چشم انداز ظهور

مشخصات کتاب

بسم الله الرحمان الرحیم

سرشناسه: طالعی، عبدالحسین، 1340 - .

عنوان و نام پدیدآور: چشم انداز ظهور/ عبدالحسین طالعی

مشخصات نشر: تهران: موسسه فرهنگی نبأ، 1395.

مشخصات ظاهری: ص.

شابک: -7-056-264-600-978:ISBN

بها:000 ،300ريال .

وضعیت فهرست نویسی: فیپا.

یادداشت:کتاب حاضر بازنویسی منتهی الامال نوشته عباس قمی، باب چهاردهم، دفتر ششم است.

یادداشت: کتابنامه به صورت زیرنویس.اول.

موضوع: محمدبن حسن عجل الله تعالي فرجه الشريف، امام دوازدهم، 255 ق. - - رويت.

موضوع: محمد بن حسن عجل الله تعالی فرجه الشریف، امام دوازدهم، 255 ق. - - کرامتها.

موضوع: قمی، عباس، 1319 - 1254. منتهی الامال - اقتباسها.

شناسه افزوده: قمی، عباس، 1319 - 1254. منتهی الامال. برگزیده.

رده بندی کنگره: 21395ب 2 ط 224/4 BP

رده بندی دیویی: 212

شماره کتابشناسی: 3953482

انتشارات نبا

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

اشاره

ص: 2

بازنویسی منتهی الآمال-باب چهاردهم

دفتر ششم

چشم انداز ظهور

بازنویسی:

عبدالحسين طالعی

انتشارات نبأ

ص: 3

چشم انداز ظهور

بازنویسی: عبدالحسین طالعی

چاپ و صحافی: دالاهوو صالحاني

چاپ دوم: 1395

شمارگان: 1000 نسخه/ قیمت: 000، ریال

ناشر: انتشارات نبأ: تهران، خیابان شریعتی، روبروی ملک، خیابان شبستری، خیابان ادیبی، شماره 26، تلفن: 77504683(021) دورنگار: 77506602 (021) صندوق پستی: 15655/377

نشانی سایت انتشارات نبأ http://nabacultural.org

شابک: - - -600 -978:ISBN

ص: 4

سخن ناشر

بسم الله الرحمن الرحيم

انسان در دنیا همچون مسافری است که دقایقی در این مسیر طولانی، به استراحت می پردازد. این مسافر، راه درازی پیموده تابه اینجا آمده، و هنوز مسافت درازی در پیش دارد. مسافر عاقل، در این سفر طولانی نیاز به راهنما را، بیش از نیاز به آب و غذا و هوا احساس می کند. دریغا! که گاه برخی از مسافران، آن چنان به جاذبه های این محل موقت استراحت دل می بندند که اصل سفر و نیازهای آن را فراموش می کنند. اما مسافران خردورز و اندیشمند، نه به این لحظات کوتاه ، بل به اصل سفر و زاد و توشه راه و رهنمودهای راهنمایان می اندیشند.

خدای حکیم توانا، پیش از آنکه اصل سفر را به عنوان برنامه به انسان بدهد، به تأمین نیازهای او در سفر اقدام کرده و مهمترین نیاز او یعنی راهنمای آگاه دلسوز امین را برای او برآورده است. این راهنمایان، پیامبران و امامان علیهم السلام هستند، که انسان را در کوره راه ها و گردنه های سخت، در مقابله با انواع مشکلات احتمالی که پیش رو دارد، هدایت می کنند. شناخت این راهنمایان و ویژگی های آنها، وظیفه ای است که انسان به

ص: 5

حکم عقل، بر عهده دارد.

برخی از عالمان دین، برای رفع این نیاز، کتاب هایی در این زمینه نگاشته اند. محدّث بزرگوار شیعی، مرحوم شیخ عباس قمی، در زمرۀ این عالمان دین است. آن دانشور بزرگ - به برکت اخلاص خود در عمل - با کتاب جاودانۀ «مفاتیح الجنان» در میان خاصّ و عام شهرت یافته است . امّا همین شهرت بحقّ ، دیگر جنبه های علمی و تحقیقی او را از یاد برخی افراد متوسّط برده است. وی، سالهای فراوان، همراه با بزرگانی دیگر مانند شیخ آقا بزرگ تهرانی و میرزا محمد قمی و شیخ علی اکبر نهاوندی، در محضر استادِ بی مانند علم الحديث در قرون اخیر، یعنی خاتم المحدّثین میرزا محمدحسین نوری طبرسی علاوه بر درس ایمان و اخلاص، علوم رجال و درایه و کتابشناسی و تاریخ آموخت. و آثاری گرانقدر در تمام این موضوع ها برای آیندگان باقی گذاشت.

کتاب «منتهی الآمال»، از آثار محدّث قمی در شناخت چهرۀ نورانی چهارده معصوم علیهم السلام است، که در طول بیش از هفتاد سال ، در شکل دادنِ اندیشۀ دینیِ دوستدارانِ معصومان پاک نهاد، نقش ویژه ای داشته است.

در این یادگار ماندگار، محدث قمی، عناصری همچون: دقت ، استناد، بیطرفی، ژرف نگری، جامعیت، اختصار، ابتکار، مخاطب شناسی و... را به گونه ای زیبا و شگفت در فضای روح بخش ولایت و محّبت خاندان نور در هم تنیده است.

این است که - با وجود دهها کتاب در زمینۀ شناخت معصومان - هنوز «منتهى الآمال»در جایگاهی رفیع نشسته است.

به دلیل این ارج ویژه، بر آن شدیم تا دفاتری در معرفت خاندان نور، بر

ص: 6

اساس کتاب منتهی الآمال، تهیه و تدوین کنیم و به پیشگاه اهل معرفت، تحفه آوریم.

در این مجموعۀ علمی، کارهای زیر انجام شده است:

1- منابع احادیث و مطالب کتاب ، استخراج شد، و در آخر هر دفتردرج گردید ( با اشاره به موارد آن به صورت [1] و...)

2- شخصیت ها، اعلام تاریخی و جغرافیایی، کتاب ها و دیگر موارد یاد شده در متن که نیاز به توضیح داشت، در حدّ مختصر و مفید، شناسانده شد، ودر پاورقی صفحات درج گردید.

3- متن بعضی از احادیث، برای بهره وریِ بیشترِ اهل تحقیق، افزوده شد.

4- نثرِ کتاب، به زبانِ روز بازنویسی شد، تا شعاع استفاده از آن،گسترده تر شود.

5- هردفتر به یک - و گاه دو - به عنوان اختصاص یافت.

نکته آخر اینکه:

تحقیق و استوارسازیِ متن باب چهاردهم کتاب - که مربوط به امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف است -به همراه با استخراج منابع آن، حدود بیست سال پیش به دست برخی از دانشورانِ پژوهشگر انجام شد.

در آن زمان، هنوز چاپِ حروفی و تحقیق شده و قابل اعتماد از متن کتاب منتهی الآمال عرضه نشده بود.

در طول این سال ها، منتهی الآمال بارها به صورت چاپ حروفی منتشرشد، که بهترین آنها، چاپ تحقیقیِ انتشارات «دلیل ما»-به اهتمام آقای

ص: 7

ناصر باقری بیدهندی - در سه مجلّد است (سال 1379).

وقتی که کارِ سالیان پیش در اختیار این مؤسسه قرار گرفت، از سویی با توجّه به وجود چاپ تحقیقی یاد شده، و از سوی دیگر برای بهره گیری از تلاشِ پیشین، همچنین برای آشنا ساختن نسل های جدید با حقایق ارزشمند این کتاب، تصمیم به بازنویسی کتاب و تقسیم آن به دفاتری کم برگ و پربارگرفتیم.

اکنون، شش دفتر در شناخت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تقدیم می شود. به امید آنکه در فرصت های آینده، دفاتر دیگر از این سلسلۀ نور عرضه گردد، و این تلاش ناچیز در آستان مقدس اهل بیت عصمت ۔ صلوات الله عليهم اجمعین - مقبول افتد.

ص: 8

سرآغاز

«ظهور منجی موعود»، مهمترین رویدادی است که در جهان رخ می نماید وصفحه ای جدید و بی مانند در کتاب تاریخ بشری میگشاید.

امام صادق علي علیه السلام در ضمن دعایی که روز بیست و یکم ماه رمضان می خواند، به حقیقتی بلند اشاره دارد:

«اسألک یا الله ... أن تأذن لفرج من بفرجه فرج اولیائک واصفيائك من خلقک، وبه تُبيد الظالمين وتهلکهم. عجّل ذلک یا ربّ العالمين.»

خدایا ! از تو می خواهم ... که اجازه دهی به فرج درکارِ آن بزرگ ، که تنها به ظهور او، گشایش در کار اولیا و برگزیدگان از آفریدگانت می آوری، و تنها به دست او ظالمان را هلاک و نابود میکنی. ای خدای جهان ها، در این ظهور، تعجیل فرما. (1)

دیدۀ تمام پیامبران، امامان، نیکان، پاکان، دل سوختگان، مجاهدان و مخلصان، به این ظهور دوخته است تا حکومت عدل و داد را پس از

ص: 9


1- اقبال الاعمال / 200 2010.

قرن ها سلطۀ ظلم و بیداد، نظاره کنند و شاهد شکوفاییِ انسانیت باشند.

**********

به دلیل اهمیت ظهور، از سده های پیشین تاکنون، جمعی از مدّعیان بناحق، خود را «مهدی موعود» دانسته اند. و هر یک از آنها، گروهی را پیرامون خود گرد آورده اند.

رسول خدا و ائمه هدی علیهم السلام، از نخستین روزها که به ظهور حضرت مهدی ارواحنا فداه بشارت می دادند، مطالبی به عنوان «علائم ظهور»می فرمودند و راهِ سوء استفاده را بر آن مدّعیان می بستند.

بسیاری از بزرگان، در ضمن کتاب های مهدوی خود، فصلی تحت عنوان «علائم ظهور» آورده، و جمعی نیز کتاب های مستقل در این موضوع نگاشته اند.

مرحوم آقا سید اسماعیل عقیلی نوری (متوفی 1321 هجری قمری) از فقها و محدّثان بزرگ زمان خود بود، که فصلی از کتاب جامع خود «كفاية الموحدین» را به بررسی علائم ظهور اختصاص داد.

محدّث قمی نیز در فصل هفتم از باب 14 کتاب منتهی الآمال، مختصری از آن را عرضه کرده، که بازنویسیِ آن بخش اول از این دفتر را تشکیل می دهد.

**********

یکی از علائم ظهور ، که کمتر در این گونه کتاب ها مورد بحث قرار گرفته، «پر شدن تمام جهان در صحنۀ فردی و اجتماعی از عدل و داد» است که تاکنون، هرگز در جهان روی نداده است. بررسی کارنامۀ مدعیان

ص: 10

مهدویت بر اساس این نشانۀ روشن، به وضوح، بطلان تمام آن ادّعاها را می رساند.

توجّه به همین نشانه، راه فهم حدیث امام صادق علیه السلام را برای ما هموار می سازد، که فرمود:

«علامت را بشناس، که هرگاه آن را شناختی ، پیش افتادن یاتأخیر این امر (ظهور) به تو ضرر نمی رساند.» (1)

در این دفتر، از دو گروه علائم ظهور، سخن رفته است: علائم حتمیه و غیر حتميه.

در توضیح بحث علائم حتمی، سخنی گرانقدر از امام جواد علیه السلام روایت شده که توجّه به آن ضروری است.

ابوهاشم جعفری - از خواصّ اصحاب امام جواد علیه السلام - گوید:

در خدمت امام جواد علیه السلام بودیم، که دربارۀ سفیانی سخن گفته شد، و در این مورد بحث شد که در روایت آمده که سفیانی، از علائم محتوم است. من از امام جواد علیه السلام پرسیدم: آیا خداوند در امر محتوم بدا می کند؟ فرمود: بله. گفتم: پس می ترسیم که در اصل ظهور نیز بدا کند. فرمود: قائم از میعاد است. و خدا در میعاد، خُلف نمی ورزد. (2)

محدّث نوری در باب یازدهم نجم ثاقب، با نقل این خبر، به این نکتۀ مهم اشاره می کند که به جز اصل ظهور و خروج حضرت حجت بن الحسن ارواحنا فداه، دیگر آیات و علامات قبل از ظهور یا مقارن آن، همه قابل تغییر و تبدیل و تقديم وتأخیرو تأویل به مطلب دیگر است، حتی آنها که

ص: 11


1- مکیال المکارم (ترجمه) 2/ 263، باب 8 فصل 21.
2- بحارالانوار 52/ 250 - 251، ح 138 نقل از غیبت نعمانی.

در شمار علائم محتوم ذکر شده است. (1)

نکتۀ مهم که در این گونه اخبار بر آن تأکید شده «بداء» است. یعنی اینکه خداوند عزوجل، چیزی را تقدیر کند و سپس - به حکمت و مصلحت خاصّ دیگری ۔ خلاف آن را مقدّر نماید. این مطلب، مستلزم قبول جهل برخدا نیست، بلکه نشان میدهد که دست قدرت او همواره گشوده است و هیچ چیز نمی تواند آن را ببندد. همان گونه که با صلۀ رحم وصدقه و دعا، برخی از مقدّرات انسان را - بر اساس حکمت و مصلحت خود - تغییر می دهد. (2)

به تمام این تغییرات، در آیۀ قرآن ، اشاره شده است:

«يمحو الله ما يشاء ويثبت وعنده امّ الكتاب .»

خداوند، هر چه را بخواهد محو، و آنچه را خواهد اثبات می کند .

و امّ الكتاب نزد اوست. (3)

ائمه اطهار علیم السلام فرموده اند:

اگر این آیه در کتاب خدا نبود ، شما را به تمام وقایع جهان تا برپاییِ قیامت خبر می دادیم. (4)

از این سخنان، می خواهیم به این نتیجه برسیم که آنچه در روایات ما مورد تأکید است، انتظار ظهور است نه انتظار علائم ظهور.

ص: 12


1- نجم ثاقب، باب 11، ص 563 - 564، چاپ جعفری، مشهد.
2- برگرفته از بیان آیت الله سید محمد تقی اصفهانی، ترجمه مکیال المکارم 1/ 444، باب 5، فصل 22
3- سوره رعد/ آیه 42
4- ترجمه مکیال المکارم 1/ 446

براین حقیقت ، در روایات متعدّد، تأکید شده است. به عنوان نمونه، به این احادیث اشاره می شود:

1- رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: مهدی از ماست. خداوند، امر ظهورش را دریک شب اصلاح می فرماید. (1)

2- در حدیث دیگر فرمود: او همچون شهاب فروزانی خواهد آمد. (2)

3- در حدیث دیگر فرمود: مَثَل او (مهدی) همچون ساعت (قیامت) است که ... در آسمان ها و زمین سنگین است. بر شما وارد نشود مگر ناگهانی. (3)

4- امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف، خود در توقیعی می فرماید:

به راستی، امرما ناگهانی پیش می آید، هنگامی که توبه، کسی را سود نرساند. (4)

بر این مبنا، امام صادق علیه السلام به عنوان دستوری به تمام منتظران، آماده باش همگانی در تمام لحظات را توصیه می کند:

«شب و روز در انتظار امر مولایت باش» (5)

نقش مثبت و اثر سازندۀ این گونه احادیث در تربیت و اخلاق فردی و اجتماعی منتظران، نیازی به توضیح ندارد.

با همین مبناست که از سویی، روایات تسلیم بودن و تعجیل نکردن

ص: 13


1- همان منبع 2/ 226
2- همان منبع / 226
3- همان منبع / 227
4- همان منبع/ 226
5- همان منبع/ 223

در انتظار معنی می یابد. (1) و از سوی دیگر، روایاتی که به ما امر می کند پیوسته برای ظهور دعا کنیم، و حتی یک لحظه این مهم را به غفلت و فراموشی نسپاریم. (2) چرا که دعا، همواره انسان را به فضل و لطفِ بیکران الهی، امیدوار می دارد، و مهم ترین سلاح شیطان (یأس از رحمت خدا) را بی اثر می سازد.

بخش دوم این دفتر، مروری بر زندگانیِ پربرکت و افتخار چهار نایب خاصّ امام عصر ارواحنا فداه دارد. و پس از آن به تکلیف و وظيفۀ منتظران در زمان غیبت کبری می پردازد که رجوع به فقها و راویان حدیث است. این سخن، پایان بخش کتاب منتهی الآمال است. و مجموعه دفاتر شش گانۀ حاضر نیز با آن پایان می یابد.

بسیار به جاست که این گفتار کوتاه را با سخنی نوید بخش از امام حسن عسگری علیه السلام زینت بخشیم، که در طول زمان غیبت و فتنه ها و دشواری های آن، به ما امید می دهد.

امام عسکری علیه السلام، در ضمن حدیثی طولانی پس از بیان اصناف عالِمان در میان امّت يهود و امّت اسلام، به گروهی از عالِم نمایان فاسق و دروغگو اشاره دارد. حضرتش می فرماید: این گونه افراد، کار را بر شیعیانی که ایمان ضعیف دارند، دشوار می سازند. و ضرر آنها بر این گونه شیعیان، بیش از ضرری است که سپاه یزید اموی بر امام حسین علیه السلام و اصحابش وارد آوردند، چرا که امويان، جانِ آن پاکان را گرفتند، امّا این عالم نمایان،

ص: 14


1- مکیال المکارم (ترجمه) 2/ 272 - 287 باب 8 فصل 22. مؤلف مکیال، در این فصل، چهارده گونه شتاب و بی صبري نکوهیده در امر ظهور را بیان می دارد
2- مکیال المکارم (ترجمه) 2/ 258 - 260، باب 8، فصل 18

ایمانِ شیعیان را از آنان می گیرند.

پس از این مطلب، حضرتش نوید می دهد:

«با این همه، هریک از این عوام شیعه که خدا از درونِ قلبش آگاه باشد که چیزی جز حفظ دین خدا و بزرگداشت ولیّ خدا را نمی خواهد، خداوند، او را در دست این (دانشمندِ) نیرنگ باز کافر رها نمی کند. بلکه فردی مؤمن را می گمارد که راه صحیح را به او نشان دهد، سپس به او توفیق می دهد که سخن آن مؤمن را بپذیرد. بدین سان، خداوند، خیر دنیا و آخرت را به آن شخص میدهد. و لعن دنیا و عذاب آخرت را به فردی میدهد که او را گمراه ساخته است.» (1)

اکنون، چند سطر از دعایی را که امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تعلیم داد تا در عصرروز جمعه خوانده شود، مرور کنیم. و از خدا می خواهیم تا ما را به ابواب معرفت که در آن است، آگاه سازد:

«خداوندا! به دلیل طول کشیدن دوران غیبت وانقطاع خبر حضرتش از ما، يقين را از ما مگیر. یاد او، انتظار او، ایمان به او، شدت يقين به ظهور او، دعا برای او و درود فرستادن بر او را از یاد ما مبر، تا آنجا که در ازای دورۀ غیبتش ما را از قیامش نومید نسازد، و يقين ما به این امر، مانند همان یقینی باشد که به قیام پیامبرت صلی الله علیه واله باشد و وحی و تنزیلی که از جانب تو آورده است» (2)

آمین یا ربّ العالمين

ص: 15


1- بحارالانوار2/ 88-89
2- بحارالانوار187/53

ص: 16

بخش اول

اشاره

در بیان بعضی از علامات ظهور حضرت صاحب الزمان - صلوات الله علیه و علی آبائه الطّاهرين - است.

در این بخش، اکتفا میکنیم به مختصری از آنچه سیّد سندِ فقيه، محدّث جلیل القدر، مرحوم آقا سیّد اسماعيل عقیلی نوری نوّر الله مرقده، در کتاب «كفاية الموحّدين» (1) نگاشته است.

آن علامات بر دو قسم است: علامات حتميّه، و علامات غیر حتميّه.

علامات حتميّه

اما علامات حتمیّه ، به نحو اجمال، از این قرار است که به ترتیب اهمیت، یاد می شود:

اول - خروج دجّال. آن ملعون، ادعای خدایی نماید، و به وجود نحس او، خونریزی و فتنه در عالم واقع خواهد شد.

ص: 17


1- كفاية الموحّدين في عقائد الدّين، در سه جلد، از تألیفات محدّث بزرگوار، مرحوم سید اسماعیل بن احمد علوی عقیلی نوری طبرسی قدوسی (متوفی 1321 هجری) وی ، نزد فقيهانی همچون شیخ انصاری، میرزا حبیب الله رشتی و میرزا محمد حسن شیرازی تحصیل علم و کسب فضیلت کرد.

از اخبار ظاهر شود که: یک چشم او مالیده و ممسوح (1) است. چشم چپ او در میان پیشانی او واقع شده، و مانند ستاره می درخشد. لكهٌ خونی در میان چشم او واقع است. بسیار بزرگ و تنومند است. شکل عجیب و هیبت غریب دارد. بسیار ماهر در سحر است. در پیش او کوه سیاهی است و به نظر مردم می آورد که کوه نان است. در پشت سر او کوه سفیدی است و از سحر به نظر مردم می آورد که آبهای صاف جاری است.

فریاد می کند: «اَولِيائی اَنَا رَبُّكُمُ الاَعلى»(ای دوستان من، من پروردگار برتر شما هستم) شیاطین و پیروان ایشان - از ظالمين و منافقین و ساحران و کاهنان و کافران و اولاد زنا - بر سر او اجتماع کنند. شیاطین اطراف او را بگیرند. به جميع نغمه ها وآلات لهو و لعب و آوازه خوانی - از عود و مزمار و دف و انواع سازها و بَربَط ها - مشغول می شوند، که قلوب تابعین اورا مشغول به آن نغمه ها و آوازها می نمایند. در نظر زنان و مردانی که عقل ضعیف دارند، چنان به جلوه درآورند که همهٌ ایشان را به رقص آورند. همهٌ خلق از عقب سر او می روند، که آن نغمه ها و اَلحان و صداهای دلربا را بشنوند، گویا که خلق همه در سُکر و مستی می باشند.[1]

و در روایات ابوامامه است که رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند:

«هر مؤمنی که دجال را ببیند باید آب دهن خود را به روی او بیندازد، و سورهٌ مباركهٌ حمد را برای دفع سِحرآن ملعون بخواند که در او اثر نکند. چون آن ملعون ظاهر شود، عالم را پر از فتنه و آشوب نماید. و میان او و لشکر قائم علیه السلام جنگ واقع شود. بالاخره آن ملعون ، به دست مبارک حضرت حجت الهی علیه السلام یا

ص: 18


1- مالیده و لمس شده.

به دست عیسی بن مریم علیه السلام کشته شود».[2]

دوم - صیحه و ندای آسمانی که به دلیل اخبار بسیاری، از حتميّات است. و در حدیث مفضّل بن عمر است که حضرت صادق علیه السلام فرمود:

حضرت قائم علیه السلام در مکه داخل شود، و در جانب خانهٌ كعبه ظاهر گردد. چون آفتاب بلند شود، از پیش قرص آفتاب ، منادی ندا کند که همهٌ اهل زمین و آسمان بشنوند، و می گوید:

«ای گروه خلائق ! آگاه باشید که این مهدی آل محمّد است».او را به نام و کنیهٌ جدش رسول خدا صلی الله علیه واله یاد نماید. و نسب مبارک او را به پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسکریّ بن ع لیّ بن محمدّ بن علیّ بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسی ن بن علی بن ابی طالب سلام الله علیهم اجمعین می رساند. و چنان نسب آن بزرگوار را به اسماء گرامی پدران پاک نهاد او بیان کند، که همهٌ مردم، از شرق و غرب عالم بشنوند. آنگاه بگوید: «با او بیعت نمایید تا هدایت یابید. و مخالفت حکم او نکنید که گمراه خواهید شد».

در این حال، ملائکه و بزرگان انس و سران پارسای جنّ گویند: «لبیک ، ای خوانندهٌ به سوی خدا، شنیدیم و اطاعت کردیم».

پس از آن ، چون خلائق آن ندا را بشنوند، از شهرها و روستاها و صحراها و دریاها، از مشرق تا مغرب عالم، روی به مکّهٌ معظمّه آورند، و به خدمت آن حضرت برسند.

چون نزدیک به غروب آفتاب شود، از طرف مغرب ، شیطان فریاد می زند:

ص: 19

«ای گروه مردمان ! پروردگار شما در «وادی یابس» (1) وارد شده است. او «عثمان بن عَنبَسه»از نسل یزید بن معاویه بن ابی سفیان است. با او بیعت کنید، تا هدایت یابید. و با او مخالفت نکنید ، که گمراه شوید.

آنگاه ملائکه و پارسایان و بزرگان جنّ و انس ، او را تکذیب نمایند، و منافقان و اهل تشکیک و ضلال و گمراهان ، به آن ندا گمراه خواهند شد».[3]

همچنین ندای دیگر از آسمان ظاهر شود، که آن ندا، قبل از ظهور حجت الله علیه السلام است که آن هم در شمار علائم حتمیّه است، والبته باید واقع شد. آن ندا در شب بیست و سوم ماه رمضان است که همهٌ ساکنین زمین، از شرق تا غرب عالم ، آن ندا را خواهند شنید. و آن منادی، جبرئیل است که به آواز بلند، ندا کند: «الحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ و شيعَتِهِ » (2) و شیطان نیز در وسط روز، در میان زمین و آسمان ندا کند «الحَقُّ مَعَ عُثمانَ و شيعَتِهِ» (3) به طوری که همه مردم بشنوند. [4]

سوم - خروج سفیانی از «وادی یابس» یعنی: بیابان بی آب و علف که در مابین مکه و شام است و او مردی است بد صورت، آبله روی، چهارشانه ، چشم آبی، به نام «عثمان بن عنبسه» که از اولاد یزید بن معاویه است.[5] آن ملعون ، پنج شهر بزرگ را متصرف می شود: «دمشق»، «حِمَّص»، (4)

ص: 20


1- توضیح پیرامون آن در سطور آینده خواهد آمد.
2- حق با علی و پیروان اوست.
3- حق با عثمان و پیروان اوست.
4- نام شهری است در سوریه.

«فلسطین»، «اردن» و «قنّسرين» (1) است. [6]

پس از آن، لشکر بسیار به اطراف می فرستد. و بسیاری از لشکراو به سمت بغداد وكوفه خواهند آمد. وقتل و غارت و بی حیاییِ بسیار در آن صفحات می نماید. و در کوفه و نجف اشرف مردان بسیار بکشند. بعد از آن، بخشی از لشکر خود را به جانب شام، و یک قسمت از آن را به جانب مدينه مطهره روانه کند. چون به مدینه رسند، سه روز قتل عام کنند، و خرابی بسیار وارد آورند. بعد از آن به سمت مکه روانه شوند، و لكن به مکه نرسند.

امّا آن قسمت از لشکر دجال که به جانب شام روند، در بین راه، لشکر حجت الله بر آنها ظفر یابند، و تمام آنها را هلاک کنند و غنائم آنها را تماماً متصرف شوند. فتنهۀ آن ملعون در اطراف بلاد گسترش بسیار یابد، خصوصاً نسبت به دوستان و شیعیان علیّ بن ابی طالب علیه السلام، تا آنجا که منادیِ او ندا کند: «هر کس سَرِ یک نفر از دوستان علیّ بن ابیطالب را بیاورد، هزار درهم بگیرد».

به این جهت، مردم، برای مال دنیا، از حال یکدیگر خبر دهند و همسایه از همسایه خبر دهد که: «او از دوستان علی بن ابیطالب است».

آن قسمت از لشکر که به جانب مکه روند، چون به زمین بیداء رسند که مابین مکه و مدینه است حق تعالی ملکی را در آن زمین می فرستد که فریاد می کند: «ای زمین! این افراد ملعون و نفرین شده را به خود فرو بر».

جميع آن لشکر - که به سیصد هزار می رسند . با اسبان و اسلحه به

ص: 21


1- نام شهری است در نزدیکی «حلب»در سوریه.

زمین فرو روند، مگر دو نفر که با همدیگر برادرند، از طایفه «جُهَنیّه»، [7] که ملائکه صورت های ایشان را بر می گردانند. (1)

به یکی که «بشیر» است می گویند برو به مکّه، وحضرت صاحب الامر علیه السلام را به هلاکت لشکر سفیانی بشارت بده. و به دیگری که «نذير» است، میگویند: به شام برو، و به سفیانی خبر بده و او را بترسان. آن دو نفر، به جانب مکّه و شام روانه می شوند. چون سفیانی این خبر را بشنود، از شام به جانب کوفه حرکت کند، و در آنجا خرابیِ بسیار وارد آورد. چون حضرت قائم علیه السلام به کوفه رسد، آن ملعون می گریزد، و به شام بر می گردد. آن حضرت، لشکر در پیِ او فرستد، و او را در صخرۀ بیت المقدس به تل آورند، و سرِ او را ببرند و روح پلیدش را وارد جهنم گردانند. [9]

چهارم - فرو رفتن لشکر سفیانی در «بیداء» که ذکر شد.

پنجم - قتل نفس زکیه، که پسری از آل محمد علیهم السلام است در میان رکن و مقام . [10]

ششم - به خروج سید حسنی. او جوان خوش صورتی است که از طرف دیلم و قزوین خروج می کند. و به آواز بلند فریاد کند: « به فریاد آل محمد برسید، که از شما یاری می طلبند».

این سید حسنی، ظاهراً از اولاد حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام است، و دعوی به باطل ننماید، و دعوت بر نفس خود نکند. بلکه از شیعیان خُلّص ائمه اثنی عشری علیهم السلام و تابع دین حقّ است، و دعوی نیابت و مهدویت نخواهد کرد. بلکه سرور و بزرگ و رئیس خواهد بود، که اطاعتش

ص: 22


1- صورت آنها به طرف پشت آنها، و پشت سر آنها به طور جلو آنها قرار می گیرد.

می کنند. و در گفتار و کردار با شریعت مطهّرۀ حضرت خاتم النبيين صلی الله علیه واله موافق است.

در زمان خروج او، کفر و ظلم، عالم را فرو می گیرد. و مردم از دست ظالمان و فاسقان، آزار و اذیت می بینند. و جمعی از مؤمنین نیز برای دفع ظلم ظالمين آمادگی دارند.

در آن حال، سید حسنی برای نصرت دین آل محمد علیهم السلام کمک می طلبد. مردم او را یاری می کنند، خصوصاً گنجهای طالقان که از طلا و نقره نیستند، بلکه مردانِ شجاعِ قوی دل و مسلّح و مکمّل هستند که بر اسب های اشهب سوار باشند و در اطراف او جمع گردند، و جمعیت او زیاد شود (1) . و به شیوۀ سلطان عادل، در میان ایشان حکم و سلوک کند، کم کم بر اهل ظلم و طغیان غالب شود، و از مکان و جای خود تا کوفه، زمین را از لوث وجود ظالمين و کافرین پاک سازد.

چون با اصحاب خود وارد کوفه شود، به او خبر می دهند که حضرت حجت الله مهدی آل محمد علیهم السلام ظاهر شده، و از مدینه به کوفه تشریف آورده است. آنگاه سید حسنی با اصحاب خود، خدمت آن حضرت مشرف می شوند. و از آن حضرت، دلائل امامت و مواريث انبیاء را می طلبند. [11]

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

« به خدا قسم که آن جوان ، آن حضرت را می شناسد، و می داند که او بر حق است. اما مقصودش این است که حقّیّت او را بر مردم و اصحاب خود ظاهر نماید».

ص: 23


1- در اینجا، امام علیه السلام شیعیان خالص امام زمان علیه السلام در طالقان را به گنج های پنهان تشبیه فرموده اند که با ظهور امام عصرعلیه السلام کشف می گردند.

سپس آن حضرت، دلائل امامت و مواريث انبیاء را برای او ظاهر نماید. در آن وقت، سید حسنی و اصحابش با آن حضرت بیعت خواهند کرد، مگر اندکی از اصحاب او، که چهار هزار نفر از زیدیّه باشند، که مصحف ها و قرآن در گردن ایشان حمایل است. اینان، هرچه دلائل و معجزات ببینند، حمل بر سحر می کنند، و میگویند: «این سخنان بزرگی است. اینها همه سحر است که به ما نمایانده اند».[12]

هرچه حضرت حجت علیه السلام ایشان را نصیحت و موعظه نماید و آنچه معجزه نشان دهد، در ایشان اثر نخواهد کرد. تا سه روز ایشان را مهلت می دهد. و چون موعظۀ آن حضرت و آنچه را که حق است، قبول نکنند، امرفرماید که گردن های ایشان را بزنند.

و حالِ ایشان، بسیار شبیه است به حال خوارج نهروان که در لشکرحضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ صفین بودند. [13]

هفتم - ظاهر شدن کف دستی که در آسمان طلوع نماید. [14] و درروایت دیگر است که:

«صورت و سینه و کف دستی در نزد چشمۀ خورشیده ظاهرشود».[15]

هشتم - کسوف آفتاب در نیمۀ ماه رمضان، وخسوف قمر در آخر آن. [16]

نهم - آیات و علاماتی که در ماه رجب ظاهر می شود.

شیخ صدوق روایت کرده که حضرت امام رضا علیه السلام فرمود:

«ناچار است شیعیان را از آزمونی بزرگ. و آن، وقتی است که امام ایشان غائب باشد، و اهل آسمان و زمین بر او بگریند. و چون ظهور او نزدیک شود ، در ماه رجب، سه ندا از آسمان به

ص: 24

گوش مردم برسد که همۀ خلق آن را بشنوند».

ندای اول: «اَلا لَعنَۀُ عَلَى الظّالِمينَ. (1)

و آواز دوم: «اَزِفَتِ الازِفَۀُ»، یعنی: نزدیک شد امری که روز به روز و وقت به وقت می رسد.

و صدای سوم: آن که بدنی در پیش روی قرص آفتاب ظاهر گردد و ندایی رسد که: این است امیرالمؤمنین علیه السلام ، که به دنیا برگشته است تا ستمکاران را هلاک کند».

در آن وقت فرج مؤمنان برسد. [17]

دهم - اختلاف بنی عبّاس و انقراض دولت ایشان که در اخبار، به آن اعلام شده است. و خبر داده اند که ایشان قبل از قیام حضرت قائم علیه السلام ، از سمت خراسان، منقرض خواهند شد. [18]

علامات غیرحتميّه

علامات غیر حتمیّه، بسیار است. بعضی از آنها ظاهر شده و بعضی هنوز واقع نشده است. و ما در اینجا به بعضی از آنها، به نحو اجمال اشاره می کنیم:

اول - خراب شدن دیوار مسجد کوفه . [19]

دوم - جاری شدن نهری از شطّ فرات در کوچه های کوفه. [20]

سوم - آباد شدن شهر کوفه بعد از خراب شدن آن.

چهارم - آب درآوردن دریای نجف .

ص: 25


1- آگاه باشید که لعنت خداوند بر ستمکاران باد.

پنجم - جاری شدن نهری از فرات به غرّی، که نجف اشرف باشد. [21]

ششم - به ظاهر شدن ستارۀ دنباله دار در نزدیکی ستارۀ جدی [22]

هفتم - ظاهر شدن قحطی شدید قبل از ظهور آن حضرت. [23]

هشتم - وقوع زلزله و طاعون شدید در کثیری از بلاد. [24]

نهم - به قتل بيوح یعنی قتل بسیار، که آرام نمی گیرد. [25]

دهم - آراستن مصاحف، زیبا ساختن مساجد، و بلند کردن مناره ها.[26]

یازدهم - خراب شدن مسجد براثا. (1)

دوازدهم - ظاهر شدن آتشی در سمت مشرق زمین، که تا سه روز یاهفت روز در میان زمین و آسمان افروخته می شود، و محلّ تعجّب و خوف باشد. [27]

سیزدهم - ظاهر شدنِ سرخیِ شدید که در اطراف آسمان پهن می شود،و همۀ آسمان را می گیرد. [28]

چهاردهم - کثرت قتل و خونریزی در کوفه، از جهت پرچم های مختلف .[29]

پانزدهم - مسخ شدن طایفه ای به صورت بوزینه و خوک . [30]

شانزدهم - حرکت کردن بیرق های سیاه از خراسان. [31]

هفدهم - آمدن باران شدیدی در ماه جمادی الثّانيه و ماه رجب، که مثل آن هرگز دیده نشده است. [32]

ص: 26


1- مسجد براثا، مسجدی در بغداد است، که بعضی از پیامبران در آنجا عبادت خدا کرده اند.

هیجدهم - خودسر شدن عرب، که به هر جا که خواهند، بروند و هرکاری بخواهند، بکنند. [33]

نوزدهم - خروج سلاطین عجم از شأن و وقار.

بیستم - طلوع ستاره ای از مشرق، که مانند ماه، درخشنده است و روشنی دهد. و به شکل هلال شب اول ماه است، و دو طرف آن کج باشد، به نحوی که از شدّت کجی نزدیک است به هم وصل شود. و چنان درخشندگی داشته باشد، که چشم ها را خیره سازد. [34]

بیست و یکم - فراگرفتن ظلمت کفر و فسوق و معاصی در تمام عالم.[37]

شاید مقصود از این علامت، غلبۀ کفر و فسوق و فجور و ظلم در عالم، انتشار این امور در تمام بلاد، گسترش تمایل مردم به شکل ها و حالات کفّار و مشرکین، از گفتار و کردار و شیوۀ زندگی و اوضاع دنیوی، تشبّه به ایشان در حرکات و سکنات و مسکن و لباس، ضعف و سستی حال مؤمنان در امر دین و آثار شریعت، مقیّد نبودن ایشان به آداب شرعيه، خصوصاً در این زمان که روز به روز تشبّه به اهل کفر شدّت می گیرد، و در تمام جهات دنیوی، بلکه در اخذ قواعد کفر و عمل نمودن به آن در امور ظاهری، خود را بیشتر به آنها شبیه می سازند. تا آنجا که اکنون (1) ، مردم اعتقاد کامل به اقوال و اعمال ایشان دارند. و در تمام امور، اعتماد کامل به آنها می کنند. و بسا باشد که این افت در عقاید بسیاری از مردم ظاهر شود که اصل عقائد دینی اسلام را به طور کلی از دست می دهند، بلکه اطفال خردسال را به آداب و قواعد ایشان تعلیم می کنند، چنانکه فعلاً

ص: 27


1- این مطالب، حدود یک قرن پیش نوشته شده است.

مرسوم است که در ابتدای امر نمی گذارند که آداب و قواعد دین اسلام در اذهان ایشان رسوخ کند. و حالِ بسیاری از ایشان بعد از بلوغ، منجر به فساد عقیده و عدم تدیّن به دین اسلام خواهد شد. و به این شیوه، زندگی خواهند کرد.

و چنین است حال کسانی که معاشرت با چنین اشخاص دارند، و خانوادۀ ایشان که تبعۀ ایشانند. بلکه اگر نیکوتأمّل کنی، می بینی که کفر برعالم احاطه کرده است، مگر اندکی از بندگان خدا، که اکثر ایشان نیز، ایمان ضعیف و اسلام ناقص دارند. زیرا اکثر بلاد دنیا در تصرّف کفّار و مشرکین و منافقین است، و اکثر اهالی، از اهل کفر و شرک و نفاق اند، مگر اندکی از آنها.

اهل ایمان که اثنی عشریّه باشند، ایشان هم به جهت اختلاف درعقائد اصولی دینی و مذهبی، چنان تفرقه و پراکندگی دارند که اهل حقّ در میان ایشان، کمیاب و اندک است. این گروه اندک از اهل ایمان - از عوامّ و خواصّ - نیز بسیاری از ایشان به جهت ارتکاب به اعمال ناروا و افعال زشت و حرام، از اقسام معاصی و محرّمات و خوردن حرام، و ظلم و تعدّی بر دیگران در امور دین و دنیا، چنان ظلم بر خود می کنند که چیزی از اسلام و ایمان در نزد ایشان باقی نمانده، مگراسمی که مطابق با مسمّی نیست، و رسمی که با آثار شریعت مخالفت دارد. پس در روی زمین، اثری از اسلام باقی نخواهد ماند مگر بسیار کم که آن هم مغلوب و منکوب است، و از وجود ایشان به ظاهر شرع، در ترویج دین اثری مترتّب نخواهد شد. و معروف در نزد مردم به طور کلّی منکر شده، و منکر، معروف شده

ص: 28

است (1) . و از اسلام باقی نمانده، مگر مجرّد اسم و رسم ظاهری، و گویا طريقۀ امیرالمؤمنین علیه السلام و اخلاق پسندیدۀ ائمه طاهرين سلام الله عليهم اجمعین از دست رفته است، و نزدیک است - العياذ بالله - طومار شریعت به طور کلّی پیچیده شود، و همه خلق ببینند و بشنوند که آنچه ذكر شد روز به روز در تضاعف و اشتداد است. (2)

رسول خدا صلی الله علیه واله خبر داده بود:

اسلام در اول ظهورش غریب بود. و بعد از این هم به غربت خویش بر می گردد. [36]

این حدیث ، در این زمان ظاهر و هویدا شد.

همچنین، این مضمون که «تمام عالم پر شود از ظلم و جور، بلکه درحقیقت عین ظلم و جور است» تحقّق یافته است. پس باید این بندگانِ اندک شمار مؤمن، پیوسته در شب و روز، از روی تضرّع و ابتهال از خدا بخواهند که حق تعالی فرج آل محمد علیهم السلام را تعجیل فرماید.

از بعض خطب حضرت امیرالمؤمنين علیه السلام نقل شده که فرمودند:

« اِذا صاحَ النّاقُوسُ وَكَبَسَ الْكابُوسُ وَتَكَلِّمَ الْجامُوسُ فَعِنْدَ ذلِكَ عَجائِبُ وَ اَیُّ عَجائب اَنارَ النّارُ بِنَصيبَيْنِ وَ ظَهَرَت رايَۀُ عُثْمانِيِّۀُ بِوادٍ سُودٍ وَاضْطَرَبَتِ الْبَصْرَۀُ وَ غَلَبَ بَعْضُهُمْ بَعْضَا وَصَبا كُلُّ قَوْمٍ اِلى قَوْمٍ اِلَى اَنْ قالَ علیه السلام وَاَذْعَنَ هِرْقِلُ

ص: 29


1- به عبارت دیگر: کار پسندیده در نزد مردم کاملاً ناپسند جلوه نموده و آنها کارهای ناپسند را پسندیده می شمارند.
2- همۀ مردم، آنچه را که از عالمگیر شدن کفر و فساد گفتیم، می بینند و می شنوند که روز به روز، افزایش می یابد.

بِقُسْطَنْطَنِيِّۀِ لِبَطارِقَۀِ سُفْيانی فَعِنْدَ ذلِكَ تَوَقِّعُوا ظُهُورَ مُتَكَلِّمِ مُوسى مِنَ الشَّجَرَۀِ عَلى طُور ».

و هم در بعضی از کلمات دُرَربار خود در علامات ظهور حضرت قائم علیه السلام فرموده است: [40]

« إِذَا أَمَاتَ النَّاسُ الصَّلَاۀَ وَ أَضَاعُوا الْأَمَانَۀَ وَ اسْتَحَلُّوا الْكَذِبَ وَ أَكَلُوا الرِّبَا وَ أَخَذُوا الرِّشَا وَ شَيَّدُوا الْبُنْيَانَ وَ بَاعُوا الدِّينَ بِالدُّنْيَا وَ اسْتَعْمَلُوا السُّفَهَاءَ وَ شَاوَرُوا النِّسَاءَ وَ قَطَعُوا الْأَرْحَامَ وَ اتَّبَعُوا الْأَهْوَاءَ وَ اسْتَخَفُّوا بِالدِّمَاءِ وَ كَانَ الْحِلْمُ ضَعْفاً وَ الظُّلْمُ فَخْراً وَ كَانَتِ الْأُمَرَاءُ فَجَرَةً وَ الْوُزَرَاءُ ظَلَمَةً وَ الْعُرَفَاءُ خَوَنَةً وَ الْقُرَّاءُ فَسَقَۀً وَ ظَهَرَتْ شَهَادَةُ الزُّورِ وَاسْتُعْلِنَ الْفُجُورُ وَ قَوْلُ الْبُهْتَانِ وَ الْإِثْمُ وَ

الطُّغْيَانُ وَ حُلِّيَتِ الْمَصَاحِفُ وَ زُخْرِفَتِ الْمَسَاجِدُ وَطُوِّلَتِ الْمَنَارَاتُ وَأَكْرِمَتِ الْأَشْرَارُوَ ازْدَحَمَتِ الصُّفُوفُ وَ اخْتَلَفَتِ الْقُلُوبُ وَ نُقِضَتِ الْعُهُودُ وَ اقْتَرَبَ الْمَوْعُودُ وَ شَارَكَ النِّسَاءُ أَزْوَاجَهُنَّ فِي التِّجَارَةِ حِرْصاً عَلَى الدُّنْيَا وَ عَلَتْ أَصْوَاتُ الْفُسَّاقِ وَ اسْتُمِعَ مِنْهُمْ وَ كَانَ زَعِيمُ الْقَوْمِ أَرْذَلَهُمْ وَ اتُّقِيَ الْفَاجِرُ مَخَافَةَ شَرِّهِ وَ صُدِّقَ الْكَاذِبُ وَ اؤْتُمِنَ الْخَائِنُ وَ اتُّخِذَتِ الْقِيَانُ وَ الْمَعَازِفُ وَ لَعَنَ آخِرُ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَوَّلَهَا وَ رَكِبَ ذَوَاتُ الْفُرُوجِ السُّرُوجَ وَ تَشَبَّهَ النِّسَاءُ بِالرِّجَالِ وَ الرِّجَالُ بِالنِّسَاءِ وَ شَهِدَ الشَّاهِدُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُسْتَشْهَدَ وَ شَهِدَ الْآخَرُ قَضَاءً لِذِمَامٍ بِغَيْرِ حَقٍّ عَرَفَهُ وَ تُفُقِّهَ لِغَيْرِ الدِّينِ وَ آثَرُوا عَمَلَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ وَ لَبِسُوا جُلُودَ الضَّأْنِ عَلَى قُلُوبِ الذِّئَابِ وَ قُلُوبُهُمْ أَنْتَنُ مِنَ الْجِيَفِ وَ أَمَرُّ مِنَ الصَّبِرِ فَعِنْدَ ذَلِكَ

ص: 30

الْوَحَا الْوَحَا ثُمَّ الْعَجَلَ الْعَجَلَ خَيْرُالْمَسَاكِنِ يَوْمَیِذٍ بَيْتُ الْمَقْدِسِ وَ لَيَأْتِيَنَّ عَلَى النَّاسِ زَمَانُ يَتَمَنَّى أَحَدُهُمْ أَنَّهُ مِنْ سُكَّانِه ». (1)

محدّث قمی گوید: شایسته دیدم، در اینجا ملخّص کلام استاد خود مرحوم ثقه الاسلام نوری طاب الله ثراه را نقل کنم. ایشان در کتاب «کلمۀ طیّبه» اثبات کرده که فرقۀ اثنی عشریه، در میان هفتاد و سه فرقه اهل نجاتند. بعد از آن می گوید:

نجات این گروه در این زمان (2) ، در نهایت ضعف و پستی و کمبود و سستی است. به دلایل مختلف ، که مهمترین آن، کثرت رفت و آمد كفّار به شهرهای ایران ، دوستیِ نزدیک مسلمامنان با ایشان، و نیز رواج کالاها

ص: 31


1- هنگامی که مردم نماز را بمیرانند، امانت را از بین ببرند، دروغ را حلال شمرند، ربا خورند، رشوه گیرند، بناها را محکم سازند، دین را به دنیا بفروشند، نادانان را به کار گیرند، با زنها مشورت کنند، ارتباط و رسیدگی خانوادگی را قطع نمایند، هواهای نفسانی را متابعت کنند، خونریزی را سبک شمرند، بردباری را ضعف شمرند، به بیدادگری فخر بفروشند، امراء نابکار و وزيرها ظالم باشند، بزرگان در بین مردم خیانت گر، و قارئین قرآن، فاسق باشند، هنگامی که شهادت ناحق ظاهر شود، مناره ها بلند گردد، اشرار را گرامی دارند، در صف های جماعت ازدحام شود، و هواهای نفسانی مختلف شود، عهدها را بشکنند، زمان موعود نزدیک شود، زنها با همسران خود در تجارت برای حرص دنیا شریک نمایند، صدای فاسقین به بلندی شنیده شود، پست ترین افراد، بزرگ و زعیم قوم شوند، از فرد بدکار به جهت شرّاو بترسند، دروغگو را تصدیق نمایند، خائن را امین شمرند، زن های آوازه خوان و آلات موسیقی به کار گرفته شود، آخر این امّت اوّلش را لعن کند، زنها سوار مرکب شوند، زن ها به مردها و مردها به زن ها خود را شبیه سازند، شاهد بدون اینکه از او طلب شهادت نمایند، شهادت دهد، و دیگری حکم دهد، بدون اینکه حقی را بشناسد، برای غیردین علم فرا گیرند، عمل دنیا را بر عمل آخرت مقدم شمرند، بر قلب های گرگ صفت، لباس میش بپوشانند، قلب های آنها بدبوتر از مردار، وتلخ تر از میوه گیاه صبر شود، پس در چنین زمانی بشتابید، بشتابید که بهترین جایگاه ها در آن زمان «بیت المقدس» باشد. هر آینه بر مردم زمانی می آید که آرزو می کنند و می گویند: ای کاش بیت المقدس محل و سکنای من بود.
2- دقت کنید که این مطالب، در حدود سال 1300 هجری قمری (بیش از 120 سال پیش) نوشته شده است.

و لباس ها و ابزارها و وسایل اهل کفر و شرک در هر شهر و دهکدۀ ایران است. تا آنجا که چیزی از ضروریات زندگی و اسباب آرامش بدن نمانده ، مگر آنکه نشانه و اسم و یادگاری از اهل كفر در آن است. نتایج این شیوه و رفتار، مفاسد و ضررهای فراوان است که در دین پیدا شده است:

اول - آن که بُغض قلبی کافران و مُلحدان را - که از ارکان دین و اجزاء ایمان است . از دل برده است. و محبت و دوستیِ آنها را به ارمغان آورده، که با دوستی خداوند و اولیای او، تناقض و تضادّی همچون آب و آتش دارد. کار به آنجا رسیده که معاشرت با آنها، مایۀ افتخار و وسیلۀ مباهات شده، در حالی که حق تعالی می فرماید: «لا تجد قوماً - تا آخرآيه» (1) یعنی نمی یابی قومی را که به خدا و روز باز پسین ایمان دارند، ولی کسانی را دوست دارند که دشمنی و مخالفت با خدا و رسول او می کنند، هرچند پدران یا پسران یا برادران یا عشیرۀ او باشند، [38] ( چه رسد به بیگانه، پس دوست ایشان را حظّی از ایمان نباشد).

و نیز فرموده: (2)

« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياء ».[39]

شیخ صدوق در کتاب «من لایحضره الفقيه» روایت کرده که امام صادق علیه السلام فرمود:

خداوند به سوی پیغمبری از پیغمبران خود وحی فرستاد که به مؤمنین بگو: لباس دشمنان مرا نپوشد و غذای دشمنان مرا

ص: 32


1- لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُم .
2- ای کسانیکه ایمان آورده اید، دشمن من و دشمن خودتان را به عنوان دوست خود برگزینید.

نخورید و به راههای دشمنان من نروید، که در این صورت،از دشمنان من می شوید، چنانچه ایشان دشمنان منند».[40]

و در کتاب «جعفريات»، به همین مضمون از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده، و در آخر آن فرموده:

«به شکل های دشمنان من درنیایید».[41]

صدوق در «امالی» روایت کرده که امام صادق علیه السلام فرمود:

کسی که کافری را دوست دارد، خداوند را دشمن داشته وکسی که دشمن کافری شود، خدا را دوست داشته».[42]

آنگاه فرمود:

«دوستِ دشمن خدا، دشمن خدا است».

صدوق، در «صفات الشّيعه» روایت کرده که حضرت امام رضا علیه السلام فرمود:

به راستی، بعضی از کسانی که محبّت ما اهل بیت را به خود بستند، کسانی اند که فتنۀ ایشان بر شیعیان ما از دجّال سخت تر است».

راوی گفت: «به چه سبب ؟»

فرمود:

«به دوست داشتن دشمنان ما و دشمن داشتن دوستان ما، زیرا که چون چنین شود، حقّ به باطل مختلط و مشتبه می شود، آنگاه مؤمن از منافق شناخته نمی شود».[43]

همچنین آن جناب دربارۀ «اهل جبر و تشبيه وغلوّ فرمود، چنانچه

ص: 33

شیخ صدوق در «خصال» روایت کرده است:

«هر کس ایشان را دوست دارد ما را دشمن داشته و کسی که ایشان را دشمن دارد ما را دوست داشته. کسی که پیوند با ایشان ببندد، از ما بُریده است و کسی که از ایشان بریده با ما پیوند بسته است. و کسی که ایشان را آزار دهد، با ما نیکی کرده است و کسی که به ایشان نیکی کند، ما را آزرده است. کسی که ایشان را اکرام کند به ما اهانت کرده. و کسی که به ایشان اهانت کند، ما را اکرام نموده و کسی که ایشان را رد کند ما را پذیرفته وکسی که از ایشان بپذیرد ما را ردّ نموده و کسی که به ایشان احسان کند با ما بدی نموده و کسی که با ایاشن بدی کند با ما احسان نموده و کسی که تصدیق ایشان کند ما را تکذیب نموده. و کسی که تکذیب ایشان کند تصدیق ما نموده و کسی که عطیّه به ایشان دهد ما را محروم کرده و کسی که ایشان را محروم کند، به ما عطيّه داده است. ای پسر خالد! هر کس از شیعیان ما است، نباید از ایشان، دوستی و یاوری بگیرد».[44]

چون حال این قسم کافران چنین باشد، حال سایر کفّار، اگر بدترنباشد، کمتر نخواهد بود.

دوم - آن که در دل، کینه با دین و شیوۀ مسلمانان، و دشمنی با پیروان دین و دانشمندان و نیکان، به تدريج ثابت و برقرار شود. و قلب آنان، کینه توزی با کسانی کند که آداب شریعت نگاه می دارند، و با قلب و زبان، همرنگی و معاشرت با جماعت کافر دارند.

انسان، بر حسب عادت، شیوه و روش خود را دوست دارد. و از کسانی

ص: 34

که با شيوۀ او مخالفت کنند، متنفّر و بیزار است، به ویژه اگر آن شخص مخالف، مخالفت خود را ابراز و اظهار کند، و او را از پیروی روش زشت او باز دارد.

رواج این مفسده و برخورد ناروا با اهل دین، به آنجا رسیده که نزدیک است با اهل علم و دین، مانند افراد پَست رفتار شود. و هر کس می تواند به آنها آزاری برساند، درصدد آن برآید، چرا که تذکّرات و هشدارهای آنها، مانع سرگرمی های آزادانه و بی حساب است. از این رو، با دیدن آنها، استهزا ومسخره را در پیش گیرند، حتّی با اشاره به چشم و دست، که او را سبک شمارند.

بلکه نقل گزارش حرکات و سکنات اهل علم را در اوقات تحصیل و عبادت، از اسباب مضحكۀ مجالس لهو، و زینت محافل طرب خود کرده اند، و گاهی در لباس شعر و مضامین نظم درآورند. کفّار هنگام دیدن مؤمنین کارهایی می کردند، از قبیل استهزاء به زبان ، اشاره به ابرو و چشم، و توهین و تحقیر به مقدار ممکن. خداوند در مواضع متعدّد، از این کارها خبر داده، و وعدۀ عذاب دنیا و آخرت به آن داده است. اکنون مردم، به همان روش اهل فسق و فجور با جماعت اهل شرع در این اعصار چنین کنند. و این بُغض و نفرت، با ضرورت تعظیم و احترام ایشان، بیشترین تناقض و اختلاف را دارد، و هرگز با یکدیگر جمع نشوند.

در اخبار بسیار، دایرۀ ایمان را منحصر به «حبّ في الله» و «بغض في الله» دانسته اند، و فرموده اند:

«ایمان نیست، مگر حبّ و بغض. خداوند را و آنچه را پسندیده، دوست بدارد. دشمنان خداوند را و آنچه را دوست

ص: 35

دارند، دشمن بدارد».[45]

و در نهج البلاغه آمده است که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

«اگر در ما هیچ نبود، مگر اینکه آنچه را که خداوند دشمن دارد، دوست میداریم، و آنچه را که خداوند حقیر کرده، بزرگ میشماریم، ما را کفایت می کرد در مخالفت با خدا و روگرداندن از امر او».[46]

خلاصه، رشتۀ کار امّت پیغمبر آخرالزّمان صلی الله علیه واله، به جایی رسیده که غالب مردم از ضروریّات مسائل دین بی خبرند. بلکه در نتیجۀ تردّد و مجالست و انس با مسیحیان و کافران و منکران توحید، چندان کلمات کفر و سخنان منکرانه، که ارتداد می آورد - در میان مردم شایع شده، که فوج فوج از دین بیرون روند، بدون اینکه بدانند. و اگر بدانند، نسبت به آن ناراحت نمی شوند.

اشراف و اعیان، به معاصی بزرگ، مانند خوردن روزۀ ماه رمضان در حضور مردمان افتخار می کنند، و بر پیروان دین خنده زنند، و سخريه و استهزا کنند، و ایشان را بی شعور و بی ادراک دانند، و در سلک بی خبران و بی ذوقان شمارند، و گاهی ایشان را «خشک مقدّس»نامند.

بر کارهای خداوند عزّوجلّ، پیوسته اعتراض کنند و ایراد گیرند. مدایح و توصیف دانشمندان اصل صنایع فرنگ و کثرت عقل و هوش ایشان را وِرد زبان و زینت مجالس کنند. صنایع و اعمالشان را - که نتیجۀ توسعۀ مختصری در علم طبیعی و ریاضی است - از قوّت بشر بیرون دانند. و با معاجزو خوارق عادات انبیاء و اوصياء علیهم السلام برابر سازند.

جماعتی که از مجالس علماء می گریزند و از صحبت علم دین و ذکر معاد، ملول و منزجر می شوند، اگر در مجلس اهل دین گرفتار شوند، به

ص: 36

خواب روند یا دل را به جای دیگر فرتسند، و رعایت فقراء و اهل دین را لغو و بی فایده انگارند. و اموال ناپاک را - که از چندین راه حرام و از خون بیوه ها و یتیمان به دست آورده اند . در مصارف حرام و معاصی بزرگ خرج می کنند. خود را غنی و بزرگ و لازم الاحترام شمرند، امّا علماء و نیکان را خورندۀ مال مردم و گدا و ذلیل پندارند.

استعمال ظروف نقره و طلا، و لباس مردان زری و دیبا، و ریش های تراشیده به شکل بنی مروان و بنی امیّه، شیفتگی و خودباختگی نسبت به زبان فرانسوی و انگلیسی، و انس و علاقه به کتاب های ضلال دشمنان دین به جای کتاب خداوند و آثار ائمۀ اطهارعلیهم السلام، وضع زمان ما است . یهودیان که سال ها در بلاد فرنگ با مسیحیان محشورند، رسوم مذهب و کیش خود را از دست ندادند، امّا مسلمانان با سفری چند ماهه به آن منطقه، دل از مسلمانی کشیدند.

کمتر معصیتی مانده که شایع نشده، زشتی آن از انظار برداشته نیست. و کمتر طاعت و عبادتی باقی است که از آن، جز صورت و اسمی نمانده ، و در آن از چندین راه، خلل و فساد راه نیافته است.

اهل ایمان و دوستداران امامان، از اقامۀ معروف و نهی منکر، عاجزند. و با قدرت ، از تأثیر آن نومیدند. و در خلوت خود، بر ضعف ایمان و غربت اسلام و شیوع منکر، گریان و ناراحتند.

صدق اخبار حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه واله که از وقوع این مفاسد و غیر آن در امّت خود خبر داده بود، اکنون ظاهر شده است. چنانکه شیخ جلیل، علیّ بن ابراهیم قمی، در تفسیر خود، از ابن عبّاس روایت کرده که گفت:

ص: 37

«با رسول خدا صلی الله علیه واله حج کردیم. حلقۀ در کعبه را گرفت. روی مبارک به سوی ما گردانید، و فرمود: «آیا شما را به علامات قیامت خبر دهم؟» نزدیک ترین مردم در آن روز به آن جناب ، سلمان رضي الله عنه بود. گفت: بلی یا رسول الله.

پیامبر فرمود: از علامات قیامت، ضایع کردن نماز است و پیروی ازشهوات و میل به آراء باطله و تعظیم صاحبان مال و فروختن دین به دنیا. در آن وقت، قلب مؤمن در درونش آب می شود، چنانچه نمک در آب حل می شود. به دلیل کارهای زشتی که می بیند، ولی قدرت بر تغییر آن ندارد.

سلمان گفت: آیا اینها حتماً واقع می شود یا رسول الله؟

فرمود: «آری ، قسم به آنکه جانم در دست اوست ، ای سلمان ! در آنگاه منكر، معروف می شود و معروف، منکر. و خائن امین می شود و امین خیانت می کند و دروغگو را تصدیق می کنند، و صادق را تکذیب می کنند.

سلمان گفت: اینها خواهد شد، یا رسول الله ؟

فرمود: آری، قسم به آنکه جانم در دست اوست، ای سلمان ، در آن زمان ، ریاست زنان و مشارکت کنیزان و نشستن اطفال بر منبرها پیش می آید. دروغ را ظرافت و زکات را غرامت دانند .(یعنی ، دادن آن را ضرر در مال خود دانند). و مال کفّار را که به غلبه گیرند، غنيمت خود کنند (یعنی در مصارف مسلمین صرف نکنند) و مرد به پدر و مادر خود جفا می کند، و از دوست خود بیزاری می جوید (1) و ستارۀ دنباله دار طلوع می کند.

ص: 38


1- بر اساس نوشتۀ محدّث قمی و بعضی از بزرگان در حاشیۀ چاپ قديم منتهی الآمال، عبارت حديث در اینجا چنین است: «ويبرّ صديقه» است. بر این اساس، ترجمۀ این جمله چنین می شود: «شخص به والدین خود جفا می کند، در حالی که به دوست خود نیکی میکند».مرحوم محدّث نوری، این جمله را بر اساس نسخه ای ترجمه کرده که در آن بوده است: «يتبرّأ عن صديقه».

سلمان گفت: اینها خواهد شد ، یا رسول الله ؟

فرمود: آری ، قسم به آنکه جانم در دست اوست ، به درستی که در آن وقت زن با شوهرش در تجارت شریک می شود و باران در تابستان می آید (1) ، و جوانمردان تمام شوند، و فقیر حقیر می شود. در آن وقت ، بازارها نزدیک یکدیگر شود، که ناگاه این گوید: «چیزی نفروختم»، و آن گوید: «به چیزی نفعی نکردم».در نتیجه کسی نمی بینی ، مگر مذمت کننده برای خدا باشد .

سلمان گفت: اینها خواهد شد، یا رسول الله ؟

فرمود: آری، قسم به آنکه جانم در دست اوست، ای سلمان ، در آن زمان کسانی بر آنها والی شوند که اگر سخنی بگویند ، ایشان را بکشند و اگر سکوت کنند، ایشان را مستأصل کنند. هر آینه غنیمت ایشان را برگزینند، و حرمت ایشان را پایمال کنند، و خون های ایشان را بریزند و هر آینه دلهای ایشان، از فساد و ترس پر شود. پس ایشان را نمی بینی مگر ترسان و هراسان.

سلمان گفت: اینها خواهد شد، یا رسول الله ؟

فرمود: آری ، قسم به آنکه جانم در دست اوست. به درستی که در آن زمان چیزی از مشرق و چیزی از مغرب ، آورده شود و به رنگ ها و زینت های مختلف درآیند. پس وای بر ضعفای امّت

ص: 39


1- کنایه از بی نفعی باران، زیرا نفع اصلی باران برای گیاهان است، که باران تابستان نفعی به آن نمی رساند.

من از آنها . و وای بر آنها ، از خداوند. نه به صغير رحم می کنند، و نه کبیر را بزرگ می دارند، و نه از بدکاران می گذرند. جثۀ ایشان، جثۀ آدمیان است، و دل ایشان دل شیاطین.

سلمان گفت: اینها خواهد شد ، یا رسول الله ؟

فرمود: آری ، قسم به آنکه جانم در دست اوست. ای سلمان ! در آن وقت،مردان به مردان و زنان به زنان اکتفا کنند و بر مردان رشک برند، چنانچه بر دختران رشک برده می شود. مردان شبیه به زنان و زنان شبیه به مردان شوند، و زنان برزین سوار شوند.پس لعنت خداوند بر این زنان از امّت من باد!

سلمان گفت: اینها خواهد شد، یا رسول الله ؟

فرمود: آری، قسم به آنکه جانم در دست اوست. به درستی که آن وقت مسجدها را نقش و طلاکاری کنند، چنانچه معابد یهود و نصاری را نقش و تذهیب کنند. و قرآن ها را زینت دهند، و مناره ها را بالا برند. و صف های بسیار می شود که دلشان با یکدیگر کینه و عداوت دارد، و زبان هایشان مختلف است.

سلمان گفت: یا رسول الله ، اینها خواهد شد؟

فرمود: آری، قسم به آنکه جانم در دست اوست. در آن وقت مردهای امّت من به طلا آرایش کنند. و حریر و دیباج بپوشند، و به عنوان جامۀ زیر درع، پوست پلنگ برگیرند.

سلمان گفت: یا رسول الله ، اینها خواهد شد؟

فرمود: آری، قسم به آنکه جانم در دست اوست. در آن وقت ربا ظاهر می شود و معامله عَینَه کنند (یعنی ، متاعی را به وعده

ص: 40

به قیمت معین بفروشند. و بعد، آن متاع را بایع از مشتری به کمتر از آن قیمت بخرد، و این نوعی است از حیلۀ تحلیل ربا) (1) و داد و ستد ، رشوه شود. دین پَست ، و دنیا بلند شود.

سلمان گفت: اینها خواهد شد ، یا رسول الله ؟

فرمود: آری ، قسم به آنکه جانم در دست اوست. ای سلمان ، در آن وقت، طلاق زیاد شود، حدّی برای خداوند جاری نگردد، گرچه هرگز ضرری به خداوند تعالی نرسانند.

سلمان گفت: اینها خواهد شد، یا رسول الله ؟

فرمود: آری قسم به آنکه جانم در دست اوست. در آن وقت کنیزان خواننده و آلات لهو ظاهر شود، که حکایت مقامات آواز را کند. چون عود و طنبور.و اشرار امّت بر ایشان والی شود.

سلمان گفت: اینها خواهد شد یا رسول الله؟

فرمود: آری، قسم به آنکه جانم در دست اوست ، ای سلمان . در آن وقت، اغنياء امّت برای گردش ، متوسّطین ایشان برای تجارت، و فقرای ایشان برای ریا و سمعه حجّ میگزارند. در آن وقت قومی پیدا می شوند که قرآن را برای غیر خداوند فراگیرند، و آن را برای خود وسیلۀ خوانندگی پندارند. قومی پدید آید که علم دین برای غیر خدا آموزند. و اولاد زنا بسیار شود. به قرآن خوانندگی کنند و برای دنیا به روی یکدیگر بریزند.

سلمان گفت: اینها واقع خواهد شد یا رسول الله ؟

فرمود: آری، قسم به آنکه جانم در دست اوست. ای سلمان .

ص: 41


1- این توضیح، افزودۀ محدّث نوری به متن حدیث است .

این در وقتی است که حرمتها دریده می شود و مرتکب معاصی شوند. بدان بر خوبان مسلّط می شوند. دروغ منتشر شود. و لجاجت ظاهر شود و فقر و احتیاج شایع شود. به لباس افتخار کنند. باران بر ایشان در غير وقت باران ببارد. نرد و شطرنج و طبل و آلات ساز را نیکو دانند و برگیرند. و امر به معروف و نهی از منکر را قبيح دانند تا آنکه مؤمن در آن وقت ، خوارتر از کنیز می گردد. و ملامت میان قُرّاء و عُبّاد فاش می شود. آنها را در ملکوت آسمانها ، پلید و نا پاک می خوانند.

سلمان گفت: اینها خواهد شد یا رسول الله ؟

فرمود: آری، قسم به آنکه جانم در دست اوست. ای سلمان ! پس در آن وقت غنی بر فقیر نترسد. تا آنجا که سائل سؤال کند، از جمعه تا جمعه ، امّا احدی نمی یابد که در کف او چیزی بگذارد.

سلمان گفت: اینها خواهد شد یا رسول الله ؟

فرمود: آری ، قسم به آنکه جانم در دست اوست. [47]

محدّث نوری گوید: به هر حال، غیرت در دین و عصبیّت در مذهب، چنان از مردم برداشته شده، که اگر از فردی کافر یا مخالف ضررهای کلّی به دین کسی برسد، به اندازۀ ضرر مالی که از برادر مسلمان به او رسیده، اندوهگین نشود. و اگر دسته دسته مردم از دین برگردند، هرگز غمگین نشوند. [48]

ص: 42

بخش دوم

دربارۀ نوّاب اربعۀ امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف

در ذکر نوّاب اربعۀ حضرت صاحب الزّمان علیه السلام، اکتفا میکنیم به آنچه که دانشمند بزرگوار، مرحوم سید اسماعیل عقیلی نوری، در کتاب «كفاية الموحّدین»نگاشته است:

اول ۔ جناب عثمان بن سعيد عَمروی (ابوعمرو)

اوّلِ ایشان، «عثمان بن سعيد عَمروی» است که امام عصر علیه السلام، کمال وثوق و امانت به او داشت. و پیش از آن معتمد در نزد امام علیّ نقیّ و امام حسن عسکری علیهما السلام ، و وکیل امور ایشان در زمان حیاتشان بود.

وی از طایفۀ «اسدی» و منسوب به جدّش «جعفر عمروی» بود. او را «سمّان» (یعنی روغن فروش) هم میگفتند. این شغل، برای بعضی از مصالح بود، که به جهت تقیّه و اخفاء امر سفارت از دشمنان دین، روغن فروشی می کرد. شیعیان، اموالی را که برای حضرت امام حسن عسکری علیه السلام می آوردند، به او تسلیم می کردند. و او آنها را در مال التّجارۀ خود می گذاشت، و به خدمت آن بزرگوار می فرستاد. [1]

ص: 43

در روایت احمد بن اسحاق قمّی - که از بزرگان علماء شیعه است - چنین آمده است:

روزی به خدمت حضرت امام علیّ نقیّ علیه السلام مشرف شدم. عرض کردم: «ای سیّد و مولای من! همیشه برای من میسّر نمی شود که خدمت شما مشرّف شوم. سخن چه کسی را قبول کنم؟ و امر چه کسی را اطاعت نمایم؟

فرمود:

«این ابو عمرو، مردی است ثقه و امین من. هرچه به شما بگوید، ازجانب من می گوید. و آنچه به شما می رساند، ازجانب می رساند».

و چون حضرت امام علیّ نقیّ علیه السلام به دار بقا رحلت نمود، روزی به خدمت امام حسن عسکری علیه السلام رسیدم، و همان سخن را به آن حضرت نیز عرض کردم، فرمود:

«این ابوعمرو، مرد ثقه و امین است، هم مورد اعتماد امام گذشته بود و هم مورد وثوق من است، هم در حال حیات و هم بعد از وفات من. هرچه به شما می گوید، از جانب من می گوید . و آنچه به شما می رساند، از جانب من می رساند».[2]

علّامه مجلسی رحمه الله، در بحارالانوار از جمعی از ثقات اهل حدیث،روایت کرده اند که گفته اند:

«جمعی از اهل یمن، به خدمت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام مشرّف شدند. و اموالی به خدمت آن امامِ عالمیان آورده بودند. آن بزرگوار فرمود:

ص: 44

«ای عثمان! به درستی که تو وکیل و امین مال خدایی. برو اموالی را که از اهل یمن آورده اند، بگیر»

اهل یمن عرض کردند: ای مولای ما! به خدا سوگند که عثمان ، از برگزیدگان شیعۀ شماست. آنچه از منزلت و مرتبت که نزد شما داشت، امروز زیاد نمودی. او معتمد در نزد شما در خصوص ما خدا است.

فرمود: «بلی، شاهد باشید که عثمان بن سعيد عمروی وکیل من است. و پسرش، محمد بن عثمان، وكیل پسرم مهدی است».[3]

همچنین در بحارالانوار، به سند خود روایت کرده است:

بعد از وفات امام حسن عسگری علیه السلام ، به حسب ظاهر، « عثمان بن سعید» مشغول به تجهیز آن بزرگوار بود (1) . و حضرت صاحب علیه السلام ، بعد از وفات پدر بزرگوارش، او را به منصب جلالت و وکالت و نیابت برقرار فرمود. و جواب مسائل شیعیان، توسّط او به ایشان می رسید. آنچه اموال از سهم امام علیه السلام بود، به او تسلیم می نمودند. و به برکت وجود مقدس صاحب الامر علیه السلام امور شگفت از او می دیدند، اخبار غیبی از او می شنیدند. و اموالی را که می خواستند به او تسلیم نمایند، وصف آن اموال را - از حلال و حرام، و مقدار آن را - قبل از تسلیم آنها خبر می داد. و میگفت که صاحبان اموال کیانند. همۀ این مطالب ، از جانب حجت الله به او اعلام می شد، و او

ص: 45


1- امور مربوط به کفن و حنوط و دفن امام معصوم علیه السلام را، هیچ کس جز امام معصوم دیگر به عهده نمی گیرد. گاهی برای تقیه، در ظاهر، کسی دیگر متولّی این امر می شود. به جهت شدت تقیه در مورد امام عصر علیه السلام، این امر در آن زمان - به صورت ظاهر - بر عهدۀ جناب عثمان بن سعید بود.

خبر می داد. دیگر وکلاء و سفرای آن حضرت نیز چنین بودند، که به دلائل و کرامات، از جانب آن حضرت، سفارت و نیابت داشتند».[4]

دوم - محمد بن عثمان بن سعيد عَمروی (ابوجعفر)

دوم از وکلا و سفرای آن حضرت، پسر او، محمّد بن عثمان بن سعيد عمروی بود، که حضرت امام حسن عسگری علیه السلام او و پدرش را موثّق دانسته بود، و به شیعیان خود خبر داده بود که او، «او از وکلای فرزندم، مهدی»است. [5]

چون هنگام وفات پدرش، عثمان بن سعيد عمروی رسید، توقیعی از جانب حضرت حجّت علیه السلام بیرون آمد که مشتمل به تعزیت و تسلیت، در خصوص وفات پدرش، نصب او به وکالت از جانب ولی خدا و جانشینی پدرش در این مورد بود. عبارت توقيع - بنا به روایت صدوق و غیراو که نقل نموده اند . این است:

« إِنَّا للهِّ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ تَسْلِيماً لِأَمْرِهِ وَ رِضَاءً بِقَضَائِهِ عَاشَ أَبُوكَ سَعِيداًوَمَاتَ حَمِيداً فَرَحِمَهُ اللَّهُ وَ أَلْحَقَهُ بِأَوْلِيَائِهِ وَ مَوَالِيهِ علیه السلام فَلَمْ يَزَلْ مُجْتَهِداً فِي أَمْرِهِمْ سَاعِياً فِيمَا يُقَرِّبُهُ إِلَى اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ إِلَيْهِمْ نَضَّرَ اللهُ وَجْهَهُ وَ أَقَالَهُ عَثْرَتَهُ - وَفِي فَصْلٍ آخَرَ - أَجْزَلَ اللهُ لَكَ الثَّوَابَ وَ أَحْسَنَ لَكَ الْعَزَاءَ رُزِئْتَ وَ رُزِئْنَا وَ أَوْحَشَكَ فِرَاقُهُ وَ أَوْحَشَنَا فَسَرَّهُ اللهُ فِي مُنْقَلَبِهِ وَ كَانَ مِنْ كَمَالِ سَعَادَتِهِ أَنْ رَزَقَهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ وَلَداً مِثْلَكَ يَخْلُفُهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ يَقُومُ مَقَامَهُ بِأَمْرِهِ وَ يَتَرَحَّمُ عَلَيْهِ وَ أَقُولُ الْحَمْدُ للّهِّ فَإِنَّ الْأَنْفُسَ طَيِّبَةُ بِمَكَانِكَ وَ مَا جَعَلَهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ فِيكَ وَ عِنْدَكَ أَعَانَكَ اللهُ وَ قَوَّاكَ وَ عَضَدَكَ وَ وَفَّقَكَ وَ كَانَ

ص: 46

اللهُ لَكَ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ رَاعِيا ».[6]

دلالت این توقيع شريف، بر جلالت قدر و بزرگی مرتبۀ این دو بزرگوار، بسیار محکم و استوار است. و شرح آن به فارسی، این است که فرمود:

«به درستی که ما برای خداییم و بازگشت ما به سوی او است که تسلیم امراو و راضی به قضاء او هستیم. پدرتو، به سعادت و نیک بختی زیست. و در حالتی که پسندیده بود، درگذشت. خدا او را رحمت کند، و به اولیاء و سادات و موالیان او علیهم السلام ملحق دارد، که همیشه دربارۀ ائمه دین، تلاشگر بود، در آن چیزهایی که موجب تقرب او به سوی خدا و ائمه دين او بود. خداوند، روی او را تر و تازه بدارد، و لغزش های او را ببخشد، و جزا و اجرتو را زیاد کند. و صبر نیکو در مصیبت او به تو ببخشد. تو مصیبت زده شدی، و ما نیز مصیبت زده شدیم. و مفارقت پدرت ، تو را و ما را به وحشت انداخت. پس خداوند، او را به رحمت خود مسرور فرماید ، در جایگاه و منزل او، که آرامگاه اوست.

و از کمال سعادت پدرت ، آنکه مثل تو فرزندی را به او روزی فرموده که جانشین و قائم مقام او در کارهایش باشی . و برای او، رحمت بخواهی و طلب آمرزش کنی.

و من می گویم: حمد میکنم خدا را، که قلوب شیعیان، به مکان و منزلت تو، و به آنچه خداوند در تو و در نزد تو قرار داده ، شادمان شده است. حق تعالی تو را یاری فرماید ، و قوّت به تو دهد، تو را محکم فرماید ، توفیق به تو عطا کند، و تو را حافظ ونگهبان باشد».

علامه مجلسی رحمه الله در بحارالانوار، از کتاب غیبت شیخ طوسی رحمه الله، از

ص: 47

جمعی اصحاب روایت کرده که: چون عثمان بن سعيد وفات کرد، توقیعی از جانب حضرت حجت علیه السلام به سوی فرزند او، محمّد بن عثمان بن سعيد عَمروی بیرون آمد، بدین لفظ :

« وَ الِابْنُ وَقَاهُ اللهُ لَمْ يَزَلْ ثِقَتَنَا فِي حَيَاۀِ الْأَبِ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ وَ أَرْضَاهُ وَ نَضَّرَ وَجْهَهُ يَجْرِي عِنْدَنَا مَجْرَاهُ وَ يَسُدُّ مَسَدَّهُ وَ عَنْ أَمْرِنَا يَأْمُرُ الِابْنُ وَ بِهِ يَعْمَلُ تَوَلَّاهُ الله ».[7]

یعنی: بعد از وفات عثمان بن سعيد، خداوند، فرزند او را نگاه دارد، که همیشه ثقه و معتمد ما بود، در حیات پدرش که خدا از او راضی باشد، و خشنودش گرداند، و چهره اش را زیبا و خرّم سازد. در نزد ما، پسر مثل پدر، و قائم مقام او است. هر چه بگوید، از امر ما می گویدف و به امر ما عمل می کند، خداوند یاور و صاحب او باشد.

در روایت دیگر، از کلینی نقل کرده اند که توقیعی به خطّ شریف حضرت صاحب الامر علیه السلام بیرون آمد که نوشته بود:

«محمّدبن عثمان - خدا از او و پدرش خشنود گردد - معتمد من است. و مکتوب او ، مکتوب من است».[8]

دلائل بسیار و معجزات امام علیه السلام برای شیعیان، به دست او جاری شده بود، که در زمان نیابت و سفارت، مرجع همۀ شیعیان از جانب حضرت حجت علیه السلام بود.

ازامّ كلثوم - دختراو - روایت کرده اند که: محمّدبن سعید، چند مجلّد کتاب در فقه تصنیف کرده بود، که تمام آنها را از امام حسن عسگری و صاحب الامر علیهما السلام، و از پدر خود اخذ نموده بود. و آن کتب را هنگام وفات

ص: 48

خود به حسین بن روح تسلیم نمود. [9]

شیخ صدوق رحمه الله، به سند خود، این حديث معروف را، از محمّدبن عثمان بن سعید روایت کرده است:

«قسم به خدا، به یقین، حضرت حجّت علیه السلام در هر سال ، موسم حجّ حاضر می شود، و خلایق را می بیند و می شناسد، و ایشان نیز او را می بینند. ولی نمی شناسد».[10]

در روایت دیگر، آمده است که از او پرسیدند: تو حضرت صاحب الامر علیه السلام را دیده ای؟

گفت:

«بلی، و دیدن آخر من، در بیت الله بود، در حالتی که می گفت:« اللَّهُمَّ أَنْجِزْلِي مَا وَعَدْتَنِي »، [11] و آن حضرت را در مُستجار دیدم که میگفت: «اللَّهُمَّ انْتَقِمْ بِي مِنْ أَعْدَائِى».[12]

سوم - حسین بن روح نوبختی (ابوالقاسم)

سوم از وکلاء و سفراء آن حضرت، جناب حسین بن روح بود، که در زمان سفارت محمّد بن عثمان، از جانب او و به امر او، متصدّی بعضی از کارهایش بود. چند نفر از ثقات و مؤمنین، مورد اعتماد محمّد بن عثمان بودند که حسین بن روح یکی از آنها بود. بلکه در انظار مردم، دیگران، بیش از حسین بن روح، به محمّد بن عثمان نزدیک بودند. لذا جماعتی گمان داشتند که امر وکالت و سفارت بعد از محمّد بن عثمان ، به جعفربن احمد (1) می رسد، به جهت اینکه به محمّد بن عثمان بسیار نزدیک بود. بلکه در

ص: 49


1- «جعفربن احمدبن متیل قمّی»، از رجال مورد اعتماد در نقل احادیث ائمه اطهار علیهم السلام بود. صدوق در کتب خویش، از وی روایت نقل می کند.

اواخر عمر محمّد بن عثمان، جميع طعام او، از خانۀ جعفربن احمد بود. [13]

علامه مجلسی رحمه الله در بحارالانوار، از کتاب غیبت شیخ طوسی روایت کرده است:

در هنگام احتضار محمّد بن عثمان بن سعيد، جعفربن احمد در بالای سر او نشسته بود، و حسین بن روح در پایین پای او. در آن حال به جعفربن احمد رو کرد و گفت: من مأمور شده ام که ابوالقاسم بن روح را وصیّ خود معرفی کنم، و امور را به او واگذارم. چون جعفر بن احمد شنید که امروصیّت ، باید به حسین بن روح منتقل شود، از جای خود برخاست، دست حسین بن روح را گرفت و در جانب سر محمّد بن عثمان نشانید، و خود در جانب پایین پای او نشست. [14]

در روایت معتبر چنین ذکر شده که محمّدبن عثمان بن سعيد، بزرگان شیعه و مشایخ را جمع کرد، و گفت:

«هرگاه حادثۀ مرگ به من روی آورد، امر وکالت با ابی القاسم بن روح خواهد بود. به راستی من مأمور شده ام که او را بعد از وفات ، به جای خود بگذارم. پس به او رجوع نمائید ،و در کارهای خود، اعتماد به او کنید».[15]

روایت معتبر در بحارالانوار نقل شده، که جماعتی از شیعه، نزد محمّدبن عثمان جمع شدند، و به او گفتند: اگر حادثۀ مرگ برای تو روی نماید، در جای توکیست؟ گفت:

«ابوالقاسم، حسین بن روح، قائم مقام من است. او، میان شما و حضرت صاحب الامر علیه السلام واسطه است. و وکیل و امین و مورد وثوق آن سرور است. پس در کارهای خود به او رجوع

ص: 50

نمائید و در مهمّات خود به او اعتماد کنید. من مأمور شده بودم که این مطلب را به شما برسانم».[16]

در بعضی از منابع، توقیع حضرت حجّت علیه السلام که برای شیخ «ابوالقاسم بن روح» بیرون آمده، یاد شده است، چنانچه در بحارالانوار، از جماعتی از حاملان اخبار و افراد موثّق نقل شده، بدین لفظ که فرمود:

« نَعْرِفُهُ عَرَّفَهُ اللهُ الْخَيْرَ كُلَّهُ وَرِضْوَانَهُ وَ أَسْعَدَهُ بِالتَّوْفِيقِ وَقَفْنَا عَلَى كِتَابِهِ وَ ثِقَتُنَا بِمَا هُوَ عَلَيْهِ وَ أَنَّهُ عِنْدَنَا بِالْمَنْزِلَۀِ وَ الْمَحَلِّ اللَّذَيْنِ يَسُرَّانِهِ زَادَ اللهُ فِي إِحْسَانِهِ إِلَيْهِ إِنَّهُ وَلِيُّ قَدِيرُ وَ الْحَمْدُ للهِّ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ صَلَّى اللهُ عَلَى رَسُولِهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً کَثِیراً ».[17]

حاصل مضمون فقرات این حدیث شریف، آن است که:

«ما او را (یعنی «حسین بن روح»را) می شناسیم. خداوند او را به طریقۀ همۀ خیر و رضای خود، بشناساند و عالم گرداند. و او را به توفیق خود یاری فرماید. ما بر امانت او مطّلع گردیدیم و به دین داری او، وثوق و اعتماد داریم . به درستی که او نزد ما، به مکان و منزلت بلندی است ، آن چنان که آن منزلت و مکان او را مسرور می سازد. خدای تعالی ، احسان خود را دربارۀ او افزون گرداند ، که او صاحب همۀ نعمت ها و بر همه چیز توانا است، و حمد، خداوند را سزا است که شریک ندارد. و صلوات خداوند و سلام او ، بر رسول او، محمّد و بر آل او باد»

در شرح حال این بزرگوار نوشته اند که چنان در بغداد تقیّه می نمود و چنان با مخالفين،حسن سلوک داشت که هر یک از مذاهب اربعه،

ص: 51

مدّعی بودند که او از ماست، و هر طایفه ای از ایشان افتخار می کرد که او را به خود نسبت دهد. [18]

چهارم - جناب علی بن محمّد سَمُری (ابوالحسن)

چهارم از وکلاء و سفرای حضرت حجّت عجّل الله فرجه شیخ ابی الحسن علىّ بن محمّد سمری بود. چون وفات شیخ ابوالقاسم حسین بن روح رحمه الله فرا رسید، به امر حضرت حجّت، امام عصر علیه السلام ، قائم مقام خود را شيخ ابی الحسن، علیّ بن محمّد سَمُری قرار داد. آن حضرت، معجزات و کرامات و جواب مسائل شیعیان را، به دست او جاری می فرمود. و شیعیان، به امر آن حضرت، اموال را به او تسلیم می داشتند. و او به خدمت آن بزرگوار می فرستاد.

چون زمان وفات او در رسید، شیعیان نزد او حاضر شدند. و از او خواهش کردند که کسی را به جای خود بنشاند، و امر نیابت را به او واگذارد. او در جواب گفت: «خدا را امری هست، که باید آن را به اتمام رساند».[19] یعنی، باید غیبت کبری واقع شود.

در روایت دیگر، از شیخ صدوق رحمه الله آمده است که:

چون شیخ ابوالحسن سمری را زمان وفات رسید، شیعیان نزد وی حاضر شدند، و از او پرسیدند: بعد از تو، چه کسی وکیل امور خواهد بود؟ و کدام شخص در جای تو خواهد نشست؟

در جواب ایشان گفت: «من مأمور نشده ام که در این باب به احدى وصیّت نمایم».[20]

از شیخ طوسی در کتاب غیبت و شیخ صدوق درکتاب کمال الدين

ص: 52

روایت شده است که چون شیخ ابوالحسن، علیّ بن محمّد سمری را وفات در رسید، توقیعی بیرون آورد و به مردم نشان داد که نسخۀ آن بدین مضمون بود:

« بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يَا عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ السَّمُرِيَّ أَعْظَمَ اللهُ أَجْرَ إِخْوَانِكَ فِيكَ فَإِنَّكَ مَيِّتُ مَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ سِتَّۀِ أَيَّامٍ فَاجْمَعْ أَمْرَكَ وَ لَا تُوصِ إِلَى أًحَدٍ فَيَقُومَ مَقَامَكَ بَعْدَ وَفَاتِكَ فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَيْبَۀُ التَّامَّةۀُ فَلَا ظُهُورَ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ وَ ذَلِكَ بَعْدَ طُولِ الْأَمَدِ وَ قَسْوَۀِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً وَ سَيَأْتِي شِيعَتِي مَنْ يَدَّعِي الْمُشَاهَدَۀَ ] أَلَا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَۀَ [ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِيِّ وَ الصَّيْحَۀِ فَهُوَ كَذَّابُ مُفْتَرٍ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّۀَ إِلَّا بِاللهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ ».[21]

حاصل فرمان آن بزرگوار در این توقيع شريف، این است:

«ای علی بن محمّد سمری ! خداوند، برادران دینيِ تو را درمصیبت تو، اجر عظیم کرامت فرماید. به درستی که در اثنای این شش روز، وفات خواهی نمود ، پس امر خود را جمع نما و در کار خود آماده باش ، و به احدی وصیت نیبات مکن ، که بعد از وفات تو، قائم مقام تو شود. به درستی که غیبت کبری واقع گردید. و مرا ظهوری نخواهد بود، مگر به اذن خدای تعالی . و این ظهور، بعد از آن است که زمان غیبت طول بکشد، و دلها راقساوت فرا گیرد، و زمین از جور و ستم پر شود. و زود است که کسانی از شیعیان من می آیند، که دعوي مشاهدۀ من کنند. آگاه باشید که هر کس پیش از خروج سفیانی و رسیدن صيحۀ

ص: 53

آسمانی ، دعوی مشاهده کند، كذّاب و افترا زننده است».

راوی گوید: نسخۀ توقيع شیخ ابوالحسن، علیّ بن محمّد سمری را نوشتم، و از نزد او بیرون رفتم. چون روز ششم در رسید، به نزد او رفتیم، دیدیم که در حالت احتضار است. آنگاه به او گفته شد که وصیّ تو، بعد از تو کیست؟

گفت: «خدا را امری است، که باید آن را به اتمام برساند. این را گفت و وفات نمود، رَحمّۀُ اللهِ وَرِضوانُهُ عَلَيهِ.

از شیخ صدوق در کتاب کمال الدين نقل شده است:

وفات علیّ بن محمّد سمری در سال 329 از هجرت بوده است. [22] بنابراین مدّت غیبت صغری که سفراء ووكلاء ونوّاب مخصوص حضرت حجت الله علیه السلام از جانب او مأمور به سفارت و نیابت بودند نزدیک به 74 سال است که حدود 48 سال، ایّام سفارت عثمان بن سعيد عمروی و پسر او محمّد بن عثمان بود، و حدود 26 سال، مدّت سفارت شیخ ابوالقاسم حسین بن روح وشیخ ابوالحسن علیّن بن محمّد سمری بود. و بعد از گذشتن این مدّت، سفارت منقطع شد و غیبت کبری واقع گردید. [23] پس هر که ادعای سفارت و نیابت خاصّه نماید و یا بر طبق آن، دعوی مشاهده نماید، كذّاب و مفتری خواهد بود بر حضرت حجت عجّل الله فرجه (1) .

ص: 54


1- در غیبت کبری، هر کس که ادعای نیابت خاصّه کند، و یا ادعا کند که هر زمان بخواهد می تواند به ملاقات امام زمان علیه السلام نائل شود، او دروغگو و افترازننده است. این جمله به معنی نفي تشرّفات برخی از افراد نیست که به اذن حضرت ولی عصر علیه السلام واقع شده است. بزرگانی که این توقیع را روایت کرده اند، خود، تشرّفات بعضی از افراد به خدمت حضرتش در دوران غیبت کبری را روایت کرده اند، مانند: شیخ صدوق، شیخ طوسی، علامه مجلسی، محدث نوری - رحمت الله عليهم ..

وظیفۀ شیعیان در زمان غیبت کبری

مرجع دین و احکام شریعت به امر آن حضرت در زمان غیبت کبری ،علماء وفقهاء و مجتهدین است که برای ایشان، نیابت عامّه ثابت است.«اسحاق بن يعقوب»-از بزرگان و نیکان علماء شیعه و حاملان اخبار - به توسط محمّدبن عثمان بن سعيد عمروی، عریضه به خدمت حضرت صاحب الامر علیه السلام فرستاده و مسائل چندی پرسیده بود، که آن حضرت در توقيع شریف، جواب مسائل او را فرمود) در ضمن آن توقيع آمده است (1) .

« وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَۀُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاۀِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّۀُ اللهِ عَلَيْهِمْ ».[24]

و در روایت دیگر، از حضرت امام محمد باقر علیه السلام چنین امر شد که فرمود: (2)

« انْظُرُوا إِلَى مَنْ كَانَ مِنْكُمْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ فَإِنَّمَا بِحُكْمِ اللهِ اسْتُخِفَّ وَ عَلَيْنَا رُدَّ وَ الرَّادُّ عَلَينَا الرَّادُّ عَلَى اللهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ

ص: 55


1- در حوادثی که روی می دهد، به راویان حديث ما مراجعه کنید، که آنها حجّت من بر شما هستند، و من حجّت خداوند بر ایشان هستم.
2- بنگرید به فردی از خودتان که از ما حدیث روایت می کند، و در حلال و حرام ما دقت نظر می کند، و دانای به احکامی است که ما بیان نموده ایم. چنین شخصی را برای حکم کردن انتخاب کنید، زیرا من چنین شخصی را حاکم بر شما قرار دادم. وقتی به حکم ما نظر بدهد هر کس آن را نپذیرد، قطعاً حكم خدا را سبک شمرده و ما را رد کرده است. و کسی که ما رد کند، خدا را رد کرده، و چنین کاری در حد شرک به خداوند است - به جریان امور به دست عالمان به حکم الهی است که بر حلال و حرام خداوند، امین می باشند.

الشِّرْكِ بِاللهِ عَزَّوَجَل ».[25]

و در روایت دیگر فرمودند:

« مَجَارِيَ الْأُمُورِبِيَدِ الْعُلَمَاءِ بِاللهِ الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِه ».[26]

از فرمان این دو حجّت پروردگار استفاده می شود که علماء و حافظان علوم و اخبار و آثارایشان، که صاحب نظر و اهل استنباطند، و از روی معرفت و دانش، به احکام صادره از ایشان عارفند، باید مکلّفین در اخذ مسائل حلال و حرام و قطع منازعات به ایشان رجوع کنند. آنچه می فرمایند، برای تمام افراد مکلّف حجّت است، وقتی که ایشان شرائط فتوى را - از قوۀ استنباط و عدالت و بلوغ و عقل و سایر شرائط اجتهاد - دارا باشند. و ایشان نیابت عامّه بر خلق دارند، که مردم، به جهت اضطرار و ناچاری، تکلیف دارند به ایشان رجوع کنند. دیگر تعیین نایب مخصوصی در زمان غیبت کبری نفرمودند، بلکه حکم به انقطاع نیابت و سفارت خاصّه فرمودند.

محدّث قمی گوید: آنچه ثبت آن در کتاب شریف مقدّر شده بود، در شب بیست و سوّم ماه مبارک رمضان سال 1350 (هجری قمری)، در جوار روضۀ رضویّه به اتمام رسید، که بر صاحب آن مرقد شریف، هزاران سلام و تحیت باد. به دست این گناهکارِ کمترين، عباس بن محمّد رضا قمی.

امید صادق دارم که برادران مؤمن و شیعیان حضرت امیرالمؤمنین عليه الصّلوۀ والسّلام، این گنهکار روسیاه را از دعای خیر و طلب مغفرت، فراموش نفرمایند.

«وَالحَمدُللهِ أَوَّلًا وَ آخِراً . وَصَلَّى اللهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرينَ .

ص: 56

منابع بخش اول

1- بحارالانوار، ج 52، باب 25، حدیث 26، ص 193 - 1940.

امیرمؤمنان علیه السلام در خطبۀ مشروحی در مورد علامات ظهور، دجال را اینگونه معرفی میکنند.

«أَلَا إِنَّ الدَّجَّالَ صَائِدُ بْنُ الصَّيْدِ فَالشَّقِيُّ مَنْ صَدَّقَهُ وَ السَّعِيدُ مَنْ كَذَّبَهُ يَخْرُجُ مِنْ بَلْدَۀٍ يُقَالُ لَهَا أَصْفَهَانُ مِنْ قَرْيَۀٍ تُعْرَفُ بِالْيَهُودِيَّۀِ عَيْنُهُ الْيُمْنَی مَمْسُوحَۀُ وَ الْعَيْنُ الْأُخْرَى فِي جَبْهَتِهِ تُضِي ءُ كَأَنَّهَا كَوْكَبُ الصُّبْحِ فِيهَا عَلَقَةً كَأَنَّهَا مَمْزُوجَةُ بِالدَّمِ بَيْنَ عَيْنَيْهِ مَكْتُوبُ كَافِرُيَقْرَؤُهُ كُلُّ كَاتِبٍ وَ أُمِّيّ يَخُوضُ الْبِحَارَوَ تَسِيرُ مَعَهُ الشَّمْسُ بَيْنَ يَدَيْهِ جَبَلُ مِنْ دُخَانِ وَ خَلْفَهُ جَبَلُ أَبْيَضُ يَرَى النَّاسُ أَنَّهُ طَعَامُ يَخْرُجُ حِينَ يَخْرُجُ فِي قَحْطٍ شَدِیدٍ تَحْتَهُ حِمَارُ أَقْمَرُ خُطْوَۀُ حِمَارِهِ مِیْلُ تُطْوَى لَهُ الْأَرْضُ مَنْهَلًا مَنْهَلًا لَا يَمُرُّبِمَاءٍ إِلَّا غَارَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ يُنَادِي بِأَعْلَى صَوْتِهِ يَسْمَعُ مَا بَيْنَ الْخَافِقَيْنِ مِنَ الْجٍنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الشَّيَاطِينِ يَقُولُ إِلَيَّ أَوْلِيَائِي أَنَا الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى وَ قَدَّرَ فَهَدى أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى .»

2- اربعین خاتون آبادی، ص 181 و 182، ذیل حدیث 33، به نقل از «غیبت فضل بن شاذان».

3- بحارالانوار، ج 53، باب 28، ص 7-9.

«قالَ الصّادقُ علیه السلام: يَا مُفَضَّلُ ! يَظْهَرُ وَحْدَهُ وَ يَأْتِي الْبَيْتَ وَحْدَهُ وَ يَلِجُ

ص: 57

الْكَعْبَةُ وَحْدَهُ . . . وَ يَكُونُ هَذَا أَوَّلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ فَإِذَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ وَ أَضَاءَتْ صَاحَ صَائِحُ بِالْخَلَائِقِ مِنْ عَيْنِ الشَّمْسِ بِلِسًانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ يُسْمِعُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ يَا مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ هَذَا مَهْدِيُّ آلِ مُحَمَّدٍ وَ

يُسَمِّيهِ بِاسْمِ جَدِّهِ رَسُولِ اللهِ ص وَ یَكْنِيهِ وَ يَنْسُبُهُ إِلَى أَبِيهِ الْحَسَنِ الْحَادِيَ عَشَرَ إِلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىٍّ علیهما السلام بَايِعُوهُ تَهْتَدُوا وَ لَا تُخَالِفُوا أَمْرَهُ فَتَضِلُّوا فَأَوَّلُ مَنْ يُقَبِّلُ يَدَهُ الْمَلَائِكَةُ ثُمَّ الْجِنُّ ثُمَّ النُّقَبَاءُ وَ يَقُولُونَ سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا وَ لَا يَبْقَى ذُو أُذُنٍ مِنَ الْخَلَائِقِ إِلَّا سَمِعَ ذَلِكَ النِّدَاءَ وَ تُقْبِلُ الْخَلَائِقُ مِنَ الْبَدْوِ وَ الْحَضَرِ وَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ يُحَدِّثُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ يَسْتَفْهِمُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً مَا سَمِعُوا بِآذَانِهِمْ فَإِذَا دَنَتِ الشَّمْسُ لِلْغُرُوبِ صَرَخَ صَارخُ مِنْ مَغْرِبِهَا يَا مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ قَدْ ظَهَرَ رَبُّكُمْ بِوَادِي الْيَابِسِ مِنْ أَرْضِ فِلَسْطِينَ وَ هُوَ عُثْمَانُ بْنُ عَنْبَسَةَ الْأُمَوِيُّ مِنْ وُلْدِ يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ فَبَايِعُوهُ تَهْتَدُوا وَ لَا تُخَالِفُوا عَلَيْهِ فَتَضِلُّوا فَيَرُدُّ عَلَيْهِ الْمَلَائِكَةُ وَ الْجِنُّ وَ النُّقَبَاءُ قَوْلَهُ وَ يُكَذِّبُونَهُ وَ يَقُولُونَ لَهُ سَمِعْنَا وَ عَصَيْنَا وَ لَا يَبْقَى ذُو شَکٍّ وَ لَا مُرْتَابُ وَ لَا مُنَافِقُ وَ لَا كَافِرُ إِلَّا ضَلَّ بِالنِّدَاءِ الْأَخِير»

4- منتخب الاثر، فصل 6، باب 4، حدیث 12، ص 449. ارشاد شیخ مفید، جلد 2، باب 40، در ذکر علامات و نشانه های ظهور، حديث 3، ص 347. بحارالانوار، ج 52، باب 26، حديث 27 و 31، ص 290.

«عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ : قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللهِ علیه السلام إِنَّ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام كَانَ يَقُولُ خُرُوجُ السُّفْيَانِيِّ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ النِّدَاءُ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنَ الْمَغْرِبِ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ أَشْيَاءُ كَانَ يَقُولُهَا مِنَ الْمَحْتُومِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ ع وَ اخْتِلَافُ بَنِي الْعَبّاسِ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ خُرُوجُ الْقَائِمِ مِنَ الْمَحْتُومِ قُلْتُ وَ كَيْفَ يَكُونُ النِّدَاءُ قَالَ يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ أَوَّلَ النَّهَارِ یَسْمَعُهُ كُلُّ قَوْمٍ بِأَلْسِنَتِهِمْ أَلَا إِنَّ الْحَقَّ فِي عَلِيٍّ وَ شِيعَتِهِ ثُمَّ يُنَادِي إِبْلِيسُ

ص: 58

فِي آخِرِ النَّهَارِ مِنَ الْأَرْضِ أَلا إِنَّ الْحَقَّ فِي عُثْمَانَ وَ شِيعَتِهِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَرْتَابُ الْمُبْطِلُون .»

5- کمال الدین، ج 2، باب 57، حدیث 9 و 10، ص 651.

«قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام لَا يَخْرُجُ ابْنُ آكِلَةِ الْأَكْبَادِ مِنَ الْوَادِي الْيَابِسِ وَ هُوَ رَجُلُ رَبْعَةُ وَحْشُ الْوَجْهِ ضَخْمُ الْهَامَةِ بِوَجْهِهِ أَثَرُ جُدَرِيٍّ إِذَا رَأَيْتَهُ حَسِبْتَهُ أَعْوَرَ اسْمُهُ عُثْمَانُ وَ أَبُوهُ عَنْبَسَۀُ وَ هُوَ مِنْ وُلْدِ أَبِي سُفْيَانَ حَتَّى يَأْتِيَ أَرْضاً ذَاتَ قَرَارٍ وَ مَعِينٍ فَيَسْتَوِيَ عَلَى مِنْبَرِهَا .»

6- کمال الدین، ج 2، باب 57، حدیث 11، ص 651. بحارالانوار، ج 52، باب 25، حدیث 141، ص 252، اعلام الوری، باب چهارم، فصل اول، ص 428.

«عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ الْبَجَلِيِّ قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنِ اسْمِ السُّفْيَانِيِّ ؟ فَقَالَ : وَ مَا تَصْنَعُ بِاسْمِهِ ؟ إِذَا مَلَكَ كُوَرَ الشَّامِ الْخَمْسَ ؛ دِمَشْقَ ، وَ حِمْصَ ، وَفِلَسْطِينَ ، وَ الْأُرْدُنَّ ، وَقِنَّسْرِينَ ، فَتَوَقَّعُوا عِنْدَ ذَلِكَ الْفَرَجَ .»

7- مجمع البیان، ذیل آیۀ «ولوتری اذ فزعوا فلافوت»(سورۀ سبأ، آیۀ51) منتخب الاثر، فصل 6، باب 6، حديث 10، ص 456.

«ثُمَّ يَخْرُجُونَ مُتَوَجِّهِينَ إِلَى مَكَّةَ حَتَّى إِذَا كَانُوا بِالْبَيْدَاءِ بَعَثَ اللهُ جَبْرَئِيلَ ، فَيَقُولُ يَا جَبْرَئِيلُ اذْهَبْ فَأَبِدْهُمْ فَيَضْرِبُهَا بِرِجْلِهِ ضَرْبَةً يَخْسِفُ اللهُ بِهِمْ عِنْدَهَا وَ لَا يُفْلِتُ مِنْهَا إِلَّا رَجُلَانِ مِنْ جُهَيْنَةَ فَلِذَلِكَ جَاءَ الْقَوْلُ وَ عِنْدَ جُهَيْنَةَ الْخَبَرُ الْيَقِين .»

8- اربعین خاتون آبادی، ص 105 و 106، ذیل حدیث 18.

9- بحارالانوار،ج 53، باب 28، ص 16.

ص: 59

«قَالَ الْمُفَضَّلُ يَا مَوْلَايَ ! ثُمَّ مَا ذَا يَصْنَعُ الْمَهْدِيُّ علیه السلام ؟ قَالَ(الصادق علیه السلام ) : يَثُورُ سَرَايَا عَلَى السُّفْيَانِيِّ إِلَى دِمَشْقَ فَيَأْخُذُونَهُ وَ يَذبَحُونَهُ عَلَى الصَّخْرَة .»

10- اربعین خاتون آبادی، ص 164، حدیث 30، به نقل از «غیبت فضل بن شاذان». بحارالانوار، ج 52، حديث 167، ص 273. (همان کتاب ، باب 26، حدیث 81، ص 307، به این مضمون).

«. . . وَ قَتلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّۀِ بِظَهْرِ الْكُوفَةِ فِي سَبْعِينَ ، وَ الْمَذْبُوحُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ .»

11 و 12 - بحارالانوار، ج 53، باب 28، صفحه 15 و 16.

«ثُمَّ يَخْرُجُ الْحَسَنِيُّ الْفَتَى الْصَبِيحُ الَّذِي نَحْوَ الدَّيْلَمِ يَصِيحُ بِصَوْتٍ لَهُ فَصِيحٍ يَا آلَ أَحْمَدَ أَجِيِبُوا الْمَلْهُوفَ وَ الْمُنَادِيَ مِنْ حَوْلِ الضَّرِيحِ فَتُجِيبُهُ كُنُوزُ اللهِ بِالطَّالَقَانِ كُنُوزُوَ أَيُّ كُنُوزٍ لَيْسَتْ مِنْ فِضَّةٍ وَ لَا ذَهَبٍ بَلْ هِيَ رِجَالُ كَزُبَرِ الْحَدِيدِ عَلَى الْبَرَاذِينِ الشُّهْبِ بِأَيْدِيهِمْ الْحِرَابُ وَ لَمْ يَزَلْ يُقْتُلُ الظَّلَمَةَ حَتَّى يَرِدَ الْكُوفَةَ وَقَدْ صَفَا أَكْثَرُ الْأَرْضِ فَيَجْعَلُهَا لَهُ مَعْقِلًا فَيَتَّصِلُ بِهِ وَ بِأَصْحَابِهِ خَبَرُ الْمَهْدِيِّ علیه السلام وَ يَقُولُونَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ مِنْ هَذَا الَّذِي قَدْ نَزَلَ بِسَاحَتِنَا فَيَقُولُ اخْرُجُوا بِنَا إِلَيْهِ حَتَّى نَنْظُرَ مَنْ هُوَ وَ مَا يُرِيدُ وَ هُوَ وَ اللهِ يَعْلَمُ أَنَّهُ الْمَهْدِيُّ وَ إِنَّهُ لَيَعْرِفُهُ وَ لَمْ يُرِدْ بِذَلِكَ الْأَمْرِ إِلَّا لِيُعْرِّفَ أَصْحَابَهُ مَنْ هُوَ فَيَخْرُجُ الْحَسَنِيُّ فَيَقُولُ إِنْ كُنْتَ مَهْدِيَّ آلِ مُحَمَّدٍ فَأَيْنَ هِرَاوَةُ جَدِّكَ رَسُولَ اللهِ ص وَ خَاتَمُهُ وَ بُرْدَتُهُ وَ دِرْعُهُ الْفَاضِلُ وَ عِمَامَتُهُ السَّحَابُ وَ فَرَسُهُ الْيَرْبُوعُ وَ نَاقَتُهُ الْعَضْبَاءُ وَ بَغْلَتُهُ الدُّلْدُلُ وَ حِمَارُهُ الْیَعْفُورُوَ نَجِيبُهُ الْبُرَاقُ وَ مُصْحَفُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فَيَخْرُجُ لَهُ ذَلِكَ ثُمَّ يَأْخُذُ الْهِرَاوَةَ فَيَغْرِسُهَا فِي الْحَجَرِ الصَّلْدِ وَ تُورِقُ وَ لَمْ يُرِدْ ذَلِكَ إِلَّا أَنْ يُرِيَ أَصْحَابَهُ فَضْلَ الْمَهْدِيِّ علیه السلام حَتَّى يُبَايِعُوهُ فَيَقُولُ الْحَسَنِيُّ اللهُ أَكْبَرُ مُدَّ يَدَكَ يَا ابْنَ رَسُولِ

ص: 60

اللهِ حَتَّى نُبَايِعَكَ فَيَمُدُّ يَدَهُ فَيُبَايِعُهُ وَ يُبَايِعُهُ سَائِرُ الْعَسْكَرِ الَّذِي مَعَ الْحَسَنِيِّ إِلَّا أَرْبَعِينَ أَلْفاً أَصْحَابُ الْمَصَاحِفِ الْمَعْرُوفُونَ بِالزِّيدِيَّةِ فَإِنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا هَذَا إِلَّا سِحْرُ عَظِيمُ .»

13- بحارالانوار، ج 53، باب 28، ص 15 و 16.

«فَيَخْتَلِطُ العَسكَرَانِ فَيُقْبِلُ الْمَهْدِيُّ علیه السلام عَلَى الطَّائِفَةِ الْمُنْحَرِفَةِ فَيَعِظُهُمْ وَ يَدْعُوهُمْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ فَلَا يَزْدَادُونَ إِلاَّ طُغْيَاناً وَ كُفْراً فَيَأْمُرُ بِقَتْلِهِمْ فَيُقْتَلُونَ جَمِيعاً ثُمَّ يَقُولُ لِأَصْحَابِهِ لَا تَأْخُذُوا الْمَصَاحِفَ وَ دَعُوهَا تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَۀً كَمَا بَدَّلُوهَا وَ غَيَّرُوهَا وَ حَرَّفُوهَا وَ لَمْ يَعْمَلُوا بِمَا فِيهَا .»

14۔ غیبت نعمانی، باب 14، حدیث 15، ص 257.

«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ : قُلْنَا لَهُ السُّفْيَانِيُّ مِنَ الْمَحْتُومِ فَقَالَ نَعَمْ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ الْقَائِمُ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ خَسْفُ الْبَيْدَاءِ مِنَ الْمَحْتُومِ وَكَفُّ تَطْلُعُ مِنَ السَّمَاءِ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ النِّدَاءُ مِنَ السَّمَاءِ مِنَ الْمَحْتُوم .»

15- ارشاد شیخ مفید، ج 2، باب 40، در ذکر علامات و نشانه های ظهور، حديث 8، ص 349.

«عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام يَقُولُ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ قَالَ سَيَفْعَلُ اللهُ ذَلِكَ بِهِمْ قُلْتُ مَنْ هُمْ قَالَ بَنُو أُمَيَّةَ وَ شِيعَتُهُمْ قُلْتُ وَ مَا الْآيَةُ قَالَ رُكُودُ الشَّمْسِ مَا بَيْنَ زَوَالِ الشَّمْسِ إِلَى وَقْتِ الْعَصْرِ وَ خُرُوجُ صَدْرٍ وَ وَجْهٍ فِي عَيْنِ الشَّمْسِ يَعْرَفُ بِحَسَبِهِ وَ نَسَبِهِ وَ ذَلِكَ فِي زَمَانِ السُّفيَانِيِّ وَ عِنْدَهَا يَكُونُ بَوَارُهُ وَ بَوَارُ قَوْمِه.»

16- ارشاد، ج 2، باب 40، در ذکر علامات و نشانه های ظهور، حديث 10، ص 349 - 350.

ص: 61

«قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام آيَتَانِ تَكُونَانِ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ كُسُوفُ الشَّمْسِ فِي النِّصْفِ مِنْ رَمَضَانَ وَ خُسُوفُ الْقَمَرِ فِي آخِرِه .»

17- بحارالانوار، ج 52، ص 289 - 290 ، حدیث 28. منتخب الاثر، فصل 6، باب 3، حدیث 18، ص 442-44.

«عَنِ الْحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ الزَّرّادِ فِي حَديثٍ عَنِ الرّضا علیه السلام قَالَ : بِأَبِي وَ أُمِّي سَمِّيُّ جَدِّي وَ شَبِيهِي وَ شَبِيهُ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ عَلَيْهِ جُيُوبُ النُّورِ يَتَوَقَّدُ مِنْ شُعَاعِ ضِيَاءِ الْقُدْسِ كَأَنِّي بِهِ آيَسَ مَا كَانُوا قَدْ نُودُوا نِدَاءً يَسْمَعُهُ مَنْ بِالْبُعْدِ كَمَا يَسْمَعُهُ مَنْ بِالْقُرْبِ يَكُونُ رَحْمَةً عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ عَذاباً عَلَى الْكَافِرِينَ فَقُلْتُ بِأَبِي وَ أُمِّي أَنْتَ وَ مَا ذَلِكَ النِّدَاءُ قَالَ ثَلَاثَةُ أَصْوَاتٍ فِي رَجَبٍ أَوَّلُهَا أَلا لَعْنَۀُ اللهِ عَلَى الظَّالِمِينَ وَ الثَّانِي أَزِفَتِ الْآزِفَةُ يَا مَعْشَرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الثَّالِثُ يَرَوْنَ يَداً بَارِزاً مَعَ قَرْنِ الشَّمْسِ يُنَادِي أَلَا إِنَّ اللهَ قَدْ بَعَثَ فُلَاناً عَلَى هَلَاكِ الظَّالِمِينَ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَأْتِي الْمُؤْمِنِينَ الْفَرَجُ وَ يَشْفِي اللهُ صُدُورَهُمْ وَ يُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِم .»

18 - غیبت نعمانی، باب 14، حدیث 22، ص 262.

«عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ : إِذَا اخْتَلَفَتْ بَنُو أُمَيَّةَ وَ ذَهَبَ مُلْكُهُمْ ثُمَّ يَمْلِكُ بَنُو الْعَبَّاسِ فَلَا يَزَالُونَ فِي عُنْفُوَانٍ مِنَ الْمُلْكِ وَ غَضَارَةٍ مِنَ الْعَيْشِ حَتَّى يَخْتَلِفُوا فِيمَا بَيْنَهُمْ فَإِذَا اخْتَلَفُوا ذَهَبَ مُلْكُهُم.»

19- ارشاد، جلد 2، باب 40، در ذکر علامات و نشانه های ظهور، حدیث 13، ص 350.

«عَنْ أَبِي عَبْدِ الله علیه السلام قَالَ : إِذَا هُدِمَ حَائِطُ مَسْجِدِ الْكُوفَۀِ مِمَّا يَلِي دَارَ عَبْدِ اللهِ بْنِ مَسْعُودٍ فَعِنْدَ ذَلِكَ زَوَالُ مُلْكِ الْقَوْمِ وَ عِنْدَ زَوَالِهِ خُرُوجُ الْقَائِمِ علیه السلام .»

20۔ کشف الغمه، ج 2، في علامات قیام القائم، ص 461.

ص: 62

21 - اعلام الوری، کلام في امامۀ صاحب الزمان، باب 4، فصل 3، ص430.

«عَن ابی جَعفَرٍ علیه السلام : . . . ثُمَّ يَأْمُرُ مَنْ يَحْفِرُ مِنْ ظَهْرِ مَشْهَدِ الْحُسَيْنِ علیه السلام نَهَراً يَجْرِي إِلَى الْغَرِيَّيْنِ حَتَّى يَنْزِلَ الْمَاءُ فِي النَّجَف .»

22- بحارالانوار، ج 52ف حديث 155، ص 268.

«أَلَا وَ إِنَّ لِخُرُوجِهِ عَلَامَاتٍ عَشَرَۀً أَوَّلُهَا طُلُوعُ الْكَوْكَبِ ذِي الذَّنَبِ وَ يُقَارِبُ مِنَ الْجَارِي .»

23۔ کمال الدین، ج 2، باب 57، حدیث 3، ص 649.

«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه السلام يَقُولُ إِنَّ قُدَّامَ الْقَائِمِ عَلَامَاتٍ تَكُونُ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ لِلْمُؤْمِنِينَ قُلْتُ وَ مَا هِيَ جَعَلَنِي اللهُ فِدَاكَ قَالَ ذَلِكَ قَوْلُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ يَعْنِي الْمُؤْمِنِينَ قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ علیه السلام بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ قَالَ يَبْلُوهُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ مِنْ مُلُوكِ بَنِي فُلَانٍ فِي آخِرِ سُلْطَانِهِمْ وَ الْجُوعِ بِغَلَاءِ أَسْعَارِهِمْ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ قَالَ كَسَادُ التِّجَارَاتِ وَ قِلَّۀُ الْفَضْلِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَنْفُسِ قَالَ مَوْتُ ذَرِيع .»

24۔ منتخب الاثر، فصل 6، باب 3، حديث 7، ص 441. اربعین خاتون آبادی، ص 159، حدیث 29.

«عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ يَرْفَعُهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ الله علیه السلام أَنَّهُ قَالَ : قُدَّامَ الْقَائِمِ مَوْتَانُ مَوْتُ أَحْمَرُوَ مَوْتُ أَبْيَضُ حَتَّى يَذْهَبَ مِنْ كُلِّ سَبْعَةٍ خَمْسَةُ الْمَوْتُ الْأَحْمَرُ السَّيْفُ وَ الْمَوْتُ الْأَبْيَضُ الطَّاعُون .»

25- اربعین خاتون آبادی، ص 159، حدیث 29.

ص: 63

26 - اربعین خاتون آبادی، ص 172، حدیث 33.

27 - غیبت نعمانی، باب 14، ص 253.

«عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ : إِذَا رَأَيْتُمْ نَاراً مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ شِبْهَ الْهُرْدِيِّ الْعَظِيمِ تَطْلُعُ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ أَوْ سَبْعَةً فَتَوَقَّعُوا فَرَجَ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام إِنْ شَاءَ الله .»

28- اربعین خاتون آبادی، ص 162، ذیل حدیث 29.

29 ۔کشف الغمه، ج 2، في علامات قیام القائم، ص 460.

«وَ عَنْ جَابِرٍ قَالَ : قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام مَتَى يَكُونُ هَذَا الْأَمْرُ فَقَالَ أَنَّى يَكُونُ ذَلِكَ يَا جَابِرُوَ لَمَّا تَكْثُرِ الْقَتْلَى بَيْنَ الْحِيرَةِ وَ الْكُوفَةِ .»

30 - اربعین خاتون آبادی، ص 169، حدیث 32، به نقل از «غیبت فضل بن شاذان».

31- اربعین خاتون آبادی، ص 158، ذیل حدیث 29.

32 - ارشاد، ج 2، باب 40، فصل 3، حدیث 1، ص 355 - 356.

«وَ إِذَا آنَ قِيَامُهُ مُطِرَ النَّاسُ جُمَادَى الْآخِرَةَ وَ عَشَرَةَ أَيَّامٍ مِنْ رَجَبٍ مَطَراً لَمْ يَرَ الْخَلَائِقُ مِثْلَهُ .»

33 - اربعین خاتون آبادی، ص 158، ذیل حدیث 29.

34 - اربعین خاتون آبادی، ص 158، ذیل حدیث 29.

35 - الزام الناصب، ج 2، در علائم ظهور قائم، ص 131 1320.

36 - بحارالانوار، ج 52، باب 25، حدیث 22، ص 191.

«قالَ رَسُولُ الله صلی الله علیه واله : وَ إِنَّ الْإِسْلَامَ بَدَأَ غَرِيباً وَ سَيَعُودُ غَرِيباً كَمَا بَدَأَ فَطُوبَى

ص: 64

لِلْغُرَبَاء .»

37 - الزام الناصب، ج 2، در علائم ظهور قائم، ص 131-132.

38 - سورۂ مجادله، آیه 22.

39 - سوره ممتحنه، آیه 1.

40 - من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 163.

41 - ال جعفریات، ص 243.

42 - وسائل الشیعه، ج 11، کتاب امربه معروف و نهی از منکر، باب 17، حدیث 12، ص 442، صفات الشيعه، حديث 15، ص 9، امالی صدوق، مجلس 88، ص 702. بحارالانوار، ج 69، ص 237.

«عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام قَالَ : مَنْ أَحَبَّ كَافِراً فَقَدْ أَبْغَضَ اللهَ وَ مَنْ أَبْغَضَ كَافِراً فَقَدْ أَحَبَّ اللهَ ثُمَّ قَالَ ع صَدِيقُ عَدُوِّ اللهِ عَدُوُّ الله .»

43- صفات الشيعه، حديث 14، ص 8. وسائل الشیعه، ج 11، کتاب امر به معروف و نهی از منکر، باب 17، حدیث 9، ص441.

«عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْخَرَّازِ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا علیه السلام يَقُولُ إِنَّ مِمَّنْ يَتَّخِذُ مَوَدَّتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لَمَنْ هُوَ أَشَدُّ لَعْنَۀً عَلَى شِيعَتِنَا مِنَ الدَّجَّالِ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ بِمَا ذَا قَالَ بِمُوَالاةِ أَعْدَائِنَا وَ مُعَادَاةِ أَوْلِيَائِنَا إِنَّهُ إِذَا كَانَ كَذَلِكَ اخْتَلَطَ الْحَقُّ بِالْبَاطِلِ وَ اشْتَبَهَ الْأَمْرُ فَلَمْ يُعْرَفْ مُؤْمِنُ مِنْ مُنَافِق .»

44 - وسائل الشیعه، ج 11، کتاب امربه معروف و نهی از منکر، باب 17،حديث 17، ص 443.

«عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا علیه السلام فِي حَدِيثٍ قَالَ : إِنَّمَا وَضَعَ الْأَخْبَارَ عَنَّا فِي الْجَبْرِ وَ التَّشْبِيهِ الْغُلَاةُ الَّذِينَ صَغَّرُوا عَظَمَةَ اللهِ فَمَنْ أَحَبَّهُمْ فَقَدْ أَبْغَضَنَا

ص: 65

وَ مَنْ أَبْغَضَهُمْ فَقَدْ أَحَبَّنَا وَ مَنْ وَالاهُمْ فَقَدْ عَادَانَا وَ مَنْ عَادَاهُمْ فَقَدْ وَالانَا وَ مَنْ قَطَعَهُمْ فَقَدْ وَصَلَنَا وَ مَنْ وَصَلَهُمْ فَقَدْ قَطَعَنَا وَ مَنْ جَفَاهُمْ فَقَدْ بَرَّنَا وَ مَنْ بَرَّهُمْ فَقَدْ جَفَانَا وَ مَنْ أَكْرَمَهُمْ فَقَدْ أَهَانَنَا وَ مَنْ أَهَانَهُمْ فَقَدْ أَكْرَمَنَا وَ مَنْ رَدَّهُمْ فَقَدْ قَبِلَنَا وَ مَنْ قَبِلَهُمْ فَقَدْ رَدَّنَا وَ مَنْ أَحْسَنَ إِلَيْهِمْ فَقَدْ أَسَاءَ إِلَيْنَا وَ مَنْ أَسَاءَ إِلَيْهِمْ فَقَدْ أَحْسَنَ إِلَيْنَا وَ مَنْ صَدَّقَهُمْ فَقَدْ كَذَّبَنَا وَ مَنْ كَذَّبَهُمْ فَقَدْ صَدَّقَنَا وَ مَنْ أَعْطَاهُمْ فَقَدْ حَرَمَنَا وَ مَنْ حَرَمَهُمْ فَقَدْ أَعْطَانَا يَا ابْنَ خَالِدٍ مَنْ كَانَ مِنْ شِيعَتِنَا فَلَا يَتَّخِذَنَّ مِنْهُمْ وَلِيّاً وَ لَا نَصِيراً .»

45 - اصول کافی، ج 3، کتاب الايمان و الكفر، باب الحب في الله و البغض في الله، حديث 5، ص 190. وسائل الشیعه، ج 11، کتاب امر به معروف و نهی از منکر، باب 17، حدیث 4، ص 439.

«قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه واله لِأَصْحَابِهِ أَيُّ عُرَى الْإِيمَانِ أَوْثَقُ فَقَالُوا اللهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الصَّلَاةُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الزَّكَاةُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الصَّوْمُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الْحَجُّ وَ الْعُمْرَةُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الْجِهَادُ فَقَالَ رَسُولُ الله صلی الله علیه واله لِكُلِّ مَا قُلْتُمْ فَضْلُ وَ لَیْسَ بِهِ وَ لَكِنْ أَوْثَقُ عُرَى الْإِيمَانِ الْحُبُّ فِي اللهِ وَ الْبُغْضُ فِي اللهِ وَ تَوَالِي أَوْلِيَاءِ اللهِ وَ التَّبَرِّي مِنْ أَعْدَاءِ اللهِ عَزَّوَجَل .»

46- نهج البلاغه، شرح فیض الاسلام، خطبه 159، ص 509.

«وَ عَلِمَ أَنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ أَبْغَضَ شَيْئاً فَأَبْغَضَهُ وَ حَقَّرَ شَيْئاً فَحَقَّرَهُ وَ صَغَّرَ شَيْئاً فَصَغَّرَهُ وَلَوْلَمْ يَكُنْ فِينَا إِلَّا حُبُّنَا مَا أَبْغَضَ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ تَعْظِيمُنَا مَا صَغَّرَ اللهُ وَ رَسُولُهُ لَکَفَی بِهِ شِقَاقاً للّهَّ وَ مُحَادَّةً عَنْ أَمْرِ اللهِ .»

47 - تفسير برهان، چاپ مؤسسه بعثت بیروت، ج 9، ص 80 - 83،حدیث 9838، ذیل آیۀ« فَقَد جاءَ اشراطها »(سورۀ محمد صلی الله عایه واله، آیۀ 18) نقل از تفسیر قمی، ج 2، ص 303.

ص: 66

48 - کلمۀ طیبه، محدث نوری، ص 11 -21.

منابع بخش دوم

1۔ غیبت شیخ طوسی، ص 214.

«فَأَوَّلَهُم مَن نَصَبَهُ أبُو الحَسَنِ عَلِيُّ بنُ مُحَمَّدٍ العَسكَرِيُّ وَ أبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بنُ عَلَيِّ بنِ مُحَمَّدِ ابنُهُ علیهما السلام وَ هُوَ الشَّيخُ المُوثُوقُ بِهِ أبُو عَمرِوٍ عُثمَانُ بنُ سَعيٍد العَمرِيّ رَحِمَهُ اللهُ وَ كانَ أسَدِّياً وَ إنَّمَا سُمِيَ العَمرِيَّ لِمَا رَوَاهُ أَبُو نَصْرٍ هِبَةُ اللهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْكَاتِبُ ابْنُ بِنْتِ أَبِي جَعْفَرٍ الْعَمْرِيِّ رَحِمَهُ اللهُ قَالَ أَبُو نَصْرٍكَانَ أَسَدِيّاً فَنُسِبَ إِلَى جَدِّهِ فَقِيلَ الْعَمْرِيُّ .»

«وَ قَدْ قَالَ قَوْمُ مِنَ الشِّيعَةِ إِنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ علیه السلام قَالَ : لَا يُجْمَعُ عَلَى امْرِئٍ بَيْنَ عُثْمَانَ وَ أَبُو عَمْرٍو وَ أَمَرَبِكَسْرِكُنْيَتِهِ فَقِيلَ الْعَمْرِيُّ .»

«وَ يُقَالُ لَهُ العَسكَرِيُّ أيضاً لِأنَّهُ كَانَ مِن عَسكَرِ سُرَّ مَن رَأی»

«وَ يُقاَلُ لَهُ السَّمّانُ لِأنّهُ كَانَ يَتَّجِرُ فِي السَّمَنِ تَغطِيةً عَلَى الأَمرِ .»

«وَ كَانَ الشِّيعَةُ إِذَا حَمَلُوا إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ علیه السلام مَا يَجِبُ عَلَيْهِمْ حَمْلُهُ مِنَ الْأَمْوَالِ أَنْفَذُوا إِلَى أَبِي عَمْرٍو فَيَجْعَلُهُ فِي جِرَابِ السَّمْنِ وَ زِقَاقِهِ وَ يَحْمِلُهُ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ ع تَقِيَّةً وَ خَوْفاً.»

2- بحارالانوار، ج51، ص 344. منتخب الاثر، فصل 4، باب 3، حدیث

ص: 67

1، ص 392.

فَقَالَ لِي هَذَا أَبُو عَمْرٍو الثِّقَةُ الْأَمِينُ ثِقَةُ الْمَاضِي وَ ثِقَتِي فِي الْمَحْيَا وَ الْمَمَاتِ فَمَا قَالَهُ لَكُمْ فَعَنِّي يَقُولُهُ وَ مَا أَدَّى إِلَيْكُمْ فَعَنِّي يُؤَدِّيهُ .

3- بحارالانوار، ج 51، باب 16، ص 345. غیبت شیخ طوسی، ص 216. کمال الدین، ج 2، ص 409، منتخب الاثر، فصل 4، باب 3، حدیث 2، ص 1393.

«قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللهِ الحسينان ]الْحَسَنِيَّانِ[ قَالا دَخَلْنَا عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ علیه السلام بِسُرَّ مَنْ رَأَى وَ بَيْنَ يَدَيْهِ جَمَاعَةُ مِنْ أَوْلِيَائِهِ وَ شِیعَتِهِ حَتَّى دَخَلَ عَلَيْهِ بَدْرُخَادِمُهُ فَقَالَ يَا مَوْلَایَ بِالْبَابِ قَوْمُ شُعْثُ غُبْرُ فَقَالَ لَهُمْ هَؤُلَاءِ نَفَرُ مِنْ شِيعَتِنَا بِالْيَمَنِ فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ يَسُوقَانِهِ إِلَى أَنْ يَنْتَهِيَ إِلَى أَنْ قَالَ الْحَسَنُ علیه السلام لِبَدْرفَامْضِ فَأَتِنَا بِعُثْمَانَ بْنِ سَعِيدٍ الْعَمْرِيِّ فَمَا لَبِثْنَا إِلَّا يَسِيراً حَتَّى دَخَلَ عُثْمَانُ فَقَالَ لَهُ سَيِّدُنَا أَبُو مُحَمَّدٍ علیه السلام امْضِ يَا عُثْمَانُ فَإِنَّكَ الْوَكِيلُ وَ الثِّقَةُ الْمَأْمُونُ عَلَى مَالِ اللهِ وَ اقْبِضْ مِنْ هَؤُلَاءِ النَّفَرِ اليَمَنِيِّينَ مَا حَمَلُوهُ مِنَ الْمَالِ ثُمَّ سَاقَ الْحَدِيثَ إِلَى أَنْ قَالا ثُمَّ قُلْنَا بِأَجْمَعِنَا يَا سَيِّدَنَا وَ اللهِ إِنَّ عُثْمَانَ لَمِنْ خِيَارِ شِيعَتِكَ وَ لَقَدْ زِدْتَنَا عِلْماً بِمَوْضِعِهِ مِنْ خِدْمَتِكَ وَ إِنَّهُ وَكِيلُكَ وَ ثِقَتُكَ عَلَى مَالِ اللهِ قَالَ نَعَمْ وَ اشْهَدُوا عَلَىَّ أَنَّ عُثْمَانَ بْنَ سَعِيدٍ الْعَمْرِيَّ وَكِيلِي وَ أَنَّ ابْنَهُ مُحَمَّداً وَكِيلُ ابْنِي مَهْدِيِّكُمْ .»

4- بحارالانوار، ج51، ص 346.

5- غیبت شیخ طوسی، ص 216.

6- كمال الدين، ج 2، باب 45، حدیث 41، ص 510. غیبت شیخ طوسی، ص 219، بحارالانوار، ج51، ص 348.

ص: 68

7۔ غیبت شیخ طوسی، ص 220، بحارالانوار، ج 51، ص 349.

8- بحارالانوار، ج51، باب 16، ذیل حدیث 2، ص 349. كمال الدين، ج 2، ص 483.

«وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِيُّ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ وَ عَنْ أَبِيهِ مِنْ قَبْلُ فَإِنَّهُ ثِقَتِي وَ كِتَابُةُ كِتَابِي .»

9- غیبت شیخ طوسی، ص 221، بحارالانوار، ج 51، باب 16، ذیل حدیث 3، ص 350.

«أَخْبَرَنِي أَبُو نَصْرٍهِبَۀُ اللهِ ابْنُ بِنْتِ أُمِّ كُلْثُومٍ بِنْتِ أَبِي جَعْفَرٍ الْعَمْرِيِّ قَالَ كَانَ لِأَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِيِّ كُتُبُ مُصَنَّفَةُ فِي الْفِقْهِ مِمَّا سَمِعَهَا مِنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ علیه السلام وَ مِنَ الصَّاحِبِ ع وَ مِنْ أَبِيهِ عُثْمَانَ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ وَ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام فِيهَا كُتُبُ تَرْجَمَتُهَا كُتُبُ الْأَشْرِبَةِ ذَكَرَتِ الْكَبِيرَةُ أُمُّ كُلْثُومٍ بِنْتُ أَبِي جَعْفَرٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهَا أَنَّهَا وَصَلَتْ إِلَى أَبِي الْقَاسِمِ الْحُسَيْنِ بْنِ رَوْحٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ عِنْدَ الْوَصِيَّةِ إِلَيْه .»

10- بحارالانوار، ج51، باب 16، ذیل حدیث 3، ص 350.

«قَالَ أَبُو جَعْفَرِبْنُ بَابَوَيْهِ رُوِيَ ]عَنْ[ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِيِ قُدِّسَ سِرُّهُ أَنَّهُ قَالَ : وَ اللهِ إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ لَيَحْضُرُ الْمَوْسِمَ كُلَّ سَنَه يَرَى النَّاسَ وَ يَعْرِفُهُمْ وَ يَرَوْنَهُ وَ لَا يَعْرِفُونَه.»

11- غیبت شیخ طوسی، ص 221 -222 . كمال الدين، ج 2، ص 440. من لايحضره الفقیه، ج 2، ص 520.

«عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ جَعْفَرٍالْحِمْيَرِيِّ أَنَّهُ قَالَ : سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِيَّ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ فَقُلْتُ لَهُ رَأَيْتَ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ نَعَمْ وَ آخِرُ عَهْدِي بِهِ عِنْدَ

ص: 69

بَيْتِ اللهِ الْحَرَامِ وَ هُوَ يَقُولُ اللَّهُمَّ أنْجِزْلِي مَا وَعَدْتَنِي .»

12- كمال الدين، ج 2، ص 440. غیبت شیخ طوسی، ص 222. اثبات الهداه ، ج 3، ص 452. وسائل الشيعة، ج 9، ص 360.

«قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ وَ أَرْضَاهُ وَ رَأَيْتُهُ صَلَواتُ اللهِ عَلَيهِ مُتَعَلِّقاً بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ فِي الْمُسْتَجَارِ وَ هُوَ يَقُولُ اللَّهُمَّ انْتَقِمْ لِي مِنْ أَعْدَائِك .»

13- غیبت شیخ طوسی، ص 225.

14- بحارالانوار، ج 51، باب 16، حدیث 5، ص 354. غیبت شیخ طوسی، ص 226.

«عَنْ جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مَتِّيلٍ ، قَالَ : لَمَّا حَضَرَتْ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِيَّ الْوَفَاةُ كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ رَأْسِهِ أُسَائِلُهُ وَ أُحَدِّثُهُ وَ أَبُو الْقَاسِمِ بْنُ رُوْحٍ عِنْدَ رِجْلَيْهِ فَالْتَفَتَ إِلَيَّ ثُمَّ قَالَ أُمِرْتُ أَنْ أُوصِيَ إِلَى أَبِي الْقَاسِمِ الْحُسَيْنِ بْنِ رُوحٍ قَالَ فَقُمْتُ مِنْ عِنْدِ رَأْسِهِ وَ أَخَذْتُ بِيَدِ أَبِي الْقَاسِمِ وَ أَجْلَسْتُهُ فِي مَكَانِي وَ تَحَوَّلْتُ إِلَى عِنْدِ رِجْلَيْه .»

15- غیبت شیخ طوسی، ص 226، بحارالانوار، ج51، ص 355.

«أَخْبَرَنِي أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ وَ أَرْضَاهُ أَنَّ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِيَّ قَدَّسَ اللهُ رُوحَهُ جَمَعَنَا قَبْلَ مَوْتِهِ وَ كُنَّا وُجُوهَ الشِّيعَةِ وشُيُوخَهَا فَقَالَ لَنَا إِنْ حَدَثَ عَلَيَّ حَدَثُ الْمَوْتِ فَالْأَمْرُ إِلَى أَبِي الْقَاسِمِ الْحُسَيْنِ بْنِ رُوْحٍ النَّوْبَخْتِيِّ فَقَدْ أُمِرْتُ أَنْ أَجْعَلَهُ فِي مَوْضِعِي بَعْدِي فَارْجِعُوا إِلَيْهِ وَ عَوِّلُوا فِي أُمُورِكُمْ عَلَيْهِ .»

16- غیبت شیخ طوسی، ص 226 - 227؛ بحارالانوار، ج51، ص 355، منتخب الاثر، فصل 4، باب 3، حدیث 8، ص 396.

ص: 70

«حَدَّثَنِي خَالِي أَبُو إِبْرَاهِيمَ جَعْفَرُبْنُ أَحْمَدَ النَّوْبَخْتِيُّ قَالَ قَالَ لِي أَبِي أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ وَ عَمِّي أَبُو جَعْفَرٍ عَبْدُ اللهِ بْنُ إِبْرَاهِيمَ وَ جَمَاعَةُ مِنْ أَهْلِنَا يَعْنِي بَنِي نَوْبَخْتَ أَنَّ أَبَا جَعْفَرٍ الْعَمْرِيِّ لَمَّا اشْتَدَّتْ حَالُهُ اجْتَمَعَ جَمَاعَةُ مِنْ وُجُوهِ الشِّيعَةِ مِنْهُمْ أَبُو عَلِيِّ بْنُ هَمَّامٍ وَ أَبُو عَبْدِ اللهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْكَاتِبُ وَ أَبُو عَبْدِ اللهِ الْبَاقَطَانِيُّ وَ أَبُو سَهْلٍ إِسْمَاعِيلُ بْنُ عَلِيٍّ النَّوْبَخْتِيُّ وَ أَبُو عَبْدِ اللهِ بْنُ الْوَجْنَاءُ وَ غَيْرُهُمْ مِنَ الْوُجُوهِ ] وَ [ الْأَكَابِرِ فَدَخَلُوا عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ فَقَالُوا لَهُ .»

«إِنْ حَدَثَ أَمْرُفَمَنْ يَكُونُ مَكَانَكَ فَقَالَ لَهُمْ هَذَا أَبُوالْقَاسِمِ الْحُسَيْنُ بْنُ رَوْحِ بْنِ أَبِي بَحْرٍالنَّوْبَخْتِيُّ الْقَائِمُ مَقَامِي وَ السَّفِيرُ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ صَاحِبِ الْأَمْرِعلیه السلام وَ الْوَكِيلُ] لَهُ[ وَ الثِّقَةُ الْأَمِينُ فَارْجِعُوا إِلَيْهِ فِي أُمُورِكُمْ وَ عَوِّلُوا عَلَيْهِ فِي ُمُهِمَّاتِكُمْ فَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَقَدْ بَلَّغت.»

17- غیبت شیخ طوسی، ص 227، بحارالانوار، ج51، ص 356.

18- بحارالانوار، ج 51، باب 16، ص 356 - 357.

19 - غیبت شیخ طوسی، ص 242، بحارالانوار، ج51، ص 360.

«وَ أَوْصَى أَبُو الْقَاسِمِ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ السَّمُريِّ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ قَالَ فَلَمَّا حَضَرَتِ السَّمُرِيَ الْوَفَاةُ سُئِلَ أَنْ يُوصِيَ فَقَالَ اللهَّ أَمْرُهُوَ بَالِغُهُ فَالْغَيْبَةُ التَّامَّةُ هِيَ الَّتِي وَقَعَتْ بَعْدَ مُضِيِّ السَّمُرِيِّ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ.»

20- بحارالانوار، ج51، ص 360. منتخب الاثر، فصل 4، باب 3، حديث 14، ص 400.

«وَ أَوْصَى الشَّيْخُ أَبُو الْقَاسِمِ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ السَّمُرِيِّ فَقَامَ بِمَا كَانَ إِلَى أَبِي الْقَاسِمِ فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ حَضَرَتِ الشِّيعَةُ عِنْدَهُ وَ سَأَلَتُهُ عَنِ الْمُوَكِّلِ بَعْدَهُ وَ لِمَنْ يَقُومُ مَقَامَهُ فَلَمْ يُظْهِرْ شَيْئاً مِنْ ذَلِكَ وَ ذَكَرَ أَنَّهُ لَمْ يُؤْمَرْبِأَنْ

ص: 71

يُوصِيَ إِلَى أَحَدٍ بَعْدَهُ فِي هَذِهِ الشَّأْنِ .»

21- کمال الدین، ج 2، باب 45، حدیث 44، ص 516، غیبت شیخ طوسی، ص 242 -243 ، احتجاج، ج 2، ص 478.بحارالانوار، ج51، ص 360 وج 53، ص 318.

22- کمال الدین، ج 2، ص 503.

23- منتخب الاثر، فصل 4، باب 3، حدیث 13، ص 399. غیبت شیخ طوسی، ص 242 - 243.

24- احتجاج طبرسی، ج 2، ص 283؛ کمال الدین، ج 2، ص 484.

25۔ وسائل الشیعه، ج 18، باب 11، حدیث 1، ص 98.

26- تحف العقول، ص 169.

ص: 72

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109