واجب نموده است، و این مقتضای ایمان است.(3)
ص: 111
مؤلّف گوید:
حدیث فوق با تفصیل در ذیل آیه «وَ إذا ما أُنزلت سورة» گذشت.
امام باقر(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی می فرماید:
در قیامت اعضا و جوارح مؤمن بر علیه او شهادت نمی دهند و آنچه در قرآن آمده، مربوط به کسانی است که عذاب الهی بر آنان حتم شده است، و امّا مؤمن، نامه عمل او به دست راستش داده می شود [و این نشانه نجات اوست] چنان که خداوند می فرماید: «فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُوْلَئِکَ یَقْرَؤُونَ کِتَابَهُمْ وَ لاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً.»(1)و(2)
«وَ لَوْ نَشَاء لَطَمَسْنَا عَلَی أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّی یُبْصِرُونَ * وَ لَوْ نَشَاء لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَی مَکَانَتِهِمْ …»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«فَأَنَّی یُبْصِرُونَ» یعنی کیف یبصرون؟ سپس گوید: مقصود از «لَمَسَخْنَاهُمْ
ص: 112
عَلَی مَکَانَتِهِمْ» مسخ در دنیا می باشد.(1)
«وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَفَلَا یَعْقِلُونَ»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه ردّ بر زنادقه و منکرین توحید و معاد است که می گویند: «مرد چون با زن همبستر می شود و نطفه در رحم زن قرار می گیرد آن نطفه از ناحیه ی غذاها اشکالی به خود می گیرد و با مرور و گذشت زمان و گردش فلک و شب و روز انسانی
به وجود می آید، مطابق طبیعت غذاهایی که پدر و مادر خورده اند» و خداوند در این آیه با یک جمله سخن آنان را ابطال نموده و می فرماید: «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ
فِی الْخَلْقِ أَفَلَا یَعْقِلُونَ» یعنی اگر آنچه آنان می گویند صحیح باشد، باید همواره انسان در حال رشد و افزونی باشد، مادامی که اشکال و شب و روز و جریان
فلک برقرار است، پس چگونه انسان با کهولت و پیری رو به نقصان می رود، تا به حدّ طفولیّت و نقصان و ناتوانی گوش و چشم و قدرت و علم و منطق و… می رسد؟
و مانند شاخه درخت سرازیر می شود؟ و این نیست مگر به خاطر این که خالق او عزیز و علیم و حکیم و مدّبر است [و آنان تعقّل نمی کنند.](3)
ص: 113
«وَ مَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَ مَا یَنبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُّبِینٌ * لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکَافِرِینَ»(1)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
قریش مکّه، می گفتند: «آنچه محمّد(صلی الله علیه و آله) می گوید شعر است» و خداوند سخن آنان را ردّ نمود و فرمود: «وَ مَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَ مَا یَنبَغِی لَهُ …» از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هیچ گاه شعری نسرود.
سپس گوید:
مقصود از «مَن کَانَ حَیًّا»: مؤمن زنده دل است که قلب او سالم باشد.(2)
و این معنا در سوره انعام که می فرماید: «یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ» با ذکر حدیثی در تفسیر آن گذشت.(3)
صاحب مجمع البیان از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مقصود از «مَن کَانَ حَیًّا»: من کان عاقلاً می باشد.(4)
ص: 114
مؤلّف گوید:
در آیات قرآن و سخنان معصومین(علیهم السلام) دستور العمل هایی برای حیات قلب آمده که به برخی از آن ها به خاطر اهمیّت موضوع اشاره می شود: مانند تقوا، صداقت در عمل، باطن و ظاهر یکی بودن و بین خوف و رجا بودن.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خوف و رجاء دو بال ایمان هستند، و بنده به وسیله آن ها به رضوان الهی می رسد، و دو چشم عقل او هستند، و به وسیله آن ها وعده و وعید الهی را می بیند. تا این می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: برای مؤمن دو خوف است، خوف نسبت به گذشته و خوف نسبت به آینده، و با مرگ نفس [امّاره بالسوء] قلب حیات پیدا می کند، و با حیات قلب، بنده به استقامت می رسد، و کسی که بر اساس خوف و رجاء خدا را عبادت کند، گم راه نمی شود و به آرزوی خود می رسد، و چگونه می تواند بنده خائف نباشد، در حالی که نمی داند پایان نامه عمل او به کجا ختم خواهد شد، و به هیچ عملی نیز نمی تواند برای نجات خود تکیه نماید، از سویی نیز نمی تواند از رحمت الهی ناامید باشد….(1)
ص: 115
«وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ * قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ …»(1)
مرحوم شیخ طوسی در کتاب امالی با سند خود از تعداد زیادی از روات امامیه نقل نموده:
که گروهی از قریش مانند عتبة بن ربیعه، و ابیّ بن خلف، و ولید بن مغیرة، و عاص بن سعید، به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برخورد نمودند، و ابیّ بن خلف استخوان پوسیده ای را در دست گرفت و آن را در دست خود نرم کرد و سپس با دهان خود بر آن دمید و گفت: ای محمّد گمان می کنی که پروردگارت این ذرّات را زنده می کند؟! پس این آیه نازل شد: «وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ …» تا آخر سوره.(2)
ص: 116
امام عسکری(علیه السلام) می فرماید: امام صادق(علیه السلام) درباره ی جدال احسن -- که به آن امر شده -- و جدال غیر احسن -- که از آن نهی شده است -- فرمود:
و امّا جدالی که امر به آن شده، همان جدالی است که خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله)
امر نموده تا با منکرین بعث و قیامت انجام بدهد چنان که می فرماید: «وَ ضَرَبَ
لَنَا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ» و در پاسخ آن به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید: به آنان بگو: «یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ …» تا آخر سوره، یعنی از پیامبر خود خواسته که در پاسخ منکر بعث و قیامت بگوید: آیا آن خدایی که آن استخوان را از اول خلق نمود و سابقه خلقتی برای آن نبود، عاجز است که باز آن را خلق نماید، در حالی که خلقت اوّل نزد شما سخت تر می باشد؟! سپس فرمود: خدایی که از درخت سبز آتش خارج می نماید، بر چنین کاری قادر خواهد بود، یعنی خدایی که آتش را در باطن درخت سبز پنهان نموده و از آن خارج می نماید قدرت دارد که استخوان پوسیده را اعاده خلقت نماید، و سپس می فرماید: آیا خدایی که آسمان ها و زمین را خلق نموده قدرت ندارد که باز مثل آن ها را خلق نماید؟ یعنی نزد
شما خلقت آسمان ها و زمین بزرگتر و مهم تر از اعاده استخوان پوسیده است، و شما خلقت آسمان ها و زمین را از خدا می دانید و اعاده خلقت این استخوان
پوسیده را از ناحیه خداوند نمی دانید….(1)
ص: 117
ص: 118
در کتاب احتجاج نقل شده که مردی از یهود به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت:
ابراهیم(علیه السلام) کافری را با دلیل و برهان مغلوب و مبهوت نمود آیا پیامبر شما نیز چنین کاری را انجام داده است؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آری پیامبر ما نیز در پاسخ ابیّ بن خلف که استخوان پوسیده ای رادر دست گرفته بود و می گفت: چه کسی این استخوان پوسیده را زنده می کند؟ فرمود: «یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ» و او را مغلوب و مبهوب نمود.(1)
ص: 119
ابوحمزه گوید: از امام سجّاد(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
بسیار تعجّب است از کسی که در هر شب و روز می بیند مردم می میرند، و مرگ را انکار می کند!! و بسیار تعجّب است از کسی که قیامت و آخرت را انکار می کند، و دنیا را مشاهده می نماید!(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «الَّذِی جَعَلَ لَکُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ» گوید:
در بلاد مغرب دو درخت هست، به نام های: مَرخ و عَفار [که شاخه های آن ها گیرانه آتش است] و چون مردم می خواهند آتش روشن کنند شاخه ای از آن ها را به چوب های دیگر می مالند و از آن ها آتش روشن می شود.(2)
مفضّل گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
قوام و بقاء انسان به چهار چیز است: آتش، نور، باد و آب، و انسان به وسیله آتش، می خورد و می آشامد، و به وسیله نور، می بیند و تعقّل می کند، و به وسیله باد، می شنود و می بوید، و به وسیله آب لذّت آب و طعام را می یابد.
ص: 120
سپس فرمود:
اگر حرارت و آتش معده نباشد، غذا هضم نمی شود، و اگر نور چشم نباشد انسان بینایی و تعقّل ندارد، و اگر باد نباشد آتش معده افروخته نمی شود، و اگر آب نباشد، انسان لذّت آب و طعام را نمی یابد. مفضّل گوید: سپس درباره ی آتش از آن حضرت سؤال نمودم؟ فرمود: آتش چهار قسم است:
آتشی که می خورد و می آشامد؛
آتشی که می خورد و نمی آشامد؛
آتشی که می آشامد و نمی خورد؛
آتشی که نمی خورد و نمی آشامد.
و آتشی که می خورد و می آشامد، آتش [معده] انسان و حیوان است، و آتشی
که می خورد و نمی آشامد آتش وقود [و گیرانه آتش] است، و آتشی که می آشامد
و نمی خورد، آتش آن درخت است، و آتشی که نمی خورد و نمی آشامد، آتش آن
سنگ قدّاحه و آتش حُباحب است. [و حُباحب مگسی است که در شب پرواز
می کند و مانند آتش و چراغ نور دارد.](1)
ص: 121
«أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَی وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ * إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ * فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ و َإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
خزائن الهی در کاف و نون یعنی «کُنْ فَیَکُونُ» است.(2)
صفوان بن یحیی گوید: به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: معنای اراده ی خداوند و اراده ی مردم چیست؟ فرمود:
اراده ی مردم آن فکر درونی و تصمیم عملی آنان است، و امّا اراده خداوند تنها ایجاد و احداث است چرا که خداوند نیاز به فکر و تصمیم عملی ندارد و او از این گونه صفات منزّه است، بنابراین اراده خداوند مساوی با انجام کار است، چنان که می فرماید: «کُنْ فَیَکُونُ» و نیاز به نطق و زبان و فکر و کوشش ندارد، «فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ.»(3)
ص: 122
مقاتل بن سلیمان گوید: امام صادق(علیه السلام) می فرمود:
هنگامی که موسی(علیه السلام) به کوه طور رفت با خدای خود مناجات نمود و گفت: «خدایا خزائن خود را به من نشان ده» و خداوند به او فرمود: ای موسی خزائن من این است که هر چه را اراده کنم، بگویم: «کُنْ، فَیَکُونُ»، [یعنی با اراده ی خداوند آن کار انجام می گیرد و نیاز به چیز دیگری ندارد.](1)
ص: 123
ص: 124
محلّ نزول: مکّه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی انعام نازل شده است.
تعداد آیات: 182 آیه.
ثواب قرائت سوره ی صافّات
مرحوم صدوق در کتاب ثواب الأعمال از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
کسی که در هر جمعه ای سوره صافّات را بخواند، از هر آفت و بلایی محفوظ
می ماند و رزق او وسیع می شود و شیطان از مال و فرزند و بدن او دور می گردد و آزاری
به او نمی رساند و هیچ جبّار ستمگری نیز به او آسیب نمی رساند و اگر در آن روز
و آن شب بمیرد شهید می میرد و خداوند او را شهید مبعوث می کند و او را در
بهشت همراه شهدا در عالی ترین درجه بهشت قرار می دهد.(1)
ص: 125
امام کاظم(علیه السلام) به فرزند خود قاسم فرمود:
«برخیز و در بالین برادر خود سوره ی صافّات را تا آخر بخوان»
چون قاسم سوره ی صافات را تا آیه «أهم أشدّ خلقاً أم مّن خلقنا» قرائت نمود، آن جوان
جان سپرد. پس یعقوب بن جعفر به آن حضرت گفت:
ما همواره بر این باور بودیم که سوره ی «یس» را کنار محتضر بخوانیم و شما
می فرمایید: «سوره ی صافّات را بخوانیم؟»
امام(علیه السلام) فرمود:
ای فرزندم! سوره ی صافّات کنار هیچ محتضری خوانده نمی شود مگر آن که
خداوند در راحتی او از مرگ تسریع می نماید.(1)
و از خواصّ القرآن نقل شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، خداوند به عدد هر جنّ و شیطانی به او پاداش
می دهد و….(2)
ص: 126
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا 1 فَالزَّاجِراتِ زَجْراً 2 فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً 3 إِنَّ إِلهَکُمْ لَواحِدٌ 4 رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِقِ 5 إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِبِ 6 وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ 7 لا یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلی وَ یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جانِبٍ 8 دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ 9 إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ 10 فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طینٍ لازِبٍ 11 بَلْ عَجِبْتَ وَ یَسْخَرُونَ 12 وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ 13 وَ إِذا رَأَوْا آیَةً یَسْتَسْخِرُونَ 14 وَ قالُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ 15 أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ 16 أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ 17 قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ 18 فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ فَإِذا هُمْ یَنْظُرُونَ 19 وَ قالُوا یا وَیْلَنا هذا یَوْمُ الدِّینِ 20 هذا یَوْمُ الْفَصْلِ الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ 21
ص: 127
«صَّافَّاتِ» جمع الجمع است و جمع اوّل آن صافّة است، و «زَجر» کناره گیری از چیزی است به خاطر ترس و مزمّت و عقوبت، و «مارد» به کسی گویند که برای فساد عظیمی خارج می شود و این وصف شیاطین است و لذا به آنان «مَرَدة» گفته می شود، و اصل «مارد» به معنای مجرّد است و «امرد» به همین معناست و خلاصه «مارد» مجرّد از خیر و خبیث است، و «دُحور» دفع با شدّت و عنف است، و «واصب» به معنای دائم و ثابت است، و «خَطفَة» استلاب با سرعت است، و «شهاب» شعله آتش فروزان است، و «ثاقب» به معنای مضیّ و گذرا می باشد کأنّه با نور خود تاریکی ها را سوراخ می کند و عبور می نماید، و «حَسَب ثاقب» یعنی حسب شریف، و «لازِب» به معنای لازم است.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
سوگند به (فرشتگان) صف کشیده (و منظّم) (1) و به نهی کنندگان و (بازدارندگان) (2) و تلاوت کنندگان پیاپی آیات الهی… (3) که معبود شما یگانه است (4) پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست، و پروردگار مشرقها! (5) ما آسمان نزدیک [پایین] را با ستارگان آراستیم، (6) تا آن را از هر شیطان خبیثی حفظ کنیم! (7) آنها نمی توانند به (سخنان) فرشتگان عالم بالا گوش فرادهند، (و هر گاه چنین کنند) از هر سو هدف قرار می گیرند! (8) آنها به شدّت به عقب رانده می شوند و برای آنان مجازاتی دائم است! (9) مگر آنها که در لحظه ای کوتاه برای استراق سمع به آسمان نزدیک شوند، که «شهاب ثاقب» آنها را تعقیب می کند! (10) از آنان بپرس: «آیا آفرینش (و معاد) آنان سخت تر است یا آفرینش فرشتگان (و آسمانها و
ص: 128
زمین)؟! ما آنان را از گل چسبنده ای آفریدیم! (11) تو از انکارشان تعجّب می کنی،
ولی آنها مسخره می کنند! (12) و هنگامی که به آنان تذکّر داده شود، هرگز متذکّر نمی شوند! (13) و هنگامی که معجزه ای را ببینند، دیگران را نیز به استهزا دعوت می کنند! (14) و می گویند: «این فقط سحری آشکار است! (15) آیا هنگامی که ما مُردیم
و به خاک و استخوان مبدّل شدیم، بار دیگر برانگیخته خواهیم شد؟! (16) یا پدران نخستین ما (بازمی گردند)؟!» (17) بگو: «آری، همه شما زنده می شوید در حالی که خوار
و کوچک خواهید بود! (18) تنها یک صیحه عظیم واقع می شود، ناگهان همه (از قبرها
برمی خیزند و) نگاه می کنند! (19) و می گویند: «ای وای بر ما، این روز جزاست!» (20) (آری)
این همان روز جدایی (حقّ از باطل) است که شما آن را تکذیب می کردید! (21)
«وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا * فَالزَّاجِرَاتِ زَجْرًا * فَالتَّالِیَاتِ ذِکْرًا * إِنَّ إِلَهَکُمْ لَوَاحِدٌ …»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «صَّافَّاتِ» ملائکه و پیامبران و هر کسی است که برای خدا و پرستش او در صفّ بندگی و اطاعت و عبادت قرار می گیرد، و مقصود از «و التَّالِیَاتِ ذِکْرًا» کسانی هستند که کتاب خدا را قرائت می کنند و مقصود از «فَالزَّاجِرَاتِ زَجْرًا» ملائکه ای هستند که مردم را از گناه باز می دارند و خداوند به این ها سوگند یاد نموده که پروردگار شما یکتا و واحد است، و اوست پروردگار آسمان ها و زمین و آنچه بین آن هاست، و اوست پروردگار مشارق [خورشید چرا که برای خورشید در هر روزی مشرق و مغربی است.](2)
ص: 129
«إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ * وَ حِفْظًا مِّن کُلِّ شَیْطَانٍ مَّارِدٍ * لَا یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلَی وَ یُقْذَفُونَ مِن کُلِّ جَانِبٍ * دُحُورًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ * إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ»(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
این ستاره های آسمان، مدائن و شهرهایی است همانند شهرهایی که در روی زمین است، و هر شهری بر عمودی از نور بسته شده و طول آن عمود در آسمان مسیر دویست و پنجاه سال است.(2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
خداوند ستاره ها را برای زینت آسمان و حفظ از شرّ شیطان های خبیث آفریده،
چرا که شیاطین از استماع اسرار ملأ اعلی ممنوعند و به واسطه ستارگان از هر سو
هدف تیر قرار می گیرند و برای آنان عذابی واجب و ثابت و دائم است.(3)
ص: 130
سپس مرحوم علی بن ابراهیم از امام صادق(علیه السلام) حدیث معراج را نقل می کند… تا این که امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
سپس من با جبرئیل به آسمان دنیا صعود نمودیم و در آسمان دنیا ملکی بود به نام اسماعیل و او مأمور به دور کردن شیاطین بود چنان که خداوند می فرماید: «إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ» و پائین تر از اسماعیل هفتاد هزار ملک بود، و پائین تر از هر کدام آنان هفتاد هزار ملک دیگر بود.(1)
مؤلّف گوید:
حدیث معراج در اوّل سوره اسراء گذشت.
«فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَم مَّنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّن طِینٍ لَّازِبٍ * بَلْ عَجِبْتَ وَ یَسْخَرُونَ *
وَ إِذَا ذُکِّرُوا لَا یَذْکُرُونَ * وَ إِذَا رَأَوْا آیَةً یَسْتَسْخِرُونَ * وَ قَالُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِینٌ …»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«طِینٍ لَّازِبٍ» یعنی گِل چسبنده.(3)
مرحوم کلینی با سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
خداوند؟عز؟ مؤمن را از خاک بهشت آفریده، و کافر را از خاک آتش آفریده است، و هر گاه خداوند به بنده ای اراده ی خیر بکند روح و جَسَد او را پاک و پاکیزه می نماید، از این رو هر خیری را بشنود می شناسد، و هر منکری
ص: 131
را می شنود انکار می کند. سپس فرمود: طینت ها سه نوع است: طینت پیامبران، و طینت مؤمن نیز از طینت پیامبران است، جز آن که طینت پیامبران اصل و خالص و فضل بیشتری دارد، و طینت مؤمنین فرع طینت پیامبران می باشد، و از طین لازب است، از این رو خداوند بین پیامبران و شیعیانشان جدایی نمی اندازد.
تا این که فرمود:
و طینت ناصبی [یعنی دشمن اهل بیت(علیهم السلام)] از «حَمَإٍ مَسْنُونٍ» است، و امّا مستضعفون از خاک آفریده شدند، از این رو مؤمن از ایمان خود باز نمی گردد و ناصبی نیز از دشمنی خود باز نمی گردد و البتّه خداوند را در آنان مشیّت و اراده ای است.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم در تفسیر «بَلْ عَجِبْتَ وَ یَسْخَرُونَ …» گوید:
مقصود از این آیات قریش اند که می گفتند: «أَ إِذَا مِتْنَا وَ کُنَّا تُرَابًا وَ عِظَامًا أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ * أَ وَ آبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ …»، و «داخرون» یعنی مطروحون فی النار. و «یَوْمِ الدِّینِ» یعنی یوم الحساب و المجازات.(2)
ص: 132
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ قَالُوا یَا وَیْلَنَا هَذَا یَوْمُ الدِّینِ» فرمود:
یعنی یوم الحساب.(1)
احْشُرُوا الَّذینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما کانُوا یَعْبُدُونَ 22 مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلی صِراطِ الْجَحیمِ 23 وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ 24 ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ 25 بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ 26 وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ 27 قالُوا إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمینِ 28 قالُوا بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنینَ 29 وَ ما کانَ لَنا عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ بَلْ کُنْتُمْ قَوْماً طاغینَ 30 فَحَقَّ عَلَیْنا قَوْلُ رَبِّنا إِنَّا لَذائِقُونَ 31 فَأَغْوَیْناکُمْ إِنَّا کُنَّا غاوینَ 32 فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ 33 إِنَّا کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمینَ 34 إِنَّهُمْ کانُوا إِذا قیلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ یَسْتَکْبِرُونَ 35 وَ یَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ 36 بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلینَ 37 إِنَّکُمْ لَذائِقُوا الْعَذابِ الْأَلیمِ 38 وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ 39 إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ 40 أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ 41 فَواکِهُ وَ هُمْ مُکْرَمُونَ 42 فی جَنَّاتِ النَّعیمِ 43 عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ 44 یُطافُ عَلَیْهِمْ بِکَأْسٍ مِنْ مَعینٍ 45 بَیْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبینَ 46 لا فیها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها یُنْزَفُونَ 47 وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عینٌ 48 کَأَنَّهُنَّ
ص: 133
بَیْضٌ مَکْنُونٌ 49 فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ 50 قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کانَ لی قَرینٌ 51 یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقینَ 52 أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدینُونَ 53 قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ 54 فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فی سَواءِ الْجَحیمِ 55 قالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدینِ 56 وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرینَ 57 أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ 58 إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ 59 إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ 60 لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ 61 أَ ذلِکَ خَیْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ 62 إِنَّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظَّالِمینَ 63 إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فی أَصْلِ الْجَحیمِ 64 طَلْعُها کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطینِ 65 فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ 66 ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْها لَشَوْباً مِنْ حَمیمٍ 67 ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَی الْجَحیمِ 68 إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّینَ 69 فَهُمْ عَلی آثارِهِمْ یُهْرَعُونَ 70 وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَکْثَرُ الْأَوَّلینَ 71 وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا فیهِمْ مُنْذِرینَ 72 فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرینَ 73 إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ 74 وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجیبُونَ 75 وَ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظیمِ 76 وَ جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقینَ 77 وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرینَ 78 سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمینَ 79 إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ 80 إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنینَ 81 ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرینَ 82
«احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْوَاجَهُمْ«مقصود از «ازواج» یا پیروان آنان از بت پرستان و ستاره پرستانند، و یا همتاهای شان از شیاطین، و یا همسرانشان هستند، که هم کیش آنانند، و «فاهدوهم» یعنی آنان را به دوزخ سوق دهید، و «مستسلمون» یعنی منقادون و یا متسالمون یعنی أسلم بعضهم بعضاً و خذله، «بِکَأْسٍ مِن مَّعِینٍ» یعنی خمراً طاهرةً بیضاءَ «لَا فِیهَا غَوْلٌ» یعنی فساد کما فی خمر الدنیا، و «قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِینٌ» یعنی زن های گشاده چشمی که به غیر شوهرانشان نظر نمی کنند، و
ص: 134
در صفا مانند «بَیْضٌ مَّکْنُونٌ»اند و «فِی سَوَاء الْجَحِیمِ» یعنی فی وسط الجحیم، و «إِنْ کِدتَّ لَتُرْدِینِ» یعنی لتهلکنی بإغوائک، و «إن» مخفّفه و لام فارقه است، و «شَجَرَةُ الزَّقُّومِ» یعنی آن درخت تلخ بدبو که در منطقه یمامه می روید، و بعضی گفته اند: «شَجَرَةُ الزَّقُّومِ» در دنیا وجود ندارد، و «فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ» یعنی فی قعر جهنّم، و «شَوْبًا بالحَمِیمٍ» یعنی مشوباً بماءٍ حمیم، و «صراط الْجَحِیمِ» یعنی طریق الجحیم.
(در این هنگام به فرشتگان دستور داده می شود:) ظالمان و همردیفانشان و آنچه را می پرستیدند… (22) (آری آنچه را) جز خدا می پرستیدند جمع کنید و بسوی راه دوزخ هدایت شان کنید! (23) آنها را نگهدارید که باید بازپرسی شوند! (24) شما را چه شده که از هم یاری نمی طلبید؟! (25) ولی آنان در آن روز تسلیم قدرت خداوندند! (26) (و در این حال) رو به یکدیگر کرده و از هم می پرسند… (27) گروهی (می گویند: «شما رهبران گم راهی بودید که به ظاهر) از طریق خیرخواهی و نیکی وارد شدید امّا جز فریب چیزی در کارتان نبود)!» (28) (آنها در جواب) می گویند: «شما خودتان اهل ایمان نبودید (تقصیر ما چیست)؟! (29) ما هیچ گونه سلطه ای بر شما نداشتیم، بلکه شما خود قومی طغیانگر بودید! (30) اکنون فرمان پروردگارمان بر همه ما مسلّم شده، و همگی از عذاب او می چشیم! (31) ما شما را گم راه کردیم، همان گونه که خود گم راه بودیم! (32) (آری) همه آنها [پیشوایان و پیروان گم راه] در آن روز در عذاب الهی مشترکند! (33) ما این گونه با مجرمان رفتار می کنیم! (34) چرا که وقتی به آنها گفته می شد: «معبودی جز خدا وجود ندارد»، تکبّر و سرکشی می کردند… (35) و پیوسته می گفتند: «آیا ما معبودان خود را بخاطر شاعری دیوانه رها کنیم؟!» (36) چنین نیست، او حقّ را آورده و پیامبران پیشین را
ص: 135
تصدیق کرده است! (37) اما شما (مستکبران کوردل) بطور مسلّم عذاب دردناک (الهی) را خواهید چشید! (38) و جز به آنچه انجام می دادید کیفر داده نمی شوید، (39) جز بندگان مخلص خدا (که از این کیفرها برکنارند)! (40) برای آنان [بندگان مخلص] روزی معیّن و ویژه ای است، (41) میوه ها (ی گوناگون پر ارزش)، و آنها گرامی داشته می شوند… (42) در باغهای پر نعمت بهشت (43) در حالی که بر تختها رو به روی یکدیگر تکیه زده اند، (44) و گرداگردشان قدحهای لبریز از شراب طهور را می گردانند (45) شرابی سفید و درخشنده، و لذّتبخش برای نوشندگان (46) شرابی که نه در آن مایه تباهی عقل است و نه از آن مست می شوند! (47)
و نزد آنها همسرانی زیبا چشم است که جز به شوهران خود عشق نمی ورزند. (48) گویی از (لطافت و سفیدی) همچون تخم مرغهایی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است)! (49) (در حالی که آنها غرق گفتگو هستند) بعضی رو به بعضی دیگر کرده می پرسند… (50) کسی از آنها می گوید: «من همنشینی داشتم… (51) که پیوسته می گفت: آیا (به راستی) تو این سخن را باور کرده ای… (52) که وقتی ما مُردیم و به خاک و استخوان مبدّل شدیم، (بار دیگر) زنده می شویم و جزا داده خواهیم شد؟!» (53) (سپس) می گوید: «آیا شما می توانید از او خبری بگیرید؟» (54) اینجاست که نگاهی می کند، ناگهان او را در میان دوزخ می بیند. (55) می گوید: «به خدا سوگند نزدیک بود مرا (نیز) به هلاکت بکشانی! (56) و اگر نعمت پروردگارم نبود، من نیز از احضارشدگان (در دوزخ) بودم! (57) (سپس به یاران خود می گوید: ای دوستان!) آیا ما هرگز نمی میریم (و در بهشت جاودانه خواهیم بود)، (58) و جز همان مرگ اول، مرگی به سراغ ما نخواهد آمد، و ما هرگز عذاب نخواهیم شد. (59) راستی این همان پیروزی بزرگ است! (60) آری،
ص: 136
برای مثل این، باید عمل کنندگان عمل کنند! (61) آیا این (نعمتهای جاویدان بهشتی) بهتر است یا درخت (نفرت انگیز) زقّوم؟! (62) ما آن را مایه درد و رنج ظالمان قرار دادیم! (63) آن درختی است که از قعر جهنّم می روید! (64) شکوفه آن مانند سرهای شیاطین است! (65) آنها [مجرمان] از آن می خورند و شکمها را از آن پر می کنند! (66) سپس روی آن آب داغ متعفّنی می نوشند! (67) سپس بازگشت آنها به سوی جهنّم است! (68) چرا که آنها پدران خود را گم راه یافتند، (69) با این حال به سرعت بدنبال آنان کشانده می شوند! (70) و قبل از آنها بیشتر پیشینیان (نیز) گم راه شدند! (71) ما در میان آنها انذارکنندگانی فرستادیم، (72) ولی بنگر عاقبت انذارشوندگان چگونه بود! (73) مگر بندگان مخلص خدا! (74) و نوح، ما را خواند (و ما دعای او را اجابت کردیم) و چه خوب اجابت کننده ای هستیم! (75) و او و خاندانش را از اندوه بزرگ رهایی بخشیدیم، (76) و فرزندانش را همان بازماندگان (روی زمین) قرار دادیم، (77) و نام نیک او را در میان امّتهای بعد باقی نهادیم. (78) سلام بر نوح در میان جهانیان باد! (79) ا این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم! (80) چرا که او از بندگان باایمان ما بود! (81) سپس دیگران [دشمنان او]
را غرق کردیم! (82)
«وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ * مَا لَکُمْ لَا تَنَاصَرُونَ * بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ»(1)
مرحوم صدوق در کتاب عیون با سند خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که آن حضرت در تفسیر آیه «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً»(2)، فرمود:
مقصود از «السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ» ابوبکر و عمر و عثمان هستند و از آنان در
ص: 137
قیامت نسبت به ولایت علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) سؤال خواهد شد؛ سپس فرمود: به عزّت پروردگارم سوگند، جمیع امّت من در قیامت بازداشت می شوند و از آنان نسبت به ولایت امیرالمؤمنین سؤال خواهد شد و دلیل آن سخن خداوند است که می فرماید: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ.»(1)
و در معانی الأخبار از آن حضرت در تفسیر آیه فوق نقل شده که فرمود:
روز قیامت مردم را نگه می دارند و از ولایت علیّ(علیه السلام) و آنچه نسبت به او انجام داده اند سؤال می کنند، در حالی که خداوند آنان را نسبت به خلافت او بعد از رسول خود(صلی الله علیه و آله) آگاه نموده است.(2)
ص: 138
ابوسعید خُدری گوید: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود:
هنگامی که قیامت بر پا می شود خداوند به ملائکه امر می کند تا بر صراط بنشینند و هر کس که از ناحیه علیّ بن ابی طالب دارای برائت از دوزخ نباشد او را از صورت به دوزخ افکنند چنان که خداوند می فرماید: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ».
ابوسعید گوید: گفتم: پدر و مادرم فدای شما یا رسول الله، معنای برائت علیّ(علیه السلام) از دوزخ چیست؟ فرمود:
آن نامه ای است که در آن نوشته شده: «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ
عَلِیٌّ بن ابیطالب وَصیُّ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله).»(1)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
مردم را در قیامت نگه می دارند، و به آنان می گویند: شما را چه می شود که در آخرت در دشمنی با علیّ به همدیگر کمک نمی کنید، همان گونه که در دنیا کمک می کردید؟ پس خداوند می فرماید: «بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ» یعنی در
ص: 139
آن روز آنان تسلیم عذاب الهی هستند، سپس خداوند از قول آنان می فرماید: «وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ یَتَسَاءلُونَ -- إلی قوله: بِالْمُجْرِمِینَ.»(1)
عبدالله بن عبّاس گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هنگامی که قیامت بر پا می شود من و علی بر صراط قرار می گیریم، و به دست هر کدام از ما شمشیری است، و احدی از خلق خدا عبور نمی کند، مگر آن که ما درباره ی ولایت علیّ بن ابی طالب از او سؤال می کنیم، پس هر کس دارای ولایت او باشد، نجات پیدا می کند وگرنه با شمشیر گردن او را می زنیم و او را در آتش می اندازیم و سپس این آیه را تلاوت نمود «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ * مَا لَکُمْ لَا تَنَاصَرُونَ * بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ.»(2)
صاحب مناقب گوید:
مضمون آنچه گذشت در روایات اهل سنّت نیز آمده است، برای نمونه:
محمّد بن اسحاق، و شعبی، و أعمش، و سعید بن جبیر، و ابوسعید خدری، و ابن عبّاس، و ابونعیم اصفهانی، و حاکم ابوالقاسم حسکانی و نطنزی، و
ص: 140
جماعتی از روات اهل البیت(علیهم السلام) گویند: روز قیامت از مردم درباره ی ولایت علیّ بن ابی طالب و محبّت اهل البیت(علیهم السلام) سؤال خواهد شد.(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
قدم هیچ بنده ای روز قیامت در پیشگاه خداوند حرکت نمی کند، تا خداوند از چهار چیز از او سؤال نماید،
عمر خود را در چه راهی تمام کردی؟
بدن خود را در چه راهی کهنه کردی؟
مال خود را از چه راهی به دست آوردی و در چه راهی مصرف نمودی؟
از محبّت و ولایت ما نیز از او سؤال می شود.
پس مردی [عمر بن خطاب] گفت: یا رسول الله نشانه محبّت شما چیست؟ فرمود:
«محبّت این آقا» و دست خود را بر روی سر علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) گذارد.(2)
«أَ فَمَا نَحْنُ بِمَیِّتِینَ * إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولَی وَ مَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ * لِمِثْلِ هَذَا فَلْیَعْمَلْ الْعَامِلُونَ * أَ ذَلِکَ خَیْرٌ نُّزُلًا أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ …»(3)
در تفسیر آیه «وَ انْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ …»(4)، و آیات پیشین گذشت که روز قیامت
ص: 141
مرگ را به صورت گوسفندی می آورند، و به اهل بهشت و دوزخ نشان می دهند و آن را ذبح می کنند و این برای اهل بهشت بزرگ ترین شادی و برای اهل دوزخ بزرگ ترین اندوه خواهد بود.(1)
«وَ لَقَدْ نَادَانَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ * وَ نَجَّیْنَاهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ * وَ جَعَلْنَا ذُرِّیَّتَهُ هُمْ الْبَاقِینَ * وَ تَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ»(2)
مرحوم صدوق در کتاب کمال الدین از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
حضرت نوح(علیه السلام) پس از هلاکت قوم خود، و پیاده شدن از کشتی، پنجاه سال زندگی کرد و سپس جبرئیل(علیه السلام) نزد او آمد، و گفت: پیامبری تو به پایان رسید، و باید اسم اکبر و میراث علم و آثار نبوّت را تحویل فرزند خود سام بدهی و خداوند می فرماید: «من زمین را بدون عالم و رهبری که به وسیله او راه طاعت من روشن شود، و در فاصله بین پیامبری تا پیامبر دیگر سبب نجات مردم گردد، رها نخواهم نمود و مردم را بدون حجّت و راهنما و هادی و عارف به امر خود رها نمی کنم، تا اهل سعادت هدایت شوند، و برای اشقیا حجّتی باشد».
پس نوح(علیه السلام)، اسم اکبر، و میراث علم، و آثار نبوّت را تحویل فرزند خود سام
ص: 142
داد، و امّا نزد دو فرزند دیگر او، حام و یافث دانشی سپرده نشد، تا از آن بهره مند شوند، و نوح به آنان بشارت آمدن هود(علیه السلام) را داد و فرمان داد تا از او پیروی کنند، و همه ساله در روز عید، همگی وصیّت نامه او را باز کنند و در آن نظر نمایند، پس در فرزندان حام و یافث جبریّه پیدا شدند، و فرزندان سام دانش خود را پنهان نمودند، و پس از نوح دولت و حکومت به دست حام و یافث
قرار گرفت چنان که خداوند می فرماید: «وَ تَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ ….»(1)
ص: 143
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در حدیث «الأربعمأة باب» (یعنی چهارصد حدیثی که آن حضرت برای خیر دنیا و آخرت مسلمانان بیان نمود) فرمود:
هر کس از شما از عقرب هراس دارد باید این آیات را بخواند: «سَلَامٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ * إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ * إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ.»(1)
وَ إِنَّ مِنْ شیعَتِهِ لَإِبْراهیمَ 83 إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلیمٍ 84 إِذْ قالَ لِأَبیهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ 85 أَ إِفْکاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُریدُونَ 86 فَما ظَنُّکُمْ بِرَبِّ الْعالَمینَ 87 فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ 88 فَقالَ إِنِّی سَقیمٌ 89 فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرینَ 90 فَراغَ إِلی آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْکُلُونَ 91 ما لَکُمْ لا تَنْطِقُونَ 92 فَراغَ عَلَیْهِمْ ضَرْباً بِالْیَمینِ 93 فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ یَزِفُّونَ 94 قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ 95 وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ 96 قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیاناً فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحیمِ 97 فَأَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلینَ 98 وَ قالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلی رَبِّی سَیَهْدینِ 99 رَبِّ هَبْ لی مِنَ الصَّالِحینَ 100 فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلیمٍ 101 فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَری قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ 102 فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبینِ 103 وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهیمُ 104 قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ 105 إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبینُ 106 وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ 107 وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرینَ 108 سَلامٌ عَلی إِبْراهیمَ 109 کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ 110 إِنَّهُ مِنْ
ص: 144
عِبادِنَا الْمُؤْمِنینَ 111 وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحینَ 112 وَ بارَکْنا عَلَیْهِ وَ عَلی إِسْحاقَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبینٌ 113
«شیعه» گروهی را گویند که تابع و پیرو رئیس خود می باشند، و در عرف مسلمانان شیعه پیروان علیّ بن ابی طالب(علیه السلام)اند، که با دشمنان امام در کنار آن حضرت جنگیدند، و سپس پیرو فرزندان او شدند، و از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که به ابوبصیر فرمود: «لقب شیعه بر شما مبارک باد» ابوبصیر گفت: مردم ما را به خاطر این لقب سرزنش می کنند؟! امام باقر(علیه السلام) فرمود: مگر سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «وَ إِنَّ مِن شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ» و یا می فرماید: «فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ» و «رَوغ» تمایل به چیزی را گویند، و «راغَ یرُوغُ رَوْغاً و رَوَغاناً» یعنی با تندی با او روبرو شد، و «تَلّ» به معنای صرع و به زمین زدن است، و «جبین» طرف راست و چپ
پیشانی را گویند، و صورت، دو جبین دارد و بین آن دو را جبهة گویند، و «ذِبح» و ذبیح حیوان مهیّای برای کشته شدن را گویند، و «ذَبح» با فتح ذال مصدر است.
و از پیروان او ابراهیم بود (83) (به خاطر بیاور) هنگامی را که با قلب سلیم به پیشگاه پروردگارش آمد (84) هنگامی که به پدر و قومش گفت: «اینها چیست که می پرستید؟! (85) آیا غیر از خدا به سراغ این معبودان دروغین می روید؟! (86) شما درباره پروردگار عالمیان چه گمان می برید؟! (87) (سپس) نگاهی به ستارگان افکند… (88) و گفت: «من بیمارم (و با شما به مراسم جشن نمی آیم)!»
ص: 145
(89) آنها از او روی برتافته و به او پشت کردند (و بسرعت دور شدند.) (90) (او وارد بتخانه شد) مخفیانه نگاهی به معبودانشان کرد و از روی تمسخر گفت: «چرا (از این غذاها) نمی خورید؟! (91) (اصلًا) چرا سخن نمی گویید؟!» (92) سپس بسوی آنها رفت و ضربه ای محکم با دست راست بر پیکر آنها فرود آورد (و جز بت بزرگ، همه را درهم شکست). (93) آنها با سرعت به او روی آوردند. (94) گفت: «آیا چیزی را می پرستید که با دست خود می تراشید؟! (95) با اینکه خداوند هم شما را آفریده و هم بتهایی که می سازید!» (96) (بت پرستان) گفتند: «بنای مرتفعی برای او بسازید و او را در جهنّمی از آتش بیفکنید!» (97) آنها طرحی برای نابودی ابراهیم ریخته بودند، ولی ما آنان را پست و مغلوب ساختیم! (98) (او از این مهلکه بسلامت بیرون آمد) و گفت: «من به سوی پروردگارم می روم، او مرا هدایت خواهد کرد! (99) پروردگارا! به من از صالحان [فرزندان صالح] ببخش!» (100) ما او [ابراهیم] را به نوجوانی بردبار و صبور بشارت دادیم! (101) هنگامی که با او به مقام سعی و کوشش رسید، گفت: «پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح می کنم، نظر تو چیست؟» گفت «پدرم! هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت!» (102) هنگامی که هر دو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد… (103) او را ندا دادیم که: «ای ابراهیم! (104) آن رؤیا را تحقق بخشیدی (و به مأموریت خود عمل کردی)!» ما این گونه، نیکوکاران را جزا می دهیم! (105) این مسلّماً همان امتحان آشکار است! (106) ما ذبح عظیمی را فدای او کردیم، (107) و نام نیک او را در امّتهای بعد باقی نهادیم! (108) سلام بر ابراهیم! (109) این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم! (110) او از بندگان باایمان ما است! (111) ما او را به اسحاق -- پیامبری از شایستگان -- بشارت دادیم! (112) ما به
ص: 146
او و اسحاق برکت دادیم و از دودمان آن دو، افرادی بودند نیکوکار و افرادی آشکارا به خود ستم کردند! (113)
«وَ إِنَّ مِن شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ»(1)
ابوبصیر گوید: امام باقر(علیه السلام) به من فرمود:
«نام شیعه بر شما مبارک باد» پس یکی از شیعیان گفت: مردم به خاطر این کلمه ما را ملامت می کنند! امام باقر(علیه السلام) فرمود: مگر تو سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «وَإِنَّ مِن شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ» و یا می فرماید: «فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی
مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ»(2)، بنابراین، نام شیعه بر شما مبارک باد.(3)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «وَ إِنَّ مِن شِیعَتِهِ» شیعه پیامبر(صلی الله علیه و آله) است؛ یعنی ابراهیم(علیه السلام) از شیعیان رسول خداست، و شیعه ی علیّ(علیه السلام) نیز شیعه ی پیامبر(صلی الله علیه و آله) است.(4)
ص: 147
سپس صاحب تأویل الأیات گوید:
دلیل این که ابراهیم(علیه السلام) از شیعیان علیّ(علیه السلام) است، روایت جابر جعفی است که گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «وَ إِنَّ مِن شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ» فرمود: خداوند هنگامی که ابراهیم(علیه السلام) را خلق نمود، پرده از مقابل چشم او برداشت، و او نوری را در کنار عرش مشاهده نمود و گفت: خدایا این نور چیست؟ به او گفته شد: «این نور برگزیده ی من محمّد(صلی الله علیه و آله) است» و نور دیگری را در کنار آن نور دید، و گفت: این نور چیست؟ به او گفته شد: این نور ناصر دین من علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) است، پس در کنار آن دو نور سه نور دیگر را دید و گفت: خدایا این انوار چیست؟ و به او گفته شد: این ها نور فاطمه(علیها السلام) است -- که دوستان او از آتش جدا خواهند بود -- و نور حسن و حسین؟سهما؟ است، و سپس نه نور دیگر را دید که آن پنج نور را احاطه نموده بودند، ابراهیم(علیه السلام) گفت: خدایا این انوار نه گانه چیست؟ خطاب شد: ای ابراهیم اینها
امامان از فرزندان علیّ و فاطمه؟سهما؟اند.
ابراهیم(علیه السلام) گفت:
خدایا به حقِّ آن پنج نور اوّل، مرا به این انوار نه گانه آگاه کن خطاب شد: ای ابراهیم اوّل آن ها علی بن الحسین است، و سپس فرزند او محمّد و فرزند او جعفر و فرزند او موسی و فرزند او علیّ و فرزند او محمّد و فرزند او علیّ و فرزند او حسن و فرزند حسن حجّت قائم؟عج؟ است.
ابراهیم گفت:
خدایا من انوار دیگری را نیز می بینم که قابل شماره نیستند و آنان را احاطه نموده اند؟! خطاب شد: ای ابراهیم آن ها شیعیان آنان هستند که شیعیان
ص: 148
امیرالمؤمنین علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) نامیده می شوند، ابراهیم گفت: نشانه شیعیان علیّ چیست؟
خطاب شد: «نشانه آنان چهار چیز است:
پنجاه و یک رکعت نماز [در شبانه روز]،
بلند گفتن «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»،
قنوت قبل از رکوع،
انگشتر در دست راست نمودن.
در این هنگام ابراهیم(علیه السلام) گفت:
«خدایا مرا از شیعیان امیرالمؤمنین قرار ده» از این رو خداوند در قرآن فرمود: «وَ إِنَّ مِن شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ.»(1)
ص: 149
شرف الدین نجفی گوید:
از چیزهایی که دلالت دارد حضرت ابراهیم و جمیع پیامبران و مرسلین شیعیان اهل البیت(علیهم السلام) می باشند، سخن امام صادق(علیه السلام) است که فرمود: حق،
جز خدا و رسول او و ما و شیعیان ما نیستند و بقیّه در آتش خواهند بود.(1)
«إِذْ جَاء رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»(2)
امام عسکری(علیه السلام) در تفسیر آیه «بَلَی مَن کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ»، فرمود:
گناهانی که انسان را احاطه می کند، و او را از دین و از ولایت خداوند خارج می نماید و در سخط و خشم خداوند قرار می گیرد، شرک و کفر به خدا و نبوّت رسول خدا حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و کفر به ولایت علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) است، و هر کدام از این گناهان انسان را احاطه می نماید، و اعمال او را باطل و نابود می کند، و کسانی که این گونه اعمال را انجام می دهند، در آتش جاوید
و مخلّد خواهند بود.
سپس فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
ولایت علیّ(علیه السلام) عمل نیک و حسنه ای است که هیچ گناهی گرچه بزرگ باشد
ص: 150
به آن آسیب نمی رساند، جز آسیبی مانند گرفتاری های دنیا و برخی از عذاب آخرت که سبب تطهیر صاحب آن خواهد شد، تا در قیامت با شفاعت اولیا و پاکان درگاه خداوند نجات پیدا کند، چنان که پذیرفتن ولایت دشمنان علیّ(علیه السلام) و مخالفت با آن حضرت گناهی است که با بودن آن هیچ عبادتی برای صاحبش فایده ای نخواهد داشت، جز بهره هایی که از دنیا به خاطر طاعات شان به آنان می رسد، مانند سلامت بدن و وسعت مال، تا چون وارد
قیامت شوند، چیزی جز عذاب دائم برای آنان نباشد….(1)
ص: 151
مؤلّف گوید:
روایت فوق بسیار طولانی است و در سوره ی بقره ذیل آیه 81 این روایت بیان شد، مراجعه شود. در بخشی از روایت فوق آمده که امام عسکری(علیه السلام) می فرماید:
مردی به همسر خود گفت: نزد فاطمه دختر پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) می روی و از او
ص: 152
سؤال می کنی: آیا من از شیعیان شما هستم؟ پس آن زن نزد فاطمه(علیها السلام) آمد و سؤال شوهر خود را مطرح نمود و فاطمه(علیها السلام) فرمود: «به او بگو: اگر تو به آنچه ما امر کرده ایم عمل می کنی و از آنچه نهی نموده ایم دوری می کنی، از شیعیان ما هستی وگرنه، نه».
و چون آن زن این خبر را به شوهر خود داد او گفت: «وای بر من، چه کسی می تواند از گناهان و خطاها دور باشد؟! و با این معیار من در آتش مخلّد خواهم بود» و چون این خبر به گوش فاطمه(علیها السلام) رسید فرمود: این گونه نیست، چرا که شیعیان و دوستان ما از خوبان اهل بهشت هستند، و کسانی که با قلب و زبان خود تسلیم ما می باشند و از دستورات ما سرپیچی می کنند و گناهانی را مرتکب می شوند، نیز اهل بهشت خواهند بود، پس از آن که به وسیله بلاها و سختی ها، از گناهان خود پاک شوند، و یا در عرصه قیامت گرفتار انواع سختی ها بشوند، و یا در طبقه بالای دوزخ مدّتی در عذاب بمانند تا به واسطه
محبّتی که به ما دارند ما آنان را نجات بدهیم و نزد خود ببریم….(1)
ص: 153
یوسف بن زیاد و علیّ بن سیّار گویند:
شبی خدمت امام حسن عسکری(علیه السلام) رسیدیم -- و در آن زمان پادشاه وقت و اطرافیان او به آن حضرت احترام و تعظیم می نمودند -- ناگهان دیدیم که والی شهر وارد شد در حالی که مردی را دست بسته با خود آورده بود، و چون چشم والی به امام(علیه السلام) افتاد به احترام آن حضرت از مرکب خود پیاده شد و امام(علیه السلام) به او فرمود: در جایگاه خود بازگرد، و او در حالی که احترام به امام می کرد گفت: «من این مرد را در این شب از درب دکّان صرّافی دستگیر کرده ام، که می خواسته آن دکّان را سوراخ کند و مال مردم را سرقت نماید و چون خواستم پانصد شلّاق به او بزنم، به من گفت: «از خدا بترس و متعرّض سخط الهی مشو، چرا که من از شیعیان امیرالمؤمنین علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) و از شیعیان پدر امام غایب(علیه السلام) هستم». پس من از مجازات او خودداری نمودم و او را نزد شما آوردم تا اگر شما او را از شیعیان خود می دانید او را رها کنم وگرنه هزار تازیانه به او بزنم و دست و پای او را نیز قطع نمایم، آیا او راست می گوید، که من از شیعیان علیّ(علیه السلام) هستم؟» پس امام عسکری(علیه السلام) فرمود: معاذ الله که او از شیعیان علیّ(علیه السلام) باشد، و خداوند به خاطر همین اعتقاد و ادعایی که کرده او را مبتلا نموده است!
پس والی گفت: فهمیدم که چه باید بکنم الآن پانصد ضربه شلّاق به او می زنم. سپس دستور داد تا او را خواباندند و جلّادین آمدند، و هر چه کردند که ضربه ای به او بزنند به بدن او اصابت نکرد و بر زمین اصابت نمود، و والی به جلّادان گفت: وای بر شما آیا ضربه های خود را بر زمین وارد می کنید؟ پس آنان باز شروع کردند و به جای این که به او بزنند بر همدیگر می زدند و ناله می کردند،
ص: 154
و والی گفت: آیا شما دیوانه شده اید که همدیگر را می زنید؟! آنان گفتند: ما می خواهیم او را بزنیم و لکن دست های ما باز می گردد و همدیگر را می زنیم.
پس والی چهار نفر دیگر را گفت تا با آن دو نفر همدست شوند و ضربه های خود را بر او وارد نمایند و لکن دست های آنان باز می گشت و ضربه های خود را بر والی وارد می کردند، پس والی از اسب خود سقوط کرد و گفت: مرا کشتید خدا شما را بکشد، چرا چنین می کنید؟! جلّادان گفتند: ما جز او را نمی زنیم، پس والی گروه دیگری را به جای آنان قرار داد، و آنان نیز ضربه های خود را به والی وارد می کردند، و والی گفت: وای بر شما آیا مرا می زنید؟! گفتند: به خدا سوگند ما جز او را نمی زنیم، والی گفت: پس این ضربه هایی که بر سر و صورت من وارد شد از کجا بود؟ جلّادان گفتند: ای امیر دست های ما بشکند که اگر تو را قصد کرده باشیم.
پس آن مرد متهّم گفت: «ای والی آیا با آنچه دیدی -- از الطاف الهی -- عبرت نگرفتی؟ اکنون مرا نزد امام عسکری(علیه السلام) ببر تا هر چه او می فرماید من امتثال کنم» پس والی او را نزد امام(علیه السلام) آورد و گفت: شما فرمودید: او از شیعیان ما نیست، و اگر از شیعیان شما نیست باید شیعه ابلیس باشد، در حالی که من از او معجزات پیامبران را دیدم! امام عسکری(علیه السلام) فرمود: بگو: «معجزات اوصیا را از او دیدم» سپس فرمود: «ای والی او از روی خطا ادعای شیعه بودن ما را کرد که چنین شد، و اگر از روی عمد ادّعا کرده بود، شکنجه های شما بر او وارد می شد، و سی سال در زندان باقی می ماند، از این رو خداوند او را نجات داد و او از دوستان و موالیان ما می باشد، و از شیعیان ما نیست» والی گفت: چه فرقی است بین شیعیان شما و دوستان شما؟ امام(علیه السلام) فرمود:
ص: 155
فرق این است که شیعیان ما در جمیع اوامر و نواهی ما از ما پیروی می کنند، و کسانی که در زیادی از واجبات خداوند از ما پیروی نمی کنند شیعیان ما نیستند. [بلکه دوستان ما هستند]….(1)
ص: 156
ص: 157
«إِذْ جَاء رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از این آیه سلامت از شکّ است.(2)
ص: 158
مرحوم طبرسی از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مقصود از قلب سلیم قلبی است که به غیر خداوند تعلّق نداشته باشد.(1)
سفیان بن عیینه گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» فرمود:
قلب سلیم آن قلبی است که چون پروردگار خود را ملاقات می کند، جز خدا، احدی در آن نباشد، و هر قلبی که در آن شرک و یا شکّی باشد ساقط [و بی ارزش] خواهد بود، و هدف از زهد در دنیا این است که قلوب مردم برای آخرت [و خواسته های خداوند] فارغ باشد [و به چیزهای دنیایی تعلّق پیدا نکند.](2)
مرحوم قطب راوندی در کتاب «لبّ اللباب» از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
قلب سلیم آن قلبی است که در آن: دیانتی بدون شکّ و بدون هوای نفس باشد، و صاحب آن دارای عمل بدون سمعه و ریا باشد.
سپس گوید:
و از آن حضرت نقل شده که فرمود: در قیامت ندا می شود: کجایند کسانی که مردم را می پرستیده اند؟ به پا خیزند و پاداش خود را از مردم بگیرند، چرا که من عملی که هدف دنیایی با آن مخلوط باشد را نمی پذیرم.(3)
ص: 159
«فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ * فَقَالَ إِنِّی سَقِیمٌ …»(1)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«تقیّه از دین خداست» گفتم: آیا راستی تقیّه از دین خداست؟! فرمود: «آری به خدا سوگند، از دین خداست» سپس فرمود: یوسف(علیه السلام) که گفت: «أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ»(2)، به خدا سوگند آنان [یعنی فرزندان یعقوب(علیه السلام)] سرقتی نکرده بودند [و یوسف تقیّه نمود] و ابراهیم(علیه السلام) نیز که گفت: «إِنِّی سَقِیمٌ» به خدا سوگند او سقیم و مریض نبود بلکه تقیّه نمود.(3)
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
ابراهیم(علیه السلام) که گفت: «إِنِّی سَقِیمٌ» او سقیم و مریض نبود و دروغ نیز نگفت و مقصود او این بود که در دین خود سقیم است.(4)
مرحوم صدوق پس از نقل حدیث فوق گوید:
روایت شده که ابراهیم(علیه السلام) از «إِنِّی سَقِیمٌ» اراده کرد که من به خاطر مصیبتی که بر امام حسین(علیه السلام) وارد می شود سقیم و مریض هستم.(5)
ص: 160
«فَرَاغَ إِلَی آلِهَتِهِمْ فَقَالَ أَ لَا تَأْکُلُونَ * مَا لَکُمْ لَا تَنطِقُونَ *فَرَاغَ عَلَیْهِمْ ضَرْبًا بِالْیَمِینِ * فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ یَزِفُّونَ * قَالَ أَ تَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ * وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ مَا تَعْمَلُونَ»(1)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
آزر پدر ابراهیم(علیه السلام) منجّم نمرود بود، و نمرود بدون نظر آزر کاری نمی کرد، پس شبی آزر در نجوم نظر کرد و چون روز شد به نمرود گفت: «من در شب گذشته چیز عجیبی را دیدم» نمرود گفت: چه دیدی؟ آزر گفت: از ستارگان یافتم که فرزندی در سرزمین ما به دنیا می آید و هلاکت و نابودی ما به دست اوست، و در آینده نزدیکی مادر به او باردار می شود، پس نمرود شگفت زده شد و گفت: آیا تا کنون مادری به او باردار شده است؟ آزر گفت: هنوز مادری به او باردار نشده است.
پس نمرود دستور داد تا زن ها را از مردها جدا کنند، و زن ها در شهر بمانند و مردها از شهر خارج شوند و دسترسی به همسران خود نداشته باشند، تا این که آزر با همسر خود آمیزش کرد و او به ابراهیم باردار شد، و آزر گمان برد که خود صاحب آن فرزند شود؟ از این رو قابله ها را گفت تا بررسی کنند -- و آنان به خوبی می فهمیدند که زن باردار شده و یا باردارنشده است -- پس خداوند حمل ابراهیم را به پشت رحم فرستاد و قابله ها گفتند: ما چیزی را نیافتیم، و در دانش او رقم خورده بود که آن فرزند موعود در آتش قرار می گیرد، و لکن رقم نخورده بود که خداوند او را نجات می دهد، و چون مادر ابراهیم فرزند خود را به دنیا آورد، آزر خواست او را تحویل نمرود بدهد تا کشته شود، ولکن همسر او گفت: چنین مکن، و من او را در بعضی از غارها پنهان خواهم نمود، تا اجل او فرا رسد. و تو قاتل فرزند خود نباشی، پس مادر، ابراهیم(علیه السلام) را در غار برد و او را شیر داد و سنگی بر درب غار گذارد و برگشت و خداوند روزی ابراهیم را در انگشت او قرار داد و او ابهام خود را می مکید و شیر از آن
ص: 161
جاری می شد، و ابراهیم در هر روز به اندازه ی یک هفته و در هر هفته به اندازه ی یک ماه و در هر ماه به اندازه ی یکسال رشد می کرد و مدّتی این گونه گذشت تا این که روزی مادر ابراهیم به آزر گفت: اگر اجازه بدهی سری به آن فرزندمان می زنم، آزر گفت: مانعی نیست و مادر به سراغ فرزند خود آمد و دید او رشد نموده و چشمانش مانند دو چراغ نور می دهد پس او را برگرفت و به سینه چسبانید و به او شیر داد و چون بازگشت به آزر گفت:
او را در زیر خاک دفن کردم، و از آن به بعد، گاه به گاهی به بهانه کار دیگری نزد ابراهیم می آمد، و او را بر می گرفت و شیر می داد و باز می گشت تا این که ابراهیم بزرگ شد و چون مادر خواست از او جدا شود لباس او را گرفت و گفت: مرا با خود ببر، مادر گفت: باید از پدرت اجازه بگیرم، پس نزد آزر آمد و قصّه او را بازگو کرد و آزر گفت: او را بیاورد و در کنار راه بگذارد تا هنگام عبور برادرانش، همراه آنان برود و شناخته نشود.
از سویی برادران ابراهیم به کار بت سازی مشغول بودند، و بت ها را به بازار می بردند و می فروختند و ابراهیم بین آنان قرار گرفت و چون پدر او آزر او را دید به او علاقه مند شد، پس روزی ابراهیم نیز مانند برادران خود بتی را ساخت که زیباتر از همه بت ها بود و آزر گفت: «من امیدوارم که از این فرزند خیری به ما برسد» در این هنگام ابراهیم طبر را گرفت و بر سر بت کوبید و آن را شکست و آزر از دیدن این منظره وحشت نمود و گفت: چه کردی فرزندم؟
ص: 162
ابراهیم(علیه السلام) گفت:
شما را از این بت چه سودی است؟ آزر گفت: ما او را می پرستیم، ابراهیم فرمود: «أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ؟» یعنی آیا بتی که با دست خود می تراشید را می پرستید؟! پس آزر به همسر خود گفت: این همان کسی است که مُلک و قدرت ما، به دست او تباه خواهد شد.(1)
ص: 163
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
ابراهیم(علیه السلام) در بین قوم خود از بت ها و بت پرستی ها بدگویی می نمود، تا این که او را نزد نمرود بردند و نمرود به او گفت: پروردگار تو کیست؟ ابراهیم(علیه السلام) فرمود: «رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ» یعنی پروردگار من کسی است که زنده می کند و می میراند. نمرود گفت: من نیز می میرانم و زنده می کنم «قالَ أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیت» ابراهیم(علیه السلام) فرمود: «فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ» یعنی خدای من خورشید را از مشرق طلوع می دهد و اکنون تو آن را از مغرب طلوع بده «فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِین»(1) یعنی نمرود مبهوت و متحیّر شد و خداوند مردم ستمکار را هدایت نمی نماید.(2)
ص: 164
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
ابراهیم(علیه السلام) از بت ها بدگویی کرد و از این رو نگاه به ستاره ای نمود و گفت: «إِنِّی سَقِیمٌ» و به خدا سوگند او مریض و سقیم نبود و دروغ نیز نگفت، و چون مردم [در روز عید خود] از شهر بیرون رفتند ابراهیم طبری برداشت و بت های نمرودیان را شکست و طبر را به دوش بت بزرگ قرار داد و آن را نشکست و چون مردم بازگشتند و بت های خود را چنین دیدند گفتند: «به خدا سوگند جز آن جوانی که از آن ها بدگویی می کرد آنان را نشکسته است» و مجازاتی برای او سخت تر از آتش ندانستند از این رو هیزم جمع کردند تا او را آتش بزنند و در آن روز نمرود با لشکر خود جای بلندی را فراهم کردند تا سوختن ابراهیم(علیه السلام) را ببینند، و چون ابراهیم را در منجنیق قرار دادند، زمین گفت: خدایا در پشت من کسی جز او تو را نمی پرستد، آیا باید به آتش بسوزد؟! خطاب شد او اگر مرا بخواند من او را نجات می دهم.
راوی حدیث ابان عثمان گوید: زراره از امام باقر(علیه السلام) نقل نمود که آن حضرت فرمود:
دعای ابراهیم(علیه السلام) در آن روز چنین بوده است: «یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا صَمَدُ یَا مَنْ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ» سپس فرمود: «توکّلت علی الله» و پروردگار او فرمود: نجات یافتی و به آتش گفت: «کُونِی بَرْداً» پس دندان های ابراهیم از سرما لرزید، تا این که خداوند فرمود: «وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ»(1)، و جبرئیل(علیه السلام) فرود آمد و در بین آتش با ابراهیم سخن گفت، و چون نمرود این
ص: 165
منظره را دید گفت: هر که می خواهد خدایی انتخاب کند، باید خدایی مثل خدای ابراهیم را انتخاب نماید.
در این هنگام یکی از بزرگان نمرودیان گفت: «من آتش را سوگند دادم که ابراهیم را نسوزاند» پس شعله ای از آتش به طرف او آمد و او را سوزاند، و لوط(علیه السلام) به ابراهیم ایمان آورد، و ابراهیم و ساره و لوط به شام مهاجرت نمودند.(1)
ص: 166
«وَ قَالَ إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَی رَبِّی سَیَهْدِینِ * رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ * فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِیمٍ * فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَی قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ …»(1)
مرحوم کلینی در کتاب کافی با سند خود از ابراهیم بن ابی زیاد کرخی نقل نموده که گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
ابراهیم(علیه السلام) در عراق در محلّی به نام «کُوثَی رَبّی» زادگاه پدرش به دنیا آمد و همسر او ساره بود و همسر لوط ورقه بود و ساره و ورقه خواهر همدیگر و دختران لاحج بودند و لاحج پیامبر «مُنذِر» بود و لکن رسول نبود و در سرشت ابراهیم فطرت خداشناسی بود از این رو خداوند او را به دین خود هدایت نمود و به پیامبری برگزید، او با ساره دختر لاحج که دختر خاله او بود ازدواج کرد، و ساره دارای گوسفندان فراوان و زمین وسیعی بود و همه اموال خود را به ابراهیم(علیه السلام) تملیک نمود و ابراهیم(علیه السلام) مشغول به اصلاح اموال ساره شد و دام و زراعت فراوانی پیدا کرد و کسی در «کُوثَی رَبّی» مانند او نبود….(2)
ص: 167
مؤلّف گوید:
در این امّت نیز نمونه ساره حضرت خدیجه(علیها السلام) بود که دارای اموال فراوانی بود و چون با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ازدواج نمود همه اموال خود را در اختیار آن حضرت قرار داد.
«رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ * فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِیمٍ * فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ»(1)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
جبرئیل روز ترویه [یعنی هشتم ذی حجّه] به ابراهیم(علیه السلام) گفت: [برای منا و عرفات] «آب بردار» از این رو روز هشتم ذی حجّه روز ترویه نامیده شد، سپس جبرئیل ابراهیم(علیه السلام) را به منا آورد و ابراهیم(علیه السلام) شب را در آنجا خوابید، و پس از آن او را به طرف عرفات برد و خیمه او را در نزدیکی مسجد «نَمِرة» قرار داد، و ابراهیم در آنجا با سنگ ها مسجدی بنا کرد، و الآن مسجد او داخل مسجد نمره است و در آن مسجد ابراهیم نماز ظهر و عصر خود را خواند و سپس جبرئیل او را به عرفات آورد و گفت:
ای ابراهیم این محلّ، عرفات است پس مناسک خود را بشناس و به گناه خود اعتراف کن -- و به همین خاطر این محل عرفات نامیده شد، و سپس ابراهیم(علیه السلام) به مزدلفه و مشعر آمد و خداوند او را امر کرد تا فرزند خود را ذبح [و قربانی] کند، در حالی که شمایل و جمال و خُلق زیبای او را دید و محبّت و علاقه خود را به او احساس نمود، و چون صبح روز عید قربان فرا رسید از مشعر به منا آمد و به مادر اسماعیل گفت: تو به زیارت خانه خدا باید بروی، و اسماعیل را با خود نگاه داشت و به او گفت: حمار و کارد را بیاور تا من
ص: 168
قربانی کنم و مقصود او ذبح اسماعیل و تجهیز و دفن او بود، پس اسماعیل الاغ و کارد را آماده کرد و گفت: قربانی کجاست؟ ابراهیم فرمود:
خدایت می داند او کجاست. سپس گفت: فرزند عزیزم به خدا سوگند او تو هستی و خداوند مرا امر کرده تا تو را قربانی کنم، تو چه می گویی؟ اسماعیل گفت: پدر جان به آنچه امر شده ای عمل کن، إن شاءالله، مرا از صابران خواهی یافت، و چون ابراهیم خواست که فرزند خود را قربانی کند اسماعیل گفت: چشمان من را ببند و پاهایم را در طناب کن [تا چشم تو در آن حال بر من نیفتد، و از امر الهی باز نمانی، و من در حال جان دادن پایی حرکت ندهم و خلاف ادبی انجام ندهم] ابراهیم فرمود: به خدا سوگند چنین نخواهم کرد و سپس قُرطان حمار [یعنی پارچه ای که به پشت حیوان می اندازند] را روی زمین پهن کرد و اسماعیل را بر روی آن خواباند و کارد را به گلوی او گذارد، ناگهان پیرمردی آمد و گفت: از این جوان چه می خواهی؟ ابراهیم(علیه السلام) فرمود: «می خواهم او را قربانی کنم» پیرمرد گفت: سبحان الله جوانی که طرفة العینی خدا را معصیت نکرده است را می خواهی بکشی؟! ابراهیم فرمود: «آری خداوند به من چنین امر نموده است» پیرمرد گفت: «بلکه خداوند تو را از این کار نهی نموده، و آنچه در خواب دیده ای امر شیطان بوده است» ابراهیم فرمود: «وای بر تو به خدا سوگند آنچه در خواب شنیدم سخن خدا بود، و تو دروغ می گویی، و به خدا سوگند با تو سخن نخواهم گفت» و چون خواست که اسماعیل را ذبح کند، آن پیرمرد [یعنی ابلیس] به او گفت:
«ای ابراهیم تو پیشوای مردم هستی و اگر فرزند خود را قربانی کنی مردم نیز به تو اقتدا خواهند نمود، پس از این کار خودداری کن» و لکن ابراهیم(علیه السلام)
ص: 169
با او سخن نگفت و اسماعیل را کنار جمره ی وسطی خوابانید و کارد را بر گلوی او گذارد و سر به آسمان بلند کرد و کارد را فشار داد و جبرئیل(علیه السلام) آمدو کارد را به پشت برگرداند، و چون ابراهیم دید که کارد به پشت برگشته، کارد را به طرف دیگر برگرداند و جبرائیل نیز آن را به پشت بازگرداند، و این عمل چندین بار تکرار شد، و ندایی از طرف مسجد خیف بلند شد و خداوند فرمود:
«یا إِبْراهِیمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا» یعنی «ای ابراهیم تو خواب خود را تصدیق کردی» و اسماعیل از زیر دست پدر برخاست و جبرئیل گوسفندی را به جای او قرار داد، سپس آن پیرمرد خبیث خود را به مادر اسماعیل که در کنار کعبه بود رساند و گفت: «من پیرمردی را دیدم که اوصاف او چنین و چنان بود» و اوصاف ابراهیم(علیه السلام) را بیان کرد، مادر اسماعیل گفت: او شوهر من ابراهیم است، و سپس اوصاف اسماعیل را برشمرد و مادر اسماعیل گفت: او فرزند من است، پس آن خبیث گفت:
من دیدم که آن پیرمرد یعنی ابراهیم آن جوان را خوابانده بود و می خواست او را سر ببرّد. مادر اسماعیل گفت: «هرگز ابراهیم چنین نمی کند، چرا که او از همه مردم مهربان تراست» پیرمرد خبیث گفت: «به پروردگار آسمان و زمین و پروردگار این کعبه سوگند که من چنین دیدم، مادر گفت: برای چه؟ ابلیس گفت: «او گمان کرده بود که پروردگارش چنین دستوری به او داده است، مادر اسماعیل گفت: «حق بوده که از پروردگار خود اطاعت کند».
امام باقر(علیه السلام) در پایان این قصّه می فرماید:
مادر اسماعیل یعنی ساره با شنیدن این سخنان رقّت پیدا کرد و ترسید
ص: 170
که درباره ی فرزند او دستوری از آسمان آمده باشد، از این رو پس از انجام مناسک دست بر روی سر گذارد و به طرف منا حرکت کرد در حالی که می گفت: «خدایا مرا نسبت به آنچه با مادر اسماعیل کردم، مؤاخذه مکن و چون ساره خود را به اسماعیل رساند و اثر کارد را در گلوی او دید ناله کرد و بیمار شد و از آن بیماری از دنیا رحلت نمود….(1)
ص: 171
مؤلّف گوید:
طبق قانون تکرار جریان حوادث امّت های پیشین در این امّت باید گفت: حضرت عبدالله پدر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز در معرض قربانی قرار گرفت و عبدالمطّلب نذر کرد تا او را قربانی کند، جز این که «ذبح عظیم» به قربانی شدن امام حسین(علیه السلام) تفسیر شده و چقدر فرق است بین
ص: 172
قربانی شدن اسماعیل و قربانی شدن امام حسین عليهما السلام؟!!!
فضل بن شاذان گوید: از حضرت رضا(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
هنگامی که خداوند ابراهیم(علیه السلام) را امر نمود تا به جای ذبح اسماعیل گوسفندی را ذبح کند، ابراهیم(علیه السلام) آرزو کرد که ای کاش به دست خود اسماعیل را ذبح می کرد تا پاداش کسی را پیدا کند که با دست خود عزیزترین فرزند خویش را برای خدا ذبح می کند، تا به درجات بالای ثواب و پاداش برسد.
پس خداوند به او فرمود:
ای ابراهیم! محبوب ترین خلق من نزد تو کیست؟ ابراهیم گفت: خدایا هیچ کدام از مخلوق تو نزد من محبوب تر از حبیب تو محمّد(صلی الله علیه و آله) نیست، خطاب شد: آیا او را بیش از خود دوست می داری؟ ابراهیم گفت: آری. خطاب شد: آیا فرزند او را بیشتر دوست می داری یا فرزند خود را؟ ابراهیم گفت: فرزند او را. خطاب شد: آیا کشته شدن فرزند او از روی ظلم به دست دشمنان برای تو سخت تر است یا کشته شدن فرزند تو به دست تو در راه طاعت من؟ ابراهیم گفت: کشته شدن فرزند او برای من سخت تر است. خطاب شد: ای ابراهیم! گروهی که خود را از امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) می دانند، فرزند او حسین را بعد از او همانند گوسفندی سر می برّند و غضب و خشم مرا بر خود
واجب می کنند!!
پس ابراهیم(علیه السلام) پریشان شد و قلب او به درد آمد و گریان شد، و خداوند به او وحی نمود: ای ابراهیم! من جزع و پریشانی تو را برای کشته شدن حسین، به جای جزع و پریشانی تو برای فرزندت اسماعیل پذیرفتم و بالاترین ثواب و
ص: 173
درجات را برای تو واجب نمودم.
سپس حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
این است معنای «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ.»(1)
و فرمود: مقصود رسول خدا(صلی الله علیه و آله) که فرمود:
«أَنَا ابْنُ الذَّبِیحَیْنِ» اسماعیل و عبدالله است.(2)
ص: 174
مؤلّف گوید:
از روایت فوق استفاده می شود که شهادت امام حسین(علیه السلام) قلوب همه پیامبران و اوصیا و ملائکه مقرّب خدا را به درد آورده و مصیبت او برای همه آنان و هر بنده ای از بندگان خداوند سخت تر از هر مصیبتی می باشد بلکه مصیبت او عالم را پریشان نموده است، پس باید گفت: «أَللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَی ذَلِکَ اَللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِی جَاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شَایَعَتْ وَ بَایَعَتْ وَ تَابَعَتْ عَلَی قَتْلِهِ اَللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِیعاً، بِعَدَدِ مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمک.»
ص: 175
«فَلَمَّا أَسْلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ * وَ نَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»(1)
در تفسیر برهان از عمر بن ابراهیم اَوسی نقل شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روزی به جبرئیل(علیه السلام) فرمود:
آیا تو با آن قدرتی که داری تا کنون شده است که در کار خود به زحمت و مشقّت افتاده باشی؟ جبرئیل گفت: آری ای محمّد در سه جا به مشقّت و سختی افتادم:
روزی که ابراهیم(علیه السلام) را در آتش انداختند، خداوند به من وحی نمود: خود را به او برسان، که به عزّت و جلالم اگر او قبل از رسیدن تو در آتش قرار بگیرد من نام تو را از دیوان ملائکه محو خواهم نمود، پس من با سرعت فرود آمدم و او را بین آتش و هوا یافتم و به او گفتم: آیا حاجتی داری؟ او گفت: به خدای خود حاجت دارم و به تو حاجتی ندارم!
روزی که ابراهیم(علیه السلام) مأمور به ذبح فرزند خود اسماعیل شد، خداوند به من وحی نمود: «خود را به او برسان که به عزّت و جلالم اگر او کارد را به گلوی اسماعیل برساند، من نام تو را از دیوان ملائکه محو خواهم نمود» پس من با سرعت خود را رساندم و کارد را در دست او برگرداندم و گوسفندی را به جای اسماعیل قرار دادم،
هنگامی که برادران یوسف، یوسف را در چاه انداختند، خداوند به من وحی نمود: «خود را به او برسان، که به عزّت و جلالم اگر قبل از رسیدن تو او در قعر چاه قرار بگیرد، من نام تو را از دیوان ملائکه محو خواهم نمود» پس من
ص: 176
با سرعت فرود آمدم و او را در فضای چاه یافتم و او را سالم روی صخره و سنگی که در قعر چاه بود قرار دادم و آن چاه دارای مارها و افعی ها بود، و مارها حرمت او را دانستند و گفتند: پیامبر کریمی بر ما وارد شده است و احدی از آنان به او آسیبی نرساندند، ولکن افعی ها خواستند به او نیش بزنند و من فریادی بر آنان زدم که تا قیامت کر شدند.(1)
مرحوم طبرسی از مرحوم عیّاشی از برید عجلی نقل کرده که گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: چه مقدار بین
بشارت ابراهیم نسبت به اسماعیل و بشارت او نسبت به اسحاق فاصله بوده است؟ فرمود:
پنج سال و «فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ» مربوط به اسماعیل است و آن نخستین
ص: 177
بشارت به ابراهیم نسبت به فرزند بوده است و چون ابراهیم از ساره اسحاق را پیدا کرد و اسحاق سه ساله شده بود روزی اسماعیل دید اسحاق در دامن ابراهیم است پس او را دور کرد و خود در دامن پدر نشست و ساره این منظره را دید و گفت: آیا فرزند هاجر فرزند مرا از دامن تو دور می کند و خود به جای او می نشیند؟! به خدا سوگند از این پس نباید هاجر و اسماعیل اینجا بمانند و به ابراهیم گفت: آنان را از من دور کن….(1)
ص: 178
وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلی مُوسی وَ هارُونَ 114 وَ نَجَّیْناهُما وَ قَوْمَهُما مِنَ الْکَرْبِ الْعَظیمِ 115 وَ نَصَرْناهُمْ فَکانُوا هُمُ الْغالِبینَ 116 وَ آتَیْناهُمَا الْکِتابَ الْمُسْتَبینَ 117 وَ هَدَیْناهُمَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ 118 وَ تَرَکْنا عَلَیْهِما فِی الْآخِرینَ 119 سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ 120 إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ 121 إِنَّهُما مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنینَ 122 وَ إِنَّ إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ 123 إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ 124 أَ تَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقینَ 125 اللَّهَ رَبَّکُمْ وَ رَبَّ آبائِکُمُ الْأَوَّلینَ 126 فَکَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ 127 إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ 128 وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرینَ 129 سَلامٌ عَلی إِلْ یاسینَ 130 إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ 131 إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنینَ 132 وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلینَ 133 إِذْ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعینَ 134 إِلاَّ عَجُوزاً فِی الْغابِرینَ 135 ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرینَ 136 وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحینَ 137 وَ بِاللَّیْلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ 138 وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ 139 إِذْ أَبَقَ إِلَی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ 140 فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضینَ 141 فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلیمٌ 142 فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ 143 لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ 144 فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقیمٌ 145 وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطینٍ 146 وَ أَرْسَلْناهُ إِلی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزیدُونَ 147 فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلی حینٍ 148
اصل «مَنّ» و منّت به معنای قطع است و «أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ» یعنی غیر مقطوع، و «نصر و معونة» به یک معناست جز آن که نَصر یاری جستن برای مبارزه ی با دشمنان است و معونه عام است، و «غابرین» جمع غابر است و غابر به معنای چیز کمی
ص: 179
است که باقی می ماند، و «غبار» نیز به همین معناست، چرا که آن باقیمانده از خاک است، و «تدمیر» به معنای اِهلاک از روی عقوبت است، و «آبِق» عبد فراری را گویند
که صاحب آن دسترسی به او ندارد، و آن از «اَبَقَ یَأبَق إباقاً» می باشد، و «مشحون» به معنای مملّو است، و «مساهمه» به معنای قرعه زدن است، و آن مأخوذ از القای سهام
است، و «مدحضین» از دَحض به معنای جای لغزنده است که عابر در آنجا می لغزد،
و «مُدحَضین» به معنای مسقطین است، و «التقام» بلعیدن لقمه و ابتلاع آن است، و «لَقَمه و الِتَقَمه و تَلقَّمه» به یک معناست، و «مُلیم» از أَلام الرجل فهو ملیم به معنای أَتی بما
یُلام علیه است یعنی کاری کرد که سبب ملامت او شد، و «عَراء» به معنای فضای خالی
از درخت و گیاه است، و یا به معنای مطلق سطح زمین است، و «یقطین» به معنای درخت کِدو و یا خود کِدو می باشد و یا مطلق میوه ای که از تابستان به زمستان می رسد است، و «قَطَن بالمکان» إذا أقام به إقامة زائلٍ لا إقامة راسخٍ.
ما به موسی و هارون نعمت بخشیدیم! (114) و آن دو و قوم شان را از اندوه بزرگ نجات دادیم! (115) و آنها را یاری کردیم تا بر دشمنان خود پیروز شدند! (116) ما به آن دو،
کتاب روشنگر دادیم، (117) و آن دو را به راه راست هدایت نمودیم! (118) و نام نیکشان را در اقوام بعد باقی گذاردیم! (119) سلام بر موسی و هارون! (120) ما این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم! (121) آن دو از بندگان مؤمن ما بودند! (122) و الیاس
از رسولان (ما) بود! (123) به خاطر بیاور هنگامی را که به قومش گفت: «آیا تقوا پیشه
نمی کنید؟! (124) آیا بت «بعل» را می خوانید و بهترین آفریدگارها را رها می سازید؟! (125) خدایی که پروردگار شما و پروردگار نیاکان شماست!» (126) امّا آنها او را تکذیب
کردند ولی به یقین همگی (در دادگاه عدل الهی) احضار می شوند! (127) مگر بندگان
ص: 180
مخلص خدا! (128) ما نام نیک او را در میان امّتهای بعد باقی گذاردیم! (129) سلام
بر الیاسین! (130) ما این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم! (131) او از بندگان مؤمن
ما است! (132) و لوط از رسولان (ما) است! (133) و به خاطر بیاور زمانی را که او و خاندانش را همگی نجات دادیم، (134) مگر پیر زنی که از بازماندگان بود (و به سرنوشت
آنان گرفتار شد)! (135) سپس بقیه را نابود کردیم! (136) و شما پیوسته صبحگاهان
از کنار (ویرانه های شهرهای) آنها می گذرید… (137) و (همچنین) شبانگاه آیا نمی اندیشید؟! (138) و یونس از رسولان (ما) است! (139) به خاطر بیاور زمانی را که به
سوی کشتی پر (از جمعیّت و بار) فرار کرد. (140) و با آنها قرعه افکند، (و قرعه به نام او افتاد و) مغلوب شد! (141) (او را به دریا افکندند) و ماهی عظیمی او را بلعید، در حالی که مستحقّ سرزنش بود! (142) و اگر او از تسبیح کنندگان نبود… (143) تا روز قیامت در شکم ماهی می ماند! (144) (به هر حال ما او را رهایی بخشیدیم و) او را در یک سرزمین خشک خالی از گیاه افکندیم در حالی که بیمار بود! (145) و بوته کدویی بر او رویاندیم (تا در سایه برگهای پهن و مرطوبش آرامش یابد)! (146) و او را به سوی جمعیّت یکصد هزار نفری -- یا بیشتر -- فرستادیم! (147) آنها ایمان آوردند، از این رو تا مدّت معلومی آنان را از مواهب زندگی بهره مند ساختیم! (148)
«وَ إِنَّ إِلْیَاسَ لَمِنْ الْمُرْسَلِینَ *إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَ لَا تَتَّقُونَ * أَ تَدْعُونَ بَعْلًا وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِینَ»(1)
مفضّل گوید:
ما [یعنی گروهی از اصحاب امام صادق(علیه السلام)] درب خانه حضرت صادق(علیه السلام)]
رفتیم، و چون خواستیم اجازه دخول بگیریم، صدایی از او شنیدیم که عربی نبود و گمان کردیم که او با زبان سریانی حرف می زند، سپس صدای گریه او را شنیدیم و ما نیز گریان شدیم تا این که غلام آن حضرت آمد و به ما اجازه دخول داد و چون وارد شدیم من گفتم: أصلحک الله، ما از شما کلامی را
ص: 181
شنیدیم که عربی نبود و فکر کردیم لغت سریانی باشد و سپس شما گریان شدی و ما نیز از گریه شما گریان شدیم؟ امام(علیه السلام) فرمود: آری من به یاد الیاس پیغمبر(علیه السلام) افتادم و او از عبّاد پیامبران بنی اسرائیل بود و من همان دعایی که او در سجده خود می خواند را به زبان سریانی خواندم [و گریان شدم.]
مفضّل می گوید:
سپس امام صادق(علیه السلام) شروع کرد و آن دعا را با لغت سریانی خواند و به خدا سوگند من هیچ قسّیس و جاثلیقی را ندیده بودم که به این زیبایی و فصاحب با لغت سریانی سخن بگوید، سپس آن حضرت دعای الیاس را به عربی برای ما ترجمه و تفسیر نمود و فرمود: الیاس در سجده خود با خداوند می گفت:
«أتُراکَ مُعَذّبی وَ قَدْ أظْمَاتُ لک هواجزی؟ أتراک معذّبی و قد عفّرتُ لک فی التراب وجهی؟ أتراک معذّبی و قد اجتنبتُ لک المعاصی؟ أتراک معذّبی و قد أسهرتُ لک لیلی؟» پس خداوند به او وحی نمود: «سر خود را بالا کن، من تو را عذاب نخواهم نمود» الیاس گفت: اگر بگویی تو را عذاب نمی کنم و سپس عذابم کنی چه کنم؟ مگر این نیست که من بنده توأم و تو پروردگار منی؟ پس خداوند به او وحی نمود: «سر خود را بالا کن، من تو را عذاب نخواهم
ص: 182
نمود، چرا که من هنگامی که وعده ای بکنم به وعده ی خود وفا خواهم کرد.»(1)
انس بن مالک گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از قلّه کوهی صدایی را شنید که گوینده ای می گوید: «اَللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنَ الْأُمَّةِ الْمَرْحُومَةِ الْمَغْفُورَةِ» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نزد او رفت و دید او پیرمرد سفیدمویی است و قامت او سیصد ذراع است و چون او رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را دید با او معانقه نمود و سپس گفت: «من در هر سال یک مرتبه غذا می خورم و الآن وقت آن است» پس مائده ای از آسمان فرود آمد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با او از آن مائده خوردند و او الیاس(علیه السلام) بود.(2)
ص: 183
«سَلَامٌ عَلَی إِلْ یَاسِینَ * إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ …»(1)
مرحوم صدوق در چندین روایت از کتب شیعه و اهل تسنّن نقل کرده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ائمه طاهرین(علیهم السلام) فرموده اند:
مقصود از «یس» حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) است و آل یاسین آل محمّد(صلی الله علیه و آله)
هستند.
مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
خداوند به این خاطر پیامبر خود را «یس» نامید و فرمود: «یس * وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ * إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ» که می دانست اگر بگوید: «سَلَامٌ عَلَی آل مُحَمَّد»
مخالفین آن را حذف خواهند نمود چنان که امثال آن را حذف نمودند.(2)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «سَلَامٌ عَلَی إِلْ یَاسِینَ» فرمود:
مقصود از «یس» محمّد(صلی الله علیه و آله) است. و ما آل «یس» هستیم.(3)
ص: 184
در کتب اهل سنّت نیز از ابن عبّاس نقل شده که در تفسیر «سَلَامٌ عَلَی إِلْ یَاسِینَ» گوید:
یعنی سلام خداوند ربّ العالمین بر محمّد و آل او(صلی الله علیه و آله)، و سلامت برای دوستان آنان در قیامت.(1)
حضرت رضا(علیه السلام) در مجلس مأمون به علمای اهل سنّت فرمود:
معنای «یس * وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ * إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» چیست؟ علمای اهل سنّت گفتند: «احدی شک ندارد که مقصود از ««یس» حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) است» حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: خداوند در این آیات مقام و منزلتی به حضرت محمّد و آل او عطا نموده که کنه آن را تنها افراد عاقل درک می کنند، چرا که خداوند در قرآن بر احدی جز پیامبران (صلوات الله علیهم أجمعین) سلام نفرستاده چنان می فرماید: «سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ» وَ می فرماید: «سَلامٌ عَلی إِبْراهِیمَ» و یا می فرماید: «سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ» و نفرموده: «سَلَامٌ عَلَی آلِ نُوحٍ» و یا «سَلَامٌ عَلَی آلِ مُوسَی» و یا «سَلامٌ عَلی آلِ إِبْراهِیمَ» و لکن فرموده: «سَلَامٌ عَلَی آلْ یَاسِینَ» یعنی آل محمّد(صلی الله علیه و آله).(2)
ص: 185
ابوبصیر گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آل پیامبر(صلی الله علیه و آله) کیانند؟ فرمود:
ذریّه اویند. گفتم: اهل بیت او کیانند؟ فرمود: اوصیای او ائمّه(علیهم السلام)اند. گفتم: عترت او کیانند؟ فرمود: اصحاب کسا و عبایند. گفتم: امّت او کیانند؟ فرمود: مؤمنانی هستند که به آنچه از طرف خداوند بر او نازل شده است ایمان دارند و به ثقلین او یعنی قرآن و عترت و اهل بیت او -- یعنی «الَّذِینَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیراً» -- که دو خلیفه و دو جانشین او می باشند تمسّک می نمایند.(1)
ص: 186
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِم مُّصْبِحِینَ * وَ بِاللَّیْلِ أَ فَلَا تَعْقِلُونَ» فرمود:
یعنی شما [هر صبح و شام] که قرآن می خوانید می یابید که خداوند قصّه آنان را بیان نموده است [تا شما از احوال پیامبران پیشین(علیهم السلام) و امّت های آنان عبرت بگیرید.](1)
«وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * إِذْ أَبَقَ إِلَی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ * فَسَاهَمَ فَکَانَ مِنْ الْمُدْحَضِینَ * فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ * فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِینَ * لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ …»(2)
مؤلّف گوید:
تفصیل قصّه یونس در سوره ی یونس گذشت و ما در اینجا خلاصه ی آن را بیان می کنیم.
ص: 187
در کتاب فقیه از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
هنگامی که یونس [بر قوم خود خشم نمود و از بین آنان خارج شد و] داخل کشتی قرار گرفت، در لجّه دریا کشتی متوقّف شد و یونس به صدر کشتی آمد و دید آن ماهی بزرگ [یعنی حوت] دهن باز کرده، پس اهل کشتی برای طعمه ماهی سه مرتبه قرعه زدند و به نام یونس در آمد و یونس(علیه السلام) خود را در دهان آن ماهی انداخت.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مردم هیچ گاه با قرعه کار خود را به خدا واگذار نمی کنند، مگر آن که سهم حق از آن خارج خواهد شد، و فرمود: هیچ قضیّه ای عادل تر از قرعه نیست که مردم کار خود را به خدا واگذار نمایند چرا که خداوند می فرماید: «فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ.»(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
حوت [یعنی آن ماهی بزرگ] یونس را در اطراف زمین و دریا گرداند تا به قارون برخورد نمود [و قارون از او احوال موسی و بستگان خود را پرسید، و چون یونس به او گفت: همگی مرده اند، قارون به آنان ترحّم نمود و به این خاطر خداوند در مدّت دنیا عذاب را از او برداشت].
ص: 188
سپس فرمود:
و چون یونس در شکم ماهی گفت: «لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» خداوند توبه او را پذیرفت و فرمود: «فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ» و به آن ماهی امر کرد تا یونس را در ساحل دریا رها کند، در حالی که پوست و گوشت بدن او از بین رفته بود و خداوند درخت کدو را برای او سبز نمود تا از سایه و میوه آن استفاده کند، و سپس خداوند آن درخت کدو را از بین برد و خورشید بر یونس تابش نمود و بی تاب شد و خداوند به او فرمود: ای یونس تو از خشکیدن این درخت و تابش خورشید هراس پیدا کردی، و بر بیش از یکصد هزار نفر رحم نکردی؟! پس یونس گفت: «یا ربّ عفوک عفوک» و خداوند بدن او را سلامت بخشید، و او روانه قوم خود شد.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در سخن دیگری فرمود:
خداوند ولایت مرا بر اهل آسمان ها و اهل زمین عرضه نمود و گروهی به آن
ص: 189
اقرار نمودند و گروهی انکار کردند، و یونس ولایت مرا انکار کرد و خداوند او را در شکم ماهی حبس نمود تا به ولایت من اقرار کرد.(1)
ابوحمزه ی ثمالی گوید:
عبدالله بن عمر خدمت حضرت زین العابدین(علیه السلام) رسید و گفت: ای فرزند حسین آیا شما می گویی که یونس بن متا چون ولایت جدّ شما بر او عرضه شد و نپذیرفت گرفتار شکم ماهی شد؟ فرمود: آری، -- مادرت به عزایت بنشیند -- من گفته ام. عبدالله عمر گفت: اگر راست می گویی دلیل آن را به من نشان بده؟ ابوحمزه گفت: امام سجّاد(علیه السلام) دستور داد تا چشمان او و چشمان من را بستند، و پس از ساعتی فرمود تا باز کردند و ما خود را در کنار دریا دیدیم و امواج آب دریا متلاطم بود، پس عبدالله وحشت کرد و گفت: ای مولای من، خون من به گردن شماست، خدا را درباره ی من به یاد بیاورید.
امام(علیه السلام) فرمود:
تو از من دلیل و برهان آن مسأله را خواستی؟ عبدالله گفت: آری اگر راست می گویید دلیل آن را نشان بدهید. پس امام سجّاد(علیه السلام) فرمود: «ای حوت یونس بیا» ناگهان آن حوت سر خود را از آب بیرون کرد و مانند کوه عظیمی بود و گفت: «لبیّک لبیّک یا ولیّ الله» امام(علیه السلام) فرمود: تو کیستی؟ حوت گفت: «ای مولای من، من حوت یونس هستم» امام(علیه السلام) فرمود: «قصّه یونس را بیان کن» پس حوت گفت: ای مولای من! خداوند متعال هیچ پیامبری را از آدم
ص: 190
تا جدّ شما حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) به نبوّت و پیامبری مبعوث نفرمود مگر آن که ولایت شما اهل بیت را بر آنان عرضه نمود، پس هر کدام از پیامبران که ولایت شما را پذیرفت خلاصی و سلامت پیدا کرد و هر کدام که توقّف نمود و ار قبول آن خودداری کرد، همان گرفتاری آدم را نسبت به گناه و گرفتاری نوح را نسبت به غرق شدن و گرفتاری ابراهیم را نسبت به آتش و گرفتاری یوسف را نسبت به چاه و گرفتاری ایوّب را نسبت به بلا و گرفتاری داود را نسبت به خطاء پیدا کردند تا این که خداوند یونس را مبعوث به رسالت کرد و به او وحی نمود: «ولایت امیرالمؤمنین علیّ و امامان از صلب او را بپذیرد» و یونس گفت: چگونه ولایت کسانی را بپذیرم که آنان را ندیده و نشناخته ام «وَ ذَهَبَ مُغاضِباً»، پس خداوند من را امر کرد و فرمود: «یونس را ببلع امّا استخوان او را سست مکن» پس یونس چهل روز در شکم من بود و در تاریکی شکم من و تاریکی دریا و تاریکی شب قرار گرفت و صدا زد: «لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» سپس گفت: «من ولایت علیّ بن ابیطالب و امامان از فرزندان او را پذیرفتم» و چون ایمان به ولایت شما پیدا کرد، مرا امر کرد تا او را به ساحل دریا انداختم.(1)
ص: 191
مؤلّف گوید:
روایات فراوانی درباره ی یونس در سوره ی یونس و سوره ی انبیاء گذشت مراجعه شود.
«وَ أَرْسَلْنَاهُ إِلَی مِئَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ * فَآمَنُوا فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَی حِینٍ»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
پیامبران و مرسلین چهار طبقه اند:
طبقه ای که پیامبر خودشان هستند و وظیفه ای برای دیگران ندارند، و در خواب و بیداری چیزی نمی بینند و نمی شنوند،
طبقه ای که خواب می بینند و صدایی را می شنوند، و در بیداری چیزی را نمی بینند و مبعوث بر احدی نیستند و خود مأموم امام دیگری هستند مثل لوط نسبت به ابراهیم؟سهما؟،
ص: 192
طبقه ای که در خواب امین وحی را می بینند و صدای او را می شنوند و در بیداری نیز او را مشاهده می کنند، و مبعوث به طائفه ای هستند کم یا زیاد مانند یونس که خداوند درباره ی او می فرماید: «وَ أَرْسَلْناهُ إِلی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ» و مقصود از «یَزِیدُونَ» سیصدهزار می باشد، و خود امامی دارند،
طبقه ای که در خواب امین وحی را می بینند و صدای او را می شنوند، و در بیداری نیز او را مشاهده می نمایند، و امام هستند و مأموم امام دیگری نیستند مانند پیامبران أولوالعزم، و ابراهیم(علیه السلام) نخست پیامبر بود و امام نبود تا این که خداوند به او فرمود: «إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»(1)، یعنی کسی که بت پرست بوده نمی تواند امام باشد.(2)
فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ 149 أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ 150
ص: 193
أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ 151 وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ 152 أَصْطَفَی الْبَناتِ عَلَی الْبَنینَ 153 ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ 154 أَ فَلا تَذَکَّرُونَ 155 أَمْ لَکُمْ سُلْطانٌ مُبینٌ 156 فَأْتُوا بِکِتابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ 157 وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ 158 سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ 159 إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ 160 فَإِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ 161 ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِفاتِنینَ 162 إِلاَّ مَنْ هُوَ صالِ الْجَحیمِ 163 وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ 164 وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ 165 وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ 166 وَ إِنْ کانُوا لَیَقُولُونَ 167 لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ذِکْراً مِنَ الْأَوَّلینَ 168 لَکُنَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ 169 فَکَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ 170 وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلینَ 171 إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ 172 وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ 173 فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّی حینٍ 174 وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ 175 أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ 176 فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرینَ 177 وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّی حینٍ 178 وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ 179 سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ 180 وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلینَ 181
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ 182
«فَاسْتَفْتِهِمْ» استفهام توبیخی است یعنی از قوم خود سؤال کن، و «الجِنَّة» الملائکة لإجتنانهم و اختفائهم عن العیون، و «فاتنین» یعنی مغوین و «فاتن» داعی به ضلالت است، و اصل فتنه از فتّنت الذهب بالنار است، یعنی طلا را در آتش قرار دادم تا خالص شود، و «صال الجحیم» ای المتّصل بالنار بسوء اختیاره، و «و ما منّا» سخن ملائکه است، و «إن کَانُوا لیَقُولُونَ» إن مخفّفه است، «وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ» یعنی أنظرهم و أبصر ما ضیّعوا من أمر الله.
ص: 194
از آنان بپرس: آیا پروردگارت دخترانی دارد و پسران از آن آنهاست؟! (149) آیا ما فرشتگان را مؤنث آفریدیم و آنها ناظر بودند؟! (150) دانید آنها با این تهمت بزرگ شان می گویند: (151) «خداوند فرزند آورده!» ولی آنها به یقین دروغ می گویند! (152) آیا دختران را بر پسران ترجیح داده است؟! (153) شما را چه شده است؟! چگونه حکم می کنید؟! (هیچ می فهمید چه می گویید؟!) (154) آیا متذکّر نمی شوید؟! (155) یا شما دلیل روشنی در این باره دارید؟ (156) کتابتان را بیاورید اگر راست می گویید! (157) آنها [مشرکان] میان او [خداوند] و جنّ، (خویشاوندی و) نسبتی قائل شدند در حالی که جنّیان بخوبی می دانند که این بت پرستان در دادگاه الهی احضار می شوند! (158) منزّه است خداوند از آنچه توصیف می کنند، (159) مگر بندگان مخلص خدا! (160)شما و آنچه را پرستش می کنید، (161) هرگز نمی توانید کسی را (با آن) فریب دهید، (162) مگر آنها که در آتش دوزخ وارد می شوند! (163) و هیچ یک از ما نیست جز آنکه مقام معلومی دارد (164) و ما همگی (برای اطاعت فرمان خداوند) به صف ایستاده ایم (165) و ما همه تسبیح گوی او هستیم! (166) آنها پیوسته می گفتند: (167) «اگر یکی از کتاب های پیشینیان نزد ما بود، (168) به یقین، ما بندگان مخلص خدا بودیم!» (169) (امّا هنگامی که این کتاب بزرگ آسمانی بر آنها نازل شد،) به آن کافر شدند ولی بزودی (نتیجه کار خود را) خواهند دانست! (170) وعده قطعی ما برای بندگان فرستاده ما از پیش مسلّم شده… (171) که آنان یاری شدگانند، (172) و لشکر ما پیروزند! (173) از آنها [کافران] روی بگردان تا زمان معیّنی (که فرمان جهاد فرارسد)! (174) و وضع آنها را بنگر (چه بی محتواست) اما بزودی (نتیجه اعمال خود را) می بینند!
ص: 195
(175) آیا آنها برای عذاب ما شتاب می کنند؟! (176) امّا هنگامی که عذاب ما در آستانه خانه های شان فرود آید، انذارشدگان صبحگاه بدی خواهند داشت! (177) از آنان روی بگردان تا زمان معیّنی! (178) و وضع کارشان را ببین آنها نیز به زودی (نتیجه اعمال خود را) می بینند! (179) منزّه است پروردگار تو، پروردگار عزّت (و قدرت) از آنچه آنان توصیف می کنند. (180) و سلام بر رسولان! (181) حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است! (182)
«فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَنَاتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ * أَمْ خَلَقْنَا الْمَلَائِکَةَ إِنَاثًا وَ هُمْ شَاهِدُونَ …»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
قریش می گفتند: «ملائکه دختران خدا هستند» و خداوند این سخن را ردّ نموده و می فرماید: «فَاسْتَفْتِهِمْ …» یعنی از آنان سؤال کن، آیا شما فرزندان پسر را برای خود انتخاب می کنید و فرزندان دختر را به خدا نسبت می دهید؟! چه حجّتی بر این سخن دارید؟!
سپس گوید:
«وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَبًا» یعنی قریش می گفتند: «جنیّان دختران خدایند» و خداوند این سخن را نیز ردّ نموده و فرمود: جنیّان خود می دانند که در آتش حاضر خواهند شد.(2)
ص: 196
مرحوم علی بن ابراهیم گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه «لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ذِکْراً مِنَ الْأَوَّلِینَ لَکُنَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» فرمود:
کفّار قریش می گفتند: «خدا یهود و نصارا را بکشد که پیامبران خود را تکذیب نمودند، و به خدا سوگند اگر نزد ما دانش پیشین [یعنی علم به تورات و انجیل] می بود، ما بندگان خالص خدا می شدیم] و لکن هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بین آنان مبعوث شد، به او کافر شدند…(1)
سپس گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ» فرمود:
این آیه درباره ی ائمّه و اوصیای از آل محمّد(صلی الله علیه و آله) نازل شده است.(2)
«وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ * وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ»(3)
ربیع بن عبدالله هاشمی -- از بزرگان آل علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) -- نقل نموده که علیّ(علیه السلام) در بعضی از خطبه های خود فرمود:
«ما آل محمّد قبلاً در اطراف عرش خدا بودیم، و خداوند ما را به تسبیح امر
ص: 197
نمود، و ما تسبیح خدا را کردیم و ملائکه با تسبیح ما خدا را تسبیح نمودند، و سپس ما به زمین آمدیم و خداوند ما را امر به تسبیح کرد، و چون ما خدا را تسبیح نمودیم، اهل زمین نیز با تسبیح ما خدا را تسبیح نمودند. سپس فرمود: «وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ * وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ.»(1)
عبدالله بن عبّاس گوید: ما خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودیم که علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) وارد شد و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را دید در صورت او تبسّم نمود و فرمود:
«مرحباً به کسی که خداوند او را چهل هزار سال قبل از آدم خلق نمود» پس من گفتم: یا رسول الله آیا فرزند قبل از پدر آفریده شد؟ فرمود: آری، خداوند من و علی را چهل هزار سال قبل از آدم آفرید، او قبل از هر چیزی نوری را آفرید و آن را دو نصف نمود و از نصف آن مرا آفرید، و از نصف دیگر علیّ را آفرید.
و سپس چیزهای دیگر را آفرید و در آن وقت عالم تاریک بود، و خداوند از نور من و نور علیّ آن را روشن نمود و سپس ما را در سمت راست عرش خود قرار داد و پس از ما ملائکه را آفرید، و ما خدا را تسبیح نمودیم و از تسبیح ما ملائکه خدا را تسبیح کردند، و ما خدا را به یگانگی یاد کردیم، و ملائکه نیز به واسطه ما خدا را به یگانگی یاد نمودند، و ما خدا را تکبیر گفتیم، و ملائکه نیز خدا را تکبیر گفتند، و تکبیر و تهلیل و تسبیح ملائکه از تعلیم من و علیّ
ص: 198
بود و در علم خداوند گذشته بود که دوست من و دوست علیّ داخل آتش نشوند، و دشمن من و دشمن علی داخل بهشت نشوند.
سپس فرمود:
آگاه باشید که خداوند ملائکه ای را خلق نمود، و به دست آنان ظرف هایی از نقره قرار داد، که مملّو از آب حیات فردوس بود از این رو هر شیعه ای از شیعیان علیّ طاهر الوالدین و تقّی و نقیّ و مؤمن به خداوند است، و هر گاه پدر یکی از آنان بخواهد با اهل خود همبستر شود، ملکی از آن ملائکه که ظرف های آب حیات به دست آنان است می آید و از آب حیات در ظرف آب او می ریزد و چون او از آن آب می نوشد ایمان در قلب او همانند زرع می روید، از این رو شیعیان ما دارای بیّنۀ الهی از ناحیه خداوند و پیامبر و وصی او و دخترم فاطمه زهرا و سپس حسن و حسین و امامان از فرزندان حسین(علیهم السلام) می باشند.
پس من گفتم: یا رسول الله! ائمّه بعد از حسین کیانند؟ فرمود: «آنان یازده امام اند
و پدرشان علیّ بن ابیطالب است». سپس فرمود: حمد و سپاس خدای را که ایمان و محبّت علیّ را سبب دخول در بهشت و نجات از آتش قرار داد.(1)
ص: 199
«سُبْحَانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ * وَ سَلَامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ * وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
هر کس بخواهد ترازوی اعمال او سنگین و پربار باشد، هنگام حرکت از مجلس خود این سه آیه را بخواند.(2)
ص: 200
محلّ نزول: مکّه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی قمر نازل شده است.
تعداد آیات: 88 آیه در قرائت اهل کوفه، و 86 آیه در قرائت
حجازی، بصری و شامی.
ثواب قرائت سوره ی ص
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
کسی که در شب جمعه سوره ی «ص» را قرائت کند، خداوند از دنیا و آخرت
عطایی به او می کند که به احدی جز نبیّ مرسل و یا ملک مقرّب عطا ننموده
باشد، و او و هر که را از اهل بیت خود دوست داشته باشد حتّی خادم خود را
-- گرچه در حدّ عیال و در حدّ شفاعت نباشد -- به بهشت خواهد برد.(1)
و در مجمع البیان از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی «ص» را قرائت کند، پاداش او ده برابر هر کوهی است که خداوند
ص: 201
برای داود مسخّر نمود، و خداوند او را از اصرار به گناه کبیره و صغیره حفظ خواهد
نمود….(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«ص» چشمه ای است در زیر عرش و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگام معراج از آن وضو
گرفت، و جبرئیل در هر روز داخل آن می شود و چون خارج می شود و بال های خود را
تکان می دهد از هر قطره ی آبی که از بال های او می ریزد خداوند ملکی را خلق
می کند که تا قیامت خدا را تسبیح و تقدیس و تکبیر و تحمید نماید.(2)
از امام کاظم(علیه السلام) سؤال شد:
نهر «ص» کدام نهر است که در معراج رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مأمور شد تا در آن غسل
نماید؟ امام کاظم(علیه السلام) فرمود: آن نهری است که از یکی از ارکان عرش می جوشد
و آن را آب حیات گویند چنان که خداوند می فرماید: «ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ.»(3)
و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«ص» نامی از نام های خداوند است و خداوند به آن سوگند خورده است.(4)
ص: 202
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ 1 بَلِ الَّذینَ کَفَرُوا فی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ 2 کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حینَ مَناصٍ 3 وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْکافِرُونَ هذا ساحِرٌ کَذَّابٌ 4 أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیْ ءٌ عُجابٌ 5 وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلی آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذا لَشَیْ ءٌ یُرادُ 6 ما سَمِعْنا بِهذا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هذا إِلاَّ اخْتِلاقٌ 7 أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا بَلْ هُمْ فی شَکٍّ مِنْ ذِکْری بَلْ لَمَّا یَذُوقُوا عَذابِ 8 أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ الْعَزیزِ الْوَهَّابِ 9 أَمْ لَهُمْ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبابِ 10 جُنْدٌ ما هُنالِکَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ 11 کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ 12 وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ أُولئِکَ الْأَحْزابُ 13 إِنْ کُلٌّ إِلاَّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقابِ 14 وَ ما یَنْظُرُ هؤُلاءِ إِلاَّ صَیْحَةً واحِدَةً ما لَها مِنْ فَواقٍ 15 وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ یَوْمِ الْحِسابِ 16
ص: 203
«شِقاق و مشاقّة» به معنای خلاف و جدایی است، و «شقّ فلان العصا» اذا خالف، و «مناص» از نوص به معنای تأخّر است، و «ناص ینوص» إذا تأخّر، و «باصَ یَبوصُ» إذا تقدّم، و «انطلاق» به معنای ذهاب و رفتن است، و به همین معناست طلاقة الوجه، و «خَلق و اِختلاق» به یک معناست، و «فَری و افتراء» نیز متقارب است، و «اِرتقاء» به معنای صعود از پایین به بالاست به صورت درجه درجه، و فرق بین سبب و علّت در عرف متکلّمین این است که سبب ایجاب ذاتی است و علّت ایجاب وصفی است، و «قِطّ» به معنای کتاب و سهمی است که نوشته شده است، و اصل آن از قطع است، چرا که آن کتاب سهم هر کسی را از دیگری قطع می کند، و قِطّ به معنای نصیب نیز آمده است، و در معانی الأخبار از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «عجّل لنا قطّنا» یعنی نصیبنا من العذاب، و «و ما رأیته قطّ» یعنی تاکنون او را ندیده ام.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
ص، سوگند به قرآنی که دارای ذکر است (که این کتاب، معجزه الهی است). (1) ولی کافران گرفتار غرور اختلافند! (2) چه بسیار اقوامی را که پیش از آنها هلاک کردیم و به هنگام نزول عذاب فریاد می زدند (و کمک می خواستند) ولی وقت نجات گذشته بود! (3) آنها تعجّب کردند که پیامبر بیم دهنده ای از میان آنان به سویشان آمده و کافران گفتند: این ساحر بسیار دروغگویی است! (4) آیا او بجای اینهمه خدایان، خدای واحدی قرار داده؟! این براستی چیز عجیبی است!» (5) سرکردگان آنها بیرون آمدند و گفتند: «بروید و خدایانتان را محکم بچسبید، این
ص: 204
چیزی است که خواسته اند (شما را گم راه کنند)! (6) ما هرگز چنین چیزی در آیین دیگری نشنیده ایم این تنها یک آئین ساختگی است! (7) آیا از میان همه ما، قرآن تنها بر او [محمّد] نازل شده؟!» آنها در حقیقت در اصل وحی من تردید دارند، بلکه آنان هنوز عذاب الهی را نچشیده اند (که این چنین گستاخانه سخن می گویند)! (8) مگر خزاین رحمت پروردگار توانا و بخشنده ات نزد آنهاست (تا به هر کس میل دارند بدهند)؟! (9) یا اینکه مالکیّت و حاکمیّت آسمانها و زمین و آنچه میان این دو است از آن آنهاست؟! (اگر چنین است) با هر وسیله ممکن به آسمانها بروند (و جلو نزول وحی را بر قلب پاک محمّد بگیرند)! (10) (آری) اینها لشکر کوچک شکست خورده ای از احزابند! (11) پیش از آنان قوم نوح و عاد و فرعون صاحب قدرت (پیامبران ما را) تکذیب کردند! (12) و (نیز) قوم ثمود و لوط و اصحاب الأیکه [قوم شعیب]، اینها احزابی بودند (که به تکذیب پیامبران برخاستند)! (13) هر یک (از این گروه ها) رسولان را تکذیب کردند، و عذاب الهی درباره آنان تحقق یافت! (14)
اینها (با این اعمالشان) جز یک صیحه آسمانی را انتظار نمی کشند که هیچ مهلت و بازگشتی برای آن وجود ندارد (و همگی را نابود می سازد)! (15) آنها (از روی خیره سری) گفتند: «پروردگارا! بهره ما را از عذاب هر چه زودتر قبل از روز حساب
به ما ده!» (16)
«ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ * بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقَاقٍ *… إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ …»(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
ابوجهل و گروهی از مشرکین قریش نزد ابوطالب آمدند و گفتند: «فرزند برادر
ص: 205
شما به ما و بت های ما آزار و توهین نموده، و شما او را بخواهید و دستور بدهید که به خدایان ما توهین نکند، تا ما نیز به خدای او توهین نکنیم».
پس ابوطالب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را خواست و چون آن حضرت وارد شد، دید همه آنان از مشرکین اند از این رو فرمود: «السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی» و سپس نشست و ابوطالب(علیه السلام) سخنان آنان را به او خبر داد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آیا این مردم راضی نمی شوند که سخن خیری را بگویند و بر عرب قدرت و سیادت پیدا کنند؟! ابوجهل گفت: آری آن کلمه چیست؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: این که بگویید: «لا إله إلّا الله». امام باقر(علیه السلام) می فرماید: آن ها با شنیدن این سخن انگشتان خود را در گوش های شان کردند و از مجلس گریختند، در حالی که می گفتند: «مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ». و خداوند این آیات را نازل نمود: «ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ» إلی قولهِ:«إِلَّا اخْتِلَاقٌ.»(1)
مرحوم صدوق در کتاب عیون از محمّد بن جهم نقل کرده که حضرت رضا(علیه السلام) در مجلس مأمون در تفسیر آیه «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ»، فرمود:
نزد مشرکین مکه، گناه کسی بزرگ تر از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نبود، چرا که آنان
ص: 206
سیصدوشصت بت را می پرستیدند، و خدای خود را نمی پرستیدند، و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آنان را به کلمه اخلاص و توحید و خداپرستی دعوت نمود، برای آنان سخت و ناگوار آمد و گفتند: «أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عُجَابٌ * وَ انطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلَی آلِهَتِکُمْ إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ یُرَادُ * مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ» و چون خداوند مکّه را فتح نمود، به پیامبر خود فرمود: ای محمّد «إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا * لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَ مَا تَأَخَّرَ»(1)، و آن حضرت نزد مشرکین مکّه -- به خاطر دعوت به توحید -- گناهکار بود، تا این که مشرکین مکّه، برخی ایمان آوردند، و برخی از مکّه خارج شدند، و برخی که در مکّه مانده بودند، قدرت بر انکار توحید و مقابله با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را نداشتند، از این رو گناه آن حضرت نزد آنان آمرزیده شد، چرا که بر آنان قدرت پیدا کرد، پس مأمون گفت: «لله درّک یا أباالحسن.»(2)
ص: 207
«وَ عَجِبُوا أَن جَاءهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَ قَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ کَذَّابٌ * أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا …»(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبه ی قاصعة می فرماید:
من خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودم هنگامی که گروهی از سران قریش آمدند و گفتند: «ای محمّد! تو ادّعای بزرگی کرده ای، و پدران تو و احدی از اهل بیت تو چنین ادعایی را نکرده اند، و ما از تو سؤالی می کنیم و اگر به خواسته ما پاسخ دادی ما می دانیم که تو پیامبر و رسول خدا هستی وگرنه معلوم می شود که تو ساحر و کذّاب هستی».
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرمود:
خداوند بر هر چیزی قادر و تواناست، آیا اگر او خواسته شما را انجام بدهد، به او ایمان می آورید، و شهادت به حقانیّت من می دهید؟ گفتند: آری. فرمود:
من خواسته شما را برآورده می کنم، ولکن می دانم که شما به ایمان باز نمی گردید،
و در بین شما کسانی هستند که احزابی را تشکیل می دهند [و در بدر به جنگ
من خواهند آمد] و در چاه بدر قرار خواهند گرفت. سپس فرمود: خواسته شما
چیست؟ گفتند: «به این درخت بگو از ریشه از زمین کنده شود و مقابل تو قرار
بگیرد» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «ای درخت! اگر ایمان به خدا و قیامت و رسالت
من داری، از ریشه از زمین جدا شو، و با اذن پروردگارت مقابل من قرار بگیر.»
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
سوگند به آن خدایی که او را به نبوّت معبوث نمود آن درخت با ریشه از زمین کنده شد و مانند پرنده ای با صدای خاصّی پرواز نمود، و مقابل رسول
ص: 208
خدا(صلی الله علیه و آله) قرار گرفت، و شاخه اعلای خود را بالای سر آن حضرت قرار داد و برخی از شاخه های خود را نیز بر شانه های من سرازیر نمود، و من در سمت راست رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نشسته بودم، و چون مشرکین این معجزه را دیدند -- از روی تکبّر و سرکشی -- گفتند: «بگو [به جای خود بازگردد و] نصف آن نزد تو بیاید و نصف دیگر آن به جای خود بماند» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را امر کرد تا چنین کند، و آن درخت اجابت نمود، و به صورت اعجاب آمیزی، نصف آن با صدای عجیبی جدا شد، و بالای سر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قرار گرفت، و باز مشرکین از آن کفر و سرکشی که داشتند گفتند: بگو این نصف به آن نصف دیگر بازگردد و متصّل شود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را امر کرد و او به جای خود بازگشت پس من گفتم: «لا إله إلّا الله»، من اوّل مؤمن به تو هستم و اوّل کسی هستم که ایمان آوردم و دانستم که این درخت به امر خدا برای تصدیق به نبوّت و اجلال و تعظیم به تو از جای خود کنده شد.
و مشرکین گفتند: «چنین نیست، بلکه تو ساحر و کذّاب هستی، و در سحر، مهارت عجیبی داری، و آیا جز این یک نفر کسی تو را تصدیق می کند؟» و مقصودشان من بودم.(1)
ص: 209
اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ 17 إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْراقِ 18 وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَةً کُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ 19 وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ 20 وَ هَلْ أَتاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ 21 إِذْ دَخَلُوا عَلی داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغی بَعْضُنا عَلی بَعْضٍ فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلی سَواءِ الصِّراطِ 22 إِنَّ هذا أَخی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِیَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَکْفِلْنیها وَ عَزَّنی فِی الْخِطابِ 23 قالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ إِلی نِعاجِهِ وَ إِنَّ کَثیراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَیَبْغی بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَلیلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَنابَ 24 فَغَفَرْنا لَهُ ذلِکَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفی وَ حُسْنَ مَآبٍ 25 یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ
ص: 210
لا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ
لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ 26
«أوّاب» به معنای دعّاء یعنی کثیر الدعاء است، و «یَد» در کلام عرب به معنای قوّت و نعمت آمده است و «اِشراق» هنگام طلوع خورشید است و «خَصم» کسی را گویند که حقّی از حقوق را بر دیگری ادّعا می کند، و با او نزاع می نماید، و مفرد و تثنیه و جمع آن یکسان است، چرا که اصل آن مصدر است، از این رو گفته می شود: رجل خصم، و رجلان خصم، و رجال خصم، و «تَسَوُّر» وارد شدن از سور و حصار است، و «محراب» مجلس اشراف است و به این خاطر مصلّا را و محلّ قبله را محراب گویند، و «اَشَطَ الرجل فی حکمه» إذا جار فی حکمه، و «خلیفه» کسی را گویند که به جای دیگری تدبیر امور می کند و «فلان خلیفة الله فی أرضه» یعنی جعله الله من عنده لتدبیر امور عباده.
در برابر آنچه می گویند شکیبا باش، و به خاطر بیاور بنده ما داوود صاحب قدرت را، که او بسیار توبه کننده بود! (17) ما کوه ها را مسخّر او ساختیم که هر شامگاه و صبحگاه با او تسبیح می گفتند! (18) پرندگان را نیز دسته جمعی مسخّر او کردیم (تا همراه او تسبیح خدا گویند) و همه اینها بازگشت کننده به سوی او بودند! (19) و حکومت او را استحکام بخشیدیم، (هم) دانش به او دادیم و (هم) داوری عادلانه! (20) آیا داستان شاکیان هنگامی که از محراب (داوود) بالا رفتند به
ص: 211
تو رسیده است؟! (21) در آن هنگام که (بی مقدمه) بر او وارد شدند و او از دیدن آنها وحشت کرد گفتند: «نترس، دو نفر شاکی هستیم که یکی از ما بر دیگری ستم کرده اکنون در میان ما بحق داوری کن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدایت کن! (22) این برادر من است و او نود و نه میش دارد و من یکی بیش ندارم امّا او اصرار می کند که: این یکی را هم به من واگذار و در سخن بر من غلبه کرده است!» (23) (داوود) گفت: «مسلّماً او با درخواست یک میش تو برای افزودن آن به میشهایش، بر تو ستم نموده و بسیاری از شریکان (و دوستان) به یکدیگر ستم می کنند، مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند امّا عدّه آنان کم است!» داوود دانست که ما او را (با این ماجرا) آزموده ایم، از این رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه کرد. (24) ما این عمل را بر او بخشیدیم و او نزد ما دارای مقامی والا و سرانجامی نیکوست! (25) ای داوود! ما تو را خلیفه و (نماینده خود) در زمین قرار دادیم پس در میان مردم بحق داوری کن، و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد کسانی که از راه خدا گم راه شوند، عذاب شدیدی بخاطر فراموش کردن روز حساب دارند! (26)
«اصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ * إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْرَاقِ * وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَةً کُلٌّ لَّهُ أَوَّابٌ * وَ شَدَدْنَا مُلْکَهُ وَ آتَیْنَاهُ الْحِکْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که خداوند داود را روی زمین خلیفه خود قرار داد، و زبور را بر او نازل نمود، به کوه ها و پرندگان وحی نمود تا همراه با او خدا را تسبیح نمایند، و علّت آن این بود که هر گاه او بر بنی اسرائیل امامت جماعت می کرد، وزیر او بعد از
نماز خدا را حمد و تسبیح و تهلیل و تکبیر می گفت و سپس یکایک پیامبران را
ص: 212
می ستود، و یادی از فضائل و افعال و شکر و صبر و عبادت آنان می نمود و نامی
از داود(علیه السلام) نمی برد، از این رو داود به خدای خود گفت: خدایا بر پیامبران انعام نمودی و از آنان ستایش و ثنا گفتی و مرا ستایش و ثنایی نگفتی؟
پس خداوند به او وحی نمود:
«آنان بندگانی هستند که من آن ها را گرفتار بلا نمودم و صبر کردند از این رو من آنان را ستایش می کنم» داود گفت: «مرا نیز به بلایی مبتلا کن تا صبر کنم» خطاب شد: آیا تو بلا را بر عافیت ترجیح می دهی؟ من آنان را مبتلا نمودم و به آنان خبر ندادم و تو را مبتلا می کنم و به تو خبر می دهم و می گویم که در چه سالی و در چه ماهی و در چه روزی به تو بلا می رسد…
سپس فرمود:
هنگامی که داود در محراب عبادت خود نشسته بود، دو ملک از سقف خانه بر او وارد شدند، و مقابل او نشستند، و چون داود(علیه السلام) از آنان هراس پیدا کرد گفتند: هراس مکن ما با همدیگر نزاعی داریم و تو بین ما حکم کن. و بر ما ستم مکن و ما را به راه مستقیم هدایت نما -- و داود را در آن زمان نود و نه زن آزاد و کنیز بود -- پس یکی از آن دو ملک گفت:
«این برادر من دارای نود و نه گوسفند است، و مرا جز یک گوسفند نیست، و باز به من می گوید: این یک گوسفند را نیز به من بده،و با من درشتی می کند» پس داود همان گونه که خداوند می فرماید گفت: «لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ
ص: 213
إِلی نِعاجِهِ …» پس آن ملکی که شکایت از برادر خود می کرد خندید و گفت: او خود را محکوم نمود [چرا که خود نود و نه زن دارد و می خواهد زن اوریا را نیز پس از کشته شدن بگیرد] پس داود گفت: «آیا گناه کرده ای و می خندی نزدیک است که من دهن تو را خورد کنم» آن ملک شاکی گفت:
داود اگر به یاد داشت، خود را سزاوارتر به این مجازات می دانست، پس آن دو ملک رفتند و داود(علیه السلام) از خطای خود آگاه شد و چهل شبانه روز در حال سجده گریه می کرد، و جز اوقات نماز سر از سجده بر نمی داشت….(1)
ص: 214
ص: 215
ص: 216
مؤلّف گوید:
ماجرای امتحان و ابتلای داود(علیه السلام) را برخی از اهل سنّت به گونه ی دیگری نقل کرده اند که با عصمت و مقام نبوّت داود(علیه السلام) سازگار نیست، از این رو حضرت رضا(علیه السلام) در مجلس مأمون روایت اهل سنّت را مطرود دانسته و با بیان مفصّلی حقیقت را بیان نموده است که در پاورقی می خوانید.(1)
ص: 217
در پایان حدیث فوق حضرت رضا(علیه السلام) در پاسخ علی بن محمّد بن جهم که گفت: ای فرزند رسول خدا قصّه داود با اُوریا چه بوده است؟ فرمود:
در زمان داود(علیه السلام) اگر شوهر زنی کشته می شد، و یا می مرد، آن زن هرگز با دیگری
ازدواج نمی کرد، و نخستین کسی که خداوند به دست او این سنّت غلط
را شکست، داود(علیه السلام) بود و چون اُوریا کشته شد و عدّه ی همسر او گذشت داود(علیه السلام)
با او ازدواج نمود از این رو این عمل برای بستگان اُوریا سخت آمد. [همانند
ازدواج رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با عیال پسر خوانده خود زید بن حارثه، چرا که مردم قبل
از اسلام پسر خوانده را فرزند خود می دانستند، و ازدواج با او را حرام می پنداشتند.](1)
وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذینَ کَفَرُوا
مِنَ النَّارِ 27 أَمْ نَجْعَلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقینَ
کَالْفُجَّارِ 28 کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ 29 وَ وَهَبْنا
لِداوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ 30 إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصَّافِناتُ الْجِیادُ 31 فَقالَ إِنِّی
أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی حَتَّی تَوارَتْ بِالْحِجابِ 32 رُدُّوها عَلَیَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ
وَ الْأَعْناقِ 33 وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمانَ وَ أَلْقَیْنا عَلی کُرْسِیِّهِ
ص: 218
جَسَداً ثُمَّ أَنابَ 34 قالَ رَبِّ اغْفِرْ لی
وَ هَبْ لی مُلْکاً لا یَنْبَغی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ 35 فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْری بِأَمْرِهِ
رُخاءً حَیْثُ أَصابَ 36 وَ الشَّیاطینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ 37 وَ آخَرینَ مُقَرَّنینَ فِی الْأَصْفادِ 38
هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ 39 وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفی وَ حُسْنَ مَآبٍ 40
«صافِنات» جمع صافنة، به معنای اسب هایی است که یک دست خود را بالا
می گیرند و بر یک دست و دو پا می ایستند، و «جِیاد» جمع جَواد است، و یا منقلب از
واو است، و اصل آن جَواد بوده و جِیاد به معنای اسب های تندرو می باشد، و بعضی
گفته اند: «جِیاد» جمع جود مانند سوط و سیاط است، و «کرسیّ» به معنای سریر و تخت
است، و «رُخاء» باد ملایم را گویند، و آن از رِخوة و رِخاوة المرور است، و «أصفاد» جمع
صَفد به معنای غلّ است.
ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست بیهوده نیافریدیم این گمان کافران است
وای بر کافران از آتش (دوزخ)! (27) آیا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام
داده اند همچون مفسدان در زمین قرار می دهیم، یا پرهیزگاران را همچون فاجران؟! (28)
این کتابی است پربرکت که بر تو نازل کرده ایم تا در آیات آن تدبّر کنند و خردمندان متذکّر
شوند! (29) ما سلیمان را به داوود بخشیدیم چه بنده خوبی! زیرا همواره به سوی
خدا بازگشت می کرد (و به یاد او بود)! (30) به خاطر بیاور هنگامی را که عصرگاهان
اسبان چابک تندرو را بر او عرضه داشتند، (31)
ص: 219
گفت: «من این اسبان را بخاطر
پروردگارم دوست دارم (و می خواهم از آنها در جهاد استفاده کنم»، او هم چنان به آنها
نگاه می کرد) تا از دیدگانش پنهان شدند. (32) (آنها به قدری جالب بودند که گفت:)
بار دیگر آنها را نزد من بازگردانید! و دست به ساقها و گردنهای آنها کشید (و آنها را نوازش
داد). (33) ما سلیمان را آزمودیم و بر تخت او جسدی افکندیم سپس او به درگاه خداوند
توبه کرد. (34) گفت: پروردگارا! مرا ببخش و حکومتی به من عطا کن که بعد از من
سزاوار هیچ کس نباشد، که تو بسیار بخشنده ای! (35) پس ما باد را مسخّر او ساختیم
تا به فرمانش بنرمی حرکت کند و به هر جا او می خواهد برود! (36) و شیاطین را مسخّر
او کردیم، هر بنّا و غوّاصی از آنها را! (37) و گروه دیگری (از شیاطین) را در غل و زنجیر
(تحت سلطه او) قرار دادیم، (38) (و به او گفتیم:) این عطای ما است، به هر کس
می خواهی (و صلاح می بینی) ببخش، و از هر کس می خواهی امساک کن، و حسابی
بر تو نیست (تو امین هستی)! (39) و برای او [سلیمان] نزد ما مقامی ارجمند و سرانجامی
نیکوست! (40)
«وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ»(1)
امام صادق(علیه السلام) از پدران خود(علیهم السلام) نقل نموده، که مردی از اهل عراق خدمت امیر
المؤمنین(علیه السلام) آمد و گفت: به من خبر بدهید؛ آیا خروج ما برای جنگ با اهل شام [یعنی
معاویه و یاران او] مطابق قضا و تقدیر خدا بود؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
آری ای شیخ! به خدا سوگند شما قدمی در بلندی و یا پستی بیابان نگذارید، مگر
آن که با قضا و تقدیر خدا بود.
ص: 220
پیرمرد گفت: «یا امیرالمؤمنین! پس من هر رنجی کشیدم را به حساب خدا
می گذارم». امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: ای پیرمرد گمان مکن که مقصود من قضای
حتم و تقدیر لازم و واجب باشد [و ما مجبور در این حرکت بوده باشیم] و اگر
چنین باشد، ثواب و عقاب و امر و نهی و وعده و وعید باطل و ساقط خواهد بود،
و گناهکار را ملامتی نیست، و نیکوکار را ستایشی نیست، بلکه محسن سزاوارتر
به ملامت، گنهکار سزاوارتر به احسان خواهد بود، و این تفکّر بت پرستان
و دشمنان خدای رحمان، و قدریّه [و جبریّه] و مجوس این امّت است.
سپس فرمود:
ای پیرمرد! خداوند تکلیف خود را همراه با اختیار، و نهی خود را به صورت تحذیر
و وعده عذاب بیان نموده، و برای عمل ناچیزی پاداش فراوان قرار داده است،
و معصیت خداوند به معنای مغلوب شدن خدا نیست، و اطاعت او نیز به اجبار
و اکراه نیست [بلکه او به مردم اختیار و انتخاب داده، و هرگز آنان را اجبار به
اطاعت و ترک حرام نکرده است] و آسمان ها و زمین و آنچه بین آن هاست را
باطل و بیهوده نیافریده و این گمان کافران است، «فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ».(1)
پس آن پیرمرد برخاست و این اشعار را خواند:
أَنْتَ الْإِمَامُ الَّذِی نَرْجُو بِطَاعَتِهِ
یَوْمَ النَّجَاةِ مِنَ الرَّحْمَنِ غُفْرَاناً
أَوْضَحْتَ مِنْ دِینِنَا مَا کَانَ مُلْتَبِساً
جَزَاکَ رَبُّکَ عَنَّا فِیهِ إِحْسَاناً
فَلَیْسَ مَعْذِرَةٌ فِی فِعْلِ فَاحِشَةٍ
قَدْ کُنْتُ رَاکِبَهَا فِسْقاً وَ عِصْیَاناً
لَا لَا وَ لَا قَائِلًا نَاهِیهِ أَوْقَعَهُ
فِیهَا عَبَدْتُ إِذاً یَا قَوْمِ شَیْطَاناً
وَ لَا أَحَبَّ وَ لَا شَاءَ الْفُسُوقَ وَ لَا
قَتْلَ الْوَلِیِّ لَهُ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً
أَنَّی یُحِبُّ وَ قَدْ صَحَّتْ عَزِیمَتُهُ
ذُو الْعَرْشِ أَعْلَنَ ذَاکَ اللَّهُ إِعْلَاناً(2)
ص: 221
«أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ...»(1)
عبدالرحمان بن کثیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» فرمود:
مقصود امیرالمؤمنین(علیه السلام) و اصحاب و یاران اویند، و در تفسیر «کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ» فرمود: مقصود حَبتَر و زُرَیق و اصحاب و یاران آنان هستند، و در تفسیر «أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ» فرمود: مقصود امیرالمؤمنین(علیه السلام) و یاران اویند، و در تفسیر «کَالْفُجَّارِ» فرمود: مقصود حَبتَر و دِلام و یاران آنان هستند.(2)
ابن عبّاس نیز گوید:
مقصود از «الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) و حمزه و عبیدة است، و مقصود از «کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ» عتبة و شیبة و ولید است، و مقصود از «أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ» علیّ(علیه السلام) و یاران اوست، و مقصود از «کَالْفُجَّارِ» فلانی و یاران اویند.(3)
ص: 222
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
اهل حق نباید خود را در منزلت اهل باطل قرار بدهند، چرا که خداوند می فرماید: «أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ؟»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) همواره می فرمود:
اهل تقوا را نشانه هایی است که به آن ها شناخته می شوند،
راستگویی،
ادای امانت،
وفای به عهد و پیمان،
دوری از فخر و تجمّل گرایی،
ص: 223
صله رحم،
ترحّم به ضعفا و فقرا،
کمتر رفت و آمد کردن و آمیزش با زن ها،
احسان و صله به مردم،
حسن خلق،
حلم فراوان،
جستجوی علم و دانشی که سبب تقرّب به خداوند شود.(1)
«کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ»(2)
علی بن ابراهیم قمی؟ره؟ گوید:
مقصود از «لِّیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ» امیرالمؤمنین و ائمّه(علیهم السلام)اند، و مقصود از «وَ لِیَتَذَکَّرَ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ» صاحبان عقول ثاقب و راسخ اند، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) همواره به این آیه افتخار می نمود، و می فرمود: «به هیچ کس قبل از من، و بعد از من، چنین چیزی که به من داده شد، داده نشد.»(3)
ص: 224
و نیز امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مقصود از «لِّیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ» امیرالمؤمنین و ائمهّ(علیهم السلام) هستند، و آنان «أُوْلُوا الْأَلْبَابِ» می باشند.(1)
«وَ وَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَیْمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ * إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصَّافِنَاتُ الْجِیَادُ * فَقَالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَن ذِکْرِ رَبِّی حَتَّی تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ * رُدُّوهَا عَلَیَّ فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَ الْأَعْنَاقِ»(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
«رُدُّوهَا عَلَیَّ» کنایه از برگشت خورشید است.(3)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
حضرت سلیمان اسب ها را دوست می داشت، روزی خواست تا اسب ها را نزد او
آوردند، و به آن ها مشغول شد، تا خورشید غروب نمود، و نماز عصر از او فوت شد،
از این رو بسیار غمگین شد، و از خداوند خواست تا خورشید را برای او برگرداند،
و او نماز عصر خود را بخواند، و خداوند خورشید را برگرداند و سلیمان نماز عصر
خود را خواند، و سپس گفت: اسب ها را بیاورید، و چون آوردند سلیمان شروع
کرد با شمشیر گردن و پاهای اسب ها را زد و همه آن ها را کشت، چنان که خداوند
از قول او می فرماید: «رُدُّوهَا عَلَیَّ فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَ الْأَعْنَاقِ.»(4)
ص: 225
زرارة و فضیل گویند: به امام باقر(علیه السلام) گفتیم: معنای «کِتاباً مَوْقُوتاً»، در آیه «ِإنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً»(1)، چیست؟ فرمود:
یعنی «کتاباً مفروضاً» و مقصود این نیست که نماز تنها در وقت خود صحیح است، و اگر چنین باشد نباید نماز سلیمان صحیح باشد و باید او به خاطر ترک نماز در وقت خود هلاک شده باشد، و لکن مقصود این است که چون نماز را به یاد بیاورد بخواند.
سپس مرحوم صدوق می فرماید:
«جهّال از اهل خلاف گمان کرده اند که سلیمان(علیه السلام) روزی مشغول به بررسی اسب ها بود و خورشید غروب نمود و نماز عصر از او فوت شد، پس نماز خود را خواند و دستور داد تا گردن ها و ساق های آنان را زدند و کشتند، و گفت: این ها مرا از یاد خدا غافل نمودند، در حالی که سلیمان(علیه السلام) از چنین عملی دور است، چرا که اسب ها گناهی نداشته اند و مکلّف به تکلیفی نبوده اند که سلیمان(علیه السلام) آنان را مجازات نماید.
سپس گوید: فرموده ی امام صادق(علیه السلام) صحیح است که فرمود:
عصر گاهی اسب ها را نزد سلیمان(علیه السلام) آوردند و او به آن ها مشغول شد، و خورشید غروب نمود و سلیمان(علیه السلام) به ملائکه مأمور به خورشید فرمود: خورشید را باز گردانید تا من نماز خود را در وقت آن بخوانم، و چون خورشید را برگرداندند سلیمان وضو گرفت -- و وضوی او مسح گردن و ساق بود -- و
ص: 226
سپس سلیمان و یاران او که نماز نخوانده بودند، نماز خود را در وقت خود خواندند، و چون فارغ شدند، خورشید غروب نمود، و ستاره ها ظاهر شدند، سپس امام صادق(علیه السلام) آیات فوق را تلاوت نمود.(1)
مؤلّف گوید:
نظیر این قصّه برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز رخ داد، هنگامی که سر مبارک پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) در حال وحی در دامن آن حضرت بود و نماز عصر از او فوت شد،
ص: 227
و خورشید بازگشت و امیرالمؤمنین(علیه السلام) نماز خود را خواند و یک باره هوا
تاریک شد.(1)
«وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمَانَ وَ أَلْقَیْنَا عَلَی کُرْسِیِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ * قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکًا لَّا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ * فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاء حَیْثُ أَصَابَ …»(2)
مرحوم طبرسی در مجمع البیان گوید: از امام صادق(علیه السلام) روایت شده:
هنگامی که سلیمان فرزندی پیدا کرد اجنّه و شیاطین به همدیگر گفتند: اگر فرزند سلیمان زنده بماند ما باز به همان بلایی که از ناحیه سلیمان پیدا کردیم از ناحیه او نیز پیدا خواهیم نمود، پس سلیمان از آنان هراس پیدا کرد و از ابرها
خواست تا فرزند او را شیر بدهند و از شرّ شیاطین محفوظ بماند، و ناگهان دید میّتی روی کرسیّ او قرار دارد [و آن فرزند او بود] و این برای سلیمان(علیه السلام) عقوبت و بلایی بود تا بداند حذر و احتیاط از تقدیر خداوند نمی تواند جلوگیری کند، و هراس از شیاطین با توکّل به خداوند سازگار نیست.(3)
ابوهریرة گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
روزی سلیمان در مجلس خود گفت: «امشب به هفتاد نفر از همسران خود سر می زنم و هر کدام آنان فرزند پسری به دنیا می آورد و در راه خدا جهاد
ص: 228
می کنند» و «إن شاء الله» نگفت، از این رو در آن شب با هفتاد نفر از همسران خود آمیزش نمود و از آنان جز یک دختر ناقص به دنیا نیامد.
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
سوگند به آن خدایی که جان محمّد در دست اوست اگر «إن شاء الله» گفته بود، آن پسران بر اسب ها سوار می شدند و در راه خدا جهاد می کردند.(1)
علیّ بن یقطین گوید:
به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: آیا امکان دارد پیامبری بخیل باشد؟ فرمود: خیر. گفتم: پس سخن سلیمان که گفت: «وَ هَبْ لِی مُلْکًا لَّا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِی»، چه معنایی دارد؟ فرمود: «قدرت و پادشاهی دو قسم است:
پادشاهی و سلطنت با غلبه و ظلم و [یا] انتخاب مردم،
پادشاهی از ناحیه خداوند متعال، مانند پادشاهی ابراهیم و طالوت و ذی القرنین.
و سلیمان که گفت: «وَ هَبْ لِی مُلْکًا لَّا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِی»، و معنای سخن سلیمان این است که خدایا مُلکی به من بده که احدی نگوید: «از روی ظلم و جور و غلبه و انتخاب مردم به دست آمده است» پس خداوند متعال باد را در اختیار او گذارد تا به اختیار او باشد، و هر صبحگاه و شبانگاه او را به هر سو می خواهد -- به اندازه یک ماه حرکت معمولی -- به این سو و آن سو حرکت دهد، و شیاطین را نیز در اختیار او گذارد تا برای او بنّایی و غوّاصی و… انجام بدهند و زبان پرندگان را به او آموخت و در روی زمین قدرتی به او عطا نمود
ص: 229
که مردم آن زمان و زمان های پس از او دانستند که ملک و پادشاهی سلیمان شباهتی به پادشاهی و سلطنت پادشاهان منتخب مردم، و پادشاهانی که با قدرت و غلبه بر سر کار می آیند ندارد.»
علیّ بن یقطین گوید:
گفتم: پس معنای سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) که فرمود: «خدا رحمت کند برادرم سلیمان را، او چقدر بخیل بود!» چیست؟ امام کاظم(علیه السلام) فرمود: این سخن دارای دو معناست: یک این که سلیمان نسبت به آبروی خود و بدگویی های مردم بخیل بوده است، و معنای دوّم این که چقدر او بخیل بوده که در حکومت خود به روش جهّال و افراد نادان عمل نماید.
سپس امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند آنچه به سلیمان داده شد و آنچه به او داده نشد و آنچه به احدی از مردم عالم داده نخواهد شد را، خداوند به ما داد، چرا که خداوند درباره سلیمان می فرماید: «هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسَابٍ» و درباره ی حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا.»(1)و(2)
ص: 230
ابوخالد قمّاط گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
بنی اسرائیل به سلیمان(علیه السلام) گفتند: «فرزند خود را جانشین خویش قرار بده» سلیمان(علیه السلام) فرمود: او صلاحیّت این مقام را ندارد، و چون مردم اصرار کردند، سلیمان گفت: «من مسائلی را از او می پرسم اگر جواب صحیح داد او را خلیفه خود قرار می دهم».
سپس به فرزند خود فرمود:
فرزندم! طعم آب چیست؟ و طعم نان چیست؟ و شدّت و ضعف سخن از چیست؟ و عقل در کجای بدن قرار دارد؟ و قساوت قلب و رقّت قلب از کجاست؟ و خستگی و ناتوانی بدن از چیست؟ و بهره مندی و محرومیّت بدن از کجاست؟ پس فرزند سلیمان به هیچ کدام از سؤالات پدر پاسخ صحیح ندارد.
ص: 231
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
طعم آب، طعم حیات و زندگی است، و طعم نان قوّت است، و ضعف و شدّت صوت به خاطر پی کلیه هاست، و محل عقل دماغ است، از این رو به کسی که ضعیف العقل است می گویند دماغ او سبک است، و قساوت و رقّت از ناحیه قلب است چنان که خداوند می فرماید: «فَوَیْلٌ لِّلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِکْرِ اللَّهِ»(1)، و خستگی بدن و ناتوانی آن از ناحیه پاها می باشد و اگر پاها به خاطر راه رفتن خسته شود، بدن نیز خسته خواهد شد، و کسب و درآمد بدن از ناحیه دست هاست، و اگر انسان دست ها را به کار بگیرد، بدن بهره مند می شود، و اگر به کارشان نگیرد، چیزی نصیب بدن نمی شود.(2)
ص: 232
اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
روزی حضرت سلیمان(علیه السلام) از بیت المقدّس خارج شد در حالی که سیصد هزار
کرسی از انسان ها در طرف راست او بود، و سیصد هزار کرسی از جنیّان در طرف
چپ او بود، و پرندگان را امر کرد تا بر آنان سایه افکندند، و باد را امر کرد تا آنان را
به دوش گرفت، تا این که به ایوان کسرا و مدائن وارد شد، و سپس از آنجا حرکت
نمود تا در شهری به نام اصطخر در فارس بیتوته کرد، و چون صبح شد به شهر بَرکاوان در نواحی فارس وارد شد، و سپس به باد دستور داد تا آنان را بر روی دریا سیر داد به گونه ای که پاهای آنان به آب می رسید، و در آن حال سلیمان بر جای بلند و عمودی قرار گرفته بود، پس برخی از همراهان او گفتند: آیا سلطنتی بزرگ تر از این دیده و شنیده اید؟ و بقیه گفتند: «ما چنین سلطنتی را ندیده و نشنیده ایم» پس ملکی از آسمان صدا زد: ثواب یک «سبحان الله» در پیشگاه خداوند بزرگ تر از آنچه است که شما از ملک سلیمان دیدید!(1)
مؤلّف گوید:
در ذیل آیات گذشته روایات عجیبی وارد شده که با اصول مسلّمه اعتقادی
ص: 233
و مقام پیامبران(علیهم السلام) سازگار نیست، از این رو ما از نقل آن ها صرف نظر نمودیم، و الله العالم.
وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ 41 ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ 42 وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِکْری لِأُولِی الْأَلْبابِ 43 وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً
نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ 44
«رَکض» به معنای پرت کردن چیزی با پا را گویند، و «رکض الفرس» سرعت دادن اسب است با پا، و «ضِغث» پُر بودن کف دست است از گیاه و امثال آن، و «حَنث» شکستن
قسم است، و «أوّاب» به معنای کثیرالدعا و یا کثیرالرجوع به خداوند برای توبه است، بنابراین اَوّاب و توّاب به یک معناست، و «نُصُب» و نَصْب، به معنای تعب است.
و به خاطر بیاور بنده ما ایّوب را، هنگامی که پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا!) شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است. (41) (به او گفتیم:) پای خود را بر زمین بکوب! این چشمه آبی خنک برای شستشو و نوشیدن است! (42) و خانواده اش را به او بخشیدیم، و همانند آنها را بر آنان افزودیم، تا رحمتی از سوی ما
ص: 234
باشد و تذکّری برای اندیشمندان. (43) (و به او گفتیم:) بسته ای از ساقه های گندم (یا مانند آن) را برگیر و با آن (همسرت را) بزن و سوگند خود را مشکن! ما او را شکیبا یافتیم چه بنده خوبی که بسیار بازگشت کننده (به سوی خدا) بود! (44)
«وَ اذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَ عَذَابٍ * ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَ شَرَابٌ * وَ وَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنَّا وَ ذِکْرَی لِأُوْلِی الْأَلْبَابِ …»(1)
مؤلّف گوید:
روایات درباره ی بلای ایّوب(علیه السلام) فراوان و مفصّل است و برخی از آن ها با اصول و معتقدات شیعه سازگار نیست و لکن در برخی از آن ها توضیح لازم آمده
و حقیقت روشن شده و نسبت هایی که به ساحت مقدّس پیامبر خدا و مقام
عصمت او داده شده است برطرف گردیده و الله الموفّق للصواب و السداد.
قبل از بیان روایات، خلاصه ای از وضعیّت نسب و شرافت و همسر و فرزندان و اموال
حضرت ایّوب(علیه السلام) را مطابق روایت «تحفة الإخوان» از امام صادق(علیه السلام) یادآور می شویم.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«حضرت ایّوب(علیه السلام) فرزند موص بن رعویل بن عیص بن اسحاق بن ابراهیم(علیه السلام) بود و پدرش دارای اموال فراوانی مانند گوسفند و شتر و گاو و مزارع و باغات بود، و همه این اموال را ایّوب بعد از پدر خود مالک شد، تا این که سی سال از عمر او گذشت، و عیال او «رحمة» دختر افرائیم بن یوسف(علیه السلام) بود و در زیبایی شبیه ترین مردم به یوسف بود، و پدرش در
ص: 235
خواب دید که یوسف پیراهن خود را به «رحمة» پوشانید و «رحمة» در شام ساکن بود و ایّوب(علیه السلام) اموال فراوانی را نزد پدر او برد و از «رحمة» خواستگاری نمود و با او ازدواج کرد و خداوند از «رحمة» به ایّوب دوازده پسر و دوازده دختر داد و در هر نوبت یک فرزند پسر و یک فرزند دختر آورد، و مردم به خاطر اخلاق نیک ایّوب و رفتار او با ایتام و ضعفا و فقرا به او روی آوردند و از محضر او استفاده می کردند و احکام الهی را از او می آموختند، ولکن خداوند هر بنده ای را امتحان می کند تا منزلت و ثبات قدم و صبر و استقامت او ظاهر شود، و خداوند ایّوب را امتحان سختی نمود تا ….»(1)
ص: 236
ص: 237
ص: 238
ص: 239
ص: 240
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
حضرت ایّوب بدون هیچ گناهی مبتلای به بلا شد، چرا که پیامبران معصوم و پاکند و گناه و لغزش پیدا نمی کنند، چه گناه کبیره و چه گناه صغیره، و ایّوب(علیه السلام) با همه بلایی که پیدا کرد، [مورد نفرت مردم واقع نشد و] بدن او بدبو نشد، و صورت او زشت نگردید، و از بدن او چرک و خونی خارج نشد که کسی از او وحشت و تنفّر پیدا کند و نیز بدن او کرم نگرفت و خداوند با بلاهایی که بر پیامبران و اولیای خود وارد می کند، آنان [را ذلّت و خواری نمی دهد و] مورد کرامت او هستند، سپس فرمود:
علّت کناره گیری مردم از ایّوب ناتوانی و فقر ظاهری او بود، و مردم نمی دانستند که ایّوب نزد خداوند مورد رضایت و تأیید است [و این بلاها سبب بالا رفتن مقام اوست] از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «بزرگ ترین بلاها برای پیامبران و نزدیکان آنان است.» و خداوند ایّوب را به این بلاها مبتلا نمود، تا مردم درباره ی او غلوّ نکنند، و با دیدن نعمت های الهی در دست او، اعتقاد به ربوبیّت او پیدا نکنند، و بدانند که پاداش و ثواب الهی دو قسم است برخی اختصاصی و برخی استحقاقی است، تا هیچ ضعیفی را به خاطر ضعف، و هیچ فقیری را به خاطر فقر، و هیچ مریضی را به خاطر مرض، تحقیر نکنند،
ص: 241
و بدانند که خداوند [مطابق حکمت خود] هر که را بخواهد مریض می کند، و هر که را بخواهد شفا می دهد، و این را سبب عبرت گروهی، و شقاوت گروهی، و سعادت گروهی دیگر قرار می دهد، و او در جمیع افعال خود حکیم، و در همه تقدیرات خود عادل است، و در باره بندگان خود تقدیری نمی کند جز آن که اصلح به حال آنان خواهد بود، و لاقوّة لهم إلّا به.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند مؤمن را به هر بلایی مبتلا می کند و به هر گونه ای می میراند و لکن عقل او را نمی گیرد چنان که شیطان را بر مال و فرزندان و خانواده و همه چیز
ص: 242
ایّوب مسلّط نمود، و لکن او را بر عقل ایّوب مسلّط نکرد، تا بتواند موحّد و خداشناس باشد.(1)
امام صادق(علیه السلام) نیز می فرماید:
روز قیامت زن زیبایی که در دنیا فریب زیبایی خود را خورده می آورند و او می گوید: «خدایا تو مرا زیبا آفریدی، و من گرفتار شدم» پس مریم(علیه السلام) را می آورند، و می گویند: تو زیباتری یا مریم؟ ما او را زیبا آفریدیم و او فریب نخورد، سپس مرد زیبایی را می آورند که مفتون زیبایی خود شده، او نیز می گوید: «خدایا تو مرا زیبا آفریدی، و من گرفتار زن ها شدم» پس یوسف(علیه السلام) را می آورند و به او می گویند: «تو زیباتر بودی یا یوسف؟ در حالی که ما او را زیبا آفریدیم و مفتون زیبایی خود نشد، سپس یکی از اهل بلا را می آورند که به خاطر بلا انحراف پیدا کرده است، و او می گوید: «خدایا تو بلا را بر من سخت کردی و من انحراف پیدا کردم» پس ایّوب(علیه السلام) را می آورند، و می گویند: آیا بلای تو سخت تر بود یا بلای ایّوب؟ و ایّوب با آن همه بلا انحراف پیدا نکرد.(2)
ص: 243
«ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَ شَرَابٌ * وَ وَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنَّا وَ ذِکْرَی لِأُوْلِی الْأَلْبَابِ * وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثًا فَاضْرِب بِّهِ وَ لَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ»(1)
امام صادق(علیه السلام) در پایان روایتی پس از بیان بلاهای ایّوب می فرماید:
«فَقَالَ أَیُّوبُ: یَا رَبِّ لَوْ جَلَسْتُ مَجْلِسَ الْحَکَمِ مِنْکَ لَأَدْلَیْتُ بِحُجَّتِی» یعنی یعقوب به خدای خود گفت: «اگر من مقابل محکمه قضاوت قرار بگیرم در مقابل تو حجّت خویش را بیان خواهم نمود» پس خداوند ابری را مقابل او فرستاد و فرمود: «ای ایّوب تو در محکمه حکم قرار داری اکنون حجّت خود را بیان کن و من به تو نزدیک هستم» ایّوب گفت: «خدایا تو می دانی که هر گاه من در اطاعت از تو بین دو چیز مردّد می شدم، سخت تر آن ها را انتخاب می کردم» سپس گفت: خدایا آیا من تو را ستایش نکردم و شاکر تو نبودم و تو را تسبیح نکردم؟» ناگهان از لابلای آن ابر -- باده هزار لغت -- خطاب شد: «ای ایّوب! چه کسی به تو توفیق عبادت داد، در حالی که مردم از عبادت من غافل بودند، و تو تسبیح و تحمید و تکبیر گفتی؟ آیا نسبت به آنچه خدا به تو داده است بر او منّت می گذاری؟» پس ایّوب مشتی از خاک را برداشت و در دهان خود گذارد، و سپس گفت: «خدایا تو بر من منّت داری و تو توفیق عبادت را به من دادی».
پس خداوند مَلَکی را بر او نازل کرد، و او پای خود را بر زمین زد و آب جاری شد،
ص: 244
و ایّوب را در آن آب غسل داد، و بدن او به بهترین وضع پیشین خود بازگشت،
و خداوند باغستان سبز و خرّمی را برای او آماده نمود، و همه اهل و مال و فرزندان
و مزارع او، به او بازگشت، و با آن ملک مشغول سخن بود که همسر او «رحمة» با پاره
نان هایی نزد او آمد و چون موضع خانه خود را متغیّر یافت و دو نفر را دید که در کنار
همدیگر نشسته اند، گریان شد و فریاد کرد، و ایّوب را صدا زد، و چون ایّوب
پاسخ او را داد و «رحمة» دید که خداوند نعمت های خود را به ایّوب بازگردانده
است، سجده ی شکر نمود. پس ایّوب دید موهای سر «رحمة» را چیده اند --
و علّت آن این بود که «رحمة» از گروهی [از زنان] درخواست کمک کرد تا
برای ایّوب طعامی بگیرد، آنان موهای زیبا و بلند او را دیدند و گفتند: «موهای
خود را به ما بده تا [به موهای عروس خود وصل کنیم و] به تو طعامی بدهیم» پس
موهای خود را داد و برای ایّوب طعام گرفت، و چون ایّوب دید که موهای او قطع
شده، غضب کرد، و سوگند یاد نمود که یکصد تازیانه به او بزند، و چون «رحمة»
علّت آن را بیان نمود، ایّوب غمگین شد، و خداوند به او فرمود: «وَ خُذْ بِیَدِکَ
ضِغْثًا …»، یعنی دسته صدتایی ساقه های گیاه را بگیر و به او بزن تا به قسم خود
عمل کرده باشی».
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
از آن پس خداوند اهل و فرزندان ایّوب -- که قبل از بلا و بعد از بلا مرده بودند --
را به او بازگرداند، و آنان با ایّوب مشغول به زندگی شدند. و از ایّوب سؤال شد:
کدام بلا بر تو سخت تر بود؟ ایّوب گفت: شماتت دشمنان.(1)
ص: 245
ص: 246
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
ایّوب بدون گناه هفت سال گرفتار بلا بود.(1)
و در برخی از روایات آمده که ایّوب هفده سال گرفتار بلا بوده است، و الله العالم.
مؤلّف گوید:
برخی از روایات درباره ی بلای ایّوب قابل قبول نبود و ما از آن ها صرف نظر نمودیم
و تنها روایات صحیحی که از اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده بود را ایراد نمودیم.
وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدی وَ الْأَبْصارِ 45 إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ 46 وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ 47 وَ اذْکُرْ إِسْماعیلَ وَ
ص: 247
الْیَسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ 48 هذا ذِکْرٌ وَ إِنَّ لِلْمُتَّقینَ لَحُسْنَ مَآبٍ 49 جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ 50 مُتَّکِئینَ فیها یَدْعُونَ فیها بِفاکِهَةٍ کَثیرَةٍ وَ شَرابٍ 51
وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ 52 هذا ما تُوعَدُونَ لِیَوْمِ الْحِسابِ 53 إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ 54 هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغینَ لَشَرَّ مَآبٍ 55 جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ 56
هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمیمٌ وَ غَسَّاقٌ 57 وَ آخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَزْواجٌ 58 هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ لا مَرْحَباً
بِهِمْ إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ 59 قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِکُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا فَبِئْسَ الْقَرارُ 60
قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِی النَّارِ 61 وَ قالُوا ما لَنا لا نَری رِجالاً کُنَّا
نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ 62 أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ 63
إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ 64
«أُوْلِی الْأَیْدِی»، قبلاً گذشت که ید به معنای قوّت آمده است، و «أُوْلِی الْأَبْصَارِ»، صاحبان بصیرت در دین و یا علم و دانش هستند، و «ذِکْرَی الدَّارِ» یعنی ذکر الدار الآخرة لقوله: و الآخرة هی دارالقرار، و «وَ ذَا الْکِفْلِ» پیامبر مرسل بوده، چنان که امام باقر(علیه السلام) می فرماید: «إنّه نبیّ مرسل سمّی به لتکلّفه بصیام نهاره و قیام لیله» و «أتراب» جمع تَرَب به معنای قرینات و امثال -- در سنّ -- است، و «نَفاد» به معنای انقطاع است، و «مهاد» به معنای فراش ممهّد است، و «غَسّاق» چرک و خونی است که از اهل دوزخ خارج می شود، و «أزواج» به معنای انواع است، و «فَوْجٌ مُّقْتَحِمٌ» گروهی را گویند که به سختی وارد آتش می شوند، أعاذنا الله من النار.
ص: 248
و به خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را، صاحبان دستها (ی نیرومند) و چشم ها (ی بینا)! (45) ما آنها را با خلوص ویژه ای خالص کردیم، و آن یادآوری سرای آخرت بود! (46) و آنها نزد ما از برگزیدگان و نیکانند! (47) و به خاطر بیاور «اسماعیل» و «الیسع» و «ذا الکفل» را که همه از نیکان بودند! (48) این یک یادآوری است، و برای پرهیزکاران فرجام نیکویی است: (49) باغهای جاویدان بهشتی که درهایش به روی آنان گشوده است، (50) در حالی که در آن بر تختها تکیه کرده اند و میوه های بسیار و نوشیدنیها در اختیار آنان است! (51) و نزد آنان همسرانی است که تنها چشم به شوهرانشان دوخته اند، و همسن و سالند! (52) این همان است که برای روز حساب به شما وعده داده می شود (وعده ای تخلّف ناپذیر)! (53) این روزی ما است که هرگز آن را پایانی نیست! (54) این (پاداش پرهیزگاران است)، و برای طغیانگران بدترین محل بازگشت است: (55) دوزخ، که در آن وارد می شوند و چه بستر بدی است! (56) این نوشابه «حمیم» و «غسّاق» است [دو مایع سوزان و تیره رنگ] که باید از آن بچشند! (57) و جز اینها کیفرهای دیگری همانند آن دارند! (58) (به آنان گفته می شود:) این گروهی است که همراه شما وارد دوزخ می شوند (اینها همان سران گم راهیند) خوشامد بر آنها مباد، همگی در آتش خواهند سوخت! (59) آنها (به رؤسای خود) می گویند: «بلکه خوشامد بر شما مباد که این عذاب را شما برای ما فراهم ساختید! چه بد قرارگاهی است اینجا!» (60) (سپس) می گویند: «پروردگارا! هر کس این عذاب را برای ما فراهم ساخته، عذابی مضاعف در آتش بر او بیفزا!» (61) آنها می گویند: «چرا مردانی را که ما از اشرار می شمردیم (در اینجا، در آتش دوزخ) نمی بینیم؟! (62) آیا ما آنان را به
ص: 249
مسخره گرفتیم یا (به اندازه ای حقیرند که) چشم ها آنها را نمی بیند؟! (63) این یک واقعیت است گفتگوهای خصمانه دوزخیان! (64)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «أُوْلِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصَارِ» فرمود:
یعنی، أولی القوّة فی العبادة و البصیرة فیها، و در تفسیر «أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ» فرمود: یعنی، «إن الله اصطفاهم بذکر الآخرة، و اختصهم بها.»(1)
سپس در تفسیر «غَسّاق» گوید:
غسّاق بیابانی است در جهنّم که در آن سیصد و سی قصر وجود دارد، و در هر قصری سیصد خانه است، و در هر خانه ای چهل زاویه است، و در هر زاویه ای مار خطرناکی است و در هر ماری سیصد و سی عقرب وجود دارد، و در جمجمه هر عقربی سیصد و سی قلّه از سَمّ است، و اگر یکی از آن عقرب ها سَمِّ خود را بر اهل دوزخ بپاشد به همه آنان می رسد.
سپس گوید:
مقصود از «وَ إِنَّ لِلطَّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ» گروه اوّل [یعنی غاصبین خلافت] و بنی امیّه هستند.(2)
ص: 250
«وَ قَالُوا مَا لَنَا لَا نَرَی رِجَالًا کُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ الْأَشْرَارِ * أَ تَّخَذْنَاهُمْ سِخْرِیًّا أَمْ زَاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصَارُ * إِنَّ ذَلِکَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ»(1)
مرحوم کلینی با سند خود از مُیَسِّر نقل نموده که گوید: خدمت امام صادق(علیه السلام) رسیدم و آن حضرت به من فرمود:
احوال دوستان ما چگونه است؟ گفتم: فدای شما شوم، ما شیعیان نزد مخالفین بدتر از یهود و نصارا و مجوس و مشرکین هستیم! پس امام صادق(علیه السلام) که تکیه نموده بود مستقیم نشست و فرمود: چه گفتی؟ گفتم: به خدا سوگند ما نزد آنان بدتر از یهود و نصارا و مجوس و مشرکین هستیم!
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
آگاه باش، به خدا سوگند، از شما شیعیان دو نفر داخل آتش نمی شود، بلکه به خدا سوگند یک نفر شما داخل آتش نخواهد شد. سپس فرمود: به خدا سوگند، شما همان کسانی هستید که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «وَ قَالُوا مَا لَنَا لَا نَرَی رِجَالًا کُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ الْأَشْرَارِ * أَ تَّخَذْنَاهُمْ سِخْرِیًّا أَمْ زَاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصَارُ * إِنَّ ذَلِکَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ». سپس فرمود: به خدا سوگند آنان در
دوزخ شما را جستجو می کنند، و به خدا سوگند یک نفر از شما را نمی یابند.(2)
ص: 251
سماعة بن مهران گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
ای سماعة بدترین مردم کیانند؟ گفتم: ای فرزند رسول بدترین مردم ما شیعیان هستیم! ناگهان امام(علیه السلام) خشمگین شد، به گونه ای که دو طرف پیشانی مبارک او قرمز گردید، و نشست و فرمود: ای سماعة چه کسی پیش این مردم بدترین مردم است؟ گفتم: «من به شما دروغ نگفتم به خدا سوگند ما نزد این مردم بدترین مردم هستیم، چرا که آنان ما را کفّار، و رافضی می دانند» پس امام صادق(علیه السلام) نگاهی به من نمود، و فرمود:
چگونه خواهید بود هنگامی که شما را به طرف بهشت می برند، و آنان را به طرف دوزخ می برند، و آنان به شما نگاه می کنند و می گویند: «مَا لَنَا لَا نَرَی رِجَالًا کُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ الْأَشْرَارِ»، سپس فرمود: ای سماعة هر کدام از شما گناه کرده باشید ما روز قیامت به درگاه خداوند برای او شفاعت می کنیم و شفاعت ما پذیرفته می شود. تا این که فرمود:
به خدا سوگند از شما ده نفر، به دوزخ نمی روند، بلکه به خدا سوگند پنج نفر از شما به دوزخ نمی روند، بلکه به خدا سوگند سه نفر از شما به دوزخ نمی روند، بلکه به خدا سوگند یک نفر شما هم به دوزخ نمی رود، پس شما بکوشید و خود را به درجات بهشتی برسانید، و با زهد و پارسایی دشمنان خود را در اندوه قرار بدهید، و به خدا سوگند مقصود خداوند از آیه فوق جز شما نیستید، و شما نزد مردم این عالم بدترین هستید، و در آن عالم به خدا
ص: 252
سوگند شما در بهشت متنعّم و خشنودید، و آنان در دوزخ به جستجوی شما هستند.(1)
قُلْ إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ 65 رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا الْعَزیزُ الْغَفَّارُ 66 قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظیمٌ 67 أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ 68 ما کانَ لِیَ مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلی إِذْ یَخْتَصِمُونَ 69 إِنْ یُوحی إِلَیَّ إِلاَّ أَنَّما أَنَا نَذیرٌ مُبینٌ 70 إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طینٍ 71 فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ 72 فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ 73 إِلاَّ إِبْلیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ 74 قالَ یا إِبْلیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالینَ 75 قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ 76 قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجیمٌ 77 وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتی إِلی یَوْمِ الدِّینِ 78 قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ 79 قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ 80
ص: 253
إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ 81 قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ 82 إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ 83 قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ 84 لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعینَ 85 قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفینَ 86 إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ 87
وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حینٍ 88
«نَبَأٌ عَظِیمٌ»، خبر مهم را گویند و آن تطبیق بر قیامت، و بر امیرالمؤمنین(علیه السلام) شده است، چنان که در تفسیر آیه «عَمَّ یَتَسَاءلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ» خواهد آمد، و بر امامت ائمه اهل البیت(علیهم السلام) نیز تطبیق شده است، و «مَلَإِ الْأَعْلَی» به معنای ملائکه و یا اسرار و علوم الهی است، و «خَلَقْتُ بِیَدَیَّ»، یعنی بقدرتی و قوّتی، و «متکلّف» یعنی متصنّع و کسی که با زحمت خود را به کاری وا بدارد و خویش را اهل آن بداند، و «ذِکر» به معنای موعظه است، و «نَبَأ» به معنای خبر از وعد و یا وعید است.
بگو: «من تنها یک بیم دهنده ام و هیچ معبودی جز خداوند یگانه قهّار نیست! (65) پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، پروردگار عزیز و غفّار!» (66) بگو: «این خبری بزرگ است، (67) که شما از آن روی گردانید! (68) من از ملأ اعلی (و فرشتگان عالم بالا) به هنگامی که (درباره آفرینش آدم) مخاصمه می کردند خبر ندارم! (69) تنها چیزی که به من وحی می شود این است که من انذارکننده آشکاری هستم!» (70) و به خاطر بیاور هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشری را از گل می آفرینم! (71) هنگامی که آن را نظام بخشیدم و از روح خود
ص: 254
در آن دمیدم، برای او به سجده افتید!» (72) در آن هنگام همه فرشتگان سجده کردند، (73) جز ابلیس که تکبّر ورزید و از کافران بود! (74) گفت: «ای ابلیس! چه چیز مانع تو شد که بر مخلوقی که با قدرت خود او را آفریدم سجده کنی؟! آیا تکبّر کردی یا از برترینها بودی؟! (برتر از اینکه فرمان سجود به تو داده شود!)» (75) گفت: «من از او بهترم مرا از آتش آفریده ای و او را از گل!» (76) فرمود: «از آسمانها (و صفوف ملائکه) خارج شو، که تو رانده درگاه منی! (77) و مسلّماً لعنت من بر تو تا روز قیامت خواهد بود! (78) گفت: «پروردگارا! مرا تا روزی که انسانها برانگیخته می شوند مهلت ده!» (79) فرمود: «تو از مهلت داده شدگانی، (80) ولی تا روز و زمان معیّن!» (81) گفت: «به عزّتت سوگند، همه آنان را گم راه خواهم کرد، (82) مگر بندگان خالص تو، از میان آنها!» (83) فرمود: «به حق سوگند، و حق می گویم، (84) که جهنّم را از تو و هر کدام از آنان که از تو پیروی کند، پر خواهم کرد!» (85) (ای پیامبر!) بگو: «من برای دعوت نبوّت هیچ پاداشی از شما نمی طلبم، و من از متکلّفین نیستم! (سخنانم روشن و همراه با دلیل است!)» (86) این (قرآن) تذکّری برای همه جهانیان است (87) و خبر آن را بعد از مدّتی می شنوید! (88)
«قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ * أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ * مَا کَانَ لِی مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلَی إِذْ یَخْتَصِمُونَ * إِن یُوحَی إِلَیَّ إِلَّا أَنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ»(1)
ابوحمزه گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم شیعیان، از شما درباره ی آیه «عَمَّ یَتَسَاءلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ» سؤال می کنند؟ فرمود:
این در اختیار من است، اگر بخواهم خبر می دهم و اگر نخواهم خبر نمی دهم، و لکن اگر بخواهی من تو را از تفسیر آن خبر خواهم داد. سپس فرمود: این آیه درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نازل شده است، او می فرمود: خداوند هیچ آیه ای بزرگ تر از من ندارد، و هیچ نبأ و خبری بزرگ تر از من نیست.(2)
سدیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ»(3)، و آیه «قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ * أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ»، فرمود:
مقصود از «الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ»، ائمّه(علیهم السلام)اند، و مقصود از «نَبَأٌ عَظِیمٌ» امامت است.(4)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
«قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ» یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام)، و مقصود از «أنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ» اعراض مردم از ولایت اوست، و سخن ملإ اعلی و ملائکه پروردگار نیز درباره ی اوست.(5)
ص: 255
امام باقر(علیه السلام) می فرماید: خداوند در معراج به رسول خود فرمود:
… ای محمّد! مدّت نبوّت و پیامبری تو پایان یافت، و اجل تو فرا رسید، آیا وصیّ تو کیست؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عرضه داشت: خدایا من خلق تو را آزمودم، و احدی از آنان را ندیدم که مانند علیّ از من اطاعت کند، پس خداوند فرمود: علی نسبت به من نیز چنین است. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گوید: سپس گفتم: «خدایا من خلق تو را آزمودم و احدی را نیافتم که محبّت او نسبت به من بیش از محبّت علیّ باشد» خداوند فرمود: او نسبت به من نیز چنین است، پس تو او را بشارت ده ای محمّد که او پرچم هدایت و پیشوای اولیای من است، و او نور است برای کسانی که از من اطاعت می کنند، و او کلمه ای است که من متّقین را ملزم به پذیرفتن آن نمودم، پس هر کس او را دوست بدارد، مرا دوست داشته، و هر کس او را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است و ….(1)
ص: 256
مؤلّف گوید:
تفصیل آیه فوق در سوره «نبأ» ذیل آیه «عَمَّ یَتَسَاءلُونَ» خواهد آمد، إن شاء الله.
«إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِن طِینٍ * فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ * فَسَجَدَ الْمَلَائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنْ الْکَافِرِینَ …»(1)
مؤلّف گوید:
ماجرای خلقت آدم و دستور خداوند به ملائکه و ابلیس نسبت به سجده بر آدم(علیه السلام) در آیات گذشته بارها تکرار شده است، و اسرار آن از روایات در سوره ی حجر بیان شد، مراجعه شود.
ص: 257
از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد: معنای «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ» چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود:
این روح، مخلوق خداوند است، همانند روحی که خداوند در عیسی(علیه السلام) خلق نمود.(1)
محمّد بن مسلم گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «خَلَقْتُ بِیَدَیَّ» فرمود:
«ید» در کلام عرب به معنای قوّت و نعمت آمده، چنان که خداوند می فرماید: «وَ اذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَیْدِ»(2)، و یا می فرماید: «وَ السَّمَاء بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ»(3)، یعنی بقوّةٍ، و یا می فرماید: «وَ أَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ»(4)، یعنی قوّاهم، و نیز گفته می شود: «لِفُلَانٍ عِنْدِی أَیَادٍ کَثِیرَةٌ یعنیْ فَوَاضِلُ وَ إِحْسَانٌ وَ لَهُ عِنْدِی یَدٌ بَیْضَاءُ أَیْ نِعْمَةٌ.»(5)
ص: 258
ابوسعید خُدری گوید:
ما خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نشسته بودیم که شخصی وارد شد، و گفت: یا رسول الله! مقصود از «عَالِینَ» در آیه «أَ سْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ» کیانند که مقام شان از ملائکه مقرّبین خداوند بالاتر است؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: من و علی و فاطمه و حسن و حسین هستیم، و ما دو هزار سال قبل از خلقت آدم در سرادق عرش، خدا را تسبیح می کردیم، و ملائکه با تسبیح ما، خدا را تسبیح می نمودند، و چون خداوند؟عز؟ آدم(علیه السلام) را خلق نمود، به ملائکه دستور داد تا به او سجده کنند، و سجده آنان به آدم(علیه السلام) تنها به خاطر ما بود، و همه ملائکه سجده کردند جز ابلیس که از سجده ی به آدم امتناع نمود و خداوند به او فرمود: «یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَ سْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ» یعنی ای ابلیس تو را چه مانع شد که به آنچه من با دست قدرت خود آفریدم سجده کنی؟ آیا تکبّر نمودی و یا خود را از عالین یعنی آن پنج نفری که نام شان را در سرادق عرش دیدی دانستی؟
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
ماییم «باب الله» که مردم از آن باید وارد شوند، و به وسیله ما مردم هدایت می شوند، و کسی که ما را دوست بدارد، خدا او را دوست می دارد، و داخل بهشت می شود، و کسی که با ما دشمنی کند، خداوند او را دشمن می دارد،
ص: 259
و داخل آتش می شود، و ما را دوست نمی دارد، مگر کسی که نطفه ی او
پاک باشد.(1)
«قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِینٍ * قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ»(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
ابلیس خود را با آدم(علیه السلام) مقایسه کرد، و گفت: «خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِینٍ» و اگر جوهری که آدم از آن آفریده شده بود را با آتش مقایسه می کرد، نور جوهر آدم و شرافت آن، از آتش ارزشمندتر بود.(3)
ص: 260
امام صادق(علیه السلام) به ابوحنیفه فرمود:
شنیده ام تو قیاس می کنی؟ ابوحنیفه گفت: آری. امام(علیه السلام) فرمود: قیاس مکن، چرا که اوّل کسی که قیاس کرد ابلیس بود، هنگامی که گفت: «خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِینٍ»، سپس فرمود: او بین آتش و گِل مقایسه کرد، و اگر نورانیّت آدم را با نور آتش مقایسه می کرد، فضیلت نور آدم را بر نور آتش می فهمید.(1)
عبدالعظیم حسنی گوید: امام عسکری(علیه السلام) فرمود:
رجیم به معنای مرجوم به لعن و مطرود از خیر است، و هیچ مؤمنی او را یاد نمی کند مگر آن که او را لعنت می نماید، و در علم سابق خداوند گذشته که چون حضرت قائم؟عج؟ قیام کند، هر مؤمنی در زمان او ابلیس را با سنگ رجم می کند، همان گونه که قبل از آن با لعنت رجم می شده است.(2)
ص: 261
«قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ * قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ * إِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ …»(1)
مؤلّف گوید:
روایات در تفسیر این آیه در سوره حجر گذشت.
«قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ * إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ * وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ»(2)
مؤلّف گوید:
ظاهر آیه همان گونه که علیّ بن ابراهیم قمّی؟ره؟ بیان نموده این است که خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید: به مردم بگو: من از شما برای دعوت خود پاداش مالی نمی خواهم و از پیش خود باری به دوش شما نمی گذارم، و دعوت من موعظه ای است برای همه مردم، و شما ای مشرکین حقانیّت سخن من را هنگام مرگ و بعد از آن خواهید دانست.(3)
و در تأویل آیه فوق روایاتی وارد شده که مشاهده می کنید:
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و مقصود از «وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ»، زمان قیام حضرت مهدی(علیه السلام) است.(4)
ص: 262
جابر گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«دشمنان خدا همان دوستان شیطان و اهل تکذیب و انکاراند، و هنگامی که آیه «قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ» نازل شد، منافقین به همدیگر گفتند: «محمّد به این اکتفا نکرد که بیست سال ما را مقهور خود نمود، و اکنون می خواهد اهل بیت خود را بر گردن ما سوار کند، و خداوند چنین چیزی را نازل نکرده، و او از پیش خود می خواهد اهل بیت خویش را بر ما حاکم نماید.
سپس گفتند: «اگر محمّد کشته شود، و یا بمیرد، ما لباس خلافت را از اهل بیت او بیرون خواهیم نمود و هرگز به آنان باز نخواهیم گرداند» امام باقر(علیه السلام) سپس فرمود: خداوند از باطن، و اسرار آنان پرده برداشت، و فرمود: «أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِبًا فَإِن یَشَأِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلَی قَلْبِکَ»(1)، یعنی اگر می خواستم وحی را از تو قطع می کردم تا تو سخن از فضل اهل بیت خود و دوستی و مودّت آنان به میان نیاوری [و چنین کاری نخواهم کرد.](2)
ص: 263
ص: 264
ص: 265
محلّ نزول: مکّه.
به جز آیات 52، 53 و 54 که در مدینه نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی سبأ نازل شده است.
تعداد آیات: 75 آیه.
ثواب قرائت سوره ی زُمَر
مرحوم صدوق در کتاب ثواب الأعمال از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
کسی که سوره ی زمر را قرائت کند، و آن را به آسانی بر زبان جاری نماید، خداوند
به او سربلندی در دنیا و آخرت، و عزّت بدون ثروت و خویشاوندی می دهد، به
گونه ای که هر کس او را ببیند بزرگش می دارد، و بدن او را بر آتش حرام می نماید،
و در بهشت برای او هزار شهر بنا می کند، و در هر شهری هزار قصر و در هر قصری
یکصد حوریّه به او می دهد، و افزون بر این، دو چشمه جاری و دو چشمه جوشان
برای او خواهد بود، و افزون بر این ها، خداوند دو باغ بسیار سرسبز، و حوریان سیاه
چشم پرده نشین در خیمه ها، و باغستان های وسیعی -- که از هر میوه دارای
دو نوع باشد را -- به او عطا می نماید.(1)
ص: 266
امام سجّاد(علیه السلام) می فرماید:
مردی نزد پدرم امام حسین(علیه السلام) آمد، و گفت: «ای فرزند رسول خدا من بیماری
نخاع دارم و از حرکت باز مانده ام، و نمی توانم به جنگ بروم» پدرم به او فرمود:
برا چه خود را تعویذ نمی کنی؟ آن مرد گفت: تعویذ چیست؟ فرمود: هر گاه
احساس درد کردی، دست خود را برروی محل درد قرار بده و بگو: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ
وَ السَّلَامُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ؟ص؟» و سپس این آیه را قرائت کن «وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ
وَ الْأَرْضُ جَمِیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ السَّماوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی عَمَّا
یُشْرِکُونَ»(1)، پس آن مرد به دستور امام(علیه السلام) عمل کرد، و خداوند متعال او را شفا
داد.(2)
ص: 267
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ 1 إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ 2 أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فی ما هُمْ فیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ 3 لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً لاَصْطَفی مِمَّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ سُبْحانَهُ هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ 4 خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَی النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَی اللَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْری لِأَجَلٍ مُسَمًّی أَلا هُوَ الْعَزیزُ الْغَفَّارُ 5 خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ یَخْلُقُکُمْ فی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّی تُصْرَفُونَ 6 إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ وَ لا یَرْضی لِعِبادِهِ الْکُفْرَ وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ 7 وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنیباً إِلَیْهِ ثُمَّ إِذا
ص: 268
خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلیلاً إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ 8 أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ
إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ 9
«عزیز» صاحب سلطنت و قدرتی است که لا یعجزه أحد، و «کَفّار» کثیر الکفران و کسی است که با نعمت های خداوند غیر او را می پرستد، و «تکویر» این است که چیزی را بر روی چیز دیگر قرار دهند، و «کوّر الطعام» یعنی بعضی از طعام را روی بعض دیگر قرار داد، و منه «کوّر العمامة» و «تخویل» عطیّه بزرگ را گویند که به آن «مِنحَة» گفته می شود، و «خَوَّلَه اللهُ مالاً» از این قبیل است، و به همین معناست حدیث «کان یَتَخَوَّلُهم بالمَوْعِظةِ مَخَافةَ السآمَةِ عَلِیهِم»، ای یتعبّدهم لله بالموعظة، و به همین معناست حدیث «إِذَا بَلَغَ بَنُو أَبِی الْعَاصِ ثَلَاثِینَ رَجُلًا، اتَّخَذُوا دین اللَّهِ دَخَلًا وَ عِبَادَ اللَّهِ خَوَلًا وَ مَالَ اللَّهِ دُوَلًا»، یعنی یجعلون عباد الله عبیدهم و یظنّون بأنّه اعطاهم الله ذلک، و دُوَل جمع دولة است و دولت چیزی است که بین مردم دست به دست می شود، و «دَخَل» به معنای عیب و غِشّ و فساد است، و «دین اللَّهِ دَخَلًا» یعنی چیزهایی را بر خلاف سنّت وارد دین کردن.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
این کتابی است که از سوی خداوند عزیز و حکیم نازل شده است. (1) ما
ص: 269
این کتاب را بحقّ بر تو نازل کردیم پس خدا را پرستش کن و دین خود را برای او خالص گردان! (2) آگاه باشید که دین خالص از آن خداست، و آنها که غیر خدا را اولیای خود قرار دادند و دلیل شان این بود که: «اینها را نمی پرستیم مگر بخاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند»، خداوند روز قیامت میان آنان در آنچه اختلاف داشتند داوری می کند خداوند آن کس را که دروغگو و کفران کننده است هرگز هدایت نمی کند! (3) اگر (بفرض محال) خدا می خواست فرزندی انتخاب کند، از میان مخلوقاتش آنچه را می خواست برمیگزید منزّه است (از اینکه فرزندی داشته باشد)! او خداوند یکتای پیروز است! (4) آسمانها و زمین را بحقّ آفرید شب را بر روز می پیچد و روز را بر شب و خورشید و ماه را مسخّر فرمان خویش قرار داد هر کدام تا سرآمد معیّنی به حرکت خود ادامه می دهند آگاه باشید که او قادر و آمرزنده است! (5) او شما را از یک نفس آفرید، و همسرش را از (باقیمانده گِل) او خلق کرد و برای شما هشت زوج از چهارپایان ایجاد کرد او شما را در شکم مادرانتان آفرینشی بعد از آفرینش دیگر، در میان تاریکیهای سه گانه، می بخشد! این است خداوند، پروردگار شما که حکومت (عالم هستی) از آن اوست هیچ معبودی جز او نیست پس چگونه از راه حق منحرف می شوید؟! (6) اگر کفران کنید، خداوند از شما بی نیاز است و هرگز کفران را برای بندگانش نمی پسندد و اگر شکر او را بجا آورید آن را برای شما می پسندد! و هیچ گنهکاری گناه دیگری را بر دوش نمی کشد! سپس بازگشت همه شما به سوی پروردگارتان است، و شما را از آنچه انجام می دادید آگاه می سازد چرا که او به آنچه در سینه هاست آگاه است! (7) هنگامی که انسان را زیانی رسد، پروردگار خود را می خواند و بسوی او باز می گردد امّا هنگامی که نعمتی از خود به او عطا کند، آنچه را به خاطر آن قبلًا خدا را می خواند از یاد می برد و برای
ص: 270
خداوند همتایانی قرار می دهد تا مردم را از راه او منحرف سازد بگو: «چند روزی از کفرت بهره گیر که از دوزخیانی!» (8) (آیا چنین کسی با ارزش است) یا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت می ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟! بگو: «آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسانند؟! تنها خردمندان متذکّر می شوند!» (9)
«أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
لفظ این آیات خبر است، و لکن معنای آن ها حکایت حال مشرکین قریش است
که می گفتند: «ما این بت ها را به این خاطر عبادت می کنیم که آن ها ما را به خدا نزدیک کنند، چرا که ما نمی توانیم حق عبادت خدا را انجام بدهیم» و خداوند در پاسخ آنان می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ.»(2)
مرحوم حمیری در کتاب قرب الإسناد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
خداوند متعال در قیامت هر چه را مردم پرستیده اند -- مانند خورشید و ماه و… -- حاضر می کند، و سپس به کسانی که آن ها را عبادت و پرستش کرده اند
ص: 271
می گوید: برای چه این ها را پرستش نمودید؟ و آنان می گویند: خدایا ما آنان را پرستش کردیم تا ما را به تو نزدیک کنند» پس خداوند به ملائکه می فرماید: عابدین و معبودین را به دوزخ ببرید، جز آن هایی که من استثنا کرده ام و آنان از عذاب دور می باشند.(1)
مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که آن حضرت، روزی در مکّه به مشرکین عرب فرمود:
«برای چه شما به جای پرستش خداوند این بت ها را پرستش می کنید؟!» آنان گفتند: «ما با این عمل به خدای خود تقرّب می جوییم» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آیا این ها شنوا و مطیع و اهل پرستش هستند، تا شما با تعظیم و احترام به آن ها به خدا تقرّب بجویید؟ گفتند: خیر، این ها اهل پرستش خدا نیستند» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: شما با دست خود این ها را تراشیده و ساخته اید، و خداوند حکیم که عارف به مصالح و عواقب امور شماست به شما دستوری نداده که این ها را پرستش کنید، و اگر این ها شایسته عبادت و پرستش می بودند خداوند به شما دستور می داد تا شما آن ها را پرستش کنید و او چنین دستوری را به شما نداده است.(2)
ص: 272
«لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَدًا لَّاصْطَفَی مِمَّا یَخْلُقُ مَا یَشَاء سُبْحَانَهُ هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ * … خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَ أَنزَلَ لَکُم مِّنْ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ …»(1)
جابر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
حضرت نوح(علیه السلام) کشتی خود را در مدّت یکصد سال ساخت، و خداوند به او فرمود: از هشت جفت حیوانات حلال گوشت که آدم از بهشت آورد از هر کدام دو عدد داخل کشتی ببرد، تا وسیله معاش فرزندان نوح در روی زمین باشند، همان گونه که برای فرزندان آدم(علیه السلام) وسیله معاش بودند، چرا که اهل زمین بعد از طوفان نوح همگی غرق شدند، از این رو نوح(علیه السلام) همان گونه که خداوند می فرماید: «وَ أَنزَلَ لَکُم مِّنْ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ» از گوسفند دو عدد، و از بُز دو عدد، و از شتر دو عدد، و از گاو دو عدد، داخل کشتی برد، و زوجین از هر کدام، یکی اهلی بود و یکی وحشی بود که آن را صید می کردند، و از هر پرنده ای نیز یک عدد اهلی و یک عدد وحشی داخل کشتی نمود، و سپس اهل زمین غرق شدند.(2)
ص: 273
مؤلّف گوید:
تفسیر آیه فوق در آخر سوره ی انعام گذشت تکرار نمی شود.
و در تفسیر آیه «وَ لَا یَرْضَی لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ وَ إِن تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ» صاحب محاسن روایت نموده که مقصود از شکر معرفت به امام است، و مقصود از کفر خلاف و انکار امامت و ولایت امام است.(1)
«وَ إِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیبًا إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِیَ مَا کَانَ یَدْعُو إِلَیْهِ مِن
قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَندَادًا لِّیُضِلَّ عَن سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا إِنَّکَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ»(2)
عمّار ساباطی گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
این آیه درباره ابی الفصیل [یعنی ابی بکر] نازل شد که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را ساحر می دانست؛ و هر گاه بیمار می شد، به درگاه خدا توبه و انابه می کرد از نسبتی که به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داده بود، و چون خداوند او را شفا می داد و نعمت عافیت پیدا می کرد، توبه خود را فراموش می نمود و باز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را ساحر می پنداشت، از این رو خداوند به او فرمود: «تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا إِنَّکَ
ص: 274
مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ» یعنی چند روزی از حاکمیّت و امارت خود بر مردم بدون حقّ، بهره مند باش، که از اصحاب نار و دوزخ خواهی بود.
«أَ مَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّیْلِ سَاجِدًا وَ قَائِمًا یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ»(1)
امام صادق(علیه السلام) در پایان روایت فوق می فرماید:
خداوند این آیه را در احوال امیرالمؤمنین(علیه السلام) و فضیلت و مقام او نزد خود نازل نمود، و مقصود از «الَّذِینَ یَعْلَمُونَ» ایمان و علم علی(علیه السلام) به رسالت پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) است، و مقصود از «وَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ» منکرین رسالت آن حضرت هستند. سپس امام صادق(علیه السلام) به عمّار ساباطی فرمود: این تأویل آیه است ای عمّار.(2)
ص: 275
زراره گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: مقصود از «آنَاء اللَّیْلِ سَاجِدًا وَ قَائِمًا یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ» چیست؟ فرمود:
مقصود نماز شب است، و مقصود از «وَ أَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضَی»(1). نوافل روز است، و مقصود از «وَ إِدْبَارَ النُّجُومِ»(2)، دو رکعت نافله صبح است، و مقصود از «وَ أَدْبَارَ السُّجُودِ»(3)، دو رکعت بعد از نماز مغرب است.(4)
محمّد بن سلیمان از پدر خود نقل کرده که گوید: من خدمت امام صادق(علیه السلام) بودم که ابوبصیر وارد شد، و امام(علیه السلام) به او فرمود:
ای ابا محمّد، خداوند؟عز؟ ما و شیعیان ما، و دشمنان ما را در آیه ای از کتاب خود یاد نموده و می فرماید: «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ …» سپس فرمود: مقصود از «یَعْلَمُونَ» ما هستیم، و مقصود از «لَا یَعْلَمُونَ» دشمنان ما هستند، و مقصود از «أُوْلُوا الْأَلْبَابِ» شیعیان ما هستند.(5)
ص: 276
ص: 277
ص: 278
ص: 279
در کتاب کافی از هشام بن حکم نقل شده که گوید: امام کاظم(علیه السلام) از امام حسن بن علیّ(علیه السلام) نقل نمود که فرمود:
اگر حاجتی داشتید از اهل آن طلب کنید. گفته شد: ای فرزند رسول خدا اهل آن کیانند؟ فرمود: کسانی هستند که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ»، و آنان صاحبان عقل اند.(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند بین بندگان خود چیزی بهتر از عقل را، تقسیم نکرده است، از این رو خواب عاقل بهتر از قیام جاهل [به عبادت] است، و افطار عاقل بهتر از روزه ی جاهل است، و ماندن عاقل در وطن بهتر از حرکت جاهل است [برای جهاد] و خداوند هیچ پیامبر و هیچ رسولی را مبعوث به رسالت نکرده مگر وقتی که عقل او کامل شده باشد و از عقول دیگران برتر باشد، و آنچه در باطن پیامبر خدا می گذرد، بهتر از اجتهاد مجتهدین است، و هیچ کس فرائض خدا را انجام نمی دهد، مگر آن که آن را تعقّل نموده باشد، و اهل عبادت به جایی نمی رسند، مگر آن که عاقل باشند، و عقلا همان «أُوْلُوا الْأَلْبَابِ» هستند که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ.»(2)
ص: 280
قُلْ یا عِبادِ الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذینَ أَحْسَنُوا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةٌ إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ 10 قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ 11 وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمینَ 12 قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ 13 قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دینی 14 فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ 15 لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِکَ یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ یا عِبادِ فَاتَّقُونِ 16 وَ الَّذینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَی اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْری فَبَشِّرْ عِبادِ 17 الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ 18 أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النَّارِ 19 لکِنِ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِیَّةٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ الْمیعادَ 20 أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ یَنابیعَ فِی الْأَرْضِ ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ فی ذلِکَ لَذِکْری لِأُولِی الْأَلْبابِ 21 أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ
ص: 281
لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ 22 اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلی ذِکْرِ اللَّهِ ذلِکَ هُدَی اللَّهِ یَهْدی بِهِ مَنْ یَشاءُ
وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ 23
«ظُلَل» جمع ظُلّة به معنای سَتر و پوشش عالیه است، و «اِنقاذ» به معنای نجات دادن است، و «غُرَف» جمع غُرفة به معنای منازل عالیه و طبقات بالای ساختمان است، و «ینابیع» جمع ینبوع محل جوشش آب است که به آن چشمه گفته می شود، و «نَبَع الماء من موضع کذا» إذا فار، و «زَرع» گیاه بدون ساق است، و «شَجَر» گیاه دارای ساق و شاخه است که به آن درخت گفته می شود، و «نبات» شامل گیاه و درخت می شود، و «هاجَ النبت» یعنی گیاه خشکید و به نهایت رسید، و «حُطام» از حَطم به معنای کسر است، و مقصود پاره های چوب و گیاه است که خشکیده باشد، و دوزخ را «حُطَمه» گویند، چرا که هر چیزی را می شکند، و «حطیم» بین درب کعبه و حجرالأسود را گویند که مردم در آنجا همدیگر را لِه می کنند، و حطیم به معنای محطوم است.
بگو: «ای بندگان من که ایمان آورده اید! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهیزید! برای کسانی که در این دنیا نیکی کرده اند پاداش نیکی است! و زمین خدا وسیع است، (اگر تحت فشار سران کفر بودید مهاجرت کنید) که صابران اجر و پاداش خود را
ص: 282
بی حساب دریافت می دارند! (10) بگو: «من مأمورم که خدا را پرستش کنم در حالی که دینم را برای او خالص کرده باشم، (11) و مأمورم که نخستین مسلمان باشم! (12) بگو: «من اگر نافرمانی پروردگارم کنم، از عذاب روز بزرگ (قیامت) می ترسم!» (13) بگو: «من تنها خدا را می پرستم در حالی که دینم را برای او خالص می کنم. (14) شما هر چه را جز او می خواهید بپرستید!» بگو: «زیانکاران واقعی آنانند که سرمایه وجود خویش و بستگانشان را در روز قیامت از دست داده اند! آگاه باشید زیان آشکار همین است!» (15) برای آنان از بالای سرشان سایبانهایی از آتش، و در زیر پایشان نیز سایبانهایی از آتش است این چیزی است که خداوند با آن بندگانش را می ترساند! ای بندگان من! از نافرمانی من بپرهیزید! (16) و کسانی که از عبادت طاغوت پرهیز کردند و به سوی خداوند بازگشتند، بشارت از آن آنهاست پس بندگان مرا بشارت ده! (17) همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند آنان کسانی هستند که خدا هدایت شان کرده، و آنها خردمندانند. (18) آیا تو می توانی کسی را که فرمان عذاب درباره او قطعی شده رهایی بخشی؟! آیا تو میتوانی کسی را که در درون آتش است برگیری و نجات دهی؟! (19) ولی آنها که تقوای الهی پیشه کردند، غرفه هایی در بهشت دارند که بر فراز آنها غرفه های دیگری بنا شده و از زیر آنها نهرها جاری است این وعده الهی است، و خداوند در وعده خود تخلّف نمی کند! (20) آیا ندیدی که خداوند از آسمان آبی فرستاد و آن را بصورت چشمه هایی در زمین وارد نمود، سپس با آن زراعتی را خارج می سازد که رنگهای مختلف دارد بعد آن گیاه خشک می شود، بگونه ای که آن را زرد و بی روح می بینی سپس آن را در هم می شکند و خرد می کند در این مثال تذکّری است برای خردمندان (از ناپایداری دنیا)! (21) آیا کسی که خدا سینه اش را برای اسلام گشاده است و بر فراز مرکبی از نور الهی قرار گرفته (همچون کوردلان گم راه است؟!) وای بر آنان که قلبهایی سخت در برابر ذکر خدا دارند! آنها در گم راهی آشکاری هستند! (22) خداوند بهترین سخن را نازل کرده، کتابی که آیاتش (در لطف و زیبایی و عمق و محتوا) همانند یکدیگر است آیاتی مکرّر دارد (با تکراری شوق انگیز) که از شنیدن آیاتش لرزه بر اندام کسانی که از پروردگارشان می ترسند می افتد سپس برون و درونشان نرم و متوجّه ذکر خدا می شود این هدایت الهی است که هر کس را بخواهد با آن راهنمایی می کند و هر کس را خداوند گم راه سازد، راهنمایی برای او نخواهد بود! (23)
ص: 283
«قُلْ یَا عِبَادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ وَ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ إِنَّمَا یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَیْرِ حِسَابٍ»(1)
هشام بن حکم گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که قیامت بر پا می شود گروهی از مردم حرکت می کنند، و نزد درب بهشت می آیند، و درب بهشت را می کوبند، پس به آنان گفته می شود: شما چه کسانی هستید؟ می گویند: ما اهل صبر می باشیم» به آنان گفته می شود: بر چه چیزی صبر می کرده اید؟ می گویند: «ما بر طاعت خدا و معاصی و گناهان صبر می کردیم» پس خداوند؟عز؟ می فرماید: «راست می گویند، آنان را داخل بهشت کنید» و این معنای آیه «إِنَّمَا یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَیْرِ حِسَابٍ» است.(2)
ص: 284
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نامه خود به محمّد بن ابی بکر و اهل مصر در تفسیر «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ … أَجْرَهُم بِغَیْرِ حِسَابٍ»، فرمود:
خداوند آنچه در دنیا به اهل احسان و صبر داده است را در قیامت مورد حساب قرار نمی دهد.(1)
ص: 285
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«هنگامی که در قیامت نامه ها باز می شود، و میزان ها نصب می گردد، برای اهل بلا میزان و دیوانی باز نمی شود» سپس این آیه را تلاوت نمود «إِنَّمَا یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَیْرِ حِسَابٍ.»(1)
«وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن یَعْبُدُوهَا وَ أَنَابُوا إِلَی اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَی فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ»(2)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
تنها شما شیعیان هستید که از طاغوت ها اطاعت نمی کنید، و هر کس از
ص: 286
طاغوت جبّاری اطاعت کند، او را پرستش نموده است.(1)
و نیز گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ …»
فرمود:
مقصود از این آیه کسانی هستند که تسلیم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) می باشند، و چون
حدیث و سخنی را از آنان می شنوند، تغییری در آن نمی دهند، و همان گونه
که شنیده اند نقل می کنند.(2)
«لَکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِّن فَوْقِهَا غُرَفٌ مَّبْنِیَّةٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَعْدَ اللَّهِ
لَا یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعَادَ»(3)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی آیه «غُرَفٌ مِّن
فَوْقِهَا غُرَفٌ مَّبْنِیَّةٌ» سؤال نمود و عرضه داشت:
این غرفه ها بر چه چیزی قرار دارد؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: یا علی! این ها غرفه ها
و طبقاتی است که خداوند برای اولیای خود از درّ و یاقوت و زبرجد بنا کرده و سقف های آن ها از طلا می باشد، و هر غرفه ای هزار درب از طلا دارد، و بر هر دربی ملکی گماشته شده، و در آن غرفه ها، بسترهایی از حریر و دیباج با رنگ های
گوناگون معطّر به مشک و کافور و عنبر خواهد بود، چنان که خداوند می فرماید:
ص: 287
ص: 289
ص: 290
مؤلّف گوید:
حدیث فوق در تفسیر آیه «یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمَنِ وَفْدًا»(1)، گذشت.
ص: 291
ابوالسلام عبدی گوید: خدمت امام صادق(علیه السلام) رسیدم و به آن حضرت گفتم: چه می فرمایید درباره ی کسی که نماز عصر را عمداً تأخیر می اندازد؟ فرمود:
چنین کسی روز قیامت بی کس و کار است. گفتم: فدای شما شوم گرچه اهل بهشت باشد؟ فرمود: گرچه اهل بهشت باشد. گفتم: منزل او در بهشت چگونه است؟ فرمود: در آنجا جایی ندارد، و مال و اهلی برای او نیست،
و میهمان اهل بهشت خواهد بود.(1)
«أَ فَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَیْلٌ لِّلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِکْرِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ»(2)
واحدی در اسباب النزول گوید:
صدر آیه فوق درباره علیّ و حمزه(علیه السلام) نازل شده، و پایان آیه یعنی «فَوَیْلٌ لِّلْقَاسِیَةِ
قُلُوبُهُم» درباره ی ابوجهل و فرزندان او نازل شده است.(3)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: خداوند به موسی(علیه السلام) وحی نمود:
ای موسی، به زیادی مال شاد مشو، و از یاد من در هیچ حالی غافل مباش،
ص: 292
چرا که مال زیاد سبب فراموشی گناهان می شود، و غافل شدن از یاد من قلب ها را قسّی و سخت می کند.(1)
مرحوم شیخ مفید روایت کرده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آیه «أَ فَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِّن رَّبِّهِ» را قرائت نمود و فرمود:
هنگامی که نور در قلب وارد می شود، قلب باز و منشرح می گردد. گفته شد:
آیا نشانه ای برای آن هست؟ فرمود: نشانه آن، تجافی و دوری از دنیای فریبنده،
و انابه و توجّه به آخرت، و آماده شدن برای مرگ قبل رسیدن اجل است.(2)
«اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ
تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ ذَلِکَ هُدَی اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشَاء وَ مَن یُضْلِلْ اللَّهُ
فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ»(3)
جابر گوید:
به امام باقر(علیه السلام) گفتم: گروهی از این مردم، هنگامی که چیزی از آیات قرآن را به یاد می آورند، و یا از کسی می شنوند، نعره ای می کشند که اگر دست و پای آنان را قطع کنند احساس نمی کنند؟!
ص: 293
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
سبحان الله این حالت از ناحیه شیطان است، و چنین چیزی از آنان خواسته نشده، و چیزی که از آنان خواسته شده نرمی و رقّت قلب و اشک و هراس [از عذاب] است.(1)
مؤلّف گوید:
آیه فوق مرادف آیه «وَ هُم مِّنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ» و آیه «الَّذِینَ آمَنُواْ وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم
بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(2) است، و به همین علّت همواره مؤمن بین
خوف و رجا به سر می برد.
ص: 294
محلّ نزول: مکّه.
به جز آیات 56 و 57 که در مدینه نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی زُمَر نازل شده است.
تعداد آیات: 85 آیه.
نام سوره: به این سوره، غافر و مؤمن گفته می شود؛ و از حوامیم قرآن است.
ثواب قرائت سوره ی غافر
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
کسی که سوره ی «حم مؤمن» را در هر شب قرائت کند خداوند گناهان گذشته
و آینده ی او را می آمرزد، و کلمه ی تقوا را ملازم او می نماید، و آخرت را برای او بهتر
از دنیا قرار می دهد.(1)
و در خواصّ القرآن از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، خداوند در قیامت او را ناامید نخواهد نمود،
ص: 295
و پاداش خائفین را به او عطا خواهد نمود، و کسی که آن را بنویسد و در باغستانی
آویزان کند، آن باغستان سبز و خرّم و پربار خواهد شد، و اگر در خانات و دکّان ها
گذارند، خیر و برکت و خرید و فروش آن ها فراوان می شود.(1)
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی غافر را در شب بنویسد، و در خانه و یا باغستان خود قرار بدهد،
برکت آن فراوان، و سبز و خرّم خواهد شد، و اگر در دکّانی قرار بدهد خرید و فروش
آن زیاد می شود، و اگر برای صاحب «أدرة» نوشته شود بیماری او برطرف گردد.
[و اُدرَة بیماری «باد فتق» و یا نوعی از «سوداء» است و الله العالم.](2)
سفیان بن سعید ثوری گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«حم» به معنای حمید مجید است و «حم عسق» به معنای، حلیم، مشیب،
عالم، سمیع، قادر، قوّی است….(3)
ص: 296
ص: 297
ص: 298
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
حم 1 تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْعَلیمِ 2 غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ شَدیدِ الْعِقابِ ذِی الطَّوْلِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ إِلَیْهِ الْمَصیرُ 3 ما یُجادِلُ فی آیاتِ اللَّهِ إِلاَّ الَّذینَ کَفَرُوا فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ 4 کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ 5 وَ کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَی الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ 6 الَّذینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحیمِ 7 رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتی وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ 8 وَ قِهِمُ السَّیِّئاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّیِّئاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ 9 إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ
ص: 299
إِلَی الْإِیمانِ فَتَکْفُرُونَ 10 قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلی خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ 11 ذلِکُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ یُشْرَکْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبیرِ 12 هُوَ الَّذی یُریکُمْ آیاتِهِ وَ یُنَزِّلُ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً وَ ما یَتَذَکَّرُ إِلاَّ مَنْ یُنیبُ 13 فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ 14 رَفیعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلاقِ 15 یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْ ءٌ لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ 16 الْیَوْمَ تُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْیَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَریعُ الْحِسابِ 17 وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمینَ ما لِلظَّالِمینَ مِنْ حَمیمٍ وَ لا شَفیعٍ یُطاعُ 18 یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ 19 وَ اللَّهُ یَقْضی بِالْحَقِّ وَ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ
لا یَقْضُونَ بِشَیْ ءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ 20
«عزیز» به معنای قادر غالب شکست ناپذیر است، و «تَوب» یا جمع توبة است، مانند دَوم و دَومة، و یا مصدر تابَ یَتوبُ تَوباً است، و «طَول» به معنای انعام طولانی است چنان که «تفضّل» به معنای انعام با تکریم است، وگرنه به آن تفضّل نمی گویند، و «آزِفَة» به معنای دانیه و نزدیک است، و «أَزِفَ الأمر» إذا دنی وقته، و «حَناجِر» جمع حنجره به معنای حلقوم است، و «کاظم» کسی را گویند که غیظ خود را فرو می برد، و «لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ» یعنی یبطلوه و یدفعوه.
ص: 300
به نام خداوند بخشنده و بخشایشگر
حم. (1) این کتابی است که از سوی خداوند قادر و دانا نازل شده است. (2) خداوندی که آمرزنده گناه، پذیرنده توبه، دارای مجازات سخت، و صاحب نعمت فراوان است هیچ معبودی جز او نیست و بازگشت (همه شما) تنها بسوی اوست. (3) تنها کسانی که در آیات ما مجادله می کنند که (از روی عناد) کافر شده اند پس مبادا رفت و آمد آنان در شهرها (و قدرت نمایی آنان) تو را بفریبد! (4) پیش از آنها قوم نوح و اقوامی که بعد از ایشان بودند (پیامبرانشان را) تکذیب کردند و هر امّتی در پی آن بود که توطئه کند و پیامبرش را بگیرد (و آزار دهد)، و برای محو حق به مجادله باطل دست زدند امّا من آنها را گرفتم (و سخت مجازات کردم) ببین که مجازات من چگونه بود! (5) و این گونه فرمان پروردگارت درباره کسانی که کافر شدند مسلّم شده که آنها همه اهل آتشند! (6) فرشتگانی که حاملان عرشند و آنها که گرداگرد آن (طواف می کنند) تسبیح و حمد پروردگارشان را می گویند و به او ایمان دارند و برای مؤمنان استغفار می کنند (و می گویند:) پروردگارا! رحمت و علم تو همه چیز را فراگرفته است پس کسانی را که توبه کرده و راه تو را پیروی می کنند بیامرز، و آنان را از عذاب دوزخ نگاه دار! (7) پروردگارا! آنها را در باغهای جاویدان بهشت که به آنها وعده فرموده ای وارد کن، همچنین از پدران و همسران و فرزندانشان هر کدام که صالح بودند، که تو توانا و حکیمی! (8) و آنان را از بدیها نگاه دار، و هر کس را که در آن روز از بدیها نگاه داری، مشمول رحمتت ساخته ای و این است همان رستگاری عظیم! (9) کسانی را که کافر شدند روز قیامت صدا می زنند که عداوت و خشم خداوند نسبت به شما از عداوت و خشم خودتان
ص: 301
نسبت به خودتان بیشتر است، چرا که بسوی ایمان دعوت می شدید، ولی انکار می کردید! (10) آنها می گویند: «پروردگارا! ما را دو بار میراندی و دو بار زنده کردی اکنون به گناهان خود معترفیم آیا راهی برای خارج شدن (از دوزخ) وجود دارد؟» (11) این بخاطر آن است که وقتی خداوند به یگانگی خوانده می شد انکار می کردید، و اگر برای او همتایی می پنداشتند ایمان می آوردید اکنون داوری مخصوص خداوند بلندمرتبه و بزرگ است (و شما را مطابق عدل خود کیفر می دهد). (12) او کسی است که آیات خود را به شما نشان می دهد و از آسمان برای شما روزی (با ارزشی) می فرستد تنها کسانی متذکّر این حقایق می شوند که بسوی خدا باز می گردند. (13) (تنها) خدا را بخوانید و دین خود را برای او خالص کنید، هر چند کافران ناخشنود باشند! (14) او درجات (بندگان صالح) را بالا می برد، او صاحب عرش است، روح (مقدّس) را به فرمانش بر هر کس از بندگانش که بخواهد القاء می کند تا (مردم را) از روز ملاقات [روز رستاخیز] بیم دهد! (15) روزی که همه آنان آشکار می شوند و چیزی از آنها بر خدا پنهان نخواهد ماند (و گفته می شود:) حکومت امروز برای کیست؟ برای خداوند یکتای قهّار است! (16) امروز هر کس در برابر کاری که انجام داده است پاداش داده می شود امروز هیچ ظلمی نیست خداوند سریع الحساب است! (17) و آنها را از روز نزدیک بترسان، هنگامی که از شدّت وحشت دلها به گلوگاه می رسد و تمامی وجود آنها مملوّ از اندوه می گردد برای ستمکاران دوستی وجود ندارد، و نه شفاعت کننده ای که شفاعتش پذیرفته شود. (18) او چشم هایی را که به خیانت می گردد و آنچه را سینه ها پنهان می دارند، می داند. (19) خداوند بحقّ داوری می کند، و معبودهایی را که غیر از او می خوانند هیچ گونه داوری ندارند خداوند شنوا و بیناست! (20)
ص: 302
«غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقَابِ ذِی الطَّوْلِ لَاإِلَهَ إِلَّا هُوَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ * مَا یُجَادِلُ فِی آیَاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلَادِ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
غفران و توبه خداوند مخصوص شیعیان امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. سپس گوید: مقصود از «آیَاتِ اللَّهِ» ائمّه(علیهم السلام) اند و مجادله کنندگان مخالفین ائمّه اهل البیت(علیهم السلام) هستند و خداوند در پایان این آیات به آنان وعده ی عذاب داده و می فرماید: «فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ عِقَابِ» و پس از آن، آنان را کافر دانسته و عذاب خود را بر آنان واجب نموده و می فرماید: «وَ کَذَلِکَ حَقَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحَابُ النَّارِ.»(2)
ص: 303
«الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَّحْمَةً وَ عِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ * رَبَّنَا وَ أَدْخِلْهُمْ …»(1)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«خداوند را ملائکه ای است که برای شیعیان ما استغفار می کنند و گناهان آنان را
همانند برگ خزان از پشت آنان می ریزند.» و سپس آیه فوق را تلاوت نمود و فرمود:
به خدا سوگند استغفار ملائکه فقط برای شماست، و برای این مردم نیست.(2)
اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
آیه «الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ …» در فضیلت من نازل شده و در آن زمان روی زمین جز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و من کسی ایمان نیاورده بود، از این رو ملائکه هفت سال و هشت ماه فقط برای من استغفار می کردند، چرا که مردم هنوز ایمان نیاورده بودند.(3)
ص: 304
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
سال هایی ملائکه فقط بر من و علیّ درود می فرستادند، چرا که فقط ما نماز می خواندیم، و جز ما کسی نماز نمی خواند.(1)
از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد: آیا ملائکه بیشترند یا بنی آدم؟ امام(علیه السلام) فرمود:
سوگند به خدایی که جان من به دست قدرت اوست، تعداد ملائکه در آسمان ها بیش از خاک های زمین است، و در آسمان جای قدمی نیست مگر آن که ملکی در آن، خدا را تسبیح و تقدیس می نماید، و در روی زمین نیز هیچ درخت و کلوخی نیست، مگر آن که ملکی بر آن موکّل است، و عمل هر کسی را به درگاه خداوند بالا می برد گرچه خداوند خود بهتر می داند، و احدی از آنان نیست، مگر آن که در هر روزی با ولایت ما به درگاه خداوند تقرّب می جوید، و برای دوستان ما استغفار می کند، و به دشمنان ما لعنت می نماید و برای آنان از خداوند درخواست عذاب فوری می کند.(2)
ص: 305
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
آیه «وَ کَذَلِکَ حَقَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحَابُ النَّارِ» درباره ی بنی امیّه نازل شده است، و «الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اوصیای بعد از او هستند، که حامل علم خدا می باشند، و «وَ مَنْ حَوْلَهُ» ملائکه اند و «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا» درباره ی شیعیان آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است، و «فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا» توبه از ولایت فلان و فلان و بنی امیّه است، و «وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ» پذیرفتن ولایت علیّ(علیه السلام) است، و «رَبَّنَا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدتَّهُم
وَ مَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ …» مربوط به اهل ولایت علیّ(علیه السلام) است، و معنای «وَ مَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ» صلاحیّت، به خاطر ولایت آن حضرت است، و «الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»
نجات از ولایت فلان و فلان است.(1)
ص: 306
«رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَی خُرُوجٍ مِّن سَبِیلٍ …»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
این آیه درباره رجعت است.(2)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
آیه فوق مخصوص به منحرفینی است که در رجعت به دنیا باز می گردند و باز از دنیا می روند و در قیامت می گویند: «رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ …» و درخواست بازگشت به دنیا را می کنند، و به آنان گفته می شود: «فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ.»(3)
«رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَی مَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ لِیُنذِرَ یَوْمَ التَّلَاقِ»(4)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از روح در این آیه، روح القدس است که مخصوص به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ائمّه(علیهم السلام) می باشد.(5)
ابوبصیر گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «یُنَزِّلُ الْمَلآئِکَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ …» فرمود:
مقصود از روح جبرئیل است.(6)
ص: 307
مؤلّف گوید:
حدیث فوق در اوّل سوره ی نحل گذشت، و در سوره ی شوری(1) و در تفسیر «وَ کَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا» روایاتی درباره روح خواهد آمد.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«یَوْمَ التَّلَاقِ»، روزی است که اهل آسمان و اهل زمین همدیگر را ملاقات می کنند، و «یَوْمَ التَّنَادِ» روزی است که اهل دوزخ اهل بهشت را صدا می زنند و می گویند: «أَفِیضُواْ عَلَیْنَا مِنَ الْمَاء أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ»(2)، و «یَوْمُ التَّغَابُنِ» روزی است که اهل بهشت وارث اهل دوزخ می شوند و جایگاه های بهشتی آنان را تصاحب می کنند، و «یَوْمَ الْحَسْرَةِ» روزی است که مرگ را به صورت گوسفندی بین بهشت و دوزخ ذبح می کنند و اهل دوزخ به شدّت
حسرت می خورند.(3)
ص: 308
از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد: آیا روح پس از خروج از بدن متلاشی و نابود می شود و یا به حال خود باقی می ماند؟ امام(علیه السلام) فرمود:
به حال خود باقی می ماند، تا به هنگام نفخ صور، و در آن هنگام همه چیزها فانی می شوند، و نه حسّی می ماند و نه محسوسی، و سپس [با نفخ صور دوّم] همه چیزها به حال اوّل باز می گردند، و بین دو نفخه چهارصد سال است و سکوت و آرامش همه جا را گرفته است.(1)
در تفسیر «فَصَعِقَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ» در مجمع البیان
روایت شده که مقصود از استثناء، جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل هستند.(2)
و از ابوهریره نقل نموده که گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از جبرئیل درباره «فَصَعِقَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ …» سؤال نمود و جبرئیل گفت:
مقصود از استثناء شهدا هستند که با شمشیرهای خود در اطراف عرش قرار دارند.(3)
ص: 309
مؤلّف گوید:
این دو روایت با روایات دیگری که می گوید: احدی باقی نمی ماند و خداوند می فرماید: «لِّمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ» سازگار نیست، و الله العالم.
«وَ أَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَنَاجِرِ کَاظِمِینَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لَا شَفِیعٍ یُطَاعُ»(1)
«یَوْمَ الْآزِفَةِ» یعنی یوم الدانیة، و اَزف و دُنُوّ به یک معناست، و نزدیک بودن قیامت به خاطر قطعیّت آن و مقایسه زمان دنیا با زمان آخرت است، چنان که خداوند می فرماید:
«إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ * لَیْسَ لِوَقْعَتِهَا کَاذِبَةٌ) و یا می فرماید: (إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدًا * وَ نَرَاهُ قَرِیبًا»(2)، و یا می فرماید: «إِنَّا أَنذَرْنَاکُمْ عَذَابًا قَرِیبًا»(3)، و مرادف «إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَنَاجِرِ کَاظِمِینَ»، آیه «فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ * وَ أَنتُمْ حِینَئِذٍ تَنظُرُونَ» و آیه «کَلَّا إِذَا بَلَغَتْ التَّرَاقِیَ * وَ قِیلَ مَنْ رَاقٍ * وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ» است. و مفاد این آیات بیان بیچارگی و جان به لب آمدن و جان در گلو ماندن است، به گونه ای که نه بازگردد، تا راحت شود، و نه خارج شود که نجات یابد.
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
کاظمین به معنای مغمومین و مکروبین است، و «حمیم» به معنای قریب مشفق است، و شفیع به معنای شافع است.
ص: 310
«یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ مَا تُخْفِی الصُّدُورُ»(1)
«خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ» زیرچشمی نگاه کردن است، امام صادق(علیه السلام) فرمود:
آیا ندیده ای که مردی به چیزی نگاه می کند و مانند کسی است که نگاه نمی کند،
این همان «خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ» است.(2)
آیه فوق مرادف آیه «یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفَی»(3)، و آیه «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی»(4)، می باشد.
أَ وَ لَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ کانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ 21 ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانَتْ تَأْتیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَکَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِیٌّ شَدیدُ الْعِقابِ 22 وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبینٍ 23 إِلی فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ کَذَّابٌ 24 فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ وَ اسْتَحْیُوا نِساءَهُمْ وَ ما کَیْدُ الْکافِرینَ إِلاَّ فی ضَلالٍ 25 وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونی أَقْتُلْ مُوسی وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ 26 وَ قالَ مُوسی إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ 27 وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ
ص: 311
فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إیمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَ قَدْ جاءَکُمْ بِالْبَیِّناتِ مِنْ رَبِّکُمْ وَ إِنْ یَکُ کاذِباً فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَ إِنْ یَکُ صادِقاً یُصِبْکُمْ بَعْضُ الَّذی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ 28 یا قَوْمِ لَکُمُ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ظاهِرینَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ یَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا قالَ فِرْعَوْنُ ما أُریکُمْ إِلاَّ ما أَری وَ ما أَهْدیکُمْ إِلاَّ سَبیلَ الرَّشادِ 29 وَ قالَ الَّذی آمَنَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ مِثْلَ یَوْمِ الْأَحْزابِ 30 مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذینَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ یُریدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ 31 وَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنادِ 32 یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرینَ ما لَکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ 33 وَ لَقَدْ جاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّناتِ فَما زِلْتُمْ فی شَکٍّ مِمَّا جاءَکُمْ بِهِ حَتَّی إِذا هَلَکَ قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ 34 الَّذینَ یُجادِلُونَ فی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذینَ آمَنُوا کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ 35 وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا هامانُ ابْنِ لی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ 36 أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلی إِلهِ مُوسی وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ کاذِباً وَ کَذلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبیلِ وَ ما کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلاَّ فی تَبابٍ 37 وَ قالَ الَّذی آمَنَ یا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبیلَ الرَّشادِ 38 یا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِیَ دارُ الْقَرارِ 39 مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلا یُجْزی إِلاَّ مِثْلَها وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فیها بِغَیْرِ حِسابٍ 40 وَ یا قَوْمِ ما لی أَدْعُوکُمْ إِلَی النَّجاةِ وَ تَدْعُونَنی إِلَی النَّارِ 41 تَدْعُونَنی لِأَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشْرِکَ بِهِ ما لَیْسَ لی بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَی الْعَزیزِ الْغَفَّارِ 42 لا جَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَنی إِلَیْهِ لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِی الدُّنْیا وَ لا فِی الْآخِرَةِ وَ أَنَّ مَرَدَّنا إِلَی اللَّهِ وَ أَنَّ الْمُسْرِفینَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ 43 فَسَتَذْکُرُونَ ما أَقُولُ لَکُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ 44 فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ 45 النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ
ص: 312
الْعَذابِ 46 وَ إِذْ یَتَحاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصیباً مِنَ النَّارِ 47 قالَ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فیها إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبادِ 48 وَ قالَ الَّذینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذابِ 49 قالُوا أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتیکُمْ رُسُلُکُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا بَلی قالُوا فَادْعُوا
وَ ما دُعاءُ الْکافِرینَ إِلاَّ فی ضَلالٍ 50
«جبّار» به کسی گویند که از روی غَضَب و خشم می زند و می کشد، و «صَرح» بنای بزرگی است که از دور دیده می شود، و «سَبَب» هر چیزی را گویند که وسیله رسیدن به مقصود باشد، و جمع آن اسباب است، و «تَباب» خسارت و هلاکت به خاطر جدایی را می گویند، و «تَبَع» یا جمع تابع است و یا مصدر «تَبَعَ یَتبَعُ» می باشد، مانند خادم و خَدَم و خائل و خَوَل و غائب و غَیَب.
آیا آنها روی زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنان بودند چگونه بود؟! آنها در قدرت و ایجاد آثار مهمّ در زمین از اینها برتر بودند ولی خداوند ایشان را به گناهانشان گرفت، و در برابر عذاب او مدافعی نداشتند! (21) این برای آن بود که پیامبرانشان پیوسته با دلایل روشن به سراغ شان می آمدند، ولی آنها انکار می کردند خداوند هم آنان را گرفت (و کیفر داد) که او قویّ و مجازاتش شدید است! (22) ما موسی را با آیات خود و دلیل روشن فرستادیم… (23) بسوی فرعون و هامان و قارون ولی آنها گفتند: «او ساحری بسیار دروغگو است!» (24) و
ص: 313
هنگامی که حقّ را از سوی ما برای آنها آورد، گفتند: «پسران کسانی را که با موسی ایمان آورده اند بکشید و زنانشان را (برای اسارت و خدمت) زنده بگذارید!» امّا نقشه کافران جز در گم راهی نیست (و نقش بر آب می شود). (25) و فرعون گفت: «بگذارید موسی را بکشم، و او پروردگارش را بخواند (تا نجاتش دهد)! زیرا من می ترسم که آیین شما را دگرگون سازد، و یا در این سرزمین فساد بر پا کند!» (26) موسی گفت: «من به پروردگارم و پروردگار شما پناه می برم از هر متکبّری که به روز حساب ایمان نمی آورد!» (27) و مرد مؤمنی از آل فرعون که ایمان خود را پنهان می داشت گفت: «آیا می خواهید مردی را بکشید بخاطر اینکه می گوید: پروردگار من «اللَّه» است، در حالی که دلایل روشنی از سوی پروردگارتان برای شما آورده است؟! اگر دروغگو باشد، دروغش دامن خودش را خواهد گرفت و اگر راستگو باشد، (لا اقل) بعضی از عذابهایی را که وعده می دهد به شما خواهد رسید خداوند کسی را که اسرافکار و بسیار دروغگوست هدایت نمی کند. (28) ای قوم من! امروز حکومت از آن شماست و در این سرزمین پیروزید اگر عذاب خدا به سراغ ما آید، چه کسی ما را یاری خواهد کرد؟!» فرعون گفت: «من جز آنچه را معتقدم به شما ارائه نمی دهم، و شما را جز به راه صحیح راهنمایی نمی کنم! (دستور، همان قتل موسی است!)» (29) آن مرد باایمان گفت: «ای قوم من! من بر شما از روزی همانند روز (عذاب) اقوام پیشین بیمناکم! (30) و از عادتی همچون عادت قوم نوح و عاد و ثمود و کسانی که بعد از آنان بودند (از شرک و کفر و طغیان) می ترسم و خداوند ظلم و ستمی بر بندگانش نمی خواهد. (31) ای قوم من! من بر شما از روزی که مردم یکدیگر را صدا می زنند (و از هم یاری می طلبند و صدایشان به جایی نمی رسد) بیمناکم! (32) همان روزی که روی می گردانید و فرار می کنید
ص: 314
امّا هیچ پناهگاهی در برابر عذاب خداوند برای شما نیست و هر کس را خداوند
(بخاطر اعمالش) گم راه سازد، هدایت کننده ای برای او نیست! (33) پیش از این
یوسف دلایل روشن برای شما آورد، ولی شما هم چنان در آنچه او برای شما آورده بود
تردید داشتید تا زمانی که از دنیا رفت، گفتید: هرگز خداوند بعد از او پیامبری مبعوث نخواهد کرد! این گونه خداوند هر اسرافکار تردیدکننده ای را گم راه می سازد! (34) همانها
که در آیات خدا بی آنکه دلیلی برایشان آمده باشد به مجادله برمی خیزند (این کارشان) خشم عظیمی نزد خداوند و نزد آنان که ایمان آورده اند به بار می آورد این گونه
خداوند بر دل هر متکبّر جبّاری مُهر می نهد!» (35) فرعون گفت: «ای هامان! برای من
بنای مرتفعی بساز، شاید به وسایلی دست یابم، (36) وسایل (صعود به) آسمانها تا از خدای موسی آگاه شوم هر چند گمان می کنم او دروغگو باشد!» اینچنین اعمال بد فرعون در نظرش آراسته جلوه کرد و از راه حق باز داشته شد و توطئه فرعون (و همفکران
او) جز به نابودی نمی انجامد! (37) کسی که (از قوم فرعون) ایمان آورده بود گفت: «ای قوم
من! از من پیروی کنید تا شما را به راه درست هدایت کنم. (38) ای قوم من! این زندگی
دنیا، تنها متاع زودگذری است و آخرت سرای همیشگی است! (39) هر کس بدی کند،
جز بمانند آن کیفر داده نمی شود ولی هر کس کار شایسته ای انجام دهد -- خواه مرد یا زن
-- در حالی که مؤمن باشد آنها وارد بهشت می شوند و در آن روزی بی حسابی به آنها داده
خواهد شد. (40) ای قوم من! چرا من شما را به سوی نجات دعوت می کنم، امّا شما مرا
بسوی آتش فرا می خوانید؟! (41) مرا دعوت می کنید که به خداوند یگانه کافر شوم و همتایی که به آن علم ندارم برای او قرار دهم، در حالی که من شما را بسوی خداوند عزیز غفّار دعوت می کنم! (42) قطعاً آنچه مرا بسوی آن می خوانید، نه دعوت (و حاکمیّتی)
در دنیا دارد و نه در آخرت و تنها بازگشت ما در قیامت بسوی خداست و مسرفان اهل
ص: 315
آتشند! (43) و بزودی آنچه را به شما می گویم به خاطر خواهید آورد! من کار خود را به خدا
واگذارم که خداوند نسبت به بندگانش بیناست!» (44) خداوند او را از نقشه های سوء
آنها نگه داشت، و عذاب شدید بر آل فرعون وارد شد! (45) عذاب آنها آتش است که هر
صبح و شام بر آن عرضه می شوند و روزی که قیامت برپا شود (می فرماید:) «آل فرعون
را در سخت ترین عذابها وارد کنید!» (46) به خاطر بیاور هنگامی را که در آتش دوزخ
با هم محاجّه می کنند ضعیفان به مستکبران می گویند: «ما پیرو شما بودیم، آیا شما (امروز) سهمی از آتش را بجای ما پذیرا می شوید؟!» (47) مستکبران می گویند: «ما همگی در آن هستیم، زیرا خداوند در میان بندگانش (بعدالت) حکم کرده است!» (48)
و آنها که در آتشند به مأموران دوزخ می گویند: «از پروردگارتان بخواهید یک روز عذاب را از ما بردارد!» (49) آنها می گویند: «آیا پیامبران شما دلایل روشن برایتان نیاوردند؟!»
می گویند: «آری!» آنها می گویند: «پس هر چه می خواهید (خدا را) بخوانید ولی دعای کافران (به جایی نمی رسد و) جز در ضلالت نیست!» (50)
«وَ قَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسَی وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ»(1)
نهایت استکبار فرعون، یکی در این آیه بیان شده و دیگری در آیه ی «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی» بیان شده است. امام صادق(علیه السلام) فرمود:
چیزی مانع فرعون از کشتن موسی(علیه السلام) نبود، مگر آن که او زنازاده نبود چرا که پیامبران خدا، و فرزندان آنان را جز زنازادگان نمی کشند.(2)
ص: 316
یونس بن ظبیان گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
موسی و هارون هنگامی که وارد بر فرعون شدند، در مجلس او زنازاده ای نبود وگرنه به فرعون می گفتند: آنان را بکشد، و لکن او را امر به صبر و تأنّی کردند و گفتند: «أَرْجِهْ وَ أَخَاهُ»(1)، سپس امام صادق(علیه السلام) دست مبارک خود را بر سینه گذارد و فرمود: ما را نیز نمی کشد مگر زنازاده ی «خبیث الولادة.»(2)
امام سجّاد(علیه السلام) به یزید ملعون فرمود:
اطرافیان تو بدتر از اطرافیان فرعون اند، چرا که آنان به خاطر این که ولدالزنا نبودند، به فرعون نگفتند موسی و هارون؟سهما؟ را بکشد، بلکه او را امر به صبر و تأنّی کردند و گفتند: «أَرْجِهْ وَ أَخاهُ» و لکن اطرافیان تو امر به قتل ما می کنند.(3)
ص: 317
«وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَن یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَ قَدْ جَاءکُم بِالْبَیِّنَاتِ مِن رَّبِّکُمْ وَ إِن یَکُ کَاذِبًا فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَ إِن یَکُ صَادِقًا یُصِبْکُم بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ …»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
خازن فرعون یعنی رئیس دارایی او، به موسی(علیه السلام) ایمان آورد و ایمان خود را ششصد سال پنهان نمود، و خداوند درباره ی او آیه فوق را نازل نمود.(2)
حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید:
مؤمن آل فرعون، پسر دایی فرعون بود، از این رو خداوند از جهت نسب او را منسوب به فرعون نمود و از جهت دین و آیین او را منسوب به فرعون نکرد.(3)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«صدّیقون» سه نفرند، 1. حبیب نجّار، معروف به مومن آل یس، که خداوند از قول
ص: 318
او می فرماید: «اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ»(1)، 2. حزقیل
مومن آل فرعون، 3. علی بن ابی طالب(علیه السلام)، و علیّ افضل آنان است.(2)
به امام باقر(علیه السلام) گفته شد: حسن بصری معتقد است که «هر کس علم و اعتقاد خود را پنهان کند، بوی بد شکم او اهل آتش را آزار می دهد» امام باقر(علیه السلام) فرمود:
اگر چنین باشد، باید مؤمن آل فرعون هلاک شده باشد، چرا که او دانش و اعتقاد خود را تا زمان نوح(علیه السلام) پنهان نمود. سپس فرمود: حسن بصری اگر به شرق و غرب عالم برود، به خدا سوگند به چیزی دست نمی یابد، چرا که علم و دانش تنها نزد ما نهفته است.(3)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
مؤمن آل فرعون شش صد سال ایمان خود را پنهان نمود، و او اهل جُزام و
ص: 319
تشنّج بود، و انگشتان او به خاطر جذام افتاده بود، و با دست قطع شده خود اشاره می کرد و می گفت: «یَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشَادِ.»(1)و(2)
«وَ لَقَدْ جَاءکُمْ یُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِّمَّا جَاءکُم بِهِ حَتَّی إِذَا هَلَکَ قُلْتُمْ لَن یَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولًا کَذَلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ»(3)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
یوسف بن یعقوب(علیه السلام) هنگام مرگ، آل یعقوب را که هشتاد نفر بودند جمع نمود و فرمود: «زود است که قبطی ها بر شما مسلّط شوند، و سخت ترین عذاب را بر شما وارد کنند، و خداوند شما را به دست مردی از فرزندان لاوی بن یعقوب نجات خواهد داد، و نام او موسی بن عمران است و او جوانی بلند قامت و دارای موهای پیچیده و گندم گون می باشد».
پس بنی اسرائیل از شوق موسی(علیه السلام) نام فرزندان خود را عمران گذاردند، و عمران ها نام فرزند خود را موسی گذاردند.
سپس راوی حدیث ابان بن عثمان از ابوبصیر از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
موسی(علیه السلام) قیام نکرد تا پنجاه کذّاب قبل از او از بنی اسرائیل ادّعا کردند، و هر کدام آنان می گفت: «من موسی بن عمران هستم» از سویی به فرعون خبر رسید که مردم می خواهند به جنگ با او برخیزند و به جستجوی موسی هستند، و کاهنان و ساحران به فرعون گفتند: «هلاکت دین و پیروان تو به دست مردی خواهد بود که در این سال در بین بنی اسرائیل به دنیا می آید»
ص: 320
از این رو فرعون قابله هایی را بر زن ها گماشت تا هر فرزند پسری به دنیا می آید را بکشند، و بر مادر موسی، نیز قابله ای گماشت….(1)
مولّف گوید:
حدیث فوق بطور کامل در اول سوره قصص گذشت.
«مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلَا یُجْزَی إِلَّا مِثْلَهَا وَ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ»(2)
به امام صادق(علیه السلام) گفته شد: ابوالخطّاب از شما نقل کرده که فرموده اید: «حقّ را که شناختی، هر کاری می خواهی بکن زیانی به تو نمی رساند» فرمود:
خدا او را لعنت کند، به خدا سوگند من این گونه نگفتم و لکن گفتم: هنگامی که
ص: 321
حق را شناختی هر عمل خیری انجام بدهی از تو پذیرفته خواهد شد، چرا که خداوند می فرماید: «مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلَا یُجْزَی إِلَّا مِثْلَهَا وَ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ»(1)، و نیز می فرماید: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً.»(2)و(3)
آیه فوق و آیات قبل از آن و بعد از آن مقاله حزقیل، مؤمن آل فرعون است، که چون دید مردم، موسی(علیه السلام) را تکذیب نمودند گفت:
«وَ قَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشَادِ»(4)، تا آیه ی «فَسَتَذْکُرُونَ مَا أَقُولُ لَکُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ»(5).
«فَوَقَاهُ اللَّهُ سَیِّئَاتِ مَا مَکَرُوا وَ حَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ»(6)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:
به خدا سوگند آل فرعون، حزقیل را قطعه قطعه کردند، و لکن خداوند دین او را حفظ نمود، و آن ها نتوانستند اعتقاد او را از بین ببرند.(7)
ص: 322
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
حزقیل همواره مردم را دعوت به توحید و نبوّت موسی و برتری رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) و ائمّه اطهار(علیهم السلام) بر جمیع پیامبران و اوصیا و خلق الهی،
و به بیزاری از خدایی فرعون می کرد، از این رو سخن چینان به فرعون گفتند: حزقیل مردم را بر علیه تو دعوت می کند، و دشمنان تو را بر ضدّ تو می شوراند» و فرعون در پاسخ آنان گفت: «حزقیل پسر عمو و خلیفه من بر مُلک من است،
و او ولیعهد من می باشد، و اگر او آنچه شما می گویید را انجام داده باشد، کافر
به نعمت من شده و مستحق عذاب من خواهد بود، و اگر شما دروغگو باشید،
مستحق سخت ترین کیفر من خواهید بود، چرا که او را آزار کرده اید».
سپس فرعون حزقیل و سعایت کنندگان را احضار نمود، و آنان مقابل فرعون به حزقیل گفتند: «تو خدایی فرعون را انکار کردی، و نعمت های او را کفران نمودی»
و حزقیل به فرعون گفت: ای پادشاه! آیا تا کنون تو از من دروغی شنیده ای؟ فرعون
گفت: خیر. حزقیل گفت: از این ها بپرس پروردگارشان کیست؟ پس آنان گفتند:
پروردگار ما فرعون است. حزقیل گفت: رازق و کافل معاش شما کیست؟
گفتند: فرعون است. حزقیل گفت: آن کسی که مشکلات شما را برطرف می کند
کیست؟ گفتند: فرعون است. حزقیل گفت:
«ای پادشاه من تو را و همه حاضرین را گواه می گیرم، که خدای آنان همان خدای
من است، و خالق آنان همان خالق من است، و رازق آنان همان رازق من است،
و مصلح معاش آنان همان مصلح معاش من است، و مرا خالقی و پروردگاری
ص: 323
و رازقی جز خالق و پروردگار و رازق آنان نیست، و من تو را و همه حاضرین را گواه
می گیرم که از هر پروردگار و خالق و رازق دیگری جز پروردگار و خالق و رازق
این ها بیزار هستم و به ربوبیّت او کافر می باشم».
و مقصود حزقیل از پروردگار و خالق و رازق پروردگار عالم بود، و این معنا را فرعون و اطرافیان او درک نکردند، از این رو فرعون سعایت کنندگان را به میخ کشید و با شانه های آهنین بدن های شان را تراشید، و گوشت بدن های شان را جدا نمود، چنان که خداوند می فرماید: «فَوَقَاهُ اللَّهُ سَیِّئَاتِ مَا مَکَرُوا وَ حَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ»، یعنی خداوند، حزقیل را از سعایتِ سعایت کنندگان حفظ نمود، و عذاب سختی را بر آنان وارد کرد.(1)
ص: 324
ص: 325
ص: 326
«النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده:
که شخصی به آن حضرت گفت: نظر شما درباره ی آیه فوق چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود: مخالفین چه می گویند؟ او گفت: آنان می گویند: «عذاب، هر صبح و شام، مربوط به قیامت است، و آل فرعون در برزخ عذاب نمی شوند.»
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«پس باید آنان از سعدا و نیکان باشند» گفته شد: فدای شما شوم معنای آیه چیست؟ فرمود: عذاب هر صبح و شام، مربوط به دنیاست، و برای آن عالم خداوند می فرماید: «وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ.»(2)
ص: 327
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در حدیث معراج فرمود:
… سپس من به مردمی برخورد نمودم که برخی از آنان چون می خواست برخیزد از بس شکم او بزرگ بود نمی توانست، پس من به جبرئیل گفتم: این ها کیانند؟ جبرئیل گفت: این ها رباخوارانند که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «لا یَقُومُونَ إِلَّا کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِ» ناگهان دیدم آنان نیز مانند آل فرعون هستند، و هر صبح و شام بر آتش عرضه می شوند، و همواره می گویند: «خدایا قیامت کی بر پا می شود؟»(1)
عبدالله بن عمر گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر کدام شما که از دنیا برود، جایگاه او در هر صبح و شام به او نشان داده می شود، اگر او اهل بهشت باشد، در بهشت و اگر اهل دوزخ باشد، در دوزخ، و به او گفته می شود: این جایگاه تو است، تا زمانی که قیامت برپا شود.
مرحوم طبرسی پس از نقل روایت فوق گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
این در دنیاست، و قبل از قیامت است، چرا که عذاب قیامت، «غُدُوًّا وَ عَشِیًّا»
نیست، و اگر مربوط به قیامت باشد همه باید بین مردن و قیامت از سعدا و نیکان باشند….(2)
[أقول: و فی ذیل الآیة روایات عجیبة من عذاب البرزخ و السؤال عمّن مَحَضَ الْإِیمَانَ أَوْ مَحَضَ الْکُفْرَ و یُلهی عن غیرهم، راجع تفسیر نورالثقیلن.](3)
ص: 328
ص: 329
«وَ إِذْ یَتَحَاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفَاء لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِیبًا مِّنَ النَّارِ * قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فِیهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبَادِ * وَ قَالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْمًا مِّنَ الْعَذَابِ * قَالُوا أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُم بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا بَلَی قَالُوا فَادْعُوا وَ مَا دُعَاء الْکَافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَالٍ»(1)
شیخ طوسی؟ره؟ در کتاب مصباح، خطبه امیرالمؤمنین(علیه السلام) را در روز غدیر نقل کرده و آن حضرت در بخشی از آن خطبه می فرماید:
ای مردم به وسیله توحید و اطاعت از کسانی که خداوند امر به اطاعت از آنان نموده است، به خدای خود تقرّب بجویید، و به کافران تمسّک نجویید، و از آنان پیروی نکنید، چرا که آنان گم راه و گم راه کننده اند، و شما را از راه سعادت و رشد دور می کنند، و به یاد بیاورید سخن خداوند را که از قول پیروان آنان می فرماید: آن ها در قیامت می گویند: «إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا» و نیز می فرماید: «وَ إِذْ یَتَحَاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفَاء لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِیبًا مِّنَ النَّارِ» یعنی ضعفا در
ص: 330
آتش، به طاغوت ها می گویند: ما در دنیا از شما پیروی کردیم، آیا شما بخشی از عذاب ما را تحمّل می کنید؟ و مستکبران و طاغوت ها می گویند: «اگر خدا ما را هدایت کرده بود، ما نیز شما را هدایت می نمودیم».
سپس فرمود:
آیا می دانید استکبار چیست؟ استکبار اطاعت نکردن از رهبران الهی است و تکبّر نمودن از پیروی آنان است، و اگر کسی در قرآن تدبّر کند، قرآن این موضوع را فراوان به او یادآوری می کند و از این خطر او را دور می دارد.(1)
مرحوم سیّد بن طاوس در کتاب «الدروع الواقیة» گوید: روایتی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که می فرماید:
اهل آتش هنگامی که داخل آتش می شوند، سختی ها و وحشت های آن را می بینند، و به عذاب و عقاب [اعمال خود] پی می برند.
سپس گوید:
همان گونه که امام زین العابدین(علیه السلام) به شخصی می فرماید: «تو، چه گمان
می بری به آتشی که هر کس به او التماس کند، او را باقی نمی گذارد، و نمی تواند
ص: 331
به او تخفیفی بدهد، و سخت ترین عذاب را به سکّان خود وارد می نماید، این
در حالی است که اهل آتش اهل بهشت را در ثواب عظیم و نعمت های پایدار
می بینند، و آرزو می کنند که اهل بهشت آب و غذایی به آنان بدهند تا از عذاب
دردناک آنان کاسته شود، چنان که خداوند در قرآن می فرماید: «وَ نَادَی أَصْحَابُ
النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُواْ عَلَیْنَا مِنَ الْمَاء أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ …»، و تا چهل سال
به آنان پاسخ داده نمی شود، و سپس با زبان تحقیر و اهانت به آنان گفته می شود:
«إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ»
سپس به مأمورین آتش که وضع آنان را مشاهده می کنند -- توجّه می کنند و امیدوار می شوند که از ناحیه آنان فرجی برای نجات خود پیدا کنند، چنان که خداوند می فرماید: «وَ قَالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْمًا مِّنَ الْعَذَابِ». پس تا چهل سال به آنان پاسخ داده نمی شود، و پس از ناامیدی به آنان گفته می شود: «فَادْعُوا وَ مَا دُعَاء الْکَافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَالٍ» و چون از مأمورین
دوزخ ناامید می شوند، به مالک و رئیس دوزخ مراجعه می کنند، و امیدوار می شوند که او آنان را از عذاب و خواری نجات بدهد، چنان که خداوند می فرماید: «وَ نَادَوْا یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ»، پس چهل سال به آنان پاسخ داده نمی شود، و در عذاب می مانند، و سپس به آنان گفته می شود: «إِنَّکُم مَّاکِثُونَ» و چون از مولای ربّ العالمین خود -- که در دنیا کم ترین توجّهی به او نمی کردند -- ناامید می شوند…
خداوند به آنان می فرماید:
«أَ لَمْ تَکُنْ آیَاتِی تُتْلَی عَلَیْکُمْ فَکُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ * قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَ کُنَّا قَوْمًا ضَالِّینَ * رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ»، پس چهل سال
ص: 332
در ذلّت و خواری در عذاب می مانند و به آنان پاسخی داده نمی شود، و پس از چهل سال خداوند به آنان می فرماید: «اخْسَؤُوا فِیهَا وَ لَا تُکَلِّمُونِ»، و پس از آن کلّاً از نجات و فرج ناامید می شوند، و درهای دوزخ بر آنان قفل می شود، و همواره در ماتم و هلاکت و فریاد و ناله خواهند ماند.(1)
ص: 333
إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ 51 یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظَّالِمینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ 52 وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْهُدی وَ أَوْرَثْنا بَنی إِسْرائیلَ الْکِتابَ 53 هُدیً وَ ذِکْری لِأُولِی الْأَلْبابِ 54 فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ 55 إِنَّ الَّذینَ یُجادِلُونَ فی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ فی صُدُورِهِمْ إِلاَّ کِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغیهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ 56 لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ 57 وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصیرُ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ لاَ الْمُسی ءُ قَلیلاً ما تَتَذَکَّرُونَ 58 إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ لا رَیْبَ فیها وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ 59 وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی أَسْتَجِبْ
ص: 334
لَکُمْ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ 60 اللَّهُ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ 61 ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ 62 کَذلِکَ یُؤْفَکُ الَّذینَ کانُوا بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ 63 اللَّهُ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ 64 هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ 65 قُلْ إِنِّی نُهیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جاءَنِی الْبَیِّناتُ مِنْ رَبِّی وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمینَ 66 هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّی مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمًّی وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ 67 هُوَ الَّذی یُحْیی وَ یُمیتُ فَإِذا
قَضی أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ 68
«أشهاد» جمع شاهد است، و مقصود، پیامبران و ملائکه و مؤمنین و… هستند، و «سُوءُ الدَّارِ» اشاره به دوزخ و عذاب قیامت است، و «آتَیْنَا مُوسَی الْهُدَی» یعنی معجزات
و کتاب تورات، و «بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکَارِ» یعنی بالصباح و المساء، یعنی علی الدوام او فی اوقات الصلاة، و «وَ مَا هُم بِبَالِغِیهِ» یعنی ببالغی مراد هم من الکبر، و «دَاخِرِینَ» یعنی صاغرین و ذلیلین، و «وَ السَّمَاء بِنَاءً» یعنی سقفاً مبنیّاً له عمد لا ترونها.(1)
ص: 335
ما به یقین پیامبران خود و کسانی را که ایمان آورده اند، در زندگی دنیا و (در آخرت) روزی که گواهان به پا می خیزند یاری می دهیم! (51) روزی که عذرخواهی ظالمان سودی به حال شان نمی بخشد و لعنت خدا برای آنها، و خانه (و جایگاه) بد نیز برای آنان است. (52) و ما به موسی هدایت بخشیدیم، و بنی اسرائیل را وارثان کتاب (تورات) قرار دادیم. (53) کتابی که مایه هدایت و تذکّر برای صاحبان عقل بود! (54) پس (ای پیامبر!) صبر و شکیبایی پیشه کن که وعده خدا حقّ است، و برای گناهت استغفار کن، و هر صبح و شام تسبیح و حمد پروردگارت را بجا آور! (55) کسانی که در آیات خداوند بدون دلیلی که برای آنها آمده باشد ستیزه جویی می کنند، در سینه های شان فقط تکبّر (و غرور) است، و هرگز به خواسته خود نخواهند رسید، پس به خدا پناه بر که او شنوا و بیناست! (56) آفرینش آسمانها و زمین از آفرینش انسانها مهمتر است، ولی بیشتر مردم نمی دانند. (57) هرگز نابینا و بینا یکسان نیستند همچنین کسانی که ایمان آورده، و اعمال صالح انجام داده اند با بدکاران یکسان نخواهند بود امّا کمتر متذکّر می شوید! (58) روز قیامت به یقین آمدنی است، و شکّی در آن نیست ولی اکثر مردم ایمان نمی آورند! (59) پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم! کسانی که از عبادت من تکبّر می ورزند به زودی با ذلّت وارد دوزخ می شوند!» (60) خداوند کسی است که شب را برای شما آفرید تا در آن بیاسایید، و روز را روشنی بخش قرار داد خداوند نسبت به مردم صاحب فضل و کرم است ولی بیشتر مردم شکرگزاری نمی کنند! (61) این است خداوند، پروردگار شما که آفریننده همه چیز است هیچ معبودی جز او نیست با این حال چگونه از راه حق منحرف می شوید؟! (62)
ص: 336
اینچنین کسانی که آیات خدا را انکار می کردند (از راه راست) منحرف می شوند! (63) خداوند کسی است که زمین را برای شما جایگاه امن و آرامش قرار داد و آسمان را همچون سقفی (بالای سرتان) و شما را صورتگری کرد، و صورتتان را نیکو آفرید و از چیزهایی پاکیزه به شما روزی داد این است خداوند پروردگار شما! جاوید و پربرکت است خداوندی که پروردگار عالمیان است! (64) زنده (واقعی) اوست معبودی جز او نیست پس او را بخوانید در حالی که دین خود را برای او خالص کرده اید! ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است! (65)
«إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ * یَوْمَ لَا یَنفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند، این آیه مربوط به رجعت است، مگر نمی دانید که پیامبران زیادی را مردم یاری نکردند و کشته شدند، و با امامان بعد از آن ها جنگیدند و آنان را به قتل رساندند؟!(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
[آیه فوق [درباره ی رجعت و قیامت است و] حسین بن علیّ(علیه السلام) کشته
ص: 337
شد، و به خدا سوگند، کسی او را یاری نکرد، و تاکنون برای او انتقام گرفته
نشده است!(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «راجِفَةُ» در آیه «یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ * تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ»، حسین بن علیّ(علیه السلام) است، و مقصود از «رادِفَةُ» علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) است، و نخستین کسی که رجعت می کند و سر از خاک بیرون می نماید، حسین بن علیّ(علیه السلام) با هفتاد و پنج هزار از یاران اوست چنان که خداوند می فرماید: «إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا ….»(2)
ص: 338
«وَ قَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ»(1)
زرارة گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از عبادت در این آیه دعا است، و بهترین عبادت دعاست، زرارة گوید: گفتم: معنای «إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لأوَّاهٌ حَلِیمٌ»(2)، چیست؟ فرمود: «أوّاه» کسی را گویند که فراوان دعا می کند.(3)
حمّاد بن عیسی گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
دعا کن و نگو؛ تقدیر هر کسی گذشته است، چرا که دعا خود عبادت است و خداوند می فرماید: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ.»(4)
معاویة بن عمّار گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: دو نفر در یک ساعت نماز خود را شروع کردند و در یک ساعت فارغ شدند و لکن یکی از آنان دعایش بیشتر بود، و دیگری قرآنش بیشتر بود، عمل کدام یک از آنان بهتر بوده؟ فرمود: هر دو دارای فضیلت
ص: 339
بوده اند. گفتم: می دانم که کار هر دو خوب بوده و لکن می خواهم بدانم عمل کدام یک افضل از دیگری بوده است؟ فرمود: دعا افضل است. سپس فرمود: مگر نشنیده ای که خداوند می فرماید: «وَ قَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ؟»، سپس فرمود: به خدا سوگند، مقصود از عبادت در این آیه دعا است تا این که فرمود: «هِیَ وَ اللَّهِ الْعِبَادَةُ هِیَ وَ اللَّهِ أَفْضَلُ هِیَ وَ اللَّهِ أَفْضَلُ أَ لَیْسَتْ هِیَ الْعِبَادَةَ هِیَ وَ اللَّهِ الْعِبَادَةُ هِیَ وَ اللَّهِ الْعِبَادَةُ أَ لَیْسَتْ هِیَ أَشَدَّهُنَّ هِیَ وَ اللَّهِ أَشَدُّهُنَّ هِیَ وَ اللَّهِ أَشَدُّهُنَّ.»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«فضیلت دعای بعد از نمازهای واجب، نسبت به دعای بعد از نمازهای مستحّب، مانند فضیلت نماز واجب بر نماز مستحب است» سپس فرمود: دعا کن و مگو: تقدیر گذشته است، چرا که دعا عبادت است، و خداوند می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ»، و نیز می فرماید: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ«.
ص: 340
سپس فرمود:
هنگامی که خواستی دعا بکنی نخست خدا را ستایش و تحمید و تسبیح و تهلیل کن، و ثنای او را به جای آور، و بر پیامبر او(صلی الله علیه و آله) درود بفرست و سپس سؤال کن، تا به تو عطا شود.(1)
هشام بن سالم گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: ای فرزند رسول خدا، علّت چیست که دعا بسا مستجاب می شود و بسا مستجاب نمی شود، در حالی که خداوند می فرماید: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»؟ فرمود:
بنده مؤمن اگر با نیّت صادق و قلب مخلص دعا کند دعای او مستجاب می شود، اگر به عهد و پیمان خداوند وفا نموده باشد، وگرنه مستجاب نمی شود، چرا که خداوند می فرماید: «وَ أَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ»(2)، بنابراین کسی که با خداوند وفادار باشد، خداوند نیز با او وفادار است.(3)
ص: 341
در برخی از روایات آداب دعا و جهت دعا و… ذکر شده است، که در پاورقی مشاهده می کنید.(1)
و در روایتی نیز آمده که خداوند در روز قیامت مشرف بر بنده ی خود می شود، و به او می فرماید: آیا من دعای تو را در فلان کار و فلان کار مستجاب نکردم؟ و او اعتراف می کند و می گوید: خدایا من از تو درخواست بهشت نمودم، و خداوند به او می فرماید: «الجنة لک مباحا، أرضیت؟ …»(2)
ص: 342
«هُوَ الْحَیُّ لَاإِلَهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»(1)
شخصی نزد امام سجّاد(علیه السلام) آمد و از مسائلی سؤال نمود، و سپس بازگشت که از مسائل دیگری سؤال کند، و امام(علیه السلام) به او فرمود:
در انجیل نوشته شده: تا به آنچه می دانسته اید عمل نکرده اید از آنچه نمی دانید سؤال نکنید، چرا که عالم اگر به علم خود عمل نکند، دانش او سبب دوری او از خداوند می شود.
سپس فرمود:
بر تو باد به قرآن… چرا که خداوند درجات بهشت را به اندازه ی آیات قرآن قرار داده است، و به قاری قرآن گفته می شود: قرآن را بخوان و به درجات بهشتی صعود کن، و قاریان قرآن چون داخل بهشت می شوند، احدی در بهشت مقامش بالاتر از آنان نیست، جز پیامبران و صدّیقین… تا این که آن مرد گفت: «لَاإِلَهَ إِلَّا الله» و امام(علیه السلام) فرمود: من نیز می گویم: «لَاإِلَهَ إِلَّا الله» سپس فرمود: هنگامی که یکی از شما می گوید: «لَاإِلَهَ إِلَّا الله» باید پس از آن بگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» چرا که خداوند می فرماید: «هُوَ الْحَیُّ لَاإِلَهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ.»(2)
ص: 343
ابوالصت هروی گوید: هنگامی که حضرت رضا(علیه السلام) داخل نیشابور شد، من خدمت آن حضرت بودم که حدیث سلسلة الذهب را نقل نمود شخصی سؤال کرد: اخلاص شهادت به توحید و «لَاإِلَهَ إِلَّا الله» چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود:
اخلاص آن به اطاعت از خدا و رسول او، و پذیرفتن ولایت اهل بیت او (صلوات الله علیهم أجمعین) است.(1)
ص: 344
ابان بن تغلب گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
هنگامی که وارد کوفه شدی این حدیث را برای مردم روایت کن: «مَنْ شَهِدَ أَنْ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ» گفتم: آیا برای همه طبقات مردم روایت کنم؟ فرمود: آری. سپس فرمود: روز قیامت چون خداوند اوّلین و آخرین را جمع می کند، جز اهل ولایت ما، همه مردم «لَاإِلَهَ إِلَّا الله» را فراموش می کنند.(1)
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ یُجادِلُونَ فی آیاتِ اللَّهِ أَنَّی یُصْرَفُونَ 69 الَّذینَ کَذَّبُوا بِالْکِتابِ وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ 70 إِذِ الْأَغْلالُ فی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ 71 فِی الْحَمیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ 72 ثُمَّ قیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تُشْرِکُونَ 73 مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَلْ لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکافِرینَ 74 ذلِکُمْ بِما کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِما کُنْتُمْ تَمْرَحُونَ 75 ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرینَ 76 فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذی نَعِدُهُمْ أَوْ
ص: 345
نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنا یُرْجَعُونَ 77 وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ 78 اللَّهُ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَنْعامَ لِتَرْکَبُوا مِنْها وَ مِنْها تَأْکُلُونَ 79 وَ لَکُمْ فیها مَنافِعُ وَ لِتَبْلُغُوا عَلَیْها حاجَةً فی صُدُورِکُمْ وَ عَلَیْها وَ عَلَی الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ 80 وَ یُریکُمْ آیاتِهِ فَأَیَّ آیاتِ اللَّهِ تُنْکِرُونَ 81 أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ فَما أَغْنی عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ 82 فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ 83 فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکینَ 84 فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا
سُنَّتَ اللَّهِ الَّتی قَدْ خَلَتْ فی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ 85
«اَغلال» جمع غُلّ است و آن طوقی است که برای شکنجه و خوار کردن به گردن اسیر می اندازند، و «غَلول» به معنای خیانت است و خیانت نیز به گردن صاحبش مانند
غلّ آویخته می شود، و «سلاسل» جمع سلسله به معنای زنجیر است که به گردن مجرم
می اندازند و او را می کِشند، و «سَحب» به معنای کشیدن روی زمین است، و «سَجر» در اصل به معنای القای هیزم در بین آتش است، مانند تنّوری که با هیزم شعله ور می شود، و «فَرَحَ و بَطَر و اَشَر» به یک معناست، و «مَرَح» شدّت شادی و فرح است.
آیا ندیدی کسانی را که در آیات خدا مجادله می کنند، چگونه از راه حقّ
ص: 346
منحرف می شوند؟! (69) همان کسانی که کتاب (آسمانی) و آنچه رسولان خود را بدان فرستاده ایم تکذیب کردند امّا بزودی (نتیجه کار خود را) می دانند! (70) در آن هنگام که غل و زنجیرها بر گردن آنان قرار گرفته و آنها را می کشند… (71) و در آب جوشان وارد می کنند سپس در آتش دوزخ افروخته می شوند! (72) سپس به آنها گفته می شود: «کجایند آنچه را همتای خدا قرار می دادید، (73) همان معبودهایی را که جز خدا پرستش می کردید؟!» آنها می گویند: «همه از نظر ما پنهان و گم شدند بلکه ما اصلًا پیش از این چیزی را پرستش نمی کردیم»! این گونه خداوند کافران را گم راه می سازد! (74) این (عذاب) بخاطر آن است که بناحقّ در زمین شادی می کردید و از روی غرور و مستی به خوشحالی می پرداختید! (75) از درهای جهنّم وارد شوید و جاودانه در آن بمانید و چه بد است جایگاه متکبّران! (76) پس (ای پیامبر) صبر کن که وعده خدا حقّ است و هر گاه قسمتی از مجازاتهایی را که به آنها وعده داده ایم در حال حیاتت به تو ارائه دهیم، یا تو را (پیش از آن) از دنیا ببریم (مهمّ نیست) چرا که همه آنان را تنها بسوی ما باز می گردانند! (77) ما پیش از تو رسولانی فرستادیم سرگذشت گروهی از آنان را برای تو بازگفته، و گروهی را برای تو بازگو نکرده ایم و هیچ پیامبری حق نداشت معجزه ای جز بفرمان خدا بیاورد و هنگامی که فرمان خداوند (برای مجازات آنها) صادر شود، بحق داوری خواهد شد و آنجا اهل باطل زیان خواهند کرد! (78) خداوند کسی است که چهارپایان را برای شما آفرید تا بعضی را سوار شوید و از بعضی تغذیه کنید. (79) و برای شما در آنها منافع بسیاری (جز اینها) است، تا بوسیله آنها به مقصدی که در دل دارید برسید و بر آنها و بر کشتیها سوار می شوید. (80) او آیاتش را همواره به شما نشان می دهد پس کدام یک از آیات او را انکار می کنید؟! (81) آیا روی زمین سیر نکردند
ص: 347
تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنها بودند چه شد؟! همانها که نفرات شان از اینها بیشتر، و نیرو و آثارشان در زمین فزونتر بود امّا هرگز آنچه را به دست می آوردند نتوانست آنها را بی نیاز سازد (و عذاب الهی را از آنان دور کند)! (82) هنگامی که رسولانشان دلایل روشنی برای آنان آوردند، به دانشی که خود داشتند خوشحال بودند (و غیر آن را هیچ می شمردند) ولی آنچه را (از عذاب) به تمسخر می گرفتند آنان را فراگرفت! (83) هنگامی که عذاب (شدید) ما را دیدند گفتند: «هم اکنون به خداوند یگانه ایمان آوردیم و به معبودهایی که همتای او می شمردیم کافر شدیم!» (84) امّا هنگامی که عذاب ما را مشاهده کردند، ایمانشان برای آنها سودی نداشت! این سنّت خداوند است که همواره در میان بندگانش اجرا شده، و آنجا کافران زیانکار شدند! (85)
«الَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتَابِ وَ بِمَا أَرْسَلْنَا بِهِ رُسُلَنَا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ * إِذِ الْأَغْلَالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَ السَّلَاسِلُ یُسْحَبُونَ * فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ * ثُمَّ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ تُشْرِکُونَ * مِن دُونِ اللَّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَل لَّمْ نَکُن نَّدْعُو مِن قَبْلُ شَیْئًا کَذَلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکَافِرِینَ»(1)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:
خداوند کسانی که کتاب خدا و معانی و تأویل آن را انکار و تکذیب نمودند را کافر و مشرک نامیده است، بنابراین هر کس کتاب خدا و آنچه از معانی و تأویل آیاتی که پیامبران آورده اند را انکار و تکذیب نماید مشرک خواهد بود.(2)
ص: 348
ضُریس کناسی گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم! وضعیّت اهل توحید که اقرار به نبوّت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) داشته و اهل گناه بوده و بدون معرفت به امام زمان خود از دنیا رفته اند چگونه خواهد بود؟ فرمود:
آن ها در قبور خود می مانند، و اگر عمل صالحی داشته اند و اهل عداوت و دشمنی با ما نبوده اند، از آن بهشتی که خداوند در مغرب آفریده تا قیامت نسیمی به قبور آنان می رسد، تا خداوند اعمال آنان را در قیامت محاسبه کند و به بهشت یا دوزخ رهسپار شوند، و اینان همان «مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ»(1)، هستند،
و همین گونه هستند مستضعفین و افراد کم عقل و اطفال و فرزندان مسلمانان که قبل از بلوغ از دنیا رفته اند، و امّا نصّاب و دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) که مسلمان بوده اند و با دشمنی ما از دنیا رفته اند، از آتشی که خداوند در مشرق خلق نموده همواره به سوی آنان می آید و تا قیامت شعله آتش و فوران و دود آن و جوشش آب جوشان دوزخ بر آنان وارد می شود، و پس از آن در قیامت به عذاب جحیم دوزخ می رسند و به آنان گفته می شود: «أَیْنَ مَا کُنتُمْ تُشْرِکُونَ * مِن دُونِ اللَّهِ؟» یعنی کجاست آن امامی که شما او را امام خود قرار دادید و امامی که خدا برای مردم قرار داده بود را نپذیرفتید؟ [و مشرک شدید؟.](2)
ص: 349
بشیر نبّال گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
من پشت سر پدرم امام سجّاد بودم که استر آن حضرت فرار کرد، ناگهان شیخی را دیدم که زنجیر به گردن او بسته بودند و شخصی او را دنبال می کرد، پس پدرم را صدا زد و گفت: «ای علی بن الحسین به من آب بده» ناگهان مردی که او را دنبال می کرد گفت: به او آب ندهید خدا او را سیراب نکند، و آن شیخ معاویه بود.(1)
و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که می فرماید:
من با پدرم به طرف مکّه می رفتیم و چون به ضجنان رسیدیم ناگهان دیدم مردی به طرف ما می آید و در گردن او زنجیری قرار دارد و او را می کِشند، پس او به من گفت: «به من آب بده، به من آب بده» ناگهان پدرم فریاد کرد:
ص: 350
به او آب نده، خدا او را سیراب نکند، پس مردی زنجیر او را کشید، و در پایین ترین دوزخ او را پرتاب نمود.(1)
علی بن مغیره گوید: امام باقر(علیه السلام) چون به ضجنان رسید، سه مرتبه فرمود:
«لاغفر الله لک» سپس به اصحاب خود فرمود: آیا می دانید برای چه چنین گفتم؟ اصحاب گفتند: «فدای شما شویم ندانستیم» فرمود: معاویه به من برخورد نمود و زبان خود را بیرون آورده بود و از من خواست که برای او استغفار کنم، سپس فرمود: این مکان گودالی از گودال های جهنّم است.(2)
«ذَلِکُم بِمَا کُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِمَا کُنتُمْ تَمْرَحُونَ * ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ * فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنَا یُرْجَعُونَ»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید: خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
صبر کن، وعده های خدا حق است، یا ما برخی از کیفرهای آنان را به تو نشان خواهیم
ص: 351
داد، و یا تو را نزد خود می بریم و به سوی ما باز خواهی گشت. سپس گوید: امام باقر(علیه السلام)
می فرماید: «فَرَحَ وَ مَرَحَ و خَیلاء» در مورد شرک و گناه استعمال می شود.(1)و(2)
«أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثَارًا فِی الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَی عَنْهُم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از آیات در «وَ یُرِیکُمْ آیَاتِهِ» امیرالمؤمنین و ائمّه(علیهم السلام) در رجعت می باشند،
و مقصود از «وَ آثَارًا فِی الْأَرْضِ» اعمالی است که روی زمین انجام می گیرد.(4)
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِّن قَبْلِکَ مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَیْکَ …»(5)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
بین آدم و نوح پیامبرانی بوده اند که در پنهانی تبلیغ می کرده اند، از این رو نام آنان در قرآن نیز نیامده، و همانند پیامبران دیگر (صلوات الله علیهم أجمعین) نامی از آنان ذکر نشده است، از این رو خداوند می فرماید: «وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَ رُسُلاً لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ.»(6)و(7)
ص: 352
در تفسیر مجمع از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
خداوند پیامبر سیاه چهره ای را مبعوث نمود و قصّه او را برای ما بیان نکرد.(1)
«فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنَا بِمَا کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ * فَلَمْ یَکُ یَنفَعُهُمْ إِیمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبَادِهِ وَ خَسِرَ هُنَالِکَ الْکَافِرُونَ»(2)
ابراهیم بن محمّد همدانی گوید: به حضرت رضا(علیه السلام) گفتم: برای چه خداوند فرعون را غرق نمود، در حالی که او به خدا ایمان آورد و به یگانگی او اقرار کرد؟ امام(علیه السلام) فرمود:
به خاطر این که او هنگام دیدم عذاب ایمان آورد و در چنین حالی ایمان پذیرفته نیست، و این قانون خداست برای گذشتگان و آیندگان، چنان که می فرماید: «فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنَا بِمَا کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ * فَلَمْ یَکُ یَنفَعُهُمْ إِیمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا ….»(3)
ص: 353
در زمان متوکّل مردی از نصرانی ها به زن مسلمانی تجاوز نمود و چون متوکّل خواست که حدّ خدا را بر او جاری کند او مسلمان شد و یحیی بن اکثم گفت: حدّ از او برداشته شد… پس متوکّل نامه ای به امام هادی(علیه السلام) نوشت و آن حضرت در جواب او فرمود: «باید او را بزنند تا بمیرد» و لکن یحیی بن اکثم و دیگران این نظر را نپذیرفتند و گفتند: «چنین حکمی در کتاب خدا و سنّت رسول الله(صلی الله علیه و آله) نیامده است» و متوکّل باز نامه ای به امام(علیه السلام) نوشت و از آن حضرت درخواست دلیل نمود، و امام(علیه السلام) در پاسخ او نوشت:
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنَا بِمَا کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ * فَلَمْ یَکُ یَنفَعُهُمْ إِیمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبَادِهِ
وَ خَسِرَ هُنَالِکَ الْکَافِرُونَ». و متوکّل دستور داد تا آن نصرانی را زدند تا مرد.(1)
ص: 354
و در روایتی آمده که حضرت رضا(علیه السلام) برای قبول نشدن ایمان فرعون به این آیه نیز استدلال نمود:
«یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لاَ یَنفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْرًا» و فرمود: فرعون و پیروان او در چنین وقتی ایمان آوردند و فرعون گفت: «آمَنتُ أَنَّهُ لا إِلِهَ إِلاَّ الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَ أَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِینَ» و به او گفته شد: «آلآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ ….»(1)
ص: 355
ص: 356
محلّ نزول: مکّه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی غافر نازل شده است.
تعداد آیات: 54 آیه.
نام های دیگر: حم سجده -- حم مؤمن
ثواب قرائت سوره ی فصّلت
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که سوره ی حم سجده را قرائت کند، برای او تا چشم کار می کند نور و شادی
خواهد بود، و در دنیا مورد ستایش و غبطه مردم می باشد.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، خداوند به عدد حروف آن، ده حسنه و پاداش
به او می دهد، و کسی که آن را در ظرفی بنویسد و بشوید و با آب آن معجونی درست
ص: 357
کند و آن را آرد نماید و به کسی که بیماری فؤاد داشته باشد بدهد، با اذن خدا
شفا می یابد.(1)
مضمون روایت فوق از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده است.(2)
ص: 358
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
حم 1 تَنْزیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ 2 کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ 3 بَشیراً وَ نَذیراً فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ 4 وَ قالُوا قُلُوبُنا فی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ وَ فی آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ 5 قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَاسْتَقیمُوا إِلَیْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکینَ 6 الَّذینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ 7 إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ 8 قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذی خَلَقَ الْأَرْضَ فی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِکَ رَبُّ الْعالَمینَ 9 وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فیها وَ قَدَّرَ فیها أَقْواتَها فی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلینَ 10 ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ 11 فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ وَ حِفْظاً ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ 12
ص: 359
فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ 13 إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ قالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا لَأَنْزَلَ مَلائِکَةً فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ 14 فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ 15 فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحاً صَرْصَراً فی أَیَّامٍ نَحِساتٍ لِنُذیقَهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزی وَ هُمْ لا یُنْصَرُونَ 16 وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ 17 وَ نَجَّیْنَا الَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ 18 وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَی النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ 19 حَتَّی إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ 20 وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ 21 وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ 22 وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرینَ 23 فَإِنْ یَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْویً لَهُمْ وَ إِنْ یَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبینَ 24 وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَیَّنُوا لَهُمْ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرینَ 25 وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ 26 فَلَنُذیقَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا عَذاباً شَدیداً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذی کانُوا یَعْمَلُونَ 27 ذلِکَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فیها دارُ الْخُلْدِ جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ 28 وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا رَبَّنا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلاَّنا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ
نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا لِیَکُونا مِنَ الْأَسْفَلینَ 29
ص: 360
«ریح صَرصَر» باد شدید را گویند، و صَرصَر در اصل صَرَّر بوده و «راء» قلب به «صاد» شده است، و «خِزی» به معنای هَوان و خواری است که صاحب آن از رسوایی هراس دارد، و «هَوْن» به معنای هوان و خواری است، و «یُزَعّون» به معنای یُمنَعون است، و «وَرَع» به معنای منع و کفّ است، و «اِنطاق» وادار کردن به سخن است، و «نُطق» گرداندن زبان در دهان برای سخن گفتن است، از این رو خدا را ناطق نمی گویند، و «متکلّم» می گویند، چرا که خداوند ایجاد کلام می کند و نیاز به گرداندن زبان ندارد، و «أرداکم» از إرداء به معنای اِهلاک است، و «استعتاب» طلب عُتبی و رضایت است، بنابراین «استعتاب» به معنای استرضاء است و «اِعتاب» به معنای ارضا و راضی کردن است، و «تقییض» به معنای تبدیل است، و «مُغایَضَة» به معنای مُبادَلَة مال به مال است، و «لَغو» کلام بی معنا را گویند، و «اِلغاء کلمة» لغو و اسقاط عمل آن است.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
حم (1) این کتابی است که از سوی خداوند رحمان و رحیم نازل شده است (2) کتابی که آیاتش هر مطلبی را در جای خود بازگو کرده، در حالی که فصیح و گویاست برای جمعیّتی که آگاهند! (3) قرآنی که بشارت دهنده و بیم دهنده است ولی بیشتر آنان روی گردان شدند از این رو چیزی نمی شنوند! (4) آنها گفتند: «قلبهای ما نسبت به آنچه ما را به آن دعوت می کنی در پوششهایی قرار گرفته و در گوشهای ما سنگینی است، و میان ما و تو حجابی وجود دارد پس تو بدنبال عمل خود باش، ما هم برای خود عمل می کنیم!» (5) بگو: من فقط انسانی مثل شما
ص: 361
هستم این حقیقت بر من وحی می شود که معبود شما معبودی یگانه است پس تمام توجّه خویش را به او کنید و از وی آمرزش طلبید وای بر مشرکان! (6) همانها که زکات را نمی پردازند، و آخرت را منکرند! (7) امّا کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند، پاداشی دائمی دارند! (8) بگو: آیا شما به آن کس که زمین را در دو روز آفرید کافر هستید و برای او همانندهایی قرار می دهید؟! او پروردگار جهانیان است! (9) او در زمین کوه های استواری قرار داد و برکاتی در آن آفرید و موادّ غذایی آن را مقدّر فرمود، -- اینها همه در چهار روز بود -- درست به اندازه نیاز تقاضا کنندگان! (10) سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالی که بصورت دود بود به آن و به زمین دستور داد: «به وجود آیید (و شکل گیرید)، خواه از روی اطاعت و خواه اکراه!» آنها گفتند: «ما از روی طاعت می آییم (و شکل می گیریم)!» (11) در این هنگام آنها را بصورت هفت آسمان در دو روز آفرید، و در هر آسمانی کار آن (آسمان) را وحی (و مقرّر) فرمود، و آسمان پایین را با چراغهایی [ستارگان] زینت بخشیدیم، و (با شهابها از رخنه شیاطین) حفظ کردیم، این است تقدیر خداوند توانا و دانا! (12) اگر آنها روی گردان شوند، بگو: من شما را از صاعقه ای همانند صاعقه عاد و ثمود می ترسانم! (13) در آن هنگام که رسولان از پیش رو و پشت سر (و از هر سو) به سراغ شان آمدند (و آنان را دعوت کردند) که جز خدا را نپرستید آنها گفتند: «اگر پروردگار ما می خواست فرشتگانی نازل می کرد از این رو ما به آنچه شما مبعوث به آن هستید کافریم!» (14) امّا قوم عاد بناحق در زمین تکبّر ورزیدند و گفتند: «چه کسی از ما نیرومندتر است؟!» آیا نمی دانستند خداوندی که آنان را آفریده از آنها قویتر است؟ و (به خاطر این پندار) پیوسته آیات ما را انکار می کردند. (15) سرانجام تندبادی شدید و هول انگیز و سرد و سخت در روزهایی شوم و پرغبار
ص: 362
بر آنها فرستادیم تا عذاب خوارکننده را در زندگی دنیا به آنها بچشانیم و عذاب آخرت از آن هم خوارکننده تر است، و (از هیچ طرف) یاری نمی شوند! (16) امّا ثمود را هدایت کردیم، ولی آنها نابینایی را بر هدایت ترجیح دادند به همین جهت صاعقه -- آن عذاب خوارکننده -- به خاطر اعمالی که انجام می دادند آنها را فروگرفت! (17) و کسانی را که ایمان آوردند و پرهیزگار بودند نجات بخشیدیم! (18) به خاطر بیاورید روزی را که دشمنان خدا را جمع کرده به سوی دوزخ می برند، و صفوف پیشین را نگه می دارند (تا صفهای بعد به آنها ملحق شوند!) (19) وقتی به آن می رسند، گوشها و چشم ها و پوستهای تنشان به آنچه می کردند گواهی می دهند. (20) آنها به پوستهای تنشان می گویند: «چرا بر ضدّ ما گواهی دادید؟!» آنها جواب می دهند: «همان خدایی که هر موجودی را به نطق درآورده ما را گویا ساخته و او شما را نخستین بار آفرید، و بازگشتتان بسوی اوست! (21) شما اگر گناهانتان را مخفی می کردید نه بخاطر این بود که از شهادت گوش و چشم ها و پوستهای تنتان بیم داشتید، بلکه شما گمان می کردید که خداوند بسیاری از اعمالی را که انجام می دهید نمی داند! (22) آری این گمان بدی بود که درباره پروردگارتان داشتید و همان موجب هلاکت شما گردید، و سرانجام از زیانکاران شدید! (23) اگر صبر کنند (یا نکنند، به هر حال) دوزخ جایگاه آنهاست و اگر تقاضای عفو کنند، مورد عفو قرار نمی گیرند! (24) ما برای آنها همنشینانی (زشت سیرت) قرار دادیم که زشتیها را از پیش رو و پشت سر آنها در نظرشان جلوه دادند و فرمان الهی در باره آنان تحقق یافت و به سرنوشت اقوام گم راهی از جنّ و انس که قبل از آنها بودند گرفتار شدند آنها مسلّماً زیانکار بودند! (25) کافران گفتند: «گوش به این قرآن فراندهید و به هنگام تلاوت آن جنجال کنید، شاید پیروز شوید!» (26) به یقین به کافران
ص: 363
عذاب شدیدی می چشانیم، و آنها را به بدترین اعمالی که انجام می دادند کیفر می دهیم! (27) این آتش کیفر دشمنان خدا است، سرای جاویدشان در آن خواهد بود، کیفری است بخاطر اینکه آیات ما را انکار می کردند. (28) کافران گفتند: «پروردگارا! آنهایی که از جنّ و انس ما را گم راه کردند به ما نشان ده تا زیر پای خود نهیم (و لگدمال شان کنیم) تا از پست ترین مردم باشند!» (29)
«حم * تَنزِیلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ …»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«فُصِّلَتْ آیَاتُهُ»، یعنی حلال و حرام و سنّت های آن روشن و مبیّن است، و «فِی أَکِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ»، یعنی فی غشاوةٍ، و «وَ فِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِن بَیْنِنَا وَ بَیْنِکَ حِجَابٌ» یعنی گوش های ما نسبت به آنچه تو ما را به آن دعوت می کنی کر و سنگین است و حجابی بین ما و تو قرار دارد و ما سخن تو را نمی فهمیم و تعقّل نمی کنیم.
مرحوم محمّد بن العبّاس صاحب کتاب تأویل الآیات در تفسیر «وَ وَیْلٌ لِّلْمُشْرِکِینَ * الَّذِینَ لَا یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُم بِالْآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ»، از ابان بن تغلّب روایت نموده که گوید: امام صادق(علیه السلام) این آیه را تلاوت نمود و فرمود:
ای ابان آیا تو فکر می کنی که خداوند از مشرکین که غیر خدا را می پرستند طلب زکات می کند؟ گفتم: پس مقصود از مشرکین کیانند؟ فرمود: مقصود کسانی هستند که برای امام اوّل [یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام)] شریک قرار دادند،
ص: 364
و امامت را به ائمّه بعد از امیرالمؤمنین(علیه السلام) منتقل نکردند و به امامت آنان کافر شدند.(1)
صاحب تأویل الآیات پس از نقل حدیث فوق گوید:
معنای زکات در این آیه زکات انفس است و مقصود پاکی نفس ها از شرک در امامت است، و خداوند مشرکین را به نجاست توصیف نموده و می فرماید: «إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ»(2)، و کسی که برای امام شریک قائل شود، نسبت به پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز مشرک شده است و کسی که نسبت به پیامبر مشرک شده باشد نسبت به خداوند نیز مشرک شده است….(3)
«قُلْ أَ ئِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَندَادًا ذَلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ * وَ جَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِن فَوْقِهَا وَ بَارَکَ فِیهَا وَ قَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَوَاء لِّلسَّائِلِینَ»(4)
ص: 365
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«فِی یَوْمَیْنِ» یعنی فی وقتین، ابتداء الخلق و انقضاؤه، سپس گوید: مقصود از «وَ قَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ» یعنی برکات زمین را در چهار وقت و چهار فصل قرار داد و در این چهار فصل خداوند قوت و نیاز موجودات عالم را از انسان و حیوان و پرنده و حشرات زمینی و دریایی -- قرار داده است، و آن چهار فصل بهار و تابستان و پاییز و زمستان است، و در زمستان خداوند باران و ژاله را از آسمان می فرستد تا زمین و درختان را آبیاری کند، و پس از آن بهار فرا می رسد که در آن هوا معتدل [و گاهی گرم و گاهی سرد] است، و در این فصل درختان میوه می دهند، و گیاهان می رویند، و میوه ها در ابتدا، سبز و نارس می باشند، و پس از آن تابستان می آید و هوا گرم خواهد بود و در این فصل میوه ها می رسد، و دانه ها و حبوبات که غذای مردم و جانداران است خشک می شوند، و سپس پاییز فرا می رسد، و هوا مطبوع و خنک خواهد بود.
و اگر همیشه جهان یکنواخت و دارای یک فصل می بود، گیاهان نمی رویید، و میوه ها نمی رسید، و اگر همیشه تابستان می بود، گیاهان و درختان و… می سوختند، و هیچ قوتی روی زمین نمی ماند، و جانداران قادر به زندگی نمی بودند، و اگر طول سال پاییز می بود، و فصل دیگری وجود نداشت، چیزی از زمین نمی رویید، تا جهانیان بتوانند زندگی کنند، بنابراین خداوند غذای جانداران را در چهار فصل قرار داده، تا جهان بر اساس آن باقی و استوار بماند، و خداوند این اوقات و فصول را «أَیَّامٍ سَوَاء لِّلسَّائِلِینَ» نامیده است، و سائلین به معنای نیازمندان است، چرا که نیازمند درخواست می کند، گرچه برخی از نیازمندان به زبان درخواست نمی کنند و لکن همه آنان نیازمند هستند و اگر به زبان درخواست نکنند، به زبان حال درخواست می کنند.(1)
ص: 366
«ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّمَاء وَ هِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ اِئْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ * فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَ زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ …»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّمَاء» یعنی سپس خداوند به تدبیر و خلقت آسمان پرداخت، و از حضرت رضا(علیه السلام) سؤال شد: آیا جز جنّ و انس [و حیوان] چیزی سخن گفته است؟ فرمود: آری، آسمان ها و زمین سخن گفته اند، چنان که خداوند می فرماید: «اِئْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ»، سپس گوید: «فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ»، یعنی «خَلَقَهُنَ سَبْعَ سَماواتٍ فِی وَقْتَیْنِ: ابْتِدَاءً وَ انْقِضَاءً» و «وَ زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ» یعنی ما آسمان دنیا را به وسیله ستارگان زینت دادیم، و «حِفظاً» یعنی به وسیله ستارگان شیاطین را از اطلاع یافتن از آسمان دور نمودیم.(2)
امام صادق(علیه السلام) -- همان گونه که در ذیل آیه 4 سوره سجده گذشت -- فرمود:
خداوند خیر را قبل از شرّ در روز یکشنبه آفرید، و در روز یکشنبه و دوشنبه
ص: 367
زمین را آفرید، و در روز سه شنبه اقوات زمین را خلق نمود، و در روز چهارشنبه و پنجشنبه آسمان ها را آفرید، و در روز جمعه اقوات آسمان ها را آفرید، چنان که فرمود: «وَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ.»(1)
«فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُکُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَ ثَمُودَ * إِذْ جَاءتْهُمُ الرُّسُلُ مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ قَالُوا لَوْ شَاء رَبُّنَا لَأَنزَلَ مَلَائِکَةً فَإِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ کَافِرُونَ»(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: هنگامی که سوره ی شعرا نازل شد و در پایان آن آیه «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ»، نازل گردید، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود:
«غذایی را طبخ کن گرچه ران گوسفند و یا صاعی از طعام و ظرفی از شیر باشد و سپس قریش را دعوت کن». پس من به دستور آن حضرت عمل کردم و قریش را دعوت نمودم و آنان بیش از چهل نفر بودند و در بین آنان ابوطالب و حمزه و عبّاس وجود داشتند، و چون من غذا را مقابل آنان گذاردم خندیدند و استهزا کردند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) انگشت مبارک خود را در چهار طرف ظرف غذا فرو برد و فرمود: بخورید و بگویید: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» پس ابوجهل گفت: ای محمّد! چگونه این غذا را بخوریم در حالی که تنها یک نفر از ما یک گوسفند و چهار صاع از طعام غذای اوست؟
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به ابوجهل فرمود:
ص: 368
بخور تا من ببینم چقدر می خوری؟ پس همگی غذای کامل خود را خوردند و به خدا سوگند چیزی از آن غذا کم نشد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر آنان فریاد زد و فرمود: «بخورید» و آنان گفتند: چه کسی بیش از این می تواند بخورد؟ پس به من فرمود: یا علی غذا را جمع کن و به آنان فرمود: «ای مردم بدانید که پروردگار من و شما خداست» ناگهان ابولهب فریاد کرد و گفت: «ای مردم برخیزید، محمّد شما را سحر نمود» و آنان خارج شدند.
راوی گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) خواست آنان را تعقیب و مجازات نماید، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«ما مأمور به انذار هستیم و مأمور به شمشیر نیستیم، و شمشیر در وقت دیگری لازم است، و لکن یا علی! تو روز آینده باز همان گونه آنان را دعوت کن» امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: من به دستور رسول خدا عمل کردم و چون آنان جمع شدند و از آن غذا خوردند، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرمود: «من هیچ جوانی از عرب را سراغ ندارم که برای قوم خود سودمندتر از من باشد، چرا که من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام» پس ابوجهل گفت: «امر محمّد ما را متحیّر نموده و خوب است که در مقابل او ساحر و کاهنی همانند او قرار بدهیم و خود را راحت کنیم».
ناگهان عتبة بن ربیعه سخن او را قطع کرد و گفت: «به خدا سوگند من به آنچه تو می گویی آگاهم» ابوجهل گفت: پس برای چه با او مقابله و مباحثه نمی کنی؟ عتبه گفت: او از آنچه تو درباره ی او می گویی منزّه است [و هرگز او ساحر و کاهن نیست].
پس ابوجهل به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: ای محمّد! آیا تو بهتر از هاشم هستی؟ و آیا تو بهتر از عبدالمطلّب هستی؟
ص: 369
و آیا تو بهتر از عبدالله هستی؟ و آیا تو بهتر از علیّ بن ابیطالب هستی که بزرگ ترین جبّاران و فرزندان آنان را نابود نمود؟ و اگر چنین نیست برای چه پدران ما را گم راه می دانی و خدایان ما را دشنام می دهی؟ اگر هدف تو ریاست است، ما پرچم ریاست را به تو می دهیم و تا ما زنده هستیم تو رئیس ما باش، و اگر نیاز به همسر داری، ما ده نفر از دختران بزرگان خود را در اختیار تو می گذاریم و به تو تزویج می کنیم، و اگر نیاز به مال و ثروت داری، ما از اموال خود به قدری به تو می دهیم تا تو و آیندگان تو را بی نیاز کند، و با این سخن دیگر چه خواهی گفت؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * حم * تَنزِیلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا …» إلی قولهِ: «فَقُلْ أَنذَرْتُکُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَ ثَمُودَ».
پس عتبه جلوی دهان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را گرفت و او را به خدا سوگند داد که دیگر
سخن خود را ادامه ندهد، و سپس برخاست و رفت و حاضران نیز رفتند و لکن به عتبه نپیوستند، تا این که صبحگاه قریشیان نزد او رفتند، و ابوجهل گفت:
ای عتبه، محمّد تو را سحر کرد! پس عتبه از جای خود برخاست و به او گفت: ای بی پدر! به خدا سوگند اگر در خانه من نبودی من تو را به بدترین وضع می کشتم! وای بر تو! تو گفتی: محمّد ساحر و کاهن و شاعر است، و ما از تو اطاعت کردیم و نزد او رفتیم و از او شنیدیم که او سخن [ربّ العالمین] پروردگار آسمان را برای ما خواند، و من او را سوگند دادم تا ادامه ندهد و او نیز سکوت نمود، و این در حالی است که شما او را راستگو و امانتدار نامیده اید. سپس گفت: آیا شما هرگز دروغی را از او دیده اید؟ و اگر من اجازه می دادم که
ص: 370
او سخن خود را به پایان برساند، عذاب و نابودی شما قطعی بود!(1)
ص: 371
امام صادق(علیه السلام) به داود رقّی فرمود:
کدام یک از شما می تواند به آسمان برود؟ به خدا سوگند ارواح ما و ارواح پیامبران در هر شب جمعه ای به عرش می رسند. سپس فرمود: ای داود! پدرم محمّد بن علی(علیه السلام) سوره ی «حم سجده» را قرائت کرد تا به «فَهُمْ لاَ یَسْمَعُونَ» رسید و سپس فرمود: جبرئیل بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد و گفت: «امام بعد از تو علیّ(علیه السلام) می باشد» سپس پدرم سوره ی «حم * تَنزِیلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»، را قرائت نمود تا به آیه «فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ»
رسید و فرمود: مقصود: اعراض از ولایت علیّ(علیه السلام) است و خداوند درباره ی منکرین ولایت او فرمود: «فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا یَسْمَعُونَ * وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ
مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَ فِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِن بَیْنِنَا وَ بَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ.»(1)
ص: 372
«فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ قَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
ص: 373
هنگامی که خداوند هود(علیه السلام) را به نبوّت مبعوث نمود، فرزندان سام بن نوح به او ایمان آوردند، و بقیّه مردم گفتند: «مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً» یعنی چه کسی از ما قوی تر است؟» و خداوند آنان را به وسیله باد کشنده [ریح عقیم] هلاک نمود، و هود(علیه السلام) بقیّه مردم را به راه خدا و صلاح سفارش نمود و بشارت آمدن صالح(علیه السلام) را
به آنان داد.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در یکی از خطب خود می فرماید:
ای مردم عبرت بگیرید از کسانی که گفتند: «مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً» چرا که آنان با مرکب های
خود وارد قبرهای شان شدند، و دیگر کسی آنان را سواره ننامید، و به خانه های قبر
وارد شدند و کسی آنان را میهمان نخواند، و سنگ قبر روح آنان شد، و خاک کفن
آنان گردید، و استخوان های آنان پوسید و مردگان همسایگانشان شدند!(2)
ص: 374
«فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی أَیَّامٍ نَّحِسَاتٍ لِّنُذِیقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ لَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَی وَ هُمْ لَا یُنصَرُونَ»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
«رِیحً صَرْصَرً» باد سرد است، و «أَیَّامٍ نَّحِسَاتٍ» ایّام و روزهای شوم و نحس می باشد.(2)
ابوبصیر گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: مقصود از «عَذَابَ الْخِزْیِ»، و خواری در آیه «عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا» چیست؟ فرمود:
ای ابابصیر کدام خواری بدتر از این است که کسی در خانه خود با زن و بچّه خویش بر سر سفره ی غذا نشسته باشد، و ناگهان مسخ شود و به شکل حیوانی درآید، و زن و بچّه او فریاد کنند، و گریبان پاره نمایند، و مردم بگویند: این چیست؟ و به آنان گفته شود: الآن صاحب خانه مسخ شد!! ابوبصیر گوید: گفتم: آیا این قصّه قبل از قیام قائم؟عج؟ خواهد بود و یا بعد از آن خواهد بود؟ فرمود: قبل از آن خواهد بود.(3)
ص: 375
«وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَی عَلَی الْهُدَی فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ * وَ نَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کَانُوا یَتَّقُونَ …»(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُم
مَّا یَتَّقُونَ»(2)، فرمود:
یعنی خداوند پس از آن که مردمی را هدایت کرد، هرگز گم راه شان نخواهد نمود، تا این که آنان را از اسباب خشنودی و خشم خود آگاه سازد [و آنان به اختیار خود راه گم راهی را بپیمایند] و در تفسیر آیه «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا»(3)، فرمود: یعنی «بیّن لها ما تأتی و ما تترک»، و در تفسیر آیه «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا»(4)، فرمود: یعنی «عرّفناه امّا أخذاً و امّا تارکاً» و در تفسیر «وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَی عَلَی الْهُدَی» فرمود: یعنی ما قوم ثمود را به خوبی ها و زشتی ها آگاه ساختیم و آنان دانسته، انحراف و ضلالت و گم راهی را بر هدایت و صلاح مقدّم نمودند.(5)
ص: 376
امام هادی(علیه السلام) می فرماید:
هدایت خداوند، بیان و تعریف است، چنان که می فرماید: «وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَی عَلَی الْهُدَی.»(1)
ص: 377
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند در آیه فوق فرموده است: «فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَی عَلَی الْهُدَی» و نفرموده: «استحبّ الله» چنان که جبریّه می گویند: اعمال را خدا ایجاد می کند و ما را اختیاری نیست.(1)
«وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْدَاء اللَّهِ إِلَی النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ * حَتَّی إِذَا مَا جَاؤُوهَا شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصَارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ * وَ قَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ * وَ مَا کُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ … إلی قولِهِ: وَ ذَلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنتُم بِرَبِّکُمْ أَرْدَاکُمْ فَأَصْبَحْتُم مِّنْ الْخَاسِرِینَ»(2)
امام صادق(علیه السلام) ضمن حدیثی می فرماید:
خداوند به طور منظّم آنچه بر قلب و زبان و گوش و چشم واجب نموده است را بیان نموده و می فرماید: «وَ مَا کُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لَا أَبْصَارُکُمْ وَ لَا جُلُودُکُمْ»، و مقصود از جلود آلت های زناشویی یعنی فروج و افخاذ است.(3)
ص: 378
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیات فوق درباره ی کسانی است که اعمال شان بر آن ها عرضه می شود و آنان اعمال خویش را انکار می کنند و می گویند: «ما چنین اعمالی را انجام نداده ایم» از این رو ملائکه ای که اعمال آنان را نوشته اند، بر آنان گواهی می دهند، و باز آنان به فرموده امام صادق(علیه السلام)، به خدای خود می گویند: «خدایا این ها ملائکه تو هستند و به نفع تو شهادت و گواهی می دهند» و سپس به نام خداوند سوگند یاد می کنند که چنین اعمالی را انجام نداده اند، چنان که خداوند می فرماید:
«یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعًا فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَمَا یَحْلِفُونَ لَکُمْ»(1)، و این گروه همان غاصبین حقّ امیرالمؤمنین(علیه السلام) هستند و خداوند بر زبان های آن ها مهر می زند و اعضای بدن آنان را به سخن در می آورد و گوش آنان به آنچه از حرام شنیده است گواهی می دهد، و چشم آنان نیز به آنچه از حرام دیده است گواهی می دهد و دست های آنان به آنچه گرفته اند گواهی می دهند، و پاهای آنان به هر راه حرامی رفته اند گواهی می دهند، و آلت های زناشویی آنان به آنچه از حرام مرتکب شده اند گواهی می دهند.
و سپس خداوند زبان های آنان را آزاد می کند و آنان به جلود [یعنی آلت های زناشویی] خود می گویند: برای چه بر ضرر ما گواهی دادید؟ و جلود می گویند: آن خدایی که هر چیزی را به سخن در می آورد، ما را نیز به سخن در آورد، و او بود که شما را از نخست آفرید، و شما به او بازگشت نمودید، و اکنون
ص: 379
شما نمی توانید، شهادت و گواهی ما را پنهان نمایید، و لکن گمان می کردید که خداوند گناهان فراوان شما را نمی داند [و همین گمان بود که شما را به پستی و خواری و هلاکت رسانید.](1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
آخرین بنده ای که به طرف آتش برده می شود صورت خود را بر می گرداند، و خداوند به ملائکه می فرماید: او را باز گردانید، و سپس به او می فرماید: برای چه صورت خود را باز گرداندی؟ آن بنده [گنهکار] می گوید: «خدایا گمان من به تو این نبود» خطاب می شود: گمان تو به من چه بود؟ او می گوید: خدایا گمان من به تو این بود که مرا ببخشی و از خطاهایم درگذری و مرا داخل بهشت خود جای دهی.
ص: 380
پس خداوند جبّار می فرماید:
ای ملائکه به عزّت و جلال و بزرگی و مقام والای من سوگند که این بنده هرگز ساعتی در دنیا به من چنین گمانی نداشت، وگرنه او را از آتش نمی ترساندم و لکن دروغ او را امضا کنید و او را داخل بهشت نمایید.
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هیچ بنده ای به خدای خود گمان نیک پیدا نمی کند، جز آن که خداوند طبق گمان او با او معامله خواهد نمود، چنان که می فرماید: «وَ ذَلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنتُم بِرَبِّکُمْ أَرْدَاکُمْ فَأَصْبَحْتُم مِّنْ الْخَاسِرِینَ.»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
سزاوار است مؤمن آن گونه از خدا بترسد که خود را مشرف بر آتش ببیند، و آن گونه به او امیدوار باشد که خود را اهل بهشت بداند، چرا که خداوند می فرماید: «وَ ذَلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنتُم بِرَبِّکُمْ …» سپس فرمود: خداوند منتظر گمان بنده ی خود می باشد، پس اگر گمان او به خداوند نیکو باشد خداوند
ص: 381
پاداش نیک به او می دهد، و اگر گمان او به خداوند بد باشد، خداوند کیفر بدی به او می دهد.(1)
«وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا رَبَّنَا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنسِ نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا لِیَکُونَا مِنَ الْأَسْفَلِینَ»(2)
امام صادق(علیه السلام) درباره ی «رَبَّنَا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانَا» فرمود:
مقصود آن دو هستند، و فلانی همواره شیطان بود.(3)
و در سخن دیگری فرمود:
به خدا سوگند مقصود، آن دو هستند، و این را سه مرتبه تکرار نمود و فرمود: به خدا سوگند ما خزانه داران علم خداوند -- در آسمان [و زمین] -- هستیم.(4)
ص: 382
حمّاد بن عثمان گوید: امام صادق(علیه السلام) در حدیث مفصّلی حال قنفذ و صاحب او را در قیامت توصیف نمود، و فرمود:
قنفذ و صاحب او را در قیامت می آورند، و تازیانه هایی از آتش بر آنان می زنند، که اگر یکی از آن تازیانه ها را به دریاها بزنند، از مشرق تا مغرب آن به جوش می آید، و اگر بر کوه های دنیا بزنند ذوب و خاکستر می شود، پس آن دو را با تازیانه های آتشین می زنند، و سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) در پیشگاه خداوند آماده ی خصومت با چهارمین آنان می شود، و آن سه نفر [اوّل] را در چاهی در قعر جهنّم می برند و درب آن چاه را می بندند، و کسی آنان را نمی بیند، و آنان نیز کسی را نمی بینند، پس کسانی که در دنیا ولایت آنان را پذیرفته اند، می گویند:
«رَبَّنَا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنسِ نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا لِیَکُونَا مِنَ الْأَسْفَلِینَ»، و خداوند در پاسخ آنان می فرماید: «وَ لَن یَنفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذ ظَّلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ»(1)، یعنی پیروان غاصبین خلافت می گویند: «خدایا آن دو نفر از جنّ و انس را به ما نشان ده، تا ما آنان را زیر پاهای خود قرار بدهیم، و از اسفلین باشند» و خداوند در پاسخ آنان می فرماید: «امروز هرگز این کار برای شما سودی ندارد، چرا که شما ستمکار بوده اید، و با آنان در عذاب شریک هستید.(2)
ص: 383
ص: 384
مرحوم طبرسی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مقصود از «الَّذَیْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنسِ» ابلیس بزرگ و قابیل فرزند آدم(علیه السلام) است [که برادر خود را کشت] و این دو بوده اند که از نخست گناه را روی زمین شروع و ابداع نموده اند.(1)
إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ 30 نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ لَکُمْ فیها ما تَشْتَهی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فیها ما تَدَّعُونَ 31 نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحیمٍ 32 وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ 33 وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ 34 وَ ما یُلَقَّاها إِلاَّ الَّذینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظیمٍ 35 وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ 36 وَ مِنْ آیاتِهِ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذی خَلَقَهُنَّ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ 37 فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذینَ عِنْدَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا یَسْأَمُونَ 38 وَ مِنْ آیاتِهِ أَنَّکَ تَرَی
ص: 385
الْأَرْضَ خاشِعَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ إِنَّ الَّذی أَحْیاها لَمُحْیِ الْمَوْتی إِنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ 39 إِنَّ الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی آیاتِنا لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا أَ فَمَنْ یُلْقی فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ 40 إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزیزٌ 41 لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ 42 ما یُقالُ لَکَ إِلاَّ ما قَدْ قیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقابٍ أَلیمٍ 43 وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ ءَ أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذینَ آمَنُوا هُدیً وَ شِفاءٌ وَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ فی آذانِهِمْ وَقْرٌ
وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًی أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ 44
«وَ إِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ»، «نَزغ» به معنای تحریک و وادار کردن به کاری است که موجب فساد شود و «نَزَعَ ینزِغ فلاناً» یعنی او را تحریک و تحریص به خلاف نمود و از صواب و درستی بازداشت، و «یلحدون» یعنی یمیلون عن الحقّ، و قرآن را «ذِکر» گویند به خاطر این که دلائل و احکام در آن یاد شده است و «أعجمّی» غیر عربی را گویند، و بعضی عرب غیر فصیح را نیز اعجمیّ گفته اند، از این رو نمازهای روزانه را که آهسته خوانده می شود را «عجماء» گویند به خاطر روشن نبودن قرائت آن ها، و «زیاد اعجم» را به این خاطر اعجم می گفتند که لکنت زبان داشت، و عرب هر کسی را بیان و زبان روشنی ندارد عجم گوید.
به یقین کسانی که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت
ص: 386
کردند، فرشتگان بر آنان نازل می شوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است! (30) ما یاران و مددکاران شما در زندگی دنیا و آخرت هستیم و برای شما هر چه دلتان بخواهد در بهشت فراهم است، و هر چه طلب کنید به شما داده می شود! (31) اینها وسیله پذیرایی از سوی خداوند غفور و رحیم است!» (32) چه کسی خوش گفتارتر است از آن کس که دعوت به سوی خدا می کند و عمل صالح انجام می دهد و می گوید: «من از مسلمانانم»؟! (33) هرگز نیکی و بدی یکسان نیست بدی را با نیکی دفع کن، ناگاه (خواهی دید) همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است! (34) امّا جز کسانی که دارای صبر و استقامتند به این مقام نمی رسند، و جز کسانی که بهره عظیمی (از ایمان و تقوا) دارند به آن نایل نمی گردند! (35) و هر گاه وسوسه هایی از شیطان متوجّه تو گردد، از خدا پناه بخواه که او شنوده و داناست! (36) و از نشانه های او، شب و روز و خورشید و ماه است برای خورشید و ماه سجده نکنید، برای خدایی که آفریننده آنهاست سجده کنید اگر می خواهید او را بپرستید! (37) و اگر (از عبادت پروردگار) تکبّر کنند، کسانی که نزد پروردگار تو هستند شب و روز برای او تسبیح می گویند و خسته نمی شوند! (38) و از آیات او این است که زمین را خشک (و بی جان) می بینی، امّا هنگامی که آب (باران) بر آن می فرستیم به جنبش درمی آید و نموّ می کند همان کسی که آن را زنده کرد، مردگان را نیز زنده می کند او بر هر چیز تواناست! (39) کسانی که آیات ما را تحریف می کنند بر ما پوشیده نخواهند بود! آیا کسی که در آتش افکنده می شود بهتر است یا کسی که در نهایت امن و امان در قیامت به عرصه محشر می آید؟! هر کاری می خواهید بکنید، او به آنچه انجام می دهید بیناست! (40) کسانی
ص: 387
که به این ذکر [قرآن] هنگامی که به سراغ شان آمد کافر شدند (نیز بر ما مخفی نخواهد ماند)! و این کتابی است قطعاً شکست ناپذیر… (41) که هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی آید چرا که از سوی خداوند حکیم
و شایسته ستایش نازل شده است! (42) آنچه به ناروا درباره تو می گویند همان است که درباره پیامبران قبل از تو نیز گفته شده پروردگار تو دارای مغفرت و (هم) دارای مجازات دردناکی است! (43) هر گاه آن را قرآنی عجمی قرار می دادیم حتماً می گفتند: «چرا آیاتش روشن نیست؟! قرآن عجمی از پیغمبری عربی؟!» بگو: «این (کتاب) برای کسانی که ایمان آورده اند هدایت و درمان است ولی کسانی که ایمان نمی آورند، در گوشهای شان سنگینی است و گویی نابینا هستند و آن را نمی بینند آنها (همچون کسانی هستند که گویی) از راه دور صدا زده می شوند!» (44)
«إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَ لَا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ فِی الْآخِرَةِ …»(1)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند پس از بیان حال گم راهان و گم راه کنندگان، احوال مؤمنین از شیعیان امیرالمؤمنین(علیه السلام) را ذکر نموده. تا این که گوید: معنای «ثُمَّ اسْتَقَامُوا» استقامت بر ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و مقصود از «تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ» نزول ملائکه هنگام مرگ است.(2)
ص: 388
سپس گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس ولایت ما را پذیرفته باشد، و با دشمنان ما دشمن باشد، قطعاً هنگام مرگ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) نزد او خواهند آمد، و او را خشنود می نمایند و به او بشارت خواهند داد، و اگر میّت اهل ولایت ما نباشد، ملاقات آن بزرگواران برای او تلخ و ناگوار خواهد بود». و دلیل این موضوع سخن امیرالمؤمنین(علیه السلام) به حارث همدانی است
که فرمود:(1)
یَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یَمُتْ یَرَنِی
مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قُبُلًا
یَعْرِفُنِی طَرْفُهُ وَ أَعْرِفُهُ
بِنَعْتِهِ وَ اسْمِهِ وَ مَا فَعَلَا
وَ أَنْتَ عِنْدَ الصِّرَاطِ تَعْرِفُنِی
فَلَا تَخَفْ عَثْرَةً وَ لَا زَلَلًا
أَسْقِیکَ مِنْ بَارِدٍ عَلَی ظَمَأٍ
تَخَالُهُ فِی الْحَلَاوَةِ الْعَسَلَا
أَقُولُ لِلنَّارِ حِینَ تُعْرَضُ لِلْعَرْضِ
دَعِیهِ لَا تَقْبَلِی الرَّجُلَا
دَعِیهِ لَا تَقْرَبِیهِ إِنَّ لَهُ
حَبْلًا بِحَبْلِ الْوَصِیِّ مُتَّصِلا
ص: 389
محمّد بن مسلم گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه فوق سؤال کردم فرمود:
یعنی، «اسْتَقَامُوا عَلَی الْأَئِمَّةِ وَاحِدٍ بَعْدَ وَاحِدٍ.»(1)
از برخی از روایات استفاده می شود که ملائکه بر ائمّه طاهرین(علیه السلام) نازل می شوند، و منافاتی با روایت فوق ندارد. چرا که همیشه بر امامان نازل می شوند و لکن برای شیعیانشان هنگام مرگ و در قیامت نازل می شوند.
حمران بن اعین گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم، به ما خبر رسیده که ملائکه بر شما نازل می شوند؟ فرمود:
آری به خدا سوگند ملائکه بر ما نازل می شوند و قدم بر روی فرش های ما می گذارند، مگر قرآن نخوانده ای که می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا
تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَ لَا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ.»(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
ملائکه بر کسانی نازل می شوند، که خود را نسبت به طاعت خدا و رسول
ص: 390
او و ولایت آل محمّد(صلی الله علیه و آله) به کمال رسانده اند، و بر آن استقامت می ورزند، و بر چنین کسانی روز قیامت ملائکه فرود می آیند و به آنان می گویند: خوف و هراسی نداشته باشید، ما شما را به بهشت موعود بشارت می دهیم، و می گویند: ما در دنیا با شما بودیم و از شما حمایت می کردیم و اکنون نیز از شما جدا نمی شویم تا داخل بهشت شوید.(1)
ابوبصیر گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا» فرمود:
به خدا سوگند مقصود از این آیه همین ولایتی که شما نسبت به ما دارید و خداوند نیز درباره ی همین ولایت می فرماید: «وَ أَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَّاء غَدَقًا»(2)، گفتم: چه وقتی ملائکه بر شیعیان شما نازل می شوند و می گویند:
هراس و اندوهی به خود راه ندهید و ما شما را به بهشت موعود بشارت می دهیم
و در دنیا و آخرت ولیّ شما هستیم؟ فرمود: هنگام مرگ و روز قیامت.(3)
ص: 391
حضرت عسکری(علیه السلام) نیز در حدیث مفصّلی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
مؤمن همواره از عاقبت خود در هراس است، و یقین به رسیدن به رضوان الهی ندارد، تا هنگام جان دادن و ظاهر شدن ملک الموت و بشارت های او و دیدن جمال محمّد و علیّ و آل طیّبین آنان (صلوات الله علیهم أجمعین.)(1)
ص: 392
«وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صَالِحًا وَ قَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ»(1)
در تفسیر عیّاشی از جابر نقل شده که گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: مقصود از آیه «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ»(2)، کیانند؟ فرمود:
مقصود: آن دو و سوّمی و چهارمی و عبدالرحمان و طلحه و… می باشند و آنان هفده نفر بودند.
سپس فرمود:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) و عمّار بن یاسر؟ره؟ را برای راهنمایی اهل مکّه فرستاد آن ها به حذیفه گفتند: «برای چه این بچّه «صبیّ» را می فرستد، خوب بود دیگری را برای اهل مکّه می فرستاد، چرا که بزرگانی در مکّه وجود دارند؟» و آنان علیّ(علیه السلام) را صبیّ می نامیدند به خاطر این که نام او در کتاب خدا صبیّ بود، و خداوند فرموده بود: «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صَالِحًا وَ قَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ.»(3)
ص: 393
ابن عبّاس گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
علیّ بعد از من، باب هدایت، و دعوت کننده به پروردگار من، و صالح مؤمنین است. و سپس این آیه را تلاوت نمود «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صَالِحًا ….»(1)
ص: 394
و تفسیر آیه فوق در آخر سوره آل عمران که می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَ صَابِرُواْ وَ رَابِطُواْ …»(1)، گذشت.
«وَ لَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ * وَ مَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ مَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ»(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «حَسَنَةُ» تقیّه است، و مقصود از «سَّیِّئَةُ» اذاعه و افشاگری اسرار است، و مقصود از «بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» نیز تقیّه است، [و تو با رعایت تقیّه می توانی خطر دشمن را دفع و او را دوست حامی خود قرار بدهی.](3)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: هنگامی که آیه فوق نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«من مأمور به تقیّه شدم» و تا ده سال آن حضرت در پنهانی تبلیغ می نمود، تا این که
به او گفته شد: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» و علی(علیه السلام) نیز مأمور به تقیّه بود، تا زمانی که
مأمور به تبلیغ آشکار گردید، و ائمّه(علیهم السلام) نیز همدیگر را امر به تقیّه نمودند [و شیعیان
خود را نیز امر به تقیّه کردند] و چون قائم ما؟عج؟ قیام نماید، تقیّه برداشته می شود، و شمشیر او برهنه می گردد و با شمشیر با مردم برخورد می نماید.(4)
ص: 395
محمّد بن فضیل گوید: امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
ما «حسنة» هستیم، و بنی امیّه «سیئّة» می باشند.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
با دشمن خود مصافحه کن گرچه کراهت داشته باشد، چرا که این دستور خداوند است به بندگان خود که می فرماید: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ …» سپس فرمود: چیزی برای دشمن تو سخت تر از این نیست که تو با برخورد خود با او، خدا را اطاعت نمایی، و همین برای تو بس که ببینی دشمن در دنیا مشغول به معصیت خداوند است.(2)
مؤلّف گوید:
روایات مربوط به تقیّه در ذیل آیات پیشین مانند آیه «إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً»(3)، گذشت.
ص: 396
«وَ إِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
آیه فوق در ظاهر خطاب به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و لکن مقصود، امّت اویند، یعنی اگر از ناحیه ی شیطان نسبت به تو وسوسه ی به عمل خلافی شد، به خدا پناه ببر.(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در حدیث «أَرْبَعَمِائَةِ بَابٍ مِمَّا یَصْلَحُ لِلْمُسْلِمِ فِی دِینِهِ وَ دُنْیَاهُ» فرمود:
«إِذَا وَسْوَسَ الشَّیْطَانُ إِلَی أَحَدِکُمْ فَلْیَستَعِذْ بِاللَّهِ وَ لْیَقُلْ آمَنْتُ بِاللَّهِ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ»
یعنی هنگامی که شیطان یکی از شما را وسوسه می کند، تا به عمل خلافی وا بدارد، به خدا پناه ببرید و بگویید: «آمَنْتُ بِاللَّهِ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ.»(3)
مؤلّف گوید:
مشابه آیه فوق با مختصر اختلاف در سوره اعراف(4) است که می فرماید: «وَ إِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»، و در این آیه تنها الف و لام
در سمیع علیم نیامده است، و شرح آن در سوره اعراف گذشت.
ص: 397
«وَ مِنْ آیَاتِهِ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لَا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ»(1)
صاحب مجمع البیان گوید:
مرویّ از ائمّه ما(علیهم السلام) این است که موضع سجده «إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ» است.(2)
مرحوم صدوق در کتاب فقیه گوید:
روایت شده که در آیات سجده باید در حال سجده گفت: «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ إِیمَاناً وَ تَصْدِیقاً لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عُبُودِیَّةً وَ رِقّاً سَجَدْتُ لَکَ یَا رَبِّ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لَا مُسْتَکْبِراً عَنْ عِبَادَتِکَ وَ لَا مُسْتَنْکِفاً وَ لَا مُتَعَظِّماً بَلْ أَنَا عَبْدٌ ذَلِیلٌ خَائِفٌ مُسْتَجِیرٌ» سپس سر از سجده بردارد و تکبیر بگوید.(3)
مرحوم امام خمینی در کتاب تحریرالوسیله می فرماید:
هنگام قرائت و استماع آیات سجده، در آخر سوره نجم و عَلَق و «لا یستکبرون»، «الم تنزیل»، و «تعبدون»، «حم فصّلت» باید سجده نمود و کل آیه سبب وجوب سجده است و وجوب آن فوری است، و تأخیر سبب عصیان است و بدون انجام ساقط نمی شود و مسمّای سجده کفایت می کند، و استقبال و طهارت از حدث و خبث و موضع سجده شرط نیست، و نیزذکر
ص: 398
خاصّی در آن واجب نیست و مطلق ذکر کفایت می کند و بهتر است بگوید: «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّا ….»(1)
ص: 399
«وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنَّکَ تَرَی الْأَرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ إِنَّ الَّذِی أَحْیَاهَا لَمُحْیِی الْمَوْتَی إِنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»(1)
علیّ بن فضّال ازپدر خود نقل کرده که گوید: به امام هشتم(علیه السلام) گفتم: برای چه خداوند
مخلوق خود را بر انواع و اشکالی آفریده و به یک نوع و یک شکل نیافریده است؟ فرمود:
به خاطر این که کسی فکر نکند او عاجز است، از این رو خداوند هر شکلی و صورتی که در فکر بشر کافر بیاید را آفریده تا کسی نتواند بگوید: آیا خداوند می تواند موجودی به این صورت بیافریند؟» از این رو خداوند آنچه به فکر او بیاید را آفریده است، تا بداند که خداوند بر هر چیزی قادر و تواناست.(2)
«إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیَاتِنَا لَا یَخْفَوْنَ عَلَیْنَا أَ فَمَن یُلْقَی فِی النَّارِ خَیْرٌ أَم مَّن یَأْتِی آمِنًا یَوْمَ الْقِیَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»(3)
مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج روایت مفصّلی را نقل نموده که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در بخشی از آن در جواب یکی از منکرین نبوّت می فرماید:
بی احترامی و عیب گویی و عتاب و سرزنش تو نسبت به پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) خلاف فرموده خداوند در قرآن است، چرا که خداوند آن حضرت را بر همه ی
ص: 400
پیامبران فضیلت داده، جز این که او در مقابل هر پیامبری دشمنی از مشرکان قرار داده و فرموده است: «وَ کَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِینَ وَ کَفَی بِرَبِّکَ هَادِیًا وَ نَصِیرًا»(1)، و پیامبر ما(صلی الله علیه و آله) به خاطر جلالت قدر او -- در پیشگاه خداوند -- دشمنان بیشتری داشته، و مشقّت و آزارهای فراوان تری را تحمّل نموده است، و دشمنان او فراوان نسبت به آزار و تکذیب و جلوگیری از نبوّت او کوشیده اند و با کفر و نفاق خود، در مقام ابطال دعوت و تغییر آیین و مخالفت با سنّت های او بر آمده اند، و سخت ترین حیله و کید آنان این بود که مردم را از پذیرفتن ولایت وصیّ او منع نموده و بر دشمنی با او واداشته اند، و در مقام این برآمدند که کتاب این پیامبر(صلی الله علیه و آله) را تغییر بدهند، و آیاتی که درباره ی فضیلت خوبان و کفر دیگران نازل شده است را از آن حذف کنند، و خداوند که نیّات آنان را می دانسته فرموده است: «إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیَاتِنَا لَا یَخْفَوْنَ عَلَیْنَا»، و نیز فرموده است: «یُرِیدُونَ أَن یُبَدِّلُوا کَلَامَ اللَّهِ.»(2)و(3)
ص: 401
ص: 402
«لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ»(1)
مرحوم طبرسی در مجمع البیان از امام باقر و امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرموده اند:
مقصود از این آیه این است که در خبرهایی که قرآن از گذشته و آینده داده است، باطلی وجود ندارد، و همه خبرهای آن مطابق با واقع است.(2)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
«لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ» یعنی لا من قبل التوراة و لا من قبل الإنجیل و الزبور، و «مِنْ خَلْفِهِ» یعنی و لا من بعده کتاب یبطله.(3)
ابوبصیر گوید: شخصی نزد امام صادق(علیه السلام) از درد ناف شکایت نمود و آن حضرت به او فرمود:
دست خود را بر روی موضع درد قرار بده و سه مرتبه بگو: «وَ إِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ * لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ» و اگر چنین کنی به اذن خدا شفا می یابی.(4)
ص: 403
«وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِیًّا لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ أَ أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًی وَ شِفَاء وَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًی أُوْلَئِکَ یُنَادَوْنَ مِن مَّکَانٍ بَعِیدٍ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
یعنی اگر این قرآن به زبان عجمی می بود، و عربی نبود، عرب ها می گفتند: «چگونه ما آن را بیاموزیم، در حالی که زبان ما عربی است تو قرآن عجمی برای ما آورده ای؟» از این رو خداوند خواست قرآن را عربی نازل نماید، و عذر آنان را از بین ببرد، و فرمود: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ» یعنی ما هیچ پیامبری نفرستادیم مگر با زبان قوم او.(2)
مرحوم صدوق در کتاب عیون از حضرت رضا(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت روزی
نامی از قرآن برد، و آن را حجّت [و معجزه ی] بزرگی دانست و حقانیّت آن را از راه فصاحت
و نظم خاصّی که دارد بیان نمود و فرمود: قرآن ریسمان محکم خداوند و دستگیره ی مطمئن نجات و بهترین طریقه رسیدن به بهشت و نجات از آتش است، و با گذشت
زمان کهنه نمی شود و با تکرار بر زبان ها ملالتی نسبت به آن رخ نمی دهد، چرا که خداوند
آن را برای زمان خاصّی نفرستاده، بلکه آن دلیل و برهان هر انسانی است، و باطلی در آن راه
پیدا نمی کند «لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ.»(3)
ص: 404
و در کتاب عیون نیز از آن حضرت نقل شده که -- درباره ی اساس اسلام و شرایع دین -- به مأمون نوشت:
«و از شرایع دین است، تصدیق به کتاب خدا و آن صادق و عزیز است، و «(لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ) وَ أَنَّهُ الْمُهَیْمِنُ عَلَی الْکُتُبِ کُلِّهَا وَ أَنَّهُ حَقٌّ مِنْ فَاتِحَتِهِ إِلَی خَاتِمَتِهِ نُؤْمِنُ بِمُحْکَمِهِ وَ مُتَشَابِهِهِ وَ خَاصِّهِ وَ عَامِّهِ وَ وَعْدِهِ وَ وَعِیدِهِ وَ نَاسِخِهِ وَ مَنْسُوخِهِ وَ قِصَصِهِ وَ أَخْبَارِهِ لَا یَقْدِرُ أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ أَنْ یَأْتِیَ بِمِثْلِهِ ….»(1)
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فیهِ وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفی شَکٍّ مِنْهُ مُریبٍ 45 مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها وَ ما رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ
ص: 405
لِلْعَبیدِ 46 إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَکْمامِها وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثی وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ یَوْمَ یُنادیهِمْ أَیْنَ شُرَکائی قالُوا آذَنَّاکَ ما مِنَّا مِنْ شَهیدٍ 47 وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحیصٍ 48 لا یَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ 49 وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هذا لی وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلی رَبِّی إِنَّ لی عِنْدَهُ لَلْحُسْنی فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذیقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلیظٍ 50 وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأی بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَریضٍ 51 قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ کَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فی شِقاقٍ بَعیدٍ 52 سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهیدٌ 53 أَلا إِنَّهُمْ فی مِرْیَةٍ
مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ مُحیطٌ 54
«أکمام» جمع کِمّ، وکِمّ جمع کِمّة است و آن ظرف طلع درخت خرماست، و «تَکَمَّمَ الرجل فی ثوبه» إذا تلفّف به، و «إیذان» به معنای اعلام است، و «آذنّاک» یعنی أعلمناک و أسمعناک، و «ضَلَّ عنهم» یعنی غاب عنهم، و «یدعون» به معنای «یعبدون» است، و «محیص» به معنای مهرب و محل فرار است، و «لَا یَسْأَمُ الْإِنسَانُ» یعنی لا یملّ من طلب النعمة، و «نأی بجانبه» یعنی بَعُدَ و مالَ بِنفسهِ تَجبُّراً، و «دعاءٍ عریض» یعنی دعای کثیر و دائم، و «آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ» یعنی فی أقطار السماوات و الأرض من النعم و الحوادث و العبر، و «و فی أنفسهم» یعنی من بدایع الحکم و لطائف الصنع، و «بِکُلِّ شَیْءٍ مُّحِیطٌ» یعنی علماً و قدرةً فلا یفوته شئ.
ص: 406
ما به موسی کتاب آسمانی دادیم سپس در آن اختلاف شد و اگر فرمانی از ناحیه پروردگارت در این باره صادر نشده بود (که باید به آنان مهلت داد تا اتمام حجّت شود)، در میان آنها داوری می شد (و به کیفر می رسیدند) ولی آنها هنوز درباره آن شکّی تهمت انگیز دارند! (45) کسی که عمل صالحی انجام دهد، سودش برای خود اوست و هر کس بدی کند، به خویشتن بدی کرده است و پروردگارت هرگز به بندگان ستم نمی کند! (46) علم به قیامت (و لحظه وقوع آن) تنها به خدا بازمی گردد هیچ میوه ای از غلاف خود خارج نمی شود، و هیچ زنی باردار نمی گردد و وضع حمل نمی کند مگر به علم او و آن روز که آنها را ندا می دهد (و می گوید:) کجایند شریکانی که برای من می پنداشتید؟! می گویند: «(پروردگارا!) ما عرضه داشتیم که هیچ گواهی بر گفته خود نداریم!» (47) و همه معبودانی را که قبلًا می خواندند محو و گم می شوند و می دانند هیچ گریزگاهی ندارند! (48) انسان هرگز از تقاضای نیکی (و نعمت) خسته نمی شود و هر گاه شرّ و بدی به او رسد، بسیار مأیوس و نومید می گردد! (49) و هر گاه او را رحمتی از سوی خود بعد از ناراحتی که به او رسیده بچشانیم می گوید: «این بخاطر شایستگی و استحقاق من بوده، و گمان نمی کنم قیامت برپا شود و (بفرض که قیامتی باشد،) هر گاه بسوی پروردگارم بازگردانده شوم، برای من نزد او پاداشهای نیک است. ما کافران را از اعمالی که انجام داده اند (بزودی) آگاه خواهیم کرد و از عذاب شدید به آنها می چشانیم. (50) و هر گاه به انسان (غافل و بی خبر) نعمت دهیم، روی می گرداند و به حال تکبّر از حق دور می شود ولی هر گاه مختصر ناراحتی به او رسد، تقاضای فراوان و مستمرّ (برای بر طرف شدن آن) دارد! (51) بگو: «به من خبر دهید اگر این قرآن از سوی خداوند
ص: 407
باشد و شما به آن کافر شوید، چه کسی گم راهتر خواهد بود از کسی که در مخالفت شدیدی
قرار دارد؟! (52) به زودی نشانه های خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها
نشان می دهیم تا برای آنان آشکار گردد که او حق است آیا کافی نیست که پروردگارت
بر همه چیز شاهد و گواه است؟! (53) آگاه باشید که آنها از لقای پروردگارشان در شکّ و تردیدند و آگاه باشید که خداوند به همه چیز احاطه دارد! (54)
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَسَاء فَعَلَیْهَا وَ مَا رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ»(1)
ابراهیم بن ابی محمود گوید: به امام رضا(علیه السلام) گفتم: آیا خدا بندگان خود را مجبور بر گناهان می کند؟ فرمود:
«خداوند کسی را اجبار به گناه و عبادت نمی کند، بلکه آنان را مخیّر و مختار
قرار می دهد، و اگر گناه بکنند، به آنان مهلت می دهد تا توبه کنند» گفتم: آیا او مردم
را به چیزی که طاقت آن را ندارند تکلیف می نماید؟ فرمود: چگونه ممکن است چنین کاری را بکند، در حالی که می فرماید: «وَ مَا رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ؟»
سپس فرمود: پدرم از پدرش امام صادق(علیه السلام) نقل کرد که فرمود:
هر کس گمان کند که خداوند بندگان خود را اجبار به گناه می کند، و به آنچه طاقت آن را ندارند تکلیف می نماید [او مسلمان نیست و] شما نباید از حیوانی که او ذبح می کند. بخورید، و نباید شهادت او را بپذیرید، و نباید پشت سر او نماز بخوانید، و نباید چیزی از زکات را به او بدهید.(2)
ص: 408
«إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ مَا تَخْرُجُ مِن ثَمَرَاتٍ مِّنْ أَکْمَامِهَا وَ مَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَی وَ لَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ یَوْمَ یُنَادِیهِمْ أَیْنَ شُرَکَائِی قَالُوا آذَنَّاکَ مَا مِنَّا مِن شَهِیدٍ * وَ ضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُوا یَدْعُونَ مِن قَبْلُ وَ ظَنُّوا مَا لَهُم مِّن مَّحِیصٍ»(1)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند در روز قیامت به مشرکان -- که غیر خدا را می پرستیده اند -- می گوید: کسانی را که شما شریک من می دانستید کجایند؟ و آنان در پاسخ می گویند: «ما گواه بر چنین چیزی نیستیم» و آنان پرستش غیر خدا را از یاد برده، و می دانند که هیچ ملجأ و پناهگاهی ندارند!(2)
ص: 409
«سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
چه آیه و نشانه حقّی جز ما وجود دارد، که خداوند به اهل آفاق نشان بدهد؟(2)
و در سخن دیگری فرمود:
مقصود از آیات نشانه های حقانیّت و قیام حضرت مهدیّ(علیه السلام) است، و آن نشانه ها کشته شدن [زیادی از] مردم و مسخ شدن گروهی دیگر است، تا مردم به حقانیّت آن حضرت پی ببرند.(3)
حدیث فوق از امام باقر(علیه السلام) در کتاب غیبت نعمانی نیز نقل شده است.(4)
ص: 410
و در کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود از آیات، نشانه های مربوط به قیام حضرت قائم؟عج؟ است. و «خَسف و مَسخ و قَذف» از نشانه های حقانیّت آن حضرت می باشد.(1)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از آیات آفاقی، گرفتن خورشید، و زلزله، و آنچه است که در آسمان رخ می دهد، و مقصود از آیات انفسی، نشانه هایی مانند گرسنگی، تشنگی، سیری،
سیرابی، بیماری، سلامتی، فقر و نیازمندی، رضایت، خشم، ترس و امنیّت است، که نشانه های حقانیّت خداوند است، چنان که شاعر می گوید:
و فی کلّ شی ء له آیة
تدلّ علی أنّه واحد
امام کاظم(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از آیات آفاقی فتنه های اطراف زمین است، و مقصود از آیات انفسی مسخ دشمنان اسلام است.(2)
مؤلّف گوید:
منافاتی بین معانی یاد شده نیست و آیه تاب همه این معانی را دارد، و الله العالم.
ص: 411
ص: 412
محلّ نزول: مکّه.
به جز آیات 23، 24، 25 و 27 که در مدینه نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی فصّلت نازل شده است.
تعداد آیات: 53 آیه.
ثواب قرائت سوره ی شوری
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که سوره ی شوری را قرائت کند، خداوند روز قیامت او را مبعوث می نماید،
در حالی که صورت او مانند برف و یا خورشید، نورانی خواهد بود، تا این که در
پیشگاه خداوند قرار می گیرد، و خداوند به او می فرماید: «ای بنده ی من، تو همواره
سوره ی شوری را قرائت می کردی و پاداش قرائت آن را نمی دانستی، و اگر برکات
و ثواب این سوره را می دانستی هرگز از قرائت آن خسته نمی شدی، و لکن من
پاداش تو را می دهم».
سپس به ملائکه می فرماید:
«او را داخل بهشت کنید» و برای او در بهشت قصری از یاقوت سرخ می باشد،
که درها و بالکن ها و پله های آن از یاقوت است، و باطن آن از ظاهر آن دیده می شود،
و ظاهر آن از باطن آن دیده می شود، و برای او در آن قصیر یک حورالعین، و هزار کنیز و
ص: 413
هزار غلام از فرزندان بهشتی خواهد بود که همواره در بهشت با او
هستند، همان گونه که خداوند آنان را در قرآن توصیف نموده است.(1)
در خواصّ القرآن از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، ملائکه برای او درود می فرستند، و بعد از مرگ
به او ترّحم می کنند….(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که این سوره را بنویسد، و بر خود بیاویزد، از شرّ مردم ایمن خواهد بود و کسی
که بنویسد و بشوید و از آب آن بنوشد، در سفر ایمن خواهد شد.(3)
ص: 414
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
حم 1 عسق 2 کَذلِکَ یُوحی إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکَ اللَّهُ الْعَزیزُ الْحَکیمُ 3 لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ 4 تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ 5 وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ اللَّهُ حَفیظٌ عَلَیْهِمْ وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکیلٍ 6 وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لا رَیْبَ فیهِ فَریقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَریقٌ فِی السَّعیرِ 7 وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیرٍ 8 أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتی وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ 9 وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فیهِ مِنْ شَیْ ءٍ فَحُکْمُهُ إِلَی اللَّهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ 10 فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً یَذْرَؤُکُمْ فیهِ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ 11 لَهُ
ص: 415
مَقالیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ 12 شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی وَ عیسی أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی إِلَیْهِ مَنْ یُنیبُ 13 وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ أُورِثُوا الْکِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفی شَکٍّ مِنْهُ مُریبٍ 14 فَلِذلِکَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ لا حُجَّةَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنا وَ إِلَیْهِ الْمَصیرُ 15 وَ الَّذینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجیبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ 16 اللَّهُ الَّذی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْمیزانَ وَ ما یُدْریکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَریبٌ 17 یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا
الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ لَفی ضَلالٍ بَعیدٍ 18
«الذَرأ» إظهار الخَلق بإیجاده، و «شَرَعَ اللّه الدین» یعنی بیّن و أظهرالدین، و منه المشرعة و الشریعة لکونهما فی مکانٍ ظاهر معلوم، بنابراین «شَریعت و شرایع و شَرعة» مذهب مستقیم و آشکاری است که خداوند آن ها را تشریع فرموده است، و «مقالید السماوات» مفاتیح خزائن آن هاست، و «إنابة» به معنای اقبال و توجّه به خداوند است، و «بَغیاً بینهم» یعنی حَسَداً و عَداوَةً، و «لا حجّة بیننا» یعنی لا محاجّة و لا خصومة بیننا و بینکم لظهور الحقّ، و «داحضةً» به معنای باطلةً است، و «میزان» وسیله ی سنجش است، تا حق و انصاف روشن شود، و «مشفقون» به معنای
ص: 416
خائفون است، و آن خوف همراه با امید است، و «یُمارون» به معنای یخاصمون است، و «مِریَة» به معنای شک است.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
حم. (1) عسق. (2) این گونه خداوند عزیز و حکیم به تو و پیامبرانی که پیش از تو بودند وحی می کند. (3) آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست و او بلندمرتبه و بزرگ است! (4) نزدیک است آسمانها (بخاطر نسبتهای ناروای مشرکان) از بالا متلاشی شوند و فرشتگان پیوسته تسبیح و حمد پروردگارشان را بجا می آورند و برای کسانی که در زمین هستند استغفار می کنند آگاه باشید خداوند آمرزنده و مهربان است. (5) کسانی که غیر خدا را ولیّ خود انتخاب کردند، خداوند حساب همه اعمال آنها را نگه می دارد و تو مأمور نیستی که آنان را مجبور به قبول حقّ کنی! (6) و این گونه قرآنی عربی [فصیح و گویا] را بر تو وحی کردیم تا «أمّ القری» [مکّه] و مردم پیرامون آن را انذار کنی و آنها را از روزی که همه خلایق در آن روز جمع می شوند و شکّ و تردید در آن نیست بترسانی گروهی در بهشتند و گروهی در آتش سوزان! (7) و اگر خدا می خواست همه آنها را امّت واحدی قرار می داد (و به زور هدایت می کرد، ولی هدایت اجباری سودی ندارد) امّا خداوند هر کس را بخواهد در رحمتش وارد می کند، و برای ظالمان ولیّ و یاوری نیست. (8) آیا آنها غیر از خدا را ولیّ خود برگزیدند؟! در حالی که «ولیّ» فقط خداوند است و اوست که مردگان را زنده می کند، و اوست که بر هر چیزی تواناست! (9) در هر چیز اختلاف کنید، داوریش با خداست این است خداوند، پروردگار من، بر او توکّل کرده ام و به سوی او بازمی گردم! (10) او آفریننده آسمانها و زمین است و از جنس شما
ص: 417
همسرانی برای شما قرار داد و جفتهایی از چهارپایان آفرید و شما را به این وسیله [بوسیله همسران] زیاد می کند هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و بیناست! (11) کلیدهای آسمانها و زمین از آن اوست روزی را برای هر کس بخواهد گسترش می دهد یا محدود می سازد او به همه چیز داناست. (12) آیینی را برای شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود و آنچه را بر تو وحی فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم این بود که: دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید! و بر مشرکان گران است آنچه شما آنان را به سویش دعوت می کنید! خداوند هر کس را بخواهد برمی گزیند، و کسی را که به سوی او بازگردد هدایت می کند. (13) آنان پراکنده نشدند مگر بعد از آنکه علم و آگاهی به سراغ شان آمد و این تفرقه جویی بخاطر انحراف از حق (و عداوت و حسد) بود و اگر فرمانی از سوی پروردگارت صادر نشده بود که تا سرآمد معیّنی (زنده و آزاد) باشند، در میان آنها داوری می شد و کسانی که بعد از آنها وارثان کتاب شدند نسبت به آن در شک و تردیدند، شکی همراه با بدبینی! (14) پس به همین خاطر تو نیز آنان را به سوی این آیین واحد الهی دعوت کن و آن چنان که مأمور شده ای استقامت نما، و از هوی و هوسهای آنان پیروی مکن، و بگو: «به هر کتابی که خدا نازل کرده ایمان آورده ام و مأمورم در میان شما عدالت کنم خداوند پروردگار ما و شماست نتیجه اعمال ما از آن ما است و نتیجه اعمال شما از آن شما، خصومت شخصی در میان ما نیست و خداوند ما و شما را در یک جا جمع می کند، و بازگشت (همه) به سوی اوست!» (15) کسانی که (از روی لجاجت) درباره خدا بعد از پذیرفتن (و ایمان به) او، محاجّه می کنند، دلیل شان نزد پروردگارشان باطل و بی پایه است و غضب بر آنهاست و عذابی شدید دارند. (16) خداوند کسی است که کتاب را بحق نازل کرد و میزان (سنجش
ص: 418
حق و باطل و خبر قیامت) را نیز تو چه می دانی شاید ساعت (قیام قیامت) نزدیک باشد! (17) کسانی که به قیامت ایمان ندارند درباره آن شتاب می کنند ولی آنها که ایمان آورده اند پیوسته از آن هراسانند، و می دانند آن حق است آگاه باشید کسانی که در قیامت تردید می کنند، در گم راهی عمیقی هستند. (18)
«حم * عسق * کَذَلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»(1)
در تفسیر قمّی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«حم * عسق» عدد سال های حضرت مهدی(علیه السلام) است… و دانش هر چیزی در «عسق» است.(2)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
«حم * عسق» حروف متفرّق اسم اعظم الهی است، و پیامبر و امام؟سهما؟ آن ها را تألیف می کنند و اسم اعظم به دست می آید، و خداوند را با آن می خوانند و او اجابت می فرماید.(3)
ص: 419
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
«حم» به معنای حتم است، و «عین» به معنای عذاب است، و «سین» به معنای سنین است مانند سنین یوسف(علیه السلام)، و «قاف» به معنای قذف و خسف و مسخ است، که در آخرالزمان بر سفیانی و یاران او وارد می شود، و یاران او و ناس از قبیله کلب سی هزار هزار نفر هستند که قیام می کنند، و آن در زمانی است که حضرت مهدی(علیه السلام) در مکّه ظهور می نماید [و سفیانی و یاران او در بیداء بین مکّه و مدینه گرفتار خسف و مسخ و قذف می شوند.](1)
امام صادق(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی می فرماید:
و امّا «حم * عسق» به معنای حکیم استوار و عالم و سمیع و قادر و قویّ است.(2)
و نیز فرمود:
«وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِی الْأَرْضِ» مخصوص به مؤمنین و شیعیان است.(3)
ص: 420
«وَ کَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَی وَ مَنْ حَوْلَهَا وَ تُنذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَیْبَ فِیهِ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ»(1)
امام جواد(علیه السلام) فرمود:
پیامبر(صلی الله علیه و آله) به این خاطر «أمّی» نامیده شد که اهل مکّه بود و مکّه «أُمَّ الْقُرَی» نامیده شده است، چنان که خداوند می فرماید: «لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَی وَ مَنْ حَوْلَهَا.»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مکّه به این خاطر «أُمَّ الْقُرَی» گفته شده که آن نخستین بقعه ای است که خداوند روی زمین خلق کرده است، چنان که می فرماید: «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکًا …»(3)و(4)
ص: 421
در تفسیر آیه «وَ تُنذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَیْبَ فِیهِ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ» روایت مفصّلی نقل شده و در ذیل آن آمده که پادشاه روم برای کشف حقانیّت امیرالمؤمنین(علیه السلام) -- و معاویه از هر کدام نماینده ای طلب نمود، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) امام حسن(علیه السلام) را نزد او فرستاد، و پادشاه روم سؤالاتی از او کرد و امام حسن پاسخ همه سؤالات او را داد.
و در اواخر این حدیث آمده که پادشاه روم به امام حسن(علیه السلام) گفت: هنگامی که مؤمنین می میرند ارواح آنان کجا می روند؟ فرمود:
«در هر شب جمعه ای نزد صخره ی بیت المقدس جمع می شوند، و آن عرش ادنای الهی است، و از آنجا خداوند زمین را گسترده می کند و در آنجا آن را در هم می پیچد، و از آنجا محشر بر پا می شود و خداوند مستولی بر آسمان و ملائکه می گردد.
سپس گفت:
ارواح کفّار پس از مرگ در کجا جمع می شوند؟ امام حسن(علیه السلام) فرمود: در وادی
حضرموت پشت شهر یمن، و سپس خداوند آتشی از مشرق و آتشی از مغرب
می فرستد و به دنبال آن دو باد تند می وزد و مردم را نزد صخره ی بیت المقدس
جمع می کند، و اهل بهشت در سمت راست صخره جمع می شوند و اهل دوزخ در
سمت چپ صخره، و جهنّم نیز در سمت چپ صخره در تخوم ارض یعنی طبقه
هفتم پایین زمین قرار دارد و در آن، چاه فلق و سجّین می باشد، و سپس خلایق از
کنار صخره ی بیت المقدس متفرّق می شوند و بهشتیان به بهشت و دوزخیان به دوزخ می روند، چنان که خداوند می فرماید: «وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ.»(1)
ص: 422
ص: 423
ص: 424
ص: 425
بشر بن غالب گوید: به امام حسین(علیه السلام) گفتم: معنای «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»
چیست؟ فرمود:
هر امام عادلی که مردم را هدایت نموده و از او اطاعت کرده اند، و هر امام جائری که مردم را به گم راهی دعوت نموده و از او پیروی کرده اند، را خداوند در قیامت صدا می زند و گروه اوّل با امام خود به بهشت می روند و گروه دوّم
ص: 426
نیز با امام خود به دوزخ می روند، چنان که خداوند می فرماید: «فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ ….»(1)
امام باقر(علیه السلام) از پدران خود نقل نموده که روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بین مردم آمد، در حالی که در دست راست او نامه ای بود و آن را گشود و این چنین خواند:
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» این نامه ای است که نام اهل بهشت و نام پدران و قبائل آنان در آن نوشته شده است و کم و زیادی در آن رخ نخواهد داد، و سپس نامه ای که در دست چپ او بود را گشود و در آن نوشته شده بود: «این نامه خدای رحمان و رحیم است که در آن نام های اهل دوزخ و نام های پدران و قبائل آنان در آن نوشته شده است. و کم و زیادی در آن رخ
نخواهد داد.»(2)
ص: 427
مؤلّف گوید:
نظیر روایت فوق نیز در تفسیر نورالثّقلین، از اصول کافی نقل شده است.(1)
«وَ لَوْ شَاء اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ لَکِن یُدْخِلُ مَن یَشَاء فِی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمُونَ مَا لَهُم مِّن وَلِیٍّ وَ لَا نَصِیرٍ»(2)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
معنای آیه این است که اگر خدا می خواست همه مردم را مانند ملائکه معصوم
قرار بدهد و طبیعت حیوانی در آن ها نباشد، می توانست ولکن او هر که را بخواهد
[و شایسته باشد] داخل رحمت خود می کند، و کسانی که به آل محمّد(صلی الله علیه و آله) ظلم کردند و حقّ آنان را غصب نمودند، ولیّ و سرپرست و یاوری ندارند.(3)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از رحمت در این آیه ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و ظالمین [به آل محمّد(صلی الله علیه و آله)] هیچ سرپرست و یاوری ندارند.(4)
ص: 428
«أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاء فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ وَ هُوَ یُحْیِی المَوْتَی وَ هُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»(1)
مرحوم علّامه محمّد بن شهر آشوب از کتاب علویّ بصری نقل نموده:
جماعتی از یمن نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: ما باقیمانده های ملک مقدم از آل نوح(علیه السلام) هستیم و پیامبر ما نوح وصیّی داشت به نام سام و در کتاب خود خبر داده بود که هر پیامبری دارای معجزه است و برای او جانشینی است که پس از او قائم مقام آن پیامبر خواهد بود، اکنون جانشین و وصیّ شما کیست؟» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با دست مبارک خود به علیّ(علیه السلام) اشاره نمود، و آنان گفتند: ای محمّد، آیا اگر ما از او بخواهیم که سام بن نوح را به ما نشان بدهد، چنین کاری را می کند؟ فرمود: «آری با اذن خداوند چنین کاری را خواهد کرد» و به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «یا علی برخیز و همراه آنان داخل مسجد شو و نزدیک محراب دو رکعت نماز بخوان و پای خود را بر زمین بزن» پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) با آنان داخل مسجد شد و دو رکعت نماز خواند، و چون پای مبارک خود را بر زمین زد، زمین شکافته شد، و لحد و تابوتی آشکار گردید و پیرمردی نورانی، مثل نور ماه در شب چهاردهم، از تابوت برخاست در حالی که خاک از صورت او می ریخت و محاسن بلندی داشت، پس بر علیّ(علیه السلام) درود فرستاد و گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ سَیِّدُ الْمُرْسَلِینَ وَ أَنَّکَ عَلِیٌ وَصِیُّ مُحَمَّدٍ سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ وَ أَنَا سَامُ بْنُ نُوحٍ» پس آن جماعت نوشته های خود را باز کردند، و اوصاف او را در کتاب های خود یافتند، و سپس گفتند: «ما می خواهیم او سوره ای از کتاب های خود را
ص: 429
بخواند.» و سام شروع کرد و سوره ای از کتاب خود را تا آخر خواند، و سپس بر علیّ(علیه السلام) سلام کرد، و مانند اوّل در تابوت به خواب رفت و زمین او را در بر گرفت، و آن جماعت همگی گفتند: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ». و ایمان آوردند و خداوند این آیه را نازل نمود «أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاء فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ وَ هُوَ یُحْیِی المَوْتَی … تا وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ.»(1)
«فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا وَ مِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ»(2)
ابراهیم بن محمّد همدانی گوید: به امام کاظم(علیه السلام) نوشتم: در بین ما از دوستان شما کسانی هستند که در توحید اختلاف دارند، و برخی از آنان می گویند: «خدا
ص: 430
جسم است» برخی می گویند: صورت است. پس امام(علیه السلام) با خط مبارک خود نوشت:
«منزّه است خدایی که حدّ و وصفی [از اوصاف مخلوق] برای او نیست و چیزی شبیه او نمی باشد» «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ.»(1)
مرحوم شیخ طوسی در مصباح از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در خطبه خود فرمود:
… چیزی همانند خداوند نیست، چرا که «شئ» از مشیّت است و مشیّت و مخلوق او شباهتی به او ندارند.(2)
فضل بن شاذان گوید: حضرت رضا(علیه السلام) ضمن بیان علل و فلسفه احکام فرمود:
اگر کسی بگوید: برای چه، بر مردم واجب است، اقرار کنند و معتقد باشند که برای خداوند مثل و مانندی نیست؟ در پاسخ او گفته می شود: به عللی:
به این علّت که هنگام عبادت و طاعت او را قصد کنند نه دیگری را، و خدا و رازق و آفریدگار خود را اشتباه نگیرند، [و به غیر خداوند توجّه نکنند].
اگر مردم ندانند که مثل و مانندی برای خداوند نیست، بسا فکر می کنند که پروردگار و خالق آن ها این بت هایی هستند که پدرانشان آن ها را می پرستیده اند، و بسا خورشید و ماه و آتش و … را خدای خود می پندارند، و این
ص: 431
سبب فساد در عبودیّت، و ترک همه طاعات، و رو آوردن به همه گناهان می شود،
همان گونه که از اخبار بت پرستان و مشرکان این معنا به ما رسیده است.
اگر مردم ندانند که برای خداوند، مثل و مانندی نیست و اعتقاد به آن نداشته باشند، امکان دارد که خدای خود را همانند مخلوقین متّصف به عجز و ناتوانی، و جهل و نادانی، و تغیّر و زوال و فنا و نابودی، و دروغ و ظلم و… بدانند، و اعتماد به عدالت او نداشته باشند، و سخن و امر و نهی و وعده و وعید و ثواب و عقاب او را حق ندانند، و این سبب فساد اعتقاد مردم و ابطال ربوبیّت خداوند خواهد شد.(1)
عبد الرحمان بن ابی نجران گوید: از امام جواد(علیه السلام) درباره ی توحید سؤال کردم و گفتم: آیا من می توانم خدا را به چیزی توهّم نمایم؟ فرمود:
«آری و لکن نباید معقول و محدود باشد» سپس فرمود: آنچه در فکر تو بیاید،
ص: 432
آن خدا نیست، چرا که خداوند شباهت به چیزی ندارد و به وهم و فکر کسی نمی رسد، و چگونه فکرها و ادراکات به او می رسد، در حالی که او در تصوّر و فکر کسی نمی آید….(1)
«شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحًا وَ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَ مَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَی وَ عِیسَی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَن یَشَاء وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَن یُنِیبُ»(2)
عبدالله بن جندب گوید: حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
ماییم برگزیدگان خداوند، ماییم وارث پیامبران ماییم فرزندان اوصیا، ماییم مخصوصین در کتاب خدا، ماییم سزاوارترین مردم به رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، ماییم کسانی که خداوند دین خود را در اختیار ما قرار داده و فرموده است: «شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحًا وَ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ».
سپس فرمود:
مقصود از «وَ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَ مَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَی وَ عِیسَی» ولایت علیّ(علیه السلام) است که خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) و ابراهیم و موسی و عیسی(علیهم السلام) سفارش نموده، و آنچه به آنان وصیّت کرده به ما نیز تعلیم نموده و علوم آنان را نزد ما سپرده است، و ماییم وارث پیامبران أولوالعزم و خداوند به پیامبر
ص: 433
خود(صلی الله علیه و آله) و ابراهیم و موسی و عیسی(علیهم السلام) وصیّت نمود تا [مردم] دین خدا را بر پا بدارند، و از اختلاف و تفرّق دوری کنند، و در ولایت امیرالمؤمنین متّحد شوند، و نسبت به ولایت او مشرک نباشند، و دیگران را همتای او در ولایت قرار ندهند، اگرچه پذیرفتن ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) برای مشرکان سخت است، چرا که آنان می خواهند، دیگران را در ولایت، با او شریک قرار بدهند، از این رو خداوند می فرماید: «اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَن یَشَاء وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَن یُنِیبُ» و مقصود از «مَن یُنِیبُ» کسانی هستند که ولایت علیّ(علیه السلام) را پذیرفته اند.(1)
امام سجّاد(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:
ماییم کسانی که خداوند دین خود را در اختیار ما قرار داده است، و «أَقِیمُوا الدِّینَ» خطاب به آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است، و آنچه بر مشرکین بزرگ و سخت است، پذیرفتن ولایت علیّ(علیه السلام) می باشد، و خداوند کسانی که ولایت او را پذیرفته اند را اهل إنابه دانسته است.(2)
ص: 434
ص: 436
ص: 437
ص: 438
مرحوم صدوق از حضرت عبدالعظیم حسنی نقل نموده که گوید:
وارد شدم بر مولای خود حضرت علیّ بن محمّد هادی(علیه السلام) و چون او مرا دید، فرمود: خوش آمدی، سپس فرمود: ای اباالقاسم، تو حقّاً اهل ولایت ما هستی»
گفتم: «ای فرزند رسول خدا من می خواهم دین خود را بر شما عرضه کنم، و اگر مورد قبول و رضایت شما بود، بر آن پایدار باشم، تا خدا را ملاقات کنم.»
امام(علیه السلام) فرمود:
بگو ای اباالقاسم. پس من گفتم: «اعتقاد من این است که خدای تبارک و تعالی یگانه است و مثل و مانندی برای او نیست، و از حدّ ابطال [و نفی] و حدّ تشبیه [و شباهت به مخلوق] خارج است، و او جسم و صورت و عرض و جوهر نیست، بلکه او آفریدگار اجسام و مصوّر صورت ها و خالق اعراض و جواهر، و مالک و جاعل و مُحدِث هر چیزی است.
و اعتقاد دارم که حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) بنده خدا و رسول او و خاتم پیامبران است، و بعد از او تا قیامت پیامبری نیست.
و اعتقاد دارم که امام و خلیفه و ولیّ امر بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) امیرالمؤمنین(علیه السلام) و سپس امام حسن و امام حسین و علیّ بن الحسین و محمّد بن علیّ
ص: 439
و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علیّ بن موسی و محمّد بن علیّ و سپس شما ای مولای من امام هستید».
پس امام هادی(علیه السلام) فرمود:
و بعد از من نیز حسن فرزندم، امام است و چگونه خواهد بود حال مردم نسبت به جانشین او [حضرت مهدیّ(علیه السلام)؟!] گفتم: مگر چگونه خواهند بود ای مولای من؟ فرمود: [اعتقاد به ولایت او کار مشکلی خواهد بود] «به خاطر این که کسی او را نمی بیند، و نام او را نیز نمی توانند ببرند تا وقتی که قیام کند، و زمین را پر از عدل و داد نماید، همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد» پس من گفتم: «به امامت آنان نیز اقرار نمودم، و اعتقاد دارم که دوست آنان دوست خداست، و دشمن آنان دشمن خداست و اطاعت از آنان اطاعت از خداست، و نافرمانی از آنان نافرمانی از خداوند است، و اعتقاد دارم که معراج رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، و سؤال قبر، و بهشت، و دوزخ، و صراط و میزان و قیامت حق است، و شکّی در آن نیست و خداوند اهل قبور را در قیامت زنده خواهد نمود، و اعتقاد دارم که واجبات اسلام بعد از ولایت [و اعتقاد به امامت ائمّه(علیهم السلام)] نماز و زکات و روزه و حجّ و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر می باشد» پس امام هادی(علیه السلام) فرمود: ای اباالقاسم به خدا سوگند این همان دین خداست، و مورد رضایت او می باشد، و تو بر آن ثابت و پایدار باش، خدا تو را به قول حقّ در دنیا و آخرت ثابت نگاه بدارد.(1)
ص: 440
عمرو بن حریث گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم آیا اجازه می دهید من دین خود را برای شما بازگو کنم؟ فرمود: آری. پس من گفتم: دین من، شهادت به یگانگی خداوندی است که شریکی برای او نیست، و حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) بنده و رسول اوست، و قیامت را شکّی نیست و خداوند مردگان را برای قیامت زنده خواهد نمود، و بر پا داشتن نماز، و پرداختن زکات، و روزه ماه رمضان، و حجّ خانه خدا، و پذیرفتن ولایت و امامت امیرالمؤمنین(علیه السلام) بعد
ص: 441
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، و ولایت و امامت امام حسن و امام حسین و علیّ بن الحسین و محمّد بن علیّ (صلوات الله علیهم أجمعین) و ولایت شما بر من واجب است، و شما امامان من هستید و من بر این اعتقاد زنده هستم و بر این اعتقاد می میرم و با این اعتقاد متدیّن به دین خدا می باشم.»
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«ای عمرو بن حریث! این همان دین خدا و دین پدران من است و من در آشکار و پنهان متدیّن به آن می باشم». سپس فرمود: از خدا بترس و زبان خود را جز به خیر باز مکن و مگو: من خود را هدایت نمودم، بلکه خدا تو را هدایت نموده است، شکر نعمت هایی که خدا به تو عطا نموده است را ادا کن، و از کسانی مباش که مردم در آشکار و پنهان از او بدگویی کنند [یعنی از خوبان باش تا مردم آشکارا و پنهان تو را ستایش نمایند] و [به خاطر ترک تقیّه] مردم را بر گردن خود سوار مکن، و اگر چنین کنی مردم [یعنی مخالفین] پشت تو را می شکنند.(1)
ص: 442
«وَ الَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا اسْتُجِیبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم در تفسیر آیه فوق گوید:
آنان که می گفتند: خداوند حجّتی بر ما نفرستاده است» پس از آن که خداوند پیامبران
و کتاب های آسمانی را برای آنان فرستاد، آنان کتاب های خداوند را تغییر و تبدیل دادند، و روز قیامت نیز از خداوند طلب کاری می کنند، حجّت چنین کسانی در قیامت باطل و غضب خدا و عذاب شدیدی برای آنان خواهد بود.
و در تفسیر «اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِ وَ الْمِیزانَ» گوید:
مقصود از میزان امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و دلیل آن این آیه از سوره ی الرحمن است که خداوند می فرماید: «وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِیزانَ»(2) و مقصود از میزان امام(علیه السلام) است، و آیه «یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها» کنایه از قیامت است چرا که مشرکین به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می گفتند: «اگر راست می گویی قیامت را برای ما بر پا کن و عذابی که به ما وعده می دهی را به ما برسان» از این رو خداوند درباره ی آنان می فرماید: آگاه باشید، آنان که درباره ی قیامت با پیامبر ما مخاصمه و جدال می کنند، در گم راهی دوری هستند [و قابل هدایت نمی باشند.](3)
ص: 443
اللَّهُ لَطیفٌ بِعِبادِهِ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزیزُ 19 مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ
فی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصیبٍ 20 أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ
شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ وَ لَوْ لا کَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ
عَذابٌ أَلیمٌ 21 تَرَی الظَّالِمینَ مُشْفِقینَ مِمَّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فی رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبیرُ 22 ذلِکَ الَّذی
یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی
وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فیها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ 23 أَمْ یَقُولُونَ افْتَری عَلَی اللَّهِ
ص: 444
کَذِباً فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلی قَلْبِکَ وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ 24 وَ هُوَ الَّذی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ 25
وَ یَسْتَجیبُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ یَزیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ الْکافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ 26 وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبیرٌ بَصیرٌ 27 وَ هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمیدُ 28
وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فیهِما مِنْ دابَّةٍ وَ هُوَ عَلی جَمْعِهِمْ إِذا یَشاءُ قَدیرٌ 29
وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ 30 وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزینَ فِی الْأَرْضِ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیرٍ 31 وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ 32 إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ فَیَظْلَلْنَ رَواکِدَ عَلی ظَهْرِهِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ 33 أَوْ یُوبِقْهُنَّ بِما کَسَبُوا وَ یَعْفُ عَنْ کَثیرٍ 34 وَ یَعْلَمَ الَّذینَ یُجادِلُونَ فی آیاتِنا ما لَهُمْ مِنْ مَحیصٍ 35 فَما أُوتیتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی لِلَّذینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ 36 وَ الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ 37 وَ الَّذینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ 38 وَ الَّذینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِرُونَ 39 وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ
سَیِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمینَ 40
«اَعلام» جمع عَلَم، به معنای کوه است، و «فَیظْلَنَ» یعنی یَقُمنَ و یُدْمِنَّ، و ظَلَّ یفعل
کذا، إذا فعله نهاراً، و «رواکد» به معنای ثوابت است، و «یوبِقْهُنَّ» از ایباق به معنای اهلاک و اتلاف است، و «وَبَقَ» به معنای هلاکت است، و «محیص» به معنای ملجأ و راه بازگشت است، و «ما لهم من محیص» یعنی لیس لهم ملجأ و لا معدِل.
ص: 445
خداوند نسبت به بندگانش لطف (و آگاهی) دارد هر کس را بخواهد روزی می دهد و او قویّ و شکست ناپذیر است! (19) کسی که زراعت آخرت را بخواهد، به کشت او برکت و افزایش می دهیم و بر محصولش می افزاییم و کسی که فقط کشت دنیا را بطلبد، کمی از آن به او می دهیم امّا در آخرت هیچ بهره ای ندارد! (20) آیا معبودانی دارند که بی اذن خداوند آیینی برای آنها ساخته اند؟! اگر مهلت معیّنی برای آنها نبود، در میانشان داوری می شد (و دستور عذاب صادر می گشت) و برای ظالمان عذاب دردناکی است! (21) (در آن روز) ستمگران را می بینی که از اعمالی که انجام داده اند سخت بیمناکند، ولی آنها را فرامی گیرد! امّا کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند در باغهای بهشتند و هر چه بخواهند نزد پروردگارشان برای آنها فراهم است این است فضل (و بخشش) بزرگ! (22) این همان چیزی است که خداوند بندگانش را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند به آن نوید می دهد! بگو: «من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم [اهل بیتم] و هر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکی اش می افزاییم چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگزار است. (23) آیا می گویند: «او بر خدا دروغ بسته است»؟! در حالی که اگر خدا بخواهد بر قلب تو مُهر می نهد (و اگر خلاف بگویی قدرت اظهار این آیات را از تو می گیرد) و باطل را محو می کند و حقّ را بفرمانش پابرجا می سازد چرا که او از آنچه درون سینه هاست آگاه است. (24) او کسی است که توبه را از بندگانش می پذیرد و بدیها را می بخشد، و آنچه را انجام می دهید می داند. (25) و درخواست کسانی را که ایمان آورده و کارهای نیک انجام داده اند می پذیرد و از فضل خود بر آنها می افزاید امّا برای کافران عذاب شدیدی
ص: 446
است! (26) هر گاه خداوند روزی را برای بندگانش وسعت بخشد، در زمین طغیان و ستم
می کنند از این رو بمقداری که می خواهد (و مصلحت می داند) نازل می کند، که
نسبه به بندگانش آگاه و بیناست! (27) او کسی است که باران سودمند را پس از آنکه مأیوس شدند نازل می کند و رحمت خویش را می گستراند و او ولیّ و (سرپرست) و ستوده
است! (28) و از آیات اوست آفرینش آسمانها و زمین و آنچه از جنبندگان در آنها منتشر
نموده و او هر گاه بخواهد بر جمع آنها تواناست! (29) هر مصیبتی به شما رسد بخاطر
اعمالی است که انجام داده اید، و بسیاری را نیز عفو می کند! (30) و شما هرگز نمی توانید در زمین از قدرت خداوند فرار کنید و غیر از خدا هیچ ولیّ و یاوری برای شما
نیست. (31) از نشانه های او کشتیهایی است که در دریا همچون کوه ها به نظر می رسند! (32) اگر او اراده کند، باد را ساکن می سازد تا آنها بر پشت دریا بی حرکت بمانند
در این نشانه هایی است برای هر صبرکننده شکرگزار! (33) یا اگر بخواهد آنها را بخاطر
اعمالی که سرنشینانش مرتکب شده اند نابود می سازد و در عین حال بسیاری را می بخشد. (34) کسانی که در آیات ما مجادله می کنند بدانند هیچ گریزگاهی ندارند! (35) آنچه به شما عطا شده متاع زودگذر زندگی دنیاست، و آنچه نزد خداست برای
کسانی که ایمان آورده و بر پروردگارشان توکّل می کنند بهتر و پایدارتر است. (36) همان
کسانی که از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب می ورزند، و هنگامی که خشمگین شوند عفو می کنند. (37) و کسانی که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده
و نماز را برپا می دارند و کارهای شان به صورت مشورت در میان آنهاست و از آنچه به آنها
روزی داده ایم انفاق می کنند، (38) و کسانی که هر گاه ستمی به آنها رسد، (تسلیم ظلم
نمی شوند و) یاری می طلبند! (39) کیفر بدی، مجازاتی است همانند آن و هر کس عفو
و اصلاح کند، پاداش او با خداست خداوند ظالمان را دوست ندارد! (40)
ص: 447
«اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَن یَشَاء وَ هُوَ الْقَوِیُّ العَزِیزُ * مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِن نَّصِیبٍ»(1)
حضرت رضا(علیه السلام) درباره ی برخی از «اسماء الله» می فرماید:
و امّا لطیف: به معنای لاغری جسم و نازکی استخوان نیست بلکه به معنای دقّت و ظرافت و نفوذ در حقیقت اشیاء و عدم امکان درک و پی بردن به او است، چنان که گفته می شود: «لَطُفَ عَنّی هذا الأمر» و یا «لطف فلان فی مذهبه» و مقصود این است که آن چیز و آن مذهب به قدری ظریف و غامض است، که عقل را مبهوت نموده و نمی توان به آن پی برد، و فکر انسان به آن نمی رسد، و خداوند لطیف است یعنی از فهم و درک ما دور است، و حدّ محدودی ندارد که انسان به او پی ببرد، آری لفظ لطیف درباره ی خداوند و انسان ها استعمال می شود و لکن معنای آن مختلف است.(2)
ص: 448
ص: 449
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
مقصود از «یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ» ولایت امیرالمؤمنین و ائمّه(علیهم السلام) است، و مقصود از
ص: 450
«نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ» رسیدن به دولت آنان [در رجعت و قیام مهدی(علیه السلام)] است، و مقصود از «وَ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِن نَّصِیبٍ» این است که افراد دنیاطلب در دولت حقّه و حکومت حضرت مهدیّ(علیه السلام) نصیب و بهره ای ندارند.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مال و فرزند کشت دنیاست، و عمل صالح کشت آخرت است، و بسا خداوند برای عدّه ای هر دو را جمع می کند.(2)
ص: 451
«قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی وَ مَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ»(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «قُرْبَی» ائمّه(علیهم السلام) هستند.(2)
و عن المحاسن عنه(علیه السلام) قَالَ: «هُمُ الْأَئِمَّةُ الَّذِینَ لَا یَأْکُلُونَ الصَّدَقَةَ وَ لَا تَحِلُ لَهُمْ.»(3)
اسماعیل بن عبدالخالق گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که به ابی جعفر احول می فرمود:
آیا به بصره رفتی؟ او گفت: آری. فرمود: توجّه و استقبال و دخول مردم را در ولایت ما چگونه دیدی؟ او گفت: به خدا سوگند اهل ولایت شما ناچیزند! امام(علیه السلام) فرمود: بر تو باد به جوان ها، چرا که آنان سریع تر از دیگران به طرف هر چیزی می روند.
سپس فرمود:
اهل بصره درباره ی آیه ی «قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی» چه می گویند؟ گفتم: فدای شما شوم آنان این آیه را مربوط به خویشان رسول
ص: 452
خدا(صلی الله علیه و آله) می دانند. فرمود: دروغ می گویند، این آیه تنها در حقّ اهل البیت نازل شده است و آنان علیّ و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) که اصحاب کسا بودند می باشند.(1)
ابو مسروق گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: ما به اهل تسنّن [درباره ی ولایت شما] می گوییم: خداوند فرموده است: «أَطِیعُواْ اللّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ»(2)، و آنان می گویند: «این آیه درباره ی حکّام و امرای هر مردمی نازل شده است» و چون به آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ»(3)، استدلال می کنیم می گویند: این آیه درباره ی مؤمنین نازل شده است، و چون به آیه «قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی» استدلال می کنیم، می گویند:
این آیه درباره ی خویشان مؤمنین و مسلمین نازل شده است، و به هر دلیل دیگری نیز که استدلال می کنیم آنان توجیه می کنند و نمی پذیرند؟ پس امام صادق(علیه السلام) فرمود: «اگر چنین است آنان را دعوت به مباهله کن» گفتم:
ص: 453
چگونه با آنان مباهله کنم؟ امام(علیه السلام) سه مرتبه فرمود:
«نخست نفس خود را پاک و اصلاح کن» و به گمانم فرمود: روزه بگیر و غسل کن، و با او به بیابان خارج شوید و بگو: «اَللَّهُمَّ رَبَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبَ الْأَرَضِینَ السَّبْعِ عَالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ الرَّحْمَنَ الرَّحِیمَ» سپس بگو: خدایا اگر ابو مسروق حقّی را انکار می کند و باطلی را ادّعا می نماید، حُسبان یعنی بلایی از آسمان
و یا عذاب دردناکی بر او فرو فرست و سپس بگو: خدایا اگر فلانی حقّی را انکار می کند و ادّعای باطلی می نماید، بر او بلا و حسبانی از آسمان، و عذاب
دردناکی فرو فرست، سپس فرمود: اگر چنین کنی فوراً عذاب بر او نازل می شود»
ابو مسروق گوید: پس از آن من احدی را نیافتم که حاضر به مباهله شود.(1)
ص: 454
در کتاب قرب الاسناد حمیری امام صادق(علیه السلام) از پدرانش نقل نموده که چون آیه «قُل
لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی» نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برخاست و فرمود:
«ای مردم خدای تبارک و تعالی چیزی را برای من بر عهده ی شما واجب نموده است، آیا شما به این واجب عمل می کنید؟» پس احدی پاسخ نداد و روز بعد باز آن حضرت این سخن را تکرار نمود و کسی پاسخ نداد، و روز سوّم نیز این سخن را تکرار نمود و احدی چیزی نگفت، تا این که فرمود: «ای مردم آنچه بر شما واجب شده طلا و نقره و آب و نان نیست» و چون مردم این سخن را شنیدند گفتند: اگر چنین است انجام خواهیم داد.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند می فرماید:
«قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی.»
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
به خدا سوگند به این نیز کسی عمل نکرد مگر هفت نفر: سلمان، ابوذرّ، عمّار، مقداد بن اسود کندی، جابر بن عبدالله انصاری، دوستی از دوستان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) که به او «ثبت یا ثبیت» می گفتند و زید بن ارقم.(1)
ص: 455
ابوالقاسم حسکانی صاحب کتاب «شواهد التنزیل» از ابوامامه باهلی نقل نموده که گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خدای متعال پیامبران را از شجره های گوناگون آفرید، و من و علیّ را از شجره ی واحده آفرید، و من اصل آن شجره هستم و علی فرع آن است و فاطمه لقاح آن است و حسن و حسین میوه های آنند، و شیعیان ما برگ های آن هستند، و هر کس به شاخه ای از شاخه های آن بیاویزد، نجات خواهد یافت، و هر کس از آن رو بگرداند هلاک خواهد شد.
سپس فرمود:
اگر بنده ای دو هزار سال بین صفا و مروه عبادت کند، تا مانند مشک پوسیده شود و محبّت ما را پیدا نکرده باشد خداوند او را با صورت در آتش می افکند. سپس این آیه را تلاوت نمود «قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی.»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از حجّة الوداع بازگشت و وارد مدینه شد، انصار نزد او آمدند و گفتند: «خداوند به برکت وجود شما، ما را هدایت نمود، و
ص: 456
دوستان ما را شاد و دشمنان ما را خوار کرد، و اکنون گروه هایی بر شما وارد می شوند و شما مالی در اختیار ندارید که به آنان بدهید، و دشمنان به این خاطر به شما شماتت می کنند، و ما می خواهیم ثلث اموال خود را در اختیار شما قرار بدهیم، تا اگر گروه هایی از مکّه بر شما وارد شدند دست شما خالی نباشد» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پاسخی به آنان نداد و منتظر وحی بود، و جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد:
«قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی». و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اموال آنان را نپذیرفت، و منافقین گفتند: خداوند چنین چیزی بر او نازل نکرده، و او می خواهد دست پسر عمّ خود را بالا ببرد و اهل بیت خویش را بر ما حاکم نماید، چرا که دیروز گفت: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ هَذَا مَوْلَاهُ» و امروز می گوید: «قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی.»(1)
ص: 457
مؤلّف گوید:
روایات فراوان دیگری در ذیل آیه مودّت وارد شده و طالبین می توانند به تفسیر نورالثّقلین و برهان مراجعه فرمایند.
در چندین روایت از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«إقتراف حسنة» تسلیم و تصدیق ما و تکذیب نکردن ما می باشد.(1)
مرحوم طبرسی در مجمع البیان از ابوحمزه از سدیّ نقل نموده که گوید:
«إقتراف حسنة» مودّت و دوستی آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است.(2)
سپس گوید:
در حدیث صحیح از امام حسن(علیه السلام) نقل شده که در خطبه خود فرمود: ما اهل بیتی هستیم که خداوند مودّت و دوستی ما را بر هر مسلمانی واجب نموده
و فرموده است: «قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی وَ مَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا» بنابراین «اقتراف حسنة» مودّت ما اهل بیت است.(3)
ص: 458
ابن عبّاس گوید:
هنگامی که آیه مودّت نازل شد، اصحاب به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: یا رسول الله! کسانی که خداوند امر به مودّت آنان نموده کیانند؟ فرمود: علی و فاطمه و فرزندان فاطمه(علیه السلام) می باشند.(1)
ثعلبی در تفسیر آیه فوق با طرق مختلفی از امّ سلمه نقل کرده که گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به فاطمه(علیه السلام) فرمود: همسر و فرزندان خود را بیاور و چون آورد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) کسای خود را بر آنان قرار داد و سپس دست مبارک خویش را بالا نمود و فرمود: «خدایا این هایند آل محمّد، پس تو صلوات و برکات خود را بر آل محمّد قرار ده، همانا تو حمید و مجید هستی. امّ سلمه گوید: پس من گوشه ی کسا را بالا نمودم تا بین آنان بروم و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) کسا را جمع نمود و فرمود: تو بر راه خیر هستی (و این ها اهل بیت من هستند.)(2)
ص: 459
«وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَ لَکِن یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا یَشَاء إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اگر خداوند روزی مردم را فراوان کند، طغیان می کنند، و لکن برخی را نیازمند به برخی دیگر نموده تا به وسیله نیازمندی، خدا را عبادت کنند، و اگر همه آنان را اغنیاء و ثروتمند قرار می داد، روی زمین طغیان می کردند و لکن او [از حکمت خود] این گونه صلاح دین و دنیای آنان را دانسته است.(2)
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
«خبیر» کسی است که چیزی از علم او پنهان و از قدرت او خارج نباشد. سپس فرمود: خداوند همواره خبیر به مخلوق خود بوده، و خبیر از مردم کسی است که جاهل بوده و سپس آگاه شده است، گرچه نام «خبیر» مشترک بین خداوند و مخلوق اوست، و بصیر نیز مانند خبیر در لفظ مشترک بین خدا و مخلوق است و در معنا چنین نیست چرا که خداوند بصیر است و نیازی به مُبصَر و تجربه و تحصیل بصیرت ندارد و او بینای به هر چیزی است.(3)
ص: 460
«وَ مَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُو عَن کَثِیرٍ»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
آگاه باشید که هیچ رگی زده نمی شود، و هیچ کسی زمین نمی خورد، و هیچ بیماری و سردردی رخ نمی دهد، مگر به خاطر گناهی که انجام می گیرد، چنان که خداوند می فرماید: «وَ مَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُو عَن کَثِیرٍ» سپس فرمود: و آنچه خدا عفو می کند، بیش از مقداری است که مؤاخذه می نماید.(2)
علی بن رئاب گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا مصائبی که بر علیّ(علیه السلام) و بر
ص: 461
اهل بیت او(علیهم السلام) وارد شد به خاطر اعمال آنان بود؟ در حالی که آنان اهل بیت پاک و معصوم بوده اند؟ فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در هر شبانه روز یکصد مرتبه بدون گناهی که انجام داده باشد، توبه و استغفار می نمود، و خداوند اولیای خود را به مصائبی مخصوص می نماید تا پاداشی به آنان بدهد.(1)
حضرت زین العابدین(علیه السلام) در جواب یزید که گفت: «وَ مَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ» فرمود:
این آیه درباره ی ما نیست، و خداوند درباره ی ما می فرماید: «مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی أَنفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ.»(2)و(3)
ص: 462
«وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوَاحِشَ وَ إِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ»(1)
امام صادق(علیه السلام) از پدران خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
هر کس بخواهد بداند که قدر و منزلت او نزد خداوند چگونه است؟ باید ببیند قدر و منزلت خداوند نزد او چگونه است؟ [پس اگر خداوند نزد او بزرگ و باعظمت است و به این خاطر مخالفت او را نمی کند، بداند او نیز نزد خداوند عزیز است و خداوند او را گرامی خواهد داشت.](2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
کسی که خشم خود را فرو ببرد و بتواند خشم کند، خداوند قلب او را در قیامت
پر از امن و ایمان خواهد نمود، و کسی که هنگام شادی و هنگام ترس و هنگام خشم مالک خود باشد، خداوند بدن او را بر آتش حرام خواهد نمود.(3)
و نیز می فرماید:
کسی که قدرت انتقام گرفتن داشته باشد و خشم خود را فرو ببرد، خداوند در قیامت قلب او را پر از امن و ایمان خواهد نمود.(4)
ص: 463
«وَ الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
««اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ فی إقامة الإمام وَ أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ» یعنی یشاورون الإمام فیما یحتاجون إلیه من أمر دینهم کما قال الله تعالی: «وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ»(2)،» و «هُمْ یَنتَصِرُونَ» یعنی إذا بغی علیهم «هُمْ یَنتَصِرُونَ»، و هی رخصة صاحبها فیها بالخیار، إن شاء فعل، و إن شاء ترک.»(3)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
احدی مشورت نمی کند، مگر آن که خیر و شر خود را می یابد و هدایت می شود.(4)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
لقمان به فرزند خود گفت: هنگامی که با عدّه ای مسافرت نمودی، فراوان درباره ی امور خود و امور آنان با آن ها مشورت کن. تا این که فرمود: و چون با
ص: 464
تو مشورت کردند، فوراً پاسخ مده و تأمّل و دقّت کن و چیزی مگو تا ساعاتی بگذرد و تو قیام و قعود کنی و به خواب روی و بیدار شوی و غذایی بخوری و نمازی بخوانی و در این حالات فکر خود را به کار بگیری و درباره ی مشورت او دقّت کنی. سپس فرمود: و اگر کسی برای مشورت کننده کاملاً خیرخواهی نکند خداوند عقل و امانت را از او سلب خواهد نمود.(1)
«وَ جَزَاء سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِّثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ»(2)
ابوحمزه گوید: امام سجّاد(علیه السلام) فرمود:
روز قیامت خداوند اوّلین و آخرین مردم را جمع می کند و منادی از طرف خداوند ندا می کند: اهل فضل کجایند؟ پس گروهی آماده می شوند و ملائکه
به آنان می گویند: فضل شما چه بوده است؟ و آنان می گویند: «ما با آنان که از ما قطع رحم می کردند، صله رحم می نمودیم، و به کسانی که ما را محروم می کردند عطا و احسان می کردیم، و از کسانی که به ما ظلم می کردند گذشت می نمودیم» پس ملائکه می گویند: راست می گویید داخل بهشت شوید.(3)
ص: 465
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
بر شما باد به عفو و گذشت، چرا که عفو و گذشت سبب عزّت شما می شود، پس همدیگر را عفو کنید، تا خداوند به شما عزّت بدهد.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
سه خصلت در هر کس باشد، خصلت های ایمان را کامل کرده است:
صبر بر ظلم دیگران.
کظم غیظ برای خدا.
عفو و گذشت.
و صاحب این خصلت ها، بدون حساب داخل بهشت می شود، و خداوند او را شفیع جمعیّتی مانند جمعیّت دو قبیله ی بزرگ عرب ربیعه و مضرّ قرار می دهد.(2)
امام سجّاد(علیه السلام) در رساله حقوق خود می فرماید:
و حق کسی که به تو ظلم کرده این است که او را عفو کنی، و اگر می دانی که
ص: 466
عفو از او زیان دارد و صلاح تو نیست می توانی حق خود را دریافت نمایی، چرا که خداوند می فرماید: «وَ لَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُوْلَئِکَ مَا عَلَیْهِم مِّن سَبِیلٍ.»(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
به سه گروه اگر ظلم نکنی آنان به تو ظلم می کنند:
افراد نادان و سفیه، همسران و ممکوک ها [یعنی غلامان و کنیزان.](2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در خطبه خود فرمود:
آیا من شما را به بهترین خصلت های دنیا و آخرت خبر بدهم؟ گفتند: آری. فرمود: «الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ وَ الْإِحْسَانُ إِلَی مَنْ أَسَاءَ إِلَیْکَ وَ إِعْطَاءُ مَنْ حَرَمَکَ»(3). یعنی گذشت از کسی که به تو ظلم کرده، صله با کسی که با تو قطع رابطه نموده و احسان به کسی که تو را محروم نموده است.
وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبیلٍ 41 إِنَّمَا السَّبیلُ عَلَی الَّذینَ یَظْلِمُونَ
ص: 467
النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ 42 وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ 43 وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ وَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ وَ تَرَی الظَّالِمینَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ یَقُولُونَ هَلْ إِلی مَرَدٍّ مِنْ سَبیلٍ 44 وَ تَراهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْها خاشِعینَ مِنَ الذُّلِّ یَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِیٍّ وَ قالَ الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا إِنَّ الظَّالِمینَ فی عَذابٍ مُقیمٍ 45 وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِیاءَ یَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبیلٍ 46 اسْتَجیبُوا لِرَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ وَ ما لَکُمْ مِنْ نَکیرٍ 47 فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیظاً إِنْ عَلَیْکَ إِلاَّ الْبَلاغُ وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ کَفُورٌ 48 لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَخْلُقُ ما یَشاءُ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ 49 أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقیماً إِنَّهُ عَلیمٌ قَدیرٌ 50 وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکیمٌ 51 وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدی إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ 52 صِراطِ اللَّهِ الَّذی لَهُ ما
فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ أَلا إِلَی اللَّهِ تَصیرُ الْأُمُورُ 53
«انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ» یعنی طلب النصرة بعد ما ظُلِم، و «مَا عَلَیْهِم مِّن سَبِیلٍ» یعنی ما علیهم مؤاخذة و عقوبة و ملامة، و «لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» یعنی من معزوماتها المهمّة، و «وَ مَن یُضْلِلِ اللَّهُ» یعنی یخلیّه و ضلاله فیخذل، و «المردّ» الرجوع، و «طَرْفٍ خَفِیٍّ» یعنی از گوشه چشم نگاه کردن، و آن را نظر مسارقه گویند، و «نکیر» به معنای انکار
ص: 468
است، و «کَفُور» کثیر الکفر است، و «عقیم» نازا را گویند، و «وَحی» به معنای الهام در خواب، و به معنای شنیدن صدا، بدون دیدن گوینده و محل آن است، و «وَرَاء حِجَابٍ» به معنای دریافت از ملک وحی مانند جبرئیل می باشد، و «رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا» یا قرآن است و یا جبرئیل است و یا ملکی اعظم از جبرئیل است که همواره با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ائمّه(علیهم السلام) می باشد.
و کسی که بعد از مظلوم شدن یاری طلبد، ایرادی بر او نیست (41) ایراد و مجازات بر کسانی است که به مردم ستم می کنند و در زمین بناحق ظلم روا می دارند برای آنان عذاب دردناکی است! (42) امّا کسانی که شکیبایی و عفو کنند، این از کارهای پرارزش است! (43) کسی را که خدا گم راه کند، ولیّ و یاوری جز او نخواهد داشت و ظالمان را (روز قیامت) می بینی هنگامی که عذاب الهی را مشاهده می کنند میگویند: «آیا راهی به سوی بازگشت (و جبران) وجود دارد؟!» (44) و آنها را می بینی که بر آتش عرضه می شوند در حالی که از شدّت مذلّت خاشعند و زیر چشمی (به آن) نگاه می کنند و کسانی که ایمان آورده اند می گویند: «زیانکاران واقعی آنانند که خود و خانواده خویش را روز قیامت از دست داده اند آگاه باشید که ظالمان (آن روز) در عذاب دائمند!» (45) آنها جز خدا اولیا و یاورانی ندارند که یاریشان کنند و هر کس را خدا گم راه سازد، هیچ راه نجاتی برای او نیست! (46) اجابت کنید دعوت پروردگار خود را پیش از آنکه روزی فرا رسد که بازگشتی برای آن در برابر اراده خدا نیست و در آن روز، نه پناهگاهی دارید و نه مدافعی! (47) و اگر روی گردان شوند (غمگین مباش)، ما تو را حافظ آنان (و مأمور اجبارشان) قرار نداده ایم وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت است! و هنگامی که ما
ص: 469
رحمتی از سوی خود به انسان بچشانیم به آن دلخوش می شود، و اگر بلایی بخاطر اعمالی که انجام داده اند به آنها رسد (به کفران می پردازند)، چرا که انسان بسیار کفران کننده است! (48) مالکیّت و حاکمیّت آسمانها و زمین از آن خداست هر چه را بخواهد می آفریند به هر کس اراده کند دختر می بخشد و به هر کس بخواهد پسر، (49) یا (اگر بخواهد) پسر و دختر -- هر دو -- را برای آنان جمع میکند و هر کس را بخواهد عقیم می گذارد زیرا که او دانا و قادر است. (50) و شایسته هیچ انسانی نیست که خدا با او سخن گوید، مگر از راه وحی یا از پشت حجاب، یا رسولی می فرستد و بفرمان او آنچه را بخواهد وحی می کند چرا که او بلندمقام و حکیم است! (51) همان گونه (که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را بفرمان خود وحی کردیم تو پیش از این نمی دانستی کتاب و ایمان چیست (و از محتوای قرآن آگاه نبودی) ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بوسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت می کنیم و تو مسلّماً به سوی راه راست هدایت می کنی. (52) راه خداوندی که تمامی آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست آگاه باشید که همه کارها تنها بسوی خدا بازمی گردد! (53)
«وَ لَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُوْلَئِکَ مَا عَلَیْهِم مِّن سَبِیلٍ * إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُوْلَئِکَ لَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ * وَ لَمَن صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذَلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
این آیه مربوط به حضرت قائم؟عج؟ است، و هنگامی که او قیام می کند
ص: 470
از بنی امیّه و از مکذّبین و از دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) [و شیعیانشان] انتقام خواهد گرفت.(1)
«وَ تَرَی الظَّالِمِینَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ یَقُولُونَ هَلْ إِلَی مَرَدٍّ مِّن سَبِیلٍ * وَ تَرَاهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا خَاشِعِینَ مِنَ الذُّلِّ یَنظُرُونَ مِن طَرْفٍ خَفِیٍّ وَ قَالَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَلَا إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذَابٍ مُّقِیمٍ»(2)
ابوحمزه گوید: امام باقر(علیه السلام) آیه فوق را چنین قرائت نمود: «وَ تَرَی ظَالِمِی آل محمّد حقَّهم لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ» و فرمود:
مقصود از عذاب علیّ(علیه السلام) است و او سبب عذاب ظالمین آل محمّد می باشد، چرا که او قسیم الجنّة و النار است.(3)
و نیز فرمود:
مقصود از «خَاشِعِینَ مِنَ الذُّلِّ» ظالمین به آل محمّد(صلی الله علیه و آله)اند، و مقصود از
ص: 471
«یَنظُرُونَ مِن طَرْفٍ خَفِیٍّ» نگاه آنان از زیر چشم و با ترس و هراس، از حضرت مهدی(علیه السلام) می باشد. [که از آنان انتقام خواهد گرفت.](1)
مرحوم علیّ بن ابراهیم پس از بیان مضمون روایات فوق گوید:
مقصود از «وَ قَالَ الَّذِینَ آمَنُوا» آل محمّد(صلی الله علیه و آله) و شیعیان آنان هستند. سپس گوید: به خدا سوگند مقصود از «أَلَا إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذَابٍ مُّقِیمٍ» دشمنان اهل بیت و ناصبی ها می باشند که دشمن امیرالمؤمنین(علیه السلام) و ذریّه او(علیهم السلام) بودند….(2)
«لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ یَخْلُقُ مَا یَشَاء یَهَبُ لِمَنْ یَشَاء إِنَاثًا وَ یَهَبُ لِمَن یَشَاء الذُّکُورَ * أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْرَانًا وَ إِنَاثًا وَ یَجْعَلُ مَن یَشَاء عَقِیمًا إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ»(3)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «یَهَبُ لِمَنْ یَشَاء إِنَاثًا» تا آخر آیه فرمود:
مقصود این است که خداوند به هر کس بخواهد فرزند دختر می دهد، و به هر
ص: 472
کس بخواهد فرزند پسر می دهد، و به هر کس بخواهد پسر و دختر می دهد، و هر کس را بخواهد عقیم می کند و فرزندی به او نمی دهد.(1)
محمّد بن سعید گوید:
یحیی بن اکثم از موسی بن محمّد مسائلی را سؤال نمود و یکی از سؤالات او مربوط به آیه «یَهَبُ لِمَنْ یَشَاء إِنَاثًا» بود و سؤال او این بود که گفت: آیا امکان دارد که خداوند مردها را به مردها تزویج نماید، در حالی که قوم لوط را به این عمل ملامت نموده است؟! پس موسی بن محمّد از برادر خود حضرت هادی(علیه السلام) پاسخ سؤالات او را درخواست نمود و امام هادی(علیه السلام) فرمود: … و امّا مقصود از آیه «أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْرَانًا وَ إِنَاثًا» این است که خداوند مردان مؤمن مطیع را به زن های حورالعین تزویج می نماید، و زنان مؤمنه مطیعات را به مردان مؤمن مطیع تزویج می کند، و معاذ الله که خداوند جلیل آن معنایی که تو برای آزادی خویش نسبت به عمل حرام فکر کرده ای را اراده کرده باشد، چرا که او می فرماید: «وَ مَن یَفْعَلْ ذَلِکَ یَلْقَ أَثَامًا * یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهَانًا.»(2)و(3)
ص: 473
مؤلّف گوید:
حدیث فوق به طور کامل در کتاب اختصاص، نقل شده است، و متن آن را در پاورقی مشاهده می کنید.(1)
ص: 474
ص: 475
ص: 476
«وَ مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاء إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ»(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:
شایسته نیست خداوند با بشری سخن بگوید، مگر به صورت وحی، و آن
ص: 477
انجام نمی شود مگر از ورای حجاب، و یا خداوند به واسطه ملائکه آسمان، وحی را منتقل به ملائکه زمین می کند، و به رسول خدا می رسد، و یا مستقیماً ملائکه زمین وحی را به رسول خدا می رسانند و ملائکه آسمان واسطه آن نخواهند بود.
سپس فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به جبرئیل فرمود: آیا تو خدای خود را دیده ای؟ جبرئیل گفت: پروردگار من با چشم دیده نمی شود، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: پس تو چگونه وحی را از او می گیری؟ جبرئیل گفت: من از اسرافیل می گیرم، و اسرافیل از ملکی فوق خود -- از روحانیّون -- می گیرد، و خداوند وحی را در قلب او می فرستد، و کلام خدا را اقسامی است، برخی به صورت تکلّم خداوند با پیامبر است، و برخی به صورت وارد شدن در قلب اوست، و برخی به صورت خواب است، و برخی به صورت مستقیم بر پیامبر خدا قرائت می شود و بر قلب او وارد می گردد. سپس فرمود: بیش از این توضیح مخواه….(1)
ص: 478
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند مرا به معراج برد و از ورای حجاب مستقیماً با من سخن گفت، و از سخنان او این بود که فرمود: «یَا مُحَمَّدُ إِنِّی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ… الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ، إِنِّی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ، إِنِّی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ، لِیَ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی، یُسَبِّحُ لِی مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، وَ أَنَا الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ».
سپس فرمود:
ای محمّد! من خدایی هستم که جز من خدایی نیست، و من اوّلی هستم که چیزی قبل از من نبوده، و من آخری هستم که چیزی بعد از من نیست، و من ظاهری هستم که فوق من چیزی نیست، و من باطنی هستم که چیزی دون من نیست، و من خدایی هستم که خدایی جز من نیست، و من به هر چیزی عالم هستم.
سپس فرمود:
ای محمّد، علیّ اوّل کسی است -- از بین ائمّه -- که من میثاق از او گرفته ام، ای محمّد، من علیّ را به آنچه بر تو وحی می کنم، آگاه خواهم نمود، و تو حقّ نداری چیزی را از او پنهان نمایی، ای محمّد، آنچه از اسرار را به تو گفتم به او منتقل کن، تا او به آنچه بین من و تو بوده است، آگاه باشد، ای محمّد، هر حلال و حرامی که من خلق کردم علی به آن آگاه است.(1)
ص: 479
«وَ کَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَ لَا الْإِیمَانُ وَ لَکِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِی بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ * صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ أَلَا إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا» خلقی از ملائکه خدا می باشد که بزرگ تر از جبرئیل
و میکائیل است و او همواره با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود و آن حضرت را آگاهی می داد و تقویت می نمود و پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همراه با ائمّه(علیهم السلام) می باشد.(2)
ص: 480
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
خداوند آن روح را بر پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) نازل نمود و تا آن حضرت زنده بود او به آسمان نرفت و همراه او بود و پس از او همراه ما می باشد.(1)
ابوبصیر و ابوالصباح کنانی گویند: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
مقصود از روح در این آیه ملکی است بزرگ تر از جبرائیل و میکائیل، و همواره او همراه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود و آن حضرت را آگاهی می داد و تقویت می نمود، و همراه ائمّه(علیهم السلام) نیز می باشد و آنان را آگاهی و تقویت می نماید.(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
آیه «وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» خطاب به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می باشد
ص: 481
و آن حضرت مردم را امر به ولایت علیّ(علیه السلام) می کند چرا که علی صراط مستقیم دین است.(1)
و در سخن دیگری نیز فرمود:
مقصود از «وَ لَکِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِی بِهِ مَنْ نَّشَاء» علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) است.(2)
ص: 482
و در تفسیر «صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ …» فرمود:
مقصود از صراط، علیّ(علیه السلام) است و خداوند او را امین و خازن خود در آسمان ها و زمین قرار داده است.(1)
جابر گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
قرآنی به دریا افتاد و چون آن را یافتند همه آیات آن محو شده بود جز این آیه «أَلَا إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ.»(2)
ص: 483
ص: 484
محلّ نزول: مکّه.
به جز آیه ی 54 که در مدینه نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی شوری نازل شده است.
تعداد آیات: 89 آیه.
ثواب قرائت سوره ی زُخرف
ابوبصیر از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
کسی که همواره سوره ی «حم زخرف» را قرائت کند خداوند او را از حیوانات و هوام قبر و فشار قبر ایمن خواهد نمود، تا وقتی که در پیشگاه پروردگار خود قرار بگیرد و به امر خداوند این سوره او را داخل بهشت ببرد.(1)
از کتاب خواصّ القرآن نقل شده که هر کس این سوره را قرائت کند، از کسانی خواهد
بود که روز قیامت به آنان گفته می شود: ای بندگان من، شما را خوف و هراس و اندوهی
نیست، و کسی که آن را بنویسد و بشوید و بخورد، برای هیچ بیماری نیازی به دارو ندارد،
ص: 485
و اگر آب آن را به بیمار مصروعی بپاشند، بهبود پیدا خواهد نمود و با اذن خداوند شیطان
او سوخته خواهد شد.(1)
در مجمع البیان از ابیّ بن کعب نقل شده که گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که سوره ی زخرف را قرائت کند، از کسانی خواهد بود که روز قیامت به
او گفته می شود: «یَا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لَا أَنتُمْ تَحْزَنُونَ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ
ص: 486
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
حم 1 وَ الْکِتابِ الْمُبینِ 2 إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ 3 وَ إِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیمٌ 4 أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً أَنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفینَ 5 وَ کَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِیٍّ فِی الْأَوَّلینَ 6 وَ ما یَأْتیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ 7 فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً وَ مَضی مَثَلُ الْأَوَّلینَ 8 وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزیزُ الْعَلیمُ 9 الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ جَعَلَ لَکُمْ فیها سُبُلاً لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ 10 وَ الَّذی نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً کَذلِکَ تُخْرَجُونَ 11 وَ الَّذی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْکَبُونَ 12 لِتَسْتَوُوا عَلی ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنینَ 13 وَ إِنَّا إِلی رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ 14 وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبینٌ 15 أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاکُمْ بِالْبَنینَ 16 وَ إِذا بُشِّرَ
ص: 487
أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ 17 أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبینٍ 18 وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ 19 وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ 20 أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِکُونَ 21 بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ 22 وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ 23 قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ بِأَهْدی مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ
کافِرُونَ 24 فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ 25
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
حم. (1) سوگند به کتاب مبین (و روشنگر)، (2) که ما آن را قرآنی فصیح و عربی قرار دادیم، شاید شما (آن را) درک کنید! (3) و آن در «أمّ الکتاب» [لوح محفوظ] نزد ما بلندپایه و استوار است! (4) آیا این ذکر [قرآن] را از شما بازگیریم بخاطر اینکه قومی اسرافکارید؟! (5) چه بسیار پیامبرانی که (برای هدایت) در میان اقوام پیشین فرستادیم (6) ولی هیچ پیامبری به سوی آنها نمی آمد مگر اینکه او را استهزا می کردند. (7) ولی ما کسانی را که نیرومندتر از آنها بودند هلاک کردیم، و داستان پیشینیان گذشت. (8) هر گاه از آنان بپرسی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟» مسلّماً می گویند: «خداوند قادر و دانا آنها را آفریده است»! (9) همان کسی که زمین را محل آرامش شما قرار داد، و برای شما در آن راه هایی آفرید باشد، که هدایت شوید (و به مقصد برسید)! (10) همان کسی که از آسمان آبی فرستاد بمقدار
ص: 488
معیّن، و بوسیله آن سرزمین مرده را حیات بخشیدیم همین گونه (در قیامت از قبرها) شما را خارج می سازند! (11) و همان کسی که همه زوجها را آفرید، و برای شما از کشتیها و چهارپایان مرکبهایی قرارداد که بر آن سوار می شوید، (12) تا بر پشت آنها بخوبی قرار گیرید سپس هنگامی که بر آنها سوار شدید، نعمت پروردگارتان را متذکّر شوید و بگویید: «پاک و منزّه است کسی که این را مسخّر ما ساخت، و گر نه ما توانایی تسخیر آن را نداشتیم (13) و ما به سوی پروردگارمان بازمی گردیم!» (14) آنها برای خداوند از میان بندگانش جزئی قرار دادند (و ملائکه را دختران خدا خواندند) انسان کفران کننده آشکاری است! (15) آیا از میان مخلوقاتش دختران را برای خود انتخاب کرده و پسران را برای شما برگزیده است؟! (16) در حالی که هر گاه یکی از آنها را به همان چیزی که برای خداوند رحمان شبیه قرار داده [به تولّد دختر] بشارت دهند، صورتش (از فرط ناراحتی) سیاه می شود و خشمگین می گردد! (17) آیا کسی را که در لابلای زینتها پرورش می یابد و به هنگام جدال قادر به تبیین مقصود خود نیست (فرزند خدا می خوانید)؟! (18) آنها فرشتگان را که بندگان خداوند رحمانند مؤنّث پنداشتند آیا شاهد آفرینش آنها بوده اند؟! گواهی آنان نوشته می شود و (از آن) بازخواست خواهند شد! (19) آنان گفتند: «اگر خداوند رحمان می خواست ما آنها را پرستش نمی کردیم!» ولی به این امر هیچ گونه علم و یقین ندارند و جز دروغ چیزی نمی گویند! (20) یا اینکه ما کتابی پیش از این به آنان داده ایم و آنها به آن تمسّک
می جویند؟! (21) بلکه آنها می گویند: «ما نیاکان خود را بر آئینی یافتیم، و ما نیز به پیروی آنان هدایت یافته ایم.» (22) و این گونه در هیچ شهر و دیاری پیش از تو پیامبر
انذارکننده ای نفرستادیم مگر اینکه ثروتمندان مست و مغرور آن گفتند: «ما پدران خود را
بر آئینی یافتیم و به آثار آنان اقتدا می کنیم.» (23) (پیامبرشان) گفت: «آیا اگر من آیینی
ص: 489
هدایت بخش تر از آنچه پدرانتان را بر آن یافتید آورده باشم (باز هم انکار می کنید)؟!» گفتند: «(آری،) ما به آنچه شما به آن فرستاده شده اید کافریم!» (24) به همین جهت از آنها انتقام گرفتیم بنگر پایان کار تکذیب کنندگان چگونه بود! (25)
«ضَرَبتُ عنه و أضربتُ عنه» ای ترکتُه و أمسکتُ عنه، و «صفح عنّی بوجهه» یعنی أعرض عنّی وجهه، و «صَفوح» از صفات خداوند، به معنای عفو از بنده است، کأنّه أعرض عن مجازاته، و «اسراف» تجاوز از حدّ است در گناه، و «أنشر الله الخلق» یعنی أحیاهم.
«وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و در تفسیر «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ» در سوره ی فاتحه گذشت که امام صادق(علیه السلام) فرمود: مقصود از «الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ» امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) و معرفت
ص: 490
اوست، و دلیل آن این است که خداوند می فرماید: «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ.»(1)
در کتاب فضائل ابن شاذان آمده که بُرسی گوید:
معتمدین از ناقلین اخبار گفته اند: در قرآن برای امیرالمؤمنین علیّ(علیه السلام) سیصد نام وجود دارد، و از آن هاست روایت صحیحی که از عبدالله ابن مسعود درباره ی آیه «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ»، نقل شده است و آیه «وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا»(2)، و آیه «وَ اجْعَل لِّی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ»(3)، و آیه «إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ»(4)، و آیه «إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»(5)، و منذر در این آیه رسول الله(صلی الله علیه و آله) است، و هادی علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) است، و در آیه ی «أَ فَمَن کَانَ عَلَی بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ»(6)، بیّنه حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) است، و شاهد علیّ(علیه السلام) می باشد، و در آیه «إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَی * وَ إِنَّ لَنَا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولَی»(7)، و آیه «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیمًا»(8)، و آیه «أَن تَقُولَ نَفْسٌ یَا حَسْرَتَی علَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَّهِ وَ إِن کُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ»(9)، مقصود از این آیات علیّ(علیه السلام)
ص: 491
است و «جَنب اللَّه» علیّ(علیه السلام) است، و در آیه ی «وَ کُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ»(1)، مقصود از «إِمَامٍ مُبِینٍ» علیّ(علیه السلام) است، و در آیه ی «إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»(2)، و آیه «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»(3)، مقصود سؤال از محبّت علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) است.(4)
در کتاب تهذیب شیخ؟ره؟ از امام صادق(علیه السلام) دعایی بعد از نماز روز غدیر نقل شده که می فرماید:
«رَبَّنَا آمَنَّا وَ اتَّبَعْنَا مَوْلَانَا وَ وَلِیَّنَا وَ هَادِیَنَا وَ دَاعِیَنَا وَ دَاعِیَ الْأَنَامِ وَ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ السَّوِیَّ وَ حُجَّتَکَ وَ سَبِیلَکَ الدَّاعِیَ إِلَیْکَ عَلَی بَصِیرَةٍ هُوَ وَ مَنِ اتَّبَعَهُ وَ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ* بِوَلَایَتِهِ وَ بِمَا یُلْحِدُونَ بِاتِّخَاذِ الْوَلَائِجِ دُونَهُ فَأَشْهَدُ یَا إِلَهِی أَنَّهُ الْإِمَامُ
ص: 492
الْهَادِی الْمُرْشِدُ الرَّشِیدُ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِی ذَکَرْتَهُ فِی کِتَابِکَ فَقُلْتَ -- وَ إِنَّهُ
فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ لَا أُشْرِکُ مَعَهُ إِمَاماً وَ لَا أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ وَلِیجَة.»(1)
«وَ جَعَلَ لَکُم مِّنَ الْفُلْکِ وَ الْأَنْعَامِ مَا تَرْکَبُونَ * لِتَسْتَوُوا عَلَی ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَ مَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ * وَ إِنَّا إِلَی رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ»(2)
ابوبصیر گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا برای شکر حدّی هست، که اگر بنده انجام بدهد، شاکر خدا باشد؟ فرمود: «آری». گفتم: آن چیست؟ فرمود: خدا را بر هر نعمتی نسبت به خانواده و مال ستایش کند، و اگر حقّی به مال او تعلّق گرفته باشد ادا نماید، مانند این که بگوید: «سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَ مَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ» و یا بگوید: «رَّبِّ أَنزِلْنِی مُنزَلًا مُّبَارَکًا وَ أَنتَ خَیْرُ الْمُنزِلِینَ»(3)، و یا بگوید: «رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا.»(4)و(5)
ص: 493
علی بن اسباط گوید:
متاعی را به مکّه بردم و در آنجا کساد بود و به فروش نرسید، سپس به مدینه آمدم و نزد حضرت رضا(علیه السلام) رفتم و گفتم: فدای شما شوم من متاعی را به مکّه بردم و کساد بود … امام(علیه السلام) فرمود: چه مانعی دارد که به مسجد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بیایی و دو رکعت نماز بخوانی و یکصد و یک مرتبه از خداوند طلب خیر بکنی و چون سوار مرکب می شوی بگویی: «سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَ مَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ * وَ إِنَّا إِلَی رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ»؟
سپس فرمود:
هیچ کس با خواندن این آیه سوار مرکبی نمی شود مگر آن که آسیبی و وبالی به او نمی رسد و سستی پیدا نمی کند، و اگر سوار کشتی شدی بگو: «بِسْمِ اللّهِ مَجْرَاهَا وَ مُرْسَاهَا»(1)، و اگر موجی رخ داد به طرف چپ تکیه کن و بگو: «اسْکُنْ بِسَکِینَةِ اللَّهِ وَ قِرَّ بِقَرَارِ اللَّهِ -- وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ».
علیّ بن اسباط گوید:
پس از آن من سوار کشتی شدم و هر گاه موجی پیدا شد به دستور امام(علیه السلام) عمل کردم و موج آرام شد و آسیبی به ما نرساند….(2)
ص: 494
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر کس هنگام سوار شدن مرکب [دابّة] بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ [وَ إِنَّا إِلَی رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ» خداوند او و مرکب او را حفظ خواهد نمود تا پیاده شود.(1)
مؤلّف گوید:
روایات فراوان و مفصّل دیگری نیز ذیل این آیه در تفسیر برهان و نورالثّقلین وارد شده مراجعه شود.
ص: 495
«وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءًا إِنَّ الْإِنسَانَ لَکَفُورٌ مُّبِینٌ * وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ
مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ * أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبینٍ * وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ * وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءًا» گوید:
قریش می گفتند: ملائکه دختران خدایند، و خداوند به صورت استفهام انکاری می فرماید: «أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَنَاتٍ وَ أَصْفَاکُم بِالْبَنِینَ؟!» و در تفسیر (وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمَنِ مَثَلًا) گوید: آنان که ملائکه را دختران خدا می دانستند اگر دختری خدا به آنان می داد، از شرمساری صورت های شان سیاه می شد و خشم می کردند و چاره ای جز فرو بردن خشم خویش نداشتند [در حالی که آنچه سبب شرمساری آنان بود را برای خداوند روا می داشتند و می گفتند: ملائکه دختران خدایند و «وَ یَجْعَلُونَ لِلّهِ الْبَنَاتِ سُبْحَانَهُ وَ لَهُم مَّا یَشْتَهُونَ.»(2)و(3)
و در تفسیر «أَ وَ مَن یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَةِ وَ هُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِینٍ» گوید:
خداوند به موسی(علیه السلام) قدرتی داده بود که خود را در چشم فرعون انسانی از طلای نرم و مزیّن به لباس های طلایی نشان می داد از این رو فرعون می گفت:
ص: 496
«عجب است که انسانی در زیور طلا رشد کرده و در سخن و استدلال لکنت زبان دارد؟! و اگر او پیامبر می بود نباید چنین باشد….»(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «سَتُکْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَ یُسْأَلُونَ» فرمود:
روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور داد تا ابوبکر و عمر و علیّ(علیه السلام) نزد غار اصحاب کهف
بروند و ابوبکر دو رکعت نماز بخواند و سه مرتبه اصحاب کهف را صدا بزند و اگر او را
پاسخ ندادند، عمر نیز چنین کند، و اگر به او نیز پاسخ ندادند، علیّ(علیه السلام) به این دستور عمل کند، و آنان به دستور رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عمل کردند و اصحاب کهف به ابوبکر و عمر پاسخی ندادند و چون امیرالمؤمنین علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) آنان را صدا زد گفتند: «لبیّکَ لبیّکَ لبیّکَ» پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) به آنان فرمود: برای چه به اوّلی و دوّمی پاسخ ندادید و به سوّمی پاسخ دادید؟ آنان گفتند: ما اجازه نداریم که جز به پیامبر و وصیّ پیامبر پاسخ بدهیم.
پس آنان خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند، و ماجرای خود را بیان کردند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) صحیفه حمراء را بیرون آورد و به آنان فرمود: به خطّ خود این گواهی را بنویسید و آنچه دیدید و شنیدید را مکتوب کنید. پس این آیه نازل شد: «سَتُکْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَ یُسْأَلُونَ». «یوم القیامة.»(2)
ص: 497
ابوبصیر گوید:
امام باقر(علیه السلام) آن نامه ای که منافقین بین خود نوشتند و بر آن گواهی دادند و آن را به مهرهای خود مهمور کردند و در کعبه گذاردند [تا اگر پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) از دنیا برود هرگز نگذارند علیّ(علیه السلام) خلیفه او باشد] را یادآوری نمود و به من فرمود: «ای ابوبصیر خداوند پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را قبل از نوشتن این نامه آگاه نمود و فرمود: آیه ای درباره ی آن نازل شد» گفتم: آیا آیه ای درباره ی آن نازل شد؟ فرمود: آری، مگر نشنیده ای که می فرماید: «سَتُکْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَ یُسْأَلُونَ.»(1)
روایات دیگری مشابه روایات فوق در ذیل این آیه نقل شده، به تفسیر برهان و نورالثّقلین مراجعه شود.
ص: 498
وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ لِأَبیهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنی بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ 26 إِلاَّ الَّذی فَطَرَنی فَإِنَّهُ سَیَهْدینِ 27 وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ 28 بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّی جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبینٌ 29 وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ وَ إِنَّا بِهِ کافِرُونَ 30 وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظیمٍ 31 أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ 32 وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ 33 وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ 34 وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقینَ 35 وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ 36 وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبیلِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ 37 حَتَّی إِذا جاءَنا قالَ یا لَیْتَ بَیْنی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرینُ 38 وَ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ 39 أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ مَنْ کانَ فی ضَلالٍ مُبینٍ 40 فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ 41 أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذی وَعَدْناهُمْ فَإِنَّا عَلَیْهِمْ مُقْتَدِرُونَ 42 فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ 43 وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ 44 وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا
مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ 45
ص: 499
«بَراء» به معنای برائت و بیزاری است، و مذکّر و مؤنّث و مفرد و تثنیه و جمع آن یکسان است، و «نحن براء منک» یعنی ذو برائةٍ منک، مانند: رجل عدل و امرأة عدل و ذووا عدل، و «معارج» به معنای نردبان و پلکان است، و جمع معرج می باشد، و عروج به معنای صعود است، و «علیها یظهرون» یعنی علیها یصعدون، و «سُرُر» جمع سریر است، و «أسرّة» نیز چنین است، و «زخرف» کمال زیبایی می باشد، از این رو به طلا زخرف می گویند، و «زَخرَفَهُ» إذا حَسَّنهُ و زیّنه، و نقوش و تصاویر را نیز زخرف گویند، و در حدیث آمده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وارد کعبه نشد، تا دستور داد نقوش و تصاویر را از آن برطرف نمودند، و «عَشو» نگاه ضعیف البصر را گویند، و «عشی یعشو عَشواً و عُشُوّاً» إذا ضعف بصره و أظلمت عینه کأنّ علیها غِشاوة، و هنگامی که دید چشم از بین برود، گفته می شود: عشی الرجل و یَعشی عَشَاً و أعشی الرجل یعنی ذهب بصره، و عشی عنها إذا أعرض عنها، و «قیّضَ الله فلاناً لفلانٍ» یعنی جاء به.
و به خاطر بیاور هنگامی را که ابراهیم به پدرش [عمویش آزر] و قومش گفت: «من از آنچه شما می پرستید بیزارم. (26) مگر آن کسی که مرا آفریده، که او هدایتم خواهد کرد!» (27) او کلمه توحید را کلمه پاینده ای در نسلهای بعد از خود قرار داد، شاید به سوی خدا باز گردند! (28) ولی من این گروه و پدرانشان را از مواهب دنیا بهره مند ساختم تا حق و فرستاده آشکار (الهی) به سراغ شان آمد (29) هنگامی که حق به سراغ شان آمد گفتند: «این سحر است، و ما نسبت به آن کافریم»! (30) و گفتند: «چرا این قرآن بر مرد بزرگ (و ثروتمندی) از این دو شهر (مکه و طائف) ناز ل نشده است؟!» (31) آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند؟! ما معیشت آنها را در
ص: 500
حیات دنیا در میانشان تقسیم کردیم و بعضی را بر بعضی برتری دادیم تا یکدیگر را مسخر کرده (و با هم تعاون نمایند) و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع آوری می کنند بهتر است! (32) اگر (تمکّن کفّار از مواهب مادی) سبب نمی شد که همه مردم امت واحد (گم راهی) شوند، ما برای کسانی که به (خداوند) رحمان کافر می شدند خانه هایی قرار می دادیم با سقفهایی از نقره و نردبانهایی که از آن بالا روند، (33) و برای خانه های شان درها و تختهایی (زیبا و نقره ای) قرار می دادیم که بر آن تکیه کنند (34) و انواع زیورها ولی تمام اینها بهره زندگی دنیاست، و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهیزگاران است! (35) و هر کس از یاد خدا روی گردان شود شیطان را به سراغ او میفرستیم پس همواره قرین اوست! (36) و آنها [شیاطین] این گروه را از راه خدا بازمی دارند، در حالی که گمان می کنند هدایت یافتگان حقیقی آنها هستند! (37) تا زمانی که (در قیامت) نزد ما حاضر شود می گوید: ای کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود چه بد همنشینی بودی! (38) (ولی به آنها می گوییم:) هرگز این گفتگوها امروز به حال شما سودی ندارد، چرا که ظلم کردید و همه در عذاب مشترکید! (39) (ای پیامبر!) آیا تو می توانی سخن خود را به گوش کران برسانی، یا کوران و کسانی را که در گم راهی آشکاری هستند هدایت کنی؟! (40) و هر گاه تو را از میان آنها ببریم، حتماً از آنان انتقام خواهیم گرفت (41) یا اگر (زنده بمانی و) و آنچه را (از عذاب) به آنان وعده داده ایم به تو نشان دهیم، باز ما بر آنها مسلّطیم! (42) آنچه را بر تو وحی شده محکم بگیر که تو بر صراط مستقیمی. (43) و این مایه یادآوری (و عظمت) تو و قوم تو است و بزودی سؤال خواهید شد. (44) از رسولانی که پیش از تو فرستادیم بپرس: آیا غیر از خداوند رحمان معبودانی برای پرستش قرار دادیم؟! (45)
ص: 501
«وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِی بَرَاء مِّمَّا تَعْبُدُونَ * إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ * وَ جَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیَةً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»(1)
سلیم بن قیس گوید: روزی امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد مسجد شد و ما اطراف او جمع شدیم و آن حضرت فرمود:
«سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی …» یعنی قبل آن که مرا نیابید، هر چه می خواهید از من سؤال کنید. سپس فرمود: از قرآن سؤال کنید، چرا که در قرآن علم اوّلین و آخرین موجود است، و خداوند برای احدی در قرآن چیزی فروگذار نکرده است و تأویل و اسرار آن را جز خدا و راسخون در علم [یعنی حضرت محمّد و اوصیای او(علیهم السلام)] کسی نمی داند، و راسخون در علم یک نفر نیستند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) یکی از آنان است و خداوند او را عالم به [اسرار] قرآن نمود، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز مرا به اسرار قرآن آگاه نمود و همواره علوم قرآن در فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تا قیامت ادامه خواهد داشت» سپس آیه «وَ بَقِیَّةٌ مِّمَّا تَرَکَ آلُ مُوسَی وَ آلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلآئِکَةُ»(2)، را تلاوت نمود و فرمود: منزلت من نسبت به رسول الله(صلی الله علیه و آله) منزلت هارون نسبت به موسی می باشد، جز نبوّت و پیامبری، و علم [قرآن] در فرزندان ما تا قیامت ادامه خواهد داشت سپس این آیه را قرائت نمود «وَ جَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیَةً فِی عَقِبِهِ» و فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عقب ابراهیم(علیه السلام) است، و ما عقب ابراهیم و عقب محمّد(صلی الله علیه و آله) هستیم.(3)
ص: 502
مفضّل گوید: امام صادق در تفسیر آیه فوق فرمود:
«مقصود از این آیه امامت است که خداوند آن را تا قیامت در فرزندان امام حسین(علیه السلام) قرار داده است» پس من گفتم: چگونه امامت در فرزندان امام حسین قرار داده شده و در فرزندان امام حسن(علیه السلام) قرار داده نشده است؟ در حالی که
آنان فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و دو سبط او و آقای جوانان بهشتی هستند؟! فرمود:
ای مفضّل! موسی و هارون دو برادر و دو پیامبر مرسل بودند و خداوند نبوّت را در صلب هارون قرار داد و احدی حق ندارد بگوید: برای چه خداوند امامت را در صلب حسین قرار داد و در صلب حسن قرار نداد؟ چرا که او در افعال خود حکیم است و خود می فرماید: «لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْأَلُونَ.»(1)و(2)
ص: 503
هشام بن سالم گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: امام حسن افضل است یا امام حسین؟ فرمود:
«امام حسن افضل از امام حسین؟سهما؟ است» گفتم: پس برای چه امامت در فرزندان امام حسین قرار گرفته و در فرزندان امام حسن قرار نگرفته است؟ فرمود: «خداوند خواسته سنّت موسی و هارون را در حسن و حسین؟سهما؟ جاری نماید، آیا نمی بینی که موسی و هارون در نبوّت شریک بوده اند، همانند این که حسن و حسین در امامت شریک اند، و خداوند نبوّت را در فرزندان هارون قرار داد و در فرزندان موسی قرار نداد، گرچه موسی افضل از هارون بود» گفتم:
آیا دو امام در یک زمان صحیح است؟ فرمود: خیر، جز این که یکی از آنان ساکت و مأموم دیگری باشد و دیگری ناطق و امام او باشد، و امّا این که هر دو در یک زمان ناطق باشند، امکان ندارد» گفتم: آیا بعد از حسن و حسین؟سهما؟ امامت در دو برادر قرار می گیرد؟ فرمود: خیر، امامت تا قیامت در فرزندان حسین(علیه السلام) خواهد بود، چنان که خداوند می فرماید: «وَ جَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیَةً فِی عَقِبِهِ.»(1)
ص: 504
مؤلّف گوید:
در ذیل آیه فوق روایات دیگری نقل شده طالبین به تفسیر برهان مراجعه نمایند.
«وَ قَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَی رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ * أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَّعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ» عروة بن مسعود ثقفی بوده که [بین قریش] مرد عاقل و دانایی شمرده می شده است.(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی پس از نقل روایت فوق گوید:
مقصود از قریتین مکّه و طائف است، و عروة بن مسعود را مردم به این خاطر انتخاب کردند و گفتند: باید این قرآن بر او نازل می شد، که او تعهّدات مالی آنان -- مانند دیات -- را به عهده می گرفت و عموی مغیرة بن شعبه بود
ص: 505
و خداوند سخن آنان را ردّ نمود و فرمود: «أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّکَ» یعنی آیا آنان رحمت الهی -- مانند نبوّت و قرآن -- را تقسیم می کنند [در حالی که شایستگی های افراد و مصالح جهان را نمی دانند؟] سپس فرمود:
«نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَّعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ» یعنی ما معیشت و زندگی مردم را تنظیم و تقسیم می کنیم و هر که را هر چه -- از مال و فرزند -- صلاح او باشد به او می دهیم [و به این وسیله آنان را
آزمایش می کنیم] و آنان به خاطر مال ها و فرزندان همدیگر را سُخریّه می کنند.
سپس گوید:
تنظیم معیشت و تقسیم مال، از بزرگ ترین دلائل خداشناسی و توحید است، چرا که خداوند مردم را در خلقت و امکانات و تمایلات، مختلف قرار داده، تا از همدیگر کمک بگیرند [و سبب ابتلا و امتحان آنان شود] چرا که انسان ها بی نیاز از همدیگر نیستند و نظام زندگی آنان اجتماعی است و هیچ کس نمی تواند همه نیازهای خود را تأمین نماید و اگر کسی بخواهد خودکفا باشد و امور خویش را مانند بنّایی و خیّاطی و صناعات گوناگون دیگر به دست خود انجام بدهد، عالم به اندازه چشم بر هم زدنی برقرار نمی نماند، چنان که اگر همه انسان ها به دنبال تحصیل علم بروند دنیا برقرار نمی ماند، از این رو خداوند تمایلات انسان ها را مختلف قرار داده تا هر کسی به کاری مشغول شود و این از بزرگ ترین حکمت های الهی است.(1)
ص: 506
مؤلّف گوید:
در ذیل آیه فوق روایت مفصّلی از امام عسکری(علیه السلام) نقل شده که در ذیل آیات
گذشته بیان شد، طالبین به تفسیر منسوب به آن حضرت(1)، مراجعه نمایند.(2)
ص: 507
ص: 508
«وَ لَوْلَا أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فَضَّةٍ وَ مَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ * وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَ سُرُرًا عَلَیْهَا یَتَّکِؤُونَ * وَ زُخْرُفًا وَ إِن کُلُّ ذَلِکَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا …»(1)
سعید بن مسیّب گوید: امام سجّاد(علیه السلام) فرمود:
مقصود از این آیه امّت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) است و خداوند می فرماید: «اگر این مردم امّت واحده نبودند و همه آنان کافر می بودند، ما خانه های آنان را آراسته [به طلا] می کردیم و سقف خانه های شان را از نقره قرار می دادیم و معارج و پلکان هایی در آن ها تعبیه می کردیم تا از آن ها بالا بروند».
سپس امام سجّاد(علیه السلام) فرمود:
و اگر خداوند برای امّت این پیامبر(صلی الله علیه و آله) چنین می کرد، مؤمنان [یعنی
ص: 509
شیعیان] اندوه پیدا می کردند، و غیر مؤمنین با مؤمنین ازدواج نمی کردند، و مؤمنین از آنان ارث نمی بردند.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اگر خداوند چنین می کرد، همه مردم کافر می شدند.(2)
و در سخن دیگری فرمود:
اگر خداوند چنین می کرد، احدی ایمان نمی آورد، ولکن خداوند در بین مؤمنین و کافرین اغنیا و فقرا قرار داد، و آنان را به وسیله امر به معروف و نهی از منکر و صبر و رضا امتحان نمود….(3)
ص: 510
و در سخن دیگری فرمود: خداوند می فرماید:
اگر بنده مؤمن من آزرده نمی شد، من دستمالی از طلا بر پیشانی کافر می بستم.(1)
و در سخن دیگری فرمود:
فقرای مؤمن هفتاد سال قبل از اغنیا در باغستان های بهشت متنعّم اند. سپس فرمود: مَثَل فقرا و اغنیاء در قیامت مَثَل دو کشتی می باشد، که مأمور گرفتن مالیات در یکی از آن ها اموالی نمی بیند و او را رها می کند و در دیگری اموال فراوانی را می یابد و آن را نگاه می دارد و از آن مالیات می گیرد.(2)
«وَ مَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ * وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ * حَتَّی إِذَا جَاءنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ * وَ لَن یَنفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذ ظَّلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ»(3)
مفاد آیه اوّل این است که اگر کسی از یاد خداوند چشم بپوشد، خداوند شیطانی را همراه او می کند و او همواره با آن شیطان هم نشین خواهد بود، و آیه «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی … إلی قوله: کَذَلِکَ أَتَتْکَ
ص: 511
آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَ کَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنسَی»(1)، نیز به همین معناست، و در پایان دو آیه برای فراموش نمودن خداوند گم راهی و ندامت و حسرت در قیامت می باشد و هر دو آیه تفسیر و تأویل به انحراف از ولایت امیرالمؤمنین و امامان بعد از او (صلوات الله علیهم أجمعین) شده است.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مرد ثروتمندی با لباس های زیبا و پاکیزه نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و در کنار آن حضرت نشست، و سپس مرد فقیری با لباس های کهنه وارد شد و چون در کنار آن مرد ثروتمند نشست، مرد ثروتمند لباس خود را از زیر پای آن فقیر کشید و جمع کرد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: آیا ترسیدی فقر او به تو سرایت کند؟ او گفت: خیر. فرمود: آیا ترسیدی چیزی از ثروت تو به او برسد؟ گفت: خیر. فرمود: آیا ترسیدی او لباس تو را آلوده کند؟ گفت: خیر. فرمود: پس برای چه لباس خود را جمع کردی؟ مرد ثروتمند گفت: «یا رسول الله! مرا قرین و هم نشینی است که هر قبیح و زشتی را برای من زیبا می کند و هر زیبایی را برای من زشت می نماید، و من اکنون نصف مال خود را به او بخشیدم» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آن مرد فقیر فرمود: آیا مال او را می پذیری؟ او گفت: نمی پذیرم. مرد ثروتمند گفت: برای چه نمی پذیری؟ مرد فقیر گفت: می ترسم به آنچه تو گرفتار شده ای گرفتار شوم.(2)
ص: 512
مرحوم مجلسی در شرح روایت فوق گوید:
مقصود از «إِنَّ لِی قَرِیناً …» این است که «إِنَّ لِی شیطاناً …» و یا مقصود او نفس امّاره ی به سوء است که انسان را به بدی ها و زشتی ها امر می کند.» و الله العالم.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر «یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ» -- در خطبه وسیله -- می فرماید:
«وَ لَئِنْ تَقَمَّصَهَا دُونِیَ الْأَشْقَیَانِ وَ نَازَعَانِی فِیمَا لَیْسَ لَهُمَا بِحَقٍّ وَ رَکِبَاهَا ضَلَالَةً …» یعنی، اگر آن دو شقّی لباس خلافت را که حقّ من بود به تن کردند، و درباره ی چیزی که حقّی به آن نداشتند، با من نزاع نمودند، و از گم راهی، بر مرکب خلافت سوار شدند، و از جهالت، مهار آن را به دست گرفتند، و آخرت
خود را تباه کردند و مستحق عذاب الهی شدند و جایگاه بسیار بدی را پس از مرگ پیدا کردند، چه بد توشه ای برای خویش فراهم نمودند، آنان در خانه های قبر همدیگر را لعنت می کنند، و از یکدیگر برائت و بیزاری می جویند، و چون در قیامت همدیگر را ملاقات می کنند، دوّمی به اوّلی می گوید:
«یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ» و آن اَشقی [یعنی اوّلی] پاسخ می دهد و می گوید: «لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا * لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی وَ کَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا» سپس فرمود: من همان ذکری هستم
ص: 513
که او یعنی دومی راه رسیدن به من را بر او بست [و مردم را نسبت به ولایت من گم راه نمود] و من همان سبیلی هستم که او مردم را از آن منحرف نمود،
و من همان ایمانی هستم که او به آن کافر شد، و من همان قرآنی هستم که او آن را
کنار زد و مهجور نمود، و من همان دینی هستم که او آن را تکذیب نمود، و من
همان صراطی هستم که او از آن منحرف شد [و به دوزخ سقوط کرد ….](1)
در ذیل آیات فوق، روایات فراوانی نقل شده و ما آن ها را در سوره فرقان(2) که خداوند می فرماید:
«وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا …» نقل نمودیم، و در اینجا روایتی که مرحوم ابن قولویه در کامل الزیارات راجع به معراج پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده و خداوند از آن حضرت در این ماجراها پیمان گرفته است را نقل می کنیم و خوانندگان محترم متن آن را در پاورقی مشاهده می نمایند.(3)
ص: 514
ص: 515
ص: 516
امام باقر(علیه السلام) در حدیثی که احوال کفّار را در قیامت بیان می نماید، می فرماید:
سپس چنان بر سینه کافر زده می شود که با سر به دوزخ سقوط می کند و هفتاد هزار سال در حال سقوط است، تا به عذاب حُطَمة می رسد و آن عذاب، او و شیطان او را خورد و پاره پاره می کند، و شیطانی با زنجیر او را می کشد، و هر چه سر خود را بالا می کند و به صورت زشت او نگاه می نماید، بر زشتی او می افزاید، پس به او می گوید: «یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ» سپس می گوید: «وای بر تو امروز باید به خاطر این که مرا گم راه نمودی مقداری از عذاب مرا تحمّل کنی» پس آن شیطان به او می گوید: چگونه من چیزی از عذاب تو را می توانم تحمّل کنم، در حالی که من و تو در این عذاب مشترک هستیم.(1)
ص: 517
ص: 518
ص: 519
ص: 520
ص: 521
ص: 522
«فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُم مُّنتَقِمُونَ»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
ای محمّد اگر ما تو را از مکّه به مدینه بردیم، باز تو را به مکّه باز خواهیم گرداند، و به وسیله علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) از آنان [یعنی اهل مکّه] انتقام خواهیم گرفت.(2)
و در سخن دیگری فرمود:
خداوند -- همان گونه که به رسول خود وعده داده بود -- از آنان به وسیله علیّ(علیه السلام) در جنگ جمل انتقام گرفت.(3)
ص: 523
مرحوم طبرسی از جابرن عبدالله انصاری نقل نموده که گوید:
من در سال حجّة الوداع در منا نزدیک رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودم که آن حضرت به مردم فرمود: «می بینم که شما بعد از من به کفر باز می گردید و گردن همدیگر را می زنید، به خدا سوگند اگر چنین کنید، مرا بین گروه رزمجویی خواهید یافت
که گردن شما را می زنند.» پس به پشت سر خود التفات نمود و سه مرتبه فرمود:
«و یا علیّ را خواهید دید» و ما جبرئیل را دیدیم که او را فشار داد، و این آیه نازل شد: «فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُم مُّنتَقِمُونَ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ(علیه السلام).»(1)
مؤلّف گوید:
مضمون روایات فوق در مناقب ابن مغازلی نیز از جابر نقل شده است.(2)
ابن عبّاس گوید:
سخت ترین جایی که قریش کینه و حسد علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) را پیدا کردند وقتی بود که سخنان فوق را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی علیّ(علیه السلام) شنیدند.(3)
ص: 524
«فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ * وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَّکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْأَلُونَ»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «أُوحِیَ إِلَیْکَ» ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و «إِنَّکَ عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» یعنی «أَنَّکَ عَلَی وَلَایَةِ عَلِیٍ وَ عَلِیٌّ هُوَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمٍ.»(2)
و در سخن دیگری فرمود:
«فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ» یعنی «فی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ(علیه السلام).»(3)
و در سخن دیگری فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در تفسیر آیه «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»(4)، فرمود:
مقصود از «ذکر» من هستم، و ائمّه بعد از من «أَهْلَ الذِّکْرِ»اند.
ص: 525
سپس امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه «وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَّکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْأَلُونَ» فرمود:
«فَنَحْنُ قَوْمُهُ وَ نَحْنُ الْمَسْئُولُون.»(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَّکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْأَلُونَ» فرمود:
مقصود از ذکر قرآن است، و ما قوم آن هستیم، و مسئولون نیز ما هستیم.(2)
و در سخن دیگری در تفسیر «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ …» فرمود:
کتاب خدا ذکر است، و اهل ذکر آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند، و خداوند مردم را امر کرده که از آنان سؤال کنند، و امر نکرده که از جهّال و نادان ها سؤال کنند، و قرآن را «ذکر» نامیده و فرموده: «وَ أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»(3)، و نیز فرموده است: «وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَّکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْأَلُونَ.»(4)
ص: 526
روایات فراوان دیگری نیز به همین مضامین در تفسیر برهان و غیر آن نقل شده مراجعه شود.(1)
مؤلّف گوید:
تفسیر ذکر به قرآن و به رسول خدا و به ائمّه(علیهم السلام) صحیح است و همه آن ها حاوی یک چیزند.
«وَ اسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رُّسُلِنَا أَ جَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ»(2)
از امام باقر(علیه السلام) سؤال شد: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از کدام پیامبر سؤال نمود، در حالی که پانصد سال بین او و بین عیسی(علیه السلام) فاصله بود؟ پس امام(علیه السلام) آیه «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا»(3)، را تلاوت نمود و فرمود:
از آیاتی که خداوند در معراج به پیامبر خود نشان داد این بود که پیامبران اوّلین و آخرین را جمع نمود و سپس جبرئیل(علیه السلام) اذان و اقامه گفت و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر آنان امامت کرد و چون از نماز فارغ شد به پیامبران فرمود: شما بر چه چیز شهادت می دهید، و اساس عبادت شما چیست؟ آنان گفتند: «ما شهادت به یگانگی خداوند و رسالت شما می دهیم و این پیمان و عهدی است که خداوند از ما گرفته است….»(4)
ص: 527
ص: 528
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
در معراج ملکی نزد من آمد و گفت: ای محمّد از پیامبران قبل از خود سؤال کن: اساس بعثت شما چه بوده است؟ پس من به آنان گفتم: ای جماعت پیامبران و مرسلین شما قبل از من بر چه اساس و اعتقادی مبعوث به رسالت و پیامبری شدید؟ آنان گفتند: ای محمّد نبوّت ما بر اساس پذیرفتن ولایت تو و ولایت علی بن ابیطالب استوار بود.(1)
حضرت کاظم(علیه السلام) می فرماید:
ولایت علیّ(علیه السلام) در همه کتاب های پیامبران گذشته مکتوب و واجب
ص: 529
شده است، و خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرده مگر با اعتقاد به نبوّت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و امامت وصیّ او علیّ(علیه السلام).(1)
امام صادق(علیه السلام) از پدران خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
خداوند هیچ پیامبری را قبض روح نکرد تا این که به او دستور داد بهترین خویشان خود را وصیّ و جانشین خود قرار بدهد، و من از خدای خود سؤال نمودم: وصیّ من کیست؟ و خداوند به من فرمود: ای محمّد وصیّ تو پسر عمّت علیّ بن ابیطالب است و من او را در کتاب های پیامبران گذشته ثبت نموده ام، و از همه خلایق و پیامبران و مرسلین درباره ی او عهد و پیمان گرفته ام، و برای خود از آنان میثاق ربوبیّت گرفتم، و برای تو ای محمّد از آنان میثاق نبوّت گرفتم، و برای علیّ بن ابیطالب میثاق ولایت و امامت گرفتم.(2)
ص: 530
و از طریق اهل تسنّن نیز ابونعیم محدّث در کتاب «حلیة الأولیاء» در تفسیر آیه فوق گوید:
خداوند پیامبران را در معراج نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جمع نمود، و به پیامبر خود فرمود: ای محمّد از پیامبران سؤال کن بر چه اساسی مبعوث به رسالت شدید؟ و آنان گفتند: «بر اساس شهادت به یگانگی خداوند، و اقرار به نبوّت تو، و ولایت علیّ بن ابیطالب.»(1)
جابر بن عبدالله انصاری گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود:
ای جابر بهترین برادران کیانند؟ گفتم: دو برادری که از یک پدر و مادر باشند. فرمود: ما پیامبران با همدیگر برادریم و من افضل آنان هستم و بهترین برادر من
علیّ بن ابیطالب است، از این رو او نزد من افضل از پیامبران دیگر است، و کسی که گمان کند پیامبران از او افضل هستند، مرا پایین تر از پیامبران دانسته است و کسی که مرا پایین تر از پیامبران بداند کافر شده است، چرا که من علی را برادر خود قرار ندادم مگر به خاطر فضیلتی که از او می دانستم.(2)
ص: 531
امام کاظم(علیه السلام) فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به علیّ(علیه السلام) فرمود:
من رسول خدا و مبلّغ او هستم و تو «وجه الله» و امامی هستی که مردم باید به تو اقتدا
کنند، پس نظیری جز تو برای من نیست و برای تو نیز مثلی جز من نیست.(1)
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَقالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعالَمینَ 46 فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآیاتِنا إِذا هُمْ مِنْها یَضْحَکُونَ 47 وَ ما نُریهِمْ مِنْ آیَةٍ إِلاَّ هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِها وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ 48 وَ قالُوا یا أَیُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ 49 فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ 50 وَ نادی فِرْعَوْنُ فی قَوْمِهِ قالَ یا قَوْمِ أَ لَیْسَ لی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْری مِنْ تَحْتی أَ فَلا تُبْصِرُونَ 51 أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذی هُوَ مَهینٌ وَ لا یَکادُ یُبینُ 52 فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَةُ مُقْتَرِنینَ 53 فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقینَ 54 فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعینَ 55 فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرینَ 56 وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ 57 وَ قالُوا أَ آلِهتُنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلاَّ جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ 58 إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَنی إِسْرائیلَ 59 وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْکُمْ مَلائِکَةً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ 60 وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ
هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ 61 وَ لا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ 62
ص: 532
«آسَفَه» یعنی او را به خشم آورد و غمگین نمود، و «اَسَف» به معنای غیظ است، و در اینجا به معنای غضب می باشد، و «سَلف» متقدّم بر دیگری را گویند، و «سَلَف» در بیع پیش فروش است و ثمن قبل از مبیع پرداخت می شود، و «سَلَف» نقیض خَلَف است، و «جَدَل» مقابله دلیل با دلیل است، و بعضی گفته اند: «جَدَل» سرسختی در دشمنی است، و برخی گویند: «جَدَل» از جدالة به معنای زمین است کانّه هر کدام از دو مخاصم می خواهد دیگری را به زمین بزند.
ما موسی را با آیات خود به سوی فرعون و درباریان او فرستادیم (موسی به آنها) گفت: «من فرستاده پروردگار جهانیانم» (46) ولی هنگامی که او آیات ما را برای آنها آورد، به آن می خندیدند! (47) ما هیچ آیه (و معجزه ای) به آنان نشان نمی دادیم مگر اینکه از دیگری بزرگتر (و مهمتر) بود و آنها را به (انواع) عذاب گرفتار کردیم شاید بازگردند! (48) (وقتی گرفتار بلا می شدند می) گفتند: «ای ساحر! پروردگارت را به عهدی که با تو کرده بخوان (تا ما را از این بلا برهاند) که ما هدایت خواهیم یافت (و ایمان می آوریم)!» (49) امّا هنگامی که عذاب را از آنها برطرف می ساختیم پیمان خود را می شکستند! (50) فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: «ای قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست، و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمی بینید؟ (51) مگر نه این است که من از این مردی که از خانواده و طبقه پستی است و هرگز نمی تواند فصیح سخن بگوید برترم؟ (52) (اگر راست می گوید) چرا دستبندهای طلا به او داده نشده، یا اینکه چرا فرشتگان دوشادوش او نیامده اند (تا گفتارش را تأیید کنند)؟! (53) (فرعون) قوم خود را سبک شمرد، در نتیجه از او
ص: 533
اطاعت کردند آنان قومی فاسق بودند! (54) امّا هنگامی که ما را به خشم آوردند، از آنها انتقام گرفتیم و همه را غرق کردیم. (55) و آنها را پیشگامان (در عذاب) و عبرتی برای دیگران قرار دادیم. (56) و هنگامی که درباره فرزند مریم مثلی زده شد،
ناگهان قوم تو بخاطر آن داد و فریاد راه انداختند. (57) و گفتند: «آیا خدایان ما بهترند یا او [مسیح]؟! (اگر معبودان ما در دوزخند، مسیح نیز در دوزخ است، چرا که معبود واقع شده)!» ولی آنها این مثل را جز از طریق جدال (و لجاج) برای تو نزدند آنان گروهی
کینه توز و پرخاشگرند! (58) مسیح فقط بنده ای بود که ما نعمت به او بخشیدیم و او را نمونه و الگویی برای بنی اسرائیل قرار دادیم. (59) و هر گاه بخواهیم به جای شما در زمین فرشتگانی قرار می دهیم که جانشین (شما) گردند! (60) و او [مسیح] سبب آگاهی بر روز قیامت است. (زیرا نزول عیسی گواه نزدیکی رستاخیز است) هرگز در آن تردید نکنید و از من پیروی کنید که این راه مستقیم است! (61) و شیطان شما را (از راه خدا) باز ندارد، که او دشمن آشکار شماست! (62)
«وَ مَا نُرِیهِم مِّنْ آیَةٍ إِلَّا هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِهَا وَ أَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»(1)
مرحوم ابن قولویه در کتاب «کامل الزیارات» با سند خود از عبدالله بن بکر ارجانی نقل نموده که گوید:
با امام صادق(علیه السلام) از مدینه به طرف مکّه حرکت می کردیم و در منزلی به نام «عُسفان» پیاده شدیم و در سمت چپ راه کوه وحشتناکی بود، پس من گفتم: ای فرزند رسول! چه قدر این کوه وحشتناک است؟! فرمود: «آیا می دانی این چه کوهی است؟» گفتم: نمی دانم.
ص: 534
فرمود:
این کوه «کَمَد» است که بر یکی از درّه های جهنّم قرار دارد و در آن قاتلین پدرم حسین(علیه السلام) گرفتارند و خداوند آنان را [قبل از قیامت] در اینجا قرار داده و در زیر آنان آب های غسلین، و صدید، و چاه خِزی، و فلق، و أثام، و طینة الخبال و آنچه از جهنّم، و لَظی و حُطَمَه، و سَقَر، و جَحیم، و هاویة، و سعیر خارج می شود جاری می باشد، و در هر سفری، من به آن برخورد نموده ام، و در کنار آن مانده ام، آن دو نفر را دیده ام که به من استغاثه می کنند، و قاتلین پدرم حسین(علیه السلام) را در اینجا می بینم و به آن دو نفر [یعنی اوّلی و دوّمی] می گویم: این ها به واسطه عمل شما و آنچه شما پایه گذاری کردید، گرفتار این عذاب شده اند، و شما هنگامی که به قدرت رسیدید، به ما رحم نکردید، و ما را کشتید و محروم نمودید، و حق ما را غصب کردید، و با استبداد و اجبار ولایتی که حق ما بود را تصاحب نمودید، پس خدا رحم نکند، کسی را که به شما رحم کند، اکنون بچشید وبال عمل خود را، و خداوند ذرّه ای به بندگان خود ظلم نخواهد نمود.
سپس فرمود:
آن دوّمی بیشتر تضرّع و اظهار بیچارگی می کند، و من بسا در کنار این ها توقّف می کنم تا برخی از عقده های قلب من تسلّی پیدا کند، و بسا از این کوه «کَمَد» فریادی می شنوم که گوینده ای می گوید: در پاسخ آن دو نفر بگو: «َاخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ».
راوی گوید:
به آن حضرت گفتم: فدای شما شوم، چه کسانی در کنار آن دو نفر معذّب
ص: 535
می باشند؟ فرمود: «هر فرعون سرکش و طاغی که به جنگ با خدا برخاسته باشد،
و هر کس که مردم را به کفر واداشته باشد» گفتم: آنان کیانند؟ فرمود: مانند «بولس» که به یهودیان گفت: «یدالله مغلولة» و «نسطور» که به نصاری گفت: عیسای
مسیح فرزند خداست، و «إنّه ثالث ثلاثة» و مانند فرعون موسی که گفت:
«أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی» و نمرود که می گفت: «من بر اهل زمین قدرت پیدا کردم و هر کس در آسمان بود را کشتم.» و قاتل امیرالمؤمنین و قاتل فاطمه و محسن و قاتل حسن و حسین(علیهم السلام) و امّا معاویه و عمرو بن عاص امید و طمع نجات ندارند، و با آنان است، هر کسی که دشمن ما باشد، و با زبان و دست و مال خود بر علیه ما کار می کند… تا این که گفتم: فدای شما شوم، آیا امام از مشرق و مغرب عالم را می بیند؟ فرمود: اگر نبیند چگونه حجّت بر آنان خواهد بود؟ و چگونه بین آنان حکم خواهد کرد، و چگونه او دستورات خداوند را به آنان می رساند، و شاهد بر آنان است؟!
در حالی که خداوند می فرماید:
«وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ»(1)، و «کَافَّةً لِّلنَّاسِ»، یعنی همه مردم روی زمین، و حجّت و امام بعد از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) جانشین و قائم مقام پیامبر و راهنمای مردم است و اوست که باید حقوق مردم را دریافت کند و قائم به امر خدا باشد، و حق هر صاحب حقّی را از کسی که به او ظلم نموده بگیرد، و اگر بین مردم کسی نباشد که دستورات الهی را اجرا کند، چگونه خداوند می فرماید: «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنفُسِهِمْ»(2)، و در روی زمین، چه آیه ای جز ما
ص: 536
وجود دارد که خداوند آن را به مردم نشان بدهد؟ چنان که می فرماید: «وَ مَا نُرِیهِم مِّنْ آیَةٍ إِلَّا هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِهَا» و چه آیه ای بزرگ تر از ما می باشد؟(1)
ص: 537
ص: 538
«فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند؟عز؟ مانند ما تأسّف پیدا نمی کند، ولکن اولیایی برای خود آفریده که آنان
تأسّف و یا خشنودی پیدا می کنند و خداوند سخط و تأسّف و رضای آنان را
سخط و تأسّف و رضای خود قرار داده، چرا که آنان دعوت کنندگان و راهنمایان
مردم به او می باشند، و این گونه نیست که خداوند همانند خلق خود حالت
رضا و سخط و تأسّف پیدا کند و لکن این معنای سخن اوست که می فرماید:
ص: 539
«مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِ وَ دَعَانِی إِلَیْهَا» و یا می فرماید: «مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ»(1)، و یا می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ»(2)، و همه این آیات و امثال این ها به همین معنایی است که من برای تو بیان کردم، و اگر تأسّف و انضجار، بر خداوندی که آنان را خلق نموده تأثیری می داشت، صحیح بود که کسی بگوید:
خالق نیز روزی کهنه می شود، و از بین می رود، چرا که اگر غضب و انضجار بر او وارد شود، تغییر می کند، و اگر تغییر پیدا کرد، در معرض نابودی خواهد بود، و در آن صورت فرقی بین خالق و مخلوق و قادر و مقدور نخواهد بود، و خداوند منزّه از آن است و خداوند همه چیز را خلق نموده، بدون آن که نیازی به آن ها داشته باشد. از این رو برای او حدّ و اندازه و کیفیّت محال است، و تو این را بفهم إن شاء الله.(3)
ص: 540
«وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ * وَ قَالُوا أَ آلِهَتُنَا خَیْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ * إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَ جَعَلْنَاهُ مَثَلًا لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ * وَ لَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَا مِنکُم مَّلَائِکَةً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با اصحاب خود نشسته بود، ناگهان امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «یا علی! تو را به عیسی بن مریم شباهتی است، و اگر گروهی از امّت من آنچه را نصارا درباره ی عیسی گفتند درباره ی تو نمی گفتند، من درباره ی تو سخنی را می گفتم: که تو بر هر مسلمانی وارد شوی او خاک زیر قدم تو را برای برکت برگیرد.» پس آن دو اعرابی [یعنی اوّلی و دوّمی] و مغیرة بن شعبة و گروهی از قریش خشمگین شدند و گفتند: «او کسی را جز عیسی بن مریم پیدا نکرد که پسر عمّ خود را به او تشبیه کند.» پس آیه فوق نازل شد.
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
در آن جلسه حارث بن عمرو فهری نشسته بود و چون سخنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را شنید گفت: «اَللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَ مِنْ عِنْدِکَ …» یعنی خدایا اگر آنچه پیامبر تو می گوید حقّ و از ناحیه تو است که بنی هاشم وارث هُرقُل باشند و سلطنت را به ارث ببرند تو سنگی از آسمان بر ما ببار، و یا عذاب دردناکی بر ما نازل بفرما».
ص: 541
پس خداوند گفته او را این گونه نازل نمود، و این آیه نازل شد «وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنتَ فِیهِمْ وَ مَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»(1)، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به حارث بن عمرو فرمود: یا توبه کن، و یا از اینجا خارج شو. حارث بن عمرو گفت: «آری سزاوار بود که شما برای سایر قریش نیز سهمی در حکومت و قدرت قرار بدهی، چرا که بنی هاشم دارای کرامت عرب و عجم شدند.» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«این در اختیار من نیست، و به دست خدا می باشد.» حارث گفت: «قلب من آماده ی توبه نیست و لکن از اینجا می روم» پس مرکب خود را طلب نمود و سوار بر آن شد و چون به پشت مدینه رسید، سنگی از آسمان بر سر او فرود آمد و هلاک شد و سپس این آیه نازل شد «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِّلْکَافِرینَ بولایة علیٍّ لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ * مِّنَ اللَّهِ ذِی الْمَعَارِجِ»(2)، ابوبصیر گوید: گفتم: «فدای شما شوم، ما این آیه را این چنین قرائت نمی کنیم.» فرمود: به خدا سوگند جبرئیل این آیه را این چنین بر حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) نازل نمود، و به خدا سوگند، در مصحف فاطمه(علیها السلام) نیز چنین ثبت شده است.
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به منافقینی که اطراف او بودند فرمود:
بروید ببینید بر سر رفیقتان چه آمده؟ و خداوند این آیه را نازل نمود، «وَ اسْتَفْتَحُواْ وَ خَابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ.»(3)و(4)
ص: 542
امام صادق(علیه السلام) در دعای روز عید غدیر می فرماید:
«رَبَّنَا فَقَدْ أَجَبْنَا دَاعِیَکَ النَّذِیرَ الْمُنْذِرَ مُحَمَّداً(صلی الله علیه و آله) عَبْدَکَ وَ رَسُولَکَ إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ(علیه السلام) الَّذِی أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ وَ جَعَلْتَهُ مَثَلًا لِبَنِی إِسْرَائِیلَ، أنّهُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَوْلَاهُمْ وَ وَلِیِّهِم إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ، یَوْمِ الدِّینِ، فَإِنَّکَ قُلْتَ: (إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا لِبَنِی إِسْرائِیلَ.)»(1)
ص: 543
ص: 544
ص: 545
ص: 546
سلمان گوید: روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به اصحاب خود فرمود:
«الآن شخصی بر شما وارد می شود که شبیه به عیسی بن مریم است» پس برخی از اصحاب خارج شدند، تا باز وارد بر آن حضرت بشوند ولکن علیّ(علیه السلام) زودتر وارد شد، و آن مرد [یعنی اوّلی] گفت: محمّد قانع و راضی نشد تا این که علیّ را بر ما فضیلت داد، و او را شبیه به عیسی بن مریم نمود!
ص: 547
سپس گفت: «به خدا سوگند خدایانی که ما در جاهلیّت می پرستیدیم بهتر از او بودند» پس این آیه نازل شد، «وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَضجّون…». پس آنان یضجّون را تبدیل به «یصدّون» کردند. «وَ قَالُوا أَ آلِهَتُنَا خَیْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ * إِنْ علیٌّ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَ جَعَلْنَاهُ مَثَلًا لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ»، پس مخالفین اسم علیّ(علیه السلام) را از اینجا برداشتند و محو نمودند.(1)
عبد الرحمان بن ابی لیلی گوید: علیّ(علیه السلام) فرمود:
مَثَل من در این امّت مَثَل عیسی بن مریم است که برخی در محبّت او غلوّ کردند و هلاک شدند، و برخی در بغض و دشمنی با او افراط کردند و هلاک شدند، و برخی معتدل شدند و نجات یافتند.(2)
ص: 548
مؤلّف گوید:
روایات فراوان دیگر به همین مضامین در ذیل آیه فوق نقل شده، طالبین به تفسیر برهان مراجعه فرمایند.(1)
«وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَ اتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ * وَ لَا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطَانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ»(2)
مرحوم شیخ در امالی و ابن مغازلی در مناقب از جابر بن عبدالله انصاری از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده اند که فرمود:
«و إنّ علیّاً لعلم الساعة لَکَ و لقومک و لسوف تسألون علی محبّة علیِّ [عن علیٍّ أو عن محبّة علیٍّ بن أبیطالب(علیه السلام).»(3)
ص: 549
زراره گوید: از امام صادق(علیه السلام) نسبت به تفسیر آیه فوق سؤال کردم، فرمود:
مقصود امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. سپس فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «یَا عَلِیُّ أَنْتَ عِلْمُ هَذِهِ الْأُمَّةِ فَمَنِ اتَّبَعَکَ نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْکَ هَلَکَ وَ هَوَی.»(1)
عبدالرحمان بن کثیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَّکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْأَلُونَ»(2)، فرمود:
مقصود از ذکر قرآن است، و مقصود از «وَ لِقَوْمِکَ» ما هستیم و از ما سؤال خواهد شد؛ سپس فرمود: و مقصود از «وَ لا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطانُ» دوّمی می باشد، که مردم را از پذیرفتن ولایت امیرالمؤمنین جلوگیری می کند، و «إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ.»(3)
وَ لَمَّا جاءَ عیسی بِالْبَیِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَةِ وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذی تَخْتَلِفُونَ فیهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ 63 إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ 64 فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ یَوْمٍ أَلیمٍ 65 هَلْ یَنْظُرُونَ
ص: 550
إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ 66 الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقینَ 67 یا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ 68 الَّذینَ آمَنُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا مُسْلِمینَ 69 ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ 70 یُطافُ عَلَیْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَکْوابٍ وَ فیها ما تَشْتَهیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَ أَنْتُمْ فیها خالِدُونَ 71 وَ تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتی أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ 72 لَکُمْ فیها فاکِهَةٌ کَثیرَةٌ مِنْها تَأْکُلُونَ 73 إِنَّ الْمُجْرِمینَ فی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ 74 لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فیهِ مُبْلِسُونَ 75 وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا هُمُ الظَّالِمینَ 76 وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ 77 لَقَدْ جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ 78 أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ 79 أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلی وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ 80 قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدینَ 81 سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ 82 فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذی یُوعَدُونَ 83 وَ هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْعَلیمُ 84 وَ تَبارَکَ الَّذی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ 85 وَ لا یَمْلِکُ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ 86 وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّی یُؤْفَکُونَ 87 وَ قیلِه یا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ 88 فَاصْفَحْ عَنْهُمْ
وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ 89
«تُحبَرون» از حَبور به معنای سروری است که اثر آن در صورت ظاهر شود، و «حَبَّرتُه» یعنی حسّنته، و «صِحاف» جمع صَحفة به معنای ظرفی است که در آن غذا می خورند، و «اکواب» جمع کَوب ظرفی است مانند ابریق که خرطوم و دسته ای
ص: 551
نداشته باشد، و بعضی گفته اند: ظرفی است مانند ظرف شراب، و «لا یُفتّر» یعنی لا یُخفّف، و «مُبلسوُنَ» یعنی آیسون و ساکتون للحیرة، و «أبَرمُوا» یعنی أحکموا، و «یؤفکون» یعنی یُصرفون عن عبادته إلی عبادة غیره، و «قِیلِهِ» یعنی قولِهِ، و «فاصفح عنهم» یعنی أعرض عنهم.
و هنگامی که عیسی دلایل روشن (برای آنها) آورد گفت: «من برای شما حکمت آورده ام، و آمده ام تا برخی از آنچه را که در آن اختلاف دارید روشن کنم پس تقوای الهی پیشه کنید و از من اطاعت نمایید! (63) خداوند پروردگار من و پروردگار شماست (تنها) او را پرستش کنید که راه راست همین است!» (64) ولی گروه هایی از میان آنها (درباره مسیح) اختلاف کردند (و بعضی او را خدا پنداشتند) وای بر کسانی که ستم کردند از عذاب روزی دردناک! (65) آیا جز این انتظار دارند که قیامت ناگهان به سراغ شان آید در حالی که نمی فهمند؟ (66) دوستان در آن روز دشمن یکدیگرند، مگر پرهیزگاران! (67) ای بندگان من! امروز نه ترسی بر شماست و نه اندوهگین می شوید! (68) همان کسانی که به آیات ما ایمان آوردند و تسلیم بودند. (69) (به آنها خطاب می شود:) شما و همسرانتان در نهایت شادمانی وارد بهشت شوید! (70) (این در حالی است که) ظرفها (ی غذا) و جامهای طلایی (شراب طهور) را گرداگرد آنها می گردانند و در آن (بهشت) آنچه دلها می خواهد و چشم ها از آن لذت می برد موجود است و شما همیشه در آن خواهید ماند! (71) این بهشتی است که شما وارث آن می شوید بخاطر اعمالی که انجام می دادید! (72) و در آن برای شما میوه های فراوان است که از آن می خورید. (73) (ولی) مجرمان در عذاب دوزخ جاودانه می مانند. (74) هرگز عذاب آنان تخفیف
ص: 552
نمی یابد، و در آنجا از همه چیز مأیوسند. (75) ما به آنها ستم نکردیم، آنان خود ستمکار بودند! (76) آنها فریاد می کشند: «ای مالک دوزخ! (ای کاش) پروردگارت ما را بمیراند (تا آسوده شویم)!» می گوید: «شما در این جا ماندنی هستید!» (77) ما حق را برای شما آوردیم ولی بیشتر شما از حق کراهت داشتید! (78) بلکه آنها تصمیم محکم بر توطئه گرفتند ما نیز اراده محکمی (درباره آنها) داریم! (79) آیا آنان می پندارند که ما اسرار نهانی و سخنان درگوشی آنان را نمی شنویم؟ آری، رسولان (و فرشتگان) ما نزد آنها هستند و می نویسند! (80) بگو: «اگر برای خداوند فرزندی بود، من نخستین پرستنده او بودم!» (81) منزه است پروردگار آسمانها و زمین، پروردگار عرش، از توصیفی که آنها می کنند! (82) آنان را به حال خود واگذار تا در باطل غوطه ور باشند و سرگرم بازی شوند تا روزی را که به آنها وعده داده شده است ملاقات کنند (و نتیجه کار خود را ببینند)! (83) او کسی است که در آسمان معبود است و در زمین معبود و او حکیم و علیم است! (84) پر برکت و پایدار است کسی که حکومت آسمانها و زمین و آنچه در میان آن دو است از آن اوست و آگاهی از قیام قیامت نزد اوست و به سوی او بازگردانده می شوید! (85) کسانی را که غیر از او می خوانند قادر بر شفاعت نیستند مگر آنها که شهادت به حق داده اند و بخوبی آگاهند! (86) و اگر از آنها بپرسی چه کسی آنان را آفریده، قطعاً می گویند: خدا پس چگونه از عبادت او منحرف می شوند؟! (87) آنها چگونه از شکایت پیامبر که می گوید: «پروردگارا! اینها قومی هستند که ایمان نمی آورند» (غافل می شوند؟!) (88) پس (اکنون که چنین است) از آنان روی برگردان و بگو: «سلام بر شما»، امّا بزودی خواهند دانست! (89)
ص: 553
«وَ لَمَّا جَاء عِیسَی بِالْبَیِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُکُم بِالْحِکْمَةِ وَ لِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ»(1)
عبدالله بن ولید سمّان گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
مردم درباره ی پیامبران اولوالعزم و امام شما امیرالمؤمنین(علیه السلام) چه می گویند؟ گفتم: «آنان کسی را بر أولی العزم مقدّم نمی دانند» امام(علیه السلام) فرمود: خداوند درباره ی موسی(علیه السلام) می فرماید: «وَ کَتَبْنَا لَهُ فِی الأَلْوَاحِ مِن کُلِّ شَیْءٍ مَّوْعِظَةً» و نمی فرماید: «کُلِّ شَیْءٍ مَّوْعِظَةً» و درباره ی عیسی(علیه السلام) می فرماید: «وَ لِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ» و نمی فرماید: «کُلِّ شَیْءٍ» در حالی که درباره ی امام شما امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: «قُلْ کَفَی بِاللّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ» و نیز می فرماید: «وَ لاَ رَطْبٍ وَ لاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ» و علم این کتاب یعنی قرآن نزد امام شما -- امیرالمؤمنین(علیه السلام) -- جمع است.(2)
و فیه عن بصائر الدرجات عن الصّادق(علیه السلام) مثله مع اختلافٍ فی العبارة.(3)
ص: 554
«هَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَةً وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ»(1)
زرارة گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه فوق سؤال کردم، فرمود:
مقصود از «الساعة» ساعت قیام قائم؟عج؟ است، که بغتةً و ناگهانی می آید، [مانند قیام قیامت.](2)
«الْأَخِلَّاء یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ»(3)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند، خداوند از «متّقین» در این آیه جز شما شیعیان را اراده نکرده است.(4)
ص: 555
ص: 556
ص: 557
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
آگاه باشید که هر دوستی و رفاقتی که در دنیا برای غیر خدا بوده باشد در قیامت تبدیل به دشمنی خواهد شد.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
فردای قیامت ظالم [از حسرت] دست خود را به دندان می گیرد، و ارتحال به قیامت نزدیک است، و دوستی ها تبدیل به ندامت [و دشمنی] می شود مگر دوستی بین متّقین [که برای خدا بوده است.](1)
و در مصباح الشریعه از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
برای دوستی و برادری، اهل تقوا را انتخاب کن، گرچه در تاریکی های زمین باشند
و تو عمر خود را در طلب آنان تمام کنی، چرا که خداوند بعد از پیامبران (صلوات الله
علیهم أجمعین) بهتر از آنان را نیافریده است، و خداوند به بنده مؤمن خود نعمتی بالاتر از مصاحبت و رفاقت با آنان عطا نکرده است، چرا که می فرماید: «الْأَخِلَّاء یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ» و من گمان می کنم در زمان ما اگر کسی بخواهد دوست بدون عیب پیدا کند، بدون دوست خواهد ماند.(2)
ص: 558
«الَّذِینَ آمَنُوا بِآیَاتِنَا وَ کَانُوا مُسْلِمِینَ * ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَ أَزْوَاجُکُمْ تُحْبَرُونَ …»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
اهل بهشت به اندازه ی عمر دنیا، برای یک وعده ی غذا بر سر سفره بهشتی می نشینند، و به اندازه ی آنچه در دنیا خورده اند را می خورند. سپس خداوند؟عز؟ آنچه برای دشمنان آل محمّد(صلی الله علیه و آله) آماده نموده است را بیان می کند و می فرماید: «إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ * لَا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ» یعنی آیسون من الخیر، و این سخن امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که می فرماید: و امّا اهل معصیت را خداوند در آتش مخلّد نموده و دست و پای آنان را به گردن های شان بسته، و لباس های آتشین بر بدن های آنان پوشانده است، و آنان در عذاب و آتش سوزان قرار دارند، و در گودالی از آتش هستند و طبقی بر آنان قرار دارد که هرگز برداشته نخواهد شد، و هرگز نسیمی به آنان نمی رسد، و عذاب شان با آن شدّت و سختی تمام نمی شود، نه دوران عذاب شان تمام می شود و نه عمرشان به آخر می رسد!(2)
ص: 559
«وَ نَادَوْا یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ قَالَ إِنَّکُم مَّاکِثُونَ * لَقَدْ جِئْنَاکُم بِالْحَقِّ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ»(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی اهل دوزخ می فرماید:
آنان چون از مأمورینِ و خَزَنه ی جهنّم ناامید می شوند به مالک دوزخ که رئیس خَزَنه دوزخ است پناه می برند تا او آنان را از آن عذاب و خواری نجات بدهد، چنان که خداوند می فرماید: «وَ نَادَوْا یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ» پس چهل سال به آنان پاسخ داده نمی شود و در عذاب می مانند، و پس از آن گفته می شود: «إِنَّکُم مَّاکِثُونَ» یعنی شما برای همیشه در عذاب خواهید بود، و در این هنگام از مولای خود -- یعنی ربّ العالمین -- مأیوس می شوند، [چرا که] خداوند، برای آنان در دنیا از هر چیزی ناچیزتر بود، و آنان در طول زندگی خود در دنیا، هوا و هوس های خود را، بر خواسته خداوند مقدّم می دانستند…
حدیث فوق به طور تفصیل در ذیل آیه «وَ قَالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْمًا مِّنَ الْعَذَابِ»(2) گذشت.
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود آنان از «لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ» مرگ است، و مالک در جواب آنان می گوید: شما برای همیشه در آتش خواهید ماند، و مقصود خداوند از «جِئْنَاکُم بِالْحَقِّ» ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و مقصود از «أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ» کراهت از ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و دلیل بر این که مقصود از «حقّ» ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، آیه «وَ قُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ …»(3)، می باشد، و
ص: 560
حق در این آیه ولایة علیّ(علیه السلام) است، و مقصود از «ظَّالِمِینَ» ظالمین حقّ آل محمّد(صلی الله علیه و آله) می باشند.(1)
«أَمْ أَبْرَمُوا أَمْرًا فَإِنَّا مُبْرِمُونَ * أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوَاهُم بَلَی وَ رُسُلُنَا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ»(2)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه مربوط به عهدنامه و پیمانی است که منافقین بین خود مقرّر نمودند -- و در کعبه گذاردند -- که هرگز نگذارند خلافت و امامت بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در بین اهل بیت او قرار بگیرد.(3)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «کَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ»(4)، فرمود:
مقصود؛ کراهت از ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و خداوند آن را بر بندگان خود واجب نمود، و لکن منافقین بین خود عهدنامه ای نوشتند که بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هرگز نگذارند، خلافت به امیرالمؤمنین(علیه السلام) برسد، و
ص: 561
نویسنده ی آن عهدنامه ابوعبیده ی جرّاح بود و آیه «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْرًا فَإِنَّا مُبْرِمُونَ …» درباره ی آنان نازل شد.(1)
بریده ی اسلمی گوید: پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) به برخی از اصحاب خود فرمود:
«بر علیّ(علیه السلام) به عنوان امیرالمؤمنین سلام کنید» پس یکی از آنان گفت: «به خدا سوگند هرگز نباید نبوّت و امامت در یک خانواده جمع شود». و پس از سخن او این آیه نازل شد «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْرًا فَإِنَّا مُبْرِمُونَ ….»(2)
ص: 562
عبدالله بن عبّاس گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از اصحاب خود دو مرتبه برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) پیمان گرفت، مرتبه اوّل زمانی بود که به آنان فرمود: آیا می دانید ولیّ شما بعد از من کیست؟ و آنان گفتند: «خدا و رسول او بهتر می داند». سپس آن حضرت فرمود: ولیّ شما بعد از من «صالح المؤمنین» است و با دست مبارک خود اشاره ی به علیّ بن ابیطالب نمود. و مرتبه دوّم روز غدیر خمّ بود که فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ هَذَا مَوْلَاهُ» در حالی که آنان در باطن خود می گفتند: «ما خلافت را به این خانه ارجاع نخواهیم داد، و خمس را نیز به آنان اعطا نخواهیم کرد» و خداوند آنچه در باطن آنان بود را به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) خبر داد و این آیه نازل شد: «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْرًا فَإِنَّا مُبْرِمُونَ * أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوَاهُم بَلَی وَ رُسُلُنَا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ.»(1)
مؤلّف گوید:
در سوره ی محمّد(صلی الله علیه و آله) روایات مربوط به این موضوع خواهد آمد إن شاء الله.
«قُلْ إِن کَانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِینَ»(2)
ص: 563
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که خداوند اراده نمود آدم(علیه السلام) را خلق کند، آب را بر روی خاک ریخت و قبضه ای از آن را برداشت و مخلوط نمود و سپس آن را دو قسمت کرد و آن ها حرکتی کردند و سپس آتش برای آنان افروخت و اصحاب شمال را فرمود، تا داخل آن شوند و آنان ترسیدند و داخل آن نشدند، سپس اصحاب یمین را فرمود تا داخل آن شوند و آنان داخل شدند، و خداوند به آتش امر نمود تا برای آنان سرد و سلامت شود، و چون اصحاب شمال وضع اصحاب یمین را دیدند گفتند: خدایا باز همان دستور خود را برای ما اعاده کن و خداوند اعاده نمود و فرمود: داخل آتش شوید، و آنان داخل آتش نشدند، پس خداوند همه آنان را باز تبدیل به گل نمود و آدم(علیه السلام) را از آن خلق نمود، از این رو اصحاب یمین و اصحاب شمال از همدیگر جدا شدند، سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: آنان دیدند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اوّل کسی بود که داخل آتش شد، از این رو خداوند می فرماید: «قُلْ إِن کَانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِینَ.»(1)
ص: 564
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِینَ» به معنای «أوّل الآنفین أن یکون له ولد» می باشد، یعنی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نخستین کسی بود که فرزند داشتن خداوند را انکار کرد.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«أَوَّلُ الْعَابِدِینَ» به معنای أوّل الجاحدین است و ظاهر این سخن ضدّ باطن آن است.(2)
«سُبْحَانَ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ»(3)
مرحوم صدوق با سند خود از یزید بن اصمّ نقل کرده که گوید:
شخصی به عمر بن خطّاب گفت: معنای «سبحان الله» چیست؟ عمر گفت: در این باغ مردی است که اگر از او سؤال شود پاسخ می دهد، و اگر سؤال نشود، ابتدای به سخن می کند، پس آن شخص وارد شد، و سؤال خود را از امیرالمؤمنین(علیه السلام) کرد و آن حضرت فرمود: «سبحان الله» تعظیم جلالت خداوند و تنزیه و منزّه دانستن اوست از آنچه مشرکان درباره ی او می گویند، و چون بنده ای بگوید: «سبحان الله» هر ملکی از ملائکه بر او درود می فرستد.(4)
ص: 565
امام صادق(علیه السلام) در حدیث مفصّلی فرمود:
از اوصاف مختلف عرش الهی این است که خداوند می فرماید: «رَبِّ الْعَرْشِ» یعنی ربّ الوَحدانیّة. و «عَمَّا یَصِفُونَ» اشاره است به این که برخی خداوند را به مخلوق او تشبیه نموده و او را دارای دست دانسته و گفته اند: «یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ»(1)، و برخی او را دارای پا دانسته و گفته اند: «او پای خود را بر صخره ی بیت المقدّس گذارد و از آنجا به آسمان بالا رفت» و خداوند را به صفات مخلوق توصیف نموده اند، و خداوند می فرماید: «سُبْحَانَ رَبِّ السَّمَاوَاتِ …».
سپس فرمود:
«رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ» یعنی «رَبِ الْمَثَلِ الْأَعْلَی عَمَّا بِهِ مَثَّلُوهُ -- وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلی الَّذِی لَا یُشْبِهُهُ شَیْ ءٌ وَ لَا یُوصَفُ وَ لَا یُتَوَهَّمُ فَذَلِکَ الْمَثَلُ الْأَعْلَی.»(2)
ص: 566
و در سوره ی نمل ذیل آیه «رَبُ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ» حدیث فوق به طور کامل گذشت.(1)
و در ذیل آیه 26 سوره ی یوسف «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصِیرَةٍ …» روایات فراوانی گذشت.
«وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّمَاء إِلَهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلَهٌ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ»(2)
هشام بن حکم گوید:
ابوشاکر دیصانی [ملحد] به من گفت: «در قرآن آیه ای هست که سخن ما را تأیید
می کند». گفتم: کدام آیه؟ او گفت: آیه «وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّمَاء إِلَهٌ …» پس من
نتوانستم به او پاسخ بدهم تا این که به حج رفتم و سخن او را [که خدا را جسم
می دانست] به امام صادق(علیه السلام) گفتم: و آن حضرت فرمود: «این سخن کافر پلیدی
است و چون بازگشتی، به او بگو: نام تو در کوفه چیست؟ او خواهد گفت: فلانی،
پس به او بگو: نام تو در بصره چیست؟ او خواهد گفت: فلانی، پس به او بگو خداوند
نیز چنین است، او در آسمان إله است، و در دریاها إله است، و در روی زمین إله است، و در بیابان ها نیز إله است، و در هر مکانی إله است».
هشام بن حکم گوید:
پس من به کوفه آمدم و نزد ابوشاکر رفتم و پاسخ امام(علیه السلام) را به او گفتم، و او گفت: این چیزی است که تو از حجاز آورده ای.(3)
ص: 567
ابواسامه گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه فوق سؤال کردم و به خدا سوگند دیدم که امام(علیه السلام) به زمین افتاد و فرمود:
خدای؟عز؟ اوست، و اوست پروردگار من و اوست که در آسمان خدای معبود است، و در زمین خدای معبود است و اوست خدای؟عز؟.(1)
مرحوم سیّد رضی در کتاب خصائص گوید:
أسقف نصرانی به عمر گفت: ای عمر بگو بدانم خدای متعال کجاست؟ پس عمر خشمگین شد و پاسخی نداد، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) به اسقف فرمود: «من پاسخ تو را می دهم، از هر چه می خواهی سؤال کن» سپس فرمود: روزی، ما نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودیم، ناگهان ملکی از ملائکه نزد او آمد و سلام کرد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: از کجا فرستاده شده ای؟ آن ملک گفت: «از بالای آسمان های هفتگانه، از نزد پروردگار خود» پس ملک دیگری فرود آمد و سلام کرد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: از کجا فرستاده شده ای؟ و او گفت: «از انتهای هفت زمین، از نزد پروردگارم» پس ملک دیگری فرود آمد و سلام کرد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: از کجا فرستاده شده ای؟ او
ص: 568
گفت: «از محلّ طلوع خورشید، از نزد پروردگارم، پس ملک دیگری فرود آمد و سلام کرد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: از کجا فرستاده شده ای؟ او گفت: «از محلّ غروب خورشید، از نزد پروردگار خودم» سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «بنابراین خداوند در همه جا وجود دارد و او در آسمان اله است و در روی زمین اله است و هو الحکیم العلیم.»(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
معنای آیه فوق این است که ملکوت و قدرت و سلطان خداوند در همه مکان هاست و چیزی از علم او پوشیده نیست و او متبارک و متعالی است.(2)
مؤلّف گوید:
در سوره ی مجادله که خداوند می فرماید: «ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ»(3) توضیح بیشتری در این موضوع خواهد آمد، إن شاء الله.
ص: 569
«وَ لَا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ * وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّی یُؤْفَکُونَ * وَ قِیلِهِ یَارَبِّ إِنَّ هَؤُلَاء قَوْمٌ لَّا یُؤْمِنُونَ * فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از آیه فوق این است که معبودهایی که مردم آنان را پرستیده اند در قیامت قدرت شفاعت از پرستش کنندگان خود را ندارند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به خدای خود می گوید: «یَارَبِّ إِنَّ هَؤُلَاء قَوْمٌ لَّا یُؤْمِنُونَ» و خداوند به او می فرماید: «فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ.»(2)
مرحوم کلینی با سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که خداوند پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را مبعوث به رسالت نمود، بنی اسرائیل [یعنی یهود و نصارا] او را تکذیب نمودند و خداوند نسل آن حضرت را از شرّ بدخواهان حفظ کرد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مردم را به دین خدا دعوت نمود، و در راه خدا جهاد کرد، و خداوند به او فرمود: «فضیلت وصیّ و جانشین خود را اعلان کن».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عرض کرد:
خدایا! عرب ها اهل جفا و ناسپاسی هستند، و هیچ کتابی و پیامبری بین آنان نبوده و از این رو مقام پیامبران و منزلت آنان را نمی شناسند و اگر من
ص: 570
فضیلت وصیّ خود را اعلان کنم به من ایمان نمی آورند.» خطاب شد: «وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ»(1)، و «وَ قُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) محزون گردید و خداوند به او فرمود: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ»(2)، «فَإِنَّهُمْ لاَ یُکَذِّبُونَکَ وَلَکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ اللّهِ یَجْحَدُونَ»(3)، یعنی ما می دانیم که سینه تو به خاطر آنچه آنان می گویند تنگ می شود [و بر تو سخت خواهد بود] و لکن آنان تو را تکذیب نخواهند نمود و ستمکاران آیات خدا را [بدون حجّت و دلیل] انکار می نمایند.(4)
ص: 571
ص: 572
ص: 573
ص: 574
محلّ نزول: مکّه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی زُخرف نازل شده است.
تعداد آیات: 59 آیه.
ثواب قرائت سوره ی دُخان
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
کسی که سوره ی دخان را در نمازهای واجب و مستحب خود بخواند، خداوند
در قیامت او را زیر عرش خود از آمنین قرار می دهد، و حساب او را آسان، و نامه
او را به دست راستش می دهد.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمود:
کسی که سوره ی دخان را در شب جمعه بخواند خداوند گناهان گذشته او را
می آمرزد، و کسی که آن را بنویسد و بر خود بیاوزید، از کید شیطان ایمن شود،
و اگر زیر سر خود گذارد خواب های خوب خواهد دید، و از اضطراب ایمن خواهد
ص: 575
شد، و اگر آب آن را بنوشد از سردرد نجات خواهد یافت، و اگر آن را در محلّ تجارت
خود قرار بدهد، سود فراوان می کند و مال او سریعاً زیاد می شود.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که سوره دخان را بنویسد و بر خود بیاوزید، از شرّ هر پادشاه ظالمی ایمن
شود، و در چشم هر که او را ملاقات کند بزرگ شود، و نزد مردم محبوب باشد،
و اگر آب آن را بنوشد، از یبوست نجات یابد، با اذن خداوند.(2)
ص: 576
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
حم 1 وَ الْکِتابِ الْمُبینِ 2 إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرینَ 3 فیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ 4 أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلینَ 5 رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ 6 رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنینَ 7 لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ یُحْیی وَ یُمیتُ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلینَ 8 بَلْ هُمْ فی شَکٍّ یَلْعَبُونَ 9 فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبینٍ 10 یَغْشَی النَّاسَ هذا عَذابٌ أَلیمٌ 11 رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ 12 أَنَّی لَهُمُ الذِّکْری وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبینٌ 13 ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ 14 إِنَّا کاشِفُوا الْعَذابِ قَلیلاً إِنَّکُمْ عائِدُونَ 15 یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْری إِنَّا مُنْتَقِمُونَ 16 وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ کَریمٌ 17 أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ 18 وَ أَنْ لا تَعْلُوا عَلَی اللَّهِ إِنِّی آتیکُمْ بِسُلْطانٍ مُبینٍ 19 وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ 20 وَ إِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لی فَاعْتَزِلُونِ 21 فَدَعا رَبَّهُ أَنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ
ص: 577
مُجْرِمُونَ 22 فَأَسْرِ بِعِبادی لَیْلاً إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ 23 وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواً إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ 24 کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ 25 وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ کَریمٍ 26 وَ نَعْمَةٍ کانُوا فیها فاکِهینَ 27 کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرینَ 28 فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرینَ 29 وَ لَقَدْ نَجَّیْنا بَنی إِسْرائیلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهینِ 30 مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ کانَ عالِیاً مِنَ الْمُسْرِفینَ 31 وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلی عِلْمٍ عَلَی الْعالَمینَ 32 وَ آتَیْناهُمْ
مِنَ الْآیاتِ ما فیهِ بَلؤُا مُبینٌ 33
«رَهو» به معنای سهل و ساکن است، و «عیش راهٍ» ای عیش خافضٍ وادعٍ، و بعضی گفته اند: «رَهو» به معنای دَمث یعنی مکان نرم و لیّن و دارای رمل است، و «أمر حکیم» یعنی امر محکم و یا امر دارای حکمت، و «فَارتقب» یعنی فانتظر، و «نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرَی» یعنی «نأخذهم أخذاً کبیراً شدیداً»، و «فاکهین و فَکهین» یعنی ناعمین و متنعّمین، و «بَلَاء مُّبِینٌ» یعنی امتحان بیّن.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
حم (1) سوگند به این کتاب روشنگر، (2) که ما آن را در شبی پر برکت نازل کردیم ما همواره انذارکننده بوده ایم! (3) در آن شب هر امری بر اساس حکمت (الهی) تدبیر و جدا می گردد. (4) (آری، نزول قرآن) فرمانی بود از سوی ما ما (محمّد (ص) را) فرستادیم! (5) اینها همه بخاطر رحمتی است از سوی پروردگارت، که شنونده و داناست! (6) (همان) پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان آنهاست،
ص: 578
اگر اهل یقین هستید! (7) هیچ معبودی جز او نیست زنده می کند و می میراند او پروردگار شما و پروردگار پدران نخستین شماست! (8) ولی آنها در شکند و (با حقایق) بازی می کنند. (9) پس منتظر روزی باش که آسمان دود آشکاری پدید آورد… (10) که همه مردم را فرامی گیرد این عذاب دردناکی است! (11) (می گویند:) پروردگارا! عذاب را از ما برطرف کن که ایمان می آوریم. (12) چگونه: و از کجا متذکر می شوند با اینکه رسول روشنگر (با معجزات و منطق روشن) به سراغ شان آمد! (13) سپس از او روی گردان شدند و گفتند: «او تعلیم یافته ای دیوانه است!» (14) ما عذاب را کمی برطرف می سازیم، ولی باز به کارهای خود بازمی گردید! (15) (ما از آنها انتقام می گیریم) در آن روز که آنها را با قدرت خواهیم گرفت آری ما انتقام گیرنده ایم! (16) ما پیش از اینها قوم فرعون را آزمودیم و رسول بزرگواری به سراغ شان آمد، (17) (و به آنان گفت: امور) بندگان خدا را به من واگذارید که من فرستاده امینی برای شما هستم! (18) و در برابر خداوند تکبر نورزید که من برای شما دلیل روشنی آورده ام! (19) و من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم از اینکه مرا متهم کنید! (20) و اگر به من ایمان نمی آورید، از من کناره گیری کنید (و مانع ایمان آوردن مردم نشوید)! (21) (آنها هیچ یک از این پندها را نپذیرفتند، و موسی) به پیشگاه پروردگارش عرضه داشت: اینها قومی مجرمند! (22) (به او دستور داده شد:) بندگان مرا شبانه حرکت ده که شما تعقیب می شوید! (23) (هنگامی که از دریا گذشتید) دریا را آرام و گشاده بگذار (و بگذر) که آنها لشکری غرق شده خواهند بود! (24) (سرانجام همگی نابود شدند و) چه بسیار باغها و چشمه ها که از خود به جای گذاشتند، (25) و زراعتها و قصرهای زیبا و گرانقیمت، (26) و نعمتهای فراوان دیگر که در آن (غرق) بودند! (27) اینچنین بود ماجرای آنان! و
ص: 579
ما (اموال و حکومت) اینها را میراث برای اقوام دیگری قرار دادیم! (28) نه آسمان بر آنان گریست و نه زمین، و نه به آنها مهلتی داده شد! (29) ما بنی اسرائیل را از عذاب ذلّت بار رهایی بخشیدیم (30) از فرعون که مردی متکبر و از اسرافکاران بود! (31) ما آنها را با علم (خویش) بر جهانیان برگزیدیم و برتری دادیم، (32) و آیاتی (از قدرت خویش) را به آنها دادیم که آزمایش آشکاری در آن بود (ولی آنان کفران کردند و مجازات شدند)! (33)
«حم * وَ الْکِتَابِ الْمُبِینِ * إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُّبَارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ * فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ»(1)
مرحوم کلینی با سند خود از یعقوب بن جعفر بن ابراهیم نقل نموده که گوید:
من خدمت امام کاظم(علیه السلام) بودم که مردی از نصارا نزد آن حضرت آمد و گفت: من از راه دور آمده ام و سی سال است که از خداوند درخواست می کنم که مرا به بهترین ادیان و بهترین و داناترین بندگان خود راهنمایی کند تا این که در خواب شخصی مرا راهنمایی نمود و… و گفت: اگر تو می خواهی به علم اسلام و علم تورات و علم انجیل و علم زبور و کتاب هود و آنچه بر پیامبران نازل شده، و تبیان کلّ شئ و شفاء عالمین و… برسی باید به مدینة النّبی(صلی الله علیه و آله) بروی و آن شهر پیامبر عربی هاشمی است و چون داخل آن شهر شدی سراغ منزل موسی بن جعفر(علیه السلام) را بگیری» سپس گفت:
«اگر اجازه می دهی من مقابل شما سر به خاک بسایم و سپس بنشینم» امام(علیه السلام) فرمود: اجازه نشستن می دهم و لکن اجازه سر به خاک ساییدن
ص: 580
نمی دهم. پس نشست و کلاه برنس خود را کنار انداخت و گفت: فدای شما شوم اجازه سخن به من می دهی؟ فرمود: آری. مرد نصرانی گفت: مرا به کتابی که بر محمّد(صلی الله علیه و آله) نازل شده است آگاه نمایید، سپس آن را توصیف کرد و گفت: معنای «حم * وَ الْکِتَابِ الْمُبِینِ …» در باطن چیست؟ امام کاظم(علیه السلام) فرمود: امّا «حم» محمّد(صلی الله علیه و آله) است و نام او در کتاب هود منقوص الحروف می باشد، و امّا «کِتَابِ الْمُبِینِ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و امّا «لیلة» فاطمه(علیها السلام) است، و امّا معنای «فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ» این است که از فاطمه(علیها السلام) خیر کثیر
یعنی مردان حکیمی خارج می شوند.
پس مرد نصرانی گفت: «برای من اوّل و آخر این مردان حکیم را توصیف نمایید» امام(علیه السلام) فرمود: صفات آنان مشابه همدیگر است، و لکن من برای تو بیان می کنم که از سوّم آنان افراد حکیمی به وجود می آیند، و این در کتاب های شما نازل شده اگر تغییر و تحریفی نسبت به آن نشده باشد که البتّه شما قدیماً
چنین کاری را می کرده اید».
مرد نصرانی گفت: من چیزی را بر شما پنهان نمی کنم و شما را نیز تکذیب نمی نمایم و شما به صدق آنچه من می گویم آگاهید، به خدا سوگند خداوند از فضل و نعمت خویش به قدری به شما داده است که به خاطر کسی نمی آید و کسی نمی تواند آن را تکذیب نماید و مستور کند، و سخنی که من درباره ی شما
می گویم و آنچه شما می فرمایید حق است.
امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
آیا می خواهی من زودتر خبری را به تو بدهم که کسی از آن آگاه نیست، مگر افراد کمی از اهل کتاب. سپس فرمود: بگو بدانم اسم مادر مریم چیست؟ و در چه روزی روح عیسی در او دمیده شده است؟ و ساعت نهار شما چیست؟ و در چه روزی مریم عیسی(علیه السلام) را به دنیا آورده است؟ مرد نصرانی گفت: نمی دانم. امام(علیه السلام) فرمود: امّا نام مادر مریم «مَرثا» بوده و به زبان عربی وهیبه [یعنی موهوبه] است، و امّا باردار شدن مریم روز جمعه هنگام زوال ظهر بوده است، و این
ص: 581
همان روزی است که جبرئیل امین [بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله)] به زمین هبوط نموده است، و مسلمانان را عیدی بزرگ تر از آن نیست، و خدا و رسول او آن را بزرگ شمرده اند، و خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) دستور داده که آن را عید قرار بدهد، و آن روز جمعه است، و اما روزی که عیسی(علیه السلام) به دنیا آمده، روز سه شنبه
ساعت چهار و نیم روز بوده است.
سپس فرمود:
آیا تو آن نهری که عیسی(علیه السلام) در کنار آن به دنیا آمده است را می شناسی؟ مرد نصرانی گفت: نمی دانم. امام(علیه السلام) فرمود: آن نهر فرات است که در کنار آن درخت انگور و خرما می باشد و… پس مرد نصرانی گفت: «آمَنْتُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ وَ شَهِدْتُ أَنْ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَاشَرِیکَ لَهُ … وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه ….»(1)
ص: 582
ص: 583
ص: 584
حُمران بن اعین گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ» فرمود:
لیله ی مبارکه شب قدر است و آن در هر سال در دهه آخر ماه رمضان می باشد، و قرآن جز در شب قدر نازل نشده است و خداوند درباره ی شب قدر می فرماید: «فِیها یُفْرَقُ کُلُ أَمْرٍ حَکِیمٍ» یعنی تقدیر و اندازه ی هر چیزی -- از
ص: 585
این سال تا سال بعد -- در شب قدر است، و هر خیر و شرّ و طاعت و معصیت و ولادت و مرگ و رزق و تقدیری در شب قدر انجام می گیرد، و این قضای حتم است، و مشیّت خداوند در آن جاری است.
حُمران بن اعین گوید: گفتم: معنای «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» چیست؟ فرمود:
عمل نیک در آن شب -- مانند نماز و زکات و اعمال خیر دیگر -- بهتر و افضل از عملی است که در هزار ماه انجام بگیرد که شب قدر در آن نباشد، و اگر خداوند اعمال مؤمنین [یعنی شیعیان] را در شب قدر مضاعف نمی کرد به مقصد خود نمی رسیدند، ولکن خداوند اعمال نیک و حسنات آنان را مضاعف می نماید.(1)
مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید: پدرم از محمّد بن ابی عمیر از عبدالله بن مُسکان از امام باقر و امام صادق و امام کاظم(علیهم السلام) نقل نمود، که این سه امام، فرمودند:
خداوند قرآن را در لیله ی مبارکه قدر یکباره در بیت المعمور نازل نمود و سپس از بیت المعمور در طول بیست سال بر پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد، و در
ص: 586
شب قدر خداوند هر امری از امور را در آن سال -- حق یا باطل -- تقدیر می نماید، و برای خود، بداء و مشیّت و تقدیم و تأخیر و آنچه بخواهد و آنچه نخواهد و آنچه کم کند [و زیاد کند] را باقی می گذارد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن مقدّرات را تحویل امیرالمؤمنین(علیه السلام) می دهد، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) تحویل ائمّه(علیهم السلام) می دهد، تا به دست حضرت صاحب الزمان(علیه السلام) می رسد، و بداء و مشیّت و تقدیم و تأخیر برای خداوند در آن ها ثابت است.(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
شب قدر بر ما پوشیده و مخفی نیست، چرا که ملائکه در آن شب اطراف ما می گردند.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که در شب قدر بخوابد در آن سال به حج نمی رود و شب قدر شب 23
ص: 587
ماه رمضان است، چرا که نام حجّاج و ارزاق و آجال و مقدّرات سال در آن شب نوشته می شود.(1)
مؤلّف گوید:
روایات فراوان دیگری در ذیل آیه فوق و آیه «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» نقل شده، مراجعه شود.
«فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّمَاء بِدُخَانٍ مُّبِینٍ * یَغْشَی النَّاسَ هَذَا عَذَابٌ أَلِیمٌ * رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ * أَنَّی لَهُمُ الذِّکْرَی وَ قَدْ جَاءهُمْ رَسُولٌ مُّبِینٌ …»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«فَارْتَقِبْ» یعنی اصبر، و «یَوْمَ تَأْتِی السَّمَاء بِدُخَانٍ مُّبِینٍ» مربوط به زمانی است که مردم در رجعت از قبرهای خود خارج می شوند.(3)
مؤلّف گوید:
در برخی از روایات آمده که «یَوْمَ تَأْتِی السَّمَاء بِدُخَانٍ مُّبِینٍ» مربوط به هنگام زنده شدن مردم برای رجعت است، و در برخی دیگر آمده که مربوط به هنگام زنده شدن آنان برای قیامت است، و در برخی آمده که این آیه مربوط به زمان دعوت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مکّه است که ظلمت مردم را فرا گرفت و
ص: 588
گفتند: «هَذَا عَذَابٌ أَلِیمٌ * رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ» و خداوند در ردّ آنان فرمود: «أَنَّی لَهُمُ الذِّکْرَی وَ قَدْ جَاءهُمْ رَسُولٌ مُّبِینٌ».
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
قریش هنگام نزول وحی بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: او «معلَّم و مجنون است یعنی او دیوانه ای است که این سخنان را به او یاد داده اند.(1)
ولکن ظاهر آیات فوق با رجعت بهتر تطبیق می شود، و اگر روایت ابن شهر آشوب در مناقب مرسل و ضعیف نبود می گفتیم: آیات فوق مربوط به زمان دعوت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مکّه است و در روایت ابن شهر آشوب آمده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«اَللَّهُمَّ الْعَنْ رِعْلًا وَ ذَکْوَانَ اَللَّهُمَّ اشْدُدْ وَطْأَتَکَ عَلَی مُضَرَ اَللَّهُمَّ اجْعَلْ سِنِیهِمْ کَسِنِی یُوسُف»، سپس گوید: «فَفِی الْخَبَرِ أَنَ الرَّجُلَ کَانَ مِنْهُمْ ….»(2)
ص: 589
«فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاء وَ الْأَرْضُ وَ مَا کَانُوا مُنظَرِینَ»(1)
ابراهیم نخعی گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مسجد، بین اصحاب خود نشسته بود و امام حسین(علیه السلام) وارد شد و مقابل پدر خود ایستاد و امیرالمؤمنین(علیه السلام) دست مبارک خود را بر سر او گذارد و فرمود:
فرزند عزیزم! خداوند گروهی را در قرآن سرزنش نموده و می فرماید: «فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاء وَ الْأَرْضُ وَ مَا کَانُوا مُنظَرِینَ» و [لکن] به خدا سوگند تو بعد از من کشته خواهی شد و آسمان و زمین بر تو گریه خواهند کرد.(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود: همواره [پدرم] علیّ بن الحسین(علیه السلام) می فرمود:
هر مؤمنی که به خاطر شهادت امام حسین(علیه السلام) و یاران او گریه کند، و اشک او بر گونه هایش جاری شود، خداوند او را در غرفه های بهشتی جای می دهد، و اگر چشمان او به خاطر آزاری که از دشمنان ما به ما می رسد اشکبار شود، خداوند او را در جایگاه صدق بهشتی جای می دهد، و هر آزاری را از او برطرف می کند و روز قیامت او را از خشم خود و عذاب دوزخ ایمن خواهد نمود.(3)
ص: 590
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
آسمان پس از کشته شدن یحی بن زکریّا برای کسی گریه نکرد تا این که امام حسین(علیه السلام) کشته شد و بر او گریه نمود.(1)
زراره گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«آسمان برای یحیی بن زکریّا و حسین بن علی(علیه السلام) چهل روز گریه کرد، و جز برای این دو نفر بر دیگری گریه نکرد» زراره گوید: گفتم: گریه آسمان چگونه است؟ فرمود: گریه او این است که هنگام طلوع و غروب خورشید، آسمان قرمز می شود.(2)
روایات فراوان دیگری نیز در این معنا نقل شده و ما به همین اندازه بسنده کردیم.
ص: 591
«وَ لَقَدْ نَجَّیْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنَ الْعَذَابِ الْمُهِینِ * مِن فِرْعَوْنَ إِنَّهُ کَانَ عَالِیًا مِّنَ الْمُسْرِفِینَ * وَ لَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَی عِلْمٍ عَلَی الْعَالَمِینَ»(1)
ابن عبّاس گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) به شخصی -- که شتر او رام نمی شد و او را آزار می داد -- دعایی را تعلیم نمود و فرمود:
این دعا برای هر چیزی که برای انسان سخت و دشوار و غیرقابل تحمّل باشد -- مانند: مال و اهل و فرزند و هر فرعونی از فراعنه -- مؤثّر خواهد بود و آن دعا این است: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِنَبِیِّکَ نَبِیِّ الرَّحْمَةِ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ الَّذِینَ اخْتَرْتَهُمْ عَلی عِلْمٍ عَلَی الْعالَمِینَ اَللَّهُمَّ فَذَلِّلْ لِی صُعُوبَتَهَا وَ حُزُونَتَهَا وَ اکْفِنِی شَرَّهَا فَإِنَّکَ الْکَافِی الْمُعَافِی وَ الْغَالِبُ الْقَاهِرُ.»(2)
ص: 592
مرحوم صدوق در کتاب عیون از حضرت رضا از پدرانش امام حسن از امیرالمؤمنین(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
خداوند؟عز؟ آل محمّد و پیامبران و ملائکه مقرّب خود را انتخاب ننمود مگر آن که
می دانست آنان از ولایت او خارج نمی شوند، و از عصمت او منقطع نمی گردند
و از کسانی که به عذاب و نعمت های الهی توهین می کنند انتقام می گیرند.(1)
ص: 593
«أَ هُمْ خَیْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ أَهْلَکْنَاهُمْ إِنَّهُمْ کَانُوا مُجْرِمِینَ»(1)
در سوره بقره خداوند می فرماید:
«وَ کَانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُواْ»(2) و در ذیل آن روایتی نقل شد، و در ذیل آیه «وَ قَوْمُ تُبَّعٍ کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ»(3) از سوره «ق» روایتی خواهد آمد إن شاء الله.
«وَ قَوْمُ تُبَّعٍ» همان دو قبیله اوس و خزرج هستند، و امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
تُبَّع به آنان فرمود: در همین مکان یعنی مدینه بمانید تا این پیامبر(صلی الله علیه و آله) مبعوث شود، و بدانید که اگر من او را درک می نمودم در خدمت او بودم و از او اطاعت می کردم.(4)
سهل بن سعد گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
به تُبَّع دشنام ندهید چرا که او مسلمان شد، و اسلام را [از پیش] پذیرفت.(5)
ص: 594
«إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقَاتُهُمْ أَجْمَعِینَ * یَوْمَ لَا یُغْنِی مَوْلًی عَن مَّوْلًی شَیْئًا وَ لَا هُمْ یُنصَرُونَ * إِلَّا مَن رَّحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ»(1)
یعقوب بن شعیب گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
ماییم اهل رحمت.(2)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند از اوصیای پیامبران و پیروان آنان [درباره فریاد رسی در قیامت] کسی را استثنا نکرده جز امیرالمؤمنین(علیه السلام) و شیعیان او را، چنان که در کتاب خود می فرماید: «یَوْمَ لَا یُغْنِی مَوْلًی عَن مَّوْلًی شَیْئًا وَ لَا هُمْ یُنصَرُونَ * إِلَّا مَن رَّحِمَ اللَّهُ» و مقصود او علیّ(علیه السلام) و شیعیان اویند.(3)
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری در شب جمعه ای به زید شحّام فرمود:
«قرآن بخوان» زید شحّام گوید: پس من قرآن خواندم و چون به این آیه رسیدم «یَوْمَ لَا یُغْنِی مَوْلًی عَن مَّوْلًی شَیْئًا وَ لَا هُمْ یُنصَرُونَ» فرمود: آنان کیانند؟ گفتم: «إِلَّا مَن رَّحِمَ اللَّهُ» فرمود: ماییم کسانی که خداوند به آنان رحم می کند، و
ص: 595
ماییم کسانی که خداوند در این آیه استثناء نموده، و به خدا سوگند ماییم که به فریاد [شیعیانمان] می رسیم.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از «إِلَّا مَن رَّحِمَ اللَّهُ» آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند، و جز آنان کسی در قیامت به فریاد کسی نخواهد رسید، و هر کس ولایت غیر آنان را پذیرفته باشد فریادرسی ندارد.(2)
«إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ * طَعَامُ الْأَثِیمِ * کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُونِ * کَغَلْیِ الْحَمِیمِ * خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَی سَوَاء الْجَحِیمِ * ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِیمِ * ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیات فوق درباره ی ابوجهل نازل شد، و «مُهل» مسّ گداخته است، و «یَغْلِی فِی الْبُطُونِ * کَغَلْیِ الْحَمِیمِ» نهایت حرارت و گرمی آن است، و «خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ» یعنی از هر طرف او را فشار بدهید تا به وسط دوزخ برسد و سپس آن مسّ گداخته را بر سر او بریزید، و سپس به او گفته شود: «ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ
ص: 596
الْکَرِیمُ» و این به خاطر آن است که ابوجهل می گفت: «من عزیز کریم هستم» و در آخرت با همین لقب او سرزنش می شود.(1)
و در جوامع الجامع روایت شده که ابوجهل به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می گفت: بین این دو کوه مکّه کسی عزیزتر و گرامی تر از من نیست.(2)
و در مجمع البیان نقل شده که روزی ابوجهل خرما و سرشیر را مخلوط کرده بود و می خورد و می گفت: این همان زقّومی است که محمّد(صلی الله علیه و آله) ما را از آن می ترساند.(3)
وَ نادی فِرْعَوْنُ فی قَوْمِهِ قالَ یا قَوْمِ أَ لَیْسَ لی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْری مِنْ تَحْتی أَ فَلا تُبْصِرُونَ 51 أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذی هُوَ مَهینٌ وَ لا یَکادُ یُبینُ 52 فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَةُ مُقْتَرِنینَ 53 فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقینَ 54 فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعینَ 55 فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً
ص: 597
لِلْآخِرینَ 56 وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ 57 وَ قالُوا أَ آلِهتُنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلاَّ جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ 58 إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ
وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَنی إِسْرائیلَ 59
«فِی مَقَامٍ أَمِینٍ» یعنی ذات أمن من المکاره، و «سُندُس» حریر نازک است، و «استَبرَق» حریر غلیظ است، و «حُورٍ عِینٍ» یعنی زن های سفیدروی گشاده چشم، و «فَوْزُ الْعَظِیمُ» رسیدن به آرزوی بزرگ است، بدون هیچ مکروهی، و «فارتقب» یعنی إنتظر ما یحلّ بهم، «إِنَّهُم مُّرْتَقِبُونَ» یعنی منتظرون بک الدوائر.
فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: «ای قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست، و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمی بینید؟ (51) مگر نه این است که من از این مردی که از خانواده و طبقه پستی است و هرگز نمی تواند فصیح سخن بگوید برترم؟ (52) (اگر راست می گوید) چرا دستبندهای طلا به او داده نشده، یا اینکه چرا فرشتگان دوشادوش او نیامده اند (تا گفتارش را تأیید کنند)؟! (53) (فرعون) قوم خود را سبک شمرد، در نتیجه از او اطاعت کردند آنان قومی فاسق بودند! (54) امّا هنگامی که ما را به خشم آوردند، از آنها انتقام گرفتیم و همه را غرق کردیم. (55) و آنها را پیشگامان (در عذاب) و عبرتی برای دیگران قرار دادیم. (56) و هنگامی که درباره فرزند مریم مثلی زده شد، ناگهان قوم تو بخاطر آن داد و فریاد راه انداختند. (57) و گفتند: «آیا خدایان ما بهترند یا او [مسیح]؟! (اگر
ص: 598
معبودان ما در دوزخند، مسیح نیز در دوزخ است، چرا که او نیز معبود واقع شده)!» ولی آنها این مثل را جز از طریق جدال (و لجاج) برای تو نزدند آنان گروهی کینه توز و پرخاشگرند! (58) مسیح فقط بنده ای بود که ما نعمت به او بخشیدیم و او را نمونه و الگویی برای بنی اسرائیل قرار دادیم. (59)
«إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقَامٍ أَمِینٍ * فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ …»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر بنده ای که به طرف خواسته های خداوند برود، خداوند نیز به خواسته های او توجّه می نماید، و هر بنده ای که از خداوند عصمت و پاکی طلب کند، خداوند
به او عصمت می دهد و او را از آسیب ها حفظ می نماید، و کسی که خدا او را حفظ نماید، باکی ندارد که آسمان به زمین فرود آید، و اگر حادثه ای بر اهل
زمین نازل شود، او به خاطر تقوایی که دارد، حزب خدا خواهد بود و از هر بلایی
محفوظ می ماند، چرا که خداوند می فرماید: «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقَامٍ أَمِینٍ.»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
نعمت های یاد شده در آیات فوق مربوط به متّقین از شیعیان امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و مقصود از «إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَی» مرگ دنیایی است و آنان مرگ دیگری را
ص: 599
نخواهند چشید و خداوند آنان را از عذاب جهنّم حفظ خواهد نمود.(1)
جابر گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که اهل بهشت داخل بهشت و اهل آتش داخل آتش می شوند خداوند -- ربّ العزّة -- علیّ(علیه السلام) را می فرستد، تا اهل بهشت را در بهشت در منازل شان اسکان بدهد و به حورالعین تزویج شان نماید. سپس فرمود: به خدا سوگند علیّ(علیه السلام) است که اهل بهشت را در بهشت تزویج می نماید، و این کرامت و تفضّل و منّتی است از خداوند بر او….(2)
ابوحمزه ی ثمالی گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که به یکی از شیعیان می فرمود:
مردان و زنان شما پاک و طیّب اند، و هر زن مؤمنه ای از شما [در آن عالم] حوریّه است، و هر مردی از شما صدّیق است….(3)
ص: 600
حسین بن خالد گوید: به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: به چه علّت مهرالسنة پانصد درهم تعیین شده است؟ فرمود:
خداوند تبارک و تعالی بر خود واجب نموده که هر مؤمنی یکصد مرتبه تکبیر و تسبیح و تحمید و تهلیل و صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستد و سپس بگوید: «اَللَّهُمَّ زَوِّجْنِی مِنَ الْحُورِ الْعِینِ» خداوند یکی از حورالعین را به او تزویج نماید، و این اذکار مهریّه او باشد، و سپس به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) وحی نموده: تا مهریّه زن های مؤمنه را پانصد درهم نقره قرار بدهد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چنین کرده است، و هر مؤمنی که با این مهریّه از برادر مؤمن خود نسبت به دختر او خواستگاری کند، و او دختر خود را به او تزویج ننماید به او ظلم کرده و شایسته است که خداوند حورالعین بهشتی را به او تزویج ننماید.(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
ریزه های اطراف سفره [را اگر کسی بخورد] مهریه حورالعین خواهد بود.(2)
ص: 601
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
چهار نفر صدای همه خلایق را می شنوند،
1. پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)، 2. حورالعین، 3. بهشت، 4. دوزخ.
بنابراین هر بنده ای درود و سلام بر پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) بفرستد، درود و سلام او به آن حضرت ابلاغ می شود، و او نیز درود و سلام آن بنده را می شنود، و هر کسی بگوید: «اَللَّهُمَّ زَوِّجْنِی مِنَ الْحُورِ الْعِینِ» حورالعین صدای او را می شنوند و می گویند: خدایا فلانی ما را از تو خواستگاری نمود، پس تو ما را به او تزویج کن، و هر بنده ای بگوید: «خدایا مرا داخل بهشت کن» بهشت می شوند و می گوید: خدایا این بنده از تو درخواست بهشت نمود، پس تو او را داخل بهشت کن، و هر بنده ای بگوید: «أعتقنی من النّار» آتش می گوید: خدایا این بنده از تو
خواست که او را از من آزاد کنی، پس تو او را از من آزاد کن….(1)
مؤلّف گوید:
ما نعمت های بهشتی و اوصاف اهل بهشت و… را در کتاب «راه بهشت» بیان نمودیم مراجعه شود.
ص: 602
محلّ نزول: مکّه.
به جز آیه ی 14 که در مدینه نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی دُخان نازل شده است.
تعداد آیات: 37 آیه.
ثواب قرائت سوره ی جاثیه
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که سوره ی جاثیه را قرائت کند، آتش دوزخ را نخواهد دید، و زفیر و شهیق
جهنّم را نخواهد شنید، و با حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) هم نشین خواهد بود.(1)
و در «خواصّ القرآن» از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی جاثیه را بخواند، روز قیامت خداوند ترس او را برطرف می کند،
و آبروی او را حفظ می نماید….(2)
ص: 603
و فرمود:
کسی که این سوره را بنویسد و بر خود بیاویزد، از شرّ هر شیطان و سطوت و شرّ هر
جبّاری ایمن شود، و نزد همه مردم محبوب و مورد احترام باشد.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که این سوره را بنویسد و بر خود بیاویزد، از شرّ هر سخن چین محفوظ بماند،
و هرگز کسی از او غیبت نکند، و اگر بر طفلی -- هنگام ولادت -- بیاویزند به اذن
خداوند محفوظ خواهد ماند.(2)
ص: 604
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
حم 1 تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ 2 إِنَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِلْمُؤْمِنینَ 3 وَ فی خَلْقِکُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آیاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ 4 وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ آیاتٌ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ 5 تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آیاتِهِ یُؤْمِنُونَ 6 وَیْلٌ لِکُلِّ أَفَّاکٍ أَثیمٍ 7 یَسْمَعُ آیاتِ اللَّهِ تُتْلی عَلَیْهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلیمٍ 8 وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آیاتِنا شَیْئاً اتَّخَذَها هُزُواً أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ 9 مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ وَ لا یُغْنی عَنْهُمْ ما کَسَبُوا شَیْئاً وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ 10 هذا هُدیً وَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلیمٌ 11 اللَّهُ الَّذی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فیهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ 12 وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً مِنْهُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ
ص: 605
یَتَفَکَّرُونَ 13 قُلْ لِلَّذینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا لِلَّذینَ لا یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّهِ لِیَجْزِیَ قَوْماً بِما کانُوا
یَکْسِبُونَ 14 مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ 15
«تصریف الریاح» تقلّبها فی مهابّها و أحوالها، و «آیات الله» دلائله، و «أفّاک أثیم» یعنی
کذّاب مفتری و کثیر الإفک و الإثم، و «کأن لم یسمعها» أن مخفّفة است و اسم آن ضمیر
شأن محذوف است، یعنی کأنّه لم یسمعها، و «اتّخذها هُزُواً» یعنی، استهزأ بها.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
حم (1) این کتاب از سوی خداوند عزیز و حکیم نازل شده است! (2) بی شکّ در آسمانها و زمین نشانه های (فراوانی) برای مؤمنان وجود دارد (3) و نیز در آفرینش شما و جنبندگانی که (در سراسر زمین) پراکنده ساخته، نشانه هایی است برای جمعیّتی که اهل یقینند. (4) و نیز در آمد و شد شب و روز، و رزق (و بارانی) که خداوند از آسمان نازل کرده و بوسیله آن زمین را بعد از مردنش حیات بخشیده و همچنین در وزش بادها، نشانه های روشنی است برای گروهی که اهل تفکّرند! (5) اینها آیات خداوند است که ما آن را بحقّ بر تو تلاوت می کنیم اگر آنها به این آیات ایمان نیاورند، به کدام سخن بعد از سخن خدا و آیاتش ایمان می آورند؟! (6) وای بر هر دروغگوی گنهکار… (7) که پیوسته آیات خدا را می شنود که بر او تلاوت می شود، امّا از روی تکبّر اصرار بر مخالفت دارد گویی اصلًا آن را هیچ نشنیده است چنین کسی را به عذابی دردناک بشارت ده! (8) و هر گاه از بعضی آیات ما
ص: 606
آگاه شود، آن را به باد استهزا می گیرد برای آنان عذاب خوارکننده ای است! (9) و پشت سرشان دوزخ است و هرگز آنچه را به دست آورده اند آنها را (از عذاب الهی) رهایی نمی بخشد، و نه اولیایی که غیر از خدا برای خود برگزیدند (مایه نجات شان خواهند بود) و عذاب بزرگی برای آنهاست! (10) این (قرآن) مایه هدایت است، و کسانی که به آیات پروردگارشان کافر شدند، عذابی سخت و دردناک دارند! (11) خداوند همان کسی است که دریا را مسخّر شما کرد تا کشتیها بفرمانش در آن حرکت کنند و بتوانند از فضل او بهره گیرید، و شاید شکر نعمتهایش را بجا آورید! (12) او آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همه را از سوی خودش مسخّر شما ساخته در این نشانه های (مهمّی) است برای کسانی که اندیشه می کنند! (13) به مؤمنان بگو: «کسانی را که امید به ایّام اللَّه [روز رستاخیز] ندارند مورد عفو قرار دهند تا خداوند هر قومی را به اعمالی که انجام می دادند جزا دهد»! (14) هر کس کار شایسته ای بجا آورد، برای خود بجا آورده است و کسی که کار بد می کند، به زیان خود اوست سپس همه شما به سوی پروردگارتان بازگردانده می شوید! (15)
«إِنَّ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِّلْمُؤْمِنِینَ * وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ مَا یَبُثُّ مِن دَابَّةٍ آیَاتٌ لِّقَوْمٍ یُوقِنُونَ …»(1)
هشام بن حکم گوید: حضرت کاظم(علیه السلام) به من فرمود:
ای هشام! خدای تبارک و تعالی در کتاب خود، اهل عقل و فهم را بشارت داده و فرموده است: «فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ.»(2)
ص: 607
سپس فرمود:
ای هشام! خداوند متعال به واسطه عقل ها، حجّت را بر مردم تمام نموده، و با قدرت بیان، پیامبران را یاری کرده و با دلیل، آنان را به ربوبیّت خود راهنمایی نموده، و فرموده است: «وَ إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ * إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ وَ اخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ الْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَ مَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمَاء مِن مَّاء فَأَحْیَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ بَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٍ وَ تَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَ السَّحَابِ الْمُسَخِّرِ بَیْنَ السَّمَاء وَ الأَرْضِ لآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»(1). سپس فرمود: ای هشام! خداوند این آیه را دلیل بر معرفت خود قرار داده، چرا که از این آیه روشن می شود که برای این عالم مدّبر [و خالق حکیمی] است، چنان که می فرماید: «وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ الْنَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ الْنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»(2)، و می فرماید: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخًا وَ مِنکُم مَّن یُتَوَفَّی مِن قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُّسَمًّی وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»(3)، و نیز می فرماید: «إنّ فِی اخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاء مِن رِّزْقٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ تَصْرِیفِ الرِّیَاحِ آیَاتٌ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ.»(4)
ص: 608
ص: 609
ص: 610
ص: 611
ص: 612
ابوبصیر گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره بادهای چهارگانه: شمال و جنوب و صبا و دبور سؤال کردم و گفتم: مردم می گویند: باد شمال از ناحیه بهشت است، و باد جنوب از ناحیه آتش و دوزخ است؟ فرمود:
خداوند را لشگرهایی است از بادها و هر کدام از گناهکاران را بخواهد به وسیله آن ها عذاب می نماید، و هر بادی در اختیار ملکی است، و هر گاه خداوند مردمی را بخواهد عذاب کند، به آن ملک دستور می دهد تا مردم را به وسیله آن باد عذاب نماید، و آن ملک دستور می دهد تا آن باد مانند شیر خروشانی حرکت نماید و امر الهی را اجرا نماید، و هر بادی را نامی است چنان که خداوند در قرآن می فرماید: «کَذَّبَتْ عَادٌ فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَ نُذُرِ * إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُّسْتَمِرٍّ»، و یا می فرماید: «الرِّیحَ الْعَقِیمَ»، و یا می فرماید: «رِیحٌ فِیهَا عَذَابٌ أَلِیمٌ»، و یا می فرماید: «فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِیهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ»، و بادهای دیگری نیز هست که خداوند به وسیله آن ها گنهکاران را عذاب می نماید.
سپس فرمود:
و خداوند را بادهای دیگری است که رحمت می باشند و برخی درخت ها را
ص: 613
بارور می کند، و برخی نشانه نزول رحمت او می باشد، و برخی ابرها را حرکت می دهد، و برخی ابرها را بین آسمان و زمین نگاه می دارد، و برخی ابرها را فشار می دهد تا باران از لابلای آن ها با اذن خداوند ببارد، و بادهای دیگری نیز در قرآن شماره شده است، و امّا بادهای چهارگانه، شمال و جنوب و صبا و دَبور، نام های ملائکه موکّل به آن هاست….(1)
ص: 614
«وَیْلٌ لِّکُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ * یَسْمَعُ آیَاتِ اللَّهِ تُتْلَی عَلَیْهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِرًا کَأَن لَّمْ یَسْمَعْهَا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ * وَ إِذَا عَلِمَ مِنْ آیَاتِنَا شَیْئًا اتَّخَذَهَا هُزُوًا أُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ * مِن وَرَائِهِمْ جَهَنَّمُ وَ لَا یُغْنِی عَنْهُم مَّا کَسَبُوا شَیْئًا وَ لَا مَا اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاء وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ»(1)
مرحوم طبرسی در مجمع البیان گوید:
«أَفَّاکٍ أَثِیمٍ» مبالغه در افک به معنای کذب است، و به کسی افّاک می گویند که زیاد دروغ می گوید و یا دروغ بزرگ می گوید گرچه در یک سخن باشد، مانند مسیلمه که ادّعای پیامبری نمود و به او مسیلمه کذّاب گفتند، و «أثیم» گناهکاری است که مستحقّ عقاب و عذاب باشد، و «ویل» کلمه وعید [و عذاب] است که برای کفّار گفته می شود، و یا وادی [و یا چاهی] است از صدید جهنّم که عذاب آن سخت است، و مصداق «أَفَّاکٍ أَثِیمٍ» ابوجهل است که چون شنید: «إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعامُ الْأَثِیمِ» استهزا نمود [چنان که گذشت] و یا نضر بن حارث که می خواست با توصیفاتی که برای اسب خود می کند، با قرآن مقابله نماید.(2)
ص: 615
«قُل لِّلَّذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لا یَرْجُون أَیَّامَ اللَّهِ لِیَجْزِیَ قَوْمًا بِما کَانُوا یَکْسِبُونَ»(1)
داود بن کثیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید: به کسانی که ما بر آنان منّت نهادیم و معرفت خود را به آن ها عطا نمودیم بگو: مردم را به معرفت ما آگاه سازید، و آگاهی دادن به آنان بخششی است به آن ها.(2)
روایت شده که امام سجّاد(علیه السلام) می خواست غلام خود را بزند و آن غلام آیه فوق را قرائت نمود، و امام(علیه السلام) با شنیدن این آیه تازیانه را رها نمود و غلام گریان شد، و امام(علیه السلام) به او فرمود:
برای چه گریه می کنی؟ غلام گفت: ای مولای من آیا شما مرا از کسانی دانستی که «لا یَرْجُون أَیَّامَ اللَّهِ»؟ امام(علیه السلام) فرمود: آیا تو از کسانی هستی که
ص: 616
خداوند می فرماید: «یَرْجُون أَیَّامَ اللَّهِ»؟ غلام گفت: «آری ای مولای من» امام(علیه السلام) فرمود: من دوست نمی دارم مالک کسی باشم که او مصداق «یَرْجُو أَیَّامَ اللَّهِ» است. سپس فرمود: برخیز و نزد قبر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برو و بگو: «خدایا در قیامت از خطای علی بن الحسین در گذر» و پس از آن، تو در راه خدا آزاد خواهی بود.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«أَیَّامَ اللَّهِ» که امید ماست. سه روز است:
روز قیام قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله)، روز رجعت و روز قیامت.(2)
مؤلّف گوید:
موضوعات آیات فوق مانند: إفک، إثم، اصرار در گناه، تکبّر، استهزاء، و عذاب ألیم، و عذاب مهین، و عذاب عظیم، در جای خود بیان شده و بیان خواهد شد إن شاء الله. و بقیّه آیات این بخش از محکمات است و روایتی در ذیل آن ها نقل نشده است.
ص: 617
وَ لَقَدْ آتَیْنا بَنی إِسْرائیلَ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَی الْعالَمینَ 16 وَ آتَیْناهُمْ بَیِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ إِنَّ رَبَّکَ یَقْضی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ 17 ثُمَّ جَعَلْناکَ عَلی شَریعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ 18 إِنَّهُمْ لَنْ یُغْنُوا عَنْکَ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ إِنَّ الظَّالِمینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقینَ 19 هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ 20 أَمْ حَسِبَ الَّذینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما یَحْکُمُونَ 21 وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ 22 أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ 23 وَ قالُوا ما هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ 24 وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ ما کانَ حُجَّتَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ 25 قُلِ اللَّهُ یُحْییکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فیهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ 26
«اِجتراح» به معنای اکتساب است، و جَرَحَ و اِجتَرَحَ و کَسَبَ و اِکتَسَبَ به یک معناست، و فلان جارحة قومه یعنی کاسبة قومه، و اصل لغت از جراح است، چنان که اقتراف مشتقّ از قَرَفَ القرحة یعنی قشّرها بعد یبسها می باشد، و «سیئّة»
ص: 618
فعل قبیح را گویند، که صاحب آن مستحقّ مذمّت و نکوهش باشد، و «حَسَنَه» عمل نیک را گویند که صاحب آن مستحقّ ستایش باشد، و هر عملی که وجه قبح و حسن نداشته باشد لغو است، و به حکیم نسبت داده نمی شود.
ما بنی اسرائیل را کتاب (آسمانی) و حکومت و نبوّت بخشیدیم و از روزیهای پاکیزه به آنها عطا کردیم و آنان را بر جهانیان (و مردم عصر خویش) برتری بخشیدیم (16) و دلایل روشنی از امر نبوّت و شریعت در اختیارشان قرار دادیم آنها اختلاف نکردند مگر بعد از علم و آگاهی و این اختلاف بخاطر ستم و برتری جویی آنان بود امّا پروردگارت روز قیامت در میان آنها در آنچه اختلاف داشتند داوری می کند. (17) سپس تو را بر شریعت و آیین حقّی قرار دادیم از آن پیروی کن و از هوسهای کسانی که آگاهی ندارند پیروی مکن! (18) آنها هرگز نمی توانند تو را در برابر خداوند بی نیاز کنند (و از عذابش برهانند) و ظالمان یار و یاور یکدیگرند، امّا خداوند یار و یاور پرهیزگاران است! (19) این (قرآن و شریعت آسمانی) وسایل بینایی و مایه هدایت و رحمت است برای مردمی که (به آن) یقین دارند! (20) آیا کسانی که مرتکب بدیها و گناهان شدند گمان کردند که ما آنها را همچون کسانی قرار می دهیم که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند که حیات و مرگ شان یکسان باشد؟! چه بد داوری می کنند! (21) و خداوند آسمانها و زمین را بحقّ آفریده است تا هر کس در برابر اعمالی که انجام داده است جزا داده شود و به آنها ستمی نخواهد شد! (22) آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهی (بر اینکه شایسته هدایت نیست) گم راه ساخته و بر گوش و قلبش مُهر زده و بر چشمش پرده ای افکنده است؟! با این حال چه کسی می تواند غیر از
ص: 619
خدا او را هدایت کند؟! آیا متذکّر نمی شوید؟! (23) آنها گفتند: «چیزی جز همین زندگی دنیای ما در کار نیست گروهی از ما می میرند و گروهی جای آنها را می گیرند و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمی کند!» آنان به این سخن که می گویند علمی ندارند، بلکه تنها حدس می زنند (و گمانی بی پایه دارند)! (24) و هنگامی که آیات روشن ما بر آنها خوانده می شود، دلیلی در برابر آن ندارند جز اینکه می گویند: «اگر راست می گویید پدران ما را (زنده کنید) و بیاورید (تا گواهی دهند)!» (25) بگو: «خداوند شما را زنده می کند، سپس می میراند، بار دیگر در روز قیامت که در آن تردیدی نیست گردآوری می کند ولی بیشتر مردم نمی دانند.» (26)
«أًمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ أّن نَّجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاء مَّحْیَاهُم وَ مَمَاتُهُمْ سَاء مَا یَحْکُمُونَ»(1)
ابن عبّاس گوید:
مقصود از «کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» بنی هاشم و فرزندان عبدالمطلّب هستند و مقصود از «الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ» فرزندان عبد شمس می باشند.(2)
و در سخن دیگری گوید:
آیه فوق درباره ی علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) و حمزة بن عبدالمطلّب و عبیدة بن
ص: 620
حارث بن عبدالمطلب نازل شد که ایمان آوردند و مقصود از «الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ» عتبة و شیبة فرزندان ربیعة و ولید بن عتبة هستند و این سه نفر از مشرکین بودند.(1)
«أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلَا تَذَکَّرُونَ * … إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
آیه فوق درباره ی قریش نازل شد و آنان به هر چه علاقه پیدا می کردند آن را می پرستیدند، و مقصود از «وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ» کسانی هستند که به امیرالمؤمنین(علیه السلام) ظلم کردند و پس از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) نیز ظلم آنان ادامه پیدا نمود و به آراء و هوس های خود عمل کردند و خلافت و امامت را از او سلب کردند، در حالی که دو مرتبه از آنان درباره ی ولایت آن حضرت پیمان گرفته شده بود!(3)
ص: 621
«وَ قَالُوا مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَ نَحْیَا وَ مَا یُهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَ مَا لَهُم بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ …»(1)
ابوعمرو زبیری گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: اقسام کفر چیست؟ فرمود:
کفر در کتاب خدا پنج قسم است، کفر به خاطر ترک دستورات خداوند، و کفر به خاطر برائت [از اولیای خداوند]، و کفر به نعمت های الهی، و کفر به ربوبیّت خداوند و این کفر دهریّه است که می گویند: خدایی و بهشتی و دوزخی نیست، چنان که خداوند سخن آنان را نقل نموده که می گویند: «وَ مَا یُهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ» و این چیزی است که آنان از پیش خود در آورده اند و منطق و دلیلی بر آن ندارند، از این رو خداوند می فرماید: «إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ» و خداوند دربارهی آنان میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» و این وجه اول کفر جهود است، و وجه دوم کفر جهود این است که دانسته حق را انکار کند، چنان که خداوند میفرماید: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا…»(2)
ص: 622
مرحوم سیّد رضی در نهج البلاغة از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که به یکی از اصحاب خود فرمود:
تو باید به خورشید و ماه و گیاه و درخت و آب و سنگ و اختلاف شب و روز و دریا و کوه ها و قلّه ها و لغات گوناگون مردم بنگری تا آفریدگار جهان را بشناسی، سپس فرمود: وای بر کسی که با دیدن این ها مقدّر و مدّبر عالم را
ص: 623
انکار نماید، و گمان کند که خود به خود -- مانند گیاهی -- روئیده شده است، و آن گیاه زارعی نداشته و برای اختلاف صور موجودات صانع و مدّبری نبوده است، و بدون هیچ دلیلی وجود خود را بدون صانع و مدّبر بداند، در حالی که هیچ بنایی بدون بانی، و هیچ… نخواهد بود.(1)
در مجمع البیان از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
روزگار را دشنام ندهید، چرا که خداوند همان روزگار است، و علّت آن این است که اهل جاهلیّت حوادث تلخ و بلاهایی که بر آنان نازل می شد را به روزگار نسبت می دادند و می گفتند: روزگار با ما چنین و چنان کرد، و به روزگار دشنام می دادند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرمود: فاعل این بلاها و مصائب خداست، و شما نباید خدای خود را دشنام بدهید.(2)
ص: 624
وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ 27 وَ تَری کُلَّ أُمَّةٍ
جاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعی إِلی کِتابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ 28 هذا کِتابُنا یَنْطِقُ
عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ 29 فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فی رَحْمَتِهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبینُ 30 وَ أَمَّا الَّذینَ کَفَرُوا أَ فَلَمْ تَکُنْ آیاتی تُتْلی
عَلَیْکُمْ فَاسْتَکْبَرْتُمْ وَ کُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمینَ 31 وَ إِذا قیلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ السَّاعَةُ لا رَیْبَ
فیها قُلْتُمْ ما نَدْری مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلاَّ ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنینَ 32 وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا
وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ 33 وَ قیلَ الْیَوْمَ نَنْساکُمْ کَما نَسیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا وَ مَأْواکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرینَ 34 ذلِکُمْ بِأَنَّکُمُ اتَّخَذْتُمْ آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ غَرَّتْکُمُ الْحَیاةُ
الدُّنْیا فَالْیَوْمَ لا یُخْرَجُونَ مِنْها وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ 35 فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ
الْأَرْضِ رَبِّ الْعالَمینَ 36 وَ لَهُ الْکِبْرِیاءُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ 37
«کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً» یعنی بارکة علی الرکب یعنی هر امّتی در آن روز به زانو در می آید، و «جاثیة» به معنای مجتمعة می باشد، یعنی هر امّتی در آن روز جمع می شوند تا از نامه اعمال خود با خبر شوند، و «وَ حَاقَ بِهِم» یعنی حلّ بهم، و «ننساکم» یعنی نترککم فی العذاب کما ترکتم العمل للقائه، و «اتَّخَذْتُمْ آیَاتِ اللَّهِ هُزُوًا» یعنی استهزئتم بآیات الله، و «وَ لَا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ» یعنی لا یطلب منهم العتبی بالتوبة و لا یُقبل منهم الإنابة و العتبی منهم، «وَ لَهُ الْکِبْرِیَاء» یعنی أنّ العظمة مخصوصَة به سبحانه.
ص: 625
مالکیّت و حاکمیّت آسمانها و زمین برای خداست و آن روز که قیامت برپا شود اهل باطل زیان می بینند! (27) در آن روز هر امّتی را می بینی (که از شدّت ترس و وحشت) بر زانو نشسته هر امّتی بسوی کتابش خوانده می شود، و (به آنها می گویند:) امروز جزای آنچه را انجام می دادید به شما می دهند! (28) این کتاب ما است که بحق با شما سخن می گوید (و اعمال شما را بازگو می کند) ما آنچه را انجام می دادید می نوشتیم! (29) امّا کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام
دادند، پروردگارشان آنها را در رحمت خود وارد می کند این همان پیروزی بزرگ است! (30) امّا کسانی که کافر شدند (به آنها گفته می شود:) مگر آیات من بر شما خوانده
نمی شد و شما استکبار کردید و قوم مجرمی بودید؟! (31) و هنگامی که گفته می شد: «وعده خداوند حقّ است، و در قیامت هیچ شکّی نیست»، شما می گفتید: «ما نمی دانیم قیامت چیست؟ ما تنها گمانی در این باره داریم، و به هیچ وجه یقین نداریم!» (32) و بدیهای اعمال شان برای آنان آشکار می شود، و سرانجام آنچه را استهزا می کردند آنها را فرامی گیرد! (33) و به آنها گفته می شود: «امروز شما را فراموش می کنیم همان گونه که شما دیدار امروزتان را فراموش کردید و جایگاه شما دوزخ است و هیچ یاوری ندارید! (34) این بخاطر آن است که شما آیات خدا را به مسخره گرفتید و زندگی دنیا شما را فریب داد! «امروز نه آنان را از دوزخ بیرون می آورند، و نه هیچ گونه عذری از آنها پذیرفته می شود! (35) پس حمد و ستایش مخصوص خداست، پروردگار آسمانها و پروردگار زمین و پروردگار همه جهانیان! (36)
و برای اوست کبریا و عظمت در آسمانها و زمین، و اوست عزیز و حکیم! (37)
ص: 626
«هَذَا کِتَابُنَا یَنطِقُ عَلَیْکُم بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ»(1)
حسین بن بشّار گوید: به حضرت رضا(علیه السلام) گفتم: آیا خداوند از چیزی که هنوز به وجود نیامده آگاه است که اگر به وجود آید چگونه خواهد بود؟ امام(علیه السلام) فرمود:
خداوند عالم به همه چیزهاست، قبل از به وجود آمدن آن ها، چنان که می فرماید: «إِنَّا کُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» و درباره ی اهل دوزخ می فرماید: «وَ لَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ»(2)، و خداوند می داند که اگر آنان به دنیا بازگردند به همان اعمال ناشایسته خود ادامه می دهند و در خواسته ی خود دروغگو هستند. و نیز هنگامی که ملائکه گفتند: «أَ تَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاء وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ» در پاسخ آنان فرمود: «إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»(3). بنابراین همواره خداوند عالم به همه ی چیزها بوده، قبل از آن که آن ها را خلق نماید، و همواره عالم و سمیع و بصیر به همه ی اشیا خواهد بود.(4)
ص: 627
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
هنگامی بنده خدا در قلب خویش به یاد خدا می افتد، خداوند این یادآوری را در
نامه عمل او ثبت می کند، و سپس روز پنجشنبه آن را به ملائکه نشان می دهد،
و ملائکه می گویند: «پروردگارا ما عمل این بنده را شماره و احصا نمودیم و چنین عملی را از او ندیدیم» و خداوند به آنان می فرماید: «بنده ی من در قلب خود مرا یاد نمود، و من عمل او را در نامه و صحیفه ی او ثبت نمودم» و این معنا را
خداوند در آیه «إِنَّا کُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» بیان نموده است.(1)
«وَ قِیلَ الْیَوْمَ نَنسَاکُمْ کَمَا نَسِیتُمْ لِقَاء یَوْمِکُمْ هَذَا وَ مَأْوَاکُمْ النَّارُ وَ مَا لَکُم مِّن نَّاصِرِینَ …»(2)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
نسیان در این آیه به معنای ترک است، یعنی همان گونه که شما آمادگی خود را برای ملاقات با پروردگارتان ترک کردید، ما نیز در این روز [قیامت] شما را نادیده می گیریم و شما را به حال خود رها می نماییم. سپس گوید: مقصود از «آیات الله» که آنان به استهزاء و مسخره گرفتند ائمّه(علیهم السلام) هستند که آنان را تکذیب نمودند و به استهزا گرفتند، و به این خاطر در قیامت از آتش دوزخ
ص: 628
نجات پیدا نمی کنند، و خداوند آنان را نمی پذیرد و پاسخی به خواسته آنان نمی دهد.(1)
هشام بن حکم گوید:
منکر خدا [و زندیقی] به امام صادق(علیه السلام) گفت: دلیل بر وجود آفریدگار جهان چیست؟ امام(علیه السلام) به او فرمود: مخلوقات خداوند گواهی می دهند که آفریننده ای دارند.
سپس فرمود:
«آیا اگر تو ساختمان بزرگی را مشاهده کنی یقین نمی کنی که آن سازنده ای داشته است، گرچه تو او را مشاهده نکرده ای؟» زندیق کافر گفت: «خدایی که شما می گویی آفریدگار جهان است چیست و چگونه است؟» امام(علیه السلام) فرمود: او موجودی است که به مخلوق شباهت ندارد، و مقصود من از کلمه «شئ» و موجود، اثبات وجود اوست، جز آن که او جسم و صورت نیست و با حواسّ پنجگانه درک نمی شود، و تماسّ با او امکان ندارد، و عقول و افکار
ص: 629
مردم نمی تواند ذات او را درک نماید، و روزگار از او نمی کاهد، و گذشت زمان او را تغییر نمی دهد ….(1)
ص: 630
هشام بن حکم گوید:
ابن ابی العوجای کافر و منکر خدا، خدمت امام صادق(علیه السلام) آمد، و امام(علیه السلام) به او فرمود: «ای ابن ابی العوجاء» آیا تو مخلوقی و یا غیرمخلوق؟» او گفت: من مخلوق نیستم. امام(علیه السلام) به او فرمود: «اگر مخلوق می بودی چگونه بودی؟» ابن ابی العوجاء پاسخی نداد و برخاست و از مجلس خارج شد.(1)
ابوشاکر دیصانی نزد امام صادق(علیه السلام) آمد و گفت: «آفریدگار جهان را برای من اثبات کنید» امام(علیه السلام) فرمود:
بنشین، و سپس تخم مرغی را از کودکی گرفت و به دیصانی فرمود: «این تخم
مرغ اطرافش بسته و دارای پوست ضخیمی است، و پس از این پوست ضخیم
پوست نازکی است، و پس از آن مایع روان سفید و نقره ای می باشد، و پس از آن،
پوست رقیقی است، و داخل آن پوست رقیق مایع روان زرد و طلایی وجود دارد،
و این دو مادّه ی روان مخلوط نمی شوند، در حالی که این تخم مرغ همین گونه
آفریده شده، و کسی در آن تصرّفی انجام نداده است، و کسی نمی داند آیا
سالم است و یا فاسد است، و کسی نمی داند از آن جوجه نر به وجود می آید یا
جوجه مادّه آیا تو فکر نمی کنی این تخم مرغ خالق و مدبّری داشته باشد؟».
ص: 631
پس دیصانی مدّتی سر به زیر افکند و سپس گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ
لَاشَرِیکَ لَهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، وَ أَنَّکَ إِمَامٌ وَ حُجَّةٌ مِنَ اللَّهِ عَلی خَلْقِهِ،
وَ أَنَا تَائِبٌ مِمَّا کُنْتُ فِیهِ.»(1)
مؤّلف گوید:
ما در کتاب «راه خداشناسی» سخنان معصومین(علیهم السلام) را درباره خداشناسی بیان
نموده ایم، طالبین مراجعه فرمایند.(2)
مرحوم طبرسی در ذیل آیه «وَ لَهُ الْکِبْرِیاءُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» گوید:
در حدیثی آمده: که خداوند می فرماید: «الْکِبْرِیَاءُ رِدَائِی وَ الْعَظَمَةُ إِزَارِی فَمَنْ نَازَعَنِی فِی وَاحِدٍ مِنْهُمَا أَلْقَیْتُهُ فِی النَّارَ جَهَنَّم.»(3)
ص: 632
محلّ نزول: مکّه.
به جز آیات 10 و 15 و 35 که در مدینه نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی جاثیه نازل شده است.(1)
تعداد آیات: 35 آیه به اعتقاد اهل کوفه، و 34 آیه به اعتقاد دیگران.
ثواب قرائت سوره ی احقاف
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
کسی که در روز جمعه سوره ی احقاف را بخواند، خداوند در دنیا ترسی بر او قرار
نمی دهد، و از فزع و وحشت بزرگ قیامت نیز او را ایمن می کند، إن شاء الله.(2)
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، خداوند به عدد هر مردی که روی زمین راه رفته
ده برابر به او حسنه و پاداش می دهد، و ده گناه از او محو می شود، و ده درجه به
ص: 633
درجات او افزوده می گردد، و کسی که آن را بنویسد و بر خود و یا بر طفلی بیاویزد
و یا آن را بشوید و آب آن را به آن طفل بنوشاند، بدن او قوی و سالم باشد و از همه
حوادث ایمن شود و با اذن خداوند و فضل او در گهواره شاد به سر ببرد.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که این سوره را بنویسد و با آب زمزم بشوید و بنوشد، نزد مردم محبوب
می شود، و سخن او مسموع خواهد بود، و هر چه را بشنود از یاد نبرد، و با اذن الهی
به مقاصد خود برسد، و امراض او برطرف گردد.(2)
ص: 634
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
حم 1 تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ 2 ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّی وَ الَّذینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ 3 قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ ائْتُونی بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ 4 وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجیبُ لَهُ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ 5 وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ کانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ کانُوا بِعِبادَتِهِمْ کافِرینَ 6 وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ هذا سِحْرٌ مُبینٌ 7 أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلا تَمْلِکُونَ لی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفیضُونَ فیهِ کَفی بِهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ 8 قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْری ما یُفْعَلُ بی وَ لا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحی إِلَیَّ وَ ما أَنَا إِلاَّ نَذیرٌ مُبینٌ 9 قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ کَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ
ص: 635
مِنْ بَنی إِسْرائیلَ عَلی مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَکْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ 10 وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا لَوْ کانَ خَیْراً ما سَبَقُونا إِلَیْهِ وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدیمٌ 11 وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ بُشْری لِلْمُحْسِنینَ 12 إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ 13 أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ خالِدینَ فیها جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ 14 وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّی إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعینَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلی والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لی فی ذُرِّیَّتی
إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمینَ 15
«آیه» به معنای نشانه و دلالتی است که مایه ی تعجّب شود، و «أفاض القوم فی الحدیث إذا مضوا فیه، و اصل إفاضة به معنای دفع است، و أفاضوا من عرفات، یعنی اندفعوا منها، و حدیث مستفیض حدیث جاری و شایع است، و «بدع و بَدیع» به معنای ابداع و نوآوری است، و «إفک قدیم» ما تقادم وجوده یعنی اسطوره های پیشین، و در عرف متکلمین قدیم به معنای موجود لا أوّل لوجوده است، «و أوزِعنی» یعنی امنعنی عن الإنصراف، و «ایزاع» ایصال الشئ إلی القلب.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
حم (1) این کتاب از سوی خداوند عزیز و حکیم نازل شده است! (2) ما آسمانها
ص: 636
و زمین و آنچه را در میان این دو است جز بحق و برای سرآمد معیّنی نیافریدیم امّا کافران از آنچه انذار می شوند روی گردانند! (3) به آنان بگو: «این معبودهایی را که غیر از خدا پرستش می کنید به من نشان دهید چه چیزی از زمین را آفریده اند، یا شرکتی در آفرینش آسمانها دارند؟ کتابی آسمانی پیش از این، یا اثر علمی از گذشتگان برای من بیاورید (که دلیل صدق گفتار شما باشد) اگر راست می گویید!» (4) چه کسی گم راهتر است از آن کس که معبودی غیر خدا را می خواند که تا قیامت هم به او پاسخ نمی گوید و از خواندن آنها (کاملا) بی خبر است؟! (و صدای آنها را هیچ نمی شنود!) (5) و هنگامی که مردم محشور می شوند، معبودهای آنها دشمنانشان خواهند بود حتّی عبادت آنها را انکار می کنند! (6) هنگامی که آیات روشن ما بر آنان خوانده می شود، کافران در برابر حقّی که برای آنها آمده می گویند: «این سحری آشکار است!» (7) بلکه می گویند: «این آیات را بر خدا افترا بسته است!» بگو: «اگر من آن را بدروغ به خدا نسبت داده باشم (لازم است مرا رسوا کند و) شما نمی توانید در برابر خداوند از من دفاع کنید! او کارهایی را که شما در آن وارد می شوید بهتر می داند همین بس که خداوند گواه میان من و شما باشد و او آمرزنده و مهربان است!» (8) بگو: «من پیامبر نوظهوری نیستم و نمی دانم با من و شما چه خواهد شد من تنها از آنچه بر من وحی می شود پیروی می کنم، و جز بیم دهنده آشکاری نیستم!» (9) بگو: «به من خبر دهید اگر این قرآن از سوی خدا باشد و شما به آن کافر شوید، در حالی که شاهدی از بنی اسرائیل بر آن شهادت دهد، و او ایمان آورد و شما استکبار کنید (چه کسی گم راهتر از شما خواهد بود)؟! خداوند گروه ستمگر را هدایت نمی کند!» (10) کافران درباره مؤمنان چنین گفتند: «اگر (اسلام) چیز خوبی بود، هرگز آنها (در پذیرش آن) بر ما پیشی نمی گرفتند!» و چون خودشان بوسیله آن
ص: 637
هدایت نشدند می گویند: «این یک دروغ قدیمی است!» (11) و پیش از آن، کتاب موسی که پیشوا و رحمت بود (نشانه های آن را بیان کرده)، و این کتاب هماهنگ با نشانه های تورات است در حالی که به زبان عربی و فصیح و گویاست، تا ظالمان را بیم دهد و برای نیکوکاران بشارتی باشد! (12) کسانی که گفتند: «پروردگار ما اللَّه است»، سپس استقامت کردند، نه ترسی برای آنان است و نه اندوهگین می شوند. (13) آنها اهل بهشتند و جاودانه در آن می مانند این پاداش اعمالی است که انجام می دادند. (14) ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، مادرش او را با ناراحتی حمل می کند و با ناراحتی بر زمین می گذارد و دوران حمل و از شیر بازگرفتنش سی ماه است تا زمانی که به کمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگی بالغ گردد می گوید: «پروردگارا! مرا توفیق ده تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم دادی بجا آورم و کار شایسته ای انجام دهم که از آن خشنود باشی، و فرزندان مرا صالح گردان من به سوی تو بازمی گردم و توبه می کنم، و من از مسلمانانم!» (15)
«قُلْ أَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّمَاوَاتِ اِئْتُونِی بِکِتَابٍ مِّن قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
آیه فوق درباره ی مشرکین قریش است، و خداوند بر آنان احتجاج نموده، و به رسول خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید: به آنان بگو: اگر راست می گویید به من نشان دهید
ص: 638
آیا بت هایی که می پرستید چیزی را روی زمین آفریده اند، و یا در خلقت آسمان ها شرکتی داشته اند و یا…؟(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از کتاب در آیه فوق تورات و انجیل است، و مقصود از «أَوْ أَثَارَةٍ مِّنْ عِلْمٍ» علم اوصیای پیامبران می باشد.(2)
«وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّن یَدْعُو مِن دُونِ اللَّهِ مَن لَّا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلَی یَومِ الْقِیَامَةِ وَ هُمْ عَن دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ * وَ إِذَا حُشِرَ النَّاسُ کَانُوا لَهُمْ أَعْدَاء وَ کَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ کَافِرِینَ»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
کسانی که خورشید و ماه و ستارگان و چهار پایان و درختان و سنگ ها را پرستیده اند، هنگامی که در قیامت محشور می شوند، این معبودها دشمنان آنان خواهند بود، و نسبت به عبادت آنان کافر می شوند!!(4)
ص: 639
«قُلْ مَا کُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ وَ مَا أَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِی وَ لَا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی إِلَیَّ وَ مَا أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
… بسا دستوری از ناحیه خداوند می آمد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مدّتی به آن عمل می کرد، و سپس دستور دیگری می آمد و آن حضرت باز به اصحاب و امّت خود ابلاغ می نمود، از این رو بعضی از اصحاب گفتند: «یا رسول الله شما ما را به چیزی امرکردی و چون ما بر آن عادت نمودیم باز ما را به چیز دیگری امر کردی؟!» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سکوت نمود و این آیه نازل شد: «قُلْ مَا کُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ ….»(2)
امام باقر و امام صادق(علیه السلام) می فرمایند:
هنگامی که آیه فوق بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد، قریش گفتند: «او که نمی داند در جنگ ها [و…] چه بر سر ما و او خواهد آمد، برای چه ما از او پیروی کنیم؟» پس این آیه نازل شد: «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِینا.»(3)
ص: 640
سپس امام باقر و امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
آیه فوق این گونه نازل شده است: «إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی إِلَیَّ فی علیٍّ.»(1)
«قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِن کَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَ کَفَرْتُم بِهِ وَ شَهِدَ شَاهِدٌ مِّن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَی مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَکْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از «شاهد» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و دلیل آن آیه «أَ فَمَن کَانَ عَلَی بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ»(3)، است که شاهد در این آیه امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.
و نیز گوید:
مقصود از آیه (13) که می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ» استقامت بر ولایت علیّ امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(4)
ص: 641
«وَ وَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا وَ وَضَعَتْهُ کُرْهًا وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّی إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ …»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
جبرئیل بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد و گفت: «ای محمّد! خداوند تو را به مولودی از فاطمه بشارت می دهد و امّت تو آن مولود را بعد از تو می کشند!» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «ای جبرئیل بر پروردگارم سلام می رسانم، و مرا حاجتی به این مولود نیست» پس جبرئیل(علیه السلام) به آسمان صعود نمود و بازگشت و این خبر را باز تکرار نمود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: مرا در چنین مولودی حاجت
نیست. و در مرتبه سوّم جبرئیل فرود آمد و گفت: «پروردگارت تو را سلام می رساند و به تو بشارت می دهد که امامت و وصایت در ذریّه این مولود خواهد بود» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: اکنون راضی شدم، و سپس به فاطمه(علیها السلام) پیغام داد: «خداوند مرا بشارت داد، که فرزندی به تو خواهد داد و پس از من، این امّت او را خواهند کشت» و فاطمه(علیها السلام) پاسخ داد: «مرا به چنین مولودی نیاز نیست» تا این که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیغام داد: خداوند امامت و ولایت و وصایت را در ذریّه او قرار خواهد داد، و فاطمه(علیها السلام) فرمود: اکنون راضی شدم» از این رو خداوند درباره ی این مولود فرمود: «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً …».
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اگر [آن مولود] گفته بود: «وَ أَصْلِحْ لِی ذُرِّیَّتِی» ذریّه او کلّاً امام می شدند تا این که فرمود:
امام حسین(علیه السلام) از مادر خود فاطمه شیر نخورد، و از هیچ زن دیگری نیز شیر نخورده،
ص: 642
و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) انگشت در دهان او می گذارد و او می مکید و غذای دو روز و یا سه روز او
تأمین می شد، از این رو گوشت و خون امام حسین(علیه السلام) از گوشت و خون رسول خدا(صلی الله علیه و آله)
رویید، و هیچ فرزندی جز امام حسین و عیسی؟سهما؟ شش ماهه به دنیا نیامد.(1)
مؤلّف گوید:
روایت فوق با اختلاف مختصری در کافی و علل الشرایع(2)، و مجالس شیخ و امالی او(3)، و کامل الزیارات(4)، و تأویل الآیات(5)، نقل شده است.
ص: 643
در کتاب تأویل الآیات نقل شده:
یکی از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را عمر بن خطّاب در یکی از جنگ ها فرستاد و او شش ماه از خانواده ی خود دور بود و چون بازگشت فرزندی از همسر او به دنیا آمده بود، و او انکار نمود و همسر خود را نزد عمر آورد و گفت: با فاصله شش ماه این همسر من فرزندی به دنیا آورده است و می گوید: «این فرزند از تو می باشد» پس عمر به او گفت: ای زن چه می گویی؟ او گفت:
به خدا سوگند من جز از شوهر خود این فرزند را به دنیا نیاورده ام و این فرزند اوست و من فجور و گناهی نکرده ام. و نام آن هیثم بود. پس عمر به آن زن گفت: آیا شوهر تو راست می گوید؟ زن گفت: آری یا امیرالمؤمنین. پس عمر دستور داد تا گودالی کندند و آن زن را در آن گودال قرار دادند [تا او را سنگسار نمایند] و چون این خبر به امیرالمؤمنین(علیه السلام) رسید آن حضرت فوراً نزد آن زن آمد و او را از گودال بیرون آورد و به عمر فرمود: خود را کنترل کن، این زن راست می گوید، چرا که خداوند در قرآن می فرماید: «وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا» یعنی مدّت بارداری و شیرخوارگی فرزند سی ماه است و خداوند درباره ی مدّت شیرخوارگی می فرماید: «وَ الْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ»(1)، یعنی مادرها دو سال کامل باید فرزندان خود را شیر بدهند، بنابراین دوران حمل می تواند شش ماه بوده باشد و خداوند دوران حمل و شیرخوارگی را سی ماه تعیین نموده، چنان که این حسین من با حمل شش ماه به دنیا آمده» پس عمر گفت: «لَو لَا عَلِیٌ لَهَلَکَ عُمَرُ.»(2)
ص: 644
مؤلّف گوید:
خلفای غاصب از این گونه نادانی ها فراوان داشته اند و برخی از اهل تاریخ گفته اند: عمر بن خطّاب بیش از هفتاد مرتبه در قضایای گوناگون در اثر بی اطلاعی
و جهالت و نادانی نسبت به احکام الهی جمله فوق را تکرار نموده است و هرگز از روی تواضع نبوده، چنان که برخی از علمای اهل سنّت ادّعا می کنند و برای روشن شدن این معنا به کتاب «النصّ و الإجتهاد» مراجعه شود.
ص: 645
أُولئِکَ الَّذینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَیِّئاتِهِمْ فی أَصْحابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذی کانُوا یُوعَدُونَ 16 وَ الَّذی قالَ لِوالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُما أَ تَعِدانِنی أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلی وَ هُما یَسْتَغیثانِ اللَّهَ وَیْلَکَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَیَقُولُ ما هذا إِلاَّ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ 17 أُولئِکَ الَّذینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرینَ 18 وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ لِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمالَهُمْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ 19 وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِما کُنْتُمْ تَفْسُقُونَ 20 وَ اذْکُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ 21 قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَأْفِکَنا عَنْ آلِهَتِنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادقینَ 22 قالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أُبَلِّغُکُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ 23 فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ ریحٌ فیها عَذابٌ أَلیمٌ 24 تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْ ءٍ بِأَمْرِ رَبِّها فَأَصْبَحُوا لا یُری إِلاَّ مَساکِنُهُمْ کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمینَ 25 وَ لَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فیما إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فیهِ وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً فَما أَغْنی عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَیْ ءٍ إِذْ کانُوا یَجْحَدُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ 26 وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا ما حَوْلَکُمْ مِنَ الْقُری وَ صَرَّفْنَا الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ 27 فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا
عَنْهُمْ وَ ذلِکَ إِفْکُهُمْ وَ ما کانُوا یَفْتَرُونَ 28
«أحقاف» جمع حَقف به معنای رَمل فراوانی است که انباشته شده باشد و به اندازه کوه نباشد، و «عارض» ابر پهناور است، و «تَدمیر» به معنای اهلاک و ریختن
ص: 646
چیزی بر چیزهای دیگر است تا سبب خرابی و هلاکت آن ها شود، و «تمکین» اعطای مکنت و قدرت و آلت و سایر چیزهایی است که فاعل به آن احتیاج دارد، و بعضی گفته اند: تمکین به معنای برطرف کردن موانع است، و «قربان» هر چیزی است که به وسیله آن تقرّب به خداوند حاصل می شود و جمع آن قرابین است. مرحوم طبرسی سپس گوید: کلمه «اِن» در آیه «وَ لَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیما إِنْ مَکَّنَّاکُمْ …» به معنای مای نافیه است.
آنها کسانی هستند که ما بهترین اعمال شان را قبول می کنیم و از گناهانشان می گذریم و در میان بهشتیان جای دارند این وعده راستی است که وعده داده می شدند. (16) و کسی که به پدر و مادرش می گوید: «اف بر شما! آیا به من وعده می دهید که من روز قیامت مبعوث می شوم؟! در حالی که پیش از من اقوام زیادی بودند (و هرگز مبعوث نشدند)! و آن دو پیوسته فریاد می کشند و خدا را به یاری می طلبند که: وای بر تو، ایمان بیاور که وعده خدا حق است امّا او پیوسته می گوید:» اینها چیزی جز افسانه های پیشینیان نیست! (17) آنها کسانی هستند که فرمان عذاب درباره آنان همراه اقوام (کافری) که پیش از آنان از جنّ و انس بودند مسلّم شده، چرا که همگی زیانکار بودند! (18) و برای هر کدام از آنها درجاتی است بر طبق اعمالی که انجام داده اند، تا خداوند کارهای شان را بی کم و کاست به آنان تحویل دهد و به آنها هیچ ستمی نخواهد شد! (19) آن روز که کافران را بر آتش عرضه می کنند (به آنها گفته می شود:) از طیّبات و لذائذ در زندگی دنیا خود استفاده کردید و از آن بهره گرفتید اما امروز عذاب ذلّت بار بخاطر استکباری که در زمین بناحق کردید و بخاطر گناهانی که انجام می دادید جزای شما خواهد بود! (20) (سرگذشت هود)
ص: 647
برادر قوم عاد را یاد کن، آن زمان که قومش را در سرزمین «احقاف» بیم داد در حالی که پیامبران زیادی قبل از او در گذشته های دور و نزدیک آمده بودند که: جز خدای یگانه را نپرستید! (و گفت:) من بر شما از عذاب روزی بزرگ می ترسم! (21) آنها گفتند: «آیا آمده ای که ما را (با دروغهایت) از معبودانمان بازگردانی؟! اگر راست می گویی عذابی را که به ما وعده می دهی بیاور!» (22) گفت: «علم (آن) تنها نزد خداست (و او می داند چه زمانی شما را مجازات کند) من آنچه را به آن فرستاده شده ام به شما می رسانم، (وظیفه من همین است!) ولی شما را قومی می بینیم که پیوسته در نادانی هستید!» (23) هنگامی که آن (عذاب الهی) را بصورت ابر گسترده ای
دیدند که بسوی درّه ها و آبگیرهای آنان در حرکت است (خوشحال شدند) گفتند: «این ابری است که بر ما می بارد!» (ولی به آنها گفته شد:) این همان چیزی است که برای آمدنش شتاب می کردید، تندبادی است (وحشتناک) که عذاب دردناکی در آن است! (24) همه چیز را بفرمان پروردگارش در هم میکوبد و نابود میکند (آری) آنها صبح کردند در حالی که چیزی جز خانه های شان به چشم نمی خورد ما این گونه گروه مجرمان را کیفر می دهیم! (25) ما به آنها [قوم عاد] قدرتی دادیم که به شما ندادیم، و برای آنان گوش و چشم و دل قرار دادیم (امّا به هنگام نزول عذاب) نه گوشها و چشم ها و نه عقلهای شان برای آنان هیچ سودی نداشت، چرا که آیات خدا را انکار می کردند و سرانجام آنچه را استهزا می کردند بر آنها وارد شد! (26) ما آبادیهایی را که پیرامون شما بودند نابود ساختیم، و آیات خود را بصورتهای گوناگون (برای مردم آنها) بیان کردیم شاید بازگردند! (27) پس چرا معبودانی را که غیر از خدا برگزیدند -- به گمان اینکه به خدا نزدیکشان سازد -- آنها را یاری نکردند؟! بلکه از میانشان گم شدند! این بود نتیجه دروغ آنها و آنچه افترا می بستند! (28)
ص: 648
«وَ الَّذِی قَالَ لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَّکُمَا أَ تَعِدَانِنِی أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتْ الْقُرُونُ مِن قَبْلِی وَ هُمَا یَسْتَغِیثَانِ اللَّهَ وَیْلَکَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَیَقُولُ مَا هَذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ»(1)
جابر بن عبدالله انصاری گوید:
خداوند به دنبال ستایش از فرزندی مثل حسین بن علی؟سهما؟، از فرزند دیگری مانند عبدالرحمن بن ابی بکر مذمّت و نکوهش نموده است.
جابر بن یزید جعفی گوید:
من سخن جابر انصاری را نزد امام باقر(علیه السلام) مطرح نمودم و آن حضرت [در مورد عبدالرحمان بن ابوبکر چیزی نفرمود و] سخن خود را معطوف به امام حسین(علیه السلام) کرد و فرمود: ای جابر به خدا سوگند اگر امام حسین(علیه السلام) در دعای خود فرموده بود: «وَ أَصْلِحْ لِی ذُرِّیَّتِی» ذریّه او کلّاً امامان پاک می بودند، و لکن او در دعای خود فرمود: «وَ أَصْلِحْ لِی فی ذُرِّیَّتِی» از این رو برخی از فرزندان او یکی پس از دیگری امام شدند و خداوند به واسطه آنان حجّت را بر مردم تمام نمود.(2)
ص: 649
برخی از مفسّرین گفته اند:
آیه فوق مربوط به هر کافری است که عاقّ پدر و مادر خود شده باشد.(1)
«وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَ اسْتَمْتَعْتُم بِهَا فَالْیَوْمَ
تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِمَا کُنتُمْ تَفْسُقُونَ»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
در قیامت کافران را بر آتش دوزخ عرضه می کنند و به آنان گفته می شود: شما در دنیا بهره های خود را بردید و خوردید و آشامیدید، و لباس [های زیبا] پوشیدید، و بر مرکب ها [ی زرّین] سوار شدید. سپس گوید: این آیه درباره ی بنی امیّه نازل شده است. و مقصود از «عَذَابَ الْهُونِ» عطش آنان می باشد.(3)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) حلوایی از خرما و روغن آوردند و آن حضرت از خوردن آن خودداری نمود و فرمود: آن را حرام نمی کنم ولکن می ترسم نفس من مایل به آن بشود و بخواهم آن را تهیّه نمایم. و سپس این آیه را تلاوت نمود: «أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها.»(4)
ص: 650
احنف بن قیس گوید:
وارد بر معاویه شدم و او برای من شیرینی ها و ترشی هایی آورد که من تعجّب نمودم، و سپس نوعی از شیرینی آورد که من آن را ندیده بودم و من به او گفتم: این چیست؟ معاویه گفت: «غذایی است از مرغ آبی و مغز حیوان که با روغن پسته و شکر آمیخته شده است» پس من گریان شدم و معاویه گفت: برای چه گریه می کنی؟ گفتم: به یاد علیّ(علیه السلام) افتادم که روزی نزد او بودم و چون وقت افطار رسید از من خواست که با او افطار کنم، سپس فرمود تا کیسه ی مهر زده ای را آوردند، و من گفتم: این چیست؟ فرمود: این سویق آرد جو می باشد. گفتم: آیا ترسیده ای کسی ببرد و یا بخل ورزیده ای نسبت به آن؟ فرمود: هیچ کدام ولکن ترسیده ام که حسن و حسین آن را به روغن آمیخته سازند. گفتم: مگر حرام است که چنین کنند؟ فرمود: حرام نیست ولکن بر پیشوایان حق، واجب است که خود را با ضعیف ترین مردم تطبیق بدهند، تا فقر برای فقیر سخت نباشد، پس معاویه گفت: کسی را به یاد آوردی که مقام و فضیلت او قابل انکار نیست.(1)
ص: 651
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) همواره به مردم نان گندم و گوشت اطعام می نمود، و چون به منزل خود باز می گشت، نان جو و زیت و سرکه می خورد.(1)
محمّد بن قیس گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند علیّ(علیه السلام) مانند غلامان غذا می خورد و مانند آنان می نشست، او دو پیراهن می خرید و به غلام خود [قنبر] می فرمود: آن پیراهن بهتر را تو بردار و آن دیگری را خود می پوشید، و اگر آستین آن از انگشتانش بلندتر بود و یا از کعب پا تجاوز می کرد آن را قطع می نمود و پنج سال حاکم بود و هرگز آجری بر روی آجری نگذارد، و چون از دنیا رفت چیزی از او به ارث نماند، او به مردم نان گندم و گوشت اطعام می کرد، و چون به منزل باز می گشت نان جو و زیت و سرکه می خورد….(2)
ص: 652
مؤلّف گوید:
روایات درباره ی زهد امیرالمؤمنین و فرزندان او(علیهم السلام) فراوان است، به کتاب «میزان الحق» مراجعه شود.
«وَ اذْکُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَ قَدْ خَلَتْ النُّذُرُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ»(1)
در کتاب خرائج و جرایح نقل شده که مهدی عبّاسی (یعنی هارون الرشید) دستور داد تا در راه مکّه برای حجّاج چاهی حفر کنند، و پس از یکصد قامت انسان که حفر
کردند ناگهان به فضای بازی رسیدند که انتهای آن معلوم نبود و دارای ظلمت و تاریکی بود و صدای بادی از آن شنیده می شد، پس دو نفر را داخل آن فضای تاریک فرستادند و چون خارج شدند رنگ صورت های شان تغییر نموده بود و گفتند:
«ما در آنجا هوا و فضای وسیعی یافتیم و خانه هایی وجود داشت و اجساد مردها و زنان و حیواناتی مانند شتر و گاو و گوسفند را دیدیم و با هر کدام تماس گرفتیم مانند پودر و غبار بود».
سپس گوید: از علما سؤال کردیم و احدی از آنان چیزی درباره ی آن ها نمی دانستند، تا این که موسی بن جعفر(علیه السلام) وارد بر هارون شد، و آن حضرت فرمود: «آن ها اصحاب احقاف یعنی بقیّه قوم عاد بوده اند، که عذاب بر آنان نازل شده و زمین آنان را در بر گرفته است» سپس همان اوصافی که آن دو نفر گفته بودند را آن حضرت نیز بیان فرمود.(2)
ص: 653
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیه «أَ جِئْتَنَا لِتَأْفِکَنَا عمّا کان یعبد آباؤنا فَأْتِنَا تَعِدُنَا إِن کُنتَ مِنَ الصّادقینَ» گوید:
پیامبر این مردم حضرت هود(علیه السلام) بوده و شهرهای آنان سبز و آباد و برکات فراوانی داشته [و به خاطر گناه] خداوند هفت سال آنان را گرفتار بی آبی نمود و شهرهای شان خشکید و حضرت هود(علیه السلام) به آنان فرمود: «اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ … وَ لاَ تَتَوَلَّوْاْ مُجْرِمِینَ»، و آنان سرکشی کرده و ایمان نیاوردند و خداوند به حضرت هود وحی نمود: که عذاب الهی در وقت فلانی بر آنان نازل خواهد شد «رِیحٌ فِیها عَذابٌ أَلِیمٌ …» و چون زمان عذاب فرا می رسد، آنان ابری را به طرف خود در حرکت می بینند و خشنود می شوند و می گویند: «هَذَا عَارِضٌ مُّمْطِرُنَا» یعنی اکنون از این ابر بارانی برای ما می بارد، و هود(علیه السلام) به آنان می فرماید: «بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُم بِهِ» یعنی بلکه این همان عذابی است که شما درخواست می کردید و می گفتید: «فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن کُنتَ مِنَ الصّادقینَ» و این بادی است که در آن عذاب دردناکی خواهد بود و هر چیزی را به امر پروردگار خود نابود می نماید، چنان که خداوند می فرماید: «فَأَصْبَحُوا لَا یُرَی إِلَّا مَسَاکِنُهُمْ».
ص: 654
سپس مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
این اخبار قرآنی از قضایای امّت های گذشته و عذاب و هلاکت آنان، برای بیدار باش و ترساندن امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) است.(1)
وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلی قَوْمِهِمْ مُنْذِرینَ 29 قالُوا یا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا کِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسی مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدی إِلَی الْحَقِّ وَ إِلی طَریقٍ مُسْتَقیمٍ 30 یا قَوْمَنا أَجیبُوا داعِیَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُجِرْکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ 31 وَ مَنْ لا یُجِبْ داعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ وَ لَیْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءُ أُولئِکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ 32 أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذی خَلَقَ
ص: 655
السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی بَلی إِنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ 33 وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ 34 فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ
فَهَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ 35
«صَرَفْنَا إِلَیْکَ» یعنی أملنا إلیک، و «نَفَر» کمتر از ده تا را گویند، و «أَنصِتُوا» یعنی أسکتوا لإستماعه، و «فَلَمَّا قُضِیَ» یعنی فلمّا فرغ من قرائته، و «ولّوا» یعنی انصرفوا، و «وَ یُجِرْکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ» یعنی یمنعکم من العذاب الألیم، و «و لم یَعیَ» یعنی لم یتعب بخلقهنّ،و «أُوْلُوا الْعَزْمِ» یعنی ذو الجِدّ و الثبات، و «أُوْلُوا الْعَزْمِ» نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد(علیه و علی آله و(علیهم السلام)) هستند، و «فَاسِقُونَ» یعنی خارجون عن أمر الله.
(به یاد آور) هنگامی که گروهی از جنّ را به سوی تو متوجّه ساختیم که قرآن را بشنوند وقتی حضور یافتند به یکدیگر گفتند: «خاموش باشید و بشنوید!» و هنگامی که پایان گرفت، به سوی قوم خود بازگشتند و آنها را بیم دادند! (29) گفتند: «ای قوم ما! ما کتابی را شنیدیم که بعد از موسی نازل شده، هماهنگ با نشانه های کتاب های پیش از آن، که به سوی حقّ و راه راست هدایت می کند. (30) ای قوم ما! دعوت کننده الهی را اجابت کنید و به او ایمان آورید تا گناهانتان را ببخشد و شما را از عذابی دردناک پناه دهد! (31) و هر کس به دعوت کننده الهی پاسخ نگوید، هرگز
ص: 656
نمی تواند از چنگال عذاب الهی در زمین فرار کند، و غیر از خدا یار و یاوری برای او نیست چنین کسانی در گم راهی آشکارند!» (32) آیا آنها نمی دانند خداوندی
که آسمانها و زمین را آفریده و از آفرینش آنها ناتوان نشده است، می تواند مُردگان را زنده کند؟! آری او بر هر چیز تواناست! (33) روزی را به یاد آور که کافران را بر آتش عرضه می دارند (و به آنها گفته می شود:) آیا این حقّ نیست؟! می گویند: «آری، به پروردگارمان سوگند (که حقّ است)!» (در این هنگام خداوند) می گوید: «پس عذاب را بخاطر کفرتان بچشید!» (34) پس صبر کن آن گونه که پیامبران «اولو العزم» صبر کردند، و برای (عذاب) آنان شتاب مکن! هنگامی که وعده هایی را که به آنها داده می شود ببینند، احساس می کنند که گویی فقط ساعتی از یک روز (در دنیا) توقّف داشتند این ابلاغی است برای همگان آیا جز قوم فاسق هلاک می شوند؟! (35)
«وَ إِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلَی قَوْمِهِم مُّنذِرِینَ …»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیات فوق حاکی از ایمان آوردن جنّیان است، و سبب نزول این آیات این بوده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مکّه به بازار عکاظ رفت، و زید بن حارثه با او بود، و مردم را دعوت به اسلام می کرد و احدی او را اجابت ننمود، و چون به مکّه بازگشت و به وادی مجنّه رسید، در نیمه شب مشغول تهجّد به قرآن شد، و گروهی از جنّ به او برخورد نمودند و چون قرائت او را شنیدند به همدیگر گفتند: «أَنصِتُوا»، یعنی ساکت شوید، و چون قرائت آن حضرت به پایان
ص: 657
رسید، آنان به سوی قوم خود بازگشتند، و مردم را انذار کردند و گفتند:
«ما کتابی را شنیدیم که بعد از موسی نازل شده است و کتاب های آسمانی دیگر را مانند تورات و انجیل تصدیق می نماید، و مردم را به حق و به صراط مستقیم هدایت می نماید، پس شما دعوت کننده خدا [یعنی حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و یا قرآن] را اجابت کنید» پس گروهی از آنان نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و مسلمان شدند و ایمان آوردند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شرایع اسلام را به آنان تعلیم نمود و این سوره نازل شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) یک نفر را والی و نماینده خود در بین آنان قرار داد، و آنان همواره نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می آمدند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمود تا معارف اسلام را به آنان تعلیم نماید. بنابراین اجنّه نیز مانند مردم، برخی مؤمن، و برخی کافر، و برخی ناصبی و دشمن اهل بیت(علیهم السلام) و برخی یهودی و یا نصرانی و یا مجوسی هستند و این ها از فرزندان «جانّ» می باشند.(1)
ص: 658
از موسی بن جعفر(علیه السلام) سؤال شد: آیا مؤمنین از جنّ داخل بهشت می شوند؟ امام(علیه السلام) فرمود:
داخل بهشت نمی شوند، و لکن خداوند بین بهشت و جهنّم جایی دارد که در آنجا مؤمنین از جنّ و فسّاق از شیعه قرار خواهند گرفت.(1)
یکی از علمای یهود به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: خداوند شیاطین را برای سلیمان مسخّر نمود، و آنان از او اطاعت می کردند و برای او هر چیزی که می خواست -- از محراب ها و عکس ها و مجسّمه های غیرحیوان و انسان -- می ساختند، آیا برای پیامبر شما نیز چنین چیزی بوده است؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
آری برای او آنچه گفتی و بهتر از آن بوده، چرا که شیاطین و جنّیان کافر بودند، و از سلیمان به اجبار اطاعت می کردند، ولکن نسبت به پیامبر ما مؤمن بودند و از او اطاعت می نموند.
سپس فرمود:
نه نفر از اشراف جنّ -- که یکی از آنان از جنّ نصیبین بود و بقیّه از بنی عمرو بن عامر احجر -- به نام های: شَضاء، و مَضاء، و هَملَکان و مَرزبان، و مازمان، و نضاء، و هاضب و عمرو بودند، و خداوند درباره ی آنان می فرماید: «وَ إِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ» و این ها همان نه نفر بودند.
سپس فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در منطقة «بَطن النخل» بود و آنان نزد او آمدند و ایمان آوردند و
ص: 659
اعتذار نمودند، از این که گمان کرده بودند: خداوند هرگز احدی را معبوث به پیامبری نمی کند، و هفتاد و یک هزار نفر از آنان با آن حضرت بیعت کردند که نسبت به نماز و روزه و زکات و حجّ و جهاد و خیرخواهی از مسلمانان، پایدار باشند، و عذرخواهی نمودند از این که درباره ی خداوند سخن خلافی گفته اند، و این بالاتر از آنچه است که خداوند به سلیمان(علیه السلام) عطا نموده است، آری منزّه است خدایی که آنان را برای نبوّت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) مسخّر و مطیع نمود، بعد از آن که متمرّد و نافرمان بودند و گمان می کردند که خدا را فرزندی است، بنابراین، پیامبر ما محمّد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله) مبعوث به جنّ و انس شد و امّت او بی نهایت می باشند.(1)
ص: 660
«فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
آقای پیامبران و مرسلین پنج نفر هستند، و آنان «أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» می باشند، و عالَم بر اساس مقام و منزلت آنان برقرار است، و آنان: نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد(صلی الله علیه و آله) و علی جمیع الأنبیاء می باشند.(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
نخستین وصیّ پیامبر در روی زمین هبة الله یعنی شیث فرزند و وصیّ آدم بوده است، و هر پیامبری آمده وصیّ و جانشینی داشته است، و جمیع پیامبران یکصد و بیست [و چهار] هزار نفر بودند، و پنج نفر آنان [صاحب شریعت و] أولوالعزم بوده اند مانند: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمّد(صلی الله علیه و آله). و علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) نیز هبة الله [و بخشش خداوند] به محمّد(صلی الله علیه و آله) بوده و او وارث علم اوصیا و علوم کسانی که قبل از او آمده اند می باشد، چنان که محمّد(صلی الله علیه و آله) وارث علوم پیامبران پیشین می باشد، و بر قائمه عرش نوشته شده: حمزه اسدالله و اسد رسوله و سیّدالشهدا می باشد، و بر گوشواره ی عرش نوشته شده: علیّ(علیه السلام) امیرالمؤمنین است، و این حجّت ماست در مقابل کسانی که حق ما و میراث ما را انکار می کنند.
ص: 661
سپس امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«وَ مَا مَنَعَنَا مِنَ الْکَلَامِ وَ أَمَامَنَا الْیَقِینُ فَأَیُّ حُجَّةٍ تَکُونُ أَبْلَغَ مِنْ هَذَا؟»(1)
سماعة بن مهران گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: مقصود از «أولوالعزم» در آیه «فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ»، کیانند؟ فرمود: «نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد، (صلوات الله علیهم) می باشند. گفتم: به چه خاطر آنان أولوالعزم می باشند؟ فرمود: به خاطر این که، نوح، دارای کتاب و شریعت بود، و پیامبران پس از او به کتاب و شریعت او عمل کردند، تا این که ابراهیم(علیه السلام) با صحف و شریعت جدید و دستور ترک شریعت نوح(علیه السلام) آمد، گرچه کافر به شریعت او نبود، و هر پیامبری پس از ابراهیم(علیه السلام) آمد به شریعت و صحف ابراهیم(علیه السلام) عمل نمود، تا این که موسی(علیه السلام) با تورات و شریعت جدید و دستور ترک شریعت و صحف ابراهیم(علیه السلام) آمد، و هر پیامری پس از موسی آمد، به تورات و شریعت موسی عمل نمود، تا این که عیسی(علیه السلام) با انجیل و شریعت جدید و دستور ترک شریعت موسی(علیه السلام) آمد، و هر پیامبری پس از عیسی(علیه السلام) آمد،
ص: 662
به شریعت عیسی و انجیل او عمل کرد، تا این که حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) با قرآن و شریعت جدید [و دستور ترک شرایع پیشین] آمد، و حلال او تا قیامت حلال خواهد بود، و حرام او نیز تا قیامت حرام می باشد، و این پنج نفر، پیامبران أولوالعزم می باشند.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
معنای «أُوْلُوا الْعَزْمِ» این است که آنان از پیامبران دیگر نسبت به اقرار به یگانگی خداوند و نبوّت پیامبران قبل از خود و بعد از خود پیشی گرفتند، و عزم بر صبر و تحمّل آزار و تکذیب مردم را پیدا کردند.(2)
ص: 663
مولّف گوید:
یادآوری می شود که جز در جلد اوّل، در بقیّه ی مجلّدات از ترجمه ی آیة الله مکارم شیرازی زید عزّه استفاده شده است. ضمناً لغات نیز جز در جلد اوّل -- که از
لغت نامه های گوناگونی استفاده گردیده -- در بقیّه ی مجلّدات تنها از تفسیر مجمع البیان مرحوم طبرسی رضوان الله تعالی علیه استفاده شده است؛ جز
مواردی که لغتی را آن مرحوم معنا نکرده بوده و نگارنده از جاهای دیگری مانند بحارالانوار و تفسیر صافی و تفسیر شبّر و غیره استفاده کرده اند. همچنین به
لغت نامه های معروف، به خاطر شبهه ی عدم اعتبار شرعی آن ها مراجعه نکردیم.
(والله العالم)
پایان جلد هفتم تفسیر اهل البیت علیهم السلام
ص: 664
سرشناسه:حسینی بهارانچی، سید محمد، 1323 -
عنوان و نام پديدآور:تفسیر اهل البیت علیهم السلام/ تالیف سیدمحمد حسینی بهارانچی.
مشخصات نشر:قم: انتشارات مطیع، 1393 -
مشخصات ظاهری:9ج.
شابک:280000 ريال: ج.1 978-600-7107-24-9 : ؛ ج.3 978-600-7107-56-0 : ؛ ج.4 978-600-7107-51-5 : ؛ 500000 ریال: ج.5 978-600-7107-83-6 : ؛ ج.6 978-600-9900-04-6 : ؛ ج.7 978-600-9900-08-4 : ؛ 1200000 ﷼: ج.8 978-600-9900-09-1 : ؛ ج.9 978-600-990014-5 :
يادداشت:ج. 4 و 6 - 8 (چاپ اول: 1397) (فیپا).
يادداشت:ج.5 (چاپ اول: 1397).
يادداشت:ج.8 (چاپ اول: 1399)
يادداشت:ج.9 (چاپ اول: 1398) (فیپا).
یادداشت:کتابنامه.
مندرجات:ج.1. سوره مبارکه حمد و بقره.- ج.4. سوره های مبارکه یونس- هود - یوسف - رعد - ابراهیم - حجر- نحل و اسراء.- ج.5. سوره های مبارکه کهف - مریم سلام الله علیها- طه - انبیاء - حج - مومنون و نور.- ج.6. سوره های فرقان - شعراء - نمل - قصص - عنکبوت - روم - لقمان - سجده - احزاب و سبأ.- ج.7. سوره های فاطر - یس - صافات - ص - زمر - غافر - فصلت - شوری - زخرف - دخان - جاثیه -احقاف.- ج.8. سوره های مبارکه محمد صلی الله علیه و آله - فتح - حجرات - ق- ذاریات - طور- نجم - قمر - الرحمن- واقعه - حدید - مجادله - حشر - ممتحنه - صف - جمعه - منافقین - تغابن - طلاق - تحریم
موضوع:تفاسیر شیعه -- قرن 14
Qur'an -- Shiite hermeneutics -- 20th century
رده بندی کنگره:BP98/ح3ت7 1393
رده بندی دیویی:297/179
شماره کتابشناسی ملی:4922990
خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 2
ص: 3
تفسیر اهل البیت(علیهم السلام)
[جلد 8]
سوره های مبارکه محمّد(صلی الله علیه و آله)، فتح، حجرات، ق، ذاریات، طور، نجم، قمر، الرّحمن، واقعه، حدید، مجادله، حشر، ممتحنه، صف، جمعه، منافقین،تغابن، طلاق، تحریم.
تالیف خادم اهل البیت(علیه السلام)
سیّد محمّد (سیّد قاسم)حسینی بهارانچی.
ص: 4
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین وصلواته الدآئمّة علی خاتم النّبییّن و علی اله الائمّة المیامین و الاوصیآء المرضیّین، سیّما الامام المنتظر و الحجّة الثّانی عشر روحی و ارواح العالمین لتراب مقدّمه الفدآء، سمیّ المصطفی و کنیّ المرتضی، الّذی یملاء الله به الارض قسطًا وعدلًا، کما ملئت ظلمًا و جورًا، و لعنة الله الدآئمّة علی اعدآئهم و مخالفیهم
و منکری فضآئلهم و امامتهم اجمعین
الی یوم الدّین.
ص: 5
ص: 6
سوره ی محمّد(صلی الله علیه و آله)
سوره ی محمّد(صلی الله علیه و آله)، آیات 1 تا 28 13
سوره ی محمّد(صلی الله علیه و آله)، آیات 29 تا 38 46
سوره ی فتح
سوره ی فتح، آیات 1 تا 17 59
سوره ی فتح، آیات 18 تا 29 82
سوره ی حجرات
سوره ی حجرات، آیات 1 تا 18 116
سوره ی ق
سوره ی ق، آیات 1 تا 19 157
سوره ی ق، آیات 20 تا 45 182
ص: 7
سوره ی ذاریات
سوره ی ذاریات، آیات 1 تا 23 207
سوره ی ذاریات، آیات 24 تا 48 218
سوره ی ذاریات، آیات 49 تا 60 225
سوره ی طور
سوره ی طور، آیات 1 تا 28 245
سوره ی نجم
سوره ی نجم، آیات 1 تا 32 263
سوره ی نجم، آیات 33 تا 62 290
سوره ی قمر
سوره ی قمر، آیات 1 تا 31 307
سوره ی قمر، آیات 32 تا 55 325
سوره ی الرّحمٰن
سوره ی الرحمن، آیات 1 تا 13 336
سوره ی الرحمن، آیات 14 تا 45 340
سوره ی الرحمن، آیات 46 تا 71 360
ص: 8
سوره ی واقعه
سوره ی واقعه، آیات 1 تا 56 390
سوره ی واقعه، آیات 57 تا 96 416
سوره ی حدید
سوره ی حدید، آیات 1 تا 15 433
سوره ی مُجادله
سوره ی مُجادله، آیات 1 تا 10 488
سوره ی مُجادله، آیات 14 تا 22 519
سوره ی حشر
سوره ی حشر، آیات 1 تا 9 533
سوره ی حشر، آیات 11 تا 24 551
سوره ی مُمتحنه
سوره ی ممتحنه، آیات 1 تا 5 568
سوره ی ممتحنه، آیات 6 تا 13 574
سوره ی صف
سوره ی صف، آیات 1 تا 8 587
ص: 9
سوره ی جمعه
سوره ی جمعه، آیات 1 تا 11 612
سوره ی منافقین
سوره ی منافقین، آیات 1 تا 11 631
سوره ی تغابن
سوره ی تغابن، آیات 1 تا 18 649
سوره ی طلاق
سوره ی طلاق، آیات 1 تا 12 666
سوره ی تحریم
سوره ی تحریم، آیات 1 تا 12 686
فهرست مطالب ▪
ص: 10
سوره ی محمّد(صلی الله علیه و آله)(1) محلّ نزول: مدینه، به جز آیه ی 13 که در راه هجرت به مدینه نازل شد.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی حدید نازل شده است.
تعداد آیات: 38 آیه.
ثواب قرائت سوره ی محمّد(صلی الله علیه و آله) ابو بصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که سوره ی محمّد(صلی الله علیه و آله) را بخواند هرگز تردید و شکّی در دین خود پیدا نخواهد نمود، و مبتلای به فقر و نیازمندی نخواهد شد، و از هیچ سلطانی هراس پیدا نخواهد نمود، و همواره از شکّ و تردید و کفر سالم خواهد ماند، تا از دنیا برود، و هنگامی که از دنیا می رود خداوند هزار هزار ملک را مأمور می کند که در قبر او صلوات بفرستند و پاداش آن صلوات برای او باشد، و پس از خارج شدن از قبر، او را همراهی می کنند تا به محلّ امن الهی برسانند، و او همواره در امان خدا و امان حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) خواهد بود.(2)
ص: 11
و از آن حضرت(علیه السلام) نقل شده:
اگر کسی این سوره را بنویسد و با خود داشته باشد از شرّ اجنّه محفوظ خواهد ماند، و در خواب و بیداری در امان خواهد بود، و اگر بر روی سر خود قرار بدهد، از شرّ هر دزد و راهزنی -- با اذن خداوند -- حفظ خواهد شد.(1) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، هنگامی که از قبر خارج می شود، به هر طرف نگاه کند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را می بیند، و بر خداوند حقّ است که او را از نهرهای بهشتی سیراب نماید، و کسی که آن را بنویسد و با خود داشته باشد، به برکت آن در خواب و بیداری از هر خطر و محذوری در امان خواهد بود.(2)
ص: 12
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ 1 وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ 2 ذلِکَ بِأَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ 3 فَإِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّی إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ذلِکَ وَ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ 4 سَیَهْدیهِمْ وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ 5 وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ 6 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ 7 وَ الَّذینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ 8 ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ 9 أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لِلْکافِرینَ أَمْثالُها 10 ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی
ص: 13
الَّذینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکافِرینَ لا مَوْلی لَهُمْ 11 إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ الَّذینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْویً لَهُمْ 12 وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْیَتِکَ الَّتی أَخْرَجَتْکَ أَهْلَکْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ 13 أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ کَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ 14 مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی وَ لَهُمْ فیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ 15 وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّی إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِکَ قالُوا لِلَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً أُولئِکَ الَّذینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ 16 وَ الَّذینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدیً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ 17 فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها فَأَنَّی لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِکْراهُمْ 18 فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْواکُمْ 19 وَ یَقُولُ الَّذینَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ وَ ذُکِرَ فیهَا الْقِتالُ رَأَیْتَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلی لَهُمْ 20 طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ 21 فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ 22 أُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمی أَبْصارَهُمْ 23 أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها 24 إِنَّ الَّذینَ ارْتَدُّوا عَلی أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَی الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلی لَهُمْ 25 ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطیعُکُمْ فی بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ 26 فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ 27 ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ 28 ¬Kj
ص: 14
«بال» به معنای حال و شأن و قلب آمده، و «خَطَر ببالی کذا» یعنی خطر بقلبی کذا، و «بال» مفردی است که جمع ندارد، و «اِثخان» کشتن فراوان و غلبه بر دشمن است، و «اَثخَنَه المرض» یعنی اِشتدّ علیه، و «وَثاق» اسم مصدر از ایثاق است، و «أوثَقَه ایثاقاً و وثاقاً» اِذا اشتدّ أسره کی لا یفکّ، و «أوزار» به معنای سلاح است، و اصل «وِزر» چیزی است که انسان به دوش می گیرد، و به این خاطر سلاح را، وِزر گویند که انسان آن را حمل می کند، و «تَعس» به معنای انحطاط است، و «عثار و اتعاس و ازلال و ادحاض»، به معنای سقوط و لغزش غیر قابل تحمّل است، و نجات و قیام از آن را انتعاش و استقامة گویند، و اگر به پا نخیزد به آن تَعس گفته می شود، و «مَثوی» به معنای منزل است، و ثوی بالمکان یعنی اقام به، و به زن «أم مثوی» گفته می شود، به خاطر این که همواره در منزل می ماند، و «اَمعاء» جمع مِعا می باشد، و در حدیث آمده که «الْمُؤْمِنُ یَأْکُلُ فِی مِعَاءٍ وَاحِدٍ، وَ الْکَافِرُ یَأْکُلُ فِی سَبْعَةِ أَمْعَاءٍ»(1) و برای آن وجوهی از معنا گفته شده و بهترین آن ها این است که این جمله مَثَل زهد مؤمن است در دنیا در مقابل حرص کافر بر دنیا، و «أهواء» جمع هوا به معنای شهوت نفس است، و «أشراط» به معنای علامات است.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر کسانی که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند، (خداوند) اعمال شان را نابود می کند! (1) و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمّد(صلی الله علیه و آله) نازل شده -- و همه حقّ است و از سوی پروردگارشان -- نیز ایمان آوردند، خداوند گناهانشان را می بخشد و کارشان را اصلاح می کند! (2) این
ص: 15
بخاطر آن است که کافران از باطل پیروی کردند، و مؤمنان از حقّی که از سوی پروردگارشان بود تبعیّت نمودند این گونه خداوند برای مردم مثَلهای (زندگی) آنان را بیان می کند! (3) و هنگامی که با کافران (جنایت پیشه) در میدان جنگ رو به رو شدید گردنهای شان را بزنید، (و این کار را هم چنان ادامه دهید) تا به اندازه کافی دشمن را در هم بکوبید در این هنگام اسیران را محکم ببندید سپس یا بر آنان منّت گذارید (و آزادشان کنید) یا در برابر آزادی از آنان فدیه [غرامت] بگیرید (و این وضع باید هم چنان ادامه یابد) تا جنگ بار سنگین خود را بر زمین نهد، (آری) برنامه این است! و اگر خدا می خواست خودش آنها را مجازات می کرد، اما می خواهد بعضی از شما را با بعضی دیگر بیازماید و کسانی که در راه خدا کشته شدند، خداوند هرگز اعمال شان را از بین نمی برد! (4) بزودی آنان را هدایت نموده و کارشان را اصلاح می کند (5) و آنها را در بهشت (جاویدانش) که اوصاف آن را برای آنان بازگو کرده وارد می کند. (6) ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر (آیین) خدا را یاری کنید، شما را یاری می کند و گامهایتان را استوار می دارد. (7) و کسانی که کافر شدند، مرگ بر آنان! و اعمال شان نابود باد! (8) این بخاطر آن است که از آنچه خداوند نازل کرده کراهت داشتند از این رو خدا اعمال شان را حبط و نابود کرد! (9) آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که قبل از آنان بودند چگونه بود؟! خداوند آنها را هلاک کرد و برای کافران امثال این مجازاتها خواهد بود! (10) این برای آن است که خداوند مولا و سرپرست کسانی است که ایمان آوردند امّا کافران مولایی ندارند! (11) خداوند کسانی را که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند وارد باغهایی از بهشت می کند که نهرها از زیر (درختانش) جاری است در حالی که کافران از متاع زودگذر دنیا بهره می گیرند و همچون چهارپایان می خورند، و سرانجام آتش دوزخ
ص: 16
جایگاه آنهاست! (12) و چه بسیار شهرهایی که از شهری که تو را بیرون کرد نیرومندتر بودند ما همه آنها را نابود کردیم و هیچ یاوری نداشتند! (13) آیا کسی که دلیل روشنی از سوی پروردگارش دارد، همانند کسی است که زشتی اعمالش در نظرش آراسته شده و از هوای نفس شان پیروی می کنند؟! (14) توصیف بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده، چنین است: در آن نهرهایی از آب صاف و خالص که بدبو نشده، و نهرهایی از شیر که طعم آن دگرگون نگشته، و نهرهایی از شراب (طهور) که مایه لذّت نوشندگان است، و نهرهایی از عسل مصفّاست، و برای آنها در آن از همه انواع میوه ها وجود دارد و (از همه بالاتر) آمرزشی است از سوی پروردگارشان! آیا اینها همانند کسانی هستند که همیشه در آتش دوزخند و از آب جوشان نوشانده می شوند که اندرونشان را از هم متلاشی می کند؟! (15) گروهی از آنان به سخنانت گوش فرامی دهند، امّا هنگامی که از نزد تو خارج می شوند به کسانی که علم و دانش به آنان بخشیده شده (از روی استهزا) می گویند: «(این مرد) الان چه گفت؟!» آنها کسانی هستند که خداوند بر دلهای شان مُهر نهاده و از هوای نفس شان پیروی کرده اند (از این رو چیزی نمی فهمند)! (16) کسانی که هدایت یافته اند، خداوند بر هدایت شان می افزاید و روح تقوا به آنان می بخشد! (17) آیا آنها [کافران] جز این انتظاری دارند که قیامت ناگهان فرا رسد (آن گاه ایمان آورند)، در حالی که هم اکنون نشانه های آن آمده است اما هنگامی که بیاید، تذکّر (و ایمان) آنها سودی نخواهد داشت! (18) پس بدان که معبودی جز «اللَّه» نیست و برای گناه خود و مردان و زنان باایمان استغفار کن! و خداوند محل حرکت و قرارگاه شما را می داند! (19) کسانی که ایمان آورده اند می گویند: «چرا سوره ای نازل نمی شود (که در آن فرمان جهاد باشد)؟!» امّا هنگامی که سوره واضح و روشنی نازل می گردد که درآن سخنی از جنگ است، منافقان بیماردل را می بینی که همچون کسی که در
ص: 17
آستانه مرگ قرار گرفته به تو نگاه می کنند پس مرگ و نابودی برای آنان سزاوارتر است! (20) (ولی) اطاعت و سخن سنجیده برای آنان بهتر است و اگر هنگامی که فرمان جهاد قطعی می شود به خدا راست گویند (و از در صدق و صفا درآیند) برای آنها بهتر می باشد! (21) اگر (از این دستورها) روی گردان شوید، جز این انتظار می رود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندی کنید؟! (22) آنها کسانی هستند که خداوند از رحمت خویش دورشان ساخته، گوشهای شان را کر و چشم های شان را کور کرده است! (23) آیا آنها در قرآن تدبّر نمی کنند، یا بر دلهای شان قفل نهاده شده است؟! (24) کسانی که بعد از روشن شدن هدایت برای آنها، پشت به حق کردند، شیطان اعمال زشت شان را در نظرشان زینت داده و آنان را با آرزوهای طولانی فریفته است! (25) این بخاطر آن است که آنان به کسانی که نزول وحی الهی را کراهت داشتند گفتند: «ما در بعضی از امور از شما پیروی می کنیم؟» در حالی که خداوند پنهانکاری آنان را می داند. (26) حال آنها چگونه خواهد بود هنگامی که فرشتگان (مرگ) بر صورت و پشت آنان می زنند و جانشان را می گیرند؟! (27) این بخاطر آن است که آنها از آنچه خداوند را به خشم می آورد پیروی کردند، و آنچه را موجب خشنودی اوست کراهت داشتند از این رو (خداوند) اعمال شان را نابود کرد! (28)
«الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ * وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ آمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بَالَهُمْ»(1) مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
آیه اوّل این سوره درباره ی اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شده که بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مرتد شدند، و حقّ اهل بیت آن حضرت را غصب نمودند، و از امیرالمؤمنین(علیه السلام) و ولایت او جلوگیری کردند، و خداوند اعمال آنان را باطل نمود، و جهادشان با دشمن و یاری آنان نسبت به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بی ارزش شد.(2) سپس علیّ بن ابراهیم با سند خود از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) بعد از رسول
ص: 18
خدا(صلی الله علیه و آله) در مسجد بین اصحاب آن حضرت با صدای بلند آیه «الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ»، را تلاوت نمود و ابن عبّاس به او گفت: یا ابالحسن برای چه این آیه را تلاوت نمودی؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «آیه ای از قرآن را خواندم» ابن عبّاس گفت: قطعاً هدفی از خواندن آن داشتی؟ فرمود: آری خداوند متعال می فرماید: «وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا»(1)، سپس فرمود: «ای ابن عبّاس آیا تو دیدی و شهادت می دهی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ابوبکر را خلیفه خود قرار داده باشد؟» ابن عبّاس گفت: من از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نشنیدم که کسی را جز شما خلیفه خود قرار داده باشد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: پس چرا با من بیعت نکردی [و با ابوبکر بیعت نمودی؟] ابن عبّاس گفت: مردم درباره ی خلافت ابوبکر، اجتماع نمودند و من نیز همانند آنان با او بیعت نمودم. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: اجتماع شما در بیعت با ابوبکر مانند اجتماع بنی اسرائیل برای پرستش گوساله است و شما به همین وسیله گرفتار فتنه و
ص: 19
امتحان شدید، و مثَلَ شما مثل همان کسانی است که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لاَّ یُبْصِرُونَ * صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ.»(1)و(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
در سوره ی محمّد(صلی الله علیه و آله) آیه ای درباره ی ماست، و آیه ای درباره ی بنی امیّه است.(3) امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
هر کس بخواهد فضل ما را بر دشمنانمان بداند، باید سوره محمّد(صلی الله علیه و آله) را بخواند چرا که در این سوره آیه ای درباره ی ما و آیه ای درباره ی دشمنان ما می باشد.(4)
ص: 20
مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب از امام باقر و امام صادق؟سهما؟ نقل نموده که فرموده اند:
مقصود از «الَّذِینَ کَفَرُوا …» بنی امیّه است، و مقصود از «وَ صَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ» جلوگیری از ولایت علی بن ابیطالب(علیه السلام) می باشد.(1) «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ آمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بَالَهُمْ * ذَلِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَ أَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِن رَّبِّهِمْ»(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
آیه فوق «وَ آمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَی مُحَمَّدٍ فی علّیٍّ …» نازل شده است.(3) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» درباره ی ابوذرّ و سلمان و عمّار و مقداد نازل شده، چرا که آنان پیمان و بیعت خود را [نسبت به خلافت امیرالمؤمنین(علیه السلام)] نقض نکردند، و به آنچه بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شده بود ایمان داشتند، و بر ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) که از ناحیه خداوند نازل شده
ص: 21
بود ثابت ماندند، و «وَ هُوَ الْحَقُّ» یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام)، و «وَ أَصْلَحَ بَالَهُمْ» یعنی اصلح حالهم، و مقصود از «الَّذِینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ» دشمنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و دشمنان امیرالمؤمنین(علیه السلام)اند.(1) «فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّی إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاء حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِکَ وَ لَوْ یَشَاء اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ»(2) مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «کَفَرُوا» در آیه «فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ» تا «لَانتَصَرَ مِنْهُمْ» مشرکین عجم و کفّاری هستند که آتش پرست و ستاره پرست می باشند و از اهل کتاب نیستند.(3) سپس گوید:
خطاب «فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا …» در ظاهر به عموم مسلمانان است، و در باطن به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امام بعد از اوست.(4)
ص: 22
در کافی و تهذیب از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که می فرماید: پدرم می فرمود:
جنگ دو حالت و دو حکم دارد:
هنگامی که جنگ ادامه دارد و برقرار است و دشمن سرکوب نشده اگر اسیری گرفته شود، امام مخیّر است که گردن او را بزند، و یا دست و پای او را بر خلاف همدیگر قطع کند، و او را رها نماید تا بمیرد، چنان که خداوند می فرماید: «إِنَّمَا جَزَاء الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ …».
هنگامی که جنگ پایان پیدا کرده و دشمن کاملاً سرکوب شده است، در این حال اگر اسیری گرفته شود، امام مخیّر خواهد بود که یا آن اسیر را آزاد کند، و یا فدیه بگیرد و رها نماید و یا او را عبد و غلام قرار بدهد. [و به عنوان غنیمت بین مجاهدین تقسیم شود.](1)
ص: 23
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ»(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
جهاد در راه خدا دری است که خداوند به روی خواصّ از اولیای خود گشوده است و از کرامت خود آنان را به این راه موفّق نموده و آن رحمتی است که برای آنان ذخیره کرده است [آری] جهاد در راه خدا لباس تقوا، و زره ی محکم خدا و سپر استوار اوست، از این رو هر کس از جهاد در راه خدا خودداری کند، خداوند لباس ذلّت را به او می پوشاند، و بلا به سوی او می آید، و آسایش و راحتی از او جدا می شود، و قلب او تاریک می گردد، و از انصاف بی بهره خواهد شد، و به خاطر ترک جهاد حقوقش ضایع خواهد گردید، و خداوند از او خشمگین خواهد شد، چرا که جهاد را ترک نموده و مسلمانان را یاری نکرده است، در حالی که خداوند می فرماید: «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ.»(2)
ص: 24
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید: خداوند در آیه فوق امیرالمؤمنین(علیه السلام) را خطاب نموده و می فرماید:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ ….»(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز می فرماید:
از بدن های خود بگیرید و خرج خود بکنید، و به خود بخل نورزید، چرا که خداوند می فرماید: «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ» البتّه او از روی ناتوانی، از شما یاری نطلبیده است، در حالی که لشکرهای آسمان ها و زمین از آنِ اوست، و او عزیز و غالب و حکیم است، و مقصود او فقط امتحان و آزمایش شما بوده که کدام یک از شما عمل بهتری انجام می دهد، و شما باید به اعمال خیر سبقت بگیرید، و در بهشت از جیران الله باشید، تا خداوند شما را در کنار پیامبران خود قرار بدهد، و ملائکه را به زیارت شما بفرستد، و گوش های شما را -- از لطف خود -- تا ابد از شنیدن صدای دوزخ مصون بدارد، و بدن هایتان را از لغوب و سختی های آن ایمن بدارد، و این فضل خداوند است که به هر که بخواهد عطا می کند و او صاحب فضل عظیم است….(2)
ص: 25
«وَ الَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْسًا لَّهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ * ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ»(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
جبرئیل(علیه السلام) آیه فوق را این چنین نازل نمود: «ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ فی علیٍّ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ.»(2) «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لِلْکَافِرِینَ أَمْثَالُهَا …»(3) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
معنای «أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ»(4)، «أ و لم ینظروا فی القرآن» است.(5) از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «قُلْ سِیرُواْ فِی الأَرْضِ ثُمَّ انظُرُواْ …»(6)، حدیثی به همین معنا گذشت.
ص: 26
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
معنای «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ» این است که «أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی أَخْبَارِ الْأُمَمِ الْمَاضِیَةِ.»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی نیز در تفسیر «ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکَافِرِینَ لَا مَوْلَی لَهُمْ» گوید:
مقصود از این آیه کسانی هستند که بر امامت امیرالمؤمنین(علیه السلام) ثابت مانده اند.(2) و نیز گوید:
مقصود از «أَ فَمَن کَانَ عَلَی بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و مقصود از «کَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ» غاصبین حق او هستند.(3) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
آیه «کَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ» درباره ی منافقین نازل شده است.(4) و نیز فرمود:
مقصود از «کَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ»: «کَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ فی حقِّ علیٍّ» می باشد.(5)
ص: 27
«مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیهَا أَنْهَارٌ مِّن مَّاء غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهَارٌ مِن لَّبَنٍ لَّمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهَارٌ مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّارِبِینَ وَ أَنْهَارٌ مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفًّی وَ لَهُمْ فِیهَا مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
سپس خداوند برای اولیای خود مَثَلی و برای دشمنان خود نیز مَثَلی زده است، و برای اولیای خود می فرماید: مَثَل بهشتی که به متقیّن وعده داده شده آن بهشتی است که در آن نهرهایی از آب گوارا، و نهرهایی از شیر است که طعم آن تغییر نمی کند، و نهرهایی لذّت بخش از خمر و شراب بهشتی است، که چون ولیّ خدا می نوشد بوی مشک از آن می یابد. و نهرهایی از عسل مصفاست، و هر میوه ای برای آنان در بهشت آماده است، و [بالاتر از همه ی این نعمت ها] آمرزش پروردگار است.(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
آب آقای نوشیدنی های دنیا و آخرت است، و چهار عدد از نهرهای دنیا از بهشت است: فرات، نیل، سَیحان و جَیحان، سپس فرمود: مقصود از فرات، آب شیرین است، و مقصود از نیل، عَسَل است، و مقصود از سَیحان، شراب بهشتی است، و مقصود از «جِیحان» شیر است.(3)
ص: 28
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ضمن حدیث مفصّلی درباره اهل بهشت فرمود:
هر مؤمنی در بهشت دارای باغستان های فراوانی است، و این باغستان ها برخی معروشات و برخی غیر معروشات است، و برای او در بهشت نهرهایی از خمر، و نهرهایی از آب شیرین بهشتی، و نهرهایی از شیر، و نهرهایی از عسل خواهد بود.(1) مؤلّف گوید:
روایات مربوط به نعمت های بهشتی و نهرهای بهشت فراوان است، به کتاب «راه بهشت» مراجعه شود.
«کَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا مَاءً حَمِیمًا فَقَطَّعَ أَمْعَاءهُمْ؟»(2) مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
سپس خداوند مَثَلی برای دشمنان خود زده و می فرماید: «کَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِی النَّارِ …» یعنی هرگز کسی که در بهشت با آن اوصاف به سر می برد، مانند کسی نیست که مخلّد در آتش باشد و از آب جوشان جهنّم بنوشد، و آن
ص: 29
آب ها روده های او را پاره کند، چنان که دشمن خدا مانند ولیّ و دوست خدا نیست!(1) ابواُمامة گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در تفسیر آیه «وَ یُسْقَی مِن مَّاء صَدِیدٍ» فرمود:
نوشابه صدید جهنّم را چون نزدیک دوزخیان می آورند کراهت پیدا می کند، و چون نزدیک به او می شود، پوست صورت او را بریان می کند، و پوست سر او روی زمین می افتد، و چون می نوشد، روده های او پاره می شود و از پایین او خارج می گردد، و خداوند می فرماید: «وَ سُقُوا مَاء حَمِیمًا فَقَطَّعَ أَمْعَاءهُمْ.»(2) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
پروردگارم، سوگند یاد نموده که هر بنده ای در دنیا شراب بنوشد، من به همان اندازه در قیامت به او از حمیم جهنّم می نوشانم، خواه معذّب باشد و خواه مورد آمرزش قرار بگیرد، و هر کسی بچّه کوچکی و یا مملوکی را شراب بدهد، من به همان اندازه در قیامت از حمیم دوزخ به او می نوشانم، خواه معذّب باشد و خواه آمرزیده شده باشد.(3)
ص: 30
«وَ مِنْهُم مَّن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّی إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِکَ قَالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفًا أُوْلَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ * وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًی وَ آتَاهُمْ تَقْواهُمْ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
دو آیه فوق درباره ی منافقین از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و کسانی که چون آیات الهی را می شنیدند حفظ نمی کردند و ایمان به آن نمی آوردند نازل شد، آنان هنگامی که از آن حضرت دور می شدند به مؤمنین می گفتند: در این نزدیکی محمّد چه گفت؟ از این رو خداوند درباره ی آنان می فرماید: «أُوْلَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ.»(2) ابوبصیر گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همواره اصحاب خود را به دین خدا دعوت می نمود، و هر کدام مورد عنایت خدا بودند، دعوت آن حضرت را گوش می کردند و می فهمیدند، و خداوند به هر کدام لطف و عنایتی نداشت، بر قلب او مهر می زد و او سخن پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) را گوش نمی کرد و نمی فهمید، از این رو
ص: 31
خداوند می فرماید: «حَتَّی إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِکَ … مَاذَا قَالَ آنِفًا أُوْلَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ ….»(1) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
سپس خداوند اهل هدایت را یاد نموده و می فرماید: «وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًی وَ آتَاهُمْ تَقْواهُمْ» و این آیه پاسخ کسانی است که می گویند: ایمان قابل زیاده و نقصان نیست.(2) اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
ما نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودیم و آن حضرت وحی الهی را به ما خبر می داد و به خدا سوگند من حفظ می کردم و آنان حفظ نمی کردند، و چون از نزد آن حضرت خارج می شدیم آنان به من می گفتند: او اکنون چه گفت؟(3)
ص: 32
«فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَةً فَقَدْ جَاء أَشْرَاطُهَا فَأَنَّی لَهُمْ إِذَا جَاءتْهُمْ ذِکْرَاهُمْ»(1) عبدالله بن عبّاس گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در سال «حجّة الوداع» حلقه درب کعبه را گرفت و به ما فرمود: «آیا علامت ها و نشانه های [آخرالزمان و] قیامت را به شما بگویم؟» -- سلمان؟ره؟ که در آن روز نزدیک تر به آن حضرت بود -- و مردم دیگر گفتند: «آری یا رسول الله بفرمایید» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «از نشانه های [نزدیک شدن] قیامت، ضایع نمودن نماز، و پیروی از شهوات و هوس ها، و تعظیم صاحبان مال، و فروختن دین به دنیا می باشد، و در آن زمان قلب مؤمن در باطن او آب می شود، مانند این که نمک در آب، آب می شود، به خاطر منکراتی که می بیند و نمی تواند از آن ها جلوگیری نماید» سلمان گفت: یا رسول الله آیا این گونه خواهد شد؟! فرمود: «آری، سوگند به خدایی که جان من به دست اوست، ای سلمان، در آن زمان رؤسا و وزرا و عرفا و امنا، فاسق و ظالم و خائن خواهند بود» سلمان گفت: یا رسول الله آیا چنین چیزی خواهد شد؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«ای سلمان» سوگند به خدایی که جان من به دست اوست، در آن زمان منکر معروف و معروف منکر می شود، و خائن را امین و امین را خائن می شمارند، و دروغگو را صادق و صادق را دروغگو می نامند» سلمان گفت: یا رسول الله آیا چنین چیزی می شود؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
آری، ای سلمان سوگند به آن خدایی که جان من به دست اوست، در آن زمان زن ها به امارت و ریاست می رسند، و با آنان مشورت می شود، و بچّه ها
ص: 33
بالای منبرها می نشینند، و دروغ ظرافت محسوب می شود، و پرداخت زکات را خسارت می دانند، و اموال مسلمانان [و بیت المال] را درآمد می شمارند، و فرزند به پدر و مادر خود جفا می کند، و به دوست خود احسان می نماید، و آن ستاره ی دنباله دار طلوع می نماید.» سلمان گفت: یا رسول الله آیا این چنین می شود؟! فرمود: آری، ای سلمان به آن خدایی که جان من به دست اوست در آن زمان زن ها همانند همسران خود وارد بازار و تجارت می شوند، و در آن زمان باران کم می شود و خوبان گرفتار غیظ و خشم می گردند، و به افراد فقیر توهین می شود، و بازارها به همدیگر نزدیک می شوند، و مردم از کمی در آمد شکایت می کنند، یکی می گوید: چیزی نفروختم، دیگری می گوید: سودی نبردم، و هر که را می بینی از خداوند مذمّت و شکایت می نماید.
سلمان گفت: آیا چنین چیزی می شود؟! فرمود: ای سلمان به خدایی که جان من در دست قدرت اوست، چنین خواهد شد، و در آن زمان کسانی بر آنان مسلّط می شوند که اگر مردم حرفی بزنند آنان را می کشند، و اگر سکوت کنند، مال [و جان] آنان را مباح می شمارند، و منابع و سرمایه های آنان را تصاحب می کنند، و حریم و حرمت آنان را زیر پا می گذارند و خون آنان را می ریزند و قلوب آنان آماج ترس و هراس می شود و همواره در وحشت و خوف و ترس به سر می برند.
سلمان گفت: یا رسول الله! آیا چنین چیزی رخ می دهد؟ فرمود: به خدایی که جان من در دست اوست ای سلمان، در آن زمان کسانی از مشرق و از مغرب می آیند، و بر امّت من حاکم می شوند، و در آن زمان وای بر حال
ص: 34
ضعفای امّت من از ظلم آنان، و وای [و عذاب الهی] بر آن ها که به هیچ صغیری رحم نمی کنند، و به هیچ پیرمردی احترام نمی کنند، و از هیچ خطاکاری نمی گذرند، جثّه و هیکل آنان مانند انسان هاست و قلوب شان قلوب شیاطین است.
سلمان گفت: آیا چنین وضعی خواهد شد؟! فرمود: سوگند به خدایی که جان من در دست قدرت اوست چنین خواهد شد، سپس فرمود: ای سلمان در آن زمان مردها به مردها اکتفا می کنند و زن ها به زن ها اکتفا می کنند، و برای پسر جوانی اظهار غیرت می کنند، همانند این که به خاطر دختری اظهار غیرت می نمایند، و زن ها خود را شبیه به مردها و مردها خود را شبیه به زن ها می نمایند، و زن ها بر زین ها سوار می شوند، لعنت خدا از ناحیه امّت من، بر آنان باد.
سلمان گفت: یا رسول الله! آیا چنین چیزی خواهد شد؟! فرمود: آری، به خدا سوگند ای سلمان در آن زمان مساجد را زینت می کنند، همان گونه که یهود و نصارا «بِیَع» و «کَنائس» را زینت می کنند، و قرآن ها را تزیین می کنند، و مناره های مساجد را بلند می نمایند، و صفوف جماعت زیاد می شود، و قلوب اهل آن زمان متباغض و دشمن همدیگر خواهد بود، و زبان های شان مخالف همدیگر است. سلمان گفت: آیا چنین خواهد شد؟! فرمود: آری، سوگند به آن خدایی که جان من در اختیار اوست چنین خواهد شد، و در آن زمان ها مردهای امّت من با طلا خود را زینت می کنند، و لباس حریر و دبیاج می پوشاند و….(1)
ص: 35
ص: 36
ص: 37
مؤلّف گوید:
نشانه های آخرالزمان و نشانه های ظهور حضرت مهدیّ آل محمّد(صلی الله علیه و آله) اکثراً تداخل دارد، و ما نشانه های ظهور آن حضرت را در کتاب «فتنه های آخرالزمان» ذکر کرده ایم، مراجعه شود.
«فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْوَاکُمْ»(1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«کسی که بگوید: «لا إله إلّا الله» درختی از یاقوت سرخ در بهشت برای او غرس می شود که محل آن از مشک سفید و شیرین تر از عسل و سفیدتر از برف و خوشبوتر از مشک است، و بر آن درخت، میوه هایی مانند پستان های دختران باکره می باشد، و از زیر هفتاد حلّه دیده می شود».
و نیز فرمود:
بهترین عبادت گفتن: «لا إله إلّا الله» و استغفار است، چنان که خداوند می فرماید:
«فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ.»(2)
ص: 38
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در هر روز هفتاد مرتبه استغفار و هفتاد مرتبه به درگاه خداوند؟عز؟ توبه می نمود.
حارث بن مغیره گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا هفتاد مرتبه «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» می گفت؟ فرمود:
هفتاد مرتبه «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ» و هفتاد مرتبه، «وَ أَتُوبُ إِلَی اللَّهِ، وَ أَتُوبُ إِلَی اللَّهِ» می گفت.(1)
امام صادق(علیه السلام) نیز می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از هیچ مجلسی گرچه مدّت آن کوتاه بود، بر نمی خاست تا بیست و پنج مرتبه استغفار نماید.(2)
ص: 39
و نیز می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همواره در هر شبانه روز یکصد مرتبه توبه و استغفار می نمود بدون آن که گناهی کرده باشد.(1) مؤلّف گوید:
روایات مربوط به استغفار در جلد دوّم کافی(2) نقل شده مراجعه شود.
«فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ * أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمَی أَبْصَارَهُمْ»(3) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
عمر بن خطّاب [در زمان خلافت خود] امیرالمؤمنین(علیه السلام) را ملاقات نمود و گفت: آیا تو آیه «بِأَییِّکُمُ الْمَفْتُونُ»(4)، را می خوانی و به من و به رفیق من اشاره می کنی؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آیا می خواهی آیه ای که درباره ی بنی امیّه نازل شده است را به تو خبر بدهم؟ که خداوند می فرماید: «فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ» عمر گفت: دروغ گفتی، بنی امیّه از شما بیشتر به خویشان خود صله می کنند، ولکن تو دست از
ص: 40
دشمنی با بنی تمیم و بنی عدیّ و بنی امیّة [یعنی ابوبکر و عمر و عثمان] بر نمی داری.(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید: پدرم علیّ بن الحسین(علیه السلام) فرمود:
از هم نشینی با قاطع رحم پرهیز کن، چرا که من قاطع رحم را در سه موضع از قرآن ملعون یافتم:
«فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ * أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ …»، «وَ الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ أُوْلَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ.»(2) «الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ أُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ.»(3)و(4)
ص: 41
در کتب اهل سنت نیز، ثعلبی در تفسیر خود گوید: آیه فوق درباره ی بنی امیّة و بنی مغیرة نازل شده است.(1) «أَ فَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»(2) سلیمان بن خالد گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
ای سلیمان تو دارای قلبی هستی، و قلب تو دارای مسامع و گوش هایی است، و هنگامی که خداوند بخواهد بنده ای را هدایت کند، مسامع قلب او را باز می کند، [و او هر حقّی را می فهمد و می پذیرد] و اگر نخواهد بنده خود را هدایت کند [یعنی او لایق لطف و هدایت خداوند نباشد] مسامع قلب او را مهر می زند، و او هرگز به راه حق و صلاح موفّق نمی شود، چنان که می فرماید: «أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا.»(3)
ص: 42
امام صادق(علیه السلام) و امام کاظم(علیه السلام) می فرمایند:
مقصود از «أَ فَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ» این است که در قرآن تدبّر و تأمّل کنند، تا بدانند خداوند چه چیزهایی را بر آنان واجب نموده است. و چه حقوقی به عهده ی آنان است و باید انجام بدهند.(1) «إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَی أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَی الشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلَی لَهُمْ * ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ»(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَی أَدْبَارِهِم …» فلان و فلان و فلان هستند که با انکار و ترک ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) از ایمان خود بازگشتند و مرتدّ شدند، و مقصود از «مَا نَزَّلَ اللَّهُ» نزول جبرئیل بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای ابلاغ ولایت و خلافت علیّ(علیه السلام) است.
سپس فرمود:
آنان بنی امیّه را دعوت نمودند که در پیمانشان وارد شوند، و به آن ها کمک کنند و هرگز نگذارند پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خلافت و امامت به ما برسد، و نیز پیمان بستند که چیزی از خمس را به ما ندهند، و با خود گفتند: «اگر خمس را به آنان بدهیم نیاز به چیز دیگری ندارند، بلکه نیازی به خلافت
ص: 43
نیز نخواهند داشت» و بنی امیّه گفتند: «سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ» و مقصود آنان خمس بود.
سپس فرمود:
مقصود «کَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ» کراهت آنان از ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود که خداوند آن را بر مردم واجب نموده بود [و آنان پیمان بستند که بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هرگز نگذارند ولایت به دست أمیر المؤمنین(علیه السلام) برسد]، و ابوعبیدة نیز کاتب آن عهدنامه و موافق با آنان بود و خداوند درباره ی پیمان آن ها فرمود: «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْرًا فَإِنَّا مُبْرِمُونَ * أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوَاهُم.»(1)و(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی نیز حدیث فوق را در تفسیر خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده است.(3)
ص: 44
امام صادق(علیه السلام) نیز در تفسیر «إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَی أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَی» می فرماید:
مقصود از «هدایت» در این آیه: طریقه و راه و روش علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) است.(1) جابر جعفی گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه «ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ» سؤال نمودم و آن حضرت فرمود:
آنان کسانی بودند که از علیّ(علیه السلام) کراهت داشتند، در حالی که علیّ(علیه السلام) مورد رضایت خدا و رسول او(صلی الله علیه و آله) بود، و خداوند در جنگ بدر و حنین و بطن نخله و روز ترویه امر به ولایت او نمود، و در آن حجّی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از دخول مسجدالحرام ممنوع گردید در جحفه و [در بازگشت از حجّةالوداع] در غدیر خمّ، بیست و دو آیه درباره ی او نازل شد.(2)
ص: 45
و در سخن دیگری فرمود:
آنان از علیّ(علیه السلام) کراهت داشتند، در حالی که خداوند در بدر و حنین و روز بطن نخلة و روز ترویه و روز عرفه، پانزده آیه درباره ی او نازل نمود و در آن حجّی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از دخول مسجدالحرام منع شد در جحفه و در غدیرخمّ خداوند امر به ولایت او کرد.(1) مؤلّف گوید:
بزرگ ترین فتنه و امتحان این امّت در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و بعد از آن حضرت مربوط به پذیرفتن ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و فرزندان او(علیهم السلام) بوده است و این مسأله معیار حقّ و باطل و نجات و هلاکت و ایمان و کفر و صراط مستقیم و صراط غیر مستقیم و بهشت و دوزخ و… شده است. چرا که امیرالمؤمنین(علیه السلام) میزان حق و صراط مستقیم و قرآن ناطق و معیار حق و باطل بوده است.
أَمْ حَسِبَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ 29 وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسیماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فی لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ 30 وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجاهِدینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرینَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُمْ 31 إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدی لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ 32 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا
ص: 46
أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ 33 إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ ثُمَّ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ 34 فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ 35 إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ وَ لا یَسْئَلْکُمْ أَمْوالَکُمْ 36 إِنْ یَسْئَلْکُمُوها فَیُحْفِکُمْ تَبْخَلُوا وَ یُخْرِجْ أَضْغانَکُمْ 37 ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فی سَبیلِ اللَّهِ فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ 38
«أَضغان» جمع ضِغن به معنای حِقد و کینه است، و «لَحن» به معنای برگرداندن کلام از جهت خود می باشد، و در صواب و خطا استعمال می شود، و بعضی گفته اند: «لَحن» به معنای سرعت فهم و فطانت است، و به همین معناست حدیث: «لعلّ أحدکم یکون ألحن بحجّة من بعضٍ یعنی أفطن فی کلامه»(1) و لَحن در کلام، ازاله اعراب صحیح آن است از جهت نحوی، و فِعل آن، لَحَنَ یَلحَن فهو لاحِن است، و «وَتَرَهُ یَتِرَهُ» إذا نَقَصَه و در حدیث آمده فکأنّه وَتر أهله و ماله، و اصل وتر به معنای قطع است، [والتِرَة القطع بالقتل] و منه «الوَتر» یعنی المنقطع بانفراده، و «إحفاء» الحاح در سؤال، یا اِلطاف در سؤال است، و «بُخل» به معنای منع واجب است، و یا به معنای منع از نفع عقلانی است.
آیا کسانی که در دلهای شان بیماری است گمان کردند خدا کینه های شان
ص: 47
را آشکار نمی کند؟! (29) و اگر ما بخواهیم آنها را به تو نشان می دهیم تا آنان را با قیافه های شان بشناسی، هر چند می توانی آنها را از طرز سخنانشان بشناسی و خداوند اعمال شما را می داند! (30) ما همه شما را قطعاً می آزمائیم تا معلوم شود مجاهدان واقعی و صابران از میان شما کیانند، و اخبار شما را بیازماییم! (31) آنان که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند و بعد از روشن شدن هدایت برای آنان (باز) به مخالفت با رسول (خدا) برخاستند، هرگز زیانی به خدا نمی رسانند و (خداوند) بزودی اعمال شان را نابود می کند! (32) ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را، و اطاعت کنید رسول (خدا) را، و اعمال خود را باطل نسازید! (33) کسانی که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند سپس در حال کفر از دنیا رفتند، خدا هرگز آنها را نخواهد بخشید. (34) پس هرگز سست نشوید و (دشمنان را) به صلح (ذلّت بار) دعوت نکنید در حالی که شما برترید، و خداوند با شماست و چیزی از (ثواب) اعمالتان را کم نمی کند! (35) زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی است و اگر ایمان آورید و تقوا پیشه کنید، پاداشهای شما را می دهد و اموال شما را نمی طلبد، (36) چرا که هر گاه اموال شما را مطالبه کند و حتّی اصرار نماید، بخل می ورزید و کینه و خشم شما را آشکار می سازد! (37) آری، شما همان گروهی هستید که برای انفاق در راه خدا دعوت می شوید، بعضی از شما بخل می ورزند و هر کس بخل ورزد، نسبت به خود بخل کرده است و خداوند بی نیاز است و شما همه نیازمندید و هر گاه سرپیچی کنید، خداوند گروه دیگری را جای شما می آورد پس آنها مانند شما نخواهند بود (و سخاوتمندانه در راه خدا انفاق می کنند). (38)
ص: 48
«أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ * وَ لَوْ نَشَاء لَأَرَیْنَاکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِیمَاهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمَالَکُمْ»(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
جابر بن عبدالله انصاری؟رض؟ گفت: هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) علیّ(علیه السلام) را در غدیرخم به امامت بعد از خود منصوب نمود، گروهی [از منافقین] گفتند: برای چه او دست پسر عمّ خود را بالا می برد [و او را معرّفی می نماید] پس این آیه نازل شد، «أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ.»(2) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
خداوند؟عز؟ میثاق و پیمان شیعیان ما را نسبت به ولایت ما گرفته است و ما شیعیانمان را از سخنانشان می شناسیم.(3)
ص: 49
امام صادق(علیه السلام) به یکی از اصحاب خود فرمود:
حذیفة بن الیمان منافقین را می شناخت و آنان دوازده نفر بودند، و تو اکنون دوازده هزار نفر آنان را می شناسی، چنان که خداوند می فرماید: «وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ» سپس فرمود: آیا تو معنای «لَحْنِ الْقَوْلِ» را می دانی؟ گفتم: نه به خدا، فرمود: به خدای کعبه سوگند، بغض و دشمنی با علیّ بن ابی طالب (صلوات الله علیه) نشانه لحن القول و نفاق آنان است.(1) از اهل سنّت نیز، ابن مغازلی شافعی در کتاب مناقب از ابوسعید خدری نقل نموده که گوید:
مقصود از «لَحْنِ الْقَوْلِ» بغض منافقین نسبت به علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) است.(2) ابوسعید خدری گوید:
مقصود از «لَحْنِ الْقَوْلِ» بغض و دشمنی با علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) است سپس گوید: ما منافقین را در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به وسیله دشمنی با علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) می شناختیم.
و همین معنا از جابر انصاری و عبادة بن صامت نقل شده که گوید:
ما فرزندان خود را با محبّت علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) آزمایش می نمودیم، و اگر علیّ(علیه السلام) را دوست نمی داشتند، می فهمیدیم که ناپاکند. انس بن مالک نیز
ص: 50
گوید: پس از نزول آیه «وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ» هیچ منافقی در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مخفی نماند.(1) «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنکُمْ وَ الصَّابِرِینَ وَ نَبْلُوَ أَخْبَارَکُمْ»(2) امام باقر(علیه السلام) آیه فوق و بعد از آن را با «یاء» قرائت نموده است.(3) مرحوم طبرسی در احتجاج از امام هادی(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در نامه خود به اهل اهواز در تفسیر آیه فوق و آیه «وَ لَوْ یَشَاء اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لَکِن لِّیَبْلُوَ بَعْضَکُم بِبَعْضٍ» و نظیر این آیات فرمود:
همه این آیات به معنای اختبار و امتحان است.(4)
ص: 51
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الهُدَی لَن یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئًا وَ سَیُحْبِطُ أَعْمَالَهُمْ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «وَ صَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ» جلوگیری و صدّ از ولایت و امامت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و مقصود از «وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ» شقاق و جدایی و آزار امت است به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مورد اهل بیت او(علیهم السلام)، پس از میثاق و پیمانی که آن حضرت درباره ی اهل بیت خود از آنان گرفت.(2) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الهُدَی» آزار به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام).(3) «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَکُمْ»(4) امام صادق(علیه السلام) از پدران خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
«کسی که بگوید: «سبحان الله» خداوند درختی در بهشت برای او غرس می کند، و کسی که بگوید: «الحمد لله» خداوند درختی در بهشت برای او غرس می نماید، و کسی که بگوید: «لا إله إلّا الله» خداوند درختی در بهشت برای او
ص: 52
غرس می نماید، و کسی که بگوید: «الله أکبر» خداوند درختی در بهشت برای او غرس می نماید» پس شخصی از قریش [یعنی ابوبکر] گفت: یا رسول الله در آن صورت درختان ما در بهشت فراوان خواهد بود؟! و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آری و لکن بترسید از این که آتشی بفرستید و آن ها را بسوزانید، چنان که خداوند می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَکُمْ.»(1) حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
بهشت را بر دوزخ مقدّم بدارید، و اعمال خود را باطل نکنید و اگر چنین کنید، با صورت در دوزخ پرتاب می شوید، و تا ابد در دوزخ و آتش خواهید ماند.(2) «فَلَا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ وَ أَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَن یَتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ …»(3) مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
«وَ لَن یَتِرَکُمْ» یعنی لم ینقصکم، و «فَیُحْفِکُمْ تَبْخَلُوا» یعنی یجدکم تبخلوا،
ص: 53
و «وَ یُخْرِجْ أَضْغَانَکُمْ» یعنی و یخرج العداوة التی فی صدورکم، و «وَ إِن تَتَوَلَّوْا» یعنی إن تتولّوا عن ولایة أمیرالمؤمنین(علیه السلام).(1) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ» موالی، یعنی شیعیان عجم می باشند. امام صادق(علیه السلام) فرمود: «قَدْ وَ اللَّهِ أَبْدَلَ بِهِمْ خَیْراً مِنْهُمُ الْمَوَالِی.»(2) یعنی خداوند موالی را که بهتر از آنان هستند جایگزین آنان نمود.
و قال النّبیّ(صلی الله علیه و آله): «مَنْ فَاتَتْهُ صَلَاةُ الْعَصْرِ فَکَأَنَّمَا وُتِرَ أَهْلَهُ وَ مَالَه» یعنی هر کس نماز عصر از او فوت شود، مانند این است که مال و اهل او به غارت رفته باشد.(3) «وَ إِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ»(4) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
آیه فوق [و آیات قبل از آن] درباره ی عموزاده های ما بنی عبّاس [و بنی امیّه] نازل شده است، و خداوند درباره ی آنان می فرماید: «أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ» عن الدین و «وَ أَعْمَی أَبْصَارَهُمْ» عن الوحی، سپس امام صادق(علیه السلام)
ص: 54
آیه «إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَی أَدْبَارِهِم» را قرائت نمود و فرمود: آنان بعد از مطرح شدن ولایت علیّ(علیه السلام) مرتد شدند و به جاهلیّت بازگشتند، پس از آن که راه حق و هدایت برایشان روشن شده بود، و مقصود از «تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَی» راه امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(1) جابر گوید: امام صادق(علیه السلام) در پایان حدیث فوق فرمود:
جبرئیل آیه فوق را این چنین بر محمّد(صلی الله علیه و آله) نازل نمود: «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فِی عَلِیٍّ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ.»(2) امام صادق(علیه السلام) در پایان روایت پیشین فرمود:
مقصود از «متّقون» در آیه «مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ» آل محمّد(صلی الله علیه و آله) و پیروان و شیعیان آنانند و مقصود از «فیها أنهار» مردانی از آنان می باشند.(3)
ص: 55
محلّ نزول: مدینه، هنگام انصراف و بازگشت از حُدَیبیّه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی جُمعه نازل شده است.
تعداد آیات: 29 آیه.
ثواب قرائت سوره ی فتح امام صادق(علیه السلام) فرمود:
با قرائت سوره فتح اموال و جان های همسران و کنیزان خود را از تلف در امان قرار بدهید، و کسی که همواره این سوره را بخواند، روز قیامت، مقابل خلایق، منادی خداوند به او می گوید: تو از بندگان خالص خدایی، و خداوند می فرماید:
او را در زمره ی صالحین از بندگان من قرار بدهید، و در بهشتِ من، او را جای بدهید، و از جام های مهرزده بهشتی سیرابش کنید.(1)
ص: 56
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که سوره فتح را بخواند، خداوند پاداش کسی که با پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) تحت شجره بیعت نموده و در فتح مکّه شرکت کرده است را برای او می نویسد، و کسی که این سوره را بنویسد، و زیر سر خود قرار بدهد، از شرّ دزد ایمن می شود، و کسی که آن را بنویسد و با آب زمزم بشوید و بنوشد بین مردم مسموع القول خواهد شد، و هر چه را ببیند و بشنود از یاد نخواهد برد.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
کسی که این سوره را بنویسد و در وقت جنگ و یا خصومت و نزاع، نزد خود داشته باشد، ایمن خواهد شد، و باب خیر به روی او گشوده می شود….(2) ابیّ بن کعب گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر کس سوره فتح را بخواند، پاداش بودن در خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را خواهد داشت.(3)
ص: 57
از امام سجّاد(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
آیات اوّل این سوره تا «عزیزاً حکیماً» عوذة الحسین(علیه السلام) است و موجب شفای درد پاها می شود.(1)
ص: 58
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً 1 لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَکَ صِراطاً مُسْتَقیماً 2 وَ یَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْراً عَزیزاً 3 هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکینَةَ فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ لِیَزْدادُوا إیماناً مَعَ إیمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیماً 4 لِیُدْخِلَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ یُکَفِّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ کانَ ذلِکَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظیماً 5 وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیراً 6 وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَزیزاً حَکیماً 7 إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً 8 لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصیلاً 9 إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِمْ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفی بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتیهِ أَجْراً عَظیماً 10 سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ
ص: 59
شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فی قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ لَکُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ بِکُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِکُمْ نَفْعاً بَلْ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً 11 بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلی أَهْلیهِمْ أَبَداً وَ زُیِّنَ ذلِکَ فی قُلُوبِکُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ کُنْتُمْ قَوْماً بُوراً 12 وَ مَنْ لَمْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ سَعیراً 13 وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً 14 سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلی مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْکُمْ یُریدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا کَذلِکُمْ قالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ فَسَیَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا بَلْ کانُوا لا یَفْقَهُونَ إِلاَّ قَلیلاً 15 قُلْ لِلْمُخَلَّفینَ مِنَ الْأَعْرابِ سَتُدْعَوْنَ إِلی قَوْمٍ أُولی بَأْسٍ شَدیدٍ تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُونَ فَإِنْ تُطیعُوا یُؤْتِکُمُ اللَّهُ أَجْراً حَسَناً وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا کَما تَوَلَّیْتُمْ مِنْ قَبْلُ یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلیماً 16 لَیْسَ عَلَی الْأَعْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْمَریضِ حَرَجٌ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَنْ یَتَوَلَّ یُعَذِّبْهُ عَذاباً أَلیماً 17 ¬Kj
اصل «فَتح» به معنای گشودن است، و آن ضدّ اغلاق است، و در معانی دیگری نیز مانند: حکم، قضاوت، نصرت، استفتاح و استئصار، استعمال شده است، و به معنای علم و فتح بلاد و کلید نیز استعمال شده، چنان که خداوند می فرماید:
«وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ» و «مُخَلَّف» به معنای جامانده و متروک شده می باشد، و مشتقّ از خَلف ضدّ مقدّم است، و «اَعراب» جمع عَرَب، جماعت بادیه نشین از عرب ها را گویند، چنان که گفته می شود: «عرب البادیة و عرب های شهری را اعراب نمی گویند، و «بُور» به معنای فاسد و هالک است و مفرد و تثنیه و جمع آن یکسان است، چنان که گفته می شود: رجل بور و رجال بور.
ص: 60
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم ساختیم!… (1) تا خداوند گناهان گذشته و آینده ای را که به تو نسبت می دادند ببخشد (و حقّانیت تو را ثابت نموده) و نعمتش را بر تو تمام کند و به راه راست هدایتت فرماید (2) و پیروزی شکست ناپذیری نصیب تو کند. (3) او کسی است که آرامش را در دلهای مؤمنان نازل کرد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند لشکریان آسمانها و زمین از آن خداست، و خداوند دانا و حکیم است. (4) هدف (دیگر از آن فتح مبین) این بود که مردان و زنان با ایمان را در باغهایی (از بهشت) وارد کند که نهرها از زیر (درختانش) جاری است، در حالی که جاودانه در آن می مانند، و گناهانشان را می بخشد، و این نزد خدا رستگاری بزرگی است! (5) و (نیز) مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد می برند مجازات کند (آری) حوادث ناگواری (که برای مؤمنان انتظار می کشند) تنها بر خودشان نازل می شود! خداوند بر آنان غضب کرده و از رحمت خود دورشان ساخته و جهنّم را برای آنان آماده کرده و چه بد سرانجامی است! (6) لشکریان آسمانها و زمین تنها از آن خداست و خداوند شکست ناپذیر و حکیم است.! (7) به یقین ما تو را گواه (بر اعمال آنها) و بشارت دهنده و بیم دهنده فرستادیم، (8) تا (شما مردم) به خدا و رسولش ایمان بیاورید و از او دفاع کنید و او را بزرگ دارید، و خدا را صبح و شام تسبیح گویید. (9) کسانی که با تو بیعت می کنند (در حقیقت) تنها با خدا بیعت می نمایند، و دست خدا بالای دست آنهاست پس هر کس پیمان شکنی کند، تنها به زیان خود پیمان شکسته است و آن کس که نسبت به عهدی که با خدا بسته وفا کند، بزودی پاداش عظیمی به او خواهد داد. (10)
ص: 61
بزودی متخلّفان از اعراب بادیه نشین (عذرتراشی کرده) می گویند: «(حفظ) اموال و خانواده های ما، ما را به خود مشغول داشت (و نتوانستیم در سفر حدیبیه تو را همراهی کنیم)، برای ما طلب آمرزش کن!» آنها به زبان خود چیزی می گویند که در دل ندارند! بگو: «چه کسی می تواند در برابر خداوند از شما دفاع کند هر گاه زیانی برای شما بخواهد، و یا اگر نفعی اراده کند (مانع گردد)؟! و خداوند به همه کارهایی که انجام می دهید آگاه است!» (11) ولی شما گمان کردید پیامبر و مؤمنان هرگز به خانواده های خود بازنخواهند گشت و این (پندار غلط) در دلهای شما زینت یافته بود و گمان بد کردید و سرانجام (در دام شیطان افتادید و) هلاک شدید! (12) آن کس که به خدا و پیامبرش ایمان نیاورده (سرنوشتش دوزخ است)، چرا که ما برای کافران آتش فروزان آماده کرده ایم! (13) مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین از آن خداست هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) می بخشد، و هر کس را بخواهد مجازات می کند و خداوند آمرزنده و رحیم است. (14) هنگامی که شما برای به دست آوردن غنایمی حرکت کنید، متخلّفان (حدیبیه) می گویند: «بگذارید ما هم در پی شما بیائیم، آنها می خواهند کلام خدا را تغییر دهند بگو: «هرگز نباید بدنبال ما بیایید این گونه خداوند از قبل گفته است!» آنها به زودی می گویند: «شما نسبت به ما حسد می ورزید!» ولی آنها جز اندکی نمی فهمند! (15) به متخلّفان از اعراب بگو: «بزودی از شما دعوت می شود که بسوی قومی نیرومند و جنگجو بروید و با آنها پیکار کنید تا اسلام بیاورند اگر اطاعت کنید، خداوند پاداش نیکی به شما می دهد و اگر سرپیچی نمایید -- همان گونه که در گذشته نیز سرپیچی کردید -- شما را با عذاب دردناکی کیفر می دهد!» (16) بر نابینا و لنگ و بیمار گناهی نیست (اگر در میدان جهاد شرکت نکنند) و هر کس خدا و رسولش را اطاعت نماید، او را در
ص: 62
باغهای (از بهشت) وارد می کند که نهرها از زیر (درختانش) جاری است و آن کس که سرپیچی کند، او را به عذاب دردناکی گرفتار می سازد! (17)
«إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا * لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا * …»(1) انس بن مالک گوید:
هنگامی که ما از جنگ حدیبیّه بازگشتیم و مشرکین از دخول مکّه و اعمال ما جلوگیری کردند و ما در غم و اندوه بودیم، خداوند سوره ی فتح را نازل نمود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند برای من آیه ای [و سوره ای] نازل نمود که از دنیا و آنچه در دنیا هست برای من محبوب تر می باشد. عبدالله بن مسعود نیز گوید: در بازگشت از حدیبیّه شتر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به کندی حرکت می کرد، و ما از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جلو افتادیم و خداوند سوره ی فتح را بر آن حضرت نازل نمود از این رو ما او را بسیار خوشحال دیدیم.(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همواره آیه «إِنِّیَ أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» را
ص: 63
می خواند و ترک نمی کرد، و چون سوره ی فتح نازل شد آن را ترک نمود.(1) حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: هنگامی که خداوند مکّه را برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فتح نمود، به او فرمود:
«یا محمّد! إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ.»(2) در جوامع الجامع روایت شده که مقصود از فتح در آیه فوق فتح حدیبیّه [یعنی صلح حدیبیّه] است و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چون از حدیبیّه بازگشت یکی از اصحاب به او گفت: این چه فتحی است که ما از زیارت خانه خدا منع شدیم و نتوانستیم قربانی های خود را به مکّه برسانیم؟! و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود:
چه بدسخنی است این سخن تو، همانا صلح حدیبیّه بزرگ ترین فتوحات ما بود، چرا که مشرکین به همین راضی شدند که این مرتبه ما داخل مکّه نشویم و سپس بار دیگر آزاد باشیم و در امان وارد مکّه شویم چرا که از جنگ با ما خسته شده بودند… زهری گوید:
هیچ فتحی بزرگ تر از صلح حدیبیّه نبود، به خاطر این که مشرکین با مسلمانان مخلوط شدند و سخنان حقّ مسلمانان را شنیدند و اسلام در
ص: 64
قلوب آنان جای گرفت و در فاصله سه سال جمعیّت فراوانی مسلمان شدند، و به واسطه آنان اسلام در مکّه جای خود را باز نمود [از سویی مشرکین از جنگ خسته شده بودند از این رو مکّه بدون خونریزی فتح گردید].
تا این که گوید:
حدیبیّه چاهی بود که آب آن خشکیده بود، و قطره ی آبی در آن وجود نداشت و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در کنار آن نشست و ظرفی از آب را گرفت و مشغول وضو شد و از آن آب مضمضه نمود و چون آب دهان خود را در چاه ریخت آب از چاه فوران نمود و همه اصحاب و حیوانات از آن استفاده نمودند.
سپس گوید: از سالم بن ابی جعد نقل شده که گوید:
من به جابر گفتم: شما در زیر شجره [برای بیعت] چند نفر بودید؟ جابر گفت: ما یک هزار و پانصد نفر بودیم و همگی تشنه بودیم و ظرف آبی برای رسول خدا آوردند و آن حضرت دست مبارک خود را در آن قرار داد و از بین انگشتان او مانند چشمه آبی جاری شد و همه ما از آن سیراب شدیم و اگر یکصد هزار نفر بودیم، آن آب برای ما کافی بود.(1)
ص: 65
عمر بن یزید معروف به بیّاع سابری گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ»، سؤال نمودم، و آن حضرت فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نه گناهی کرده بود و نه بر گناهی همّت گماشته بود و لکن خداوند گناهان شیعیان علی(علیه السلام) را به گردن او انداخت و بر او بخشید، و نعمت خود را بر او تمام نمود و او را به صراط مستقیم هدایت کرد و با قدرت خود او را یاری نمود.(1) یکی از علمای یهود شام به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: خداوند توبه آدم(علیه السلام) را قبول نمود، آیا نسبت به پیامبر شما چنین کاری را کرد؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
آری خداوند توبه آدم(علیه السلام) را پذیرفت و نسبت به پیامبر ما(صلی الله علیه و آله) -- بدون گناهی که انجام داده باشد -- بزرگ تر از آن را انجام داد و فرمود: «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ» و در قیامت او نه گناهی دارد و نه عقوبتی برای او هست، و لکن او از خوف خداوند به قدری گریه می کرد که بیهوش می شد، و چون به او می گفتند: خداوند درباره ی شما فرموده است: «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ»؟! می فرمود: آری ولکن من می خواهم بنده شکور خدا باشم….(2)
ص: 66
مرحوم سیّد بن طاووس(رضو) گوید:
از اهل البیت(علیهم السلام) به ما رسیده که مقصود از «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ» گناه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است به اعتقاد قریش و مشرکین مکّه قبل از هجرت و بعد از هجرت و با فتح مکّه بدون خونریزی، آنان مسلمان شدند و گناه گذشته و آینده آن حضرت نزد آنان بخشوده شد، چرا که آنان قبل از هجرت مخالفت آن حضرت را نسبت به بت پرستی، و جنگ هایی که او پس از هجرت انجام داد را، گناه او می دانستند، و چون مکّه فتح شد و انتقامی از آنان گرفته نشد، گناه او نزد آنان بخشوده شد.(1) مؤلّف گوید:
یکی از آن روایات روایتی است که مرحوم صدوق در کتاب عیون نقل نموده و
ص: 67
مأمون از حضرت رضا(علیه السلام) درباره ی آیه فوق سؤال نمود و امام(علیه السلام) همین پاسخ را به او داد.(1) تفصیل قصّه فتح مکّه در روایت علیّ بن ابراهیم قمی(2) و در روایت کافی نقل
ص: 68
ص: 69
ص: 70
ص: 71
شده است مراجعه شود.
«هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ کَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا * لِیُدْخِلَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ …»(1) امام باقر و امام صادق؟سهما؟ فرمودند:
مقصود از «سَّکِینَةَ» ایمان است.(2)
ص: 72
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از سکینه ایمان است، چرا که خداوند می فرماید: «لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانِهِمْ.»(1) مفضّل گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: برای چه بعد از سلام نماز سه مرتبه «ألله أکبر» گفته می شود و دست ها را بلند می کنند؟ فرمود:
به خاطر این که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگامی که مکّه را فتح نمود، نماز ظهر را با اصحاب خود نزد حجرالأسود خواند و چون سلام داد دست های مبارک خود را بلند کرد و گفت: «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ، وَحْدَهُ، وَحْدَهُ أَنْجَزَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ أَعَزَّ جُنْدَهُ وَ غَلَبَ الْأَحْزَابَ وَحْدَهُ فَلَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ». سپس به اصحاب خود فرمود: این تکبیرات و تهلیلات را بعد از نمازهای واجب ترک نکنید، و کسی که آن ها را بعد از سلام نماز خود بخواند، شکر واجب خدا را بر تقویت اسلام و قدرت نیروی رزمی آن انجام داده است.(2)
ص: 73
مرحوم کلینی در کافی از ابوعمر زبیری نقل نموده که گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: أیّها العالم چه عملی نزد خداوند افضل است؟ فرمود:
آن عملی که شرط قبولی همه اعمال است. گفتم: آن چیست؟ فرمود: آن ایمان به خدای یگانه است، که شرافت و درجه و منزلت و بهره ی آن اعلی و اشرف از همه اعمال است. گفتم: آیا به من نسبت به ایمان که آیا ایمان گفتار و عمل است و یا گفتار بدون عمل است آگاهی نمی دهی؟ فرمود: همه ایمان عمل است و گفتار برخی از آن است و این چیزی است که خداوند در کتاب خود واجب نموده، و نور آن واضح و حجّت آن ثابت است. گفتم: فدای شما شوم برای من ایمان را توصیف کنید، تا بفهمم. فرمود:
ایمان حالات و طبقات و منازل و درجاتی دارد، برخی تمام و کامل و جامع است، و برخی ناقص، و برخی راجح و زائد است. گفتم: مگر ایمان تمام و ناقص و زائد دارد؟ فرمود: آری. گفتم: چگونه؟ فرمود: به خاطر این که خداوند ایمان را بر اعضا و جوارح فرزند آدم تقسیم نموده، و هر عضوی از بدن او دارای سهمی از ایمان می باشد، پس کسی که حافظ اعضا و جوارح خود باشد، و هنگامی که خدا را ملاقات می کند جوارح او به وظائف ایمانی خود عمل کرده باشند، با ایمان کامل خدا را ملاقات خواهد نمود، و اهل بهشت خواهد بود، و کسی در برخی از وظائف اعضا و جوارح خود خیانت کرده باشد، و یا از حدود الهی تجاوز نموده باشد، با ایمان ناقص خدا را ملاقات خواهد نمود. گفتم:
معنای کمال دین و ناقص بودن آن را دانستم، آیا زیاد شدن آن چگونه است؟ فرمود:
آیاتی از قرآن دلالت بر آن دارد: مانند آیه «وَ إِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن یَقُولُ
ص: 74
أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِیمَانًا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ»(1)، و آیه «وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَی رِجْسِهِمْ»(2)، و آیه «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَاهُمْ هُدًی.»(3) سپس فرمود:
اگر ایمان زیاده و نقصان نمی داشت، کسی بر دیگری فضیلت نمی داشت و مردم یکسان بودند و برتری و تفاضلی وجود نداشت، و لکن با تمامیّت ایمان مؤمنان بهشت می روند، و با تفاضل در ایمان به درجات مختلف بهشتی می رسند، و با نقصان ایمان گنهکاران داخل آتش می شوند.(4)
ص: 75
«إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَی نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفَی بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیه «هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ …» درباره کسانی است که نسبت به صلح حدیبیّه با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مخالفت نکردند و اعتراضی ننمودند و خداوند در این آیه به آنان وعده بهشت داده و آیه ی «وَ یُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ وَ الْمُنَافِقَاتِ …» تا «وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ …» مربوط به کسانی است که با صلح حدیبیّه مخالف بودند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را متّهم نمودند و خداوند آنان را دارای بدگمانی، و مورد غضب و لعنت خود معرّفی نمود، و عذاب جهنّم را برای شان آماده کرد.
سپس گوید:
آیه ی 18 این سوره که خداوند می فرماید: «لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ» درباره ی بیعت رضوان نازل شد و خداوند شرط نمود که مسلمانان پس از آن با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در هیچ امری مخالفت نکنند
ص: 76
و پس از نزول آیه رضوان آیه «إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ …» نازل شد، بنابراین نسبت به این دو آیه تقدیم و تأخیر انجام شده است و نخست آیه رضوان نازل شده و پس از آن آیه شرط نازل شده است.(1) مؤلّف گوید:
در سوره ی زخرف(2) روایتی از امام صادق(علیه السلام) راجع به آیه فوق گذشت.
«سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَ أَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَّا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ … * بَلْ ظَنَنتُمْ أَن لَّن یَنقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلَی أَهْلِیهِمْ
ص: 77
أَبَدًا وَ زُیِّنَ ذَلِکَ فِی قُلُوبِکُمْ وَ ظَنَنتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ کُنتُمْ قَوْمًا بُورًا * وَ مَن لَّمْ یُؤْمِن بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ سَعِیرًا»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از این دو آیه کسانی هستند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای جنگ حدیبیّه [صلح حدیبیّه] آنان را دعوت نمود و آنان از امر آن حضرت تخلّف نمودند و گفتند: ما گرفتار اموال خود بودیم. و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از حدیبیّه بازگشت و برای جنگ خیبر آماده شد، آمدند و از آن حضرت خواستند تا در جنگ خیبر شرکت کنند و آیه 15 و 16 نازل شد و خداوند فرمود: «سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انطَلَقْتُمْ إِلَی مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْکُمْ یُرِیدُونَ أَن یُبَدِّلُوا کَلَامَ اللَّهِ قُل لَّن تَتَّبِعُونَا کَذَلِکُمْ قَالَ اللَّهُ مِن قَبْلُ فَسَیَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنَا …»(2)، و آنان به طمع غنائم خیبر بودند، و چون به آنان اجازه داده نشد، گفتند:
«حسد شما باعث شده که به ما اجازه نمی دهید» البته گمان آنان این بود که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و مسلمانان همراه او، به دست مشرکین مکّه کشته خواهند شد، و هرگز به مدینه باز نخواهند گشت، در حالی که -- همان گونه که گذشت -- صلح حدیبیّه برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بزرگ ترین پیروزی بود، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در سال ششم هجری در ماه ذی قعده برای عمره عازم مکّه شد، و لباس احرام پوشید و قربانی ها را همراه خود آورد و بر آن ها نشانه های قربانی قرار داد، تا مشرکین بدانند او برای جنگ نیامده است، و لکن گروهی از منافقین و اعراب بادیه گفتند: «این ها گرفتار مشرکین می شوند و کشته خواهند شد و هرگز به مدینه باز نمی گردند» از این رو همراه آن حضرت
ص: 78
نرفتند و از امر او تخلّف نمودند، و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به مدینه بازگشت عذرخواهی نمودند و گفتند: «شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا ….»(1) «لَیْسَ عَلَی الْأَعْمَی حَرَجٌ وَ لَا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لَا عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَ مَن یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَ مَن یَتَوَلَّ یُعَذِّبْهُ عَذَابًا أَلِیمًا»(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند در این آیه گروهی را از جهاد معذور نموده و معیار بهشت و دوزخ را اطاعت از خدا و رسول او دانسته است، سپس گوید: مقصود از «وَعَدَکُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ کَثِیرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَکُمْ هَذِهِ وَ کَفَّ أَیْدِیَ النَّاسِ عَنکُمْ»، فتح خیبر است که پس از صلح حدیبیّه انجام گرفت و مقصود از «کَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ عَنْهُم بِبَطْنِ مَکَّةَ مِن بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَکُمْ عَلَیْهِمْ»، این است که خداوند کاری کرد که مشرکین از شما درخواست صلح کنند در حالی که قبلاً با شما می جنگیدند و شما چون از مدینه به طرف حرم یعنی مکّه رفتید، مشرکین مکّه از شما درخواست صلح نمودند، در حالی که شما قبلاً به آنان پیشنهاد صلح می دادید و نمی پذیرفتند.(3)
ص: 79
زرارة و حمران فرزندان اعین از امام باقر و امام صادق؟سهما؟ نقل نموده اند:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روز فتح مکّه دوازده هزار نیروی رزمی همراه داشت و به همین خاطر مشرکین و ابوسفیان به استغاثه افتادند [و پذیرای صلح شدند و مکّه بدون خونریزی فتح گردید.](1)
ص: 80
مؤلّف گوید:
این نتیجه «وَ أَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَ مِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ»(1)، می باشد و اگر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چنین لشکری را همراه نداشت مشرکین از او درخواست صلح نمی کردند.
مرحوم علی بن ابراهیم در تفسیر «هُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ الْهَدْیَ مَعْکُوفًا أَن یَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَ لَوْلَا رِجَالٌ مُّؤْمِنُونَ وَ نِسَاء مُّؤْمِنَاتٌ لَّمْ تَعْلَمُوهُمْ أَن تَطَؤُوهُمْ فَتُصِیبَکُم مِّنْهُم مَّعَرَّةٌ بِغَیْرِ عِلمٍ»(2)، راجع به علّت صلح حدیبیّه و فتح مکّه بدون خونریزی گوید:
در این آیه خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) خبر داده که علّت صلح وجود مسلمانانی بوده که بین مشرکین مکّه بودند، و اگر صلح نمی شد آنان کشته می شدند و چون صلح شد، آنان ایمن شدند و اسلام خود را اظهار نمودند و این صلح بزرگ ترین پیروزی بود برای مسلمانان، از این رو خداوند می فرماید: «لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا»، و خداوند در این آیه می فرماید: اگر مسلمانان بین مشرکین نبودند ما کافران را گرفتار عذاب دردناکی می کردیم.
از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد: برای چه امیرالمؤمنین(علیه السلام) با غاصبین اوّل جنگ نکرد؟ امام(علیه السلام) فرمود:
به خاطر آیه «لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا»(3)، سؤال شد: مقصود از «تَزَیَّلُوا» چیست؟ فرمود: «مقصود ودایع مؤمنین در اصلاب کافرین است»
ص: 81
یعنی از صلب کفّار مؤمنانی به وجود خواهند آمد، از این رو خداوند کافران را مهلت داده است. سپس فرمود: حضرت مهدی(علیه السلام) نیز چنین خواهد نمود، و او هرگز ظهور نمی کند تا ودیعه های خداوند که در صلب کفّار است خارج شوند و سپس او قیام خواهد نمود و کفّار را خواهد کشت.(1)
لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکینَةَ عَلَیْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَریباً 18 وَ مَغانِمَ کَثیرَةً یَأْخُذُونَها وَ کانَ اللَّهُ عَزیزاً حَکیماً 19 وَعَدَکُمُ اللَّهُ مَغانِمَ کَثیرَةً تَأْخُذُونَها فَعَجَّلَ لَکُمْ هذِهِ وَ کَفَّ أَیْدِیَ النَّاسِ عَنْکُمْ وَ لِتَکُونَ آیَةً لِلْمُؤْمِنینَ وَ یَهْدِیَکُمْ صِراطاً مُسْتَقیماً 20 وَ أُخْری لَمْ تَقْدِرُوا عَلَیْها قَدْ أَحاطَ اللَّهُ بِها وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیراً 21 وَ لَوْ قاتَلَکُمُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبارَ ثُمَّ لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصیراً 22 سُنَّةَ اللَّهِ الَّتی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلاً 23 وَ هُوَ الَّذی کَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَکَّةَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَکُمْ عَلَیْهِمْ وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیراً 24 هُمُ الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ الْهَدْیَ مَعْکُوفاً أَنْ یَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ
ص: 82
تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ فَتُصیبَکُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَیْرِ عِلْمٍ لِیُدْخِلَ اللَّهُ فی رَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلیماً 25 إِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیماً 26 لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنینَ مُحَلِّقینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرینَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِکَ فَتْحاً قَریباً 27 هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ شَهیداً 28 مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سیماهُمْ فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوی عَلی سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیماً 29 ¬Kj
«تبدیل» برداشتن چیزی و قرار دادن چیز دیگری به جای آن است با همان حکمی که موضوع اوّل داشته است، بنابراین اگر برای موضوع دوّم حکم جدیدی خداوند قرار بدهد آن را تبدیل نمی گویند، و «معکوف» به معنای اقامه در مکانی است، و اعتکاف نیز به همین معناست و آن اقامه و ماندن در مسجد برای عبادت است، و «مَعرّة» چیز قبیح و مکروهی را گویند، «عَرَّ فلان فلاناً» إذا شانه و ألحق به عَیباً، و «عَرَّة» به معنای عَذِرَة و نجاست است، و «حَمیَّة» به معنای رو گرداندن و انکار و تنفّر از چیزی است، و «فلان ذو حمیّةٍ منکرة» إذا کان ذا غضب و أنفةٍ، و «کفّار» جمع کافر به معنای زارع است، چرا که کفر به معنای پوشاندن است و زارع
ص: 83
بذر را در زمین پنهان می کند، و کَفَرتُه به معنای غَطَّیتُه می باشد، از این رو شب را نیز کافر گویند، چرا که با ظلمت خود هر چیزی را می پوشاند.
خداوند از مؤمنان -- هنگامی که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند -- راضی و خشنود شد خدا آنچه را در درون دلهای شان (از ایمان و صداقت) نهفته بود می دانست از این رو آرامش را بر دلهای شان نازل کرد و پیروزی نزدیکی بعنوان پاداش نصیب آنها فرمود (18) و (همچنین) غنایم بسیاری که آن را به دست می آورید و خداوند شکست ناپذیر و حکیم است! (19) خداوند غنایم فراوانی به شما وعده داده بود که آنها را به دست می آورید، ولی این یکی را زودتر برای شما فراهم ساخت و دست تعدّی مردم [دشمنان] را از شما بازداشت تا نشانه ای برای مؤمنان باشد و شما را به راه راست هدایت کند! (20) و نیز غنایم و فتوحات دیگری (نصیبتان می کند) که شما توانایی آن را ندارید، ولی قدرت خدا به آن احاطه دارد و خداوند بر همه چیز تواناست! (21) و اگر کافران (در سرزمین حدیبیه) با شما پیکار می کردند بزودی فرار می کردند، سپس ولیّ و یاوری نمی یافتند! (22) این سنّت الهی است که در گذشته نیز بوده است و هرگز برای سنّت الهی تغییر و تبدیلی نخواهی یافت! (23) او کسی است که دست آنها را از شما، و دست شما را از آنان در دل مکّه کوتاه کرد، بعد از آنکه شما را بر آنها پیروز ساخت و خداوند به آنچه انجام می دهید بیناست! (24) آنها کسانی هستند که کافر شدند و شما را از (زیارت) مسجد الحرام و رسیدن قربانیهایتان به محل قربانگاه بازداشتند و هر گاه مردان و زنان با ایمانی در این میان بدون آگاهی شما، زیر دست و پا، از بین نمی رفتند که از این راه عیب و عاری ناآگاهانه به شما می رسید، (خداوند هرگز
ص: 84
مانع این جنگ نمی شد)! هدف این بود که خدا هر کس را می خواهد در رحمت خود وارد کند و اگر مؤمنان و کفّار (در مکه) از هم جدا می شدند، کافران را عذاب دردناکی می کردیم! (25) (به خاطر بیاورید) هنگامی را که کافران در دلهای خود خشم و نخوت جاهلیّت داشتند و (در مقابل،) خداوند آرامش و سکینه خود را بر فرستاده خویش و مؤمنان نازل فرمود و آنها را به حقیقت تقوا ملزم ساخت، و آنان از هر کس شایسته تر و اهل آن بودند و خداوند به همه چیز دانا است. (26) خداوند آنچه را به پیامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت بطور قطع همه شما بخواست خدا وارد مسجد الحرام می شوید در نهایت امنیّت و در حالی که سرهای خود را تراشیده یا کوتاه کرده اید و از هیچ کس ترس و وحشتی ندارید ولی خداوند چیزهایی را می دانست که شما نمی دانستید (و در این تأخیر حکمتی بود) و قبل از آن، فتح نزدیکی (برای شما) قرار داده است. (27) او کسی است که رسولش را با هدایت و دین حق فرستاده تا آن را بر همه ادیان پیروز کند و کافی است که خدا گواه این موضوع باشد! (28) محمّد(صلی الله علیه و آله) فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود می بینی در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را می طلبند نشانه آنها در صورت شان از اثر سجده نمایان است این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتی که جوانه های خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پای خود ایستاده است و بقدری نموّ و رشد کرده که زارعان را به شگفتی وامی دارد این برای آن است که کافران را به خشم آورد (ولی) کسانی از آنها را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمی داده است. (29)
ص: 85
«لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَ أَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا * وَ مَغَانِمَ کَثِیرَةً یَأْخُذُونَهَا وَ کَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا …»(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
من کسی هستم که خداوند نام او را در تورات و انجیل به عنوان وزیر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برده است، و من نخستین کسی هستم که با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تحت شجره بیعت نمودم و خداوند فرمود: «لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ ….»(2)
ص: 86
ص: 87
ص: 88
ص: 89
از مخالفین نیز موفّق بن احمد خوارزمی در تفسیر آیه فوق از جابر نقل نموده که گوید:
آیه فوق درباره ی اهل حدیبیّه نازل شد، و ما در روز حدیبیّه یک هزار و چهار صد نفر بودیم و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به ما فرمود: شما خوبان اهل زمین هستید، و آن حضرت با ما تا حدّ مرگ بیعت نمود، و احدی آن بیعت را نقض نکرد مگر ابن قیس منافق، و سزاوارترین اصحاب به این آیه علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) بود، چرا که خداوند فرمود: «وَ أَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا»، و مقصود، فتح خیبر بود که به دست علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) انجام گرفت.(1) «إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوَی وَ کَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَ أَهْلَهَا وَ کَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا»(2) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
آیه فوق اشاره ی به صلحنامه حدیبیّه است که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در ابتدای
ص: 90
آن نوشت: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» و قریش و نماینده آنان سهیل بن عمرو گفتند: ما رحمان و رحیم نمی شناسیم و باید بنویسید: «باسمک اَللَّهُمَّ» و باز امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوشت: این قرارداد صلحی است بین رسول خدا و… و سهیل بن عمرو گفت: ما اگر تو را رسول خدا می دانستیم با تو جنگ نمی کردیم، و باید بنویسید: «این قرارداد صلحی است بین محمّد بن عبدالله و… پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«رسول الله را محو کن و به جای آن محمّد بن عبدالله بنویس». و امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «من کلمه ی رسول خدا را محو نمی کنم و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با دست مبارک خود آن را محو نمود و به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: این حادثه برای تو نیز رخ خواهد داد و چنین شد و در قصّه حکمین و قرارداد صلح بین معاویه و آن حضرت کلمه «امیرالمؤمنین» را از کنار نام آن حضرت محو کردند، و جمله «حمیّة الجاهلیّة» اشاره به همین است.(1)
ص: 91
ص: 92
ص: 93
ص: 94
امام باقر(علیه السلام) از پدران خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
خداوند عهد و پیمانی به من سپرد و من گفتم: پرودگارا آن عهد چیست؟ فرمود: گوش کن. گفتم: گوش کردم. فرمود: ای محمّد علی بعد از تو، پرچم هدایت، و پیشوای اولیای من، و نور کسانی است که از من اطاعت می کنند، و اوست کلمه ای که خداوند بر متّقین لازم نموده است، پس کسی که او را دوست بدارد، مرا دوست داشته است، و کسی که او را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است پس تو این بشارت را به او بده.(1)
ص: 95
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوَی وَ کَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَ أَهْلَهَا»، ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، [و اوست کلمه ی تقوی و شیعیان او اهل «کلمه تقوا» و سزاوارتر به آن می باشند.](1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هنگامی که من به معراج رفتم چشم من مانند سواره ای که از دور سوراخ سوزن را می بیند بینا شد، و خداوند درباره ی علی(علیه السلام) کلماتی را با من عهد نمود و فرمود: بدان ای محمّد که علیّ امام متّقین و قائد غرّ محجّلین و یعسوب مؤمنین است، و مال یعسوب ستمکاران است، و علیّ(علیه السلام) آن کلمه ای است که من متّقین را به آن ملزم نمودم و آنان سزاوارتر به آن و اهل آن می باشند، و تو باید این بشارت را به او بدهی، امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این بشارت را به او داد، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) سجده شکر نمود و فرمود: آیا در آسمان ها از من یاد می شود؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آری خداوند تو را در رفیق اعلی یاد می نماید.(2)
ص: 96
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود:
هنگامی که مرا به معراج بردند و به سدرة المنتهی رسیدم، در پیشگاه خداوند؟عز؟ قرار گرفتم، و خداوند به من فرمود: یا محمّد! گفتم: «لبیّک یا ربّ و سعدیک». پس به من خطاب شد: آیا خلق مرا آزمودی تا ببینی کدام آنان بیشتر مطیع من هستند؟ گفتم: پروردگارا علیّ را چنین یافتم. خطاب شد: راست گفتی ای محمّد آیا برای خود جانشینی انتخاب نمودی تا حقایق را از طرف تو به مردم برساند و کتاب مرا به آنان تعلیم بدهد؟ گفتم: کسی را انتخاب نکردم تو برای من انتخاب کن، چرا که انتخاب تو برای من بهتر است. خطاب شد: من برای تو علی(علیه السلام) را انتخاب نمودم و تو باید او را خلیفه و وصیّ خود قرار بدهی، چرا که من، علم و حلم خود را به او عطا کردم و حقّاً او امیرالمؤمنین است، و کسی قبل از او و بعد از او دارای چنین لقبی نبوده و نخواهد بود.
سپس خطاب شد:
«ای محمّد علی پرچم هدایت، و امام پیروان من، و نور اولیای من، و کلمه ای است که من [ولایت او را] بر متقین واجب نمودم، و کسی که او را دوست بدارد مرا دوست داشته، و کسی که او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است، و تو باید این بشارت را به او بدهی».
پس من علیّ(علیه السلام) را به آنچه خدا فرموده بود بشارت دادم، و علیّ(علیه السلام) گفت: من بنده خدا هستم، و در قبضه ی قدرت او می باشم، او اگر مرا عقاب کند
ص: 97
به خاطر خطای من است، و ظلمی به من نخواهد کرد، و اگر رحمت خود را بر من تمام کند، او سزاوارتر به رحمت است.
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در حقّ علیّ(علیه السلام) دعا نمود و فرمود:
«خدایا قلب او را نورانی، و ایمان او را سرشار کن» و خداوند فرمود: «ای محمّد من دعای تو را در حقّ او اجابت نمودم جز آن که من بلایی به او می دهم که به احدی از اولیای خود نداده ام» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید: گفتم: پروردگارا برادر و هم نشین من است؟! خطاب شد:
در علم من گذشته که او مبتلا خواهد شد، و دیگران نیز به خاطر او مبتلا خواهند شد، و اگر علی نمی بود، اولیای من و اولیای رسول من شناخته نمی شدند.(1)
ص: 98
مؤلّف گوید:
روایت فوق را شیخ مفید در اختصاص و امالی، و علیّ بن ابراهیم در تفسیر خود، و محمّد بن عبّاس در تأویل الآیات با سندهای گوناگون و صحیح نقل نموده اند.(1)
ص: 99
و در برخی از روایات آمده که حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید:
«نَحْنُ کَلِمَةُ التَّقْوَی وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَی.»(1) و در برخی آمده:
«لا إله إلّا الله» کلمه ی تقوی و اقرار به وحدانیّت خداوند است، و «لَا یَقْبَلُ اللَّهُ الْأَعْمَالَ إِلَّا بِهَا وَ هِیَ کَلِمَةُ التَّقْوَی یُثَقِّلُ اللَّهُ بِهِ الْمَوَازِینَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
ص: 100
« لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاء اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُوسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَلِکَ فَتْحًا قَرِیبًا»(1) مورّخین شیعه گفته اند:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قبل از صلح حدیبیّه خواب دید که مسلمانان داخل مسجدالحرام شدند، و با کمال امنیّت اعمال عمره را انجام دادند و سرهای خود را تراشیدند و [برخی] تقصیر کردند و خوف و هراسی نداشتند، و پس از این خواب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با اصحاب خود از مسجد شجره محرم شدند. و در حدیبیّه که نزدیک مکّه است مشرکین از آنان جلوگیری نمودند، و با آن حضرت قرارداد صلح امضاء کردند، که مسلمانان وارد مکّه نشوند و در سال آینده برای عمره بیایند و کسی از آنان جلوگیری نکند [و آن عمره اوّل معروف به صلح حدیبیّه شد، و عمره دوّم را عمرة القضا گفتند].
از سویی منافقین درباره ی صلح حدیبیّه چیزهای ناپسندی گفتند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن را اعظم الفتوح نامید و پس از بازگشت از حدیبیّه آن حضرت خیبر را محاصره کرد و آن را فتح نمود و در سال بعد برای عمره وارد مکّه شد، و مکّه بدون خونریزی همان گونه که گذشت فتح گردید، و آیه فوق نازل شد و در این قصّه خداوند امتحان و آزمونی برای مسلمانان قرار داد، و برخی از آنان عمل آن حضرت را تقبیح نمودند و او را به خلف وعده و سازش با مشرکین متهّم کردند و برخی که اهل ایمان بودند از خدا و رسول او اطاعت کردند و تسلیم امر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شدند.
ص: 101
سلیمان بن مهران گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: برای چه کسی که صروره است، -- یعنی برای اوّلین بار به حج می رود -- مستحبّ است که داخل کعبه شود [و برای تقصیر سر خود را بتراشد؟] فرمود: به خاطر این که صرورة حج واجب انجام می دهد و واجب است که داخل بیت و خانه ای شود که به آن دعوت شده است تا خداوند او را اکرام نماید. گفتم: برای چه تراشیدن سر بر او واجب است؟ فرمود: برای این که نشانه آمنین داشته باشد، مگر آیه قرآن را نخوانده ای که می فرماید: «لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاء اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُوسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لَا تَخَافُونَ ….»(1)
ص: 102
ابوبصیر گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم آیا رؤیای صادق و کاذب از یک مخرج و منبع است؟ فرمود:
آری و لکن رؤیای کاذب مختلف و غیر مرتّب است، و در اوّل شب که شیاطین سلطه دارند دیده می شود، و دارای تخیّل و کذب و خلاف واقع است، و خیری در آن نیست، و امّا رؤیای صادق در ثلث سوّم شب می باشد که وقت رفت و آمد ملائکه است، و نزدیک به سحر می باشد، و تخلّفی در آن نیست إن شاء الله، إلّا این که خواب بیننده جنب باشد و یا بدون وضو خوابیده باشد و خداوند را از روی حقیقت هنگام خواب ذکر نگفته باشد که در این صورت نیز خواب او مختلف و همراه تخیّل و دور از حقیقت است.(1)
مؤلّف گوید:
تفصیل قصّه صلح حدیبیّه و عمره ی اوّل رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و جنگ خیبر پس از آن و … در کافی(2) از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است و در تفسیر برهان(3)
ص: 103
ص: 104
ص: 105
نیز از کافی نقل شده است.
«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیدًا»(1) مشابه آیه فوق در سوره ی توبه(2) آمده:
«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ».
و در سوره ی صف(3) آمده:
«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ».
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه سوره ی توبه فرمود:
مقصود از غلبه دین خدا بر همه ی ادیان، غلبه دین خدا در رجعت است.(4)
ص: 106
محمّد بن فضیل گوید:
به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: مقصود از آیه فوق این است که خداوند رسول خود(صلی الله علیه و آله) را امر نمود تا ولایت وصیّ خود [امیرالمؤمنین(علیه السلام)] را بر مردم اثبات نماید و بگوید که ولایت [امیرالمؤمنین(علیه السلام)] همان دین حق است، و مقصود از «لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ»، غلبه اسلام بر همه ادیان، هنگام قیام حضرت مهدی(علیه السلام) می باشد، چنان که خداوند می فرماید: «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» و تمام نور خدا ولایت حضرت قائم؟عج؟ است، و مقصود از «وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ» کراهت از ولایت علی(علیه السلام) است.(1) مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
مقصود
ص: 107
از «لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ»، غلبه حضرت مهدی(علیه السلام) بر همه ادیان است، و اوست که «یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً» و این آیه از آیاتی است که تأویل آن بعد از تنزیل می باشد.(1) در روضه کافی نقل شده که خداوند در مناجات خود با موسی(علیه السلام) فرمود:
«ای موسی آرزوهای خود را در دنیا کوتاه کن… تا این که خداوند و فرمود: کلمات دین به تمامیّت رسیده و من دین او را بر همه ادیان غالب خواهم نمود، و در آن زمان در هر مکانی مردم مرا عبادت خواهند کرد.(2)
ص: 108
مؤلّف گوید:
تفصیل تفسیر آیه فوق در سوره توبه گذشت و ما در کتاب «دولة المهدی(علیه السلام)» و کتاب «حکومت های صالحین» نیز آیات مربوط به قیام حضرت مهدی(علیه السلام) را همراه با روایاتی در تفسیر آن ها بیان نمودیم.
«مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَی عَلَی سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِیمًا»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند اوصاف رسول الله(صلی الله علیه و آله) و اوصاف اصحاب با ایمان او را در تورات و انجیل نوشته بود و آیه فوق اشاره به اوصاف آنان است [و این از معجزات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می باشد] و اوصاف و خصلت های آنان در تورات چنین است:
آنان در مقابل کفّار سرسخت و خشن و بدون ملاطفت هستند، و در مقابل مؤمنان و هم کیشان خود دارای ترحّم و مهر و محبّت می باشند، همواره در پیشگاه خداوند مشغول رکوع و سجده و تضرّع و عبادت اند، و اوصاف آنان در انجیل این است که آنان، مانند زرعی هستند که جوانه خود را بیرون زده و قوی شده و بر ساقه خود استوار باشد، و کشاورزان را به شگفت آورد و کافران از رشد آن به خشم آیند.(2)
ص: 109
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
آیه فوق درباره ی یهود و نصارا نازل شده و خداوند می فرماید: ما به آنان کتاب [یعنی تورات و انجیل] دادیم و آنان در کتاب های خود، پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را، همانند فرزندان خود می شناختند، چرا که در تورات و انجیل و زبور، اوصاف آن حضرت و محل بعثت و هجرت او بیان شده بود، همان گونه که خداوند می فرماید: «مُحَمَّد رسول الله(صلی الله علیه و آله) وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ …» و هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مبعوث به رسالت و نبوّت شد، اهل کتاب، او را [به خوبی] شناختند [همان گونه که فرزندان خود را می شناختند.](1) عبدالله بن سلام می گفت:
ما پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را بهتر از فرزندان خود شناختیم، چرا که درباره فرزندان
ص: 110
خود احتمال سفاح و زنا می دادیم و لکن پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را با اوصافی که برای او آمده بود به یقین شناختیم.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ» اثر بیداری در سحرها برای نماز است.(1) از مخالفین نیز ابن مردویه از امام حسن بن علیّ (علیهما الصّلاة و السلام) نقل نموده که فرمود:
«اسْتَوَی الْإِسْلَامُ بِسَیْفِ عَلِیٍّ(علیه السلام).»(2) محمّد بن عبّاس؟ره؟ در تأویل الآیات با سند خود از ابن عبّاس نقل نموده که در تأویل: «کزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ»، گوید:
اصل زرع عبدالمطلب است، و «شطئه» محمّد(صلی الله علیه و آله) است، و «یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ» علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) است.(3)
ص: 111
در روضه کافی روایت شده که خداوند در مناجات خود به موسی(علیه السلام) فرمود:
ای موسی من تو را -- مانند وصیّت -- شفیق و مشفق به فرزند بتول عیسی بن مریم، و بعد از او به صاحب جمل احمر آن طیّب و طاهر و مطهّر، سفارش می نمایم و مَثَل او در کتاب تو این است که او مؤمن و مهیمن بر همه کتاب های آسمانی است، و اوست، راکع، ساجد، راغب و راهب، و برادران او مساکین و فقرا هستند، و انصار و یاران او مردم دیگری می باشند….(1) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مؤمن برادر پدر و مادری مؤمن است، و خداوند طینت او را از هفت آسمان قرار داد و آن طینت بهشت است. سپس آیه «رُحَمَاء بَیْنَهُمْ …» را تلاوت نمود و فرمود: آیا رَحِم نسبت به رحم خود جز اهل احسان وصله است؟ [یعنی رحم باید اهل احسان به خویش خود باشد.](2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مسلمان برادر مسلمان است، و به او ظلم نمی کند، و او را خوار نمی نماید
ص: 112
و نمی ترساند، و بر مسلمان سزاوار است که در تواصل با برادر خود کوشا باشد، و با او تعاون و تعاطُف و مواساة داشته باشد. سپس فرمود: شما باید با همدیگر تعاطف داشته باشید، تا به سخن خداوند که می فرماید: «رُحَمَاء بَیْنَهُمْ»، عمل کرده باشید….(1) سلیم بن قیس هلالی گوید:
من شاهد وصیّت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به فرزند خود امام حسن(علیه السلام) بودم. سپس کلّ وصیّت نامه آن حضرت را نقل می کند، و در بخشی از آن آمده که امیرالمؤمنین به فرزند خود امام حسن(علیه السلام) می فرماید: «وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی أَصْحَابِ نَبِیِّکُمُ الَّذِینَ لَمْ یُحْدِثُوا حَدَثاً وَ لَمْ یُؤْوُوا مُحْدِثاً، فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) أَوْصَی بِهِمْ وَ لَعَنَ الْمُحْدِثَ مِنْهُمْ وَ مِنْ غَیْرِهِمْ وَ الْمُؤْوِیَ لِلْمُحْدِث.»(2)
ص: 113
محلّ نزول: مدینه ی منوّره.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی مُجادله نازل شده است.
تعداد آیات: 18 آیه.
ثواب قرائت سوره ی حجرات امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
کسی که سوره ی حجرات را در هر شب و یا در هر روز قرائت نماید، از زوّار حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) خواهد بود.(1) در خواصّ القرآن از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بخواند، خداوند ده برابر کسانی که او را عبادت و یا معصیت کرده اند پاداش به او می دهد، و کسی که آن را بنویسد، و در جنگ و یا خصومتی، آن را بر خود بیاویزد، ایمن از خطر و ترس خواهد شد، و خداوند به دست او درِ هر خیری را باز می کند.(2)
ص: 114
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بنویسد و بر متبوعی بیاویزد، از شیطان خویش ایمن می شود و شیطان به او باز نمی گردد، و از هر چیزی که از آن هراس داشته ایمن می شود، و اگر آن را بنویسند و بشویند و زن بچه داری از آب آن بنوشد، شیر او فراوان، و جنین او محفوظ، و از هر خوفی و محذوری به اذن خداوند ایمن خواهد شد.(1)
ص: 115
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ 1 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ 2 إِنَّ الَّذینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِکَ الَّذینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظیمٌ 3 إِنَّ الَّذینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ 4 وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ 5 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ 6 وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطیعُکُمْ فی کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ 7 فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ 8 وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما
ص: 116
عَلَی الْأُخْری فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتَّی تَفی ءَ إِلی أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ 9 إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ 10 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ 11 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ 12 یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ 13 قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ 14 إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصّادقونَ 15 قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدینِکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ 16 یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ 17 إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بَصیرٌ بِما تَعْمَلُونَ 18 ¬Kj
«قَدَّمَ تقدیماً، و أقدم إقداماً، و استقدم» به معنای تقدّم و جلو افتادن است، و «جَهر» به معنای ظهور صوت با قوّت و اعتماد است، و به همین معناست جهاره ی در سخن، و «جاهَرَ بالأمر مجاهرةً و جهاراً» بلند کردن صدا را گویند، و نقیض جَهر، هَمس است، و حروف «مجهورة» نوزده حرف است و بقیّه را حروف مهموسة گویند، و «غَضّ»
ص: 117
به معنای حطّ و پایین آمدن از منزلتی به منزلت پایین تر است، و غَضَّ بصره إذا ضَعَّفَه عن حِدَّةِ النظر، و «عَنَت» به معنای مشقّت است، و «عَنَتِ الدابَّة وَ تَعَنَّتَ» إذا حدث فی قوائمها کسر لا یمکنها الجَری، و قال ابن الأنباری: «العَنَت» التشدید، و فلان یَعنِتُ فلاناً ای یُشَدِّدُ علیه و یلزمه ما یصعب علیه، ثمّ نقل الی معنی الهلاک، و «قِسط» به معنای عدالت است، و «قَسط» به معنای جور و عدول از حق است، و اصل لغت به معنای عدول است، جز این که «عَدَلَ إلی الحق» به معنای رعایت عدالت است، و «عَدَلَ عَنِ الحَقِ» اعراض از عدالت است. و «لَمْز و هَمْز» رمی به عیب، نسبت به کسی است که نباید از او عیب جویی شود، و «نَبز» لقب زشت، به کسی دادن است و «غیبت» بدگویی از کسی است که دارای آن بدی باشد، و اگر بدی و عیبی در او نباشد بهتان و تهمت خواهد بود، و «شُعوب و تَشَعُّب» تفرّق در نسب است، و شَعَبتهَ یعنی جَمَعتَه و شَعَّبته یعنی فرّقته، و این لغت از اضداد است.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر ای کسانی که ایمان آورده اید! چیزی را بر خدا و رسولش مقدّم نشمرید (و پیشی مگیرید)، و تقوای الهی پیشه کنید که خداوند شنوا و داناست! (1) ای کسانی که ایمان آورده اید! صدای خود را فراتر از صدای پیامبر نکنید، و در برابر او بلند سخن مگویید (و داد و فریاد نزنید) آن گونه که بعضی از شما در برابر بعضی بلند صدا می کنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالی که نمی دانید! (2) آنها که صدای خود را نزد رسول خدا کوتاه می کنند همان کسانی هستند که خداوند دلهای شان را برای تقوا خالص نموده، و برای آنان آمرزش و پاداش عظیمی است! (3) (ولی) کسانی که تو را از پشت حجره ها بلند صدا می زنند، بیشترشان نمی فهمند! (4)
ص: 118
اگر آنها صبر می کردند تا خود به سراغ شان آیی، برای آنان بهتر بود و خداوند آمرزنده و رحیم است! (5) ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید! (6) و بدانید رسول خدا در میان شماست هر گاه در بسیاری از کارها از شما اطاعت کند، به مشقّت خواهید افتاد ولی خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهایتان زینت بخشیده، و (به عکس) کفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است کسانی که دارای این صفاتند هدایت یافتگانند! (7) (و این برای شما بعنوان) فضل و نعمتی از سوی خداست و خداوند دانا و حکیم است.! (8) و هر گاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتی دهید و اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کند، با گروه متجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا بازگردد و هر گاه بازگشت (و زمینه صلح فراهم شد)، در میان آن دو به عدالت صلح برقرار سازید و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست می دارد. (9) مؤمنان برادر یکدیگرند پس دو برادر خود را صلح و آشتی دهید و تقوای الهی پیشه کنید، باشد که مشمول رحمت او شوید! (10) ای کسانی که ایمان آورده اید! نباید گروهی از مردان شما گروه دیگر را مسخره کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند و نه زنانی زنان دیگر را، شاید آنان بهتر از اینان باشند و یکدیگر را مورد طعن و عیبجویی قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید، بسیار بد است که بر کسی پس از ایمان نام کفرآمیز بگذارید و آنها که توبه نکنند، ظالم و ستمگرند! (11) ای کسانی که ایمان آورده اید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضی از گمانها گناه است و هرگز (در کار دیگران) تجسّس نکنید و هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر
ص: 119
مرده خود را بخورد؟! (به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید تقوای الهی پیشه کنید که خداوند توبه پذیر و مهربان است! (12) ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست خداوند دانا و آگاه است! (13) عربهای بادیه نشین گفتند: «ایمان آورده ایم» بگو: «شما ایمان نیاورده اید، ولی بگویید اسلام آورده ایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، چیزی از پاداش کارهای شما را فروگذار نمی کند، خداوند، آمرزنده مهربان است.» (14) مؤمنان واقعی تنها کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند، سپس هرگز شکّ و تردیدی به خود راه نداده و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کرده اند آنها راستگویانند. (15) بگو: «آیا خدا را از ایمان خود با خبر می سازید؟! او تمام آنچه را در آسمانها و زمین است می داند و خداوند از همه چیز آگاه است!» (16) آنها بر تو منّت می نهند که اسلام آورده اند بگو: «اسلام آوردن خود را بر من منّت نگذارید، بلکه خداوند بر شما منّت می نهد که شما را به سوی ایمان هدایت کرده است، اگر (در ادّعای ایمان) راستگو هستید! (17) خداوند غیبت آسمانها و زمین را می داند و نسبت به آنچه انجام می دهید بیناست!» (18)
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی قبیله بنی تمیم نازل شد که هر گاه وارد بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می شدند، بر درِ خانه [و حجره ی] آن حضرت می ایستادند و با صدای بلند می گفتند:
ص: 120
ای محمّد بیا نزد ما، و هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خارج می شد، آنان از جلوی او راه می رفتند، و چون با او سخن می گفتند صدای خود را بر صدای او بالا می بردند مانند سخنانی که با همدیگر داشتند و می گفتند: «یا محمّد یا محمّد، تو درباره ی فلان مسأله چه می گویی» از این رو آیه فوق نازل شد.(1) از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
آیه فوق درباره ی دو نفر از قریش نازل شد.(2) «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَ أَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ * إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَی لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ * إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَاء الْحُجُرَاتِ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ * وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکَانَ خَیْرًا لَّهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»(3)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبه ی خود در رحبه ی کوفه فرمود:
در حدیبیّه گروهی از اشراف مکّه مانند سهیل بن عمرو و… نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: «ای محمّد تو همسایه ما و حلیف ما و پسر عمّ ما
ص: 121
هستی و عدّه ای از فرزندان و برادران ما به تو پیوسته اند که فهم و اطلاعی از دین ندارند و تنها به خاطر فرار از خدمت ما و انجام کار، نزد تو آمده اند، و تو باید آنان را به ما باز گردانی».
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به ابوبکر فرمود:
ببین این ها چه می گویند؟ ابوبکر گفت: راست می گویند، شما همسایه آنان بوده ای و باید این افراد را به آنان بازگردانی. سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عمر را خواست و او نیز پاسخ ابوبکر را داد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چون چنین دید، به قریش فرمود: «شما دست از دشمنی با ما بر نمی دارید تا خداوند مردی که قلب او را به تقوا آزموده به سوی شما بفرستد و او برای دین خدا گردن شما را بزند» پس ابوبکر گفت: یا رسول الله آیا من آن مرد خواهم بود؟ فرمود: نه، پس عمر برخاست و گفت: یا رسول الله آیا من آن مرد خواهم بود؟ فرمود: «او کسی است که مشغول اصلاح کفش من است» و من در آن وقت کفش آن حضرت را پینه می زدم. ابن خِراش گوید:
سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) روی مبارک به ما نمود و فرمود:
«من از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود: کسی که از روی عمد بر من دروغ ببندد، باید جایگاه خود را در آتش آماده کند.(1)
ص: 122
مؤلّف گوید:
حدیث فوق دلیل نادانی و بی ادبی افراد فوق است نسبت به رسول خدا(صلی الله علیه و آله).
زمخشری در ربیع الأبرار گوید:
گروهی از سفهای بنی تمیم نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: «یا محمّد از خانه خارج شو تا ما با تو سخن بگوییم» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از بی ادبی آنان آزرده گردید و آیه «إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَاء الْحُجُرَاتِ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ» نازل شد.(1) مرحوم طبرسی در جوامع الجامع از ابن عبّاس نقل نموده که گوید:
آیه فوق درباره ی ثابت بن قیس نازل شد و او دارای گوش سنگینی بود و صدای درشتی داشت و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از صدای او اذیّت می شد.
انس بن مالک گوید:
هنگامی که آیه فوق نازل شد، ثابت بن قیس خود را پنهان نمود و نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیامد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از او تفقّد نمود و چون نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله)
ص: 123
آمد گفت: «یا رسول الله این آیه نازل شده و من صدای درشتی دارم و ترس آن دارم که عمل من حبط شود و پذیرفته نشود» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: هراس مکن تو در دنیا و آخرت اهل خیر هستی و اهل بهشت خواهی بود.(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید: امام حسین(علیه السلام) پس از شهادت امام حسن(علیه السلام) به عایشه فرمود: خداوند می فرماید:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ …» سپس فرمود: به جان خودم سوگند، تو برای پدرت و فاروق او کنار گوش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) صدای کلنگ ها را بلند کردی، در حالی که خداوند؟عز؟ می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَی» و پدر تو و فاروق او با دفن شدن کنار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن حضرت را آزار نمودند، و حقّ او را رعایت نکردند در حالی که خداوند آنان را امر به رعایت حق آن حضرت نموده بود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند مؤمنان را در حیات و ممات آنان محترم شمرده است.(2)
ص: 124
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی همسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ماریه قبطیّه -- مادر ابراهیم -- نازل شد و سبب نزول آن این بود که عایشه به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: «ابراهیم از تو نیست و از جُرَیح قبطی می باشد، چرا که او هر روز نزد او می رفت» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خشمگین شد و به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: این شمشیر را بگیر و سر جُرَیح را برای من بیاور… و قصّه آن در سوره ی نور(2) در حدیثی از زراره از امام باقر(علیه السلام) گذشت.(3)
ص: 125
سپس علی بن ابراهیم از عبدالله بن بکیر نقل نموده که گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) که دستور قتل آن قبطی را داد آیا می دانست که عایشه دروغ می گوید و یا نمی دانست و به این خاطر علیّ(علیه السلام) را امر به دقّت و تأمّل نمود، و خداوند قبطی را از کشته شدن نجات داد؟ امام(علیه السلام) فرمود: آری به خدا سوگند می دانست که عایشه دروغ می گوید، و اگر دستور رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جدّی بود، علیّ(علیه السلام) او را بی درنگ می کشت، و لکن رسول خدا می خواست عایشه از حرف خود باز گردد، ولکن او از حرف خود باز نگشت و راضی شد با دروغ او یک مسلمان کشته شود!!(1) مؤلّف گوید:
قصّه فوق در تفسیر آیه «إِنَّ الَّذِینَ جَاؤُوا بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِّنکُمْ»(2)، نیز گذشت.
زراره در ذیل روایتی راجع به آیه فوق به امام باقر(علیه السلام) می گوید:
«عامّه یعنی اهل تسنّن می گویند: آیه فوق درباره ی ولید بن عُقبة بن ابی معیط نازل شد، هنگامی که او به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: بنی خزیمة بعد از
ص: 126
مسلمان شدن کافر شدند؟» و امام(علیه السلام) به زرارة می فرماید: مگر نمی دانی که هر آیه ای از قرآن ظاهری دارد و باطنی؟ و آنچه عامّه می گویند ظاهر آیه است و آنچه من به تو گفتم باطن آن است.(1) در کتاب احتجاج از امام حسن(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت در محضر معاویة به برخی از یاران او فرمود:
… و اما ای ولید بن عقبة به خدا سوگند من تو را به خاطر دشمنی با علی(علیه السلام) ملامت نمی کنم، چرا که او تو را به خاطر شرابخواری هشتاد تازیانه زد و پدر تو
ص: 127
را در جنگ بدر کشت و از این رو تو او را سبّ می کنی و دشنام می دهی، در حالی که خداوند او را در ده آیه از قرآن مؤمن و تو را فاسق نامیده است چنان که می فرماید: «أَ فَمَن کَانَ مُؤْمِنًا کَمَن کَانَ فَاسِقًا لَّا یَسْتَوُونَ»(1)، و نیز درباره ی تو فرموده است: «إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ ….»(2) «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِّنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَانَ أُوْلَئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ * فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ»(3) مرحوم کلینی با سند خود از برید بن معاویه ی عجلی نقل نموده که گوید:
من در منی خدمت امام باقر(علیه السلام) بودم و آن حضرت نگاهی به زیاد اسود نمود که دو پای او قطع شده بود و به او ترحّم کرد و فرمود: برای چه پاهای تو این گونه است؟ و تو چگونه به اینجا آمده ای؟ او گفت: «بر شتر لاغری سوار شدم و به اینجا
ص: 128
آمدم» و امام(علیه السلام) باز به او ترحّم نمود، تا این که زیاد اسود گفت: من به طرف گناه می روم و چون هلاک شدن خود را احساس می کنم، به فکر محبّت و دوستی شما می افتم و امید نجات پیدا می نمایم و قلبم روشن می شود! امام باقر(علیه السلام) به او فرمود:
آیا گمان می کنی دین جز محبّت است؟ مگر نمی دانی که خداوند می فرماید: «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ» و نیز می فرماید: «إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ»(1)، و می فرماید: «یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ»(2)، سپس فرمود:
مردی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: «یا رسول الله! من نماز نمی خوانم و لکن نماز گذاران را دوست می دارم، و روزه نمی گیرم و روزه داران را دوست می دارم» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود:
«تو هر که را دوست می داری، با او محشور خواهی شد، و هر کاری کرده ای، جزای آن را خواهی دید» تا این که فرمود: «چه می خواهید و چگونه فکر می کنید همانا اگر بلایی از آسمان نازل شود، هر قومی به جایگاه خود پناه می برند و ما به پیامبرمان پناه می بریم و شما به ما پناه خواهید برد.(3)
ص: 129
فضیل بن یسار گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا دوستی و دشمنی از ایمان است؟ فرمود:
«مگر ایمان جز دوستی و دشمنی است» سپس این آیه را تلاوت نمود «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ ….»(1) عبدالرحمان بن کثیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و مقصود از «وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَانَ» اوّلی و دوّمی و سوّمی می باشند.(2)
ص: 130
«وَ إِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَی الْأُخْرَی فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلَی أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»(1) ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
تأویل این آیه مربوط به جنگ جمل و حرکت طلحه و زبیر و عایشه از بصره برای جنگ با امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و مقصود از «فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَی الْأُخْرَی» آنان هستند، و بر امیرالمؤمنین(علیه السلام) واجب بود که با آنان به جنگ برخیزد تا وقتی که تسلیم امر خدا شوند، و اگر تسلیم نشدند جنگ را ادامه دهد، تا از بغی و ظلم خود باز گردند چرا که آنان بدون اکراه با آن حضرت بیعت کرده بودند، و بیعت خود را شکستند، و «فئه باغیة» یعنی گروه ستمگر شدند و با امام خود به جنگ برخاستند همان گونه که خداوند [در آیه فوق] آنان را معرّفی نموده است، و بر امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز واجب بوده که چون بر آنان مسلّط شود، همان برخوردی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس از فتح مکّه با اهل مکّه نمود را با آنان داشته باشد، از این رو امیرالمؤمنین(علیه السلام) پس از پایان جنگ جمل فرمود: «هر کس شمشیر خود را زمین گذارده و یا داخل خانه خود شده و در را بر روی خود بسته، در امان خواهد بود» و به اصحاب خود نیز فرمود: «کسی را اسیر نگیرید، و هیچ مجروحی را نکشید، و فراری را دنبال نکنید» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز پس از فتح مکّه همین گونه با مشرکین عمل نمود.(2)
ص: 131
ص: 132
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس از نزول آیه فوق فرمود:
«پس از من برخی از شما با تأویل این آیه جنگ خواهید نمود، همان گونه که من با تنزیل آن جنگ نمودم» گفته شد: آن کیست که پس از شما با تأویل این آیه جنگ خواهد کرد؟ فرمود: او «خاصف النعل» است و در آن وقت امیرالمؤمنین(علیه السلام) کفش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را پینه می زد.(1)
ص: 133
حفص بن غیاث گوید:
از امام صادق(علیه السلام) درباره ی دو گروهی که با همدیگر مقاتله و جنگ نمودند، و یکی از آنان باغیه و ستمگر بود و دیگری عادل بود سؤال نمودم و گفتم: در این جنگ مردی از اهل عراق [که از اصحاب امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود] پدر و فرزند و یا دوست خود را که اهل بغی بود کشت آیا او از پدر خود ارث می برد؟ فرمود: آری، چرا که به حق او را کشته است.(1)
ص: 134
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»(1) ابن عبّاس گوید:
هنگامی که آیه فوق نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بین مسلمانان برادری قرار داد و عمر و ابوبکر را برادر قرار داد، و عثمان و عبدالرحمان بن عوف را برادر قرار داد و دیگران را نیز با همتاهای خود برادر قرار داد، تا همه آنان را برادر همدیگر قرار داد، و به علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) فرمود: تو نیز برادر من، و من برادر تو هستم.(2) حذیفة بن یمان گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) [پس از نزول آیه فوق] بین انصار و مهاجرین اخوّت دینی و برادری قرار داد، و هر کسی را با همتای او برادر نمود و سپس دست علی(علیه السلام) را گرفت و فرمود: «این برادر من است» حذیفه سپس گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سیّد المرسلین و امام المتقیّن و سیّد ولد آدم و رسول ربّ
ص: 135
العالمین است، و در بین مردم شبیه و نظیری ندارد، و علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) برادر اوست.(1) مؤلّف گوید:
حدیث فوق را اهل تسنّن نیز -- مانند ابن مغازلی در مناقب خود -- نقل نموده اند.(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مؤمن برادر مؤمن و چشم او و راهنمای اوست، و به او خیانت و ظلم و غِشّ نمی کند، و اگر وعده و قراری با او گذارد، تخلّف نمی نماید.(3)
ص: 136
و در سخن دیگری فرمود:
مسلمان برادر مسلمان و چشم او و آیینه او و راهنمای اوست و به او خیانت و خدعه و ظلم نمی کند و او را تکذیب نمی نماید و غیبت او را نمی نماید.(1) صاحب تفسیر برهان پس از نقل روایات فوق گوید:
احادیث مربوط به مؤاخات بین اصحاب و انتخاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) علیّ(علیه السلام) را برای برادری خود، فراوان و متواتر بین فریقین یعنی شیعیان و اهل سنّت است.(2) «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَی أَن یَکُونُوا خَیْرًا مِّنْهُمْ وَ لَا نِسَاء مِّن نِّسَاء عَسَی أَن یَکُنَّ خَیْرًا مِّنْهُنَّ وَ لَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَ لَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَ مَن لَّمْ یَتُبْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ»(3) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی یکی از همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله) به نام صفیّه دختر حُیّی بن اَخطب [یهودی] نازل شد، به خاطر این که عایشه و حفصه او را آزار می دادند و به او شماتت می کردند و می گفتند: «تو یهودی زاده هستی» و او از آنان نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شکایت نمود و آن حضرت به او فرمود: چرا پاسخ آنان را ندادی؟ او گفت: یا رسول الله چگونه به آنان پاسخ بدهم؟ فرمود: به آنان بگو: «پدرم هارون پیامبر خداست، و عمویم موسی کلیم الله است، و
ص: 137
همسرم محمّد رسول الله است، آیا می توانید این ها را انکار کنید؟» و چون صفیّه این پاسخ را به آنان داد، آنان گفتند: «این ها را رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به تو یاد داده است» و آیه فوق نازل شد.(1) به امام صادق(علیه السلام) گفته شد: آیا جمله «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» که در زیادی از آیات تکرار شده است، اختصاص به مؤمنان خالص دارد و یا شامل منافقین نیز می شود؟ فرمود:
آری شامل منافقین و اهل ضلالت و هر کس اقرار به شهادتین بکند نیز می شود.(2)
ص: 138
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لَا تَجَسَّسُوا وَ لَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که مؤمن برادر خود را متّهم می کند [و نسبت به او بدگمان می شود] ایمان در قلب او آب می گردد، همانند این که نمک در آب، آب می شود.(2) و در سخن دیگری فرمود:
کسی که برادر دینی خود را متّهم به عمل خلاف دیانت کند، حرمتی بین آنان باقی نمی ماند، و کسی که با برادر دینی خود همانند مردم دیگر عمل کند، از اعتقادات دینی [و تشیّع] خود بیگانه و بیزار شده است.(3)
ص: 139
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
عمل برادر خود را به بهترین وجه حمل کن [و به او گمان بد مبر] تا وقتی که برای تو یقین به خلاف حاصل شود، و تا راهی برای صدق کلام او داری سخن او را حمل بر فساد مکن.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
نزدیک ترین حالت بنده به کفر هنگامی است که از برادر دینی خود لغزش ها و گناهانی را ببیند و آن ها را به خاطر بسپارد، تا روزی او را توبیخ و سرزنش نماید.(2) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
ای مردمی که به زبان مسلمان شده اید و ایمان در قلب های شما وارد نشده، از مسلمانان بدگویی نکنید و به جستجوی عیوب آنان نباشید، و هر کس چنین باشد خداوند او را مفتضح و رسوا خواهد نمود، ولو در خانه خود پنهان شده باشد.(3)
ص: 140
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
بر هر مؤمنی واجب است که هفتاد گناه کبیره ی برادر مؤمن خود را بپوشاند.(1) «وَ لَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ)(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خطر غیبت برای دین مسلمان بدتر از بیماری آکله است که در جوف او باشد.
و نیز فرمود:
نشستن در مسجد به انتظار جماعت عبادت است، تا هنگامی که غیبت همراه آن نباشد.(3) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس درباره ی مؤمنی آنچه دیده و شنیده است را بگوید، مصداق این آیه خواهد بود که خداوند می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ.»(4)و(5)
ص: 141
عبدالرحمان بن سَیابه گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
غیبت این است که امر پوشیده ی برادر دینی خود را آشکار سازی، و امّا امر آشکار او مانند: تندخویی و عجله او را اگر بگویی، غیبت محسوب نمی شود، و امّا بهتان این است که چیزی که در او نیست را بگویی.(1) مؤلّف گوید:
فقها در تعریف غیبت -- همان گونه که در روایتی نقل شده -- فرموده اند: «الْغِیبَةُ: ذِکْرُکَ أَخَاکَ بِمَا یَکْرَهُهُ»، یعنی غیبت این است که چیزی را پشت سر برادر خود بگویی که او از آن کراهت دارد. مرحوم شیخ انصاری در بحث غیبت در مکاسب محرّمه می فرماید: جمع بین روایات اقتضا می کند که غیبت کننده اگر سبب فساد و یا رنجش مغتاب نمی شود، از او رضایت طلب کند و گرنه برای او استغفار نماید، همان گونه که امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سؤال شد: کفّاره ی غیبت چیست؟ و آن حضرت فرمود:
هر گاه به یاد او افتادی برای او استغفار نمایی.(2)
ص: 142
مؤلّف گوید:
ما در کتاب «محرّمات اسلام»(1) بحث غیبت و کفّاره و موارد استثنای آن را بیان نمودیم مراجعه شود.
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَ أُنثَی وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»(2) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
سلمان با گروهی از قریش در مسجد نشسته بود، و آنان به انساب و پدران خود مباهات و مفاخره می نمودند، و چون نوبت سلمان رسید، عمر بن خطّاب به او گفت: تو کیستی و پدر تو که بوده و اصل و نسب تو چیست؟ سلمان گفت: «من سلمان فرزند عبدالله هستم و گم راه بودم، خداوند؟عز؟ مرا به واسطه محمّد(صلی الله علیه و آله) هدایت نمود، و فقیر بودم و خداوند به سبب او مرا بی نیاز کرد، و مملوک بودم و خداوند به سب او مرا آزاد نمود، و این حسب من و نسب من است» ناگهان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وارد شد، و سلمان گفت: «یا رسول الله بنگرید من چه می بینم از این مردم؟! آنان نَسَب های خود را می شمردند و نوبت من که رسید، عمر به من گفت: تو کیستی و اصل و نسب تو چیست؟» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: تو در پاسخ او چه گفتی؟ سلمان گفت: گفتم: «من سلمان فرزند عبدالله هستم، گم راه بودم و خداوند؟عز؟ به واسطه محمّد(صلی الله علیه و آله) مرا هدایت نمود، و فقیر بودم و خداوند به وسیله محمّد(صلی الله علیه و آله) بی نیازم نمود، و مملوک بودم و خداوند مرا به وسیله محمّد(صلی الله علیه و آله) آزادم نمود، و این حسب و نسب من است» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: ای جماعت قریش! حَسَب
ص: 143
مرد دین اوست، و مروّت او خُلق اوست، و اصل او عقل اوست و خداوند می فرماید: «إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم»، سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: ای سلمان هیچ کدام از آنان فضیلتی بر تو ندارند، مگر به خاطر تقوا، و اگر تقوای تو بیشتر باشد، تو افضل از آنان هستی.(1) مرحوم صدوق در عیون از محمّد بن موسی بن نصر رازی نقل نموده که گوید:
از پدرم شنیدم که می گفت: مردی به حضرت رضا(علیه السلام) گفت: «به خدا سوگند هیچ پدرانی در روی زمین، اشرف از پدران شما نیستند» امام(علیه السلام)
ص: 144
فرمود: «تقوا و اطاعت از خدا سبب شرافت آنان شده است» پس دیگری گفت: «به خدا سوگند شما بهترین مردم هستید» امام(علیه السلام) فرمود: سوگند یاد مکن، بهتر از من کسی است که تقوا و اطاعت او بیشتر از من باشد، سپس فرمود: به خدا سوگند آیه «وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم»، نسخ نشده است.(1) در روایتی امام صادق(علیه السلام) فرمود:
معنای «أتقاکم» أعملکم بالتقیّة است.(2) روایت فوق در محاسن از موسی بن جعفر(علیه السلام) نیز نقل شده است.(3)
ص: 145
مرحوم طبرسی از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مقصود از «شعوب»، عجم ها هستند، و مقصود از «قبائل» اعراب هستند، و مقصود از «اسباط» بنی اسرائیل هستند.(1) «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَ لَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ»(2) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه به جمیل بن درّاج می فرماید:
ایمان غیر از اسلام است.(3) و در سخن دیگری فرمود:
با اسلام [یعنی اقرار به شهادتین] خون مسلمان محترم می شود، و امانت اداء می شود و ازدواج با مسلمانان حلال می شود و [لکن] ثواب و پاداش [آخرت] بر اساس ایمان است.(4) سفیان بن سمط گوید:
از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد، فرق بین ایمان و اسلام چیست؟ امام(علیه السلام) به سؤال کننده پاسخ نداد، و باز او سؤال نمود، و امام(علیه السلام) پاسخ نداد، تا این
ص: 146
که سؤال کننده در راه آن حضرت را ملاقات نمود، و امام(علیه السلام) به او فرمود: آیا می خواهی بروی؟ او گفت: آری. امام(علیه السلام) فرمود: «به خانه ما بیا» پس او به خانه امام(علیه السلام) آمد و سؤال خود را مطرح کرد، و امام(علیه السلام) به او فرمود: اسلام همان ظاهری است که مردم بر آنند، و آن عبارت است از: «شهادت به یگانگی خداوند و رسالت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و اقامه نماز، و پرداخت زکات، و حج خانه خدا، و روزه ماه رمضان، و امّا ایمان، معرفت به امامت و ولایت خاندان نبوّت است، و کسی که مسلمان باشد و معرفت و اعتقاد به امامت و ولایت ائمّه اهل البیت(علیهم السلام) را نداشته باشد، مسلمان گم راهی است.(1)
سماعة گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا اسلام و ایمان دو چیز مختلف اند؟ فرمود:
ایمان شریک با اسلام است، و لکن اسلام شریک با ایمان نیست. گفتم: برای من توضیح بدهید. فرمود: اسلام شهادت به «لا إله إلّا الله» و تصدیق رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، و به واسطه آن خون مسلمانان محفوظ می ماند، و مناکحه و ازدواج با مسلمانان جایز می شود، و وارث آنان می گردد، و این چیزی است که نوع مسلمانان برآنند، و لکن ایمان: هدایت قلبی و عمل به
ص: 147
دستورات دینی [و پذیرفتن ولایت و امامت امام من عندالله] است، و ایمان در ظاهر شریک با اسلام است و اسلام در باطن شریک با ایمان نیست گرچه در گفتار و توصیف اجتماع دارند.(1) و در چندین روایت در کافی و عیون از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین و امام رضا؟سهما؟ نقل شده که فرموده اند:
ایمان معرفت قلبی و اقرار به زبان و عمل به ارکان است.(2)
ص: 148
و در چند روایت نیز آمده که مثَل ایمان و اسلام مَثَل کعبه و مسجدالحرام است، و کعبه به منزله ایمان است و مسجدالحرام به منزله اسلام است، و کسی داخل کعبه شود داخل مسجد نیز شده است و کسی که داخل مسجد شود داخل کعبه نشده است [یعنی مؤمن مسلمان نیز هست و لکن مسلمان مؤمن نیست.](1)
ص: 149
مؤلّف گوید:
اصطلاح روایات این است که به اهل ولایت امیرالمؤمنین و ائمّه بعد از او(علیهم السلام) مؤمن گفته می شود، و به دیگران مسلمان گفته می شود، و نجات و سعادت را اختصاص به مؤمن داده اند.
«وَ إِن تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَا یَلِتْکُم مِّنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصّادقونَ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ …» گوید:
آیه فوق درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نازل شده است.(2)
ص: 150
ابن عبّاس گوید:
علیّ(علیه السلام)، شرافت و فضیلت آیه «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا …» را ربود و بالاترین مصداق آن شد.(1) مؤلّف گوید:
در روایات نقل شده که هر چه در قرآن «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا …» آمده مصداق عالی آن امیرالمؤمنین(علیه السلام) است؛(2) چنان که مصداق عالی مجاهد و مهاجر و متّقین و مفلحین و فائزین و راسخین فی العلم و صالحین و منفقین و مستغفرین بالأسحار و متصدّقین و مصلّین و صائمین و آمرین بالمعروف و ناهین عن المنکر و… او و فرزندان او یعنی ائمّه معصومین(علیهم السلام) می باشند و این چیزی است که احدی نمی تواند انکار کند.
«یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لَّا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُم بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»(3) مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
آیه فوق در جنگ خندق درباره ی عثمان نازل شد، و قصّه آن این بود که عثمان در خندق به عمّار یاسر برخورد نمود و او مشغول کندن خندق بود، و غبار از گودالی که عمّار در آن بود بالا می رفت، و عثمان آستین خود را مقابل بینی گرفت و از کنار عمّار گذشت.
ص: 151
عمّار گفت:
لَا یَسْتَوِی مَنْ یَبْنِی الْمَسَاجِدَ فَیُصَلِّی فِیهَا رَاکِعاً وَ سَاجِداً کَمَنْ یَمُرُّ بِالْغُبَارِ حَائِداً یُعْرِضُ عَنْهُ جَاحِداً مُعَانِدا پس عثمان رو به عمّار کرد و گفت: ای فرزند آن زن سیاه، مرا می گویی؟ و سپس نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: «ما با تو همراه نشدیم تا از تو دشنام بشنویم» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «من اسلام تو را نخواستم، و با تو اقاله نمودم، هر کجا می خواهی بُرو» و آیه فوق نازل شد.(1) مرحوم شیخ طوسی در مصباح الأنوار از جابر بن عبدالله انصاری؟رض؟ نقل نموده که گوید:
من در حفر خندق [در جنگ احزاب] خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودم و دیدم که مردم مشغول کندن خندق بودند و علی(علیه السلام) را نیز دیدم که مشغول حفر خندق بود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «پدرم فدای کسی که مشغول کندن خندق است، و جبرئیل خاک او را بیرون می ریزد، و میکائیل به او کمک می کند، و تا کنون جبرئیل و میکائیل به کسی این گونه کمک نکرده اند».
ص: 152
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به عثمان فرمود:
«تو نیز مشغول کندن خندق باش» و عثمان خشمگین شد و گفت: «محمّد به مسلمان شدن ما راضی و قانع نمی شود، و ما را امر می کند که مشغول کندن خندق شویم!» پس آیه فوق نازل شد.(1) علیّ بن سوید گوید:
من از امام کاظم(علیه السلام) دربار ی عُجبی که عمل را فاسد می کند، سؤال کردم فرمود:
عُجب درجاتی دارد و یکی از درجات آن این است که بنده عمل ناپسند خود را نیکو بداند و به خود ببالد و گمان کند که کار نیکی انجام داده است، و درجه دیگر آن این است که بنده ی مؤمن، به خاطر ایمان خود بر خدای خویش منّت گذارد، در حالی که خداوند بر او منّت دارد و او توفیق ایمان را به او داده است.(2)
ص: 153
محلّ نزول: مکّه معظّمه جز آیه ی 38 «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ مَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٍ» که در مدینه نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی مُرسلات نازل شده است.
تعداد آیات: 45 آیه.
ثواب قرائت سوره ی ق امام باقر(علیه السلام) فرمود:
کسی که همواره در نمازهای واجب و نمازهای مستحب سوره ق را بخواند، خداوند روزی او را وسیع می نماید، و نامه عمل او را در قیامت به دست راست او می دهد، و حساب او را آسان می نماید.(1) در مجمع البیان از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بخواند خداوند سکرات و سختی های هنگام مرگ را از او برطرف می نماید.(2)
ص: 154
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
و امّا «ق» کوهی است که محیط به دنیا می باشد، زیبایی و خضره ی آسمان از آن است، و به وسیله آن خداوند زمین را برقرار می نماید.(1)
ص: 155
مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
«ق» کوهی است محیط به دنیا و بعد از یأجوج و مأجوج می باشد. و خداوند به آن سوگند یاد نموده است.(1)
ص: 156
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجیدِ 1 بَلْ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقالَ الْکافِرُونَ هذا شَیْ ءٌ عَجیبٌ 2 أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً ذلِکَ رَجْعٌ بَعیدٌ 3 قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفیظٌ 4 بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ فَهُمْ فی أَمْرٍ مَریجٍ 5 أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَی السَّماءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْناها وَ زَیَّنَّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ 6 وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهیجٍ 7 تَبْصِرَةً وَ ذِکْری لِکُلِّ عَبْدٍ مُنیبٍ 8 وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصیدِ 9 وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضیدٌ 10 رِزْقاً لِلْعِبادِ وَ أَحْیَیْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً کَذلِکَ الْخُرُوجُ 11 کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحابُ الرَّسِّ وَ ثَمُودُ 12 وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوانُ لُوطٍ 13 وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعیدِ 14 أَ فَعَیینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدیدٍ 15 وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ 16 إِذْ یَتَلَقَّی
ص: 157
الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعیدٌ 17 ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ 18 وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحیدُ 19 ¬Kj
«مجید» به معنای کریم و عظیم و مکرَّم است، و «مَجد» به معنای شرافت واسع است، و «مَجُدَ الرجل» إذا کَرُمَ و عَظُمَ، و «مَجَدَتِ الإبل» إذا عظم بطنها من کثرة الأکل، و «عجیب و عَجَب» به چیزی گویند که علّت و سبب آن آشکار نباشد، و «مَریج» چیز مختلط و مشکوک را گویند، و أمرَجوها یعنی خلطوها و لم یفوا بها، و «فروج» به معنای شقوق و صدوع است، و «فَرْج» موضع ترس و مخافه را گویند، و «حَصید» محصود از زرع و نبات را گویند، و «باسقات» یعنی الطوال، و «طلع» طلع نخله را گویند لطلوعه، و «نضید» ما نُضِدَ بعضه علی بعضٍ یعنی المنضود، و «عَیَیْتَ» بالأمر إذا لم تعرف وجهه و تعذّر ذلک علیک، و «أعیَیتَ» إذ تَعِبتَ، و «وَرید» رگی است در حلق، و «وَریدان» همان دو رگ در طرف راست و چپ گردن را گویند، و «حبل الورید» رگ بزرگ معروف به حبل العاتق است که از حلقوم متّصل به عاتق و شانه است، و «رقیب» به معنای حافظ است، و «عتید» به معنای ملازم است، و «تحید منه» یعنی تمیل و تفرّ عنه.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر ق، سوگند به قرآن مجید (که قیامت و رستاخیز حقّ است)! (1) آنها تعجّب کردند که پیامبری انذارگر از میان خودشان آمده و کافران گفتند: «این چیز عجیبی
ص: 158
است! (2) آیا هنگامی که مُردیم و خاک شدیم (دوباره به زندگی بازمی گردیم)؟! این بازگشتی بعید است!» (3) ولی ما می دانیم آنچه را زمین از بدن آنها می کاهد و نزد ما کتابی است که همه چیز در آن محفوظ است! (4) آنها حقّ را هنگامی که به سراغ شان آمد تکذیب کردند از این رو پیوسته در کار پراکنده خود متحیّرند! (5) آیا آنان به آسمان بالای سرشان نگاه نکردند که چگونه ما آن را بنا کرده ایم، و چگونه آن را (بوسیله ستارگان) زینت بخشیده ایم و هیچ شکاف و شکستی در آن نیست؟! (6) و زمین را گسترش دادیم و در آن کوه هایی عظیم و استوار افکندیم و از هر نوع گیاه بهجت انگیز در آن رویاندیم، (7) تا وسیله بینایی و یادآوری برای هر بنده توبه کاری باشد! (8) و از آسمان، آبی پربرکت نازل کردیم، و بوسیله آن باغها و دانه هایی را که درو می کند رویاندیم، (9) و نخلهای بلندقامت که میوه های متراکم دارند (10) همه اینها برای روزی بخشیدن به بندگان است و بوسیله باران سرزمین مرده را زنده کردیم (آری) زنده شدن مُردگان نیز همین گونه است! (11) پیش از آنان قوم نوح و «اصحاب الرسّ» [قومی که در یمامه زندگی می کردند و پیامبری به نام حنظله داشتند] و قوم ثمود (پیامبرانشان را) تکذیب کردند، (12) و همچنین قوم عاد و فرعون و قوم لوط، (13) و «اصحاب الایکه» [قوم شعیب] و قوم تبّع (که در سرزمین یمن زندگی می کردند)، هر یک از آنها فرستادگان الهی را تکذیب کردند و وعده عذاب درباره آنان تحقّق یافت! (14) آیا ما از آفرینش نخستین عاجز ماندیم (که قادر بر آفرینش رستاخیز نباشیم)؟! ولی آنها (با این همه دلایل روشن) باز در آفرینش جدید تردید دارند! (15) ما انسان را آفریدیم و وسوسه های نفس او را می دانیم، و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم! (16) (به خاطر بیاورید) هنگامی را که دو فرشته راست و چپ که ملازم انسانند اعمال او را دریافت می دارند (17) انسان هیچ سخنی را بر زبان
ص: 159
نمی آورد مگر اینکه همان دم، فرشته ای مراقب و آماده برای انجام مأموریت (و ضبط آن) است! (18) و سرانجام، سکرات (و بیخودی در آستانه) مرگ بحق فرامی رسد (و به انسان گفته می شود:) این همان چیزی است که تو از آن می گریختی! (19)
«ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ * بَلْ عَجِبُوا أَن جَاءهُمْ مُنذِرٌ مِّنْهُمْ فَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا شَیْءٌ عَجِیبٌ»(1) مؤلّف گوید:
همان گونه که بارها گفته شد، حروف مقطّعه قرآن رموزی است بین خداوند و اولیای او «و لا یعلمها إِلاَّ اللّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» و درباره ی «ق» اخبار عجیبی نقل شده، و آن کوهیست محیط به دنیا، و از زمرّد اخضر است، و خضرویّت آسمان از اوست، و مَلَکی بر آن است به نام «تَرجائیل» و پشت آن کوه هفتاد هزار عالَم است، و مخلوقی در آن هاست که عددشان چندین برابر جنّ و انس است، و کار آنان لعنت به فلان و فلان است، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) با جمعی از اصحاب خود به آن کوه رفتند و با آن ملک گفتگو کردند، و این روایات در تفسیر برهان نقل شده و جامع ترین آن ها در پاورقی نقل می شود، و در بحث یأجوج و مأجوج در آخر سوره کهف برخی از این روایات گذشت.(2)
ص: 160
ص: 161
ص: 162
ص: 163
ص: 164
مرحوم صدوق با سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
و امّا «ق» کوهی است که محیط بر زمین است، و خُضره ی آسمان از اوست، و خداوند به وسیله آن، زمین را از انحراف و نابود کردن اهلش حفظ نموده است.(1) و در بصائر الدرجات از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
خدا را کوهیست محیط به دنیا و آن از زبرجد سبز است و سبزی آسمان از آن کوهست، و خداوند پشت آن کوه مخلوقی را آفریده و چیزی بر آنان مانند
ص: 165
نماز و زکات و… واجب نکرده است و همه آنان مشغول لعنت به دو نفر از این امّت هستند.(1) و در همان کتاب از حضرت رضا(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
خداوند این نطاق یعنی کوه «ق» را از زبرجد خضراء آفرید که خضرویّت آسمان از آن می باشد، راوی گفت: «نطاق» چیست؟ فرمود:
نطاق به معنای حجاب است، و خداوند پس از آن، هفتاد هزار عالم آفریده که عدد اهل آنان بیش از عدد جنّ و انس است، و همه آنان به فلانی و فلانی لعنت می کنند.(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«ق» کوهی است محیط به دنیا بعد از منطقة یأجوج و مأجوج.
سپس گوید:
خداوند در این آیه به «ق» سوگند یاد نموده است، و مقصود از «عجبوا» قریش می باشند، و مقصود از «مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است.
ص: 166
تا این که گوید:
آیات فوق درباره اُبیّ بن خَلَف نازل شد، که به ابوجهل گفت: من از محمّد تعجّب می کنم و سپس استخوان پوسیده ای را در دست خود متلاشی کرد و گفت: «محمّد(صلی الله علیه و آله) گمان می کند که این استخوان باز زنده می شود» و خداوند در پاسخ او فرمود: «بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَّرِیجٍ» یعنی مختلفٍ و سپس خداوند نسبت به بعث و قیامت بر آنان احتجاج نمود و برای قیامت و بعث و نشور مثلی زد و فرمود: «أَ فَلَمْ یَنظُرُوا إِلَی السَّمَاء فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْنَاهَا وَ زَیَّنَّاهَا وَ مَا لَهَا مِن فُرُوجٍ * وَ الْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَ أَلْقَیْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ وَ أَنبَتْنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ….»(1) محمّد بن مسلم گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که می فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در تفسیر «وَ نَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء مُّبَارَکًا» فرمود:
هیچ آبی در روی زمین نیست مگر آنکه با آب آسمان مخلوط می باشد.(2)
ص: 167
«وَ النَّخْلَ بَاسِقَاتٍ لَّهَا طَلْعٌ نَّضِیدٌ * رِزْقًا لِّلْعِبَادِ وَ أَحْیَیْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّیْتًا کَذَلِکَ الْخُرُوجُ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«وَ النَّخْلَ بَاسِقَاتٍ» یعنی درخت های بلند خرما، و «طَلْعٌ نَّضِیدٌ» یعنی دانه های خرمایی که روی هم قرار گرفته [و زیبا و منظّم] و رزق بندگان خدا می باشد، و «وَ أَحْیَیْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّیْتًا کَذَلِکَ الْخُرُوجُ» یعنی همان گونه که ما آب را از آسمان فرستادیم. و گیاهان روی زمین رویید، شما نیز [به وسیله بارانی که ما نزدیک قیامت می فرستیم] از زمین خارج می شوید و در قیامت حضور پیدا می کنید.(2) «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحَابُ الرَّسِّ وَ ثَمُودُ * وَ عَادٌ وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوَانُ لُوطٍ * وَ أَصْحَابُ الْأَیْکَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ»(3) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«أَصْحَابُ الرَّسِّ» زنانی بوده اند که عمل مساحقه [و خودارضایی] انجام می داده اند.
هشام صیدنانی گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی اصحاب «رسّ» سؤال کردم آن حضرت دست خود را به دست دیگر کشید و فرمود:
آنان زنانی هستند که [به جای عمل زناشویی] خود را به همدیگر می مالند. [تا از آن لذّت ببرند.](4)
ص: 168
محمّد بن ابی حمزة و هشام و حفص گویند: گروهی از زن ها نزد امام صادق(علیه السلام) آمدند و یکی از آنان به آن حضرت گفت: حدّ مساحقه [و کیفر آن] چیست؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«حدّ آن حدّ زنا می باشد» آن زن گفت: آیا خداوند در قرآن نامی از آن برده است؟ امام(علیه السلام) فرمود: آری، آنان «أَصْحَابُ الرَّسِّ» هستند.(1) اسماعیل بن جابر گوید:
من با رفیق خود بین مکّه و مدینه از انصار سخن می گفتیم و یکی از ما گفت: آنان آواره هایی از قبائل اند، و یا اهل یمن می باشند، تا این که به امام صادق(علیه السلام) برخورد نمودیم و آن حضرت ابتدای به سخن کرد و فرمود: پادشاه تُبَّع هنگامی که با علما و فرزندان پیامبران از ناحیه عراق به وادی هذیل [یعنی مکّه و حجاز] رسید مردم به او گفتند: «شما وارد شهری شده اید که مردم آن -- مدّت هاست که -- بلاد خود را حَرَم دانسته و کعبه را پروردگار خود پنداشته و مردم را به بازی گرفته اند» پادشاه تُبّع گفت:
«اگر چنین باشد که شما می گویید، من با آنان جنگ خواهم نمود، و مردانشان را می کشم، و زنان و فرزندانشان را اسیر می کنم، و کعبه آنان را
ص: 169
خراب خواهم کرد» پس چشمان او از حدقه بیرون افتاد و روی صورت او قرار گرفت، از این رو تُبَّع علما و فرزندان پیامبران را خواست و گفت: راه نجات من چیست؟ و پس از اصرار، آنان گفتند: قصد و نیّت تو چه بوده؟ او گفت: «من نیّت داشتم که با اهل مکّه جنگ کنم، و مردانشان را بکشم، و ذریّه و خانواده های شان را اسیر کنم و کعبه ی آنان را خراب نمایم».
علما و ذریّه پیامبران که همراه او بودند گفتند: «سبب این گرفتاری شما جز این نبوده است» تُبَّع گفت: برای چه؟ گفتند: «به خاطر این که مکّه حرم خداوند است و کعبه خانه خداست و ساکنان آن ذریّه ابراهیم خلیل الرحمان اند» تبّع گفت: راست گفتید، اکنون راه چاره ی من چیست؟ گفتند: «راه نجات و چاره تو این است که نیّت خود را عوض کنی، تا بلکه خداوند چشمان تو را باز گرداند» پس تُبَّع نیّت خود را نیکو نمود و چشمان او به حال اوّل بازگشت، و دستور داد تا کسانی که او را به خراب کردن کعبه و کشتن اهل مکّه امر کرده بودند را آوردند و آنان را کشت و سپس وارد کعبه شد و پرده ای بر آن پوشاند و اهل مکّه را سی روز اطعام کرد و در هر روز یکصد شتر ذبح نمود و به حیوانات درّنده -- در بالای کوه ها و درّه ها نیز -- غذا داد و سپس به مدینه آمد و گروهی از اهل یمن را -- که به آنان انصار گفته شد -- در آنجا گماشت [تا پیامبر رحمت(صلی الله علیه و آله) را درک کنند و به او ایمان بیاورند.](1)
ص: 170
مؤلّف گوید:
در سوره بقره(1) در ذیل آیه «وَ کَانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُواْ» روایتی درباره قصّه تبّع گذشت ملاحظه شود.
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
«تُبَّع» به اوس و خزرج گفت: در مدینه بمانید تا پیامبر موعود ظاهر شود، و اگر من او را درک کنم خادم او خواهم بود و با او قیام خواهم کرد.(2)
ص: 171
و روایت شده که «تُبَّع» در مسیر خود به مدینه اشعاری را گفت که در تفسیر برهان از کمال الدین نقل شده است.(1)
ص: 172
مرحوم طبرسی گوید:
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: «لَا تَسُبُّوا تُبَّعاً فَإِنَّهُ کَانَ قَدْ أَسْلَمَ»؛ یعنی به تبّع دشنام ندهید او اسلام را پذیرفت.(1) مؤلّف گوید:
قصّه های قوم نوح و عاد و ثمود و اخوان لوط و اصحاب أیکة در سوره هود گذشت چنان که قصّه ی اصحاب رَسّ در سوره فرقان و قصّه ی فرعون در سوره ی طه و غیر آن گذشت.
«أَ فَعَیِینَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ»(2) مرحوم صدوق در کتاب خصال از محمّد بن مسلم نقل نموده که گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
«خداوند در روی زمین قبل از آدم هفت عالَم دیگر را آفرید که اهل آن ها هیچ کدام از فرزندان آدم نبودند، و خداوند آنان را از خاک آفرید، و در روی زمین ساکن نمود، و سپس آدم(علیه السلام) و فرزندان او را از خاک آفرید».
تا این که فرمود:
به خدا سوگند بهشت از آن هنگام که آفریده شد، خالی از ارواح مؤمنان نماند، و دوزخ نیز از آن هنگام که آفریده شد از ارواح کافران و گنهکاران خالی نماند، و شاید شما گمان کرده اید که پس از قیام قیامت، و دخول اهل بهشت در بهشت، و دخول اهل آتش در دوزخ، کسی در روی زمین خدا را عبادت نخواهد نمود، و خداوند مخلوق دیگری را خلق نمی نماید، تا اقرار به
ص: 173
یگانگی او بکنند، و او را پرستش نمایند، و در مقابل عظمت او خضوع کنند، و زمینی و آسمانی برای آنان قرار دهد؟! در حالی که چنین نیست و به خدا سوگند او مخلوقی از غیر جنس انسان خلق خواهد نمود تا او را پرستش کنند چنان که می فرماید: «أَ فَعَیِینَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ».
و می فرماید: «یَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَیْرَ الأَرْضِ وَ السَّمَاوَاتُ.»(1)و(2) مرحوم صدوق روایت دیگری را نیز به همین مضمون در کتاب توحید نقل نموده و ما در ذیل آیات گذشته آن را نقل نمودیم.(3)
ص: 174
«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»(1) در کتاب کافی از محمّد بن مسلم نقل شده که گوید:
ابوحنیفه وارد بر امام صادق(علیه السلام) شد و گفت: «من فرزند شما موسی را دیدم که نماز می خواند و مردم مقابل او عبور می کردند، و او آنان را نهی نمی کرد و فیه ما فیه؟» پس امام صادق(علیه السلام) به فرزند خود فرمود: ابوحنیفه چنین می گوید؟ و موسی بن جعفر؟سهما؟ به پدر خود فرمود: پدر جان! من مقابل خدایی نماز می خوانم که او از آنان به من نزدیک تر است چنان که می فرماید: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» پس امام صادق(علیه السلام) او را در آغوش گرفت و فرمود: پدر و مادرم فدای تو باد ای کسی که گنجینه اسرار الهی هستی.(2)
ص: 175
«إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ * مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هیچ قلبی نیست مگر آن که دو گوش دارد، و بر یکی از آنان ملک مرشد و هدایتگر است، و بر دیگری شیطان فتنه گر است، و آن ملک مرشد او را به خوبی ها امر می کند، و آن شیطان فتنه گر او را به بدی ها وا می دارد [یعنی شیطان او را به معصیت امر می کند، و ملک او را از آن باز می دارد] چنان که خداوند می فرماید: «عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ * مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ.»(2) عثمان مرادی گوید: از حضرت امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود: حضرت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
… بنده ای اراده ی کار نیکی را می کند و اگر آن را انجام بدهد برای او ده حسنه نوشته می شود، و اگر آن را انجام ندهد یک حسنه برای او نوشته می شود، و اگر اراده ی کار ناپسند و گناهی را بکند و آن را انجام ندهد چیزی بر او نوشته نمی شود، و اگر آن گناه را انجام بدهد هفت ساعت به او مهلت داده می شود، و ملک حسنات به ملک سیّئات و صاحب شمال می گوید: شتاب مکن تا شاید پس از آن، عمل نیکی انجام بدهد و آن گناه محو شود، چنان که خداوند
ص: 176
می فرماید: «إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ»(1)، و یا استغفاری بکند، و استغفار او این است که بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لَاإِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ الْعَزِیزَ الْحَکِیمَ الْغَفُورَ الرَّحِیمَ ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» و اگر استغفار نمود چیزی بر او نوشته نمی شود، و اگر هفت ساعت بگذرد و نه کار نیکی انجام بدهد و نه استغفار بکند، صاحب حسنات به صاحب سیّئات می گوید: این گناه را در نامه این شقیّ محروم بنویس.(2) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
دعا و قرائت کسی نوشته نمی شود مگر آن که صدای خود را بشنود [وگرنه ملائکه آن را نمی نویسند، و نیّت ها نزد خداوند محفوظ خواهد بود.](3)
ص: 177
زراره گوید: امام باقر و یا امام صادق؟سهما؟ فرمود:
ملک نویسنده اعمال جز آنچه می شنود را نمی نویسد.
و در تفسیر «وَ اذْکُر رَّبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً»(1)، فرمود:
ثواب و پاداش یاد خدا را جز خداوند نمی داند، چرا که یاد خداوند در باطن، عمل بزرگی است.(2) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
در هوا ملکی هست که به او اسماعیل گفته می شود و سیصد هزار ملک با او هستند و همراه هر کدام یکصد هزار ملک می باشند، و همه آنان اعمال بندگان خدا را شماره می کنند و چون آخر سال می شود خداوند ملک دیگری به نام «سِجِّل» را می فرستد و او آن اعمال را از آنان تحویل می گیرد، چنان که خداوند می فرماید: «یَوْمَ نَطْوِی السَّمَاء کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ.»(3)و(4)
ص: 178
عبدالله فرزند موسی بن جعفر؟سهما؟ گوید:
به پدرم گفتم: آیا آن دو ملک ثبت اعمال، از نیّت عمل نیک و بد بنده آگاه می شوند؟ پدرم فرمود: آیا نَفَس طیّب و غیر طیّب یکسان است؟ گفتم: نه.
فرمود: هنگامی که بنده نیّت کار خوب می کند، نَفَس طیّبی از دهان او خارج می شود، و ملک صاحب یمین به ملک صاحب شمال می گوید: برخیز او می خواهد عمل نیکی انجام بدهد، و چون انجام می دهد برای او ثبت می کند و زبان او قلم، و آب دهانش مرکّب او خواهد بود، و چون نیّت گناهی را می کند، نَفَسِ بدبویی از دهان او خارج می شود، و صاحب شمال به صاحب یمین می گوید: توقّف کن، او می خواهد گناهی را انجام بدهد و چون آن گناه را انجام می دهد، برای او ثبت می نماید، و زبان او قلم و آب دهان او مرکّب اوست.(1) ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که گناهی انجام بدهد، هفت ساعت به او مهلت داده می شود تا استغفار نماید، و چون سه مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُ الْقَیُّومُ»، چیزی بر او نوشته نمی شود.(2)
ص: 179
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند متعال هر عملی از اعمال بنده ی خود را بر او ثبت می کند، حتّی ناله او در حال بیماری ثبت می نماید.(1) مؤلّف گوید:
روایات این موضوع فراوان است؛ به تفسیر برهان و نورالثّقلین مراجعه شود.(2)
ص: 180
«وَ جَاءتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنتَ مِنْهُ تَحِیدُ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه «وَ جَاءتْ سَکْرَةُ الْحَقِّ بِالْمَوْتِ» نازل شده است.(2) مرحوم طبرسی نیز گوید:
«وَ رَوَاهُ أَصْحَابُنَا عَنْ أئمّة الهدی(علیهم السلام)»(3). یعنی فرموده مرحوم علی بن ابراهیم را علمای امامیه از ائمه(علیهم السلام) نقل نموده اند.
ص: 181
وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ ذلِکَ یَوْمُ الْوَعیدِ 20 وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهیدٌ 21 لَقَدْ کُنْتَ فی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ 22 وَ قالَ قَرینُهُ هذا ما لَدَیَّ عَتیدٌ 23 أَلْقِیا فی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنیدٍ 24 مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ مُریبٍ 25 الَّذی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَأَلْقِیاهُ فِی الْعَذابِ الشَّدیدِ 26 قالَ قَرینُهُ رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ وَ لکِنْ کانَ فی ضَلالٍ بَعیدٍ 27 قالَ لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعیدِ 28 ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَ ما أَنَا بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ 29 یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزیدٍ 30 وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقینَ غَیْرَ بَعیدٍ 31 هذا ما تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفیظٍ 32 مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنیبٍ 33 ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ 34 لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فیها وَ لَدَیْنا مَزیدٌ 35 وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً فَنَقَّبُوا فِی الْبِلادِ هَلْ مِنْ مَحیصٍ 36 إِنَّ فی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهیدٌ 37 وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ 38 فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ 39 وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ 40 وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَریبٍ 41 یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِّ ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ 42 إِنَّا نَحْنُ نُحْیی وَ نُمیتُ وَ إِلَیْنَا الْمَصیرُ 43 یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنا یَسیرٌ 44 نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعیدِ 45 ¬Kj
«سَوق» وادار کردن به سیر است، و «حَدید» به معنای حادّ و خیره شدن به چیزی
ص: 182
است، و «عَنید» جائر و جدا شونده از مسیر عدل و حقّ است، و «عَنید و عَنود و عانِد» به یک معناست، و «ناقة عنود» شتری را گویند که در سیر خود مستقیم نیست، و «إِزلاف» نزدیک شدن به خیر است، و «إِزلاف و زُلفی و زُلفة» به یک معناست، و «إِزدَلَف إلیه» یعنی اقترب، و «مُزدَلِفَة» محل قریب به موقف مشعرالحرام است.
و در «صور» دمیده می شود آن روز، روز تحقّق وعده وحشتناک است! (20) هر انسانی وارد محشر می گردد در حالی که همراه او حرکت دهنده و گواهی است! (21) (به او خطاب می شود:) تو از این صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودی و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم، و امروز چشمت کاملًا تیزبین است! (22) فرشته همنشین او می گوید: «این نامه اعمال اوست که نزد من حاضر و آماده است!» (23) (خداوند فرمان می دهد:) هر کافر متکبّر لجوج را در جهنّم افکنید! (24) آن کسی که به شدّت مانع خیر و متجاوز و در شکّ و تردید است (حتی دیگران را به تردید می افکند) (25) همان کسی که معبود دیگری با خدا قرار داده، (آری) او را در عذاب شدید بیفکنید! (26) و همنشینش (از شیاطین) می گوید: «پروردگارا! من او را به طغیان وانداشتم، لکن او خود در گم راهی دور و درازی بود!» (27) (خداوند) می گوید: «نزد من جدال و مخاصمه نکنید من پیشتر به شما هشدار داده ام (و اتمام حجّت کرده ام)! (28) سخن من تغییر ناپذیر است، و من هرگز به بندگان ستم نخواهم کرد!» (29) (به خاطر بیاورید) روزی را که به جهنّم می گوییم: «آیا پر شده ای؟» و او می گوید: «آیا افزون بر این هم هست؟!» (30) (در آن روز) بهشت را به پرهیزگاران نزدیک می کنند، و فاصله ای از آنان ندارد! (31) این چیزی است که به شما وعده داده می شود، و برای کسانی است که بسوی خدا بازمی گردند و پیمانها و احکام او را حفظ می کنند، (32) آن کس که از خداوند رحمان در نهان بترسد و با قلبی پرانابه
ص: 183
در محضر او حاضر شود! (33) (به آنان گفته می شود:) بسلامت وارد بهشت شوید، امروز روز جاودانگی است! (34) هر چه بخواهند در آنجا برای آنها هست، و نزد ما نعمتهای بیشتری است (که به فکر هیچ کس نمی رسد)! (35) چه بسیار اقوامی را که پیش از آنها هلاک کردیم، اقوامی که از آنان قویتر بودند و شهرها (و کشورها) را گشودند آیا راه فراری (از عذاب الهی) وجود دارد! (36) در این تذکّری است برای آن کس که عقل دارد، یا گوش دل فرادهد در حالی که حاضر باشد! (37) ما آسمانها و زمین و آنچه را در میان آنهاست در شش روز [شش دوران] آفریدیم، و هیچ گونه رنج و سختی به ما نرسید! (با این حال چگونه زنده کردن مُردگان برای ما مشکل است؟!) (38) در برابر آنچه آنها می گویند شکیبا باش، و پیش از طلوع آفتاب و پیش از غروب تسبیح و حمد پروردگارت را بجا آور، (39) و در بخشی از شب او را تسبیح کن، و بعد از سجده ها! (40) و گوش فرا ده و منتظر روزی باش که منادی از مکانی نزدیک ندا می دهد، (41) روزی که همگان صیحه رستاخیز را بحق می شنوند آن روز، روز خروج (از قبرها) است! (42) ماییم که زنده می کنیم و می میرانیم، و بازگشت تنها بسوی ماست! (43) روزی که زمین به سرعت از روی آنها شکافته می شود و (از قبرها) خارج می گردند و این جمع کردن برای ما آسان است! (44) ما به آنچه آنها می گویند آگاهتریم، و تو مأمور به اجبار آنها (به ایمان) نیستی پس بوسیله قرآن، کسانی را که از عذاب من می ترسند متذکّر ساز (وظیفه تو همین است)! (45)
«وَ جَاءتْ کُلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سَائِقٌ وَ شَهِیدٌ * لَقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ * وَ قَالَ قَرِینُهُ هَذَا مَا لَدَیَّ عَتِیدٌ»(1)
ص: 184
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «سَائِقٌ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) و «شَهِیدٌ» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است.(1) «أَلْقِیَا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ»(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود:
هنگامی که خداوند همه مردم را در قیامت جمع می کند، من و تو در آن روز بر یمین عرش قرار داریم، و خداوند به من و تو می فرماید: برخیزید و کسانی که با شما دشمن بوده اند، و شما را تکذیب نموده اند را در آتش دوزخ بیفکنید.(3) مرحوم کلینی در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود: امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) فراوان می فرمود:
من قسمت کننده ی بهشت و دوزخ هستم، و من فاروق اکبر هستم، و من صاحب عصا و مِیْسَم هستم [و مِیْسَم آلتی است که امیرالمؤمنین(علیه السلام) به وسیله آن بر مؤمن و کافر علامت می گذارد.](4)
ص: 185
مؤلّف گوید:
مضمون دو روایت فوق در روایات فراوانی از کافی و علل الشرایع و تفسیر برهان و… نقل شده است، و برخی را در پاورقی مشاهده می کنید.(1)
ص: 186
ص: 187
ص: 188
ص: 189
«مَّنَّاعٍ لِّلْخَیْرِ مُعْتَدٍ مُّرِیبٍ * الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَأَلْقِیَاهُ فِی الْعَذَابِ الشَّدِیدِ * قَالَ قَرِینُهُ رَبَّنَا مَا أَطْغَیْتُهُ وَ لَکِن کَانَ فِی ضَلَالٍ بَعِیدٍ * قَالَ لَا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُم بِالْوَعِیدِ * مَا یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَ مَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ»(1) مؤلّف گوید:
آیات فوق از آیه 21 تا 29 درباره ی غاصبین خلافت نازل شده، و روایات فراوانی در ذیل آن ها وارد شده است، که برخی گذشت و برخی را اکنون مشاهده می کنید.
ابراهیم بن ابی محمود گوید: من به حضرت رضا(علیه السلام) گفتم: معنای آیه «وَ مَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ» چیست؟ و آیا خداوند بندگان خود را اجبار به گناه می کند؟ امام(علیه السلام) فرمود:
چنین نیست بلکه آنان را مخیّر می کند [بین گناه و عبادت] و پس از آن که گناه را انتخاب کردند آنان را مهلت می دهد تا توبه کنند.
گفتم: آیا خداوند بندگان خود را به چیزی که طاقت آن را ندارند تکلیف می کند؟ حضرت فرمود:
چگونه ممکن است چنین کند در حالی که می فرماید: «وَ مَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ». سپس فرمود: پدرم موسی بن جعفر از پدر خود امام صادق(علیه السلام) نقل نمود که فرمود: هر کس گمان کند که خداوند بندگان خود را بر گناهان و معاصی اجبار می کند، و یا تکلیفی فوق طاقت بر آنان واجب می نماید، شما
ص: 190
نباید ذبیحه او را بخورید، و نباید شهادت او را بپذیرید، و نباید در نماز به او اقتدا کنید، و یا چیزی از زکات را به او بدهید [چرا که با این اعتقاد او از اسلام خارج شده است.](1) «یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِن مَّزِیدٍ»(2) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«هَلِ امْتَلَأْتِ» استفهام و سؤال است، چرا که خداوند به دوزخ وعده داده بود که آن را پُر از دوزخیان نماید، از این رو از او سؤال می کند: آیا پُر شدی؟ و دوزخ می گوید: «آیا بیش از این، کسی وارد من می شود، در حالی که جای خالی در من وجود ندارد؟!» از این رو بهشت می گوید: خدایا تو دوزخ را وعده
ص: 191
دادی که جایی از آن را خالی نگذاری، و به من نیز وعده دادی که مرا نیز خالی نگذاری، و من هنوز جای خالی دارم؟ پس خداوند خلق جدیدی می آفریند و بهشت را پُر می کند، و امام صادق(علیه السلام) می فرماید: خوشا به حال آنان که هُموم و غُموم دنیا را ندیدند و داخل بهشت شدند.(1) «مَنْ خَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ وَ جَاء بِقَلْبٍ مُّنِیبٍ * ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ذَلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ»(2) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به عبدالله بن مسعود فرمود:
از خدا در تنهایی بترس، مانند این که او را می بینی، و اگر تو او را نمی بینی او تو را می بیند، چنان که می فرماید: «مَنْ خَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ وَ جَاء….»(3) در کتاب عوالی اللئالی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که هنگام ورود به مدینه و هجرت از مکّه فرمود:
ای مردم! سلام خود را افشا و آشکار سازید، و ارحام خود را صله کنید، و مردم را اطعام نمایید، و شبانگاه که مردم در خوابند نماز بخوانید، تا به سلامت وارد بهشت شوید.(4)
ص: 192
«لَهُم مَّا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَ لَدَیْنَا مَزِیدٌ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«وَ لَدَیْنَا مَزِیدٌ» یعنی النظر إلی وجه الله، و مقصود، نظر به نعمت خداوند است و این ردّ قول کسانی است که قائل به رؤیت می باشند.(2) و در سوره ی سجده ذیل آیه «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْیُنٍ» (3) دو روایت در این معنا گذشت ملاحظه شود.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند در هر روز جمعه، کرامت و تفضّلی بر بندگان مؤمن خود دارد، و چون روز جمعه می شود خداوند ملکی را با دو حلّه نزد مؤمن می فرستد و آن ملک به درب بهشت می آید و می گوید: برای من از مؤمن اجازه دخول بگیرید و بگویید: فرستاده خداوند بر درب بهشت ایستاده است.
پس آن مؤمن بهشتی به همسران خود می گوید: شما برای من چه مسرّتی را بهتر می دانید؟ آنان می گویند: به خدا سوگند چیزی برای تو بهتر از این نیست که خداوند ملکی را نزد تو فرستاده است و او حامل پیام خداوند است برای تو. پس مؤمن با آن دو حلّه خود را می پوشاند، و بر هر چیزی می گذرد نوری بر او می تابد تا به موعد [قیامت] می رسد و نور رحمت الهی بر مؤمنین می تابد، و آنان در مقابل پروردگار خود سجده می کنند، پس خداوند می فرماید: ای بندگان من! سر از سجده بالا کنید که امروز روز سجده و عبادت نیست، و زحمت عبادت
ص: 193
از شما برداشته شده است» و مؤمنین می گویند: پروردگارا چه چیزی بالاتر از این است که تو بهشت را به ما عطا نموده ای؟ پس خداوند می فرماید: «من در این روز هفتاد برابر آن را به شما عطا نمودم» از این رو مؤمن در هر جمعه ای هفتاد برابر آنچه دارد را پیدا می کند، و این معنای «وَ لَدَیْنَا مَزِیدٌ» می باشد.
سپس امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
شب و روز جمعه نورانی است و شما باید در شب و روز جمعه فراوان «سبحان الله، لا إله إلّا الله و الله أکبر» و ثنای الهی را بگویید، و بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) صلوات بفرستید….(1)
ص: 194
مؤلّف گوید:
روایات فراوانی درباره ی اوصاف بهشت و نعمت های بی پایان آن وارد شده(1). و ما برخی از آنها را در کتاب «راه بهشت» بیان نموده ایم، مراجعه شود.
«إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَی لِمَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ»(2) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ» یعنی سمع و اطاع.(3) هشام بن حکم گوید: امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
«لِمَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ» یعنی «لِمَن کَانَ لَهُ عقل.»(4) امام باقر(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبه خود فرمود:
صاحب این قلب من هستم.(5)
ص: 195
مؤلّف گوید:
حدیث فوق در آخر سوره ی عنکبوت گذشت.
ابن عبّاس گوید: برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دو شتر بزرگ و سمین هدیّه آوردند، و آن حضرت به اصحاب خود فرمود:
«آیا بین شما کسی هست که دو رکعت نماز بخواند، و در قیام و رکوع و سجود و وضو و خشوع خود مسائل دنیا را به یاد نیاورد، تا من یکی از این دو شتر را به او اهدا کنم؟» و سپس این سخن را سه مرتبه تکرار نمود، و از اصحاب کسی پاسخ او را نداد، پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) برخاست و گفت: «یا رسول الله من چنین خواهم نمود» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «درود خدا بر تو باد مشغول شو.» پس امیرالمومنین(علیه السلام) تکبیر گفت و داخل نماز شد، و چون فارغ گردید، جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمّد خداوند بر تو سلام می رساند و می فرماید: «یکی از دو شتر را به علیّ بده» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «من شرط کردم که او به چیزی از امور دنیا فکر نکند، و او در تشهّد خود به فکر افتاد که کدامیک از دو شتر را بگیرد»؟ پس جبرئیل گفت: ای محمّد خدایت سلام می رساند و می فرماید: «او به فکر این بود که آن شتر بزرگتر را بگیرد، و در راه خدا بدهد، و برای خود نمی خواست» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گریان شد و هر دو شتر را به او داد، و آیه فوق نازل شد.
سپس گوید:
و معنای «أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ» این است که امیرالمؤمنین(علیه السلام) با گوش خود کلام خدا را شنید، چرا که در نمازش حضور قلب داشت، و به چیزی از امور دنیا فکر نمی کرد.(1)
ص: 196
«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ مَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٍ»(1) در کتاب علل الشرایع از یزید بن سلّام نقل شده که او ضمن حدیث مفصّلی گوید:
من به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتم: نخستین روزی که خداوند خلق نمود چه روزی بود؟ فرمود: روز یکشنبه بود. گفتم: برای چه احد نامیده شد؟ فرمود: به خاطر این که واحد محدود بود. گفتم: روز دوشنبه برای چه دوشنبه نامیده شد؟ فرمود: به خاطر این که روز دوّم از عمر دنیا بود. گفتم: سه شنبه برای چه سه شنبه نامیده شد؟ فرمود: برای این که روز سوّم از دنیا بود. گفتم: چهارشنبه برای چه؟ فرمود: برای این که روز چهارم از عمر دنیا بود. گفتم: پنجشنبه برای چه؟ فرمود: روز پنجم از دنیا بود، و آن یوم انیس است که شیطان در آن لعنت شده، و ادریس به آسمان
ص: 197
رفته است. گفتم: جمعه برای چه جمعه نامیده شد؟ فرمود: برای این که روز اجتماع مردم و روز مشهود است. «یَوْمٌ مَّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ وَذَلِکَ یَوْمٌ مَّشْهُودٌ».(1) سپس فرمود:
روز جمعه روز شاهد و روز مشهود است. گفتم: روز شنبه برای چه «سَبت» نامیده شد؟ فرمود: به خاطر این که روز مسبوت [یعنی روز تعطیل و معطّل] است، از این رو خداوند فرموده است: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ» و از یکشنبه تا جمعه شش روز است و روز شنبه معطّل است. گفتم: راست گفتید ای رسول خدا.(2)
ص: 198
ص: 199
مؤلّف گوید:
در ذیل آیه «إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ»(1)، حدیثی در این رابطه گذشت، ملاحظه شود.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
«وَ فیها أَتْقَنَ مَا أَرَادَ خَلْقَهُ مِنَ الْأَشْیَاءِ کُلِّهَا بِلَا مِثَالٍ سَبَقَ إِلَیْهِ وَ لَا لُغُوبٍ [وَ تَعَبٍ] دَخَلَ عَلَیْهِ فِی خَلْقِ مَا خَلَقَ لَدَیْه»(2). یعنی از یکشنبه تا جمعه خداوند همه چیز را آفرید، بدون آن که از نمونه ای بهره بگیرد و یا خستگی و رنجی پیدا کند.
«فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ * وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبَارَ السُّجُودِ»(3) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ» فرمود:
صبحگاه و شامگاه ده مرتبه می گویی: «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَاشَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ، وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.»(4)
ص: 200
زرارة گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «وَ أَدْبَارَ السُّجُودِ» دو رکعت نماز بعد از مغرب است.(1) و حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «وَ أَدْبَارَ السُّجُودِ» چهار رکعت بعد از مغرب [یعنی نافله مغرب] است.(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) در حدیب اربعمأة به اصحاب خود می فرماید:
رزق خود را بین طلوع فجر و طلوع خورشید طلب کنید، چرا که اثر آن از تلاش روزانه شما بیشتر است، و آن ساعتی است که خداوند ارزاق را بین بندگان خود تقسیم می نماید.(3)
ص: 201
حفص بن غیاث گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
بر تو باد که در جمیع امور خود، صبر پیشه کنی، چرا که خداوند، رسول خود(صلی الله علیه و آله) را امر به صبر و مدارا و رفق نمود، تا جایی که نسبت های ناروایی به او دادند، و سینه او تنگ شد و خداوند به او فرمود: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُن مِّنَ السَّاجِدِینَ»(1)، و باز او را تکذیب نمودند و نسبت های ناروای دیگری به او دادند و محزون شد و باز خداوند به او فرمود: «قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لاَ یُکَذِّبُونَکَ وَ لَکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ اللّهِ یَجْحَدُونَ * وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِکَ فَصَبَرُواْ عَلَی مَا کُذِّبُواْ وَ أُوذُواْ حَتَّی أَتَاهُمْ نَصْرُنَا»(2)، و از آن به بعد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خود را ملزم به صبر نمود، تا این که مردم از حدّ گذراندند و خداوند را نیز مورد اهانت و تکذیب قرار دادند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «من درباره ی خود و اهل و عرض و آبروی خویش صبر کردم، و لکن درباره ی اهانت به پروردگار خود صبر نمی کنم» و خداوند این آیه را بر او نازل نمود: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ مَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٍ * فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ…» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در جمیع امور خود صبر پیشه نمود….(3)
ص: 202
«وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنَادِ الْمُنَادِ مِن مَّکَانٍ قَرِیبٍ * یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِّ ذَلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ * إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ وَ إِلَیْنَا الْمَصِیرُ * یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِرَاعًا ذَلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنَا یَسِیرٌ * نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ وَ مَا أَنتَ عَلَیْهِم بِجَبَّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَن یَخَافُ وَعِیدِ»(1) جمیل بن درّاج گوید: از امام صادق(علیه السلام) از تفسیر آیه «إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ»(2)، سؤال کردم و آن حضرت فرمود:
به خدا سوگند این آیه مربوط به رجعت است. سپس فرمود: آیا نمی دانی که زیادی از پیامبران خدای متعال را مردم یاری نکردند و آنان کشته شدند و ائمّه(علیهم السلام) را نیز مردم یاری نکردند [و کشته شدند] و به این خاطر در رجعت از آنان انتقام گرفته خواهد شد؟ گفتم: آیه «وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنَادِ الْمُنَادِ مِن مَّکَانٍ قَرِیبٍ…» درباره ی چیست؟ فرمود: این آیه نیز درباره ی رجعت است.(3)
ص: 203
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی نیز گوید:
مقصود از «یَوْمَ یُنَادِ الْمُنَادِ» صدای منادی به اسم حضرت قائم و اسم پدر او؟سهما؟ است، و مقصود از «یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِّ» صیحه قیام آن حضرت است از آسمان، و «یَوْمُ الْخُرُوجِ» روز خروج مؤمنین و کفّار و منافقین است در رجعت.(1) و نیز گوید:
«یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِرَاعًا» مربوط به رجعت است، و آیه «فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَن یَخَافُ وَعِیدِ» یعنی به یاد بیاور ای محمّد، آنچه را ما [به فرزند تو] نسبت به عذاب و کیفر دشمنان وعده داده ایم.(2)
ص: 204
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی احقاف نازل شده است.
تعداد آیات: 60 آیه.
ثواب قرائت سوره ی ذاریات مرحوم صدوق در کتاب ثواب الأعمال از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
کسی که سوره ی ذاریات را در روز و یا در شب بخواند، خداوند زندگی و معیشت او را اصلاح می کند و رزق وسیعی به او می دهد، و قبر او را تا قیامت روشن می نماید.(1) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی ذاریات را قرائت کند، خداوند به عدد هر بادی که وزیده و یا می وزد ده حسنه به او می دهد.(2)
ص: 205
و فرمود:
کسی که این سوره را بنویسد و بشوید و آب آن را بنوشد، بیماری داخلی او برطرف می شود، و اگر بر زن حامله ای بیاویزند فرزند خود را به [به سرعت سالم] به دنیا می آورد.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که این سوره را نزد محتضری بخواند، کار او با اذن خداوند آسان می شود، و به آسانی جان می دهد.(2)
ص: 206
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً 1 فَالْحامِلاتِ وِقْراً 2 فَالْجارِیاتِ یُسْراً 3 فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً 4 إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ 5 وَ إِنَّ الدِّینَ لَواقِعٌ 6 وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ 7 إِنَّکُمْ لَفی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ 8 یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ 9 قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ 10 الَّذینَ هُمْ فی غَمْرَةٍ ساهُونَ 11 یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ 12 یَوْمَ هُمْ عَلَی النَّارِ یُفْتَنُونَ 13 ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هذَا الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ 14 إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ 15 آخِذینَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُحْسِنینَ 16 کانُوا قَلیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ 17 وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ 18 وَ فی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ 19 وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ 20 وَ فی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ 21 وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ 22 فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ 23 ¬Kj
ص: 207
«وَ الذَّارِیَاتِ ذَرْوًا» سوگند به بادهایی است که خاک ها را به صورت ذرّه در می آورند و پراکنده می کنند، و ذَرَّت الریحُ الترابَ إذا طیَّرَتْه، و أَذَرَّتْه نیز به همین معناست، و «فَالْحَامِلَاتِ وِقْرًا» سوگند به ابرهایی است که حامل باران هستند، و «فَالْجَارِیَاتِ یُسْرًا» سوگند به کشتی هایی است که مردم و بارهای آنان را به آسانی به مقصد می رسانند، و «فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا» سوگند به ملائکه ای است که مقدّرات الهی را تقسیم می کنند، و «حُبُک» راه هایی است برای رسیدن به چیزی، و به معنای اثر نیک و استواء در صنعت نیز آمده است، و «خرّاص» به معنای کذّاب است، و «خَرْص» به معنای مظنّه و حدس نیز آمده است، و اصل لغت به معنای قطع است، چنان که گفته می شود: خَرَصَ فلان کلاماً و اخْتَرَصَه إذا اقتَطَعَه من غیر اصلٍ، و «غَمْرَة» به معنای فرورفتن در آب و یا بدهکاری است، و «غَمْر» به معنای سیّد کثیر العطاء نیز آمده است، چرا که او در عطای خود فرورفته است.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر سوگند به بادهایی که (ابرها را) به حرکت درمی آورند، (1) سوگند به آن ابرها که بار سنگینی (از باران را) با خود حمل می کنند، (2) و سوگند به کشتیهایی که به آسانی به حرکت درمی آیند، (3) و سوگند به فرشتگانی که کارها را تقسیم می کنند، (4) (آری سوگند به همه اینها) که آنچه به شما وعده شده قطعاً راست است (5) و بی شکّ (رستاخیز) و جزای اعمال واقع شدنی است! (6) قسم به آسمان که دارای چین و شکنهای زیباست، (7) که شما (درباره قیامت) در گفتاری مختلف و گوناگونید! (8) (تنها) کسی از ایمان به آن منحرف می شود که از قبول حقّ
ص: 208
سرباز می زند! (9) کشته باد دروغگویان (و مرگ بر آنها)! (10) همانها که در جهل و غفلت فرو رفته اند، (11) و پیوسته سؤال می کنند: «روز جزا چه موقع است؟!» (12) (آری) همان روزی است که آنها را بر آتش می سوزانند! (13) (و گفته می شود:) بچشید عذاب خود را، این همان چیزی است که برای آن شتاب داشتید! (14) به یقین، پرهیزگاران در باغهای بهشت و در میان چشمه ها قرار دارند، (15) و آنچه پروردگارشان به آنها بخشیده دریافت می دارند، زیرا پیش از آن (در سرای دنیا) از نیکوکاران بودند! (16) آنها کمی از شب را می خوابیدند، (17) و در سحرگاهان استغفار می کردند، (18) و در اموال آنها حقّی برای سائل و محروم بود! (19) و در زمین آیاتی برای جویندگان یقین است، (20) و در وجود خود شما (نیز آیاتی است) آیا نمی بینید؟! (21) و روزی شما در آسمان است و آنچه به شما وعده داده می شود! (22) سوگند به پروردگار آسمان و زمین که این مطلب حقّ است همان گونه که شما سخن می گویید! (23)
«وَ الذَّارِیَاتِ ذَرْوًا * فَالْحَامِلَاتِ وِقْرًا * فَالْجَارِیَاتِ یُسْرًا * فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا * إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ * وَ إِنَّ الدِّینَ لَوَاقِعٌ»(1) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ الذَّارِیَاتِ ذَرْوًا…» فرمود: ابن کوّا [خارجی] از امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره ی این آیه سؤال نمود و آن حضرت فرمود:
«ذاریات» بادها هستند، و «حاملات» ابرها هستند که آبها را در خود جای می دهند، و «جاریات» کشتی ها هستند، و «مقسّمات» ملائکه هستند.
ص: 209
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
به همه ی این آیات سوگند یاد شده، و همه آن ها مبتدا می باشد و خبر و جزای قسم و مکافات «إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ * وَ إِنَّ الدِّینَ لَوَاقِعٌ» است.(1) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا» فرمود:
ملائکه، ارزاق [اضافه و مزید فضل خدا به] بنی آدم را از طلوع فجر تا طلوع آفتاب تقسیم می کنند، و کسی که بین طلوع فجر و طلوع خورشید در خواب باشد، از آن محروم خواهد ماند.(2) امام باقر و امام صادق؟سهما؟ می فرمایند:
کسی حق ندارد به غیر نام خدا سوگند یاد کند، و تنها خداوند است که به آنچه از مخلوق خود بخواهد سوگند یاد می کند.(3) و از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
جمله جزا «إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ فِی عَلِیٍ» نازل شده است.(4)
ص: 210
«وَ السَّمَاء ذَاتِ الْحُبُکِ * إِنَّکُمْ لَفِی قَوْلٍ مُّخْتَلِفٍ * یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ»(1) ابوحمزه گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«إِنَّکُمْ لَفِی قَوْلٍ مُّخْتَلِفٍ» اختلاف مردم در امر ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و «یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ» یعنی هر کس از ولایت آن حضرت دور و جدا شد از بهشت جدا شده است.(2) و در بصائر الدرجات نیز از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«إِنَّکُمْ لَفِی قَوْلٍ مُّخْتَلِفٍ» یعنی این امّت و این مردم درباره ی علی(علیه السلام) اختلاف کردند، و کسی که بر ولایت او استقامت داشت و پابرجا ماند داخل بهشت شد، و کسی که با ولایت او مخالفت کرد، داخل آتش گردید، و «یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ» یعنی کسی که از ولایت علی(علیه السلام) جدا شد، از بهشت جدا شد.(3) و رواه القمّی؟ره؟ مع زیادةٍ.(4)
ص: 211
«قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی غَمْرَةٍ سَاهُونَ * یَسْأَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ * یَوْمَ هُمْ عَلَی النَّارِ یُفْتَنُونَ * ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هَذَا الَّذِی کُنتُم بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«خَرّاصون» کسانی هستند که بدون علم و یقین رأی و نظر می دهند، و «فِی غَمْرَةٍ سَاهُونَ» یعنی آنان در گم راهی و سهو از یاد خدا هستند، و می گویند: «أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ» یعنی کی روز حساب می رسد؟ و خداوند در پاسخ آن ها می فرماید: «یَوْمَ هُمْ عَلَی النَّارِ یُفْتَنُونَ» یعنی روزی که آنان در آتش عذاب می شوند، و به آنان گفته می شود: «ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هَذَا الَّذِی کُنتُم بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ» یعنی بچشید عذابی را که بر آن عجله و شتاب می کردید.(2)
ص: 212
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «عَلَی النَّارِ یُفْتَنُونَ» می فرماید:
آنان را مانند طلا در آتش می شکنند و ذوب می کنند، تا به حقیقت خود بازگردند [و از چیزهایی که به آن ها آمیخته است جدا شوند.](1) «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ * آخِذِینَ مَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذَلِکَ مُحْسِنِینَ * کَانُوا قَلِیلًا مِّنَ اللَّیْلِ مَا یَهْجَعُونَ * وَ بِالْأَسْحَارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ * وَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِّلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»(2) محمّد بن مسلم گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
بنده در شب سه مرتبه بیدار می شود، و اگر برای عبادت برنخیزد، شیطان می آید و در گوش او بول می کند.
سپس گوید:
و از آن حضرت از تفسیر «کَانُوا قَلِیلًا مِّنَ اللَّیْلِ مَا یَهْجَعُونَ» سؤال نمودم، و آن بزرگوار فرمود: آنان کمتر اتفاق می افتد که شبی را برای تهجّد و عبادت شبانه قیام نکنند.(3)
ص: 213
ابوبصیر گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «کَانُوا قَلِیلًا مِّنَ اللَّیْلِ مَا یَهْجَعُونَ» فرمود:
آنان شب ها می خوابیدند و لکن هر وقت در بین شب به طرف راست و چپ می گردیدند می گفتند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ.»(1) معاویة بن عمّار گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «وَ بِالْأَسْحَارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» نماز وتر است که در آخر شب خوانده می شود و هفتاد مرتبه در آن استغفار باید نمود.(2) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «لِّلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» فرمود:
محروم کسی است که اهل حرفه و تلاش و تجارت است و لکن چیزی به دست نمی آورد [که تأمین معاش او باشد.](3) و در روایت دیگری از امام باقر و امام صادق؟سهما؟ نقل شده که فرموده اند:
محروم کسی است که عقل او سالم است و اهل حرفه و تلاش می باشد و لکن تأمین معاش او نمی شود.(4)
ص: 214
«وَ فِی الْأَرْضِ آیَاتٌ لِّلْمُوقِنِینَ * وَ فِی أَنفُسِکُمْ أَ فَلَا تُبْصِرُونَ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«وَ فِی الْأَرْضِ آیَاتٌ لِّلْمُوقِنِینَ» یعنی، در هر چیزی که خداوند روی زمین آفریده است نشانه های قدرت و حکمت و علم و تدبیر الهی وجود دارد، چنان که شاعر می گوید: … امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«وَ فِی أَنفُسِکُمْ أَ فَلَا تُبْصِرُونَ» یعنی از نشانه های خداشناسی این است که خداوند تو را شنوا و بینا آفرید، گاهی در نعمت و شادی هستی، [و گاهی گرفتار] و گاهی گرسنه ای، و گاهی سیر هستی، و همه این حالات آیات و نشانه های قدرت الهی است.(2) در کتاب کافی حدیث مفصّلی از حضرت رضا(علیه السلام) نقل شده که مرد زندیق و منکر خدایی به آن حضرت گفت: «خداوند از چه زمانی بوده است؟» امام(علیه السلام) فرمود:
من چون به وجود خود می نگرم و نمی توانم در آن کم و زیادی نسبت به طول و عرض بدن خود انجام بدهم، و از مکاره و رخدادهای ناگوار جلوگیری کنم، و منافع را به سوی خود جلب نمایم، می دانم که این بدن و این بنیان را بانی و خالقی است، و به وجود او اقرار می نمایم، اضافه بر آنچه در عالم چیزهایی
ص: 215
مانند جریان و حرکت شب و روز را مشاهده می کنم که دلیل قدرت الهی می باشد، مانند حرکت ابرها و بادها و جریان خورشید و ماه و ستارگان و آیات عجیب و روشن دیگری که مشاهده می نمایم، و از این نشانه ها به یقین می رسم که برای این عالم و این بنیان مقدِّر و ایجادکننده ای است.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید: شخصی به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: از چه راهی پروردگار خود را شناختی؟ فرمود:
از این که عزم و تصمیم من شکسته شد، و کوشش های من، بسا بی نتیجه ماند، از این رو دانستم که مدبّر امور من دیگری است.(2) «وَ فِی السَّمَاء رِزْقُکُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ * فَوَرَبِّ السَّمَاء وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنطِقُونَ»(3) مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
«وَ فِی السَّمَاء رِزْقُکُمْ…» یعنی باران از آسمان می بارد، و روزی و اقوات عالم
ص: 216
از زمین می روید، و در تفسیر «وَ مَا تُوعَدُونَ» گوید: مقصود اخبار قیامت و رجعت و اخبار دیگری است که از آسمان نازل می شود، و سپس خداوند به ذات مقدّس خود سوگند یاد نموده که آنچه به شما وعده داده حق است، و به شما خواهد رسید.(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«هنگامی که یکی از شما از نماز خود فارغ می شود باید دست های خویش را به طرف آسمان بالا کند، و در دعا و درخواست از خداوند بکوشد» پس ابن سبا، به آن حضرت گفت: یا امیرالمؤمنین! مگر خداوند در هر مکانی موجود نیست؟ فرمود:
آری. ابن سبا گفت: پس نیازی به بالا بردن دست ها به طرف آسمان نیست.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
مگر قرآن نخوانده ای که می فرماید: «وَ فِی السَّمَاء رِزْقُکُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ» و رزق را باید از محل و موضع آن طلب نمود و خداوند محل رزق را در آسمان به مردم وعده داده است.(2)
ص: 217
اسحاق بن عبدالله از امام سجّاد(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در تفسیر «فَوَرَبِّ السَّمَاء وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنطِقُونَ» فرمود:
مقصود از حقّ، قیام حضرت قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است، و خداوند درباره ی او می فرماید: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا.»(1)و(2)
هَلْ أَتاکَ حَدیثُ ضَیْفِ إِبْراهیمَ الْمُکْرَمینَ 24 إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ 25 فَراغَ إِلی أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمینٍ 26 فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ قالَ أَ لا تَأْکُلُونَ 27 فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفَةً قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلیمٍ 28 فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فی صَرَّةٍ فَصَکَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقیمٌ 29 قالُوا کَذلِکَ قالَ رَبُّکِ إِنَّهُ هُوَ الْحَکیمُ الْعَلیمُ 30 قالَ فَما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ 31 قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلی قَوْمٍ مُجْرِمینَ 32 لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ
ص: 218
طینٍ 33 مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفینَ 34 فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فیها مِنَ الْمُؤْمِنینَ 35 فَما وَجَدْنا فیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ 36 وَ تَرَکْنا فیها آیَةً لِلَّذینَ یَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلیمَ 37 وَ فی مُوسی إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلی فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبینٍ 38 فَتَوَلَّی بِرُکْنِهِ وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ 39 فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ وَ هُوَ مُلیمٌ 40 وَ فی عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الْعَقیمَ 41 ما تَذَرُ مِنْ شَیْ ءٍ أَتَتْ عَلَیْهِ إِلاَّ جَعَلَتْهُ کَالرَّمیمِ 42 وَ فی ثَمُودَ إِذْ قیلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّی حینٍ 43 فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ 44 فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِیامٍ وَ ما کانُوا مُنْتَصِرینَ 45 وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقینَ 46 وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ 47 وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ 48 ¬Kj
«فَرَاغَ إِلَی أَهْلِهِ» رَوْغ به معنای ذهاب و رفتن به دنبال چیزی در پنهانی است، و «صَرَّة» فریاد با صدای بلند است، و «صَکّ» ضرب با اعتماد شدید است، مانند این که از تعجّب یا ناراحتی به صورت و یا بر زانوها بزند، و «عقیم» به معنای عاقر و نازاست، و اصل عَقْم به معنای شدّت است، و «معاقم فرس» مفاصل او را گویند، و «ریح عقیم» باد بدون باران است، و «مُلک عقیم» به این خاطر گفته می شود که پدر فرزند خود را برای از دست ندادن مُلک می کشد و مُلک را از دست نمی دهد، و «خَطْب» امر بزرگ را گویند، از این رو به کلام بلیغ نیز خطبه گفته می شود، و خطاب، اجلّ از ابلاغ است، و «رُکن» جانبی است که انسان بر آن تکیه می کند، و «مُلیم» چیزی است که انسان بر آن ملامت می شود، و «مَلوم» چیزی است که به خاطر آن ملامت می شود، و در مَثَل آمده: «رُبَ لائمٍ مُلِیْم، وَ رُبَ ملوم لا ذنب له» و «عُتُوّ و جَبر و تَکَبُّر» به یک معناست، و «راح الرجل إلی منزله» یعنی رجع إلی
ص: 219
منزله کالریح، و «رمیم» یعنی سحیق و پوسیده، و بالی و پوسیده ی از استخوان را رمیم گویند، و «بأیدٍ» یعنی بقوّةٍ، و «مُؤَیَّد» امر عظیم را گویند، و «إیساع» به معنای اکْثار است، و «ماهِد» و مَهْد محلی است که برای چیزی مهیّا می شود، و «تواصی» وصیّت قوم به یکدیگر است، و «ذَنوب» دلو ممتلی و پر را گویند.
آیا خبر مهمانهای بزرگوار ابراهیم به تو رسیده است؟ (24) در آن زمان که بر او وارد شدند و گفتند: «سلام بر تو!» او گفت: «سلام بر شما که جمعیّتی ناشناخته اید!» (25) سپس پنهانی به سوی خانواده خود رفت و گوساله فربه (و بریان شده ای را برای آنها) آورد، (26) و نزدیک آنها گذارد، (ولی با تعجّب دید دست بسوی غذا نمی برند) گفت: «آیا شما غذا نمی خورید؟!» (27) و از آنها احساس وحشت کرد، گفتند: «نترس (ما رسولان و فرشتگان پروردگار توایم)!» و او را بشارت به تولّد پسری دانا دادند. (28) در این هنگام همسرش جلو آمد در حالی که (از خوشحالی و تعجّب) فریاد می کشید به صورت خود زد و گفت: «(آیا پسری خواهم آورد در حالی که) پیر زنی نازا هستم؟!» (29) گفتند: «پروردگارت چنین گفته است، و او حکیم و داناست!» (30) (ابراهیم) گفت: «مأموریت شما چیست ای فرستادگان (خدا)؟» (31) گفتند: «ما به سوی قوم مجرمی فرستاده شده ایم… (32) تا بارانی از «سنگ -- گِل» بر آنها بفرستیم (33) سنگهایی که از ناحیه پروردگارت برای اسرافکاران نشان گذاشته شده است!» (34) ما مؤمنانی را که در آن شهرها (ی قوم لوط) زندگی می کردند (قبل از نزول عذاب) خارج کردیم، (35) ولی جز یک خانواده باایمان در تمام آنها نیافتیم! (36) و در آن (شهرهای بلا دیده) نشانه ای روشن برای کسانی که از عذاب دردناک می ترسند به جای گذاردیم. (37) و در (زندگی) موسی نیز (نشانه
ص: 220
و درس عبرتی بود) هنگامی که او را با دلیلی آشکار به سوی فرعون فرستادیم (38) امّا او با تمام وجودش از وی روی برتافت و گفت: «این مرد یا ساحر است یا دیوانه!» (39) از این رو ما او و لشکریانش را گرفتیم و به دریا افکندیم در حالی که در خور سرزنش بود! (40) و (همچنین) در سرگذشت «عاد» (آیتی است) در آن هنگام که تندبادی بی باران بر آنها فرستادیم، (41) که بر هیچ چیز نمی گذشت مگر اینکه آن را همچون استخوانهای پوسیده می ساخت. (42) و نیز در سرگذشت قوم «ثمود» عبرتی است در آن هنگام که به آنان گفته شد: «مدّتی کوتاه بهره مند باشید (و سپس منتظر عذاب)!» (43) آنها از فرمان پروردگارشان سرباز زدند، و صاعقه آنان را فراگرفت در حالی که (خیره خیره) نگاه می کردند (بی آنکه قدرت دفاع داشته باشند)! (44) چنان بر زمین افتادند که توان برخاستن نداشتند و نتوانستند از کسی یاری طلبند! (45) همچنین قوم نوح را پیش از آنها هلاک کردیم، چرا که قوم فاسقی بودند! (46) و ما آسمان را با قدرت بنا کردیم، و همواره آن را وسعت می بخشیم! (47) و زمین را گستردیم، و چه خوب گستراننده ای هستیم! (48)
«هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکْرَمِینَ * إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُّنکَرُونَ * فَرَاغَ إِلَی أَهْلِهِ فَجَاء بِعِجْلٍ سَمِینٍ …»(1) ابوبصیر گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: آیا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همواره از بخل به خدا پناه می برده است؟ فرمود:
آری. و خداوند می فرماید: «وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(2)، سپس فرمود: من تو را به عاقبت بخل خبر می دهم، همانا قوم لوط اهل
ص: 221
قریه ای بودند که همه آنان از اطعام کردن دیگران خودداری می کردند، و بخل سبب دردی شد در آنان، که دارویی برای آن نبود، چرا که گرفتار بیماری اُبنه شدند، گفتم: علّت آن چه بود؟ فرمود: قریه آنان در مسیر راه شام و مصر بود، و مسافرها بر آنان وارد می شدند و قوم لوط از آنان پذیرایی می کردند، و چون میهمانان فراوان شدند بر آنان سخت شد و از میهمان نوازی صرف نظر کردند، و بخل آنان را واداشت تا با میهمانان خود لواط کردند، بدون آن که شهوت این کار را داشته باشند، و تنها به خاطر این که میهمان سراغ آنان نیاید چنین می کردند، پس این خبر شایع شد، و کسی به میهمانی آنان نیامد، و بخل سبب شد که آنان مبتلای به لواط شوند، تا جایی که آنان مردم بلاد دیگر را دعوت می کردند تا با آنان لواط کنند، و اجرتی به آنان بدهند.
سپس امام باقر(علیه السلام) فرمود:
دردی بدتر و زیانبارتر و زشت تر و بدعاقبت تر از بخل، نزد خداوند نیست….(1)
ص: 222
مؤلّف گوید:
روایات فراوانی در تفسیر آیات فوق در سوره ی هود گذشت، ملاحظه شود.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند تبارک و تعالی چهار ملک را برای هلاک نمودن قوم لوط فرستاد و آنان: جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و کَروبیل (صلوات الله علیهم) بودند، و آنان با اندوه وارد بر ابراهیم(علیه السلام) شدند و بر او سلام کردند، و او آنان را نشناخت، و تنها آنان را با هیئت نیکی دید و گفت: جز من نباید کسی به آنان خدمت کند، و چون ابراهیم(علیه السلام) میهمان سرایی داشت، برای آنان گوساله سمینی را طبخ نمود و نزد آنان گذارد، و چون دید نمی خورند، از آنان هراس پیدا کرد، از این رو جبرئیل(علیه السلام) عمامه از سر خود برداشت، و ابراهیم(علیه السلام) او را شناخت و به او فرمود: تو جبرئیل هستی؟ او گفت: آری، و به همسر ابراهیم ساره بشارت اسحاق را داد و گفت: پس از اسحاق یعقوب خواهد بود. و ساره آن سخنان را گفت و همان گونه که در قرآن آمده آنان به او پاسخ دادند….(1)
ص: 223
مؤلّف گوید:
قصه های قوم موسی و قوم عاد و قوم ثمود و قوم نوح در سوره ی هود و غیره گذشت ملاحظه شود.
«وَ السَّمَاءَ بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ * وَ الْأَرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ»(1) محمّد بن مسلم گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ»(2)، سؤال نمودم، و آن حضرت فرمود:
«یَد» در کلام عرب به معنای قوّت و نعمت آمده مانند: «وَ اذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَیْدِ»(3)، یعنی النعمة و «وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ یعنی بِقُوَّةٍ، وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»(4)، یعنی قَوَّاهُمْ، وَ یُقَالُ: لِفُلَانٍ عِنْدِی أَیَادٍ کَثِیرَةٌ أَیْ فَوَاضِلُ وَ إِحْسَانٌ، وَ لَهُ عِنْدِی یَدٌ بَیْضَاءُ، أَیْ نِعْمَةٌ.»(5)
ص: 224
وَ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ 49 فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ مُبینٌ 50 وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ مُبینٌ 51 کَذلِکَ ما أَتَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ 52 أَ تَواصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ 53 فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ 54 وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْری تَنْفَعُ الْمُؤْمِنینَ 55 وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ 56 ما أُریدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُریدُ أَنْ یُطْعِمُونِ 57 إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ 58 فَإِنَّ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ فَلا یَسْتَعْجِلُونِ 59 فَوَیْلٌ لِلَّذینَ کَفَرُوا مِنْ یَوْمِهِمُ الَّذی یُوعَدُونَ 60 ¬Kj
در بخش پیشین لغات این بخش گذشت.
و از هر چیز دو جفت آفریدیم، شاید متذکّر شوید! (49) پس به سوی خدا بگریزید، که من از سوی او برای شما بیم دهنده ای آشکارم! (50) و با خدا معبود دیگری قرار ندهید، که من برای شما از سوی او بیم دهنده ای آشکارم! (51) این گونه است که هیچ پیامبری قبل از اینها بسوی قومی فرستاده نشد مگر اینکه گفتند: «او ساحر است یا دیوانه!» (52) آیا یکدیگر را به آن سفارش می کردند (که همه چنین تهمتی بزنند)؟! نه، بلکه آنها قومی طغیانگرند. (53) حال که چنین است از آنها
ص: 225
روی بگردان که هرگز در خور ملامت نخواهی بود (54) و پیوسته تذکّر ده، زیرا تذکّر مؤمنان را سود می بخشد. (55) من جنّ و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند)! (56) هرگز از آنها روزی نمی خواهم، و نمی خواهم مرا اطعام کنند! (57) خداوند روزی دهنده و صاحب قوّت و قدرت است! (58) و برای کسانی که ستم کردند، سهم بزرگی از عذاب است همانند سهم یارانشان (از اقوام ستمگر پیشین) بنا بر این عجله نکنند! (59) پس وای بر کسانی که کافر شدند از روزی که به آنها وعده داده می شود! (60)
«وَ مِن کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ * فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ إِنِّی لَکُم مِّنْهُ نَذِیرٌ مُّبِینٌ»(1) حضرت رضا(علیه السلام) ضمن خطبه مفصّلی می فرماید:
«بِتَشْعِیرِهِ الْمَشَاعِرَ عُرِفَ أَنْ لَا مَشْعَرَ لَهُ…». یعنی [خداوند برای هر چیزی زوج و جفتی قرار داده، و این دلیل است بر آن که برای او زوج و جفتی نیست] و با قرار دادن مشاعر [برای انسان ها] معلوم می شود که او را نیازی به مشاعر نیست، و با خلقت جواهر [در موجودات] معلوم می شود که او را نیازی به جوهر نیست، و با ایجاد ضدّ، برای موجودات معلوم می شود که او را ضدّی نیست، و با مقارنت و قرین قرار دادن برخی از موجودات با موجود دیگر، معلوم می شود که قرینی برای او نیست، او بین نور و ظلمت، و خشکی و رطوبت و خَشِن و لَیِّن، و سردی و گرمی، ضدّیت قرار داده، و از این که بین متضادها تألیف، و بین متدانی ها تضاد و جدایی قرار داده، روشن می شود که تفریق، مفرّق می خواهد، و تألیف، مؤلّف می خواهد، از این رو می فرماید:
ص: 226
«وَ مِن کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» سپس فرمود: و بین قبل و بعد فرق گذارده، تا معلوم شود که برای او قبل و بعدی نیست، و با غرائزی که در موجودات خلق نموده دانسته می شود که او را نیازی به غرائز نیست، و از توقیتی که برای مخلوق خود قرار داده معلوم می شود که او نیاز به وقت و زمان ندارد، و از این که برخی از مخلوقات خود را محجوب از برخی دیگر نموده، معلوم می شود که حجابی بین او و مخلوق او نیست.(1)
ص: 227
ص: 228
زید بن علیّ بن الحسین؟سهما؟ گوید:
به پدرم علیّ بن الحسین؟سهما؟ گفتم: آیا این گونه نیست که خداوند نیاز به مکان ندارد؟ فرمود: آری او منزّه از آن است. گفتم: پس چگونه موسی(علیه السلام) به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: «ارْجِعْ إِلَی رَبِّکَ» فرمود: معنای آن مانند سخن ابراهیم(علیه السلام) است که گفت: «إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَی رَبِّی سَیَهْدِینِ» و مانند سخن موسی(علیه السلام) است که گفت: «وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی» و خداوند نیز می فرماید: «فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ» و مقصود او رفتن به حجّ است، یعنی «حُجُّوا إِلَی بَیْتِ اللَّهِ». سپس فرمود: فرزندم بدان که کعبه بیت الله است و کسی
ص: 229
که به طرف بیت خدا برود به طرف خدا رفته است، چنان که مساجد نیز خانه های خداست، و کسی که به طرف آن ها برود به طرف خدا رفته، و قصد او را نموده است….(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
«فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ -- یعنی، حُجُّوا إِلَی اللَّهِ؟عز؟.»(2)
ص: 230
«فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنتَ بِمَلُومٍ * وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَی تَنفَعُ الْمُؤْمِنِینَ»(1) ابوبصیر گوید: امام باقر و امام صادق؟سهما؟ فرمودند:
هنگامی که مردم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را تکذیب نمودند خداوند خواست که جمیع اهل زمین را جز رسول خدا و علی؟سهما؟ هلاک نماید، از این رو فرمود: «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنتَ بِمَلُومٍ» و سپس بدا نمود و به مؤمنین ترحّم نمود و به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) فرمود: «وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَی تَنفَعُ الْمُؤْمِنِینَ.»(2) مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
این آیه ردّ سخن کسانی است که منکر بدا و مشیّت هستند.(3) حضرت رضا(علیه السلام) در مجلس مأمون به سلیمان مروزی درباره ی بدا فرمود: از جدّم امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«خداوند دارای دو علم است: 1. علم مخزون مکنون که جز او کسی به آن عالم نیست و از آن علم است بداء، 2. علمی که به ملائکه و پیامبران و علمای اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) آموخته است.» سلیمان مروزی گفت: «دوست می دارم که این معنا را از کتاب خدا برای من بیان کنی؟» حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: دلیل آن از کتاب خدا این است که خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنتَ بِمَلُومٍ» و خداوند اراده هلاکت و عذاب امّت را نموده بود، و سپس بدا نمود (و به مؤمنین ترحّم کرد و فرمود: «وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَی تَنفَعُ الْمُؤْمِنِینَ.»(4)
ص: 231
ص: 232
ص: 233
ص: 234
ص: 235
ص: 236
ص: 237
ص: 238
«وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ * مَا أُرِیدُ مِنْهُم مِّن رِّزْقٍ وَ مَا أُرِیدُ أَن یُطْعِمُونِ * إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ»(1) ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» فرمود:
«خَلَقَهُمْ لِیَأْمُرَهُمْ بِالْعِبَادَةِ» یعنی آنان را خلق کرد تا دستور عبادت به آنان بدهد.
ابوبصیر گوید: گفتم: معنای آیه «وَ لاَ یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ * إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَ لِذَلِکَ خَلَقَهُمْ» چیست؟ فرمود:
آنان را آفرید، تا با کارهای نیک خود، شایسته رحمت او شوند و به آنان ترحّم نماید.(2) و در چند روایت آمده که امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«خَلَقَهُمْ لِلْعِبَادَةِ» و راوی حدیث جمیل بن درّاج می گوید: گفتم: خاصّة أم عامّة؟ و امام(علیه السلام) فرمود: لا بل عامّة.(3)
ص: 239
مؤلّف گوید:
مطابق روایت فوق تفسیر لیعبدون به لیعرفون صحیح نمی باشد.
محمّد بن ابی عمیر گوید: به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: معنای سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) که می فرماید: «الشَّقِیُ شَقِیٌ فِی بَطْنِ أُمِّه، و السعید سعید فی بطن أمّه» چیست؟ فرمود:
شقّی در شکم مادر، و سعید در شکم مادر کسی است که خداوند در آن هنگام می داند او عمل اشقیا و یا عمل سعدا را انجام خواهد داد.
گفتم: معنای سخن آن حضرت که می فرماید: «اعْمَلُوا فَکُلٌ مُیَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ» چیست؟ فرمود:
خداوند جنّ و انس را خلق نمود تا او را عبادت و پرستش نمایند، و آنان را خلق نکرد تا معصیت او را انجام بدهند، بلکه فرمود: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» از این رو به همه آنان توانایی داد تا مطابق هدف خلقت خود عمل کنند [و خدای خویش را عبادت و پرستش نمایند] سپس فرمود: وای بر کسی که راه گم راهی را انتخاب نماید، و از راه هدایت دوری نماید.(1)
ص: 240
صاحب تفسیر نور الثّقلین ذیل آیه فوق روایت مفصّلی را از علل الشرایع و کافی نقل نموده که در پاورقی مشاهده می شود.(1)
ص: 241
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «فَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا» گوید:
یعنی ظلموا آل محمّد حقّهم، سپس گوید: «ذَنُوبًا مِّثْلَ ذَنُوبِ أَصْحَابِهِمْ» یعنی عذاباً مثل عذاب أصحابهم.(1)
ص: 242
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی سجده نازل شده است.
تعداد آیات: 49 آیه.
ثواب قرائت سوره ی طور مرحوم صدوق در کتاب ثواب الأعمال از امام باقر و امام صادق؟سهما؟ نقل نموده که فرمودند:
کسی که سوره ی طور را قرائت کند، خداوند خیر دنیا و آخرت را برای او جمع خواهد نمود.(1) و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت نماید، بر خداوند حقّ است که او را از عذاب خود ایمن نماید، و در بهشت او را از نعمت های خود بهره مند کند، و اگر او زندانی و در زنجیر باشد، نجات او را آسان نماید، گرچه جنایات بزرگی داشته باشد.(2)
ص: 243
و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
کسی که بر قرائت سوره ی طور مداومت کند و در زندان در عقال و بند باشد، خداوند نجات او را آسان خواهد نمود، گرچه حدود فراوانی بر او باشد، و اگر مسافر باشد، در سفر خود ایمن شود، و اگر آن را بنویسند و بشویند و آب آن را بر محلّ نیش عقرب بپاشند به اذن خداوند بهبود حاصل شود.(1)
ص: 244
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ الطُّورِ 1 وَ کِتابٍ مَسْطُورٍ 2 فی رَقٍّ مَنْشُورٍ 3 وَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ 4 وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ 5 وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ 6 إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ لَواقِعٌ 7 ما لَهُ مِنْ دافِعٍ 8 یَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً 9 وَ تَسیرُ الْجِبالُ سَیْراً 10 فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ 11 الَّذینَ هُمْ فی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ 12 یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلی نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا 13 هذِهِ النَّارُ الَّتی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ 14 أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ 15 اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَیْکُمْ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ 16 إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنَّاتٍ وَ نَعیمٍ 17 فاکِهینَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحیمِ 18 کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنیئاً بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ 19 مُتَّکِئینَ عَلی سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عینٍ 20 وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهینٌ 21 وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاکِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ 22 یَتَنازَعُونَ فیها کَأْساً لا لَغْوٌ فیها وَ لا تَأْثیمٌ 23 وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ
ص: 245
کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ 24 وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ 25 قالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فی أَهْلِنا مُشْفِقینَ 26 فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ 27 إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحیمُ 28 ¬Kj
«الطور» با الف و لام کوه معیّنی را گویند، و بدون الف و لام به معنای کوه است، و «رِقِّ» پوستی است که بر آن نوشته می شود، و اصل آن از نور و لمعان است و «تَرَقْوَقَ الشئ إذ لَمَعَ»، و «مسجور» به معنای مملوّ است، و «سَجَرَت التنّور» ای ملأتها ناراً، و «مور» تردّد چیزی به ذهاب و ایاب را گویند مانند تردّد دخان و نابود شدن آن، و بعضی گفته اند: از مرّ السحاب است، و «خوض» به معنای دخول در آب است با قدم، و «دَعْ» به معنای دفع است، چنان که گفته می شود: دعّه یدّعه دعّاً مانند صَکّه یَصُکّه صَکّاً.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر سوگند به کوه طور، (1) و کتابی که نوشته شده، (2) در صفحه ای گسترده، (3) و سوگند به «بیت المعمور»، (4) و سقف برافراشته، (5) و دریای مملوّ و برافروخته، (6) که عذاب پروردگارت واقع می شود، (7) و چیزی از آن مانع نخواهد بود! (8) (این عذاب الهی) در آن روزی است که آسمان به شدّت به حرکت درمی آید، (9) و کوه ها از جا کنده و متحرّک می شوند! (10) وای در آن روز بر تکذیب کنندگان، (11) همانها که در سخنان باطل به بازی مشغولند! (12) در آن روز که آنها را بزور
ص: 246
به سوی آتش دوزخ می رانند! (13) (به آنها می گویند:) این همان آتشی است که آن را انکار می کردید. (14) آیا این سحر است یا شما نمی بینید؟! (15) در آن وارد شوید و بسوزید می خواهید صبر کنید یا نکنید، برای شما یکسان است چرا که تنها به اعمالتان جزا داده می شوید! (16) ولی پرهیزگاران در میان باغهای بهشت و نعمتهای فراوان جای دارند، (17) و از آنچه پروردگارشان به آنها داده و آنان را از عذاب دوزخ نگاه داشته است شاد و مسرورند! (18) (به آنها گفته می شود:) بخورید و بیاشامید گوارا اینها در برابر اعمالی است که انجام می دادید! (19) این در حالی که بر تختهای صف کشیده در کنار هم تکیه می زنند، و «حور العین» را به همسری آنها درمی آوریم! (20) کسانی که ایمان آوردند و فرزندانشان به پیروی از آنان ایمان اختیار کردند، فرزندانشان را (در بهشت) به آنان ملحق می کنیم و از (پاداش) عمل شان چیزی نمی کاهیم و هر کس در گرو اعمال خویش است! (21) و همواره از انواع میوه ها و گوشتها -- از هر نوع که بخواهند -- در اختیارشان می گذاریم! (22) آنها در بهشت جامهای پر از شراب طهور را که نه بیهوده گویی در آن است و نه گناه، از یکدیگر می گیرند! (23) و پیوسته بر گردشان نوجوانانی برای (خدمت) آنان گردش می کنند که همچون مرواریدهای درون صدفند! (24) در این هنگام رو به یکدیگر کرده (از گذشته) سؤال می نمایند (25) می گویند: «ما در میان خانواده خود ترسان بودیم (مبادا گناهان آنها دامن ما را بگیرد)! (26) امّا خداوند بر ما منّت نهاد و از عذاب کشنده ما را حفظ کرد! (27) ما از پیش او را می خواندیم (و می پرستیدیم)، که اوست نیکوکار و مهربان!» (28)
ص: 247
«وَ الطُّورِ * وَ کِتَابٍ مَّسْطُورٍ * فِی رَقٍّ مَّنشُورٍ * وَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ»(1) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ کِتَابٍ مَّسْطُورٍ * فِی رَقٍّ مَّنشُورٍ» فرمود:
مقصود کتابی است که خداوند در ورق آس نوشته، و دو هزار سال قبل از خلقت آدم بر روی عرش قرار داده، و در آن نوشته است: «ای شیعیان آل محمّد، همانا من پروردگار شمایم، و دعای شما را اجابت نمودم قبل از آن که مرا بخوانید، و به شما عطا نمودم قبل از آن که از من سؤال کنید، و شما را بخشیدم قبل از آن که از من طلب آمرزش نمایید.»(2) مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
مقصود از طور: کوه سیناء است، و بیت معمور در آسمان چهارم است و همان ضراح می باشد [که مقابل کعبه و محل طواف ملائکه است] و در هر روز هفتاد هزار از ملائکه یک نوبت داخل آن می شوند و تا ابد به آن باز نخواهند گشت.(3)
ص: 248
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند به ملکی از ملائکه دستور داد تا برای او خانه ای در آسمان ششم به نام ضراح محاذی عرش بنا کند، و آن را [محل طواف و] برای اهل آسمان قرار داد، و در هر روزی هفتاد هزار از ملائکه گرد آن طواف می کنند، و استغفار می نمایند، و پس از آن نوبتی تا ابد نخواهند داشت.(1)
ص: 249
«وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ * وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ * إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَاقِعٌ * مَا لَهُ مِن دَافِعٍ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از «سَّقْفِ الْمَرْفُوعِ» آسمان است، و مقصود از «وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ» دریایی است که در قیامت تبدیل به آتش می شود.(2) علامه مجلسی در بحار الانوار می فرماید:
مسجور یعنی موقد و شعله ور شده.(3) علی بن ابراهیم سپس گوید:
آیات اوّل این سوره سوگند است و جواب آن ها «إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَاقِعٌ» است.
سپس گوید:
«یَوْمَ تَمُورُ السَّمَاء مَوْرًا» ای تنفش [و تذهب] «وَ تَسِیرُ الْجِبَالُ سَیْرًا» یعنی کوه ها هنگام برقرار شدن قیامت مانند باد حرکت می کند، و مقصود از «الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ» کسانی هستند که در معصیت ها فرو می روند [و توبه نمی کنند] و «یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلَی نَارِ جَهَنَّمَ دَعًّا» یعنی روزی که آنان را به شدّت در آتش دوزخ پرتاب می کنند.
تا این که گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگامی که عمرو بن عاص و ولید بن عقبة بن معیط
ص: 250
را در باغی دید که شراب می خوردند و نسبت به شهادت حضرت حمزه آوازه خوانی می کردند و می گفتند:
کَمْ مِنْ حَوَارِیَ تَلُوحُ عِظَامُهُ وَرَاءَ الْحَرْبِ أَنْ یُجَرَّ فَیُقْبَرَا فرمود:
خدایا آنان را لعنت کن، و گرفتار فتنه نما، و در آتش پرتاب شان کن. سپس مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
و «اصْلَوْهَا فَاصْبِرُوا أَوْ لَا تَصْبِرُوا» یعنی بچشید آتش را، و شما صبر کنید و یا صبر نکنید اهل آتش خواهید بود و دلیل این که بعضی بر آتش صبر نمی کنند مگر با سختی عذاب، آیه «فَمَآ أَصْبَرَهُمْ عَلَی النَّارِ»(1)، است، یعنی ما اجرأهم علی النار.(2) «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ مَا أَلَتْنَاهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَیْءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ»(3) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «الَّذِینَ آمَنُوا» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) هستند، و مقصود
ص: 251
از «ذریّة» ائمّه یعنی اوصیای آن حضرت می باشند، و «وَ مَا أَلَتْنَاهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَیْءٍ» یعنی «و لم تنقص ذریتهم الحجة التی جاء بهم محمّد(صلی الله علیه و آله) فی علیٍّ(علیه السلام)، و حجتهم واحدة و طاعتهم واحدة.»(1) امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
«قَصُرَتِ الْأَبْنَاءُ عَنْ عَمَلِ الْآبَاءِ فَأَلْحَقَ اللَّهُ؟عز؟ الْأَبْنَاءَ بِالْآبَاءِ لِیُقِرَّ بِذَلِکَ أَعْیُنَهُمْ.»(2) و در سخن دیگری می فرماید:
اطفال شیعیان ما را، فاطمه(علیها السلام) تربیت می نماید، و خداوند می فرماید: ما روز قیامت آنان را به پدرانشان ملحق خواهیم نمود.(3) و در سخن دیگری می فرماید: پدرم امام باقر(علیه السلام) فرمود:
چون قیامت بر پا شود منادی خداوند از ناحیه عرش ندا می کند: «ای مردم چشم های خود را فرو بندید تا فاطمه دختر محمّد(صلی الله علیه و آله) عبور نماید» پس او نخستین کسی است که لباس عزّت به او پوشانده می شود، و دوازده هزار از حوریان از فردوس بهشت به استقبال او می آیند، و همراه آنان پنجاه هزار
ص: 252
ملک بر مرکب هایی از یاقوت قرار دارند، که بال های شان از لؤلؤ و زبرجد است و… تا این که حضرت فاطمه(علیها السلام) از صراط می گذرد و وارد بهشت می شود، و اهل بهشت او را بشارت می دهند، و او بر عرشی از نور می نشیند و اهل بهشت اطراف او می نشینند، و در بطنان عرش قصری سفید و قصری زرد از لؤلؤ می باشد، و در قصر سفید هفتاد هزار خانه است و آن ها مساکن محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه و آله) می باشد، و در قصر زرد نیز هفتاد هزار خانه است، و آن ها مساکن ابراهیم و آل ابراهیم می باشد. تا این که می فرماید:
سپس خداوند ملکی را نزد فاطمه(علیها السلام) می فرستد -- که قبل از او و بعد از او نزد احدی فرستاده نشده است -- و آن ملک به فاطمه(علیها السلام) می گوید: «پروردگارت تو را سلام می فرستد، و می فرماید: از هر چه می خواهی سؤال کن تا من به تو عطا نمایم» پس حضرت فاطمه(علیها السلام) می فرماید: «خدایم نعمت خویش را بر من تمام نموده، و بهشت خود را بر من مباح کرده، و کرامت خویش را شامل حال من نموده، و مرا بر همه زن ها فضیلت داده است، و من از او می خواهم که به من اجازه ی شفاعت از فرزندان و ذریّه ی من، و کسانی که بعد از من آنان را دوست داشته و حفظ نموده اند را بدهد.
پس خداوند به آن ملک -- در همان مکان -- وحی می کند: که به فاطمه خبر ده که من او را شفیع آنان قرار دادم، و فاطمه(علیها السلام) در آن حال می گوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنِّی الْحُزْنَ وَ أَقَرَّ عَیْنِی».
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
پدرم هر گاه این حدیث را می خواند این آیه را تلاوت می نمود: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَانٍ….»(1)
ص: 253
مؤلّف گوید:
مرحوم شیخ در امالی و مرحوم صدوق در فقیه، روایات دیگری نیز در ذیل آیه فوق نقل کرده اند که در پاورقی مشاهده می شود.(1)
ص: 254
«وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ یَتَسَاءلُونَ * قَالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنَا مُشْفِقِینَ * فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا وَ وَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ * إِنَّا کُنَّا مِن قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ»(1) مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
در بهشت غنا و فحش نیست، و مؤمن در بهشت از شراب بهشتی می نوشد و لکن گناه نمی کند، و اهل بهشت با یکدیگر سخن می گویند، و در سخنان خود به همدیگر می گویند: ما در دنیا از عذاب دوزخ هراس داشتیم، از این رو خداوند بر ما منّت نهاد و ما را از عذاب سَموم -- یعنی عذابی که دارای حرارت شدید است و مانند سمّ در درون انسان نفوذ می کند -- حفظ نمود.(2)
ص: 255
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در عراق پس از نماز صبح مردم را نصیحت و موعظه نمود و گریان شد، و مردم نیز از خوف خداوند گریان شدند، و سپس فرمود: به خدا سوگند در زمان خلیل خودم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مردمی را دیدم که پریشان حال و غبارآلود و گرسنه بودند و بین دو چشمانشان آثار سجده دیده می شد، و آنان در شبانگاه ها اهل سجده و قیام در عبادت بودند، و با خدای خود مناجات می نمودند، و از او می خواستند تا آنان را از عذاب دوزخ آزاد نماید، و به خدا سوگند من آنان را دیدم که با این عبادت ها باز خائف و ترسان بودند.(1) «وَ إِن یَرَوْا کِسْفًا مِّنَ السَّمَاء سَاقِطًا یَقُولُوا سَحَابٌ مَّرْکُومٌ * فَذَرْهُمْ حَتَّی یُلَاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ»(2) عبدالرحمان بن سالم گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: آیا جماع در وقتی از اوقات کراهت دارد؟ فرمود:
آری در اوقاتی کراهت دارد، گرچه حرام نیست، 1. بین طلوع فجر تا طلوع خورشید، 2. بین غروب خورشید تا سقوط شفق [و قرمزی محل غروب خورشید]،
ص: 256
3. در روزی که خورشید گرفته باشد، و در شب بعد از آن، 4. روزی که در آن زلزله شده باشد، و یا بادهای سیاه و زرد و قرمز بورزد، سپس فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در شبی که ماه گرفته بود نزد برخی از همسران خود بود، و با او آمیزش نکرد و آن زن گلایه نمود و گفت: آیا به خاطر دشمنی به من جفا نمودید؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: مگر نمی دانی که در این شب ماه گرفته است، و من کراهت دارم که مشغول لذّت باشم و شباهت پیدا کنم به قومی که خداوند آنان را سرزنش نموده و می فرماید: «وَ إِن یَرَوْا کِسْفًا مِّنَ السَّمَاء سَاقِطًا یَقُولُوا سَحَابٌ مَّرْکُومٌ؟» و نیز می فرماید: «فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلَاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ»،(1) سپس امام باقر(علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند هر کس در این اوقاتی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از جماع در آن ها کراهت داشته است، جماع کند و فرزندی از او به وجود آید، خیری از آن نخواهد دید در حالی که کراهت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را نسبت به این اوقات می دانسته است. تا این که فرمود: ای پسر سالم! کسی که هنگام ظهور آیات یاد شده از لهو و لذّت و جماع پرهیز نکند، از کسانی خواهد بود که آیات خدا را به استهزا و مسخره گرفته است.(2)
ص: 257
«وَ إِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا عَذَابًا دُونَ ذَلِکَ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «ظلموا» در این آیه ظلم نسبت به حق آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است، و مقصود از «عَذَابًا دُونَ ذَلِکَ» عذاب شمشیر است در رجعت.(2) از امام باقر(علیه السلام) نیز این معنا نقل شده است.(3) «وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ * وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبَارَ النُّجُومِ»(4) مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
«فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا» یعنی بحفظنا و حِرزِنا و نعمتنا. سپس گوید: مقصود از
ص: 258
«وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ» نماز شب است، و «فَسَبِّحهُ» نیز به معنای نماز شب است.(1) و سپس از حضرت باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مقصود از «وَ أَدْبَارَ السُّجُودِ» چهار رکعت نافله مغرب است، و مقصود از «وَ إِدْبَارَ النُّجُومِ» دو رکعت نافله صبح است.(2) و در کافی نیز از آن حضرت نقل شده که فرمود:
«وَ إِدْبَارَ النُّجُومِ» دو رکعت نافله صبح است.(3) و از حضرت بقیّة الله(علیه السلام) نقل شده که -- در برخی از تشرّفات شیعیان خدمت آن حضرت -- فرمود:
نافله نافله نافله، عاشورا عاشورا عاشورا، جامعه جامعه جامعه.(4)
ص: 259
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«عَلَیْکَ بِصَلَاةِ اللَّیْلِ، عَلَیْکَ بِصَلَاةِ اللَّیْلِ، عَلَیْکَ بِصَلَاةِ اللَّیْلِ، وَ مَنِ اسْتَخَفَ بِصَلَاةِ اللَّیْلِ فَلَیْسَ مِنَّا، فَاعْمَلْ بِوَصِیَّتِی، وَ أْمُرْ جَمِیعَ شِیعَتِی حَتَّی یَعْمَلُوا عَلَیْه …».(1)
ص: 260
محلّ نزول: مکّه مکرّمه الّا آیه 32 «الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ…».
ترتیب نزول: بعد از سوره ی اخلاص نازل شده است.
تعداد آیات: 45 آیه و یا 46 آیه.
ثواب قرائت سوره ی نجم مرحوم صدوق در کتاب ثواب الأعمال از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
کسی که در شب و یا روز بر قرائت سوره ی نجم مداومت کند، بین مردم پسندیده زندگی خواهد نمود، و آمرزیده خواهد شد، و بین مردم محبوب خواهد بود.(1) و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، خداوند به عدد هر کس که حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را تصدیق نموده، ده حسنه به او خواهد داد، و کسی که آن را بنویسد و بر خود بیاویزد، قلب او در مقابل هر سلطانی که وارد بر او می شود قویّ و نیرومند خواهد بود.(2)
ص: 261
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که این سوره را بنویسد و بر خود بیاویزد، در مقابل هر شیطانی قویّ خواهد بود، و با هر کس مخاصمه و مباحثه کند، بر او پیروز می شود، و با اذن خداوند دارای قوّه و قدرت خواهد بود.(1)
ص: 262
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ النَّجْمِ إِذا هَوی 1 ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی 2 وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی 3 إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی 4 عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوی 5 ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوی 6 وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلی 7 ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی 8 فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی 9 فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی 10 ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی 11 أَ فَتُمارُونَهُ عَلی ما یَری 12 وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْری 13 عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی 14 عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی 15 إِذْ یَغْشَی السِّدْرَةَ ما یَغْشی 16 ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی 17 لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری 18 أَ فَرَأَیْتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّی 19 وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْری 20 أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثی 21 تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضیزی 22 إِنْ هِیَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی 23 أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّی 24 فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولی 25 وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ لا تُغْنی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلاَّ مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضی 26 إِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ
ص: 263
بِالْآخِرَةِ لَیُسَمُّونَ الْمَلائِکَةَ تَسْمِیَةَ الْأُنْثی 27 وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً 28 فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا 29 ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدی 30 وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لِیَجْزِیَ الَّذینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی 31 الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقی 32 ¬Kj
هُوِیّ و نزول و سقوط نظائراند، و آن از هَوی یَهْوی هَوْیاً و هُوِیّاً است، و «هاویة» محلّی است در دوزخ که اهل خود را از اعلا به اسفل دوزخ می برد، و «غَیّ» به معنای خیبة و گم راهی است، و غوایة نیز به همین معناست، و «وَحی» القای معنا در نفس است در حال پنهانی و موجب یقین خواهد بود، و از وحی است قول خداوند که می فرماید: «وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ» یعنی به او الهام نمود، و «قوّة» به معنای قدرت است، و اصل آن از شدّت می باشد، و «مِرَّة» نیز به معنای قوّت و شدّت است، و «اُفق» ناحیه آسمان است، و جمع آن آفاق است، و «تدلّی» امتداد به طرف پایین است، مانند، و دَلّاهُ صاحبه فتدلّی، و «قاب وقیب و قاد و قِید» به معنای مقدار از چیزی است، و «لَمَم» این است که انسان کاری را انجام بدهد و بر آن عادت نداشته باشد، و اِلمام به معنای زیاده ای است که امتداد نداشته باشد، و «أجِنّة» جمع جنین است.
ص: 264
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر سوگند به ستاره هنگامی که افول می کند، (1) که هرگز دوست شما [محمّد «ص»] منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است، (2) و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید! (3) آنچه می گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست! (4) آن کس که قدرت عظیمی دارد [جبرئیل امین] او را تعلیم داده است (5) همان کس که توانایی فوق العاده دارد او سلطه یافت… (6) در حالی که در افق اعلی قرار داشت! (7) سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد… (8) تا آنکه فاصله او (با پیامبر) به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود (9) در اینجا خداوند آنچه را وحی کردنی بود به بنده اش وحی نمود. (10) قلب (پاک او) در آنچه دید هرگز دروغ نگفت. (11) آیا با او درباره آنچه (با چشم خود) دیده مجادله می کنید؟! (12) و بار دیگر نیز او را مشاهده کرد، (13) نزد «سدرة المنتهی»، (14) که «جنت المأوی» در آنجاست! (15) در آن هنگام که چیزی [نور خیره کننده ای] سدرة المنتهی را پوشانده بود، (16) چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد (آنچه دید واقعیّت بود)! (17) او پاره ای از آیات و نشانه های بزرگ پروردگارش را دید! (18) به من خبر دهید آیا بتهای «لات» و «عزّی»… (19) و «منات» که سوّمین آنهاست (دختران خدا هستند)؟! (20) آیا سهم شما پسر است و سهم او دختر؟! (در حالی که بزعم شما دختران کم ارزش ترند!) (21) در این صورت این تقسیمی ناعادلانه است! (22) اینها فقط نامهایی است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشته اید (نامهایی بی محتوا و اسمهایی بی مسمّی)، و هرگز خداوند دلیل و حجتی بر آن نازل نکرده آنان فقط از گمانهای بی اساس و هوای نفس پیروی می کنند در حالی که هدایت از سوی پروردگارشان برای آنها
ص: 265
آمده است! (23) یا آنچه انسان تمنّا دارد به آن می رسد؟! (24) در حالی که آخرت و دنیا از آن خداست! (25) و چه بسیار فرشتگان آسمانها که شفاعت آنها سودی نمی بخشد مگر پس از آنکه خدا برای هر کس بخواهد و راضی باشد اجازه (شفاعت) دهد! (26) کسانی که به آخرت ایمان ندارند، فرشتگان را دختر (خدا) نامگذاری می کنند! (27) آنها هرگز به این سخن دانشی ندارند، تنها از گمان بی پایه پیروی می کنند با اینکه «گمان» هرگز انسان را از حقّ بی نیاز نمی کند! (28) حال که چنین است از کسی که از یاد ما روی می گرداند و جز زندگی مادی دنیا را نمی طلبد، اعراض کن! (29) این آخرین حدّ آگاهی آنهاست پروردگار تو کسانی را که از راه او گم راه شده اند بهتر می شناسد، و (همچنین) هدایت یافتگان را از همه بهتر می شناسد! (30) و برای خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است تا بدکاران را به کیفر کارهای بدشان برساند و نیکوکاران را در برابر اعمال نیکشان پاداش دهد! (31) همانها که از گناهان بزرگ و اعمال زشت دوری می کنند، جز گناهان صغیره (که گاه آلوده آن می شوند) آمرزش پروردگار تو گسترده است او نسبت به شما از همه آگاهتر است از آن هنگام که شما را از زمین آفرید و در آن موقع که بصورت جنینهایی در شکم مادرانتان بودید پس خودستایی نکنید، او پرهیزگاران را بهتر می شناسد! (32)
«وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَی * مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَ مَا غَوَی * وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی»(1) جابر گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَی…» سوگند خداوند به قبر محمّد(صلی الله علیه و آله) است،
ص: 266
هنگامی که او از دنیا برود، و «مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ» یعنی او نسبت به تفضیل اهل بیت خود گم راه نشده است، و «وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی» یعنی او در مورد بیان فَضل اهل بیت خود به هوا و هوس خود عمل نکرده و سخن او جز وحی خداوند نبوده است. «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی.»(1) مرحوم صدوق با سند خود از امام صادق(علیه السلام) از پدرانش(علیهم السلام) نقل نموده که فرمود:
در آن بیماری که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس از آن از دنیا رحلت نمود، اهل بیت و اصحاب نزد او جمع شدند و گفتند: یا رسول الله اگر حادثه ای برای شما رخ دهد، بعد از شما برای ما چه کسی جایگزین شما خواهد بود؟ و آن حضرت پاسخی به آنان نداد، تا سه مرتبه در سه روز سؤال خود را تکرار نمودند و در مرتبه چهارم به آنان فرمود:
«فردا ستاره ای از آسمان در خانه یکی از شما فرود می آید، پس او را بشناسید، چرا که او خلیفه من خواهد بود و اوست قائم به امر من بین شما».
پس همه آنان در خانه های خود نشستند و امید داشتند که آن ستاره در خانه های آنان فرود آید، ناگهان ستاره ای از آسمان فرود آمد در حالی که نور او غالب بر نور دنیا بود و در خانه علی(علیه السلام) فرود آمد، و مردم هیجان زده شدند و گفتند: «این مرد [یعنی رسول خدا(صلی الله علیه و آله)] گم راه شده و سخن او درباره ی پسر عمّش جز از روی هوا و هوس نبوده است» و خداوند این آیات را نازل نمود «وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَی * مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَ مَا غَوَی * وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی….»(2)
ص: 267
مؤلّف گوید:
روایت فوق را برخی از اهل سنّت مانند ضحّاک و دیگران از ابن عبّاس نقل کرده اند و در پاورقی مشاهده می شود.(1)
ص: 268
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) علی(علیه السلام) را در غدیر معرّفی نمود، مردم سه
ص: 269
گروه شدند: گروهی گفتند: «ضلّ محمّد، و گروهی گفتند: غوی محمّد، و گروهی گفتند: او با هوای نفس خویش درباره ی اهل بیت و پسر عمّش سخن می گوید» پس خداوند این آیات را نازل نمود، «وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَی * مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَ مَا غَوَی * وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی.»(1) أقول: و رواه فی البحار عن البُرسی عن علیّ بن الحسین(علیه السلام) عن جابر الأنصاری….(2)
ص: 270
واز مخالفین نیز مانند ابن مغازلی شافعی با سند خود از انس بن مالک نقل نموده که گوید: در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ستاره ای از آسمان فرود آمد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«به این ستاره بنگرید که در خانه هر کسی فرود آمد او خلیفه بعد از من است».
ناگهان دیدند آن ستاره در خانه علی(علیه السلام) فرود آمد، و خداوند این آیات را نازل نمود: «وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَی * مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَ مَا غَوَی… تا (بِالْأُفُقِ الْأَعْلَی.»(1) «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی * ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَی * وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَی * ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی * فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی * فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی * مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی * أَ فَتُمَارُونَهُ عَلَی مَا یَرَی * وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَی * عِندَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی * عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَی»(2) القمّی: «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی» یعنی الله؟عز؟، و «ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَی» یعنی رسول الله(صلی الله علیه و آله).
و عن الرّضا(علیه السلام) «مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً إِلَّا صَاحِبَ مِرَّةٍ سَوْدَاءَ صَافِیَةٍ»، و «وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَی) قال: یعنی رسول الله(صلی الله علیه و آله)، و «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی» [فتدانا] قال: یعنی رسول الله(صلی الله علیه و آله)، من ربّه
ص: 271
و «فَتَدَلَّی» یعنی فزاد منه دُنُوّاً، و قال القمّیّ: «نزلت فتدانی، و فی العلل عن الباقر(علیه السلام) قال: لا تقرء «فَتَدَلَّی» و اقرأ «ثُمَّ دَنَا فَتَدَانی»، «فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی» قال القمّی: یعنی قدرها و المعنی کَانَ مِنَ اللَّهِ کَمَا بَیْنَ مَقْبِضِ الْقَوْسِ إِلَی رَأْسِ السِّیَةِ وَ «أَوْ أَدْنی» یعنی بَلْ أَدْنَی مِنْ ذَلِکَ.»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
نخستین کسی که در پاسخ سؤال «أ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ» بلی گفت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود، چرا که او اقرب و نزدیک تر از هر کسی به خداوند بود، و در مرتبه ای قرار داشت که هنگام معراج جبرئیل به او گفت: تقدّم و یا گفت: «تَقَدَّمْ یَا مُحَمَّدُ فَقَدْ وَطِئْتَ مَوْطِئاً لَمْ یَطَأْهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ»، و اگر روح و نفس او از آن مکان آفریده نشده بود، نمی توانست به آنجا برسد، که خداوند؟عز؟ می فرماید: «فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی.»(2)
ص: 272
مرحوم صدوق در کتاب علل الشرایع از امام سجّاد(علیه السلام) نقل نموده که از آن حضرت سؤال شد: آیا خداوند را می توان موصوف به داشتن مکان نمود؟ امام(علیه السلام) فرمود:
خداوند منزّه از مکان است. گفته شد: پس برای چه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به معراج برده شد؟ فرمود: خداوند می خواست عجایب خلقت و صنایع ملکوت آسمان ها را به او نشان بدهد. گفته شد: پس معنای «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی * فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی» چیست؟ فرمود: یعنی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به حجاب های نور نزدیک شد و ملکوت آسمان ها را دید، و سپس به پایین نظر کرد و ملکوت زمین را دید، تا جایی که گمان کرد به اندازه ی «قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی» به زمین نزدیک است.(1) در کتاب امالی صدوق از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
هنگامی که مرا به معراج بردند، به پروردگار خود تقرّب پیدا کردم، تا جایی که به اندازه ی «قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی» به او تقرّب یافتم و خداوند فرمود: ای محمّد از مخلوق من چه کسی را دوست می داری؟ گفتم: یا ربّ علیّ را دوست می دارم. پس به من خطاب شد: «بنگر ای محمّد!» پس من به طرف چپ التفات پیدا کردم و علیّ بن ابیطالب را حاضر دیدم.(2)
ص: 273
از امام کاظم(علیه السلام) درباره ی «فتدلّی» سؤال شد، و آن حضرت فرمود:
این لغت قریش است که به جای سمعت تدلّیت می گویند، و تدلّی به معنای فهم است.(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از مسجدالحرام تا مسجد اقصی -- که یک ماه راه بود -- و از آنجا به ملکوت آسمان ها -- که پنجاه هزار سال راه بود -- در مدّت کمتر از ثلث شب سیر نمود تا به ساق عرش رسید، و با علم و دانش به خدای خود نزدیک شد، و به بهشت نیز نزدیک گردید و نور چشمان او را پوشانده، و با قلب خود عظمت الهی را دید نه با چشم خود، «فَکانَ کَقَابِ قَوْسَیْنِ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهَا أَوْ أَدْنی.»(2) از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد: چند مرتبه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به معراج رفت؟ و آن حضرت فرمود:
دو مرتبه، و جبرئیل در موقف و مرتبه ای او را توقّف داد [و خود همراه او نرفت] و گفت: ای محمّد تو در محلّی و موقفی قرار گرفتی که هیچ ملک [مقرّبی] و هیچ پیامبر [مرسلی] قرار نگرفته است، سپس جبرئیل به او گفت: «پروردگارت صلوات و درود می فرستد.» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: ای جبرئیل
ص: 274
خدای من چگونه درود و صلوات می فرستد؟ جبرئیل گفت: او می گوید: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ أَنَا رَبُّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ سَبَقَتْ رَحْمَتِی غَضَبِی» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «اَللَّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ….»(1) مؤلّف گوید:
معراج رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در سوره ی بقره ذیل آیه «لِّلَّهِ ما فِی السَّمَاواتِ وَ مَا فِی الأَرْضِ وَ إِن تُبْدُواْ مَا فِی أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللّهُ…» گذشت ملاحظه شود.
و در تفسیر «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ…»(2)، روایت مفصّلی در تأویل الآیات نقل شده که در پاورقی مشاهده می شود(3). و مشابه آن در ذیل آیه «آمَنَ الرَّسُولُ…» گذشت.
ص: 275
ص: 276
وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَی * عِندَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی * عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَی * إِذْ یَغْشَی السِّدْرَةَ مَا یَغْشَی * مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَی * لَقَدْ رَأَی مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَی»(1) در احتجاج از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَی…» مربوط به حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) است. هنگامی که آن حضرت جبرئیل(علیه السلام) را نزد «سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی» -- که هیچ مخلوقی از آن تجاوز نمی کند و تنها رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از آن تجاوز نمود -- با صورت اصلی او دید. و درباره ی «مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَی * لَقَدْ رَأَی مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَی» فرمود: حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) جبرئیل را در صورت اصلی او دو مرتبه دید یکی این مرتبه بود، و مرتبه دیگری نیز [در دنیا در عرفات او را] دید، چرا که خلقت
ص: 277
جبرئیل بسیار بزرگ و با عظمت است، و او از روحانیانی است که خلقت و وصف آنان را جز خداوند ربّ العالمین درک نمی کند.(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «أَ فَتُمَارُونَهُ عَلَی مَا یَرَی» گوید:
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی این رؤیت و وحی سؤال شد، و آن حضرت فرمود: به من وحی شد: «أَنَّ عَلِیّاً سَیِّدُ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ وَ أَوَّلُ خَلِیفَةٍ یَسْتَخْلِفُهُ خَاتَمُ النَّبِیِّینَ»، پس مردم شروع به سخن کردند و گفتند: آیا آنچه گفته شد از طرف خدا بود یا از طرف رسول او بود؟ و خداوند به رسول خود فرمود: به آنان بگو: «مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی» یعنی آنچه را دل دیده دروغ نمی گوید. سپس خداوند در ردّ سخن آنان می فرماید: «أَ فَتُمَارُونَهُ عَلَی مَا یَرَی» یعنی آیا درباره ی آنچه او دیده است مجادله می کنید؟! سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به مردم فرمود:
من مأمور شده ام که علی(علیه السلام) را برای مردم منصوب به خلافت کنم و بگویم: او ولیّ شماست بعد از من، و او به منزله کشتی نجات شماست هنگام غرق شدن، که هر کس داخل آن بشود نجات می یابد و هر کس از آن خارج شود غرق خواهد شد.(2)
ص: 278
مرحوم علی بن ابراهیم نیز گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه السلام) فرمود:
خداوند در هفت مکان تو را در کنار من قرار داد، 1. شبی که به معراج رفتم جبرئیل به من گفت: برادرت علی چه شد؟ گفتم: او را به جای خود گماشتم. جبرئیل گفت: از خدا بخواه تا او را نزد تو بیاورد، و چون از خدا خواستم مثال تو در کنار من حاضر شد، و ملائکه مقابل من صف کشیدند و من گفتم: ای جبرئیل این ها کیانند؟ جبرئیل گفت: این ها کسانی هستند که خداوند به خاطر تو در قیامت بر آنان مباهات می نماید، پس من سخن گفتم و از گذشته و آینده تا قیامت خبر دادم. 2. هنگامی که در مرتبه دوّم به معراج رفتم جبرئیل به من گفت: برادرت علی چه شد؟ گفتم: او را خلیفه خود قرار دادم، جبرئیل گفت: از خدا بخواه تا او را نزد تو بیاورد، پس من از خداوند خواستم و ناگهان مثال تو در کنار من قرار گرفت، و آسمان های هفتگانه و سکّان و عمّار آن ها و محل هر ملکی را دیدم. 3. هنگامی که مبعوث بر اجنّه شدم جبرئیل گفت: برادرت علی کجاست؟ گفتم: او را جانشین خود قرار دادم، جبرئیل گفت: از خداوند بخواه تا او را نزد تو بیاورد، پس من از خداوند خواستم و ناگهان تو نزد من حاضر شدی، و آنچه من گفتم و آنچه اَجنّه در پاسخ من گفتند را تو شنیدی. 4. شب قدر مخصوص به من و تو شد و برای احدی جز ما [و شیعیان ما] شب قدری نیست. 5. هر چیزی را از خداوند برای خود خواستم برای تو نیز خواستم و او به من عطا نمود، مگر
ص: 279
نبوّت را که فرمود: نبوّت مخصوص تو است و تو خاتم پیامبرانی. 6. هنگامی که خداوند مرا به معراج برد پیامبران را جمع نمود و من بر آنان امامت کردم و مثال تو پشت سر من بود. 7. هلاکت احزاب به دست من و تو خواهد بود.(1) مؤلّف گوید:
تفصیل معراج رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در اوّل سوره ی اِسراء گذشت.
«أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّی * وَ مَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَی * أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنثَی …»(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«لات» نام مردی است، و «عُزّی» نام زنی است، و «مناة» بتی بوده در «مُشَلَّل» با فاصله شش میل از حرم که به آن مناة می گفته اند.
ص: 280
سپس گوید:
«أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنثَی» اشاره ی به سخن قریش است که می گفتند: «ملائکه دختران خدا هستند» و خداوند سخن آنان را ردّ نموده و می فرماید: «أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنثَی * تِلْکَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِیزَی» یعنی قسمة ناقصة.(1) در کتاب کمال الدین روایت مفصّلی از حضرت جواد(علیه السلام) نقل شده و در پایان آن، سخن از حضرت قائم آل محمّد(علیهم السلام) شده، و حضرت جواد(علیه السلام) می فرماید:
«فَإِذَا دَخَلَ الْمَدِینَةَ أَخْرَجَ اللَّاتَ وَ الْعُزَّی فَأَحْرَقَهُمَا.»(2) و در مقتل ابی مخنف از امام حسین(علیه السلام) نقل شد که در کربلا اشعاری را قرائت نمود و پرستش کنندگان لات و عزّی را معرّفی کرد.(3)
ص: 281
«وَ کَم مِّن مَّلَکٍ فِی السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئًا إِلَّا مِن بَعْدِ أَن یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَن یَشَاء وَ یَرْضَی»(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
من نزد حوض کوثر بر شما وارد می شوم و تو یا علی ساقی خواهی بود، و حسن رائد [یعنی مقدّم] می باشد، و حسین آمر خواهد بود، و علیّ بن الحسین فارط [یعنی متقدم به طرف آب]، و محمّد بن علیّ ناشر، و جعفر بن محمّد سائق، و موسی بن جعفر محصی محبّین و مبغضین و قامع منافقین، و علیّ بن موسی مزیّن مؤمنین، و محمّد بن علیّ مُنزِل و اسکان دهنده ی اهل بهشت در درجات شان، و علیّ بن محمّد خطبه خواننده و تزویج دهنده شیعیان به حورالعین، و حسن بن علیّ چراغ اهل بهشت خواهد بود و اهل بهشت از نور او بهره می گیرند، و هادی مهدیّ در قیامت شفیع شیعیان می باشد، روزی که «لَا یَأْذَنُ اللَّهُ إِلَّا لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضی.»(2) مؤلّف گوید:
اخبار شفاعت در ذیل آیات گذشت و خواهد آمد ان شاء الله.
ص: 282
«وَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا بِمَا عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی»(1) ابن عبّاس گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در خطبه خود فرمود:
… مردم آگاه باشید که خداوند؟عز؟ با ظلم کسی مظلوم نمی شود، و ظلم کسی از دست او نمی رود، و او در کمین ستمکاران است «لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا بِمَا عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی» و هر کس نیکی کند به خود نیکی نموده، و هر کس کار ناپسندی انجام دهد بر خود ستم نموده است.(2) «الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ وَاسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنشَأَکُم مِّنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ فَلَا تُزَکُّوا أَنفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَی»(3) مرحوم کلینی از امام کاظم(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
عمرو بن عبید [عالم اهل سنّت در بصره] خدمت پدرم امام صادق(علیه السلام) رسید، و پس از ادای سلام نشست و آیه فوق را قرائت نمود، و سکوت کرد، و پدرم به او فرمود: برای چه ساکت شدی؟ عمرو بن عبید گفت: «دوست می دارم گناهان کبیره را از کتاب خدا بدانم.»
ص: 283
امام صادق(علیه السلام) به او فرمود:
ای عمرو! بزرگ ترین کبائر شرک به خداوند است، و خداوند می فرماید: «مَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیهِ الْجَنَّةَ»(1)، یعنی، کسی که برای خدا شریک قرار بدهد، خداوند بهشت را برای او حرام نموده است، و پس از آن یأس و ناامیدی از رحمت خداوند است، چرا که خداوند می فرماید: «إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ»(2)، یعنی از رحمت خدا نا امید نمی شوند مگر کافران، و سپس ایمن شدن از مکر الهی است، که می فرماید: «فَلاَ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ»(3)، یعنی ایمن از مکر خداوند نمی شوند مگر زیانکاران، تا این که فرمود: و از گناهان کبیره است، عقوق والدین، چرا که خداوند عاقّ را جبّار شقیّ نامیده است [و از قول عیسی(علیه السلام) می فرماید: «وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا»].
و از گناهان کبیره است، کشتن نفس محترمه و خداوند آن را حرام نموده جز آن که به حق باشد، و نسبت به کیفر آن می فرماید: «فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا…»(4)، و از گناهان کبیره است، قذف محصنة یعنی نسبت زنا دادن به زن پاکدامن، چرا که خداوند می فرماید:
«لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ»(5)، و از گناهان کبیره است، خوردن مال یتیم از روی ظلم و خداوند می فرماید: «إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا»(6)، و از گناهان کبیره است، فرار از جنگ، و خداوند می فرماید:
«وَ مَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلَی فِئَةٍ فَقَدْ بَاء بِغَضَبٍ مِّنَ اللّهِ وَ مَأْوَاهُ
ص: 284
جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ»(1)، و از گناهان کبیره است، رباخواری، و خداوند می فرماید:
«الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ»(2)، و از گناهان کبیره است، سحر، و خداوند می فرماید: «وَ لَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ»(3)، و از گناهان کبیره است، زنا و خداوند می فرماید: «وَ لَا یَزْنُونَ وَ مَن یَفْعَلْ ذَلِکَ یَلْقَ أَثَامًا * یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهَانًا»(4)، و از گناهان کبیره است، سوگند دروغ، و خداوند می فرماید: «الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَیْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِیلاً أُوْلَئِکَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ»(5)، و از گناهان کبیره است، خیانت، و خداوند می فرماید: «وَ مَن یَغْلُلْ یَأْتِ بِمَا غَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»(6)، و از گناهان کبیره است، نپرداختن زکات واجب، و خداوند می فرماید: «فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَ جُنوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ»(7)، و از گناهان کبیره است، شهادت دروغ و کتمان شهادت، و خداوند می فرماید: «وَ مَن یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ»(8)، و از گناهان کبیره است، شرابخواری، و خداوند از آن نهی نموده همان گونه که از پرستش بت ها نهی نموده است، و از گناهان کبیره است، ترک نماز از روی عمد، و ترک هر واجب دیگری، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «مَنْ تَرَکَ الصَّلَاةَ مُتَعَمِّداً، فَقَدْ بَرِئَ مِنْ ذِمَّةِ اللَّهِ وَ ذِمَّةِ رَسُولِهِ» یعنی هر کس از روی عمد نماز نخواند، از خدا و رسول او بیزار شده است، و از گناهان کبیره است، پیمان شکنی و قطع رحم، چرا که خداوند می فرماید: «أُوْلَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ.»(9)
ص: 285
امام کاظم(علیه السلام) می فرماید:
با شنیدن این سخنان صدای گریه عمرو بن عبید بلند شد و گفت: کسی که با شما نزاع می نماید، و فضیلت و علم شما را انکار دارد، و به رأی خود عمل می کند، هلاک خواهد شد.(1)
ص: 286
زرارة گوید: از امام صادق(علیه السلام) نسبت به گناهان کبیره سؤال کردم و آن حضرت فرمود:
گناهان کبیره در کتاب علی(علیه السلام) هفت چیز است، 1. کفر، [و شرک] به خداوند، 2. آدم کشی، 3. عقوق والدین، 4. رباخواری، 5. خوردن مال یتیم از روی ظلم، 6. فرار از جنگ، 7. تعرّب بعد از هجرت [یعنی بازگشت به جاهلیّت.] زراره گوید:
گفتم: آیا گناهان کبیره همین هفت چیز است؟ فرمود: آری. گفتم: آیا خوردن یک درهم از مال یتیم بزرگ تر است یا نماز نخواندن؟ فرمود: نماز نخواندن بزرگ تر است. گفتم: پس برای چه شما نماز نخواندن را از گناهان بزرگ ندانستید؟! فرمود: نخستین گناه بزرگ چه بود؟ گفتم: کفر بود. فرمود: تارک الصلاة کافر است.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ص: 287
«لَمَم» این است که انسان گناهی را انجام بدهد و از آن استغفار نماید.(1) مرحوم طبرسی در مجمع البیان گوید:
فَرّاء گفته است: «لَمَم» این است که انسان به طور اتّفاقی کاری را انجام بدهد که عادت او بر آن نبوده باشد، و آن را ادامه ندهد.(2) جمیل بن درّاج گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی «فَلَا تُزَکُّوا أَنفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَی» سؤال کردم، و آن حضرت فرمود:
این همین است که مردی می گوید: صبح نماز خواندم و دیروز روزه گرفتم و… سپس فرمود: در زمان امیرالمؤمنین(علیه السلام) گروهی بودند که می گفتند: «صَلَّیْنَا الْبَارِحَةَ وَ صُمْنَا أَمْسِ» یعنی امروز نماز خواندیم و روز قبل روزه گرفتیم، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) به آنان می فرمود: امّا من شب و روز را می خوابم و اگر وقت دیگری را پیدا کنم نیز می خوابم. [یعنی اگر همه اوقات را بخوابید بهتر از این است که از خود ستایش کنید.](3)
ص: 288
معمّر بن راشد گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
مردی از یهود نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و ایستاد و به شدّت در صورت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نظر کرد و رسول خدا به او فرمود: حاجت تو چیست ای یهودی؟ مرد یهودی گفت: آیا تو بهتری یا موسی بن عمران که خداوند با او تکلّم نمود، و تورات و عصا به او عطا کرد، و دریا را برای او شکافت، و ابر را بر سر او سایه افکند؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
برای بنده زشت است که خودستایی کند، و لکن من به تو می گویم: آدم(علیه السلام) هنگامی که آن خطا را انجام داد، در توبه خود گفت: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا غَفَرْتَ لِی» و خداوند او را آمرزید، و نوح(علیه السلام) نیز هنگامی که سوار کشتی شد، و از غرق شدن ترسید، گفت: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا أَنْجَیْتَنِی مِنَ الْغَرَقِ» و خداوند او را نجات داد، و ابراهیم(علیه السلام) نیز هنگامی که در آتش افتاد گفت: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا أَنْجَیْتَنِی مِنْهَا» و خداوند آتش را برای او سرد و سلامت نمود، و موسی(علیه السلام) هنگامی که عصای خود را انداخت و ترسید گفت: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا آمَنْتَنِی» و خداوند به او فرمود: «لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلی».
سپس فرمود:
ای یهودی، موسی اگر مرا درک کند، و به من و به نبوّت من ایمان نیاورد، ایمان او برایش سودی نخواهد داشت، بلکه نبوّت او نیز فایده ای برای او
ص: 289
ندارد، تا این که فرمود: ای یهودی یکی از ذریّه من مهدی(علیه السلام) است، و هنگامی که قیام می کند، عیسی بن مریم(علیه السلام) برای یاری او می آید و به او اقتدا می کند.(1)
أَ فَرَأَیْتَ الَّذی تَوَلَّی 33 وَ أَعْطی قَلیلاً وَ أَکْدی 34 أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَری 35 أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فی صُحُفِ مُوسی 36 وَ إِبْراهیمَ الَّذی وَفَّی 37 أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری 38 وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی 39 وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری 40 ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفی 41 وَ أَنَّ إِلی
ص: 290
رَبِّکَ الْمُنْتَهی 42 وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکی 43 وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا 44 وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی 45 مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنی 46 وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْری 47 وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنی وَ أَقْنی 48 وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْری 49 وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولی 50 وَ ثَمُودَ فَما أَبْقی 51 وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغی 52 وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوی 53 فَغَشَّاها ما غَشَّی 54 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَماری 55 هذا نَذیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولی 56 أَزِفَتِ الْآزِفَةُ 57 لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ کاشِفَةٌ 58 أَ فَمِنْ هذَا الْحَدیثِ تَعْجَبُونَ 59 وَ تَضْحَکُونَ وَ لا تَبْکُونَ 60 وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ 61 فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا 62 ¬Kj
«اکدی» ای قطع العطاء کما تقطع البئر الماء، و کدیت أصابعه اذا کلّت فلم تعمل شیئاً، و «تُمنی» یعنی إذ تُلقی فی الرحم فتصیر منشأً للولد، و «أقنی» من القنیة و هی اصل المال و ما یقتنی و الإقتناء: جعل الشیئ للنفس علی الدوام، و «شِعرا» النجم الذی خلف الجوزا و کانوا یعبدونها فی الجاهلیّة، و «المؤتفکة أهوی» ای المنقلبة التی صار اعلاها أسفلها و أسفلها أعلاها، و منه الإفک بمعنی الکذب و «أهوی» ای انزل بها فی الهواء، و «هوی یهوی» ای نزل فی الهواء، و «أَزِفَتِ الآزفة» ای دنت الدانیة، و «سمود» بمعنی اللهو، و «السامد» بمعنی اللاهی.
آیا دیدی آن کس را که (از اسلام -- یا انفاق-) روی گردان شد؟! (33) و کمی عطا کرد، و از بیشتر امساک نمود! (34) آیا نزد او علم غیب است و می بیند (که دیگران می توانند گناهان او را بر دوش گیرند)؟! (35) یا از آنچه در کتب موسی
ص: 291
نازل گردیده با خبر نشده است؟! (36) و در کتب ابراهیم، همان کسی که وظیفه خود را بطور کامل ادا کرد، (37) که هیچ کس بار گناه دیگری را بر دوش نمی گیرد، (38) و اینکه برای انسان بهره ای جز سعی و کوشش او نیست، (39) و اینکه تلاش او بزودی دیده می شود، (40) سپس به او جزای کافی داده خواهد شد! (41) (و آیا از کتب پیشین انبیا به او نرسیده است) که همه امور به پروردگارت منتهی می گردد؟! (42) و اینکه اوست که خنداند و گریاند، (43) و اوست که میراند و زنده کرد، (44) و اوست که دو زوج نر و مادّه را آفرید… (45) از نطفه ای هنگامی که خارج می شود (و در رحم می ریزد)، (46) و اینکه بر خداست ایجاد عالم دیگر (تا عدالت اجرا گردد)، (47) و اینکه اوست که بی نیاز کرد و سرمایه باقی بخشید، (48) و اینکه اوست پروردگار ستاره «شعرا»! (49) (و آیا به انسان نرسیده است که در کتب انبیای پیشین آمده) که خداوند قوم «عاد نخستین» را هلاک کرد؟! (50) و همچنین قوم «ثمود» را، و کسی از آنان را باقی نگذارد! (51) و نیز قوم نوح را پیش از آنها، چرا که آنان از همه ظالمتر و طغیانگرتر بودند! (52) و نیز شهرهای زیر و رو شده (قوم لوط) را فرو کوبید، (53) سپس آنها را با عذاب سنگین پوشانید! (54) (بگو:) در کدام یک از نعمتهای پروردگارت تردید داری؟! (55) این (پیامبر) بیم دهنده ای از بیم دهندگان پیشین است! (56) آنچه باید نزدیک شود، نزدیک شده است (و قیامت فرامی رسد)، (57) و هیچ کس جز خدا نمی تواند سختیهای آن را برطرف سازد! (58) آیا از این سخن تعجّب می کنید، (59) و می خندید و نمی گریید، (60) و پیوسته در غفلت و هوسرانی به سر می برید؟! (61) حال که چنین است همه برای خدا سجده کنید و او را بپرستید! (62)
ص: 292
«أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّی * وَ أَعْطَی قَلِیلًا وَ أَکْدَی * أَ عِندَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَرَی * أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِمَا فِی صُحُفِ مُوسَی * وَ إِبْرَاهِیمَ الَّذِی وَفَّی * أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی * وَ أَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی * وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَی * ثُمَّ یُجْزَاهُ الْجَزَاء الْأَوْفَی»(1) در تفسیر مجمع البیان آمده که آیه «أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّی…» تا آخر آیات هفتگانه درباره ی عثمان بن عفّان نازل شده چرا که او اهل صدقه و انفاق بود، تا این که برادر رضاعی او -- عبدالله بن سعد بن ابی سرح به او گفت: «چرا چنین می کنی، نزدیک است که چیزی برای خود باقی نگذاری؟» عثمان گفت: «مرا گناهی است و می خواهم با این عمل خشنودی خدا را به دست آورم، و من امید عفو دارم» عبدالله به او گفت: «این شتر را با بار آن به من بده تا من همه گناهان تو را به دوش بگیرم» پس عثمان آن شتر را به او داد و بر او گواهانی گرفت و از انفاق کردن دست برداشت، و این آیه نازل شد: «أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّی * وَ أَعْطَی قَلِیلًا وَ أَکْدَی…» و این در جنگ احد بود که عثمان دست از جنگ کشید، و مختصر چیزی را انفاق کرد، و سپس انفاق خود را نیز قطع کرد، و به عادت پیشین خود باقی ماند.(2) مؤلّف گوید:
ص: 293
نظرات دیگری نیز هست که قصّه فوق مربوط به غیر عثمان است والله العالم.
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
ادامه عمل خیر سخت تر و بهتر از خود عمل است. گفته شد: ادامه عمل به چیست؟ فرمود: این است که انسان احسان وصله خود را ادامه بدهد، و انفاق خود را برای خدا برقرار بدارد و در پنهان انفاق کند تا برای او پاداش سرّی نوشته شود، و اگر آن را به یاد بیاورد پاداش سرّی محو می شود، و پاداش او علانیه ای می گردد و اگر باز بیاد بیاورد آن پاداش نیز محو می شود و برای او عمل ریائی نوشته می شود.(1) «وَ إِبْرَاهِیمَ الَّذِی وَفَّی»(2) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:
حضرت ابراهیم(علیه السلام) همواره صبحگاه و شبانگاه می گفت: «أَصْبَحْتُ وَ رَبِّی مَحْمُودٌ أَصْبَحْتُ لَا أُشْرِکُ بِاللَّهِ شَیْئاً وَ لَا أَدْعُو مَعَهُ إِلَهاً وَ لَا أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ وَلِیّاً» و به این خاطر عبد شکور نامیده شد.(3) ابوحمزه ثمالی گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: مقصود خداوند از آیه فوق چیست؟
ص: 294
فرمود:
کلماتی است که ابراهیم(علیه السلام) بر گفتن آن ها عادت داشت. گفتم: آن کلمات چه بود؟ فرمود: ابراهیم هر روز صبح که می شد سه مرتبه می گفت: «أَصْبَحْتُ وَ رَبِّی مَحْمُودٌ أَصْبَحْتُ لَا أُشْرِکُ بِاللَّهِ شَیْئاً وَ لَا أَدْعُو مَعَهُ إِلَهاً وَ لَا أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ وَلِیّاً»، و شبانگاه نیز همین گونه می گفت، از این رو خداوند درباره ی او فرمود: «وَ إِبْرَاهِیمَ الَّذِی وَفَّی.»(1) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از آیه فوق وفای ابراهیم(علیه السلام) است نسبت به امر و نهی الهی و ذبح فرزند خود.(2) و تفسیر «أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِمَا فِی صُحُفِ مُوسَی» در سوره ی اعلی خواهد آمد إن شاء الله.
ص: 295
و تفسیر آیه «أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی * وَ أَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی» با روایتی از امام صادق(علیه السلام) در آخر سوره انعام گذشت.
«وَ أَنَّ إِلَی رَبِّکَ الْمُنتَهَی»(1) در چندین روایت از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
هنگامی که سخن به ذات و صفات الهی منتهی شد، باید امساک کنید و سخن خود را قطع نمایید. [چرا که انسان قدرت فهم ذات خداوند را ندارد و با فکر در ذات خدا گم راه می شود.](2) زرارة گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: مردمی که اطراف ما هستند فراوان درباره ی صفات خداوند سخن می گویند نظر شما چیست؟ فرمود:
این کار شایسته نیست، چرا که خداوند می فرماید: «وَ أَنَّ إِلَی رَبِّکَ الْمُنتَهَی» سپس فرمود: در مسائل پایین تر سخن بگویید.(3) مرحوم علیّ بن ابراهیم از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
ص: 296
هنگامی که سخن به ذات مقدّس الهی رسید سخن خود را قطع کنید و درباره مادون عرش سخن بگویید، چرا که مردمی درباره ی مافوق عرش سخن گفتند و عقول آنان ناتوان و متحیّر شد، تا جایی که آنان را از جلو صدا می زدند، و آنان به طرف عقب پاسخ می دادند و یا از عقب آنان را صدا می زدند، و آنان به طرف جلو پاسخ می دادند.(1) «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکَی»(2) ابن عبّاس گوید:
خداوند [در جنگ بدر] امیرالمؤمنین(علیه السلام) و حمزه و عبیدة و مسلمانان را پیروز نمود و خنداند و کفّار مکّه را گریاند، تا کشته شدند و داخل آتش گردیدند.(3) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
ص: 297
خداوند آسمان را به وسیله باران گریاند، و زمین را به سبب گیاه خنداند، و شاعر می گوید: …(1) «وَ أَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی * وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَی»(2) اسحاق بن عمّار گوید: به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: مردی حج و عمره و یا برخی از طواف های خود را برای برخی از خانواده ی خود انجام می دهد که در شهر دیگری هستند، آیا چیزی از پاداش او کم می شود؟ فرمود:
عبادات او برای او و برای اهل او نوشته می شود، و اضافه بر آن خداوند پاداش صله و احسان نیز به او می دهد. گفتم: اگر اهل او از دنیا رفته باشند، چیزی به آنان می رسد؟ فرمود: آری، بسا مورد خشم خدا هستند و بخشوده می شوند، و یا در مضیقه و سختی هستند، و خداوند به آنان وسعت می دهد. گفتم: آیا میّت می فهمد که این عمل برای او انجام شده است؟ فرمود: آری، گرچه ناصبی و دشمن اهل البیت(علیهم السلام) باشد به او تخفیف داده می شود.(3) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
ص: 298
روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سر مبارک خود را به طرف آسمان بلند کرد و تبسّم نمود، به آن حضرت گفته شد: یا رسول الله برای چه شما سر خود را به آسمان بالا کردید و تبسّم نمودید؟ فرمود: آری من تعجّب کردم از دو ملک که از آسمان به زمین آمدند و به جستجوی بنده ی مؤمنی بودند و او را در مصلّایش نیافتند تا عبادات او را بنویسند پس به آسمان رفتند و گفتند: خدایا بنده تو را مریض دیدیم [و طاقت عبادت نداشت] پس خداوند به آنان فرمود: آنچه او در شبانه روز در حال صحّت انجام می داده است را -- تا زمانی که مریض است -- برای او بنویسید، چرا که من او را محبوس نموده ام.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که دو ملک موکّل به مریض، شبانگاه به آسمان می روند، خداوند به آنان می فرماید: برای بنده ی مریض من چه نوشتید؟ آنان می گویند: ما از او شکایت دیدیم. پس خداوند می گوید: انصاف نیست که من بنده ی خود را محبوس و مریض نمایم و از شکایت او نیز جلوگیری کنم.
سپس می فرماید:
ص: 299
برای بنده ی من بنویسید آنچه را که او در حال صحّت انجام می داده، و گناهی بر او ننویسید تا وقتی که من او را آزاد نمایم.(1) امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
وقتی مؤمن مریض می شود، خداوند به ملک سیّئات می فرماید: تا وقتی بنده ی من بیمار است گناهی بر او ننویس، و به ملک حسنات می فرماید: برای بنده ی من بنویس آنچه را که از حسنات در حال صحّت انجام می داده است.(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
برای میّت در قبر ثواب نماز و روزه و حجّ و صدقه و احسان و دعا نوشته می شود، و عمل کننده نیز پاداش خود را خواهد داشت.(3)
ص: 300
«وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنَی وَ أَقْنَی * وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَی»(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«أَغْنَی کُلَ إِنْسَانٍ بِمَعِیشَتِهِ وَ أَرْضَاهُ بِکَسْبِ یَدِه». یعنی خداوند هر انسانی را به معیشت و زندگی بی نیاز می کند، و او را با کسب ید و رنج بدن راضی می نماید. [یعنی أغناه عن الفقر و أرضاه بمعیشته.](2) مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
«شِعری» ستاره ای است در آسمان که قریش و گروهی از عرب او را می پرستیدند، و آن ستاره ای است که در پایان شب طلوع می کند.(3) «وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوَی»(4) ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود: مقصود از «مُؤْتَفِکَةَ» اهل بصره اند؛ گفتم:
مقصود از «وَ الْمُؤْتَفِکَاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ»(5)، چیست؟ فرمود: قوم لوط اند که زمین
ص: 301
آنان زیرورو شد.(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوَی» بصرة است و دلیل آن سخن امیرالمؤمنین(علیه السلام) می باشد که فرمود: «یَا أَهْلَ الْبَصْرَةِ یَا أَهْلَ الْمُؤْتَفِکَةِ وَ یَا جُنْدَ الْمَرْأَةِ وَ أَتْبَاعَ الْبَهِیمَةِ….»(2) «فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکَ تَتَمَارَی»(3) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«بِأَیِ سُلْطَانٍ تُخَاصِمُ»؟ یعنی با کدام قدرت می توانی با خدای خود مخاصمه کنی؟(4) مرحوم کلینی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
شک چهار شعبه دارد: مریه، هوی، تردّد و استسلام، چنان که خداوند می فرماید:
«فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکَ تَتَمَارَی».(5)
ص: 302
و در دعاها آمده: «أَعُوذُ بِکَ مِنَ الشَّکِ وَ الشِّرْکِ …».(1) «هَذَا نَذِیرٌ مِّنَ النُّذُرِ الْأُولَی * أَزِفَتْ الْآزِفَةُ * لَیْسَ لَهَا مِن دُونِ اللَّهِ کَاشِفَةٌ * أَ فَمِنْ هَذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ * وَ تَضْحَکُونَ وَ لَا تَبْکُونَ * وَ أَنتُمْ سَامِدُونَ * فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا»(2) مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
مقصود از «هَذَا نَذِیرٌ مِّنَ النُّذُرِ الْأُولَی» حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) است.(3) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که خداوند در خلقت اوّل یعنی عالم ذرّ، مخلوق خود را به صورت ذرّ آفرید آنان را به صورت صفوفی قرار داد، و پیامبر خود را برای آنان مبعوث نمود، گروهی به او ایمان آوردند و گروهی کافر شدند، و خداوند به آنان فرمود: «هَذَا نَذِیرٌ
ص: 303
مِّنَ النُّذُرِ الْأُولَی» و مقصود او حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) بود، و آن حضرت در عالم ذرّ اوّل مردم را به خدا دعوت نمود.(1) امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری فرمود:
خداوند پیامبری را گرامی تر از حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) خلق نکرد، و قبل از او نیز احدی از پیامبران بهتر از او خلق نشدند، و حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) قبل از همه پیامبران [در عالم ذرّ] مردم را انذار نمود، چنان که خداوند می فرماید: «هَذَا نَذِیرٌ مِّنَ النُّذُرِ الْأُولَی» و می فرماید: «إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ». بنابراین، قبل از محمّد(صلی الله علیه و آله) هیچ پیامبری مانند محمّد(صلی الله علیه و آله) مطاع [یعنی واجب الإطاعة] نبوده، و بعد از او نیز تا قیامت هیچ پیامبری در هیچ قرنی مانند او مطاع [و واجب الإطاعة] نخواهد بود، تا خداوند وارث زمین و اهل آن شود(2). [گرچه خداوند می فرماید: «و ما أرسلنا من رسول إلّا لیطاع بإذن الله.»](3)
ص: 304
محلّ نزول: مکّه مکرّمه، مگر آیات 44 و 45 و 46 که در مدینه نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی طارق نازل شده است.
تعداد آیات: 55 آیه است به اجماع همه قرّاء.
ثواب قرائت سوره ی قمر امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که سوره ی قمر را قرائت کند، خداوند او را در قیامت -- هنگام خروج از قبر -- بر شتری از شترهای بهشتی سوار می کند [و وارد بهشت می نماید.](1) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بخواند، خداوند او را در قیامت با صورت نورانی مانند ماه شب چهارده مبعوث می نماید، و هر کس این سوره را در هر شبی بخواند افضل خواهد بود، و کسی که روز جمعه هنگام نماز ظهر آن را بنویسد، و در عمامه ی خود قرار بدهد، و یا بر گردن خود بیاویزد، به دنبال هر چه برود، و هر چه را طلب کند، [نزد مردم] آبرومند خواهد بود.
ص: 305
امام صادق(علیه السلام) در پایان حدیث فوق فرمود:
اگر چنین کند، به اذن خداوند کارهای سخت برای او آسان خواهد شد.(1)
ص: 306
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ 1 وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ 2 وَ کَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ 3 وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فیهِ مُزْدَجَرٌ 4 حِکْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ 5 فَتَوَلَّ عَنْهُمْ یَوْمَ یَدْعُ الدَّاعِ إِلی شَیْ ءٍ نُکُرٍ 6 خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ 7 مُهْطِعینَ إِلَی الدَّاعِ یَقُولُ الْکافِرُونَ هذا یَوْمٌ عَسِرٌ 8 کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ 9 فَدَعا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ 10 فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ 11 وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُیُوناً فَالْتَقَی الْماءُ عَلی أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ 12 وَ حَمَلْناهُ عَلی ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ 13 تَجْری بِأَعْیُنِنا جَزاءً لِمَنْ کانَ کُفِرَ 14 وَ لَقَدْ تَرَکْناها آیَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ 15 فَکَیْفَ کانَ عَذابی وَ نُذُرِ 16 وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ 17 کَذَّبَتْ عادٌ فَکَیْفَ کانَ عَذابی وَ نُذُرِ 18 إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحاً صَرْصَراً فی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ 19 تَنْزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ
ص: 307
مُنْقَعِرٍ 20 فَکَیْفَ کانَ عَذابی وَ نُذُرِ 21 وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ 22 کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ 23 فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ 24 أَ أُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنا بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ 25 سَیَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْکَذَّابُ الْأَشِرُ 26 إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ 27 وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ 28 فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطی فَعَقَرَ 29 فَکَیْفَ کانَ عَذابی وَ نُذُرِ 30 إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ صَیْحَةً واحِدَةً فَکانُوا کَهَشیمِ الْمُحْتَظِرِ 31 ¬Kj
«اقتربت» به معنای قربت است با تأکید و زیادت قرب، به خاطر این که اصل افتعال برای اعداد معنا با مبالغه است، و «أهواء» جمع هوی به معنای رقّت و میل طبع است مانند رقّت هوای جوّ، و «هوَی إلی الشئی» یعنی مال طبعه إلیه، و «مُزدَجَر» مفتعل از زجر است و تاء بدل به دال شده است، و «نُکُر و منکر» چیزی است که نفس انسان از آن دوری می کند و آن را نمی پذیرد، و اصل آن از انکار، نقیض اقرار است، و «أَجداث» جمع جَدَث به معنای قبور است، و «جَدَف» نیز به معنای جَدَث است، و «اِهْطاع» به معنای اسراع و سرعت کردن در چیزی است، و «مُنْهَمر» از هَمْر به معنای ریختن آب و اشک است با شدّت، و إنهمار به معنای انصباب است، و «تفجیر» به معنای جاری کردن آب است از زمین، و «عیون» جمع عین به معنای چشمه است، و چشمه جایی است که از زمین به صورت دایره آب می جوشد، مانند استداره عین حیوان، و عین مشترک است بین عین حیوان و عین چشمه و عین ذهب و عین سحاب و عین رکبة، و «دُسُر» مسامیر و میخ هایی است که به وسیله آن ها کشتی را محکم می کنند، و مفرد آن دِسار و دَسیر است، و دُسُر به
ص: 308
معنای صدر سفینة نیز آمده است، و «مُدَّکِر» در اصل مُذتکر بوده و تاء بدل به دال شده و ادغام گردیده است، و «نُذُر» اسم از انذار و به جای مصدر است چنان که گفته می شود: «أنذَره نُذراً» یعنی اِنذاراً، و ممکن است جمع نذیر باشد، و «صَرْصَرْ» باد شدید را گویند که صدای آن شنیده می شود، و صَرَّ، و صَرْصَرْ به یک معناست، و «مُنْقَعِر» به معنای منقلع از اصل است، و «قَعْر الشی» قراره، و تَقَعَّر فی کلامه یعنی تعمّق.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر قیامت نزدیک شد و ماه از هم شکافت! (1) و هر گاه نشانه و معجزه ای را ببینند روی گردانده، می گویند: «این سحری مستمر است»! (2) آنها (آیات خدا را) تکذیب کردند و از هوای نفس شان پیروی نمودند و هر امری قرارگاهی دارد! (3) به اندازه کافی برای بازداشتن از بدیها اخبار (انبیا و امّتهای پیشین) به آنان رسیده است! (4) این آیات، حکمت بالغه الهی است امّا انذارها (برای افراد لجوج) فایده نمی دهد! (5) بنا بر این از آنها روی بگردان، و روزی را به یاد آور که دعوت کننده الهی مردم را به امر وحشتناکی دعوت می کند (دعوت به حساب اعمال)! (6) آنان در حالی که چشم های شان از شدّت وحشت به زیر افتاده، همچون ملخهای پراکنده از قبرها خارج می شوند، (7) در حالی که (بر اثر وحشت و اضطراب) بسوی این دعوت کننده گردن می کشند کافران می گویند: «امروز روز سخت و دردناکی است!» (8) پیش از آنها قوم نوح تکذیب کردند، (آری) بنده ما (نوح) را تکذیب کرده و گفتند: «او دیوانه است!» و (با انواع آزارها از ادامه رسالتش) بازداشته شد. (9) او به درگاه پروردگار عرضه داشت: «من مغلوب (این قوم طغیانگر) شده ام، انتقام مرا از آنها بگیر!» (10) در این هنگام درهای آسمان را با آبی فراوان و پی در پی گشودیم (11) و
ص: 309
زمین را شکافتیم و چشمه های زیادی بیرون فرستادیم و این دو آب به اندازه مقدّر با هم درآمیختند (و دریای وحشتناکی شد)! (12) و او را بر مرکبی از الواح و میخهایی ساخته شده سوار کردیم (13) مرکبی که زیر نظر ما حرکت می کرد! این کیفری بود برای کسانی که (به او) کافر شده بودند! (14) ما این ماجرا را بعنوان نشانه ای در میان امّتها باقی گذاردیم آیا کسی هست که پند گیرد؟! (15) (اکنون بنگرید) عذاب و انذارهای من چگونه بود! (16) ما قرآن را برای تذکّر آسان ساختیم آیا کسی هست که متذکّر شود؟! (17) قوم عاد (نیز پیامبر خود را) تکذیب کردند پس (ببینید) عذاب و انذارهای من چگونه بود! (18) ما تندباد وحشتناک و سردی را در یک روز شوم مستمر بر آنان فرستادیم… (19) که مردم را همچون تنه های نخل ریشه کن شده از جا برمی کند! (20) پس (ببینید) عذاب و انذارهای من چگونه بود! (21) ما قرآن را برای تذکّر آسان ساختیم آیا کسی هست که متذکّر شود! (22) طایفه ثمود (نیز) انذارهای الهی را تکذیب کردند، (23) و گفتند: «آیا ما از بشری از جنس خود پیروی کنیم؟! اگر چنین کنیم در گم راهی و جنون خواهیم بود! (24) آیا از میان ما تنها بر او وحی نازل شده؟! نه، او آدم بسیار دروغگوی هوسبازی است! (25) ولی فردا می فهمند چه کسی دروغگوی هوسباز است! (26) ما «ناقه» را برای آزمایش آنها می فرستیم در انتظار پایان کار آنان باش و صبر کن! (27) و به آنها خبر ده که آب (قریه) باید در میانشان تقسیم شود، (یک روز سهم ناقه، و یک روز برای آنها) و هر یک در نوبت خود باید حاضر شوند! (28) آنها یکی از یاران خود را صدا زدند، او به سراغ این کار آمد و (ناقه را) پی کرد! (29) پس (بنگرید) عذاب و انذارهای من چگونه بود! (30) ما فقط یک صیحه [صاعقه عظیم] بر آنها فرستادیم و بدنبال آن همگی بصورت گیاه خشکی درآمدند که صاحب چهارپایان (در آغل) جمع آوری می کند! (31)
ص: 310
«اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انشَقَّ الْقَمَرُ * وَ إِن یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ» یعنی قیامت نزدیک شده، و بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قیامت خواهد بود، و درباره ی «انشَقَّ الْقَمَرُ» گوید: قریش از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواستند تا معجزه و نشانه ای از نبوّت خود بیان کند، و آن حضرت دعا نمود و ماه دو نیم شد و مردم مشاهده کردند، و سپس پیوسته شد، و قریش گفتند: «هَذَا سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ» یعنی سحر صحیح است.(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
چهارده نفر از اصحاب عقبه در شب چهاردهم ذی حجّه جمع شدند و به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: هر پیامبری معجزه و نشانه ای دارد، و نشانه و معجزه شما در این شب چیست؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: چه می خواهید؟ قریش گفتند: «اگر شما نزد پروردگار خود قدر و منزلتی دارید، به این ماه بگویید دو نیم شود» پس جبرئیل(علیه السلام) آمد و گفت: ای محمّد خداوند تو را سلام می رساند و می فرماید: «من دستور دادم که همه چیز مطیع تو باشد» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سر خود را بالا نمود و ماه را امر کرد که دو نیم شود، پس ماه دو نیم شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سجده شکر کرد و شیعیان ما نیز سجده نمودند، سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سر
ص: 311
از سجده برداشت و شیعیان نیز سر بر داشتند و قریش گفتند: ماه به حال اوّل باز گردد، سپس گفتند: «آن دو نیم شود» و چون دو نیم شد، باز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و شیعیان سجده شکر کردند و قریش گفتند: «هنگامی که مسافران ما از شام و یمن باز می گردند، از آنان سؤال می کنیم که در این شب چه دیده اند؟ پس اگر همان چیزی که ما دیدیم را دیده اند، ما یقین پیدا می کنیم که این از جانب پروردگار شما بوده وگرنه می دانیم که سحر بوده است». پس خداوند این آیات را تا آخر سوره نازل نمود «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انشَقَّ الْقَمَرُ….»(1) مؤلّف گوید:
در تفسیر برهان از کتاب «الهدایة الکبری»(2)، روایت مفصّلی از امام صادق(علیه السلام) درباره ی شقّ القمر آمده که در پاورقی مشاهده می شود.(3)
ص: 312
ص: 313
«وَ کَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ وَ کُلُّ أَمْرٍ مُّسْتَقِرٌّ * وَ لَقَدْ جَاءهُم مِّنَ الْأَنبَاء مَا فِیهِ مُزْدَجَرٌ * حِکْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ * فَتَوَلَّ عَنْهُمْ یَوْمَ یَدْعُ الدَّاعِ إِلَی شَیْءٍ نُّکُرٍ…»(1) مرحوم کلینی با سند خود از ثویر بن ابی فاخته نقل نموده که گوید: امام سجّاد(علیه السلام) در مسجد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرمود:
پدرم از پدر خود علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) نقل نمود که فرمود: هنگامی که
ص: 314
در قیامت خداوند مردم را از قبرها خارج می کند، برهنه و لال و مکشوف العوره و… می باشند، و نوری آنان را حرکت می دهد و تاریکی آنان را احاطه می کند، تا به عقبه محشر می رسند، و ازدحام می کنند و بر روی همدیگر قرار می گیرند، و آنان را متوقّف می نمایند، و نفس های شان در سینه حبس می شود، و فراوان عرق می کنند، و کار بر آنان سخت می شود، و ضجّه و ناله آنان بالا می رود، و این نخستین هول و وحشت قیامت است، تا این که خداوند جبّار از فوق عرش بر آنان اشراف پیدا می کند، و به ملکی از ملائکه دستور می دهد تا به آنان ندا کند: ای جمعیّت خلائق سکوت کنید و به منادی خدای جبّار گوش فرا دهید، پس همه آنان ندای الهی را می شنوند، و صداهای شان شکسته می شود، و چشم های شان خاشع و بندهای بدن های شان مضطرب، و قلب های شان وحشت و فزع پیدا می کند، و سرهای خود را به طرف آن ملک بالا می کنند، و به سوی او شتاب می نمایند، و در آن هنگام کافران می گویند:
«هَذَا یَوْمٌ عَسِرٌ»، یعنی این روز، روز سختی است …. (1)
ص: 315
ص: 316
مؤلّف گوید:
تمام این حدیث در پایان سوره ی زمر گذشت ملاحظه شود.
«کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنَا وَ قَالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ * فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ»(1) مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج گوید:
روایت شده که امیرالمؤمنین(علیه السلام) پس از بازگشت از جنگ نهروان در جلسه ای نشسته بود و به آن حضرت گفته شد: برای چه شما با ابوبکر و عمر همانند طلحة و زبیر و معاویه جنگ نکردید؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «من همواره مظلوم بوده ام و حق من ضایع شده است» پس اشعث بن قیس برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین برای چه با شمشیر، حق خود را نگرفتی؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
ای اشعث سخن خود را گفتی، اکنون پاسخ آن را بشنو و به ذهن بسپار، و حجّت آن را بفهم، همانا من در کار خود به شش نفر از پیامبران (صلوات
ص: 317
الله علیهم أجمعین) اقتدا نمودم، و اوّل آنان نوح(علیه السلام) است که گفت: «رَبِّ إِنِّی مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ» و اگر کسی بگوید: حضرت نوح خوف و هراسی نداشته و این سخن را گفته، کافر شده است، و با توجّه به این آیه من [که وصیّ پیامبرم] معذورتر از نوح می باشم.(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
حضرت نوح نهصد و پنجاه سال مردم را در پنهان و آشکار راهنمایی
ص: 318
و موعظه نمود، و هنگامی که آنان سرکشی و دشمنی کردند و سخن او را نپذیرفتند، نوح(علیه السلام) گفت: «رَبِّ إِنِّی مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ….»(1) «فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاء بِمَاء مُّنْهَمِرٍ * وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُیُونًا فَالْتَقَی الْمَاء عَلَی أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ * وَ حَمَلْنَاهُ عَلَی ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَ دُسُرٍ * تَجْرِی بِأَعْیُنِنَا جَزَاء لِّمَن کَانَ کُفِرَ * وَ لَقَد تَّرَکْنَاهَا آیَةً فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ * فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَ نُذُرِ…»(2) ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که خداوند اراده هلاک نمودن قوم نوح را نمود… و همسر او به خاطر فوران آب از تنّور فریاد کرد، نوح(علیه السلام) نزد تنّور آمد و دَرِ آن را با گِل مهر نمود، تا این که همه حیوانات را داخل کشتی کرد و سپس نزد تنّور آمد و مهر آن را گشود و گِل را از سر آن برداشت، و خورشید گرفت، و آب از آسمان یکباره فرو ریخت، و چشمه های زمین جوشش نمود و آب طبق اندازه گیری [خداوند] پیوسته همه جا را گرفت و خداوند نوح(علیه السلام) [و همراهان او] را سوار بر کشتی نمود.(3)
ص: 319
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
نوح(علیه السلام) در ایّام طوفان آب ها را صدا زد، و همه آن ها او را اجابت کردند جز آب کبریت، و آب تلخ، از این رو نوح به این دو آب لعنت فرستاد و نفرین کرد.(1) و در سخن دیگری می فرماید:
پدرم از مداوای با آب تلخ و آب کبریت کراهت داشت و می فرمود: حضرت نوح(علیه السلام) هنگام طوفان آب ها را دعوت نمود و همه آن ها او را اجابت کردند جز آب تلخ و آب کبریت، از این رو نوح(علیه السلام) این دو آب را نفرین و لعنت کرد.(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
هیچ قطره ی بارانی از آسمان نازل نمی شود مگر آن که عدد و وزن آن معلوم
ص: 320
است جز در طوفان نوح(علیه السلام) که از آسمان یکباره آب فرود آمد، و وزن و عدد آن معلوم نبود.(1) «وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ * کَذَّبَتْ عَادٌ فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَ نُذُرِ * إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُّسْتَمِرٍّ * تَنزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُّنقَعِرٍ»(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«رِیحًا صَرْصَرًا» یعنی ریحاً باردةً، و «وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ» یعنی یسرّناه لمن تذکّر، و «فَالْتَقَی الْماءُ» یعنی ماء السماء و ماء الأرض، و «دُسُر»: المسامیر، و قیل: «الدُسُر» ضرب من الحشیش تشدّ به السفینة.(3) مؤلّف گوید:
قصّه قوم نوح در سوره هود گذشت، ملاحظه شود.
مرحوم صدوق در کتاب «علل الشرایع» روایت مفصّلی از وهب بن منبّه درباره ی «رِیحٌ عَقِیمٌ» که کوه ها و بلاد را آرد می کند، و مانند رمل در می آورد نقل نموده و در پاورقی مشاهده می شود.(4)
ص: 321
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که خداوند متعال می خواهد قومی را به نوعی از عذاب مؤاخذه کند، به ملکی که مأمور به باد است دستور می دهد، و آن ملک به آن باد امر می کند تا مانند شیر خروشان بوزد [و آنان را هلاک نماید] سپس فرمود: و هر
ص: 322
بادی را نامی است، چنان که خداوند می فرماید: «کَذَّبَتْ عَادٌ فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَ نُذُرِ * إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُّسْتَمِرٍّ….»(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
از حجامت و نوره در روز چهارشنبه پرهیز کنید، چرا که روز نَحسِ مستمرّ است و در این روز جهنّم خلق شده است.(2) «کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ… إِنَّا مُرْسِلُو النَّاقَةِ فِتْنَةً لَّهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ * وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْمَاء قِسْمَةٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْبٍ مُّحْتَضَرٌ * فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَی فَعَقَرَ * فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَ نُذُرِ * إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ صَیْحَةً وَاحِدَةً فَکَانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ»(3) مؤلّف گوید:
قصّه ی قوم صالح که معروف به قوم ثمود است در سوره ی هود گذشت، و در اینجا به روایتی اکتفا می شود.
اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) در منبر مسجد کوفه فرمود:
«ای مردم! من اَنفِ ایمان و اَنفِ هدایت و دو چشم آن هستم، ای مردم!
ص: 323
در راه حق و هدایت -- به خاطر کم بودن اهل آن -- وحشت نکنید، همانا مردم بر سر سفره ای [یعنی سفره ی دنیا] جمع شده اند که سیران آن کم اند و گرسنه های آن زیادند، و تنها خداوند پناهگاه و فریادرس است، و معیار سعادت و شقاوت مردم، رضا و غضب است.
سپس فرمود:
ناقه ثمود را یک نفر کشت، و خداوند به خاطر رضایت بقیّه مردم از این عمل، همه ی آنان را عذاب نمود، چنان که می فرماید: «فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَی فَعَقَرَ * فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَ نُذُرِ» و نیز می فرماید: «فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا * وَ لَا یَخَافُ عُقْبَاهَا»(1). تا این که فرمود: کسی که از قاتل من سؤال کند، و گمان نماید که او مؤمن است، قاتل من محسوب می شود، ای مردم! کسی که از راه صحیح برود، به آب می رسد، و کسی که از بی راهه برود، به بیابان خشک می رسد [و هلاک می شود] و سپس از منبر پایین آمد.(2)
ص: 324
وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ 32 کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ 33 إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ حاصِباً إِلاَّ آلَ لُوطٍ نَجَّیْناهُمْ بِسَحَرٍ 34 نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنا کَذلِکَ نَجْزی مَنْ شَکَرَ 35 وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنا فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ 36 وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَیْفِهِ فَطَمَسْنا أَعْیُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذابی وَ نُذُرِ 37 وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُکْرَةً عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ 38 فَذُوقُوا عَذابی وَ نُذُرِ 39 وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ 40 وَ لَقَدْ جاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ 41 کَذَّبُوا بِآیاتِنا کُلِّها فَأَخَذْناهُمْ أَخْذَ عَزیزٍ مُقْتَدِرٍ 42 أَ کُفَّارُکُمْ خَیْرٌ مِنْ أُولئِکُمْ أَمْ لَکُمْ بَراءَةٌ فِی الزُّبُرِ 43 أَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمیعٌ مُنْتَصِرٌ 44 سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ 45 بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَ السَّاعَةُ أَدْهی وَ أَمَرُّ 46 إِنَّ الْمُجْرِمینَ فی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ 47 یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلی وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ 48 إِنَّا کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ 49 وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ 50 وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا أَشْیاعَکُمْ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ 51 وَ کُلُّ شَیْ ءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ 52 وَ کُلُّ صَغیرٍ وَ کَبیرٍ مُسْتَطَرٌ 53 إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ 54 فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ 55 ¬Kj
«فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ» أی کذّبوهم متشاکین و تدافعوا علی وجه الجدال بالباطل. «راوَدُوهُ عَنْ ضَیْفِهِ» ای قصدوا الفجور بهم. «فَطَمَسْنا أَعْیُنَهُمْ» ای فمسخناها و سوّیناها بسائر الوجه، و فی الحدیث: أهوی جبرئیل بإصبعه نحوهم فذهبت أعینهم فعمی أهل المدینه کلهم، و قد سبق قصّتهم فی سورة هود، و «عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ» یعنی یستقرّ بهم
ص: 325
حتّی یُسلمهم إلی النار، «کَذَّبُوا بِآیاتِنا کُلِّها» قیل یعنی الآیات التسع، و فی الکافی: و «عزیز من لا یغالب مقتدر» ای و لا یعجزه شیء، و «نَحْنُ جَمیعٌ مُنْتَصِرٌ» مرحوم قمّی گوید: مقصود قریش است که می گفتند: «إِجتمعنا لِنَنتَصِرَ بقتلک یا محمّد» و «السَّاعَةُ أَدْهی وَ أَمَرُّ» یعنی أشدّ عذاباً من عذاب الدنیا، و «فی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ» یعنی فی ضلال عن الحق فی الدنیا و نیرانٍ فی الآخرة، و السعیر: وادٍ فی جهنّم عظیم. رواه القمّی.
ما قرآن را برای یادآوری آسان ساختیم آیا کسی هست که متذکّر شود؟! (32) قوم لوط انذارها (ی پی در پی پیامبرشان) را تکذیب کردند (33) ما بر آنها تندبادی که ریگها را به حرکت درمی آورد فرستادیم (و همه را هلاک کردیم)، جز خاندان لوط را که سحرگاهان نجات شان دادیم! (34) این نعمتی بود از ناحیه ما این گونه هر کسی را که شکر کند پاداش می دهیم! (35) او آنها را از مجازات ما بیم داد، ولی بر آنها اصرار بر مجادله و القای شکّ داشتند! (36) آنها از لوط خواستند میهمانانش را در اختیارشان بگذارد ولی ما چشمانشان را نابینا و محو کردیم (و گفتیم:) بچشید عذاب و انذارهای مرا! (37) سرانجام صبحگاهان و در اول روز عذابی پایدار و ثابت به سراغ شان آمد! (38) (و گفتیم:) پس بچشید عذاب و انذارهای مرا! (39) ما قرآن را برای یادآوری آسان ساختیم آیا کسی هست که متذکّر شود؟! (40) و (همچنین) انذارها و هشدارها (یکی پس از دیگری) به سراغ آل فرعون آمد، (41) امّا آنها همه آیات ما را تکذیب کردند، و ما آنها را گرفتیم و مجازات کردیم، گرفتن شخصی قدرتمند و توانا! (42) آیا کفّار شما بهتر از آنانند یا برای شما امان نامه ای در کتب آسمانی نازل شده است؟! (43) یا می گویند: «ما جماعتی متّحد و نیرومند و پیروزیم»؟! (44) (ولی بدانند) که بزودی جمع شان شکست می خورد و پا به فرارمی گذارند! (45) (علاوه بر این) رستاخیز موعد آنهاست، و
ص: 326
مجازات قیامت هولناکتر و تلختر است! (46) مجرمان در گم راهی و شعله های آتشند، (47) در آن روز که در آتش دوزخ به صورت شان کشیده می شوند (و به آنها گفته می شود:) بچشید آتش دوزخ را! (48) البته ما هر چیز را به اندازه آفریدیم! (49) و فرمان ما یک امر بیش نیست، همچون یک چشم بر هم زدن! (50) ما کسانی را که در گذشته شبیه شما بودند هلاک کردیم آیا کسی هست که پند گیرد؟! (51) و هر کاری را انجام دادند در نامه های اعمال شان ثبت است، (52) و هر کار کوچک و بزرگی نوشته شده است. (53) یقیناً پرهیزگاران در باغها و نهرهای بهشتی جای دارند، (54) در جایگاه صدق نزد خداوند مالک مقتدر! (55)
«کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ * إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ حَاصِبًا إِلَّا آلَ لُوطٍ نَّجَّیْنَاهُم بِسَحَرٍ * نِعْمَةً مِّنْ عِندِنَا کَذَلِکَ نَجْزِی مَن شَکَرَ * وَ لَقَدْ أَنذَرَهُم بَطْشَتَنَا فَتَمَارَوْا بِالنُّذُرِ * وَ لَقَدْ رَاوَدُوهُ عَن ضَیْفِهِ…»(1) مؤلّف گوید:
قصّه قوم لوط در سوره ی هود و عنکبوت و ذاریات گذشت و در پاورقی ملاحظه می شود.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
قوم لوط [چون از میهمانان لوط آگاه شدند] بر سر لوط ریختند و داخل خانه او شدند، و جبرئیل به لوط فرمود: آنان را رها کن تا وارد خانه شوند، و چون داخل خانه لوط شدند جبرئیل(علیه السلام) با انگشت خود به آنان اشاره کرد و کور شدند، چنان که خداوند می فرماید: «فَطَمَسْنا أَعْیُنَهُمْ.»(2)
ص: 327
ص: 328
«وَ لَقَدْ جَاء آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ * کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا کُلِّهَا فَأَخَذْنَاهُمْ أَخْذَ عَزِیزٍ مُّقْتَدِرٍ * أَ کُفَّارُکُمْ خَیْرٌ مِّنْ أُوْلَئِکُمْ أَمْ لَکُم بَرَاءةٌ فِی الزُّبُرِ * أَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمِیعٌ مُّنتَصِرٌ * سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ * بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَ السَّاعَةُ أَدْهَی وَ أَمَرُّ»(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا کُلِّهَا» -- در باطن قرآن -- تکذیب همه ی اوصیاء می باشد.(2) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«أَ کُفَّارُکُمْ خَیْرٌ مِّنْ أُوْلَئِکُمْ» خطاب به قریش مکّه است، یعنی آیا کفّار شما، از این امّت هایی که هلاک شدند بهترند؟ و یا در دست شما سند برائتی هست، که شما -- همانند آنان -- هلاک نخواهید شد؟ و قریش در پاسخ این سخن گفتند:
«نَحْنُ جَمِیعٌ مُّنتَصِرٌ» یعنی ما جمع شده ایم و همدیگر را برای کشتن محمّد(صلی الله علیه و آله) یاری
ص: 329
خواهیم نمود. و خداوند در پاسخ آنان می فرماید: «سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ» یعنی روز جنگ بدر شکست می خورید و کشته و اسیر خواهید شد، و فرار می کنید و قیامت برای شما سخت تر خواهد بود، «بَلِ السَّاعَةُ … أَدْهَی وَ أَمَرُّ» یعنی أشدّ و أغلظ و أمرّ، «إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلَالٍ وَ سُعُرٍ»، «سُعُر» وادی بزرگی است در جهنّم.(1) «إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ * وَ مَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ * وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا أَشْیَاعَکُمْ فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ * وَ کُلُّ شَیْءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ * وَ کُلُّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ مُسْتَطَرٌ»(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
«إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ» یعنی عذابی که خداوند برای اهل دوزخ قرار داده به اندازه اعمال آنان است [و خداوند به آنان ظلمی نمی کند.](3)
ص: 330
علی بن سالم گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا رُقْیَه و عَوذَة از قَدَر جلوگیری می کند؟ فرمود:
آن هم از قَدَر است. سپس فرمود: قدریّه [یعنی جبریّة] مجوس این امّت اند و آنان کسانی هستند که خواستند خداوند را به عدالت توصیف کنند و لکن قدرت و سلطان را از خدا سلب کردند و درباره ی آنان این آیه نازل شد: «یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلَی وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ * إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ.»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ» یعنی ما برای هر چیزی وقت و اجل و مدّت معیّنی قرار دادیم.(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
من برای اهل قَدَر و جَبْر اسمی در کتاب خدا یافتم و آن این آیه است: «إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلَالٍ وَ سُعُرٍ * یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلَی وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ * إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ.»(3)
ص: 331
«إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ * فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرٍ»(1) محمّد بن فضیل گوید: به امام کاظم(علیه السلام) گفتم:
مقصود از متّقین در آیه «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ…» چیست؟ فرمود: به خدا سوگند ما و شیعیان ما هستیم و جز ما کسی بر ملّت ابراهیم(علیه السلام) نیست، و سایر مردم از ملّت ابراهیم بیزارند.(2) جابر بن عبدالله انصاری گوید:
ما در مسجد خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودیم و بعضی از اصحاب از بهشت سخن گفتند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: نخستین کسی که داخل بهشت می شود علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) است. پس ابودجانه انصاری گفت: مگر شما نفرمودید: «بهشت بر پیامبران حرام است تا شما داخل شوید، و بر امّت ها نیز حرام است تا امّت شما وارد شوند؟» فرمود: آری چنین است و لکن مگر تو نمی دانی که خداوند؟عز؟ را در قیامت پرچمی از نور و عمودی از نور است، و آن ها را دو هزار سال قبل از خلقت آسمان ها و زمین خلق نموده است، و بر آن پرچم نوشته شده: «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ آلُ مُحَمَّدٍ» و صاحب آن پرچم علی(علیه السلام) است و او امام قوم است؟ پس علی(علیه السلام) فرمود:
«حمد و ستایش مخصوص خدایی است که ما را به وسیله شما -- یا رسول الله -- هدایت کرد و به شرف اسلام نائل نمود» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: یا علیّ
ص: 332
من تو را بشارت می دهم که هر بنده ای تو را دوست بدارد [و ولایت تو را پذیرفته باشد] خداوند او را در قیامت با ما قرار خواهد داد، و سپس این آیه را تلاوت نمود «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ * فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرٍ.»(1) و از طریق مخالفین نیز موفّق بن احمد در مناقب از جابر بن عبدالله انصاری نقل نموده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه السلام) فرمود:
«إنّ من أحبّک و تولّاک أسکنه الله الجنّة معنا» یعنی «یا علی کسی که تو را دوست بدارد و ولایت تو را پذیرفته باشد، خداوند او را در بهشت در کنار ما ساکن می نماید» سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این آیه را تلاوت نمود: «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ * فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرٍ.»(2)
ص: 333
محلّ نزول: در مدینه منوّره و یا مکّه مکرّمه نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی رعد نازل شده است.
تعداد آیات: 78 آیه.
ثواب قرائت سوره ی الرّحمٰن امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مستحبّ است بعد از نماز صبح جمعه سوره «الرّحمن» را بخوانی و هر بار که گفتی: «فَبِأَیِ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ» بگویی: «لَا بِشَیْ ءٍ مِنْ آلَائِکَ رَبِ أُکَذِّبُ.»(1) و در سخن دیگری فرمود:
از قرائت سوره ی «الرّحمن» و تهجّد به آن دریغ نکنید، چرا که این سوره در قلوب منافقین قرار نمی گیرد، و روز قیامت خداوند این سوره را به صورت انسانی زیبا و معطّر می آورد، و در موقف و مقامی قرار می گیرد که احدی از او به خداوند نزدیک تر
ص: 334
نیست، و خداوند به او می فرماید: چه کسی در دنیا همواره تو را قرائت می نمود و با تو تهجّد می کرد؟ و چون می گوید: فلانی و فلانی و… صورت های آنان سفید می شود، و خداوند به آنان می فرماید: «برای هر کس می خواهید شفاعت کنید» و آنان برای هر کس می خواهند شفاعت می کنند، و خداوند می فرماید: وارد بهشت شوید، و هر کجای بهشت که می خواهید ساکن شوید.(1) و از کتاب خواصّ القرآن نقل شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که این سوره را بخواند، خداوند به ضعف او ترحّم می کند، و شاکر نعمت های خدا می باشد، و اگر آن را بنویسد و بر خود بیاویزد، خداوند هر کار سختی را برای او آسان می کند، و اگر زخمی داشته باشد بهبود می یابد.(2)
ص: 335
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الرَّحْمنُ 1 عَلَّمَ الْقُرْآنَ 2 خَلَقَ الْإِنْسانَ 3 عَلَّمَهُ الْبَیانَ 4 الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ 5 وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ 6 وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمیزانَ 7 أَلاَّ تَطْغَوْا فِی الْمیزانِ 8 وَ أَقیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لا تُخْسِرُوا الْمیزانَ 9 وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ 10 فیها فاکِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذاتُ الْأَکْمامِ 11 وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّیْحانُ 12 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 13 ¬Kj
«الرحمن» رحمان خدایی است که رحمت او به همه چیز می رسد، از این رو این نام شایسته غیر خداوند نیست، و امّا صفت رحیم مخصوص به مؤمنین است بنابراین رحمان اسم خاص و صفت عام است و رحیم اسم عام و صفت خاص
ص: 336
است از این رو راحم و رحیم به غیر خداوند نیز گفته می شود، و «بیان» به ادلّه ای می گویند که به علم منتهی می شود، و یا «بیان» اظهار معنا برای دیگری است، و «حُسْبان» مانند سُکْران و کُفْران، مصدر حسبته أحسبه حِسْاباً و حُسْباناً، و یا جمع حساب است، مانند شهاب و شهبان، و «نجْم» گیاهی است که بر ساق خود استوار نشده است مانند سبزیجات، و «شَجَر» نباتی است که بر ساق خود استوار است، و اصل آن به معنای طلوع است، و «نَجَمَ القرآن و نَجَمَ النبات»، إذا طلعا، و نَجَمَ السماء یعنی طلع نجمه، و «أکمام» جمع کُم به معنای ظرف ثمره ی نخل است، و «تَکَمَّمَ فی وعائه» إذا اشتمل علیه، و «آلاء» به معنای نعمت هاست، و مفرد آن «أَلی» بر وزن قَفا می باشد.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر خداوند رحمان، (1) قرآن را تعلیم فرمود، (2) انسان را آفرید، (3) و به او «بیان» را آموخت. (4) خورشید و ماه با حساب منظّمی می گردند، (5) و گیاه و درخت برای او سجده می کنند! (6) و آسمان را برافراشت، و میزان و قانون (در آن) گذاشت، (7) تا در میزان طغیان نکنید (و از مسیر عدالت منحرف نشوید)، (8) و وزن را بر اساس عدل برپا دارید و میزان را کم نگذارید! (9) زمین را برای خلایق آفرید، (10) که در آن میوه ها و نخلهای پرشکوفه است، (11) و دانه هایی که همراه با ساقه و برگی است که بصورت کاه درمی آید، و گیاهان خوشبو! (12) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید (شما ای گروه جنّ و انس)؟! (13)
ص: 337
«الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَیَانَ * الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ * وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدَانِ»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
سوره ی «الرحمن» از اوّل تا آخر درباره ی ما نازل شده است.(2) حسین بن خالد گوید: حضرت رضا(علیه السلام) در تفسیر «الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ» فرمود:
خداوند؟عز؟ قرآن را به حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) تعلیم نمود. گفتم: «خَلَقَ الْإِنسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَیَانَ»؟ فرمود: مقصود از انسان، امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که خداوند هر چه مردم به آن احتیاج دارند را به او تعلیم نموده است.(3) و در سخن دیگری گوید:
به آن حضرت گفتم: «الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ» چه معنایی دارد؟ فرمود: آن دو معذّب می شوند. گفتم: شمس و قمر عذاب می شوند؟ فرمود: اگر از چیزی سؤال کردی بر آن دقّت کامل داشته باش.
ص: 338
سپس فرمود:
خورشید و ماه دو آیه از آیات الهی هستند که مطیع خداونداند، و به امر او حرکت می کنند، و نور آنان از عرش است، و جِرم آن ها از جهنّم است، و در قیامت نور آن ها به عرش و جِرم آن ها به جهنّم باز می گردد، و پس از آن، خورشید و ماهی وجود نخواهد داشت، و مقصود خداوند از خورشید و ماه آن دو هستند که مورد لعنت خداوند می باشند، آیا مردم روایت نکرده اند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: خورشید و ماه دو نورند در آتش دوزخ؟ گفتم: آری. فرمود: آیا از مردم نشنیدی که فلانی و فلانی دو خورشید و دو نور این امّت هستند؟ پس آن دو در آتش خواهند بود، و به خدا سوگند خداوند جز آن دو را اراده نکرده است.
گفتم: «وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدَانِ» چیست؟ فرمود:
نَجم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می باشد، و خداوند در جاهایی آن حضرت را نجم نامیده است، مانند «وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَی»(1)، و مانند «وَ عَلامَاتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ» و علامات اوصیا هستند، و نجم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، گفتم: «یَسْجُدَانِ» یعنی چه؟ فرمود: یعنی یعبدان. گفتم: «وَ السَّمَاء رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِیزَانَ» یعنی چه؟ فرمود: «سَماء» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است که خداوند او را به سوی خود بالا برده است، و «میزان» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، که خداوند او را برای هدایت خلق خود قرار داده، گفتم: «أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ)؟ فرمود: یعنی «لَا تَطْغَوْا فِی الْإِمَامِ بِالْعِصْیَانِ وَ الْخِلَافِ». گفتم: «وَ أَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ»؟ فرمود: «أَطِیعُوا الْإِمَامَ بِالْعَدْلِ وَ لَا تَبْخَسُوه مِنْ حَقِّهِ.»(2)
ص: 339
و در روایت علی بن ابراهیم آمده که در تفسیر «فَبِأَیِّ ٰالٰآءِ رَبِّکُمٰا تُکَذِّبٰانِ»، فرمود:
یعنی «فَبِأَیِ النِّعْمَتَیْنِ تَکْفُرَانِ؟»(1) و در روایت کافی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«أَ بِالنَّبِیِّ أَمْ بِالْوَصِیِ تُکَذِّبَانِ؟»(2)
خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّارِ 14 وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ 15 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 16 رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ 17 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 18 مَرَجَ
ص: 340
الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ 19 بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ 20 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 21 یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ 22 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 23 وَ لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ 24 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 25 کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ 26 وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ 27 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 28 یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شَأْنٍ 29 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 30 سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَ الثَّقَلانِ 31 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 32 یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ 33 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 34 یُرْسَلُ عَلَیْکُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ 35 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 36 فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَکانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهانِ 37 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 38 فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ 39 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 40 یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصی وَ الْأَقْدامِ 41 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 42 هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ 43 یَطُوفُونَ بَیْنَها وَ بَیْنَ حَمیمٍ آنٍ 44 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 45 ¬Kj
«صَلصالٍ» گِل خشکیده ای است که از آن صدای صلصله شنیده می شود، و «فَخّار» گِل پخته شده با آتش است که به صورت خَزَف در آمده باشد، و «مارِج» به معنای مضطرب و متحرک و یا به معنای مختلط است، و مَرَج الأمر یعنی اختلط، و «مرجت عهود القوم و أماناتهم» یعنی اختلطت، و «مَرَجَ الدّابة فی المرعی» إذا خلاها لترعی، و «برزخ» حاجز بین دو چیز را گویند، و «جَواری» به معنای کشتی ها می باشد، چرا که آن ها در دریا جریان دارند، و مفرد جواری، جاریة است، چنان که زن جوان را نیز جاریة گویند، چرا که آب جوانی در آن جاری می باشد، و «اَعلام» به معنای جبال و کوه ها می باشد، و مفرد آن
ص: 341
عَلَم است، و «فانٍ» و فناء، ضدّ جوهر و به معنای انتفاء اجسام است، و «ثَقَلان» از ثِقل به معنای چیزی است که دارای وزن و قدر باشد، و جنّ و اِنس را ثقلان گویند به خاطر عظمت و جلالت قدر آنان، از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثّقلین کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی» و امکان دارد از ثِقل باشد چنان که خداوند می فرماید: «وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا» و «أقطار» جمع قطر به معنای ناحیه است. و «ناصیة» موی جلوی سر را گویند، و «آنی» چیزی است که به نهایت حرارت خود رسیده باشد، و از «أنی یأنی انیاً» می باشد.
انسان را از گِل خشکیده ای همچون سفال آفرید، (14) و جنّ را از شعله های مختلط و متحرّک آتش خلق کرد! (15) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (16) او پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است! (17) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (18) دو دریای مختلف (شور و شیرین، گرم و سرد) را در کنار هم قرار داد، در حالی که با هم تماس دارند (19) در میان آن دو برزخی است که یکی بر دیگری غلبه نمی کند (و به هم نمی آمیزند)! (20) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (21) از آن دو، لؤلؤ و مرجان خارج می شود. (22) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (23) و برای اوست کشتیهای ساخته شده که در دریا به حرکت درمی آیند و همچون کوهی هستند! (24) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (25) همه کسانی که روی آن [زمین] هستند فانی می شوند، (26) و تنها ذات ذو الجلال و گرامی پروردگارت باقی می ماند! (27) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (28) تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند از او تقاضا می کنند، و او هر روز در شأن و کاری است! (29) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (30) بزودی به حساب شما می پردازیم ای دو گروه انس
ص: 342
و جنّ! (31) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (32) ای گروه جنّ و انس! اگر می توانید از مرزهای آسمانها و زمین بگذرید، پس بگذرید، ولی هرگز نمی توانید، مگر با نیرویی (فوق العاده)! (33) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (34) شعله هایی از آتش بی دود، و دودهایی متراکم بر شما فرستاده می شود و نمی توانید از کسی یاری بطلبید! (35) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (36) در آن هنگام که آسمان شکافته شود و همچون روغن مذاب گلگون گردد (حوادث هولناکی رخ می دهد که تاب تحمل آن را نخواهید داشت)! (37) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (38) در آن روز هیچ کس از انس و جنّ از گناهش سؤال نمی شود (و همه چیز روشن است)! (39) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (40) مجرمان از چهره های شان شناخته می شوند و آن گاه آنها را از موهای پیش سر، و پاهای شان می گیرند (و به دوزخ می افکنند)! (41) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (42) این همان دوزخی است که مجرمان آن را انکار می کردند! (43) امروز در میان آن و آب سوزان در رفت و آمدند! (44) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (45)
ابوبصیر گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: خلقت آدم(علیه السلام) چگونه بوده است؟ فرمود:
خداوند متعال هنگامی که «نار سموم» یعنی آتش بدون حرارت و دود را آفرید، از آن آتش «جانّ» را خلق نمود، چنان که خداوند می فرماید: «وَ الْجَآنَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ»(1)، و آن را «مارج» نامید، سپس از آن همسر او را آفرید، و آن را «مارجة» نامید، و چون مارج با مارجة همبستر شد، «جانّ» متولّد گردید، و سپس جانّ فرزندی پیدا کرد و آن را «جنّ» نامید، و قبائل جنّ از او گسترش یافت، و ابلیس ملعون نیز از آنان بود، و همواره از «جانّ» فرزندی پسر و فرزندی دختر به دنیا آمدند، و از «جنّ» نیز فرزندی پسر و فرزندی دختر به دنیا آمدند، تا به نود هزار دختر و پسر رسیدند، و سپس افزایش یافتند، تا به عدد رمل ها رسیدند و….(2) حدیث فوق به طور کامل در تفسیر «وَ الْجَآنَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ» از سوره ی حجر گذشت.
ص: 344
«رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ * فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از دو مشرق: مشرق زمستان و مشرق تابستان است، و مقصود از دو مغرب نیز همین است.(2) ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از دو مشرق: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) هستند، و مقصود از دو مغرب: حسن و حسین؟سهما؟ می باشند، و این آیه در امثال آنان جاری است، و مقصود از «آلاء» در «فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ» نیز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین (علیهما الصلاه و السلام) است.(3) «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ * بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا یَبْغِیَانِ * فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ * یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَانُ»(4) در تعدادی از روایات آمده که امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ» علی و فاطمه؟سهما؟اند، و مقصود از «برزخ» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، و مقصود از «یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَانُ» حسن و حسین؟سهما؟ هستند که از علی و فاطمه خارج شده اند.
ص: 345
مرحوم صدوق در کتاب خصال از یحیی بن سعید قطّان از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
علی و فاطمه؟سهما؟ دو بحر عمیق علم هستند که «لَا یَبْغِی أَحَدُهُمَا عَلَی صَاحِبِهِ» و از آنان لؤلؤ و مرجان یعنی حسن و حسین خارج شده اند.(1) ابوذرّ گوید:
«لُؤلُؤ و مرجان» حسن و حسین؟سهما؟اند، و «بَحرَین» علی و فاطمه؟سهما؟ هستند، و مانند این چهار نفر را کجا کسی دیده است؟ و جز مؤمن آنان را دوست نمی دارد، و جز کافر با آنان دشمنی نمی کند، پس شما با محبّت اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) ایمان خود را تثبیت کنید، و با دشمنی با آنان کافر نشوید، وگرنه در آتش دوزخ فرود می آیید.(2) ابن عبّاس گوید:
فاطمه(علیها السلام) از گرسنگی و نداشتن لباس متأثّر بود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «به
ص: 346
همسر خود راضی و قانع باش، چرا که به خدا سوگند او سیّد و آقای دنیا و آخرت است» پس این آیه نازل شد: «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ» و خداوند می فرماید: «من علیّ بن ابیطالب را دریای علم، و فاطمه را دریای نبوّت قرار دادم و آنان به همدیگر متّصل هستند، و من بین آنان برزخ برقرار نمودم، و برزخ بین آنان را رسول خود قرار دادم، و او مانع است از این که علی(علیه السلام) برای دنیا غمگین شود، و یا فاطمه(علیها السلام) از شوهر خود گلایه نماید، «فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ» یعنی ای جنّ و انس به کدامیک از نعمت های پروردگارتان تکذیب می کنید»؟ و مقصود خداوند تکذیب به ولایت امیرالمؤمنین و محبّت فاطمه ی زهرا؟سهما؟ است، و لؤلؤ امام حسن و مرجان امام حسین؟سهما؟ هستند….(1) و از اهل سنّت ثعلبی از سفیان ثوری نقل کرده که گوید:
«بحرین علیّ و فاطمه؟سهما؟اند، و «لؤلؤ و مرجان» حسن و حسین؟سهما؟اند، و برزخ بین «بحرین» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می باشد.(2)
ص: 347
«کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ * وَ یَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ» یعنی کلّ من علی وجه الأرض، و «وَ یَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ» یعنی دین ربّک. سپس گوید: حضرت علی بن الحسین(علیه السلام) فرمود: «نَحْنُ الْوَجْهُ الَّذِی یُؤْتَی اللَّهُ مِنْهُ».(2) عبدالسلام هروی گوید: به حضرت رضا(علیه السلام) گفتم: معنای روایتی که می فرماید: ثواب «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» نظر به وجه الله است چیست؟ فرمود:
ای اباصلت! کسی که برای خداوند وجهی و صورتی مانند صورت های مردم بداند کافر شده است، و لکن وجه الله تعالی، پیامبران و مرسلین و حجّت های او هستند (صلوات الله علیهم أجمعین).
که به وسیله آن ها به خدا و دین و معرفت به او توجّه می شود، و خداوند می فرماید: «کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ * وَ یَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ» و نیز می فرماید:
«کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ.»(3)و(4)
ص: 348
مؤلّف گوید:
روایات در معنای وجه الله در ذیل آیه «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ» در آخر سوره ی قصص گذشت.
«
ص: 349
یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»(1) مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
«کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» یعنی، یحیی و یمیت و یرزق و یزید و ینقص.(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند می فرماید:
«کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» و شأن خداوند این است که گنهکاری را بیامرزد، و مکروب و مصیبت زده ای را نجات دهد، و گروهی را بالا ببرد، و گروهی را پایین بیاورد.(3) «سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَا الثَّقَلَانِ * فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ …»(4) امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در خطبه غدیر فرمود:
«مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنِّی أَدَعُهَا إِمَامَةً وَ وِرَاثَةً فِی عَقِبِی إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ…» یعنی، ای مردم، من خلافت را تا قیامت به صورت وراثت و امامت در اهل بیت خود قرار دادم، و آنچه از طرف خداوند مأمور به تبلیغ آن بودم را به حاضرین و غائبین ابلاغ نمودم، و باید حاضرین و غائبین و کسانی که به دنیا آمده و یا به دنیا نیامده اند، به دیگران ابلاغ نمایند، و هر پدری نیز تا قیامت به فرزندان خود برساند، و زود است که گروهی آن را غصب نمایند، و برای خود سلطنت و ملکی قرار بدهند، همگی آگاه باشید که خداوند غاصبین و حامیان آنان
ص: 350
را لعنت نموده است، و درباره ی آنان می فرماید: «سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَا الثَّقَلَانِ * … یُرْسَلُ عَلَیْکُمَا شُوَاظٌ مِّن نَّارٍ وَ نُحَاسٌ فَلَا تَنتَصِرَانِ.»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «ثَّقَلَانِ» ما و قرآن هستیم.(2) مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «ثَقَلَانِ» ما و کتاب خدا هستیم، و دلیل بر آن سخن رسول خداست که می فرماید: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثّقلین کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی.»(3) امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری فرمود:
«هنگامی که خداوند در قیامت بندگان خود را یک جا جمع می نماید به آسمان دنیا وحی می کند: تا با اهل خود به زمین فرود آیند، پس اهل آسمان دنیا دو برابر آنچه در زمین از جنّ و انس و ملائکه وجود دارد فرود می آیند، و
ص: 351
چنین خواهد بود تا اهل هفت آسمان نیز فرود آیند، و جنّ و انس در هفت سرا پرده از ملائکه محبوس می شوند» و سپس منادی خداوند می گوید:
«یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَانفُذُوا لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ * فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ * یُرْسَلُ عَلَیْکُمَا شُوَاظٌ مِّن نَّارٍ وَ نُحَاسٌ فَلَا تَنتَصِرَانِ». پس جنّ و انس می بینند که ملائکه ی هفت طبقه ی آسمان ها آنان را احاطه نموده اند [و راه نجاتی برای آنان نیست.](1) «یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَانفُذُوا لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ * فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ»(2) عمرو بن ابی شیبه گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
هنگامی که خداوند می خواهد خلق خود را آشکار نماید، و همه آنان را برای امری [مهم مانند قیامت] جمع کند، دستور می دهد تا منادی او ندا کند و همه جنّ و انس سریع تر از چشم بر هم زدن جمع می شوند، و سپس به آسمان دنیا اجازه می دهد تا به زمین فرود آید، و سپس به آسمان دوّم اجازه ی فرود می دهد و آنان دو برابر آسمان اوّل هستند، و چون اهل آسمان دنیا آنان را می بینند می گویند: امر پروردگارمان رسید، تا این که هر آسمانی پس از
ص: 352
دیگری فرود می آید، و دو برابر آسمان قبل از خود خواهد بود، و سپس امر الهی و ملائکه از لابلای ابر نازل می شود [و قیامت بر پا می گردد] و البتّه امور عالم به پروردگار خود باز می گردد، و خداوند به منادی دستور می دهد تا ندا کند: «یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَانفُذُوا لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ».
عمرو بن ابی شیبة گوید: سپس امام باقر(علیه السلام) گریان شد، و چون ساکت گردید، من گفتم: فدای شما شوم در این وقت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) و شیعیان او کجا خواهند بود؟ فرمود:
در آن وقت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و علی(علیه السلام) و شیعیان او بر منابری از نور هستند، و مردم در آن حال محزون و پریشانند، و آنان اندوهی ندارند. و سپس این آیه را تلاوت نمود: «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا وَ هُم مِّن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ»(1)، و «حسنة» ولایت علی(علیه السلام) است. سپس فرمود: «لَا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ هَذَا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ.»(2)و(3)
ص: 353
«فَإِذَا انشَقَّتِ السَّمَاء فَکَانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهَانِ * فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ»(1) «وَردة» مفرد وَرد است، و آن به معنای حُمره و قرمزی نزدیک به سفیدی و یا سفیدی مایل به قرمزی و زردی و خاکی است، و آسمان در قیامت به خاطر اختلاف رنگ تشبیه به این رنگ ها شده است و رنگ آسمان در آن روز مانند رنگ روغن هایی است که بر روی همدیگر ریخته می شود و رنگ های مختلفی دارد، و الله العالم.
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که قیامت بر پا می شود، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را صدا می زنند و حلّۀ و ردیّة به او می پوشانند. گفتم: حلّة و ردیّة چیست؟ فرمود: مگر سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «فَإِذَا انشَقَّتِ السَّمَاء فَکَانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهَانِ»؟ و سپس علی(علیه السلام) را صدا می زنند، و او در طرف راست رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می ایستد، و سپس کسانی را که خدا می خواهد صدا می زنند و آنان نیز در طرف راست علی(علیه السلام) می ایستند، و سپس شیعیان ما را صدا می زنند و آنان در طرف راست «من شاء الله» می ایستند. سپس فرمود: ای ابا محمّد تو فکر می کنی پس از آن ما به کجا خواهیم رفت؟ گفتم: به طرف بهشت. فرمود: «ما شاء الله.»(2) «فَیَوْمَئِذٍ لَّا یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لَا جَانٌّ»(3) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
[همان گونه که حضرت رضا(علیه السلام) فرموده است] آیه فوق
ص: 354
«فَیَوْمَئِذٍ لَّا یُسْأَلُ منکم عَن ذَنبِهِ» یعنی من الشیعه می باشد، و معنای آن این است که هر کس ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را پذیرفته باشد، و از دشمنان او بیزار باشد، و حلال خدا را حلال بداند، و حرام او را حرام بداند، و اهل گناه باشد و در دنیا توبه نکند، در برزخ و قبر عذاب خواهد شد، و در قیامت گناهی برای او نخواهد ماند.(1) مرحوم طبرسی نیز گوید:
از حضرت رضا(علیه السلام) روایت شده که آیه فوق «فَیَوْمَئِذٍ لَّا یُسْأَلُ منکم عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لَا جَانٌّ» نازل شده است.(2)
ص: 355
مرحوم صدوق با سند خود از میسرة نقل نموده که گوید: از حضرت رضا(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
از شما شیعیان حتی دو نفر در آتش نخواهند ماند، بلکه به خدا سوگند یک نفر نیز نخواهد ماند. میسرة گوید: گفتم: این سخن در کجای کتاب خدا آمده است؟ پس آن حضرت تا یک سال پاسخی به من نداد، تا این که روزی در طواف خدمت آن حضرت بودم، و به من فرمود: ای میسرة اکنون به من اجازه داده شد که پاسخ آن سؤال تو را بدهم. گفتم: سؤال من در کجای قرآن آمده؟ فرمود: در سوره ی «الرحمن» که خداوند می فرماید: «فَیَوْمَئِذٍ لَّا یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ منکم إِنسٌ وَ لَا جَانٌّ» گفتم: کلمه «منکم» در آیه نیست؟ فرمود: اوّل کسی که این کلمه را از این آیه برداشت عثمان بود، چرا که این آیه حجّتی بود بر او و بر اصحاب و یاران او، و اگر این کلمه در این آیه نباشد، باید عذاب از جمیع خلق برداشته شود، و اگر در قیامت از جنّ و انس سؤال نشود، خداوند چه کسی را عذاب خواهد نمود؟!(1)
ص: 356
«یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیمَاهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَ الْأَقْدَامِ * فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ * هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ * یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند مجرمان را می شناسد، و لکن این آیه درباره ی حضرت قائم؟عج؟ نازل شده است که آن حضرت آنان را از چهره و سیما می شناسد و با اصحاب خود آنان را طعمه شمشیر می نمایند.(2) معاویه دُهنی گوید:
امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه فوق به من فرمود: «مردم درباره ی این آیه چه می گویند؟» گفتم: «آنان می گویند: خدای تبارک و تعالی در قیامت مجرمان را با چهره و سیمایشان می شناسد، و دستور می دهد تا ملائکه موی سر و قدم های آنان را بگیرند و در آتش افکنند. » پس امام(علیه السلام) به من فرمود: «خداوندی که آنان را خلق نموده چه نیازی به نشانه و دیدن چهره های آنان دارد؟!» گفتم: «فدای شما شوم، معنای آیه چیست؟» حضرت فرمود: «این مربوط به قائم ما می باشد، که چون قیام نماید خداوند به او شناختی می دهد و او از چهره و سیما، مجرمان را می شناسد و دستور می دهد تا نواصی و اقدام آنان را بگیرند و با شمشیر آنان را بکشند.»(3)
ص: 357
و در قرب الاسناد از ابراهیم بن عبدالحمید نقل شده که گوید:
در سال 198 هجری قمری در مسجدالحرام خدمت امام صادق(علیه السلام) رسیدم و آن حضرت کتابی به دست من داد و من در آن نظر کردم و در آن نوشته شده بود: «هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمَا بِهَا تُکَذِّبَانِ فَاصْلِیَا فِیهَا لَا تَمُوتَانِ فِیهَا وَ لَا تَحْیَیَانِ. یَعْنِی الْأَوَّلَیْنِ.»(1) ابوالصلت هروی گوید: به حضرت رضا(علیه السلام) گفتم: آیا بهشت و دوزخ اکنون خلق شده و موجود است؟ فرمود:
آری موجود است و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) [در معراج] داخل بهشت شد و دوزخ را نیز دید.
گفتم: گروهی می گویند: «هنوز بهشت و دوزخ خلق نشده بلکه فقط تقدیر شده است» فرمود: آنان از ما نیستند، و ما نیز از آنان نیستیم، و هر کس خلقت بهشت و دوزخ را انکار کند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ما را تکذیب نموده و ولایت ما را نپذیرفته است، و در دوزخ مخلّد خواهد بود، چرا که خداوند می فرماید:
«هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ * یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ» سپس
ص: 358
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: جبرئیل در معراج دست مرا گرفت و داخل بهشت برد، و خرمای تازه ی بهشتی به من داد و من خوردم و آن تبدیل به نطفه شد و چون به زمین بازگشتم با خدیجه همبستر شدم، و او به فاطمه باردار شد، از این رو فاطمه حورای انسیّه است، و هرگاه من مشتاق بوی بهشت می شوم، بوی فاطمه را استشمام می کنم.(1)
ص: 359
وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ 46 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 47 ذَواتا أَفْنانٍ 48 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 49 فیهِما عَیْنانِ تَجْرِیانِ 50 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 51 فیهِما مِنْ کُلِّ فاکِهَةٍ زَوْجانِ 52 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 53 مُتَّکِئینَ عَلی فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَ جَنَی الْجَنَّتَیْنِ دانٍ 54 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 55 فیهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ 56 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 57 کَأَنَّهُنَّ الْیاقُوتُ وَ الْمَرْجانُ 58 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 59 هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ 60 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 61 وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ 62 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 63 مُدْهامَّتانِ 64 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 65 فیهِما عَیْنانِ نَضَّاخَتانِ 66 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 67 فیهِما فاکِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ 68 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 69 فیهِنَّ خَیْراتٌ حِسانٌ 70 فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ 71 ¬Kj
«اَفنان» جمع فَنَن، شاخه و برگ سبز و تازه است، و هذا فَنّ آخر یعنی نوع آخر،
ص: 360
و ممکن است اَفنان جمع فَن باشد، و «اِتّکاء» به معنای استناد و تکیه نمودن است برای اکرام و بهره گیری، و «متکّاء» چیزی است که به آن تکیه می کنند، و یا برای خواب روی آن سر می گذارند، و «بطائن» جمع بِطانة، باطن لباس و امثال آن را گویند، و «جَنَی الْجَنَّتَیْنِ دَانٍ» جَنا به معنای ثمره و میوه ای است که رسیده و بر درخت باشد، یعنی میوه آن دو باغستان آماده چیدن و نزدیک است، و اصل «طَمث» به معنای خون است، و طمثت المرأة إذا حاضت، و «طمثت المرأه» إذا دمیت بالإفتضاض، و «بَعیرٌ لم یَطمَث» إذا لم یمسّه حَبل و لا رَحل، و «مُدْهَامَّتَانِ» وصف جنّتان است، و «دَهْمَه» به معنای سواد است، و ادهامّ الزرع إذا علاه السواد یعنی زرع سبز و خرّم گردید، و «نَضخ» جوشش فراوان آب است و نَضح با حاء مهمله جوشش خفیف است، و «نضّاخَة» به معنای فوّاره است، و «رُمّان» به معنای انار است، و «خیرات» جمع خیرة است چنان که گفته می شود: رجل خَیِّر، و رجال خیار، و نساء خَیِّرات، و إمرأة خَیِّرة، و «خِیام» جمع خیمة به معنای خانه چادری است، که با عمود و میخ ها بر پا می شود، و «رَفْرَف» و رَفْرَف خُضْر باغستان سرسبز است، و بعضی گفته اند: «رَفْرَف» مجالس و یا وسائد و یا هر لباس عریضی است، و «عَبْقری» فرش زیبا و مخملی را گویند، و آن اسم جنس است و مفرد آن عَبْقَریّة است، و آن منسوب به شهر عَبْقر است که در آن اقسام فرش ها بافته می شده است.
و برای کسی که از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ بهشتی است! (46) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (47) (آن دو باغ بهشتی) دارای انواع نعمتها و درختان پرطراوت است! (48) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (49) در آنها دو چشمه همیشه جاری است! (50) پس کدامین نعمتهای
ص: 361
پروردگارتان را انکار می کنید؟! (51) در آن دو، از هر میوه ای دو نوع وجود دارد (هر یک از دیگری بهتر)! (52) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (53) این در حالی است که آنها بر فرشهایی تکیه کرده اند با آسترهایی از دیبا و ابریشم، و میوه های رسیده آن دو باغ بهشتی در دسترس است! (54) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (55) در آن باغهای بهشتی زنانی هستند که جز به همسران خود عشق نمی ورزند و هیچ انس و جنّ پیش از اینها با آنان تماس نگرفته است. (56) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (57) آنها همچون یاقوت و مرجانند! (58) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (59) آیا جزای نیکی جز نیکی است؟! (60) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (61) و پایین تر از آنها، دو باغ بهشتی دیگر است. (62) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (63) هر دو خرّم و سرسبزند! (64) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (65) در آنها دو چشمه جوشنده است! (66) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (67) در آنها میوه های فراوان و درخت خرما و انار است! (68) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (69) و در آن باغهای بهشتی زنانی نیکو خلق و زیبایند! (70) پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟! (71)
«وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ * فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ * ذَوَاتَا أَفْنَانٍ…»(1) داود رقّی گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ» فرمود:
کسی که بداند خداوند او را می بیند، و آنچه می گوید را می شنود، و آنچه از
ص: 362
خوب و بد انجام می دهد را می داند، و به این خاطر از اعمال زشت و ناپسند دوری کند، او از کسانی است که خداوند درباره ی او می فرماید: «خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی.»(1) جابر جعفی گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
چهار بهشت وجود دارد: چرا که خداوند می فرماید: «وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ» و این آیه مربوط به کسی است که به طرف شهوت و معصیتی حرکت کند، و یک باره به یاد حضور در پیشگاه پروردگار خود بیفتد، و از ترس خداوند آن معصیت را ترک نماید، بنابراین، دو بهشت یاد شده در آیه فوق مربوط به مؤمنان پیشرو و سابقین است، و امّا آیه «وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ» مربوط به مؤمنانی است که در مرتبه و فضل پایین تری هستند، و دو بهشت در این آیه برای اصحاب یمین است، و «جنّتان» جنة النعیم و جنّة المأوی می باشد.
سپس فرمود:
در این چهار بهشت میوه های فراوانی است، مانند برگ درختان و ستارگان آسمان، و اطراف این چهار بهشت را دیواری احاطه نموده که طول آن مسیر پانصد سال راه است، و ساختار آن ها با خشتی از نقره و خشتی از طلا و خشتی از دُرّ و خشتی از یاقوت است و ملاط آن ها از مشک و زعفران می باشد، و از غرفه های آن ها نوری ساطح است، و مؤمن عکس خود را از دیوارهای آن ها مشاهده می نماید، و در دیوارهای آنان هشت در وجود دارد،
ص: 363
و هر دری را دو مصراع است، و عرض آن ها به اندازه ی یک سال راه اسب تندرو می باشد.(1)
ص: 364
ابوبصیر گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم، به من خبر دهید آیا مرد و زن مؤمنی که داخل بهشت می شوند با همدیگر ازدواج می کنند؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ای ابوبصیر خداوند حاکم عدل است، و اگر مرد مؤمن افضل از همسر خود باشد، خداوند او را مخیّر می کند، و اگر مایل باشد با همسر دنیایی خود ازدواج می نماید، و اگر زن افضل از همسر خود باشد، او نیز مختار است، و اگر بخواهد با همسر دنیایی خود ازدواج می کند.
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
نگویید یک بهشت، چرا که خداوند می فرماید: «وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ» و نگویید یک درجه، چرا که خداوند می فرماید: «دَرَجَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضِ» و مردم تنها به خاطر اعمال شان بر همدیگر فضیلت پیدا می کنند.
ابوبصیر می گوید: گفتم: اگر دو نفر مؤمن در بهشت بخواهند با همدیگر ملاقات کنند و درجه یکی بالاتر از دیگری باشد، چگونه خواهد بود؟ فرمود:
آنکه درجه بالاتری دارد می تواند به درجه پایین تر بیاید، ولکن آن که درجه پایین تری دارد نمی تواند به درجه بالاتر صعود کند، و لکن اگر دوست داشته باشند که با همدیگر ملاقات کنند در اَسِرَّة [یعنی محلی که خویشان همدیگر را ملاقات می کنند] همدیگر را ملاقات خواهند نمود.(1) امام کاظم(علیه السلام) می فرماید:
امّ سلمه به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: پدر و مادرم فدای شما باد، اگر زنی در دنیا دو شوهر داشته، در بهشت با کدامیک ازدواج خواهد نمود؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: ای امّ سلمه هر کدام دارای اخلاق بهتر و خیرخواه تر به خانواده ی خود بوده است با او ازدواج خواهد نمود، تا این که فرمود: ای امّ سلمه خلق نیک خیر دنیا و آخرت را برای انسان فراهم می کند.(2)
ص: 365
در تفسیر صافی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
فردای قیامت مردم به اندازه ی عقول شان به مقامات عالیه بهشتی می رسند.(1) امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود:
ثواب و پاداش در قیامت به اندازه ی عقل خواهد بود.(2) «هَلْ جَزَاء الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ»(3) امام حسن(علیه السلام) می فرماید:
گروهی از یهودیان نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و اعلم آنان گفت: معنای «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ» چیست؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند؟عز؟ چون می دانست که بنی آدم دروغ بر خدا می بندند و به او تهمت می زنند، فرمود: «سُبْحَانَ اللَّهِ» یعنی او از آنچه آنان می گویند منزّه است.
و امّا «الْحَمْدُ لِلَّهِ» برای این است که خداوند می دانست بندگان او شکر نعمت های او را انجام نمی دهند از این رو خود از پیش فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ» قبل از آن که آنان حمد او را انجام بدهند، و این نخستین سخن است، و اگر چنین نبود خداوند؟عز؟ به احدی انعام نمی کرد، و امّا «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» اقرار
ص: 366
به یگانگی و وحدانیّت خداوند است و خداوند هیچ عملی را بدون آن نمی پذیرد، و آن کلمه تقواست که خداوند به سبب آن در قیامت میزان های اعمال را سنگین می کند، و امّا «اللَّهُ أَکْبَرُ» بالاترین کلمه، و اَعلی و اَحبّ کلمات است نزد خداوند، یعنی چیزی بزرگ تر از خداوند نیست، و نماز بدون آن صحیح نخواهد بود، چرا که «اللَّهُ أَکْبَرُ» نزد خداوند؟عز؟ کرامت دارد، و آن نام أعزّ و اکرم الهی است.
مرد یهودی گفت: راست گفتی ای محمّد، اکنون بگو پاداش «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ» چیست؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: هنگامی که بنده می گوید: «سُبْحَانَ اللَّهِ» آنچه مادون عرش است با او تسبیح خدا را می گویند، و به گوینده، ده برابر ثواب تسبیح آنان داده می شود، و چون می گوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ» خداوند نعمت های دنیا را با نعمت های آخرت به او می دهد، و این کلمه ای است که اهل بهشت هنگام ورود به بهشت می گویند، و کلماتی که در دنیا می گفته اند قطع می شود، جز «الْحَمْدُ لِلَّهِ» که در بهشت نیز آن را می گویند، چنان که خداوند می فرماید: «دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اَللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ وَ آخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»(1)، و امّا «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» قیمت و ثَمَن بهشت است، چرا که خداوند می فرماید: «هَلْ جَزَاء الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ» یعنی آیا پاداش کسی که بگوید: «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» جز بهشت است؟ پس مرد یهودی گفت: راست گفتی ای محمّد.(2)
ص: 367
ص: 368
ص: 369
ص: 370
ص: 371
ص: 372
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر «هَلْ جَزَاء الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ» فرمود: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود: خداوند؟عز؟ فرمود:
«پاداش کسی که من نعمت توحید را به او عطا نمودم، جز بهشت نیست.»(1)
ص: 373
و نیز می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
توحید و «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» قیمت بهشت است، و «الْحَمْدُ لِلَّهِ» وفای به شکر هر نعمتی است، و ترس از خداوند و «خَشْیَةُ اللَّهِ» کلید هر حکمتی است، و اخلاص در کارها ملاک هر طاعتی است.(1) علی بن سالم گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
«در کتاب خدا آیه مسجّله ای هست» گفتم: آن کدام آیه است؟ فرمود: آیه «هَلْ جَزَاء الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ» چرا که این آیه درباره ی هر مؤمن و کافر و نیکوکار و بدکاری صادق و جاری است، و هر کس مورد احسان واقع می شود، بر اوست که نیکی را به نیکی پاسخ بدهد، و مکافات این نیست که همانند او عمل کند، بلکه باید نیکی بالاتری انجام بدهد و بداند که شروع کننده ی به احسان، فضیلت بیشتری دارد.(2)
ص: 374
«وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ * فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ * مُدْهَامَّتَانِ * فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ * فِیهِمَا عَیْنَانِ نَضَّاخَتَانِ * فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ * فِیهِمَا فَاکِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ * … حُورٌ مَّقْصُورَاتٌ فِی الْخِیَامِ»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«مُدْهَامَّتَانِ» یعنی [در زمان حکومت امام زمان(علیه السلام)] بین مکّه و مدینه بطور متصّل نخلستان خواهد بود.(2) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«عَیْنَانِ نَضَّاخَتَانِ» یعنی دو چشمه جوشان و فوّارتان، و «فِیهِنَّ خَیْرَاتٌ حِسَانٌ» یعنی دخترانی که در کنار کوثر از زمین می رویند، و هر گاه یکی از آنان را اهل بهشت بگیرند، دختر دیگری به جای آن می روید، و «حُورٌ مَّقْصُورَاتٌ فِی الْخِیَامِ» یعنی آنان مصون هستند و چشم کسی به آنان دوخته نمی شود.(3)
ص: 375
حلبی گوید: امام صادق(علیه السلام) درباره ی «فِیهِنَّ خَیْرَاتٌ حِسَانٌ» فرمود:
«آنان زن های مؤمنه و صالحه و عارفه دنیا هستند» گفتم: «حُورٌ مَّقْصُورَاتٌ فِی الْخِیَامِ» کیانند؟ فرمود: آنان حوریان سفیدرو، و محفوظ و مصون و مخدّرات در خیمه های دُرّ و یاقوت و مرجان هستند، و هر خیمه ای از آن ها چهار در دارد، و بر هر دری هفتاد حاجب و نگهبان برای آن ها گماشته شده، و آن ها کرامت های الهی هستند بر حورالعین، و خداوند به وسیله آن ها به مؤمن بشارت می دهد.(1) حسین بن اعین گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: معنای «جَزَاکَ اللَّهُ خَیْراً» چیست؟ فرمود:
«خَیر» نهری است در بهشت که از کوثر خارج می شود، و کوثر از ساق عرش خارج می گردد، و منازل اوصیا و شیعیان آنان در آنجاست و در دو طرف نهر کوثر دخترانی می رویند، و هر گاه مؤمن یکی از آنان را می گیرد دختر دیگری به جای آن می روید، چنان که خداوند می فرماید: «فِیهِنَّ خَیْرَاتٌ حِسَانٌ» و هر گاه مؤمنی به رفیق خود بگوید: «جَزَاکَ اللَّهُ خَیْراً» مقصود او آن منازلی است که خداوند؟عز؟ برای برگزیدگان از بندگان خود آماده کرده است.(2)
ص: 376
مؤلّف گوید:
روایات فراوانی در توصیف حورالعین بهشتی نقل شده و ما زیادی از آن ها را در کتاب «راه بهشت» نقل نمودیم و مرحوم مفید در کتاب اختصاص روایت مفصّلی را در این باره نقل نموده که در پاورقی مشاهده می شود.(1)
ص: 377
ص: 378
ص: 379
ص: 380
ص: 381
ص: 382
ص: 383
ص: 384
ص: 385
«تَبَارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ»(1) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
ماییم جلال خداوند و کرامت او، و خداوند به سبب اطاعت از ما به بندگان خود اکرام می نماید.(2)
ص: 386
حدیث فوق را مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی نیز در تفسیر خود(1) نقل نموده، و در ذیل آیه سوره ی حدید که می فرماید:
«وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ»(2) تمام حدیث خواهد آمد إن شاء الله.
ص: 387
محلّ نزول: مکّه مکرّمه جز آیه 81 و 82 که در مدینه نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی طه نازل شده است.
تعداد آیات: 96 آیه و یا 99 آیه.
ثواب قرائت سوره ی واقعه ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که در هر شب جمعه سوره ی واقعه را بخواند، خداوند او را دوست دارد، و او را محبوب همه مردم می نماید، و در دنیا هرگز بیم و آزار و فقر و آفتی نمی بیند و از رفقای امیرالمؤمنین(علیه السلام) خواهد بود، چرا که این سوره مخصوص آن حضرت است و احدی در آن شریک نیست.(1)
ص: 388
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هر کس مشتاق بهشت و نعمت های آن باشد، باید سوره ی واقعه را بخواند، و هر کس دوست می دارد که اوصاف آتش را ببیند، باید سوره ی سجده و لقمان را بخواند.(1) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
کسی که هر شب قبل از خواب سوره ی واقعه را بخواند، هنگامی که خدا را ملاقات می کند صورت او مانند ماه شب چهارده نورانی خواهد بود.(2) و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، از غافلین نوشته نمی شود، و اگر آن را در منزل خود قرار بدهد، خیر آن زیاد می شود، و اگر همواره آن را بخواند، فقر او برطرف می شود، و سبب قبولی و زیادی حافظه و توفیق و وسعت مال او خواهد شد.(3)
ص: 389
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ 1 لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَةٌ 2 خافِضَةٌ رافِعَةٌ 3 إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا 4 وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا 5 فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا 6 وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً 7 فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ 8 وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ 9 وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ 10 أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ 11 فی جَنَّاتِ النَّعیمِ 12 ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلینَ 13 وَ قَلیلٌ مِنَ الْآخِرینَ 14 عَلی سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ 15 مُتَّکِئینَ عَلَیْها مُتَقابِلینَ 16 یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ 17 بِأَکْوابٍ وَ أَباریقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعینٍ 18 لا یُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا یُنْزِفُونَ 19 وَ فاکِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ 20 وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ 21 وَ حُورٌ عینٌ 22 کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ 23 جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ 24 لا یَسْمَعُونَ فیها لَغْواً وَ لا تَأْثیماً 25 إِلاَّ قیلاً سَلاماً سَلاماً 26 وَ أَصْحابُ الْیَمینِ ما أَصْحابُ الْیَمینِ 27 فی سِدْرٍ مَخْضُودٍ 28 وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ 29 وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ 30 وَ ماءٍ مَسْکُوبٍ 31 وَ فاکِهَةٍ کَثیرَةٍ 32 لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ 33 وَ فُرُشٍ
ص: 390
مَرْفُوعَةٍ 34 إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً 35 فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً 36 عُرُباً أَتْراباً 37 لِأَصْحابِ الْیَمینِ 38 ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلینَ 39 وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرینَ 40 وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ 41 فی سَمُومٍ وَ حَمیمٍ 42 وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ 43 لا بارِدٍ وَ لا کَریمٍ 44 إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفینَ 45 وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَی الْحِنْثِ الْعَظیمِ 46 وَ کانُوا یَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ 47 أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ 48 قُلْ إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ 49 لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ 50 ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ 51 لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ 52 فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ 53 فَشارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمیمِ 54 فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهیمِ 55 هذا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ 56 ¬Kj
«کاذِبَة» مانند عافیة و عاقبة، مصدر است، و «رُجَّتِ الْأَرْضُ» یعنی اضطربت و تحرّکت، کما یقال: ارتجّ السهم عند خروجه من القوس، و «وَ بُسَّتِ الْجِبَالُ» یعنی فُتِّتَ و جُعلت کالسویق، و بَسیس به معنای سویق است، و «هَباء» به معنای غبار است، و «هَبَاء مُّنبَثًّا» یعنی در قیامت کوه ها مانند غبار، پراکنده می شوند، و در رِقَّت مانند شعاعی که در نور خورشید دیده می شود خواهند شد، و «اِنبثاث» به معنای جدا شدن اجزا فراوان است که در هر سو پراکنده شود، و «اَزواج» به معنای اصناف است که در کنار همدیگر قرار گرفته باشند، از این رو به کفش ها زوجان گویند، و «ثلاثة» به معنای جماعت است، و اصل آن به معنای قطع است، و ثَلَّ عَرشُه یعنی قُطع ملکه بهدم سریره، و «موضوعة» به معنای منسوجة متداخله است، مانند زره ای که می بافند، و «وَضِیْنَ النّاقَةِ» فرش بافته شده ای است که روی شتر قرار می دهند، و «سِدر» درخت معهود است، و «مخضود» یعنی مقطوع الشوک،
ص: 391
مرحوم قمّی گوید: درختی است که شاخه و برگ ندارد، و «طَلْحٍ مَّنضُودٍ» درخت موز را گویند، و امام صادق آن را «طلع منضود» قرائت نموده، و منضود یعنی مرتّب و منظّم، مانند دانه های موز و خرما که با نظم خاصّی در کنار همدیگر قرار دارد، و «بِکر» چیزی را گویند که به خلقت اوّلیّه خود باقی مانده باشد، از این رو به اوّل میوه، و اوّل روز باکوره و بکر گویند، و «اَتراب» جمع تِرب فرزندان هم سن و همانند را گویند، و «سَموم» باد با حرارت را گویند که داخل مسام بدن می شود مانند سمّ که داخل در مسام بدن می شود، و «یَحموم» سیاه و تیره را گویند که در اثر سوختن سیاه شده باشد، و «مُترَف و مُترَفین» ممتنع از انجام واجبات را گویند، که طلباً للترفة و الرفاهیّة واجبات را ترک می کند، و «حِنث» نقض عهد و قسم را گویند، و «هیم» شتر تشنه را گویند که به خاطر بیماری آب نمی خورد.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر هنگامی که واقعه عظیم (قیامت) واقع شود، (1) هیچ کس نمی تواند آن را انکار کند! (2) (این واقعه) گروهی را پایین می آورد و گروهی را بالا می برد! (3) در آن هنگام که زمین بشدّت به لرزه درمی آید، (4) و کوه ها در هم کوبیده می شود، (5) و بصورت غبار پراکنده درمی آید، (6) و شما سه گروه خواهید بود! (7) (نخست) سعادتمندان و خجستگان (هستند) چه سعادتمندان و خجستگانی! (8) گروه دیگر شقاوتمندان و شومانند، چه شقاوتمندان و شومانی! (9) و (سومین گروه) پیشگامان پیشگامند، (10) آنها مقرّبانند! (11) در باغهای پرنعمت بهشت (جای دارند)! (12) گروه زیادی (از آنها) از امّتهای نخستینند، (13) و اندکی از امّت آخرین! (14) آنها [مقرّبان] بر تختهایی که صف کشیده و به هم پیوسته است قرار دارند،
ص: 392
(15) در حالی که بر آن تکیه زده و رو به روی یکدیگرند! (16) نوجوانانی جاودان (در شکوه و طراوت) پیوسته گرداگرد آنان می گردند، (17) با قدحها و کوزه ها و جامهایی از نهرهای جاری بهشتی (و شراب طهور)! (18) امّا شرابی که از آن درد سر نمی گیرند و نه مست می شوند! (19) و میوه هایی از هر نوع که انتخاب کنند، (20) و گوشت پرنده از هر نوع که مایل باشند! (21) و همسرانی از حور العین دارند، (22) همچون مروارید در صدف پنهان! (23) اینها پاداشی است در برابر اعمالی که انجام می دادند! (24) در آن (باغهای بهشتی) نه لغو و بیهوده ای می شنوند نه سخنان گناه آلود (25) تنها چیزی که می شنوند «سلام» است «سلام»! (26) و اصحاب یمین و خجستگان، چه اصحاب یمین و خجستگانی! (27) آنها در سایه درختان «سِدر» بی خار قرار دارند، (28) و در سایه درخت «طلح» پربرگ [درختی خوشرنگ و خوشبو]، (29) و سایه کشیده و گسترده، (30) و در کنار آبشارها، (31) و میوه های فراوان، (32) که هرگز قطع و ممنوع نمی شود، (33) و همسرانی بلندمرتبه! (34) ما آنها را آفرینش نوینی بخشیدیم، (35) و همه را دوشیزه قرار دادیم، (36) زنانی که تنها به همسرشان عشق می ورزند و خوش زبان و فصیح و هم سن و سالند! (37) اینها همه برای اصحاب یمین است، (38) که گروهی از امّتهای نخستینند، (39) و گروهی از امّتهای آخرین! (40) و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالی (که نامه اعمال شان به نشانه جرم شان به دست چپ آنها داده می شود)! (41) آنها در میان بادهای کشنده و آب سوزان قرار دارند، (42) و در سایه دودهای متراکم و آتشزا! (43) سایه ای که نه خنک است و نه آرامبخش! (44) آنها پیش از این (در عالم دنیا) مست و مغرور نعمت بودند، (45) و بر گناهان بزرگ اصرار می ورزیدند، (46) و می گفتند:
«هنگامی که ما مُردیم و خاک و استخوان شدیم، آیا برانگیخته خواهیم شد؟! (47)
ص: 393
یا نیاکان نخستین ما (برانگیخته می شوند)؟!» (48) بگو: «اوّلین و آخرین، (49) همگی در موعد روز معیّنی گردآوری می شوند، (50) سپس شما ای گم راهان تکذیب کننده! (51) قطعاً از درخت زقّوم می خورید، (52) و شکمها را از آن پر می کنید، (53) و روی آن از آب سوزان می نوشید، (54) و همچون شتران مبتلا به بیماری عطش، از آن می آشامید! (55) این است وسیله پذیرایی از آنها در قیامت! (56)
«إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ * لَیْسَ لِوَقْعَتِهَا کَاذِبَةٌ * خَافِضَةٌ رَّافِعَةٌ * إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا…»(1) زهری گوید: امام سجّاد(علیه السلام) می فرمود:
کسی که با وعده های خداوند اطمینان و آرامش پیدا نکند، خود را گرفتار حسرت بر دنیا خواهد نمود. سپس فرمود: به خدا سوگند دنیا و آخرت مانند دو کفّه ترازو می باشند، و هر طرف رجحان و زیادی پیدا کند، دیگری از بین می رود. سپس این آیات را تلاوت نمود «إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ» یعنی قیامت، و «خَافِضَةٌ رَّافِعَةٌ» یعنی «خَفَضَتْ وَ اللَّهِ أَعْدَاءَ اللَّهِ إِلَی النَّارِ»، و «رافعة» یعنی رفعت و الله أولیاء الله إلی الجنة. یعنی به خدا سوگند قیامت دشمنان خدا را به قعر دوزخ می فرستد، و اولیای خدا را به طرف بهشت بالا می برد.(2)
ص: 394
ابن عبّاس گوید: به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتم: مقصود از «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ * فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ» کیانند؟ فرمود:
جبرئیل به من خبر داد که علیّ(علیه السلام) و شیعیان او «سابقون إلی الجنّة و مقرّبون من الله» هستند، به خاطر کرامتی که خداوند به آنان دارد.(1)
ص: 395
جابر جعفی گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
ای جابر، خدای تبارک و تعالی مردم را سه گروه آفریده است، چنان که می فرماید: «وَ کُنتُمْ أَزْوَاجًا ثَلَاثَةً * فَأَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ * وَ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ * وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» و سابقون پیامبران خدا و خواصّ از خلق او هستند، و خداوند در آنان پنج روح قرار داده، 1. روح القدس، که به وسیله آن همه چیز را می شناسند، 2. روح ایمان، که به وسیله آن از خدا می ترسند، 3. روح القوّه، که به وسیله آن قادر بر طاعت خداوند می شوند، 4. روح الشهوة، که به وسیله آن اطاعت خدا را دوست می دارند، و از معصیت او کراهت دارند، 5. روح المَدرج که به وسیله آن بین مردم رفت و آمد می کنند، و در مؤمنین اصحاب میمنة، «روح ایمان» قرار داد، و به وسیله آن از خدا می ترسند، و «روح قوّة» قرار داد که به وسیله آن قدرت بر اطاعت خدا را پیدا می کنند، و «روح شهوت» قرار داد، و به وسیله آن میل به اطاعت خدا پیدا می کنند، و روح «مَدرَج» قرار داد که به وسیله آن رفت و آمد می کنند.(1)
ص: 396
مرحوم صدوق در کتاب امالی از ابن عبّاس نقل نموده که گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند؟عز؟ مخلوق خود را دو قسمت کرد و مرا بهترین آنان قرار داد و آنان را تقسیم به اصحاب یمین و اصحاب شمال نمود، و من بهترین اصحاب یمین هستم، و سپس آن دو قسمت را تبدیل به سه قسمت نمود، و مرا بهترین آنان قرار داد، و فرمود: «فَأَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ * وَ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ * وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» و من بهترین سابقون هستم، و سپس این سه قسم را به قبائل تبدیل نمود، و مرا بهترین قبیله قرار داد و فرمود: «وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ»(1)، از این رو من اتقای فرزندان آدم، و گرامی ترین آنان نزد خداوند جلّ ثناؤه هستم و فخری نمی کنم، و سپس قبائل را تبدیل به بیوت نمود، و مرا بهترین اهل بیوت قرار داد و فرمود: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا.»(2)و(3)
ص: 397
«وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ»(1) داود بن کثیر گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم مقصود از «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ…» کیانند؟ فرمود:
خداوند این سخن را -- در میثاق و عالم ذرّ -- دو هزار سال قبل از خلقت [آدم] فرمود. گفتم: برای من تفسیر کنید؟ فرمود: هنگامی که خداون؟عز؟ خواست مخلوق خود را از گِل بیافریند، آتشی مقابل آنان قرار داد، و فرمود: داخل آتش شوید، و اوّل کسی که داخل آتش شد حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین و حسن و حسین و نه امام از فرزندان حسین(علیهم السلام) بودند، و سپس شیعیانشان به دنبال آنان رفتند، از این رو -- به خدا سوگند -- آنان، سابقون لقب گرفتند.(2)
ص: 398
مؤلّف گوید:
حدیث فوق را مخالفین ما از اهل سنّت مانند ثعلبی و غیره نیز نقل کرده اند.(1) مرحوم طبرسی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
سابقین چهار نفر بوده اند، 1. هابیل مقتول، 2. سابق در امّت موسی(علیه السلام) یعنی مؤمن آل فرعون، 3. سابق در امّت عیسی(علیه السلام) یعنی حبیب نجّار، 4. سابق در امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) یعنی علیّ بن ابی طالب(علیه السلام). [و او افضل آنان است.](2)
ص: 399
ابن مغازلی نیز در مناقب در تفسیر آیه فوق از ابن عبّاس نقل کرده که گوید:
سابقین سه نفر هستند: یوشع بن نون که سبقت به موسی(علیه السلام) پیدا کرد، و صاحب یس که سبقت به عیسی(علیه السلام) پیدا کرد، و علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) که سبقت به محمّد(صلی الله علیه و آله) پیدا نمود، و او افضل آنان بود.(1) روایات فراوان دیگری نیز به این مضامین نقل شده که ما از نقل آن ها صرف نظر نمودیم.
«فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ * ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِینَ * وَ قَلِیلٌ مِّنَ الْآخِرِینَ * عَلَی سُرُرٍ مَّوْضُونَةٍ * مُتَّکِئِینَ عَلَیْهَا مُتَقَابِلِینَ * یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ * بِأَکْوَابٍ وَ أَبَارِیقَ وَ کَأْسٍ مِّن مَّعِینٍ»(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِینَ» هابیل فرزند آدم است که برادرش قابیل او را کشت و مؤمن آل فرعون، و حبیب نجّار، و صاحب یس است، و مقصود از «وَ قَلِیلٌ مِّنَ الْآخِرِینَ» علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) است.(3)
ص: 400
مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
«ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِینَ» پیروان پیامبران گذشته اند، و «قَلِیلٌ مِّنَ الْآخِرِینَ» پیروان پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)اند.(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ» فرزندان کوچک مردم اند که نه گناهی دارند که عقاب شوند و نه ثوابی دارند که به بهشت بروند، از این رو خداوند آنان را خدّام اهل بهشت قرار می دهد. و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: اطفال مشرکین خدّام اهل بهشت می باشند.(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
کوثر ما، دو مجرا از بهشت دارد: یکی از نهر تسنیم، و دیگری از نهر مَعین.(3) «وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِّمَّا یَشْتَهُونَ * وَ حُورٌ عِینٌ * کَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ * جَزَاء بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ * لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَ لَا تَأْثِیمًا * إِلَّا قِیلًا سَلَامًا سَلَامًا»(4)
ص: 401
عبدالله بن سنان گوید: از امام صادق(علیه السلام) پرسیدم بهترین نانخورش دنیا و آخرت چیست؟ فرمود:
گوشت است، مگر سخن خداوند را نشنیده ای که می فرماید: «وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِّمَّا یَشْتَهُونَ»؟(1) عوف بن عبدالله ازدی گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هیچ مؤمنی داخل بهشت نمی شود مگر آن که پانصد همسر از حوریان بهشتی برای او آماده است، و با هر حوریه هفتاد غلام و هفتاد جاریه [یعنی دختر جوان] خواهد بود، و آنان همانند لؤلؤ منثور، و فراوان می باشند، گویی مانند لؤلؤ در صدف هستند، که هیچ دستی به آن ها نرسیده و چشمی آن ها را ندیده است، و مقصود از «منثور» کثرت و زیادی می باشد. تا این که فرمود: برای مؤمن هفت قصر می باشد، و در هر قصری هفتاد اطاق است، و در هر اطاقی هفتاد تخت است، و بر روی هر تختی هفتاد بستر می باشد، و در هر بستری حورالعینی قرار دارد.
سپس فرمود:
«تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ»(2)، و انهار از «ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ» یعنی آب صاف بدون کدورت است، و «وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ» یعنی نهرهایی از شیر است که طعم آن ها تغییر نمی کند، چرا که از پستان های حیوانات خارج نشده
ص: 402
است، و «وَ أَنْهَارٌ مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفًّی»(1)، یعنی و نهرهایی نیز از عسل خواهد بود که مصفّی می باشد، چرا که از شکم زنبوران عسل خارج نشده است، و «وَ أَنْهَارٌ مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّارِبِینَ» یعنی و نهرهایی نیز از شراب لذّت بخش می باشد، که با پاهای مردان گرفته نشده است، و چون اهل بهشت مایل به طعام می شوند، پرندگان سفید بال های خود را بالا می کنند و مؤمنین از هر کجای آنان بخواهند می خورند، اگر مایل باشند نشسته و یا در حال تکیه زدن بر متکاهای بهشتی، و اگر مایل به میوه باشند، شاخه های درختان میوه نزد آنان می آیند، و از هر کدام بخواهند می خورند، تا این که فرمود: «وَ المَلاَئِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم مِّن کُلِّ بَابٍ * سَلاَمٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ.»(2)و(3)
ص: 403
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَ لَا تَأْثِیمًا» یعنی اهل بهشت هرگز سخنی که دارای فحش و دروغ و غنا باشد را نمی شنوند.(1) «وَ أَصْحَابُ الْیَمِینِ مَا أَصْحَابُ الْیَمِینِ * فِی سِدْرٍ مَّخْضُودٍ * وَ طَلْحٍ مَّنضُودٍ * وَ ظِلٍّ مَّمْدُودٍ * وَ مَاء مَّسْکُوبٍ * وَ فَاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ * لَّا مَقْطُوعَةٍ وَ لَا مَمْنُوعَةٍ»(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«وَ أَصْحَابُ الْیَمِینِ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) و اصحاب و شیعیان اویند، و «سِدْرٍ مَّخْضُودٍ» درختی است که برگ و تیغ ندارد، و امام صادق(علیه السلام) «وَ طَلْحٍ مَّنضُودٍ» را و «وَ طَلْعٍ مَّنضُودٍ» قرائت نموده، و منضود به معنای مرتّب بودن دانه های خرما و موز و امثال آن است که در کنار همدیگر قرار گرفته است.(3) نصر بن قابوس گوید: امام صادق(علیه السلام) درباره ی «وَ ظِلٍّ مَّمْدُودٍ * وَ مَاء مَّسْکُوبٍ * وَ فَاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ * لَّا مَقْطُوعَةٍ وَ لَا مَمْنُوعَةٍ» فرمود:
به خدا سوگند این آیات به این معنایی که مردم فکر می کنند نیست، بلکه به معنای علم و نتایج آن است. نصر بن قابوس گوید: گفتم: معنای «وَ بِئْرٍ
ص: 404
مُّعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَّشِیدٍ»(1)، چیست؟ فرمود: «وَ بِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ» امام صامت است، و «وَ قَصْرٍ مَّشِیدٍ» امام ناطق است.(2) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«وَ ظِلٍّ مَّمْدُودٍ» سایه ای است در وسط بهشت، به اندازه ی عرض بهشت، و عرض بهشت به اندازه ی عرض آسمان و زمین است، که اگر سواره ای در زیر این سایه یکصد سال حرکت کند به انتهای آن نمی رسد.(3) و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
در بهشت درختی است [لعلّه شجرة طوبی] که اگر سواره ای یکصد سال در سایه آن حرکت کند به انتهای آن نمی رسد، سپس فرمود: اگر می خواهید قول خداوند را قرائت کنید که می فرماید: «وَ ظِلٍّ مَّمْدُودٍ» سپس فرمود: و محل یک تازیانه در بهشت بهتر از دنیا و آنچه در آن است می باشد، و اگر می خواهید این آیه را قرائت کنید که خداوند می فرماید: «فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَ ما الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ.»(4)و(5)
ص: 405
مؤلّف گوید:
در ذیل آیات فوق روایت مفصّلی در کتاب «صفة الجنّة و النار» از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که در پاورقی مشاهده می شود.(1)
ص: 406
«وَ فُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ * إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَاء * فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْکَارًا * عُرُبًا أَتْرَابًا * لِّأَصْحَابِ الْیَمِینِ»(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتم: معنای «غُرَفٌ مِّن فَوْقِهَا غُرَفٌ»(2)، چیست؟ و این غرفه ها بر چه اساسی بنا شده است؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
یا علی! این غرفه ها را خداوند برای اولیای خود با دُرّ و یاقوت و زبرجد ساخته است، و سقف های آن ها با زبرجد آمیخته به نقره است، و هر غرفه ای هزار در از طلا دارد، و بر هر دری ملکی مأمور است، و در آن ها بسترهایی است که برخی فوق دیگری است، و آن بسترها از حریر و دیباج است، و رنگ های
ص: 407
مختلفی دارد، و داخل آن ها پر از مشک و عنبر و کافور است، چنان که خداوند می فرماید: «وَ فُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ.»(1)
ص: 408
ص: 409
ص: 410
جابربن یزید جعفی گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود: پروردگار متعال می فرماید:
«شما با رحمت من داخل بهشت می شوید، و با عفو من از آتش نجات پیدا می کنید، و با اعمال خود بهشت را تقسیم می کنید، به عزّت [و جلالم] سوگند، من شما را در دار خلود و دار کرامت خود ساکن خواهم نمود».
سپس امام باقر(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که اهل بهشت داخل بهشت می شوند، همانند آدم قامت شان هفتاد ذراع است، و از جهت جوانی مانند عیسی سی و سه سال دارند،
ص: 411
و زبان آنان مانند حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) عربی می باشد، و چهره های شان در زیبایی مانند یوسف است، و نوری بر آنان احاطه نموده، و قلب های آنان مانند ایّوب سالم از غلّ و خیانت است.(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کم ترین منزلت برای شهید در بهشت این است که دوازده هزار همسر از حورالعین، و چهار هزار زن باکره و دوازده هزار زن ثیّبه برای او خواهد بود، و هر همسری از همسران او را هفتاد هزار خادم می باشد، و خدّام حورالعین دو برابر خواهند بود، و مؤمن در هر هفته بر همه آنان طواف می کند، و از آنان بهره می گیرد، و چون روز و ساعت یکی از آنان می رسد، همگی نزد او جمع می شوند و با صداهای دلنشین که صدایی شیرین تر از آن نیست سخنانی را می گویند که هر کس در بهشت ساکن است به طرب و اهتزاز در می آید، و سخن آنان چنین است:
«أَلَا نَحْنُ الْخَالِدَاتُ فَلَا نَمُوتُ أَبَداً، وَ نَحْنُ النَّاعِمَاتُ فَلَا نَبْأَسُ أَبَداً، وَ نَحْنُ الرَّاضِیَاتُ فَلَا نَسْخَطُ أَبَداً» یعنی آگاه باشید! ما جاودانانی هستیم که هرگز مرگی نداریم، و ما شادمانانی هستیم که هرگز ناگواری و رنجی نداریم، و ما خشنودهایی هستیم که هرگز خشمی نخواهیم نمود.(2)
ص: 412
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
از عقوق والدین بترسید، چرا که بوی بهشت از فاصله یک هزار سال به اهل آن می رسد، و به عاقّ والدین، و قاطع رحم، و پیر زناکار، و متکبّر نمی رسد، چرا که کبریایی مخصوص خداوند ربّ العالمین است.(1) «وَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ * فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ * وَ ظِلٍّ مِّن یَحْمُومٍ * لَّا بَارِدٍ وَ لَا کَرِیمٍ * إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذَلِکَ مُتْرَفِینَ * وَ کَانُوا یُصِرُّونَ عَلَی الْحِنثِ الْعَظِیمِ * وَ کَانُوا یَقُولُونَ أَ ئِذَا مِتْنَا وَ کُنَّا تُرَابًا وَ عِظَامًا أَ ئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ * … ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ …»(2) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«أَصْحَابُ الشِّمَالِ» دشمنان آل محمّد(صلی الله علیه و آله) و یاران آن ها هستند که ولایت شان را پذیرفته اند، و «سَموم» اسم آتش است، و «حمیم» آب جوشان است، و
ص: 413
«ظِلٍّ مِّن یَحْمُومٍ» یعنی تاریکی همراه با شدّت گرما و «فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ» یعنی آنان مانند شتر تشنه از زقّوم می خورند.(1) عثمان بن عیسی گوید: از یکی از بزرگان مدینه شنیدم که می گفت: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی نوشیدن آب با یک نفس سؤال کردم؟ و آن حضرت فرمود:
باکی نیست، «وَ هَلِ اللَّذَّةُ إِلَّا ذَاکَ»؟ گفتم: مردم می گویند: این گونه آب خوردن «شُرْبَ الْهِیمِ» است. فرمود: دروغ می گویند، چرا که «شُرْبَ الْهِیمِ» نوشیدن بدون «بسم الله» است.(2) ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
آب را بهتر است با سه نفس بنوشند و مانند شتر ننوشند.(3) سلیمان بن خالد گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: نوشیدن آب با یک نَفَس چگونه است؟ فرمود:
مکروه است و آن «شُرْبَ الْهِیمِ» است.
ص: 414
گفتم: «هیم» به چه معناست؟ فرمود: «هیم» شتر است.(1) «هَذَا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ»(2) مرحوم علی بن ابراهیم در تفسیر این آیه گوید:
«یعنی، هذا شرابهم [و ثوابهم] یوم المجازات» یعنی، این اوّل نوشیدنی آنان است در روز قیامت [فما ظنّک بما یکون لهم بعد ما استقرّوا فی الجحیم.](3) مؤلّف گوید:
«نَزْل» اوّلین پذیرایی است که از شخص وارد و میهمان انجام می گیرد، و پذیرایی اصحاب شمال با زقّوم و حمیم و غسّاق دوزخ است!! امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
جبرئیل در حدیث مفصّلی احوال دوزخیان را برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بیان نمود، و در فرازی از آن گفت: اگر قطره ای از «زقّوم» و «ضریع» در آب های دنیا ریخته شود، اهل دنیا از بوی بد آن می میرند.(4)
ص: 415
نَحْنُ خَلَقْناکُمْ فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ 57 أَ فَرَأَیْتُمْ ما تُمْنُونَ 58 أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ 59 نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ 60 عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ وَ نُنْشِئَکُمْ فی ما لا تَعْلَمُونَ 61 وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولی فَلَوْ لا تَذَکَّرُونَ 62 أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ 63 أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ 64 لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ 65 إِنَّا لَمُغْرَمُونَ 66 بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ 67 أَ فَرَأَیْتُمُ الْماءَ الَّذی تَشْرَبُونَ 68 أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ 69 لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْکُرُونَ 70 أَ فَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتی تُورُونَ 71 أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ 72 نَحْنُ جَعَلْناها تَذْکِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوینَ 73 فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظیمِ 74 فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ 75 وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظیمٌ 76 إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ 77 فی کِتابٍ مَکْنُونٍ 78 لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ 79 تَنْزیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ 80 أَ فَبِهذَا الْحَدیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ 81 وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ 82 فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ 83 وَ أَنْتُمْ حینَئِذٍ تَنْظُرُونَ 84 وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ 85 فَلَوْ لا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدینینَ 86 تَرْجِعُونَها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ 87 فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ 88 فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعیمٍ 89 وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمینِ 90 فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمینِ 91 وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبینَ الضَّالِّینَ 92 فَنُزُلٌ مِنْ حَمیمٍ 93 وَ تَصْلِیَةُ جَحیمٍ 94 إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیَقینِ 95 فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظیمِ 96 ¬Kj
ص: 416
«أمنی یُمنی، و مَنی یَمْنی» به معنای تقدیر و اندازه گیری است، چنان که «مُنْیة» به معنای مقدّرة است و به مقدار معیّنی گفته می شود، و «حُطام» به معنای هشیم و خورد شده است که مفید برای غذا و خوراک نیست و اصل «حَطْم» به معنای کسر است، و حطیم به معنای محطوم و مکسور است، و محل حطیم در کنار باب کعبه جایی است که مردم همدیگر را به شدّت فشار می دهند، و «تفکّه» به معنای تناول اقسام میوه هاست برای خوردن، و «فکاهة» به معنای مزاح است، و «مُغْرِم» کسی است که مال او بدون عوض از بین رفته باشد، و اصل لغت به معنای لزوم است، و «عِزام» عذاب لازم را گویند، و «تورون» از ایراء به معنای اظهار نار، یعنی آتش روشن کردن است، چنان که گفته می شود: «قَدَحَ فَأوْری» یعنی سنگ آتشزا را به سنگ آتشزا کشید و آتش ظاهر شد، و اگر آتش ظاهر نشود گفته می شود: «قَدَحَ فأکْبی». و «مُقْوین» کسانی را گویند که در بیابان قفر و بدون درخت و گیاه وارد شوند، و نیز به کسانی گفته می شود که گرسنه باشند و شکم های شان خالی از طعام باشد، و أقْوَت الدار یعنی خلت من أهلها، و «قَسَم» جمله ای از کلام است، که به وسیله آن خبر مورد تأکید واقع می شود، و «عظیم» بزرگ تر از چیز دیگر را گویند، مانند عظیم الشخص و عظیم الشأن، و «کریم» کسی است که از او خَیْر کثیر حاصل می شود، از این رو قرآن را خداوند کریم نامیده است، و کریم درباره ی خداوند صفت ازلی و ابدی است، و «مُدْهِن و مُدْهِنون» کسی را گویند که در باطن او حرکتی است بر خلاف ظاهر، و «مُداهِن و داهَنَ یُداهِنُ» مانند نافق ینافق و منافق است، و «دین» به معنای جزا می باشد، چنان که گفته می شود: کما تدین تُدان یعنی کما تجزی تُجزی، و دین و دیانت به معنای عملی است که استحقاق جزا پیدا می کند.
ص: 417
ما شما را آفریدیم پس چرا (آفرینش مجدّد را) تصدیق نمی کنید؟! (57) آیا از نطفه ای که در رحم می ریزید آگاهید؟! (58) آیا شما آن را (در دوران جنینی) آفرینش (پی در پی) می دهید یا ما آفریدگاریم؟! (59) ما در میان شما مرگ را مقدّر ساختیم و هرگز کسی بر ما پیشی نمی گیرد! (60) تا گروهی را به جای گروه دیگری بیاوریم و شما را در جهانی که نمی دانید آفرینش تازه ای بخشیم! (61) شما عالم نخستین را دانستید چگونه متذکّر نمی شوید (که جهانی بعد از آن است)؟! (62) آیا هیچ درباره آنچه کشت می کنید اندیشیده اید؟! (63) آیا شما آن را می رویانید یا ما می رویانیم؟! (64) هر گاه بخواهیم آن را مبدّل به کاه در هم کوبیده می کنیم که تعجّب کنید! (65) (بگونه ای که بگویید:) براستی ما زیان کرده ایم، (66) بلکه ما بکلّی محرومیم! (67) آیا به آبی که می نوشید اندیشیده اید؟! (68) آیا شما آن را از ابر نازل کرده اید یا ما نازل می کنیم؟! (69) هر گاه بخواهیم، این آب گوارا را تلخ و شور قرار می دهیم پس چرا شکر نمی کنید؟! (70) آیا درباره آتشی که می افروزید فکر کرده اید؟! (71) آیا شما درخت آن را آفریده اید یا ما آفریده ایم؟! (72) ما آن را وسیله یادآوری (برای همگان) و وسیله زندگی برای مسافران قرار داده ایم! (73) حال که چنین است به نام پروردگار بزرگت تسبیح کن (و او را پاک و منزّه بشمار)! (74) سوگند به جایگاه ستارگان (و محل طلوع و غروب آنها)! (75) و این سوگندی است بسیار بزرگ، اگر بدانید! (76) که آن، قرآن کریمی است، (77) که در کتاب محفوظی جای دارد، (78) و جز پاکان نمی توانند به آن دست زنند [دست یابند]. (79) آن از سوی پروردگار عالمیان نازل شده (80) آیا این سخن را [این قرآن را با اوصافی که گفته شد] سست و کوچک می شمرید، (81) و به جای شکر روزیهایی
ص: 418
که به شما داده شده آن را تکذیب می کنید؟! (82) پس چرا هنگامی که جان به گلوگاه می رسد (توانایی بازگرداندن آن را ندارید)؟! (83) و شما در این حال نظاره می کنید (و کاری از دستتان ساخته نیست) (84) و ما از شما به او نزدیکتریم ولی نمی بینید! (85) اگر هرگز در برابر اعمالتان جزا داده نمی شوید، (86) پس آن (روح) را بازگردانید اگر راست می گویید! (87) پس اگر او از مقرّبان باشد، (88) در رَوح و ریحان و بهشت پرنعمت است! (89) امّا اگر از اصحاب یمین باشد، (90) (به او گفته می شود:) سلام بر تو از سوی دوستانت که از اصحاب یمینند! (91) امّا اگر او از تکذیب کنندگان گم راه باشد، (92) با آب جوشان دوزخ از او پذیرایی می شوید! (93) و سرنوشت او ورود در آتش جهنّم است، (94) این مطلب حقّ و یقین است! (95) پس به نام پروردگار بزرگت تسبیح کن (و او را منزّه بشمار)! (96)
«نَحْنُ خَلَقْنَاکُمْ فَلَوْلَا تُصَدِّقُونَ * أَ فَرَأَیْتُم مَّا تُمْنُونَ * أَ أَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ»(1) ابوحمزه ثمالی گوید: از حضرت علیّ بن الحسین(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
بسیار عجیب و شگفت آور است که کسی هر روز و هر شب ببیند که مردم می میرند، و مرگ را انکار کند! و یا عالم دنیا را ببیند، و عالم آخرت را انکار نماید.(2)
ص: 419
«قال فی المجمع: لأن من قدر علی الإنشاء قدر علی الإعادة، ثمّ نبهّهم علی وجه الإستدلال علی صحّة ما ذکره فقال: (أَ فَرَأَیْتُم مَّا تُمْنُونَ * أَ أَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ….)»(1) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
یعنی ما تصبّون من النطفة فی الأرحام «أَ أَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ» یعنی آیا شما نطفه ای که در رحم زن ها می ریزید را تبدیل به یک انسان می کنید و یا ما او را به انسانی تبدیل می نماییم؟!(2) «أَ فَرَأَیْتُمُ الْمَاء الَّذِی تَشْرَبُونَ * أَ أَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ * لَوْ نَشَاء جَعَلْنَاهُ أُجَاجًا فَلَوْلَا تَشْکُرُونَ»(3) مؤلّف گوید:
ما این گونه آیات و روایات را در کتاب «راه خداشناسی» بیان نموده ایم مراجعه شود.
مؤلّف گوید:
«أجاج» به معنای تلخی است، و در ذیل آیه «وَ هَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ» در سوره ی فاطر(4) روایتی از امام باقر(علیه السلام) گذشت.
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «أَ فَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ * أَ أَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» فرمود:
هر گاه خواستی زراعتی را انجام بدهی، مشتی از بذر را بگیر و رو به قبله کن، و سه مرتبه آیه فوق را بخوان و سپس سه مرتبه بگو: «بَلِ اللَّهُ الزَّارِعُ،
ص: 420
و بگو: «اَللَّهُمَّ اجْعَلْهُ حَبّاً مُبَارَکاً، وَ ارْزُقْنَا فِیهِ السَّلَامَةَ» و سپس بذر را روی زمین بپاش.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
بنی اسرائیل [به تقدیر خدا راضی نبودند و] به موسی(علیه السلام) گفتند: از خدا بخواه تا باران را در اختیار ما قرار بدهد، و هر گاه ما بخواهیم ببارد، و هر گاه بخواهیم قطع شود. پس موسی(علیه السلام) دعا نمود و خداوند اجابت کرد و بنی اسرائیل کلیّه زمین های خود را کشت کردند، و باران را طلب نمودند، و زراعت شان فراوان شد، و لکن چون وقت برداشت رسید، دانه ای در آن ها نیافتند، بلکه علفی بیش نبود، از این رو نزد موسی آمدند و فریاد و ناله سر دادند و گفتند: «ما زیان نمودیم و خسارت کردیم» و موسی(علیه السلام) شکوه آنان را به خداوند عرضه کرد، و خداوند فرمود: ای موسی تا کنون من برای بنی اسرائیل تقدیر می کردم و آنان به تقدیر من راضی نشدند، و خواستند که خود مقدّر خویش باشند و من اجابت نمودم و تو نتیجه آن را دیدی.(2)
ص: 421
«أَ فَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ * أَ أَنتُمْ أَنشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنشِؤُونَ * نَحْنُ جَعَلْنَاهَا تَذْکِرَةً وَ مَتَاعًا لِّلْمُقْوِینَ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«أَ فَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ» یعنی آیا هیزم آن آتشی که شما می افروزید و از آن بهره مند می شوید را خود آفریدید، و یا ما آفریدیم؟ ما آتش را برای شما وسیله تذکّر و یادآوری آتش قیامت قرار دادیم، ضمن آن که نیازمندان نیز از آن بهره می گیرند.(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
این آتشی که شما مردم در دنیا می بینید جزئی از هفتاد جزء آتش دوزخ است، و هفتاد مرتبه به وسیله آب خاموش شده و باز شعله ور گردیده است، وگرنه هیچ انسانی قدرت خاموش کردن آن را نمی داشت، و چون این آتش را در قیامت بر آتش دوزخ می گذارند، فریادی می زند، که هر ملک مقرّب و هر پیامبر مرسلی از آن وحشت می کند و به زانو در می آید.(3)
ص: 422
«فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ * وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مردمِ زمانِ جاهلیت به «مواقع نجوم» سوگند یاد می کردند، از این رو خداوند می فرماید: «فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ» یعنی سخت است کار کسی که به مواقع نجوم سوگند یاد کند [و باید به سوگند خود پایبند باشد].
و نیز فرمود:
مردم جاهلی حَرَم را محترم و بزرگ می شمردند و به حَرَم و ماه رجب [که از ماه های حرام بود] سوگند یاد نمی کردند، و آزار و تعرّض به کسانی که در حرم و ماه رجب رفت و آمد می کردند نداشتند گرچه قاتل پدرشان می بود، و نیز آزاری به حیواناتی که از حرم خارج می شدند، نمی کردند، از این رو خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) فرمود: «لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ * وَ أَنتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ»(2)، و جهالت آنان به جایی رسید که کشتن پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) را حلال دانستند و لکن روزهای ماه حرام را محترم شمردند و به آن ها سوگند یاد نمودند و به سوگند خود وفا کردند!(3)
ص: 423
مفضّل گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ» فرمود:
مقصود سوگند به [برائت از] أئمّه(علیهم السلام) است، و خداوند سوگند به نام آنان را بزرگ شمرده است.(1) و در سخن دیگری فرمود:
مردم زمان جاهلیّت به نجوم سوگند یاد می کردند، و خداوند فرمود: من به آن ها سوگند نمی خورم، و بزرگ است گناه کسی که به آن ها سوگند یاد نماید، و نزد مردم جاهلیّت این سوگند بزرگ بوده است.(2) «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ * لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»(3) امام کاظم(علیه السلام) می فرماید:
کسی نباید بدون وضو و یا به حال جنابت با قرآن تماس پیدا کند و به آن نباید دست بزند و یا آن را آویزان نماید، چرا که خداوند می فرماید: «لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ.»(4)
ص: 424
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
برای جنب و حائض و کسی که وضو ندارد، جایز نیست که قرآن را مسّ کند، و با بدن خود با آن تماس پیدا نماید.(1) «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ * فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ * وَ أَنتُمْ حِینَئِذٍ تَنظُرُونَ * وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنکُمْ وَ لَکِن لَّا تُبْصِرُونَ * فَلَوْلَا إِن کُنتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ * تَرْجِعُونَهَا إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»(2) ابوعبدالرحمان سلمی گوید: علیّ(علیه السلام) آیه «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ…» را «وَ تَجْعَلُونَ شُکْرَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُون» قرائت نمود، و چون فارغ شد، فرمود:
زود است که گوینده ای بگوید: «برای چه این گونه قرائت کرد؟» پاسخ این است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این چنین قرائت نمود، و مردم جاهلی هنگامی که باران می آمد می گفتند: «باران به خاطر سقوط ستاره «نَوء» بارید و خداوند به آن ها می فرماید: «وَ تَجْعَلُونَ شُکْرَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُون» یعنی عوض شکر کردن، نعمت خدا را تکذیب می کنید؟! [و به ستاره نسبت می دهید.](3)
ص: 425
احمد بن ابراهیم گوید: اهل البیت(علیهم السلام) فرموده اند:
«وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ» یعنی شما به جای شکر نعمت ولایت محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه و آله)، وصیّ او را تکذیب می کنید؟! پس بدانید که چون جان شما به گلو می رسد، در آن هنگام خواهید دید که وصیّ محمّد امیرالمؤمنین(علیه السلام) به دوست خود بشارت بهشت می دهد، و به دشمن خود بشارت عذاب و آتش می دهد، و ما در آن حال از شما نزدیک تر به امیرالمؤمنین هستیم «وَ لَکِن لَّا تُبْصِرُونَ» یعنی لا تعرفون.(1) ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ…» فرمود:
هنگامی که جان به گلوی مؤمن می رسد و منزل خود را در بهشت می بیند، می گوید: «مرا به دنیا بازگردانید تا این خبر را به خانواده ی خود بدهم» و به او گفته می شود: راهی برای انجام این درخواست نیست.(2)
ص: 426
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«فَلَوْلَا إِن کُنتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ…» یعنی اگر شما [اعتقاد دارید که] به جزای اعمالتان نمی رسید [و قیامتی وجود ندارد] هنگام مرگ چون جان شما به گلو می رسد، جان خود را به بدن خویش باز گردانید، اگر راست می گویید؟(1) «فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ * فَرَوْحٌ وَ رَیْحَانٌ وَ جَنَّةُ نَعِیمٍ * وَ أَمَّا إِن کَانَ مِنَ أَصْحَابِ الْیَمِینِ * فَسَلَامٌ لَّکَ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ * وَ أَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ * فَنُزُلٌ مِّنْ حَمِیمٍ * وَ تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ * فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ»(2) امام حسین(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه السلام) فرمود:
تو همان کسی هستی که خداوند در ابتدای خلقت که مردم به صورت اشباه بودند بر آنان احتجاج نمود و فرمود: «أَ لَسْتُ بِرَبّکُمْ؟» و آنان گفتند: آری. و به آنان فرمود: «و محمّد رسولی؟» و آنان گفتند: آری. و چون به آنان فرمود: «و علیّ أمیرالمؤمنین وصیّی؟» از پاسخ این سؤال همه خلق -- به خاطر استکبار و سرکشی -- امتناع نمودند، و ولایت تو را نپذیرفتند، مگر تعداد کمی از آنان، و آنان بسیار ناچیز بودند، و اصحاب یمین همان ها هستند.(3)
ص: 427
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که مؤمن از دنیا می رود، هفتاد هزار ملک او را تا قبر تشییع می کنند و چون داخل قبر قرار می گیرد، منکر و نکیر می آیند، و او را می نشانند، و به او می گویند: پروردگار تو کیست؟ و دین تو چیست؟ و پیامبر تو کیست؟ و او می گوید: الله پروردگار من است، و محمّد(صلی الله علیه و آله) پیامبر من است، و اسلام دین من است. پس آنان قبر او را به اندازه ی دید چشم گشاده می کنند، و برای او از بهشت غذا می آورند، و روح و ریحان بر او وارد می نمایند، چنان که خداوند می فرماید:
«فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ * فَرَوْحٌ وَ رَیْحَانٌ وَ جَنَّةُ نَعِیمٍ» و روح و ریحان در قبر است، و «جَنَّةُ نَعِیمٍ» در آخرت است.
سپس فرمود:
و هنگامی که کافر بمیرد، هفتاد هزار از «زبانیّة» دوزخ او را تا قبر تشییع می کنند، و او تشییع کنندگان و حاملین خود را با صدای بلند -- که همه خلایق جز جنّ و انس می شنوند -- سوگند می دهد و می گوید: «ای کاش برای من بازگشتی می بود، و من از مؤمنان می شدم» و نیز می گوید: «مرا بازگردانید تا شاید عمل صالحی انجام بدهم» و ملائکه زبانیة می گویند: «هرگز بازگشتی نیست و این سخنی است که او می گوید». سپس ملک دیگری می گوید: «اگر او باز گردد نیز همان گناهان را انجام می دهد» و چون در قبر قرار می گیرد و مردم از او جدا می شوند، دو ملک منکر و نکیر در بدترین و وحشتناک ترین صورت نزد او می آیند و او را می نشانند و به او می گویند: «پروردگار تو کیست؟ و دین تو چیست؟ و پیامبر تو کیست؟»
ص: 428
پس زبان او گره می خورد، و نمی تواند پاسخ بدهد، و آنان تازیانه ای از عذاب بر او می زنند که هر چیزی به خاطر آن وحشت می کند، و سپس به او می گویند:
«پروردگار تو کیست؟ و دین تو چیست؟ و پیامبر تو کیست؟» و او می گوید:
نمی دانم. و آنان می گویند: «ندانستی و هدایت نشدی و رستگار نگردیدی».
و سپس دری از آتش به روی او باز می کنند، و آب جوشان و حمیم جهنّم را به روی او می گشایند، چنان که خداوند می فرماید: «وَ أَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ * فَنُزُلٌ مِّنْ حَمِیمٍ» یعنی در قبر «وَ تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ» یعنی در آخرت.(1)
ص: 429
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه السلام) فرمود:
«أَصْحَابِ یَمِینِ» شیعیان تواند، و فرزندان تو از دست آنان در امان هستند، و توسط آنان کشته نمی شوند.(1) محمّد بن حمران گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره ی «فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ» سؤال کردم. حضرت فرمود:
این آیه مربوط به کسی است که نزد امام منزلت بالایی داشته باشد. و درباره ی آیه «وَ أَمَّا إِن کَانَ مِنَ أَصْحَابِ الْیَمِینِ» فرمود: این آیه مربوط به کسی است که ولایت ما را پذیرفته باشد. و درباره ی «وَ أَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ» فرمود: این آیه مربوط به منکرین ولایت امام است.(2) طبرسی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که ایشان «فَرَوحٌ» را با ضمّ راء «فَرُوحٌ» قرائت نموده است. و رُوح به معنای رحمت است، و رحمت مانند حیات است برای مرحوم.(3)
ص: 430
محلّ نزول: مدینه منوّره ترتیب نزول: بعد از سوره ی زلزال نازل شده است.
تعداد آیات: 29 آیه به نظر قرّاء عراقی و 28 آیه به نظر قرّاء غیر عراقی است.
ثواب قرائت سوره ی حدید مرحوم صدوق از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
کسی که همواره سوره ی حدید و مجادله را در نماز واجب خود قرائت کند، خداوند هرگز او را عذاب نخواهد نمود، و هرگز او و خانواده اش ناراحتی نخواهند دید.(1) جابر جعفی گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
کسی که سوره های مسبّحات را قبل از خواب بخواند، نمی میرد تا حضرت مهدی(علیه السلام) را درک کند، و اگر قبل از قیام او بمیرد، در جوار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواهد
ص: 431
بود(1). [و سوره های مسبّحات سوره هایی است که با «یسبّح لله و سبّح لله و سبّح اسم ربّک» شروع شده است.] در کتاب خواصّ القرآن از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که سوره حدید را بخواند، بر خداوند حق است که او را از عذاب خود ایمن نماید، و در بهشت او را متنعّم قرار بدهد، و اگر انسانی زندانی و در غل و زنجیر است آن را بخواند، خداوند نجات او را آسان می نماید، گرچه جنایات بی شماری داشته باشد.(2) و نیز فرمود:
کسی که این سوره را بنویسد و بر خود بیاویزد، در جنگ آسیبی پیدا نمی کند، و با قلب قوّی جنگ خواهد نمود، و اگر بر موضع ترکش قرائت شود، بدون درد خارج خواهد شد.(3)
ص: 432
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ 1 لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یُحْیی وَ یُمیتُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ 2 هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ 3 هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فیها وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ 4 لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ 5 یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ هُوَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ 6 آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفینَ فیهِ فَالَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ أَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبیرٌ 7 وَ ما لَکُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ وَ قَدْ أَخَذَ میثاقَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ 8 هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ عَلی عَبْدِهِ آیاتٍ بَیِّناتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ 9 وَ ما لَکُمْ أَلاَّ تُنْفِقُوا فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ میراثُ
ص: 433
السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا یَسْتَوی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ کُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ 10 مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَریمٌ 11 یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعی نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ بُشْراکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ 12 یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ 13 یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قالُوا بَلی وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّی جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ 14 فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ وَ لا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ 15 ¬Kj
«العزیز» الغالب الذی لا یعجزه شئ، و «الحکیم» من کان أفعاله علی أساس الحکمة، و «العرش» مرّ معناه فی سورة الأعراف، و «الإیلاج» الإدخال، و «قرض» در لغت به معنای قطع است و در عرف و لغت و فقه این است که مالی را تملیک به دیگری کند، تا پس از مدتی عوض آن را بپردازد، و تعریف آن در فقه «تملیک مع العوض» است، و «مضاعفة» به معنای زیاده از مقدار مثل است، و «اقتباس» گرفتن آتش را گویند، و «تربّص» به معنای ترقّب و انتظار است، و «سور» به معنای حائط و دیوار است، و «ارتیاب» به معنای شک است، و «أمانیّ» جمع أمنیّة به معنای آرزوهای کاذب است، و «غَرور» به معنای شیطان است که فراوان مردم را فریب می دهد، و به دنیا نیز «غَرور» گفته می شود، و «فِدیَة» به معنای فِداء و عوض است.
ص: 434
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر آنچه در آسمانها و زمین است برای خدا تسبیح می گویند و او عزیز و حکیم است.
(1) مالکیّت (و حاکمیّت) آسمانها و زمین از آن اوست، او زنده می کند و می میراند و او بر هر چیز توانا است! (2) اوّل و آخر و پیدا و پنهان اوست و او به هر چیز داناست. (3) او کسی است که آسمانها و زمین را در شش روز [شش دوران] آفرید سپس بر تخت قدرت قرار گرفت (و به تدبیر جهان پرداخت) او آنچه در زمین فرو می رود را می داند، و آنچه از آن خارج می شود و آنچه از آسمان نازل می گردد و آنچه به آسمان بالا می رود و هر جا شما باشید او با شما است، و خداوند نسبت به آنچه انجام می دهید بیناست! (4) مالکیّت آسمانها و زمین از آن اوست و همه کارها به سوی او بازمی گردد. (5) او شب را در روز می کند و روز را در شب و او به آنچه در دل سینه ها وجود دارد داناست. (6) به خدا و رسولش ایمان بیاورید و از آنچه شما را جانشین و نماینده (خود) در آن قرار داده انفاق کنید (زیرا) کسانی از شما که ایمان بیاورند و انفاق کنند، اجر بزرگی دارند! (7) چرا به خدا ایمان نیاورید در حالی که رسول (او) شما را می خواند که به پروردگارتان ایمان بیاورید، و از شما پیمان گرفته است (پیمانی از طریق فطرت و خِرد)، اگر آماده ایمان آوردنید. (8) او کسی است که آیات روشنی بر بنده اش [محمّد] نازل می کند تا شما را از تاریکیها به سوی نور برد و خداوند نسبت به شما مهربان و رحیم است. (9) چرا در راه خدا انفاق نکنید در حالی که میراث آسمانها و زمین همه از آن خداست (و کسی چیزی را با خود نمی برد)! کسانی که قبل از پیروزی انفاق کردند و جنگیدند (با کسانی که پس از پیروزی انفاق کردند) یکسان نیستند آنها بلندمقامتر از کسانی هستند که بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد کردند و خداوند به هر دو وعده نیک داده و خدا به آنچه انجام
ص: 435
می دهید آگاه است. (10) کیست که به خدا وام نیکو دهد (و از اموالی که به او ارزانی داشته انفاق کند) تا خداوند آن را برای او چندین برابر کند؟ و برای او پاداش پرارزشی است! (11) (این پاداش بزرگ) در روزی است که مردان و زنان باایمان را می نگری که نورشان پیش رو و در سمت راست شان بسرعت حرکت می کند (و به آنها می گویند:) بشارت باد بر شما امروز به باغهایی از بهشت که نهرها زیر (درختان) آن جاری است جاودانه در آن خواهید ماند! و این همان رستگاری بزرگ است! (12) روزی که مردان و زنان منافق به مؤمنان می گویند: «نظری به ما بیفکنید تا از نور شما پرتوی برگیریم!» به آنها گفته می شود: «به پشت سر خود بازگردید و کسب نور کنید!» در این هنگام دیواری میان آنها زده می شود که دری دارد، درونش رحمت است و برونش عذاب! (13) آنها را صدا می زنند: «مگر ما با شما نبودیم؟!» می گویند: «آری، ولی شما خود را به هلاکت افکندید و انتظار (مرگ پیامبر را) کشیدید، و (در همه چیز) شکّ و تردید داشتید، و آرزوهای دور و دراز شما را فریب داد تا فرمان خدا فرا رسید، و شیطان فریبکار شما را در برابر (فرمان) خداوند فریب داد! (14) پس امروز نه از شما فدیه ای پذیرفته می شود، و نه از کافران و جایگاهتان آتش است و همان سرپرستتان می باشد و چه بد جایگاهی است! (15)
«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»(1) ابن ابی یعفور گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: تفسیر «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ» چیست؟ فرمود:
هر چیزی کهنه می شود و تغییر می کند و از بین می رود، و یا از رنگی به رنگ دیگر، و از هیئتی به هیئت دیگر، و از صفتی به صفت دیگر منتقل می شود،
ص: 436
و یا از زیاده به نقصان، و از نقصان به زیاده تبدیل می شود، مگر ربّ العالمین که از ازل تا ابد به یک حال است، و او اوّل قبل از هر چیزی است و آخر لم یزال و لا یزال است، و صفات و اسماء در چیزهای دیگر اختلاف احوال ایجاد می کند و درباره ی او ایجاد چنین چیزی نمی کند، مانند این که انسان زمانی خاک و زمانی گوشت و زمانی خون و زمانی استخوان پوسیده بوده و خواهد بود، و مانند این که خرما زمانی بُسر و زمانی رُطب و زمانی تمر است، و صفات و نام های آن تغییر می کند، و خداوند این گونه نیست.(1) میمون البان گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی «الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ» سؤال شد، و فرمود:
خداوند اوّلی است که قبل از او اوّلی نبوده، و چیزی بر او سابق نبوده است، و نیز او آخری است که نهایتی ندارد، و مانند مخلوقین خود نیست، بلکه او قدیم و اوّل و آخری است که اوّل و آخر و نهایتی ندارد، و نام حدوث بر او صادق نیست، و از حالی به حال دیگری انتقال پیدا نمی کند، بلکه او خالق هر چیزی است.(2)
ص: 437
جابر بن عبدالله انصاری گوید:
من عمّار را در برخی از کوچه های مدینه دیدم و از او سراغ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را گرفتم، عمّار گفت: او در مسجد بین اصحاب خود بود، و پس از نماز صبح رو به ما نمود [و مشغول سخن بود] و چون آفتاب طلوع نمود، علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) وارد شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برخاست و بین دو چشم او را بوسید و در کنار خود نشاند به گونه ای که زانوهای آن حضرت به زانوهای علیّ(علیه السلام) متّصل شد، و سپس فرمود:
«یا علی! برخیز و با خورشید سخن بگو، او پاسخ تو را خواهد داد» پس اهل مسجد برخاستند و گفتند: آیا تو فکر می کنی که خورشید با علی سخن خواهد گفت؟ و برخی گفتند: او همواره می خواهد پسر عمّ خود را بالا ببرد، و نام او را مطرح نماید. پس علی(علیه السلام) بیرون آمد، و به خورشید گفت: «کَیْفَ أَصْبَحْتَ یَا خَلْقَ اللَّهِ»؟ یعنی چگونه است حال تو ای مخلوق خدا؟ خورشید گفت: «به خیر است ای برادر رسول خدا، و ای اوّل، و ای آخر، و ای ظاهر، و ای باطن، و ای کسی که به همه چیز دانا هستی.» پس علیّ(علیه السلام) نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و آن حضرت تبسّم نمود و فرمود:
من به تو خبر بدهم یا تو خبر می دهی؟ علی(علیه السلام) گفت: یا رسول الله بهتر است شما به من خبر بدهی. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: امّا این که خورشید گفت: «یا أوّل» تو اوّل کسی هستی که به من ایمان آوردی. و امّا این که گفت: «یا آخِر» تو
ص: 438
آخر کسی هستی که در حال غسل دادن، بدن من مرا می بینی. و امّا این که گفت: «یا ظاهر» تو نخستین کسی هستی که بر مخزون سرّ من آگاه می شوی. و امّا این که گفت: «یا باطن» تو تنها کسی هستی که به باطن علم من آگاه می شوی، و امّا این که تو «عالم به کلّ شئ» هستی، به این خاطر است که آنچه خداوند از علم حلال و حرام و فرائض و احکام و تنزیل و تأویل و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و مشکل نازل نموده، تو به آن عالم شدی، و اگر ترس این نبود که مردم آنچه را نصارا درباره ی عیسی گفتند: درباره ی تو بگویند، اکنون من درباره ی تو مقاله ای [از فضائل تو را] می گفتم که به هر کس برخورد کنی خاک زیر قدم تو را برای شفا و برکت برگیرد.
جابر گوید:
هنگامی که سخن عمّار به پایان رسید، سلمان آمد، و عمّار گفت: «این سلمان نیز در این قصّه با ما بود» و سلمان نیز همین حدیث را برای ما نقل نمود.(1)
ص: 439
صاحب کتاب تأویل الآیات حدیث دیگری را نیز در تأویل آیه فوق نقل کرده که در پاورقی مشاهده می شود(1). «هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ مَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَ مَا یَنزِلُ مِنَ السَّمَاء وَ مَا یَعْرُجُ فِیهَا وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»(2)
ص: 440
قبلاً در سوره ی سجده(1) از عبدالله بن سنان از امام صادق(علیه السلام) نقل شد که فرمود:
خداوند خیر را در روز یکشنبه خلق نمود، و هرگز شرّ را قبل از خیر نیافرید، و در روز یکشنبه و دوشنبه زمین ها را آفرید، و در روز سه شنبه اقوات و خوراکی ها را آفرید، و آسمان ها را در روز چهارشنبه و پنجشنبه آفرید، و اقوات و خوراکی های آن ها را در روز جمعه آفرید، چنان که می فرماید: «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ.»(2) مؤلّف گوید:
معنای «إنّ الله استوی علی العرش» در سوره طه گذشت.
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از «سِتَّةِ أَیَّامٍ» ستّة أوقاتٍ است.(3) «یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَ یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»(4) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:
آنچه از شب کم می شود، داخل در روز می گردد، و آنچه از روز کم می شود،
ص: 441
داخل در شب می شود(1). [و این معنای «یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَ یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ» است.] «هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ عَلَی عَبْدِهِ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لِیُخْرِجَکُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَؤُوفٌ رَّحِیمٌ»(2) علامه ابن شهر آشوب از امام باقر و امام صادق؟سهما؟ نقل نموده که درباره «لِیُخْرِجَکُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ» فرموده اند: «یَعْنِی مِنَ الْکُفْرِ إِلَی الْإِیمَانِ، و الْوَلَایَةِ لِعَلِیٍّ؟س؟.»(3) «وَ مَا لَکُمْ أَلَّا تُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لَا یَسْتَوِی مِنکُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قَاتَلَ أُوْلَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِینَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَ قَاتَلُوا وَ کُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَی وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ»(4) امام حسن(علیه السلام) در خطبه خود -- هنگام صلح با معاویه -- فرمود:
… ای معاویه پدر من سابق سابقین إلی الله؟عز؟ و إلی الرسول(صلی الله علیه و آله) و اقرب اقربین به خدا و رسول او بود، و خداوند درباره ی او فرمود: «لَا یَسْتَوِی مِنکُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قَاتَلَ أُوْلَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً» بنابراین پدر من نخستین مسلمان و مؤمن بود، و نخستین کسی بود که به سوی خدا و رسول او هجرت نمود، و با تمام توان مالی و وسع بدنی خود در خدمت اسلام بود، و خداوند درباره ی او فرمود: «وَ الَّذِینَ جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا
ص: 442
بِالْإِیمَانِ وَ لَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ»(1)، و مطابق این آیه، همه استغفارکنندگان، به پدر من -- که سابق در ایمان به خدا و رسول او بوده -- دعا می کنند، و برای او استغفار می نمایند، چرا که احدی قبل از او ایمان نیاورده بوده، و خداوند در این رابطه می فرماید: «وَ السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الأَنصَارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ»(2)، از این رو، او سابق از جمیع سابقین است، و همان گونه که خداوند سابقین را بر متخلّفین و متأخّرین فضیلت داده، سابق سابقین را نیز بر سابقین فضیلت داده است.(3) مؤلّف گوید:
خطبه فوق به طور کامل در ذیل آیه «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»(4)، بیان شد.
ص: 443
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
از فرزندم موسی فرزندی به دنیا می آید که نام او نام امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و او را به طوس خراسان می برند، و با سَمّ او را می کشند، و در آنجا مدفون می شود، و هر که او را با معرفت زیارت کند خداوند؟عز؟ پاداش «مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قَاتَلَ»، را به او خواهد داد.(1) «مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ»(2) اسحاق بن عمّار گوید: امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
این آیه درباره ی صله دادن به امام(علیه السلام) است.(3) و در سخن دیگری فرمود:
مقصود از آیه فوق: صله دادن به امام در زمان دولت های فاسقین است.(4)
ص: 444
معاویة بن عمّار گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
این آیه درباره ی صله دادن به رحم است، و مقصود از رحم فقط رحم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است.(1) امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری فرمود:
خداوند به خاطر نیاز، از مردم چیزی نخواسته است، و آنچه به نام خود خواسته است برای ولیّ او می باشد.(2) و در سخن دیگری فرمود:
یک درهم صله دادن به امام(علیه السلام) بزرگ تر از وزن کوه احد می باشد.(3) و در سخن دیگری فرمود:
یک درهم صله دادن به امام افضل از دو هزار درهم است که در راه های خیر داده شود.(4)
ص: 445
و در سخن دیگری فرمود:
بر درب بهشت نوشته شده: پاداش قرض هیجده برابر است، و پاداش صدقه ده برابر است، چرا که قرض به دست محتاج می رسد، و صدقه بسا به دست غیر محتاج داده می شود.(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
درباره ی اموالتان [از خدا] بترسید، و از بدن هایتان خرج جانتان کنید و نسبت به آن ها بخل نورزید، چرا که خداوند می فرماید: «مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ» و در این آیه خداوند از شما قرض خواسته است، در حالی که خزائن آسمان ها و زمین از آنِ اوست، و او بی نیاز و ستوده است، آری او خواسته تا شما را بیازماید، تا معلوم شود، کدامیک از شما عمل بهتری انجام می دهید.(2) «یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَی نُورُهُم بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمَانِهِم بُشْرَاکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»(3) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «یَسْعَی نُورُهُم…» ائمّه(علیهم السلام) هستند که در قیامت نور آنان مقابل
ص: 446
مؤمنین است، و سمت راست آنان را روشن می نماید تا به وسیله نور آنان داخل بهشت شوند.(1) جابر گوید: روزی من خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودم، و علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) وارد شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود:
می خواهی به تو نوید و بشارت بدهم؟ او گفت: آری یا رسول الله. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: اکنون جبرئیل به من خبر می دهد که خداوند؟ج؟ به شیعیان و دوستان تو هفت خصلت [و نعمت] عطا نموده است:
1. ارفاق و آسانی هنگام مرگ، 2. دلجویی و انس هنگام ترس و وحشت، 3.نورانیّت هنگام ظلمت و تاریکی [قیامت]، 4.امنیّت هنگام فزع [اکبر]، 5.قسط و عدالت هنگام میزان و سنجش اعمال، 6.جواز عبور از صراط،
ص: 447
7.دخول در بهشت قبل مردم دیگر، در حالی که «یَسْعَی نُورُهُم بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمَانِهِم.»(1) «یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَ الْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَ رَاءکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ * یُنَادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُن مَّعَکُمْ قَالُوا بَلَی وَ لَکِنَّکُمْ فَتَنتُمْ أَنفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمَانِیُّ حَتَّی جَاء أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ * فَالْیَوْمَ لَا یُؤْخَذُ مِنکُمْ فِدْیَةٌ وَ لَا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مَأْوَاکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلَاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ»(2) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
در روز قیامت نور بین مردم، به اندازه ی ایمان آنان تقسیم می شود، و نور منافق در انگشت بزرگ پای چپ او خواهد بود، و چون نور خود را می بیند، به مؤمنین می گوید: توقّف کنید تا من از نور شما استفاده کنم، و مؤمنین در پاسخ منافقین می گویند: «به عقب باز گردید و نوری به دست آورید» و چون به عقب باز می گردند، دیواری بین آنان و مؤمنین قرار می گیرد، از این رو از پشت دیوار صدا می زنند: «ای مؤمنین! آیا ما در دنیا با شما بنودیم؟ و مؤمنین می گویند: آری، ولکن شما به خاطر
ص: 448
گناهانتان گرفتار شک و تردید شدید، و آرزوهای دنیا، و شیطان شما را فریب داد، تا امر الهی رسید، و امروز هیچ فدیه ای از شما و کافران پذیرفته نمی شود، و جایگاهتان آتش خواهد بود، و او مولای شماست، و چه بد بازگشتی پیدا کردید!(1) مؤلّف گوید:
آنچه مرحوم علی بن ابراهیم بیان نموده ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده که می فرماید: در قیامت نور بین مردم به اندازه ی ایمانشان تقسیم می شود، و نور منافق به اندازه ی انگشت بزرگ پای چپ او خواهد بود، و او پا، روی نور خود می گذارد و به مؤمنین می گوید: بایستید تا من از نور شما بهره بگیرم. و به آنان گفته می شود: «ارْجِعُوا وَرَاءکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا» و چون به عقب باز می گردند، دیواری بین آنان و مؤمنین قرار می گیرد، و آنان از پشت دیوار صدا می زنند: «أَ لَمْ نَکُن مَّعَکُمْ…».
سپس امام صادق(علیه السلام) به ابوبصیر فرمود:
به خدا سوگند این وضعیّت مربوط به یهود و نصارا نیست بلکه مقصود از این آیات اهل قبله و مسلمانان هستند.(2)
ص: 449
مرحوم صدوق در کتاب خصال با سند خود از مکحول نقل نموده که گوید:
امیرالمؤمنین علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) [پس از شورای سقیفه به اهل شورا] فرمود:
اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) به خوبی یاد دارند که در بین آنان صاحب منقبت و فضیلتی نبود مگر آن که من دارای آن منقبت و بیش از آن بودم، و افزون بر آن ها، مرا هفتاد منقبت و فضیلت است که احدی در آن ها با من شریک نیست.
مکحول گوید: گفتم: یا امیرالمؤمنین آن هفتاد فضیلت را به من خبر دهید، پس آن حضرت همه آن ها را شماره کرد… تا این که فرمود:
و امّا فضیلت سیّ ام این است که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود: امّت من هنگامی که در قیامت محشور می شوند پنج گروه و صاحب پنج پرچم می باشند، و نخستین پرچمی که نزد من می آید پرچم فرعون این امّت معاویه است، و پرچم دوّم پرچم سامریّ این امّت عمرو بن عاص است، و پرچم سوّم پرچم جاثلیق این امّت ابوموسی اشعری است، و پرچم چهارم پرچم ابوالأعور سلمی است، و امّا پرچم پنجم پرچم تو است یا علی که در زیر آن پرچم مؤمنان خواهند بود، و تو امام آنان می باشی، و خداوند در قیامت به صاحبان آن چهار پرچم دیگر می فرماید: «ارْجِعُوا وَرَاءکُمْ فَالْتَمِسُوا
ص: 450
نُورًا فَضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ» و رحمت در این آیه مربوط به شیعیان من و کسانی است که ولایت مرا پذیرفته اند، و در کنار من با گروه ستمگر و منحرف از صراط مستقیم جنگ کردند، و مقصود از باب رحمت: شیعیان من می باشند، و دیگران به آن ها می گویند: «أَ لَمْ نَکُن مَّعَکُمْ قَالُوا بَلَی…» و سپس امّت و شیعیان من وارد می شوند، و از حوض کوثر محمّد(صلی الله علیه و آله) سیراب می گردند، و در دست من عصای عوسج خواهد بود، و من با آن عصا دشمنان خود را از کوثر دور می نمایم همانند این که ساربان شتر غریبه را از بین شتران خود دور می نماید.(1)
ص: 451
ص: 452
ص: 453
ص: 454
ص: 455
ص: 456
ص: 457
ص: 458
ابن عبّاس گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
مقصود از «سور» من هستم، و مقصود از «باب» علی می باشد و کسی داخل سور نمی شود مگر از باب.(1) سلام بن مستنیر گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
این آیه درباره ی ما و شیعیان ما و درباره ی کفّار نازل شده است. سپس فرمود: هنگامی که قیامت بر پا شود و خداوند مردم را در راه محشر نگهدارد، دیواری از ظلمت بین شیعیان ما و کفّار زده می شود، و در آن بابی است که باطن آن رحمت و نور است، و ظاهر آن عذاب و ظلمت است، و خداوند ما و شیعیان ما را در باطن آن که -- رحمت و نور است -- قرار می دهد، و دشمنان ما و کفّار را در ظاهر آن که ظلمت و تاریکی است قرار می دهد، و دشمنان ما و دشمنان شیعیان ما، از داخل آن سور ما را صدا می زنند و می گویند: آیا ما در دنیا با شما نبودیم؟ و پیامبر ما و پیامبر شما یکی نبود؟ و نماز ما و نماز
ص: 459
شما و روزه ی ما و روزه ی شما و حج ما و حجّ شما یکسان نبود؟! پس ملکی از ناحیه خداوند در پاسخ آنان می گوید: آری، ولکن شما بعد از پیامبرتان گرفتار فتنه شدید و از دین خدا و پیامبر او(صلی الله علیه و آله) روی گردانیدید، و پیروی از وصیّ پیامبرتان را ترک کردید، در حالی که پیامبر شما پیروی از او را بر شما واجب نموده بود، و شما در گفتار او تردید پیدا کردید، و دل خوش کردید به افکار باطل خویش، و اجتماع بر مخالفت با اهل حق، و فریب حلم خداوند را خوردید که شما را مهلت داد و مؤاخذه ننمود، تا این که صاحب حقّ علیّ بن ابیطالب و امامان بعد از او(علیهم السلام) ظاهر شدند و «وَ غَرَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ» یعنی شیطان شما را فریب داد، و اکنون برای شما حسنه و کار نیکی نیست که به وسیله آن خود را نجات بدهید! «فَالْیَوْمَ لَا یُؤْخَذُ مِنکُمْ فِدْیَةٌ وَ لَا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مَأْوَاکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلَاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ.»(1)
ص: 460
«أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لَا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ * اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»(1) از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«وَ لَا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلُ…» و «وَ لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ …» نازل شده است، و مربوط به حضرت قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) می باشد و «وَ کَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ» مربوط به زمان غیبت آن حضرت است، و مقصود از «فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ» طولانی شدن غیبت امام زمان است.(2) مؤلّف گوید:
روایت فوق را صدوق؟ره؟ نیز در کمال الدین، نقل نموده است.(3)
ص: 461
و از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده که فرمود:
آیه فوق درباره ی مردم زمان غیبت است، و مقصود از اَمَد، اَمَد غیبت می باشد، و خداوند می فرماید: «ای امّت محمّد و ای جماعت شیعه شما مانند اهل کتاب نباشید که به خاطر طول امد و غیبت طولانی از راه خود منحرف شدند» بنابراین تأویل آیه فوق درباره ی اهل زمان غیبت امام(علیه السلام) و طولانی شدن زمان غیبت او می باشد.(1) امام کاظم(علیه السلام) درباره ی آیه «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا» فرمود:
احیای زمین [تنها] به باران نیست، بلکه به این است که خداوند؟عز؟ مردانی را بفرستد تا عدالت را در روی زمین احیا کنند، و زمین به خاطر عدالت احیا و زنده شود، چرا که اقامه ی حدود الهی در روی زمین بهتر از چهل روز باران است.(2)
ص: 462
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا…» فرمود:
موت زمین به کفر اهل آن است، و احیای آن به قیام امام مهدی(علیه السلام) است.(1) «إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَ الْمُصَّدِّقَاتِ وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ»(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند؟عز؟ حق واجبی برای فقرا در مال اغنیا قرار داده، و اغنیا نزد خداوند حرمتی ندارند مگر این که حق فقرا را ادا کنند، و آن زکات است که به خاطر آن خونشان محفوظ می ماند، و به آنان مسلمان گفته می شود، و خداوند در اموال اغنیا حقوق دیگری نیز غیر از زکات واجب نموده و فرموده است: «فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ»(3)، و حقّ معلوم غیر از زکات است، و نیز فرموده است: «وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا.»(4)
ص: 463
و قبلاً از امام صادق(علیه السلام) نقل شد که فرمود:
بر درب بهشت نوشته شده: پاداش قرض هیجده برابر است و پاداش صدقه ده برابر است، چرا که قرض به دست محتاج می رسد، و صدقه بسا به دست غیر محتاج می رسد.(1) «وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَدَاء عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ»(2) امام حسین(علیه السلام) می فرماید:
«هیچ شیعه ای از شیعیان ما نیست مگر آن که صدّیق و شهید خواهد بود» زید بن ارقم گوید: گفتم: فدای شما شوم، چگونه چنین چیزی ممکن است، در حالی که می بینیم همه آنان در بسترهای خود می میرند؟! امام(علیه السلام) فرمود: مگر تو آیه سوره ی حدید را نخوانده ای که می فرماید: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَدَاء عِندَ رَبِّهِمْ»؟ گفتم: مثل این که من این آیه را در قرآن قرائت نکرده ام. امام(علیه السلام) فرمود: اگر آن گونه که شما فکر می کنید باشد، شهدا گروه اندکی خواهند بود.(3)
ص: 464
منهال قصّاب گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: دعا کنید من به فیض شهادت برسم؟ امام(علیه السلام) فرمود:
مؤمن هر گونه بمیرد شهید خواهد بود، مگر تو سخن خداوند را در قرآن نشنیده ای که می فرماید: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَدَاء عِندَ رَبِّهِمْ؟»(1) حارث بن مغیره گوید: ما نزد امام باقر(علیه السلام) بودیم که آن حضرت فرمود:
«هر کس از شما عارف به امر ولایت ما باشد، و انتظار فرج ما را داشته باشد، و برای خدا بر آن صبر کند، به خدا سوگند مانند کسی خواهد بود که با شمشیر خود در کنار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با دشمنان خدا جنگ کرده باشد، و مانند کسی خواهد بود که در کنار قائم آل محمّد(علیه السلام) با شمشیر خود با دشمنان آن حضرت جنگ کند، بلکه به خدا سوگند مانند کسی خواهد بود که در خیمه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) باشد و به شهادت برسد.
سپس فرمود:
خداوند آیه ای را در قرآن مخصوص به شما نموده است. گفتم: فدای شما
ص: 465
شوم آن آیه کدام است؟ فرمود: آیه «وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ…» سپس فرمود: به خدا سوگند شما نزد خداوند صادقین و شهدا هستید.(1) ابوحمزه گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم، من به پیری رسیده ام و استخوان من ضعیف شده و مرگ من رسیده است و ترس آن دارم که قبل از فرج شما از دنیا بروم؟ امام(علیه السلام) فرمود:
ای ابوحمزه کسی که به ما ایمان داشته باشد، و سخن ما را تصدیق نموده باشد، و منتظر امر ما باشد، مانند کسی خواهد بود که زیر پرچم قائم ما کشته شده باشد، بلکه به خدا سوگند مانند کسی خواهد بود که زیر پرچم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) کشته شده باشد.(2)
ص: 466
ابن عبّاس گوید:
«علی بن ابیطالب(علیه السلام) صدیّق این امّت است بلکه او صدّیق اکبر و فاروق اعظم می باشد» و سپس آیه فوق را قرائت نمود و گفت: مقصود از «وَ الشُّهَدَاء عِندَ رَبِّهِمْ» علیّ بن ابیطالب و حمزه و جعفر هستند، و آنان صدّیقون و شهدای پیامبران بر امّت ها می باشند چرا که تبلیغ رسالت پیامبران را نموده اند. و «لَهُمْ أَجْرُهُمْ» پاداش تصدیق رسالت پیامبران است، و «نُورُهُمْ» نور آنان هنگام عبور از صراط است.(1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
صدّیقون سه نفر هستند: حبیب نجّار؛ یعنی مؤمن آل یس، و حزقیل یعنی مؤمن آل فرعون و علیّ بن ابیطالب(علیه السلام)، و علیّ افضل آنان است.(2) «سَابِقُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاء وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ»(3)
ص: 467
ابوعمرو زُبیری گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا برای ایمان درجات و منازلی است، و مؤمنان نزد خداوند درجات مختلفی پیدا می کنند؟ فرمود: آری. گفتم: برای من توصیف بفرمایید تا بدانم؟ فرمود: همان گونه که بین اسب ها مسابقه برقرار می شود، خداوند نیز بین مؤمنان مسابقه برقرار نموده، و هر کس را به اندازه ی سبقت در ایمان و عمل صالح درجه ای داده و حق احدی را ضایع نکرده است… تا این که گفتم: موارد سبقت را از قرآن برای من بیان بفرمایید؟ و آن حضرت فرمود:
خداوند می فرماید:
«سَابِقُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاء وَ الْأَرْضِ…» و می فرماید: «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ»(1)، و می فرماید: «وَ السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الأَنصَارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ»(2)، و در این آیه خداوند مهاجرین اوّل را بر انصار و انصار را بر تابعین فضیلت داده، و هر کدام را در درجه و منزلت خود قرار داده است، و نیز اولیا و پیامبران خود را درجه بندی نموده و می فرماید: «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن کَلَّمَ اللّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ…»(3)، و می فرماید: «انظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَ لَلآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجَاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلاً»(4)، و می فرماید: «هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللّهِ»(5)، و می فرماید: «کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ»(6)، و می فرماید: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ
ص: 468
أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ»(1)، و می فرماید: «وَ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَی الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا * دَرَجَاتٍ مِّنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً»(2)، و می فرماید: «لَا یَسْتَوِی مِنکُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قَاتَلَ أُوْلَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِینَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَ قَاتَلُوا»(3)، و می فرماید: «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ»(4)، … تا این که فرمود: این ها درجات و منازل ایمان است نزد خداوند متعال.(5)
ص: 469
جاثلیق [عالم نصرانی] به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: بهشت و دوزخ کجاست؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
بهشت در قیامت در زیر عرش است، و دوزخ و آتش در زیر طبقه هفتم زمین است، جاثلیق گفت: راست گفتی.(1) امام باقر و امام صادق؟سهما؟ می فرمایند:
آیه ی «وَ لاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْضٍ» درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نازل شده است.(2)
ص: 470
«مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی أَنفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ * لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَ اللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ»(1) عبدالرحمان بن کثیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ…» فرمود:
سخن خداوند و پیامبران او راست است و مقصود از کتاب خدا در آسمان، علم اوست، و مقصود او از کتاب خدا در روی زمین علوم و دانشی است که خداوند در شب قدر و غیر آن به ما تعلیم می نماید. «إِنَّ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ.»(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که سر امام حسین و اهل بیت آن حضرت و امام سجّاد(علیهم السلام) را نزد یزید بردند، در آن حال امام سجّاد(علیه السلام) در غل و زنجیر بود و یزید گفت: «ای علیّ بن الحسین الحمد لله که خدا پدر تو را کشت» امام سجّاد(علیه السلام) فرمود: «خدا لعنت کند کسی را که پدر من را کشت» پس یزید خشمگین شد، و دستور داد تا گردن امام سجّاد(علیه السلام) را بزنند، و امام سجّاد(علیه السلام) به او فرمود: اگر مرا بکشی چه کسی دختران پیامبر(صلی الله علیه و آله) را به منازل خود باز می گرداند؟ در حالی که آنان محرمی جز من ندارند؟
ص: 471
یزید گفت: تو خود آنان را به مدینه باز خواهی گرداند و سپس کاردی طلب کرد و بندهای غل جامعه را قطع نمود و از گردن امام(علیه السلام) جدا کرد و گفت: آیا می دانی برای چه من این کار را کردم؟ امام(علیه السلام) فرمود: «آری می خواهی جز تو کسی بر من منّت نداشته باشد» یزید گفت: به خدا سوگند همین را اراده کردم، سپس گفت: ای علی بن الحسین «وَ مَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ.»(1) امام سجّاد(علیه السلام) فرمود:
هرگز این آیه درباره ی ما نازل نشده است، و درباره ی ما این آیه نازل شده که خداوند می فرماید: «مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی أَنفُسِکُمْ…» سپس فرمود: ما ییم کسانی که برای از دست دادن دنیا تأسّف و حسرت نمی خوریم، و برای به دست آوردن دنیا نیز خشنود نمی شویم.(2)
ص: 472
مردی از حضرت علیّ بن الحسین(علیه السلام) درباره ی زهد سؤال نمود و آن حضرت فرمود:
«زهد نیاز به ده چیز دارد، و بالاترین درجه ی زهد، پایین ترین درجه ی ورع است، و بالاترین درجه ی ورع پایین ترین درجه ی یقین است، و بالاترین درجه ی یقین پایین ترین درجه ی رضاست» سپس فرمود: تمام مراحل زهد در آیه ای از قرآن آمده که خداوند می فرماید: «لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ.»(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
نطفه مرد و زن در رحم به همدیگر می آویزند، و هر کدام بیشتر باشند فرزند شبیه به صاحب آن می شود، از این رو اگر نطفه ی زن بیشتر باشد فرزند به خالوهای خود شبیه می شود، و اگر نطفه ی مرد بیشتر باشد فرزند به عموهای خود شبیه می شود. سپس فرمود:
نطفه تا چهل روز در رحم در تحوّل و اضطراب است، و کسی که می خواهد دعا کند باید در این چهل روز دعا کند -- که هنوز تنظیم خلقت شروع نشده است و سپس خداوند؟عز؟ ملک ارحام را می فرستد، و او آن را در پیشگاه خداوند می برد و می گوید: خدایا او مرد است یا زن است؟ و خداوند به او وحی می کند، و آن ملک می نویسد، و سپس می گوید: خدایا شقّی است یا سعید؟ و خداوند به او وحی می کند، و آن ملک می نویسد، و سپس
ص: 473
می گوید: خدایا رزق و اجل او چگونه است؟ و او می نویسد، تا این که آنچه به او در دنیا می رسد را بین دو چشم او می نویسد، و سپس آن را به رحم باز می گرداند، از این رو خداوند می فرماید: «مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی أَنفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا….»(1) مؤلّف گوید:
إن شاء الله در تفسیر سوره قدر روایتی درباره ی آیه فوق خواهد آمد.
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ»(2)
ص: 474
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «وَ أَنزَلْنَا الْحَدِیدَ» خلقت حدید است.(1) ابن عبّاس گوید:
مقصود از «وَ أَنزَلْنَا الْحَدِیدَ» شمشیر ذی الفقار است که خداوند همراه با آدم آن را به زمین فرستاد، و خداوند آن را از ورق آس بهشت آفرید، و مقصود از «فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ» این است که آدم(علیه السلام) با آن با دشمنان خود از جنّ و شیاطین می جنگید، و بر آن نوشته شده بود: «همواره پیامبران من و صدّیقین به وسیله آن با دشمنان خود جنگ خواهند نمود، تا به دست امیرالمؤمنین(علیه السلام) برسد، و او در کنار پیامبر امّی با دشمنان جنگ خواهد نمود، و مقصود از «وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ» محمّد و علی؟سهما؟ می باشند…».
سپس ابن شهر آشوب گوید:
کلیّه ی علمای امامیّه گویند: مراد از آیه فوق ذوالفقار است که از آسمان برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرود آمد، و آن حضرت آن را به علیّ(علیه السلام) عطا نمود.(2) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از «میزان» امام(علیه السلام) است.(3)
ص: 475
و در تفسیر جوامع الجامع روایت شده که جبرئیل(علیه السلام) میزان را آورد و به نوح(علیه السلام) داد و گفت:
به قوم خود امر کن تا به وسیله آن چیزها را وزن کنند.(1) و در کتاب خصال در حدیث طویلی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کوه ها بر زمین فخر نمودند و بلند پروازی کردند و گفتند: چه کسی بر ما غالب می شود؟ و خداوند آهن را خلق کرد تا آن ها را قطع نمود، و خاضع و ذلیل شدند، سپس آهن بر کوه ها فخر کرد و گفت: چه کسی بر من غالب می شود؟ و خداوند آتش را خلق کرد و آتش آهن را ذوب نمود.(2)
ص: 476
و در مجمع البیان از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
خداوند؟عز؟ از آسمان چهار برکت به زمین فرستاد: آهن، آتش، آب و نمک.(1) در کتاب توحید صدوق ضمن حدیث مفصّلی آمده که شخصی به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: آیاتی از قرآن برای من روشن نشده است؟ و امیرالمؤمنین(علیه السلام) به او فرمود:
… من به تو خبر دادم که بسا آیه ای از کتاب خدا هست که تأویل آن غیر از تنزیل آن است، و شباهتی به کلام بشر ندارد، و اکنون به گوشه ای از این آیات اشاره می کنم تا تو را کفایت کند إن شاء الله، و از آن هاست سخن ابراهیم(علیه السلام) که گوید: «إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَی رَبِّی سَیَهْدِینِ» و مقصود از رفتن به سوی خداوند، توجّه و اجتهاد در عبادت و تقرّب به خداوند؟عز؟ می باشد، و تو مشاهده می کنی که تأویل این آیه غیر از تنزیل آن است، و از همین قبیل است آیه «وَ أَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ…» و مقصود از حدید در این آیه سلاح جنگی و امثال آن است [مانند ذوالفقار و شمشیرهای دیگر.](2)
ص: 477
مؤلّف گوید:
همان گونه که خداوند برای هدایت مردم پیامبران را با معجزات و کتاب های آسمانی فرستاده است تا کسانی که قابلیّت هدایت دارند هدایت شوند، برای کسانی که اهل کفر و لجاجت و عناد هستند نیز می فرماید: «وَ أَنزَلْنَا الْحَدِیدَ» و حدید اشاره ی به قدرت بازدارنده است، برای متمرّدین و سرکشان و طاغیان، و باید گفت: جاذبه ی پیامبران و اولیای الهی معجزات و ادلّه و براهین آن هاست و دافعه آنان «وَ أَنزَلْنَا الْحَدِیدَ» می باشد.
مرحوم کلینی در کتاب کافی حدیث مفصّلی از امام صادق(علیه السلام) در ذیل آیه فوق نقل نموده که در پاورقی مشاهده می شود.(1)
ص: 478
ص: 479
ص: 480
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَ إِبْرَاهِیمَ وَ جَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکِتَابَ فَمِنْهُم مُّهْتَدٍ وَ کَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ»(1) مؤلّف گوید:
از آیه فوق استفاده می شود که انبیا و اوصیا باید معصوم باشند چنان که از آیات دیگری نیز این معنا روشن است، و در جای خود بیان شده است.
مرحوم صدوق در کتاب عیون از حضرت رضا(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در مجلس مأمون در پاسخ علمای اهل تسنّن که گفتند: آیا عترت همان آل پیامبرند و یا غیر آنان هستند؟ فرمود:
عترت همان آل هستند. علما گفتند: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرموده است: «أمتی آلی» و اکنون اصحاب او در خبر مستفیض که راهی برای انکار آن نیست می گویند: «آل محمّد أمتّه».
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
مگر صدقه بر آل حرام نیست؟ گفتند: آری. فرمود: آیا صدقه بر امّت حرام است؟ گفتند: خیر. فرمود: همین فرق بین آل و امّت است. سپس فرمود: وای بر شما به کدام سو می روید؟! آیا از حق رو گردانده اید؟ و یا مردم مسرفی هستید؟ آیا نمی دانید که وراثت و طهارت مخصوص برگزیدگان و پاکان و هدایت یافتگان است؟ گفتند: دلیل آن چیست یا أباالحسن؟ فرمود:
سخن خداوند که می فرماید:
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَ إِبْرَاهِیمَ وَ جَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکِتَابَ فَمِنْهُم مُّهْتَدٍ وَ کَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ» بنابراین وراثت پیامبر و دانش کتاب مخصوص مهتدین و پاکان
ص: 481
است نه فاسقین، آیا شما نمی دانید هنگامی که نوح(علیه السلام) از خدای خود درخواست کرد و گفت: «رَبِّ إِنَّ ابُنِی مِنْ أَهْلِی وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَ أَنتَ أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ»(1)، -- و این سخن را به این خاطر گفت که خداوند به او وعده داده بود که او و اهل او را نجات بدهد، و چون هلاکت فرزند خود را دید، این سخن را گفت و -- خداوند در پاسخ او فرمود: «یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ.»(2)و(3)
ص: 482
«ثُمَّ قَفَّیْنَا عَلَی آثَارِهِم بِرُسُلِنَا وَ قَفَّیْنَا بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَ آتَیْنَاهُ الْإِنجِیلَ وَ جَعَلْنَا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً وَ رَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاء رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ کَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ»(1) مرحوم کلینی و مرحوم صدوق از حضرت رضا(علیه السلام) نقل کرده اند که مقصود از «وَ رَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاء رِضْوَانِ اللَّهِ» نماز شب است.(2) «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَ یَجْعَل لَّکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»(3) ابوالجارود گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: معنای آیه «الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ * وَ إِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمینَ * أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ»
ص: 483
چیست؟ فرمود:
آنچه خداوند به آنان داده به شما نیز داده است. و سپس آیه فوق را قرائت نمود و فرمود: مقصود از «وَ یَجْعَل لَّکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ» «یَعْنِی إِمَاماً تَأْتَمُّونَ بِهِ.»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِن رَّحْمَتِهِ» یعنی الحسن و الحسین؟سهما؟، و «وَ یَجْعَل لَّکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ» «یَعْنِی إِمَاماً تَأْتَمُّونَ بِهِ.»(2) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«وَ یَجْعَل لَّکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ» «یَعْنِی یجعل لکم إمام عدل تأتمون به، و هو علی بن أبی طالب؟سهما؟.»(3)
ص: 484
کعب بن عیاض گوید: من مقابل رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه السلام) طعنه و توهینی کردم و رسول خدا بر سینه من زد و فرمود:
ای کعب، علی(علیه السلام) را دو نور است: نوری در آسمان، و نوری در زمین، و کسی که به نور او تمسّک نماید خداوند او را داخل بهشت می نماید، و اگر به نور او تمسّک نکند، خداوند او را داخل آتش خواهد کرد، پس تو این بشارت را از ناحیه من به مردم بده.(1) انس بن مالک گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند از نور صورت علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) هفتاد هزار ملک آفریده، و آنان تا قیامت برای او و دوستان او استغفار می نمایند.(2) مؤلف گوید:
در برخی از روایات آمده که «کِفْلَیْنِ مِن رَّحْمَتِهِ» درباره ی ابوطالب(علیه السلام) است و خداوند در قیامت دو پاداش به او می دهد، 1. پاداش ایمان، 2. پاداش پنهان کردن ایمان برای حمایت از رسول خدا(صلی الله علیه و آله).
ص: 485
محلّ نزول: مدینه منوّره، و یا مکّه معظّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی منافقین نازل شده است.
تعداد آیات: 22 آیه، و یا 21 آیه.
ثواب قرائت سوره ی مُجادله برخی از فضائل و برکات این سوره در ابتدای سوره ی حدید گذشت.
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمود:
کسی که سوره ی مجادله را قرائت کند، روز قیامت از حزب الله و رستگاران خواهد بود… و نیز فرمود:
کسی که آن را بنویسد و بر مریضی بیاویزد، و یا بر او بخواند، او ساکن شود، و اگر بر مالی خوانده شود، حفظ خواهد شد.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که این سوره را نزد بیماری بخواند، آرام می گیرد و به خواب می رود، و اگر کسی آن را در هر شب و یا هر روزی بخواند، از خطر دزد محفوظ می ماند، و اگر بر مالی که اندوخته می شود و یا دفن می گردد خوانده شود، آن مال محفوظ
ص: 486
می ماند، و اگر نوشته شود و بین حبوبات قرار بگیرد، از فساد و تلف محفوظ خواهد ماند.(1)
ص: 487
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتی تُجادِلُکَ فی زَوْجِها وَ تَشْتَکی إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ بَصیرٌ 1 الَّذینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلاَّ اللاَّئی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ 2 وَ الَّذینَ یُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْریرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ 3 فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکیناً ذلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْکافِرینَ عَذابٌ أَلیمٌ 4 إِنَّ الَّذینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ کُبِتُوا کَما کُبِتَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ قَدْ أَنْزَلْنا آیاتٍ بَیِّناتٍ وَ لِلْکافِرینَ عَذابٌ مُهینٌ 5 یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمیعاً فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهیدٌ 6 أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنی مِنْ
ص: 488
ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ 7 أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوی ثُمَّ یَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ وَ یَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ وَ إِذا جاؤُکَ حَیَّوْکَ بِما لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ وَ یَقُولُونَ فی أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصیرُ 8 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا تَناجَیْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ 9 إِنَّمَا النَّجْوی مِنَ الشَّیْطانِ لِیَحْزُنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَیْسَ بِضارِّهِمْ شَیْئاً إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ 10 ¬Kj
«اِشتِکاء» اظهار ناراحتی و شکایت است، و «شکایت» اظهار آزار دیگران است، و «تَحاوُر» و محاورة مراجعه در کلام و تبادل کلام به همدیگر است، و «حاوره» یعنی راجعه فی الکلام، و «مُحادّة» مخالفت و ستیز است، و اصل آن به معنای حدّ یعنی منع است، و از این قبیل است «حدّ حاجز بین دو چیز، و «کَبْت» مصدر «کَبَتَ اللهُ العَدُوّ» است یعنی أذلّه و أخزاه، و «نجْوی» منتقل نمودن اسرار است به دیگری، و اصل آن از «نَجْوة» به معنای ارتفاع از زمین است، و «نَجاء» ارتفاع در سیر است، و «نجاة» ارتفاع و دوری از بلاست، و «تفسّح» به معنای توسّع و اتّساع در مکان است، و «اشفاق» به معنای خوف و رقّة قلب است، و «نشوز» به معنای ارتفاع از چیزی و دور شدن از آن است، و نشوز زن نیز به معنای دور شدن او از مرد است.
ص: 489
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر خداوند سخن زنی را که درباره شوهرش به تو مراجعه کرده بود و به خداوند شکایت می کرد شنید (و تقاضای او را اجابت کرد) خداوند گفتگوی شما را با هم (و اصرار آن زن را درباره حل مشکلش) می شنید و خداوند شنوا و بیناست. (1) کسانی که از شما نسبت به همسرانشان «ظهار» می کنند (و می گویند: «أَنتِ عَلیَّ کَظهَرِ أُمّی تو نسبت به من بمنزله مادرم هستی»)، آنان هرگز مادرانشان نیستند مادرانشان تنها کسانی اند که آنها را به دنیا آورده اند! آنها سخنی زشت و باطل می گویند و خداوند بخشنده و آمرزنده است! (2) کسانی که همسران خود را «ظِهار» می کنند، سپس از گفته خود بازمی گردند، باید پیش از آمیزش جنسی با هم، برده ای را آزاد کنند این دستوری است که به آن اندرز داده می شوید و خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است! (3) و کسی که توانایی (آزاد کردن برده ای) نداشته باشد، دو ماه پیاپی قبل از آمیزش روزه بگیرد و کسی که این را هم نتواند، شصت مسکین را اطعام کند این برای آن است که به خدا و رسولش ایمان بیاورید اینها مرزهای الهی است و کسانی که با آن مخالفت کنند، عذاب دردناکی دارند! (4) کسانی که با خدا و رسولش دشمنی می کنند خوار و ذلیل شدند آن گونه که پیشینیان خوار و ذلیل شدند ما آیات روشنی نازل کردیم، و برای کافران عذاب خوارکننده ای است… (5) در آن روز که خداوند همه آنها را برمی انگیزد و از اعمالی که انجام دادند با خبر می سازد، اعمالی که خداوند حساب آن را نگه داشته و آنها فراموشش کردند و خداوند بر هر چیز شاهد و ناظر است! (6) آیا نمی دانی که خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است می داند هیچ گاه سه نفر با هم نجوا نمی کنند مگر اینکه خداوند چهارمین
ص: 490
آنهاست، و هیچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمی کنند مگر اینکه خداوند ششمین آنهاست، و نه تعدادی کمتر و نه بیشتر از آن مگر اینکه او همراه آنهاست هر جا که باشند، سپس روز قیامت آنها را از اعمال شان آگاه می سازد، چرا که خداوند به هر چیزی داناست! (7) آیا ندیدی کسانی را که از نجوا [سخنان درگوشی] نهی شدند، سپس به کاری که از آن نهی شده بودند بازمی گردند و برای انجام گناه و تعدّی و نافرمانی رسول خدا به نجوا می پردازند و هنگامی که نزد تو می آیند تو را تحیّتی (و خوشامدی) می گویند که خدا به تو نگفته است، و در دل می گویند: «چرا خداوند ما را بخاطر گفته هایمان عذاب نمی کند؟!» جهنّم برای آنان کافی است، وارد آن می شوند، و چه بد فرجامی است! (8) ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که نجوا می کنید، و به گناه و تعدّی و نافرمانی رسول (خدا) نجوا نکنید، و به کار نیک و تقوا نجوا کنید، و از خدایی که همگی نزد او جمع می شوید بپرهیزید! (9) نجوا تنها از سوی شیطان است می خواهد با آن مؤمنان غمگین شوند ولی نمی تواند هیچ گونه ضرری به آنها برساند جز بفرمان خدا پس مؤمنان تنها بر خدا توکّل کنند! (10)
«قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُکَ فِی زَوْجِهَا وَ تَشْتَکِی إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحَاوُرَکُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ *… وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
سبب نزول این سوره این است که پیر مردی از انصار به نام اوس بن صامت بر عیال خود خشم نمود، و به او گفت: «تو برای من حرام هستی و مانند مادر من می باشی» و سپس پشیمان شد، و در جاهلیّت قبل از اسلام، اگر مردی به همسر
ص: 491
خود چنین چیزی را می گفت تا ابد برای او حرام می بود، از این رو اوس به همسر خود خُوله گفت: ما، در جاهلیّت این سخن را سبب حرام شدن همسر می دانستیم، و اکنون که اسلام آمده، تو نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) باید بروی و از او درباره ی این عمل سؤال کنی. پس خوله نزد آن حضرت آمد و گفت: «پدر و مادرم فدای شما باد ای رسول خدا، همانا همسر من اوس بن صامت به من گفته است: «أَنْتِ عَلَیَ کَظَهْرِ أُمِّی» و ما در جاهلیّت این را سبب حرمت می دانستیم اکنون حکم آن را در اسلام بیان فرمایید؟» پس این سوره نازل شد.(1) در کتاب کافی از امام باقر از امیرالمؤمنین؟سهما؟ نقل شده که پس از نزول این سوره رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن زن را خواست و فرمود:
با همسر خود نزد من بیائید، و سپس به آن مرد فرمود: آیا تو به همسر خود گفته ای: «أَنْتِ عَلَیَ کَظَهْرِ أُمِّی؟» او گفت: آری. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «خداوند درباره ی تو و همسرت سوره ای نازل نموده» و سپس این سوره را برای او قرائت نمود و فرمود: همسر خود را بگیر، و آنچه گفته ای کلام زشت و دروغی بیش نبوده، و خداوند تو را عفو نموده پس دیگر چنین چیزی را مگو»
ص: 492
و آن مرد رفت و بر گفته خود پشیمان بود، و خداوند این عمل را برای مؤمنین ناپسند دانست و فرمود:
«وَ الَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِن نِّسَائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا قَالُوا» یعنی کسانی که پس از این، چنین جمله ای را به همسر خود بگویند، باید کفّاره بدهند و کفّاره این است که باید قبل از مجامعت با آنان، یک بنده آزاد کنند، و اگر امکان نداشت شصت روز روزه بگیرند، و اگر نتوانستند، شصت فقیر را غذا بدهند، و این کفّاره ی ظهاری است که انجام داده اند».
حُمران، راوی حدیث فوق گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
با قسم، و اضرار، و خشم و غضب ظهار نیست، و ظهار نیست مگر در حال پاکی از حیض، و بدون جماع، و شهادت دو نفر مسلمانان [یعنی حضور آن ها هنگام ظهار] لازم است.(1)
ص: 493
مؤلّف گوید:
احکام و شرائط ظهار در کتب فقهیه به طور مستدلّ بیان شده مراجعه شود، و این عمل بین ما معروف و شناخته شده نیست.
«أَ لَمْ تر أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ مَا یَکُونُ مِن نَّجْوَی ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَ لَا أَدْنَی مِن ذَلِکَ وَ لَا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر «مَا یَکُونُ مِن نَّجْوَی ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ … إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ» در پاسخ کسی که گفت: خداوند در کجا قرار دارد؟ فرمود:
خداوند در اینجا و در اینجا و در بالا و در پایین و با ما و محیط به ماست، چنان که می فرماید: «مَا یَکُونُ مِن نَّجْوَی….»(2)
ص: 494
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
خداوند، و احد و أحدیّ الذات، و مباین از مخلوق خود می باشد، و او خود را این گونه توصیف نموده، و او بر هر چیزی احاطه و اشراف و قدرت دارد، و
ص: 495
هیچ ذرّه ای و کمتر از ذرّه و بیشتر از آن در آسمان ها و زمین نیست مگر آن که علم او به آن احاطه دارد، چرا که اماکن محدود به حدود چهارگانه است، و خداوند در چیزی محدود نمی شود.(1) امام صادق(علیه السلام) [در تأویل آیه فوق] فرمود:
این آیه درباره ی فلانی، و فلانی، و ابی عبیدة بن جرّاح، و عبدالرحمان بن عوف، و سالم مولای ابوحُذیفة، و مغیرة بن شعبة نازل شد، چرا که آنان بین خود قطعنامه ای نوشتند، و عهد و پیمان بستند: که اگر محمّد(صلی الله علیه و آله) از دنیا برود، هرگز نگذارند خلافت و نبوّت در بنی هاشم قرار بگیرد، و خداوند در پاسخ آنان آیه فوق را نازل نمود.(2)
ص: 496
«أَلَمْ تر إِلَی الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَی ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَیَتَنَاجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِیَتِ الرَّسُولِ وَإِذَا جَاؤُوکَ حَیَّوْکَ بِمَا لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ وَیَقُولُونَ فِی أَنفُسِهِمْ لَوْلَا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمَصِیرُ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
عادت [برخی از] اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این بوده که سؤالاتی که نباید بکنند را از آن حضرت می کردند، تا او پاسخ آن سؤالات را از خداوند بخواهد و به آنان بدهد، از این رو خداوند می فرماید: «وَ یَتَنَاجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ مَعْصِیَتِ الرَّسُولِ» و نیز از خطاهای آنان این بوده که چون خدمت آن حضرت می رسیدند به رسم زمان جاهلیّت می گفتند: «أَنْعِمْ صَبَاحاً وَ أَنْعِمْ مَسَاء» و این تحیّت و احترام زمان جاهلیّت بوده است، از این رو خداوند می فرماید:
ص: 497
«وَ إِذَا جَاؤُوکَ حَیَّوْکَ بِمَا لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرمود: در اسلام خداوند تحیّتی بهتر از این را قرار داده، و آن این است که بگویید: «السلام علیکم» و این تحیّت اهل بهشت می باشد.(1) زرارة از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده:
مردی از یهود وارد بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شد، و عایشه نزد آن حضرت بود، و مرد یهودی گفت: «اَلسامُ علیکم» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در پاسخ او فرمود: «علیکم» پس دیگری از یهودیان وارد شد، و همان گونه گفت، و آن حضرت نیز همان گونه پاسخ داد، سپس دیگری از یهودیان آمد و همان گونه سلام کرد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز همان گونه پاسخ داد، پس عایشه خشمگین شد، و به یهودیان گفت: «عَلَیْکُمُ السَّامُ وَ الْغَضَبُ وَ اللَّعْنَةُ یَا مَعْشَرَ الْیَهُودِ یَا إِخْوَةَ الْقِرَدَةِ وَ الْخَنَازِیرِ» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: ای عایشه، اگر فحش را در قالبی در آورند، زشت خواهد بود، و در هر چیزی رفق و مدارا باشد، آن را زینت می دهد، و اگر رفق نباشد زشت خواهد بود. عایشه گفت: آیا شما نشنیدید که آنان چه گفتند؟ فرمود: آری. ولکن نشنیدی من چه پاسخی به آنان دادم؟ بنابراین اگر مسلمانی به شما سلام کرد بگویید: سلام علیکم و اگر کافری به شما سلام کرد بگویید: «علیک.»(2)
ص: 498
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَنَاجَیْتُمْ فَلَا تَتَنَاجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ مَعْصِیَتِ الرَّسُولِ وَ تَنَاجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوَی وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ * إِنَّمَا النَّجْوَی مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَیْسَ بِضَارِّهِمْ شَیْئًا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»(1) مؤلّف گوید:
مفاد آیه ی اوّل، در آیه ی «لاَّ خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِّن نَّجْوَاهُمْ إِلاَّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاَحٍ بَیْنَ النَّاسِ وَ مَن یَفْعَلْ ذَلِکَ ابْتَغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا»(2)، نیز آمده است و امام صادق(علیه السلام) می فرماید: مقصود از معروف قرض می باشد.(3) و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
دانشی را به برادر دینی خود صدقه بدهید، که او را ارشاد نماید، و رأی صحیح خود را نیز در اختیار او گذارید، تا پشتوانه او باشد.(4)
ص: 499
و نیز فرمود:
«مِنَ الصَّدَقَةِ أَنْ یَتَعَلَّمَ الرَّجُلُ الْعِلْمَ وَ یُعَلِّمَهُ النَّاسَ»؛ یعنی تعلّم علم و تعلیم آن به دیگران صدقه است.
و فرمود:
«زَکَاةُ الْعِلْمِ تَعْلِیمُهُ مَنْ لَا یَعْلَمُهُ»؛ یعنی زکات علم تعلیم آن به دیگران است.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«أَیُّمَا مُؤْمِنٍ أَوْصَلَ إِلی أَخِیهِ الْمُؤْمِنِ مَعْرُوفاً، فَقَدْ أَوْصَلَ ذلِکَ إِلی رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله)». یعنی هر کس احسان و خیری به برادر مؤمن خود برساند، در حقیقت آن احسان و خیر را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رسانده است.(2) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «إِنَّمَا النَّجْوَی مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا…» می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مورد خوابی که فاطمه(علیها السلام) دیده بود به او فرمود: این دعا را بخوان: «أَعُوذُ بِمَا عَاذَتْ بِهِ مَلَائِکَةُ اللَّهِ الْمُقَرَّبُونَ، وَ أَنْبِیَاءُ اللَّهِ الْمُرْسَلُونَ وَ عِبَادُهُ الصَّالِحُونَ، مِنْ شَرِّ مَا رَأَیْت فِی لَیْلَتِی هَذِهِ أَنْ یُصِیبَنِی مِنْهُ سُوءٌ أَوْ شَیْ ءٌ أَکْرَهُهُ». و سپس سه مرتبه به طرف چپ خود آب دهان بینداز.(3)
ص: 500
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر گاه کسی خواب بد ببیند، باید به طرف دیگر بخوابد و بگوید: «إِنَّمَا النَّجْوَی مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَیْسَ بِضَارِّهِمْ شَیْئًا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» سپس بگوید: «عُذْتُ بِمَا عَاذَتْ بِهِ مَلَائِکَةُ اللَّهِ الْمُقَرَّبُونَ وَ أَنْبِیَاؤُهُ الْمُرْسَلُونَ وَ عِبَادُهُ الصَّالِحُونَ مِنْ شَرِّ مَا رَأَیْتُ وَ مِنْ شَرِّ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ.»(1) ابوبصیر گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم، آیا خواب صادق و کاذب از یک مجرا و موضع می باشد؟ فرمود: راست گفتی، خواب ممکن است دروغ و مختلط باشد، و آن خوابی است که در اوّل شب دیده می شود، و شیاطین در اوّل شب دارای سلطه اند، و در خواب انسان را گرفتار خیالات کاذبه ای می کنند که خیری در آن ها نیست، و امّا خواب صادق خوابی است که انسان در دو ثلث آخر شب که ملائکه رفت و آمد دارند، می بیند، و آن قبل از سحر است، و در آن اختلاف و دگرگونی نیست، مگر آن که خواب بیننده جنب و یا بدون وضو بوده، و به حقیقت ذاکر خدای؟عز؟ نبوده باشد.(2)
ص: 501
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی در تفسیر خود در ذیل آیه فوق روایت مفصّلی را نقل نموده که در پاورقی مشاهده می شود.(1)
ص: 502
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ وَ إِذَا قِیلَ انشُزُوا فَانشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داخل مسجد می شد، مردم مقابل او به پا می خاستند، و خداوند آنان را از این عمل نهی نمود، و فرمود: «تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ…»؛ «یَعْنِی وَسِّعُوا لَهُ فِی الْمَجْلِسِ، وَ إِذا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا، یَعْنِی إِذَا قَالَ قُومُوا فَقُومُوا.»(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگامی که داخل منزلی می شد، در پایین ترین جا از محل ورود خود می نشست.(3)
ص: 503
و نیز می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بیشتر اوقات رو به قبله می نشست.(1) و نیز می فرماید:
کسی که به پایین مجلس راضی باشد، همواره خداوند؟عز؟ و ملائکه بر او صلوات می فرستند، تا از جای خود بلند شود.(2) مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج از امام عسکری(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
به پدرم علیّ بن محمّد هادی(علیه السلام) خبر رسید، که یکی از فقهای شیعه با یکی از نصّاب و دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) بحث نموده و او را محکوم کرده و چنان با دلیل و برهان او را زمین زده که رسوایی او آشکار گردیده، و چون این عالم شیعی بر پدرم وارد شد، پدرم او را بالا برد، و در بالای مجلس جا داد، و به او توجّه نمود، و این کار بر برخی از بنی هاشم که در آن مجلس حاضر بودند، و از اشراف شناخته می شدند، سخت آمد، گرچه علویّین که در آن مجلس بودند عتابی به آن حضرت نکردند، و لکن شیخ هاشمیّین گفت: ای فرزند رسول خدا آیا این گونه شما یک نفر عامی را بر سادات و بزرگان بنی هاشم از طالبیّین و عبّاسیّین مقدّم می کنید؟! پس پدرم به آنان فرمود: شما باید بترسید از این که مشمول این آیه باشید که خداوند می فرماید: «أَ لَمْ تر إِلَی الَّذِینَ أُوْتُواْ نَصِیبًا مِّنَ الْکِتَابِ یُدْعَوْنَ إِلَی کِتَابِ اللّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِّنْهُمْ وَ هُم مُّعْرِضُونَ.»(3)
ص: 504
سپس فرمود:
آیا شما راضی به حکم کتاب خدا هستید که حاکم بین ما باشد؟ گفتند: آری.
فرمود: مگر خداوند نمی فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ» تا این که می فرماید: خداوند مؤمن عالم را بر مؤمن غیرعالم مقدّم نموده، همان گونه که مؤمن را بر غیر مؤمن مقدّم نموده است؟ و یا خداوند نمی فرماید: «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ» و آیا خداوند می فرماید: «یَرْفَعُ اللَّهُ الَّذِینَ أُوتُوا شَرَفَ النَّسَبِ دَرَجَات»؟ و آیا خداوند نمی فرماید: «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ»(1)، پس چگونه شما از عمل من خوش ندارید؟ در حالی که من کسی را که خداوند بالا برده، بالا برده ام، و این شخص با استدلال و حجّت های الهی آن ناصبی را شکست داده است، و عمل او افضل از هر شرافت در نسب است….(2)
ص: 505
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَةً ذَلِکَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ * أَ أَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تَابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّکَاةَ وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»(1) امام حسین(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که مردم با ابوبکر بیعت کردند، و حقّ علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) را ضایع نمودند، همواره ابوبکر در مقابل آن حضرت اظهار شادمانی می نمود، و لکن از علیّ بن ابیطالب حالت ناراحتی و انقباض مشاهده می کرد، از این رو ابوبکر دوست می داشت که این کدورت را برطرف کند، و بگوید: مردم او
ص: 506
را مقدّم کردند و او رغبتی به آن نداشته است، به این خاطر از آن حضرت درخواست ملاقات محرمانه نمود و گفت: به خدا سوگند یا ابالحسن من خود طالب این خلافت نبودم، و حرص و طمعی به آن نداشتم و در خود نیز توان تأمین نیاز مردم را نمی دیدم و… پس برای چه شما در باطن از من کراهت دارید؟ علی(علیه السلام) در پاسخ او فرمود:
اگر چنین است که می گوئی، و تو رغبتی و حرصی نداشته و خود را لایق آن نمی دانستی، برای چه پذیرفتی که این منصب را اشغال کنی و در منصبی بنشینی که خود را لایق آن نمی دانسته ای؟! ابوبکر گفت: «علّت پذیرفتن من این بود که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم فرمود: «امّت من بر ضلالت و گم راهی اجتماع نمی کنند» و چون دیدم در بیعت با من اجتماع و اتفاق دارند، و محال است که بر ضلالت اجتماع نمایند، اجابت کردم، و اگر می دانستم که احدی با من مخالفت دارد نمی پذیرفتم.» امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
آیا من از این امّت نبودم؟ و آیا گروهی مانند سلمان و عمّار و ابی ذرّ و مقداد و سعد بن عبادة و همراهان او از انصار که از بیعت با تو امتناع کردند از این امّت نبودند؟ ابوبکر گفت: کلّ امّت با من مخالفت نکردند.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
پس چگونه تو به این حدیث استدلال می کنی؟ و کسانی که عیبی در آن ها نیست با تو مخالفت کرده اند؟! ابوبکر گفت: من تخلّف آنان را بعد از بیعت مردم فهمیدم و در آن وقت اگر کناره گیری می کردم، ترس آن بود که مردم از
ص: 507
دین خدا باز گردند و مرتد شوند، از این رو سازش شما را با خود، آسان تر از ارتداد مردم و بازگشت به کفر دیدم، گرچه شما را کمتر از خود برای حفظ دین مردم نمی دانستم.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
با این سخنان به من بگو بدانم چه کسی مستحق و لایق این خلافت است؟ ابوبکر گفت: «کسی مستحق و لایق این منصب است که دارای روح خیرخواهی و وفا و دوری از سازش و دوست گرایی باشد، و باید دارای حسن سیره، و اظهار عدل، و علم به کتاب و سنّت و فصل خطاب و زهد در دنیا و انصاف نسبت به مظلوم در مقابل ظالم اعم از قریب و بعید باشد» و سپس سکوت نمود.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
من تو را به خدا سوگند می دهم ای ابوبکر، آیا تو در وجود خود، چنین خصلت هایی را می بینی، و یا در وجود من؟ ابوبکر گفت: من در وجود شما یا اباالحسن چنین خصلت هایی را می بینم.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
تو را به خدا سوگند، آیا من نخستین کسی بودم که دعوت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را پذیرفتم، یا تو بودی؟ ابوبکر گفت: بلکه تو بودی. فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا تو بودی که مأمور شدی آیات اوّل سوره ی برائت را در موسم حجّ بر مشرکین بخوانی یا من بودم؟ ابوبکر گفت: بلکه تو بودی. فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا در شب غار من بودم که جان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را حفظ نمودم یا تو بودی؟ ابوبکر گفت: تو بودی. فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا برای تو آیه ولایت درباره ی زکات خاتم نازل شد یا برای من؟ ابوبکر گفت: برای تو. فرمود: تو را
ص: 508
به خدا سوگند، آیا در روز غدیر من مولای تو و مولای هر مسلمان شدم یا تو؟ ابوبکر گفت: تو مولای هر مسلمان شدی.
فرمود:
تو را به خدا سوگند، آیا سمت وزارت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در حدیث منزلت برای تو گفته شد، یا برای من؟ ابوبکر گفت: برای تو بود. فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای مباهله با نصارا، من و اهل بیت و اولاد من را همراه خود برد و یا تو و اهل بیت و اولاد تو را؟ ابوبکر گفت: بلکه او اهل بیت و اولاد تو را برد. فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا برای من و اهل بیت و فرزندان من آیه تطهیر نازل شد، یا برای تو و فرزندان تو؟ ابوبکر گفت: بلکه برای تو و اهل بیت تو.
فرمود:
تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در روز کسا در حق من و اهل بیت من دعا نمود و یا در حق تو و اهل بیت تو؟ ابوبکر گفت: بلکه در حق تو و اهل بیت تو دعا نمود. فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا آیه «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخَافُونَ یَوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا»(1)، درباره ی من نازل شد یا درباره تو؟ ابوبکر گفت: بلکه درباره ی تو نازل شد. فرمود:
تو را به خدا سوگند، آیا در جنگ احد جمله «لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَی إِلَّا عَلِیٌ»؛ درباره ی تو آمد و یا درباره ی من آمد؟ ابوبکر گفت: بلکه درباره ی تو آمد.
فرمود:
تو را به خدا سوگند، آیا خورشید بعد از غروب کردن برای نماز من بازگشت یا برای نماز تو؟ ابوبکر گفت: بلکه برای نماز تو. فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا خداوند خیبر را به دست من فتح نمود یا به دست تو؟
ص: 509
ابوبکر گفت: به دست تو فتح نمود. فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا خداوند به دست من با کشتن عمرو بن عبدود به رسول خود و مسلمانان آرامش داد یا به دست تو؟ ابوبکر گفت: بلکه به دست تو. فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شهادت به پاکی من -- از آلودگی نسب -- تا آدم داد یا به پاکی تو؟ ابوبکر گفت: بلکه به پاکی تو. فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مرا به دختر خود فاطمه تزویج نمود یا تو را؟ ابوبکر گفت: بلکه تو را به دختر خود تزویج نمود. فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا من پدر حسن و حسین -- دو ریحانه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) -- هستم که درباره ی آنان فرمود: «هذان سیّدا شباب أهل الجنة، و أبوهما خیر منهما» یا تو؟ ابوبکر گفت: بلکه تو هستی.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
تو را به خدا سوگند، آیا جعفر بن ابیطالب که در بهشت مزیّن به دو بال است، و بین ملائکه پرواز می کند، برادر توست یا برادر من است؟ ابوبکر گفت: بلکه برادر توست. فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا من ضامن دیون و وعده های رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شدم و خود را در موسم حج اداکننده آن ها به مردم اعلام نمودم یا تو بودی؟ ابوبکر گفت: بلکه تو بودی. فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا هنگامی که طیر مشوی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود و آن حضرت دعا کرد تا خداوند بهترین خلق خود را بفرستد تا با او هم غذا شود من نزد او رفتم یا تو رفتی؟ ابوبکر گفت: بلکه تو نزد او رفتی. فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مرا به قتال با ناکثین و قاسطین و مارقین بشارت داد یا تو را؟ ابوبکر گفت: بلکه تو را بشارت داد.
ص: 510
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
تو را به خدا سوگند، آیا من بودم که آخرین سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را شنیدم و غسل و دفن او را انجام دادم یا تو بودی؟ ابوبکر گفت: بلکه تو بودی. فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) علم قضاوت را به من تعلیم داد و فرمود: «عَلِیٌ أَقْضَاکُمْ» یا به تو یاد داد؟ ابوبکر گفت: بلکه به تو یاد داد. فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اصحاب خود را امر کرد تا به من به عنوان امیرالمؤمنین سلام کنند یا به تو؟ ابوبکر گفت: بلکه به تو. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا من سبقت به قرابت و خویشی با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دارم یا تو داری؟ ابوبکر گفت: بلکه تو داری. فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا تو بودی که خداوند توسّط جبرئیل هنگام نیاز یک دینار به او عطا نمود و او با آن یک دینار پیامبر خدا و فرزندان او را اطعام نمود یا من بودم؟ پس ابوبکر گریان شد و گفت: بلکه تو بودی. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا تو قدم بر کتف پیامبر(صلی الله علیه و آله) گذاردی و بت ها را از کعبه فرو ریختی و شکستی و در آن حال اگر می خواستی به آسمان دست پیدا می کردی یا من بودم؟ ابوبکر گفت: بلکه تو بودی.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
تو را به خدا سوگند، آیا تو بودی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ» یا من بودم؟ ابوبکر گفت: بلکه تو بودی. فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا تو بودی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درهای خانه های مردم را به مسجد بست جز در خانه او را، یا من بودم؟ ابوبکر گفت: بلکه تو بودی.
ص: 511
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
تو را به خدا سوگند آیا هنگام نزول آیه ی «أَ أَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَاتٍ…» تو بودی که با دادن صدقه سؤال خود را با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مطرح کردی یا من بودم؟ ابوبکر گفت: بلکه تو بودی. فرمود: تو را به خدا سوگند آیا تو بودی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی او به فاطمه(علیها السلام) فرمود: «زَوَّجْتُکِ أَوَّلَ النَّاسِ إِیمَاناً وَ أَرْجَحَهُمْ إِسْلَاماً» یا من بودم؟ ابوبکر گفت: بلکه تو بودی.
امام حسین(علیه السلام) می فرماید:
پدرم همواره فضائل خود را بر ابوبکر شماره نمود و او اقرار کرد و گفت: با این خصلت ها و امثال این ها، استحقاق قیام به امور امّت پیامبر(صلی الله علیه و آله) پیدا می شود. پس پدرم به او فرمود: پس برای چه تو مغرور شده ای و خدا و رسول و دین او را از یاد برده ای؟ در حالی که خود را از چنین خصلت هایی بی بهره می بینی؟ پس ابوبکر گریان شد و گفت: راست می گویی ای ابوالحسن یک روز به من مهلت بده تا در کار خود تدبّر کنم. و امیرالمؤمنین(علیه السلام) به او فرمود: من به تو مهلت دادم. پس ابوبکر از نزد آن حضرت مرخّص شد، و آن روز را تا شب فکر می کرد و کسی را به خود راه نداد و عمر بین مردم گردش می نمود، چرا که خلوت ابوبکر را با علی(علیه السلام) دانسته بود، و در آن شب ابوبکر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را در خواب دید و برخاست تا به او سلام کند و لکن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) صورت خود را از او گرداند، و ابوبکر گفت: یا رسول الله آیا دستوری داده اید که من از آن تخلّف کرده باشم؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: چگونه پاسخ سلام تو را بدهم در حالی که تو با کسی که خدا و رسول، او را دوست می دارند دشمنی کرده ای؟!
ص: 512
سپس فرمود:
«حق را به صاحبش بازگردان» ابوبکر می گوید: گفتم: صاحب حق کیست؟ فرمود: «او همان علی(علیه السلام) است که تو را عتاب و سرزنش نمود» گفتم: «یا رسول الله من به دستور شما حق را به او بازگرداندم».
امام حسین(علیه السلام) می فرماید:
چون صبح شد، ابوبکر گریان بود و به علی(علیه السلام) گفت: «دست خود را باز کن تا با تو بیعت کنم» و با او بیعت نمود، و خلافت را به او واگذار کرد، و گفت: «داخل مسجد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شو و قصّه ی خواب و بیعت من و آنچه بین من و تو گفته شد را به مردم بگو».
پس علی(علیه السلام) پذیرفت، و ابوبکر از نزد آن حضرت -- در حالی که حال او دگرگون بود -- خارج شد و عمر که در جستجوی او بود به او برخورد کرد و به او گفت: «چگونه است حال تو ای خلیفه رسول الله» و چون ابوبکر قصّه خود را با علی(علیه السلام) بیان نمود عمر گفت: «تو را به خدا سوگند، ای خلیفه رسول خدا، فریب سحر بنی هاشم را مخور، چرا که این نخستین سحر آنان نیست». و همواره با ابوبکر سخن گفت تا او را منصرف نمود و خلافت را برای او زینت داد، و او را امر به استقامت و پایداری کرد.
پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد مسجد شد، و کسی را در مسجد ندید و شرّ آنان را احساس کرد و در کنار قبر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نشست، در این هنگام عمر نزد او آمد و گفت: «یَا عَلِیُّ دُونَ مَا تَرُومُ خَرْطُ الْقَتَادِ»؛ یعنی «هیهات که چنین چیزی که فکر کرده ای انجام بگیرد». و آن حضرت برخاست و داخل منزل خود شد.(1)
ص: 513
ص: 514
ص: 515
ص: 516
مؤلّف گوید:
ما حدیث فوق را با طولانی بودن آن -- به خاطر عبرت و ذکر فضائل امیرالمؤمنین(علیه السلام) -- ترجمه نمودیم. و در چندین روایت از خاصّه و عامّه نقل شده که خداوند این امّت را امتحان نمود و فرمود: «إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً» و تنها کسی که به این آیه عمل نمود علی(علیه السلام) بود و او یک دینار داشت و آن را تبدیل به ده درهم نمود، و با هر درهمی سؤالی از
ص: 517
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) کرد، و سپس آیه فوق نسخ شد و خداوند فرمود: «أَ أَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تَابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ.»(1)
ص: 518
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ما هُمْ مِنْکُمْ وَ لا مِنْهُمْ وَ یَحْلِفُونَ عَلَی الْکَذِبِ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ 14 أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدیداً إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ 15 اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ 16 لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ 17 یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمیعاً فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَما یَحْلِفُونَ لَکُمْ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلی شَیْ ءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْکاذِبُونَ 18 اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ 19 إِنَّ الَّذینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ فِی الْأَذَلِّینَ 20 کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیزٌ 21 لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ 22 ¬Kj
ص: 519
«جُنّة» به معنای سَتْرة و سپر است که به وسیله آن از بلا جلوگیری می شود، و مِجَنّ نیز به معنای تِرْس و سپر می باشد، و «استحواذ» به معنای استیلای بر چیزی است، تا آن را از جا بر کند، و «حاذه یحوذه حَوْذاً» مانند «حازه یحوزه حوزاً» است.
آیا ندیدی کسانی را که طرح دوستی با گروهی که مورد غضب خدا بودند ریختند؟! آنها نه از شما هستند و نه از آنان! سوگند دروغ یاد می کنند (که از شما هستند) در حالی که خودشان می دانند (دروغ نمی گویند)! (14) خداوند عذاب شدیدی برای آنان فراهم ساخته، چرا که اعمال بدی انجام می دادند! (15) آنها سوگندهای خود را سپری قرار دادند و مردم را از راه خدا بازداشتند از این رو برای آنان عذاب خوارکننده ای است! (16) هرگز اموال و اولادشان آنها را از عذاب الهی حفظ نمی کند آنها اهل آتشند و جاودانه در آن می مانند! (17) (به خاطر بیاورید) روزی را که خداوند همه آنها را برمی انگیزد، آنها برای خدا نیز سوگند (دروغ) یاد می کنند همان گونه که (امروز) برای شما یاد می کنند و گمان می کنند کاری می توانند انجام دهند بدانید آنها دروغگویانند! (18) شیطان بر آنان مسلّط شده و یاد خدا را از خاطر آنها برده آنان حزب شیطانند! بدانید حزب شیطان زیانکارانند! (19) کسانی که با خدا و رسولش دشمنی می کنند، آنها در زُمره ذلیل ترین افرادند.! (20) خداوند چنین مقرر داشته که من و رسولانم پیروز می شویم چرا که خداوند قویّ و شکست ناپذیر است! (21) هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهای شان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده، و آنها را
ص: 520
در باغهایی از بهشت وارد می کند که نهرها از زیر (درختانش) جاری است، جاودانه در آن می مانند خدا از آنها خشنود است، و آنان نیز از خدا خشنودند آنها «حزب اللَّه» اند بدانید «حزب اللَّه» پیروزان و رستگارانند. (22)
«أَ لَمْ تر إِلَی الَّذِینَ تَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِم مَّا هُم مِّنکُمْ وَ لَا مِنْهُمْ وَ یَحْلِفُونَ عَلَی الْکَذِبِ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه و آیاتِ بعد از آن درباره ی دوّمی [و پیروان او] نازل شده است، و قصّه ی آن این است که روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او برخورد نمود، و او نزد یکی از یهودیان نشسته بود و اخبار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را از او می گرفت و می نوشت، و آیه فوق بر آن حضرت نازل شد، و دوّمی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: من دیدم تو از یهودیان خبر می گرفتی و می نوشتی، در حالی که خداوند از این کار نهی نموده است؟! او گفت: «یا رسول الله من آنچه در تورات درباره ی اوصاف شما آمده بود را می نوشتم» و شروع به خواندن آن ها نمود در حالی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از او خشمناک بود و یکی از اصحاب به عمر گفت: وای بر تو آیا خشم رسول خدا را بر خود نمی بینی؟! و او گفت: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ غَضَبِ اللَّهِ -- وَ غَضَبِ رَسُولِهِ» سپس گفت: «من تنها اخباری که درباره ی شما بود می نوشتم» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «اگر موسی بن عمران هم بین آنان می بود و تو من را رها می کردی و سراغ او می رفتی کافر به من و دین من می بودی».
ص: 521
از این رو خداوند می فرماید:
«اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً» یعنی سوگندهای خود را حجاب و سپر بین خود و کفّار قرار می دهند و با زبان اقرار به اسلام می کنند، و این به خاطر ترس از شمشیر و برداشته شدن جزیه است [وگرنه در باطن ایمان نیاورده اند و بر کفر خود باقی هستند].
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی در تفسیر «یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعًا فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَمَا یَحْلِفُونَ لَکُمْ» نیز گوید:
هنگامی که قیامت بر پا می شود خداوند غاصبین حق آل محمّد(صلی الله علیه و آله) را جمع می کند، و اعمال شان را بر آنان عرضه می نماید و آن ها سوگند یاد می کنند و می گویند: «ما چنین اعمالی را انجام نداده ایم» همان گونه که در دنیا برای پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) سوگند یاد کردند، و گفتند: «ما سوگند یاد نکرده ایم که ولایت را از بنی هاشم منع کنیم» و نیز هنگامی که در عقبه [و جایی که مسیر تنگ می شد بین مکّه و مدینه] قصد کشتن آن حضرت را کردند، و خداوند اسرارشان را بر پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) فاش نمود، سوگند یاد نمودند که «ما قصد کشتن آن حضرت را نداشته ایم».
و خداوند فرمود:
«یَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُواْ وَ لَقَدْ قَالُواْ کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ وَ هَمُّواْ بِمَا لَمْ یَنَالُواْ وَ مَا نَقَمُواْ إِلاَّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ فَإِن یَتُوبُواْ یَکُ خَیْرًا لَّهُمْ.»(1)و(2)
ص: 522
سلیم بن قیس هلالی در کتاب خود گوید: از علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
این امّت به هفتاد و سه فرقه متفرّق می شوند: هفتاد و دو فرقه آنان در آتش خواهند بود، و یک فرقه دیگر در بهشت می باشند. سپس فرمود: سیزده فرقه از هفتاد و سه فرقه، اهل مودّت و دوستی با ما می باشند، و یک فرقه آنان در بهشت اند، و دوازده فرقه دیگر در آتش می باشند، و آن یک فرقه هدایت یافته و مؤمن و اهل تسلیم و توفیق و رشد و کسانی هستند که به من اقتدا می کنند، و از من پیروی می نمایند، و مرا دوست می دارند و از دشمنان من بیزارند، و امامت و حق مرا شناخته، و اطاعت از من را -- از کتاب خدا و سنّت رسول او(صلی الله علیه و آله) -- بر خود واجب می دانند، و هیچ شکّ و تردیدی در این راه ندارند، چرا که خداوند قلب های آنان را نسبت به حقّ ما و فضل ما نورانی
ص: 523
نموده است، و این چیزی است که با فضل الهی قلوب آنان بر آن مطمئن و دارای یقین است.
و شکّی ندارند که من و اوصیای بعد از من تا قیامت هداة مَهدیّین هستیم و خداوند در قرآن در آیاتی ما را مقرون به نام خود و نام رسول خود نموده و پاک و معصوم قرار داده، و ما را شهدای بر خلق خود، و حجّت های روی زمین، و خزینه داران علم خود و معادن حکمت های خود، و مترجمان وحی خود قرار داده، و ما را با قرآن، و قرآن را با ما، مقرون نموده، و ما از قرآن جدا نمی شویم، و قرآن نیز از ما جدا نمی شود، تا هنگامی که در قیامت بر حوض کوثر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وارد شویم، همان گونه که آن حضرت فرموده است: [إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثّقلین کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی أَبَداً وَ إنّهما لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ….]»(1)
ص: 524
ص: 525
ص: 526
«لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُوْلَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَ أَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(1) مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
کسی که به قیامت ایمان داشته باشد، با دشمنان خدا و رسول او مؤاخات و دوستی برقرار نمی کند، گرچه آنان پدران و فرزندان و فامیل او باشند.
ص: 527
و درباره ی «وَ أَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ» گوید:
روح ملکی است بزرگتر از جبرائیل و میکائیل و او همواره با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ائمّه(علیهم السلام) بوده و خواهد بود.(1) و در چندین روایت آمده که مقصود از «روح و کلمة التقوی» ایمان است، چنان که مقصود از سکینه در «أَنزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ»(2)، ایمان است.(3) ابان بن تغلب گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر مؤمنی در باطن خود، دو گوش دارد، در یکی از آن ها وسواس خنّاس می دمد، و در دیگری ملکی از ملائکه می دمد، و خداوند مؤمن را به وسیله آن ملک تأیید می نماید، چنان که می فرماید: «وَ أَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ.»(4)
ص: 528
ابو خَدیجه گوید: حضرت ابی الحسن(علیه السلام) به من فرمود:
خداوند تبارک و تعالی مؤمن را به وسیله روحی از ناحیه خود تأیید می نماید، و آن روح در هنگام عمل نیک و رعایت تقوا نزد او حاضر است، و هر گاه گناهی را انجام بدهد آن روح از او دور می شود، و آن روح هنگام احسان و کار نیک شاد و مسرور است، و هنگام گناه از او دور می گردد. سپس فرمود:
ای بندگان خدا با گناه نعمت های خدا را فراری ندهید، تا بر یقین شما افزوده شود، و سود فراوانی ببرید. سپس فرمود: خدا رحمت کند کسی را که به طرف کار خیر برود، و آن را انجام بدهد، و اگر شرّی برای او رخ داد از آن دوری نماید. تا این که فرمود: ما با طاعت خدا، و عمل خالص خود، آن روح را تقویت می نماییم.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگام زنا خداوند روح ایمان را از مؤمن سلب می نماید، «وَ أَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ» به همین معناست، و در حال زنا و سرقت آن روح جدا می شود.(2)
ص: 529
سلمان به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: یا ابالحسن هر گاه من بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وارد شدم آن حضرت دست خود را بر شانه من زد و فرمود:
ای سلمان، علیّ و حزب او، رستگارند.(1)
ص: 530
محلّ نزول: در مدینه نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی بیّ-نه نازل شده است.
تعداد آیات: 24 آیه.
ثواب قرائت سوره ی حشر از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی حشر را قرائت کند بهشت و دوزخ و عرش و کرسی و آسمان ها و حجاب های هفت گانه و زمین ها و هوا و بادها و پرنده ها و درخت ها و کوه ها و خورشید و ماه و ملائکه، بر او درود و استغفار می کنند، و اگر در آن روز، و یا آن شب بمیرد، شهید مرده است.(1)
ص: 531
و فرمود:
کسی که این سوره را در شب جمعه قرائت کند تا صبح از بلا در امان خواهد ماند، و کسی که چهار رکعت نماز بخواند، و در هر رکعت حمد و سوره ی حشر را بخواند، هر حاجتی از خداوند طلب کند -- اگر معصیت خداوند نباشد -- به او عطا خواهد شد.(1) و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را در شب جمعه بخواند، تا صبح از بلا ایمن خواهد ماند، و کسی که برای حاجتی وضو بگیرد و چهار رکعت نماز بخواند، و در هر رکعت حمد و سوره ی حشر را بخواند، خداوند کار او را سهل و آسان نماید، و کسی که آن را بنویسد، و آب آن را بنوشد زکاوت و حافظه پیدا می کند إن شاء الله.(2)
ص: 532
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ 1 هُوَ الَّذی أَخْرَجَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنینَ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ 2 وَ لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابُ النَّارِ 3 ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ یُشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ 4 ما قَطَعْتُمْ مِنْ لینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِیُخْزِیَ الْفاسِقینَ 5 وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ 6 ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُری فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ
ص: 533
عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ 7 لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرینَ الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصّادقونَ 8 وَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فی صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ 9 ¬Kj
«حَشْر» به معنای جمع کردن مردم از اطراف است، و «جَلاء» انتقال از شهر و دیار به خاطر بلاء است، و «لینة» به معنای درخت خرماست و اصل آن از «لَوْن» است و واو قلب به یاء شده است، و جمع لینة لیان است، و لینة نوعی از خرما می باشد، و «فاء یفئ فیئاً» یعنی رجع یرجع رجوعاً و در عرف شرعی و قرآنی «فَیْئ» بازگشت اموال مشرکین به مسلمین است به امر الهی، و «ایجاف» به معنای اسب دوانی و رکاب زدن در جنگ با اسب و حرکت باشدّت است، و «خَصاصَة» به معنای حاجت و نیاز است، و اصل آن به معنای اختصاص و انفراد به چیزی است، و «شُحّ» بخل شدید همراه با حرص است، و «غِلّ» به معنای خیانت و حِقد و کینه است.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، برای خدا تسبیح می گوید و او عزیز و حکیم است! (1) او کسی است که کافران اهل کتاب را در نخستین برخورد (با مسلمانان) از خانه های شان بیرون راند! گمان نمی کردید آنان خارج شوند، و خودشان
ص: 534
نیز گمان می کردند که دِژهای محکم شان آنها را از عذاب الهی مانع می شود امّا خداوند از آنجا که گمان نمی کردند به سراغ شان آمد و در دلهای شان ترس و وحشت افکند، بگونه ای که خانه های خود را با دست خویش و با دست مؤمنان ویران می کردند پس عبرت بگیرید ای صاحبان چشم! (2) و اگر نه این بود که خداوند ترک وطن را بر آنان مقرّر داشته بود، آنها را در همین دنیا مجازات می کرد و برای آنان در آخرت نیز عذاب آتش است! (3) این به خاطر آن است که آنها با خدا و رسولش دشمنی کردند و هر کس با خدا دشمنی کند (باید بداند) که خدا مجازات شدیدی دارد! (4) هر درخت با ارزش نخل را قطع کردید یا آن را به حال خود واگذاشتید، همه به فرمان خدا بود و برای این بود که فاسقان را خوار و رسوا کند! (5) و آنچه را خدا از آنان [یهود] به رسولش بازگردانده (و بخشیده) چیزی است که شما برای به دست آوردن آن (زحمتی نکشیدید،) نه اسبی تاختید و نه شتری ولی خداوند رسولان خود را بر هر کس بخواهد مسلّط می سازد و خدا بر هر چیز توانا است! (6) آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او، و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا (این اموال عظیم) در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد! آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است! (7) این اموال برای فقیران مهاجرانی است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند در حالی که فضل الهی و رضای او را می طلبند و خدا و رسولش را یاری می کنند و آنها راستگویانند! (8) و برای کسانی است که در این سرا [سرزمین مدینه] و در سرای ایمان پیش از مهاجران مسکن گزیدند و کسانی را که به سویشان هجرت کنند دوست می دارند، و در دل خود نیازی به آنچه به مهاجران داده شده
ص: 535
احساس نمی کنند و آنها را بر خود مقدّم می دارند هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند کسانی که از بخل و حرص نفس خویش باز داشته شده اند رستگارانند! (9)
«هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِن دِیَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُم بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
سبب نزول آیه فوق این است که در مدینه سه قبیله از یهودیان به نام های: بنی النَضیر و بنی قُریظَة و بنی قینقاع زندگی می کردند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با آنان پیمان بسته بود، و آنان آن پیمان را نقض کردند، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از رئیس آنان کعب بن اشرف در مورد یکی از مسلمانان که دو نفر آنان را غیلةً کشته بود و باید دیه آن ها را پرداخت می کرد، مهلت خواست، و کعب بن اشرف هنگام ورود آن حضرت گفت:
مرحباً یا أباالقاسم و أهلاً و برخاست تا برای او طعامی حاضر کند، و لکن در باطن نیّت کشتن آن حضرت و یاران او را داشت، از این رو جبرئیل این خبر را به پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) داد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به مدینه بازگشت، و به یکی از اصحاب خود به نام محمّد بن مسیلمه انصاری فرمود: نزد قبیله بنی النضیر برود و بگوید: خداوند خبر خیانت شما را به رسول خود داد، و شما یا باید از شهر ما خارج شوید، و یا آماده جنگ باشید، و آنان در پاسخ گفتند: «ما خارج می شویم» و لکن عبدالله بن ابیّ منافق به آنان گفت: خارج نشوید
ص: 536
و با او جنگ کنید، و من با قوم خود و هم دستانی که دارم، به شما کمک خواهم نمود، از این رو یهودیان خود را آماده جنگ کردند، و پیغام فرستادند که «ما از دیار خود، خارج نخواهیم شد، و شما هر چه می خواهید بکنید» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برخاست و تکبیر گفت و اصحاب او تکبیر گفتند، و به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «پرچم را بگیر و به طرف آنان حرکت کن» و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آنان را احاطه نمود، عبدالله بن اُبَّی منافق به آن ها خیانت کرد و آنان را یاری نکرد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با لشگر خود به خانه های آنان نزدیک شد، و به هر خانه ای نزدیک می شد، آن ها آن خانه را خراب می کردند.
تا این که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور داد نخل های آنان را قطع نمودند، و آن ها جزع و بی تابی کردند، و گفتند: آیا خداوند تو را به فساد امر نموده و اگر نه درخت های خود را قطع کن و درخت های ما را رها کن» و سپس گفتند: «ای محمّد! ما از بلاد خود خارج می شویم و شما اموال ما را به ما واگذار» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: هر کدام به اندازه ی یک بار شتر می توانید با خود ببرید، پس آنان نپذیرفتند، و پس از چند روز راضی شدند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: باید خارج شوید، و احدی با خود چیزی بر ندارد، و گرنه او را خواهیم کشت.
پس آنان خارج شدند، و برخی به فدک و وادی القُری رفتند، و برخی به شام رفتند و خداوند فرمود: «هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِن دِیَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا… إلی قوله: وَ مَنْ یُشَاقِ اللَّهَ فَإِنَ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ» و درباره ی گلایه آنان از قطع نخل خرما فرمود:
«مَا قَطَعْتُم مِّن لِّینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَی أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِیُخْزِیَ الْفَاسِقِینَ… رَبَّنَا
ص: 537
إِنَّکَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ» و درباره ی عبدالله بن ابیّ منافق و یاران او فرمود: «أَ لَمْ تر إِلَی الَّذِینَ نَافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ … إلی قوله: لَا یُنصَرُونَ».
و درباره ی بنی قینقاع فرمود:
«کَمَثَلِ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ قَرِیبًا ذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» و سپس درباره ی عبدالله بن ابیّ و بنی النضیر مَثَلی زد و فرمود: «کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِّنکَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ * فَکَانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِی النَّارِ خَالِدَیْنِ فِیهَا وَ ذَلِکَ جَزَاء الظَّالِمِینَ.»(1)
ص: 538
ابوبصیر گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) غنائم این جنگ را با رضایت انصار، بین مهاجرین تقسیم نمود، و به انصار جز سهل بن حنیف و ابو دجانه که اظهار نیاز نمودند چیزی نداد.(1)
ص: 539
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «لینة» خرمای عجوة، مادر خرمای تمر است و این همان خرمایی است که خداوند از بهشت همراه آدم به زمین فرستاد.(1) «وَ مَا أَفَاء اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لَا رِکَابٍ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَی مَن یَشَاء وَ اللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ * مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَی وَ الْیَتَامَی وَ الْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لَا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاء مِنکُمْ وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ»(2) سلیم بن قیس گوید: از امیرالمؤمنین(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
به خدا سوگند مقصود از «ذی القربی» که خداوند نام آنان را بعد از نام خود و بعد از نام رسول خود(صلی الله علیه و آله) بیان نموده ما هستیم که می فرماید: «مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَی وَ الْیَتَامَی وَ الْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ»، «و ابن السبیل و مساکین و یتامی» از ما می باشند، و خداوند در زکات برای ما سهمی قرار نداده، و پیامبر خود و ما را از اوساخ و چرک اموال مردم گرامی داشته است.(3)
ص: 540
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ…» فرمود:
«فَیئ» اموالی است که مجاهدین برای به دست آوردن آن ها خونی نریخته و قتالی نکرده اند، و انفال نیز همین گونه است [و فیئ و انفال اختصاص به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دارد.](1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
این آیه مخصوص به ما می باشد و درباره ی ما نازل شده است، و سهم خدا و سهم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای ماست، و ماییم أولوا القربی و مساکین، و مسکنت ما از رسول خدا همیشگی است، و ما «أبناء السبیل» هستیم و سبیل الله شناخته نمی شود مگر به وسیله ما، و همه فیئ برای ما می باشد.(2)
ص: 541
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ…» می فرماید:
خداوند پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را بر محبّت خود ادب نمود، و فرمود: «وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ»(1)، و سپس [اموری را] به او تفویض و واگذار نمود، و فرمود: «وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» و نیز فرمود: «مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ.»(2) سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) نیز آنچه به او تفویض شده بود را به علی(علیه السلام) تفویض کرد و او را امین دانست، و شما شیعیان ولایت او را پذیرفتید، و مردم ولایت او را انکار کردند.
تا این که فرمود:
به خدا سوگند، ما شما را به این خاطر دوست می داریم، که هر گاه ما سخن بگوییم شما نیز سخن بگویید و هر گاه ما ساکت باشیم شما سکوت کنید، و ما واسطه بین خدا و شما هستیم، و خداوند برای احدی در مخالفت با ما خیری قرار نداده است.(3)
ص: 542
مؤلّف گوید:
مسأله تفویض که در روایات در ذیل آیه «وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ…» و آیه «مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ» آمده محدود به موارد معیّنی است مانند برخی از احکام شرعی و اختیارات حکومتی، و به معنای کلّی نیست که یهود و برخی از منحرفین می گویند چرا که خداوند آنان را مذمّت نموده که می گفتند: «یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ» و می فرماید: «غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ.»(1) روایات درباره ی ائمّه(علیهم السلام) نیز همین تفویض را بیان می نماید، و تفویض در خلقت و رزق و امثال آن را نفی می کند، و این موضوع در جای خود بیان خواهد شد و موارد تفویض در روایات بعضاً در پاورقی مشاهده می شود.(2)
ص: 543
ص: 544
امام باقر و امام صادق؟سهما؟ در تفسیر آیه «وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» می فرمایند:
خداوند تبارک و تعالی اموری را به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) تفویض و واگذار نمود، تا معلوم شود اطاعت مردم از آن حضرت چگونه خواهد بود.(1) امام باقر(علیه السلام) ضمن سخنان مفصّلی می فرماید:
چگونه می توان گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اختیاراتی نداشته در حالی که خداوند حلال و حرام را در اختیار او قرار داده و می فرماید: «وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا.»(2)
ص: 545
حضرت رضا(علیه السلام) نیز ضمن کلام مفصّلی می فرماید:
آنچه را رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ترخیص نکرده تو ترخیص مکن، و بر خلاف امر آن حضرت به چیزی امر مکن مگر خوف و ضرورتی باشد، و چیزی را که رسول خدا حرام دانسته تو حلال مدان، و چیزی را که حلال دانسته تو حرام مدان، و امکان ندارد ما چنین کنیم، چرا که ما تابع رسول الله(صلی الله علیه و آله) هستیم، و او تابع امر الهی و تسلیم اوست، و خداوند می فرماید: «وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا.»(1) «وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُوا الدَّارَ وَ الْإِیمَانَ مِن قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(2) «وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُوا الدَّارَ وَ الْإِیمَانَ…»، مفسرین می گویند:
این جمله یا عطف بر مهاجرین است و یا مبتداست و خبر آن، «یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ» می باشد و مقصود انصار می باشند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چیزی از «فَیئ» به آنان نداد -- جز دو نفر -- و تقسیم مهاجرین نمود به خاطر آنکه اموال شان در مکّه در دست مشرکین بود و با دست خالی به مدینه مهاجرت نموده بودند، و انصار به این امر راضی شدند، و آنان را بر خود مقدّم داشتند
ص: 546
گرچه خود نیازمند بودند، از این رو خداوند آنان را ستود و فرمود: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» یعنی فقر و حاجت، و فرمود: «فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» و از این آیه استفاده می شود که ایثار یعنی مقدّم کردن نیازمندان دیگر بر خود، خصلت بسیار نیک و سبب رستگاری می باشد، و نیز از این آیه استفاده می شود که بخل و شحّ مورد مذمّت است، و اولیای خداوند از این خصلت به خدا پناه می برده اند که در روایات مشاهده می کنید.
مرحوم شیخ طوسی در کتاب امالی نقل نموده:
شخصی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: «من گرسنه هستم» و آن حضرت کسی را به خانه های همسران خود فرستاد، و آنان گفتند: «چیزی جز آب نزد ما نیست» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به اصحاب خود فرمود: چه کسی این گرسنه را سیر می کند؟ علی(علیه السلام) فرمود: یا رسول الله من او را سیر می کنم و سپس نزد فاطمه(علیها السلام) آمد و فرمود: ای دختر رسول خدا غذایی داری؟ فاطمه(علیها السلام) فرمود: نزد ما غذایی نیست مگر به اندازه ی قوت یک دختر بچه، ولکن ما میهمان را بر خود مقدّم می کنیم.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«ای دختر محمّد شما دختر را بخوابانید، و چراغ را خاموش کنید» و میهمان آن غذا را خورد و رفت و چون روز بعد امیرالمؤمنین(علیه السلام) نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد، و خبر آن میهمان را به آن حضرت داد خداوند این آیه را نازل نمود: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.»(1)
ص: 547
جابر جعفی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده:
برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اموال و حلّه هایی آوردند، و آن حضرت آن ها را بین اصحاب خود تقسیم نمود، و حلّه و دیناری باقی نماند، و پس از آن یکی از مهاجرین فقیر وارد شد، و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را دید، فرمود: «چه کسی سهم خود را به این مرد می دهد، و او را بر خود مقدّم می نماید؟» پس علی(علیه السلام) این سخن را شنید و فرمود: «سهم من برای او باشد» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن را گرفت و به آن فقیر داد و فرمود: یا علی خداوند تو را سبّاق به خیر، و بسیار سخیّ قرار داد. و سپس فرمود: تو یعسوب مؤمنین هستی، و مال یعسوب ظالمان است، و ظالمان همان کسانی هستند که بر تو حسد می برند و به تو ظلم می کنند، و بعد از من حق تو را غصب خواهند نمود.(1)
ص: 548
فضل بن ابی قرة گوید: شبی امام صادق(علیه السلام) از اوّل شب تا صبح طواف نمود و تنها می فرمود:
«اَللَّهُمَّ قِنِی شُحَّ نَفْسِی» پس من گفتم: فدای شما شوم، من جز این دعا، دعایی از شما نشنیدم؟ فرمود: چه چیزی سخت تر از این است؟ در حالی که خداوند می فرماید: «وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.»(1) «وَ الَّذِینَ جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَ لَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ»(2) قبلاً ذیل آیه «لَا یَسْتَوِی مِنکُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قَاتَلَ أُوْلَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً…»(3)، خطبه ای از امام حسن(علیه السلام) در جلسه معاویه نقل شد، و آن حضرت فرمود: با توجّه به آیه فوق همه مردم برای پدرم استغفار می کنند چرا که احدی در ایمان و اسلام، بر او سبقت نگرفته است، و او بر همه سابقین سبقت گرفته، و همان گونه که خداوند سابقین را بر متخلّفین و متأخّرین فضیلت داده، سابق بر سابقین را نیز بر سابقین فضیلت داده است.(4)
ص: 549
ابن عبّاس گوید:
خداوند در قرآن استغفار برای علی(علیه السلام) را بر هر مسلمانی واجب نموده است، چرا که او در ایمان به خدا و رسول او(صلی الله علیه و آله)، بر همه امّت سبقت گرفته، و خداوند می فرماید: «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ ….»(1) مرحوم طبرسی می گوید:
مراد از «وَ الَّذِینَ جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْ» مهاجرین و انصارند، و ممکن است مراد از «مِن بَعْدِهِمْ» بعدیّت در فضل باشد، چرا که گاهی مراد از قبل و بعد، قبل و بعد، در فضیلت می باشد، مانند این که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «نحن الآخرون السابقون» یعنی آخرون در زمان و سابقون در فضیلت.(2)
ص: 550
مؤلّف گوید:
سیاق آیه قبل اقتضا می کند که فاعل «جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْ» مسلمانان بعد از مهاجرین و انصار باشند، و الله العالم.
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ نافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ وَ لا نُطیعُ فیکُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّکُمْ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ 11 لَئِنْ أُخْرِجُوا لا یَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا یَنْصُرُونَهُمْ وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَیُوَلُّنَّ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ 12 لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فی صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ 13 لا یُقاتِلُونَکُمْ جَمیعاً إِلاَّ فی قُریً مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ 14 کَمَثَلِ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَریباً ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ 15 کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَری ءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمینَ 16 فَکانَ عاقِبَتَهُما أَنَّهُما فِی النَّارِ خالِدَیْنِ فیها وَ ذلِکَ جَزاءُ الظَّالِمینَ 17 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ 18 وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ 19 لا یَسْتَوی أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ 20 لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ 21 هُوَ اللَّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ
ص: 551
عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ 22 هُوَ اللَّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ 23 هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ 24 ¬Kj
«غَد» در اصل «غَدْو» بوده و در قرآن با حذف واو آمده و لکن در شعر با واو نیز آمده است، و «تصدّع» به معنای تفرّق بعد از اتصال و التیام است، و «تفطّر» و «تصدّع» نیز به همین معناست، و صُداع در سر نیز به همین معناست، و «قدّوس» پاک معظّم و مطهّر از نقص است، و «مُهیمن» مُفَیعل از امانت است و همزه قلب به هاء شده و اصل آن مئیمن بوده است.
آیا منافقان را ندیدی که پیوسته به برادران کفارشان از اهل کتاب می گفتند: «هر گاه شما را (از وطن) بیرون کنند، ما هم با شما بیرون خواهیم رفت و هرگز سخن هیچ کس را درباره شما اطاعت نخواهیم کرد و اگر با شما پیکار شود، یاریتان خواهیم نمود!» خداوند شهادت می دهد که آنها دروغگویانند! (11) اگر آنها را بیرون کنند با آنان بیرون نمی روند، و اگر با آنها پیکار شود یاریشان نخواهند کرد، و اگر یاریشان کنند پشت به میدان کرده فرار می کنند سپس کسی آنان را یاری نمی کند! (12) وحشت از شما در دلهای آنها بیش از ترس از خداست این به خاطر آن است که آنها گروهی نادانند! (13) آنها هرگز با شما بصورت گروهی نمی جنگند جز در
ص: 552
دژهای محکم یا از پشت دیوارها! پیکارشان در میان خودشان شدید است، (امّا در برابر شما ضعیف!) آنها را متّحد می پنداری، در حالی که دلهای شان پراکنده است این به خاطر آن است که آنها قومی هستند که تعقّل نمی کنند! (14) کار این گروه از یهود همانند کسانی است که کمی قبل از آنان بودند، طعم تلخ کار خود را چشیدند و برای آنها عذابی دردناک است! (15) کار آنها همچون شیطان است که به انسان گفت: «کافر شو (تا مشکلات تو را حل کنم)!» امّا هنگامی که کافر شد گفت: «من از تو بیزارم، من از خداوندی که پروردگار عالمیان است بیم دارم!» (16) سرانجام کارشان این شد که هر دو در آتش دوزخ خواهند بود، جاودانه در آن می مانند و این است کیفر ستمکاران! (17) ای کسانی که ایمان آورده اید از (مخالفت) خدا بپرهیزید و هر کس باید بنگرد تا برای فردایش چه چیز از پیش فرستاده و از خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام می دهید آگاه است! (18) و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد، آنها فاسقانند. (19) هرگز دوزخیان و بهشتیان یکسان نیستند اصحاب بهشت رستگار و پیروزند! (20) اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم، می دیدی که در برابر آن خاشع می شود و از خوف خدا می شکافد! اینها مثالهایی است که برای مردم می زنیم، شاید در آن بیندیشید! (21) او خدایی است که معبودی جز او نیست، دانای آشکار و نهان است، و او رحمان و رحیم است! (22) و خدایی است که معبودی جز او نیست، حاکم و مالک اصلی اوست، از هر عیب منزّه است، به کسی یتم نمی کند، امنیّت بخش است، مراقب همه چیز است، قدرتمندی شکست ناپذیر که با اراده نافذ خود هر امری را اصلاح می کند، و شایسته عظمت است خداوند منزّه است از آنچه شریک برای او قرار می دهند!
ص: 553
(23) او خداوندی است خالق، آفریننده ای بی سابقه، و صورتگری (بی نظیر) برای او نامهای نیک است آنچه در آسمانها و زمین است تسبیح او می گویند و او عزیز و حکیم است! (24)
«أَ لَمْ تر إِلَی الَّذِینَ نَافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ وَ لَا نُطِیعُ فِیکُمْ أَحَدًا أَبَدًا وَ إِن قُوتِلْتُمْ لَنَنصُرَنَّکُمْ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ»(1) مؤلّف گوید:
تفسیر این آیه و آیات بعد از آن در اوّل این سوره گذشت، و مرحوم علی بن ابراهیم و مفسّرین دیگر گویند: این آیات درباره ی عبدالله بن اُبیّ منافق و یاران او نازل شد که به کافران اهل کتاب مانند قبیله بنی النضیر می گفتند: «اگر شما به جنگ با مسلمانان برخیزید؛ ما نیز با شما همراه می شویم، و با محمّد(صلی الله علیه و آله) و یاران او می جنگیم» و خداوند در این آیات شهادت می دهد که آنان دروغ می گفتند و به وعده ای که به یهود بنی النضیر دادند عمل نکردند، چنان که در اوّل این سوره گذشت، و خداوند مَثَل منافقین و بنی النضیر را مَثَل شیطان قرار داد که به انسان می گوید: کافر شو، و چون کافر می شود، به او می گوید: «من از تو بیزار هستم» چرا که می ترسد در عذاب با او شریک شود، در حالی که عاقبت و سرانجام هر دو آتش خواهد بود، و خداوند می فرماید: «فَکَانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِی النَّارِ خَالِدَیْنِ فِیهَا وَ ذَلِکَ جَزَاء الظَّالِمِینَ».
ص: 554
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»(1) مرحوم سیّد رضی در نهج البلاغة گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) همواره با صدای بلند به اصحاب خود می فرمود:
«تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِیَ فِیکُمْ بِالرَّحِیل، وَ أَقِلُّوا الْعُرْجَةَ عَلَی الدُّنْیَا…».
یعنی، خدا شما را رحمت کند، آماده ی سفر آخرت خود باشید، و علائق خود را در دنیا کم کنید، و اعمال صالحه و کارهای نیک که زاد و توشه آخرت شماست را برگیرید، چرا که جلوی راه شما گردنه های سخت و منازل وحشتناک و هولناکی است که شما چاره ای از عبور آن ها ندارید، و باید در آن منازل وقوف کنید، و بدانید که چنگال های مرگ به شما نزدیک شده است، و مثل این که شما در چنگال مرگ قرار گرفته اید، و مرگ چنگال های خود را در بدن های شما فرو برده است، و شما گرفتار او هستید… تا این که می فرماید:
«فَقَطِّعُوا عَلَائِقَ الدُّنْیَا وَ اسْتَظْهِرُوا بِزَادِ التَّقْوَی»، [یعنی استعینوا بِزَادِ التَّقْوَی.](2)
ص: 555
و در کتاب کافی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که خداوند می فرماید:
در مقابل نعمت های من چه چیز از پیش فرستادی؟(1) «وَ لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»(2) عبدالعزیز بن مسلم گوید: حضرت رضا(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
خداوند تبارک و تعالی فراموش نمی کند و شک نمی نماید، و فراموشی و شک مربوط به مخلوق خدا و آفریده ی اوست، مگر نشنیده ای که خداوند می فرماید:
«وَ مَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا»(3)، آری خداوند نسبت به کسی که او را فراموش کند و لقای او را از یاد ببرد کیفر فراموشی می دهد، و کیفر فراموش کردن خداوند این است که خداوند آنان را از خود فراموشی می دهد، چنان که می فرماید:
«وَ لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» و نیز می فرماید:
«فَالْیَوْمَ نَنسَاهُمْ کَمَا نَسُواْ لِقَاء یَوْمِهِمْ هَذَا»(4)، و مقصود از فراموش کردن لقای خداوند، آماده نشدن برای روز قیامت است.(5)
ص: 556
مؤلّف گوید:
در ذیل آیه: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی… إلی قوله: کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَ کَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنسَی»(1)، ابن عبّاس گوید: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی…»، «یعنیْ مَنْ تَرَکَ وَلَایَةَ عَلِیٍّ أَعْمَاهُ اللَّهُ وَ أَصَمَّهُ عَنِ الْهُدَی».
ابوبصیر نیز گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی… یعنیْ وَلَایَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ» گفتم: معنای «وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی» چیست؟ فرمود: او در دنیا کوردل از ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) بوده و در آخرت نیز اعمی البصیرة و نابینا و متحیّر خواهد بود، از این رو می گوید: «خدایا برای چه مرا نابینا محشور نمودی در حالی که من در دنیا چشم داشتم؟» و به او خطاب می رسد: همین گونه آیات ما بر تو نازل شد، و تو آن ها را فراموش نمودی؟! امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از آیات، ائمّه(علیهم السلام) هستند، و «وَ کَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنسَی» یعنی امروز تو در
ص: 557
آتش رها می شوی و کسی به تو اعتنا نمی کند، همان گونه که تو به ائمه(علیهم السلام) بی اعتنایی کردی و از آنان اطاعت نکردی!!(1) «لَا یَسْتَوِی أَصْحَابُ النَّارِ وَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ»(2) در روایات فراوانی آمده که «أَصْحَابُ النَّارِ» دشمنان و مخالفین ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) هستند که پیمان خود را در بیعت با او شکستند، و با او به جنگ برخاستند، و «أَصْحَابُ الْجَنَّةِ» کسانی هستند که دستور رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را در مورد ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) اطاعت نمودند و به امامت و ولایت او بعد از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) اعتراف داشتند و پایدار بوده و خواهند بود.
ص: 558
مرحوم شیخ طوسی در کتاب امالی و مرحوم صدوق در عیون با سند خود از امیرالمؤمنین(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که آن حضرت آیه فوق را تلاوت نمود و سپس فرمود:
«أَصْحَابُ الْجَنَّةِ» کسانی هستند که از من اطاعت کنند، و بعد از من تسلیم امر علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) باشند، و به ولایت او اقرار نمایند. گفته شد: «أَصْحَابُ النَّارِ» کیانند؟ فرمود:
کسانی هستند که از پذیرفتن ولایت او خشم دارند، و بیعت او را می شکنند، و پس از من با او جنگ خواهند نمود.(1)
ص: 559
أمّ سلمه همسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آیه فوق را برای من خواند، و من به آن حضرت عرضه داشتم: یا رسول الله «أَصْحَابُ النَّارِ» کیانند؟ فرمود: آنان دشمنان علی و ذرّیه ی اویند، و کسانی هستند که [می خواهند] مقام او را پایین بیاورند. گفتم: یا رسول الله رستگاران و فائزون کیانند؟ فرمود: آنان فقط شیعیان علی(علیه السلام) می باشند.(1) خوارزمی از جابر نقل نموده که گوید:
ما خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودیم، ناگهان علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) وارد شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: حقاً برادر من بر شما وارد شد. سپس رو به کعبه نمود و دست خود را بر کعبه زد و فرمود: سوگند به خدایی که جان من در دست اوست، تنها این علیّ و شیعیان او رستگارانند….(2)
ص: 560
«هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَاإِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ * هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَاإِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ * هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَی یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»(1) مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
«قُدُّوسُ» به معنای برئ و منزّه از شوائب و خصلت های زشت و آفات موجب جهل است، و «سَلَامُ الْمُؤْمِنُ» یعنی خدایی که اولیای خود را از عذاب ایمن می دارد، و «مُهَیْمِنُ» یعنی شاهد [و حافظ و نگهبان]، و «خَالِقُ الْبَارِئُ» یعنی خدایی که همه چیز را از عدم به وجود می آورد و نیازی به نمونه و مادّه و ابزار و منبعی ندارد.(2) هشام بن حکم گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی اسماء الله و اشتقاق آن ها سؤال نمودم و گفتم: «اللَّهِ» در اصل چه بوده است؟ فرمود:
ای هشام! «اللَّه» مشتق از اِله است و اِله اقتضای مألوه بودن دارد، و اسم غیر از مسمّی است، و کسی که اسم را عبادت کند، و معنا را عبادت نکند، کافر شده،
ص: 561
و چیزی را که باید بپرستد نپرستیده است، و کسی که اسم و معنا را عبادت کند نیز کافر شده، و دو چیز را عبادت نموده است، و کسی که معنا را عبادت کند او موحّد است، و خدا را فقط عبادت نموده، آیا فهمیدی ای هشام؟ هشام گوید: گفتم: بیشتر توضیح بدهید. فرمود: برای خداوند، نود و نه اسم است، و اگر اسم همان مسمّا باشد باید هر کدام از اسم ها خدا باشد، در حالی که چنین نیست، و خداوند یک معناست و این اسماء بر او دلالت دارند.
سپس فرمود:
ای هشام، نان، اسم چیزی است که خورده می شود، و آب، اسم چیزی است که آشامیده می شود، و لباس، اسم چیزی است که پوشیده می شود، و آتش، اسم چیزی است که می سوزاند، آیا فهمیدی به گونه ای که بتوانی پاسخ دشمنان را بدهی؟ گفتم: آری. فرمود: خداوند تو را ثابت قدم و بهره مند نماید.
هشام گوید:
به خدا سوگند با شنیدن این سخنان احدی نتوانست مرا در توحید مغلوب نماید.(1)
ص: 562
مؤلّف گوید:
مرحوم صدوق در کتاب توحید، سه روایت درباره ی 99 اسم خداوند نقل نموده، و ظاهر این است که در روایت اوّل که از امیرالمؤمنین(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده، «اللَّه و اِلاه» یک نام محسوب شده است، و «اللَّه» همان إلاه به معنای مألوه و معبود است و در دو روایت نام ها به 99 نرسیده است، و در روایت سوّم که از ابوهریره از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده «اِلاه» شماره نشده است ضمن این که 99 نام خداوند در سه حدیث بعضاً خلاف همدیگر است، و الله العالم، از این رو متن سه حدیث را در پاورقی مشاهده می کنید.(1)
ص: 563
عبدالسلام هروی از حضرت رضا از پدرانش از امیرالمؤمنین(علیهم السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
برای خداوند تبارک و تعالی 99 اسم می باشد، و هر کس او را با این نام ها بخواند خداوند دعای او را مستجاب خواهد نمود، و هر کس آن ها را احصا نماید، داخل بهشت خواهد شد.
ص: 564
سپس مرحوم صدوق می فرماید:
معنای «مَنْ أَحْصَاهَا دَخَلَ الْجَنَّة» احاطه به معانی آن هاست، و شماره کردن آن ها نیست، و سپس شروع به معانی آن ها نموده است.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که سلام می کنید، بلند و آشکار سلام کنید، تا کسی نگوید: من سلام کردم و پاسخی نشنیدم، سپس فرمود: علیّ(علیه السلام) می فرمود: خشم نکنید، تا به شما خشم نشود، تا این که فرمود: «سلام خود را بلند و آشکار کنید، و کلام خود را پاکیزه و شیرین نمایید، و شبانگاه که مردم در خوابند نماز بخوانید، تا با سلام [ملائکه] و سلامت داخل بهشت شوید». و سپس این آیه را تلاوت نمود، «السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ.»(2)
ص: 565
سوره ی مُمتحنه(1) محلّ نزول: در مدینه منوّره نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی احزاب نازل شده است.
تعداد آیات: 13 آیه.
ثواب قرائت سوره ی مُمتحنه ابوحمزه ی ثمالی گوید: امام سجّاد(علیه السلام) فرمود:
کسی که سوره ی ممتحنه را در نمازهای واجب و نافله های خود بخواند، خداوند قلب او را به ایمان می آزماید، و چشم او را نورانی می کند، و هرگز فقر و جنون سراغ او و فرزندان او نمی آید.(2)
ص: 566
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، ملائکه برای او درود و صلوات می فرستند، و استغفار می نمایند، و اگر در آن روز و یا در آن شب بمیرد شهید مرده، و مؤمنین در قیامت شفیعان او هستند….(1) از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
کسی که بیماری طحال داشته باشد و کار بر او سخت شده باشد، باید این سوره را بنویسد و بشوید و سه روز آب آن را بنوشد، و اگر چنین کند با اذن خداوند بیماری او برطرف خواهد شد.(2)
ص: 567
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فی سَبیلی وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتی تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبیلِ 1 إِنْ یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ 2 لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ 3 قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی إِبْراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهیمَ لِأَبیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَ ما أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ رَبَّنا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیرُ 4 رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذینَ کَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ 5
ص: 568
«تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ» یعنی تقضون إلیهم المودة بالمکاتبة بأنّ الرسول یرید غزوهم، و «إِن یَثْقَفُوکُمْ» یعنی یظفروا بکم، «وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ» ای تمنّوا ارتدادکم، و «رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلَّذِینَ کَفَرُوا» یعنی لا تظفرهم بنا فیفتنونا ای یعذّبونا.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر ای کسانی که ایمان آورده اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید! شما نسبت به آنان اظهار محبّت می کنید، در حالی که آنها به آنچه از حقّ برای شما آمده کافر شده اند و رسول اللَّه و شما را به خاطر ایمان به خداوندی که پروردگار همه شماست از شهر و دیارتان بیرون می رانند اگر شما برای جهاد در راه من و جلب خشنودیم هجرت کرده اید (پیوند دوستی با آنان برقرار نسازید!) شما مخفیانه با آنها رابطه دوستی برقرار می کنید در حالی که من به آنچه پنهان یا آشکار می سازید از همه داناترم! و هر کس از شما چنین کاری کند، از راه راست گم راه شده است! (1) اگر آنها بر شما مسلّط شوند، دشمنانتان خواهند بود و دست و زبان خود را به بدی کردن نسبت به شما می گشایند، و دوست دارند شما به کفر بازگردید! (2) هرگز بستگان و فرزندانتان روز قیامت سودی به حالتان نخواهند داشت میان شما جدایی می افکند و خداوند به آنچه انجام می دهید بیناست. (3) برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند وجود داشت، در آن هنگامی که به قوم (مشرک) خود گفتند: «ما از شما و آنچه غیر از خدا می پرستید بیزاریم ما نسبت به شما کافریم و میان ما و شما عداوت و دشمنی همیشگی آشکار شده است تا آن زمان که به خدای یگانه ایمان بیاورید! -- جز آن سخن ابراهیم که به پدرش [عمویش
ص: 569
آزر] گفت (و وعده داد) که برای تو آمرزش طلب می کنم، و در عین حال در برابر خداوند برای تو مالک چیزی نیستم (و اختیاری ندارم)! -- پروردگارا! ما بر تو توکّل کردیم و به سوی تو بازگشتیم، و همه فرجامها بسوی تو است! (4) پروردگارا! ما را مایه گم راهی کافران قرار مده، و ما را ببخش، ای پروردگار ما که تو عزیز و حکیمی!» (5)
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاء تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءکُم مِّنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی وَ ابْتِغَاء مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَ مَا أَعْلَنتُمْ وَ مَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیلِ …»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیات درباره ی حاطب بن ابی بلتعه نازل شده، و لفظ آیه عام است و معنا و محل نزول آن خاصّ است، و سبب نزول این آیات این است که حاطب بن ابی بلتعه در مکّه مسلمان شد، و با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به مدینه مهاجرت نمود، و عیالات او در مکّه ماندند.
از سویی مشرکین مکّه خوف داشتند که آن حضرت به جنگ با آنان برخیزد، از این رو از عیال حاطب خواستند که نامه ای به حاطب بنویسد و حاطب اخبار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را به آنان خبر بدهد، و حاطب در پاسخ آنان نوشت: «رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قصد جنگ با مشرکین را دارد» و نامه را به یک زن داد، و او آن را در گیسوان خود پنهان نمود، و به طرف مکّه حرکت کرد، و جبرئیل(علیه السلام) این خبر را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) امیرالمؤمنین(علیه السلام) و زبیر
ص: 570
بن عوّام را در طلب او فرستاد، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) به او فرمود: نامه چه شد؟ او گفت: چیزی با من نیست. پس او را تفتیش کردند و چیزی نیافتند و زبیر گفت: «چیزی با او نیست» و امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و جبرئیل و خداوند، دروغ نگفته اند؛ و سپس به آن زن فرمود: «به خدا سوگند اگر نامه را ندهی گردن تو را می زنم، و سر تو را برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می برم» پس آن زن گفت: «از من دور شوید تا نامه را بیرون بیاورم» و نامه را از گیسوان خود خارج نمود، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) آن نامه را نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آورد، و رسول خدا به حاطب فرمود: این نامه چیست؟ حاطب گفت: «یا رسول الله به خدا سوگند من منافق نشده ام، و تغییر و تبدیلی در اعتقاد من حاصل نشده، و من شهادت به یگانگی خداوند و رسالت شما می دهم، و لکن اهل و عیال من از مکّه نامه ای به من نوشتند که قریش با آنان رفتار خوبی داشته اند، و من خواستم با این عمل پاداشی به آنان داده باشم» و خداوند این آیات را بر رسول خود نازل نمود.(1)
ص: 571
مؤلّف گوید:
صاحب مجمع البیان شأن نزول آیات فوق را به گونه ی دیگری نقل نموده که در پاورقی مشاهده می شود.(1)
ص: 572
«رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلَّذِینَ کَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
فرزندان آدم هر کدام مؤمن بودند، فقیر بودند و هر کدام کافر بودند غنیّ و بی نیاز بودند، تا این که ابراهیم(علیه السلام) آمد و گفت: «رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلَّذِینَ کَفَرُوا» و خداوند پس از آن در بین مؤمنین و کفّار غنیّ و فقیر قرار داد.(2)
ص: 573
لَقَدْ کانَ لَکُمْ فیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ 6 عَسَی اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللَّهُ قَدیرٌ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ 7 لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ 8 إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلی إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ 9 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا جاءَکُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإیمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی الْکُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْیَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا ذلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ 10 وَ إِنْ فاتَکُمْ شَیْ ءٌ مِنْ أَزْواجِکُمْ إِلَی الْکُفَّارِ فَعاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذینَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أَنْفَقُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ 11 یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا جاءَکَ الْمُؤْمِناتُ یُبایِعْنَکَ عَلی أَنْ لا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَ لا یَسْرِقْنَ وَ لا یَزْنینَ وَ لا یَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا یَأْتینَ بِبُهْتانٍ یَفْتَرینَهُ بَیْنَ أَیْدیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا یَعْصینَکَ فی مَعْرُوفٍ فَبایِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ 12 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ قَدْ یَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ کَما یَئِسَ الْکُفَّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ 13 ¬Kj
ص: 574
«أُسْوَةً حَسَنَةً» یعنی قدوةً حسنةً، و تکرار، أسوة برای تأکید امر به تأسّی به ابراهیم(علیه السلام) می باشد، و «وَ لَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» یعنی لا تتمسّکوا و لا تعتمدوا بما یعتصم به من عقدٍ و سببٍ یعنی، به نکاح آنان تکیه نکنید چرا که با مسلمان شدن شما آن عقود باطل محسوب می شود، و «قَدْ یَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ» یعنی یئسوا من ثوابها لتکذیبهم النّبی(صلی الله علیه و آله) مع علمهم بصدقه من کتبهم.
(آری) برای شما در زندگی آنها اسوه حسنه (و سرمشق نیکویی) بود، برای کسانی که امید به خدا و روز قیامت دارند و هر کس سرپیچی کند به خویشتن ضرر زده است، زیرا خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است! (6) امید است خدا میان شما و کسانی از مشرکین که با شما دشمنی کردند (از راه اسلام) پیوند محبّت برقرار کند خداوند تواناست و خداوند آمرزنده و مهربان است. (7) خدا شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در راه دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهی نمی کند چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد. (8) تنها شما را از دوستی و رابطه با کسانی نهی می کند که در امر دین با شما پیکار کردند و شما را از خانه هایتان بیرون راندند یا به بیرون راندن شما کمک کردند و هر کس با آنان رابطه دوستی داشته باشد ظالم و ستمگر است! (9) ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که زنان باایمان بعنوان هجرت نزد شما آیند، آنها را آزمایش کنید -- خداوند به ایمانشان آگاهتر است -- هر گاه آنان را مؤمن یافتید، آنها را بسوی کفّار بازنگردانید نه آنها برای کفّار حلالند و نه کفّار برای آنها حلال و آنچه را همسران آنها (برای ازدواج با این زنان) پرداخته اند به آنان بپردازید و گناهی
ص: 575
بر شما نیست که با آنها ازدواج کنید هر گاه مَهرشان را به آنان بدهید و هرگز زنان کافر را در همسری خود نگه ندارید (و اگر کسی از زنان شما کافر شد و به بلاد کفر فرار کرد،) حق دارید مَهری را که پرداخته اید مطالبه کنید همان گونه که آنها حق دارند مهر زنانشان را که از آنان جدا شده اند) از شما مطالبه کنند این حکم خداوند است که در میان شما حکم می کند، و خداوند دانا و حکیم است! (10) و اگر بعضی از همسران شما از دستتان بروند (و به سوی کفار بازگردند) و شما در جنگی بر آنان پیروز شدید و غنایمی گرفتید، به کسانی که همسرانشان رفته اند، همانند مهری را که پرداخته اند بدهید و از (مخالفت) خداوندی که همه به او ایمان دارید بپرهیزید! (11) ای پیامبر! هنگامی که زنان مؤمن نزد تو آیند و با تو بیعت کنند که چیزی را شریک خدا قرار ندهند، دزدی و زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند، تهمت و افترایی پیش دست و پای خود نیاورند و در هیچ کار شایسته ای مخالفت فرمان تو نکنند، با آنها بیعت کن و برای آنان از درگاه خداوند آمرزش بطلب که خداوند آمرزنده و مهربان است! (12) ای کسانی که ایمان آورده اید! با قومی که خداوند آنان را مورد غضب قرار داده دوستی نکنید آنان از آخرت مأیوسند همان گونه که کفار مدفون در قبرها مأیوس می باشند! (13)
«عَسَی اللَّهُ أَن یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذِینَ عَادَیْتُم مِّنْهُم مَّوَدَّةً وَ اللَّهُ قَدِیرٌ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»(1) ابوالجارود گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
خداوند پیامبر خود و مؤمنین را، امر به بیزاری از قوم خود یعنی مشرکین مکّه نموده، تا زمانی که به کفر خود باقی باشند، چنان که در آیه «قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ
ص: 576
فِی إِبْرَاهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَاء مِنکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ…»(1)، خداوند ولایت و دوستی مؤمنین را با کفّار قطع نموده از این رو مؤمنین با آنان اعلان دشمنی و برائت نموده اند، و به مقتضای «عَسَی اللَّهُ أَن یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذِینَ عَادَیْتُم مِّنْهُم مَّوَدَّةً» هنگامی که اهل مکّه مسلمان شدند، اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با آنان رفت و آمد نمودند، و مودّت و محبّت بین آنان حاصل شد، و مسلمانان با آن ها ازدواج کردند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با دختر ابوسفیان= أمّ حبیب ازدواج کرد، و خداوند فرمود: «لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ.»(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
کفر در کتاب خدا پنج قسم است:… تا این که می فرماید: قِسم پنجم کفر برائت است، چنان که خداوند از قول ابراهیم(علیه السلام) می فرماید: «کَفَرْنَا بِکُمْ وَ بَدَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَ الْبَغْضَاء أَبَدًا حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ» یعنی تبرّأنا منکم.(3)
ص: 577
ص: 578
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا جَاءکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی الْکُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَّهُمْ وَ لَا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُم مَّا أَنفَقُوا…»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
هنگامی که یکی از زن های مشرکان به مسلمانان پناهنده می شود، باید او را امتحان نمایند و سوگند یاد کند، که هدف او تنها اسلام بوده، و به خاطر دشمنی با همسر خود، و یا ارتباط دوستی با یکی از مسلمانان نبوده است، و اگر سوگند یاد کند، اسلام او پذیرفته می شود، و نباید او را به مشرکین و کفّار باز گردانند، چرا که او پس از اسلام بر کفّار و مشرکین حلال نیست، و آنان نیز برای او حلال نخواهند بود، و لکن با هر مسلمانی خواست ازدواج کند، او باید مهریّه و صداق او را به همسر قبلی او که کافر است بازگرداند، و سپس با او ازدواج نماید، چنان که خداوند می فرماید: «…وَ لَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ أَن تَنکِحُوهُنَّ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ.»(2)
ص: 579
مفاد آنچه گذشت را مرحوم کلینی در کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده است.(1) زرارة گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«نکاح و ازدواج با اهل کتاب صحیح نیست» گفتم: فدای شما شوم، حرمت آن در کجای قرآن آمده؟ فرمود: آیه «وَ لَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ.»(2) در روایت دیگری آمده که زراره گوید:
گفتم: معنای «وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ» چیست؟ فرمود: این آیه به وسیله آیه «وَ لَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» منسوخ شده است.(3) مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی در تفسیر «وَ اسْأَلُوا مَا أَنفَقْتُمْ وَ لْیَسْأَلُوا مَا أَنفَقُوا ذَلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» گوید:
هنگامی که زنی از مسلمانان به کفّار ملحق شود، بر آن کافر لازم است که صداق او را به شوهر مسلمانش بدهد، و اگر چنین نکرد، و مسلمانان
ص: 580
در جنگ با کفّار غنیمتی به دست آوردند، قبل از قسمت کردن آن غنائم باید صداق آن زن را از آن پرداخت کنند، چنان که خداوند می فرماید: «وَ إِن فَاتَکُمْ شَیْءٌ مِّنْ أَزْوَاجِکُمْ إِلَی الْکُفَّارِ فَعَاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِینَ ذَهَبَتْ أَزْوَاجُهُم مِّثْلَ مَا أَنفَقُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنتُم بِهِ مُؤْمِنُونَ».
سپس گوید:
سبب نزول این آیه این بوده که فاطمه دختر ابی امیّة بن مغیرة همسر عمر بن خطّاب با عمر به مدینه هجرت نکرد و در مکّه با مشرکین ماند، و معاویة بن ابی سفیان با او ازدواج کرد، و خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) امر نمود تا صداق این زن را از بیت المال به عمر بدهد.(1) «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا جَاءکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَی أَن لَّا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئًا وَ لَا یَسْرِقْنَ وَ لَا یَزْنِینَ وَ لَا یَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَ لَا یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لَا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مکّه را فتح نمود مردان مکّه با آن حضرت بیعت نمودند، و سپس زن ها برای بیعت آمدند و این آیه نازل شد: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا جَاءکَ الْمُؤْمِنَاتُ…» و چون این آیه نازل شد، هند همسر ابوسفیان گفت:
ص: 581
«فرزندانمان را تربیت نمودیم و چون بزرگ شدند شما آنان را کشتید» و امّ حکیم دختر حارث بن هشام که همسر عکرمة بن ابی جهل بود گفت: یا رسول الله مقصود از معروف که خداوند امر نموده که ما نسبت به آن نافرمانی شما را نکنیم چیست؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «مقصود این است که [در حوادث و ناگواری ها] لطمه به صورت نزنید، و صورت نخراشید، و موهای خود را نکنید، و گریبان چاک نکنید، و لباس سیاه نپوشید، و صدای خود را به ویل و وای بلند نکنید» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با این شرائط با آنان بیعت نمود، و أمّ حکیم گفت: یا رسول الله ما چگونه باید با شما بیعت کنیم؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «من با زن ها دست نمی دهم و مصافحه نمی کنم، و سپس دستور داد تا قدحی از آب آماده کردند، و دست خود را در آن آب فرو برد، و بیرون آورد، و فرمود: اکنون شما به عنوان بیعت با من دست های خود را در این آب فرو ببرید، و این بیعت شما خواهد بود.(1)
ص: 582
و در روایات آمده که فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین(علیه السلام): «أوّل من بایعت و أَوَّلَ امْرَأَةٍ هَاجَرَتْ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) مِنْ مَکَّةَ إِلَی الْمَدِینَةِ عَلَی قَدَمَیْهَا.»(1) «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ قَدْ یَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ کَمَا یَئِسَ الْکُفَّارُ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ»(2) روایت شده:
این آیه درباره ی برخی از فقرای مسلمانان نازل شد، که با یهودیان رفاقت می کردند تا از میوه های آنان بهره مند شوند.(3)
ص: 583
و در تأویل الآیات از ابی الجارود زیاد بن منذر از شخصی نقل شده که گوید:
از علی(علیه السلام) شنیدم که می فرمود: «چیز بسیار عجیبی بین جمادی و رجب واقع خواهد شد» پس مردی برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین آن چیز بسیار عجیب چیست که شما همواره از آن تعجّب دارید؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: مادر به عزایت بنشیند! چه چیزی عجیب تر از این است که امواتی [زنده شوند و] همه دشمنان خدا و رسول و اهل بیت او را بکشند؟! و این معنا تأویل این آیه است که خداوند می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ…» و چون کشتار [مردم بیگناه] سخت شود شما خواهید گفت: «او [یعنی امام مهدی(علیه السلام)] مرده و هلاک شده و یا به کجا رفته؟!» این معنا نیز تأویل آیه دیگری از قرآن است که خداوند می فرماید:
«ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْنَاکُم بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیرًا.»(1)و(2)
ص: 584
سوره ی صف(1) محلّ نزول: در مدینه منوّره نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی تغابُن نازل شده است.
تعداد آیات: 14 آیه.
ثواب قرائت سوره ی صف امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
هر کس همواره سوره ی صفّ را در نمازهای واجب و مستحب خود قرائت کند خداوند -- إن شاء الله -- او را در صفّ پیامبران و ملائکه قرار خواهد داد.(2) و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی صفّ را قرائت کند، تا زنده است عیسی(علیه السلام) برای او درود و استغفار می نماید، و چون بمیرد، در آخرت رفیق و همنشین او خواهد بود،
ص: 585
و کسی که همواره در سفر آن را قرائت کند، خداوند او را حفظ می کند، و آسیبی نمی بیند تا باز گردد.(1)
ص: 586
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ 1 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ 2 کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ 3 إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ 4 وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنی وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ 5 وَ إِذْ قالَ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنی إِسْرائیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبینٌ 6 وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُوَ یُدْعی إِلَی الْإِسْلامِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ 7 یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ 8 ¬Kj
ص: 587
«مَقْت» به معنای بغض و کینه است، و «رَصّ» به معنای محکم کردن بناست، و «بُنیَانٌ مَّرْصُوصٌ» ساختمان محکم را گویند، و «رَصَصْتَ البناء» یعنی أحکمته، و اصل لغت از رصاص است، و به خاطر محکم بودن و اتّصال آن می باشد.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همه تسبیح خدا می گویند و او شکست ناپذیر و حکیم است! (1) ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟! (2) نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنی بگویید که عمل نمی کنید! (3) خداوند کسانی را دوست می دارد که در راه او پیکار می کنند گویی بنایی آهنین اند! (4) (به یاد آورید) هنگامی را که موسی به قومش گفت: «ای قوم من! چرا مرا آزار می دهید با اینکه می دانید من فرستاده خدا به سوی شما هستم؟!» هنگامی که آنها از حق منحرف شدند، خداوند قلوب شان را منحرف ساخت و خدا فاسقان را هدایت نمی کند! (5) و (به یاد آورید) هنگامی را که عیسی بن مریم گفت: «ای بنی اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما هستم در حالی که تصدیق کننده کتابی که قبل از من فرستاده شده [تورات] می باشم، و بشارت دهنده به رسولی که بعد از من می آید و نام او احمد است!» هنگامی که او [احمد] با معجزات و دلایل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: «این سحری است آشکار»! (6) چه کسی ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ بسته در حالی که دعوت به اسلام می شود؟! خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمی کند! (7) آنان می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند ولی خدا نور خود را کامل می کند هر چند کافران خوش نداشته باشند! (8)
ص: 588
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ * کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
این آیه خطاب به اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می باشد، که به آن حضرت وعده دادند که او را یاری کنند، و از دستور او تخلّف ننمایند، و پیمانی که درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) از آنان گرفته شد را نقض ننمایند، و خداوند می دانست که آنان به این پیمان و گفته خود عمل نخواهد نمود، از این رو فرمود: «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ * کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ» و در ظاهر آنان را مؤمن نامید، گرچه ایمان و تصدیق پیدا نکرده بودند.(2) هشام بن سالم گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
وعده ی مؤمن با برادر خود، نذری است که کفّاره ای ندارد [و بخشوده نمی شود] پس کسی که با برادر خود خلف وعده کند، نخست با خدا خلف وعده نموده و متعرّض خشم او شده است، چنان که خداوند می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ * کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ.»(3)
ص: 589
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
«وَ الْخُلْفَ یُوجِبُ الْمَقْتَ عِنْدَ اللَّهِ وَ النَّاسِ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: «کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ.»»(1) و نیز فرمود:
«کَانَ لِی فِیمَا مَضَی أَخٌ فِی اللَّهِ … وَ کَانَ یَفْعَلُ مَا یَقُولُ وَ لَا یَقُولَ مَا لَا یَفْعَلُ.»(2) «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُم بُنیَانٌ مَّرْصُوصٌ»(3) عبدالله بن عبّاس گوید:
این آیه درباره علیّ(علیه السلام) و حمزة و عبیدة بن حارث و سهل بن حنیف و حارث بن صَمَّة و ابودجانة انصاری نازل شده است.
ص: 590
و در سخن دیگری گوید:
درباره ی علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) و حمزة أسدالله و أسد رسوله و عبیدة بن حارث و مقداد بن اسود، نازل شده است.(1) و نیز گوید:
هنگامی که علی(علیه السلام) در صفّ جنگ و قتال قرار می گرفت مانند بنیان محکم بود از این رو خداوند او را ستایش نمود، و احدی مانند او با مشرکین جنگ نکرد.(2) «وَ إِذْ قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَ قَد تَّعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ * وَ إِذْ قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی
ص: 591
إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُم مُّصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَ مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءهُم بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ…» یعنی هنگامی که قوم موسی(علیه السلام) از راه موسی انحراف پیدا کردند، خداوند قلب های آنان را مبتلای به شک نمود.
سپس گوید:
برخی از یهودیان به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: برای چه شما محمّد و احمد و بشیر و نذیر نامیده شده ای؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: امّا «محمّد» به خاطر این است که من در روی زمین محمود و ستوده هستم، و امّا «احمد» به خاطر این است که من در آسمان ستوده تر از روی زمین هستم، و امّا «بشیر» به خاطر این است که من کسانی که از خدا اطاعت می کنند را بشارت بهشت می دهم، و امّا «نذیر» به خاطر این است که من کسانی که معصیت خدا را می کنند را از آتش دوزخ می ترسانم.(2) ابوحمزه ی ثمالی گوید: امام باقر(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی فرمود:
هنگامی که تورات بر موسی(علیه السلام) نازل شد، در آن بشارت آمدن حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) بیان شده بود، و بین یوسف و موسی؟سهما؟ ده پیامبر آمدند، و وصیّ موسی یوشع بن نون؟سهما؟ بود، و او همان جوانی بود که -- هنگام
ص: 592
جستجوی خضر همراه موسی(علیه السلام) بود، و پیامبران همواره بشارت آمدن حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را می دادند، تا این که خداوند حضرت عیسی بن مریم(علیه السلام) را فرستاد و او نیز بشارت آمدن حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را داد، چنان که خداوند می فرماید: «یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَ الإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ»(1)، یعنی یهودیان و نصارا نام پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) و اوصاف او را نزد خود در تورات و انجیل می یافتند، چنان که خداوند از قول حضرت عیسی(علیه السلام) می فرماید: «وَ مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ» و موسی و عیسی؟سهما؟ بشارت آمدن حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را دادند، همان گونه که پیامبران(علیهم السلام)، بشارت آمدن او را به همدیگر می دادند. تا این که نبوّت و پیامبری به حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) منتهی شد.(2)
ص: 593
ص: 594
ص: 595
ص: 596
ص: 597
محمّد بن قیس گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
نام رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در صحف ابراهیم «ماحی» بوده است، و در تورات موسی «حادّ» بوده، و در انجیل عیسی «احمد» بوده، و در فرقان [یعنی قرآن] «محمّد» [(صلی الله علیه و آله)] می باشد.
ص: 598
گفته شد: معنای «ماحی» چیست؟ فرمود:
او محوکننده ی صورت بت ها و اَزلام و اَوثان و هر معبودی جز خداوند بوده است.
گفته شد: معنای «حادّ» چیست؟ فرمود:
او اهل ستیزه و دشمنی با دشمنان خدا و دین خدا بوده خواه قریب و خویش او بوده اند و یا بیگانه بوده اند.
گفته شد: معنای «احمد» چیست؟ فرمود:
خداوند او را در کتاب های آسمانی به خاطر افعال نیکش ستایش و تعریف نموده است.
گفته شد: معنای «محمّد» چیست؟ فرمود:
خدا و ملائکه و همه پیامبران و مرسلین و امّت های آنان او را ستایش می کنند، و بر او صلوات می فرستند.(1)
ص: 599
«یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ»(1) محمّد بن فضیل گوید: حضرت کاظم(علیه السلام) فرمود:
مقصود از این آیه این است که مخالفین می خواهند با دهان های خود نور ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را خاموش کنند، و خداوند می خواهد نور امامت [و ولایت او و فرزندانش] را به اتمام برساند، و مقصود از «نُورَ اللَّهِ» امام است، چنان که خداوند می فرماید: «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنزَلْنَا» و نور در این آیه امام است.
گفتم: مقصود از «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ» چیست؟ فرمود:
یعنی «هو الذی أمر رسوله محمّداً بالولایة لوصیّه» و ولایت دین حق است. گفتم: «لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ» چیست؟ فرمود: یعنی «یُظْهِرُهُ عَلَی جَمِیعِ الْأَدْیَانِ عِنْدَ قِیَامِ الْقَائِمِ(علیه السلام)». سپس فرمود: «وَ اللَّهُ مُتِمُ نُورِهِ بِوَلَایَةِ الْقَائِمِ(علیه السلام) وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ لِوَلَایَةِ عَلِیٍّ» گفتم: آیا خداوند این آیه را این گونه نازل نموده است؟ فرمود: «آری، این تنزیل الهی است، و غیر آن تأویل است.»(2)
ص: 600
ص: 601
ص: 602
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بالای منبر فرمود:
خداوند به اهل زمین نظر نمود و من را [برای نبوّت] انتخاب نمود، و برای مرتبه دوّم نظر کرد، و علی را [برای امامت] انتخاب نمود، و او برادر و وزیر و وصیّ و خلیفه من در بین امّت و ولیّ هر مؤمنی بعد از من خواهد بود، و کسی که ولایت او را بپذیرد، ولایت خدا را پذیرفته است، و کسی که با او دشمنی کند، با خدا دشمنی کرده است، و کسی که او را دوست بدارد خدا او را دوست می دارد، و کسی که با او دشمنی و کینه داشته باشد، خداوند با او دشمنی خواهد داشت.
سپس فرمود:
به خدا سوگند علی را دوست نمی دارد مگر مؤمن، و دشمن نمی دارد مگر کافر، و او نور و رکن زمین است بعد از من و او کلمة التَقوی و عُروَة الوثقی می باشد. و سپس این آیه را رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تلاوت نمود: «یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ» و «وَ یَأْبَی اللّهُ إِلاَّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ»(1)، سپس فرمود: ای مردم باید حاضرین این سخنان را به غائبین برسانند. و سپس خدا را گواه گرفت و فرمود: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ عَلَیْهِمْ». سپس فرمود: ای مردم خداوند برای
ص: 603
مرتبه سوّم به زمین نظر کرد، و بعد از من و علیّ بن ابیطالب یازده امام را انتخاب نمود، و آنان یکی پس از دیگری خواهند آمد، مانند ستارگان که هر ستاره ای غروب کند ستاره ی دیگری به جای آن طلوع خواهد کرد، و آنان هادیان و هداة مهدیّون اند، و کید و مکر مکرکنندگان آسیبی به آنان نمی رساند، و یاری نکردن مردم، آنان را خوار نمی کند، آنان حجّت های خداوند در روی زمین هستند، و گواهان بر خلق خدا می باشند، کسی که از آنان اطاعت کند، خدا را اطاعت نموده است، و کسی که نافرمانی آنان را بکند، خدا را نافرمانی نموده است، آنان با قرآنند، و قرآن با آنان می باشد، قرآن از آنان جدا نمی شود، و آنان نیز از قرآن جدا نمی شوند، تا در کنار حوض کوثر مرا ملاقات نمایند.(1)
ص: 604
«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»(1) ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند هنوز زمان تأویل این آیه نرسیده است. گفتم: فدای شما شوم زمان تأویل آن کی خواهد آمد؟ فرمود: هنگامی که حضرت قائم قیام نماید -- إن شاء الله -- و هنگامی که او قیام کند، هر کافر و مشرکی از قیام او کراهت دارد، چرا که هنگام قیام او، اگر کافر و یا مشرکی خود را در زیر سنگی پنهان کرده باشد، آن سنگ به یاوران آن حضرت می گوید: «ای مؤمن بیا که در پشت من کافر و مشرکی است، او را به قتل برسان» پس آن مؤمن می آید و آن کافر را می کشد.(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ» مربوط به زمان رجعت است.(3)
ص: 605
مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
«وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» یعنی خداوند هنگام قیام قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) دین خود را بر همه ی ادیان غالب می نماید، به گونه ای که جز خداوند پرستش نمی شود، چنان که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی قیام او فرموده است: «یَمْلَأُ الأرض قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.»(1) «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ * یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَ مَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ * وَ أُخْرَی تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ»(2) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که آیه «هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ» نازل شد، مردم گفتند: «اگر ما بدانیم این تجارت چیست به خاطر آن جان ها و مال ها و فرزندان خود را فدا خواهیم نمود؟» و خداوند در پاسخ آنان فرمود: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنفُسِکُمْ… تا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ * وَ أُخْرَی تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ» و «فَتْحٌ قَرِیبٌ»، قیام حضرت مهدی(علیه السلام)، و فتح مکّه است.(3)
ص: 606
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
من آن تجارت سودمند و نجات بخش از عذاب دردناک هستم، که خداوند در کتاب خود می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ.»(1) و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
به راستی مبارزه ی علی با عمرو بن عبدودّ [در جنگ خندق] افضل از عمل امّت من تا قیامت است، و این است تجارت مربحة و منجیة از عذاب الیم، که خداوند می فرماید: «هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ….»(2)
ص: 607
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
مقصود از «وَ مَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ» قصری است در بهشت از لؤلؤ، که در آن هفتاد خانه از یاقوت سرخ است، و در هر خانه ای هفتاد اتاق از زمرّد سبز است، و در هر اتاقی هفتاد تخت است، و بر هر تختی هفتاد بستر با رنگ های مختلف است، و بر هر بستری زنی از حورالعین است، و در هر قصری هفتاد مائده و سفره ی طعام است، و در هر سفره طعامی هفتاد نوع از طعام است، و در هر اتاقی هفتاد دختر و پسر جوان است، و به مؤمن نیرویی داده می شود که در یک ساعت از همه این نعمت ها بهره مند خواهد شد.(1) «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا کُونوا أَنصَارَ اللَّهِ کَمَا قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنصَارِی إِلَی اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فَآَمَنَت طَّائِفَةٌ مِّن بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ کَفَرَت طَّائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آَمَنُوا عَلَی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ»(2) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از «وَ کَفَرَت طَّائِفَةٌ» همان طایفه و گروهی است که شبیه عیسی(علیه السلام) را کشتند و او را به دار آویختند، و مقصود از «فَآَمَنَت طَّائِفَةٌ» گروهی هستند که شبیه
ص: 608
عیسی(علیه السلام) را پذیرفتند تا کشته نشود، و گروه دیگری جنگ کردند و آنان را کشتند، و خداوند فرمود: «فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آَمَنُوا عَلَی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ.»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
حواریّین عیسی(علیه السلام) شیعیان او بودند، و شیعیان ما نیز حواریّین ما می باشند، و حواریّین عیسی نسبت به او، مطیع تر از حواریّین ما نسبت به ما نبوده اند، و حواریّین عیسی گفتند: «نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ» و به خدا سوگند عیسی(علیه السلام) را از دست یهود نجات ندادند، و برای نجات او با یهود جنگ نکردند، در حالی که به خدا سوگند شیعیان ما همواره بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ما را یاری نموده اند و در راه ما کشته شده اند، و به خاطر ما همواره در خوف و هراس به سر برده، و دشمنان ما آنان را سوزانده و شکنجه کرده و آواره نموده اند، خداوند از ناحیه ما به آنان جزای خیر بدهد، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره ی آنان می فرمود: «به خدا سوگند، اگر من با شمشیر به صورت دوستانمان بزنم، با ما دشمنی و کینه پیدا نمی کنند، و به خدا سوگند اگر مال فراوانی به دشمنان خود بدهم، علاقه و محبّتی به ما پیدا نخواهند نمود.(2)
ص: 609
محلّ نزول: در مدینه منوّره نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی صف نازل شده است.
تعداد آیات: 11 آیه.
ثواب قرائت سوره ی جمعه منصور بن حازم گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
بر هر مؤمنی -- اگر از شیعیان ما باشد -- واجب است که در شب جمعه سوره ی جمعه و سوره اعلی را بخواند، و در نماز ظهر جمعه، سوره ی جمعه و سوره ی منافقین را بخواند، و اگر چنین کند، مانند این است که عمل رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را انجام داده باشد، و پاداش او بر خدا بهشت خواهد بود.(1)
ص: 610
محمّد بن مسلم گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
خداوند به خاطر سوره ی جمعه مؤمنین را اکرام می کند، از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوره ی جمعه را برای بشارت به مؤمنین سنّت قرار داد، و خداوند به وسیله سوره ی منافقین، منافقین را توبیخ و سرزنش نمود، از این رو سزاوار نیست سوره ی جمعه [و منافقین] ترک شود، و کسی که عمداً آن ها را ترک کند نماز او نماز نیست.(1) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی جمعه را قرائت کند، خداوند ده برابر جمعیّت نمازهای جمعه ی بلاد، به او پاداش می دهد، و کسی که این سوره را در هر شب و یا در هر روز بخواند، از آنچه می ترسد، در امان خواهد بود، و هر بلا و مکروهی از او دفع خواهد شد.(2) و فرمود:
کسی که همواره این سوره را قرائت کند، پاداش بزرگی خواهد داشت، و از آنچه می ترسیده ایمن خواهد شد، و هر بلا و مکروهی از او دفع می گردد.(3)
ص: 611
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ 1 هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ 2 وَ آخَرینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ 3 ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ 4 مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ 5 قُلْ یا أَیُّهَا الَّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ 6 وَ لا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِالظَّالِمینَ 7 قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلی عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ 8 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلی ذِکْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَیْعَ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ 9
ص: 612
فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ 10 وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها وَ تَرَکُوکَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقینَ 11 ¬Kj
«أَسْفَار» جمع سِفْر، به معنای کتاب است، و اصل آن به معنای کشف است، و کتاب [یعنی مکتوب] کاشف از معناست، و سَفَرَ الرجل عمامته، إذا کشفها، و سَفَرتِ المرأة عن وجهها، إذا کشفت وجهها، و منه «الصُّبْح إِذَا أَسْفَرَ»، و «زَعَم» به معنای ظَنَّ و به معنای عَلِمَ آمده است، و «أولیاء» جمع ولیّ به معنای حقیق به نصرت است، و «اللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ» یعنی یولّیهم النصرة عند حاجتهم، و «تمنّی» به معنای آرزوی نبودن چیزی است که بوده، و یا آرزوی نبودن چیزی است که خواهد بود، و آن از جنس کلام است، و برای گذشته و آینده استعمال می شود، و «جُمْعَة و جُمُعة» دو لغت اند و جمع آن ها جُمَع و جُمُعات است، و جمعه را به این علّت جمعه گویند که خداوند در این روز از خلقت موجودات فارغ گردید، و همه مخلوقات جمع شدند، ابن سیرین گوید: انصار مدینه گفتند: یهودیان را روز شنبه روز اجتماع است، و نصارا را روز یکشنبه روز اجتماع است، و ما نیز باید روز اجتماعی داشته باشیم از این رو اسعد بن زرارة برای آنان خطبه ای خواند و روز جمعه را که یوم العروبة می گفتند روز اجتماع آنان قرار داد، و در آن روز گوسفندی برای آنان ذبح نمود، و صبحگاه از آن خوردند، چرا که جمعیّت آنان ناچیز بود، و خداوند سوره ی جمعه را نازل نمود، و این اوّلین جمعه ای بود که در اسلام پایه گذاری شد، و امّا اوّل جمعه ای که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با اصحاب خود نماز جمعه اقامه
ص: 613
نمود، هنگامی بود که از مکّه به مدینه هجرت نمود، و در محلّه ی قبا پیاده شد، و آن روز دوشنبه دوازدهم ربیع الأول بود، و آن حضرت روز دوشنبه و سه شنبه و چهارشنبه و پنجشنبه را در آنجا بود، و مسجد قبا را بنا کرد، و روز جمعه به طرف مدینه حرکت نمود، و در بین راه به قبیله بنی سالم بن عوف که رسید، وقت نماز جمعه بود، و در آنجا مسجدی برقرار شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نخستین نماز جمعه را در آن محل اقامه نمود، و این اوّلین نماز جمعه و اوّلین خطبه ای بود که آن حضرت در اسلام شروع نمود، و در خطبه خود فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَحْمَدُهُ وَ أَسْتَعِینُهُ وَ أَسْتَغْفِرُهُ وَ أَسْتَهْدِیهِ وَ أُومِنُ بِهِ وَ لَا أَکْفُرُهُ…».
و تمام خطبه در تفسیر مجمع البیان ذکر شده و خوب است ائمّه جمعه از آن استفاده کنند.(1)
ص: 614
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همواره تسبیح خدا می گویند، خداوندی که مالک و حاکم است و از هر عیب و نقصی مبرا، و عزیز و حکیم است! (1) و کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها می خواند و آنها را تزکیه می کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت می آموزد هر چند پیش از آن در گم راهی آشکاری بودند! (2) و (همچنین) رسول است بر گروه دیگری که هنوز به آنها ملحق نشده اند و او عزیز و حکیم است! (3) این فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) می بخشد و خداوند صاحب فضل عظیم است! (4) کسانی که مکلف به تورات شدند ولی حق آن را ادا نکردند، مانند درازگوشی هستند که کتاب هایی حمل می کند، (آن را بر دوش می کشد اما چیزی از آن نمی فهمد)! گروهی که آیات خدا را انکار کردند مثال بدی دارند، و خداوند قوم ستمگر را هدایت نمی کند! (5) بگو: «ای یهودیان! اگر گمان می کنید که (فقط) شما دوستان خدائید نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می گویید (تا
ص: 615
به لقای محبوبتان برسید)!» (6) ولی آنان هرگز تمنای مرگ نمی کنند بخاطر اعمالی که از پیش فرستاده اند و خداوند ظالمان را بخوبی می شناسد! (7) بگو: «این مرگی که از آن فرار می کنید سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد سپس به سوی کسی که دانای پنهان و آشکار است بازگردانده می شوید آن گاه شما را از آنچه انجام می دادید خبر می دهد!» (8) ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که برای نماز روز جمعه اذان گفته شود، به سوی ذکر خدا بشتابید و خرید و فروش را رها کنید که این برای شما بهتر است اگر می دانستید! (9) و هنگامی که نماز پایان گرفت (شما آزادید) در زمین پراکنده شوید و از فضل خدا بطلبید، و خدا را بسیار یاد کنید شاید رستگار شوید! (10) هنگامی که آنها تجارت یا سرگرمی و لهوی را ببینند پراکنده می شوند و به سوی آن می روند و تو را ایستاده به حال خود رها می کنند بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است، و خداوند بهترین روزی دهندگان است. (11)
«یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ»(1) مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
«قُدُّوس» ذات مقدّس پروردگاری است که منزّه از آفات موجب جهل است.(2) امام صادق(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی می فرماید:
«وَ مَتَی عَلِمْنَا أَنَّهُ عَزیز حَکِیمٌ صَدَّقْنَا بِأَنَّ أَفْعَالَهُ کُلَّهَا حِکْمَةٌ، وَ إِنْ کَانَ وَجْهُهَا غَیْرَ مُنْکَشِفٍ». یعنی هنگامی که ما دانستیم خداوند عزیز و حکیم است،
ص: 616
ایمان و تصدیق پیدا کردیم که همه کارهای او حکیمانه است، گرچه وجه حکمت آن ها آشکار نباشد.(1) مفسّر گرانقدر مرحوم آیة الله طیّب اصفهانی گوید:
تسبیح خداوند تنزیه اوست، از جمیع عیوب و نواقص، و این به معنای سلب مطلق احتیاج اوست اَزَلاً و اَبَداً، چرا که وجودش ذاتی است، و نیاز به موجد ندارد، و او ماهیّت ندارد که نیاز به موجد داشته باشد، و صفات او عین ذات اوست، بنابراین مُرَکّب نیاز به مُرَکِّب دارد، و او مُنزّه از ترکیب و اجزا و هیئت است، او نیاز به تصوّر و تصدیق و عزم و جزم و حرکت ندارد، و بالجمله کلمه ی «سبحان الله» شامل جمیع شئونات الهی می شود، به خلاف ممکن که عدم و نیست صرف بوده و سر تا پا نیازمند است… تا این که گوید: «الله أکبر» نیز چنین است، و در حدیث داریم که معنای آن «اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ کُلِ شَیْ ءٍ» نیست، بلکه معنای آن: «اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یُوصَفَ» است.(2) «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ»(3) جعفر بن محمّد صوفی گوید:
به حضرت جواد(علیه السلام) گفتم: ای فرزند رسول خدا، معنای اُمّی بودن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چیست؟ فرمود: مخالفین ما چه می گویند؟ گفتم: آنان می گویند:
ص: 617
«به این خاطر اُمّی نامیده شده که قدرت نوشتن نداشته است» حضرت جواد(علیه السلام) فرمود: دروغ می گویند، لعنت خدا بر آنان باد، چگونه ممکن است چنین باشد، در حالی که خداوند می فرماید: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ» سپس فرمود: «چگونه کسی که قدرت نوشتن ندارد تعلیم کتابت می کند؟» تا این که فرمود: به خدا سوگند او با هفتاد و دو زبان می خواند و می نوشت، امّی بودن او به خاطر این است که او اهل مکّه بوده و مکّه را خداوند «أُمَ الْقُری» نامیده و می فرماید: «وَ لِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَی وَ مَنْ حَوْلَهَا.»(1)و(2) مؤلّف گوید:
در چندین روایت آمده که آن حضرت می خوانده و نمی نوشته است، و این به معنای عدم قدرت بر نوشتن نیست، چرا که نوعاً آن حضرت املا می نموده و امیرالمؤمنین(علیه السلام) و کتّاب دیگر می نوشتند.(3)
ص: 618
سلیم بن قیس گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمود:
«نَحْنُ الَّذِینَ بَعَثَ اللَّهُ فِینَا رَسُولًا یَتْلُو عَلَیْنَا آیَاتِهِ وَ یُزَکِّینَا وَ یُعَلِّمُنَا الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَة.»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) می خواند و می نوشت، و چیزی که نوشته نشده بود را نیز می خواند.(2) امام صادق(علیه السلام) درباره ی أمّیین مکّه فرمود:
آنان اهل نوشتن بودند، و لکن چون از طرف خداوند کتابی برای آنان نازل نشده بود، و خداوند پیامبری برای آنان نفرستاده بود، آنان را امّی می گفتند.(3)
ص: 619
«وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ * ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ»(1) مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
«وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ» کسانی هستند که در زمان های بعد از نزول آیه به اسلام می گروند.(2) و از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
آنان عجم ها هستند، که به لغت عربی تکلّم نمی کنند.(3) و روایت شده: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگامی که این آیه را قرائت نمود، گفته شد: «وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ…» کیانند؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دست خود را بر شانه سلمان گذارد، و فرمود:
اگر ایمان در کُره ی ثریّا باشد مردانی از نژاد این سلمان به آن خواهند رسید.(4)
ص: 620
محمّد بن ابی عمیر نقل نموده که فقرا نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: یا رسول الله اغنیاء با اموال خود صدقه می دهند، و حجّ می روند، و بنده آزاد می کنند، و ما را مالی نیست که چنین کارهایی را انجام بدهیم؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که یکصد مرتبه «ألله أکبر» بگوید افضل از آزاد کردن یک بنده است، و کسی که یکصد مرتبه «سبحان الله» بگوید، افضل از یکصد اسب است که با افسر و زین در راه خدا بدهد، و کسی که یکصد مرتبه «لا إله إلّا الله» بگوید، بیش از هر کسی در آن روز عبادت نموده، جز کسی که بیشتر از صد مرتبه «لا إله إلّا الله» گفته باشد. و چون این خبر به اغنیا رسید آنان نیز این اذکار را گفتند، و فقرا باز نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: اغنیا نیز چنین کردند؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء.»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
ملائکه آسمان چون به زمین توجّه می کنند و می بینند، یک نفر و یا دو نفر و
ص: 621
یا سه نفر مشغول به ذکر فضائل آل محمّد(علیهم السلام) هستند به همدیگر می گویند: بنگرید این ها با جمعیّت ناچیز، و دشمنان فراوان، مشغول ذکر فضائل آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند؟! و گروه دیگری از ملائکه می گویند: «ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ.»(1) «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ * قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاء لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»(2) مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند مَثَل بنی اسرائیل را [که به تورات عمل نکردند] مَثَل حمار و الاغی قرار داده که حامل کتاب هایی باشد که نمی داند در آن ها چیست و به آن ها عمل نمی کند.
[البتّه این تشبیه اختصاص به بنی اسرائیل ندارد -- اگر چه مورد نزول آیه آنان بوده اند -- و شامل هر امّتی که به کتاب آسمانی [آگاهی دارند و به آن] عمل نمی کنند نیز می شود].
سپس گوید:
علمای یهود که خود را اولیای خداوند می دانستند، باید آرزوی مرگ و ملاقات خداوند را می داشتند، چرا که در تورات آمده: اولیای خداوند آرزوی مرگ و ملاقات
ص: 622
خدا را می کنند، [از این رو خداوند می فرماید: «إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاء لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ.»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر «زَعمی» در قرآن آمده به معنای کذب است، و «زعمتم» یعنی کذبتم.(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
به ابوذرّ گفته شد: برای چه ما از مرگ و مردن کراهت داریم؟ ابوذرّ گفت: به خاطر این که شما دنیا را آباد کرده اید، و آخرت را خراب نموده اید، از این رو خوش ندارید که از آبادی به خرابه بروید.(3)
ص: 623
«قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ»(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:
هر کسی از هر چه فرار کند به آن خواهد رسید، و مسیر هر نفسی به سوی اجل می باشد، و فرار از اجل همان رسیدن به اجل است.(2) امام صادق(علیه السلام) آیه فوق را قرائت نمود و فرمود:
سال ها شماره می شود، و سپس ماه ها شماره می شود، و سپس روزها شماره می شود، و سپس ساعت ها شماره می شود، و سپس نَفَس ها شماره می شود، و سپس این آیه را قرائت نمود: «فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ یَسْتَقْدِمُونَ.»(3)و(4) «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِی لِلصَّلَاةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ * فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ * وَ إِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَیْهَا وَ تَرَکُوکَ قَائِمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجَارَةِ وَ اللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ»(5)
ص: 624
جابر جعفی گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«فَاسْعَوْا إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ» یعنی به نماز جمعه بشتابید، چرا که جمعه مضیّق بر مسلمین است [و برای اعمال جمعه در مضیقه و تنگنا قرار دارند، چرا که اعمال جمعه فراوان و ساعات آن کم می باشد] و ثواب اعمال در روز جمعه به اندازه ی مضیقه آن است، و پاداش اعمال نیک و بد در روز جمعه دو چندان است.
تا این که فرمود:
به خدا سوگند به من خبر داده شده که: اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روز پنجشنبه خود را برای جمعه آماده می کرده اند، چرا که جمعه روز مضیّقی است برای مسلمین.(1) ابراهیم بن عیسای خزّاز گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ» فرمود:
نماز جمعه، روز جمعه است، و انتشار و پراکنده شدن [برای تلاش روزی] روز شنبه است.
و در سخن دیگری فرمود:
أفّ بر هر مسلمانی که بین هفته، خود را برای روز جمعه آماده نکند، تا از امر دین خود آگاه شود، و درباره ی دیانت خود سؤال کند.(2)
ص: 625
ابوالجارود گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِی لِلصَّلَاةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَیْعَ» فرمود:
یعنی خود را برای نماز جمعه آماده کنید، و کارهای روز جمعه، عبارت از چند چیز است: 1. کوتاه نمودن شارب، 2. گرفتن موی زیر بغل، 3. کوتاه کردن ناخن، 4. غسل جمعه، 5. پوشیدن نظیف ترین لباس ها، 6. استعمال عطر. سپس فرمود: این ها همان سعی است، که خداوند می فرماید: «وَ مَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَ سَعَی لَهَا سَعْیَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ.»(1)و(2) امام باقر و امام صادق؟سهما؟ می فرمایند:
جمعه را به این خاطر جمعه گفتند که خداوند در این روز در میثاق از خلق خود برای محمّد و وصیّ و اهل بیت او(علیهم السلام) پیمان ولایت گرفت.(3)
ص: 626
جابر گوید:
یک قافله تجارتی از شام وارد مدینه شد، و اهل مدینه شروع به طبل زدن نمودند، و با حال خشنودی و خندان سراغ قافله رفتند، و من وارد مسجد شدم و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را مشغول خطبه نماز جمعه دیدم، و مردم از مسجد خارج شدند، در حالی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ایستاده بود و تنها دوازده نفر با آن حضرت بودند و علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) یکی از آنان بود.(1) مرحوم علاّمه ابن شهر آشوب در مناقب از ابن عبّاس نقل نموده که گوید:
دحیه کلبی روز جمعه ای از شام با قافله وارد مدینه شد، و نزد احجار روغن بارهای خود را زمین گذارد و سپس شروع به طبل زدن نمود تا مردم را به آمدن خود آگاه سازد، و همه مردم پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) را در حال خطبه رها نمودند و به طرف او رفتند، و نماز جمعه را ترک کردند، مگر علیّ بن ابی طالب و حسن و حسین و فاطمه؟سهما؟ و سلمان و ابوذرّ و مقداد و صهیب.
و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند در روز جمعه به مسجد من نظر نمود، و اگر این هشت نفر در مسجد
ص: 627
نمی بودند مدینه بر سر اهلش با آتش می سوخت و سنگ های عذاب بر آنان می بارید، همانند این که بر قوم لوط عذاب نازل شد، و خداوند درباره ی این هشت نفر فرمود: «رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ….»(1)و(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«انْفَضُّوا إِلَیْها» یعنی «انْصَرَفُوا إِلَیْهَا.»(3)
ص: 628
محلّ نزول: مدینه منوّره.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی حج نازل شده است.
تعداد آیات: 11 آیه.
ثواب قرائت سوره ی منافقین در اوّل سوره ی جمعه گذشت که امام صادق(علیه السلام) فرمود:
واجب بر هر مؤمنی -- اگر از شیعیان ما باشد -- این است که در نماز شب جمعه سوره ی «جمعه» و سوره ی «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی» را بخواند، و در نماز ظهر روز جمعه، سوره ی جمعه و منافقین را بخواند، و اگر چنین کند، عمل رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را انجام داده، و پاداش او بر خداوند بهشت خواهد بود.(1) و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی منافقین را بخواند، از نفاق و شکّ در دین خود، ایمن خواهد
ص: 629
شد، و اگر این سوره را بر زخم ها و دمّل ها بخوانند، برطرف خواهد شد، و اگر بر دردهای درونی خوانده شود، ساکن خواهد گردید.
و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بر چشم درد بخواند خداوند درد آن را سبک و برطرف می نماید، و اگر بر بیماری های درونی خوانده شود، ساکن و برطرف خواهد شد، با قدرت الهی.(1)
ص: 630
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقینَ لَکاذِبُونَ 1 اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ 2 ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ 3 وَ إِذا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ 4 وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ 5 سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ 6 هُمُ الَّذینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی یَنْفَضُّوا وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَفْقَهُونَ 7 یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَی الْمَدینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَعْلَمُونَ 8 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا
ص: 631
لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ 9 وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنی إِلی أَجَلٍ قَریبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحینَ 10 وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ 11 ¬Kj
«جُنَّة» سپر را گویند که برای دفع آزار دشمن به کار می رود، مانند سلاح که برای دفع جراحت به کار می رود، و «جَنَّة» به فتح به معنای باغ و بستان است، و «جِنَّة» با کسر به معنای جنون است، و «فِقه» به معنای فهم و علم است، و هر علمی را فقه گویند، و لکن در اصطلاح، فقه اختصاص به علم دین و شریعت دارد، و عالم آن را فقیه گویند، و «جِسم» هر چیز مدرک بالحسّ را گویند، و بعضی در تعریف جسم گفته اند: «هو الطویل العریض العمیق» و «اِنفضاض» به معنای تفرّق است، و «فَضَّ الکتاب» إذا فرّقه و نشره، و «اِلهاء» به معنای مشغول کردن و غافل نمودن دیگری است، و «کلّ شیءٍ یشغلک عن شیءٍ فقد ألهاک عنه.»
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر هنگامی که منافقان نزد تو آیند می گویند: «ما شهادت می دهیم که یقیناً تو رسول خدایی!» خداوند می داند که تو رسول او هستی، ولی خداوند شهادت می دهد که منافقان دروغگو هستند (و به گفته خود ایمان ندارند). (1) آنها سوگندهای شان را سپر ساخته اند تا مردم را از راه خدا باز دارند، و کارهای بسیار بدی انجام می دهند! (2)
ص: 632
این بخاطر آن است که نخست ایمان آوردند سپس کافر شدند از این رو بر دلهای آنان مهر نهاده شده، و حقیقت را درک نمی کنند! (3) هنگامی که آنها را می بینی، جسم و قیافه آنان تو را در شگفتی فرو می برد و اگر سخن بگویند، به سخنانشان گوش فرا می دهی اما گویی چوبهای خشکی هستند که به دیوار تکیه داده شده اند! هر فریادی از هر جا بلند شود بر ضد خود می پندارند آنها دشمنان واقعی تو هستند، پس از آنان بر حذر باش! خداوند آنها را بکشد، چگونه از حق منحرف می شوند؟! (4) هنگامی که به آنان گفته شود: «بیایید تا رسول خدا برای شما استغفار کند!»، سرهای خود را (از روی استهزا و کبر و غرور) تکان می دهند و آنها را می بینی که از سخنان تو اعراض کرده و تکبر می ورزند! (5) برای آنها تفاوت نمی کند، خواه استغفار برایشان کنی یا نکنی، هرگز خداوند آنان را نمی بخشد زیرا خداوند قوم فاسق را هدایت نمی کند! (6) آنها کسانی هستند که می گویند: «به افرادی که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند!» (غافل از اینکه) خزاین آسمانها و زمین از آن خداست، ولی منافقان نمی فهمند! (7) آنها می گویند: «اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان ذلیلان را بیرون می کنند!» در حالی که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولی منافقان نمی دانند! (8) ای کسانی که ایمان آورده اید! اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند! و کسانی که چنین کنند، زیانکارانند! (9) از آنچه به شما روزی داده ایم انفاق کنید، پیش از آنکه مرگ یکی از شما فرا رسد و بگوید: «پروردگارا! چرا (مرگ) مرا مدت کمی به تأخیر نینداختی تا (در راه خدا) صدقه دهم و از صالحان باشم؟!» (10) خداوند هرگز مرگ کسی را هنگامی که اجلش فرا رسد به تأخیر نمی اندازد، و خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است. (11)
ص: 633
«إِذَا جَاءکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ * اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ سَاء مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ * ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَفْقَهُونَ»(1) محمّد بن فضیل گوید: حضرت رضا(علیه السلام) در تفسیر «ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا» فرمود:
خداوند متعال کسانی که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) -- در مورد وصیّ او علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) -- پیروی نکردند را منافق نامیده است، و کسانی که خلافت و امامت وصیّ این پیامبر(صلی الله علیه و آله) را انکار کردند را، منکر نبوّت پیامبر خود قرار داده، از این رو در قرآن فرموده است:
ای محمّد! کسانی که درباره ی وصیّ تو نفاق پیدا کردند، چون نزد تو می آیند می گویند: «ما شهادت می دهیم که تو رسول خدا هستی» و خدا می داند که تو رسول او هستی، و گواهی و شهادت می دهد که منافقین [و منکرین ولایت علیّ(علیه السلام)] دروغ می گویند [و نبوّت تو را نیز نپذیرفته اند…] و آنان [در ظاهر] نخست به نبوّت تو ایمان آوردند، و در مورد ولایت وصیّ تو کافر شدند، از این رو خداوند بر دل های آنان مهر نفاق زد، و آنان نمی فهمند.
محمّد بن فضیل گوید: به حضرت کاظم(علیه السلام) گفتم: معنای «فَهُمْ لَا یَفْقَهُونَ» چیست؟ فرمود:
یعنی آنان نبوّت تو را تعقّل نکردند، و ندانستند. گفتم: معنای «تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ» چیست؟ فرمود: هنگامی که به آنان گفته می شود: به ولایت علیّ(علیه السلام) بازگردید، تا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای شما از خداوند طلب
ص: 634
آمرزش کند، سرهای خود را باز می گردانند، و از پذیرفتن ولایت علی(علیه السلام) تکبّر می نمایند، از این رو خداوند درباره ی آنان به پیامبر خود می فرماید: «سَوَاء عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ»، و مقصود خداوند از «إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ» کسانی هستند که درباره ی وصیّ این پیامبر ظلم کردند.(1)
ص: 635
ص: 636
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در شأن نزول آیات این سوره گوید:
این سوره در جنگ بنی المصطلق، در سال پنجم هجری، در منطقه قُدَید در مسیر شام نازل شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در بازگشت از این جنگ در کنار چاهی که آب زیادی نداشت فرود آمد، و انس بن سیّار حلیف انصار، و جهجاه بن
ص: 637
سعید غفاری که اجیر عمر بن خطّاب بود بر سر آن چاه آمدند، و دلو ابن سیّار به دلو جهجاه آویزان شد، و هر کدام فریاد برآوردند، و جهجاه با دست خود به صورت ابن سیّار زد و خون جاری شد، و ابن سیّار از قبیله خزرج کمک خواست، و جهجاه از قریش کمک خواست، و مردم اسلحه به دست گرفتند، و نزدیک بود فتنه ای بپا شود، و عبدالله بن اُبیّ [منافق] که این صداها را شنید گفت: چه خبر شده؟ و چون قصّه را برای او گفتند، بسیار خشمگین شد و گفت: «من از اوّل کراهت داشتم که به این راه بیایم، و اکنون ذلیل شدم، و گمان ندارم که زنده باشم و در این راه ها [و این جنگ ها] شرکت نمایم و این ماجراها را بشنوم.» سپس رو به اصحاب خود [انصار] نمود و گفت: «مقصّر شمایید که مهاجرین را در خانه های خود جا دادید، و اموال خود را در اختیار آنان گذاردید، و جان های خود را فدای آنان کردید، تا زنان شما بی سرپرست شدند و بچه هایتان یتیم گردیدند!! و اگر آنان را، راه نمی دادید، عیال دیگران می شدند، و شما مبتلا نمی شدید.» سپس گفت: «اگر ما به مدینه بازگشتیم، عزیزان، ذلیلان را از مدینه خارج خواهند نمود» و در بین جمعیّت آنان زید بن ارقم که نوجوانی بود این سخنان را شنید و نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و آن حضرت در زیر درختی در وسط روز و هوای گرم با اصحاب خود از مهاجرین و انصار نشسته بود، و زید بن ارقم سخنان عبدالله اُبیّ [منافق] را به آن حضرت خبر داد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: شاید اشتباه فهمیده ای؟! زید گفت: نه به خدا اشتباه نکرده ام. فرمود: شاید بر او خشم داشته ای؟ زید گفت: نه به خدا خشم نداشتم. فرمود: شاید او با تو به مزاح سخن گفته است؟ زید گفت: نه به خدا چنین نبود.
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به غلام خود شقران فرمود: مرکب من را آماده کن، و از آن محل
ص: 638
حرکت نمود، و حرکت آن حضرت سبب تعجّب مردم شد، و گفتند: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در چنین وقتی حرکت نمی کرد؟! از این رو مردم نیز آماده حرکت شدند، و سعد بن عبادة بزرگ انصار خود را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رساند و گفت: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ» سعد بن عبادة گفت: یا رسول الله شما در چنین وقتی حرکت نمی کردید؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: مگر سخن صاحب خود عبدالله بن اُبیّ را نشنیدید؟ سعد گفت:
«ما صاحبی جز شما نداریم» پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «عبدالله بن ابیّ گفته اگر به مدینه باز گردد، عزیزان، ذلیلان را از مدینه خارج خواهند نمود» سعد گفت:
«یا رسول الله شما و اصحاب شما عزیزید و عبدالله و اصحاب او ذلیل اند».
پس در آن روز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) [از ناراحتی] با کسی سخن نگفت، و قبیله خزرج نزد عبدالله اُبیّ آمدند و او را عزل و ملامت نمودند، و عبدالله سوگند یاد کرد که چنین چیزی را نگفته است. و چون به او گفتند: «برخیز تا برویم و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عذرخواهی بکنیم» روی خود را برگرداند و اظهار کراهت نمود، و چون شب فرا رسید رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همه شب و همه روز را در حال سیر بود، و جز برای نماز پیاده نشد، و چون روز بعد فرا رسید و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اصحاب او خسته شده بودند، توقّف نمودند، و عبدالله بن أبیّ نزد آن حضرت آمد و سوگند یاد نمود که چنین سخنی را نگفته، و شهادت به یگانگی خداوند و رسالت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داد، و گفت: زید بن ارقم به او تهمت زده است، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) [در ظاهر] از او پذیرفت، و قبیله خزرج زید را دشنام دادند و گفتند: تو بر بزرگ ما عبدالله بن اُبیّ دروغ بسته ای، و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) حرکت نمود زید در کنار آن حضرت می گفت: «خدایا تو می دانی که من بر عبدالله اُبیّ دروغ نبسته ام» و چیزی
ص: 639
نگذشت که حالت وحی بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عارض شد و نزدیک بود از سنگینی وحی شتر او بخوابد و چون وحی به پایان رسید رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گوش زید را گرفت و فرمود: «ای جوان تو راست گفتی، و قلب تو حق را حفظ نمود، و خداوند درباره ی تو آیاتی از قرآن را نازل نمود» و چون در منزلی با اصحاب خود فرود آمدند، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوره ی منافقین را بر آنان قرائت نمود، و خداوند عبدالله بن اُبیّ منافق را مفتضح و رسوا کرد.(1)
ص: 640
ابان بن عثمان گوید:
پس از نزول سوره ی منافقین، فرزند عبدالله بن اُبیّ نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: «اگر شما می خواهید پدرم را بکشید، به من دستور بدهید تا سر او را برای شما بیاورم…» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: بلکه او تا مادام که با ما باشد ما به نیکی با او برخورد می کنیم.(1)
ص: 641
«وَ إِذَا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسَامُهُمْ وَ إِن یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ * وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَ رَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَ هُم مُّسْتَکْبِرُونَ»(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «خُشُبٌ مُسَنَدّة» این است که منافقین گوش شنوا و تعقّل ندارند، و از هر صدایی هراس پیدا می کنند، و چون خداوند آنان را برای رسول خود توصیف نمود، و اعمال زشت آنان را نسبت به آن حضرت و قبائل دیگر بیان نمود، مردم به آنان گفتند: «وای بر شما، حال که مفتضح و رسوا شدید، بروید نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تا برای شما استغفار نماید» و آنان از روی تکبّر سرهای خود را برگرداندند، و نیازی به استغفار آن حضرت ندیدند، از این رو خداوند درباره ی آنان فرمود:
«وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ.»(2)
ص: 642
«سَوَاء عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ»(1) حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید: خداوند به رسول خود فرمود:
اگر هفتاد مرتبه برای منافقین استغفار کنی، هرگز خداوند آنان را نمی آمرزد «إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَن یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ»(2)، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) یکصد مرتبه برای آنان استغفار نمود، تا بلکه خداوند آنان را بیامرزد، پس خداوند فرمود: «سَوَاء عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ» و نیز فرمود: «وَ لاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا وَ لاَ تَقُمْ عَلَیَ قَبْرِهِ»(3)، و پس از آن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای آنان استغفار نکرد، و کنار قبر احدی از آنان نایستاد.(4) «یَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَی الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ»(5) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند؟عز؟ همه امور مؤمن را به او واگذار نموده، و لکن اجازه نداد که خود را ذلیل نماید، چنان که می فرماید: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ» از این رو مؤمن عزیز است، و ذلیل نمی باشد، سپس فرمود: مؤمن عزیزتر و سخت تر از کوه است، چرا که کوه ها با کلنگ ها ساییده می شوند، و از دین مؤمن چیزی کاسته نمی شود.(6)
ص: 643
و در سخن دیگری فرمود:
خداوند مؤمن را به خاطر ایمان و اسلام، عزیز نموده است.(1) امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری فرمود:
سزاوار نیست مؤمن خود را ذلیل نماید. گفته شد: چگونه مؤمن خود را ذلیل می نماید؟ فرمود: دست به کاری می زند که طاقت آن را ندارد.(2) به امام حسین(علیه السلام) گفته شد: شما دارای عظمت و بزرگی هستید؟ امام(علیه السلام) فرمود:
هرگز من چنین نیستم؛ چرا که کبریائی و عظمت خاصّ خداست، و لکن من دارای عزّت هستم، چنان که خداوند فرمود: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ.»(3)
ص: 644
«وَ أَنفِقُوا مِن مَّا رَزَقْنَاکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِی إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُن مِّنَ الصَّالِحِینَ * وَ لَن یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَاء أَجَلُهَا وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُن مِّنَ الصَّالِحِینَ» یعنی کسی که به حجّ نرفته است، هنگام مرگ می گوید: «مرا مهلت دهید تا به حجّ بروم و از صالحین شوم» و خداوند در پاسخ او می فرماید: «وَ لَن یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَاء أَجَلُهَا وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ.»(2) تفسیر فوق از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده است.(3) ابوبصیر گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «وَ لَن یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَاء أَجَلُهَا» فرمود:
نزد خداوند کتاب هایی است که در آن ها چیزهایی موقوف و مشروط نوشته شده، و خداوند هر کدام را بخواهد مقدّم و یا مأخّر می کند، و چون شب قدر فرا می رسد، خداوند تقدیرات هر چیزی را تا سال آینده نازل می کند، و پس از آن تغییری حاصل نمی شود، چنان که خداوند می فرماید: «وَ لَن یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَاء أَجَلُهَا» یعنی هنگامی که خداوند در شب قدر مقدّرات را نازل می نماید، و کتّاب آسمان ها می نویسند، تأخیری در آن واقع نخواهد شد.(4)
ص: 645
و در بعضی از روایات آمده که تارک حجّ و تارک زکات هنگام مرگ طلب بازگشت به دنیا می کند، و می گوید: «لَوْلَا أَخَّرْتَنِی إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُن مِّنَ الصَّالِحِینَ» و در تفسیر آیه «رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَ مِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ»(1)، امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هر صاحب مال و صاحب طلا و نقره ای که زکات یا خمس مال خود را ندهد خداوند او را در قیامت حبس می کند و….(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیه «رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ» درباره ی مانع زکات و خمس نازل شده است.(3)
ص: 646
محلّ نزول: در مدینه منوّره نازل شده، و ابن عبّاس گوید: مکّی است مگر سه آیه ی آخر آن.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی تحریم نازل شده است.
تعداد آیات: 18 آیه.
ثواب قرائت سوره ی تغابن ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که سوره ی تغابن را در نماز واجب خود قرائت کند، این سوره در قیامت شفیع او خواهد بود، و شاهد عدلی است نزد پروردگار و شهادت او پذیرفته است و این سوره از او جدا نمی شود، تا داخل بهشت گردد.(1) جابر گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
کسی که سوره های مسبّحات را قبل از خواب بخواند نمی میرد تا مهدی(علیه السلام) را درک کند، و اگر قبلاً بمیرد، در جوار پیامبر(صلی الله علیه و آله) خواهد بود.(2)
ص: 647
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، خداوند مرگ فجأة و ناگهانی را از او دفع می کند، و اگر بر سلطانی وارد شود، خداوند او را از شرّ آن سلطان کفایت می کند.(1) و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
کسی که از سلطان، و یا غیر سلطان هراس داشته باشد، اگر این سوره را بخواند، خداوند او را از شرّ آن سلطان، و غیر سلطان کفایت خواهد نمود إن شاء الله.(2)
ص: 648
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ 1 هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ 2 خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ إِلَیْهِ الْمَصیرُ 3 یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ 4 أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَبَأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ 5 ذلِکَ بِأَنَّهُ کانَتْ تَأْتیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَقالُوا أَ بَشَرٌ یَهْدُونَنا فَکَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا وَ اسْتَغْنَی اللَّهُ وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَمیدٌ 6 زَعَمَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا قُلْ بَلی وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ وَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیرٌ 7 فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذی أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ 8 یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ یَعْمَلْ صالِحاً یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ وَ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ 9
ص: 649
وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ خالِدینَ فیها وَ بِئْسَ الْمَصیرُ 10 ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ 11 وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَإِنَّما عَلی رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبینُ 12 اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ 13 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ 14 إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ 15 فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطیعُوا وَ أَنْفِقُوا خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ 16 إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً یُضاعِفْهُ لَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ شَکُورٌ حَلیمٌ 17 عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزیزُ الْحَکیمُ 18 ¬Kj
«ذات الصدور» یعنی آنچه در سینه ها پنهان است، و «وبال أمرهم» یعنی عقوبة کفرهم فی الدنیا، و «بیّنات» به معنای معجزات است، و «و تولّوا» یعنی أعرضوا عن المعجزات، و «یوم الجمع» روزی است که خداوند اوّلین و آخرین را جمع می کند، و «یوم الجمع» از نام های قیامت است، و «یوم التغابن» نیز روز قیامت است که بهشتی ها جهنّمی ها را مغبون می کنند، و جایگاه آنان را تصاحب می نمایند، و عکس آن را غبن نمی گویند، و «فِتْنة» در آیه «إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ» به معنای اختبار و امتحان است، و «شحّ» بخل شدید را گویند، و «مفلحون» به معنای رستگاران است و متعدّی نیست چنان که «أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» نیز به معنای رستگار شدن است و متعدّی نیست.
ص: 650
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است برای خدا تسبیح می گویند مالکیت و حکومت از آن اوست و ستایش از آن او و او بر همه چیز تواناست! (1) او کسی است که شما را آفرید (و به شما آزادی و اختیار داد) گروهی از شما کافرید و گروهی مؤمن و خداوند به آنچه انجام می دهید بیناست! (2) آسمانها و زمین را بحق آفرید و شما را (در عالم جنین) تصویر کرد، تصویری زیبا و دلپذیر و سرانجام (همه) بسوی اوست. (3) آنچه را در آسمانها و زمین است می داند، و از آنچه پنهان یا آشکار می کنید با خبر است و خداوند از آنچه در درون سینه هاست آگاه است. (4) آیا خبر کسانی که پیش از این کافر شدند به شما نرسیده است؟! (آری) آنها طعم کیفر گناهان بزرگ خود را چشیدند و عذاب دردناک برای آنهاست! (5) این بخاطر آن است که رسولان آنها (پیوسته) با دلایل روشن به سراغ شان می آمدند، ولی آنها (از روی کبر و غرور) گفتند: «آیا بشرهایی (مثل ما) می خواهند ما را هدایت کنند؟!» از این رو کافر شدند و روی برگرداندند و خداوند (از ایمان و طاعتشان) بی نیاز بود، و خدا غنی و شایسته ستایش است! (6) کافران پنداشتند که هرگز برانگیخته نخواهند شد، بگو: «آری به پروردگارم سوگند که همه شما (در قیامت) برانگیخته خواهید شد، سپس آنچه را عمل می کردید به شما خبر داده می شود، و این برای خداوند آسان است!» (7) حال که چنین است، به خدا و رسول او و نوری که نازل کرده ایم ایمان بیاورید و بدانید خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است! (8) این در زمانی خواهد بود که همه شما را در روز اجتماع [روز رستاخیز] گردآوری می کند آن روز روز تغابن است (روز احساس خسارت و پشیمانی)! و هر کس به خدا ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد، گناهان او را
ص: 651
می بخشد و او را در باغهایی از بهشت که نهرها از زیر درختانش جاری است وارد می کند، جاودانه در آن می مانند و این پیروزی بزرگ است! (9) اما کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند اصحاب دوزخند، جاودانه در آن می مانند، و (سرانجام آنها) سرانجام بدی است! (10) هیچ مصیبتی رخ نمی دهد مگر به اذن خدا! و هر کس به خدا ایمان آورد، خداوند قلبش را هدایت می کند و خدا به هر چیز داناست! (11) اطاعت کنید خدا را، و اطاعت کنید پیامبر را و اگر روی گردان شوید، رسول ما جز ابلاغ آشکار وظیفه ای ندارد! (12) خداوند کسی است که هیچ معبودی جز او نیست، و مؤمنان باید فقط بر او توکل کنند! (13) ای کسانی که ایمان آورده اید! بعضی از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند، از آنها بر حذر باشید و اگر عفو کنید و چشم بپوشید و ببخشید، (خدا شما را می بخشد) چرا که خداوند بخشنده و مهربان است! (14) اموال و فرزندانتان فقط وسیله آزمایش شما هستند و خداست که پاداش عظیم نزد اوست! (15) پس تا می توانید تقوای الهی پیشه کنید و گوش دهید و اطاعت نمایید و انفاق کنید که برای شما بهتر است و کسانی که از بخل و حرص خویشتن مصون بمانند رستگارانند! (16) اگر به خدا قرض الحسنه دهید، آن را برای شما مضاعف می سازد و شما را می بخشد و خداوند شکرکننده و بردبار است! (17) او دانای پنهان و آشکار است و او عزیز و حکیم است! (18)
«هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنکُمْ کَافِرٌ وَ مِنکُم مُّؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند در عالم ذرّ یعنی در روزی که از مردم پیمان [ولایت ما را] گرفت، از ایمان
ص: 652
و کفر آنان نسبت به ولایت ما آگاه بود، در حالی که آنان در عالم ذرّ و صلب آدم بودند، از این رو فرمود: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنکُمْ کَافِرٌ وَ مِنکُم مُّؤْمِنٌ.»(1) و در تفسیر «وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَی رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ»(2)، فرمود:
به خدا سوگند هر کس قبل از شما هلاک شد، و هر کس بعد از شما تا قیام حضرت قائم؟عج؟ هلاک می شود، به خاطر انکار ولایت ما و ترک حق ما می باشد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از دنیا نرفت تا این که حق ما را بر گردن مردم لازم نمود، «وَ اللّهُ یَهْدِی مَن یَشَاء إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ.»(3)
ص: 653
مرحوم علی بن ابراهیم نیز روایت فوق را از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده و سپس گوید:
این آیه مخصوص به مؤمنین و کافرین است.(1) از این رو امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«حُبُّنَا إِیمَانٌ وَ بُغْضُنَا کُفْرٌ.»(2) و یا رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود: «حُبُ عَلِیٍ إِیمَانٌ وَ بُغْضُهُ کُفْرٌ»(3).
ص: 654
و فرمود:
«حُبُّ عَلِیٍّ(علیه السلام) حَسَنَةٌ لَا تُضِرُّ مَعَهَا سَیِّئَةٌ وَ بُغْضُهُ سَیِّئَةٌ لَا تَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَة.»(1) و سیئّة اوّل گناه صغیره است، به دلیل «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ»(2). و آیه «الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ.»(3) در تفسیر علیّ بن ابراهیم از سوید سائی نقل شده که امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
مقصود از بیّنات در آیه «ذَلِکَ بِأَنَّهُ کَانَت تَّأْتِیهِمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ…» ائمّه(علیهم السلام) هستند.(4) «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنزَلْنَا وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ»(5) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از نور در این آیه، امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(6) ابوخالد کابلی گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
به خدا سوگند ای ابوخالد مقصود از نور: ائمّه ی آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند تا
ص: 655
قیامت، و به خدا سوگند آنان «نور الله»اند که خداوند نازل نموده، و به خدا سوگند آنان «نور الله» در آسمان ها و زمین هستند.
سپس فرمود:
به خدا سوگند ای ابوخالد، نور امام در قلوب مؤمنین روشن تر از نور خورشید در وسط روز است، و به خدا سوگند ائمّه(علیهم السلام) قلوب مؤمنین را نورانی می کنند، و خداوند نور آنان را از هر کس بخواهد محجوب می نماید و قلوب آنان تاریک می شود. تا این که فرمود: به خدا سوگند ای اباخالد، هیچ بنده ای ما را دوست نمی دارد، و پذیرای ولایت ما نمی شود، تا خداوند قلب او را پاک کند، و خداوند قلب هیچ بنده ای را پاکیزه نمی کند، مگر آن که تسلیم ما بشود، و چون تسلیم ما شود، خداوند او را از عذاب سخت قیامت و حساب و فزع و وحشت آن روز بزرگ ایمن می دارد.(1) محمّد بن فضیل گوید: امام کاظم(علیه السلام) در تفسیر «یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ» فرمود:
«یعنی یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا وَلَایَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) بِأَفْوَاهِهِمْ»
ص: 656
گفتم: «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» چه معنایی دارد؟ فرمود:
یعنی «وَ اللَّهُ مُتِمُ نُورِ الْإِمَامَةُ» و امامت همان نوری است که خداوند می فرماید: «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنزَلْنَا.»(1) «یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ وَ مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ وَ یَعْمَلْ صَالِحًا یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»(2) حفص بن غیاث گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«یوم التلاق» روزی است که اهل آسمان و اهل زمین با همدیگر ملاقات می کنند، و «یوم التناد» روزی است که اهل دوزخ اهل بهشت را صدا می زنند و می گویند: «أَفِیضُواْ عَلَیْنَا مِنَ الْمَاء أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ»(3)، و «یَوْمُ التَّغَابُنِ» روزی است که اهل بهشت اهل دوزخ را مغبون می کنند [و جایگاه های بهشتی آنان را وارث می شوند] و «یوم الحسرة» روزی است که مرگ را [به صورت گوسفندی می آورند و بین بهشت و دوزخ] ذبح می کنند. [و این برای دوزخیان بزرگ ترین حسرت، و برای بهشتیان بزرگ ترین شادی و مسرّت است.](4)
ص: 657
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمود:
هیچ بنده ی مؤمنی داخل بهشت نمی شود جز آن که جایگاه او را در دوزخ به او نشان خواهند داد، که اگر اهل ایمان و عمل صالح نبود، در آنجا قرار می گرفت، تا شکر او فراوان شود، و هیچ بنده ای نیست که داخل دوزخ شود، جز آن که جایگاه او را در بهشت به او نشان خواهند داد، که اگر اهل ایمان و عمل صالح می بود در آنجا قرار می گرفت، تا حسرت او فراوان شود.(1) «مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»(2) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«یَهْدِ قَلْبَهُ» یعنی «یصدّق الله فی قلبه» و هدایت قلب سبب می شود که او خدا را در قلب خود تصدیق و باور نماید، و چون خداوند حق را برای او بیان می کند، و او راه هدایت را انتخاب می نماید خداوند بر هدایت او می افزاید، چنان که می فرماید: «وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدیً.»(3)و(4) ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
قلب بین سینه و حنجره در اضطراب و نوسان است، تا ایمان در آن قرار و ثبات
ص: 658
پیدا کند، و چون بر ایمان گره می خورد، آرامش و قرار پیدا می کند، چنان که خداوند می فرماید: «وَ مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ» یعنی «یسکن قلبه.»(1) «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَ أَوْلَادِکُمْ عَدُوًّا لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِن تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»(2) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
این آیه درباره ی هجرت و مهاجرت مردم به سوی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد، چرا که چون کسی می خواست [از مکّه به مدینه] هجرت کند، فرزندان و همسر او بر او می آویختند، و می گفتند: «تو را به خدا سوگند، ما را رها نکن که بعد از تو ضایع خواهیم شد» از این رو برخی از خانواده ی خود اطاعت می کردند، و در مکّه می ماندند، و هجرت نمی نمودند، و خداوند آنان را از اطاعت همسران و فرزندان بر حذر داشت، و فرمود: «إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَ أَوْلَادِکُمْ عَدُوًّا لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ…».
و برخی اطاعت از زن و فرزند خود نمی کردند، و آنان را رها می کردند و هجرت می نمودند، و می گفتند: «به خدا سوگند اگر شما با من همراه نشوید، و هجرت نکنید، و خداوند پس از این، بین من و شما در دار هجرت جمع نماید، هرگز من به شما سودی نخواهم رساند» و چون خداوند در دار هجرت بین آنان جمع نمود به پیامبر خود دستور داد تا بین آنان اصلاح برقرار کند، و فرمود: «وَ إِن تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ.»(3)
ص: 659
و به همین خاطر خداوند در آیه بعد می فرماید:
«إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَ أَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ». و فتنه در این آیه به معنای ابتلا و امتحان و آزمایش است، و خداوند هر بنده ای را امتحان و آزمایش می نماید.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
هرگز نباید یکی از شما بگوید: «خدایا من به تو پناه می برم از فتنه» چرا که هر کسی باید امتحان شود، و لکن اگر می خواهد به خدا پناه ببرد باید بگوید: «خدایا من به تو پناه می برم از فتنه های گم راه کننده، از این رو خداوند می فرماید: «وَ اعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَ أَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ.»(1) «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا وَ أَنفِقُوا خَیْرًا لِّأَنفُسِکُمْ وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(2) مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
آیه «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ» ناسخ آیه «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَ تُقاتِهِ» می باشد.(3)
ص: 660
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر آیه «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَ تُقاتِهِ» فرمود:
تنها ما به یاد خدا بوده و او را فراموش نکرده ایم، و تنها ما شاکر او بوده و کفران او را ننموده ایم، و تنها ما از او اطاعت کرده و نافرمانی او را ننموده ایم، و چون این آیه نازل شد اصحاب گفتند: «ما طاقت عمل به این آیه را نداریم» و خداوند فرمود: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ ….»(1) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از «یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ» این است که مال خود را در اطاعت خدا مصرف نماید [و بخل نورزد تا رستگار شود.](2) فضل بن ابی قرة گوید: امام صادق(علیه السلام) را دیدم که از اوّل شب تا صبح طواف می کرد و همواره می گفت:
«اَللَّهُمَّ قِنِی شُحَ نَفْسِی» یعنی خدایا مرا از بخل حفظ فرما. پس من گفتم: فدای شما شوم، من جز این دعا از شما دعای دیگری نشنیدم؟! فرمود: چه
ص: 661
چیز بدتر از بخل است، در حالی که خداوند می فرماید: «وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؟»(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) هنگامی که شنید که گوینده ای می گوید:
«بخیل بهتر [و معذورتر] از ظالم است» فرمود: دروغ گفتی، ظالم بسا توبه و استغفار می کند، و ظلم خود را اصلاح می نماید، و لکن بخیل از دادن زکات و صدقه و صله رحم و میهمان نوازی و انفاق در راه خدا و راه های خیر، خودداری می کند، و بر بخیل حرام است که داخل بهشت شود.(2) و فرمود:
هنگامی که خداوند در بنده ای حاجتی نبیند [و شایسته لطف او نباشد] او را مبتلای به بخل می کند.(3) امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به بنی سلمه فرمود:
ص: 662
سیّد و آقای شما کیست؟ گفتند: یا رسول الله آقا و بزرگ ما بخیل است. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: چه دردی بدتر از بخل است؟! سپس فرمود: آقای شما همان «أَبْیَض الْجَسَدِ» = براء بن معرور است.(1) فضیل بن عیاض گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
آیا می دانی شحیح کیست؟ گفتم: شحیح همان بخیل است. فرمود: او بدتر از بخیل است، چرا که بخیل نسبت به آنچه در دست اوست بخل می ورزد، ولکن شحیح نسبت به آنچه در دست او و در دست مردم است بخل می ورزد، تا جایی که هر چه در دست مردم می بیند دوست می دارد -- که از حلال یا حرام -- مال او باشد، و سیر نمی شود، و قانع نمی گردد به آنچه خداوند روزی او کرده است.(2)
ص: 663
سوره ی طلاق(1) محلّ نزول: مدینه منوّره.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی انسان (هل اَتٰی) نازل شده است.
تعداد آیات: 12 آیه و یا 11 آیه.
ثواب قرائت سوره ی طلاق ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که سوره ی طلاق و تحریم را در نماز واجب خود بخواند، خداوند او را از خوف و اندوه قیامت مصون می دارد، و از دوزخ نجات می یابد، و اگر این دو سوره را تلاوت نماید، و بر آن ها مواظبت کند خداوند او را داخل بهشت می کند چرا که این دو سوره اختصاص به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دارد.(2)
ص: 664
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی طلاق را بخواند، خداوند توفیق توبه نصوح به او می دهد….(1)
ص: 665
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُیُوتِهِنَّ وَ لا یَخْرُجْنَ إِلاَّ أَنْ یَأْتینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لا تَدْری لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً 1 فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً 2 وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ ءٍ قَدْراً 3 وَ اللاَّئی یَئِسْنَ مِنَ الْمَحیضِ مِنْ نِسائِکُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ وَ اللاَّئی لَمْ یَحِضْنَ وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْراً 4 ذلِکَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَیْکُمْ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ وَ یُعْظِمْ لَهُ أَجْراً 5 أَسْکِنُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ سَکَنْتُمْ مِنْ وُجْدِکُمْ وَ لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِنَّ وَ إِنْ کُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَیْهِنَّ حَتَّی یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ
ص: 666
أَرْضَعْنَ لَکُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ أْتَمِرُوا بَیْنَکُمْ بِمَعْرُوفٍ وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْری 6 لِیُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً 7 وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدیداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُکْراً 8 فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها وَ کانَ عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً 9 أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدیداً فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ الَّذینَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً 10 رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ یَعْمَلْ صالِحاً یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقاً 11 اللَّهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً 12 ¬Kj
«فَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ» یعنی زنای آشکار و یا مقصود آزار به خانواده زوج است که در روایات اهل بیت(علیهم السلام)(1) وارد شده، و «بَلَغْنَ أَجَلَهُنَ» یعنی قاربن آخر عدّتهنّ، و «بمعروفٍ» یعنی بطریق جمیل لا بإضرار، و «اِرتبتم» یعنی شککتم فی وصولهنّ حدّ الیأس، و «مِن وُجدِکم» یعنی وُسعکم و طاقتکم، و «و إن تعاسرتم» یعنی و إن تضایقتم، و «عَتَت عن أمر ربّها» یعنی عَصَت و تعدّت عن أمر ربّها.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر ای پیامبر! هر زمان خواستید زنان را طلاق دهید، در زمان عدّه، آنها را طلاق گویید
ص: 667
[زمانی که از عادت ماهانه پاک شده و با همسرشان نزدیکی نکرده باشند]، و حساب عدّه را نگه دارید و از خدایی که پروردگار شماست بپرهیزید نه شما آنها را از خانه های شان بیرون کنید و نه آنها (در دوران عدّه) بیرون روند، مگر آنکه کار زشت آشکاری انجام دهند این حدود خداست، و هر کس از حدود الهی تجاوز کند به خویشتن ستم کرده تو نمی دانی شاید خداوند بعد از این، وضع تازه (و وسیله اصلاحی) فراهم کند! (1) و چون عده آنها سرآمد، آنها را بطرز شایسته ای نگه دارید یا بطرز شایسته ای از آنان جدا شوید و دو مرد عادل از خودتان را گواه گیرید و شهادت را برای خدا برپا دارید این چیزی است که مؤمنان به خدا و روز قیامت به آن اندرز داده می شوند! و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می کند، (2) و او را از جایی که گمان ندارد روزی می دهد و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را می کند خداوند فرمان خود را به انجام می رساند و خدا برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است! (3) و از زنانتان، آنان که از عادت ماهانه مأیوسند، اگر در وضع آنها (از نظر بارداری) شک کنید، عده آنان سه ماه است، و همچنین آنها که عادت ماهانه ندیده اند و عده زنان باردار این است که بار خود را بر زمین بگذارند و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند کار را بر او آسان می سازد! (4) این فرمان خداست که بر شما نازل کرده و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند گناهانش را می بخشد و پاداش او را بزرگ می دارد! (5) آنها [زنان مطلّقه] را هر جا خودتان سکونت دارید و در توانایی شماست سکونت دهید و به آنها زیان نرسانید تا کار را بر آنان تنگ کنید (و مجبور به ترک منزل شوند) و اگر باردار باشند، نفقه آنها را بپردازید تا وضع حمل کنند و اگر برای شما (فرزند را) شیر می دهند، پاداش آنها را بپردازید و (درباره فرزندان، کار را) با مشاوره شایسته انجام دهید و اگر به توافق نرسیدید، آن دیگری شیردادن آن بچه را بر عهده می گیرد. (6) آنان که امکانات وسیعی دارند، باید از امکانات
ص: 668
وسیع خود انفاق کنند و آنها که تنگدستند، از آنچه که خدا به آنها داده انفاق نمایند خداوند هیچ کس را جز به مقدار توانایی که به او داده تکلیف نمی کند خداوند بزودی بعد از سختیها آسانی قرار می دهد! (7) چه بسیار شهرها و آبادیها که اهل آن از فرمان خدا و رسولانش سرپیچی کردند و ما بشدّت به حساب شان رسیدیم و به مجازات کم نظیری گرفتار ساختیم! (8) آنها آثار سوء کار خود را چشیدند و عاقبت کارشان خسران بود! (9) خداوند عذاب سختی برای آنها فراهم ساخته پس از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید ای خردمندانی که ایمان آورده اید! (زیرا) خداوند چیزی که مایه تذکّر است بر شما نازل کرده (10) رسولی به سوی شما فرستاده که آیات روشن خدا را بر شما تلاوت می کند تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، از تاریکیها بسوی نور خارج سازد! و هر کس به خدا ایمان آورده و اعمال صالح انجام دهد، او را در باغهایی از بهشت وارد سازد که از زیر (درختانش) نهرها جاری است، جاودانه در آن می مانند، و خداوند روزی نیکویی برای او قرار داده است! (11) خداوند همان کسی است که هفت آسمان را آفرید، و از زمین نیز همانند آنها را فرمان او در میان آنها پیوسته فرود می آید تا بدانید خداوند بر هر چیز تواناست و اینکه علم او به همه چیز احاطه دارد! (12)
«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاء فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ لَاتُخْرِجُوهُنَّ مِن بُیُوتِهِنَّ وَ لَا یَخْرُجْنَ إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لَا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِکَ أَمْرًا»(1) زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
هر طلاقی -- جز طلاق سنّت و طلاق عدّه -- باطل است. زراره گوید: گفتم: طلاق
ص: 669
سنّت و طلاق عِدِّه چیست؟ فرمود: طلاق سنّت این است که زن از آلودگی حیض پاک شده باشد، و بدون انجام زناشویی با حضور دو شاهد عادل او را طلاق بدهند، و صبر کنند تا همین گونه دو حیض دیگر ببیند، و در آن صورت از شوهر خود جدا خواهد شد، و شوهر او مانند دیگران اگر او راضی شود با او مجدّداً ازدواج نماید، و در مدّت عدّه ی سه حیض، نفقه و مسکن او به عهده ی همسرش می باشد و در مدّت عدّه اگر هر کدام بمیرند از دیگری ارث می برند.
و امّا طلاق عِدِّة که خداوند می فرماید:
«فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ» این است که مرد منتظر باشد تا همسر او حیض شود و پاک گردد، و بدون جماع او را طلاق بدهد، و دو شاهد عادل هنگام طلاق حاضر باشند، و سپس رجوع کند و با همسر خود جماع کند و دو شاهد برای رجوع خود حاضر نماید و با همسر خود باشد، تا باز حیض شود و پاک شود، و بدون جماع او را طلاق بدهد و شاهد بگیرد و سپس قبل از حیض شدن باز به او مراجعه کند، و شاهد بگیرد، و با او جماع کند، و باز با او باشد تا حیض سوّم را ببیند، و چون از حیض سوّم خارج شود بدون جماع، باز او را طلاق بدهد و شاهد بگیرد، و اگر چنین کند، آن زن از او جدا می شود و برای او حلال نمی شود تا با مرد دیگری ازدواج نماید.
گفته شد: اگر این زن آلودگی حیض نداشته باشد، چه باید کرد؟ فرمود: باید به دستور طلاق سّنت، او را طلاق بدهد.(1)
ص: 670
عبدالله بن جعفر حمیری از صفوان نقل کرده که گوید: مردی به امام صادق(علیه السلام) گفت: من همسر خود را در یک مجلس سه طلاقه نمودم؟ و امام(علیه السلام) به او فرمود:
طلاق تو خاصیّتی نداشته و باطل بوده است، مگر کتاب خدا را قرائت نکرده ای که می فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاء فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ…» و سپس می فرماید: «لَا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِکَ أَمْرًا»؟ امام صادق(علیه السلام) سپس فرمود:
هر عملی که بر خلاف کتاب خدا و سنّت رسول او(صلی الله علیه و آله) باشد باید به کتاب خدا و سنّت رسول او(صلی الله علیه و آله) بازگردد. [وگرنه ارزشی ندارد و باطل است.](1)
ص: 671
مؤلّف گوید:
مسأله طلاق و اقسام و احکام آن، در کتب فقهیّه بیان شده مراجعه شود.
و در تفسیر «لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِکَ أَمْرًا» امام صادق(علیه السلام) فرمود:
زن مطلّقه [که در زمان عدّه در خانه شوهر است] باید سرمه بکشد، و خضاب کند، و بهترین لباس و زینت را انجام بدهد، تا شاید همسر او هوس نماید، و از طلاق خود در عدّه مراجعه نماید.(1) «فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِّنکُمْ وَ أَقِیمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذَلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَن کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَ مَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا»(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
یعنی هنگامی که عدّه ی زن های مطلّقه به پایان می رسد، یا شوهر آنان در طلاق خود مراجعه می کنند، و به زندگی با آنان ادامه می دهند، و یا جدا می شوند و آنان را به اندازه توان خود از مال خویش بهره مند می نمایند، چنان که خداوند می فرماید: «عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدْرُهُ.»(3)
ص: 672
و در تفسیر «وَ أَقِیمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ» راجع به کتمان شهادت، و تضییع حق، و وجوب اقامه ی شهادت برای احقاق حق، روایتی در کافی از جابر از امام باقر(علیه السلام) و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که در پاورقی مشاهده می شود.(1) و در تفسیر «وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ» امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از این آیه ضعفای از شیعیان ما هستند، که مالی ندارند، تا بتوانند نزد ما بیایند، و سخنان ما را بشنوند و از علم ما استفاده کنند، و گروه دیگری که صاحب مال هستند، با صرف مال و تحمّل مشقّت نزد ما می آیند و احادیث ما را یاد می گیرند، و برای آن گروه فقیر نقل می کنند، و فقیران به سخنان ما عمل می نمایند، و آن گروه ثروتمند، سخنان ما را ضایع می کنند، و به آن ها عمل نمی کنند، و خداوند درباره ی آن گروه فقیر می فرماید: «وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ.»(2)
ص: 673
معاویة بن وهب گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که سه چیز به او داده شده باشد، از سه چیز محروم نخواهد بود: 1. کسی که توفیق دعا به او داده شده از اجابت محروم نیست، 2. کسی که توفیق شکر به او داده شده، از زیاده و افزونی نعمت محروم نمی باشد، 3. کسی که توفیق توکّل به او داده شده، از کفایت و حمایت خداوند برخوردار می باشد.
سپس فرمود:
آیا قرآن خوانده ای که خداوند می فرماید: «وَ مَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» و می فرماید: «لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ»(1)، و می فرماید: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ.»(2)و(3) علی بن عبدالعزیز گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
عمر بن مسلم چه می کند؟ گفتم: «فدای شما شوم او تجارت را رها کرده و مشغول به عبادت شده است» فرمود: وای بر او! آیا نمی داند که تارک تجارت و کاسبی،
ص: 674
دعایش مستجاب نمی شود؟ سپس فرمود: گروهی از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چون آیه «وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ» نازل شد، مغازه های خود را بستند و به عبادت مشغول شدند، و گفتند: «خداوند ما را کفایت می کند» و چون به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خبر رسید، آنان را خواست و فرمود:
برای چه دست از کار و تلاش کشیدید؟ گفتند: «یا رسول الله! خداوند ضامن روزی ما شد، و ما دست از کاسبی و تلاش کشیدیم و مشغول عبادت شدیم» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: بر شما باد به کسب و تلاش، چرا که هر کس دست از کار بکشد، دعای او مستجاب نخواهد شد.(1) علیّ بن سوید گوید: از حضرت رضا(علیه السلام) درباره ی آیه «وَ مَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» سؤال کردم و آن حضرت فرمود:
توکّل درجاتی دارد، و یکی از درجات آن این است که تو در همه امور خود اعتماد به خداوند داشته باشی، و بدانی که آنچه او برای تو مقدّر می کند خیر و فضل اوست، و بدانی که فقط حکم او درباره ی تو نافذ است، و به این خاطر بر او توکّل کنی، و امور خود را به او واگذاری، و تنها به او در همه امور خود اطمینان و اعتماد داشته باشی.(2)
ص: 675
«وَ اللَّائِی یَئِسْنَ مِنَ الْمَحِیضِ مِن نِّسَائِکُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ وَ اللَّائِی لَمْ یَحِضْنَ وَ أُوْلَاتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَن یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْرًا»(1) صاحب مجمع البیان گوید:
«إِنِ ارْتَبْتُمْ» یعنی اگر شک دارید که حیض نشدن آنان به خاطر پیری است و یا به علّت دیگر است، عدّه ی آنان سه ماه است، و این زن ها کسانی هستند که امثال آنان حیض می شوند، چرا که اگر در سنّ زن هایی باشند که حیض نمی شوند، ارتیاب و شکّی درباره ی آنان نیست، و این همان چیزی است که از ائمّه ما(علیهم السلام) روایت شده است.(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
طلاق زن باردار یک طلاق است [و آن طلاق سنّت است] و مدّت آن وضع حمل اوست، و آن اقرب الأجلین است. [یعنی یا سه ماه و یا وضع حمل.](3) «أَسْکِنُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ سَکَنتُم مِّن وُجْدِکُمْ وَ لَا تُضَارُّوهُنَّ لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِنَّ وَ إِن کُنَّ أُولَاتِ حَمْلٍ فَأَنفِقُوا عَلَیْهِنَّ حَتَّی یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَکُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ أْتَمِرُوا بَیْنَکُم
ص: 676
بِمَعْرُوفٍ وَ إِن تَعَاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرَی *لِیُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ وَ مَن قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْرًا»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که مرد، زن باردار خود را طلاق می دهد، باید نفقه و مخارج او را در مدّت بارداری بدهد، تا وضع حمل کند، و چون وضع حمل نمود، باید اجرت شیر دادن او به بچّه را نیز بدهد، و به او زیان نرساند، جز آن که دایه ای بیابد که قیمت کمتری می گیرد، و اگر مادر بچه به همان اندازه راضی شود، او به شیر دادن به فرزند خود سزاواتر است، تا وقتی که او را از شیر باز دارد.(2) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ لَا تُضَارُّوهُنَّ لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِنَّ» فرمود:
نباید کسی که همسر خود را طلاق می دهد بر او سخت گیری کند، تا ناچار شود و قبل از تمام شدن عدّه از خانه او خارج شود، چرا که خداوند از این عمل نهی نموده است.(3)
ص: 677
و در تفسیر «وَ مَن قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا» فرمود:
اگر مرد همسر خود را از جهت خوراک به گونه ای تأمین کند که ناتوان نشود و لباس کافی نیز برای او تهیّه کند [و مسکن مناسبی در اختیار او بگذارد] به وظیفه خود عمل کرده، وگرنه بین آنان جدایی خواهد افتاد.(1) «أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا فَاتَّقُوا اللَّهَ یَا أُوْلِی الْأَلْبَابِ الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أَنزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْرًا * رَّسُولًا یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِ اللَّهِ مُبَیِّنَاتٍ لِّیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَ مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ وَ یَعْمَلْ صَالِحًا یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقًا»(2) حضرت رضا(علیه السلام) در مجلس مأمون فرمود:
مقصود از «ذِکر» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، و ما اهل ذکر هستیم، و این یک چیز روشن و معلومی است در کتاب خدا، چنان که در سوره ی طلاق می فرماید: «الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أَنزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْرًا * رَّسُولًا یَتْلُو عَلَیْکُمْ….»(3)
ص: 678
مؤلّف گوید:
این معنا در سوره ی نحل نیز در ذیل آیه ی «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»(1)، گذشت.
«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا»(2) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
این آیه دلیل بر این است که زیر هر آسمانی زمینی وجود دارد.(3) حسین بن خالد گوید: به حضرت رضا(علیه السلام) گفتم: معنای «وَ السَّمَاء ذَاتِ الْحُبُکِ» چیست؟ فرمود:
هر آسمانی بالای زمینی است، گفتم: هر آسمانی بالای زمینی است، در حالی که خداوند می فرماید: «رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا»(4)، فرمود: «سبحان الله»! مگر خداوند نمی گوید: «بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا»؟ گفتم: آری. فرمود: پس عمد و ستونی هست، و لکن شما نمی بینید.
گفتم: فدای شما شوم روشن بفرمایید؟ پس آن حضرت کف دست چپ خود را باز کرد و کف دست راست خود را بر روی آن گذارد، و فرمود:
این گونه هر آسمانی بالای زمین است، و باز بالای زمین دوّم آسمانی است، تا هفت آسمان، و عرش خداوند بالای آسمان هفتم است، چنان که می فرماید:
«الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَ» سپس فرمود:
ص: 679
و صاحبان امر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اوصیای بعد از او روی زمین قائم هستند، و امر الهی از فوق سماوات بر آنان نازل می شود.
گفتم: آیا زیر پای ما یک زمین است یا چند زمین؟ فرمود: یک زمین است، و آن شش زمین دیگر فوق ما می باشند.(1) عامر طائی گوید: پدرم از علیّ بن موسی الرّضا(علیه السلام) از پدرانش از امام حسین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مردی از اهل شام به پدرم علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) در مسجد کوفه گفت: یا امیرالمؤمنین، من از شما سؤالاتی دارم؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: برای فهمیدن سؤال کن نه برای امتحان و آزمایش. پس مردم به او خیره شدند، و او به پدرم
ص: 680
گفت: نخستین چیزی که خداوند آفرید چه بود؟ فرمود: نور بود. مرد شامی گفت:
آسمان ها از چه آفریده شدند؟ فرمود: از بخار آب. مرد شامی گفت: زمین از چه آفریده شد؟ فرمود: از کف روی آب. مرد شامی گفت: کوه ها از چه آفریده شدند؟ فرمود: از امواج دریاها. مرد شامی گفت: برای چه مکّه را اُمّ القری نامیدند؟ فرمود: به خاطر این که زمین از زیر آن گسترش پیدا کرد.
سپس گفت:
آسمان دنیا از چه چیز به وجود آمد؟ فرمود: از موج مکفوف. مرد شامی گفت: طول و عرض خورشید و ماه چقدر است؟ فرمود: نُهصد فرسخ در نهصد فرسخ است.
مرد شامی گفت: طول ستاره کوکب و عرض آن چقدر است؟ فرمود: دوازده فرسخ در دوازده فرسخ است. مرد شامی گفت: رنگ آسمان ها و نام های آن ها چیست؟ فرمود: نام آسمان دنیا «رفیع» است، و آن از آب و دود است، و نام آسمان دوّم «قیدوم» است، و آن به رنگ مس می باشد، و نام آسمان سوّم «ماروم» است، و رنگ آن رنگ شَبَه است، و نام آسمان چهارم «ارفلون» است، و رنگ آن مانند رنگ نقره است، و نام آسمان پنجم «هیعون» است، و رنگ آن رنگ طلاست، و نام آسمان ششم «عروس» است، و آن از یاقوت سبز است، و نام آسمان هفتم «عجماء» است، و آن از درّ سفید است….(1)
ص: 681
ص: 682
یکی از اصحاب امام باقر(علیه السلام) گوید: امام از خود شروع به سخن نمود و فرمود:
آگاه باشید که ذوالقرنین از بین سحاب ذلول [آرام] و سحاب سخت، ذلول را انتخاب نمود، و برای صاحب شما سحاب سخت ذخیره شده است. گفتم:
سحاب سخت و صعب چیست؟ فرمود: آن سحابی است که در آن رعد و برق و صاعقه باشد، و صاحب شما [یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام)] بر آن سوار خواهد شد و بین آسمان های هفت گانه سیر خواهد نمود، و پنج آسمان را آباد، و دو آسمان را خراب خواهد دید.(1) و در روایت دیگری ابوبصیر گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
علی (صلوات الله علیه) مالک ما فوق زمین و مالک زیر زمین شد، و ابر آرام و ابر سخت بر او عرضه گردید، و او ابر سخت را انتخاب نمود، و در ابر سخت قدرت و ملکوت ما تحت الأرض است، و در ابر آرام قدرت و ملکوت ما فوق الأرض است، و علی(علیه السلام) ابر سخت را انتخاب نمود، و آن ابر او را به هفت زمین سیر داد، و آن حضرت سه زمین را خراب یافت و چهار زمین را آباد یافت.(2)
ص: 683
محلّ نزول: مدینه منوّره.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی حجرات نازل شده است.
تعداد آیات: 12 آیه.
ثواب قرائت سوره ی تحریم بخشی از ثواب قرائت این سوره در ابتدای سوره طلاق بیان شد.
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی تحریم را قرائت کند، خداوند توفیق توبه نصوح به او می دهد، و اگر این سوره را بر عقرب گزیده، بخوانند، خداوند او را شفا می دهد و سمّ در او اثر نمی کند، و اگر این سوره را بنویسند و بشویند، و آب آن را بر مصروعی بپاشند، بهبود یابد، و شیطان او آتش گیرد.
و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بر مریضی بخواند، آرامش یابد، و اگر مبتلای به لرزه باشد تسکین یابد، و اگر مبتلای به صرع باشد به هوش آید، و اگر کسی که به بی خوابی افتاده بخواند، به خواب رود، و اگر بسیار مقروض باشد، چیزی از قرض های او باقی نماند، و قرض های او ادا شود.(1)
ص: 684
ص: 685
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ 1 قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمانِکُمْ وَ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ 2 وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلی بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدیثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هذا قالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلیمُ الْخَبیرُ 3 إِنْ تَتُوبا إِلَی اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْریلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهیرٌ 4 عَسی رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَیْراً مِنْکُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَیِّباتٍ وَ أَبْکاراً 5 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ 6 یا أَیُّهَا الَّذینَ کَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ 7 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ
ص: 686
تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ 8 یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ 9 ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ قیلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلینَ 10 وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ 11 وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فیهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها وَ کُتُبِهِ وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتینَ 12 ¬Kj
«حرام» به معنای کار قبیح و ممنوع است که در اسلام از آن نهی شده، و نقیض آن، حلال به معنای کاری است که ممنوعیّت و نهیی از آن نشده است، و «اِبْتغاء» به معنای طلب است، و «بَغْی» طلب استعلای بدون حقّ است، و تَحِلَّة و تحلیل مصدر «حَلَّلَت له کذا» می باشد، و «تحلّة الیمین» یعنی کاری که کفّاره قسم شود، و قسم باز و حلال گردد، و «یمین» به معنای حَلْف و قسم است، و جمع آن أیمان است، و «اِسْرار» اِلقاء معنا به دیگری به صورت پنهانی است، و «تَظاهُرْ» به معنای تعاون است، و «ظهیر» به معنای معین است، و اصل آن از «ظَهْر» به معنای پشت می باشد، و «سائح» به معنای جاری است، و عرب آب جاری را سائح گوید و بالمناسبه کسی که روی زمین سیر می نماید و شهرها را طی می کند را نیز سائح گویند، و «ثَیِّب» زنی را گویند که بعد از سلب بکارت از نزد شوهر خود بازگردد، و «بِکْر» و باکره، زنی را گویند که بکارت او باقی باشد.
ص: 687
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر ای پیامبر! چرا چیزی را که خدا بر تو حلال کرده بخاطر جلب رضایت همسرانت بر خود حرام می کنی؟! و خداوند آمرزنده و رحیم است. (1) خداوند راه گشودن سوگندهایتان را (در این گونه موارد) روشن ساخته و خداوند مولای شماست و او دانا و حکیم است. (2) (به خاطر بیاورید) هنگامی را که پیامبر یکی از رازهای خود را به بعضی از همسرانش گفت، ولی هنگامی که وی آن را افشا کرد و خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتی از آن را برای او بازگو کرد و از قسمت دیگر خودداری نمود هنگامی که پیامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: «چه کسی تو را از این راز آگاه ساخت؟» فرمود:
«خداوند عالم و آگاه مرا با خبر ساخت!» (3) اگر شما (همسران پیامبر) از کار خود توبه کنید (به نفع شماست، زیرا) دلهایتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهید، (کاری از پیش نخواهید برد) زیرا خداوند یاور اوست و همچنین جبرئیل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتیبان اویند. (4) امید است که اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جای شما همسرانی بهتر برای او قرار دهد، همسرانی مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه کار، عابد، هجرت کننده، زنانی غیر باکره و باکره! (5) ای کسانی که ایمان آورده اید خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید آتشی که فرشتگانی بر آن گمارده شده که خشن و سختگیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمی کنند و آنچه را فرمان داده شده اند (به طور کامل) اجرا می نمایند! (6) ای کسانی که کافر شده اید امروز عذرخواهی نکنید، چرا که تنها به اعمالتان جزا داده می شوید! (7) ای کسانی که ایمان آورده اید بسوی خدا توبه کنید، توبه ای خالص امید است (با این کار) پروردگارتان گناهانتان را ببخشد و شما را در
ص: 688
باغهایی از بهشت که نهرها از زیر درختانش جاری است وارد کند، در آن روزی که خداوند پیامبر و کسانی را که با او ایمان آوردند خوار نمی کند این در حالی است که نورشان پیشاپیش آنان و از سوی راست شان در حرکت است، و می گویند: «پروردگارا! نور ما را کامل کن و ما را ببخش که تو بر هر چیز توانایی!» (8) ای پیامبر! با کفّار و منافقین پیکار کن و بر آنان سخت بگیر! جایگاه شان جهنّم است، و بد فرجامی است! (9) خداوند برای کسانی که کافر شده اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستی دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولی به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودی به حال شان (در برابر عذاب الهی) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شوید همراه کسانی که وارد می شوند!» (10) و خداوند برای مؤمنان، به همسر فرعون مثَل زده است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانه ای برای من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش!» (11) و همچنین به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت، و ما را از روح خود در آن دمیدیم او کلمات پروردگار و کتاب هایش را تصدیق کرد و از مطیعان فرمان خدا بود! (12)
«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضَاتَ أَزْوَاجِکَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ * قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمَانِکُمْ وَ اللَّهُ مَوْلَاکُمْ وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ * وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلَی بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِیثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَکَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ»(1) مؤلّف گوید:
خلاصه ماجرای جدایی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از برخی از همسران خود -- مطابق
ص: 689
روایات -- این است که آن حضرت هر روزی نزد یکی از همسران خود بود، و در روزی که نوبت حفصه دختر عمر بود، حفصه اجازه گرفت تا برای کاری نزد پدر خود برود، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ماریه قبطیّة را -- که سلطان روم به رسم هدیه تملیک او کرده بود -- خواست و نزد او رفت، و حفصه چون آمد اعتراض نمود که این روز، روز من بود؟! و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای جلوگیری از نزاع، برای حفصه سوگند یاد نمود که از این پس نزد قبطیّه نخواهم رفت، و بر حفصه شرط نمود که این خبر را منتشر نکند، ولکن حفصه این قصّه را به عایشه و دیگران خبر داد، و خداوند فرمود: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ» چرا که ماریه مملوکه ی آن حضرت بود و بر او حلال بود، و بر آن حضرت رعایت نوبت نیز لازم نبود، و در این قصّه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گناهی مرتکب نشده بود، بلکه از یک حلالی به خاطر ملاحظه از افشای اسرار، خود را ممنوع نموده بود، و از جمله «قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمَانِکُمْ» ظاهر می شود که آن حضرت برای حفصه سوگند یاد نموده بود که از آن پس نزد ماریه قبطیّه نرود، و خداوند فرمود: سوگند خود را با کفّاره منحل کن، و کفّاره ی قسم سه چیز است چنان که خداوند می فرماید: «فَکَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاکِینَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَن لَّمْ یَجِدْ فَصِیَامُ ثَلاَثَةِ أَیَّامٍ ذَلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمَانِکُمْ»(1)، و آن حضرت ده فقیر را اطعام نمود، و در برخی از اخبار آمده که بنده ای را در راه خدا آزاد نمود.
محمّد بن قیس گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوگند یاد نمود و کفاره ی آن را ادا کرد. گفتم: چه چیزی را
ص: 690
کفّاره قرار داد؟ فرمود: ده فقیر را اطعام نمود، یعنی به هر کدام یک مدّ طعام داد. گفتم: اگر کسی بتواند لباس بدهد چه باید بکند؟ فرمود: باید به هر کدام از ده نفر فقیر لباسی بدهد که ساتر عورات آنان باشد.(1) «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلَی بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِیثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَکَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ * إِن تَتُوبَا إِلَی اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَ إِن تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَلَائِکَةُ بَعْدَ ذَلِکَ ظَهِیرٌ…»(2) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
سبب نزول آیات فوق این بوده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در یکی از اطاق های همسران خود بود، و ماریه ی قبطیّه به آن حضرت خدمت می کرد، و یک روز در اطاق حفصه بود و حفصه سراغ کاری رفت، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با ماریه همبستر شد، و چون حفصه فهمید خشم کرد و به آن حضرت گفت: یا رسول الله! آیا در روز من و خانه من و روی بستر من؟ پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) حیا نمود و فرمود:
«بس کن و پنهان دار، و من پس از این، ماریه قبطیّه را بر خود حرام کردم و هرگز با او همبستر نخواهم شد، و من به جای این کار، سرّی را به تو می گویم، و اگر آشکار کنی لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر تو باد.» حفصه گفت: آشکار نخواهم نمود، آن سرّ چیست؟ فرمود: بعد از من ابوبکر خلافت را
ص: 691
به دست می گیرد و بعد از او پدر تو عمر. حفصه گفت: این خبر را از کجا دانستی؟ فرمود: خدا به من خبر داد. پس حفصه سرّ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را آشکار نمود، و همان روز به عایشه خبر داد و عایشه به ابوبکر خبر داد و ابوبکر به عمر خبر داد و گفت: اگر باور نمی کنی، از حفصه سؤال کن، و عمر نزد حفصه آمد و گفت: خبری که عایشه از قول تو داده چیست؟ پس حفصه انکار کرد و گفت: من چیزی به او نگفته ام. تا این که عمر اصرار نمود و حفصه گفت:
آری رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چنین فرمود. پس آن چهار نفر تصمیم گرفتند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را مسموم نمایند، و جبرئیل این سوره را بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آورد که خداوند می فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ …» و «وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ» یعنی خداوند پیامبر خود را نسبت به این خبر و توطئه کشتن آن حضرت آگاه نمود، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به حفصه فرمود: برای چه خبری که من به تو دادم را به دیگران گفتی و سرّ من را آشکار نمودی؟!(1)
ص: 692
سپس علی بن ابراهیم گوید:
«وَ أَعْرَضَ عَن بَعْضٍ» یعنی به آنان نگفت که شما تصمیم قتل من را نمودید. تا این که گوید: و مقصود از «صَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و سپس خداوند حفصه را خطاب نموده و می فرماید: «عَسَی رَبُّهُ إِن طَلَّقَکُنَّ أَن یُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَیْرًا مِّنکُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَیِّبَاتٍ وَ أَبْکَارًا.»(1) و در کتاب های اهل تسنّن آمده که ابومالک از ابن عبّاس نقل نموده، و ابوبکر حضرمی از امام باقر(علیه السلام)، و ثعلبی با سند خود از موسی بن جعفر(علیه السلام) و از اسماء بنت عمیس نقل نموده اند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
مقصود از «صَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(2)
ص: 693
و از طریق مخالفین نیز از ابن عبّاس نقل شده که گوید:
«وَ إِن تَظَاهَرَا عَلَیْهِ» درباره ی عایشه و حفصه نازل شد، و «فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ» درباره ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد، و «وَ صَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ» فقط درباره ی علی(علیه السلام) نازل شد.
و در کتاب مختصر وسیط الواحدی از ابن عبّاس نقل شده که گوید:
مدّتی بود که ما می خواستم از عمر سؤال کنم، و من پس از دو سال در «مَرِّ ظهران» او را دیدم که می خواست قضای حاجت کند، و چون بازگشت من رفتم و بر روی دست او آب ریختم و گفتم: یا امیرالمؤمنین، آن دو زنی که خداوند می فرماید: «وَ إِن تَظَاهَرَا عَلَیْهِ…» کدام بودند که بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تظاهر و دشمنی پیدا کردند؟ عمر گفت: آن ها عایشه و حفصه بودند.(1)
ص: 694
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلَائِکَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خطاب «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» اختصاص به مؤمنان خالص ندارد، بلکه شامل منافقان و گم راهان و هر کس که در ظاهر مسلمان شده باشد می شود.(2) امام صادق(علیه السلام) نیز می فرماید:
هنگامی که این آیه نازل شد، یکی از مسلمانان گریان شد و گفت: من از حفظ خود عاجز هستم، چگونه می توانم دیگران را حفظ کنم؟ [تا گرفتار عذاب نشوند] پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: همان اندازه که آنان را از گناه نهی کنی، مانند این که خود را نهی می کنی، کافی خواهد بود.(3)
ص: 695
سلیمان بن خالد گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: مرا خانواده ای است که سخن من را می پذیرند، آیا آنان را دعوت به ولایت شما بکنم؟ فرمود:
آری، خداوند می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ….»(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
من همراه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودم و به کوهی برخورد کردیم که اشک از آن جاری بود، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: برای چه گریه می کنی؟ پس آن کوه گفت: «یا رسول الله! عیسی(علیه السلام) بر من عبور کرد، و مردم را از آتشی که گیرانه آن مردم، و کوه ها هستند ترساند و من می ترسم گیرانه آتش دوزخ باشم» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «هراس مکن آن کوه، کوه کبریت است» پس کوه آرام گرفت.(2)
ص: 696
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَی رَبُّکُمْ أَن یُکَفِّرَ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ یَوْمَ لَا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمَانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَ اغْفِرْ لَنَا إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»(1) ابوالصباح کنانی گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
توبه نصوح این است که توبه کننده هرگز به آن گناه بازنگردد.(2) ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
توبه نصوح این است که گنهکار هرگز به آن گناه باز نگردد. پس من گفتم: کدامیک از ما بعد از توبه، به گناه باز نمی گردد؟ فرمود: ای ابوبصیر خداوند از بندگان خود، آن گروه را دوست می دارد، که همواره مورد امتحان قرار بگیرند و فراوان توبه کنند.(3) معاویة بن وهب گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
هنگامی که بنده توبه نصوح می کند، خداوند او را دوست می دارد، و در دنیا و آخرت آبروی او را حفظ می نماید. گفتم: چگونه آبروی او را حفظ می کند؟
ص: 697
فرمود: آن دو ملک حافظ اعمال را نسبت به آنچه در نامه او نوشته اند فراموشی می دهد، و به اعضای بدن او می گوید: گناهان او را مستور نمایید، و به زمین می گوید: گناهانی که او روی تو انجام داده است را کتمان کن» از این رو هنگامی که خدا را ملاقات می کند، کسی بر او شهادت به گناه نمی دهد.(1) احمد بن هلال گوید: از حضرت ابی الحسن علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) راجع به توبه نصوح سؤال کردم، و آن حضرت در پاسخ من نوشت:
توبه نصوح این است که باطن توبه کننده مانند ظاهر او باشد، بلکه بهتر از ظاهر او باشد.(2) و روایت شده که توبه نصوح این است که بنده از گناهی توبه کند، و نیّت او این باشد که هرگز آن گناه را انجام ندهد.(3)
ص: 698
و از امام کاظم(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
توبه نصوح این است که بنده توبه کند، و پس از آن به گناه خود باز نگردد، و محبوب ترین بندگان خدا، بنده ی باتقوا و تائب است.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «یَسْعَی نُورُهُم بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمَانِهِم» ائمّه(علیهم السلام) هستند که نور آنان در مقابل و در طرف راست آنان می تابد، تا داخل بهشت شوند.(2)
ص: 699
جابر گوید:
روزی من خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودم ناگهان آن حضرت روی مبارک به علی(علیه السلام) نمود و فرمود: یا ابالحسن آیا می خواهی به تو بشارت بدهم؟ علی(علیه السلام) فرمود: آری یا رسول الله. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «اکنون جبرئیل از ناحیه خداوند به من خبر می دهد که خداوند به شیعیان و دوستان تو هفت خصلت عطا نموده است:
-- ارفاق و راحتی، هنگام مرگ، 2. انیس نیکو، هنگام وحشت، 3. نور، هنگام ظلمت و تاریکی، 4. امنیّت، هنگام فزع و وحشت، 5. عدل و قسط هنگام میزان، 6. جواز بر صراط، 7. دخول در بهشت قبل از مردم دیگر.» سپس فرمود: «نُورُهُم یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمَانِهِم.»(1) «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ»(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با کفّار جنگ نمود، و علی(علیه السلام) با منافقین جنگ کرد،
ص: 700
همانند جنگ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با کفّار.(1) ابن عبّاس گوید: هنگامی که آیه فوق نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«من با کفّار و منافقین جنگ خواهم نمود» و جبرئیل(علیه السلام) آمد و گفت: تو یا علی جنگ خواهید کرد. [یعنی تو با کفّار جنگ خواهی کرد و علی(علیه السلام) با منافقین جنگ خواهد نمود.](2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با هیچ منافقی جنگ نکرد و با آنان الفت داشت، و علی(علیه السلام) نیز با منافقین جنگ نمود.
مؤلّف گوید:
تفسیر این آیه در سوره توبه گذشت.(3)
ص: 701
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَ اِمْرَأَةَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَ قِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ * وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِی مِن فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ * وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِن رُّوحِنَا وَ صَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَ کُتُبِهِ وَ کَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَ اِمْرَأَةَ لُوطٍ…» مَثَلی است که خداوند برای عایشه و حفصه زده، چرا که آنان نیز مانند همسر نوح و همسر لوط اقدام به آزار و افشای سرّ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نمودند.(2)
و درباره ی آیه ی «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ…» فرمود:
این آیه مَثَلی است که خداوند برای رقیّه دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) زده، که عثمان با او ازدواج نموده، و او را آزار و شکنجه کرد، و مقصود از «وَ نَجِّنِی مِن فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ» عثمان و عمل اوست، و مقصود از «وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» بنی امیّة است.(3)
ص: 702
و درباره ی «وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا» فرمود:
این مَثَلی است که خداوند برای فاطمه دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) زده.(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَ اِمْرَأَةَ لُوطٍ … فَخَانَتَاهُمَا» سخنانی دارد که در پاورقی مشاهده می شود.(2)
ص: 703
مولّف گوید:
یادآوری می شود که جز در جلد اوّل، در بقیّه ی مجلّدات از ترجمه ی آیة الله مکارم شیرازی زید عزّه استفاده شده است. ضمناً لغات نیز جز در جلد اوّل -- که از لغت نامه های گوناگونی استفاده گردیده -- در بقیّه ی مجلّدات تنها از تفسیر مجمع البیان مرحوم طبرسی رضوان الله تعالی علیه استفاده شده است؛ جز مواردی که لغتی را آن مرحوم معنا نکرده بوده و نگارنده از جاهای دیگری مانند بحارالانوار و تفسیر صافی و تفسیر شبّر و غیره استفاده کرده اند. همچنین به لغت نامه های معروف، به خاطر شبهه ی عدم اعتبار شرعی آن ها مراجعه نکردیم.
(والله العالم)
پایان جلد هشتم تفسیر اهل البیت علیهم السلام
ص: 704
سرشناسه:حسینی بهارانچی، سید محمد، 1323 -
عنوان و نام پديدآور:تفسیر اهل البیت علیهم السلام/ تالیف سیدمحمد حسینی بهارانچی.
مشخصات نشر:قم: انتشارات مطیع، 1393 -
مشخصات ظاهری:9ج.
شابک:280000 ريال: ج.1 978-600-7107-24-9 : ؛ ج.3 978-600-7107-56-0 : ؛ ج.4 978-600-7107-51-5 : ؛ 500000 ریال: ج.5 978-600-7107-83-6 : ؛ ج.6 978-600-9900-04-6 : ؛ ج.7 978-600-9900-08-4 : ؛ 1200000 ﷼: ج.8 978-600-9900-09-1 : ؛ ج.9 978-600-990014-5 :
يادداشت:ج. 4 و 6 - 8 (چاپ اول: 1397) (فیپا).
يادداشت:ج.5 (چاپ اول: 1397).
يادداشت:ج.8 (چاپ اول: 1399)
يادداشت:ج.9 (چاپ اول: 1398) (فیپا).
یادداشت:کتابنامه.
مندرجات:ج.1. سوره مبارکه حمد و بقره.- ج.4. سوره های مبارکه یونس- هود - یوسف - رعد - ابراهیم - حجر- نحل و اسراء.- ج.5. سوره های مبارکه کهف - مریم سلام الله علیها- طه - انبیاء - حج - مومنون و نور.- ج.6. سوره های فرقان - شعراء - نمل - قصص - عنکبوت - روم - لقمان - سجده - احزاب و سبأ.- ج.7. سوره های فاطر - یس - صافات - ص - زمر - غافر - فصلت - شوری - زخرف - دخان - جاثیه -احقاف.- ج.8. سوره های مبارکه محمد صلی الله علیه و آله - فتح - حجرات - ق- ذاریات - طور- نجم - قمر - الرحمن- واقعه - حدید - مجادله - حشر - ممتحنه - صف - جمعه - منافقین - تغابن - طلاق - تحریم
موضوع:تفاسیر شیعه -- قرن 14
Qur'an -- Shiite hermeneutics -- 20th century
رده بندی کنگره:BP98/ح3ت7 1393
رده بندی دیویی:297/179
شماره کتابشناسی ملی:4922990
خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 2
ص: 3
تفسیر اهل البیت علیهم السلام
(جلد9)
سوره های مبارکه ملک، قلم، الحاقّه ،معارج ،نوح ،جن ، مُزمّل ، مدثر، قیامت ،انسان مُرسلات ،نبا ،نازعات، عبس ، تکویر، انفطار، مُطفّفین ،انشقاق ، بُروج ،طارق، اعلی غاشیه ،فجر ، بلد ،شمس، لیل ،والضُحی ،انشراح، تین ،علق ، قدر، بیّنه ،زلزال ،عادیات قارعه، تکاثُر ،عصر ،همزه، فیل، قریش ،ماعون ، کوثر،کافرون ،نصر، مسد ،توحید ،فلق ناس
تالیف خادم اهل البیت علیهم السلام
سیّد محمّد (سیّد قاسم) حسینی بهارانچی
ص: 4
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین وصلواته الدآئمّة علی خاتم النّبییّن و علی اله الائمّة المیامین و الاوصیآء المرضیّین، سیّما الامام المنتظر و الحجّة الثّانی عشر روحی و ارواح العالمین لتراب مقدّمه الفدآء، سمیّ المصطفی و کنیّ المرتضی، الّذی یملاء الله به الارض قسطًا وعدلًا، کما ملئت ظلمًا و جورًا، و لعنة الله الدآئمّة علی اعدآئهم و مخالفیهم و منکری فضآئلهم و امامتهم اجمعین الی یوم الدّین.
ص: 5
ص: 6
سوره ی مُلک
سوره ی ملک، آیات 1 تا 30...17
سوره ی قلم
سوره ی قلم، آیات 1 تا 33...47
سوره ی قلم، آیات 34 تا 52... 65
سوره ی الحاقّة
سوره ی الحاقّة، آیات 1 تا 52... 79
سوره ی معارج
سوره ی معارج، آیات 1 تا 44... 107
سوره ی نوح
سوره ی نوح، آیات 1 تا 28... 127
ص: 7
سوره ی جِن
سوره ی جنّ، آیات 1 تا 28... 143
سوره ی مزمّل
سوره ی مزمّل، آیات 1 تا 20... 165
سوره ی مدّثر
سوره ی مدّثر، آیات 1 تا 56... 179
سوره ی قیامت
سوره ی قیامت، آیات 1 تا 40... 201
سوره ی انسان
سوره ی انسان، آیات 1 تا 4... 217
سوره ی انسان، آیات 5 تا 13... 229
سوره ی انسان، آیات 14 تا 31... 234
سوره ی مرسلات
سوره ی مرسلات، آیات 1 تا 50... 247
سوره ی نبأ
سوره ی نبأ، آیات 1 تا 40... 261
سوره ی نازعات
سوره ی نازعات، آیات 1 تا 46... 283
ص: 8
سوره ی عبس
سوره ی عَبَس، آیات 1 تا 42... 305
سوره ی تکویر
سوره ی تکویر، آیات 1 تا 29... 321
سوره ی انفطار
سوره ی انفطار، آیات 1 تا 19... 339
سوره ی مطفّفین
سوره ی مطفّفین، آیات 1 تا 36... 349
سوره ی انشقاق
سوره ی انشقاق، آیات 1 تا 25... 367
سوره ی بروج
سوره ی بروج، آیات 1 تا 22... 383
سوره ی طارق
سوره ی طارق، آیات 1 تا 17... 399
سوره ی اعلی
سوره ی اعلی، آیات 1 تا 19... 411
سوره ی غاشیه
سوره ی غاشیه، آیات 1 تا 26... 425
ص: 9
سوره ی فجر
سوره ی فجر، آیات 1 تا 30... 441
سوره ی بلد
سوره ی بلد، آیات 1 تا 20... 465
سوره ی شمس
سوره ی شمس، آیات 1 تا 15... 479
سوره ی لیل
سوره ی لیل، آیات 1 تا 21... 489
سوره ی و الضُّحٰی
سوره ی ضحی، آیات 1 تا 11... 499
سوره ی انشراح
سوره ی انشراح، آیات 1 تا 8... 508
سوره ی تین
سوره ی تین، آیات 1 تا 8... 515
سوره ی علق
سوره ی علق، آیات 1 تا 19... 521
سوره ی قدر
سوره ی قدر، آیات 1 تا 5... 531
ص: 10
سوره ی بیّنة
سوره ی بیّنة، آیات 1 تا 8... 547
سوره ی زلزال
سوره ی زلزال، آیات 1 تا 8... 557
سوره ی عادیات
سوره ی عادیات، آیات 1 تا 11... 567
سوره ی قارعه
سوره ی قارعة، آیات 1 تا 11... 579
سوره ی تکاثر
سوره ی تکاثر، آیات 1 تا 8... 589
سوره ی عصر
سوره ی والعصر، آیات 1 تا 3... 599
سوره ی هُمَزَه
سوره ی همزة، آیات 1 تا 9... 605
سوره ی فیل
سوره ی فیل، آیات 1 تا 5... 613
سوره ی قریش
سوره ی قریش، آیات 1 تا 4... 625
ص: 11
سوره ی ماعون
سوره ی ماعون، آیات 1 تا 7... 631
سوره ی کوثر
سوره ی کوثر، آیات 1 تا 3... 637
سوره ی کافرون
سوره ی کافرون، آیات 1 تا 6... 649
سوره ی نصر
سوره ی نصر، آیات 1 تا 3... 655
سوره ی مسد
سوره ی مسدّ، آیات 1 تا 5... 665
سوره ی توحید
سوره ی توحید، آیات 1 تا 5... 677
سوره ی فلق
سوره ی فلق، آیات 1 تا 5... 685
سوره ی ناس
سوره ی ناس، آیات 1 تا 6... 699
ص: 12
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.ترتیب نزول: بعد از سوره ی طور نازل شده؛ و مُنجیه و واقیة نامیده شده است؛ چرا که صاحبش را از عذاب قبر نجات می دهد.
تعداد آیات: 30 آیه.
ثواب قرائت سوره ی مُلک
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که سوره ملک را در نماز عشا بخواند، تا صبح در امان خدا باشد، و در قیامت نیز در امان خداوند خواهد بود تا داخل بهشت شود.(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
سوره ی ملک مانع از عذاب قبر است، و نام آن در تورات سوره ی ملک است، و کسی که آن را در شب بخواند، خیر او فراوان و نفس او پاک و از غافلین شمرده نمی شود، و من آن را بعد از نماز عشا در حال نشسته می خوانم، و پدرم آن را در روز و شب می خواند، و کسی که آن را [همواره] بخواند چون ناکر
ص: 13
ونکیر از طرف پایین قبر وارد بر او می شوند، پاهای او می گوید: راهی برای شما نیست، چرا که این بنده بر روی من می ایستاد و هر صبح و شام مرا قرائت می نمود، و اگر از ناحیه وسط وارد شوند، جوف او می گوید: راهی برای شما نیست چرا که این بنده هر روز و هر شب مرا حفظ می نمود، و اگر از ناحیه ی زبان وارد شوند، زبان می گوید: راهی برای شما نیست، چرا که این بنده در هر روز و در هر شب به وسیله من این سوره را می خواند.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
هر کس این سوره را بخواند، از عذاب قبر نجات یابد، و پاداش احیای شب قدر به او داده خواهد شد، و کسی که آن را حفظ کند، انیس قبر او خواهد بود، و او را از عذاب قبر نجات می دهد، تا قیامت بر پا شود، و در قیامت نیز نزد خداوند از او شفاعت می کند، و تقرّب به او پیدا می نماید، تا در حال امن بدون وحشت داخل بهشت شود.
ص: 14
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که این سوره را نزد مرده ای قرائت کند، خداوند به او تخفیف می دهد، و اگر این سوره قرائت شود، و به اموات هدیّه داده شود، به اذن خداوند مانند برق به آنان می رسد.(1)
ص: 15
ص: 16
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
تَبارَکَ الَّذی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ 1 الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزیزُ الْغَفُورُ 2 الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَری فی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَری مِنْ فُطُورٍ 3 ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسیرٌ 4 وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطینِ وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعیرِ 5 وَ لِلَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ 6 إِذا أُلْقُوا فیها سَمِعُوا لَها شَهیقاً وَ هِیَ تَفُورُ 7 تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ کُلَّما أُلْقِیَ فیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ 8 قالُوا بَلی قَدْ جاءَنا نَذیرٌ فَکَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْ ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فی ضَلالٍ کَبیرٍ 9 وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فی أَصْحابِ السَّعیرِ 10 فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعیرِ 11 إِنَّ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبیرٌ 12 وَ أَسِرُّوا قَوْلَکُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ
ص: 17
الصُّدُورِ 13 أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ 14 هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فی مَناکِبِها وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ 15 أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمُ الْأَرْضَ فَإِذا هِیَ تَمُورُ 16 أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ أَنْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً فَسَتَعْلَمُونَ کَیْفَ نَذیرِ 17 وَ لَقَدْ کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَکَیْفَ کانَ نَکیرِ 18 أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الطَّیْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ وَ یَقْبِضْنَ ما یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ بَصیرٌ 19 أَمَّنْ هذَا الَّذی هُوَ جُنْدٌ لَکُمْ یَنْصُرُکُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ إِنِ الْکافِرُونَ إِلاَّ فی غُرُورٍ 20 أَمَّنْ هذَا الَّذی یَرْزُقُکُمْ إِنْ أَمْسَکَ رِزْقَهُ بَلْ لَجُّوا فی عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ 21 أَ فَمَنْ یَمْشی مُکِبًّا عَلی وَجْهِهِ أَهْدی أَمَّنْ یَمْشی سَوِیًّا عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ 22 قُلْ هُوَ الَّذی أَنْشَأَکُمْ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ 23 قُلْ هُوَ الَّذی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ 24 وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ 25 قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذیرٌ مُبینٌ 26 فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سیئَتْ وُجُوهُ الَّذینَ کَفَرُوا وَ قیلَ هذَا الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ 27 قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَهْلَکَنِیَ اللَّهُ وَ مَنْ مَعِیَ أَوْ رَحِمَنا فَمَنْ یُجیرُ الْکافِرینَ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ
28 قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ آمَنَّا بِهِ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فی ضَلالٍ مُبینٍ 29
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ 30
«تبارک»اصل آن از برکت به معنای ثبوت خیر و نُمُوّ چیزی است، و «طباق» مصدرطوبقت طباقاً به معنای چیزی بر روی چیز دیگری قرار گرفتن است، و امکان دارد جمع طَبَق باشد، مانند جَمَل و جِمال، و «تفاوت»به معنای اختلاف و اضطراب است، و«فُطور»به معنای شُقوق و صُدوع، از فَطر به معنای شَقّ و جدا شدن و دو نیم شدن است، و «خاسِئ»یعنی ذلیل و صاغر، و یا به معنای بعید و دور از انتظار است، از این رو به
ص: 18
سگ گفته می شود: اِخَسأ، و «حسیر»به معنای ناتوان و از کار افتاده است، و«حسیر»شتر از پا در آمده و غیر قابل سیر است، و «سعیر»آتش شعله ور را گویند، و «أعتدنا»در اصل أعددنا بوده، و دال تبدیل به تاء شده، و به معنای هَیَّأنا می باشد، و «شهیق»صدای نَفَس گیر را گویند، مانند صدای جان دادن، و هنگامی که شعله آتش شدید می شود این صدا از آن شنیده می شود، کأنّه طالب وقود است، و بعضی گفته اند: شهیق در سینه است، و زفیر درحلق است، و «فَور»ارتفاع به غلیان است، و «فارت القِدر و فار التنّور»یعنی ارتفع بالغلیان، و منه الفوّارة، لإرتفاعها بالماء ارتفاع الغلیان، و سحیق»به معنای بعید است، و أسحقهم الله یعنی أبعدهم من الخیر، و «لطیف» درباره ی خداوند به معنای رأفت و رحمت و رفق است، و «ذلول»مرکب رام را گویند، و «مناکب زمین»جاهای بلند آن را گویند، و «نشور»حیات بعد از مرگ را گویند، و «أنشره الله»یعنی أحیاه بعد موته، و «حاصب»سنگی است که با آن نشانه می گیرند، و حَصَبه بالحِصاة إذا رماه بها، «و کببته فأکبّ إذا القاه علی وجهه»، و «نَزَفتِ البئر» ای ذَهَب ماؤها، و «زُلفة»به معنای قربت و نزدیکی است، و «ساءه الأمر»ای غمّه و أحزنه، و «ماء غور»یعنی ماء غائر و فرو رفته،و «مَعین»مأخوذ از عین است، مانند مبیع که مأخوذ از بیع است، یعنی آب چشمه گوارا.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
پربرکت و زوال ناپذیر است کسی که حکومت جهان هستی به دست اوست، و او بر هر چیز تواناست. (1) آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل می کنید، و او شکست ناپذیر و بخشنده است. (2) همان کسی که هفت آسمان را بر فراز یکدیگر آفرید در آفرینش خداوند رحمان هیچ تضادّ و عیبی نمی بینی! بار دیگر نگاه کن، آیا هیچ شکاف و خللی مشاهده می کنی؟!
ص: 19
(3) بار دیگر (به عالم هستی) نگاه کن، سرانجام چشمانت (در جستجوی خلل و نقصان ناکام مانده) به سوی تو باز می گردد در حالی که خسته و ناتوان است! (4) ما آسمان پایین (نزدیک) را با چراغهای فروزانی زینت بخشیدیم، و آنها [شهابها] را تیرهایی برای شیاطین قرار دادیم، و برای آنان عذاب آتش فروزان فراهم ساختیم! (5) و برای کسانی که به پروردگارشان کافر شدند عذاب جهنّم است، و بد فرجامی است! (6) هنگامی که در آن افکنده شوند صدای وحشتناکی از آن می شنوند، و این در حالی است که پیوسته می جوشد! (7) نزدیک است (دوزخ) از شدّت غضب پاره پاره شود هر زمان که گروهی در آن افکنده می شوند، نگهبانان دوزخ از آنها می پرسند:«مگر بیم دهنده الهی به سراغ شما نیامد؟!»(8) می گویند: «آری، بیم دهنده به سراغ ما آمد، ولی ما او را تکذیب کردیم و گفتیم:خداوند هرگز چیزی نازل نکرده، و شما در گم راهی بزرگی هستید!»(9) و می گویند:«اگرما گوش شنوا داشتیم یا تعقّل می کردیم، در میان دوزخیان نبودیم!»(10) اینجاست که به گناه خود اعتراف می کنند دور باشند دوزخیان از رحمت خدا! (11) (امّا) کسانی که از پروردگارشان در نهان می ترسند، مسلّماً آمرزش و پاداش بزرگی دارند! (12) گفتار خود را پنهان کنید یا آشکار(تفاوتی نمی کند)، او به آنچه در سینه هاست آگاه است! (13) آیا آن کسی که موجودات را آفریده از حال آنها آگاه نیست؟! در حالی که او (از اسرار دقیق) با خبر و آگاه است! (14) او کسی است که زمین را برای شما رام کرد، بر شانه های آن راه بروید و از روزیهای خداوند بخورید و بازگشت و اجتماع همه به سوی اوست! (15) آیا خود را از عذاب کسی که حاکم بر آسمان است در امان می دانید که دستور دهد زمین بشکافد و شما را فرو برد و به لرزش خود ادامه دهد؟! (16) یا خود را از عذاب خداوند آسمان در امان می دانید که تندبادی پر از سنگریزه بر شما فرستد؟! و بزودی خواهید دانست
ص: 20
تهدیدهای من چگونه است! (17) کسانی که پیش از آنان بودند (آیات الهی را) تکذیب کردند، امّا (ببین) مجازات من چگونه بود! (18) آیا به پرندگانی که بالای سرشان است، و گاه بالهای خود را گسترده و گاه جمع می کنند، نگاه نکردند؟! جز خداوند رحمان کسی آنها را بر فراز آسمان نگه نمی دارد، چرا که او به هر چیز بیناست! (19) آیا این کسی که لشکر شماست می تواند شما را در برابر خداوند یاری دهد؟ ولی کافران تنها گرفتار فریبند! (20) یا آن کسی که شما را روزی می دهد، اگر روزیش را بازدارد (چه کسی می تواند نیاز شما را تأمین کند)؟! ولی آنها در سرکشی و فرار از حقیقت لجاجت می ورزند! (21) آیا کسی که به رو افتاده حرکت می کند به هدایت نزدیکتر است یا کسی که راست قامت در صراط مستقیم گام برمی دارد؟! (22) بگو: «او کسی است که شما را آفرید و برای شما گوش و چشم و قلب قرار داد امّا کمتر سپاسگزاری می کنید!» (23) بگو: «او کسی است که شما را در زمین آفرید و به سوی او محشور می شوید!»(24) آنها می گویند: «اگر راست می گویید این وعده قیامت چه زمانی است؟!»(25) بگو: «علم آن تنها نزد خداست و من فقط بیم دهنده آشکاری هستم!» (26) هنگامی که آن (وعده الهی) را از نزدیک می بینند، صورت کافران زشت و سیاه می گردد، و به آنها گفته می شود: «این همان چیزی است که تقاضای آن را داشتید»! (27) بگو: «به من خبر دهید اگر خداوند مرا و تمام کسانی را که با من هستند هلاک کند، یا مورد ترحّم قرار دهد، چه کسی کافران را از عذاب دردناک پناه می دهد؟!» (28) بگو: «او خداوند رحمان است، ما به او ایمان آورده و بر او توکّل کرده ایم و بزودی می دانید چه کسی در گم راهی آشکار است!»(29) بگو: «به من خبر دهید اگر آبهای (سرزمین) شما در زمین فرو رود، چه کسی می تواند آب جاری و گوارا در دسترس شما قرار دهد؟!»(30)
ص: 21
«تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ * الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاةَ»یعنی «قدّر الموت و الحیاة، و معناه: قَدَّرَ الْحَیَاةَ ثُمَّ الْمَوْتَ،)لِیَبْلُوَکُمْ) أَیْ یَخْتَبِرُکُمْ بِالْأَمْرِ وَ النَّهْیِ (أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا.)»(2)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:حیات و مرگ دو مخلوق خداوند هستند، و چون مرگ بیاید و داخل بدن انسان شود، به هر چه برخورد نماید حیات از آن خارج می شود.(3)
مؤلّف گوید:
از این روایت استفاده می شود که حیات و موت دو امر وجودی هستند، و مرگ عدم الحیات نیست.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»به معنای عمل فراوان نیست، بلکه به معنای عمل بهتر و درست تر است، و درستی عمل این است که عمل کننده از خدا بترسد، و نیّت صادق و نیکویی داشته باشد. سپس فرمود: «کوشش برای خالص شدن
ص: 22
عمل، سخت تر از خود عمل می باشد، و شما باید آگاه باشید که عمل خالص آن عملی است که تو نخواهی به خاطر آن کسی تو را ستایش نماید، و هدف تو تنها ستایش خداوند باشد، و نیّت افضل از عمل است، بلکه عمل همان نیّت است.»
سپس امام(علیه السلام) این آیه را قرائت نمود «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَی سَبِیلاً»(1)، و فرمود:
شاکله به معنای نیّت است.(2)
به امام صادق(علیه السلام) گفته شد: مرگ را برای ما توصیف بفرمایید؟ امام(علیه السلام) فرمود:
«مرگ برای مؤمن مانند بهترین عطری است که به مشام او برسد، و از آن لذّت ببرد، و همه رنج ها و دردها از او برطرف شود، و برای کافر مانند نیش زدن افعی ها و عقرب ها و سخت تر از آن می باشد».
گفته شد: «مردم می گویند: مرگ سخت تر از این است که بدن انسان را با ارّه ببرند، و یا با مقراض بچینند، و یا با سنگ بکوبند، و یا زیر سنگ آسیاب لِه کنند؟».
امام(علیه السلام) فرمود:
برای برخی از کفّار و فجّار چنین است، چنان که شما کسانی را این چنین می بینید، و عذاب آخرت سخت تر از این است.
ص: 23
گفته شد: ما بسا می بینیم که کافر در حالی که می خندد و سخن می گوید، مانند این که چراغی خاموش شود، از دنیا می رود، و در بین مؤمنین و کفّار نیز بعضی را چنین می بینیم و بعضی را می بینیم که به سختی جان می دهند؟ امام(علیه السلام) فرمود:
راحتی مؤمن در حال جان دادن به خاطر شروع پاداش اوست، و سختی جان دادن او برای پاک شدن او از گناهان است تا چون وارد بر خدای خود می شود نظیف و مستحق ثواب ابد باشد، و راحتی کافر در حال مرگ جبران کارهای نیک اوست، تا در آخرت جز عذاب چیزی برای او نباشد، و سختی جان دادن او شروع عذاب او می باشد، چرا که خداوند به احدی ظلم نمی کند و او عادلی است که حق کسی را ضایع نمی نماید.(1)
ص: 24
«الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَّا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَی مِن فُطُورٍ * ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خَاسِأً وَ هُوَ حَسِیرٌ * وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَ جَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِّلشَّیَاطِینِ وَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِیرِ…»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم در تفسیر«طِبَاقًا»گوید:
بعضها طَبَق لبعضٍ، و در تفسیر«مِن تَفَاوُتٍ»گوید: یعنی من فسادٍ، و در تفسیر «فُطُورٍ»گوید: یعنی من عیبٍ، و در تفسیر «خَاسِأً وَ هُوَ حَسِیرٌ»گوید: یعنی یقصر و ینقطع، و در تفسیر «فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ»گوید: یعنی فی عذابٍ شدید.(2)
برخی از مفسّرین گویند:
طبقات آسمان ها هر کدام دارای خصوصیّات و محلّ برخی از ملائکه هستند، و در طبقه چهارم بیت المعمور است، و در طبقه هفتم سدرة المنتهی و جنّة المأوی است، و فوق آن ها کرسی است که بر جمیع طبقات احاطه دارد، و فوق کرسیّ عرش اعظم است، و فوق عرش را «لا یعلمه أحد إِلَّا اللَّهُ، لَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ، وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ …».
و در تفسیر آیه پنج این سوره «وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَ جَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِّلشَّیَاطِینِ…»و آیه «إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ * وَ حِفْظًا مِّن کُلِّ شَیْطَانٍ مَّارِدٍ»(3)، و در روایات -- همان گونه که گذشت -- آمده که شیاطین قبل از حضرت عیسی(علیه السلام)
ص: 25
به آسمان ها می رفتند، و از ملائکه اموری را می گرفتند و به کاهنان -- که اجنّه را احضار می کردند -- خبر می دادند، و آن ها به مردم می گفتند، و بهره هایی می بردند، و چون حضرت عیسی(علیه السلام) متولّد شد، شیاطین از آسمان چهارم و بعد از آن ممنوع گردیدند، و در شب ولادت رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) از همه آسمان ها ممنوع گردیدند، و کهانت از بین رفت، و شیاطین نزدیک آسمان دنیا می رفتند و استراق سمع می کردند، یعنی از ملائکه مطالبی را می دزدیدند، و خداوند ستاره هایی را مانند تیر شهاب، بر آنان می فرستاد، و آنان را می سوزانید، چنان که خداوند می فرماید:
«وَ لَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّمَاء بُرُوجًا وَ زَیَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ * وَ حَفِظْنَاهَا مِن کُلِّ شَیْطَانٍ رَّجِیمٍ * إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِینٌ»(1). و می فرماید: «إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ * وَ حِفْظًا مِّن کُلِّ شَیْطَانٍ مَّارِدٍ» تا این که می فرماید: «إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ»(2)، و از قول اجنّه می فرماید: «وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاء فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِیدًا وَ شُهُبًا * وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَّصَدًا.»(3)
«وَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ * إِذَا أُلْقُوا فِیهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِیقًا وَ هِیَ تَفُورُ * تَکَادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ کُلَّمَا أُلْقِیَ فِیهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ * قَالُوا بَلَی قَدْ جَاءنَا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنَا وَ قُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِن شَیْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلَالٍ کَبِیرٍ»(4)
ابوبصیر گوید: شخصی از امام صادق(علیه السلام) پرسید: برای چه خداوند پیامبران و مرسلین را برای [هدایت] مردم فرستاد؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود:
برای این که مردم حجّت و عذری در مقابل خداوند نداشته باشند، و نگویند:
ص: 26
«ما جاءَنا مِنْ بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ»بلکه خداوند بر آنان حجّت داشته باشد، و آنان اعتراف کنند که پیامبران خدا را تکذیب کرده اند، چنان که خداوند از خازنین و مأمورین جهنّم این معنا را حکایت می نماید، و مأمورین جهنّم به اهل جهنّم می گویند: «أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ» و اهل جهنّم می گویند: «قَالُوا بَلَی قَدْ جَاءنَا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنَا وَ قُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِن شَیْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلَالٍ کَبِیرٍ.»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درخطبه غدیر پس از آن که نام علیّ و اولاد او(علیهم السلام) را بیان کرد فرمود:
آگاه باشید که دشمنان آنان کسانی هستند که در جهنّم صدای شهیق و زفیر و فوران آن را می شنوند، و هر گروهی از آنان که وارد جهنّم می شوند گروه دیگرشان را لعنت می کنند.(2)
ص: 27
«وَ قَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ * فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقًا لِّأَصْحَابِ السَّعِیرِ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آنان شنیدند و تعقّل کردند، و لکن اطاعت نکردند، و به وظیفه خود عمل ننمودند، و دلیل بر این که شنیدند و تعقّل کردند و نپذیرفتند این است که خداوند می فرماید: «فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقًا لِّأَصْحَابِ السَّعِیرِ.»(2)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ»می فرماید:
آنان می گویند: اگر خداوند ما را عذاب کند، هرگز ظلمی به ما نکرده است، از این رو مالک دوزخ در پاسخ آنان گوید: «فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقًا لِّأَصْحَابِ السَّعِیرِ.»(3)
ص: 28
صاحب مجمع البیان از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که در تفسیر آیه فوق فرمود:
بسا شخصی اهل جهاد و نماز و روزه و امر به معروف و نهی از منکر می باشد و لکن پاداش او در قیامت به اندازه عقل اوست.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که عاقل باشد، دین دارد، و کسی که دین داشته باشد، داخل بهشت می شود.(2)
«إِنَّ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَیْبِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ»(3)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در خطبه غدیر پس از بردن نام علی و اولاد او(علیهم السلام) فرمود:
دوستانشان کسانی هستند که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَیْبِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ.»(4)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
سلیمان بن داود(علیه السلام) گفت: خداوند چیزهایی که به مردم داده بود به ما داد، و چیزهایی را، به آنان نداده بود، و به ما داد، و دانشی که به مردم داده بود را
ص: 29
به ما داد، و دانشی که به آنان نداده بود را نیز به ما داد، و ما در آن ها چیزی بهتر از چهار چیز را نیافتیم،
ترس از خداوند، در پنهانی و آشکار، 2. اقتصاد در حال غنا [و فقر]، 3. سخن حق در حال خشنودی و غضب، 4. تضرّع به درگاه خداوند متعال در همه حالات.(1)
«وَ أَسِرُّوا قَوْلَکُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ * أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ»(2)
حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید:
خداوند که عالم نامیده می شود به معنای حادث بودن علم او، و کمک گرفتن از ابزار علم نیست [چرا که علم او مسبوق به جهل نیست] و او مانند علما و دانشمندان نیست، که قبلاً جاهل بوده اند، و سپس عالم شده اند، و خداوند را به این معنا عالم می گویند که او نسبت به هیچ چیزی جاهل نیست، بنابراین نام عالم گرچه مشترک بین خالق و مخلوق است، امّا معنای آن متفاوت است، «لطیف»نیز به معنای لاغری و کوچکی نیست بلکه لطیف درباره ی خداوند به معنای نافذ در اشیاء و غیرقابل ادراک بودن می باشد، و خداوند منزّه از این است که با حسّ و تحدید و توصیف درک شود، و این صفت نیز لفظاً مشترک بین خالق و مخلوق است، و در معنا
ص: 30
متفاوت است، و امّا «خبیر»نیز به معنای آگاه و دانایی است که چیزی بر او پوشیده نیست، و به همه چیز احاطه دارد، و به معنای دقّت و ملاحظه و بررسی نیست، چرا که خداوند نیاز به این ابزارها ندارد، وگرنه باید از پیش جاهل بوده باشد، و سپس خبیر و دانا شده باشد، در حالی که خداوند از ازل خبیر بوده است، و این صفت نیز لفظاً مشترک بین خالق و مخلوق است و در معنا متفاوت است.(1)
ص: 31
ص: 32
مؤلّف گوید:
مضمون روایت فوق را مرحوم صدوق در کتاب توحید از حضرت کاظم(علیه السلام) نیزنقل نموده که در پاورقی مشاهده می شود.(1)
ص: 33
«هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِی مَنَاکِبِهَا وَ کُلُوا مِن رِّزْقِهِ وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ»(1)
این آیه راهنمای به توحید و خداشناسی است، و در قرآن از این گونه آیات فراوان است چنان که در سوره «یس»می فرماید: «وَ ذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَکُوبُهُمْ وَ مِنْهَا یَأْکُلُونَ
ص: 34
*وَ لَهُمْ فِیهَا مَنَافِعُ وَ مَشَارِبُ أَ فَلَا یَشْکُرُونَ»(1)، و در آیه دیگری می فرماید: «خَلَقَ لَکُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً…»(2)، و یا می فرماید: «سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی الْأَرْضِ»(3)، یعنی او خداوندی است که زمین را برای شما رام و مطابق نیاز شما آفریده تا در اطراف آن سیر کنید و از رزق خداوند بخورید و [بدانید که] به سوی او باز خواهید گشت. و در سوره ی یس می فرماید: ما چهار پاها را برای آنان رام و ذلیل قرار دادیم تا از برخی سواری بگیرند، و از گوشت برخی بخورند، و از شیر آنان بنوشند، و بهره های دیگری نیز برای آنان در این چهارپایان هست، آیا نباید شاکر خدای خود باشند؟! و در آیه دیگری می فرماید: ما آنچه در روی زمین است، را برای شما انسان ها آفریدیم، و آن ها را مسخّر و آماده بهره برداری آنان قرار دادیم. توضیح این گونه آیات را امام صادق(علیه السلام) در حدیث مفضّل بیان نموده، و مطالعه آن برای خوانندگان بسیار سودمند است، و ما متن حدیث مفضّل و خلاصه ترجمه آن را در کتاب «راه خداشناسی»بیان نموده ایم. علاقه مندان می توانند به آن کتاب مراجعه فرمایند.
«أَ فَمَن یَمْشِی مُکِبًّا عَلَی وَجْهِهِ أَهْدَی أَمَّن یَمْشِی سَوِیًّا عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»(4)
محمّد بن فضیل گوید: حضرت رضا(علیه السلام) در تفسیر آیه فرمود:
خداوند منحرفین از ولایت علی(علیه السلام) را، تشبیه به کسی نموده که بر صورت خود راه می رود، و به جایی راه پیدا نمی کند، و پیروان او را تشبیه به کسی نموده که بر صراط مستقیم حرکت می نمایند، و صراط مستقیم، شخص امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(5)
ص: 35
فضیل بن یسار گوید: امام باقر(علیه السلام) این آیه را تلاوت نمود، و به مردم نگاه کرد، و فرمود:
به خدا سوگند، صراط مستقیم علی و امامان بعد از او(علیهم السلام) هستند.(1)
فضیل نیز گوید: با امام باقر(علیه السلام) وارد مسجدالحرام شدیم و آن حضرت در حالی که بر من تکیه نموده بود -- و ما مقابل باب بنی شیبه بودیم -- نگاهی به مردم کرد و فرمود:
«ای فضیل، همین گونه مردم جاهلیّت طواف می کردند، و حقّی را نمی شناختند، و دینی را اعتقاد نداشتند»سپس فرمود: «ای فضیل بنگر آنان را که چگونه بر صورت های خود راه می روند، خدا آنان را لعنت کند، آنان مسخ شده اند [و مانند حیوانات] با صورت بر زمین راه می روند»سپس این آیه را تلاوت نمود: «أَ فَمَن یَمْشِی مُکِبًّا عَلَی وَجْهِهِ…» و فرمود: به خدا سوگند صراط مستقیم علی(علیه السلام) و اوصیای او(علیهم السلام)اند. و سپس این آیه را تلاوت نمود: «فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ قِیلَ هَذَا الَّذِی کُنتُم بِهِ تَدَّعُونَ»(2)، یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام).
تا این که فرمود:
ای فضیل، مردم تا قیامت کسی را با لقب «امیرالمؤمنین»یاد نمی کنند مگر آن که او مفتری و کذّاب خواهد بود. تا این که فرمود: به خدا سوگند جز شما کسی حاجی [و زائر بیت الله] نخواهد بود، و خداوند جز شما را نخواهد آمرزید، و از جز شما عملی را نخواهد پذیرفت، و شمایید اهل این آیه: «إِن
ص: 36
تَجْتَنِبُواْ کَبَآئِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُم مُّدْخَلاً کَرِیمًا»(1)، تا این که فرمود: ای فضیل آیا راضی نمی شوید، که نماز را بر پا بدارید، و زکات خود را بپردازید، و زبان هایتان را حفظ کنید، و داخل بهشت شوید؟ و سپس این آیه را تلاوت نمود: «أَ لَمْ تر إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّواْ أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَ آتُواْ الزَّکَاةَ»(2)، سپس فرمود: به خدا سوگند شمایید اهل این آیه.(3)
«فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ قِیلَ هَذَا الَّذِی کُنتُم بِهِ تَدَّعُونَ»(4)
زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
این آیه درباره امیرالمؤمنین(علیه السلام) و اصحاب او -- که خیانت کردند -- نازل شد، و آنان در قیامت، امیرالمؤمنین(علیه السلام) را در بهترین وضعیّت می بینند،
ص: 37
و صورت های آنان سیاه می شود، و به آنان گفته خواهد شد: این آقا همان کسی است که شما نام او را بر خود نهادید و خود را امیرالمؤمنین نامیدید.(1)
مرحوم طبرسی گوید: ابوالقاسم حسکانی [صاحب کتاب «شواهد التنزیل»]ازاعمش نقل نموده که گوید:
هنگامی که [مخالفین] علی(علیه السلام) را نزد خداوند، در آن منزلت بالا می بینند، صورت های آنان که کافر به او شدند، سیاه می شود [و انگشت به دهن می گزند.](2) علّامه ابن شهر آشوب از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل نموده که فرمودند:
آیه فوق درباره ی علی(علیه السلام) نازل شد، و کافران چون علی(علیه السلام) را در قیامت می بینند -- که منزلت والایی دارد -- صورت های شان سیاه می شود، و انگشتان خود را به دهان می گزند، به خاطر این که ولایت او را در دنیا نادیده گرفتند.(3)
ص: 38
«قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَهْلَکَنِیَ اللَّهُ وَ مَن مَّعِیَ أَوْ رَحِمَنَا فَمَن یُجِیرُ الْکَافِرِینَ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * قُلْ هُوَ الرَّحْمَنُ آمَنَّا بِهِ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنَا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ»(1)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ» فرمود:
خداوند به رسول خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید: بگو: ای جماعت منکرین و مکذّبین [ولایت امیرالمؤمنین و ائمّه معصومین(علیهم السلام)] من رسالت خود را نسبت به شما درباره ی ولایت علی و امامان بعد از او(علیهم السلام) انجام دادم، و زود است که شما بدانید چه کسی در ضلالت و گم راهی می باشد.(2) ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) [در تاویل این آیه] فرمود:
این آیه را تغییر و تحریف نموده اند، چرا که خداوند هرگز حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و مؤمنین اطراف او را -- که بهترین فرزندان آدم(علیه السلام) هستند -- هلاک نخواهد نمود، و آیه ای که خداوند نازل نموده این گونه است: «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَهْلَکَکُم اللَّهُ جَمِیعًا أَوْ رَحِمَنَا فَمَنْ یُجِیرُ الْکَافِرِینَ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ.»(3)
ص: 39
«قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاء مَّعِینٍ»(1)
عمّار گوید:
در بعضی از جنگ ها، من خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودم، و علی(علیه السلام) اصحاب اَلوِیَة [یعنی گروه های مخالف] را به قتل رساند و آنان را متفّرق کرد، و درآن جنگ [یعنی جنگ احزاب] عمرو بن عبدالله جُمَحی و شیبة بن نافع را نیز کشت، پس من گفتم: یا رسول الله! علی در راه خدا به حق جهاد نمود، و حقّ جهاد را ادا کرد. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: او از من است، و من از او هستم، و او وارث علم من، و قاضی دَین من، و وفاکننده ی به وعده های من، و خلیفه و جانشین من است، و اگر او نبود مؤمنان خالص، بعد از من شناخته نمی شدند، جنگ او جنگ من، و صلح او صلح من است، و صلح من صلح خداست، او پدر دو سبط من، و پدر ائمّه بعد از من است، و مهدیّ این امّت از فرزندان اوست.
پس من گفتم: یا رسول الله پدر و مادرم فدای شما باد، مهدیّ کیست؟ فرمود: ای عمّار خداوند متعال به من وعده داده که از صلب حسین نُه امام خارج کند، و نهمین آنان غایب خواهد شد، چنان که خداوند می فرماید:
ص: 40
«قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاء مَّعِینٍ»و او ماء معین است، و غیبت طولانی خواهد داشت، و در زمان غیبت او گروهی بر امامت او باقی می مانند، و گروهی باز می گردند، و او در آخر الزمان قیام می کند، و زمین را پر از عدل و داد می نماید، پس از آن که پر از ظلم و جور شده باشد، او با تأویل قرآن می جنگد، همان گونه که من با تنزیل قرآن جنگ کردم، او سَمِیّ و همنام من، و از همه مردم به من شبیه تر می باشد.
سپس فرمود:
ای عمّار زود است که بعد از من فتنه ای رخ بدهد، و تو هنگام فتنه از علیّ(علیه السلام) پیروی کن، و از او جدا مشو، چرا که او با حقّ است، و حق با اوست، و زود است که تو در لشگر علی(علیه السلام) با ناکثین و قاسطین جنگ کنی، و تو را آن گروه ستمکار خواهند کشت.
عمّار گفت: یا رسول الله مگر این نیست که جنگ من -- همراه علی(علیه السلام) -- با رضایت خدا و رضایت شماست؟ فرمود: آری، و آخرین توشه تو از دنیا شربت شیری خواهد بود….(1)
ص: 41
ص: 42
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
تأویل آیه فوق این است که «إِذَا فَقَدْتُمْ إِمَامَکُمْ فَلَمْ تَرَوْهُ، فَمَا ذَا تَصْنَعُونَ؟».
یعنی اگر امام خود را نیافتید چه خواهید کرد؟(1)
امام کاظم(علیه السلام) می فرماید:
«إِذَا غَابَ عَنْکُمْ إِمَامُکُمْ فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِإِمَامٍ جَدِیدٍ.»(2)
فضّالة بن ایّوب گوید: حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «مَاؤُکُمْ غَوْرًا»ائمّه(علیهم السلام) هستند، و ائمّه أبواب الله اند بین خدا و بین خلق او، و ماء معین علم امام(علیه السلام) است.(3)
ص: 43
محلّ نزول: مکّه مکرّمه، جز آیات 17 تا 33 و 48 تا 50 در مدینه منوّره.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی علق.
تعداد آیات: 52 آیه.
ثواب قرائت سوره ی قلم
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که سوره «قلم»را در نماز واجب و یا مستحب قرائت کند، خداوند(عزوجل) او را تا ابد از فقر ایمن می دارد، و پس از مرگ او را از فشار قبر نجات می دهد.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، خداوند پاداش صاحبان عقل را به او می دهد، و اگر این سوره نوشته شود، و بر دندان مضروب آویزان شود، در همان ساعت درد آن ساکت شود.
ص: 45
امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود:
اگر نوشته شود، و بر کسی که دندان او درد دارد آویخته شود، درد آن با اذن الهی ساکت خواهد شد.(1)
ص: 46
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ 1 ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ 2 وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ 3 وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ 4 فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ 5 بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ 6 إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ 7 فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبینَ 8 وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ 9 وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلاَّفٍ مَهینٍ 10 هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمیمٍ 11 مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثیمٍ 12 عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنیمٍ 13 أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنینَ 14 إِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ 15 سَنَسِمُهُ عَلَی الْخُرْطُومِ 16 إِنَّا بَلَوْناهُمْ کَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّها مُصْبِحینَ 17 وَ لا یَسْتَثْنُونَ 18 فَطافَ عَلَیْها طائِفٌ مِنْ رَبِّکَ وَ هُمْ نائِمُونَ 19 فَأَصْبَحَتْ کَالصَّریمِ 20 فَتَنادَوْا مُصْبِحینَ 21 أَنِ اغْدُوا عَلی حَرْثِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صارِمینَ 22 فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ یَتَخافَتُونَ 23 أَنْ لا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکینٌ 24 وَ غَدَوْا عَلی حَرْدٍ قادِرینَ 25 فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ 26 بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ 27 قالَ
ص: 47
أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ 28 قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا ظالِمینَ 29 فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَلاوَمُونَ 30 قالُوا یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا طاغینَ 31 عَسی رَبُّنا أَنْ یُبْدِلَنا خَیْراً مِنْها إِنَّا إِلی رَبِّنا راغِبُونَ 32 کَذلِکَ الْعَذابُ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ 33
«یَسْطُرُونَ»از سَطْر به معنای کتابت است، و «مَمْنُونٍ»به معنای مقطوع است، و «مَنَّهُ السَیر»إذا قطعه، و «مَنین»به معنای ضعیف است، و «خُلُق»به معنای روش و عادت است، و «خُلُق کریم»به معنای صبر بر حقّ، و تدبیر امور است، بر مقتضای عقل، و «مفتون»مبتلای به تخیّل است، مانند مجنون کما یقال: «فُتِنَ فلان بفلانة» یعنی فلانی مفتون فلان زن شد، و اصل فِتنَة به معنای ابتلا و امتحان است، و «مَهین» به معنای ضعیف و ذلیل است، و مهانت به معنای ذلّت است، و «هَمّاز»کسی را گویند که به ناحق از مردم بدگویی می کند، و اصل لغت به معنای دفع با شدّت است، و «نمیم» سخن چین است، و «عُتُلّ»جفاکار غلیظ است، و «عَتَلَهُ یَعتِلُه»إذا زَعزَعَه بِغلِظَةٍ و جَفاءٍ، و «زنیم»کسی را گویند که منسوب به قومی است، و لکن از آنان نیست، و «وَسم»علامت گذاردن و داغ کردن است، و «خُرطوم»بینی را گویند، و خرطوم فیل بینی و آلت شامّه اوست، و «صَرْم و جُذاذ»در نخل، به منزله ی حصاد در زرع است، و «صَریم»شب تاریک تیره است، و به روز نیز صریم گویند، و از اضداد می باشد، و «طائِف»به وارد در شب گویند، و «حَرْد»به معنای منع است، و بعضی گفته اند: به معنای قصد است، و یا به معنای غَضَب و حَنَق است.
ص: 48
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
ن، سوگند به قلم و آنچه مینویسند، (1) که به نعمت پروردگارت تو مجنون نیستی، (2) و برای تو پاداشی عظیم و همیشگی است! (3) و تو اخلاق عظیم و برجسته ای داری! (4) و بزودی تو می بینی و آنان نیز می بینند، (5) که کدام یک از شما مجنونند! (6) پروردگارت بهتر از هر کس می داند چه کسی از راه او گم راه شده، و هدایت یافتگان را نیز بهتر می شناسد! (7) حال که چنین است از تکذیب کنندگان اطاعت مکن! (8) آنها دوست دارند نرمش نشان دهی تا آنها (هم) نرمش نشان دهند (نرمشی توأم با انحراف از مسیر حق)! (9) و از کسی که بسیار سوگند یاد می کند و پست است اطاعت مکن، (10) کسی که بسیار عیبجوست و به سخن چینی آمد و شد می کند، (11) و بسیار مانع کار خیر، و متجاوز و گناهکار است (12) علاوه بر اینها کینه توز و پرخور و خشن و بدنام است! (13) مبادا بخاطر اینکه صاحب مال و فرزندان فراوان است (از او پیروی کنی)! (14) هنگامی که آیات ما بر او خوانده می شود می گوید: «اینها افسانه های خرافی پیشینیان است!»(15) (ولی) ما بزودی بر بینی او علامت و داغ ننگ می نهیم! (16) ما آنها را آزمودیم، همان گونه که «صاحبان باغ»را آزمایش کردیم، هنگامی که سوگند یاد کردند که میوه های باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستمندان) بچینند. (17) و هیچ از آن استثنا نکنند (18) امّا عذابی فراگیر (شب هنگام) بر (تمام) باغ آنها فرود آمد در حالی که همه در خواب بودند، (19) و آن باغ سرسبز همچون شب سیاه و ظلمانی شد! (20) صبحگاهان یکدیگر را صدا زدند، (21) که بسوی کشتزار و باغ خود حرکت کنید اگر قصد چیدن میوه ها را دارید! (22) آنها حرکت کردند در حالی که آهسته
ص: 49
با هم می گفتند:»(23)«مواظب باشید امروز حتی یک فقیر وارد بر شما نشود!» (24) (آری) آنها صبحگاهان تصمیم داشتند که با قدرت از مستمندان جلوگیری کنند. (25) هنگامی که (وارد باغ شدند و) آن را دیدند گفتند: «حقّاً»ما گم راهیم! (26) (آری، همه چیز از دست ما رفته) بلکه ما محرومیم!»(27) یکی از آنها که از همه عاقلتر بود گفت: «آیا به شما نگفتم چرا تسبیح خدا نمی گویید؟! (28) گفتند: «منزّه است پروردگار ما، مسلّماً ما ظالم بودیم!»(29) سپس رو به یکدیگر کرده به ملامت هم پرداختند، (30) (و فریادشان بلند شد) گفتند: «وای بر ما که طغیانگر بودیم! (31) امیدواریم پروردگارمان (ما را ببخشد و) بهتر از آن به جای آن به ما بدهد، چرا که ما به او علاقه مندیم!»(32) این گونه است عذاب (خداوند در دنیا)، و عذاب آخرت از آن هم بزرگتر است اگر می دانستند! (33)
«ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا یَسْطُرُونَ * مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ * وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْرًا غَیْرَ مَمْنُونٍ»(1)
مرحوم صدوق در کتاب معانی الأخبار از سفیان بن سعید ثوری نقل نموده که گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر حروف مقطّعه قرآن فرمود:
و امّا «نون»نهری است در بهشت، و خداوند به او فرمود: جماد باش، و او جماد شد، و سپس به او فرمود: مداد شو و مداد گردید، و به قلم فرمود: بنویس، و قلم حوادث گذشته و آینده را تا قیامت در لوح محفوظ نوشت، و مداد و قلم و لوح از نور بود.
سفیان گوید: عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، لوح و قلم و مداد را برای من بیان فرمایید.
ص: 50
امام(علیه السلام) فرمود:
«نون»مَلَکی است که حقایق را تحویل به قلم می دهد، و قلم نیز ملکی است، و حقایق را تحویل لوح می دهد، و لوح نیز ملکی است، و حقایق را تحویل اسرافیل می دهد، و اسرافیل تحویل به میکائیل می دهد، و میکائیل تحویل به جبرائیل می دهد، و جبرائیل تحویل به پیامبران (صلوات الله علیهم) می دهد. سپس فرمود: ای سفیان برخیز که ما تو را در امان نمی بینیم.(1)
ص: 51
مؤلّف گوید:
مضمون روایت فوق در روایات فراوان دیگری آمده است، علاقه مندان می توانند به تفسیر برهان(1)، و تفسیر قمی(2)مراجعه کنند.
محمّد بن فضیل گوید: امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
«ن»نام رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، و «قلم»نام امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(3)
و در آخر سوره «طه»از امام صادق(علیه السلام) نقل شد که فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در قرآن ده اسم دارد.
ص: 52
مؤلّف گوید:
روایت فوق در پاورقی مشاهده می شود.(1)
ابن عبّاس گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با خدیجه نماز می خواندند که علی(علیه السلام) وارد شد و گفت: ما هذا یا محمّد؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: این دین خداست، و تو باید ایمان بیاوری و آن را تصدیق بکنی پس علی(علیه السلام) ایمان آورد، و با خدیجه همواره به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اقتدا می کردند و نماز می خواندند، و چون اهل مکّه نماز آنان را دیدند گفتند: محمّد(صلی الله علیه و آله) جنون پیدا کرده است، و خداوند در پاسخ آنان فرمود: «ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا یَسْطُرُونَ * مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ.»(2)
ص: 53
«وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
«خُلُقٍ عَظِیمٍ»اسلام است، و روایت شده که «خُلُقٍ عَظِیمٍ»دین عظیم است.(2)
بحر سقّاء گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
حُسن خُلق، برخورد ملایم و آسان است، سپس فرمود: ای بحر می خواهی حدیثی که برای یکی از اهل مدینه رخ داد را به تو خبر بدهم؟ گفتم: آری. فرمود: روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مسجد مدینه نشسته بود، ناگهان زنی از انصار آمد، و لباس آن حضرت را کشید و چیزی نگفت و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز چیزی نفرمود، تا این که سه مرتبه این عمل را انجام داد، و آن حضرت در مرتبه چهارم برخاست و آن زن مقداری از لباس او را جدا کرد و بازگشت، پس انصار او را ملامت کردند و گفتند: خدا تو را مؤاخذه کند، تو سه مرتبه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را محبوس نمودی و چیزی به او نگفتی و او نیز به تو چیزی نفرمود، مگر چه کاری با او داشتی؟! آن زن گفت:ما را مریضی است، و خانواده من مرا فرستاده اند تا مقداری از لباس پیامبر(صلی الله علیه و آله) را بگیرم و برای آنان ببرم، و چون من خواستم از لباس او چیزی را بگیرم او برخاست و من حیا کردم که چیزی از لباس او را جدا کنم، و نخواستم به آن حضرت بگویم چیزی از لباس خود را به من بده، و اکنون چیزی از لباس او را جدا کردم و گرفتم.(3)
ص: 54
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
بهترین شما کسانی هستند که اخلاق آنان نیکوتر، و هم نشینی با آن ها آسان است، و با مردم اُلفت دارند، و مردم نیز با آنان اُلفت دارند، و مردم را در داخل خانه های خود راه می دهند.(1)
شیخ ورّام رحمه الله علیه روایت نموده:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با بعضی از اصحاب خود در حرکت بود که مردی از اعراب بادیه نشین لباس او را به شدّت کشید، تا حدّی که لباس گردن آن حضرت را فشار داد و سپس گفت: ای محمّد! از مال خدا که نزد خود داری به من ببخش»پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خندید و دستور داد تا به او احسان کنند! و نیز هنگامی که قریش او را آزار و مضروب نمودند فرمود:
«اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِی فَإِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ»یعنی «خدایا از قوم من بگذر، چرا که آنان
ص: 55
نادان هستند.»و با این اخلاق بود که خداوند درباره ی او فرمود: «وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ.»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند گروهی را برای قضای حوائج مردم آفریده که ستایش و احترام به مردم را افتخار خود می دانند، و خداوند اخلاق نیک را دوست می دارد، و مقصود خداوند از خطاب: «وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ»سخاوت و حسن خلق است.(2)
مؤلّف گوید:
روایت درباره ی حسن خلق فراوان است به چند روایت در پاورقی اشاره می شود.(3)
ص: 56
ص: 57
«فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ * بِأَییِّکُمُ الْمَفْتُونُ * إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ * فَلَا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ * وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ * وَ لَا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَّهِینٍ * هَمَّازٍ مَّشَّاء بِنَمِیمٍ * مَنَّاعٍ لِّلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ * عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِکَ زَنِیمٍ»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
هیچ مؤمنی نیست مگر آن که محبّت خالص من در قلب اوست، و هر کس
ص: 58
با محبّت خالص، مرا دوست بدارد، محبّت خالص تو نیز در قلب او خواهد بود، و دروغ می گوید کسی که بگوید: مرا دوست می دارد و دشمن تو باشد. پس دو نفر از منافقین گفتند: «رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فریفته این جوان شده است»و خداوند آیات «فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ * بِأَییِّکُمُ الْمَفْتُونُ…»را نازل نمود.
چنان که آیات «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ * وَ لَا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَّهِینٍ…»درباره ی آن دو نازل شده است.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم نیز گوید:
آیات فوق درباره ی حَبتَر و زُفَر [یعنی اوّلی و دوّمی نازل شده] است.(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
عمر به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: شنیده ام شما آیه «فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ * بِأَییِّکُمُ الْمَفْتُونُ»را درباره ی من و ابوبکر و عثمان تأویل نموده اید؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: می خواهی بگویم درباره ی بنی امیّه چه آیه ای نازل شده است؟ سپس فرمود: آیه «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی القُرْآنِ»(3)، درباره ی آنان نازل شده است.»
ص: 59
پس عمر گفت: دروغ می گویی؛ بنی امیّه بهتر از تو هستند و به خویشان خود بیشتر صله می کنند.(1)
محمّد بن مسلم گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: «عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِکَ زَنِیمٍ»چه معنایی دارد؟ فرمود:
«عُتُلٍّ»به معنای: عظیم الفکر است، و «زَنِیمٍ»:«الْمُسْتَهْتِرُ بِکُفْرِهِ»می باشد.(2)
یعنی کسی که در اثر کفر اولیای خدا را استهزاء می کند.
مرحوم طبرسی در مجمع البیان از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
زنیم کسی است که اصل و ریشه ای ندارد.(3)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) به عمر فرمود:
آیه «فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ»(4)، درباره ی بنی امیّه نازل شده است»
و عمر گفت: «دروغ می گویی بنی امیّه بهتر از شمایند و به خویشان خود بیشتر احسان می کنند، و لکن تو دست از دشمنی با بنی تیم و بنی عدّی و بنی امیّه بر نمی داری.»(5)
ص: 60
«عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِکَ زَنِیمٍ * أَن کَانَ ذَا مَالٍ وَ بَنِینَ * إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِ آیَاتُنَا قَالَ أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ * سَنَسِمُهُ عَلَی الْخُرْطُومِ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِ آیَاتُنَا»کنایه از دومی است که آیات خداوند را اکاذیب و اسطوره و بافته های پیشینیان می دانست، و «سَنَسِمُهُ عَلَی الْخُرْطُومِ»مربوط به رجعت است و چون امیرالمؤمنین(علیه السلام) و دشمنان او به دنیا باز می گردند آن حضرت آنان را داغ می گذارد، همان گونه که مردم چهارپایان را بر بینی و لب های آنان داغ می گذارند.(2)
«إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ کَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِینَ * وَ لَا یَسْتَثْنُونَ * فَطَافَ عَلَیْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّکَ وَ هُمْ نَائِمُونَ * فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ * فَتَنَادَوا مُصْبِحِینَ * … کَذَلِکَ الْعَذَابُ وَ لَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ»(3)
فضیل گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«بسا مؤمن گناهی می کند، و آن گناه جلوی رزق او را می گیرد»و سپس آیه فوق را قرائت نمود.(4)
ص: 61
ابوالجارود نیز گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ کَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ»فرمود:
اهل مکّه مبتلای به گرسنگی شدند، همانند صاحبان آن باغستان دنیایی که در یمن بود، و به آن رضوان می گفتند، و فاصله آن تا صنعاء نُه میل بود.
سپس علیّ بن ابراهیم گوید:
مقصود از «فَطَافَ عَلَیْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّکَ وَ هُمْ نَائِمُونَ»عذاب الهی است، و مقصود از «إِنَّا لَضَالُّونَ»این است که آنان راه را گم کرده بودند، و مقصود از «لَوْلَا تُسَبِّحُونَ»، «ألا تستغفرون؟»است، یعنی برای چه استغفار نمی کنید.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
به ابن عبّاس گفته شد: برخی گمان می کنند که بنده گناه می کند و از رزق خود محروم می شود؟ ابن عبّاس گفت: سوگند به خدایی که جز او خدایی نیست، این معنا در قرآن از خورشید وسط روز روشن تر است، چنان که خداوند در سوره «ن وَ الْقَلَمِ»بیان نموده و قصّه آن این است که پیرمردی باغستانی داشت، و میوه ها و ثمرات خود را به خانه نمی آورد، تا این که حقوق همه ی صاحبان حق را بپردازد، و چون از دنیا رفت فرزندان او که پنج پسر جوان بودند در سال بعد از فوت پدر، میوه های فراوانی از آن باغستان به
ص: 62
دست آوردند، و چون چنین دیدند به همدیگر گفتند: «پدر ما پیرمرد بود، و عقل و خرد خود را از دست داده و خرفت شده بود، بیائید تا پیمان ببندیم و چیزی در این سال به فقرا ندهیم تا بی نیاز شویم، و اموال ما فراوان شود، و در سال های آینده به روش پدر خود عمل کنیم»پس چهار نفر آنان از این کار راضی شدند و یک نفر خشمگین شد، و او همان کسی است که خداوند درباره ی او می فرماید: «قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُل لَّکُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ».
سؤال کننده گفت: آیا مقصود از «أَوْسَطُهُمْ»اوسط در سنّ است؟ ابن عبّاس گفت:
او از جهت سنّ کوچک تر از بقیّه بود، و از عقل بزرگ تر از دیگران بود، و «أوسط القوم»خیرالقوم است، و دلیل آن این است که امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) اصغر امت هاست، و بهترین آنان است، چنان که خداوند می فرماید: «وَ کَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا»(1)، پس عاقل ترین آنان به برادران دیگر خود گفت: «از خدا بترسید، و به روش پدر خود پایدار باشید، تا سالم بمانید و بهره ی بیشتری ببرید»و برادران دیگر به شدّت او را مضروب نمودند، و چون دانست که می خواهند او را بکشند، با کراهت در جلسه مشورتی آنان شرکت نمود، و آنان به منازل خود بازگشتند، و سوگند یاد نمودند، که روز بعد میوه های خود را بچینند، و «إن شاء الله»نگفتند، و خداوند به این خاطر از رزقی که در اختیار داشتند، آنان را ممنوع نمود و فرمود:
«إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ کَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِینَ * وَ لَا یَسْتَثْنُونَ * فَطَافَ عَلَیْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّکَ وَ هُمْ نَائِمُونَ * فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ»و آن میوه ها در آن شب درحالی که آنان در خواب بودند آتش گرفت، و چون صبح فرا
ص: 63
رسید، به همدیگر گفتند: «بیائید برویم و میوه ها را بچینیم، و آرام باشید تا فقرا وارد نشوند»و نمی دانستند که خداوند با آنان چه کرده است؟ و چون عذاب خدا را مشاهده کردند و دیدند که همه آن ها سوخته است، به همدیگر گفتند: ما گم راه و محروم شدیم، و خداوند به خاطر گناهی که کردند آنان را محروم نمود، و ظلمی به آن ها نکرد، و آن برادر دانا گفت: آیا من به شما نگفتم: که از نیّت بد خود استغفار کنید؟ و آنان گفتند: «سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ»و سپس همدیگر را ملامت نمودند و گفتند: «وای بر ما که طغیان کردیم، و امید داریم که خداوند بهتر از آن را به ما عطا نماید»و خداوند در پاسخ آنان فرمود: «کَذَلِکَ الْعَذَابُ وَ لَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ.»(1)
ص: 64
إِنَّ لِلْمُتَّقینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعیمِ 34 أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمینَ کَالْمُجْرِمینَ 35 ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ 36أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فیهِ تَدْرُسُونَ 37 إِنَّ لَکُمْ فیهِ لَما تَخَیَّرُونَ 38 أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ إِنَّ لَکُمْ لَما تَحْکُمُونَ 39 سَلْهُمْ أَیُّهُمْ بِذلِکَ زَعیمٌ 40 أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ فَلْیَأْتُوا بِشُرَکائِهِمْ إِنْ کانُوا صادِقینَ 41 یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلا یَسْتَطیعُونَ 42 خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ 43 فَذَرْنی وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا
ص: 65
یَعْلَمُونَ 44 وَ أُمْلی لَهُمْ إِنَّ کَیْدی مَتینٌ 45 أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ 46 أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ 47 فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادی وَ هُوَ مَکْظُومٌ 48 لَوْ لا أَنْ تَدارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ 49 فَاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحینَ 50 وَ إِنْ یَکادُ الَّذینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ 51 وَ ما هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ 52
«زعیم و کفیل و ضمین و قبیل» نظائرند، و «ساقْ»مشترک بین ساقِ انسان و ساقِ شجر است و هر گیاه صاحب ساق اگر ساق آن در تابستان و زمستان باقی باشد، به آن شجر گویند، و اگر در زمستان ساقی از آن باقی نماند گیاه است، و «قَامَتِ الْحَرْبُ عَلَی سَاقٍ، و کشفت عن ساق»کنایه است و مقصود شدّت و سختی می باشد، و «مُغْرَمَون» یعنی مُلزَمُون به دَیْن و بدهکاری، و اصل لغت به معنای لزوم است، و «إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامًا»یعنی لازماً ملحّاً، و «مُثْقَلَ»کسی است که بار سنگینی از دَیْن و غیر آن به دوش اوست، مانند مُثْقَل به دَیْن، و مُثْقل به عیال، و مُثْقل به حقوقی که به گردن اوست، و «مکظوم»محبوس از تصرّف در امور است، و «کَظَمَ غَیْظَه»یعنی خشم خود را فرو برد، و«عَراء»زمین عاری از گناه است.
مسلّماً برای پرهیزگاران نزد پروردگارشان باغهای پر نعمت بهشت است! (34) آیا مؤمنان را همچون مجرمان قرار می دهیم؟! (35) شما را چه می شود؟! چگونه داوری می کنید؟! (36) آیا کتابی دارید که از آن درس می خوانید…(37) که آنچه را شما انتخاب
ص: 66
می کنید از آن شماست؟! (38) یا اینکه عهد و پیمان مؤکّد و مستمرّی تا روز قیامت بر ما دارید که هر چه را حکم کنید برای شما باشد؟! (39) از آنها بپرس کدام یک از آنان چنین چیزی را تضمین می کند؟! (40) یا اینکه معبودانی دارند که آنها را شریک خدا قرار داده اند (و برای آنان شفاعت می کنند)؟! اگر راست می گویند معبودان خود را بیاورند! (41) (به خاطر بیاورید) روزی را که ساق پاها (از وحشت) برهنه می گردد و دعوت به سجود می شوند، امّا نمی توانند (سجود کنند). (42) این در حالی است که چشم های شان (از شدّت شرمساری) به زیر افتاده، و ذلّت و خواری وجودشان را فراگرفته آنها پیش از این دعوت به سجود می شدند در حالی که سالم بودند (ولی امروز دیگر توانایی آن را ندارند)! (43) اکنون مرا با آنها که این سخن را تکذیب می کنند واگذار! ما آنان را از آنجا که نمی دانند به تدریج به سوی عذاب پیش می بریم. (44) و به آنها مهلت (بازگشت) می دهم چرا که نقشه های من محکم و دقیق است! (45) یا اینکه تو از آنها مُزدی می طلبی که پرداختش برای آنها سنگین است؟! (46) یا اسرار غیب نزد آنهاست و آن را می نویسند (و به یکدیگر می دهند)؟! (47) اکنون که چنین است صبر کن و منتظر فرمان پروردگارت باش، و مانند صاحب ماهی [یونس] مباش (که در تقاضای مجازات قومش عجله کرد و گرفتار مجازات ترک اولی شد) در آن زمان که با نهایت اندوه خدا را خواند. (48) و اگر رحمت خدا به یاریش نیامده بود، (از شکم ماهی) بیرون افکنده می شد در حالی که نکوهیده بود! (49) ولی پروردگارش او را برگزید و از صالحان قرار داد! (50) نزدیک است کافران هنگامی که آیات قرآن را می شنوند با چشم زخم خود تو را از بین ببرند، و می گویند: «او دیوانه است!»(51) در حالی که این (قرآن) جز مایه بیداری برای جهانیان نیست! (52)
ص: 67
«أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ * مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ * أَمْ لَکُمْ کِتَابٌ فِیهِ تَدْرُسُونَ * إِنَّ لَکُمْ فِیهِ لَمَا تَخَیَّرُونَ * أَمْ لَکُمْ أَیْمَانٌ عَلَیْنَا بَالِغَةٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ إِنَّ لَکُمْ لَمَا تَحْکُمُونَ * سَلْهُم أَیُّهُم بِذَلِکَ زَعِیمٌ * أَمْ لَهُمْ شُرَکَاء فَلْیَأْتُوا بِشُرَکَائِهِمْ إِن کَانُوا صَادِقِینَ»(1)
این آیات در مذمّت از غاصبین خلاقت نازل شده است که می گفتند: «اگر آنچه محمّد(صلی الله علیه و آله) و اصحاب او می گویند صحیح باشد و ما در قیامت مبعوث بشویم، آنان بر ما فضیلت نخواهند داشت، بلکه حال ما بهتر از آنان خواهد بود، همان گونه که در دنیا حال ما بهتر از آن ها می باشد» و خداوند در پاسخ آنان می فرماید:
«أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ * مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ….»(2)
«یَوْمَ یُکْشَفُ عَن سَاقٍ وَ یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلَا یَسْتَطِیعُونَ * خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَ قَدْ کَانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سَالِمُونَ»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
زعیم به معنای ضامن و کفیل است، و «یَوْمَ یُکْشَفُ عَن سَاقٍ»یعنی «یُکْشَفُ عَنِ الْأُمُورِ الَّتِی خَفِیَتْ -- وَ مَا غَصَبُوا آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ»«وَ یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُود»یعنی آنان را امر به سجده می کنند، و نمی توانند سجده کنند، و مقصود از سجده ضوع در مقابل امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و در آن وقت گردن های آنان مانند شاخ های گاو وحشی می شود و نمی توانند سجده و خضوع نمایند، و این عقوبت و کیفر آنان است، چرا که در دنیا درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام)
ص: 68
از خدای خود اطاعت نکردند، در حالی که سالم بودند، و خداوند آنان را به ولایت و طاعت از آن حضرت دعوت نمود، و می توانستند از او اطاعت نمایند، و ولایت او را بپذیرند.(1) امام صادق(علیه السلام) درتفسیر آیه «یَوْمَ یُکْشَفُ عَن سَاقٍ»فرمود:
«تَبَارَکَ الْجَبَّارُ»سپس اشاره به ساق پای خود نمود و آن را از لباس عریان کرد و فرمود: در آن روز مخالفین ما مغلوب و وحشت زده و ذلیل و جان به لب می شوند [و چون آنان را امر به سجود و خضوع و اطاعت از ما می کنند قدرت خضوع پیدا نمی نمایند، چرا که در دنیا دعوت به خضوع و اطاعت از ما شدند، و سالم بودند، و از ما اطاعت نکردند.](2)
ص: 69
حمزة بن محمّد طیّار گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه «وَ قَدْ کَانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سَالِمُونَ»سؤال نمودم و آن حضرت فرمود:
«وَ هُمْ سَالِمُونَ»به معنای: «مستطیعون»است، و آنان در دنیا استطاعت و قدرت انجام واجبات و ترک محرّمات را داشته اند، و خداوند به همین وسیله آنان را امتحان نموده است، سپس فرمود: هیچ کدام از واجبات و محرّمات نیست مگر آن که خداوند در آن ها ابتلا و امتحان و قضای خود را قرار داده است. [از این رو نباید به هیچ واجب و حرامی بی اعتنایی شود، چرا که ممکن است همان سبب هلاکت انسان بشود.](1)
مؤلّف گوید:
در برخی از روایات آمده که هیچ عمل نیک و عمل ناپسندی را کوچک نشمارید، چرا که بسا خداوند از عمل نیک بنده ی خود خشنود می شود، و به او خطاب می کند: من تو را بخشیدم، پس از این هر چه می خواهی بکن، و یا از عمل زشت و گناه او خشمگین می شود، و به او خطاب می کند: پس از این هر چه می خواهی بکن من تو را نخواهم بخشید.(2)
ص: 70
«فَذَرْنِی وَ مَن یُکَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ * وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ * أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ مُّثْقَلُونَ * أَمْ عِندَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ * فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لَا تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَی وَ هُوَ مَکْظُومٌ»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند هنگامی که به بنده ی خود اراده ی خیر و خوبی داشته باشد، اگر آن بنده گناهی را انجام بدهد، برای او نقمت و گرفتاری به وجود می آورد تا به یاد توبه و استغفار بیفتد، و اگر به بنده ای اراده ی خیر نداشته باشد، و گناهی را انجام بدهد، نعمت های خود را بر او می افزاید تا توبه و استغفار را فراموش کند و به گناه خود ادامه دهد، چنان که می فرماید: «سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ»یعنی ما به سبب نعمت ها آنان را به تدریج از راهی که نمی دانند گرفتار عذاب خواهیم نمود.
مؤلّف گوید:
در سوره اعراف روایاتی به این معنا گذشت ملاحظه شود.
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
آیه «سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ»تحذیر و پرهیز دادن از معصیت است، و خداوند سپس به پیامبر خود می فرماید: تو باید برای انجام حکم خدا صابر باشی، و مانند صاحب حوت یعنی یونس(علیه السلام) نباشی که بی صبری نمود، و خشمگین شد، و به قوم خود نفرین کرد.(2)
ص: 71
سپس گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«إِذْ نادی وَ هُوَ مَکْظُومٌ یعنیْ مَغْمُوم.»(1)
«لَوْلَا أَن تَدَارَکَهُ نِعْمَةٌ مِّن رَّبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاء وَ هُوَ مَذْمُومٌ * فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِینَ»(2)
ابوعبیدة حذّاء گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
ما در بعضی از نوشته های امیرالمؤمنین(علیه السلام) یافتیم که می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از قول جبرئیل فرمود: خداوند یونس را مبعوث به قوم خود نمود و او سی سال داشت و مردی تندخو و کم صبر بود، و نمی توانست با قوم خود مدارا کند، و از حمل بار نبوّت ناتوان بود، و سی و سه سال مردم را دعوت به ایمان به خدا و تصدیق به نبوّت و پیروی خود نمود، و جز دو نفر به او ایمان نیاوردند، و نام یکی از آنان روبیل و نام دیگری تنوخا بود، و روبیل از اهل بیت علم و نبوّت و حکمت بود، و از قدیم با یونس هم نشین بود، و تنوخا مردی مستضعف و عابد و زاهد بود…
مؤلّف گوید:
تمام روایت در سوره ی یونس گذشت ملاحظه شود.
«وَ إِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ * وَ مَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از نعمت در آیه قبل از این رحمت است، و «عَراء»جایی است که سقفی ندارد. سپس گوید: هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فضائل امیرالمؤمنین(علیه السلام)
ص: 72
را به مردم خبر داد، آنان [یعنی منافقین] گفتند: او دیوانه است، و خداوند فرمود: امیرالمؤمنین جز ذکر برای عالمین نیست.(1)
حسّان جمّال گوید: امام صادق(علیه السلام) را از مدینه تا مکّه بردم، و چون به مسجد غدیر رسیدیم، آن حضرت نگاهی به سمت چپ کوه نمود و فرمود:
اینجا محلّ ایستادن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است که فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌ مَوْلَاهُ اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ».سپس به سمت دیگر کوه نگاه نمود و فرمود:
اینجا خیمه ابوبکر و عمر و سالم غلام ابی حذیفه و ابی عبیدة جرّاح بود و هنگامی که آنان دیدند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دست خود را بالا نموده [و علی(علیه السلام) را روی دست خود گرفته، گفتند: «ببینید چگونه چشمان او دور می گردد، و مانند چشمان مجنون می باشد؟»پس جبرئیل نازل شد و آیات فوق را نازل نمود.
سپس امام صادق(علیه السلام) به حسّان جمّال فرمود:
اگر جز تو کسی دیگر بود، من این حدیث را برای او نمی گفتم.(2)
ص: 73
مؤلّف گوید:
حدیث فوق را صاحب تأویل الآیات نیز با سند خود از حسین جمّال از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده است.(1)
جابر گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در غدیر خم دست علی(علیه السلام) را گرفت [و او را به خلافت خود منصوب کرد] ابلیس در بین لشکر خود فریادی زد و فرزندان او از دریا و خشکی جمع شدند و گفتند: مولای ما تو را چه می شود؟ ابلیس گفت: این پیامبر کاری کرد که تا ابد کسی معصیت نخواهد نمود، فرزندان او گفتند: تو توانستی آدم را فریب بدهی آنان را نیز فریب بده، و چون منافقین گفتند: «إنّه یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی»و یکی از آن دو منافق به دیگری گفت: آیا نمی بینی چشمان او مانند دیوانه دور می گردد، باز ابلیس فریادی زد و فرزندان او جمع شدند، و او گفت: به یاد دارید که من آدم را فریب دادم؟ گفتند:
ص: 74
آری. ابلیس گفت: آدم تنها نقض عهد نمود و کافر شد، و این ها نقض عهد کردند و به پیامبر خود کافر شدند، و از دین خارج گردیدند….(1)
مرحوم طبرسی در مجمع البیان گوید:
مفسّرین در معنای «لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ»چیزهایی گفته اند که بازگشت همه آن ها تأثیر چشم است و همه آنان گفته اند: مراد از این آیه تأثیر چشم است. سپس گوید: اسماء بنت عمیس گوید: به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتم: یا رسول الله فرزندان جعفر گرفتار چشم بد هستند، آیا من دعای تعویذ و چشم زخم را برای آنان بنویسم؟ فرمود: آری بنویس. سپس فرمود: اگر چیزی جلوی قَدَر را بگیرد آن چشم بد است.(2)
ص: 75
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) حسن و حسین علیهما السلام را این گونه تعویذ نمود «أُعِیذُکُمَا بِکَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّاتِ وَ أَسْمَائِهِ الْحُسْنَی کُلِّهَا عَامَّةً مِنْ شَرِّ السَّامَّةِ وَ الْهَامَّةِ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ عَیْنٍ لَامَّةٍ وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ»و سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روی مبارک به ما نمود و فرمود: این گونه نیز ابراهیم(علیه السلام) اسماعیل و اسحاق را تعویذ نمود.(1)
ص: 76
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی مُلک.
تعداد آیات: 52 آیه.
ثواب قرائت سوره ی الحاقّة
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
فراوان سوره ی «الحاقّة»را بخوانید، چرا که قرائت آن در نمازهای واجب و مستحبّ از ایمان به خدا و رسول او(صلی الله علیه و آله) است، و این سوره درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) و معاویه نازل شده است، و کسی که این سوره را قرائت کند، ایمان او سالم است، تا خدای(عزوجل) را ملاقات نماید.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، خداوند حساب او را آسان خواهد نمود، و کسی که آن را بنویسد، و همراه زن بارداری قرار بدهد، فرزند او به اذن الهی
ص: 77
محفوظ خواهد شد، و اگر آن را بنویسند، و بشویند، و آب آن را به بچّه شیرخواری بدهند، آن بچّه دارای حافظه و هوش فراوانی خواهد شد.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امام صادق(علیه السلام) نیز مضمون حدیث فوق نقل شده که در پاورقی مشاهده می شود.(2)
ص: 78
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الْحَاقَّةُ 1 مَا الْحَاقَّةُ 2 وَ ما أَدْراکَ مَا الْحَاقَّةُ 3 کَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بِالْقارِعَةِ 4 فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِکُوا بِالطَّاغِیَةِ 5 وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِریحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ 6 سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَی الْقَوْمَ فیها صَرْعی کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ 7 فَهَلْ تَری لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ 8 وَ جاءَ فِرْعَوْنُ وَ مَنْ قَبْلَهُ وَ الْمُؤْتَفِکاتُ بِالْخاطِئَةِ 9 فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِیَةً 10 إِنَّا لَمَّا طَغَی الْماءُ حَمَلْناکُمْ فِی الْجارِیَةِ 11 لِنَجْعَلَها لَکُمْ تَذْکِرَةً وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ 12 فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ 13 وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً 14 فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ 15 وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِیَ یَوْمَئِذٍ واهِیَةٌ 16 وَ الْمَلَکُ عَلی أَرْجائِها وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ 17 یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفی مِنْکُمْ خافِیَةٌ 18 فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ 19 إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ 20 فَهُوَ فی عیشَةٍ راضِیَةٍ 21 فی جَنَّةٍ عالِیَةٍ 22 قُطُوفُها دانِیَةٌ 23 کُلُوا
ص: 79
وَ اشْرَبُوا هَنیئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ 24 وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ 25 وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ 26 یا لَیْتَها کانَتِ الْقاضِیَةَ 27 ما أَغْنی عَنِّی مالِیَهْ 28 هَلَکَ عَنِّی سُلْطانِیَهْ 29خُذُوهُ فَغُلُّوهُ 30 ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ 31 ثُمَّ فی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ 32 إِنَّهُ کانَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظیمِ 33 وَ لا یَحُضُّ عَلی طَعامِ الْمِسْکینِ 34 فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هاهُنا حَمیمٌ 35 وَ لا طَعامٌ إِلاَّ مِنْ غِسْلینٍ 36 لا یَأْکُلُهُ إِلاَّ الْخاطِؤُنَ 37 فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ 38وَ ما لا تُبْصِرُونَ 39 إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَریمٍ 40 وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلیلاً ما تُؤْمِنُونَ 41 وَ لا بِقَوْلِ کاهِنٍ قَلیلاً ما تَذَکَّرُونَ 42 تَنْزیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ 43 وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاویلِ 44 لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمینِ 45ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتینَ 46 فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزینَ 47 وَ إِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقینَ 48 وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْکُمْ مُکَذِّبینَ 49 وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَی الْکافِرینَ 50 وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقینِ 51 فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظیمِ 52
«الْحَاقَّةُ»ای الواجبة، من حَقَّ یحقّ حقّاً فهو حاقّ، و «حَقَّة و حاقَّة»به یک معناست، و «حاقّة»از نام های قیامت است چرا که وقوع آن حقّ و واجب و مسلّم است، و «وَ مَا أَدْرَاکَ»یعنی و ما أعلمک، و «أدرَیتَهُ»یعنی أعلمته، و «طاغیة»مصدر است مانند عافیة و از طغیان می باشد، و «صَرصَر»باد شدید و با صدا می باشد، و «حُسُوم» به معنای متوالی و پی در پی بودن است، و بعضی گفته اند: «حُسوم»به معنای قطع است، مانند فقطع دابرالقوم، و «خاویة»به معنای خالیة یعنی چیزی که داخل آن تهی است، و «جاریة»به معنای کشتی در جریان است، و به معنای دختر جوان نیز می باشد، و «واعیة»به معنای نگهدارنده ی علم، و یا چیز دیگر است،
ص: 80
و «اُذُن واعیة»یعنی گوش نگهدارنده علم، و «فَدُکّتا دکّةً»یعنی کُسِرتا کسرةً واحدةً، و «وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ»یعنی قامت القیامة، و «هاؤم»جمع امر است به منزله ی هاکم، و واحد آن «هاءَ یا رجل»و تثنیه آن «هاؤما یا رجلان»و جمع آن «هاؤم یا رجال»است، و برای زن گفته می شود: «هاءِ، و هاؤما، و هاؤن»و این لغت اهل حجاز است، و معنای آن «خُذْ»می باشد یعنی بگیر و تَناوَل، و «راضیة»به معنای مرضیّة است، و «قُطوف»میوه ای است که چیده می شود، و «قاضیة»به معنای ماضیة و فاصِله ی بالإماتة است، و قضی فلان إذا مات، و «تصلیة»ملازم شدن با آتش است، و «اصطلاء» نشستن کنار آتش است، و «جحیم»آتش بزرگ است، و «سِلسِلة»به معنای زنجیر است، و «ذَرع»مقدار ذراع است، و«غِسلین»چرکی است که از بدن دوزخیان خارج می شود، و «وَتین»رگ قلب است که اگر قطع شود، انسان از دنیا می رود.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(روز رستاخیز) روزی است که مسلّماً واقع می شود! (1) چه روز واقع شدنی! (2) و تو چه می دانی آن روز واقع شدنی چیست؟! (3) قوم «ثمود»و «عاد»عذاب کوبنده الهی را انکار کردند (و نتیجه شومش را دیدند)! (4) امّا قوم «ثمود»با عذابی سرکش هلاک شدند! (5) و امّا قوم «عاد»با تندبادی طغیانگر و سرد و پرصدا به هلاکت رسیدند، (6) (خداوند) این تندباد بنیان کن را هفت شب و هشت روز پی در پی بر آنها مسلّط ساخت، (و اگر آنجا بودی) می دیدی که آن قوم همچون تنه های پوسیده و تو خالی درختان نخل در میان این تند باد روی زمین افتاده و هلاک شده اند! (7) آیا کسی از آنها را باقی می بینی؟! (8) و فرعون و کسانی که پیش از او بودند و همچنین اهل شهرهای زیر و رو شده [قوم لوط] مرتکب گناهان بزرگ شدند، (9)
ص: 81
و با فرستاده پروردگارشان مخالفت کردند و خداوند (نیز) آنها را به عذاب شدیدی گرفتار ساخت! (10) و هنگامی که آب طغیان کرد، ما شما را سوار بر کشتی کردیم، (11) تا آن را وسیله تذکّری برای شما قرار دهیم و گوشهای شنوا آن را دریابد و بفهمد. (12) به محض اینکه یک بار در «صور»دمیده شود، (13) و زمین و کوه ها از جا برداشته شوند و یکباره در هم کوبیده و متلاشی گردند، (14) در آن روز «واقعه عظیم»روی می دهد، (15) و آسمان از هم می شکافد و سست می گردد و فرومی ریزد! (16) فرشتگان در اطراف آسمان قرار می گیرند (و برای انجام مأموریتها آماده می شوند) و آن روز عرش پروردگارت را هشت فرشته بر فراز همه آنها حمل می کنند! (17) در آن روز همگی به پیشگاه خدا عرضه می شوید و چیزی از کارهای شما پنهان نمی ماند! (18) پس کسی که نامه اعمالش را به دست راستش دهند (از شدّت شادی و مباهات) فریاد می زند که: «(ای اهل محشر!) نامه اعمال مرا بگیرید و بخوانید! (19) من یقین داشتم که (قیامتی در کار است و) به حساب اعمالم می رسم!»(20) او در یک زندگی (کاملًا) رضایتبخش قرار خواهد داشت، (21) در بهشتی عالی، (22) که میوه هایش در دسترس است! (23) (و به آنان گفته می شود:) بخورید و بیاشامید گوارا در برابر اعمالی که در ایّام گذشته انجام دادید! (24) امّا کسی که نامه اعمالش را به دست چپش بدهند می گوید: «ای کاش هرگز نامه اعمالم را به من نمی دادند. (25) و نمی دانستم حساب من چیست! (26) ای کاش مرگم فرا می رسید! (27) مال و ثروتم هرگز مرا بی نیاز نکرد، (28) قدرت من نیز از دست رفت!»(29) او را بگیرید و دربند و زنجیرش کنید! (30) سپس او را در دوزخ بیفکنید! (31) بعد او را به زنجیری که هفتاد ذراع است ببندید (32) چرا که او هرگز به خداوند بزرگ ایمان نمی آورد، (33) و هرگز مردم را بر اطعام مستمندان تشویق نمی نمود (34) از این رو امروز
ص: 82
هم در اینجا یار مهربانی ندارد، (35) و نه طعامی، جز از چرک و خون! (36) غذایی که جز خطاکاران آن را نمی خورند! (37) سوگند به آنچه می بینید، (38) و آنچه نمی بینید، (39) که این قرآن گفتار رسول بزرگواری است، (40) و گفته شاعری نیست، امّا کمتر ایمان می آورید! (41) و نه گفته کاهنی، هر چند کمتر متذکّر می شوید! (42) کلامی است که از سوی پروردگار عالمیان نازل شده است! (43) اگر او سخنی دروغ بر ما می بست، (44) ما او را با قدرت می گرفتیم، (45) سپس رگ قلبش را قطع می کردیم، (46) و هیچ کس از شما نمی توانست از (مجازات) او مانع شود! (47) و آن مسلّماً تذکری برای پرهیزگاران است! (48) و ما می دانیم که بعضی از شما (آن را) تکذیب می کنید! (49) و آن مایه حسرت کافران است! (50) و آن یقین خالص است! (51) حال که چنین است به نام پروردگار بزرگت تسبیح گوی! (52)
«الْحَاقَّةُ * مَا الْحَاقَّةُ * وَ مَا أَدْرَاکَ مَا الْحَاقَّةُ * کَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عَادٌ بِالْقَارِعَةِ * فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِکُوا بِالطَّاغِیَةِ * وَ أَمَّا عَادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عَاتِیَةٍ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«الْحَاقَّةُ»یعنی الحذر من العذاب، و دلیل این معنا این است که خداوند درباره ی آل فرعون می فرماید: «وَ حَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ»(2)، و «کَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عَادٌ بِالْقَارِعَةِ»یعنی «قَرَعَهُمْ بِالْعَذَاب»، و «رِیح صَرْصَر»یعنی ریح باردة، و «عَاتِیَةٍ»یعنی باد سرکش و آن بادی است که از مقدار مأموریّت خود تجاوز می کند، تا این که او را مهار می کنند.(3)
ص: 83
امام باقر(علیه السلام) ضمن حدیثی می فرماید:
و امّا «رِیح عَقِیم»باد عذاب است و هیچ نخلی و گیاهی را باردار نمی کند، و آن بادی است که از زیر هفت زمین خارج می شود، و چنین بادی فقط برای عذاب قوم عاد خارج شد. هنگامی که خداوند بر آنان غضب نمود، و به خُزّان و مأمورین دستور داده شد، که به اندازه دهنه انگشتر او را بفرستند، و لکن آن باد طغیان نمود، و از غیظ خود به مقدار سوراخ بینی گاو خارج شد، و خزّان به درگاه خداوند ضجّه زدند و گفتند:
خدایا او از امر ما تمرّد کرد و ما ترس آن داریم که بی گناهان و کسانی که بلاد تو را آباد می کنند را نیز هلاک کند، و خداوند جبرئیل(علیه السلام) را فرستاد و او با بال خود او را به محل خویش بازگرداند و به او فرمود: «اخْرُجِی عَلَی مَا أُمِرْتِ بِهِ»پس آن باد طبق دستور جبرائیل(علیه السلام) خارج شد، و قوم عاد و کسانی که اطراف آنان بودند را هلاک نمود.(1)
ص: 84
«سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَ ثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُومًا فَتَرَی الْقَوْمَ فِیهَا صَرْعَی کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِیَةٍ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
برج قمر منحوس به زحل است به خاطر هفت شب و هشت روز قوم عاد که در آن هلاک شدند.(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
روز چهارشنبه روز نحس مستمر است، چرا که اوّل و آخر هفت شب و هشت روز هلاکت قوم عاد روز چهارشنبه بوده است، چنان که خداوند می فرماید: «سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَ ثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُومًا.»(3)
ص: 85
«وَ جَاء فِرْعَوْنُ وَ مَن قَبْلَهُ وَ الْمُؤْتَفِکَاتُ بِالْخَاطِئَةِ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از«مُؤْتَفِکَاتُ»بصره است، و مقصود از «خَاطِئَةِ»فلانه است.(2)
حمران بن اعین گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
مقصود از فرعون در آیه فوق سومی است، و مقصود از«وَ مَن قَبْلَهُ»دو نفر اوّل هستند، و مقصود از «مُؤْتَفِکَاتُ»اهل بصره می باشند، و مقصود از «خَاطِئَةِ» حُمَیراء است، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره ی اهل بصره فرمود: «یَا أَهْلَ الْمُؤْتَفِکَةِ ائْتَفَکَتْ بِأَهْلِهَا ثَلَاثاً وَ عَلَی اللَّهِ تَمَامَ الرَّابِعَة»سپس گوید: «ائْتَفَکَتْ بِأَهْلِهَا»یعنی «خَسَفت بهم.»(3)
ص: 86
مؤلّف گوید:
در ذیل آیه «وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوَی»(1)، روایتی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) گذشت. و درسوره ی نجم گذشت که «مُؤْتَفِکَاتُ»در معنای دیگر، روستاهای قوم لوط بوده و مراد از «خَاطِئَةِ»عمل زشت قوم لوط بوده است، از این رو خداوند به دنبال آیه «وَ الْمُؤْتَفِکَاتُ بِالْخَاطِئَةِ» می فرماید: «فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رَّابِیَةً»یعنی أخذةً زائدةً فی الشدّة لزیادة أعمالهم فی القبح، و عن الباقر(علیه السلام): «وَ الرَّابِیَةُ الَّتِی رْابَتْ عَلَی مَا صَنَعُوا.»(2)
«إِنَّا لَمَّا طَغَی الْمَاء حَمَلْنَاکُمْ فِی الْجَارِیَةِ * لِنَجْعَلَهَا لَکُمْ تَذْکِرَةً وَ تَعِیَهَا أُذُنٌ وَاعِیَةٌ»(3)
مقصود از طغیان آب، طغیان آب در طوفان نوح است، و مقصود از «حَمَلْنَاکُمْ فِی الْجَارِیَةِ»حمل پدران شماست که داخل کشتی شدند و شما در اصلاب آنان بودید، و «لِنَجْعَلَهَا لَکُمْ تَذْکِرَةً»یعنی ما نجات مؤمنین به نوح(علیه السلام) و هلاکت کافرین یعنی فرعونیان را برای شما عبرت و تذکّر قرار دادیم، و این عبرت و تذکّر را گوش [های] نگاه دارنده حفظ می کند، و هر گوشی عبرت و تذکّر پیدا نمی کند، و «أُذُنٌ وَاعِیَةٌ» اختصاص به معصومین(علیهم السلام) دارد، که سهو و اشتباه و جهل در آنان راه ندارد.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«أُذُنٌ وَاعِیَةٌ»امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و اوست که آنچه از طرف خدا نازل شد، و حوادث گذشته و آینده را در حافظه خود حفظ نمود.(4)
ص: 87
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
مقصود از«أُذُنٌ وَاعِیَةٌ»اذن تو است یا علی.(1)
و نیز فرمود:
من از خداوند خواستم که «أُذُنٌ وَاعِیَةٌ»أذن علی(علیه السلام) باشد، و به من گفته شد: این خواسته انجام پذیرفت.
مکحول راوی حدیث گوید: علی(علیه السلام) می فرمود:
من چیزی را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نشنیدم مگر آن که حفظ کردم و فراموش ننمودم.(2)
ص: 88
مؤلّف گوید:
روایات درباره ی این که «أُذُنٌ وَاعِیَةٌ»امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، از شیعه و سنّی فراوان است و در تفسیر برهان و غیره نقل شده، مراجعه شود.(1)
«فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ * وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً * فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ * وَ انشَقَّتِ السَّمَاء فَهِیَ یَوْمَئِذٍ وَاهِیَةٌ * وَ الْمَلَکُ عَلَی أَرْجَائِهَا وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمَانِیَةٌ»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
زمین و کوه ها بر سر همدیگر می ریزد و یک باره نابود و باطل می گردند.(3)
مرحوم مفید در ارشاد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
صیحه واحده ای بر مردم زده می شود، و در اثر آن هر مرده ای از قبر خارج می شود، و هر زنده ای می میرد -- مگر آنچه خدا بخواهد -- و سپس [بعد از پانصد سال] صیحه ی دیگری زده می شود، و هر کس مرده زنده خواهد شد، و همه آنان در صف قرار می گیرند، و آسمان شکافته می شود، و زمین دگرگون می گردد، و کوه ها فرو می ریزد، و آتش دوزخ مانند کوه ها، شعله ور می گردد و….(4)
ص: 89
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
حمله عرش هشت نفر هستند، چهار نفر از اوّلین، و چهار نفر از آخرین، و چهار نفر از اوّلین: نوح و ابراهیم و موسی و عیسی(علیهم السلام) هستند، و چهار نفر از آخرین: محمّد و علیّ و حسن و حسین(علیهم السلام)اند.(1)
و در تفسیر آیه «الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ»(2)روایاتی در این باره گذشت.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
عرش به معنای علم است، و حمله عرش هشت نفر هستند، چهار نفر آنان از ما هستند، و چهار نفر دیگر کسانی هستند که خدا می داند.(3)
و در سخن دیگری فرمود:
حمله عرش هشت نفر هستند، و یکی از آنان به صورت فرزندان آدم است، و او برای فرزندان آدم درخواست روزی می کند، و دیگری به صورت خروس است، و برای پرندگان درخواست روزی می نماید، و سومی به صورت شیر است، و برای درّندگان درخواست روزی می کند، و چهارمی به صورت گاو است، و برای چهارپایان درخواست روزی می نماید، و گاو از وقتی که
ص: 90
بنی اسرائیل گوساله پرست شدند، سر به زیر شده است، و چون قیامت بر پا شود حمله عرش هشت نفر می شوند.(1)
مرحوم صدوق در کتاب اعتقادات خود گوید:
و امّا عرش به معنای علم است، و حاملین آن چهار نفر از اوّلین و چهار نفر از آخرین می باشند، و چهار نفر از اوّلین: نوح و ابراهیم و موسی و عیسی(علیهم السلام)اند، و چهارنفر ازآخرین: محمّد و علیّ و حسن و حسین (صلوات الله علیهم أجمعین) می باشند. سپس گوید: این معنا از روایات صحیح روشن می باشد، مانند روایت علی بن ابراهیم قمّی و روایات دیگری همانند آن.(2)
«یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لَا تَخْفَی مِنکُمْ خَافِیَةٌ * فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُوا کِتَابِیهْ * إِنِّی ظَنَنتُ أَنِّی مُلَاقٍ حِسَابِیهْ * فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَّاضِیَةٍ * فِی جَنَّةٍ عَالِیَةٍ * قُطُوفُهَا دَانِیَةٌ * کُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئًا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخَالِیَةِ»(3)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
آیه «فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ…»درباره ی علی(علیه السلام) نازل شد، و درباره ی اهل
ص: 91
ایمان نیز جاری خواهد بود.(1)
و از طریق مخالفین نیز ابن مردویه با سند خود از ابن عبّاس نقل نموده که گوید:
این آیه درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نازل شد.(2)
عمّار یاسر گوید: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود:
دو ملک حافظِ اعمالِ علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) بر جمیع حافظین اعمال افتخار می کنند، که حافظ اعمال آن حضرت هستند، و از او عملی که موجب خشم خداوند شود، بالا نبرده اند.(3)
ابن مغازلی شافعی نیز با سند خود حدیث فوق را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده است.(4)
ص: 92
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
روز قیامت همه مردم را با امام شان که در عصر او از دنیا رفته اند، صدا می زنند، و اگر آن امام کسی را تأیید کند، نامه عمل او را به دست راست او می دهند، چنان که خداوند می فرماید: «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُوْلَئِکَ یَقْرَؤُونَ کِتَابَهُمْ»(1)، و هر کس را امام تأیید نکند، از اصحاب شمال خواهد بود، چنان که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «وَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ * فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ * وَ ظِلٍّ مِّن یَحْمُومٍ….»(2)و(3)
و در سخن دیگری می فرماید:
حساب هر امّتی را امام زمان آن امّت می نماید، و ائمّه(علیهم السلام) از صورت های مردم، دوستان و دشمنان خود را می شناسند، چنان که خداوند می فرماید: «وَ عَلَی
ص: 93
الأَعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسِیمَاهُمْ»(1)، و آنان ائمّه(علیهم السلام)اند که نامه های دوستان خود را به دست راست آنان می دهند، و آنان بدون حساب به طرف بهشت می روند، و نامه های دشمنان خود را به دست چپ آنان می دهند، و آنان نیز بدون حساب به طرف دوزخ می روند، و چون دوستان ائمّه(علیهم السلام) در نامه های خود نظر می کنند می گویند: «هَاؤُمُ اقْرَؤُوا کِتَابِیهْ * إِنِّی ظَنَنتُ أَنِّی مُلَاقٍ حِسَابِیهْ * فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَّاضِیَةٍ».[أَیْ مَرْضِیَّةٍ فَوُضِعَ الْفَاعِلُ مَکَانَ الْمَفْعُولِ.](2) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«قُطُوفُهَا دَانِیَةٌ»«یعنی مَدْلِیَّةٌ یَنَالُهَا الْقَاعِدُ وَ الْقَائِمُ.»(3)
و درتفسیر «کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئًا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخَالِیَةِ»امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«الأیّام الخالیة: أیّام الصوم فی الدّنیا.»(4)
ص: 94
«وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتَابِیهْ * وَ لَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِیهْ * یَا لَیْتَهَا کَانَتِ الْقَاضِیَةَ * مَا أَغْنَی عَنِّی مَالِیهْ * هَلَکَ عَنِّی سُلْطَانِیهْ * خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ * ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُکُوهُ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیات درباره ی معاویه نازل شده است، و او در قیامت خواهد گفت: «ای کاش این نامه را به من نداده بودند، و من از حساب خود آگاه نمی شدم، و بعد از مرگ مبعوث نمی گردیدم [و یا این حالت برای من رخ نمی داد] چرا که جمع مال برای من سودی نداشت، و حجّت من [و سلطنت من] از دستم رفت! پس گفته می شود: او را بگیرید، و با زنجیر و غلّ [آتشین] بکشید و به دوزخ ببرید، و با زنجیری که هفتاد ذراع است او را ببندید. سپس گوید: سلسله هفتاد ذراعی در باطن قرآن، همان جبّاران هفتادگانه اند.(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
صاحب سِلسِله در آیه «فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا…»معاویه است، و او فرعون این امّت می باشد.(3)
ص: 95
مرحوم ابن طاوس در کتاب «الدروع الواقیة»از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روایت نموده که فرمود:
اگر ذراعی از آن سلسله که خداوند در کتاب خود فرموده است را بر کوه های دنیا قرار بدهند، همه آن ها ذوب می شود.(1)
صاحب تفسیر برهان روایتی را از امام باقر(علیه السلام) درباره ی نامه عمل کافر و عذاب او نقل نموده که در پاورقی مشاهده می شود.(2)
ص: 96
«إِنَّهُ کَانَ لَا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ * وَ لَا یَحُضُّ عَلَی طَعَامِ الْمِسْکِینِ * فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هَاهُنَا حَمِیمٌ * وَ لَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ * لَا یَأْکُلُهُ إِلَّا الْخَاطِؤُونَ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از آیات فوق غاصبین حقوق آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند، و آنان در قیامت حامی ندارند -- که از آنان حمایت کند -- و طعامی برای آنان نیست مگر از غِسلین یعنی عرق کفّار.(2)
بشیر نبّال گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
پدرم بر بغله ای سوار بود و من پشت او قرار داشتم و بغله فرار کرد، و من پیرمردی را دیدم که زنجیری به گردن او بود، و مردی همراه او می رفت. پس آن پیرمرد به پدرم گفت: «ای علی بن الحسین به من آب بده»و مردی که به دنبال او بود گفت: آب به او مده، خدا او را سیراب نکند، و آن پیرمرد معاویه بود.(3)
ص: 97
عبدالملک قمّی از برادر خود -- ادریس -- نقل کرده که گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
هنگامی که من با پدرم به طرف مکّه می رفتیم و پدرم از جلو حرکت می کرد چون به ضَجنان رسیدیم، ناگاه من مردی را دیدم که زنجیر به گردن او انداخته بودند، و او را می کشیدند، پس او رو به من کرد و گفت: مرا سیراب کن و پدرم فریاد کرد، و فرمود: آب به او مده، خدا او را سیراب نکند. پس من مردی را دیدم که زنجیر او را کشید، و او را در پایین ترین جای دوزخ انداخت.(1) علیّ بن مغیره گوید: امام باقر(علیه السلام) در وادی ضَجنان پیاده شد، و سه مرتبه فرمود:خدا تو را نیامرزد. سپس فرمود: آیا می دانید برای چه این جمله را گفتم؟ اهل قافله گفتند: برای چه فرمودید، فدای شما شویم؟ فرمود: «معاویه را با زنجیر می کشیدند و می بردند، و او زبان خود را بیرون آورده بود، و از من درخواست می کرد که برای او استغفار نمایم.»سپس فرمود: در اینجا گودالی است از گودال های جهنّم.(2)
ص: 98
«إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ * وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِیلًا مَا تُؤْمِنُونَ * وَ لَا بِقَوْلِ کَاهِنٍ قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُونَ * تَنزِیلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِینَ * وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ * فَمَا مِنکُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ * وَ إِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِّلْمُتَّقِینَ * وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنکُم مُّکَذِّبِینَ * وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَی الْکَافِرِینَ * وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِینِ * فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ»(1)
محمّد بن فضیل گوید: به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: مقصود از «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ»کیست؟ فرمود:
مقصود سخن جبرئیل است درباره ی ولایت علی(علیه السلام). گفتم: مقصود از «وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِیلًا مَا تُؤْمِنُونَ»چیست؟ فرمود: منافقین می گفتند: «محمّد به خدای خود دروغ می بندد، و خداوند چنین چیزی را درباره ی علی نگفته است».و خداوند در این باره آیاتی نازل نمود، و فرمود: ولایت علی(علیه السلام) «تَنزِیلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِینَ» است، و اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله) چیزی را از پیش خود به ما نسبت بدهد، ما با دست قدرت خود او را می گیریم، و رگ حیات او را قطع می کنیم، و ولایت علی(علیه السلام) تذکره و بیدار باشی است برای مؤمنین با تقوی، و ما می دانیم که برخی از شما ولایت او را تکذیب می کنید، و در نهایت علی(علیه السلام) سبب حسرت کافرین خواهد بود، و ولایت او حق و یقینی مسلّم است، پس ای محمّد خدای بزرگ را تسبیح و شکرگزاری کن که چنین فضیلتی را به تو عطا نموده است.
مؤلّف گوید:
حدیث فوق در پاورقی به طور کامل مشاهده می شود(2)و در تفسیر سوره ی
ص: 99
ص: 100
ص: 101
منافقین نیز گذشت.
معاویة بن عمّار گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در روز غدیر فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌ مَوْلَاهُ»عَدَویّ یعنی ابوبکر گفت: «نه، به خدا چنین دستوری خداوند به او نداده، و این چیزی است که از پیش خود در آورده است»و خداوند در پاسخ او فرمود: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ …تا وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَی الْکافِرِینَ»یعنی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و یا علیّ(علیه السلام) حسرت بر کافرین است، و «وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِینِ»یعنی ولایت علی(علیه السلام) حق و مسلمّ است.(1)
زید بن جهم گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دست علی(علیه السلام) را گرفت و او را به عنوان ولیّ مؤمنین
ص: 102
[و امیرالمؤمنین] معرّفی نمود، آن دو نفر گفتند: «به خدا سوگند این از طرف خدا نیست، بلکه او هدفی جز تشریف و تفضیل پسر عمّ خود را ندارد»از این رو خداوند فرمود: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ…».
سپس فرمود:
مقصود از«وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنکُم مُّکَذِّبِینَ»اوّلی و دومی هستند، و مقصود از «وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِینِ»علی(علیه السلام) می باشد.(1)
ص: 103
ص: 104
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی الحاقّة.
تعداد آیات: 44 آیه.
ثواب قرائت سوره ی معارج
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
فراوان سوره ی معارج را بخوانید تا خداوند متعال در قیامت از گناهان شما سؤال نکند، و شما را در بهشت در کنار حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) قرار بدهد إن شاء الله.(1)
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، از مؤمنانی خواهد بود که دعوت نوح(علیه السلام) را درک کردند، و اگر اسیر و زندانی در قید، این سوره را بخواند، خداوند فرج و گشایشی برای او قرار می دهد، و محفوظ خواهد ماند، تا به محلّ خود بازگردد.(2)
ص: 105
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
کسی که در شب، این سوره را بخواند، از جنابت و احتلام در امان خواهد بود و تا صبح از خطر ایمن خواهد شد، به اذن پروردگار.(1)
ص: 106
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ 1 لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ 2 مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعارِجِ 3 تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسینَ أَلْفَ سَنَةٍ 4 فَاصْبِرْ صَبْراً جَمیلاً 5 إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً 6 وَ نَراهُ قَریباً 7 یَوْمَ تَکُونُ السَّماءُ کَالْمُهْلِ 8 وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ 9 وَ لا یَسْئَلُ حَمیمٌ حَمیماً 10 یُبَصَّرُونَهُمْ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنیهِ 11 وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخیهِ 12 وَ فَصیلَتِهِ الَّتی تُؤْویهِ 13 وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ثُمَّ یُنْجیهِ 14 کَلاَّ إِنَّها لَظی 15 نَزَّاعَةً لِلشَّوی 16 تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّی 17 وَ جَمَعَ فَأَوْعی 18 إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً 19 إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً 20 وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً 21 إِلاَّ الْمُصَلِّینَ 22 الَّذینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ دائِمُونَ 23 وَ الَّذینَ فی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ 24 لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ 25 وَ الَّذینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ 26 وَ الَّذینَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ 27 إِنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَیْرُ مَأْمُونٍ 28 وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ 29 إِلاَّ عَلی أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ
ص: 107
أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ 30 فَمَنِ ابْتَغی وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ 31 وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ 32 وَ الَّذینَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ 33 وَ الَّذینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ 34 أُولئِکَ فی جَنَّاتٍ مُکْرَمُونَ 35 فَما لِ الَّذینَ کَفَرُوا قِبَلَکَ مُهْطِعینَ 36 عَنِ الْیَمینِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزینَ 37 أَ یَطْمَعُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُدْخَلَ جَنَّةَ نَعیمٍ 38 کَلاَّ إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا یَعْلَمُونَ 39 فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ إِنَّا لَقادِرُونَ 40 عَلی أَنْ نُبَدِّلَ خَیْراً مِنْهُمْ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ 41 فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذی یُوعَدُونَ 42 یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً کَأَنَّهُمْ إِلی نُصُبٍ یُوفِضُونَ 43 خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذلِکَ الْیَوْمُ الَّذی کانُوا یُوعَدُونَ 44
«معارج»به معنای مَصاعِد است، و مفرد آن مَصْعَد به معنای آلت صعود و بالا رفتن است، و مقصود درجاتی است که به وسیله آن ها کلام طیّب و عمل صالح بالا می رود، و مؤمنان در آن ها عروج و سلوک می کنند، و «مُهْل»رُوی و مِس گداخته را گویند، و «عِهْن»پشم منفوش و زده شده را گویند، و«حمیم»خویش نزدیک را گویند، و «مودّة» شدّة المحبّة، و مرادف تمنّی و محبّت است، چنان که گفته می شود: «وَدِدْتُ الشئ» یعنی تمنّیته، و «وَدِدْتَه»یعنی أحببته، و «اِفتدِاء»جبران ضرر است با بدل دادن، و «فصیلة»به معنای جدا شده و منقطعة است مانند جدا شدن از قبیلة و عشیرة و مادر، و «لَظی»یکی از نام های جهنّم و به معنای شعله ور بودن آتش است، و «نَزّاعة» مبالغه ی در نَزْع و قلع است، و آن اقتلاع با شدّت می باشد، و «شَوی»پوست سر را گویند، و «هَلوع»شدید الحرص و شدید الجزع را گویند، و «اِشفاق»رقّت قلب است از تحمّل امور خطرناک، و اگر قلب سخت و قَسِیّ شود،
ص: 108
اشفاق پیدا نمی کند، و «عادّون»جمع عادی به معنای خارج از حقّ و خارج از حدّ است، و «عَدی فلان»إذا اعتدی و عَدی فی مشیه إذا أسرع، و «عادِی»ظالم مسرع در ظلم است، و «مهطعین»یعنی مسرعین، و «عِزین»جمع عِزّة: یعنی فِرَقاً شتّی، و قال ابوهریرة: خرج النّبیّ(صلی الله علیه و آله) علی أصحابه و هم حَلَقٌ حَلَقٌ متفرّقون، فقال: مالی أراکم عِزین، و «اَجداث»به معنای قبور است، و مفرد آن جَدَث می باشد، و جَدَث و جَدَف به یک معناست، و «یوفِضُون»یعنی یُسرعون، و الی الداعی یبادرون، و «نُصُب»صَنَم و بتی بوده که آن را می پرستیده اند.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
تقاضاکننده ای تقاضای عذابی کرد که واقع شد! (1) این عذاب مخصوص کافران است، و هیچ کس نمی تواند آن را دفع کند، (2) از سوی خداوند ذی المعارج [خداوندی که فرشتگانش بر آسمانها صعود و عروج می کنند]! (3) فرشتگان و روح [فرشته مقرّب خداوند] بسوی او عروج می کنند در آن روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است! (4) پس صبر جمیل پیشه کن، (5) زیرا آنها آن روز را دور می بینند، (6) و ما آن را نزدیک می بینیم! (7) همان روز که آسمان همچون فلز گداخته می شود، (8) و کوه ها مانند پشم رنگین متلاشی خواهد بود، (9) و هیچ دوست صمیمی سراغ دوستش را نمی گیرد! (10) آنها را نشانشان می دهند (ولی هر کس گرفتار کار خویشتن است)، چنان است که گنهکار دوست می دارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا کند، (11) و همسر و برادرش را، (12) و قبیله اش را که همیشه از او حمایت می کرد، (13) و همه مردم روی زمین را تا مایه نجاتش گردند (14) امّا هرگز چنین نیست (که با اینها بتوان نجات یافت، آری) شعله های سوزان آتش است، (15)
ص: 109
دست و پا و پوست سر را می کند و می برد! (16) و کسانی را که به فرمان خدا پشت کردند صدا می زند، (17) و (همچنین آنها که) اموال را جمع و ذخیره کردند! (18) به یقین انسان حریص و کم طاقت آفریده شده است، (19) هنگامی که بدی به او رسد بیتابی می کند، (20) و هنگامی که خوبی به او رسد مانع دیگران می شود (و بخل می ورزد)، (21) مگر نمازگزاران، (22) آنها که نمازها را پیوسته بجا می آورند، (23) و آنها که در اموال شان حق معلومی است…(24) برای تقاضاکننده و محروم، (25) و آنها که به روز جزا ایمان دارند، (26) و آنها که از عذاب پروردگارشان بیمناکند، (27) چرا که هیچ کس از عذاب پروردگارش در امان نیست، (28) و آنها که دامان خویش را (از بی عفّتی) حفظ می کنند، (29) جز با همسران و کنیزان (که در حکم همسرند آمیزش ندارند)، چرا که در بهره گیری از اینها مورد سرزنش نخواهند بود! (30) و هر کس جز اینها را طلب کند، متجاوز است! (31) و آنها که امانتها و عهد خود را رعایت می کنند، (32) و آنها که با ادای شهادت شان قیام می نمایند، (33) و آنها که بر نماز مواظبت دارند، (34) آنان در باغهای بهشتی (پذیرایی و) گرامی داشته می شوند. (35) این کافران را چه می شود که با سرعت نزد تو می آیند…(36) از راست و چپ، گروه گروه (و آرزوی بهشت دارند)! (37) آیا هر یک از آنها (با این اعمال زشتش) طمع دارد که او را در بهشت پر نعمت الهی وارد کنند؟! (38) هرگز چنین نیست ما آنها را از آنچه خودشان می دانند آفریده ایم! (39) سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها که ما قادریم…(40) که جای آنان را به کسانی بدهیم که از آنها بهترند و ما هرگز مغلوب نخواهیم شد! (41) آنان را به حال خود واگذار تا در باطل خود فروروند و بازی کنند تا زمانی که روز موعود خود را ملاقات نمایند! (42) همان روز که از قبرها بسرعت خارج می شوند، گویی به سوی بتها می دوند…(43) در حالی که
ص: 110
چشم های شان از شرم و وحشت به زیر افتاده، و پرده ای از ذلّت و خواری آنها را پوشانده است! این همان روزی است که به آنها وعده داده می شد! (44)
«سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِّلْکَافِرینَ لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ * مِّنَ اللَّهِ ذِی الْمَعَارِجِ»(1)
مؤلّف گوید:
از روایات ذیل آیه فوق، ظاهر می شود که محلّ نزول این آیه، مخاصمه منافقین با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و فضائل بی شمار آن حضرت بوده است و ما طبق عادت خود روایات وارده را متناً و ترجمةً بیان می کنیم، و خواننده خود باید بفهمد و می فهمد.
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید: از امام باقر(علیه السلام) در معنای آیه فوق سؤال شد، و آن حضرت فرمود:
مقصود از «بِعَذَابٍ وَاقِعٍ»آتشی است که، ملکی آن را از مغرب سوق می دهد، تا به خانه بنی سعد همّام نزدیک مسجدشان می رسد، و همه خانه های بنی امیّه و اهل آن ها را می سوزاند، و هر خانه ای را که خاندان محمّد (صلوات الله علیهم أجمعین) طالب خونخواهی از اهل آن باشند را نیز می سوزاند، و این همان مهدیّ آل محمّدعجل الله تعالی فرجه الشریف است [که به دست او از آنان انتقام گرفته خواهد شد.](2)
ص: 111
ابوبصیر گوید: [امام صادق(علیه السلام) فرمود:]
روزی امیرالمؤمنین(علیه السلام) خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رسید، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «تو به عیسی بن مریم شباهت داری، و اگر نبود که من می ترسم گروهی از امّت من درباره ی تو چیزی را بگویند، که نصارا درباره ی عیسی بن مریم گفتند [و او را خدا پنداشتند] امروز درباره ی تو سخنی را می گفتم، که مردم خاک زیر قدم تو را برای برکت برگیرند»پس آن دو اعرابی [یعنی ابوبکر و عمر] و مغیرة بن شعبة و تعدادی از قریش که با آنان بودند گفتند: «او کسی را پیدا نکرد که پسر عم خود را به او تشبیه کند، مگر عیسی بن مریم را؟!»
پس این آیه نازل شد: «وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ * وَ قَالُوا أَ آلِهَتُنَا خَیْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ * إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَ جَعَلْنَاهُ مَثَلًا لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ * وَ لَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَا مِنکُم»یَعْنِی مِنْ بَنِی هَاشِمٍ، «مَلائِکَةً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ»(1)، و با شنیدن این آیات، حارث بن عمرو فهری گفت:
«اَللَّهُمَّ إِن کَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَةً مِّنَ السَّمَاء أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ»یعنی، «خدایا اگر آنچه محمّد(صلی الله علیه و آله) می گوید حقّی است از طرف تو -- و باید بنی هاشم وارث هِرقُل ها و پادشاهان باشند -- پس تو یا سنگی از آسمان بر ما ببار، و یا عذاب دردناکی بر ما نازل کن»و خداوند در پاسخ او به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) فرمود:«وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنتَ فِیهِمْ وَ مَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»یعنی، تا تو در بین مردم هستی، و تا آنان استغفار می کنند، خداوند عذابی نخواهد فرستاد. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این آیه را بر حارث بن عمرو فهری خواند و فرمود:
ص: 112
یا توبه کن و یا از نزد من خارج شو»حارث گفت: «ای محمّد تو باید برای سایر قریش نیز حقّی از سلطنت قرار بدهی، در حالی که بنی هاشم بر عرب و عجم عزّت پیدا کرده اند؟»رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «این در اختیار من نیست، و مربوط به خداوند می باشد»حارث گفت: ای محمّد قلب من مایل به توبه نیست، و لکن از نزد تو می روم. پس مرکب خود را طلب کرد، و سوار بر آن شد، و چون به انتهای مدینه رسید، سنگی از آسمان بر سر او فرود آمد، و این آیه بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد: «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِّلْکَافِرینَ بِوِلایةِ عَلِیٍّ لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ * مِّنَ اللَّهِ ذِی الْمَعَارِجِ».(1) ابوبصیر گوید:
گفتم: فدای شما شوم ما این آیه را این چنین قرائت نمی کنیم؟ فرمود: به خدا سوگند این آیه همین گونه توسّط جبرئیل بر حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) نازل شده، و در مصحف فاطمه(علیها السلام) نیز ثبت گردیده است. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به منافقینی که در اطراف او بودند فرمود: بروید رفیق خود حارث بن عمرو فهری را بنگرید که عذابی بر سر او فرود آمد، چنان که خداوند می فرماید: «وَ اسْتَفْتَحُواْ وَ خَابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ.»(2)و(3)
ص: 113
و درتأویل الآیات و تفسیر ثعلبی از امام صادق(علیه السلام) از پدرانش نقل شده که فرمود:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در غدیر خم، مردم را جمع نمود، و دست علی(علیه السلام) را گرفت و بالا برد و فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌ مَوْلَاهُ» این سخن در بلاد منتشر شد و به گوش حارث بن نعمان فهری رسید، و او بر شتر خود سوار شد و به ابطح نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد، و گفت: ای محمّد تو ما را به یگانگی خدا و رسالت خود و نماز و روزه و حجّ دعوت نمودی و ما پذیرفتیم، تا این که قانع نشدی و دست پسر عمّ خود را گرفتی و بالا بردی و او را بر ما فضیلت دادی و گفتی: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌ مَوْلَاهُ»آیا این سخن را از پیش خود گفتی و یا از طرف خدا بود؟
ص: 114
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«سوگند به خدایی که پروردگاری جز او نیست، این امر خدا بود»پس حارث برگشت و گفت: «خدایا اگر آنچه محمّد می گوید حق است، تو سنگی از آسمان بفرست و یا عذاب دردناکی بر ما نازل کن؟»و هنوز به شتر خود نرسیده بود که خداوند سنگی بر سر او زد و از پایین او خارج شد و او را هلاک نمود، و خداوند این آیه را نازل کرد: «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ….»(1)
مؤلّف گوید:
روایات به این مضامین در ذیل آیات فوق فراوان بود، و ما به همین اندازه بسنده نمودیم، طالبین می توانند به تفسیر برهان و نورالثّقلین و غیره مراجعه فرمایند.
ص: 115
«تَعْرُجُ الْمَلَائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ * فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِیلًا * إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدًا * وَ نَرَاهُ قَرِیبًا»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
قیامت پنجاه موقف و ایستگاه دارد، و مقدار هر موقفی هزار سال است. سپس این آیه را تلاوت نمود: «فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ»، [مِمَّا تَعُدُّونَ.](2) و در سخن دیگری فرمود:
قبل از آنکه در قیامت حساب اعمال شما را بکنند، خود حساب اعمال خود را بکنید، چرا که در قیامت پنجاه موقف هست، و هر موقفی به اندازه ی هزار سال شما می باشد. و سپس این آیه را تلاوت نمود: «فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ.»(3)
ابوسعید خُدری گوید:
به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفته شد: روز قیامت چه قدر طولانی و زیاد است که خداوند می فرماید: «فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ»؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
سوگند به خدایی که جان محمّد در دست اوست، آن روز برای مؤمن کم تر از
ص: 116
خواندن یک نماز واجب خواهد بود که در دنیا می خواند.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اگر جز خداوند کسی ولیّ حساب قیامت می بود، پنجاه هزار سال حساب مردم طول می کشید، و خداوند سبحان در کمتر از یک ساعت از آن فارغ می شود.(2) «یَوْمَ تَکُونُ السَّمَاء کَالْمُهْلِ * وَ تَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ * وَ لَا یَسْأَلُ حَمِیمٌ حَمِیمًا * یُبَصَّرُونَهُمْ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذَابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ * وَ صَاحِبَتِهِ وَ أَخِیهِ * وَ فَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْویهِ * وَ مَن فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ یُنجِیهِ * کَلَّا إِنَّهَا لَظَی * نَزَّاعَةً لِّلشَّوَی * تَدْعُو مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّی * وَ جَمَعَ فَأَوْعَی * إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«یَوْمَ تَکُونُ السَّمَاء کَالْمُهْلِ»یعنی آسمان در روز قیامت مانند مس و روی گداخته ذوب می شود، و هیچ حمیم و خویش نزدیکی، به فریاد انسان نمی رسد.(4)
سپس گوید: در روایت ابی الجارود آمده که امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«یُبَصَّرُونَهُمْ»یعنی خداوند همه چیز را به آنان معرّفی می کند، از این رو آنان از همدیگر سؤالی نمی کنند، و در آن روز مجرم و گنهکار دوست می دارد که
ص: 117
فرزندان و همسر و برادر و مادر او و همه ی اهل زمین گرفتار عذاب شوند، و او نجات پیدا کند.(1)
و خداوند می فرماید:
هرگز کسی به جای دیگری عذاب نخواهد شد، و آتش بر مجرمان و گنهکاران، زبانه می کشد و چشم مجرم را بیرون می آورد، و صورت او را سیاه می کند، و هر کس از حق روی گردانده است را صدا می زند، و در خود جای می دهد، و مال اندوزان -- که اموال خود را نگهداری کردند، و در راه خدا ندادند -- را به سوی خود می خواند، و در دوزخ جای می دهد، آری انسان، حریص به دنیاست، اگر فقیر شود ناله می کند، و اگر بی نیاز شود، چیزی در راه خدا نمی دهد، مگر نمازگزاران که بر نمازها[ی واجب] و نوافل و مستحبات خود پایدارند.(2)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
خداوند با جمله «إِلَّا الْمُصَلِّین»نمازگزاران را به خاطر نماز که بهترین اعمال آنان است، جدا نموده، و از عذاب و آتش دور دانسته و می فرماید: «الَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ»یعنی آنان چون چیزی از نوافل و نمازهای مستحبی را بر خود
ص: 118
لازم دانستند، به آن ادامه می دهند.(1)
فضیل گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «وَ الَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ»(2)، نمازهای واجب است، و مقصود از «الَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ»نمازهای مستحبّی و نافله است.(3)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: پدرم از پدرانش از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نمود که فرمود:
بدون عذر نباید نافله در وقت فریضه خوانده شود، بلکه اگر امکان داشت باید قضای آن انجام بگیرد، چنان که خداوند می فرماید: «الَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ»یعنی آنان نوافلی که در شب نخوانده اند را در روز قضا می کنند، و نوافلی که در روز نخوانده اند را در شب قضا می کنند، سپس فرمود: نباید نافله در وقت فریضه خوانده شود، بلکه باید اوّل نماز واجب خوانده شود و سپس هر چه می خواهد نافله بخواند.(4)
«وَ الَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ * لِّلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»(5)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند(عزوجل) در مال اغنیا چیزی مانند زکات را واجب نموده که به خاطر پرداخت
ص: 119
آن ستایش نمی شوند، چرا که با پرداخت آن، مسلمان به حساب می آیند، و خون آنان مصون می شود، و لکن در اموال اغنیا غیر از زکات، خداوند حقوق دیگری واجب نموده و فرموده است: «وَ الَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ»و حق معلوم غیر از زکات است، و آن چیزی است که هر مسلمانی به اندازه ی طاقت خود در مال خویش واجب می نماید، و آن را روزانه و یا در هر هفته و هر ماهی به فقرا می پردازد.(1)اسماعیل بن جابر گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: آیا آیه فوق مربوط به غیر زکات است؟ فرمود:
این آیه مربوط به کسی است که خداوند مال و ثروتی به او داده، و او از مال خود، هزار و دو هزار و سه هزار و کم تر و بیشتر در راه خدا می دهد، و با مال خود صله رحم می کند، و بارِ یک بار افتاده ای را به دوش می گیرد.(2)
ص: 120
صفوان جمال گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
محروم صاحب شغل و حرفه ای است که عقل او عیبی ندارد، و لکن درآمد او برای او کافی نیست.(1)
و در سخن دیگری فرمود:
«الْمَحْرُومُ الْمُحَارَفُ الَّذِی قَدْ حُرِمَ کَدَّ یَدِهِ فِی الشِّرَاءِ وَ الْبَیْعِ»(2).
عیسی بن داود از امام کاظم از پدرش امام صادق علیهما السلام نقل نموده که فرمود:
شخصی از پدرم امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه فوق سؤال نمود، و پدرم به او فرمود:خوب حفظ کن و دقّت کن چگونه نقل می کنی؟ همانا سائل و محروم شأن بزرگی دارند، امّا سائل، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است که حق خود را -- درباره ی اهل بیت خویش -- از خدای متعال سؤال می کند، و محروم کسی است، که از خمس محروم شده است و او امیرالمؤمنین(علیه السلام) و امامان بعد از او (صلوات الله علیهم أجمعین) می باشند، آیا خوب دقّت کردی، و آنچه را گفتم فهمیدی؟ سائل و محروم آن گونه که مردم می گویند نیست.(3)
ص: 121
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «وَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ»می فرماید:
مقصود تصدیق به خروج و قیام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد.(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ»فرمود:
یعنی مُتعَةَ حَلالٍ، اما تو جز با زن عفیفه متعه مکن، و خود را در اختیار کسی که -- برای دراهم خود -- او را امین نمی دانی قرار مده.(2)
«فَمَا لِلَّذِینَ کَفَرُوا قِبَلَکَ مُهْطِعِینَ * عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمَالِ عِزِینَ * أَ یَطْمَعُ کُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن یُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِیمٍ * کَلَّا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّمَّا یَعْلَمُونَ * فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ
ص: 122
وَ الْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ * عَلَی أَن نُّبَدِّلَ خَیْرًا مِّنْهُمْ وَ مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«مُهْطِعِینَ»یعنی اذلّاء، و «عِزِینَ»یعنی قعود، و «خَلَقْنَاهُم مِّمَّا یَعْلَمُونَ»یعنی نطفه و علقه، و «مَشَارِقِ»مشارق زمستان و مشارق تابستان است، و «مَغَارِبِ»مغارب زمستان و مغارب تابستان است، و «فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ»سوگند است، و جواب آن «إِنَّا لَقَادِرُونَ * عَلَی أَن نُّبَدِّلَ خَیْرًا مِّنْهُمْ» می باشد.(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر «رَبِّ الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ»فرمود:
برای خورشید 360 مشرق و 360 مغرب است، و هر روزی یک مشرق و یک مغرب دارد.(3)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «مَشَارِقِ»پیامبرانند، و مقصود از «مَغَارِبِ»أوصیااند. (صلوات الله علیهم أجمعین.)(4)
ص: 123
«یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ سِرَاعًا کَأَنَّهُمْ إِلَی نُصُبٍ یُوفِضُونَ * خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذَلِکَ الْیَوْمُ الَّذِی کَانُوا یُوعَدُونَ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از«أَجْدَاثِ»قبور است، و مقصود از «إِلَی نُصُبٍ یُوفِضُونَ»حرکت به طرف منادی قیامت است، و «تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ»یعنی «تصیبهم ذلّة.»(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«ذَلِکَ الْیَوْمُ الَّذِی کَانُوا یُوعَدُونَ»روز خروج قائم آل محمّد(علیهم السلام) است.(3)
ص: 124
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی نحل.
تعداد آیات: 28 آیه.
ثواب قرائت سوره ی نوح
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
کسی که ایمان به خدا دارد و کتاب خدا را قرائت می کند، نباید از قرائت سوره ی نوح خودداری نماید، و هر بنده ای که آن را با صبر و نیّت خالص در نماز واجب، و یا نماز مستحب قرائت کند، خداوند او را در مساکن نیکان و ابرار ساکن خواهد نمود، و از کرامت خود، سه باغستان بهشتی دیگر -- جز باغستان بهشتی خویش -- و دویست حوراء و چهار هزار همسر دیگر به او عطا خواهد کرد، إن شاء الله.(1)
ص: 125
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، و حاجتی طلب نماید خداوند قضای حاجت او را آسان خواهد نمود.(1) و امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که همواره این سوره را در شب و یا در روز بخواند، از دنیا نمی رود تا جایگاه خود را در بهشت ببیند، و اگر هنگام درخواست حاجت، این سوره را بخواند، به اذن خداوند حاجت او برآورده خواهد شد.(2)
ص: 126
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ 1 قالَ یا قَوْمِ إِنِّی لَکُمْ نَذیرٌ مُبینٌ 2 أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطیعُونِ 3 یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرْکُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذا جاءَ لا یُؤَخَّرُ لَوْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ 4 قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمی لَیْلاً وَ نَهاراً 5 فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائی إِلاَّ فِراراً 6 وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً 7 ثُمَّ إِنِّی دَعَوْتُهُمْ جِهاراً 8 ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً 9 فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً 10 یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً 11 وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً 12 ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً 13 وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْواراً 14 أَ لَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً 15 وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فیهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً 16 وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً 17 ثُمَّ یُعیدُکُمْ فیها وَ یُخْرِجُکُمْ إِخْراجاً 18 وَ اللَّهُ جَعَلَ
ص: 127
لَکُمُ الْأَرْضَ بِساطاً 19 لِتَسْلُکُوا مِنْها سُبُلاً فِجاجاً 20 قالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنی وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ یَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلاَّ خَساراً 21 وَ مَکَرُوا مَکْراً کُبَّاراً 22 وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً 23 وَ قَدْ أَضَلُّوا کَثیراً وَ لا تَزِدِ الظَّالِمینَ إِلاَّ ضَلالاً 24 مِمَّا خَطیئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصاراً 25 وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیَّاراً 26 إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کَفَّاراً 27 رَبِّ اغْفِرْ لی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ لا تَزِدِ الظَّالِمینَ إِلاَّ تَباراً 28
«اِستغشاء»به معنای طلب تغشّی یعنی لباس بر سر کشیدن است، و «إصرار»اقامه و پایداری برانجام چیزی را گویند، و «مِدرار»ریزش فراوان باران را گویند، و «اِمداد»کمک پیوسته را گویند، و «اَموال»جمع مال به معنای نعمت است، و«وَقار»به معنای ثابت ماندن و حلم و بردباری است، و «ترجون»از«رَجاء»می باشد و در اینجا به معنای خوف است، و «سُبُلاً فِجاجاً»یعنی سُبُلاً متّسعةً متفرّقةً، و مفرد آن «فجّ» است، و یا فجّ راه بین دو کوه است، و «سُواع»نام بت است، مانند وَدّ، و یَغوث، و یَعوق، و نَسر، و «کُبّار»مبالغه در کبیر است، مانند: عجیب و عُجّاب، و حَسَن و حُسّان و روایت شده که مردی از اعراب چون شنید رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می خواند: «وَ مَکَرُوا مَکْراً کُبَّاراً»گفت: «ما أفصح ربّک یا محمّد!»و «دَیّار»فَیْعال از دَوَران، مانند: قَیّام که اصل آن قَیوام است می باشد، و «ما بالدار دَیّار»یعنی ما بها أحد یدور فی الأرض، و «تَبار»به معنای خَسار و زیان است.
ص: 128
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
ما نوح را به سوی قومش فرستادیم و گفتیم: «قوم خود را انذار کن پیش از آنکه عذاب دردناک به سراغ شان آید!»(1) گفت: «ای قوم! من برای شما بیم دهنده آشکاری هستم، (2) که خدا را پرستش کنید و از مخالفت او بپرهیزید و مرا اطاعت نمایید! (3) اگر چنین کنید، خدا گناهانتان را می آمرزد و تا زمان معیّنی شما را عمر می دهد زیرا هنگامی که اجل الهی فرا رسد، تأخیری نخواهد داشت اگر می دانستید!»(4) (نوح) گفت: «پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (بسوی تو) دعوت کردم، (5) امّا دعوت من چیزی جز فرار از حقّ بر آنان نیفزود! (6) و من هر زمان آنها را دعوت کردم که (ایمان بیاورند و) تو آنها را بیامرزی، انگشتان خویش را در گوشهای شان قرار داده و لباسهای شان را بر خود پیچیدند، و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدّت استکبار کردند! (7) سپس من آنها را با صدای بلند (به اطاعت فرمان تو) دعوت کردم، (8) سپس آشکارا و نهان (حقیقت توحید و ایمان را) برای آنان بیان داشتم! (9) به آنها گفتم: «از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است…(10) تا بارانهای پربرکت آسمان را پی در پی بر شما فرستد، (11) و شما را با اموال و فرزندان فراوان کمک کند و باغهای سرسبز و نهرهای جاری در اختیارتان قرار دهد! (12) چرا شما برای خدا عظمت قائل نیستید؟! (13) در حالی که شما را در مراحل مختلف آفرید (تا از نطفه به انسان کامل رسیدید)! (14) آیا نمی دانید چگونه خداوند هفت آسمان را یکی بالای دیگری آفریده است، (15) و ماه را در میان آسمانها مایه روشنایی، و خورشید را چراغ فروزانی قرار داده است؟! (16) و خداوند شما را همچون گیاهی از زمین رویانید،(17) سپس شما را به همان زمین
ص: 129
بازمی گرداند، و بار دیگر شما را خارج می سازد! (18) و خداوند زمین را برای شما فرش گسترده ای قرار داد…(19) تا از راههای وسیع و دره های آن بگذرید (و به هر جا می خواهید بروید)!»(20) نوح (بعد از نومیدی از هدایت آنان) گفت: «پروردگارا! آنها نافرمانی من کردند و از کسانی پیروی نمودند که اموال و فرزندانشان چیزی جز زیانکاری بر آنها نیفزوده است! (21) و (این رهبران گم راه) مکر عظیمی به کار بردند…(22) و گفتند:دست از خدایان و بتهای خود برندارید (به خصوص) بتهای «وَد»، «سواع»، «یغوث»، «یعوق»و «نسر»را رها نکنید! (23) و آنها گروه بسیاری را گم راه کردند! خداوندا، ظالمان را جز ضلالت میفزا!»(24) (آری، سرانجام) همگی بخاطر گناهانشان غرق شدند و در آتش دوزخ وارد گشتند، و جز خدا یاورانی برای خود نیافتند! (25) نوح گفت: «پروردگارا! هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذار! (26) چرا که اگر آنها را باقی بگذاری، بندگانت را گم راه می کنند و جز نسلی فاجر و کافر به وجود نمی آورند! (27) پروردگارا! مرا، و پدر و مادرم و تمام کسانی را که با ایمان وارد خانه من شدند، و جمیع مردان و زنان باایمان را بیامرز و ظالمان را جز هلاکت میفزا!»(28)
«إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَی قَوْمِهِ أَنْ أَنذِرْ قَوْمَکَ مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»(1)قصّه حضرت نوح(علیه السلام) با قوم خود، در سوره هود و غیر آن گذشت، ملاحظه شود.
مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
«اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ»،«أی اسْتَتَرُوا بِهَا»یعنی لباس بر سر کشیدند تا سخنان نوح(علیه السلام) را نشنوند، و از او پیروی نکنند، و «وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً»یعنیْ
ص: 130
عَزَمُوا عَلَی أَنْ لَا یَسْمَعُوا شَیْئاً من کلام نوح، و «ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً»یعنیْ دَعَوْتُهُمْ سِراً وَ عَلَانِیَةً.(1)
«فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا * یُرْسِلِ السَّمَاء عَلَیْکُم مِّدْرَارًا * وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَل لَّکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَل لَّکُمْ أَنْهَارًا»(2)ابرش کلبی که فرزندی از او پیدا نمی شد گوید: به امام باقر(علیه السلام) عرض کردم: چیزی به من تعلیم کن تا خداوند فرزندی به من عطا کند. امام(علیه السلام) فرمود:
در هر روز و یا در هر شب یکصد مرتبه استغفار کن تا خداوند به تو فرزند عطا کند، چرا که او می فرماید: «اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا * یُرْسِلِ السَّمَاء عَلَیْکُم مِّدْرَارًا * وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ….»(3)
سعید بن یسار گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: من فرزندی پیدا نمی کنم؟ فرمود:
یکصد مرتبه در سحر استغفار کن، و اگر فراموش کردی، آن را جبران کن.(4)
ص: 131
و در روایتی آمده که امام باقر(علیه السلام) به دربان و حاجب هشام بن ملک دستوری داد و او دارای فرزند شد، وبه دیگران نیز تعلیم نمود، و آنان نیز دارای فرزندشدند.(1)
«مَّا لَکُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا * وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوَارًا * أَ لَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا * وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُورًا وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا * وَ اللَّهُ أَنبَتَکُم مِّنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا * ثُمَّ یُعِیدُکُمْ فِیهَا وَ یُخْرِجُکُمْ إِخْرَاجًا * وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ بِسَاطًا * لِتَسْلُکُوا مِنْهَا سُبُلًا فِجَاجًا * قَالَ نُوحٌ رَّبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی وَ اتَّبَعُوا مَن لَّمْ یَزِدْهُ مَالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلَّا خَسَارًا * وَ مَکَرُوا مَکْرًا کُبَّارًا»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید: امام باقر(علیه السلام) در روایت ابی الجارود فرمود:
«لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا»یعنی «لَا تَخَافُونَ لِلَّهِ عَظَمَة»، یعنی برای چه شما از عظمت خداوند نمی ترسید؟(3)
ص: 132
سپس مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوَارًا»یعنی «عَلَی اخْتِلَافِ الْأَهْوَاءِ وَ الْإِرَادَاتِ وَ الْمَشِیَّات»، و «وَ اللَّهُ أَنبَتَکُم مِّنَ الْأَرْضِ»یعنی «علی وجه الأرض نَباتاً»، «وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ یَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلَّا خَساراً»یعنی آنان پیروی از اغنیا و ثروت مندان نمودند، و «وَ مَکَرُوا مَکْراً کُبَّاراً» یعنی کبیراً.»(1)
ابوالجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
«سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا»یعنی «بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ».
و در نهج البلاغة از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
از نشانه عای اقتدار و جبروت و قدرت الهی و ظرافت خلقت و صنع او این است که آب دریای زاخر که بسیار طولانی و دارای صدای شدیدی است را متراکم و خشک و جامد قرار داده و از آن آسمان ها را خلق نموده و آن ها را هفت طبقه قرار داده است، و به امر خود آن ها را برقرار نموده، و هر کدام را از دیگری جدا نگهداشته است!!(2)
ص: 133
«وَ قَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ لَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لَا سُوَاعًا وَ لَا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْرًا * وَ قَدْ أَضَلُّوا کَثِیرًا وَ لَا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا ضَلَالًا * مِمَّا خَطِیئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا فَلَمْ یَجِدُوا لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَنصَارًا * وَ قَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا * إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَ لَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
قبل از نوح، مسلمانان مؤمنی در بین مردم می زیستند و مردم به آنان علاقه خاصّی داشتند، و چون از دنیا رفتند، مردم به خاطر آنان غمگین شدند، از این رو ابلیس برای آنان مجسّمه ها و شبیه هایی ساخت، تا با آن ها انس بگیرند، و چون انس گرفتند و زمستان رسید آن ها را داخل خانه های خود بردند، و چون قرنی گذشت، شیطان آمد و به آنان گفت: «پدران شما این ها را می پرستیدند»از این رو مردم آن ها را پرستش کردند، و جمعیّت فراوانی این گونه گم راه شدند، و هر چه حضرت نوح(علیه السلام) آنان را از عمل شرک دور باش داد نپذیرفتند، تا در حق آنان نفرین کرد و خداوند آن ها را هلاک نمود.(2)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ قَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ لَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لَا سُوَاعًا وَ لَا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْرًا»فرمود:
آنان مردم خداپرست و مؤمنی بودند، و چون مردند مردم برای آنان شیون کردند و غمگین شدند، و ابلیس ملعون آمد و به آنان گفت: «من برای شما
ص: 134
بت هایی به صورت آنان می سازم، تا شما با آن ها انس بگیرید و خدا را عبادت کنید».
پس برای آنان بت هایی به صورت مردگانشان آماده کرد، و آنان به آن صورت ها نگاه می کردند و خدا را عبادت می نمودند، و چون فصل زمستان و سرما و باران رسید، آن مجسّمه ها را به اطاق های خود بردند، و این گونه بودند تا قرنی گذشت و آن ها از دنیا رحلت نمودند، و فرزندانشان به جای آن ها قرار گرفتند [و شیطان آنان را فریب داد] و آنان گفتند: «پدران ما این ها را می پرستیده اند»از این رو به جای پرستش خداوند آن بت ها را پرستش کردند [و به سخنان نوح(علیه السلام) توجّه نکردند] و گفتند: «وَ قَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ لَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لَا سُوَاعًا وَ….»(1)
مفضّل گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
نوح(علیه السلام) نهصد و پنجاه سال مردم را به خدا [پرستی] دعوت نمود، و مردم او را مسخره و استهزاء نمودند، و چون چنین دید، به آنان نفرین کرد و گفت: «رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا * إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ
ص: 135
وَ لَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا»و خداوند به نوح فرمود: «آن کشتی را به سرعت بسازد و آن را وسیع قرار دهد»و نوح در مسجد کوفه آن کشتی را با دست خود ساخت، و چوب های آن را از راه دور آورد.
مفضّل گوید:
دراین وقت امام صادق(علیه السلام) برای نماز ظهر و عصر سخن خویش را قطع نمود و پس از نماز از مسجد خارج گردید و به سمت چپ به بازار عطّارها اشاره نمود و فرمود: دراینجا بت های قوم نوح به نام های:«یَغوث و یَعوق و نَسر»قرارداشت.(1)
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
مشرکین قریش، بت هایی که اطراف کعبه قرار داده بودند را با مُشک و عَنبَر معطر می کردند، و بت «یغوث»را مقابل درب کعبه، و بت «یعوق»را سمت راست کعبه، و بت «نَسر»را سمت چپ کعبه قرار داده بودند، و چون وارد مسجد می شدند، درمقابل بت «یغوث»سجده می کردند، و خم نمی شدند، و سپس به طرف «یعوق»دور می زدند تا به «نَسر»می رسیدند و در آن محلّ می گفتند:
ص: 136
«لَبَّیْکَ اَللَّهُمَّ لَبَّیْکَ لَبَّیْکَ لَاشَرِیکَ لَکَ إِلَّا شَرِیکٌ هُوَ لَکَ تَمْلِکُهُ وَ مَا مَلَکَ»و خداوند مگس سبزی را که دارای چهار بال بود می فرستاد و او چیزی از مشک و عنبر را در بت ها باقی نمی گذارد، از این رو خداوند این آیه را نازل نمود: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِن یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَّا یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ.»(1)و(2)
صالح بن میثم گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: نوح از کجا دانست که قوم او ایمان نخواهند آورد، و به آنان نفرین کرد و گفت: «لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً»؟ امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مگر نشنیدی که خداوند به او فرمود: «أَنَّهُ لَن یُؤْمِنَ مِن قَوْمِکَ إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ.»(3)و(4)
ص: 137
«رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِمَن دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنًا وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ لَا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا تَبَارًا»(1)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه قبل می فرماید:
هنگامی که نوح نفرین کرد، و قوم او هلاک شدند، ابلیس نزد او آمد و گفت: «تو بر من حقّی داری، و من می خواهم حق تو را جبران کنم»نوح(علیه السلام) گفت: به خدا سوگند من خشم دارم از این که بر تو حقّی داشته باشم، آن حق چیست؟ ابلیس گفت: تو بر امّت خود نفرین نمودی، و خداوند آنان را غرق نمود، و من از گم راه کردن آنان آسوده شدم، تا هنگامی که خداوند انسان های دیگری را خلق کند، و من آنان را گم راه نمایم. نوح گفت: اکنون تو چه پاداشی می خواهی به من بدهی؟ ابلیس گفت: در سه جا، به یاد من باش، 1. هنگام غضب، 2. هنگامی که بین دو نفر حکم می کنی، 3. هنگامی که در کنار زن نامحرمی باشی و جز تو و او کسی کنار شما نباشد.(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«مَنْ دَخَلَ بَیْتِی مؤمناً»، یعنی مؤمن اهل ولایت، و کسی که داخل در
ص: 138
ولایت [آل محمّد (صلوات الله علیهم أجمعین)] شود، داخل در خانه های پیامبران(علیهم السلام) شده است….(1) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
حضرت ابراهیم(علیه السلام) به مؤمنین و مؤمنات و گنهکاران آنان از زمان خود [تا قیامت] دعا کرد و برای آنان از خداوند رضوان الهی را طلب نمود، و آن مرد دعای او را آمین گفت. سپس امام باقر(علیه السلام) فرمود: از این رو دعای ابراهیم(علیه السلام) برای گنهکاران از شیعیان ما تا قیامت خواهد بود….(2)
مؤلّف گوید:
آیه فوق مقاله حضرت نوح(علیه السلام) است، و او از خداوند برای خود و پدر و مادر و مؤمنین و مؤمنات تا قیامت طلب مغفرت و آمرزش نموده است، و شاید «وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً»برای استثنای همسر و فرزند او بوده است، و همان گونه که بارها گفته شده، سؤال پیامبران خدا نسبت به آمرزش، منافاتی با عصمت آنان ندارد، چرا که بنده به هر درجه ای از ایمان و عمل صالح و عصمت برسد، باید خود را در پیشگاه خداوند که ولیّ نعمت اوست،
ص: 139
و نعمت او قابل شماره نیست، مقصّر بداند، همان گونه که افضل پیامبران می فرماید: «مَا عَرَفْنَاکَ حَقَ مَعْرِفَتِک، وَ مَا عَبَدْنَاکَ حَقَ عِبَادَتِکَ».
ازسویی ترک أولی برای آنان گناه محسوب می شود، و ترک اولی به معنای ترک اصلح است نه به معنای فعل منکر و مکروه باشد، و ثالثاً گناه پیامبران همان گونه که در اوّل سوره فتح گذشت: «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَ مَا تَأَخَّرَ»انتظارات و نسبت هایی است که مردم به آنان می دادند و آنان را مقصّر و یا مجنون و ساحر و کذّاب و مفتری می دانستند، و بخشش خداوند این است که این نسبت ها -- از نظر مردم -- از آن ها برداشته شود، یا با ایمان آوردن مردم و یا با هلاکت آن ها، پیامبران آسوده شوند، بنابراین پیامبران بسا از نظر مردم گناه کارند، نه از نظر خداوند، چرا که پدران پیامبران تا حضرت آدم یا مؤمن و صالح و یا پیامبران و اوصیای آنان بوده اند، و نسب پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) تا آدم(علیه السلام) پنجاه و یک واسطه دارد، و هفده نفر آنان پیامبران، و هفده نفر دیگر آنان اوصیا و هفده نفر دیگر آنان صلحا بوده اند.
ص: 140
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی اعراف.
تعداد آیات: 28 آیه.
ثواب قرائت سوره ی جِن
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
کسی که فراوان سوره ی جنّ را بخواند، در زندگی خود از چشم بد اجنّه و سحر و جادو و مکر و حیله آن ها در امان خواهد بود، و در قیامت نیز هم نشین پیامبر(صلی الله علیه و آله) می باشد، و می گوید: خدایا من جز آن حضرت را نمی خواهم و از کنار او جای دیگر نمی روم.(1) و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند خداوند به عدد هر جنّی و شیطانی که حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را تصدیق و یا تکذیب نموده باشد، پاداش آزاد نمودن بنده به او
ص: 141
می دهد، و از شرّ جنّ در امان خواهد بود.(1)
و فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، پاداش بزرگی دارد، و از شرّ جنّ در امان خواهد بود.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
قرائت سوره ی جنّ، اجنّه را فراری می دهد، و اگر کسی این سوره را بخواند و نزد سلطان جائری برود، از شرّ او در امان خواهد بود، و اگر در غل و زنجیر باشد، خداوند نجات او را آسان می کند، و کسی که همواره آن را بخواند و در تنگنا باشد، با اذن خداوند باب نجات او گشوده می شود و خداوند او را از تنگنا نجات می دهد.(3)
ص: 142
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً 1 یَهْدی إِلَی الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنا أَحَداً 2 وَ أَنَّهُ تَعالی جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً 3 وَ أَنَّهُ کانَ یَقُولُ سَفیهُنا عَلَی اللَّهِ شَطَطاً 4 وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَی اللَّهِ کَذِباً 5 وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً 6 وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا کَما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ أَحَداً 7 وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدیداً وَ شُهُباً 8 وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً 9 وَ أَنَّا لا نَدْری أَ شَرٌّ أُریدَ بِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً 10 وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً 11 وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِی الْأَرْضِ وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً 12 وَ أَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدی آمَنَّا بِهِ فَمَنْ یُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا یَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً 13 وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِکَ تَحَرَّوْا رَشَداً 14 وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً
ص: 143
15وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً 16 لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذاباً صَعَداً 17 وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً 18 وَ أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ کادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَداً 19 قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّی وَ لا أُشْرِکُ بِهِ أَحَداً 20 قُلْ إِنِّی لا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً 21 قُلْ إِنِّی لَنْ یُجیرَنی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً 22 إِلاَّ بَلاغاً مِنَ اللَّهِ وَ رِسالاتِهِ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها أَبَداً 23 حَتَّی إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً 24 قُلْ إِنْ أَدْری أَ قَریبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً 25 عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً 26 إِلاَّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً 27 لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ أَحْصی کُلَّ شَیْ ءٍ عَدَداً 28
«الجَدّ»القطع و العَظَمة العالیة لإنقطاع کلّ عظمةٍ عنها لعلوّها علیه، و یقال لأب الأب الجدّ لعلوّ أبوّته، و قد یکون الجَدّ بمعنی الحظّ، و الجِدّ بالکسر خلاف الهَزل، و«رَهَق» یعنی لحاق و منه لحوق الإثم، و الغلام المراهق و هو الذی لحق حال الرجال، و «صالح»عامل به صلاح خویش است، مانند مصلح که عامل به صلاح دیگران است، از این رو خداوند توصیف به صالح نمی شود، و لکن توصیف به مصلح می شود، و «طَرائق»جمع طریقة به معنای راه مستمرّ و مرتّب است، و «قِدَد»جمع قِدّة به معنای راه مستمر و مستقیم است، و «رَهَق»اسراف در امور و ظلم است، و «قاسِط»به معنای جائر، و «مُقسِط»به معنای عادل است، و نظیر آن «تَرِب»به معنای فقیر، و «مُترِب»به معنای غنیّ است، و اصل آن از تراب می باشد، و تَرِب بدون مال است، به گونه ای که به خاک چسبیده است، و مُترِب دارای مال فراوان است، به عدد تراب، و
ص: 144
قاسِط به معنای عادل عن الحق است، و مُقسِط به معنای عادل إلی الحق است، و «تَحَرّی»کوشش در رسیدن به حقّ است، و اصل آن توجّه و طلب چیزی است، و «ماء غَدَق»ماء کثیر را گویند، و «غَدَقَ المکانُ»یعنی کثر الماء فیه، و «صَعَد»به معنای غلیظ و سخت است، و «صَعود»گردنه ی سخت و دشوار را گویند، و «کانوا علیه لِبَداً»یعنی یزدحمون علیه حِرصاً منهم علی استماع القرآن، و «مُلتَحداً»یعنی مُتحّرِفاً و مُلتجأً و مَلجأً، و «رَصَد»جمع راصد به معنای حافظ است.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
بگو: به من وحی شده است که جمعی از جنّ به سخنانم گوش فرا داده اند، سپس گفته اند: «ما قرآن عجیبی شنیده ایم…(1) که به راه راست هدایت می کند، پس ما به آن ایمان آورده ایم و هرگز کسی را شریک پروردگارمان قرار نمی دهیم! (2) و اینکه بلند است مقام با عظمت پروردگار ما، و او هرگز برای خود همسر و فرزندی انتخاب نکرده است! (3) و اینکه سفیه ما (ابلیس) درباره خداوند سخنان ناروا می گفت! (4) و اینکه ما گمان می کردیم که انس و جنّ هرگز بر خدا دروغ نمی بندند! (5) و اینکه مردانی از بشر به مردانی از جنّ پناه می بردند، و آنها سبب افزایش گم راهی و طغیانشان می شدند! (6) و اینکه آنها گمان کردند -- همان گونه که شما گمان می کردید -- که خداوند هرگز کسی را (به نبوّت) مبعوث نمی کند! (7) و اینکه ما آسمان را جستجو کردیم و همه را پر از محافظان قویّ و تیرهای شهاب یافتیم! (8) و اینکه ما پیش از این به استراق سمع در آسمانها می نشستیم امّا اکنون هر کس بخواهد استراق سمع کند، شهابی را در کمین خود می یابد! (9) و اینکه (با این اوضاع) ما نمی دانیم آیا اراده شرّی درباره اهل زمین شده یا پروردگارشان خواسته است آنان را هدایت کند؟!
ص: 145
(10) و اینکه در میان ما، افرادی صالح و افرادی غیر صالحند و ما گروه های متفاوتی هستیم! (11) و اینکه ما یقین داریم هرگز نمی توانیم بر اراده خداوند در زمین غالب شویم و نمی توانیم از (پنجه قدرت) او بگریزیم! (12) و اینکه ما هنگامی که هدایت قرآن را شنیدیم به آن ایمان آوردیم و هر کس به پروردگارش ایمان بیاورد، نه از نقصان می ترسد و نه از ظلم! (13) و اینکه گروهی از ما مسلمان و گروهی ظالمند هر کس اسلام را اختیار کند راه راست را برگزیده است، (14) و امّا ظالمان آتشگیره و هیزم دوزخند! (15) و اینکه اگر آنها [جنّ و انس] در راه (ایمان) استقامت ورزند، با آب فراوان سیراب شان می کنیم! (16) هدف این است که ما آنها را با این نعمت فراوان بیازماییم و هر کس از یاد پروردگارش روی گرداند، او را به عذاب شدید و فزاینده ای گرفتار می سازد! (17) و اینکه مساجد از آن خداست، پس هیچ کس را با خدا نخوانید! (18) و اینکه هنگامی که بنده خدا [محمّد(صلی الله علیه و آله)] به عبادت برمی خاست و او را می خواند، گروهی پیرامون او بشدّت ازدحام می کردند!»(19) بگو: «من تنها پروردگارم را می خوانم و هیچ کس را شریک او قرار نمی دهم!»(20) بگو: «من مالک زیان و هدایتی برای شما نیستم!»(21) بگو: «(اگر من نیز بر خلاف فرمانش رفتار کنم) هیچ کس مرا در برابر او حمایت نمی کند و پناهگاهی جز او نمی یابم (22) تنها وظیفه من ابلاغ از سوی خدا و رساندن رسالات اوست و هر کس نافرمانی خدا و رسولش کند، آتش دوزخ از آن اوست و جاودانه در آن می مانند! (23) (این کار شکنی کفّار هم چنان ادامه می یابد) تا آنچه را به آنها وعده داده شده ببینند آن گاه می دانند چه کسی یاورش ضعیفتر و جمعیّتش کمتر است! (24) بگو: «من نمی دانم آنچه به شما وعده داده شده نزدیک است یا پروردگارم زمانی برای آن قرار می دهد؟! (25) دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی سازد،
ص: 146
(26) مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار می دهد…(27) تا بداند پیامبرانش رسالتهای پروردگارشان را ابلاغ کرده اند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصار کرده است!»(28)
«قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا * یَهْدِی إِلَی الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَن نُّشْرِکَ بِرَبِّنَا أَحَدًا * وَ أَنَّهُ تَعَالَی جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَ لَا وَلَدًا * وَ أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ سَفِیهُنَا عَلَی اللَّهِ شَطَطًا»(1)
مؤلّف گوید:
از آیات و روایات معصومین(علیهم السلام) استفاده می شود که اجنّه مانند انسان ها مخاطب و مکلّف به توحید و تعبّد و انجام وظائف ادیان الهی هستند، و مانند انسان ها، کافر و مؤمن و عابد و فاسق می باشند و خلقت آنان قبل از خلقت انسان بوده جز آن که دیده نمی شوند و به اشکال گوناگونی ظاهر می شوند و مانند انسان ها زن و مرد و توالد و تناسل دارند و کارهای سختی را انجام می دهند که انسان ها قادر بر آن ها نیستند چنان که از قصّه تسخیر جنّ برای سلیمان و قصّه ملکه سبا ظاهر می شود، و از روایات نیز استفاده می شود که آنان همان گونه که خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و ایمان آوردند و آیاتی از قرآن را گرفتند و برای قوم خود بردند، همواره خدمت ائمّه(علیهم السلام) نیز می آمده اند و کسب علم می نموده و احکام و دستورات دینی را از آنان اخذ می کرده اند و برخی از آنان نماینده امام(علیه السلام) بوده و سؤالات اجنّه را به امام منتقل و پاسخ امام(علیه السلام) را به قوم خود منتقل می کرده اند، و خداوند در آیاتی
ص: 147
از این سوره و سور دیگر قرآن به مطالب فوق اشاره نموده است، مانند: «وَ الْجَآنَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ»(1)، و «أُوْلَئِکَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَ الْإِنسِ»(2)، و «وَ أَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ»(3)، و «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»(4)، و «إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ.»(5)
و امّا روایات درباره ی اجنّه فراوان است و به برخی از آن ها اشاره می شود.
سعد اسکاف گوید:
با امام باقر(علیه السلام) کاری داشتم و هر چه خواستم وارد بر آن حضرت شوم فرمود:
«عجله مکن»، تا این که پشت در ماندم و خورشید بر سر من می تابید، و به دنبال سایه دیواری بودم که دیدم گروهی مانند ملخ های زرد با لباس های مخصوص، در حالی که عبادت آنان را ضعیف نموده بود و بسیار زیبا بودند، داخل بر امام(علیه السلام) شدند و پس از خارج شدنِ آنان من داخل شدم و امام(علیه السلام) فرمود: «من تو را معطّل کردم»پس من گفتم: به خدا سوگند از دیدن این قوم، و زیبایی آنان زحمت خود را فراموش نمودم! امام(علیه السلام) فرمود: آنان که دیدی برادران دینی تو از اجنّه بودند. گفتم: آیا اجنّه نزد شما می آیند؟ فرمود: آری آنان همواره نزد ما می آیند و از معالم دین و حلال و حرام آن سؤال می کنند.(6)
ص: 148
ابن جبل گوید: ما دربِ خانه امام صادق(علیه السلام) بودیم و دیدیم گروهی به شکل هندوانه وارد شدند و امام(علیه السلام) فرمود:
این ها برادران دینی شما از اجنّه هستند.(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
ما از اجنّه پیروانی داریم، همانند این که از انسان ها پیروانی داریم، و هر گاه اراده کاری را بکنیم آنان را برای انجام آن کار می فرستیم.(2)
ص: 149
حکیمه خاتون دختر موسی بن جعفرعلیهما السلام گوید:
حضرت رضا(علیه السلام) را دیدم که مقابل بیت حَطَب یعنی انبار هیزم ایستاده بود و با کسی سخن می گفت و من او را نمی دیدم پس گفتم: مولای من، با چه کسی سخن می گویی؟ فرمود: «عامر بن زهرانی [از اجنّه] از من سؤالاتی دارد و از برادران خود به من شکوه می کند»پس من گفتم: من دوست دارم سخن او را بشنوم. فرمود: «اگر سخن او را بشنوی یک سال تب خواهی کرد»گفتم: ای مولای من! دوست می دارم بشنوم، فرمود: بیا بشنو، پس من صدایی مانند صفیر شنیدم و همان وقت تب کردم و تا یک سال تب داشتم.(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مسجد کوفه بالای منبر سخن می گفت ناگهان اژدهایی از یکی از درهای مسجد وارد شد، و مردم دویدند، تا او را بکشند، امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «با او کاری نداشته باشید»پس آن اژدها نزد منبر آمد و بر امیرالمؤمنین(علیه السلام) سلام کرد و آن حضرت اشاره نمود که صبر کن تا از خطبه فارغ شوم، و چون از خطبه فارغ شد به او فرمود: تو کیستی؟ او گفت: «من عُمر بن عثمان خلیفه شما بین جنیّان هستم»پس من گفتم:
ص: 150
فدای شما شوم آیا او همواره نزد شما می آید، و بر خود واجب می داند که نزد شما بیاید؟ فرمود: آری.(1)
امام حسین(علیه السلام) می فرماید:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) به برخی از [علمای] یهود فرمود: شیاطین -- از اجنّه -- کافر بودند و در خدمت سلیمان قرار گرفتند، در حالی که آنان نسبت به پیامبر ما حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) ایمان داشتند و در خدمت او بودند، و نه نفر از اشراف جنّ نزد او آمدند، و یکی از آنان از قبیله نصیبین بود و هشت نفر دیگر از قبیله بنی عمرو بن عامر -- به نام احجّه -- بودند، به نام های: شَضات، مَضات، هملکان، مرزبان، مازبان، نضات، هاصب، هاضب، و عمرو بودند، و این ها همان کسانی هستند که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «وَ إِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ….»(2)
ص: 151
«وَ أَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا»(1)
زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
[قبل از ولادت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)]»اَجنّه نزد برخی از انسان ها [ی کاهن] می آمدند و آنان به اجنّه پناه می بردند، و اجنّه بر گم راهی و خسران آنان می افزودند، مانند این که شخصی نزد کاهنی که با اجنّه ارتباط داشت می رفت و به او می گفت: به شیطان خود بگو: فلانی به تو پناهنده شده است.
[برای حلّ مشکلات خود.](2)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی نیز مفاد حدیث فوق را در تفسیر این آیه بیان نموده است.
«وَ أَنَّا لَا نَدْرِی أَ شَرٌّ أُرِیدَ بِمَن فِی الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا * وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذَلِکَ کُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا * وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن نُّعجِزَ اللَّهَ فِی الْأَرْضِ وَ لَن نُّعْجِزَهُ هَرَبًا * وَ أَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَی آمَنَّا بِهِ فَمَن یُؤْمِن بِرَبِّهِ فَلَا یَخَافُ بَخْسًا وَ لَا رَهَقًا»(3)
حسن بن زیاد گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که در تفسیر «وَ أَنَّا لَا نَدْرِی أَ شَرٌّ أُرِیدَ بِمَن فِی الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا»فرمود:
به خدا سوگند، خداوند بر مردمی که با معاویه بیعت کردند و امام حسن(علیه السلام) را رها نمودند، اراده ی خیر نخواهد داشت، بلکه به آنان اراده ی شرّ و کیفر دارد.
ص: 152
سپس علی بن ابراهیم رحمه الله علیه گوید: مقصود از «بَخس»در آیه «فَمَن یُؤْمِن بِرَبِّهِ فَلَا یَخَافُ بَخْسًا وَ لَا رَهَقًا»نقصان است، و مقصود از «رَهَق»عذاب است.(1)
محمّد بن فضیل گوید: امام کاظم(علیه السلام) درتفسیر «وَ أَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَی آمَنَّا بِهِ» فرمود:
مقصود از«الهدی»ولایت [امیرالمؤمنین(علیه السلام)] است، و اجنّه می گویند: ما ایمان به مولای خود آوردیم و هر کس به ولایت مولای خود ایمان داشته باشد، هراسی از نقصان و عذاب ندارد. سپس فرمود: این تأویل آیه است.
محمّد بن فضیل گوید: گفتم: معنای «لَا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لَا رَشَدًا»؟ چیست؟ فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مردم را دعوت به ولایت علی(علیه السلام) نمود و قریش گرد او جمع شده و گفتند: «ای محمّد! ما را از این کار معاف بدار»، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «این از ناحیه خداوند است، و از ناحیه من نیست».پس قریش آن حضرت را متّهم نموده و رفتند؛ و خداوند این آیه را نازل کرد: «قُلْ إِنِّی لَا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لَا رَشَدًا * قُلْ إِنِّی لَن یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا * إِلَّا بَلَاغًا مِّنَ اللَّهِ وَ رِسَالَاتِهِ فی علیِّ» گفتم: آیا این تنزیل است؟ فرمود: آری. پس فرمود: خداوند برای تأکید این مسأله فرمود: «وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فِی وَلَایَةِ عَلِیٍّ؟س؟ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَدا»گفتم: مقصود از «حَتَّی إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِرًا وَ أَقَلُّ عَدَدًا»چیست؟ حضرت فرمود: مقصود قائم؟عج؟ و یاران او هستند.(2)
ص: 153
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از«کُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا»مذاهب مختلفه است.(1)
«وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُوْلَئِکَ تَحَرَّوْا رَشَدًا * وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا * وَ أَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَّاء غَدَقًا * لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ مَن یُعْرِضْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذَابًا صَعَدًا…»(2) مرحوم کلینی در کافی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در تفسیر «وَ أَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ…»فرمود:
یعنی «اگر آنان بر ولایت علیّ بن ابی طالب امیرالمؤمنین و اوصیای آن حضرت استقامت می کردند، و اطاعت آنان را نسبت به امر و نهی شان می پذیرفتند، ما قلوب آنان را از ایمان سیراب می نمودیم»، و مقصود از طریقت ولایت علیّ بن ابی طالب و اوصیای او(علیهم السلام) می باشد.(3)
ص: 154
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:
یعنی اگر در اظلّه و هنگام اخذ میثاق از ذریّه آدم نسبت به ولایت علیّ بن ابی طالب و اوصیای آن حضرت(علیهم السلام)، آنان استقامت و اعتراف بر آن پیدا کرده بودند [در دنیا نیز ولایت آنان را می پذیرفتند و] ما آنان را از آب زلال و گوارای ایمان سیراب می نمودیم.(1)
و در سخن دیگری فرمود:
«لَأَذَقْنَاهُمْ عِلْماً کَثِیراً یَتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ(علیهم السلام)، قال الراوی: قُلْتُ: «لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ»؟ قَالَ: إِنَّمَا هَؤُلَاءِ یَفْتِنُهُمْ فِیهِ یَعْنِی الْمُنَافِقِین»(2).[یفتنهم الله فی ولایة علیٍّ(علیه السلام)] «وَ أَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ کَادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَدًا *…لِیَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَ أَحْصَی کُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا»(3)
ص: 155
مرحوم علی بن ابراهیم با سند خود از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که در تفسیر «فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُوْلَئِکَ تَحَرَّوْا رَشَدًا»فرمود:
مقصود کسانی هستند که به ولایت ما اقرار نمودند. و در تفسیر «وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا»فرمود: مقصود معاویه و اصحاب اویند. و در تفسیر «وَ أَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ»فرمود: مقصود از طریقت ولایت علیّ(علیه السلام) است. و در تفسیر «لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ»فرمود: مقصود کشته شدن امام حسین(علیه السلام) است. و درتفسیر «وَ أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا»فرمود: یعنی احدی را جز آل محمّد امام ندانید.
و درتفسیر «وَ أَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ»فرمود: یعنی هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به پا خاست و مردم را به ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) دعوت نمود و «کَادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَدًا»یعنی نزدیک بود قریش [و منافقین] به دشمنی و جنگ با او برخیزند. و در تفسیر«قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّی»فرمود: «قُلْ إِنَّما أَدْعُوا أمر رَبِّی»یعنی بگو:
من به دستور پروردگار خود، شما را دعوت به ولایت علی(علیه السلام) می کنم، و من مالک پذیرفتن و نپذیرفتن شما نیستم، و اگر امر او را کتمان کنم «لَن یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا»یعنی اگر امر ولایت علی(علیه السلام) را کتمان کنم پناهگاهی ندارم و احدی در مقابل خداوند مرا از عذاب او پناه نمی دهد. و در تفسیر «إِلَّا بَلَاغًا مِّنَ اللَّهِ وَ رِسَالَاتِهِ وَ مَن یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا» فرمود: یعنی کسی که خدا و رسول او(صلی الله علیه و آله) را، در مورد ولایت علی(علیه السلام) معصیت و نافرمانی کند، تا ابد در آتش دوزخ خواهد ماند.
سپس گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
یا علی تو قسیم النار هستی، و تو به آتش دستور می دهی و می گویی این سهم من است و این سهم تو است. و چون گفتند: تا کی به ما وعده خطر مخالفت با
ص: 156
علی و عذاب جهنّم را می دهی؟! خداوند این آیه را نازل نمود «حَتَّی إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ»، «یَعْنِی الْمَوْتَ وَ الْقِیَامَةِ (فَسَیَعْلَمُونَ) یَعْنِی فُلَاناً وَ فُلَاناً وَ فُلَاناً وَ مُعَاوِیَةَ وَ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ وَ أَصْحَابَ الضَّغَائِنِ مِنْ قُرَیْشٍ….»(1)
«وَ مَن یُعْرِضْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذَابًا صَعَدًا»(2) ابن عبّاس گوید:
مقصود از «وَ مَن یُعْرِضْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِ»ولایت علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) است، و مقصود از «تَحَرَّوْا رَشَدًا»طلب حق است، و مقصود از«قَاسِطُونَ»منحرفین از طریق حق اند.(3)
ص: 157
جابر جفعی گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «وَ مَن یُعْرِضْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِ…»اعراض از علی(علیه السلام) است، و «یَسْلُکْهُ عَذَابًا صَعَدًا»یعنی «أَشَدِّ الْعَذابِ.»(1)
«وَ أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا»(2) مؤلّف گوید:
درتعدادی از روایات از امام باقر و امام صادق و امام کاظم و امام رضا(علیهم السلام) آمده که مقصود از مساجد در این آیه ائمّه اهل البیت و اوصیای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستند.
امام کاظم(علیه السلام) می فرماید: از پدرم شنیدم که می فرمود:
مساجد همان اوصیا و ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) هستند که یکی پس از دیگری امام خواهند بود، و شما نباید به طرف دیگران بروید [و رهبری طاغوت ها را بپذیرید] و اگر چنین کنید، مانند این است که برای خداوند، شریک قرار داده باشید، و آیه این چنین نازل شده: «فَلا تَدْعُوا إِلَی غَیْرِهِمْ فَتَکُونُوا کَمَنْ دَعَا مَعَ اللَّهِ أَحَداً.»(3)
ص: 158
حضرت جواد(علیه السلام) در پاسخ معتصم عبّاسی [که سؤال کرده بود: دست دزد را ازکجا باید قطع نمود] فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«سجده باید بر هفت عضو بدن باشد: صورت، کف دست ها، دو سر زانوها و انگشت های پاها، و خداوند فرموده است: «وَ أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ»و مقصود از مساجد: اعضای هفت گانه سجده است. سپس فرمود: آنچه مخصوص به خداوند است در سرقت قطع نخواهد شد، و تنها انگشتان سارق، از بُن قطع می شود و کف دست برای سجده باقی می ماند.(1)
ص: 159
«عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِیَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَ أَحْصَی کُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا»(1)
ص: 160
امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن سخن مفصّلی فرمود:
مقصود از «مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ»رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و جانشینان او(علیهم السلام) از برگزیدگان خدا هستند و خداوند درباره ی آنان فرموده است: «فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ»و آنان کسانی هستند که خداوند نام شان را پس از نام خود و نام رسول خود قرار داده و اطاعت از آنان را بر مردم واجب نموده، همانند این که اطاعت از خود را بر آنان واجب کرده است.(1)
محمّد بن فضل هاشمی گوید: حضرت رضا(علیه السلام) نگاهی به ابن هذاب نمود و فرمود:
اگر من به تو خبر بدهم که در این روزها تو مبتلای به خون خویشان خود خواهی شد، تصدیق می کنی که من عالم به غیب هستم؟ ابن هذاب گفت: «خیر، چرا که جز خداوند کسی عالم به غیب نیست»حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: آیا خداوند نمی فرماید: «عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ»؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نزد خداوند مرتضیو مرضیّ می باشد، و ما وارثان او هستیم و خداوند پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را بر آنچه می خواسته آگاه نموده و غیب را به او آموخته است، و او نیز ما را به اسرار گذشته و آینده تا قیامت آگاه نموده است….(2)
ص: 161
و از طریق مخالفین نیز ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه گوید:
روایت شده که برخی از اصحاب ابوجعفر محمّد بن علیّ الباقر(علیه السلام) درباره ی آیه فوق از آن حضرت سؤال نمودند و ابوجعفر به آنان فرموده است: خداوند ملائکه را موکّل پیامبران نموده تا اعمال آنان را احصا کنند…
و مَلَک بزرگی را از کودکی بر پیامبر اسلام حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) موکّل نموده تا او را به خیرات و مکارم اخلاق ارشاد کند، و از شرور و مساوی اخلاق باز دارد، و این همان ملکی است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را صدا می زد و می گفت: «السّلام علیکم یا محمّد یا رسول الله»و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در آن وقت جوان بود و هنوز به درجه رسالت نرسیده بود و گمان می کرد این صدا از سنگ و از زمین است، و چون تأمّل می کرد چیزی را نمی دید.(1)
ص: 162
محلّ نزول: مکّه معظّمه، جز آیات 10، 11 و 20 در مدینه منوّره.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی قلم.
تعداد آیات: 20 آیه.
ثواب قرائت سوره ی مزمّل
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
کسی که سوره ی مزمّل را در نماز عشا و یا در آخر شب قرائت کند، سوره ی مزمّل و شب و روز، در قیامت برای او شهادت می دهند، و خداوند حیات طیبّه ای به او می دهد، و مرگ او را نیز مرگ طیّبه ای قرار می دهد.(1) و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، خداوند به عدد جنّ و شیاطین، پاداش آزاد کردن غلامان را به او می دهد که در راه خدا آزاد نموده باشد، و سختی های دنیا و آخرت را از او برطرف می کند، و کسی که همواره آن را قرائت کند، پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) را در
ص: 163
خواب می بیند و هر چه می خواهد از او طلب می کند.(1)
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
…کسی که در شب جمعه یکصد مرتبه این سوره را بخواند، خداوند یکصد گناه او را می آمرزد، و یکصد حسنه برای او می نویسد، و هر حسنه ده پاداش خواهد داشت، چنان که می فرماید: «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا.»(2)
ص: 164
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ 1 قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً 2 نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلیلاً 3 أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتیلاً 4 إِنَّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً 5 إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قیلاً 6 إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَویلاً 7 وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتیلاً 8 رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً 9 وَ اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمیلاً 10 وَ ذَرْنی وَ الْمُکَذِّبینَ أُولِی النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلیلاً 11 إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالاً وَ جَحیماً 12 وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَلیماً 13 یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ کانَتِ الْجِبالُ کَثیباً مَهیلاً 14 إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَیْکُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَیْکُمْ کَما أَرْسَلْنا إِلی فِرْعَوْنَ رَسُولاً 15 فَعَصی فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبیلاً 16 فَکَیْفَ تَتَّقُونَ إِنْ کَفَرْتُمْ یَوْماً یَجْعَلُ الْوِلْدانَ شیباً 17 السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ کانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً 18 إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّهِ سَبیلاً 19 إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنی مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذینَ مَعَکَ
ص: 165
وَ اللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتابَ عَلَیْکُمْ فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضی وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ 20
«مُزَّمِّل»مُتُزَّمِل بوده و تاء در زاء ادغام شده، چرا که زاء قریبة المخرج با تاء است، و مزمّل به معنای در لباس خود پیچیده است، و هر چیز پیچیده ی در چیزی را مزمّل گویند، و «ثُلُث»جزئی از سه می باشد، و «رُبُع»جزئی از چهار است، و «ترتیل»ترتیب حروف با تثبّت است، و «حَدْر»سرعت در بیان حروف است، و هر دو نیکوست، و در اینجا ترتیل مورد ترغیب است، و «اَقْوَم»به معنای أخلص استقامة است، و «سَبْح» به معنای تقلّب و رفت و آمد است، و «سَبْخ»به معنای سکون است، از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «الحُمَّی مِنْ فَیْحِ جَهَنَّمَ فَسَبِّخُوها بِالمَاءِ»ای اَسکِنوها، و «تَبَتُّلْ»انقطاع إلی الله(عزوجل) و اخلاص العبادة است، و «بَتَول»انقطاع به عبادت است، و «یَذَرَ و یَدَعَ»به معنای ترک یترک است، و ماضی ندارد، و «اَنکال»به معنای قیود است، و «غُصّة»ترددّ و ماندن لقمه در حلق است، و «کثیب»رمل مجتمع و فراوان است، و «وَبیل»به معنای ثقیل است، و «وابل»باران فراوان است، و «وَبال»چیزی است که بر نفس سنگین است، و «وَبیل»به معنای غلیظ می باشد.
ص: 166
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
ای جامه به خود پیچیده! (1) شب را، جز کمی، بپاخیز! (2) نیمی از شب را، یا کمی از آن کم کن، (3) یا بر نصف آن بیفزا، و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان (4) چرا که ما بزودی سخنی سنگین به تو القا خواهیم کرد! (5) مسلّماً نماز و عبادت شبانه پابرجاتر و با استقامت تر است! (6) و تو در روز تلاش مستمر و طولانی خواهی داشت! (7) و نام پروردگارت را یاد کن و تنها به او دل ببند! (8) همان پروردگار شرق و غرب که معبودی جز او نیست، او را نگاهبان و وکیل خود انتخاب کن، (9) و در برابر آنچه (دشمنان) می گویند شکیبا باش و بطرزی شایسته از آنان دوری گزین! (10) و مرا با تکذیب کنندگان صاحب نعمت واگذار، و آنها را کمی مهلت ده، (11) که نزد ما غل و زنجیرها و (آتش) دوزخ است، (12) و غذایی گلوگیر، و عذابی دردناک، (13) در آن روز که زمین و کوه ها سخت به لرزه درمی آید، و کوه ها (چنان درهم کوبیده می شود که) به شکل توده هایی از شن نرم درمی آید! (14) ما پیامبری به سوی شما فرستادیم که گواه بر شماست، همان گونه که به سوی فرعون رسولی فرستادیم! (15) (ولی) فرعون به مخالفت و نافرمانی آن رسول برخاست، و ما او را سخت مجازات کردیم! (16) شما (نیز) اگر کافر شوید، چگونه خود را (از عذاب الهی) بر کنار می دارید؟! در آن روز که کودکان را پیر می کند، (17) و آسمان از هم شکافته می شود، و وعده او شدنی و حتمی است. (18) این هشدار و تذکّری است، پس هر کس بخواهد راهی به سوی پروردگارش برمی گزیند! (19) پروردگارت می داند که تو و گروهی از آنها که با تو هستند نزدیک دو سوم از شب یا نصف یا ثلث آن را به پا می خیزند خداوند شب و روز را اندازه گیری می کند او می داند که شما نمی توانید مقدار آن را (به دقّت) اندازه گیری کنید (برای عبادت کردن)، پس شما را بخشید اکنون آنچه برای
ص: 167
شما میسّر است قرآن بخوانید او می داند بزودی گروهی از شما بیمار می شوند، و گروهی دیگر برای به دست آوردن فضل الهی (و کسب روزی) به سفر می روند، و گروهی دیگر در راه خدا جهاد می کنند (و از تلاوت قرآن بازمی مانند)، پس به اندازه ای که برای شما ممکن است از آن تلاوت کنید و نماز را بر پا دارید و زکات بپردازید و به خدا «قرض الحسنه»دهید [در راه او انفاق نمایید] و (بدانید) آنچه را از کارهای نیک برای خود از پیش می فرستید نزد خدا به بهترین وجه و بزرگترین پاداش خواهید یافت و از خدا آمرزش بطلبید که خداوند آمرزنده و مهربان است! (20)
«یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا * نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا»(1)
درابتدای سوره ی «طه»از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که مزمّل یکی از نام های رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است.
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همواره لباس خود را بر بدن خویش می پیچید و می خوابید از این رو خداوند به او خطاب کرد: «یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا….»(2)
محمّد بن مسلم گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
خداوند پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را امر کرد که در تمام شب برای نماز به پا خیزد، جز برخی از شب ها که [به خاطر مشکلی] اصلاً نماز شب نمی خواند.(3)
ص: 168
در مجمع البیان نقل شده که نصف، بدل از قلیل است، و مؤیّد آن روایتی است که امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از قلیل نصف است و «أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا»یعنی انقص من النصف قلیلاً أو زد علی النصف قلیلاً.(1)
«أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا * إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا»(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«بَیِّنْهُ تِبْیَاناً وَ لَا تَهُذَّهُ هَذَّ الشِّعْرِ وَ لَا تَنْثُرْهُ نَثْرَ الرَّمْلِ وَ لَکِنْ أَفْزِعُوا قُلُوبَکُمُ الْقَاسِیَةَ، وَ لَا یَکُنْ هَمُ أَحَدِکُمْ آخِرَ السُّورَةِ».یعنی قرآن را با بیان روشن و ملایم بخوان نه مانند شعر با سرعت، و نه مانند نثر که کلمات آن همانند رمل پراکنده باشد، و لکن به گونه ای بخوان که دل های قساوت زده را بیدار کند، و نباید همّت قاری تمام کردن سوره باشد [بلکه باید بکوشید تا از قرآن بهره مند شوید.](3)
ص: 169
علیّ بن ابی حمزه گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
قرآن نباید با سرعت قرائت شود، بلکه باید با ترتیل خوانده شود، و هنگامی که تو به آیه ای رسیدی که ذکر بهشت و نعمت های بهشتی در آن آمده، باید توقّف کنی، و از خداوند درخواست بهشت نمایی، و اگر به آیه ای برخورد کردی که نام دوزخ و آتش در آن برده شده است باید توقّف کنی و به خدا پناه ببری از آتش دوزخ.(1)
«إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا * إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْءًا وَ أَقْوَمُ قِیلًا * إِنَّ لَکَ فِی اَلنَّهَارِ سَبْحًا طَوِیلًا * وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا * رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لَاإِلَهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلًا * وَ اصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا»(2)
امام باقر و امام صادق علیهما السلام درباره ی علّت نزول این سوره می فرمایند:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اصحاب او تمام شب را به عبادت مشغول می شدند، تا این که قدم های آنان از کثرت قیام متورّم شده بود و این برای آنان سخت بود، و این سوره نازل شد و خداوند به رسول خود و اصحاب او تخفیف داد.(3)
ص: 170
محمّد بن فضیل گوید:
امام کاظم(علیه السلام) آیه فوق را این گونه قرائت نمود: «وَ اصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ فیک وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا * وَ ذَرْنِی وَ الْمُکَذِّبِینَ بوصیّک أُولِی النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلًا» گفتم: آیا این تنزیل قرآن است؟ فرمود: آری.(1)
امام باقر(علیه السلام) درتفسیر «وَ ذَرْنِی وَ الْمُکَذِّبِینَ»فرمود:
این وعید و تهدید خداوند(عزوجل) نسبت به تکذیب کنندگان ولایت علیّ امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(2)
ابن عبّاس گوید:
مقصود از «وَ طَائِفَةٌ مِّنَ الَّذِینَ مَعَکَ»علی(علیه السلام) و ابوذرّ هستند.(3)
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
به اهل قرآن در قیامت گفته می شود: قرآن بخوان و به درجات عالی خود بالا بُرو، و همان گونه که در دنیا قرآن را با ترتیل می خوانده ای، قرآن را بخوان، و درجه تو آخرین آیاتی است که قرائت می کنی، و در تفسیر «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا»فرمود: یعنی نزدیک است ما بر تو و امّت تو سخن سنگینی را القا کنیم.(4)
ص: 171
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْءًا وَ أَقْوَمُ قِیلًا»فرمود:
مقصود قیام لیل و جدا شدن از بستر برای نماز شب، و ایستادن در پیشگاه خداوند است، و باید هدفی جز خداوند در آن نباشد.(1)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «إِنَّ لَکَ فِی اَلنَّهَارِ سَبْحًا طَوِیلًا»فرمود:
یعنی «فَرَاغاً طَوِیلًا لِنَوْمِکَ وَ حَاجَتِکَ».
و درتفسیر «وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا»فرمود:
یعنی «أَخْلِص النِّیَّةَ إخلاصاً».
و در تفسیر علیّ بن ابراهیم آمده یعنی «رَفْعُ الْیَدَیْنِ وَ تَحْرِیکُ السَّبَّابَتَیْنِ.»(2)
حفص بن غیاث گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
ای حفص! در این دنیا هر کس صبر کند، مدّت آن کوتاه است، و هر کس جزع و بی صبری کند نیز مدّت آن کوتاه است. سپس فرمود: بر تو باد که در جمیع
ص: 172
امور خود صابر باشی، چرا که خداوند حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را مبعوث به رسالت نمود، و او را امر به صبر و رفق و مدارا نمود، و فرمود: «وَ اصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا * وَ ذَرْنِی وَ الْمُکَذِّبِینَ أُولِی النَّعْمَةِ»و آن حضرت صبر نمود، تا این که نسبت جنون و سحر و کذّاب بودن و مفتری و…به او دادند….(1)
«إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنَی مِن ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طَائِفَةٌ مِّنَ الَّذِینَ مَعَکَ وَ اللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ عَلِمَ أَن لَّن تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَیْکُمْ فَاقْرَؤُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَن سَیَکُونُ مِنکُم مَّرْضَی …وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»(2)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آیه فوق عمل نمود و اصحاب خود را نیز به آن بشارت داد و لکن بر آنان سخت آمد، از این رو خداوند فرمود: «عَلِمَ أَن لَّن تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَیْکُمْ»چرا که مردی برای نماز شب به پا می خاست و نمی دانست نصف شب کی می شود؟ و کی دو ثلث از شب تمام می شود؟ از این رو تا صبح عبادت می کرد، از ترس آن که نتواند مقدار لازم را عبادت کند، پس خداوند فرمود: «إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ…»تا «عَلِمَ أَن لَّن تُحْصُوهُ»یعنی «خداوند می داند که
ص: 173
شما مقدار نصف و دو ثلث شب را ندانستید و تمام شب را عبادت کردید»، از این رو آیات فوق، با آیه «فَاقْرَؤُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ»نسخ شد.
سپس امام باقر(علیه السلام) فرمود:
بدانید که هیچ پیامبری مبعوث به رسالت نشد، مگر آن که اهل نماز شب بود، و هیچ پیامبری مأمور به نماز شب در اوّل شب نشد.(1)
«فَاقْرَؤُوا مَا تَیَسَّرَ مِنْهُ وَ أَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّکَاةَ وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا»(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
سه چیز در قیامت در پیشگاه خداوند شکوه می کنند: مسجدی که همسایگان آن در آن نماز نخوانند، عالمی که در محلّی باشد، و مردم مسائل دین خود را از او سؤال نکنند، و قرآنی که غبار بر آن بنشیند و قرائت نشود.(3)
سماعه گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا» فرمود:
مقصود از این آیه زکات نیست.(4)
ص: 174
مرحوم صدوق می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) درحدیث أربعماة می فرماید:
«أَکْثِرُوا الِاسْتِغْفَارَ تَجْلِبُوا الرِّزْقَ وَ قَدِّمُوا مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ عَمَلِ الْخَیْرِ تَجِدُوهُ غَداً.»(1)
یعنی فراوان استغفار کنید، تا رزق شما به دست آید، و هر چه می توانید از عمل خیر پیش فرستید، تا در قیامت آن را بیابید.
ص: 175
ص: 176
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی مزمّل.
تعداد آیات: 56 آیه.
ثواب قرائت سوره ی مدّثر
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
کسی که سوره ی مدّثر را در نماز واجب خود قرائت کند، بر خداوند حقّ است که او را در درجه حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و هم نشین او قرار بدهد، و در دنیا هرگز گرفتار شقاوت نشود إن شاء الله تعالی.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند خداوند ده برابر تصدیق کنندگان و تکذیب کنندگان حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را به او پاداش می دهد، و کسی که همواره آن را
ص: 177
قرائت کند، و در پایان، از خداوند بخواهد که حافظ قرآن باشد، از دنیا نخواهد رفت، تا خداوند قلب او را بگشاید، و حافظ قرآن شود.(1)
ص: 178
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ 1 قُمْ فَأَنْذِرْ 2 وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ 3 وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ 4 وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ 5 وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ 6 وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ 7 فَإِذا نُقِرَ فِی النَّاقُورِ 8 فَذلِکَ یَوْمَئِذٍ یَوْمٌ عَسیرٌ 9 عَلَی الْکافِرینَ غَیْرُ یَسیرٍ 10 ذَرْنی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحیداً 11 وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً 12 وَ بَنینَ شُهُوداً 13 وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهیداً 14 ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزیدَ 15 کَلاَّ إِنَّهُ کانَ لِآیاتِنا عَنیداً 16 سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً 17 إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ 18 فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ 19 ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ 20 ثُمَّ نَظَرَ 21 ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ 22 ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ 23 فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ 24 إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ 25 سَأُصْلیهِ سَقَرَ 26 وَ ما أَدْراکَ ما سَقَرُ 27 لا تُبْقی وَ لا تَذَرُ 28 لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ 29 عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ 30 وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِکَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ یَزْدادَ الَّذینَ آمَنُوا إیماناً وَ لا یَرْتابَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ
ص: 179
بِهذا مَثَلاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْری لِلْبَشَرِ 31 کَلاَّ وَ الْقَمَرِ 32 وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ 33 وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ 34 إِنَّها لَإِحْدَی الْکُبَرِ 35 نَذیراً لِلْبَشَرِ 36 لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ 37 کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ 38 إِلاَّ أَصْحابَ الْیَمینِ 39 فی جَنَّاتٍ یَتَساءَلُونَ 40 عَنِ الْمُجْرِمینَ 41 ما سَلَکَکُمْ فی سَقَرَ 42 قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ 43 وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکینَ 44 وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ 45 وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ 46 حَتَّی أَتانَا الْیَقینُ 47 فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعینَ 48 فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضینَ 49 کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ 50 فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ 51 بَلْ یُریدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْتی صُحُفاً مُنَشَّرَةً 52 کَلاَّ بَلْ لا یَخافُونَ الْآخِرَةَ 53 کَلاَّ إِنَّهُ تَذْکِرَةٌ 54 فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ 55 وَ ما یَذْکُرُونَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوی وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ 56
«مُدَّثِّرُ»متدثّر بوده بر وزن متفعّل، مانند «مزّمل»که متزمّل بوده و تاء حذف شده است، و مدّثّر به معنای متغطّی بالثیاب عند النوم است، و «تکبیر»وصف اکبر و نقیض تصغیر است، و «طهارت»به معنای نظافت است، و نظافت عدم نجاست و آلودگی است، و در این آیه به معنای عدم الوَسَخ است، و «ناقور»فاعول از نَقْر است، و آن آلت تصویت و دمیدن است، و «یسیر»به معنای قلیل الکلفة یعنی آسان است، و «یَسار»نیز به همین معناست و کثرت مال را یَسار گویند، به خاطر عدم کلفت در انفاق، و از این قبیل است «تیسیر امور»یعنی آسانی امور، و تمهید و توطئه و تذلیل و تسهیل نظائراند، و «عنید»کسی است که از روی دشمنی جدایی پیدا کرده است، و معاندة به معنای منافرة و مضادّة است، و «اِرهاق»تعجیز با عنف است، و «صَعود»عقبه سخت و کؤود است، و
ص: 180
«عَبَسَ یَعْبَسُ عَبُوساً»درهم کشیدن صورت است، و عبوس و تکلیح و تقطیب نظائراند، و ضدّ آن ها طلاقة و بشاشة است، و «بُسْر و بُسور»شروع تکرّه و صورت گرفتگی است، و «اِصلاء»الزام و رساندن به آتش است، چنان که گفته می شود: أصلیته فاصطلی، و «سَقَر»یکی از نام های جهنّم است، و سقرته الشّمس سَقْراً إذا ألَمَّتْ دِماغَه، و «تلویح»تغییر رنگ است به سرخی، و «لوّاحة للبَشَر»یعنی آتش پوست صورت های آنان را زشت می کند، و «حُمُر»جمع حمار است، و «قَسْوَرة»شیر را گویند، و برخی «قَسْوَرة»را به معناه رُماة و تیراندازها دانسته اند.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
ای جامه خواب به خود پیچیده (و در بستر آرمیده)! (1) برخیز و انذار کن (و عالمیان را بیم ده)، (2) و پروردگارت را بزرگ بشمار، (3) و لباست را پاک کن، (4) و از پلیدی دوری کن، (5) و منّت مگذار و فزونی مطلب، (6) و بخاطر پروردگارت شکیبایی کن! (7) هنگامی که در «صور»دمیده شود، (8) آن روز، روز سختی است، (9) و برای کافران آسان نیست! (10) مرا با کسی که او را خود به تنهایی آفریده ام واگذار! (11) همان کسی که برای او مال گسترده ای قرار دادم، (12) و فرزندانی که همواره نزد او (و در خدمت او) هستند، (13) و وسایل زندگی را از هر نظر برای وی فراهم ساختم! (14) باز هم طمع دارد که بر او بیفزایم! (15) هرگز چنین نخواهد شد چرا که او نسبت به آیات ما دشمنی می ورزد! (16) و بزودی او را مجبور می کنم که از قلّه زندگی بالا رود (سپس او را به زیر می افکنم)! (17) او (برای مبارزه با قرآن) اندیشه کرد و مطلب را آماده ساخت! (18) مرگ بر او باد! چگونه (برای مبارزه با حق) مطلب را آماده کرد! (19) باز هم مرگ بر او، چگونه مطلب (و نقشه شیطانی خود را) آماده نمود!
ص: 181
(20) سپس نگاهی افکند، (21) بعد چهره درهم کشید و عجولانه دست به کار شد (22) سپس پشت (به حقّ) کرد و تکبّر ورزید، (23) و سرانجام گفت: «این (قرآن) چیزی جز افسون و سحری همچون سحرهای پیشینیان نیست! (24) این فقط سخن انسان است (نه گفتار خدا)!»(25) (امّا) بزودی او را وارد سَقَر [دوزخ] می کنم! (26) و تو نمی دانی «سقر»چیست! (27) (آتشی است که) نه چیزی را باقی می گذارد و نه چیزی را رها می سازد! (28) پوست تن را بکلّی دگرگون می کند! (29) نوزده نفر (از فرشتگان عذاب) بر آن گمارده شده اند! (30) مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار دادیم، و تعداد آنها را جز برای آزمایش کافران معیّن نکردیم تا اهل کتاب [یهود و نصاری] یقین پیدا کنند و بر ایمان مؤمنان بیفزاید، و اهل کتاب و مؤمنان (در حقّانیّت این کتاب آسمانی) تردید به خود راه ندهند، و بیماردلان و کافران بگویند: «خدا از این توصیف چه منظوری دارد؟!»(آری) این گونه خداوند هر کس را بخواهد گم راه می سازد و هر کس را بخواهد هدایت می کند! و لشکریان پروردگارت را جز او کسی نمی داند، و این جز هشدار و تذکّری برای انسانها نیست! (31) اینچنین نیست که آنها تصوّر می کنند سوگند به ماه، (32) و به شب، هنگامی که (دامن برچیند و) پشت کند، (33) و به صبح هنگامی که چهره بگشاید، (34) که آن (حوادث هولناک قیامت) از مسائل مهم است! (35) هشدار و انذاری است برای همه انسانها، (36) برای کسانی از شما که می خواهند پیش افتند یا عقب بمانند [بسوی هدایت و نیکی پیش روند یا نروند]! (37) (آری) هر کس در گرو اعمال خویش است، (38) مگر «اصحاب یمین»(که نامه اعمال شان را به نشانه ایمان و تقوایشان به دست راست شان می دهند)! (39) آنها در باغهای بهشتند، و سؤال می کنند…(40) از مجرمان: (41) چه چیز شما
ص: 182
را به دوزخ وارد ساخت؟!»(42) می گویند: «ما از نمازگزاران نبودیم، (43) و اطعام مستمند نمی کردیم، (44) و پیوسته با اهل باطل همنشین و همصدا بودیم، (45) و همواره روز جزا را انکار می کردیم، (46) تا زمانی که مرگ ما فرا رسید!»(47) از این رو شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنها سودی نمی بخشد. (48) چرا آنها از تذکّر روی گردانند؟! (49) گویی گورخرانی رمیده اند، (50) که از (مقابل) شیری فرار کرده اند! (51) بلکه هر کدام از آنها انتظار دارد نامه جداگانه ای (از سوی خدا) برای او فرستاده شود! (52) چنین نیست که آنان می گویند، بلکه آنها از آخرت نمی ترسند! (53) چنین نیست که آنها می گویند، آن (قرآن) یک تذکّر و یادآوری است! (54) هر کس بخواهد از آن پند می گیرد (55) و هیچ کس پند نمی گیرد مگر اینکه خدا بخواهد او اهل تقوا و اهل آمرزش است! (56)
«یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنذِرْ * وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ * وَ ثِیَابَکَ فَطَهِّرْ * وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ * وَ لَا تَمْنُن تَسْتَکْثِرُ * وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«مُدَّثِّرُ»از نام های ده گانه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در قرآن است.(2)
ص: 183
مؤلّف گوید:
حدیث فوق به طور کامل در ابتدای سوره طه گذشت.
در تعدادی از روایات آمده که مقصود از «قُمْ فَأَنذِرْ»قیام پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) در رجعت است.
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از«قُمْ فَأَنذِرْ»قیام و انذار حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) در رجعت است، و مقصود از«إِنَّهَا لَإِحْدَی الْکُبَرِ * نَذِیرًا لِّلْبَشَرِ»نیز حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و نذیر بودن او در رجعت برای کلّ بشر است، مانند این که آیه «إِنّا أَرْسَلْنَاکَ کَافَّةً لِّلنَّاسِ»مربوط به رجعت است.(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمود:
«مُدَّثِّر»مربوط به هنگام رجعت است. پس مردی گفت: آیا آنان قبل از قیامت زنده خواهند شد، و سپس خواهند مرد؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آری به خدا سوگند کفر مردم بعد از رجعت، بیشتر و سخت تر از کفر آنان قبل از رجعت است.(2)
ص: 184
مرحوم علی بن ابراهیم در معنای آیه فوق گوید:
«مُدَّثِّرُ»متدثّر بِثوبه می باشد، و مقصود از«قُمْ فَأَنذِرْ»قیام رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و انذار او در رجعت است، و مقصود از «وَ ثِیَابَکَ فَطَهِّرْ»تطهیر به معنای تشمیر و کوتاه کردن، و به خود پیچیدن [و پاکیزه کردن] است. سپس گوید: امام(علیه السلام) فرمود: شیعیان ما اهل پاکی و تطهیر هستند.(1)
مرحوم کلینی در کافی از امام صادق(علیه السلام) درباره ی لباس امیرالمؤمنین(علیه السلام)، روایتی را نقل نموده که امام صادق(علیه السلام) در پایان آن می فرماید:
اگر امروز کسی این گونه لباس بپوشد، مردم می گویند: او مرائی و یا دیوانه است، و لکن لباس قائم ما این چنین خواهد بود.(2)
ص: 185
امام باقر(علیه السلام) در روایتی به فرزند خود امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«یا بنیّ، ألا تطهّر قمیصک»؟ و اصحاب گفتند: «مگر قمیص او چه آلودگی داشت» امام باقر(علیه السلام) فرمود: قمیص او بلند بود، و من او را امر کردم که قمیص خود را کوتاه کند، چرا که خداوند می فرماید: «وَ ثِیَابَکَ فَطَهِّرْ.»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ»رُجز به معنای خبیث است.(2)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ لَا تَمْنُن تَسْتَکْثِرُ»فرمود:
«لَا تَسْتَکْثِرْ مَا عَمِلْتَ مِنْ خَیْرٍ لِلَّهِ.»(3)
و در روایت ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) آمده:
«لَا تُعْطِی الْعَطِیَّةَ تَلْتَمِسُ أَکْثَرَ مِنْهَا»(4).یعنی احسان و هدیه ای نکن که بخواهی بیش ازآن را به دست آوری.
ص: 186
«فَإِذَا نُقِرَ فِی النَّاقُورِ * فَذَلِکَ یَوْمَئِذٍ یَوْمٌ عَسِیرٌ * عَلَی الْکَافِرِینَ غَیْرُ یَسِیرٍ»(1)
نَقْر در ناقور یعنی دمیدن در صور، مانند «فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ».
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
از ما اهل بیت امامی خواهد بود «مُظَفَّر و مستتر»یعنی پیروز و پنهان، و چون خداوند بخواهد امر او را آشکار نماید، در قلب او نکته و اثری قرار می دهد و او به امر خدای متعال قیام خواهد نمود.(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
ناقور ندای آسمانی است و نداکننده می گوید: «أَلَا إِنَّ وَلِیَّکُمْ فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ الْقَائِمَ بِالْحَقِّ»، و نداکننده جبرئیل(علیه السلام) است، و او در سه ساعت از آن روز این ندا را می کند، و آن روز بر کافران روز سختی خواهد بود، و مقصود از کافران در این آیه مرجئه و اهل جبر و منکر ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) هستند، که به نعمت خدا و ولایت علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) کافر شدند.(3)
ص: 187
«ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیدًا * وَ جَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَّمْدُودًا * وَ بَنِینَ شُهُودًا * وَ مَهَّدتُّ لَهُ تَمْهِیدًا * ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ * کَلَّا إِنَّهُ کَانَ لِآیَاتِنَا عَنِیدًا * سَأُرْهِقُهُ صَعُودًا *إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ * فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ *… فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ * إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ …»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیات درباره ی ولید بن مغیره نازل شد، و او پیرمردی کبیر و مجرّب و از دُهات و سیاستمداران عرب، و استهزا کنندگان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود، و هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قرآن می خواند، قریش جمع می شدند و به ولید بن مغیره می گفتند:آنچه محمّد می خواند چیست؟ آیا شعر است، و یا کهانت است، و یا خطبه است؟ و ولید گفت: «مرا رها کنید تا سخن او را بشنوم»پس نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: «ای محمّد مقداری از شعر خود را برای من بخوان».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«این ها کلام خداست و شعر نیست و خداوند سخنانی که برای ملائکه و پیامبران و مرسلین خود دوست می داشته، برای من فرستاده است»ولید گفت: مقداری از آن ها را برای من بخوان، پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوره ی سجده را برای او خواند، تا رسید به آیه «فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُکُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَ ثَمُودَ»پس بدن ولید لرزید، و موهای او سیخ شد و به خانه خود بازگشت و نزدیک قریش نرفت، و قریش نزد ابوجهل رفتند، و گفتند: ولید دین محمّد را پذیرفته است، مگر نمی بینی نزد ما نمی آید؟ پس ابوجهل نزد ولید رفت و گفت: «ای عمو تو ما را رسوا و سر به زیر کردی، و ما دشمن به شاد شدیم از این که تو آیین محمّد را پذیرفتی!»
ص: 188
ولید گفت: «من آیین او را نپذیرفته ام، ولکن سخن سختی از او شنیدم که انسان را به لرزه در می آورد»ابوجهل گفت: آیا سخنان او خطابه است؟ گفت: خیر، چرا که خطابه کلام پیوسته است، و کلام او پراکنده است و با همدیگر شباهت ندارد! ابوجهل گفت: آیا شعر است؟ ولید گفت: من اشعار عرب را از کوتاه و بلند آن دیده ام و کلام او شعر نیست. ابوجهل گفت: پس کلام او چیست؟ ولید گفت: مرا رها کن تا درباره ی آن فکر کنم.
و چون روز بعد فرا رسید به او گفتند: نظر تو چیست؟ ولید گفت: «بگویید: سحر است، چرا که قلوب مردم را تسخیر نموده است»و آیات فوق نازل شد: «ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیدًا»و خداوند ولید را به این خاطر «وحید»نامیده که می گفت: «پرده کعبه باید یک سال به دست من باشد، و یک سال به دست بقیّه مردم»از سویی او مال فراوان و باغستان های زیادی داشت، و دارای ده فرزند و ده غلام بود، و نزد هر غلامی هزار دینار قرار داده بود، تا با آن ها تجارت نماید، و او تنها کسی بود که در آن زمان دارای قنطار بود، و گفته شده که قنطار پوست گاو است که پر از طلا باشد…
سپس مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
و امّا صَعود در آیه «سَأُرْهِقُهُ صَعُودًا»کوهی است در وسط جهنّم از مسّ گداخته.(1)
ص: 189
مرحوم علی بن ابراهیم سپس آیات فوق را تا آیه 31 توضیح می دهد، و در توضیح «عَلَیْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ»گوید:
مقصود این است که مأمورین عذاب جهنّم نوزده نفر از ملائکه هستند و مردم را عذاب و شکنجه می دهند تا این که گوید: هر یک از دوزخیان را نوزده ملک مأمور به عذاب اویند.(1)
ص: 190
سپس مرحوم علی بن ابراهیم از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیدًا»نقل نموده که می فرماید:
وحید ولد الزّنا می باشد و او زُفَر است، و «مَالًا مَّمْدُودًا»یعنی «أجلاً ممدوداً إلی مدةٍ، «وَ بَنِینَ شُهُوداً»یاران اویند که شهادت دادند: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده: «ما پیامبران ارثی به جای نمی گذاریم و هر چه از ما بماند صدقه و مربوط به همه مسلمانان می باشد»تا این که گوید: مقصود از«إِنَّهُ کَانَ لِآیَاتِنَا عَنِیدًا»ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که آنان سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله) را درباره ی او انکار کردند، و مقصود از «إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ»فکر او درباره ی دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله) نسبت به ولایت است، و «قَدَّر»به معنای تصمیم این است که اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله) از دنیا برود، آنان بیعت خود را درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر هم بزنند و هرگز نگذارند خلافت به دست ایشان برسد.
سپس گوید:
و «فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ ثُمَ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ»نفرین و وعده ی عذاب بعد از عذاب است، و عذاب اوّل به دست مهدی؟عج؟ خواهد بود، و عذاب دوم در قیامت می باشد، و «ثمّ نظر و عَبَسَ و بَسَر»نگاه او به پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) است با روی گرفته و عبوس به خاطر دستوری که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی بیعت با علی به آنان داد، و مقصود از «ثُمَ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ فَقالَ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ» این است که زُفَر گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مردم را درباره ی علی سحر نمود، و سخنان او از طرف خداوند نیست، بلکه سخن بشر می باشد و «سأصلیه سَقَر» تا انتهای آیه درباره ی زُفَر نازل شده است….(1)
ص: 191
«کَلَّا وَ الْقَمَرِ * وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ * وَ الصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ * إِنَّهَا لَإِحْدَی الْکُبَرِ * نَذِیرًا لِّلْبَشَرِ * لِمَن شَاء مِنکُمْ أَن یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ»(1)
امام کاظم(علیه السلام) در روایت محمّد بن فضیل می فرماید:
مقصود از «وَ ما هِیَ إِلَّا ذِکْری لِلْبَشَرِ»ولایت علیّ(علیه السلام) است، و مقصود از «إِنَّها لَإِحْدَی الْکُبَرِ»نیز ولایت آن حضرت است.(2)
ص: 192
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «إِنَّهَا لَإِحْدَی الْکُبَرِ * نَذِیرًا لِّلْبَشَرِ»فاطمه(علیها السلام) است.(1) مؤلّف گوید:
خداوند در آیات فوق سخنان قریش و منافقین را درباره ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به شدّت ردّ نموده و با سوگند، به ماه و شب و صبح می فرماید: آنچه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی علی(علیه السلام) می فرماید، حق و مسلّم است و او مجنون و کاهن و شاعر و کذّاب و ساحر نیست.
در ذیل روایت محمّد بن فضیل یاد شده آمده که او به امام کاظم(علیه السلام) می گوید:
معنای «لِمَن شَاء مِنکُمْ أَن یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ»چیست؟ و امام(علیه السلام) می فرماید: «مَنْ تَقَدَّمَ إِلَی وَلَایَتِنَا أُخِّرَ عَنْ سَقَرَ وَ مَنْ تَأَخَّرَ عَنَّا تَقَدَّمَ إِلَی سَقَرَ»یعنی کسی که ولایت ما را بپذیرد، از عذاب سقر دور می شود، و کسی که از ولایت ما اعراض کند، به طرف عذاب سقر می رود.(2)
«إِلَّا أَصْحَابَ الْیَمِینِ * فِی جَنَّاتٍ یَتَسَاءلُونَ * عَنِ الْمُجْرِمِینَ * مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ * قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ * وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ * وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ * وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ * حَتَّی أَتَانَا الْیَقِینُ»(3)
در ذیل روایت محمّد بن فضیل از امام کاظم(علیه السلام) گذشت که فرمود:
به خدا سوگند مقصود از «أَصْحَابَ الْیَمِینِ»شیعیان ما هستند.
ص: 193
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از«یمین»امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و اصحاب یمین شیعیان آن حضرت می باشند، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) در قیامت به دشمنان آل محمّد می گوید: «مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ؟»و آنان می گویند: «لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ»«أی لَمْ نَکُنْ مِنْ أَتْبَاعِ الْأَئِمَّةِ.»(1)
محمّد بن فضیل گوید: به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: مقصود از «لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ» چیست؟ فرمود:
یعنی ما ولایت وصیّ محمّد و اوصیای بعد از او را نپذیرفتیم، و درود و صلوات بر آنان نفرستادیم.(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
همواره از نماز مراقبت کنید، و فراوان نماز بخوانید، و با نماز به خدای خود تقرّب بجویید، چرا که خداوند نماز را بر مؤمنین واجب نموده است، آیا شما پاسخ دوزخیان را نشنیده اید که چون به آنان گفته می شود: چه چیز شما را در عذاب سَقَر قرار داد؟ می گویند: ما اهل نماز نبودیم؟!(3)
ص: 194
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«مقصود از «وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ»مربوط به حقوق آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است نسبت به خمس ذوی القربی و یتامی و مساکین و ابن السبیل آنان»و در تفسیر «فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ»گوید: اگر جمیع پیامبران مرسل و ملائکه مقرّب خدا درباره ی ناصبی و دشمنی آل محمّد (صلوات الله علیهم أجمعین)، شفاعت نمایند، شفاعت آنان پذیرفته نخواهد شد.(1)
«فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ * فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضِینَ * کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ * فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍ * بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن یُؤْتَی صُحُفًا مُّنَشَّرَةً»(2)
از امام حسن(علیه السلام) نقل شده که می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
روز قیامت یکی از اهل بهشت گوید: «خدایا بنده تو فلانی، در دنیا شربت آبی به من نوشاند، پس تو مرا شفیع او قرار ده»و خداوند می فرماید: «او را از آتش نجات ده» پس آن مؤمن -- در دوزخ -- او را پیدا می کند، و از آتش نجاتش می دهد.(3)
ص: 195
و نیز فرمود:
خداوند به خاطر شفاعت یکی از امّت من، بیش از جمعیّت قبیله ی مُضَر را داخل بهشت می نماید.(1)
محمّد بن فضیل گوید: به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: مقصود از «فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضِینَ»چیست؟ فرمود:
مقصود اعراض از ولایت [امیرالمؤمنین(علیه السلام)] است.(2)
مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
ای مردم [کوفه] من شما را امر به جهاد و جنگ [با معاویه و یاران او] نمودم و شما آماده جنگ نشدید، و شما را صدا زدم و پاسخ مرا ندادید، و از شما خیرخواهی کردم، و شما از من نپذیرفتید، بنابراین، بودن شما برای من، نبود است، چرا که به شما درس حکمت می دهم، و شما از من روی می گردانید، و شما را موعظه بالغه می کنم و شما از من فرار می کنید، مانند این که اُلاغ ها از شیر فرار می کنند.(3)
ص: 196
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن یُؤْتَی صُحُفًا مُّنَشَّرَةً» می فرماید:
هنگامی که قریش و منافقین به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: «ما شنیده ایم که اگر یکی از بنی اسرائیل گناهی می کرده، چون از خواب بیدار می شده آن گناه و کفّاره ی آن بر روی کاغذی کنار سر او دیده می شده است».پس جبرئیل بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد و گفت: «آیا قوم تو می خواهند سنّت بنی اسرائیل درباره ی آنان جاری شود؟ اگر چنین چیزی را مایل هستید ما درباره ی آنان انجام می دهیم، و عقوبت بنی اسرائیل را بر آن ها وارد می کنیم؟»پس مردم فهمیدند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از چنین چیزی برای قوم خود کراهت دارد.(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «هُوَ أَهْلُ التَّقْوَی وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ»فرمود: خداوند می فرماید:
من اهل و شایسته آنم که از من هراس شود، و بنده ی من شریک برای من قرار ندهد، و اگر او شریک برای من قرار ندهد او را داخل بهشت می نمایم.»(2)
ص: 197
ص: 198
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی قارعه.
تعداد آیات: 40 آیه.
ثواب قرائت سوره ی قیامت
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
کسی که همواره سوره ی قیامت را بخواند و به آن عمل کند، خداوند او را در زیباترین صورت از قبر خارج می کند، و با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواهد بود و آن حضرت به او بشارت می دهد، و در صورت او می خندد، تا از میزان و صراط بگذرد.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، من و جبرئیل در روز قیامت شهادت می دهیم که او یقین به قیامت داشته است، و هنگامی که از قبر خارج می شود صورت او در مقابل خلایق سفید و نورانی است، و نور او مقابلش در حرکت است، و کسی که
ص: 199
همواره آن را قرائت نماید، وسعت رزق و صیانت نفس پیدا می کند، و محبوب مردم می شود.(1)
و فرمود:
کسی که همواره این سوره را بخواند، من و جبرئیل در قیامت شهادت می دهیم که او مؤمن به قیامت بوده است.(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
قرائت این سوره سبب خشوع و عفاف و صیانت [در دین] می شود، و کسی که آن را قرائت کند، از هیچ سلطانی هراس پیدا نمی کند، و در شب و در روز، با اذن خداوند محفوظ خواهد ماند.(3)
ص: 200
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ 1 وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ 2 أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ 3 بَلی قادِرینَ عَلی أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ 4 بَلْ یُریدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ 5 یَسْئَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ 6 فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ 7 وَ خَسَفَ الْقَمَرُ 8 وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ 9 یَقُولُ الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ 10 کَلاَّ لا وَزَرَ 11 إِلی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ 12 یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ 13 بَلِ الْإِنْسانُ عَلی نَفْسِهِ بَصیرَةٌ 14 وَ لَوْ أَلْقی مَعاذیرَهُ 15 لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ 16 إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ 17 فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ 18 ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ 19 کَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ 20 وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ 21 وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ 22 إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ 23 وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ 24 تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ 25 کَلاَّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِیَ 26 وَ قیلَ مَنْ راقٍ 27 وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ 28 وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ 29 إِلی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ 30 فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّی 31 وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی 32 ثُمَّ ذَهَبَ إِلی أَهْلِهِ یَتَمَطَّی 33 أَوْلی
ص: 201
لَکَ فَأَوْلی 34 ثُمَّ أَوْلی لَکَ فَأَوْلی 35 أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدیً 36 أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی 37 ثُمَّ کانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّی 38 فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی 39 أَ لَیْسَ ذلِکَ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی 40
«لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ»لا زائدة أو انکار لمن أنکر البعث، و «اللَّوَّامَة»أی کثیرة اللُؤم التی تلوم الإنسان و إن اجتهدت فی الطاعة، و «بَرِقَ البَصَر»ای تحیّر فَزَعاً، و «وَ خَسَفَ الْقَمَرُ»ای ذَهَبَ ضَوئه، و «المَفَرُّ»محل الفرار، و «لَا وَزَرَ»ای لا ملجأ، و «المستقرّ»محل القرار، و «العَجَلة»طلب عمل الشئ قبل وقته، و نقیضه الإبطاء، و «السُرعَة»عمل الشیئ فی أوّل وقته و ضدّه الأناة، و «قرآن»به معنای ضمّ و جمع، و مصدر است مانند رُجحان، و «بیان»اظهار معنا برای نفس است، و نقیض آن اخفاء و اغماض است، و «نَضرة»به معنای بهجت و شادی و خرّمی است، و «طلاقة»ضدّ عبوس است، و «باسِرَة»جمع بُسور به معنای طلاقت وجه و خرّمی است، و «نَظَر» به معنای نگاه است و به معنای انتظار نیز آمده است، و «ناظرة»ای منتظرة، و به معنای فکر نیز آمده، مانند نظرت فی هذه المسألة ای تفکّرت فیها و «مناظرة»به معنای مقابله است، و «فاقِرَة»به معنای کاسرة است، و در فارسی گفته می شود پشت من شکست، و «تراقی»جمع ترقوة به معنای مقدّم حَلق از بالای سینه است، و «راقی» طالب شفا است، و «تمطّی»تمدّد بدن از کسالت است، و «أَوْلَی لَکَ»کلمه ی وعید و تهدید است، و «سُدی»به معنای مهمل است، و «عَلَقَة»قطعه ی خون است.
ص: 202
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
سوگند به روز قیامت، (1) و سوگند به (نفس لوّامه و) و جدان بیدار و ملامتگر (که رستاخیز حقّ است)! (2) آیا انسان می پندارد که هرگز استخوانهای او را جمع نخواهیم کرد؟! (3) آری قادریم که (حتّی خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتّب کنیم! (4) (انسان شک در معاد ندارد) بلکه او می خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت) درتمام عمر گناه کند! (5) (از این رو) می پرسد: «قیامت کی خواهد بود»!(6)(بگو:) در آن هنگام که چشم ها از شدّت وحشت به گردش درآید، (7) و ماه بی نور گردد، (8) و خورشید و ماه یک جا جمع شوند، (9) آن روز انسان می گوید: «راه فرار کجاست؟!» (10) هرگز چنین نیست، راه فرار و پناهگاهی وجود ندارد! (11) آن روز قرارگاه نهایی تنها بسوی پروردگار تو است (12) و در آن روز انسان را از تمام کارهایی که از پیش یا پس فرستاده آگاه می کنند! (13) بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است، (14) هر چند (در ظاهر) برای خود عذرهایی بتراشد! (15) زبانت را بخاطر عجله برای خواندن آن [قرآن] حرکت مده، (16) چرا که جمع کردن و خواندن آن بر عهده ماست! (17) پس هر گاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروی کن! (18) سپس بیان و (توضیح) آن (نیز) بر عهده ماست! (19) چنین نیست که شما می پندارید (و دلایل معاد را کافی نمی دانید) بلکه شما دنیای زودگذر را دوست دارید (و هوسرانی بی قید و شرط را)! (20) و آخرت را رها می کنید! (21) (آری) در آن روز صورتهایی شاداب و مسرور است، (22) و به پروردگارش می نگرد! (23) و در آن روز صورتهایی عبوس و در هم کشیده است، (24) زیرا می داند عذابی در پیش دارد که پشت را در هم می شکند! (25) چنین نیست (که انسان می پندارد!
ص: 203
او ایمان نمی آورد) تا موقعی که جان به گلوگاهش رسد، (26) و گفته شود: «آیا کسی هست که (این بیمار را از مرگ) نجات دهد؟!»(27) و به جدایی از دنیا یقین پیدا کند، (28) و ساق پاها (از سختی جان دادن) به هم بپیچد! (29) (آری) در آن روز مسیر همه بسوی (دادگاه) پروردگارت خواهد بود! (30) (در آن روز گفته می شود:) او هرگز ایمان نیاورد و نماز نخواند، (31) بلکه تکذیب کرد و روی گردان شد، (32) سپس بسوی خانواده خود بازگشت در حالی که متکبّرانه قدم برمی داشت! (33) (با این اعمال) عذاب الهی برای تو شایسته تر است، شایسته تر! (34) سپس عذاب الهی برای تو شایسته تر است، شایسته تر! (35) آیا انسان گمان می کند بی هدف رها می شود؟! (36) آیا او نطفه ای از منی که در رحم ریخته می شود نبود؟! (37) سپس بصورت خون بسته در آمد، و خداوند او را آفرید و موزون ساخت، (38) و از او دو زوج مرد و زن آفرید! (39) آیا چنین کسی قادر نیست که مردگان را زنده کند؟! (40)
«لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ * وَ لَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ * أَ یَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ * بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ * بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ»ای یکذّبه.(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ»یعنی «یُقَدِّمُ الذَّنْبَ وَ یُؤَخِّرُ التَّوْبَةَ وَ یَقُولُ سَوْفَ أَتُوبُ».یعنی
ص: 204
گناه را انجام می دهد، و توبه را به تأخیر می اندازد، و می گوید: درآینده، توبه خواهم نمود.(1)
برخی از اصحاب، از ائمّه(علیهم السلام) نقل کرده اند که می فرماید:
«بل یرید أن یفجر و یکید أمیر المؤمنین(علیه السلام)»، یعنی بلکه اراده کرده تا فجور کند و با امیرالمؤمنین(علیه السلام) مکر و حیله نماید.(2)
«یَسْأَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ * فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ * وَ خَسَفَ الْقَمَرُ * وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ * یَقُولُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ * کَلَّا لَا وَزَرَ * إِلَی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ * یُنَبَّأُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَ أَخَّرَ * بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ * وَ لَوْ أَلْقَی مَعَاذِیرَهُ»(3)
در کتاب غیبت شیخ طوسی رحمه الله علیه از علیّ بن مهزیار نقل شده که ضمن حدیث مفصّلی راجع به ملاقات او با حضرت بقیّة الله(علیه السلام) گوید:
از آن حضرت سؤال کردم: مولای من فرج شما کی خواهد بود؟ فرمود: «هنگامی که بین شما و بین کعبه مانع شوند، و خورشید و ماه جمع شود، و ستارگان در اطراف خورشید و ماه بگردند.»گفتم: ای فرزند رسول خدا آن در چه زمانی است؟ فرمود: در سال فلان و فلان «دَابَّةُ الْأَرْضِ»[یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام)] از بین صفا و مروه خارج می شود، و با او عصای موسی و خاتم سلیمان است، و مردم را به طرف محشر سوق می دهد.(4)
ص: 205
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«کَلَّا لَا وَزَرَ»یعنی لا ملجأ، و «یُنَبَّأُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَ أَخَّرَ»یعنی «بِمَا قَدَّمَ مِنْ خَیْرٍ وَ شَرٍّ -- وَ مَا أَخَّرَ…»یعنی در روز قیامت انسان ملجأ و پناهگاهی ندارد، و از خیر و یا شرّی که پیش فرستاده آگاه خواهد شد، و سنّت ها و روش هایی که در دنیا برقرار نموده، اگر گناه و شرّ باشد، همانند کیفر کسانی که به آن ها عمل می کنند، او را کیفر خواهند نمود، و از کیفر گناه کنندگان چیزی کاسته نمی شود، و اگر سنّت هایی که پایه گذاری کرده نیکو باشد، پاداش عمل کنندگان به آن ها را دارد، و چیزی از پاداش عمل کنندگان کم نمی شود.(1)
امام صادق(علیه السلام) درتفسیر «بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ * وَ لَوْ أَلْقَی مَعَاذِیرَهُ» فرمود:
چگونه انسان می تواند با عملی به خداوند تقرّب بجوید در حالی که خداوند حقیقت آن را در وجود او نمی بیند؟! سپس فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرمود: هر کس چیزی را در باطن خود نهفته باشد، خداوند، ردا و لباس آن را بر اندام
ص: 206
او می پوشاند، و اگر باطن او نیکو باشد، لباس نیکی به او پوشانده می شود، و اگر باطن او پلید و شرّ باشد لباس پلیدی و شرّ به او پوشانده می شود.(1)
مرحوم کلینی در کافی پس از نقل روایت فوق دو روایت دیگر به همین مضمون نقل نموده که امام صادق(علیه السلام) در آن ها همین معنا را با تمسّک به آیه فوق بیان نموده است.(2)
مؤلّف گوید:
در روایات به آیه فوق درباره ی کسی که مال یتیم را برای مصلحت یتیم می خورد، و بیماری که تکلیف روزه ندارد، و خوابی که سبب بطلان وضو می شود نیز تمسّک شده است.(3)
ص: 207
«إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ * ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ * کَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ * وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ * وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلَی رَبِّهَا نَاظِرَةٌ»(1)
عبدالله بن عبّاس در تفسیر «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ»گوید:
هنگامی که بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قرآن و وحی نازل می شد، آن حضرت قبل از تمام کردن جبرئیل به خاطر علاقه ای که به وحی و قرآن داشت زبان خود را به خواندن وحی حرکت می داد، از ترس آن که فراموش نماید، و خداوند او را از این عمل نهی نمود.(2)
و در روایت سعید بن جبیر آمده که گوید:
نزول وحی و حفظ آن بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سخت بود، از این رو قبل از فراغ جبرئیل از القای وحی، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) زبان خود را به قرائت آیات حرکت می داد، و خداوند به او فرمود: «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ»یعنی لا تعجّل بالوحی أو بالقرآن و لا تقرأه قبل قراءة جبرئیل.(3)
ص: 208
هاشم صیداوی گوید: امام صادق(علیه السلام) [در تفسیر«وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلَی رَبِّهَا نَاظِرَةٌ»]به من فرمود:
ای هاشم پدرم -- که افضل از من بود -- از جدّم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نمود که فرمود: «بر هیچ کدام از فقرای مؤمن تبعه ای نخواهد بود»گفتم: فدای شما شوم تبعه چیست؟ فرمود: پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه روز، و سه روز، روزه گرفتن در هرماه»سپس فرمود: هنگامی که فقرای شیعه با صورت های نورانی -- مانند ماه شب چهارده -- در قیامت حاضر می شوند، به هر کدام آنان گفته می شود: درخواست کن تا به تو عطا شود، و او می گوید: «از خدای خود مسئلت دارم که به چهره ی حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) نگاه کنم»پس خداوند به اهل بهشت اجازه می دهد تا آن حضرت را زیارت کنند، و برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) منبری از نور نصب می شود که دارای هزار پله است، و فاصله بین پله ها به اندازه ی یک جهش اسب است، و حضرت محمّد و امیرالمؤمنین (علیهما الصلاة و السّلام) بر بالای آن می روند، و اطراف آن منبر شیعیان آل محمّد (صلوات الله علیهم أجمعین) قرار می گیرند، و خداوند به آنان نظر رحمت می فرماید چنان که خداوند در آیه «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلَی رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» به این معنا اشاره می فرماید.
تا این که می فرماید:
سپس از ناحیه ی خداوند نوری بر آنان می تابد، و چون یکی از آنان باز می گردند، حورالعین قدرت نگاه به چهره او را ندارند. سپس امام صادق(علیه السلام)
ص: 209
به هاشم صیداوی فرمود: ای هاشم! «لِمِثْلِ هَذَا فَلْیَعْمَلْ الْعَامِلُونَ»(1)، یعنی برای رسیدن به چنین جایی، باید عمل کنندگان بکوشند.(2)
ابوبصیر گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا مؤمنان در قیامت خدای خود را می بینند؟ فرمود:
«آری، بلکه قبل از قیامت نیز او را می بینند»گفتم: در کجا او را می بینند؟ فرمود:
هنگامی که خداوند به آنان می گوید: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی»سپس امام(علیه السلام) ساکت شد، و باز فرمود: مؤمنین در دنیا قبل از قیامت او را خواهند دید، مگر تو اَلان او را نمی بینی؟ گفتم: فدای شما شوم آیا این حدیث را از قول شما به مردم بگویم؟ فرمود: نه، چرا که اگر این حدیث را بگویی، مردم نادان آن را انکار می کنند و می گویند «این تشبیه و کفر است»در حالی که این رؤیت با قلب است و
ص: 210
رؤیت با قلب مانند رؤیت و دیدن با چشم نیست، و خداوند منزّه از چیزی است که اهل تشبیه می گویند «تَعَالَی اللَّهُ عَمَّا یَصِفُهُ الْمُشَبِّهُونَ وَ الْمُلْحِدُونَ.»(1)
«وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ * تَظُنُّ أَن یُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ * کَلَّا إِذَا بَلَغَتْ التَّرَاقِیَ * وَ قِیلَ مَنْ رَاقٍ * وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ * وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ * إِلَی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ»ای ذلیلة، و «تَظُنُّ أَن یُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ»، [أی داهیة تکسر الفِقَارَ] و«کَلَّا إِذَا بَلَغَتْ التَّرَاقِیَ»یعنی هنگامی که نفس به گلو می رسد، به او گفته می شود:
«من یرقیک؟»یعنی چه کسی تو را شفا می دهد، و«وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ»یعنی در آن وقت یقین پیدا می کند که از دنیا خارج خواهد شد، و «وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ»یعنی التفّت الدّنیا بالأخرة. «إِلَی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ»یعنی «یُسَاقُونَ إِلَی اللَّه.»(3)
ص: 211
مؤلّف گوید:
آنچه مرحوم علی بن ابراهیم بیان نموده در روایت جابر و محمّد بن مسلم از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است.(1)
مرحوم طبرسی از براء بن عازب نقل کرده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگام نزول «أَ لَیْسَ ذلِکَ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی»فرمود:
«سُبْحَانَکَ اَللَّهُمَّ وَ بَلَی»سپس گوید: «وَ هُوَ الْمَرْوِیُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ؟سهما؟.»(2)
ص: 212
«فَلَا صَدَّقَ وَ لَا صَلَّی * وَ لَکِن کَذَّبَ وَ تَوَلَّی * ثُمَّ ذَهَبَ إِلَی أَهْلِهِ یَتَمَطَّی * أَوْلَی لَکَ فَأَوْلَی * ثُمَّ أَوْلَی لَکَ فَأَوْلَی * أَ یَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدًی * أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِّن مَّنِیٍّ یُمْنَی * ثُمَّ کَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّی * فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنثَی * أَ لَیْسَ ذَلِکَ بِقَادِرٍ عَلَی أَن یُحْیِیَ الْمَوْتَی»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
سبب نزول آیات فوق این بوده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مردم را در غدیر خم دعوت نمود تا با علی(علیه السلام) بیعت نمایند و چون برخی از منافقین فهمیدند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می خواهد چنین کاری را انجام بدهد، از غدیر بازگشتند، و معاویه بر مغیرة بن شعبة و ابوموسی اشعری تکیه نمود و به طرف خانواده خود بازگشت و گفت: «به خدا سوگند ما هرگز ولایت علی(علیه السلام) را نمی پذیریم، و سخن محمّد(صلی الله علیه و آله) را تصدیق نخواهیم کرد».
و آیات فوق نازل شد، و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بالای منبر رفت و خواست که از آنان برائت بجوید خداوند این آیات را نازل نمود: «لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ»(2)، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سکوت کرد، و نامی از آنان نبرد.(3)
ص: 213
حضرت جواد(علیه السلام) در تفسیر «أَوْلَی لَکَ فَأَوْلَی * ثُمَّ أَوْلَی لَکَ فَأَوْلَی»فرمود:
«یقول الله تبارک و تعالی: بعداً لک من خیر الدّنیا، بعداً لک من خیر الآخرة.»(1)
مرحوم قمّی در تفسیر «أَ یَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدًی»گوید:
یعنی، «لَا یُحَاسَبَ وَ لَا یُعَذَّبَ وَ لَا یُسْأَلَ عَنْ شَیْ ءٍ».سپس گوید: «أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِّن مَّنِیٍّ یُمْنَی * ثُمَّ کَانَ عَلَقَةً…»ردّ کسانی است که منکر قیامت و بازگشت به عالم حساب هستند.(2)
ص: 214
به این سوره «دهر»و «هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ»نیز گفته می شود.
محلّ نزول: مدینه منوّره، جز آیه 24«فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ کَفُورًا» و بعضی گفته اند: «کلّاً مکّی می باشد»؛ و این با نزول سوره درباره ی حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) که در مدینه به دنیا آمده اند، سازگار نیست.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی الرّحمن.
تعداد آیات: 31 آیه.
ثواب قرائت سوره ی انسان
مرحوم صدوق در کتاب ثواب الأعمال از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
کسی که سوره ی «هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ»را در هر صبح پنجشنبه بخواند، خداوند هشتصد نفر از حورالعین باکره و چهار هزار غیر باکره را به او تزویج می نماید، و در قیامت هم نشین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواهد بود.(1)
ص: 215
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، پاداش او بر خداوند بهشت و حریر است، و کسی که همواره آن را قرائت کند، نَفْس او قویّ می شود، و کسی که آن را بنویسد و آب آن را بنوشد، دل و بدن او از بیماری دور می شود.(1)
و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که می فرماید:
قرائت سوره ی «انسان»نفس را قویّ و عَصَب را محکم می نماید، [و قدرت اعصاب را افزون می کند] و نگرانی را از بین می برد، و اگر درخواندن آن ضعیف باشد، آن را بنویسد و بشوید و آب آن را بنوشد، تا ضعف نفس او به اذن الهی برطرف گردد.(2)
ص: 216
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ حینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً 1 إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلیهِ فَجَعَلْناهُ سَمیعاً بَصیراً 2 إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً 3 إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالاً وَ سَعیراً 4
«دَهر»حرکت شب و روز است، و جمع آن «اَدهُر و دُهور»می باشد، و اصل «نطفة»به معنای آب قلیل است، و به معنای آب کثیر نیز استعمال می شود، امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره ی خوارج می فرماید: «مصارعهم دون النُطفَة»و مقصود آن حضرت نهروان است، و جمع آن نِطاف و نُطُف می باشد و «مَشّجتَ هذا بهذا»ای خَلَّطته فهو ممشوج و مشیج و الجمع أمشاج، و «أبرار»جمع بارّ و بَرّ است، مانند انصار و ناصر، و «کَأس»به معنای اِناء و ظرفی است که در آن شراب باشد.
ص: 217
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
آیا زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیز قابل ذکری نبود؟! (1) ما انسان را از نطفه مختلطی آفریدیم، و او را می آزماییم (بدین جهت) او را شنوا و بینا قرار دادیم! (2) ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس! (3) ما برای کافران، زنجیرها و غلها و شعله های سوزان آتش آماده کرده ایم! (4)
«هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئًا مَّذْکُورًا»(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «لَمْ یَکُن شَیْئًا مَّذْکُورًا»فرمود:
«کَانَ مُقَدَّراً غَیْرَ مَذْکُورٍ».و در تفسیر آیه «أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً»فرمود: «لَا مُقَدَّراً وَ لَا مُکَوَّناً.»(2)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
«کَانَ شَیْئاً وَ لَمْ یَکُنْ مَذْکُوراً»، راوی گوید: گفتم: خداوند در آیه «أَ وَ لَا یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئًا»(3)؟ فرمود: «[کان] و لم یکن شیئاً فی کتابٍ و لا علمٍ.»(4)
ص: 218
و در سخن دیگری فرمود:
«کَانَ شَیْئاً وَ لَمْ یَکُنْ مَذْکُوراً.»(1)
و در سخن دیگری فرمود:
«کان شیئاً مقدوراً و لم یکن مکوّناً.»(2)
مرحوم ابن شهر آشوب گوید:
در تفسیر اهل البیت(علیهم السلام) آمده که مقصود از انسان در آیه فوق علی(علیه السلام) است، سپس گوید: دلیل بر این معنا این است که آدم از نطفه خلق نشده است.(3)
ابن ابی عمیر گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا»فرمود:
«إِمَّا آخِذٌ فَشَاکِرٌ وَ إِمَّا تَارِکٌ فَکَافِرٌ.»(4)
ص: 219
و در سخن دیگری فرمود:
«أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ»یعنی آب مرد و زن که به همدیگر مخلوط می شوند.(1)
مؤلّف گوید:
قصّه نذر امیرالمؤمنین(علیه السلام) و نزول سوره ی «هَلْ أَتَی»معروف است، و در کتب شیعه و اهل تسنّن با اسناد معتبر و مختلفی نقل شده، و شکّی نیست که این سوره درباره ی علیّ(علیه السلام) و اهل بیت او(علیهم السلام) نازل شده است، از این رو نیازی به نقل همه روایات این قصّه نیست، و تنها به برخی از آن ها اکتفا می شود.
در کتاب امالی صدوق و کتاب تأویل الآیات، و تفسیر مجمع البیان و ثعلبی و واحدی و قشیری و…از امام باقر(علیه السلام) و ابن عبّاس و ابن مسعود و ابن جبیر و اصبغ بن نباته نقل شده:
امام حسن و امام حسین علیهما السلام که کودکان صغیری بودند مریض شدند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با دو نفر از اصحاب خود به عیادت آنان آمدند و یکی از آنان به علیّ(علیه السلام) گفت: ای کاش شما برای شفای این ها نذری می کردید؟
پس علیّ و فاطمه [و فضّه و حسن و حسین](علیهم السلام) نذر کردند که اگر حسن و حسین علیهما السلام بهبود یافتند سه روز به شکرانه آن روزه بگیرند، و چون بهبود یافتند، آنان به نذر خود وفا نمودند، و شروع به روزه کردند، در حالی که طعام و غذایی نداشتند، پس علیّ(علیه السلام) نزد همسایه خود شمعون یهودی که کار
ص: 220
او پشم بافی بود رفت و فرمود: آیا مقداری از پشم به من می دهی که دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن ها را ریسندگی کند و در عوض سه صاع جو به ما بدهی؟ شمعون گفت: آری. پس علیّ(علیه السلام) پشم ها و سه صاع جو را نزد فاطمه(علیها السلام) آورد و او پذیرفت و یک ثلث از پشم ها را ریسندگی کرد، و سپس یک صاع از جو را برداشت و آسیاب نمود و خمیر کرد و پنج قرص نان از آن طبخ کرد، و علیّ(علیه السلام) نماز مغرب را با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواند و به منزل آمد و سفره ی غذا آماده شد، و اوّلین لقمه ای که علیّ(علیه السلام) برداشت تا در دهان بگذارد، ناگهان مسکینی به درب خانه آمد و گفت: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ مُحَمَّدٍ أَنَا مِسْکِینٌ مِنْ مَسَاکِینِ الْمُسْلِمِینَ أَطْعِمُونِی أَطْعَمَکُمُ اللَّهُ مِنْ مَوَائِدِ الْجَنَّةِ»پس علیّ(علیه السلام) لقمه را زمین گذارد و به فاطمه(علیها السلام) فرمود:
فَاطِمُ ذَاتَ الْوُدِّ وَ الْیَقِینِ*** یَا بِنْتَ خَیْرِ النَّاسِ أَجْمَعِینَ
أَ مَا تَرَیْنَ الْبَائِسَ الْمِسْکِینَ*** قَدْ جَاءَ بِالْبَابِ لَهُ حَنِینٌ
یَشْکُو إِلَی اللَّهِ وَ یَسْتَکِینُ *** یَشْکُو إِلَیْنَا جَائِعٌ حَزِینٌ
کُلُّ امْرِئٍ بِکَسْبِهِ رَهِینٌ *** مَنْ یَفْعَلِ الْخَیْرَ یَقِفْ سَمِین
پس حضرت فاطمه(علیها السلام) در پاسخ علیّ(علیه السلام) فرمود:
أَمْرُکَ سمع یَا ابْنَ الْعَمِّ و طَاعَةٌ *** مَا بِیَ مِنْ لُؤْمٍ وَ لَا وضَاعَة…
و سپس قرصه های نان را از سفره برداشت و به مسکین داد و آن شب را گرسنه گذراندند و چیزی جز آب نخوردند، و روز بعد را روزه گرفتند، و باز حضرت فاطمه(علیها السلام) یک سوّم دیگر از پشم ها را رسیندگی نمود، و یک صاع دیگر از جو را آسیاب نمود، و خمیر کرد، و پنج قرصه ی نان طبخ نمود و امیرالمؤمنین(علیه السلام) نماز مغرب را با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواند، و به منزل بازگشت، و چون سفره
ص: 221
گسترده شد و آن پنج نفر نشستند و اوّلین لقمه را امیرالمؤمنین(علیه السلام) برداشت، ناگهان یتیمی از یتیمان مدینه دَقّ الباب نمود و گفت: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ مُحَمَّدٍ أَنَا یَتِیمٌ مِنْ یَتَامَی الْمُسْلِمِینَ أَطْعِمُونِی ممّا تأکلون أَطْعَمَکُمُ اللَّهُ مِنْ مَوَائِدِ الْجَنَّةِ»پس علیّ(علیه السلام) لقمه را زمین گذارد و فرمود:
فَاطِمُ بِنْتَ السَّیِّدِ الْکَرِیمِ*** بِنْتَ نَبِیٍّ لَیْسَ بِالزَّنِیم…
و فاطمه(علیها السلام) در پاسخ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
فَسَوْفَ أُعْطِیهِ وَ لَا أُبَالِی **** وَ أُوثِرُ اللَّهَ عَلَی عِیَالِی…
و سپس قرصه های نان را برگرفت و همگی گرسنه خوابیدند و با آب افطار کردند و روز سوّم را روزه گرفتند، و حضرت فاطمه(علیها السلام) ثلث باقی مانده ی پشم ها را ریسندگی نمود، و ثلث باقی مانده ی جو را آسیاب و خمیر نمود و پنج قرص نان طبخ و هنگام افطار آماده کرد، و علی(علیه السلام) پس از نماز مغرب به خانه آمد و سفره طعام گسترده شد، و اوّلین لقمه ای که علی(علیه السلام) برداشت، تا به دهان گذارد، ناگهان اسیری از اسرای مشرکین دقّ الباب کرد و گفت: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ مُحَمَّدٍ …» یعنی سلام بر شما ای اهل بیت محمّد آیا ما را اسیر می کنید و در بند قرار می دهید و به ما غذا نمی دهید؟!»پس علیّ(علیه السلام) لقمه را از زمین گذارد و فرمود:
فَاطِمُ یا بِنْتَ النَّبِیِّ الْأَحْمَدِ *** بِنْتَ نَبِیٍّ سَیِّدٍ مُسَدَّد…
و فاطمه(علیها السلام) در پاسخ فرمود:
لَمْ یَبْقَ مِمَّا کَانَ غَیْرُ صَاعٍ*** قَدْ دَبِرَتْ کَفِّی مَعَ الذِّرَاع…
و سپس هر چه در سفره بود را به اسیر دادند و گرسنه خوابیدند و چون صبح شد غذایی برای خوردن نداشتند، و علیّ(علیه السلام) حسن و حسین علیهما السلام
ص: 222
را نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آورد و آنان مانند جوجه از گرسنگی می لرزیدند و چون چشم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان افتاد، فرمود: یا اباالحسن برای من سخت است آنچه به شما می بینم، باید برویم نزد فاطمه(علیها السلام) پس با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نزد فاطمه(علیها السلام) آمدند و فاطمه در محراب عبادت بود و شکم او از گرسنگی به پشت چسبیده بود، و چشم های او در حدقه فرو رفته بود، و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فاطمه(علیها السلام) را مشاهده نمود، او را در آغوش گرفت و فرمود: «وا غوثاه آیا شما سه روز گرسنه بوده اید؟!»پس جبرئیل نازل شد و گفت: بگیر این سوره را و گوارا باشد این سوره درباره ی اهل بیت تو.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: این سوره چیست؟ جبرئیل گفت: «هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئًا مَّذْکُورًا…»إلی قوله: «إِنَّ هَذَا کَانَ لَکُمْ جَزَاء وَکَانَ سَعْیُکُم مَّشْکُورًا.»(1)
راوی حدیث حسن بن مهران گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وارد خانه فاطمه(علیها السلام) شد، و چون حال آنان را دید، خود را بر روی آنان انداخت و گریان شد، و فرمود: «آیا شما سه روز گرسنه بوده اید، و من از شما غافل بوداه ام؟»پس جبرئیل(علیه السلام) این آیات را آورد: «إِنَّ الْأَبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِن کَأْسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُورًا * عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیرًا»
سپس فرمود:
این چشمه در خانه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و از آن به خانه های پیامبران و مؤمنین جاری می شود. «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ»یعنی علیّ و فاطمه و حسن و حسین و فضّه خادمه ی آنان، و «وَ یَخَافُونَ یَوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا»یعنی عابساً کلوحاً،
ص: 223
و«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ»یعنی علی حبّهم و شهوتهم للطعام و إیثارهم له، و درباره ی «إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاء وَ لَا شُکُورًا»
فرمود:
به خدا سوگند آنان چنین سخنی را به زبان نیاوردند، بلکه در باطن خود چنین گفتند، و خداوند از باطن آنان خبر داده است، و «لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاء»یعنی ما اراده ی پاداش از شما نداریم، و «وَ لَا شُکُورًا»یعنی ما از شما تشکر و ثناگوئی نمی خواهیم، و لکن برای خدا و طلب ثواب به شما اطعام نمودیم «فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُورًا»یعنی [آنان گفتند: ما از روز سخت قیامت می ترسیم] و خداوند آنان را از شرّ آن روز حفظ نمود، و با شادی و قلوب مسرور خدای خود را ملاقات نمودند، «لَا یَرَوْنَ فِیهَا شَمْسًا وَ لَا زَمْهَرِیرًا»یعنی اهل بهشت دربهشت گرمی خورشید و زمهریر و سرمای سخت را نمی بینند.
ابن عبّاس گوید:
اهل بهشت ناگهان می بینند نوری مانند خورشید بهشت را روشن نمود از این رو می گویند: پروردگارا تو در کتاب خود فرمودی: «لَا یَرَوْنَ فِیهَا شَمْسًا وَ لَا زَمْهَرِیرًا»؟! پس خداوند جبرئیل را می فرستد و او می گوید: این نور خورشید نیست، و لکن علی و فاطمه علیهما السلام خندیدند، و از خنده ی آنان بهشت نورانی شد.(1)
ص: 224
ص: 225
ص: 226
ص: 227
مؤلّف گوید:
روایت فوق را محمّد بن عبّاس رحمه الله علیه نیز در تأویل الآیات با مختصر اختلاف نقل نموده است.(1)
ص: 228
إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً 5 عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجیراً 6 یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطیراً 7 وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً 8 إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً
ص: 229
وَ لا شُکُوراً 9 إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَریراً 10 فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً 11 وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَریراً 12 مُتَّکِئینَ فیها عَلَی الْأَرائِکِ لا یَرَوْنَ فیها شَمْساً وَ لا زَمْهَریراً 13
«أوفی بالعَقد»و «وَفی به»به یک معناست، و «نَذر»قرار داد کار خیری را گویند که انسان بر خود لازم می نماید، و «قَمطَریر»به معنای شدید در شرّ است، و «یوم قمطریر»روز سخت را گویند، و «مُستَطیر»به معنای منتشر است، و «وقایة»به معنای حفظ و منع از اذیّت است، و «نَضرة»رنگ های زیباست، و «نَبت ناضر و نضیر»گیاه زیبا و خُرّم است، و «سرور»اعتقاد به وصول به منافع آینده است، و «أرائک»جمع أریکة به معنای حجله، و به معنای متکّائی است که به آن تکیه می شود، و «زَمهَریر»سرمای سخت است، و «زنجبیل»گیاه طیّب الطعم است، و اگر با عسل مخلوط شود سبب قوّت و رشد انسان است و آفات را از بدن دور می کند، و «سَلسَبیل»نوشابه لذیذ و سهل است، و «وِلدان»جمع ولید به معنای غلمان است، و «سُندُس»دیباج رقیق و فاخر است، و «استبرق»دیباج غلیظ است که برق می زند.
به یقین ابرار (و نیکان) از جامی می نوشند که با عطر خوشی آمیخته است، (5) از چشمه ای که بندگان خاص خدا از آن می نوشند، و از هر جا بخواهند آن را جاری می سازند! (6) آنها به نذر خود وفا می کنند، و از روزی که شرّ و عذابش گسترده است می ترسند، (7) و غذای (خود) را با اینکه به آن علاقه (و نیاز) دارند، به «مسکین» و «یتیم»و «اسیر»می دهند! (8) (و می گویند:) ما شما را بخاطر خدا اطعام می کنیم، و هیچ پاداش
ص: 230
و سپاسی از شما نمی خواهیم! (9) ما از پروردگارمان خائفیم در آن روزی که عبوس و سخت است! (10) (بخاطر این عقیده و عمل) خداوند آنان را از شرّ آن روز نگه می دارد و آنها را می پذیرد در حالی که غرق شادی و سرورند! (11) و در برابر صبرشان، بهشت و لباسهای حریر بهشتی را به آنها پاداش می دهد! (12) این در حالی است که در بهشت بر تختهای زیبا تکیه کرده اند، نه آفتاب را در آنجا می بینند و نه سرما را! (13)
«یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخَافُونَ یَوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا * وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاء وَ لَا شُکُورًا * إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا یَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِیرًا…»(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) در احتجات خود با ابوبکر فرمود:
من تو را به خدا سوگند می دهم، آیا من صاحب آیه «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخَافُونَ یَوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا»بودم یا تو بودی؟ ابوبکر گفت: بلکه تو بودی.(2)
در کتاب کافی از محمّد بن فضیل از امام کاظم(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«یُوفُونَ بِالنَّذْرِ الَّذِی أَخَذَ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ مِنْ وَلَایَتِنَا»یعنی آنان به نذری وفا کردند که در میثاق از آنان پیمان گرفته شده بود، و آن پیمان ولایت ما بود.(3)
ص: 231
امام کاظم(علیه السلام) می فرماید:
سزاوار است انسان بر اهل و عیال خود توسعه بدهد تا آنان آرزوی مرگ او را نکنند و سپس این آیه را تلاوت نمود «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا» سپس فرمود: عیال اسیر انسان است، و سزاوار است هنگامی که خداوند نعمت بیشتری به انسان می دهد، به عیالات خود توسعه بدهد، تا این که فرمود: «خداوند به فلانی نعمت عطا نمود، و او به عیالات خود توسعه نداد، و نزد فلان شخص گذارد، و او بُرد و باز نگرداند»راوی حدیث معمّر بن خلّاد گوید: آن شخص در مجلس حاضر بود.(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«خَیْرُکُمْ مَنْ أَطْعَمَ الطَّعَامَ وَ أَفْشَی السَّلَامَ وَ صَلَّی وَ النَّاسُ نِیَامٌ»یعنی بهترین شما کسانی هستند که به مردم اطعام نمایند، و با صدای بلند سلام کنند، و هنگامی که مردم در خوابند نماز بخوانند.(2)
ص: 232
معمّر بن خلّاد گوید: به حضرت رضا(علیه السلام) گفتم: معنای «عَلَی حُبِّهِ» حب الله است و یا حبّ الطعام است؟ فرمود:
حبّ الطعام است.(1)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ…»زکات نیست.(2)
ص: 233
وَ دانِیَةً عَلَیْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلیلاً 14 وَ یُطافُ عَلَیْهِمْ بِآنِیَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَکْوابٍ کانَتْ قَواریرَا 15 قَواریرَا مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقْدیراً 16 وَ یُسْقَوْنَ فیها کَأْساً کانَ مِزاجُها زَنْجَبیلاً 17 عَیْناً فیها تُسَمَّی سَلْسَبیلاً 18 وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَیْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً 19 وَ إِذا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعیماً وَ مُلْکاً کَبیراً 20 عالِیَهُمْ ثِیابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً 21 إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً 22 إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ تَنْزیلاً 23 فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً 24 وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَةً وَ أَصیلاً 25 وَ مِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَیْلاً طَویلاً 26 إِنَّ هؤُلاءِ یُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَ یَذَرُونَ وَراءَهُمْ یَوْماً ثَقیلاً 27 نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْدیلاً 28 إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّهِ سَبیلاً 29 وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً 30 یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلیماً 31
«دانیةً»یعنی قریبةً، و «ذُلِّلت قُطوفها»یعنی سُخّرت ثمارها و قُرّبت منهم، و «أکواب» ظرف های بزرگ است که دسته ای ندارد، و «قَواریرَ من فِضَّةٍ»یعنی ظرف هایی که در شفّافی مانند شیشه و در نرمی مانند نقره می باشد، و «قَدّروها تقدیراً»یعنی صُنعت لهم علی قدر مرادهم و اشتهائهم، و «مزاجها زنجبیلاً»یعنی شرابهم مخلوط بزنجبیل للذّة کما هو عادة العرب، و «سَلْسَبیل»شراب سهل لذیذ معروف است، و «ولدان»جمع ولید به
ص: 234
معنی الغلمان است، و «سندس»الدیباج الرقیق الفاخر، و «استبرق»دیباج غلیظ درخشنده است، و «اَسْر»به معنای شدّ است، و قَتَبٌ مأسور: یعنی مشدود، و منه الأسیر لأنّه یؤخذ و یُشدّ، و خُذْ بأسره ای بشدّه قبل أن یحلّ، ثمّ صار بکثرة الاستعمال بمعنی جمیعه.
و در حالی است که سایه های درختان بهشتی بر آنها فرو افتاده و چیدن میوه هایش بسیار آسان است! (14) و در گرداگرد آنها ظرفهایی سیمین و قدحهایی بلورین می گردانند (پر از بهترین غذاها و نوشیدنی ها)، (15) ظرفهای بلورینی از نقره، که آنها را به اندازه مناسب آماده کرده اند! (16) و در آنجا از جامهایی سیراب می شوند که لبریز از شراب طهوری آمیخته با زنجبیل است، (17) از چشمه ای در بهشت که نامش سلسبیل است! (18) و بر گردشان (برای پذیرایی) نوجوانانی جاودانی می گردند که هر گاه آنها را ببینی گمان می کنی مروارید پراکنده اند! (19) و هنگامی که آنجا را ببینی نعمتها و ملک عظیمی را می بینی! (20) بر اندام آنها [بهشتیان] لباسهایی است از حریر نازک سبز رنگ، و از دیبای ضخیم، و با دستبندهایی از نقره آراسته اند، و پروردگارشان شراب طهور به آنان می نوشاند! (21) این پاداش شماست، و سعی و تلاش شما مورد قدردانی است! (22) مسلّماً ما قرآن را بر تو نازل کردیم! (23) پس در (تبلیغ و اجرای) حکم پروردگارت شکیبا (و با استقامت) باش، و از هیچ گنهکار یا کافری از آنان اطاعت مکن! (24) و نام پروردگارت را هر صبح و شام به یاد آور! (25) و در شبانگاه برای او سجده کن، و مقداری طولانی از شب، او را تسبیح گوی! (26) آنها زندگی زودگذر دنیا را دوست دارند، در حالی که روز سختی را پشت سر خود رها می کنند! (27) ما آنها را آفریدیم و پیوندهای وجودشان را محکم کردیم، و هر زمان بخواهیم جای آنان را به گروه دیگری می دهیم! (28) این یک تذکر و یادآوری است، و هر کس بخواهد (با استفاده از
ص: 235
آن) راهی به سوی پروردگارش برمی گزیند! (29) و شما هیچ چیز را نمی خواهید مگر اینکه خدا بخواهد، خداوند دانا و حکیم بوده و هست! (30) و هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) در رحمت (وسیع) خود وارد می کند، و برای ظالمان عذاب دردناکی آماده ساخته است! (31)
«وَ دَانِیَةً عَلَیْهِمْ ظِلَالُهَا وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِیلًا»(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در معنای آیه فوق فرمود:
تذلیل به معنای نزدیک بودن میوه ها به آنان است، و مؤمن از هر نوع میوه ی بهشتی مایل باشد، نزدیک دهان اوست، و او بر سریر و متکّای خود تکیه نموده است، و انواع میوه ها به او می گویند: ای ولیّ خدا از من بخور قبل از آن که از میوه های دیگر بخوری.(2)
«وَ یُطَافُ عَلَیْهِم بِآنِیَةٍ مِّن فِضَّةٍ وَ أَکْوَابٍ کَانَتْ قَوَارِیرَا * قَوَارِیرَ مِن فِضَّةٍ قَدَّرُوهَا تَقْدِیرًا»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
اکواب کوزه های بزرگی است که دسته ندارد.
ص: 236
و در تفسیر قمّی و مجمع البیان از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
نقره ی بهشتی مانند بلور و شیشه است.(1)
«وَ یُسْقَوْنَ فِیهَا کَأْسًا کَانَ مِزَاجُهَا زَنجَبِیلًا * عَیْنًا فِیهَا تُسَمَّی سَلْسَبِیلًا»(2)
در کتاب خصال از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
خداوند به من پنج چیز عطا نمود، و به علی(علیه السلام) نیز پنج چیز عطا کرد: به من کوثر عطا نمود و به علی سلسبیل عطا کرد….(3)
مرحوم صدوق در کتاب علل نقل نموده که مردی از یهود به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: نخستین چیزی که اهل بهشت می خورند چیست؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
اوّل چیزی که می خورند جگر حوت یعنی ماهی بزرگ است. مرد یهودی گفت: پس از آن چه نوشابه ای خواهند نوشید؟ فرمود: نوشابه سلسبیل. مرد یهودی گفت: راست گفتی.(4)
ص: 237
«وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ إِذَا رَأَیْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤًا مَّنثُورًا * وَ إِذَا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعِیمًا وَ مُلْکًا کَبِیرًا»(1)
عبّاس بن یزید گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: مقصود از«مُلْک کَبِیر»چیست که خداوند آن را بزرگ دانسته است؟ فرمود:
هنگامی که خداوند اهل بهشت را داخل بهشت می کند، ملکی را نزد ولیّی از اولیای خود می فرستد، و حاجبین و دربانان به او می گویند: «باید توقّف کنی تا برای تو اجازه بگیریم»از این رو فرستاده خداوند، بدون اذن و اجازه نمی تواند وارد بر ولیّ خدا شود، و این معنای ملک کبیر است.(2)
و در کافی و تفسیر قمّی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
هنگامی که مؤمن داخل باغستان های بهشتی و غرفه های آن می شود -- چنان که خداوند می فرماید: «وَ إِذَا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعِیمًا وَ مُلْکًا کَبِیرًا»-- از ناحیه خداوند کرامت و نعمت و ملک عظیمی خواهد داشت، و ملائکه از ناحیه خداوند، بر او وارد می شوند، و باید با اذن و اجازه ی او وارد شوند و این معنای ملک عظیم است. و تمام حدیث در سوره رعد و فاطر و زمر گذشت.(3)
ص: 238
«عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا»(1)
ابوالدرداء گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همواره مردم را متذکّر می نمود، تا این که روزی نام بهشت و نعمت های بهشتی را یادآور شد و یادی از بهشت و حوریان بهشتی کرد، و در آن روز یکی از اعراب بادیه نشین آنجا بود، و چون سخنان آن حضرت را شنید برآشفت و گفت: یا رسول الله آیا در بهشت شنیدنی های لذّت بخش نیز وجود دارد؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آری در بهشت نهری وجود دارد، که در دو طرف آن دخترانِ بکر و سفیدرویی قرار دارند، و با صداهای زیبا که احدی نشنیده آوازه خوانی می کنند، و این افضل نعمت های بهشتی می باشد.(2) درتفسیر قمّی از ابوبصیر نقل شده که گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم، ای فرزند رسول خدا، مرا تشویق و امیدوار کنید؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ای ابامحمّد! کم ترین درجه نعمت های بهشتی این است که بوی بهشت از فاصله مسافت هزار سال دنیا به اهل بهشت می رسد…
مؤلّف گوید:
حدیث فوق مفصّل است و در پاورقی مشاهده می شود.(3)
ص: 239
ابو امامۀ باهلی گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هیچ بنده ای داخل بهشت نمی شود مگر آنکه دو نفر از حورالعین بالای سر او و دو نفر دیگر پایین پای او می نشینند، و با زیباترین صوت که تاکنون جنّ
ص: 240
و انس نشنیده اند برای او آوازه خوانی می کنند، و سخن آنان حمد و ستایش و تقدیس خداوند است و با مزمار شیطانی نیست.(1) امام صادق(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی در پاسخ کسی که گفت: چگونه نعمت های بهشتی برای اهل بهشت گوارا خواهد بود، در حالی که می بینند نزدیکان آنان به بهشت نیامده اند، و به دوزخ رفته اند، و در آن معذّب می باشند؟! امام(علیه السلام) فرمود:
اهل علم [یعنی پیامبر خدا و اهل بیت او(علیهم السلام)] گفته اند: «آنان فراموش می کنند» و برخی فرموده اند: انتظار آمدن آنان را به بهشت دارند، و امیدوارند که در اعراف بین بهشت و دوزخ باشند.(2)
امام صادق(علیه السلام) درتفسیر «عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ»فرمود:
«تَعْلُوهُمُ الثِّیَابُ فَیَلْبَسُونَهَا»یعنی لباس سندس سبز بالای سر آنان قرار می گیرد و می پوشند.(3)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا به امیرالمؤمنین (صلوات الله علیهما) فرمود:
بر درب بهشت درختی است که هر برگی از آن بر سر هزار نفر سایه می افکند،
ص: 241
و در سمت راست آن درخت، چشمه «مُطّهِرة و مُزکیّة»است و چون اهل بهشت شربتی از آن می نوشند، خداوند قلوب آنان را از حسد پاک می کند، و موهای بدن های شان برطرف می شود، و این معنای «وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا»می باشد، و سپس در چشمه ی سمت چپ آن درخت غسل می کنند و آن چشمه ی حیات است که پس از آن مرگی برای آنان نخواهد بود….(1)
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ تَنزِیلًا»(2)
امام کاظم(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از تنزیل در این آیه ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. راوی حدیث محمّد بن فضیل گوید: گفتم: آیا این تنزیل است؟ فرمود: نه این تأویل است.(3)
ص: 242
مرحوم فیض گوید:
تنزیل نزول تدریجی و به صورت متفرّق است مانند این آیه و آیات دیگر و اِنزال، نزول دفعی است مانند «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ»و «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُّبَارَکَةٍ».
«إِنَّ هَذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَی رَبِّهِ سَبِیلًا * وَ مَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا * یُدْخِلُ مَن یَشَاء فِی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمِینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا»(1)
مرحوم کلینی با سند خود از محمّد بن فضیل از امام کاظم(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مقصود از«إِنَّ هَذِهِ تَذْکِرَةٌ»ولایت [امیرالمؤمنین و ائمّه(علیهم السلام)] است. گفتم: مقصود از «یُدْخِلُ مَن یَشَاء فِی رَحْمَتِهِ»چیست؟ فرمود: خداوند هر کس را بخواهد داخل رحمت خود [یعنی ولایت ما] می نماید.(2)
حضرت هادی(علیه السلام) در تفسیر «وَ مَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ»فرمود:
خداوند تبارک و تعالی قلوب ائمّه(علیهم السلام) را محلّ اراده ی خود قرار داده است، از این رو هر چه را خدا بخواهد، آنان می خواهند.(3)
محمّد بن فضیل گوید: امام کاظم(علیه السلام) در تفسیر «وَ الظَّالِمِینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا»فرمود:
آیا نمی بینی که خداوند می فرماید: «وَ مَا ظَلَمُونَا وَ لَکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»(4)، سپس فرمود: خداوند منزّه از آن است که به کسی ظلم کند، و یا
ص: 243
به خود، نسبت مظلومیّت بدهد، و لکن او ما را در کلام خود داخل نموده، و ظلم به ما را ظلم به خود دانسته و ولایت ما را نیز ولایت خود دانسته است، از این رو فرموده است: «وَ مَا ظَلَمْنَاهُمْ وَ لَکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»(1)، گفتم: آیا این تنزیل است؟ فرمود: آری.(2)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «یُدْخِلُ مَن یَشَاء فِی رَحْمَتِهِ»فرمود:
«الرَّحْمَةُ عَلِیُ بْنُ أَبِی طَالِبٍ(علیه السلام).»(3)
ص: 244
محلّ نزول: مکّه مکرّمه، جز آیه 48 در مدینه منوّره.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی هُمَزَه.
تعداد آیات: 50 آیه.
ثواب قرائت سوره ی مرسلات
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
کسی که سوره ی «مرسلات»را قرائت کند، خداوند او را با حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) آشنا خواهد نمود.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بخواند، شرک به خدا پیدا نمی کند، و اگر این سوره را بخواند و در محکمه ای نزد قاضی برود، خداوند او را بر دشمن خود پیروز خواهد نمود.(2)
ص: 245
و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را در محکمه ای بخواند، بر قاضی غالب خواهد شد، و اگر این سوره نوشته شود، و با آب پیاز شسته شود، و کسی آن را بنوشد، بیماری شکم او -- با اذن خداوند -- برطرف خواهد شد.(1)
ص: 246
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً 1 فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً 2 وَ النَّاشِراتِ نَشْراً 3 فَالْفارِقاتِ فَرْقاً 4 فَالْمُلْقِیاتِ ذِکْراً 5 عُذْراً أَوْ نُذْراً 6 إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ 7 فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ 8 وَ إِذَا السَّماءُ فُرِجَتْ 9 وَ إِذَا الْجِبالُ نُسِفَتْ 10 وَ إِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ 11 لِأَیِّ یَوْمٍ أُجِّلَتْ 12 لِیَوْمِ الْفَصْلِ 13 وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الْفَصْلِ 14 وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ 15 أَ لَمْ نُهْلِکِ الْأَوَّلینَ 16 ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرینَ 17 کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمینَ 18 وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ 19 أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهینٍ 20 فَجَعَلْناهُ فی قَرارٍ مَکینٍ 21 إِلی قَدَرٍ مَعْلُومٍ 22 فَقَدَرْنا فَنِعْمَ الْقادِرُونَ 23 وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ 24 أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتاً 25 أَحْیاءً وَ أَمْواتاً 26 وَ جَعَلْنا فیها رَواسِیَ شامِخاتٍ وَ أَسْقَیْناکُمْ ماءً فُراتاً 27 وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ 28 انْطَلِقُوا إِلی ما کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ 29 انْطَلِقُوا إِلی ظِلٍّ ذی ثَلاثِ شُعَبٍ 30 لا ظَلیلٍ وَ لا یُغْنی مِنَ اللَّهَبِ 31 إِنَّها تَرْمی بِشَرَرٍ کَالْقَصْرِ 32 کَأَنَّهُ جِمالَتٌ صُفْرٌ 33 وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ 34
ص: 247
هذا یَوْمُ لا یَنْطِقُونَ 35 وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ 36 وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ 37 هذا یَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْناکُمْ وَ الْأَوَّلینَ 38 فَإِنْ کانَ لَکُمْ کَیْدٌ فَکیدُونِ 39 وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ 40 إِنَّ الْمُتَّقینَ فی ظِلالٍ وَ عُیُونٍ 41 وَ فَواکِهَ مِمَّا یَشْتَهُونَ 42 کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنیئاً بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ 43 إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ 44 وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ 45 کُلُوا وَ تَمَتَّعُوا قَلیلاً إِنَّکُمْ مُجْرِمُونَ 46 وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ 47 وَ إِذا قیلَ لَهُمُ ارْکَعُوا لا یَرْکَعُونَ 48 وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ 49 فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ 50
«قرار مکین»مکانی را گویند که برای مدّت طولانی می توان در آن اقامت نمود، و «قَدَرِ معلوم»مدّت زمانی است که زیاده و نقصان در آن پیدا نمی شود، و «قَدَرْ»مصدر قَدَرَ یَقدِرُ قدْراً و قَدَراً می باشد، و «کِفاة»از «کَفَتِ الشئ یکفته کَفتاً و کِفاتاً»ای ضمّه، و منه الحدیث اِکفتوا صبیانکم ای ضمّوهم إلی أنفسکم، و قیل کفاتاً ای أوعیةً، و «الرّواسی»الجبال الثوابت، و «الشامخات»العالیات، و «شَمَخَ بأَنفِه»إذا رفعه کبراً، و «ماء فرات، و زلال، و عَذب، و نمیر»کلّه من العُذوبة و الطیّب، ابن عبّاس گوید: نهرهای اصلی و شیرین دنیا چهار نهر است: «جِیْحان»که از آن دجله جدا می شود و «سِیْحان»یعنی نهر بلخ و «فرات»یعنی نهر کوفه، و «نیل»یعنی نهر مصر.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
سوگند به فرشتگانی که پی در پی فرستاده می شوند، (1) و آنها که همچون تند باد حرکت می کنند، (2) و سوگند به آنها که (ابرها را) می گسترانند، (3) و آنها که جدا
ص: 248
می کنند، (4) و سوگند به آنها که آیات بیدارگر (الهی) را (به انبیا) القا می نمایند، (5) برای اتمام حجّت یا برای انذار، (6) که آنچه به شما (درباره قیامت) وعده داده می شود، یقیناً واقع شدنی است! (7) در آن هنگام که ستارگان محو و تاریک شوند، (8) و (کرات) آسمان از هم بشکافند، (9) و در آن زمان که کوه ها از جا کنده شوند، (10) و در آن هنگام که برای پیامبران (بمنظور ادای شهادت) تعیین وقت شود! (11) (این امر) برای چه روزی به تأخیر افتاده؟ (12) برای روز جدایی (حق از باطل)! (13) تو چه می دانی روز جدایی چیست! (14) وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (15) آیا ما اقوام (مجرم) نخستین را هلاک نکردیم؟! (16) سپس دیگر (مجرمان) را به دنبال آنها می فرستیم! (17) (آری) این گونه با مجرمان رفتار می کنیم! (18) وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (19) آیا شما را از آبی پست و ناچیز نیافریدیم، (20) سپس آن را در قرارگاهی محفوظ و آماده قرار دادیم، (21) تا مدّتی معیّن؟! (22) ما قدرت بر این کار داشتیم، پس ما قدرتمند خوبی هستیم (و امر معاد برای ما آسان است)! (23) وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (24) آیا زمین را مرکز اجتماع انسانها قرار ندادیم، (25) هم در حال حیات شان و هم مرگشان؟! (26) و در آن کوه های استوار و بلندی قرار دادیم، و آبی گوارا به شما نوشاندیم! (27) وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (28) (در آن روز به آنها گفته می شود:) بی درنگ، به سوی همان چیزی که پیوسته آن را تکذیب می کردید بروید! (29) بروید به سوی سایه سه شاخه (دودهای خفقان بار و آتش زا)! (30) سایه ای که نه آرامبخش است و نه از شعله های آتش جلوگیری می کند! (31) شراره هایی از خود پرتاب می کند مانند یک کاخ! (32) گویی (در سرعت و کثرت) همچون شتران زردرنگی هستند (که به هر سو پراکنده می شوند)! (33) وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (34) امروز روزی است
ص: 249
که سخن نمی گویند (و قادر بر دفاع از خویشتن نیستند)، (35) و به آنها اجازه داده نمی شود که عذرخواهی کنند! (36) وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (37) (و به آنها گفته می شود:) امروز همان روز جدایی (حق از باطل) است که شما و پیشینیان را در آن جمع کرده ایم! (38) اگر چاره ای در برابر من (برای فرار از چنگال مجازات) دارید انجام دهید! (39) وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (40) (در آن روز) پرهیزگاران در سایه های (درختان بهشتی) و در میان چشمه ها قرار دارند، (41) و میوه هایی از آنچه مایل باشند! (42) بخورید و بنوشید گوارا، اینها در برابر اعمالی است که انجام می دادید! (43) ما این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم! (44) وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (45) (و به مجرمان بگو:) بخورید و بهره گیرید در این مدت کم (از زندگی دنیا، ولی بدانید عذاب الهی در انتظار شماست) چرا که شما مجرمید! (46) وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (47) و هنگامی که به آنها گفته شود رکوع کنید رکوع نمی کنند! (48) وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (49) (و اگر آنها به این قرآن ایمان نمی آورند) پس به کدام سخن بعد از آن ایمان می آورند؟! (50)
«وَ الْمُرْسَلَاتِ عُرْفًا * فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفًا * وَ النَّاشِرَاتِ نَشْرًا * فَالْفَارِقَاتِ فَرْقًا * فَالْمُلْقِیَاتِ ذِکْرًا * عُذْرًا أَوْ نُذْرًا * إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَاقِعٌ»(1)
خداوند در این آیات برای حقانیّت قیامت، به پنج چیز سوگند یاد نموده است، و در جواب سوگندها با کلمه «إنّما»و لام تأکید فرموده است:
«إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَاقِعٌ».یعنی حقّاً آنچه به شما وعده داده شده واقع خواهد شد.
ص: 250
مرحوم علّامه طبرسی در مجمع البیان گوید:
مقصود از «مرسلات»بادهای پیاپی مانند یال اسب می باشد و عرفاً منصوب به حالیّت است، مانند: جاؤ إلیه عرفاً ای متتابعین، و ممکن است مقصود، ملائکه ای باشند که حامل دستورات معروف و امر و نهی -- از ناحیه ی خداوند -- باشند و در این صورت «عرفاً»مفعول له خواهد بود، و ممکن است مقصود پیامبران باشند، که حامل دستورات معروف از طرف خداوند هستند.
و مقصود از «فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفًا»شاید بادهای شدید باشد، و مقصود از«وَ النَّاشِرَاتِ نَشْرًا»بادهایی باشد که ابرها را منتشر می کند، و به دنبال آن باران می بارد، و ممکن است مراد ملائکه ای باشند، که کتاب های آسمانی را منتشر می نمایند، و به پیامبران می رسانند، و یا بادهایی باشد که خداوند برای نزول رحمت خود -- قبل از باران -- می فرستد، و مقصود از «فَالْفَارِقَاتِ فَرْقًا»یعنی ملائکه ای که بین حق و باطل، و حلال و حرام فرق می گذارند، و یا آیاتی که فارق بین حق و باطل است، و مقصود از «فَالْمُلْقِیَاتِ ذِکْرًا»ملائکه ای باشند که ذکر خدا یعنی آیات الهی را به پیامبران می رسانند، و آنان به امّت های خود القا می کنند، و «عُذْرًا أَوْ نُذْرًا»یعنی إعذاراً من الله و إنذاراً إلی خلقه.
مؤلّف گوید:
تفاسیر فوق از مفسّرین است، و مستند روایی صریح ندارد و الله العالم.
«فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ * وَ إِذَا السَّمَاء فُرِجَتْ * وَ إِذَا الْجِبَالُ نُسِفَتْ * وَ إِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ * لِأَیِّ یَوْمٍ أُجِّلَتْ * لِیَوْمِ الْفَصْلِ * وَ مَا أَدْرَاکَ مَا یَوْمُ الْفَصْلِ * وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِّلْمُکَذِّبِینَ …»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ»یعنی هنگامی که ستاره ها ساقط می شوند و نور آن ها
ص: 251
از بین می رود. سپس گوید: در روایت ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «طَمْسِ نُجوم»، از بین رفتن نور ستارگان است، و مقصود از «إِلَی قَدَرٍ مَّعْلُومٍ»منتهای عمر آن هاست.
سپس گوید:
مقصود از «وَ إِذَا السَّمَاء فُرِجَتْ»شکافته شدن آسمان است، و مقصود از «وَ إِذَا الْجِبَالُ نُسِفَتْ»کنده شدن کوه هاست، و مقصود از «وَ إِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ»این است که پیامبران در زمان های مختلفی مبعوث به رسالت و پیامبری شدند.(1)
«أَ لَمْ نَخْلُقکُّم مِّن مَّاء مَّهِینٍ … أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفَاتًا * أَحْیَاء وَ أَمْوَاتًا»(2)
مرحوم قمّی سپس در تفسیر «وَ إِذَا السَّمَاء فُرِجَتْ»گوید:
یعنی هنگامی که آسمان شکاف بردارد، و دو نیم شود، «وَ إِذَا الْجِبَالُ نُسِفَتْ»یعنی هنگامی که کوه ها از جا کنده شود، «وَ إِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ»یعنی هنگامی که پیامبران در اوقات مختلف مبعوث شوند.(3)
مرحوم علیّ بن ابراهیم سپس گوید:
«لِأَیِّ یَوْمٍ أُجِّلَتْ»یعنی أخّرت، «أَ لَمْ نَخْلُقکُّم مِّن مَّاء مَّهِینٍ»، یعنی من ماءٍ مُنِتنٍ، «فَجَعَلْنَاهُ فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ»یعنی فی الرحم، و در تفسیر «أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفَاتًا * أَحْیَاءً وَ أَمْوَاتًا»گوید: «کِفات به معنای مساکن است»سپس گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) هنگام بازگشت از جنگ صفّین نزد قبرستان آمد و فرمود:
ص: 252
این قبرها کفات و مساکن اموات است، و سپس به خانه های کوفه نگاه کرد و فرمود: و این ها کفات زنده هاست، و سپس آیه فوق را قرائت نمود.(1)
حمّاد بن عیسی گوید: امام صادق(علیه السلام) نگاهی به قبرها کرد و فرمود:
«ای حمّاد این ها کفات اموات است»و سپس نگاهی به خانه های مردم نمود و فرمود: این ها کفات زنده هاست و این آیه را تلاوت نمود:
«أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفَاتًا * أَحْیَاءً وَ أَمْوَاتًا.»(2)
«وَ جَعَلْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ شَامِخَاتٍ وَ أَسْقَیْنَاکُم مَّاء فُرَاتًا * وَیْلٌ یوْمَئِذٍ لِّلْمُکَذِّبِینَ * انطَلِقُوا إِلَی مَا کُنتُم بِهِ تُکَذِّبُونَ * انطَلِقُوا إِلَی ظِلٍّ ذِی ثَلَاثِ شُعَبٍ * لَا ظَلِیلٍ وَ لَا یُغْنِی مِنَ اللَّهَبِ *إِنَّهَا تَرْمِی بِشَرَرٍ کَالْقَصْرِ * کَأَنَّهُ جِمَالَتٌ صُفْرٌ * وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِّلْمُکَذِّبِینَ»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از «رَوَاسِیَ شَامِخَاتٍ»کوه های بلند و مرتفع است، و «مَّاءً فُرَاتًا»یعنی آب شیرین، و هر آب شیرینی را فرات گویند، و مقصود از «انطَلِقُوا إِلَی ظِلٍّ ذِی ثَلَاثِ شُعَبٍ»سه شعبه از آتش است، و مقصود از «إِنَّهَا تَرْمِی بِشَرَرٍ کَالْقَصْرِ»
ص: 253
شرر بلند آتش است که مانند قصر و کوه زبانه می کشد، و «کَأَنَّهُ جِمَالَتٌ صُفْرٌ» ای سود، یعنی شعله های آتش دوزخ مانند شترهای صُفر -- یعنی سیاه -- است. [چرا که شترهای سیاه مایل به زرد می باشند.](1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
به ما رسیده -- و خدا داناتر است -- که چون اهل دوزخ به دوزخ رهسپار می شوند، به آنان گفته می شود: «داخل شوید در سایه ای که دارای سه شعبه از دخان آتش است» و آنان گمان می کنند که مقصود بهشت است، سپس فوج فوج در وسط روز داخل آتش می شوند، و اهل بهشت نیز در وسط روز به طرف بهشت، و لذّت ها و تحف بهشتی می روند، و به منازل خود در بهشت می رسند.(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که مردم از شدّت عطش، به مأمورین دوزخ پناه می برند، به آنان گفته می شود: «بروید نزد کسی که او را تکذیب می کردید»یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام)،
ص: 254
و چون نزد او می روند، او به آنان می گوید: «انطَلِقُوا إِلَی ظِلٍّ ذِی ثَلَاثِ شُعَبٍ * لَا ظَلِیلٍ وَ لَا یُغْنِی مِنَ اللَّهَبِ»و یعنی من اللهب، العطش.(1)
«هَذَا یَوْمُ لَا یَنطِقُونَ * وَ لَا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ»(2)
حمّاد بن عثمان گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که در تفسیر «وَ لَا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ»فرمود:
خداوند اَجلّ و اَعدل و اَعظم از این است که بنده ی او عذری داشته باشد، و خداوند مانع از بیان عذر او شود بلکه بنده در آن وقت زمین گیر شده است و عذری برای گفتن ندارد.(3)
مؤلّف گوید:
در بعضی از آیات نیز آمده که اهل دوزخ در قیامت و دوزخ سخن می گویند و قبلاً گذشت که امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: علّت این اختلاف، اختلاف [افراد و] مواقف قیامت است، که در برخی از مواقف اجازه سخن دارند و در برخی دیگر ندارند.
ص: 255
«إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی ظِلَالٍ وَ عُیُونٍ * وَ فَوَاکِهَ مِمَّا یَشْتَهُونَ * کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئًا بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ * إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ * وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِّلْمُکَذِّبِینَ * کُلُوا وَ تَمَتَّعُوا قَلِیلًا إِنَّکُم مُّجْرِمُونَ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از «ظِلَالٍ»نوری است که از نور خورشید نورانی تر است، و در تفسیر «وَ إِذَا قِیلَ لَهُمُ ارْکَعُوا لَا یَرْکَعُونَ»گوید: هنگامی که به آنان [یعنی منافقین] گفته می شود: ولایت امام را بپذیرید نمی پذیرند، از این رو خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ»یعنی بعد از نپذیرفتن ولایت امام، به چه چیزی ایمان می آورند؟ [که از آنان پذیرفته شود؟.](2)
ابوحمزه ی ثمالی گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «وَ إِذَا قِیلَ لَهُمُ ارْکَعُوا لَا یَرْکَعُونَ»فرمود:
این آیه در بطن قرآن چنین است: «وَ إِذَا قِیلَ لِلنُّصَّابِ تَوَلَّوْا عَلِیّاً لَا یَفْعَلُونَ»یعنی هنگامی که به ناصبی ها و دشمنان امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفته می شود: ولایت علی(علیه السلام) را بپذیرید، نمی پذیرند.(3)
ابن شهر آشوب از مجاهد و ابن عبّاس نقل کرده که گویند:
مقصود از متّقین و پرهیزکنندگان از ذنوب در آیه فوق، علیّ بن ابی طالب و
ص: 256
حسن و حسین(علیهم السلام) هستند، و آنان در سایه ی درختی و خیامی از لؤلؤ خواهند بود، و طول هر خیمه ای مسیر یک فرسخ در یک فرسخ است…و در تفسیر «إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ»گوید: مقصود، اطاعت کنندگان از خداوند، یعنی اهل بیت محمّد(صلی الله علیه و آله) می باشند، و آنان در بهشت خواهند بود.(1)
ص: 257
ص: 258
به این سوره «عَمَّ یَتَسَاءلُونَ»نیز می گویند.
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی معارج.
تعداد آیات: 40 یا 41 آیه.
ثواب قرائت سوره ی نبأ
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
کسی که سوره ی «عَمَّ یَتَسَاءلُونَ»را هر روز قرائت کند، سال بر او نمی گذرد تا خانه خدا، و بیت الله الحرام را زیارت نماید، إن شاء الله تعالی.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند و حفظ نماید، حسابی در قیامت برای او نخواهد بود، مگر به مقدار سوره ی مکتوبة تا داخل بهشت شود، و کسی که
ص: 259
آن را بنویسد و با خود داشته باشد، شپش به او نزدیک نمی شود، و نیرو و قوّت بزرگی بر او افزوده می شود.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که این سوره را، برای شب بیداری بخواند، بیدار خواهد شد، و اگر مسافری که در شب می خواهد مسافرت کند بخواند، با اذن خداوند از هر راهزنی محفوظ می ماند.(2)
ص: 260
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
عَمَّ یَتَساءَلُونَ 1 عَنِ النَّبَإِ الْعَظیمِ 2 الَّذی هُمْ فیهِ مُخْتَلِفُونَ 3 کَلاَّ سَیَعْلَمُونَ 4 ثُمَّ کَلاَّ سَیَعْلَمُونَ 5 أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً 6 وَ الْجِبالَ أَوْتاداً 7 وَ خَلَقْناکُمْ أَزْواجاً 8 وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتاً 9 وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباساً 10 وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً 11 وَ بَنَیْنا فَوْقَکُمْ سَبْعاً شِداداً 12 وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً 13 وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِراتِ ماءً ثَجَّاجاً 14 لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَباتاً 15 وَ جَنَّاتٍ أَلْفافاً 16 إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کانَ میقاتاً 17 یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً 18 وَ فُتِحَتِ السَّماءُ فَکانَتْ أَبْواباً 19 وَ سُیِّرَتِ الْجِبالُ فَکانَتْ سَراباً 20 إِنَّ جَهَنَّمَ کانَتْ مِرْصاداً 21 لِلطَّاغینَ مَآباً 22 لابِثینَ فیها أَحْقاباً 23 لا یَذُوقُونَ فیها بَرْداً وَ لا شَراباً 24 إِلاَّ حَمیماً وَ غَسَّاقاً 25 جَزاءً وِفاقاً 26 إِنَّهُمْ کانُوا لا یَرْجُونَ حِساباً 27 وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا کِذَّاباً 28 وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ کِتاباً 29 فَذُوقُوا فَلَنْ نَزیدَکُمْ إِلاَّ عَذاباً 30 إِنَّ لِلْمُتَّقینَ مَفازاً 31 حَدائِقَ وَ أَعْناباً 32 وَ کَواعِبَ أَتْراباً 33 وَ کَأْساً دِهاقاً
ص: 261
34لا یَسْمَعُونَ فیها لَغْواً وَ لا کِذَّاباً 35 جَزاءً مِنْ رَبِّکَ عَطاءً حِساباً 36 رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا الرَّحْمنِ لا یَمْلِکُونَ مِنْهُ خِطاباً 37 یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً 38 ذلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّهِ مَآباً 39 إِنَّا أَنْذَرْناکُمْ عَذاباً قَریباً یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ وَ یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنی کُنْتُ تُراباً 40
«نَبَأ»به معنای خبر از چیز عظیم الشأن است، مانند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیر المؤمنین(علیه السلام) و قیامت، و «مِهاد»به معنای وِطاء است، و مَهَّدَ الشئ تمهیداً ای وَطّأه توطیةً، و «وَتَد»به معنای مسمار و میخ است، جز آن که اغلظ از آن است، و «سُبات»قطع عمل برای استراحت است، و سَبَتَ أنفه إذا قطعه، و «یوم السبت»یوم قطع عمل بوده است در شریعت موسی(علیه السلام)، و «وهّاج»به معنای وقّاد است و آن به معنای چیزی است که مشتمل بر نور عظیم باشد، و «معصرات»ابرهای باردار به باران است، کأنّه یحمل الماء و تعصره الریاح و ترسله، کإرسال الماء بعصر الثوب، و «ثَجّاج»بارش شدید باران است کما یقال: ثَجَّ الدمُ یثجّ ثَجوجاً، و فی الحدیث: «أَفْضَلُ الْحَجِ الْعَجُ وَ الثَّجُ»و عجّ، رفع صوت با گفتن لبیّک است، و ثجّ ریختن خون قربانی است، و «ألفاف»به معنای اخلاط است که یدور بعضها علی بعض، و مفرد آن لَفّ و لفیف است، و «جنّات ألفاف»باغستان های دارای درخت های در هم پیچیده است، و «میقات»انتهای زمان تعیین شده است، و اصل آن از وقت است، مانند میعاد که از وعد، و مقدار که از قدر است، و «مرصاد»کمین گاه است، و هو المکان الذی یُرصَد فیه العدّو، و «اَحقاب»جمع حَقْب به معنای دهر طویل است، و بعضی گفته اند: مفرد آن حَقَب با فتح قاف است، و مفرد
ص: 262
حَقَبْ حَقْبة است، و «حدائق»جمع حدیقة باغستانی است که اطراف آن دیوار باشد، و أحدق القوم بفلان ای طافوا و أحاطوا به، و «اَعناب»جمع عِنَب به معنای انگور قبل ازخشکیدن است و پس از خشکیدن، به آن زبیب گویند، و «کواعب»جمع کاعب جاریه و دختر جوان را گویند، و «اَتْراب»جمع تَرْب به معنای صاحبان لذّت است، و هُنَّ لِداتٌ علی سِنٍّ واحدٍ و «دِهاق»کاسه پر از آب و غیره را گویند، و «عَطاءً حِساباً»ای کثیراً کافیاً.
به نام خداوند بخشنده مهربان
آنها از چه چیز از یکدیگر سؤال می کنند؟! (1) از خبر بزرگ و پراهمیّت (رستاخیز)! (2) همان خبری که پیوسته در آن اختلاف دارند! (3) چنین نیست که آنها فکر می کنند، و بزودی می فهمند! (4) باز هم چنین نیست که آنها می پندارند، و بزودی می فهمند (که قیامت حق است)! (5) آیا زمین را محل آرامش (شما) قرار ندادیم؟! (6) و کوه ها را میخهای زمین؟! (7) و شما را بصورت زوجها آفریدیم! (8) و خواب شما را مایه آرامشتان قرار دادیم، (9) و شب را پوششی (برای شما)، (10) و روز را وسیله ای برای زندگی و معاش! (11) و بر فراز شما هفت (آسمان) محکم بنا کردیم! (12) و چراغی روشن و حرارت بخش آفریدیم! (13) و از ابرهای باران زا آبی فراوان نازل کردیم، (14) تا بوسیله آن دانه و گیاه بسیار برویانیم، (15) و باغهایی پردرخت! (16) (آری) روز جدایی، میعاد همگان است! (17) روزی که در «صور» دمیده می شود و شما فوج فوج (به محشر) می آیید! (18) و آسمان گشوده می شود و بصورت درهای متعددی درمی آید! (19) و کوه ها به حرکت درمی آید و بصورت سرابی می شود! (20) مسلّماً (در آن روز) جهنّم کمینگاهی است بزرگ، (21) و محل بازگشتی برای طغیانگران! (22) مدّتهای طولانی در آن می مانند! (23) در آنجا نه چیز خنکی می چشند و نه نوشیدنی گوارایی، (24) جز
ص: 263
آبی سوزان و مایعی از چرک و خون! (25) این مجازاتی است موافق و مناسب (اعمالشان)! (26) چرا که آنها هیچ امیدی به حساب نداشتند، (27) و آیات ما را بکلی تکذیب کردند! (28) و ما همه چیز را شمارش و ثبت کرده ایم! (29) پس بچشید که چیزی جز عذاب بر شما نمی افزاییم! (30) مسلّماً برای پرهیزگاران نجات و پیروزی بزرگی است: (31) باغهایی سرسبز، و انواع انگورها، (32) و حوریانی بسیار جوان و هم سن و سال، (33) و جامهایی لبریز و پیاپی (از شراب طهور)! (34) در آنجا نه سخن لغو و بیهوده ای می شنوند و نه دروغی! (35) این کیفری است از سوی پروردگارت و عطیه ای است کافی! (36) همان پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان آن دو است، پروردگار رحمان! و (در آن روز) هیچ کس حق ندارد بی اجازه او سخنی بگوید (یا شفاعتی کند)! (37) روزی که «روح»و «ملائکه»در یک صف می ایستند و هیچ یک، جز به اذن خداوند رحمان، سخن نمی گویند، و (آن گاه که می گویند) درست می گویند! (38) آن روز حق است هر کس بخواهد راهی به سوی پروردگارش برمی گزیند! (39) و ما شما را از عذاب نزدیکی بیم دادیم! این عذاب در روزی خواهد بود که انسان آنچه را از قبل با دستهای خود فرستاده می بیند، و کافر می گوید: «ای کاش خاک بودم (و گرفتار عذاب نمی شدم)!»(40)
«عَمَّ یَتَسَاءلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ * الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ * کَلَّا سَیَعْلَمُونَ * ثُمَّ کَلَّا سَیَعْلَمُونَ»(1)
ابوحمزه ثمالی گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم شیعیان از تفسیر این آیه سؤال می کنند؟ فرمود:
این در اختیار من است اگر بخواهم به آنان خبر می دهم و اگر نخواهم خبر نمی دهم.
ص: 264
سپس فرمود: لکن تو را از تفسیر این آیه خبر می دهم. گفتم: مقصود از «عَمَّ یَتَسَاءلُونَ» چیست؟ فرمود: این آیه مربوط به امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و او می فرمود: «خداوند(عزوجل) آیه ای بزرگتر از من ندارد، و نبأ و خبر بزرگی، اعظم از من نیست.»(1)
و در ذیل روایت دیگری فرمود:
ولایت من بر امّت های پیشین واجب شد و آنان نپذیرفتند.(2)
عبدالله بن کثیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«النَّبَإِ الْعَظِیمِ»ولایت است، گفتم: مقصود از «هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِ»چیست؟
فرمود: مقصود ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(3)
ص: 265
امام حسین(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه السلام) فرمود:
یا علیّ! تو حجت خدا، و باب الله، و طریق إلی الله، و نبأ عظیم، و صراط مستقیم، و مَثَل أعلی هستی. و فرمود: یا علی! تو امام مسلمین، و امیرالمؤمنین، و خیرالوصیّین، و سیّدالصدّیقین، و فاروق أعظم، و صدّیق أکبر هستی. و فرمود: یا علی! تو خلیفه و قاضی دین من، و انجام دهنده ی وعده های من هستی. و فرمود: یا علی! تو پس از من مظلوم خواهی شد، و مردم از تو دوری خواهند کرد، و تو را کنار خواهند گذارد، و من خدا را و شاهدان از امّت خویش را گواه می گیرم که حزب تو حزب من است، و حزب من حزب خداست، و حزب دشمنان تو حزب شیطان است.(1)
ص: 266
و از طریق مخالفین نیز محمّد بن مؤمن شیرازی در کتاب «المستخرج من تفاسیر الإثنی عشر»در تفسیر «عَمَّ یَتَسَاءلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ * الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ»از سدیّ نقل نموده که گوید:
صخر بن حرب نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: ای محمّد! خلافت بعد از شما برای ما می باشد و یا برای دیگران؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: ای صخر خلافت بعد از من برای کسی خواهد بود که برای من به منزله ی هارون است نسبت به موسی. و خداوند فرمود: «عَمَّ یَتَسَاءلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ»و کسانی که از این نبإ بزرگ صحبت می کنند، برخی ولایت و خلافت او را تصدیق نموده اند، و برخی آن را تکذیب کرده اند، و خداوند در ردّ آنان می فرماید: «کَلَّا سَیَعْلَمُونَ»یعنی زود است هنگامی که در قبر از ولایت او سؤال می شوند به آن اقرار نمایند، و احدی در شرق و غرب عالم نیست، جز آنکه هنگام مرگ، منکر و نکیر از او نسبت به ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) سؤال خواهند نمود، چرا که منکر و نکیر به میّت می گویند: «مَنْ رَبُّکَ؟ وَ مَا دِینُکَ؟ وَ مَنْ نَبِیُّکَ؟ وَ مَنْ إِمَامُکَ؟»(1)
ص: 267
صاحب مناقب آل ابی طالب از «صاحب النَخَب»از علقمه نقل نموده که گوید:
در جنگ صفّین مردی از لشکر شام بیرون آمد، و در حالی که مسلح بود و قرآنی بالای سلاح خود قرار داده بود، این آیه را تلاوت می کرد «عَمَّ یَتَسَاءلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ» پس من خواستم به جنگ او بروم و علی(علیه السلام) فرمود: جای خود باش، و خود به جنگ او رفت، و به او فرمود: آیا تو معنای «عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ * الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ» را می دانی؟ او گفت: نمی دانم. پس علی(علیه السلام) به او فرمود:
به خدا سوگند من همان نبأ عظیمی هستم که شما درباره ی او اختلاف کرده اید، و در ولایت او نزاع می کنید، و پس از بیعت و قبول ولایت من بیعت شکنی کردید، و از ولایت من روگردان شدید، و به این خاطر خود را هلاک نمودید، پس از آن که به وسیله شمشیر من نجات یافتید، و شما در روز غدیر به ولایت من آگاه شدید، و روز قیامت باز از آن آگاه خواهید شد. و سپس شمشیر خود را بالا برد و سر و دست او را جدا نمود.(1)
اصبغ بن نباته گوید: علیّ(علیه السلام) فرمود:
«به خدا سوگند آن نبأ عظیمی که مردم در آن اختلاف دارند من هستم،و
ص: 268
زود است بدانند و خواهند دانست که من بین بهشت و دوزخ می ایستم و به آتش می گویم: این از من است و این از تو است. [یعنی این ولیّ من و اهل نجات است و این دشمن من و اهل دوزخ است.](1)
«أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا * وَ الْجِبَالَ أَوْتَادًا * وَ خَلَقْنَاکُمْ أَزْوَاجًا * وَ جَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتًا * وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِبَاسًا»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
خداوند زمین را گهواره زندگی انسان قرار داده، و کوه ها را برای برقراری زمین به منزله ی میخ هایی قرار داده تا زمین اضطراب پیدا نکند، و شب را همانند لباس قرار داده که بر روز پوشیده می شود [و مردم آرامش و استراحت پیدا می کنند.](3)
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سؤال شد: لیل را برای چه لیل گویند؟ فرمود:
به خاطر این که شب مردها را در کنار زن ها قرار می دهد، و شب سبب الفت زن با مرد و لباسی برای آنان خواهد بود، چنان که می فرماید: «وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباساً * وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً»و سؤال کننده -- یزید بن سلام -- گفت: راست گفتید.(4)
ص: 269
ص: 270
أقول: لایله ملایلةً: استأجره للیلةٍ.
«وَ جَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا * وَ أَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاء ثَجَّاجًا * لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَبَاتًا * وَ جَنَّاتٍ أَلْفَافًا»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از «سِرَاجًا وَهَّاجًا»خورشید نوردهنده است.(2)
عاصم بن حُمید گوید: من با امام صادق(علیه السلام) درباره ی روایتی که در موضوع رؤیت خداوند نقل کرده اند، مذاکره نمودم و آن حضرت فرمود:
خورشید یک جزئی از هفتاد جزء نور کرسیّ می باشد، و کرسیّ جزئی از هفتاد
ص: 271
جزء نور عرش می باشد، و عرش جزئی از هفتاد جزء نور حجاب می باشد، و حجاب جزئی از هفتاد جزء نور سَتْر می باشد، و اگر راست می گویند هنگامی که ابر وجود ندارد چشمان خود را از نور خورشید پر کنند؟(1) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از«وَ أَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ»ابرها می باشد [که آب ها را در خود جمع می کنند] و «ثجّاجاً»یعنی ریزش پیاپی باران، و «وَ جَنَّاتٍ أَلْفَافًا»یعنی باغستان های دارای درختان درهم پیچیده.(2) و از امیرالمؤمنین و امام صادق علیهما السلام نقل شده که در آیه «ثُمَّ یَأْتِی مِن بَعْدِ ذَلِکَ عَامٌ فِیهِ یُغَاثُ النَّاسُ وَ فِیهِ یَعْصِرُونَ»فرموده اند:
باید «یُعْصَرُونَ»خوانده شده با ضمّ یاء و فتح صاد، چنان که خداوند می فرماید:
«وَ أَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاء ثَجَّاجًا»و معنای «فِیهِ یُعْصَرُونَ»یُمطَرون است. یعنی بعد از سال های مجاعة و قحطی خداوند باران برای آنان فرستاد.(3)
ص: 272
«یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا»(1) مرحوم صدوق در جامع الأخبار از عبدالله بن مسعود نقل نموده که گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
در قیامت پنجاه موقف و ایستگاه هست، و هر موقفی هزار سال خواهد بود، و نخستین موقف هنگامی است که انسان از قبر خارج می شود، و مردم هزار سال پا برهنه و عریان و گرسنه و تشنه می مانند، و کسی که مؤمن به پروردگار خود باشد، و ایمان به بهشت و دوزخ و قیامت و حساب داشته باشد، و پیامبر خدا و آنچه از طرف او آورده است را تصدیق نموده باشد، از گرسنگی و تشنگی نجات خواهد یافت، و خداوند به این معنا اشاره نموده و می فرماید: «فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا»یعنی مردم فوج فوج از قبرها خارج می شوند، و هر امتی با امام خود در موقف قیامت حاضر می گردد.(2)
مرحوم صدوق در کتاب جامع الأخبار از معاذ بن جبل نقل نموده که گوید:
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی قیامت سؤال نمودم، و آن حضرت فرمود: «ای معاذ سؤال از چیز بزرگی کردی»سپس فرمود: ده گروه از امّت من هنگامی که در قیامت
ص: 273
محشور می شوند، برخی به صورت بوزینه اند، و برخی به صورت خوک، و برخی به صورت های خود می باشند و پاهای آنان به طرف بالا می باشد، و با صورت راه می روند، و برخی کورند، و برخی کر و گنگ اند، و برخی زبان های خود را می جوند، و زبان های شان روی سینه ها قرار دارد، و از آن ها چرک خارج می شود، و اهل محشر آنان را قَذِر و نجس می دانند، و برخی دست ها و پاهای شان قطع شده، و برخی بر شاخه های آتشین به دار آویخته شده اند، و برخی از مردار بدبوتر هستند، و برخی جُبّه هایی از آتش گداخته بر تن دارند.
سپس فرمود:
آنان که به صورت میمون و بوزینه هستند، [سخن چین ها و] سرکشان و مستکبران از مردم اند، و آنان که به صورت خوک ها هستند، اهل مال حرام اند، و آنان که وارونه و بر صورت های شان قرار دارند، رباخوارها هستند، و آنان که کورند، کسانی هستند که به ناحق حکم می کنند، و آنان که کر و گنگ می باشند، کسانی اند که اهل عجب و خودپسندی می باشند، و آنان که زبان های خود را می جوند، علما و قضاتی هستند که اعمال شان مخالف با گفتار آنان است، و آنان که دست و پاهای شان قطع شده کسانی می باشند که به همسایگان خود آزارمی رسانند، و آنان که بر دارهایی از آتش قرار گرفته اند کسانی هستند که برای مردم نزد سلطان جور سعایت می نمایند، و آنان که بدبوتر از مردار هستند کسانی اند که به دنبال شهوت رانی می روند، و حق خدا را از مال شان نمی پردازند، و آنان که جبّه هایی از آتش می پوشند، اهل تکبّر و فخر می باشند.(1)
ص: 274
«وَ فُتِحَتِ السَّمَاء فَکَانَتْ أَبْوَابًا * وَ سُیِّرَتِ الْجِبَالُ فَکَانَتْ سَرَابًا * إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًا * لِلْطَّاغِینَ مَآبًا * لَابِثِینَ فِیهَا أَحْقَابًا»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از «وَ فُتِحَتِ السَّمَاء…»گشوده شدن درهای بهشت است، و مقصود از«وَ سُیِّرَتِ الْجِبَالُ فَکَانَتْ سَرَابًا»این است که کوه ها حرکت خواهند نمود [و ریز ریز خواهند شد] و زمین مانند سرابی که در بیابان دیده می شود -- و به آن آب نما می گویند -- صاف خواهد بود، سپس گوید: احقاب جمع حُقب به معنای سال است و حقب هشتاد سال است و سال 360 روز است، و هر روز آن به اندازه ی هزار سال دنیای شماست.(2)
ص: 275
حُمران بن اعین گوید: امام صادق(علیه السلام) درتفسیر «لَابِثِینَ فِیهَا أَحْقَابًا…» فرمود:
این آیه درباره ی کسانی است که از آتش دوزخ خارج نخواهند شد.(1)
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
اَحقاب هشت حُقب است، و حُقب هشتاد سال است، و سال 360 روز است، و هر روز آن مانند هزار سال دنیاست.(2)
«لَّا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَ لَا شَرَابًا * إِلَّا حَمِیمًا وَ غَسَّاقًا * جَزَاء وِفَاقًا * إِنَّهُمْ کَانُوا لَا یَرْجُونَ حِسَابًا * وَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا کِذَّابًا * وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ کِتَابًا * فَذُوقُوا فَلَن نَّزِیدَکُمْ إِلَّا عَذَابًا»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «بَرْدًا»خواب است [یعنی اهل دوزخ خوابی نخواهند داشت و نوشیدنی آنان جز آب جوشان و چرک و کثافاتی که از اهل دوزخ خارج می شود نخواهد بود، و خداوند درآیه 19 و 20 سوره حج می فرماید: «یُصَبُّ مِن فَوْقِ رُؤُوسِهِمُ الْحَمِیمُ * یُصْهَرُ بِهِ مَا فِی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ» و در آیه 57 و 58 سوره ص می فرماید: «هَذَا فَلْیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ وَ غَسَّاقٌ * وَ آخَرُ مِن شَکْلِهِ أَزْوَاجٌ».
ص: 276
آری در جهنّم مشروبی جز حمیم و غسّاق وجود ندارد، و حرارت جهنّم به قدری شدید است که اگر لباسی از اهل دوزخ را در میان زمین و آسمان دنیا نگاه دارند، همه اهل زمین هلاک خواهند شد، و خوراک آنان زقّوم است، چنان که خداوند می فرماید:
«إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ * طَعَامُ الْأَثِیمِ * کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُونِ * کَغَلْیِ الْحَمِیمِ.»(1)
«إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازًا * حَدَائِقَ وَ أَعْنَابًا * وَ کَوَاعِبَ أَتْرَابًا * وَ کَأْسًا دِهَاقًا * لَّا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَ لَا کِذَّابًا * جَزَاء مِّن رَّبِّکَ عَطَاء حِسَابًا * رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَیْنَهُمَا الرحْمَنِ لَا یَمْلِکُونَ مِنْهُ خِطَابًا»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«مَفَازًا»از فوز و رستگاری و رسیدن به کرامت های الهی است یعنی إنّهم یفوزون، «وَ کَوَاعِبَ أَتْرَابًا»ای الفتیات النواهِد، یعنی دختران نار پستان، «ای النسنوة اللاتی کعب ثدیهنّ و أشرف.»(3)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن حدیث مفصلی در تفسیر «جَزَاء مِّن رَّبِّکَ عَطَاءً حِسَابًا»فرمود:
…هنگامی که قیامت بر پا می شود، حسنات متّقین محاسبه می شود، و خداوند به خاطر هر حسنه ای هفتصد برابر به آنان پاداش می دهد. سپس فرمود: این است معنای آیه «فَأُوْلَئِکَ لَهُمْ جَزَاء الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ.»(4)
ص: 277
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«وَ کَأْسًا دِهَاقًا»یعنی ظرف های سرریز [از شراب بهشتی.](1)
«یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلَائِکَةُ صَفًّا لَّا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرحْمَنُ وَ قَالَ صَوَابًا»(2)
محمّد بن فضیل گوید: امام کاظم(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
«به خدا سوگند ما در قیامت مأذون به سخن هستیم، و ما هستیم، قائلون به صواب» گفتم: در آن وقت چه سخنی می گویید؟ فرمود: حمد و ستایش خدا را می کنیم، و بر پیامبران صلوات و درود می فرستیم، و از شیعیان خود شفاعت می کنیم، و خداوند سخن ما را ردّ نمی کند.(3) مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
روح ملکی است اعظم از جبرئیل و میکائیل، و او همواره با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ائمّه(علیهم السلام) بوده و خواهد بود.(4)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که قیامت برقرار می شود، و خداوند اوّلین و آخرین را جمع می کند،
ص: 278
«لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»را از یاد همه خلایق می برد، جز آنان که به ولایت علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) اقرار نموده باشند، و این معنای آیه «یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ…»می باشد.(1)
مؤلّف گوید:
معنای «روح»در آیه «وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی»(2)، و در آیه «وَ کَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا»(3)، گذشت.
«إِنَّا أَنذَرْنَاکُمْ عَذَابًا قَرِیبًا یَوْمَ یَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ وَ یَقُولُ الْکَافِرُ یَا لَیْتَنِی کُنتُ تُرَابًا»(4)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«یَا لَیْتَنِی کُنتُ تُرَابًا»یعنی ترابیّاً علویّاً. سپس گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) امیرالمؤمنین(علیه السلام) را ابوتراب نامید.(5)
عبایة بن ربعی گوید:
به عبدالله بن عبّاس گفتم: برای چه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) علی(علیه السلام) را ابوتراب نامید؟ ابن عبّاس گفت: به خاطر این که علیّ(علیه السلام) صاحب زمین، و حجّت خدا بر اهل زمین بود، و به واسطه او زمین باقی خواهد ماند، و آرامش زمین نیز به خاطر او می باشد، و من از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود: چون
ص: 279
قیامت بر پا شود و کافر ببیند، خداوند تبارک و تعالی برای شیعیان علی(علیه السلام) ثواب ها و منزلت ها و کرامت هایی قرار داده، خواهد گفت: «یَا لَیْتَنِی کُنتُ تُرَابًا» یعنی «ای کاش من از شیعیان علی(علیه السلام) می بودم»و این معنای قول خداوند است که می فرماید: «وَ یَقُولُ الْکَافِرُ یَا لَیْتَنِی کُنتُ تُرَابًا.»(1)
ص: 280
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی نبأ.
تعداد آیات: 46 آیه به نظر قرّاء کوفه، و 45 آیه به نظر بقیّه ی قرّاء.
ثواب قرائت سوره ی نازعات
مرحوم صدوق در کتاب ثواب الأعمال از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
کسی که سوره ی نازعات را قرائت کند، نمی میرد مگر آن که سیراب خواهد بود، و در قیامت مبعوث نمی گردد مگر آن که سیراب خواهد بود، و داخل بهشت نمی شود مگر آن که سیراب خواهد بود.(1)
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بخواند، از عذاب الهی ایمن خواهد شد، و خداوند او را از نوشابه های بهشتی سیراب خواهد نمود، و کسی که این سوره را
ص: 281
هنگام مواجه شدن با دشمنان بخواند، دشمن ها از او دور می شوند، و سالم می ماند، و به او آسیبی نمی رسانند.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
کسی که این سوره را هنگام مواجه شدن با دشمن ها بخواند، دشمنان او را نمی بینند، و از او دور می شوند، و کسی که این سوره را هنگام داخل شدن بر کسی که از او می ترسد بخواند، با اذن خداوند نجات می یابد و ایمن خواهد بود.(2)
ص: 282
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً 1 وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً 2 وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً 3 فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً 4 فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً 5 یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ 6 تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ 7 قُلُوبٌ یَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ 8 أَبْصارُها خاشِعَةٌ 9 یَقُولُونَ أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِی الْحافِرَةِ 10 أَ إِذا کُنَّا عِظاماً نَخِرَةً 11 قالُوا تِلْکَ إِذاً کَرَّةٌ خاسِرَةٌ 12 فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ 13 فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ 14 هَلْ أَتاکَ حَدیثُ مُوسی 15 إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُویً 16 اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی 17 فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلی أَنْ تَزَکَّی 18 وَ أَهْدِیَکَ إِلی رَبِّکَ فَتَخْشی 19 فَأَراهُ الْآیَةَ الْکُبْری 20 فَکَذَّبَ وَ عَصی 21 ثُمَّ أَدْبَرَ یَسْعی 22 فَحَشَرَ فَنادی 23 فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی 24 فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولی 25 إِنَّ فی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشی 26 أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها 27 رَفَعَ سَمْکَها فَسَوَّاها 28 وَ أَغْطَشَ لَیْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها 29 وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها 30 أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها 31 وَ الْجِبالَ أَرْساها 32 مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ 33 فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْکُبْری 34 یَوْمَ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ
ص: 283
ما سَعی 35 وَ بُرِّزَتِ الْجَحیمُ لِمَنْ یَری 36 فَأَمَّا مَنْ طَغی 37 وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا 38 فَإِنَّ الْجَحیمَ هِیَ الْمَأْوی 39 وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی 40 فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی 41 یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها 42 فیمَ أَنْتَ مِنْ ذِکْراها 43 إِلی رَبِّکَ مُنْتَهاها 44 إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها 45 کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَها لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ عَشِیَّةً أَوْ ضُحاها 46
«غَرْق»به معنای اغراق و شدّت در نَزْع روح کافر است، و غَرْق اسم است و به جای مصدر قرار گرفته است، و أغرق فی النزع أی بالغ فیه، و «نَشْط»نیز به معنای نزع روح مؤمن است با نشاط و راحتی، چرا که ملائکه ارواح کفّار را با شدّت و سختی می گیرند، و ارواح مؤمنین را با راحتی و نشاط قبض می کنند، یعنی تسلّونها سَلّاً رفیقاً ثمّ یَدَعونها حتّی یستریح، و نَشَطَ الوحش من بلد إلی بلد إذا خرج بنشاط، و «رَجْف» حرکت چیزی است، از زیر چیز دیگر با اضطراب، و «رَجْفة»به معنای زَلزَلَة عظیمه است، و «اَرجفوا النّاس»ای اَزْعَجوهم بإضطراب، و کلّ شئٍ تبع شیئاً فقد رَدِفه، و «قلب واجف»یعنی قلب مضطرب، و «أَوجَفَ فی السیر»یعنی أَسرع فیه، و «حافرة» به معنای محفورة است، مانند ماء دافق که به معنای مدفوق است، و یا حافرة به معنای زمین محفوره است، و «ساهرة»سطح زمین است، و عرب زمین فلاة را أرض ساهرة گوید، و «سَمْک»مقابل عمق است و به معنای ارتفاع می باشد، و «مسموکات» سماوات است، به خاطر علوّ و ارتفاع آن ها، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: یا داعم المسموکات، و «تسویة» جعل أحد الشیئین علی مقدار الآخر است، و «غَطْش» به معنای ظلمت است، و «أَغْطَشَه الله أی أظلمه»، و «دَحْو»به معنای بسط است، و یوم دحو الأرض یعنی یوم بسطها، و «طامّة»یعنی عالیة غالبة، و هذا أطمّ من هذا ای أعلی منه، و تُسمّی الداهیة التی لا یستطاع دفعها طامّة.
ص: 284
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
سوگند به فرشتگانی که (جان مجرمان را بشدّت از بدنهایشان) برمی کشند، (1) و فرشتگانی که (روح مؤمنان) را با مدارا و نشاط جدا می سازند، (2) و سوگند به فرشتگانی که (در اجرای فرمان الهی) با سرعت حرکت می کنند، (3) و سپس بر یکدیگر سبقت می گیرند، (4) و آنها که امور را تدبیر می کنند! (5) آن روز که زلزله های وحشتناک همه چیز را به لرزه درمی آورد، (6) و بدنبال آن، حادثه دومین [صیحه عظیم محشر] رخ می دهد، (7) دلهایی در آن روز سخت مضطرب است، (8) و چشم های آنان از شدّت ترس فروافتاده است! (9) (ولی امروز) می گویند: «آیا ما به زندگی مجدّد بازمی گردیم؟! (10) آیا هنگامی که استخوانهای پوسیده ای شدیم (ممکن است زنده شویم)؟!»(11) می گویند: «اگر قیامتی در کار باشد، بازگشتی است زیانبار!» (12) ولی (بدانید) این بازگشت تنها با یک صیحه عظیم است! (13) ناگهان همگی بر عرصه زمین ظاهر می گردند! (14) آیا داستان موسی به تو رسیده است؟! (15) در آن هنگام که پروردگارش او را در سرزمین مقدّس «طوی»ندا داد (و گفت): (16) به سوی فرعون برو که طغیان کرده است! (17) و به او بگو: «آیا می خواهی پاکیزه شوی؟! (18) و من تو را به سوی پروردگارت هدایت کنم تا از او بترسی (و گناه نکنی)؟!»(19) سپس موسی بزرگترین معجزه را به او نشان داد! (20) امّا او تکذیب و عصیان کرد! (21) سپس پشت کرد و پیوسته (برای محو آیین حق) تلاش نمود! (22) و ساحران را جمع کرد و مردم را دعوت نمود، (23) و گفت: «من پروردگار برتر شما هستم!»(24) از این رو خداوند او را به عذاب آخرت و دنیا گرفتار ساخت! (25) در این عبرتی است برای کسی که (از خدا) بترسد! (26) آیا آفرینش شما (بعد از مرگ) مشکل تر است یا آفرینش آسمان که خداوند
ص: 285
آن را بنا نهاد؟! (27) سقف آن را برافراشت و آن را منظّم ساخت، (28) و شبش را تاریک و روزش را آشکار نمود! (29) و زمین را بعد از آن گسترش داد، (30) از آن آب و چراگاهش را بیرون آورد، (31) و کوه ها را ثابت و محکم نمود! (32) همه اینها برای بهره گیری شما و چهارپایانتان است! (33) هنگامی که آن حادثه بزرگ رخ دهد، (34) در آن روز انسان به یاد کوششهایش می افتد، (35) و جهنّم برای هر بیننده ای آشکار می گردد، (36) امّا آن کسی که طغیان کرده، (37) و زندگی دنیا را مقدّم داشته، (38) مسلّماً دوزخ جایگاه اوست! (39) و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوی بازدارد، (40) قطعاً بهشت جایگاه اوست! (41) و از تو درباره قیامت می پرسند که در چه زمانی واقع می شود؟! (42) تو را با یادآوری این سخن چه کار؟! (43) نهایت آن به سوی پروردگار تو است (و هیچ کس جز خدا از زمانش آگاه نیست)! (44) کار تو فقط بیم دادن کسانی است که از آن می ترسند! (45) آنها در آن روز که قیام قیامت را می بینند چنین احساس می کنند که گویی توقّفشان (در دنیا و برزخ) جز شامگاهی یا صبح آن بیشتر نبوده است! (46)
«وَ النَّازِعَاتِ غَرْقًا * وَ النَّاشِطَاتِ نَشْطًا * وَ السَّابِحَاتِ سَبْحًا * فَالسَّابِقَاتِ سَبْقًا * فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا * یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ * تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ»(1)
مرحوم طبرسی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که در تفسیر «وَ النَّازِعَاتِ غَرْقًا * وَ النَّاشِطَاتِ نَشْطًا»فرمود:
مقصود از نازعات ملائکه ای هستند که ارواح کفّار را با شدّت تمام -- همانند تیری که با شدّت از کمان خارج می شود -- از بدن های آنان خارج می کنند.
ص: 286
و درباره ی «وَ النَّاشِطَاتِ نَشْطًا»فرمود:
«ناشطات»، ملائکه ای هستند که ارواح کفّار را از بین پوست و ناخن، با سختی خارج می کنند».سپس مرحوم طبرسی گوید: نَشْط به معنای جَذْب است و نَشَطُّ الدلوَ: نَزَعْتُها.(1)
در کتاب عدّة الداعی نقل شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به مُعاذ بن جبل فرمود:
«مردم را [با گفتار و زبان و غیبت و آزار] پاره پاره مکن، و اگر چنین کنی سگ های دوزخ تو را پاره می کنند».
ص: 287
سپس فرمود:
آیا می دانی «وَ النَّاشِطَاتِ نَشْطًا»یعنی چه؟ آری آنان سگ های آتش هستند که گوشت و استخوان اهل دوزخ را پاره می کنند.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از«وَ النَّاشِطَاتِ نَشْطًا»کفّار هستند که دردنیا اهل نشاط هستند، و مقصود از «وَ السَّابِحَاتِ سَبْحًا»مؤمنانی هستند که خدا را تسبیح می کنند.(2)
ابوالجارود گوید: امام باقر(علیه السلام) درتفسیر«فَالسَّابِقَاتِ سَبْقًا»فرمود:
ارواح مؤمنین هستند که به بهشت سبقت می گیرند، و ارواح کفّار هستند که همانند دنیا به طرف آتش سبقت می گیرند.(3)
مرحوم صدوق در عیون از موسی بن جعفرعلیهما السلام نقل نموده که فرمود:
گروهی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) در شب مهتابی به آن حضرت گفتند: «ای فرزند رسول خدا چقدر رنگ آسمان و نور این ستارگان زیباست؟»
امام صادق(علیه السلام) به آنان فرمود: شما این گونه سخن می گویید در حالی که
ص: 288
مدبّرات چهارگانه: جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و ملک الموت(علیهم السلام) چون به زمین نگاه می کنند، و شما را می بینند که نورتان در روی زمین زیباتر از انوار کواکب است می گویند: چه زیباست انوار این مؤمنان؟!(1)
سلیمان بن خالد گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ * تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ»فرمود:
مقصود از«راجفه»حسین بن علی (صلوات الله علیهما) می باشد، و مقصود از «رادفه»علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) است، و نخستین کسی که در رجعت سر از خاک بیرون می آورد حضرت حسین بن علیّ علیهما السلام با هفتاد و پنج هزار نفر از یاران اوست، و این معنای سخن خداوند است که می فرماید: «إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ * یَوْمَ لَا یَنفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ.»(2)و(3)
ص: 289
مرحوم علّامه ابن شهر آشوب از حضرت رضا(علیه السلام) نقل نموده که در تفسیر «تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ»فرمود:
هنگامی که زمین به لرزه در می آید به دنبال آن «دَابَّةُ الْأَرْضِ»[یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام)] از قبر خارج می شود [و رجعت شروع می گردد] و در تفسیر «أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ»(1)، نیز فرمود: «دَابَّةُ الْأَرْضِ»امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) است.(2)
مؤلّف گوید:
روایات درباره ی رجعت در سوره ی نمل(3) و … گذشت.
«قُلُوبٌ یَوْمَئِذٍ وَاجِفَةٌ * أَبْصَارُهَا خَاشِعَةٌ * یَقُولُونَ أَئِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِی الْحَافِرَةِ * أَئِذَا کُنَّا عِظَامًا نَّخِرَةً * قَالُوا تِلْکَ إِذًا کَرَّةٌ خَاسِرَةٌ * فَإِنَّمَا هِیَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ * فَإِذَا هُم بِالسَّاهِرَةِ»(4)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
آیات فوق پاسخ کفّار قریش است که می گفتند: «آیا ما پس از مردن باز زنده می شویم [و از قبرها خارج خواهیم شد؟] و از روی استهزا می گفتند: «تِلْکَ إِذًا کَرَّةٌ خَاسِرَةٌ» یعنی «آیا پس از پوسیده شدن استخوان ها ما باز زنده می شویم؟ اگر چنین چیزی باشد ما بازگشت زیانباری خواهیم داشت؟!»و خداوند در پاسخ آنان می فرماید: «فَإِنَّمَا هِیَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ * فَإِذَا هُم بِالسَّاهِرَةِ»یعنی بازگشت شما جز با یک صیحه نخواهد بود، و ناگهان در قیامت حاضر می شوید.
ص: 290
سپس مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از «زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ»نفخه دوم صور اسرافیل است که مردم به وسیله آن یک باره در صحرای قیامت سر از قبرها بیرون می آورند [و می گویند: «مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا» و به آنان گفته می شود: «هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ»و «سَّاهِرَةِ» موضعی است در شام نزدیک بیت المقدس.(1) جابر جعفی از امام باقر از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
بازگشت مبارک و نافع -- در قیامت -- تنها برای ولایت پذیران، و پیروان من، و پیروان علیّ و اوصیای بعد از او(علیهم السلام) می باشد، و خداوند با ولایت ما آنان را داخل بهشت خواهد نمود و آنان هم نشین من و علیّ و اوصیای بعد از او خواهند بود، و «کَرَّةٌ خَاسِرَةٌ» و بازگشت زیانبار، برای دشمنان من، و متخلّفین از امر من، و دشمنان علی و اوصیای بعد از او می باشد و خداوند به همین علّت آنان را داخل آتش می کند، و در اسفل سافلین دوزخ جای می دهد.(2)
ص: 291
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «أَئِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِی الْحَافِرَةِ»می فرماید:
مقصود: بازگشت و خلقت مجدّد برای قیامت است، و«ساهرة»زمین [قیامت] است، و آنان هنگامی که در قبرها صدای زَجرة و نفخه را می شنوند یک باره بر روی زمین قرار می گیرند.(1)
«هَلْ أتَاکَ حَدِیثُ مُوسَی * إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی * اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی * فَقُلْ هَل لَّکَ إِلَی أَن تَزَکَّی * وَ أَهْدِیَکَ إِلَی رَبِّکَ فَتَخْشَی * فَأَرَاهُ الْآیَةَ الْکُبْرَی *…»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
فرعون اوّل به مردم گفت: «ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی»و سپس گفت: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی»و خداوند عقوبت و نکال سخن اوّل و سخن دوم را بر او وارد نمود و او را هلاک کرد و فرمود: «فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَی»و نکال، عقوبت و کیفر است.(3) مرحوم صدوق در کتاب خصال از زرارة از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
خداوند پس از گفتن فرعون: «ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی»چهل سال به
ص: 292
او مهلت داد، و چون گفت: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی»عقوبت و کیفر سخن اوّل و سخن دوم را بر او وارد نمود، و بین وعده خداوند به موسی و هارون علیهما السلام که فرمود: «قَدْ أُجِیبَت دَّعْوَتُکُمَا»تا هلاکت فرعون، چهل سال به طول انجامید.
سپس فرمود:
جبرئیل(علیه السلام) با خدای خود درباره ی فرعون مجادله ی سختی نمود و گفت: خدایا او را مهلت می دهی تا بگوید: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی»؟ پس خداوند فرمود: این سخن تو و امثال تو است [که ترس از فوت دارید، و لکن من ترسی ندارم که نتوانم عقوبت کنم.](1)
مرحوم سیّد بن طاووس در کتاب سعدالسعود از ابن عبّاس نقل کرده که جبرئیل به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت:
ای محمّد! ای کاش مرا می دیدی در آن هنگام که فرعون اقرار به توحید کرد و گفت: «آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ»و من به خاطر خشمی که بر او داشتم او را در آب و گل فرو بردم تا نتواند توبه کند، و توبه او پذیرفته شود؟!»رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: ای جبرئیل برای چه
ص: 293
خشم تو بر او شدید شد؟ جبرئیل گفت: به خاطر سخن او که گفت: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی» و سپس به مردم گفت: «این که می بینید دریا خشکیده به خاطر ترس از من خشکیده است»و مردم او را تصدیق کردند، از این رو خداوند می فرماید: «وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ مَا هَدَی»و سخن اوّل او این بود که گفت: «ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی» و بین این دو سخن چهل سال فاصله شد.(1)
«أَ أَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاء بَنَاهَا * رَفَعَ سَمْکَهَا فَسَوَّاهَا * وَ أَغْطَشَ لَیْلَهَا وَ أَخْرَجَ ضُحَاهَا * وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِکَ دَحَاهَا * أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءهَا وَ مَرْعَاهَا * وَ الْجِبَالَ أَرْسَاهَا * مَتَاعًا لَّکُمْ وَ لِأَنْعَامِکُمْ»(2)
محمّد بن عطیّة گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیات فوق به مردی از اهل شام فرمود:
خالق قبل از مخلوق وجود داشته …بنابراین خداوند قبل آن که چیزی را خلق کند، وجود داشته، و اگر وجود او از اوّل همراه با خلق چیز دیگری می بود، تقدّم بر مخلوق نمی داشت، «وَ لَکِنَّهُ کَانَ إِذْ لَا شَیْ ءَ غَیْرُهُ …»تا این که فرمود: خداوند نَسَب و اصل هر چیزی را آب قرار داد، و آب را منسوب به چیز دیگری نکرد، و سپس
ص: 294
باد را از آب خلق نمود و او را بر آب مسلّط کرد، و باد آب را شکافت و از آن کف تولید شد، و از کف زمین تولید شد، و سپس آتش را از آب آفرید، و آتش آب را شکافت و از آن دود و دخان -- به اندازه ای که خدا می خواست -- پراکنده شد، و خداوند از دخان آسمانی صاف و بدون روزنه آفرید چنان که می فرماید: «السَّمَاء بَنَاهَا * رَفَعَ سَمْکَهَا فَسَوَّاهَا * وَ أَغْطَشَ لَیْلَهَا وَ أَخْرَجَ ضُحَاهَا»و این در حالی بود که هنوز خورشید و ماه و ستاره و ابری وجود نداشت، و سپس خداوند آسمان را بالای زمین قرار داد و خلقت آسمان و زمین را برقرار نمود، و آسمان را قبل از پهناور شدن زمین بالای زمین قرار داد و سپس زمین را پهناور نمود چنان که می فرماید:
«وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِکَ دَحَاهَا»یعنی بَسَطها….(1)
ص: 295
در نهج البلاغة نیز از امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلامی درباره ی خلقت آسمان های هفت گانه نقل شده و آن حضرت می فرماید:
«جَعَلَ سُفْلَاهُنَ مَوْجاً مَکْفُوفاً وَ عُلْیَاهُنَّ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ سَمْکاً مَرْفُوعاً».
ابوحمزه ی ثمالی گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
…خداوند بیت عتیق -- یعنی کعبه -- را قبل از خلقت زمین آفرید، و سپس زمین را از زیر کعبه پهناور نمود.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند متعال زمین را زیر کعبه تا منا منبسط نمود، و سپس از منا تا عرفات گسترش داد، بنابراین زمین از عرفات است، و عرفات از منا می باشد، و منا از کعبه است.(2)
مؤلّف گوید:
روایات زیادی درباره ی خلقت زمین و آسمان و کعبه و …وارد شده، و باید به مصادر فوق مراجعه شود.
«فَإِذَا جَاءتِ الطَّامَّةُ الْکُبْرَی * یَوْمَ یَتَذَکَّرُ الْإِنسَانُ مَا سَعَی * وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَن یَرَی»(3)
«طَّامَّةُ الْکُبْرَی»از اسماء قیامت است، و طامّة به معنای داهیة و حادثه مصیبت باری است که فوق همه حوادث مصیبت بار است. [التی تطمّ و تعلو علی سائر الدّواهی].
و دراحادیث آمده که «طَّامَّةُ الْکُبْرَی»هنگام خروج «دَابَّةُ الْأَرْضِ»یعنی امیرمومنان(علیه السلام)
ص: 296
در رجعت است، و این تأویل آیه است، و ظاهر آن مربوط به قیامت است، و هنگامی که قیامت بر پا می شود، هر انسانی متذکر اعمال خود می گردد، و اعمال خود را -- که فراموش کرده بوده -- در نامه و صحیفه خویش مشاهده می نماید.
مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
«یَوْمَ یَتَذَکَّرُ الْإِنسَانُ مَا سَعَی»یعنی انسان در روز قیامت همه اعمالی که در دنیا انجام داده است را به یاد می آورد، و «وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَن یَرَی»یعنی دوزخ برای اهل خود حاضر و ظاهر می شود. [و در آن روز راه نجات و فراری نخواهد بود.](1)
«فَأَمَّا مَن طَغَی * وَ آثَرَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا *فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوَی * وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَی»(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر «فَأَمَّا مَن طَغَی * وَ آثَرَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا»فرمود:
«أی ضَلَ عَلَی عَمْدٍ بِلَا حُجَّةٍ»یعنی کسی که از روی عمد بدون حجّت و دلیل، به گم راهی روی آورد، و دنیا را بر آخرت مقدّم بدارد، دوزخ جایگاه او خواهد بود.(3)
ص: 297
مؤلّف گوید:
مقدّم کردن دنیا بر آخرت به این است که در مطامع دنیا فرو رود، و آماده برای آخرت نشود، و اهل عبادت و تهذیب و اصلاح اخلاق و ادای حقوق واجب نباشد.
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ…»گوید:
خوف از مقام [و عظمت] پروردگار اینست که بنده قدرت معصیت خدا را داشته باشد، و معصیت برای او آماده شده باشد، و از ترس عقوبت خداوند، معصیت را ترک کند، و نفس خود را سرکوب نماید، و خداوند جایگاه چنین بنده ای را بهشت قرار خواهد داد.(1)
ص: 298
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ»(1)، فرمود:
هر کس بداند که در محضرخداست و خداوند او را می بیند، و سخن او را می شنود، و عمل نیک و بد او را می بیند، و به این خاطر از اعمال زشت و گناه دوری کند، او از کسانی خواهد بود که «خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی.»(2)
ابوحمزه ی ثمالی از امام سجّاد(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مردی با اهل خود سوار کشتی شد و کشتی شکست و همه آنان غرق شدند، جز همسر او که بر تخته ای قرار گرفت و نجات یافت، و داخل جزیره ای شد، و در آن جزیره مرد راهزنی بود که حرمت های خدا را حفظ نمی کرد، و چون آن زن را دید گفت: تو جنّی هستی یا انسی؟ و چون گفت: انسی هستم، او را مهلت نداد، و خواست تا به او تجاوز کند، و آن زن به خود لرزید، و به آسمان اشاره کرد و گفت: «من از خدا می ترسم».
مرد راهزن گفت: «به خدا سوگند، من سزاوارترم که از خدا بترسم»پس برخاست، و به خانه خود رفت و تائب شد، و در مراجعت به راهبی برخورد نمود، و چون هوا بسیار گرم بود، راهب به او گفت: «ای جوان دعا کن تا خداوند ابری را امر کند بر سر ما سایه افکند؟»جوان راهزن گفت: «من در خود خیری نمی بینم که بتوانم سؤالی از خدای خود نمایم»راهب گفت: پس من دعا می کنم و تو آمین بگو؟
ص: 299
جوان گفت: مانعی نیست. پس راهب دعا کرد و آن جوان آمین گفت، و چیزی نگذشت که ابری بر سر آنان سایه افکند، و این بود تا راه آنان جدا شد، و چون راهب دید ابر بالای سر آن جوان راهزن حرکت می کند گفت: تو بهتر از من هستی، چرا که دعای تو مستجاب شده، و دعای من مستجاب نشده است، اکنون بگو قصّه تو چیست؟ و چون جوان راهزن قصّه خود را بیان کرد، راهب گفت: خداوند به خاطر خوفی که از خدا پیدا کرده ای، گذشته های تو را بخشیده است، پس مواظب آینده خود باش.(1)
ص: 300
ابن عبّاس گوید:
مقصود از «فَأَمَّا مَن طَغَی * وَ آثَرَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا»علقمة بن حارث بن عبدالدار است، و مقصود از «وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی»علیّ(علیه السلام) و پیروان او عموماً می باشد.(1)
«یَسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا * فِیمَ أَنتَ مِن ذِکْرَاهَا * إِلَی رَبِّکَ مُنتَهَاهَا * إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخْشَاهَا * کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَهَا لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا عَشِیَّةً أَوْ ضُحَاهَا»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«أَیَّانَ مُرْسَاهَا»یعنی متی تقوم؟ و خداوند در پاسخ آنان می فرماید: «إِلَی رَبِّکَ مُنتَهَاهَا»یعنی علمها عندالله، و «إِلَّا عَشِیَّةً أَوْ ضُحَاهَا»یعنی عشیّة یوم أو بعض یومٍ، و هذا کقوله تعالی: «إِلَّا سَاعَةً مِّن نَّهَارٍ.»(3)
ص: 301
در عدّه ای از روایات از طریق اهل تسنّن آمده که ابن عبّاس گوید:
مشرکین مکّه از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به صورت استهزاء سؤال می کردند: آیا قیامت در چه تاریخی بر پا می شود؟ و این آیه نازل شد.
و عایشه گوید: همواره از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی قیامت سؤال می کردند، تا این که خداوند فرمود: «فِیمَ أَنتَ مِن ذِکْرَاهَا * إِلَی رَبِّکَ مُنتَهَاهَا»و از آن پس سؤال نکردند.(1)
در برخی از روایات اهل سنّت آمده که اعراب چون نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می آمدند، از آن حضرت درباره ی قیامت سؤال می کردند، و آن بزرگوار نگاهی به جوان ترین اهل مجلس خود می کرد، و می فرمود: اگر این جوان به اندازه ی قرنی زنده باشد، قیامت بر پا می شود».این روایت را صاحب درّالمنثور از عایشه نقل کرده است، در حالی که علم ساعت و قیامت مخصوص خداوند است، و جز او کسی از آن آگاه نیست و در آیاتی از قرآن بالصراحة آمده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مأمور است بگوید: من دانشی نسبت به آن ندارم.(2)
ص: 302
به این سوره «سَفَره»نیز گفته شده است.
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی نجم.
تعداد آیات: 40 یا 41 و یا 42 آیه به نظر حجازی و بصری و شامی.
ثواب قرائت سوره ی عبس
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
کسی که سوره ی «عَبَسَ وَ تَوَلَّی»و سوره ی «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ»را قرائت نماید، در تحت جناح الله بهشت، و سایه رحمت و کرامت الهی در بهشت خواهد بود، و این عطاها، بر خداوند بزرگ نیست إن شاء الله.(1)
و در کتاب خواصّ القرآن از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بخواند، هنگامی که برای قیامت از قبر خارج می شود، شاد و خندان خواهد بود، و کسی که آن را روی پوست آهویی بنویسد و با خود داشته باشد، به هر سو رود، جز خیر و خوبی نمی بیند.
ص: 303
و در همان کتاب از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
اگر مسافری این سوره را در بین راه بخواند، در آن سفر آسیبی نمی بیند.(1)
ص: 304
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ عَبَسَ وَ تَوَلَّی 1 أَنْ جاءَهُ الْأَعْمی 2 وَ ما یُدْریکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّی 3 أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْری 4 أَمَّا مَنِ اسْتَغْنی 5 فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّی 6 وَ ما عَلَیْکَ أَلاَّ یَزَّکَّی 7 وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعی 8 وَ هُوَ یَخْشی 9 فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّی 10 کَلاَّ إِنَّها تَذْکِرَةٌ 11 فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ 12 فی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ 13 مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ 14 بِأَیْدی سَفَرَةٍ 15 کِرامٍ بَرَرَةٍ 16 قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ 17 مِنْ أَیِّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ 18 مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ 19 ثُمَّ السَّبیلَ یَسَّرَهُ 20 ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ 21 ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ 22 کَلاَّ لَمَّا یَقْضِ ما أَمَرَهُ 23 فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی طَعامِهِ 24 أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا 25 ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا 26 فَأَنْبَتْنا فیها حَبًّا 27 وَ عِنَباً وَ قَضْباً 28 وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلاً 29 وَ حَدائِقَ غُلْباً 30 وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا 31 مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ 32 فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ 33 یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ 34 وَ أُمِّهِ وَ أَبیهِ 35 وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِ 36 لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنیهِ 37 وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ 38
ص: 305
ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ 39 وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ 40 تَرْهَقُها قَتَرَةٌ 41 أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ 42
«تَصَدّی»از تَصَدِّی، تَعَرّض و توجّه به چیزی را گویند، و «صُحُف»جمع صحیفه به معنای کتاب است، و عرب هر مکتوبی را کتاب و رَقّْ و صحیفه گوید، و «سَفَرة» کاتبین اسفار حکمت را گویند، و مفرد آن سافر است، و مفرد اَسفار سِفْر است، واصل لغتِ «سَفَر»به معنای کشف است، و سَفَرتِ المرأة إذا کَشَفَتْ عن وجهها، و «بَرَرَة»جمع بارّ، فاعل از بِرّ است، و «بِرّ»کار مفید را گویند که جلب محبّت می کند، و«بُرّ»که به معنای گندم است، به خاطر نفع فراوان آن است، و «أَقْبَرَه»یعنی جعل له قبراً للدفن، و «قابر»کسی را گویند که با دست خود میّت را دفن می کند، و «إنشار»به معنای احیای بعد از موت است، و «قَضْب»به معنای رَطْب، و به معنای چیدن بعد از چیدن است، و «حَدائق غُلباً»یعنی باغستان های پر از درخت، و «فاکهةً و أبّاً»اَبّ به معنای مرتع و چراگاه و علفزار است، و مرحوم قمّی گوید: «أبّ»گیاهی است برای چهارپایان، از این رو خداوند می فرماید: «مَتَاعًا لَّکُمْ وَ لِأَنْعَامِکُمْ»و «صاخَّة»همان نفخه دوّمِ در صور است، و به این علّت به آن صاخّة گویند که مردم به خاطر آن ضجّه و فریاد می کنند.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر چهره در هم کشید و روی برتافت…(1) از اینکه نابینایی به سراغ او آمده بود! (2)
ص: 306
تو چه می دانی شاید او پاکی و تقوا پیشه کند، (3) یا متذکّر گردد و این تذکّر به حال او مفید باشد! (4) امّا آن کس که توانگر است، (5) تو به او روی می آوری، (6) در حالی که اگر او خود را پاک نسازد، چیزی بر تو نیست! (7) امّا کسی که به سراغ تو می آید و کوشش می کند، (8) و از خدا ترسان است، (9) تو از او غافل می شوی! (10) هرگز چنین نیست که آنها می پندارند این (قرآن) تذکّر و یادآوری است، (11) و هر کس بخواهد از آن پند می گیرد! (12) در الواح پرارزشی ثبت است، (13) الواحی والا قدر و پاکیزه، (14) به دست سفیرانی است (15) والا مقام و فرمانبردار و نیکوکار! (16) مرگ بر این انسان، چقدر کافر و ناسپاس است! (17) (خداوند) او را از چه چیز آفریده است؟! (18) او را از نطفه ناچیزی آفرید، سپس اندازه گیری کرد و موزون ساخت، (19) سپس راه را برای او آسان کرد، (20) بعد او را میراند و در قبر پنهان نمود، (21) سپس هر گاه بخواهد او را زنده می کند! (22) چنین نیست که او می پندارد او هنوز آنچه را (خدا) فرمان داده، اطاعت نکرده است! (23) انسان باید به غذای خویش (و آفرینش آن) بنگرد! (24) ما آب فراوان از آسمان فرو ریختیم، (25) سپس زمین را از هم شکافتیم، (26) و در آن دانه های فراوانی رویاندیم، (27) و انگور و سبزی بسیار، (28) و زیتون و نخل فراوان، (29) و باغهای پردرخت، (30) و میوه و چراگاه، (31) تا وسیله ای برای بهره گیری شما و چهارپایانتان باشد! (32) هنگامی که آن صدای مهیب [صیحه رستاخیز] بیاید، (کافران در اندوه عمیقی فرومی روند)! (33) در آن روز که انسان از برادر خود می گریزد، (34) و از مادر و پدرش، (35) و زن و فرزندانش (36) در آن روز هر کدام از آنها وضعی دارد که او را کاملًا به خود مشغول می سازد! (37) چهره هایی در آن روز گشاده و نورانی است، (38) خندان و مسرور است (39) و صورتهایی در آن روز غبارآلود است، (40) و دود تاریکی آنها را پوشانده است، (41) آنان همان کافران فاجرند! (42)
ص: 307
«عَبَسَ وَ تَوَلَّی * أَن جَاءهُ الْأَعْمَی * وَ مَا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّی * أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّکْرَی * أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَی * فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّی * وَ مَا عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّی * وَ أَمَّا مَن جَاءکَ یَسْعَی * وَ هُوَ یَخْشَی * فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّی»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیات درباره ی عثمان و عبدالله بن أمّ مکتوم نازل شده و عبدالله ابن امّ مکتوم مؤذّن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و نابینا بود، و چون نزد رسول خدا آمد آن حضرت به او احترام نمود، و او را بر اصحاب خود -- که عثمان بین آنان بود -- مقدّم کرد و عثمان رو ترش نمود و از او رو گرداند، و خداوند آیات فوق را نازل نمود و فرمود: «ابن امّ مکتوم طاهر و پاک و نیکو سیرت است، و از تذکّرات پیامبر(صلی الله علیه و آله) پند می گیرد»و سپس خداوند به عثمان خطاب و طعنه زده و می فرماید: «أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَی * فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّی»یعنی ای رسول من! هنگامی که غنیّ و ثروت مندی نزد تو می آید تو -- به خاطر هدایت او -- از آن نابینای نیکو سیرت غافل می مانی؟! و باکی نداری که آن غنیّ و ثروت مند پاک سیرت و یا بدسیرت باشد!(2)
ص: 308
مرحوم طبرسی نیز از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
این آیات درباره ی مردی از بنی امیّه [یعنی عثمان] نازل شد، او نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نشسته بود، و چون عبدالله بن امّ مکتوم نابینا وارد شد از او اظهار تنفّر کرد، و روی خود را گرداند، و صورت درهم کشید، و لباس خویش را جمع کرد، و خداوند این قصّه را در آیات فوق بیان نموده و رفتار عثمان را ناپسند و زشت دانسته است.(1)
مرحوم طبرسی سپس از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بعد از قصّه فوق هر گاه عبدالله بن امّ مکتوم را می دید می فرمود: «مرحباً مرحباً، به خدا سوگند از این پس هرگز خداوند مرا درباره ی تو عتاب نخواهد نمود»و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس از آن فراوان به او لطف می نمود، تا جایی که او شرمنده می شد و از پذیرفتن لطف آن حضرت امتناع می کرد.(2)
قصّه فوق در مجمع البیان به شکل دیگری نیز نقل شده و در این نقل مخاطبین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از سران مشرکین بوده اند مانند: عتبة بن ربیعه، و ابوجهل بن هشام، و عبّاس بن عبدالمطلب، و ابیّ و امیّة فرزندان خلف و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آنان را دعوت به اسلام می نمود و امید داشت که مسلمان شوند و دراین هنگام عبدالله بن امّ مکتوم
ص: 309
نابینا آمد و گفت: «یَا رَسُولَ اللَّهِ أقربنی وعَلِّمْنِی مِمَّا عَلَّمَکَ اللَّهُ»و سخن خود را تکرار کرد و نمی دانست که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با سران قریش سخن می گوید….(1)
مؤلّف گوید:
نقل مرحوم طبرسی با اخلاق رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سازگار نیست و سخن مرحوم سید مرتضی علم الهدی رضوان الله علیه متین به نظر می رسد.
ص: 310
«کَلَّا إِنَّهَا تَذْکِرَةٌ * فَمَن شَاء ذَکَرَهُ * فِی صُحُفٍ مُّکَرَّمَةٍ * مَّرْفُوعَةٍ مُّطَهَّرَةٍ * بِأَیْدِی سَفَرَةٍ * کِرَامٍ بَرَرَةٍ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از «تَذْکِرَةٌ»قرآن است، و مقصود از«مَّرْفُوعَةٍ مُّطَهَّرَةٍ»عندالله است، و مقصود از«بِأَیْدِی سَفَرَةٍ * کِرَامٍ بَرَرَةٍ»ائمه(علیهم السلام) هستند.(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«بِأَیْدِی سَفَرَةٍ * کِرَامٍ بَرَرَةٍ»ائمه اهل البیت(علیهم السلام)اند.(3) برید عجلی گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «صُحُفًا مُّطَهَّرَةً * فِیهَا کُتُبٌ قَیِّمَةٌ»(4)، فرمود:
مقصود حدیث [های] ما می باشد که در صحف مطهّرة از کذب است.(5) «قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ * مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ * مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ * ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ * ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ * ثُمَّ إِذَا شَاء أَنشَرَهُ * کَلَّا لَمَّا یَقْضِ مَا أَمَرَهُ»(6)
مرحوم علی بن ابراهیم از ابواسامه نقل کرده که گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر
ص: 311
«قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ»فرمود:
این آیه درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نازل شد و خداوند می فرماید: چه چیز سبب کفر او بود که شما او را کشتید، و سپس خداوند خلقت با عظمت او را یاد نموده و او را ازطینت پیامبران آفریده و خلقت او را از خیر مقدّر نموده است، «ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ» یعنی سپس راه هدایت را برای او میّسر نموده، «ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ»و پس از آن او را از دنیا خارج نموده، «ثُمَّ إِذَا شَاء أَنشَرَهُ»یعنی و سپس آن گونه که می خواهد او را برای رجعت زنده می کند، «کَلَّا لَمَّا یَقْضِ مَا أَمَرَهُ»یعنی در رجعت او به آنچه خداوند امر می کند عمل خواهد نمود [و انتقام خون خود و خون فرزندان خود را خواهد گرفت.](1)
روایت فوق با مختصر اختلاف عبارت، در تأویل الآیات نیز نقل شده که در پاورقی مشاهده می شود.(2)
ص: 312
مؤلّف گوید:
آنچه گفته شد باطن و تأویل آیات فوق است و ظاهر آن ها همان چیزی است که در ترجمه گذشت و مفسّرین نیز همان ظاهر آیات را توضیح داده اند و عجیب این است که نوعاً اشاره ای به باطن و تأویل آیات فوق نشده است.
«فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَی طَعَامِهِ * أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاء صَبًّا * ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا * فَأَنبَتْنَا فِیهَا حَبًّا * وَ عِنَبًا وَ قَضْبًا * وَ زَیْتُونًا وَ نَخْلًا * وَ حَدَائِقَ غُلْبًا * وَ فَاکِهَةً وَ أَبًّا * مَّتَاعًا لَّکُمْ وَ لِأَنْعَامِکُمْ»(1)
مرحوم کلینی از زید شحّام نقل نموده که گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: مقصود از طعام در آیه «فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَی طَعَامِهِ»چیست؟ فرمود:
مقصود این است که بنگرد علم و دانش خود را از چه کسی می گیرد.(2)
ص: 313
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از«قَضْبًا»در آیه «وَ عِنَبًا وَ قَضْبًا»قَتّْ است و آن علف تازه ای است که خداوند برای چهارپایان خلق نموده است، و «وَ فَاکِهَةً وَ أَبًّا»، «اَبّ»به معنای علف خشکیده برای چهارپایان است، و «وَ حَدَائِقَ غُلْبًا»یعنی باغستان های پر از درخت های درهم پیچیده.(1)
مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد گوید:
روایت شده که از ابابکر درباره ی آیه «وَ فَاکِهَةً وَ أَبًّا»سؤال شد و او اطلاعی از معنای «أبّاً»نداشت و گفت: «أَیُ سَمَاءٍ تُظِلُّنِی وَ أَیُّ أَرْضٍ تُقِلُّنِی أَمْ کَیْفَ أَصْنَعُ إِنْ قُلْتُ فِی کِتَابِ اللَّهِ تَعَالَی بِمَا لَا أَعْلَمُ أَمَّا الْفَاکِهَةُ فَنَعْرِفُهَا وَ أَمَّا الأَبُّ فَاللَّهُ أَعْلَمُ بِهِ»و چون این خبر به امیرالمؤمنین(علیه السلام) رسید فرمود: «یَا سُبْحَانَ اللَّهِ أَ مَا عَلِمَ أَنَّ الْأَبَّ هُوَ الْکَلَاءُ وَ الْمَرْعَی وَ إِنَّ قَوْلَهُ عَزَّ اسْمُهُ وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا اعْتِدَادٌ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ بِإِنْعَامِهِ عَلَی خَلْقِهِ فِیمَا غَذَّاهُمْ بِهِ وَخَلَقَهُ لَهُمْ وَ لِأَنْعَامِهِمْ مِمَّا تَحْیَا بِهِ أَنْفُسُهُمْ وَتَقُومُ بِهِ أَجْسَادُهُم.»(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
فاکهة یکصد و بیست نوع است، و آقای همه آن ها انار است.(3)
ص: 314
«فَإِذَا جَاءتِ الصَّاخَّةُ * یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ * وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ * وَ صَاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ * لِکُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«صاخّة»نیز همانند «طامّة»از نام های قیامت است.(2)
ظاهر آیات فوق همان گونه که در برخی از روایات آمده این است که در قیامت انسان های مجرم از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندان فرار می کنند، و فرار آنان به این خاطر است که می ترسند یکی از افراد یاد شده بیاید، و از خداوند درخواست حکومت کند و بگوید خدایا حق مرا از این کسی که به من ظلم نموده بگیر. و در روایت صحیحی مرحوم صدوق در عیون الأخبار از امام حسین(علیه السلام) نقل کرده که فرمود: مردی از اهل شام در مسجد جامع کوفه به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: معنای آیه فوق چیست؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
در قیامت قابیل از هابیل فرار می کند، و موسی از مادر خود فرار می کند، و ابراهیم از پدر خود فرار می کند، و لوط از همسر خود فرار می کند، و نوح از فرزند خود کنعان فرار می کند.(3) روشن است که در روایت اوّل مجرمین هستند که از ترس عقوبت فرار می کنند
ص: 315
و در روایت دوم خوبان هستند که به خاطر تنفّر، از برادر، و مادر و پدر، و همسر و فرزندان خود فرار می کنند.
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«شَأْنٌ یُغْنِیهِ»یعنی شغل یشغله عن غیره.(1)
مرحوم صاحب برهان از کتاب «بستان الواعظین»نقل نموده که برخی از خانواده ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از آن حضرت سؤال کردند: آیا در قیامت انسان دوست و حمیم خود را یاد می کند؟ فرمود:
در سه موطن احدی دیگری را یاد نمی کند:
هنگام میزان اعمال، تا ببیند میزان او سبک است یا سنگین است، هنگام رسیدن به صراط تا ببیند آیا می تواند عبور کند یا نمی تواند، هنگام گرفتن نامه اعمال، تا ببیند نامه او را به دست راستش می دهند یا به دست چپش می دهند.
و در این سه موقف احدی از دوست و خویش و قریب و صدیق و فرزند و پدر و مادر خود یاد نمی کند، چنان که خداوند می فرماید: «لِکُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ»چرا که او از شدّت آنچه از وحشت های بزرگ قیامت می بیند به خود مشغول می باشد، و از دیگران غافل خواهد بود.
از خداوند می خواهیم که با رحمت و لطف و مهربانی، سختی های قیامت را بر ما آسان قرار بدهد.(2)
ص: 316
«وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَةٌ * ضَاحِکَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ * وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَةٌ * تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ * أُوْلَئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند -- پس ازآیات گذشته -- در این آیات کسانی را یاد نموده که ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را پذیرفته اند و از دشمنان او بیزار می باشند، و در روز قیامت با صورت های نورانی و شاد و خندان وارد محشر می شوند، و می فرماید: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَةٌ * ضَاحِکَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ»و سپس دشمنان آل پیامبر(صلی الله علیه و آله) را یاد نموده و می فرماید: «وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَةٌ * تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ»و «قترة»یعنی در قیامت صورت هایی غبارآلود و سیاه و تاریک است، و آنان کسانی هستند که اهل کفر و فجور بوده اند و در آن روز فقیر و از خیر و ثواب بی بهره اند.(2)
سپس مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از «وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَةٌ * تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ»این است که صورت ها [ی
ص: 317
منکرین ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام)] سیاه است و غبار جهنّم بر آن ها نشسته است، و آنان کافران فاجر و منکر [ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام)] هستند.(1)
مؤلّف گوید:
فرق بین فاسق و فاجر این است که فاسق اهل گناهان کبیره و یا اصرار بر صغائر است، و مقابل آن عادل است که از این دو چیز پرهیز می نماید، و فاجر کسی است که در گناه بی پروا است، و پرده ی شریعت و دیانت را پاره کرده، و متجاهر به فسق و گناه است، بنابراین فاجر پست تر از فاسق است.
ص: 318
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی مسد.
تعداد آیات: 29 آیه.
ثواب قرائت سوره ی تکویر
برخی از روایاتِ فضیلتِ این سوره در ابتدای سوره ی «عَبَس»گذشت.
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، خداوند او را از رسوایی قیامت حفظ خواهد نمود، و چون در قیامت نامه ی او گشوده می شود، خداوند بر گناهان او پرده می افکند، و با امن و امان به پیامبر نگاه می کند، و کسی که این سوره را بر مبتلای به چشم درد و آسیب دیده از ناحیه چشم بخواند، با اذن الهی چشم او بهبود خواهد یافت.(1)
ص: 319
و از آن حضرت نیز نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را برای شخصی که مبتلای به چشم درد است بنویسد [و همراه او قرار دهد] با اذن خداوند بیماری او شفا خواهد یافت.(1)
ص: 320
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ 1 وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ 2 وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ 3 وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ 4 وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ 5 وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ 6 وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ 7 وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ 8 بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ 9 وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ 10 وَ إِذَا السَّماءُ کُشِطَتْ 11 وَ إِذَا الْجَحیمُ سُعِّرَتْ 12 وَ إِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ 13 عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ 14 فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ 15 الْجَوارِ الْکُنَّسِ 16 وَ اللَّیْلِ إِذا عَسْعَسَ 17 وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ 18 إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَریمٍ 19 ذی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکینٍ 20 مُطاعٍ ثَمَّ أَمینٍ 21 وَ ما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُونٍ 22 وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبینِ 23 وَ ما هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنینٍ 24 وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَیْطانٍ رَجیمٍ 25 فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ 26 إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ 27 لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَسْتَقیمَ 28 وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ 29
ص: 321
«تکویر»به معنای پیچیدن چیزی به صورت استداره است، مانند پیچیدن عمّامه، و «نعوذ بالله من الحور بعد الکور»یعنی من النقصان بعد الزیادة، و «اِنکِدار»به معنای وارونه کردن چیزی است، و «عِشار»جمع عَشْراء، شتر ماده حامله به حمل ده ماهه را گویند، و مدّت حمل شتر دوازده ماه است، و «وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ»یعنی صارت البحار مملوّةً من النار، و «تَنُّور مَسْجور»تنّور مملوّ از آتش را گویند، و «مَوْؤدة»از وَأَدَ یَئِدُ وَأْداً می باشد، و عرب گیاهان را از خوف گرسنگی زیر خاک پنهان می کرده، چنان که دختران خود را از خوف فقر و تنگدستی زیر خاک زنده به گور می کرده، و قیس بن عاصم تمیمی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: «إنّی وَ أَدْتُ ثمانی بناتٍ فی الجاهلیّة»یعنی من در جاهلیّت هشت دختر را زیر خاک زنده به گور کردم، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: باید به جای هر کدام یک بنده در راه خدا آزاد کنی، و «کَشْط»کندن چیزی با شدّت است، و «تَسْعیر»شعله ور کردن آتش است، و «خُنَّس»جمع خانِس به معنای مستور و پنهان بودن است، و کُنَّس نیز به همین معناست و مقصود، ستاره هایی است که در شب ظاهر می شوند، و در روز پنهان هستند، و «عَسْعَسَ اللیل»یعنی هنگامی که شب فرا می رسد، و عالم را تاریک می کند، و به معنای اِدبار نیز آمده است، بنابراین از اضداد خواهد بود، چرا که به معنای اقبال و ادبار آمده است.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
در آن هنگام که خورشید در هم پیچیده شود، (1) و در آن هنگام که ستارگان بی فروغ شوند، (2) و در آن هنگام که کوه ها به حرکت درآیند، (3) و در آن هنگام که با ارزش ترین اموال به دست فراموشی سپرده شود، (4) و در آن هنگام که وحوش جمع شوند، (5)
ص: 322
و در آن هنگام که دریاها برافروخته شوند، (6) و در آن هنگام که هر کس با همسان خود قرین گردد، (7) و در آن هنگام که از دختران زنده به گور شده سؤال شود: (8) به کدامین گناه کشته شدند؟! (9) و در آن هنگام که نامه های اعمال گشوده شود، (10) و در آن هنگام که پرده از روی آسمان برگرفته شود، (11) و در آن هنگام که دوزخ شعله ور گردد، (12) و در آن هنگام که بهشت نزدیک شود، (13) (آری در آن هنگام) هر کس می داند چه چیزی را آماده کرده است! (14) سوگند به ستارگانی که بازمی گردند، (15) حرکت می کنند و از دیده ها پنهان می شوند، (16) و قسم به شب، هنگامی که پشت کند و به آخر رسد، (17) و به صبح، هنگامی که تنفّس کند، (18) که این (قرآن) کلام فرستاده بزرگواری است [جبرئیل امین] (19) که صاحب قدرت است و نزد (خداوند) صاحب عرش، مقام والایی دارد! (20) در آسمانها مورد اطاعت (فرشتگان) و امین است! (21) و مصاحب شما [پیامبر] دیوانه نیست! (22) او (جبرئیل) را در افق روشن دیده است! (23) و او نسبت به آنچه از طریق وحی دریافت داشته بخل ندارد! (24) این (قرآن) گفته شیطان رجیم نیست! (25) پس به کجا می روید؟! (26) این قرآن چیزی جز تذکّری برای جهانیان نیست، (27) برای کسی از شما که بخواهد راه مستقیم در پیش گیرد! (28) و شما اراده نمی کنید مگر اینکه خداوند -- پروردگار جهانیان -- اراده کند و بخواهد! (29)
«إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ * وَ إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ * وَ إِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ * وَ إِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ * وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ * وَ إِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ * وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ»(1)
در مجمع البیان نقل شده که به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفته شد: یا رسول الله «أَسْرَعَ إِلَیْکَ الشَّیْبُ»؟ و آن حضرت فرمود:
ص: 323
سوره هود و واقعه و مرسلات و عمّ یتساءلون و إذا الشّمس کوّرت، مرا پیر کردند.(1)
ابوذرّ غفاری رحمه الله علیه گوید: من دست رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را گرفته بودم، و با همدیگر راه می رفتیم و به خورشید نگاه می کردیم تا غروب نمود، پس من گفتم: یا رسول الله خورشید بعد از غروب کجا می رود؟ فرمود:
هر روز به آسمان می رود، تا به آسمان هفتم می رسد، و در زیر عرش در پیشگاه خداوند سجده می کند و ملائکه موکّل به او نیز سجده می کنند، سپس خورشید می گوید: پروردگارا آیا امر می کنی، از مغرب طلوع کنم و یا از مشرق طلوع نمایم؟ از این رو خداوند می فرماید: «وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ»(2)، و مقصود این است که نظم موجود، صنع پروردگار عزیز، و علیم می باشد.
تا این که فرمود:
سپس جبرئیل(علیه السلام) حُلّه ای از نور عرش به اندازه ی ساعات روز -- در تابستان و زمستان و بین آن دو از بهار و پائیز -- بر خورشید می پوشاند، همانند این که شما لباس خود را می پوشید و سپس او را می آورد، و در مطلع و محلّ طلوعش قرار می دهد، و من می بینم [که در پایان] سه شب خورشید محبوس می گردد، و لباسی بر او پوشیده نمی شود، و مأمور می گردد تا از مغرب طلوع کند، چنان که خداوند می فرماید: «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ * وَ إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ».
تا این که فرمود:
و ماه نیز در هر شبانه روز همین گونه خواهد بود، و در آسمان هفتم زیر عرش سجده می کند و جبرئیل با حُلّه ای از نور کرسی او را می پوشاند، چنان که
ص: 324
خداوند می فرماید: «هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاء وَ الْقَمَرَ نُورًا»(1)، ابوذرّرحمه الله علیه گوید: سپس با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نماز مغرب راخواندیم.(2)
مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
«إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ»یعنی هنگامی که خورشید سیاه و تاریک شود، «وَ إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ»یعنی هنگامی که ستاره ها کَدِر و بدون نور شوند، «وَ إِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ» یعنی هنگامی که کوه ها سیر کنند و حرکت نمایند، «وَ إِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ»یعنی هنگامی که شترها معطّل بمانند و کسی نباشد شیر آن ها را
ص: 325
بدوشد، چرا که مردم بمیرند و کسی نیست آن ها را بدوشد، «وَ إِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ»یعنی هنگامی که دریاهای اطراف زمین تبدیل به آتش شوند، «وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ»یعنی هنگامی که نفوس مؤمنه با حورالعین تزویج نمایند.(1)
و در روایت ابوالجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که در تفسیر «وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ»فرمود:امّا اهل بهشت با خیرات حسان [یعنی حوریان بهشتی] تزویج می کنند، و امّا اهل دوزخ با شیاطین مقرون می شوند، چرا که کافران و منافقان همتای شیاطین می باشند.(2)
ابن عبّاس گوید:
خداوند هر مؤمنی را هنگام گذشتن از صراط و رسیدن به درب بهشت، به چهار زن دنیایی و هفتاد زن از حورالعین بهشتی تزویج می نماید، جز علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) که همسر او تنها فاطمه(علیها السلام) است، و همسر دیگری از زنان دنیایی در بهشت ندارد، آری برای او از حوریان بهشتی هفتاد هزار حوری خواهد بود و برای هر حوری هفتاد هزار خادم می باشد.(3)
ص: 326
«وَ إِذَا الْمَوْؤُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
اعراب جاهلی به خاطر غیرت جاهلانه، دختران خود را زنده به گور می کردند، و چون روز قیامت فرا رسد، آن دختر سؤال می کند، به چه گناهی کشته شده است؟!(2)
مرحوم طبرسی از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل نموده که در تفسیر آیه فوق می فرمایند:
«مَوَدَّة»صحیح است، و مَوؤدة صحیح نیست، و آیه، «وَ إِذَا الْمَوَدَّةُ سُئِلَتْ * بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ»نازل شده است، و مَوَدّة با فتح میم و واو و دال است.
ابن عبّاس نیز گوید:
مقصود، سؤال از مودّت ذی القربی می باشد، و قاطع مودّت ذی القربی مورد سؤال واقع می شود، و به او گفته خواهد شد: به چه گناهی با ذی القربی قطع مودّت کردی؟!(3)
ص: 327
امام صادق(علیه السلام) ضمن حدیثی فرمود:
مقصود از آیه «قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی»(1)، و آیه «وَ إِذَا الْمَوَدَّةُ سُئِلَتْ * بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ»این است که از مودّتی که نسبت به ذی القربی و خویشان پیامبر(صلی الله علیه و آله) بر شما واجب شد، و شما منزلت و مقام آنان را دانستید، سؤال خواهد شد که به چه گناهی شما آنان را کشتید؟ در حالی که مودّت و محبّت آنان بر شما واجب بود؟!(2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید: جابر از امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «وَ إِذَا الْمَوْؤُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ»سؤال نموده، و آن حضرت فرموده است:
مقصود کسانی هستند که به خاطر محبّت ما کشته می شوند، و دلیل آن آیه مودّت می باشد که خداوند می فرماید: «قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی.»(3)
مؤلّف گوید:
درروایات فراوانی «مَوْؤُودَةُ»مَوَدَّة قرائت شده، و مقصود مودّت اهل بیت(علیهم السلام) است؛ و در برخی آمده که مقصود کسانی از شیعیان ما هستند که به خاطر محبّت ما کشته شده اند؛ و در برخی آمده که از شهادت حسین(علیه السلام) سؤال می شود.(4)
ص: 328
و از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
آیه این چنین است: «و إذا الْمَوَدَةُ سألَتْ * بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ»با فتح سین و لام.(1)
«وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ * وَ إِذَا السَّمَاء کُشِطَتْ * وَ إِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ * وَ إِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
یعنی هنگامی که در قیامت نامه اعمال باز و منتشر شود، و هنگامی که آسمان باطل و نابود شود…«عَلِمَتْ نَفْسٌ….»(3)
ص: 329
سپس مرحوم علیّ بن ابراهیم از ابن عبّاس نقل نموده که گوید:
مقصود از«وَ إِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ»شعله ور شدن دوزخ برای کافران است، و «جحیم» درکلام عرب آتش بزرگ و فراوان را گویند، به دلیل آیه «قَالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیَانًا فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ»(1)، و مقصود آنان آتش عظیمه بوده است. و «وَ إِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ»یعنی «قرّبت الأولیاء الله من المتّقین.»(2)
در احتجاج ضمن حدیث مفصّلی از سلیم بن قیس هلالی از سلمان نقل شده که سلمان گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) به عمر بن خطّاب فرمود:
«وای بر تو ای پسر خطّاب! ای کاش می دانستی که از کجا خارج شدی، و در کجا وارد شدی، و چه جنایتی را بر خود و رفیق خود [ابابکر] وارد کردی؟»و ابوبکر با شنیدن این سخنان به عمر گفت: «ای عمر حال که او بیعت کرد و ما از شرّ او در امان شدیم و از خطر کشتن و غائله او آسوده شدیم، او را رها کن تا هر چه می خواهد بگوید»پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«من چیزی جز یک کلمه به شما نمی گویم، و آن این است که به شما چهار نفر یعنی سلمان و زبیر و اباذرّ و مقداد می گویم، و شما را به خدا سوگند می دهم آیا شما از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نشنیدید که می فرمود: «تابوتی در آتش دوزخ هست که در آن دوازده نفر قرار دارند، شش نفر از اوّلین و شش نفر از
ص: 330
آخرین، و آن تابوتِ آتشین در ته چاهی است در جهنّم و بر آن قفلی زده شده و بر درب آن چاه سنگی است، و هر گاه خداوند بخواهد دوزخ را شعله ور کند، آن سنگ را از درِ آن چاه کنار می زند، و در آن حال جهنّم از حرارت آن چاه به خدا پناه می برد»پس ما درباره ی آن دوازده نفر از آن حضرت سؤال کردیم و شما حاضر بودید، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آن شش نفر از اوّلین:فرزند آدم است که برادر خود را کشت، و فرعون بزرگ است، و سوّم کسی است که با ابراهیم درباره ی خدا محاجّه نمود [یعنی نمرود] و دو نفر از بنی اسرائیل هستند که کتاب خدا را تغییر دادند و سنّت پیامبر خود را دگرگون کردند، یکی از آنان یهود را گم راه کرد و دیگری نصارا را گم راه نمود، و ششمین آنان ابلیس است، و آن شش نفر از آخرین دجّال است و این پنج نفری که اصحاب صحیفه می باشند و با همدیگر عقد و پیمان بستند بر دشمنی با تو -- ای برادر من -- و آنان پس از من بر تو چیره می شوند» و سپس نام یکایک آنان را برد، پس سلمان گفت: راست گفتی یا علیّ ما شهادت می دهیم که این سخنان را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدیم.(1)
ص: 331
سلیم بن قیس کوفی نیز نقل نموده که امیرالمؤمنین(علیه السلام) به زبیر -- که ادّعا می کرد سعید بن نفیل از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیده است که ده نفر از این امّت اهل بهشت هستند -- فرمود:
به خدا سوگند برخی از این ده نفر که نام بردی، در تابوتی در قعر چاهی در دوزخ که اسفل درک جهنّم است جای دارند و بر درب آن چاه سنگی است که هر گاه خداوند بخواهد جهنّم را شعله ور کند آن سنگ را کنار می زند … و من این را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم….(1)
«فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ * الْجَوَارِ الْکُنَّسِ * وَ اللَّیْلِ إِذَا عَسْعَسَ * وَ الصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ * إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ *ذِی قُوَّةٍ عِندَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ *مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ *وَ مَا صَاحِبُکُمبِمَجْنُونٍ…»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ * الْجَوَارِ الْکُنَّسِ»، «لا»برای تأکید است، و برای نفی قسم، نیست، و خداوند سوگند یاد نموده به «خُنّس»که نام ستارگان است، و آن ها درافلاک خود جاری هستند، و در روز زیر نور خوشید پنهان می باشند، و در شب ظاهر می شوند.(3)
ص: 332
و درتأویل آیه فوق روایاتی نقل شده، و در برخی از آن ها آمده، که امّ هانی به امام باقر(علیه السلام) می گوید: معنای «فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ»چیست؟ و آن حضرت می فرماید:
ای امّ هانی مقصود امامی است که خود را از مردم پنهان می کند، و شروع آن در سال دویست و شصت خواهد بود، و سپس مانند شهاب واقد در شب ظلمانی ظاهر خواهد شد، و اگر تو آن زمان را درک کنی چشمت روشن می شود.(1)
اصبغ بن نباته گوید:
ابن کوّای ناصبی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره ی آیه «فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ * الْجَوَارِ الْکُنَّسِ»سؤال نمود، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) به او فرمود: «خداوند به چیزی از خلق خود سوگند یاد نمی کند، و مقصود از «خُنّس»این است که گروهی از این مردم علوم پیامبران(علیهم السلام) را پنهان نمودند، و مردم را به غیر محبّت آنان دعوت کردند، و«خَنَسوا»به معنای سَتَروا می باشد»ابن کوّاء گفت: معنای «الْجَوَارِ الْکُنَّسِ»چیست؟ فرمود: «مقصود ملائکه ای هستند که علوم را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می رساندند [و در رفت و آمد بودند] و آن حضرت آن علوم را در پنهانی به اوصیای خود تعلیم نمود، و از مردم پنهان داشت»ابن کوّاء گفت: مقصود از«وَ اللَّیْلِ إِذَا عَسْعَسَ»چیست؟ فرمود: مقصود سوگند به شب تاریک است، و این مَثَلی که
ص: 333
خداوند برای مدّعیان ولایت زده و آنان خود را صاحب ولایت دانستند، و از پذیرفتن ولایت والیان امر از ناحیه خداوند امتناع ورزیدند، ابن کوّاء گفت:مقصود از «وَ الصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ»چیست؟ فرمود: مقصود اوصیای پیامبر(صلی الله علیه و آله) هستند که علوم شان نورانی تر و روشن تر از نور صبح است.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ»جواب قسم های گذشته است، و رسول کریم جبرائیل است که این آیات را بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آورده و او صاحب قدرت بزرگ است و در پیشگاه صاحب عرش دارای منزلت عظیمه و مطاع همه ملائکه و امین وحی الهی می باشد، و این چیزی است که خداوند پیامبر خود را به آن فضیلت داده، و هیچ پیامبر دیگری را چنین فضیلتی نداده است.(2)
ص: 334
سپس مرحوم علی بن ابراهیم با سند خود از ابوبصیر نقل نموده که گوید:
امام صادق(علیه السلام) درتفسیر«ذِی قُوَّةٍ عِندَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ»فرمود: مقصود جبرئیل است. گفتم: «مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ»کیست؟ فرمود: مقصود رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است که از ناحیه خداوند برای مردم مطاع می باشد، و در قیامت نیز امین شمرده می شود، گفتم: مقصود از «وَ مَا صَاحِبُکُم بِمَجْنُونٍ»کیست؟ فرمود: مقصود رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، و او در نصب امیرالمؤمنین(علیه السلام) برای خلافت خود، مجنون نبوده است [چنان که منافقین او را مجنون دانستند] ابو بصیر گوید: گفتم:مقصود از «وَ مَا هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنِینٍ»کیست؟ فرمود: یعنی خدای تبارک و تعالی نسبت به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) از بیان غیب و اسرار عالم بخیل نیست، گفتم: مقصود از«وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شَیْطَانٍ رَجِیمٍ»چیست؟ فرمود: یعنی سخن کاهنان قریش صحیح نیست که می گفتند: «این آیات سخنان شیاطین است»چرا که شیاطین با قریش ارتباط داشتند از این رو خداوند پس از آن می فرماید:«وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شَیْطَانٍ رَجِیمٍ».
گفتم: مقصود از«فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ * إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ»چیست؟ فرمود: یعنی برای چه ازولایت علی(علیه السلام) فرار می کنید؟ او جز ذکری [و تنبّهی] برای عالمین نیست، و خداوند در میثاق پیمان ولایت او را از جمیع عالمین گرفته است، گفتم: معنای «لِمَن شَاء مِنکُمْ أَن یَسْتَقِیمَ»چیست؟ فرمود: مقصود استقامت در اطاعت از علی(علیه السلام) و ائمّه بعد از او(علیهم السلام) است، گفتم: «وَ مَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ؟»فرمود: مقصود این است که مشیّت و اراده -- در عالم وجود -- مربوط به خداوند است و در اختیار مردم نیست.(1)
ص: 335
حضرت کاظم(علیه السلام) در تفسیر«وَ مَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ» فرمود:
خداوند(عزوجل) قلوب ائمّه(علیهم السلام) را مورد اراده ی خود قرار داده، و هنگامی که خداوند اراده کند، آنان نیز اراده می کنند.(1)
حضرت رضا(علیه السلام) نیز فرمود:
خداوند تبارک و تعالی قلوب ائمّه(علیهم السلام) را مورد اراده ی خود قرار داده است، و هر گاه او چیزی را اراده کند، آنان نیز اراده می کنند، چنان که خداوند می فرماید: «وَ مَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ.»(2)
ص: 336
به این سوره «انفطرت»نیز گفته می شود.
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی نازعات.
تعداد آیات: 19 آیه.
ثواب قرائت سوره ی انفطار
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که سوره انفطار و انشقاق را نصب عین خود قرار بدهد و در نماز واجب و مستحبّ خود بخواند، حاجبی و حاجزی بین او و خداوند نخواهد بود، و همواره خداوند به او نظر رحمت می کند، و چشم او منتظر رحمت الهی است، تا خداوند از حساب خلایق در قیامت فارغ شود.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که سوره انفطار را بخواند، هنگام باز شدن نامه اعمال، خداوند او را رسوا
ص: 337
نمی کند، و عورت او را می پوشاند، و حال او را در قیامت اصلاح می کند، و اگر در زندان زیرغل و زنجیر باشد، و این سوره را بر خود بیاویزد، خداوند نجات او را آسان و از آنچه می ترسد خلاصش می کند، و با اذن خداوند حال او در دنیا اصلاح خواهد شد.(1)
و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی انفطار را هنگام نزول باران بخواند، خداوند به اندازه یِ هر قطره ای از باران او را می آمرزد، و اگر بر چشم [ضعیف] خوانده شود، قوّت نگاه آن بیشتر خواهد شد، و با اذن و قدرت الهی درد چشم و ضعف بینائی او برطرف می شود.(2)
ص: 338
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ 1 وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ 2 وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ 3 وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ 4 عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ 5 یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ 6 الَّذی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ 7 فی أَیِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَکَّبَکَ 8 کَلاَّ بَلْ تُکَذِّبُونَ بِالدِّینِ 9 وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ 10 کِراماً کاتِبینَ 11 یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ 12 إِنَّ الْأَبْرارَ لَفی نَعیمٍ 13 وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفی جَحیمٍ 14 یَصْلَوْنَها یَوْمَ الدِّینِ 15 وَ ما هُمْ عَنْها بِغائِبینَ 16 وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ 17 ثُمَّ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ 18 یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ 19
«انفطار و انشقاق و انصداع»نظائراند، و «انتثار»پخش شدن چیزی در اطراف
ص: 339
است، و «تفجیر»جریان دادن آب است با کثرت و فشار، و فجور نیز از همین معناست، چرا که صاحب آن با زیادی گناه انفجار پیدا می کند، و فجر نیز به معنای انفجار افق است، و «بُعثرتِ الحوضُ»اذا جعلت أسفله أعلاه، و بَعْثرة و بُحْثرة به یک معناست، و «غُرور»به معنای فریب خوردن و فریب دادن است، و «غرّه غروراً، و اغترّه اغتراراً»یعنی جعله مغروراً بما لا حقیقته له.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
آن زمان که آسمان [کرات آسمانی] از هم شکافته شود، (1) و آن زمان که ستارگان پراکنده شوند و فرو ریزند، (2) و آن زمان که دریاها به هم پیوسته شود، (3) و آن زمان که قبرها زیر و رو گردد (و مردگان خارج شوند)، (4) (در آن زمان) هر کس می داند آنچه را از پیش فرستاده و آنچه را برای بعد گذاشته است. (5) ای انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است؟! (6) همان خدایی که تو را آفرید و سامان داد و منظّم ساخت، (7) و در هر صورتی که خواست تو را ترکیب نمود. (8) (آری) آن گونه که شما می پندارید نیست بلکه شما روز جزا را منکرید! (9) و بی شک نگاهبانانی بر شما گمارده شده…(10) والا مقام و نویسنده (اعمال نیک و بد شما)، (11) که می دانند شما چه می کنید! (12) به یقین نیکان در نعمتی فراوانند. (13) و بدکاران در دوزخند، (14) روز جزا وارد آن می شوند و می سوزند، (15) و آنان هرگز از آن غایب و دور نیستند! (16) تو چه می دانی روز جزا چیست؟! (17) باز چه می دانی روز جزا چیست؟! (18) روزی است که هیچ کس قادر بر انجام کاری به سود دیگری نیست، و همه امور در آن روز از آن خداست! (19)
ص: 340
«إِذَا السَّمَاء انفَطَرَتْ * وَ إِذَا الْکَوَاکِبُ انتَثَرَتْ * وَ إِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَتْ * وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ * عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ * یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ * الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ * فِی أَیِّ صُورَةٍ مَّا شَاء رَکَّبَکَ»(1) مرحوم قمّی گوید:
«وَ إِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَتْ»یعنی هنگامی که دریاها تبدیل به آتش شود، و «وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ»یعنی هنگامی که قبرها باز شود، و مردم از آن ها خارج گردند، و «عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ»یعنی در آن هنگام هر کسی می داند که چه اعمال خوب و بدی را پیش فرستاده است، سپس گوید: «فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ»یعنی «لَیْسَ فِیکَ اعْوَجَاجٌ.»(2)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «فِی أَیِّ صُورَةٍ مَّا شَاء رَکَّبَکَ»فرمود:
«لَوْ شَاءَ رَکَّبَکَ عَلَی غَیْرِ هَذِهِ الصُّورَةِ.»(3) امیرالمؤمنین(علیه السلام) هنگام تلاوت «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ»فرمود:
ای انسان چه چیز تو را بر نافرمانی خدای خود جرئ و مغرور نمود؟ و چه چیز تو را راغب به هلاک نمودن خویش کرد؟
ص: 341
آیا از بیماری [غفلت] بهبود نمی یابی؟ و یا از خواب غفلت بیدار نمی شوی؟ آیا همان گونه که به دیگری ترحّم می کنی به خویش ترحّم نمی نمایی؟ تو بسا بر کسی که از حرارت خورشید رنج می برد سایه بر او می افکنی، و یا بیماری را می بینی و از ترّحم بر او گریه می کنی! پس چگونه است صبر تو در آن عالم بر بیماری خویش؟ و چگونه است بدن تو بر مصیبت آن عالم؟ و چگونه است گریه تو بر مصیبت خویش؟ در حالی که جان تو نزد تو عزیزتر از هر جانی است؟ و چگونه خطر نقمت و عذاب آن عالم تو را بیدار نمی کند؟ در حالی که تو غوطه ور در معصیت خدا شده ای، و از امهال و استدراج و سطوت الهی نمی ترسی؟!(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
وقتی نطفه در رحم مستقر می شود، خدا تمام نَسَب هایی که بین او تا آدم(علیه السلام) بوده را احضار می نماید، و به شکل هر کدام از آنان که مشیّت او باشد، او را خلق می کند، چنان که می فرماید: «فِی أَیِّ صُورَةٍ مَّا شَاء رَکَّبَکَ.»(2)
ص: 342
امام حسن(علیه السلام) در تفسیر «فِی أَیِّ صُورَةٍ مَّا شَاء رَکَّبَکَ»می فرماید:
خداوند(عزوجل) علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) را در پشت ابوطالب به صورت محمّد(صلی الله علیه و آله) قرار داد، از این رو علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) از همه مردم به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شبیه تر بود، و حسین بن علی علیهما السلام از همه مردم به فاطمه(علیها السلام) شبیه تر بود، و من از همه مردم به خدیجه کبرا شبیه تر هستم.(1)
«کَلَّا بَلْ تُکَذِّبُونَ بِالدِّینِ * وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ * کِرَامًا کَاتِبِینَ * یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ * إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ * وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ * یَصْلَوْنَهَا یَوْمَ الدِّینِ * وَ مَا هُمْ عَنْهَا بِغَائِبِینَ * وَ مَا أَدْرَاکَ مَا یَوْمُ الدِّینِ * ثُمَّ مَا أَدْرَاکَ مَا یَوْمُ الدِّینِ * یَوْمَ لَا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِّنَفْسٍ شَیْئًا وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ»(2)
مرحوم قمّی گوید:
مقصود از تکذیب دین، تکذیب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و مقصود از «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ»دو ملک حافظ اعمال انسانند، که اعمال خوب و بد انسان را می نویسند، و خداوند برای تعظیم و اهمیّت روز قیامت می فرماید: «وَ مَا أَدْرَاکَ مَا یَوْمُ الدِّینِ»یعنی ای محمّد تو چه می دانی که روز قیامت چگونه خواهد بود؟ آن روز، روزی است که احدی نمی تواند برای کسی کاری بکند و تمام قدرت و اختیار به دست خداوند است!(3)
ص: 343
سپس مرحوم قمّی با سند خود از ابن عبّاس نقل نموده که گوید:
مقصود از «والْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ»مُلک و قدرت و سلطان و عزّت و جبروت و جمال و بهاء و هیبت است که مخصوص خداوند «لَاشَرِیکَ لَهُ»می باشد.(1)
مرحوم طبرسی از جابر از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که در تفسیر «وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ»فرمود:
«إِنَ الْأَمْرَ یَوْمَئِذٍ وَ الْیَوْمَ کُلَّهُ لِلَّهِ»یعنی اختیار و حکومت در تمام روز قیامت به دست خداوند است.
سپس فرمود:
ای جابر! در قیامت حکّام ساقط می شوند و حاکمی جز خدا باقی نمی ماند.(2)
ابوحمزه ی ثمالی گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ * وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ»فرمود:
ابرار ما هستیم، و فجّار دشمنان ما می باشند.(3)
ص: 344
صاحب تأویل الآیات گوید: مرحوم علی بن ابراهیم در تفسیر خود گوید:
آیه «عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ»درباره ی عمر بن خطّاب نازل شده است، و او در قیامت خواهد دانست که توشه ی پیش فرستاده ی او، ولایت ابوبکر و ولایت غاصبانه خود اوست بر مردم، و توشه ای که برای او پس از مرگ فرستاده می شود، ولایت غاصبانه دیگرانی است که پس از او بر مردم حاکم شدند.
و در تفسیر «بَلْ تُکَذِّبُونَ بِالدِّینِ»گوید:
مقصود تکذیب ولایت [اهل البیت(علیهم السلام)] است، بنابراین مقصود از «دین» ولایت [اهل البیت(علیهم السلام)] می باشد.(1)
در احتجاج طبرسی ضمن حدیث مفصّلی نقل شده که شخصی به امام صادق(علیه السلام) گفت: چه نیازی به دو ملک حافظ اعمال هست؟ در حالی که خداوند عالم السرّ و الخفیّات است؟ امام(علیه السلام) فرمود:
خداوند آن دو ملک را به اطاعت خود گرفته، و آنان را شهود بندگان خویش قرار داده است، تا بیشتر بر طاعت او مواظبت کنند، و از معصیت او دوری نمایند، و چه بسا بنده ای به خاطر آنان دست از گناه بر می دارد، و می گوید: «پروردگارم مرا می بیند، و آن دو ملک بر علیه من شهادت خواهند داد از سویی خداوند از لطف و رأفت خود آنان را مأمور کرده تا شیاطین را از بندگان خود دور کنند، و حیوانات
ص: 345
گزنده ی زمین، و آفات زیاد دیگری را نیز که مردم نمی بینند با اذن الهی از آنان برطرف نمایند، تا امر خداوند(عزوجل) فرا رسد.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دست خود را بر شانه عموی خود عبّاس گذارده بود، ناگهان امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با او معانقه نمود و بین دو چشم او را بوسه زد، پس عبّاس بر علیّ(علیه السلام) سلام کرد و آن حضرت به آرامی پاسخ او را داد، و عبّاس خشمگین شد و گفت: یا رسول الله ببین علی از کبر و فخر خود، دست بر نمی دارد! و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: عمو درباره ی علی چنین مگو، چرا که اکنون جبرئیل به من گفت: من، الساعة دو ملک مأمور بر اعمال علی را ملاقات نمودم و آنان گفتند: ما از روز ولادت علی تا امروز گناهی بر او ننوشته ایم.(2)
ص: 346
به این سوره «تطفیف»نیز گفته اند.
محلّ نزول: مکّه مکرّمه، و بعضی گفته اند: 8 آیه آخر آن در مدینه منوّره.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی عنکبوت. آخرین سوره ای است که در مکّه نازل شد.
تعداد آیات: 36 آیه.
ثواب قرائت سوره ی مطفّفین
مرحوم صدوق در کتاب ثواب الأعمال از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
کسی که در نماز واجب خود این سوره را بخواند، خداوند در روز قیامت او را از آتش دوزخ در امان خواهد نمود، آتش دوزخ او را نخواهد دید، و او نیز آتش دوزخ را نخواهد دید، و بر جسر جهنّم عبور نخواهد کرد و حسابی در قیامت نخواهد داشت.(1) و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بخواند خداوند در قیامت او را از ظرف های مهرشده ی بهشتی سیراب خواهد کرد، و اگر برای حفظ مخزن و انباری خوانده شود،
ص: 347
خداوند آن را از هر آفتی حفظ خواهد نمود.(1)
وازامام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
سوره ی «مطفّفین»بر چیزی خوانده نمی شود مگر آن که با اذن خداوند از حشرات و گزندگان زمین محفوظ خواهد ماند.(2)
ص: 348
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ 1 الَّذینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ 2 وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ 3 أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ 4 لِیَوْمٍ عَظیمٍ 5 یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمینَ 6 کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفی سِجِّینٍ 7 وَ ما أَدْراکَ ما سِجِّینٌ 8 کِتابٌ مَرْقُومٌ 9 وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ 10 الَّذینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ 11 وَ ما یُکَذِّبُ بِهِ إِلاَّ کُلُّ مُعْتَدٍ أَثیمٍ 12 إِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ 13 کَلاَّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ 14 کَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ 15 ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصالُوا الْجَحیمِ 16 ثُمَّ یُقالُ هذَا الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ 17 کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفی عِلِّیِّینَ 18 وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ 19 کِتابٌ مَرْقُومٌ 20 یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ 21 إِنَّ الْأَبْرارَ لَفی نَعیمٍ 22 عَلَی الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ 23 تَعْرِفُ فی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعیمِ 24 یُسْقَوْنَ مِنْ رَحیقٍ مَخْتُومٍ 25 خِتامُهُ مِسْکٌ وَ فی ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ 26 وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنیمٍ 27 عَیْناً
ص: 349
یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ 28 إِنَّ الَّذینَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ 29 وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ یَتَغامَزُونَ 30 وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلی أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَکِهینَ 31 وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ 32 وَ ما أُرْسِلُوا عَلَیْهِمْ حافِظینَ 33 فَالْیَوْمَ الَّذینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ 34 عَلَی الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ 35 هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ ما کانُوا یَفْعَلُونَ 36
«تطفیف»به معنای کم فروشی و نقص در مکیال و میزان است، و«طَفیف»چیز کم را گویند، و «اکتیال»شغل کیّالی است، مانند «اتّزان»که شغل ترازوداری است، و «أَخْسَرْتَ المیزان و خَسِرْتَه»أی نقصت فی الوزن، و «سِجّین»فِعّیل از سِجْن است، و بعضی گفته اند: «سجّین»زندان ابدی را گویند، و «مَرقوم»نوشته ای است که حاوی دستور باشد، و «رَیْن»به معنای غلبه است، و «ران علی قلبه»یعنی غلب علیه، و «ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون»یعنی أثّر علی قلوبهم ما کانوا یعملونه من أعمال السوء، و «عِلّیُون»علوّ مضاعف است، و آن مراتب عالیة جلالت است، و «أَرائِک»جمع أَریکة به معنای تخت است که بهشتیان بر آن می نشینند، و اهل دوزخ را می بینند که در میان آتش می سوزند، و خوراک آنان حمیم و غسّاق و زقّوم است، و «تَنافُس»تسابق دو نفر بر چیز نفیس است، و «مَزْج»مخلوط کردن مایعی به مایع دیگر است، و «تسنیم»چشمه ای است که از بالا به پایین جاری است، و «تَغامُزْ»اشاره ی با چشم است، ازباب استهزا و یا طلب عیب، و «فاکهون»به معنای لاهون است، و «فکاهة»به معنای مزاح است، و«ثواب»در لغت به معنای رجوع است، و ثاب علیه عقله إذا رجع.
ص: 350
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
وای بر کم فروشان! (1) آنان که وقتی برای خود پیمانه می کنند، حق خود را بطور کامل می گیرند (2) امّا هنگامی که می خواهند برای دیگران پیمانه یا وزن کنند، کم می گذارند! (3) آیا آنها گمان نمی کنند که برانگیخته می شوند، (4) در روزی بزرگ (5) روزی که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان می ایستند. (6) چنین نیست که آنها (درباره قیامت) می پندارند، به یقین نامه اعمال بدکاران در «سجّین» است! (7) تو چه می دانی «سجّین»چیست؟ (8) نامه ای است رقم زده شده و سرنوشتی است حتمی! (9) وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! (10) همانها که روز جزا را انکار می کنند. (11) تنها کسی آن را انکار می کند که متجاوز و گنهکار است! (12) (همان کسی که) وقتی آیات ما بر او خوانده می شود می گوید: «این افسانه های پیشینیان است!»(13) چنین نیست که آنها می پندارند، بلکه اعمال شان چون زنگاری بردلهای شان نشسته است! (14) چنین نیست که می پندارند، بلکه آنها در آن روز از پروردگارشان محجوبند! (15) سپس آنها به یقین وارد دوزخ می شوند! (16) بعد به آنها گفته می شود: «این همان چیزی است که آن را انکار می کردید!»(17) چنان نیست که آنها (درباره معاد) می پندارند، بلکه نامه اعمال نیکان در«علیّین»است! (18) و تو چه می دانی «علیّین»چیست! (19) نامه ای است رقم خورده و سرنوشتی است قطعی، (20) که مقربان شاهد آنند! (21) مسلّماً نیکان در انواع نعمت اند: (22) بر تختهای زیبای بهشتی تکیه کرده و (به زیباییهای بهشت) می نگرند! (23) در چهره های شان طراوت و نشاط نعمت را می بینی و می شناسی! (24) آنها از شراب (طهور) زلال دست نخورده و سربسته ای سیراب می شوند! (25) مهری که بر
ص: 351
آن نهاده شده از مشک است و در این نعمتهای بهشتی راغبان باید بر یکدیگر پیشی گیرند! (26) این شراب (طهور) آمیخته با «تسنیم»است، (27) همان چشمه ای که مقرّبان از آن می نوشند. (28) بدکاران (در دنیا) پیوسته به مؤمنان می خندیدند، (29) و هنگامی که از کنارشان می گذشتند آنان را با اشاره تمسخر می کردند، (30) و چون به سوی خانواده خود بازمی گشتند مسرور و خندان بودند، (31) و هنگامی که آنها را می دیدند می گفتند: «اینها گم راهانند!»(32) در حالی که هرگز مأمور مراقبت و متکفّل آنان [مؤمنان] نبودند! (33) ولی امروز مؤمنان به کفار می خندند، (34) در حالی که بر تختهای آراسته بهشتی نشسته و (به سرنوشت شوم آنها) می نگرند! (35) آیا (با این حال) کافران پاداش اعمال خود را گرفتند؟! (36)
«وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ * الَّذِینَ إِذَا اکْتَالُواْ عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ * وَ إِذَا کَالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ * أَلَا یَظُنُّ أُولَئِکَ أَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ * لِیَوْمٍ عَظِیمٍ * یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید: ابوجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
این آیه هنگامی نازل شد که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وارد مدینه شد، و مردم مدینه در آن زمان بیش از همه در کیل و میزان خیانت می کردند، و با آمدن آن حضرت به مدینه کیل و وزن خود را نیکو انجام دادند، و امّا «ویل»:چاهی است در جهنّم، و خدا بهتر می داند که آن چیست.(2)
ص: 352
مرحوم علی بن ابراهیم سپس با سند خود از ابن عبّاس نقل نموده که گوید:
آیه فوق مربوط به کسانی است که چون می خریدند کامل و با کیل راجح تحویل می گرفتند، و چون می فروختند ناقص می داند و این عادت شان بود و [چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به مدینه آمد] از این عمل دوری کردند.(1)
و درتأویل الآیات از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود از«وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ»کسانی هستند -- ای محمّد -- که خمس تو را -- ای محمّد -- کامل نمی دهند، و هنگام تقسیم غنائم جنگی حق خود را کامل می گیرند، و مقصود از«وَ إِذَا کَالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ»این است که چون خمس آل محمّد(صلی الله علیه و آله) را از آنان سؤال می کنند، کامل پرداخت نمی نمایند، و مقصود از «وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِّلْمُکَذِّبِینَ» تکذیب وصیّ پیامبر(صلی الله علیه و آله) است، و مقصود از «إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِ آیَاتُنَا قَالَ أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ»این است که حضرت مهدی قائم عجل الله فرجه الشریف را تکذیب می کنند و می گویند: ما شما را نمی شناسیم، و شما ازفرزندان فاطمه(علیها السلام) نیستی، همان گونه که مشرکین به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می گفتند: شما آن پیامبر موعود نمی باشی.(2)
ص: 353
مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که در تفسیر «أَلَا یَظُنُّ أُولَئِکَ أَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ * لِیَوْمٍ عَظِیمٍ»فرمود:
«أی ألیس یوقنون انهم مبعوثون؟»یعنی آیا آنان یقین ندارند که در قیامت مبعوث خواهند شد [و خداوند از آنان مؤاخذه خواهد نمود؟](1)
امام باقر(علیه السلام) درباره ی ناقص دادن وزن و کیل [و کم فروشی] فرمود:
خداوند درباره ی کم فروشی فرموده است: «وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ»و برای هر کس خداوند تعبیر به «ویل»نموده او را کافر شمرده است، چنان که می فرماید: «فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِن مَّشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ.»(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن کلام مفصّلی فرمود:
مظنّه و گمان دو گونه است: مظنّه به معنای یقین و مظنّه به معنای شکّ،
ص: 354
و مظنّه اگر درباره ی معاد باشد به معنای یقین است، و اگر درباره ی دنیا باشد به معنای شکّ است.(1)
و فرمود:
مظنّه در آیه «وَ رَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا»و آیه «إِنِّی ظَنَنتُ أَنِّی مُلَاقٍ حِسَابِیهْ»به معنای یقین است، و در آیه «وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا»-- درباره ی منافقین -- به معنای شکّ است. و در آیه فوق نیز به معنای یقین است.(2)
«کَلَّا إِنَّ کِتَابَ الفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ * وَ مَا أَدْرَاکَ مَا سِجِّینٌ * کِتَابٌ مَّرْقُومٌ * وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِّلْمُکَذِّبِینَ * الَّذِینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ * وَ مَا یُکَذِّبُ بِهِ إِلَّا کُلُّ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ * إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِ آیَاتُنَا قَالَ أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ * کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ * کَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ * ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصَالُو الْجَحِیمِ * ثُمَّ یُقَالُ هَذَا الَّذِی کُنتُم بِهِ تُکَذِّبُونَ»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از«کِتَابَ الفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ»عذابی است که خداوند در سجّین برای فجّار نوشته است، و ملائکه مقرّب خداوند اعمال فجّار را در آن کتاب نوشته اند، و بر آن شهادت خواهند داد.(4)
ص: 355
سپس مرحوم علی بن ابراهیم گوید: در روایت ابوالجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«سِجّین»طبقه هفتم پایین زمین است، و «علیّون»آسمان هفتم است.(1)
تا این که گوید: از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود از«فُجّار»فلان و فلان است، و نیز مقصود از «الَّذِینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ» اوّلی و دوّمی است، و مقصود از «مُعْتَدٍ أَثِیمٍ»و «قَالَ أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ»نیزآنان هستند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را تکذیب می کردند و مقصود از«إِنَّهُمْ لَصَالُو الْجَحِیمِ»و«کُنتُم بِهِ تُکَذِّبُونَ»نیز آنان و پیروانشان می باشند، و مقصود از «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ…»تا «عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ»رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین و ائمّه بعد از آنان(علیهم السلام) می باشند. و مقصود از «إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا»اوّلی و دوّمی و پیروان شان هستند، که به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و مؤمنین می خندیدند و آنان را استهزا می کردند، و آیات بعد از این ها نیز تا آخر سوره درباره آنان خواهد بود.(2)
ص: 356
محمّد بن فضیل گوید: امام کاظم(علیه السلام) در تفسیر«هَذَا الَّذِی کُنتُم بِهِ تُکَذِّبُونَ» فرمود:
یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام). گفتم: آیا این گونه این آیه نازل شده است؟ فرمود: آری.(1) ابوحمزه ی ثمالی گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
خداوند(عزوجل) ما را از اعلی علیّین آفرید، و قلوب شیعیان ما را نیز از گِل ما آفرید، و بدن های آنان را از مراتب پایین تر آفرید، و به همین علّت قلوب آنان مایل به ما می باشد، سپس این آیه را تلاوت نمود «کَلَّا إِنَّ کِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ * وَ مَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُّونَ * کِتَابٌ مَّرْقُومٌ * یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ».
سپس فرمود:
و دشمنان ما را از سجّین آفرید، و قلوب پیروانشان را از گِل آنان آفرید، و بدن های شان را از غیر آن ها آفرید، از این رو قلوب پیروانشان به آنان متمایل است، سپس این آیات را تلاوت نمود «کَلَّا إِنَّ کِتَابَ الفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ * وَ مَا أَدْرَاکَ مَا سِجِّینٌ * کِتَابٌ مَّرْقُومٌ * وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِّلْمُکَذِّبِینَ.»(2)
ص: 357
«کَلَّا إِنَّ کِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ * وَ مَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُّونَ * کِتَابٌ مَّرْقُومٌ * یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ * إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ * عَلَی الْأَرَائِکِ یَنظُرُونَ * تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِیمِ * یُسْقَوْنَ مِن رَّحِیقٍ مَّخْتُومٍ * خِتَامُهُ مِسْکٌ …»(1)
حارث همدانی گوید:
داخل بر امیرالمؤمنین علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) شدم و او در حال سجده گریه می کرد، تا این که صدای گریه او بلند شد، و ما گفتیم: یا امیرالمؤمنین گریه شما ما را بی تاب و بیمار کرد و ما تا کنون چنین حالتی از شما ندیده بودیم؟! فرمود: من در حال سجده دعا می کردم و از خدای خود طلب خیر می نمودم، که خواب چشم مرا گرفت و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را دیدم و او به من فرمود:
«یا ابالحسن جدایی تو از من طولانی شد، و من مشتاق دیدار تو هستم، و خداوند وعده ای که درباره ی تو به من داده بود را محقّق نمود»گفتم: یا رسول الله وعده خداوند به شما درباره من چه بود؟ فرمود: «خداوند به من وعده داده بود که تو و همسر و فرزندان تو را با من در درجات اعلی علیّین قرار بدهد»پس من گفتم: پدر و مادرم فدای شما باد یا رسول الله! شیعیان ما چگونه خواهند بود؟ فرمود: شیعیان ما با ما هستند و قصرهای آنان مقابل قصرهای ما می باشد، و منازل شان مقابل منازل ما خواهد بود.
گفتم: یا رسول الله! وضع شیعیان ما در دنیا چگونه خواهد بود؟ فرمود: آنان در امن و عافیت می باشند. گفتم: هنگام مرگ چه لطفی به آنان خواهد شد؟
ص: 358
فرمود: به آنان اختیار داده می شود، و ملک الموت مأمور به اطاعت از آنان خواهد بود، و هر گونه که دوست داشته باشند از دنیا می روند، و شیعیان ما به اندازه ی علاقه ای که به ما دارند مورد احسان قرار می گیرند. گفتم: آیا حدّی برای آنان معلوم نیست؟ فرمود: آری، آن که بیش از همه ما را دوست می دارد، مرگ او مانند آشامیدن آب گوارا و خنک، در فصل تابستان خواهد بود، که قلب را شاد می کند، و بقیّه آنان مانند کسی که در بستر خود به خواب می رود از دنیا می روند، و لحظه مرگ برای آنان شادترین لحظه زندگی آنان می باشد.(1)
ص: 359
مرحوم علی بن ابراهیم با سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
کسی که از خوردن شراب دوری کند، اگر چه برای خدا نباشد، و برای صیانت و سلامت خویش باشد، خداوند او را از ظرف های مهرشده ی بهشتی سیراب خواهد نمود.
سپس مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«وَ فِی ذَلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ»یعنی مؤمنین باید برای رسیدن به ثواب های یاد شده سبقت بگیرند، و «تسنیم»مصدر «سَنَّمه»به معنای رَفَعه می باشد، چرا که شراب تسنیم بالاترین شراب بهشتی است، و اشرف شراب اهل بهشت -- که از بالا به طرف آنان می آید -- تسنیم می باشد، و آن چشمه ای است که مقرّبین از آن می نوشند، و مقرّبین آل محمّد(صلی الله علیه و آله) می باشند، چنان که خداوند می فرماید:
«وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ»(1)، و آنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و خدیجة و علیّ بن ابیطالب و ذریّه آنان هستند، که به آنان ملحق خواهند شد، چنان که خداوند می فرماید: «أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ»(2)، و مقرّبون فقط از چشمه ی تسنیم می نوشند، و سایر مؤمنین از نوشابه های ممزوج به تسنیم می نوشند.(3)
ص: 360
جابر بن عبدالله انصاری گوید:
من خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نشسته بودم، و علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) وارد شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را نزد خود خواند، و با عبای خود صورت او را پاک نمود، و فرمود: یا اباالحسن آیا می خواهی بشارتی را که جبرائیل به من داده به تو بدهم؟ علی(علیه السلام) فرمود:«آری یا رسول الله»رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: در بهشت چشمه ای است که به آن تسنیم می گویند، و از آن دو نهر جاری می شود و اگر کشتی های دنیا در آن ها قرار بگیرند می توانند حرکت کنند، و در کنار نهر تسنیم درخت هایی است که شاخه های آن ها از مروارید و مرجان تازه است، و علف آن ها از زعفران است، و در کناره های آن ها صندلی هایی از جنس نور وجود دارد، و بر آن ها کسانی نشسته اند که بر پیشانی آنان نوشته شده: اینان مؤمنان و دوستداران علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) هستند.(1)
«إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کَانُواْ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ * وَ إِذَا مَرُّواْ بِهِمْ یَتَغَامَزُونَ * وَ إِذَا انقَلَبُواْ إِلَی أَهْلِهِمُ انقَلَبُواْ فَکِهِینَ * وَ إِذَا رَأَوْهُمْ قَالُوا إِنَّ هَؤُلَاء لَضَالُّونَ * وَ مَا أُرْسِلُوا عَلَیْهِمْ حَافِظِینَ * فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُواْ مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ * عَلَی الْأَرَائِکِ یَنظُرُونَ * هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ»(2)
ص: 361
امام صادق(علیه السلام) در شأن نزول آیه «إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کَانُواْ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ»فرمود:
این آیات درباره ی علی(علیه السلام) و گروهی از منافقین و بنی امیّه نازل شد که آن حضرت را استهزا می نمودند.(1)
ابن عبّاس گوید:
حارث بن قیس و گروهی که با او بودند هر گاه به علی(علیه السلام) برخورد می کردند می گفتند: این همان کسی است که محمّد(صلی الله علیه و آله) او را از بین اهل بیت خود انتخاب نموده است، و سپس استهزا می کردند، و می خندیدند، و چون قیامت بر پا شود، بین دوزخ و بهشت دری باز خواهد شد، و علی(علیه السلام) که در آن روز روی تخت ها تکیه نموده، به آنان می فرماید: «به این سو بیایید»و چون می آیند، آن در به روی آنان بسته می شود، و آن حضرت آنان را استهزا می کند و می خندد، چنان که خداوند می فرماید: «فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُواْ مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ * عَلَی الْأَرَائِکِ یَنظُرُونَ….»(2)
ص: 362
ابوحمزه ثمالی گوید: امام سجّاد(علیه السلام) فرمود:
چون قیامت بر پا شود، دو تخت از بهشت خارج می گردد، و در کنار دوزخ قرار می گیرد، و سپس علی(علیه السلام) می آید، و بر روی آن ها می نشیند، و چون می نشیند می خندد، و چون می خندد دوزخ زیرورو می شود، و آن دو نفر خارج می گردند و مقابل علی(علیه السلام) قرار می گیرند، و می گویند: ای امیرالمؤمنین، و ای وصیّ رسول خدا، آیا به ما رحم نمی کنی؟ و آیا نزد خدای خود از ما شفاعت نمی نمایی؟ پس آن حضرت به آنان می خندد و از جای خود بلند می شود، و آن دو تخت به بهشت برده می شوند، و آن دو نفر به جای خود باز می گردند، و این است معنای آیات فوق که خداوند می فرماید: «فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُواْ مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ * عَلَی الْأَرَائِکِ یَنظُرُونَ * هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ.»(1)
مؤلّف گوید:
درجلد اوّل این تفسیر در تفسیرآیه «اللّهُ یَسْتَهْزِیءُ بِهِمْ وَ َمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ»(2)، حدیثی از امام عسکری(علیه السلام) در این معنا گذشت.
ص: 363
ص: 364
به این سوره «انشقّت»نیز می گویند.
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی انفطار.
تعداد آیات: 23 یا 25 آیه.
ثواب قرائت سوره ی انشقاق
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، خداوند متعال او را از این که نامه عمل او از پشت سر به او داده شود، مصون می دارد، و اگر این سوره نوشته شود، و همراه زنی که زایمان او سخت شده قرار بگیرد، و یا بر او خوانده شود، در همان ساعت وضع حمل خواهد نمود.(1)
و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
اگر این سوره نوشته شود و همراه زن بارداری که از وضع حمل خود رنج می برد قرار بگیرد، وضع حمل خواهد نمود، و باید زود آن را از زن جدا کنند، تا همه آنچه
ص: 365
در شکم اوست خارج نشود، و اگر این سوره را به دام آویزان کنند، از بلا محفوظ بماند، و اگر بر دیوار منزلی نوشته شود، آن منزل از حشرات ایمن خواهد شد.(1) و در ابتدای سوره انفطار نیز روایتی در فضیلت این سوره گذشت.
ص: 366
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ 1 وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ 2 وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ 3 وَ أَلْقَتْ ما فیها وَ تَخَلَّتْ 4 وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ 5 یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ 6 فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ 7 فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسیراً 8 وَ یَنْقَلِبُ إِلی أَهْلِهِ مَسْرُوراً 9 وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ 10 فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً 11 وَ یَصْلی سَعیراً 12 إِنَّهُ کانَ فی أَهْلِهِ مَسْرُوراً 13 إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ 14 بَلی إِنَّ رَبَّهُ کانَ بِهِ بَصیراً 15 فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ 16 وَ اللَّیْلِ وَ ما وَسَقَ 17 وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ 18 لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ 19 فَما لَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ 20 وَ إِذا قُرِئَ عَلَیْهِمُ الْقُرْآنُ لا یَسْجُدُونَ 21 بَلِ الَّذینَ کَفَرُوا یُکَذِّبُونَ 22 وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُوعُونَ 23 فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ 24 إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ 25
ص: 367
«انشقاق»افتراق و شکافته شدن غیرقابل التیام است، و هر انشقاقی افتراق است و هر افتراقی اِنشقاق نیست، و «اِذْن»به معنای استماع است، و اَذِنَ لک یعنی اِستَمَع لک، و «حَوْر»به معنای رجوع و از حارَ یَحورُ به معنای رَجَع یَرْجِعُ می باشد، و کَلَّمتُه فما حار جواباً یعنی ما ردّ جواباً، و «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْحَوْرِ بَعْدَ الْکَوْرِ»یعنی من الرجوع إلی النقصان بعد الزیادة و التمام، و «حَوَّره»إذا رَدَّه إلی البیاض، و «شَفَق»حُمره و سرخی آسمان است بین نماز مغرب و عشا، و اصل شَفَق به معنای رقّت است، و «و أَشفَقَ علی کذا»إذا رَقَّ علیه و خاف هلاکه، و ثوب شَفَق: ثوب رقیق را گویند، و شَفَق همان حمْره ی رقیقه بعد از غروب خورشید است، و «وَسَق»به معنای جمع است، و «وَسَقُتُه»إذا جمعتُه، و طعام موسوق یعنی طعام مجموع، و «وَسَق»نیز به طعام فراوان مجتمع گویند که وزن یا کیل می شود، و مقدار آن شصت صاع یعنی 180 کیلو می باشد، و «اِتِّساق»به معنای اجتماع است، و اصل «طَبَق»به معنال حال است، و «لَتَرْکَبُنَ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ»یعنی حالاً بعد حالٍ.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
در آن هنگام که آسمان [کرات آسمانی] شکافته شود، (1) و تسلیم فرمان پروردگارش شود -- و سزاوار است چنین باشد -- (2) و در آن هنگام که زمین گسترده شود، (3) و آنچه در درون دارد بیرون افکنده و خالی شود، (4) و تسلیم فرمان پروردگارش گردد -- و شایسته است که چنین باشد -- (5) ای انسان! تو با تلاش و رنج بسوی پروردگارت می روی و او را ملاقات خواهی کرد! (6) پس کسی که نامه اعمالش به دست راستش داده شود، (7) بزودی حساب آسانی برای او می شود،
ص: 368
(8) و خوشحال به اهل و خانواده اش بازمی گردد. (9) و امّا کسی که نامه اعمالش به پشت سرش داده شود، (10) بزودی فریاد می زند وای بر من که هلاک شدم! (11) و در شعله های سوزان آتش می سوزد. (12) چرا که او ر میان خانواده اش پیوسته (از کفر و گناه خود) مسرور بود! (13) او گمان می کرد هرگز بازگشت نمی کند! (14) آری، پروردگارش نسبت به او بینا بود (و اعمالش را برای حساب ثبت کرد)! (15) سوگند به شفق، (16) و سوگند به شب و آنچه را جمع آوری می کند، (17) و سوگند به ماه آن گاه که بَدر کامل می شود، (18) که همه شما پیوسته از حالی به حال دیگر منتقل می شوید (تا به کمال برسید). (19) پس چرا آنان ایمان نمی آورند؟! (20) و هنگامی که قرآن بر آنها خوانده می شود سجده نمی کنند؟! (21) بلکه کافران پیوسته آیات الهی را انکار می کنند! (22) و خداوند آنچه را در دل پنهان می دارند بخوبی می داند! (23) پس آنها را به عذابی دردناک بشارت ده! (24) مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، که برای آنان پاداشی است قطع نشدنی! (25)
«إِذَا السَّمَاء انشَقَّتْ * وَ أَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَ حُقَّتْ * وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ * وَ أَلْقَتْ مَا فِیهَا وَ تَخَلَّتْ * وَ أَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَ حُقَّتْ * یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ * فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ…»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«أَذِنَتْ لِرَبِّهَا»یعنی أطاعت رَبَّها، و «حُقَّتْ»یعنی «وَ حَقَ لَهَا أَنْ تُطِیعَ رَبَّهَا»، و«وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ وَ أَلْقَتْ ما فِیها وَ تَخَلَّتْ»یعنی هنگامی که زمین کشیده و پاره می شود و مردم را از درون خود بیرون می ریزد، و زمین از مردم خالی می شود،
ص: 369
و«یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ»[یعنی إنّک ساعٍ إلیه سَعیاً کدوحاً إلی لقاء جزائه] «فملاقیه»تقدّم خیراً أو شرّاً، یعنی ای انسان تو با سرعت زحمت به طرف پروردگار خود می روی پس ببین با اعمال خیر می روی یا با اعمال شرّ؟ با هر عملی بروی بر پروردگار خویش وارد می شوی.(1)
سپس گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ»فرمود:
مقصود: ابوسلمة عبد الله بن عبدالأسود بن هلال مخزومی از بنی مخزوم است، و مقصود از «وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ وَرَاء ظَهْرِهِ»برادر او، اسود بن عبدالأسود بن هلال مخزومی می باشد، که در جنگ بدر به دست حمزه ی سیّدالشهدا کشته شد، و «فَسَوْفَ یَدْعُو ثُبُورًا»یعنی یدعوا الویل، «إِنَّهُ ظَنَّ أَن لَّن یَحُورَ»ای ظنّ أن لن یرجع بعد ما یموت.(2)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
سه خصلت در هر کس باشد خداوند در قیامت حساب آسان و یسیر و سبکی از او خواهد گرفت، و با رحمت خود او را به بهشت خواهد برد. گفته
ص: 370
شد: یا رسول الله آن سه خصلت چیست؟ فرمود: عطا کنی به کسی که تو را محروم نموده، و صله رحم کنی با کسی که با تو قطع رحم نموده، و عفو کنی از کسی که به تو ظلم نموده است.(1)
در کتاب احتجاج ضمن حدیث مفصّلی امیرالمؤمنین(علیه السلام) احوال قیامت را بیان می نماید و می فرماید:
«مردم در آن روز دارای طبقات و منازلی هستند: برخی حساب آسانی از آنان گرفته می شود و شادمان به اهل خود [در بهشت] باز می گردند، و برخی بدون حساب داخل بهشت می شوند، چرا که لباس دنیا را به خود نگرفته اند، و حساب در آن روز مربوط به کسانی است که به دنیا آمیخته شده اند، و برخی از آنان بر کوچک ترین اعمال خود [مانند نخ وسط هسته خرما] مؤاخذه می شوند،و به عذاب سعیر دوزخ خواهندرفت!!»(2)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
خداوند درقیامت به اندازه ی عقول مردم،ازآنان حساب رسی و مؤاخذه می نماید.(3)
ص: 371
و روایت شده که حساب یسیر، پذیرفته شدن حسنات، و عفو از سیّئات است، و کسی که در حساب از او سخت گیری شود، عذاب خواهد شد.(1)
سدیر صیرفی گوید: امام صادق(علیه السلام) ضمن کلام مفصّلی فرمود:
هنگامی که خداوند مؤمن را از قبر خارج می کند، مثالی مقابل او قرار می گیرد، و به هر خطر و سختی برخورد می کند، آن مثال به او می گوید: هراس مکن و به او نسبت به کرامت الهی بشارت می دهد، و چون در پیشگاه خداوند و مقابل حساب قرار می گیرد، خداوند حساب آسانی از او می گیرد، و دستور می دهد تا او را داخل بهشت کنند، و در آن حال آن مثال مقابل او قرار دارد، و مؤمن به او می گوید: خدا تو را رحمت کند که از هنگام خروج از قبر همواره به من بشارت به سرور و کرامت الهی را دادی تا من به آن رسیدم، تو کیستی؟ و آن مثال می گوید: من همان شادی و سروری هستم که تو در دنیا بر برادر مؤمن خود وارد کردی، و خداوند مرا از آن عمل تو آفرید، تا تو را مسرور نمایم و بشارت بدهم.(2)
ص: 372
«وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ وَرَاء ظَهْرِهِ * فَسَوْفَ یَدْعُو ثُبُورًا * وَ یَصْلَی سَعِیرًا * إِنَّهُ کَانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُورًا * إِنَّهُ ظَنَّ أَن لَّن یَحُورَ * بَلَی إِنَّ رَبَّهُ کَانَ بِهِ بَصِیرًا»(1)
«فَسَوْفَ یَدْعُو ثُبُورًا»یعنی آن که نامه اش از پشت سر داده می شود، فریاد ثُبور و هلاکت می کند.
مرحوم قمّی گوید:
«ثبور»به معنای ویل است. و در روایات آمده که ویل به معنای چاهی است در جهنّم، و «وَ یَصْلَی سَعِیرًا»وعید به رسیدن به آتش سعیر و شعله ور و سوزان است، «أَعَاذَنَا اللَّهُ مِنَ النَّارِ وَ رَزَقَنَا مُرَافَقَةَ الْأَبْرَارِ».چنین کسی به فکر آخرت و وعده های خداوند نیست، و سرگرم به اهل و مال و جاه است، و گمان می کند که پس از مرگ، بازگشتی به قیامت برای او نخواهد بود، و خداوند درباره ی او می فرماید: «بَلَی إِنَّ رَبَّهُ کَانَ بِهِ بَصِیرًا»یعنی آری اگر او از قیامت غافل است، خداوند از او غافل نخواهد بود، و به اعمال او آگاه است، و او را به کیفر خود خواهد رساند.
برخی از مفسّرین گویند:
در این آیه تعبیر به «وراء ظهره»شده و در آیه دیگر تعبیر به «بشماله»شده است، و وجه جمع این است که صورتش را به عقب برگردانند، و دست چپ او را در بدن او فرو ببرند و از عقب سر نامه را به دست چپ او بدهند، و این مربوط به کسی است که یک عمل صالح در نامه او نباشد، و ایمان به قیامت نیز نداشته باشد، و چنین کسی نامه اش سیاه و غرق گناه است، و
ص: 373
ضجّه و فریاد او به خاطر عذاب بلند خواهد بود، و خداوند در آیات دیگری نسبت به او می فرماید: «وَ وُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَ لَا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا»(1)، و در آیه دیگری می فرماید: «وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتَابِیهْ * وَ لَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِیهْ * یَا لَیْتَهَا کَانَتِ الْقَاضِیَةَ»(2)، سپس گوید:
و«وَ یَصْلَی سَعِیرًا»سعیر آتش شعله ور است، چنان که می فرماید: «وَ إِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ»(3)، و می فرماید: «وَ کَفَی بِجَهَنَّمَ سَعِیرًا»(4)، و «وَ یَصْلی سَعِیراً»یعنی کافر پرتاب می شود در آتش و به شعله های آتش می رسد، و شعله آتش او را به بالا پرتاب می کند و گمان می کند که از آتش بیرون می افتد و لکن با عمود آتشین بر سر او می زنند و تا قعر جهنّم فرو می رود، چنان که خداوند می فرماید: «وَ لَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ * کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا»(5)، و یا می فرماید: «وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِیدُوا فِیهَا.»(6)و(7)
مؤلّف گوید:
ازآیه «إِنَّهُ کَانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُورًا»استفاده می شود که اهل دنیا و کسانی که از وعده های خداوند و عذاب دوزخ هراس ندارند، در دنیا شاد، و دل به دنیا بسته اند، از این رو در آخرت گرفتار اندوه و عذاب خواهند بود، و لکن مؤمنین که ایمان به خدا و قیامت دارند همواره از قیامت و مواقف آن در هراسند و از آتش دوزخ به خدا پناه می برند، و دل به دنیا نبسته اند، و به همین علّت در قیامت هراسی
ص: 374
ندارند و شاد و مسرور می باشند و این معنای حدیث معروفی است که اولیای خدا فرموده اند: «مَرَارَةُ الدُّنْیَا حَلَاوَةُ الْآخِرَةِ وَ حَلَاوَةُ الدُّنْیَا مَرَارَةُ الْآخِرَة»(1) یعنی شیرینی دنیا تلخی آخرت است، و تلخی دنیا شیرینی آخرت می باشد.
«فَلَا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ * وَ اللَّیْلِ وَ مَا وَسَقَ * وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ * لَتَرْکَبُنَّ طَبَقًا عَن طَبَقٍ»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند به «شَفَق»یعنی سرخی بعد از غروب خورشید، و به شب و به ماه سوگند یاد نموده، و جواب این قَسَم ها آیه ی «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقًا عَن طَبَقٍ»می باشد، یعنی سوگند به شَفَق و سوگند به شب و آنچه را جمع می کند، و سوگند به ماه در آن هنگام که کامل می شود، همانا شما امّت، همانند امّت های پیشین خواهید بود و همانند آنان عمل خواهید نمود.
سپس گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
شما مردم با همان روش ها، و سنّت های امّت های پیشین عمل خواهید کرد بدون کم و کاست، و به روش و طریقه آنان -- وجب به وجب و ذراع به ذراع -- عمل خواهید نمود، حتّی اگر یکی از امّت های پیشین داخل خانه سوسماری رفته باشد، شما نیز داخل خانه سوسمار خواهید شد» اصحاب گفتند: آیا مقصود شما از امّت های پیشین یهود و نصارا می باشند؟ فرمود: جز آن ها چه کسانی را می توانم اراده کرده باشم؟! سپس فرمود: شما دستگیره های اسلام را یکی پس از دیگری خواهید شکست، و نخست دستگیره ای که از دین خود می شکنید، امامت [بعد از من] است، و آخرین دستگیره ای که می شکنید نماز است.(3)
ص: 375
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
جبرئیل(علیه السلام) نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و دست او را گرفت و به بقیع برد و کنار قبری ایستاد و صاحب آن قبر را صدا زد و گفت: «با اذن خداوند برخیز»پس مردی نورانی در حالی که خاک ها را از صورت خود برطرف می کرد، از قبر خارج شد و گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ»پس جبرئیل به او گفت: با اذن خدا به قبر خود بازگرد. سپس نزد قبر دیگری رفت و صاحب آن را صدا زد و گفت: «با اذن خدا به پا خیز»پس مرد سیاه چهره ای خارج شد، در حالی که می گفت: «وَا حَسْرَتَاهْ وَا ثُبُورَاهْ»پس جبرئیل به او گفت: با اذن خداوند به جای خود بازگرد.
سپس جبرئیل گفت:
ای محمّد! این گونه مردم در قیامت از قبرها خارج می شوند، و مؤمنین این گونه سخن می گویند، و غیرمؤمنین آن گونه که دیدی سخن می گویند.(1)
ص: 376
زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقًا عَن طَبَقٍ»فرمود:
ای زراره آیا این امّت بعد از پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) در موردِ خلافت، فلان و فلان و فلان، همین گونه عمل نکرد؟! [و آیا از وصیّ پیامبر خود اطاعتنمود؟!](1)
یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند تبارک و تعالی هنگامی که می خواهد حساب بنده ی مؤمن خود را انجام بدهد، نامه او را به دست راستش می دهد، و بدون آن که احدی اطلاع پیدا کند به بنده ی خود می گوید: بنده ی من آیا چنین و چنان نکردی و فلان عمل و فلان عمل را انجام ندادی؟ پس بنده ی گنهکار می گوید: «پروردگارا چنین است که می فرمایی من چنین کارهایی را انجام دادم»پس خداوند می فرماید: «آن ها را بر تو بخشیدم، و به جای آن ها برای تو حسنات قرار دادم»و چون نامه آن گنهکار را اهل محشر می بینند، می گویند: آیا این بنده را یک گناه در دنیا نبوده است؟! و این معنای سخن خداوند است می فرماید: «فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ * فَسَوْفَ یُحَاسَبُ حِسَابًا یَسِیرًا * وَ یَنقَلِبُ إِلَی أَهْلِهِ مَسْرُورًا».
راوی حدیث گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: مقصود از اهل کیانند؟ فرمود:
خویشان مؤمن او در بهشت هستند، سپس فرمود: و اگر خداوند به بنده ای اراده ی خیر و خوبی نداشته باشد، حساب او را مقابل چشم خلائق انجام می دهد، و او را رسوا می کند، و نامه عملش را به دست چپ او می دهد، چنان که می فرماید: «وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ وَرَاء ظَهْرِهِ * فَسَوْفَ یَدْعُو ثُبُورًا * وَ یَصْلَی سَعِیرًا * إِنَّهُ کَانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُورًا» گفتم: مقصود از اهل او کیانند؟
ص: 377
فرمود: مقصود اهل او در دنیا هستند. گفتم: معنای «إِنَّهُ ظَنَّ أَن لَّن یَحُورَ» چیست؟ فرمود: «ظَنَ أَنَّهُ لَنْ یَرْجِعَ».یعنی او گمان می کرد که هرگز بازگشتی [به قیامت] نخواهد داشت.(1)
سدیر صیرفی از پدر خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
«مدّت غیبت قائم ما طولانی خواهد شد» گفتم: برای چه ای فرزند رسول خدا؟ فرمود: خداوند می خواهد سنّت های پیامبران(علیهم السلام) را نسبت به غیبت هایی که داشته اند درباره ی او جاری نماید، و چاره ای نیست جز آن که باید به اندازه ی غیبت های آنان او غائب باشد، چنان که خداوند می فرماید: «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقًا عَن طَبَقٍ»، «أَیْ عَلَی سُنَنِ مَنْ کَانَ قَبْلَکُم.»(2)
ص: 378
در تفسیربرهان از ابن عبّاس در تفسیر «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقًا عَن طَبَقٍ»نقل شده که گوید:
این خطاب تنها مربوط به پیامبر(صلی الله علیه و آله) است، یعنی ای رسول من تو در شب معراج از آسمانی به آسمان دیگر بالا رفتی. سپس گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: من در شب معراج که به خدای خود -- به اندازه ی «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی»
-- نزدیک شدم، پروردگارم به من فرمود: «یا محمّد السّلام علیک منی، اقرأ منّی علیّ بن أبی طالب السّلام و قل له فإنی أحبّه و أحبّ من یحبّه…»یعنی ای محمّد سلام من بر تو باد و تو، سلام من را به علیّ بن ابی طالب برسان و به او بگو: من او را دوست می دارم، و هر کس او را دوست بدارد، من او را نیز دوست می دارم، ای محمّد! من به خاطر علاقه ای که به علیّ بن ابی طالب دارم، برای او نامی از نام های خود را برگزیدم، من علیّ عظیم هستم و او علیّ می باشد، و من محمود هستم و تو محمّد هستی، ای محمّد، اگر بنده ای نهصد و پنجاه سال عبادت کند -- و این را چهار مرتبه تکرار نمود و سپس فرمود: -- هنگامی که مرا ملاقات می کند برای او یک حسنه از حسنات علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) خواهد بود. سپس فرمود: «فَمَا لَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ»یعنی برای چه منافقین این فضیلت را برای علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) تصدیق نمی کنند.(1)
ص: 379
مرحوم طبرسی در احتجاج از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که درتفسیر«لَتَرْکَبُنَّ طَبَقًا عَن طَبَقٍ»فرمود:
«أَیْ لَتَسْلُکُنَ سَبِیلَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ مِنَ الْأُمَمِ فِی الْغَدْرِ بِالْأَوْصِیَاءِ بَعْدَ الْأَنْبِیَاءِ».یعنی ای امّت پیامبر آخرالزمان، شما نیز همانند امّت های پیشین -- که به اوصیای بعد از پیامبران خیانت نمودند -- به وصیّ پیامبر خود خیانت خواهید نمود.(1)
ص: 380
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی شمس.
تعداد آیات: 22 آیه.
ثواب قرائت سوره ی بروج
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که سوره ی «وَ السَّمَاء ذَاتِ الْبُرُوجِ»را که سوره پیامبران است، در نماز واجب خود بخواند با پیامبران و مرسلین و صالحین محشور خواهد شد.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بخواند، خداوند به اندازه ی ده برابر عدد جمعیّت نماز روز جمعه و جمعیّت عرفه به او پاداش می دهد، و خواننده ی این سوره از خطرها و سختی ها نجات می یابد.(2)
ص: 381
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اگر این سوره را بنویسند، و بر بچّه ای که از شیر مادر جدا می شود بیاویزند، جدا شدن از شیر برای او آسان خواهد شد، و کسی که این سوره را هنگام رفتن در بستر خواب بخواند تا صبح در امان خدا خواهد بود.(1)
ص: 382
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ 1 وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ 2 وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ 3 قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ 4 النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ 5 إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ 6 وَ هُمْ عَلی ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنینَ شُهُودٌ 7 وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ 8 الَّذی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهیدٌ 9 إِنَّ الَّذینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَریقِ 10 إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْکَبیرُ 11 إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدیدٌ 12 إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَ یُعیدُ 13 وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ 14 ذُو الْعَرْشِ الْمَجیدُ 15 فَعَّالٌ لِما یُریدُ 16 هَلْ أَتاکَ حَدیثُ الْجُنُودِ 17 فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ 18 بَلِ الَّذینَ کَفَرُوا فی تَکْذیبٍ 19 وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحیطٌ 20 بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجیدٌ 21 فی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ 22
ص: 383
«اُخدود»به معنای گودال بزرگ داخل زمین است، و در معجزات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که آن حضرت درختی را صدا زد، و آن درخت شروع به آمدن کرد و «خدّ الأرض»یعنی زمین را شکافت و نزد او آمد، و «خَدَّ لحمه»إذا صار فیه طرائق کالشقوق، و«وَقُود»وسیله روشن کردن آتش است، و «وُقُود»به معنای ایقاد است، و فتنت الشئ أحرقته، و «فَتین»سنگ سیاه را گویند، که به وسیله آن آتش روشن می کنند و اصل فتنه به معنای امتحان است و به معنای عذاب نیز استعمال شده است.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
سوگند به آسمان که دارای برجهای بسیار است، (1) و سوگند به آن روز موعود، (2) و سوگند به «شاهد»و«مشهود»![«شاهد»:پیامبر و گواهان اعمال، و«مشهود»:اعمال امّت است] (3) مرگ بر شکنجه گران صاحب گودال (آتش)، (4) آتشی عظیم و شعله ور! (5) هنگامی که در کنار آن نشسته بودند، (6) و آنچه را با مؤمنان انجام می دادند (با خونسردی و قساوت) تماشا می کردند! (7) آنها هیچ ایرادی بر مؤمنان نداشتند جز اینکه به خداوند عزیز و حمید ایمان آورده بودند (8) همان کسی که حکومت آسمانها و زمین از آن اوست و خداوند بر همه چیز گواه است! (9) کسانی که مردان و زنان باایمان را شکنجه دادند سپس توبه نکردند، برای آنها عذاب دوزخ و عذاب آتش سوزان است! (10) و برای کسانی که ایمان آوردند و اعمال شایسته انجام دادند، باغهایی از بهشت است که نهرها زیر درختانش جاری است و این نجات و پیروزی بزرگ است! (11) گرفتن قهرآمیز و مجازات پروردگارت
ص: 384
به یقین بسیار شدید است! (12) اوست که آفرینش را آغاز می کند و بازمی گرداند، (13) و او آمرزنده و دوستدار (مؤمنان) است، (14) صاحب عرش و دارای مجد و عظمت است، (15) و آنچه را می خواهد انجام می دهد! (16) آیا داستان لشکرها به تو رسیده است، (17) لشکریان فرعون و ثمود؟! (18) ولی کافران پیوسته در تکذیب حقند، (19) و خداوند به همه آنها احاطه دارد! (20) (این آیات، سحر و دروغ نیست،) بلکه قرآن با عظمت است…(21) که در لوح محفوظ جای دارد! (22)
«وَ السَّمَاء ذَاتِ الْبُرُوجِ»(1)
مرحوم شیخ مفید در کتاب اختصاص با سند خود از اصبغ بن نباته نقل نموده که گوید: از ابن عبّاس شنیدم که می گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
ذکر خدای(عزوجل) عبادت است، و ذکر من نیز عبادت است، و ذکر علیّ نیز عبادت است، و ذکر ائمّة از فرزندان او نیز عبادت است.
و سوگند به خدایی که مرا به نبوّت مبعوث نمود، و بهترین خلق خود قرار داد، وصیّ من افضل از همه اوصیاست، و او حجّت خدا بر بندگان او می باشد، و او خلیفه خدا در بین آنان است، و ائمّة هداة، و راهنمایان مردم بعد از من، فرزندان او هستند، و به خاطر آنان خداوند عذاب را از اهل زمین دور می کند، و آسمان را با اذن خود از فرود آمدن بر زمین نگه می دارد، و کوه ها را از ریختن بر سر آنان حفظ می کند، و باران را از آسمان جاری می نماید، و گیاهان را می رویاند.
سپس فرمود:
«ائمّة از فرزندان علیّ(علیهم السلام) حقّاً اولیای خدا، و جانشینان صادق او در روی
ص: 385
زمین هستند، و عدد آنان همانند عدد ماه های سال دوازده عدد می باشد، مانند عدد نقبای موسی بن عمران(علیه السلام)».
سپس آیه «وَ السَّمَاء ذَاتِ الْبُرُوجِ»را تلاوت نمود و فرمود:
ای پسر عبّاس آیا تو فکر می کنی که خداوند در این آیه، به آسمان صاحب بروج سوگند یاد نموده؟ ابن عبّاس گوید: گفتم: یا رسول الله پس معنای آیه چیست؟ فرمود: مقصود خداوند از آسمان من هستم، و مقصود از بروج امامان بعد از من می باشند، که اوّل آنان علیّ(علیه السلام) است و آخر آنان مهدی(علیه السلام) خواهد بود.(1)
«وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ * وَ شَاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ»(2)
مؤلّف گوید:
همان گونه که تاکنون مشاهده نموده ایم، آیات قرآن ظاهری دارد و تأویلات
ص: 386
و بطونی دارد که از فکر مردم دور است، و بر خلاف سیاق کلام آنان می باشد، و بارها گفته ایم که به همین خاطر فرموده اند: هیچ چیزی مانند تفسیر قرآن از عقل مردم دورتر نیست، از این رو باید در آیات مجمل و متشابه به سخنان صاحبان وحی توجّه نمود، و کسی از پیش خود چیزی نگوید، «و الله المسدّد و به نستعین».
در آیه فوق نیز «یوم موعود، و شاهد، و مشهود»در روایات تفسیرهای گوناگونی دارد:
شاهد رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، و مشهود امیرالمؤمنین(علیه السلام). «کما عن الصّادق(علیه السلام)».(1)
شاهد روز جمعه و مشهود روز عرفه و موعود روز قیامت «کما عن الصّادق(علیه السلام)».(2)
شاهد روز عرفه، «کما عن الصّادق(علیه السلام)».(3)
شاهد روز عرفه و مشهود روز قیامت، لقوله تعالی: «ذَلِکَ یَوْمٌ مَّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ وَ ذَلِکَ یَوْمٌ مَّشْهُودٌ»(4)، «کما عن الباقر(علیه السلام).»(5)
ص: 387
«قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ * النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ * إِذْ هُمْ عَلَیْهَا قُعُودٌ * وَ هُمْ عَلَی مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ * وَ مَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»(1)
مؤلّف گوید:
سخن درباره ی اصحاب اخدود فراوان گفته شده است، و برخی از آن ها به افسانه نزدیک تر است، و برخی نیز مستند صحیحی ندارد و نمی توان آن ها را تفسیر آیات فوق قرار داد، جز روایتی که مرحوم صدوق در کتاب کمال الدین نقل نموده است و ما به این روایت اکتفا می کنیم.
مرحوم صدوق در کتاب کمال الدین ضمن حدیث مفصّلی از ابورافع از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
مهرویة بن بُخت نَصَّر پادشاه، شانزده سال و بیست روز حکومت کرد، و چون به حکومت رسید، دنیال پیغمبر را گرفت، و چاه بزرگی آماده نمود و دانیال(علیه السلام) و یاران او را از مؤمنین در آن چاه انداخت و بر آنان آتش فرو ریخت، و چون دید آتش به آنان آزار نمی رساند، آنان را در چاهی که در آن شیرها و درّندگان بودند، قرار داد و آنچه می توانست به آنان شکنجه نمود، تا این که خداوند آنان را نجات داد و در قرآن می فرماید: «قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ * النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ.»(2)
ص: 388
ص: 389
ص: 390
ص: 391
صاحب کتاب محاسن نیز روایتی را از جابر جعفی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
خداوند پیامبری از بین اهل حبشه برای مردم مبعوث نمود، و آن پیامبر با یاران خود به جنگ با اهل حبشه برخاستند، و یاران آن پیامبر کشته و اسیر شدند، و مردم گودالی را از آتش آماده کردند و گفتند: «هر کس بر دین این پیامبر باشد، باید داخل این آتش شود، و آنان به خاطر دین خود داخل آتش رفتند [و آتش به آنان آسیبی نرساند] پس زنی که فرزند یک ماهه ای در آغوش داشت، خواست تسلیم شود، و داخل آتش نرود، ولکن فرزند به مادر خود گفت: «داخل آتش شو»و آن زن داخل آتش گردید [و آسیبی ندید] و آن ها معروف شدند به اصحاب اُخدود.(1) «إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذَابُ الْحَرِیقِ»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
این آیه نیز مربوط به اصحاب اخدود -- یعنی کسانی که مؤمنین را شکنجه
ص: 392
می کردند -- می باشد، و«فتنوهم»یعنی أحرقوهم، و خداوند برای چنین کسانی
-- اگر توبه نکنند عذاب جهنّم و عذاب حریق و سوزانی قرار داده است.(1)
مرحوم طبرسی از عیّاشی از جابر از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
علیّ(علیه السلام) به اُسقف نصارای نجران فرمود: اصحاب اخدود کیانند؟ و أسقف پاسخ درستی نداد، از این رو علیّ(علیه السلام) فرمود: «آنچه گفتی صحیح نیست و من به تو خبر می دهم از حال آنان».سپس فرمود: خداوند پیامبری از اهل حبشه معبوث نمود، و مردم حبشه او را تکذیب نمودند، و آن پیامبر با اصحاب خود با اهل حبشه جنگید، و مردم حبشه اصحاب او را کشتند و او را با بقیّه اصحابش اسیر کردند، و محلّی را پر از آتش نمودند، و مردم را جمع کردند و گفتند: هر کس بر دین ما می باشد در یک طرف قرار بگیرد، و هر کس بر دین این پیامبر است باید خود را در آتش بیفکند، و همراه پیامبر خود بسوزد، پس اصحاب آن پیامبر با سرعت خود را در آتش انداختند تا این که زنی آمد و بچّه یک ماهه در آغوش داشت و چون خواست به طرف آتش برود بر فرزند خود هراس کرد، و آن فرزند به زبان آمد و گفت: ای مادر مترس و مرا با خود در آتش بیفکن، و به خدا سوگند این کار در راه خدا ناچیز است پس آن زن با فرزند خود در آتش پرید، و این فرزند یکی از فرزندانی بود که در گهواره سخن گفت.(2)
ص: 393
مرحوم طبرسی نیز با همان سند از میثم تمّار نقل نموده که گوید:
از امیرالمؤمنین(علیه السلام) شنیدم…و سپس قصّه اصحاب اخدود را بیان می کند و می گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) در پایان فرمود: آنان ده نفر بودند که در آتش رفتند، و در این بازار -- کوفه -- نیز ده نفر از این امّت چنین خواهند شد.(1)
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْکَبِیرُ * إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدِیدٌ * إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَ یُعِیدُ * وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ»(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ…»امیرالمؤمنین(علیه السلام) و شیعیان اویند.(3)
مرحوم علی بن ابراهیم با سند خود از ابن عبّاس نقل نموده که گوید:
مقصود از«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا»کسانی هستند که به خدا ایمان آورده، و وعده های او را تصدیق نموده اند، و یگانگی او را پذیرفته اند، و می گویند: «لا إله إلّا الله»و مقصود
ص: 394
از«جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ»نعمت هایی است که نه چشمی دیده، و نه گوشی شنیده است، و مقصود از «ذَلِکَ الْفَوْزُ الْکَبِیرُ»فوز به بهشت و ایمن شدن از عقاب است، و بَطْش شدید خداوند مربوط به جبّاران و ستمکاران و کافران است، چنان که در سوره هود آیه 102 می فرماید: «إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ.»(1)
و در تفسیر «لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ»گوید: لوح محفوظ دو طرف دارد، یک طرف آن یمین عرش است، و طرف دیگر آن پیشانی اسرافیل است، و چون وحی نازل می شود، لوح بر پیشانی اسرافیل می زند، و او در لوح نگاه می کند، و آنچه در لوح نوشته شده است را به جبرئیل وحی می کند.(2)
ص: 395
ص: 396
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی بلد.
تعداد آیات: 17 آیه.
ثواب قرائت سوره ی طارق
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
کسی که در نمازهای واجب خود سوره ی طارق را بخواند، برای او در قیامت نزد خداوند آبرو و منزلتی خواهد بود، و در بهشت از رفقا و اصحاب مؤمنین خواهد بود.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بخواند، خداوند برای او به عدد کلّ ستارگان آسمان ده حسنه می نویسد، و اگر آن را بنویسند و بشویند و با آب آن جراحت ها را بشویند، ورم نمی کند، و اگر برای حفظ چیزی بخوانند، آن چیز و صاحب آن محفوظ خواهند بود.(2)
ص: 397
ص: 398
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ 1 وَ ما أَدْراکَ مَا الطَّارِقُ 2 النَّجْمُ الثَّاقِبُ 3 إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ 4 فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ 5 خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ 6 یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ 7 إِنَّهُ عَلی رَجْعِهِ لَقادِرٌ 8 یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ 9 فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ 10 وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ 11 وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ 12 إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ 13 وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ 14 إِنَّهُمْ یَکیدُونَ کَیْداً 15 وَ أَکیدُ کَیْداً 16 فَمَهِّلِ الْکافِرینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً 17
«طَرَقَنی فلانٌ»یعنی فلانی شبانگاه بر من وارد شد، و اصل «طَرْق»دَقّ و کوبیدن در است، و مِطْرَقَة آلت کوبیدن است، و «طارق»کسی است که شبانگاه می آید و نیاز به کوبیدن در دارد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نهی نمود از این که کسی شبانگاه وارد بر خانواده ی خود شود، تا این که نظافت نماید و موهای عانه خود را برطرف کند، و سر خود را
ص: 399
شانه کرده باشد، و «نجْم»به معنای کوکب و ستاره است که طلوع نموده باشد، و «النَّجْمُ الثَّاقِبُ»یعنی ستاره نورانی، و «دَفْق»ریختن آب با شدّت است، و آبی که به وسیله آن تولید فرزند می شود با شدّت و دفق است، و بعضی گفته اند: ماء دافق یعنی ماء مدفوق، مانند سِرِّ کاتِم که به معنای سِرِّ مکتوم است، و «عیشةٍ راضیةٍ»به معنای عیشةٍ مرضیّةٍ است، و «تَرائِب»اطراف سینه را گویند، و مفرد آن تریبة است، و «رَجْع»در اصل ازرجوع است، و «سَمَاء ذَاتِ الرَّجْعِ»یعنی آسمانی که به واسطه بادها، باران فراوانی از آن می بارد، لأنّه یجئ و یرجع و یتکرّر، و «صَدْع»به معنای شقّ است، و «صَدْعُ الأرض»انشقاق آن به خاطر گیاه و اقسام زرع و اشجار است.
به نام خداوند بخشنده مهربان
سوگند به آسمان و کوبنده شب! (1) و تو نمی دانی کوبنده شب چیست! (2) همان ستاره درخ شان و شکافنده تاریکیهاست! (3) (به این آیت بزرگ الهی سوگند) که هر کس مراقب و محافظی دارد! (4) انسان باید بنگرد که از چه چیز آفریده شده است! (5) از یک آب جهنده آفریده شده است، (6) آبی که از میان پشت و سینه ها خارج می شود! (7) مسلّماً او [خدایی که انسان را از چنین چیز پستی آفرید] می تواند او را بازگرداند! (8) در آن روز که اسرار نهان (انسان) آشکار می شود، (9) و برای او هیچ نیرو و یاوری نیست! (10) سوگند به آسمان پرباران، (11) و سوگند به زمین پرشکاف (که گیاهان از آن سر برمی آورند)، (12) که این (قرآن) سخنی است که حقّ را از باطل جدا می کند، (13) و هرگز شوخی نیست! (14) آنها پیوسته حیله می کنند، (15) و من هم در برابر آنها چاره می کنم! (16) حال که چنین است کافران را (فقط) اندکی مهلت ده (تا سزای اعمال شان را ببینند)! (17)
ص: 400
«وَ السَّمَاء وَ الطَّارِقِ * وَ مَا أَدْرَاکَ مَا الطَّارِقُ * النَّجْمُ الثَّاقِبُ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم با سند خود از ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که در تفسیر «وَ السَّمَاء وَ الطَّارِقِ»فرمود:
مقصود از «سماء»در این آیه امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و مقصود از «طارق» که از ناحیه خداوند بر ائمّه(علیهم السلام) وارد می شود و حوادث هر شب و روز را می آورد، روحی است که همواره با آنان است، و آنان را تأیید و تسدید می نماید، و مقصود از «النَّجْمُ الثَّاقِبُ»رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می باشد.(2)
سپس مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
مقصود از «إِن کُلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَیْهَا حَافِظٌ»ملائکه هستند، و مقصود از«مَّاء دَافِقٍ» نطفه مرد است که با فشار و قدرت خارج می شود، چنان که خداوند می فرماید:
«یَخْرُجُ مِن بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرَائِبِ»و صلب، پشت مرد است، و ترائب، استخوان های سینه زن است، و مقصود از«إِنَّهُ عَلَی رَجْعِهِ لَقَادِرٌ»این است که خداوند همان گونه که انسان را از نطفه مرد و زن آفریده، می تواند او را به دنیا بیاورد، و پس از مرگ نیز برای قیامت خلقت جدید و تازه ای برای او قرار بدهد، و«وَ السَّمَاء ذَاتِ الرَّجْعِ»یعنی ذات المطر، و «وَ الْأَرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ»یعنی ذات
ص: 401
النبات، و این ها سوگندهای خداوند است، و جواب این سوگندها «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ»می باشد، یعنی سوگند به آسمان ذاتِ البروج، و زمین ذاتِ الصَدع، که این قرآن قول فصل یعنی قول مؤثّر و قاطع است…و «أَمْهِلْهُمْ رُوَیْدًا»یعنی دعهم قلیلاً.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم سپس گوید:
مقصود از «إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْدًا * وَ أَکِیدُ کَیْدًا»این است که منافقین نسبت به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و علیّ(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام) کید نمودند، و خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) فرمود: ای محمّد! آنان کید کردند، و من نیز نسبت به آنان کید می نمایم [و آنان را به خاطر کیدشان عذاب می کنم] پس تو، به آنان مهلت کمی بده، تا خداوند حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف را مبعوث نماید، و او برای خدا از جبّاران و طاغوت های قریش و بنی امیّه و سایر مردم انتقام بگیرد.(2)
ص: 402
ضحّاک بن مزاحم گوید: از علیّ(علیه السلام) سؤال شد: «طارق»چیست؟ فرمود:
او بهترین ستاره ی آسمان است، و مردم آن را نمی شناسند، و به این علّت آن را طارق گویند که نور او آسمان ها را یکایک می شکافد تا به آسمان هفتم می رسد، و سپس باز می گردد، و در جای خود قرار می گیرد.(1)
«فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِن مَّاء دَافِقٍ * یَخْرُجُ مِن بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرَائِبِ * إِنَّهُ عَلَی رَجْعِهِ لَقَادِرٌ * یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ * فَمَا لَهُ مِن قُوَّةٍ وَ لَا نَاصِرٍ»(2)
درکتاب احتجاج از امام عسکری(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
عبدالله بن صوریا به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: ای محمّد بگو بدانم: آیا فرزند از پدر به وجود می آید یا از مادر؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «استخوان ها و عَصَب ها و عروق از پدر است، و گوشت و خون و مو از مادر است» عبدالله گفت: راست گفتی ای محمّد. سپس گفت: برای چه برخی از فرزندان، شبیه به اعمام هستند، و شباهتی به اخوال خود ندارند؟ و یا شبیه به اخوال هستند، و شباهتی به اعمام ندارند؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «آب هر کدام از پدر و مادر بر دیگری سبقت بگیرد، و غالب شود، شباهت فرزند به او خواهد بود»عبدالله گفت: راست گفتی ای محمّد….(3)
ص: 403
و در همان کتاب از ثوبان نقل شده:
مردی از یهود به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: آیا اجازه می دهی من از شما سؤالی بکنم که جز پیامبر نمی تواند پاسخ آن را بدهد؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: سؤال تو چیست؟ مرد یهودی گفت: علّت شباهت فرزند به پدر، و یا مادر چیست؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آب مرد سفید و غلیظ است، و آب زن زرد و رقیق است، و اگر آب مرد غالب بر آب زن شود با اذن خداوند، فرزند پسر خواهد شد و به پدر خود شباهت دارد، و اگر آب زن غالب بر آب مرد شود با اذن خداوند، فرزند دختر خواهد بود و به مادر خود شباهت دارد….(1)
از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
نطفه مرد و نطفه زن در رحم مخلوط می شوند و هر کدام بیشتر بود، فرزند به او شبیه می شود، بنابراین اگر نطفه زن بیشتر بود، فرزند به خالوی خود شباهت پیدا می کند، و اگر نطفه مرد بیشتر بود، فرزند به عموهای خود شباهت پیدا می کند.
ص: 404
سپس فرمود:
تا چهل روز نطفه در رحم حرکت دارد، و کسی که بخواهد دعا کند، تا فرزند او پسر و یا دختر باشد، باید در این چهل روز دعا کند، و پس از آن خداوند ملک ارحام را می فرستد، و آن ملک نطفه را در محضر خداوند می برد، و می گوید: خدایا او پسر باشد یا دختر؟ و خداوند به او آنچه اراده نموده است را وحی می کند، و آن ملک می نویسد.(1)
دربرخی از روایات آمده که اگر مرد با قلب و عروق و بدن آرام با همسر خود آمیزش کند، نطفه نیز آرام و ثابت خواهد بود، و فرزند شبیه به پدر و یا مادر می شود، وگرنه نطفه با عرق اعمام و یا اخوال برخورد می کند، و فرزند شبیه به اعمام و یا اخوال می شود….(2)
ص: 405
معاذ بن جبل گوید: به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتم: مقصود از سرائری که خداوند به خاطر آن ها بندگان خود را در قیامت مبتلا می کند چیست؟ فرمود:
سرائر شما اعمال شماست، مانند نماز و روزه و زکات و وضو و غسل جنابت و هر عمل واجب دیگری، چرا که همه اعمال سرائر خفیّة است، پس اگر کسی به دروغ بگوید: نماز خواندم و یا وضو گرفتم، و نماز نخوانده باشد، و وضو نگرفته باشد، باطن و اسرار او فاش می شود، و این معنای: «یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ»است.(1)
مرحوم شیخ در مصباح گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) در روز عید غدیر، خطبه ای خواند، و فرمود:
«إِنَّ هَذَا یَوْمٌ عَظِیمُ الشَّأْنِ…»تا این که فرمود: «وَ یَوْمُ کَمَالِ الدِّینِ…وَ هَذَا یَوْمُ إِبْلَاءِ السَّرَائِرِ».یعنی این روز، روز بزرگ و عظیم الشأنی است، و این روز، روز کمال دین و روز اِبلاء سرائر و آشکار شدن باطن هاست.(2)
مرحوم علی بن ابراهیم در تفسیر «فَمَا لَهُ مِن قُوَّةٍ وَ لَا نَاصِرٍ»گوید: ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
یعنی کافر و منافق در قیامت قدرتی ندارند که به طرف خالق خود بروند،
ص: 406
و از سوی او نیز ناصر و یاوری ندارند که آنان را یاری نماید، اگر خداوند عذاب آنان را اراده کرده باشد.(1) «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ * وَ مَا هُوَ بِالْهَزْلِ * إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْدًا * وَ أَکِیدُ کَیْدًا * فَمَهِّلِ الْکَافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیْدًا»(2)
عن الصّادق(علیه السلام) قال:
«یَعْنِی أَنَّ الْقُرْآنَ یَفْصِلُ بَیْنَ الْحَقِ وَ الْبَاطِلِ بِالْبَیَانِ عَنْ کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا»(3).یعنی قول فصل بودن قرآن این است که قرآن با بیان روشن، حق و باطل را مشخّص می نماید، (و هزل و بیهوده ای در آن وجود ندارد].
اقول:
و قد مضی معنا کیدهم و کید الله إیّاهم، و قال القمّی فی قوله سبحانه: «أَمْهِلْهُمْ رُوَیْدًا»: ای دعهم قلیلاً یعنی دَعهُم زَمَناً قلیلاً فإنّا نجازیهم فی الرجعة و فی البرزخ و القیامة فإنِّ کیدهم کید الشیطان و کان کید الشیطان ضعیفاً، و الله الغالب علی ما یرید، و هو بکلّ شیءٍ علیم، و علی کلّ شیءٍ قدیر، وَ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ.
ص: 407
ص: 408
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی تکویر.
تعداد آیات: 19 آیه.
ثواب قرائت سوره ی اعلی
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که این سوره را در نمازهای واجب و یا مستحبّ بخواند، روز قیامت به او گفته می شود: از هر دری می خواهی وارد بهشت شو.(1)
ابوخمیصة گوید:
بیست شب پشت سر علی(علیه السلام) نماز خواندم، و آن حضرت تنها این سوره را قرائت نمود و فرمود: اگر شما برکات این سوره را می دانستید، هر روز بیست مرتبه آن را قرائت می کردید، و کسی که این سوره را قرائت کند، مانند آن است که صحف موسی و ابراهیم را قرائت کرده باشد.(2)
ص: 409
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، خداوند به عدد هر حرفی که بر ابراهیم و موسی و محمّد(صلی الله علیه و آله) نازل شده، به او اجر و پاداش خواهد داد، و اگر این سوره را بر گوشی که بیمار است بخوانند بهبود یابد، و اگر بر صاحب بواسیر بخوانند سریعاً شفا یابد.
و فرمود:
اگر این سوره را بر گوش ها و گردن بیمار بخوانند بهبود یابند، و اگر بر صاحب بواسیر بخوانند، و یا آن را بنویسند و همراه او باشد، سریعاً شفا یابد.(1)
ص: 410
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی 1 الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّی 2 وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَی 3 وَالَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعَی 4 فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَی 5 سَنُقْرِئُکَ فَلَا تَنْسَی 6 إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا یَخْفَی 7 وَنُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرَی 8 فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرَی 9 سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشَی 10 وَیَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَی 11 الَّذِی یَصْلَی النَّارَ الْکُبْرَی 12 ثُمَّ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَلَا یَحْیَی 13 قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی 14 وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی 15 بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا 16 وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَی 17 إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولَی 18 صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی 19
«أعلی»نظیر أکبر است در اسماء الله و معنای آن: عالی به سلطان و قدرت است، و همه مخلوق داخل در سلطان او هستند، و نسبت به خداوند «أعلی»مکانی نیست، و
ص: 411
«غُثاء»به معنای کف و خار و خاشاکی است که از سیل به اطراف ریخته می شود، و «أحوی»به معنای اسود و سیاهی می باشد، و «حَوَّه»به معنای سیاهی است، و«قاری»به معنای تالی و تلاوت کننده است، واصل لغت به معنای جمع است، چرا که قاری حروف را کنار همدیگر جمع می کند، و «نسیان»وسهو به معنای فراموشی است، ونقیض نِسیان ذِکر است، و نسیان فراموشی چیزهایی است که ذکر آن ها عادةً ضروری می باشد.
به نام خداوند بخشنده مهربان
نام پروردگار والای خود را به پاکی بستای (1) همان که آفرید و هماهنگی بخشید (2) و آنکه اندازه گیری کرد و راه نمود (3) و آنکه چمنزار را برآورد (4) و پس [از چندی] آن را خاشاکی تیره گون گردانید (5) ما بزودی [آیات خود را به وسیله سروش غیبی] بر تو خواهیم خواند تا فراموش نکنی (6) جز آنچه خدا خواهد که او آشکار و آنچه را که نهان است می داند (7) و برای تو آسانترین [راه] را فراهم می گردانیم (8) پس پند ده اگر پند سود بخشد (9) آن کس که ترسد بزودی عبرت گیرد (10) و نگون بخت خود را از آن دور می دارد (11) همان کس که در آتشی بزرگ در آید (12) آنگاه نه در آن می میرد و نه زندگانی می یابد (13) رستگار آن کس که خود را پاک گردانید (14) و نام پروردگارش را یاد کرد و نماز گزارد (15) لیکن [شما] زندگی دنیا را بر می گزینید (16) با آنکه [جهان] آخرت نیکوتر و پایدارتر است (17) قطعا در صحیفه های گذشته این [معنی] هست (18) صحیفه های ابراهیم و موسی (19)
ص: 412
«سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی * الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّی * وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدَی * وَ الَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعَی * فَجَعَلَهُ غُثَاء أَحْوَی»(1) عُقبة بن عامر جُهَمی گوید: هنگامی که آیه «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ»(2)، نازل شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
این را در رکوع خود قرار بدهید، و هنگامی که آیه «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی» نازل شد فرمود: این را در سجود خود قرار بدهید.(3)
مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
مقصود از«قَدَّرَ فَهَدَی»این است که خداوند موجودات را با تقدیر و اندازه معیّنی آفریده، و هر که را بخواهد نسبت به آن ها هدایت می نماید، و«سَنُقْرِؤُکَ فَلَا تَنسَی»یعنی نعلّمک، [الحقایق و الأسرارو الأحکام]، «فَلَا تَنسَی»، «إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ»چرا که او ایمن از نسیان لغوی به معنای ترک نیست، و آن که هرگز فراموش نمی کند خداست.(4)
ص: 413
«سَنُقْرِؤُکَ فَلَا تَنسَی *إِلَّا مَا شَاء اللَّهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَوَ مَا یَخْفَی *وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرَی»(1)
سعد بن ظریف گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: نظر شما درباره ی کسی که دانش و علمی را از شما بگیرد و فراموش کند چیست؟ فرمود:
چیزی بر او نیست، و حجّت بر کسی است که حدیثی را از ما بشنود و انکار نماید، و یا حدیث ما به او برسد، و به آن ایمان نیاورد و کافر شود، و امّا نسیان برای شما مؤاخذه ای ندارد، و نخستین سوره ای که بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد سوره ی «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی»بود و آن حضرت این سوره را فراموش نمود، و مؤاخذه و حجّتی بر او نبود، و خداوند نسیان او را امضا نمود و سپس به او فرمود: «سَنُقْرِؤُکَ فَلَا تَنسَی»[و از آن پس چیزی را فراموش نکرد.](2)
«قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّی * وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی»(3)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از«قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّی»زکات فطره است و باید قبل از نماز عید پرداخت کند. و مقصود از «وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی»نمازعید فطر و قربان است.(4)
ص: 414
سپس مرحوم قمّی با سند خود از اصبغ بن نباته نقل نموده که گوید:
از امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره ی «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی»سؤال نمودم و آن حضرت فرمود: دو هزار سال قبل از آن که خداوند آسمان ها و زمین ها را خلق کند، بر ساق عرش نوشته شده بود: «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَاشَرِیکَ لَهُ -- وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ -- فَاشْهَدُوا بِهِمَا وَ أَنَّ عَلِیّاً وَصِیُّ مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه و آله).»(1)
عبیدالله بن عبدالله دهقان گوید:
وارد بر حضرت رضا(علیه السلام) شدم و آن حضرت به من فرمود: معنای قول خداوند: «وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی»چیست؟ گفتم: یعنی هر گاه پروردگار خود را یاد می کند، باید برخیزد و نماز بخواند. فرمود: این تکلیف سختی خواهد بود! گفتم: فدای شما شوم معنای این آیه چیست؟ فرمود: معنای این آیه این است که هر گاه کسی نام پروردگار خود را ببرد، باید بر محمّد و آل او [صلوات الله علیهم اجمعین] صلوات بفرستد.(2)
ص: 415
مرحوم قمّی گوید:
آیه فوق می فرماید: قبل از نماز عید فطر، زکات فطره را بدهد، و سپس ذکر خدا و تکبیرات را بگوید، و پس از آن نماز عید فطر و قربان را بخواند.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
از تمامیّت روزه ماه رمضان پرداخت زکات فطره است، همانند صلوات بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) که از تمامیّت نماز است، و کسی که زکات فطرة را عمداً ندهد، روزه ی او روزه نیست، و نیز کسی که نماز بخواند و عمداً صلوات بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نفرستد، نماز او نماز نیست.
سپس فرمود:
خداوند زکات فطرة را قبل از نماز ذکر نموده، و فرموده است: «قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّی * وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی.»(2)
«بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا * وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقَی * إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولَی * صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَی»(3)
درحدیثی آمده که «مَنْ أَحَبَ آخِرَتَهُ أَضَرَّ بِدُنْیَاهُ، و مَنْ أَحَبَ دُنْیَاهُ أَضَرَّ بِآخِرَتِه»
ص: 416
یعنی کسی که آخرت خود را دوست می دارد باید به دنیای خود آسیب وارد کند، و کسی که دنیای خود را دوست می دارد باید به آخرت خویش آسیب وارد کند.(1)
مفضّل گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر«بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا»فرمود:
مقصود پذیرفتن ولایت غاصبین خلافت است و در بعضی از نسخ آمده: پذیرفتن ولایت شَبْوة است و شبوة به معنای عقرب است و مرحوم فیض می فرماید: کأنّه جائر تشبیه به عقرب شده است، و در برخی از نسخ «ولایتهم»آمده است.
و مقصود از«وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقَی»،ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، سپس می فرماید:
«إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولَی * صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَی.»(2)
مسلم بن عبدالله گوید: از امام سجّاد(علیه السلام) سؤال شد: چه عملی نزد خداوند افضل ازهمه اعمال است؟ امام(علیه السلام) فرمود:
هیچ عملی بعد از معرفت به خدای(عزوجل) و معرفت به رسول او(صلی الله علیه و آله) افضل از بغض دنیا نیست، و برای دنیا و معاصی و گناهان شعبه ها و اقسامی است، و نخستین چیزی که به وسیله آن معصیت خدا انجام گرفت تکبّر ابلیس بود که بر آدم سجده نکرد و تکبّر نمود و از کافران شد، و سپس حرص به دنیاست و آن معصیت آدم و حوّاعلیهما السلام بود هنگامی که خداوند به آنان فرمود: «کُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ»یعنی «از نعمت های
ص: 417
بهشتی هر گونه می خواهید بخورید، و از این درخت نخورید، که از ظالمین خواهید بود»و آنان [از حرص] آنچه نیازی به آن نداشتند را خوردند، و تا قیامت این حرص در ذریّه آنان ماند، از این رو بیشتر چیزهایی که مردم به دنبال آن ها هستند، نیازی به آن ها ندارند، و پس از آن حَسَد گناه فرزند آدم است، به خاطر این که قابیل برادر خود هابیل را به همین علّت کشت، و به دنبال این ها هفت خصلت است [که مایه ی خسران انسان می باشد] مانند: حبّ نساء و حبّ دنیا و حبّ ریاست و حبّ راحت طلبی و حبّ کلام و حبّ بلندپروازی و حبّ ثروت، و همه آن ها در کلمه حبّ دنیا قرار گرفت، از این رو پیامبران خدا و علما [یعنی اوصیا] با توجّه به این خصلت ها گفتند: «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ»، و دنیا، دو گونه است، 1. دنیاطلبی برای رسیدن به آخرت، [و این دنیای ممدوح است]، 2. دنیاطلبی برای دنیا با آرزوهای بی ارزش و امیدهای کاذب که آن را دنیای ملعون و مذموم گویند.(1)
ص: 418
محمّد بن فضیل گوید: امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
ولایت علیّ(علیه السلام) در جمیع صحف و کتب پیامبران نوشته شده است، و هرگز خداوند پیامبری را مبعوث نکرد، مگر با اعتقاد به رسالت و نبوّت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و وصایت علیّ(علیه السلام).(1)
ابوبصیر گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر«وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا»(2)، فرمود:
ای ابا محمّد! صحفی که خداوند می فرماید: «صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَی»نزد ما می باشد. گفتم: فدای شما شوم صُحُف همان الواح است؟ فرمود: آری.(3)
مرحوم صدوق در کتاب امالی روایت مفصّلی را از ابوذرّ نقل کرده که گوید:
در مسجد مدینه وارد بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شدم و او را تنها دیدم، و فرصت را غنیمت شمردم، و خدمت آن حضرت رفتم، و آن حضرت فرمود: «ای اباذرّ مسجد حقّ تحیّت دارد»گفتم: تحیّت آن چیست؟ فرمود: دو رکعت نماز است. گفتم: یا رسول الله شما مرا به نماز امر کردید، نماز چیست؟ فرمود:
ص: 419
نماز بهترین عبادت و بهترین موضوع است، هر کسی می خواهد، فراوان بخواند، و هر کس می خواهد، کمتر بخواند.
گفتم: یا رسول الله! چه عملی نزد خداوند محبوب تر است؟ فرمود: ایمان به خدا، و جهاد در راه خدا. گفتم: «فَأَیُ اللَّیْلِ أَفْضَلُ؟»فرمود: نیمه شب قسمت آخر آن. گفتم: کدام نماز افضل است؟ فرمود: نماز با طول قنوت. گفتم: کدام صدقه افضل است؟ فرمود: صدقه فقیر به فقیر در پنهانی. گفتم: روزه چیست؟ فرمود:….(1)
ص: 420
ص: 421
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
در شب جمعه سوره ی جمعه و سوره ی اعلی را بخوانید.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در حدیث اربعمأة فرمود:
هنگامی که مسبّحات را قرائت می کنید بگویید: «سُبْحَانَ اللَّهِ الْأَعْلَی.»(2)
حضرت رضا(علیه السلام) هر گاه این سوره را می خواند، آهسته می فرمود:
«سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَی.»(3)
ص: 422
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی ذاریات.
تعداد آیات: 26 آیه.
ثواب قرائت سوره ی غاشیه
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که همواره این سوره را در نمازهای واجب و مستحبّ خود بخواند، خداوند در دنیا و آخرت او را در رحمت خود فرو می برد، و در قیامت او را از عذاب آتش ایمن می دارد.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بخواند خداوند حساب او را آسان می نماید، و اگر بر مولودی خوانده شود او را آرام و ساکت می نماید.(2)
ص: 423
و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بر دندانی که درد می کند بخواند، با اذن خداوند متعال آرام می گیرد، و کسی که آن را بر غذایی بخواند، از ضرر آن ایمن می شود، و خداوند سلامت روزی او می کند.(1)
ص: 424
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
هَلْ أَتاکَ حَدیثُ الْغاشِیَةِ 1 وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ 2 عامِلَةٌ ناصِبَةٌ 3 تَصْلی ناراً حامِیَةً 4 تُسْقی مِنْ عَیْنٍ آنِیَةٍ 5 لَیْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَریعٍ 6 لا یُسْمِنُ وَ لا یُغْنی مِنْ جُوعٍ 7 وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ 8 لِسَعْیِها راضِیَةٌ 9 فی جَنَّةٍ عالِیَةٍ 10 لا تَسْمَعُ فیها لاغِیَةً 11 فیها عَیْنٌ جارِیَةٌ 12 فیها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ 13 وَ أَکْوابٌ مَوْضُوعَةٌ 14 وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ 15 وَ زَرابِیُّ مَبْثُوثَةٌ 16 أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ 17 وَ إِلَی السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ 18 وَ إِلَی الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ 19 وَ إِلَی الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ 20 فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ 21 لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ 22 إِلاَّ مَنْ تَوَلَّی وَ کَفَرَ 23 فَیُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَکْبَرَ 24 إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ 25 ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ 26
ص: 425
«غَاشِیَةِ»به معنای پوشاننده ی کامل است، و «غَشیَهُ یَغْشاه غِشْیاناً، و أغْشاه غیره» إذا جعله یغشی، و غشاه بمعناه، و «نَصَبَ الرجل یَنصِبُ نَصْباً فهو نَصْب و ناصب: إذا تعب فی العمل، و«آنیة»منتهای حرارت و شدّت آن را گویند، و «ضریع»گیاهی است که شتر می خورد و آن مضرّ است و نفعی در آن نیست، و ضریع از مضارعة به معنای مشابهة است، و گیاه ضریع شباهت به گیاه مفید دارد و لکن مضرّ است، و«ناعمة»یعنی المنعّمة فی انواع اللذّات الموجبة للسرور، و «فِی جَنَّةٍ عَالِیَةٍ»یعنی المرتفعة القصور و الدرجات، و«لَّا تَسْمَعُ فِیهَا لَاغِیَةً»یعنی الکلمة الساقطة التی لا فائدة فیها، و «سُرُرٌ مَّرْفُوعَةٌ»السررجمع سریر و هو مجلس السرور، و «وَ أَکْوَابٌ مَّوْضُوعَةٌ»یعنی أباریق و ظروف للشرب مملوّة من شراب الجنّة علی حافات العیون الجاریة لیس لها خراطیم و لا عُریً، و «نَمَارِقُ مَصْفُوفَةٌ»ای الوسائد یتّصل بعضها ببعضٍ، و «زَرَابِیُّ مَبْثُوثَةٌ»یعنی البُسُط الفاخرة، «مبثوثة»یعنی المبسوطة المنشورة، و «مُصَیطر»المتسلّط علی غیره بالقهر، و تَصَیْطَرَ فلان علی فلانٍ إذا تسلّط علیه.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
آیا داستان غاشیه [روز قیامت که حوادث وحشتناکش همه را می پوشاند] به تو رسیده است؟! (1) چهره هایی در آن روز خاشع و ذلّت بارند، (2) آنها که پیوسته عمل کرده و خسته شده اند (و نتیجه ای عایدشان نشده است)، (3) و در آتش سوزان وارد می گردند (4) از چشمه ای بسیار داغ به آنان می نوشانند (5) غذایی جز از ضَریع [خار خشک تلخ و بدبو] ندارند (6) غذایی که نه آنها را فربه می کند و نه از گرسنگی می رهاند! (7) چهره هایی در آن روز شاداب و با طراوتند، (8) و از سعی و
ص: 426
تلاش خود خشنودند، (9) در بهشتی عالی جای دارند، (10) که در آن هیچ سخن لغو و بیهوده ای نمی شنوند! (11) در آن چشمه ای جاری است، (12) در آن تختهای زیبای بلندی است، (13) و قدحهایی (که در کنار این چشمه) نهاده، (14) و بالشها و پشتیهای صف داده شده، (15) و فرشهای فاخر گسترده! (16) آیا آنان به شتر نمی نگرند که چگونه آفریده شده است؟! (17) و به آسمان نگاه نمی کنند که چگونه برافراشته شده؟! (18) و به کوه ها که چگونه در جای خود نصب گردیده! (19) و به زمین که چگونه گسترده و هموار گشته است؟! (20) پس تذکّر ده که تو فقط تذکّر دهنده ای! (21) تو سلطه گر بر آنان نیستی که (بر ایمان) مجبورشان کنی، (22) مگر کسی که پشت کند و کافر شود، (23) که خداوند او را به عذاب بزرگ مجازات می کند! (24) به یقین بازگشت (همه) آنان به سوی ماست، (25) و مسلّماً حساب شان (نیز) با ماست! (26)
مؤلّف گوید:
ظاهر آیات این سوره همانند سور مکی دیگر مربوط به قیامت و حوادث خطرناک آن است و بطون و تأویلات آن چیزهایی است که در روایات بیان شده است.
«هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ الْغَاشِیَةِ * وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خَاشِعَةٌ * عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ * تَصْلَی نَارًا حَامِیَةً * تُسْقَی مِنْ عَیْنٍ آنِیَةٍ * لَّیْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِیعٍ * لَا یُسْمِنُ وَ لَا یُغْنِی مِن جُوعٍ»(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ الْغَاشِیَةِ»، فرمود:
شمشیر قائم؟عج؟ آنان را فرا می گیرد.و«وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خَاشِعَةٌ»، یعنی «خَاضِعَةٌ
ص: 427
لَا تُطِیقُ الِامْتِنَاعَ»راوی گوید: گفتم: «عامِلَةٌ»چه معنایی دارد؟ فرمود: یعنی آنان به غیر ما «أَنْزَلَ اللَّهُ»عمل نموده اند؛ گفتم: «ناصِبَةٌ»چه معنایی دارد؟ فرمود:
آنان غیرازوالیان امر[و منصوبین از ناحیه ی خداوند] را برای خلافت منصوب نمودند؛ گفتم: «تَصْلَی نَارًا حَامِیَةً»چه معنایی دارد؟ فرمود: آنان در دنیا به آتش جنگ قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) و در آخرت به آتش دوزخ می رسند.(1)
و در حدیث دیگری از آن حضرت نقل شده که در تفسیر «غَاشِیَةِ»فرمود:
آنان با امام غشّ و خیانت می کنند.(2)
مرحوم علی بن ابراهیم از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که در تفسیر «عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ»فرمود:
ناصبی [و دشمن اهل بیت] هر چه در عبادت بکوشد، در نهایت مشمول این آیه خواهد بود که خداوند می فرماید: «عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ * تَصْلَی نَارًا حَامِیَةً»….(3)
ص: 428
ابوحمزه ثمالی گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
همه مخالفین شما گرچه اهل عبادت و جهاد و کوشش باشند منسوب به این آیات می باشند….(1)
در کتاب علل الشّرایع از ابواسحاق لیثی ضمن حدیث مفصّلی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که ابواسحاق به آن حضرت می گوید:
من دشمنان شما را دیده ام که اهل نماز و روزه و زکات و حج و عمره و جهاد و اعمال خیر و صله رحم و رعایت حقوق برادران دینی و مواسات با آنان هستند، و از گناهانی مانند شراب خواری و زنا و لواط و سایر اعمال زشت پرهیز می نمایند، گرچه در اعتقادات خود -- نسبت به ولایت غاصبین -- پابرجا هستند، و اگر بین مشرق و مغرب را پر از طلا و نقره کنند و به آنان بدهند دست از محبّت طاغوت ها بر نمی دارند، و ولایت شما را نمی پذیرند، و اگر شما با شمشیر بر صورت آنان بزنی از باطل خود دست بر نمی دارند، و اگر منقبت و فضیلتی از شما بشنوند، صورت در هم می کشند، و رنگ صورت شان تغییر می کند، و کراهت و بغض آنان از صورت های شان ظاهر است!! ابواسحاق گوید: امام(علیه السلام) با شنیدن این سخنان تبسّم نمود و فرمود:
ای ابراهیم به همین علّت خداوند می فرماید: «عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ * تَصْلَی نَارًا حَامِیَةً * تُسْقَی مِنْ عَیْنٍ آنِیَةٍ»، و خداوند اهل نصب و عداوت ما را اهل
ص: 429
هلاکت دانسته است، و درباره ی آنان نیز می فرماید: «وَ قَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا.»(1)و(2)
ابن عبّاس گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
ضریع طعامی است در آتش شبیه به شاخه تیغ که از صبر تلخ تر، و از جیفه بدبوتر، و از آتش گرم تر است.(3)
ابوبصیر گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: «ای فرزند رسول خدا مرا بترسانید، چرا که قلب من قساوت پیدا کرده است»امام(علیه السلام) فرمود:
ای ابا محمّد آماده ی حیات طولانی قیامت باش همانا روزی جبرئیل نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و صورت او گرفته بود، در حالی که قبلاً که می آمد با
ص: 430
صورت باز و متبسّم بود. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: ای جبرئیل برای چه امروز با صورت گرفته آمده ای؟
جبرئیل گفت:
ای محمّد! خداوند دستور داد و هزار سال در آتش دمیدند، تا سفید شد، و هزار سال دمیدند، تا سرخ شد، و هزار سال دمیدند، تا سیاه شد، و اکنون سیاه و تاریک است، و اگر قطره ای از ضریع آن در آب های دنیا قرار بگیرد، اهل زمین از بوی بد آن می میرند….(1)
«وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاعِمَةٌ * لِسَعْیِهَا رَاضِیَةٌ * فِی جَنَّةٍ عَالِیَةٍ * لَّا تَسْمَعُ فِیهَا لَاغِیَةً * فِیهَا عَیْنٌ جَارِیَةٌ * فِیهَا سُرُرٌ مَّرْفُوعَةٌ * وَ أَکْوَابٌ مَّوْضُوعَةٌ * وَ نَمَارِقُ مَصْفُوفَةٌ * وَ زَرَابِیُّ مَبْثُوثَةٌ»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید: خداوند پس ذکر دشمنان امیرالمؤمنین(علیه السلام) پیروان آن حضرت را یاد نموده و می فرماید:
«وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاعِمَةٌ…»یعنی متنعّمة ذات بهجة «لِسَعْیِها راضِیَةٌ»أی یرضی
ص: 431
الله بما سعوا فیه، یعنی خداوند از اعمال آنان خشنود است، «لَّا تَسْمَعُ فِیهَا لَاغِیَةً»یعنی آنان در بهشت حرف بیهوده و زشت و دروغ نمی شوند.(1)
سپس از ابن عبّاس نقل نموده:
«سُرُرٌ مَّرْفُوعَةٌ»تخت های بلندی است که الواح آن ها از طلای مزیّن به زبرجد، و درّ و یاقوت است، و در زیر آن ها نهرهایی جاری است، «وَ أَکْوَابٌ مَّوْضُوعَةٌ»یعنی ظرف های بلند و اباریق بدون دستگیره برای آنان آماده است، «وَ نَمَارِقُ مَصْفُوفَةٌ»یعنی فرش ها و بالش های زیبا آماده است، و «وَ زَرَابِیُّ مَبْثُوثَةٌ»و زرابیّ نمونه دنیایی ندارد، و هر چه خداوند در بهشت آفریده مثال و نمونه دنیایی دارد جز «زرابی»که حقیقت آن معلوم نیست.(2)
و بعضی گفته اند: نمارق متکّاها، و زرابیّ فرش های مبسوطه است، و الله العالم.
«و فی المجمع عَنْ عَاصِمِ بْنِ ضَمْرَةَ عَنْ عَلِیٍّ(علیه السلام) أَنَّهُ ذَکَرَ أَهْلَ الْجَنَّةِ فَقَالَ: یَجِیئُونَ فَیَدْخُلُونَ، فَإِذَا أَسَاسُ بُیُوتِهِمْ مِنْ جَنْدَلِ اللُّؤْلُؤِ وَ سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ وَ أَکْوابٌ مَوْضُوعَةٌ وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ وَ زَرابِیُّ مَبْثُوثَةٌ وَ لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ قَدَّرَهَا لَهُمْ لَالْتَمَعَتْ أَبْصَارُهُمْ بِمَا یَرَوْن وَ یُعَانِقُونَ الْأَزْوَاجَ وَ یَقْعُدُونَ عَلَی السُّرُرِ وَ یَقُولُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا.»(3)
ص: 432
یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام) اهل بهشت را یاد نمود و فرمود:
آنان چون داخل بهشت می شوند اساس بیوت و خانه های آنان از لؤلؤ است. و برتختهای بلند بهشتی قرار می گیرند، و اگر خداوند این نعمتها را برای آنان آماده نکرده بود با دیدن آنها چشم های شان [از حسرت] خیره می شد، آری در کنارشان ظرفهایی از نوشیدنی های بهشت قرار دارد، و بر فرشها و بالش های بهشتی تکیه می زنند و بر تخت های بهشتی با همسران خود معانقه می کنند و می گویند: ستایش خدایی را که ما را برای رسیدن به این نعمت ها هدایت نمود.
«أَ فَلَا یَنظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ * وَ إِلَی السَّمَاء کَیْفَ رُفِعَتْ * وَ إِلَی الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ * وَ إِلَی الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی از ابن عبّاس نقل نموده که گوید:
«مقصود از «ابل»همه چهارپایان است و خداوند [پس از ذکر نعمت های بهشتی و تعجّب کفّار از آن ها] می فرماید: آیا شما به خلقت شتر [و حیوانات دیگر] و عجائب خلقت او نمی نگرید، و آیا به خلقت آسمان نمی نگرید، که چگونه [بدون ستون در بالای سر شما] آفریده شده؟ و آیا به کوه ها نمی نگرید، که چگونه [برای برقراری زمین مانند میخ هایی] نصب شده است؟ و آیا به زمین نمی نگرید که چگونه [برای بهره برداری مردم] مسطح و پهناور شده است؟ و آیا جز خداوند احدی قدرت دارد که بتواند این کوه ها را نصب، و زمین را مسطح و …نماید؟».
از این رو خداوند پس از ذکر نعمت های گذشته می فرماید:
«فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ»یعنی ای محمّد تو آنان را موعظه کن، چرا که تو مذکّر و
ص: 433
واعظ هستی، «لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ»یعنی تو حافظ و کاتب اعمال آنان نیستی [و سلطه ای بر آنان نداری.](1)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «إِلَّا مَن تَوَلَّی وَ کَفَرَ»می فرماید:
مقصود این است که نصیحت تو نسبت به کسانی که نصیحت پذیر نیستند، و تو را تصدیق نکرده اند، و ربوبیّت مرا انکار نموده و کافر به نعمت های من هستند تأثیری [جز اتمام حجّت] ندارد، و خداوند آنان را به عذاب اکبر معذّب خواهد نمود.(2)
«إِنَّ إِلَیْنَا إِیَابَهُمْ * ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا حِسَابَهُمْ»(3)
در روایت کافی و عیون و تأویل الآیات با سندهای مختلف از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امام صادق و امام کاظم(علیهم السلام) نقل شده که فرموده اند:
هنگامی که قیامت بر پا می شود، خداوند حساب شیعیان ما را به ما می سپارد، و کسی که مظلمه ی او، بین او و خدا باشد، ما از خداوند درخواست می کنیم و خداوند ما را اجابت می کند و از او می گذرد، و اگر مظلمه او، بین او و مردم
ص: 434
باشد، ما از آنان درخواست می کنیم و آنان به خاطر ما می بخشند، و کسی که مظلمه ی او بین او و بین ما باشد، ما سزاوارتر به گذشت و عفو هستیم.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که خداوند در قیامت، مردم را در یک سرزمین جمع می کند، از شیعیان و پیروان ما تجلیل می نماید، و به خاطر ما، از آنان در حساب سخت گیری نمی کند، و ما می گوییم: اینان شیعیان ما هستند؟ و خداوند می فرماید: من حساب آنان را به شما واگذار کردم و شما را شفیع آنان قرار دادم، و گناهکارانشان را بخشیدم، و شما آنان را بدون حساب داخل بهشت نمایید.(2)
ص: 435
موسی بن عبدالله نخعی گوید: به امام هادی(علیه السلام) گفتم: به من زیارت بلیغ و کاملی را تعلیم دهید که چون بخواهم یکی از شما را زیارت کنم آن را قرائت نمایم، و آن حضرت زیارت جامعه را برای همه ائمّه(علیهم السلام) بیان فرمود، و در فرازی از آن فرمود:
«فَالرَّاغِبُ عَنْکُمْ مَارِقٌ وَ اللَّازِمُ لَکُمْ لَاحِقٌ وَ الْمُقَصِّرُ فِی حَقِّکُمْ زَاهِقٌ وَ الْحَقُّ مَعَکُمْ وَ فِیکُمْ وَ مِنْکُمْ وَ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ أَهْلُهُ وَ مَعْدِنُهُ وَ مِیرَاثُ النُّبُوَّةِ عِنْدَکُمْ وَ إِیَابُ الْخَلْقِ إِلَیْکُمْ وَ حِسَابُهُمْ عَلَیْکُمْ وَ فَصْلُ الْخِطَابِ عِنْدَکُمْ.»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
حساب هر امّتی را امام زمان آن امّت انجام می دهد، و ائمّه(علیهم السلام)، دوستان و دشمنان خود را از سیمای آنان می شناسند، چنان که خداوند می فرماید: «وَ عَلَی
ص: 436
الأَعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسِیمَاهُمْ»(1) و رجال اعراف ائمّه(علیهم السلام)اند، پس نامه های دوستان اهل بیت(علیهم السلام) به دست راست شان داده می شود، و آنان بدون حساب از صراط می گذرند و داخل بهشت می شوند، و نامه های دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) به دست چپ آنان داده می شود، و آنان بدون حساب داخل آتش می شوند، و چون دوستان اهل بیت(علیهم السلام) در نامه های خود می نگرند، می گویند:
«هَاؤُمُ اقْرَؤُوا کِتَابِیهْ * إِنِّی ظَنَنتُ أَنِّی مُلَاقٍ حِسَابِیهْ * فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَّاضِیَةٍ.»(2)و(3)
ص: 437
ص: 438
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی لیل.
تعداد آیات: 30 آیه.
ثواب قرائت سوره ی فجر
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
سوره ی فجر را در نمازهای واجب و مستحبّ خود بخوانید، چرا که این سوره، سوره ی امام حسین(علیه السلام) است، و کسی که آن را قرائت کند، در قیامت در بهشت با امام حسین(علیه السلام) و در درجه او خواهد بود، و خداوند عزیز و حکیم است.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که همواره این سوره را بخواند، خداوند در قیامت برای او نوری قرار می دهد، و کسی که آن را بنویسد و همراه همسر خود قرار بدهد، خداوند فرزند مبارکی روزی او خواهد نمود.(2)
ص: 439
و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را هنگام طلوع فجر بخواند، تا طلوع فجر روز آینده ایمن خواهد بود، و کسی که آن را بنویسد و بر کمر خود بیاویزد و با همسر خویش مجامعت کند، خداوند فرزندی روزی او نماید، که چشم او روشن شود، و سبب شادی او گردد.(1)
در کتاب تأویل الآیات در پایان روایتی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
این سوره مخصوص به حسین بن علیّ علیهما السلام و شیعیان امیرالمؤمنین(علیه السلام) و شیعیان آل محمّد(علیهم السلام) می باشد و در خصوص آنان نازل شده است، و هر کس همواره آن را بخواند، با امام حسین(علیه السلام) در درجه ی او در بهشت خواهد بود، و خداوند عزیز و حکیم است.(2)
ص: 440
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ الْفَجْرِ 1 وَ لَیالٍ عَشْرٍ 2 وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ 3 وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ 4 هَلْ فی ذلِکَ قَسَمٌ لِذی حِجْرٍ 5 أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ 6 إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ 7 الَّتی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ 8 وَ ثَمُودَ الَّذینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ 9 وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ 10 الَّذینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ 11 فَأَکْثَرُوا فیهَا الْفَسادَ 12 فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ 13 إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ 14 فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ 15 وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ 16 کَلاَّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ 17 وَ لا تَحَاضُّونَ عَلی طَعامِ الْمِسْکینِ 18 وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ أَکْلاً لَمًّا 19 وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا 20 کَلاَّ إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا 21 وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا 22 وَ جی ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّی لَهُ الذِّکْری 23 یَقُولُ یا لَیْتَنی قَدَّمْتُ لِحَیاتی 24 فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ 25 وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ 26 یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ 27 ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً 28 فَادْخُلی فی عِبادی 29 وَ ادْخُلی جَنَّتی 30
ص: 441
«فَجْرِ»، شکاف عمود صبح، و یا سفیدی صبح را گویند، و آن نشانه تمام شدن شب و شروع روز است، و فجر دو فجر است: فجر طولی و آن فجر کاذب است، و فجر افقی، و آن فجر صادق، و نشانه شروع روز و وقت نماز صبح و حرمت خوردن و آشامیدن برای روزه دار است، و «حِجْر»به معنای عقل است، و اصل حَجْر به معنای منع است، و محجور از تصرّف در مال خود، به معنای ممنوع از تصرّف است، و «عِماد» مفرد عَمَد به معنای قوّت و شرف است، و «فلان رفیع العماد»یعنی او رفیع الشرف است، و «سوط»اسم عذاب است، و «مرصاد»به معنای طریق و کمین گاه است، و «رَصَدَهُ یَرْصُدُهُ رَصَداً» إذا راعی ما یکون منه لیقابله بما یقتضیه، و «أَکْلًا لَّمًّا» از لَمّ به معنای جمع است، و لَمَمتُ ما علی الخَوان و ألمّه لَمّاً إذا أکلته اجمع، و «حُبًّا جَمًّا»یعنی حبّاً کثیراً عظیماً، و «جَمَّة الماء»مُعظَمُهُ، و جَمّ الماء فی الحوض: اذا اجتمع و کثر، و «دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا»دکّ به معنای حطّ و پایین آوردن مرتفع، و منبسط نمودن آن است، و «اندکّ سنام البعیر إذا انفرش فی ظهره، و منه، الناقة الدکّاء:
إذا کان ظهرها مستویاً، و «وثاق»به معنای شدّ است و «أوثقته»یعنی شددته.
به نام خداوند بخشنده مهربان به سپیده دم سوگند، (1) و به شبهای دهگانه، (2) و به زوج و فرد، (3) و به شب، هنگامی که (به سوی روشنایی روز) حرکت می کند سوگند (که پروردگارت در کمین ظالمان است)! (4) آیا در آنچه گفته شد، سوگند مهمّی برای صاحبان خرد نیست؟! (5) آیا ندیدی پروردگارت با قوم «عاد»چه کرد؟! (6) و با آن شهر«ارَم»با عظمت، (7) همان شهری که مانندش در شهرها آفریده نشده بود! (8) و قوم «ثمود»که صخره های عظیم
ص: 442
را از (کنار) درّه می بریدند (و از آن خانه و کاخ می ساختند)! (9) و فرعونی که قدرتمند و شکنجه گر بود، (10) همان اقوامی که در شهرها طغیان کردند، (11) و فساد فراوان در آنها به بار آوردند (12) به همین سبب خداوند تازیانه عذاب را بر آنان فرو ریخت! (13) به یقین پروردگار تو در کمینگاه (ستمگران) است! (14) امّا انسان هنگامی که پروردگارش او را برای آزمایش، اکرام می کند و نعمت می بخشد (مغرور می شود و) می گوید: «پروردگارم مرا گرامی داشته است!»(15) و امّا هنگامی که برای امتحان، روزیش را بر او تنگ می گیرد (مأیوس می شود و) می گوید: «پروردگارم مرا خوار کرده است!»(16) چنان نیست که شما می پندارید شما یتیمان را گرامی نمی دارید، (17) و یکدیگر را بر اطعام مستمندان تشویق نمی کنید، (18) و میراث را (از راه مشروع و نامشروع) جمع کرده می خورید، (19) و مال و ثروت را بسیار دوست دارید (و بخاطر آن گناهان زیادی مرتکب می شوید)! (20) چنان نیست که آنها می پندارند! در آن هنگام که زمین سخت در هم کوبیده شود، (21) و فرمان پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند، (22) و در آن روز جهنّم را حاضر می کنند (آری) در آن روز انسان متذکّر می شود امّا این تذکّر چه سودی برای او دارد؟! (23) می گوید:«ای کاش برای (این) زندگیم چیزی از پیش فرستاده بودم!»(24) در آن روز هیچ کس همانند او [خدا] عذاب نمی کند، (25) و هیچ کس همچون او کسی را به بند نمی کشد! (26) تو ای روح آرام یافته! (27) به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است، (28) پس در سلک بندگانم درآی، (29) و در بهشتم وارد شو! (30)
«وَ الْفَجْرِ * وَ لَیَالٍ عَشْرٍ * وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ * وَ اللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ * هَلْ فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِّذِی حِجْرٍ»(1)
تردیدی نیست که این گونه سوگندها دلیل اهمیّت مُقسَمٌ بِه و مُقسَمٌ له می باشد
ص: 443
و خداوند در این آیات به فجر نهار که انفجار صبح هر روز است، و به شفع و وَتر یعنی به جفت و فرد عدد، و یا موجودات، و به شب های ده گانه [که ده شب اوّل ماه ذی الحجّه است]، و به جریان شب نیز، سوگند یاد نموده و سوگند به شب، یا به جنس شب است، چنان که در آیه «وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ»آمده، و یا سوگند به شب خاصّی می باشد، که در روایات مصادیقی برای آن نقل شده است، و بین این سوگندها و جواب آن ها، جمله معترضه آمده و به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خطاب شده: «أَ لَمْ تر کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ * إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ»و این تنبیه به اهل کفر و باطل است تا عذاب خداوند را نسبت به امّت های گذشته به یاد بیاورند، در حالی آن ها عمرهای طولانی داشتند، و قوی تر از کفّار زمان این پیامبر(صلی الله علیه و آله) بوده اند، و خداوند آنان را هلاک نموده است، و جواب سوگندها «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ»است.
و عجیب این است که برخی از مفسّرین توجّه به روایاتی که در معنای «فَجْرِ»و «لَیَالٍ عَشْرٍ»و «شفع»و «وتر»آمده نکرده اند، و این معانی را تفسیر به رأی و بی اعتبار دانسته اند، و ما روایات یاد شده را به طور اختصار بیان می کنیم، چرا که مفسّر واقعیِ آیات مجمل و متشابه را، روایات می دانیم و از فکر خود در فهم آن ها استفاده نمی کنیم.
جابرجعفی ازامام صادق(علیه السلام) نقل نموده که می فرماید:
مقصود از«وَ الْفَجْرِ»قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است، ومقصود از«وَ لَیَالٍ عَشْرٍ»، ده امام می باشد، وآنان از امام حسن مجتبی تا امام حسن عسکری(علیهم السلام) می باشند، و مقصود از«وَ الشَّفْعِ»، امیرالمؤمنین(علیه السلام) و فاطمه علیهما السلام اند، و مقصود از«الْوَتْرِ»، خدای وحده لا شریک له می باشد، و مقصود از «وَ اللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ»دولت «حِبتَر»[یعنی اوّلی] است که تا زمان دولت حضرت قائم عجل الله فرجه الشریف جریان دارد.(1)
ص: 444
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«وَ الْفَجْرِ»بدون واو است، و مقصود از «الْفَجْرِ وَ لَیَالٍ عَشْرٍ»ده روز اوّل ذی الحجّة است، و مقصود از شفع آن دو رکعت نماز شب است، و مقصود از «وَتر»آن یک رکعت آخر نماز شب است.(1)
و در روایتی آمده:
«الشَّفْع»، حسن و حسین هستند، و «الْوَتْرِ»امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(2)
و ازامام صادق(علیه السلام) نقل شده:
که شفع محمّد و علی علیهما السلام اند، و «وتر»خدای متعال است.(3)
مرحوم طبرسی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده:
«شفع»روز نحر و قربانی است، و «وَتر»روز عرفه است.(4)
ص: 445
«أَ لَمْ تر کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ * إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ * الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلَادِ * وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ * وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتَادِ * الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلَادِ * فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ * فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«عاد»که به هلاکت رسید، خداوند قوم او را نیز با «رِیحٍ صَرْصَرٍ»هلاک نمود و در تفسیر «وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ»گوید: آنان در کوه ها حُفره و جَوبه هایی باز می کردند [و در آن ها پنهان می شدند] و درتفسیر«وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتَادِ»گوید: مقصود اوتاد و میخ هایی است که فرعون می خواست به وسیله آن ها خود را به آسمان برساند.(2)
مرحوم صدوق در علل الشّرایع با سند خود از ابان احمر نقل نموده که گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: برای چه فرعون را «ذِی الْأَوْتَادِ»گویند؟ فرمود:
به خاطر این که چون می خواست کسی را شکنجه کند، او را با صورت روی زمین می خواباند و دست ها و پاهای او را با میخ در زمین می کوبید، و بعضی را روی تخته وسیعی می خواباند، و دست ها و پاهای او را با میخ در آن تخته می کوبید، و او را رها می کرد تا بمیرد، و به این علّت او را خداوند «ذِا الْأَوْتَادِ»نامیده است.(3)
ص: 446
مرحوم طبرسی در مجمع البیان گوید:
قوم عاد همان قوم هود هستند، و در معنای «إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ»اختلاف است و برخی گویند: اِرَم اسم قبیله ای بوده است، و عاد نام دو قبیله بوده و عاد اوّل که خداوند می فرماید: «وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عَادًا الْأُولَی»عاد ارم بوده است، و برخی گفته اند: او جدّ عاد بوده یعنی عاد بن عوص بن ارم بن سالم بن نوح، و بعضی گفته اند: اِرَم نام شهری بوده است، و برخی گفته اند: ارم لقب عاد بوده است، و «ذَاتِ الْعِمَادِ»یعنی «ذات الأبنیة العظام المرتفعة…».
مؤلّف گوید:
آنچه گفته شد نظرات مفسّرین اهل سنّت است، و دلیلی برای اثبات آن ها نیست.
سپس مرحوم طبرسی قصّه مفصّلی را، راجع به «إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ»نقل نموده که برای عبرت در پاورقی مشاهده می شود.(1)
ص: 447
ص: 448
«إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ * فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ * وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ * کَلَّا بَل لَّا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ * وَ لَا تَحَاضُّونَ عَلَی طَعَامِ الْمِسْکِینِ * وَ تَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلًا لَّمًّا * وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا»(1)
مرحوم کلینی در کافی با سند خود از جابر از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
روح الأمین جبرائیل به من خبر داد: خدایی که پروردگاری جز او نیست هنگامی
ص: 449
که خلایق در قیامت از اوّلین و آخرین به پا می ایستند، جهنّم را می آورد در حالی که جهنّم هزار افسار دارد، و هر افساری به دست یکصد هزار از ملائکه غلاظ و شداد است، و جهنّم صدای مهیب و شدیدی دارد، و هر چیزی را در هم می کوبد، و زفیر و شهیقی دارد، که اگر خداوند قبل از حساب به او اجازه می داد، همه اهل محشر را هلاک می نمود، و رشته ای از آن خلایق را احاطه می کند، و در آن هنگام هر بنده ای از بندگان خدا و هر ملکی و هر پیامبری می گوید:
«یَا رَبِ نَفْسِی نَفْسِی»و تو می گویی: «یَا رَبِّ أُمَّتِی أُمَّتِی»سپس صراط بر روی جهنّم نصب می شود، و آن باریک تر از مو و بُرّنده تر از شمشیر است، و بر آن سه عقبه و گردنه قرار دارد، گردنه اوّل، گردنه ی امانت و رحم است، و گردنه دوم گردنه ی نماز است، و گردنه سوّم گردنه عدل ربّ العالمین است که پروردگاری جز او نیست، و سپس مردم مکلّف می شوند تا از صراط عبور کنند، و امانت و رحم آنان را متوقّف می کنند، و اگر از گردنه امانت و رحم نجات یابند، نماز آنان را متوقّف می کند، و اگر از آن نجات یابند، عدل ربّ العالمین آنان را متوقّف می کند، چنان که می فرماید:
«إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ»و در این حال مردم احوال مختلفی بر روی صراط دارند: برخی آویزانند و نصف بدنشان در آتش است و نصف دیگر آن ها خارج آتش است، و ملائکه در اطراف صراط می گویند: «ای خدای حلیم، و ای خدای کریم، عفو کن، و بگذر، و به فضل خود عمل کن، و سالم بدار»، در حالی که مردم مانند ملخ ها در آتش ریخته می شوند، و هنگامی که با رحمت خدا یکی از آنان نجات می یابد، نگاهی به صراط می کند، و می گوید: ستایش خدای را که با فضل و احسان خود بعد از ناامیدی مرا از تو نجات داد.(1)
ص: 450
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر«إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ»فرمود:
مرصاد گردنه ای است بر روی صراط که هیچ بنده ای با داشتن مظلمه نمی تواند از آن عبور کند.(1)
روایت فوق را با اختلاف مختصری مرحوم صدوق نیز در امالی نقل نموده است، چنان که مرحوم علی بن ابراهیم قمّی نیز در تفسیر خود نقل نموده است.(2)
ص: 451
ص: 452
«وَ جِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنسَانُ وَ أَنَّی لَهُ الذِّکْرَی * یَقُولُ یَا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیَاتِی * فَیَوْمَئِذٍ لَّا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ * وَ لَا یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ»(1)
ابوسعید خُدری و سلمان فارسی گویند:
هنگامی که آیه فوق نازل شد، چهره ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تغییر نمود، و این حالت را اصحاب مشاهده نمودند، و سخت نگران شدند، پس برخی از اصحاب نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمدند و گفتند: یا علی، ما از چهره ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) یافتیم که حادثه تلخی برآن حضرت رخ داده است؟ ازاین رو امیرالمؤمنین(علیه السلام) نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد، و آن حضرت را به سینه گرفت و بین شانه های او را بوسه زد و گفت: یا نبیّ الله پدر و مادرم فدای شما باد، مگر امروز چه حادثه ای برای شما رخ داده است؟
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
جبرئیل آمد و آیه «وَ جِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ»را برای من خواند، و من گفتم: جهنّم را چگونه می آورند؟ او گفت: در آن روز جهنّم هفتاد هزار زمام و افسار دارد، و هر زمامی به دست هفتاد هزار ملک می باشد، و در دست هر ملکی پتک آهنین است، و آنان جهنّم را با زمام ها و زنجیرها می کشند و مهار می کنند، و جهنّم را پایه های غلاظ و شدادی است، و هر پایه ای از آن مسیر هزار سال، از سال های دنیاست، و جهنّم سی هزار سر دارد، و در هر سری سی هزار دهان وجود دارد، و در هر دهانی سی هزار نیش وجود دارد، و هر نیشی از آن سی هزار برابر کوه احد می باشد، و هر دهانی از او دو لب دارد، و هر لبی به اندازه ی
ص: 453
طبقات دنیاست، و زنجیری دارد که هفتاد هزار ملک آن را می کشند، و هر ملکی قدرت دارد، که آسمان و زمین و آنچه در آن هاست را ببلعد.
و در این هنگام جهنّم از ترس خداوند ناله و جزعی می کند، و به ملائکه می گوید: ای ملائکه شما را به خدا سوگند! آیا شما می دانید خداوند از خلقت من چه اراده ای کرده است؟ و آیا من گناهی کرده ام که مستحقّ عذاب الهی شده باشم؟ و ملائکه می گویند: «ما اطلاعی نداریم ای جهنّم»پس جهنّم از ترس خداوند فریادی می زند، و اضطراب و لرزه ای پیدا می کند، که اگر او را رها کنند، اهل محشر را می سوزاند، و از ناحیه ی خداوند ندا می رسد: «آرام باش ای جهنّم باکی بر تو نیست، و من نخواسته ام که تو را عذاب نمایم، ولکن من تو را برای عذاب و کیفر دادن به کسانی خلق کردم که ربوبیّت مرا انکار می کنند، و روزی مرا می خورند و عبادت غیر مرا انجام می دهند، و نعمت های من را انکار می کنند، و معبودی جز من را بر می گزینند»پس جهنّم می گوید: خدایا به من اجازه سجده و ثناگویی می دهی؟ و خداوند به او اجازه می دهد، و جهنّم در پیشگاه ربّ العالمین سجده می کند، و سپس سربلند می نماید و خدای ربّ العالمین را تسبیح و ثناگویی می کند.(1)
ص: 454
«فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ * وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ * کَلَّا بَل لَّا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ * وَ لَا تَحَاضُّونَ عَلَی طَعَامِ الْمِسْکِینِ * وَ تَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلًا لَّمًّا * وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از«إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ»امتحان خداوند است به وسیله نعمت، و چون خداوند به بنده خود، نعمت دهد گوید: «پروردگارم مرا اکرام نموده است»و هنگامی
ص: 455
که او را امتحان کند، و روزی او را تنگ نماید، و فقیر شود، گوید: پروردگارم به من اهانت نموده است!!»(1)
حضرت رضا(علیه السلام) در تفسیر «وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ»، فرمود:
«أَیْ ضَیَّقَ عَلَیْهِ وَ قَتَرَ».یعنی زندگی را بر او تنگ و سخت می کند [تا او را امتحان نماید.](2)
مرحوم علی بن ابراهیم درتفسیر «کَلَّا بَل لَّا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ * وَ لَا تَحَاضُّونَ عَلَی طَعَامِ الْمِسْکِینِ»گوید:
یعنی برای چه شما مردم را دعوت به اطعام و کمک به فقیر نمی کنید؟
سپس گوید:
مقصود خداوند از این آیه کسانی هستند که حق آل محمّد(علیهم السلام) را غصب نمودند، و اموال یتیمان و فقرا و در راه مانده های آل محمّد(صلی الله علیه و آله) را خوردند. [و خمس که حق آنان بود را از آنان منع کردند].
و درتفسیر«وَ تَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلًا لَّمًّا * وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا»گوید:
یعنی شما غاصبین حق آل محمّد(صلی الله علیه و آله) یک جا و به تنهایی میراث [رسول خدا(صلی الله علیه و آله)] را خوردید، و اموال مربوط به آل محمّد(صلی الله علیه و آله) را -- به خاطر علاقه به دنیا -- برای خود گنج نمودید، و درراه خدا انفاق نکردید.(3)
ص: 456
مؤلّف گوید:
آنچه گفته شد، مصداق بارز آیات و یا تأویل آیات فوق است، و منافاتی با اطلاق آن ها ندارد، که شامل همه مال اندوزان و دنیاطلبان بخیل و مانعین از ادای حقوق واجب مالی شود، و الله العالم.
و در برخی از روایات آمده که سخت ترین امتحانی که خداوند از مردم می گیرد، امتحان در مال است.
«کَلَّا إِذَا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا * وَ جَاء رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا»(1)
مرحوم قمّی گوید: از ابوالجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که در تفسیر آیه فوق فرمود:
مقصود از«إِذَا دُکَّتِ الْأَرْضُ»زلزلة قیامت است، و ابن عبّاس گوید: «دُکَّتِ الْأَرْضُ»، یعنی «فُتَّت فَتّاً»یعنی هنگامی که زمین از هم گسیخته شود و متلاشی گردد.(2)
داود بن سلیمان از حضرت رضا از پدرانش از امیرالمؤمنین(علیهم السلام) نقل نموده که فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
آیا می دانید تفسیر«کَلَّا إِذَا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا»چیست؟ سپس فرمود: چون قیامت برپا شود جهنّم را با هفتاد هزار زمام، که به دست هفتاد هزار ملک است، می آورند، و اگر خداوند او را مهار و حبس نمی نمود، یک باره آسمان ها و زمین را آتش می زد.(3)
ص: 457
حضرت رضا(علیه السلام) در تفسیر«وَ جَاء رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا»فرمود:
خداوند منزّه از این است که به آمدن، و بازگردیدن، توصیف شود، او متعالی از وصف انتقال، از مکانی به مکان دیگر است، و مقصود از«جَاء رَبُّکَ»، «جاء أمرربّکّ»می باشد….(1)
و در کتاب احتجاج نیز از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که به همین معنا در تفسیر آیه فوق و آیه «هَلْ یَنظُرُونَ إِلاَّ أَن تَأْتِیهُمُ الْمَلآئِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ»و آیه ی «إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَی رَبِّی»و آیه ی «وَ أَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ»و آیه ی «إِن کَانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِینَ»اشاره شده است و می فرماید:
در این آیات تأویل غیر تنزیل است، و کلام خداوند شباهت به کلام بشر ندارد، و آیه ی «إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَی رَبِّی»، توجّه به خداوند و عبادت و اجتهاد ابراهیم(علیه السلام) است، چنان که «وَ أَنزَلَ لَکُم مِّنْ الْأَنْعَامِ»و «وَ أَنزَلْنَا الْحَدِیدَ»به معنای خلقت و آفریدن آن هاست، و «أَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِینَ»به معنای أوّل الجاهدین یعنی اوّلین جدیّت کننده ی در عبادت است، بنابراین تأویل این آیات خلاف ظاهر آن هاست.(2)
ص: 458
«فَیَوْمَئِذٍ لَّا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ * وَ لَا یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ * یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «لَّا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ»دوّمی می باشد.(2) معروف بن خَرَّبوذ گوید:
امام باقر(علیه السلام) به من فرمود: آیا تو تأویل آیه «فَیَوْمَئِذٍ لَّا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ»را می دانی؟ گفتم: نمی دانم. فرمود: مقصود دوّمی است؛ و خداوند احدی را در قیامت مانند او عذاب نمی کند.(3)
ص: 459
سلمان فارسی گوید:
عمر بن خطّاب [بعد از جریان سقیفه] به من گفت: «تو هر چه می خواهی بگو، خلافت را خداوند از این خاندان -- که شما آنان را ارباب خود گرفته بودید -- عزل نمود»پس من به او گفتم: من گواهی می دهم که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که در تفسیر آیه «فَیَوْمَئِذٍ لَّا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ»فرمود: مقصود از این آیه تنها تو هستی ای عمر»پس عمر به من گفت: «ساکت باش ای غلام و ای ناپاک»پس علی(علیه السلام) به من فرمود: ساکت باش ای سلمان و من ساکت شدم، و به خدا سوگند اگر علی(علیه السلام) مرا امر به سکوت نکرده بود، آنچه از ناحیه ی خداوند درباره ی او و رفیقش نازل شده بود را به او می گفتم، و چون عمر دید سلمان به امر علی(علیه السلام) سکوت نمود گفت: تو مطیع و تسلیم او هستی!(1)
مرحوم قمّی در تفسیر «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً» گوید:
هنگامی که وفات مؤمن فرا می رسد، منادی ازطرف خداوند ندا می کند: «ای نَّفْسُ مُطْمَئِنَّةُ»به ولایت علیّ(علیه السلام) به سوی خدای خود بازگرد، همانا تو -- به خاطر ثواب [ولایت علیّ(علیه السلام)] -- مرضیّ خدا هستی و در بین بندگان من
ص: 460
وارد بهشت شو»و در آن حال با شنیدن این ندا مؤمن همّتی جز ملحق شدن به اولیای خدا را ندارد.
سپس گوید: ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مقصود از «نَّفْسُ مُطْمَئِنَّةُ»حسین بن علیّ علیهما السلام است.(1)
و در کافی از سدیر صیرفی نقل شده که گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم ای فرزند رسول خدا آیا مؤمن از قبض روح شدن کراهت دارد؟ فرمود:
نه والله، چرا که هنگام آمدن ملک الموت برای قبض روح او، جزع و ناله ای می کند، و ملک الموت به او می گوید: ای ولیّ خدا جزع مکن، سوگند به خدایی که محمّد(صلی الله علیه و آله) را مبعوث به رسالت نمود، من از پدر مهربان به تو مهربان تر هستم سپس گوید:
«چشمان خود را باز کن»و چون باز می کند جمال رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین و ائمّه(علیهم السلام) را می بیند و ملک الموت به او می گوید: این ها رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیر المؤمنین و فاطمه و حسن و حسین و ائمّه(علیهم السلام) هستند و رفقای تو خواهند بود»پس چشمان خود را باز می کند، و نداکننده ای از ناحیه خداوند به او می گوید: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ إِلَی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ -- ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً بِالْوَلَایَةِ مَرْضِیَّةً بِالثَّوَابِ فَادْخُلِی فِی عِبادِی یَعْنِی مُحَمَّداً
ص: 461
وَ أَهْلَ بَیْتِهِ وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»و در آن وقت هیچ چیزی نزد او محبوب تر از جدا شدن روح از بدن، و ملحق شدن به آن منادی نیست.(1)
مؤلّف گوید:
نظیر روایت فوق در محاسن نیز از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است.(2)
ص: 462
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی ق.
تعداد آیات: 20 آیه.
ثواب قرائت سوره ی بلد
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که قرائت او در نماز واجب «لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ»باشد، در دنیا معروف خواهد بود، و از صالحین است، و در آخرت نیز معروف خواهد بود و در پیشگاه خداوند دارای منزلت و مکانی است، و در روز قیامت از رفقای پیامبران و شهدا و صالحین خواهد بود.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، خداوند در قیامت او را از غضب خود ایمن می دارد، و او را از عقبه و گردنه سخت قیامت نجات خواهد داد، و کسی که
ص: 463
این سوره را بنویسد و بر طفل و یا مولودی بیاویزد، بیماری اطفال پیدا نخواهند نمود.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اگر این سوره را بنویسند، و همراه طفل قرار بدهند، آن طفل ایمن از نقص خواهد شد، و اگر آن را بشویند، و آب آن را در بینی طفل قرار دهند، از بیماری تنفّسی ایمن خواهد شد، و به خوبی رشد خواهد نمود.(2)
ص: 464
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ 1 وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ 2 وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ 3 لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَدٍ 4 أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ 5 یَقُولُ أَهْلَکْتُ مالاً لُبَداً 6 أَ یَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ 7 أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ 8 وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ 9 وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ 10 فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ 11 وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ 12 فَکُّ رَقَبَةٍ 13 أَوْ إِطْعامٌ فی یَوْمٍ ذی مَسْغَبَةٍ 14 یَتیماً ذا مَقْرَبَةٍ 15 أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَةٍ 16 ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ 17 أُولئِکَ أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ 18 وَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ 19 عَلَیْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ 20
«حِلّ»به معنای حالّ و ساکن است، و «حَلّ»به معنای حلال است، و رجل
ص: 465
حَلَّ و حلال یعنی مُحِلّ، و «کَبَدْ»به معنای شدّت و سختی کار است، و تکَبَّد اللبن: إذا غلظ و اشتدّ، و «کَبِدْ»نیز خون غلیظ است، و «لُبَد»چیز فراوان را گویند، و آن از «تَلَّبَد الشئ»به معنای متراکم شدن چیزی بر چیز دیگر است، و «نَجْد»به معنای علوّ است و هر محل بلندی را نجد گویند و جمع آن نُجود است، و «اِقتحام»دخول با شدّت و سختی است، و طریق سخت و تنگ را عقبه گویند، و انفاق در راه خیر، به خاطر سختی آن تشبیه به عقبة شده است، و «فکّ رقبة»یعنی آزاد کردن غلام مملوک، مانند باز کردن قید و غلّ از اسیر، و«مَسْغَبَة»به معنای مجاعة و قحطی می باشد، و «مَقْرَبة»به معنای قرابت و خویشی است، و «مَتْرَبة»به معنای حاجت شدید است، و تَرَبَ الرجل: إذا افتقر، و مقصود از خاک نشینی فقر است.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
قسم به این شهر مقدّس [مکّه]، (1) شهری که تو در آن ساکنی، (2) و قسم به پدر و فرزندش [ابراهیم خلیل و فرزندش اسماعیل ذبیح]، (3) که ما انسان را در رنج آفریدیم (و زندگی او پر از رنجهاست)! (4) آیا او گمان می کند که هیچ کس نمی تواند بر او دست یابد؟! (5) می گوید: «مال زیادی را (در کارهای خیر) نابود کرده ام!»(6) آیا (انسان) گمان می کند هیچ کس او را ندیده (که عمل خیری انجام نداده) است؟! (7) آیا برای او دو چشم قرار ندادیم، (8) و یک زبان و دو لب؟!(9) و او را به راه خیر و شرّ هدایت کردیم! (10) ولی او از آن گردنه مهمّ نگذشت!(11) و تو نمی دانی آن گردنه چیست! (12) آزادکردن برده ای، (13) یا غذا دادن در روز گرسنگی…(14) یتیمی از خویشاوندان، (15) یا مستمندی خاک نشین را، (16) سپس از کسانی باشد که ایمان آورده و یکدیگر را به شکیبایی و رحمت توصیه می کنند! (17) آنها «اصحاب
ص: 466
الیمین»اند (که نامه اعمال شان را به دست راست شان می دهند)! (18) و کسانی که آیات ما را انکار کرده اند افرادی شومند (که نامه اعمال شان به دست چپ شان داده می شود). (19) بر آنها آتشی است فروبسته (که راه فراری از آن نیست)! (20)
مؤلّف گوید:
کلّ این سوره درباره ی یک موضوع است و خلاصه آن این است که خداوند در این سوره به شهر مکّه سوگند یاد نموده، به خاطر وجود مبارک رسول او(صلی الله علیه و آله) که در این شهر متولّد شده و بیش از پنجاه سال در آن ساکن بوده است، و نیز به والد و ولد سوگند یاد نموده، و مراد آدم و اولاد او از پیامبران و اوصیا می باشند، و یا وجود مبارک پیامبر اسلام و امامان بعد از او صلوات الله علیهم می باشند، و جواب این سوگندها این است که می فرماید: ما انسان را در رنج و مشقّت آفریدیم، آیا او گمان می کند کسی بر او قدرت ندارد؟ و می گوید:
«من مال فراوانی را [برای جلوگیری از اسلام] تباه کردم»او گمان می کند، کسی او را نمی بیند؟! آیا ما برای او دو چشم، و زبان، و دو لب، قرار ندادیم؟ و راه خیر و شرّ را به او نیاموختیم؟ [در حالی که] برای شکر نعمت های ما] از آن عقبه و گردنه سخت عبور نکرد -- و تو ای رسول من چه می دانی آن عقبه چیست؟ -- آن عقبه آزاد کردن انسان گرفتار، و یا اطعام گرسنگان در روزگار قحطی، و یا غذا دادن به یتیم قریب، و یا فقیر خاک نشین است، [و اگر چنین می کرد] او از افراد با ایمان و اهل تواصی به صبر و تواصی به ترّحم می بود و چنین کسانی اصحاب میمنة [و نجات در قیامت] می باشند،
ص: 467
و آنان که به آیات ما کافر شدند اصحاب مشمئه [و اهل دوزخ] خواهند بود و آتش آنان را احاطه خواهد نمود.
و مقصود از بَلَد، وَ وَالِد و وَلَد و انسانِ در کَبَد، و نَجْدَین، و عَقَبَه، و اصحاب میمنة، و اصحاب مشئمة، از روایات آینده روشن می شود.
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «بَلَد»شهر مکّه است، و قریش حلال نمی دانستند که احدی در این شهر ظلم کند، و لکن ظلم به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را حلال دانستند، سپس گوید: مقصود از «وَ وَالِدٍ وَ مَا وَلَدَ»آدم(علیه السلام) و فرزندان او از پیامبران و اوصیا می باشند، و مال «لُبَد»به معنای مال انبوه است.(1)
و در روایت ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
فاعل «أَهْلَکْتُ مَالًا لُّبَدًا»عمرو بن عبدوُدّ می باشد، که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در جنگ خندق، اسلام را بر او عرضه نمود، و او گفت: «چه شد اموالی که من برای جلوگیری از شما مصرف کردم»و او مال فراوانی را برای جلوگیری از اسلام و راه خدا صرف کرده بود، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) او را کشت.(2)
ص: 468
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«آیه «لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ»نظیر«فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ»است که اهل جاهلیّت به مواقع نجوم و ستارگان سوگند می خوردند، و خداوند فرمود:
«لَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ»و خداوند این گونه امر کسی که چنین سوگندی یاد کند را بزرگ شمرده است».
سپس امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
اهل جاهلیّت ماه محرّم و ماه رجب را بزرگ می شمردند و به آن ها سوگند یاد نمی کردند، و متعرّض کسانی که در این ماه ها در مکّه رفت و آمد می کردند نمی شدند، گرچه پدران آنان را کشته بودند، و نیز متعرّض حیواناتی که از حرم خارج می شدند، نمی گردیدند، از این رو خداوند فرمود: «لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ * وَ أَنتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ»و لکن از جهالت شان کشتن پیامبر(صلی الله علیه و آله) را حلال می دانستند، و روزهای ماه های حرام را نیز بزرگ می شمردند و به آن ها سوگند یاد می کردند، و به سوگند خویش وفا می نمودند!!(1)
ص: 469
امام صادق(علیه السلام) نیز در تفسیر «وَ وَالِدٍ وَ مَا وَلَدَ»فرمود:
مقصود امیرالمؤمنین و فرزندان او یعنی ائمّه(علیهم السلام) هستند.(1)
و در تفسیر «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ»فرمود:
فرزند آدم در شکم مادر، [منتصب و مستقیم است و] در زحمت و سختی قرار دارد، و فرزندان حیوانات در شکم مادر، سرهای شان نزد نشیمنگاه شان می باشد، و دست های شان مقابل آنان است.(2)
مرحوم قمّی با سند خود از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در تفسیر «أَ یَحْسَبُ أَن لَّن یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ»فرمود:
مقصود نَعثَل یعنی عثمان است که دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) را کشت و گفت: «أَهْلَکْتُ مَالًا لُّبَدًا»و مال لُبَد یعنی مالی که او رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را با آن در جیش عُسرة تجهیز نمود، و به خیال فاسد خود، گمان می کرد، کسی او را نمی بیند از این رو خداوند می فرماید: «أَ یَحْسَبُ أَن لَّمْ یَرَهُ أَحَدٌ»و مقصود از «أَ لَمْ نَجْعَل لَّهُ عَیْنَیْنِ»رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، و مقصود از «وَ لِسَانًا» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و مقصود از «وَ شَفَتَیْنِ»حسن و حسین علیهما السلام اند، و مقصود از «وَ هَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ»
ص: 470
هدایت به ولایت حسن و حسین علیهما السلام است و «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * وَ مَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ»یعنی ما أعلمک ما العقبة، و هر چه درقرآن «مَا أَدْرَاکَ»هست، به معنای ما أعلمک می باشد، و مقصود از«یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَةٍ»رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و «مقربة»خویشان و قرابات اویند، و مقصود از «مِسْکِینًا ذَا مَتْرَبَةٍ»امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و او مُترب به علم است.(1) و از امام صادق(علیه السلام) روایتی درباره ی انفاق عثمان در جیش العسرة، و ازدواج او با رقیّه دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که در پاورقی مشاهده می شود.(2)
ص: 471
«أَ لَمْ نَجْعَل لَّهُ عَیْنَیْنِ * وَ لِسَانًا وَ شَفَتَیْنِ * وَ هَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ * فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * وَ مَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ * فَکُّ رَقَبَةٍ *…»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «نَّجْدَیْنِ»نَجد خیر و نَجد شرّ است.(2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
یعنی، ما راه خیر و شرّ را برای او بیان نمودیم.(3)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
اقتحام در عقبه و «فَکُّ رَقَبَةٍ»، پذیرفتن ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(4)
ص: 472
معمّر بن خلّاد گوید:
عادت حضرت رضا(علیه السلام) این بود که هنگام غذا خوردن ظرفی را در کنار سفره می گذاشت، و از بهترین طعامی که برای او می آوردند، مقداری را در آن ظرف می ریخت و می فرمود: «این ها را برای فقرا ببرید»و سپس این آیه را تلاوت می نمود:
«فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»و می فرمود: خداوند می دانسته، که هر انسانی قدرت بنده آزاد نمودن ندارد، از این رو برای آن ها راهی برای بهشت باز کرده است.(1)
یکی از اصحاب حضرت رضا(علیه السلام) گوید:
من به آن حضرت عرض کردم: من دو فرزند از دست داده ام و یک فرزند کوچکی دارم؟! امام(علیه السلام) فرمود: «برای او صدقه بده»و چون خواستم مرخّص شوم فرمود: آن بچّه را نیز امر کن تا با دست خود چیزی را گرچه کم باشد صدقه بدهد، چرا که هر عملی ولو کم باشد، اگر با نیّت صادق انجام شود، بزرگ است، و خداوند می فرماید: «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»(2)، و می فرماید: «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * وَ مَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ * فَکُّ رَقَبَةٍ…»و خداوند می دانسته هر کسی قدرت بنده آزاد کردن ندارد، از این رو اطعام یتیم و مسکین را نیز مانند آن قرار داده است.(3)
ص: 473
ابان بن تغلب گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: معنای «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»چیست؟ فرمود:
«کسی را که خداوند به خاطر ولایت ما گرامی بدارد، از عقبه می گذرد، و مائیم آن عقبه ای که هر کس از آن عبور کند [و آن را پذیرفته باشد] نجات خواهد یافت»پس من سکوت نمودم، و آن حضرت فرمود: آیا برای تو سخنی بگویم که بهتر از دنیا و آنچه در دنیا هست باشد؟ گفتم: آری فدای شما شوم. فرمود: خداوند می فرماید: «فَکُّ رَقَبَةٍ» سپس فرمود: همه مردم عبیدالناراند جز تو و اصحاب تو، چرا که خداوند شما را به خاطر ولایت ما اهل بیت از آتش آزاد نموده است.(1)
مؤلّف گوید:
روایات فراوانی نقل شده که مقصود از «عقبة»ولایت محمّد و آل محمّد(علیهم السلام) است.
ص: 474
مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب از انس بن مالک نقل کرده که گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در تفسیر «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ»فرمود:
بالای صراط عقبه ی سختی است که طول آن سه هزار سال است: هزار سال در حال هبوط و فرود است، و هزار سال در حال عبور از خاشاک ها و تیغ ها و عقرب ها و مارهاست، و هزار سال در حال صعود و بالا رفتن است، و من نخستین کسی هستم که از این عقبه می گذرم، و بعد از من علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) است…و پس از سخنانی فرمود: تنها محمّد و اهل بیت او(علیهم السلام) بدون مشقّت از آن می گذرند.(1)
مرحوم طبرسی در تفسیر «أَ لَمْ نَجْعَل لَّهُ عَیْنَیْنِ * وَ لِسَانًا وَ شَفَتَیْنِ»روایتی را ازرسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که خداوند می فرماید:
ای فرزند آدم اگر زبان تو خواست تو را بر سخن حرامی وا بدارد، من برای دهان تو دو در قرار دادم، و تو باید این دو در را بر او ببندی، و اگر چشم تو خواست تا تو را بر دیدن حرامی وا بدارد، من دو در برای آن قرار دادم و تو باید این دو در را بر روی آن ببندی، و اگر فرج تو خواست تا تو را بر کار حرامی وا بدارد، من دو در بر آن قرار دادم و تو باید این دو در را بر روی او ببندی.(2)
ص: 475
«أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ * وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ * عَلَیْهِمْ نَارٌ مُّؤْصَدَةٌ»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ»اصحاب امیرالمؤمنین(علیه السلام)اند، و «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا» مخالفین امیرالمؤمنین(علیه السلام) می باشند و «أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ»دشمنان آل محمّد(علیهم السلام)اند، و «عَلَیْهِمْ نَارٌ مُّؤْصَدَةٌ»نیز همانانند، و آتش آنان را احاطه خواهد نمود.(2)
مرحوم علی بن ابراهیم از ابن عبّاس نقل نموده که در تفسیر «وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» گوید:یعنی همدیگر را سفارش به انجام واجبات الهی می کنند، و در تفسیر «وَ تَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ»گوید: بین خود اهل ترحّم و احسان هستند [و دیگران را نیز امر به ترحّم می نمایند]، و این دو عمل جز از مؤمن [یعنی شیعه امیرالمؤمنین(علیه السلام)] پذیرفته نمی شود.(3)
ص: 476
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی قدر.
تعداد آیات: 15 آیه.
ثواب قرائت سوره ی شمس
معاویة بن عمّار گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که فراوان سوره ی «شمس»و سوره ی «لیل»و سوره ی «والضحی»و سوره ی «اِنشراح»را در روز و شب خود بخواند، چیزی در اطراف او نخواهد بود، مگر آن که در قیامت برای او شهادت می دهد، حتّی موی او و پوست بدن او و گوشت و خون و عروق و عصب و استخوان های او، و آنچه در روی زمین با او هستند نیز، برای او شهادت می دهند، و خداوند متعال به آنان می فرماید: من شهادت شما را درباره ی بنده ی خود قبول کردم و اجازه دادم، او را به بهشت من ببرید، تا او هر کجای آن را می خواهد انتخاب کند، و بدون منّت هر چه را می خواهد به او عطا کنید، و رحمت و فضل من برای او گوارا باد.(1)
ص: 477
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی «وَ الشَّمْسِ»را قرائت کند، مانند این است که به اندازه آنچه خورشید و ماه بر آن می تابد، تصدّق نموده باشد، و کسی که کم توفیق باشد باید این سوره را همواره بخواند، تا، به هر سو می رود خداوند به او توفیق بدهد، و قرائت آن سبب زیادی حافظه، و مقبولیّت و رفعت نزد همه مردم خواهد بود.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مستحبّ است کسی که قلیل الرّزق و کم توفیق، و کثیر الخُسران و حسرت است، بر این سوره مداومت کند، و کسی که آن را بنویسد، و آب آن را بنوشد، زلزله قیامت از او برطرف می شود.(2)
ص: 478
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها 1 وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها 2 وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها 3 وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها 4 وَ السَّماءِ وَ ما بَناها 5 وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها 6 وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها 7 فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها 8 قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها 9 وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها 10 کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها 11 إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها 12 فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْیاها 13 فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها 14 وَ لا یَخافُ عُقْباها 15
«ضُحَاهَا»ضُحَی الشّمس، یعنی، صدر وقت طلوعها، و ضُحی النهار، یعنی، صدر وقت شروعه، و «أَضحی یفعل کذا»إذا فعله فی وقت الضحی، و «ضَحی بکبش»إذا ذبحه فی وقت الضحی من أیّام الأضحی، و منه سمّی یوم العید -- أعنی
ص: 479
العاشر من ذی الحجَّة -- یوم الأضحی، و «الطَحْو و الدَحْو»بمعنی الإنبساط، و اصل الطَحْو البَسْط الواسع، و منه یوم دَحوِالأرض یعنی انبساطه من تحت الکعبة، و دسا یدسو نقیض زکی یزکو، و «الطَغوی و الطغیان»مجاوزة الحدّ فی الفساد، و إن قُرئ بضمّ الطاء فهو مصدر کالرُجعی و الحُسنی، و «السُقیا»الحظّ من الماء و النصیب منه، و «العَقْر» قطع اللحم بما یسیل الدم، و «العَقْر»نقص شیءٍ من أصل بنیة الحیوان، و «الدَمْدَمَة» هلاک باستئصال است و «دَمْدَمَهُ»ای عذّبه عذاباً تامّاً.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
به خورشید و گسترش نور آن سوگند، (1) و به ماه هنگامی که بعد از آن درآید، (2) و به روز هنگامی که صفحه زمین را روشن سازد، (3) و به شب آن هنگام که زمین را بپوشاند، (4) و قسم به آسمان و کسی که آسمان را بنا کرده، (5) و به زمین و کسی که آن را گسترانیده، (6) و قسم به جان آدمی و آن کس که آن را (آفریده و) منظّم ساخته، (7) سپس فجور و تقوا (شرّ و خیرش) را به او الهام کرده است، (8) که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شده (9) و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است! (10) قوم «ثمود»بر اثر طغیان، (پیامبرشان را) تکذیب کردند، (11) آن گاه که شقی ترین آنها بپاخاست، (12) و فرستاده الهی [صالح] به آنان گفت: «ناقه خدا [همان شتری که معجزه الهی بود] را با آبشخورش واگذارید (و مزاحم آن نشوید)!»(13) ولی آنها او را تکذیب و ناقه را پی کردند (و به هلاکت رساندند) از این رو پروردگارشان آنها (و سرزمینشان) را بخاطر گناهانشان در هم کوبید و با خاک یکسان و صاف کرد! (14) و او هرگز از فرجام این کار [مجازات ستمگران] بیم ندارد! (15)
ص: 480
«وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا *وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا * وَ النَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا *وَ اللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا…»(1)
مرحوم طبرسی گوید:
«واوِ «وَ الشَّمْسِ»برای قسم است، و واوهای دیگر عاطفه است»و ظاهر این است که کلیّه واوها برای قسم باشد و الله العالم.
ظاهر آیات فوق این است که خداوند یازده مرتبه سوگند یاد نموده و سپس فرموده است:
ما به انسان راه فجور و تقوا را آموختیم، و رستگار کسی خواهد بود که نفس خویش را پاک کند [و یا خداوند نفس او را پاک نماید]، و زیانکار کسی است که آن را آمیخته به ظلم و فساد نماید، و البتّه معلوم است که خداوند بدون دلیل این سوگندها را یاد ننموده، و چیزی برای انسان مهم تر از صفای باطن نیست، و اگر باطن او آلوده شود، و گناه قلب و صفحه دل او را سیاه کند، طبق سخن معصوم(علیه السلام) «لَا یَرْجِعُ إِلَی خَیْرٍ أَبَداً» و روایات درباره ی پاکی قلب، و قلب سلیم و صفای باطن و صداقت و حسن نیّت فراوان است، چنان که درباره قلب قاسی، و شقاوت باطن، و سوء نیّت، و سوء اخلاق نیز فراوان است، و خداوند در آیات فراوانی نور و ظلمت و شقاوت و سعادت و قساوت و صفای باطن و حسن ظنّ و سوء ظنّ و حسن نیّت و سوء نیّت و…را مقابل همدیگر قرار داده، و در این آیات نیز فلاح و رستگاری را نتیجه تذکیه نفس و صفای باطن قرار داده، و خسران و خیبه و هلاکت را نتیجه آلودگی نفس
ص: 481
و شقاوت باطن معرّفی نموده، و پی کردن ناقه صالح را نتیجه شقاوت دانسته است و شخصیّتی مانند رسول الله(صلی الله علیه و آله) را درمرتبه اعلای از نورانیّت دانسته و می فرماید:
«ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی * فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی»و دیگری را اشقای از همه امّت و یا أشقی الأوّلین و الآخرین نام برده است، و گروهی را به پاکی و طهارت یاد نموده و می فرماید: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»و گروهی را ناپاک و نجس دانسته و می فرماید: «إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ»و گروهی را شجره ی طیّبه دانسته، و گروهی را شجره ی خبیثه نام برده، و کتاب خود را هادی پاکان و صاحبان صدق و سالکان سبیل رشاد دانسته، و ناپاکان و اهل نفاق و ضلالت را از هدایت خود محروم نموده، و می فرماید:«إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ) و یا می فرماید: (وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَ لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارًا»و می فرماید: «أُوْلَئِکَ عَلَی هُدًی مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»و نسبت به منافقین می فرماید: «فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً».آنچه بیان شد مربوط به ظاهر آیات فوق بود، و در تأویل آن ها نیز روایاتی نقل شده که ملاحظه می فرمایید:
مرحوم کلینی در کتاب کافی با سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که در تفسیر«وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا»فرمود:
مقصود از شمس، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، چرا که خداوند دین خود را به واسطه او برای مردم روشن نموده است، و مقصود از«وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و او تالی و همتای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می باشد، و خداوند علم و دانش را به طور کامل در او قرار داده است، و مقصود از«وَ اللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا»پیشوایان جور و سمتگران اند، که با استبداد، خود را در جایگاه
ص: 482
آل پیامبر(صلی الله علیه و آله) قرار دادند، و در جایگاهی نشستند که حقّ آل محمّد(صلی الله علیه و آله) بود، و در دین خدا غِشّ و خیانت نمودند، و با ظلم و جور بر مردم حکومت کردند، و خداوند عمل آنان را حکایت نموده و می فرماید: «وَ اللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا» و مقصود از«وَ النَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا»امامان از ذریّه ی فاطمه(علیها السلام) هستند که با بیان و پاسخ های خود دین خدا را برای مردم روشن می نمایند.(1) مؤلّف گوید:
روایت فوق در تفسیر قمّی و تأویل الآیات و تفسیر برهان نیز نقل شده است، و مرحوم شرف الدین نجفی در کتاب تأویل الآیات از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود: مقصود از«شمس»امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و مقصود از «ضُحاها»قیام حضرت مهدی(علیه السلام) می باشد، و مقصود از «وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا»حسن و حسین(علیهم السلام) هستند، و مقصود از «وَ النَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا»قیام قائم؟عج؟ است، و مقصود از «وَ اللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا»حِبتَر و دولت اوست که حقّ بر او پوشیده شده است.
و امّا مقصود از«وَ السَّمَاء وَ مَا بَنَاهَا»شیعیان محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند، و مقصود از«وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا»مؤمن مستوری است که بر آیین حق می باشد، و مقصود از
ص: 483
«فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا»معرفت به حق و باطل است، و مقصود از «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا»این است که هر نفسی را خداوند پاک کند رستگار خواهد بود، و «وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا»یعنی من دسّاها الله….(1)
ابن شهر آشوب در مناقب از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که در تفسیر «إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا»فرمود:
سوگند به خدایی که جان من به دست قدرت اوست، این محاسن من، به خون سرم خضاب خواهد شد.(2)
ص: 484
و از طریق مخالفین نیز ثعلبی با سند خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که به علی(علیه السلام) فرمود:
یا علیّ! «أَشْقَی الْأَوَّلِینَ»، پی کننده ی ناقه صالح است، و «أَشْقَی الْآخِرِینَ»قاتل تو می باشد.
و در روایتی فرمود:
«مَنْ یَخْضِبُ هَذِهِ مِنْ هَذَا.»(1)
ابن عبّاس گوید:
عبدالرّحمن بن ملجم از فرزندان قدّار، پی کننده ی ناقه صالح است، و قصّه آنان یکی است، چرا که قدّار به خاطر عشق به زنی به نام «رُباب»ناقه صالح را پی کرد، و ابن ملجم نیز به خاطر عشق به قطام امیرالمؤمنین(علیه السلام) را کشت!(2)
ص: 485
و درحدیثی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت به ابن ملجم فرمود:
آیا مادرت به تو خبر نداد که حمل تو در حال حیض بوده است؟ ابن ملجم گفت: آری. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: بیعت کن، و او بیعت نمود و آن حضرت فرمود: او را رها کنید. در حالی که از او شنیده بود که می گفت: با این شمشیرم ضربتی بر علی خواهم زد.(1)
ص: 486
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی اعلی.
تعداد آیات: 21 آیه.
ثواب قرائت سوره ی لیل
در ابتدای سوره ی شمس ثواب قرائت این سوره نیز گذشت.
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی لیل را قرائت کند، خداوند به قدری به او می دهد تا راضی شود، و سختی ها را از او برطرف می کند، و کارها را بر او آسان می نماید، و از فضل خود او را بی نیاز می نماید، و کسی که قبل از خوابیدن پانزده مرتبه این سوره را بخواند، در خواب جز خیر و آنچه دوست می دارد نمی بیند، و کسی که آن را در نماز عشا بخواند، مانند آن است که ربع قرآن را خوانده باشد، و نماز او نیز قبول خواهد شد.(1)
ص: 487
و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
کسی که پانزده مرتبه این سوره را بخواند، مکروهی نخواهد دید، و خواب او به خیر و خوبی می گذرد، و خداوند او را ایمن خواهد کرد، و اگر این سوره در گوش کسی که غشوه و صرعی به او عارض شده خوانده شود، در همان ساعت افاقه می یابد.(1)
ص: 488
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی 1 وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی 2 وَ ما خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی 3 إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی 4 فَأَمَّا مَنْ أَعْطی وَ اتَّقی 5 وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی 6 فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری 7 وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی 8 وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی 9 فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری 10 وَ ما یُغْنی عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی 11 إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی 12 وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولی 13 فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّی 14 لا یَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَی 15 الَّذی کَذَّبَ وَ تَوَلَّی 16 وَ سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَی 17 الَّذی یُؤْتی مالَهُ یَتَزَکَّی 18 وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی 19 إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلی 20 وَ لَسَوْفَ یَرْضی 21
«شَتَّی»به معنای دو چیز متفرّق و با فاصله است، و «شتّان ما بینهما»یعنی فاصله بین این دو چیز زیاد است، مانند فاصله بین زمین تا ستاره ی ثریّا، و «تشتّت»به معنای تفرّق است، و «یُسْری»مؤنث أیْسَر است، و «عُسْری»مؤنّث أعْسَر است، و مادّه ی آن ها عُسْر
ص: 489
و یُسْر است، و «تلظِّی»التهاب و شعله ور شدن شدید آتش است، و تَلَظَّی، تتلّظَی بوده و یکی از تاءها تخفیفاً حذف شده است، و «تَجَنُّب»به معنای جدا شدن است، و تَجَنَّبَ عن فلانٍ ای صار فی جانبٍ آخر عنه.
به نام خداوند بخشنده مهربان
قسم به شب در آن هنگام که (جهان را) بپوشاند، (1) و قسم به روز هنگامی که تجلّی کند، (2) و قسم به آن کس که جنس مذکّر و مؤنّث را آفرید، (3) که سعی و تلاش شما مختلف است: (4) امّا آن کس که (در راه خدا) انفاق کند و پرهیزگاری پیش گیرد، (5) و جزای نیک را تصدیق کند، (6) ما او را در مسیر آسانی قرار می دهیم! (7) امّا کسی که بخل ورزد و (از این راه) بی نیازی طلبد، (8) و پاداش نیک را انکار کند، (9) بزودی او را در مسیر دشواری قرار می دهیم (10) و در آن هنگام که (در جهنّم) سقوط می کند، اموالش به حال او سودی نخواهد داشت! (11) به یقین هدایت کردن بر ماست، (12) و آخرت و دنیا از آن ماست، (13) و من شما را از آتشی که زبانه می کشد بیم می دهم، (14) کسی جز بدبخت ترین مردم وارد آن نمی شود (15) همان کس که (آیات خدا را) تکذیب کرد و به آن پشت نمود! (16) و بزودی با تقواترین مردم از آن دور داشته می شود، (17) همان کس که مال خود را (در راه خدا) می بخشد تا پاک شود. (18) و هیچ کس را نزد او حق نعمتی نیست تا بخواهد (به این وسیله) او را جزا دهد، (19) بلکه تنها هدفش جلب رضای پروردگار بزرگ اوست (20) و بزودی راضی و خشنود می شود! (21)
«وَ اللَّیْلِ إِذَا یَغْشَی *وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّی * وَ مَا خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الْأُنثَی *إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی»(1)
ص: 490
محمّد بن سالم گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: معنای «وَ اللَّیْلِ إِذَا یَغْشَی»و «وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَی»چیست؟ فرمود:
این سوگندها و امثال آن ها، سوگند به مخلوقات خداوند است، و خداوند حق دارد که بر مخلوق خود سوگند یاد کند، و لکن مخلوق حق ندارد جز به نام خداوند سوگند نماید.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
پاسخ سوگندهای فوق «إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی»می باشد، و مقصود این است که کوشش ها و هدف های مردم مختلف است، برخی در راه خیر و عبادت خدا کوشش دارند، و برخی در راه شرّ و گناه کوشش می کنند.(2)
محمّد بن مسلم گوید: امام باقر(علیه السلام) درتفسیر «وَ اللَّیْلِ إِذَا یَغْشَی»فرمود:
«مقصود از لیل در این آیه دومی می باشد، چرا که او امیرالمؤمنین(علیه السلام) را در سیطره ی دولت خود قرار داد، و نور او را پوشاند، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مدّت دولت او صبر نمود تا دولت او منقضی شد»سپس فرمود: مقصود از «وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّی»قائم ما اهل بیت(علیه السلام) است و چون قیام کند، دولت او غالب بر دولت باطل خواهد بود، و قرآن مَثَل هایی برای مردم زده است و مخاطب او پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)
ص: 491
و ما هستیم، و جز ما کسی از مَثَل های قرآن آگاهی ندارد.(1)
«فَأَمَّا مَن أَعْطَی وَ اتَّقَی * وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَی * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی * وَ أَمَّا مَن بَخِلَ وَ اسْتَغْنَی * وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنَی * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَی * وَ مَا یُغْنِی عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّی»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیات فوق گوید:
این آیات درباره ی مردی از انصار مدینه نازل شد که درخت خرمایی داشت در خانه مرد دیگری از انصار، و همواره سر زده و بدون اجازه به درخت خرمای خود سر می زد، و مرد صاحب خانه از او نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شکایت نمود، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به صاحب درخت فرمود: درخت خرمای خود را با درخت خرمایی در بهشت با من معاوضه کن؟ و او گفت: «چنین نمی کنم»و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:آن را به من در مقابل باغستانی در بهشت بفروش؟ و او گفت: «چنین نمی کنم»و رفت، پس مردی به نام ابوالدحداح [که در آن جلسه حاضر بود] نزد صاحب درخت آمد و آن درخت را از او خریداری نمود، و نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت:«یا رسول الله درخت را از من بگیر و آن باغستان بهشتی را که می خواستی به او بدهی و نپذیرفت به من بده؟»رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «لَکَ فِی الْجَنَّةِ حَدَائِقُ وَ حَدَائِقُ»و خداوند این آیات را نازل نمود.
ص: 492
بنابراین مقصود از «فَأَمَّا مَن أَعْطَی وَ اتَّقَی * وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَی»ابوالدحداح است که خداوند به او وعده ی یُسر [و بهشت] داده، و مقصود از «وَ أَمَّا مَن بَخِلَ وَ اسْتَغْنَی * وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنَی…»تا آخر آیات، آن مرد صاحب درخت [خرما] است که بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بخل ورزید [و خداوند به او وعده ی عذاب داد، و فرمود: «فَأَنذَرْتُکُمْ نَارًا تَلَظَّی…»چنان که آیه «سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَی»نیز درباره ابوالدحداح می باشد.(1)
و در روایات دیگر آمده که آن شخص بخیل سَمُرَة بن جُندَب بوده که در قصّه کربلا جزء لشگر عمر سعد ملعون بود.
صاحب قرب الأسناد نیز قصّه فوق را از حضرت رضا(علیه السلام) نقل نموده است.(2)
ص: 493
مرحوم علی بن ابراهیم با سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که در تفسیر «فَأَنذَرْتُکُمْ نَارًا تَلَظَّی»فرمود:
درجهنّم بیابانی است از آتش که جز آن مرد اَشقی -- که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را درباره ی ولایت علی(علیه السلام) تکذیب نمود -- در آن قرار ندارد. سپس فرمود: آتش را درجات و طبقاتی است، و آتش این وادی مخصوص دشمنان اهل البیت(علیهم السلام) است.(1)
سعد بن ظریف گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «فَأَمَّا مَن أَعْطَی وَ اتَّقَی * وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَی»فرمود:
«خداوند متعال پاداش یک کار نیک را، ده برابر تا یکصد هزار برابر و بیش از آن می دهد»و در تفسیر «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی»فرمود: مقصود این است که «لَا یُرِیدُ شَیْئاً مِنَ الْخَیْرِ إِلَّا یَسَّرَهُ اللَّهُ لَهُ»و درتفسیر «وَ أَمَّا مَن بَخِلَ وَ اسْتَغْنَی»فرمود: یعنی «بَخِلَ بِمَا آتَاهُ اللَّهُ(عزوجل)»و در تفسیر «وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنَی»فرمود: یعنی «کَذَّبَ بِأَنَّ اللَّهَ یُعْطِی بِالْوَاحِدَةِ عَشَرَةً إِلَی مِائَةِ أَلْفٍ فَمَا زَادَ»و در تفسیر «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری»،
ص: 494
فرمود: یعنی «لَا یُرِیدُ شَیْئاً مِنَ الشَّرِّ إِلَّا یَسَّرَهُ لَهُ»و در تفسیر «وَ ما یُغْنِی عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی»فرمود: به خدا سوگند مقصود این نیست که او از کوهی پرت می شود، و یا در چاهی فرود می آید، و یا از دیواری سقوط می کند، بلکه مقصود این است که در جهنّم سقوط می نماید.(1) زُرِیس کناسی گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به مردی برخورد نمود که در باغ خود مشغول درختکاری بود، پس نزد او ایستاد و فرمود: آیا می خواهی من تو را بر غرس درختی راهنمایی کنم، که اصل آن ثابت تر، و میوه آن سریع تر، و پاکیزه تر، و باقی و دائم باشد؟ آن مرد گفت:آری، یا رسول الله مرا راهنمایی کنید؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: هر صبح و شام بگو:«سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ»و اگر این ذکر را بگویی، با هر تسبیحی که می کنی، خداوند ده درخت در بهشت به تو می دهد که دارای انواع میوه ها باشد، و برای تو از باقیات و صالحات خواهد بود».
پس آن مرد گفت: «یا رسول الله، من شما را گواه می گیرم که این باغ من صدقه مقبوضه باشد برای فقرای مسلمین»و خداوند آیات فوق را درباره ی او نازل نمود.(2)
ص: 495
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «و أَمَّا مَن أَعْطَی»خمس آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است، و مقصود از«وَ اتَّقَی»پرهیز از قبول ولایت طاغوت هاست، و مقصود از «وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَی»تصدیق به ولایت اهل البیت(علیهم السلام) است، و مقصود از «وَ أَمَّا مَن بَخِلَ»بخل در ادای خمس است، و «وَ اسْتَغْنَی»استغنای به رأی خود در مقابل رأی اولیای خداوند است، و «وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنَی»تکذیب به ولایت است، و «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَی»، و «لِلْعُسْرَی»[به معنای این است که هر کس طالب خیر و یا طالب شرّ بود، خداوند وسیله خیر و شر را برای او فراهم می نماید، و مقصود از «سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَی»پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) و پیروان اویند، و مقصود از «الَّذِی یُؤْتِی مالَهُ یَتَزَکَّی امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و «وَ مَا لِأَحَدٍ عِندَهُ مِن نِّعْمَةٍ تُجْزَی»رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است که احدی حقّی به او ندارد، و نعمت او بر همه خلق جاری می باشد. (صلوات الله علیه و آله.)(1)
ص: 496
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی فجر.
تعداد آیات: 11 آیه.
ثواب قرائت سوره ی و الضُّحٰی
برخی از فضائل این سوره در ابتدای سوره ی «وَ الشَّمْسِ»گذشت.
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، شفاعت محمّد(صلی الله علیه و آله) در قیامت برای او واجب می شود، و ده برابر هر سائل و یتیم خداوند به او پاداش می دهد، و اگر این سوره را بر نام گم شده ای بنویسند، او سالم به محلّ خود باز خواهد گشت، و کسی که چیزی را در جایی فراموش کند و جا گذارد، و چون به یاد می آورد، این سوره را بخواند، خداوند آن چیز را برای او حفظ خواهد نمود تا او برگردد و بردارد.(1)
ص: 497
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که در شب و یا روز فراوان سوره های: «و الشّمس»و «و اللیل»و «و الضّحی»و «أ لم نشرح»را بخواند هر چه اطراف او باشد، در قیامت برای او شهادت می دهند حتّی مو، و پوست، و گوشت و خون، و عروق، و عَصَب، و استخوان های او نیز برای او شهادت خواهند داد.(1)
ص: 498
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ الضُّحی 1 وَ اللَّیْلِ إِذا سَجی 2 ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلی 3 وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولی 4 وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی 5 أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوی 6 وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی 7 وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنی 8 فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ 9 وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ 10 وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ 11
«وَ اللَّیْلِ إِذَا سَجَی»سَجْو به معنای سکون است، و «سَجی یَسْجو»إذا هَدَأَ و سَکَن، و بحر ساج یعنی دریای ساکن، و «و ما قلی»از قَلْی به معنای بُغض است، و «نَهَره و اِنْتَهَرَه»به معنای فریاد زدن بر سر سائل و میهمان است، و «و ما قلی»به معنای و ما قلاک است، و«فآوی»نیز به معنای فآواک است.
ص: 499
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
قسم به روز در آن هنگام که آفتاب برآید، (1) و سوگند به شب در آن هنگام که آرام گیرد، (2) که خدا هرگز تو را وانگذاشته و مورد خشم قرار نداده است! (3) و مسلّماً آخرت برای تو از دنیا بهتر است! (4) و بزودی پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی! (5) آیا او تو را یتیم نیافت و پناه داد؟! (6) و تو را گم شده یافت و هدایت کرد، (7) و تو را فقیر یافت و بی نیاز نمود، (8) حال که چنین است یتیم را تحقیر مکن، (9) و سؤال کننده را از خود مران، (10) و نعمتهای پروردگارت را بازگو کن! (11)
«وَ الضُّحَی * وَ اللَّیْلِ إِذَا سَجَی * مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ مَا قَلَی * وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَّکَ مِنَ الْأُولَی * وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَی»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«ضُحی»وقت بالا آمدن خورشید، و «سَجی»تیرگی شب، و «وَ مَا قَلَی»یعنی «لم یبغضک»و به معنای عنایت و تفضّل خداوند بر رسول(صلی الله علیه و آله) می باشد.(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَی»یعنی «یُعْطِیکَ مِنَ الْجَنَّةِ فَتَرْضَی.»(3)
ص: 500
جابر بن عبدالله گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وارد بر فاطمه(علیها السلام) شد، و او مشغول آسیاب گندم بود و چادری از پوست شتر بر او بود، و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را دید، گریه کرد و فرمود: «ای فاطمه سختی و تلخی دنیا را برای رسیدن به نعمت های آخرت بپذیر»پس این آیه نازل شد «وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَّکَ مِنَ الْأُولَی * وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَی.»(1)
و از طریق مخالفین نیز ثعلبی در تفسیر خود از امام صادق(علیه السلام)، و در تفسیر «قُشَیْری»نیز از جابر انصاری نقل شده که گویند:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فاطمه(علیها السلام) را دید که کسایی از پوست شتر بر اوست و با دست خود مشغول آسیاب نمودن گندم است، و فرزند خود را نیز شیر می دهد، پس گریان شد، و فرمود: «دخترم، تلخی دنیا را با شیرینی آخرت معاوضه کن»فاطمه(علیها السلام) فرمود: «یَا رَسُولَ اللَّهِ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی نَعْمَائِهِ وَ الشُّکْرُ لِلَّهِ عَلَی آلَائِهِ».پس این آیه نازل شد: «وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی.»(2)
ص: 501
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید: در روایت ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که درتفسیر«مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ مَا قَلَی»فرمود:
نزول جبرئیل بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس از نزول اوّلین سوره قرآن یعنی سوره ی «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ»به تأخیر افتاد و خدیجه گفت: شاید پروردگارت تو را ترک نموده که چیزی بر تو نازل نمی کند؟ پس این آیه نازل شد: «مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ مَا قَلَی.»(1)
و درجوامع الجامع روایت شده که روزهایی، وحی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قطع شد، و مشرکین گفتند: «خداوند محمّد را ترک نموده، و او مبغوض خدا قرار گرفته است»پس این سوره نازل شد.(2)
صاحب مجمع البیان گوید:
برخی گفته اند: مسلمانان به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: یا رسول الله برای چه وحی بر شما نازل نمی شود؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: چگونه وحی برمن نازل شود، در حالی که شما بندهای انگشتان خود را نمی شوئید و ناخن های خود را نمی گیرید؟! و چون این سوره نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به جبرئیل فرمود: تو نیامدی تا من مشتاق دیدار تو شوم؟ جبرئیل(علیه السلام) گفت: من بیشتر مشتاق شما بودم و لکن من عبد مأمور هستم، و جز با اذن پروردگارم فرود نمی آیم.(3)
ص: 502
«أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَی * وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَی * وَ وَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَی * فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ * وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ * وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ»(1)
حضرت رضا(علیه السلام) در پاسخ مأمون که سؤال از عصمت پیامبران نموده بود در تفسیر آیات فوق فرمود:
«أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَی»«یقول الله تبارک و تعالی: أ لم یجدک وحیداً فآوی إلیک النّاس. وَ (وَجَدَکَ ضَالًّا) یعنی عند قومک، (فَهَدی) یعنی هداهم إلی معرفتک، وَ (وَجَدَکَ عائِلًا فَأَغْنی) یعنی: أغناک بأن جعل دعاءک مستجابا».
پس مأمون گفت: «بارک الله فیک یا بن رسول الله.»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَی»، یعنی «الْیَتِیمُ الَّذِی لَا مِثْلَ لَهُ، وَ لِذَلِکَ سُمِّیَتِ الدُّرَّةُ: الْیَتِیمَةَ، لِأَنَّهُ لَا مِثْلَ لَهَا، وَ (وَجَدَکَ عائِلًا فَأَغْنی) یعنی بِالْوَحْیِ، فَلَا تَسْأَلُ عَنْ شَیْ ءٍ إلّا نُبِّئنَه، (وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدی) یعنی، وَجَدَکَ ضَالًّا فِی قَوْمٍ لَا یَعْرِفُونَ فَضْلَ نُبُوَّتِکَ فَهَدَاهُمُ اللَّهُ بِکَ». و (فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلا تَقْهَرْ) یعنیْ لَا تَظْلِمْ، و الخطاب لِلنَّبِیِّ(صلی الله علیه و آله) وَ الْمَعْنَی لِلنَّاسِ، (وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ) یعنیْ لَا تَردّ، (وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّث)».یعنی آنچه خداوند بر تو نازل نموده و تو را به آن امر کرده، مانند نماز و زکات و روزه و حجّ و ولایت، و آنچه تو را به آن فضیلت و برتری داده است را برای مردم بازگو کن.(3)
ص: 503
به امام حسین(علیه السلام) گفته شد: مقصود از «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ»چیست؟ فرمود:
خداوند پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را امر نموده تا آنچه از دین خود به او انعام نموده است را برای مردم بازگو کند.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم با سند خود از زرارة از امام باقر یا امام صادق؟سهما؟ نقل نموده که در تفسیر «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَی»فرمود:
یعنی «فَآوَی إِلَیْکَ النَّاسَ»؛ و در تفسیر «وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَی» فرمود: یعنیْ «هَدَی إِلَیْکَ قَوْماً لَا یَعْرِفُونَکَ حَتَّی عَرَفُوکَ»و در تفسیر «وَ وَجَدَکَ عائِلًا فَأَغْنی»فرمود: یعنیْ وَجَدَکَ تَعُولُ أَقْوَاماً فَأَغْنَاهُمْ بِعِلْمِکَ.»(2)
صاحب کتاب تأویل الآیات با سند خود از زید بن علی(علیه السلام) نقل نموده که در تفسیر «وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَی»گوید:
خشنودی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به این است که خداوند اهل بیت و شیعیان آنان را داخل بهشت نماید، و چگونه می شود جز این باشد، در حالی که بهشت برای
ص: 504
آنان خلق شده و آتش برای دشمنانشان خلق شده است، پس لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر دشمنان آنان باد.(1)
پس از بازگشت از جنگ نهروان به امیرالمؤمنین(علیه السلام) خبر رسید که «معاویه از او بدگویی می کند، و اصحاب او را می کشد، از این رو خطبه ی مفصّلی خواند و فرمود:
اگر آیه «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ»نبود من این سخنان را نمی گفتم. سپس نعمت های خداوند را بر خود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) یاد نمود و فرمود: «اَللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَی نِعْمَتِکَ الَّتِی لَا تُحْصِی….»(2)
ص: 505
ص: 506
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی و الضّحی.
تعداد آیات: 8 آیه.
ثواب قرائت سوره ی انشراح
فضیلت این سوره در ابتدای سوره «و الشّمس»گذشت.
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، خداوند به او یقین و عافیت عطا خواهد نمود، و کسی که این سوره را برای درد سینه بخواند، و بنویسد، خداوند او را شفا می دهد.
و نیز فرمود:
کسی که این سوره را در ظرفی بنویسد، و از آب آن بنوشد، اگر حبس البول داشته باشد، خداوند او را شفا می دهد، و خارج شدن بول او را آسان می نماید.
و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را برای درد سینه و دل بخواند، با اذن خداوند بیماری او ساکن، و آرام خواهد شد، و آب آن برای رفع سرماخوردگی نافع است إن شاء الله تعالی.(1)
ص: 507
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ 1 وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ 2 الَّذی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ 3 وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ 4 فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً 5 إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً 6 فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ 7 وَ إِلی رَبِّکَ فَارْغَبْ 8
«شَرْح»به معنای باز کردن، و توسعه ادراک است، و به معنای سرور و وسعت قلب و
ص: 508
باز شدن آن نیز می باشد، و ضدّ آن «همّ»به معنای ضیق قلب است، و «وِزْر»در لغت به معنای ثِقل و سنگینی است، و «وزیر»را به خاطر سنگینی کار او وزیر گویند، و گناهان را «اَوزار»گویند، به خاطر سنگینی عقوبت آن ها، و «اَنقاض»نیز به معنای اثقال است که کمر صاحب خود را می شکند، و «نَقْض و هَدْم»مترادفند، و نَقْض مَذْهب، ابطال و شکستن آن است، و «نَصْب»تَعَبْ و سختی را گویند، و «اَنْصَبَه الهمّ»أی جعله فی تعبٍ و شدّةٍ.
به نام خداوند بخشنده مهربان
آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم، (1) و بار سنگین تو را از تو برنداشتیم؟! (2) همان باری که سخت بر پشت تو سنگینی می کرد! (3) و آوازه تو را بلند ساختیم! (4) به یقین با (هر) سختی آسانی است! (5) (آری) مسلّماً با (هر) سختی آسانی است، (6) پس هنگامی که از کار مهمّی فارغ شوی به مهم دیگری پرداز، (7) و به سوی پروردگارت توجّه کن! (8)
«أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ…»
درروایات زیادی نقل شده که معصومین(علیهم السلام) می فرمایند:
شرح صدر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و مقصود از «فَرَغْتَ»فراغت از وظیفه نبوّت و یا حجّةالوداع و یا ادای واجبات است، و مقصود از «فَانْصَب»نصب امیرالمؤمنین(علیه السلام) به ولایت بر امّت است، و «وَ إِلَی رَبِّکَ فَارْغَبْ»نیز رغبت به تعیین ولایت برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و مقصود از«وَ رَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ»قرار گرفتن نام آن حضرت بعد از نام خداوند است، چنان که
ص: 509
در شهادتین نام پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) همواره بعد از نام خداوند برده می شود.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ»شرح صدر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به خاطر علی(علیه السلام) است؛ چرا که خداوند به رسول خود فرمود: علی(علیه السلام) را وصیّ خود قرار ده.
و در تفسیر«فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ»فرمود:
خداوند(عزوجل) پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را امر به نماز و زکات و روزه و حج نموده و به او فرمود:
پس از انجام این واجبات علی(علیه السلام) را به جای خود منصوب نماید.(1)
و در سخن دیگری فرمود:
«فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ»یعنی، «إِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ عَلَمَکَ وَ أَعْلِنْ وَصِیَّکَ فَأَعْلِمْهُمْ فَضْلَهُ عَلَانِیَةً فَقَالَ؟ص؟ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ.»(2)
ص: 510
مقداد بن اسود گوید: ما در کنار پیامبر بودیم؛ و او پرده کعبه را گرفت و فرمود:
«اَللَّهُمَّ اعْضُدْنِی وَ اشْدُدْ أَزْرِی وَ اشْرَحْ صَدْرِی وَ ارْفَعْ ذِکْرِی»پس جبرئیل(علیه السلام) بر او نازل شد، و گفت: ای محمّد بگو: «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ»، ای محمّد! وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ، الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ بِعَلِیٍّ صِهْرِکَ»پس رسول خدا آن ها را قرائت نمود و عبدالله بن مسعود ثبت کرد، و عثمان قسمت آخر را حذف نمود.[یعنی جمله «بِعَلِیٍّ صِهْرِکَ»را برداشت.](1)
مرحوم علیّ بن ابراهیم در تفسیر این سوره گوید:
«أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ»؛ یعنی «بِعَلِیٍّ فَجَعَلْنَاهُ وَصِیَّکَ حِینَ فُتِحَت مَکَّةُ وَ دَخَلَتْ قُرَیْشٌ فِی الْإِسْلَامِ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ وَ یَسَّرَهُ (وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ) قَالَ بِعَلِیٍّ الْحَرْبَ (الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ) أَیْ أثَقْلَ ظَهْرَکَ (وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ) قَالَ: تُذْکَرُ إِذَا ذُکِرْتُ، وَ هُوَ قَوْلُ النَّاسِ: أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ»، سپس گوید: «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»یعنی پس از سختی هایی که می بینی، آسایش و آسانی برای تو خواهد بود، و«فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ»یعنی هنگامی که از حجّة الوداع فارغ شدی علی را به خلافت از خود نصب کن، «وَ إِلی رَبِّکَ فَارْغَب.»(2)
ص: 511
مسعدة بن صدقة گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود: پدرم در تفسیر «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ * وَ إِلَی رَبِّکَ فَارْغَبْ»می فرمود:
یعنی هنگام تمام شدن نماز، قبل از سلام، در حال نشسته دعا برای دنیا و آخرت خود بکن، و چون از دعا فارغ شدی از خدای خود بخواه تا از تو قبول فرماید.(1)
ص: 512
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی بروج.
تعداد آیات: 8 آیه.
ثواب قرائت سوره ی تین
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که سوره ی «و التّین»را در نمازهای واجب و مستحبّ خود بخواند، خداوند از بهشت به قدری به او می دهد تا راضی شود إن شاء الله.(1)
و در کتاب خواصّ القرآن از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بخواند، خداوند پاداش بی حساب به او دهد، و مثل این می ماند که محمّد(صلی الله علیه و آله) را با غم و اندوه ملاقات کند و خداوند اندوه او را برطرف نماید، و اگر این سوره را بر طعامی بخوانند، خداوند خطر آن طعام را برطرف کند، گرچه سمّ قاتل در آن باشد، بلکه خداوند در آن طعام شفا قرار خواهد داد.(2)
ص: 513
و ازامام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
اگر این سوره را بنویسند و بر طعامی بخوانند، خداوند خطر آن طعام را برطرف خواهد نمود، و با قدرت الهی سبب شفا خواهد بود.(1)
ص: 514
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ 1 وَ طُورِ سینینَ 2 وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمینِ 3 لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ 4 ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ 5 إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ 6 فَما یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ 7 أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحاکِمینَ 8
«تَقْوِیمٍ»تنظیم و تصییر چیزی است، بر نظام صحیح و حکیمانه، چنان که گفته می شود: قَوَّمه فاستقام.
ابن عبّاس گوید:
تین همان انجیر است که خورده می شود، و زیتون نیز همان دانه هایی است که از آن ها روغن گرفته می شود، و سوگند به این دو چیز، به خاطر برکات و آثار فراوان
ص: 515
آن هاست، و ابوذرّ از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود: اگر بگویم میوه ای از بهشت نازل شده، همین انجیر می باشد چرا که میوه های بهشت هسته ندارد، و شما از آن بخورید، چرا که بواسیر را قطع می کند و برای بدن نافع است.
به نام خداوند بخشنده مهربان
قسم به انجیر و زیتون [یا: قسم به سرزمین شام و بیت المقدّس]، (1) و سوگند به «طور سینین»، (2) و قسم به این شهر امن [مکّه]، (3) که ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم، (4) سپس او را به پایین ترین مرحله بازگرداندیم، (5) مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند که برای آنها پاداشی تمام نشدنی است! (6) پس چه چیز سبب می شود که بعد از این همه (دلایل روشن) روز جزا را انکار کنی؟! (7) آیا خداوند بهترین حکم کنندگان نیست؟! (8)
مرحوم صدوق با سند خود از امام کاظم(علیه السلام) از پدرانش از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
خداوند تبارک و تعالی از بین شهرها، چهار شهر را برگزید، و فرمود: «وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ * وَ طُورِ سِینِینَ * وَ هَذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ»و مقصود از «تین»مدینه است، و مقصود از«زیتون»بیت المقدس است، و مقصود از «طُورِ سِینِینَ»کوفه است، و مقصود از «الْبَلَدِ الْأَمِینِ»مکّه است.(1)
ص: 516
جمیل بن درّاج گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
تین و زیتون، حسن و حسین علیهما السلام اند.(1)
و از آن حضرت نیز نقل شده که فرمود:
تین و زیتون: حسن و حسین علیهما السلام ، و «طُورِ سِینِینَ»:علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) است. ابوالربیع گوید: گفتم: مقصود از «فَمَا یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ» چیست؟ فرمود: دین ولایت علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) است.(2)
محمّد بن فضیل گوید: به امام ابی الحسن الرّضا(علیه السلام) عرض کردم: مقصود از«تین و زیتون»چیست؟فرمود:
حسن و حسین؟سهما؟ می باشند. گفتم: مقصود از «طُورِ سِینِین»چیست؟ فرمود:
«طورسیناء»صحیح است، و مقصود امیرالمؤمنین(علیه السلام) می باشد. گفتم:
مقصود از«وَ هَذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ»چیست؟ فرمود: مقصود رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است که مردم اگر از او اطاعت کنند از آتش دوزخ ایمن می شوند. گفتم: مقصود از «لَقَدْ خَلَقْنَا
ص: 517
الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ»چیست؟ فرمود: مقصود ابوفضیل [یعنی ابوبکر] است که خداوند در میثاق از او برای خود پیمان ربوبیّت، و برای حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) پیمان نبوّت، و برای اوصیای آن حضرت از او پیمان ولایت گرفت، و او اقرار نمود و گفت: «نَعم»و پیمان خود را شکست، از این رو خداوند فرمود: «ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ»یعنی ما او را در آن دَرَکِ اسفل جهنّم قرار دادیم، به خاطر ظلمی که به آل محمّد(صلی الله علیه و آله) نمود.
گفتم: معنای «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»چیست؟ فرمود:
«به خدا سوگند مقصود امیرالمؤمنین(علیه السلام) و شیعیان اویند»گفتم: معنای «فَمَا یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ»چیست؟ فرمود: آرام باش آرام باش، و این چنین قرائت نکن که کافر خواهی شد، چرا که به خدا سوگند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به اندازه ی «طرفة العین»خدا را تکذیب نکرد. گفتم: چگونه قرائت کنم؟ فرمود: بگو: «فَمَن یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ»و مقصود از«دین»امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(1)
ص: 518
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: این سوره اوّلین سوره ای است که از طرف خداوند نازل شده است.
تعداد آیات: 19 آیه.
ثواب قرائت سوره ی علق
سلیمان بن خالد گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که در روز و یا در شب این سوره را بخواند، اگر درآن روز و یا آن شب از دنیا برود، شهید از دنیا رفته، و خداوند در قیامت او را شهید محشور می کند، و مانند کسی خواهد بود که در رکاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با کفّار -- برای خدا -- جنگ کرده باشد.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بخواند، خداوند پاداش کسی را به او می دهد که جزء مفصّلات قرآن را خوانده باشد، و پاداش جهاد در راه خدا را نیز خواهد داشت،
ص: 519
و اگر کسی در دریا سیر کند و این سوره را بخواند، خداوند او را ازغرق شدن ایمن خواهد نمود.
و فرمود:
کسی که این سوره را برای حفظ مخزن مالی خود بخواند، خداوند هر آفت و سارقی را از آن دور خواهد نمود، تا صاحب مخزن مال خود را از آن مخزن بردارد.(1)
و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
کسی که در حال سفر این سوره را بخواند، شرّی به او نمی رسد، و اگر بر روی دریا باشد و این سوره را بخواند -- با قدرت خدا -- سالم خواهد ماند.(2)
ص: 520
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ 1 خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ 2 اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ 3 الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ 4 عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ 5 کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی 6 أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی 7 إِنَّ إِلی رَبِّکَ الرُّجْعی 8 أَ رَأَیْتَ الَّذی یَنْهی 9 عَبْداً إِذا صَلَّی 10 أَ رَأَیْتَ إِنْ کانَ عَلَی الْهُدی 11 أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوی 12 أَ رَأَیْتَ إِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی 13 أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری 14 کَلاَّ لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِیَةِ 15 ناصِیَةٍ کاذِبَةٍ خاطِئَةٍ 16 فَلْیَدْعُ نادِیَهُ 17 سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ 18 کَلاَّ لا تُطِعْهُ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ 19
«عَلَق»جمع عَلَقَة، قطعه خون بسته مرطوبی را گویند، که به سبب رطوبت خود، به هر چه برخورد کند جذب آن می شود، و اگر خشک شود به آن علقه گفته نمی شود،
ص: 521
و عَلَق نوعی از کرم سیاه را گویند، که به آن زالو گفته می شود، و «رُجعَی و رجوع و مرجع»به یک معناست، و «سَفْع»جذب شدید را گویند، و سَفَعْتَ بالشئ إذا اقَبَضْتَه و جَذَبْته جَذْباً شدیداً، و «ناصیة»موهای جلوی سر را گویند، و «نادِی»مجلس و محل گفتگو می باشد، و «زَبانیة»جمع زبینة است، و آن از «زَبْن»به معنای دفع است.
به نام خداوند بخشنده مهربان
بخوان به نام پروردگارت که (جهان را) آفرید، (1) همان کس که انسان را از خون بسته ای خلق کرد! (2) بخوان که پروردگارت (از همه) بزرگوارتر است، (3) همان کسی که بوسیله قلم تعلیم نمود، (4) و به انسان آنچه را نمی دانست یاد داد! (5) چنین نیست (که شما می پندارید) به یقین انسان طغیان می کند، (6) از اینکه خود را بی نیاز ببیند! (7) و به یقین بازگشت (همه) به سوی پروردگار تو است! (8) به من خبر ده آیا کسی که نهی می کند، (9) بنده ای را به هنگامی که نماز می خواند (آیا مستحق عذاب الهی نیست)؟! (10) به من خبر ده اگر این بنده به راه هدایت باشد، (11) یا مردم را به تقوا فرمان دهد (آیا نهی کردن او سزاوار است)؟! (12) به من خبر ده اگر (این طغیانگر) حق را انکار کند و به آن پشت نماید (آیا مستحق مجازات الهی نیست)؟! (13) آیا او ندانست که خداوند (همه اعمالش را) می بیند؟! (14) چنان نیست که او خیال می کند، اگر دست از کار خود برندارد، ناصیه اش [موی پیش سرش] را گرفته (و به سوی عذاب می کشانیم)، (15) همان ناصیه دروغگوی خطاکار را! (16) سپس هر که را می خواهد صدا بزند (تا یاریش کند)! (17) ما هم بزودی مأموران دوزخ را صدا می زنیم (تا او را به دوزخ افکنند)! (18) چنان نیست (که آن طغیانگر می پندارد) هرگز او را اطاعت مکن، و سجده نما و (به خدا) تقرّب جوی! (19)
ص: 522
«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ * الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
جبرئیل بر حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) نازل شد و گفت: «ای محمّد، بخوان»؛ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: چه بخوانم؟ جبرئیل گفت: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ»، «أی خَلَقَ نُورَکَ الْأَقْدَمَ قَبْلَ الْأَشْیَاءِ».یعنی بخوان با نام پروردگارت که نور تو را قبل از اشیای دیگر آفرید، «خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ»، «یَعْنِی خَلَقَکَ مِنْ نُطْفَةٍ وَ شَقَّ مِنْکَ عَلِیّاً».یعنی آن خدایی را بخوان که تو را از نطفه خلق کرد، و تو و علیّ را از یک نطفه آفرید.
«اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ»، یَعْنِی «عَلَّمَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ(علیه السلام)».
«عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ»یَعْنِی «عَلَّمَ عَلِیّاً مِنَ الْکِتَابَةِ لَکَ مَا لَمْ یَعْلَمْ قَبْلَ ذَلِکَ».یعنی آن خدایی که انسانی مانند علی را قبل از این برای تو کتابت آموخت.(2)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی در تفسیر این سوره گوید:
«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ»یعنی بخوان «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»خدایی که [همه چیز را]
ص: 523
آفرید، و انسان را از عَلَق و خون بسته آفرید، بخوان پروردگار اکرم را که به انسان کتابت یاد داد، تا امور دنیا از مشرق و مغرب را سامان دهد؛ و در تفسیر«کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَی * أَن رَّآهُ اسْتَغْنَی»گوید: انسان هنگامی که بی نیاز شود، کفران و طغیان می کند، و منکر وعده های خداوند می شود، از این رو خداوند می فرماید:
«إِنَّ إِلَی رَبِّکَ الرُّجْعَی»یعنی بازگشت تو [و همه مردم] به خدا خواهد بود.
سپس گوید:
مقصود از «أَرَأَیْتَ الَّذِی یَنْهَی * عَبْدًا إِذَا صَلَّی»ولید بن مغیره است که مردم را از نماز و از اطاعت از خدا و رسول او نهی می کرد، و خداوند درباره ی او می فرماید: «أَرَأَیْتَ الَّذِی یَنْهَی * عَبْدًا إِذَا صَلَّی»و سپس خداوند او را تهدید به عذاب نموده و می فرماید: «أَ رَأَیْتَ إِن کَذَّبَ وَ تَوَلَّی * أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی *کَلَّا لَئِن لَّمْ یَنتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِیَةِ»یعنی ای رسول من آیا او که تو را تکذیب نمود، و خود از حق اعراض کرد، نمی داند که خداوند او را می بیند؟! آری اگر او دست از تکذیب خود بر ندارد ما ناصیه و پیشانی او را خواهیم گرفت، و او را در آتش خواهیم انداخت، پس او هم نشینان خود را [برای کشتن رسول ما] دعوت کند، ما نیز آتش زبانیه را صدا می زنیم و برای او آماده می کنیم.
سپس گوید:
هنگامی که حضرت ابوطالب از دنیا رفت، ابوجهل و ولید بن مغیرة -- لعنة الله علیهما -- به مردم گفتند: «بیایید محمّد(صلی الله علیه و آله) را بکشید، چرا که یاور او ابوطالب مرده است»و خداوند در پاسخ آنان می فرماید: «فَلْیَدْعُ نَادِیَه * سَنَدْعُ الزَّبَانِیَةَ»و در تفسیر«کَلَّا لَا تُطِعْهُ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ»گوید: یعنی هرگز مردم از ابوجهل و ولید اطاعت نخواهند نمود، چرا که شخصی مانند: مُطْعِم
ص: 524
بن عدّی بن نوفل بن عبد مناف به او یعنی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پناه داده است و احدی جرئت مخالفت با او را ندارد.(1)
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
نزدیک ترین حالت بنده به خداوند وقتی است که او در حال سجده باشد، چرا که خداوند می فرماید: «وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ.»(2) از ابن عبّاس نقل شده که گوید:
نخستین وحیی که به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شد، در خواب بود، و خواب او مانند سفیدی صبح بود و چون به سنّ چهل سال رسید، و با خدیجه ازدواج نمود، روزی بالای کوه حِرا رفت، و جبرئیل او را صدا زد، و خود را به او نشان نداد، و
ص: 525
آن حضرت بیهوش شد، و مشرکین قریش او را نزد خدیجه آوردند، و گفتند: تو با دیوانه ای ازدواج نموده ای!
پس خدیجه دوید و او را به سینه گرفت، و سر او را در دامن خود قرار داد، و بین دو چشمان او را بوسه زد و گفت: «من با پیامبر مرسلی ازدواج نموده ام»و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به هوش آمد خدیجه گفت: یا رسول الله پدر و مادرم فدای شما باد، شما را چه شده است؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «چیزی جز خیر رخ نداده است، و من صدایی را شنیدم و وحشت نمودم و گمان می کنم که صدای جبرئیل بوده باشد»پس خدیجه شاد شد، و گفت: فردا نیز به آن مکان بازگرد. و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «چنین خواهم کرد»و چون روز بعد به کوه حِرا رفت جبرئیل را در بهترین صورت و خوش بوترین رائحه دید، و جبرئیل به او گفت:
ای محمّد! پروردگارت تو را سلام رساند، و او تو را مخصوص به کرامت و تحیّت خود نموده، و می فرماید: «تو رسول و فرستاده ی من هستی، برای [هدایت] جنّ و انس، پس آنان را به عبادت من دعوت کن، و به آنان امر کن تا بگویند: «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌ وَلِیُ اللَّهِ»سپس جبرئیل بال خود را بر زمین زد، و چشمه آبی ظاهر شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از آن نوشید، و وضو گرفت، و سپس جبرئیل این سوره را به او تعلیم نمود، و به آسمان رفت.
و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از کوه حِرا پایین آمد، به هر سنگ و کلوخ و درختی برخورد نمود، بر او سلام کردند و گفتند: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ»سپس نزد خدیجه آمد، و چون این خبرها را به او داد خدیجه به خاطر نبوّت و سلامت و زنده ماندن آن حضرت شاد شد.(1)
ص: 526
ابن عبّاس گوید:
ابوجهل نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد، و آن حضرت او را از خود دور نمود، و ابوجهل گفت: «آیا مرا از خود دور می کنی ای محمّد؟ در حالی که به خدا سوگند تو می دانی احدی مانند من حامی و طرفدار ندارد»و خداوند در پاسخ او فرمود: «فَلْیَدْعُ نَادِیَه * سَنَدْعُ الزَّبَانِیَةَ».
مرحوم صدوق گوید:
روایت شده که در سجده ی عزائم باید گفته شود: «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ إِیمَاناً وَ تَصْدِیقاً لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عُبُودِیَّةً وَ رِقّاً سَجَدْتُ لَکَ یَا رَبِّ تَعَبُّداً لَا مُسْتَنْکِفاً
ص: 527
وَ لَا مُسْتَکْبِراً بَلْ أَنَا عَبْدٌ ذَلِیلٌ خَائِفٌ مُسْتَجِیرٌ».سپس سر از سجده بردارد و تکبیر بگوید.(1)
ص: 528
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی عَبَس.
تعداد آیات: 5 آیه.
ثواب قرائت سوره ی قدر
مرحوم صدوق از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
کسی که سوره ی قدر را با صدای بلند بخواند مانند کسی خواهد بود که شمشیر خود را برای جهاد در راه خدا بیرون آورده باشد، و کسی که این سوره را آهسته در پنهانی قرائت کند، مانند کسی خواهد بود که در راه خدا در خون خود غلطیده باشد، و کسی که ده مرتبه آن را بخواند هزار گناه از او بخشیده خواهد شد.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که این سوره را در یکی از نمازهای واجب خود بخواند، منادی خداوند به او می گوید: خداوند گناهان گذشته تو را بخشید، پس عمل خود را از سر بگیر.(2)
ص: 529
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بخواند، پاداش روزه ی ماه رمضان را خواهد داشت، و اگر در شب قدر بخواند، پاداش جهاد در راه خدا را دارد، و کسی که این سوره را بر درب انبار و مخزنی بخواند، خداوند آن مخزن را از هر آفتی حفظ خواهد نمود تا صاحب آن بیاید و مال خود را از آن بردارد.(1)
و در سخن دیگری فرمود:
کسی که این سوره را بخواند، در قیامت رفیق او «خَیْرُ الْبَرِیَّةِ»خواهد بود….(2)
ص: 530
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ 1 وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ 2 لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ 3 تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ 4 سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ 5
«قَدْر»به معنای اندازه بودن چیزی با چیز دیگر است، و «قَدَّرَ اللّه هذا الامر»إذا جعله مقدار ما تدعوا إلیه الحکمة، و «شهر»به معنای ماه است، و ماه شرعی از هلال تا هلال است، و آن سی روز و یا بیست و نه روز می باشد، و ماه ها را در عربی شهر گویند به خاطر شهرت و آشکار شدن آن ها به وسیله هلال، و ماه های غیر شرعی یعنی ماه های شمسی سی روز است، [و بسا سی و یک روز است] و
ص: 531
«لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ»یعنی خیرٌ من ألف شهر لا لیلة قدرٍ فیه، و«سَلَامٌ هِیَ» مبتدا و خبر است، و مبتدا «هِیَ»می باشد، یعنی لیلة القدر سلام حتّی یطلع الفجر.
به نام خداوند بخشنده مهربان
ما آن [قرآن] را در شب قدر نازل کردیم! (1) و تو چه می دانی شب قدر چیست؟! (2) شب قدر بهتر از هزار ماه است! (3) فرشتگان و «روح»در آن شب به اذن پروردگارشان برای (تقدیر) هر کاری نازل می شوند. (4) شبی است سرشار از سلامت (و برکت و رحمت) تا طلوع سپیده! (5)
«إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ».
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از روح جبرئیل نیست، چرا که جبرئیل از ملائکه است، و روح مخلوقی است اعظم از ملائکه، و خداوند می فرماید: «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَ الرُّوحُ.»(1)
مرحوم علیّ بن ابراهیم در تفسیر این سوره گوید:
مقصود از «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ»قرآن است که یکباره در شب قدر به بیت المعمور نازل شده است، و در مدّت 23 سال تدریجاً بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل
ص: 532
شده است، و شب قدر شبی است که خداوند در آن آجال و عمرها و ارزاق، و هر حادثه ای مانند مرگ و حیات و خشک سالی و فراوانی و هر خیر و شرّی را تعیین و تقدیر می نماید، چنان که می فرماید: «فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ»(1)، از این سال تا سال آینده و یا می فرماید: «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیهَا»و در آن شب ملائکه و روح القُدُس بر امام زمان نازل می شوند، و آنچه در این سال نوشته شده است را تحویل او می دهند.
و درتفسیر«لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ»گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در خواب دید که بوزینه ها بالای منبر او می روند، و این سبب اندوه او شد، و خداوند فرمود: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ * وَ مَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ * لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ»یعنی شب قدر بهترازهزار ماهی است که بنی امیّه در آن حکومت کنند و شب قدری در آن نباشد. و «سَلَامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ»یعنی شب قدر ظرف تحیّتی از ملائکه است به امام تا طلوع فجر.
سپس گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفته شد: آیا شما شب قدر را می شناسید؟
امام(علیه السلام) فرمود:
چگونه ما شب قدر را نمی شناسیم، در حالی که ملائکه در آن شب اطراف ما می گردند.(2)
ص: 533
و در کافی از زرارة نقل شده که گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
تقدیر در شب نوزدهم ماه رمضان است، و ابرام در شب بیست و یکم، و امضاء در شب بیست و سوّم است.(1)
و حسّان بن مهران گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی شب قدر سؤال کردم و آن حضرت فرمود:
آن را در شب بیست و یکم، و یا شب بیست و سوّم دریاب.(2)
و از آن حضرت نیز نقل شده که فرمود:
عبادت و عمل شایسته در شب قدر بهتر از عمل در هزار ماه است که در آن ها شب قدری نباشد.(3)
ص: 534
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
تورات در شب ششم ماه رمضان نازل شد، و انجیل در شب دوازدهم، و زبور در شب هیجدهم، و قرآن در شب قدر نازل شد.(1)
و درسخن دیگری فرمود:
شب قدر اوّل سال و آخر سال است.(2)
ابوذرّ؟ره؟ گوید: به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتم: آیا شب قدر مخصوص به زمان پیامبران است؟ و پس از آنان شب قدری نیست؟ فرمود:
شب قدر تا قیامت خواهد بود.(3)
امام صادق(علیه السلام) درباره ی نماز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در شب معراج فرمود:
خداوند در شب معراج به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) وحی نمود: ای محمّد درباره ی نسب و شأن خدای خود بخوان: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ * وَ لَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ»و این سوره را در رکعت اوّل قرائت نمود، و در
ص: 535
رکعت دوم پس از حمد به او وحی شد: سوره ی «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ»را بخوان، چرا که این سوره نسب و شأن تو و اهل بیت تو است تا قیامت.(1)
ص: 536
ص: 537
ص: 538
مرحوم شیخ طوسی از عبدالله بن عَجلان نقل نموده که گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
خانه علیّ و فاطمه علیهما السلام جزء حجره و خانه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، و سقف خانه آنان عرش ربّ العالمین است، و در قعر خانه آنان روزنه ای به عرش باز است و معراج وحی، و ملائکه هر صبح و شام و هر ساعت و هر لحظه ای با وحی الهی بر آنان نازل می شوند، و ملائکه از خانه آنان قطع نمی شوند، گروهی نازل می شوند، و گروهی به آسمان صعود می کنند.
و خداوند -- تبارک و تعالی -- برای ابراهیم درهای آسمان ها را گشود، تا او عرش را دید، و برای این کار خدا قدرت چشم او را زیاد کرد، و خداوند نیز بر قوّت چشم
ص: 539
حضرت محمّد و علیّ و فاطمه و حسین و حسین (صلوات الله علیهم) افزود، و آنان نیز عرش را دیدند، و برای خانه های خود سقفی جز عرش نیافتند، از این رو خانه آنان مسقّف به عرش خدای رحمان و محل رفت و آمد ملائکه و روح است، و ملائکه همواره گروهی در نزول و گروهی در صعودند، سپس فرمود: و هر خانه ای از خانه های ما امامان، محلّ رفت و آمد ملائکه است، چرا که خداوند می فرماید: «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ * سَلَامٌ…»سپس فرمود: «بکُلِّ أَمْرٍ»صحیح است. گفتم: آیا این تنزیل است؟ فرمود: آری.(1)
صاحب تفسیر برهان دو حدیث مفصّل دیگر درباره ی اسرار شب قدر نقل نموده که در پاورقی مشاهده می شود.(2)
ص: 540
ص: 541
ص: 542
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
ای جماعت شیعه! با سوره «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ»با مخالفین خود بحث کنید، تا پیروز شوید، به خدا سوگند این سوره حجّت خداوند تبارک و تعالی می باشد، بعد از رسول او(صلی الله علیه و آله)، و آن آقای دین شما، و نهایت علم ما است، و با سوره حم نیز با آنان مخاصمه کنید، چرا که این سوره نیز مربوط به والیان امر بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، و خداوند می فرماید: «وَ إِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِیهَا نَذِیرٌ.»(1)و(2)
ص: 543
ص: 544
محلّ نزول: مدینه منوّره، و بعضی گفته اند: در مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی طلاق.
تعداد آیات: 8 آیه، و اهل بصره 9 آیه دانسته اند،
و مورد اختلاف «مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»است.
ثواب قرائت سوره ی بیّنة
مرحوم صدوق در کتاب ثواب الأعمال از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
کسی که سوره ی «بیّنة»را بخواند، از مشرکین بیزار خواهد بود، و داخل دین محمّد(صلی الله علیه و آله) می شود، و خداوند(عزوجل) او را در قیامت مؤمن مبعوث می کند، و حساب او را آسان قرار می دهد.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بخواند، روز قیامت با «خَیْرُ الْبَرِیَّةِ»یعنی علی(علیه السلام) هم نشین خواهد بود، و اگر در ظرف جدیدی نوشته شود، و شخصی که بیماری «لَقوَة» دارد
ص: 545
در آن نظر کند، بهبودی خواهد یافت.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که این سوره را بنویسد، و همراه خود داشته باشد، یرقان او برطرف می شود، و اگر نوشته شود، و آب آن را کسی بنوشد که سفیدی چشم و پیسی داشته باشد، خداوند او را عافیت دهد، و اگر آب آن را به زن های باردار بدهند، برای آنان نافع می باشد، و از سموم طعام سالم می مانند، و اگر برای وَرَم های بدن نوشته شود، با قدرت الهی ورم ها برطرف خواهد شد.(2)
ص: 546
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
لَمْ یَکُنِ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکینَ مُنْفَکِّینَ حَتَّی تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَةُ 1 رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً 2 فیها کُتُبٌ قَیِّمَةٌ 3 وَ ما تَفَرَّقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّنَةُ 4 وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یُقیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤْتُوا الزَّکاةَ وَ ذلِکَ دینُ الْقَیِّمَةِ 5 إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکینَ فی نارِ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها أُولئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ 6 إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ 7 جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ 8
«اِنفکاک»اِنفصال بعد از شدّت اتّصال است، و بیشتر در منفی استعمال
ص: 547
می شود، مانند: ما زال تقول ما انفکّ من هذا الأمر، و «بیّنة»به معنای دلیل و حجّتی است که حق را از باطل جدا می سازد، و اصل آن از بینونة و فصل چیزی از چیز دیگر است، و هر برهان و دلالتی را بیّنه گویند، و «قَیِّمة»چیز مستمرّ در جهت صواب است، و «حنیف» چیز مایل به صواب و حقّ است، و «حَنیفیّة»شریعت مایل به حقّ است، و بعضی گفته اند: «قیّمة»از استقامة است.
به نام خداوند بخشنده مهربان
کافران از اهل کتاب و مشرکان (می گفتند:) دست از آیین خود برنمی دارند تا دلیل روشنی برای آنها بیاید، (1) پیامبری از سوی خدا (بیاید) که صحیفه های پاکی را (بر آنها) بخواند، (2) و در آن نوشته های صحیح و پرارزشی باشد! (ولی هنگامی که آمد ایمان نیاوردند، مانند اهل کتاب). (3) اهل کتاب (نیز در دین خدا) اختلاف نکردند مگر بعد از آنکه دلیل روشن برای آنان آمد! (4) و به آنها دستوری داده نشده بود جز اینکه خدا را بپرستند در حالی که دین خود را برای او خالص کنند و از شرک به توحید بازگردند، نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند و این است آیین مستقیم و پایدار! (5) کافران از اهل کتاب و مشرکان در آتش دوزخند، جاودانه در آن می مانند آنها بدترین مخلوقاتند! (6) (امّا) کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترین مخلوقات (خدا) یند! (7) پاداش آنها نزد پروردگارشان باغهای بهشت جاویدان است که نهرها از زیر درختانش جاری است همیشه در آن می مانند! (هم) خدا از آنها خشنود است و (هم) آنها از خدا خشنودند و این (مقام والا) برای کسی است که از پروردگارش بترسد! (8)
ص: 548
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از«مشرکین»قریش [یعنی بت پرستان مکّه] است، و مفاد آیه این است که اهل کتاب و مشرکین مکّه در کفر خود باقی بودند، تا بیّنه یعنی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد. و اهل کتاب قبل از آمدن بیّنه [یعنی رسول خدا(صلی الله علیه و آله)] اختلاف و تفرّقی نداشتند، ولکن هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قرآن را آورد، با او مخالفت نمودند، و اختلاف پیدا کردند، و مرتد و کافر شدند و از امیرالمؤمنین(علیه السلام) عصیان کردند، و خداوند آنان را بدترین مردم و «شَرُّ الْبَرِیَّةِ»نامید.
سپس گوید:
آیه «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» درباره ی آل پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل شد.(1)
ص: 549
مؤلّف گوید:
آنچه مرحوم قمی؟رضوت؟ فرموده ظاهر آیات است، و لکن باطن آیات این سوره درباره ی دشمنان خاندان نبوّت و دوستان آنان می باشد، و روایات، صریح در این معناست و تعبیر خداوند به «کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَ الْمُشْرِکِینَ»و «الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ»برای حفظ آیات از ردّ و اسقاط است، همان گونه که فراوان در قرآن دیده می شود، از این رو مؤلّف اعتقاد دارد که تفسیر آیات قرآن بدون مراجعه به احادیث، صحیح نخواهد بود، اکنون به روایات مربوط به این سوره توجّه می کنیم.
یزید بن شراحیل کاتب علیّ(علیه السلام) گوید: از آن حضرت شنیدم که می فرمود:
پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) -- در حالی که سر او روی سینه من بود، و عایشه نزد گوش من آمده بود تا سخن آن حضرت را بشنود -- به من فرمود: ای برادر من، آیا سخن خداوند را نشنیدی که می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ»؟ همانا مقصود از«خَیْرُ الْبَرِیَّةِ»تو و شیعیان تو می باشید، و وعده گاه من و شما حوض کوثر است، و چون امّت ها در قیامت جمع می شوند، ملائکه شما را صدا می زنند و می گویند: «غُرّاً مُحَجَّلِینَ شِبَاعاً مَرْوِیِّین.»(1)
ص: 550
ابوحمزه گوید: امام باقر(علیه السلام) از جابر بن عبدالله انصاری نقل نمود که گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در بیماری آخر عمر شریف خود به فاطمه(علیها السلام) فرمود: ای فرزندم، پدر و مادرم فدای تو باد، کسی را سراغ علی(علیه السلام) بفرست تا نزد من بیاید. پس فاطمه(علیها السلام) فرزند خود امام حسن(علیه السلام) را فرمود: تا پدر خود را خبرکند، و چون امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شد، فاطمه(علیها السلام) نزد پدر خود بود، و می فرمود: «و اکرباه لکربک یا أبتاه»و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«بعد از این روز، مصیبت و کربی بر پدر تو نیست»سپس فرمود: ای فاطمه، برای پیامبر نباید گریبان پاره گردد، و صورت خراشیده شود، و صدای به ویل بلند شود، و لکن ای فاطمه تو باید مانند پدرت نسبت به فرزند خود ابراهیم بگویی: چشم می گرید، و قلب به درد می آید و ما چیزی که سبب خشم خدا شود را نمی گوییم…
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه السلام) فرمود:
«نزدیک من بیا، و گوش خود را نزدیک دهان من قرار ده»و سپس فرمود: یا علی آیا این آیه را نشنیده ای که خداوند می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ»؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آری یا رسول الله، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: مقصود از این آیه تو و شیعیان تو هستید، که در قیامت با صورت های نورانی -- بدون تشنگی و گرسنگی -- وارد می شوید. سپس فرمود: آیا آیه «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَ الْمُشْرِکِینَ فِی نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أُوْلَئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ»را شنیده ای؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آری یا رسول الله.
ص: 551
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: مقصود از این آیه دشمنان تو و دشمنان شیعیان تو هستند، و آنان روز قیامت با صورت های سیاه و تشنه وارد محشر می شوند، و از اشقیا و معذّبین و کفّار و مناقین می باشند!(1) مؤلّف گوید:
روایات فراوان و صحیحی در کتاب های ما و اهل تسنّن به این معنا وارد شده است، تا جایی که جابر می گوید: بعد از نزول آیه فوق رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «علیّ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ»و اصحاب آن حضرت هنگام ورود علی(علیه السلام) می گفتند: «جَاءَ خَیْرٌ الْبَرِیَّةِ.»(2)
ص: 552
و در حدیث جابر از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که در تفسیر «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ»فرمود:
«هُمْ شِیعَتُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ.»(1)
و از مقاتل بن سلیمان از ضحّاک از ابن عبّاس نقل شده که گوید:
آیه «هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ»درباره ی علیّ(علیه السلام) و اهل بیت او(علیهم السلام) نازل شد.(2)
مرحوم شیخ طوسی در کتاب امالی با سند خود از یعقوب بن میثم تمّار -- غلام حضرت زین العابدین(علیه السلام) -- نقل نموده که گوید:
خدمت امام باقر(علیه السلام) رسیدم، و گفتم: فدای شما شوم من در کتاب های پدرم میثم یافتم که علی(علیه السلام) به پدرم فرموده است: «دوستان آل محمّد(صلی الله علیه و آله) را دوست بدار، گرچه فاسق و زانی باشند، و دشمنان آل محمّد(صلی الله علیه و آله) را دشمن بدار، گرچه بسیار اهل نماز و روزه باشند، چرا که من از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که آیه «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» را خواند و روی مبارک خود را به من نمود، و فرمود: «به خدا سوگند «خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» تو و شیعیان تو هستند یا علی، و میعاد تو و آنان فردای قیامت حوض کوثر است، و آنان با صورت های
ص: 553
سفید و نورانی و تاجی از نور، وارد محشر می شوند»امام باقر(علیه السلام) به یعقوب بن میثم فرمود: آنچه گفتی در کتاب علی(علیه السلام) نزد ما موجود است.(1)
ص: 554
محلّ نزول: مدینه منوّره از ابن عبّاس، و مکّه مکرّمه از ضحّاک و عطاء.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی نساء.
تعداد آیات: 8 آیه به اعتقاد اهل کوفه و مدینه، و 9 آیه به اعتقاد دیگران و محلّ اختلاف «أشتاتاً»می باشد.
ثواب قرائت سوره ی زلزال
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
از قرائت سوره ی زلزال ملالت پیدا نکنید، چرا که هر کس در نمازهای مستحبّی خود این سوره را قرائت کند، خداوند او را گرفتار زلزله نمی کند، و از زلزله و صاعقه و آفات دیگر ایمن خواهد بود، تا از دنیا برود، و هنگام مرگ ملک کریمی از ناحیه خداوند بالای سر او می آید، و به ملک الموت می گوید: به ولیّ خدا ارفاق کن، چرا که او همواره مرا یاد می کرد، و این سوره را می خواند، و سوره ی زلزال نیز این سخن را به ملک الموت می گوید.
و ملک الموت می گوید:
خداوند به من امر نموده که من از او اطاعت کنم، و روح او را قبض نکنم، تا او اجازه قبض روح را به من بدهد، و همواره ملک الموت نزد او خواهد ماند، تا اجازه ی قبض روح را از او بگیرد، و چون هنگام قبض روح او می شود، پرده ها از مقابل چشم او برداشته می شود، و منازل خود را در بهشت می بیند، و با نرمی و راحتی روح
ص: 555
او قبض می شود، و هفتاد هزار ملک روح او را تا بهشت تشییع می کنند.(1)
و در ذیل سخن دیگری فرمود:
خداوند به قاری این سوره می فرماید: ای بنده ی من، بهشت را برای تو مباح کردم.
در هر کجای آن که می خواهی ساکن شو، «لَا مَمْنُوعاً وَ لَا مَدْفُوعاً.»(2)
و در سخن دیگری فرمود:
کسی که این سوره را بنویسد و همراه خود قرار دهد، و یا آن را بخواند و نزد سلطانی که از او می ترسد برود، از شرّ او نجات خواهد یافت….(3)
ص: 556
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها 1 وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها 2 وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها 3 یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها 4 بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحی لَها 5 یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِیُرَوْا أَعْمالَهُمْ 6 فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ 7 وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ 8
«زَلْزَلة»شدّت حرکت را گویند، و «زِلْزال»بلیّه سخت، از شدّت حرکت را گویند، و جمع این دو «زلازل»است، و آن از «زَلَّ الشی ءُ عن مَکَانِه»به معنای از جا کنده شدن است، و زیادی حروف سبب شدّت معنا شده است، مانند: صَرْ، و صَرْصَرْ، و زِلزال با کسر زاء مصدر است، و با فتح آن اسم مصدر است، و زَلْزَلَتْ و رَجَفَتْ و رَجَّتْ مترادف اند، و«اَثْقال»جمع ثِقلْ است، و اموات را خداوند تشبیه به بار
ص: 557
سنگین نموده است، مانند حَمْل وَلَد در شکم که ثِقْل نامیده شده است، قال الله سبحانه: «فَلَمَّا أَثْقَلَتْ»، و «أوحی، و وَحی»به یک معناست، و «أَوْحی لَها»یعنی ألهمها و عرّفها بأن تُحدِّث أخبارها، و «وحی و إیحاء»القاء معنا در خفا و پنهانی است، و «یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً»یعنی یخرجون من القبور متفرّقین: اهل الایمان علی حدةٍ و أهل کلّ دینٍ علی حدةٍ.
أقول: و لا ینافی هذا، الحبط و التکفیر، لأنّ الحبط و التکفیر أیضاً ممّا یراه الإنسان من عمله، لأنّ اقتضاء بعض أعمال الخیر التکفیر و اقتضاء بعض أعمال الشرّ الحبط، و الله العالم.
به نام خداوند بخشنده مهربان
هنگامی که زمین شدیداً به لرزه درآید، (1) و بارهای سنگینش را خارج سازد! (2) و انسان گوید: «زمین را چه می شود (که این گونه می لرزد)؟!»(3) در آن روز زمین تمام خبرهایش را بازگو می کند (4) چرا که پروردگارت به او وحی کرده است! (5) و در آن روز مردم بصورت گروه های پراکنده (از قبرها) خارج می شوند تا اعمال شان به آنها نشان داده شود! (6) پس هر کس هموزن ذرّه ای کار خیر انجام دهد آن را می بیند!(7) و هر کس هموزن ذرّه ای کار بد کرده آن را می بیند! (8)
ظاهر آیات این است که مقصود از «انسان»در آیه «وَ قَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا»جنس انسان باشد، و لکن روایات زیادی نقل شده که مقصود علیّ(علیه السلام) است، و اوست که به زلزله های دنیا و زلزله ی قیامت می گوید: آرام باش، و زمین به امر الهی از او
ص: 558
اطاعت می کند، چنان که یکی از اصحاب آن حضرت به نام تمیم بن حُذَیْم گوید:
ما هنگام رفتن به بصره [در جنگ جمل] با علیّ(علیه السلام) بودیم، و چون در جایی پیاده شدیم، ناگهان زمین اضطراب پیدا کرد، و لرزید، و علیّ(علیه السلام) دست خود را بر زمین زد و فرمود: تو را چه می شود؟ و سپس روی مبارک به ما نمود و فرمود: اگر این، زلزله ی قیامت هم می بود -- که خداوند در کتاب خود فرموده: «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا…»-- از من اطاعت می نمود، ولکن این زلزله ی قیامت نیست.(1)
و از حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) نقل شده که می فرماید:
در زمان خلافت ابوبکر زلزله ای رخ داد و مردم به ابوبکر و عمر پناه بردند، در حالی که آنان به علیّ(علیه السلام) پناهنده شده بودند، پس مردم درب خانه علی(علیه السلام) جمع شدند، و آن حضرت بدون اضطراب از خانه خارج شد، و مردم به دنبال او حرکت کردند، تا در جای بلندی نشست و مردم گرد او جمع شدند، و دیوارهای مدینه را دیدند که در حرکت و لرزش بود، و علی(علیه السلام) به آنان فرمود: مثل این که از این زلزله وحشت کرده اید؟ گفتند: آری تا کنون ما مثل آن را ندیده ایم، پس آن حضرت لب های خود را حرکت داد، و با دست خود بر زمین زد، و فرمود: «مَا لَکَ اسْکُنِی»پس زمین آرام گرفت و مردم تعجّب نمودند، بیش از آنچه از زلزله تعجّب نموده بودند، پس علی(علیه السلام) فرمود: آیا از کار من تعجّب کردید؟ گفتند: آری.
ص: 559
فرمود: من همان انسانی هستم که خداوند درباره ی او می فرماید: «وَ قَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا»یعنی هنگامی که زمین برای حادثه قیامت می لرزد، و آن انسان به زمین می گوید: «تو را چه می شود، آرام بگیر؟»پس زمین خبرهای خود را برای من بیان می کند، چنان که خداوند می فرماید: «یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا.»(1)
مؤلّف گوید:
مضمون روایات فوق را صاحب تأویل الآیات با اسناد مختلف نقل نموده است.(2)
ص: 560
ص: 561
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از «أَثْقَالَهَا»مردم هستند که زمین آنان را از شکم خود بیرون می ریزد، و مقصود از «وَ قَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا»امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و مقصود از «یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا»این است که، مردم از مؤمن و کافر و منافق یک باره از قبرها خارج می شوند، تا اعمالی که در دنیا انجام داده اند را ببینند، و آیه «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»ردّ اعتقاد به جبر است، چرا که اهل جبر می گویند: کارها منسوب به خداوند است، و انسان مجبور است، و هر کاری انجام داده در حقیقت خدا انجام داده و او انجام نداده است.(1)
ص: 562
و در روایت ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که در تفسیر «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ»فرمود:
اگر اهل آتش باشد، و ذرّة المثقالی کار خوب انجام داده باشد، روز قیامت آن کار را می بیند، و حسرت می خورد که ای کاش آن کار را برای خدا انجام داده بود؟! و در تفسیر«وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»فرمود: اگر کسی که اهل بهشت است ذرّة المثقالی کار بد انجام داده باشد، در قیامت آن را می بیند، و خداوند از او می گذرد.(1) مرحوم کلینی در کتاب کافی با سند خود از مسمع بن عبدالملک از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
بسا بنده، بر یکی از گناهان خود یکصد سال محبوس می ماند، و به همسران خود در بهشت می نگرد که آنان در نعمت به سر می برند.(2)
و در روضه کافی کلامی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره ی موعظه و زهد در دنیا نقل شده که می فرماید:
ای فرزند آدم، بدان که بعد از این عالم مصیبت ها بزرگتر، و رسوایی ها و سختی ها، دردآورتر از این دنیا خواهد بود، چرا که در آن روز لغزش و خطای کسی جبران نمی شود، و کسی فدای دیگری نخواهد شد، و از کسی معذرت پذیرفته نیست،
ص: 563
و راه توبه مسدود است، و در آن روز گناهان کیفر داده می شود، و از مؤمنین هر کس مثقال ذرّة عمل خیری انجام داده باشد، آن را می یابد، و اگر مثقال ذرّة عمل شرّی انجام داده باشد، نیز آن را می یابد.(1)
و در روایتی نقل شده که شخصی این سوره را شنید و گفت:
همین برای من بس می باشد و نیازی به شنیدن آیات دیگر قرآن ندارم.(2)
عبدالله بن مسعود گوید:
«أحکم آیةٍ فی القرآن فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَه…»و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این سوره را سوره ی جامعه می نامید.(3)
ص: 564
محلّ نزول: مکّه مکرّمه، و بعضی آن را مدنی دانسته اند.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی عصر.
تعداد آیات: 11 آیه.
ثواب قرائت سوره ی عادیات
سلیمان بن خالد گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که همواره سوره ی عادیات را بخواند، خداوند در قیامت او را با امیرالمؤمنین(علیه السلام) محشور می نماید، و از رفقای او، و در پناه او، خواهد بود.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بخواند، پاداش قرائت کلّ قرآن به او داده می شود، و کسی که همواره آن را بخواند، و دَیْنی به عهده ی او باشد، خداوند سریعاً به او کمک می نماید تا دَیْن او ادا شود، گرچه دَیْن او سنگین باشد.(2)
ص: 565
و نیز فرمود:
کسی که نماز عشا را با این سوره بخواند، پاداش قرائت نصف قرآن را خواهد داشت، و کسی که همواره آن را قرائت کند، و دَیْنی به عهده ی او باشد، خداوند سریعاً به او کمک می کند تا دین او ادا شود.(1)
واز امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
کسی که خائف از چیزی باشد، و این سوره را بخواند، ایمن خواهد شد، و اگر انسانِ گرسنه و یا تشنه ای این سوره را بخواند، گرسنگی و تشنگی او ساکن می شود، و اگر بدهکار، بر قرائت این سوره مداومت کند، دین او با اذن خداوند ادا خواهد شد.(2)
ص: 566
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً 1 فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً 2 فَالْمُغیراتِ صُبْحاً 3 فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً 4 فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً 5 إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ 6 وَ إِنَّهُ عَلی ذلِکَ لَشَهیدٌ 7 وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدیدٌ 8 أَ فَلا یَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِی الْقُبُورِ 9 وَ حُصِّلَ ما فِی الصُّدُورِ 10 إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبیرٌ 11
«ضَبْح»حَمْحَمِة اسب است هنگام دویدن، و یا شدّت نَفَس او می باشد هنگام دویدن، و «فَالْمُورِیَاتِ قَدْحًا»از «أَوری یُوری إیراءً»است، و آن این است که آن سنگ مخصوص را به سنگ دیگر بزنند تا آتشی از آن ایجاد شود، و آن را نار حباحب گویند به خاطر ضعف آن، و مقصود آتشی است که در اثر برخورد سمّ
ص: 567
اسب های رزمندگان به زمین، ایجاد می شود، و این کنایه از اهمّیت و ارزش جهاد در راه خدا می باشد، و «نَقْع»به معنای غباری است که انسان در آن غوطه ور شود مانند غوطه ور شدن در آب، و «کَنُود»به معنای کفور است، و زمین کنود زمینی است که چیزی در آن نمی روید، و اصل معنای کنود، منع حق و منع خیر است.
به نام خداوند بخشنده مهربان
سوگند به اسبان دونده (مجاهدان) در حالی که نفس زنان به پیش می رفتند، (1) و سوگند به افروزندگان جَرَقِّه آتش (در برخورد سمهای شان با سنگهای بیابان)، (2) و سوگند به هجوم آوران سپیده دم (3) که گرد و غبار را به هر سو پراکندند، (4) و (ناگهان) در میان دشمن ظاهر شدند، (5) که انسان در برابر نعمتهای پروردگارش بسیار ناسپاس و بخیل است (6) و او خود (نیز) بر این معنی گواه است! (7) و او علاقه شدید به مال دارد! (8) آیا نمی داند که در آن روز تمام کسانی که در قبرها هستند برانگیخته می شوند، (9) و آنچه در درون سینه هاست آشکار می گردد، (10) در آن روز پروردگارشان از آنها کاملًا با خبر است! (11)
شأن نزول این سوره مربوط به جنگ با اهل وادی یابس است، و تفصیل آن در روایت ابی بصیر از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر قمّی و تفاسیر روایی دیگر نقل شده است، و ما نیز در کتاب «آیات الفضائل»و «فضائل علی(علیه السلام) در قرآن»در ذیل این سوره نقل نموده ایم و خلاصه آن این است که اهل وادی یابس، عهد و پیمان بستند، تا با لشگر ده هزار نفری خود، پیامبر خدا و امیرالمؤمنین(علیه السلام) را بکشند، و
ص: 568
جبرئیل اهداف آنان را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خبر داد، و آن حضرت لشگری با چهار هزار نفر آماده نمود و ابوبکر را فرمانده ی آنان قرار داد، و ابوبکر با لشگر اسلام حرکت کرد، و چون جمعیّت اهل وادی یابس را دید وحشت کرد و گفت: «ما توان مقابله با آنان را نداریم، تا بازگردیم، و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) کسب تکلیف نماییم»و مسلمانان به او گفتند: تو از دستور پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) تخلّف کردی، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز به او فرمود:
«به خدا سوگند تو امر مرا عصیان نمودی»و سپس عمر را برای فرماندهی تعیین نمود، و او نیز وحشت کرد و با دیدن جمعیّت دشمن قلب او تُهی شد، و بازگشت، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: تو خدا را در عرش، و مرا روی زمین عصیان کردی و به رأی خویش عمل کردی -- «قَبَّحَ اللَّهُ رَأْیَکَ»-.
سپس فرمود:
«جبرئیل مرا امر نموده که علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) را برای فرماندهی این لشگر بفرستیم، و به من خبر داده که او با کمک الهی پیروز خواهد شد»و سپس علیّ(علیه السلام) را با توصیه های لازم اعزام نمود، و علیّ(علیه السلام) با مهاجرین و انصار حرکت کرد و بر خلاف ابوبکر و عمر، دستور داد تا نیروهای اسلام با سرعت حرکت کنند، و به آنان فرمود: «هراس نکنید، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من نوید پیروزی داده است»از این رو مردم مطمئن شدند، و با سرعت خود را به دشمن رساندند، و اهل وادی یابس از نزول لشگر اسلام با رهبری علیّ(علیه السلام) آگاه شدند، و با دویست نفر مسلّح نزدیک به مسلمانان شدند، و علیّ(علیه السلام) نیز با گروهی مقابل آنان آمد و آنان گفتند: شما کیستید، و چه می گویید؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«من علیّ بن ابی طالب پسر عمّ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و برادر او هستم، و او مرا نزد شما فرستاده تا شما را دعوت به «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» بکنم و اگر
ص: 569
بپذیرید در نفع و ضرر همانند مسلمانان دیگر باشید»و آنان گفتند: «هدف ما تو هستی و ما سخنان تو را شنیدیم، و با آن موافق نخواهیم بود، و تو باید خود را برای سخت ترین جنگ آماده کنی، و بدان که ما با تو جنگ خواهیم نمود، و قرار جنگ بین ما و تو صبح فردا می باشد».
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در جواب آنان فرمود:
«وای بر شما آیا به خاطر زیادی جمعیّت خود مرا تهدید می کنید؟ همانا من با کمک خداوند، و ملائکه و مسلمانان با شما جنگ خواهم نمود، «وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».پس آنان به مراکز خود بازگشتند، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز به لشگر خود بازگشت، و چون تاریکی شب عالم را فرا گرفت به اصحاب خود فرمود: مرکب های خود را آماده کنند، و غذای کافی به آنان بدهند، و چون طلوع فجر رسید، نماز صبح را با اصحاب خود اقامه نمود، و دستور حمله را صادر کرد، و دشمن غافل گیر شد، و اسب ها آنان را پایمال کردند و لشگر اسلام مقاتلین آنان را کشتند و زنان و فرزندان آنان را اسیر کردند، و اموال شان را به غنیمت گرفتند، و خانه های آنان را خراب کردند، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) با اسیران و غنائم به طرف مدینه بازگشت، و جبرئیل این خبر را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خبر فتح و پیروزی علیّ(علیه السلام) را به مردم ابلاغ نمود، و بالای منبر خطبه ای خواند و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: از مسلمانان در این جنگ تنها دو نفر کشته شده اند و سپس با جمیع اهل مدینه به استقبال علی(علیه السلام) آمد و در سه میلی مدینه به او رسید، و علیّ(علیه السلام) با دیدن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از مرکب خود پیاده شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را در آغوش گرفت، و بین دو چشمان او را بوسه زد، و علیّ(علیه السلام) با غنائم زیاد و اسیران وارد مدینه شد.
ص: 570
امام صادق(علیه السلام) در پایان این قصّه می فرماید:
مسلمانان هرگز در جنگ ها به این اندازه غنیمت به دست نیاورده بودند، جز جنگ خیبر که در خیبر نیز همین اندازه غنیمت به دست آوردند و چون این جنگ به پایان رسید، خداوند فرمود: «وَ الْعَادِیَاتِ ضَبْحًا»و مقصود از «عَادِیَاتِ»اسب هایی هستند که با سرعت مردم را زیر پاهای خود بردند، و «ضَبح»صیحه و صدای آنان است…
ابوبصیر گوید:
گفتم: معنای «إِنَّ الْإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ»چیست؟ فرمود: کنود به معنای کفور است.
گفتم: معنای «وَ إِنَّهُ عَلَی ذَلِکَ لَشَهِیدٌ»چیست؟ فرمود: مقصود آن دو نفر هستند که هر دو با اهل وادی یابس برخورد نمودند، و به خاطر حبّ دنیا و زنده ماندن، از مقابله با دشمن، خودداری کردند. گفتم: مقصود از «أَ فَلَا یَعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِی الْقُبُورِ * وَ حُصِّلَ مَا فِی الصُّدُورِ * إِنَّ رَبَّهُم بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَّخَبِیرٌ»چیست؟ فرمود: «این دو آیه درباره ی آن دو نفر می باشد، که در باطن خود نیّت های سوئی داشتند، و طبق آن عمل می کردند، و خداوند از حال آنان خبر داده است، سپس فرمود: و این است قصّه اهل وادی یابس و تفسیر سوره ی عادیات.(1)
ص: 571
ص: 572
ص: 573
ص: 574
این قصّه با اختلاف جزیی در سایر روایات نقل شده که در پاورقی مشاهده می کنید.(1)
ص: 575
از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده که در تفسیر «إِنَّ الْإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ» فرمود:
مقصود از کنود: کفور به ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(1)
مؤلّف گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در بسیاری از جنگ ها به امر الهی افرادی مانند ابوبکر و عمر و عثمان و عمرو بن عاص را فرماندهی می داد تا نفاق آنان برای مردم آشکار شود، و مردم به عدم کفایت شان پی ببرند.
ص: 576
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی قریش.
تعداد آیات: 11 آیه.
ثواب قرائت سوره ی قارعه
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
کسی که همواره سوره ی قارعه را بخواند خداوند او را از فتنه ی دجّال، و ایمان آوردن به او، و حرارت دوزخ، ایمن خواهد داشت إن شاء الله تعالی.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، خداوند در قیامت میزان او را از حسنات سنگین خواهد نمود، و کسی که آن را بنویسد و همراه کسی قرار دهد که فقر و سختی به او فشار آورده، خداوند برای او گشایش فراهم می نماید.(2)
ص: 577
و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
اگر این سوره را بنویسند، و کسی که بی کار و معطّل مانده، و متاع او کساد پیدا کرده، همراه خود داشته باشد، خداوند متاع او را به فروش می رساند، و اگر همواره این سوره را قرائت کند نیز همین اثررا خواهد داشت به اذن خدای متعال.(1)
ص: 578
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْقارِعَةُ 1 مَا الْقارِعَةُ 2 وَ ما أَدْراکَ مَا الْقارِعَةُ 3 یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ 4 وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ 5 فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ 6 فَهُوَ فی عیشَةٍ راضِیَةٍ 7 وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ 8 فَأُمُّهُ هاوِیَةٌ 9 وَ ما أَدْراکَ ما هِیَهْ 10 نارٌ حامِیَةٌ 11
«قَارِعَةُ»بلیّه و مصیبتی است که از ترس آن قلب ها از جا کنده می شود، و «قَرْع» به معنای ضرب شدید است، و «مِقْرَعة»آلت کوبیدن است، و تَقَارَعَ القوم فی القتال، إذا تضاربوا بالسیوف، و «قَوارِعُ الدَهْر»دواهی و سختی های روزگار است، و «فَراش» ملخ های در هم پیچیده است که به آن غوغاء الجراد گویند، و «مبثوث»به معنای
ص: 579
متفّرق و پراکنده است، و بَثّ به معنای تفریق است، و «عِهْن»به معنای پشم دارای الوان است، و «منفوش»به معنای حلّاجی شده است، و «عِیشَةٍ رَّاضِیَةٍ»یعنی مرضیّة أو ذات رضیً، و«هَاوِیَةٌ»از نام های جهنّم است، و به معنای گودال و یا چاهی است که قعر آن دانسته نمی شود.
به نام خداوند بخشنده مهربان
آن حادثه کوبنده، (1) و چه حادثه کوبنده ای! (2) و تو چه می دانی که حادثه کوبنده چیست؟! (آن حادثه همان حادثه ی روز قیامت است!) (3) روزی که مردم مانند ملخ ها و پروانه های پراکنده خواهند بود، (4) و کوه ها مانند پشم رنگین و حلّاجی شده می گردد! (5) امّا کسی که (در آن روز) ترازوهای اعمالش سنگین است، (6) در یک زندگی خشنودکننده ای خواهد بود! (7) و امّا کسی که ترازوهایش سبک است، (8) پناهگاهش «هاویه»[دوزخ] است! (9) و تو چه می دانی «هاویه»چیست؟! (10) آتشی است سوزان! (11)
قارعة از نام های قیامت است، و آن اشاره به تعظیم و تهویل و وحشت از قیامت می باشد، و تکرار قارعة، و جمله «وَ مَا أَدْرَاکَ مَا الْقَارِعَةُ»مزید بر شدّت و عظمت آن روز است، و کفّارو منافقین و گنهکاران از حادثه قیامت سخت وحشت و هراس پیدا می کنند، چنان که خداوند می فرماید: در آن روز «تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَ تَرَی النَّاسَ سُکَارَی وَ مَا هُم بِسُکَارَی وَ لَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ
ص: 580
شَدِیدٌ»(1)، و یا می فرماید: «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا *…وَ قَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا)(2)، (کَلَّا إِذَا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا *…وَ جِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنسَانُ وَ أَنَّی لَهُ الذِّکْرَی»(3)، و اساساً سوره های مکّی اکثراً به خاطر ایمان نیاوردن مشرکین به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و آزارهای فراوانی که به آن حضرت کردند، با لحن تند و وعید عذاب و وحشت از قیامت شروع شده است، مانند سوره های قیامت و غاشیة و انشقاق و انفطار و تکویر و نازعات و نبأ و مرسلات و معارج و الحاقّه، «أَعَاذَنَا اللَّهُ مِنَ النَّارِ وَ رَزَقَنَا مُرَافَقَةَ الْأَبْرَارِ بمحمّدٍ و آله الأطهار علیهم صلوات الله الملک الکریم الغفّار».
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
تکرار قارعة به خاطر هَول و فزع و وحشت مردم از حادثه کوبنده قیامت است، و «فَرَاشِ الْمَبْثُوثِ»به معنای ملخ های پراکنده است، و «عِهْنِ مَنفُوشِ» پشم حلّاجی شده است، و«ثِقْلِ مَوَازِین»سنگینی حسنات و اعمال نیک است، و «خِفَّت مَوَازِین»نیز به خاطر خالی بودن آن ها از حسنات و اعمال نیک است، و «أُمُّهُ هَاوِیَة»اشاره به این است که اهل دوزخ را از سر در جهنّم می اندازند، و «هَاوِیَة»همان آتش سوزان است.(4)
ص: 581
محمّد بن مسلم گوید: امام باقر و یا امام صادق علیهما السلام فرمود:
در میزان اعمال مردم چیزی سنگین تر از صلوات بر محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه و آله) نیست، و بسا اعمال برخی از مردم را در میزان می گذارند و سبک می باشد و چون صلوات بر آن حضرت را بر آن می افزایند سنگین می شود.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
تسبیح خداوند نصف میزان است، و حمد خداوند میزان را پر می کند، و گفتن:
«ألله أکبر»بین آسمان و زمین را پر [از حسنات] می نماید.(2)
حضرت رضا(علیه السلام) از پدر خود از جدّ خود امام صادق(علیهم السلام) نقل نموده که فرمود:
آیه «فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ * فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَّاضِیَةٍ»درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نازل شده است، و آیه «وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ * فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ»درباره ی آن سه نفر نازل شده است.(3)
ص: 582
مرحوم صدوق با سند خود از سهل حلوانی نقل نموده که گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
حضرت عیسی(علیه السلام) با حواریّین در سیاحت خود به قریه ای برخورد کرد که اهل آن مرده بودند، و اجسادشان در خانه ها و راه ها مانده بود، از این رو فرمود: این ها با سخط و خشم الهی مرده اند، وگرنه اجساد خود را دفن می کردند. اصحاب او یعنی حواریّین گفتند: ما دوست می داریم قصّه آن ها را بدانیم؟ پس به عیسی(علیه السلام) گفته شد: «یا روح الله آنان را صدا بزن»و عیسی(علیه السلام) به آنان فرمود:
«ای اهل قریه»و یکی از آنان پاسخ داد: «لبیّک یا روح الله».حضرت عیسی(علیه السلام) فرمود: احوال و قصّه شما چگونه است؟ گوینده ی لبیّک گفت: ما در عافیت بودیم و یک باره در هاویه دوزخ قرار گرفتیم. عیسی(علیه السلام) فرمود: هاویه چیست؟ او گفت: هاویه دریاهایی از آتش است که در آن ها کوه هایی از آتش قرار دارد.
عیسی(علیه السلام) فرمود:
برای چه شما گرفتار این عذاب شدید؟ او گفت: به خاطر حبّ دنیا و عبادت و اطاعت از طاغوت ها. عیسی(علیه السلام) فرمود: حبّ دنیای شما چگونه بود؟ او گفت: مانند حبّ صبیّ به مادر خود -- که چون مادر به طرف او بیاید شاد می شود و اگر از او دور شود محزون می گردد. عیسی(علیه السلام) فرمود: عبادت و اطاعت شما از طاغوت ها چگونه بود؟ او گفت: آنان هر دستوری به ما می دادند، ما از آنان اطاعت می کردیم.
عیسی(علیه السلام) فرمود:
چه شد که از بین آنان تو پاسخ مرا دادی؟ او گفت: به خاطر این که دیگران با لجامی از آتش که در دهانشان بود، و ملائکه غلاظ و شداد بر آنان گماشته شده بودند، قدرت پاسخ نداشتند، و من از آنان نبودم و از طاغوت ها اطاعت نمی کردم،
ص: 583
و لکن بین آنان بودم [و از آنان بیزاری نجسته بودم] و چون عذاب آمد مرا نیز گرفت و الآن من بر شاخه درختی آویزانم و می ترسم که در عذاب سقوط کنم.
پس حضرت عیسی(علیه السلام) به اصحاب خود فرمود:
خوابیدن بر مزبله ها، و خوردن پاره ی نان جوین، با سلامت دین، بهتر از این عذاب ها می باشد.(1)
مؤلّف گوید:
نظیر حدیث فوق را مرحوم کلینی نیز در کافی،(2) نقل نموده است.
ص: 584
ص: 585
ص: 586
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی کوثر.
تعداد آیات: 8 آیه.
ثواب قرائت سوره ی تکاثر
مرحوم کلینی از امام صادق(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
کسی که هنگام خواب سوره ی تکاثر را بخواند، از فتنه ی قبر محفوظ می ماند.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که سوره ی تکاثر را در نماز واجب بخواند، خداوند پاداش صد شهید را برای او می نویسد، و اگر در نماز نافله بخواند، خداوند پاداش پنجاه شهید را به او می دهد، و اگر در نماز واجب بخواند چهل صفّ از ملائکه به او اقتدا خواهند نمود.(2)
ص: 587
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، خداوند حساب نعمت های دنیا را از او طلب نمی کند، و کسی که این سوره را هنگام باران بخواند، خداوند گناهان او را هنگام فراغت از این سوره می آمرزد.(1)
و در سخن دیگری فرمود:
هنگامی که قاری این سوره را می خواند، در ملکوت آسمان ها شکرگزار خدا خوانده می شود.(2)
ص: 588
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ 1 حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقابِرَ 2 کَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ 3 ثُمَّ کَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ 4 کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ 5 لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ 6 ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ 7 ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ 8
«تَّکَاثُر»مباهات با همدیگر به کثرت در مال و یا فرزندان و اهل قبیله است، و «مقابر» جمع مقبرة محلّ قبر را گویند، و «کلاّ»ردع و انکار شدید است و تکرار آن مبالغه در انکار است، و «ألهاکم، یعنی شغلکم عن التفکّر فی أمور الآخرة»و «نعیم»یا مطلق نعمت هاست و الف و لام برای جنس است، و یا نعمت خاصّی می باشد،
ص: 589
و الف و لام برای عهد است، و در روایات اهل البیت(علیهم السلام) آمده که مقصود، نعمت ولایت محمّد و آل محمّد (صلوات الله علیهم أجمعین) است و الله العالم.
به نام خداوند بخشنده مهربان
افزون طلبی (و تفاخر) شما را به خود مشغول داشته (و از خدا غافل نموده) است. (1) تا آنجا که به دیدار قبرها رفتید (و قبور مردگان خود را برشمردید و به آن افتخار کردید)! (2) چنین نیست که می پندارید، (آری) بزودی خواهید دانست! (3) باز چنان نیست که شما می پندارید بزودی خواهید دانست! (4) چنان نیست که شما خیال می کنید، اگر شما علم الیقین (به آخرت) داشتید (افزون طلبی شما را از خدا غافل نمی کرد)! (5) قطعاً شما جهنّم را خواهید دید! (6) سپس (با ورود در آن) آن را به عین الیقین خواهید دید. (7) سپس در آن روز (همه شما) از نعمتهایی که داشته اید بازپرسی خواهید شد! (8)
ابن عبّاس گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ»را قرائت نمود و فرمود:
مقصود تکاثر در اموال است و آن جمع کردن مال از غیر راه حق، و ندادن حقوق [واجب]، و اندوختن آن است، و «حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ»یعنی «حَتَّی دَخَلْتُمْ قُبُورَکُمْ»، و «کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ یعنی لَوْ قَدْ خَرَجْتُمْ مِنْ قُبُورِکُمْ إِلَی مَحْشَرِکُمْ، و«کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ»هنگامی است که صراط را بر روی جهنّم نصب می کنند، و«ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»»سؤال از پنج چیز است:
1. شکم های سیر، 2. آب های گوارا، 3. شیرینی خواب، 4. مساکن ملایم، 5. سلامت بدن ها.(1)
سپس صاحب روضة الواعظین گوید:
در اخبار ما آمده که مقصود از«نعیم»، وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِب(علیه السلام) است.(2) مؤلّف گوید:
در روایات فراوانی از ائمّه اهل البیت(علیهم السلام) نقل شده که مقصود از «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ
ص: 591
یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»سؤال از نعمت ولایت محمّد و آل محمّد(علیهم السلام) است و ما به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
امام صادق(علیه السلام) در ذیل آیه فوق می فرماید:
مقصود از نعیم ما هستیم، و مقصود از «وَ اعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا»نیز ما هستیم، و ما حبل الله و ریسمان ارتباط مردم با خداوند می باشیم.(1)
مرحوم صدوق در کتاب عیون از ابراهیم بن عبّاس صولی کاتب اهواز -- در سال 227.
نقل کرده که گوید:
روزی ما خدمت حضرت علیّ بن موسی الرّضا(علیه السلام) بودیم و آن حضرت فرمود: «در دنیا نعمت حقیقی وجود ندارد»پس برخی از فقهای حاضر در مجلس آیه «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»را خواند و گفت: مگر مقصود از این «نعیم»آب سرد و گوارا نیست؟ حضرت رضا(علیه السلام) با صدای بلند به او فرمود: شما این آیه را این گونه تفسیر می کنید، و برای نعیم مثال هایی می زنید، و گروهی از شما می گویید: مقصود آب سرد و گواراست، و گروهی می گویید طعام طیّب است و گروهی می گویید: خواب گواراست!!
سپس فرمود:
پدرم از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که چون این اقوال در تفسیر «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»نزد او گفته شد خشم نمود و فرمود: خداوند متعال از آنچه بر مردم تفضّل نموده سؤال نمی کند، و برآنان منّت نمی گذارد، چرا که این عمل
ص: 592
بین مخلوق قبیح و زشت است، و چگونه می توان به خالق چیزی را نسبت داد که او آن چیز را بین مردم قبیح دانسته است؟! و لکن مقصود از«نعیم»در این آیه محبّت ما اهل البیت و پذیرفتن ولایت ما می باشد، که خداوند بعد از توحید و نبوّت از آن سؤال خواهد نمود، چرا که بنده، هنگامی که به این نعمت پای بند باشد، خداوند او را به نعمت های دائم بهشتی می رساند.
تا این که فرمود:
پدرم از پدران خود از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: یا علی نخستین چیزی که بعد از مرگ از بنده ی خدا سؤال می شود: شهادت به «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ، و ولایت تو بر مؤمنین»است آن گونه که خداوند دستور داده و من نیز برای تو قرار داده ام و کسی که در دنیا اقرار به ولایت تو کرده باشد، و معتقد به آن باشد، به نعمت ابدی بهشت خواهد رسید….(1)
ص: 593
مرحوم شیخ مفید از محمّد بن سائب کلبی نقل نموده که گوید:
امام صادق(علیه السلام) هنگامی که به عراق آمد و وارد حیره شد، ابوحنیفه نزد او آمد، و مسائلی را از آن حضرت سؤال نمود و یکی از سؤالات او این بود که گفت: پدر و مادرم فدای شما باد، امر به معروف چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود: ای ابوحنیفه معروف بین اهل آسمان، همان معروف بین اهل زمین است، و آن امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) است.
ابوحنیفه گفت: فدای شما شوم منکر چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود:
منکر آن دو نفری هستند که درباره ی حقّ علی(علیه السلام) ظلم کردند، و حق او را غصب نمودند، و مردم را بر شانه او سوار کردند. ابوحنیفه گفت: چه می گویید؟ آیا کسی را در حال معصیت خدا می بینید و او را نهی می کنید؟
ص: 594
امام(علیه السلام) فرمود: این آن امر به معروف و نهی از منکر نیست، بلکه این خیری است که خداوند آن را مقدّم بر چیزهای دیگر نموده است.
ابوحنیفه گفت: فدای شما شوم معنای «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود:
ای ابوحنیفه تو درباره ی این آیه چه می گویی؟ ابوحنیفه گفت: مقصود از نعیم که از آن سؤال خواهد شد، امنیّت در راه ها و سلامت بدن، و قوتِ حاضر زندگی می باشد. امام(علیه السلام) فرمود: «ای ابوحنیفه اگر خداوند در قیامت تو را نگه بدارد، و از یکایک غذاها و آب هایی که خورده ای سؤال کند، معطّل خواهی شد، و کار تو طولانی می شود»ابوحنیفه گفت:
فدای شما شوم پس مقصود از نعیم چیست؟ فرمود:
«نعیم»ما هستیم و خداوند مردم را به وسیله ما از گم راهی و از کوری باطن و جهالت، بینایی می دهد. ابوحنیفه گفت: فدای شما شوم چگونه است که قرآن همیشه جدید و تازه است؟! امام(علیه السلام) فرمود: به خاطر این که قرآن برای زمان معیّنی نازل نشده است که روزگار آن را کهنه کند، و اگر چنین می بود، قرآن فانی می شد، قبل از آن که عالم فانی شود.(1)
ص: 595
ص: 596
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی انشراح.
تعداد آیات: 3 آیه.
ثواب قرائت سوره ی عصر
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
کسی که سوره «و العصر»را درنمازهای نافله خود بخواند خداوند در قیامت او را با صورت نورانی و خندان وبا چشمی روشن محشورمی نماید تا وارد بهشت شود.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بخواند، خداوند برای او ده حسنه می نویسد، و او را عاقبت به خیر می نماید، و از اصحاب حق [یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام)] خواهد بود، و اگر برای حفظ آنچه زیر زمین پنهان شده و یا در مخزنی قرار گرفته، خوانده شود،
ص: 597
خداوند آن را حفظ می نماید، تا صاحب آن بیاید و مال خود را بردارد.(1)
و ازامام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
اگر این سوره برای حفظ دفینه ای خوانده شود، با اذن الهی آن دفینه محفوظ می ماند، و خداوند حارسی برای حفظ آن قرار می دهد، تا زمانی که صاحب دفینه بیاید و مال خود را بردارد.(2)
ص: 598
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ الْعَصْرِ 1 إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ 2 إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ 3
«وَ الْعَصْرِ»عَصْر در اصل به معنای فشار دادن لباس و امثال آن برای بیرون آمدن آب از آن است، و به معنای آخر روز نیز آمده، و «عَصْران»به معنای صبح و عصر، و به معنای شب و روز استعمال شده است مانند شمسین و قمرین و تَعاقَبَ العصران یعنی تَعاقَبَ اللیل و النهار.
به نام خداوند بخشنده مهربان
به عصر سوگند، (1) که انسانها همه در زیانند (2) مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، و یکدیگر را به حق و شکیبایی و استقامت توصیه نموده اند! (3)
ص: 599
مرحوم صدوق در کتاب کمال الدین با سند خود از مفضّل نقل نموده که گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی این سوره سؤال نمودم و آن حضرت فرمود:
مقصود از عصر، عصر قیام قائم ما؟عج؟ است، و مقصود از«إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ» دشمنان ما هستند، و مقصود از «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا»ایمان به آیات ما می باشد، و مقصود از «وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»مواسات و کمک به برادران دینی است، و مقصود از«وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ»تواصی به امامت است، و مقصود از «وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»صبر در سختی و عسرت است.(1) محمّد بن عبّاس صاحب تأویل الآیات نیز با سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
در این سوره خداوند همه انسان ها را در خسران و زیانکاری دانسته، و اهل صفوه و برگزیدگان از خلق خود را استثناء کرده و می فرماید: «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا»و مقصود از«آمَنُوا»ایمان به ولایت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) است، و مقصود از«وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»انجام واجبات است، و مقصود از«وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ»تواصی به ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و امامان بعد از او می باشد، و مقصود
ص: 600
از«وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»این است که آنان فرزندان و ذریّه ی خود را به ولایت اهل البیت(علیهم السلام) و صبر بر آن سفارش می کنند.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی نیز روایت فوق را با سند دیگری از عبدالرّحمن بن کثیر از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده است، و در پایان آن گوید:
«وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ»قسم به عصراست، و جواب قسم «إنّ الإنسان لخاسر»است، و امام صادق(علیه السلام) «وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ» قرائت نموده یعنی انسان در خسران و زیان است تا آخر دهر، مگر آنان که أهل ایمان و اعمال صالحه باشند،و همدیگررا به حقّ و صبرسفارش نمایند، واهل تقوا و صبر باشند.(2)
ص: 601
ص: 602
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی قیامت.
تعداد آیات: 9 آیه.
ثواب قرائت سوره ی هُمَزَه
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که این سوره را در نمازهای واجب خود بخواند، خداوند فقر را از او دور می کند، و روزی او را می رساند، و مرگ بد را نیز از او برطرف می نماید.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بخواند، خداوند به عدد کسانی که به حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و اصحاب او استهزاء نموده اند، به او پاداش می دهد، و اگر برای بیماری چشم خوانده شود نافع خواهد بود.(2)
ص: 603
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اگر این سوره را برای شفای انسان چشم خورده بخوانند با قدرت الهی چشم بد از او برطرف خواهد شد.(1)
ص: 604
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ 1 الَّذی جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ 2 یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ 3 کَلاَّ لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ 4 وَ ما أَدْراکَ مَا الْحُطَمَةُ 5 نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ 6 الَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ 7 إِنَّها عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ 8 فی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ 9
«هُمَزَة»کسی را گویند که فراوان بدون حق به دیگران توهین و طعن و بی احترامی نماید، و اصل «هَمْز»به معنای کسر است، و بدگویی کننده با عمل خود دیگری را می شکند، و «لَمْز»نیز به معنای عیب گوئی است، و هُمَزَة و لُمَزَة به یک معناست، و بعضی گفته اند: «هَمْز»عیب گویی از پشت سر می باشد، و لَمْز عیب گویی مقابل رو می باشد، و بعضی گفته اند: هَمْز آزار دیگران با بدگویی است، و لَمْز بدگویی با از بین بردن شخصیّت است، با اشاره چشم و سر، و لمّاز و همّاز مبالغه در هَمْز و لَمْز است.
ص: 605
به نام خداوند بخشنده مهربان
وای بر هر عیبجوی مسخره کننده ای! (1) همان کس که مال فراوانی جمع آوری و شماره کرده (بی آنکه مشروع و نامشروع آن را حساب کند)! (2) او گمان می کند که اموالش او را جاودانه می سازد! (3) چنین نیست که می پندارد بزودی در «حُطَمه» [آتشی خردکننده] پرتاب می شود! (4) و تو چه می دانی «حُطمه»چیست؟! (5) آتش برافروخته الهی است، (6) آتشی که از دلها سرمی زند! (7) این آتش بر آنها فروبسته شده، (8) و آنان در ستونهای کشیده و طولانی بسته شده اند! (9)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ»کسانی هستند که نسبت به حق آل محمّد(صلی الله علیه و آله) بدگویی کردند، و از آنان عیب جویی نمودند، و در مقام و مجلسی که حق آنان نبود و آل محمّد(صلی الله علیه و آله) به آن سزاوارتر بودند نشستند.(1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
کفّار و مشرکین در دوزخ، اهل توحید را سرزنش می کنند و می گویند: «ما از توحید و موحّد بودن شما اثری برای شما ندیدیم، و اکنون ما و شما یکسان هستیم»
ص: 606
از این رو خداوند این سخنان را ناشایسته می داند و به ملائکه می فرماید: برای اهل توحید شفاعت کنید و آنان برای کسانی که خداوند می خواهد شفاعت می کنند، سپس خداوند به پیامبران می فرماید: شما نیز شفاعت کنید، و آنان شفاعت می کنند، و پس از آن به مؤمنان می فرماید: شما نیز شفاعت کنید، و آنان نیز برای هر کس خدا بخواهد شفاعت می کنند، تا این که خداوند می فرماید:
«من أرحم الراحمین هستم، همگی با رحمت من از دوزخ خارج شوید»، پس اهل توحید مانند ملخ ها [ی درهم پیچیده] از دوزخ خارج می گردند.
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
سپس درهای دوزخ به روی کفّار و منافقین بسته خواهد شد، و به خدا سوگند این برای آنان خلود در دوزخ خواهد بود.(1)
درکتاب اختصاص شیخ مفید؟ره؟ از کتاب «صفة الجنّة و النّار»از جابر جعفی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که ضمن حدیث مفصّلی فرمود:
سپس به هر شاخه ای از درخت زقّوم هفتاد نفر آویزان می شوند به گونه ای که نه آن شاخه خم می شود و نه می شکند و آتش از عقب و پایین آنان وارد می شود تا به دل ها و قلب های شان می رسد، و دل های آنان از تشنگی جمع می شود، و پرواز
ص: 607
می کند، و پوست های شان می سوزد، و چربی ها و شحوم شان آب می شود، و خداوند حَیِّ قَیّوم به آنان غضب می نماید، و به مالک دوزخ می فرماید: به آنان بگو: بچشید این عذاب را و هرگز جز عذاب بر شما افزوده نمی شود. سپس خداوند می فرماید:
«ای مالک! سَعِّر سَعِّر، چرا که خشم و غضب من بر کسی که مرا در عرش دشنام می دهد و حق مرا سبک می شمارد شدید است، و من مَلِک جبّار هستم»پس مالک می گوید: ای اهل ضلالت و گم راهی و ای اهل استکبار و ای اهل نعمات دنیا! چگونه یافتید آتش سَقَر را؟ و آنان می گویند: «آتش، قلوب ما را سوخته، و گوشت های ما را خورده، و استخوان های ما را خرد کرده، و ما را فریادرس و یاوری نیست.
پس مالک دوزخ می گوید: «به عزّت پروردگارم سوگند، من جز عذاب بر شما نمی افزایم»و آنان می گویند: «اگر پروردگار ما، عذاب بر ما وارد کند، به ما ظلم نکرده است»پس مالک می گوید: «فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقًا لِّأَصْحَابِ السَّعِیرِ»(1)، «یَعْنِی بُعْداً لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ، ثُمَّ یَغْضِبُ الْجَبَّارُ فَیَقُولُ: یَا مَالِکُ سَعِّرْ سَعِّر…أَعَاذَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ مِنَ النَّارِ وَ رَزَقَنَا وَ إِیَّاکُمْ مُرَافَقَةَ الْأَبْرَارِ.»(2)
ص: 608
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
مال جمع نمی شود مگر به خاطر پنج چیز:
1 -- بخل شدید، 2 -- آرزوی طویل، 3 -- حرص غالب، 4 -- قطع رحم، 5 -- مقدّم کردن دنیا بر آخرت.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اگر پاداش ها و حساب حق است، جمع مال برای چیست؟ و اگر خداوند انفاق را جایگزین می کند، بخل برای چیست…؟(2)
ص: 609
مؤلّف گوید:
حقّاً روایت «ذکر الْمَوْت عبادة»و روایت «کَفَی بِالْمَوْتِ وَاعِظاً»باید همواره در گوش ما باشد، وگرنه از عالم آخرت غافل خواهیم بود.
ص: 610
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی کافرون.
تعداد آیات: 5 آیه.
ثواب قرائت سوره ی فیل
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که در نمازهای واجب خود سوره ی فیل را بخواند هر زمین و کلوخ و کوهی در قیامت برای او شهادت می دهد که او از نمازگزاران است، و منادی خداوند می گوید: شما در شهادت خود بر بنده ی من صادق هستید، و من شهادت شما را نسبت به او پذیرفتم، او را داخل بهشت کنید، و حسابی از او نخواهید، چرا که من او را دوست می دارم و عمل او را نیز دوست می دارم.(1)
واز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
ص: 611
کسی که این سوره را بخواند، خداوند او را از عذاب خویش معاف می دارد، و در دنیا مسخ نمی شود….(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اگر این سوره بر سپاهی قرائت شود، بدون شکّ سپاه مقابل آن شکست می خورد، و قرائت این سوره بدون شکّ مایه قوّت قلب است.(2)
ص: 612
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفیلِ 1 أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فی تَضْلیلٍ 2 وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابیلَ 3 تَرْمیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ 4 فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ 5
«أَبَابِیلَ»جماعت های متفرّق و گروه گروه را گویند، و آن جمعی است بدون مفرد، و بعضی گفته اند: مفرد آن إِبول و یا اَبابِلَة است.
به نام خداوند بخشنده مهربان
آیا ندیدی پروردگارت با فیل سواران [لشکر ابرهه که برای نابودی کعبه آمده
ص: 613
بودند] چه کرد؟! (1) آیا نقشه آنها را در ضلالت و تباهی قرار نداد؟! (2) و بر سر آنها پرندگانی را گروه گروه فرستاد، (3) که با سنگهای کوچکی آنان را هدف قرار می دادند (4) و سرانجام (خداوند) آنها را همچون کاه خورده شده (و متلاشی) قرار داد! (5)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این سوره درباره ی لشکر حبشه [و پادشاه آنان ابرهه] نازل شده، و لشکر حبشه همراه خود فیلی را آورده بودند، تا کعبه را خراب کنند، و چون فیلِ خود را نزدیک مسجد آوردند، حضرت عبدالمطّلب به او گفت: آیا می دانی تو را برای چه به این جا آوردهاند؟ پس فیل با سر خود اشاره کرد که نمیدانم، عبدالمطّلب به او فرمود:
تو را برای خراب کردن خانه خدا آورده اند، آیا چنین کاری را خواهی کرد؟ پس فیل با سر خود اشاره نمود که چنین کاری را نخواهم کرد. و هر چه لشکر حبشه کوشیدند تا فیل را داخل مسجد نمایند فیل داخل مسجد نشد. از این رو با شمشیر به او حمله کردند و او را قطعه قطعه نمودند، و خداوند پرندگان ابابیل را فرستاد، تا با سنگ های سجّیل بر سر آنان بکوبند، و هر پرنده ای در منقار و پاهای او سه سنگ بود، و این سنگ ها را بر سر اصحاب فیل ریختند، و از عقب آنان خارج شد، و آنان را هلاک کرد، چنان که خداوند می فرماید: «فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَّأْکُولٍ»و عصف کاه است، و کاه مأکول آن مقداری است که از کاه باقی می ماند.
ص: 614
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«این حیوانِ جُدَریّ [که در فارسی پی سُرِه به آن گفته می شود] از جنس همان ابابیل است که لشکر ابرهه را هلاک نمودند.»(1)
مؤلّف گوید:
قصّه اصحاب فیل در چند روایت نقل شده و کامل ترین آنها روایت شیخ طوسی در امالی می باشد، و ما به آن اکتفا می کنیم.
عبدالله بن سِنان از امام صادق از پدر خود از جدّ خود امام سجّاد(علیهم السلام) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که پادشاه حبشه - ابرهة بن صباح - قصد خراب کردن کعبه را نمود، لشکر او به طرف مکّه آمدند و اموال مردم را غارت نمودند، و شترهای حضرت عبدالمطّلب بن هاشم را نیز غارت کردند تا این که حضرت عبدالمطّلب نزد ابرهه آمد و اجازه ملاقات خواست، و ابرهه در زیر قبّه ی دیباج بر تختی نشسته بود، و عبدالمطّلب بر او سلام کرد و ابرهه پاسخ داد، و چون جمال و زیبایی او را دید گفت: آیا پدران شما نیز دارای چنین جمال و نوری بودهاند؟ عبدالمطّلب فرمود: آری همه ی پدران من دارای جمال و نور و بهاء بودهاند.
ابرهه گفت: حقّاً شما از جهت فخر و شرافت بر پادشاهان شرافت پیدا کردهاید، و سزاوار است که تو سیّد و آقای این مردم باشی، سپس او را در کنار خود قرار داد، و به نگهبان فیل اعظم - که فیلی بزرگ و سفید و دارای دو ناب مرصّع به انواع درّ و جواهر بود و پادشاه در مقابل ملوک دیگر به آن افتخار
ص: 615
میکرد -- دستور داد تا آن فیل را مقابل عبدالمطّلب قرار دهد، و چون فیل مقابل آن حضرت قرار گرفت سجده نمود، در حالی که مقابل ابرهه سجده نمی کرد و خداوند زبان او را باز نمود و با زبان عربی به عبدالمطّلب سلام کرد، و ابرهه تعجّب کرد، وآن را سحر دانست و دستور داد فیل را به جای خود بردند، و سپس به عبدالمطّلب گفت:
«خواسته شما چیست؟ همانا من سخاوت و کرم و فضل شما را شنیده بودم و اکنون از شما جمال و جلال و هیئتی را میبینم که باید به حاجت و خواسته شما توجّه کنم، پس هر چه میخواهید از من طلب کنید»و فکر میکرد که عبدالمطّلب می گوید: از تخریب کعبه صرف نظر کن، ولکن عبدالمطّلب گفت: «لشکر تو شتران مرا گرفتهاند، به آنان بگو آنها را به من باز گردانند».
پس ابرهه خشمگین شد و گفت: از چشم من افتادی، چرا که من برای تخریب خانه کرامت و عزّت شما - که همه ساله به زیارت آن می آیید - آمده ام، و تو از من مطالبه شتران خود را می کنی؟! عبدالمطّلب فرمود:من صاحب این خانه نیستم، بلکه صاحب شتران خود هستم، و این خانه را صاحبی است که او بهتر میتواند از خانه خود دفاع کند. پس ابرهه گفت: شتران او را بازگردانید، و عبدالمطّلب با شتران خود به مکّه بازگشت و ابرهه نیز با لشکر و فیل اعظم خود به طرف مکّه حرکت نمود و فیل را هر چه کردند داخل حرم نشد، و عبدالمطّلب به غلامان خود گفت: فرزندم را بگویید بیاید و چون عبّاس را آوردند گفت: مقصودم این نبود، پس ابوطالب را آوردند و گفت: این نیز مقصود من نبود، فرزندم عبدالله را بیاورید، و چون عبدالله - پدر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد، عبدالمطّلب به او فرمود:
ص: 616
بالای کوه ابوقبیس میروی و در سمت بحر نگاه میکنی و برای من خبر می آوری.
پس عبدالله بالای کوه رفت و دید ابابیل مثل سیل به طرف کعبه می آیند و چون به کعبه رسیدند هفت دور طواف کردند، و سپس مقابل صفا و مروه هفت مرتبه سعی نمودند، و عبدالله پایین آمد و این خبر را به پدر خود رساند، و عبدالمطّلب فرمود: فرزندم ببین پس از آن به کجا رفتند؟ عبدالله گفت: به طرف لشکر ابرهه [در وادی مُحسِّر] رفتند. پس عبدالمطّلب بین مردم مکّه آمد و گفت: به طرف لشکر ابرهه بروید و غنائم خود را بگیرید، چرا که لشکر ابرهه هلاک شدند، و هر پرندهای از آن ابابیل سه ریگ در پاها و منقار خود داشت و با هر ریگی یک نفر را هلاک می نمود، و چون همه لشکر ابرهه هلاک شدند ابابیل باز گشتند، و چنین چیزی را اهل مکّه ندیده بودند، و پس از آن نیز ندیدند، و عبدالمطّلب نزد کعبه آمد و پرده کعبه را گرفت و گفت:
یَا حَابِسَ الْفِیلِ بِذِی الْمُغَمَّسِ *** حَبَسْتَهُ کَأَنَّهُ مُکَرْکَس…
مرحوم کلینی نیز قصّه فوق را با مختصر اختلاف عبارات، از ابان بن تغلب از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده، و در پاورقی مشاهده می شود.(1)
ص: 617
روایات قصّه فوق را مرحوم علّامه بحرانی نیز در تفسیر برهان نقل نموده است.(1)
ص: 618
ص: 619
ص: 620
ص: 621
ص: 622
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی تین.
تعداد آیات: 4 آیه.
ثواب قرائت سوره ی قریش
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که اکثر اوقات سوره ی قریش را بخواند خداوند او را بر مرکبهای بهشتی سوار می کند، و در قیامت محشور می شود، تا بر سر سفرهها و موائد نور قراربگیرد.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بخواند، خداوند پاداش طواف کعبه و اعتکاف در مسجد الحرام را به او می دهد، و اگر این سوره را بر طعامی بخوانند که از ضرر آن هراس دارند، آن طعام شفا خواهد بود، و هرگز آسیبی نمی رساند.(2)
ص: 623
و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
اگر این سوره را بر طعامی بخوانند که از ضرر آن هراس دارند، برای هر دردی شفا خواهد بود، و اگر بر آبی خوانده شود و آن آب را بر کسی بپاشند، که قلب او بیمار است، و سبب آن را نمیداند، خداوند بیماری او را برطرف خواهد نمود.(1)
ص: 624
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
لِإیلافِ قُرَیْشٍ 1 إیلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ 2 فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ 3 الَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ 4
«إیلاف»ایجاب و ایجاد الفت با حسن تدبیر و تلطّف است، و ألِفَ یَأْلِفُ إلفاً و آلفه یؤلفه إیلافاً، إذا جعله یألف، بنابراین ایلاف نقیض ایحاش است، و نظیر آن ایناس می باشد، و إلْفُ الشئ ملازمته معه و السکون الیه، و «رَحْلَة»حالت سیر بر روی راحلة یعنی شتر قوّی می باشد، و «رَحْل»متاع سفر را گویند، و «اِرتحال»به دوش گرفتن بار برای سیر در سفر است.
ص: 625
به نام خداوند بخشنده مهربان (کیفر لشکر فیل سواران) بخاطر این بود که قریش (به این سرزمین مقدس) الفت گیرند (و زمینه ظهور پیامبر فراهم شود)! (1) الفت آنها در سفرهای زمستانه و تابستانه است (و بخاطر این الفت به آن سفرها باز می گردند)! (2) پس (بشکرانه این نعمت بزرگ) باید پروردگار این خانه را عبادت کنند، (3) همان پروردگاری که آنها را از گرسنگی نجات داد و از ترس و ناامنی ایمن ساخت. (4)
مرحوم علّی بن ابراهیم قمّی گوید:
این سوره درباره ی قریش مکّه نازل شد، چرا که معاش و درآمد آنان از رَحلِه و سفر به یمن در زمستان، و سفر به شام در تابستان تأمین میشد، و آنان خشکبار خود را مانند فلفل و غیره از مکّه به شام می بردند، و به جای آنها لباس و آرد و حبوبات می خریدند، و در مسیر راه با مردم دیگر الفت پیدا می کردند، و در هر رحله و سفری یکی از رؤسای قریش را با خود می بردند، و معاش آنان از این طریق تأمین می شد.
و چون خداوند پیامبر خود حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را در مکّه مبعوث به رسالت نمود، نیازی به سفر به یمن و شام پیدا نکردند، چرا که مردم از اطراف - به خاطر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و زیارت کعبه و حجّ خانه خدا- به مکّه می آمدند، و مسائل اقتصادی آنان تأمین میشد، از این رو خداوند می فرماید: «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ * الَّذِی أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ»یعنی اکنون باید پروردگار این کعبه را عبادت کنند که آنان را اطعام نمود و از گرسنگی نجات یافتند، و نیازی به رفتن به
ص: 626
شام پیدا نکردند، و «آمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ»یعنی خدایی که آنان را از خطر طریق و رفتن به یمن و شام ایمن نمود.(1)
ص: 627
ص: 628
محلّ نزول: 3 آیه اوّل مکّه مکرّمه، و بقیّه مدینه منوّره.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی تکاثر.
تعداد آیات: 7 آیه.
ثواب قرائت سوره ی ماعون
مرحوم صدوق در کتاب ثواب الأعمال از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
کسی که سوره ی ماعون را در نمازهای واجب و مستحبّ خود بخواند، از کسانی خواهد بود که خداوند نماز و روزه او را قبول می کند، و حسابی در قیامت برای او قرار نمی دهد.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بعد از نماز عشا بخواند خداوند او را می آمرزد، و تا نماز صبح او را حفظ می نماید.(2)
ص: 629
و از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بعد از نماز عصر بخواند، در امان و حفظ خداوند خواهد بود، و تا این ساعت از روز دوم نیز محفوظ می ماند.(1)
ص: 630
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
أَ رَأَیْتَ الَّذی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ 1 فَذلِکَ الَّذی یَدُعُّ الْیَتیمَ 2 وَ لا یَحُضُّ عَلی طَعامِ الْمِسْکینِ 3 فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ 4 الَّذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ 5 الَّذینَ هُمْ یُراؤُنَ 6 وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ 7
«یَدُعُّ الْیَتِیم»دَعْ به معنای: دفع با شدّت است، چنان که «دَعْدَعَة»حرکت دادن مکیال است برای این که کاملاً پر شود، و «دَعْدَعَة»به معنای زجر نیز آمده است، و «حَضّْ»و حَثّ و تحریص، به یک معناست،و«ماعون»هر چیزی است که در آن منفعت باشد، و اصل لغت به معنای قلّت است، و مَعْن به معنای قلیل القیمة است که در آن منفعت باشد، و مَعَنَ الوادی، إذا جَرَت میاهه قلیلاً قلیلاً.
ص: 631
به نام خداوند بخشنده مهربان
آیا تو کسی که روز جزا را پیوسته انکار می کند را دیدی؟ (1) او همان کسی است که یتیم را با خشونت می راند، (2) و (دیگران را) به اطعام مسکین تشویق نمی کند! (3) پس وای بر نمازگزارانی که…(4) در نماز خود سهل انگاری می کنند، (5) همان کسانی که ریا کاری می کنند، (6) و دیگران را از وسایل ضروری زندگی منع می نمایند! (7)
حضرت رضا(علیه السلام) از پدر خود از جدّ خود امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مقصود از«یُکَذِّبُ بِالدِّینِ»تکذیب ولایت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) است.(1)
مرحوم علّی بن ابراهیم گوید:
«أَ رَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ»درباره ابوجهل و کفّار قریش نازل شد، و دفع یتیم و عدم رغبت به اطعام مسکین مربوط به آنان است، و آیه «فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ *الَّذِینَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ»یعنی آنان که نماز خود را ترک می نمایند، چرا که هر انسانی در نماز خود سهو و شک پیدا می کند.
و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود از سهو تأخیر نماز از اوّل وقت بدون عذر است.
ص: 632
سپس گوید:
و «ماعون»، عبارت از عاریه دادن چراغ و گیرانه آتش و خمیر مایه و امثال اینها از آلاتی که مردم به همدیگر نیاز پیدا می کنند می باشد، و درروایتی آمده که مقصود خمس و زکات [و قرض و صدقه] است.(1)
مرحوم کلینی در کافی از محمّد بن فضیل نقل نموده که گوید: از عبد صالح موسی بن جعفر؟سهما؟ درباره ی «عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ»سؤال کردم و آن حضرت فرمود:
مقصود ضایع کردن نماز است.(2)
ابو بصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) درتفسیر«وَ یَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ»فرمود:
ماعون قرض و هر کار خیر دیگری است، مانند لوازم خانه که عاریه داده می شود، و زکات نیز از ماعون است. گفتم: ما همسایگانی داریم که چون عاریه به آنان می دهیم، آن را می شکنند و فاسد می کنند، آیا مانعی دارد که به آنان عاریه ندهیم؟ فرمود: مانعی نیست که به آنان عاریه ندهید.(3)
ص: 633
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
هیچ عملی نزد خداوند محبوب تر از نماز نیست، پس نباید چیزی از امور دنیا، شما را از نماز باز بدارد، چرا که خداوند(عزوجل) اقوامی را مذمّت نموده و می فرماید: «الَّذِینَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ»؛ یَعْنِی «أَنَّهُمْ غَافِلُونَ اسْتَهَانُوا بِأَوْقَاتِهَا.»(1)
مؤلّف گوید:
روایت درباره ی نماز و زکات و کارهای خیر فراوان است و ما آنها را در کتاب واجبات اسلام بیان نمودهایم مراجعه شود.
ص: 634
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی عادیات.
تعداد آیات: 3 آیه.
ثواب قرائت سوره ی کوثر
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که در نمازهای واجب و مستحب خود سوره ی کوثر را بخواند، خداوند در روز قیامت او را از کوثر سیراب خواهد نمود، و محدّث او خواهد بود نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در کنار شجره ی طوبی.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بخواند، خداوند او را از نَهر کوثر و از هر نهر دیگر بهشتی سیراب می نماید، و به عدد هر قربانی که مردم در روز عید قربان می کنند، ده حسنه به او داده می شود، و کسی که این سوره را در شب جمعه یکصد مرتبه بخواند، پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) را با چشم خود در خواب خواهد دید، و کسی نمی تواند به صورت پیامبر
ص: 635
خدا(صلی الله علیه و آله) در خواب متمثّل شود.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که این سوره را در سحر شب جمعه یکصد مرتبه بعد از نماز شب بخواند، پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) را - با اذن خداوند متعال - در خواب خواهد دید.(2)
ص: 636
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ 1 فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ 2 إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ 3
«کَوْثَرَ»فَوْعَلَ از کثرت به معنای شأنیّت کثرت است، و کوثر [در این آیه] خیر کثیر است. و «إِعْطاء»دو قسم است، 1- اعطاء تملیک، 2- اعطاء غیر تملیک، و اعطاء کوثر اعطاء تملیک است، مانند اعطاء اجرت که سبب تملیک می شود، و «شانِئ»به معنای مبغض و دشمن کینه توز است، و «اَبْتَر»از حمار به معنای دم بریده است. و در حدیث زیاد بن ابیه آمده: «إنّه خَطَبَ خُطْبَةً البَتْراء»و خطبه ی بتراء خطبهای است که در آن حمد الهی و صلوات بر پیامبر و آل او نباشد، مانند صلوات بَتْراء و اَبْتَر که در آن صلوات بر آل محمّد(صلی الله علیه و آله) نباشد؛ و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: «لَا تُصَلُّوا عَلَیَّ صَلَاةَ البتراء.»
ص: 637
به نام خداوند بخشنده مهربان
ما به تو کوثر [خیر و برکت فراوان] عطا کردیم! (1) پس برای پروردگارت نماز بخوان [و دستهای خود را هنگام تکبیر محاذی گوش ها قرار ده] و قربانی کن! (2) (و بدان که) دشمن تو -- قطعاً -- بریده نسل و بی عقب است! (3)
مرحوم علّی بن ابراهیم قمّی گوید:
کوثر نهری است در بهشت و خداوند آن را عوض ابراهیم به رسول خود عطا نموده است. سپس گوید: روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داخل مسجد شد، و دو نفر از منافقین:عمرو بن عاص و حِکَم بن ابی العاص حاضر بودند، پس عمرو بن عاص به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: «یا أبا الأبتر» و این را به این خاطر گفت که در جاهلیّت کسی که فرزند پسری نداشت را اَبتَر می گفتند، سپس عمرو بن عاص گفت: «إنّی لأ شنأ محمّداً ای أُبغضه».و این سوره را خداوند نازل نمود «إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ…»یعنی مبغض و دشمن تو -- عمرو بن عاص -- اَبتَر است و دین و نَسَبی ندارد.(1)
مرحوم شیخ طوسی در کتاب امالی از ابن عبّاس نقل کرده که گوید:
هنگامی که این سوره بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) به
ص: 638
آن حضرت گفت: یا رسول الله مقصود از این کوثر چیست، برای ما توصیف کنید؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «یا علی کوثر نهری است که زیر عرش الهی جاری می شود، و آب آن سفیدتر از شیر، و شیرین تر از عسل، و نرم تر از کف می باشد، و ریگهای کف آن زَبَرجَد و یاقوت و مرجان است، و گیاه آن زعفران و خاک آن مُشک اَذْفر، و قواعد آن زیر عرش خدای(عزوجل) می باشد».
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دست خود را بر پهلوی امیرالمؤمنین(علیه السلام) زد و فرمود:
«یا علّی این نهر مخصوص به من و تو و دوستان تو بعد از من می باشد.»(1)
مرحوم شیخ طوسی در امالی از ابن عبّاس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
«خداوند پنج چیز به من عطا نمود، و پنج چیز به علی: به من جوامع کلام، و به علی جوامع علم عطا کرد، و مرا پیامبر خود قرار داد، و علی را وصیّ من قرار داد، و به من کوثر عطا نمود و به علی سلسبیل عطا کرد، و به من وحی عطا نمود، و به علی الهام عطا کرد، و مرا به معراج برد، و برای علی درهای آسمان را گشود و حجابها از مقابل چشم او برداشته شد، تا در معراج مرا دید و من نیز او را دیدم».
ص: 639
ابن عبّاس گوید: سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گریان شد، و من گفتم: پدر و مادرم فدای شما باد یا رسول الله برای چه گریان شدید؟ فرمود:
ای ابن عبّاس! نخستین سخنی که خداوند در معراج به من فرمود این بود که فرمود: «ای محمّد به پایین نگاه کن»و چون نگاه کردم دیدم حجابها کنار رفته، و درهای آسمانها باز شده، و علی را دیدم که به طرف من نظر می کند، و من با او گفت و گو نمودم، و پروردگار(عزوجل) نیز با من سخن گفت».
ابن عبّاس گوید: گفتم: یا رسول الله پروردگارت با تو چه گفت؟ فرمود:
او به من فرمود: ای محمّد! «من علیّ را وزیر و خلیفه و وصیّی بعد از تو قرار دادم اکنون این خبر را به او برسان، او سخن تو را میشنود».پس من همان گونه که در پیشگاه پروردگار خود بودم این خبر را به علیّ دادم، و علیّ به من گفت:
«من پذیرفتم و اطاعت کردم»پس خداوند به ملائکه دستور داد تا به علیّ سلام کنند، و ملائکه به علی سلام کردند، و علی به آنان پاسخ داد، و ملائکه را دیدم که به خاطر او به همدیگر بشارت میدادند، و من به هر گروه از ملائکه برخورد کردم به من بشارت دادند و گفتند: «ای محمّد سوگند به خدایی که تو را به حق به پیامبری مبعوث نموده، همه ملائکه از این که خداوند پسر عمّ تو را خلیفه تو قرار داده مسرور و شادمان هستند».و حَمَله ی عرش را دیدم که سرهای خود را به طرف زمین فرود آورده بودند، پس من گفتم: «ای جبرئیل برای چه حَمَله ی عرش سرهای خود را به طرف زمین فرود آوردهاند؟»جبرئیل گفت: «ای محمّد احدی از ملائکه نیست مگر آن که با شادی به چهره ی علی بن ابی طالب نگاه می کند، و حَمَله ی عرش نیز الساعة از خداوند اجازه گرفتند، و خداوند به آنان اجازه داد تا به چهره ی علی بن ابی طالب نگاه
ص: 640
کنند، و چون من به زمین حبوط کردم و این خبر را به علی دادم، علی نیز این
خبر را به من داد، و من فهمیدم که علی از اسرار آسمانها آگاه بوده است.»ابن عبّاس گوید: سپس من گفتم: «یا رسول الله مرا موعظه کن»فرمود:
«بر تو باد به دوستی و محبّت علی بن ابی طالب، سوگند به آن خدایی که مرا به حق به پیامبری مبعوث نمود، خداوند از هیچ بندهای هیچ عبادت و عمل نیکی را نمیپذیرد، تا از او نسبت به محبّت علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) سؤال نماید، گر چه او داناتر به آن خواهد بود، پس هر کس با ولایت علیّ خدا را ملاقات کند خداوند اعمال او را قبول خواهد نمود، و اگر دارای ولایت او نباشد، سؤال دیگری از او نمی کند و دستور می دهد تا او را به دوزخ ببرند….»(1)
ص: 641
ص: 642
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
جوامع الکلمه قرآن است.(1)
مرحوم طبرسی از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که در تفسیر «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ»فرمود:
یعنی دو دست خود را [هنگام تکبیرة الإحرام] محاذی صورت خود قرار ده.(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که این سوره نازل شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به جبرئیل فرمود: مقصود از«وَ انْحَرْ»چیست؟ جبرئیل گفت: مقصود خداوند ذبح قربانی نیست بلکه خداوند تو را امر نموده که هنگام تکبیرة الإحرام و هنگام رفتن به رکوع و سر از رکوع برداشتن و هنگام رفتن به سجده و سر از سجده برداشتن، دستهای خود را تا محاذی صورت بالا ببری، و نماز ما و نمار ملائکه در آسمانهای
ص: 643
هفت گانه چنین است، و هر چیزی را زینتی است و زینت نماز به بالا بردن دستها هنگام تکبیر است.(1)
مرحوم صدوق در کتاب خصال ضمن حدیثی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
«بدترین اوّلین و آخرین دوازده نفر هستند، شش نفر از اوّلین اند، و شش نفر از آخرین و از شش نفر آخرین یکی ابتر می باشد و او عمرو بن العاص است.»(2)
ص: 644
ص: 645
ص: 646
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی ماعون.
تعداد آیات: 6 آیه.
ثواب قرائت سوره ی کافرون
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
قرائت «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»پاداش ثلث قرآن را دارد، و قرائت «قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ» پاداش ربع قرآن را دارد.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که هنگام رفتن در بستر خواب سوره ی «قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ»و سوره ی «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»را بخواند خداوند برائت از شرک را برای او می نویسد.(2)
ص: 647
و نیز فرمود:
کسی که این دو سوره را در یکی از نمازهای واجب خود بخواند، خداوند او و پدر و مادر و فرزندان او را میآمرزد، و اگر شقیّ باشد نام او را از دیوان اشقیا محو می نماید و در دیوان سعدا ثبت می کند، و حیات او را سعادت، و مرگ و حشر او را شهادت قرار می دهد.
هشام بن سالم گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که گفتی: «لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ»بگو: «وَ لَکِنِّی أَعْبُدُ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ دِینِی»، و هنگامی که از قرائت این سوره فارغ میشوی سه مرتبه بگو: «دِینِیَ الْإِسْلَام.»(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
«کسی که این سوره را بخواند از آزار شیطان دور می شود، و خداوند او را از وحشت قیامت نجات می دهد، و کسی که هنگام خواب آن را بخواند، خواب بد نمی بیند، و محفوظ میماند، پس شما این سوره را به فرزندان خود یاد بدهید»(2).
و کسی که هنگام طلوع آفتاب ده مرتبه آن را بخواند و دعا کند، خداوند دعای او را مستجاب می نماید اگر خواسته او معصیت نباشد.
ص: 648
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ 1 لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ 2 وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ 3 وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ 4 وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ 5 لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ 6
به نام خداوند بخشنده مهربان بگو: ای کافران! (1) آنچه را شما می پرستید من نمی پرستم! (2) و نه شما آنچه را من می پرستم می پرستید، (3) و نه من هرگز آنچه را شما پرستش کرده اید می پرستم، (4) و نه شما آنچه را که من می پرستم پرستش می کنید (5) (حال که چنین است) آیین شما برای خودتان، و آیین من برای خودم! (6)
ص: 649
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید: پدرم از محمّد بن ابی عمیر نقل نموده که گوید: ابو شاکر دیصانی ملحد به ابوجعفر احول درباره ی سوره ی «قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ…» گفت: آیا متکلّم حکیم چنین سخنی را میگوید، و سخن خود را این گونه تکرار می کند؟! و ابوجعفر احول پاسخی نداشت تا در مدینه خدمت امام صادق(علیه السلام) رسید و درباره ی سؤال ابو شاکر سؤال نمود و امام(علیه السلام) فرمود:
آنان گفتند: «تو یک سال خدایان ما را پرستش کن، و ما نیز یک سال خدای تو را پرستش می نماییم».و خداوند پاسخ آنان را همانند سخن خودشان داد، و در مقابل «تَعْبُدُ آلِهَتَنَا سَنَةً»فرمود: «قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ * لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ»و در مقابل «نَعْبُدُ إِلَهَکَ سَنَةً» فرمود: «وَ لَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ»و در مقابل سخن تکراری آنان که گفتند: «تَعْبُدُ آلِهَتَنَا سَنَةً»فرمود: «وَ لَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ».و در مقابل سخن آنان که گفتند: «نَعْبُدُ إِلَهَکَ سَنَةً»فرمود: «وَ لَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ *لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ»و با شنیدن این پاسخ از امام(علیه السلام)، ابوجعفر احول از مدینه به کوفه آمد، و پاسخ امام(علیه السلام) را به ابو شاکر داد، و ابو شاکر گفت: تو این پاسخ را از حجاز آوردهای. سپس ابن ابی عمیر گفت: امام صادق(علیه السلام) پس از قرائت این سوره سه مرتبه میفرمود: «دِینِیَ الْإِسْلَام.»(1)
ص: 650
مرحوم شیخ طوسی در کتاب امالی از سعید بن مینا از گروهی از اصحاب خود نقل نموده که بزرگان قریش مانند: عتبة بن ربیعة، و امیّة بن خلف، و ولید بن مغیرة، و عاص بن سعید نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: «ای محمّد! بیا با ما توافق کن، که ما خدای تو را بپرستیم و تو نیز بتهای ما را بپرستی، تا در عبادت با همدیگر شریک باشیم، پس اگر آنچه ما به آن اعتقاد داریم حق است تو نیز بهره ی خود را از آن بردهای، و اگر آنچه تو اعتقاد داری حق است ما نیز بهره ی خود را از آن بردهایم». و خداوند در پاسخ آنان این سوره را نازل نمود: «قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ….»(1)
مؤلّف گوید:
روایات فراوانی با اسناد صحیح از ائمه اهل البیت(علیهم السلام) درباره ی ثواب قرائت و کیفیّت خواندن این سوره نقل شده است طالبین به کتاب های کافی و ثواب الأعمال و فقیه و تفسیر نورالثّقلین و غیره مراجعه فرمایند.
ص: 651
مرحوم طبرسی در مجمع البیان از جبیر بن مُطِعم نقل نموده که گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود:
آیا دوست میداری که چون مسافرت میکنی، حال تو بهتر از دیگران باشد، و زاد و توشه تو نیز بیشتر باشد؟ گفتم: «آری یا رسول الله پدر و مادرم فدای شما باد».
فرمود: پنج سوره ی آخر قرآن: «قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ»و «إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ» و«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»و «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»و«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ»را بخوان.
جبیر بن مطعم گوید:
من مال فراوانی نداشتم و پس از خواندن این سورهها با هر گروهی مسافرت کردم زاد و توشه من بهتر و بیشتر از آنان بود.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هر سورهای را می توان رها کرد و سوره ی دیگری به جای آن خواند مگر سوره ی «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»و سوره ی «قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ»را.(2)
ص: 652
محلّ نزول: در سال حجّة الوداع در مِنا نازل شد.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی توبه.
تعداد آیات: 3 آیه.
ثواب قرائت سوره ی نصر
این سوره بعد از فتح مکّه نازل شد، و ماجرای «عمرة القضاء»و فتح مکّه در ابتدای سوره ی فتح و در کتب تاریخ ثبت شده است.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
کسی که سوره ی «إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ»را در نماز واجب و یا در نماز مستحب بخواند، خداوند او را بر همه دشمنانش پیروز می نماید، و چون در قیامت حاضر می شود، نامهای خداوند از جوف قبر به او داده است و در آن امان از آتش دوزخ و زفیر جهنّم می باشد، و بر هر چیزی می گذرد، به او بشارت می دهد، و به هر خیری او را خبر می دهد، تا داخل بهشت شود، و در دنیا نیز وسیله هر خیری که آرزو نداشته و به قلب او خطور نکرده است، برای او فراهم می شود.(1)
ص: 653
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را در نماز خود بخواند، نماز او به بهترین وجه قبول می شود.
و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: کسی که این سوره را هنگام خواندن هر نماز، هفت مرتبه بخواند، نماز او به بهترین وجه قبول می شود.(1)
ص: 654
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ 1 وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجاً 2 فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً 3
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
هنگامی که یاری خدا و پیروزی فرارسید، (1) و تو دیدی مردم گروه گروه وارد دین خدا می شوند، (2) پروردگارت را تسبیح و حمد کن و از او آمرزش بخواه که او بسیار توبه پذیر است!(3)
مرحوم طبرسی گوید:
مفعول «جَاء»محذوف است،و تقدیرآن، «إِذَا جَاءک نَصْرُ اللَّهِ»می باشد، و
ص: 655
جواب «إِذَا»نیز محذوف است و تقدیر آن «إذا جاء نصر الله حَضَر أجلک»می باشد، و بعضی گفته اند: جواب «إِذَا»«فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا»می باشد، و «أَفْوَاجًا»منصوب بر حالیّت است.(1)
مؤلّف گوید:
مقصود از فتح، فتح مکّه می باشد که بدون خون ریزی حاصل شد و احسن فتوح بود.
مرحوم شیخ طوسی در امالی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که سوره ی «إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ»نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود: یا علی نصرت خدا و پیروزی فرا رسیده است، و چون دیدی مردم فوج فوج داخل دین خدا می شوند، پروردگار خود را تسبیح کن و از او طلب مغفرت نما که او بسیار توبه پذیر است.
سپس فرمود:
«یا علی! خداوند متعال جهاد را بعد از من در زمان فتنه بر مؤمنین واجب نموده است، همان گونه که جهاد با مشرکین را در زمان من بر آنان واجب نمود» پس من گفتم: یا رسول الله آن فتنه ای که خداوند جهاد را به خاطر آن بر ما واجب نموده چیست؟ فرمود:
«فتنه گروهی است که شهادت به «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّه»می دهند، و مخالف سنّت من هستند، و در دین من طعن و انحراف وارد می کنند.»گفتم: من بر چه اساسی با آنان جنگ کنم، در حالی که شهادت به «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّه»میدهند؟ فرمود: «براساس بدعت هایی که در دین خدا
ص: 656
وارد می کنند، و از من جدا می شوند، و امرمرا اطاعت نمی کنند، و ریختن خون عترت من را حلال می دانند».
گفتم: «یا رسول الله! شما به من وعده ی شهادت دادید، اکنون از خدا بخواهید که زودتر شهادت را برای من فراهم کند»رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«آری من به تو وعده ی شهادت دادم، آیا صبر تو چگونه خواهد بود، هنگامی که این محاسن تو، به خون سرت خضاب شود؟»و با دست خود اشاره به سر و محاسن من نمود.
گفتم: یا رسول الله، اگر شهادت نصیب من بشود جای صبر نیست بلکه جای بشارت و شکر است. فرمود:
«آری، خود را آماده ی خصومت و جنگ با امّت من بکن»گفتم: یا رسول الله! مرا به راه پیروزی [و سعادت] راهنمایی کن. فرمود: هنگامی که دیدی مردم از مسیر عدل و هدایت، به مسیر باطل و گم راهی رفتند، با آنان جنگ کن، چرا که هدایت از ناحیه ی خداوند است، و گم راهی و ضلالت از ناحیه ی شیطان است.
سپس فرمود:
«یا علی! هدایت، پیروی امر خدا و دوری از هوا و رأی باطل است، و من اکنون می بینم که گروهی از این امّت قرآن را تأویل می کنند، و داخل در شبهات می شوند، و خوردن شراب و نبیذ را حلال می دانند، و زکات را خسارت میپندارند، و حرام را به اسم هدیه حلال می دانند».گفتم: یا رسول الله! برای چه چنین می کنند، آیا آنان اهل فتنه اند و یا از دین خارج شده اند؟ فرمود: آنان اهل فتنه هستند و در فتنه خود کور و متحیّراند، تا زمانی که قانون عدالت آنان را فرا گیرد.
ص: 657
گفتم: یا رسول الله آیا عدل از ناحیه ما می باشد و یا از ناحیه غیر ما؟ فرمود:
«بلکه از ناحیه ما می باشد، و خداوند به واسطه ما فتح و شروع نموده و به واسطه ما ختم خواهد نمود، و به واسطه ما بعد از برطرف شدن شرک، بین مردم الفت ایجاد می نماید، و بعد از فتنه، به واسطه ما قلوب مردم الفت پیدا می کند».پس من گفتم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی مَا وَهَبَ لَنَا مِنْ فَضْلِه.»(1)
ص: 658
مرحوم علّامه ابن شهر آشوب از ابن عبّاس نقل کرده که گوید: هنگامی که آیه «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُم مَّیِّتُونَ»(1)نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«ای کاش می دانستم مرگ من چه زمانی خواهد بود»پس سوره نصر نازل شد، و بعد ازنزول این سوره، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بین تکبیر و قرائت سکوت می نمود و می فرمود: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ بِحَمده، اسْتَغْفِرْهُ وَ أتوب إلیه»و چون علّت آن را سؤال کردند، فرمود: «ای مردم آگاه باشید که مرگ من فرا رسیده است» پس گریه شدیدی نمود، تا این که به آن حضرت گفته شد: «یا رسول الله آیا برای مرگ گریه می کنی، در حالی که خداوند گناهان گذشته و آینده ی تو را بخشیده است؟»
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«آیا «هول مُطَّلَع»و تنگی قبر، و تاریکی لحد، و قیامت، و وحشت های آن، در پیش نیست؟»ابن عبّاس سپس گوید: پس از نزول این سوره تنها یک سال رسول خدا(صلی الله علیه و آله) زنده بود.(2)
ص: 659
مرحوم علی بن ابراهیم در معنای این سوره گوید:
این سوره در منی در سال حجّة الوداع نازل شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس از نزول این سوره فرمود: «خبر مرگ من رسیده است».و سپس داخل مسجد خیف شد، و مردم گرد او جمع شدند و فرمود: خدا یاری کند کسی را که سخن مرا بشنود، و حفظ نماید، و به دیگران ابلاغ کند، و چه بسا حامل فقهی که فقیه نباشد، و چه بسا حامل فقهی که برای افقه از خود بیان فقه می کند، سه چیز است که قلب مسلمان نباید در آن خیانت کند، 1- اخلاص عمل برای خدا، 2- خیرخواهی برای ائمّه مسلمین، 3- شرکت در جماعات مسلمین، چرا که دعوت ائمّه مسلمین شامل همه مسلمانان می شود.
سپس فرمود:
«أَیُّهَا النَّاسُ، إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثّقلین مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا: کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی»یعنی ای مردم من دو چیز بزرگ را بین شما باقی می گذارم، و تا وقتی که شما به آن ها تمسّک کنید [و از آن ها پیروی نمایید] هرگز لغزش و گم راهی پیدا نمی کنید، و آن دو چیز کتاب خدا و عترت و اهل بیت من می باشد، و خداوند لطیف و خبیر به من خبر داده که این دو چیز از همدیگر جدا نخواهند شد، تا در قیامت نزد حوض کوثر مرا ملاقات نمایند، سپس فرمود: «قرآن و عترت من، مانند دو انگشت سبّابه من هستند، نه مانند سبّابه و انگشت وسطی که با همدیگر تفاوت دارند.»و سپس دو انگشت سبّابه خود را کنار همدیگر قرار داد.(1)
ص: 660
امّ سلمه گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) [پس از نزول سوره نصر] در پایان عمر خود در حالت قیام و قعود و رفت و آمد می فرمود:
«سبحان الله و بحمده، و أستغفر الله و أتوب إلیه»و چون از علّت آن سؤال کردیم فرمود: من مأمور به گفتن این ها هستم، و سپس این سوره را قرائت نمود.(1)
ص: 661
ص: 662
محلّ نزول: مکّه مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی فاتحة الکتاب.
تعداد آیات: 5 آیه.
ثواب قرائت سوره ی مسد
مرحوم صدوق در ثواب الأعمال از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که سوره ی «تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ»را قرائت می کنید، به ابولهب لعن و نفرین بفرستید، چرا که او از مکذّبین پیامبر(صلی الله علیه و آله) و آیین او بوده است، و پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) و دین او را تکذیب می کرده است.(1)
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، خداوند بین او و بین ابولهب را جمع نخواهد نمود، و کسی که این سوره را برای بیماری های داخلی بخواند، با اذن خداوند متعال بیماری او ساکت و آرام می شود، و کسی که این سوره را هنگام خواب بخواند، خداوند او را حفظ خواهد نمود.(2)
ص: 663
روایت فوق با اختلاف عبارت از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده است.(1)
ص: 664
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ 1 ما أَغْنی عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ 2 سَیَصْلی ناراً ذاتَ لَهَبٍ 3 وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ 4 فی جیدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ 5
«التَبّ و التباب»الخسران المؤدّی إلی الهلاک، و «المَسَدّ»الحبل من اللیف و جمعه أمساد.
به نام خداوند بخشنده مهربان
بریده باد هر دو دست ابو لهب (و مرگ بر او باد)! (1) هرگز مال و ثروتش و آنچه را به دست آورد به حالش سودی نبخشید! (2) و بزودی وارد آتشی شعله ور و پرلهیب
ص: 665
می شود (3) و (نیز) همسرش [وارد آتش می شود]، در حالی که هیزم کش (دوزخ) است، (4) و در گردنش طنابی است از لیف خرما! (5)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ»یعنی خَسِرَت یداه [و نفسه] چرا که او با قریش در دارالندوه جمع شدند و ابولهب با قریش برای کشتن حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) بیعت نمود [و خداوند هلاکت و خسران را برای او تعیین کرد] و چون مال فراوانی داشت خداوند پس از تقدیر هلاکت او فرمود: «مَا أَغْنَی عَنْهُ مَالُهُ وَ مَا کَسَبَ»یعنی عمل ابولهب و مال فراوان او نتوانست او را از عذاب الهی نجات بدهد، «سَیَصْلَی نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ»یعنی زود است که ابولهب وارد آتش شعله ور شود و بسوزد، «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ»یعنی همسر او امّ جمیل دختر صخر نیز گرفتار عذاب و آتش خواهد شد، چرا که او نیز از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سخن چینی می کرد، و سخنان آن حضرت را به کفّار منتقل می نمود، و «حَمَّالَةَ الْحَطَبِ»به او می گفتند، چرا که هیزم ها را آتش می زد و بر سر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می ریخت، «فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ» یعنی به گردن او طنابی از آتش خواهد بود.
سپس گوید:
نام ابولهب عبدمُناف بود و مُناف نام بتی بوده که آن را می پرستیده اند و خداوند کنیه او را ابولَهَب قرار داد. [چرا که مستحّق عذاب شعله ور دوزخ بود.](1)
ص: 666
مرحوم کلینی از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که قریش [در دارالندوة] تصمیم کشتن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را گرفتند به همدیگر گفتند: با عموی او ابولهب چه کنیم؟ پس همسر او امّ جمیل گفت:«من شما را نسبت به او تأمین می کنم، و در آن روز او را در خانه نگاه می دارم»پس مشرکین آماده کشتن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شدند، و در آن حال ابولهب و امّ جمیل در خانه خود بودند، پس ابوطالب [برادر ابولهب] به فرزند خود امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «نزد عموی خود ابولهب می روی و به او می گویی: برادرت ابوطالب می گوید: کسی که عموی او بزرگ قوم است، هرگز ذلیل نخواهد بود»پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) درب خانه ابولهب آمد، و چون در را کوبید، در به روی او باز نشد و طبق دستور پدر خود، در را شکست و داخل شد، و ابولهب چون او را دید گفت: ای فرزند برادر چه حاجتی داری؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «پدرم می گوید:کسی که عموی او بزرگ قوم است، ذلیل نخواهد بود»ابولهب گفت: پدرت راست گفته اکنون تو چه می گویی؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «آیا فرزند برادرت کشته می شود، و تو مشغول خوردن و آشامیدن هستی؟»
پس ابولهب از جای خود حرکت کرد، و شمشیر خود را گرفت و امّ جمیل به او آویخت و ابولهب بر صورت او زد، و امّ جمیل نابینا شد، و با کوری از دنیا رفت و سپس ابولهب خارج شد و چون قریش خشم او را دیدند، گفتند: تو را چه می شود؟ ابولهب گفت: «من درباره ی برادر زاده خود با شما بیعت کردم،
ص: 667
و شما می خواهید او را بکشید؟! سوگند به لات و عزّی من در فکر مسلمان شدن هستم، و اگر مسلمان شوم شما خواهید دید که من با شما چه خواهم نمود»پس قریش از او عذرخواهی کردند، و ابولهب بازگشت.(1)
جابر جعفی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
دریکی از شب ها رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوره ی «تبّت»را در نماز خود خواند؛ و مردم به اُمّ جمیل گفتند: محمّد به تو و همسر تو توهین می کند، پس امّ جمیل به سراغ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و آن حضرت با ابوبکر نشسته بود، و چون
ص: 668
ابوبکر اُمّ جمیل را دید و به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خبر داد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: او مرا نمی بیند و خداوند بین آن حضرت و اُمّ جمیل حجابی قرار داد.(1) مرحوم ابن شهر آشوب با سند خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
«من به طور خاصّ برای هدایت اهل بیت خود مبعوث شدم، و پس از آن برای هدایت همه مردم مبعوث گردیدم.»سپس گوید: پس از سه سال - طبق نقل طبری در تاریخ و نقل خرکوشی در تفسیر و نقل محمّد بن اسحاق در کتاب خود از ابن عبّاس و ابن جبیر- هنگامی که آیه «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ»نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بنی هاشم را - که در آن زمان چهل نفر بودند- جمع نمود، و به علیّ(علیه السلام) فرمود: برای آنان یک ران گوسفند و یک صاع از طعام طبخ نماید، و قدحی از شیر نیز آماده شد، و آنان ده نفر ده نفر، سر سفره آمدند، و همگی از آن غذا خوردند و سیر شدند، در حالی که غذای برخی از آنان یک برّه و مکیالی از شیر بود، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با این عمل نشانه ی روشنی از معجزه را برای آنان آشکار نمود.»
ص: 669
سپس گوید:
و در روایت براء بن عازب و ابن عبّاس آمده که ابولهب هنگامی که این معجزه را دید گفت: «این مرد شما را سحر نمود».سپس گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: من مبعوث به همه ی انسان های سیاه و سفید و سرخ شده ام و خداوند مرا امر نموده تا خویشان نزدیک خود را انذار و بیدار باش بدهم، و البتّه قدرت به دست خداوند است، جز این که من به شما می گویم بگویید: «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ».و ابولهب گفت: «آیا بر این کار ما را دعوت کردی؟»و سپس متفرق شدند و این سوره نازل شد.
سپس گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) باز آنان را به ضیافت دعوت نمود، و به آنان فرمود: ای فرزندان عبدالمطّلب! از من اطاعت کنید، تا پادشاهان و حکامّ روی زمین شوید، و خداوند هیچ پیامبری را مبعوث به رسالت نکرده، مگر آن که برای او وصیّ و جانشینی که برادر و وزیر او باشد قرار داده است، پس کدامیک از شما می خواهید برادر و وصیّ و وزیر و وارث و قاضی دین من باشید؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: کسی پاسخ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را نداد، و من که کوچک تر از بقیّه بودم گفتم: یا رسول الله من آماده ام، و آن حضرت پذیرفت و فرمود: «تو وصیّ و خلیفه من هستی.» پس مردم متفرّق شدند. و به ابوطالب گفتند: باید از فرزند خود اطاعت کنی، چرا که او امیر تو قرار گرفت.(1)
ص: 670
ص: 671
ص: 672
به این سوره «اخلاص»و «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»نیز گفته می شود.
محلّ نزول: مکّه معظّمه، و برخی گفته اند در مدینه منوّره.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی ناس.
تعداد آیات: 4 و یا 5 آیه.
ثواب قرائت سوره ی توحید
مؤلّف گوید:
روایات در فضیلت این سوره فراوان است، و هیچ سوره ای به این اندازه روایت درباره ی فضیلت و ثواب قرائت آن نقل نشده است. و ما به برخی از روایات اکتفا می کنیم و طالبین می توانند به کتاب کافی(1)و به تفسیر برهان(2)مراجعه نمایند.
مرحوم کلینی با سند خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
کسی که هنگام خواب یک صد مرتبه سوره ی «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»را بخواند، خداوند گناه پنجاه سال او را می آمرزد.(3)
ص: 673
وازامام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
کسی که در شبانه روز یک مرتبه سوره ی توحید را در نمازهای پنجگانه خود نخواهد به او گفته می شود: ای بنده ی خدا تو از نماز گذاران نیستی.(1)
و نیز فرمود:
کسی به خدا و قیامت ایمان داشته باشد، نباید «قُلْ هُوَ اللَّهُ»را بعد از نماز های واجب خود ترک کند، و کسی که این سوره را قرائت کند، خداوند خیر دنیا و آخرت را برای او فراهم می کند، و او و پدر و مادر و فرزندان او را می آمرزد.(2)
و نیز امام صادق(علیه السلام) از جدّ خود رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که آن حضرت پس از نماز بر بدن سعد بن مُعاذ فرمود:
هفتاد هراز از ملائکه که جبرئیل نیز بین آنان بود بر او نماز خواندند و من از جبرئیل(علیه السلام) پرسیدم برای چه شما بر او نماز خواندید؟ و او گفت: به خاطر این که او همواره در حال قیام و قعود و سواره و پیاده و رفتن و آمدن، سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ»را می خواند.(3)
ص: 674
مفضّل گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
ای مفضّل با «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»و با «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»خود را از شرّ همه مردم در امان قرار ده، و این سوره را به طرف راست و چپ و جلو و عقب و بالا و پایین بخوان، و هنگامی که بر سلطان ظالم و جائری وارد می شوی و او را می بینی، سه مرتبه این سوره را بخوان و دست چپ خود را گره کن و آزاد مکن تا از نزد او خارج شوی.(1)
علی بن راشد گوید: به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم، شما به محمّد بن فرج بهترین سوره ای که در نمازهای واجب خوانده می شود را تعلیم نمودی، و برای او نوشتی که سوره «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ»و سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»را بخواند، در حالی که سینه ی من از خواندن این دو سوره در نماز صبح تنگ می شود؟ امام(علیه السلام) فرمود:
نباید سینه تو تنگ شود، به خدا سوگند فضیلت در خواندن این دو سوره است.(2)
صفوان جمّال گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
ص: 675
اَوّابین همه نمازهای خود را با «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»می خوانند.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که هنگام خارج شدن از منزل ده مرتبه «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»را بخواند، در امان خدا خواهد بود تا به منزل خود باز گردد.(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که هنگام خواب سوره ی «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»را بخواند خداوند گناهان پنجاه سال او را می آمرزد.(3)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که یک مرتبه سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»را بخواند مانند این است که ثلث قرآن و ثلث تورات و ثلث انجیل و ثلث زبور را خوانده باشد.(4)
ص: 676
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ 1 اللَّهُ الصَّمَدُ 2 لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ 3 وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ 4
«أَحَد»در اصل وَحَد بوده، و واو قلب به همزه شده است، مانند أناة که در اصل وَناة بوده، و اَحَد دو معنا دارد، 1- أحَد اسمی، 2- أَحَد وصفی، و أَحَد اسمی مانند «أحد و عشرون»که مقصود واحد عددی است، مانند واحد و اثنان و ثلاثه، و واحد وصفی مانند قول شاعر که می گوید: «فَقَدْ رَجَعوا کَحَیٍّ واحِدینا»، وجمع «أَحَد»را أُحدان گفته اند، مانند سَلَق و سَلقان، و«واحد»اگر مطلق باشد اسمی خواهد بود، و اگر قبل از آن موصوفی باشد، وصفی خواهد بود مانند هذا الرجل انسان واحد، و هنگامی که خداوند توصیف به واحد می شود معنای آن این است که او مختصّ
ص: 677
به صفاتی است که احدی در آن شریک نیست، مانند این که گفته شود: «إنّه تعالی قادر عالم حیّ موجود»، و«صَمَد»به معنای «السیّد المعظّم الذی یُصمَد إلیه للحوائج أی یُقصَد للحوائج»است، و«کُفْو و کُفْئ و کفاء»به معنای مِثل و نظیر است.
به نام خداوند بخشنده مهربان
بگو: خداوند، یکتا و یگانه است (1) خداوندی است که همه نیازمندان قصد او می کنند (2) او (هرگز) نزاده ی کسی است، و نه زاده ای دارد، (3) و برای او هیچگاه شبیه و مانندی نبوده و نخواهد بود! (4)
مرحوم طبرسی در احتجاج از امام عسکری(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
یهودیانِ دشمن خدا، هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) به پیامبری رسید، عبدالله بن صوریا را با خود آوردند، و سؤالاتی از آن حضرت نمودند، تا این که عبدالله بن صوریا گفت: پروردگار تو چگونه است؟ و چون این سوره نازل شد، ابن صوریا گفت: راست گفتی.(1)
ص: 678
حمّاد بن عمرو نصیبی گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: معنای «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» چیست؟ فرمود:
این سوره شناسنامه و نَسَب خداوند است برای مخلوق خود، و معنای آن این است که خداوند اَحَد و صَمَد و ازلیّ است، و معنای صمدیّ بودن این است که بر خداوند سایه [و نگهدارنده] ای نیست که او را نگاه دارد، بلکه خداوند همه چیز را نگه می دارد، و اوست عارف به مجهول و معروف، و او یگانه ای است، که نه خلق او در اوست، و نه او در خلق خود می باشد، و او نه با حواسّ درک می شود، و نه با جسم لمس می شود، و نه چشم ها او را درک می کند، دور و نزدیک برای او یکسان است، او چون عصیان شود می بخشد، و چون اطاعت شود شاکر است، نه زمین او را در بر دارد، و نه آسمان او را احاطه نموده است، بلکه او با قدرت خود حامل همه چیز است، او ابدِیّ و ازلیّ است، او نه فراموش می کند، و نه کار بیهوده انجام می دهد، و نه اهل بازی و نه اهل غلط و اشتباه است، و نه برای اراده ی او فصل و فاصله ای است، و فصل او جزا و پاداش اوست، و امر او واقع و انجام شده است [و اراده ی او انجام مراد اوست] او را فرزندی نیست که وارث او باشد، و او موروث فرزند خویش گردد، او زائیده کسی نیست که با کسی شریک شود، [و در یک کلمه] او مثل و مانندی ندارد.(1)
ص: 679
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
هرکس سوره ی «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»را بخواند و ایمان به آن داشته باشد عارف به توحید و یگانگی خداوند شده است. راوی گوید: چگونه باید این سوره را بخوانیم؟ فرمود: «همان گونه که مردم می خوانند»و سپس فرمود: دو مرتبه در پایان این سوره بگو: «کَذَلِکَ اللَّهُ رَبِّی.»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی با سند خود از ابن عبّاس نقل نموده که گوید:
قریش در مکّه به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: «خدای خود را برای ما توصیف کن تا ما او را بشناسیم و پرستش کنیم»و خداوند سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»را برپیامبرخود(صلی الله علیه و آله) نازل نمود.
سپس گوید:
معنای «هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»این است که خداوند کیفیّت و ابعاض و اجزایی ندارد، و عدد در او راه پیدا نمی کند، و زیاده و نقصانی در او نیست، و معنای «اللَّهُ الصَّمَد»این است که بزرگواری و عظمت به او منتهی می شود، و او مصمود و مقصود اهل آسمان ها و زمین است، و آنان حوائج خود را از او طلب می کنند، او نه فرزندی مانند عُزَیز دارد که یهود (لعنهم الله) می گویند و نه مسیح فرزند اوست که نصارا می گویند، و نه خورشید و ماه و ستارگان فرزندان اویند که مشرکین عرب می گویند، و نه زاییده کسی است که در رحم و یا در صلب
ص: 680
او قرار گرفته باشد، و نه از چیزی آفریده شده است «وَ لَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ»
یعنی برای او شبیه و مثل و عِدْل و همتایی نیست، و نه احدی از مخلوقات -- که بر سر سفره ی نعمت او هستند -- پاداشی به او می دهند.(1)
دراحتجاج از ابوهاشم داود بن قاسم جعفری نقل شده که گوید: به امام جواد(علیه السلام) گفتم: معنای «اَحَد»در«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»چیست؟ فرمود:
اَحَد آن خدایی است که همه مردم بر وحدانیّت و یگانگی او متّفق اند، مگر نشنیده ای که خداوند می فرماید: «وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ؟»(2)یعنی ای رسول من! اگر از آنان سؤال کنی، آفریدگار آسمان ها و زمین و تسخیرکننده خورشید و ماه کیست؟ آنان با اعتقاد قاطع خواهند گفت: «خداوند خالق آن هاست».و با این اعتراف باز می گویند: خدا را شریک و صاحبی است!(3)
ص: 681
مؤلّف گوید:
روایات درباره ی توحید فراوان است، خوانندگان محترم به کتاب کافی و توحید صدوق و تفسیر برهان و نورالثّقلین و غیره مراجعه فرمایند، ما نیز بخشی از آن ها را در کتاب «راه خداشناسی»بیان نموده ایم.
ص: 682
محلّ نزول: مکّه مکرّمه، و اکثر قرّاء آن را مدنی می دانند.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی فیل.
تعداد آیات: 5 آیه.
ثواب قرائت سوره ی فلق
سلیمان جعفری گوید: از امام کاظم(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
هر کس دردوران جوانی مقیّد باشد که هر شب سوره ی فلق و سوره ی ناس را سه مرتبه بخواند و «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد»را یک صد مرتبه و اگر نتوانست پنجاه مرتبه بخواند قطعاً خداوند(عزوجل) اختلال حواس، و بیماری های دیگر جوانان، و بیماری عطش و فساد معده را از او برطرف می نماید، و همواره خون او در جریان خواهد بود تا به پیری برسد، و اگر بر این عمل ادامه دهد تاآخر عمر محفوظ می ماند.(1)
ص: 683
امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
درنماز وتر، معوذّتین و توحید را بخوان.(1) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
کسی که در نماز وَتْر دو سوره ی معوّذتین یعنی فَلَق و ناس و «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»را بخواند، به او گفته می شود: ای بنده ی خدا بشارت باد تو را که خداوند نماز وَتر تو را قبول نمود.(2)
ص: 684
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ 1 مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ 2 وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ 3 وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ 4 وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ 5
«فَلَق»در اصل به معنای شکاف وسیع است، چنان که گفته می شود: «فَلَقَ رَأسَهُ بالسَیفِ»و آن از«فَلَقَهُ یَفْلِقُهُ فَلْقاً»است، وبه همین معناست «أَبْیَنَ مِنْ فَلَقِ الصُّبْحِ» و «فَرْقِ الصُّبْحِ»، و «غاسِقْ»در لغت به معنای هاجم به ضرر است، و در این آیه به همین معناست، چرا که در شب درّندگان از بیشه ها و گزندگان از مکان های خود بیرون می آیند و آسیب می رسانند، و «غَسَقَتِ الْقُرْحَةُ»، اذا جری صدیدها، و «غسّاق» صدید و چرک و خونابه اهل آتش است، چرا که با عذاب و آتش، صدید از
ص: 685
بدن آنان جاری می شود، و «غَسَقَتْ عینه»ای سال دمعها، و«وُقوب»به معنای دخول است، و فعل آن «وَقَبَ یَقِبُ»می باشد بر وزن ضرب یضرب و «حاسِد»کسی است که آرزوی زوال نعمت از دیگران دارد، گر چه به او باز نگردد، از این رو حَسَد مذموم است، و غبطة ممدوح است، و غِبْطِه این است که مانند آن نعمت را از خداوند برای خود طلب کند و خواهان زوال نعمت از دیگری نباشد.
به نام خداوند بخشنده مهربان
بگو: پناه می برم به پروردگار سپیده صبح، (1) از شرّ تمام آنچه آفریده است (2) و از شرّ هر موجود شرور هنگامی که شبانه وارد می شود (3) و از شرّ آنها که با افسون در گره ها می دمند (و هر تصمیمی را سست می کنند) (4) و از شرّ هر حسودی هنگامی که حسد می ورزد! (5)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
جبرئیل(علیه السلام) نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: «یا محمّد» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: لبّیک یا أخی جبرئیل. جبرئیل گفت: «مردی از یهود -- یعنی لبید بن اعصم -- شما را سحر کرده، و سحر خود را در فلان چاه قرار داده، و شما باید مطمئن ترین مردم نزد خود -- که عدیل و همتای تو می باشد -- را بفرستی تا آن سحر را از آن چاه خارج کند»پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «نزد چاه ذَروان می روی و سحر را خارج می کنی و می آوری».
ص: 686
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
من نزد آن چاه رفتم و داخل چاه شدم و آب چاه به خاطر سحر او مانند حنّاء شده بود، پس با عجله به پایین چاه رفتم و چیزی را نیافتم. و همراهان من گفتند: «بالا بیا چیزی در چاه نیست»پس من گفتم: نه به خدا، دروغ نمی گویم و دروغ به من گفته نشده است، و یقین من مانند یقین شما نیست، و سپس با دقّت بیشتر جستجو کردم تا حُقّه ای را یافتم و نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آوردم و آن حضرت به من فرمود: آن را باز کن و چون باز کردم تکّه ای از لیف درخت خرما و رشته ای با بیست و یک گره در آن وجود داشت، و جبرئیل(علیه السلام) در همان روز دو سوره ی مُعَوَّذَتَیْن (یعنی فلق و ناس) را بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل نمود، و پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود: «این دو سوره را بر این رشته بخوان»پس من با هر آیه ای که خواندم گره ای از آن باز شد، تا این که تمامی گره ها باز شد، و خداوند این گونه سحر را باز نمود و پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را در سلامت قرار داد.(1)
ص: 687
مؤلّف گوید:
قصّه فوق را مرحوم طبرسی نیز در مجمع البیان از عایشه و ابن عبّاس نقل نموده و سپس گوید: «این قصّه قابل قبول نیست، چرا که دراین قصّه پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) مسحور توصیف شده و عقل او زایل گردیده است، و خداوند چنین چیزی را برای پیامبر خود نپذیرفته و می فرماید: «وَ قَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَّسْحُورًا * انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا»(1) و امکان دارد که آن یهودی و یا دختران او برای انجام این کار کوشیده باشند و لکن کاری از آنان ساخته نشده بوده، چرا که خداوند پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را از کار آنان - همان گونه که در روایت آمده - آگاه نموده است، و این دلالت بر صدق و حقانیّت او داشته است، و اگر یهود قدرت می داشتند، آن حضرت و یاران او را می کشتند، چرا که عداوت و دشمنی سختی با آن حضرت داشتند. والله العالم.(2)
ص: 688
مؤلّف گوید:
سخن مرحوم طبرسی را نمی توان پذیرفت، چرا که یهود انواع آزارها را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رساندند و خداوند پیامبر خود را از شرّ آنان نجات داد، و الله العالم.
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ * مِن شَرِّ مَا خَلَقَ»(1) معاویه بن وهب گوید: شخصی خدمت امام صادق(علیه السلام) این آیه را قرائت نمود و گفت: «فَلَق»چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود:
فَلَق شکافیست در دوزخ که در آن هفتاد هزار خانه است، و در هر خانه ای هفتاد هزار اطاق است، و در هر اتاقی هفتاد هزار مار افعی هست و در جوف هر ماری هفتاد هزار مادّه ی سمّ است، و اهل آتش باید از این ها عبور کنند.(2)
ص: 689
در کتاب عقاب الأعمال از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
سخت ترین عذاب در روز قیامت برای هفت نفر می باشد، اوّل قابیل است که برادر خود را کشت، و سپس نمرود است که با ابراهیم(علیه السلام) درباره ی خداوند احتجاج نمود، و دو نفر از بنی اسرائیل هستند که یکی از آنان قوم موسی(علیه السلام) را گم راه کرد، و دیگری قوم عیسی(علیه السلام) را گم راه نمود، و پنجمی فرعون است که ادّعای خدایی کرد و گفت: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی»و دو نفر از این امّت هستند که یکی از آنان بدتر از دیگری است و در تابوتی از قواریر در زیر فلق در دریایی از آتش قرار دارد.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«فَلَق»چاهیست در جهنّم که اهل جهنّم از شدّت حرارت آن به خدا پناه می برند، و فلق از خداوند خواست تا به او اجازه نفس کشیدن بدهد، و چون به او اجازه داده شد، و تنفّس نمود، جهنّم را آتش زد.
سپس گوید:
و در این چاه صندوقی از آتش قرار دارد که اهل آن چاه از شدّت حرارت آن به خدا پناه می برند، و در آن صندوق تابوتی است، و در آن تابوت شش نفر از اوّلین و شش نفر از آخرین قرار دارند، و شش نفر از اوّلین: فرزند آدم است
ص: 690
که برادر خود را کشت، و نمرود است که ابراهیم را در آتش انداخت، و فرعون زمان موسی(علیه السلام) است، و سامری است که گوساله را ساخت [و مردم را گم راه کرد] و کسی که یهود را گم راه نمود، و کسی که نصارا را گم راه کرد، و امّا آن شش نفر از آخرین: اوّلی و دومی و سومی و چهارمی هستند، و رئیس خوارج، و ابن ملجم است. سپس در تفسیر «وَ مِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ» گوید: کسی که در آن چاه انداخته می شود، داخل آن تابوت خواهد شد.(1)
«وَ مِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ * وَ مِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ»(2)
در ابتدای این سوره قصّه ی سحر لبید بن اعصم یهودی نسبت به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گذشت و در روایتی از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد آیا «مُعَوَّذَتَین»از قرآن است؟ و امام(علیه السلام) فرمود:
آری از قرآن است. سؤال کننده گفت: در مصحف ابن مسعود از قران شمرده نشده است؟ امام(علیه السلام) فرمود: ابن مسعود خطا کرده و این دو سوره از قرآن است. سؤال کننده گفت: آیا آن ها را در نماز واجب بخوانم؟ فرمود: آری.
ص: 691
سپس فرمود:
آیا می دانی این دو سوره درباره ی چه چیزی نازل شده است؟ تا این که فرمود: لبید بن اعصم یهودی پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) را سحر نمود. ابوبصیر گفت: مگر او با سحر خود چه آسیبی می توانست به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برساند؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: آری با سحر او، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فکر می کرد که در حال زناشویی می باشد و چنین نبود، و یا می خواست از دری داخل شود و آن را نمی دید تا با دست خود لمس کند. سپس فرمود: سحر اثر واقعی دارد، و تأثیر آن تنها بر چشم و فرج می باشد، از این رو جبرئیل(علیه السلام) آمد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را از سحر لبید بن اعصم آگاه نمود و آن حضرت علی(علیه السلام) را فرستاد و سحر او را ابطال نمود. چنان که از تفسیر برهان و مجمع البیان گذشت.(1)
مؤلّف گوید:
معنای سحر و آثار آن و مذمّت از سحر و ساحر در سوره یونس(2)گذشت و موسی(علیه السلام) به سحره فرمود: «مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللّهَ سَیُبْطِلُهُ إِنَّ اللّهَ لاَ یُصْلِحُ
ص: 692
عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ»و امّا حَسَد و چشم بد زدن نیز آثار عجیبی دارد و از شرّ آن نیز باید به خداوند پناه بُرد، و مرحوم علامه بحرانی در تفسیر برهان روایاتی درباره ی حسد و آثار آن نقل نموده که به برخی از آن ها اکتفا می شود.
محمّد بن مسلم گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
بسا انسان شتاب زده به کاری دست می زند و کافر می شود، و حسد ایمان را می خورد همان گونه که آتش هیزم را می خورد و نابود می کند.(1)
داود رقّی گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
از خدا بترسید و به همدیگر حسد نورزید، همانا عیسی بن مریم(علیه السلام) از دستورات دینش سیاحت در بلاد بود و در برخی از سفرها مردی به نام قصیر همراه او بود، و او همواره ملازم با عیسی(علیه السلام) بود، و چون عیسی به دریا برخورد نمود، با صحّت یقین خود «بسم الله»گفت و بر روی آب حرکت کرد، و آن مرد قصیر نیز چون چنین دید «بسم الله»گفت و بر روی آب حرکت کرد و به عیسی ملحق شد و سپس عجب پیدا کرد، و با خود گفت: «من با عیسی فرقی ندارم، او از روی آب حرکت نمود و من نیز حرکت کردم»و چون عُجب پیدا کرد، یکباره در آب فرو رفت و به عیسی(علیه السلام) پناهنده شد، و عیسی(علیه السلام) او را نجات داد، و به او فرمود: چه گفتی ای قصیر؟ قصیر گفت: چنین فکری در من رخ داد و عجب پیدا کردم.
حضرت عیسی(علیه السلام) فرمود:
حدّ خود را گم کردی و خود را در غیر محلی که خدا برای تو قرار داده است قرار دادی، از این رو خداوند به تو خشم نمود، واکنون باید توبه کنی، و چون
ص: 693
توبه نمود، به مرتبه پیشین خود بازگشت، پس شما نیز از خدا بترسید و نسبت به همدیگر حَسَد پیدا نکنید.(1)
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری فرمود:
آفت دین حَسَد و عُجب و فَخر است.(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
خداوند(عزوجل) به موسی بن عمران فرمود: «یَا ابْنَ عِمْرَانَ لَا تَحْسُدَنَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَیْتُهُمْ مِنْ فَضْلِی، وَ لَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی ذَلِکَ…»یعنی ای فرزند عمران! نسبت به نعمت هایی که من به مردم تفضّل نموده ام حَسَد پیدا مکن، و چشم به آنان مدوز، چرا که حاسد به خاطر نعمت های من خشم می کند و می خواهد
ص: 694
از نعمت هایی که من بین بندگان خود تقسیم نموده ام جلوگیری کند، و کسی که اهل حسد باشد، با من ارتباطی ندارد و من نیز از او بیزار هستم.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مؤمن اهل غبطه است و اهل حسد نیست، و منافق اهل حسد است و اهل غبطه نیست.(2)
ص: 695
ص: 696
محلّ نزول: مکّه مکرّمه .
ترتیب نزول: بعد از سوره ی فلق.
تعداد آیات: 6 آیه.
ثواب قرائت سوره ی ناس
فضیلت و ثواب قرائت سوره ی ناس در ذیل سوره ی فلق بیان شد.
و در کتاب خواصّ القرآن از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی ناس را برای بهبود هر بیماری بخواند، با اذن خداوند متعال آن بیماری ساکن می شود، و این سوره برای قرائت کننده شفا خواهد بود.(1)
و در سخن دیگری فرمود:
کسی که این سوره را هنگام خواب بخواند، در پناه خدا خواهد بود تا صبح شود، و این سوره شفای هر درد و بیماری و آفتی است، و برای قاری شفا خواهد بود.(2)
ص: 697
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس این سوره را در همه شب ها در منزل خود بخواند، ایمن از آزار جنّ و وسواس خواهد بود، و کسی که این سوره را بنویسد و بر اطفال کوچک بیاویزد، همه آنان با اذن خداوند از شرّ اجنّه محفوظ می مانند.(1)
ص: 698
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ 1 مَلِکِ النَّاسِ 2 إِلهِ النَّاسِ 3 مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ 4 الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النَّاسِ 5 مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ 6
«وَسْوَاس»حدیث نفس است با صوت خفیّ، و اصل آن به معنای صوت خفیّ است، و «وَسْوَسَة»بر وزن همهمه است، و «موسوس»کسی را گویند که مراره ی او غالب شده باشد، و «خَنوس»به معنای پنهان شدن بعد ازظهور است، و «خَنَّاس»مبالغه ی در خنوس و پنهان شدن است، و«ناس»در اصل أناس بوده، و همزه که حرف اصلی آن بوده تخفیفاً حذف شده است، به دلیل أِنس و أُناس و أناسیّ.
ص: 699
به نام خداوند بخشنده مهربان
بگو: پناه می برم به پروردگار مردم، (1) به مالک و حاکم مردم، (2) به (خدا و) معبود مردم، (3) از شرّ وسوسه گر پنهانکار، (4) که در درون سینه انسانها وسوسه می کند، (5) خواه از جنّ باشد یا از انسان! (6)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
وسواس و خنّاس از اسم های شیطان است که در سینه های مردم وسوسه می کند، و آنان را از خیر مأیوس می نماید، و به آنان وعده فقر می دهد، و مردم را وادار به معاصی و اعمال زشت و فواحش می کند، چنان که خداوند می فرماید: «الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاء….»(1)و(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
برای هر قلبی دو گوش هست، بر یکی از آن ها ملک مرشدی، و بر دیگری شیطان فتنه گری همراه می باشد، و مَلَک او را امر به عمل خیر می کند، و شیطان او را از خیر باز می دارد، و از مردم نیز همانند شیطان جنّی شیطانی او را را امر به گناهان می کند [و خیرخواهی نیز او را به راه خیر دعوت می نماید.](3)
ص: 700
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی از ابن عبّاس نقل کرده که گوید:
مقصود از «مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ»شیطان ملعون است که چون فرزند آدم بر خلاف خواسته خداوند به دنیا توجّه می کند، او با خرطوم خود که مانند خنزیر است بر قلب او مسلّط می شود، و او را وسوسه می نماید، و هنگامی که به یاد خدا می افتد، شیطان باز می گردد و دور می شود، و همواره شیطان این آمد و رفت را در قلب مؤمن دارد، از این رو خداوند در توصیف شیطان می فرماید: «الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ» سپس خداوند خبر می دهد که این شیطان وسواس، هم از جنّ است و هم از انس، لذا می فرماید: «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ.»(1)
مؤلّف گوید:
یاد خداوند، و ذکر الله بهترین حالات مؤمن است، از این رو خداوند نماز را در شبانه روز پیاپی در پنج وقت واجب نموده تا بنده ی او از یاد خدای خود غافل نشود، و شیطان بر او مسلّط نگردد، و درباره ی نماز می فرماید: «أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی»و «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء وَ الْمُنکَرِ»و«وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ».
نکته دیگر این است که ما نوعاً شیطان را شیطان جنّی فکر می کنیم، در حالی که
ص: 701
خداوند می فرماید: «الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ، مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ»و در حدیثی از امام کاظم(علیه السلام) نقل شده که می فرماید:
«اخْتَرِ الْمَجَالِسَ عَلَی عَیْنِکَ، فَإِنْ رَأَیْتَ قَوْماً یَذْکُرُونَ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ فَاجْلِسْ مَعَهُمْ، … وَ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ یُظِلَّهُمْ بِرَحْمَتِهِ فَیَعُمَّکَ مَعَهُمْ وَ إِذَا رَأَیْتَ قَوْماً لَا یَذْکُرُونَ اللَّهَ(عزوجل)فَلَا تَجْلِسْ مَعَهُمْ، وَ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ یُظِلَّهُمْ بِعُقُوبَةٍ فَیَعُمَّکَ مَعَهُمْ.»(1)
مرحوم علّامه بحرانی در تفسیر برهان روایاتی را درباره ی این دو سوره ی آخر قرآن نقل نموده که این دو سوره از قرآن است و عبدالله بن مسعود که آن ها را از قرآن ندانسته و در مصحف خود نیاورده خطا کرده است، از این رو برخی از آن روایات در پاورقی مشاهده می شود.(2)
ص: 702
ص: 703
مولّف گوید:
یادآوری می شود که جز در جلد اوّل، در بقیّه ی مجلّدات از ترجمه ی آیة الله مکارم شیرازی زید عزّه استفاده شده است. ضمناً لغات نیز جز در جلد اوّل -- که از لغت نامه های گوناگونی استفاده گردیده -- در بقیّه ی مجلّدات تنها از تفسیر مجمع البیان مرحوم طبرسی رضوان الله تعالی علیه استفاده شده است؛ جز مواردی که لغتی را آن مرحوم معنا نکرده بوده و نگارنده از جاهای دیگری مانند بحارالانوار و تفسیر صافی و تفسیر شبّر و غیره استفاده کرده اند. همچنین به لغت نامه های معروف، به خاطر شبهه ی عدم اعتبار شرعی آن ها مراجعه نکردیم.
(والله العالم)
٭ ٭ ٭
با لطف خداوند در روز نیمه ی شعبان سال 1436 قمری، روز ولادت حضرت بقیّة الله امام زمان؟عج؟ مطابق با 13 خرداد 1394 شمسی، جلد نُهم تفسیر اهل البیت(علیهم السلام) به اتمام رسید.
«وَ لِلهِ ٱلْحَمْدُ أَوَّلًا وَ ٰاخِرًا، وَ صَلَّی ٱللهُ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ ٰالِهِ ٱلطّٰاهِرٖینَ»
پایان جلد نهم تفسیر اهل البیت علیهم السلام
ص: 704