اصول کافی همراه با ترجمه و شرح های مختلف جلد 4

مشخصات کتاب

سرشناسه : کلینی، محمد بن یعقوب، - 329ق.

عنوان و نام پدیدآور : الکافی/ ابوجعفرمحمدبن یعقوب بن اسحاق الکلینی الرازی؛ تحقیق قسم احیاءالتراث، مرکز بحوث دارالحدیث؛ باهتمام محمدحسین الدرایتی./محقق و مصحح: عباسعلی کریمیان

مشخصات نشر : اصفهان: موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، 1444ق.= 1401.

مشخصات ظاهری : 15ج.

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : عربی.

موضوع : احادیث شیعه -- قرن 4ق.

رده بندی کنگره : BP129/ک8ک2 1388

رده بندی دیویی : 297/212

متن این کتاب برگرفته از کتاب الکافی دارالحدیث قم می باشد که به مرور ترجمه و شرح های مختلفی به آن اضافه می شود.

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

تتمّة کتاب الإیمان والکفر

اشاره

ص: 5

ص: 6

[ تتمّة کتاب الإیمان والکفر ]

(131) باب البذاء

اشاره

131 _ بَابُ الْبَذَاءِ(1)

1- الحدیث

2618 / 1 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ:(2) «مِنْ عَلاَمَاتِ(3) شِرْکِ(4) الشَّیْطَانِ _ الَّذِی لاَ یُشَکُّ(5) فِیهِ _ أَنْ یَکُونَ فَحَّاشاً(6) لاَ یُبَالِی مَا(7) قَالَ، وَ لاَ مَا قِیلَ(8) فِیهِ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: از نشانه های شرکت شیطان که تردیدی در آن نیست اینست که فحاش باشد که باکی از آنچه گوید و از آنچه دوبارۀ او گویند نداشته باشد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 14 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: از نشانه های شرک شیطان که در آن تردیدی نیست این است که کسی فحّاش باشد و باکی نداشته باشد که چه گوید و چه به او گویند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 251 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:

از نشانه های شرکت شیطان که در آن تردیدی نیست این است که کسی فحاش باشد و باکی نداشته باشد که چه بگوید و درباره اش چه بگویند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 21 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق کالصحیح. و الشرک بالکسر مصدر شرکته فی الأمر من باب علم إذا صرت له شریکا فیه، و الظاهر أنه إضافة إلی الفاعل، و قال الشیخ فی الأربعین: هو بمعنی اسم المفعول أو اسم الفاعل أی مشارکا فیه مع الشیطان، أو مشارکا فیه الشیطان و سیأتی معناه الذی لا شک فیه و فی بعض النسخ لا یشک فیه علی بناء المجهول و کان المعنی أن أقل ما یکون فیه من رداءة الطینة أن یکون شرک الشیطان فیه عند جماع والده إذ قد یضم إلی ذلک أن یکون ولد زناء کما سیأتی، أو یکون المراد تأکید کون ذلک من علامات شرک الشیطان، و الفحاش من یبالغ فی الفحش و یعتاد به، و هو القول السیء.

مرآة العقول ؛ ج 10 , ص 270 

*****

2- الحدیث

2619 / 2 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِذَا رَأَیْتُمُ الرَّجُلَ لاَ یُبَالِی مَا قَالَ(10)، وَ لاَ مَا قِیلَ لَهُ(11)، ···

ص: 7


1- 1 . «البذاء» : الفحش فی القول . وفلان بذیّ اللسان . النهایة ، ج 1 ص 111 (بذا) .
2- 2 . هکذا فی النسخ التی قوبلت وشرح المازندرانی والوافی والوسائل . وفی المطبوع: + «[إنّ]» .
3- 3 . فی «بر » والوافی : «علامة » .
4- 4 . شَرِکته فی الأمر أشرَکُه شَرِکا وشَرِکَةً : إذا صِرتَ له شریکا، ثمّ خفّف المصدر بکسر الأوّل وسکون الثانی _ واستعمال المخفّف أغلب _ فیقال : شِرک وشِرْکة . المصباح المنیر، ص 311 (شرک).
5- 5 . فی « د ، ه » والوافی ومرآة العقول : «لاشکّ » .
6- 6 . فَحُش الشیءُ فُحْشا : مثل قَبُح قُبحا وزنا ومعنیً . وأفْحش علیه فی المنطق ، أی قال الفُحش ، فهو فَحّاش . المصباح المنیر، ص 463 ؛ الصحاح ، ج 3 ، ص 1014 (فحش).
7- 7 . فی « ج ، ز » : «بما».
8- 8 . فی « ج ، ز » : «ولا بما قیل» . وفی «ه» : «وما قیل» .
9- 9 . الوافی ، ج 5 ، ص 954 ، ح 3352 ؛ الوسائل، ج 16 ، ص 31 ، ح 20892 .
10- 10 . فی « ز» : + «له » .
11- 11 . فی «ه ، بر ، بف » والوافی : «فیه » .

فَإِنَّهُ لِغَیَّةٍ(1) أَوْ شِرْکِ شَیْطَانٍ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: هر گاه مردی را دیدی که باکی از آنچه گوید و آنچه باو گفته شود ندارد، پس بدرستی که یا از زنا است یا از شرکت شیطان.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 14 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: چون دیدید مردی در بارۀ هر چه گوید و به او گفته شود باکی ندارد،راستش این است که از زنا است یا از شرک شیطان.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 251 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

هرگاه مردی را دیدی که باکی ندارد از آنچه که می گوید و آنچه که درباره اش می گویند راستش این است که یا از اولاد زناست یا شیطان در نطفه اش شریک بوده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 23 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. لغیة اللام للملکیة المجازیة، و هی بالفتح الزنا، قال الجوهری: یقال فلان لغیة و هو نقیض قولک لرشدة، و قال الفیروزآبادی: ولد غیة و یکسر زنیة، و من الغرائب أن الشیخ البهائی قدس سره قال فی الأربعین: یحتمل أن یکون بضم اللام و إسکان الغین المعجمة و فتح الیاء المثناة من تحت، أی ملغی، و الظاهر أن المراد به المخلوق من الزنا، و یحتمل أن یکون بالعین المهملة المفتوحة أو الساکنة و النون أی من دأبه أن یلعن الناس أو یلعنوه. قال فی کتاب أدب الکاتب: فعلة بضم الفاء و إسکان العین من صفات المفعول، و بفتح العین من صفات الفاعل یقال: رجل همزة للذی یهزأ به، و همزة لمن یهزأ بالناس، و کذلک لعنة و لعنة، انتهی کلامه. لکنه قدس سره تفطن لذلک بعد انتشار النسخ و کتب ما ذکرنا فی الحاشیة علی سبیل الاحتمال.

مرآة العقول ؛ ج 10 , ص 270 

*****

3- الحدیث

2620 / 3 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ، عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ، عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ:

عَنْ أَمِیرِ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِنَّ اللّهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ(3) عَلی کُلِّ فَحَّاشٍ بَذِیءٍ(4)، قَلِیلِ الْحَیَاءِ، لاَ یُبَالِی مَا قَالَ، وَ لاَ مَا قِیلَ لَهُ(5)؛ فَإِنَّکَ إِنْ فَتَّشْتَهُ لَمْ تَجِدْهُ(6) إِلاَّ لِغَیَّةٍ(7) أَوْ(8) شِرْکِ شَیْطَانٍ(9).

2 / 324

فَقِیلَ(10): یَا رَسُولَ اللّهِ، وَ فِی النَّاسِ شِرْکُ شَیْطَانٍ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ(11) صلی الله علیه و آله : أَ مَا

ص: 8


1- 1 . فی « ه ، بر ، بف » : «لعنة » . وقوله : «لغیّة » بکسر اللام و فتح الغین أو کسرها . واحتمل الشیخ البهائی قدس سره احتمالین آخرین ، حیث قال : «یحتمل أن یکون بضمّ اللام وإسکان الغین المعجمة وفتح الیاء المثنّاة من تحت ، أی ملغی . والظاهر أنّ المراد به المخلوق من الزنی. ویحتمل أن یکون بالعین المهملة المفتوحة أو الساکنة والنون ، أی من دأبه أن یلعن الناس أو یلعنوه » . راجع : الأربعون حدیثا للشیخ البهائی ، ص 322 ، ذیل الحدیث 24 ؛ شرح المازندرانی ، ج 9 ، ص 338 ؛ الوافی ، ج 5 ، ص 953 ؛ مرآة العقول ، ج 10 ، ص 270.
2- 2 . تحف العقول ، ص 44 ، عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 954 ،ح 3351 ؛ الوسائل، ج 16 ، ص 34 ، ح 20903 .
3- 3 . قال الشیخ البهائی فی أربعینه ، ص 321 ، ذیل الحدیث 24 : «إنّ اللّه حرّم الجنّة لعلّه صلی الله علیه و آله أراد أنّها محرّمة علیهم زمانا طویلاً ، لامحرّمة مؤبّدا ، أو المراد جنّة خاصّة معدّة لغیر الفحّاش ، وإلاّ فظاهره مشکل ؛ فإنّ العصاة من هذه الاُمّة مآلهم إلی الجنّة وإن طال مکثهم فی النار» .
4- 4 . فی شرح المازندرانی والوافی و مرآة العقول : «بذیّ» . وهو من تخفیف الهمزة بقلبها یاءً والإدغام .
5- 5 . فی « بر ، بف » : «فیه » .
6- 6 . فی « بر» : «لاتجده » .
7- 7 . فی « بر ، بف » : «لعنة» . ویجوز فی « لغیّةٍ» کسر العین وفتحها ، والنسخ أیضا مختلفة.
8- 8 . فی « بف » : «و».
9- 9 . فی الوافی : «معنی مشارکة الشیطان للإنسان فی الأموال حمله إیّاه علی تحصیلها من الحرام وإنفاقها فیما لایجوز ، وعلی ما لایجوز من الإسراف والتقتیر والبخل والتبذیر ، ومشارکته له فی الأولاد إدخاله معه فی النکاح إذا لم یسمّ اللّه ، والنطفة واحدة» .
10- 10 . فی « ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس » وشرح المازندرانی والوسائل والبحار وتفسیر العیّاشی : «قیل » .
11- 11 . فی « د ، ز ص » والبحار والزهد وتفسیر العیّاشی : - «رسول اللّه » .

تَقْرَأُ قَوْلَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ شارِکْهُمْ فِی الاْءَمْوالِ وَ الاْءَوْلادِ»(1)؟»

قَالَ: وَ سَأَلَ رَجُلٌ فَقِیهاً(2): هَلْ فِی النَّاسِ مَنْ لاَ یُبَالِی مَا قِیلَ لَهُ؟

قَالَ: «مَنْ تَعَرَّضَ لِلنَّاسِ یَشْتِمُهُمْ(3) وَ هُوَ(4) یَعْلَمُ أَنَّهُمْ لاَ یَتْرُکُونَهُ، فَذلِکَ الَّذِی(5) لاَ یُبَالِی مَا قَالَ(6)، وَ لاَ مَا قِیلَ فِیهِ(7)».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: خدا حرام کرده است بهشت را بر هر فحاش بی آبرو و کم شرمی که باکی از آنچه گوید و آنچه باو گفته شود ندارد، زیرا اگر بازرسی از حالش کنی یا از زنا است یا از شرکت شیطان، بوی عرض شد: ای رسول خدا در میان مردمان شرکت شیطان هم هست؟ فرمود: آیا گفتار خدای عز و جل را نخوانده ای که (بشیطان فرماید:) «و شرکت کن با ایشان در مالها و فرزندان»(سورۀ اسراء آیۀ 64). راوی گوید: مردی از فقیهی پرسید: آیا در میان مردم کسی هست که باکی از آنچه باو گفته شود ندارد؟ گفت: آن کس که متعرض مردم شود و بآنان دشنام گوید در صورتی که میداند که آنها رهایش نکنند اینست آن کسی که باکی از آنچه گوید و آنچه در باره اش گفته شود ندارد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 14 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امیر المؤمنین(علیه السّلام)که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود:به راستی خدا حرام کرده است بهشت را بر هر فحّاش و بی آبرو و کم شرم که باک ندارد چه بگوید و چه به او گفته شود،زیرا راستی چون از او بازرسی کنی یا از زنا است یا از شرک شیطان است،عرض شد: یا رسول اللّٰه!در میان مردم شرک شیطان هم هست؟رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود:گفتۀ خدا عز و جل را نخواندی(64 سوره اسراء): «و تو ای شیطان شریک آنها باش در دارائی و فرزند». راوی گوید:مردی از فقیهی پرسید که آیا در میان مردم کسی است که باک ندارد هر چه در بارۀ او گویند؟در پاسخ گفت: هر که به مردم دست اندازد و به آنها دشنام گوید و می داند که او را رها نکنند،این است کسی که باک نمی دارد چه گوید و چه در بارۀ او گویند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 251 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

براستی که خداوند بهشت را بر هر فحّاش و بی آبرو و بی شرم که باک ندارد چه بگوید و چه به او گفته شود،حرام ساخته است زیرا چون از وضع او بررسی کنی خواهی دید یا از اولاد زناست یا شیطان در نطفه اش شریک بوده است عرض شد:یا رسول اللّه!در میان مردم شرکت شیطان هم هست؟رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:گفتۀ خدای عز و جل را نخواندی:«و تو ای شیطان در دارائی و فرزند آن ها شریک باش(اسراء/64)».

راوی گوید:مردی از فقیهی پرسید که آیا در میان مردم کسی است که باک ندارد هرچه درباره او گویند؟در پاسخ گفت:آن کسی است که متعرض مردم شود و به آن ها دشنام گوید و می داند که او را رها نکنند، این است کسی که باک نمی دارد از اینکه چه می گوید و دربارۀ او چه می گویند.

توضیح:مراد آیه از شرکت شیطان در اموال و اولاد شاید چنین باشد که شیطان از طرفی مردم را وادار به ملاقات با یکدیگر می نماید و از طرف دیگر آنها را بسوی درآمدهای حرام می کشاند تا در راه های ناروا خرج کنند و آنها را به زنا وادار سازد و فرزندان را به گمراهی کشاند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 23 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مختلف فیه و معتبر عندی. إن الله حرم الجنة قال الشیخ البهائی روح الله روحه: لعله صلی الله علیه و آله و سلم أراد أنها محرمة علیهم زمانا طویلا، لا محرمة تحریما مؤبدا، أو المراد جنة خاصة معدة لغیر الفحاش، و إلا فظاهره مشکل، فإن العصاة من هذه الأمة مالهم إلی الجنة و إن طال مکثهم فی النار بذی بالباء التحتانیة الموحدة المفتوحة و الذال المعجمة المکسورة و الیاء المشددة من البذاء بالفتح و المد بمعنی الفحش قلیل الحیاء إما أن یراد به معناه الظاهری أو یراد عدیم الحیاء کما یقال: فلان قلیل الخیر أی عدیمه. ثم قال رحمه الله: قال المفسرون فی قوله:

وَ شٰارِکْهُمْ فِی اَلْأَمْوٰالِ وَ اَلْأَوْلاٰدِ

إن مشارکة الشیطان لهم فی الأموال حملهم علی تحصیلها و جمعها من الحرام، و صرفها فیما لا یجوز و بعثهم علی الخروج فی إنفاقها عن حد الاعتدال، إما بالإسراف و التبذیر أو البخل و التقتیر، و أمثال ذلک. و أما المشارکة لهم فی الأولاد فحثهم علی التوصل إلیها بالأسباب المحرمة من الزنا و نحوه أو حملهم علی تسمیتهم إیاهم بعبد العزی و عبد اللات أو تضلیل الأولاد بالحمل علی الأدیان الزائفة و الأفعال القبیحة، و هذا کلام المفسرین، و قد روی الشیخ الطوسی فی تهذیب الأحکام عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام فی العمل عند إرادة التزویج و ساق الحدیث إلی أن قال: فإذا دخلت علیه فلیضع یده علی ناصیتها و یقول: اللهم علی کتابک تزوجتها و بکلماتک استحللت فرجها، فإن قضیت فی رحمها شیئا فاجعله مسلما سویا و لا تجعله شرک شیطان، قلت: و کیف یکون شرک شیطان؟ فقال لی: إن الرجل إذا دنی من المرأة و جلس مجلسه حضره الشیطان فإن هو ذکر اسم الله تنحی الشیطان عنه، و إن فعل و لم یسم أدخل الشیطان ذکره فکان العمل منهما جمیعا، و النطفة واحدة، قلت: فبأی شیء یعرف هذا؟ قال: بحبنا و ببغضنا. و هذا الحدیث یعضد ما قاله المتکلمون من أن الشیاطین أجسام شفافة تقدر علی الولوج فی بواطن الحیوانات، و یمکنها التشکل بأی شکل شائت، و به یضعف ما قاله بعض الفلاسفة من أنها النفوس الأرضیة المدبرة للعناصر أو النفوس الناطقة الشریرة التی فارقت أبدانها و حصل لها نوع تعلق و ألفه بالنفوس الشریرة المتعلقة بالأبدان، فتمدها و تعینها علی الشر و الفساد، انتهی کلامه زید إکرامه. و سأل رجل فقیها الظاهر أنه کلام بعض الرواة من أصحاب الکتب کسلیم أو البرقی، فالمراد بالفقیه أحد الأئمة علیهم السلام و کونه کلام الکلینی أو أمیر المؤمنین أو الرسول صلوات الله علیهما بعید، و الأخیر أبعد و السؤال مبنی علی أنه لا یوجد غالبا من لا یتأثر من الفحش و سوء القول فیه بالجد، و إن کان فی بعض الأجامرة من یتشاتم بالهزل، و الجواب مبنی علی أن الرضا بالسبب یتضمن الرضا بالمسبب مع العلم بالسببیة، أو علی أنه من لا یعمل بمقتضی صفة شاع أنه تنفی عنه تلک الصفة کما أن من لا یعمل بعلمه یقال له لیس بعالم کما قیل و ما قلنا أظهر، و لا یبعد أن یکون غرض السائل ندرة هذا الفرد، فالمراد بالجواب أنه شامل لهذا الفرد أیضا و هو فی الناس کثیر.

مرآة العقول ؛ ج 10 , ص 272 

*****

4- الحدیث

2621 / 4 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ یَرْفَعُهُ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ اللّهَ یُبْغِضُ الْفَاحِشَ الْمُتَفَحِّشَ(9)».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

از امام باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود: خدا دشمن دارد دشنام گوی دشنام جو را.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 15 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از امام باقر(علیه السّلام)که فرمود: به راستی خدا دشمن دارد دشنام گو و دشنام جو را.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 253 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام باقر علیه السّلام فرمود:

به راستی خداوند دشنام گو و دشنام جو را دشمن می دارد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 23 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و قال الجزری فیه : أن الله یبغض الفاحش المتفحش ، الفاحش ذو الفحش فی کلامه و فعاله، و المتفحش الذی یتکلف ذلک و یتعمده، و قد تکرر ذکر الفحش و الفاحشة و الفواحش فی الحدیث، و هو کل ما یشتد قبحه من الذنوب و المعاصی و کثیرا ما ترد الفاحشة بمعنی الزنا، و کل خصلة قبیحة فهی فاحشة من الأقوال و الأفعال، انتهی. و أقول: یحتمل أن یکون المراد بالمتفحش المتسبب لفحش غیره له، أو القابل له الذی لا یبالی به کما مر.

مرآة العقول ؛ ج 10 , ص 272 

*****

5- الحدیث

2622 / 5 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ(11)، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ، عَنْ

ص: 9


1- 1 . الإسراء (17) : 64.
2- 2 . فی مرآة العقول ، ج 10 ، ص 272 : «وسأل رجل فقیها ، الظاهر أنّه کلام بعض الرواة من أصحاب الکتب کسلیم أو البرقی ، فالمراد بالفقیه أحد الأئمّة علیهم السلام . و کونه کلام الکلینی ، أو أمیر المؤمنین ، أو الرسول صلوات اللّه علیهما بعید، والأخیر أبعد».
3- 3 . فی « ج » : «بشتمهم » . وفی «ص» : «لَیَشتمهم » . وفی « بر ، بف » : «لشتمهم » .
4- 4 . فی « بر» : «فهو».
5- 5 . فی « ب ، ج ، د ، ز ، ص » : - «الذی » .
6- 6 . فی « ج » : + «له » .
7- 7 . فی « ب » : - «فیه » . وفی «ج » والوافی : «له » .
8- 8 . الزهد ، ص 67 ، ح 12 ، عن عثمان بن عیسی، عن عمر بن اُذینه ، عن سلیم بن قیس ، مع اختلاف یسیر. تفسیر العیّاشی ، ج 2 ، ص 299 ، ح 105 ، عن سلیم بن قیس الهلالی . تحف العقول ، ص 44 ، عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، وفیه مع اختلاف یسیر ، وفیهما إلی قوله : «وَ شَارِکْهُمْ فِی الاْءَمْوَ لِ وَ الاْءَوْلَ_دِ» الوافی ، ج 5 ، ص 953 ، ح 3350 ؛ الوسائل، ج 16 ، ص 35 ، ح 20904 ؛ البحار ، ج 63 ، ص 206 ، ح 39 .
9- 9 . «الفاحش » : ذوالفُحش فی کلامه وفِعاله . والمتفحّش : الذی یتکلّف ذلک ویتعمّده . النهایة ، ج 3 ، ص 415 (فحش) .
10- 10 . الخصال ، ص 176 ، باب الثلاثة ، ضمن ح 235 ، بسند آخر عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف یسیر. تحف العقول ، ص 296 الوافی ، ج 5 ، ص 954 ، ح 3353 ؛ الوسائل، ج 16 ، ص 32 ، ح 20893 .
11- 11 . فی الوسائل : - «عن محمّد بن سالم » . وهو سهو ؛ فقد روی أبوعلی الأشعری بعنوانه هذا ، وبعنوان أحمد بن إدریس ، عن محمّد بن سالم ، عن أحمد بن النضر فی کثیرٍ من الأسناد ، ولم یثبت روایته عن أحمدبن النضر مباشرةً . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 16 ، ص 375376 .

عَمْرِو بْنِ نُعْمَانَ(1) الْجُعْفِیِّ، قَالَ:

کَانَ(2) لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام صَدِیقٌ لاَ یَکَادُ یُفَارِقُهُ إِذَا ذَهَبَ مَکَاناً، فَبَیْنَمَا(3) هُوَ یَمْشِی مَعَهُ فِی الْحَذَّائِینَ(4)، وَ مَعَهُ غُلاَمٌ لَهُ سِنْدِیٌّ یَمْشِی خَلْفَهُمَا ، إِذَا(5) الْتَفَتَ الرَّجُلُ یُرِیدُ غُلاَمَهُ _ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ _ فَلَمْ یَرَهُ، فَلَمَّا نَظَرَ(6) فِی الرَّابِعَةِ، قَالَ(7): یَا ابْنَ الْفَاعِلَةِ، أَیْنَ کُنْتَ؟ قَالَ(8): فَرَفَعَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَدَهُ، فَصَکَّ(9) بِهَا جَبْهَةَ نَفْسِهِ، ثُمَّ قَالَ: «سُبْحَانَ اللّهِ! تَقْذِفُ(10) أُمَّهُ؟! قَدْ کُنْتُ أَری(11) أَنَّ(12) لَکَ وَرَعاً، فَإِذا لَیْسَ لَکَ وَرَعٌ».

فَقَالَ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، إِنَّ أُمَّهُ سِنْدِیَّةٌ مُشْرِکَةٌ، فَقَالَ: «أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ لِکُلِّ أُمَّةٍ نِکَاحاً؟ تَنَحَّ عَنِّی» قَالَ: فَمَا رَأَیْتُهُ یَمْشِی مَعَهُ حَتّی فَرَّقَ الْمَوْتُ بَیْنَهُمَا(13).(14)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عمرو بن نعمان جعفی گوید: حضرت صادق علیه السّلام دوستی داشت که آن حضرت را بهر جا که میرفت رها نمیکرد و از او جدا نمیشد، روزی در بازار کفاشها همراه حضرت میرفت، و دنبالشان غلام او که از اهل سند بود می آمد، ناگاه آن مرد به پشت سر خود متوجه شده و غلام را خواست و او را ندید و تا سه مرتبه بدنبال برگشت و او را ندید، بار چهارم که او را دید گفت: ای زنا زاده کجا بودی؟ حضرت صادق علیه السّلام دست خود را بلند کرده و به پیشانی خود زد و فرمود: سبحان اللّٰه مادرش را بزنا متهم کنی؟ من خیال میکردم تو خوددار و پارسائی، و اکنون می بینم که ورع و پارسائی نداری؟ عرضکرد: قربانت گردم مادرش زنی است از اهل سند و مشرک است؟ فرمود: مگر ندانستۀ که هر ملتی برای خود ازدواجی دارند، از من دور شو عمرو بن نعمان (راوی حدیث) گوید: دیگر او را ندیدم که با آن حضرت راه برود تا تا آنگاه که مرگ میان آنها جدائی انداخت.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 15 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از عمرو بن نعمان جعفی گوید:برای امام صادق(علیه السّلام) دوستی بود که از او جدا نمی شد به هر جا که می رفت،و روزی در بازار کفش دوزان به همراه آن حضرت بود و پشت سرِ خود یک غلام سندی به همراه داشت،تا سه بار رو به دنبالِ خود کرد و غلام خود را می خواست،و هر بار او را ندید و در بار چهارم که او را دید، گفت:ای زنا زاده!کجا بودی؟امام سر برداشت و دست به پیشانی خود گرفت و فرمود:سبحان اللّٰه،مادرش را به زنا متّهم کنی؟من پنداشتم تو خوددار و پارسائی و اکنون پدیدار است که با ورع و پارسا نیستی،عرض کرد:قربانت،مادرش زنی سندیّه و مشرکه است، فرمود:نمی دانی که هر ملّتی دستور ازدواجی برای خود دارند،از من دور شو،گوید:من دیگر ندیدم آن مرد به همراه امام راه برود تا آنکه مرگ میان آنها جدائی انداخت.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 253 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-«عمرو بن نعمان جعفی»گوید:برای امام صادق علیه السّلام دوستی بود که از او جدا نمی شد به هرجا که می رفت همراهش بود،روزی در بازار کفش دوزان همراه آن حضرت بود و پشت سر خود یک غلام سندی به همراه داشت،تا سه بار رو به دنبال خود کرد و غلام خود را خواست،و هربار او را ندید و بار چهارم که او را دید،گفت:ای زنازاده کجا بودی؟

امام سر برداشت و دست بر پیشانی خود زد و فرمود:سبحان اللّه،مادرش را به زنا متّهم می کنی؟من پنداشتم تو خوددار و پارسائی و اکنون معلوم شد که با ورع و پارسا نیستی،عرض کرد:قربانت،مادرش زنی سندیّه و مشرکه است،فرمود:نمی دانی که هر ملتی برای خود در امر ازدواج مقرراتی دارند هرچه زودتر از من دور شو گوید:من دیگر ندیدم آن مرد به همراه امام راه برود تا آنکه مرگ میان آنها جدائی انداخت.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 25 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول و آخره مرسل. و الحذاء ککتاب النعل، و الحذاء بالتشدید صانعها. و الخبر یدل علی أمور: الأول: یومئ إلی أن ابن الفاعلة قذف، و ظاهر الأصحاب عدمه لعدم الصراحة، لکن الخبر لیس بصریح فی ذلک، إذ الشتم الشامل علی التعریض بالزنا أمر قبیح یمکن أن یعد من الکبائر و إن لم یکن موجبا للحد، مع أنه قذف للأم و هی کانت مشرکة فلا یوجب الحد لذلک أیضا، لکنه إیذاء للمواجه، و ظاهر کثیر من الأخبار أن ابن الفاعلة قذف، و لعله لکونه فی عرفهم صریحا فی ذلک کما قال بعضهم فی ولد الحرام، و سیأتی القول فی ذلک فی کتاب الحدود إن شاء الله. الثانی: أن هذا القول المستند إلی الجهل لا یعذر قائله به. الثالث: أنه لا یجوز أن یقال ذلک لأحد من أفراد الإنسان إلا مع القطع بأنه متولد من الزنا، بل مع القطع أیضا إذا لم یثبت عند الحاکم. الرابع: رجحان هجران الفاسق و إن کان قریبا أو صدیقا، و قیل: إنما فارقه علیه السلام إلی آخر العمر لأنه کان فاسقا فی مدة عمره إذ هذا الذنب لکونه من حق الأم لا یدفعه إلا الحد بعد طلبها أو العفو و شیء منهما لم یقع، و لم یکن مقدورا. و أقول: یمکن أن یکون علیه السلام علم أنه مصر علی هذا الأمر و لم یتب منه. الخامس: أن نکاح کل قوم صحیح یترتب علیه أحکام العقد الصحیح، بل لا - یحتاج إلی التجدید بعد الإسلام کما هو ظاهر الأصحاب، و تنوین ورعا للتعظیم، و ورع للتحقیر و یقال حجزه کضربه و نصره منعه و کفه فانحجز و احتجز.

مرآة العقول ؛ ج 10 , ص 273 

*****

6- الحدیث

2623 / 6 . وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْری: «إِنَّ لِکُلِّ أُمَّةٍ نِکَاحاً یَحْتَجِزُونَ(15) بِهِ مِنَ(16) الزِّنی».(17)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و در روایت دیگری است که فرمود:(آیا ندانستۀ که) برای هر امتی ازدواجی است که بوسیلۀ آن از زنا جلوگیری کنند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 16 

*****

[ترجمه کمره ای] :

در روایت دیگر است که:برای هر امّتی نکاح و ازدواجی است که به وسیلۀ آن از زنا خودداری کنند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 255 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

در روایت دیگر است که:برای هر امتی نکاح و ازدواجی است که به وسیلۀ آن از زنا دور شوند.(زیرا ازدواج یک قرارداد است بین زن و شوهر ازاین رو ازدواج اقلیتهای مذهبی مورد قبول اسلام است و فرزندان آنها حلال زاده اند).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 25 

*****

7- الحدیث

2624 / 7 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ، عَنْ زُرَارَةَ:

ص: 10


1- 1 . فی « ب ، د » : «النعمان » .
2- 2 . فی « ب » : - «کان » .
3- 3 . فی « ب ، ج ، بر» : «فبینا».
4- 4 . فی « بر » : «الحذّایین » بقلب الهمزة یاءً . والمراد: یمشی فی سوقهم . و«الحذّاء» : صانع النِّعال . النهایة ، ج 1 ، ص 357 (حذا).
5- 5 . فی « د ، بر » : «إذ».
6- 6 . فی « ج » : «قد نظر» .
7- 7 . فی الوسائل : «إلی أن قال : فقال یوما لغلامه » بدل « إذا ذهب _ إلی _ الرابعة قال » .
8- 8 . فی « ص » : - «قال » .
9- 9 . صَکَّه صَکّا : إذا ضرب قفاه ووجهه بیده مبسوطةً . المصباح المنیر، ص 345 (صکک) .
10- 10 . فی « ز » : «تقتذف» .
11- 11 . فی « بر » وحاشیة « بف » والوافی : «أریتنی » .
12- 12 . فی « ز » : - «أنّ » .
13- 13 . فی الوافی والوسائل : «بینهما الموت » .
14- 14 . الوافی ، ج 5 ، ص 958 ، ح 3366 ؛ الوسائل، ج 16 ، ص 36 ، ح 20908 .
15- 15 . هکذا فی « ب ، ج ، د ، ز ، ص » وحاشیة « بف » . وهو مقتضی القاعدة . وفی بعض النسخ والمطبوع : «تحتجزون » . وفی « بر ، بف » وحاشیة « د » والوافی : «یحتجبون » .
16- 16 . فی حاشیة « ب » والوسائل : «عن» .
17- 17 . الوافی ، ج 5 ، ص 958 ، ح 3367 ؛ الوسائل، ج 16 ، ص 37 ، ح 20909 .

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله (1): إِنَّ الْفُحْشَ لَوْ کَانَ مِثَالاً(2)، لَکَانَ مِثَالَ سَوْءٍ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و از حضرت باقر حدیث شده که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: دشنام اگر بصورتی در آید صورت بدی است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 16 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: راستی اگر دشنام مجسّم شود،نمونۀ بدی باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 255 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:راستی اگر دشنام بصورت زشتی مجسم شود نمونه بدی خواهد داشت.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 25 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. لو کان مثالا أی ذا شکل و صورة مثال سوء بالفتح أی مثالا یسوء الإنسان رؤیته.

مرآة العقول ؛ ج 10 , ص 274 

*****

8- الحدیث

2625/ 8 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «کَانَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ رَجُلٌ، فَدَعَا اللّهَ أَنْ یَرْزُقَهُ غُلاَماً _ ثَلاَثَ سِنِینَ _ فَلَمَّا رَأی أَنَّ اللّهَ لاَ یُجِیبُهُ، قَالَ : یَا رَبِّ، أَبَعِیدٌ أَنَا(4) مِنْکَ(5)، فَلاَ 2 /325

تَسْمَعُنِی، أَمْ قَرِیبٌ أَنْتَ مِنِّی، فَلاَ تُجِیبُنِی؟»

قَالَ: «فَأَتَاهُ آتٍ فِی مَنَامِهِ، فَقَالَ: إِنَّکَ تَدْعُو(6) اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ مُنْذُ ثَلاَثِ سِنِینَ بِلِسَانٍ بَذِیءٍ، وَ قَلْبٍ عَاتٍ(7) غَیْرِ تَقِیٍّ، وَ نِیَّةٍ غَیْرِ صَادِقَةٍ، فَاقْلَعْ عَنْ بَذَائِکَ، وَ لْیَتَّقِ اللّهَ قَلْبُکَ، وَ لْتَحْسُنْ نِیَّتُکَ» .

قَالَ: «فَفَعَلَ الرَّجُلُ ذلِکَ، ثُمَّ دَعَا اللّهَ، فَوُلِدَ لَهُ غُلاَمٌ(8)».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

از حضرت صادق علیه السّلام حدیث شده که فرمود: در بنی اسرائیل مردی بود که سه سال پیوسته دعا میکرد که خدا پسری باو روزی کند (دعایش مستجاب نمیشد) همین که دید خدا خواهش او را برنمی آورد عرضکرد: پروردگارا آیا من از تو دورم و تو سخن مرا نمیشنوی، یا تو بمن نزدیکی و پاسخم نمیدهی؟ کسی در خواب نزدش آمد و باو گفت: تو سه سال تمام خدا را با زبانی بد و هرزه، ولی دلی سرکش و ناپرهیزکار، و نیتی نادرست میخوانی، پس باید از هرزه گوئی بدر آئی، و دلت پرهیزگار، و نیتت درست گردد (تا خواهشت برآورده شود) حضرت فرمود: آن مرد بدستور عمل کرد سپس دعا کرد و خدا را خواند و دارای پسری شد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 16 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: در بنی اسرائیل مردی بود و تا سه سال پیوسته به درگاه خدا دعا کرد که به او پسری روزی کند و چون دید که خدا خواهش او را بر نیاورد عرض کرد:پروردگارا!من از تو دورم و سخن مرا نمی شنوی یا به تو نزدیکم و به من پاسخ نمی دهی؟گوینده ای در خواب نزد او آمد و به او گفت:راستی تو سه سال است که خدا را با زبانی هرزه و دلی سرکش و ناپرهیزگار و نیّتی نادرست می خوانی، باید از هرزه دارائی خود ببری و دلت پرهیزکار گردد و نیّتت درست شود،گوید:آن مرد چنین کرد و سپس به درگاه خدا دعا کرد و پسری برای او زائیده شد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 255 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام صادق علیه السّلام فرمود:

در بنی اسرائیل مردی بود و تا سه سال پیوسته به درگاه خدا دعا می کرد که به او پسری دهد و چون دید که خدا خواهش او را برنیاورد عرض کرد:پروردگارا!من از تو دورم و سخن مرا نمی شنوی یا به تو نزدیکم و به من پاسخ نمی دهی؟گوینده ای در خواب نزد او آمد و به او گفت:راستی تو سه سال است که خدا را با زبانی هرزه و دلی سرکش و ناپرهیزکار و نیتی نادرست می خوانی،باید از هرزه گویی خارج شوی و دلت را پرهیزگار گردد و نیّتت درست شود،گوید:آن مرد چنین کرد و سپس به درگاه خدا دعا کرد و پسری برای او به وجود آمد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 25 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و یحتمل أن یکون المراد بالقرب و البعد المکانیین و لا یکون ذلک من جهة أنه اعتقد أن الله جسم له مکان حتی یکون کافرا، و یکون سببیة هذا لعدم الإجابة أقرب من سببیة تلک الصفات، بل لأنه قد یجری مثل ذلک علی اللسان عند الاضطرار من غیر قصد إلی ما یستلزمه، فالسماع و عدمه أیضا بمعناهما، و یمکن أن یکون المراد القرب و البعد المعنویین، و بعدم السماع عدم الالتفات المبتنی علی عدم الرضا، و بعدم الإجابة التأخیر الذی سببه المصلحة مع الرضا، و إنما نسب القرب إلیه تعالی و البعد إلی نفسه للتنبیه علی أن البعد إذا تحقق کان من جانب العبد، و القرب إن تحقق کان من فضله عز و جل، لأن العبد و إن بلغ الغایة فی إخلاص العبودیة کان مقصرا و لا یستحق الثواب و القرب إلا بفضله و کرمه، و البذی علی فعیل: الفحاش، و فی المغرب العاتی الجبار الذی جاوز الحد فی الاستکبار، و التقوی التنزه من رذائل الأعمال و الأخلاق، بل عما یشغل القلب عن الحق، و النیة الصادقة توجه القلب إلی الله سبحانه وحده، و انبعاث النفس نحو الطاعة غیر ملحوظ فیه، سوی وجه الله، و ما فی هذا الخبر أحد الوجوه فی دفع شبهة وعده سبحانه الاستجابة مع تخلفها فی کثیر من الموارد. و الحاصل أن الوعد مشروط بشروط: منها: اجتناب المعاصی و بعض الأخلاق الرذیلة و الإخلاص فی النیة، فإن قلت: هذا ینافی ما ورد فی بعض الأخبار من أن دعاء الفاسق أسرع إجابة لکراهة استماع صوته؟ قلت: یحتمل أن لا تکون سرعة الإجابة کلیة، أو یقال سرعة الإجابة مختصة بمن کان مبغوضا لذاته، و أما من کان محبوبا بذاته و مبغوضا بفعله فربما تبطئ الإجابة نظرا إلی الأول، و ربما تسرع نظرا إلی الثانی، و قد یکون البطؤ نظرا إلی الثانی لا لکراهة الاستماع، بل لغرض آخر نحو زجره عن القبائح کما فی هذا الرجل.

مرآة العقول ؛ ج 10 , ص 275 

*****

9- الحدیث

2626 / 9 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ سَمَاعَةَ(10):

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِنَّ مِنْ شَرِّ(11) عِبَادِ اللّهِ مَنْ

ص: 11


1- 1 . فی الوافی والوسائل : + «لعائشة : یا عائشة » .
2- 2 . فی الکافی ، ح 3658 : «ممثّلاً » .
3- 3 . الکافی ، کتاب العشرة ، باب التسلیم علی أهل الملل ، ضمن ح 3658 . وأورد المصنّف هذا الخبر مرّة اُخری فی هذا الباب ، ح 13 ، بهذا الإسناد بعینه مع ذکر عائشة الوافی ، ج 5 ، ص 958 ، ذیل ح 3368 ؛ الوسائل، ج 16 ، ص 32 ، ح 20896 .
4- 4 . فی « ز » : - «أنا».
5- 5 . فی « ز » : «عنک » .
6- 6 . فی « بر ، بف » وحاشیة « د » والوافی : «دعوت » .
7- 7 . العاتی : الجبّار . لسان العرب ، ج 15 ، ص 27 (عتا) .
8- 8 . فی البحار : «الغلام » .
9- 9 . الوافی ، ج 9 ، ص 1485 ، ح 8602 ؛ البحار ، ج 61 ، ص 172 ، ح 28 .
10- 10 . فی الکافی ، ح 2633 : + «عن أبی بصیر» .
11- 11 . فی « بر ، بف » وحاشیة « د » : «شرار».

تُکْرَهُ(1) مُجَالَسَتُهُ لِفُحْشِهِ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز از حضرت صادق علیه السلام حدیث شده که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: از زمرۀ بدترین بندگان خدا کسی است که برای هرزه گوئی و دشنام گوئیش از همنشینی و مجالست با او کناره گیری شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 17 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-از امام صادق(علیه السّلام)که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: از بدترین بنده های خدا کسی است که برای هرزه گوئی وی، از همنشینی او کناره می شود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 255 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

بدترین بنده های خدا کسی است که برای هرزه گویی وی،از همنشینی با او کناره گیری شود.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 27 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق. من تکره هو الذی عرف بالفحش من القول و اشتهر به لما یجری علی لسانه من أنواع البذاء، و یمکن أن یقرأ تکره علی بناء الخطاب و بناء الغیبة علی المجهول.

مرآة العقول ؛ ج 10 , ص 276 

*****

10- الحدیث

2627 / 10 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنِ ابْنِ رِئَابٍ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «الْبَذَاءُ مِنَ الْجَفَاءِ(3) ، وَ الْجَفَاءُ فِی(4) النَّارِ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: بد زبانی از جفاکاریست و جفاکاری در آتش است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 17 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هرزه گوئی از جفا کاری است،و جفاکاری در آتش است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 257 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-امام صادق علیه السّلام فرمود:

هرزه گوئی از جفاکاری است،و جفاکار در آتش است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 27 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور صحیح عندی. و فی الصحاح الجفاء ممدود خلاف البر، و فی القاموس رجل جافی الخلقة کز غلیظ، انتهی. و الحاصل أن البذی و الفحش فی القول من الجفاء، أی خلاف الآداب أو خلاف البر و الصلة و من إما للتبعیض أو الابتداء، أی ناش من الجفاء و غلظة الطبع و الإعراض عن الحق. و الجفاء فی النار أی یوجب استحقاق النار، و روی فی الشهاب عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم البذاء من الجفاء، و قال الراوندی (ره) فی الضوء: البذاء الفحش و خبث اللسان، و قد بذؤ الرجل یبذؤ بذوا، و أصله بذاوة فحذفت الهاء کما قالوا جمل جمالا، و فلان بذی اللسان، و امرأة بذیة، و الجفاء ضد البر و أصله من البعد، یقول صلی الله علیه و آله و سلم: إن الإفحاش و إسماع المکروه و الإجراء إلی أعراض الناس بقبیح المقال من الجفاء المولم، و ما کل جفاء بضم الجیوب و إیلام الجنوب، فربما کان جفاء اللسان أوجع و مضضه أفجع، و قد قیل:

جراحات السیوف لها التیام-و لا یلتئم ما جرح اللسان

و قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: الحیاء من الإیمان و الإیمان فی الجنة، و البذاء من الجفاء و الجفاء فی النار، و فائدة الحدیث الأمر بحفظ اللسان و النهی عن التسرع إلی أعراض الناس، و بیان أن الکلام فی ذلک نظیر الکلام، و یوشک أن یثبت اسمه فی دیوان الجفاة.

مرآة العقول ؛ ج 10 , ص 276 

*****

11- الحدیث

2628 / 11 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ، عَنِ الْحَسَنِ الصَّیْقَلِ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّ الْفُحْشَ وَ الْبَذَاءَ وَ السَّلاَطَةَ(6) مِنَ النِّفَاقِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود: دشنام دادن و بدزبانی و هرزه گوئی از (نشانه های) نفاق و دوروئی است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 17 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: دشنام و هرزه گوئی و بد زبانی از نفاق و دوروئی است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 257 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-امام صادق علیه السّلام فرمود:

دشنام و هرزه گوئی و بدزبانی از نشانه های نفاق و دوروئی است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 27 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و قال الجوهری : السلاطة القهر، و قد سلطه الله فتسلط علیهم، و امرأة سلیطة أی صخابة، و رجل سلیط أی فصیح حدید اللسان بین السلاطة و السلوطة، انتهی. و المراد بالنفاق إما مع الخلق لأنه یظهر ودهم و بأدنی سبب یتغیر علیهم و یؤذیهم بلسانه و بغیره، أو مع الله لأن إیذاء المؤمنین ینافی کمال الإیمان کما مر.

مرآة العقول ؛ ج 10 , ص 277 

*****

12- الحدیث

2629 / 12 . عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ، عَنْ جَابِرٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِنَّ اللّهَ یُبْغِضُ(8) الْفَاحِشَ الْبَذِیءَ،

ص: 12


1- 1 . فی مرآة العقول : «یمکن أن یقرأ «تکره » علی بناء الخطاب وبناء الغیبة علی المجهول».
2- 2 . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب من یتّقی شرّه ، ذیل ح 2633 . وفی الزهد ، ص 68 ، ذیل ح 16 ، بسند آخر . تحف العقول ، ص 395 ، عن موسی بن جعفر علیه السلام ، ضمن وصیّته للهشام الوافی ، ج 5 ، ص 956 ، ح 3358 ؛ الوسائل، ج 16 ، ص 30 ، ذیل ح 20887 .
3- 3 . «الجَفاء » : ترک الصِّلة والبرِّ والغلظ فی العشرة والخرق فی المعاملة وترک الرفق . راجع : النهایة، ج 1 ، ص 281 (جفا).
4- 4 . فی « بر » : «من» .
5- 5 . الزهد ، ص 66 ، ح 10 ، عن الحسن بن محبوب ، مع زیادة فی أوّله . الجعفریّات ، ص 95 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فیه: « الغیرة من الإیمان ، والبذاء من الجفاء » . تحف العقول ، ص 392 ، عن موسی بن جعفر علیه السلام ، ضمن وصیّته للهشام الوافی ، ج 5 ، ص 955 ، ح 3356 ؛ الوسائل، ج 16 ، ص 35 ، ح 20905 .
6- 6 . «السلاطة » : حِدَّة اللسان . یقال : رجل سلیط ، أی صخّاب بذیء اللسان ، وامرأة سلیطة کذلک . مجمع البحرین ، ج 4 ، ص 255 (سلط).
7- 7 . الزهد ، ص 70 ، ذیل ح 21 ، عن محمّد بن سنان ، مع زیادة فی أوّله الوافی ، ج 5 ، ص 954 ، ح 3355 ؛ الوسائل، ج 16 ، ص 32 ، ح 20894 .
8- 8 . فی « ج ، بف » والوافی : «لیبغض » .

وَ السَّائِلَ الْمُلْحِفَ(1)».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و از حضرت باقر علیه السلام حدیث شده که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: خداوند دشمن دارد دشنام دهندۀ بدزبان و گدای مبرم را.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 17 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: راستی خدا دشمن می دارد دشنام گوی بی آبروی و گدای مبرم را.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 257 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:راستی خداوند دشمن می دارد دشنام گوی بی آبرو و گدای پیله کن را.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 27 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق. و فی النهایة فیه: من سأل و له أربعون درهما فقد سأل الناس إلحافا، أی بالغ فیها یقال: ألحف فی المسألة یلحف إلحافا إذا ألح فیها و لزمها، انتهی. و هو موجب لبغض الرب حیث أعرض عن الغنی الکریم و سأل الفقیر اللئیم، و أنشد بعضهم

الله یغضب إن ترکت سؤاله-و بنو آدم حین یسأل یغضب

و تری فی عرف الناس أن عبد الإنسان إذا سأل غیر مولاه فهو عار علیه و شکایة منه حقیقة، و لذا ورد فی ذم المسألة ما ورد.

مرآة العقول ؛ ج 10 , ص 277 

*****

13- الحدیث

2630 / 13 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ، عَنْ زُرَارَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِعَائِشَةَ: یَا عَائِشَةُ، إِنَّ الْفُحْشَ لَوْ کَانَ مُمَثَّلاً(3)، لَکَانَ مِثَالَ سَوْءٍ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز از آن حضرت روایت شده که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بعایشه فرمود: اگر دشنام گوئی مجسم میشد، صورت بدی بود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 17 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-به عایشه فرمود(صلّی الله علیه و آله): ای عایشه!اگر دشنام مجسّم شود،نمونۀ بدی باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 257 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-به عایشه فرمود صلّی اللّه علیه و اله:

ای عایشه!اگر دشنام مجسّم شود،نمونۀ بدی باشد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 29 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و قد مر بعینه سندا و متنا إلا أنه لیس فیه أن الخطاب لعائشة، و کان علی بن إبراهیم رواه علی الوجهین. ثم الظاهر أن هذا مختصر عما سیأتی فی باب التسلیم علی أهل الملل حیث رواه بهذا الإسناد أیضا عن أبی جعفر علیه السلام قال: دخل یهودی علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و عائشة عنده، فقال: السام علیکم، فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: علیکم، ثم دخل آخر فقال مثل ذلک فرد علیه کما رد علی صاحبه، ثم دخل آخر فقال مثل ذلک فرد رسول الله کما رد علی صاحبیه، فغضبت عائشة فقالت: علیکم السام و الغضب و اللعنة یا معشر الیهود، یا إخوة القردة و الخنازیر، فقال لها رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: یا عائشة إن الفحش لو کان ممثلا لکان مثال سوء، إن الرفق لم یوضع علی شیء قط إلا زانه، و لم یرفع عنه قط إلا شانه، قالت: یا رسول الله أ ما سمعت إلی قولهم: السام علیکم؟ فقال: بلی أ ما سمعت ما رددت علیهم، قلت: علیکم؟ فإذا سلم علیکم مسلم فقولوا: السلام علیکم، و إذا سلم علیکم کافر فقولوا: علیکم.

مرآة العقول ؛ ج 10 , ص 278 

*****

14- الحدیث

2631 / 14 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ، قَالَ:

2 / 326

قَالَ: «مَنْ فَحُشَ(5) عَلی أَخِیهِ الْمُسْلِمِ، نَزَعَ اللّهُ مِنْهُ بَرَکَةَ رِزْقِهِ، وَ وَکَلَهُ إِلی نَفْسِهِ، وَ أَفْسَدَ عَلَیْهِ مَعِیشَتَهُ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و امام علیه السلام فرمود: هر کس ببرادر مسلمان خود دشنام دهد خدا برکت از روزی او بردارد، و او را بخودش واگذارد، و زندگیش را تباه سازد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 17 

*****

[ترجمه کمره ای] :

13-فرمود:هر که به برادر مسلمان خود،دشنام دهد،خدا برکت از روزی او بردارد و او را به خود واگذارد و زندگی او را تباه سازد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 257 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

13-فرمود:هرکس به برادر مسلمان خود،دشنام دهد،خدا برکت از روزی او برمی دارد و او را به خود وامی گذارد و زندگی او را تباه می سازد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 29 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و المعصوم المروی عنه غیر معلوم، فإن کان الصادق علیه السلام فالإرسال بأزید من واحد، و أحمد کأنه البزنطی، و ما زعم أنه ابن عیسی بعید کما لا یخفی علی المتدرب، فیمکن أن یکون الإرسال بواحد، و فحش ککرم و ربما یقرأ علی بناء التفعیل، و من جملة أسباب فساد المعیشة نفرة الناس عنه و عن معاملته.

مرآة العقول ؛ ج 10 , ص 279 

*****

15- الحدیث

2632/ 15 . عَنْهُ(7)، عَنْ مُعَلًّی(8)، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ غَسَّانَ، عَنْ سَمَاعَةَ، قَالَ:

ص: 13


1- 1 . «الملحف » : المبالغ . یقال : ألحف فی المسألة یُلحف إلحافا : إذا ألحّ فیها ولزمها . النهایة، ج 4 ، ص 237 (لحف).
2- 2 . الزهد ، ص 70 ، ح 20، عن علیّ بن النعمان ، عن عمرو بن شمر ، عن جابر ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع زیادة فی أوّله . الأمالی للصدوق ، ص 254 ، المجلس 44 ، ح 4 ، بسند آخر عن جابر ، عن أبی جعفر علیه السلام ، من دون الإسناد إلی النبیّ صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف یسیر . وفی الخصال ، ص 266 ، باب الأربعة ، ح 147 ؛ والأمالی للطوسی ، ص 39 ، المجلس 2 ، ح 12 ، بسند آخر عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف یسیر. تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 48 ، ح 63 ، عن جابر؛ تحف العقول ، ص 300 ، عن أبی جعفر علیه السلام ، وفیهما من دون الإسناد إلی النبیّ صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی أوّله وآخره. تحف العقول ، ص 42 ، عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، ضمن الحدیث ؛ وفیه ، ص 282 ، عن علیّ بن الحسین علیهماالسلام ، وفیهما مع اختلاف الوافی ، ج 5 ، ص 954 ، ح 3354 ؛ الوسائل، ج 16 ، ص 32 ، ح 20895 .
3- 3 . فی « بر ، بف » والوافی والوسائل : « مثالاً » .
4- 4 . الکافی ، کتاب العشرة ، باب التسلیم علی أهل الملل ، ضمن ح 3658 . وراجع : ح 7 من هذا الباب الوافی ، ج 5 ، ص 958 ، ح 3368 ؛ الوسائل، ج 16 ، ص 32 ، ح 20896 .
5- 5 . فی « بر» : «أفحش » وفی مرآة العقول : « فحش ککرم ، وربّما یقرأ علی بناء التفعیل » .
6- 6 . ثواب الأعمال ، ص 337 ، ح 1 ، بسند آخر عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، ضمن خطبته قبل وفاته ، وفیه : «من غشّ أخاه المسلم نزع اللّه منه ...» الوافی ، ج 5 ، ص 957 ، ح 3364 ؛ الوسائل، ج 16 ، ص 32 ، ح 20897 .
7- 7 . فی «بر ، بف » وحاشیة « د » : «الحسین بن محمّد » .
8- 8 . فی « ج ، د ، ز ، بر ، بف » : + «بن محمّد » .

دَخَلْتُ عَلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَقَالَ لِی _ مُبْتَدِئاً _ : «یَا سَمَاعَةُ، مَا هذَا الَّذِی کَانَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ جَمَّالِکَ(1)؟ إِیَّاکَ أَنْ تَکُونَ فَحَّاشاً، أَوْ صَخَّاباً(2)، أَوْ لَعَّاناً» .

فَقُلْتُ: وَ اللّهِ، لَقَدْ کَانَ ذلِکَ أَنَّهُ ظَلَمَنِی، فَقَالَ: «إِنْ کَانَ ظَلَمَکَ، لَقَدْ أَرْبَیْتَ عَلَیْهِ(3)؛ إِنَّ هذَا لَیْسَ مِنْ فِعَالِی، وَ لاَ آمُرُ(4) بِهِ شِیعَتِی، اسْتَغْفِرْ(5) رَبَّکَ وَلاَ تَعُدْ» قُلْتُ: أَسْتَغْفِرُ اللّهَ، وَ لاَ أَعُودُ.(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سماعة گوید: وارد شدم بر حضرت صادق علیه السلام، حضرت آغاز بسخن کرد و بمن فرمود: ای سماعة این چه جنجالی بود که میان تو و شتردارت پدیدار گشته بود؟ مبادا دشنامگو و بد زبان و لعنت کننده باشی؟ عرضکردم: بخدا سوگند چنین بود (که فرمودی ولی) او بمن ستم کرد؟ فرمود: اگر او بتو ستم کرده تو از او سر افتادی، هر آینه این کردار از کردارهای من نیست، و بشیعیانم چنین دستوری ندهم، از پروردگارت آمرزش بخواه، و بآن کردار باز مگرد، عرضکردم: از خدا آمرزش خواهم و دیگر باز نگردم.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 17 

*****

[ترجمه کمره ای] :

14-از سماعه،گوید:نزد امام صادق(علیه السّلام)رفتم و با من آغاز سخن کرد و فرمود: ای سماعه!این چه جنجالی بود که میان تو و شتردارت پدیدار گشته،مبادا دشنام گو و بد زبان و لعنت فرست باشی،در پاسخ گفتم:به خدا که چنین بوده است،زیرا که او به من ستم کرد، فرمود:اگر او به تو ستم کرد تو به او سرافتادی،راستش این است که این کردار از کردارهای من نیست و من به شیعیانِ خود نفرمایم که بکنند،از پروردگارت آمرزش جو و بدان باز مگرد،من گفتم:از خدا آمرزش خواهم و بدان بازنگردم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 259 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

14-سماعه،گوید:نزد امام صادق علیه السّلام رفتم و با من آغاز سخن کرد و فرمود: ای سماعه!این چه جنجالی بود که میان تو و شتردارت ظاهر شده،مبادا دشنام گو و بدزبان و لعنت فرست باشی،در پاسخ گفتم:به خدا که چنین بوده است،(که فرمودی)ولی او به من ستم کرد،فرمود:اگر او به تو ستم کرد تو جلو افتادی،راستش این است که این کردار از کردارهای من نیست و من به شیعیان خود چنین دستوری نداده ام،از پروردگارت آمرزش بخواه و به آن کار باز مگرد عرض کردم از خداوند آمرزش می خواهم و دیگر هرگز به این کار باز نمی گردم.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 29 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. مبتدئا أی من غیر أن أسأله شیئا یکون هذا جوابه أو من غیر أن یتظلم إلیه الجمال، و فی النهایة الصخب و السخب الضجة و اضطراب الأصوات للخصام، و فعول و فعال للمبالغة أنه بفتح الهمزة أی لأنه، و هو خبر کان، و إن فی قوله إن کان شرطیة، و اللام فی قوله: لقد ، جواب قسم مقدر، و قائم مقام الفاء الرابطة اللازمة کذا قیل، و فی الصحاح قال الفراء فی قوله تعالی:

أَخْذَةً رٰابِیَةً

أی زائدة، کقولک أربیت إذا أخذت أکثر مما أعطیت من فعالی بالکسر جمع فعل، أو بالفتح مصدرا و کلاهما مناسب و لا آمر به کنایة عن النهی.

مرآة العقول ؛ ج 10 , ص 279 

*****

(132) باب من یتّقی شرّه

1- الحدیث

1/2633 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ سَمَاعَةَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ(7):

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله بَیْنَا(8) هُوَ ذَاتَ یَوْمٍ عِنْدَ عَائِشَةَ إِذَا(9) اسْتَأْذَنَ عَلَیْهِ رَجُلٌ، فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : بِئْسَ أَخُو الْعَشِیرَةِ(10)، فَقَامَتْ عَائِشَةُ، فَدَخَلَتِ الْبَیْتَ، وَ أَذِنَ(11) رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِلرَّجُلِ(12)، فَلَمَّا دَخَلَ أَقْبَلَ عَلَیْهِ رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله (13) بِوَجْهِهِ،

ص: 14


1- 1 . فی « بس » : « حمّالک » بالحاء المهملة.
2- 2 . فی الوسائل : «سخّایا » . والصَّخَبُ : الصیاح والجَلَبَة وشدّة الصوت واختلاطه . والصخّاب : شدید الصخب کثیره . لسان العرب ، ج 1 ، ص 521 (صخب) .
3- 3 . فی مرآة العقول : «أربیت ، إذا أخذت أکثر ممّا أعطیت» .
4- 4 . فی حاشیة « د» : «أمرت » .
5- 5 . فی « ص » : + «اللّه » .
6- 6 . الوافی ، ج 5 ، ص 957 ، ح 3365 ؛ الوسائل، ج 16 ، ص 33 ، ح 20898 .
7- 7 . فی الکافی ، ح 2626 : - « عن أبی بصیر » .
8- 8 . فی « د » والبحار : «بینما».
9- 9 . فی الوافی والبحار ، ج 75 : «إذ » .
10- 10 . فی مرآة العقول ، ج 10 ، ص 280 : «وقرأ بعض الأفاضل : العشیرة ، بضمّ العین وفتح الشین ، تصغیر العشرة بالکسر ، أی المعاشرة، ولایخفی ما فیه » .
11- 11 . فی « ج ، د ، ص ، بر » والبحار : «فأذن » . وفی « بف » والوافی : «فأذن له » .
12- 12 . فی الوافی : - «للرجل » .
13- 13 . هکذا فی « ب ، د ، ز ، ص ، بس ، بف » . وفی «بر» والوافی والبحار : - «علیه» . وفی سائر النسخ ï والمطبوع : - «رسول اللّه صلی الله علیه و آله » .

وَ بِشْرُهُ إِلَیْهِ(1) یُحَدِّثُهُ ، حَتّی إِذَا فَرَغَ وَ خَرَجَ مِنْ عِنْدِهِ، قَالَتْ عَائِشَةُ: یَا رَسُولَ اللّهِ، بَیْنَا(2) أَنْتَ تَذْکُرُ هذَا الرَّجُلَ بِمَا ذَکَرْتَهُ بِهِ إِذْ(3) أَقْبَلْتَ عَلَیْهِ بِوَجْهِکَ وَ بِشْرِکَ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عِنْدَ ذلِکَ: إِنَّ مِنْ شَرِّ(4) عِبَادِ اللّهِ مَنْ تُکْرَهُ(5) مُجَالَسَتُهُ لِفُحْشِهِ(6)».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: روزی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) نزد عایشه بود ناگاه مردی اجازه شرفیابی خواست، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: چه مرد بدی است از این تیره و قبیله، پس عایشه برخاست و بدرون اطاق رفت و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) اجازه ورود بآن مرد داد، همین که وارد شد حضرت با روی باز از او پذیرائی کرد و با او بگفتگو پرداخت تا هنگامی که بپایان رسانید و آن مرد از نزدش بیرون رفت، عایشه (برگشته) و عرضکرد: ای رسول خدا در حالی که شما این مرد را ببدی یاد کردی با روی باز از او پذیرائی کردی؟ در این هنگام حضرت فرمود: از بدترین بندگان خدا کسی است که برای دشنامگوئیش همنشینی با او را بد دارند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 18 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: راستی یک روز که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)نزد عایشه بود،به ناگاه مردی اجازه شرفیابی خواست و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود:چه بد مردی است از تیرۀ خود،عایشه برخاست و به درون اطاق رفت و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)اجازۀ ورود بدان مرد داد و چون وارد شد،رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)با خوشروئی از او پذیرائی کرد و با او به گفتگو پرداخت تا چون به پایان رسانید و بیرون شد از نزد آن حضرت،عایشه گفت: یا رسول اللّٰه!تو این مرد را بدان بدی یاد کردی و چون آمد،از او پذیرائی خوبی نمودی،رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)در این هنگام فرمود:راستی از بدترین بنده های خدا آن کس است که از هرزه درائیش همنشینی با او را بد دارند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 259 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:

روزی پیامبر صلّی اللّه علیه و اله نزد عایشه بود،ناگهان مردی اجازه شرفیابی خواست و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:در فامیل خود مرد بدی است عایشه برخاست و به درون اتاق رفت و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله اجازه ورود به او داد و چون وارد شد،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله با خوشروئی از او پذیرائی کرد و با او به گفتگو پرداخت تا آنگاه که از مجلس حضرت خارج شد عایشه گفت:یا رسول اللّه!تو این مرد به بدی یاد کردی و چون آمد،از او به خوبی پذیرائی نمودی،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:به راستی بدترین بنده های خدا کسی است که به خاطر ناسزاگوئیش با او همنشین نشوند و او را بد بدانند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 31 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق. و فی القاموس : عشیرة الرجل بنو أبیه الأدنون أو قبیلته و فی المصباح تقول هو أخو تمیم أی واحد منهم، انتهی. و قرأ بعض الأفاضل العشیرة بضم العین و فتح الشین تصغیر العشرة بالکسر، أی المعاشرة، و لا یخفی ما فیه و بشره بالرفع و إلیه خبره، و الجملة حالیة کیحدثه، و لیس فی بعض النسخ علیه أو لا فبشره مجرور عطفا علی وجهه، و هو أظهر، و یحتمل زیادة إلیه آخرا کما یومئ إلیه قولها إذ أقبلت علیه بوجهک و بشرک. و قوله صلی الله علیه و آله و سلم: إن من شر عباد الله ، إما عذر لما قاله أولا أو لما فعله آخرا، أولهما معا فتأمل جدا. و نظیر هذا الحدیث رواه مخالفونا عن عروة بن الزبیر قال: حدثتنی عائشة إن رجلا استأذن علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم فقال: ائذنوا له فلبئس ابن العشیرة، فلما دخل علیه ألان له القول، قالت عائشة: فقلت: یا رسول الله قلت له الذی قلت ثم ألنت له القول؟ قال: یا عائشة إن شر الناس منزلة عند الله یوم القیامة من ودعه الناس أو ترکه اتقاء فحشه. قال عیاض: قوله: لبئس، ذم له فی الغیبة و الرجل عیینة بن حصن الفزاری، و لم یکن أسلم حینئذ، ففیه لا غیبة علی فاسق و مبتدع، و إن کان قد أسلم فیکون علیه السلام أراد أن یبین حاله، و فی ذلک الذم یعنی لبئس، علم من أعلام النبوة، فإنه ارتد و جیء به إلی أبی بکر و له مع عمر خبر. و فیه أیضا أن المداراة مع الفسقة و الکفرة مباحة و تستحب فی بعض الأحوال بخلاف المداهنة المحرمة، و الفرق بینهما أن المداراة بذل الدنیا لصلاح الدین أو الدنیا، و المداهنة بذل الدین لصلاح الدنیا، و النبی صلی الله علیه و آله و سلم بذل له من دنیاه حسن العشرة و طلاقة الوجه، و لم یرو أنه مدحه حتی یکون ذلک خلاف قوله لعائشة، و لا من ذی الوجهین و هو علیه السلام منزه عن ذلک، و حدیثه هذا أصل فی جواز المداراة و غیبة أهل الفسق و البدع. و قال القرطبی: قیل أسلم هو قبل الفتح و قیل بعده، و لکن الحدیث دل علی أنه شر الناس منزلة عند الله و لا یکون کذلک حتی یختم له بالکفر، و الله سبحانه أعلم بما ختم له و کان من المؤلفة و جفاة الأعراب. و قال النخعی: دخل علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم بغیر إذن فقال له النبی صلی الله علیه و آله و سلم: و أین الإذن؟ فقال: ما استأذنت علی أحد من مضر، فقالت عائشة: من هذا یا رسول الله؟ قال: هذا أحمق مطاع، و هو علی ما ترین سید قومه، و کان یسمی الأحمق المطاع، و قال الآبی: هذا منه صلی الله علیه و آله و سلم تعلیم لغیره لأنه أرفع من أن یتقی فحش کلامه.

مرآة العقول ؛ ج 10 , ص 280 

*****

2- الحدیث

2/2634. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

2 / 327

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : شَرُّ النَّاسِ عِنْدَ اللّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ(8) الَّذِینَ یُکْرَمُونَ اتِّقَاءَ شَرِّهِمْ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

از حضرت صادق علیه السلام روایت شده است که رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله و سلم فرمود: بدترین مردم در روز قیامت نزد خدا کسانی هستند که از ترس بدی و شر آنها احترام و اکرامشان کنند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 18 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: بدترین مردم پیش خدا در روز رستاخیز،آنانند که از ترس شرّ آنها،احترامشان کنند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 261 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

بدترین مردم پیش خدا در روز رستاخیز کسانی اند که بخاطر ترس از شر آنها احترامشان گذارند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 31 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. یکرمون علی بناء المجهول.

مرآة العقول ؛ ج 10 , ص 282 

*****

3- الحدیث

3/2635 . عَنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ، عَنْ یُونُسَ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَنْ خَافَ النَّاسُ(10) لِسَانَهُ، فَهُوَ فِی النَّارِ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السّلام فرمود: کسی که مردم از زبانش بترسند، او در آتش است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 19 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر که را مردم از زبان او بترسند،در آتش باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 261 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس که مردم از زبان او بترسند،در آتش باشد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 31 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

مرآة العقول ؛ ج 10 , ص 282 

*****

ص: 15


1- 1 . فی مرآة العقول ، ج 10 ، ص 280 : «بشره ، بالرفع [مبتدأ] ، و«إلیه » خبره ، والجملة حالیّة ک « یحدّثه » . ولیس فی بعض النسخ « علیه » أوّلاً ، ف «بشره » مجرور عطفا علی «وجهه » . وهو أظهر . ویحتمل زیادة « إلیه » آخرا ، کما یؤمی إلیه قولها : إذ أقبلت علیه بوجهک وبشرک » .
2- 2 . فی البحار : «بینما».
3- 3 . فی « ز » : «إذا» .
4- 4 . فی « بف » والوافی والبحار ، ج 75 : «شرار » .
5- 5 . یحتمل کون « تکره » علی بناء المعلوم و «مجالسته » منصوبة.
6- 6 . فی « ص » : «بفُحشه » .
7- 7 . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب البذاء ، ح 2626 ، من قوله : «إنّ من شرّ عباد اللّه» . وفی الزهد، ص 68 ، ح 16 ، عن حمّاد بن عیسی ، عن شعیب العقرقوفی ، عن أبی بصیر ، مع اختلاف یسیر. تحف العقول ، ص 395 ، عن الکاظم علیه السلام ، ضمن وصیّته للهشام ، من قوله : «إنّ من شرّ عباداللّه» الوافی ، ج 5 ، ص 955 ، ح 3357 ؛ الوسائل، ج 16 ، ص 30 ، ح 20887 ؛ البحار ، ج 22 ، ص 131 ، ح 109 ؛ و ج 75، ص 281 ، ح 9 .
8- 8 . فی الجعفریّات : - «یوم القیامة» .
9- 9 . الفقیه ، ج 4 ، ص 352 ، ضمن وصیّة النبیّ صلی الله علیه و آله لعلیّ علیه السلام ، وفیه : «یا علیّ شرّ الناس من أکرمه الناس اتّقاء فحشه ، وروی شرّه » ؛ الجعفریّات ، ص 148 ، وفیهما بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله الوافی ، ج 5 ، ص 956 ، ح 3361 ؛ الوسائل، ج 16 ، ص 31 ، ح 20890 ؛ البحار ، ج 75 ، ص 283 ، ح 11 .
10- 10 . فی « ج » والوافی : + «من » .
11- 11 . الفقیه ، ج 4 ، ص 352 ، ح 5762 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، ضمن ï وصیّته لعلیّ علیه السلام ، مع اختلاف یسیر . راجع : الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب السفه ، ح 2617 الوافی ، ج 5 ، ص 956 ، ح 3359 ؛ الوسائل، ج 16 ، ص 31 ، ح 20891 .

4- الحدیث

4/2636 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنِ ابْنِ رِئَابٍ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ، قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «شَرُّ النَّاسِ(1) یَوْمَ الْقِیَامَةِ الَّذِینَ یُکْرَمُونَ اتِّقَاءَ شَرِّهِمْ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

جابر بن عبد اللّٰه گوید: که رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله و سلم فرمود: بدترین مردم در روز قیامت آنانند که از ترس بدی و شرشان اکرام و احترام شوند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 19 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: بدترین مردم روز رستاخیز،آنانند که برای بدی آنها احترامشان می کنند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 261 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

بدترین مردم در روز رستاخیز،کسانی اند که به خاطر شرشان آن ها را احترام کنند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 33 

*****

شرح

*****

[ترجمه مصطفوی] :

: ضعیف علی المشهور.

(133) باب البغی

1- الحدیث

1/2637 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ، عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله (3): إِنَّ أَعْجَلَ(4) الشَّرِّ عُقُوبَةً الْبَغْیُ».(5)

ترجمه

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 78 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر که سرّی از ما فاش کند،چون کسی باشد که عمداً ما را کشته است و به خطا نکشته.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 369 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس سری از ما فاش کند،چون کسی باشد که عمدا ما را کشته است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 135 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. و قوله: و لم یقتلنا خطاء، إما تأکید أو لإخراج شبه العمد، فإنه عمد من جهة، و خطاء من أخری.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 65 

*****

ص: 114


1- 1 . آل عمران (3) : 112 .
2- 2 . فی «بر » والوافی : «بالسیوف » .
3- 3 . فی الوسائل : «علیهم وأفشوا سرّهم » .
4- 4 . فی «بر ، بف » : «فقتلوهم » .
5- 5 . المحاسن ، ص 256 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح 290 الوافی، ج 5 ، ص 946 ، ح 3334 ؛ الوسائل، ج 16 ، ص 249 ، ح 21483 ؛ البحار، ج 75 ، ص 87 ، ح 40 .
6- 6 . الضمیر راجع إلی أحمد بن أبی عبداللّه المذکور فی السند السابق .
7- 7 . النساء (4) : 83 .
8- 8 . فی مرآة العقول : «الحدیث الثامن ... قد مضی بعینه متنا وسندا فی أوّل الباب ، وکأنّه من النسّاخ » .
9- 9 . راجع : ح 1 من هذا الباب ومصادره .
10- 10 . المحاسن ، ص 256 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح 289 ، بسند آخر . تحف العقول ، ص 307 ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، ضمن وصیّته لأبی جعفر محمّد بن النعمان الأحول ، وتمام الروایة فیه : «إنّه من روی علینا حدیثا فهو ممّن قتلنا عمدا ولم یقتلنا خطأً » الوافی، ج 5 ، ص 945 ، ح 3332 ؛ الوسائل، ج 16 ، ص 251 ، ح 21492 ؛ البحار، ج 75 ، ص 87 ، ح 41 .

10- الحدیث

10/2815. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ نَصْرِ(1) بْنِ صَاعِدٍ مَوْلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، عَنْ أَبِیهِ(2)، قَالَ:

2 / 372

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «مُذِیعُ السِّرِّ شَاکٌّ(3)، وَ قَائِلُهُ عِنْدَ غَیْرِ أَهْلِهِ کَافِرٌ، وَ مَنْ تَمَسَّکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی فَهُوَ نَاجٍ». قُلْتُ: مَا(4) هُوَ(5)؟ قَالَ: «التَّسْلِیمُ» .(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

نصر بن صاعد از پدرش حدیث کند که گفت: شنیدم از امام صادق علیه السلام میفرمود: فاش کنندۀ سر، شاک (و سست عقیده) است، و گویندۀ آن پیش نااهلان کافر است، و هر که بریسمان محکم چنگ زند رستگار است، من عرضکردم:(آن ریسمان محکم) چیست؟ فرمود: تسلیم (و سر فرود آوردن در مقابل فرمان امام) است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 78 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-امام صادق(علیه السّلام)می فرمود: فاش کنندۀ سرّ،شاک است و بی عقیده و آنکه آن را به نااهل گوید کافر است و هر که به رشتۀ محکم(مذهب)بچسبد ناجی است. گفتم:آن چیست؟فرمود:تسلیم است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 369 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-امام صادق علیه السّلام فرمود:فاش کنندۀ سر،شاک است و بی عقیده و آن که آن را به نااهل گوید کافر است و هرکس به ریسمان محکم(مذهب) بچسبد پیروز است گفتم:آن چیست؟فرمود:تسلیم است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 137 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. مذیع السر شاک کان المعنی مذیع السر عند من لا یعتمد علیه من الشیعة شاک، أی غیر موقن فإن صاحب الیقین لا یخالف الإمام فی شیء و یحتاط فی عدم إیصال الضرر إلیه، أو أنه إنما یذکره له غالبا لتزلزله فیه و عدم التسلیم التام، و یمکن حمله علی الأسرار التی لا تقبلها عقول عامة الخلق، و ما سیأتی علی ما یخالف أقوال المخالفین، و قیل: الأول مذیع السر عند مجهول الحال، و الثانی عند من یعلم أنه مخالف. قلت ما هو أی ما المراد بالتمسک بالعروة الوثقی؟ قال: التسلیم للإمام علیه السلام فی کل ما یصدر عنه مما تقبله ظواهر العقول أو لا تقبله، و مما کان موافقا للعامة أو مخالفا لهم، و إطاعتهم فی التقیة و حفظ الأسرار و غیرها.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 65 

*****

11- الحدیث

11/2816. عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ، عَنْ رَجُلٍ مِنَ الْکُوفِیِّینَ، عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْکَابُلِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَنَّهُ قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ جَعَلَ الدِّینَ دَوْلَتَیْنِ(7): دَوْلَةَ آدَمَ _ وَ هِیَ دَوْلَةُ اللّهِ _ وَ دَوْلَةَ إِبْلِیسَ، فَإِذَا أَرَادَ اللّهُ أَنْ یُعْبَدَ عَلاَنِیَةً، کَانَتْ(8) دَوْلَةُ آدَمَ؛ وَ إِذَا أَرَادَ اللّهُ أَنْ یُعْبَدَ فِی(9) السِّرِّ، کَانَتْ دَوْلَةُ إِبْلِیسَ؛ وَ الْمُذِیعُ لِمَا أَرَادَ اللّهُ سَتْرَهُ(10) مَارِقٌ(11) مِنَ الدِّینِ».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو خالد کابلی از حضرت صادق علیه السلام حدیث کند که فرمود: خدای عز و جل دین را دو دولت قرار داده دولت آدم - و آن دولت خدا است - و دولت ابلیس، هنگامی که خداوند اراده فرماید که آشکارا پرستش شود دولت آدم بر سر کار باشد، و همین که اراده فرماید که در پنهانی پرستش شود دولت ابلیس بر سر کار آید، و آن کس که فاش کند چیزی که خداوند خواسته است پنهان باشد، او از دین بیرون رفته (و خارج شده) است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 78 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-از ابی خالد کابلی که امام صادق(علیه السّلام)فرمود: راستی خدا عز و جل دین را دو دولت ساخته،دولت آدم و آن دولت خدا است،و دولت ابلیس،چون خدا خواهد آشکارا پرستش شود دولت آدم بر سر کار باشد و چون خواهد که نهانی پرستیده شود،دولت ابلیس بر سر کار باشد و آنکه فاش کند آنچه را خدا خواسته از دین نهان باشد از دین بدر رفته است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 369 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-«ابی خالد کابلی»روایت می کند که امام صادق علیه السّلام فرمود:

براستی خدای عز و جل دین را در دو دولت قرار داده،دولت آدم و آن دولت خداست،و دولت ابلیس،چون خدا خواهد آشکارا پرستش شود دولت آدم بر سر کار باشد و چون خواهد که نهانی پرستیده شود،دولت ابلیس بر سر کار باشد و آنکس که فاش کند اسرار دین که خدا خواسته پنهان بماند از دین خارج شده است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 137 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. جعل الدین دولتین قیل: المراد بالدین العبادة و دولتین منصوب بنیابة ظرف الزمان، و الظرف مفعول ثان لجعل، و الدولة نوبة ظهور حکومة حاکم عادلا کان أو جائرا، و المراد بدولة آدم دولة الحق الظاهر الغالب، کما کان لآدم علیه السلام فی زمانه، فإنه غلب علی الشیطان و أظهر الحق علانیة، فکل دولة حق غالب ظاهر فهو دولة آدم، و هی دولة الحکومة التی رضی الله لعباده. و کانت فی الموضعین تامة، فإذا علم الله صلاح العباد فی أن یعبدوه ظاهرا سبب أسباب ظهور دولة الحق فکانت کدولة آدم علیه السلام، و إذا علم صلاحهم فی أن یعبدوه سرا و تقیة و کلهم إلی أنفسهم فاختاروا الدنیا و غلب الباطل علی الحق، فمن أظهر الحق و ترک التقیة فی دولة الباطل لم یرض بقضاء الله، و خالف أمر الله، و ضیع مصلحة الله التی اختارها لعباده. فهو مارق أی خارج عن الدین غیر عامل بمقتضاه، أو خارج عن العبادة غیر عامل بها، قال فی القاموس: مرق السهم من الرمیة مروقا خرج من الجانب الآخر، و الخوارج مارقة لخروجهم من الدین.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 66 

*****

ص: 115


1- 1 . فی «ب » : «نضر » .
2- 2 . فی «بس » : - «عن أبیه » .
3- 3 . فی الوافی : «إنّما کان المذیع شاکّا فی الأغلب إنّما یذیع السرّ لیستعلم حقّیّته ویستفهم ، ولو کان صاحب یقین لما احتاج إلی الإذاعة» . وفی مرآة العقول : «کأنّ المعنی: مذیع السرّ عند من لایعتمد علیه من الشیعة شاکّ ، أی غیر موقن ، فإنّ صاحب الیقین لایخالف الإمام فی شیء ، ویحتاط فی عدم إیصال الضرر إلیه ؛ أو أنّه إنّما یذکره غالبا لتزلزله فیه و عدم التسلیم التامّ . ویمکن حمله علی الأسرار التی لاتقبلها عقول عامّة الخلق» .
4- 4 . فی «د ، بر » والوافی : «وما» .
5- 5 . فی المحاسن : «هی » .
6- 6 . المحاسن ، ص 272 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح 369 ، عن بعض أصحابنا ، رفعه إلی أبی عبداللّه علیه السلام ، وفیه من قوله : «من تمسّک بالعروة الوثقی» الوافی، ج 5 ، ص 947 ، ح 3338 ؛ الوسائل، ج 16 ، ص 250 ، ح 21486 ؛ البحار، ج 75 ، ص 88 ، ح 42 .
7- 7 . الدَّولة فی الحرب : أن تُدال إحدی الفئتین علی الاُخری ، والإدالة : الغلبة . الصحاح ، ج 4 ، ص 1699 (دول) .
8- 8 . فی الکافی ، ح 14968 : «أظهر» .
9- 9 . فی «ج ، بر ، بس » والوافی : «علی».
10- 10 . فی حاشیة «ج » : «سرّه » وفی مرآة العقول : + «فهو » .
11- 11 . مرق من الدین مُروقا : إذا خرج منه . المصباح المنیر ، ص 569 (مرق) .
12- 12 . الکافی ، کتاب الروضة ، ح 14968 ، عن محمّد بن أبی عبداللّه ومحمّد بن الحسن جمیعا ، عن صالح بن أبی حمّاد ، عن أبی جعفر الکوفی ، عن رجل ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی، ج 5 ، ص 947 ، ح 3337 ؛ الوسائل، ج 16 ، ص 252 ، ح 21493 ، من قوله : «المذیع لما أراد»؛ البحار، ج 75 ، ص 88 ، ح 43 .

12- الحدیث

12/2817 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنْ صَفْوَانَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ الْحَجَّاجِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَنِ اسْتَفْتَحَ نَهَارَهُ بِإِذَاعَةِ سِرِّنَا، سَلَّطَ اللّهُ عَلَیْهِ حَرَّ الْحَدِیدِ وَ ضِیقَ الْمَحَابِسِ(1)».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر که روز خود را با افشاء راز ما بگشاید، خداوند حرارت آهن و تنگنای زندانها را بر او مسلط گرداند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 79 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-از امام صادق(علیه السّلام): هر که روز خود را با فاش کردن سرّ ما افتتاح کند،خدا بر او مسلّط کند حرارت آهن و تنگنای زندان ها را.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 369 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-امام صادق علیه السّلام فرمود:و هرکس روز خود را با فاش کردن اسرار ما آغاز کند خداوند حرارت آهن و تنگی زندان را بر او مسلط سازد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 137 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و کان استفتاح النهار علی المثال أو لکونه أشد أو کنایة عن کون هذا منه علی العمد و القصد لا علی الغفلة و السهو، و یحتمل أن یکون الاستفتاح بمعنی الاستنصار و طلب النصرة، کما قال تعالی:

وَ کٰانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی اَلَّذِینَ کَفَرُوا

و قال:

إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جٰاءَکُمُ اَلْفَتْحُ

أی یظهر الفتح، و یهدد المخالفین بذکر الأسرار التی ذکرها الأئمة علیه السلام تسلیة للشیعة کانقراض دولة بنی أمیة أو بنی العباس فی وقت کذا، فقوله: نهاره، أی فی جمیع نهاره لبیان المداومة علیه حر الحدید أی ألمه و شدته من سیف أو شبهه، و العرب تعبر عن الراحة بالبرد و عن الشدة و الألم بالحر، قال فی النهایة: فی حدیث علی علیه السلام أنه قال لفاطمة: لو أتیت النبی صلی الله علیه و آله و سلم فسألته خادما یقیک حرما أنت فیه من العمل، و فی روایة: حار ما أنت فیه، یعنی التعب و المشقة من خدمة البیت، لأن الحرارة مقرونة بهما کما أن البرد مقرون بالراحة و السکون، و الحار الشاق المتعب، و منه حدیث عیینة بن حصن: حتی أذیق نساءه من الحر مثل ما أذاق نسائی، یرید حرقة القلب من الوجع و الغیظ و المشقة، و ضیق المحابس أی السجون، و فی بعض النسخ المجالس و المعنی واحد.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 67 

*****

(161) باب من أطاع المخلوق فی معصیة الخالق

1-الحدیث

1/2818 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ طَلَبَ رِضَا النَّاسِ بِسَخَطِ اللّهِ ، جَعَلَ اللّهُ(3) حَامِدَهُ(4) مِنَ النَّاسِ ذَامّاً».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

از حضرت صادق علیه السلام حدیث شده که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: هر کس خوشنودی مردم را بخشم خدا جوید، خداوند ستایش کنندۀ او را نکوهش کننده اش قرار دهد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 79 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: هر که خشنودی مردم را به خشم خدا جوید،خدا ستایندۀ او را از مردم نکوهش کنندۀ او سازد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 371 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام روایت کند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

هرکس خشنودی مردم را بر خشم خدا خواهد خداوند ستایش کننده او را نکوهش کننده او سازد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 137 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. من طلب رضا الناس بسخط الله هذا النوع فی الخلق کثیر بل أکثرهم کذلک، کالذین ترکوا متابعة أئمة الحق لرضاء أئمة الجور و طلب ما عندهم، و کأعوان السلاطین الجائرین و عمالهم و المتقربین إلیهم بالباطل، و المادحین لهم علی قبائح أعمالهم، و کالذین یتعصبون للأهل و العشائر بالباطل، و کشاهد الزور و الحاکم بالجور بین المتخاصمین طلبا لرضاء أهل العزة و الغلبة، و الذین یساعدون المغتابین و لا یزجرونهم عنها طلبا لرضاء أهل العزة و الغلبة، و الذین یساعدون المغتابین و لا یزجرونهم عنها طلبا لرضاهم، و لئلا یتنفروا من صحبته و أمثال ذلک کثیرة و جعل حامده من الناس ذاما أی بعد ذلک الحمد أو یحمدونه بحضرته و یذمونه فی غیبته، أو یکون المراد بالحامد من یتوقع منهم المدح.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 68 

*****

2- الحدیث

2/2819. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ، عَنْ سَیْفِ(6) بْنِ عَمِیرَةَ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ، عَنْ جَابِرٍ:

ص: 116


1- 1 . فی «ب» : «المجالس » .
2- 2 . تحف العقول ، ص 313 ، ضمن وصیّته علیه السلام لأبی جعفر محمّد بن النعمان الأحول الوافی، ج 5 ، ص 946 ، ح 3336 ؛ الوسائل، ج 16 ، ص 247 ، ح 21477 ؛ البحار، ج 75 ، ص 89 ، ح 44 .
3- 3 . فی «ج » ومرآة العقول : - «اللّه » .
4- 4 . فی «ز ، ص » : «محامده » .
5- 5 . الکافی ، کتاب الجهاد ، باب من أسخط الخالق فی مرضاة المخلوق ، ح 8345 ، مع اختلاف یسیر . وفی الخصال ، ص 3 ، باب الواحد ، ح 6 ، بسنده عن عبداللّه بن المغیرة ، عن إسماعیل بن أبی زیاد السکونی ، عن أبی عبداللّه، عن آبائه ، عن علیّ علیهم السلام ، عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله الوافی، ج 5 ، ص 993 ، ح 3452 ؛ البحار ، ج 73 ، ص 391 ، ح 1 .
6- 6 . فی البحار : «یوسف » . وهو سهو واضح ؛ فقد روی إسماعیل بن مهران ، عن سیف بن عمیرة فی أسنادٍ عدیدة . ولم یثبت فی رواتنا راوٍ باسم یوسف بن عمیرة . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 3 ، ص 480 _ 481 .

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ طَلَبَ مَرْضَاةَ النَّاسِ بِمَا یُسْخِطُ(1) 2 / 373

اللّهَ، کَانَ حَامِدُهُ مِنَ النَّاسِ ذَامّاً؛ وَ مَنْ آثَرَ(2) طَاعَةَ اللّهِ بِغَضَبِ(3) النَّاسِ، کَفَاهُ اللّهُ عَدَاوَةَ کُلِّ عَدُوٍّ، وَ حَسَدَ کُلِّ حَاسِدٍ، وَ بَغْیَ کُلِّ بَاغٍ، وَ کَانَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ لَهُ نَاصِراً وَ ظَهِیراً».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

از حضرت باقر علیه السلام حدیث شده است که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: هر کس خوشنودی مردم را بچیزی بجوید که خدا را در آن چیز بخشم آورد، ستایندۀ او از مردم نکوهشش کند، و هر که فرمانبرداری خدا را بخشم مردم مقدم دارد خداوند دشمنی کردن هر دشمنی را از او کفایت کند و رشک بردن هر حسودی و ستم هر ستمکاری را از او باز دارد، و خدای عز و جل یاور و پشتیبان او شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 79 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از امام باقر(علیه السّلام)که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: هر که خشنودی مردم را بدان جوید که خدا را به خشم آرد، هر که ستایندۀ او باشد به نکوهش او برخیزد و هر که طاعت و فرمانبری خدا را به غضب مردم مقدّم دارد،خدا دشمنی هر دشمنی را برای او کفایت کند و حسد هر حسودی را و ستم هر ستم کننده را و خدا عز و جل برایش یار و پشتیبان باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 371 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام باقر علیه السّلام روایت کند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

هرکس خشنودی مردم را با چیزی بخواهد که خداوند را با او به خشم آورد ستاینده او به نکوهش او برخیزد و هرکس اطاعت و فرمانبری خدا را به غضب به مردم مقدم دارد،خدا دشمنی هر دشمنی را از او کفایت کند و حسد هر حسودی را و ستم هر ستم کننده ای را از او بازدارد و خداوند یاور و پشتیبان او باشد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 139 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و المرضاة مصدر میمی و من آثر طاعة الله أی فی غیر موضع التقیة فإنها طاعة الله فی هذا الموضع، و الظهیر المعین.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 69 

*****

3- الحدیث

3/2820. عَنْهُ(5)، عَنْ شَرِیفِ بْنِ سَابِقٍ، عَنِ الْفَضْلِ بْنِ أَبِی قُرَّةَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «کَتَبَ رَجُلٌ إِلَی الْحُسَیْنِ(6) صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِ: عِظْنِی بِحَرْفَیْنِ، فَکَتَبَ إِلَیْهِ: مَنْ حَاوَلَ(7) أَمْراً بِمَعْصِیَةِ اللّهِ، کَانَ أَفْوَتَ لِمَا یَرْجُو، وَ أَسْرَعَ لِمَجِیءِ مَا(8) یَحْذَرُ» .(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: مردی بحسین علیه السلام نوشت: مرا با دو حرف پند بده؟ آن حضرت در جواب نوشت: هر که امری را با نافرمانی خدا بجوید آنچه امید دارد زودتر از دستش برود، و از آنچه میگریزد زودتر بسرش آید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 80 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امام صادق(علیه السّلام)که مردی به حسین(علیه السّلام)نوشت:مرا با دو حرف پند بده،در پاسخش نوشت: هر که امری را با نافرمانی خدا بطلبد،آنچه امید دارد زودتر از دستش برود و از آنچه حذر دارد زودتر بر سرش آید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 371 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام روایت کند که مردی به حسین علیه السّلام نوشت:مرا با دو حرف اندرز ده در پاسخش نوشت:

هرکس کاری را با نافرمانی خدا بخواهد،آنچه امید دارد زودتر از دستش برود و از آنچه دوری کند زودتر به سراغش آید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 139 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. بحرفین أی بجملتین و ما ذکره علیه السلام مع العطف فی حکم جملتین، و یحتمل أن یکون الحرفان کنایة عن الاختصار فی الکلام من حاول أی رام و قصد، و اللام فی قوله لما یرجو و لمجیء للتعدیة.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 69 

*****

4- الحدیث

4/2821. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنْ صَفْوَانَ، عَنِ الْعَلاَءِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، قَالَ:

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «لاَ دِینَ لِمَنْ دَانَ(10) بِطَاعَةِ مَنْ عَصَی(11) اللّهَ، وَ لاَ دِینَ لِمَنْ دَانَ

ص: 117


1- 1 . یجوز فیه علی بناء المجرّد أیضا بحذف العائد ورفع «اللّه » .
2- 2 . «آثر » : قدّم . أساس البلاغة ، ص 2 (أثر) .
3- 3 . فی حاشیة «بر » والوافی والکافی ، ح 8343 والتهذیب : «بما یغضب » .
4- 4 . الکافی ، کتاب الجهاد ، باب من أسخط الخالق فی مرضاة المخلوق ، ح 8343 . وفی التهذیب ، ج 6 ، ص 179 ، ح 366 ، بإسناده عن أحمد بن محمّد بن خالد الوافی، ج 5 ، ص 993 ، ح 3453 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 152 ، ح 21221 ؛ البحار ، ج 73 ، ص 392 ، ح 2 .
5- 5 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق ؛ فقد روی أحمد أکثر روایات شریف بن سابق . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 9، ص 365 .
6- 6 . فی «ز » : + «بن علیّ » .
7- 7 . حاولته حوالاً ومحاولةً ، أی طالبته بالحیلة . وحاول الشیء ، أی أراد ورام و قصد . راجع : لسان العرب ، ج 11 ، ص 185 _ 194 (حول) .
8- 8 . فی تحف العقول : «وأسرع لما یحذر» .
9- 9 . تحف العقول ، ص 248 ، عن الحسین علیه السلام ، من قوله : «من حاول» الوافی، ج 5 ، ص 994 ، ح 3457 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 153 ، ح 21222 ؛ البحار ، ج 73 ، ص 392 ، ح 3 .
10- 10 . «الدین » : الطاعة . ودان له : أطاعه . الصحاح ، ج 5 ، ص 2118 (دین) .
11- 11 . فی الاختصاص : «یعص » .

بِفِرْیَةِ بَاطِلٍ(1) عَلَی اللّهِ(2)، وَ لاَ دِینَ لِمَنْ دَانَ بِجُحُودِ شَیْءٍ مِنْ آیَاتِ اللّهِ» .(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: دین ندارد آن کس که فرمانبرداری کسی را که نافرمانی خدا کند دین خود قرار دهد، و دین ندارد کسی که افتراء باطلی را بر خدا دین خود کند، و دین ندارد کسی که انکار یکی از آیات خدا را دین خود کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 80 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از محمد مسلم که امام باقر(علیه السّلام)فرمود: دین ندارد کسی که فرمانبری کسی را دین خود داند که نافرمانی از خدا کند،و دین ندارد کسی که به افتراء ناحقی بر خدا دین داری کند،و دین ندارد کسی که به انکار یکی از آیات خدا دین داری کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 371 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«محمد مسلم»روایت کند که امام باقر علیه السّلام فرمود:

دین ندارد کسی که فرمانبری کسی را دین خود قرار دهد و دین ندارد کسی که با تهمت ناحقی بر خدا دین داری کند،و دین ندارد کسی که به انکار یکی از آیات خدا دین داری کند.

توضیح:شاید مراد حدیث کسانی باشند که آیات خداوند را به باطل ترجمه می کنند و یا انکار می نمایند و آن را دین خود قرار می دهند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 139 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. لا دین أی لا إیمان أو لا عبادة لمن دان أی عبد الله بطاعة من عصی الله أی غیر المعصوم، فإنه لا یجوز طاعة غیر المعصوم فی جمیع الأمور، و قیل: من عصی الله من یکون حکمه معصیة و لم یکن أهلا للفتوی لمن دان أی اعتقد أی عبد الله بافتراء الباطل علی الله أی جعل هذا الافتراء عبادة أو جعل عبادته مبنیة علی الافتراء بجحود شیء من آیات الله أی أنکر شیئا من محکمات القرآن، و یحتمل أن یکون المراد بالآیات الأئمة علیهم السلام کما مر فی الأخبار.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 69 

*****

5- الحدیث

5/2822 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ، عَنْ أَبِیهِ علیهماالسلام ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ(4) ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «مَنْ أَرْضی سُلْطَاناً(5) بِسَخَطِ(6) اللّهِ ، خَرَجَ مِنْ دِینِ اللّهِ(7)».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق از پدرش عليهما السلام از جابر بن عبد اللّٰه انصارى حديث كند كه رسول خدا (صلّى الله عليه و آله) فرمود: هر كه سلطانى را بوسيلۀ خشم خداوند خوشنود سازد از دين خدا بيرون رود.

*****

[ترجمه كمره اى] :

از جابر بن عبد اللّٰه(انصارى)كه رسول خدا(صلّى الله عليه و آله) فرمود: هر كه سلطانى را به خشم آوردن خدا خشنود سازد،از دين خدا بيرون رود.

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

جابر بن عبد اللّه(انصارى)روايت كرده كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله فرمود:

هركس سلطانى را با خشم خداوند خشنود سازد،از دين خدا بيرون رفته است.

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

ضعيف على المشهور. و يمكن حمله على من أرضى خلفاء الجور بإنكار أئمة الحق أو شيء من ضروريات، و قد مر تأويل مثله مرارا.

*****

(162) باب فی عقوبات المعاصی العاجلة

اشاره

32 _ بَابٌ فِی عُقُوبَاتِ(9) الْمَعَاصِی الْعَاجِلَةِ

1- الحدیث

1/2823 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ؛ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ

أَبِی نَصْرٍ، عَنْ أَبَانٍ، عَنْ رَجُلٍ:

ص: 118


1- 1 . فی مرآة العقول : «بافتراء الباطل » . و«الفِرْیة » : الکذب . یقال : فری یفری فَرْیا ، وافتری یفتری افتراءً : إذا کذب . النهایة : ج 2 ، ص 443 (فرا) .
2- 2 . فی الاختصاص : - «علی اللّه » .
3- 3 . الأمالی للمفید ، ص 308 ، المجلس 36 ، ح 7 ، بسنده عن العلاء . الأمالی للطوسی ، ص 78 ، المجلس 3 ، ح 23 ، عن المفید بسنده فی أمالیه . المحاسن ، ص 5 ، کتاب الأشکال والقرائن ، ح 9 ، بسند آخر عن علیّ علیه السلام مع اختلاف یسیر وزیادة فی أوّله وآخره . وفی صحیفة الرضا علیه السلام ، ص 79 ، ح 171 ؛ وعیون الأخبار ، ج 2 ، ص 43 ، ح 149 ، بسند آخر عن الرضا ، عن آبائه ، عن أمیرالمؤمنین علیهم السلام ، إلی قوله : «من عصی اللّه » ، مع اختلاف . الاختصاص ، ص 258 ، مرسلاً عن العلاء . وراجع : الأمالی للمفید ، ص 184 ، المجلس 12 ، ح 7 الوافی، ج 5 ، ص 994 ، ح 3456 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 152 ، ح 21220 ؛ البحار ، ج 73 ، ص 392 ، ح 4 .
4- 4 . هکذا فی النسخ والطبعة الحجریّة والوافی . وفی المطبوع : + «[الأنصاری]» . وفی الکافی ، ح 8344 : - «عن أبیه ، عن جابر بن عبداللّه» .
5- 5 . فی حاشیة «بر » والوسائل والبحار : + «جائرا» .
6- 6 . فی العیون وتحف العقول : «بما یسخط » .
7- 7 . فی الکافی ، ح 8344 : «عن دین الإسلام » بدل «من دین اللّه » .
8- 8 . الکافی ، کتاب الجهاد ، باب من أسخط الخالق فی مرضاة المخلوق ، ح 8344 . وفی عیون الأخبار، ج 2 ، ص 69 ، ح 318 ، بسند آخر عن الرضا ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . تحف العقول ، ص 57 ، عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله الوافی، ج 5 ، ص 993 ، ح 3454 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 153 ، ح 21223 ؛ البحار ، ج 73 ، ص 393 ، ح 5 .
9- 9 . فی حاشیة «د» : «المناکیر التی تظهر فی الناس » . بدل «المعاصی العاجلة» . وفی مرآة العقول : «فی بعض النسخ : المناکیر التی تظهر فی عقوبات المعاصی العاجلة» .

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : خَمْسٌ إِنْ(1) أَدْرَکْتُمُوهُنَّ فَتَعَوَّذُوا بِاللّهِ مِنْهُنَّ: لَمْ تَظْهَرِ الْفَاحِشَةُ فِی قَوْمٍ قَطُّ حَتّی یُعْلِنُوهَا(2) ، إِلاَّ ظَهَرَ فِیهِمُ الطَّاعُونُ وَ الاْءَوْجَاعُ الَّتِی لَمْ تَکُنْ فِی أَسْلاَفِهِمُ الَّذِینَ مَضَوْا؛ وَ لَمْ یَنْقُصُوا الْمِکْیَالَ وَ الْمِیزَانَ ، إِلاَّ أُخِذُوا بِالسِّنِینَ(3) وَ شِدَّةِ الْمَؤُونَةِ وَ جَوْرِ السُّلْطَانِ؛ وَ لَمْ یَمْنَعُوا الزَّکَاةَ ، إِلاَّ مُنِعُوا الْقَطْرَ(4) مِنَ 2 / 374

السَّمَاءِ ، وَ لَوْ لاَ الْبَهَائِمُ لَمْ یُمْطَرُوا(5)؛ وَ لَمْ یَنْقُضُوا عَهْدَ اللّهِ وَ عَهْدَ رَسُولِهِ ، إِلاَّ سَلَّطَ اللّهُ عَلَیْهِمْ عَدُوَّهُمْ ، وَ أَخَذُوا(6) بَعْضَ مَا فِی أَیْدِیهِمْ؛ وَ لَمْ یَحْکُمُوا بِغَیْرِ مَا أَنْزَلَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ، إِلاَّ جَعَلَ اللّهُ بَأْسَهُمْ بَیْنَهُمْ» .(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده: پنج چیز است که اگر بآنها برخورد کردید از آنها بخدا پناه برید: هرگز در مردمی زنا پیدا نشود که آن را آشکارا کنند جز اینکه در ایشان طاعون و دردهائی که در گذشتگان آنها سابقه نداشته پدیدار گردد، و از پیمانه و ترازو کم نگذارند جز اینکه بقحطی و سختی مخارج زندگی و ستم سلطان گرفتار شوند، و از دادن زکاة منع نکنند جز اینکه آمدن باران آسمان بر آنها ممنوع گردد و اگر بخاطر چهار پایان نبود هیچ باران بر آنها نبارد، و پیمان خدا و رسولش را نشکنند جز اینکه خداوند دشمنانشان را بر ایشان چیره کند و برخی اموالشان را بگیرد، و بغیر آنچه خدای عز و جل نازل کرده حکم نکنند جز اینکه خداوند کشمکش و ستیزه میان آنها قرار دهد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 81 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام باقر(علیه السّلام)که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: پنج است که اگر درک کردید از آنها به خدا پناه برید: هرگز هرزگی در مردمی آشکار نشود تا به جایی که آن را علنی سازد جز اینکه در میان آنها طاعون و دردهائی که در اسلاف گذشتۀ آنها نبوده پدیدار گردد،و از کیل و ترازو کم نگذارند جز اینکه به قحطی و سنگینی و سختی مخارج زندگی و به ستم سلطان گرفتار شوند،و زکاة را دریغ ندارند جز اینکه باران آسمان از آنها دریغ شود و اگر به خاطر چهارپایان زبان بسته نباشد به آنها باران نبارد،و عهد و پیمان خدا و رسولش را نشکنند جز آنکه خدا دشمن آنها را بر آنها مسلّط کند و برخی از آنچه را دارند بگیرد،و حکم نکنند به غیر آنچه خدا[عز و جل]نازل کرده جز اینکه خدا عز و جل کشمکش و نبرد میان آنها فراهم سازد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 373 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

پنج چیز است که اگر درک کردی از آنها به خدا پناه برید:هرگز هرزگی در مردمی آشکار نشود تا به جائی که آن علنی سازد جز اینکه در میان آنها طاعون و دردهائی که در اسلاف گذشتۀ آن ها نبوده آشکار گردد،و از کیل و ترازو کم نگذارند جز اینکه به قحطی و سنگینی و سختی مخارج زندگی و به ستم سلطان گرفتار شوند،و زکوة را دریغ ندارد جز اینکه باران آسمان از آنها دریغ شود و اگر بخاطر چهارپایان زبان بسته نباشد به آن ها باران نبارد،و عهد و پیمان خدا و رسولش را نشکنند جز آن که خدا دشمن آنها را بر آن ها مسلّط سازد و برخی اموالشان را بگیرد و به غیر آنچه که خداوند نازل کرده حکم نکنند جز آنکه خداوند کشمکش و نبرد میان آنها فراهم سازد.

توضیح:در این حدیث برای هر گناهی کیفری مناسب با او معین شده زیرا دل که ضایع شده کننده نسل است خداوند طاعون کیفرش دهد که نسل را قطع می کند و دوم که کم فروشی می کند برای جمع آوری ثروت با قحطی و سختی در زندگی مبتلا می سازد و سومی که منع از نزول خداست با منع از نزول باران همراه است و در چهارم که ترک عدل است با ظلم و ستم مناسب است و در پنجمی که ترک شریعت است و پشت کردن به قوانین الهی با گسترش ستم و تسلط بعضی دیگر همراه است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 141 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. و خمس مبتدأ مع تنکیره مثل: کوکب أنقض الساعة، و الجملة الشرطیة خبره، أو خمس فاعل فعل محذوف أی تکون خمس، و الفاحشة الزنا، و فی القاموس السنة الجدب و القحط، و الأرض المجدبة و الجمع سنون، و فی النهایة: السنة الجدب یقال: أخذتهم السنة إذا أجدبوا و أقحطوا و المئونة القوت، و شدة المئونة ضیقها و عسر تحصیلها. و قیل: یترتب علی کل واحد منهما عقوبة تناسبه، فإن الأول لما کان فیه تضییع آلة النسل ناسبه الطاعون الموجب لانقطاعه، و الثانی لما کان القصد فیه زیادة المعیشة ناسبه القحط و شدة المئونة و جور السلطان بأخذ المال و غیره، و الثالث لما کان فیه منع ما أعطاه الله بتوسط الماء ناسبه منع نزول المطر من السماء ، و الرابع لما کان فیه ترک العدل و الحاکم العادل ناسبه تسلط العدو و أخذ الأموال، و الخامس لما کان فیه رفض الشریعة و ترک القوانین العدلیة ناسبه وقوع الظلم بینهم و غلبة بعضهم علی بعض. و أقول: یمکن أن یقال لما کان فی الأول مظنة تکثیر النسل عاملهم الله بخلافه، و فی الثالث لما کان غرضهم توفیر المال منع الله القطر لیضیق علیهم، و أشار بقوله: و لو لا البهائم لم یمطروا ، إلی أن البهائم لعدم صدور المعصیة منهم و عدم تکلیفهم، استحقاقهم للرحمة أکثر من الکفرة و أرباب الذنوب و المعاصی، کما دلت علیه قصة النملة و استسقائها، و قولها: اللهم لا تؤاخذنا بذنوب بنی آدم، و یومئ إلیه قوله تعالی.

بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً

و المراد بنقض عهد الله و عهد رسوله نقض الأمان و الذمة التی أمر الله برعایتها و الوفاء بها کما سیأتی فی باب تفسیر الذنوب: و إذا خفرت الذمة أدیل لأهل الشرک من أهل الإسلام، و هو الظاهر من الخبر الآتی أیضا، و قیل: هو نقض العهد بنصرة الإمام الحق و اتباعه فی جمیع الأمور، و الأول أظهر. و لما کان هذا الغدر للغلبة علی الخصم بالحیلة و المکر، یعاملهم بما یخالف غرضهم فیجعل بأسهم بینهم، فی القاموس : البأس العذاب و الشدة فی الحرب، أی جعل عذابهم و حربهم بینهم بتسلط بعضهم علی بعض، و یتغالبون و یتحاربون و لا ینتصف بعضهم من بعض، و ترتب هذا علی الجور فی الحکم ظاهر، و یحتمل أن یکون السبب أنهم إذا جاروا فی الحکم و حکموا للظالم علی المظلوم یسلط الله علی الظالم ظالما آخر یغلبه الله، فیصیر بأسهم و حربهم بینهم و هذا أیضا مجرب.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 72 

*****

2- الحدیث

2/2824. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ؛ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «وَجَدْنَا فِی کِتَابِ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِذَا ظَهَرَ(8) الزِّنی مِنْ بَعْدِی(9)، کَثُرَ مَوْتُ(10) الْفَجْأَةِ؛ وَ إِذَا طُفِّفَ(11) الْمِکْیَالُ ···

ص: 119


1- 1 . فی «ب ، ج » وثواب الأعمال : «إذا » .
2- 2 . فی «د » : «یعنوها» .
3- 3 . «بالسنین » ، أی بالجَدْب وقلّة الأمطار والمیاه . یقال : أسَنَت القوم : إذا قحطوا . السَّنَة : الجَدْب . مجمع البحرین ، ج 6 ، ص 348 (سنه ) .
4- 4 . فی «ثواب الأعمال» : «المطر » .
5- 5 . فی «ز » : «لما یمطروا » .
6- 6 . فی الوسائل : «وأخذ » . وفی ثواب الأعمال : «فأخذوهم » .
7- 7 . ثواب الأعمال ، ص 301 ، ح 2 ، بسنده عن أحمد بن محمّد بن عیسی ، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر . راجع : الفقیه ، ج 1 ، ص 524 ، ح 1488 ؛ والخصال ، ص 242 ، باب الأربعة ، ح 95 ؛ والتهذیب ، ج 3 ، ص 147 ، ح 318 الوافی، ج 5 ، ص 1040 ، ح 3552 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 272 ، ح 21549 ؛ البحار ، ج 73 ، ص 367 ، ح 2 .
8- 8 . فی تحف العقول : «کثر » .
9- 9 . فی الأمالی للصدوق وثواب الأعمال : - «من بعدی » .
10- 10 . فی «ز » : «فوت » .
11- 11 . «الطفیف » : مثل القلیل وزنا و معنیً . ومنه قیل لتطفیف المکیال والمیزان : تطفیف . وقد طفّفه فهو مطفَّف : ï إذا کال أو وزن ولم یوف . المصباح المنیر ، ص 374 (طفف).

وَ الْمِیزَانُ(1)، أَخَذَهُمُ اللّهُ بِالسِّنِینَ وَ النَّقْصِ؛ وَ إِذَا مَنَعُوا الزَّکَاةَ، مَنَعَتِ الاْءَرْضُ(2) بَرَکَتَهَا(3) مِنَ الزَّرْعِ وَ الثِّمَارِ وَ الْمَعَادِنِ کُلَّهَا(4)؛ وَ إِذَا جَارُوا فِی الاْءَحْکَامِ، تَعَاوَنُوا عَلَی الظُّلْمِ وَ الْعُدْوَانِ؛ وَ إِذَا نَقَضُوا الْعَهْدَ، سَلَّطَ اللّهُ عَلَیْهِمْ عَدُوَّهُمْ؛ وَ إِذَا قَطَعُوا(5) الاْءَرْحَامَ، جُعِلَتِ الاْءَمْوَالُ فِی أَیْدِی الاْءَشْرَارِ؛ وَ إِذَا لَمْ یَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ یَنْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لَمْ یَتَّبِعُوا الاْءَخْیَارَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی، سَلَّطَ اللّهُ عَلَیْهِمْ شِرَارَهُمْ، فَیَدْعُو خِیَارُهُمْ فَلاَ یُسْتَجَابُ لَهُمْ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز حضرت باقر علیه السلام فرمود: که در کتاب رسول خدا یافتیم (نوشته بود): هر گاه پس از من زنا پدیدار شود مرگ ناگهانی فراوان گردد، و هر گاه از پیمانه و ترازو کم شود، خداوند آنان را بقحطی و کمی (خوار و بار و سایر وسائل زندگی) مأخوذ دارد، و هر گاه از دادن زکاة دریغ کنند، زمین برکات خود را از زراعت و میوه ها و معادن همۀ آنها (از آنان) دریغ کند، و هر گاه در احکام بناحق حکم کنند همکاری در ستم و عدوان کنند (و بستم همدیگر دچار شوند) و چون پیمان شکنی کنند خداوند دشمنشان را بر آنان مسلط کند، و چون قطع رحم کنند خداوند اموال (و ثروتها) را در دست اشرار قرار دهد، و چون امر بمعروف و نهی از منکر نکنند و پیروی از نیکان اهل بیت من ننمایند خداوند اشرار آنان را بر ایشان مسلط گرداند، پس نیکان آنها دعا کنند و مستجاب نشود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 81 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از امام باقر(علیه السّلام)که در کتاب رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)دریافتیم که:هر گاه پس از من زنا پدیدار گردد،مرگ ناگهانی فراوان گردد و چون در کیل و وزن(پیمانۀ ترازو)کم و بیش شود،خدایشان به قحطی و کاستی مأخوذ دارد و هر گاه از زکاة دریغ کنند،زمین از برکت خود نسبت به زراعت و میوه ها و معادن همه دریغ کند و هر گاه حکم به ناحق کنند،به ستم و عدوان همکار شوند و هر گاه پیمان شکنند،خدا دشمنان را بر آنها چیره سازد و چون قطع رحم کنند،خدا مال را به دست اشرار اندازد و هر گاه امر به معروف و نهی از منکر نکنند و پیروی از نیکان خاندان من ننمایند،خدا بدان آنها را بر آنها مسلّط گرداند و نیکان آنها دعا کنند،برای آنها اجابت نشود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 375 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام باقر علیه السّلام روایت کرده که در کتاب رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دریافتیم که:هرگاه پس از من زنا پدیدار شود مرگ ناگهانی فرارسد و چون در کیل و وزن (پیمانۀ ترازو)کم وبیش شود،خداوند انسان را به قحطی مبتلا می سازد و هرگاه از زکوة دریغ کنند،زمین از برکت خود دریغ نماید و هرگاه حکم به ناحق کنند،به ستم دشمنی گرفتار شوند و هرگاه پیمان شکنند، خدا دشمنان را بر آن ها مسلط می سازد و چون قطع رحم کنند،خدا مال را به دست اشرار قرار دهد و هرگاه امر به معروف و نهی از منکر نکنند و پیروی از نیکان خاندان من ننمایند،خداوند مردم فاسد را بر آن ها مسلّط می سازد و نیکان آنها دعا کنند،ولی خداوند نپذیرد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 141 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. فی کتاب رسول الله سیأتی صدر هذا الحدیث فی کتاب النکاح، و فیه فی کتاب علی علیه السلام و هو أظهر، و لا تنافی بینهما لأن مملی الکتاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و الکاتب علی علیه السلام فیجوز نسبته إلی کل منهما، و علی تقدیر المغایرة یمکن وجدانه فیهما، و فی المصباح فجأت الرجل أفجؤه مهموز من باب تعب، و فی لغة بفتحتین جئته بغتة، و الاسم الفجاءة بالضم و المد، و فی لغة وزان تمرة و فجأة الأمر مهموز من بابی تعب و نفع أیضا و فاجأه مفاجاة أی عاجلة، و قال: الطفیف مثل القلیل وزنا و معنی، و منه قیل : تطفیف المکیال و المیزان، و قد طففه فهو مطفف إذا کال أو وزن و لم یوف، انتهی. و أقول: قال تعالی:

وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ `اَلَّذِینَ إِذَا اِکْتٰالُوا عَلَی اَلنّٰاسِ یَسْتَوْفُونَ `وَ إِذٰا کٰالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ

قال البیضاوی: التطفیف البخس فی الکیل و الوزن، لأن ما یبخس طفیف أی حقیر. و فی الحدیث: خمس بخمس، ما نقض العهد قوم إلا سلط الله علیهم عدوهم، و ما حکموا بغیر ما أنزل الله إلا فشا فیهم الفقر، و ما ظهر فیهم الفاحشة إلا فشا فیهم الموت، و لا طففوا الکیل إلا منعوا النبات و أخذوا بالسنین، و لا منعوا الزکاة إلا حبس عنهم القطر. و قال

عَلَی اَلنّٰاسِ

أی منهم

یَسْتَوْفُونَ

أی یأخذون حقوقهم وافیة

وَ إِذٰا کٰالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ

أی کالوا للناس و وزنوا لهم، و المراد بالنقص نقص ریع الأرض من الثمرات و الحبوب، کما قال سبحانه:

وَ لَقَدْ أَخَذْنٰا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَ نَقْصٍ مِنَ اَلثَّمَرٰاتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ . منعت الأرض علی بناء المعلوم، فیکون المفعول الأول محذوفا أی منعت الأرض الناس برکتها أو المجهول فیکون الفاعل هو الله تعالی، و الجور نقیض العدل. و هذه الفقرة تحتمل وجهین: الأول أن الجور فی الحکم و ترک العدل هو معاونة للظالم علی المظلوم، فلا یکون علی سیاق سائر الفقرات، و کان النکتة فیه أن سوء أثره و هو الاختلال فی نظام العالم لما کان ظاهرا اکتفی بتوضیح أصل الفعل و إظهار قبحه. الثانی: أن یکون المراد أنه تعالی بسبب هذا الفعل یمنع اللطف عنهم، فیتعاونون علی الظلم و العدوان حتی یصل ضرره إلی الحاکم و الظالم أیضا کما قال علیه السلام فی الخبر السابق: جعل الله بأسهم بینهم، و الظاهر أن المراد بالعهد المعاهدة مع الکفار کما عرفت. و یحتمل التعمیم، و کون قطع الأرحام سببا لجعل الأموال فی أیدی الأشرار مجرب، و له أسباب باطنة و ظاهرة، فعمدة الباطنة قطع لطف الله تعالی عنهم، و من الظاهرة أنهم لا یتعاونون فی دفع الظلم فیتسلط علیهم الأشرار و یأخذون الأموال منهم، و منها أنهم یدلون بأموالهم إلی الحکام الجائرین لغلبة بعضهم علی بعض، فینتقل أموالهم إلیهم. و إذا لم یأمروا بالمعروف قیل: یحتمل ترتب التسلیط علی ترک کل واحد منهما أو ترکهما معا، و أقول: الثانی أظهر مع أن کلا منهما یستلزم الآخر فإن ترک کل معروف منکر و ترک کل منکر معروف، و المراد بالخیار الفاعلون للمعروف الآمرون به، و التارکون للمنکر الناهون عنه، و عدم استجابة دعائهم لاستحکام الغضب و بلوغه حد الحتم و الإبرام، أ لا یری أنه لم یقبل شفاعة خلیل الرحمن علیه السلام لقوم لوط، و یحتمل أن یکون المراد بالخیار الذین لم یترکوا المعروف و لم یرتکبوا المنکر، لکنهم لم یأمروا و لم ینهوا، فعدم استجابة دعائهم لذلک کأصحاب السبت، فإن العذاب نزل علی المعتدین و الذین لم ینهوا معا و عدم استجابة دعاء المؤمنین لظهور القائم علیه السلام یحتمل الوجهین. و اعلم أن عمدة ترک النهی عن المنکر فی هذه الأمة ما صدر عنهم بعد الرسول صلی الله علیه و آله و سلم فی مداهنة خلفاء الجور، و عدم اتباع أئمة الحق علیهم، فتسلط علیهم خلفاء الجور من التیمی و العدوی و بنی أمیة و بنی العباس، و سائر الملوک الجائرین فکانوا یدعون و یتضرعون فلا یستجاب لهم، و ربما یخص الخبر بذلک لقوله و لم یتبعوا الأخیار من أهل بیتی، و التعمیم أولی.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 74 

*****

ص: 120


1- 1 . فی الوسائل : «المیزان والمکیال » .
2- 2 . فی مرآة العقول ، ج 11 ، ص 73 : «منعت الأرض ، علی بناء المعلوم ، فیکون المفعول الأوّل محذوفا ، أی منعت الأرض الناس برکتها . أو المجهول ، فیکون الفاعل هو اللّه تعالی» .
3- 3 . فی الوسائل والأمالی للصدوق وتحف العقول : «برکاتها» .
4- 4 . تأکید للبرکة .
5- 5 . یجوز فیه علی بناء التفعیل أیضا کما فی القرآن .
6- 6 . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب قطیعة الرحم ، ح 2722 ، وتمام الروایة فیه : «عدّة من أصحابنا ، عن أحمد بن أبی عبداللّه ، عن ابن محبوب ... عن أبی جعفر علیه السلام قال أمیرالمؤمنین علیه السلام : إذا قطعوا الأرحام جعلت الأموال فی أیدی الأشرار» . وفی الکافی ، کتاب الزکاة ، باب منع الزکاة ، ح 5756 ، عن محمّد بن یحیی ، عن أحمد بن محمّد بن عیسی ، عن الحسن بن محبوب ، وتمام الروایة فیه : «وجدنا فی کتاب علیّ علیه السلام قال : قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : إذا منعت الزکاة منعت الأرض برکاتها» . والکافی ، کتاب النکاح ، باب الزانی ، ح 10310 ، عن محمّد بن یحیی ، عن أحمد بن محمّد ، عن ابن محبوب ، عن مالک بن عطیّة ، عن أبی عبیدة ، عن أبی جعفر علیه السلام ، وتمام الروایة فیه : «وجدنا فی کتاب علیّ علیه السلام قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : إذا کثر الزنی من بعدی کثر موت الفجأة » . الأمالی للصدوق ، ص 308 ، المجلس 51 ، ح 2 ، بسنده عن أحمد بن محمّد بن عیسی ، عن الحسن بن محبوب ؛ ثواب الأعمال ، ص 300 ، ح 1 ، بسنده عن أحمد بن محمّد ، عن الحسن بن محبوب ، وفیهما مع اختلاف یسیر وزیادة فی أوّله ؛ علل الشرائع ، ص 584، ح 26 ، بسنده عن أحمد بن محمّد بن خالد ، عن ابن محبوب، مع اختلاف یسیر؛ الأمالی للطوسی ، ص 210 ، المجلس 8 ، ح 13 ، بسند آخر عن مالک بن عطیّة ، وفیه : «وجدت فی کتاب علیّ بن أبیطالب : إذا ظهر » إلی قوله : «سلّط اللّه علیهم عدوّهم » ومن قوله : «فیدعو خیارهم» مع اختلاف یسیر ؛ المحاسن ، ص 107 ، کتاب عقاب الأعمال ، ذیل ح 93 ، وتمام الروایة فیه : «فی روایة أبی عبیدة عن أبی جعفر علیه السلام قال : وجدنا فی کتاب علیّ علیه السلام قال : قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : إذا کثر الزنی کثر موت الفجأة » . تحف العقول ، ص 51 ، عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله الوافی، ج 5 ، ص 1040 ، ح 3553 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 273 ، ح 21550 ؛ البحار ، ج 73 ، ص 369 ، ح 3 .

(163) باب مجالسة أهل المعاصی

1- الحدیث

1/2825 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ أَبِی زِیَادٍ النَّهْدِیِّ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ(1) بْنِ صَالِحٍ(2):

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «لاَ یَنْبَغِی لِلْمُوءْمِنِ أَنْ یَجْلِسَ مَجْلِساً یُعْصَی اللّهُ فِیهِ وَ لاَ یَقْدِرُ عَلی تَغْیِیرِهِ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: برای مؤمن سزاوار نیست که در مجلسی بنشیند که خداوند در آن مجلسی نافرمانی شود و آن مؤمن قدرت بر بهمزدن آن مجلس نداشته باشد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 82 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: سزاوار نیست برای مؤمن در مجلسی نشیند که خدا در آن نافرمانی می شود و او هم نمی تواند آن را تغییر دهد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 377 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام،فرمود:برای مؤمن سزاوار نیست در مجلسی بنشیند که نافرمانی خدا شود در حالیکه توان برهم زدن آن نداشته باشد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 143 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و المراد بمعصیة الله ترک أوامره و فعل نواهیه کبیرة کانت أو صغیرة، حق الله کان أو حق الناس، و من ذلک اغتیاب المؤمن، فإن فعل أحد شیئا من ذلک و قدرت علی تغییره و منعه منه فغیره أشد تغییر حتی یسکت عنه و ینزجر منه، و لک ثواب المجاهدین، و إن خفت منه فاقطعه و أنقله بالحکمة مما هو مرتکبه إلی أمر آخر جائز، و لا بد من أن یکون الإنکار بالقلب و اللسان وحده، و القلب مائل إلیه، فإن ذلک نفاق و فاحشة أخری، و إن لم تقدر علیه فقم و لا تجلس معه، فإن لم تقدر علی القیام أیضا فأنکره بقلبک و امقته فی نفسک و کن کأنک علی الرضف، فإن الله تعالی مطلع علی سرائر القلوب و أنت عنده من الآمرین بالمعروف و الناهین عن المنکر، و إن تنکر و لم تقم مع القدرة علی الإنکار و القیام فقد رضیت بالمعصیة فأنت و هو حینئذ سواء فی الإثم، و قد مر الکلام فی ذلک فی باب الغیبة.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 75 

*****

2- الحدیث

2/2826. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(4)، عَنِ الْجَعْفَرِیِّ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام یَقُولُ: «مَا لِی رَأَیْتُکَ عِنْدَ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ یَعْقُوبَ(5)؟» فَقَالَ(6): 2 / 52

إِنَّهُ خَالِی(7)، فَقَالَ: «إِنَّهُ یَقُولُ فِی اللّهِ قَوْلاً عَظِیماً، یَصِفُ اللّهَ وَ لاَ یُوصَفُ، فَإِمَّا جَلَسْتَ

ص: 121


1- 1 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، بس ، بف » وحاشیة «بر» : «عبید اللّه» .
2- 2 . فی «ج » : + «عن صالح » .
3- 3 . الوافی، ج 5 ، ص 1045 ، ح 3560 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 260 ، ح 21512 ؛ البحار ، ج 74 ، ص 199، ح 38 .
4- 4 . لم نجد فی مشایخ بکر بن محمّد _ مع الفحص الأکید _ من یلقّب بالجعفری ، فی غیر سند هذا الخبر . والخبر رواه الشیخ المفید فی أمالیه ، ص 112 ، المجلس 13 ، ح 3 ، بسنده عن أحمد بن أبی عبداللّه البرقی قال : حدّثنی بکر بن صالح الرازی ، عن سلیمان بن جعفر الجعفری ، قال : سمعت أبا الحسن علیه السلام یقول. وقد روی فی الأسناد بکر بن صالح ، عن سلیمان بن جعفر الجعفری بعناوینه المختلفة: سلیمان بن جعفر الجعفری ، وسلیمان بن جعفر ، وسلیمان الجعفری ، والجعفری . راجع : المحاسن ، ص 348 ، ح 21 ؛ و ص 355 ، ح 53 ؛ و ص 537 ، ح 811 ؛ و ص 539 ، ح 820 ؛ و ص 631 ، ح 114 ؛ و ص 633 ، ح 121 و 122 ؛ معجم رجال الحدیث ، ج 3 ، ص 347 _ 348 . والظاهر فی ما نحن فیه إمّا زیادة «بن محمّد » بأن کان فی الأصل زیادة تفسیریّة فی حاشیة بعض النسخ ثمّ اُدرجت فی المتن سهوا، أو کونه مصحّفا من «بن صالح».
5- 5 . فی «ج » : «عبدالرحمن بن أبی یعقوب » .
6- 6 . فی «ب » : «فقلت » .
7- 7 . فی مرآة العقول ، ج 11 ، ص 76 : «فقال : إنّه خالی ، الظاهر تخفیف اللام . وتشدیده من الخلّة کأنّه تصحیف » .

مَعَهُ وَ تَرَکْتَنَا، وَ إِمَّا جَلَسْتَ مَعَنَا وَ تَرَکْتَهُ».

فَقُلْتُ(1): هُوَ(2) یَقُولُ مَا شَاءَ، أَیُّ شَیْءٍ عَلَیَّ مِنْهُ إِذَا لَمْ أَقُلْ مَا یَقُولُ(3)؟

فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام : «أَ مَا تَخَافُ أَنْ تَنْزِلَ(4) بِهِ نَقِمَةٌ، فَتُصِیبَکُمْ(5) جَمِیعاً ؟ أَمَا عَلِمْتَ بِالَّذِی کَانَ مِنْ أَصْحَابِ مُوسی علیه السلام ، وَ کَانَ أَبُوهُ مِنْ أَصْحَابِ فِرْعَوْنَ، فَلَمَّا لَحِقَتْ خَیْلُ فِرْعَوْنَ مُوسی(6) تَخَلَّفَ(7) عَنْهُ لِیَعِظَ أَبَاهُ، فَیُلْحِقَهُ بِمُوسی ، فَمَضی أَبُوهُ وَ هُوَ یُرَاغِمُهُ(8) حَتّی بَلَغَا طَرَفاً(9) مِنَ الْبَحْرِ، فَغَرِقَا جَمِیعاً ، فَأَتی مُوسی علیه السلام الْخَبَرُ، فَقَالَ: هُوَ فِی رَحْمَةِ اللّهِ، وَ لکِنَّ النَّقِمَةَ إِذَا نَزَلَتْ لَمْ یَکُنْ لَهَا عَمَّنْ قَارَبَ الْمُذْنِبَ دِفَاعٌ؟».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

جعفری گوید: شنیدم حضرت ابو الحسن علیه السلام بمن فرمود: چرا مینگرم که تو نزد عبد الرحمن بن یعقوب هستی،(جعفری) عرضکرد: او دائی من است؟ حضرت فرمود: او در بارۀ خدا سخن ناهمواری گوید؟ خدا را (بصورت اجسام و اوصاف آن) وصف کند؟ پس یا با او همنشین شو و ما را واگذارد یا با ما بنشین و او را ترک کن عرضکردم: او هر چه میخواهد بگوید بمن چه زیانی دارد وقتی که من نگویم آنچه را که او گوید؟ ابو الحسن علیه السلام فرمود: آیا نمی ترسی از اینکه باو عذابی نازل گردد و هر دوی شما را فرا گیرد؟ آیا ندانی (داستان) آن کس را که خود از یاران موسی علیه السلام بود و پدرش از یاران فرعون، پس هنگامی که لشکر فرعون (در کنار دریا) بموسی (و یارانش) رسید،(آن پسر) از موسی جدا شد که پدرش را پند دهد و بموسی (و یارانش) ملحق سازد، و پدرش براه خود (در لشکر فرعون) میرفت و این جوان با او (در بارۀ مذهبش) ستیزه میکرد، تا اینکه هر دو بکناری از دریا رسیدند و (همین که لشکر فرعون غرق شدند) آن دو نیز با هم غرق شدند، خبر بموسی علیه السلام رسید، فرمود: او در رحمت خدا است ولی چون عذاب نازل گردد از آنکه نزدیک گنهکار است دفاعی نشود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 82 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از جعفری،گوید:شنیدم أبو الحسن(علیه السّلام)می فرمود: چرا من می نگرم که تو نزد عبد الرحمن یعقوب هستی؟در پاسخ گفت:راستش او خال من است.امام فرمود که:او سخن ناهمواری می زند،خدا را وصف می کند(به صورت و اوصاف جسم)با اینکه خدا به وصف در نیاید یا با او بنشین و ترک ما کن،و یا با ما بنشین و ترک او کن!من گفتم:او هر چه خواهد بگوید چه مسئولیتی برای من دارد هر گاه من نگویم آنچه که او می گوید؟ أبو الحسن(علیه السّلام)فرمود:آیا نمی ترسی که به او عذابی فرود آید و به شما همه(که در گرد او هستید برسد)آیا ندانستی آن کسی را که خود از اصحاب موسی(علیه السّلام)بود و پدرش از یاران فرعون بود و چون سواران فرعون به موسی(علیه السّلام)رسیدند،از آن حضرت به جا ماند تا پدر خود را پند دهد و او را به موسی برساند،و پدرش به همراه او ستیزه کنان گذشتند تا به کناری از دریا رسیدند و هر دو غرق شدند و خبر او به موسی(علیه السّلام)رسید و فرمود:او در رحمت خدا است ولی چون بلا نازل شود از آن کسی که نزدیک گنهکار است دفاعی نمی شود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 377 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«جعفری»،گوید:ابو الحسن علیه السّلام به من فرمود:چرا تو را نزد عبد الرحمن یعقوب می نگرم؟در پاسخ گفت:راستش او دائی من است.امام فرمود که:او سخن ناهمواری می زند،خدا را وصف می کند(به صورت و اوصاف جسم)با اینکه خدا به وصف درنیاید یا با او بنشین و ترک ما کن،و یا با ما بنشین و ترک او کن!گفتم:او هرچه خواهد بگوید چه مسؤلیتی برای من دارد هرگاه من نگویم آنچه که او می گوید؟ ابو الحسن علیه السّلام فرمود:آیا نمی ترسی که به او عذابی وارد شود و به همه شما(که اطراف او هستید برسد)آیا نمی شناسی کسی را که خود از اصحاب موسی علیه السّلام و پدرش از یاران فرعون بود و چون سواران فرعون (در کنار دریا)به موسی(و یارانش رسیدند(آن پسر)از موسی جدا شد که پدرش را پند دهد و او را به موسی و یارانش همراه سازد،پدرش به راه خود می رفت و جوان با او پیرامون مذهبش با او ستیزه می کرد تا آنکه هر دو به کنار دریا رسیدند و همین که لشکریان فرعون غرق شدند آن دو نیز باهم غرق شدند،خبر به موسی علیه السّلام رسید،فرمود:او در رحمت خداست ولی چون عذاب نازل شود از آن کسی که نزدیک گناهکار است دفاعی نشود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 143 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و الجعفری هو أبو هاشم داود بن القاسم الجعفری و هو من أجلة أصحابنا، و یقال إنه لقی الرضا إلی آخر الأئمة علیهم السلام، و أبو الحسن یحتمل الرضا و الهادی علیهما السلام و یحتمل أن یکون سلیمان بن جعفر الجعفری کما صرح به فی مجالس المفید. یقول أی الرجل فقال أی ذلک الرجل، و کونه کلام بکر و الضمیر للجعفری بعید، و فی المجالس بقول لأبی و هو أظهر، و یؤید الأول فقال إنه خالی الظاهر تخفیف اللام، و تشدیده من الخلة کأنه تصحیف یصف الله أی بصفات الأجسام کالقول بالجسم و الصورة أو بالصفات الزائدة کالأشاعرة، و فی المجالس: یصف الله تعالی و یحده و هو یؤید الأول، و الواو فی قوله علیه السلام: و لا یوصف للحال، أی و الحال أنه لا یجوز وصفه بالمعنیین فأما جلست معه أی لا یمکن الجمع بین الجلوس معه و الجلوس معنا، فإن جالسته کنت فاسقا و نحن لا نجالس الفساق، مع أن الجمع بینهما مما یوهم تصویب قوله، و ظاهره مرجوحیة الجلوس مع من یجالس أهل العقائد الفاسدة، و تحریم الجلوس معهم. فیلحقه بموسی أی یدخله فی دینه أو یلحقه بعسکره و مالهما واحد فمضی أبوه أی فی الطریق الباطل الذی اختاره أی استمر علی الکفر و لم یقبل الرجوع أو مضی فی البحر و هو یراغمه أی یبالغ فی ذکر ما یبطل مذهبه، و یذکر ما یغضبه، فی القاموس: المراغمة الهجران و التباعد و المغاضبة و راغمهم نابذهم و هجرهم و عاداهم، و ترغم تغضب، و فی المجالس تخلف عنه لیعظه و أدرکه موسی و أبوه یراغمه حتی بلغا طرفا من البحر أی أحد طرفی البحر، و هو الطرف الذی یخرج منه قوم موسی من البحر. و أقول: کان المعنی هنا قریبا من طرف البحر، و فی المجالس طرف البحر فغرقا جمیعا فأتی موسی الخبر، فسأل جبرئیل عن حاله فقال له: غرق رحمه الله و لم یکن علی رأی أبیه، و لکن النقمة إلخ .

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 76 

*****

3- الحدیث

3/2827. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ، عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: «لاَ تَصْحَبُوا أَهْلَ الْبِدَعِ وَ لاَ تُجَالِسُوهُمْ؛ فَتَصِیرُوا(11) عِنْدَ النَّاسِ(12) کَوَاحِدٍ مِنْهُمْ(13)، قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الْمَرْءُ عَلی دِینِ خَلِیلِهِ وَ قَرِینِهِ».(14)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السلام فرمود: با اهل بدعت رفاقت و همنشینی نکنید تا نزد مردم چون یکی از آنها محسوب شوید، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: انسان بر کیش دوست و رفیق خود است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 83 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امام صادق(علیه السّلام)که فرمود: با اهل بدعت هم صحبت نشوید و با آنها ننشینید تا در نظر مردم چون یکی از آنها محسوب شوید،رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است: مرد هم کیش دوست و رفیق خود است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 379 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:با اهل بدعت هم صحبت نشوید و با آنها ننشینید تا در نظر مردم چون یکی از آنها به حساب آیید،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:انسان بر کیش و آئین دوست خود است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 145 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. فتصیروا عند الناس کواحد منهم یدل علی وجوب الاحتراز عن مواضع التهمة، و إن فعل ما یوجب حسن ظن الناس مطلوب إذا لم یکن للریاء و السمعة و قد یمکن أن ینفعه ذلک فی الآخرة لما ورد أن الله یقبل شهادة المؤمنین و إن علم خلافه المرء علی دین خلیله أی عند الناس فیکون استشهادا لما ذکره علیه السلام أو یصیر واقعا کذلک فیکون بیانا لمفسدة أخری کما ورد أن صاحب الشر یعدی و قرین السوء یغوی، و هذا أظهر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 77 

*****

ص: 122


1- 1 . فی «د » : «فقال » .
2- 2 . فی «بس » : «هل » .
3- 3 . فی «د » : «یقوله » . وفی «بف » والوافی : «بقوله » بدل «ما یقول » .
4- 4 . فی «ب ، بر » : «أن ینزل » . وفی «ج » : «أن تنزّل » بحذف إحدی التاءین .
5- 5 . فی «ب » : «فتعمّکم » .
6- 6 . فی الوسائل : «بموسی».
7- 7 . فی «ز » : «فتخلّف ».
8- 8 . «یراغمه » : یحاجّه ویغاضبه . مجمع البحرین ، ج 6 ، ص 73 (رغم) .
9- 9 . فی «بس ، بف » : «طرقا » .
10- 10 . الأمالی للمفید ، ص 112 ، المجلس 13 ، ح 3 ، بسنده عن أحمد بن أبی عبداللّه البرقی ، عن بکر بن صالح الرازی ، عن سلیمان بن جعفر الجعفری ، مع اختلاف یسیر الوافی، ج 5 ، ص 1045 ، ح 3561 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 260 ، ح 21513 ؛ البحار ، ج 74 ، ص 200، ح 39 .
11- 11 . فی الوسائل ، ح 15610 : «فتکونوا» .
12- 12 . فی «ص » وحاشیة «بر » والوافی : «عند اللّه » .
13- 13 . فی «ز » : + «قال » .
14- 14 . الکافی ، کتاب العشرة ، باب من تکره مجالسته ومرافقته ، ح 3623 . وفی الأمالی للطوسی ، ص 518 ، المجلس 18 ، ح 42 ، بسند آخر عن الرضا ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فیه : «المرء علی دین خلیله ، فلینظر أحدکم من یخالل » الوافی، ج 5 ، ص 1046 ، ح 3563 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 48 ، ح 15610 ؛ وج 16 ، ص 259 ، ح 21509 ؛ البحار ، ج 74 ، ص 201 ، ح 40 .

4- الحدیث

4/2828 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ(1)، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِذَا رَأَیْتُمْ أَهْلَ الرَّیْبِ وَ الْبِدَعِ(2) مِنْ بَعْدِی، فَأَظْهِرُوا الْبَرَاءَةَ مِنْهُمْ، وَ أَکْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ، وَ الْقَوْلَ(3) فِیهِمْ وَ الْوَقِیعَةَ(4)، وَ بَاهِتُوهُمْ(5) کَیْلاَ یَطْمَعُوا(6) فِی الْفَسَادِ فِی الاْءِسْلاَمِ، وَ یَحْذَرَهُمُ(7) النَّاسُ، وَ لاَ یَتَعَلَّمُوا(8) مِنْ بِدَعِهِمْ؛ یَکْتُبِ اللّهُ لَکُمْ بِذلِکَ الْحَسَنَاتِ، وَ یَرْفَعْ لَکُمْ بِهِ(9) الدَّرَجَاتِ فِی الاْآخِرَةِ(10)».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

از حضرت صادق علیه السلام حدیث شده است که فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده است: هر گاه پس از من اهل ریب و بدعت را دیدید بیزاری خود را از آنها آشکار کنید، و بسیار بآنها دشنام دهید، و در بارۀ آنها بد گوئید، و آنها را با برهان و دلیل خفه کنید که (نتوانند در دل مردم القاء شبهه کنند و) نتوانند بفساد در اسلام طمع کنند، و در نتیجه مردم از آنها دوری کنند و بدعتهای آنها را یاد نگیرند، و خداوند در برابر این کار برای شما حسنات بنویسد و درجات شما را در آخرت بالا برد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 83 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از امام صادق(علیه السّلام)که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: هر گاه پس از من اهل ریب و بدعت را دیدید از آنها بیزاری جوئید و بسیار به آنها دشنام بدهید و در بارۀ آنها بد گوئید و طعن بزنید و آنها را خفه و وامانده سازید تا به فساد در اسلام طمع نکنند و مردم از آنها بر حذر شوند و از بدعت های آنها نیاموزند تا خدا برای شما در برابر این کار حسنات نویسد و درجات آخرت را برای شما بالا برد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 379 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام صادق علیه السّلام حدیث کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

هرگاه پس از من اهل ریب و بدعت را دیدید از آنها بیزاری جوئید،به آنها دشنام زیاد دهید و دربارۀ آن ها بد گویید و طعن بزنید و آن ها را خفه و وامانده سازید تا نتوانند در اسلام دست به فساد زنند،مردم باید از آنها دوری کنند و بدعتهای آنها را یاد نگیرند تا خدا برای شما در برابر این کار حسنات بنویسد و درجات آخرت را برای شما بالا برد.

توضیح:اهل ریب کسانی هستند که در پذیرش دین یقین ندارند و با شک و تردید دین را پذیرفته اند بهمین خاطر در دل مردم شک و تردید به وجود آورند بر مسلمانان لازم است که با دلیل و برهان اهل ریب را قانع و آرام سازند تا در دل مردم شک و تردید نسبت به مذهب به وجود نیاورند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 145 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و کان المراد بأهل الریب الذین یشکون فی الدین و یشککون الناس فیه بإلقاء الشبهات، و قیل: المراد بهم الذین بناء دینهم علی الظنون و الأوهام الفاسدة کعلماء أهل الخلاف، و یحتمل أن یراد بهم الفساق و المتظاهرین بالفسوق، فإن ذلک مما یریب الناس فی دینهم، و هو علامة ضعف یقینهم، فی القاموس: الریب صرف الدهر و الحاجة و المظنة و التهمة، و فی النهایة: الریب الشک، و قیل: هو الشک مع التهمة، و البدعة اسم من الابتداع کالرفعة من الارتفاع، ثم غلب استعمالها فیما هو نقص فی الدین أو زیادة، کذا ذکره فی المصباح. و أقول : البدعة فی عرف الشرع ما حدث بعد الرسول صلی الله علیه و آله و سلم و لم یرد فیه نص علی الخصوص، و لا یکون داخلا فی بعض العمومات، أو ورد نهی عنه خصوصا أو عموما، فلا تشمل البدعة ما دخل فی العمومات مثل بناء المدارس و أمثالها الداخلة فی عمومات إیواء المؤمنین و إسکانهم و إعانتهم، و کإنشاء بعض الکتب العلمیة و التصانیف التی لها مدخل فی المعلومات الشرعیة، و کالألبسة التی لم تکن فی عهد الرسول صلی الله علیه و آله و سلم و الأطعمة المحدثة فإنها داخلة فی عمومات الحلیة و لم یرد فیها نهی، و ما یفعل منها علی وجه العموم إذا قصد کونها مطلوبة علی الخصوص کان بدعة، کما أن الصلاة خیر موضوع و یستحب فعلها فی کل وقت، و لما عین عمر رکعات مخصوصة علی وجه مخصوص فی وقت معین صارت بدعة، و کما إذا عین أحد سبعین تهلیلة فی وقت مخصوص علی أنها مطلوبة للشارع فی خصوص هذا الوقت بلا نص ورد فیها کانت بدعة، و بالجملة إحداث أمر فی الشریعة لم یرد فیها نص بدعة، سواء کانت أصلها مبتدعا أو خصوصیتها مبتدعة، فما ذکره المخالفون أن البدعة منقسمة بانقسام الأحکام الخمسة تصحیحا لقول عمر فی التراویح: نعمة البدعة، باطل، إذ لا تطلق البدعة إلا علی ما کان محرما کما قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: کل بدعة ضلالة و کل ضلالة سبیلها إلی النار، و ما فعله عمر کان من البدعة المحرمة، لنهی النبی صلی الله علیه و آله و سلم عن الجماعة فی النافلة فلم ینفعهم هذا التقسیم و لن یصلح العطار ما أفسد الدهر . و قد أشبعنا القول فی ذلک فی کتاب الفتن فی باب مطاعن عمر. قال الشهید قدس الله روحه فی قواعده: محدثات الأمور بعد النبی صلی الله علیه و آله و سلم تنقسم أقساما لا تطلق اسم البدعة عندنا إلا علی ما هو محرم منها: أولها: الواجب کتدوین الکتاب و السنة إذا خیف علیهما التفلت من الصدور فإن التبلیغ للقرون الآتیة واجب إجماعا و للآیة، و لا یتم إلا بالحفظ و هذا فی زمان الغیبة واجب. أما فی زمن ظهور الإمام فلا لأنه الحافظ لهما حفظا لا یتطرق إلیه خلل. و ثانیها: المحرم و هو بدعة تناولتها قواعد التحریم و أدلته من الشریعة کتقدیم غیر الأئمة المعصومین علیهم، و أخذهم مناصبهم و استیثار ولاة الجور بالأموال، و منعها مستحقها، و قتال أهل الحق و تشریدهم و إبعادهم، و القتل علی الظنة و الإلزام ببیعة الفساق و المقام علیها و تحریم مخالفتها، و الغسل فی المسح، و المسح علی غیر القدم و شرب کثیر من الأشربة، و الجماعة فی النوافل و الأذان الثانی یوم الجمعة، و تحریم المتعتین، و البغی علی الإمام و توریث الأباعد و منع الأقارب، و منع الخمس أهله و الإفطار فی غیر وقته، إلی غیر ذلک من المحدثات المشهورات، و منها بالإجماع من الفریقین المکس و تولیة المناصب غیر الصالح لها ببذل أو إرث أو غیر ذلک. و ثالثها: المستحب و هو ما تناولته أدلة الندب کبناء المدارس و الربط، و لیس منه اتخاذ الملوک الأهبة لیعظموا فی النفوس، اللهم إلا أن یکون مرهبا للعدو. و رابعها: المکروه و هو ما شملته أدلة الکراهة کالزیادة فی تسبیح الزهراء سلام الله علیها و سائر الموظفات، أو النقیصة منها، و التنعم فی الملابس و المأکل بحیث لا یبلغ الإسراف بالنسبة إلی الفاعل، و ربما أدی إلی التحریم إذا استضر به و عیاله. و خامسها: المباح و هو الداخل تحت أدلة الإباحة کنخل الدقیق فقد ورد: أول شیء أحدثه الناس بعد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اتخاذ المناخل، لأن العیش و الرفاهیة من المباحات فوسیلته مباحة، انتهی. و قال فی النهایة: البدعة بدعتان، بدعة هدی و بدعة ضلال، فما کان فی خلاف ما أمر الله به و رسوله فهو فی حیز الذم و الإنکار، و ما کان واقعا تحت عموم ما ندب الله إلیه، و حض علیه أو رسوله فهو فی حیز المدح، و ما لم یکن له مثال موجود کنوع من الجود و السخاء و فعل المعروف فهو من الأفعال المحمودة، و لا یجوز أن یکون ذلک علی خلاف ما ورد به الشرع، لأن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قد جعل له فی ذلک ثوابا، فقال: من سن سنة حسنة کان له أجرها و أجر من عمل بها، و قال فی ضده: من سن سنة سیئة کان علیه وزره و وزر من عمل بها، و ذلک إذا کان فی خلاف ما أمر الله به و رسوله ثم قال: و أکثر ما یستعمل به المبتدع فی الذم، انتهی. و المراد بسبهم الإتیان بکلام یوجب الاستخفاف بهم، قال الشهید الثانی رفع الله درجته: یصح مواجهتهم بما یکون نسبته إلیهم حقا لا بالکذب، و هل یشترط جعله علی طریق النهی فیشترط شروطه أم یجوز الاستخفاف بهم مطلقا؟ ظاهر النص و الفتاوی الثانی، و الأول أحوط، و دل علی جواز مواجهتهم بذلک و علی رجحانها روایة البرقی عن أبی عبد الله علیه السلام إذا ظاهر الفاسق بفسقه فلا حرمة له و لا غیبة، و مرفوعة محمد بن بزیع: من تمام العبادة الوقیعة فی أهل الریب، انتهی. و القول فیهم أی قول الشر و الذم فیهم، و فی القاموس : الوقیعة القتال و غیبة الناس، و فی الصحاح الوقیعة فی الناس الغیبة، و الظاهر أن المراد بالمباهتة إلزامهم بالحجج القاطعة و جعلهم متحیرین لا یحیرون جوابا کما قال تعالی:

فَبُهِتَ اَلَّذِی کَفَرَ

و یحتمل أن یکون من البهتان للمصلحة فإن کثیرا من المساوی یعدها أکثر الناس محاسن خصوصا العقائد الباطلة، و الأول أظهر، قال الجوهری: بهته بهتا أخذه بغتة، و بهت الرجل بالکسر إذا دهش و تحیر، و فی المصباح بهت و بهت من بابی قرب و تعب دهش و تحیر، و یعدی بالحرف و بغیره، فیقال: بهته یبهته بفتحتین، فبهت بالبناء للمفعول و لا یتعلموا فی أکثر النسخ و لا یتعلمون و هو تصحیف.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 81 

*****

ص: 123


1- 1 . فی الوسائل : «محمّد بن محمّد بن الحسین » بدل «محمّد بن یحیی ، عن محمّد بن الحسین » . و هو سهو واضح .
2- 2 . فی «بر » والوافی : «البدع والریب » .
3- 3 . یجوز عطف «القول » و«الوقیعة » علی «سبّهم » أیضا.
4- 4 . الوقیعة فی الناس : الغیبة . ووقع فلان فی فلان . وقد أظهر الوقیعة فیه : إذا عابه . الصحاح ، ج 3 ، ص 1302 ؛ ترتیب کتاب العین، ج 3 ص 1976 (وقع).
5- 5 . «باهتوهم » : جادلوهم وأسکتوهم واقطعوا الکلام علیهم . أو المراد به إلزامهم بالحجج البالغة ؛ لینقطعوا ویبهتوا وجعلهم متحیّرین لا یحیرون جوابا ، کما بهت الذی کفر فی محاجّة إبراهیم علیه السلام . وهذا هو الأظهر عند المجلسی بعد احتماله أن یکون من البهتان للمصلحة ؛ فإنّ کثیرا من المساوی یعدّها أکثر الناس محاسن خصوصا العقائد الباطلة . راجع : شرح المازندرانی ، ج 10، ص 34 ؛ الوافی ، ج 1 ، ص 245 ؛ مرآة العقول ، ج 11 ، ص 81 . وبَهَته بَهْتا : أخذه بغتةً . وبُهِت : دهش وتحیّر . یقال : تحیّر ؛ لانقطاع حجّته . والبُهتان : الکذب یَبْهَت سامعه لفظاعته . الصحاح ، ج 1 ، ص 244 ؛ المفردات للراغب ، ص 148 ؛ مجمع البحرین ، ج 2 ، ص 192 (بهت) .
6- 6 . فی «ج » : «لئلاّ یطمعوا » . وفی حاشیة «ج ، بف » والوافی : «حتّی لایطمعوا» . وفی البحار : «کیلا یطغوا» .
7- 7 . فی «بر ، بف » : «وتحذرهم » .
8- 8 . فی أکثر النسخ والوسائل والبحار والمطبوع : «ولایتعلّمون » . وقال بتصحیفه فی مرآة العقول .
9- 9 . فی «ب » : - «به » .
10- 10 . فی الوافی : - «فی الآخرة » .
11- 11 . الوافی، ج 1 ، ص 245 ، ح 182 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 267 ، ح 21531 ؛ البحار ، ج 74 ، ص 202 ، ح 41 ؛ و ج 75 ، ص 235 .

5- الحدیث

5/2829. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ(1)، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، 2 / 376

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یُوسُفَ، عَنْ مُیَسِّرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «لاَ یَنْبَغِی لِلْمُسْلِمِ(2) أَنْ یُوَاخِیَ الْفَاجِرَ، وَ لاَ الاْءَحْمَقَ(3)، وَ لاَ الْکَذَّابَ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرماید: برای مسلمان سزاوار نیست که با فاجر (هرزه، تباهکار، نافرمان) و نه با احمق و نه با دروغگو رفاقت کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 84 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: شایسته نیست برای مسلمان که برادری کند با هرزه و نه با احمق و نه با کذّاب.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 379 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام،فرمود:برای مسلمان شایسته نیست که با هرزه و احمق و دروغگو رفاقت و برادری کنند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 145 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. لکن الظاهر أن میسرا هو ابن عبد العزیز الثقة فهو موثق، و المؤاخاة المصاحبة و الصداقة بحیث یلازمه و یراعی حقوقه، و یکون محل إسراره و یواسیه بماله و جاهه و الفجور التوسع فی الشر، قال الراغب: الفجر شق الشیء شقا واسعا قال تعالی:

وَ فَجَّرْنَا اَلْأَرْضَ عُیُوناً

و الفجور شق ستر الدیانة یقال: فجر فجورا فهو فاجر و جمعه فجار و فجرة، انتهی. و تخصیص الکذاب مع أنه داخل فی الفاجر لأنه أشد ضررا من سائر الفجار.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 81 

*****

6- الحدیث

6/2830 . عَنْهُ(5)، عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ الْکِنْدِیِّ، عَمَّنْ حَدَّثَهُ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «کَانَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِ إِذَا صَعِدَ الْمِنْبَرَ، قَالَ: یَنْبَغِی لِلْمُسْلِمِ(6) أَنْ یَجْتَنِبَ(7) مُوَاخَاةَ ثَلاَثَةٍ: الْمَاجِنِ(8)، وَ الاْءَحْمَقِ، وَ الْکَذَّابِ.

فَأَمَّا(9) الْمَاجِنُ(10)، فَیُزَیِّنُ لَکَ فِعْلَهُ، وَ یُحِبُّ أَنْ تَکُونَ(11) مِثْلَهُ، وَ لاَ یُعِینُکَ عَلی أَمْرِ دِینِکَ وَ مَعَادِکَ، وَ مُقَارَنَتُهُ(12) جَفَاءٌ وَ قَسْوَةٌ، وَ مَدْخَلُهُ وَ مَخْرَجُهُ عَلَیْکَ عَارٌ(13).

وَ أَمَّا الاْءَحْمَقُ، فَإِنَّهُ لاَ یُشِیرُ عَلَیْکَ بِخَیْرٍ، وَ لاَ یُرْجی لِصَرْفِ السُّوءِ عَنْکَ وَ لَوْ أَجْهَدَ

ص: 124


1- 1 . فی الکافی ، ح 3616 : - «بن خالد» .
2- 2 . فی الکافی ، ح 3616 : «للمرء المسلم » .
3- 3 . الحُمْق والحُمُق : قلّة العقل . وقد حَمُقَ الرجلُ حماقةً فهو أحمق . الصحاح ، ج 4 ، ص 1464 (حمق) .
4- 4 . الکافی ، کتاب العشرة ، باب من تکره مجالسته ومرافقته ، ح 3616 . وفیه ، نفس الباب ، ح 3615 ، هکذا : «وفی روایة عبدالأعلی عن أبی عبداللّه علیه السلام قال : قال أمیرالمؤمنین علیه السلام : لاینبغی للمرء المسلم أن یواخی الفاجر ...» مع زیادة فی آخره الوافی، ج 5 ، ص 578 ، ح 2606 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 29 ، ح 15558 ؛ البحار ، ج 74 ، ص 205 ، ح 42 .
5- 5 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق .
6- 6 . فی «ج » : «للمؤمن » .
7- 7 . فی «ص » والکافی ، ح 3614 : «یتجنّب » .
8- 8 . فی الوافی والکافی ، ح 3614 : + «الفاجر » . و«المُجُون » : أن لایبالی الإنسانُ ما صنع . وقد مَجَن یمجُنُ مُجُونا ومَجانا ، فهو ماجن . والجمع : المُجّان . الصحاح ، ج 6 ، ص 2200 (مجن) .
9- 9 . فی البحار : «أمّا » .
10- 10 . فی الوافی والکافی ، ح 3614 : + «الفاجر » .
11- 11 . فی الوافی والکافی ، ح 3614 وتحف العقول : «أنّک » بدل «أن تکون » .
12- 12 . فی «ب ، ج » والوافی والکافی ، ح 3614 : «مقاربته » .
13- 13 . فی الوافی والکافی ، ح 3614 وتحف العقول : «عار علیک » .

نَفْسَهُ، وَ رُبَّمَا أَرَادَ مَنْفَعَتَکَ فَضَرَّکَ، فَمَوْتُهُ خَیْرٌ مِنْ حَیَاتِهِ، وَ سُکُوتُهُ خَیْرٌ(1) مِنْ نُطْقِهِ، وَ بُعْدُهُ خَیْرٌ مِنْ قُرْبِهِ.

وَ أَمَّا الْکَذَّابُ، فَإِنَّهُ لاَ یَهْنِئُکَ(2) مَعَهُ عَیْشٌ، یَنْقُلُ حَدِیثَکَ(3)، وَ یَنْقُلُ إِلَیْکَ الْحَدِیثَ، کُلَّمَا أَفْنی أُحْدُوثَةً(4) مَطَّهَا(5) بِأُخْری(6) حَتّی أَنَّهُ یُحَدِّثُ بِالصِّدْقِ فَمَا یُصَدَّقُ(7)، وَ یُغْرِی(8) بَیْنَ النَّاسِ بِالْعَدَاوَةِ، فَیُنْبِتُ(9) السَّخَائِمَ(10) فِی الصُّدُورِ، فَاتَّقُوا اللّهَ، وَ انْظُرُوا لاِءَنْفُسِکُمْ(11)».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السلام فرمود: هر گاه امیر المؤمنین علیه السلام بمنبر بالا میرفت میفرمود: برای مسلمان سزاوار است که از رفاقت با سه کس اجتناب کند: بی باک (در گفتار و کردار و هرزه)، و احمق، و دروغگو، اما شخص بی باک و هرزه، کار خود را برای تو زینت دهد، و دوست دارد که تو هم مانند او باشی، و در کار دین و آخرتت تو را یاری نکند، و رفاقت با او جفا و سخت دلی آرد، و رفت و آمدش برای تو ننگ و عار است، و اما احمق پس او بخیر و خوبی تو دستور ندهد، و در دفع شر از تو امیدی باو نیست اگر چه خود را بتعب و رنج اندازد، و چه بسا بخواهد که بتو سودی برساند (ولی بواسطۀ حماقتش) بتو زیان رساند پس مرگ او بهتر از زندگیش باشد، و خموشیش به از سخن گفتن است، و دوری اش به از نزدیکی است، و اما دروغگو هیچ گاه زندگی بهمراهی او بر تو گوارا نیست گفتۀ تو را نزد دیگران برد، و حدیث دیگران را نزد تو آرد، و هر گاه داستانی را بآخر رساند داستان دیگری بدنبالش افزاید تا آنجا که بسا راست گوید ولی باور نکنند، و در میان مردم دشمنی اندازد، و در سینۀ مردمان کینه ها برویاند، پس از خدا بترسید و خود را بپائید (که با چه کسی رفاقت می کنید و طرح دوستی می افکنید).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 85 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-فرمود(علیه السّلام)که:امیر المؤمنین(علیه السّلام)چون بر منبر بر می آمد می فرمود:مؤمن را سزد که از رفاقت و برادری با سه کس کناره ورزد: 1-بیباک و هرزه داری.2-احمق و نابخرد.3-کذّاب،اما بیباک و هرزه داری:کار خود را برای تو آرایش دهد و دوست دارد به مانند او باشی و به کار دین و آخرت تو با تو کمکی نکند و همراهی با او جفا و سخت دلی آرد و رفت و آمد تو با او عار و ننگ باشد،و اما احمق نابخرد:راستش این است که به خیر و خوبی به تو دستور ندهد و برای دفاع از بدی از تو امیدی به او نیست و اگر چه خود را به رنج و تلاش اندازد برای تو و بسا که خواهد ته تو سودی رساند و از نادانی به تو زیان بخشد،مرگش بهتر است از زنده بودنش و خموشیش به است از سخن گوئیش و دوریش به است از نزدیکی او، و اما کذّاب:زندگی با او بر تو گوارا و راحت نیست،گفتۀ تو را نزد دیگران برد و حدیث دیگران را برای تو آورد و هر وقت داستانی را به پایان رساند،داستان دیگری به دنبالش افزاید تا آنجا که بسا راست گوید و باور نکنند و میان مردم دشمنی افکند و کینه ها در سینه ها بادید آورد.از خدا بپرهیزید و خود را بپائید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 379 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-فرمود که:امیر المؤمنین علیه السّلام چون به منبر رفت می فرمود:

مؤمن را سزد که از رفاقت و برادری با سه کس کناره گیری کند:

1-بی باک و هرزه

2-احمق و نابخرد

3-کذّاب و دروغگو،

اما بی باک و هرزه:کار خود را برای تو آرایش دهد و دوست دارد به مانند او باشی و به کار دین و آخرت تو یاری نرساند و همراهی با او جفا و سخت دلی آرد و رفت وآمد تو با او عاروننگ باشد،و اما احمق نابخرد:راستش این است که به خیر و خوبی به تو دستور ندهد و برای دفاع از بدی از تو امیدی به او نیست و اگرچه برای تو خود را به رنج و تلاش اندازد و بسا که می خواهد به تو سودی برساند ولی از نادانی به تو زیان برساند،مرگش بهتر است از زنده بودنش و خموشیش بهتر است از سخن گفتنش و دوریش بهتر از نزدیکی او،و اما کذّاب:زندگی با او بر تو گوارا و راحت نیست،گفتۀ تو را نزد دیگران می برد و سخن دیگران را برای تو می آورد و هروقت داستانی را به پایان برساند،داستان دیگری به دنبالش می افزاید تا آن جا که بسا راست گوید و باور نکنند و میان مردم دشمنی افکند و کینه ها در سینه ها(که با چه کسی رفاقت دارید)برویاند از خدا بپرهیزید و مراقب خود باشید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 147 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و فی القاموس : مجن مجونا صلب و غلظ، و منه الماجن لمن لا یبالی قولا و فعلا کأنه صلب الوجه، و قال الجوهری: المجون أن لا یبالی الإنسان ما صنع و کان المراد بالجفاء البعد عن الآداب الحسنة، و یطلق فی الأخبار علی هذا المعنی کثیرا و هو الأنسب هنا، و یمکن أن یکون المراد به أنه یوجب غلظ الطبع، و ترک الصلة و البر، و منه الحدیث: من بدا جفا أی من سکن البادیة غلظ طبعه لقلة مخالطة الناس، و الجفاء غلظ الطبع. و قسوة أی توجب القسوة، و المدخل مصدر میمی و کذا المخرج، و یحتملان الإضافة إلی الفاعل و إلی المفعول أی دخولک علیه أو دخوله علیک، و کذا المخرج فإنه لا یشیر علیک بخیر أی إذا شاورته و لا یرجی لصرف السوء عنک أی إذا ابتلیت ببلیة و لو أجهد أی أتعب نفسه فإن کل ذلک فرع العقل. و ربما أراد منفعتک فضرک لحمقه من حیث لا یشعر فموته خیر لک من حیاته فی کل حال و سکوته عند المشورة و غیرها خیر لک من نطقه و بعده عنک أو بعدک عنه خیر لک من قربه فإن احتمال الضرر أکثر من النفع لا یهنئک بالهمز و القلب أیضا، فی المصباح هنؤ الشیء بالضم مع الهمز هناءة بالفتح و المد تیسر من غیر مشقة و لا عناء فهو هنیء، و یجوز الإبدال و الإدغام، و هنا فی الولد یهنؤنی مهموز من بابی نفع و ضرب، أی سرنی و یقول العرب فی الدعاء لیهنئک الولد بهمزة ساکنة و بإبدالها یاءا و حذفها عامی، و معناه سرنی فهو هانی و هنأنی الطعام یهنؤنی ساغ. ینقل حدیثک و ینقل إلیک الحدیث أی یکذب علیک عند الناس و یکذب علی الناس عندک، فیفسد بینک و بینهم، فقوله: کلما أفنی بیان مفسدة أخری، و هی عدم الاعتماد علی کلامه و یحتمل أن یکون الجمیع لبیان مفسدة واحدة و هو أن العمدة فی منفعة الصدیق أن یأتیک بکلام غیرک أو فعله و أن یبلغ رسالتک إلی غیره، و لما کانت عادته الکذب لا تعتمد أنت علی کلامه و لا غیرک فتنتفی الفائدتان هذا إذا لم یأت بما یوجب الإفساد و الإغراء، و إلا فمفسدته أشد فیکون قوله و یغری تأسیسا لا تأکیدا. و فی القاموس: الحدیث الخبر، و الجمع أحادیث شاذ، و الأحدوثة ما یتحدث به، و فی الصحاح الحدیث الخبر یأتی علی القلیل و الکثیر، و یجمع علی أحادیث علی غیر قیاس، قال الفراء: نری أن واحد الأحادیث أحدوثة، ثم جعلوه جمعا للحدیث و الأحدوثة ما یتحدث به، و قال : مطه یمطه أی مده، و فی القاموس مطه مده و الدلو جذبه، و حاجبیه و خده تکبر، و أصابعه مدها مخاطبا بها، و تمطط تمدد، و فی الکلام لون فیه، انتهی. و سیأتی هذا الخبر بعینه فی کتاب العشرة، و فیه مطرها و فی القاموس: مطر بی و ما مطر منه خیرا و بخیر أی ما أصابه منه خیر، و تمطرت الطیر أسرعت فی هویتها کمطرت، و علی الأول الباء فی قوله بأخری للآلة، و علی الثانی للتعدیة إلی المفعول الثانی فما یصدق علی بناء المجهول من التفعیل، و ربما یقرأ علی بناء المعلوم کینصر أی أصل الحدیث صادق، فیمطها بکذب من عنده فلا یکون صادقا لذلک و الأول أظهر، و فی القاموس : أغری بینهم العداوة ألقاها کأنه ألزقها بهم و قال الجوهری: أغریت الکلب بالصید و أغریت بینهم. و أقول: کان المعنی هنا یغری بینهم المخاصمات بسبب العداوة، أو الباء زائدة و قد قال تعالی:

فَأَغْرَیْنٰا بَیْنَهُمُ اَلْعَدٰاوَةَ وَ اَلْبَغْضٰاءَ

و یظهر من بعضهم کالجوهری أن الإغراء بمعنی الإفساد، فلا یحتاج إلی مفعول، و فی بعض النسخ فیما سیأتی و یفرق بین الناس بالعداوة، فلا یحتاج إلی تکلف، و قال : السخیمة و السخمة بالضم الحقد. و انظروا لأنفسکم أی اختاروا للمؤاخاة و المصاحبة غیر هؤلاء حیث عرفتم ضرر مصاحبتهم، أو لما نبهتکم علی ضرر مصاحبة صاحب السوء فاتقوا عواقب السوء و اختاروا للإخوة من لم تتضرروا بمصاحبتهم فی الدین و الدنیا و إن کان غیر هؤلاء کما سیأتی أفراد أخر، و قیل: المعنی فانظروا لأنفسکم و لا تقبلوا قول الکذاب و لا تعادوا الناس بقولهم، و قد قال تعالی:

إِنْ جٰاءَکُمْ فٰاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا

و لا یخلو من بعد.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 84 

*****

ص: 125


1- 1 . فی «ج » : - «خیر » .
2- 2 . فی «ب » : «لایهنیک » . وفی «ز » : «لایهنّیک » کلاهما من تخفیف الهمزة بقلبها یاءً . وفی البحار : «لایهنؤک » .
3- 3 . فی «بس » : «ینفعک حدیثه » بدل «ینقل حدیثک » .
4- 4 . «الاُحدوثة » : ما یتحدّث به الناس ... والاُحْدوثة : مفرد الأحادیث . مجمع البحرین ، ج 2 ، ص 247 (حدث).
5- 5 . فی الکافی ، ح 3614 وتحف العقول : «مطرها» . ومطَّ الشیءَ یَمُطُّه مَطّا : مدَّه . لسان العرب ، ج 7 ، ص 403 (مطط) .
6- 6 . فی الوافی والکافی ، ح 3614 وتحف العقول : + : «مثلها» .
7- 7 . فی «بر ، بف » وحاشیة «د » وتحف العقول : «فلا یصدّق » . وفی مرآة العقول : «فما یصدّق ، علی بناء المجهول من التفعیل . وربّما یقرأ علی بناء المعلوم کینصر ، أی أصل الحدیث صادق » .
8- 8 . فی الکافی ، ح 3614 : «ویفرّق » . وفی الوافی : «ویعرف » . وفی تحف العقول : «ویغزی » . وفی مرآة العقول : «کأنّ المعنی هنا: یغری بینهم المخاصمات بسبب العداوة ، أو الباء زائدة ... ویظهر من بعضهم کالجوهری أنّ الإغراء بمعنی الإفساد ، فلا یحتاج إلی مفعول ، وفی بعض النسخ فیما سیأتی : ویفرّق بین الناس بالعداوة ، فلا یحتاج إلی تکلّف » . وفی المصباح المنیر ، ص 446 (غری) : «أغریت بین القوم : مثل أفسدت ، وزنا ومعنیً ».
9- 9 . فی «بر » : «ویثبت » .
10- 10 . فی «بر » : «الشجناء» . وفی «بس » : «الشحائن » . وفی «بف» وتحف العقول : «الشحناء » ، وهو الحقد والعداوة . وفی شرح المازندرانی : «فی بعضها _ أی النسخ _ : الشجناء ، بالشین والجیم ؛ من الشَجَن بالتحریک، وهو الهمّ والحزن » . و« السخائم » : جمع سخیمة وهی الحِقد فی النفس . النهایة ، ج 2 : ص 351 (سخم) .
11- 11 . فی «ص » : - «معه عیش _ إلی _ لأنفسکم » .
12- 12 . الکافی ، کتاب العشرة ، باب من تکره مجالسته ومرافقته ، ح 3614 ؛ و فیه ، کتاب الإیمان والکفر ، باب الکذب ، ح 2696 ، قطعة منه . وفی المحاسن ، ص 117 ، کتاب عقاب الأعمال ، ح 125، عن عمرو بن عثمان ، وفیه : «کان علیّ علیه السلام عندکم إذا صعد المنبر یقول : ینبغی للمسلم أن یجتنب مؤاخاة الکذّاب فإنّه لایهنئک معه عیش ... » مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره . الکافی ، کتاب العشرة ، باب من تکره مجالسته ومرافقته ، ح 3615 ، وفیه : «وفی روایة عبدالأعلی عن أبی عبداللّه علیه السلام قال : قال أمیرالمؤمنین علیه السلام : لاینبغی للمرء المسلم أن یواخی الفاجر ، فإنّه یزیّن له فعله ...» إلی قوله : «ومخرجه علیک عار » مع اختلاف . مصادقة الإخوان ، ص 78 ، ح 2 ، مرسلاً عن الفضل بن أبی قرّة ، عن جعفر ، عن أبیه ، عن أمیرالمؤمنین علیهم السلام ، مع اختلاف یسیر . تحف العقول ، ص 205، عن أمیرالمؤمنین علیه السلام الوافی، ج 5 ، ص 577 ، ح 2604 ؛ البحار ، ج 74 ، ص 205 ، ح 43 .

7- الحدیث

7/2831 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ أَوْ أَبِی حَمْزَةَ(1):

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ، عَنْ أَبِیهِ علیهماالسلام ، قَالَ: «قَالَ لِی(2) عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِمَا : یَا بُنَیَّ، انْظُرْ خَمْسَةً فَلاَ تُصَاحِبْهُمْ، وَ لاَ تُحَادِثْهُمْ، وَ لاَ تُرَافِقْهُمْ فِی طَرِیقٍ.

فَقُلْتُ: یَا أَبَهْ(3)، مَنْ هُمْ(4)؟

قَالَ: إِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَةَ الْکَذَّابِ، فَإِنَّهُ بِمَنْزِلَةِ السَّرَابِ(5)، یُقَرِّبُ لَکَ(6) الْبَعِیدَ(7)، 2 / 377

وَ یُبَاعِدُ(8) لَکَ الْقَرِیبَ(9) ؛ وَ إِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَةَ الْفَاسِقِ، فَإِنَّهُ بَائِعُکَ(10) بِأُکْلَةٍ(11) أَوْ أَقَلَّ مِنْ ذلِکَ؛ وَ إِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَةَ الْبَخِیلِ، فَإِنَّهُ یَخْذُلُکَ فِی مَالِهِ أَحْوَجَ مَا تَکُونُ(12) إِلَیْهِ(13)؛ وَ إِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَةَ الاْءَحْمَقِ، فَإِنَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَنْفَعَکَ فَیَضُرُّکَ؛ وَ إِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَةَ الْقَاطِعِ لِرَحِمِهِ ، فَإِنِّی(14) وَجَدْتُهُ

ص: 126


1- 1 . فی الکافی ، ح 3620 : «وأبی حمزة » .
2- 2 . فی الوافی والکافی ، ح 3620 : + «أبی » .
3- 3 . فی «ب، ز » والکافی ، ح 3620 والبحار : «یا أبت » . وفی «بر » والوافی : «یا أباه » .
4- 4 . فی الوافی والکافی ، ح 3620 والاختصاص : + «عرّفنیهم » .
5- 5 . فی «ب » : «کالسراب » بدل «بمنزلة السراب» .
6- 6 . فی «بر ، بف » : «إلیک » .
7- 7 . فی «بر ، بف » : «بعیدا» .
8- 8 . فی الوافی والکافی ، ح 3620 وتحف العقول والاختصاص : «ویبعّد » .
9- 9 . فی «بر ، بف » : «قریبا» .
10- 10 . فی مرآة العقول : «فإنّه بائعک ، علی صیغة اسم الفاعل ، أو فعل ماض من المبایعة بمعنی البیعة . والأوّل أظهر ».
11- 11 . فی مرآة العقول : «الأکلة ، إمّا بالفتح ، أی بأکلة واحدة . أو بالضمّ ، أی لقمة ... و قد یقرأ : بأکله ، بالإضافة إلی الضمیر الراجع إلی الفاسق ، کنایة عن مال الدنیا . فقوله : و أقلّ من ذلک ، الصیت والذکر عند الناس ، و هو بعید . والأوّل أصوب» .
12- 12 . فی «بس ، بف » : «یکون » .
13- 13 . فی «ب » : «إلیک » .
14- 14 . فی «ج ، بس » : «فإنّه » .

مَلْعُوناً فِی کِتَابِ اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ فِی ثَلاَثَةِ(1) مَوَاضِعَ:

قَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ : «فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الاْءَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمی أَبْصارَهُمْ»(2) .

وَ قَالَ : «الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الاْءَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّارِ»(3).

وَ قَالَ فِی الْبَقَرَةِ: «الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الاْءَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ»(4)».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

از حضرت صادق علیه السلام از پدرش حدیث شده که فرمود: پدرم علی بن الحسین (علیهما السلام) بمن فرمود: پنج کس را در نظر داشته باش و با آنها همراه و هم صحبت و رفیق راه مشو، من گفتم: پدر جان آنها چه کسانند؟ فرمود: بپرهیز از همراهی و رفاقت با دروغگو زیرا او بمنزلۀ سرابی است که دور را بتو نزدیک و نزدیک را بتو دور سازد، و بپرهیز از رفاقت با فاسق زیرا او ترا بفروشد بلقمه ای از خوراکی یا کمتر از آن، و بپرهیز از رفاقت با بخیل زیرا او دست از کمک بتو بوسیلۀ مالش بردارد آنگاه که تو بینهایت بدان نیازمندی، و بپرهیز از رفاقت با احمق زیرا او میخواهد بتو سود رساند (و بواسطۀ حماقتش) بتو زیان رساند، و بپرهیز از رفاقت با قاطع رحم زیرا من یافتم او را که در سه جای قرآن باو لعن شده است: خدای عز و جل فرموده است:«پس آیا امید دارید که هر گاه بسرپرستی گمارده شدید آنکه تبهکاری کنید در زمین و قطع رحم کنید، آنانند که خداوند لعنتشان کرده پس کرشان ساخت و چشم های آنها را کور کرد»(سوره محمد آیۀ 23) و نیز فرموده است:«آنان که می شکنند پیمان خدا را پس از بستنش و میبرند آنچه خداوند دستور داده که پیوند باشد، و تبهکاری کنند در زمین آنان را است لعنت و برای ایشان است بدی آن سرای»(سورۀ رعد آیۀ 24) و در سورۀ بقره (آیۀ 27) فرموده است:«آنان که پیمان خدا را پس از بستنش بشکنند و ببرند آنچه را خداوند دستور پیوندش داده و فساد کنند در زمین همانا آنانند زیان کاران».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 85 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از امام باقر(علیه السّلام)که پدرم فرمود:علی بن الحسین(علیهما السّلام)به من فرمود:پسر جانم!پنج کس را در نظر دار و به آنها همراه و هم سخن و رفیق راه مشو،گفتم:پدر جان!چه کسانند؟فرمود: بپرهیز از همراهی با کذّاب،زیرا که او به مانند سراب است،نزدیک کند به تو دور را و دور کند از تو نزدیک را،بپرهیز از همراهی فاسق و بدکار،زیرا او است که تو را به یک خوراکی بفروشد یا به کمتر از آن،مبادا با بخیل رفاقت کنی،زیرا او مالش را از تو دریغ دارد، به تو کمک مالی ندهد در آنگاه که بینهایت بدان نیازمندی،مبادا با احمق رفاقت کنی،زیرا او می خواهد به تو سود رساند و از نفهمی به تو زیان رساند.مبادا با کسی که قاطع رحم است رفاقت کنی،زیرا من او را در سه موضع از قرآن خدا عز و جل یافتم که به او لعن شده است:خدا عز و جل فرماید(23 سوره محمد):«بسا باشد که اگر پشت دادید در زمین تباهی به بار آورید و قطع رحم کنید آنهایند آن کسانی که خدا لعنتشان کرده است و آنها را از گوش و چشم هایشان کور نموده است»و فرموده است(24 سوره رعد):«آن کسانی که بشکنند پیمان خدا را پس از بستن آن و ببرند از آنچه خدا فرمان داده که پیوست باشد و فساد کنند در زمین،آنانند که لعنت از آن آنها است و بد خانمانی» و در بقره فرموده است :«آن کسانی که بشکنند عهد و پیمان خدا را پس از بستن آن و ببرند آنچه را خدا فرمان داده که پیوست شود و فساد کنند در زمین هم آنانند زیان کاران».

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 381 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام صادق علیه السّلام روایت کرده که پدرم فرمود:علی بن الحسین علیه السّلام به من فرمود:پسر جانم!پنج کس را در نظر دار و به آنها همراه و هم سخن و رفیق راه مشو،گفتم:پدر جان!آنها چه کسانی اند؟فرمود:بپرهیز از همراهی با کذّاب،زیرا که او به مانند سرب است،نزدیک کند به تو دور را و دور کند به تو نزدیک را،بپرهیز از همراهی فاسق و بدکار،زیرا اوست که تو را به یک خوراکی بفروشد یا به کمتر از آن،مبادا با بخیل رفاقت کنی،زیرا او مالش را از تو دریغ می دارد،به تو کمک مالی ندهد در وقتی که بی نهایت بدان نیازمندی،مبادا با احمق رفاقت کنی،زیرا او می خواهد به تو سود برساند ولی از نفهمی به تو زیان می رساند.مبادا با کسی که قاطع رحم است رفاقت کنی،زیرا من او را سه جا از قرآن یافتم که به او لعن شده است:خدای عز و جل فرماید:«پس آیا امید دارید که هرگاه به سرپرستی گماشته شدید در زمین تباهی به بار آورید و قطع رحم کنید:آنهایند آن کسانی که خدا لعنتشان کرده است و آنها را از گوش و چشم هایشان کور نموده است(محمد/23-24)»

و نیز فرموده است:«آن کسانی که پس از انعقاد پیمان با خدا آن را بشکنند و آنچه که خداوند به آن فرمان داده ببرند و تبهکاری کنند برای آنان در زمین لعن و در آخرت برایشان جایگاه بدی است(رعد/24)»

و باز فرموده است:«آن کسانی که عهد و پیمان با خدا را پس از بستن بشکنند و ببرند آنچه را خدا فرمان به پیوستن آن داده و در زمین فساد کنند همانا آنان از زیانکارانند(بقره/27)»

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 147 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. فإنه أی الکذاب بمنزلة السراب قال الراغب: السراب اللامع فی المفازة کالماء، و ذلک لانسرابه فی رأی العین، و یستعمل السراب فیما لا حقیقة له کالشراب فیما له حقیقة، قال تعالی:

کَسَرٰابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ اَلظَّمْآنُ مٰاءً

و قال تعالی:

وَ سُیِّرَتِ اَلْجِبٰالُ فَکٰانَتْ سَرٰاباً

انتهی. و قد یقال: المراد بالکذاب هنا من یکذب علی الله و رسوله بالفتاوی الباطلة و یمکن أن یکون إشارة إلی قوله تعالی:

وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمٰالُهُمْ کَسَرٰابٍ بِقِیعَةٍ

إلخ. و قوله علیه السلام: یقرب ، استیناف لبیان وجه الشبه، و المستتر فیه راجع إلی الکذاب و المعنی أنه بکذبه یقرب إلیک البعید عن الحق و الواقع أو عن العقل، و کذا العکس. فإنه بائعک علی صیغة اسم الفاعل أو فعل ماض من المبایعة بمعنی البیعة، و الأول أظهر، و الأکلة إما بالفتح أی بأکلة واحدة أو بالضم أی لقمة، قال الجوهری: أکلت الطعام أکلا و مأکلا، و الأکلة المرة الواحدة حتی تشبع، و الأکلة بالضم اللقمة، تقول: أکلت أکلة واحدة، أی لقمة، و هی القرصة أیضا، و هذا الشیء أکلة لک أی طعمة، انتهی. و قد یقرأ بأکله بالإضافة إلی الضمیر الراجع إلی الفاسق، کنایة عن مال الدنیا، فقوله: و أقل من ذلک ، الصیت و الذکر عند الناس و هو بعید، و الأول أصوب کما روی فی النهج عن أمیر المؤمنین علیه السلام أنه قال لابنه الحسن: یا بنی إیاک و مصادقة الأحمق فإنه یرید أن ینفعک فیضرک، و إیاک و مصادقة البخیل فإنه یقعد عنک أحوج ما تکون إلیه و إیاک مصادقة الفاجر فإنه یبیعک بالتافه، و إیاک و مصادقة الکذاب فإنه کالسراب یقرب علیک البعید و یبعد عنک القریب، و التافه: الیسیر الحقیر، و ذلک لأنه لا یخاف الله و یسهل علیه خلاف الدیانة فلا یحفظ حق المصادقة فإنه یخذلک فی ماله أی یترک نصرتک بسبب ماله أحوج ما تکون إلیه قیل: أحوج منصوب بنیابة ظرف الزمان لإضافته إلی المصدر، لکون ما مصدریة، و کما أن المصدر یکون نائبا لظرف الزمان مثل رأیته قدوم الحاج کذلک یکون المضاف إلیه أیضا نائبا و تکون تامة، و نسبة الحاجة إلی المصدر مجاز، و المقصود نسبته إلی الفاعل، و إلیه متعلق بالأحوج و الضمیر راجع إلی البخیل أو إلی ماله و قیل: أحوج منصوب علی الحال من الکاف. فی ثلاث مواضع کذا فی أکثر النسخ و کان تأنیثه بتأویل المواضع بالآیات، و فی بعضها فی ثلاثة و هو أظهر

فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ

قال البیضاوی: أی تولیتم أمور الناس و تأمرتم علیهم، أو أعرضتم و تولیتم عن الإسلام

أَنْ تُفْسِدُوا فِی اَلْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحٰامَکُمْ

تناجزا عن الولایة و تجاذبا لها أو رجوعا إلی ما کنتم علیه فی الجاهلیة من التغاور و المقاتلة مع الأقارب، و المعنی أنهم لضعفهم فی الدین و حرصهم علی الدنیا أحقاء بأن یتوقع ذلک منهم من عرف حالهم و یقول لهم: هل عسیتم أولئک المذکورون الذین لعنهم الله لإفسادهم و قطعهم الأرحام فأصمهم عن استماع الحق و قبوله و أعمی أبصارهم فلا یهتدون إلی سبیله.

اَلَّذِینَ یَنْقُضُونَ

فی الرعد و الذین و حذف العاطف سهل، لکن لیس فی بعض النسخ

وَ یُفْسِدُونَ فِی اَلْأَرْضِ

و کأنه من النساخ لوجوده فی أکثر النسخ. و فی کتاب الاختصاص و غیره عهد الله قیل: لله تعالی عهود، عهد أخذه بالعقل علی عباده بإراءة آیاته فی الآفاق و الأنفس، و بما ذکر من إقامة الحجة علی وجود الصانع و قدرته و علمه و حکمته و توحیده، و عهد أخذه علیهم بأن یقروا بربوبیته فأقروا، و قالوا بلی حین قال: أ لست بربکم، و عهد أخذه علی أهل الکتاب فی الکتب المنزلة علی أنبیائهم بتصدیق محمد صلی الله علیه و آله و سلم، و عهد أخذه علی الأمم أن یصدقوا نبیا بعث إلیهم بالمعجزات و یتبعوه و لا یخالفوا حکمه، و عهد أخذه علیهم بالولایة للأوصیاء، و عهد أخذه علی العلماء بأن یعلموا الجهال و یبینوا ما فی الکتاب و لا یکتموه، و عهد أخذه علی النبیین بأن یبلغوا الرسالة و یقیموا الذین و لا یتفرقوا فیه، و قد وقع النقض فی جمیع ذلک إلا فی الأخیر. و الضمیر فی میثاقه للعهد، و قال المفسرون: هو اسم لما تقع به الوثاقة و هی الاستحکام و المراد به ما وثق الله به عهده من الآیات و الکتب، أو ما وثقوه به من الالتزام و القبول و أن یوصل فی محل الخفض علی أنه بدل الاشتمال من ضمیر به، و فی تفسیر الإمام علیه السلام فی تفسیر آیة البقرة

اَلَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اَللّٰهِ

المأخوذ علیهم لله بالربوبیة و لمحمد صلی الله علیه و آله و سلم بالنبوة، و لعلی بالإمامة و لشیعتهما بالمحبة و الکرامة

مِنْ بَعْدِ مِیثٰاقِهِ

أی إحکامه و تغلیظه

وَ یَقْطَعُونَ مٰا أَمَرَ اَللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ

من الأرحام و القرابات أن یتعاهدهم و أفضل رحم و أوجبهم حقا رحم محمد فإن حقهم محمد کما أن قرابات الإنسان بأبیه و أمه، و محمد أعظم حقا من أبویه، کذلک حق رحمه أعظم و قطیعته أفظع و أفضح؟.

وَ یُفْسِدُونَ فِی اَلْأَرْضِ

بالبراءة فمن فرض الله إمامته، و اعتقاد إمامة من قد فرض الله مخالفته

أُولٰئِکَ

أهل هذه الصفة

هُمُ اَلْخٰاسِرُونَ

خسروا أنفسهم لما صاروا إلیه من النیران، و حرموا الجنان، فیا لها من خسارة ألزمتهم عذاب الأبد، و حرمتهم نعیم الأبد. و قیل فی

یَقْطَعُونَ مٰا أَمَرَ اَللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ

: یدخل فیه التفریق بین الأنبیاء و الکتب فی التصدیق و ترک موالاة المؤمنین، و ترک الجمعة و الجماعات المفروضة، و سائر ما فیه رفض خیرا و تعاطی شر فإنه یقطع الوصلة بین الله و بین العبد التی هی المقصودة بالذات من کل وصل و فصل، و قوله علیه السلام: وجدته ملعونا فی ثلاثة مواضع اللعن فی الآیة الأولی و الثانیة ظاهر، و أما الثالثة فلاستلزام الخسران لا سیما علی ما فسره الإمام علیه السلام اللعن و البعد من رحمة الله، و الله سبحانه فی أکثر القرآن وصف الکفار بالخسران، فقد قال تعالی:

أُولٰئِکَ حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَةِ وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْخٰاسِرُونَ .و قال:

فَلاٰ یَأْمَنُ مَکْرَ اَللّٰهِ إِلاَّ اَلْقَوْمُ اَلْخٰاسِرُونَ

و قال بعد ذکر الکفار:

لاٰ جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی اَلْآخِرَةِ هُمُ اَلْخٰاسِرُونَ

و قال:

فَیَرْکُمَهُ جَمِیعاً فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْخٰاسِرُونَ

و قال:

وَ مَنْ یُضْلِلْ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلْخٰاسِرُونَ

و قال:

وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا بِالْبٰاطِلِ وَ کَفَرُوا بِاللّٰهِ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْخٰاسِرُونَ

و قال:

وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلْخٰاسِرُونَ

و قال:

قُلْ إِنَّ اَلْخٰاسِرِینَ اَلَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ

یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ أَلاٰ ذٰلِکَ هُوَ اَلْخُسْرٰانُ اَلْمُبِینُ

و قال:

وَ لاٰ تَکُونَنَّ مِنَ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِ اَللّٰهِ فَتَکُونَ مِنَ اَلْخٰاسِرِینَ

و قال:

وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِآیٰاتِ اَللّٰهِ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْخٰاسِرُونَ

و قال:

لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ اَلْخٰاسِرِینَ

و قال

وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اَلْإِسْلاٰمِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اَلْآخِرَةِ مِنَ اَلْخٰاسِرِینَ

و قال:

وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمٰانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی اَلْآخِرَةِ مِنَ اَلْخٰاسِرِینَ .

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 88 

*****

8- الحدیث

8/2832. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ شُعَیْبٍ الْعَقَرْقُوفِیِّ، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها»(6) إِلی آخِرِ الاْآیَةِ، فَقَالَ : «إِنَّمَا عَنی بِهذَا(7) إِذَا سَمِعْتُمُ(8) الرَّجُلَ الَّذِی(9) یَجْحَدُ(10) الْحَقَّ وَ یُکَذِّبُ بِهِ، ···

ص: 127


1- 1 . فی البحار : «ثلاث » . وفی مرآة العقول : «فی ثلاث مواضع ، کذا فی أکثر النسخ ، وکأنّ تأنیثه بتأویل المواضع بالآیات . وفی بعضها : فی ثلاثة ، و هو أظهر » .
2- 2 . محمّد (47) : 22 _ 23 .
3- 3 . الرعد (13) : 25 .
4- 4 . البقرة (2) : 27 .
5- 5 . الکافی ، کتاب العشرة ، باب من تکره مجالسته ومرافقته ، ح 3620 ، عن عدّة من أصحابنا ، عن سهل بن زیاد وعلیّ بن إبراهیم ، عن أبیه جمیعا ، عن عمروبن عثمان . الاختصاص ، ص 239 ، مرسلاً عن محمّد بن مسلم ، عن الصادق ، عن أبیه ، عن علیّ بن الحسین علیهم السلام . تحف العقول ، ص 279 ، عن علیّ بن الحسین علیه السلام ، إلی قوله : «وجدته ملعونا فی کتاب اللّه » الوافی، ج 5 ، ص 579 ، ح 2610 ؛ البحار ، ج 74 ، ص 208 ، ح 44 .
6- 6 . النساء (4) : 140 . وفی «ب ، ز ، بر ، بس ، بف » والوافی : - «وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا» .
7- 7 . فی «د » : «بذا» . وفی البحار : + «أن » .
8- 8 . فی «ب ، ج ، د ، بس » والوسائل : - «إذا سمعتم » .
9- 9 . فی «ج ، د ، بس ، بف » والوافی والوسائل والبحار وتفسیر العیّاشی ، ح 291 : - «الذی » .
10- 10 . «الجحود » : الإنکار مع العلم . الصحاح ، ج 2 ، ص 451 (جحد).

وَ یَقَعُ(1) فِی الاْءَئِمَّةِ علیهم السلام ،(2) فَقُمْ مِنْ عِنْدِهِ، وَ لاَ تُقَاعِدْهُ کَائِناً مَنْ کَانَ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

شعیب عقرقوفی گوید: پرسیدم از حضرت صادق علیه السلام از گفتار خدای عز و جل (که فرماید): «و بتحقیق فروآورده است بر شما در کتاب که اگر شنیدید بآیات خدا کفرورزی می شود یا استهزاء می شود بدانها...» تا آخر آیه (که فرماید: با ایشان ننشینید، سورۀ نساء آیه 140). حضرت فرمود: مقصود از این گفتار این است که هر گاه شنیدید که مردی حق را انکار میکند و دروغ می پندارد، و در بارۀ امامان علیهم السلام بد می گوید از نزد او برخیز و همنشین با او مشو، هر که خواهد باشد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 86 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-از شعیب عقرقوفی،گوید:پرسیدم از امام صادق(علیه السّلام)از قول خدا عز و جل(137 سوره نساء):«و به تحقیق نازل شده به شما در قرآن که هر گاه شنیدید به آیات خدا کفرورزی و استهزاء شود»تا آخر آیه «با آنها ننشینید تا در حدیث دیگری در آیند زیرا شما در این صورت (همنشینی با آنها)به مانند آنهائید،به راستی خدا منافقان را با کافران همه در دوزخ گرد آورد»در پاسخ فرمود:همانا مقصود از این آیه این است که وقتی شنیدید که مردی حق را انکار می کند و دروغ می شمارد و به ائمه(علیهم السّلام)بد می گوید،از نزد او برخیز و با او همنشین مشو،هر که خواهد باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 383 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-«شعیب عقرقوفی»گوید:از امام صادق علیه السّلام از قول خدای عز و جل پرسیدم:«و بر شما قرآن نازل کرد کفر ورزیده یا مورد استهزاء قرار گیرد با آنها منشینید تا به سخن دیگر بپردازند وگرنه شما مانند آنها خواهید بود و بدانید براستی که خدا منافقان و کافران را در جهنم جمع خواهد کرد(نساء/140)»در پاسخ فرمود:همانا مقصود از این آیه این است که وقتی شنیدید که مردی حق را انکار می کند و دروغ می شمرد و به ائمه علیه السّلام بد می گوید،از نزد او برخیز و با او همنشین مشو،هرکس که باشد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 149 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی اَلْکِتٰابِ

یعنی فی القرآن و کأنه إشارة إلی قوله تعالی فی سورة الأنعام:

وَ إِذٰا رَأَیْتَ اَلَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیٰاتِنٰا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّٰی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمّٰا یُنْسِیَنَّکَ اَلشَّیْطٰانُ فَلاٰ تَقْعُدْ بَعْدَ اَلذِّکْریٰ مَعَ اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِینَ

فإن الأنعام مکیة، و هذه الآیة فی سورة النساء و هی مدنیة و کأنه علیه السلام لذلک اختار هذه الآیة لإشارتها إلی الآیة الأخری أیضا، و تتمة الآیة

فَلاٰ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّٰی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اَللّٰهَ جٰامِعُ اَلْمُنٰافِقِینَ وَ اَلْکٰافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً

،

أَنْ إِذٰا سَمِعْتُمْ

قیل: أن مفسرة، و قال البیضاوی: محففة، و المعنی أنه إذا سمعتم آیات الله، و قد ورد فی الأخبار الکثیرة أن آیات الله الأئمة علیهم السلام أو الآیات النازلة فیهم و قال علی بن إبراهیم هنا: آیات الله هم الأئمة علیهم السلام.

یُکْفَرُ بِهٰا وَ یُسْتَهْزَأُ بِهٰا

قال البیضاوی: حالان من الآیات جیء بهما لتقیید النهی عن المجالسة فی قوله:

فَلاٰ تَقْعُدُوا

إلخ، الذی هو جزاء الشرط بما إذا کان من یجالسه هازئا معاندا غیر مرجو، و یؤیده الغایة، و الضمیر فی معهم للکفرة المدلول علیهم بقوله: یکفر بها و یستهزئ بها

إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ

فی الإثم لأنکم قادرون علی الإعراض عنهم و الإنکار علیهم أو الکفر إن رضیتم بذلک أو لأن الذین یقاعدون الخائضین فی القرآن من الأخبار کانوا منافقین، و یدل علیه

إِنَّ اَللّٰهَ جٰامِعُ اَلْمُنٰافِقِینَ وَ اَلْکٰافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً

یعنی القاعدین و المقعود معهم، انتهی. و فی الآیة إیماء إلی أن من یجالسهم و لا ینهاهم هو من المنافقین کائنا من کان، أی سواء کان من أقاربک أم من الأجانب، و سواء کان ظاهرا من أهل ملتک أم لا، و سواء کان معدودا ظاهرا من أهل العلم أم لا، و سواء کان من الحکام أو غیرهم إذا لم تخف ضررا.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 90 

*****

9- الحدیث

9/2833. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ، عَنْ عَبْدِ الاْءَعْلَی بْنِ أَعْیَنَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ(4): «مَنْ کَانَ یُوءْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الاْآخِرِ، فَلاَ یَجْلِسْ(5) مَجْلِساً یُنْتَقَصُ فِیهِ إِمَامٌ، أَوْ یُعَابُ فِیهِ مُوءْمِنٌ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر که ایمان بخدا و روز قیامت دارد در مجلسی که امامی را مذمت کنند یا مؤمنی را عیب کنند ننشیند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 87 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: هر که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارد،در مجلسی که امام را کم شمارند و یا عیب کنند،ننشیند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 385 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-امام صادق علیه السّلام،فرمود:

هرکس ایمان به خدا و روز رستاخیز دارد،در مجلسی که امام را مزمت کنند و یا عیبجوئی نمایند ننشینید.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 151 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول بعبد الأعلی، و قد یعد حسنا لمدح فیه رواه نفسه. فلا یجلس بالجزم أو الرفع، و کأنه إشارة إلی قوله تعالی:

لاٰ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ یُوٰادُّونَ مَنْ حَادَّ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ

و فیه زجر عظیم عن استماع غیبة المؤمن حیث عادلة بانتقاص الإمام، یقال : فلان ینتقص فلانا أی یقع فیه و یذمه.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 91 

*****

10- الحدیث

10/2834. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ، عَنِ 2 / 378

ابْنِ الْقَدَّاحِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِ: مَنْ کَانَ یُوءْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الاْآخِرِ، فَلاَ یَقُومُ(7) مَکَانَ رِیبَةٍ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود: که امیر المؤمنین علیه السلام فرموده: هر که ایمان بخدا و روز جزا دارد در مکان تهمت و شک نایستد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 87 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-فرمود(علیه السّلام):امیر المؤمنین(علیه السّلام)فرمود: هر که ایمان به خدا و روز جزا دارد،در محل ریبه و تهمت نایستد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 385 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-و نیز فرمود:که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:

هرکس ایمان به خدا و روز قیامت دارد در محل ریبه و تهمت نایستد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 151 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. مکان ریبة أی مقام تهمة و شک، و کان المراد النهی عن حضور موضع یوجب التهمة بالفسق أو الکفر أو بذمائم الأخلاق أعم من أن یکون بالقیام أو المشی أو القعود أو غیرها، فإنه یتهم بتلک الصفات ظاهرا عند الناس و قد یتلوث به باطنا أیضا کما مر، قال فی المغرب: رابه ریبا شککه، و الریبة الشک و التهمة، و منها الحدیث دع ما یریبک إلی ما لا یریبک، فإن الکذب ریبة، و إن الصدق طمأنینة أی ما یشک و یحصل فیک الریبة، و هی فی الأصل قلق النفس و اضطرابها، أ لا تری کیف قابلها بالطمأنینة و هی السکون، و ذلک أن النفس لا تستقر متی شکت فی أمر، و إذا أیقنته سکنت و اطمأنت، انتهی. و یحتمل أن یکون المراد به المنع عن مجالسة أرباب الشکوک و الشبهات الذین یوقعون الشبهة فی الدین، و یعدونها کیاسة و دقة فیضلون الناس عن مسالک أصحاب الیقین کأکثر الفلاسفة و المتکلمین، فمن جالسهم و فاوضهم لا یؤمن بشیء بل یحصل فی قلبه مرض الشک و النفاق، و لا یمکنه تحصیل الیقین فی شیء من أمور الدین، بل یعرضه إلحاد عقلی لا یتمسک عقله بشیء، و لا یطمئن فی شیء، کما أن الملحد الدینی لا یؤمن بملة، فهم کما قال تعالی:

فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزٰادَهُمُ اَللّٰهُ مَرَضاً

و أکثر أهل زماننا سلکوا هذه الطریقة، و قلما یوجد مؤمن علی الحقیقة أعاذنا الله و إخواننا المؤمنین من ذلک، و حفظنا عن جمیع المهالک.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 91 

*****

11- الحدیث

11/2835. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ، عَنْ عَبْدِ الاْءَعْلی، قَالَ:

ص: 128


1- 1 . وقع فلانٌ فی فلان ، و قد أظهر الوقیعةَ فیه : إذا عابه . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1976 (وقع) .
2- 2 . فی «ب » : - «فی الأئمّة علیهم السلام » .
3- 3 . تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 282 ، ح 291 ، عن شعیب العقرقوفی ؛ وفیه ، ص 281 ، ح 290 ، عن محمّد بن الفضیل ، عن أبی الحسن الرضا علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی، ج 5 ، ص 1046 ، ح 3564 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 261 ، ح 21514 ؛ البحار ، ج 74 ، ص 212 ، ح 45 .
4- 4 . فی «ج » : + «قال أمیرالمؤمنین علیه السلام » .
5- 5 . فی مرآة العقول : «فلا یجلس ، بالجزم أو الرفع » .
6- 6 . تفسیر القمّی ، ج 1 ، ص 204 ، بسنده عن سیف بن عمیرة ، عن عبدالأعلی بن أعین ، عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . المؤمن ، ص 70 ، ح 192 ، عن أبی عبداللّه علیه السلام عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، وفیهما : «من کان یؤمن باللّه والیوم الآخر فلا یجلس مجلسا یسبّ فیه إمام ، أو یغتاب فیه مسلم » مع زیادة فی آخره الوافی، ج 5 ، ص 1048 ، ح 3566 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 261 ، ح 21515 ؛ البحار ، ج 74 ، ص 213 ، ح 46 .
7- 7 . فی «د ، بر ، بف » : «فلا یقومنّ » . وفی مرآة العقول : «مکان ریبة ، أی مقام تهمة وشکّ . وکأنّ المراد النهی عن حضور موضع یوجب التهمة بالفسق أو الکفر أو بذمائم الأخلاق ، أعمّ من أن یکون بالقیام أو المشی أو القعود أو غیرها ، فإنّه یتّهم بتلک الصفات ظاهرا عند الناس ، وقد یتلوّث به باطنا أیضا» .
8- 8 . الوافی، ج 5 ، ص 1046 ، ح 3562 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 262 ، ح 21517 ؛ البحار ، ج 74 ، ص 214 ، ح 47 .

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «مَنْ کَانَ یُوءْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الاْآخِرِ، فَلاَ یَقْعُدَنَّ فِی مَجْلِسٍ یُعَابُ فِیهِ إِمَامٌ، أَوْ یُنْتَقَصُ فِیهِ مُوءْمِنٌ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبد الاعلی گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام که میفرمود: هر کس بخدا و روز جزا ایمان دارد نباید در مجلسی بنشیند که امامی را در آن عیب کنند یا مؤمنی را مذمت نمایند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 87 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-از عبد الأعلی،گوید:شنیدم امام صادق(علیه السّلام)می فرمود: هر که ایمان به خدا و روز جزا دارد،نباید در مجلسی نشیند که در آن امام یا مؤمن عیب گفته شوند یا کم شمرده شوند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 385 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-«عبد الاعلی»گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:

هرکس ایمان به خدا و روز قیامت دارد،نباید در مجلسی بنشیند که در آن امام یا مؤمن عیبجوئی یا تحقیر کنند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 151 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول أو حسن و قد تقدم مثله بتغییر ما فی المتن و السند.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 92 

*****

12- الحدیث

12/2836. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ(2)، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مُوسی، قَالَ: حَدَّثَنِی أَخِی(3) وَ عَمِّی:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «ثَلاَثَةُ مَجَالِسَ یَمْقُتُهَا(4) اللّهُ، وَ یُرْسِلُ(5) نَقِمَتَهُ(6) عَلی أَهْلِهَا؛ فَلاَ تُقَاعِدُوهُمْ وَ لاَ تُجَالِسُوهُمْ(7): مَجْلِساً(8) فِیهِ مَنْ یَصِفُ(9) لِسَانُهُ کَذِباً فِی فُتْیَاهُ؛ وَ مَجْلِساً ذِکْرُ أَعْدَائِنَا فِیهِ جَدِیدٌ ، وَ ذِکْرُنَا فِیهِ رَثٌّ(10) ؛ وَ مَجْلِساً فِیهِ مَنْ یَصُدُّ(11) عَنَّا وَ أَنْتَ(12) تَعْلَمُ».

قَالَ(13): ثُمَّ تَلاَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ثَلاَثَ آیَاتٍ مِنْ(14) کِتَابِ اللّهِ کَأَنَّمَا کُنَّ فِی فِیهِ _ أَوْ

ص: 129


1- 1 . الوافی، ج 2 ، ص 233 ، ح 697 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 262 ، ذیل ح 21516 ؛ البحار ، ج 74 ، ص 214 ، ح 48 .
2- 2 . الظاهر وقوع التحریف فی العنوان . والصواب : «محمّد بن سالم » کما تقدّم فی الکافی ، ذیل ح 1642 و 2127 .
3- 3 . فی مرآة العقول، ج 11 ، ص 92 : «کأنّ المراد بالأخ : الرضا علیه السلام ؛ لأنّ الشیخ عدّ إسحاق من أصحابه علیه السلام وبالعمّ : علیّ بن جعفر ، وکأنّه کان : عن أبی عبداللّه علیه السلام ، فظنّ الرواة أنّه زائد فأسقطوه ، وإن أمکن روایة علیّ بن جعفر عن أبیه والرضا علیهماالسلام لایحتاج إلی الواسطة فی الروایة » .
4- 4 . «المقت » فی الأصل : أشدّ البغض . النهایة ، ج 4 ، ص 346 (مقت) .
5- 5 . فی «بر » : «فیرسل » .
6- 6 . فی «ز ، بس » وحاشیة «د ، ص » : «نقمه » . وفی «ص » وحاشیة «بر » : «نقمة » .
7- 7 . فی مرآة العقول : «قوله : ولاتجالسوهم ، إمّا تأکید لقوله : فلا تقاعدوهم ؛ أو المراد بالمقاعدة مطلق القعود مع المرء ، وبالمجالسة الجلوس معه علی وجه الموادّة والمصاحبة والمؤانسة ... ویحتمل العکس أیضا ، بأن یکون المراد بالمقاعدة من یلازم العقود ... أو یکون المراد بأحدهما حقیقة المقاعدة ، وبالاُخری مطلق المصاحبة».
8- 8 . اتّفقت النسخ علی النصب فی الموارد الثلاثة . وفی الوافی : «مجلس » . وهو الأنسب ، بدلاً عن «ثلاثة مجالس » .
9- 9 . فی «بر » : «تصف » . واللسان ممّا یذکّر ویؤنّث .
10- 10 . «الرثّ » : الشیء البالی . ورثّت هیئة الشخص وأرثّت : ضعفت وهانت . الصحاح ، ج 1 ، ص 282؛ المصباح المنیر، ص 218 (رثث) .
11- 11 . فی «بس » : «تصدّ » .
12- 12 . فی «بر » : «و کنت » .
13- 13 . فی «ب » والوسائل : - «قال » .
14- 14 . فی «ج » : «فی » .

قَالَ: فِی(1) کَفِّهِ _ : ««وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ»(2) ؛ «وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ»(3)؛ «وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ»(4)».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: سه مجلس است که خداوند آنها را دشمن دارد، و عذاب خود را بر اهل آن بفرستد، پس با آنان ننشینید و مجالست نکنید، یکی آن مجلسی که در آن کسی باشد که در فتوای خود دروغ گوید، و دیگر مجلسی که ذکر دشمنان ما در آن تازه و نو، ولی ذکر ما در آن کهنه باشد، و دیگر مجلسی که در آن کسی است که از پیروی ما (مردم را) بازمی دارد و تو میدانی (که او چنین کسی است، عبد الاعلی گوید): سپس حضرت صادق علیه السلام سه آیه از کتاب خدا خواند که گویا در دهانش بود - یا گفت: گویا در مشتش بود-(اول این آیه بود سورۀ انعام آیه 108:) «دشنام ندهید آنان را که جز خدا میخوانند تا (آنها نیز) دشنام دهند خدا را ستمگرانه بنادانی»(دوم آیۀ 68 از همان سوره) «و هر گاه بینی آنان را که فرو روند در آیتهای ما پس رو گردان از ایشان تا فرو روند در داستانی دیگر»(سوم آیه 116 از سورۀ نحل)«و نگوئید بدان چه میستاید زبانهای شما بدروغ این حلال است و این حرام است تا بدروغ بر خدا افتراء بندید».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 87 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-فرمود(علیه السّلام):سه مجلس است که خدا دشمنشان دارد و عذاب بر اهل آنها ببارد،شما با آنها ننشینید و هم مجلس نشوید: مجلسی که در آن کسی نشسته باشد که در فتوای خود دروغ بافد، و مجلسی که ذکر دشمنان ما در آن تازه و خرم است و ذکر ما در آن فرسوده و کهنه است،و مجلسی که در آن کسی ما را شکست می دهد(از پیروی ما باز می دارد خ ل)و تو می دانی،سپس امام صادق(علیه السّلام)سه آیه از کتاب خدا را خواند که گویا در مشت او بودند: 1-(108 سوره انعام):«دشنام ندهید آن کسانی که می خوانند معبودی را جز خدا تا آنها هم ندانسته به خدا دشنام گویند»2-(68 سوره انعام):«و هر گاه دیدی آن کسانی را که در آیات ما در افتاده اند از آنها رو به گردان تا در حدیث دیگری در افتند»3-(176 سوره نحل):«زبان خود را به دروغ میالائید که این حلال است و این حرام تا به دروغ بر خدا افتراء بزنید».

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 385 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-فرمود علیه السّلام:سه مجلس است که خدا دشمنشان دارد و عذاب بر اهل آن ببارد،شما با آنها ننشینید و هم مجلس نشوید:

1-مجلسی که در آن کسی نشسته باشد که در فتوای خود دروغ بافد.

2-مجلسی که ذکر دشمنان ما در آن تازه و خرم است و ذکر ما در آن فرسوده و کهنه است.

3-مجلسی که در آن کسی ما را شکست می دهد(از پیروزی ما باز می دارد)و تو می دانی،سپس امام صادق علیه السّلام سه آیه از کتاب خدا را خواند که گویا در دست او بودند:

1-«به کسانی که غیر خدا را می خوانند دشنام ندهید تا(آنها نیز)خدا را به نادانی دشنام دهند(انعام/108)»

2-«و هرگاه دیدی آن کسانی که در آیات ما فروروند پس از آنها رو را بگردان تا در داستانی دیگر وارد شوند(انعام/68)»

3-«زبان خود را به دروغ میالائید که این حلال است و این حرام تا به دروغ بر خدا افتراء ببندید(نحل/176)»

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 151 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و کان المراد بالأخ الرضا علیه السلام ، لأن الشیخ عد إسحاق من أصحابه علیه السلام و بالعم علی بن جعفر، و کأنه کان عن أبی عبد الله علیه السلام فظن الرواة أنه زائد فأسقطوه و إن أمکن روایة علی بن جعفر عن أبیه، و الرضا علیه السلام لا یحتاج إلی الواسطة فی الروایة، و المراد بالنقمة أما العقوبة الدنیویة أو اللعنة و الحکم باستحقاق العقوبة الأخرویة، و قوله: و لا تجالسوهم إما تأکید لقوله فلا تقاعدوهم، أو المراد بالمقاعدة مطلق القعود مع المرء و بالمجالسة الجلوس معه علی وجه الموادة و المصاحبة و المؤانسة کما یقال فلان أنیسه و جلیسه، فیکون ترقیا من الأدون إلی الأعلی کما هو عادة العرب، و علیه جری قوله تعالی:

وَ لاٰ أَصْغَرَ مِنْ ذٰلِکَ وَ لاٰ أَکْبَرَ

*

و قوله سبحانه:

لاٰ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاٰ نَوْمٌ . و یحتمل العکس أیضا بأن یکون المراد بالمقاعدة من یلازم القعود کقوله تعالی:

عَنِ اَلْیَمِینِ وَ عَنِ اَلشِّمٰالِ قَعِیدٌ

أو یکون المراد بأحدهما حقیقة المقاعدة و بالأخری مطلق المصاحبة. و قد ذکروا وجوها من الفرق بین القعود و الجلوس لکن مناسبته لهذا المقام محل تأمل، و إن أمکن تحصیلها بتکلف، قال فی المصباح: الجلوس غیر القعود، فالجلوس هو الانتقال من سفل إلی علو و القعود هو الانتقال من علو إلی سفل، فعلی الأول یقال لمن هو نائم أو ساجد اجلس، و علی الثانی لمن هو قائم أقعد و قد یکون جلس بمعنی قعد متربعا، و قد یفارقه، و منه جلس بین شعبها أی حصل و تمکن، إذ لا یسمی هذا قعودا فإن الرجل حینئذ یکون معتمدا علی أعضائه الأربع، و یقال: جلس متکئا و لا یقال قعد متکئا بمعنی الاعتماد علی أحد الجانبین. و قال الفارابی و جماعة: الجلوس نقیض القیام فهو أعم من القعود، و قد یستعملان بمعنی الکون و الحصول فیکونان بمعنی واحد، و منه یقال: جلس متربعا، و قعد متربعا، و الجلیس من یجالسک، فعیل بمعنی فاعل. فی فتیاه قیل: فی للتعلیل، و نحو قوله:

فَذٰلِکُنَّ اَلَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ

و قال الجوهری: الرث الشیء البالی، و قال : صد عنه صدودا أعرض، و صده عن الأمر صدا منعه و صرفه عنه، و المراد بمن یصد عنهم أعم من ذلک المجلس و غیره، لقوله: و أنت تعلم، أی و أنت تعلم أنه ممن یصد عنا، فإن لم تعلم فلا حرج علیک فی مجالسته. قال ثم تلا الضمیر فی قال هنا و فیما سیأتی راجع إلی کل من الأخ و العم، و لذلک تکلف بعضهم و قال: الأخ و العم واحد، و المراد الأخ الرضاعی و لا یخفی بعده، أو قال کفه التردید من الراوی أی أو قال مکان فی فیه فی کفه، و علی التقدیرین الغرض التعجب من سرعة الاستشهاد بالآیات بلا تفکر و تأمل. و ترتیب الآیات علی خلاف ترتیب المطالب، فالآیة الثالثة للکذب فی الفتیا، و الأولی للثانی، إذ قد ورد فی الأخبار أن المراد بسب الله سب أولیاء الله، و إذا جلس مجلسا یذکر فیه أعداء الله فإما أن یسکت فیکون مداهنا أو یتعرض لهم فیدخل تحت الآیة، و سیأتی فی الروضة فی حدیث طویل عن الصادق علیه السلام: و جاملوا الناس و لا تحملوهم علی رقابکم تجمعوا مع ذلک طاعة ربکم، و إیاکم و سب أعداء الله حیث یسمعونکم فیسبوا الله عدوا بغیر علم، و قد ینبغی لکم أن تعلموا حد سبهم لله، کیف هو أنه من سب أولیاء الله فقد انتهک سب الله، و من أظلم عند الله ممن استسب لله و لأولیائه، فمهلا مهلا فاتبعوا أمر الله و لا حول و لا قوة إلا بالله. و روی العیاشی عنه علیه السلام أنه سئل عن هذه الآیة؟ فقال: أ رأیت أحدا یسب الله؟ فقال: لا و کیف؟ قال: من سب ولی الله فقد سب الله؟ و فی الاعتقادات عنه علیه السلام أنه قیل له: إنا نری فی المسجد رجلا یعلن بسب أعدائکم و یسبهم؟ فقال: ما له لعنه الله، تعرض بنا، قال الله:

وَ لاٰ تَسُبُّوا اَلَّذِینَ یَدْعُونَ

الآیة، قال: و قال الصادق علیه السلام فی تفسیر هذه الآیة: لا تسبوهم فإنهم یسبوا علیکم، و قال: من سب ولی الله فقد سب الله، قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم لعلی علیه السلام: من سبک فقد سبنی، و من سبنی فقد سب الله، و من سب الله فقد کبه الله علی منخریه فی النار. و الآیة الثانیة للمطلب الثالث إذ قد ورد فی الأخبار أن المراد بالآیات الأئمة علیهم السلام، و روی علی بن إبراهیم عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم، قال: من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلا یجلس فی مجلس یسب فیه إمام أو یغتاب فیه مسلم، إن الله تعالی یقول فی کتابه:

وَ إِذٰا رَأَیْتَ اَلَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیٰاتِنٰا

الآیة، و قیل: الأولی للثالث، و الثانیة للثانی، و قال: الخوض فی شیء الطعن فیه کما قال تعالی:

وَ کُنّٰا نَخُوضُ مَعَ اَلْخٰائِضِینَ

و لنرجع إلی تفسیر الآیات علی قول المفسرین:

وَ لاٰ تَسُبُّوا اَلَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ

، قالوا أی لا تذکروا آلهتهم التی یعبدونها فیها من القبائح

فَیَسُبُّوا اَللّٰهَ عَدْواً

أی تجاوزا عن الحق إلی الباطل

بِغَیْرِ عِلْمٍ

أی علی جهالة بالله و ما یجب أن یذکر به. و أقول: علی تأویلهم علیهم السلام یحتمل أن یکون المعنی بغیر علم أن سب أولیاء الله سب لله

وَ إِذٰا رَأَیْتَ اَلَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیٰاتِنٰا

قالوا أی بالتکذیب و الاستهزاء بها و الطعن فیها

فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ

أی فلا تجالسهم و قم عنهم

حَتّٰی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ

قیل: أعاد الضمیر علی معنی الآیات لأنها القرآن، و قیل فی قوله

فِی آیٰاتِنٰا

حذف مضاف، أی حدیث آیاتنا بقرینة قوله فی حدیث غیره، و قال بعد ذلک:

وَ إِمّٰا یُنْسِیَنَّکَ اَلشَّیْطٰانُ

بأن یشغلک بوسوسته حتی تنسی النهی

فَلاٰ تَقْعُدْ بَعْدَ اَلذِّکْریٰ

أی بعد أن تذکره

مَعَ اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِینَ

أی معهم بوضع الظاهر موضع المضمر دلالة علی أنهم ظلموا بوضع التکذیب و الاستهزاء موضع التصدیق و الاستعظام.

وَ لاٰ تَقُولُوا لِمٰا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ

قیل: اللام للتعلیل و متعلق بالنهی عنه فی لا تقولوا، و ما مصدریة، قال البیضاوی: انتصاب الکذب بلا تقولوا و

هٰذٰا حَلاٰلٌ وَ هٰذٰا حَرٰامٌ

بدل منه أو متعلق بتصف علی إرادة القول أی لا تقولوا الکذب لما تصف ألسنتکم فتقولوا هذا حلال و هذا حرام، أو مفعول لا تقولوا، أو الکذب منتصب بتصف و ما مصدریة أی لا تقولوا هذا حلال و هذا حرام لوصف ألسنتکم الکذب أی لا تحرموا و لا تحلوا بمجرد قول تنطق به ألسنتکم من غیر دلیل. و وصف ألسنتهم الکذب مبالغة فی وصف کلامهم بالکذب، کان حقیقة الکذب کانت مجهولة، و ألسنتهم تصفها و تعرفها بکلامهم، هذا و لذلک عد من من فصیح الکلام کقولهم وجهها یصف الجمال، و عینها تصف السحر

لِتَفْتَرُوا عَلَی اَللّٰهِ اَلْکَذِبَ

تعلیل لا یتضمن الغرض کما فی قوله

لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً .

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 96 

*****

13- الحدیث

2 /379

13/2837. وَ بِهذَا الاْءِسْنَادِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ (6) ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ سَعِیدٍ الْجُمَحِیُّ، قَالَ : حَدَّثَنِی هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِذَا ابْتُلِیتَ بِأَهْلِ النَّصْبِ(7) وَ مُجَالَسَتِهِمْ، فَکُنْ کَأَنَّکَ عَلَی الرَّضْفِ(8) حَتّی تَقُومَ(9)؛ فَإِنَّ اللّهَ یَمْقُتُهُمْ وَ یَلْعَنُهُمْ، فَإِذَا رَأَیْتَهُمْ یَخُوضُونَ فِی ذِکْرِ إِمَامٍ مِنَ الاْءَئِمَّةِ علیهم السلام فَقُمْ؛ فَإِنَّ سَخَطَ اللّهِ یَنْزِلُ هُنَاکَ عَلَیْهِمْ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: هر گاه بناصبی ها و همنشینی آنها گرفتار شدی پس مانند کسی باش که روی سنگ سرخ شده نشسته باشی تا برخیزی، زیرا خداوند آنها را دشمن دارد و لعنت کند پس هر گاه دیدی که در بارۀ امامی از امامان بد گویند برخیز زیرا غضب خداوند در چنین وقتی بر ایشان نازل گردد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 88 

*****

[ترجمه کمره ای] :

13-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: هر گاه گرفتار شدی به ناصبی ها و همنشینی آنها چون کسی باش که روی سنگ سرخ شده در آتش باشد تا برخیزی،زیرا خدا آنها را دشمن دارد و لعنت می کند و چون دیدی در بارۀ یکی از امامان بد گویند،بی درنگ برخیز که خشم خدا در این جا بر آنها فرود آید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 387 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

13-امام صادق علیه السّلام،فرمود:هرگاه به دست ناصبی ها گرفتار شدی در همنشینی با آنها همچون کسی باش که روی سنگ سرخ شده در آتش باشد تا برخیزی،زیرا خدا آنها را دشمن می دارد و لعنت می کند و چون دیدی دربارۀ یکی از امامان بد گویند،بی درنگ برخیز که خشم خدا در این جا بر آن ها فرود آید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 153 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و فی النهایة فی حدیث الصلاة کان فی التشهد الأول کأنه علی الرضف الرضف الحجارة المحماة علی النار، واحدتها رضفة، انتهی. و سخط الله لعنهم و الحکم بعذابهم و خذلانهم، و منع الألطاف عنهم، فإذا نزل یمکن أن یشمل من قارنهم و قاربهم فیجب الاحتراز عن مجالستهم إذا لم تکن تقیة.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 96 

*****

14- الحدیث

14/2838. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنْ صَفْوَانَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ الْحَجَّاجِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَنْ قَعَدَ عِنْدَ سَبَّابٍ(11) لاِءَوْلِیَاءِ اللّهِ، فَقَدْ عَصَی اللّهَ

ص: 130


1- 1 . فی «د ، ص ، بر ، بس ، بف » ومرآة العقول والبحار : - «فی » .
2- 2 . الأنعام (6) : 108 .
3- 3 . الأنعام (6) : 68 .
4- 4 . النحل (16) : 116 . وترتیب الآیات علی خلاف ترتیب المطالب ؛ فالآیة الثالثة للکذب فی الفتیا ؛ والاُولی للثانی ، إذ قد ورد فی الأخبار أنّ المراد بسبّ اللّه سبّ أولیاء اللّه ؛ والآیة الثانیة للمطلب الثالث ، إذ قد ورد فی الأخبار أنّ المراد بالآیات الأئمّة . راجع : الوافی و مرآة العقول .
5- 5 . الوافی، ج 5 ، ص 1047 ، ح 3565 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 262 ، ح 21519 ؛ البحار ، ج 74 ، ص 215 ، ح 49 .
6- 6 . المراد من محمّد بن مسلم هذا ، هو المذکور فی السند السابق ، فحکم التحریف جارٍ فیه أیضا.
7- 7 . «النَّصب » : المعاداة . یقال : نصبت لفلانٍ نَصْبا : إذا عادیتَه . و منه الناصب ، وهو الذی یتظاهر بعداوة أهل البیت علیهم السلام أو لموالیهم لأجل متابعتهم لهم . مجمع البحرین ، ج 3 ، ص 1788 (نصب) .
8- 8 . فی «بس » : «الرصف » وهو الحجارة الموصوف بعضها ببعض فی مسیل الماء . و«الرضف » : الحجارة المُحْماة علی النار . واحدتها: رَضَفَة . النهایة ، ج 2 ، ص 231 (رضف).
9- 9 . فی «بر » : «یقوم » .
10- 10 . الوافی، ج 2 ، ص 232 ، ح 695 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 263 ، ح 21521 ؛ البحار ، ج 74 ، ص 219 ، ح 50 .
11- 11 . فی «ب ، ز ، بف » والوافی : «سابّ » .

تَعَالی».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: هر که نزد دشنامگوی باولیاء خدا بنشیند خدای تعالی را نافرمانی کرده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 88 

*****

[ترجمه کمره ای] :

14-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر که نزد دشنام گوئی به اولیاء خدا نشیند،خدای تعالی را نافرمانی کرده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 387 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

14-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس نزد دشنام گوئی به اولیاء خدا بنشیند، خدای تعالی را نافرمانی کرده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 153 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و یدل علی تحریم الجلوس مع النواصب و إن لم یسبوا فی ذلک المجلس و هو أیضا محمول علی غیر التقیة.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 96 

*****

15- الحدیث

15/2839 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ، عَنْ أَبِیهِ(2):

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «مَنْ قَعَدَ(3) فِی مَجْلِسٍ یُسَبُّ فِیهِ إِمَامٌ مِنَ الاْءَئِمَّةِ علیهم السلام یَقْدِرُ عَلَی الاِنْتِصَافِ(4) فَلَمْ یَفْعَلْ، أَلْبَسَهُ اللّهُ الذُّلَّ فِی الدُّنْیَا، وَ عَذَّبَهُ فِی الاْآخِرَةِ، وَ سَلَبَهُ صَالِحَ مَا مَنَّ بِهِ عَلَیْهِ(5) مِنْ مَعْرِفَتِنَا».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: هر که بنشیند در مجلسی که در آن بامامی از امامان دشنام گویند و میتواند برخیزد و نکند خداوند ذلت را در دنیا بر او بپوشاند و در آخرت او را عذاب کند، و آن چیز نیکی که بدادن آن بر او منت نهاده (یعنی) معرفت ما را از او بگیرد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 88 

*****

[ترجمه کمره ای] :

15-از امام باقر(علیه السّلام)،فرمود: هر که در مجلسی نشیند که به امامی از ائمه در آن دشنام گویند و می تواند برخیزد و نکند،خدا در دنیا او را خوار کند و در آخرت عذاب کند،و معرفت خوبِ ما را که بدان بر او منّت نهاده است از او بگیرد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 387 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

15-امام باقر علیه السّلام،فرمود:

هرکس در مجلسی بنشیند که به امامی از ائمه دشنام گویند و می تواند برخیزد و برنخیزد،خدا در دنیا او را خوار گرداند و در آخرت او را کیفر دهد،و معرفت خوب ما را که بدان بر او منّت نهاده است از او بگیرد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 153 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و الانتصاف الانتقام، و فی القاموس: انتصف منه استوفی حقه منه کاملا حتی صار کل علی النصف سواء، و تناصفوا أنصف بعضهم بعضا، انتهی. و الانتصاف أن یقتله إذا لم یخف علی نفسه أو عرضه أو ماله أو علی مؤمن آخر، و إضافة صالح إلی الموصول بیانیة فیفید سلب أصل المعرفة بناء علی أن من للبیان، و یحتمل التبعیض أی من أنواع معرفتنا فیفید سلب الکمال، و یحتمل التعلیل أی الأعمال الصالحة و الأخلاق الحسنة التی أعطاه یسبب المعرفة، و یحتمل أن تکون الإضافة لامیة فیرجع إلی الأخیر و الأول أظهر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 97 

*****

16- الحدیث

16/2840. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ(7)، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی: عَلِیُّ بْنُ النُّعْمَانِ، عَنِ

ص: 131


1- 1 . تحف العقول ، ص 313 ، ضمن وصیّته لأبی جعفر محمّد بن نعمان ، مع اختلاف یسیر الوافی، ج 2 ، ص 232 ، ح 696 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 260 ، ح 21510 ؛ البحار ، ج 74 ، ص 219 ، ح 51 .
2- 2 . فی البحار : - «عن أبیه » . والظاهر ثبوته ؛ فإنّه لم یدرک عبید بن زرارة أبا جعفر علیه السلام کأحد الرواة عنه علیه السلام . راجع : رسالة أبی غالب الزراری ، ص 114 ؛ رجال النجاشی ، ص233 ، الرقم 618 .
3- 3 . فی «بر» : «جلس » .
4- 4 . هکذا فی النسخ المتوفّرة لدینا و شرح المازندرانی و مرآة العقول والکافی ، 15131 والوسائل والبحار . وفی «بج» والمطبوع : «الانتصاب» . وفی الوافی : «لانتصار» . وقال العلاّمة المازندرانی : «من الانتصاف أن یقتله إذا لم یخف علی نفسه ، أو عرضه، أو ماله ، أو علی مؤمن آخر ، و قد سئل الصادق علیه السلام عمّن سمع یشتم علیّا علیه السلام ویبرأ منه ، فقال : هو حلال الدم» . وقال العلاّمة المجلسی : «الانتصاف : الانتقام ، وفی القاموس : انتصف منه : استوفی حقّه منه کاملاً حتّی صار کلّ علی النصف سواء ، وتناصفوا : أنصف بعضهم بعضا . انتهی . والانتصاف : أن یقتله إذا لم یخف علی نفسه ، أو عرضه ، أو ماله ، أو علی مؤمن آخر» . راجع أیضا : القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1140 (نصف) .
5- 5 . فی شرح المازندرانی : - «علیه » .
6- 6 . الکافی، کتاب الروضة ، ح 15131 ، بسنده عن القاسم بن عروة الوافی، ج 2 ، ص 232 ، ح 694 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 262 ، ح 21518 ؛ البحار ، ج 74 ، ص 219 ، ح 52 .
7- 7 . فی النسخ والمطبوع : «محمّد بن مسلم » . لکن نقل العلاّمة الخبیر السیّد موسی الشبیری دام ظلّه من نسخة الحرّ العاملی صاحب الوسائل «محمّد بن سلم » ، والظاهر أنّ «سلم» هو «سالم » قد حذفت الألف منه ، و هو الموجب لتصحیفه ب «مسلم » کما أشرنا إلیه فی الکافی ، ذیل ح 2410 .

ابْنِ مُسْکَانَ، عَنِ الْیَمَانِ(1) بْنِ عُبَیْدِ اللّهِ، قَالَ:

2 / 380

رَأَیْتُ یَحْیَی ابْنَ أُمِّ الطَّوِیلِ(2) وَقَفَ(3) بِالْکُنَاسَةِ(4)، ثُمَّ نَادی بِأَعْلی صَوْتِهِ: مَعْشَرَ(5) أَوْلِیَاءِ اللّهِ، إِنَّا بُرَآءُ(6) مِمَّا تَسْمَعُونَ(7)، مَنْ سَبَّ عَلِیّاً علیه السلام فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللّهِ(8) ، وَ نَحْنُ بُرَآءُ مِنْ آلِ مَرْوَانَ وَ مَا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ، ثُمَّ یَخْفِضُ صَوْتَهُ، فَیَقُولُ(9): مَنْ سَبَّ أَوْلِیَاءَ اللّهِ فَلاَ تُقَاعِدُوهُ(10)؛ وَ مَنْ شَکَّ فِیمَا نَحْنُ عَلَیْهِ(11) فَلاَ تُفَاتِحُوهُ(12)؛ وَ مَنِ احْتَاجَ إِلی مَسْأَلَتِکُمْ مِنْ إِخْوَانِکُمْ فَقَدْ خُنْتُمُوهُ(13)، ثُمَّ یَقْرَأُ: «إِنّا أَعْتَدْنا لِلظّالِمِینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها

ص: 132


1- 1 . فی «ب ، بر ، بس » : «الیمانی » .
2- 2 . فی مرآة العقول ، ج 11 ، ص 97 : «یحیی بن اُمّ الطویل من أصحاب الحسین علیه السلام ، وقال الفضل بن شاذان : لم یکن فی زمن علیّ بن الحسین علیه السلام فی أوّل أمره إلاّ خمسة أنفس ، وذکر من جملتهم یحیی بن اُمّ الطویل ، وروی عن الصادق علیه السلام أنّه قال : ارتدّ الناس بعد الحسین علیه السلام إلاّ ثلاثة : خالد الکابلی ، و یحیی بن اُمّ الطویل ، وجبیر بن مطعم ، ثمّ إنّ الناس لحقوا وکثروا ، وفی روایة اُخری مثله و زاد فیها : وجابر بن عبداللّه الأنصاری . وروی عن أبی جعفر علیه السلام أنّ الحجّاج طلبه و قال : تلعن أبا تراب [فأبی] وأمر بقطع یدیه ورجلیه وقتله . وأقول : کان هؤلاء الأجلاّء من خواصّ أصحاب الأئمّة علیهم السلام ، کانوا مأذونین من قبل الأئمّة علیهم السلام بترک التقیّة ؛ لمصلحة خاصّة خفیّة ، أو أنّهم کانوا یعلمون أنّه لاینفعهم التقیّة وأنّهم یقتلون علی کلّ حال بإخبار المعصوم أو غیره ، والتقیّة إنّما تجب إذا نفعت ، مع أنّه یظهر من بعض الأخبار أنّ التقیّة إنّما تجب إبقاءً للدین و أهله ، فإذا بلغت الضلالة حدّا توجب اضمحلال الدین بالکلّیّة فلا تقیّة حینئذٍ وإن أوجب القتل ، کما أنّ الحسین علیه السلام لمّا رأی انطماس آثار الحقّ رأسا ترک التقیّة والمسالمة» .
3- 3 . فی «بر ، بف » والوافی : «واقفا» .
4- 4 . «الکناسة » : موضع بالکوفة ، صُلب فیه زید بن علیّ بن الحسین . مجمع البحرین ، ج 4 ، ص 101 (کنس).
5- 5 . فی «ص » : «معاشر» .
6- 6 . راجع ما تقدّم ذیل ح 2803 .
7- 7 . فی الوافی : «یسمعون » .
8- 8 . فی «بف » والوافی : «من سبّ علیّ علیه السلام فعلی من سبّه لعنة اللّه » بدل «من سبّ علیّا _ إلی _ لعنة اللّه » .
9- 9 . فی «بر » والوافی : «ویقول » .
10- 10 . فی «بف » والوافی والبحار : «فلاتقاعدوهم » .
11- 11 . فی «بر » والوافی : «فیه » .
12- 12 . فی «بف » والوافی : «فلا تفاتحوهم » . والمفاتحة : المحاکمة ، قال ابن الأثیر : «ومنه الحدیث : لاتفاتحوا أهل القدر ، أی لاتحاکموهم . وقیل : لاتبدأوهم بالمجادلة والمناظرة» . وقال العلاّمة الفیض : «فلا تفاتحوهم ، أی لا تفتحوا باب الکلام معهم» . راجع : النهایة ، ج 3 ، ص 407 (فتح) ؛ الوافی ، ج 2 ، ص 234 .
13- 13 . فی مرآة العقول : «الغرض الحثّ علی الإعطاء قبل سؤالهم حتّی لایحتاجوا إلی المسألة ، فإنّ العطیّة بعد ï السؤال جزاؤه» .

وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً»(1)».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

یمان بن عبد اللّٰه گوید: یحیی پسر ام طویل را دیدم که در کناسه (میدان بزرگ کوفه) ایستاده و با بلندترین آوازش فریاد میزد و میگفت: ای گروه دوستان خدا ما بیزاریم از آنچه شما میشنوید، هر که علی علیه السلام را سب کند لعنت خدا بر او باد، ما بیزاریم از آل مروان و آنچه بجز از خدا می پرستند، پس صدایش را کوتاه میکرد و (آهسته تر) میگفت: هر کس اولیاء خدا را سب کرد با او ننشینید، و هر که شک دارد در آنچه ما بدان هستیم با او محاکمه نکنید، و هر که از برادرانتان نیازمند بخواهش و گدائی از شما شد باو خیانت کرده اید (یعنی پیش از اینکه خواهش کند باو عطا کنید که نیاز بسؤال پیدا نکند) سپس میخواند (این آیۀ شریفه را)«همانا ما آماده کرده ایم برای ستمکاران آتشی که فرا گرفته است بدیشان سراپردۀ آن و اگر فریاد کنند فریادرسی شوند بآبی چون آهن گداخته، بریان کند چهره ها را، چه زشت نوشابه ایست و چه زشت آسایشگاهی»(سورۀ کهف آیۀ 29).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 89 

*****

[ترجمه کمره ای] :

16-از یمان بن عبد اللّٰه،گوید:یحیی پسر ام طویل را دیدم در کناسه(میدان بزرگ کوفه)ایستاده است و سپس با بلندترین آوازش جار کشید:ای گروه اولیاء اللّٰه!راستی که ما بیزاریم از آنچه شما می شنوید،هر که علی(علیه السّلام)را سبّ کند،لعنت خدا بر او باد،ما بیزاریم از آل مروان و آنچه جز از خدا می پرستند،سپس آهسته تر می گفت:هر که به اولیاء خدا بد می گوید با او همنشینی نکنید،و هر که شکّ کند در آنچه ما بدان عقیده داریم با او هم آهنگی نکنید،و هر که از برادران دینی شما نیازمند گردد که از شما خواهش و گدائی کند،به او خیانت کرده اید،سپس این آیه را می خواند(29 سوره کهف):«ما آماده کردیم برای ستمکاران آتشی که سراپرده هایش آنان را فرا گرفته و اگر فریادرسی خواهند به آنها فریادرسی شود با آبی سوزان چون سرب گداخته که چهره ها را کباب کند،چه بد نوشابه ای است و چه بد تکیه گاهی است و متّکائی».

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 389 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

16-«یمان بن عبد اللّه»گوید:یحیی پسر ام طویل را دیدم در کناسه(میدان بزرگ کوفه) ایستاده است و سپس با بلندترین آوازش فریاد می زد:ای گروه اولیاء اللّه!راستی که ما از آنچه شما می شنوید بیزاریم،هرکس علی علیه السّلام را لعن کند،لعنت خدا بر او باد،ما از آل مروان بیزاریم و آنچه جز از خدا می پرستند،سپس آهسته تر می گفت:هرکس به اولیاء خدا بد می گوید با او همنشینی نکنید،و هرکس شک کند در آنچه ما بدان عقیده داریم با او هماهنگی نکنید،و هرکس از برادران دینی شما نیازمند گردد که از شما خواهش و گدائی کند،به او خیانت کرده اید،سپس این آیه را می خواند:«ما برای ستمکاران آتشی را فراهم کردیم که سراپرده هایشان را فراگرفته و اگر فریادرسی خواهند به کمک آنها شتافته شود و با آبی سوزان چون سرب گداخته که چهره ها را کباب کند،چه بد نوشابه ای است و چه بد تکیه گاهی است(کهف/29)»

توضیح:«یحیی بن ام طویل مطعمی»از اصحاب امام سجاد است و فضل بن شازان دراین باره گفته است در اول کار علی بن الحسین جز پنج تن نبودند که از آن جمله یحیی بن ام طویل است و از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که پس از شهادت امام حسین هم برگشتند جز سه تن که یکی از آنها یحیی بن ام طویل بود و از امام باقر علیه السّلام روایت شده است که چون حجّاج او را خواست که به حضرت علی علیه السّلام لعن کند و چون این کار را نکرد حجاج او را کشت.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 155 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و یحیی بن أم الطویل من أصحاب الحسین، و قال الفضل بن شاذان: لم یکن فی زمن علی بن الحسین علیهما السّلام فی أول أمره إلا خمسة أنفس، و ذکر من جملتهم یحیی بن أم الطویل، و روی عن الصادق علیه السلام أنه قال: ارتد الناس بعد الحسین علیه السلام إلا ثلاثة، أبو خالد الکابلی و یحیی بن أم الطویل و جبیر بن مطعم، ثم إن الناس لحقوا و کثروا، و فی روایة أخری مثله، و زاد فیها و جابر بن عبد الله الأنصاری، و روی عن أبی جعفر علیه السلام أن الحجاج طلبه و قال: تلعن أبا تراب و أمر بقطع یدیه و رجلیه و قتله. و أقول: کان هؤلاء الأجلاء من خواص أصحاب الأئمة علیهم السلام کانوا مأذونین من قبل الأئمة علیهم السلام بترک التقیة لمصلحة خاصة خفیة، أو أنهم کانوا یعلمون أنه لا ینفعهم التقیة و أنهم یقتلون علی کل حال بأخبار المعصوم أو غیره، و التقیة إنما تجب إذا نفعت مع أنه یظهر من بعض الأخبار أن التقیة إنما تجب إبقاء للدین و أهله، فإذا بلغت الضلالة حدا توجب اضمحلال الدین بالکلیة فلا تقیة حینئذ و إن أوجب القتل کما أن الحسین علیه السلام لما رأی انطماس آثار الحق رأسا ترک التقیة و المسالمة. و قال الفیروزآبادی : الکناسة بالضم موضع بالکوفة، و البراء إما بالفتح مصدر، و الحمل للمبالغة، أو بالضم أو الکسر جمع بریء، أو کعلماء جمعه أیضا کما مر. مما تسمعون أی من سب أمیر المؤمنین علیه السلام و مدح أئمة الجور و ما یعبدون من دون الله إشارة إلی أنهم علی کفرهم الأصلی یظهرون الإسلام و یبطنون الکفر، أو إلی أن ترکهم الطاعة لأئمة المنصوبین من قبل الله و طاعتهم خلفاء الجور بمنزلة الشرک، فالمراد بمن یعبدون من دون الله الطواغیت. ثم یخفض ذکر المضارع مکان الماضی للإشعار بتکرر وقوع ذلک منه فیما نحن علیه أی مذهب الإمامیة. و قال فی النهایة : الفتح الحکم، و منه حدیث ابن عباس: ما کنت أدری ما قوله عز و جل

رَبَّنَا اِفْتَحْ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَ قَوْمِنٰا

حتی سمعت بنت ذی یزن تقول لزوجها: تعال أفاتحک، أی أحاکمک، و منه الحدیث: لا تفاتحوا أهل القدر، أی لا تحاکموهم، و قیل: لا تبتدئوهم بالمجادلة و المناظرة، و فی القاموس: فاتح جامع و قاضی، و تفاتحا کلاما بینهما تحافتا دون الناس فقد خنتموه الغرض الحث علی الإعطاء قبل سؤالهم حتی لا یحتاجوا إلی المسألة، فإن العطیة بعد السؤال جزاؤه کما قاله الحکماء، و وردت به الأخبار و قیل: المعنی إن لم تعطوه فقد خنتموه و هو بعید.

أَحٰاطَ بِهِمْ سُرٰادِقُهٰا

فی القاموس: السرادق کلما أحاط بشیء من حائط أو مضرب أو خباء، و قال البیضاوی: أی فسطاطها شبه به ما یحیط بهم من النار، و قیل: السرادق الحجرة التی تکون حول الفسطاط، و قیل: سرادقها دخانها و قیل: حائط من نار

وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا

من العطش

کَالْمُهْلِ

أی کالجسد المذاب و قیل: کدردی الزیت

یَشْوِی اَلْوُجُوهَ

إذا قدم لیشرب من فرط حرارته

بِئْسَ اَلشَّرٰابُ

المهل

وَ سٰاءَتْ

النار

مُرْتَفَقاً

أی متکئا، و أصل الاتفاق نصب المرفق تحت الخد، و هو لمقابلة قوله: و حسنت مرتفقا، و إلا فلا ارتفاق لأهل النار.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 99 

*****

(164) باب أصناف الناس

اشاره

2 / 58

1- الحدیث

1/2841. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، عَنْ سُلَیْمٍ مَوْلی طِرْبَالٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی هِشَامٌ، عَنْ حَمْزَةَ بْنِ الطَّیَّارِ، قَالَ:

قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «النَّاسُ عَلی(3) سِتَّةِ أَصْنَافٍ». قَالَ: قُلْتُ: أَ تَأْذَنُ(4) لِی أَنْ أَکْتُبَهَا؟ قَالَ: «نَعَمْ». قُلْتُ : مَا أَکْتُبُ؟

قَالَ: «اکْتُبْ أَهْلَ(5) الْوَعِیدِ مِنْ(6) أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَهْلِ(7) النَّارِ، وَ اکْتُبْ: «وَ آخَرُونَ(8) اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً»(9)» . قَالَ: قُلْتُ: مَنْ هوءُلاَءِ؟ قَالَ: «وَحْشِیٌّ مِنْهُمْ(10)».

ص: 133


1- 1 . الکهف (18) : 29 . و«السرادق» کلُّ ما أحاط بشیء من حائط أو مضرب أو خباء . و«کالمهل» أی کالجسد المذاب . و«مرتفقا» أی متّکأً ، وأصل الارتفاق نصب المرفق تحت الخدّ ، وهو لمقابلة قوله : «وحسنت مرتفقا» وإلاّ فلا ارتفاق لأهل النار . راجع : مرآة العقول ، ج 11 ، ص 99 .
2- 2 . الوافی، ج 2 ، ص 233 ، ح 698 ؛ البحار ، ج 74 ، ص 220 ، ح 53 .
3- 3 . فی مرآة العقول : - «علی » .
4- 4 . فی «د ، بس ، بف » والوافی : «تأذن » بدون الهمزة.
5- 5 . یجوز فیه الرفع والنصب .
6- 6 . فی «بر » والوافی : «الوعدین» بدل «الوعید من » . وهو أظهر ، أی الذین یتحقّق فیهم وعد الثواب ووعید العقاب . وفی حاشیة «د ، بف » : «الوعد من » .
7- 7 . فی مرآة العقول : - «أهل » .
8- 8 . فی حاشیة «بف » : + «کأنّهم الفسّاق من أهل التوبة » .
9- 9 . التوبة (9 ) : 102 .
10- 10 . وحشیّ بن حرب الجشیّ من سودان مکّة ، وهو قاتل سیّد الشهداء حمزة بن عبدالمطّلب علیهماالسلام یوم اُحد ، وأسلم بعد ذلک وصحب النبیّ صلی الله علیه و آله وسمع منه أحادیث ، وشرک فی قتل مسیلمة الکذّاب یوم الیمامة وکان یقول : قتلت خیر الناس و شرّ الناس ، وروی أنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله قال لوحشیّ حین أسلم : «غیّب وجهک عنّی یا وحشیّ لا أراک» ، ونزل الوحشیّ حمص و مات فیها ، راجع : الطبقات الکبری ، ج 7 ، ص 418 ؛ الاستیعاب ، ج 4 ، ص 1564 ، الرقم 2739 .

قَالَ: «وَ اکْتُبْ(1): «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لاِءَمْرِ اللّهِ إِمّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ»(2)».

قَالَ: «وَ اکْتُبْ: «إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدَانِ(3) لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً(4) وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلاً»(5) : لاَ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً(6) إِلَی الْکُفْرِ، وَ لاَ یَهْتَدُونَ سَبِیلاً إِلَی الاْءِیمَانِ «فَأُولئِکَ عَسَی اللّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ»(7)».

قَالَ: «وَ اکْتُبْ: «أَصْحَابُ الاْءَعْرَافِ»(8)». قَالَ: قُلْتُ: وَ مَا أَصْحَابُ الاْءَعْرَافِ؟ قَالَ: «قَوْمٌ اسْتَوَتْ حَسَنَاتُهُمْ وَ سَیِّئَاتُهُمْ، فَإِنْ أَدْخَلَهُمُ النَّارَ فَبِذُنُوبِهِمْ ، وَ إِنْ أَدْخَلَهُمُ الْجَنَّةَ فَبِرَحْمَتِهِ». (9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حمزة بن طیار گوید: حضرت صادق علیه السلام بمن فرمود: مردم بر شش گونه هستند، گوید: عرضکردم: اجازه میفرمائید آن را بنویسم؟ فرمود: آری، عرضکردم: چه بنویسم؟ فرمود: بنویس اهل وعید از اهل بهشت و دوزخ. و بنویس:«و دیگران که اعتراف کردند بگناهان خویش و بیامیختند کردار خوب را با کردار بد» (سورۀ توبه آیۀ 102) گوید: عرض کردم: اینها کیانند؟ فرمود: وحشی (کشنده حضرت حمزه بن عبد المطلب سید الشهداء عموی پیغمبر اکرم «صلّی الله علیه و آله») از اینهاست، فرمود: و بنویس «و دیگران که بامید خدایند یا عذابشان کند یا توبه شان بپذیرد»(سوره توبه آیۀ 106). و بنویس «مگر ناتوانان از مردان و زنان و کودکان که نه چاره ای توانند و نه راه بجائی برند» که نه چاره ای بسوی کفر دارند و نه راهی بایمان دارند «اینها را امید است خداوند درگذرد از ایشان»(سورۀ نساء آیۀ 98-99). فرمود: و بنویس اصحاب اعراف، گوید: عرضکردم: اصحاب اعراف کیانند؟ فرمود: مردمی که کارهای نیک و کارهای بد آنها برابر باشد، پس اگر آنها را بدوزخ برد بسبب گناهانشان است، و اگر ببهشت برد رحمت اوست.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 90 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از حمزة بن طیّار،گوید:امام صادق(علیه السّلام)به من فرمود: مردم بر شش صنف باشند،گوید:گفتم:به من اجازه می دهید که بنویسم؟فرمود:آری،گفتم:چه بنویسم؟فرمود: بنویس: 1-اهل و عید(یعنی مکلفان مسئول)از اهل بهشت و دوزخ- بنویس(102 سوره توبه): 2-«دیگرانی که به گناهانشان اعتراف دارند،کردار خوب را با کردار بد در آمیخته اند»گوید:گفتم:اینان کیانند؟فرمود:وحشی از اینها است-گوید:فرمود:بنویس(106 سوره توبه): 3-«و دیگرانی که در عاقبت خود به امر خدایند یا آنها را عذاب کند و یا آنکه از آنها درگذرد و به آنها ببخشد»،گوید:فرمود: بنویس(98 سوره نساء): 4-«جز مستضعفان از مردان و زنان و کودکان که نه چاره ای توانند و نه به راهی پی برند،چاره ای ندارند که به کفر گرایند و راهی هم به ایمان ندارند»(99 سوره نساء): 5-«آنهایند که بسا باشد خدا ازشان درگذرد»فرمود:بنویس: 6-اصحاب اعراف را،گوید:گفتم:اصحاب اعراف چیستند؟فرمود:مردمی که حسنات و سیئات آنها برابر باشد،و اگر آنها را به دوزخ برد،به کیفر گناهان آنها است و اگر آنها را به بهشت برد از رحمت و مهربانی او است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 389 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-حمزه بن طیّار،گوید:امام صادق علیه السّلام به من فرمود:

مردم شش گروه اند،گوید:عرض کردم:به من اجازه می دهید که بنویسم؟فرمود:آری، گفتم:چه بنویسم؟فرمود:بنویس:1-اهل وعید از اهل بهشت و دوزخ-و بنویس:

2-«و دیگران که به گناهانشان اعتراف کردند و کردار خوب با کردار بد به هم درآمیختند(توبه/102)»گوید:عرض کردم:اینان کیانند؟

فرمود:وحشی(از کشنده حمزه در جنگ احد)از اینهاست-فرمود:و بنویس:3-«و دیگران که به امید خدایند یا آنها را عذاب کند و یا از آنها درگذرد و ببخشد(توبه/106)»گوید:فرمود:و بنویس:

4-«مگر آن گروه از مردان و زنان و کودکان که به راستی ناتوان بودند که راهی برای گریز از آن محیط کفر نداشتند(نساء/98)»5-«آنها امیدوار به عفو و بخشش خداوندند که گناهانشان را ببخشد(نساء/99)»فرمود بنویس:6-اصحاب اعراف را، گوید:عرض کردم:اصحاب اعراف کیانند؟فرمود:مردمی که حسنات و سیئات آنها برابر باشد،و اگر آنها را به دوزخ برد،به کیفر گناهان آنهاست و اگر آنها را به بهشت برد از رحمت و مهربانی اوست.

توضیح:انحصار مردم به شش گروه به این خاطر است که مردم یا کافر باشند و یا مؤمن یا نه این و نه آن یعنی نه حق را فهمیده و نه انکارش کرده و مؤمن خود چهار نوع است:1-مؤمن کامل که گناهی نکرده و اهل بهشت است 2-مؤمن گنهکاری که توبه کرده و خوب و بدش را به هم آمیخته 3-مؤمن گنهکاری که توبه نکرده و کار خوبش بیش از کار بد اوست و کارش با خداست 4-کسی که کار خویش نمی چربد و توبه هم نکرده و از گروه اعراف است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 155 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. الناس ستة أصناف قیل: لعل وجه الحصر أن الناس إما مؤمن أو کافر أو لا هذا و لا ذاک، و الأخیر هم المستضعفون الذین لا یقرون بالحق و لا ینکرونه، و الثانی هم أهل النار قطعا، و الأول إما مؤمن کامل سابق بالخیرات لم یصدر منه ذنب أصلا أولا، و الأول هم أهل الجنة قطعا، و الثانی إما أن یتوب عن ذنبه أو لا و الأول هم

آخَرُونَ اِعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صٰالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً

عَسَی اَللّٰهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ

أی یقبل توبتهم، و الثانی إما أن تغلب حسناته علی سیئاته أو لا، و الأول هم

آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اَللّٰهِ إِمّٰا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمّٰا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ

و الثانی هم أصحاب الأعراف، انتهی. و أقول: قد عرفت أن مصطلح الآیات و الأخبار فی الإیمان و الکفر غیر مصطلح المتکلمین، و أن المؤمن غالبا یطلق علی من صحت عقائده و عمل بفرائض الله و اجتنب الکبائر، فهو من أهل الوعد بالجنة، و یدخلها البتة و یقابله أقسام کثیرة، فلذا تنقسم الفرق ستة أقسام، فالأول و الثانی أهل الوعد و الوعید، اکتفی بأحدهما تغلیبا، و فی بعض النسخ الوعد لذلک، و فی بعضها الوعدین و هو أظهر، أی الذین یتحقق فیهم وعد الثواب و وعید العقاب قطعا إذا ماتوا علی إحدی الحالتین. و قوله: من أهل الجنة و النار بیان لأهل الوعید، أی جزما، و هم الذین قال الله تعالی فیهم فی سورة التوبة:

وَعَدَ اَللّٰهُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا وَ مَسٰاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنّٰاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوٰانٌ مِنَ اَللّٰهِ أَکْبَرُ ذٰلِکَ هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ

و قال فی تلک السورة أیضا

وَعَدَ اَللّٰهُ اَلْمُنٰافِقِینَ وَ اَلْمُنٰافِقٰاتِ وَ اَلْکُفّٰارَ نٰارَ جَهَنَّمَ خٰالِدِینَ فِیهٰا هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اَللّٰهُ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُقِیمٌ

فهاتان الفرقتان أهل الوعدین و قال أیضا فی تلک السورة:

وَ آخَرُونَ اِعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ . قال الطبرسی: یعنی من أهل المدینة أو من الأعراب آخرون أقروا بذنوبهم و لیس براجع إلی المنافقین، و الاعتراف و الإقرار بالشیء عن معرفة

خَلَطُوا عَمَلاً صٰالِحاً

یعنی أنهم یفعلون أفعالا جمیلة و أفعالا سیئة قبیحة، و التقدیر و عملا آخرا سیئا

عَسَی اَللّٰهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ

،قال المفسرون: عسی من الله واجبة و إنما قال عسی حتی یکونوا بین طمع و إشفاق، فیکون ذلک أبعد من الاتکال علی العفو و إهمال التوبة

إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ

هذا تعلیل لقبول التوبة من العصاة. ثم قال (ره): قال أبو حمزة: بلغنا أنهم ثلاثة نفر من الأنصار: أبو لبابة بن عبد المنذر، و ثعلبة بن ودیعة، و أوس بن حذام، تخلفوا عن رسول الله عند مخرجه إلی تبوک، فلما بلغهم ما أنزل فیمن تخلف عن نبیه صلی الله علیه و آله و سلم أیقنوا بالهلاک فأوثقوا أنفسهم بسواری المسجد، فلم یزالوا کذلک حتی قدم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فسأل عنهم فذکروا أنهم أقسموا لا یحلون أنفسهم حتی یکون رسول الله محلهم، فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: و أنا أقسم لا أکون أول من حلهم إلا أن أو مر فیهم بأمر، فلما نزل

عَسَی اَللّٰهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ

عمد رسول الله إلیهم فحلهم فانطلقوا فجاءوا بأموالهم إلی رسول الله فقالوا: هذه أموالنا التی خلفتنا عنده فخذها و تصدق بها عنا، فقال علیه السلام: ما أمرت فیها بأمر، فنزل:

خُذْ مِنْ أَمْوٰالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ

الآیات. و قیل: إنهم کانوا عشرة رهط منهم أبو لبابة عن ابن عباس، و روی عن أبی جعفر علیه السلام أنها نزلت فی أبی لبابة و لم یذکر معه غیره، و سبب نزولها فیه ما جری منه فی بنی قریظة حین قال: إن نزلتم علی حکمه فهو الذبح، و به قال مجاهد. و قیل: نزلت فیه خاصة حین تأخر عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی غزوة تبوک، فربط نفسه بساریة کما تقدم. قال: وحشی منهم قال فی القاموس: وحشی بن حرب صحابی و هو قاتل حمزة رضی الله عنه فی الجاهلیة، و مسیلمة الکذاب فی الإسلام. و أقول: أدرجه علیه السلام فی هذا الصنف و أدرجه أبوه علیه السلام فیما سیأتی فی المرجون لأمر الله، و لعله قد یطلق المرجون علی المعنی الشامل للصنفین جمیعا، و یمکن أن یکون بین الصنفین عموم و خصوص و إنما أوردهما للاستشهاد بالآیتین،

وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اَللّٰهِ

أی مؤخرون موقوفون لما یرد من أمر الله فیهم. و قال قال الأزهری: إلا رجاء تهمز و لا تهمز أرجأت الأمر و أرجیته أخرته

إِمّٰا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمّٰا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ

و إما لوقوع أحد الشیئین و الله سبحانه عالم بما یصیر إلیه أمرهم، و لکنه سبحانه خاطب العباد بما عندهم،

وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ

بما یؤول إلیه حالهم

حَکِیمٌ

فیما یفعله بهم. و قال (ره): قال مجاهد و قتادة: نزلت الآیة فی هلال بن أمیة و مرارة بن الربیع و کعب بن مالک، و هم من الأوس و الخزرج، و کان کعب بن مالک رجل صدق غیر مطعون علیه، و إنما تخلف توانیا عن الاستعداد حتی فإنه المسیر، و انصرف رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فقال: و الله ما لی من عذر و لم یعتذر إلیه بالکذب، فقال صلی الله علیه و آله و سلم: صدقت قم حتی یقضی الله فیک، و جاء الآخران فقالا مثل ذلک و صدقا، فنهی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من مکالمتهم و أمر نساءهم باعتزالهم حتی ضاقت علیهم الأرض بما رحبت، فأقاموا علی ذلک خمسین لیلة، و بنی کعب خیمة علی سلع فیکون فیها وحده، ثم نزلت التوبة علیهم بعد الخمسین فی اللیل، و هی قوله:

وَ عَلَی اَلثَّلاٰثَةِ اَلَّذِینَ خُلِّفُوا

الآیة، فأصبح المسلمون یبتدرونهم و یبشرونهم، انتهی. أقول: یظهر مما ذکروه أن هؤلاء أیضا کانوا تائبین فالفرق بینهم و بین الفرقة السابقة مشکل إلا أن یکون الفرق باختلاف مراتب ذنوبهم و مراتب توبتهم و سیأتی فی الأخبار الآتیة وجوه أخری من الفرق بحسب ضعف الإیمان و قوته و کمال إتمام الحجة علیهم و عدمه.

إِلاَّ اَلْمُسْتَضْعَفِینَ

أقول: سابقه هذه الآیة:

إِنَّ اَلَّذِینَ تَوَفّٰاهُمُ اَلْمَلاٰئِکَةُ

أی یقبض أرواحهم

ظٰالِمِی أَنْفُسِهِمْ

أی فی حال هم فیها ظالمو أنفسهم

قٰالُوا فِیمَ کُنْتُمْ

أی قالت لهم الملائکة فی أی شیء کنتم من دینکم؟ علی وجه التقریر و التوبیخ

قٰالُوا کُنّٰا مُسْتَضْعَفِینَ فِی اَلْأَرْضِ

فیستضعفنا أهل الشرک بالله فی أرضنا و بلادنا

قٰالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اَللّٰهِ وٰاسِعَةً فَتُهٰاجِرُوا فِیهٰا

أی فتخرجوا من أرضکم و دورکم و تفارقوا من یمنعکم من الإیمان بالله و رسوله

فَأُولٰئِکَ مَأْوٰاهُمْ جَهَنَّمُ وَ سٰاءَتْ مَصِیراً، `إِلاَّ اَلْمُسْتَضْعَفِینَ

أی الذین استضعفهم المشرکون

مِنَ اَلرِّجٰالِ وَ اَلنِّسٰاءِ وَ اَلْوِلْدٰانِ لاٰ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً

أی یعجزون عن الهجرة لإعسارهم و قلة حیلتهم

وَ لاٰ یَهْتَدُونَ سَبِیلاً

فی الخلاص من مکة

فَأُولٰئِکَ عَسَی اَللّٰهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ

لعذرهم فی ترک الهجرة

وَ کٰانَ اَللّٰهُ عَفُوًّا غَفُوراً . هذا علی تفسیر المفسرین، و علی تأویله علیه السلام لا یستطیعون حیلة إلی الکفر أی لا یقدرون علی إلقاء الشبه القویة فی الکفر، و لا علی الرسوخ فیه

وَ لاٰ یَهْتَدُونَ سَبِیلاً

إلی الإیمان أی لبلاهتهم و قلة عقلهم و معرفتهم لا یستولون علی معرفة الحق و الثبات فیه، فلهم فی ذلک عذر یمکن أن یعفو الله عنهم، و لعله من بطون الآیة، و یمکن تطبیقه علی ظاهر الآیة أیضا بأن یکونوا فی مکة غیر عارفین بالإسلام و شرائعه و دلائله، و کانوا بین المشرکین و لم یمکنهم تحصیل ذلک هناک، و لما سمعوا بعثة الرسول کان یجب علیهم الهجرة لیتم علیهم الحجة و یستقروا فی الدین، فمنهم من کان یمکنه ذلک و لم یفعل فهو غیر معذور و لذا تقول لهم الملائکة:

أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اَللّٰهِ وٰاسِعَةً

؟و منهم من لم یمکنهم ذلک فعسی أن یقبل الله عذرهم. و أما الأعراف فقد مر تفسیرها، و قال بعض المفسرین: هو سور بین الجنة و النار، و هو السور المذکور فی قوله تعالی:

فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بٰابٌ

و قیل: أی حاجة إلی ضرب هذا السور، و الجنة فوق السماوات و الجحیم فی أسفل سافلین؟ و أجیب بأن بعد أحدهما عن الآخر لا یمنع أن یکون بینهما سور و حجاب و له أسفل و أعلی، و علی أعلاه رجال یعرفون کلا بسیماهم، أجلسهم الله تعالی فی ذلک المکان العالی إظهارا لشرفهم، و لیکونوا مشرفین مطلعین علی أحوال الخلائق، و هم کما کانوا فی الدنیا شهداء علی أهل الإیمان و أهل الکفر و أهل الطاعة و أهل المعصیة کذلک یکونون شهداء فی ذلک الیوم علیهم، ثم إنه تعالی ینقلهم إلی أعلی درجات الجنة و علی أسفله قوم تساوت حسناتهم و سیئاتهم، أوقفهم الله تعالی علیه لأنها درجة متوسطة بین الجنة و النار، و یمکن أن ینتقل بعضهم أو کلهم بعد ذلک إلی الجنة بفضله تعالی. و أقول: یحتمل أن یکون الغرض من التقسیم بیان الواسطة بین المؤمن و الکافر بذکر آیات تدل علی ذلک و إن کان بعض الأقسام متداخلة أو متساویة، و سیأتی وجوه أخر إنشاء الله تعالی.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 104 

*****

2- الحدیث

2/2842. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ، عَنْ یُونُسَ، عَنْ حَمَّادٍ، عَنْ حَمْزَةَ بْنِ الطَّیَّارِ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «النَّاسُ عَلی سِتِّ(10) فِرَقٍ _ یَؤُولُونَ(11) کُلُّهُمْ(12) إِلی ثَلاَثِ 2 / 382

فِرَقٍ _ : الاْءِیمَانِ، وَ الْکُفْرِ، وَ الضَّلاَلِ وَ هُمْ أَهْلُ الْوَعْدَیْنِ(13) الَّذِینَ وَعَدَهُمُ اللّهُ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ(14): الْمُوءْمِنُونَ، وَ الْکَافِرُونَ، وَ الْمُسْتَضْعَفُونَ ، وَ الْمُرْجَوْنَ لاِءَمْرِ اللّهِ «إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ»(15) ، وَ الْمُعْتَرِفُونَ بِذُنُوبِهِمْ «خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً»(16) ، وَ أَهْلُ

ص: 134


1- 1 . فی «ز » : «اکتب» بدون الواو .
2- 2 . التوبة (9) : 106.
3- 3 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، بر ، بس » : + «الذین » .
4- 4 . فی «بف » : + «إلی الکفر » .
5- 5 . النساء (4) : 98 .
6- 6 . فی «ب » : - «لایستطیعون حیلة » .
7- 7 . النساء (4) : 99 .
8- 8 . الأعراف (7) : 48 .
9- 9 . تفسیر العیّاشی ، ج 2 ، ص 18 ، ح 46 ، عن الطیّار ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، من قوله : «واکتب: «أَصْحَ_بُ الأَعْرَافِ» » مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 4 ، ص 212 ، ح 1828.
10- 10 . فی «د ، بر » : «ستّة » .
11- 11 . فی تفسیر العیّاشی : «یؤتون » .
12- 12 . فی تفسیر العیّاشی : - «کلّهم » . و «کلّهم » تأکید ، لا فاعل إلاّ علی لغة : أکلونی البراغیث .
13- 13 . فی «ج » وشرح المازندرانی : «الوعید » . وفی حاشیة «د » : «الوعد » .
14- 14 . فی تفسیر العیّاشی ، ح 131 : + «وهم » .
15- 15 . التوبة (9) : 106.
16- 16 . التوبة (9 ) : 102 .

الاْءَعْرَافِ(1)».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز حمزة بن طیار از آن حضرت علیه السلام حدیث کند که فرمود: مردم شش دسته اند که بسه دسته برگردند. ایمان، کفر، گمراهی، و ایشان اهل دو وعدند که خداوند بآنها وعده بهشت و دوزخ داده است: مؤمنان، و کافران، و ناتوانان، و آنان که بامید خدایند (و کارشان با خدا است) یا عذابشان کند و یا توبه شان را بپذیرد، و آنان که بگناهان خویش اعتراف کنند و کردار خوب را با کردار بد بهم آمیخته اند، و دیگر اهل اعراف هستند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 91 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از حمزة بن طیّار که امام صادق(علیه السّلام)فرمود: مردم شش دسته اند و هر شش به سه دسته بر گردند:ایمان و کفر و گمراهی،و ایشان اهل دو وعدند،آن کسانی که خدا به آنها وعدۀ بهشت و دوزخ داده است:مؤمنان و کافران و مستضعفان و آنان که کارشان با خدا است یا عذابشان می کند و یا توبۀ آنها را می پذیرد و آنان که اعتراف کنند به گناهان خود،در هم آمیخته اند کردار خوب را با کردار دیگری بد،و دیگر اعراف هستند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 391 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«حمزة بن طیّار»روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمود:مردم شش گروه اند که به سه دسته برگردند:ایمان،کفر،گمراهی،و ایشان اهل دو عده اند،آن کسانی که خدا به آنها وعدۀ بهشت و دوزخ داده است:مؤمنان و کافران و مستضعفان و آنان که کارشان با خداست یا عذابشان کند و یا توبۀ آنها را بپذیرد و آنان که به گناهان خود اعتراف کنند و کارهای خوب خود با کارهای بد خویش به هم آمیخته اند و دیگر اهل اعراف اند.

توضیح:جمعی بر این باورند که گمراهان چهار دسته اند که با اهل ایمان شش دسته شوند:1- اهل بهشت که مؤمنانند 2-اهل دوزخ که کافرانند 3-ناتوانان و مستضعفان که ایمان و کفر را فهمیده اند و مانند کودکان و دیوانگان اند 4-کسانی که در دین تکلیفی ندارند و کارشان با خداست یا عذابشان کند و یا از آنها درگذرد 5-فاسقان و بدکاران از مؤمنان اند که کار خوب و بد هر دو دارند و به گناهان خود اعتراف می کنند و ممکن است مورد عفو و بخشش خداوند قرار گیرند 6- اصحاب اعراف اند که گناه و ثوابشان نسبت به هم برتری و اضافه ندارند که یا به بهشت روند و یا به جهنم و در اعراف بمانند تا خداوند تکلیفشان را روشن کند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 157 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن. الناس علی ست فرق أقول: مضمونه قریب من مفاد الخبر السابق، و الضمیر فی قوله: و هم ، راجع إلی الست فرق، و الوعد أعم من الوعید، و النسخ هنا أیضا مختلفة کالسابق، و هو إشارة إلی فریقین إحداهما أهل وعد الجنة، و قوله: المؤمنون بیان له، و الأخری أهل وعید النار، و قوله: و الکافرون بیان له، و قیل: هم راجع إلی أهل الضلال و الواو فی قوله: و النار بمعنی مع، أی وعدهم الله الجنة و النار معا، و قوله: المؤمنون، و ما بعده خبر مبتدإ محذوف، و التقدیر الست فرق المؤمنون إلخ و لا یخفی بعده. و قیل: یعنی إن الناس ینقسمون أولا إلی ثلاث فرق بحسب الإیمان و الکفر و الضلال، ثم إن أهل الضلال ینقسمون إلی أربع فیصیر المجموع ست فرق: الأولی أهل الوعد بالجنة، و هم المؤمنون و أرید بهم من آمن بالله و بالرسول و بجمیع ما جاء به الرسول صلی الله علیه و آله و سلم إما بقلبه أو بلسانه أو خالف الله فی شیء من کبائر الفرائض استخفافا. و الثالثة : المستضعفون و هم الذین لا یهتدون إلی الإیمان سبیلا، لعدم استطاعتهم کالصبیان و المجانین و البله، و من لم تصل الدعوة إلیه. و الرابعة : المرجون لأمر الله و هم المؤخر حکمهم إلی یوم القیامة من الإرجاء بمعنی التأخیر یعنی لم یأت لهم وعد و لا وعید فی الدنیا، و إنما أخر أمرهم إلی مشیة الله فیهم إما یعذبهم و إما یتوب علیهم ، و هم الذین تابوا من الکفر و دخلوا فی الإسلام إلا أن الإسلام لم یتقرر فی قلوبهم و لم یطمئنوا إلیه بعد، و منهم المؤلفة قلوبهم و من یعبد الله علی حرف، قبل أن یستقرا علی الإیمان أو الکفر، و هذا التفسیر للمرجین بحسب هذا التقسیم الذی فی هذا الحدیث. و الخامسة: فساق المؤمنین الذین خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا ثم اعترفوا بذنوبهم فعسی الله أن یتوب علیهم. و السادسة : أصحاب الأعراف و هم قوم استوت حسناتهم و سیئاتهم لا یرجح إحداهما علی الأخری لیدخلوا به الجنة و النار، فیکونون فی الأعراف حتی یرجح أحد الأمرین بمشیة الله سبحانه.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 106 

*****

3- الحدیث

3/2843 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ زُرَارَةَ، قَالَ:

دَخَلْتُ أَنَا وَ حُمْرَانُ _ أَوْ أَنَا وَ بُکَیْرٌ _ عَلی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: قُلْتُ(3) لَهُ: إِنَّا(4) نَمُدُّ

ص: 135


1- 1 . فی الوافی : «یعنی أنّ الناس ینقسمون أوّلاً إلی ثلاث فرق بحسب الإیمان والکفر والضلال ، ثمّ أهل الضلال ینقسمون إلی أربع فیصیر المجموع ستّ فرق : الاُولی : أهل الوعد بالجنّة ، وهم المؤمنون ، واُرید بهم من آمن باللّه وبالرسول وبجمیع ما جاء به الرسول بلسانه وقلبه وأطاع اللّه بجوارحه . والثانیة : أهل الوعید بالنار ، وهم الکافرون ، واُرید بهم من کفر باللّه أو برسوله ، أو بشیء ممّا جاء به الرسول ، إمّا بقلبه ، أو بلسانه ، أو خالف اللّه فی شیء من کبائر الفرائض استخفافا . والثالثة : المستضعفون ، وهم الذین لایهتدون إلی الإیمان سبیلاً ؛ لعدم استطاعتهم ، کالصبیان والمجانین والبله ومن لم تصل الدعوة إلیه . والرابعة : المرجون لأمراللّه ، وهم المؤخّر حکمهم إلی یوم القیامة ، من الإرجاء بمعنی التأخیر ؛ یعنی لم یأت لهم وعد ولا وعید فی الدنیا ، وإنّما اُخّر أمرهم إلی مشیّة اللّه فیهم ، إمّا یعذّبهم وإمّا یتوب علیهم ، و هم الذین تابوا من الکفر ودخلوا فی الإسلام إلاّ أنّ الإسلام لم یتقرّر فی قلوبهم ، ولم یطمئنّوا إلیه بعد ، ومنهم المؤلّفة قلوبهم ومن یعبداللّه علی حرف قبل أن یستقرّا علی الإیمان ، أو الکفر. وهذا التفسیر للمرجئین بحسب هذا التقسیم الذی فی الحدیث ، وإلاّ فأهل الضلال کلّهم مرجون لأمراللّه ، کما تأتی الإشارة إلیه فی حدیث آخر . والخامسة : فسّاق المؤمنین الذین خلطوا عملاً صالحا وآخر سیّئا ، ثمّ اعترفوا بذنوبهم ، فعسی اللّه أن یتوب علیهم . والسادسة : أصحاب الأعراف ، وهم قوم استوت حسناتهم وسیّئاتهم ، لایرجّح أحدهما علی الآخر ؛ لیدخلوا به الجنّة أو النار ، فیکونون فی الأعراف حتّی یرجّع أحد الأمرین بمشیّة اللّه سبحانه . وهذا التفسیر والتفصیل یظهر من الأخبار الآتیة إن شاء اللّه» .
2- 2 . تفسیر العیّاشی ، ج 2 ، ص 110 ، ح 131 ، عن ابن طیّار ، عن أبی عبداللّه علیه السلام . الخصال ، ص 333 ، باب الستّة ، ح 34 ، بسند آخر ، وتمام الروایة : «الناس علی ستّ فرق : مستضعف ، ومؤلّف ، ومرجی، ومعترف بذنبه ، وناصب ، ومؤمن » . راجع : تفسیر العیّاشی ، ج 2 ، ص 106 ، ح 107 الوافی ، ج 4 ، ص 211 ، ح 1827 .
3- 3 . فی «بر ، بف » والوافی : «فقلنا» . وفی حاشیة «د » : «قلنا» .
4- 4 . فی «ب ، د ، بس » : «إنّما» .

الْمِطْمَارَ، قَالَ: «وَ مَا الْمِطْمَارُ؟» قُلْتُ: التُّرُّ(1)، فَمَنْ وَافَقَنَا مِنْ عَلَوِیٍّ أَوْ(2) غَیْرِهِ(3)، تَوَلَّیْنَاهُ؛ وَ مَنْ خَالَفَنَا مِنْ عَلَوِیٍّ أَوْ غَیْرِهِ(4)، بَرِئْنَا مِنْهُ.

2 / 383

فَقَالَ لِی : «یَا زُرَارَةُ، قَوْلُ اللّهِ أَصْدَقُ مِنْ قَوْلِکَ، فَأَیْنَ الَّذِینَ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ(5) لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلاً»(6)؟ أَیْنَ الْمُرْجَوْنَ لاِءَمْرِ اللّهِ(7)؟ أَیْنَ الَّذِینَ «خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً»(8)؟ أَیْنَ «أَصْحَابُ الاْءَعْرَافِ» (9)؟ أَیْنَ «الْمُوءَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ»؟».(10)

وَ زَادَ حَمَّادٌ فِی الْحَدِیثِ، قَالَ(11): فَارْتَفَعَ صَوْتُ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام وَ صَوْتِی حَتّی(12) کَانَ(13) یَسْمَعُهُ مَنْ عَلی بَابِ الدَّارِ(14).

ص: 136


1- 1 . «المطمار» و«الترّ» : خیط البنّاء . یعنی إنّا نضع میزانا لتولّینا الناس و براءتنا منهم ، وهو ما نحن علیه من التشیّع ، فمن استقام معنا علیه فهو ممن تولّیناه ، ومن نال عنه و عدل فنحن برآء ، کائنا ما کان . راجع : القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 604 (طهر) ؛ مجمع البحرین ، ج 3 ، ص 233 (ترر) ؛ الوافی ، ج 4 ، ص 208 .
2- 2 . فی «ب ، ج ، د ، ز» : «و » .
3- 3 . فی شرح المازندرانی : «غیرهم » .
4- 4 . فی «ز » : «و غیره » .
5- 5 . فی «بس » : + «الذین» .
6- 6 . النساء (4) : 98 .
7- 7 . إشارة إلی الآیة 106 من سورة التوبة (9) .
8- 8 . التوبة (9) : 102 .
9- 9 . الأعراف (7) : 48 .
10- 10 . التوبة (9) : 60 .
11- 11 . الظاهر أنّ عبارة «وزاد حمّاد فی الحدیث» من کلام ابن أبی عمیر ؛ فقد روی هو عن حمّاد [بن عثمان] عن زرارة فی بعض الأسناد . فعلیه ، الضمیر المستتر فی «قال» راجع إلی زرارة کما هو واضح . فتحصّل أنّ سند ذیل الخبر معلّق علی سند الصدر . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 6 ، ص 385386 ؛ و ص 411 .
12- 12 . فی «بف » : - «حتّی» .
13- 13 . فی «بر ، بف» وشرح المازندرانی : «کاد» .
14- 14 . فی مرآة العقول ، ج 11 ، ص 107 : «هذا ممّا یقدح به فی زرارة ویدلّ علی سوء أدبه ، ولمّا کانت جلالته وعظمته ورفعة شأنه وعلوّ مکانه ممّا أجمعت علیه الطائفة وقد دلّت علیه الأخبار المستفیضة ، فلا یعبأ بما یوهم خلاف ذلک . ویمکن أن یکون هذه الاُمور هی فی بدء أمرها قبل کمال معرفته ، أو کان هذا من طبعه وسجیّته ولم یمکنه ضبط نفسه ، ولم یکن ذلک لشکّه وقلّة اعتنائه ، أو کان قصده معرفة کیفیّة المناظرة فی هذا المطلب مع المخالفین ، أو کان لشدّة تصلّبه فی الدین وحبّه لأئمّة المؤمنین حیث کان لایجوّز دخول مخالفیهم فی الجنّة» .

وَ زَادَ(1) فِیهِ جَمِیلٌ، عَنْ زُرَارَةَ: فَلَمَّا کَثُرَ الْکَلاَمُ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ، قَالَ لِی: «یَا زُرَارَةُ، حَقّاً عَلَی اللّهِ أَنْ یُدْخِلَ(2) الضُّلاَّلَ الْجَنَّةَ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز حمزة بن طیار از آن حضرت علیه السلام حدیث کند که فرمود: مردم شش دسته اند که بسه دسته برگردند. ایمان، کفر، گمراهی، و ایشان اهل دو وعدند که خداوند بآنها وعده بهشت و دوزخ داده است: مؤمنان، و کافران، و ناتوانان، و آنان که بامید خدایند (و کارشان با خدا است) یا عذابشان کند و یا توبه شان را بپذیرد، و آنان که بگناهان خویش اعتراف کنند و کردار خوب را با کردار بد بهم آمیخته اند، و دیگر اهل اعراف هستند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 91 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از حمزة بن طیّار که امام صادق(علیه السّلام)فرمود: مردم شش دسته اند و هر شش به سه دسته بر گردند:ایمان و کفر و گمراهی،و ایشان اهل دو وعدند،آن کسانی که خدا به آنها وعدۀ بهشت و دوزخ داده است:مؤمنان و کافران و مستضعفان و آنان که کارشان با خدا است یا عذابشان می کند و یا توبۀ آنها را می پذیرد و آنان که اعتراف کنند به گناهان خود،در هم آمیخته اند کردار خوب را با کردار دیگری بد،و دیگر اعراف هستند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 391 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«حمزة بن طیّار»روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمود:مردم شش گروه اند که به سه دسته برگردند:ایمان،کفر،گمراهی،و ایشان اهل دو عده اند،آن کسانی که خدا به آنها وعدۀ بهشت و دوزخ داده است:مؤمنان و کافران و مستضعفان و آنان که کارشان با خداست یا عذابشان کند و یا توبۀ آنها را بپذیرد و آنان که به گناهان خود اعتراف کنند و کارهای خوب خود با کارهای بد خویش به هم آمیخته اند و دیگر اهل اعراف اند.

توضیح:جمعی بر این باورند که گمراهان چهار دسته اند که با اهل ایمان شش دسته شوند:1- اهل بهشت که مؤمنانند 2-اهل دوزخ که کافرانند 3-ناتوانان و مستضعفان که ایمان و کفر را فهمیده اند و مانند کودکان و دیوانگان اند 4-کسانی که در دین تکلیفی ندارند و کارشان با خداست یا عذابشان کند و یا از آنها درگذرد 5-فاسقان و بدکاران از مؤمنان اند که کار خوب و بد هر دو دارند و به گناهان خود اعتراف می کنند و ممکن است مورد عفو و بخشش خداوند قرار گیرند 6- اصحاب اعراف اند که گناه و ثوابشان نسبت به هم برتری و اضافه ندارند که یا به بهشت روند و یا به جهنم و در اعراف بمانند تا خداوند تکلیفشان را روشن کند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 157 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن. الناس علی ست فرق أقول: مضمونه قریب من مفاد الخبر السابق، و الضمیر فی قوله: و هم ، راجع إلی الست فرق، و الوعد أعم من الوعید، و النسخ هنا أیضا مختلفة کالسابق، و هو إشارة إلی فریقین إحداهما أهل وعد الجنة، و قوله: المؤمنون بیان له، و الأخری أهل وعید النار، و قوله: و الکافرون بیان له، و قیل: هم راجع إلی أهل الضلال و الواو فی قوله: و النار بمعنی مع، أی وعدهم الله الجنة و النار معا، و قوله: المؤمنون، و ما بعده خبر مبتدإ محذوف، و التقدیر الست فرق المؤمنون إلخ و لا یخفی بعده. و قیل: یعنی إن الناس ینقسمون أولا إلی ثلاث فرق بحسب الإیمان و الکفر و الضلال، ثم إن أهل الضلال ینقسمون إلی أربع فیصیر المجموع ست فرق: الأولی أهل الوعد بالجنة، و هم المؤمنون و أرید بهم من آمن بالله و بالرسول و بجمیع ما جاء به الرسول صلی الله علیه و آله و سلم إما بقلبه أو بلسانه أو خالف الله فی شیء من کبائر الفرائض استخفافا. و الثالثة : المستضعفون و هم الذین لا یهتدون إلی الإیمان سبیلا، لعدم استطاعتهم کالصبیان و المجانین و البله، و من لم تصل الدعوة إلیه. و الرابعة : المرجون لأمر الله و هم المؤخر حکمهم إلی یوم القیامة من الإرجاء بمعنی التأخیر یعنی لم یأت لهم وعد و لا وعید فی الدنیا، و إنما أخر أمرهم إلی مشیة الله فیهم إما یعذبهم و إما یتوب علیهم ، و هم الذین تابوا من الکفر و دخلوا فی الإسلام إلا أن الإسلام لم یتقرر فی قلوبهم و لم یطمئنوا إلیه بعد، و منهم المؤلفة قلوبهم و من یعبد الله علی حرف، قبل أن یستقرا علی الإیمان أو الکفر، و هذا التفسیر للمرجین بحسب هذا التقسیم الذی فی هذا الحدیث. و الخامسة: فساق المؤمنین الذین خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا ثم اعترفوا بذنوبهم فعسی الله أن یتوب علیهم. و السادسة : أصحاب الأعراف و هم قوم استوت حسناتهم و سیئاتهم لا یرجح إحداهما علی الأخری لیدخلوا به الجنة و النار، فیکونون فی الأعراف حتی یرجح أحد الأمرین بمشیة الله سبحانه.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 106 

*****

(165) باب الکفر

1- الحدیث

1/2844 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ کَثِیرٍ الرَّقِّیِّ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : سُنَنُ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله کَفَرَائِضِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؟ فَقَالَ: «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ فَرَضَ فَرَائِضَ مُوجَبَاتٍ عَلَی الْعِبَادِ، فَمَنْ تَرَکَ فَرِیضَةً مِنَ الْمُوجَبَاتِ فَلَمْ یَعْمَلْ بِهَا وَ جَحَدَهَا(4)، کَانَ کَافِراً، وَ أَمَرَ اللّهُ(5) بِأُمُورٍ کُلُّهَا حَسَنَةٌ، فَلَیْسَ مَنْ تَرَکَ بَعْضَ مَا أَمَرَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ بِهِ عِبَادَهُ مِنَ الطَّاعَةِ(6) بِکَافِرٍ، وَ لکِنَّهُ تَارِکٌ لِلْفَضْلِ، مَنْقُوصٌ مِنَ(7) الْخَیْرِ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

داود بن کثیر رقی گوید: بحضرت صادق عرضکردم: سنتهای رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) چون فرائض خداوند عز و جل میباشند؟ فرمود: بدرستی که خدای عز و جل فرائضی را فرض فرموده که بر بندگان لازم گشته، پس هر که فریضه ای از آنچه لازم شده ترک کند و بآن عمل نکند و منکر آن شود کافر است و [رسول خدا (صلّی الله علیه و آله)] بکارهائی فرمان داده که همۀ آنها خوب است، پس کسی که برخی از آنچه خدای عز و جل بندگانش را بآن فرمان داده از طاعتش ترک کند کافر نیست ولی ترک فضیلت کرده و از خیر کم بهره است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 93 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از داود بن کثیر رقی،گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم: سنّتهای رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)چون فرائض و مقررات خدا عز و جل است؟ در پاسخ فرمود:راستی خدا عز و جل فرائضی مقرر کرده که بر بنده ها لازم شده اند،پس هر که یک فریضه از فرائض لازم شده را ترک کند و به آن عمل نکند و آن را انکار کند،کافر باشد، (رسول خدا)به اموری فرمان داده که همۀ آنها خوبند و کسی که برخی از آنچه خدا عز و جل به بنده های خود امر کرده است از طاعتش ترک کند،کافر نباشد ولی ترک فضیلت کرده است و از خیر کاسته است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 395 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«داود بن کثیر رقی»گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:

آیا سنّتهای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله مانند واجبات و مقررات خدای عز و جل است؟در پاسخ فرمود:به راستی خدای عز و جل واجباتی معین کرده که بر بنده ها لازم شده اند،پس هرکس واجبی از واجبات ترک کند و به آن عمل ننماید و یا آن را انکار کند،کافر شود،(رسول خدا)به اموری فرمان داده که همۀ آنها خوبند و کسی که برخی از آنچه خدای عز و جل به بنده های خود امر کرده است از طاعتش ترک کند،کافر نیست ولی ترک فضیلت کرده است و از خیر کاسته است.

توضیح:شاید منظور حضرت این باشد که همه دستورات چه واجب و فرائض و سنت رسول خدا همه دستورات خداونداند که باید به آن ها عمل شود ولی بعضی از آن ها واجب است که ترک یا انکار آنها سبب کفر می شود و بعضی فضیلت و سنت است که ترک آن سبب کفر نمی شود ولی از خبر بهرۀ کمی دارد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 159 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مختلف فیه، و صحته أرجح عندی. سنن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أی ما لم یظهر من ظاهر القرآن و بینه الرسول صلی الله علیه و آله و سلم أعم من الواجب و الندب کفرائض الله أی فی الشرف و الاحترام أو فی لزوم الوفاء أو فی کفر التارک إن الله عز و جل فرض فرائض أی فی القرآن أو الأعم و الأول أظهر، إذ فرائض القرآن أکثرها من ضروریات الدین فمن جحدها کان کافرا بخلاف ما ظهر من السنة، فإن أکثرها لیست من الضروریات فالترک أعم من أن یکون مع الجحود أو بدونه، فلا یظهر حکم ترک الفرائض بدون الجحد، و یمکن أن یکون عدم الذکر لئلا یجترئ الناس علی ترکها، و یمکن أن یکون المراد بالأول إنکار ما فرض فی القرآن و بالثانی ما سوی ذلک، سواء کان ترک الفرائض بدون الإنکار أو ترک ما علم بالسنة مع الإنکار و بدونها. و جملة القول فیه أنه یحتمل أن یکون المراد بالفرائض مطلق الواجبات، و بما ذکره بعد مطلق المندوبات، و یکون المراد بالجحد الترک متهاونا فیحسن التقابل و یظهر الفرق، فالمراد بالکفر غیر المعنی المصطلح، و یحتمل أن یکون الجحد بمعناه و الواو بمعنی أو، فالفرق فی أن تارک الفرائض کافر ببعض المعانی دون السنن و یحتمل أن یکون المراد بالفرائض ما ظهر وجوبه من ظاهر القرآن، و بالسن أعم من الواجبات و جمیع المندوبات، أو یکون المراد بالفرائض ما ثبت وجوبه من الدین ضرورة، و بالسنن غیرها أو المندوبات، و یکون الغرض أن فی الواجبات یکون مثل ذلک و لیس فی السنن ما یکفر الإنسان بترکه، أو بإنکاره مطلقا و علی أی حال تطبیقه علی ما یوافق آراء المتکلمین أو سائر الأخبار لا یخلو من إشکال. و قد یقال: المراد أن الکل بأمر الله سبحانه و تعالی علی لسان نبیه صلی الله علیه و آله و سلم بعضه فرائض موجبات ترکها مع الجحود یوجب الکفر، و بعضه فضل ترکه یوجب نقص الخیر، و قیل: الفریضة تشمل الواجبات الأصولیة و الفروعیة، فلا یبعد أن یکون قوله فلم یعمل بها ناظرا إلی الثانیة، و قوله: و جحدها ناظرا إلی الأول، و حینئذ یکون الکفر أعم من کفر الجحود و کفر ترک ما أمر الله تعالی به، و إن کان ترکه مقرونا بالجحود کان کفره أیضا کفر جحود، و أما من ترک الأولی من غیر جحود و لا إقرار فهو مستضعف و قد مر، و سیجیء أن المستضعف لیس بمؤمن و لا کافر و أنه فی المشیة، و قوله: و أمر الله بأمور، لعل المراد به الفروعیة مطلقا فإن ترک بعضها و هو المندوبات لیس بکفر بشرط عدم الاستخفاف و الإنکار، انتهی. و فی بعض النسخ : و أمر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بأمور ، فیؤید بعض الوجوه.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 110 

*****

ص: 137


1- 1 . فی «د ، بر ، بف » والوافی : «فزاد » . ثمّ إنّ هذه العبارة أیضا من کلام ابن أبی عمیر ، فحکم التعلیق جار فیه أیضا .
2- 2 . هکذا فی «د ، ص ، بر ، بس » والوافی ومرآة العقول : وفی سائر النسخ والمطبوع : «أن لایدخل» . وقال فی المرآة : «فی بعض النسخ : أن لایدخل ، فهو استفهام إنکاری» . والمراد ب «الضلاّل » : المستضعفون ، کما نصّ علیه فی شرح المازندرانی ومرآة العقول .
3- 3 . تفسیر العیّاشی ، ج 2 ، ص 93 ، ح 74 ، عن زرارة ، مع اختلاف یسیر ، وفیه : «دخلت أنا وحمران علی أبی جعفر علیه السلام ، فقلنا إنّا بهذا المطهر ، فقال : وما المطهر ، قلنا : الدین ، فمن وافقنا ...» . وفیه ، ص 106 ، ح 110 ، عن زرارة عن أبی جعفر علیه السلام ، من قوله : «فمن وافقنا من علوی أو غیره» مع اختلاف . وراجع : معانی الأخبار ، ص 213 ، ح 1 و 2 الوافی ، ج 4 ، ص 208 ، ح 1824 .
4- 4 . «الجحود » : الإنکار مع العلم . یقال : جحده حقّه وبحقّه جَحْدا وجُحودا . الصحاح ، ج 2 ، ص 451 (جحد).
5- 5 . هکذا فی «ج ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » وشرح المازندرانی والوافی ومرآة العقول . وفی سائر النسخ والمطبوع : «وأمر رسول اللّه» .
6- 6 . فی «ز » : + «من اللّه » .
7- 7 . فی شرح المازندرانی : - «من » .
8- 8 . الوافی ، ج 4 ، ص 187 ، ح 1792 ؛ الوسائل ، ج 1 ، ص 30 ، ح 41 .

2- الحدیث

2/2845. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی، عَنْ حَرِیزٍ، عَنْ زُرَارَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «وَ اللّهِ، إِنَّ الْکُفْرَ لاَءَقْدَمُ مِنَ الشِّرْکِ وَ أَخْبَثُ وَ أَعْظَمُ». قَالَ: 2 / 384

ثُمَّ ذَکَرَ کُفْرَ إِبْلِیسَ حِینَ قَالَ اللّهُ لَهُ: اسْجُدْ لآِدَمَ، فَأَبی أَنْ یَسْجُدَ، «فَالْکُفْرُ(1) أَعْظَمُ مِنَ الشِّرْکِ، فَمَنِ اخْتَارَ عَلَی اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ وَ أَبَی الطَّاعَةَ، وَ أَقَامَ عَلَی الْکَبَائِرِ، فَهُوَ کَافِرٌ؛ وَ مَنْ نَصَبَ دِیناً غَیْرَ دِینِ الْمُوءْمِنِینَ، فَهُوَ مُشْرِکٌ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

زراره گوید: حضرت باقر علیه السّلام فرمود: بخدا سوگند کفر جلوتر از شرک و پلیدتر و بزرگتر از آن است گوید: سپس کفر ابلیس را یادآور شد هنگامی که خداوند باو فرمود: بآدم سجده کن، و - او از سجده کردن سر باز زد، پس کفر بزرگتر از شرک است، پس هر که دیگری را بر خدای عز و جل برگزیند و از فرمانبرداری او سر باز زند و بر ارتکاب گناهان کبیره ایستادگی کند او کافر است، و هر که دین و کیشی غیر از دین مؤمنین بر پا دارد مشرک است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 93 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از زراره،از امام باقر(علیه السّلام)،فرمود: به خدا که کفر قدیم تر از شرک است و پلیدتر و بزرگتر، گوید: سپس یادآور کفر ابلیس شد هنگامی که خدا به او فرمود: برای آدم سجده کن و خودداری کرد از سجده کردن،پس کفر بزرگتر از شرک است،پس هر که دیگری را بر خدا عز و جل برگزیند و از طاعت و فرمانبری سرباز زند و بر ارتکاب گناهان کبیره ایستادگی کند،او کافر است و هر که دینی جز دین و کیش مؤمنان بر پا دارد پس او مشرک است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 395 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-زراره می گوید:امام باقر علیه السّلام،فرمود:به خدا که کفر قدیم تر از شرک است و پلیدتر و بزرگتر،گوید:سپس کفر ابلیس را یادآور شد هنگامی که خدا به او فرمود: برای آدم سجده کن ولی از سجده خودداری کرد،پس کفر بزرگتر از شرک است،پس هرکس دیگری را بر خدای عز و جل برگزیند و از طاعت و فرمانبری سرباز زند و بر ارتکاب گناهان کبیره ایستادگی کند،او کافر است و هرکس دینی جز دین و کیش مؤمنان برپا دارد پس او مشرک است.

توضیح:به قول مرحوم مجلسی آنچه که از اخبار به دست می آید مراد کفر کسی است که از روی عناد و دشمنی ولایت حضرت علی علیه السّلام را انکار کند که چنین افرادی از مشرکین بدترند زیرا معنی کفر ترک طاعت خداوند از روی عناد و لجبازی است ولی شریک قرار دادن برای خدا در عبادت و طاعت چه از روی عناد باشد یا بخاطر گمراهی و نادانی چنین شخصی مانند شیطان است که از روی آگاهی مخالفت الهی را کرده و زبان به اعتراض گشوده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 159 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و الذی یظهر لی من هذه الأخبار أن الغرض بیان کفر من أنکر إمامة أمیر المؤمنین علیه السلام و تقدم علیه و حاربه، و أنهم أخبث من المشرکین، و یظهر منها أن الکفر هو ترک طاعة الله معاندة و استکبارا، و الشرک هو أن یثبت لله فی الخلق أو العبادة أو الطاعة شریکا أعم من أن یکون ذلک علی المعاندة أو علی الجهل و الضلال فبین علیه السلام أولا أن ترک طاعته تعالی مع العلم معاندة و استکبارا أخبث و أقدم من الشرک، لأن أول معصیة وقعت من العباد و أشدها معصیة إبلیس، و هی کانت من هذا القبیل، لأنه لم یشرک بل ترک السجود و الطاعة معاندة و استکبارا، و هذا أشد من شرک لم ینضم إلیه ذلک، و کان من الجهل و الضلالة، فأما الشرک الذی کان علی وجه الاستکبار و المعاندة فهو أشد لتلک الجهة لا لجهة الشرک. ثم إنه علیه السلام بعد ذلک أثبت لهم الشرک أیضا بأن إثبات دین غیر دین المؤمنین یتضمن الشرک أیضا حیث أشرک مع الله تعالی غیره فی وجوب الطاعة، فهؤلاء الأخابث مع اتصافهم بالکفر الذی هو أقدم و أخبث متصفون بالشرک أیضا. و یحتمل أن یکون الاستدلال بالأقدمیة علی کونه أعظم و أخبث من جهة أنه صار سببا لحدوث الشرک، فإن الکفر أولا حدث من إبلیس ثم صار کفره سببا لشرک من أشرک بعده، و إذا تأملت فی جمیع أخبار الباب یتضح لک ما ذکرنا. قوله علیه السلام حین قال الله له اسجد لآدم أی أمره بالسجود، فی قوله:

وَ إِذْ قُلْنٰا لِلْمَلاٰئِکَةِ اُسْجُدُوا لِآدَمَ

*

و شمول خطاب الملائکة له لکونه داخلا فیهم و معدودا من جملتهم فمن اختار علی الله عز و جل أی اختار مراده علی مراده تعالی أو أمر إبلیس علی أمره تعالی، أو عارض الله تعالی فیما علم صلاح العباد فیه، کما قال إبلیس:

خَلَقْتَنِی مِنْ نٰارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ

*. و أبی الطاعة أی أنکرها و هو الکفر صریحا، أو ترک العمل بها، فلو کان الواو بمعنی أو یکون الکفر شاملا لکفر النعمة و کفر ترک المأمور به، و کذا الکلام فی قوله: و أقام علی الکبائر ، و الظاهر أن الواو بمعناه إشارة إلی قوله تعالی:

وَ اِسْتَکْبَرَ وَ کٰانَ مِنَ اَلْکٰافِرِینَ .

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 111 

*****

3- الحدیث

3/2846. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ یُونُسَ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ بُکَیْرٍ، عَنْ زُرَارَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: ذُکِرَ(3) عِنْدَهُ سَالِمُ بْنُ أَبِی حَفْصَةَ وَ أَصْحَابُهُ، فَقَالَ: إِنَّهُمْ یُنْکِرُونَ(4) أَنْ یَکُونَ(5) مَنْ حَارَبَ عَلِیّاً علیه السلام (6) مُشْرِکِینَ؟

فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «فَإِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ کُفَّارٌ» ثُمَّ قَالَ لِی(7): «إِنَّ الْکُفْرَ أَقْدَمُ مِنَ الشِّرْکِ» ثُمَّ ذَکَرَ کُفْرَ إِبْلِیسَ حِینَ قَالَ لَهُ: اسْجُدْ(8)، فَأَبی أَنْ یَسْجُدَ .

وَ قَالَ: «الْکُفْرُ أَقْدَمُ مِنَ الشِّرْکِ، فَمَنِ اجْتَری(9) عَلَی اللّهِ، ···

ص: 138


1- 1 . فی حاشیة «بر » : «والکفر» .
2- 2 . المحاسن ، ص 209 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح 75 ، عن عدّة من أصحابنا ، عن علیّ بن أسباط ، عن یعقوب بن زرارة ، عن أبی جعفر علیه السلام ، و تمام الروایة فیه : «من اجتری علی اللّه فی المعصیة وارتکاب الکبائر فهو کافر ، و من نصب دینا غیر دین اللّه فهو مشرک » الوافی ، ج 4 ، ص 197 ، ح 1810 ؛ الوسائل ، ج 1 ، ص 30 ، ح 42 ، من قوله : «فالکفر أعظم من الشرک» .
3- 3 . فی مرآة العقول، ج 11 ، ص 111 : «قال : ذکر ، علی بناء المعلوم ، والمرفوع فی «قال » و«ذکر » راجعان إلی زرارة . وکذا المرفوع فی «فقال » . ویمکن أن یقرأ «ذکر» علی بناء المجهول» . وقال : «سالم بن أبی حفصة روی عن السجّاد والباقر والصادق علیهم السلام وکان زیدیّا بتریّا من رؤسائهم ، ولعنه الصادق علیه السلام وکذّبه وکفّره ، وروی فی ذمّه روایات کثیرة ، واسم أبی حفصة زیاد» .
4- 4 . فی «بر » : «منکرون » .
5- 5 . فی «بر » : «أنّ» بدل «أن یکون » .
6- 6 . فی «ب » : + «وأصحابه » .
7- 7 . فی «ب » والوافی : - «لی » .
8- 8 . فی «بر » : + «لآدم » .
9- 9 . فی الوسائل : «ثمّ قال : فمن اجتری» بدل «حین قال له _ إلی _ الشرک فمن اجتری» .

فَأَبَی(1) الطَّاعَةَ، وَ أَقَامَ عَلَی الْکَبَائِرِ، فَهُوَ کَافِرٌ» یَعْنِی: مُسْتَخِفٌّ کَافِرٌ(2).(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

زراره گوید: نزد حضرت باقر علیه السّلام از سالم بن أبی حفصه و پیروانش ذکری بمیان آمد پس (زراره یا دیگری) گفت: اینان منکرند که هر که با علی علیه السّلام جنگیده مشرک است؟ حضرت باقر علیه السّلام فرمود: پس (لا بد) پندارند که آنها کافرند، سپس بمن فرمود: کفر جلوتر از شرک است، پس متذکر کفر ابلیس شد در آنجا که خداوند باو فرمود: سجده کن و او سر باز زد، و (مجددا) فرمود: کفر جلوتر از شرک است، پس هر که بر خدا دلیری کند و از اطاعتش سر باز زند و بر ارتکاب گناهان کبیره ایستادگی کند پس او کافر است، یعنی استخفاف کرده (و سبک شمرده) و کافر است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 94 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از زراره،از امام باقر(علیه السّلام)،گوید:سالم بن ابی حفصه و اصحابش نزد امام یادآوری شدند و فرمود:راستی آنها منکرند که هر که با علی(علیه السّلام)جنگیده است مشرک باشد،و امام باقر(علیه السّلام)فرمود: آنها معتقدند که محاربین با علی(علیه السّلام)کافرند،سپس به من فرمود: راستی کفر از شرک پیشتر است،سپس یادآور شد کفر ابلیس را گاهی که خدا به او فرمود:سجده کن و سرباز زد از اینکه سجده کند،و فرمود:کفر پیشتر از شرک است پس هر که بر خدا دلیری کند و از طاعت او سرباز زند و بر ارتکاب گناهان کبیره ایستادگی کند او کافر است یعنی اهانت ورزی است کافر.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 395 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-زراره می گوید نزد امام باقر علیه السّلام از سالم بن ابی حفصه و اصحابش سخنی به میان آمد حضرت فرمود:راستی آنها منکرند زراره گفت:هرکس با علی علیه السّلام جنگید مشرک باشد؟امام فرمود:آنها معتقدند که محاربین با علی علیه السّلام کافرند،سپس به من فرمود:به راستی کفر از شرک جلوتر است،سپس کفر ابلیس را یادآور شد که وقتی خداوند به او فرمود:سجده کن او سرباز زد و سجده نکرد و فرمود:کفر جلوتر از شرک است پس هر کس بر خدا جسارت ورزد و از طاعت او سرباز زند و بر ارتکاب گناهان کبیره ایستادگی کند او کافر است زیرا دستور خداوند را سبک شمرده است.

توضیح:مرحوم مجلسی فرماید:سالم بن ابی حفصه از جمله کسانی است که از حضرت باقر و صادق علیه السّلام روایت نقل کرده ولی زیدی مذهب بوده و از سران آنها به شمار می رفته و امام صادق علیه السّلام او را لعن و تکفیر کرده است و در مذهب او روایات فراوانی از ائمه علیه السّلام رسیده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 161 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق کالصحیح و سالم بن أبی حفصة روی عن السجاد و الباقر و الصادق علیهما السلام و کان زیدیا بتریا من رؤسائهم، و لعنه الصادق علیه السلام و کذبه و کفره، و روی فی ذمه روایات کثیرة، و اسم أبی حفصة زیاد. قال ذکر علی بناء المعلوم، و المرفوع فی قال و ذکر راجعان إلی زرارة، و کذا المرفوع فی فقال ، و یمکن أن یقرأ ذکر علی بناء المجهول، و یحتمل أن یکون فاعل قال أولا ابن بکیر، و علی الأول قائل قال ابن بکیر فإنهم یزعمون أنهم کفار أی إن لم یقولوا بشرکهم فلا محیص لهم عن القول بکفرهم، فإن محاربة الإمام کبیرة البتة، و المصر علی الکبیرة عندهم کافر، و الکفر أخبث و أقدم من الشرک کما مر. و یحتمل أن یکونوا قائلین بکفرهم صریحا، و إنما نفوا الشرک و علی التقدیرین لیس فیه تصدیق لقولهم بنفی الشرک، و إن احتمل ذلک بناء علی أن الشرک عبارة عن عبادة غیر الله حقیقة، أو القول بالشریک فی الخلق، لا فی الطاعة و الأمر، و هو لم یتحقق فیهم و الکفر یتحقق بترک الطاعة، و یؤید الأول إطلاق الشرک علی الحروری و الناصب فی سائر الأخبار. یعنی مستخف کافر الظاهر أنه کلام بعض الرواة ابن بکیر أو غیره، و قیل: یحتمل کونه من کلامه علیه السلام و علی التقدیرین یحتمل أن یکون تقییدا للحکم بالکفر بالاستخفاف، أی إنما یحکم بکفره إذا کان مستخفا لا لغلبة الشهوة کما سیأتی، و یمکن أن یکون علة للحکم بالکفر أی لا ینفک الإباء عن الطاعة عمدا و الإصرار علی الکبائر عن الاستخفاف و هو موجب للکفر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 112 

*****

4- الحدیث

4/2847. عَنْهُ(4)، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ بُکَیْرٍ، عَنْ زُرَارَةَ، عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْیَنَ، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِهِ(5) عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً»(6) قَالَ: «إِمَّا(7) آخِذٌ، فَهُوَ شَاکِرٌ؛ وَ إِمَّا تَارِکٌ، فَهُوَ کَافِرٌ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حمران بن اعین گوید: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم از گفتار خدای عز و جل (که در سورۀ دهر آیۀ 3 فرماید:) «همانا براه رهبریش کردیم یا سپاسگزار باشد و یا ناسپاس» در پاسخ فرمود: یا بگیرد (و عمل کند) پس او (سپاسگزار و) شاکر است و یا وانهد (و عمل نکند) پس او (ناسپاس) و کافر است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 95 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از حمران بن اعین،گوید:از امام صادق(علیه السّلام)پرسیدم از قول خدا عز و جل(3 سوره دهر):«به راستی که او را به راه رهبری کردیم یا شکرگزار و قدردان باشد یا ناسپاس و کفران ورز»در پاسخ فرمود:یا عمل کند پس او شاکر است و یا ترک عمل کند پس او کافر است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 397 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«حمران بن اعین»گوید:از امام صادق علیه السّلام از قول خدای عز و جل پرسیدم:«به راستی که او را به راه رهبری کردیم یا شکرگزار و قدردان باشد یا ناسپاس و کفران ورز(دهر/3)»

در پاسخ فرمود:یا عمل کند که شکرگزار است یا عمل نکند که ناسپاس و کافر است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 161 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن موثق.

إِنّٰا هَدَیْنٰاهُ اَلسَّبِیلَ

قال البیضاوی: أی بنصف الدلائل و إنزال الآیات

إِمّٰا شٰاکِراً وَ إِمّٰا کَفُوراً

حالان من الهاء، و إما للتفصیل أو التقسیم، أی هدیناه فی حالیة جمیعا أو مقسوما إلیهما، بعضهم شاکر بالاهتداء و الأخذ فیه، و بعضهم کفور بالإعراض عنه أو من السبیل، و وصفه بالشکر و الکفر مجاز، و لعله لم یقل کافرا لیطابق قسیمه محافظة علی الفواصل و إشعارا بأن الإنسان لا یخلو عن کفران غالبا و إنما المأخوذ به المتوغل فیه، انتهی. و الخبر یدل علی أن المراد بالکفور الکافر، فیدل علی أن من لم یأخذ السبیل هداه الله إلیه من الإقرار به و برسوله، و بما جاء الرسول به من المعاد و ولایة أئمة الدین فهو کافر، و یحتمل شموله لترک العمل أیضا فیأول الکفر بما مر مرارا و سیأتی، و فیها دلالة علی کمال لطفه تعالی بأن الإقرار و العمل و إن کانا شکرین لنعمة الهدایة و الخلق و إعطاء العقل و سائر الآلات و الألطاف و الهدایات یجازیهم علیها نعیم الأبد.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 113 

*****

5- الحدیث

5/2848. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ(9)، قَالَ:

ص: 139


1- 1 . فی «ج » والوافی : «و أبی».
2- 2 . فی «بر ، بف » والوافی : «مستخفّا کافرا » . والظاهر أنّ «یعنی مستخفّ کافر » لیس من کلامه علیه السلام وإن احتمل . وعلی التقدیرین ، فهو إمّا تقیید للحکم بالکفر بالاستخفاف ، أو علّة للحکم بالکفر . راجع : شرح المازندرانی، ج 10، ص 47 ؛ مرآة العقول، ج 11 ، ص 112 .
3- 3 . الوافی ، ج 4 ، ص 197 ، ح 1812 ؛ الوسائل ، ج 1 ، ص 31 ، ح 43 ، من قوله : «إنّ الکفر أقدم من الشرک ».
4- 4 . الضمیر راجع إلی یونس المذکور فی السند السابق .
5- 5 . فی «د » والمحاسن ، ح 390 : «قول اللّه » .
6- 6 . الإنسان (76): 3 .
7- 7 . فی المحاسن ، ح 390 : «قال : علم السبیل ، فإمّا » بدل «قال : إمّا » .
8- 8 . المحاسن ، ص 276 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح 390 ، عن الحسن بن علیّ بن فضّال ، عن عبداللّه بن بکیر ، عن زرارة بن أعین . تفسیر القمّی ، ج 2 ، ص 398 ، بسند آخر عن أبی جعفر علیه السلام . وفی الکافی ، کتاب التوحید ، باب البیان والتعریف ولزوم الحجّة ، ضمن ح 421 ؛ والمحاسن، ص 276 ، کتاب مصابیح الظلم ، ضمن ح 389 ؛ والتوحید ، ص 411 ، ضمن ح 4 ، بسند آخر ، مع اختلاف الوافی ، ج 4 ، ص 188 ، ح 1793 ؛ الوسائل ، ج 1 ، ص 31 ، ح 44 .
9- 9 . هکذا فی «ب ، ز » والطبعة القدیمة وحاشیة المطبوع . وفی «ج ، د ، بر ، بس ، بف » والمطبوع : «عبید ، عن زرارة » . والظاهر صحّة ما أثبتناه ؛ فقد ورد الخبر مع زیادة فی تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 296 ، ح 41 ، عن عبید بن زرارة ، قال : سألت أبا عبداللّه علیه السلام . ویأتی فی نفس الباب ، ح 12 ، شبه المضمون عن ابن بکیر ، عن عبید بن زرارة ، قال : سألت أبا عبداللّه علیه السلام . هذا ، وقد روی [عبداللّه] بن بکیر ، عن عبید بن زرارة فی کثیرٍ من الأسناد . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 10 ، ص 427428 ؛ ج 22 ، ص 372375 .

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ(1): «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالاْءِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ»(2) ، قَالَ: «تَرْکُ الْعَمَلِ الَّذِی أَقَرَّ بِهِ، مِنْ ذلِکَ أَنْ یَتْرُکَ الصَّلاَةَ مِنْ غَیْرِ سُقْمٍ وَ لاَ شُغُلٍ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

زراره گوید: از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم از گفتار خدای عز و جل (در سورۀ مائده آیه 5 که فرماید:) «و آنکه کفر ورزد بایمان همانا تباه شده است کردار او» فرمود: یعنی ترک کند کرداری را که بدان اعتراف کرده است، و از آن جمله است ترک نماز بدون کسالت و بیماری و نه از روی اشتغال بکاری.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 95 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-زراره گوید:از امام صادق(علیه السّلام)پرسیدم از قول خدا عز و جل(5 سوره مائده):«و هر کس کفر ورزد از گرویدن محققاً عملش ساقط گردد»در پاسخ فرمود:یعنی ترک کند عملی را که بدان اعتراف کرده است،از این بابت است اینکه ترک کند نماز را نه از برای بیماری و نه از اشتغال به کاری.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 397 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-«زراره»می گوید:از امام صادق علیه السّلام از قول خدای عز و جل پرسیدم:«و هرکس به ایمان کفر ورزد همانا عملش تباه شده است(مائده/5)»در پاسخ فرمود:یعنی ترک کند عملی را که بدان اعتراف کرده است،و از این جمله است ترک نماز بدون کسالت و بیماری و نه از روی اشتغال به کاری.

توضیح:مرحوم مجلسی می فرماید:بعضی با را در فمن یکفر بالایمان به معنای عوض گرفته اند یعنی هرکس بجای ایمان کفر ورزد یا برای مصاحبت و همراهی است یعنی به همراه ایمان در اینصورت بنا به معنی اول کفر بعد از ایمان است و بنا به معنی دوم در ظاهر اقرار به ایمان کند و در دل منکر شود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 163 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور.

وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمٰانِ

قیل الیاء للعوض کقوله تعالی:

اِشْتَرَوُا اَلضَّلاٰلَةَ بِالْهُدیٰ

*

أو للمصاحبة نحو

اِهْبِطْ بِسَلاٰمٍ

فعلی الأول المعنی الکفر بعد الإیمان و علی الثانی المراد به الإنکار قلبا، و الإقرار ظاهرا، و قال البیضاوی: یرید بالإیمان شرائع الإسلام، و بالکفر به إنکاره و الامتناع منه، و قال الطبرسی: أی من یجحد ما أمر الله بالإقرار به و التصدیق له من توحید الله و عدله و نبوة نبیه صلی الله علیه و آله و سلم

فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ

الذی عمله و اعتقده قربة إلی الله تعالی

وَ هُوَ فِی اَلْآخِرَةِ مِنَ اَلْخٰاسِرِینَ

أی الهالکین، و قیل: أی و من بکفر بالإیمان من أهل الکتاب أی یمتنع عن الإیمان و لم یؤمن. قوله علیه السلام: ترک العمل الذی أقر به فالمراد بالکفر هنا ارتکاب مطلق الکبائر أو الکبائر التی تؤذن فعلها بعدم الیقین و الاستخفاف بالدین کما یرشد إلیه التمثیل بترک الصلاة من غیر سقم و لا شغل و قد یحمل علی إنکار و الاستخفاف فیوافق الاصطلاح المشهور، و قیل: فسر علیه السلام الکفر هنا بترک العمل و هو کفر المخالفة، و فسر الإیمان بالإقرار بوجوب العمل، ثم ذکر لذلک مثالا.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 114 

*****

6- الحدیث

2 / 385

6/2849. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ(4)، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام عَنِ الْکُفْرِ وَ الشِّرْکِ: أَیُّهُمَا أَقْدَمُ؟ قَالَ: فَقَالَ لِی: «مَا عَهْدِی بِکَ تُخَاصِمُ النَّاسَ (5) » قُلْتُ: أَمَرَنِی هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ(6) أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْ ذلِکَ، فَقَالَ لِی: «الْکُفْرُ أَقْدَمُ وَ هُوَ الْجُحُودُ؛ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ»(7)» .(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

موسی بن بکر گوید: از حضرت ابو الحسن (موسی بن جعفر) علیهما السّلام پرسیدم کفر و شرک کدامیک جلوترند؟ گوید: بمن فرمود: من از تو سابقه ستیزه و مخاصمه با مردم را نداشتم؟ عرضکردم: هشام بن سالم بمن دستور داده که این سؤال را از شما بکنم، فرمود: کفر جلوتر است و آن انکار است خدای عز و جل فرموده:«جز ابلیس که سر پیچید و بزرگی طلبید و بود از کفار»(سوره بقره آیۀ 35)

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 95 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از موسی بن بکیر،گوید:پرسیدم از أبو الحسن(علیه السّلام)از کفر و شرک که کدام پیشتر است،گوید:به من فرمود:من از تو سابقه نداشتم که با مردم ستیزه کنی،گفتم:هشام بن سالم به من دستور داده که:این را از شما بپرسم،به من فرمود:کفر پیشتر است و آن به معنی انکار است،خدا عز و جل فرموده است(34 سوره بقره) «جز ابلیس که سر پیچید و کبر ورزید و از کفّار گردید».

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 397 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-موسی بن بکیر،گوید:از ابو الحسن علیه السّلام از کفر و شرک پرسیدم که کدام جلوتر است فرمود:من از تو سابقه ستیز و بحث با مردم نداشتم عرض کردم:هشام بن سالم به من دستور داده که:این را از شما بپرسم،به من فرمود:کفر جلوتر است و آن به معنی انکار است،خدای عز و جل فرموده است:«جز ابلیس که سرپیچید و کبر ورزید و از کفّار گردید(بقره/34)»

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 163 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق. ما عهدی بک تخاصم الناس أی ما کنت أظن أنک تخاصم الناس أو لم تکن قبل هذا ممن یخاصم المخالفین و تتفکر فی هذه المسائل التی هی محل المخاصمة بین المتکلمین؟ و هذا السؤال یشعر بأنک شرعت فی ذلک؟ و یحتمل أن یکون ما استفهامیة أی أ لم أعهد إلیک أن لا تخاصم الناس فهل تخاصمهم بعد عهدی إلیک؟ و مضمون الخبر قد مر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 114 

*****

7- الحدیث

7/2850. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ الْحَجَّاجِ، عَنْ زُرَارَةَ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام : یَدْخُلُ النَّارَ مُوءْمِنٌ؟(9) قَالَ: «لاَ، وَ اللّهِ». قُلْتُ: فَمَا

ص: 140


1- 1 . فی «ز » والوافی : «قوله تعالی» . وفی «بر ، بف »: «قوله جلّ وعزّ» .
2- 2 . المائدة (5) : 5 .
3- 3 . الوافی ، ج 4 ، ص 188 ، ح 1794 ؛ الوسائل ، ج 1 ، ص 32 ، ح 46 ؛ البحار ، ج 82 ، ص 219 ، ذیل ح 38 .
4- 4 . هکذا فی «ب ، ج ، ز ، بر ، بس ، بف » والطبعة القدیمة . وفی «د ، جر» والمطبوع : «بکیر » . والمذکور فی أصحاب أبی عبداللّه وأبی الحسن علیهماالسلام ، هو موسی بن بکر الواسطی . راجع : رجال النجاشی ، ص 407 ، الرقم 1081 ؛ رجال البرقی ، ص 30 ، ص 40 و ص 48 . فعلیه ما ورد فی تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 34 ، ح 19 ، من نقل الخبر عن بکر بن موسی الواسطی ، سهوٌ .
5- 5 . فی مرآة العقول : «أی ما کنت أظنّ أنّک تخاصم الناس ، أو لم تکن قبل هذا ممّن یخاصم المخالفین و تتفکّر فی هذه المسائل التی هی محلّ المخاصمة بین المتکلّمین ؟ وهذا السؤال یشعر بأنّک شرعت فی ذلک . ویحتمل أن یکون «ما » استفهامیّة ، أی ألم أعهد إلیک أن لا تخاصم الناس ، فهل تخاصمهم بعد عهدی إلیک ؟ » .
6- 6 . فی تفسیر العیّاشی : «هشام بن الحکم» .
7- 7 . البقرة (2) : 34 .
8- 8 . تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 34 ، ح 19 ، عن بکر بن موسی الواسطی ، عن أبی الحسن موسی علیه السلام . تحف العقول ، ص 412 ، عن موسی بن جعفر علیه السلام ، مع اختلاف یسیر و زیادة فی آخره الوافی ، ج 4 ، ص 198 ، ح 1813.
9- 9 . فی مرآة العقول : «المراد بالمؤمن هنا الإمامیّ المجتنب الکبائر الغیر المصرّ علی الصغائر ، وبالکافر من اختلّ بعض عقائده ، إمّا فی التوحید ، أو فی النبوّة ، أو فی الإمامة ، أو فی المعاد ، أو فی غیرها من اُصول الدین ، مع تعصّبه فی ذلک وإتمام الحجّة علیه لکمال عقله وبلوغ الدعوة إلیه ، فحصلت هنا واسطة هی أصحاب الکبائر من الإمامیّة والمستضعفین من العامّة ومن لم تتمّ علیهم الحجّة من سائر الفرق ، فهم یحتمل دخولهم النار و عدمه ، فهم وسائط بین المؤمن والکافر . أو المراد بالمؤمن الإمامیّ الصحیح العقیدة ، والکافر ما مرّ بناءً علی ما مرّ فی کثیر من الأخبار أنّ الشیعة لاتدخل النار وأنّما عذابهم عند الموت وفی البرزخ وفی القیامة ، فالواسطة من تقدّم ذکره سوی أصحاب الکبائر ، وزرارة کان ینکر الواسطة بإدخال الوسائط فی الکافر ، أو بعضهم فی المؤمن وبعضهم فی الکافر ، وکان لایجوّز دخول المؤمن النار وغیر المؤمن الجنّة ، ولذا لم یتزوّج بعد تشیّعه ؛ لأنّه کان یعتقد أنّ المخالفین کفّار لایجوز التزوّج منهم ، وکأنّه تمسّک بقوله تعالی : «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنکُمْ کَافِرٌ وَ مِنکُم مُّؤْمِنٌ» [التغابن (64) : 2 [وبقوله تعالی : «فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ» [الشوری (42) : 7 [والمنع علیهما ظاهر» .

یَدْخُلُهَا(1) إِلاَّ کَافِرٌ؟ قَالَ: «لاَ، إِلاَّ مَنْ شَاءَ اللّهُ».(2) فَلَمَّا رَدَدْتُ عَلَیْهِ مِرَاراً، قَالَ لِی: «أَیْ زُرَارَةُ، إِنِّی أَقُولُ: لاَ، وَ أَقُولُ: إِلاَّ مَنْ شَاءَ اللّهُ(3)، وَ أَنْتَ تَقُولُ: لاَ، وَ لاَ تَقُولُ: إِلاَّ مَنْ شَاءَ اللّهُ».

قَالَ(4): فَحَدَّثَنِی هِشَامُ بْنُ الْحَکَمِ وَ حَمَّادٌ، عَنْ زُرَارَةَ، قَالَ: قُلْتُ(5) فِی نَفْسِی: شَیْخٌ 2 / 386

لاَ عِلْمَ لَهُ بِالْخُصُومَةِ(6)، قَالَ: فَقَالَ لِی: «یَا زُرَارَةُ، مَا تَقُولُ فِیمَنْ أَقَرَّ لَکَ بِالْحُکْمِ؟

ص: 141


1- 1 . فی «ج ، د ، ز ، ص ، بس ، بف » وشرح المازندرانی : «فیدخلها » . ولکن یأباه لفظة «إلاّ » . وفی حاشیة «بر » : «فلم یدخلها» .
2- 2 . فی «ج ، د ، ص ، بر ، بف» والوافی : + «قال » .
3- 3 . فی «ص » : - «اللّه » .
4- 4 . الضمیر المستتر فی «قال » راجع إلی ابن أبی عمیر .
5- 5 . فی «ص ، بر » : «فقلت » .
6- 6 . فی الوافی : «شیخ» یعنی به الإمام علیه السلام ؛ یعنی لایعلم طریق المجادلة . «فیمن أقرّ لک بالحکم» یعنی قال لک : أنا علی مذهبک ، کلّ ما حکمت علیّ أن أعتقده ، أعتقده وأدین اللّه به . «أتقبله» یعنی تحکم علیه بالإیمان بمجرّد تقلیده إیّاک ، وکذا القول فی الخدم والأهلین ، فعجز زرارة عن الجواب ، فعلم أنّه الذی لاعلم له بالخصومة دون الإمام علیه السلام . وانّما عجز عن الجواب لأنّه کیف یحکم علیهم بالإیمان بمجرّد التقلید المحض من دون بصیرة ؟ وکیف یحکم علیهم بالکفر وهم یقولون : إنّا ندین بدینک ونقرّ لک بکلّ ما تحکم علینا ؟ فثبت المنزلة بین المنزلتین قطعا» . وللمزید راجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 49 _ 50 ؛ مرآة العقول ، ج 10 ، ص 115 _ 116 .

أَ تَقْتُلُهُ(1)؟ مَا تَقُولُ فِی خَدَمِکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ؟ أَ تَقْتُلُهُمْ(2)؟» قَالَ: فَقُلْتُ: أَنَا _ وَ اللّهِ _ الَّذِی(3) لاَ عِلْمَ لِی بِالْخُصُومَةِ.(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

زراره گوید: بحضرت باقر علیه السلام عرضکردم: مؤمن بدوزخ میرود؟ فرمود: نه بخدا سوگند، عرضکردم: پس بدوزخ نرود جز کافر؟ فرمود: نه مگر آنکه خدا خواهد، و چون چند بار (این حرف را) تکرار کردم بمن فرمود: ای زراره من میگویم: نه، و میگویم: مگر آنکه خدا خواهد، و تو میگوئی: نه، و نمیگوئی: مگر آنکه خدا خواهد؟. (راوی گوید: هشام بن حکم و حماد برای من حدیث کردند: که زراره گفت: من با خود گفتم: (این آقا) استادی است که علم بحث و مناظره ندارد؟ گوید:(همین که این مطلب در دل من خطور کرد) بمن فرمود: ای زراره چه گوئی در باره کسی که برای تو بحکم اسلام اقرار کند (و گوید: هر چه تو گوئی من بهمان معتقدم) آیا او را میکشی؟(یا از او می پذیری؟ بنا بر اینکه «تقبله» باشد چنانچه در نسخۀ وافی است) چه گوئی در بارۀ خدمتکاران و خانواده تان آیا ایشان را میکشی؟(زراره) گوید: عرضکردم بخدا سوگند منم که علم بحث و مناظره ندارم.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 96 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از زراره،گوید:به امام باقر(علیه السّلام)گفتم:مؤمن به دوزخ می رود؟فرمود:نه به خدا،گفتم:به دوزخ نرود جز کافر؟فرمود: نه،جز کسی که خدا خواهد و چون چند بار تکرار کردم،به من فرمود:ای زراره!من راستی که من گویم:نه،و می گویم:جز هر که را خدا خواهد و تو می گوئی:نه،و نمی گوئی:جز کسی که خدا خواهد.(راوی)گوید:هشام بن حکم و حماد از زراره نقل کرده اند که:گفته:من با خود گفتم:استادی است که علم بحث و مناظره ندارد،گوید:پس از این خاطره به من فرمود:ای زراره!چه گوئی در بارۀ کسی که برای تو اعتراف کرده که بر مذهب تو است و هر چه بگوئی بدان عقیده مند و متدیّن است،آیا او را می کشی؟چه می گوئی در بارۀ خدمتکاران و خانوادۀ خودتان،آیا آنها را می کشی؟گوید:پس من گفتم:به خدا منم که علم بحث و مناظره ندارم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 399 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-زراره،گوید:به امام باقر علیه السّلام عرض کردم:مؤمن به دوزخ می رود؟فرمود: نه به خدا سوگند،عرض کردم:پس به دوزخ نرود جز کافر؟فرمود:نه، مگر آنکه خدا خواهد و چون چند بار تکرار کردم،به من فرمود:ای زراره!من می گویم:نه،و می گویم:مگر آنکه خدا خواهد و تو می گوئی: نه،و نمی گوئی:مگر آنکه خدا خواهد.(راوی)گوید:هشام بن حکم و حماد از زراره برایم حدیث کردند که زراره گفت:من با خود گفتم این شخص استادی است که علم بحث و مناظره را ندارد،گوید:همینقدر که این مطلب در دل من خطور کرد به من فرمود:ای زراره!چه می گوئی دربارۀ کسی که برای تو اعتراف کرده که بر مذهب تو است و هرچه بگوئی بدان عقیده مند و متدّین است،آیا او را می کشی؟چه می گوئی دربارۀ خدمتکاران و خانوادۀ خودتان،آیا آنها را می کشی؟گوید:پس من عرض کردم:به خدا منم که علم بحث و مناظره را ندارم.

توضیح:از حدیث چنین به دست می آید که زراره که بر این باور بوده که مردم دو دسته اند یا عادل اند و شیعه دوازده امامی و یا کافر و امام با سخنان خود این نظر را رد کرده که در بین این دو گروه گروهی هم هستند مستضعف و ناآگاه که حجت بر آنها تمام نشده که واسطه میان مؤمن بر کافرند و ممکن است به بهشت برده شوند و یا به جهنم.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 163 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح بسندیه. یدخل النار مؤمن المراد بالمؤمن هنا الإمامی المجتنب للکبائر الغیر المصر علی الصغائر، و بالکافر من اختل بعض عقائده إما فی التوحید أو فی النبوة أو فی الإمامة، أو فی المعاد أو فی غیرها من أصول الدین، مع تعصبه فی ذلک و إتمام الحجة علیه لکمال عقله و بلوغ الدعوة إلیه، فحصلت هنا واسطة هی أصحاب الکبائر من الإمامیة و المستضعفون من العامة، و من لم تتم علیهم الحجة من سائر الفرق، فهم یحتمل دخولهم النار و عدمه، فهم وسائط بین المؤمن و الکافر. أو المراد بالمؤمن الإمامی الصحیح العقیدة، و بالکافر ما مر بناء علی ما ورد فی کثیر من الأخبار أن الشیعة لا تدخل النار، و إنما عذابهم عند الموت و فی البرزخ و فی القیامة، فالواسطة من تقدم ذکره سوی أصحاب الکبائر، و زرارة کان ینکر الواسطة بإدخال الوسائط فی الکافر أو بعضهم فی المؤمن، و بعضهم فی الکافر و کان لا یجوز دخول المؤمن النار و غیر المؤمن الجنة، و لذا لم یتزوج بعد تشیعه لأنه کان یعتقد أن المخالفین کفار لا یجوز التزوج منهم. و کأنه تمسک بقوله تعالی:

هُوَ اَلَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کٰافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ

و بقوله تعالی:

فَرِیقٌ فِی اَلْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی اَلسَّعِیرِ

و المنع علیهما ظاهر. قال: فحدثنی فاعل قال إما ابن أبی عمیر أو إبراهیم بن هاشم، و قوله: شیخ لا علم له بالخصومة ، الظاهر أن غرضه الإمام صلوات الله علیه، یعنی لا یعلم طریق المجادلة، و حمله علی أنه أراد نفسه بعید. فأقول زائدا علی ما مر: إنه یمکن أن یکون ذلک بمحض خطور بال لا یؤاخذ الإنسان به، و حاصل کلامه علیه السلام الرد علیه بإثبات الواسطة، لأن المخالفین فی بعض الأحکام فی حکم المسلمین و إن کان غیر من ذکرنا من الواسطة مخلدین فی النار، و أیضا یمکن دخول بعض المخالفین کالمستضعفین الجنة، فلما لم یفهم زرارة غرضه علیه السلام و کان یزعم أن الواسطة غیر معقولة نبهه علیه السلام بأحوال من أقر له بالحکم، أی خدمه و بأحوال خدمه أی عبیده و سائر أهالیه، فقال علیه السلام: أ تجوز قتلهم و لم لا تقتلهم إن کانوا کفارا مشرکین؟ فتفطن من ذلک بالفرق بینهم و بین سائر الکفار، و علم أنه إذا جاز الفرق فی القتل بینهم و بین سائر الکفار، فیجوز فی غیر ذلک من الأمور فاعترف بأن نفسه لا علم له بالخصومة. و یحتمل أن یکون المراد بالخدم و الأهالی المستضعفین من الشیعة، للتنبیه علی حال المستضعفین من العامة، و قیل: فی قوله علیه السلام: فیمن أقر لک بالحکم ، یعنی قال لک أنا علی مذهبک، کلما حکمت، علی أن أعتقده و أدین الله به. أ تقبله بالباء الموحدة کما فی بعض النسخ، یعنی تحکم علیه بالإیمان بمجرد تقلیده إیاک، و کذا القول فی الخدم و الأهلین فعجز زرارة عن الجواب، فعلم أنه الذی لا علم له بالخصومة دون الإمام علیه السلام، و إنما عجز عن الجواب لأنه کیف یحکم علیهم بالإیمان بمجرد التقلید المحض من دون بصیرة، و کیف یحکم علیهم بالکفر و هم یقولون إنا ندین بدینک و نقر لک بکل ما تحکم علینا، فثبت المنزلة بین المنزلتین قطعا.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 116 

*****

8- الحدیث

8/2851. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام _ وَ سُئِلَ عَنِ الْکُفْرِ وَ الشِّرْکِ: أَیُّهُمَا أَقْدَمُ؟ _ فَقَالَ: «الْکُفْرُ أَقْدَمُ، وَ ذلِکَ أَنَّ إِبْلِیسَ أَوَّلُ مَنْ کَفَرَ، وَ کَانَ کُفْرُهُ(5) غَیْرَ شِرْکٍ؛ لاِءَنَّهُ لَمْ یَدْعُ إِلی عِبَادَةِ غَیْرِ اللّهِ، وَ إِنَّمَا دَعَا إِلی ذلِکَ بَعْدُ، فَأَشْرَکَ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

مسعدة بن صدقه گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السلام در جواب این سؤال که - کدامیک از کفر و شرک جلوتر است؟- فرمود: کفر جلوتر است، برای اینکه ابلیس نخستین کسی بود که کافر شد، و کفر او غیر از شرک بود زیرا او به پرستش غیر از خدا دعوت نکرد، و همانا پس از آن (مردم را بپرستش غیر خدا) خداوند و مشرک شد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 97 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-از مسعدة بن صدقه،گوید:از امام صادق(علیه السّلام)شنیدم که در جواب این پرسش:کدام یک از کفر و شرک او از نوع شرک نبود،زیرا او به پرسش دیگری جز خدا دعوت نکرد و همانا پس از آن به این موضوع دعوت کرد و مشرک شد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 399 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-«مسعدة بن صدقه»گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که در جواب این پرسش:که کدام یک از کفر و شرک جلوتر است؟فرمود کفر جلوتر است و آن به این خاطر است که ابلیس اوّل کسی بود که کفر ورزید و کفر او غیر از شرک بود همانا پس از آن،مردم را به پرستش غیر خدا دعوت کرد و مشرک شد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 165 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و مفعول سمعت محذوف، یدل علیه قوله: فقال الکفر أقدم ، و حاصل الجواب أن الشیطان لعنه الله أول الکافرین و المشرکین، و کان کفره أسبق لأنه أولا خالف أمر الله تعالی معاندة، فصار کافرا و لم یکن حینئذ مشرکا، ثم لما أمر الناس بعبادة غیر الله حصل الشرک، و صار هو أیضا مشرکا، فیدل علی أن الأمر بالشرک و حث الناس علیه شرک أیضا.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 117 

*****

9- الحدیث

9/2852 . هَارُونُ(7)، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام _ وَ سُئِلَ: مَا بَالُ الزَّانِی لاَ تُسَمِّیهِ کَافِراً وَ تَارِکُ الصَّلاَةِ قَدْ سَمَّیْتَهُ(8) کَافِراً؟ وَ مَا الْحُجَّةُ فِی ذلِکَ؟ _ فَقَالَ : «لاِءَنَّ(9) الزَّانِیَ وَ مَا أَشْبَهَهُ(10) إِنَّمَا یَفْعَلُ ذلِکَ لِمَکَانِ الشَّهْوَةِ؛ لاِءَنَّهَا تَغْلِبُهُ، وَ تَارِکُ الصَّلاَةِ لاَ یَتْرُکُهَا إِلاَّ اسْتِخْفَافاً(11) بِهَا(12) ؛ وَ ذلِکَ لاِءَنَّکَ لاَ تَجِدُ الزَّانِیَ یَأْتِی الْمَرْأَةَ(13) إِلاَّ وَ هُوَ مُسْتَلِذٌّ(14) لاِءِتْیَانِهِ إِیَّاهَا، قَاصِداً إِلَیْهَا، وَ کُلُّ

ص: 142


1- 1 . فی الوافی : «أتقبله » . وکذا فی مرآة العقول نقلاً عن بعض النسخ .
2- 2 . فی مرآة العقول والوافی : «أتقبلهم » .
3- 3 . فی الوافی: - «الذی » .
4- 4 . الوافی ، ج 4 ، ص 208 ، ح 1823.
5- 5 . فی الوافی وقرب الإسناد : + «من » .
6- 6 . قرب الإسناد ، ص 48 ، ح 156 ، عن هارون بن مسلم ، عن مسعدة بن صدقة الوافی ، ج 4 ، ص 197 ، ح 1811 ؛ البحار ، ج 63 ، ص 198 ، ح 9 .
7- 7 . فی «ج» : «علیّ بن إبراهیم ، عن هارون بن مسلم » . هذا ، ووقوع التعلیق فی السند بناءً علی سائر النسخ واضح .
8- 8 . فی «ص ، بر » : «نسمّیه » . وفی قرب الإسناد والفقیه والعلل : «تسمّیه » .
9- 9 . فی الوافی : «إنّ » .
10- 10 . فی «ز » : «ما أشبه » . وفی «بر » والوافی : - «وما أشبهه » . وفی «بف » : «ما تشبهه » .
11- 11 . فی «بر» : «یترکها للاستخفاف » بدون «لا» و«إلاّ » .
12- 12 . فی «ب » : - «بها» .
13- 13 . فی «بر» والوافی : «أنّ الزانی لایأتی المرأة» بدل «لأنّک لاتجد الزانی یأتی المرأة» .
14- 14 . فی «ب ، ج » : «یستلذّ » .

مَنْ تَرَکَ الصَّلاَةَ قَاصِداً إِلَیْهَا(1)، فَلَیْسَ یَکُونُ قَصْدُهُ لِتَرْکِهَا(2) اللَّذَّةَ(3) فَإِذَا(4) نُفِیَتِ(5) اللَّذَّةُ وَقَعَ الاِسْتِخْفَافُ ، وَ إِذَا(6) وَقَعَ الاِسْتِخْفَافُ وَقَعَ الْکُفْرُ».

قَالَ(7): وَ سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، وَ قِیلَ لَهُ: مَا فَرْقٌ(8) بَیْنَ مَنْ نَظَرَ إِلَی امْرَأَةٍ فَزَنی بِهَا(9)، أَوْ خَمْرٍ فَشَرِبَهَا، وَ بَیْنَ مَنْ تَرَکَ الصَّلاَةَ ، حَتّی لاَ یَکُونَ الزَّانِی وَ شَارِبُ الْخَمْرِ مُسْتَخِفّاً، کَمَا یَسْتَخِفُّ(10) تَارِکُ الصَّلاَةِ؟ وَ مَا الْحُجَّةُ فِی ذلِکَ؟ وَ مَا الْعِلَّةُ الَّتِی تَفْرُقُ(11) بَیْنَهُمَا؟

قَالَ: «الْحُجَّةُ أَنَّ کُلَّ مَا أَدْخَلْتَ أَنْتَ نَفْسَکَ فِیهِ لَمْ یَدْعُکَ إِلَیْهِ دَاعٍ، وَ لَمْ یَغْلِبْکَ(12) غَالِبُ شَهْوَةٍ مِثْلَ الزِّنی وَ شُرْبِ الْخَمْرِ(13)، وَ أَنْتَ دَعَوْتَ نَفْسَکَ إِلی تَرْکِ الصَّلاَةِ وَ لَیْسَ ثَمَّ شَهْوَةٌ، فَهُوَ الاِسْتِخْفَافُ بِعَیْنِهِ، وَ هذَا فَرْقُ(14) مَا بَیْنَهُمَا».(15)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز گوید: شنیدم از آن حضرت که در پاسخ این سؤال که - چگونه شد که شما زناکار را کافر ننامی ولی تارک نماز را کافر نامی دلیل بر این چیست؟ فرمود: چون زناکار و آنکه مانند اوست همانا این کار را بخاطر غلبه شهوت کند، ولی ترک نماز آن را ترک نکند جز از روی استخفاف (و سبک شمردن) آن و این برای آنست که زناکاری نیست که نزد زنی رود جز اینکه از نزدیکی با او طلب لذت کند و هدفش (کامیابی) و التذاذ است، ولی هر که نماز را ترک کند و قصد آن کند هدفش در ترک آن لذت نیست، و چون لذتی نیست (پس برای) استخفاف (و سبک شمردن) است، و هر گاه استخفاف شد کفر واقع شود. گوید: و نیز از آن حضرت پرسش شد و بوی عرض شد: چه فرق است: میان کسی که بزنی نگاه کند پس با او زنا کند یا بشرابی (برسد) و آن را بنوشد و میان کسی که نماز را ترک کند که زناکننده و شراب خوار استخفاف کننده نباشند چنانچه تارک نماز استخفاف کننده است؟ و دلیل در این باره چیست؟ و بچه علت بین آن دو جدا شود؟ فرمود: دلیل و حجت اینست که هر چیزی که تو خود را وارد در آن کنی داعی و غلبۀ شهوت ترا بر آن وانداشته چنانچه در زنا شراب و خواری (که غلبۀ شهوت سبب ارتکاب آنها است) و تو خودت داعی خویشتن بر ترک نماز شدی و گر نه در اینجا شهوتی نیست، بلکه عین استخفاف و بی اعتنائی است و همین است فرق میانۀ آن دو.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 97 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از مسعدة بن صدقه،گوید:شنیدم امام صادق(علیه السّلام)در پاسخ این پرسش که:شما را چه شده است که زنا کار را کافر ننامی و تارک نماز را کافر می خوانی،دلیل فرق میان این دو چیست؟ فرمود:برای آنکه زناکار و هر که به او مانند باشد همانا این کار را به خاطر شهوت کند،زیرا شهوت بر او چیره گردد و تارک نماز تنها از راه خوار شمردن و بی ارزش دانستن آن است که نماز نخواند و این برای آن است که زناکار از نزدیک شدن با زن،کامیاب شود و به واسطۀ طلب لذّت،قصد آن زن کند،و هر که ترک نماز کند و به قصد ترک نماز برآید،قصد ترک نماز برای او لذّتی ندارد و چون لذّت و کامجوئی در میان نباشد،استخفاف و خوار شمردن و بی ارزش دانستن در میان می آید و هر گاه استخفاف به میان آمد،کفر واقع شود. گوید:از امام صادق(علیه السّلام)پرسش شد،به او عرض شد:چه فرق است میان کسی که به زنی نگاه کند و با او زنا کند و یا می بنوشد و میان کسی که نماز را نخواند تا زناکننده و می خوار استخفاف کن و خوار شمار نباشند چنانچه نماز نخوان استخفاف کن و خوار شمارنده است و حجّت و دلیل در این باره چیست؟و چه علّتی دارد که تو میان آنها فرق گذاری؟فرمود:حجّت و دلیل در این جا این است که هر آنچه تو خود را در آن وارد کنی(و از روح تو خیزد)داعی و غلبۀ شهوت تو را بر آن وانداشته که در مورد زنا و می خواری وجود دارد و تو خودت باشی که خویش را به ترک نماز بخوانی و در این جا شهوت نیست و این همان استخفاف و بی اعتنائی است و این است فرق میان آن دو قسم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 401 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-«مسعدة بن صدقه»گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام در پاسخ این پرسش که: چرا شما زناکار را کافر نمی نامی و تارک نماز را کافر می خوانی،دلیل فرق میان این دو چیست؟فرمود:برای آن که زناکار و هرکس که مانند اوست این کار را به خاطر غلبه شهوت می کند،ولی تارک نماز بخاطر سبک شمردن آن،این کار را می کند ولی زناکار بخاطر نزدیک شدن با زن لذت می برد و هرکس که نماز را ترک کند و قصد ترک آن را داشته باشد برایش لذتی ندارد جز آنکه قصدش خوار شمردن نماز است و وقتی سبک شدن نماز در کار باشد کفر به وجود می آید.

گوید:از امام صادق علیه السّلام سؤال شد،به او گفته شد:چه فرق است میان کسی که به زنی نگاه کند و با او زنا کند و یا شرابی نوشد و میان کسی که نماز را نخواند تا زناکننده و می خوار و استخفاف کننده نباشند چنانکه نماز نخوان استخفاف کن و خوارشمارنده است و حجّت و دلیل در این باره چیست؟و چه علّتی دارد که تو میان آنها فرق گذاری؟فرمود: حجت و دلیل در این جا این است که هرآنچه تو خود را در آن وارد کنی داعی و غلبه شهوت،تو را بر آن وانداشته که در مورد زنا و شرابخواری وجود دارد و تو خودت باشی که خویش را به ترک نماز بخوانی و در این جا شهوت نیست و این همان استخفاف و بی اعتنائی است و این است فرق میان آن دو.

توضیح:مرحوم مجلسی فرماید:کفر در اینجا نه به آن صورتی است که سبب خلود در آتش و باز شدن احکام کفر که عبارت نجاست بدن و محرومیت از نکاح وارث باشد بلکه مراد درجه ای است از درجات کفر زیرا کفر هم مانند ایمان دارای درجاتی است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 165 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق. و قیل: المراد بالحجة هنا المعیار لا الدلیل، و أقول: الدلیل أیضا مناسب قاصدا إلیها أی إلی اللذة أو إلی المرأة، فالقصد فی مقابله السهو و الغفلة، و هو المراد بقوله: قاصدا ثانیا، و قاصدا فی الأول حال عن البارز فی قوله لإتیانه، و الظاهر أن المراد بالکفر هنا ارتکاب ما یؤذن بقلة الاکتراث بالدین، و ضعف الیقین لعدم غلبة داع قوی علی مخالفة أمر الله، و هذا مما یستوجب به العذاب العظیم و العقاب الطویل، و لیس هو الکفر الذی یوجب الخلود فی النار مع الکفار، و لا ینفعهم شفاعة الشافعین، و یجری علیهم فی الدنیا أحکام الکافرین من نجاستهم و عدم جواز المناکحة و الموارثة. و حمله علی الاستحلال و الجحود بعید، فإن الزانی أیضا مع الاستحلال کافر، فهذا أحد معانی الکفر و درجة من درجاته فی مقابل درجات الإیمان. قوله علیه السلام: ما فرق ، یمکن أن یقرأ علی صیغة الفعل و الاسم، و علی التقدیرین هو خبر ما الاستفهامیة، و علی الأول بین منصوب بالمفعولیة، و علی الثانی مجرور بالإضافة، کقوله تعالی:

وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقٰاقَ بَیْنِهِمٰا

و تکرار بین للتصریح بدفع احتمال طلب الفرق بین الزنا و شرب الخمر کما یستخف علی بناء المعلوم، و الظرف نائب المفعول المطلق للفعل المنفی فی لا یکون، و لم یدعک خبر إن و مثل منصوب بنیابة المفعول المطلق للفعل المنفی فی لم یدعک و لم یغلبک، و فرق یحتمل الوجهین السابقین، و ثالثا و هو أن یقرأ فرق بالتنوین فتکون ما للإبهام.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 118 

*****

ص: 143


1- 1 . أی قاصدا إلی ترکها . والمراد هو ترک الصلاة عمدا . وفی الفقیه والعلل : «لترکها » بدل «إلیها » .
2- 2 . فی الوافی : «بترکها » .
3- 3 . فی «ج ، د ، ص ، بر» : «للّذّة» .
4- 4 . فی «ب ، ج ، د ، ص ، بس » : «وإذا» .
5- 5 . فی «بر» : «نفینا» . وفی قرب الإسناد والعلل : «انتفت » .
6- 6 . فی «بر ، بف » والوافی : «فإذا» .
7- 7 . الضمیر المستتر فی «قال » راجع إلی مسعدة بن صدقة .
8- 8 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » والوافی ومرآة العقول . وفی المطبوع : «الفرق » . وقال فی مرآة العقول : «قوله علیه السلام : ما فرق ، یمکن أن یقرأ علی صیغة الفعل والاسم . وعلی التقدیرین هو خبر «ما» الاستفهامیّة . وعلی الأوّل «بین » منصوب بالمفعولیّة . وعلی الثانی مجرور بالإضافة » .
9- 9 . فی «ب » : - «بها» .
10- 10 . فی «بر » والوافی : «کما استخفّ » . وفی «بس » : «کما مستخفّ » .
11- 11 . یجوز علی بناء التفعیل أیضا .
12- 12 . فی «ج ، د ، ص ، بر ، بف » وشرح المازندرانی والوافی : + «علیه » .
13- 13 . فی الوافی : «مثل الزانی وشارب الخمر» .
14- 14 . فی مرآة العقول : «فرق ، یحتمل الوجهین السابقین _ أی الفعل والاسم _ وثالثا ، وهو أن یقرأ : فرق ، بالتنوین ، فتکون «ما » للإبهام » .
15- 15 . قرب الإسناد ، ص 47 ، ح 154 _ 155 ، عن هارون بن مسلم . الفقیه ، ج 1 ، ص 206 ، ح 616 ، معلّقا عن مسعدة بن صدقة ، إلی قوله : «وإذا وقع الاستخفاف وقع الکفر » ؛ علل الشرائع ، ص 339 ، ح 1 ، بسنده عن هارون بن مسلم الوافی ، ج 4 ، ص 189 ، ح 1796 ؛ الوسائل ، ج 4 ، ص 42 ، ح 4464 .

10- الحدیث

10/2853 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَنْ شَکَّ فِی اللّهِ وَ(1) فِی رَسُولِهِ(2) صلی الله علیه و آله فَهُوَ کَافِرٌ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السلام فرمود: هر که در خدا و رسولش شک کند کافر است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 98 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: هر که در خدا و رسولش شکّ کند،او کافر است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 401 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-امام صادق علیه السّلام،فرمود:هرکس در خدا و رسولش شک کند،کافر است.

توضیح:مرحوم مجلسی فرماید:از این حدیث استفاده می شود که شک در اصول دین سبب کفر می شود و مراد از کفر در برابر ایمان است و کفر به این معنی مستلزم خلود در جهنم نمی باشد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 167 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و الواو للتقسیم بمعنی أو، و یدل علی أن الشک فی أصول الدین أیضا یوجب الکفر، و قد مر فی أبواب الإیمان و الإسلام و سیأتی إنشاء الله و کأنه محمول علی الشک بعد إتمام الحجة، أو المراد بالکفر ما یقابل الإیمان فیشمل المستضعفین أیضا، و الکفر بهذا المعنی لا یستلزم الخلود فی النار.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 118 

*****

11- الحدیث

2 / 387

11/2854 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ صَفْوَانَ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : مَنْ شَکَّ فِی رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ؟ قَالَ: «کَافِرٌ»(4) قُلْتُ: فَمَنْ شَکَّ فِی کُفْرِ الشَّاکِّ، فَهُوَ کَافِرٌ؟ فَأَمْسَکَ عَنِّی، فَرَدَدْتُ عَلَیْهِ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ، فَاسْتَبَنْتُ فِی وَجْهِهِ الْغَضَبَ.(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

منصور بن حازم گوید: بحضرت صادق علیه السلام عرضکردم: کسی که شک در باره رسول (صلّی الله علیه و آله) دارد (حکمش چیست)؟ فرمود: کافر است، عرضکردم: کسی که شک در کفر شاک دارد او هم کافر است؟ حضرت از پاسخ (باین سؤال) خود داری کرد و من تا سه بار تکرار کردم دیدم آثار خشم در چهره اش ظاهر گردید (من هم ساکت شدم).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 98 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-از منصور بن حازم،گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم: کسی شکّ دارد در رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)،فرمود:کافر است،گفتم: کسی که شکّ دارد در کفر شاکّ،او هم کافر است؟پاسخی به من داد و من تا سه بار پرسش خود را باز گفتم و از چهرۀ او خشم دریافت کردم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 403 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-منصور بن حازم،می گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:کسی که شک دارد در رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله،فرمود:کافر است،گفتم:کسی که شک دارد در کفر شاک،او هم کافر است؟پاسخی به من داد و من تا سه بار پرسش خود را باز گفتم و از چهرۀ او خشم دریافتم.

توضیح:مرحوم فیض می فرماید:اینکه حضرت پاسخش را نداد و از او در خشم شد برای آن است که سؤال او مورد نداشت و بدیهی است که این شک سبب کفر نمی شود زیرا خود سؤال کننده درباره کفر او شک داشته و لذا سؤال نموده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 167 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و فیه إشعار بأن کفر الشاک لیس من ضروریات الدین حتی یکون إنکاره کفرا، و إنما أمسک عن الجواب لئلا یجتروا علی الشک و لا یستصغروه، أو لئلا یتوهموا لسوء فهمهم التنافی بین الکلامین، أو لافتقار بیان الحکم علی تفصیل لا تقتضی المصلحة ذکره، أو یکون کافرا و عدم الذکر للتقیة. و قیل: إنما أمسک علیه السلام عن جوابه و غضب منه لأن هذا لیس مما ینبغی أن یسأل عنه، و ظاهر أن هذا الشک لیس مما یوجب الکفر، کیف و السائل نفسه کان شاکا فیه، جاهلا به، و لهذا سأل عنه إلا أن یقال بإیجابه للکفر بعد سماعه عنه مشافهة و الکفر من هذه الجهة، فیرجع إلی تکذیبه علیه السلام و هذا حدیث آخر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 119 

*****

12- الحدیث

12/2855. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ، عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالاْءِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ»(6) فَقَالَ(7): «مَنْ(8) تَرَکَ الْعَمَلَ(9) الَّذِی أَقَرَّ بِهِ» قُلْتُ: فَمَا مَوْضِعُ(10) تَرْکِ الْعَمَلِ حَتّی(11) یَدَعَهُ أَجْمَعَ؟ قَالَ(12): «مِنْهُ الَّذِی یَدَعُ(13) الصَّلاَةَ مُتَعَمِّداً ، لاَ مِنْ سُکْرٍ وَ لاَ مِنْ عِلَّةٍ».(14)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبید بن زراره گوید: از حضرت صادق علیه السلام از تفسیر گفتار خدای عز و جل پرسیدم که فرماید:«و آنکه کفر ورزد بایمان همانا کردارش تباه شده است»(سوره مائده آیه 5) فرمود: مقصود آن کسی است که کرداری که بآن اقرار و اعتراف کرده ترک کند، عرضکردم: مرتبه ترک آن عمل چیست؟ همۀ آن را وانهد؟ فرمود از آنست کسی که عمدا نماز را ترک کند بدون اینکه مست باشد و یا علتی داشته باشد،

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 99 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-از عبید بن زراره،گوید:پرسیدم از امام صادق(علیه السّلام)از تفسیر قول خدا عز و جل(5 سوره مائده):«هر که کفر ورزد به ایمان محققاً عملش سقوط کند»در پاسخ فرمود:مقصود،کسی است که ترک کرده است عملی را که بدان اقرار و اعتراف داشته،گفتم: زمینۀ ترک عمل چیست؟همۀ آن را وانهد و از دست بدهد؟فرمود: از آن است آن کسی که عمداً بی اینکه مست باشد و یا عملی در میان نباشد را وانهد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 403 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-«عبید بن زراره»می گوید:از امام صادق علیه السّلام از تفسیر قول خدای عز و جل پرسیدم:«هرکس به ایمان کفر ورزد بیقین عملش سقوط کند(مائده/5)»در پاسخ فرمود:مقصود،کسی است که عملی را ترک کرد که به آن اقرار و اعتراف داشته،گفتم:زمینه ترک عمل چیست؟همه آن را وانهد و از دست بدهد؟فرمود:مربوط به کسی است که عمدا بدون مستی و یا علتی آن را ترک کند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 167 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق کالصحیح. و قد مر شرح صدر الخبر، و قوله: فما موضع ترک العمل ، یحتمل وجهین: الأول أن یکون الغرض استعلام أن المراد جمیع الأعمال أو الأعم منه و من البعض، فأجاب علیه السلام بأن المراد به الثانی، الثانی: أن یکون الغرض أن کل عمل تارکه کافر أو بعض الأعمال کذلک، فأومأ علیه السلام إلی أن المراد به الثانی، و علی التقدیرین کلمة ما استفهامیة، و الموضع بمعنی المرتبة، و اللام فی العمل للعهد أی العمل الذی أقر به، و الاستفهام فی حتی یدعه مقدر، و قیل: لعل المراد من السؤال استعلام مطلق العمل الذی ترکه یوجب الکفر، و یکون قوله حتی یدعه أجمع استفهاما آخر، یعنی أ هو ترک الأعمال أجمع؟ فأجاب علیه السلام بأنه قد یکون ترک بعض الأعمال کالصلاة.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 120 

*****

ص: 144


1- 1 . فی الوسائل : «أو » .
2- 2 . فی حاشیة «ص » : «رسول اللّه » .
3- 3 . المحاسن ، ص 89 ، کتاب عقاب الأعمال ، ح 33، عن أحمد بن محمّد ، عن ابن محبوب . وفی الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب الشکّ ، ح 2883 ، بسند آخر، مع اختلاف یسیر وزیادة فی أوّله وآخره الوافی ، ج 4 ، ص 234 ، ح 1871 ؛ الوسائل ، ج 28 ، ص 355 ، ح 34955 .
4- 4 . فی «ج ، بر ، بف » والوافی : + «قال » .
5- 5 . الوافی ، ج 4 ، ص 234 ، ح 1872 ؛ الوسائل ، ج 28 ، ص 355 ، ح 34956 .
6- 6 . المائدة (5) : 5 .
7- 7 . فی «بف » والوافی والمحاسن : «قال » .
8- 8 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، بس » والوسائل والمحاسن : - «من » .
9- 9 . فی المحاسن : «الصلاة » .
10- 10 . فی «بف » : «وضع » .
11- 11 . فی المحاسن : «حین» .
12- 12 . فی الوسائل : - «قلت : فما _ إلی _ أجمع ، قال » .
13- 13 . فی «بس » : «یترک » .
14- 14 . المحاسن ، ص 79 ، کتاب عقاب الأعمال ، ح 4 ، عن أبیه ، عن الحسن بن علیّ بن فضّال . تفسیر ï العیّاشی ، ج 1 ، ص 297 ، ح 43 ، عن محمّد بن مسلم ، عن أحدهما علیهماالسلام ، مع اختلاف الوافی ، ج 4 ، ص 189 ، ح 1795 ؛ الوسائل ، ج 1 ، ص 31 ، ح 45 ؛ البحار ، ج 82 ، ص 219 ، ح 38 .

13- الحدیث

13/2856. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَکِیمٍ وَ حَمَّادٍ(1)، عَنْ أَبِی مَسْرُوقٍ، قَالَ:

سَأَلَنِی أَبُو عَبْدِ اللّهِ(2) علیه السلام عَنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ، فَقَالَ لِی(3): «مَا هُمْ؟» قُلْتُ(4): مُرْجِئَةٌ(5)، وَ قَدَرِیَّةٌ(6)، وَ حَرُورِیَّةٌ(7)، فَقَالَ : «لَعَنَ اللّهُ تِلْکَ الْمِلَلَ الْکَافِرَةَ الْمُشْرِکَةَ ، الَّتِی لاَ تَعْبُدُ اللّهَ عَلی شَیْءٍ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو مسروق گوید: حضرت علیه السلام از من در بارۀ اهل بصره پرسید و فرمود: بر چه (مذهبی) هستند؟ عرضکردم: مرجئه، و قدریه، و حروریه، فرمود: خدا لعنت کند این ملتهای کافر مشرک را که بهیچ وجه خدا پرست نیستند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 99 

*****

[ترجمه کمره ای] :

13-از ابی مسروق،گوید:امام صادق(علیه السّلام)از من وضع مذهبی اهل بصره را پرسید،فرمود:چه مذهبی دارند؟گفتم:مرجئه هستند و قدریّه و حروریّه،در پاسخ فرمود:خدا لعنت کند این ملّتهای کافر و مشرک را که به هیچ وجه خداپرست نیستند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 403 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

13-«ابی مسروق»گوید:امام صادق علیه السّلام از من وضع مذهبی اهل بصره را پرسید،فرمود:چه مذهبی دارند؟گفتم:مرجئه هستند و قدریّه و حروریّه،در پاسخ فرمود:خدا لعنت کند این ملتهای کافر و مشرک را که به هیچوجه خداپرست نیستند.

توضیح:مرحوم مجلسی می فرماید:مرجئه کسانی هستند که معتقدند ایمان همان علم و آگاهی به آنچه که پیامبر آورده و قدریّه کسانی که جبری مذهب اند یا تفویض که بنده را در افعال خود مستقل می دانند و حروریّه گروهی از خوارج اند که به حروراء محلی در نزدیکی کوفه منسوب اند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 169 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن. مرجئة أقول: قد مر الکلام فی بیان مذاهب هؤلاء مرارا، و أن المرجئة بالهمز اسم فاعل من أرجأته إذا أخرته، و هم فرقة من المخالفین یزعمون أن الإیمان محض العلم بما جاء به الرسول، و أنه لا یضر مع الأیمان معصیة کما أنه لا ینفع مع الکفر طاعة، سموا بذلک لأنهم اعتقدوا أن الله تعالی أخر تعذیبهم علی المعاصی و أخره عنهم، قال فی المصباح: أرجأته بالهمز أخرته، و المرجئة اسم فاعل من هذا لأنهم لا یحکمون علی أحد بشیء فی الدنیا، بل یؤخرون الحکم إلی یوم القیامة، و تخفف فتقلب الهمزة یاءا مع الضمیر المتصل، فیقال: أرجیته. و أقول: قد مضی الکلام فی بیان مذاهبهم فی باب أن الإیمان مبثوث بجوارح البدن، و قال الشیخ البهائی قدس سره: لعل المراد بالقدریة الجبریة، و أقول: یحتمل أن یکون المراد بهم التفویضیة القائلین باستقلال العبد فی أفعاله، و أن لا مدخل لله فیها أصلا، النافین لقضاء الله و قدره رأسا، و قد عرفت إطلاقه علیهما، و أنهما خارجان عن الحق و أن الحق الأمر بین الأمرین، و فی النهایة : الحروریة من الخوارج نسبوا إلی حروراء بالمد و القصر، و هو موضع قریب من الکوفة، کان أول مجتمعهم و تحکیمهم فیه و هم أحد الخوارج الذین قاتلهم علی علیه السلام الکافرة المشرکة قد عرفت الفرق بین الکفر و الشرک، و أن الکفر أعم أی هم جمعوا بینهما فإنهم کفروا حیث ترکوا ما أمر الله به من طاعة الأئمة علیه السلام عنادا أو بغیا، و أشرکوا حیث اتخذوا طواغیته أئمة من غیر نصب الله لهم التی لا تعبد الله علی شیء من الدین، فإنه لا دین لهم، أو من العبادة فإن عباداتهم باطلة.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 121 

*****

14- الحدیث

14/2857 . عَنْهُ(9)، عَنِ الْخَطَّابِ بْنِ مَسْلَمَةَ(10) وَ أَبَانٍ، عَنِ الْفُضَیْلِ، قَالَ:

دَخَلْتُ عَلی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام وَ عِنْدَهُ رَجُلٌ، فَلَمَّا قَعَدْتُ قَامَ الرَّجُلُ، فَخَرَجَ ، فَقَالَ لِی: «یَا فُضَیْلُ، مَا هذَا عِنْدَکَ؟» قُلْتُ: وَ مَا هُوَ؟ قَالَ: «حَرُورِیٌّ» قُلْتُ: کَافِرٌ؟ قَالَ: «إِی(11) وَ اللّهِ

ص: 145


1- 1 . فی الکافی ، ح 2909 : «حمّاد بن عثمان » .
2- 2 . فی حاشیة «ج » : «سألت أبا عبداللّه » .
3- 3 . فی الکافی ، ح 2909 والوافی: - «فقال لی » .
4- 4 . فی «ب » : «فقال » . وفی الکافی ، ح 2909 : «فقلت » .
5- 5 . اختلف فی المرجئة ، فقیل : هم فرقة من فِرَق الإسلام یعتقدون أنّه لایضرّ مع الإیمان معصیة ، کما لاینفع مع الکفر طاعة . و عن ابن قتیبة أنّه قال : هم الذین یقولون : الإیمان قول بلا عمل . وقال بعض أهل المعرفة بالملل : إنّ المرجئة هم الفرقة الجبریّة الذین یقولون : إنّ العبدَ لافِعْل له . مجمع البحرین ، ج 1 ، ص 176 (رجأ).
6- 6 . «القدریّة » : هم المنسوبون إلی القَدَر ، ویزعمون أنّ کلّ عبد خالقُ فعله ، ولایرون المعاصی والکفر بتقدیر اللّه ومشیئته ، فنسبوا إلی القَدَر ؛ لأنّه بدعتهم وضلالتهم . وفی شرح المواقف : قیل : القدریّة هم المعتزلة . مجمع البحرین ، ج 3 ، ص 451 (قدر) .
7- 7 . «الحروریّة » : طائفة من الخوارج نُسبوا إلی حروراء _ بالمدّ والقصر _ وهو موضع قریب من الکوفة ، کان أوّل مجتمعهم وتحکیمهم فیها ، وهم أحد الخوارج الذین قاتلهم علیّ علیه السلام . النهایة ، ج 1 ، ص 366 (حرر).
8- 8 . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب فی صنوف أهل الخلاف ....، ح 2909 الوافی ، ج 4 ، ص 219 ، ح 1840 ؛ الوسائل ، ج 28 ، ص 355 ، ح 34957 .
9- 9 . الضمیر راجع إلی ابن أبی عمیر المذکور فی السند السابق ؛ فقد روی هو کتاب خطّاب بن مسلمة . راجع : رجال النجاشی ، ص 154 ، الرقم 407 .
10- 10 . فی «ز » : «سلمة » . والمذکور فی رجال البرقی ، ص 45 : خطّاب بن سلمة . والظاهر اتّحادهما ووقوع التحریف فی أحد العنوانین .
11- 11 . فی «بس» : «و إی» .

مُشْرِکٌ(1)» .(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

فضیل گوید: وارد شدم بر حضرت باقر علیه السّلام و نزدش مردی بود، پس چون من نشستم آن مرد: برخاست و بیرون رفت، حضرت بمن فرمود ای فضیل این که بود نزد تو؟ گفتم که بود؟ فرمود: حروری بود (و مذهب حروریه را داشت) عرضکردم: او کافر است؛ فرمود: آری بخدا سوگند مشرک است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 99 

*****

[ترجمه کمره ای] :

14-از فضیل،گوید:نزد امام باقر(علیه السّلام)رفتم و مردی خدمت او بود و چون من نشستم،آن مرد برخاست و رفت و امام به من فرمود:ای فضیل!این کی بود نزد تو؟ گفتم:چه مذهبی داشت؟فرمود:حروری بود. من گفتم:او کافر است؟فرمود:آری به خدا،مشرک است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 403 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

14-«فضیل»می گوید:نزد امام باقر علیه السّلام رفتم و مردی خدمت او بود و چون نشستم،او برخاست و رفت و امام به من فرمود:ای فضیل!این چه کسی بود؟عرض کردم:چه مذهبی داشت؟فرمود:حروری بود.عرض کردم: او کافر است؟فرمود:آری به خدا سوگند،که او مشرک است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 169 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن موثق. و الضمیر فی عنه لابن أبی عمیر ما هذا عندک یعنی أ هو کافر باعتقادک أم مسلم؟ قلت: و ما هو؟ أی لا أعلم مذهبه حتی أحکم علیه بالإسلام أو الکفر أی و الله مشرک أی کفره مجامع للشرک، و فی بعض النسخ و مشرک و هو أظهر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 121 

*****

15- الحدیث

15/2858 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ: «کُلُّ شَیْءٍ یَجُرُّهُ(3) الاْءِقْرَارُ وَ التَّسْلِیمُ، فَهُوَ الاْءِیمَانُ؛ وَ کُلُّ شَیْءٍ یَجُرُّهُ(4) الاْءِنْکَارُ وَ الْجُحُودُ، فَهُوَ الْکُفْرُ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن مسلم گوید: شنیدم از امام محمد باقر علیه السّلام میفرمود: هر چه را اقرار و تسلیم بیاورد ایمان است و هر چه را انکار و جحود بیاورد آن کفر است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 100 

*****

[ترجمه کمره ای] :

15-از محمد بن مسلم،گوید:از امام باقر(علیه السّلام)شنیدم می فرمود: هر چه را اقرار و تسلیم به بار آورد ایمان است،و هر چه را انکار و جحود به بار آورد پس آن کفر است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 405 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

15-«محمد بن مسلم»گوید:از امام باقر علیه السّلام شنیدم می فرمود:

هرچه را اقرار و تسلیم به بار آورد ایمان است،و هرچه را انکار به بار آورد کفر است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 169 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. کل شیء یجره الإقرار أی هو من لوازمه و توابعه کالأعمال الصالحة و الأخلاق الفاضلة، و الورع عن المعاصی، فهو داخل فی الإیمان علی وجه و مکمل له علی وجه آخر. و کل شیء یجره الإنکار و الجحود أی هو من لوازمهما و توابعهما و آثارهما، فهو داخل فی الکفر و من مکملاته أو من طرقه المؤدیة إلیه، فإن المعاصی طرق إلی الکفر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 121 

*****

16- الحدیث

2 / 388

16/2859 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْوَشَّاءِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ: «إِنَّ عَلِیّاً(6) _ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِ _ بَابٌ فَتَحَهُ اللّهُ، مَنْ(7) دَخَلَهُ کَانَ مُوءْمِناً ، وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ کَانَ کَافِراً».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو حمزه گوید: شنیدم از امام باقر علیه السّلام که می فرمود: همانا علی علیه السلام دری است که خداوند (برای مردمان) گشود، هر که داخل آن گردد مؤمن است، و هر که از آن بیرون رود کافر است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 100 

*****

[ترجمه کمره ای] :

16-از ابی حمزه،گوید:شنیدم امام باقر(علیه السّلام)می فرمود: راستی علی(علیه السّلام)دری است که خدا گشوده،هر که از آن درآید مؤمن است و هر که از آن برآید کافر است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 405 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

16-«ابی حمزه»گوید:شنیدم امام باقر علیه السّلام می فرمود:

راستی علی علیه السّلام دری است که خدا گشوده،هرکس از آن وارد شود مؤمن است و هرکس از آن خارج شود کافر است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 169 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور و معتبر عندی. و المراد بالداخل العارف بحقه، و بالخارج المنکر له، سواء أنکره مطلقا أو أنکره فی مرتبته، فیبقی قسم ثالث و هو الذی لم یدخل و لم یخرج و یسمی ضالا و مستضعفا کما مر و سیأتی.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 122 

*****

17- الحدیث

17/2859 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ یَحْیَی بْنِ الْمُبَارَکِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جَبَلَةَ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ وَ ابْنِ سِنَانٍ وَ سَمَاعَةَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : طَاعَةُ عَلِیٍّ علیه السلام ذُلٌّ(9)، وَ مَعْصِیَتُهُ کُفْرٌ

ص: 146


1- 1 . فی مرآة العقول : «فی بعض النسخ : ومشرک ، و هو أظهر » .
2- 2 . الوافی ، ج 4 ، ص 219 ، ح 1841 ؛ الوسائل ، ج 28 ، ص 356 ، ح 34958 .
3- 3 . فی «ز» : «یجبره » .
4- 4 . فی «ز » : «یجبره » .
5- 5 . الوافی ، ج 4 ، ص 191 ، ح 1802 ؛ الوسائل ، ج 1 ، ص 30 ، ح 40.
6- 6 . فی «ز » : «علیّ بن أبی طالب » .
7- 7 . فی الکافی ، ح 1187 : «فمن » .
8- 8 . الکافی ، کتاب الحجّة ، باب فیه نتف وجوامع من الروایة فی الولایة ، ح 1187 ، مع زیادة فی آخره . تفسیر فرات ، ص 79 ، ضمن ح 54 ، وفیه : «حدّثنی أحمد بن القاسم معنعنا عن أبی الجارود ، عن أبی جعفر، عن الحسن علیهماالسلام » ؛ وفیه ، ضمن ح 55 : «حدّثنی أبوجعفر الحسنی والحسن بن حبّاش معنعنا عن جعفربن محمّد ، عن الحسن علیهماالسلام » ، وفیهما مع اختلاف یسیر . کتاب سلیم بن قیس ، ص 861 ، ح 47 ، عن سلمان الفارسی ، من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام . الجمل ، ص 253 ، مرسلاً عن الحسن علیه السلام ، مع اختلاف وزیادة فی أوّله . راجع : الأمالی للصدوق ، ص 31 ، المجلس 8 ، ح 4 الوافی ، ج 4 ، ص 190 ، ح 1800.
9- 1 . فی مرآة العقول : «الظاهر أنّ المراد به الذلّ فی الدنیا وعند الناس ؛ لأنّ طاعته توجب ترک الدنیا وزینتها ، ï والحکم للضعفاء علی الأقویاء ، والرضا بتسویة القسمة بین الشریف والوضیع ، والقناعة بالقلیل من الحلال ، والتواضع وترک التکبّر والترفّع ؛ وکلّ ذلک ممّا یوجب الذلّ عند الناس ، کما روی أنّه لمّا قسّم بیت المال بین أکابر الصحابة والضعفاء بالسویّة ، غضب لذلک طلحة والزبیر ، وأسّسا أساس الفتنة والبغی والجور» .

بِاللّهِ(1) ، قِیلَ: یَا رَسُولَ اللّهِ(2)، وَ(3) کَیْفَ یَکُونُ(4) طَاعَةُ عَلِیٍّ علیه السلام (5) ذُلاًّ، وَ مَعْصِیَتُهُ کُفْراً بِاللّهِ(6)؟ قَالَ(7): إِنَّ عَلِیّاً علیه السلام یَحْمِلُکُمْ عَلَی الْحَقِّ، فَإِنْ أَطَعْتُمُوهُ ذَلَلْتُمْ ، وَ إِنْ عَصَیْتُمُوهُ کَفَرْتُمْ بِاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» .(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: طاعت علی علیه السّلام ذلت و خواری است، و معصیت و نافرمانی او سبب کفر بخداست، عرض شد: ای رسول خدا چگونه طاعت علی ذلت و نافرمانیش کفر بخدا است؟ فرمود: هر آینه علی علیه السلام شما را بحق وامیدارد، پس اگر او را فرمان برید در دنیا) و در نظر مردمان خوار باشید، و اگر نافرمانیش کنید بخدای عز و جل کافر شوید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 100 

*****

[ترجمه کمره ای] :

17-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: طاعت علی(علیه السّلام)خواری دارد و نافرمانی او کفر به بار آورد، گفته شد:یا رسول اللّٰه!چگونه فرمانبری علی(علیه السّلام)خواری دارد و نافرمانیش کفر به بار آرد؟فرمود:علی(علیه السّلام)شما را به حق وامی دارد ،اگر فرمان او را ببرید خوار می شوید(یعنی در دنیا و در نظر خودتان)و اگر نافرمانی او کنید،به خدا عزّ و جلّ کافر می شوید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 405 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

17-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:طاعت علی علیه السّلام خواری دارد و نافرمانی او کفر به بار آورد،گفته شد:یا رسول اللّه!چگونه فرمانبری علی علیه السّلام خواری دارد و نافرمانیش کفر به بار آورد؟فرمود:علی علیه السّلام شما را به حق وامی دارد،اگر فرمان او ببرید خوار می شوید(یعنی در دنیا و در نظر خودتان)و اگر نافرمانی او کنید،به خدای عز و جل سوگند که کافر می شوید.

توضیح:شاید منظور از خواری،نداری در دنیاست زیرا فرمانبرداری از علم سبب ترک دنیا و بی توجهی به آن است و حکوت ناتوانان بر قدرتمندان است و تساوی و برابری در زندگی و تقسیم ثروت و توجه به تواضع و فروتنی و ترک تکبر و خود خواهی است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 171 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و الظاهر أن المراد به الذل فی الدنیا و عند الناس، لأن طاعته توجب ترک الدنیا و زینتها، و الحکم للضعفاء علی الأقویاء و الرضا بتسویة القسمة بین الشریف و الوضیع، و القناعة بالقلیل من الحلال، و التواضع و ترک التکبر و الترفع، و کل ذلک مما یوجب الذل عند الناس، کما روی أنه لما قسم بیت المال بین أکابر الصحابة و الضعفاء بالسویة غضب لذلک طلحة و الزبیر، و أسسا أساس الفتنة و البغی و الجور، و قیل: المراد بالذل التذلل لله تعالی و الانقیاد له و التواضع عنده بقبول أوامره و الانتهاء عند نواهیه، و ترک التکبر و الترفع من الذل بالکسر، و الأول أظهر کما ینادی به سیاق الخبر. و یؤیده ما سیأتی فی نوادر الحدود عن أبی عبد الله علیه السلام قال: بعث أمیر المؤمنین علیه السلام إلی بشر بن عطارد التمیمی فی کلام بلغه فمر به رسول أمیر المؤمنین علیه السلام فی بنی أسد و أخذه فقام إلیه نعیم بن دجاجة الأسدی فأفلته فبعث إلیه أمیر المؤمنین فأتوه به و أمر به أن یضرب، فقال له نعیم: أما و الله إن المقام معک لذل و إن فراقک لکفر، قال: فلما سمع ذلک منه قال له: قد عفونا عنک إن الله عز و جل یقول:

اِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ اَلسَّیِّئَةَ

أما قولک: إن المقام معک لذل فسیئة اکتسبتها، و أما قولک: إن فراقک لکفر فحسنة اکتسبتها، فهذه بهذه، ثم أمر أن یخلی عنه. و لا ینافیه عده سیئة فإن مواجهته علیه السلام بهذا الکلام کان سوء أدب و إن کان حقا فتأمل.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 122 

*****

18- الحدیث

18/2861 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْوَشَّاءِ، قَالَ: حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسی(9) علیه السلام یَقُولُ: «إِنَّ عَلِیّاً علیه السلام بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْهُدی، فَمَنْ دَخَلَ مِنْ بَابِ عَلِیٍّ کَانَ مُوءْمِناً، وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ(10) کَانَ(11) کَافِراً، وَ مَنْ لَمْ یَدْخُلْ فِیهِ وَ لَمْ یَخْرُجْ مِنْهُ کَانَ فِی الطَّبَقَةِ الَّذِینَ لِلّهِ فِیهِمُ الْمَشِیئَةُ».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابراهیم بن ابی بکر گوید: شنیدم از حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام فرمود: هر آینه علی علیه السّلام دری است از درهای هدایت، پس هر که از آن در وارد شود مؤمن است و هر که از آن بیرون رود کافر است، و هر که وارد آن نشود و بیرون نرود در آن طبقه ای باشد که کارشان با خدا است (و هر چه خواهد در بارۀ آنان انجام دهد).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 101 

*****

[ترجمه کمره ای] :

18-امام کاظم(علیه السّلام)می فرمود: راستی علی(علیه السّلام)بابی است از ابواب هدایت،هر که از راه علی(علیه السّلام)وارد شود مؤمن است و هر که از آن بیرون رود کافر است و هر که در آن وارد نشود و بدان پشت ندهد در آن طبقه ای باشد که کار آنها با خدا است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 407 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

18-امام کاظم علیه السّلام می فرمود:

راستی علی علیه السّلام دری است از درهای هدایت،هرکس از راه علی علیه السّلام وارد شود مؤمن است هرکس از آن بیرون رود کافر است و هرکس در آن وارد نشود و بدان پشت ندهد در آن طبقه ای باشد که کار آنها با خداست (و خدا هرچه خواهد درباره آنها انجام خواهد داد).

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 171 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و کان فساق الشیعة و المستضعفین و أشباههم داخلون فی القسم الثالث، و أما من بلغته الدعوة و تمت علیه الحجة فعدم الدخول فیه کفر و هو غیر معذور.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 123 

*****

19- الحدیث

19/2862. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ، عَنْ زُرَارَةَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «لَوْ أَنَّ الْعِبَادَ إِذَا جَهِلُوا وَقَفُوا وَ لَمْ یَجْحَدُوا، لَمْ

ص: 147


1- 2 . فی «بس » : - «باللّه » .
2- 3 . فی «ب » : - «یا رسول اللّه » .
3- 4 . فی «بس » والکافی ، ح 14997 : - «و» .
4- 5 . فی «د ، ص » والوافی والکافی ، ح 14997 : «تکون » .
5- 6 . فی الوافی : «طاعته » بدل «طاعة علیّ علیه السلام » .
6- 7 . فی الوافی : - «باللّه » .
7- 8 . فی الکافی ، ح 14997 : «فقال » .
8- 9 . الکافی ، کتاب الروضة ، ح 14997 الوافی ، ج 4 ، ص 191 ، ح 1801 .
9- 10 . فی «بف » والوافی : - «موسی».
10- 11 . فی «ج » : «عنه » .
11- 12 . فی «بس » : - «کان » .
12- 13 . الکافی ، کتاب الحجّة ، باب فیه نتف وجوامع من الروایة فی الولایة ، ح 1187 ، عن الحسین بن محمّد ، عن معلّی بن محمّد ، عن الوشّاء ، عن عبداللّه بن سنان ، عن أبی حمزة ، عن أبی جعفر علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 4 ، ص 190 ، ح 1799.

یَکْفُرُوا(1)» .(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: اگر بندگان در هنگامی که نمیدانستند توقف میکردند و انکار نمیکردند کافر نمیشدند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 101 

*****

[ترجمه کمره ای] :

19-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: اگر بندگان در هنگامی که نمی دانستند،ایست می کردند و به انکار نمی پرداختند،کافر نبودند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 407 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

19-امام صادق علیه السّلام،فرمود:اگر بندگان در هنگامی که نمی دانستند،توقف می کردند و به انکار نمی پرداختند،کافر نبودند.

توضیح:از این حدیث استفاده می شود که شخص جاهل و نادان همیشه معذور است و اگر در مورد امامت حضرت علی علیه السّلام چیزی را نداند و انکار نکند کافر نخواهد بود و در زمره مستضعفین خواهد بود.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 171 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق. و هو باب رحمة فتحه الله للعباد، و یدل علی أن الجاهل معذور فی أکثر الموارد، کمن جهل إمامة علی علیه السلام و لم تقم علیه حجة إذا وقف و لم ینکره لم یکفر و دخل فی المستضعفین، و هو فی مشیة الله فعسی أن تدرکه الرحمة، و کذا الجاهل فی سائر الأمور من أصول الدین و فروعه.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 123 

*****

20- الحدیث

20/2863. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ یُونُسَ، عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ(3):

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ نَصَبَ عَلِیّاً علیه السلام عَلَماً(4) بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ، فَمَنْ عَرَفَهُ کَانَ مُوءْمِناً، وَ مَنْ أَنْکَرَهُ کَانَ کَافِراً، وَ مَنْ جَهِلَهُ کَانَ ضَالاًّ، وَ مَنْ نَصَبَ مَعَهُ 2 / 66

شَیْئاً کَانَ مُشْرِکاً، وَ مَنْ جَاءَ بِوَلاَیَتِهِ(5) دَخَلَ الْجَنَّةَ، وَ مَنْ جَاءَ بِعَدَاوَتِهِ دَخَلَ النَّارَ(6)».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: خدای عز و جل علی علیه السلام را میان خود و خلقش برای رهبری منصوب فرموده، پس هر که او را بشناسد مؤمن است، و هر کس او را انکار کند کافر است، و هر که در بارۀ او توقف کند (و منکر نشود) گمراه است، و هر که با او دیگری را همراه کند مشرک است، و هر که با دوستی او آید ببهشت رود، و هر که با دشمنی او آید بدوزخ رود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 101 

*****

[ترجمه کمره ای] :

20-از امام باقر(علیه السّلام)،فرمود: خدا عز و جل علی(علیه السّلام)را میان خود و خلقش برای رهبری بر پا داشته،هر که او را بشناسد مؤمن است و هر که او را انکار کند کافر است و هر که او را نفهمد گمراه است و هر که با او امام دیگری را برپا دارد مشرک است و هر که با ولایت و دوستی او آید به بهشت رود و هر که با دشمنی او آید به دوزخ رود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 407 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

20-امام باقر علیه السّلام،فرمود:

خدای عز و جل علی علیه السّلام را میان خود و خلقش برای رهبری برپا داشته، هرکس او را بشناسد مؤمن است و هرکس او را انکار کند کافر است و هر کس او را نشناسد گمراه است و هرکس با او امام دیگری را برپا کند مشرک است و هرکس با ولایت و دولت او همراه باشد به بهشت می رود و هرکس با دشمن او همراه باشد به دوزخ خواهد رفت.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 173 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق. و من جهله أی توقف و لم ینکر و من نصب معه شیئا أی إماما آخر و أخره عن مرتبته فهو مشرک لأنه وضع دینا غیر دین الله، و أشرک مع الله غیره فی نصب الإمام.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 124 

*****

ص: 148


1- 1 . فی «بس » : «لم یکفر » . أی لم یتحقّق کفر .
2- 2 . المحاسن ، ص 216 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح 103 ، عن أبیه عن محمّد بن سنان ، عن ابن بکیر ، عن زرارة ، عن أبی جعفر علیه السلام الوافی ، ج 4 ، ص 209 ، ح 1825 ؛ الوسائل ، ج 1 ، ص 32 ، ح 47؛ و ج 27 ، ص 158 ، ح 33474 .
3- 3 . تقدّم الخبر فی الکافی ، ح 1186 ، بسند آخر عن یونس ، عن حمّاد بن عثمان ، عن الفضیل بن یسار ، وهو الظاهر؛ فإنّ المراد من یونس فی کلا الموضعین هو یونس بن عبدالرحمن ، ولم یدرک یونس، الفضیل بن یسار الذی کان من کباد أصحاب أبی عبداللّه علیه السلام ومات فی أیّامه . راجع : رجال النجاشی ، ص 309 ، الرقم 846 ؛ رجال الطوسی ، ص 269 ، الرقم 3868 . فعلیه ، الظاهر سقوط الواسطة بین یونس وبین فضیل بن یسار فی سندنا هذا و فی ما یأتی فی الکافی ، ح 6832 ، من روایة إسماعیل بن مرار ، عن یونس ، عن فضیل بن یسار . یؤکّد ذلک أنّ عمدة رواة الفضیل بن یسار هم : عمر بن اُذینة ، وحریز بن عبداللّه ، وربعی بن عبداللّه ، وجمیل بن صالح ، وأبان بن عثمان ، وعلیّ بن رئاب ، و موسی بن بکر ، و حمّاد بن عثمان ، وهؤلاء کلّهم فی طبقة مشایخ یونس بن عبدالرحمن .
4- 4 . «العَلَم » : الرایةُ ، والجبلُ الذی یُعلم به الطریق ، والمنارُ المرتفع الذی یُوقَد فی أعلاه النار لهدایة الضالّ ونحوه . مجمع البحرین ، ج 6 ، ص 123 ؛ النهایة ، ج 3 ، ص 292 (علم) .
5- 5 . فی «ز » : «لولایته » .
6- 6 . فی الکافی ، ح 1186 : - «ومن جاء بعداوته دخل النار».
7- 7 . الکافی ، کتاب الحجّة ، باب فیه نتف وجوامع من الروایة فی الولایة ، ح 1186 ، عن الحسین بن محمّد ، عن معلّی بن محمّد ، عن محمّد بن جمهور ، عن یونس ، عن حمّاد بن عثمان ، عن الفضیل بن یسار ، عن أبی جعفر علیه السلام . وفی المحاسن ، ص 89 ، کتاب عقاب الأعمال ، ح 34 ؛ وثواب الأعمال ، ص 249 ، ح 11 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه ، عن أبی جعفر علیهماالسلام إلی قوله : «ومن نصب معه شیئا کان مشرکا » مع اختلاف یسیر؛ کمال الدین ، ص 412 ، ح 9 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ، وتمام الروایة فیه : «الإمام علم فیما بین اللّه عزّوجلّ وبین خلقه ، فمن عرفه کان مؤمنا ، ومن أنکره کان کافرا »؛ الأمالی للطوسی ، ص 410 ، المجلس 14 ، ح 70 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ؛ وفیه ، ص 487 ، المجلس 17 ، ح 36 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 4 ، ص 190 ، ح 1797.

21- الحدیث

21/2864 . یُونُسُ(1)، عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ(2):

عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ عَلِیّاً علیه السلام بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ ، فَمَنْ دَخَلَ بَابَهُ کَانَ مُوءْمِناً ، وَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَابِهِ کَانَ کَافِراً، وَ مَنْ لَمْ یَدْخُلْ فِیهِ وَ لَمْ یَخْرُجْ مِنْهُ(3) کَانَ فِی الطَّبَقَةِ الَّتِی(4) لِلّهِ فِیهِمُ الْمَشِیئَةُ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت موسی بن جعفر علیهما السّلام فرمود: بدرستی که علی علیه السّلام دری از درهای بهشت است هر کس از این در در آید مؤمن است، و هر که از آن بیرون رود کافر است، و هر که نه درآید و نه بیرون رود در آن طبقه ای باشد که کارشان با خدا است (و هر چه خواهد در بارۀ آنان همان کند).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 101 

*****

[ترجمه کمره ای] :

21-از امام کاظم(علیه السّلام)،فرمود: راستی که علی(علیه السّلام)یکی از درهای بهشت است و هر که به آستانش درآید مؤمن است و هر که از آن برآید کافر است و هر که نه در آن درآید و نه از آن برآید،در آن طبقه ای باشد که کارشان با خدا است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 407 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

21-امام کاظم علیه السّلام فرمود:

به راستی که علی علیه السّلام یکی از درهای بهشت است و هرکس به آستانش وارد شود مؤمن است و هرکس از آن خارج شود کافر است و هرکس که نه در آن وارد شود و نه خارج گردد در طبقه ای باشد که کارشان با خداست(و هرطور که بخواهد با آن ها رفتار خواهد کرد).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 173 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف کالموثق و قد مر مضمونه.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 124 

*****

(166) باب وجوه الکفر

1- الحدیث

1/2865 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَیْدٍ(6)، عَنْ أَبِی عَمْرٍو الزُّبَیْرِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: قُلْتُ لَهُ: أَخْبِرْنِی عَنْ وُجُوهِ الْکُفْرِ فِی کِتَابِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ .

قَالَ: «الْکُفْرُ فِی کِتَابِ اللّهِ عَلی خَمْسَةِ أَوْجُهٍ: فَمِنْهَا کُفْرُ الْجُحُودِ _ وَ الْجُحُودُ(7) عَلی

ص: 149


1- 1 . السند معلّق علی سابقه . ویروی عن یونس ، علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی.
2- 2 . هکذا فی «ب ، ج ، ز ، بر ، بس » والطبعة القدیمة . وفی «د ، بف ، جر» والمطبوع : «بکیر » . والصواب ما أثبتناه ، کما تقدّم ذیل ح 6 من نفس الباب .
3- 3 . فی «ج ، د ، ز ، ص ، بس » : - «منه» .
4- 4 . فی «ب » : + «کان » .
5- 5 . الوافی ، ج 4 ، ص 190 ، ح 1798؛ الوسائل ، ج 28 ، ص 354 ، ح 34952 .
6- 6 . هکذا فی «بر ، بس » وظاهر «د » والوسائل والبحار . وفی «ب ، ج ، ز ، بف ، جر» والمطبوع : «یزید » . والقاسم هذا ، هو القاسم بن بُرَیْد بن معاویة العجلی ، وقد تقدّمت فی الکافی ، ح 1521 و 1529 ، وتأتی فی الکافی ، ح 8220 ، روایة بکر بن صالح ، عن القاسم بن برید ، عن أبی عمرو الزبیری . والظاهر أنّ الجمیع قطعات من خبرٍ واحدٍ ، فلاحظ . راجع : رجال النجاشی ، ص 313 ، الرقم 857 ؛ رجال الطوسی ، ص 273 ، الرقم 3947 و ص 342 ، الرقم 5096 .
7- 7 . فی «ب ، بس » والوسائل : - «والجحود » . و«الجحود » : الإنکار مع العلم . الصحاح ، ج 2 ، ص 451 (جحد).

وَجْهَیْنِ _ وَ الْکُفْرُ(1) بِتَرْکِ(2) مَا أَمَرَ اللّهُ(3)، وَ کُفْرُ الْبَرَاءَةِ، وَ کُفْرُ النِّعَمِ(4).

فَأَمَّا(5) کُفْرُ الْجُحُودِ، فَهُوَ الْجُحُودُ بِالرُّبُوبِیَّةِ، وَ هُوَ قَوْلُ مَنْ یَقُولُ: لاَ رَبَّ، وَ لاَ جَنَّةَ، وَ لاَ نَارَ، وَ هُوَ قَوْلُ صِنْفَیْنِ مِنَ الزَّنَادِقَةِ یُقَالُ لَهُمُ: الدَّهْرِیَّةُ، وَ هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ: «وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ»(6) وَ هُوَ دِینٌ وَضَعُوهُ لاِءَنْفُسِهِمْ بِالاِسْتِحْسَانِ مِنْهُمْ(7) عَلی غَیْرِ تَثَبُّتٍ(8) مِنْهُمْ وَ لاَ تَحْقِیقٍ لِشَیْءٍ(9) مِمَّا یَقُولُونَ ، قَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ»(10) أَنَّ ذلِکَ کَمَا یَقُولُونَ، وَ قَالَ: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُوءْمِنُونَ»(11) یَعْنِی بِتَوْحِیدِ اللّهِ تَعَالی(12)، فَهذَا أَحَدُ وُجُوهِ الْکُفْرِ.

وَ أَمَّا الْوَجْهُ الاْآخَرُ مِنَ(13) الْجُحُودِ عَلی مَعْرِفَةٍ(14)، فَهُوَ(15) أَنْ یَجْحَدَ الْجَاحِدُ وَ هُوَ یَعْلَمُ 2 /390

أَنَّهُ حَقٌّ قَدِ اسْتَقَرَّ(16) عِنْدَهُ، وَ قَدْ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ : «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا»(17) وَ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمّا جاءَهُمْ ما

عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الْکافِرِینَ»(18) فَهذَا تَفْسِیرُ وَجْهَیِ الْجُحُودِ.

ص: 150


1- 1 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بف » : «فالکفر» .
2- 2 . فی «بف » : «ترک » .
3- 3 . فی «ز » والوسائل : + «به » .
4- 4 . فی «بر » والوافی : «النعمة » .
5- 5 . فی «بر » : «وأمّا» .
6- 6 . الجاثیة (45) : 24 .
7- 7 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » والوافی. وفی المطبوع : - «منهم » .
8- 8 . فی «ج » : «تثبیت » . وتثبّت فی الأمر واستثبت فیه : إذا تأنّی . أساس البلاغة ، ص 42 (ثبت) .
9- 9 . فی «ج ، ص » : «بشیء» .
10- 10 . البقرة (2) : 78 ؛ الجاثیة (45) : 24 .
11- 11 . البقرة (2) : 6 .
12- 12 . وفی الوافی : «وخصّ نفی الإیمان فی الآیة بتوحید اللّه لأنّ سائر ما یکفرون به من توابع التوحید» .
13- 13 . فی الوسائل : - «و هو قول من _ إلی _ الوجه الآخر من » .
14- 14 . فی الوافی : «هکذا فی النسخ التی رأیناها . والصواب : «وأمّا الوجه الآخر من الجحود ، فهو الجحود علی معرفة ». ولعلّه سقط من قلم النسّاخ . و هذا الکفر هو کفر التهوّد » .
15- 15 . هکذا فی «د ، بح ، بف ، جس ، جل» . وفی سائر النسخ والمطبوع : «وهو» .
16- 16 . فی «بر ، بف » والوافی : «قد استیقن » .
17- 17 . النمل (27) : 14 .
18- 1 . البقرة (2) : 89 .

وَ الْوَجْهُ الثَّالِثُ مِنَ الْکُفْرِ کُفْرُ النِّعَمِ (1) ، وَ ذلِکَ(2) قَوْلُهُ(3) تَعَالی یَحْکِی قَوْلَ سُلَیْمَانَ علیه السلام : «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ»(4) وَ قَالَ: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاَءَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ»(5) وَ قَالَ: «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ»(6).

وَ الْوَجْهُ الرَّابِعُ مِنَ الْکُفْرِ تَرْکُ مَا أَمَرَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ بِهِ(7)، وَ هُوَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ثُمَّ أَنْتُمْ هوءُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالاْءِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُساری تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْراجُهُمْ أَ فَتُوءْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ»(8) فَکَفَّرَهُمْ(9) بِتَرْکِ مَا أَمَرَ(10) اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ بِهِ(11)، وَ نَسَبَهُمْ إِلَی الاْءِیمَانِ، وَ لَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُمْ، وَ لَمْ یَنْفَعْهُمْ عِنْدَهُ، فَقَالَ(12): «فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلی أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللّهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ» (13).

وَ الْوَجْهُ(14) الْخَامِسُ مِنَ الْکُفْرِ کُفْرُ الْبَرَاءَةِ، وَ ذلِکَ قَوْلُهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ یَحْکِی قَوْلَ

ص: 151


1- 2 . فی «ز ، بر ، بف » والوافی : «النعمة» .
2- 3 . فی «ب » : «وهذا» .
3- 4 . فی الوافی : «قول اللّه » .
4- 5 . النمل (27) : 40 .
5- 6 . إبراهیم (14) : 7 .
6- 7 . البقرة (2 ) : 152.
7- 8 . فی «ب » : «به عزّ وجلّ» .
8- 9 . البقرة (2) : 84 _ 85 . وفی «بر » والوافی والوسائل : - «فَمَا جَزَآءُ مَن یَفْعَلُ ذَ لِکَ مِنکُمْ» .
9- 10 . فی «ز » : «وکفّرهم » .
10- 11 . فی الوسائل : «أمرهم » .
11- 12 . فی «ب ، بس » : - «به » .
12- 13 . فی شرح المازندرانی: - ««فَمَا جَزَآءُ مَن یَفْعَلُ» _ إلی _ عنده فقال » .
13- 14 . البقرة (2) : 85 . وفی «ج ، د ، ز » ومرآة العقول : «یعملون » . وقال فی المرآة نقلاً عن تفسیر الإمام علیه السلام : «أی یعمل هؤلاء الیهود » .
14- 15 . فی «بس » : «فالوجه » .

إِبْرَاهِیمَ علیه السلام : «کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتّی تُوءْمِنُوا بِاللّهِ وَحْدَهُ»(1) یَعْنِی تَبَرَّأْنَا مِنْکُمْ، وَ قَالَ: یَذْکُرُ إِبْلِیسَ وَ تَبْرِئَتَهُ(2) مِنْ أَوْلِیَائِهِ مِنَ الاْءِنْسِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ: 2 / 391

«إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ(3) مِنْ قَبْلُ»(4) وَ قَالَ: «إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ(5) وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً»(6) یَعْنِی(7) یَتَبَرَّأُ(8) بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» .(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو عمر و زبیری گوید: بحضرت صادق علیه السّلام عرضکردم: مرا آگاه فرما باینکه کفر در کتاب خدای عز و جل (قرآن) بچند وجه است؟ فرمود: کفر در کتاب خدا بر پنج وجه است: کفر جحود (و انکار ربوبیت) و آن بر دو قسم است، و کفر بترک کردن آنچه خداوند بآن فرمان داده، و کفر برائت (و بیزاری جستن) و کفر نعمتها. اما کفر جحود :پس همان انکار بربوبیت است، و آن گفتار کسی است که میگوید: نه پروردگاری است و نه بهشتی و نه دوزخی، و اینها دو دسته از زندیقان هستند که بایشان دهریه گویند، و آنهایند کسانی که گویند:«و هلاک نکند ما را جز دهر»(و خداوند گفتارشان را در قرآن مجید در سورۀ جاثیه آیۀ 24 حکایت کند) و آن دینی است که برای خدای بسلیقه و نظر خودشان ساخته اند، بدون اینکه بررسی و تحقیق و کاوشی در اطراف آنچه میگویند بکنند، خدای عز و جل دنبال آن فرماید:«نیستند جز اینکه پندار کنند» (یعنی پندارند) مطلب همان طور است که آنها گویند، و نیز فرماید:«همانا آنان که کافرند یکسان است بر ایشان بترسانیشان یا نترسانیشان ایمان نیاورند»(سورۀ بقره آیه 6) یعنی بتوحید خداوند (کافر شدند) پس این یکی از وجوه کفر. و اما وجه دیگر آن انکار با معرفت است، و آن اینست که منکر با اینکه میداند مطلب حق است انکار کند، و با اینکه مطلب نزد او ثابت شده، و خدای عز و جل در این باره فرموده است:«و انکار کردند آنها را در حالی که یقین بدانها داشت دلهای ایشان، از روی ستمگری و سرکشی»(سورۀ نمل آیۀ 14) و نیز خدای عز و جل فرموده است:«و بودند (یهود مدینه) که از پیش (از آمدن پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) پیروزی می جستند بر آنان که کفر ورزیدند، و چون آمد ایشان را آنچه شناخته بودند، بدان کافر شدند، پس لعنت خدا بر کافرین باد»(سورۀ بقره آیۀ 89) این بود تفسیر دو وجه (کفر) جحود و انکار. و وجه سوم - از وجوه کفر :کفر بنعمت (یعنی کفران نعمت) است و اینست گفتار خدای تعالی که از سلیمان حکایت کند که (فرمود): «این از فضل پروردگارم باشد تا مرا بیازماید که آیا شکر میکنم یا کفران ورزم، و آنکه شکر کند جز این نیست که برای خویشتن سپاسگزارد، و آنکه کفران کند همانا پروردگار من بی نیاز و گرامی است»(سورۀ نمل آیۀ 40) و نیز فرماید:«اگر شکرگزارید بیفزایم شما را و اگر کفر ورزید همانا عذاب من سخت است»(سورۀ ابراهیم آیه 7) و نیز فرماید:«پس یاد کنید مرا تا یاد کنم شما را و مرا شکر کنید و کفر نورزید»(سورۀ بقره آیه 152). و وجه چهارم - از وجوه کفر :ترک آن چیز است که خدای عز و جل بدان فرمان داده، و اینست گفتار خدای عز و جل «و هنگامی که گرفتیم پیمان شما را که نریزید خونهای خود را و بیرون نکنید همدیگر را از دیار خویش پس اقرار کردید و شما بر آن گواه بودید، سپس اینکه شمائید که میکشید همدیگر را و بیرون میکنید گروهی را از خانه هاشان پشتیبانی جوئید بر ایشان بگناه و ستم و اگر با سیری آنها را نزد شما آورند فدیه از ایشان دهید در حالی که حرام است بر شما بیرون راندن ایشان آیا ایمان آورید ببعضی از کتاب (تورات) و کافر شوید ببعضی از آن؟ چیست کیفر آنکه از شما این کار را بکند؟» (سورۀ بقره آیه 84-85) پس خداوند اینها را بسبب ترک آنچه باو فرمان داده کافر دانسته، و نسبت ایمان بآنها داده ولی از آنها نپذیرفته و آن ایمان نزد خداوند برای ایشان سودی ندهد، پس فرموده:«پس چیست کیفر آنکه از شما این کار را بکند جز خواری در زندگانی دنیا و روز رستاخیز برگردانده شود بسوی سخت ترین عذاب و خدا غافل نیست از آنچه شما میکنید». وجه پنجم - از وجوه کفر :کفر (بمعنای) بیزاری است، و اینست گفتار خدای عز و جل که (در سورۀ ممتحنه آیه 4) از حضرت ابراهیم علیه السّلام حکایت کند (بقوم خود فرمود): «ما کفر ورزیدیم بشما و پدیدار شد میان ما و شما دشمنی و کینه برای همیشه تا آنگاه که شما ایمان بخدای یگانه آورید» یعنی ما از شما بیزاریم، و خداوند در آنجا که (داستان) شیطان و بیزاری جستن او را از دوستانش از آدمیزاده در قیامت یاد میکند فرماید:«من همانا کفر ورزیدم بدان چه مرا شریک گردانیدید از پیش»(سورۀ ابراهیم آیۀ 22) و فرماید:«جز این نیست که شما برگرفتید بتانی را بجز خدا بدوستی میان خویش در زندگانی دنیا پس روز قیامت کفر ورزد برخی از شما ببرخی و لعن کند برخی از شما برخی را»(سورۀ عنکبوت آیۀ 25) یعنی بیزاری جوید برخی از شما از برخی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 104 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از ابی عمرو زبیری،از امام صادق(علیه السّلام)،گوید:به او گفتم:به من خبر ده از اینکه کفر در قرآن خدا عز و جل چند وجه دارد؟فرمود:کفر در کتاب خدا بر پنج وجه است:کفر جحود، و جحود بر دو وجه است،و دیگر کفر به وسیلۀ ترک آنچه خدا بدان فرمان داده،کفر برائت و کفر نعمت،اما کفر جحود همان انکار ربوبیّت است و آن قول کسانی است که گویند:نه پروردگاری و نه بهشتی و نه دوزخی و آن قول دو دسته از زنادقه است که به آنها دهری مذهب گویند،و هم آنهایند که گویند(23 سوره جاثیه): «و هلاک نکند ما را جز دهر»و آن دینی است که برای خود مقرر کردند از روی سلیقه و پسند خویش بدون بررسی و تحقیق و کاوش در اطراف آنچه می گویند و خدا(در بارۀ آنان)فرماید(6 سوره بقره):«راستی آن کسانی که کافرند برای آنها فرق ندارد که بیمشان دهی یا بیمشان ندهی،ایمان نمی آورند»مقصود کفر نسبت به توحید و شناسائی خدا تعالی است،این یکی از دو وجوه کفر است. و وجه دیگرش:انکار با معرفت است و آن این است که منکر بداند حق است و با این حال انکار کند،مطلب نزد او ثابت باشد و خدا عز و جل در این باره فرموده است(14 سوره نمل):«و آن را انکار کنند با اینکه در دل بدان یقین دارند،از روی ستم گری و گردن کشی»و هم خدا عز و جل فرموده است(89 سوره بقره):بودند(یهود مدینه)که پیش از(هجرت پیغمبر به مدینه)در آرزوی پیروزی بر کفّار به سر می بردند(به وسیلۀ پیروی از پیغمبر خاتم صلّی الله علیه و آله)و چون آنچه را شناخته بودند نزد آنها آمد بدان کفر ورزیدند لعنت خدا بر کافران باد» این است تفسیر دو وجه جحود و انکار. وجه سوم از وجوه کفر،کفر به نعمت است و این گفتار خدا تعالی است که سلیمان را حکایت می کند(40 سوره نمل):«این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که شکر گزارم یا ناسپاسی کنم،هر که شکرگزاری کند همانا برای خود شکرگزاری کرده است و هر که ناسپاسی کند راستی که پروردگارم بی نیاز و کریم است»و فرموده است(7 سوره ابراهیم):اگر شکر کنید هر آینه برای شما فزون کنیم(نعمت را)و اگر ناسپاسی کنید راستی عذاب من سخت است سخت»و فرموده است(152 سوره بقره):«مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و مرا شکر کنید و به من ناسپاسی نکنید». وجه چهارم ترک آنچه خدا عز و جل بدان دستور داده است و آن مقصود است از قول خدا عز و جل(84 سوره بقره):«و گاهی که از شما پیمان گرفتیم خون همگنان خود را نریزید و آنها را از خانه خون بیرون نکنید سپس اعتراف کردید و شما بر آن گواه شدید سپس هم شماها همگنان خودتان را کشتید و گروهی آنها را از خانه هاشان بیرون کردید و به کینه ورزی و دشمنی با آنها تظاهر و کمک کردید و اگر آنها را اسیر نزد شما آوردند فدیه برای آنها می دهید و هم آن است که بیرون کردن آنها از خانه شان بر شما حرام است آیا به بعضی از مقررات کتاب(تورات) می گروید و به بعضی کافر می شوید،چیست سزای هر که از شماها این کار را می کند خدا»آنها را کافر دانسته به واسطۀ ترک آنچه خدا به آنها فرمان داده است،و نسبت ایمان بدانها داده ولی از آنها نپذیرفته استایمانشان را،سودمند برای آنها در نزد خودش ندانسته و فرموده است:«پس نیست سزای هر کدام شما که چنین کند جز رسوائی در زندگانی دنیا و در روز رستاخیز دچار شود به سخت ترین عذاب و نیست خداوند غافل از آنچه شما می کنید». وجه پنجم از وجوه کفر،کفر برائت است و این است قول خدا عز و جل که حکایت می کند از ابراهیم(علیه السّلام)(4 سوره ممتحنه):«ما به شما کافریم و میان ما با شما دشمنی و بغض پدیدار شده تا هرگز تا شما به خدای یگانه بگروید»یعنی ما از شما بیزاریم،و خدا فرموده است در ذکر ابلیس و بیزاری جستن او از دوستان خود از آدمی زاده در روز قیامت(22 سوره ابراهیم):«راستی من کافر شدم بدان چه پیش از این با من در آن شریک شدید»و خدا فرموده است(25 سوره عنکبوت): «همانا شما در برابر خدا بتانی را به پرستش گرفتید میان خودتان در زندگی (چند روزه)دنیا سپس روز رستاخیز به همدیگر کافر شوید و همدیگر را لعنت کنید»یعنی از همدیگر بیزاری و دوری جوئید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 413 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«ابی عمرو زبیری»روایت کرده که به امام صادق علیه السّلام،عرض کردم:به من خبر ده کفر در قرآن کریم چند وجه دارد؟فرمود:کفر درکتاب خدا پنج قسم است:کفر جهود(انکار خداوند)که آن به دو قسم است و کفر به ترک آنچه که خداوند به آن دستور داده و کفر برائت(بیزاری جستن)و کفر نعمتهای الهی اما کفر جحود همان انکار ربوبیّت است و آن قول کسانی است که می گویند:نه پروردگاری است و نه بهشتی و نه دوزخی و آن قول دو دسته از زنادقه است که به آنها دهری مذهب می گویند،و هم کسانی اند که گویند«ما را جز دهر هلاک نکند(جاثیه/23)»و آن دینی است که برای خود از روی سلیقه و پسند خویش معین کردند بدون بررسی و تحقیق و کاوش در اطراف آنچه می گویند و خدا(دربارۀ آنها) فرماید:«به راستی آن کسانی که کافراند برای آنها فرق ندارد که بیمشان دهی یا بیمشان ندهی،ایمان نمی آورند»مقصود کفر نسبت به توحید و شناسائی خدای تعالی است،این یکی از دو وجه کفر است.و وجه دیگرش:انکار با معرفت است و آن این است که منکر بداند حق است و مطلب نزد او ثابت باشد در عین حال انکار کند خداوند دراین باره فرموده است:«و آن را از روی ستم و گردن کشی انکار کنند با اینکه در دل به آن یقین دارند(نمل/14)»و نیز خداوند فرموده است:«و بودند (یهود مدینه)که پیش از(هجرت پیامبر به مدینه)در آرزوی پیروزی بر کفّار به سر می بردند(به وسیلۀ پیروی از پیامبر و چون آنچه را شناخته بودند نزد آنها آمد بدان کفر ورزیدند لعنت خدا بر کفّار باد(بقره/89)» این است تفسیر دو وجه انکار.

وجه سوم از وجوه کفر،کفر به نعمت است و این گفتار خدای تعالی است از سلیمان نقل می کند:«این است فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که شکرگزار یا سپاسگزارم هرکس شکرگزاری کند همانا برای خود شکرگزاری کرده است و هرکس ناسپاسی کند براستی که پروردگارم بی نیاز و کریم است(نمل/40)»و فرموده است:«اگر شکر کنید هر آینه برای شما(نعمت را)بیفزاییم و اگر ناسپاسی کنید براستی کیفر من سخت است(ابراهیم/7)»و فرموده است:«مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و مرا شکر کنید و نسبت به من ناسپاسی نکنید(بقره/152)وجه چهارم ترک آنچه خدای عز و جل به آن دستور داده و آن است قول خدای عز و جل «و هنگامی که از شما پیمان گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید و آنها را از خانه خود بیرون نکنید سپس اعتراف کردید و شما بر آن گواه شدید سپس شما یکدیگر را کشتید و گروهی آنها را از خانه هایشان بیرون کردید و به کینه ورزی و دشمنی با آن ها تظاهر و کمک کردید و اگر آنها را اسیر نزد شما آوردند برای آنها فدیه دهید در جائی که بیرون کردن آنها از خانه شان بر شما حرام است آیا بر بعضی از مقررات کتاب (تورات)ایمان می آورید و به بعضی کافر می شوید،چیست کیفر کسی از ما که چنین کاری را می کند(بقره/84-85)»

پس خداوند بخاطر ترک فرمان او آنها را کافر دانسته و نسبت ایمان به آنها داده ولی از آنها نپذیرفته است و آن ایمان نزد خداوند برایشان سودی ندهد سپس فرمود:«پس کیفر آنکس از شما که چنین کاری کند چیست جز خواری در دنیا و در روز قیامت به سخت ترین کیفر دچار شود هر آینه خداوند از آنچه که می کنید غافل نیست(بقره/85)»

وجه پنجم از وجوه کفر،کفر برائت است و این است قول خدای عز و جل که از قول ابراهیم علیه السّلام نقل می کند:«ما به شما کافریم و میان ما و شما دشمنی و کینه برای همیشه پدیدار شد تا وقتی که شما به خدای یگانه ایمان بیاورید(ممتحنه/4)»یعنی ما از شما بیزاریم و خداوند در جریان داستان شیطان و بیزاری او از دوستان خود از انسانها در قیامت یاد می کند و فرماید:«همانا من کفر ورزیدم به آن چه که از پیش مرا شریک قرار دادید(ابراهیم/22)»و باز فرموده است:«همانا شما در برابر خدا بتانی را میان خودتان در زندگی(چند روزه)دنیا به پرستش گرفتید سپس روز رستاخیز به یکدیگر کافر شوید و یکدیگر را لعن کنید(عنکبوت/25)»

یعنی از یکدیگر بی زاری و دوری جوئید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 177 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور ببکر بن صالح و إنما ضعفه ابن الغضائری و أبو عمرو الزبیری و إن کان مجهولا لکن یظهر من أخباره أنه من محققی الرواة و أصحاب أسرار الأئمة علیهم السلام، و هذا الخبر جزء خبر طویل فرقه المصنف و غیره علی الأبواب کما یظهر من هذا الکتاب، و تفسیر العیاشی و غیرها، و قد مر جزء آخر فی باب السبق إلی الإیمان و لما سأله علیه السلام عن أجزاء الإیمان و زیادته و نقصانه و منازله و درجاته سأله عن معانی الکفر و وجوهه، فبین علیه السلام أن الکفر فی کتاب الله علی خمسة أوجه وجهان منها یرجع إلی الجحود، و قوله: فهو الجحود بالربوبیة لما کان الجحود فی اللغة مطلق الإنکار، و کان المراد به هیهنا إنکار ما یتعلق بالربوبیة أعنی ما جاء من قبل الرب تعالی فسره علیه السلام بذلک و خصه به کما قیل. و أقول: إنما کان هذا جحدا للربوبیة لأن ربیته سبحانه یقتضی التکلیف و الثواب و العقاب، فهؤلاء إما ینکرون وجوده سبحانه أو ربیته، و کان المراد بالصنفین صنف أنکروا المبدأ و المعاد معا، و هم الملاحدة، و صنف أثبتوا المبدأ و أنکروا المعاد کبعض الفلاسفة حیث أنکروا المعاد و قالوا بقدم العالم و أبدیته، و کفار مکة الذین ذکرهم الله فی تلک الآیة، و هم الذین یقولون

وَ مٰا یُهْلِکُنٰا إِلاَّ اَلدَّهْرُ

زعموا أن تولد الأشخاص و تکون الممتزجات و فسادها و حیاتها و موتها مستندة إلی الدهر، و حرکات الأفلاک و تأثیرات الکواکب، و یحتمل أن یکون إشارة إلی القائلین بالتناسخ و القائلین ببطلان الجسد و الروح بالکلیة، أو القائلین بالطبیعة و القائلین بالدهر، و قیل: صنف طلبوا لهذا العالم سببا فأحالوه علی الطبع الذی هو صفة جسمانیة خالیة عن العلم و الإدراک، و صنف لم یطلبوا له سببا بل اشتغلوا بأنفسهم و عاشوا عیش البهائم. قال الله تعالی:

إِنْ هُمْ إِلاّٰ یَظُنُّونَ

، أن ذلک بفتح الهمزة و تشدید النون متعلق بیظنون. و الحاصل أنه استشهد لقوله إنهم وضعوا الدین بمحض الاستحسان من غیر حجة و برهان بأنه تعالی قال بعد قولهم:

وَ مٰا یُهْلِکُنٰا إِلاَّ اَلدَّهْرُ وَ مٰا لَهُمْ بِذٰلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاّٰ یَظُنُّونَ .

إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا سَوٰاءٌ عَلَیْهِمْ

سواء اسم من الاستواء و خبر لأن، و ما بعده فاعله أی مستو علیهم إنذارهم و عدمه، أو خبر لما بعده، و الجملة خبر لأن أی إنذاره و عدمه سیان علیهم، و قوله: بتوحید الله متعلق بلا یؤمنون، و یحتمل تعلقه بکفروا أو بهما علی التنازع، و الظاهر أن هذه الآیة و الآیة السابقة موردهما واحد و قد یقال: إن الآیة الأولی فی صنف من الزنادقة لا سبیل لهم إلی شبهة قویة و الثانیة لقوم من الفلاسفة لهم شبه قویة علی إنکار حدوث العالم و المعاد و فناء العالم فهو أشد رسوخا فی باطلهم من الفرقة الأولی، و لذلک لا ینفعهم الإنذار و لیس ببعید. و إنما خص نفی الإیمان فی الآیة بتوحید الله لأن سائر ما یکفرون به من توابع التوحید و أما الوجه الآخر من الجحود قیل: الصواب و أما الوجه الآخر من الجحود فهو الجحود علی معرفة، و لعله سقط من قلم النساخ، انتهی. و کان الفرق بین هذا و ما تقدم أن الفرقة المتقدمة عرضت لهم شبهة ضعیفة اتبعوها، و هؤلاء أنکروا مع العلم عتوا و استکبارا و عنادا و حسدا کالفرق الذی ذکرنا سابقا بین الکفر و الشرک. و یحتمل وجها آخر من الفرق بأن یکون الأول ما یکون فی التوحید و ما یتبعه من أمر المعاد، و الثانی ما یکون بعد الإقرار بالتوحید من الإقرار بالنبوة و الإمامة و غیرهما، و لکل من الوجهین شواهد لا یخفی علی المتأمل. قوله: علی معرفة، أی للحق قد استقر عنده أی استقرارا لا شک فیه

وَ جَحَدُوا بِهٰا

أی أنکروا آیات الله و کذبوها، و الحال أن أنفسهم مستیقنة بها عالمة إیاها، و إنما أنکروها ظلما لأنفسهم و علوا أی ترفعا علی الرسول و الانقیاد له و الإیمان به، و استدلوا بها علی أن الإیمان هو التصدیق مع العمل دون التصدیق وحده، و اعترض علیه بأنه یمکن أن یکون مشروطا بالإقرار باللسان مع القدرة کما ذهب إلیه طائفة من العامة، کما قال الدوانی فی شرح العقائد: التلفظ بکلمتی الشهادتین مع القدرة علیه شرط، فمن أخل به فهو کافر مخلد فی النار، انتهی. و قیل: مشروط بعدم الإنکار فینتفی الإیمان بالإنکار و قد مر القول فیه مفصلا و قال الله عز و جل:

وَ کٰانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی اَلَّذِینَ کَفَرُوا

أی و کان أهل الکتاب من قبل البعثة یطلبون الغلبة علی المشرکین و یستنصرون علیهم بخاتم الأنبیاء، و یقولون اللهم انصرنا بنبی آخر الزمان المنعوت فی التوراة، أو یفتحون علیهم و یعرفونهم أن نبیا یبعث منهم و قرب زمانه

فَلَمّٰا جٰاءَهُمْ

النبی الذی عرفوه کفروا به و جحدوه حسدا أو خوفا من الرئاسة أو لغیر ذلک

فَلَعْنَةُ اَللّٰهِ عَلَی اَلْکٰافِرِینَ

أی علیهم فوضع الظاهر موضع الضمیر للتنصیص علی أن لعنهم بسبب کفرهم و إنکارهم الحق المعروف عندهم. أقول: روی علی بن إبراهیم هذا الخبر عن أبیه عن بکر بن صالح عن الزبیری عن أبی عبد الله علیه السلام قال: الکفر فی کتاب الله علی خمسة وجوه، فمنه کفر الجحود و هو علی وجهین کفر جحود بعلم، و جحود بغیر علم، فأما الذین جحدوا بغیر علم فهم الذین حکی الله عنهم فی قوله:

وَ قٰالُوا مٰا هِیَ إِلاّٰ حَیٰاتُنَا اَلدُّنْیٰا نَمُوتُ وَ نَحْیٰا وَ مٰا یُهْلِکُنٰا إِلاَّ اَلدَّهْرُ وَ مٰا لَهُمْ بِذٰلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاّٰ یَظُنُّونَ

و قوله:

إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا سَوٰاءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ

فهؤلاء کفروا و جحدوا بغیر علم، و أما الذین کفروا و جحدوا بعلم فهم الذین قال الله عز و جل:

وَ کٰانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی اَلَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمّٰا جٰاءَهُمْ مٰا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ

فهؤلاء کفروا و جحدوا بعلم. و فی تفسیر النعمانی عن أمیر المؤمنین علیه السلام قال: و أما الکفر المذکور فی کتاب الله تعالی فخمسة وجوه، منها کفر الجحود، و منها کفر فقط، و الجحود ینقسم علی وجهین، و منها کفر الترک لما أمر الله تعالی به، و منها کفر البراءة، و منها کفر النعم فأما کفر الجحود فأحد الوجهین منه جحود الوحدانیة و هو قول من یقول لا رب و لا جنة و لا نار و لا بعث و لا نشور، و هؤلاء صنف من الزنادقة، و صنف من الدهریة الذین یقولون ما یهلکنا إلا الدهر، و ذلک رأی وضعوه لأنفسهم استحسنوه بغیر حجة فقال الله تعالی

إِنْ هُمْ إِلاّٰ یَظُنُّونَ

و قال:

إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا

إلی قوله

لاٰ یُؤْمِنُونَ

أی لا یؤمنون بتوحید الله. و الوجه الآخر من الجحود هو الجحود مع المعرفة بحقیته قال تعالی

وَ جَحَدُوا بِهٰا وَ اِسْتَیْقَنَتْهٰا أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا . و قال سبحانه:

وَ کٰانُوا مِنْ قَبْلُ

إلی قوله

عَلَی اَلْکٰافِرِینَ

أی جحدوه بعد أن عرفوه. أقول: إنما أوردنا الروایتین لتأیید کل منهما لبعض الوجوه السابقة یحکی قول سلیمان لما عرف سلیمان علیه السلام نعمة الله علیه، و علم أنها للابتلاء قال هذا من فضل ربی، أی الاقتدار من إحضار العرش فی مدة یسیرة من مسافة بعیدة و هی ما بین سبأ و الشام بلا حرکات جسمانیة من فضل نعم ربی

لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ

بالإقرار بأن ذلک الفضل له و منه لا لی و منی، و الإتیان بالثناء الجزیل و الذکر الجمیل

أَمْ أَکْفُرُ

بترک ذلک الإقرار و عدم ذلک الإتیان.

وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّمٰا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ

لأنه یدیم العتید و یجلب المزید، و یستحق به الثواب، و من کفر بما مر فلا یضر الله شیئا فإن ربی غنی عن عبادة العابدین و شکر الشاکرین، کریم بالإفضال و الإحسان و ترک مؤاخذة العبد بالإساءة و الکفران لعله یتوب و یصلح حاله فی مستقبل الأزمان، و من هاهنا ظهر أن ترک الشکر علی النعمة کفر. و قال:

لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ

قیل: الشکر هو الاعتراف بالنعمة ظاهرة کانت أو باطنة، جلیة کانت أم خفیة و الإقرار بها للمنعم، و الإتیان بالأعمال الصالحة المطلوبة له و الامتثال لأوامره و الاجتناب عن معاصیه، و کفر النعم ضد ذلک، و هو سبب لزوال النعمة و عدم الزیادة و تحقق العقوبة فی الدنیا و الآخرة، و لذلک قال الله عز و جل مؤکدا بوجوه شتی:

وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذٰابِی لَشَدِیدٌ . و قال:

فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ

قیل: أی فاذکرونی ظاهرا باللسان و باطنا بالجنان لا سیما عند الأوامر و النواهی، أذکرکم فی ملإ المقربین بالخیر و الصلاح أو بالجزاء الجمیل، أو فی القیامة إذا بلغت القلوب الحناجر من شدائدها، أو فی حال الموت أو فی البرزخ أو فی جمیع الأحوال، کما دلت علیه صیغة الاستقبال.

وَ إِذْ أَخَذْنٰا مِیثٰاقَکُمْ

قیل: أخذ العهد منهم بأن لا یقتلوا أنفسهم کما یفعله من یصعب علیه الزمان للتخلص من الصعوبة، و کما یفعله أهل الهند للتخلص من عالم الفساد و اللحوق بعالم النور، و قیل: بأن لا یفعلوا ما یوجب قتلهم و إخراجهم من دیارهم، و قیل: بأن لا یقتل بعضهم بعضا و لا یخرج بعضهم بعضا من وطنه، و إنما جعل قتل الرجل و إخراجه غیره قتل نفسه و إخراجها لاتصاله به نسبا أو دینا، أو لأنه یقتص منه فکأنه قتل نفسه و قیل: بأن لا یفعلوا ما یصرفهم فی الحیاة الأبدیة التی هی الحیاة الحقیقیة و ما یمنعهم من الجنة التی هی دار القرار، فإنه الجلاء الحقیقی.

ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ

أی ثم أقررتم بالمیثاق و اعترفتم علی أنفسکم بلزومه

وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ

علیها، و هذا تأکید کقولک أقر فلان علی نفسه بکذا شاهدا علیها أو اعترفتم علی قبوله و شهد بعضکم علی بعض بذلک، أو أنتم تشهدون یا معشر الیهود علی إقرار أسلافکم بهذا المیثاق فیکون إسناد الإقرار إلی المخاطبین مجازیا.

ثُمَّ أَنْتُمْ هٰؤُلاٰءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ

قیل: ثم استبعاد لما أسند إلیهم من القتل و الأجلاء و العدوان بعد المیثاق منهم و إقرارهم و شهادتهم، و أنتم مبتدأ و هؤلاء خبره و المعنی أنتم بعد ذلک هؤلاء الناقضون الشاهدون یعنی أنتم قوم آخرون غیر هؤلاء الشاهدین، کقولک رجعت بغیر الوجه الذی خرجت، أی ما أنت الذی کنت من قبل نزل تغیر الصفة منزلة تغیر الذات، و تقتلون حینئذ بیان لهذه الجملة. و قیل: أنتم مبتدأ و تقتلون خبره، و هؤلاء إما منصوب بتقدیر أعنی أو منادی بحذف حرف النداء عند من جوز حذف حرف النداء فی المبهمات کسیبویه و أتباعه و قیل: أنتم مبتدأ و هؤلاء بمعنی الذین و تقتلون صلته، أی ثم أنتم الذین تقتلون، و هذا عند الکوفیین، و أما البصریون فلا یجوزون أن یکون هؤلاء و أولاء و هذا بمعنی الموصول. و قیل: أنتم مبتدأ و هؤلاء خبره بحذف المضاف، أی مثل هؤلاء

تَظٰاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ اَلْعُدْوٰانِ

قیل: هو حال عن فاعل تخرجون أو عن مفعوله أو کلیهما، و التظاهر التعاون من الظهر أی تتعاونون علیهم، و قیل: و لما کان الإخراج من الدیار و قتل البعض بعضا مما تعظم به الفتنة، و احتیج فیه إلی زیادة اقتدار علیه، بین الله تعالی أنهم فعلوه علی وجه الاستعانة بمن یظاهرهم علی الظلم و العدوان، و فیه دلالة علی أن الظلم کما هو محرم فکذا إعانة الظالم علی ظلمه محرمة، و لا یشکل هذا بتمکین الله تعالی الظالم من الظلم فإنه کما مکنه فقد زجره بخلاف معین الظالم، فإنه یدعوه إلی الظلم و یحسنه عنده.

وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُسٰاریٰ تُفٰادُوهُمْ

قال المفسرون: قریظة و هم قبیلة من یهود خیبر کانوا حلفاء الأوس و النضیر، و هم قبیلة أخری کانوا حلفاء الخزرج، فإذا اقتتلا عاون کل فریق حلفاءه فی القتل و تخریب الدیار و إخراج أهلها، و إذا أسر رجل من الفریقین جمعوا له حتی یفدوه فعیرتهم العرب و قالت: کیف تقاتلونهم ثم تفدونهم، فیقولون أمرنا أن نفدیهم و حرم علینا قتالهم، و لکنا نستحیی أن نذل حلفاءنا فذمهم الله علی ذلک إذ أتوا ببعض الواجب و ترکوا البعض، و قیل: معناه إن یأتوکم أساری فی أیدی الشیاطین تتصدون لإنقاذهم بالإرشاد و الوعظ مع تضییعکم أنفسکم، کقوله:

أَ تَأْمُرُونَ اَلنّٰاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ . و أساری جمع أسری کسکاری و سکری، و أسری جمع أسیر کمرضی و مریض، و قیل: أساری أیضا جمع أسیر، و قیل: هو من الجموع التی ترکوا مفردها کأنه جمع أسران کعجالی و عجلان.

وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْرٰاجُهُمْ

متعلق بقوله: و تخرجون فریقا منکم من دیارهم، و ما بینهما اعتراض، و الضمیر للشأن أو مبهم، و یفسره إخراجهم أو راجع إلی ما دل علیه یخرجون من المصدر، و إخراجهم تأکید أو بیان له

أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ اَلْکِتٰابِ

یعنی الفداء

وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ

یعنی حرمة المقاتلة و الأجلاء. و أقول: و یظهر من الخبر أن المراد بالکفر هنا ترک ما أمر الله تعالی به من الکف عن قتلهم و إخراجهم، و کان التعبیر عنه بترک ما أمر الله به دون فعل ما نهی الله عنه لیشمل ترک الطاعات أیضا و هو أهم و أعظم، أو لأن المقصود فی النهی عن المعاصی حصول أضدادها، فإن النهی عن شرب الخمر الغرض منه حفظ العقل و الغرض من النهی عن الزنا حفظ الأنساب، و عن القتل حفظ النفوس، و هکذا و یظهر مما سیأتی فی تأویل الآیة بروایات أهل البیت علیهم السلام أنها نزلت فی ترک القول بإمامة أهل البیت علیهم السلام، و ما تفرع علی ذلک من قتلهم و إخراجهم عن الإمامة و إخراج أصحابهم کأبی ذر رضی الله عنه عن دیارهم نکتة أخری أظهر مما ذکرنا کما لا یخفی علی المتأمل. و نسبهم إلی الإیمان أی الإیمان الظاهری حیث ورد فی تفسیر النعمانی فی سیاق هذا الخبر، فکانوا کفارا لترکهم ما أمر الله به فنسبهم إلی الإیمان بإقرارهم بألسنتهم علی الظاهر دون الباطن، فلم ینفعهم ذلک لقوله

فَمٰا جَزٰاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذٰلِکَ مِنْکُمْ

الآیة. قال الطبرسی (ره): و مما یسأل فی هذه الآیة أن ظاهرها یقتضی صحة اجتماع الإیمان و الکفر، و ذلک مناف للصحیح من المذهب؟ و القول فیه: أن المعنی أنهم أظهروا التصدیق ببعض الکتاب و الإنکار للبعض، و یحتمل أن یکون المراد بذلک أنکم إذا اعتقدتم جمیع ذلک ثم عملتم ببعضه دون بعض فکأنکم آمنتم ببعضه دون بعض، و هذا یدل علی أنه لا ینفعهم الإیمان بالبعض مع الکفر بالبعض الآخر، انتهی.

فَمٰا جَزٰاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذٰلِکَ مِنْکُمْ

أی الکفر أو الجمع بین الأمرین

إِلاّٰ خِزْیٌ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا

کقتل بنی قریظة و سبی نسائهم و ذراریهم، و أجلاء بنی النضیر لنقض عهدهم و ضرب الجزیة علی غیرهم، و الخزی ذل یستحیی منه، یقال: أخزاه الله أی إهانة و أوقعه موقعا یستحیی منه، و تنکیر خزی یدل علی فظاعة شأنه و أنه بلغ مبلغا لا یعرف کنهه.

إِلیٰ أَشَدِّ اَلْعَذٰابِ

قیل: عذاب منکری الصانع کالدهریة یجب أن یکون أشد فکیف وصف عذاب الیهود بأنه أشد؟ و أجیب أولا بأن کفر العناد أشد فعذابهم أشد، و ثانیا بأن المراد أن عذابهم أشد من الخزی لا مطلقا

وَ مَا اَللّٰهُ بِغٰافِلٍ عَمّٰا یَعْمَلُونَ

قیل: هذا وعید شدید للعاصین، و بشارة عظیمة للمطیعین، لأن القدرة الکاملة مع عدم الغفلة یقتضی وصول الحقوق إلی مستحقیها. و أقول: قال الإمام علیه السلام فی تفسیره: قوله عز و جل:

إِخْرٰاجُهُمْ

و لم یقتصر علی أن یقول و هو محرم علیکم لأنه لو قال ذلک لرأی أن المحرم إنما هو مفاداتهم ثم قال عز و جل:

أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ اَلْکِتٰابِ

و هو الذی أوجب علیکم المفاداة

وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ

و هو الذی حرم قتلهم و إخراجهم، فقال فإذا کان قد حرم الکتاب قتل النفوس و الإخراج من الدیار کما فرض فداء الأسراء فما بالکم تطیعون فی بعض و تعصون فی بعض؟ کأنکم ببعض کافرون و ببعض مؤمنون، ثم قال عز و جل:

فَمٰا جَزٰاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذٰلِکَ مِنْکُمْ

یا معشر الیهود

إِلاّٰ خِزْیٌ

ذل

فِی

اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا

جزیة تضرب علیه یذل بها

وَ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ یُرَدُّونَ إِلیٰ أَشَدِّ اَلْعَذٰابِ

إلی جنس أشد العذاب، یتفاوت ذلک علی قدر تفاوت معاصیهم

وَ مَا اَللّٰهُ بِغٰافِلٍ عَمّٰا یَعْمَلُونَ

أی یعمل هؤلاء الیهود. ثم قال علیه السلام: فقال رسول الله: لما نزلت هذه الآیة فی الیهود، هؤلاء الیهود نقضوا عهد الله و کذبوا رسول الله، و قتلوا أولیاء الله أ فلا أنبؤکم بمن یضاهیهم من یهود هذه الأمة؟ قالوا: بلی یا رسول الله، قال: قوم من أمتی ینتحلون بأنهم من أهل ملتی یقتلون أفاضل ذریتی و أطایب أمتی و یبدلون شریعتی و سنتی، و یقتلون ولدی الحسن و الحسین کما قتل أسلاف هؤلاء الیهود زکریا و یحیی، ألا و إن الله یلعنهم کما لعنهم، و یبعث علی بقایا ذراریهم قبل یوم القیامة هادیا مهدیا من ولد الحسین علیه السلام المظلوم یحرقهم بسیوف أولیائه إلی نار جهنم، إلی آخر الخبر. و قال علی بن إبراهیم: أنها نزلت فی أبی ذر رضی الله عنه و فیما فعل به عثمان من إخراجه إلی الربذة و غیر ذلک مما أجری من الظلم علیه، و اعترف بأنه لو وجده أسیرا فی أیدی المشرکین فداه بجمیع ماله، فصار مصداق هذه الآیة، و القصة طویلة و سیأتی فی المحل المناسب لها إن شاء الله. یعنی تبرأنا منکم و قد یفرق بین العداوة و البغض بأن العداوة یظهر أثرها بخلاف البغض، أو بأن البغض أشد من العداوة، و فی المصباح البغضة بالکسر و البغضاء شدة البغض

مِنْ دُونِ اَللّٰهِ أَوْثٰاناً

*

قد دلت الأخبار الکثیرة علی أن أئمة الکفر و الضلالة داخلة فیهم، و الآیات المذکورة صریحة فی أن الکفر یطلق علی البراءة، و أن کفر البراءة کما یکون بین المؤمن و الکافر کذلک یکون بین الکافرین و قیل: لعله علیه السلام إنما لم یذکر کفر النفاق فی هذا الحدیث لأنه جعل النفاق قسیما للکفر لا قسما منه لأن فیه إذعانا، و یؤیده قوله سبحانه:

یٰا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ جٰاهِدِ اَلْکُفّٰارَ وَ اَلْمُنٰافِقِینَ

*

حیث عطف أحدهما علی الآخر. قال الراغب فی مفرداته: الکفر فی اللغة ستر الشیء، و وصف اللیل بالکافر لستره الأشخاص، و الزارع لستره البذر فی الأرض، و لیس ذلک باسم لهما، و الکافور اسم أکمام الثمرة التی تکفرها، و کفر النعمة و کفرانها سترها بترک أداء شکرها قال عز و جل:

فَلاٰ کُفْرٰانَ لِسَعْیِهِ

و أعظم الکفر جحود الوحدانیة أو النبوة أو الشریعة، و الکفران فی جحود النعمة أکثر استعمالا، و الکفر فی الدین أکثر، و الکفور فیهما جمیعا، قال تعالی:

فَأَبیٰ أَکْثَرُ اَلنّٰاسِ إِلاّٰ کُفُوراً

*

فَأَبَی اَلظّٰالِمُونَ إِلاّٰ کُفُوراً

و یقال منهما کفر فهو کافر، قال فی الکفران:

لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّمٰا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ

و قال تعالی:

وَ اُشْکُرُوا لِی وَ لاٰ تَکْفُرُونِ

و قوله:

وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ اَلَّتِی فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ اَلْکٰافِرِینَ

أی تحریت کفران نعمتی، و قال:

لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذٰابِی لَشَدِیدٌ . و لما کان الکفران یقتضی جحود النعمة صار یستعمل فی الجحود، قال تعالی

وَ لاٰ تَکُونُوا أَوَّلَ کٰافِرٍ بِهِ

أی جاحد له و ساتر. و الکافر علی الإطلاق متعارف فیمن یجحد الوحدانیة أو النبوة أو الشریعة أو ثلاثها و قد یقال کفر لمن أخل بالشریعة و ترک ما لزمه من شکر الله علیه قال

مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَ مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ

و یدل علی ذلک مقابلته بقوله:

وَ مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ

و قال:

یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اَللّٰهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَهٰا وَ أَکْثَرُهُمُ اَلْکٰافِرُونَ

و قوله:

وَ لاٰ تَکُونُوا أَوَّلَ کٰافِرٍ بِهِ

أی لا تکونوا أئمة فی الکفر فیقتدی بکم، و قوله:

وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذٰلِکَ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلْفٰاسِقُونَ

و عنی بالکافر الساتر للحق فلذلک جعله فاسقا، و معلوم أن الکفر المطلق هو أعظم من الفسق، و معناه من جحد حق الله فقد فسق عن ربه، و لما رأی جعل کل فعل محمود من الإیمان جعل کل فعل مذموم من الکفر. و قال فی السحر:

وَ مٰا کَفَرَ سُلَیْمٰانُ وَ لٰکِنَّ اَلشَّیٰاطِینَ کَفَرُوا

و قال:

اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ اَلرِّبٰا لاٰ یَقُومُونَ

إلی قوله

وَ اَللّٰهُ لاٰ یُحِبُّ کُلَّ کَفّٰارٍ أَثِیمٍ

و قال:

وَ لِلّٰهِ عَلَی اَلنّٰاسِ حِجُّ اَلْبَیْتِ

إلی قوله:

وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اَللّٰهَ غَنِیٌّ عَنِ اَلْعٰالَمِینَ . و الکفور المبالغ فی کفران النعمة، و قوله:

إِنَّ اَلْإِنْسٰانَ لَکَفُورٌ

*

و قال

ذٰلِکَ جَزَیْنٰاهُمْ بِمٰا کَفَرُوا وَ هَلْ نُجٰازِی إِلاَّ اَلْکَفُورَ

إن قیل: کیف وصف الإنسان هیهنا بالکفور و لم یرض بذلک حتی أدخل علیه إن و اللام کل ذلک تأکیدا و قال فی موضع آخر: و کره إلیکم الکفر و قوله عز و جل:

إِنَّ اَلْإِنْسٰانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ

فتنبیه علی ما ینطوی علیه الإنسان من کفران النعمة و قلة ما یقوم بأداء الشکر، و علی هذا قوله:

قُتِلَ اَلْإِنْسٰانُ مٰا أَکْفَرَهُ

و لذلک قال:

وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبٰادِیَ اَلشَّکُورُ

و قوله:

إِنّٰا هَدَیْنٰاهُ اَلسَّبِیلَ إِمّٰا شٰاکِراً وَ إِمّٰا کَفُوراً

تنبیها أنه عرفه الطریقین کما قال:

وَ هَدَیْنٰاهُ اَلنَّجْدَیْنِ

فمن سالک سبیل الشکر و من سالک سبیل الکفر و قال:

وَ کٰانَ اَلشَّیْطٰانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً

فمن الکفر و نبه بقوله کان أنه لم یزل منذ وجد منطویا علی الکفر. و الکفار أبلغ من الکفور، لقوله:

کُلَّ کَفّٰارٍ عَنِیدٍ

و قال:

وَ اَللّٰهُ لاٰ یُحِبُّ کُلَّ کَفّٰارٍ أَثِیمٍ

و قال:

إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَهْدِی مَنْ هُوَ کٰاذِبٌ کَفّٰارٌ

و قال:

وَ لاٰ یَلِدُوا إِلاّٰ فٰاجِراً کَفّٰاراً

و قد أجری الکفار مجری الکفور فی قوله:

إِنَّ اَلْإِنْسٰانَ لَظَلُومٌ کَفّٰارٌ . و الکفار فی جمع الکافر المضاد للإیمان أکثر استعمالا لقوله تعالی:

أَشِدّٰاءُ عَلَی اَلْکُفّٰارِ

و قوله:

لِیَغِیظَ بِهِمُ اَلْکُفّٰارَ

و الکفرة فی جمع کافر النعمة أکثر استعمالا، و قوله عز و جل:

أُولٰئِکَ هُمُ اَلْکَفَرَةُ اَلْفَجَرَةُ

أ لا تری أنه وصف الکفرة بالفجرة، و الفجرة قد یقال للفساق من المسلمین. و قوله

جَزٰاءً لِمَنْ کٰانَ کُفِرَ

أی الأنبیاء و من یجری مجراهم ممن بذلوا النصح فی أمر الله فلم یقبل منهم، و قوله عز و جل:

إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا

قیل: عنی بقوله إنهم آمنوا بموسی ثم کفروا بمن بعده، و قیل: آمنوا بموسی ثم کفروا بموسی إذ لم یؤمنوا بغیره. و قیل: هو ما قال:

وَ قٰالَتْ طٰائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ اَلْکِتٰابِ آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَی اَلَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ اَلنَّهٰارِ وَ اُکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ

و لم یرد أنهم آمنوا مرتین و کفروا مرتین، بل ذلک إشارة إلی أحوال کثیرة و قیل: کما یصعد الإنسان فی الفضائل فی ثلاث درجات یتسکع فی الرذائل فی ثلاث درجات و الآیة إشارة إلی ذلک، و یقال: کفر فلان إذا اعتقد الکفر، و یقال ذلک إذا أظهر الکفر و إن لم یعتقد، و لذلک قال

مَنْ کَفَرَ بِاللّٰهِ مِنْ بَعْدِ إِیمٰانِهِ إِلاّٰ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمٰانِ

و یقال: کفر فلان بالشیطان إذا کفر بسببه، و قد یقال ذلک إذا آمن و خالف الشیطان کقوله:

فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّٰاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللّٰهِ . و أکفره إکفارا حکم بکفره، و قد یعبر عن التبری بالکفر، نحو:

ثُمَّ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ

الآیة، و قوله عز و جل:

إِنِّی کَفَرْتُ بِمٰا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ

و قوله:

کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ اَلْکُفّٰارَ نَبٰاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرٰاهُ مُصْفَرًّا . و قیل: کنی بالکفار الزراع لأنهم یغطون البذر فی التراب ستر الکافر حق الله، بدلالة قوله: یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار، و لأن الکفار لا اختصاص لهم بذلک، و قیل: بل عنی الکفار و خصهم لکونهم معجبین بالدنیا و زخارفها، و راکنین إلیها. و الکفارة ما یغطی الإثم و التکفیر ستره و تغطیته حتی یصیر بمنزلة ما لم یعمل، و یصح أن یکون أصله إزالة الکفر، و الکفران نحو التمریض فی کونه إزالة للمرض، انتهی. و أقول: قد مر بعض الکلام فی حقیقة الکفر فی أبواب الأیمان.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 134 

*****

(167) باب دعائم الکفر و شعبه

1- الحدیث

1/2866 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ، عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ(10)، عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ، عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلاَلِیِّ:

ص: 152


1- 1 . الممتحنة (60): 4 .
2- 2 . فی «ب ، د ، ز ، ص ، بر » والوافی : «تبرّیه » علی بناء التفعّل .
3- 3 . هکذا فی القرآن و «ج ، بر» . وفی سائر النسخ والمطبوع : «أشرکتمونی » .
4- 4 . إبراهیم (14) : 22 .
5- 5 . فی «بر » والوافی : «إلی قوله » بدل «مَّوَدَّةَ بَیْنِکُمْ _ إلی _ بِبَعْضٍ» .
6- 6 . العنکبوت (29) : 25 .
7- 7 . فی «ب » : - «یعنی » .
8- 8 . فی «ز ، بر » : «تبرأ » . وفی «ص » : «تبرّأ » بحذف إحدی التاءین .
9- 9 . تفسیر القمّی، ج 1 ، ص 32 ، عن أبیه ، عن بکر بن صالح ، عن أبی عمر الزبیدی ، إلی قوله : «فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ» . تفسیر العیّاشی، ج 1 ، ص 48 ، ح 67 ، عن أبی عمرو الزبیری ، من قوله : «والوجه الرابع من الکفر ترک ما أمر اللّه » إلی قوله : «وَ مَا اللَّهُ بِغَ_فِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» . وفیه ، ص 67 ، ح 121 ، عن أبی عمرو الزبیری هکذا : «الکفر فی کتاب اللّه علی خمسة أوجه فمنها کفر النعم ...» إلی قوله : «وَ اشْکُرُوا لِی وَ لاَ تَکْفُرُونِ» ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 4 ، ص 185 ، ح 1791؛ الوسائل ، ج 1 ، ص 32 ، ح 48 ، إلی قوله : «فَمَا جَزَآءُ مَن یَفْعَلُ ذَ لِکَ مِنکُمْ» إلی آخر الآیة ؛ البحار، ج 8 ، ص 308 ، ح 73 ، إلی قوله : «وهو قول صنفین من الزنادقة یقال لهم : الدهریّة».
10- 10 . إبراهیم بن عمر الیمانی و عمر بن اُذینة ، کلاهما من مشایخ حمّاد بن عیسی ، وقد وردت فی الکافی ، ح 775 ، والخصال ، ص 255 ، ح 131 ، روایة حمّاد بن عیسی ، عن إبراهیم بن عمر الیمانی و عمر بن اُذینة ، عن أبان [بن أبی عیّاش] ، عن سلیم بن قیس [الهلالی] . فلایبعد وقوع التحریف فی ما نحن فیه ، و أنّ الصواب «و عمر بن اُذینة » . ویؤیّد ذلک ما ورد فی الکافی ، ح 193 و 1391 و 1421 و 15356 ؛ والخصال ، ص 477 ، ح 2 ، من روایة حمّاد بن عیسی ، عن إبراهیم بن عمر الیمانی ، عن أبان بن أبی عیّاش ، عن سلیم بن قیس . ویؤیّد أیضا ما ورد فی الکافی، ح 118 ؛ الخصال ، ص 51 ، ح 63 ؛ و ص 139 ، ح 158 ؛ والأمالی للطوسی ، ص 622 ، المجلس 29 ، ح 1283 ، من روایة حمّاد بن عیسی ، عن عمر بن اُذینة ، عن أبان بن أبی عیّاش ، عن سلیم بن قیس . لاحظ أیضا ما قدّمناه فی الکافی ، ذیل ح 504 .

عَنْ أَمِیرِ الْمُوءْمِنِینَ صَلَواتُ اللّه ِ عَلَیْهِ، قَالَ: «بُنِیَ الْکُفْرُ عَلی أَرْبَعِ دَعَائِمَ(1): الْفِسْقِ(2)، وَ الْغُلُوِّ(3)، وَ الشَّکِّ، وَ الشُّبْهَةِ.(4)

وَ الْفِسْقُ عَلی أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَی الْجَفَاءِ(5)، وَ الْعَمی، وَ الْغَفْلَةِ، وَ الْعُتُوِّ (6)؛ فَمَنْ جَفَا احْتَقَرَ الْحَقَّ(7)، وَ مَقَتَ(8) الْفُقَهَاءَ، وَ أَصَرَّ عَلَی الْحِنْثِ(9) الْعَظِیمِ؛ وَ مَنْ عَمِیَ نَسِیَ الذِّکْرَ، وَ اتَّبَعَ الظَّنَّ، وَ بَارَزَ خَالِقَهُ، وَ أَلَحَّ عَلَیْهِ الشَّیْطَانُ، وَ طَلَبَ الْمَغْفِرَةَ بِلاَ تَوْبَةٍ وَ لاَ اسْتِکَانَةٍ(10) 2 / 392

وَ لاَ غَفْلَةٍ(11)؛ وَ مَنْ غَفَلَ جَنی عَلی نَفْسِهِ، وَ انْقَلَبَ عَلی ظَهْرِهِ، وَ حَسِبَ

ص: 153


1- 1 . دعائم الاُمور : ما کان قوامها . ترتیب کتاب العین ، ج 1 ، ص 577 (دعم) .
2- 2 . «الفِسْق» : العصیان والترک لأمر اللّه عزّوجلّ والخروج عن طریق الحقّ . لسان العرب ، ج 10 ، ص 308 (فسق) .
3- 3 . «الغلوّ » : التشدّد ومجاوزة الحدّ . النهایة، ج 3 ، ص 382 (غلا).
4- 4 . فی الوافی : «الشکّ ، یعنی فی الدین . والشبهة : ما یشبه الحقّ ولیس به» .
5- 5 . «الجفاء» : ترک الصِّلة والبرّ ، وغِلَظ الطبع . وجَفَوْتُ الرجلَ أجفوه : أعرضت عنه أو طردتُه ، وقد یکون مع بغض . وجفا الثوبُ یجفو: إذا غَلُظَ ، فهو جافٍ . و منه جفا البَدْو ، وهو غِلْظَتهم وفظاظتُهم . النهایة ، ج 1 ، ص 281 ؛ المصباح المنیر ، ص 104 (جفا). وفی الوافی : «العمی : ذهاب بصر القلب» .
6- 6 . «العتوّ » . التجبّر والتکبّر . النهایة ، ج 3 ، ص 181 (عتا).
7- 7 . فی «ب ، ج ، د ، بر ، بس ، بف » : «الخلق » . وفی تحف العقول : «حقّر المؤمن » بدل «احتقر الحقّ » .
8- 8 . «المقت » فی الأصل : أشدّ البُغض . النهایة ، ج 4 ، ص 346 (مقت) .
9- 9 . «الحِنْث » : الذَّنب ، والمیل من الحقّ إلی الباطل . راجع : ترتیب کتاب العین ، ج 1 ، ص 433 (حنث) .
10- 10 . «الاستکانة» : الخضوع والتواضع ؛ أی بلا تواضع للّه . راجع : لسان العرب ، ج 13 ، ص 363 (کون) .
11- 11 . فی الوافی : - «ولاغفلة» .

غَیَّهُ(1) رُشْداً(2)، وَ غَرَّتْهُ الاْءَمَانِیُّ، وَ أَخَذَتْهُ الْحَسْرَةُ وَ النَّدَامَةُ إِذَا قُضِیَ الاْءَمْرُ، وَ انْکَشَفَ عَنْهُ الْغِطَاءُ، وَ بَدَا لَهُ مَا لَمْ یَکُنْ یَحْتَسِبُ؛ وَ مَنْ عَتَا عَنْ(3) أَمْرِ اللّهِ شَکَّ؛ وَ مَنْ شَکَّ، تَعَالَی اللّهُ عَلَیْهِ، فَأَذَلَّهُ بِسُلْطَانِهِ، وَ صَغَّرَهُ بِجَلاَلِهِ، کَمَا اغْتَرَّ بِرَبِّهِ الْکَرِیمِ، وَ فَرَّطَ(4) فِی أَمْرِهِ.

وَ الْغُلُوُّ عَلی أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَی(5) التَّعَمُّقِ(6) بِالرَّأْیِ(7)، وَ التَّنَازُعِ فِیهِ، وَ الزَّیْغِ(8)، وَ الشِّقَاقِ(9)؛ فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ یُنِبْ(10) إِلَی الْحَقِّ، وَ لَمْ یَزْدَدْ إِلاَّ غَرَقاً فِی الْغَمَرَاتِ(11)، وَ لَمْ تَنْحَسِرْ(12) عَنْهُ فِتْنَةٌ إِلاَّ غَشِیَتْهُ أُخْری، وَ انْخَرَقَ(13) دِینُهُ، فَهُوَ یَهْوِی فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ(14)؛ وَ مَنْ نَازَعَ فِی الرَّأْیِ(15) وَ خَاصَمَ، شُهِرَ بِالْعَثَلِ(16) مِنْ طُولِ اللَّجَاجِ؛ وَ مَنْ زَاغَ قَبُحَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ،

ص: 154


1- 1 . غوی غیّا : انهمک فی الجهل ، وهو خلاف الرشد . والاسم : الغَوایة . المصباح المنیر، ص 457 (غوی).
2- 2 . فی «بر ، بف » : «غیب عنه رشده » . وفی الوافی : «رشده » .
3- 3 . فی مرآة العقول : «من » .
4- 4 . فی «بر » والوافی : «ففرّط » . و«فرّط فی أمره» أی قصر فی طاعته .
5- 5 . فی شرح المازندرانی : - «علی» .
6- 6 . «التعمّق » : المبالغة فی الأمر والتشدّد فیه ، الذی یطلب أقصی غایته . والمراد التعمّق والغور فی الاُمور بالآراء والمقاییس الباطلة . راجع : النهایة ، ج 3 ، ص 299 (عمق ) .
7- 7 . فی «بر » والوافی : «فی الرأی » .
8- 8 . یقال : زاغ عن الطریق یَزیغ : إذا عدل عنه . النهایة ، ج 2 ، ص 324 (زیغ) . والمراد : الزیغ عن الحقّ .
9- 9 . «الشِّقاق » : المُخالفة ، و کونُک فی شقٍّ غیر شقّ صاحِبک . المفردات للراغب ، ص 459 (شقق) .
10- 10 . فی «د ، بر » : «لم یتب » . وأناب یُنیب إنابة : راجع . مجمع البحرین ، ج 2 ، ص 177 (نوب) .
11- 11 . «إلاّ غرقا فی الغمرات » ، أی الشبه القویّة الشدیدة ، والآراء الفاسدة المتراکمة بعضها فوق بعض ، التی لم یمکنه التخلّص منها . و«الغمرات » : واحدتها غَمْرَة . وهی الماء الکثیر . راجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 67 ؛ مرآة العقول ، ج 11 ، ص 148 ؛ النهایة ، ج 3 ، ص 384 (غمر) .
12- 12 . «تنحسر » : تنکشف . یقال : حَسَرت العمامة عن رأسی والثوب عن بدنی، أی کشفتها . النهایة ، ج 1 ، ص 383 (حسر) .
13- 13 . فی «بف » : «وانحرف » .
14- 14 . مَرِجَ الدین والأمر : اختلط واضطرب . الصحاح ، ج 1 ، ص 341 (مرج) .
15- 15 . فی «بف » : «الدین » .
16- 16 . فی «ج ، د ، ص ، بر ، بف » والوافی : «بالفشل » . أی الضعف والجبن . وفی الشروح : العثل ، بالعین والثاء المثلّثة : الحمق . والعثول _ کصبور _ : الأحمق . وفی القاموس : العثل ، ککتف ویحرّک : الغلیظ الضخم . والجمع : عُثُل ، ککتُب . وقد یقرأ : بالعتل ، بالتاء المثنّاة من قولهم : عَتِل إلی الشرّ کفرح ، فهو عَتِل : أسرع . القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1360 (عثل) .

وَحَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّیِّئَةُ؛ وَ مَنْ شَاقَّ(1) اعْوَرَّتْ(2) عَلَیْهِ طُرُقُهُ، وَ اعْتَرَضَ(3) عَلَیْهِ أَمْرُهُ، فَضَاقَ عَلَیْهِ(4) مَخْرَجُهُ إِذَا لَمْ یَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُوءْمِنِینَ.

2 / 393

وَ الشَّکُّ عَلی أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَی الْمِرْیَةِ(5)، وَ الْهَوی ، وَ التَّرَدُّدِ، وَ الاِسْتِسْلاَمِ(6)، وَ هُوَ قَوْلُ اللّهِ(7) عَزَّ وَ جَلَّ: «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَماری»(8)».

وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْری: «عَلَی الْمِرْیَةِ، وَ الْهَوْلِ(9) مِنَ(10) الْحَقِّ، وَ التَّرَدُّدِ(11)، وَ الاِسْتِسْلاَمِ لِلْجَهْلِ وَ أَهْلِهِ».

«فَمَنْ هَالَهُ مَا(12) بَیْنَ یَدَیْهِ نَکَصَ عَلی عَقِبَیْهِ(13)؛ وَ مَنِ امْتَری فِی الدِّینِ

ص: 155


1- 1 . المشاقّة والشِّقاق : الخلاف والعداوة . والمراد العداوة لأهل الدین والإمام المبین . راجع : الصحاح ، ج 4 ، ص 1503 (شقق) .
2- 2 . فی الوافی : «أوعرت» أی صعبت . وفی مرآة العقول : «أعورت علیه طرقُه _ علی بناء الإفعال أو الافعلال _ : أی صار أیّ طریق سلک فیه أعور ، أی بلا عَلَم یهتدی به فیتحیّر فیها . فی القاموس : الأعور من الطرق : الذی لا علم فیه . وفی بعض النسخ : أوعرت ، أی صعبت » .
3- 3 . فی «بف » : «أعرض » . وفی مرآة العقول : «واعترض علیه أمره ، أی یحول بینه و بین الوصول إلی مقصوده ، أو یصعب علیه ولا یتأتّی له بسهولة . أو علی بناء المجهول ، أی تعترض له الشبهات ، فتحول بینه وبین الوصول إلی أمره الذی یریده » .
4- 4 . فی «ب ، ز ، ص ، بس » : - «علیه » .
5- 5 . «المریة » : التردّد فی الأمر، وهو أخصّ من الشکّ . المفردات للراغب ، ص 766 (مری)
6- 6 . فی مرآة العقول : «الاستلام : الانقیاد ؛ لأنّ الشاکّ واقف علی الجهل مستسلم له ، أو لما یوجب هلاک الدنیا والآخرة» .
7- 7 . فی «ج ، ز ، بس » : «قوله » .
8- 8 . النجم (53) : 55 .
9- 9 . «الهَوْل » : المخافة من أمر لاتدری علی ما تهجم علیه منه ، کهول اللیل ، وهول البحر . تقول : هالنی هذا الأمر یهولنی ، وأمر هائل . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1908 (هول) .
10- 10 . فی «بس » : «علی » .
11- 11 . فی «ج » : - «التردّد » .
12- 12 . فی مرآة العقول : «من » .
13- 13 . «نکص علی عقبیه » ، أی رجع . من النُکوص ، و هو الرجوع إلی وراء ، وهو القهقری . والمعنی : رجع ï القهقری عمّا کان علیه من خیر إلی الباطل والدنیا ، أو إلی الباطل والشرّ . قال المازندرانی : «إذ لا واسطة بینهما ، فإذا هاله أحدهما رجع إلی الآخر » . راجع : الصحاح ، ج 3 ، ص 1060 ؛ النهایة ، ج 5 ، ص 116 (نکص ) .

تَرَدَّدَ(1) فِی الرَّیْبِ، وَ سَبَقَهُ الاْءَوَّلُونَ مِنَ الْمُوءْمِنِینَ، وَ أَدْرَکَهُ الاْآخِرُونَ، وَ وَطِئَتْهُ سَنَابِکُ(2) الشَّیْطَانِ؛ وَ مَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَکَةِ الدُّنْیَا وَ الاْآخِرَةِ هَلَکَ فِیمَا بَیْنَهُمَا(3)، وَ مَنْ نَجَا مِنْ(4) ذلِکَ، فَمِنْ فَضْلِ الْیَقِینِ، وَ لَمْ یَخْلُقِ اللّهُ خَلْقاً أَقَلَّ مِنَ الْیَقِینِ.

وَ الشُّبْهَةُ عَلی أَرْبَعِ شُعَبٍ: إِعْجَابٍ بِالزِّینَةِ، وَ تَسْوِیلِ(5) النَّفْسِ، وَ تَأَوُّلِ الْعِوَجِ(6)، وَ لَبْسِ الْحَقِّ بِالْبَاطِلِ؛ وَ ذلِکَ بِأَنَّ الزِّینَةَ تَصْدِفُ(7) عَنِ(8) الْبَیِّنَةِ، وَ أَنَّ تَسْوِیلَ النَّفْسِ یُقَحِّمُ(9) عَلَی الشَّهْوَةِ، وَ أَنَّ الْعِوَجَ یَمِیلُ بِصَاحِبِهِ مَیْلاً عَظِیماً، وَ أَنَّ اللَّبْسَ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ، فَذلِکَ(10) الْکُفْرُ وَ دَعَائِمُهُ وَ شُعَبُهُ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: کفر بر چهار پایه استوار شده: فسق، غلو، شک، شبهه. و فسق (نیز) بر چهار شعبه است: جفا، کوری، غفلت، سرکشی. پس هر که جفا کند حق را کوچک شمرده، و فقهاء را دشمن داشته، و بر گناه بزرگ اصرار کرده است، و هر که کوردل شود ذکر (حق) را فراموش کند، و (در اصول دین یا در تمام احکام آن) پیروی از گمان کند، و با آفرینندۀ خود جنگ کند، و شیطان بر او چیره گردد، و بدون توبه (و پشیمانی از کردۀ خویش) و (هم چنین) بدون زاری (در طلب آمرزش) و بدون غافل نبودن از گناه (از خدا) آمرزش خواهد. و هر که غفلت کند بر خود خیانت کرده (و خود را بهلاکت افکنده، و از دین حق) بپشت برگشته، و گمراهی خود را رشد و صلاح پنداشته، و آرزوها (و وعده های دروغین شیطان) او را فریب دهد (و سرگرم کند) و حسرت و پشیمانی در هنگامی که کار از کار بگذرد و پرده برداشته شود او را فراگیرد، و برایش آشکار گردد که آن طور که او میپنداشت نبوده. و هر که از فرمان خدا سرکشی کند بشک افتاده، و هر که بشک افتد خدا بر او بزرگی (و غضب) کند، و او را بسلطنت (و قدرت) خود خوار سازد، و (نزد خلایق) بوسیلۀ جلال (و عظمت) خود او را کوچک کند چنانچه بپروردگار کریم خود فریفته شده و مغرور شود (و کرم او را دستاویز کرده) و در فرمان او کوتاهی کند. و غلو بر چهار شعبه است: بر تعمق در رأی (و دقت بسیار نمودن). تنازع در رأی. کجی (و اغراق از حق). شقاق (و دشمنی کردن با حق پرستان)، پس هر که بسیار دقت (و خرده بینی) کند بحق نگراید، و جز غرق شدن در امواج خروشان (شبهات و اباطیل) نیفزاید، فتنه از او دور نشود (و گرهی از عقدهای اعتقادی او باز نشود) جز اینکه فتنۀ دیگری (و مشکل تازه ای) گریبانگیرش شود و پردۀ دینش (با قیچی فتنه) بدرد، پس در کار درهم و برهمی فرو افتد (و حق و باطل بر او مختلط گردد). و هر که در رأی نزاع و ستیزه کند بحماقت (یا بسستی و بزدلی) شهره گردد (و این) بخاطر لجبازی دنباله دار (او است). و هر که کج دل شد خوبی در نزد او زشت گردد، و بدی در نظر او زیبا گردد. و هر که شقاق کند (و با حق پرستان دشمنی و نزاع کند) راههای زندگی بر او تیره و تاریک گردد، و کار بر او دشوار شود، و بتنگنائی دچار گردد که راه خلاصی از آن بسته شود، زیرا از راه مؤمنین پیروی نکرده است. و شک دارای چهار شعبه است: مریه (یعنی تردید. شک و جدل)، هوی، تردد، استسلام (یعنی تن دادن و گردن نهادن) و اینست گفتار خدای عز و جل:«پس بکدام نعمتهای پروردگارت ستیزه جوئی» (سورۀ نجم آیۀ 55). و در روایت دیگر است (که فرمود: شک): بر مریه است، و هراس از حق، و تردد، و استسلام در برابر نادانی و اهل آن. پس هر که از آنچه در پیش او است (از حق و رغبت بسوی آخرت) بهراسد بپشت سر (یعنی بسوی باطل و دنیا) برگردد، و هر که در دین ستیزه کند در شک بچرخد، و همردیفان او از مؤمنین از وی پیشی گرفته (چون شک ندارند) و بازماندگان (در ایمان که پس از او بودند) او را دریابند، و لگد مال شیاطین گردد و هر که بهلاکت دنیا و آخرت تن دهد در این میان (نیز) بهلاکت رسد و هر که از آن رهائی یابد از فضل یقین است، و خدا چیزی کمتر از یقین نیافریده است. و شبهه بر چهار شعبه است: شادمان شدن بزینت (دنیا یا رأیهای فاسده ای که نزد خود زینت داده)، و خود آرائی (بأباطیل)، و بازگرداندن کج (را براست بنظر خویشتن)، و در آمیختن حق را بباطل، و این برای آنست که زینت انسانی را از بینه (و برهان روشن) باز دارد، و خود آرائی مایه افتادن در شهوت است، و کجی صاحب خود را بانحراف بزرگی بکشاند، و آمیختن حق بباطل تاریکیهائی است که رویهم انباشته. اینست کفر و ستونها و شعبه های آن.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 107 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امیر المؤمنین(علیه السّلام)،فرمود:کفر بر چهار پایه است: فسق و غلوّ و شکّ و شبهه.فسق چهار پره دارد:جفا و کوری و غفلت و سرکشی،هر که جفا کند،حق را خوار گیرد و فقهاء رادشمن دارد و بر خلاف بزرگ اصرار ورزد و هر که کوردل گردد، ذکر را فراموش کند و پیرو گمان گردد و با آفرینندۀ خود ستیزه جوید و شیطان بر او چیره گردد و بی توبه و تواضع برای خدا آمرزش خواهد و غفلت نکند از گناه،هر که غفلت کند،بر خود خیانت کرده و بر پشت در گشته و گمراهی خود را راشد پنداشته و آرزوهایش او را فریب داده اند و افسوس و پشیمانی یقۀ او را گرفته اند هنگامی که کار از کار گذشته و پرده برداشته شده و آنچه نمی پنداشت برای او رخ داده است،هر که از فرمان خدا سرکشی کند،به شکّ اندر شده و هر که به شکّ افتد،خدا بر فرازد و به سلطنت خود او را خوار سازد و به جلال خود او را خرد کند چونان که به پروردگارش که کریم است فریفته شده و در فرمان حضرت او تقصیر روا داشته. غلوّ بر چهار پره است:تعمّق در رأی،تنازع در رأی و کژ دلی و شقاق،هر که بسیار خرده بینی کند،به حق نگراید و جز غرق در امواج فروگیرنده نفزاید،فتنه ای از پیرامونش برنخیزد جز اینکه فتنۀ دیگرش فرا گیرد و پردۀ دیانت او بدرد و در کار در هم و گیج کننده ای فرو افتد.هر که در رأی،ستیزه کند و طرفیّت نماید، به حماقت شهره گردد و به خاطر لجبازی دنباله دار،و هر که کج دل شد،خوبی در نزد او زشت باشد و بدی در چشم او زیبا گردد و هر که بر امام بر حق بشورد و از جمع مسلمانان کناره گیرد،راه زندگی بر او تیره گردد و کارش در هم شود و در تنگنا افتد و نتواند از آن برآید زیرا از جز راه مؤمنان پیروی کرده است. شکّ بر چهار پره است:بر مِریَه و هوی و تردد واستسلام(خود باختگی)و آن فرمودۀ خدا عز و جل است(55 سوره نجم):«به کدام از نعمتهای پروردگارت سر ستیزه جوئی داری؟». در روایت دگر است که(شکّ)بر مریه است و هراس از حق و تردد استسلام در برابر جهل و اهل آن،هر که از آنچه در پیش او است بهراسد،به دنبال سر برتابد،و هر که در دیانت ستیزه جو باشد، در شک بچرخد و پیشتازان بر او سبقت جویند و دیگران او را دریابند و لگدمال شیاطین گردد و هر که دل بر هلاکت دنیا و آخرت نهد،در این میان به هلاکت رسد،و هر که از آن رهائی یابد،از فضل یقین باشد،و خدا چیزی کمتر از یقین نیافریده است. و شبهه بر چهار پره است:خوش آمد از آرایش و خود آرائی و کج منشی و کج کشی و در آمیختن حق و باطل،و این برای آن است که آرایش جلوگیر بینه و وسیلۀ کشف حقیقت است، و خود آرائی مایۀ افتادن در شهوت است،کجی صاحب خود را بسیار منحرف سازد،و آمیختن حق به باطل امواج ظلمتی است که بر همدیگر بر آمده اند،این است کفر و ستونها و پره های آن.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 417 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امیر المؤمنین علیه السّلام،فرمود:کفر بر چهار پایه است:فسق و غلوّ و شک و شبهه.فسق نیز چهار شعبه دارد:جفا و کوری و غفلت و سرکشی،هر کس جفا کند،حق را خوار دارد و فقهاء را دشمن و بر گناهان بزرگ اصرار ورزد و هرکس کوردل گردد،ذکر را خاموش کند و پیرو گمان گردد و با آفرینندۀ خود بستیزد و شیطان بر او چیره شود و بی توبه و تواضع برای خدا آمرزش خواهد و از گناه،غفلت نکند و هرکس غفلت کند به خود خیانت کرده و به پشت برگشته و گمراهی خود را رشد و صلاح دانسته و آرزوهایش او را فریب داده اند و افسوس و پشیمانی یقۀ او را گرفته اند هنگامی که کار از کار گذشته و پرده برداشته شده و آنچه نمی پنداشت برای او رخ داده است هرکس از فرمان خدا سرکشی کند، به شک افتاده و هرکس به شک افتد،خداوند بر او غضب کند و او را با قدرت خود خوار سازد و نزد مردم با عظمت خود،او را کوچک و بی مقدار سازد چنانچه به پروردگارش که کریم است فریفته و مغرور شده و در فرمان حضرت او تقصیر داشته.

غلو بر چهار شعبه است:تعمّق در رأی،تنازع در رأی و کج دلی بر شقاق و دشمنی با حق پرستان پس هرکس بسیار خرده بینی کند،به حق نگراید و جز بر غرق شدن در امواج خروشان(شبهات)بیفزاید فتنه از او دور شود جز اینکه فتنه دیگری را منکرش شود و پردۀ دیانت او بدرد و در کار درهم وبرهمی فرو افتد.هرکس در رأی،نزاع و ستیزه کند به حماقت مشهود گردد و این بخاطر لجبازی دنباله دار،اوست و هرکس کج دل شد خوبی در نزد او زشت باشد و بدی در چشم او زیبا گردد و هرکس بر امام بر حق بشورد و از میان مسلمانان کناره گیرد،راه زندگی بر او تیره گردد و کارش درهم شود و در تنگنا افتد و نتواند از آن برآید زیرا از غیر راه مؤمنان پیروی کرده است.

شک بر چهار شعبه است:مریه و تردید،هوی،تردد،استسلام یعنی گردن نهادن و این است گفتار خداوند:«پس به کدام نعمت های پروردگارت ستیزه جوئی داری؟(نجم/55)»

در روایت دیگر است که(شک)بر مریه است و هراس از حق و تردد و استسلام در برابر جهل و اهل آن،هرکس از آنچه در پیش اوست بهراسد،به پشت سر(به سوی باطل)برگردد و هرکس در دیانت ستیزه جو باشد،در شک بچرخد و پیشتازان او سبقت جویند و دیگران او را دریابند و لگدمال شیاطین گردد و هرکس دل بر هلاکت دنیا و آخرت نهد،در این میان به هلاکت رسد،و هرکس از آن رهائی یابد،از فضل یقین باشد،و خدا چیزی کمتر از یقین نیافریده است.

توضیح:مرحوم مجلسی فرماید:منظور از شک و تشکیک از اصول دین است به ویژه در امر امامت حضرت علی علیه السّلام از آنجا که قرآن فرماید:«سوگند به ستاره در آن زمان که فرود آمد»مراد اختر ولایت حضرت علی علیه السّلام است که منافقان تشکیک کردند و خداوند توجیهشان کرد و به آنها گفت:که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله از روی هوی و هوس سخن نگوید بلکه آنچه که می گوید وحی است.و شبهه بر چهار شعبه است:شادمان شدن به زینت دنیا و خودآرائی به باطل و بازگرداندن کج را به راست و به هم آمیختن حق را به باطل،و این برای آن است که آرایش و زینت انسان را از بینه و برهان باز می دارد و خودآرائی مایۀ افتادن در شهوت است،کجی صاحب خود را بسیار منحرف سازد،و آمیختن حق به باطل تاریکیهائی است که روی هم انباشته شده اند این است کفر و ستون ها و شعبه هایش.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 179 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مختلف فیه. و هو جزء من خطبة مشهورة مر بعضها بسند آخر فی باب صفة الإیمان، و الباب الذی قبله، و رواها الصدوق فی الخصال بإسناده عن ابن نباتة رضی الله عنه فی النهج قلیلا منه قد ذکرنا بعضه هنا و نذکر تتمته هیهنا قال. و الکفر علی أربع دعائم علی التعمق و التنازع و الزیغ و الشقاق، فمن تعمق لم ینب إلی الحق، و من کثر نزاعه بالجهل دام عماه عن الحق، و من زاغ ساءت عنده الحسنة، و حسنت عنده السیئة و سکر سکر الضلالة، و من شاق وعرت علیه طرقه و أعضل علیه أمره، و ضاق مخرجه. و الشک علی أربع شعب علی التماری و الهول و التردد و الاستسلام، فمن جعل المراء دیدنا لم یصبح لیله، و من هاله ما بین یدیه نکص علی عقبیه، و من تردد فی الریب وطئته سنابک الشیاطین، و من استسلم لهلکة الدنیا و الآخرة هلک فیهما. ثم قال قدس سره: و بعد هکذا کلام ترکنا ذکره خوف الإطالة و الخروج عن الغرض المقصود فی هذا الکتاب. و قال ابن میثم فی شرحه: و أما الکفر فرسمه أنه جحد الصانع أو إنکار أحد رسله علیهم السلام أو ما علم مجیئهم به بالضرورة، و له أصل و هو ما ذکرناه، و کمالات و متممات هی الرذائل الأربع التی جعلها دعائم له، و هی الرذائل من الأصول الأربعة للفضائل الخلقیة. فأحدها التعمق و هو الغلو فی طلب الحق، و التعسف فیه بالجهل و الخروج إلی حد الإفراط، و هو رذیلة الجور من فضیلة الحکمة، و یعتمد الجهل بمظان طلب الحق و نفر عن هذه الرذیلة بذکر ثمرتها، و هو عدم الإنابة إلی الحق و الرجوع إلیه لکون تلک الرذیلة صارت ملکة. و الثانیة التنازع و هو رذیلة الإفراط من فضیلة العلم و یسمی جربزة و یعتمد الجهل المرکب، و لذلک نفر عنه بما یلزمه عند کثرته و صیرورته ملکة من دوام العمی عن الحق. الثالثة: الزیغ و یشبه أن یکون رذیلة الإفراط عن فضیلة العفة و هو المیل عن حاق الوسط منها إلی رذیلة الفجور، و یعتمد الجهل، و لذلک لزمه قبح الحسنة و حسن السیئة و سکر الضلالة، و استعار لفظ السکر لغفلة الجهل باعتبار ما یلزمها من سوء التصرف، و عدم وضع الأشیاء مواضعها، و یحتمل أن یکون إشارة إلی رذیلة التفریط من فضیلة الحکمة المسماة غباوة. الرابعة: الشقاق و هو رذیلة الإفراط من فضیلة الشجاعة، المسمی تهورا أو مستلزم له، و یلزمها توعر المسالک علی صاحبها، و ضیق مخرجه من الأمور، لأن مبدء سهولة المسالک و اتساع المداخل و المخارج فی الأمور هو مسالمة الناس و التجاوز عما یقع منهم، و الحلم عنهم، و احتمال مکروههم. و أما الشک فعبارة عن التردد فی اعتقاد أحد طرفی النقیض و یقابل الیقین، و ذکر له أربع شعب: أحدهما التماری و ظاهر أن مبدء المراء الشک، و نفر من اتخذه ملکة بکونه لا یصبح لیله، و ذلک کنایة عن عدم وضوح الحق له من ظلمة لیل الشک و الجهل. الثانی: الهول لأن الشک فی الأمور یستلزم عدم العلم بما فیها من صلاح أو فساد، و ذلک یستلزم الفزع منها و الخوف من الإقدام علیها و ثمرتها النکوص و الرجوع علی الأعقاب. الثالث: التردد فی الشک إلی الانتقال من حال إلی حال، و من شک فی أمر إلی شک فی آخر من غیر ثقة بشیء، و ذلک دأب من تعود التشکک فی الأمور، و نفر عن ذلک بما یلزمه مما کنی عنه بوطئ سنابک الشیاطین، و هو ملک الوهم و الخیال لأرض قلبه، حتی یکون سلطان العقل بمعزل عن الجزم بما من شأنه الجزم به. الرابع: الاستسلام لهلکة الدنیا و الآخرة، و لزومه عن الشک لأن الشاک فی الأمور الدنیویة و الأخرویة المتعود لذلک غیر عامل لشیء منها، ولایتهم لأسبابها، و بحسب ذلک یکون استسلامه لما یرد منها علیه، و لزوم هلاکه فیها لاستسلامه ظاهر، و بالله التوفیق، انتهی. و لنرجع إلی شرح ما فی الکتاب : الدعائم جمع الدعامة بالکسر، و هی عماد البیت، و المراد هنا أصوله و بواعثه، و الفسق الخروج عن الطاعة، و یقال: أصله خروج الشیء من الشیء علی وجه الفساد، و قال الراغب: أکثر ما یقال الفاسق لمن التزم حکم الشرع و أقر به، ثم أخل بجمیع أحکامه أو ببعضه. و الغلو هو مجاوزة الحد فی الدین، و فی التنزیل:

لاٰ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ

*

و یقال: أصله الارتفاع و مجاوزة القدر فی کل شیء، و فی الخصال: و العتو، قال فی المصباح: عتا یعتو عتوا من باب قعد استکبر، و قال الراغب : العتو النبو عن الطاعة قال تعالی:

وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبِیراً

فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ

وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهٰا

و قال:

بَلْ لَجُّوا فِی عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ

و قوله تعالی:

أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی اَلرَّحْمٰنِ عِتِیًّا

قیل: المعنی هیهنا مصدر، و قیل: هو جمع عاتی، و قیل: العاتی الجانی، انتهی. و ما فی المتن أظهر لذکر العتو بعد ذلک إلا أن یکون بمعنی آخر، و الشک فی الاصطلاح و هو تساوی الطرفین عند العقل، و قال فی المصباح: الشک الارتیاب و یستعمل الفعل لازما و متعدیا بالحرف، فیقال: شک فی الأمر قال أئمة اللغة: الشک خلاف الیقین فقولهم خلاف الیقین هو التردد بین الشیئین، سواء استوی طرفاه أو رجح أحدهما علی الآخر، قال تعالی:

فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِمّٰا أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ

قال المفسرون: أی غیر مستیقن و هو یعم الحالتین، انتهی. و کان المراد به هنا الشک فی أصول الدین و ضروریاته، و هو أعظم أصول الکفر. و الشبهة ما یشبه الحق و لیس به، و قال الراغب: الشبهة هو أن لا یتمیز أحد الشیئین من الآخر لما بینهما من التشابه عینا کان أو معنی، انتهی. و قیل: هی ترجیح الباطل بالباطل، و تصویر غیر الواقع بصورة الواقع، و جلها بل کلها یحصل بمزج الباطل بالحق و لما فرغ من دعائم الکفر و أصوله و کان لکل واحدة منها أربع شعب و کانت لتلک الشعب ثمرات و آثار مهلکة أشار إلی تلک الشعب و ثمراتها للتحذیر منها، و التنفیر عنها، بقوله: و الفسق علی أربع شعب. و الشعبة من الشجرة بالضم الغصن المتفرع منها، و قیل: الشعبة ما بین الغصنین و القرنین، و الطائفة من الشیء أو طرف الغصن و المراد هنا الفروع، و الجفاء الغلظة فی الطبع، و الخرق فی المعاملة، و الفظاظة فی القلب، و رفض الصلة و البر و الرفق و البعد عن الآداب الحسنة، قال فی المصباح: جفا السرج عن ظهر الفرس یجفو جفاء ارتفع، و جافیته فتجافی، و جفوت الرجل أجفوه أعرضت عنه أو طردته، و هو مأخوذ من جفاء السیل و هو ما نفاه السیل، و قد یکون مع بغض، و جفا الثوب یجفو إذا غلظ فهو جاف، و منه جفاء البدو و هو غلظتهم و فظاظتهم. و العمی ذهاب بصر القلب و ترک التفکر فی الأمور النافعة فی الآخرة، و عدم إدراک الحق و التمیز بینه و بین الباطل. و فی المصباح : الغفلة غیبة الشیء عن بال الإنسان، و عدم تذکره له، و قد استعمل فیمن ترک إهمالا و إعراضا کما فی قوله تعالی:

وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ

یقال منه غفلت عن الشیء غفولا من باب قعد، و له ثلاثة مصادر غفول و هو أعمها و غفلة وزان تمرة، و غفل وزان سبب، و أغفلت الشیء إغفالا ترکته إهمالا من غیر نسیان، و قال الراغب: الغفلة سهو یعتری من قلة التحفظ و التیقظ، قال عز و جل:

لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هٰذٰا

وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ

وَ هُمْ عَنِ اَلْآخِرَةِ هُمْ غٰافِلُونَ

وَ لاٰ تَکُنْ مِنَ اَلْغٰافِلِینَ

لِتُنْذِرَ قَوْماً مٰا أُنْذِرَ آبٰاؤُهُمْ فَهُمْ غٰافِلُونَ . احتقر الحق و فی بعض النسخ الخلق أی أهل الحق و مقت الفقهاء أی أهل البیت علیهم السلام. أو الأعم منهم و من علماء شیعتهم و هو أظهر، و أصر علی الحنث العظیم و هو الإثم بالاحتقار و المقت، أو بالأعم منهما و من سائر الکبائر و هو إشارة إلی قوله تعالی:

وَ کٰانُوا یُصِرُّونَ عَلَی اَلْحِنْثِ اَلْعَظِیمِ

فی وصف أصحاب الشمال بعد ذکر شدة عذابهم و أنهم کانوا قبل ذلک مترفین، قال الطبرسی: الحنث نقض العهد المؤکد بالحلف. و قال: أی الذنب العظیم، و قال: الإصرار أن یقیم علیه فلا یقلع عنه و لا یتوب منه، و قیل: الحنث العظیم الشرک أی لا یتوبون عنه، و قیل: کانوا یحلفون لا یبعث الله من یموت و أن الأصنام أنداد الله، و قال الراغب: أی الذنب المؤثم، و سمی الیمین الغموس حنثا لذلک و من عمی نسی الذکر أی ذکر الله أو الآخرة أو القرآن أو القرآن أو أهل البیت علیهم السلام، و ذکر الله یعم الجمیع إشارة إلی قوله تعالی:

اِسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ اَلشَّیْطٰانُ فَأَنْسٰاهُمْ ذِکْرَ اَللّٰهِ

و قد مر و سیأتی أنهم علیه السلام ذکر الله. و اتبع الظن أی فی أصول الدین التی لا یجوز فیها اتباعه، أو المراد به الظنون التی لا یجوز اتباعها کالظن الحاصل بالرأی و القیاسات و الاستحسانات العقلیة کما هو شأن المخالفین، و لیست هذه الفقرة فی ل . و بارز خالقه أی حاربه مطلقا أو فی اتباع الظن حیث ارتکب ما نهاه عنه بقوله عز و جل:

وَ لاٰ تَقْفُ مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ

و بقوله:

إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ اَلظَّنَّ وَ إِنَّ اَلظَّنَّ لاٰ یُغْنِی مِنَ اَلْحَقِّ شَیْئاً . و ألح علیه الشیطان إشارة إلی قوله:

اِسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ اَلشَّیْطٰانُ

و طلب المغفرة هذا أیضا لیست فی ل . بلا توبة أی ندامة عما فعل و لا استکانة و تضرع فی طلب المغفرة. و لا غفلة عن الذنوب، و شبهة عرضت له فیها و من غفل أی عن الآخرة و عقوباتها و مضرة الشیطان و اتباع شهوات الدنیا و لذاتها جنی علی نفسه أی أهلکها و انقلب عن الدین علی ظهره . و حسب غیه و ضلاله رشدا و صلاحا و ذلک لغفلته عن تسویلات الشیطان و وساوسه و غرته الأمانی أی المواعید الکاذبة من الشیطان حیث قال اللعین:

وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ

قال الراغب: الأمنیة الصورة الحاصلة فی النفس من تمنی الشیء، و لما کان الکذب تصور ما لا حقیقة له و إیراده باللفظ صار التمنی کالمبدء للکذب، فصح أن یعبر عن الکذب بالتمنی، و قال: التمنی تقدیر الشیء فی النفس و تصویره فیها، و ذلک قد یکون عن تخمین و ظن، و قد یکون عن رؤیة و بناء علی أصل لکن لما کان أکثره عن تخمین صار الکذب له أملک. قال بعض الأفاضل: من المغرورین من ینکر الحشر و النشر، و منهم من یزعم أن وعید الأنبیاء من باب التخویف و لا عقاب فی الآخرة، و منهم من یقول أن لذات الدنیا متیقنة، و عقوبة الآخرة مشکوکة و المتیقن لا یترک بالمشکوک، و منهم من یفعل المعاصی و یقول إن الله غفور رحیم، و منهم من یزعم أن الدنیا نقد و الآخرة نسیئة و النقد أحسن من النسیئة، و منهم من اغتر بنفسه و بعلمه و غفل عن آفاته، و منهم من اغتر بعلمه و ظن أنه بلغ حد الکمال و لیس مثله أحد و کأنه لم یسمع ما ورد فی ذم العلماء المغرورین بعلومهم، و منهم من علم و عمل و غفل عن طهارة الباطن عن الأخلاق الرذیلة و ظن أنه منزه عنها مستحق للثواب الجزیل بسببه، و منهم من اغتر بأصل العلم و طلب علوما نافعة فی الدنیا و غفل عن علم الآخرة، و منهم من اغتر بأصل الطهارة و النیات و اتبع وسواس الشیطان و ظن أنه یحسن شیئا و أنه مستحق للأجر به، و منهم من اغتر بالعبادة و ظن أنه فاق العابدین، و منهم من اغتر بالزهد و ظن أنه أزهد الناس و أنه شفیع للخلق یوم القیامة، و منهم من اغتر بالمال و المغرورون به کثیر، و منهم من اغتر بالأولاد و الأنصار، و منهم من اغتر بالجاه و الرئاسة، إلی غیر ذلک من أسباب الغرة التی لا تحصی کثرة. و أخذته الحسرة مما لحقه من الفضائح و الندامة مما فعله من القبائح إذا قضی الأمر بین الخلائق فی القیامة أو أمر الدنیا بالموت و انکشف عنه الغطاء المانع من مشاهدة سوء عاقبته أو فی وقت الموت فرأی ما سمعه عیانا. هذا بالنظر إلی أصحاب الغفلة فأما من رأی أمور الآخرة بعین الیقین فقد قامت قیامته فی الدنیا کما قال سید أصحاب الیقین: لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا. و بدا له أی من الله و من أمور الآخرة و فی ل :و أخذته الحسرة إذا انکشف الغطاء و بدا له من الله ما لم یکن یحتسب أی یظن و یتوقع إشارة إلی قوله سبحانه:

وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا مٰا فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ اَلْعَذٰابِ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ وَ بَدٰا لَهُمْ مِنَ اَللّٰهِ مٰا لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ . و من عتا من أمر الله أی ترکه استکبارا شک أی فی الله أو فی أمره، فإن المعصیة طریق إلی الکفر و یستلزمه تعالی الله علیه أی غضب علیه فأذله فی الدنیا و الآخرة بسلطانه أی بقدرته و عزته و صغره عند الخلائق بجلاله و عظمته فیفعل به نقیض مقصوده. کما اغتر بربه الکریم الذی أحسن إلیه و أنعم علیه، إشارة إلی قوله تعالی:

مٰا غَرَّکَ بِرَبِّکَ اَلْکَرِیمِ

قال البیضاوی: أی أی شیء خدعک و جرأک علی عصیانه، و ذکر الکریم للمبالغة فی المنع عن الاغترار، فإن محض الکرم لا یقتضی إهمال الظالم و تسویة الموالی و المعادی و المطیع و العاصی، فکیف إذا انضم إلیه صفة القهر و الانتقام، و الإشعار بما یغره به الشیطان، فإنه یقول له: افعل ما شئت فربک کریم لا یعذب أحدا، أو لا یعاجل بالعقوبة و الدلالة علی أن کثرة کرمه یستدعی الجد فی طاعته لا الانهماک فی عصیانه اغترارا بکرمه. و فرط فی أمره أی قصر فی طاعته، و جعل المفعول فی أذله و صغره راجعین إلی الله تعالی بعید جدا، و فی ل ثم أذله بسلطانه و صغره لجلالة کما فرط فی جنبه و عتا عن أمر ربه الکریم علی التعمق بالرأی أی التعمق و الغور فی الأمور بالآراء و المقاییس الباطلة، و لیس قوله بالرأی فی ل یقال تعمق فی الأمر أی بالغ فی النظر فیه، و المراد به المبالغة المفضیة إلی حد الإفراط، و بعد ظهور الحق، کمن وصل فی البئر إلی الماء و قضی الوطر ثم غاص فی البئر فغرق، و قیل: المراد بالتعمق تدقیق النظر فی طلب الباطل، لأن طلب الحق یشبه الصعود و العروج، و طلب الباطل یشبه النزول إلی القعر، و علی الأول یدل علی ذم کثرة التفکر و التعمق فی أمور الدین. و التنازع فیه أی فی الرأی و لیس فی ل و الزیغ المیل عن الاستقامة علی الحق إلی الباطل، کما قال تعالی:

رَبَّنٰا لاٰ تُزِغْ قُلُوبَنٰا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنٰا

و قال:

بَعْدِ مٰا کٰادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ

و قال تعالی:

فَلَمّٰا زٰاغُوا أَزٰاغَ اَللّٰهُ قُلُوبَهُمْ

أی لما فارقوا الاستقامة عاملهم بذلک و الشقاق أی المخالفة الشدیدة مع أهل الحق لم ینب علی صیغة الأفعال أی لم یرجع إلی الحق و إن ظهر له، لأن من خاض فی الباطل و تمکن فی قلبه لم یرجع إلی الحق الواضح إلا من شذ و لم یزدد أی فی تعمقه إلا غرقا فی الغمرات أی الشبه القویة و الآراء الفاسدة التی لم یمکنه التخلص منها. فی القاموس: الغمر الماء الکثیر، و معظم البحر و غمرة الشیء شدته و مزدحمة، و الجمع غمرات و غمار و لم تنحسر أی لم تنکشف عنه فتنة مضلة إلا غشیته أخری لأن الشرور بعضها یجر إلی بعض فیتعسر علیه الخروج عنها و التخلص منها و انخرق دینه بمقراض الفتنة فهو یهوی فی أمر مریج أی فی أمر مختلط بالأباطیل المختلفة أو بالحق و بالباطل، قال الراغب: أصل المرج الخلط، و المرج الاختلاف یقال: أمرهم مریج أی مختلط و قال البیضاوی فی قوله تعالی:

بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمّٰا جٰاءَهُمْ فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ

أی مضطرب من مرج الخاتم من إصبعه إذا خرج، و ذلک قولهم تارة أنه شاعر، و تارة أنه ساحر، و تارة أنه کاهن. شهر بالعثل فی بعض النسخ بالعین المهملة و الثاء المثلثة أی الحمق، فی القاموس العثل ککتف الغلیظ الضخم، و کصبور الأحمق، و النخلة الجافیة الغلیظة، و قد یقرأ بالتاء المثناة، فی القاموس عتل إلی الشر کفرح فهو عتل أسرع، و فی أکثر النسخ بالفشل، بالفاء و الشین المعجمة، و هو الضعف و الجبن، قیل: و إنما شهر بالفشل لأن خصمه المبطل لا ینقاد للحق، بل لا یزال یجادل بالباطل لیدحض به الحق، فیظهر ضعف هذا المحق فیشهر به. و من زاغ أی مال عن منهج الحق إلی الباطل زین له الشیطان سوء أعماله فقبحت عنده الحسنة، و حسنت عنده السیئة. و من شاق أی عارض و نازع أهل الدین و الإمام المبین أعورت علیه طرقه علی بناء الأفعال أو الافعلال أی صار أی طریق سلک فیه أعور أی بلا علم یهتدی به فیتحیر فیها، فی القاموس الأعور من الطرق الذی لا علم فیه، و فی بعض النسخ أوعرت أی صعبت. فی القاموس الوعر ضد السهل، و قد وعر المکان ککرم و وعد و ولع و توعر صار وعرا، و أوعر به الطریق وعر علیه و أفضی به إلی وعر، و الرجل وقع فی وعر و استوعروا طریقهم رأوه وعرا کأعوره، انتهی. و جمع الطرق إشارة إلی کثرة طرق الباطل و اعترض علیه أمره أی یحول بینه و بین الوصول إلی مقصوده أو یصعب علیه و لا یتأتی له بسهولة، أو علی بناء المجهول أی تعترض له الشبهات فتحول بینه و بین الوصول إلی أمره الذی یریده، و فی القاموس الاعتراض المنع و الأصل فیه أن الطریق إذا اعترض فیه بناء أو غیره منع السابلة من سلوکه، و اعترض صار وقت العرض راکبا. و صار کالخشبة المعترضة فی النهر، و الشیء دون الشیء حال، و الفرس فی رسنه لم یستقم لقائده، و زید البعیر رکبه، و هو صعب بعد، انتهی. و قیل: أی أمره معترض علیه مستول کالفرس الحرون یمشی نشاطا فی عرض الطریق، و هو کنایة عن عدم استقامته أو عن قوته و نشاطه فی الباطل، أو یعترض علیه مانع له عن قبول الحق من عرض له عارض أی مانع و منه اعتراضات العلماء لأنها تمنع من التمسک بالدلیل، و تعارض البینات لأن کل واحدة تعترض الأخری و تمنع نفوذها، و فی بعض النسخ أعورت علیه طرفه، بالفاء، أی صار عین قلبه أعور لا یبصر الحق. و أقول: الظاهر أنه إشارة إلی قوله تعالی:

وَ مَنْ یُشٰاقِقِ اَلرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مٰا تَبَیَّنَ لَهُ اَلْهُدیٰ وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ اَلْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مٰا تَوَلّٰی وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ سٰاءَتْ مَصِیراً . علی المریة قال الجوهری: المریة الشک و الجدل، و قد یضم، و قرئ قوله تعالی:

فَلاٰ تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ

بهما، و قال: هاله الشیء یهوله هولا أی أفزعه، و قال: استسلم أی انقاد و قال: نکص علی عقبیه ینکص و ینکص أی رجع، و قیل: المراد بالشک الشک فی أصول الدین أو خلاف الیقین، و بالمریة الشک فی فروعه، أو بمعنی تساوی الطرفین الحق و الباطل، و الأخیران من شعب الأولین و الهوی ، إذ الشک یوجب متابعة الهوی و التردد أی بین الحق و الباطل، لأن الشاک متردد بینهما، قد یختار هذا و قد یختار ذاک، و الاستسلام الانقیاد لأن الشاک واقف علی الجهل مستسلم له أو لما یوجب هلاک الدنیا و الآخرة. و هو قول الله عز و جل أی الشک الذی ذکرنا شعبه هو الذی زجر الله عنه فی قوله

فَبِأَیِّ آلاٰءِ رَبِّکَ تَتَمٰاریٰ

إذ المماراة مجادلة علی طریقة الشک، قال البیضاوی: أی تتشکک، و الخطاب للرسول صلی الله علیه و آله و سلم أو لکل أحد. أقول: الظاهر أن المراد بالشک هنا الشک فی أصول الدین لا سیما فی الإمامة کما یومئ إلیه الاستشهاد بآیة سورة النجم، لأنه تعالی قال فیها:

وَ اَلنَّجْمِ إِذٰا هَویٰ

و قد روی عن ابن عباس أن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال: سینقض کوکب من السماء مع طلوع الفجر فیسقط فی دار أحدکم، فمن سقط ذلک الکوکب فی داره فهو وصیی و خلیفتی و الإمام بعدی، فسقط فی دار علی علیه السلام فقال المنافقون: لقد ضل محمد فی محبة ابن عمه و غوی، و ما ینطق فی شأنه إلا بالهوی، فأنزل الله تعالی:

وَ اَلنَّجْمِ إِذٰا هَویٰ

یقول: و خالق النجم إذا هوی

مٰا ضَلَّ صٰاحِبُکُمْ

یعنی فی محبة علی

وَ مٰا غَویٰ، `وَ مٰا یَنْطِقُ عَنِ اَلْهَویٰ

یعنی فی شأنه

إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْیٌ یُوحیٰ . و روی علی بن إبراهیم عن الباقر علیه السلام یقول: ما ضل فی علی و ما غوی، و ما ینطق فیه عن الهوی، و ما کان ما قاله فیه إلا بالوحی الذی أوحی إلیه و مثله کثیر و قد ورد فی الأخبار الکثیرة أنه لما عرج بالنبی صلی الله علیه و آله و سلم فکان قاب قوسین أو أدنی أوحی الله إلیه فی ولایة أمیر المؤمنین علیه السلام و قال بعد ذلک: فأوحی إلی عبده ما أوحی، یعنی فی علی علیه السلام ثم قال:

أَ فَتُمٰارُونَهُ عَلیٰ مٰا یَریٰ

أی أ فتجادلونه من المراء. و قال علی ابن إبراهیم سئل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عن ذلک الوحی، فقال: أوحی إلی أن علیا سید المؤمنین و إمام المتقین و قائد الغر المحجلین، و أول خلیفة یستخلفه خاتم النبیین فدخل القوم فی الکلام، فقالوا: أ من الله أو من رسوله؟ فقال الله جل ذکره لرسوله صلی الله علیه و آله و سلم: قل لهم

مٰا کَذَبَ اَلْفُؤٰادُ مٰا رَأیٰ

ثم رد علیهم فقال:

أَ فَتُمٰارُونَهُ عَلیٰ مٰا یَریٰ

فقال لهم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: قد أمرت فیه بغیر هذا، أمرت أن أنصبه للناس. فأقول: هذا ولیکم من بعدی. ثم قال:

إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ اَلظَّنَّ وَ مٰا تَهْوَی اَلْأَنْفُسُ . إلی أن قال:

فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّٰی عَنْ ذِکْرِنٰا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ اَلْحَیٰاةَ اَلدُّنْیٰا، `ذٰلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ اَلْعِلْمِ

ثم قال:

فَبِأَیِّ آلاٰءِ رَبِّکَ تَتَمٰاریٰ

و قد ورد فی الأخبار الکثیرة أنهم علیهم السلام آلاء الله، فإذا تأملت فی آیات تلک السورة عرفت ما ذکره علیه السلام من الشک. و شعبه حق المعرفة. فمن هاله من بین یدیه من الحق و الرغبة إلی الآخرة

نَکَصَ عَلیٰ عَقِبَیْهِ

إلی الباطل و الدنیا کما قال سبحانه:

فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّٰی

الآیة. و من امتری فی الدین فی القاموس المریة بالکسر و الضم الشک و الجدل، و ماراه مماراة و مراء و امتری فیه و تماری شک تردد فی الریب بالفتح أو بکسر الراء و فتح الباء جمع ریبة کسدرة و سدر، و هو أظهر أی انتقل من حال إلی حال و من شک إلی شک آخر من غیر ثقة بشیء أو استمرار علی أمر کما هو دأب المعتادین بالتشکیک فی الأمور و سبقه الأولون من المؤمنین أی الذین کانوا فی مرتبته من الإیمان، و لعدم الشک و المریة صعدوا إلی درجات الیقین و أدرکه الآخرون أی الذین کانوا أخفض مرتبة منه فترقوا إلی مرتبته و هو واقف متحیر لا یبرح من درجته الخسیسة لابتلائه بالشک و الشبهة. و وطئته سنابک الشیطان السنابک جمع سنبک کقنفذ، و هو طرف الحافر و هو کنایة عن استیلاء الشیطان و جنوده من الجن و الإنس علیه و فی ل الشیاطین و من استسلم لهلکة الدنیا و الآخرة هلک فیما بینهما فلم تکن له الدنیا خالصة لزوالها مع ما علیه من العقوبات فیها، و لم تکن له الآخرة لعدم إتیانه بما ینفعه فیها. قال بعض المحققین: فیه إشارة إلی أن الطالب للدنیا المستسلم لها هالک، و أن الطالب للعقبی و نعیمها أیضا هالک، و للإنسان الموقن شأن وراء ذلک یلیق به، و هو نبذ الدنیا و العقبی وراء ظهره، و الترقی إلی ساحة الوصول أمام دهره، و روی أن الله تعالی أوحی إلی داود علیه السلام یا داود أحب الإحیاء إلی من عبدنی بغیر نوال و لکن عبدنی لیعطی الربوبیة حقها، و من أظلم ممن عبدنی لجنة أو نار، أ لم أکن أهلا أن أطاع و أعبد خالصة. و من نجا من ذلک فمن فضل الیقین قیل: الیقین لیس محض الاعتقاد، بل هو کیفیة نفسانیة تبعث علی متابعة من أقر بهم من الأنبیاء و الأوصیاء علیهم السلام من جمیع الوجوه و تمنع عن مخالفتهم، و لذا قال علیه السلام : و لم یخلق الله خلقا أقل من الیقین، لأن الیقین بالمعنی المذکور لا یکون إلا لمن اصطفاه الله تعالی من عباده، و لمن تابعهم حق المتابعة، و قد مر الکلام فی الیقین، و کان المراد بالخلق هنا التقدیر. و الشبهة علی أربع شعب: إعجاب بالزینة أی إعجاب المرء بالزینة الدنیویة أو القلبیة من الأمور التی اخترعتها النفس بالرأی و الاستحسان، مع استعانة الوهم و الخیال فأعجبت بها. و تسویل النفس أی تزیینها للأمور الباطلة بحسب المادة و الصورة، مع شوب الحق و عدمه، فإن النفس باستعانة الوهم قد تزین الأمور الباطلة الصرفة، کما تزین الباطل الممتزج بالحق، و الظاهر أن الإضافة إلی الفاعل کما قال تعالی

بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً

*

و الإضافة إلی المفعول بعید، قال الراغب: التسویل تزیین النفس لما تحرص علیه و تصویر القبیح منه بصورة الحسن، قال تعالی:

بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً

*

اَلشَّیْطٰانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلیٰ لَهُمْ . و تأول العوج أی تأویل الأمر المعوج و الباطل بما یظن أنه حق و مستقیم و قیل: أی التأویل الغیر المستقیم قال فی القاموس: أول الکلام تأویلا و تأوله دبره و قدره و فسره، و قال: عوج کفرح و الاسم کعنب، أو یقال فی کل منتصب کالحائط و العصا فیه عوج محرکة، و فی نحو الأرض و الدین کعنب، و قال فی النهایة: هو بفتح العین مختص بکل شیء مرئی کالأجسام و بالکسر فیما لیس بمرئی کالرأی و القول. و لیس الحق بالباطل أی خلط الحق و الواقع بما هو لیس بواقع کالجمع بین خلافة أمیر المؤمنین علیه السلام و خلافة الثلاثة أو إخفاء الحق بتأویله بالباطل کتأویل حدوث العالم بالحدوث الذاتی، و هو إشارة إلی قوله تعالی:

وَ لاٰ تَلْبِسُوا اَلْحَقَّ بِالْبٰاطِلِ وَ تَکْتُمُوا اَلْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ

و قال البیضاوی: اللبس الخلط و قد یلزمه جعل الشیء مشتبها بغیره، و المعنی لا تخلطوا الحق المنزل بالباطل الذی تخترعونه و تکتبونه حتی لا یمیز بینهما، أو لا تجعلوا الحق ملتبسا بسبب خلط الباطل الذی تکتبونه فی خلاله أو تذکرونه فی تأویله. و ذلک بأن الزینة تصدف عن البینة أی تصرف النفس عن البینة الشرعیة و العقلیة التی یحکم بصحتها النص الصحیح، و العقل الصریح، فی القاموس صدف عنه یصدف أعرض و فلانا صرفه کأصدقه، انتهی. و قال سبحانه:

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ بِآیٰاتِ اَللّٰهِ وَ صَدَفَ عَنْهٰا سَنَجْزِی اَلَّذِینَ یَصْدِفُونَ عَنْ آیٰاتِنٰا سُوءَ اَلْعَذٰابِ بِمٰا کٰانُوا یَصْدِفُونَ

تقحم علی الشهوة أی یوجب دخول الإنسان فی المشتهیات النفسانیة من غیر رویة، قال فی القاموس: قحم فی الأمر کنصر قحوما رمی بنفسه فیه فجأة بلا رویة و قحمه تقحیما و أقحمته فانقحم و قحمه الفرس تقحیما رمته علی وجهه و إن العوج یمیل بصاحبه أی إلی الباطل

مَیْلاً عَظِیماً

یتعسر معه الرجوع إلی الحق، و إنما لم یقل تأول العوج لأن تأول العوج لاختیاره، فإذا اختاره فهو یمیل به، و قیل: هو إما للاختصار اکتفاء بما سبق، أو للتنبیه علی أن تأول العوج أیضا عوج. و إن اللبس أی لبس الحق بالباطل و إن کان واحدا

ظُلُمٰاتٌ بَعْضُهٰا فَوْقَ بَعْضٍ

ظلمة الباطل و ظلمة القلب، و ظلمة الأعمال المترتبة علیه کذا قیل، أو المعنی أن سلوک هذه الطریقة یوجب تراکم الظلمات الکثیرة لکثرة موارده.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 155 

*****

ص: 156


1- 1 . فی «ب ، بس » : «تردّی » وفی مرآة العقول : «تردّد فی الریب ، بالفتح أو بکسر الراء وفتح الباء : جمع ریبة ، کسدرة وسدر ، و هو أظهر . أی انتقل من حال إلی حال ، و من شکّ إلی شکّ من غیر ثقة بشیء أو استمرار علی أمر ، کما هو دأب المعتادین بالتشکیک فی الاُمور » .
2- 2 . السُّنْبُک : ضرب من العَدْو ، وطرف الحافر وجانباه من قُدُم . وهو کنایة عن استیلاء الشیطان وجنوده من الجنّ والإنس علیه . راجع : لسان العرب ، ج 10 ، ص 444 (سنبک) .
3- 3 . فی «بر » والوافی : «فیهما» .
4- 4 . فی «ب » : «فیما بین » بدل «من » .
5- 5 . «التسویل » : تحسین الشیء وتزیینه وتحبیبه إلی الإنسان لیفعله أو یقوله . النهایة، ج 2 ، ص 425 (سول) .
6- 6 . فی «بر » والوافی : «المعوّج » .
7- 7 . فی «ب » : «تصدّی » . وفی «ج » : «تصدّف » بحذف إحدی التاءین . وصدف عنه یَصدِف : أعرض ، وفلانا : صرفه ، کأصدفه . القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1101 (صدف) .
8- 8 . فی حاشیة «بر » والوافی : «علی » .
9- 9 . هکذا فی «ج ، د ، ص ، بر ، بس» . وفی «ب ، ز ، بف» والمطبوع و شرح المازندرانی ومرآة العقول والبحار : «تقحم » . وقحم فی الأمر قُحوما : رمی بنفسه فیه فجأة بلا رویّة . وقحّمه تقحیما وأقحمته فانقحم . وقَحّمتْه الفَرَسُ تقحیما : رَمَته علی وجهه ، کتقحَّمتْ به . القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1509 (قحم) .
10- 10 . فی «ز » : «ذلک » .
11- 11 . الغارات ، ج 1 ، ص 82 ، ضمن الحدیث الطویل ؛ والخصال ، ص 231 ، باب الأربعة ، ضمن الحدیث الطویل 74 ، بسند آخر عن أمیرالمؤمنین علیه السلام . تحف العقول ، ص 166 ، ضمن الحدیث الطویل ، عن أمیرالمؤمنین علیه السلام ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر . راجع : نهج البلاغة ، ص 473 ، الحکمة 31 الوافی ، ج 4 ، ص 225 ، ح 1857؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 341 ، ح 20693 ، ملخّصا ؛ البحار ، ج 72 ، ص 116 ، ح 15 .

(168) باب صفة النفاق و المنافق

اشاره

38 _ بَابُ(1) صِفَةِ النِّفَاقِ وَ الْمُنَافِقِ

1- الحدیث

1/2867 . قَالَ(2) علیه السلام : «وَ النِّفَاقُ عَلی أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَی(3) الْهَوی، وَ الْهُوَیْنَا(4)، وَ الْحَفِیظَةِ(5)، وَ الطَّمَعِ .

2 / 394

فَالْهَوی(6) عَلی أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَی الْبَغْیِ، وَ الْعُدْوَانِ، وَ الشَّهْوَةِ، وَ الطُّغْیَانِ؛ فَمَنْ بَغی کَثُرَتْ غَوَائِلُهُ(7)، وَ تُخُلِّیَ مِنْهُ، وَ قُصِرَ(8) عَلَیْهِ؛ وَ مَنِ اعْتَدَی لَمْ یُوءْمَنْ(9) بَوَائِقُهُ(10)، وَ لَمْ یَسْلَمْ قَلْبُهُ، وَ لَمْ یَمْلِکْ نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَوَاتِ؛ وَ مَنْ لَمْ یَعْذِلْ(11) نَفْسَهُ فِی الشَّهَوَاتِ خَاضَ فِی

ص: 157


1- 1 . فی «بف » : - «باب » .
2- 2 . الضمیر المستتر فی «قال » راجع إلی أمیرالمؤمنین علیه السلام المذکور فی الحدیث السابق ، فیکون الخبر مرویّا بذاک السند. وهذا الحدیث من تتمّة الحدیث السابق ، أفرده المصنّف عنه و جعله جزءَ هذاالباب ، کما أنّه جعل سائر أجزائه أجزاءً لأبواب اُخر مرّت فی أوّل الکتاب . راجع : المصادر التی ذکرنا ذیل هذا الحدیث ؛ وشرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 70 ؛ ومرآة العقول ، ج 11 ، ص 155 .
3- 3 . فی «بف » والوافی : - «علی» .
4- 4 . الهَوْن » : الرِّفق واللِّین والتثبّت . والهُوَینا: تصغیر الهُونَی ، تأنیث الأهون ، وهو من الأوّل . النهایة ، ج 5 ، ص 284 (هون) . وفی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 71 : «هی الفتنة الصغری التی تجری إلی الکبری والفتن تترتّب کبراها علی صغراها ، والمؤمن یترک الصغری فضلاً عن الکبری» . وفی مرآة العقول ، ج 11 ، ص 156 : «والمراد هنا: التهاون فی أمر الدین وترک الاهتمام فیه کما هو طریقة المتّقین » .
5- 5 . «الحفیظة » : الغضب . النهایة ، ج 1 ، ص 408 (حفظ) .
6- 6 . فی الوسائل : «والهوی» .
7- 7 . «الغائلة » : صفة لخصلة مهلکة . والغائلة : الفساد والشرّ . والجمع الغوائل. النهایة ، ج 3 ، ص 397 ؛ المصباح المنیر، ص 457 (غول) .
8- 8 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص » وشرح المازندرانی والوافی والبحار : «نصر » . وفی شرح المازندرانی علی بناء المجهول .
9- 9 . فی «د ، ز » : «لم تؤمن » .
10- 10 . «بوائقه » : غوائله وشروره . واحدها بائقة ، و هی الداهیة . النهایة ، ج 1 ، ص 162 (بوق) .
11- 11 . هکذا فی معظم النسخ التی قوبلت . وفی «د » و مرآة العقول : «لم یعدّل » بالمهملة وبناء التفعیل . وفی ï المطبوع وشرح المازندرانی : «لم یعدل » بالمهملة وبناء المجرّد . وعَذَل یعذِل عَذْلاً وعَذَلاً : هو اللوم . ترتیب کتاب العین ، ج 2 ، ص 1163 (عذل) .

الْخَبِیثَاتِ؛ وَ مَنْ طَغی ضَلَّ عَلی عَمْدٍ(1) بِلاَ حُجَّةٍ.

وَ الْهُوَیْنَا عَلی أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَی الْغِرَّةِ(2)، وَ الاْءَمَلِ، وَ الْهَیْبَةِ، وَ الْمُمَاطَلَةِ؛ وَ ذلِکَ بِأَنَّ(3) الْهَیْبَةَ تَرُدُّ عَنِ الْحَقِّ، وَ الْمُمَاطَلَةَ تُفَرِّطُ فِی الْعَمَلِ حَتّی یَقْدَمَ عَلَیْهِ الاْءَجَلُ؛ وَ لَوْ لاَ الاْءَمَلُ عَلِمَ الاْءِنْسَانُ حَسَبَ(4) مَا هُوَ فِیهِ، وَ لَوْ عَلِمَ حَسَبَ مَا هُوَ فِیهِ، مَاتَ خُفَاتاً(5) مِنَ الْهَوْلِ وَ الْوَجَلِ؛ وَ الْغِرَّةَ تَقْصُرُ(6) بِالْمَرْءِ عَنِ الْعَمَلِ.

وَ الْحَفِیظَةُ عَلی أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَی الْکِبْرِ، وَ الْفَخْرِ، وَ الْحَمِیَّةِ(7)، وَ الْعَصَبِیَّةِ؛ فَمَنِ اسْتَکْبَرَ أَدْبَرَ عَنِ الْحَقِّ؛ وَ مَنْ فَخَرَ فَجَرَ؛ وَ مَنْ حَمِیَ أَصَرَّ عَلَی الذُّنُوبِ(8)؛ وَ مَنْ أَخَذَتْهُ الْعَصَبِیَّةُ جَارَ(9)، فَبِئْسَ(10) الاْءَمْرُ أَمْرٌ(11) بَیْنَ إِدْبَارٍ وَ فُجُورٍ، وَ إِصْرَارٍ(12) وَ جَوْرٍ(13) عَلَی الصِّرَاطِ .

وَ الطَّمَعُ عَلی أَرْبَعِ شُعَبٍ: الْفَرَحِ، وَ الْمَرَحِ(14)، وَ اللَّجَاجَةِ، وَ التَّکَاثُرِ؛

ص: 158


1- 1 . فی البحار : «العمل » .
2- 2 . «الغِرَّة» : الغفلة . النهایة، ج 3 ، ص 354 (غرر) .
3- 3 . فی الوسائل : «لأنّ » .
4- 4 . حَسَبتُه أحسَبُه حَسْبا وحِسابا وحُسْبانا وحِسابةً : إذا عَدَدتَه . والمعدود: محسوب ، وحَسَب أیضا ، و هو فَعَل بمعنی مفعول . الصحاح ، ج 1 ص 110 (حسب) .
5- 5 . خفت الصَّوت خُفُوتا : سکن . وخَفَت خُفاتا ، أی مات فجأةً . الصحاح ، ج 1 ، ص 248 (خفت ) .
6- 6 . یجوز فیه بناء التفعیل والمجرّد ، والثانی أنسب بالباء المعدّیة.
7- 7 . «الحمیّة » : الأنَفَة والغَیْرَة . النهایة، ج 1 ، ص 447 (حما). وفی مرآة العقول : «التعصّب : المحاماة والمدافعة ، وهی والحمیّة من توابع الکبر ، وکان الفرق بینهما بأنّ الحمیّة للنفس والعصبیّة للأقارب ، أو الحمیّة للأهل والعصبیّة للأقارب» .
8- 8 . فی «بر ، بف » والوافی : «الذنب » . وفی مرآة العقول : - «علی الذنوب » .
9- 9 . فی «بر ، بف » وحاشیة د ، » : «حاد عن الصراط » . وفی الوافی : «جار عن الصراط » .
10- 10 . فی «بر ، بف » : «فشرّ» .
11- 11 . فی «بف » : + «من » . وفی شرح المازندرانی عن بعض النسخ : «فبئس الامرء امرء» .
12- 12 . فی «بس » : «إفراد» .
13- 13 . فی مرآة العقول : «الجور» .
14- 14 . «المَرَح» : شدّة الفَرَح والنشاط . وقد مَرِحَ فهو مَرِح ومِرّیح ، وأمْرَحه غیره. والاسم : المِراح . الصحاح ، ï ج 1 ، ص 404 (مرح) .

فَالْفَرَحُ(1) مَکْرُوهٌ عِنْدَ اللّهِ ، وَ الْمَرَحُ خُیَلاَءُ، وَ اللَّجَاجَةُ بَلاَءٌ لِمَنِ اضْطَرَّتْهُ إِلی حَمْلِ الاْآثَامِ، وَ التَّکَاثُرُ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ شُغُلٌ وَ اسْتِبْدَالُ الَّذِی هُوَ أَدْنی بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ.

فَذلِکَ النِّفَاقُ وَ دَعَائِمُهُ وَ شُعَبُهُ، وَ اللّهُ قَاهِرٌ فَوْقَ عِبَادِهِ، تَعَالی ذِکْرُهُ، وَ جَلَّ وَجْهُهُ، وَ أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ(2)، وَ انْبَسَطَتْ یَدَاهُ، وَ وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَتُهُ، وَ ظَهَرَ(3) أَمْرُهُ، 2 / 395

وَ أَشْرَقَ نُورُهُ، وَ فَاضَتْ بَرَکَتُهُ، وَ اسْتَضَاءَتْ حِکْمَتُهُ، وَ هَیْمَنَ(4) کِتَابُهُ، وَ فَلَجَتْ(5) حُجَّتُهُ، وَ خَلَصَ دِینُهُ، وَ اسْتَظْهَرَ(6) سُلْطَانُهُ، وَ حَقَّتْ کَلِمَتُهُ، وَ أَقْسَطَتْ(7) مَوَازِینُهُ، وَ بَلَّغَتْ رُسُلُهُ، فَجَعَلَ السَّیِّئَةَ(8) ذَنْباً، وَ الذَّنْبَ(9) فِتْنَةً، وَ الْفِتْنَةَ دَنَساً؛ وَ جَعَلَ الْحُسْنی عُتْبی(10)، وَ الْعُتْبی تَوْبَةً، وَ التَّوْبَةَ طَهُوراً؛ فَمَنْ تَابَ اهْتَدی؛ وَ مَنِ افْتُتِنَ غَوی مَا لَمْ یَتُبْ إِلَی اللّهِ، وَ یَعْتَرِفْ بِذَنْبِهِ، وَ لاَ یَهْلِکُ عَلَی اللّهِ إِلاَّ هَالِکٌ.

اللّهَ اللّهَ؛ فَمَا أَوْسَعَ مَا لَدَیْهِ مِنَ التَّوْبَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْبُشْری وَ الْحِلْمِ الْعَظِیمِ!

ص: 159


1- 1 . فی «ص » : «والفرح » .
2- 2 . قرأ «خلقه » بسکون اللام أیضا فی مرآة العقول حیث قال فیه : «قوله : خلقه ، بدل اشتمال ل «کلّ شیء » أی أحسن خلق کلّ شیء . أو هو بفتح اللام علی صیغة الفعل » .
3- 3 . فی البحار : «فظهر » .
4- 4 . الظاهر من الوافی کون «هیمن » متعدّیا ؛ حیث قال فیه : «هیمن کتابه ، أی جعله شاهدا ورقیبا ومؤتمنا » .
5- 5 . «الفُلْج » : الظَّفر بمن تخاصمه . وفَلَجتْ حجّتک وفَلَجتَ علی صاحبک بحقّک . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1413 (فلج) .
6- 6 . ظَهَرتُ علی الرجل : غلبتُه . وظَهَرتُ البیتَ : علوتُه . ویستظهر بحجج اللّه علی خلقه ، أی یطلب الغلبة علیهم بما عرّفه اللّه من الحجج . الصحاح ، ج 2 ، ص 732 ؛ مجمع البحرین ، ج 3 ، ص 390 (ظهر) .
7- 7 . یقال : أقسط یُقسِط فهو مُقسِط : إذا عدل . النهایة ، ج 4 ، ص 60 (قسط) .
8- 8 . فی «بس » وحاشیة «بف » : «للسیّئة ».
9- 9 . فی «بس » و حاشیة «بف» : «وللذنب » .
10- 10 . «الحسنی» : الأعمال الحسنة ، أو الکلمة الحسنی ، وهی العقائد الحقّة . و«العتبی» : الرضا ، أی سببا لرضا الخالق ؛ أو «العتبی» : الرجوع من الذنب والإساءة والعصیان إلی التوبة والطاعة والإحسان . وفی الوافی : «وجعل الحسنی عتبی، ناظرٌ إلی قوله سبحانه: «إِنَّ الْحَسَنَ_تِ یُذْهِبْنَ السَّیِّ_ءَاتِ» [هود (11) : 114]» . راجع : لسان العرب ، ج 1 ، ص 576 (عتب) .

وَ مَا أَنْکَلَ(1) مَا عِنْدَهُ مِنَ الاْءَنْکَالِ وَ الْجَحِیمِ وَ الْبَطْشِ(2) الشَّدِیدِ! فَمَنْ ظَفِرَ بِطَاعَتِهِ اجْتَلَبَ(3) کَرَامَتَهُ؛ وَ مَنْ دَخَلَ فِی مَعْصِیَتِهِ ذَاقَ وَبَالَ نَقِمَتِهِ، وَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نَادِمِینَ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

(و هم امیر المؤمنین علیه السّلام) فرمود: و نفاق بر چهار ستون (استوار) است: بر هوی (و هوس) و سهل انگاری (در امر دین)، و خشم ورزی، و طمع. و هواپرستی بر چهار شعبه است: بر ستم، و زورگوئی و تجاوز، و شهوت رانی، و سرکشی، پس هر که ستم - کرد بلاها و گرفتاریهایش زیاد شود، و او را واگذارند و از کمک باو خودداری شود، و هر که تجاوز کند و زور بگوید از سختیها نیاساید، و دلش آرام نباشد، و از شهوترانیها خود داری نتواند، و هر که شهوت خود را تعدیل نکند در پلیدیها فرو رود و هر که سرکشی کند بدون برهان و از روی عمد خود را گمراه کند. و سهل انگاری بر چهار شعبه است: بر فریب (خوردن برحمت حق سبحانه و غفلت از شیطان)، و آرزو، و ترس و بیم (از غیر خدا) و امروز و فردا کردن، و این برای آنست که ترس و بیم (از غیر خدا) راه حق را ببندد، و امروز و فردا کردن موجب کوتاهی در عمل گردد تا (آنگاه که) مرگ او برسد، و اگر آرزو نباشد (شخص) بحساب خود برسد، و اگر حساب کار خود را بداند از هراس و ترس بمرگ ناگهانی بمیرد، (و فریب رحمت حق خوردن) دست انسان را از عمل کوتاه کند. و خشم ورزی بر چهار شعبه است، بر کبر، و فخر (کردن بحسب و نسبت و غیر اینها). و حمیت (یعنی) نخوت و) غیرت، و تعصب (که هر دوی اینها دنبالۀ کبر است)، پس هر که کبر ورزد بحق پشت کند، و هر که فخر کند (و بر خود بنازد) نافرمانی کرده (یا دروغ گفته و خلاف کرده) و هر که حمیت کشد بگناهان اصرار ورزد (و بواسطه حمیت بنظائر فحاشی و آدمکشی و جنایات دیگر دچار گردد) و هر که تعصب او را فرا گیرد ستم کند (یا از راه راست منحرف شود)، پس چه بد چیز است خشم ورزی که میان پشت کردن بحق و نافرمانی و اصرار بر گناه و انحراف از راه راست قرار گرفته است.(این معنی بنا بر توضیحی است که آخر حدیث بیاید). و طمع بر چهار شعبه است: شادی و شادکامی و تبختر، و سرسختی، و فزون طلبی، پس شادی نزد خداوند خوش نیست (و بد است) و شادکامی و تبختر خود پسندی است، و سر سختی بلائی است که اگر کسی دچار شد او را بکشیدن بار گناهان وادار میسازد، و فزون طلبی (و برتری جوئی) بازی و سرگرمی و (موجب) باز داشتن دل (از یاد خدای تعالی) است و پذیرفتن چیزیست (یعنی دنیا و سرگرمیهای آن) بجای آنچه بهتر است (یعنی آخرت و نعمتهای آن) می باشد. پس این بود نفاق و ستونها و شعبه های آن، و خداوند بر تمام بندگان خود غالب است، نامش بلند و ذاتش والا است، و زیبا و نیکو ساخته است خلقت هر چیز را، دو دست جودش گشاده است، و رحمتش همه چیز را فرا گرفته، امر او عیان و نورش تابان است، برکتش بسیار و حکمتش نورانی است، کتابش پا برجا و حجتش پیروز و هویدا است، دینش پاک، و سلطنتش محکم و پیروز است، سخنش حق، و موازینش عادلانه و رسولانش رساننده بودند. بدکرداری را گناه دانسته، و گناه را فتنه، فتنه را چرکی شرده، و کار نیک را بازگشت دانسته، و بازگشت را توبه، و توبه را پاک کنده قرار داده، پس هر که توبه کند براه راست هدایت یافته، و هر که گرفتار فتنه شود گمراه شده تا مادامی که بخدا بازگشت نکند و بگناهش اعتراف ننماید، بر خدا دلیری نکند مگر هلاک شونده. از خدا بترسید، از خدا بترسید! که چه اندازه باب توبه و رحمت و بشارت و بردباری بزرگ در درگاهش و وسیع است، و چه اندازه سخت است آن شکنجه ها و دوزخ و سختگیری او، پس هر که باطاعتش دست یابد کرامتش را بخود جلب کند، و هر که در نافرمانیش در آید ناگواری و سختی پاداش کیفر او را چشد و بزودی زود روز پشیمانیش فرا رسد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 109 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-فرمود(امیر المؤمنین(علیه السّلام):نفاق بر چهار ستون قرار دارد: بر هوس رانی و سهل انگاری و کینه توزی و طمع ورزی. هوس رانی بر چهار پره است:بر ستم و دست اندازی وشهوت رانی و سرکشی،هر که ستم کرد و شورید،گرفتاری های او بسیار باشد و از او کناره گیری شود و بر او بتوفند(بر زیان او کمک شود خ ل)و هر که دست اندازی و تجاوز کرد،از هلاکتها نیاساید و دلش درست نماند و از شهوت رانیها خوددار نباشد و هر که شهوت خود را تعدیل نکند،در بدمنشیها و بدمنشان اندر شود و هر که سرکشی کند از روی عمد و بی دلیل،خود را به گمراهی افکند. و سهل انگاری بر چهار پره است:بر فریب و آرزو و باد و بروت و تنبلی و این برای آن است که باد و بروت،راه حق را ببندد و تنبلی تقصیر در کردار به بار آرد تا مرگ برسد و اگر آرزو نباشد انسان اندازۀ کار و کردار خود را بداند و اگر انسان اندازۀ وضعی را که در آن است بداند و بفهمد،به ناگهان از هراس و ترس بمیرد، و فریب دست مرد را از کردار سودمند،کوتاه سازد. کینه ورزی بر چهار پره است:بر کبر و فخر و حمیّت و تعصّب،هر که کبر ورزد،به حق پشت دهد و هر که بر خود بنازد، نابکار گردد و هر که حمیّت کشد،به گناهان اندر شود و هر که تعصّب کشد،جور کند،و چه بد وضعی است وضعی که میان پشت کردن به حق و نابکاری و اصرار بر گناه و جور است در گذشت از صراط. و طمع بر چهار پره است:شادی و خوش گذرانی و لجبازی و فزون طلبی شادکامی بد است نزد خداوند،و خوش گذرانی سر بزرگی است،و لجبازی بلای کسی است که او را به کشیدن بار گناهان وادار می سازد،فزون طلبی سرگرمی و بازی و دلدادگی است و پذیرفتن به دل پستی است به جای آنچه که بهتر و خوب است. این است نفاق و ستون ها و پره هایش،و خدا بر بنده هایشغالب است،نامش بلند است و وجهش والا است(وجه:ذات او یا آنکه مقصود،انبیاء و حجج او و یا دین او است-از مجلسی(ره) و زیبا و نیکو ساخته،هر چه را آفریده است دو دست جودش گشاده است و وسعت رحمتش همه چیز را فرا گرفته است،امر او عیان است و نورش تابان،برکتش در جریان است و حکمتش فروزان،کتابش پا برجا است و حجّتش پیروز و هویدا!دینش پاک و سلطنتش محکم و تابناک،سخنش حق و برجا و موازینش عادلانه و رسولانش رساننده بودند،بدکرداری را گناه شمرده و گناه را فتنه و فتنه را چرکینی و خوش کرداری را رضامندی دانسته و رضامندی را توبه و توبه را پاک کننده،پس هر که توبه کرد،به راه حق رفت و هر کس فتنه انگیخت،گمراه شد مادامی که به خدا بازگشت و به گناهش اعتراف نکرد،و دلیری نکند برابر خدا مگر هلاک شونده. خدا را باش خدا را باش،وه چه اندازه باب توبه به درگاهش وسیع است و رحمت مژدگانی و بردباریش بزرگ است،وه چه کیفر و دوزخ جانکاه است و ضربتش سخت است،هر که به فرمانبرش پیروز گردد و کرامتش به خود جلب کند و هر که در نافرمانیش در آید و بال نقمت او چشد و به همین زودی زود پشیمان گردد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 421 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-(امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:نفاق بر چهار ستون قرار دارد:بر هوس رانی و سهل انگاری و کینه توزی و طمع ورزی.

هوس رانی بر چهار شعبه استوار است:بر ستم و دست اندازی و شهوت رانی و سرکشی،هرکس ستم کرد و سرکشی نمود از سختی ها نیاساید و دلش آرام نگیرد از او کناره گیری کند و بر او بتازند و هرکس دست اندازی و تجاوز کرد،از هلاکت ها نیاساید و دلش درست نماند و از شهوت رانی ها خوددار نباشد و هرکس شهوت خود را تعدیل نکند،در پلیدی ها فرورود و هرکس سرکشی کند از روی عمد و بی دلیل،خود را به گمراهی افکند.

و سهل انگاری بر چهار شعبه استوار است:بر فریب و آرزو و ترس و بیم از غیرخدا و امروز و فردا کردن موجب کوتاهی در عمل می شود تا آنگاه که مرگ او فرارسد و اگر آرزو نباشد انسان اندازه کار و کردار خود را بداند و اگر انسان اندازه وضعی را که در آن است بداند و بفهمد، ناگهان از هراس و ترس بمیرد،(و فریب رحمت من خوردن)دست انسان را از عمل کوتاه سازد.

و خشم ورزی بر چهار شعبه استوار است:بر کبر و فخر و حمّیت و تعصّب، هرکس کبر ورزد،به حق پشت کند و هرکس بر خود بنازد،نافرمانی کرده و هرکس حمیّت کشد،به گناهان اقرار ورزد و هرکس تعصّب کشد،ستم کند،و چه بدوضعی است خشم ورزی که میان پشت کردن به حق و نابکاری و اصرار بر گناه ستم است درگذشت از راه راست.

و طمع بر چهار شعبه است:شادی و خوش گذرانی و لجبازی و فزون طلبی پس شادی نزد خداوند خوش نیست و بد است و شادکامی و خودپسندی و سرسختی بلائی است که اگر کسی دچار شد او را به کشیدن بار گناهان وادار می سازد،فزون طلبی سرگرمی و بازی و دلدادگی است و پذیرفتن به دل پستی است به جای آنچه که بهتر و خوب است.

این است نفاق و ستون ها و پره هایش،و خدا بر بنده هایش غالب است،نامش بلند است و ذاتش بالاست و زیبا و نیکو ساخته،هرچه را آفریده است دو دست جودش گشاده است و وسعت رحمت همه چیز را فراگرفته است،امر او عیان است و نورش تابان،برکتش در جریان است و حکمتش فروزان،کتابش پابرجاست و حجّتش پیروز و هویدا!دینش پاک و سلطنتش محکم و تابناک،سخنش حق و برجا و موازینش عادلانه و رسولانش رساننده بودند،بدکرداری را گناه شمرده و گناه را فتنه و فتنه را چرکینی و خوش کرداری را رضامندی دانسته و رضامندی را توبه و توبه را پاک کننده،

پس هرکس توبه کرد،به راه حق رفت و هرکس فتنه برانگیخت،گمراه شد مادامی که به خدا بازگشت و به گناهش اعتراف نکرد،و دلیری نکند برابر خدا مگر هلاک شونده.

خدا را باش خدا را باش،وه چه اندازه باب توبه به درگاهش وسیع است و رحمت مژدگانی و بردباریش بزرگ است،وه چه کیفر و دوزخ جانکاه است و ضربتش سخت است،هرکس به فرمانبرش پیروز گردد و کرامتش به خود جلب کند و هرکس در نافرمانیش درآید ناگواری و سختی پاداش کیفر او را چشد و به زودی روز پشیمانیش فرارسد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 183 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق و هو تتمته، أفرده المصنف عنه و جعله جزء هذا الباب کما أنه جعل سائر أجزائه أجزاء لأبواب أخر، مرت فی أول الکتاب، و النفاق بالکسر فعل المنافق و محله القلب و اشتقاقه إما من نفقت الدابة تفوقا من باب قعد إذا ماتت، لأن المنافق بنفاقه بمنزلة المیت الهالک، أو من نفق البیع نفاقا بالفتح إذا راج، لأن المنافق یروج إیمانه ظاهرا و یخفی باطله باطنا أو من النفق بفتحتین و هو ضرب من الأرض یکون له مخرج من موضع آخر. لأن المنافق یستر نفاقه کما یستر السائر فی الأرض نفاقه أی دراهمه و غیرها، أو من النافقاء و هی إحدی جحرتی الیربوع، لأن له جحرتین یقال لإحدیهما النافقاء و للأخری القاصعاء، فإذا دخل عن إحداهما و هی القاصعاء أخرج من الأخری و هی النافقاء، و فیه تشبیه له بالیربوع فإن الیربوع یخرق الأرض من أسفل حتی إذا قارب وجهها أرق التراب، فإذا رابه شیء دفع التراب برأسه و خرج، فظاهر جحرة تراب و باطنه خفر، و کذا المنافق ظاهره إیمان و باطنه کفر، و یخرج من الإیمان من غیر الوجه الذی دخل فیه. علی الهوی و الهوینا قد مر تفسیر الهوی و قیل: إنه میل النفس إلی مقتضی طباعها و خروجها عن حدود الله عز و جل، و هو أشد جاذب عن قصد الحق و أعظم ساد عن سلوک سبیله و أقوی باعث علی سلوک سبیل النفاق، و قال فی النهایة: الهوینا تصغیر الهونی تأنیث الأهون، و هو من الهون الرفق و اللین و التثبت، انتهی. و المراد هنا التهاون فی أمر الدین و ترک الاهتمام فیه کما هو طریقة المتقین، و قیل: هی الفتنة الصغری التی تجر إلی الکبری، و الفتن تترتب کبراها علی صغراها، و المؤمن یترک الصغری فضلا عن الکبری، و قال الجوهری : الحفیظة الغضب و الحمیة، و قال : بغی علیه بغیا علا و ظلم و استطال و کذب و فی مشیه اختال، و قال : العدوان الظلم الصراح، و قد عدا علیه و تعدی علیه و اعتدی کله بمعنی، و التعدی مجاوزة الشیء إلی غیره، و قال : طغا یطغی و یطغو طغیانا: جاوز الحد، و قال: فلان قلیل الغائلة و المغالة أی الشر، و الغوائل الدواهی و تخلی علی بناء المجهول، و منه نائب مناب الفاعل، و کذا قصر و علیه یقال: تخلی منه و عنه ترکه، أی یخلیه الله مع الشیطان و غلب علیه، لسلب توفیق الله منه، و البوائق الدواهی و الشرور و لم یسلم قلبه علی بناء المجرد، أی من الآفات و الأمراض النفسانیة. و من لم یعذل نفسه فی المصباح عذلته عذلا من بابی ضرب و قتل لمته، فاعتذل، أی لام نفسه و رجع، انتهی. و فی بعض النسخ بالدال المهملة، فهو علی بناء التفعیل، و تعدیله هو أن تقتصر علی الحلال و لم تتجاوز إلی الحرام، و الأول أکثر و أظهر، و فی ل و من لم یعزل نفسه عن الشهوات بالزای، و له وجه خاص أی دخل فی الخبیثات أی الخصال الدنیة و الأفعال الردیئة. و من طغی أی جاوز حده و ادعی ما لم یکن له و لم یتصف به، و قیل: ارتکب الکبائر و أصر علیها، و الأول أظهر ضل علی عمد لأنه عارف بنفسه بلا حجة له عند الله و الغرة بالکسر الغفلة، و هی هنا الغفلة عن ربه و عن عدوه الأکبر، و عما خلق لأجله، و عما یؤول إلیه أمره، أو الاغترار بالأمانی و الآمال، و برحمة الله و شفاعة الشفعاء، أو بکثرة الأعمال مع غفلته عن شرائطها. و الأمل الرجاء، قال فی المصباح: أملته أملا من باب طلب و هو ضد الیأس، و أکثر ما یستعمل فیما یستبعد حصوله قال زهیر: أرجو و آمل أن تدنو مودتها و من عزم إلی بلد بعید یقول أملت الوصول و لا یقول طمعت إلا إذا قرب منها، و الرجاء بین الأمل و الطمع فإن الراجی قد یخاف أن لا یحصل مأمولة، انتهی. و تطویل الأمل هو أن یأمل أمورا یتوقف حصوله علی عمر طویل، و هو إنما یکون بأن یعد الموت منه بعیدا و هذا یصیر سببا لأن یجترئ علی المعاصی و یسوف التوبة و یتوغل فی الدنیا و یبنی ما لا یسکنه، و یحصل ما لا ینتفع به، و لذا ورد: من أطال الأمل أساء العمل، و قد قال سبحانه:

رُبَمٰا یَوَدُّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کٰانُوا مُسْلِمِینَ، `ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ اَلْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ

و قد روی عن أمیر المؤمنین علیه السلام أنه قال: أن أخوف ما أخاف علیکم اثنتان اتباع الهوی و طول الأمل فإن اتباع الهوی یصد عن الحق، و طول الأمل ینسی الآخرة. و المطل و المماطلة: التسویف بالعدة و الدین و ذلک بأن الهیبة أی المهابة و المخافة من غیر الله و المماطلة أی صاحبها و الإسناد مجازی حتی یقدم علیه أی علی المماطل بقرینة المقام، و قیل: الضمیر للعمل، و الأجل آخر العمر. حسب ما هو فیه بالتحریک أی حسابه و قدره و عدده، و ما هو فیه عمره و عمله إشارة إلی قول النبی صلی الله علیه و آله و سلم: حاسبوا أنفسکم قبل أن تحاسبوا، و یحتمل التدبیر لکنه بعید، و فی القاموس: حسبه حسبا و حسبانا بالضم و حسبانا و حسابا و حسابة و حسبة بکسرهن عده و المعدود محسوب، و حسب محرکة و منه هذا بحسب ذا، أی بعدده و قدره و قد یسکن و فی الصحاح: حسبته أحسبه بالضم حسبا و حسابا و حسبانا و حسابة إذا عددته، و المعدود محسوب، و حسب و هو فعل بمعنی مفعول، و منه قولهم: لیکن عملک بحسب ذلک أی علی قدره و عدده، و احتسبت علیه کذا إذا أنکرت علیه، و احتسبت بکذا أجرا عند الله، و الاسم الحسبة بالکسر و هی الأجر و الجمع الحسب. و فی المصباح قال الأصمعی: فلان حسن الحسبة فی الأمر أی حسن التدبیر و النظر، و جمع الحسبة حسب کعنب، و قیل: هو حسب جمع الحسبة بمعنی الاحتساب و هو إنکار المنکر بجزاء العمل السیء و هو بعید. و الحاصل علی ما ذکرنا أنه لو لا الأمل و الغفلة التی یستلزمها توجه إلی حساب عمره و ما صرفه فیه و ما اکتسبه من المعاصی فیه و تفکر فی أنه یمکن أن یأتیه الموت قریبا فیذهب إلی الآخرة بلا عمل و لا زاد، و تفکر فی سکرات الموت و أهوال ما بعده و عقبات القیامة و أفزاعها و شدائد العقوبات التی استحقها فکرا صحیحا کان حقه أن یموت فجأة من الهول و الوجل، کما مات همام لما سمع صفات المؤمن، و أما الأمل فیلهیه عن جمیع ذلک حتی یأتیه الأجل، و یظهر منه أن فی قدر من الأمل و الغفلة حکمة لنظام النوع و بقاء الدنیا، و الإکثار منهما یوجب الشقاوة فی العقبی. و فی القاموس: خفت خفوتا سکن و سکت و خفاتا أی بالضم مات فجاءة، و الهول الخوف، و الوجل بالتحریک الفزع و هو من آثار الخوف و توابعه. و الغرة بالمعانی المتقدمة تقصر بالمرء عن العمل أی تجعله قاصرا عن کمال العمل مقصرا فیه، و هو ظاهر و قیل: الفرق بین الغرة و المماطلة أن مع المماطلة شعورا بالعمل و معرفة بثبوته و حقیته، بخلاف الغرة و لذلک ذکر التفریط مع المماطلة، و القصر مع الغرة إذ الشائع فی التفریط هو التقصیر فی الشیء مع العلم به، انتهی. و أقول: علی ما ذکرنا من معانی الغرة یظهر الفرق بوجوه أخری کمالا یخفی علی المتدبر. و الحفیظة علی أربع شعب علی الکبر و قد مر أنه ترفع الإنسان و تعظمه بادعاء الشرف و العلو علی غیره، أو هو بطر الحق کما مر فی الأخبار، قال فی النهایة: هو أن یجعل ما جعله الله حقا من توحیده و عبادته باطلا، و قیل: هو أن یتجبر عند الحق فلا یراه حقا، و قیل: هو أن یتکبر عن الحق فلا یقبله و الفخر و هو إظهار الفرح و الکمال بالحسب و النسب و المال و نحوها، و ادعاء العظمة و الشرف بذلک، و أما ذکر آلائه تعالی و نعمائه فلیس من الفخر کما قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: أنا سید ولد آدم و لا فخر، أی لا أقوله تبجحا و فخرا و لکن شکر الله تعالی و تحدثا بنعمته. و الحمیة الأنفة و الغیرة قال الراغب: عبر عن القوة الغضبیة إذا ثارت و کثرت بالحمیة فقیل: حمیت علی فلان، أی غضبت علیه، قال تعالی:

حَمِیَّةَ اَلْجٰاهِلِیَّةِ

و العصبة الأقارب من جهة الأب و العصبیة حمایتهم و الدفع عنهم، و التعصب المحاماة و المدافعة و هی و الحمیة من توابع الکبر، و کان الفرق بینهما أن الحمیة للنفس و العصبیة للأقارب، أو الحمیة للأهل و العصبیة للقبیلة. فمن استکبر أدبر عن الحق لتکبره عن طاعة أئمة الحق و التذلل عند ظهوره و من فخر فجر أی کذب أو أذنب بوقوعه فی المحارم. و من حمی أصر أی علی الذنوب التی توجبها الحمیة من الشتم و الضرب و القتل و إنکار الحق و تقویة الباطل جار أی مال عن الحق و ظلم و تعدی لرعایة العشیرة و القبیلة. فبئس الأمر الحفیظة لتردده بین الأدبار عن الحق و الفجور و التوسع فی الشر و الإصرار علی الباطل و الذنوب و الجور علی الصراط و کان علی بمعنی عن أی میل عن الصراط المستقیم. الفرح أی السرور بما یحصل من الدنیا و المرح هو بالتحریک أشد الفرح و کان المراد هنا إظهاره بالتبختر، و هو التمادی فی الفعل المزجور عنه، و التکاثر و هو التباهی بالکثرة فی الأموال و الأولاد و الأنصار و نحوها، فالفرح مکروه عند الله کما قال سبحانه:

إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ اَلْفَرِحِینَ

و المرح خیلاء هو بالضم و الکسر و المد العجب و التبختر فی المشی، و قیل: هو التکبر فی کل شیء، و قال ابن درید: هو التکبر مع جر الإزار، و أنه من کمال التکبر عند العرب. و اللجاجة بلاء أی فتنة و محنة لمن اضطرته أی اللجاجة إلی حمل الآثام الناشئة منها، لأن اللجاجة سبب للمعاصی و الآثام، و لذلک قیل: اللجاجة متولدة من الکبر و غیره من الأمور الفاسدة، و یتولد منها أمور فاسدة أخری و التکاثر لهو و لعب شبه التقلب فی أمر الدنیا باللهو و اللعب فی الإتعاب بلا منفعة و فی المنع عما یوجب منفعة أبدیة من أمر الآخرة و شغل القلب عن الله تعالی و عما أراد من نوع الإنسان من الأعمال الصالحة و الأخلاق الفاضلة النافعة فی الآخرة و استبدال الذی هو أدنی و هو الدنیا و زهراتها الفانیة بالذی هو خیر و هو الآخرة و نعمها الباقیة. فذلک النفاق و دعائمه و شعبة أی أصوله و فروعه المنتجة للبعد من الله و من دینه، فمن تخلص من الجمیع فهو مؤمن کامل، و من اتصف بالجمیع فهو منافق کامل و من اتصف ببعض دون بعض فهو مذبذب بینهما شبیه بالمنافق إلی أن یستقر أمره فیما شاء الله تعالی. قیل: أحادیث هذا الباب تدل علی أن المؤمن أقل وجودا من الکبریت الأحمر إذ لا یخلو أحد من العلماء و الصالحین عن بعض الخصال المذکورة فضلا عن غیرهم. و یمکن أن یقال: هذه الخصال إن کانت لأجل التهاون بالدین أو عدم اعتقاد حقیته کان صاحبها منافقا خارجا عن الإیمان، مشارکا لمنافقی عهد النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی الاسم و المعنی، و إن لم یکن لأجل ذلک بل حصلت بمجرد اقتضاء الطبیعة و هوی النفس الأمارة کان مشابها بهم و مشارکا لهم فی الاسم دون المعنی، و لا یکون بذلک خارجا عن الإیمان و إن خرج عن کماله، قال المازری: من المخالفین من غلب علیه خصال النفاق و أصر فیها و جعلها طبیعة و عادة له لا من وجدت فیه ندرة، و قال: لا بد من هذا التأویل لأن تلک الخصال قد تجتمع فی واحد و لا تخرجه من الإسلام کما اجتمعت فی بعض السلف و بعض العلماء، و فی إخوة یوسف و أنهم حدثوا فکذبوا و وعدوا و أخلفوا و ائتمنوا فخانوا، مع أنهم لم یکونوا منافقین خارجین عن الإسلام لأن ذلک کان ندرة منهم، و لم یصروا علی ما فعلوا، و قال محیی الدین البغوی: هذه ذنوب لا تکفر بها فتحمل علی أن من فعلها عادة و تهاونا بالدین یکون منافقا خارجا عن الإسلام، أو علی أن المراد بالنفاق معناه اللغوی لأنه لغة إظهار خلاف ما فی الضمیر، و من فیه هذه الخصال کذلک فإن الکاذب یظهر أنه صادق و مخلف الوعد یظهر أنه یفی بوعده و کذا فی بقیتها و الله قاهر فوق عباده إشارة إلی قوله تعالی:

وَ هُوَ اَلْقٰاهِرُ فَوْقَ عِبٰادِهِ

*

أی غالب علی جمیعهم فوقهم بالاستیلاء و القدرة علی إیجادهم و إبقائهم و إفنائهم تعالی ذکره أی عن النقائص أو عن أن یشبه ذکر المخلوقین أو عین أن یأتی به أحدکما هو حقه. و یؤید الثانی ما ورد فی الدعاء: تعالی ذکرک عن المذکورین. و جل وجهه أی ذاته أجل من أن یوصل إلی کنهه أو أنبیائه و حججه علیهم السلام أو دینه و

أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ

قوله: خلقه بدل اشتمال لکل شیء أی أحسن خلق کل شیء أو هو بفتح اللام علی صیغة الفعل و علی التقدیرین ناظر إلی قوله سبحانه:

ذٰلِکَ عٰالِمُ اَلْغَیْبِ وَ اَلشَّهٰادَةِ اَلْعَزِیزُ اَلرَّحِیمُ، `اَلَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ

و قد قرئ علی الوجهین. قال البیضاوی

اَلَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ

موفرا علیه ما یستعده و یلیق به علی وجه الحکمة و المصلحة، و خلقه بدل من کل شیء بدل الاشتمال، و قیل: علم کیف یخلقه عن قوله: قیمة المرء ما یحسنه، أی یحسن معرفته و خلقه مفعول ثان، و قرأ نافع و الکوفیون بفتح اللام علی الوصف، انتهی. و یرد علیه أن الإحسان بمعنی العلم لا یتعدی إلی مفعولین. فی القاموس: هو یحسن الشیء إحسانا یعلمه، فالظاهر أن یکون علی هذا التقدیر أیضا بدل اشتمال و انبسطت یداه إشارة إلی قوله تعالی:

وَ قٰالَتِ اَلْیَهُودُ یَدُ اَللّٰهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِمٰا قٰالُوا بَلْ یَدٰاهُ مَبْسُوطَتٰانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشٰاءُ

و قیل: ثنی الید مبالغة فی الرد و نفی البخل عنه و إثباتا لغایة الجود، فإن غایة ما یبذله السخی من ماله أن یعطیه بیدیه، و تنبیها علی منح الدنیا و الآخرة و علی ما یعطی للاستدراج و ما یعطی للإکرام. و قال الطبرسی (ره): الید تذکر فی اللغة علی خمسة أوجه: الجارحة و النعمة، و القوة و الملک، و تحقیق إضافة الفعل، ثم قال: و لما کان الجواد ینفق بالید و الجواد بمسک الید عن الإنفاق، أضافوا الجود و البخل إلی الید، فقالوا للجواد: مبسوط الید، و للبخیل مقبوض الکف، و أنکر الزجاج کون الید هنا بمعنی النعمة لأنه یکون معناه نعمتاه مبسوطتان، و نعم الله أکثر من أن تحصی، و أجیب بأن المراد مطلق التکرار نحو لبیک و سعدیک، ثم قال: و لک أن تحمل المثنی علی أنه تثنیة جنس، و یکون أحد جنسی النعمة نعمة الدنیا، و الآخرة نعمة الآخرة و النعم الظاهرة و الباطنة کما قال سبحانه:

وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظٰاهِرَةً وَ بٰاطِنَةً

و قیل: المراد بالید القوة أی قوتاه بالثواب و العقاب مبسوطتان، انتهی. و أقول: یحتمل أن یکون الیدان کنایة عن النعمة و البلاء، فإن منحه تعالی منح لعباده کما قیل فی الدعاء: و الخیر فی یدیک، و قیل: کنایة عن قبول توبة المذنبین، و إنما کنی بذلک لأن العرب إذا رضی أحدهم الشیء بسط یده لأخذه، و إذا کرهه قبضها. و وسعت کل شیء رحمته من المؤمن و الکافر، و المکلف و غیره فی الدنیا، و أما فی الآخرة فهو للمؤمن خاصة کما قال جل شأنه:

وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُهٰا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ . و ظهر أمره أی وجوده و علمه و قدرته و حکمته بما أظهر فی الآفاق و الأنفس، أو دینه و شرائعه فی العباد لیقروا له بالعبودیة، أو أمره التکوینی الدال علی کمال قدرته و أشرق نوره أی أفاض نور الوجود و العلم و الکمالات علی جمیع المواد القابلة بحسب قابلیاتها، و استعداداتها، و قیل: أی علمه فی قلوب العارفین أو حجته الدالة علی وحدانیته و علو ذاته و صفاته، أو نبوة محمد صلی الله علیه و آله و سلم أو نور الولایة المشار إلیه بقوله تعالی:

یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اَللّٰهِ بِأَفْوٰاهِهِمْ وَ یَأْبَی اَللّٰهُ إِلاّٰ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ

و الأظهر أنه إشارة إلی قوله سبحانه:

لَقَدِ اِبْتَغَوُا اَلْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَکَ اَلْأُمُورَ حَتّٰی جٰاءَ اَلْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اَللّٰهِ وَ هُمْ کٰارِهُونَ

قیل: لقد ابتغوا الفتنة، أی تشتت أمرک و تفریق أصحابک

مِنْ قَبْلُ

یعنی یوم أحد

وَ قَلَّبُوا لَکَ اَلْأُمُورَ

أی دبروا لک المکائد و الحیل و دوروا لآراء فی إبطال أمرک

حَتّٰی جٰاءَ اَلْحَقُّ

أی النصر و التأیید الإلهی

وَ ظَهَرَ أَمْرُ اَللّٰهِ

أی علانیة

وَ هُمْ کٰارِهُونَ

أی علی زعم منهم. و فاضت برکته أی کثرت من فاض الماء یفیض فیضا إذا کثر، و من أسمائه تعالی: الفیاض لسعة عطائه و کثرته، و تطلق البرکة غالبا علی النعم الدنیویة کالرحمة علی الأخرویة، قال الراغب: أصل البرک صدر البعیر، و إن استعمل فی غیره یقال له: برکة، و برک البعیر ألقی برکة، و اعتبر منه معنی اللزوم و سمی محبس الماء برکة، و البرکة ثبوت الخیر الإلهی فی الشیء قال تعالی:

لَفَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بَرَکٰاتٍ مِنَ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ

و سمی بذلک لثبوت الخیر ثبوت الماء فی البرکة، و المبارک ما فیه ذلک الخیر. و استضاءت حکمته أی شریعته أو مصلحته أو علمه بالأشیاء و إیجادها علی غایة الإتقان، أو ما علمه العباد من الحکم کما قال تعالی:

وَ یُعَلِّمُهُمُ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْحِکْمَةَ

*. و هیمن کتابه أی صار کتابه حافظا و شاهدا و رقیبا علی کل شیء، لأن فیه تبیان کل شیء أو هو قائم علی سائر الکتب رقیب علیها لأنه یشهد لها بالصحة و الأخیر أظهر، لأنه ناظر إلی قوله تعالی:

وَ أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ اَلْکِتٰابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمٰا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ اَلْکِتٰابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ . قال البیضاوی: من الکتاب، أی من جنس الکتب المنزلة و مهیمنا علیه و رقیبا علی سائر الکتب یحفظها عن التغییر و یشهد لها بالصحة و الثبات، و قرئ علی بنیة المفعول، أی هو من علیه و حوفظ من التحریف و الحافظ له هو الله تعالی، و الحفاظ فی کل عصر، و فی القاموس: هیمن الطائر علی فراخه رفرف، و علی کذا صار رقیبا علیه و حافظا، و المهیمن و تفتح المیم الثانیة من أسماء الله تعالی فی معنی المؤمن من أمن غیره من الخوف فهو ماء من بهمزتین، قلبت الثانیة یاءا ثم الأولی هاء، أو بمعنی الأمین أو المؤتمن أو الشاهد. و فلجت حجته أی غلبت حجته الدالة علی ربوبیته و توحیده و قدرته و حکمته و ظهرت ظهورا تاما حتی فرقت بین الحق و الباطل أو تمت حجته علی العباد، کما قال سبحانه:

قُلْ فَلِلّٰهِ اَلْحُجَّةُ اَلْبٰالِغَةُ

أو المراد بالحجة الرسل و الأوصیاء علیهم السلام و خلص دینه أی الدین الذی شرع للعباد خالص عن الکذب و الباطل و الغش، و قیل: الدین الطاعة و فیه تنبیه علی أن الطاعة المختلطة بغیر وجه الله تعالی لیست طاعة. أقول: هذا إشارة إلی قوله تعالی فی الزمر:

إِنّٰا أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ اَلْکِتٰابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اَللّٰهَ مُخْلِصاً لَهُ اَلدِّینَ

قال البیضاوی: أی محضا له الدین من الشرک و الریاء، ثم قال: ألا لله الدین الخالص، قال: هو أی ألا هو الذی وجب اختصاصه بأن یخلص له الطاعة، فإنه المتفرد بصفات الألوهیة و الاطلاع علی السرائر و الضمائر ثم قال تعالی:

وَ اَلَّذِینَ اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیٰاءَ مٰا نَعْبُدُهُمْ إِلاّٰ لِیُقَرِّبُونٰا إِلَی اَللّٰهِ زُلْفیٰ إِنَّ اَللّٰهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی مٰا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ

ثم قال سبحانه:

قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اَللّٰهَ مُخْلِصاً لَهُ اَلدِّینَ

إلی أن قال:

قُلِ اَللّٰهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِینِی `فَاعْبُدُوا مٰا شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ . قال الطبرسی: مخلصا له الدین من شرک الأوثان و الأصنام، و الإخلاص له أن یقصد العبد بنیته و عمله إلی خالقه لا جعل ذلک لغرض الدنیا، و الخالص ما لا یشوبه الریاء و السمعة، و لا وجه من وجوه الدنیا، و الدین الخالص الإسلام، و قیل: معناه ألا لله الطاعة بالعبادة التی یستحق بها الجزاء فهذا لله وحده لا یجوز أن یکون لغیره، و قیل: هو الاعتقاد الواجب فی التوحید و العدل و النبوة و الإقرار بها و العمل بموجبها، و البراءة من کل دین سواها، و قال: العبادة الخالصة هی التی لا یشوبها شیء من المعاصی، انتهی. فظهر أن خلوص دینه عبارة عن نفی الشرک الظاهر و الباطن و الجلی و الخفی، کما هو مفاد الآیات البینات و استظهر سلطانه الاستظهار بمعنی الظهور و العلو و الغلبة، یقال: ظهر علی الحائط إذا علاه، و ظهر علی العدو إذا غلبه، و السلطان یطلق علی الحجة و البرهان و الولایة و السلطنة و الزیادات للتأکید و المبالغة. و حقت کلمته أی مواعیده فی الثواب و العقاب للمؤمنین و الکفار، و قیل: أی کلامه مطلقا أو القرآن الکریم، و فی الأخبار أن کلمات الله هم الحجج علیهم السلام و کأنه إشارة إلی قوله سبحانه:

وَ کَذٰلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَی اَلَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحٰابُ اَلنّٰارِ

و قوله:

کَذٰلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَی اَلَّذِینَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ

و قوله:

وَ لٰکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ اَلْعَذٰابِ عَلَی اَلْکٰافِرِینَ

و قوله:

وَ تَمَّتْ

کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لاٰ مُبَدِّلَ لِکَلِمٰاتِهِ . و أقسطت موازینه أی صارت ذا قسط و عدل، و الإسناد مجازی و هو إشارة إلی قوله تعالی:

وَ نَضَعُ اَلْمَوٰازِینَ اَلْقِسْطَ لِیَوْمِ اَلْقِیٰامَةِ فَلاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً

و قال البیضاوی: القسط العدل یوزن بها صحائف الأعمال، و إفراد القسط لأنه مصدر وصف به للمبالغة، و فی المصباح: قسط قسطا من باب ضرب و قسوطا جار و عدل أیضا فهو من الأضداد، قال ابن القطاع، و أقسط بالألف عدل و الاسم القسط. و قال الراغب: القسط هو النصیب بالعدل، قال تعالی:

وَ أَقِیمُوا اَلْوَزْنَ بِالْقِسْطِ

و القسط بالفتح هو أن یأخذ قسط غیره و ذلک جور، و الأقساط أن یعطی قسط غیره و ذلک إنصاف، و لذلک قیل: قسط الرجل إذا جار و أقسط إذا عدل، قال تعالی:

وَ أَمَّا اَلْقٰاسِطُونَ فَکٰانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً

و قال:

وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اَللّٰهَ یُحِبُّ اَلْمُقْسِطِینَ . فجعل السیئة الفاء لبیان تبلیغ الرسل، و السیئة الفعلة القبیحة ضد الحسنة، سواء کان من القول أو الفعل أو العقد، و الذنب ما یوجب العقوبة أی جعل الأفعال التی یستقبحها العقول السلیمة موجبة للعقوبة حیث نهی عنها و حرمها و أوعد علیها، و الذنب فتنة أی ضلالة عن الحق أو افتتانا و امتحانا، فإن التکالیف کلها ابتلاء أو سبب للافتتان بالدنیا و استیلاء الشیطان علیه، أو عذابا و عقوبة، و فی القاموس: الفتنة بالکسر الخبرة و إعجابک بالشیء و الضلال و الإثم و الکفر و الفضیحة و العذاب، و إذابة الذهب و الفضة و الإضلال و الجنون و المحنة و المال و الأولاد، و اختلاف الناس فی الآراء. و أقول: أکثر المعانی هنا مناسبة. و الفتنة دنسا أی وسخا تتوسخ به النفس و القلب فتذهب نورهما و صفائهما کما قال تعالی:

کَلاّٰ بَلْ رٰانَ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ مٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ

و جعل الحسنی أی الفعلة الحسنی و هی الأعمال الحسنة مقابل السیئة أو الکلمة الحسنی و هی العقائد الحقة و العتبی الرضا أی سببا لرضا الخالق أو الرجوع من الذنب و الإساءة و العصیان إلی الطاعة و التوبة و الإحسان، و قیل: أی جعل الأعمال الحسنة بمنزلة التوبة ما حیة للذنوب، فهو ناظر إلی قوله تعالی:

إِنَّ اَلْحَسَنٰاتِ یُذْهِبْنَ اَلسَّیِّئٰاتِ

و یحتمل أن یکون المعنی أن العاقبة الحسنی إنما تحصل بالعتبی و التوبة کما قال:

لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا اَلْحُسْنیٰ وَ زِیٰادَةٌ

و قال تعالی:

وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنیٰ

، و

کَذَّبَ بِالْحُسْنیٰ

و قال:

وَ یَجْزِیَ اَلَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی

إِنَّ اَلَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا اَلْحُسْنیٰ

وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ اَلْکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ اَلْحُسْنیٰ

و مثله کثیر. و قال الراغب: الفرق بین الحسن و الحسنة و الحسنی أن الحسن یقال فی الأعیان و الأحداث، و کذلک إذا کانت وصفا، و إذا کانت اسما فمتعارف فی الأحداث، و الحسنی لا یقال إلا فی الأحداث دون الأعیان. و العتبی توبة أی اکتفی بترک الذنب و الندامة علیها مع العزم علی الترک توبة ماحیة للذنب. و التوبة طهورا أی مطهرا من دنس العصیان و لوث الخطایا فمن تاب اهتدی إلی الحق و سبیل النجاة و من افتتن بالأدناس أی الذنوب الموجبة للدنس غوی عن سبیل الحق و النجاة و ضل. و لا یهلک علی الله ضمن معنی الاجتراء فعدی بعلی، و یحتمل أن یکون علی بمعنی فی کما فی قوله تعالی:

وَ دَخَلَ اَلْمَدِینَةَ عَلیٰ حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهٰا

أو بمعنی من کما قیل فی قوله تعالی:

إِذَا اِکْتٰالُوا عَلَی اَلنّٰاسِ یَسْتَوْفُونَ

فالهلاک بمعنی الخیبة، أو بمعنی مع کما قیل فی قوله تعالی:

وَ آتَی اَلْمٰالَ عَلیٰ حُبِّهِ

أی مع رحمته الکاملة إلا هالک بلغ الغایة فی استحقاق العقوبة و الهلاک. الله الله منصوبان بفعل محذوف أی اتقوا الله و احذروا الله، و التکریر للمبالغة و التأکید، و قد یراد به التعجب فما أوسع للتعجب ما لدیه من التوبة أی قبولها و ما أنکل ما عنده من الأنکال إشارة إلی قوله تعالی:

إِنَّ لَدَیْنٰا أَنْکٰالاً وَ جَحِیماً

و النکل بالتحریک منع الرجل و تبعیده عما یرید، و النکال بالفتح العقوبة التی ینکل الناس عن فعل ما جعلت له جزاء، و النکل بالکسر القید لأنه ینکل به أی یمنع، و جمعه أنکال، و الجحیم من أسماء جهنم و أصله ما اشتد لهبه من النیران، و البطش الشدید ناظر إلی قوله تعالی:

إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدِیدٌ

و البطش: الأخذ القوی الشدید، و الوصف للتأکید اجتلب کرامته أی تحفه و هدایاه الخاصة لأولیائه فی الدنیا و الآخرة ذاق وبال نقمته الوبال فی الأصل الثقل و المکروه و قد یراد به العذاب فی الآخرة، و النقمة السخط و الغضب و العقوبة، و من أسمائه سبحانه المنتقم، و هو المبالغ فی العقوبة، و کما أن رحمته عظیمة کذلک نقمته شدیدة، فإن کل ما اتصف به فهو علی حد الکمال و عما قلیل ما زائدة للمبالغة فی القلة أی عن زمان قلیل أو نکرة موصوفة

لَیُصْبِحُنَّ نٰادِمِینَ

عما فعلوا من المعاصی، و لا ینفعهم الندم لفوت زمان التکلیف.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 170 

*****

2- الحدیث

2/2868 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ وَ الْحُسَیْنِ(5) بْنِ سَعِیدٍ جَمِیعاً، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ(6)، قَالَ:

کَتَبْتُ إِلی أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام أَسْأَلُهُ عَنْ مَسْأَلَةٍ، فَکَتَبَ علیه السلام إِلَیَّ: ««إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی یُراوءُنَ النّاسَ وَ لا یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاَّ قَلِیلاً مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی هوءُلاءِ وَ لا إِلی هوءُلاءِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً»(7) لَیْسُوا مِنَ الْکَافِرِینَ(8) ، وَ لَیْسُوا مِنَ الْمُوءْمِنِینَ، وَ لَیْسُوا مِنَ الْمُسْلِمِینَ، یُظْهِرُونَ الاْءِیمَانَ(9)، وَ یَصِیرُونَ إِلَی الْکُفْرِ(10) وَ التَّکْذِیبِ ؛ لَعَنَهُمُ اللّهُ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن فضیل گوید: بحضرت أبی الحسن علیه السّلام نوشتم و از مسأله ای از او پرسش کردم در پاسخ بمن نوشت:«همانا منافقان نیرنگ ورزند با خدا و اوست فریب دهندۀ ایشان و هر گاه برخیزند بسوی نماز برخیزن د سرگران خودنمائی کنند بمردم و یاد نکنند خدا را جز اندکی، در این میانه سرگردانند نه بسوی اینانند و نه بسوی. آنان و هر که را خدا گمراه سازد برای او راهی نیابی»(سورۀ نساء آیه 142-143) اینها نه از کفارند و نه از مسلمانان، اظهار ایمان کنند و بسوی کفر و تکذیب روند، خدا آنها را لعنت کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 111 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از محمد بن فضیل،گوید:به ابی الحسن(علیه السّلام)نوشتم و از او مسأله ای پرسیدم،به من در پاسخ نوشت:(142 سوره نساء): «راستی منافقان با خدا فریب کاری کنند و او هم با آنها فریب به کار برد و هر گاه به نماز ایستند تنبلی کنند و به مردم خودنمائی سازند و جز اندکی به یاد خدا نباشند*در این میانه آویزانند و نه اینانند و نه از آنانند هر که را خدا گمراه سازد هرگز راه را برای او در نیابی»نه از کفّارند و نه از مؤمنان و نه از مسلمانان،اظهار ایمان کنند و به کفر و تکذیب گرایند،خدا آنها را لعنت کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 421 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«محمد بن فضیل»گوید:به ابی الحسن علیه السّلام نوشتم و از او مسأله ای پرسیدم،در پاسخ نوشت:«راستی منافقان با خدا فریب کاری کنند و او هم با آنها فریب به کار برد و هرگاه به نماز ایستند تنبلی کنند و به مردم خودنمائی کنند و جز اندکی به یاد خدا نباشند در این میانه آویزانند و نه اینانند و نه از آنانند هرکس را خدا گمراه سازد هرگز راه را برای او در نیابی»نه از کفّارند و نه از مؤمنان و نه از مسلمانان،اظهار ایمان کنند و به کفر و تکذیب رو کنند،خدا آنها را لعنت کند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 185 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

یُخٰادِعُونَ اَللّٰهَ

*

أی یظهرون الإیمان و الصلاح و یخفون الکفر و الفساد للنجاة من قتلهم و سبی ذراریهم و نهب أموالهم و دفع ضرر المؤمنین عن أنفسهم

وَ هُوَ خٰادِعُهُمْ

بإدخالهم فی المسلمین ظاهرا و إجراء أحکامهم علیهم و تعذیبهم أشد من تعذیب الکفار، و جعلهم فی الدرک الأسفل من النار و خداعهم مع الله لیس علی ظاهره، لأنه لا یخفی علیه شیء بل المراد إما مخادعة رسوله علی حذف المضاف، أو علی أن معاملة الرسول معاملة الله، و إما صورة صنیعهم مع الله و صورة صنیعه معهم صورة المتخادعین

قٰامُوا کُسٰالیٰ

أی متثاقلین عنها کالمکره علی الفعل

یُرٰاؤُنَ اَلنّٰاسَ

إظهارا لإیمانهم.

وَ لاٰ یَذْکُرُونَ اَللّٰهَ إِلاّٰ قَلِیلاً

لأن المرائی لا یفعل إلا بحضور من یراه و هو أقل أحواله، أو لأن المراد بالذکر الذکر القلبی

مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذٰلِکَ

حال من واو یراؤون مثل و لا یذکرون، أو من واو یذکرون أو منصوب علی الذم و المعنی مرددین بین الإیمان و الکفر، و متحیرین بینهما من ذبذبه ترکه حیران مترددا، و المذبذب المتردد بین أمرین

لاٰ إِلیٰ هٰؤُلاٰءِ وَ لاٰ إِلیٰ هٰؤُلاٰءِ

أی لا منسوبین إلی المؤمنین و لا إلی الکافرین، لعدم الإقرار بالجنان و عدم الإنکار باللسان،

وَ مَنْ یُضْلِلِ اَللّٰهُ

*

بسلب اللطف و التوفیق

فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً

*

إلی الحق و الإیمان، و قیل: لعله لم یذکر المسألة تقیة. و کان السؤال عن حال المأمون لأنه کان من أعداء أهل البیت علیهم السلام، و یظهر التشیع للمصلحة نفاقا فقوله: لیسوا من الکافرین ، المراد هو و أضرابه کذی الرئاستین و مثله.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 171 

*****

ص: 160


1- 1 . «نکلتُه » : قیّدته . والنَّکل : قید الدابّة وحدیدة اللجام ؛ لکونهما مانِعَین . والجمع : الأنکال . ونکَّلتُ به : إذا فعلت به ما یُنکِّل به غیره . واسم ذلک الفعل : نکال . المفردات للراغب ، ص 825 (نکل) .
2- 2 . «البَطْش » : الأخذ بسُرعة ، والأخذ بعُنف وسَطْوة . مجمع البحرین ، ج 4 ، ص 130 (بطش) .
3- 3 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » والوافی ومرآة العقول . وفی المطبوع : «اجتنب » .
4- 4 . الغارات ، ج 1 ، ص 86 ، ذیل الحدیث الطویل ؛ والخصال ، ص 234 ، باب الأربعة ، ذیل الحدیث الطویل 74 ، بسند آخر ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 4 ، ص 226 ، ح 1857؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 341 ، ح 20693 ، ملخّصا ؛ البحار ، ج 72 ، ص 116 ، ح 15 .
5- 5 . فی «بس » : «الحسن » .
6- 6 . ورد الخبر _ مع اختلاف یسیر _ فی الزهد للحسین بن سعید ، عن محمّد بن الفضل . والمتکرّر فی أسناد عدیدة روایة الحسین بن سعید عن محمّد بن الفضیل . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 5 ، ص 484 _ 485 .
7- 7 . النساء (4) : 142 _ 143 .
8- 8 . فی الزهد : «لیسوا من عترة رسول اللّه صلی الله علیه و آله » . وفی تفسیر العیّاشی : «لیسوا من عترة » .
9- 9 . فی «ص » : «الإسلام » .
10- 10 . فی الزهد وتفسیر العیّاشی : «یسرّون الکفر » بدل «یصیرون إلی الکفر» .
11- 11 . الزهد ، ص 135 ، ح 179 ، عن محمّد بن الفضل ، عن أبی الحسن علیه السلام ؛ وتفسیر العیّاشی، ج 1 ، ص 282 ، ح 294 ، عن محمّد بن الفضیل ، عن أبی الحسن الرضا علیه السلام الوافی ، ج 4 ، ص 237 ، ح 1873 .

3- الحدیث

2 / 396

3/2869 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ(1) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ الاْءَصَمِّ، عَنِ الْهَیْثَمِ بْنِ وَاقِدٍ(2) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ:

عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِمَا ، قَالَ: «إِنَّ الْمُنَافِقَ یَنْهی وَ لاَ یَنْتَهِی، وَ یَأْمُرُ بِمَا لاَ یَأْتِی(3)، وَ إِذَا قَامَ إِلَی الصَّلاَةِ اعْتَرَضَ» _ قُلْتُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ، وَ مَا الاِعْتِرَاضُ؟ قَالَ: «الاِلْتِفَاتُ _ وَ إِذَا(4) رَکَعَ رَبَضَ(5)؛ یُمْسِی وَ هَمُّهُ الْعَشَاءُ وَ هُوَ مُفْطِرٌ ،

وَ یُصْبِحُ وَ هَمُّهُ النَّوْمُ وَ لَمْ یَسْهَرْ؛ إِنْ حَدَّثَکَ کَذَبَکَ(6) ، وَ إِنِ ائْتَمَنْتَهُ خَانَکَ ، وَ إِنْ غِبْتَ

ص: 161


1- 1 . هکذا فی «بر ، بف ، جر» . وفی «ب ، ج ، د ، ز ، بس » والمطبوع والوسائل : - «عن معلّی بن محمّد » . والصواب ما أثبتناه ؛ فإنّه مضافا إلی عدم ثبوت روایة الحسین بن محمّد _ بعناوینه المختلفة _ عن محمّد بن جمهور ، فقد توسّط معلّی بن محمّد بین الحسین بن محمّد و بین محمّد بن جمهور فی عددٍ من الأسناد . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 18 ، ص 466 .
2- 2 . لم نجد فی ما تتبّعنا من الأسناد اجتماع الهیثم بن واقد مع محمّد بن سلیمان و ابن مسکان _ ولا مع أحدهما منفردا _ فی غیر سند هذا الخبر . وقد روی عبداللّه بن عبدالرحمن الأصمّ ، عن عبداللّه بن مسکان مباشرة فی کامل الزیارات ، ص 82 ، ح 7 ؛ و ص 134 ، ح 8 ؛ و ص 145 ، ح 5 ؛ و ص 154 ، ح 8 ؛ وعلل الشرائع ، ص 532 ، ح 1 . فلایبعد وقوع خللٍ فی السند. وأمّا احتمال کون الصواب فی «محمّد بن سلیمان » هو «محمّد بن سنان » لکثرة روایته عن ابن مسکان وعدم روایة محمّد بن سلیمان عنه ؛ فإنّه مضافا إلی ما مرّ من روایة الأصمّ عن ابن مسکان مباشرة ، لاتساعده الطبقة ؛ فإنّ الراوی لکتاب الهیثم بن واقد هو محمّد بن سنان ، کما فی رجال النجاشی ، ص 436 ، الرقم 1171 . ثمّ إنّ الخبر أورده الشیخ الحرّ فی الوسائل، ج 15 ، ص 342 ، ح 20694 ، نقلاً من المصنّف وفیه : «الهیثم بن واقد ، عن محمّد بن مسلم ، عن محمّد بن سلیمان ، عن ابن مسکان » ، والظاهر أنّ اجتماع محمّد بن مسلم ومحمّد بن سلیمان فی نقل الوسائل، من باب اجتماع النسخة وبدلها ، فافهم . والحاصل أنّ سندنا هذا بظاهره مختلّ ولم نحصل لحلّه علی جواب واضح .
3- 3 . فی شرح المازندرانی : + «به » .
4- 4 . فی «د ، ص ، بر » : «فإذا» .
5- 5 . فی مرآة العقول ، ج 11 ، ص 171 : «فی المصباح : الرَّبض _ بفتحتین _ والمَربض _ مثال مجلس _ للغنم : مأواها لیلاً . ورَبَضَت الدابّة رَبضا _ من باب ضرب _ ورُبوضا . وهو مثل بروک الإبل . وأقول : هنا إمّا کنایة عن إدلاء رأسه وعدم استواء ظهره ، أو عن أنّه یسقط نفسه علی الأرض قبل أن یرفع رأسه من الرکوع ، کإسقاط الغنم نفسه عند ربوضه » .
6- 1 . فی «ج » : «کذب » .

اغْتَابَکَ ، وَ إِنْ وَعَدَکَ أَخْلَفَکَ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو حمزۀ از حضرت علی بن الحسین علیهما السلام حدیث کند که فرمود: همانا منافق (آن کس است) که (از کاری) نهی کند ولی خود او (از آن کار) دست نمی کشد، و فرمان میدهد بدان چه خود نمیکند، و چون بنماز ایستد اعتراض کند، عرضکردم: ای فرزند رسول خدا اعتراض چیست؟ فرمود: رو براست و چپ گردانیدن، و چون رکوع کند خود را (مانند گوسفند) بزمین اندازد (یعنی بعد از رکوع نایستد و بهمان حال بسجده رود) روزش را شب کند و اندوهی جز خوردن شام ندارد با اینکه روزه هم نبوده است، و چون بامداد کند اندوهی جز خوابیدن ندارد با اینکه شب را بیدار نبوده، اگر برای تو حدیثی گوید دروغ گوید، و اگر نزدش چیزی بامانت گذاری بتو خیانت کند، اگر از او پنهان باشی تو را غیبت کند (و بدگوئی کند) و اگر بتو وعده بدهد وفا نکند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 112 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از ابی حمزه،از علی بن الحسین(علیهما السّلام)،فرمود:منافق غدقن می کند و خود دست نمی کشد و فرمان می دهد بدان چه خودش نمی کند،و هر گاه به نماز ایستد اعتراض کند،گفتم:یا ابن رسول اللّٰه! اعتراض چیست؟فرمود:روی برگردانیدن،و هر گاه به رکوع رود، چون گوسفند خود را به زمین اندازد(یعنی قیام بعد از رکوع را نکند)،چون شب کند همّی جز صرف شام ندارد با اینکه روزه هم نبوده است،و چون بامداد کند همّتش این است که با اینکه شب را بیدار نمانده،اگر به تو حدیثی گوید،دروغ گوید،و اگر به تو چیزی بسپارد به تو خیانت ورزد و اگر از او نهان شوی،تو را بد گوئی کند و اگر به تو وعده ای دهد،تخلّف نماید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 423 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-«ابی حمزه»روایت کرده که علی بن الحسین علیه السّلام،فرمود:منافق آنکس است که از کاری نهی می کند ولی او از آن کار دست نمی کشد و فرمان دهد به آنچه که خود نمی کند و چون به نماز ایستد اعتراض کند عرض کردم:یابن رسول اللّه!اعتراض چیست؟فرمود:روی برگردانیدن،و هرگاه به رکوع رود،چون گوسفند خود را به زمین اندازد(یعنی قیام بعد از رکوع را نکند)،چون شب کند همّی چون صرف شام ندارد با اینکه روزه هم نبوده است،و چون صبح شود همّتش این است که با اینکه شب را بیدار نمانده،اگر به تو حدیثی گوید،دروغ گوید،و اگر به تو چیزی بسپارد به تو خیانت کند و اگر از او نهان شوی به تو بدگوئی کند و اگر به تو وعده ای دهد خلف وعده نماید.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 187 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و قیل: لعل المراد بالمنافق هنا ناقص الإیمان، و هو شبیه بالمنافق الحقیقی لما بینهما من الملائکة فی عدم الإتیان بما ینبغی الإتیان به و إن کان هذا معتقدا للحق کما مر عن یزید الصائغ: هی أدنی منازل الکفر و لیس بکافر، و لا دلالة فیه علی أن من شرط الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر العمل بما یقول، لأن الواجب فی طرف الآمر أمران أحدهما أن یأمر غیره، و الثانی أن یمتثل فی نفسه، و کذا فی طرف النهی و النفاق و العقوبة من جهة المخالفة، و هی أنه لم یمتثل لا للأمر و النهی، و الاعتراض أن یمشی فی عرض الطریق یمینا و شمالا أستعیر هنا للالتفات یمینا و شمالا. و إذا رکع ربض فی المصباح: الربض بفتحتین و المریض مثال مجلس للغنم مأواها لیلا، و ربضت الدابة ربضا من باب ضرب و ربوضا و هو مثل بروک الإبل. و أقول: هنا إما کنایة عن إدلاء رأسه و عدم استواء ظهره، أو عن أنه یسقط نفسه علی الأرض قبل أن یرفع رأسه من الرکوع کإسقاط الغنم نفسه عند ربوضه، و العشاء کسماء طعام العشی، و ظاهره وجوب الوفاء بالوعد و إن أمکن المناقشة فیه.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 172 

*****

4- الحدیث

4/2870. عَنْهُ(2)، عَنِ ابْنِ جُمْهُورٍ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ سَمَاعَةَ، عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ بَحْرٍ رَفَعَهُ مِثْلَ ذلِکَ ، وَ زَادَ فِیهِ:

«إِذَا(3) رَکَعَ رَبَضَ، وَ إِذَا سَجَدَ نَقَرَ(4)، وَ إِذَا جَلَسَ شَغَرَ(5)».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبد الملک بن بحر مانند همین حدیث را بطور مرفوع از آن حضرت حدیث کرده و در آن افزوده است: چون رکوع کند چون گوسفند بزمین افتد، و چون سجده کند نوک بزمین زند (چون کلاغی که دانه از زمین برچیند، یعنی سجده را بسیار کوتاه بجا آورد) و چون بنشیند چون سگی است که بر سر دم نشیند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 112 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از عبد الملک بن بحر که سند حدیث را تا امام رسانیده و این را هم بدان افزوده است:هر گاه رکوع کند،چون گوسفند بخوابد، و هر گاه به سجده رود چون کلاغی نوک به زمین زند(یعنی سجده را بسیار کوتاه بجا آورد)و چون بنشیند،مانند سگی باشد که بر سرِ دُم نشیند (این تعبیر هم ظاهر اشاره به ترک جلسۀ استراحت بعد از سجدتین و تعجیل در انجام نماز است).

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 423 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«عبد الملک بن بحر»که سند حدیث را تا امام رسانیده و این را هم بدان افزوده است:هرگاه رکوع کند،چون گوسفند بخوابد،و هرگاه به سجده رود چون کلاغی نوک به زمین زند(یعنی سجده را بسیار کوتاه بجا آورد)و چون بنشیند،مانند سگی باشد که بر سر دم نشیند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 187 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق. و إذا سجد نقر أی خفف السجود، فی النهایة: فیه أنه نهی عن نقرة الغراب یرید تخفیف السجود و أنه لا یمکث فیه إلا قدر وضع الغراب منقاره فیما یرید أکله و إذا جلس شغر قیل: أی أقعی کإقعاء الکلب، و قیل: أی رفع ساقیه من الأرض، و قعد علی عقبیه من شغر الکلب کمنع رفع أحد رجلیه بال أو لم یبل، و الأظهر عندی أنه إشارة إلی ما یستحبه أکثر المخالفین فی التشهد فإنهم یجلسون علی الورک الأیسر، و یجعلون الرجل الیمنی فوق الیسری، و یقیمون القدم الیمنی بحیث یکون رؤوس الأصابع إلی القبلة، و فی بعض النسخ شفر بالفاء، و قیل: هو من التشفیر بمعنی النقص، فی القاموس: شفر کفرح نقص و الأول أظهر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 172 

*****

5- الحدیث

5/2871. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ سَعِیدِ بْنِ یَسَارٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَثَلُ الْمُنَافِقِ مَثَلُ جِذْعِ النَّخْلِ(7) ، أَرَادَ صَاحِبُهُ(8) أَنْ یَنْتَفِعَ بِهِ فِی بَعْضِ بِنَائِهِ(9)، فَلَمْ یَسْتَقِمْ لَهُ فِی الْمَوْضِعِ الَّذِی أَرَادَ، فَحَوَّلَهُ فِی(10) مَوْضِعٍ آخَرَ، فَلَمْ یَسْتَقِمْ لَهُ(11)، فَکَانَ(12) آخِرُ(13) ذلِکَ أَنْ أَحْرَقَهُ بِالنَّارِ».(14)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: منافق بمانند تنۀ درخت خرما است که صاحب آن بخواهد در قسمتی از ساختمانش از آن بهره مند گردد و در آنجا که خواهد (بواسطۀ کجی) قرار نگیرد، پس بجای دیگرش برد (آنجا نیز) قرار نگیرد، و سرانجامش اینست که آن را به آتش بسوزاند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 113 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از امام صادق(علیه السّلام)که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: منافق به مانند تنۀ درخت خرمائی است که صاحبش خواهد در ساختمانی از آن بهره مند شود و سود برد در آنجا که خواسته استوار و برجا نشده و آن را به جای دیگر برده و آن جا هم استوار و برجا نشده و سرانجامش این شده که آن را در آتش سوخته(و زیر دیک مصرف کرده است).

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 423 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

منافق به مانند تنه درخت خرمائی است که صاحبش خواهد در قسمتی از ساختمانش از آن بهره مند شود و سود برد در آنجا که خواسته قرار نگیرد پس به جای دیگرش برد آنجا نیز قرار نگیرد و سرانجامش این است که آن را به آتش بسوزاند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 187 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق. و هو تشبیه حسن للمنافق و إنه لعدم استقامته لا یصلح لشیء إلا للإحراق

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 172 

*****

ص: 162


1- 2 . الأمالی للصدوق ، ص 493 ، المجلس 74 ، ذیل ح 12 ، بسنده عن أبی حمزة الثمالی . تحف العقول ، ص 280 ، عن علیّ بن الحسین علیهماالسلام ، إلی قوله : «وهمّه النوم ولم یسهر » مع زیادة فی آخره ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 4 ، ص 238 ، ح 1874؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 342 ، ح 20694 .
2- 3 . الضمیر راجع إلی معلّی بن محمّد المذکور فی السند السابق .
3- 4 . فی الوسائل : «وإذا » . وفی شرح المازندرانی : «قوله : وزاد فیه : إذا رکع ربض ؛ لیس هذا من الزیادة و إنّما ذکره تمهیدا لبیان الزیادة والارتباط » .
4- 5 . یرید تخفیف السجود وأنّه لا یمکث فیه إلاّ قدرَ وضع الطائر منقاره فیما یرید أکله . النهایة ، ج 5 ، ص 104 (نقر) .
5- 6 . فی مرآة العقول : «فی بعض النسخ : شفر ، بالفاء . وقیل : هو من التشفیر بمعنی النقص . فی القاموس : شفر کفرح : نقص . والأوّل أظهر » . وقوله : «شغر » ، أی رفع رِجْلیه ، فلا یجلس مطمئنّا . مجمع البحرین ، ج 3 ، ص 351 (شغر).
6- 7 . الوافی ، ج 4 ، ص 238 ، ح 1875؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 343 ، ح 20695 .
7- 8 . فی «ب ، ج ، ص ، بس » : - «النخل » . وفی «ز » : «النخلة» .
8- 9 . فی شرح المازندرانی : - «صاحبه » .
9- 10 . فی «بس » : «بنیانه » .
10- 11 . فی «ص » : «إلی » ، وهو الأنسب.
11- 12 . فی «ج ، د ، ص ، بس ، بف » : - «له » .
12- 13 . فی «بر » : «وکان » .
13- 14 . یجوز نصب «آخر » علی الخبریّة.
14- 15 . الوافی ، ج 4 ، ص 239 ، ح 1878 .

6- الحدیث

6/2872 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ، عَنْ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَا زَادَ خُشُوعُ الْجَسَدِ عَلی مَا فِی الْقَلْبِ، فَهُوَ عِنْدَنَا(1) نِفَاقٌ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت (صلّی الله علیه و آله) فرمود: آنچه از خشوع بدن بر آنچه در دل است بچربد آن در نزد ما نفاق است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 113 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-فرمود(علیه السّلام):رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است: هر آن اندازه که خشوع تن و اندام بدن از آنچه در دل است بیشتر باشد نزد ما نفاق محسوب گردد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 425 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-و نیز رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:

هر آن اندازه که خشوع تن و اندام بدن از آنچه در دل است بیشتر باشد نزد ما نفاق محسوب گردد.

توضیح:مجلسی فرماید این حدیث دلالت دارد که هرگاه خشوع تن بیش از خشوع قلب باشد نشانگر ریا و نفاق است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 189 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و کلمة ما شرطیة زمانیة، نحو:

فَمَا اِسْتَقٰامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ

و لذا لم یحتج إلی العائد، و یدل علی أن زیادة خشوع البدن علی خشوع القلب من الریاء، و هو من النفاق، و فی قوله: عندنا إیماء إلی أنه لیس بنفاق حقیقی بل هو خصلة مذمومة شبیهة بالنفاق.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 173 

*****

(169) باب الشرک

اشاره

2 / 397

1- الحدیث

1/2873 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ یُونُسَ، عَنْ بُرَیْدٍ الْعِجْلِیِّ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ أَدْنی مَا یَکُونُ الْعَبْدُ بِهِ(3) مُشْرِکاً، قَالَ(4): فَقَالَ: «مَنْ قَالَ لِلنَّوَاةِ: إِنَّهَا حَصَاةٌ، وَ لِلْحَصَاةِ: إِنَّهَا(5) نَوَاةٌ ثُمَّ دَانَ بِهِ(6)».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

برید عجلی گوید: از حضرت باقر علیهم السلام پرسیدم: از کمترین چیزی که بنده بدان مشرک گردد؟ گوید: فرمود: هر که بهسته ای بگوید: سنگریزه، و بسنگریزۀ، بگوید: هسته، و بآن متدین گردد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 113 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از برید عجلی،گوید:از امام باقر(علیه السّلام)پرسیدم از کمترین چیزی که بنده بدان مشرک گردد؟فرمود: هر که به هسته ای گوید:سنگریزه،و یا به سنگریزه ای گوید:هسته است و سپس بدان متدین گردد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 425 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«برید عجلی»گوید:از امام باقر علیه السّلام پرسیدم از کمترین چیزی که بنده بدان مشرک گردد؟فرمود:هرکس به هسته ای گوید:سنگریزه،و یا به سنگ ریزه ای گوید:هسته است سپس به آن معتقد شود.

توضیح:مرحوم فیض فرماید:یعنی به قلب خود به آن معتقد شود و آن را دین خود قرار دهد و علت شرک آن به این جهت است که به پیروی از هوای نفس بینجامد و صاحب آن هرچند خدا را عبادت کند ولی مطیع هوای نفس است و برای خدا شریک قرار داده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 189 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و یظهر من أخبار الباب أن للشرک معانی و منازل کالتوحید الذی یقابله من قال للنواة إنها حصاة قال الشیخ البهائی: لعل مراده علیه السلام من اعتقد شیئا من الدین و لم یکن کذلک فی الواقع فهو أدنی الشرک، و لو کان مثل اعتقاد أن النواة حصاة و أن الحصاة نواة، ثم دان به، انتهی. و المضاف هنا مقدر أی حال من قال، و الواو فی قوله و للحصاة بمعنی أو، و قوله: ثم دان به ، إشارة إلی أنه إنما یکون شرکا إذا دان به أی عبد الله و اعتقد أو أظهر أنه من عند الله، بخلاف ما إذا قال زید ابن عمرو و لم یکن کذلک، لکن لم ینسبه إلی الله، و یمکن أن یقال فی التشبیه بالنواة و الحصاة إشعار بأنه إنما یکون شرکا إذا کان من ضروریات الدین فإن کون الحصاة حصاة و النواة نواة ضروری یعرفه کل أحد، لکن سائر أخبار الباب یدل علی ما هو أعم من ذلک فکل من ابتدع شیئا فی الدین فهو مشرک، لأنه افتری علی الله و أشرک به حیث اتبع فی ذلک الشیطان أو سائر الطواغیت، أو النفس و الهوی، و هذا هو الشرک بالمعنی الأعم. و قیل: دان به یعنی اعتقده بقلبه و جعله دینا، و الوجه فی کونه شرکا أنه یرجع إلی متابعة الهوی أو تقلید من یهوی فصاحبه و إن عبد الله و أطاعه فقد أطاع هواه، أو من یهواه مع الله و أشرکه معه انتهی و یرجع إلی ما ذکرنا.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 173 

*****

2- الحدیث

2/2874 . عَنْهُ(8)، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُسْکَانَ، عَنْ أَبِی الْعَبَّاسِ، قَالَ:

ص: 163


1- 1 . فی الجعفریّات : «خشوع » بدل «عندنا» .
2- 2 . الجعفریّات ، ص 163 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهماالسلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله الوافی ، ج 4 ، ص 239 ، ح 1876؛ الوسائل ، ج 1 ، ص 66 ، ح 144.
3- 3 . فی «ز ، ص ، بر » : «به العبد » .
4- 4 . فی الوافی : - «قال » .
5- 5 . فی «بر ، بف » : «هی » .
6- 6 . فی مرآة العقول ، ج 11 ، ص 174 : «قال الشیخ البهائی : لعلّ مراده علیه السلام : من اعتقد شیئا من الدین ولم یکن کذلک فی الواقع ، فهو أدنی الشرک ، ولو کان مثل اعتقاد أنّ النواة حصاة وأنّ الحصاة نواة ، ثمّ دان به» . ولم نعثر علیه فی کتب الشیخ .
7- 7 . معانی الأخبار ، ص 393 ، ح 44 ، بسنده عن برید العجلی ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر و زیادة فی آخره . عیون أخبار الرضا علیه السلام ، ج 1 ، ص 303 ، ذیل ح 63 ، بسند آخر عن الرضا علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 4 ، ص 199 ، ح 1815 .
8- 1 . الضمیر راجع إلی یونس المذکور فی السند السابق ؛ فقد توسّط یونس _ وهو ابن عبدالرحمن _ بین محمّد بن عیسی و بین [عبداللّه] بن مسکان فی عددٍ من الأسناد . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 20 ، ص 293 _ 294 ؛ وص 305 _ 306 و ص 325.

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ أَدْنی مَا یَکُونُ بِهِ الاْءِنْسَانُ(1) مُشْرِکاً، قَالَ(2): فَقَالَ : «مَنِ ابْتَدَعَ رَأْیاً، فَأَحَبَّ عَلَیْهِ(3)، أَوْ أَبْغَضَ(4) عَلَیْهِ(5)» .(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو العباس گوید: از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم: از کمترین چیزی که انسان بدان مشرک شود؟ گوید: فرمود: هر که رأیی را بدعت گذارد چه بواسطه آن محبوب گردد. و چه بدان واسطه مبغوض شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 113 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از ابی العباس،گوید:از امام صادق(علیه السّلام)پرسیدم از کمترین چیزی که انسان بدان مشرک گردد؟فرمود: هر که رأی را بدعت گذارد چه به واسطۀ آن محبوب گردد و چه به واسطۀ آن مبغوض شود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 425 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«ابی العباس»گوید:از امام صادق علیه السّلام پرسیدم از کمترین چیزی که انسان بدان مشرک گردد؟فرمود:هرکس رأی را بدعت گذارد چه به واسطۀ آن محبوب گردد و چه مبغوض شود.(مرحوم مجلسی فرماید:چون بدعت گزار فتوا و نظری بدون دلیل شرعی داده و خود را در قانونگذاری با خداوند شریک ساخته است).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 189 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و الرأی المبتدع ما لیس له مستند شرعی، و صاحبه مشرک لأنه اتخذ مع الرب عز و جل ربا آخر، و هو نفسه و هواه، أو غیرهما کما مر و إن لم یشعر به، سواء کان ذلک الرأی متعلقا بالأصول أم بالفروع فأحب علیه أی من تابعه فیه و أبغض علیه أی من خالفه، و أما الذی أخطأ فی فهم الکتاب و السنة و بذل الجهد فی ذلک و لم یقصر فیه و کان أهلا لذلک فالظاهر أنه لیس بداخل فیه.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 174 

*****

3- الحدیث

3/2875. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ یَحْیَی بْنِ الْمُبَارَکِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جَبَلَةَ، عَنْ سَمَاعَةَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ(7) إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «وَ ما یُوءْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ»(8) قَالَ: «یُطِیعُ الشَّیْطَانَ مِنْ حَیْثُ لاَ یَعْلَمُ، فَیُشْرِکُ(9)».(10)

ه ایشانند مشرکان»(سورۀ یوسف آیۀ 106) فرمود: شیطان را ندانسته پیروی کند پس مشرک گردد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 114 " type="ref" class="ref">[ترجمه مصطفوی]

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امام صادق(علیه السّلام)که در تفسیر قول خدا عز و جل(106 سوره یوسف):«و ایمان ندارند به خدا بیشتر آنان جز اینکه هم آنها مشرک باشند»فرمود: شیطان را ندانسته فرمان برد و مشرک گردد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 425 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام در تفسیر قول خدای عز و جل:«و بیشتر آنان به خدا ایمان ندارند جز آنکه آنها از مشرکانند(یوسف/106)»فرمود:ندانسته از شیطان فرمان برد و مشرک گردد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 189 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

وَ مٰا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ

قال فی المجمع: اختلف فی معناه علی أقوال: أحدها أنهم مشرکو قریش کانوا یقرون بالله خالقا و محییا و ممیتا و یعبدون الأصنام و یدعونها آلهة مع أنهم کانوا یقولون الله ربنا و إلهنا یرزقنا فکانوا مشرکین بذلک عن ابن عباس و الجبائی، و ثانیها: أنها نزلت فی مشرکی العرب إذا سئلوا من خلق السماوات و الأرض و ینزل القطر؟ قالوا: الله، ثم هم یشرکون و کانوا یقولون فی تلبیتهم لبیک لا شریک لک إلا شریک هو لک تملکه و ما ملک، عن الضحاک، و ثالثها: أنهم أهل الکتاب آمنوا بالله و الیوم الآخر و التوراة و الإنجیل ثم أشرکوا بإنکار القرآن و إنکار نبوة نبینا عن الحسن، و هذا القول مع ما تقدمه رواه دارم بن قبیصة عن الرضا عن جده أبی عبد الله علیهما السلام و رابعها: أنهم المنافقون یظهرون الإیمان و یشرکون فی السر عن البلخی، و خامسها: أنهم المشبهة آمنوا فی الجملة و أشرکوا فی التفصیل عن ابن عباس أیضا، و سادسها: أن المراد بالإشراک شرک الطاعة لا شرک العبادة أطاعوا الشیطان فی المعاصی التی یرتکبونها مما أوجب الله علیها النار فأشرکوا بالله فی طاعته و لم یشرکوا بالله فی عبادته فیعبدون معه غیره عن أبی جعفر علیه السلام. و روی عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال: قول الرجل لو لا فلان لضاع عیالی، جعل لله شریکا فی ملکه یرزقه و یدفع عنه، فقیل له: لو قال: لو لا أن من الله علی بفلان لهلک؟ قال: لا بأس بهذا. و فی روایة زرارة و محمد بن مسلم و حمران عنهما علیهما السلام أنه شرک النعم. و روی محمد بن الفضیل عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال: إنه شرک لا یبلغ به الکفر، انتهی. و أقول: روی علی بن إبراهیم و العیاشی عن الباقر علیه السلام: هی المعاصی التی یرتکبون فهی شرک طاعة أطاعها فیها الشیطان فأشرکوا بالله فی الطاعة لغیره و لیس بإشراک عبادة أن یعبدوا غیر الله، و روی العیاشی عن الباقر علیه السلام هو قول الرجل لا و حیاتک، و فی التوحید عن الصادق علیه السلام قال: هم الذین یلحدون فی أسمائه بغیر علم فیضعونها غیر مواضعها، و أما هذا الخبر فلعل المراد به أنه یطیع الشیطان و یتوهم أنه یطیع الله کاتباع البدع و الاستبداد بالآراء فی الأمور الشرعیة و سوء الفهم لها و نحو ذلک إذا لم یتعمد المعصیة فإن ذلک کله إطاعة للشیطان من حیث لا یعلم و هو شرک طاعة لیس بشرک عبادة لأنه تعالی نسبهم إلی الإیمان، و لذا قیدناه بعدم التعمد فإنه مع التعمد کفر و خروج عن الإیمان و شرک عبادة، و قد یقال من حیث لا یعلم متعلق بقوله فیشرک و هو بعید لفظا و إن کان قریبا معنی.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 176 

*****

4- الحدیث

4/2876. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ یُونُسَ، عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ، عَنْ ضُرَیْسٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «وَ ما یُوءْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَ هُمْ

مُشْرِکُونَ» قَالَ: «شِرْکُ طَاعَةٍ، وَ(11) لَیْسَ شِرْکَ(12) عِبَادَةٍ».

وَ عَنْ(13) قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللّهَ عَلی حَرْفٍ»(14) قَالَ: «إِنَّ الاْیَةَ

ص: 164


1- 2 . فی «ص » والوافی : «العبد» .
2- 3 . فی الوافی : - «قال » .
3- 4 . فی حاشیة «ص » : «إلیه » .
4- 5 . فی مرآة العقول : «وأبغض» . ثمّ قال : «أی من خالفه» .
5- 6 . فی «د ، ص ، بس ، بف » وتفسیر العیّاشی : - «علیه » .
6- 7 . تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 246 ، ح 150 ، عن أبی العبّاس الوافی ، ج 4 ، ص 200 ، ح 1816 .
7- 8 . فی السند تحویل بعطف «إسحاق بن عمّار » علی «سماعة ، عن أبی بصیر » ، عَطْفَ طبقة علی طبقتین ؛ فقد تکرّرت روایة یحیی بن المبارک ، عن عبداللّه بن جبلة ، عن إسحاق بن عمّار فی الأسناد . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 9 ، ص 434 _ 435 .
8- 9 . یوسف (12): 106.
9- 10 . فی الوافی : «وذلک مثل اتباع البدع والاستبداد بالرأی فی الاُمور الشرعیّة وسوء الفهم لها ونحوذلک إذا لم یتعمّد المعصیة ، فإنّ ذلک کلّه إطاعة للشیطان من حیث لایعلم ، وهو شرک طاعة ، لیس بشرک عبادة ؛ لأنّه تعالی نسبهم إلی الإیمان ؛ ولهذا قیّدناه بعدم التعمّد ، فإنّه مع التعمّد کفر و خروج عن الإیمان وشرک عبادة . وبهذا یحصل التوفیق بین أخبار هذا الباب المختلف ظواهرها» .
10- 11 . الوافی ، ج 4 ، ص 193 ، ح 1803 .
11- 1 . فی «بس » : - «و» .
12- 2 . فی «بر ، بف » وحاشیة «د » والوافی : «بشرک » .
13- 3 . فی «ز » : «فی » .
14- 4 . الحجّ (22) : 11 . وفی «د » والوافی : + «الآیة » .

تنْزِلُ(1) فِی الرَّجُلِ، ثُمَّ تَکُونُ(2) فِی أَتْبَاعِهِ».

2 / 398

ثُمَّ(3) قُلْتُ: کُلُّ مَنْ نَصَبَ دُونَکُمْ شَیْئاً، فَهُوَ مِمَّنْ یَعْبُدُ اللّهَ عَلی حَرْفٍ؟

فَقَالَ: «نَعَمْ، وَ قَدْ یَکُونُ مَحْضاً(4)» .(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ضریس از آن حضرت علیه السّلام حدیث کند که در گفتار خدای عز و جل (در همین آیه) فرمود: شرک در طاعت است نه شرک در عبادت، و از گفتار خدای عز و جل «و برخی از مردمند که خدا را بر حرف پرستش کنند»(سورۀ حج آیۀ 11 پرسیدم؟) فرمود: آیه در بارۀ مردی نازل شده و سپس در بارۀ پیروان او هم باشد، پس من عرضکردم: هر که در برابر شما چیزی برپا دارد او از کسانی است که خدا را بر حرف پرستیده؟ فرمود: آری و گاهی مشرک محض باشد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 114 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از ضریس،از امام صادق(علیه السّلام)در قول خدا عز و جل: «ایمان نیاورد بیشتر آنان به خدا جز اینکه هم آنها مشرک باشند»فرمود: شرک در اطاعت است نه شرک در عبادت،و از قول خدا عزّ و جلّ (11 سوره حج):«و برخی مردمند که خدا بر حرف می پرستند»(پرسش شد)و فرمود:راستی آیه ای در بارۀ مردی نازل شود و سپس در بارۀ پیروان او هم باشد،سپس من گفتم:هر که در برابر شما چیزی بر پا دارد،او از کسانی است که خدا بر حرف می پرستد؟در پاسخ فرمود:آری،و بسا که شرک محض باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 427 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«ضریس»از امام صادق علیه السّلام در قول خدای عز و جل:«بیشتر آنان به خدا ایمان نیاورند جز اینکه آنها مشرک باشند»فرمود:مراد از شرک در طاعت است نه در عبادت و از قول خدای عز و جل سؤال شد فرمود:«و برخی مردمند که خدا را به حرف پرستند(حج/11)»به راستی آیه ای دربارۀ مردی نازل شود و سپس دربارۀ پیروان او هم باشد،سپس عرض کردم:هرکس در برابر شما چیزی برپا دارد،او از کسانی است که خدا را به حرف می پرستد؟در پاسخ فرمود:آری،و بسا که شرک محض باشد.

توضیح:مرحوم مجلسی فرماید:مراد از شرک در اینجا شرک در طاعت غیر خداست نه شرک در عبادت زیرا هرکس غیرخدا را فرمان برد شیطان است زیرا پیروی از هوای نفس است گرچه دیگری را سجده نکرده باشد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 191 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. شرک طاعة أی المراد بالشرک شرک طاعة لغیر الله لا شرک عبادة له فمن أطاع غیر الله سواء کان شیطانا أو نفسا أمارة بالسوء أو إنسانا ضالا مضلا فقد أشرک بالله غیره و إن لم یسجد له.

وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یَعْبُدُ اَللّٰهَ عَلیٰ حَرْفٍ

قال الطبرسی: أی علی ضعف من العبادة کضعف القائم علی حرف أی علی طرف جبل و نحوه عن علی بن عیسی، قال: و ذلک من اضطرابه فی طریق العلم إذا لم یتمکن من الدلائل المؤدیة إلی الحق فینقاد لأدنی شبهة لا یمکنه حلها، و قیل: علی حرف: علی شک عن مجاهد، و قیل: معناه أن یعبد الله بلسانه دون قلبه عن الحسن، قال: الدین حرفان أحدهما اللسان و الثانی القلب، فمن اعترف بلسانه و لم یساعده قلبه فهو علی حرف، و قال البیضاوی: أی علی طرف من الدین لا ثبات له فیه کالذی یکون علی طرف الجیش فإن أحس بظفر قر و إلا فر، روی أنها نزلت فی أعاریب قدموا إلی المدینة فکان أحدهم إذا صح بدنه و نتجت فرسه مهرا سویا و ولدت امرأته غلاما سویا و کثر ماله و ماشیته قال ما أصبت منذ دخلت فی دینی هذا إلا خیرا و اطمأن، و إن کان الأمر بخلافه قال: ما أصبت إلا شرا و انقلب، انتهی. ثم یکون فی أتباعه أی نزلت الآیة فی قوم شکوا فی النبی صلی الله علیه و آله و سلم و ما جاء به من الولایة و غیرها ثم جرت فیمن تبعهم علی ذلک بعدهم کالمستضعفین من المخالفین و الجهال الذین یتبعونهم بغیر علم، أو نزلت فی الذین شکوا فی النبی صلی الله علیه و آله و سلم ثم جرت فی الذین شکوا فی الإمام و قد یکون محضا أی مشرکا محضا کعلماء المخالفین و المتعصبین منهم حیث ترکوا الحق، مع وضوح البرهان عنادا. و الحاصل أنه سأل السائل عن المخالفین أ هم من أهل هذه الآیة؟ فقال علیه السلام: بعضهم من أهل هذه الآیة، و بعضهم مشرک محض، و یحتمل أن یکون تتمة کلامه سابقا أی و قد یکون فی الرجل محضا و لا یکون فی أتباعه، و فی بعض النسخ و قد یکون مختصا فهو صریح فی المعنی الأخیر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 177 

*****

5- الحدیث

5/2877. یُونُسُ(6)، عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ، عَنْ حَسَّانَ الْجَمَّالِ، عَنْ عَمِیرَةَ(7):

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ(8): «أُمِرَ النَّاسُ بِمَعْرِفَتِنَا وَ الرَّدِّ إِلَیْنَا وَ التَّسْلِیمِ لَنَا» ثُمَّ قَالَ: «وَ إِنْ صَامُوا وَ صَلَّوْا وَ شَهِدُوا أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ، وَ جَعَلُوا فِی أَنْفُسِهِمْ أَنْ لاَ یَرُدُّوا إِلَیْنَا، کَانُوا بِذلِکَ مُشْرِکِینَ(9)».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عمیره گوید: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که میفرمود: مردم بشناسائی ما و مراجعۀ بما و تسلیم شدن برای ما مأمورند، سپس فرمود: و اگر چه روزه بگیرند و نماز گزارند و گواهی دهند که معبودی جز خدای یگانه نیست؛ ولی پیش خود بنا گذارند که بما مراجعه نکنند بهمان سبب مشرک گردند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 114 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از عمیره،گوید:از امام صادق(علیه السّلام)شنیدم می فرمود: مردم مأمورند ما را بشناسند و به ما مراجعه کنند و تسلیم به ما باشند،سپس فرمود:و اگر چه روزه دارند و نماز گزارند و شهادت دهند که جز خدا معبود شایسته ای نیست و در دل گیرند که به ما مراجعه نکنند،بدین سبب مشرک باشند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 427 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-«عمیره»گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرمود:

مردم مأمورند ما را بشناسند و به ما مراجعه کنند و تسلیم ما باشند،سپس فرمود:و اگرچه روزه دارند و نماز گزارند و شهادت دهند که جز خدا معبود شایسته ای نیست ولی تصمیم دارند که به ما مراجعه نکنند،بدین سبب مشرک می باشند.

توضیح:زیرا در صورت عدم مراجعه به معصومین و گرفتن احکام الهی از آنها،ناگزیر به بدعت می شوند و از طرف خود حکم می آورند که خود سبب شرک و قانونگذاری است که خدا فرماید:«همانا حکم و قانونگذاری مخصوص خداوند است».

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 191 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و یدل علی أن المخالفین مشرکون.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 177 

*****

6- الحدیث

6/2878. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ یَحْیَی الْکَاهِلِیِّ(11)، قَالَ:

ص: 165


1- 5 . فی «ج ، بر » : «ینزل » .
2- 6 . فی «ج ، ص» ومرآة العقول : «یکون » .
3- 7 . فی الوسائل : «قال » بدل «ثمّ » .
4- 8 . فی حاشیة «ج » : «نزولها مختصّا برجل » بدل «محضا » . وفی الوافی : «مختصّا ، یعنی إنّ الآیة قد یکون نزولها مختصّا برجل ویکون حکمها عامّا لکلّ من فعل ما فعله ذلک الرجل ، وقد یکون حکمها أیضا مختصّا بمن نزلت فیه . وربّما یوجد فی النسخ : محضا ... فإمّا أن یکون المراد بالمحوضة الاختصاص ، أو هو غلط من النسّاخ » . وقال فی مرآة العقول ، ج 11 ، ص 177 : «وقد یکون محضا ، أی مشرکا محضا ... ویحتمل أن یکون تتمّة کلامه سابقا ، أی وقد یکون فی الرجل محضا ولایکون فی أتباعه . وفی بعض النسخ : و قد یکون مختصّا ، فهو صریح فی المعنی الأخیر » . و«المَحْض » : الخالص الذی لم یخالطه غیره . المصباح المنیر، ص 565 (محض) .
5- 9 . الوافی ، ج 4 ، ص 193 ، ح 1804؛ الوسائل ، ج 27 ، ص 126 ، ح 33388 .
6- 10 . السند معلّق علی سابقه . ویروی عن یونس ، علیّ بن إبراهیم ، عن محمّد بن عیسی.
7- 11 . فی «بس » : «عمیر».
8- 12 . فی الوسائل : - «سمعته یقول » .
9- 13 . فی «ز » : «من المشرکین » .
10- 14 . بصائر الدرجات ، ص 525 ، ح 32 ، بسند آخر ، إلی قوله : «والتسلیم لنا» مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 4 ، ص 194 ، ح 1805؛ الوسائل ، ج 27 ، ص 68 ، ح 33221 .
11- 1 . تقدّم الخبر فی الکافی ، ح 1019 ، بسند آخر عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر ، عن حمّاد بن عثمان ، عن عبداللّه الکاهلی . واستظهرنا هناک زیادة «عن حمّاد بن عثمان» فی السند ؛ فلاحظ .

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «لَوْ أَنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، وَ أَقَامُوا الصَّلاَةَ، وَ آتَوُا الزَّکَاةَ، وَ حَجُّوا الْبَیْتَ، وَ صَامُوا شَهْرَ رَمَضَانَ، ثُمَّ قَالُوا لِشَیْءٍ صَنَعَهُ اللّهُ أَوْ صَنَعَهُ النَّبِیُّ(1) صلی الله علیه و آله أَلاَّ صَنَعَ خِلاَفَ(2) الَّذِی صَنَعَ، أَوْ وَجَدُوا ذلِکَ فِی قُلُوبِهِمْ، لَکَانُوا بِذلِکَ مُشْرِکِینَ» .

ثُمَّ تَلاَ هذِهِ الاْآیَةَ: «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُوءْمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً»(3)، ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «فَعَلَیْکُمْ بِالتَّسْلِیمِ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبد اللّٰه بن یحیی کاهلی گوید: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: اگر چنانچه مردمی خدای یگانه و بی شریک را پرستش کنند، و نماز را برپا دارند، و زکاة را بدهند، و حج خانۀ خدا را بجا آورند، و ماه رمضان را روزه دارند، سپس بچیزی که خدا کرده یا پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) ساخته اعتراض کنند و بگویند: که چرا بر خلاف آن نساخته؟ یا در دل خود چنین اعتراضی کنند (گر چه بزبان نیاورند) بهمین اعتراض مشرک شوند، سپس این آیه را تلاوت فرمود:«نه چنین است بپروردگار تو سوگند ایمان نیاورند تا بداوری بگزینند تو را در آنچه سر زده است بین ایشان و سپس نیابند در دلهای خویش چاره ای از آنچه تو قضاوت کرده ای و تسلیم شوند تسلیم تسلیم شدنی»(سورۀ نساء آیۀ 65) سپس حضرت صادق علیه السّلام فرمود: بر شما است که تسلیم باشید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 115 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از عبد اللّٰه بن یحیی کاهلی،گوید:امام صادق(علیه السّلام) فرمود:اگر چنانچه مردمی خدای یگانه و بی شریک را بپرستند و نماز را بر پا دارند و زکاة را بپردازند و خانۀ خدا را حج کنند و ماه رمضان را روزه دارند و سپس بدان چیزی که خدا ساخته و پیغمبر ساخته اعتراض کنند و بگویند:چرا بر خلاف آن نساخته اید؟یا در دل خود چنین تصوّری بکنند(گرچه به زبان نیاورند)،به همین اعتراض خود،مشرک گردند،سپس این آیه را خواند(64 سوره نساء): «نه،نه سوگند به پروردگارت مؤمن نباشند تا تو را در اختلاف و نزاعی که میان آنها است حَکَم و قاضی سازند و سپس در دل خود از آنچه قضاوت کنی و حکم بدهی حرجی و ضیقی و اعتراضی در نیابند و به خوبی تسلیم باشند و بپذیرند»سپس امام صادق(علیه السّلام)فرمود:بر شما لازم است که تسلیم باشید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 427 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-«عبد اللّه بن یحیی کاهلی»گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:

اگر چنانچه مردمی خدای یگانه و بی شریک را بپرستند و نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند و حج خانۀ خدا را به جا آورند و ماه رمضان را روزه گیرند و سپس بدان چیزی که خدا و پیامبر ساخته اعتراض کنند و بگویند:چرا برخلاف آن نساخته اید؟یا در دل خود چنین تصوّری نمایند(گرچه به زبان نیاورند)،مشرک گردند،سپس این آیه را خواند: «نه چنین است به پروردگار تو سوگند که آن ها ایمان نیاورند تا تو را به داوری در آن چه از آنها سرزده برگزینند سپس در دل های خویش چاره ای از آنچه که تو داوری کرده ای نیابند و تسلیم شوند تسلیم شدنی(نساء/64)» سپس امام صادق علیه السّلام فرمود:بر شما لازم است که تسلیم باشید.

توضیح:مرحوم مجلسی فرماید:این حدیث بر این دلالت دارد که نارضایتی از کار خداوند و عدم تسلیم به سخنان معصومین شرک است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 191 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن، و یدل علی أن عدم الرضا بما صنعه الله و ترک التسلیم لما ورد عنهم علیهم السلام شرک، و قد مضی فی باب التسلیم أن الخطاب فی هذه الآیة إلی أمیر المؤمنین علیه السلام و ألا بالفتح و التشدید حرف تحضیض، قال النحاة: دخوله علی المستقبل حث علی الفعل و طلب له، و علی الماضی توبیخ علی ترک الفعل نحو: أ لا تنزل عندنا، و أ لا نزلت.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 178 

*****

7- الحدیث

7/2879 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ یَحْیی، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُسْکَانَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ(5): «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ

دُونِ اللّهِ»(6)فَقَالَ: «أَمَا وَ اللّهِ ، مَا دَعَوْهُمْ إِلی عِبَادَةِ أَنْفُسِهِمْ(7)، وَ لَوْ دَعَوْهُمْ إِلی عِبَادَةِ أَنْفُسِهِمْ لَمَا(8) أَجَابُوهُمْ(9)، وَ لکِنْ أَحَلُّوا لَهُمْ حَرَاماً، وَ حَرَّمُوا عَلَیْهِمْ حَلاَلاً، فَعَبَدُوهُمْ(10) مِنْ

ص: 166


1- 2 . فی «بر » : «رسول اللّه » .
2- 3 . فی «بر» والوافی : «بخلاف » .
3- 4 . النساء (4): 65 .
4- 5 . الکافی ، کتاب الحجّة ، باب التسلیم وفضل المسلمین ، ح 1019 ، عن عدّة من أصحابنا ، عن أحمد بن محمّد البرقی ، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر ، عن حمّاد عن عثمان ، عن عبداللّه الکاهلی ؛ المحاسن ، ص 271 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح 365 ، عن أبیه ، عن صفوان بن یحیی وأحمد بن محمّد بن أبی نصر ، عن حمّاد بن عثمان ، عن عبداللّه الکاهلی ؛ بصائر الدرجات ، ص 520 ، ح 3 ، بسنده عن الکاهلی . تفسیر العیّاشی، ج 1 ، ص 255 ، ح 184 ، عن عبداللّه بن یحیی الکاهلی ، وفیهما مع اختلاف یسیر . راجع : بصائر الدرجات ، ص 521 ، ح 8 الوافی، ج 4 ، ص 195 ، ح 1806.
5- 6 . وفی الکافی ، ح 158 : «عن أبی عبداللّه علیه السلام ، قال : قلت له » بدل «قال : سألت أباعبداللّه علیه السلام ، عن قول اللّه عزّ وجلّ» .
6- 1 . التوبة (9)
7- 2 . فی الکافی ، ح 158 : - «إلی عبادة أنفسهم » .
8- 3 . فی «ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » والکافی ، ح 158 والمحاسن وتفسیر العیّاشی : «ما » .
9- 4 . فی «ب » وحاشیة «بر » : «أجابوا» .
10- 5 . فی «ج » : «عبدوهم » . وفی تفسیر العیّاشی : «فکانوا یعبدونهم » بدل «فعبدوهم » .

حَیْثُ لاَ یَشْعُرُونَ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو بصیر گوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم: از گفتار خدای عز و جل:«کشیشان و دیرنشینان خود را خدایانی در برابر خدا گرفتند»(سورۀ توبه آیۀ 31) فرمود: هر آینه بخدا سوگند آنها ایشان را بپرستش خودشان نخواندند، و اگر بپرستش خود خوانده بودند ایشان نمیپذیرفتند ولی حرامی را بر ایشان حلال کردند، و حلالی را بر ایشان حرام کردند، پس آنها را ندانسته از همین راه پرستش کردند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 115 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از ابی بصیر،گوید:از امام صادق(علیه السّلام)پرسیدم از قول خدا عز و جل(32 سوره توبه):«دانشمندان و عابدان خود را در برابر خدا ارباب و پروردگار خود گرفتند»در پاسخ فرمود: هلا به خدا این دانشمندان و عبّاد آنها را به پرستش خودشان دعوت نکردند و اگر هم دعوت می کردند آنها نمی پذیرفتند ولی به نظر خودشان حرام خدا را برای آنها حلال کردند و حلال خدا را برای آنان حرام کردند و آنان را ندانسته و نفهمیده از این راه اطاعت و پرستش کردند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 429 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-ابی بصیر،گوید:از امام صادق علیه السّلام پرسیدم از قول خدای عز و جل: «دانشمندان و عابدان خود را در برابر خدا ارباب و پروردگار خود گرفتند(توبه/32)»در پاسخ فرمود:

همانا به خدا سوگند که این دانشمندان و عبّاد،آنها را به پرستش خودشان دعوت نکردند و اگر هم دعوت می کردند آنها نمی پذیرفتند ولی به نظر خودشان حرام خدا را برای آنها حلال و حلال خدا را برای آنان حرام کردند و آنان را ندانسته و نفهمیده از این راه پرستش کردند.

توضیح:مرحوم مجلسی فرماید:سرّ این مطلب آن است که پرستش چیزی جز تسلیم و فرمانبری نیست به همین خاطر خداوند پیروی از هوای نفس را اطاعت از شیطان نامیده در آنجا که فرماید:«آیا به شما بنی آدم سفارش نکردیم که شیطان را مپرستید که برای شما دشمنی آشکار است(یس/60)»

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 193 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن.

اِتَّخَذُوا أَحْبٰارَهُمْ

فی المجمع أی علماءهم

وَ رُهْبٰانَهُمْ

أی عبادهم

أَرْبٰاباً مِنْ دُونِ اَللّٰهِ

روی عن أبی جعفر و أبی عبد الله علیهما السلام أنهما قالا: أما و الله ما صاموا لهم و لا صلوا، و لکنهم أحلوا لهم حراما و حرموا علیهم حلالا، فاتبعوهم فعبدوهم من حیث لا یشعرون، و روی الثعلبی بإسناده عن عدی بن حاتم قال: أتیت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و فی عنقی صلیب من ذهب فقال: یا عدی اطرح هذا الوثن من عنقک، قال: فطرحته و انتهیت إلیه و هو یقرأ من سورة البراءة هذه الآیة

اِتَّخَذُوا أَحْبٰارَهُمْ وَ رُهْبٰانَهُمْ أَرْبٰاباً مِنْ دُونِ اَللّٰهِ

حتی فرغ منها، فقلت له: إنا لسنا نعبدهم فقال: أ لیس یحرمون ما أحل الله فتحرمونه، و یحلون ما حرم الله فتستحلونه؟ قال: فقلت بلی، قال: فتلک عبادتهم. و قال البیضاوی: بأن أطاعوهم فی تحریم ما أحل الله و تحلیل ما حرمة، أو بالسجود لهم

وَ اَلْمَسِیحَ اِبْنَ مَرْیَمَ

بأن جعلوه ابنا الله

وَ مٰا أُمِرُوا إِلاّٰ لِیَعْبُدُوا

أی لیطیعوا

إِلٰهاً وٰاحِداً

و هو الله تعالی، و أما طاعة الرسول و سائر من أمر الله بطاعته فهی فی الحقیقة طاعة الله.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 178 

*****

8- الحدیث

8/2880 . عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ؛ وَ(2) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ رَجُلٍ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَنْ أَطَاعَ رَجُلاً فِی مَعْصِیَةٍ(3) فَقَدْ عَبَدَهُ». (4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر که مردی را در گناهی پیروی کند بتحقیق که او را پرستش کرده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 116 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: هر کس مردی را در نافرمانی خدا فرمان برد،محققاً او را پرستیده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 429 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-امام صادق علیه السّلام،فرمود:هرکس مردی را در نافرمانی خدا فرمان برد،به یقین او را پرستیده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 193 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. فی معصیة متعلق بأطاع، و قیل: إما وصف لرجل أو حال عنه، أو متعلق بأطاع فعلی الأولین یفید أن العاصی معبود لمن أطاعه مطلقا، و علی الأخیران العاصی معبود لمن أطاعه فی المعصیة، و سر ذلک أن العبادة لیست إلا الخضوع و التذلل، و الطاعة و الانقیاد، و لذلک جعل الله سبحانه اتباع الهوی و طاعة الشیطان عبادة لهما، فقال:

أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اِتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوٰاهُ

و قال:

أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یٰا بَنِی آدَمَ أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا اَلشَّیْطٰانَ

و إذا کان اتباع الغیر بغیر أمر الله عبادة له فأکثر الخلق مقیمون علی عبادة غیر الله تعالی. و هو النفس و الشیطان، و أهل المعصیة و الکفران، و هذا هو الشرک الخفی نعوذ بالله منه.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 179 

*****

(170) باب الشکّ

اشاره

2 / 399

1- الحدیث

1/2881 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ یُونُسَ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَکَمِ، قَالَ:

کَتَبْتُ إِلَی الْعَبْدِ الصَّالِحِ علیه السلام أُخْبِرُهُ أَنِّی شَاکٌّ، وَ قَدْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ علیه السلام : «رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی»(5) وَ أَنِّی (6) أُحِبُّ أَنْ تُرِیَنِی شَیْئاً.

فَکَتَبَ علیه السلام إلَیْهِ(7): «إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ مُوءْمِناً، وَ أَحَبَّ أَنْ یَزْدَادَ إِیمَاناً، وَ أَنْتَ شَاکٌّ(8)، وَ الشَّاکُّ لاَ خَیْرَ فِیهِ».

وَ کَتَبَ علیه السلام : «إِنَّمَا الشَّکُّ مَا لَمْ یَأْتِ الْیَقِینُ(9)، فَإِذَا جَاءَ الْیَقِینُ لَمْ یَجُزِ الشَّکُّ».

ص: 167


1- 6 . الکافی ، کتاب فضل العلم ، باب التقلید ، ح 158 ؛ المحاسن ، ص 246 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح 848 . وفی تفسیر العیّاشی ، ج 2 ، ص 87 ، ح 48 ، عن أبی بصیر ، من قوله : «ما دعوهم إلی عبادة أنفسهم» الوافی ، ج 4 ، ص 195 ، ح 1807 .
2- 7 . فی السند تحویل ، بعطف «علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه » علی «علیّ بن محمّد ، عن صالح بن أبی حمّاد».
3- 8 . فی «ب ، ج ، ص ، بس ، بف » : «معصیته » .
4- 9 . تفسیر القمّی ، ج 2 ، ص 55 ، ذیل الحدیث ، بسند آخر ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی أوّله الوافی ، ج 4 ، ص 196 ، ح 1808؛ الوسائل ، ج 27 ، ص 127 ، ح 33389 .
5- 1 . البقرة (2) : 260 .
6- 2 . فی «ب ، ص » وحاشیة «بر » : «فإنّی » .
7- 3 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف» والوافی والبحار . وفی سائر النسخ والمطبوع : - «إلیه» .
8- 4 . فی «ج » : «الشاکّ » .
9- 5 . فی «ز » : «بالیقین » .

وَ کَتَبَ(1): «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ یَقُولُ: «وَ ما وَجَدْنا لاِءَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقِینَ»(2)» قَالَ: «نَزَلَتْ فِی الشَّاکِّ(3)».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حسین بن حکم گوید: بحضرت موسی بن جعفر علیهما السّلام نوشتم و از حال خود او را آگاه کردم که من در شک افتاده ام، و حضرت ابراهیم علیه السّلام بخدا عرضکرد:«پروردگارا بمن بنما چگونه مرده ها را زنده میکنی» (سورۀ بقره آیه 260) و من دوست دارم که شما (نیز برای رفع شک من) چیزی (از معجزه و دلیل امامت) بمن نشان دهی، پس آن حضرت بمن نوشت: که ابراهیم براستی مؤمن بود (و عقیده داشت) و میخواست که ایمانش را افزون کند، ولی تو در شکی، و در شک خیری نیست، و نوشت: جز این نیست که شک تا جاییست که یقین نیامده، و چون یقین آمد شک روا نباشد، و نوشت: بدرستی که خدای عز و جل فرماید: «و نیافتیم برای بیشترشان عهدی و دریافتیم بیشترشان را نافرمانان»(سورۀ اعراف آیه 102) و فرمود: این آیه در بارۀ شک کننده نازل شده.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 116 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از حسین بن حکم،گوید:نوشتم به امام کاظم(علیه السّلام)و به او خبر دادم که من در حال شکّ افتاده ام و ابراهیم(علیه السّلام)هم گفته است(260 سوره بقره):«پروردگارا به من بنما که چگونه مرده ها را زنده می کنی»و من دوست دارم که شما یک چیزی(معجزه ای و دلیل امامتی)به من بنمائید،در پاسخ نوشت که:ابراهیم راستی مؤمن و معتقد بود و دوست داشت که بر ایمان او افزوده شود و تو در شکّی و در شک کننده چیزی نیست،و نوشت:شک تا آنجا است که یقین نیامده و چون یقین آمد،شک کردن روا نباشد،و نوشت که: راستی خدا عز و جل فرماید(101 سوره اعراف):«در بیشترشان عهد و وفا نیافتیم و راستش دریافتیم که بیشترشان فاسق و نابکارند»فرمود:این آیه در بارۀ شک کننده نازل شده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 431 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«حسین بن حکم»گوید:به امام کاظم علیه السّلام نوشتم و به او خبر دادم که من دچار شک و تردید شده ام و ابراهیم علیه السّلام هم گفته است:«پروردگارا به من بنمایان که چگونه مرده ها را زنده می کنی(بقره/260)»و من دوست دارم که شما معجزه ای به من بنمایانی در پاسخم نوشت:به درستی ابراهیم مؤمن و معتقد بود و دوست داشت که بر ایمان او افزوده شود و تو در شکی و در شک کننده چیزی وجود ندارد و نوشت:شک تا آنجاست که یقین نیامده و چون یقین آمد،شک روا نباشد،و نوشت که:براستی که خدای عز و جل فرماید:«در بیشترشان عهد و وفا نیافتیم و راستش دریافتیم که بیشترشان فاسق و نابکارند(اعراف/101)»فرمود:این آیه درباره شک کننده نازل شده است.

توضیح:مرحوم مجلسی فرماید:غرض از نقل داستان حضرت ابراهیم در این روایت عذرتراشی برای شک بوده ولی حضرت آن را ابطال کرده به اینکه ابراهیم شک نداشت زیرا او علم یقین داشت و می خواست به عین الیقین برسد و تو شک داری و خیری در شک نیست زیرا هرچه خیر است در ایمان است و ایمان جز با یقین به دست نمی آید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 193 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و قد قال إبراهیم کان غرض السائل إبداء العذر لشکه بأن إبراهیم علیه السلام مع رتبة النبوة کان شاکا فی الموتی فسأل ربه ما یزیل شکه و ما سأله إما معجزة لیزول شکه، أو دلیل علی الإمامة، و علی الأول إما أظهر له معجزة و لم یذکره الراوی أو لم یر علیه السلام المصلحة فی ذلک، أو علم أنه تمت علیه الحجة و ظهر له الحق و إنما یظهر الشک للوسواس أو للعناد، و علی الثانی أیضا یحتمل الوجوه الثلاثة و الأخیر أظهر. و أما العذر الذی أبداه فقد أبطله علیه السلام بأن إبراهیم علیه السلام لم یکن شاکا و لم یسأل ذلک لیزیل الشک عن نفسه، لأنه کان مؤمنا بالرب تعالی و صفاته الکمالیة و قدرته علی إحیاء الموتی، و بالبعث و النشور، و لم یشک قط بل سأله لیزداد یقینا بأن یری بالعیان ما علمه بالدلیل و الوحی و البرهان، و الحاصل أنه کان له علم الیقین فطلب عین الیقین و أنت شاک کما اعترفت به و الشاک لا خیر فیه لأن الخیر کله فی الإیمان، و هو لا یحصل إلا بالیقین. و کتب علیه السلام إنما الشک ما لم یأت الیقین و هذا یحتمل وجهین: الأول أن یکون تأکیدا لقوله علیه السلام: إن إبراهیم کان مؤمنا، و حاصله أنه کان له یقین بقدرته تعالی علی إحیاء الموتی و الشک لا یجامع الیقین، فعدم الجواز بمعنی الامتناع، الثانی: أن یکون المراد بالیقین ما یوجب الیقین، فالشک بعد ذلک یکون تکلفا للشک و حملا للنفس علیه عنادا، فالمراد بعدم الجواز عدم کونه معذورا فی ذلک الشک، و هذا یؤید الوجه الأخیر من الوجوه الثلاثة المتقدمة، و قیل: فی الآیة وجوه أخر، منها: أنه إنما سأله لیعلم قدره و منزلته عند الله تعالی، لأن الإسعاف بالمطلب الجلیل یدل علی رفعة شأن السائل، و حینئذ فمعنی

أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ

أو لم تؤمن بمنزلتک عندی. و منها: ما رواه الصدوق فی العیون عن الرضا علیه السلام أن الله کان أوحی إلی إبراهیم علیه السلام إنی متخذ من عبادی خلیلا إن سألنی إحیاء الموتی أجبته، فوقع فی نفس إبراهیم علیه السلام أنه ذلک الخلیل، فقال: رب أرنی کیف تحیی الموتی، قال: أو لم تؤمن قال: بلی و لکن لیطمئن قلبی علی الخلة. و منها: أنه أراد أن یکون له ذلک معجزة کما کانت للرسل. و منها: أنه کان له علم الیقین بالإحیاء و إنما سأل لیعلم کیفیة الإحیاء کما یشعر به قوله: کیف؟. و منها: أنه إنما سأله أن یقدره علی إحیاء الموتی و تأدب فی السؤال فقال: أرنی کیف تحیی الموتی. و قال بعض أهل الإشارة: رأی من نفسه الشک و ما شک، و إنما سأل لیجاب فیزداد قربا.

وَ مٰا وَجَدْنٰا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ

هذه الآیة بعد ذکر قصص الأنبیاء علیهم السلام و هلاک أممهم بمخالفتهم، قال فی المجمع: أی ما وجدنا لأکثر المهلکین من عهد، أی من وفاء بعهد کما یقال فلان لا عهد له، أی لا وفاء له بالعهد، و یجوز أن یکون المراد بهذا العهد ما أودع الله العقول من وجوب شکر المنعم و طاعة المالک المحسن و اجتناب القبائح، و یجوز أن یراد به ما أخذ علی المکلفین علی ألسنة الأنبیاء أن یعبدوه و لا یشرکوا به شیئا

وَ إِنْ وَجَدْنٰا أَکْثَرَهُمْ لَفٰاسِقِینَ

اللام و إن للتأکید، و المعنی و إنا وجدنا أکثرهم ناقضین للعهد، مخلفین للوعد، انتهی. و لعل تأویله علیه السلام یرجع إلی أن الله تعالی أخذ علیهم العهد بما أعطاهم من العقل أن یستعملوا العقل فیما أتاهم مما یوجب الیقین فترکوا ذلک و شکوا بعد مشاهدة المعجزات الباهرة و الحجج الظاهرة الواضحة، فصاروا فاسقین خارجین عن الإیمان، و قیل: أشار علیه السلام بذلک إلی أن الأکثر تقضوا عهد الله و عهد رسوله فی الولایة و شکوا فیها و أن الآیة نزلت فی شکهم و أن کل شاک فاسق.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 181 

*****

2- الحدیث

2/2882. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ(5) الْخُرَاسَانِیِّ، قَالَ:

کَانَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ فِی خُطْبَتِهِ: «لاَ تَرْتَابُوا(6) فَتَشُکُّوا، وَ لاَ تَشُکُّوا فَتَکْفُرُوا».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو اسحاق خراسانی گوید: أمیر المؤمنین علیه السلام در خطبه اش میفرمود: تردید (در بارۀ دین و احکام آن) بخود راه ندهید تا بشک افتید، پس کافر شوید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 117 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امیر المؤمنین(علیه السّلام)در خطبه اش می فرمود: دو دلی و تردید به خود راه ندهید تا به شک افتید و شک نکنید تا کافر شوید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 431 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امیر المؤمنین علیه السّلام در خطبه اش فرمود:دودلی و تردید به خود راه ندهید تا به شک افتید و شک نکنید تا کافر شوید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 195 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و کأنه مرسل لأن أبا إسحاق من أصحاب الرضا علیه السلام أو الصادق علیه السلام و یحتمل أن یکون مضمرا بأن یکون ضمیر قال راجعا إلی أحد الإمامین علیهما السلام، و الارتیاب الشک و التهمة، و لعل المراد هنا الخوض فی الشبهات التی توجب الشک أو عدم الرضا بقضاء الله و اتهامه فی قضائه أو التردد الذی هو مبدء الریب و الشک، أو المعنی لا ترخصوا لأنفسکم فی الریب فی بعض الأمور، و لا تعتادوها، فإنه ینتهی إلی الشک فی الدین.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 182 

*****

3- الحدیث

3/2883. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْخَرَّازِ(8)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، قَالَ:

کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام جَالِساً عَنْ یَسَارِهِ، وَ زُرَارَةُ عَنْ یَمِینِهِ، فَدَخَلَ(9) عَلَیْهِ أَبُو بَصِیرٍ، فَقَالَ: یَا أَبَا عَبْدِ اللّهِ(10)، مَا تَقُولُ فِیمَنْ شَکَّ فِی اللّهِ؟ فَقَالَ : «کَافِرٌ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ» قَالَ : فَشَکَّ(11) فِی رَسُولِ اللّهِ ؟ فَقَالَ: «کَافِرٌ» . ··· î

ص: 168


1- 6 . فی الوافی : - «کتب » .
2- 7 . الأعراف (7) : 102 .
3- 8 . فی «ج ، د ، ز ، ص » وحاشیة «بر » والوافی : «الشکّاک » .
4- 9 . تفسیر العیّاشی ، ج 2 ، ص 23 ، ح 60 ، عن الحسین بن الحکم الواسطی ، من قوله : «إنّما الشکّ ما لم یأت الیقین» والروایة هکذا: «کتبت إلی بعض الصالحین أشکو الشکّ ، فقال : إنّما الشکّ ...» . فقه الرضا علیه السلام ، ص 388 ، من قوله : «إنّ اللّه عزّوجلّ یقول : «وَمَا وَجَدْنَا»» ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 4 ، ص 231 ، ح 1861 ؛ البحار، ج 12 ، ص 62 ، ح 8 ، إلی قوله : «والشاکّ لاخیر فیه » .
5- 10 . لاحظ ما قدّمناه فی الکافی ، ح 2703 .
6- 11 . فی الوافی : «کان الارتیاب مبدأ الشکّ» .
7- 12 . الأمالی للمفید ، ص 206 ، المجلس 23 ، صدر ح 38 ، بسنده عن أبی إسحاق الخراسانی . الکافی ، کتاب فضل العلم ، باب استعمال العلم ، ضمن ح 116 ، بسند آخر . تحف العقول ، ص 149 الوافی ، ج 4 ، ص 231 ، ح 1862 .
8- 1 . هکذا فی «بس ، بف » . وفی «ب ، ج ، د ، ز ، بر » والمطبوع : «الخزّاز ». وفی الوسائل : - «الخرّاز» . والصواب ما أثبتناه ، کما تقدّم فی الکافی ، ذیل ح 75 ، فراجع .
9- 2 . فی «بر » والوافی : «إذ دخل » .
10- 3 . فی «بر » والوافی : + «علیک السلام » .
11- 4 . فی «ز » : «الشکّ » .

قَالَ(1): ثُمَّ الْتَفَتَ إِلی زُرَارَةَ، فَقَالَ: «إِنَّمَا یَکْفُرُ إِذَا جَحَدَ(2)» .(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن مسلم گوید: نزد حضرت صادق علیه السلام در سمت چپ آن حضرت نشسته بودم، و زراره در سمت راستش بود، پس ابو بصیر وارد شد و عرضکرد: یا ابا عبد اللّٰه چه فرمائی در بارۀ کسی که در خدا شک کند؟ فرمود: کافر است ای ابا محمد (ابا محمد کنیۀ ابو بصیر است) عرضکرد: اگر در پیغمبر شک کند (چطور)؟ فرمود: کافر است؟(محمد بن مسلم) گوید: پس حضرت رو بزراره کرد و فرمود: همانا کافر شود در صورتی که انکار کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 117 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از محمد بن مسلم،گوید:من نزد امام صادق(علیه السّلام)در سمت چپ آن حضرت نشسته بودم و زراره در سمت راستش نشسته بود و ابو بصیر به آن حضرت وارد شده عرض کرد:یا ابا عبد اللّٰه! چه گوئی در بارۀ کسی که در خدا شک دارد؟در پاسخ فرمود:ای ابا محمد!کافر است،گفت:در بارۀ رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)شک دارد؟ فرمود:کافر است،گوید:سپس رو به زراره کرد و فرمود:همانا کافر باشد در صورتی که انکار کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 431 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-«محمد بن مسلم»گوید:من نزد امام صادق علیه السّلام در سمت چپ آن حضرت و زراره در سمت راستش نشسته بود و ابوبصیر به آن حضرت وارد شد و عرض کرد:یا ابا عبد اللّه!چه می گوئی دربارۀ کسی که در خدا شک دارد؟در پاسخ فرمود:ای ابا محمد!کافر است،گفت:دربارۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شک دارد؟فرمود:کافر است،گوید:سپس رو به زراره کرد و فرمود:همانا کافر باشد در صورتی که انکار کند.

توضیح:شاید غرض امام از اینکه پس از انکار کافر می شود تعریض بر زراره بوده که واسطه میان ایمان و کفر قبول نداشته و امام می خواسته به او توجه دهد که بمجرد شک کافر نشود و شک هنگامی کفرآور است که با انکار همراه باشد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 195 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و یدل علی أن الشک فی الله و فی الرسول کفر، و قوله علیه السلام لزرارة إنما یکفر إذا جحد یحتمل وجوها: الأول: أن غرضه علیه السلام الرد علی زرارة فیما کان بینه و بینه علیه السلام من الواسطة بین الإیمان و الکفر، لئلا یتوهم زرارة من حکمه علیه السلام بکفر الشاک فی الله و الرسول کفر الشاک فی الإمام أیضا، بل ما لم یجحد الإمام لا یکفر، و یؤیده الخبر الأول من الباب الآتی. الثانی: أن یکون المراد أن الشک فی أصول الدین مطلقا إنما یصیر سببا للکفر بعد البیان و إقامة الدلیل، و من لم تتم علیه الحجة لیس کذلک فالمستضعف الذی لا یمکنه التمییز بین الحق و الباطل و لم تتم علیه الحجة لیس بکافر کما زعمه زرارة، و قیل: إنما ذلک فی الشک فی الرسول و أما الشاک فی الله فهو کافر، لأن الدلائل الدالة علی وجوده أوضح من أن یشک فیها و لا ینکره إلا معاند مباهت. الثالث: ما قیل: المراد بالشاک المقر تارة و الجاحد أخری، و أنه کلما أقر فهو مؤمن، و کلما جحد فهو کافر. الرابع: أن المعنی أن الشک إنما یصیر سببا للکفر إذا کان مقرونا لجحود الظاهری و إلا فهو منافق یجری علیه أحکام الإسلام ظاهرا.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 183 

*****

4- الحدیث

4/2884 . عَنْهُ(4)، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ، عَنْ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ، عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ»(5) قَالَ: «بِشَکٍّ».(6)

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو بصیر گوید: پرسیدم از حضرت صادق علیه السّلام از (تفسیر) گفتار خدای عز و جل:«آنان که ایمان آوردند و ایمانشان را بستم آلوده نکردند»(سوره انعام آیۀ 82) فرمود:(مقصود از ستم) شک است (یعنی ایمانشان را بشک نیالودند).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 118 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از ابی بصیر،گوید:از امام صادق(علیه السّلام)پرسیدم از تفسیر قول خدا عز و جل(82 سوره انعام):«آن کسانی که گرویدند و ایمانشان آلوده به ظلم و ستم نشده است»فرمود:یعنی آلوده به شک نشده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 433 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-ابی بصیر،گوید:از امام صادق علیه السّلام از تفسیر قول خدای عز و جل پرسیدم: «آن کسانی که گرویدند و ایمانشان آلوده به ظلم و ستم نشده است(انعام/82)»فرمود:یعنی آلوده به شک نشده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 195 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

اَلَّذِینَ آمَنُوا

فی المجمع معناه الذین عرفوا الله تعالی و صدقوا به و بما أوجبه علیهم و لم یخلطوا ذلک بظلم، و الظلم هو الشرک عن أکثر المفسرین لقوله تعالی:

إِنَّ اَلشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ

و روی عن ابن مسعود لما نزلت هذه الآیة شق علی الناس و قالوا: یا رسول الله و أینا لم یظلم نفسه؟ فقال علیه السلام: إنه لیس الذی تعنون أ لم تسمعوا إلی ما قال العبد الصالح:

یٰا بُنَیَّ لاٰ تُشْرِکْ بِاللّٰهِ إِنَّ اَلشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ

و قال الجبائی: و البلخی یدخل فی الظلم کل کبیرة تحبط ثواب الطاعة، و تتمة الآیة:

أُولٰئِکَ لَهُمُ اَلْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ . و أقول: روی العیاشی عن الصادق علیه السلام فی هذه الآیة قال: الظلم الضلال فما فوقه، و فی روایة قال: أولئک الخوارج و أصحابهم و فی روایة أخری قال: آمنوا بما جاء به محمد صلی الله علیه و آله و سلم من الولایة و لم یخلطوها بولایة فلان و فلان، و أقول: لا تنافی بین هذه الأخبار و الأقوال، لأن الظلم وضع الشیء فی غیر محله، فالعاصی ظالم لأنه وضع المعصیة موضع الطاعة و أیضا ظلم نفسه بارتکابها، و المشرک ظالم لأنه وضع الکفر موضع الإیمان، و الشاک ظالم لأنه وضع الشک موضع الیقین، و أیضا فی جمیع ذلک ظلم نفسه و نقص حظه. قیل: کان السائل سأل عن العام هل هو باق بعمومه أو مختص ببعض أفراده؟ فأجاب علیه السلام بأن المراد به ظلم الشک و الکفر، و قیل: فیه دلالة علی أنهم کانوا یقولون بالعموم و علی جواز تأخیر البیان عن وقت الحاجة، و اعترض بأنه لا دلالة فیه علی شیء منهما أما الأول فلان السائل حمل الظلم علی ظلم المخالفة، و شق علیه ذلک لما ترتب علیه من عدم الأمن و عدم الاهتداء فسأل عن ذلک فأجاب علیه السلام بحمله علی ظلم الشک، و أما الثانی فلان الآیة لیس فیها تکلیف بعمل و إنما فیها تکلیف باعتقاد صدق الخبر بأن للمؤمنین الأمن و الاهتداء فأین الحاجة التی تأخر البیان إلیها. و أجیب عن الأول بأن ظلم المخالفة یتنوع إلی کبائر و صغائر لا تنحصر، و إنما شق. علیه حمله علی ظلم المخالفة إذا عم جمیع صورها فأخذ العموم لازم، سواء جعل من تعمیم الجنس فی أنواعه، أو من تعمیم النوع فی أفراده. و عن الثانی بأن الآیة و إن کانت خبرا فهو فی معنی النهی عن لیس الإیمان بالظلم، فهی عملیة من هذا الوجه علی أن الفرق فی تأخیر البیان بین المسائل العلمیة و العملیة غیر ظاهر، و الدلیل فی المسألة مشترک.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 183 

*****

5- الحدیث

5/2885. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ:400/2

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ(7) الشَّکَّ وَ الْمَعْصِیَةَ فِی النَّارِ؛ لَیْسَا مِنَّا، وَ لاَ إِلَیْنَا».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السّلام فرمود: شک و نافرمانی در آتشند، نه از ما هستند و نه بسوی ما توجه دارند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 118 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از امام صادق(علیه السّلام)که فرمود: راستی شک و گناه در آتشند نه از ما هستند و نه به ما توّجه دارند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 433 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام فرمود:براستی شک کننده گنهکار در آتشند،نه از ما هستند و نه به آنها توجه دارند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 197 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 185 

*****

6- الحدیث

6/2886 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ رَجُلٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَنْ شَکَّ فِی اللّهِ بَعْدَ(9) مَوْلِدِهِ عَلَی الْفِطْرَةِ(10)، لَمْ

ص: 169


1- 5 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بس ، بف » وشرح المازندرانی والوافی والوسائل : - «قال » .
2- 6 . «الجحود » : الإنکار مع العلم . یقال : جحده حقّه وبحقّه جَحْدا وجُحُودا . الصحاح ، ج 2 ، ص 451 (جحد).
3- 7 . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب الکفر ، ح 2853 ؛ والمحاسن ، ص 89 ، کتاب عقاب الأعمال ، ح 33 ، بسند آخر ، وتمام الروایة فیهما هکذا : «من شکّ فی اللّه وفی رسوله صلی الله علیه و آله فهو کافر » الوافی ، ج 4 ، ص 234 ، ح 1870 ؛ الوسائل ، ج 28 ، ص365 ، ح 34959 .
4- 8 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق .
5- 9 . الأنعام (6) : 82 .
6- 10 . تفسیر العیّاشی، ج 1 ، ص 366 ، ح 48 ، عن أبی بصیر . فقه الرضا علیه السلام ، ص 388 الوافی ، ج 4 ، ص 232 ، ح 1863 ؛ البحار ج 69 ، ص 154 ، ح 11 .
7- 1 . فی الفقیه : + «صاحب » .
8- 2 . قرب الإسناد ، ص 34 ، ح 112 ، عن أحمد بن إسحاق بن سعد ، عن بکر بن محمّد ، عن أبی عبداللّه ، عن أمیرالمؤمنین علیهماالسلام مع زیادة فی آخره . وفی المحاسن ، ص 249 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح 259 ؛ والفقیه ، ج 3 ، ص 573 ، ح 4959 ؛ وثواب الأعمال ، ص 308 ، ح 1 ، بسند آخر عن بکر بن محمّد الأزدی ، عن أبی عبداللّه ، عن أمیرالمؤمنین علیهماالسلام الوافی ، ج 4 ، ص 232 ، ح 1864 .
9- 3 . فی «ز ، ص » : «بغیر » .
10- 4 . «الفِطرة » : التی طُبعت علیها الخلیقة من الدین ، فطرهم اللّه علی معرفتهم بربوبیّته . ترتیب کتاب العین ، ï ج 3 ، ص 1404 (فطر).

یَفِئْ(1) إِلی خَیْرٍ أَبَداً».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود: کسی که بر فطرت توحید (و از پدر و مادر خدا پرست) بدنیا آید در بارۀ خدا شک کند هرگز بخیر باز نگردد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 118 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: هر که به فطرت توحید و از پدر و مادر خدا پرست بزاید و در بارۀ خدا شک کند،هرگز به خیر باز نگردد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 433 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-امام صادق علیه السّلام فرمود:

هرکس با فطرت توحید و از پدر و مادر خداپرست بزاید و دربارۀ خدا شک کند،هرگز به خیر بازنگردد.

توضیح:مرحوم مجلسی فرماید:شاید ظاهر این حدیث این باشد که همانطور که مشهور است توبه شخص مرتد فطری قبول نیست و همانطور که شهید ثانی می فرماید: توبه مرتد فطری بصورت ظاهر قبول نیست ولی در باطن نزد خداوند قبول است زیرا اگر مکلف به احکام اسلامی باشد،توبه اش پذیرفته نشود برخلاف عقل است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 197 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. لم یفیء إلی خیر هو من الفیء بمعنی الرجوع أما بإثبات الهمزة أو بالقلب و الحذف تخفیفا، و ظاهره عدم قبول توبة المرتد الفطری کما هو المشهور، قال الشهید الثانی قدس الله روحه: لا تقبل توبته ظاهرا و فی قبولها باطنا قول قوی حذرا من تکلیف ما لا یطاق لو کان مکلفا بالإسلام أو خروجه عن التکلیف ما دام حیا کامل العقل و هو باطل بالإجماع، و قال فی المهذب: لو تاب المرتد عن فطرة لم تقبل بالنسبة إلی إسقاط الحد و ملک المال و بقاء النکاح و ابتداء النکاح مطلقا، و تقبل بالنسبة إلی الطهارة و صحة العبادات و إسقاط عقوبة الآخرة و استحقاق الثواب، و لا ینافی ذلک وجوب قتله کما لو تاب المحصن بعد قیام البینة.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 185 

*****

7-الحدیث

270 / 270 . عَنْهُ(3)، عَنْ أَبِیهِ رَفَعَهُ :

إِلی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «لاَ یَنْفَعُ مَعَ الشَّکِّ وَ الْجُحُودِ عَمَلٌ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: با شک و انکار هیچ عملی سود ندارد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 118 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از امام باقر(علیه السّلام)،فرمود: با شک و انکار هیچ عملی سودمند نیست.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 433 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام باقر علیه السّلام،فرمود:با شک و انکار هیچ عملی سودمند نیست.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 197 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرفوع. لا ینفع مع الشک و الجحود عمل یدل علی أن قبول الأعمال مشروط بالیقین فی جمیع أصول الدین التی منها الإمامة.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 185 

*****

8- الحدیث

8/2888 . وَ فِی(5) وَصِیَّةِ(6) الْمُفَضَّلِ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «مَنْ شَکَّ أَوْ ظَنَّ فَأَقَامَ عَلی أَحَدِهِمَا، أَحْبَطَ اللّهُ(7)

عَمَلَهُ؛ إِنَّ حُجَّةَ اللّهِ هِیَ الْحُجَّةُ الْوَاضِحَةُ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

در وصیت مفضل است که گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السّلام میفرمود: هر که شک کند و یا گمان برد و بر یکی از آن دو بایستد خداوند عملش را هدر کند، بدرستی که حجت خدا همان حجت روشن است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 119 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-در وصیّت مفضل است که:شنیدم امام صادق(علیه السّلام) می فرمود: هر که شک کند و یا گمان برد و یا بر یکی از آنها بپاید و بماند،خدا عمل او را حبط کند و ساقط نماید،راستی که حجّت خدا همان حجّت واضح و روشن است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 433 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-در وصیّت مفضل است که:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:

هرکس شک کند و یا گمان برد و بر یکی از آن دو بایستد خداوند عمل او را حبط کند و هدر برد و ساقط نماید،براستی که حجت خدا همان حجت واضح و روشن است.(زیرا در اصول دین علم و یقین لازم است و حبط در عمل یعنی عدم قبول عمل)

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 197 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل أیضا. أو ظن أی فی خلاف الحق أو فی الحق فإنه لا بد فی الأصول من العلم و الیقین أحبط الله عمله أی إذا طرأ أحدهما بعد الیقین بناء علی إمکانه، و سیأتی القول فیه إنشاء الله أو المراد بالإحباط الرد و عدم القبول. إن حجة الله هی الحجة الواضحة أی حجة الله فی أصول الدین واضحة توجب الیقین فلیس الشک و الظن مما یعذر المرء فیه، و إنما نشأ ذلک من تقصیره، أو الأعم من الأصول و الفروع، فإن الظن المعتبر شرعا فی قوة الیقین فإن ظنیة الطریق لا ینافی قطعیة الحکم. ثم اعلم أن هذه الأخبار مما یدل علی اعتبار العلم الیقینی فی الإیمان، و أن الشاک فی العقائد الإیمانیة کافر، بل الظان أیضا فإن الشک یطلق فی الأخبار علی مطلق التردد و تجویز النقیض و إن کان أحد الطرفین راجحا، بل فی اللغة أیضا کذلک، و قد قال تعالی:

إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ اَلَّذِینَ آمَنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتٰابُوا

و الآیات الناهیة عن الظن کثیرة و غایة ما یمکن أن یقال فیها أن تخص بأصول الدین و قد مر بعض القول فی ذلک فی صدر هذا المجلد.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 186 

*****

9- الحدیث

272 / 272 . عَنْهُ(9)، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ(10)، عَنِ الْعَلاَءِ بْنِ رَزِینٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ:

ص: 170


1- 5 . فی «ب ، ج ، د ، ص » والوافی : «لم یف » بتخفیف الهمزة وبقلبها یاءً والحذف بالجزم ، کما احتمله فی مرآة العقول ، وقال : «وظاهره عدم قبول توبة المرتدّ الفطری کما هو المشهور» . وفاء یفیء فیئا : رجع . وأفاءَه غیره : رجعه . الصحاح ، ج 1 ، ص 63 (فیأ).
2- 6 . راجع : فقه الرضا علیه السلام ، ص 388 الوافی ، ج 4 ، ص 232 ، ح 1866 .
3- 7 . الضمیر راجع إلی أحمد بن أبی عبداللّه المذکور فی السند السابق .
4- 8 . فقه الرضا علیه السلام ، ص 388 الوافی ، ج 4 ، ص 233 ، ح 1867 .
5- 9 . روی المصنّف فی الکافی ، ح 2708 ، بسنده عن أحمد بن محمّد بن خالد رفعه ، قال فی وصیّة المفضّل . فلایبعد أن یکون «وفی وصیّة المفضّل » _ فی ما نحن فیه _ من کلام أحمد بن أبی عبداللّه . ویؤیّد ذلک ورود نظیره فی المحاسن ، ص 228 ، ح 162 ، فلاحظ .
6- 10 . فی «بر » : «روایة » .
7- 11 . فی الوسائل : «فقد حبط » بدل «أحبط اللّه » . و «أحبط اللّه عمله » : أبطله . یقال : حَبِطَ عمله یَحْبَط ، وأحبطه غیرُه . النهایة ، ج 1 ، ص 331 (حبط) .
8- 1 . فقه الرضا علیه السلام ، ص 388 ، و تمام الروایة فیه : «من شکّ أو ظنّ فأقام علی أحدهما أحبط عمله » الوافی ، ج 4 ، ص 233 ، ح 1868 ؛ الوسائل ، ج 27 ، ص 40 ، ح 33158 ؛ وص 156 ، ح 33470 .
9- 2 . الضمیر راجع إلی أحمد بن أبی عبداللّه المذکور فی سند ح 6 .
10- 3 . ورد الخبر _ مع اختلاف یسیر _ فی الأمالی ، ص 2 ، المجلس 1 ، ح 2 ، بسنده عن علیّ بن أسباط ، عن محمّد بن یحیی أخی مغلّس ، عن العلاء بن رزین . و محمّد بن یحیی هذا ، هو محمّد بن یحیی الخثعمی ، کما فی رجال النجاشی ، ص 359 ، الرقم 963 . والظاهر زیادة «عن محمّد ین یحیی أخی مغلّس » فی سند الأمالی ؛ فقد تکرّرت فی الأسناد روایة علیّ بن أسباط ، عن العلاء بن رزین مباشرة ، و لم نجد وقوع الواسطة بینهما فی موضعٍ . کما أنّا لم نجد روایة علیّ بن أسباط عن محمّد بن یحیی هذا ، ولا روایة محمّد بن یحیی عن العلاء بن رزین فی موضع . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 11 ، ص 511 .

عَنْ أَحَدِهِمَا علیهماالسلام ، قَالَ: قُلْتُ(1): إِنَّا لَنَرَی الرَّجُلَ لَهُ عِبَادَةٌ وَ اجْتِهَادٌ وَ خُشُوعٌ وَ لاَ یَقُولُ بِالْحَقِّ، فَهَلْ یَنْفَعُهُ ذلِکَ شَیْئاً؟

فَقَالَ: «یَا مُحَمَّدُ(2) ، إِنَّمَا(3) مَثَلُ أَهْلِ الْبَیْتِ(4) علیهم السلام مَثَلُ أَهْلِ بَیْتٍ کَانُوا فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ، کَانَ لاَ یَجْتَهِدُ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً إِلاَّ دَعَا فَأُجِیبَ؛ وَ إِنَّ(5) رَجُلاً مِنْهُمُ اجْتَهَدَ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً، ثُمَّ دَعَا، فَلَمْ یُسْتَجَبْ لَهُ، فَأَتی عِیسَی بْنَ مَرْیَمَ علیه السلام یَشْکُو إِلَیْهِ مَا هُوَ فِیهِ، وَ یَسْأَلُهُ(6) الدُّعَاءَ(7)».

قَالَ(8): «فَتَطَهَّرَ عِیسی وَ صَلَّی(9)، ثُمَّ(10) دَعَا اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ فَأَوْحَی اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ إِلَیْهِ: یَا عِیسی، إِنَّ عَبْدِی أَتَانِی مِنْ غَیْرِ الْبَابِ الَّذِی أُوتی مِنْهُ، إِنَّهُ دَعَانِی وَ فِی قَلْبِهِ شَکٌّ مِنْکَ، فَلَوْ(11) دَعَانِی حَتّی یَنْقَطِعَ عُنُقُهُ، وَ تَنْتَثِرَ(12) أَنَامِلُهُ، مَا اسْتَجَبْتُ لَهُ».

ص: 171


1- 4 . فی «ب » : + «له » .
2- 5 . هکذا فی جمیع النسخ والبحار والأمالی ، وهو مقتضی المقام . وفی المطبوع : «یا أبا محمّد » .
3- 6 . فی «ز » ومرآة العقول : «إنّ » .
4- 7 . فی مرآة العقول : «إنّ مثل أهل البیت ، کأنّ فیه تقدیر مضاف ، أی مثل أصحاب أهل البیت . أو المراد بأهل البیت الموالون لهم واقعا . وقیل : «مثل » فی الموضعین بکسر المیم وسکون المثلّثة . والأوّل خبر مبتدء محذوف ، والثانی بدل الأوّل ... والأوّل أظهر » .
5- 8 . فی «د ، ص ، بر » : «فإنّ » .
6- 9 . فی الوافی : «لیسأله » بدل «ویسأله» .
7- 10 . فی حاشیة «بر » والوافی والبحار : + «له » .
8- 1 . فی «ز » : «فقال » . وفی الوافی : - «قال » . وفی «بف » : + «له » .
9- 2 . فی «ب ، بر» والوافی : «ثمّ صلّی» . وفی «ز» : + «الرکعتین» .
10- 3 . فی «بر » والوافی : «و » .
11- 4 . فی «بر » : «ولو» .
12- 5 . فی «ب » : «تنثر » . وفی «ج ، د » : «تنتشر » . وفی حاشیة «بر» : «تبین » . و«النثر » : رَمْیُک الشیء بیدک متفرّقا . وقد نثرت النخلة فهی ناثر ومِنْثار : تنفض بُسرها . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1753 ؛ أساس البلاغة ، ص 618 (نثر).

قَالَ: «فَالْتَفَتَ إِلَیْهِ عِیسی علیه السلام ، فَقَالَ: تَدْعُو رَبَّکَ وَ أَنْتَ فِی شَکٍّ مِنْ نَبِیِّهِ؟ فَقَالَ: یَا رُوحَ اللّهِ وَ کَلِمَتَهُ، قَدْ کَانَ وَ اللّهِ مَا قُلْتَ، فَادْعُ اللّهَ لِی(1) أَنْ یَذْهَبَ بِهِ(2) عَنِّی». قَالَ: «فَدَعَا لَهُ عِیسی علیه السلام ، فَتَابَ اللّهُ عَلَیْهِ، وَ قَبِلَ مِنْهُ، وَ صَارَ فِی حَدِّ(3) أَهْلِ بَیْتِهِ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن مسلم از یکی از دو امام باقر یا صادق علیهما السّلام حدیث کند که بوی عرضکردم: ما می بینیم مردی را که دارای عبادت و کوشش و خشوع در دین است ولی معتقد بحق (یعنی امامت شما) نیست، آیا این اعمال باو سودی بخشد؟ فرمود: ای ابا محمد جز این نیست که مثل (ما) اهل بیت و (و مردم)، مثل آن خاندانی هستند که در بنی اسرائیل بودند، و هیچ یک از آنها نبود که چهل شب کوشش کند (و ریاضت کشد) جز اینکه (پس از چهل شب) دعا میکرد و دعایش اجابت میشد،(ولی وقتی) یکی از آنها چهل شب کوشش کرد سپس دعا کرد، و دعایش باجابت نرسید، پس نزد عیسی بن مریم علیه السّلام آمد و از حال خود باو شکایت کرد و از او خواست که برایش دعا کند، پس عیسی علیه السّلام تطهیر کرده و نماز خواند سپس بدرگاه خدای عز و جل دعا کرد، خدای عز و جل باو وحی کرد ای عیسی این بندۀ من نزد من آمد اما بغیر از آن دری که باید بیاید، او مرا خواند ولی در دلش نسبت بتو شک داشت، پس (با این حال) اگر (آنقدر) مرا بخواند که گردنش ببرد و انگشتانش بریزد دعایش را اجابت نکنم، پس حضرت عیسی علیه السّلام بآن مرد رو کرده فرمود: تو پروردگارت را میخوانی و نسبت به پیغمبرش شک داری؟ عرضکرد: یا روح اللّٰه بخدا سوگند آنچه گفتی همان طور بود (و من در بارۀ تو شک داشتم) اکنون از خدا بخواه که این شک را از دل من ببرد،(حضرت صادق علیه السّلام) فرمود: که عیسی برای او دعا کرد و خدا توبۀ آن مرد را پذیرفت و قبول کرد و او بمانند خاندان خود گردید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 119 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از محمد بن مسلم،گوید:از امام باقر و یا امام صادق(علیه السّلام) پرسیدم که ما می بینیم مردی عبادت و کوشش در امر دین و خشوع دارد و معتقد به حق(در امر امامت)نیست آیا از این کردار خود سودی می برد؟در پاسخ فرمود:ای ابا محمد!همانا مَثَل اهل بیت چون اهل بیتی است که در بنی اسرائیل،هیچ کدام آنها چهل شب کوشش نمی کرد جز آنکه دعا می کرد و دعای او اجابت می شد، ولی یک مرد از میان آنها چهل شب کوشش کرد و سپس دعا کرد و دعای او مستجاب نشد و نزد عیسی بن مریم علیهما السلام آمد و از حال خود شکایت کرد و از او خواسته که برای او دعا کند،فرمود: عیسی(علیه السّلام)تطهیر کرد و نماز خواند و به درگاه خدا عز و جل دعا کرد،خدا عز و جل به او وحی کرد:ای عیسی!راستی که بندۀ من نزد من آمد از جز دری که باید از آن وارد شود او به درگاه من دعا کرد و در بارۀ تو شک داشت و اگر دعا کند تا گردنش ببرد و انگشتانش بریزند،برای او مستجاب نکنم،عیسی رو بدان کرد و فرمود:به درگاه پروردگارت دعا کنی و در بارۀ پیغمبرش شک داری؟گفت:یا روح اللّٰه و کلمته!محققاً آنچه فرمودی درست است،از خدا بخواه که شک را از دل من ببرد،فرمود:عیسی برای او دعا کرد و خدا توبۀ او را پذیرفت و از او قبول کرد و در شمار خاندان خود قرار گرفت.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 435 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-«محمد بن مسلم»،گوید:از امام باقر و یا امام صادق علیه السّلام پرسیدم که ما می بینیم مردی عبادت و کوشش در امر دین و خشوع دارد و معتقد به حق(در امر امامت)نیست آیا از این کردار خود سودی می برد؟

در پاسخ فرمود:ای ابا محمد!همان مثل اهل بیت همچون اهل بیتی است در بنی اسرائیل،هیچکدام از آنها چهل شب کوشش نمی کرد جز آنکه دعا می کرد و دعای او اجابت می شد،ولی یک مرد از میان آنها چهل شب کوشش کرد و سپس دعا کرد و دعای او مستجاب نشد و نزد عیسی بن مریم علیهما السلام آمد و از حال خود شکایت کرد و از او خواست که برایش دعا کند،فرمود:عیسی علیه السّلام تطهیر کرد و نماز خواند و به درگاه خدای عز و جل دعا کرد،خدای عز و جل به او وحی کرد:ای عیسی! راستی که بندۀ من نزد من آمد به غیر از دری که باید از آن وارد شود او به درگاه من دعا کرد و دربارۀ تو شک داشت(پس با این وضع)اگر دعا کند تا گردنش ببرد و انگشتانش بریزند،برای او مستجاب نکنم،عیسی رو بدان کرد و فرمود:به درگاه پروردگارت دعا کنی و دربارۀ پروردگارش شک داری؟گفت:یا روح اللّه و کلمته!محققا آنچه فرمودی درست است،از خدا بخواه که شک را از دل من ببرد،فرمود: عیسی برای او دعا کرد و خدا توبه او را پذیرفت و از او قبول کرد و در شمار خاندان خود قرار گرفت.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 197 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق. فهل ینفعه ذلک شیئا قوله: شیئا قائم مقام المفعول المطلق أی نفعا قلیلا کذا قیل، إن مثل أهل البیت کان فیه تقدیر مضاف أی مثل أصحاب أهل البیت أو المراد بأهل البیت الموالون لهم واقعا، و قیل: مثل فی الموضعین بکسر المیم و سکون المثلثة و الأول خبر مبتدإ محذوف، أی هو مثل، و الثانی بدل الأول کما فی قوله تعالی:

بِالنّٰاصِیَةِ `نٰاصِیَةٍ کٰاذِبَةٍ

و الأول أظهر، و الاجتهاد المبالغة و الاهتمام فی الطاعات و الاجتناب عن المنهیات، و الإخلاص فی الأعمال کما ورد: من أخلص لله أربعین صباحا فتح الله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه، و یدل علی أن لخصوص الأربعین فی ذلک تأثیرا، و یؤیده أن بعد الأربعین أنزل الله علی موسی الکتاب المبین، و استجاب دعاءه، و فتح علیه أبواب علوم الدین و یدل علی عدم قبول العمل مع الشک فی النبی أو الإمام علیهما السلام، و أن التوبة بعده مقبولة، و یمکن حمله علی أنه من خصائص تلک الشریعة، أو علی أنه کان ملیا أو مستضعفا، أو علی أن عدم قبول التوبة مع الجحد و الإنکار.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 187 

*****

(171) باب الضلال

اشاره

2 / 401

1- الحدیث

1/2890 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ الْحَجَّاجِ، عَنْ هَاشِمٍ(5) صَاحِبِ الْبَرِیدِ، قَالَ:

کُنْتُ أَنَا وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ أَبُو الْخَطَّابِ مُجْتَمِعِینَ، فَقَالَ لَنَا(6) أَبُو الْخَطَّابِ: مَا تَقُولُونَ فِیمَنْ لَمْ یَعْرِفْ(7) هذَا الاْءَمْرَ(8)؟ فَقُلْتُ: مَنْ لَمْ یَعْرِفْ(9) هذَا الاْءَمْرَ، فَهُوَ کَافِرٌ، فَقَالَ أَبُو الْخَطَّابِ: لَیْسَ بِکَافِرٍ حَتّی تَقُومَ(10) عَلَیْهِ(11) الْحُجَّةُ، فَإِذَا قَامَتْ عَلَیْهِ الْحُجَّةُ فَلَمْ یَعْرِفْ، فَهُوَ کَافِرٌ، فَقَالَ لَهُ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ: سُبْحَانَ اللّهِ! مَا لَهُ إِذَا لَمْ یَعْرِفْ وَ لَمْ یَجْحَدْ یَکْفُرُ(12)؟ لَیْسَ

ص: 172


1- 6 . فی «ب ، د ، ز ، بس ، بف » والبحار والأمالی : - «لی » .
2- 7 . فی الوافی : «أنْ یذهبه » بدون «به » .
3- 8 . فی «بس » وحاشیة «بر » : «أحد » .
4- 9 . الأمالی للمفید ، ص 2 ، المجلس 1 ، ح 2 ، بسنده عن علیّ بن أسباط ، عن محمّد بن یحیی أخی مغلّس ، عن العلاء بن رزین ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 4 ، ص 233 ، ح 1869 ؛ البحار ، ج 14 ، ص 278 ، ح 10 .
5- 10 . فی «بف » : «هشام » .
6- 1 . فی مرآة العقول : «وفی بعض النسخ : له ، فالضمیر لمحمّد » .
7- 2 . فی الوافی : «لایعرف » .
8- 3 . یعنی ولایة أهل البیت علیهم السلام ، و أنّهم أوصیاء رسول اللّه صلی الله علیه و آله حقّا . راجع : مجمع البحرین ، ج 3 ، ص 210 (أمر) .
9- 4 . فی الوافی : «لایعرف » .
10- 5 . فی «ج » : «یقوم » .
11- 6 . فی «بر » : - «علیه » . وفی الوافی : «الحجّة علیه » .
12- 7 . فی «بف » وحاشیة «ز » والوافی : «فیکفر» .

بِکَافِرٍ إِذَا لَمْ یَجْحَدْ.

قَالَ: فَلَمَّا حَجَجْتُ، دَخَلْتُ عَلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَأَخْبَرْتُهُ بِذلِکَ، فَقَالَ: «إِنَّکَ(1) قَدْ حَضَرْتَ وَ غَابَا، وَ لکِنْ مَوْعِدُکُمُ اللَّیْلَةَ الْجَمْرَةُ(2) الْوُسْطی بِمِنی».

فَلَمَّا کَانَتِ(3) اللَّیْلَةُ، اجْتَمَعْنَا عِنْدَهُ وَ أَبُو الْخَطَّابِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ، فَتَنَاوَلَ وِسَادَةً(4)، فَوَضَعَهَا فِی صَدْرِهِ، ثُمَّ قَالَ لَنَا: «مَا تَقُولُونَ فِی خَدَمِکُمْ وَ نِسَائِکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ(5)؟ أَ لَیْسَ(6) یَشْهَدُونَ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ؟» قُلْتُ: بَلی، قَالَ: «أَ لَیْسَ یَشْهَدُونَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ؟» قُلْتُ: بَلی، قَالَ: «أَ لَیْسَ یُصَلُّونَ وَ یَصُومُونَ وَ یَحُجُّونَ؟» قُلْتُ: بَلی، قَالَ: «فَیَعْرِفُونَ مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ؟» قُلْتُ: لاَ، قَالَ: «فَمَا هُمْ عِنْدَکُمْ(7)؟» قُلْتُ: مَنْ لَمْ یَعْرِفْ هذَا الاْءَمْرَ(8)، فَهُوَ کَافِرٌ.

قَالَ : «سُبْحَانَ اللّهِ! أَ مَا رَأَیْتَ أَهْلَ الطَّرِیقِ(9) وَ أَهْلَ الْمِیَاهِ؟» قُلْتُ: بَلی، قَالَ: «أَلَیْسَ یُصَلُّونَ وَ یَصُومُونَ وَ یَحُجُّونَ؟ أَ لَیْسَ یَشْهَدُونَ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ؟» قُلْتُ: بَلی، قَالَ: «فَیَعْرِفُونَ مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ؟» قُلْتُ: لاَ، قَالَ: «فَمَا هُمْ عِنْدَکُمْ؟» قُلْتُ: مَنْ لَمْ یَعْرِفْ هذَا الاْءَمْرَ(10)، فَهُوَ کَافِرٌ.

قَالَ : «سُبْحَانَ اللّهِ! أَ مَا رَأَیْتَ الْکَعْبَةَ وَ الطَّوَّافَ(11) وَ أَهْلَ الْیَمَنِ وَ تَعَلُّقَهُمْ بِأَسْتَارِ الْکَعْبَةِ؟» قُلْتُ: بَلی، قَالَ: «أَ لَیْسَ یَشْهَدُونَ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ

صلی الله علیه و آله ،

ص: 173


1- 8 . فی مرآة العقول : «فإنّک » .
2- 9 . فی «ب ، د ، ص ، بر ، بس ، بف » والوافی : «جمرة » . وفی حاشیة «ز » : «عند» بدل «الجمرة » .
3- 10 . فی «بف » وحاشیة «ج » : + «تلک» .
4- 11 . «الوِسادة » : المِخَدَّة . والجمع : وسادات ووسائد . المصباح المنیر ، ص 658 (وسد) .
5- 12 . فی «ج ، ص ، بس » : «أهلکم » .
6- 13 . فی «ب » : « لیس » .
7- 14 . فی «ب » : «عندک » .
8- 15 . فی «د ، ز ، بس » : - « هذا الأمر» .
9- 1 . فی «بر » والوافی : «الطرق » .
10- 2 . فی «ج ، د ، ص ، بر ، بس ، بف » : - « هذا الأمر » .
11- 3 . یجوز فیه فتح الطاء وضمّها.

وَ یُصَلُّونَ وَ یَصُومُونَ وَ یَحُجُّونَ؟» قُلْتُ: بَلی، قَالَ: «فَیَعْرِفُونَ مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ؟» قُلْتُ: لاَ، قَالَ: «فَمَا تَقُولُونَ فِیهِمْ؟» قُلْتُ: مَنْ لَمْ یَعْرِفْ، فَهُوَ کَافِرٌ.

2 / 402

قَالَ: «سُبْحَانَ اللّهِ! هذَا قَوْلُ الْخَوَارِجِ(1)» ثُمَّ قَالَ: «إِنْ شِئْتُمْ أَخْبَرْتُکُمْ» فَقُلْتُ أَنَا: لاَ(2)، فَقَالَ: «أَمَا إِنَّهُ شَرٌّ(3) عَلَیْکُمْ أَنْ تَقُولُوا بِشَیْءٍ(4) مَا لَمْ تَسْمَعُوهُ مِنَّا» قَالَ: فَظَنَنْتُ أَنَّهُ یُدِیرُنَا عَلی قَوْلِ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ.(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

هاشم صاحب برید گوید: من با محمد بن مسلم و أبو الخطاب گرد هم بودیم پس ابو الخطاب بما گفت: چه گوئید در بارۀ کسی که امر امامت را نشناسد؟ من گفتم: هر که آن را نشناسد کافر است، ابو الخطاب گفت: کافر نیست تا حجت بر او اقامه شود و چون حجت بر او اقامه شد و آن را نپذیرفت آنگاه کافر است، محمد بن مسلم باو گفت: سبحان اللّٰه اگر نپذیرد و انکار هم نکند کافر است؟ اگر انکار نکند کافر نیست، گوید (این جریان گذشت تا بحج رفتیم) همین که حج کردم خدمت حضرت صادق علیه السّلام شرفیاب شدم و جریان را خدمتش عرضه داشتم، فرمود: تو اکنون هستی ولی آن دو غایبند موعد شما (هر سه) امشب نزد جمرۀ وسطی در منی باشد. گوید: همین که شب شد من و محمد بن مسلم و أبو الخطاب خدمتش رفتیم، پس حضرت بالشی برداشت و بسینه نهاد (و بر آن تکیه زد) سپس بما فرمود: شما در بارۀ خدمتکاران و زنان و خاندان خود چه گوئید؟ آیا شهادت و گواهی بیگانگی خدای یگانه ندهند؟ عرضکردم: چرا، فرمود: آیا گواهی ندهند که محمد (صلّی الله علیه و آله) رسول (و فرستاده) خدا است؟ عرضکردم: چرا، فرمود: آیا نماز نمیخوانند، و روزه نمیگیرند، و حج نمیکنند؟ عرضکردم: چرا، فرمود: آیا آنچه شما بر آنید (از شناسائی امام و امر امامت) آنها می شناسند و میفهمند؟ عرضکردم: نه، فرمود: آنها در نظر شما چگونه هستند؟ عرضکردم: هر که امر امامت را نشناسد کافر است. فرمود: سبحان اللّٰه: آیا اینان که سر راهها (ی مکه و غیر آن) و کنار آبها (ی چاه و غیره منزل کرده اند) ندیده ای؟ عرضکردم: چرا، فرمود: آیا نیست که اینها نماز میخوانند و روزه میگیرند و حج میکنند؟ آیا نیست که گواهی دهند که معبودی جز خدای یگانه نیست و محمد (صلّی الله علیه و آله) رسول خدا است؟ عرضکردم: چرا، فرمود: آنچه شما برآنید (از أمر امامت) میدانند؟ عرضکردم: نه، فرمود: آنها در نزد شما چگونه هستند؟ عرضکردم: هر که این امر امامت را نشناسد کافر است. فرمود: سبحان اللّٰه: آیا تو خانه کعبه و طواف کنندگان آن و اهل یمن و آویختن آنها را بپردۀ کعبه ندیده ای؟ عرضکردم: چرا، فرمود: آیا گواهی ندهند که معبودی جز خدای یگانه نیست و محمد (صلّی الله علیه و آله) رسول خدا است و [آیا] نماز نخوانند و روزه نگیرند و حج نکنند؟ عرضکردم: چرا، فرمود: آیا آنچه شما بر آیند (از امر امامت) میدانند؟ عرضکردم: نه، فرمود: در بارۀ انها چه گوئید؟ عرضکردم: هر که نشناسد (امر امامت را) او کافر است. فرمود: سبحان اللّٰه: این گفتار خوارج است، سپس فرمود: اگر بخواهید آگاهتان کنم؟ من عرضکردم: نه، پس فرمود: همانا برای شما بد است که چیزی را تا از ما نشنیده اید بگوئید، گوید: من فهمیدم که حضرت ما را بگفتار محمد بن مسلم وامیدارد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 122 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از هاشم صاحب پست،گوید:من با محمد بن مسلم و ابو الخطاب گردهم بودیم،أبو الخطاب به ما گفت:چه گوئید در بارۀ کسی که امر امامت را نشناسد؟من گفتم:هر که امر امامت را نشناسد،کافر است،أبو الخطاب گفت:کافر نیست تا حجّت بر او تمام شود و چون حجت بر او اقامه شود و آن را نپذیرد پس او کافر است،محمد بن مسلم گفت:سبحان اللّٰه!اگر نپذیرد،انکار هم نکند، چرا کافر باشد؟هر گاه انکار نکند کافر نیست،گوید:به حج رفتم خدمت امام صادق(علیه السّلام)رسیدم و این موضوع را به او گزارش دادم، فرمود:تو حاضری و آن طرف غایبند،موعد شما امشب نزد جمرۀ وسطی در منی باشد(که در حضور همه مسأله مطرح شود)،چون شب شد همه نزد او گرد آمدیم،أبو الخطاب و محمد بن مسلم هم بودند و آن حضرت بالشی گرفت و به سینه نهاد(به رسم عرب که بالش بر سینه نهند و بر آن تکیه دهند)سپس به ما فرمود:در بارۀ خدمتکاران و زنان و خاندان خود چه گوئید؟آیا اقرار به یگانگی خدا ندارند؟گفتم:چرا،فرمود:محمد(صلّی الله علیه و آله) را رسول خدا ندانند؟ گفتم:چرا،فرمود:نماز نمی خوانند و روزه نمی گیرند و حج نمی کنند؟گفتم:چرا،فرمود:آنچه را شما عقیده دارید می فهمند و معتقدند؟گفتم:نه،فرمود:آنها در نزد شما چه وضعی دارند؟ گفتم:هر که امر امامت را نشناسد کافر است،فرمود:سبحان اللّٰه!آیا این مردمی که در راهها و سر آبها هستند دیدی؟گفتم:آری، فرمود:نیست که نماز می خوانند و روزه می دارند و حج می روند؟ نیست که خدا را یگانه می دانند و محمد(صلّی الله علیه و آله) را رسول خدا می دانند؟گفتم:آری،فرمود:می فهمند آنچه را شما عقیده دارید؟ گفتم:نه،فرمود:آنها نزد شما چه حالی دارند؟گفتم:هر که این امر امامت را نداند کافر است. فرمود:سبحان اللّٰه!تو خانۀ کعبه را نبینی و آن همه طواف کنندگان بر آن را و اهل یمن را و اینکه همه به پردۀ کعبه چسبیدند؟ گفتم:چرا،فرمود:همه نمی گویند:اشهد ان لا اله الاّ اللّٰه و اشهد ان محمداً رسول اللّٰه و نماز می خوانند و روزه می دارند و به حج می روند؟ گفتم:چرا،گفت:اینها می دانند آنچه را شماها عقیده دارید؟گفتم: نه،فرمود:در بارۀ آنها چه گوئی؟گفتم:هر که این امر امامت را نداند کافر است،فرمود:سبحان اللّٰه!این عقیدۀ خوارج است،سپس فرمود:اگر بخواهید به شما خبر دهم،من گفتم:نه،پس فرمود:هلا برای شما بد است که چیزی را بگوئید تا از ما نشنوید،گوید:من پنداشتم که او ما را به گفتۀ محمد بن مسلم می چرخاند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 439 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«هاشم صاحب برید»گوید:من با محمد بن مسلم و ابو الخطاب باهم بودیم،ابو الخطاب به ما گفت:چه می گوئید دربارۀ کسی که امامت را نشناسد؟گفتم:هرکس امامت را نشناسد کافر است،ابو الخطاب گفت: کافر نیست تا حجت بر او تمام گردد و چون حجت بر او اقامه شود و آن را نپذیرد پس او کافر است،محمد بن مسلم گفت:سبحان اللّه!اگر نپذیرد و انکار هم نکند،چرا کافر باشد؟هرگاه انکار نکند کافر نیست،گوید:به حج رفتم خدمت امام صادق علیه السّلام رسیدم و این موضوع را به او گزارش دادم،فرمود:تو حاضری و آنها غایب،موعد شما امشب نزد جمرۀ وسطی در منی باشد(که در حضور همه مسئله مطرح شود)،چون شب شد همه نزد او گرد آمدیم،ابو الخطاب و محمد بن مسلم هم بودند و آن حضرت بالشی گرفت و به سینه نهاد(به رسم عرب که بالش به سینه نهند و بر آن تکیه دهند)سپس به ما فرمود:دربارۀ خدمت کاران و زنان و خاندان خود چه می گوئید؟آیا اقرار به یگانگی خداوند ندارند؟گفتم: چرا،فرمود:محمد صلّی اللّه علیه و اله را رسول خدا ندانند؟گفتم:چرا،فرمود:نماز نمی خوانند و روزه نمی گیرند و حج نمی کنند؟گفتم:چرا،فرمود:آنچه را عقیده دارید نمی فهمند و معتقدند؟گفتم:نه،فرمود:آنها در نزد شما چه وضعی دارند؟گفتم:هرکس امامت را نشناسد کافر است،فرمود: سبحان اللّه!آیا این مردمی که در راه های(مکه و جای دیگر هستند) ندیدی؟گفتم:آری، فرمود:آیا چنین نیست که اینها نماز می خوانند و روزه گیرند و حج می روند؟آیا چنین نیست که خدا را یگانه و محمد صلّی اللّه علیه و اله را رسول خدا می دانند؟گفتم:آری،فرمود:می فهمند آنچه را شما عقیده دارید؟گفتم:نه،فرمود:آنها نزد شما چه حالی دارند؟گفتم:هرکس امامت را نداند کافر است.فرمود:سبحان اللّه!تو خانۀ کعبه را نبینی و آن همه طواف کنندگان بر آن را و اهل یمن را و این که همه به پردۀ کعبه چسبیده اند؟گفتم:چرا،فرمود:همه نمی گویند:اشهد ان لا اله الاّ اللّه و اشهد ان محمدا رسول اللّه و نماز می خوانند؟و روزه می دارند و به حج می روند؟گفتم:چرا،گفت:اینها می دانند آنچه را شماها عقیده دارید؟ گفتم:نه،فرمود:دربارۀ آنها چه گوئی؟گفتم:هرکس امامت را نداند کافر است،فرمود:سبحان اللّه!این عقیدۀ خوارج است،سپس فرمود:اگر بخواهید به شما خبر دهم،من گفتم:نه،پس فرمود:همانا برای شما بد است که چیزی را بگوئید تا از ما نشنوید،گوید:من پنداشتم که او ما را به گفتۀ محمد بن مسلم می چرخاند.

توضیح:مرحوم مجلسی فرماید:عقیدۀ صاحب برید این بوده که هرکس امر امامت را نشناسد و حجت و دلیل داشته یا نداشته باشد چه انکار کند یا نکند کافر است ولی عقیده محمد بن مسلم این بود که کفر نیاز به انکار دارد و وقتی انکار نکند کافر نیست و مستضعف و گمراه است که حکم او با خداوند است و حضرت که فرمود این عقیدۀ خوارج است به این خاطر است که آنها هرکس گناه کبیره کند و بر صغایر اصرار ورزد کافر می دانند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 201 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و قال فی النهایة : البرید کلمة فارسیة یراد بها فی الأصل البغل، و أصلها بریدة دم أی محذوف الذنب، لأن بغال البرید کانت کالعلامة لها، فأعربت و خففت ثم سمی الرسول الذی یرکبه بریدا، و المسافة التی بین السکتین بریدا، و السکة موضع کان یسکنه الفیوج المرتبون من بیت أو قبة أو رباط، و کان یرتب فی کل سکة بغال، و بعد ما بین السکتین فرسخان و قیل: أربعة، انتهی. و کأنه لقب بذلک لأنه کان موکلا بتلک البغال أو الرجال فقال: لنا و فی بعض النسخ له فالضمیر لمحمد فقلت من لم یعرف الفرق بین الأقوال الثلاثة أنه ذهب صاحب البرید إلی أن غیر العارف کافر سواء قامت علیه الحجة أم لم تقم، و سواء جحد أم لم یجحد، و علی هذا فلا واسطة بین المؤمن و الکافر، و ذهب أبو الخطاب إلی أنه کافر إن قامت علیه الحجة جحد أم لم یجحد، فبینهما واسطة و هی غیر العارف قبل قیام الحجة، و ذهب محمد بن مسلم إلی أنه کافر إذا جحد و إذا لم یجحد فلیس بکافر، و علی هذا أیضا بینهما واسطة و هی من لم یعرف و لم یجحد و یسمی مستضعفا و ضالا و قیل: کان المراد بالضال فی هذا الباب هذا المعنی و إن کان یطلق کثیرا علی الأعم منه، و هو من لم یتمسک بالحق من فرق المسلمین، و کان المراد بالکافر هنا من یجری علیه أحکام الکفر فی الدنیا مثل النجاسة و عدم جواز المباشرة و المناکحة و غیرها کما هو مذهب بعض الأصحاب و إلا فلا خلاف فی استحقاق العقوبة و خلود بعضهم فی النار، و لو قیل بخلافه و تحقق القول به فهو نادر سخیف کما ستعرفه. فإنک قد حضرت و غابا لعل تأخیره علیه السلام بیان الحکم لتبیین مرادهم أو لیعلموا أیضا الحکم، قیل: و یدل علی أنه ینبغی للحاکم أن یترک الحکومة و التکلم فیها حتی یحضر الخصوم جمیعا و من ثم قال بعض الأکابر: إذا جاءک الحکم و قد فقئت عینه فلا تحکم له، فلعله یأتیک خصمه و قد فقئت عیناه. قوله: و أبو الخطاب عطف علی ضمیر اجتمعنا، و عدم الإتیان بالمنفصل للفاصلة و أهلیکم أی أولادکم هذا قول الخوارج فإنهم یقولون کل من فعل کبیرة أو صغیرة و أصر علیها فهو کافر خارج عن الإسلام، مستحق للقتل، و لذا حکموا بکفر أمیر المؤمنین علیه السلام للتحکیم مع أنهم جبروه علیه السلام علی التحکیم، و علی الحکم الجائر الأحمق الحائر البائر الذی کان من أعداء أمیر المؤمنین علیه السلام و أیضا أنه علیه السلام لم یرض بحکمهما مطلقا بل بحکمهما إذا حکما بالکتاب و السنة، و هما لعنة الله علیهما حکما علی خلاف الکتاب و السنة، و ما فعله علیه السلام لم یکن معصیة، و بسط القول فی ذلک موکول إلی کتابنا الکبیر. و الحاصل أن للکفر معان شتی، و لکل منها أحکام یترتب علیها کالإیمان، و الخوارج لما سمعوا إطلاق الکفر و سلب الإیمان علی أصحاب الکبائر بل الصغائر أیضا و لم یفرقوا بین معانیه و أحکامه أجروا جمیع أحکام الکفر فی الدنیا و الآخرة علی الفساق و ضیقوا الأمر علی المسلمین و حکموا بأن أصحاب الکبائر بل الصغائر أیضا کفار بالمعنی الذی یطلق علی من لم یشهد الشهادتین، و لیس کذلک بل الکفر ببعض معانیه یجتمع مع الإسلام ببعض معانیه، و لیس کل من أطلق علیه الکفر فی الأخبار یستحق القتل و تحرم مناکحته و معاشرته، و لیس کل من سلب عنه الإیمان فی الآیات و الأخبار یجب خلوده فی النار، فالکفر یطلق علی من أنکر شیئا من ضروریات دین الإسلام ظاهرا و باطنا کالشهادتین أو المعاد، فهو یجری علیه أحکام الکفار فی الدنیا و یخلد فی النار فی الآخرة إلا أن أهل الکتاب اختلف الأصحاب فی نجاستهم و عدم جواز مناکحتهم علی التفصیل الذی سیأتی فی محله إن شاء الله. و یطلق علی من أخل بشیء من العقائد الإیمانیة و إن لم یکن ضروریا لدین الإسلام کالإمامة، و المشهور أنهم فی الآخرة بحکم الکفار و هم مخلدون فی النار کالمخالفین و سائر فرق الشیعة سوی الإمامیة، و قد دلت علیه أخبار کثیرة أوردناها فی کتابنا الکبیر، لکن قد عرفت أنه یظهر من کثیر من الأخبار أنه یمکن نجاة بعض المخالفین من النار کالمستضعفین و المرجون لأمر الله، و قد ذکر العلامة و غیره قولا بعدم خلود المخالفین فی النار، و هو فی غیر المستضعفین و أشباههم فی غایة الضعف لأن الإمامة عند الشیعة من أصول الدین، و قد ورد متواترا عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم من مات و لم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة، و الأخبار فی ذلک أکثر من أن تحصی. و أما الأحکام الدنیویة أیضا کالطهارة و التناکح و التوارث فالمشهور أنهم فی جمیع ذلک بحکم المسلمین، و ذهب السید المرتضی رضی الله عنه و جماعة إلی أنهم فی الأمور الدنیویة أیضا بحکم الکفار، و الذی یظهر من بعض الأخبار أنهم واقعا فی جمیع الأحکام بحکم الکفار لکن الله تعالی لما علم أن للمخالفین دولة و غلبة علی الشیعة و لا بد لهم من معاشرتهم رخص لهم فی جمیع ذلک و أجری علی المخالفین فی زمان الهدنة و التقیة أحکام المسلمین و فی زمن القائم علیه السلام لا فرق بینهم و بین الکفار، و به یمکن الجمع بین الأخبار. و قد یطلق علی مرتکبی الکبائر من غیر توبة و أثره احتمال العقاب الطویل لا الخلود، و لا جریان حکم الکفار علیهم فی الدنیا، بل یمکن سقوط بعض الحقوق التی تکون للمؤمنین، و قد یطلق علی مطلق مرتکبی المعاصی. و بالجملة له معان کثیرة و أحکام متباینة کما یظهر بالتتبع قال الشهید الثانی (ره) فی رسالة حقائق الإیمان: اعلم أن جمعا من علماء الإمامیة حکموا بکفر أهل الخلاف و الأکثر علی الحکم بإسلامهم، فإن أرادوا بذلک کونهم کافرین فی نفس الأمر لا فی الظاهر، فالظاهر أن النزاع لفظی إذ القائلون بإسلامهم یریدون ما ذکرناه من الحکم بصحة جریان أکثر أحکام المسلمین علیهم فی الظاهر، لا أنهم مسلمون فی نفس الأمر، فلذا نقلوا الإجماع علی دخولهم فی النار، و إن أرادوا بذلک کونهم کافرین باطنا و ظاهرا فهو ممنوع، و لا دلیل علیه بل الدلیل قائم علی إسلامهم ظاهرا کقوله علیه السلام: أمرت أن أقاتل الناس حتی یقولوا لا إله إلا الله.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 190 

*****

2- الحدیث

2/2891. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ یُونُسَ، عَنْ رَجُلٍ، عَنْ زُرَارَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: قُلْتُ لَهُ: مَا(6) تَقُولُ فِی مُنَاکَحَةِ النَّاسِ؛ فَإِنِّی قَدْ بَلَغْتُ مَا

تَرَاهُ(7) وَ مَا تَزَوَّجْتُ قَطُّ؟ فَقَالَ: «وَ(8) مَا یَمْنَعُکَ مِنْ ذلِکَ؟» فَقُلْتُ(9): مَا یَمْنَعُنِی إِلاَّ أَنَّنِی(10) أَخْشی أَنْ لاَ تَحِلَّ(11) لِی(12) مُنَاکَحَتُهُمْ(13)، فَمَا تَأْمُرُنِی؟ فَقَالَ: «فَکَیْفَ(14) تَصْنَعُ وَ أَنْتَ شَابٌّ؟ أَ تَصْبِرُ؟» قُلْتُ: أَتَّخِذُ الْجَوَارِیَ، قَالَ: «فَهَاتِ الاْآنَ، فَبِمَا تَسْتَحِلُّ الْجَوَارِیَ؟» قُلْتُ: إِنَّ(15) الاْءَمَةَ لَیْسَتْ بِمَنْزِلَةِ الْحُرَّةِ(16)، إِنْ ··· î

ص: 174


1- 4 . «الخوارج » : فرقة من فرق الإسلام ، سُمّوا خوارج لخروجهم علی علیّ علیه السلام . مجمع البحرین ، ج 2 ، ص 294 (خرج) .
2- 5 . فی الوافی : «إنّما لم یرض الراوی بإخباره علیه السلام بالحقّ لأنّه فهم منه أنّه یخبره بخلاف رأیه ، فیفضح عند خصمیه ؛ ولعلّه فی نفسه رجع إلی الحقّ ودان به» .
3- 6 . فی حاشیة «بر» : «لشرّ » .
4- 7 . فی «د ، بر » : «لشیء» .
5- 8 . الوافی ، ج 4 ، ص 203 ، ح 1820 ؛ الوسائل ، ج 27 ، ص 70 ، ح 33227 ، قطعة منه .
6- 9 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » والوافی . وفی المطبوع : «فما» .
7- 1 . فی «ب ، ج ، د ، بر » والوافی : «تری» .
8- 2 . فی «ب » : - «و » .
9- 3 . فی «ز » والوافی : «قلت » .
10- 4 . فی «ب ، ز » : «أنّی » .
11- 5 . فی الوافی : «لایحلّ » .
12- 6 . فی «ب » : - «لی » .
13- 7 . فی «ج » : + «منّا » .
14- 8 . فی «ب ، بف » : «کیف » .
15- 9 . فی «بر » والوافی : «لأنّ » .
16- 10 . فی الوافی : «فرق بین الحرّة والأمة بأنّ الحرّة إذا لم توافقه ذهبت بصداقها مجّانا ، مع ما فی ذلک من الحزازة ، بخلاف الأمة ، فإنّه یمکن بیعها وانتقاد ثمنها» .

رَابَتْنِی(1) بِشَیْءٍ بِعْتُهَا وَ اعْتَزَلْتُهَا(2)، قَالَ: «فَحَدِّثْنِی بِمَا اسْتَحْلَلْتَهَا(3)؟» قَالَ : فَلَمْ یَکُنْ عِنْدِی جَوَابٌ.

فَقُلْتُ لَهُ: فَمَا تَری أَتَزَوَّجُ؟ فَقَالَ: «مَا أُبَالِی أَنْ(4) تَفْعَلَ» قُلْتُ: أَ رَأَیْتَ قَوْلَکَ: «مَا أُبَالِی أَنْ تَفْعَلَ» فَإِنَّ ذلِکَ عَلی جِهَتَیْنِ(5) تَقُولُ: لَسْتُ أُبَالِی أَنْ تَأْثَمَ(6) مِنْ غَیْرِ أَنْ آمُرَکَ، فَمَا(7)

تَأْمُرُنِی أَفْعَلُ ذلِکَ بِأَمْرِکَ؟ فَقَالَ لِی: «قَدْ کَانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله تَزَوَّجَ(8)، وَ قَدْ کَانَ مِنْ أَمْرِ(9) امْرَأَةِ نُوحٍ وَ امْرَأَةِ لُوطٍ مَا قَدْ(10) کَانَ، إِنَّهُمَا قَدْ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ».

فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَیْسَ فِی ذلِکَ بِمَنْزِلَتِی، إِنَّمَا هِیَ تَحْتَ یَدِهِ، وَ هِیَ مُقِرَّةٌ بِحُکْمِهِ، مُقِرَّةٌ بِدِینِهِ، قَالَ: فَقَالَ لِی: «مَا تَری مِنَ(11) الْخِیَانَةِ فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ :

ص: 175


1- 11 . فی «ز » : «نابنی » . وفی «بس، بف » : «رأیتنی » . و«الرَّیْب » : بمعنی الشکّ ، وقیل : هو الشکّ مع التهمة . یقال : رابنی الشیءُ وأرابنی ، بمعنی شکّکنی . وقیل : أرابنی فی کذا ، أی شکَّکنی وأوهمنی الریبة فیه ، فإذا استیقنته قلت : رابنی بغیر ألف . النهایة ، ج 2 ، ص 286 (ریب) .
2- 12 . فی «ز» : «وأعزلتها» .
3- 13 . فی الوافی : «معنی قوله علیه السلام : «بما استحللتها» : أنّک قبل أن تدخلها فی دینک وتکلّمها فی ذلک ، کیف جاز لک نکاحها علی زعمک ؟ فعجز عن الجواب ، فأشار علیه السلام له بعدم البأس بذلک» .
4- 14 . فی «بف » : «إذ» .
5- 15 . فی «د » : «وجهتین » . وفی «بر » والوافی : «وجهین » .
6- 16 . قوله : «تقول : لست اُبالی أن تأثم » هو أحد الوجهین ، والوجه الآخر جواز ذلک له ، لم یذکره لظهوره . وقال المجلسی : «لعلّه أحال الوجه الآخر علی الظهور ، فأجاب علیه السلام الوجه المتروک ضمنا وکنایة . وکأنّه سقط الشقّ الآخر من النسّاخ ، ویؤیّده أنّه ذکر هذا الحدیث أبو عمرو الکشّی فی ترجمة زرارة بأدنی تغییر فی اللفظ ، وقال فیه ، یعنی زرارة : فتأمرنی أن أتزوّج ؟ قال له : «ذاک إلیک» . فقال له زرارة : هذا الکلام ینصرف علی ضربین : إمّا أن لاتبالی أن أعصی اللّه ؛ إذ لم تأمرنی بذلک ؛ والوجه الآخر أن تکون مطلقا لی . قال : فقال : «علیک بالبلهاء» إلی آخر الخبر . [رجال الکشّی ، ص 142 ، ح 223]» . راجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 93 ؛ الوافی ، ج 4 ، ص 207 ؛ مرآة العقول ، ج 11 ، ص 193 .
7- 17 . فی «بر » والوافی : «فبما» .
8- 1 . فی الوافی : + «بمثل عائشة وحفصة » .
9- 2 . فی شرح المازندرانی : - «أمر » .
10- 3 . فی «ص » والوافی : - «قد » .
11- 4 . فی «بر » وحاشیة «بف » : + «أمر » . وفی الوافی : «أمر » بدل «من » .

«فَخانَتاهُما»(1)؟ مَا یَعْنِی بِذلِکَ إِلاَّ الْفَاحِشَةَ(2)، وَ قَدْ زَوَّجَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فُلاَناً».

قَالَ: قُلْتُ: أَصْلَحَکَ اللّهُ(3)، مَا تَأْمُرُنِی أَنْطَلِقُ فَأَتَزَوَّجُ بِأَمْرِکَ؟ فَقَالَ لِی: «إِنْ کُنْتَ فَاعِلاً، فَعَلَیْکَ بِالْبَلْهَاءِ مِنَ النِّسَاءِ» قُلْتُ: وَ مَا الْبَلْهَاءُ؟ قَالَ: «ذَوَاتُ الْخُدُورِ، الْعَفَائِفُ(4)» 2 / 403

فَقُلْتُ(5): مَنْ هِیَ(6) عَلی دِینِ سَالِمِ بْنِ أَبِی حَفْصَةَ؟ قَالَ: «لاَ» فَقُلْتُ(7): مَنْ هِیَ(8) عَلی دِینِ

رَبِیعَةِ الرَّأْیِ؟ فَقَالَ: «لاَ، وَ لکِنَّ الْعَوَاتِقَ(9) اللَّوَاتِی(10) لاَ یَنْصِبْنَ کُفْراً، وَ لاَ یَعْرِفْنَ مَا تَعْرِفُونَ».

قُلْتُ: وَ هَلْ(11) تَعْدُو أَنْ تَکُونَ مُوءْمِنَةً أَوْ کَافِرَةً ؟ فَقَالَ : «تَصُومُ وَ تُصَلِّی(12) وَ تَتَّقِی اللّهَ، وَ لاَ تَدْرِی مَا أَمْرُکُمْ» فَقُلْتُ: قَدْ قَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ : «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُوءْمِنٌ»(13) لاَ وَ اللّهِ، لاَ یَکُونُ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ لَیْسَ بِمُوءْمِنٍ وَ لاَ کَافِرٍ(14).

قَالَ: فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «قَوْلُ اللّهِ أَصْدَقُ مِنْ قَوْلِکَ یَا زُرَارَةُ، أَ رَأَیْتَ قَوْلَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ»(15) فَلِمَا قَالَ:

ص: 176


1- 5 . التحریم (66) : 10 .
2- 6 . قوله علیه السلام : «ما یعنی بذلک إلاّ الفاحشة » یحتمل الوجهین : الأوّل : أن یکون استفهاما إنکاریّا ؛ یعنی أنّک زعمت أنّ المراد بالخیانة إنّما هو الزنی ، لیس ذلک کذلک ، بل المراد به الخروج عن الدین وطاعة الرسول. ذکره الفیض . الثانی : أن یکون نفیا ، ویکون المراد بالفاحشة : الذنب العظیم ، وهو الشرک والکفر . احتمله أیضا المجلسی ، واستظهره . راجع : الوافی ، ج 4 ، ص 207 ؛ مرآة العقول ، ج 11 ، ص 194 .
3- 7 . «أصلحک اللّه » : وفّقک لصلاح دینک ، والعمل بفرائضه ، وأداء حقوقه ، مجمع البحرین ، ج 2 ، ص 388 (صلح) .
4- 8 . فی «بس ، بف » : «والعفائف » .
5- 9 . فی «بر ، بف » والوافی : «قلت » .
6- 10 . فی «د ، ص ، بر ، بس ، بف » وحاشیة «ز » : «هنّ » .
7- 11 . فی «ز ، بس » والوافی : «قلت » .
8- 12 . فی «بر » وحاشیة «ج » : «هنّ » .
9- 1 . «العاتق » : الشابّة أوّل ما تُدرِک . وقیل : هی التی لم تَبِن من والدیها ولم تزوَّج وقد أدرکت و شبّت . وتجمع علی : العُتَّق والعواتق . النهایة ، ج 3 ، ص 178 (عتق ).
10- 2 . فی «ز » : «اللاتی » .
11- 3 . فی «د ، ز ، ص ، بر » : «فهل » .
12- 4 . فی «بس » : - «وتصلّی » .
13- 5 . التغابن (64) : 2 .
14- 6 . فی «بر » والوافی : «بکافر» .
15- 7 . التوبة (9) : 102.

عَسی(1)؟» فَقُلْتُ (2): مَا هُمْ إِلاَّ مُوءْمِنِینَ أَوْ کَافِرِینَ(3)، قَالَ: فَقَالَ: «مَا(4) تَقُولُ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلاً»(5) إِلَی الاْءِیمَانِ؟». فَقُلْتُ: مَا(6) هُمْ إِلاَّ مُوءْمِنِینَ أَوْ کَافِرِینَ(7)، فَقَالَ: «وَ اللّهِ، مَا هُمْ بِمُوءْمِنِینَ وَ لاَ کَافِرِینَ».

ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیَّ، فَقَالَ(8): «مَا تَقُولُ فِی أَصْحَابِ الاْءَعْرَافِ(9)؟» فَقُلْتُ: مَا هُمْ إِلاَّ مُوءْمِنِینَ

أَوْ کَافِرِینَ(10)، إِنْ دَخَلُوا(11) الْجَنَّةَ فَهُمْ مُوءْمِنُونَ، وَ إِنْ دَخَلُوا(12) النَّارَ فَهُمْ کَافِرُونَ، فَقَالَ: «وَ اللّهِ، مَا هُمْ بِمُوءْمِنِینَ وَ لاَ کَافِرِینَ، وَ لَوْ کَانُوا مُوءْمِنِینَ لَدَخَلُوا(13) الْجَنَّةَ کَمَا دَخَلَهَا الْمُوءْمِنُونَ، وَ لَوْ کَانُوا کَافِرِینَ لَدَخَلُوا النَّارَ کَمَا دَخَلَهَا الْکَافِرُونَ، وَ لکِنَّهُمْ قَوْمٌ(14) قَدِ(15) اسْتَوَتْ حَسَنَاتُهُمْ وَ سَیِّئَاتُهُمْ، فَقَصُرَتْ بِهِمُ الاْءَعْمَالُ، وَ إِنَّهُمْ لَکَمَا قَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ».

فَقُلْتُ: أَ مِنْ(16) أَهْلِ الْجَنَّةِ هُمْ، أَمْ(17) مِنْ أَهْلِ النَّارِ؟ فَقَالَ: «اتْرُکْهُمْ(18) حَیْثُ تَرَکَهُمُ اللّهُ». قُلْتُ: أَ فَتُرْجِئُهُمْ(19)؟ قَالَ: «نَعَمْ، أُرْجِئُهُمْ کَمَا أَرْجَأَهُمُ اللّهُ، إِنْ شَاءَ(20) أَدْخَلَهُمُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِهِ، وَ إِنْ شَاءَ سَاقَهُمْ إِلَی النَّارِ بِذُنُوبِهِمْ وَ لَمْ یَظْلِمْهُمْ».

ص: 177


1- 8 . فی «ص » والوافی : + «اللّه » .
2- 9 . فی «بر» والوافی : «قلت » .
3- 10 . فی «ز ، بر » والوافی : «مؤمنون أو کافرون » .
4- 11 . فی «ز ، ص ، بس ، بف » وحاشیة «بر » : «فما» .
5- 12 . النساء (4) : 98 .
6- 13 . فی «ز » : «وما » .
7- 14 . فی «ز ، بر » والوافی : «مؤمنون أو کافرون » .
8- 15 . فی «ص » : «وقال » .
9- 16 . إشارة إلی الآیة 48 من سورة الأعراف (7) .
10- 1 . فی «بر » والوافی : «مؤمنون أو کافرون » .
11- 2 . فی «بر » : «اُدخلوا» .
12- 3 . فی «بر » : «اُدخلوا» .
13- 4 . فی الکافی ، ح 2906 : «دخلوا» .
14- 5 . فی «ب » : - «قوم » .
15- 6 . فی «ص » والوافی ومرآة العقول والکافی ، ح 2906 : - «قد» .
16- 7 . فی مرآة العقول : «من » بدون الهمزة .
17- 8 . فی الکافی ، ح 2906 : «أو» .
18- 9 . فی «بر » والوافی : + «من » .
19- 10 . أرجأتُ الشیء: أخّرتُه . ترتیب کتاب العین ، ج 1 ، ص 654 (رجأ).
20- 11 . فی «ز » : + «اللّه» .

فَقُلْتُ: هَلْ(1) یَدْخُلُ الْجَنَّةَ کَافِرٌ؟ قَالَ: «لاَ» قُلْتُ : فَهَلْ(2) یَدْخُلُ النَّارَ إِلاَّ کَافِرٌ؟ قَالَ: فَقَالَ: «لاَ(3)، إِلاَّ أَنْ یَشَاءَ اللّهُ، یَا زُرَارَةُ إِنَّنِی(4) أَقُولُ(5): مَا شَاءَ اللّهُ، وَ أَنْتَ لاَ تَقُولُ: مَا شَاءَ اللّهُ(6)، أَمَا إِنَّکَ إِنْ کَبِرْتَ، رَجَعْتَ وَ تحَلَّلَتْ(7) عَنْکَ عُقَدُکَ(8)».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

زراره گوید: بحضرت باقر علیه السّلام عرضکردم: چه فرمائی در بارۀ زناشوئی با این مردم (که قائل بامامت شما نیستند یعنی سنیها) زیرا من باین سن که می بینید رسیده ام و هنوز زن نگرفته ام؟ فرمود: چه چیز جلوگیریت کرده از ازدواج؟ عرضکردم: چیزی جلوگیریم نکرده جز این که میترسم ازدواجشان بر من حلال نباشد، پس در این باره چه دستوری بمن میدهید؟ فرمود: پس توجه میکنی با اینکه جوانی؟ آیا بردباری میکنی؟ عرضکردم: کنیزها را (برای زناشوئی) میگیریم، فرمود: اکنون بیاور (آنچه در بارۀ آنها داری، و بگو بدانم) بچه دلیل کنیزان را حلال دانی؟ عرضکردم: کنیز که همانند زن آزاد نیست اگر چیزی از او دیدم که مرا بشک انداخت او را می فروشم و از او کناره میگیرم، فرمود: برایم بیان کن بچه دلیل او را بر خود حلال میدانی؟ گوید: من جوابی (و پاسخی) نداشتم که بآن حضرت عرض کنم. (زراره گوید): پس بآن حضرت عرضکردم: چه فرمائی (بالاخره) ازدواج کنم (یا نه)؟ فرمود: من باکی ندارم که ازدواج کنی، عرضکردم: این که فرمودی: من باکی ندارم که ازدواج کنی دو معنی دارد: یکی اینکه میفرمائی من باک ندارم تو گناهی مرتکب شوی بی آنکه من بتو دستور دهم (دیگر اینکه برای من جایز است؟) پس چه دستور دهی آیا بفرمان شما این کار را بکنم؟ فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) زن گرفت، و داستان زن نوح و زن لوط (را نیز که) میدانی چه بوده (که در سورۀ تحریم آیۀ 10 خداوند داستان آنها را بیان فرماید:) «و بودند در زیر سرپرستی (حبالۀ نکاح) دو بنده از بندگان شایستۀ ما»؟ من عرضکردم: رسول خدا مانند من نبوده، همانا زن زیر دست او بوده: و بحکمش اقرار داشته، و بدین او اعتراف میکرده؟ گوید: بمن فرمود: در بارۀ آن خیانت که در گفتار خدای عز و جل (در همان آیه است که فرماید): «پس خیانت کردند آن دو زن» چه نظر داری؟ (آیا خداوند) مقصودی جز فاحشه (یعنی زنا) ندارد؟(این طور نیست بلکه مقصود از خیانت شرک و کفر باطنی است و آن دو پیغمبر، آنها را بزنی گرفته بودند) و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بفلانی (یعنی عثمان) زن داد (در صورتی که مطلب در اینجا بعکس آنچه تو در بارۀ خود رسول خدا و زنانش گوئی بوده)؟ گوید: عرضکردم: خداوند کار شما را به نیک گرداند-(بالاخره) چه دستوری بمن فرمائی؟ آیا بروم و بدستور شما (از اینها) زن بگیرم؟ بمن فرمود: اگر این کار را میکنی بتو سفارش کنم که از زنهای بی تمیز و ساده بگیری، عرضکردم: زنهای بی تمیز و ساده کیانند؟ فرمود: پرده نشینان پارسا. عرضکردم: آنکه بر کیش سالم بن أبی حفصه است؟ فرمود: نه؛ عرضکردم: آنکه بر کیش ربیعة الرأی است؟ فرمود: نه. (آیا خداوند) مقصودی جز فاحشه (یعنی زنا) ندارد؟(این طور نیست بلکه مقصود از خیانت شرک و کفر باطنی است و آن دو پیغمبر، آنها را بزنی گرفته بودند) و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بفلانی (یعنی عثمان) زن داد (در صورتی که مطلب در اینجا بعکس آنچه تو در بارۀ خود رسول خدا و زنانش گوئی بوده)؟ گوید: عرضکردم: خداوند کار شما را به نیک گرداند-(بالاخره) چه دستوری بمن فرمائی؟ آیا بروم و بدستور شما (از اینها) زن بگیرم؟ بمن فرمود: اگر این کار را میکنی بتو سفارش کنم که از زنهای بی تمیز و ساده بگیری، عرضکردم: زنهای بی تمیز و ساده کیانند؟ فرمود: پرده نشینان پارسا. عرضکردم: آنکه بر کیش سالم بن أبی حفصه است؟ فرمود: نه؛ عرضکردم: آنکه بر کیش ربیعة الرأی است؟ فرمود: نه. گوید: پس فرمود: چه گوئی در گفتار خدای عز و جل:(سوره نساء آیه 98)«مگر مستضعفان (ناتوانان) از مردان و زنان و کودکانی که نه چاره توانند و نه راه برند، که بایمان رسند؟ عرضکردم: آنها هم نیستند جز مؤمن یا کافر، فرمود، بخدا، سوگند آنها نه مؤمنند و نه کافر، سپس رو بمن کرد و فرمود: چه گوئی در بارۀ اصحاب اعراف؟(اعراف نام دیواری است میان بهشت و جهنم چنانچه از روایات و تفاسیر استفاده شود و پیش از این نیز گذشت) عرضکردم: آنها هم نیستند جز مؤمن و یا کافر، اگر ببهشت روند مؤمنند و اگر بدوزخ روند کافرند، فرمود: بخدا سوگند نه مؤمنند و نه کافر و اگر مؤمن بودند ببهشت میرفتند چنانچه دیگر مؤمنان ببهشت میروند، و اگر کافر بودند بدوزخ میرفتند چنانچه دیگر کافران بدوزخ روند، ولی آنها مردمی هستند که کارهای نیک و کارهای بد آنها برابر است، و کردار نیک آنها را (ببهشت) نرساند و حال اینها چنانست که خدای عز و جل فرموده. پس من عرضکردم: آیا ایشان از اهل بهشتند یا از اهل دوزخ؟ فرمود: آنها را واگذار همان جا که خدا واگذارده (یعنی کارشان با خدا است) عرضکردم: آیا کار آنها را بتأخیر اندازی (که خدا هر چه خواهد با آنها انجام دهد)؟ فرمود: آری من هم بتأخیر اندازم چنانچه خداوند بتأخیر انداخته، اگر بخواهد بسبب رحمت خود آنها را ببهشت برد، و اگر خواهد بسبب گناهانشان بدوزخشان کشد و ستمی هم بآنها نکرده، عرضکردم: آیا کافری ببهشت میرود؟ فرمود: نه، عرضکردم: آیا بجز کافر کسی بدوزخ رود، فرمود: نه، جز آنکه خدا بخواهد، ای زراره من میگویم آنچه خدا خواهد.(همان شود) و تو نمیگوئی آنچه خدا خواهد، هر آینه اگر تو بزرگ شوی از این حرف برگردی و خشمت (نسبت بمخالفان) فرو نشیند (یا عقده های دلت باز شود).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 125 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از زراره،گوید:به امام باقر(علیه السّلام)گفتم:چه می فرمائید در زناشوئی با این مردم،راستی که من به این سنّ رسیدم که می بینی و هرگز زن نگرفتم،فرمود:چه تو را از آن مانع شده است؟در پاسخ فرمود:گفتم:چیزی مرا مانع نشده جز اینکه می ترسم ازدواج با آنها حلال نباشد،برای من،شما چه دستور می فرمائید؟فرمود:با اینکه جوانی چه می کنی،آیا شکیبائی می کنی؟گفتم:کنیز برای خود می گیرم،فرمود:اکنون بیاور آنچه داری،به چه دلیل کنیزان را بر خود حلال می شماری؟گفتم:راستی کنیز چون زن آزاد نیست که گرفتاری داشته باشد،اگر چیزی از او دیدم که مرا به شک انداخت او را می فروشم و از او کناره می کنم،فرمود:به من بگو که به چه دلیل او را بر خود حلال می دانی؟گوید:پاسخی نداشتم که به او بدهم. پس به آن حضرت گفتم:پس رأی شما در زن گرفتن من چیست؟فرمود:من باکی ندارم که زن بگیری،من گفتم:اینکه می فرمائید:من باکی ندارم که تو زن بگیری،دو معنی دارد:اینکه من باک ندارم تو گناهی مرتکب شوی بی آنکه من به تو فرمان دهم پس شما چه دستوری به من می دهی که آن را به فرمان شما اجراء کنم؟در پاسخ من فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)زن گرفت و داستان زن نوح و زن لوط هم که همان بوده است که بوده،راستی که آنها(10 سوره تحریم):«در زیر سرپرستی دو بنده از بنده های خوب ما بودند»من در پاسخ گفتم:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)به مانند من نبوده،زن زیر دست آن حضرت و به حکم او بوده است و بدین او اقرار داشته،گوید:به من فرمود:تو چه نظر داری در بارۀ آن خیانت که در قول خدا عز و جل آمده است(10 سوره تحریم):«پس خیانت کردند آن دو زن» مقصودی ندارد از آن جز هرزگی(یعنی شرک و کفر و گناه بزرگ) و حال اینکه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)به فلانی زن داد،گوید:اصلحک اللّٰه! شما به من می فرمائید که بروم و به امر شما زن بگیرم؟در پاسخم فرمود:اگر تو این کار را می کنی،بر تو باد که از زن های ساده و نابخرد بگیری،گفتم:زن های ساده و نابخرد چه کسانند؟فرمود:پرده نشینان پارسا،پس گفتم:آن زنی که بر کیش سالم بن ابی حفصه است؟فرمود:نه،گفتم:آن زنی که بر کیش ربیعة الرأی است؟فرمود:نه. ولی تزویج کن از دخترهای جوان که زیر سرپرستی پدرانند و اظهار کفر نمی کنند و آنچه را هم که شما از امر مذهب می دانند نمی دانند،گفتم:جز این است که یا مؤمن هستند و یا کافر؟در پاسخ فرمود:آن دختر روزه می دارد و نماز می خواند و از خدا می ترسد و با تقوی است ولی مذهب و عقیدۀ شما را نمی داند،من گفتم:خدا عز و جل فرموده است(2 سوره تغابن):«او است آن کسانی که شما را آفریده است پس برخی از شما کافرند و برخی از شما مؤمن»نه به خدا احدی از مردم نیست که مؤمن نباشد یا کافر نباشد(واسطه ای در میان نیست)گوید:پس امام باقر(علیه السّلام)فرمود: ای زراره!قول خدا از گفتۀ تو راست تر است،ندانی که خدا عز و جل می فرماید(103 سوره توبه):«در آمیختند کردار شایسته را با کردار بد امید است که خدا توبۀ آنها را بپذیرد»چون فرمود:عسی،یعنی امید است،من گفتم:آنها هم نیستند جز مؤمن و یا کافر. گوید:پس فرمود:چه گوئی در قول خدا عز و جل(98 سوره نساء):«جز مستضعفان از مردان و زنان و کودکانی که نه چاره توانند و نه راه را می دانند»که به ایمان رسند،من در پاسخ گفتم:آنان هم در متن واقع یا مؤمن باشند یا کافر،امام(علیه السّلام)فرمود:به خدا نه مؤمن باشند و یا کافر،سپس رو به من کرد و فرمود:چه گوئی در بارۀ اصحاب اعراف؟من گفتم:آنان هم یا مؤمن باشند و نه کافر،اگر به بهشت روند پس مؤمن باشند و اگر به دوزخ روند کافرند،فرمود:به خدا نه مؤمن باشند و نه کافر،اگر مؤمن بودند مانند دیگر مؤمنان،به بهشت می رفتند و اگر کافر بودند چون دیگر کافران به دوزخ می رفتند ولی آنها مردمی باشند که حسناتشان با سیئاتشان برابر است و کردار سست دست آنها را کوتاه کرده است و به راستی آنان چنانند که خدا عز و جل در بارۀ آنها فرموده است. من گفتم:آیا آنها از اهل بهشتند یا از اهل دوزخند؟فرمود: آنها را در همان جا بنه که خدا نهاده است،گفتم:آیا در بارۀ آنها با رجاء رأی می دهی؟(یعنی کارشان با خدا است)فرمود:آری، عاقبت کارشان را با خدا می دانم چنانچه خدا آنها را به سرانجام نامعلوم خودشان سپرده است،اگر خواهد آنها را از رحمت خود به بهشت ببرد و اگر هم خواهد آنها را به دوزخ کشد برای گناهانشان و ستمی هم به آنها نکرده است،من گفتم:آیا کافر،به بهشت می رود؟فرمود:نه،گفتم:آیا جز کافر به دوزخ می رود؟فرمود: نه،جز آنکه خدا خواهد،ای زراره!من می گویم آنچه خدا خواهد شود و تو نمی گوئی آنچه خدا خواهد شود،هلا اگر تو بزرگ شوی، از این عقیده بر می گردی و گرههای دل تو گشوده شوند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 445 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-زراره،گوید:به امام باقر علیه السّلام گفتم:

چه می فرمائید در زناشوئی با این مردم،راستی که من به این سن رسیدم که می بینی و هرگز زن نگرفتم،فرمود:چه تو را از آن منع کرده است؟ گفتم:چیزی مرا مانع نشده جز اینکه می ترسم ازدواج با آنها،برای من حلال نباشد شما چه دستور می فرمائید؟فرمود:با اینکه جوانی چه می کنی،آیا شکیبائی می کنی؟گفتم:کنیز برای خود می گیرم،فرمود: اکنون بیاور آنچه داری،به چه دلیل کنیزان را بر خود حلال می شماری؟ گفتم:راستی کنیز چون زن آزاد نیست که گرفتاری داشته باشد،اگر چیزی از او دیدم که مرا به شک انداخت او را می فروشم و از او کناره می گیرم،فرمود:به من بگو که به چه دلیل او را بر خود حلال می دانی؟ گوید:پاسخی نداشتم که به او بدهم.

توضیح:علت اینکه بر خود حلال نمی داشته چون زراره معتقد به واسطه میان ایمان و کفر نبوده و فرقه غیرشیعه را کافر می دانسته.

پس به آن حضرت گفتم:پس رای شما در زن گرفتن من چیست؟فرمود: من باکی ندارم که زن بگیری،گفتم:اینکه می فرمائید:من باکی ندارم که تو زن بگیری،دو معنی دارد:اینکه من باک ندارم تو گناهی مرتکب شوی بی آنکه من به تو فرمان دهم پس شما چه دستوری به من می دهی که آن را به فرمان شما اجراء کنم؟در پاسخ من فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله زن گرفت و داستان زن نوح و زن لوط هم که همان بوده است و قرآن می فرماید:«در تحت سرپرستی دو بنده از بنده های خوب ما بودند(تحریم /10)»من در پاسخ گفتم:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به مانند من نبوده،زن زیر دست آن حضرت و به حکم او نبوده است و به دین او اقرار داشته،گوید:به من فرمود:تو چه نظر داری دربارۀ آن خیانت که در قول خدای عز و جل آمده است:«پس خیانت کردند آن دو زن»مقصودی ندارد از آن جز هرزگی(یعنی شرک و کفر و گناه بزرگ)و حال اینکه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به فلانی زن داد،گوید:اصلحک اللّه!شما به من می فرمائید که بروم و به امر شما زن بگیرم؟در پاسخم فرمود:اگر تو این کار را می کنی،بر تو باد که از زنهای ساده بگیری،گفتم:زن های ساده چه کسانیند؟فرمود:پرده نشینان پارسا، پس گفتم:آن زنی که بر کیش سالم بن ابی حفصه است؟فرمود:نه،گفتم:آن زنی که بر کیش ربیعة الرأی است؟فرمود:نه.ولی تزویج کن از دخترهای جوان که تحت سرپرستی پدرانند و اظهار کفر نمی کنند و آنچه را هم که شما از مذهب می دانید نمی دانند،گفتم:جز این است که یا مؤمنند یا کافر؟در پاسخ فرمود:آن دختر روزه می دارد و نماز می خواند و از خدا می ترسد و باتقوی است ولی مذهب و عقیدۀ شما را نمی داند(مانند شما معتقد به امامت ما نیستند)گفتم:خدای عز و جل فرموده است:«اوست آن کس که شما را آفرید پس برخی از شما کافر و برخی از شما مؤمن اند(تغابن/2)»نه به خدا احدی از مردم نیست که مؤمن نباشد یا کافر نباشد(واسطه ای در میان نیست)گوید:پس امام باقر علیه السّلام فرمود:از زراره!قول خدا از گفته او راست تر است،ندانی که خدای عز و جل می فرماید:«کردار شایسته را با کردار بد درآمیختند امید است که خداوند توبۀ آنها را بپذیرد(توبه/102)» چون فرمود:عسی،یعنی امید است،من گفتم:آن ها هم نیستند جز مؤمن و یا کافر.گوید:پس فرمود:چه گوئی در قول خدای عز و جل:«جز مستضعفان از مردان و زنان و کودکانی که نه چاره ای توانند و نه راه را می دانند(نساء/98)»که به ایمان رسند،من در پاسخ گفتم:آنان هم نبینند جز مؤمن یا کافر،امام علیه السّلام فرمود:به خدا سوگند که آن ها نه مؤمن باشند و نه کافر،سپس رو به من کرد و فرمود:چه گوئی دربارۀ اصحاب اعراف؟ (اعراف نام دیواری است بین بهشت و جهنم)من گفتم:آنان هم نیستند جز مؤمن یا کافر اگر به بهشت روند مؤمن باشند و اگر به دوزخ روند کافرند،فرمود:به خدا نه مؤمن باشند و نه کافر،اگر مؤمن بودند مانند دیگر مؤمنان به بهشت می رفتند و اگر کافر بودند همچون کافران دیگر به دوزخ می رفتند ولی آنها مردمی هستند که کارهای خوب و بدشان باهم برابرند و کردار آن ها را به بهشت نرساند و به راستی آنها همان کسانی اند که خداوند درباره ایشان سخن گفته است گفتم:آیا آنها از اهل بهشتند یا از اهل دوزخند؟فرمود:آنها را در همانجا قرار ده که خداوند قرارشان داده است،گفتم:آیا دربارۀ آنها با رجاء رأی می دهی؟ (یعنی کارشان با خداست)فرمود:آری،عاقبت کارشان را با خدا می دانم همچنانکه خداوند آنها را به سرانجام نامعلوم خودشان سپرده است،اگر خواهد آنها را از رحمت خود به بهشت ببرد و اگر هم بخواهد بخاطر گناهانشان آنها را به دوزخ بکشاند و ستمی هم به آنها نکرده است،گفتم: آیا کافر،به بهشت می رود؟فرمود:نه،گفتم:آیا جز کافر به دوزخ می روند؟فرمود:نه،جز آنکه خدا خواهد،ای زراره!من می گویم آنچه خدا خواهد می شود و تو نمی گوئی آنچه که خدا بخواهد انجام پذیرد و همانا اگر تو بزرگ شوی،از این عقیده برمی گردی و گره های دل تو گشوده شوند.

توضیح:مرحوم مجلسی فرماید:شاید منظور این باشد که چون پیر شوی گره شبهه ها از دلت باز خواهد شد و خشمت نسبت به مخالفان فروکش خواهد کرد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 205 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. أخشی أن لا تحل لی مناکحتهم منشأ الخشیة ما عرفت من إصرار زرارة علی نفی الواسطة بین الإیمان و الکفر، و أن المخالفین کلهم و لو کانوا من فرق الشیعة غیر الإمامیة کفار عنده یجری علیهم جمیع أحکام الکفار فی الدنیا و الآخرة. قال: فهات الآن هات اسم فعل بمعنی أعطنی، و الحاصل أن وطی الکافرة حرام لا سیما من غیر أهل الکتاب، کما أن نکاح الکافرة حرام فبما تفرق بینهما إن رابتنی بشیء بعتها یقال: رابه و أرابه أی شککه و أوهمه، و لعله توهم الفرق بین الحرة و الأمة، بأن الحرة إذا لم توافقه و ظهرت منه أمارات المخالفة و طلقها ذهبت بطلاقة، و ربما شهرته بالتشیع و فیه قباحة أیضا عرفا بخلاف الأمة، فإنه یمکن بیعها و لا یقبل منها ما یقبل من الحرة و لیس فیه عار. و قوله علیه السلام: بما استحللتها، إثبات الألف مع حرف الجر شاذ، أی أنک قبل أن تدخلها فی دینک و تکلمها فی ذلک کیف جاز لک وطیها علی زعمک، و قیل: لما لم یکن الجواب مطابقا للسؤال عاد علیه السلام السؤال بعینه للتنبیه علی خطائه، قوله تقول لست أبالی ، لعله أحال الوجه الآخر علی الظهور فأجاب علیه السلام باختیار الوجه المتروک ضمنا و کنایة و کأنه سقط الشق الآخر من النساخ، و یؤیده أنه ذکر هذا الحدیث أبو عمرو الکشی فی ترجمة زرارة بأدنی تغییر فی اللفظ، و قال فیه یعنی زرارة فتأمرنی أن أتزوج قال له ذاک إلیک قال: فقال زرارة هذا الکلام ینصرف علی ضربین إما أن لا تبالی أن أعصی الله إذا لم تأمرنی بذلک، و الوجه الآخر أن یکون مطلقا لی قال فقال علیک بالبلهاء إلی آخر الخبر. تزوج أی بعائشة و حفصة مع أنهما فعلتا ما فعلتا من إیذائه صلی الله علیه و آله و سلم و الخیانة معه و إفشاء سره و ما ظهر له من نفاقهما کما ذکره الله تعالی فی القرآن، و مثل حالهما بحال امرأة نوح و امرأة لوط فی أنهما بالنفاق و استبطان الکفر و عدم الإخلاص کفرتا و خرجتا من الإیمان فلم یغن نوح و لوط عنهما من عذاب الله شیئا من الإغناء بحق الزواج حتی یقال لهما عند الموت أو فی القیامة: أدخلا النار مع سائر الداخلین من الکفرة الذین لا وصلة بینهم و بین الأنبیاء. و ذکر امرأة نوح و امرأة لوط یحتمل وجهین: أحدهما الاستدلال بفعل النبیین علی الجواز، و فیه أن شریعة من قبلنا لیست بحجة علینا، و الثانی الاستدلال علی نفاق امرأتی الرسول صلی الله علیه و آله و سلم و کفرهما بالتمثیل المذکور فی الآیة و هو أظهر، فالمعنی أن الله مثل حالهما بحال المرأتین و خیانتهما بخیانتهما، و خیانة امرأتی الرسولین لم تکن فجورا بل إنما کانت نفاقها و إبطانهما الکفر و تظاهرهما علی الرسولین و لذا خلدتا فی النار و لم ینفعهما شفاعة الرسولین علی الله تعالی، و قد قال المفسرون امرأة نوح قالت لقومه إنه مجنون، و امرأة لوط دلت قومه علی ضیفانه، و لما کانت المرأتان مع نفاقهما تحت الرسول صلی الله علیه و آله و سلم لإظهارهما الإسلام فیجوز نکاح المخالفات لذلک، و قوله علیه السلام: إنهما قد کانتا، نقل للآیة بالمعنی. قوله علیه السلام: ما یعنی بذلک إلا الفاحشة، یحتمل وجهین: الأول أن یکون استفهاما إنکاریا فالمراد بالفاحشة الزنا کما هو الشائع فی استعمالها، و الثانی أن یکون نفیا و یکون المراد بالفاحشة الذنب العظیم و هو الشرک و الکفر، کما قال المفسرون فی قوله تعالی:

وَ إِذٰا فَعَلُوا فٰاحِشَةً قٰالُوا وَجَدْنٰا عَلَیْهٰا آبٰاءَنٰا وَ اَللّٰهُ أَمَرَنٰا بِهٰا

و هو أظهر و فیه رد لقول زرارة و هی مقرة بحکمه و دینه إذ علاقة الزوجیة لا تستلزم ذلک، لظهور الفاحشة منهما. و قد زوج رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فلانا أی عثمان، هذا أیضا رد لما توهمه فإن الأمر هناک کان بالعکس، إذا لمرأة تحت ید الزوج، و هو مسلط علیها، و ظاهره جواز تزویج المؤمنة بالمخالف کما ذهب إلیه المفید و المحقق و المشهور المنع لأخبار کثیرة حملاها علی الکراهة جمعا و الإجماع الذی ادعوه علی المنع غیر ثابت، و الأحوط الترک و سیأتی القول فیه و فی عکسه فی محلهما إن شاء الله. ثم لما استشعر زرارة من الکلام المذکور الرخصة فی تزویجهن أراد أن یصرح بذلک فقال: ما تأمرنی؟ إلخ، فقال علیه السلام: إن کنت فاعلا فعلیک بالبلهاء من النساء، أی المستضعفة الکریمة الأخلاق القریبة من قبول الحق، قال الجوهری: رجل أبله بین البله و البلاهة، و هو الذی غلبت علیه سلامة الصدر، و قد بله بالکسر و تبله و المرأة بلهاء، و فی الحدیث أکثر: أهل الجنة البله، یعنی البلة فی أمر الدنیا لقلة اهتمامهم بها و هم أکیاس فی أمر الآخرة، و فی القاموس: رجل أبله أی غافل أو عن الشر أو أحمق لا تمییز له، و المیت الداء أی من شره میت، و الحسن الخلق القلیل الفطنة لمداق الأمور أو من غلبته سلامة الصدر، و البلهاء المرأة الکریمة المریرة العزیزة المغفلة، و فی المصباح: بله بلها من باب تعب ضعف عقله فهو أبله و الأنثی بلهاء، و الجمع بله مثل أحمر و حمراء و حمر، و من کلام العرب خیر أولادنا الأبله الغفول، المعنی أنه لشدة حیائه کالأبله فیتغافل فیتجاوز، فشبه ذلک بالبله، انتهی. و ما فسره علیه السلام بیان لحاصل المعنی بذکر بعض صفاتها، و فی النهایة : الخدر بالکسر ناحیة فی البیت یترک علیها ستر فتکون فیه الجاریة البکر خدرت فهی مخدرة و جمع الخدر الخدور، و العفائف جمع العفیفة و هی المرأة الممتنعة من القبائح حیاءا من عف عن الشیء یعف من باب ضرب عفة بالکسر و عفافا بالفتح امتنع منه، و الجواری إذا کن کذلک لم یسمعن شبه المخالفین، و لم تستقر فی أنفسهن فهن أقرب إلی قبول الحق و دین الأزواج، و هن من المستضعفات اللواتی لا ینصبن الحق و أهله، و أبعد من سوء الأخلاق و نصب أهل البیت علیهم السلام و لما کان نفی الواسطة مستقرا فی نفس زرارة عاد فی السؤال، و قال: أ یجوز لی أن أتزوج من کان علی دین سالم بن أبی حفصة ، و هو کان من رؤساء الزیدیة. و روی الکشی روایات کثیرة تدل علی أن الصادق علیه السلام لعنه و کذبه و کفره، و ربیعة الرأی من فقهاء العامة، قال الشیخ فی الرجال: ربیعة بن أبی عبد الرحمن فروخ المعروف بربیعة الرأی المدنی الفقیه عامی روی عن السجاد و الباقر علیهما السلام. و قال المطرزی فی المغرب: الرأی ما ارتآه الإنسان و اعتقده، و منه ربیعة الرأی بالإضافة فقیه أهل المدینة، و فی القاموس: هو شیخ مالک و کأنه علیه السلام إنما نفی من کان علی رأیهما لأنه علم أن مراده المتعصبات منهن لا المستضعفات لأن ظاهر سیاق کلامه أنه قال ذلک علی سبیل التشنیع و الإلزام. و فی النهایة : العاتق الشابة أول ما تدرک، و قیل: هی التی لم تبن من والدیها و لم تتزوج و قد أدرکت و شبت، و یجمع علی العتق و العواتق.

فَمِنْکُمْ کٰافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ

استدل زرارة بهذه الآیة علی انحصار الناس فی المؤمن و الکافر و هی لیست صریحة فی ذلک، و لیس فیها ما یدل علی الحصر، و لو کانت ظاهرة فیه فلا بد من تأویلها لوجود المعارض، و أیضا قد عرفت أن للکفر إطلاقات کثیرة، فیمکن أن یکون الکفر فی هذه الآیة بمعنی عدم الإیمان، و فی الآیات الدالة علی الخلود و النهی عن المناکحة و غیرها بمعنی الجحود فلا تنافی بینهما، و لعله علیه السلام لم یتعرض لجوابه لظهوره، و ذکر ما یدل علی أن المراد بالآیة غیر ما فهمه زرارة و إلا لزم التنافی بین الآیات، و قد بینا ذلک فی الأخبار السابقة. و أشار علیه السلام إلی هذا بقوله: قول الله أصدق من قولک ، فنسب ما فهمه من الآیة إلی قوله إیذانا بأنه لیس ما فهمته مرادا من الآیة. فلما قال عسی فقلت الظاهر أن مراده أنه لم یصبر زرارة حتی یتم علیه السلام الآیة، و بادر بالجواب بإعادة مطلوبه مرة أخری، و قیل: المراد أنه لما استدل علیه السلام بقوله عسی علی أنه لیس بمؤمن لأن المؤمن یدخل الجنة قطعا، و لا بکافر لأنه معذب البتة قلت: إن یرحمه الله فهو فی علم الله مؤمن، و إن یعذبه فهو فی علم الله کافر إن دخلوا الجنة فهم مؤمنون و ذلک لما تقرر عنده أن الجنة لا یدخلها إلا مؤمن و إن دخلوا النار فهم کافرون لما تقرر عنده أن النار لا یدخلها إلا کافر، و المقدمتان ممنوعتان لأن الجنة قد یدخلها غیر المؤمن برحمة الله، و النار قد یدخلها غیر الکافر بذنب غیر الکفر. قوله علیه السلام: لدخلوا الجنة، أی ابتداء من غیر توقف أو بسبب الإیمان کما دخلها المؤمنون کذلک، و هذا لا ینافی دخولهم فیها بالرحمة لدخلوا النار أی ابتداء أو بسبب الکفر کما دخلها الکافرون کذلک، و هذا لا ینافی دخولهم فیها بذنوب غیر الکفر، إما مع الخلود أو بدونها استوت حسناتهم و سیئاتهم قیل: کان المراد بهما الإقرار و الإنکار و باستوائهما عدم رجحان أحدهما علی الآخر أو الأعم منهما و من الأعمال الصالحة و الذنوب. فقصرت بهم الأعمال أی لم تبلغ بهم الأعمال الحسنة إلی مقصدهم و هو الجنة، قال فی المصباح: قصرت بنا النفقة أی لم تبلغ بنا إلی مقصدنا، فالباء للتعدیة لکما قال الله عز و جل : أقول: ظاهر الخبر أن أصحاب الأعراف یوقفون ابتداء فیها ثم یساقون إما إلی الجنة أو إلی النار، و لا یبقون فیها کما قال بعض المفسرین إن فی الدرجة الأدنی من الأعراف قوم تساوت حسناتهم و سیئاتهم، أوقفهم الله علیها لأنها درجة متوسطة بین الجنة و النار، ثم تؤول عاقبة أمرهم إلی الجنة برحمة الله و فضله، کما قال عز و جل:

لَمْ یَدْخُلُوهٰا وَ هُمْ یَطْمَعُونَ

أی لا یطمعون دخولها بعملهم، بل بفضل الله و إحسانه أن ینقلهم من ذلک الموضع إلی الجنة. فقلت: من أهل الجنة هم أم من أهل النار کان غرضه الإلزام بأنهم إن کانوا من أهل الجنة فهم مؤمنون، و إن کانوا من أهل النار فهم کافرون فقال: اترکهم حیث ترکهم الله أی یحتمل فیهم الأمران، و لا ینافی عدم کونهم مؤمنین و لا کافرین قلت أ فترجئهم کان مراده أن هذا مذهب المرجئة و هو باطل، لأن مذهب المرجئة عدم الحکم بإیمان أحد و کفر أحد مطلقا و هذا الإرجاء لیس فی المذهب، و إنما هو إرجاء فی الثواب و العقاب، و بالنسبة إلی جماعة مخصوصة، و قیل: أی أ فتوقعهم فی الرجاء و الطمع للمغفرة و لا تحکم بکفرهم برحمته أی لا بإیمانهم لعدمه بذنوبهم أی لا بکفرهم لعدمه و لم یظلمهم إذ لا ظلم فی العقوبة مع الاستحقاق بالذنوب. هل یدخل الجنة کافر؟ قال: لا إنما لم یستثن علیه السلام فیه لأنه لا یحتاج إلی استثناء، نعم لو قال مکان کافر غیر مؤمن لاحتاج إلی الاستثناء، و أما المقدمة الثانیة فتحتاج إلی الاستثناء لأنه یمکن أن یدخل النار غیر الکافر من الفساق و المستضعفین. رجعت و تحللت عنک عقدک فی القاموس: تحلل فی یمینه استثنی، و حل العقد نقضها فانحلت، و قال: عقد الحبل و البیع و العهد یعقده شده، و العقد الضمان، و العهد و العقد بالکسر القلادة، و العقدة بالضم الولایة علی البلد، و الجمع کصرد و الضیعة و العقار الذی اعتقده صاحبه ملکا، و موضع العقد و هو ما عقد علیه، و البیعة المعقودة لهم، و تحللت عقده سکن غضبه، و فی المصباح: عقدت الحبل عقدا من باب ضرب فانعقد، و العقدة ما یمسکه و یوثقه، و منه قیل: عقدت البیع و الیمین، و عقدة النکاح و غیره إحکامه و إبرامه. فإذا عرفت هذا فهذا الکلام یحتمل وجوها الأول :أن یکون العقد بضم العین و فتح القاف جمع العقدة بالضم و المراد أنک إن کبر سنک رجعت عن هذا المذهب الباطل الذی استقر فی نفسک و انحلت عنک العقد التی فی قلبک من الشکوک و الشبهات فی ذلک، استعار العقد للشبهات و هی شائعة فی المحاورات بین الناس، و هذا أظهر الوجوه، و من قرأ تحللت بصیغة المتکلم فهو تصحیف إذ لم أجده فی اللغة متعدیا. الثانی: أن یکون المراد بتحلل العقد سکون غضبه علی المخالفین کما مر فی القاموس. الثالث: ما ذکره الکشی بعد إیراد هذه الروایة، حیث قال: و أصحاب زرارة یقولون رجعت عن هذا الکلام و تحللت عنک عقد الإیمان، انتهی. و لعل المراد بأصحاب زرارة القائلون بهذا القول الذی کان زرارة علیه أولا فإنهم لما لم یرجعوا عن هذا القول ظنوا أن الإمام علیه السلام کان یصوب رأی زرارة باطنا و یتکلم معه ظاهرا للتقیة، فأخبر بأنه یرجع بعد کبره عن هذا القول، و یرجع بذلک من الإیمان، أو یضعف إیمانه و لا یخفی رکاکة هذا التأویل إلا أن یکون مرادهم تحلل العقد فی مسألة الإیمان، فیرجع إلی ما ذکرنا أولا. الرابع: ما قیل: إن المعنی رجعت عن هذا القول الباطل و تحللت عنک هذه القلادة أو هذا الرأی. الخامس: رجعت عن دین الحق و تحللت عنک هذا العهد و البیعة. و أقول: لا یخفی اشتمال هذا الخبر علی قدح عظیم لزرارة، و لم یجعله و أمثاله الأصحاب قادحة فیه، لإجماع العصابة علی عدالته و جلالته و فضله و ثقته، و ورد الأخبار الکثیرة فی فضله و علو شأنه، و الحق أن علو شأن هؤلاء الأجلاء و کثرة حاسدیهم صار سببا للقدح فیهم، و أیضا قدحوا فی هذه الروایة بالإرسال، و بمحمد ابن عیسی الیقطینی، و إن کان له مدح و توثیق من بعض الأصحاب، فإنه جزم السید الجلیل ابن طاوس بضعفة، و الصدوق محمد بن بابویه و شیخه ابن الولید، و قال الشهید الثانی قدس سره: فقد ظهر اشتراک جمیع الأخبار القادحة فی استنادها إلی محمد بن عیسی و هو قرینة عظیمة علی میل و انحراف منه علی زرارة مضافا إلی ضعفه فی نفسه، و قال السید جمال الدین بن طاوس و نعم ما قال: و لقد أکثر محمد بن عیسی من القول فی زرارة حتی لو کان بمقام عدالة کادت الظنون تسرع إلیه بالتهمة فکیف و هو مقدوح فیه.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 199 

*****

(172) باب المستضعف

اشاره

2 / 404

42 _ بَابُ الْمُسْتَضْعَفِ

1-الحدیث

1/2892 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ یُونُسَ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، عَنْ زُرَارَةَ، قَالَ:

ص: 178


1- 12 . فی «ب » : «فهل » .
2- 13 . فی «ج ، ز ، ص ، بر ، بف » والوافی والکافی ، ح 2906 : «هل » .
3- 14 . فی «ب » : - «لا».
4- 15 . فی «بر » والوافی : «إنّی » .
5- 16 . فی «ب » : + «إلاَّ » .
6- 17 . فی «ج » : - «وأنت لاتقول : ما شاء اللّه » .
7- 18 . فی مرآة العقول : «من قرأ : تحلّلتُ ، بصیغة المتکلّم فهو تصحیف ؛ إذ لم أجده فی اللغة متعدّیا» .
8- 19 . فی شرح المازندرانی : «لعلّ المراد : رجعت عن هذا القول الباطل وتحلّلت عنک هذه القلادة ، أو هذا الرأی . أو رجعت عن دین الحقّ وتحلّلت عنک العهد والبیعة » . وذکر فی مرآة العقول وجوها خمسة فی المعنی المراد . إن شئت فراجع . وحلّ العُقْدَةَ : نقضها فانحلّت . وعَقَد الحبلَ والبیعَ والعهدَ یَعْقِده : شدّه . والعَقْدُ : الضمان والعهد . والعِقْد : القِلادَة . وتَحَلَّلَتْ عُقَدُه : سکن غَضَبُه . القاموس المحیط، ج 2 ، ص 1305 (حلل) ؛ وج 1 ، ص 436 (عقد). ولایخفی اشتمال هذا الخبر علی قدح عظیم لزرارة ، ولم یجعله وأمثاله الأصحاب قادحة فیه ؛ لإجماع العصابة علی عدالته وجلالته وفضله وثقته ، و ورود الأخبار الکثیرة فی فضله وعلوّ شأنه . ولعلّ زرارة کان حینئذٍ ابتداء أمره وأوّل شبابه ، کما احتمله الفیض فی الوافی . وقد قدحوا فی هذه الروایة بالإرسال وبمحمّد بن عیسی الیقطینی . راجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 98 ؛ مرآة العقول ، ج 11 ، ص 200 .
9- 20 . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب أصحاب الأعراف ، ح 2906 ، بهذا السند وبسند آخر عن زرارة ، من قوله : «فقال : ما تقول فی أصحاب الأعراف» . وفی الکافی ، کتاب النکاح ، باب مناکحة النصّاب والشکّاک ، ح 9536 ، بسند آخر عن زرارة ، إلی قوله : «ولایعرفن ما تعرفون» ، مع اختلاف یسیر . رجال الکشّی ، ص 141 ، ح 223 ، بسند آخر عن زرارة ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف الوافی ، ج 4 ، ص 204 ، ح 1821 ؛ الوسائل ، ج 20 ، ص 557 ، ذیل ح 26342 ، إلی قوله : «ولایعرفن ما تعرفون » .

سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنِ الْمُسْتَضْعَفِ، فَقَالَ : «هُوَ الَّذِی لاَ یَهْتَدِی(1) حِیلَةً إِلَی الْکُفْرِ؛ فَیَکْفُرَ(2)، وَ لاَ یَهْتَدِی سَبِیلاً إِلَی الاْءِیمَانِ(3)، لاَ یَسْتَطِیعُ أَنْ یُوءْمِنَ، وَ لاَ یَسْتَطِیعُ أَنْ یَکْفُرَ، فَهُمُ(4) الصِّبْیَانُ، وَ مَنْ کَانَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ عَلی مِثْلِ عُقُولِ الصِّبْیَانِ مَرْفُوعٌ عَنْهُمُ(5)

الْقَلَمُ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

زراره گوید: از حضرت باقر علیه السّلام راجع بمستضعف پرسش کردم: فرمود: او کسی است که حیلۀ بکفر ندارد که کافر شود، و راهی بایمان نیابد (تا مؤمن گردد) نتواند مؤمن شود و نتواند کافر گردد، و آنها کودکانند، و هر مرد و زنی که عقل (و خرد) آنها چون عقل کودکان است، و قلم (تکلیف) از آنان برداشته شده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 126 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از زراره،گوید:از امام باقر(علیه السّلام)پرسیدم از مستضعف؟ فرمود: او کسی است که راهی به کفر ندارد تا کافر شود و راهی هم به ایمان نبرد و نتواند کافر گردد،آنان کودکان نو رسند و هر مرد و زنی که مانند کودکان باشد در خردمندی،قلم از آنها برداشته است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 445 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«زراره»گوید:از امام باقر علیه السّلام پرسیدم از مستضعف؟فرمود:

او کسی است که راهی به کفر ندارد تا کافر شود و راهی هم به ایمان ندارد و نتواند مؤمن شود،آنان کودکان نورسند و هر مرد و زنی که مانند کودکان باشد در خردمندی قلم از آنها برداشته است و مکلف نیستند.

توضیح:تعبیر کفر به حیله و ایمان به راه،به این جهت است که کفر متکی به دلیل و برهان نیست صرفا یک نوع حیله و نیرنگ است که انسان به سوی آن کشیده می شود و تعبیر آن ها به کودک به این خاطر است که بخاطر کم خردی نه در راه کفرند و نه در مسیر ایمان بلکه به هرچه برایشان پیش آید می گروند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 207 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. عن المستضعف کأنه سأل عن المستضعف الذی استثناه الله عز و جل فی قوله:

إِنَّ اَلَّذِینَ تَوَفّٰاهُمُ اَلْمَلاٰئِکَةُ ظٰالِمِی أَنْفُسِهِمْ قٰالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قٰالُوا کُنّٰا مُسْتَضْعَفِینَ فِی اَلْأَرْضِ قٰالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اَللّٰهِ وٰاسِعَةً فَتُهٰاجِرُوا فِیهٰا فَأُولٰئِکَ مَأْوٰاهُمْ جَهَنَّمُ وَ سٰاءَتْ مَصِیراً، `إِلاَّ اَلْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ اَلرِّجٰالِ وَ اَلنِّسٰاءِ وَ اَلْوِلْدٰانِ لاٰ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لاٰ یَهْتَدُونَ سَبِیلاً، `فَأُولٰئِکَ عَسَی اَللّٰهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کٰانَ اَللّٰهُ عَفُوًّا غَفُوراً

و قد مر تفسیر الآیة مجملا، و قال بعض المفسرین: توفیهم، إما ماض فیکون إخبارا عن حال قوم انقرضوا، و کانوا قوما من المسلمین فخرجوا فی قوم من المشرکین فی قتال فقتلوا معهم، و إما مستقبل بحذف إحدی التائین فیکون الوعید عاما فی کل من کان بهذه الصفة

ظٰالِمِی أَنْفُسِهِمْ

حال عن ضمیر الموصول، و الظلم قد یراد به الشرک و النفاق، فالمراد أنهم ظالمون أنفسهم بنفاقهم و کفرهم و ترکهم الهجرة و قد یراد به المعصیة، فالمراد الذین أسلموا فی دار الکفر و بقوا هناک غیر مهاجرین إلی دار الإسلام حین کانت الهجرة فریضة. و ذکروا فی خبر إن وجوها الأول قالوا فیم کنتم، و العائد محذوف، أی قالوا لهم فیم کنتم؟ أی فی أی شیء کنتم من أمر دینکم و المراد التوبیخ بأنکم لم تکونوا مؤمنین من الدین فی شیء. و الثانی: فأولئک و یکون قالوا حالا من الملائکة بتقدیر قد. و الثالث: أن الخبر محذوف و هو هلکوا، یفسره فیم کنتم و هم أجابوا اعتذارا بقولهم: کنا مستضعفین فی الأرض غیر قادرین علی إظهار شعائر الدین و المهاجرة، ثم الملائکة لم یقبلوا عنهم هذا العذر فبکتوهم بقولهم أ لم تکن أرض الله واسعة، و أرادوا أنکم کنتم قادرین علی المهاجرة، ثم استثنی من الموصول المستضعفین فی نفس الأمر و الاستثناء منقطع، و فی ذکر العفو و کلمة الأطماع و هی عسی تنبیه علی أن أمر الهجرة خطیر مضیق لا توسعة فیه، حتی أن المضطر من حقه أن یترقب العفو و لا یأمن، و ینبغی أن یغلق قلبه بها. و لعل المراد بالولدان الأطفال و الصبیان، کما فی هذه الروایة و غیرها، و إنما ذکرهم مع أنهم لم یبلغوا حد التکلیف أصلا لأن السبب فی سقوط التکلیف هو العجز و أنه حاصل فیهم، فحسن استثناؤهم بهذا الوجه، و قیل: المراد بهم المراهقون الذین عقلوا ما یعقل الرجال و النساء، حتی یتوجه التکلیف فیما بینهم و بین الله، و قیل: استثناؤهم للمبالغة فی الأمر، و الإشعار بأنهم علی صدد وجوب الهجرة فإنهم إذا بلغوا و قدروا علیها فلا محیص لهم منها، و إن قوامهم یجب علیهم أن یهاجروا بهم متی أمکنت، و قال أرباب التأویل: الموصول هم الذین رفضوا الحق و اتبعوا الباطل، فظلموا أنفسهم فیقول الملائکة: فیم کنتم أی فی أی غفلة کنتم تضیعون أعمارکم و تبطلون استعدادکم الفطری؟ و فی أی واد من أودیة الهوی تهیمون؟ فیقولون: کنا مستضعفین عاجزین لاستیلاء النفس الأمارة، و غلبة الهوی، فیقول الملائکة: أ لم تکن أرض الله، أی أرض القلوب واسعة فتخرجوا عن مضیق ما کنتم فیه. ثم استثنی ضعفاء العقول الذین رفع عنهم قلم التکلیف بالمعارف و هم الذین لا یستطیعون حیلة فی الخروج عن الدنیا لضعف الرأی و لا یهتدون سبیلا إلی صاحب الولایة. قیل: و قول الباقر علیه السلام فی تفسیر المستضعف یمکن تطبیقه علی تفسیر الآیة الکریمة، و علی تأویلها، و إنما قال علیه السلام فی الکفر حیلة و فی الإیمان سبیلا للتنبیه علی أنه لا سبیل إلی الکفر، و لا دلیل علیه، و لو فرض شیء یفضی إلیه فإنما هو حیلة نفسانیة و شبهة شیطانیة، و قال فی الخبر الآخر: لا یستطیع حیلة إلی الإیمان للإشعار بأن الحیلة کافیة للخروج من الکفر إلی الإیمان، أو لإرادة السبیل بها مجازا لاشتراکهما فی الإفضاء و الإیصال. و أقول: الحاصل أنهم لضعف عقولهم و قلة فطانتهم لم تعرض لهم شبهة قویة فیستقروا فی الکفر و الجحود، و لا داع قوی من الأغراض الدنیویة 8 الحق لذلک، و احتالوا فی إبطال الدین و براهین الأنبیاء بإلقاء الشکوک و الشبه، و لیس لهم قدرة علی فهم الحق و دلائله فیرسخوا فی الدین فهم لذلک معذورون فی الجملة، و یحتمل نجاتهم لذلک. و أما ذکر الصبیان فقد عرفت فی تفسیر الآیة توجیهه بوجوه، و قیل: المراد بالصبیان الشباب فی أوائل بلوغهم قبل الکمال المعرفة، و أقول: یمکن تفریع هذا الکلام علی الخلاف فی وقت وجوب المعرفة، و أن وجوبها عقلی أو سمعی فمن قال أن وجوب المعرفة عقلی و أنه یتعلق. بالمراهق قبل البلوغ، فیمکن حمل الصبی فی تلک الأخبار علی معناه المصطلح، و من قال غیر ذلک لا بد من حمله علی أوائل البلوغ مجازا، قال الشهید الثانی رفع الله درجته: اعلم أن المتکلمین حددوا وقت التکلیف بالمعرفة بالتمکن من العلم بالمسائل الأصولیة حیث قالوا فی باب التکلیف أن المکلف یشترط کونه قادرا علی ما کلف به، إذ التکلیف بدون ذلک محال، و ظاهر أن هذا لا یتوقف علی تحقق البلوغ الشرعی بإحدی العلامات المذکورة فی کتب الفروع، بل قد یکون قبل ذلک بسنین أو بعده، کذلک بحسب مراتب الإدراک قوة و ضعفا. و ذکر بعض فقهائنا أن وقت التکلیف بالمعارف الإلهیة هو وقت التکلیف بالأعمال الشرعیة إلا أنه یجب أولا بعد تحقق البلوغ و العقل المسارعة إلی تحصیل المعارف قبل الإتیان بالأعمال. أقول: هذا غیر جید لأنه یلزم منه أن یکون الإناث أکمل من الذکور، لأن الأنثی تخاطب بالعبادات عند کمال التسع، إذا کانت عاقلة فتخاطب بالمعرفة أیضا عند ذلک، و الصبی لا یبلغ عند کمال التسع بالاحتلام و لا بالإنبات علی ما جرت به العادة، فلا یخاطب بالمعرفة و إن کان ممیزا عاقلا، لعدم خطابه بالعبادات، فتکون أکمل منه استعدادا للمعارف و هو بعید عن مدارک العقل و النقل، و من ثم ذهب بعض العلماء إلی وجوب المعرفة علی من بلغ عشرا عاقلا، و نسب ذلک إلی الشیخ أبی جعفر الطوسی قدس سره، و أیضا هذا لا یوافق ما هو الحق من أن معرفة الله تعالی واجبة عقلا لا سمعا، لأنا لو قلنا أن المعرفة لا تجب إلا بعد تحقق البلوغ الشرعی الذی هو مناط وجوب العبادات الشرعیة لکنا قد أوجبنا المعرفة بالشرع لا بالعقل، لأن البلوغ المذکور إنما علم من الشرع و لیس فی العقل ما یدل علی أن وجوب المعرفة إنما یکون عند البلوغ المذکور، فلو وجبت عنده لکان الوجوب معلوما من الشرع لا من العقل. لا یقال: العقل إنما دل علی وجوب المعرفة فی الجملة دون تحدید وقته، و الشرع إنما دل علی تحدید وقت الوجوب و هو غیر الوجوب فلا یلزم کون الوجوب شرعیا. لأنا نقول: لا نسلم أن فی الشرع ما یدل علی تحدید وقت وجوب المعرفة أیضا بل إنما دل علی تحدید وقت العبادات فقط، نعم دل الشرع علی تقدم المعرفة علی العبادات فی الجملة، و هو أعم من تعیین وقت التقدم فلا یدل علیه و أیضا لا معنی لکون العقل یدل علی وجوب المعرفة فی الجملة من دون اطلاعه علی وقت الوجوب، إذ لا ریب أنه یلزم من الحکم بوجوبها کونها واجبة فی وقت الحکم. و الحاصل أنه لا یمکن العلم بوجوبها إلا بعد العلم بوقت وجوبها، و الوقت کما أنه ظرف لها فهو ظرف للوجوب أیضا، و توضیحه أن العبد إذا لاحظ هذه النعم علیه، و علم أن هناک منعما أنعم بها علیه أوجب علی نفسه شکره علیها فی ذلک الوقت خوفا أن یسلبه إیاها لو لم یشکره، و حیث أنه لم یعرفه بعد و یوجب علی نفسه النظر فی معرفته فی ذلک الوقت لیمکنه شکره، فقد علم أنه یلزم من وجوب المعرفة بالعقل معرفة وقتها أیضا، نعم ما ذکروه إنما یتم علی مذهب الأشاعرة حیث أن وجوب المعرفة عندهم سمعی. فإن قلت: قوله صلی الله علیه و آله و سلم: رفع القلم عن الصبی حتی یبلغ، فیه دلالة علی تحدید وقت وجوب المعرفة بالبلوغ الشرعی لأن رفع القلم کنایة عن رفع التکلیف، و عدم جریانه علیه إلی الغایة المذکورة، فقبلها لا یکون مکلفا بشیء سواء کان قد عقل أم لا. قلت: لا نسلم دلالته علی ذلک بل إن دل فإنما یدل علی أن البلوغ الشرعی غایة لرفع التکلیف مطلقا و إن کان عقلیا فیبقی الدلیل الدال علی کون التکلیف بالمعرفة عقلیا سالما عن المعارض، فإنه یستلزم تحدید وقت وجوب المعرفة بکمال العقل، کما تقدمت الإشارة إلیه. و الحاصل أن عموم رفع القلم مخصص بالدلیل العقلی، و قد عرف العقل الذی هو مناط التکالیف الشرعیة بأنه قوة للنفس بها تستعد للمعلوم و الإدراکات، و هو المعنی بقولهم غریزة یتبعها العلم بالضروریات عند سلامة الآلات، و هذا التفسیر اختاره المحقق الطوسی (ره) و جماعة، و الغریزة هی الطبیعة التی جبل علیها الإنسان، و الآلات هی الحواس الظاهرة و الباطنة و إنما اعتبر سلامتها لأن العلم إنما یتبع العقل عند سلامتها، أ لا تری أن النائم عاقل و لا علم له لتعطل حواسه. و قیل: إنه ما یعرف به حسن الحسن و قبح القبیح، و هذا التفسیر اختاره القائلون بأن الحسن و القبح ذاتیان للعقل، و قیل: إنه العلم ببعض الضروریات المسمی بالعقل بالملکة و اختاره العلامة التفتازانی، و قریب من هذا التفسیر ما قیل أنه العلم بوجوب الواجبات و استحالة المستحیلات فی مجاری العادات، انتهی. ثم اعلم أن إطلاق الصبیان یشمل صبیان الکفار أیضا، و لا ریب فی أن أطفال المؤمنین ملحقة بآبائهم فی الجنة، و أما أولاد الکفار فاختلف فیهم علماؤنا و المخالفون قال النووی فی شرح صحیح مسلم: اختلف العلماء فیمن مات من أولاد المشرکین، فمنهم من یقول: هم تبع لآبائهم فی النار، و منهم من یتوقف فیهم، و الثالث و هو الصحیح الذی ذهب إلیه المحققون أنهم من أهل الجنة، و قال البغوی فی شرح السنة: أطفال المشرکین لا یحکم لهم بجنة و لا نار، بل أمرهم موکول إلی علم الله فیهم، کما أفتی به الرسول صلی الله علیه و آله و سلم و جملة الأمر أن مرجع العباد فی المعاد إلی ما سیق لهم فی علم الله من السعادة و الشقاوة. و قیل: حکم أطفال المؤمنین و المشرکین حکم آبائهم و هو المراد بقوله: الله أعلم بما کانوا عاملین، یدل علیه ما روی مفسرا عن عائشة أنها قالت: قلت: یا رسول الله ذراری المؤمنین؟ قال: من آبائهم، فقلت: یا رسول الله بلا عمل؟ قال: الله أعلم بما کانوا عاملین، قلت: فذراری المشرکین؟ قال: من آبائهم، قلت: بلا عمل؟ قال: الله أعلم بما کانوا عاملین، و قال معمر عن قتادة عن الحسن أن سلمان قال: أولاد المشرکین خدم أهل الجنة، قال الحسن: أ تعجبون أکرمهم الله و أکرمهم به، و انتهی. و ذهب المتکلمون منا إلی أن أطفال الکفار لا یدخلون النار فهم إما یدخلون الجنة أو یسکنون الأعراف، و ذهب أکثر المحدثین منا إلی ما دلت علیه الأخبار الصحیحة من تکلیفهم فی القیامة بدخول النار المؤججة لهم، قال المحقق الطوسی قدس سره فی التجرید: و تعذیب غیر المکلف قبیح و کلام نوح علیه السلام مجاز، و الخدمة لیست عقوبة له، و التبعیة فی بعض الأحکام جائزة. و قال العلامة الحلی نور الله ضریحه فی شرحه: ذهب بعض الحشویة إلی أن الله تعالی یعذب أطفال المشرکین، و یلزم الأشاعرة تجویزه و العدلیة کافة علی منعه، و الدلیل علیه أنه قبیح عقلا فلا یصدر منه تعالی. احتجوا بوجوه: الأول قول نوح علیه السلام

وَ لاٰ یَلِدُوا إِلاّٰ فٰاجِراً کَفّٰاراً

و الجواب أنه مجاز، و التقدیر إنهم یصیرون کذلک لا بآجال طفولیتهم، الثانی: قالوا إنا نستخدمه لأجل کفر أبیه فقد فعلنا فیه ألما و عقوبة، فلا یکون قبیحا، و الجواب أن الخدمة لیست عقوبة للطفل و لیس کل ألم عقوبة فإن الفصد و الحجامة ألمان، و لیسا عقوبة، نعم استخدامه عقوبة لأبیه و امتحان له یعوض علیه کما یعوض علی أمراضه، الثالث: قالوا إن حکم الطفل یتبع حکم أبیه فی الدفن و منع التوارث و الصلاة علیه و منع التزویج، و الجواب أن المنکر عقابه لأجل جرم أبیه، و لیس بمنکر أن یتبع حکم أبیه فی بعض الأشیاء إذا لم یجعل له بها ألم و عقوبة، و لا ألم له فی منعه من الدفن و التوارث و ترک الصلاة علیه. و أقول: رأیت فی بعض کتب أصحابنا فی تفسیر قوله تعالی:

یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدٰانٌ مُخَلَّدُونَ

*

روی عن أمیر المؤمنین علیه السلام أنه قال: الولدان أولاد أهل الدنیا لم یکن لهم حسنات فیثابون علیها، و لا سیئات فیعاقبون علیها، فأنزلوا هذه المنزلة، و عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم أنه سئل عن أطفال المشرکین؟ فقال: خدم أهل الجنة علی صورة الولدان، خلقوا لخدمة أهل الجنة. و روی الصدوق رضی الله عنه فی کتاب الخصال بسند صحیح أو قریب منه عن أبی جعفر علیه السلام قال: إذا کان یوم القیامة احتج الله عز و جل علی خمسة: علی الطفل و الذی مات بین النبیین، و الذی أدرک النبی و هو لا یعقل، و الأصم و الأبکم فکل واحد منهم یحتج علی الله عز و جل، قال: فیبعث الله إلیهم رسولا فیؤجج لهم نارا فیقول لهم: ربکم یأمرکم أن تثبوا فیها، فمن وثب فیها کانت علیه بردا و سلاما، و من عصی سیق إلی النار. ثم قال الصدوق (ره): إن قوما من أصحاب الکلام ینکرون ذلک و یقولون أنه لا یجوز أن یکون فی دار الجزاء التکلیف، و دار الجزاء للمؤمنین إنما هی الجنة و دار الجزاء للکافرین إنما هی النار، و إنما یکون هذا التکلیف من الله عز و جل فی غیر الجنة و النار، فلا یکون کلفهم فی دار الجزاء، ثم یصیرهم إلی الدار التی یستحقونها بطاعتهم أو معصیتهم فلا وجه لإنکار ذلک، و لا قوة إلا بالله. و أقول: قد ورد فی بعض الأخبار أنهم مع آبائهم فی النار، و کأنها محمولة علی التقیة، و فی بعض الأخبار أن معنی قول رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الله أعلم بما کانوا عاملین أن کفوا عنهم و لا تقولوا فیهم شیئا، و ردوا علمهم إلی الله، و هذا أحسن الأمور فی هذا الباب، و یکفینا القول بأن الله تعالی لا یظلمهم و لا یجور علیهم و لا یدخلهم النار بغیر حجة، و ستأتی الأخبار فی کتاب الجنائز و سنتکلم فیه هناک أیضا إنشاء الله تعالی. و قد بسطنا القول فی ذلک فی کتابنا الکبیر فی أبواب العدل.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 201 

*****

2- الحدیث

2/2893. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ جَمِیلٍ، عَنْ زُرَارَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «الْمُسْتَضْعَفُونَ: الَّذِینَ «لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلاً»(7)» قَالَ: «لاَ یَسْتَطِیعُونَ(8) حِیلَةً إِلَی (9) الاْءِیمَانِ، وَ لاَ یَکْفُرُونَ؛ الصِّبْیَانُ وَ أَشْبَاهُ عُقُولِ الصِّبْیَانِ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز زراره از آن حضرت علیه السّلام حدیث کند که فرمود: مستضعفان «آن کسانند که چاره ای نتوانند و راه بجائی نبرند» فرمود:(یعنی) چاره بسوی ایمان نتوانند و کافر هم نشوند،(و اینها کودکانند. و کسانی که عقلشان چون کودکان است از مردان و زنان.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 126 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از زراره،از امام باقر(علیه السّلام)،فرمود:«مستضعفان آن کسانند که حیله نتوانند و راه به جایی نبرند»فرمود:برای تحصیل ایمان چاره ای توانند و کافر هم نشوند،چون کودکان و کسانی که عقل آنها مانند کودکان است از مردان و زنان.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 447 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام باقر علیه السّلام،فرمود:«مستضعفان کسانی اند که حیله نتوانند و راه به جائی نبرند»فرمود:آنها کسانی اند که نه راهی به سوی ایمان دارند و نه کفر، آنها همانند کودکان و اشخاصی هستند که عقلشان بیش از این توانائی ندارد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 207 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و قد مر الکلام فیه و أشباه عقول الصبیان أی أشباه الصبیان فی العقول.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 209 

*****

3- الحدیث

3/2894 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنِ ابْنِ رِئَابٍ، عَنْ زُرَارَةَ، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنِ الْمُسْتَضْعَفِ، فَقَالَ: «هُوَ الَّذِی لاَ یَسْتَطِیعُ حِیلَةً یَدْفَعُ بِهَا عَنْهُ(11) الْکُفْرَ، وَ لاَ یَهْتَدِی بِهَا إِلی سَبِیلِ الاْءِیمَانِ، لاَ یَسْتَطِیعُ أَنْ یُوءْمِنَ وَ لاَ یَکْفُرَ» قَالَ: «وَ الصِّبْیَانُ وَ مَنْ کَانَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ عَلی مِثْلِ عُقُولِ الصِّبْیَانِ».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز زراره گوید: از حضرت باقر علیه السلام از مستضعف پرسیدم؟ فرمود او کسی است که حیله ای که بوسیلۀ آن کفر را از خود دور کند نتواند و چاره ای ندارد که بدان براه ایمان رود، نتواند که مؤمن شود، و نه کافر گردد، فرمود: و (آنها) کودکانند و هر که از مردان و زنان که عقلشان چون عقل کودکان است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 127 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از زراره،گوید:از امام باقر(علیه السّلام)معنی مستضعف را پرسیدم،فرمود:کسی است که چاره ای ندارد تا بدان کفر را از خود دور سازد و چاره ای ندارد که به ایمان راه برد،نه می تواند که مؤمن باشد و نه کافر باشد،فرمود:کودکان و هر کس از مردان و زنان که عقلشان چون کودکان باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 447 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-زراره،می گوید:از امام باقر علیه السّلام معنی مستضعف را پرسیدم،فرمود:کسی است که چاره ای ندارد تا بدان کفر را از خود دور سازد و چاره ای ندارد که به سوی ایمان برود نه می تواند مؤمن باشد و نه کافر،فرمود:همچون کودکان و هرکس از مردان و زنان که عقلشان چون کودکان باشد محکوم به آنانند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 209 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور معتبر عندی. یدفع بها عنه الکفر أی شبه الکفر أو احتماله فیصیر شاکا و لا یهتدی بها الضمیر للحیلة و لا یکفر بالنصب أی و لا أن یکفر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 209 

*****

4- الحدیث

4/2895 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جُنْدَبٍ، عَنْ سُفْیَانَ بْنِ السِّمْطِ(13) الْبَجَلِیِّ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : مَا تَقُولُ فِی الْمُسْتَضْعَفِینَ؟

فَقَالَ لِی _ شَبِیهاً بِالْفَزِعِ _ : «فَتَرَکْتُمْ(14) أَحَداً یَکُونُ(15) مُسْتَضْعَفاً؟ وَ أَیْنَ 2 / 405

الْمُسْتَضْعَفُونَ(16)؟ فَوَ اللّهِ، لَقَدْ مَشی بِأَمْرِکُمْ هذَا ، الْعَوَاتِقُ إِلَی الْعَوَاتِقِ فِی خُدُورِهِنَّ، وَ تُحَدِّثُ(17) بِهِ السَّقَّایَاتُ(18) فِی طَرِیقِ(19) الْمَدِینَةِ».(20)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سفیان بن سمط بجلی گوید: بحضرت صادق عرضکردم: چه گوئی در بارۀ مستضعفان؟ حضرت مانند شخص هراسناکی بمن فرمود: مگر شما مستضعفی گذاردید؟ کجایند مستضعفان؟ بخدا سوگند عقیدۀ شما را دوشیزگان پشت پرده بهم رسانده اند، و زنان آبکش و سقا در راه مدینه (در بارۀ مذهب شما) گفتگو کنند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 127 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از سفیان بن سمط بجلی،گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم: چه می گوئی در مستضعفین؟در پاسخ من با چهرۀ هراسناکی فرمود: یکی را سراغ دارید که مستضعف باشد،کجایند مستضعفان؟به خدا سوگند که عقیدۀ شما را دوشیزه ها در پشت پرده به هم می رسانند و همۀ سقاها در راه مدینه با هم گفتگو می کنند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 447 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«سفیان بن سمط بجلی»گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:چه می گوئی دربارۀ مستضعفین؟در پاسخ من با چهرۀ هراسناکی فرمود:یکی را سراغ دارید که مستضعف باشد،کجایند مستضعفان؟به خدا سوگند که عقیدۀ شما را دوشیزه ها در پشت پرده به هم می رسانند و همۀ سقاها در راه مدینه(پیرامون مذهب شما)باهم گفتگو می کنند.

توضیح:مرحوم مجلسی فرماید:این اضطراب و ناراحتی حضرت از دست شیعیانی بوده که تقیّه نکرده اند و اسرار اهل بیت را آشکار نموده اند بطوری که به همه مردم رسیده و دشمنان کاملا آگاه شده اند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 209 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و بجیلة قبیلة من الیمن و النسبة إلیها بفتحتین کالحنفی بالنسبة إلی بنی حنیفة، و بجلة مثال تمرة قبیلة أیضا و النسبة إلیها علی لفظها. شبیها بالفزع بکسر الزای أی الخائف المضطرب، و کان ذلک غیظا و إنکارا علی أهل الإذاعة من الشیعة، فإنهم لترکهم التقیة أفشوا هذا الأمر حتی عرف الناس کلهم مذهب الشیعة حتی الجواری الباکرات المخدرات مع عدم خروجهن من الخدور، و النساء السقایات اللواتی لیس شأنهن تفحص المذاهب، و السقایات بالیاء جمع سقاءة بالهمزة، و هذه الإذاعة صارت سببا للضرر علی الأئمة و شیعتهم و لم ینفع لهدایة الخلق، و صارت سببا لصیرورة المستضعفین نواصب غیر معذورین و ترکتم استفهام للإنکار، و کذا أین. ثم اعلم أن المستضعف عند أکثر الأصحاب من لا یعرف الإمام و لا ینکره، و لا یوالی أحدا بعینه کما ذکره الشهید قدس سره فی الذکری، و حکی عن المفید فی الغریة أنه عرفه بأنه الذی یعرف بالولاء و یتوقف عن البراءة، و قال ابن إدریس: هو من لا یعرف اختلاف الناس فی المذاهب، و لا یبغض أهل الحق علی اعتقادهم، و هذا أوفق بأخبار هذا الباب.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 210 

*****

5- الحدیث

5/2896. عَنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ، عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ، عَنْ

ص: 179


1- 1 . فی «بر » والوافی : «لایستطیع » .
2- 2 . فی «ز » : - «فیکفر» .
3- 3 . فی تفسیر العیّاشی : «سبیل الإیمان و» بدل «سبیلاً إلی الإیمان » .
4- 4 . فی «ص » : «فمنهم » . وفی تفسیر العیّاشی : - «فهم » .
5- 5 . فی «بر ، بف » : «منهم » .
6- 1 . تفسیر القمّی ، ج 1 ، ص 149 ؛ معانی الأخبار ، ص 201 ، ح 4 ، مع اختلاف یسیر ، وفیهما بسند آخر عن زرارة . تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 269 ، ح 248 ، عن زرارة الوافی ، ج 4 ، ص 220 ، ح 1845 .
7- 2 . النساء (4) : 98 .
8- 3 . فی «ز ، بر ، بس » وحاشیة «د » : «لایستطیع » .
9- 4 . فی تفسیر العیّاشی : - «إلی » .
10- 5 . تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 268 ، ح 243 ، عن زرارة ، عن أبی جعفر علیه السلام الوافی ، ج 4 ، ص 220 ، ح 1846 .
11- 6 . فی «ص » : - «عنه » . وفی «بر » والوافی : «عنه بها» .
12- 7 . الوافی ، ج 4 ، ص 221 ، ح 1847.
13- 8 . ورد الخبر فی معانی الأخبار ، ص 201 ، ح 6 ، بسنده عن عبداللّه بن جندب ، عن سفیان بن السمت _ بالتاء _ البجلی ، لکنّ المذکور فی البحار ، ج 72 ، ص 160 ، ح 11 ، نقلاً من المعانی ، سفیان بن السمط _ بالطاء _ البجلی ، وهو المذکور فی کتب الرجال والأسناد . راجع : رجال البرقی ، ص 41 ؛ رجال الطوسی ، ص 220 ، الرقم 2926 ؛ معجم رجال الحدیث ، ج 8 ، ص 438 .
14- 1 . فی «بر » والوافی ومرآة العقول والمعانی : «وترکتم » .
15- 2 . فی «بس » : - «یکون » .
16- 3 . فی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 102 : «المستضعف عند أکثر الأصحاب من لایعرف الإمام ولا ینکره ولا یوالی أحدا بعینه . وقال ابن إدریس : هو من لایعرف اختلاف الناس فی المذاهب ولایبغض أهل الحقّ علی اعتقادهم . وهذا أوفق بأحادیث هذا الباب وأظهر؛ لأنّ العالم بالخلاف والدلائل إذا توقّف لایقال له : مستضعف . ولعلّ فزعه علیه السلام باعتبار أنّ سفیان کان من أهل الإذاعة لهذا الأمر ، فلذلک قال علیه السلام علی سبیل الإنکار : «فترکتم أحدا یکون مستضعفا ؟» یعنی أنّ المستضعف من لایکون عالما بالحقّ والباطل ، وما ترکتم أحدا علی هذا الوصف ؛ لإفشائکم أمرنا حتّی تتحدّث النساء والجواری فی خدورهنّ ، والسقّایات فی طریق المدینة . وإنّما خصّ العواتق بالذکر _ وهی الجاریة أوّل ما أدرکت _ لأنّهنّ إذا علمن مع کمال استتارهنّ ، فعلم غیرهنّ به أولی» .
17- 4 . فی «بر » والوافی : «تحدّثت » . وفی «بف » : «تحدّثن » . والماضی أنسب بقوله : «مشی» .
18- 5 . سقاه یسقیه ، وأسقاه : دلّه علی الماء ، أو جعل له ماءً ، و هو ساقٍ ؛ من سُقّی وسُقّاء ، وسَقّاءٌ من سقّائین ، وهی سقّاءة وسقّایَة . القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1699 (سقی).
19- 6 . فی «ز » : «إلی طریق » .
20- 7 . معانی الأخبار ، ص 201 ، ح 6 ، بسنده عن أحمد بن محمّد بن عیسی الوافی ، ج 4 ، ص 222 ، ح 1851.

عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنِ الْمُسْتَضْعَفِینَ، فَقَالَ : «هُمْ أَهْلُ الْوَلاَیَةِ» فَقُلْتُ : أَیُّ وَلاَیَةٍ(1)؟ فَقَالَ: «أَمَا(2) إِنَّهَا لَیْسَتْ بِالْوَلاَیَةِ فِی الدِّینِ(3)، وَ لکِنَّهَا الْوَلاَیَةُ فِی الْمُنَاکَحَةِ

وَ الْمُوَارَثَةِ وَ الْمُخَالَطَةِ، وَ هُمْ لَیْسُوا بِالْمُوءْمِنِینَ(4) وَ لاَ(5) بِالْکُفَّارِ، وَ مِنْهُمُ(6) الْمُرْجَوْنَ لاِءَمْرِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ» .(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عمر بن ابان گوید: از امام صادق علیه السّلام در بارۀ مستضعفین پرسیدم؟ فرمود: آنها اهل ولایت هستند، عرضکردم: چه ولایتی؟ فرمود: هر آینه آن ولایت در دین نیست بلکه ولایت (و هم بستگی) در ازدواج و ارث و معاشرت است، و ایشان نه مؤمنند و نه کافر، و از آنهایند کسانی که بامید خدای عز و جل هستند (و کارشان با خدا است که اگر خواهد عذاب کند یا ببخشد).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 128 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از عمر بن ابان،گوید:از امام صادق(علیه السّلام)در بارۀ مستضعفین پرسیدم،در پاسخ فرمود:آنان اهل ولایت هستند،گفتم: کدام ولایت؟در پاسخ فرمود:ولایت در دیانت و مذهب نیست ولی ولایت و هم بستگی در زناشوئی و ارث و معاشرت است و آنان نه مؤمن باشند و نه کافر و از آنها باشند آنها که کارشان با خدا است عز و جل.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 449 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-«عمر بن ابان»گوید:از امام صادق علیه السّلام دربارۀ مستضعفین پرسیدم،در پاسخ فرمود:آنان اهل ولایت هستند،گفتم:کدام ولایت؟در پاسخ فرمود:ولایت در دیانت و مذهب نیست ولی ولایت و همبستگی در زناشوئی و ارث و معاشرت است و آنان نه مؤمن باشند و نه کافر کارشان با خداست هرطور که بخواهد با آنها رفتار می کند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 209 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. قال: هم أهل الولایة لما کانت الولایة مجملة، و کانت تحتمل ولایة أهلی البیت علیهم السلام قال السائل: أی ولایة؟ فقال علیه السلام أما إنها لیست بالولایة فی الدین، أی ولایة أئمة الحق و لو کانوا کذلک لکانوا مؤمنین، أو المراد بالولایة فی الدین الولایة التی تکون بین المؤمنین بسبب الاتحاد فی الدین کما قال سبحانه:

اَلْمُؤْمِنُونَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیٰاءُ بَعْضٍ

بل المراد أنهم قوم لیسوا بمتعصبین فی مذهبهم، و لا یبغضونکم بل یناکحونکم و یوارثونکم و یخالطونکم، أو المعنی هم قوم یجوز لکم مناکحتهم و معاشرتهم یرثون منکم و ترثون منهم، فیکون السؤال عن حکمهم لا عن وصفهم و تعیینهم، أو بین علیه السلام حکمهم ثم عرفهم بأنهم لیسوا بالمؤمنین إلی آخره، و المرجون لأمر الله هنا أعم من المستضعفین، و هذا معنی آخر غیر ما مر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 210 

*****

6- الحدیث

6/2897. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْوَشَّاءِ، عَنْ مُثَنًّی، عَنْ إِسْمَاعِیلَ الْجُعْفِیِّ ، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنِ الدِّینِ الَّذِی لاَ یَسَعُ الْعِبَادَ جَهْلُهُ، فَقَالَ: «الدِّینُ وَاسِعٌ(8)،

ص: 180


1- 8 . فی «بر » والوافی : «الولایة » .
2- 9 . فی «ب » : - «أما» .
3- 10 . فی مرآة العقول ، ج 11 ، ص 210 : «أما أنّها لیست بالولایة فی الدین ، أی ولایة أئمّة الحقّ ، ولو کانوا کذلک لکانوا مؤمنین ؛ أو المراد بالولایة فی الدین الولایة التی تکون بین المؤمنین بسبب الاتّحاد فی الدین ، کما قال سبحانه : «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَ_تُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَآءُ بَعْضٍ» [التوبة (9) : 71] بل المراد أنّهم قوم لیسوا بمتعصّبین فی مذهبهم ولایبغضونکم ، بل یناکحونکم ویوارثونکم ویخالطونکم ؛ أو المعنی : هم قوم یجوز لکم مناکحتهم ومعاشرتهم ، یرثون منکم وترثون منهم ، فیکون السؤال عن حکمهم ، لا عن وصفهم و تعیینهم ؛ أو بیّن علیه السلام حکمهم ، ثمّ عرّفهم بأنّهم لیسوا بالمؤمنین» .
4- 1 . فی «ز » : «بمؤمنین » .
5- 2 . فی «ز » : - «لا» .
6- 3 . فی «ز ، ص ، بر ، بس » والوافی وتفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 269 و ج 2 والمعانی : «هم » . وفی الوسائل : «الکفّار منهم » بدل «بالکفّار ومنهم » .
7- 4 . معانی الأخبار ، ص 202 ، ح 8 ، بسند آخر . تفسیر العیّاشی، ج 1 ، ص 269 ، ح 249 ، وفیه : «سألت أباعبداللّه علیه السلام عن قول اللّه عزّوجلّ : «إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ»، قال : هم أهل الولایة ...» ؛ وفیه ، ج 2 ، ص 110 ، ذیل ح 130 ، وفیه : «سألتُ أبا عبداللّه علیه السلام عن المستضعفین ، قال : هم لیسوا بالمؤمنین ...» ، وفیهما عن حمران ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ؛ وفیه أیضا ، ج 1 ، ص 257 ، ح 194 ، عن سماعة ، عن أبی عبداللّه علیه السلام مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره الوافی ، ج 4 ، ص 221 ، ح 1848 ؛ الوسائل ، ج 20 ، ص 557 ، ح 26338.
8- 5 . فی شرح المازندرانی : «لعلّ المراد بسعته هنا سعته باعتبار أنّ الذنوب کلّها غیر الکفر تجامع الإیمان ولا ترفعه ، خلافا للخوارج ، فإنّهم قالوا : الذنوب کلّها کفر» .

وَ لکِنَّ الْخَوَارِجَ(1) ضَیَّقُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ مِنْ(2) جَهْلِهِمْ».

قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، فَأُحَدِّثُکَ(3) بِدِینِیَ الَّذِی أَنَا عَلَیْهِ؟ فَقَالَ: «بَلی(4)» قُلْتُ(5): أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ، وَ(6) أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، وَ الاْءِقْرَارُ بِمَا جَاءَ(7) مِنْ عِنْدِ اللّهِ، وَ أَتَوَلاَّکُمْ،

ص: 181


1- 6 . «الخوارج » : فرقة من فِرق الإسلام ، سُمّو خوارجَ ؛ لخروجهم علی علیّ علیه السلام . مجمع البحرین ، ج 2 ، ص 294 (خرج) .
2- 7 . فی «ز » : «علی» .
3- 8 . فی الوافی : «اُحدّثک » .
4- 9 . فی «بر » والوافی : «نعم » .
5- 10 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی . وفی المطبوع : «فقلت » .
6- 11 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » . وفی المطبوع : + «أشهد» .
7- 12 . فی «ب » و حاشیة «ز ، بر » : + «به » .

وَ أَبْرَأُ مِنْ عَدُوِّکُمْ(1) وَ مَنْ رَکِبَ رِقَابَکُمْ وَ تَأَمَّرَ عَلَیْکُمْ، وَ ظَلَمَکُمْ حَقَّکُمْ، فَقَالَ: «مَا جَهِلْتَ شَیْئاً ، هُوَ _ وَ اللّهِ _ الَّذِی نَحْنُ عَلَیْهِ».

قُلْتُ : فَهَلْ سَلِمَ(2) أَحَدٌ لاَ یَعْرِفُ هذَا الاْءَمْرَ؟ فَقَالَ: «لاَ، إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ» قُلْتُ(3): مَنْ هُمْ؟ قَالَ: «نِسَاوءُکُمْ وَ أَوْلاَدُکُمْ» ثُمَّ قَالَ: «أَ رَأَیْتَ(4) أُمَّ أَیْمَنَ؟ فَإِنِّی أَشْهَدُ أَنَّهَا مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَ مَا کَانَتْ تَعْرِفُ مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

اسماعیل جعفی گوید: از حضرت باقر علیه السّلام پرسیدم: از آن دینی که بر بندگان روا نیست نسبت بدان نادان باشند (و باید بدانند که آن چه دینی است؟) فرمود: دین وسیع است، ولی خوارج از روی نادانی خودشان بر خود تنگ گرفتند (و گرفتار شدند) عرضکردم: قربانت (اجازه میفرمائید) من دین خودم را که بر آن هستم برای شما باز گویم؟ فرمود: آری، عرضکردم: گواهی دهم که معبودی جز خدای یگانه نیست، و گواهی دهم که محمد بنده و رسول اوست، و آنچه از جانب خداوند آورده است قبول دارم، و شما را دوست دارم، و از دشمن شما و هر که بر شما بزرگی کند و استیلاء خواهد و خود را امیر و حاکم بر شما داند، و حق شما را بستم بگیرد بیزارم؟ فرمود: تو چیزی را نادان نیستی، این همانست که بخدا سوگند ما هم بر آن هستیم (و بدان معتقدیم) عرضکردم: آیا کسی که این امر را نداند (و از عذاب خداوند یا خلود در آتش) سالم ماند؟ فرمود: نه، مگر مستضعفان، عرضکردم: آنها کیانند، فرمود: زنان و فرزندان شما، سپس فرمود: آیا ام ایمن را دیده ای؟ همانا من گواهی دهم که او اهل بهشت است در صورتی که آنچه شما بر آیند (و بدان معتقدید) نمیدانست.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 128 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از اسماعیل جعفی،گوید:از امام باقر(علیه السّلام)پرسیدم از دینی که برای بندگان روا نیست بدان نادان بمانند،در پاسخ فرمود: دین واسع است و رسا و خوارج از نادانی بر خود تنگ گرفتند، گفتم:قربانت!من دین خودم را که بدان معتقدم باز گویم؟فرمود: آری،گفتم:گواهم که تنها معبود شایستۀ خدا است و گواهم که محمد بنده و رسول او است و آنچه از جانب خدا آورده قبول دارم و شما را دوست دار و پیروم و از دشمن شما بیزارم و از هر که بر گردن شما سوار شود و بر شما به زور فرمان روائی کند و حق شما را به ستم ببرد،فرمود:تو چیزی کم نداری و نادان نیستی،همان است که سوگند به خدا ما هم بدان معتقدیم،گفتم:آیا کسی که این امر را نداند سلامت بماند؟فرمود:نه،مگر مستضعفان،گفتم:آنها کیانند؟فرمود:زنان و فرزندان شماها سپس فرمود:تو ام ایمن را می دانی(آزاد کردۀ رسول خدا بوده و از گواهان فدک است)به راستی من گواهم که او از اهل بهشت است و او هم نمی فهمید این مذهب و عقیده ای که شما دارید(یعنی امامت سائر ائمه جز امیر المؤمنین را نمی دانست و نسبت بدان معذور بود-از مجلسی ره).

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 449 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-«اسماعیل جعفی»می گوید:از امام باقر علیه السّلام پرسیدم از دینی که برای بندگان روا نیست بدان نادان بمانند،در پاسخ فرمود:دین وسیع و رساست و خوارج از نادانی بر خود تنگ گرفتند،گفتم:قربانت!من دین خودم را که بدان معتقدم باز گویم؟فرمود:آری،گفتم:گواهم که تنها معبود شایسته خداست و گواهم که محمد بنده و رسول اوست و آنچه از جانب خدا آورده قبول دارم و شما را دوست دار و پیروم،از دشمن شما بیزارم و نیز از هرکس که بر گردن شما سوار شود و بر شما به زور فرمانروایی کند و حق شما را به ستم ببرد،فرمود:چون تو چیزی هم نداری و نادان نیستی،سوگند به خدا همان است که ما هم به آن معتقدیم، گفتم:آیا کسی که این امر را نداند سلامت بماند؟فرمود:نه،مگر مستضعفان،گفتم:آنها کیانند؟فرمود:زنان و فرزندان شماها سپس فرمود:تو ام ایمن را می دانی(آزاد کرده رسول خدا بوده و از گواهان فدک است)به راستی من گواهم که او از اهل بهشت است و او هم نمی فهمید این مذهب و عقیده ای که شما دارید(یعنی امامت سائر ائمه جز امیر المؤمنین را نمی دانست و نسبت به آن معذور بود).

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 211 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور معتبر. الدین واسع أی لا یتحقق الخروج من دین الإسلام بقلیل من العقائد و الأعمال کما هو مذهب الخوارج، حیث حکموا بکفر مرتکب المعاصی، و خاضوا فی المسائل الدقیقة فجعلوها من أجزاء الإیمان. قوله: و الإقرار، کان الواو بمعنی مع، أو أشهد بتأویل أن المصدریة. و من رکب رقابکم أی استولی علیکم و ظلمکم و تأمر علیکم أی عد نفسه أمیرا و حاکما علیکم یقال أمرته تأمیرا فتأمر ما جهلت شیئا أی من الأصول الضروریة فهل سلم أحد أی من عذاب الله أو الخلود فی النار، و أم أیمن مولاة رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و هی من شهود فدک، و روی الخاصة و العامة عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم أنها من أهل الجنة، قال فی المغرب: الأیمن خلاف الأیسر و هو جانب الیمنی أو من فیه، و به سمی أم أیمن حاضنة النبی صلی الله علیه و آله و سلم أی حافظته، و هو أخو أسامة بن زید لأمه، انتهی. و ما کانت تعرف ما أنتم علیه أی إمامة سائر الأئمة علیهم السلام سوی أمیر المؤمنین علیه السلام و کانت معذورة فی ذلک لعدم سماعها ذلک و عدم تمام الحجة علیها، فکذا المستضعف معذور لذلک أو صفات الأئمة و کمالهم، أو لم تکن تعرف ذلک بالدلیل بل بالتقلید، و أما أصل معرفة إمامة أمیر المؤمنین علیه السلام فعدم معرفتها ذلک بعید جدا، و کون أم أیمن امرأة أخری معروفة للمخاطب سوی الحاضنة فأبعد.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 212 

*****

7- الحدیث

7/. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ یُونُسَ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَنْ عَرَفَ اخْتِلاَفَ النَّاسِ فَلَیْسَ بِمُسْتَضْعَفٍ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو بصیر گوید: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر که اختلاف مردم را (در دین بفهمد مستضعف نباشد (زیرا در این صورت پیدا کردن مذهب حق بر او عقلا و شرعا لازم است).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 129 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر که اختلاف مردم را بفهمد مستضعف نباشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 451 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس اختلاف مردم را بفهمد مستضعف نباشد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 211 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. من عرف اختلاف الناس أی أصل الاختلاف فإنه یجب حینئذ طلب الحق عقلا و شرعا، أو المراد الفهم و الإدراک لا مجرد السماع، و لعله أظهر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 212 

*****

8- الحدیث

2 / 406

8/2899. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ

ص: 182


1- 1 . فی «بر » والوافی : «أعدائکم » .
2- 2 . فی حاشیة «بر » : «أسلم» .
3- 3 . فی «ب » : «قلنا» .
4- 4 . فی «ب » : «رأیت » . وفی حاشیة «بر » : «أما رأیت » . وفی الوافی : «لعلّ اُمّ أیمن کانت امرأة فی ذلک الزمان معروفة للمخاطب ؛ أو المراد بها اُمّ أیمن التی کانت فی عهد النبیّ صلی الله علیه و آله وشهد لها النبیّ صلی الله علیه و آله بأنّها من أهل الجنّة» .
5- 5 . الوافی ، ج 4 ، ص 221 ، ح 1849 .
6- 6 . معانی الأخبار، ص 201 ، ح 3 ، بسنده عن محمّد بن عیسی . تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 268 ، ح 244 ، عن أبی بصیر الوافی ، ج 4 ، ص 222 ، ح 1850 .

جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : إِنِّی(1) رُبَّمَا ذَکَرْتُ هوءُلاَءِ الْمُسْتَضْعَفِینَ، فَأَقُولُ: نَحْنُ وَ هُمْ فِی مَنَازِلِ الْجَنَّةِ؟!

فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «لاَ یَفْعَلُ اللّهُ ذلِکَ بِکُمْ أَبَداً».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

جمیل بن دراج گوید بحضرت صادق علیه السّلام عرضکردم: هر آینه من گاهی بیاد این مستضعفین می افتم و میگویم: ما و آنها در منازل بهشت همراهیم؟ پس حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هرگز خداوند با شما چنین نکند!.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 129 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-از جمیل بن درّاج،گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم: راستی من بسا به یاد این مستضعفان می افتم و می گویم ما و آنها در منازل بهشت همراهیم؟امام صادق(علیه السّلام)فرمود:خدا هرگز با شماها چنین نکند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 451 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-«جمیل بن درّاج»گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:راستی بسا که من به یاد این مستضعفان می افتم و می گویم ما و آنها در منازل بهشت همراهیم؟امام صادق علیه السّلام فرمود:خدا هرگز با شماها چنین برخوردی ندارد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 211 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح أیضا. إنی ربما ذکرت أی نخاف أن یجعلنا الله بسبب ذنوبنا فی درجة المستضعفین من المخالفین، أو یشق علینا أنهم مع کونهم مخالفین یدخلون الجنة و یکونون معنا فی منازلنا، فقال علیه السلام: إن دخلوا الجنة لم یکونوا فی درجاتکم و منازلکم، و الخبر الآتی یؤید الأول.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 212 

*****

9- الحدیث

9/2900 . عَنْهُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ التَّیْمِیِّ، عَنْ أَخَوَیْهِ _ مُحَمَّدٍ وَ أَحْمَدَ(3) ابْنَیِ الْحَسَنِ _

عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَعْقُوبَ، عَنْ مَرْوَانَ(4) بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ أَیُّوبَ بْنِ الْحُرِّ، قَالَ:

قَالَ رَجُلٌ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام وَ نَحْنُ عِنْدَهُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ، إِنَّا نَخَافُ أَنْ نَنْزِلَ بِذُنُوبِنَا مَنَازِلَ الْمُسْتَضْعَفِینَ، قَالَ: فَقَالَ: «لاَ وَ اللّهِ، لاَ یَفْعَلُ اللّهُ ذلِکَ بِکُمْ أَبَداً».

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ رَجُلٍ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، مِثْلَهُ.(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ایوب بن حر گوید: مردی بحضرت صادق علیه السّلام عرضکرد - و ما هم در خدمت آن بزرگوار بودیم - که: قربانت... ما میترسیم بواسطۀ گناهانمان (در بهشت) بدرجه مستضعفین تنزل کنیم؟ گوید: پس آن حضرت فرمود: نه بخدا سوگند هرگز خداوند با شما چنین نکند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 130 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از ایوب بن حُرّ،گوید:ما حاضر بودیم که مردی به امام صادق(علیه السّلام)گفت:قربانت!ما نگرانیم که به واسطۀ گناهان خود به درجۀ مستضعفان تنزّل کنیم،در پاسخ فرمود:نه به خدا هرگز خدا با شما این کار را نمی کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 451 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-«ایوب بن حرّ»می گوید:ما حاضر بودیم که مردی به امام صادق علیه السّلام گفت:قربانت!ما نگرانیم که به واسطه گناهان خود،به درجه مستضعفان تنزّل کنیم،در پاسخ فرمود:نه به خدا هرگز خدا با شما این کار را نمی کند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 213 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: سنده الأول موثق و الثانی حسن کالصحیح.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 213 

*****

10- الحدیث

10/2902. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ عَرَفَ اخْتِلاَفَ النَّاسِ(6) فَلَیْسَ بِمُسْتَضْعَفٍ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

(مانند حدیث 7 است).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 130 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-چون حدیث 7.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 451 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-حدیث 10 مانند حدیث 7 می باشد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 213 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 213 

*****

11- الحدیث

11/2902. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْصُورٍ الْخُزَاعِیِّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُوَیْدٍ:

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسی علیه السلام ، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الضُّعَفَاءِ، فَکَتَبَ إِلَیَّ: «الضَّعِیفُ مَنْ لَمْ

ص: 183


1- 7 . فی «بف » : - «إنّی » .
2- 8 . الوافی ، ج 4 ، ص 223 ، ح 1854 .
3- 9 . فی «بر ، بف » : «أحمد ومحمّد » .
4- 1 . فی «بف » : «هارون ». و هو سهو ؛ فقد روی علیّ بن یعقوب الهاشمی کتاب مروان بن مسلم وتکرّرت روایته عنه فی الأسناد . راجع : رجال النجاشی ، ص 419 ، الرقم 1120 ؛ معجم رجال الحدیث ، ج 12 ، ص 223 ، الرقم 8582 ؛ و ص 225 ، الرقم 8584 ؛ و ص 226 ، الرقم 8586 .
5- 2 . الوافی ، ج 4 ، ص 223 ، ح 1855 .
6- 3 . فی المعانی : «الاختلاف » بدل «اختلاف الناس » .
7- 4 . المحاسن ، ص 277 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح 398 ، عن أبیه ، عن ابن أبی عمیر . معانی الأخبار ، ص 200 ، ح 2 ، بسند آخر الوافی ، ج 4 ، ص 222 ، ح 1850 .

تُرْفَعْ(1) إِلَیْهِ حُجَّةٌ(2)، وَ لَمْ یَعْرِفِ الاِخْتِلاَفَ(3)، فَإِذَا عَرَفَ الاِخْتِلاَفَ فَلَیْسَ بِمُسْتَضْعَفٍ(4)».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

علی بن سوید گوید از حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام از ضعفاء (ناتوان در دین) پرسیدم؟ پس بمن نوشت: ضعیف آن کسی است که حجت باو نرسیده و اختلاف را نفهمیده است، و چون اختلاف را فهمید مستضعف نیست.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 130 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-از علی بن سوید،گوید:از امام کاظم(علیه السّلام)پرسیدم از ضعفا،در پاسخ من نوشت: ضعیف و ناتوان کسی است که حجت به او نرسیده و اختلاف را نفهمیده و هر گاه اختلاف را فهمید،مستضعف نیست.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 451 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-«علی بن سوید»گوید:از امام کاظم علیه السّلام پرسیدم از ضعفا،در پاسخ من نوشت:

ضعیف و ناتوان کسی است که حجت به او نرسیده و اختلاف را نفهمیده و هرگاه اختلاف را فهمید،مستضعف نیست.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 213 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 213 

*****

12- الحدیث

12/2903. بَعْضُ أَصْحَابِنَا، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ(6)، عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَبِیبٍ الْخَثْعَمِیِّ، عَنْ

أَبِی سَارَةَ إِمَامِ مَسْجِدِ بَنِی هِلاَلٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «لَیْسَ الْیَوْمَ مُسْتَضْعَفٌ، أَبْلَغَ الرِّجَالُ الرِّجَالَ، وَ النِّسَاءُ النِّسَاءَ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود، امروز دیگر مستضعفی نیست،(زیرا) مردان بمردان (دین حق) را رسانده اند و زنان بزنان.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 130 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-از امام صادق(علیه السّلام)که امروز،دیگر مستضعفی وجود ندارد،مردان به مردان ابلاغ کرده اند و زن ها به زن ها ابلاغ کرده اند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 453 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-امام صادق علیه السّلام فرمود:امروز دیگر مستضعفی وجود ندارد،مردان به مردان ابلاغ کرده و زنان به زنان رسانده اند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 215 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول :

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 213 

*****

(173) باب المرجون لاِءمرِ اللّهِ

اشاره

2 / 407

1- الحدیث

1/2904. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ، عَنْ زُرَارَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ(8) لاِءَمْرِ اللّهِ»(9) قَالَ: «قَوْمٌ کَانُوا مُشْرِکِینَ، فَقَتَلُوا مِثْلَ حَمْزَةَ وَ(10) جَعْفَرٍ وَ أَشْبَاهَهُمَا مِنَ الْمُوءْمِنِینَ(11)، ثُمَّ

ص: 184


1- 5 . فی «ب ، ص » والکافی ، ح 14910 : «لم یرفع » .
2- 6 . فی «بر » : «الحجّة » . وفی حاشیة «ز » : «حجّته » .
3- 7 . فی «بر » والوافی : «اختلاف الناس » .
4- 8 . فی «ج ، د ، ص ، بس » وحاشیة «ز ، بر ، بف » والوافی والکافی ، ح 14910 : «بضعیف » .
5- 9 . الکافی ، کتاب الروضة ، ضمن الحدیث الطویل 14910 ، بسند آخر عن إسماعیل بن مهران الوافی ، ج 4 ، ص 223 ، ح 1852 .
6- 10 . فی «ب ، بر ، جر» وحاشیة «ز ، بس» : «الحسین » . والظاهر أنّ الصواب هو «علیّ بن الحسن » . والمراد به : علیّ بن الحسن بن فضّال ؛ فقد روی المصنّف ، عن بعض أصحابنا ، عن علیّ بن الحسن بن فضّال ، أو عن علیّ بن الحسن التیمُلی (التیمی _ خ ل) فی بعض الأسناد . اُنظر علی سبیل المثال : الکافی ، ح 9620 و 10798 .
7- 1 . الوافی ، ج 4 ، ص 223 ، ح 1853 .
8- 2 . أرجأت الأمر: أخّرته . وقرئ : «وآخرون مُرجَؤون لأمر اللّه» أی مؤخّرون حتّی ینزّل اللّه فیهم ما یرید . الصحاح ، ج 1 ، ص 52 (رجأ).
9- 3 . التوبة (9) : 106 .
10- 4 . فی البحار : «ومثل » .
11- 5 . فی «بر » والوافی : + «رحمة اللّه علیهم » .

إِنَّهُمْ دَخَلُوا فِی(1) الاْءِسْلاَمِ، فَوَحَّدُوا اللّهَ، وَ تَرَکُوا الشِّرْکَ، وَ لَمْ یَعْرِفُوا الاْءِیمَانَ بِقُلُوبِهِمْ، فَیَکُونُوا مِنَ الْمُوءْمِنِینَ، فَتَجِبَ(2) لَهُمُ الْجَنَّةُ؛ وَ لَمْ یَکُونُوا عَلی جُحُودِهِمْ، فَیَکْفُرُوا، فَتَجِبَ(3) لَهُمُ النَّارُ؛ فَهُمْ (4) عَلی تِلْکَ الْحَالِ: إِمَّا(5) یُعَذِّبُهُمْ، وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام در گفتار خدای عز و جل:«و دیگران که بامید خداوند»(سورۀ توبه آیۀ 106) فرمود: اینها مردمی مشرک بودند، که مانند حمزه و جعفر و نظائر ایشان را از مؤمنین کشتند، سپس همانها مسلمان شدند پس خدا را بیگانگی شناختند و شرک را رها کردند، و بدلهایشان ایمان را نپذیرفتند تا از مؤمنین باشند و بهشت بر آنها واجب گردد، و بر انکارشان نیز نماندند تا کافر باشند و آتش دوزخ بر آنها لازم باشد، پس آنها بر همین منوال هستند یا خدا عذابشان کند و یا توبه شان را بپذیرد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 131 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از زراره،از امام باقر(علیه السّلام)در قول خدا عز و جل(107 سوره توبه):«و دیگرانی که کارشان با خدا است»فرمود:مردمی بودند مشرک و چون حمزه و جعفر و مانند آنها را کشتند که از مؤمنان بودند،سپس همانها مسلمان شدند و خدا را به یگانگی شناختند و شرک را به دور انداختند و ایمان در دل آنها ننشست تا از مؤمنان باشند و بهشت بایستِ آنها باشد و بر حال جحود و انکار خود نماندند تا کافر باشند و دوزخ را سزند،پس بر این وضع معلّق هستند،یا خدا آنها را عذاب می کند و یا آنکه توبۀ آنها را می پذیرد و از آنها در می گذرد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 453 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-زراره،از امام باقر علیه السّلام در قول خدای عز و جل:«و دیگرانی که کارشان با خدا است(توبه/107)»فرمود:مردمی بودند مشرک و چون حمزه و جعفر و مانند آنها را کشتند که از مؤمنان بودند،سپس همان ها مسلمان شدند و خدا را به یگانگی شناختند و شرک را به دور انداختند و ایمان در دل آنها ننشست تا از مؤمنان باشند و بهشت بر آنها واجب شود و بر انکار خود نماندند تا کافر باشند و دوزخ بر آنها لازم شد آنها به همان صورت اند یا خدا آنها را عذاب می کند و یا آنکه توبه آنها را می پذیرد و از آنها می گذرد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 215 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف کالموثق. فقتلوا مثل حمزة و جعفر لعل ذکر ذلک للإشعار بأن هذه الأعمال الشنیعة صارت أسبابا لعدم استقرار الإیمان فی قلوبهم، و عدم توفیقهم للإیمان الکامل، أو هذا دلیل علی عدم رسوخ الإیمان فیهم إما لأن من کانت شقاوته و تعصبه بحیث اجترأ علی قتل أمثال هؤلاء معلوم أنه لو آمن لم یکن إیمانه عن یقین کامل و إذعان قوی أو لأن من کان الله فیه لطف لا یترکه حتی یصدر منه مثل هذا العمل الشنیع، و من لم یکن لله معه لطف لا یوفقه للإیمان الکامل کما أنا لا نجوز صدور التوبة و الإیمان عن قتلة الأنبیاء و الأئمة صلوات الله علیهم، و هذا قریب من الوجه الأول و فی غایة المتانة. و قیل: لعل ذکر هذا القسم علی سبیل التمثیل و یدل الحبر علی أن قاتل حمزة لم تقبل توبته علی الجزم و القطع، و المشهور بین العامة أنه قبل توبته و أمره بالخروج عن المدینة، و قال: لا أستطیع أن أری قاتل عمی، ثم بقی حتی قتل مسیلمة الکذاب.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 214 

*****

2- الحدیث

2/2905 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ، عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ الْوَاسِطِیِّ، عَنْ رَجُلٍ، قَالَ:

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «الْمُرْجَوْنَ قَوْمٌ کَانُوا(7) مُشْرِکِینَ، فَقَتَلُوا مِثْلَ حَمْزَةَ وَ جَعْفَرٍ وَ أَشْبَاهَهُمَا مِنَ الْمُوءْمِنِینَ(8)، ثُمَّ إِنَّهُمْ بَعْدَ ذلِکَ(9) دَخَلُوا فِی الاْءِسْلاَمِ، فَوَحَّدُوا اللّهَ وَ تَرَکُوا الشِّرْکَ، وَ لَمْ یَکُونُوا یُوءْمِنُونَ، فَیَکُونُوا مِنَ(10) الْمُوءْمِنِینَ، وَ لَمْ یُوءْمِنُوا؛ فَتَجِبَ(11) لَهُمُ الْجَنَّةُ، وَ لَمْ یَکْفُرُوا؛ فَتَجِبَ(12) لَهُمُ النَّارُ، فَهُمْ عَلی تِلْکَ الْحَالِ مُرْجَوْنَ لاِءَمْرِ اللّهِ».(13)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود:«

مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اَللّٰهِ

»و آنان که بامید خدایند مردمانی هستند که مشرک بودند پس حمزه و جعفر و مانند اینها از مؤمنین را کشتند، سپس همانها بعد از این کارشان مسلمان شدند و خدا را بیگانگی شناختند و شرک را رها کردند ولی ایمان کامل نیاوردند تا در زمرۀ مؤمنین باشند و بدل ایمان نیاوردند تا بهشت بر آنها واجب گردد، و کافر نشدند تا آتش دوزخ بر آنها لازم شود، پس اینان بر همین حال بامید خدایند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 131 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از مردی که گوید:امام باقر(علیه السّلام)فرمود:«

مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اَللّٰهِ

» مردمی بودند که مشرک بودند و حمزه و جعفر و مانند آنها از مؤمنان را کشتند،سپس هم آنها بعد از این کار مسلمانی گرفتند و خدا را یگانه دانستند و شرک را وانهادند و از دل مؤمن نشدند تا در شمار مؤمنان باشند و بهشت بر آنها بایست شود و کافر هم نزیستند تا دوزخ را سزند و آنها در این حال کارشان با خدا است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 455 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-مردی که گوید:امام باقر علیه السّلام فرمود:مرجون لأمر اللّه مردمی بودند که مشرک بودند و حمزه و جعفر و مانند آنها از مؤمنان را کشتند،سپس مسلمان شدند و خدا را به یگانگی پذیرفتند و شرک را رها نمودند ولی قلبا مؤمن نشدند تا در شمار مؤمنان باشند و بهشت بر آنها لازم شود و کافر هم نشدند تا به دوزخ روند و آنها در این حال کارشان با خداست.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 215 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف، و هو مثل الأول متنا. و قیل: لعل المراد بالإیمان الإیمان المقتضی لدخول الجنة کما یشعر به التفریع، و هو الإیمان الکامل المستقر الموجب للأمن، و بالکفر الجحود الموجب لدخول النار، و علی هذا یصدق المرجون علی جمیع الأقسام المذکورة سابقا.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 215 

*****

(174) باب أصحاب الأعراف

اشاره

2 / 408

1- الحدیث

1/2906 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ؛ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ یُونُسَ، عَنْ رَجُلٍ جَمِیعاً، عَنْ زُرَارَةَ، قَالَ:

ص: 185


1- 6 . فی «بف » : «إلی » .
2- 7 . فی «ب » : «یجب » . وفی «بر » : «فیجب » .
3- 8 . فی «ب » : «یجب » . وفی «ز ، بر » : «فیجب » .
4- 9 . فی «بر » والوافی : «وهم» .
5- 10 . فی البحار : + «أن » .
6- 11 . تفسیر القمّی، ج 1 ، ص 304 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ، وفیه : «المرجون لأمر اللّه قوم ...» . تفسیر العیّاشی ، ج 2 ، ص 110 ، ح 130 ، عن زرارة ؛ وفیه ، ص 111 ، ح 132 ، عن زرارة ، مع زیادة فی آخره ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 4 ، ص 213 ، ح 1829 ؛ البحار ، ج 20 ، ص 113 ، ح 44 .
7- 1 . فی «ص » : «کانوا قوما » .
8- 2 . فی «ج ، بر ، بف » والوافی : + «رحمة اللّه علیهم » .
9- 3 . فی «بس » : - «ذلک » .
10- 4 . فی «د » : - «من » .
11- 5 . فی «بر » : «فیجب » .
12- 6 . فی «بر » : «فیجب » .
13- 7 . الوافی ، ج 4 ، ص 213 ، ح 1830 ؛ البحار ، ج 20 ، ص 113 ذیل ح 44 .

قَالَ لِی(1) أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «مَا تَقُولُ فِی أَصْحَابِ الاْءَعْرَافِ(2)؟» .

فَقُلْتُ: مَا هُمْ إِلاَّ مُوءْمِنُونَ أَوْ کَافِرُونَ(3)، إِنْ دَخَلُوا الْجَنَّةَ، فَهُمْ مُوءْمِنُونَ؛ وَ(4) إِنْ دَخَلُوا النَّارَ، فَهُمْ کَافِرُونَ.

فَقَالَ: «وَ اللّهِ(5)، مَا هُمْ بِمُوءْمِنِینَ وَ لاَ کَافِرِینَ، وَ لَوْ کَانُوا مُوءْمِنِینَ دَخَلُوا(6) الْجَنَّةَ کَمَا دَخَلَهَا الْمُوءْمِنُونَ، وَ لَوْ کَانُوا کَافِرِینَ لَدَخَلُوا النَّارَ کَمَا دَخَلَهَا الْکَافِرُونَ، وَ لکِنَّهُمْ قَوْمٌ اسْتَوَتْ (7) حَسَنَاتُهُمْ وَ سَیِّئَاتُهُمْ، فَقَصُرَتْ بِهِمُ الاْءَعْمَالُ، وَ إِنَّهُمْ لَکَمَا قَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ».

فَقُلْتُ: أَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ هُمْ، أَوْ(8) مِنْ أَهْلِ النَّارِ؟

فَقَالَ: «اتْرُکْهُمْ حَیْثُ تَرَکَهُمُ اللّهُ» .

قُلْتُ: أَ فَتُرْجِئُهُمْ(9)؟ قَالَ: «نَعَمْ(10)، أُرْجِئُهُمْ(11) کَمَا أَرْجَأَهُمُ اللّهُ: إِنْ شَاءَ(12) أَدْخَلَهُمُ(13) الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِهِ، وَ إِنْ شَاءَ سَاقَهُمْ إِلَی النَّارِ بِذُنُوبِهِمْ وَ لَمْ(14) یَظْلِمْهُمْ».

فَقُلْتُ: هَلْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ کَافِرٌ؟ قَالَ: «لاَ» قُلْتُ: هَلْ(15) یَدْخُلُ النَّارَ إِلاَّ کَافِرٌ؟(16) قَالَ: فَقَالَ: «لاَ، إِلاَّ أَنْ یَشَاءَ اللّهُ ؛ یَا زُرَارَةُ، إِنَّنِی(17) أَقُولُ: مَا شَاءَ اللّهُ، وَ أَنْتَ لاَ تَقُولُ: مَا شَاءَ اللّهُ، أَمَا إِنَّکَ(18) إِنْ کَبِرْتَ رَجَعْتَ وَ تَحَلَّلَتْ عَنْکَ(19) ···

ص: 186


1- 1 . فی الوافی : - «لی » .
2- 2 . إشارة إلی الآیة 48 من سورة الأعراف (7) .
3- 3 . فی الکافی ، ح 2891 : «مؤمنین أو کافرین » .
4- 4 . فی «بف » : - «و » .
5- 5 . فی «د » : - «واللّه » .
6- 6 . فی «ب ، د ، بر ، بف » والوافی والکافی ، ح 2891 : «لدخلوا » .
7- 7 . فی الکافی ، ح 2891 : «قد استوت » .
8- 8 . فی «ج ، ص ، بر » والوافی والکافی ، ح 2891 : «أم » .
9- 9 . أرجأت الشیء : أخّرته . ترتیب کتاب العین ، ج 1 ، ص 654 (رجأ).
10- 10 . فی «بس » : - «نعم» .
11- 11 . فی «ز » : - «أرجئهم » .
12- 12 . فی «ب » : + «اللّه » .
13- 13 . فی «بف » : «دخّلهم » .
14- 14 . فی «بر » : «فلم » .
15- 15 . فی «بر ، بس ، بف » والکافی ، ح 2891 : «فهل » .
16- 16 . فی «بف » : «الکافر » .
17- 17 . فی «بر » والوافی : «إنّی » .
18- 18 . فی «ز » : + «ترکت » .
19- 19 . فی «ب » : - «عنک » .

عُقَدُکَ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

زراره گوید: امام باقر علیه السّلام بمن فرمود: چه گوئی در بارۀ اصحاب اعراف؟ عرضکردم: اینها نیستند جز اینکه یا مؤمنند و یا کافرند، اگر ببهشت روند مؤمنند و اگر بدوزخ روند کافرند فرمود: نه بخدا سوگند نه مؤمنند و نه کافر، و اگر مؤمن بودند ببهشت میرفتند چنانچه مؤمنان بروند، و اگر کافر بودند بدوزخ میرفتند چنانچه کافران روند، ولی اینان مردمانی هستند که کارهای نیک و کارهای بدشان برابر بود، و کردار نیک آنها را (ببهشت) نرساند، و آنها چنانند که خدای عز و جل فرموده است، من عرضکردم: آیا ایشان از اهل بهشتند یا از اهل دوزخ؟ فرمود: آنها را واگذار همان جا که خدا واگذارده (یعنی کارشان با خدا است)، من عرضکردم: آیا کار آنها را بتاخیر اندازی؟ فرمود: آری بتأخیر اندازم چنانچه خداوند کارشان را بخود (و سرانجام نامعلومی) واگذار کرده، اگر خواهد برحمت خود آنها را ببهشت برد، و اگر خواهد آنان را بسبب گناهانشان بدوزخ کشد و ستم بآنها نکرده است، پس عرضکردم: آیا کافری ببهشت رود؟ فرمود: نه عرضکردم: آیا بجز کافر کسی بدوزخ رود؟ گوید: فرمود: نه مگر اینکه خدا خواهد، ای زراره من گویم: آنچه خدا خواهد و تو نمیگوئی: آنچه خدا خواهد همانا چون تو بزرگ شوی از این حرف برگردی و عقده های دلت باز شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 132 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از زراره،گوید:امام باقر(علیه السّلام)به من فرمود:چه می گوئی در بارۀ اصحاب اعراف؟گفتم:آنها یا مؤمن باشند و یا کافر،اگر به بهشت روند مؤمنند و اگر به دوزخ شوند کافرند،فرمود:به خدا نه مؤمن باشند و نه کافر،اگر مؤمن بودند مانند مؤمنان به بهشت می رفتند و اگر کافر بودند به دوزخ می شدند چونان کافران که به دوزخ شدند ولی آنها مردمی بودند که نیک و بدشان برابر بود و کردارشان کوتاه آمد برایشان،و راستی که آنان چنانند که خدا عز و جل فرموده است،من گفتم:آنها از اهل بهشتند یا از اهل دوزخ؟فرمود:آنها را در مقامی نه که خدا نهادستشان،من گفتم: شما کار آنها را به تأخیر میاندازید و در بارۀ آنها با رجاء قائلید؟ فرمود:آری،من کار آنها را با خدا می گذارم چنانچه خدا کار آنها را با خود گذاشته،اگر خواهد به رحمت خود آنان را به بهشت برد و اگر خواهد به سزای گناهانشان آنان را به دوزخ کشد و ستمی به آنها نکرده است.گفتم:آیا کافر به بهشت می رود؟فرمود:نه، گفتم:آیا جز کافر به دوزخ می رود؟گوید:در پاسخ فرمود:نه، جز آنچه خدا می خواهد.ای زراره!راستش این است که من می گویم آنچه هست که خدا خواهد و تو نمی گوئی آنچه هست که خدا خواهد،هلا اگر تو سال خورده شوی بر گردی و گرههای دلت گشوده شوند(این جزئی است از حدیث مفصّلی که در باب ضلال گذشت).

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 455 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-زراره،گوید:امام باقر علیه السّلام به من فرمود:چه می گویی درباره اصحاب اعراف؟گفتم:آنها یا مؤمن باشند و یا کافر،اگر به بهشت روند مؤمنند و اگر به دوزخ روند کافرند،فرمود:به خدا نه مؤمن باشند و نه کافر،اگر مؤمن بودند مانند مؤمنان به بهشت می رفتند و اگر کافر بودند وارد دوزخ می شدند همانند کافران که به دوزخ روند ولی آنها مردمی بودند که نیک و بدشان برابر بود و کار نیک،آنها را به بهشت نبرد و راستی که آنان چنانند که خدای عز و جل فرموده است،من گفتم:آنها از اهل بهشتند یا از اهل دوزخ؟فرمود:آنها را به حال خود واگذار همانطور که خداوند آنها را واگذاشته(یعنی کارشان با خداست)من عرض کردم آیا شما کار آنها را به تأخیر می اندازید فرمود:آری،من کار آنها را به خدا وا می گذارم چنانچه خدا کار آنها را با خود واگذاشته،اگر خواهد به رحمت خود،آنان را به بهشت برد و اگر خواهد،به سزای گناهانشان،آنان را به دوزخ کشاند و ستمی هم به آنها نکرده است.گفتم:آیا کافر به بهشت می رود؟فرمود:نه،گفتم:آیا جز کافر به دوزخ می رود؟گوید:در پاسخ فرمود:نه،جز آنچه خدا می خواهد.ای زراره!راستش این است که من می گویم آنچه هست که خدا خواهد و تو نمی گویی آنچه هست که خدا خواهد،همانا اگر تو سال خورده شوی(از این اندیشه که آنها به جهنم روند)برگردی و گره های دلت گشوده شوند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 217 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق کالصحیح، و هو جزء من الحدیث الثانی من باب الضلال.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 216 

*****

2- الحدیث

2/2907 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ عَلِیِّ(2) بْنِ حَسَّانَ، عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ، عَنْ رَجُلٍ، قَالَ:

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «الَّذِینَ «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً»(3)؛ فَأُولئِکَ قَوْمٌ مُوءْمِنُونَ(4) یُحْدِثُونَ(5) فِی إِیمَانِهِمْ(6) مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِی یَعِیبُهَا الْمُوءْمِنُونَ وَ یَکْرَهُونَهَا، فَأُولئِکَ(7) عَسَی اللّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام (در تفسیر گفتار خدای تعالی): «آنان که آمیختند کرداری نیک را با کرداری بد»(سورۀ توبه آیه 102) فرمود: آنان مردمی مؤمن بودند که در ایمانشان گناهی پدید آوردند که مؤمنین آن گناهان را بد میدانستند و ناخوش داشتند، پس اینانند که امید میرود خداوند توبه شان را بپذیرد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 133 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-مردی گوید که:امام باقر(علیه السّلام)فرمود:(102 سوره توبه):«آن کسانی که آمیختند کردار خوب و کردار دیگر بد را»،پس آنان مردمی مؤمن بودند که در حال ایمان خود گناهانی پدید آورند که مؤمنان آنها را بد می شمردند و بد می داشتند،اینان که امید می رود خدا توبۀ آنها را بپذیرد و از آنها درگذرد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 457 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-مردی گوید که:امام باقر علیه السّلام فرمود:«آن کسانیکه کردار خوب و بد به هم درآمیختند(توبه/102)»پس آنان مردمی مؤمن بودند که در حال ایمان خود،گناهانی پدید آورند که مؤمنان آنها را بد می شمردند و بد می داشتند، پس امید می رود که خداوند توبه آنها را بپذیرد و از آنها درگذرد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 217 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف، و هو تتمة الحدیث الثانی من الباب السابق و ذکره هنا یشعر بأن هذا الصنف عند المصنف من أهل الأعراف فهذه الأقسام عنده متداخلة.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 216 

*****

(175) باب فی صنوف أهل الخلاف و ذکر القدریّة و...

اشاره

2 / 409/2

175 _ بَابٌ فِی (9) صُنُوفِ أَهْلِ الْخِلاَفِ وَ ذِکْرِ الْقَدَرِیَّةِ وَ الْخَوَارِجِ وَ الْمُرْجِئَةِ وَ أَهْلِ الْبُلْدَانِ(10)

1- الحدیث

1/2908. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مَرْوَکِ بْنِ عُبَیْدٍ، عَنْ رَجُلٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «لَعَنَ اللّهُ الْقَدَرِیَّةَ(11)، لَعَنَ اللّهُ الْخَوَارِجَ، لَعَنَ اللّهُ

ص: 187


1- 1 . الکافی، کتاب الإیمان والکفر، باب الضلال، ح2891، عن علیّ بن إبراهیم،مع زیادة فی أوّله . رجال الکشّی ، ص 141، ضمن ح 223 ، بسند آخر عن زرارة ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف الوافی ، ج 4 ، ص 207 ، ح 1822 .
2- 2 . فی «ز » : - «علیّ » .
3- 3 . التوبة (9) : 102.
4- 4 . فی العیاشی ، ص 106 : «مذنبون» .
5- 5 . فی «بس » وحاشیة «د » : «مُحدثون » .
6- 6 . تفسیر العیاشی ، ص 106 : «وإیمانهم» .
7- 7 . فی «ب » : «اُولئک » .
8- 8 . تفسیر العیّاشی ، ج 2 ، ص 106 ، ح 109 ، عن زرارة ، عن أبی جعفر علیه السلام . راجع : تفسیر العیّاشی ، ص 105 ، ح 105 و 106 ؛ و تفسیر فرات ، ص 170 ، ح 218 الوافی ، ج 4 ، ص 218 ، ح 1838 . وفی مرآة العقول ، ج 11 ، ص 216 : «هذا الخبر تتمّة للحدیث الثانی من الباب السابق ، وذکره هنا یشعر بأنّ هذا الصنف عند المصنّف من أهل الأعراف ؛ فهذه الأقسام متداخلة» .
9- 9 . فی «ب » : - «فی » .
10- 10 . فی «ب ، ز ، ص ، بر » ومرآة العقول : - «وذکر القدریّة _ إلی _ البلدان » .
11- 1 . فی «ب » : - «لعن اللّه القدریّة» . و«القدریّة» : هم المنسوبون إلی القَدَر، ویزعمون أنّ کلّ عبد خالقُ فعله ، ولا یرون المعاصی والکفر بتقدیر اللّه ومشیئته ، فَنُسِبوا إلی القَدَر ؛ لأنّه بدعتُهم وضلالتهم . والقَدَری : الذی یقول : لایکون ما شاء اللّه ویکون ما شاء إبلیس . مجمع البحرین ، ج 3 ، ص 451 (قدر). وللمزید راجع : الحور العین ، ص 204 ؛ الفصوص المهمّة ، ج 1 ، ص 234 ؛ البحار ، ج 2 ، ص 303 ، ذیل ح 40 ؛ و ج5 ، ص 5 _ 7 ، ذیل ح 4 ؛ الغدیر ، ج 3 ، ص 41 ؛ العقائد الإسلامیّة ، ج 3 ، ص 366 ؛ معجم الفرق الإسلامیّة ، ص190 .

الْمُرْجِئَةَ(1) ، لَعَنَ اللّهُ الْمُرْجِئَةَ» .

قَالَ: قُلْتُ: لَعَنْتَ هوءُلاَءِ مَرَّةً مَرَّةً، وَ لَعَنْتَ هوءُلاَءِ مَرَّتَیْنِ؟

قَالَ(2): «إِنَّ هوءُلاَءِ یَقُولُونَ: إِنَّ قَتَلَتَنَا مُوءْمِنُونَ ، فَدِمَاوءُنَا مُتَلَطِّخَةٌ(3) بِثِیَابِهِمْ إِلی یَوْمِ الْقِیَامَةِ؛ إِنَّ اللّهَ حَکی(4) عَنْ قَوْمٍ فِی کِتَابِهِ: «(لَنْ(5)) نُوءْمِنَ لِرَسُولٍ حَتّی یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النّارُ قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»(6)» قَالَ: «کَانَ بَیْنَ الْقَاتِلِینَ وَ الْقَائِلِینَ(7) خَمْسُمِائَةِ عَامٍ، فَأَلْزَمَهُمُ اللّهُ الْقَتْلَ بِرِضَاهُمْ مَا(8) فَعَلُوا».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

مردی از حضرت صادق علیه السّلام حدیث کند که فرمود: خدا لعنت کند قدریه را، خدا لعنت کند خوارج را، خدا لعنت کند مرجئه را، خدا لعنت کند مرجئه را گوید: من عرضکردم: قدریه و خوارج را هر کدام یک بار لعنت کردی، و اینان را (یعنی مرجئه) را دو بار؟ فرمود: اینها میگویند: کشندگان ما مؤمنند، پس دامنشان تا روز قیامت بخون ما آلوده است، همانا خداوند در کتاب خود از مردمی حکایت کند که (گفتند): «هرگز ایمان بپیامبری نیاوریم تا برای ما قربانی بیاورد که آتش آن را بخورد بگو همانا آمد شما را پیامبرانی پیش از من با نشانه ها و با همان که گفتید پس چرا کشتید آنها را اگر راستگویانید»(سوره آل عمران آیۀ 183) فرمود: میانۀ کشندگان و گویندگان (باین حرف) پانصد سال فاصله بود و خداوند کشتن را بآنان نسبت داده برای اینکه بدان چه آنها (یعنی کشندگان) کردند راضی بودند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 133 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-مردی از امام صادق(علیه السّلام)که فرمود:خدا لعنت کند قدریّه را،خدا لعنت کند خوارج را،خدا لعنت کند مرجئه را،خدا لعنت کند مرجئه را،گوید:گفتم:آنان را یک بار لعنت کردی و اینان را دو بار فرمود:اینان می گویند:کشنده های ما مؤمنند و دامنشان به خون ما آلوده است تا روز قیامت،راستی خدا در کتاب خود از مردمی حکایت کرده است که(83 سوره آل عمران): «هرگز به رسولی نگرویم تا برای ما دستور قربانی آورد که آتش را بخورد، بگو محققاً پیش از من رسولانی برای شما آمدند با معجزات و با همان دستوری که شما گفتید پس چرا آنها را کشتید اگر شما راستگویانید» فرمود:میان قاتلان و قائلان(به اینکه ما به رسولی ایمان نیاوریم مگر دستور قربانی آتش بیاورد)پانصد سال فاصله بود و خدا قتل را به عهدۀ آنها دانست برای آنکه بدان راضی و خشنود بودند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 457 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-مردی از امام صادق علیه السّلام حدیث می کند که حضرت فرمود:خدا لعنت کند قدریّه را خدا لعنت کند خوارج را خدا لعنت کند مرجئه را خدا لعنت کند مرجئه را عرض کردم آنها را یک بار لعن فرمودید ولی مرجئه را دو بار فرمود:اینان می گویند:کشنده های ما مؤمنند و دامنشان به خون ما آلوده است تا روز قیامت،راستی خدا در کتاب خود از مردمی نام برده و فرموده:«هرگز به رسولی ایمان نیاوریم تا برای ما قربانی آورد که آتش آن را بسوزاند،بگو محققا پیش از من رسولانی برای شما آمدند با معجزات و با همان دستوری که شما گفتید پس چرا آنها را کشتید اگر شما از راستگویانید»فرمود:میان قاتلان و قائلان پانصد سال فاصله بود و خدا قتل را به عهده آنها دانست برای آنکه بدان راضی و خشنود بودند.

توضیح:خوارج گروهی بودند که در جنگ صفّین بر علی شوریدند و او را متهم به کفر کردند و قدریّه قائلین به جبر و تفویض اند و مرجئه که به معنی تأخیر است به کسانی اطلاق می شود که حضرت علی علیه السّلام را در خلافت به تأخیر انداختند و او را خلیفه چهارم دانستند و حروریه گروهی از خوارج اند که منسوب به حوراء محلی در نزدیکی کوفه است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 219 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. و قد عرفت أن القدریة تطلق علی الجبریة و علی التفویضیة و کان المراد هنا الثانی، قال علی بن إبراهیم فی تفسیره : القدریة المعتزلة، و الرد من القرآن علیهم کثیر، لأن المعتزلة قالوا: نحن نخلق أفعالنا و لیس لله فیها صنع و لا مشیة و لا إرادة، فیکون ما شاء إبلیس و لا یکون ما شاء الله، انتهی. و المراد بالمرجئة الذین یقولون الإیمان محض العقائد، و لیس للأعمال فیها مدخل أصلا، و لا یضر مع الإیمان معصیة، کما لا ینفع مع الکفر طاعة، و لا تفاوت فی إیمان الناس، قال صاحب الملل و النحل: الإرجاء علی معنیین: أحدهما التأخیر

قٰالُوا أَرْجِهْ وَ أَخٰاهُ

*

أی أمهله و أخره، و الثانی إعطاء الرجاء، أما إطلاق اسم المرجئة علی الجماعة بالمعنی الأول صحیح، لأنهم کانوا یؤخرون العمل عن النیة و العقد، و أما المعنی الثانی فظاهر فإنهم کانوا یقولون لا یضر مع الإیمان معصیة کما لا ینفع مع الکفر طاعة، و قیل: الإرجاء تأخیر حکم صاحب الکبیرة إلی الآخرة فلا یقضی علیه بحکم فی الدنیا من کونه من أهل الجنة أو من أهل النار، فعلی هذا المرجئة و الوعیدیة فرقتان متقابلتان، و قیل: الإرجاء تأخیر علی علیه السلام عن الدرجة الأولی إلی الدرجة الرابعة، فعلی هذا المرجئة و الشیعة فرقتان متقابلتان، و المرجئة أربعة أصناف: مرجئة الخوارج و مرجئة القدریة، و مرجئة الجبریة، و المرجئة الخالصة، انتهی. و قد مر بعض القول فیهم سابقا. و المراد هنا ما ذکرنا أولا فإنهم یحکمون بإیمان من آمن بالله و رسوله و إن قتلوا الأئمة و خیار المؤمنین، فهم راضون بذلک و لا یبالون به، و یحکمون بأن الله لا یعذب هؤلاء بفعلهم، و لذا سموا مرجئة لإرجاء تعذیبهم علی المعاصی، و یمکن أن یکون المراد هنا مطلق المخالفین، فإنهم علی أصولهم الفاسدة یصوبون قتل من خرج علی خلفاء الجور، و لو کانوا من أئمة الدین و ذریة سید المرسلین، فهم راضون بذلک، و ذکر الآیة استشهاد بأن الراضی بالقتل و المصوب له حکمه حکم القاتل فی الشقاوة و العقوبة. ثم اعلم أن ذکر الآیة نقل بالمعنی، و الآیة فی آل عمران هکذا:

اَلَّذِینَ قٰالُوا إِنَّ اَللّٰهَ عَهِدَ إِلَیْنٰا أَلاّٰ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ

و قال البیضاوی: هم کعب بن الأشرف و مالک و حیی و فنحاص و وهب بن یهودا، قالوا: إن الله أمرنا فی التوراة و أوصانا بأن لا نؤمن لرسول حتی یأتینا بهذه المعجزة الخاصة التی کانت لأنبیاء بنی إسرائیل، و هو أن یقرب بقربان فیقوم النبی فیدعو فتنزل نار سماویة فتأکله، و هذا من مفتریاتهم و أباطیلهم، لأن أکل النار القربان لم یوجب الإیمان إلا لکونه معجزة و سائر المعجزات شرع فی ذلک قل قد جاءکم تکذیب و إلزام بأن رسلا جاءوهم بمثله قبله کزکریا و یحیی بمعجزات أخر موجبة للتصدیق، و بما اقترحوه فقتلوهم، فلو کان الموجب للتصدیق هو الإتیان به و کان توقفهم و امتناعهم عن الإیمان لأجله، فما لهم لم یؤمنوا بمن جاء به فی معجزات أخر و اجترءوا علی قتله.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 218 

*****

2- الحدیث

2/2909. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَکِیمٍ وَ حَمَّاد بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ أَبِی مَسْرُوقٍ، قَالَ:

سَأَلَنِی أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ(10): «مَا هُمْ؟» فَقُلْتُ(11): مُرْجِئَةٌ، وَ قَدَرِیَّةٌ،

ص: 188


1- 2 . اختُلف فی المرجئة ، فقیل : هم فرقة من فِرق الإسلام یعتقدون أنّه لایضرّ مع الإیمان معصیة ، کما لاینفع مع الکفر طاعة . وعن ابن قتیبة أنّه قال : هم الذین یقولون : الإیمان قول بلا عمل . وقال بعض أهل الملل : إنّ المرجئة هم الفِرقة الجبریّة الذین یقولون : إنّ العبد لافعل له . مجمع البحرین ، ج 1 ، ص 177 (رجأ) .
2- 3 . فی «ز » : «فقال » .
3- 4 . فی «بف » : «ملطّخة» .
4- 5 . فی «بف » : «یحکی » .
5- 6 . کذا فی النسخ والمطبوع . وفی القرآن : «ألاّ » بدل «لن » .
6- 7 . آل عمران (3) : 183 . والآیة نزلت فی جماعة من الیهود قالوا لمحمّد صلی الله علیه و آله : إنّ اللّه أمرنا وأوصانا فی کتابه _ أی فی التوراة _ «أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یَأْتِیَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ» . راجع : تفسیر القمّی ، ج 1 ، ص 127 ؛ التبیان ، ج 3 ، ص 68 ؛ مجمع البیان ، ج 2 ، ص 462 ، ذیل الآیة المزبورة .
7- 8 . فی «ز ، ص ، بس » : «القائلین والقاتلین» .
8- 9 . فی «د ، بر » : «بما» .
9- 10 . تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 208 ، ح 163 ، عن عمر بن معمّر ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 4 ، ص 224 ، ح 1856 .
10- 1 . فی الکافی ، ح 2856 والوسائل : + «فقال لی » .
11- 2 . فی «بس » والکافی ، ح 2856 والوسائل : «قلت » .

وَ حَرُورِیَّةٌ(1)، فَقَالَ : «لَعَنَ اللّهُ تِلْکَ(2) الْمِلَلَ الْکَافِرَةَ الْمُشْرِکَةَ ، الَّتِی لاَ تَعْبُدُ اللّهَ عَلی شَیْءٍ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو مسروق گوید: حضرت صادق علیه السّلام از من در بارۀ اهل بصره پرسید که (بر) چه (مذهبی) هستند؟ عرضکردم: مرجئه، و قدریه، و حروریه، فرمود: خدا لعنت کند این ملتهای کافر مشرک را که بهیچ وجه خدا پرست نیستند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 134 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از ابی مسروق،گوید:امام صادق(علیه السّلام)از من پرسید که اهل بصره چه عقیده ای دارند؟من در پاسخ گفتم که:مرجئه و قدریّه و حروریّه اند،فرمود:خدا لعنت کند این ملتهای کافر و مشرکی را که به هیچ وجه خدا پرست نیستند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 459 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«ابی مسروق»گوید:امام صادق علیه السّلام از من پرسید که اهل بصره چه عقیده ای دارند؟من در پاسخ گفتم که:مرجئه و قدریّه و حروریّه اند، فرمود:خدا لعنت کند این ملّت های کافر و مشرکی را که به هیچ وجه خداپرست نیستند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 219 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن. و قد مر فی باب الکفر، و الملل جمع الملة و هی الدین، و وصفها بالکفر و الشرک و عدم العبادة وصف مجازی لأن هذه الأوصاف لصاحب الملل حقیقة نسبت إلی الملل التی هی سبب لاتصاف صاحبها بها مبالغة فی السببیة، کما أن لعن تلک الملل مبالغة فی لعن صاحبها أیضا، فالمراد بلعنها طردها عن طریق الحق و ساحة القبول و نیل الرحمة و دخول الجنة.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 219 

*****

3- الحدیث

3/2910 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «أَهْلُ الشَّامِ شَرٌّ مِنْ أَهْلِ الرُّومِ، وَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ شَرٌّ مِنْ أَهْلِ مَکَّةَ، وَ أَهْلُ مَکَّةَ یَکْفُرُونَ بِاللّه جَهْرَةً(4)» .(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: اهل شام بدتر از مردم رومند، و اهل مدینه از اهل مکه بدترند، و اهل مکه آشکارا بخدا کفر ورزند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 134 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امام صادق(علیه السّلام)که فرمود: اهل شام از مردم روم بدترند و اهل مدینه از اهل مکّه بدترند و اهل مکّه آشکارا به خدا کفر می ورزند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 459 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:

اهل شام از مردم روم بدترند و اهل مدینه از اهل مکه بدترند و اهل مکه آشکارا به خدا کفر می ورزند.

توضیح:مرحوم مجلسی فرماید:ممکن است این حدیث در زمان بنی امیه صادر شده باشد که اهل شام از پیروان بنی امیه بودند و همگی منافق و به ضرر اسلام کار می کردند و در دل کافر بودند زیرا منافق از کافر بدتر است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 221 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق. و یحتمل أن یکون هذا الکلام فی زمن بنی أمیة و أهل الشام من بنی أمیة و أتباعهم کانوا منافقین، یظهرون الإسلام، و یبطنون الکفر، و المنافقون شر من الکفار و هم فی الدرک الأسفل من النار، و هم کانوا یسبون أمیر المؤمنین علیه السلام و هو الکفر بالله العظیم، و النصاری لم یکونوا یفعلون ذلک، و یحتمل أن یکون هذا مبنیا علی أن المخالفین غیر المستضعفین مطلقا شر من سائر الکفار کما یظهر من کثیر من الأخبار، و التفاوت بین أهل تلک البلدان باعتبار اختلاف رسوخهم فی مذهبهم الباطل، أو علی أن أکثر المخالفین فی تلک الأزمنة کانوا نواصب منحرفین عن أهل البیت علیهم السلام، لا سیما أهل تلک البلدان الثلاثة، و اختلافهم فی الشقاوة باعتبار اختلافهم فی شدة النصب و ضعفه، و لا ریب فی أن النواصب أخبث الکفار و کفر أهل مکة جهرة هو إظهارهم عداوة أهل البیت علیهم السلام، و قد بقی بینهم إلی الآن، و یعدون یوم عاشوراء عیدا لهم بل من أعظم أعیادهم لعنة الله علیهم و علی أسلافهم الذین أسسوا ذلک لهم. و قیل: إنما نسب أهل مکة إلی الکفر لأنهم إذا عصوا أو عبدوا غیر الله أو تولوا غیر أولیاء الله فقد ألحدوا و أشرکوا، لقوله تعالی:

وَ مَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحٰادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذٰابٍ أَلِیمٍ

و روی فی الصحیح عن أبی عبد الله علیه السلام فی تفسیر هذه الآیة قال: من عبد فیه غیر الله أو تولی فیه غیر أولیاء الله فهو ملحد بظلم، و علی الله أن یذیقه من عذاب ألیم.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 219 

*****

4- الحدیث

2 / 410

4/2911 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ سَمَاعَةَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

عَنْ أَحَدِهِمَا علیهماالسلام ، قَالَ: «إِنَّ أَهْلَ مَکَّةَ لَیَکْفُرُونَ(6) بِاللّهِ جَهْرَةً، وَ إِنَّ أَهْلَ الْمَدِینَةِ

ص: 189


1- 3 . فی «ز » : - «وحروریّة » . و«الحروریّة » : طائفة من الخوارج ، نُسبوا إلی حروراء _ بالمدّ والقصر _ وهو موضع قریب من الکوفة کان أوّل مجتمعهم وتحکیمهم فیها . وهم أحد الخوارج الذین قاتلهم علیّ علیه السلام . النهایة، ج 1 ، ص 266 (حرر).
2- 4 . فی «ز » : «لتلک » .
3- 5 . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب الکفر ، ح 2856 الوافی ، ج 4 ، ص 219 ، ح 1840 ؛ الوسائل ، ج 28 ، ص 355 ، ح 34957 .
4- 6 . فی مرآة العقول ، ج 11 ، ص 219 : «یحتمل أن یکون هذا الکلام فی زمن بنی اُمیّة ، وأهل الشام من بنی اُمیّة وأتباعهم کانوا منافقین ، یظهرون الإسلام ویبطنون الکفر ، والمنافقون شرّ من الکفّار وهم فی الدرک الأسفل من النار ، وهم کانوا یسبّون أمیرالمؤمنین علیه السلام وهو الکفر باللّه العظیم ، والنصاری لم یکونوا یفعلون ذلک . ویحتمل أن یکون هذا مبنیّا علی أنّ المخالفین غیر المستضعفین مطلقا شرّ من سائر الکفّار ، کما یظهر من کثیر من الأخبار . والتفاوت بین أهل تلک البلدان باعتبار اختلاف رسوخهم فی مذهبهم الباطل ، أو علی أنّ أکثر المخالفین فی تلک الأزمنة کانوا نواصب منحرفین عن أهل البیت علیهم السلام ، لاسیّما أهل تلک البلدان الثلاثة ؛ واختلافهم فی الشقاوة باعتبار اختلافهم فی شدّة النصب وضعفه ، ولاریب فی أنّ النواصب أخبث الکفّار . وکفر أهل مکّة جهرة هو إظهارهم عداوة أهل البیت علیهم السلام ، وقد بقی بینهم إلی الآن ، ویعدّون یوم عاشوراء عیدا لهم ، بل من أعظم أعیادهم ؛ لعنة اللّه علیهم وعلی أسلافهم الذین أسّسوا ذلک لهم» .
5- 7 . الوافی ، ج 4 ، ص 220 ، ح 1843 .
6- 1 . فی الوافی : «یکفرون » .

أَخْبَثُ مِنْ أَهْلِ مَکَّةَ(1)، أَخْبَثُ مِنْهُمْ سَبْعِینَ(2) ضِعْفاً(3)».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو بصیر از حضرت باقر یا حضرت صادق علیهما السّلام حدیث کند که فرمود: همانا اهل مکه آشکارا بخداوند کفر ورزند، و اهل مدینه از اهل مکه خبیث ترند، هفتاد بار خبیث ترند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 135 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از ابی بصیر که امام باقر یا امام صادق(علیه السّلام)فرمود: راستی اهل مکّه را آشکارا به خدا کفر می ورزند و به راستی که اهل مدینه از اهل مکّه خبیث ترند،هفتاد برابر خبیث ترند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 459 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«ابی بصیر»می گوید که امام باقر یا امام صادق علیه السّلام فرمود:

راستی اهل مکه آشکارا به خدا کفر می ورزند و به راستی که اهل مدینه از اهل مکه خبیث ترند،هفتاد برابر خبیث تر.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 221 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 220 

*****

5- الحدیث

5/2912 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ، عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ، عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَهْلُ الشَّامِ شَرٌّ، أَمْ(5) أَهْلُ الرُّومِ؟

فَقَالَ: «إِنَّ(6) الرُّومَ کَفَرُوا وَ لَمْ یُعَادُونَا، وَ إِنَّ(7) أَهْلَ الشَّامِ کَفَرُوا وَ عَادَوْنَا».(8)

(مردمان*روم کافرند ولی با ما دشمنی نکنند، و اهل شام هم کافرند هم با ما دشمنی کنند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 135 " type="ref" class="ref">[ترجمه مصطفوی]

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از ابی بکر حضرمی،گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم: اهل شام بدترند یا اهل روم؟در پاسخ فرمود: رومیان کافرند و با ما دشمنی نمی کنند و اهل شام هم کافرند و هم دشمن ما هستند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 461 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-«ابی بکر حضرمی»گوید:به امام صادق علیه السّلام گفتم:اهل شام بدترند یا اهل روم؟در پاسخ فرمود:رومیان کافرند و با ما دشمنی نمی کنند و اهل شام هم کافرند و هم دشمن ما هستند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 221 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 220 

*****

6- الحدیث

6/2913 . عَنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ شُعَیْبٍ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «لاَ تُجَالِسُوهُمْ _ یَعْنِی الْمُرْجِئَةَ _ لَعَنَهُمُ اللّهُ، وَ لَعَنَ اللّهُ(9) مِلَلَهُمُ(10) الْمُشْرِکَةَ، الَّذِینَ لاَ یَعْبُدُونَ اللّهَ عَلی شَیْءٍ مِنَ الاْءَشْیَاءِ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

فضیل بن یسار از حضرت صادق علیه السّلام حدیث کند که آن حضرت فرمود: با آنها - یعنی مرجئه - همنشین نشوید، خدا آنها و ملتهای مشرکان را لعنت کند در هیچ چیز خدا را پرستش نکنند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 135 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از فضیل بن یسار که امام صادق(علیه السّلام)فرمود: با آنها همنشین نشوید-یعنی با مرجئه-خدا آنها را لعنت کند و لعنت کند ملّتهای مشرکی که خدا را در هیچ موضوعی از موضوعها نمی پرستند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 461 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-«فضیل بن یسار»گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:

با آنها هم نشین نشوید-یعنی با مرجئه-خدا آنها و مردمان مشرکی را که خداوند در هیچ چیز پرستش نمی کنند و او را مؤثر نمی دانند لعنت کند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 221 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و کون المراد بالمرجئة هنا مطلق المخالفین أنسب لجمعیة الملل، فإنهم الذین فی مللهم کثرة علی شیء من الأشیاء أی علی عبادة من العبادات أو علی ملة من الملل.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 221 

*****

(176) باب الموءلّفة قلوبهم

1- الحدیث

1/2914. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ ؛ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ یُونُسَ، عَنْ رَجُلٍ جَمِیعاً، عَنْ

ص: 190


1- 2 . فی الوافی : - «أخبث من أهل مکّة» .
2- 3 . فی «د ، ز ، بر » والوافی : «بسبعین » .
3- 4 . فی «ز » : «مرّة» .
4- 5 . التهذیب ، ج 6 ، ص 44 ، ضمن ح 92 ؛ کامل الزیارات ، ص 169 ، الباب 69 ، ضمن ح 9 ؛ المزار ، ص 34 ، ضمن ح 1 ، وفی کلّها بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام هکذا : «إنّ أهل مکّة یکفرون باللّه جهرة . فقلت : ففی حرم رسول اللّه صلی الله علیه و آله ؟ قال : هم شرّ منهم » الوافی ، ج 4 ، ص 220 ، ح 1844 .
5- 6 . فی «ز » وحاشیة «بف » : «من » بدل «أم » .
6- 7 . فی «ب » : + «أهل » .
7- 8 . فی «ب » : - «إنّ » .
8- 9 . الوافی ، ج 4 ، ص 219 ، ح 1842 .
9- 10 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بف » والوافی : - «اللّه » .
10- 11 . فی حاشیة «بر » : «ملّتهم » .
11- 12 . الوافی ، ج 4 ، ص 218 ، ح 1839 .

زُرَارَةَ:

2 / 411

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: ««الْمُوءَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ»(1) قَوْمٌ وَحَّدُوا اللّهَ، وَ خَلَعُوا عِبَادَةَ مَنْ(2) دُونَ اللّهِ، وَ لَمْ تَدْخُلِ(3) الْمَعْرِفَةُ قُلُوبَهُمْ أَنَّ مُحَمَّداً(4) رَسُولُ اللّهِ(5)، وَ کَانَ(6) رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَتَأَلَّفُهُمْ(7) وَ یُعَرِّفُهُمْ لِکَیْمَا یَعْرِفُوا، وَ یُعَلِّمُهُمْ(8)» . (9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: «مؤلفة قلوبهم». مردمی بودند که خدا را بیگانگی شناختند و از پرستش آنچه بجز خدا پرستش می شود دست برداشته بودند ولی در دل آنها شناختن اینکه محمد رسول خدا است وارد نشده بود، و شیوۀ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) این بود که دل آنها را بدست آورد (و آنها را بخود نزدیک کنند) و (با نشان دادن براهین و معجزات دین اسلام و رسالت خود را) بآنها میفهماند تا بفهمند و (شرایع و دستورات دین را) بآنها یاد میداد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 136 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-زراره از امام باقر(علیه السّلام)که فرمود:«

اَلْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ»

» مردمی بودند که خدا را یگانه می دانستند و از پرستش بتها برداشته بودند ولی معرفت به دین اسلام در دل آنها وارد نشده بود که بدانند محمد رسول خدا است و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)را شیوه بود که با آنها الفت می گرفت و آنها را به خود نزدیک می کرد و به آنها می فهمانید تا بفهمند و آنها را تعلیم می داد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 461 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام باقر علیه السّلام فرمود:«المؤلّفة قلوبهم»مردمی بودند که خدا را یگانه می دانستند و دست از پرستش بت ها برداشته بودند ولی شناختی نسبت به پیامبر و اسلام نداشتند و توجه نداشتند که شیوه پیامبر اسلام این بود که با آنها انس می گرفت و به خود،نزدیکشان می ساخت و سعی داشت به آنها بفهماند و آموزش دهد و تربیتشان کند.

توضیح:مرحوم مجلسی فرماید:و المؤلفه قلوبهم گروهی از مسلمانان مستضعف بودند که در دین استوار نبودند در نتیجه یا منافق بودند و یا شک و تردید داشتند خداوند سهمی از زکات برای آنها معیّن کرد تا دلشان را به اسلام نرم کند و اعتقادشان به دین اسلام استوار سازد و در جنگ با مشرکین از آنها کمک بگیرد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 223 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی]

2- الحدیث

2/2915 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ، عَنْ زُرَارَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «وَالْمُوءَلَّفَةِ(10) قُلُوبُهُمْ» ؟

قَالَ: «هُمْ قَوْمٌ وَحَّدُوا اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ خَلَعُوا عِبَادَةَ مَنْ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللّهِ، وَ شَهِدُوا أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وَ هُمْ فِی ذلِکَ شُکَّاکٌ فِی بَعْضِ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله ، فَأَمَرَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ نَبِیَّهُ صلی الله علیه و آله أَنْ یَتَأَلَّفَهُمْ بِالْمَالِ وَ الْعَطَاءِ لِکَیْ(11)

ص: 191


1- 1 . التوبة (9) : 60 .
2- 2 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » وشرح المازندرانی والوافی . وفی المطبوع : + «[ یُعبد من] » .
3- 3 . فی «ب ، بس » : «لم یدخل » .
4- 4 . قوله : «أنّ محمّدا» مفعول «المعرفة » .
5- 5 . فی «بر» : + «صلّی اللّه علیه وآله نبیّ» . وفی «بف » والوافی : «نبیّ» بدل «رسول اللّه » .
6- 6 . فی «بر ، بف » والوافی : «فکان » .
7- 7 . «التألّف » : المداراة والإیناس لیثبتوا علی الإسلام رغبةً فیما یصل إلیهم من المال . النهایة ، ج 1 ، ص 60 (ألف) .
8- 8 . فی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 109 : «ثمّ الظاهر أنّ «یعلّمهم » عطف علی «یعرفهم » وأنّ الضمیر فیهما راجع إلی «المؤلّفة » . وأنّ : «لکیما یعرفوا » علی صیغة المجهول علّة لهما » . وفی مرآة العقول ، ج 11 ، ص 221 : «ویعرّفهم ، أی رسالته بالبراهین والمعجزات لکیما یعرفوا، ویعلّمهم شرائع الدین . أو یعرّفهم أصل الرسالة ، ویعلّمهم أنّ ما أتی به هو من عند اللّه . أو هو تأکید . وقد یقرأ «یعلمهم » علی بناء المعلوم ، أی والحال أنّه یعلمهم ویعرفهم» .
9- 9 . التهذیب ، ج 4 ، ص 9 ، ضمن ح 129 ، وفیه : «ذکر علیّ بن إبراهیم بن هاشم فی کتاب التفسیر» ؛ تفسیر القمّی ، ج 1 ، ص 299 ، ضمن الحدیث ، مرسلاً عن الصادق علیه السلام ، وفیهما مع اختلاف یسیر . وراجع: الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب فی قوله تعالی : «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ» ح 2921 الوافی ، ج 4 ، ص 214 ، ح 1831 .
10- 1 . فی «ج ، بس ، بف » والبحار : «الْمُوءَلَّفَةِ» بدون الواو .
11- 2 . فی الوافی : «حتّی » .

یَحْسُنَ إِسْلاَمُهُمْ، وَ یَثْبُتُوا عَلی دِینِهِمُ الَّذِی دَخَلُوا(1) فِیهِ وَ أَقَرُّوا بِهِ، وَ إِنَّ(2) رَسُولَ اللّهِ(3) صلی الله علیه و آله یَوْمَ حُنَیْنٍ تَأَلَّفَ رُوءَسَاءَ(4) الْعَرَبِ مِنْ(5) قُرَیْشٍ وَ سَائِرِ مُضَرَ، مِنْهُمْ أَبُو سُفْیَانَ بْنُ حَرْبٍ، وَ عُیَیْنَةُ بْنُ حِصْنٍ(6) الْفَزَارِیُّ، وَ أَشْبَاهُهُمْ مِنَ النَّاسِ، فَغَضِبَتِ الاْءَنْصَارُ، وَ اجْتَمَعَتْ(7) إِلی سَعْدِ بْنِ عُبَادَةَ، فَانْطَلَقَ بِهِمْ إِلی رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِالْجِعْرَانَةِ(8)، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللّهِ، أَ تَأْذَنُ لِی فِی الْکَلاَمِ؟ فَقَالَ: نَعَمْ، فَقَالَ(9): إِنْ(10) کَانَ هذَا الاْءَمْرُ مِنْ هذِهِ الاْءَمْوَالِ الَّتِی قَسَمْتَ بَیْنَ قَوْمِکَ شَیْئاً أَنْزَلَهُ(11) اللّهُ، رَضِینَا(12)؛ وَ إِنْ کَانَ غَیْرَ ذلِکَ،

لَمْ نَرْضَ(13)» .

قَالَ زُرَارَةُ: وَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ: «فَقَالَ(14) رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : یَا مَعْشَرَ الاْءَنْصَارِ(15)، أَکُلُّکُمْ عَلی قَوْلِ سَیِّدِکُمْ سَعْدٍ(16)؟ فَقَالُوا: سَیِّدُنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ، ثُمَّ قَالُوا(17) فِی الثَّالِثَةِ: نَحْنُ عَلی مِثْلِ قَوْلِهِ وَ رَأْیِهِ».

قَالَ زُرَارَةُ: فَسَمِعْتُ(18) أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ: «فَحَطَّ اللّهُ ··· î

ص: 192


1- 3 . فی «بر » : «قد دخلوا» .
2- 4 . فی «ز » : «فإنّ » .
3- 5 . فی «بر » : + «محمّداً».
4- 6 . فی «ز، بر ، بف » وحاشیة «د » : «رؤوسا من رؤوس » بدل «رؤساء» . وفی الوافی : + «من رؤوس » .
5- 7 . فی «ب، ج ، د ، ص ، بس ، بف » وشرح المازندرانی والبحار : «ومن » .
6- 8 . هکذا فی «ب ، ج ، ز ، بس » . وهو الصحیح ، کما فی الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 4 ، ص 767 ، الرقم 6155 ؛ تاریخ الإسلام للذهبی ، ج 3 ، ص 347 . وفی سائر النسخ والمطبوع : «حصین » .
7- 9 . فی «بر» : «واجتمعوا» .
8- 10 . «الجِعرانة » : ماءٌ بین الطائف ومکّة ، و هی إلی مکّة أقرب . نزلها النبیّ صلی الله علیه و آله لما قسم غنائم هوازِن ، مرجعَه من غزاة حنین وأحرم منها . معجم البلدان ، ج 2 ، ص 112 .
9- 11 . فی «بر » : «قال » .
10- 12 . فی «بر » : «فإن » .
11- 13 . فی البحار : «أنزل » .
12- 14 . فی الوافی : + «به » .
13- 1 . فی الوافی عن بعض النسخ : + «به» .
14- 2 . فی «ب » : «قال » .
15- 3 . فی «ب » : - «یا معشر الأنصار » .
16- 4 . فی البحار : - «سعد » .
17- 5 . فی «بس » وحاشیة «ز » : «فقالوا » .
18- 6 . فی «بر » والوافی : «وسمعت » .

نُورَهُمْ(1)، وَ فَرَضَ(2) لِلْمُوءَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ سَهْماً فِی الْقُرْآنِ».(3)

ترجمه

[ترجمه مصطفوی] :

: مرسل. و قوله: أن محمدا ، متعلق بالمعرفة أی معرفة أن محمدا رسول الله، و یمکن أن یکون هذا أحد أقسام المؤلفة، و القسم الآخر أن یقروا بالرسالة و یشکوا فی بعض ما جاء به کالولایة و قسمة الأموال و أمثال ذلک، و یحتمل أن یکون هذا الخبر شاملا للقسمین، أی لم یقروا بالرسالة کما هو حقها إما بنفیها رأسا أو بإثباتها مجملا، و الشک فی بعض ما جاء به النبی من عند الله، فلا تنافی بین الأخبار. و یعرفهم أی رسالته بالبراهین و المعجزات لکیما یعرفوا و یعلمهم شرائع الدین، أو یعرفهم أصل الرسالة و یعلمهم أن ما أتی به هو من عند الله أو هو تأکید، و قد یقرأ یعلمهم علی بناء المعلوم أی و الحال أنه یعلمهم و یعرفهم، و قیل الظاهر أن یعلمهم عطف علی یعرفهم، و أن الضمیر فیهما راجع إلی المؤلفة، و أن قوله لکیما یعرفوا علی صیغة المجهول علة لهما، و المقصود أن إعطاءهم لأمرین أحدهما تألیف قلوبهم بالمال لیثبت إسلامهم و یستقر فی قلوبهم، و ثانیهما أن یعرفهم و یعلمهم بأعیانهم لأصحابه حتی یعرفوهم بأنهم من الذین لم یثبت إیمانهم فی قلوبهم، و أنهم مؤلفة، و لا یخفی ما فیه. و اعلم أن المؤلفة قلوبهم صنف من أصناف مستحقی الزکاة قال تعالی:

إِنَّمَا اَلصَّدَقٰاتُ لِلْفُقَرٰاءِ وَ اَلْمَسٰاکِینِ وَ اَلْعٰامِلِینَ عَلَیْهٰا وَ اَلْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ

و یظهر من هذه الأخبار أنهم قوم أظهروا الإسلام و لم یستقروا فیه، فهم إما منافقون أو شکاک جعل الله لهم حصة من الزکاة و الغنائم تألیفا لقلوبهم لیستقروا فی الدین و یستعین بهم علی جهاد المشرکین، قال ابن الأثیر فی النهایة: فی حدیث حنین: إنی أعطی رجالا حدیثی عهد بکفر أتألفهم، التآلف المداراة و الإیناس لیثبتوا علی الإسلام رغبة فیما یصل إلیهم من المال، انتهی. و المشهور بین أصحابنا أنهم کفار یستمالون للجهاد، و قال المفید: المؤلفة قسمان مسلمون و مشرکون، و قال العلامة فی القواعد: المؤلفة قسمان کفار یستمالون إلی الجهاد أو إلی الإسلام، و مسلمون إما من ساداتهم لهم نظراء من المشرکین إذا أعطوا رغب النظراء فی الإسلام، و إما سادات مطاعون ترجی بعطائهم قوة إیمانهم، و مساعدة قومهم فی الجهاد، و إما مسلمون فی الأطراف إذا أعطوا منعوا الکفار من الدخول، و إما مسلمون إذا أعطوا أخذوا الزکاة من مانعیها، و قیل: المؤلفة الکفار خاصة. و نقل الشهید فی الدروس عن أبی الجنید أنه قال: المؤلفة هم المنافقون، و فی مؤلفة الإسلام قولان أقربها أنهم یأخذون من سهم سبیل الله، و قال بعض الأصحاب: للإمام أن یتألف هؤلاء إن شاء من سهم المؤلفة، و إن شاء من سهم المصالح، و سیأتی تمام القول فیه فی کتاب الزکاة إن شاء الله تعالی.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 221 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از زراره،گوید:از امام باقر(علیه السّلام)تفسیر قول خدا عز و جل و المؤلفة قلوبهم را پرسیدم:در پاسخ فرمود: آنها مردمی بودند که خدا عز و جل را یگانه می دانستند و دست از بتها برداشته بودند و اقرار داشتند خدا یگانه معبود بر حق است و محمد(صلّی الله علیه و آله) رسول خدا است و آنان با این حال در برخی از آنچه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)آورده بود شک داشتند و خدا عز و جل به پیغمبرش(صلّی الله علیه و آله)دستور داد که با مال خود و عطا،آنها را به اسلام و مسلمانی الفت دهد تا اسلامیّت آنها پا برجا و خوب شود و بر دینی که بدان در آمده اند و بر آن اقرار کرده اند بپایند. و راستی که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)در جنگ حنین رؤسای عرب را از قریش و سائر قبائل مضر تألیف قلوب کرد از آن جمله ابو سفیان بن حرب و عیینة بن حصین فزاری و مانند آنها را از مردم عرب،و انصار خشمگین شدند و نزد سعد بن عباده گرد آمدند و آنان را در«جعرانه»خدمت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)رسانید(محلی است میان مکّه و طائف و هفت میلی به مکّه مانده است)و عرض کرد: یا رسول اللّٰه!به من اجازه می دهید سخن گویم؟فرمود:آری،سعد بن عباده گفت:اگر این اموال را طبق دستوری که از طرف خدا فرود آمده است میان قوم خود تقسیم کردی،ما رضایت داریم و اگر نه،این است رضایت نداریم،زراره گوید:شنیدم که امام باقر(علیه السّلام)فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود:ای گروه انصار!شما همه با گفتار سیّد و بزرگ خود سعد هم آهنگ هستید؟گفتند:سیّد و آقای ما، خدا و رسول او است و در بار سوم گفتند:آری،ما همان قول و رأی او را داریم،زراره گفت:شنیدم امام باقر(علیه السّلام)فرمود:خدا هم نور و ایمان آنها را تنزّل داد و برای مؤلفة قلوبهم در قرآن سهمی مقرر ساخت.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 465 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-زراره،می گوید:از امام باقر علیه السّلام در تفسیر قول خدای عز و جل و المؤلّفة قلوبهم را پرسیدم،در پاسخ فرمود:

آنها مردمی بودند که خدای عز و جل را یگانه دانسته و دست از بت ها برداشته و اقرار داشتند به خدای یگانه معبود بر حق است و محمد صلّی اللّه علیه و اله رسول اوست با این حال در برخی از آنچه پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آورده بود شک داشتند و خدای عزّ و جل به پیامبرش صلّی اللّه علیه و اله دستور داد که با بخشش مال، دل آنها را به اسلام نزدیک تر سازد تا در دین استوار گردند و از آن دفاع نمایند.

و راستی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در جنگ حنین رؤسای قریش و سائر قبایل مضر تألیف قلوب کرد از آن جمله«ابو سفیان بن حرب»و«عیینه بن حصین فزاری»و مانند آنها را از مردم می توان نام برد،انصار از این کار خشمگین شدند و نزد«سعد بن عباده»رفتند و وی آنها را در«جعرانه» خدمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برد(محلی است میان مکه و طائف و هفت میل به مکه مانده است)و عرض کرد:یا رسول اللّه!به من اجازه می دهید سخن گویم؟فرمود:آری،سعد بن عباده گفت:اگر این اموال را طبق دستوری که از طرف خدا رسیده میان قوم خود تقسیم کردی،ما رضایت داریم و اگر چنین نیست رضایت نداریم،زراره گوید:شنیدم که امام باقر علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای گروه انصار!شما همه با گفتار سیّد و بزرگ خود،سعد هماهنگ هستید؟گفتند:سیّد و آقای ما،خدا و رسول اوست و دربار سوم گفتند:آری،ما همان قول و رأی او را داریم زراره گفت:شنیدم امام باقر علیه السّلام فرمود:خدا هم نور و ایمان آنها را تنزّل داد و برای مؤلّفة قلوبهم در قرآن سهمی مقرّر ساخت.

توضیح:حنین سرزمینی میان دو کوه بود که قوم ثقیف و هوازن در آنجا زندگی می کردند،آنها مردمی مشرک و جنگجو بودند و با مسلمانان آماده نبرد شدند و چون این جنگ در محل حنین واقع شد به این نام معروف گشت در آغاز جنگ پیروزی با مشرکان بود ولی بخاطر پایداری و استقامت مسلمانان بر آنها پیروز شدند و غنائم زیادی به دست آوردند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 223 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و هم فی ذلک أی مع ذلک، و قال فی المصباح : حنین مصغرا واد بین مکة و الطائف، و هو مذکر منصرف، و قد یؤنث علی معنی البقعة، و قصة حنین أن النبی صلی الله علیه و آله و سلم فتح مکة فی رمضان سنة ثمان، ثم خرج منها - و قد بقیت من شهر رمضان أیام - لقتال هوازن و ثقیف، فسار إلی حنین، فلما التقی الجمعان انکشف المسلمون، ثم أمدهم الله بنصره فعطفوا و انهزم المشرکون إلی أوطاس و غنم المسلمون، أموالهم و أهلیهم ثم منهم من سار علی نخلة الیمامة، و منهم من سلک الثنایا، و تبعت خیل رسول الله من سلک نخلة و یقال إنه صلی الله علیه و آله و سلم أقام علیها یوما و لیلة، ثم سار إلی أوطاس فاقتتلوا و انهزم المشرکون إلی الطائف، و غنم المسلمون منها أیضا أموالهم و أولادهم، ثم سار إلی الطائف فقاتلهم بقیة شوال، فلما أهل ذو القعدة رحل عنها راجعا فنزل الجعرانة و قسم بها غنائم أوطاس و حنین، و قیل: کانت ستة آلاف سبی، انتهی. و مضر کزفر أبو قبیلة عظیمة، قریش شعبة منها، و فی القاموس : الجعرانة و قد تکسر العین و تشدد الراء، و قال الشافعی: التشدید خطأ موضع بین مکة و الطائف، و فی المصباح علی سبعة أمیال من مکة، و کان سبب غضب الأنصار أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فضل بعض قریش علیهم فی العطاء تألیفا لقلوبهم فحط الله نورهم أی نور إیمانهم، و جعل درجة إیمانهم نازلة ناقصة فصاروا بحیث قالوا فی السقیفة منا أمیر و منکم أمیر، و فرض للمؤلفة قلوبهم سهما فی القرآن رغما لهم أو دفعا لاعتراضهم.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 224 

*****

3- الحدیث

3/2916. عَلِیٌّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ، عَنْ رَجُلٍ، عَنْ زُرَارَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: ««الْمُوءَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» لَمْ یَکُونُوا قَطُّ أَکْثَرَ مِنْهُمُ الْیَوْمَ(4)».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: هیچ زمانی «مؤلفة قلوبهم» بیشتر از امروز نبوده اند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 138 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امام باقر(علیه السّلام)که: «

اَلْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ

» هرگز به فراوانی امروزه نبوده اند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 465 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام باقر علیه السّلام فرمود:مؤلّفة قلوبهم هرگز به فراوانی امروز نبوده اند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 225 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. و المراد بکثرتهم أن أصناف المسلمین لما کثروا و تضاعف أطماعهم و قل الدیانون منهم، کان هذا الصنف الذین کان یتألفهم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أکثر لا أن حکم التألیف جار فی هذا الزمان، و یحتمل أن یکون المراد أن إمام الحق أیضا بحسب قدرته و بسط یده یفعل ذلک بهم، لأنهم علیهم السلام کان یعطون بعض المخالفین و المستضعفین لتألیف قلوبهم و دفع الضرر عنهم و عن شیعتهم، و أما أمیر المؤمنین علیه السلام فالمعروف من سیرته أنه لم یکن مأمورا بذلک، بل کان یقسم بالسویة، نعم کان یعطی الولایات بعض المنافقین کزیاد بن أبیه و أمثاله بظاهر الإسلام، و یظهر من الأخبار أن القائم علیه السلام یسیر بسیرة أمیر المؤمنین علیه السلام و یعمل بمر الحق، فما ذکرنا أولا أظهر. و اعلم أن الأصحاب اختلفوا فی بقاء سهم المؤلفة فی زمن الغیبة، و المشهور بینهم سقوطه، قال العلامة فی النهایة: لو فرضت الحاجة إلی المؤلفة فی یومنا بأن ینزل بالمسلمین نازلة و احتاجوا إلی الاستعانة بالکفار، فالأقوی عندی جواز صرف السهم إلیهم، و فیه رد علی بعض العامة، حیث قال: سهم المؤلفة لتکثیر سواد الإسلام فلما أعزه الله و کثر أهله سقط، و لذلک لما تولی أبو بکر منع المؤلفة لکثرة المسلمین و عدم الحاجة إلیهم، و لم یعلم أن إعطاءهم لیس لمحض الجهاد بل قد یکون لرسوخهم فی الإسلام، أو لرغبة نظرائهم أو غیر ذلک کما مر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 224 

*****

4- الحدیث

2 / 412

4/2917 . عَلِیٌّ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ غَالِبٍ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یَا إِسْحَاقُ، کَمْ تَری أَهْلَ هذِهِ الاْآیَةِ: «فَإِنْ(6) أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ»(7)؟» قَالَ: ثُمَّ(8) قَالَ: «هُمْ أَکْثَرُ مِنْ ثُلُثَیِ النَّاسِ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

اسحاق بن غالب گوید: حضرت صادق علیه السّلام بمن فرمود: بنظر تو چقدر مردم اهل این آیه هستند (که خدا فرماید): «اگر از آن صدقات بآنها داده شود خوشنود شوند و اگر بآنها داده نشود از آن ناگهان خشم کنند»(سوره توبه آیۀ 58)؟ گوید:(خود) آن حضرت فرمود: آنان بیش از دو سوم مردم هستند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 138 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از اسحاق بن غالب،گوید:امام صادق(علیه السّلام)فرمود: ای اسحاق!به نظر تو اهل این آیه چندند(58 سوره توبه): «اگر از آن بدانها داده شود خشنود باشند و اگر به آنها داده نشود به ناگاه خشم می کنند»فرمود:آنان از دو سوّم مردم بیشترند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 465 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-اسحاق بن غالب،گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:

ای اسحاق!به نظر تو اهل این آیه چندند:«اگر از آن صدقات به آنها داده شود خشنود شوند و اگر به آنها داده نشود ناگهان خشم ببرند(توبه/58)» فرمود:آنان از دو سوم مردم بیشتر بودند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 225 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالموثق.

فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهٰا رَضُوا

قیل: لما قسم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم غنائم حنین و ألف قلوب المؤلفة بتوفیر العطاء علیهم قال بعض المنافقین: اعدل یا رسول الله، قال: ویلک إن لم أعدل فمن یعدل؟ فنزل قوله تعالی

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی اَلصَّدَقٰاتِ فَإِنْ أُعْطُوا

الآیة أی منهم من یعیبک و ینسبک إلی الجور فی تقسیمها، و قد أشار علیه السلام إلی أن المعترضین علی الإمام لو ملک الأرض و قسم الغنائم علی ما فرضه الله أکثر بکثیر من المعترضین علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم، أو المعنی أن هؤلاء لو کانوا فی ذلک الزمان کانوا من المعترضین، أو أن کل من تولی قسمة حق من الحقوق یری ذلک فیهم، سواء کان من أئمة الحق أو نوابهم من علماء الدین یجدون ذلک فی أکثر الناس، و لا یخفی ذلک علی من تصدی بشیء من ذلک.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 225 

*****

5- الحدیث

5/2918 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ عَلِیِّ(10) بْنِ حَسَّانَ، عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ، عَنْ رَجُلٍ، قَالَ:

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «مَا کَانَتِ الْمُوءَلَّفَةُ قُلُوبُهُمْ قَطُّ(11) أَکْثَرَ مِنْهُمُ الْیَوْمَ،

ص: 193


1- 7 . فی مرآة العقول : «فحطّ اللّه نورهم ، أی نور إیمانهم ، وجعل درجة إیمانهم نازلة ناقصة ؛ فصاروا بحیث قالوا فی السقیفة : منّا أمیر ومنکم أمیر ، وفرض للمؤلّفة قلوبهم سهما فی القرآن رغما لهم ، أو دفعا لاعتراضهم» .
2- 8 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ص ، بر ، بس ، بف » . وفی «ز » والمطبوع : + «اللّه » . وفی الوافی : «ففرض » بدون «اللّه » .
3- 9 . تفسیر العیّاشی ، ج 2 ، ص 91 ، ح 70 ، عن زرارة ، مع اختلاف یسیر . وراجع : الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب فی قوله تعالی : «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ» ح 2920 الوافی ، ج 4 ، ص 214 ، ح 1832 ؛ البحار ، ج 21 ، ص 177 ، ح 11 .
4- 10 . فی الوافی : «وذلک لأنّ أکثر المسلمین فی أکثر الأزمنة والبلاد دینهم مبتن علی دنیاهم ، إن اُعطوا من الدنیا رضوا بالدین «وَإِن لَّمْ یُعْطَوْا مِنْهَآ إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ»» .
5- 11 . الوافی ، ج 4 ، ص 215 ، ح 1833.
6- 1 . هکذا فی المصحف الشریف . وفی جمیع النسخ والمطبوع : «إن » .
7- 2 . التوبة (9) : 58 .
8- 3 . فی شرح المازندرانی : - «قال : ثمّ » .
9- 4 . الزهد ، ص 115 ، ح 129 ، عن النضر بن سوید ، عن إبراهیم بن عبدالحمید ، مع اختلاف یسیر . تفسیر العیّاشی ، ج 2 ، ص 89 ، ح 62 ، عن إسحاق بن غالب الوافی ، ج 4 ، ص 215 ، ح 1834 ؛ البحار ، ج 71 ، ص 110 .
10- 5 . فی «ز » : - «علیّ » .
11- 6 . فی «ب » : - «قطّ » .

وَ هُمْ(1) قَوْمٌ وَحَّدُوا اللّهَ وَ خَرَجُوا مِنَ الشِّرْکِ، وَ لَمْ تَدْخُلْ(2) مَعْرِفَةُ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللّهِ (3) صلی الله علیه و آله قُلُوبَهُمْ وَ مَا جَاءَ بِهِ، فَتَأَلَّفَهُمْ(4) رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وَ تَأَلَّفَهُمُ الْمُوءْمِنُونَ بَعْدَ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِکَیْمَا یَعْرِفُوا».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: هیچ گاه«

اَلْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ»

»بیش از امروز نبوده اند و آنها مردمانی بودند که خدا را بیگانگی شناختند، و از شرک بیرون آمدند، ولی معرفت رسالت محمد (صلّی الله علیه و آله) و آنچه (از جانب خدا آورده بود) در دلهای آنان استوار نشد، و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) از آنان دلجوئی کرد و هم چنین مؤمنین پس از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) با آنها الفت گرفتند تا آنکه معرفت پیدا کنند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 138 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از مردی که امام باقر(علیه السّلام)فرمود: «

اَلْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ

» هرگز از امروز بیشتر نبودند،آنان مردمی بودند که خدا را یگانه دانستند و از شرک جستند و معرفت رسالت محمد(صلّی الله علیه و آله) در دل آنها استوار نشد که هر چه آورده از طرف خدا است و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)با آنها الفت گرفت و مؤمنین از آنها دلجوئی کردند پس از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)تا آنکه معرفت پیدا کنند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 465 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام باقر علیه السّلام فرمود:

مؤلّفة قلوبهم هرگز از امروز بیشتر نبودند،آنان مردمی بودند که خدا را یگانه می دانستند و از شرک دوری می کردند ولی پیامبر را به خوبی نمی شناختند و قلبا معتقد نبودند که هرچه پیامبر آورده از جانب خداست و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به آنها نزدیک شد تا از آنها دلجوئی کند و مؤمنین هم پس از رسول خدا از آنها دلجوئی نمودند تا شناخت آنان نسبت به اسلام و پیامبرش بیشتر شود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 227 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و ظاهره بقاء سهم المؤلفة فی سائر الأزمنة، و إن احتمل أن یکون المراد بالمؤمنین الأئمة علیهم السلام، و لا یبعد شموله لنوابهم علیهم السلام فی زمن الغیبة، بناء علی التعلیل الوارد فی تلک الأخبار، فإنه غیر ما ذکره الأصحاب و الله یعلم.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 226 

*****

(177) باب فی ذکر المنافقین و الضّلاّل و...

اشاره

177_ بَابٌ فِی(6) ذِکْرِ الْمُنَافِقِینَ وَ الضُّلاَّلِ وَ إِبْلِیسَ فِی الدَّعْوَةِ(7)

1- الحدیث

1/2919 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ جَمِیلٍ، قَالَ:

کَانَ الطَّیَّارُ یَقُولُ لِی: إِبْلِیسُ لَیْسَ مِنَ الْمَلاَئِکَةِ، وَ إِنَّمَا أُمِرَتِ الْمَلاَئِکَةُ بِالسُّجُودِ

لآِدَمَ علیه السلام ، فَقَالَ إِبْلِیسُ: لاَ أَسْجُدُ، فَمَا لاِءِبْلِیسَ یَعْصِی حِینَ لَمْ یَسْجُدْ(8)، وَ لَیْسَ هُوَ مِنَ الْمَلاَئِکَةِ؟

قَالَ: فَدَخَلْتُ أَنَا وَ هُوَ عَلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: فَأَحْسَنَ _ وَ اللّهِ _ فِی الْمَسْأَلَةِ، فَقَالَ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، أَ رَأَیْتَ مَا نَدَبَ(9) اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ إِلَیْهِ الْمُوءْمِنِینَ مِنْ قَوْلِهِ: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا»(10) أَ دَخَلَ فِی ذلِکَ الْمُنَافِقُونَ مَعَهُمْ(11)؟ قَالَ(12): «نَعَمْ، وَ الضُّلاَّلُ، وَ کُلُّ مَنْ أَقَرَّ بِالدَّعْوَةِ الظَّاهِرَةِ، وَ کَانَ إِبْلِیسُ مِمَّنْ أَقَرَّ بِالدَّعْوَةِ الظَّاهِرَةِ مَعَهُمْ».(13)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

جمیل گوید: طیار بمن می گفت: شیطان که از فرشتگان نبود، و جز این نیست که فرشتگان مأمور بسجده برای آدم علیه السّلام شدند، و شیطان گفت: من سجده نمیکنم، پس چرا شیطان گنهکار شد آنگاه که سجده نکرد با اینکه او از فرشتگان نبود؟ گوید: من و او خدمت حضرت صادق علیه السّلام شرفیاب شدیم، و بخدا سوگند پرسش خود را بطرز نیکوئی طرح کرد و عرضکرد، قربانت شوم بفرمائید آنچه خداوند مؤمنین را خوانده است از این که فرموده است:«ای کسانی که ایمان آورده اید» آیا منافقان هم در این خطاب وارد میشوند (و خطاب شامل آنان نیز گردد)؟ فرمود: آری و شامل گمراهان نیز گردد، و شامل هر کس که بدعوت آشکار (اسلام) اعتراف کرده نیز گردد، و شیطان هم از کسانی بود که بدعوت آشکار با آنان (یعنی فرشتگان) اعتراف کرده بود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 139 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-جمیل گوید:طیّار به من می گفت:شیطان که از فرشته ها نبود و همانا فرشته ها مأمور شدند به آدم سجده کنند و ابلیس گفت: من سجده نمی کنم،چرا ابلیس گنهکار شد که سجده نکرد با اینکه از فرشته ها نبود(و دستور سجده به او متوجه نبود)؟گوید:من با او خدمت امام صادق(علیه السّلام)رسیدیم و گوید:به خدا به طرز خوبی سؤال را مطرح کرد،به آن حضرت گفت:قربانت!بفرمائید آنچه را که خدا عز و جل مؤمنان را بدان خوانده است از اینکه فرموده:«أیا آن کسانی که گرویدید و ایمان آوردید»آیا منافقان را هم شامل می شود و منافقان هم به همراه مؤمنان در این خطاب وارد می شوند؟فرمود: آری و شامل گمراهان و اهل ضلال هم می شود و شامل هر کس اعتراف کرده است به مسلمانی در ظاهر می شود،و ابلیس هم از آن کسانی است که به دعوت آشکار با آنان اعتراف کرده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 467 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«جمیل»گوید:طیّار به من می گفت:شیطان که از فرشته ها نبود و همانا فرشته ها مأمور شدند به آدم سجده کنند و ابلیس گفت:من سجده نمی کنم،چرا ابلیس گناه کار شد که سجده نکرد با اینکه از فرشته ها نبود (و دستور سجده به او متوجه نبود)؟گوید:من به همراه او خدمت امام صادق علیه السّلام رسیدیم و گوید:به خدا به طرز خوبی سؤال را مطرح کرد،به آن حضرت گفت:قربانت!بفرمائید آنچه را که خدای عز و جل مؤمنان را بدان خوانده است از اینکه فرموده:«ای کسانی که ایمان آورده اید»آیا منافقان را هم شامل می شود و منافقان هم به همراه مؤمنان در این خطاب وارد می شوند؟فرمود:آری و شامل گمراهان و اهل ضلال هم می شود و شامل هرکس که اعتراف به مسلمانی در ظاهر کرده خواهد شد،و ابلیس هم از آن کسانی است که به همراه آنان اعتراف کرده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 227 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و إنما أمرت الملائکة الحصر ممنوع و إنما یتم لو قال الله تعالی: یا ملائکتی اسجدوا أو نحو ذلک، و ذلک غیر معلوم لجواز أن یکون الخطاب اسجدوا مخاطبا لهم مشافهة بدون ذکر الملائکة، نعم فی قوله تعالی:

وَ إِذْ قُلْنٰا لِلْمَلاٰئِکَةِ

*

تجوز لما ذکره علیه السلام أو تغلیب، و المنافقون هم المقرون بالنبی ظاهرا و المنکرون له باطنا، و الضلال هم المقرون به ظاهرا و باطنا إلا أنهم أخطأوا سبیل الحق و لم یعرفوا الحجة، فضلوا. إذا عرفت هذا فنقول: لما علم الطیار أن المنافقین غیر مؤمنین حقیقة لعدم اتصافهم بالإیمان و هو الإقرار باطنا، و کذا إبلیس لم یکن من الملائکة و إن شارکهم فی الصورة الظاهرة و المخالفة و الکون معهم، أحسن فی المسألة و استفهم عن دخولهم فی خطاب المؤمنین و عدمه لیجعله ذریعة إلی ما هو مقصوده، و لم یکن موهما للاعتراض علی الله تعالی، أو إن أجاب علیه السلام بعدم الدخول کانت شبهته أقوی، و الأول أقرب إلی الأدب، فأجاب علیه السلام بأنهم داخلون فی خطاب المؤمنین باعتبار أن المراد بالمؤمنین المؤمنون بحسب الظاهر. ثم إنه علیه السلام لما علم بالإعجاز مقصوده من هذا السؤال صرح به و بین أن إبلیس کان داخلا فی خطاب الملائکة، باعتبار أن المراد بالملائکة من هو بصورتهم الظاهرة، فیشمل إبلیس لأنه کان معهم و فی صورتهم بحسب الظاهر، و الحاصل أن الأمر بالسجود من الله تعالی إنما توجه إلی من کان ظاهرا من الملائکة و مخلوطا بهم، و إن لم یکن منهم، و کان إبلیس لا طاعته ظاهرا و إقراره بالدعوة الظاهرة مخلوطا معهم و معدودا منهم، کما أن المنافقین و إن لم یکونوا مؤمنین واقعا شملهم خطاب المؤمنین لکونهم ظاهرا فی عدادهم. و أقول: إن المخالفین اختلفوا فی کون إبلیس من الملائکة أو الجن، و المشهور بین أصحابنا الإمامیة کونه من الجن، و ذهب الشیخ فی التبیان إلی أنه کان من الملائکة و ظاهر الآیة و الأخبار المعتبرة کهذا الخبر هو الأول، و قد بسطنا القول فی ذلک فی کتابنا الکبیر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 227 

*****

ص: 194


1- 7 . فی «ب ، ج ، ص ، بس » وحاشیة «د ، بف » : «ومنهم » . وفی حاشیة «ج » : «هم » بدون الواو.
2- 8 . فی «ج ، بر » : «ولم یدخل » .
3- 9 . فی «د ، ز ، ص، بر ، بس ، بف» والوافی : - «رسول اللّه » .
4- 10 . فی «بف » : «فیؤلّفهم » .
5- 11 . الوافی ، ج 4 ، ص 216 ، ح 1835 ؛ الوسائل ، ج 9 ، ص 211 ، ح 11862 .
6- 12 . فی «ز » : - «فی » .
7- 13 . فی «ص » : «دعوته » .
8- 1 . فی «بف » : «لا یسجد » .
9- 2 . فی «بر » : «قد ندب » .
10- 3 . البقرة (2) : 104 و 153 ومواضع اُخری کثیرة .
11- 4 . فی «د ، بر ، بس ، بف » : - «معهم » .
12- 5 . فی «ج ، د ، بر » : «فقال » .
13- 6 . الکافی ، کتاب الروضة ، ح 15228 ، بسند آخر عن جمیل بن درّاج ، عن أبی عبداللّه علیه السلام . تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 33 ، ح 15 ، عن جمیل بن درّاج ، وفیهما مع اختلاف یسیر وزیادة فی أوّله . راجع : تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 78 ، ح 175 البحار ، ج 63 ، ص 262 ، ح 142 .

(178) باب فی قوله تعالی: (و من الناس...)

اشاره

2 / 413

1- الحدیث

1/2920 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ، عَنِ الْفُضَیْلِ وَ زُرَارَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللّهَ عَلی حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الاْآخِرَةَ»(1) قَالَ زُرَارَةُ:

سَأَلْتُ عَنْهَا أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام ، فَقَالَ: «هوءُلاَءِ قَوْمٌ عَبَدُوا(2) اللّهَ، وَ خَلَعُوا عِبَادَةَ مَنْ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللّهِ، وَ شَکُّوا فِی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ مَا جَاءَ بِهِ، فَتَکَلَّمُوا بِالاْءِسْلاَمِ، وَ شَهِدُوا أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، وَ أَقَرُّوا بِالْقُرْآنِ، وَ هُمْ فِی ذلِکَ شَاکُّونَ فِی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ مَا جَاءَ بِهِ، وَ لَیْسُوا(3) شُکَّاکاً فِی اللّهِ، قَالَ(4) اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللّهَ عَلی حَرْفٍ» یَعْنِی عَلی شَکٍّ فِی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ مَا جَاءَ بِهِ «فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ»(5) یَعْنِی عَافِیَةً فِی(6) نَفْسِهِ وَ مَالِهِ وَ وُلْدِهِ «اطْمَأَنَّ بِهِ» وَ رَضِیَ بِهِ(7)«وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ»یَعْنِی(8) بَلاَءً فِی جَسَدِهِ أَوْ(9)

ص: 195


1- 7 . الحجّ (22) : 11 . وفی «ص » : + «الآیة » . وفی «بر » والوافی : + «ذَ لِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ» . وفی تفسیر البیضاوی ، ج 4 ، ص 116 ، ذیل الآیة المزبورة : «علی حرف ، علی طرف من الدین لاثبات له فیه ، کالذی یکون علی طرف الجیش ، فإن أحسّ بظفر قَرَّ وإلاّ فَرَّ ... روی أنّها نزلت فی أعاریب قدموا المدینة ، فکان أحدهم إذا صحّ بدنه ونتجت فرسه مهرا سریّا وولدت امرأته غلاما سویّا وکثر ماله و ماشیته ، قال : ما أصبت منذ دخلت فی دینی هذا إلاّ خیرا واطمأنّ ، وإن کان الأمر بخلافه ، قال : ما أصبت إلاّ شرّا وانقلب . وعن أبی سعید أنّ یهودیّا أسلم فأصابته مصائب ، فتشاءم بالإسلام ، فأتی النبیّ صلی الله علیه و آله فقال : أقلنی، فقال : إنّ الإسلام لایقال ، فنزلت» .
2- 1 . فی «ز » : «عهدوا» .
3- 2 . فی «بر » : «فلیسوا» .
4- 3 . فی «بر » : «فقال » .
5- 4 . فی «ز » : + «اطْمَأَنَّ» . وفی «ص » والوافی : + «اطْمَأَنَّ بِهِ» .
6- 5 . فی «ز » : - «فی » .
7- 6 . فی الوافی : - «به » .
8- 7 . فی «ب ، ج ، د ، بس » والبحار : - «یعنی » .
9- 8 . فی «ب » : «و» .

مَالِهِ ، تَطَیَّرَ(1) وَ کَرِهَ الْمُقَامَ عَلَی الاْءِقْرَارِ بِالنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَرَجَعَ إِلَی الْوُقُوفِ وَ الشَّکِّ، فَنَصَبَ(2) الْعَدَاوَةَ لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ، وَ الْجُحُودَ(3) بِالنَّبِیِّ وَ مَا(4) جَاءَ بِهِ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

زراره گوید: از حضرت باقر علیه السّلام از گفتار خدای عز و جل:«و برخی از مردم خدا را بر حرف پرستش کنند. پس اگر خوبی و خوشی بدو رسید بدان آسوده خاطر است، و اگر آزمایش و فتنۀ بدو رسد روی برتابد در دنیا و آخرت زیانکار است»(سورۀ حج آیۀ 11) پرسیدم؟ فرمود: اینان مردمی بودند که خدا را پرستش کردند، و دست از پرستش آنچه جز خدا پرستش میشد کشیدند، ولی در بارۀ محمد (صلّی الله علیه و آله) و آنچه آورده بود شبهه کردند، و در شک بودند، پس اسلام را بزبان جاری کردند و گواهی دادند که معبودی جز خدای یگانه نیست و این که محمد (صلّی الله علیه و آله) رسول خدا است، و بقرآن نیز اعتراف کردند، ولی با این حال آنها در بارۀ محمد (صلّی الله علیه و آله) و آنچه آورده بود در شک بودند، اگر چه در بارۀ خدا شک نداشتند، خدای عز و جل فرماید:«و برخی از مردمند که خدا را بر حرف پرستش کنند» یعنی بر شک در بارۀ محمد (صلّی الله علیه و آله) و آنچه آورده است «پس اگر باو خوبی رسد» یعنی عافیت در خود و مال و فرزندش «بآن آسوده گردد» و خوشنود گردد «و اگر فتنه ای باو رسد» یعنی بلائی در تن و یا مالش، آن را بفال بد گیرد و از پا برجا بودن بر اقرار پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) بدش آید و بتوقف و شک برگردد، و بدشمنی خدا و رسولش و انکار بپیغمبر و آنچه آورده است برخیزد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 139 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از فضیل و زراره،از امام باقر(علیه السّلام)در تفسیر قول خدا عز و جل(11 سوره حج):«برخی مردمند که خدا را به محض حرف می پرستند و اگر خوبی دید آسوده خاطر است و اگر گرفته ای به او رسید روی برگرداند،در دنیا و آخرت زیان کار است»زراره گوید:از امام باقر(علیه السّلام) تفسیر آن را پرسیدم،در پاسخ فرمود:اینان مردمی هستند که خدا را می پرستیدند و از پرستش هر که جز خدا بر کنار شده بودند و در بارۀ محمد(صلّی الله علیه و آله) و آنچه آورده بود شک داشتند و زبانی مسلمان شدند و گفتند: أشهد أن لا اله الاّ اللّٰه و ان محمداً رسول اللّٰه. و به قرآن هم اعتراف کردند و آنها با این حال در بارۀ محمد و آنچه آورده بود شک داشتند و در بارۀ خدا شک نداشتند،خدا عز و جل فرماید: «برخی مردمند که می پرستند خدا را به حرف»یعنی با شک در بارۀ محمد(صلّی الله علیه و آله) و آنچه آورده است«و اگر به او خوبی رسد»یعنی عافیت در خود و مال و فرزندش بیند«بدان آسوده خاطر و دل بسته شود»و بدان خشنود گردد«و اگر فتنه ای به او رسد»یعنی بلائی در تنش یا مالش به فال بد گیرد و از ادامۀ اقرار بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)بدش آید و به توقف و شک بر گردد و به دشمنی خدا و رسول و انکار به پیغمبر و آنچهآورده است برخیزد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 471 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«زراره»از امام باقر علیه السّلام در تفسیر قول خدای عز و جل:«برخی مردمند که خدا را با حرف می پرستند و اگر خوبی دید آسوده خاطر است و اگر آزمایش و فتنه ای به او رسید روی برگرداند او در دنیا و آخرت زیان کار است(حج/11)»نقل می کند که حضرت فرمود:«اینان مردمی هستند که خدا را می پرستیدند و از پرستش هرکس جز خدا برکنار شده بودند و درباره محمد صلّی اللّه علیه و اله و آنچه آورده بود شک داشتند و زمانی مسلمان شدند و گفتند:

أشهد أن لا إله الاّ اللّه و ان محمدأ رسول اللّه و به قرآن هم اعتراف کردند. با این حال درباره محمد و آنچه آورده بود شک داشتند ولی درباره خدا شک نداشتند،خدای عز و جل فرماید:«برخی مردمند که خدا را به حرف می پرستند»یعنی با شرک درباره محمد صلّی اللّه علیه و اله و آنچه آورده است «و اگر به او خوبی رسد»یعنی عافیت در خود و مال و فرزندش ببیند «بدان آسوده خاطر و دلبسته شود»و بدان خشنود گردد «و اگر فتنه ای به او رسد»یعنی بلایی در تنش یا مالش برسد به فال بد می گیرد و از ادامه اقرار بر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بدش می آید و به توقّف و شک برمی گردد و به دشمنی خدا و رسول و انکار به پیامبر و آنچه آورده است برخیزد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 229 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح.

وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یَعْبُدُ اَللّٰهَ عَلیٰ حَرْفٍ

فی القاموس أی وجه واحد و هو أن یعبده علی السراء و الضراء أو علی شک أو علی غیر طمأنینة علی أمره، أی لا یدخل فی الدین متمکنا. و قال البیضاوی: أی علی طرف من الدین لإثبات له فیه، کالذی یکون علی طرف الجیش إن أحس بظفر قر و إلا فر، روی أنها نزلت فی أعاریب قدموا إلی المدینة فکان أحدهم إذا صح بدنه و نتجت فرسه مهرا سریا و ولدت امرأته غلاما سویا و کثر ماله و ماشیته، قال: ما أصبت منذ دخلت فی دینی هذا إلا خیرا و اطمأن، و إن کان الأمر بخلافه قال: ما أصبت إلا شرا و انقلب. و عن أبی سعید أن یهودیا أسلم فأصابته مصائب فتشأم بالإسلام فأتی النبی علیه السلام فقال: أقلنی. فقال: إن الإسلام لا یقال، فنزلت. قوله: و شهدوا أی باللسان لا بالجنان بقرینة نسبة الشک إلیهم فی موضعین، و قال الجوهری : تطیرت و الشکاک بضم الشین و تشدید الکاف جمع شاک من الشیء و بالشیء و الاسم منه الطیرة کالغیبة، و هو ما یتشأم به من الفال إلی الوقوف أی علی الکفر أو التوقف فی أمر الدین.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 229 

*****

2- الحدیث

2/2921. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ، عَنْ زُرَارَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللّهَ عَلی حَرْفٍ» .

قَالَ: «هُمْ قَوْمٌ وَحَّدُوا اللّهَ، وَ خَلَعُوا عِبَادَةَ مَنْ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللّهِ، فَخَرَجُوا مِنَ 2 / 414

الشِّرْکِ، وَ لَمْ یَعْرِفُوا(6) أَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله رَسُولُ اللّهِ ، فَهُمْ(7) یَعْبُدُونَ اللّهَ عَلی شَکٍّ فِی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ مَا جَاءَ بِهِ، فَأَتَوْا رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَالُوا: نَنْظُرُ، فَإِنْ کَثُرَتْ أَمْوَالُنَا وَ عُوفِینَا فِی أَنْفُسِنَا(8) وَ أَوْلاَدِنَا، عَلِمْنَا أَنَّهُ صَادِقٌ وَ أَنَّهُ رَسُولُ اللّهِ، وَ إِنْ کَانَ غَیْرَ ذلِکَ، نَظَرْنَا(9)، قَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ : «فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ» یَعْنِی عَافِیَةً فِی الدُّنْیَا «وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ» یَعْنِی بَلاَءً فِی نَفْسِهِ وَ مَالِهِ(10)«انْقَلَبَ عَلی وَجْهِهِ» : انْقَلَبَ عَلی شَکِّهِ إِلَی الشِّرْکِ «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الاْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَضُرُّهُ وَ ما لا یَنْفَعُهُ»(11)»

ص: 196


1- 9 . «الطِّیَرة » _ بفتح الیاء وقد تسکّن _ : هی التشاؤم بالشیء . وأصله فیما یقال : التطیّر بالسوانح والبَوارح من الطیر والضِّباء وغیرهما . وکان ذلک یصدّهم عن مقاصدهم ، فنفاه الشرع وأبطله ونهی عنه وأخبر أنّه لیس له تأثیر فی جلب نفع أو دفع ضرّ . النهایة ، ج 3 ، ص 152 (طیر) .
2- 10 . فی الوافی : «ونصب » .
3- 11 . فی «ز » : «والجحد» .
4- 12 . فی «د » : «وبما» .
5- 13 . راجع : الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب المؤلّفة قلوبهم ، ح 2915 ؛ وتفسیر العیّاشی ، ج 2 ، ص 91 ، ح 70 الوافی ، ج 4 ، ص 216 ، ح 1836 ؛ البحار ، ج 22 ، ص 132 ، ح 113 .
6- 1 . فی «بر ، بف» والوافی : «ولم یعلموا» .
7- 2 . فی «ز» : «فمنهم » .
8- 3 . فی «ز » : - «فی أنفسنا» .
9- 4 . فی «ز » : «تطیّرنا» .
10- 5 . فی «ب ، ج ، بس » : - «وماله » .
11- 6 . الحجّ (22) : 11 _ 12 .

قَالَ: «یَنْقَلِبُ مُشْرِکاً یَدْعُو غَیْرَ اللّهِ ، وَ یَعْبُدُ غَیْرَهُ(1)، فَمِنْهُمْ مَنْ یَعْرِفُ، فَیَدْخُلُ(2) الاْءِیمَانُ قَلْبَهُ، فَیُوءْمِنُ وَ یُصَدِّقُ(3)، وَ یَزُولُ عَنْ(4) مَنْزِلَتِهِ مِنَ الشَّکِّ إِلَی الاْءِیمَانِ، وَ مِنْهُمْ مَنْ یَثْبُتُ عَلی شَکِّهِ، وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْقَلِبُ إِلَی الشِّرْکِ».

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ یُونُسَ، عَنْ رَجُلٍ، عَنْ زُرَارَةَ، مِثْلَهُ.(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز زراره از آن حضرت حدیث کند که در تفسیر این آیه فرمود: ایشان مردمی بودند که خدا را یگانه دانستند، و از پرستش آنچه جز خداوند پرستش شود دست برداشتند، پس (بدین جهت) از شرک بیرون جستند، ولی ندانستند که محمد (صلّی الله علیه و آله) رسول خداست، و اینها خدا را پرستیدند با شک در باره محمد (صلّی الله علیه و آله) و آنچه آورده است، پس اینان نزد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: ما نظر میکنیم اگر دیدیم اموال ما بسیار شد و از جهت تن خودمان و فرزندانمان بعافیت و صحت ماندیم میدانیم که او راستگو است و پیامبر خدا است، و اگر جز این شد تأمل میکنیم، خدای عز و جل فرمود:«پس اگر باو خوبی رسد بدان آسوده خاطر گردد» یعنی عافیت در دنیا «و اگر فتنه ای باو رسد» یعنی بلائی در جان و مالش «روباز گرداند»(یعنی) بشک خود بسوی شرک باز گردد «زیانکار است در دنیا و آخرت اینست آن زیان آشکار، میخواند جز خدا آنچه را نه زیانش رساند و نه سودش دهد»(سورۀ حج آیه 12) فرمود: بشرک برگردد و جز خدا را بخواند و جز او را پرستش کند، پس برخی از آنها کسانی هستند که میفهمند و ایمان در دلشان وارد گردد، پس ایمان آورد و باور کند و از سر منزل شک بمقام ایمان در آید،(دستۀ دیگر) آنهایند که بر شک خود پابرجایند و (دستۀ سوم) آنهایند که بشرک برگردند. و علی بن ابراهیم نیز مانند این خبر را از زراره حدیث کرده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 140 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از زراره،گوید:از امام باقر(علیه السّلام)پرسیدم از تفسیر قول خدا عز و جل(11 سوره حج):«و برخی مردمند که خدا را به حرف می پرستند»فرمود:آنان مردمی بودند که خدا را یگانه می دانستند و از پرستش معبودان دیگر دست برداشتند و از شرک بدر آمدند و نفهمیدند که محمد(صلّی الله علیه و آله) رسول خدا است و آنها خدا را می پرستیدند با شک در بارۀ نبوّت محمد(صلّی الله علیه و آله) و آنچه آورده بود و نزد رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)آمدند و گفتند که:ما ملاحظه می کنیم،اگر اموال ما بسیار شد و تن ما سالم ماند و فرزندان ما سالم ماندند،می دانیم که او راست می گوید و راستی که رسول خدا است و اگر جز این باشد تأمل می کنیم. خدا عز و جل فرمود:«اگر به او خوبی رسد بدان مطمئن شود» یعنی عافیت در دنیا«و اگر به او فتنه ای رسد»یعنی بلائی در جان و مالش«رو بر گرداند»یعنی به شک و شرک برگردد«زیان کار باشد در دنیا و آخرت و این خود زیان آشکاری است**در برابر خدا بخواند کسی را که زیان و سودی به او ندارد»فرموده که:به شرک بر گردد و جز خدا را بخواند و جز خدا را بپرستد،پس برخی از آنهایند که بفهمند و ایمان در دل آنها نشیند و بگروند و باور کنند و از مقام شک برآیند و به ایمان گرایند و برخی به حال شک بپایند و برخی هم به شرک برگردند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 471 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«زراره»گوید:از امام باقر علیه السّلام در تفسیر قول خدای عز و جل پرسیدم:«و برخی مردمند که خدا را به حرف می پرستند»

فرمود:آنان مردمی بودند که خدا را یگانه می دانستند و از پرستش معبودان دیگر دست برداشتند و از شرک بیرون آمدند و نفهمیدند که محمد صلّی اللّه علیه و اله رسول خدا است و آنها خدا را می پرستیدند با این حال درباره نبوت محمد صلّی اللّه علیه و اله و آنچه آورده بود شک داشتند و نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آمدند و گفتند که:ما ملاحظه می کنیم،اگر اموال ما بسیار شد و تن ما سالم ماند و فرزندان ما سالم ماندند،می دانیم که او راست می گوید و براستی که رسول خداست و اگر جز این باشد تأمل می کنیم.

خدای عز و جل فرمود:«اگر به او خوبی رسد بدان مطمئن شود»یعنی عافیت در دنیا«و اگر به او فتنه ای رسد»یعنی بلائی در جان و مالش برسد «رو برگرداند»یعنی به شک و شرک برگردد«در دنیا و آخرت زیانکار باشد و این خود زیان آشکاری است،در برابر خدا کسی را بخواند که زیان و سودی برایش ندارد»فرموده که:به شرک برگردد و جز خدا را بخواند و جز خدا را بپرستد،پس برخی از آنهایند که بفهمند و ایمان در دل آنها نشیند و بگروند و باور کنند و از مقام شک درآیند و به ایمان گرایش پیدا کنند و برخی به حال شک بمانند و برخی هم به شرک برگردند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 231 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف کالموثق و سنده الثانی مرسل. و قالوا ننظر جعلوا حصول المعافاة و کثرة الأموال و الأولاد دلیلا علی صدق الرسول و حقیته لزعمهم أن کل ما یورث ذلک فهو مبارک و کل ما هو بخلافه فهو شؤم، و لم یعلموا أن نزول البلایا و المصائب علی المؤمنین من لدن آدم علیه السلام إلی آخر الدهر کان أکثر من نزولها علی غیرهم، و أن بناءه کأصل التکلیف علی الاختیار و الامتحان، و قد أشار إلیه عز و جل بقوله:

وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ اَلْخَوْفِ وَ اَلْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اَلْأَمْوٰالِ وَ اَلْأَنْفُسِ وَ اَلثَّمَرٰاتِ وَ بَشِّرِ اَلصّٰابِرِینَ

إلی قوله:

وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُهْتَدُونَ . انقلب علی وجهه کأنه علیه السلام فسر الوجه بالحالة التی هو علیها أی رجع من حالة الشک إلی الشرک، أو بسبب تلک الحالة إلی الشرک، أو یکون بیانا لحاصل المعنی أی رجع إلی الجهة التی أتی منه، و الحاصل أنه ینتقل من شکه فی رسول الله بعد نزول البلایا إلی الشرک بالله.

خَسِرَ اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَةَ

أما خسرانه فی الدنیا فلورود البلایا علیه و ذهاب عصمته، و أما خسرانه فی الآخرة فلحبوط عمله بالارتداد، و ذلک هو الخسران المبین لخسرانه فی منافع الدارین جمیعا

یَدْعُوا مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مٰا لاٰ یَضُرُّهُ وَ مٰا لاٰ یَنْفَعُهُ

أی یعبد جمادا لا یضر بنفسه و لا ینفع فمنهم من یعرف قسم علیه السلام من خرج عن الشرک و شک فی محمد صلی الله علیه و آله و سلم و ما جاء به علی ثلاثة أقسام، فمنهم من یعرف رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و یقربه ظاهرا و باطنا و یزول عنه الشک بمشاهدة الآیات و المعجزات و الهدایات الخاصة، و منهم من یثبت علی شکه فیه و یقیم علیه، و منهم من ینتقل من الشک إلی الشرک.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 231 

*****

(179) باب أدنی ما یکون به العبد مؤمنا...

اشاره

179_ بَابُ أَدْنی(6) مَا یَکُونُ بِهِ الْعَبْدُ مُوءْمِناً أَوْ کَافِراً أَوْ ضَالاًّ(7)

1- الحدیث

1/2922 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ، عَنِ(8) ابْنِ أُذَیْنَةَ، عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ، عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ، قَالَ:

سَمِعْتُ عَلِیّاً صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِ یَقُولُ وَ أَتَاهُ رَجُلٌ، فَقَالَ لَهُ(9): مَا أَدْنی مَا یَکُونُ بِهِ الْعَبْدُ(10) مُوءْمِناً، وَ أَدْنی مَا یَکُونُ بِهِ الْعَبْدُ(11) کَافِراً، وَ أَدْنی مَا یَکُونُ بِهِ الْعَبْدُ ضَالاًّ؟

فَقَالَ لَهُ: «قَدْ سَأَلْتَ فَافْهَمِ الْجَوَابَ: أَمَّا أَدْنی مَا یَکُونُ بِهِ الْعَبْدُ(12) مُوءْمِناً : أَنْ یُعَرِّفَهُ 2 / 415

اللّهُ _ تَبَارَکَ وَ تَعَالی _ نَفْسَهُ، فَیُقِرَّ(13) لَهُ بِالطَّاعَةِ، وَ یُعَرِّفَهُ نَبِیَّهُ صلی الله علیه و آله ، فَیُقِرَّ لَهُ بِالطَّاعَةِ،

ص: 197


1- 7 . فی البحار : «غیر اللّه » .
2- 8 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » والوافی والبحار . وفی المطبوع : «ویدخل » .
3- 9 . فی البحار : «فیصدّق » .
4- 10 . فی «بف » : «عنه » .
5- 11 . تفسیر القمّی، ج 2 ، ص 79 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر . وراجع : الکافی ، کتاب الإیمان والکفر، باب المؤلّفة قلوبهم ، ح 2914 و 2915 الوافی ، ج 4 ، ص 217 ، ح 1837 ؛ البحار ، ج 22 ، ص 133 ، ح 114 .
6- 1 . فی «ج ، ص» و حاشیة «بر» : «نادر» .
7- 2 . فی «ب» : - «أو کافرا أو ضالاًّ» . و فی «ج ، د ، ز ، بر » : «وکافرا وضالاًّ» . وفی «ب ، ص» : «باب نادر» بدل «باب أدنی _ إلی _ أو ضالاًّ» .
8- 3 . کذا فی النسخ والمطبوع ، لکنّ الظاهر أنّ الصواب : «وابن اُذینة » کما تقدّم فی الکافی ، ذیل ح 2866 .
9- 4 . فی «بس » : - «له » .
10- 5 . فی «ب » : «العبد به » .
11- 6 . فی «ب » : - «العبد » .
12- 7 . فی «ز » : - «کافرا _ إلی _ أمّا ما یکون به العبد» .
13- 8 . فی «ز » : «ویقرّ » .

وَ یُعَرِّفَهُ إِمَامَهَ وَ حُجَّتَهُ فِی أَرْضِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلی خَلْقِهِ، فَیُقِرَّ لَهُ بِالطَّاعَةِ».

قُلْتُ لَهُ(1): یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ، وَ إِنْ جَهِلَ جَمِیعَ الاْءَشْیَاءِ إِلاَّ مَا وَصَفْتَ؟

قَالَ: «نَعَمْ، إِذَا أُمِرَ أَطَاعَ ، وَ إِذَا نُهِیَ انْتَهی .

وَ أَدْنی مَا یَکُونُ بِهِ الْعَبْدُ(2) کَافِراً : مَنْ زَعَمَ أَنَّ شَیْئاً نَهَی اللّهُ عَنْهُ أَنَّ اللّهَ أَمَرَ بِهِ، وَ نَصَبَهُ دِیناً یَتَوَلّی عَلَیْهِ، وَ یَزْعُمُ أَنَّهُ یَعْبُدُ الَّذِی أَمَرَهُ بِهِ، وَ إِنَّمَا یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ.

وَ أَدْنی مَا یَکُونُ بِهِ(3) الْعَبْدُ ضَالاًّ : أَنْ لاَ یَعْرِفَ حُجَّةَ اللّهِ _ تَبَارَکَ وَ تَعَالی _ وَ شَاهِدَهُ عَلی عِبَادِهِ، الَّذِی أَمَرَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ بِطَاعَتِهِ، وَ فَرَضَ وَلاَیَتَهُ».

قُلْتُ: یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ، صِفْهُمْ لِی .

فَقَالَ: «الَّذِینَ قَرَنَهُمُ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ بِنَفْسِهِ وَ نَبِیِّهِ، فَقَالَ: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الاْءَمْرِ مِنْکُمْ»(4)».

قُلْتُ: یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ، جَعَلَنِیَ اللّهُ فِدَاکَ ، أَوْضِحْ لِی .

فَقَالَ (5): «الَّذِینَ قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فِی آخِرِ خُطْبَتِهِ یَوْمَ قَبَضَهُ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ إِلَیْهِ: إِنِّی قَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ أَمْرَیْنِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا: کِتَابَ اللّهِ، وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی؛ فَإِنَّ اللَّطِیفَ الْخَبِیرَ قَدْ عَهِدَ إِلَیَّ أَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ کَهَاتَیْنِ(6) _ وَ جَمَعَ بَیْنَ مُسَبِّحَتَیْهِ(7) _ وَ لاَ أَقُولُ: کَهَاتَیْنِ _ وَ جَمَعَ بَیْنَ(8) الْمُسَبِّحَةِ وَ الْوُسْطی _ فَتَسْبِقَ(9) إِحْدَاهُمَا(10) الاْءُخْری؛ فَتَمَسَّکُوا بِهِمَا، لاَ تَزِلُّوا

ص: 198


1- 9 . فی «ب ، د ، ص ، بر ، بس » والوافی : - «له » .
2- 1 . فی «ب » : «العبد به » .
3- 2 . فی «ب » : - «به » .
4- 3 . النساء (4) : 59 .
5- 4 . فی «ص ، بس ، بف » والوافی : «قال » .
6- 5 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » والوافی : - «کهاتین » .
7- 6 . فی «ص » : «مسبّحیه » . وفی حاشیة «ص » : «المسبّحتین » . و«المُسَبَّحَة» : الإصبع التی بین الإبهام والوسطی . المصباح المنیر ، ص 263 (سبح).
8- 7 . فی «ز » : - «بین» .
9- 8 . فی «ب » : «فیسبق » .
10- 9 . فی «بر » : + «علی» .

وَ(1) لاَ تَضِلُّوا؛ لاَ تَقَدَّمُوهُمْ(2)؛ فَتَضِلُّوا».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سلیم بن قیس گوید: شنیدم علی علیه السّلام میفرمود:- (و این هنگامی بود) که مردی نزد آن حضرت آمده بود و باو عرضکرد: کمتر چیزی که بنده بسبب آن مؤمن شود چیست؟ و کمتر چیزی که بنده بوسیله آن کافر گردد چیست؟ و کمتر چیزی که بنده با آن بنده با گمراه است چیست؟ حضرت باو فرمود: پرسیدی پس پاسخش را (دقت کن و) بفهم-. اما کمتر چیزی که بنده بدان مؤمن است آنست که خدای تبارک و تعالی خودش را بآن بنده بشناساند پس (آن بنده) بفرمانبرداری برای او اقرار کند، و (سپس) پیغمبرش (صلّی الله علیه و آله) را باو بشناساند پس بفرمانبرداری او نیز اقرار کند، و (هم چنین) امام و حجت خود را در زمین، و گواهش را بر خلق باو معرفی کند، و برای او هم بفرمانبرداری اعتراف کند،(سلیم گوید:) من عرضکردم: ای امیر مؤمنان و اگر چه همه چیز را بجز آنچه بیان فرمودی نداند؟ فرمود: آری در صورتی که هر گاه دستوری باو دهند اطاعت کند، و اگر نهیش کردند نکند. و کمتر چیزی که بنده بسبب آن کافر گردد آنست که کسی چیزی را که خدا از آن نهی کرده است پندارد که (جایز است) و خدا بآن دستور داده (یعنی بدعتی در دین گذارد)، و این معنی را دین خود کند و بآن بماند، و پندارد که خدای را که بآن کار (بپندار خودش) دستور داده پرستش کند،(در حالی که) جز این نیست که شیطان را پرستش کند. و کمتر چیزی که بنده بواسطۀ آن گمراه شود اینست که حجت خدای تعالی و گواهش را بر بندگانش نشناسد (یعنی) آن کس را که خدای عز و جل دستور بفرمانبرداریش داده، و ولایتش را فرض (و واجب) فرموده،(سلیم گوید:) من عرضکردم: ای امیر مؤمنان آنان (یعنی حجت و گواهان) را برایم توصیف کن، فرمود: آنها کسانی هستند که خدای عز و جل آنها را قرین خود و پیغمبرش ساخته و فرموده است: «ای آنان که ایمان آورده اید خدا و رسول و اولیاء امر خود را فرمانبرید»(سورۀ نساء آیۀ 59) عرض کردم: ای امیر مؤمنان خدا مرا بفدایت کند برایم واضح کن (و آشکارتر بیان فرما) فرمود: آنان که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) در آخرین خطبه اش روزی که خدای عز و جل قبض روحش فرمود (و او را بنزد خودش برد) فرمود: من همانا دو چیز در میان شما میگذارم که پس از من هرگز گمراه نشوید تا مادامی که بآن دو چنگ زنید: کتاب خدا، و عترتم که اهل بیت (و خاندان) منند زیرا خدای لطیف و آگاه بمن سفارش کرده که آن دو از هم جدا نشوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند، مانند این دو (انگشت که با هم برابرند) و دو (انگشت سبابۀ خود را بهم چسباند و نمیگویم مانند این دو انگشت - و انگشت سبابه و وسطی را بهم چسباند. (یعنی با هم برابرند و این طور نیست) که یکی بر دیگری پیش باشد (و جلو افتد) پس بهر دوی اینها چنگ زنید تا نلغزید و گمراه نشوید، و برایشان جلو نیفتید که گمراه شوید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 143 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از سلیم بن قیس،گوید:شنیدم علی(علیه السّلام)می فرمود:مردی نزد او آمده بود و به او می گفت:کمتر چیزی که مرد با آن مؤمن است چیست؟و کمتر چیزی که مرد با آن کافر است چیست؟و یا کمتر چیزی که مرد با آن گمراه است؟در پاسخش فرمود:پرسیدی پس جواب را بفهم،کمتر مقام ایمان است که کسی موفّق شود خدا تبارک و تعالی خود را بدو بشناساند و برای او اقرار به فرمانبری کند و پیغمبرش(صلّی الله علیه و آله)را به او بشناساند و طاعت او را هم بپذیرد و امام و حجت و شاهد خود را در روی زمین بدو بشناساند و به طاعت او هم اعتراف کند،من به او گفتم:یا امیر المؤمنین!و اگر چه همه چیز را جز آنچه وصف کردی نداند؟فرمود:آری،هر گاه به وضعی باشد که چون فرمانی به او دهند ببرد و چون او را نهی کنند باز ایستد.و کمتر چیزی که بنده بدان کافر است این است که کسی پندارد آنچه را خدا از آن نهی کرده است مورد امر و دستور خدا است و آن را دین خود سازد و دنبال آن برود و پندارد که خدا را می پرستد و همانا که شیطان را می پرستد. و کمتر چیزی که بنده به واسطۀ آن کافر شود این است که حجّت خدا تبارک و تعالی و شاهد او را بر بنده هایش که خدا عز و جل امر به طاعت او کرده و ولایت او را فرض نموده است نشناسد،گفتم:یا امیر المؤمنین!آنها را برایم وصف کن،فرمود:آنهایند که خدا عز و جل آنان را به خود و پیغمبرش قرین ساخته و فرموده است(95 سوره مائده):«أیا آنچنان کسانی که گرویدند اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا را و صاحب الأمر خود را»گفتم: یا امیر المؤمنین!خدا مرا قربانت کند،برای من توضیح بده،پس فرمود:همانا کسانند که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)در آخرین خطبۀ خود در روزی که خدا عز و جل جان او را گرفت فرمود:به راستی من در میان شما دو چیز به جا می گذارم که هرگز پس از من،گمراه نشوید تا بدانها چنگ زنید:کتاب خدا و عترت خودم که خاندان منند،زیرا خدای لطیف و نازک بین و آگاه به من سفارش کرده که آنها از هم جدا نشوند تا سر حوض بر من وارد شوند مانند این دو انگشت-و دو انگشت مسبحۀ خود را(از دو دست)با هم جمع کرد و نمی گویم مانند این دو-و انگشت مسبحه و میانه را(از یک دست)با هم جمع کرد تا یکی بر دیگری پیش باشد،باید بدانها متمسک باشید تا نلغزید و گمراه نشوید و از آنها جلو نروید تا گمراه شوید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 475 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«سلیم بن قیس»می گوید:شنیدم که علی علیه السّلام می فرمود:مردی خدمت او آمده بود و به او می گفت:کمتر چیزی که مرد بخاطر آن مؤمن شود چیست؟و کمتر چیزی که مرد بخاطر آن کافر می شود چیست؟و یا کمتر چیزی که مرد با آن گمراه شود چیست؟در پاسخش فرمود:پرسیدی پس جواب را بفهم،کمتر چیزی که بنده به آن ایمان دارد این است که خداوند خود را به آن بنده بشناساند پس آن بنده به فرمانبرداری از او اقرار کند و سپس پیامبرش را به او بشناساند و فرمان او را هم بپذیرد و امام و حجت و شاهد خود را در روی زمین به او بشناساند و به فرمان او هم اعتراف کند،من به او گفتم:یا امیر المؤمنین!و اگرچه همه چیز را جز آنچه وصف کردی نداند؟فرمود:آری،هرگاه در وضعی باشد که چون فرمانی به او دهند بپذیرند و چون او را نهی کنند بازایستد.و کمتر چیزی که بنده بدان کافر است این است که کسی حجت خدای تعالی و کسی خداوند فرمانش را بر او واجب کرده نشناسد سلیم گوید:به حضرت عرض کردم حجت و گواهان را برایم توصیف کن فرمود آنها کسانی هستند که خداوند آنها را قرین و همنشین با خود و پیامبرش قرار داده: «ای کسانی که ایمان آورده اید خدا و رسول و اولیاء امر خود را فرمانبرید(نساء/59)»عرض کردم:یا امیر المؤمنین!خدا مرا قربانت کند، برای من توضیح ده،پس فرمود:همان کسانی اند که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله در آخرین خطبه خود در روزی که خدای عز و جل جان او را گرفت فرمود: به راستی من در میان شما دو چیز به جا می گذارم که هرگز پس از من گمراه نشوید تا بدان ها چنگ زنید:یکی کتاب خدا و دیگر عترت خودم که خاندان منند،زیرا خدای لطیف و نازک بین و آگاه،به من سفارش کرده که آنها از هم جدا نشوند تا سر حوض کوثر بر من وارد شوند مانند این دو انگشت(که باهم برابرند)و نمی گویم مانند این دو انگشت (انگشت سبابه و وسطی)که به هم چسبانید یعنی باهم برابرند اما نه اینطور که یکی بر دیگری جلو افتد پس باید به آنها چنگ زنید تا نلغزید و گمراه نشوید و از آنها جلو نیفتید تا گمراه نشوید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 233 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مختلف فیه معتبر عندی. و مفعول یقول محذوف یدل علیه، فقال له قد سألت، إلی آخر الکلام. أن یعرفه الله تعالی نفسه تعریف الرب یتحقق بما أظهر من آیات وجوده و قدرته و علمه و حکمته و سائر صفاته الکمالیة و الفعلیة فی الآفاق و الأنفس، و یتحقق تعریف النبی بما خصه من المعجزات البینات و الأفعال الخارقة للعادات، و یتحقق تعریف الحجة بالنصوص النبویة و العلوم الدینیة و المعجزات الجلیة و الکرامات العلیة، و المراد بالإقرار الإقرار بالجنان أو الأعم منه و من الإقرار باللسان، و ظاهره أن الإیمان هو التصدیق و الإذعان مع الإقرار الظاهری و قد مر أنه یشترط فیه عدم فعل ما یتضمن الإنکار، و أما اشتراط الأعمال الصالحة و ترک المعاصی فالمشهور أنها شرط لکمال الإیمان و قد مر الکلام فیه مفصلا. من زعم أی حال من زعم أن الله أمر به، ظاهره أن الابتداع فی الدین یوجب الکفر، فلو کان فی أصول الدین أو متضمنا لإنکار بعض ضروریاته فلا ریب فیه، و منه إنکار إمامة أحد من الأئمة علیهم السلام، و أما إذا کان فی الفروع و لم یکن ضروریا للدین فالکفر بالمعنی الذی یطلق علی أصحاب الکبائر و یزعم أنه یعبد الذی أمره به أی یزعمه و هو الرب تعالی و إلا فالآمر و المعبود واحد و هو الشیطان أن لا یعرف حجة الله عدم معرفة الحجة و إن کان أعم من الاعتقاد بعدم کونه حجة و من عدم الاعتقاد مطلقا، لکن المراد هنا هو الثانی لأن الأول کفر، و من قدم الطاغوت علی الحجة فهو داخل فی الأول، و فی الکلام السابق إشعار به. أطیعوا الله إلخ حذف مفعول الإطاعة للدلالة علی التعمیم، فوجب إطاعة أولی الأمر فی جمیع الأمور کما وجب إطاعة الله و إطاعة رسوله فیها، فلا یجوز أن یراد بأولی الأمر السلطان الجائر، بل غیر المعصوم مطلقا، إذ لا یجوز إطاعته فی أکثر الأمور، و قد مر تفصیله فی باب ما نص الله و رسوله علی الأئمة علیهم السلام. إنی قد ترکت فیکم أمرین لو کان لهذه الأمة متمسک غیرهما لذکره، و الحدیث متفق علیه بین الخاصة و العامة، و عدم الافتراق باعتبار أن الکتاب یدل علی إمامتهم، و هم یشهدون بحقیة الکتاب و یثبتونه، أو أن تمام القرآن لفظا و تفسیره و تأویله معنی عندهم فهما لا یفترقان، أو هما متساوقان فی الشرف و الفضل و الحجیة، و کونهما وسیلة لنجاة الأمة، أو أنهما متحدان حقیقة، و قد قال أمیر المؤمنین علیه السلام أنا کلام الله الناطق و سیأتی تحقیق ذلک فی کتاب القرآن إنشاء الله. و قیل: أی لن یفترقا فی وجوب التمسک و الحجیة فلو کان علی علیه السلام حجة بعد الثلاث و قد کان القرآن حجة بعد النبی بلا فصل لزم الافتراق و أنه باطل. و لا تقدموهم أی لا تتقدموهم، و الضمیر للعترة و قد یقال أنه من باب التفعیل و الضمیر للغاصبین الثلاثة، و لا یخفی بعده.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 233 

*****

(180) باب

اشاره

50 _ بَابٌ(4)

1- الحدیث

1/2923. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْمِنْقَرِیِّ، عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ:

2 / 416

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ بَنِی أُمَیَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِیمَ الاْءِیمَانِ، وَ لَمْ یُطْلِقُوا تَعْلِیمَ الشِّرْکِ ، لِکَیْ إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَیْهِ لَمْ یَعْرِفُوهُ(5)».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همانا بنی امیه برای مردم تعلیم ایمان را آزاد گذاردند و تعلیم شرک را آزاد نگذاردند، زیرا اگر مردم را بر آن وادار میکردند آن را نمی پذیرفتند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 143 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: راستی بنی امیّه برای مردم تعلیم ایمان را آزاد گذاشتند و تعلیم شرک را آزاد نکردند و برنامۀ خود ننمودند برای آنکه اگر مردم را بر آن وادار می کردند،آن را نمی شناختند و نمی پذیرفتند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 475 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام،فرمود:راستی بنی امیّه برای مردم تعلیم ایمان را آزاد گذاشتند و تعلیم شرک را آزاد نکردند و برنامۀ خود ننمودند برای آن که اگر مردم را بر آن وادار می کردند،آنها را نمی شناختند و نمی پذیرفتند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 235 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. أطلقوا للناس قال والد شیخنا البهائی قدس سره: قیل: فی معناه أن المراد أطلقوهم و لم یکلفوهم تعلیم الإیمان، و جعلوهم فارغین من ذلک لأنهم لو حملوهم و کلفوهم تعلیم الإیمان لما عرفوه، و ذلک إنما هو أهل البیت علیهم السلام و هم أعداء أهل البیت، فکیف یکلفون الناس تعلیم شیء یکون سببا لزوال دولتهم و حکمهم و زیادتهم بخلاف الشرک، و لا یخفی بعده، بل الظاهر أن المراد أنهم لم یعلموهم ما یخرجهم من الإسلام من إنکار نص النبی و الخروج علی أمیر المؤمنین علیه السلام و سبه و إظهار عداوة النبی و أهل بیته و غیر ذلک، لئلا یأبوا عنها إذا حملوهم علیها، و لم یعرفوا أنها شرک و کفر. و بعبارة أخری یعنی أنهم لحرصهم علی إطاعة الناس إیاهم اقتصروا لهم علی تعریف الإیمان و لا یعرفوهم معنی الشرک لکی إذا حملوهم علی إطاعتهم إیاهم لم یعرفوا أنها من الشرک فإنهم إذا عرفوا أن إطاعتهم شرک لم یطیعوهم.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 234 

*****

ص: 199


1- 10 . فی «ز » : - «لا تزلّوا و» .
2- 11 . فی مرآة العقول ، ج 11 ، ص 233 : «ولاتقدّموهم ، أی لاتتقدّموهم . والضمیر للعترة . وقد یقال : إنّه من باب التفعیل ، والضمیر للغاصبین الثلاثة . ولایخفی بعده » .
3- 12 . کتاب سلیم بن قیس ، ص 613 ، ضمن الحدیث الطویل 8 ، عن أبان بن أبی عیّاش ، عن سلیم بن قیس ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 4 ، ص 200 ، ح 1819 ؛ البحار، ج 69 ، ص 16 ، ذیل ح 3 .
4- 1 . فی «ب » : - «باب » . وفی «بر » : + «نادر» .
5- 2 . فی «ب ، بر » : «لم یعرفوا» . وفی مرآة العقول ، ج 11 ، ص 234 : «أطلقوا للناس ؛ قال والد شیخنا البهائی قدس سره : قیل فی معناه : إنّ المراد : أطلقوهم ولم یکلّفوهم تعلیم الإیمان وجعلوهم فارغین من ذلک ؛ لأنّهم لو حملوهم وکلّفوهم تعلیم الإیمان لما عرفوه ، وذلک إنّما هو أهل البیت علیهم السلام ، وهم أعداء أهل البیت ، فکیف یکلّفون الناس تعلیم شیء یکون سببا لزوال دولتهم وحکمهم وزیادتهم بخلاف الشرک ؟ ولا یخفی بعده ، بل الظاهر أنّ المراد أنّهم لم یعلّموهم ما یخرجهم من الإسلام من إنکار نصّ النبیّ والخروج علی أمیرالمؤمنین علیه السلام وسبّه وإظهار عداوة النبیّ وأهل بیته وغیر ذلک ؛ لئلاّ یأبوا عنها إذا حملوهم علیها ولم یعرفوا أنّها شرک وکفر . وبعبارة اُخری : یعنی أنّهم لحرصهم علی إطاعة الناس إیّاهم اقتصروا لهم علی تعریف الإیمان ، ولایعرّفوهم معنی الشرک ؛ لکی إذا حملوهم علی إطاعتهم إیّاهم لم یعرفوا أنّها من الشرک ؛ فإنّهم إذا عرفوا أنّ إطاعتهم شرک لم یطیعوهم» .
6- 3 . الوافی ، ج 4 ، ص 255 ، ح 1904 .

(181) باب ثبوت الاْءیمان و هلْ یجوز أنْ ینْقله اللّه

اشاره

51 _ بَابُ(1) ثُبُوتِ الاْءِیمَانِ وَ هَلْ یَجُوزُ أَنْ یَنْقُلَهُ اللّهُ(2)

1- الحدیث

307 / 307 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ حُسَیْنِ(3) بْنِ نُعَیْمٍ الصَّحَّافِ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : لِمَ یَکُونُ(4) الرَّجُلُ عِنْدَ اللّهِ مُوءْمِناً قَدْ ثَبَتَ لَهُ الاْءِیمَانُ عِنْدَهُ، ثُمَّ یَنْقُلُهُ اللّهُ(5) بَعْدُ(6) مِنَ الاْءِیمَانِ إِلَی الْکُفْرِ؟

قَالَ(7): فَقَالَ: «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ هُوَ الْعَدْلُ، إِنَّمَا دَعَا الْعِبَادَ إِلَی(8) الاْءِیمَانِ بِهِ ، لاَ إِلَی الْکُفْرِ(9)، وَ لاَ یَدْعُو أَحَداً إِلَی الْکُفْرِ بِهِ(10)؛ فَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ، ثُمَّ ثَبَتَ(11) لَهُ الاْءِیمَانُ عِنْدَ اللّهِ، لَمْ 2 / 417

یَنْقُلْهُ اللّهُ(12) _ عَزَّ وَ جَلَّ _ بَعْدَ ذلِکَ(13) مِنَ الاْءِیمَانِ إِلَی الْکُفْرِ».

قُلْتُ لَهُ(14): فَیَکُونُ الرَّجُلُ کَافِراً قَدْ ثَبَتَ لَهُ الْکُفْرُ عِنْدَ اللّهِ، ثُمَّ یَنْقُلُهُ(15) بَعْدَ ذلِکَ مِنَ

الْکُفْرِ إِلَی الاْءِیمَانِ(16)؟

ص: 200


1- 1 . فی «ب ، ج ، ز ، ص ، بس ، بف » : + «فی » .
2- 2 . اختلف أصحابنا فی أنّه هل یمکن زوال الإیمان بعد تحقّقه أم لا ، علی أقوال . راجع : مرآة العقول ، ج 11 ، ص 237 _ 242 .
3- 3 . فی «بر ، بف ، جر» : «الحسین » .
4- 4 . فی «ص ، بر » : «أیکون » .
5- 5 . فی «ب ، ز » : - «اللّه » .
6- 6 . فی «ص ، بر » : + «ذلک » . وفی «بف » وحاشیة «ز » : «من بعد » بدل «بعد من » .
7- 7 . فی «بر » والوافی : - «قال » .
8- 8 . فی «ب » : «علی» .
9- 9 . فی «بر » : + «به » .
10- 10 . فی «ب » : - «به » .
11- 11 . فی «ز » : «یثبت » .
12- 12 . فی «ز » : - «اللّه » .
13- 13 . فی «ج ، د ، ص ، بر ، بس » والوافی : - «بعد ذلک » .
14- 14 . فی «بر » : - «له » .
15- 15 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بس » وشرح المازندرانی والبحار : + «اللّه » . وفی «بر ، بف » : + «اللّه جلّ وعزّ » . وفی الوافی : + «اللّه عزّ وجلّ » .
16- 1 . قوله : «قلت له : فیکون ... إلی الإیمان » قال المازندرانی : «یحتمل الخبر والاستفهام أمّا الأوّل ، فظاهر . وأمّا الثانی ؛ فلأنّ السائل لمّا علم بالجواب المذکور : أنّ من ثبت إیمانه لم ینقله اللّه إلی الکفر بسلب التوفیق عنه ، سأل عن حال من ثبت کفره : هل ینقله من الکفر إلی الإیمان بإهداء التوفیق واللطف أم لا؟ وانطباق الجواب علی الأوّل ظاهر ؛ لإشعاره بأنّه ممّن هداه لعدم إبطاله الفطرة الأصلیّة بالکلّیّة ؛ فلذلک تدارکته العنایة الإلهیّة . وأمّا انطباقه علی الثانی ففیه خفاء ؛ إذ لم یصرّح علیه السلام بما سأل عنه ، إلاّ أنّه أشار إلی قاعدة کلّیّة للتنبیه علی أنّ المقصود الأهمّ هو معرفتها والتصدیق بها» . وأمّا المجلسی فبعد نقله عنه قال : «وأقول : الظاهر أنّ کلام السائل استفهام » ثمّ ذکر حاصل الجواب . راجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 121 ؛ مرآة العقول ، ج 11 ، ص 236 _ 237 .

قَالَ: فَقَالَ: «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ خَلَقَ النَّاسَ کُلَّهُمْ عَلَی الْفِطْرَةِ(1) الَّتِی فَطَرَهُمْ عَلَیْهَا، لاَ یَعْرِفُونَ إِیمَاناً بِشَرِیعَةٍ، وَ لاَ کُفْراً بِجُحُودٍ، ثُمَّ بَعَثَ اللّهُ الرُّسُلَ تَدْعُو(2) الْعِبَادَ إِلَی الاْءِیمَانِ بِهِ ، فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی اللّهُ، وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ یَهْدِهِ اللّهُ(3)».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حسین بن نعیم صحاف گوید: بحضرت صادق علیه السّلام عرضکردم: چگونه است که (گاهی) انسان نزد خداوند مؤمن است و ایمان او نزد خدا ثابت است سپس خداوند پس از آن او را از ایمان بکفر ببرد؟ گوید: حضرت در پاسخ فرمود: همانا خدای عز و جل عادل است، و جز این نیست که بندگانش را بایمان بخود خوانده است نه بکفر، و أحدی را بکفر دعوت نکرده است، پس هر که باو ایمان آورد و ایمانش نزد خداوند ثابت گردد خدای عز و جل دیگر او را از ایمان بکفر منتقل نسازد. من عرضکردم:(گاهی) مردی کافر است، و کفرش نزد خدا ثابت است سپس خداوند او را پس از آن از کفر بایمان منتقل سازد (این چگونه است؟) فرمود: همانا خدای عز و جل همۀ مردم را بر فطرت ساده آفریده، که نه ایمان بشریعتی را بفهمند و نه کفر و انکاری دانند. سپس رسولان را فرستاد که بندگان را بایمان بخدا دعوت کنند، پس برخی را خداوند (بدین وسیله) هدایت و راهنمائی فرمود، و برخی را هدایت نفرمود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 144 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از حسین بن نعیم صحّاف،گوید:به امام صادق(علیه السّلام) گفتم:چرا مردی نزد خدا مؤمن باشد(مردی نزد خدا مؤمن نباشد خ ل)و ایمان او پیش خدا برجا باشد و سپس خدا او را پس از اینکه مؤمن است به کفر منتقل سازد؟گوید:در پاسخ فرمود:راستی که خدا عادل است،همانا مردم را دعوت به ایمان کرده است نه به کفر،و احدی را به کفر دعوت نکرده و هر که به خدا ایمان آورد و سپس ایمان او در پیشگاه خدا ثابت و محقق گردد،خدا عز و جل پس از آن او را از ایمان به کفر منتقل نسازد.من به آن حضرت گفتم:مردی کافر است و کفرش ثابت است نزد خدا سپس پس از آن او را از کفر به ایمان منتقل می سازد؟ گوید:در پاسخ فرمود:راستی خدا عز و جل همۀ مردم را بر فطرت ساده و خداجو آفریده است،ایمان به شریعتی را به خودی خود نمی فهمند و کفر و انکار به حق را هم ندارند سپس خداوند رسولان را فرستاد تا بنده های خدا را به ایمان دعوت کنند،برخی را خدا هدایت کرد(بدین وسیله)برخی هم از هدایت خدا بهره مند نشدند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 477 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«حسین بن نعیم صحّاف»گوید:به امام صادق علیه السّلام گفتم:چرا مردی گاهی نزد خدا مؤمن است و سپس خداوند او را به سوی کفر می برد؟امام در پاسخ فرمود:به راستی خدا عادل است،همانا مردم را دعوت به ایمان کرده است نه به کفر،و احدی را دعوت به کفر نکرده و هرکس به خدا ایمان آورد و سپس ایمان او در پیشگاه خدا ثابت شود،خدای عز و جل پس از آن او را از ایمان به کفر منتقل نسازد.من به آن حضرت گفتم: مردی کافر است و کفرش نزد خداوند ثابت است سپس پس از آن،او را از کفر به ایمان منتقل می سازد؟گوید:در پاسخ فرمود:راستی خدای عز و جل همۀ مردم را بر فطرت توحید آفریده است،ایمان به شریعتی را به خودی خود نمی فهمند و کفر و انکار به حق را هم ندارند سپس خداوند رسولان را فرستاد تا بنده های خدا را به ایمان دعوت کنند، برخی را خدا(توسط پیامبران)هدایت کرد برخی هم از هدایت خدا بهره مند نشدند.

توضیح:مرحوم مجلسی می فرماید:منظور از اینکه خداوند بعضی از مردم را از ایمان به سوی کفر می برد این است که آنها در باطن مؤمن نبوده اند سؤال کننده شاید چنین پنداشته است که ایمان و کفر از افعال خداوند است و امام پاسخ می دهد که خداوند عادل است و مردم را به ایمان می خواند نه به کفر هر مؤمنی که در ایمان خود پایدار باشد توفیق و لطف الهی شامل حال او می شود و مؤمن از دنیا می رود و اگر بصورت ظاهر مؤمنی کافر شود خود از این حکایت دارد که ایمان او عاریه ای بوده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 235 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. لم ینقله الله لعل المراد أن الله لم ینقله بل ینتقل هو بنفسه، أو المعنی أن ما ینقله الله یظهر أنه لم یکن مؤمنا باطنا عند الله و تفصیله أنه سأل عن سبب نقل ثابت الإیمان منه إلی الکفر إلا أنه نسب النقل إلی الله عز و جل مجازا باعتبار خذلانه له و سلب لطفه و توفیقه منه، أو عن سبب نقله عز و جل إیاه حقیقة لزعمه أن الکفر و الإیمان من فعله عز و جل. و الجواب علی الأول أن الله عادل و من عدله أنه دعا الناس إلی الإیمان لا إلی الکفر، فمن آمن به و ثبت إیمانه فی علمه لم ینقله من الإیمان إلی الکفر، و لم یسلب عنه لطفه و توفیقه أبدا و هو یخرج من الدنیا مؤمنا، و ما قد یتفق من نقل المؤمن إلی الکفر فإنما هو إذا کان الإیمان مستودعا غیر ثابت. و علی الثانی أنه تعالی عادل لا یجور، و لو کان الإیمان و الکفر و النقل من الأول إلی الثانی من فعله تعالی لزم الجور و الظلم، و إنما فعله دعاء الناس إلی الإیمان لا إلی الکفر و هدایتهم إلی منافع الأول و مضار الثانی، فمن آمن به و ثبت له الإیمان و استقر فی قلبه لم ینقله إلی الکفر، و لم یسلب عنه توفیقه. و قلت له: فیکون الرجل کافرا یحتمل الخبر و الاستفهام، أما الأول فظاهر، و أما الثانی فلان السائل لما علم بالجواب المذکور أن من ثبت إیمانه لم ینقله الله إلی الکفر بسلب التوفیق عنه، سأل عن حال من ثبت کفره هل ینقله الله من الکفر إلی الإیمان بهذا التوفیق و اللطف أم لا؟ و انطباق الجواب علی الأول ظاهر، لإشعاره بأنه ممن هداه لعدم إبطاله الفطرة الأصلیة بالکلیة، فلذلک تدارکته العنایة الإلهیة، و أما انطباقه علی الثانی ففیه خفاء إذ لم یصرح علیه السلام بما سأله عنه إلا أنه أشار إلی تقریر قاعدة کلیة للتنبیه علی أن المقصود الأهم هو معرفتها و التصدیق بها. و هی أن الله تعالی خلق الناس علی نحو من الفطرة، و هی کونهم قابلین للخیر و الشر و هداهم إلیها ببعث الرسل، و هم یدعونها إلی الإیمان و إلی سبیل الخیر، و ینهونهم عن سبیل الکفر و الشر، فمنهم من هداه الله عز و جل بالهدایات الخاصة لعدم إبطاله الفطرة الأصلیة و تفکره فی أنه من أین جاء و إلی أین نزل، و أی شیء یطلب منه، و استماعه إلی نداء الحق، فإنه عند ذلک یتلقاه اللطف و التوفیق و الرحمة، کما قال عز و جل:

وَ اَلَّذِینَ جٰاهَدُوا فِینٰا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنٰا . و منهم من لم یهده الله عز و جل لإبطاله فطرته و عدم تفکره فیما ذکر و إعراضه عن سماع نداء الحق، فیسلب عنه الرحمة و اللطف و التوفیق، و هو المراد من عدم هدایته له. و قد أشار علیه السلام بتقریر هذه المقدمة إلی أن الواجب علیکم أن تعلموا و تصدقوا بأن کل من آمن به فإنما آمن لأجل هدایته الخاصة، و کل من لم یؤمن به فلفقد استحقاقه تلک الهدایة کذا قیل. و أقول: الظاهر أن کلام السائل استفهام، و حاصل الجواب أن الله تعالی خلق العباد علی الفطرة قابلة للإیمان، و أتم علی جمیعهم الحجة بإرسال الرسل و إقامة الحجج، فلیس لأحد منهم حجة علی الله فی القیامة و لم یکن أحد منهم مجبورا علی الکفر لا بحسب الخلقة و لا من تقصیر فی الهدایة، و إقامة الحجة، لکن بعضهم استحق الهدایات الخاصة منه تعالی، فصارت مؤیدة لإیمانهم و بعضهم لم یستحق ذلک لسوء اختیاره، فمنعهم تلک الألطاف فکفروا و مع ذلک لم یکونوا مجبورین و لا مجبولین علی الکفر، و هذا معنی الأمر بین الأمرین کما عرفت مرارا. و یحتمل أن یکون المراد بقوله: فمنهم من هدی الله، منهم من اهتدی بتلک الهدایة العامة، و منهم من لم یهده الله أی لم یهتد بتلک الهدایة، و هذا أوفق بمسلک المتکلمین، و الأول أنسب بسائر الأخبار و الله أعلم بحقیقة الأسرار. ثم اعلم أنه اختلف أصحابنا فی أنه هل یمکن زوال الإیمان بعد تحققه حقیقة أم لا، قال الشهید الثانی قدس سره فی رسالة حقائق الإیمان: المؤمن بعد اتصافه بالإیمان الحقیقی فی نفس الأمر هل یمکن أن یکفر أم لا؟ و لا خلاف أنه لا یمکن ما دام الوصف، و إنما النزاع فی إمکان زواله بضد أو غیره، فذهب أکثر الأصولیین إلی جواز ذلک بل إلی وقوعه، و ذلک لأن زوال الضد بطریان ضده أو مثله علی القول بعدم اجتماع الأمثال أمر ممکن، لأنه لا یلزم من فرض وقوعه محال. لا یقال: نمنع عدم لزوم المحال من فرض وقوعه و ذلک لأن زوال الضد بطریان الآخر یلزم منه الترجیح من غیر مرجح، بل ترجیح المرجوح لأن الضد الموجود راجح الوجود لوجوده، و المعدوم مرجوح فکیف یترجح علی الراجح و کلاهما محال؟ و کذا الحکم فی الأمثال. لأنا نقول: المرجح موجود و هو الفاعل المختار القادر علی الإیجاد و الإعدام، حتی فی الحقائق الوجودیة فکیف بالحقائق الاعتباریة و لا ریب أن الإیمان و الکفر حقیقتان اعتباریتان للشارع، فاعتبر الاتصاف بالإیمان عند حصول عقائد مخصوصة، و انتفائه عند انتفائها، و کلاهما مقدوران للمعتقد، و ظاهر کثیر من الآیات الکریمة دال علیه، کقوله تعالی:

إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ اِزْدٰادُوا کُفْراً

و قوله تعالی:

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمٰانِکُمْ کٰافِرِینَ . و ذهب بعضهم إلی عدم جواز زوال الإیمان الحقیقی بضد أو غیره، و نسب ذلک إلی السید المرتضی رضی الله عنه مستدلا بأن ثواب الإیمان دائم و الإحباط و الموافاة عنده باطلان. أما الإحباط فلاستلزام أن یکون الجامع بین الإحسان و الإساءة بمنزلة من لم یفعلهما مع تساویهما، أو بمنزلة من لم یحسن إن زادت الإساءة و بمنزلة من لم یفعلهما مع تساویهما، أو بمنزلة من لم یحسن إن زادت الإساءة و بمنزلة من لم یسیء مع العکس، و اللازم بقسمیه باطل قطعا فالملزوم مثله. و أما الموافاة فلیست عندنا شرطا فی استحقاق الثواب بالإیمان لأن وجوه الأفعال و شروطها التی یستحق بها ما یستحق لا یجوز أن یکون منفصلة عنها و لا متأخرة عن وقت حدوثها، و الموافاة منفصلة عن وقت حدوث الإیمان، فلا یکون وجها و لا شرطا فی استحقاق الثواب، لا یقال: الثواب إنما یستحقه العبد علی الفعل کما هو مذهب العدلیة، و الإیمان لیس فعلا للعبد و إلا لما صح الشکر علیه، لکن التالی باطل إذ الأمة مجتمعة علی وجوب شکر الله تعالی علی نعمة الإیمان، فیکون الإیمان من فعل الله تعالی إذ لا یشکر علی فعل غیره، و إذا لم یکن من فعل العبد فلا یستحق علیه ثوابا فلا یتم دلیله علی أنه لا یتعقبه کفر لأن مبناه علی استحقاق الثواب علی الإیمان، لأنا نقول: هو من فعل العبد و نلتزم عدم صحة الشکر علیه، و نمنع بطلانه. قولک فی إثباته: الأمة مجتمعة إلخ قلنا: الشکر إنما هو علی مقدمات الإیمان و هی تمکین العبد من فعله و أقداره علیه، و توفیقه علی تحصیل أسبابه، و توفیق ذلک له لا علی نفس الإیمان الذی هو فعل العبد، فإن ادعی الإجماع علی ذلک سلمناه و لا یضرنا، و إن ادعی الإجماع علی غیره منعناه فلا ینفعهم. و الاعتراض علیه رحمه الله من وجوه: أحدها توجه المنع إلی المقدمة القائلة بأن الموافاة لیست شرطا فی استحقاق الثواب و ما ذکره فی إثباتها من أن وجوه الأفعال و شروطها التی یستحق بها ما یستحق لا یجوز أن یکون منفصلة عنها، و الموافاة منفصلة عن وقت الحدوث فلا یکون وجها، لا دلالة له علی ذلک بل إن دل فإنما یدل علی أن الموافاة لیست من وجوه الأفعال، لکن لا یلزم من ذلک أن لا یکون شرطا لاستحقاق الثواب، فلم لا یجوز أن یکون استحقاق الثواب مشروطا بوجوه الأفعال مع الموافاة أیضا، لا بد لنفی ذلک من دلیل. ثانیها: الآیات الکریمة التی مر بعضها فإنها تدل علی إمکان عروض الکفر بعد الإیمان، بل بعضها علی وقوعه، و أجاب السید عن ذلک بأن المراد و الله أعلم من وصفهم بالإیمان الإیمان اللسانی دون القلبی، و قد وقع مثله کثیرا فی القرآن العزیز، کقوله تعالی:

آمَنّٰا بِأَفْوٰاهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ

و حیث أمکن صحة هذا الإطلاق و لو مجازا سقط الاستدلال بها. ثالثها: أن الشارع جعل للمرتد أحکاما خاصة به لا یشارکه فیها الکافر الأصلی کما هو مذکور فی کتب الفروع و هذا أمر لا یمکن دفعه، و لا مدخل للطعن فیه، فإن الکتاب العزیز و السنة المطهرة ناطقان بذلک، و الإجماع واقع علیه کذلک، و لا ریب أن الارتداد هو الکفر المتعقب للإیمان، کما دل علیه قوله تعالی:

مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کٰافِرٌ

الآیة، فقد دل علی ما ذکرناه من أن المؤمن یمکن أن یکفر. أقول: و للسید رحمه الله أن یجیب عن ذلک بأن ما ذکرناه إنما یدل علی أن من اتصف فی ظاهر الشرع بالارتداد فحکمه کذا و کذا، و لا یدل علی أنه صار مرتدا بذلک فی نفس الأمر، فلعله کان کافرا فی الأصل، و حکمنا بأنه ظاهرا للإقرار بما یوجب الإیمان مع بقائه علی کفره عند الله تعالی، و بفعله ما یوجب الارتداد ظاهرا حکمنا بارتداده، أو کان مؤمنا فی الأصل و هو باق علی إیمانه عند الله تعالی، لکن لاقتحامه حرمات الشارع و تعدیه هذه الحدود العظیمة جعل الشارع الحکم بالارتداد علیه عقوبة له لتنحسم بذلک مادة الاقتحام و التعدی من المکلفین فیتم نظام النوامیس الإلهیة. و أقول: الحق أن المعلومات التی یتحقق الإیمان بالعلم بها أمور متحققة ثابتة لا تقبل التغیر و التبدل، إذ لا یخفی أن وحدة الصانع تعالی و وجوده و أزلیته و أبدیته و علمه و قدرته و حیاته إلی غیر ذلک من الصفات أمور تستحیل تغیرها، و کذا کونه تعالی عدلا لا یفعل قبیحا و لا یخل بواجب، و کذا النبوة و المعاد، فإذا علمها الشخص علی وجه الیقین و الثبات بحیث صار علمه بها کعلمه بوجود نفسه غیر أن الأولی نظری و الثانی بدیهی لکن لما کان النظری إنما یصیر یقینیا بانتهائه إلی البدیهی و لم یبق فرق بین العلمین امتنع تغیر ذلک العلم و تبدله کما یمتنع تغیر علمه بوجود نفسه. و الحاصل أن العلم إذا انطبق علی المعلوم الحقیقی الذی لا یتغیر أصلا فمحال تغیره، و إلا لما کان منطبقا، فعلم أن ما یحصل لبعض الناس تغییر عقیدة الإیمان لم یکن بعد اتصاف أنفسهم بما ذکرناه من العلم، بل کان الحاصل لهم ظنا غالبا بتلک المعلومات لا العلم بها، و الظن یمکن تبدله و تغیره و إن کان المظنون لا یمکن تبدله لأن الانطباق غیر حاصل، و إلا لصار علما. إن قلت: یتصور زوال الإیمان بصدور بعض الأفعال الموجبة للکفر کما تقدم، و إن بقی التصدیق الیقینی بالمعارف المذکورة فقد صح أن المؤمن قد یکفر بعد اتصافه بالإیمان. قلت: لا نسلم إمکان صدور فعل یوجب الکفر ممن اتصف بالعلم المذکور، بل صار ذلک الفعل ممتنعا بالغیر الذی هو العلم الیقینی و إن أمکن بالذات و حینئذ فصدور بعض الأفعال المذکورة إنما کان لعدم حصول العلم المذکور، و بالجملة فکلام علم الهدی و مذهبه هنا رضی الله عنه فی غایة القوة و المتانة بعد تدقیق النظر. و قد ظهر مما حررناه أن القائلین بإمکان زوال الإیمان لعروض الکفر إن أرادوا به إمکان زوال العلم بالأمور المذکورة فظاهر أنه ممتنع بالذات، کانقلاب الحقائق، و إن أرادوا به إمکان انتفاء الإیمان لعروض شیء من الأفعال و إن بقی العلم فقد بینا أنه ممتنع بالغیر، فإن أرادوا بالإمکان علی هذا التقدیر الإمکان الذاتی فلا نزاع لأحد فیه، و إن أرادوا به عدم الامتناع و لو بالغیر فقد بینا منعه و امتناعه. و بالجملة فظواهر کثیر من الآیات الکریمة و السنة المطهرة تدل علی إمکان طرو الکفر علی الإیمان، و علی هذا بناء أحکام المرتدین و هو مذهب أکثر المسلمین، نعم فی الاعتبار ما یدل علی عدم جواز طروه علیه کما أشرنا إلیه إن جعلنا الإیمان عبارة عن التصدیق مع الإقرار أو حکمه، لکن الأول هو الأرجح فی النفس، انتهی کلامه رفع الله مقامه. و أقول: الحق أن الإیمان إذا بلغ حد الیقین فلا یمکن زواله، و لکن بلوغه إلی هذا الحد نادر، و تکلیف عامة الخلق بها فی حرج، بل الظاهر أنه یکفی فی أیمان أکثر الخلق الظن القوی الذی یطمئن به النفس، و زوال مثل ذلک ممکن، و درجات الإیمان کثیرة کما عرفت، ففی بعضها یمکن الزوال و العود إلی الشک، بل إلی الإنکار، و هو إیمان المعاد، و فی بعضها لا یمکن الزوال لا بالقول و لا بالعقیدة و لا بالفعل، و فی بعضها یمکن الزوال بالقول و الفعل مع عدم زوال الاعتقاد کقوم من الکفرة کانوا یعتقدون صدق الرسول صلی الله علیه و آله و سلم و کانوا یعاندون و ینکرون أشد الإنکار للأغراض الفاسدة و المطالب الدنیویة کأبی جهل و أضرابه، و کثیر من الصحابة رأوا نصب علی علیه السلام فی یوم الغدیر، و سمعوا النص علیه فی سائر المواطن، و غلبت علیهم الشقاوة و حب الدنیا، و أنکروا ذلک. فلو قیل باشتراط الجزم فی الإیمان و عدم إمکان زوال الیقین فلا ریب فی أنه مشروط بعدم الإنکار ظاهرا کما قال تعالی:

وَ جَحَدُوا بِهٰا وَ اِسْتَیْقَنَتْهٰا أَنْفُسُهُمْ

فیمکن حصول الارتداد و زوال الإیمان بالإنکار الظاهری أو فعل ما حکم الشارع بحصول الکفر عنده کسجود الصنم، و قتل النبی أو الإمام و إلقاء المصحف فی القاذورات و الاستخفاف بالمصحف أو الکعبة، و أمثال ذلک.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 236 

*****

(182) باب المعارین

1- الحدیث

1/2925. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ:

ص: 201


1- 2 . فَطَر اللّه ُ الخَلقَ ، أی خَلَقهم ، وابتدأ صنعة الأشیاء. و«الفِطرة » : التی طُبعت علیها الخلیقة من الدین ، فطرهم اللّه علی معرفتهم بربوبیّته . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1404 (فطر).
2- 3 . فی «ج ، ز ، ص ، بس » وشرح المازندرانی : «یدعو» أی کلّ واحد من الرسل .
3- 4 . فی «ب » : - «اللّه » . وفی شرح المازندرانی : «إنّ اللّه تعالی خلق الإنسان علی نحو من الفطرة ، وهی کونهم قابلین للخیر والشرّ ، وهداهم إلیهما ببعث الرسل ، وهم یدعونهم إلی الإیمان وإلی سبیل الخیر ، وینهونهم عن سبیل ا لکفر والشرّ ، فمنهم من هداه اللّه عزّوجلّ بالهدایات الخاصّة ؛ لعدم إبطاله الفطرة الأصلیّة وتفکّره فی أنّه من أین جاء ، ولأیّ شیء جاء ، وإلی أین نزل ، وأیّ شیء یطلب منه ، واستماعه إلی نداء الحقّ ؛ فإنّه عند ذلک یتلقّاه اللطف والتوفیق والرحمة ، کما قال عزّ وجلّ : «وَ الَّذِینَ جَ_هَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا» . ومنهم من لم یهده اللّه عزّوجلّ ؛ لإبطاله فطرته ، وعدم تفکّره فیما ذکر ، وإعراضه عن سماع نداء الحقّ ، فیسلب عنه الرحمة واللطف والتوفیق . وهو المراد من عدم هدایته له» .
4- 5 . علل الشرائع ، ص 121 ، ح 5 ، بسنده عن الحسین بن نعیم الصحّاف ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 4 ، ص 243 ، ح 1884 ؛ البحار ، ج 69 ، ص 212 ، ح 1 .

عَنْ أَحَدِهِمَا علیهماالسلام ، قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ خَلَقَ خَلْقاً لِلاْءِیمَانِ لاَ زَوَالَ لَهُ، وَ خَلَقَ خَلْقاً لِلْکُفْرِ لاَ زَوَالَ لَهُ، وَ خَلَقَ خَلْقاً بَیْنَ ذلِکَ، وَ اسْتَوْدَعَ بَعْضَهُمُ الاْءِیمَانَ؛ فَإِنْ یَشَأْ(1) أَنْ یُتِمَّهُ لَهُمْ أَتَمَّهُ ، وَ إِنْ یَشَأْ(2) أَنْ یَسْلُبَهُمْ إِیَّاهُ سَلَبَهُمْ؛ وَ کَانَ فُلاَنٌ مِنْهُمْ مُعَاراً(3)».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن مسلم از یکی از دو امام باقر و یا امام صادق علیهما السّلام حدیث کند و گوید: شنیدم که میفرمود: همانا خدای عز و جل خلقی را برای ایمان ثابت آفریده که ایمانشان زوال ندارد، و خلقی را برای کفر آفریده که کفرشان زوال ندارد، و خلقی را میانه این دو آفریده، و ببرخی از ایشان ایمان را بعاریت داده، که اگر بخواهد برای آنها بپایان رساند میرساند، و اگر بخواهد از ایشان بگیرد میگیرد، و فلان کس از آنها بود که ایمانش عاریت بود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 145 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از محمد بن مسلم که از امام باقر و یا امام صادق(علیه السّلام) شنیدم می فرمود: راستی خدا عز و جل خلقی را برای ایمان ثابت آفریده که زوالی ندارد و خلقی را هم برای کفر ثابت آفریده که زوالی ندارد و خلقی را هم میان این دو آفریده و به برخی ایمانی سپرده اگر خواهد برای آنها به پایان رساند می رساند و اگر خواهد آن را از آنها بگیرد می گیرد و فلانی از آنها بود که ایمانش عاریت بود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 479 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-محمد بن مسلم روایت کرده که از امام باقر و یا امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرمود:راستی خدای عز و جل خلقی را برای ایمان ثابت آفریده که زوالی برای ایمانشان نیست و خلقی را هم برای کفر ثابت آفریده که زوالی برای کفرشان نیست و خلقی را هم میان این دو آفریده و به برخی ایمان را به عاریت داده که اگر بخواهد برای آنها به پایان رساند می رساند و اگر خواهد آن را از آنها بگیرد می گیرد و فلانی از آنها بود که ایمانش عاریت بود.

توضیح:خلق خلقا للایمان لام ایمان برای بیان عاقبت است یعنی خلقی را آفرید که در علم ازلی سرانجام کار آنها ایمان بود مانند پیامبران و اولیاء آنها و خلقی هم در علم ازلی سرانجام کار آنها کفر خواهد بود و گروهی هم در این میان مردند و ایمان آنها عاریه ای است البته این مطلب نه به آن معنی است که مقدر هرکس مشخص است و هیچ کس توانائی تغییر آن را ندارد تا قانون جبر حکومت کند و ایراد شود که در اینصورت پس بهشت و جهنّم برای چیست؟

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 237 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. خلق خلقا للإیمان قیل: اللام لام العاقبة أی خلق خلقا عاقبتهم الإیمان فی العلم الأزلی لا زوال لإیمانهم و هم الأنبیاء و الأوصیاء و التابعون لهم من المؤمنین الثابتین علی الإیمان، و خلق خلقا عاقبتهم الکفر فی علمه عز و جل، و خلق خلقا مترددین بین الإیمان و الکفر، مستضعفین فی علمه، فمن آمن منهم کان إیمانه مستودعا فإن یشأ الله أن یتم لهم بحسن استعدادهم و إقبالهم إلی الله عز و جل أتمه بفضله و توفیقه، و جعله ثابتا مستقرا فیهم و إن یشأ أن یسلبهم إیاه لزوال استعدادهم الفطری و فساد استعدادهم الکسبی سلبهم و رفع عنهم توفیقهم، و یفهم بالمقایسة حال من کفر منهم. و أقول: من علم أنهم یموتون علی الإیمان کان ینبغی أن یدخلهم فی القسم الأول علی هذا الوجه، و من علم أنهم یموتون علی الکفر فی القسم الثانی، بل الأحسن أن یقال: لما علم الله سبحانه استعدادتهم و قابلیاتهم و ما یؤول إلیه أمرهم و مراتب إیمانهم و کفرهم، فمن علم أنهم یکونون راسخین فی الإیمان کاملین فیه و خلقهم فکأنه خلقهم للإیمان الکامل الراسخ، و کذا الکفر، و من علم أنهم یکونون متزلزلین مترددین بین الإیمان و الکفر، فکأنه خلقهم کذلک فهم مستعدون لإیمان ضعیف، فمنهم من یختم له بالإیمان، و منهم من یختم له بالکفر فهم المعارون، و الظاهر أن المراد بفلان أبو الخطاب و کنی عنه بفلان لمصلحة، فإن أصحابه کانوا جماعة کثیرة کان یحتمل ترتب مفسدة علی التصریح باسمه. و یحتمل أن یکون کنایة عن ابن عباس فإنه قد انحرف عن أمیر المؤمنین علیه السلام و ذهب بأموال البصرة إلی الحجاز، و وقع بینه علیه السلام و بینه مکاتبات تدل علی شقاوته و ارتداده کما ذکرته فی الکتاب الکبیر، و التقیة فیه أظهر، لکن سیأتی التصریح بأبی الخطاب فی خبر شلقان، و علی التقدیرین منهم خبر کان، و ضمیر الجمع للخلق بین ذلک، و معارا خبر بعد خبر، و قیل: فلان کنایة عن عثمان، و الضمیر للخلفاء الثلاثة، و الظرف حال عن فلان، و معارا خبر کان، و لا یخفی بعده لفظا و معنی، فإن الثلاثة کانوا کفرة لم یؤمنوا قط.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 244 

*****

2- الحدیث

2 / 418

2/2926 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ، عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ وَ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِیِّ، عَنْ کُلَیْبِ بْنِ مُعَاوِیَةَ الاْءَسَدِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الْعَبْدَ یُصْبِحُ مُوءْمِناً وَ یُمْسِی کَافِراً، وَ یُصْبِحُ کَافِراً وَ یُمْسِی مُوءْمِناً، وَ قَوْمٌ یُعَارُونَ الاْءِیمَانَ، ثُمَّ یُسْلَبُونَهُ، وَ یُسَمَّوْنَ الْمُعَارِینَ» ثُمَّ قَالَ: «فُلاَنٌ مِنْهُمْ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همانا بنده بامداد کند در حالی که مؤمن است و شام کند در حالی که کافر است، و (بالعکس گاهی شود که) صبح کند کافر و شام کند مؤمن،(و در این میان) مردمی هستند که ایمانشان عاریت است و سپس از آنها گرفته شود و آنها را معارین (یعنی عاریت داده شدگان) نامند، سپس فرمود: فلانی از آنها است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 146 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از کلیب بن معاویه اسدی از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: راستی بنده بامداد کند مؤمن و شام کند کافر و بامداد کند کافر و شب کند مؤمن،و مردمی باشند که ایمان را به عاریت دارند و سپس از آنها برگرفته شود و آنها را«مُعارین»نامند.سپس فرمود:فلانی از آنها است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 479 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«کلیب بن معاویه اسدی»روایت می کند که امام صادق علیه السّلام فرمود:

راستی بنده صبح کند درحالی که مؤمن است و روز را به شب آرد در حالی که کافر شود،و مردمی باشند که ایمان را به عاریت دارند و سپس از آنها گرفته شود و آنها را«معارین»نامند.سپس فرمود:فلانی از آنها است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 239 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. ثم یسلبونه یدل علی أن السلب متعد إلی مفعولین بخلاف ما یظهر من کتب اللغة، و یومئ إلیه أیضا تمثیلهم لبدل الاشتمال بقولهم سلب زید ثوبه، إذ لو کان متعدیا إلی مفعولین لما احتاج إلی البدلیة لکن لا عبرة بقولهم بعد وروده فی کلام أفصح الفصحاء.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 244 

*****

3- الحدیث

3/2927. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِیِّ وَ غَیْرِهِ، عَنْ عِیسی شَلَقَانَ، قَالَ:

ص: 202


1- 1 . فی «ص ، بر » والوافی وتفسیر العیّاشی : «شاء» .
2- 2 . فی «بر » والوافی وتفسیر العیّاشی : «شاء» .
3- 3 . فی تفسیر العیّاشی : - «وکان فلان منهم معارا » . وفی مرآة العقول ، ج 11 ، ص 243 : «لمّا علم اللّه سبحانه استعداداتهم وقابلیّاتهم وما یؤول إلیه أمرهم ومراتب إیمانهم و کفرهم ، فمن علم أنّهم یکونون راسخین فی الإیمان ، کاملین فیه ، وخلقهم ، فکأنّه خلقهم للإیمان الکامل الراسخ ؛ وکذا الکفر . ومن علم أنّهم یکونون متزلزلین متردّدین بین الإیمان والکفر ، فکأنّه خلقهم کذلک ؛ فهم مستعدّون لإیمان ضعیف ؛ فمنهم من یختم له بالإیمان ، ومنهم من یختم له بالکفر ؛ فهم المعارون . والظاهر أنّ المراد بفلان أبوالخطّاب ، وکنی عنه بفلان لمصلحة ، فإنّ أصحابه کانوا جماعة کثیرة ، کان یحتمل ترتّب مفسدة علی التصریح باسمه» . وراجع : الوافی ، ج 4 ، ص 241 ، ذیل ح 1879 .
4- 4 . تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 373 ، ح 76 ، عن محمّد بن مسلم ، قال : سمعته ... الوافی ، ج 4 ، ص 242 ، ح 1881 ؛ البحار ، ج 69 ، ص 224 ، ح 16 .
5- 5 . الوافی ، ج 4 ، ص 242 ، ح 1883 ؛ البحار ، ج 69 ، ص 225 ، ح 17 .

کُنْتُ قَاعِداً، فَمَرَّ أَبُو الْحَسَنِ مُوسی(1) علیه السلام وَ مَعَهُ بَهْمَةٌ(2)، قَالَ: قُلْتُ(3) : یَا غُلاَمُ، مَا تَری مَا یَصْنَعُ أَبُوکَ، یَأْمُرُنَا بِالشَّیْءِ، ثُمَّ یَنْهَانَا عَنْهُ، أَمَرَنَا أَنْ نَتَوَلّی أَبَا الْخَطَّابِ، ثُمَّ أَمَرَنَا أَنْ نَلْعَنَهُ وَ نَتَبَرَّأَ(4) مِنْهُ؟

فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام _ وَ هُوَ غُلاَمٌ _ : «إِنَّ اللّهَ خَلَقَ خَلْقاً لِلاْءِیمَانِ لاَ زَوَالَ لَهُ، وَ خَلَقَ خَلْقاً لِلْکُفْرِ لاَ زَوَالَ لَهُ، وَ خَلَقَ(5) خَلْقاً بَیْنَ ذلِکَ، أَعَارَهُمُ(6) الاْءِیمَانَ، یُسَمَّوْنَ الْمُعَارِینَ، إِذَا شَاءَ سَلَبَهُمْ؛ وَ کَانَ أَبُو الْخَطَّابِ مِمَّنْ أُعِیرَ الاْءِیمَانَ».

قَالَ: فَدَخَلْتُ عَلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَأَخْبَرْتُهُ مَا(7) قُلْتُ لاِءَبِی الْحَسَنِ علیه السلام وَ مَا قَالَ لِی، فَقَالَ(8) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّهُ نَبْعَةُ(9) نُبُوَّةٍ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عیسی شلقان گوید:(روزی) نشسته بودم و حضرت موسی بن جعفر علیهما السّلام (که در آن زمان کودکی بود بر من) گذر کرد و بره ای با او بود، گوید: من عرضکردم: ای پسر من می بینی پدر شما چه میکند؟ ما را بچیزی فرمان دهد سپس از همان چیز نهی (و جلوگیری) کند، بما دستور داده که ابو الخطاب را دوست بداریم سپس دستور داد که او را لعن کنیم و از او بیزاری جوئیم؟ پس آن حضرت علیه السّلام در حالی که پسر بچه ای بود فرمود: همانا خداوند خلقی را برای ایمان آفرید که (آن ایمان) زوال ندارد، و خلقی را آفرید برای کفر که زوال ندارد، و در این میان هم خلقی آفرید و ایمان را بعاریت بآنها داد و اینها را معارین نامند، که هر گاه (خداوند) بخواهد ایمان را از ایشان برگیرد و ابو الخطاب از کسانی است که ایمان را بعاریت بدو داده بودند. گوید: پس از آن من خدمت حضرت صادق علیه السّلام شرفیاب شدم و آنچه (بفرزندش) أبو الحسن (موسی) گفته بودم و پاسخی که بمن داده بود همه را بعرض امام صادق علیه السّلام رساندم، حضرت فرمود: این کلام از جوشش نبوت است (یعنی از سرچشمه نبوت جوشیده است. از فیض - ره.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 146 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از عیسی شلقان گوید:من نشسته بودم و امام کاظم(علیه السّلام) گذر کرد و با او بره ای بود.گوید:گفتم:ای پسر!می بینی پدرت چه می کند؟ما را به چیزی فرمان می دهد و سپس از آن نهی می کند، به ما فرمان داد با ابی الخطاب دوستی کنیم و سپس به ما دستور داد او را لعن کنیم و از او بیزاری جوئیم. امام کاظم(علیه السّلام)که پسر بچه ای بود فرمود:راستی خدا خلقی را برای ایمانی آفرید که زوال ندارد و خلقی را برای کفری آفرید که زوال ندارد و خلقی را هم میان این دو دسته آفرید و ایمان را بدانها عاریت داد و آنان را«مُعارین»نامند و هر گاه خواهد،ایمان آنها را بازستاند،أبو الخطاب از آنها بود که ایمانی به عاریت داشت. گوید:سپس خدمت امام صادق(علیه السّلام)رسیدم آنچه را به أبو الحسن(علیه السّلام)گفته بودم و آنچه را به من گفته بود به آن حضرت گزارش دادم و امام صادق(علیه السّلام)فرمود که:او جوشش نبوّت است (یعنی از سرچشمۀ نبوّت جوشیده است).

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 479 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-«عیسی شلقان»گوید:من نشسته بودم و امام کاظم علیه السّلام عبور کرد و با او بره ای بود.گوید:عرض کردم:ای پسر!می بینی پدرت چه می کند؟ما را به چیزی فرمان می دهد و سپس از آن نهی می کند،به ما فرمان داد با ابی الخطاب دوستی کنیم و سپس به ما دستور داد او را لعن کنیم و از او بیزاری جوئیم.

امام کاظم علیه السّلام که پسربچه ای بود فرمود:راستی خدا خلقی را برای ایمانی آفرید که زوال ندارد و خلقی را برای کفری که زوال ندارد و خلقی را هم میان این دو دسته آفرید و ایمان را برای آنها عاریه قرار داد و آنان را «معارین»نامند و هرگاه خواهد،ایمان آن ها را بازستاند،ابو الخطاب از آنها بود که ایمانی به عاریت داشت.و ظاهر آن است که مقصود«ابو الخطاب محمد بن مقلاس اسدی»است که امام صادق بخاطر غلوّش او را لعن کرد گوید:سپس خدمت امام صادق علیه السّلام رسیدم و آنچه را به ابو الحسن علیه السّلام فرزندش گفته بودم و آنچه را که به من گفته بود به آن حضرت گزارش دادم و امام صادق علیه السّلام فرمود که:آن از جوشش نبوّت است(یعنی از سرچشمۀ نبوّت جوشیده است).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 239 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و فی المصباح البهمة ولد الضأن، یطلق علی الذکر و الأنثی و الجمع بهم، مثل تمرة و تمر، و جمع البهم بهام مثل سهم و سهام، و تطلق البهام علی أولاد الضأن و المعز إذا اجتمعت تغلیبا، فإذا انفردت قیل: لأولاد الضأن بهام و لأولاد المعز سخال، و قال ابن فارس: البهم صغار الغنم، و قال أبو زید: یقال لأولاد الغنم ساعة تضعها الضأن أو المعز، ذکرا کان الولد أو أنثی سخلة، ثم هی بهمة و الجمع بهم، و قال: الغلام الابن الصغیر. و أبو الخطاب هو محمد بن مقلاص الأسدی الکوفی و کان فی أول الحال ظاهرا من أجلاء أصحاب الصادق علیه السلام ثم ارتد و ابتدع مذاهب باطلة، و لعنه الصادق علیه السلام و تبرأ منه. و روی الکشی روایات کثیرة تدل علی کفره و لعنه، فمنها ما رواه عن الصادق علیه السلام أنه قال: اللهم العن أبا الخطاب فإنه خوفنی قائما و قاعدا و علی فراشی، اللهم أذقه حر الحدید. و روی بإسناده عن حنان بن سدیر قال: کنت جالسا عند أبی عبد الله علیه السلام و میسر عنده فقال له میسر: جعلت فداک عجبت لقوم کانوا یأتون معنا إلی هذا الموضع فانقطعت آثارهم و فنیت آجالهم، قال: و من هم؟ قال: أبو الخطاب و أصحابه و کان متکئا فجلس فرفع إصبعیه إلی السماء ثم قال: علی أبی الخطاب لعنة الله و الملائکة و الناس أجمعین، فأشهد بالله أنه کافر فاسق مشرک، و أنه یحشر مع فرعون فی أشد العذاب غدوا و عشیا ثم قال: أما و الله إنی لأنفس علی أجساد أصبت معه. و عنه علیه السلام قال: تراءی و الله إبلیس لأبی الخطاب علی سور المدینة و المسجد و کأنی أنظر إلیه و هو یقول: أیها تظفر الآن، أیها تظفر الآن، انتهی. و روی أنه کان یدعی ألوهیة الصادق علیه السلام و یدعی أنه نبی من قبله علی أهل الکوفة، و به یتأول قوله تعالی:

وَ هُوَ اَلَّذِی فِی اَلسَّمٰاءِ إِلٰهٌ وَ فِی اَلْأَرْضِ إِلٰهٌ

و اختلف الأصحاب فیما رواه فی حال استقامته و الأکثر علی جواز العمل بها، و کأنه متفرع علی المسألة السابقة فمن ادعی جواز تحقق الإیمان و زواله یجوز العمل بروایته، لأنه حینئذ کان مؤمنا و من زعم أنه کاشف عن عدم کونه مؤمنا لا یجوز العمل بها. أنه نبعة نبوة أی عمله من ینبوع النبوة أو هو غصن من شجرة النبوة و الرسالة، فی القاموس: نبع الماء ینبع مثلثة نبعا و نبوعا خرج من العین، و النبع شجر للقسی و السهام ینبت فی قلة الجبل. و أقول: روی الکشی بسند صحیح عن شلقان قال: قلت لأبی الحسن علیه السلام و هو یومئذ غلام قبل أوان بلوغه: جعلت فداک ما هذا الذی نسمع من أبیک أنه أمرنا بولایة أبی الخطاب ثم أمرنا بالبراءة منه؟ قال: فقال أبو الحسن علیه السلام من تلقاء نفسه: إن الله خلق الأنبیاء علی النبوة فلا یکونون إلا أنبیاء، و خلق المؤمنین علی الإیمان فلا یکونون إلا مؤمنین، و استودع قوما إیمانا فإن شاء أتمه و إن شاء سلبهم إیاه و إن أبا الخطاب کان ممن أعاره الله الإیمان، فلما کذب علی أبی، سلبه الله الإیمان، قال: فعرضت هذا الکلام علی أبی عبد الله علیه السلام قال: فقال: لو سألتنا عن ذلک ما کان یکون عندنا غیر ما قال.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 246 

*****

4- الحدیث

4/2928. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مَرَّارٍ، عَنْ یُونُسَ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا(11) :

ص: 203


1- 1 . فی «بر » : - «موسی» .
2- 2 . فی «ج ، د ، بف » والبحار ، ج 48 : «بهیمة» . وفی «بر» : «بهمته » . والبهمة : ولد الضأن ، یطلق علی الذکر والاُنثی . راجع : الصحاح ، ج 5 ، ص 1875 ؛ النهایة ، ج 1 ، ص 168 (بهم) .
3- 3 . فی «ج» والوافی والبحار : «فقلت » .
4- 4 . فی «ب ، ز » : «نبرأ» .
5- 5 . فی «ز » : - «خلق » .
6- 6 . هکذا فی «ج ، د ، ص ، بر ، بف » وحاشیة «ز » والوافی والبحار ، ج 69 . وفی البحار ، ج 48 : «أعارهم اللّه » . وفی سائر النسخ والمطبوع : «أعاره» .
7- 7 . فی «د ، بر » وحاشیة «ز » والوافی والبحار ، ج 69 : «بما» .
8- 8 . فی «ج ، بف » والوافی : + «لی » .
9- 9 . فی مرآة العقول : «أی عمله من ینبوع النبوّة ، أو هو غصن من شجرة النبوّة والرسالة » . و«النَّبْع » : شجر تتّخذ منه القسیّ. الواحدة : نَبَعة . ومن المجاز : هو من نبعة کریمة . أساس البلاغة ، ص 444 ؛ الصحاح ، ج 3 ، ص 1288 (نبع) .
10- 10 . قرب الإسناد ، ص 334 ، ح 1237 ، بسنده عن عیسی شلقان ، مع اختلاف الوافی ، ج 4 ، ص 241 ، ح 1880 ؛ البحار ، ج 48 ، ص 116 ، ح 30 ؛ و ج 69 ، ص 219 ، ح 3 .
11- 1 . فی «بر ، بف ، جر» وحاشیة «ز » والوافی : «أصحابه » .

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِ، قَالَ: «إِنَّ اللّهَ خَلَقَ النَّبِیِّینَ عَلَی النُّبُوَّةِ؛ فَلاَ یَکُونُونَ(1) إِلاَّ أَنْبِیَاءَ(2)، وَ خَلَقَ الْمُوءْمِنِینَ عَلَی الاْءِیمَانِ؛ فَلاَ یَکُونُونَ(3) إِلاَّ مُوءْمِنِینَ، وَ أَعَارَ قَوْماً إِیمَاناً؛ فَإِنْ شَاءَ تَمَّمَهُ لَهُمْ، وَ إِنْ شَاءَ سَلَبَهُمْ إِیَّاهُ» قَالَ(4): «وَ فِیهِمْ جَرَتْ «فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ»(5)» وَ قَالَ لِی(6): «إِنَّ فُلاَناً کَانَ مُسْتَوْدَعاً إِیمَانُهُ، فَلَمَّا کَذَبَ عَلَیْنَا سَلَبَ(7) إِیمَانَهُ ذلِکَ(8)».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

از برخی از اصحاب ما حدیث شده است که حضرت ابو الحسن علیه السّلام (موسی بن جعفر یا فرزندش رضا علیهم السّلام) فرمود: بدرستی که خداوند پیغمبران را به نبوت خلق فرمود و جز پیغمبر نباشد، و مؤمنین را بر ایمان آفریده و بجز مؤمن نباشد (یعنی اینان بر نبودت و ایمانشان ثابت قدم هستند و هرگز برنمی گردند) و مردمی را ایمان عاریت داده، پس اگر بخواهد برای آنها بپایان رساند، و اگر بخواهد از ایشان باز گیرد، فرمود: و در بارۀ ایشان جاری است (معنای آیۀ شریفه)«پس پایدار باشد و ناپایدار (سوره انعام آیه 98) و بمن فرمود: فلانی ایمانش عاریتی بود، و همین که بر ما دروغ بست آن ایمان عاریه از او گرفته شد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 147 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از یکی از اصحاب ما که ابی الحسن(علیه السّلام)فرمود: راستی خدا پیغمبران را به پیغمبری آفریده و جز پیغمبر نباشند،و مؤمنان را به گرویدن آفریده جز مؤمن نباشند،و به مردمی هم ایمان به عاریت داده و اگر خواهد برای آنها به پایان رساند و اگر خواهد آن را از آنها بازستاند،فرمود:در بارۀ آنها جاری شده است حکم(98 سوره انعام):«پس پا برجا باشد و سپرده شده باشد»و به من فرمود:راستی فلانی مستودع و امانت دار بود برای ایمان خود،و چون بر ما دروغ بست،آن ایمان عاریه اش سلب شد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 481 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-از برخی از اصحاب ما حدیث شده است که حضرت ابو الحسن علیه السّلام فرمود:راستی خدا پیامبران را به پیامبری آفریده و جز پیامبر نباشند،و مؤمنان را به گرویدن آفریده جز مؤمن نباشند،و به مردمی هم ایمان به عاریت داده و اگر خواهد برای آنها به پایان رساند و اگر خواهد آن را از آنها بازستاند،فرمود:دربارۀ آنها حکم جاری شده است:«پس پایدار باشد و ناپایدار»و به من فرمود:راستی فلانی مستودع و امانت دار بود و چون بر ما دروغ بست،آن ایمان عاریه اش سلب شد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 241 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و قال تعالی:

وَ هُوَ اَلَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ

قال البیضاوی: أی فلکم استقرار فی الأصحاب أو فوق الأرض، و استیداع فی الأرحام أو تحت الأرض، أو موضع الاستقرار و الاستیداع، و قرأ ابن کثیر و البصریان بکسر القاف علی أنه اسم فاعل، و المستودع مفعول أی فمنکم قار و منکم مستودع، لأن الاستقرار منا دون الاستیداع، انتهی. و لعل تأویله علیه السلام أنسب بالقراءة الأخیرة، أی فمنکم إیمانه مستقر أی ثابت، و بعضکم إیمانه مستودع، أو بعضکم مستقر فی الإیمان و بعضکم غیر مستقر بل مستودع اسم مفعول أو اسم مکان، و علی القراءة الأولی اسم مکان، أی بعضکم محل استقرار الإیمان، و المستودع یحتمل الوجهین. قوله: سلب إیمانه ، یحتمل بناء المفعول و الفاعل، و علی الثانی ذلک إشارة إلی الکذب.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 247 

*****

5- الحدیث

2 / 419

5/2929 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ حَبِیبٍ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ اللّهَ جَبَلَ(10) النَّبِیِّینَ عَلی نُبُوَّتِهِمْ، فَلاَ یَرْتَدُّونَ أَبَداً، وَ جَبَلَ الاْءَوْصِیَاءَ عَلی وَصَایَاهُمْ، فَلاَ یَرْتَدُّونَ(11) أَبَداً، وَ جَبَلَ بَعْضَ الْمُوءْمِنِینَ عَلَی الاْءِیمَانِ، فَلاَ یَرْتَدُّونَ(12) أَبَداً، وَ مِنْهُمْ مَنْ أُعِیرَ(13) الاْءِیمَانَ عَارِیَةً، فَإِذَا هُوَ دَعَا وَ أَلَحَّ فِی

الدُّعَاءِ، مَاتَ عَلَی الاْءِیمَانِ(14)».(15)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: خداوند پیمبران را بر سرشت نبوت آفرید پس هرگز برنگردند و اوصیاء (آنها را) بر سرشت وصیتها (و آنچه بآنها سفارش شده) آفرید، پس هرگز برنگردند، و برخی از مؤمنین را بر سرشت ایمان آفریده پس هرگز برنگردند، و برخی از ایشان کسی است که ایمانش عاریتی است، پس اگر دعا کند و در دعا اصرار ورزد با ایمان بمیرد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 147 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: راستی خدا پیغمبران را به سرشت نبوّت آفریده و هرگز بر نمی گردند،و اوصیاء را به سرشت وصایت آفریده و هرگز بر نمی گردند،و مؤمنان را به سرشت ایمان آفریده و هرگز بر نمی گردند،و برخی باشند که ایمانی به عاریت دارند و هر گاه دعا کند و در دعا اصرار ورزد با ایمان بمیرد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 481 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام فرمود:

راستی خدا پیامبران را به سرشت نبوّت آفریده و هرگز برنمی گردند و اوصیاء را به سرشت وصایت آفریده و هرگز برنمی گردند و مؤمنان را به سرشت ایمان آفریده و هرگز برنمی گردند و برخی باشند که ایمانی به عاریت دارند و هرگاه دعا کند و در دعا اصرار ورزد باایمان بمیرد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 241 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و فی القاموس : جبلهم الله یجبل خلقهم، و علی الشیء طبعه و جبره کأجبله، فإذا هو دعا فیه حث علی الدعاء لحسن العاقبة و عدم الزیغ، کما کان دأب الصالحین قبلنا، و فیه دلالة أیضا علی أن الإیمان و السلب مسببان عن فعل الإنسان، لأنه یصیر بذلک مستحقا للتوفیق و الخذلان. و جملة القول فی ذلک أن کل واحد من الإیمان و الکفر قد یکون ثابتا و قد یکون متزلزلا یزول بحدوث ضده لأن القلب إذا اشتد ضیاؤه و کمل صفاؤه استقر الإیمان و کل ما هو حق فیه، و إذا اشتدت ظلمته و کملت کدورته استقر الکفر و کل ما هو باطل فیه، و إذا کان بین ذلک باختلاط الضیاء و الظلمة فیه کان مترددا بین الإقبال و الأدبار، و مذبذبا بین الإیمان و الکفر، فإن غلب الأول دخل الإیمان فیه من غیر استقرار، و إن غلب الثانی دخل الکفر فیه کذلک، و ربما یصیر الغالب مغلوبا فیعود من الإیمان إلی الکفر، و من الکفر إلی الإیمان فلا بد للعبد من مراعاة قلبه فإن رآه مقبلا إلی الله عز و جل شکره و بذل جهده و طلب منه الزیادة لئلا یستدبر و ینقلب و یزیغ عن الحق، کما ذکره سبحانه عن قوم صالحین:

رَبَّنٰا لاٰ تُزِغْ قُلُوبَنٰا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنٰا وَ هَبْ لَنٰا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ اَلْوَهّٰابُ

و إن رآه مدبرا زائغا عن الحق تاب و استدرک ما فرط فیه، و توکل علی الله و توسل إلیه بالدعاء و التضرع، لتدرکه العنایة الربانیة فتخرجه من الظلمات إلی النور، و إن لم یفعل ربما سلط علیه عدوه الشیطان، و استحق من ربه الخذلان، فیموت مسلوب الإیمان کما قال سبحانه:

فَلَمّٰا زٰاغُوا أَزٰاغَ اَللّٰهُ قُلُوبَهُمْ

أعاذنا الله من ذلک و سائر أهل الإیمان.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 248 

*****

ص: 204


1- 2 . فی «ب » : «فلایکونوا » . وحذف نون الرفع بلا جازم وناصب لغة . راجع : النحوالوافی ، ج 1 ، ص 163 .
2- 3 . فی «ج » : «الأنبیاء » .
3- 4 . فی «ب » : «فلایکونوا» .
4- 5 . فی البحار : «وقال » .
5- 6 . الأنعام (6) : 98 .
6- 7 . فی «ب ، د ، ص ، بس » : - «لی » .
7- 8 . فی «بس » : «سلبه » .
8- 9 . فی مرآة العقول : «قوله : سلب إیمانه ، یحتمل بناء المفعول والفاعل . وعلی الثانی «ذلک » إشارة إلی الکذب » .
9- 10 . الوافی ، ج 4 ، ص 241 ، ح 1879 ؛ البحار ، ج 69 ، ص 226 ، ح 18 .
10- 11 . جَبَلهم اللّه تعالی ، یَجبُل ویجبِل : خلقهم ، وعلی الشیء : طَبَعه . القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1289 (جبل ).
11- 12 . فی «ب » : «فلا یرتدّوا » .
12- 13 . فی «ب » : «فلا یرتدّوا » .
13- 14 . فی البحار : «یعیر» .
14- 1 . فی مرآة العقول ، ج 11 ، ص 248 : «فإذا هو دعا ؛ فیه حثٌّ علی الدعاء لحسن العاقبة وعدم الزیغ ، کما کان دأب الصالحین قبلنا ، وفیه دلالة أیضا علی أنّ الإیمان والسلب مسبّبان عن فعل الإنسان ؛ لأنّه یصیر بذلک مستحقّا للتوفیق والخذلان . وجملة القول فی ذلک أنّ کلّ واحد من الإیمان والکفر قد یکون ثابتا وقد یکون متزلزلاً یزول بحدوث ضدّه ؛ لأنّ القلب إذا اشتدّ ضیاؤه وکمل صفاؤه استقرّ الإیمان وکلّ ما هو حقّ فیه ، وإذا اشتدّت ظلمته و کملت کدورته استقرّ الکفر وکلّ ما هو باطل فیه ، وإذا کان بین ذلک باختلاط الضیاء والظلمة فیه کان متردّدا بین الإقبال والإدبار ومذبذبا بین الإیمان والکفر ، فإن غلب الأوّل دخل الإیمان فیه من غیر استقرار ، وإن غلب الثانی دخل الکفر فیه کذلک . وربّما یصیر الغالب مغلوبا فیعود من الإیمان إلی الکفر ومن الکفر إلی الإیمان ، فلابدّ للعبد من مراعاة قلبه ، فإن رآه مقبلاً إلی اللّه عزّوجلّ شکره وبذل جهده وطلب منه الزیادة ؛ لئلاّ بستدبر وینقلب ویزیغ عن الحقّ ، کما ذکره سبحانه عن قوم صالحین «رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ» [آل عمران (3) : 8] ، وإن رآه مدبرا زائغا عن الحقّ ، تاب واستدرک ما فرّط فیه وتوکّل علی اللّه وتوسّل إلیه بالدعاء والتضرّع ؛ لتدرکه العنایة الربّانیّة فتخرجه من الظلمات إلی النور ، وإن لم یفعل ربّما سلّط علیه عدوّه الشیطان واستحقّ من ربّه الخذلان فیموت مسلوب الإیمان ، کما قال سبحانه : «فَلَمَّا زَاغُوآا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» [الصفّ (61) : 5] ، أعاذنا اللّه من ذلک وسائر أهل الإیمان» .
15- 2 . الوافی ، ج 4 ، ص 242 ، ح 1882 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 59 ، ح 8719 ، من قوله : «وجبل بعض المؤمنین» ؛ البحار ، ج 69 ، ص 220 ، ح 4 .

(183) باب فی علامة المعار

اشاره

53 _ بَابٌ فِی عَلاَمَةِ الْمُعَارِ (1)

1- الحدیث

1/2930 . عَنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنِ الْمُفَضَّلِ الْجُعْفِیِّ،قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّ الْحَسْرَةَ وَ النَّدَامَةَ وَ الْوَیْلَ کُلَّهُ لِمَنْ لَمْ یَنْتَفِعْ(2) بِمَا أَبْصَرَهُ، 2 / 420

وَ لَمْ یَدْرِ مَا الاْءَمْرُ الَّذِی هُوَ عَلَیْهِ مُقِیمٌ ، أَ نَفْعٌ(3) لَهُ، أَمْ ضَرٌّ؟» .

قُلْتُ(4): فَبِمَ یُعْرَفُ(5) النَّاجِی مِنْ هوءُلاَءِ جُعِلْتُ فِدَاکَ؟

قَالَ: «مَنْ کَانَ فِعْلُهُ لِقَوْلِهِ مُوَافِقاً، فَأُثْبِتَ(6) لَهُ الشَّهَادَةُ بِالنَّجَاةِ(7)، وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ فِعْلُهُ

ص: 205


1- 3 . فی «ج ، ه ، بف » وحاشیة «د » : «باب فیمن یثبت علیه الشهادة بالإیمان والنفاق » . وفی «بس » : «علامات المعار » . وفی حاشیة «بف » : - «فی » .
2- 4 . فی شرح المازندرانی : «لا ینتفع » .
3- 5 . فی مرآة العقول : «أنفع ، بصیغة المصدر ، أی نافع . ویحتمل الماضی . وکذا «أم ضرّ » یحتملهما . والأوّل أظهر » .
4- 1 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، ه ، بر ، بس ، بف » والوافی . وفی المطبوع : + «له » .
5- 2 . فی «ج » : «یعرّف » . وفی «بف » : «تعرف » .
6- 3 . فی «ب ، ج ، ز ، ص ، بر ، بس » وحاشیة «د ، بف » وشرح المازندرانی : «فأتت » . وفی مرآة العقول والبحار : «فاُثبت » . ویمکن قراءته علی بناء الأمر من الإفعال .
7- 4 . فی الکافی ، ح 115 : - «بالنجاة » . وفی الأمالی للصدوق : «فهو ناج » بدل «فاُثبت له الشهادة بالنجاة » .

لِقَوْلِهِ مُوَافِقاً، فَإِنَّمَا ذلِکَ مُسْتَوْدَعٌ(1)».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

مفضل جعفی گوید: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: براستی حسرت و پشیمانی و وای، همۀ اینها برای آن کس است که بآنچه بیند سود نبرد و آنچه بر آن استوار است (از روش و عقیده) نداند که چیست و آیا برایش سود بخشد یا زیان؟ من عرضکردم: قربانت پس از میان این مردم رستگارشان بچه چیز شناخته شود؟ فرمود: آن کس که کردارش با گفتارش موافقت دارد (و آنچه میگوید بدان عمل کند) گواهی بنجات و رستگاری برای او ثابت شده، و هر که کردارش موافقت با گفتارش ندارد ایمانش عاریت است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 148 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از مفضل،از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: راستی افسوس و پشیمانی و واویل همه برای کسی است که بدان چه ببیند سود نبرد و نداند بر چه روش و مذهبی عمر می گذراند، سود می برد یا زیان؟من به آن حضرت گفتم:قربانت!ناجی از اینان به چه نشانه شناخته می شود؟فرمود:هر کس کردارش با گفتارش موافق است گواهی نجات برایش ثبت شده،و هر که کردارش با گفتارش موافق نیست،همانا ایمان او عاریت است(و در معرض زوال است).

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 483 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-مفضل،از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که فرمود:

به راستی حسرت و پشیمانی و ویل برای کسی است که بدانچه ببیند سود نبرد و نداند بر چه روش و مذهبی عمر می گذارند،سود می برد یا زیان؟ من به آن حضرت عرض کردم:قربانت شوم:بفرمائید پیروزمند از ایشان به چه چیزی شناخته می شود؟فرمود:هرکس کردارش با گفتارش همراه است گواهی نجات برایش ثبت شده،و هرکس کردارش با گفتارش هماهنگ نیست ایمان او عاریه ای است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 241 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. إن الحسرة و الندامة و الویل الحسرة اسم من حسرت الشیء حسرا من باب تعب، و هی التلهف و التأسف علی فوات أمر مرغوب، و الندامة الحزن علی شیء مکروه، و الویل العذاب و واد فی جهنم، یعنی هذا کله لمن لم ینتفع بما أبصره، و علمه من العقائد و الأحکام و الأعمال و الأخلاق و الآداب، و عدم الانتفاع بها بأن لا یعمل بمقتضی علمه بها و لم یدر ما الأمر الذی هو علیه مقیم من العقائد و الأحکام و الأعمال و الأخلاق و الآداب و أنفع بصیغة المصدر أی نافع، و یحتمل الماضی و کذا أم ضر یحتملهما و الأول أظهر فیهما، و فیه حث علی مراقبة النفس فی جمیع الحالات و محاسبتها فی جمیع الحرکات و السکنات، لیعلم ما ینفعها فیجلبها و یزید منها و ما یضرها فیجتنبها. فبم یعرف الناجی من هؤلاء أی من یکون أمره آئلا إلی النجاة من المهالک و عقوبات الآخرة؟ فقال : من کان فعله لقوله موافقا أی لقوله الحق و هو ما یأمر الناس به من الخیرات و الطاعات و ترک المنکرات، أو لما یدعیه من الإیمان بالله و الیوم الآخر و الأنبیاء و الأوصیاء علیهم السلام، فإن مقتضی ذلک العمل بما یأمره الله تعالی، و یوجب الوصول إلی مثوباته و النجاة من عقوباته و متابعة أئمة الذین فی أقوالهم و أفعالهم أو لما یدعی لنفسه من الکمالات و ما نصب نفسه له من الحالات و الدرجات أو الجمیع. فأثبتت له الشهادة علی صیغة المجهول أی یشهد الله تعالی و ملائکته و حججه علیهم السلام و کل المؤمنین بأنه من الناجین لاتصافه بکمال الحکمة النظریة لقوله الحق، و کمال الحکمة العملیة لعمله بأقواله الحقة، و فی بعض النسخ فأتت و من لم یکن فعله لقوله موافقا أی بأن یکون قوله حقا و فعله باطلا کما هو شأن أکثر الخلق فإنما ذلک مستودع إیمانه غیر ثابت فیه، فیحتمل أن یبقی علی الحق و یثبت له الإیمان و تحصل له النجاة، و أن یزول عن الحق و یعود إلی الشقاوة و یستحق الویل و الحسرة و الندامة.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 250 

*****

(184) باب سهو القلب

1- الحدیث

1/2931 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ سَمَاعَةَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ غَیْرِهِ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام (3): «إِنَّ الْقَلْبَ لَیَکُونُ السَّاعَةَ مِنَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ مَا فِیهِ کُفْرٌ وَ لاَ إِیمَانٌ(4) کَالثَّوْبِ الْخَلَقِ(5)» قَالَ(6): ثُمَّ قَالَ لِی: «أَ مَا تَجِدُ ذلِکَ مِنْ(7) نَفْسِکَ؟» قَالَ: «ثُمَّ تَکُونُ(8)

النُّکْتَةُ(9) مِنَ اللّهِ فِی الْقَلْبِ بِمَا شَاءَ مِنْ کُفْرٍ وَ إِیمَانٍ(10)».(11)

ص: 206


1- 5 . فی «ب » : «المستودع » .
2- 6 . الکافی ، کتاب فضل العلم ، باب استعمال العلم ، ح 115 ، عن محمّد بن یحیی ، عن أحمد بن محمّد بن عیسی ، عن محمّد بن سنان ، عن المفضّل بن عمر ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، من قوله : «قلت : فبم یعرف الناجی» . المحاسن ، ص 252 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح 274 ، عن أبیه ، عن محمّد بن سنان ، عن مفضّل بن صالح ، عن جابر الجعفی ، عن أبی عبداللّه علیه السلام مع اختلاف یسیر . الأمالی للصدوق ، ص 358 ، المجلس 57 ، ح 7 ، بسنده عن محمّد بن سنان ، عن المفضّل بن عمر ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، من قوله : «قلت : فبم یعرف الناجی» الوافی ، ج 4 ، ص 243 ، ح 1885 ؛ البحار ، ج 69 ، ص 218 ، ذیل ح 2 .
3- 7 . فی الوافی : «عن أبی عبداللّه علیه السلام قال : سمعته یقول» بدل «قال : قال أبوعبداللّه علیه السلام » .
4- 8 . فی الوافی : «لیس فیه إیمان ولا کفر » بدل «ما فیه کفر ولا إیمان » . وفی مرآة العقول : «المراد بالساعة ساعة الغفلة عن الحقّ والاشتغال بما سواه . وقوله : «ما فیه کفرو لا إیمان» أی لیس متذکّرا لشیء منهما ، أو فی حال لایمکن الحکم بکفره ، لکن لیس فیه الإقبال علی الحقّ والتوجّه إلی عالم القدس» .
5- 9 . خَلُق الثوبُ : إذا بَلِی ، فهو خَلَق . وأخلَق الثوبُ _ بالألف _ : لغة . والتشبیه إمّا للکثافة والرثاثة وعدم الاعتناء بشأنه ، و إمّا لأنّه لیس باطلاً بالمرّة ولا کاملاً فی الجملة ، أو لأنّه فی معرض الانخراق والفساد ولاطراوة ولانضارة له . راجع : مرآة العقول ، ج 11 ، ص 251 . المصباح المنیر ، ص 180 (خلق) .
6- 10 . فی «د » : - «قال » .
7- 11 . فی حاشیة «ص » : «فی » .
8- 12 . فی «د ، ص ، بر ، بف » : «یکون » .
9- 1 . «النکتة » : الأثر القلیل ، شبه الوسخ فی المرآة . النهایة ، ج 5 ، ص 114 (نکت) .
10- 2 . فی «ج » : «إیمان وکفر » .
11- 3 . الوافی ، ج 4 ، ص 245 ، ح 1886 .

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ، عَنْ مُحَمَّدِ(1) بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، مِثْلَهُ.(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو بصیر و دیگران از حضرت صادق علیه السّلام حدیث کنند که فرمود: بدرستی که ساعتی از شب و روز بر دل بگذرد که نه در آن کفر است و نه ایمان، و بمانند پارچه کهنه است، گوید: سپس بمن فرمود: آیا تو در نفس خودت چنین چیزی را درک نکرده ای؟ فرمود: سپس از طرف خدا است که هر طور بخواهد نقطه ای بدل زند (نقطۀ) کفر باشد یا (نقطۀ) ایمان. مانند همین خبر از محمد بن أبی عمیر حدیث شده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 148 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از ابی بصیر و دیگران که امام صادق(علیه السّلام)فرمود: راستی ساعتی از شب و روز بر دل گذرد که نه کفر در آن است و نه ایمان و به مانند یک پارچه کهنه است،گوید:سپس به من فرمود: آیا تو از خود چنین درک نکنی؟فرمود:سپس از طرف خدا است که هر طور خواهد به دل نکته ای زند کفر باشد یا ایمان.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 483 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«ابو بصیر»و دیگران از امام صادق علیه السّلام روایت کنند که فرمود:

به راستی ساعتی از شب وروز بر دل می گذرد که نه کفر در آن است و نه ایمان و به مانند یک پارچه کهنه است،گوید:سپس به من فرمود:آیا تو از خود چیزی را درک نکرده ای؟فرمود:سپس از طرف خدا است که هر طور خواهد به دل نقطه ای زند کفر باشد یا ایمان.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 243 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول أو حسن موثق لاشتراک عثمان، و سنده الثانی ضعیف. إن القلب لیکون المشهور أن المراد بالقلب النفس الناطقة الإنسانیة التی هی محل الإیمان و الکفر، لا العضو الصنوبری المودع فی الجانب الأیسر من الصدر، و إنما سمیت بالقلب لتقلب أحواله، أو لأن تعلق النفس الإنسانیة ابتداء إنما هو بالروح الحیوانی و هو البخار اللطیف المنبعث من القلب الذی هو محل القوی الإدراکیة، و قد مر بعض الکلام فی تحقیق القلب فی باب أن للقلب أذنین، و المراد بالساعة ساعة الغفلة عن الحق و الاشتغال بما سواه. ما فیه کفر و لا إیمان أی لیس متذکرا لشیء منهما، أو فی حال لا یمکن الحکم بکفره لکن لیس فیه الإقبال علی الحق و التوجه إلی عالم القدس، قیل: و فیه إشعار بأن الکفر وجودی إذ لو کان عبارة عن عدم الإیمان کما زعم لما انتفیا معا و الخلق محرکة البالی للمذکر و المؤنث، و التشبیه إما للکثافة و الرثاثة و عدم الاعتناء بشأنه، و إما لأنه لیس باطلا بالمرة و لا کاملا فی الجملة، أو لأنه فی معرض الانخراق و الفساد و لا طراوة و لا نضارة له، و یمکن أن ینتفع به و یرجع إلی الثانی. أ ما تجد استفهام إنکاری و قیل: و ذلک إذا وسوس إلیه الشیطان بأن قال له لعل ما تقول الزنادقة فی إنکار الصانع أو منکروا النبوة أو الإمامة فی إنکارهما حق و أمثال ذلک، و ذلک محض تصور، و إلا کان شرکا. و أقول: من تفکر فی تارات القلب و عرف حالاته علم أنه أعم من ذلک و له شؤون غریبة و حالات عجیبة فی القرب و البعد من ربه تعالی، و فی الشوق و التیقظ و الغفلة و الکسل و الرغبة فی الدنیا و الزهد فیها، و مراتب حبه تعالی و الأشواق العارضة له مما یوجب قربه و بعده و غیر ذلک مما یطول ذکره، و قال فی النهایة فی حدیث الجمعة: فإذا فیها نکتة سوداء أی أثر قلیل کالنقطة شبه الوسخ فی المرآة و السیف و نحوهما، و فی القاموس : النکت أن تضرب فی الأرض بقضیب فتؤثر فیها، و النکتة بالضم النقطة و شبه الوسخ فی المرآة، انتهی. و کون نکتة الإیمان و الکفر من الله سبحانه باعتبار توفیقه و خذلانه المسببان من سوء اختیار العبد و حسن اختیاره، و قیل: یحتمل أن یکون باعتبار أنه وکل علی القلب ملکا یهدیه إلی الخیر و شیطانا یرشده إلی الشر کما مر، و بهذا الاعتبار کان النکتتان منه تعالی، و معنی مشیته للإیمان و الکفر المشیة باعتبار الأقدار علیهما دون المشیة علی سبیل الإجبار، فإنه تعالی لما جعل فیه آلة الکفر و آلة الإیمان، فقد شاء منه الکفر و الإیمان لکن لا بحیث یکون مجبورا و تکون المشیة مشیة حتم.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 251 

*****

2- الحدیث

2/2932. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ: «یَکُونُ الْقَلْبُ مَا فِیهِ إِیمَانٌ وَ لاَ کُفْرٌ شِبْهَ الْمُضْغَةِ(3)، أَ مَا یَجِدُ أَحَدُکُمْ ذلِکَ(4)؟».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو بصیر گوید: شنیدم که حضرت باقر علیه السّلام فرمود: گاهی دل در آن (هیچ یک) از ایمان و کفر نیست، مانند یک قطعۀ گوشت، آیا هیچ یک از شما این را (که گفتم) نیافته (و درک نکرده است؟).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 149 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از ابی بصیر،گوید:شنیدم که امام باقر(علیه السّلام)می فرمود: دل باشد که نه ایمان و نه کفر،به مانند یک تیکه گوشت، آیا کسی از شماها این را دریافته.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 485 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«ابو بصیر»گوید:شنیدم که امام باقر علیه السّلام می فرمود:

گاهی دل مانند یک تکه گوشت در او نه از ایمان خبری است و نه از کفر آیا هیچ یک از شما این را درک نکرده است؟

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 243 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق. و المضغة بالضم القطعة من اللحم قدر ما یمضغ.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 252 

*****

3- الحدیث

2 / 421

3/2933. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنِ الْعَمْرَکِیِّ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ:

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسی علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ اللّهَ خَلَقَ قُلُوبَ الْمُوءْمِنِینَ مَطْوِیَّةً(6) مُبْهَمَةً(7)

عَلَی الاْءِیمَانِ؛ فَإِذَا(8) أَرَادَ اسْتِنَارَةَ(9) مَا فِیهَا ···

ص: 207


1- 4 . فی «ب ، ز ، بس » : - «محمّد » .
2- 5 . الوافی ، ج 4 ، ص 245 ، ح 1887 .
3- 6 . «المضغة » : قطعة لحمٍ . وقلب الإنسان مضغة من جسده . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1709 (مضغ).
4- 7 . فی «ز ، ص ، بس » : «ذاک».
5- 8 . الوافی ، ج 4 ، ص 246 ، ح 1890 .
6- 9 . أی خلق قلوبهم مطویّة ، علی سبیل التشبیه بما یقبل الطیّ ، کالثیاب والکتاب یعنی استعار الطیّ هنا لکمون الإیمان فیها کنایة عن استعدادها لکمال الإیمان ، وأنّه لایعلم ذلک غیر خالقها ، کالثوب المطویّ أو الکتاب المطویّ لایعلم ما فیهما غیر من طواهما . راجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 126 ؛ مرآة العقول ، ج 11 ، ص 252 . و«المطویّ» : شیء تطوی علیه المرأة غزلها . ترتیب کتاب العین ، ج 2 ، ص 1104 (طوی ).
7- 10 . المراد بالمبهمة هنا: المغلقة والمقفلة ، علی سبیل التشبیه بالبیت ، فلا یعلم ما فیها إلاّ هو . أو المعضلة التی لایعلم حالها ووصفها ووضعها إلاّ هو . أو الخالصة الصحیحة التی لیس فیها شیء من العاهات والأمراض . وفی ذکر المطویّة والمبهمة إشعار بأن إیمانها مغفول عنه، وهو عبارة عن سهو القلب . راجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 126 ؛ مرآة العقول، ج 11 ، ص 252 . وأبهمتُ الباب : أغلقته إغلاقا لایهتدی لفتحه . والمبهم : الخالص الذی لم یَشُبْه غیره . المفردات للراغب ، ص 149 ؛ القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1426 (بهم).
8- 1 . فی «ه » : «وإذا » .
9- 2 . فی «ب ، ج ، د ، ز، بر ، بس » وشرح المازندرانی : «استشارة » . والاستشارة : استخراج العسل من موضعه ، یقال : شار العسل شورا ، وأشاره واستشاره : إذا استخرجه من الوقبة ، وهی نقرة فی صخرة یجتمع فیها الماء والعسل . وفی تشبیه ما فی قلوب المؤمنین بالعسل فی الترغیب ومیل الطبع إلیها . وفی «بف » وحاشیة «ز » ومرآة العقول : «استثارة» ؛ من الثور ، وهو الهیجان والوثب والسطوع ، أی تهییجها وسطوع أنوار ما کان کاهنا فیها .

نَضَحَهَا(1) بِالْحِکْمَةِ، وَ زَرَعَهَا(2) بِالْعِلْمِ، وَ زَارِعُهَا(3) وَ الْقَیِّمُ عَلَیْهَا رَبُّ الْعَالَمِینَ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام فرمود: خداوند دلهای مؤمنان را پیچیده و بسته بایمان آفریده (یعنی مانند نامۀ لوله کرده و خانۀ بسته که جز نویسنده نامه و صاحب خانه کسی ندادند چه در آن است) و هنگامی که بخواهد آنچه در آنست بدرخشد بباران حکمت آبیاریش کند، و بذر علم در آن بکارد، و زارع و سرپرست آن پروردگار جهانیان است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 149 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از علی بن جعفر که امام کاظم(علیه السّلام)فرمود: به راستی خدا دلهای مؤمنان را پیچیده و درهم بر ایمان آفریده(یعنی ایمان در لابلای آن است)و چون خواهد که آنچه در آن است بدرخشد،به حکمتش آبیاریش کند و تخم دانش در آن بکارد و زارع و سرپرست بر آن پروردگار جهانیان است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 485 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-موسی بن جعفر علیه السّلام فرمود:

به راستی خدا دل های مؤمنان را پیچیده و درهم بر ایمان آفریده(یعنی ایمان در لابه لای آنهاست)و چون خواهد که آنچه در آن است بدرخشد،به باران حکمت آبیاریش کند و بذر علم دانش در آن بکارد و زارع و سرپرست آن پروردگار جهانیان است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 243 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. خلق قلوب المؤمنین مطویة استعار الطی هنا لکمون الإیمان فیها کنایة عن استعدادها لکمال الإیمان و أنه لا یعلم ذلک غیر خالقها کالثوب المطوی أو الکتاب المطوی لا یعلم ما فیهما غیر من طواهما، و فی القاموس: الأبهم الأعجم و استبهم علیه استعجم فلم یقدر علی الکلام، و أبهم الأمر اشتبه، و المبهم کمکرم المغلق من الأبواب و الأصمت کالأبهم، فالمراد بالمبهمة هنا المغلقة و المقفلة علی التشبیه بالبیت، فلا یعلم ما فیها إلا هو، أو المعضلة التی لا یعلم حالها و وضعها إلا هو، من أبهم الأمر فهو مبهم إذا لم یجعل علیه دلیلا أو الخالصة الصحیحة التی لیس فیها شیء من العاهات و الأمراض، و منه فرس بهیم و هو الذی له لون واحد لا یخالطه لون سواه. و قوله: علی الإیمان ، متعلق بمطویة أو بمبهمة أو بهما علی التنازع، و قیل: حال عن القلوب أی خلقها کائنة علی الإیمان، و فی ذکر المطویة و المبهمة إشعار بأن إیمانها مغفول عنه، و هو عبارة عن سهو القلب فلذا ذکره فی هذا الباب، قیل: و لما کان الخلق تابعا للعلم و کان علم الله عز و جل بالشیء قبل خلقه کعلمه به بعده، و کان قلب المؤمن متصفا بالإیمان باختیاره إیاه، صدق أنه تعالی خلقه علی هذا الوصف، فلا یلزم الجبر. فإذا أراد استثارة ما فیها أی تهییجها و سطوح أنوار ما کان کامنا فیها، و فی بعض النسخ: استشارة ما فیها، بالشین، تشبیها لما فی قلوب المؤمنین بالعسل فی رغبة النفوس الصحیحة إلیها، فی القاموس: الثور الهیجان و الوثب و السطوح، و أثاره و ثورة و استثاره غیره، و قال: شار العسل شورا استخرجه من الوقبة أی الموضع الذی اجتمع فیه کأشاره و اشتاره و استشاره، و النضح الرش و کان المراد بالحکمة العلوم اللدنیة و الإفاضات الربانیة، و بالعلم ما یکتسبه الإنسان بالتفکر و النظر و الأخذ من الکتاب و السنة فأشار علیه السلام إلی أن الکسب و النظر لا ینفع و لا یثمر بدون الإفاضات السبحانیة و أن الکسب أیضا لا یتم إلا بالتوفیقات الربانیة فشبه علیه السلام العلم بالبذر و الحکمة التی هی الإفاضات الربانیة بالمطر، فمن یطرح البذر فی الأرض لا ینبت و لا ینمو إلا بالمطر الذی هو من فضله تعالی، و بعد ذلک الإنبات من فعله سبحانه لا من فعل العبد، کما قال عز و جل

أَ فَرَأَیْتُمْ مٰا تَحْرُثُونَ `أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ اَلزّٰارِعُونَ

حیث نسب الحرث إلیهم لکونه فعلا لهم، و نسب الزرع إلی ذاته المقدسة لکونه من فعله، و کذلک العلم لا یحصل إلا بإفاضته و إصلاح أرض القلب عما یضر بالزرع، من الشکوک و الشبه و الرغبات الدنیة و الوساوس الشیطانیة، و أفاض علیها ماء الحکمة أثمر ما یوجب الحیاة الأبدیة فی النشأة الباقیة کما أن إنبات الزرع فی الدنیا یوجب بقاء الأبدان فی النشأة الفانیة، فکم بینهما من المباینة، و یحتمل أن یکون المراد بالحکمة ما یجریه علی لسان الأنبیاء و الأوصیاء علیهم السلام بالوحی و الإلهام، کما قال تعالی:

وَ یُعَلِّمُهُمُ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْحِکْمَةَ

*. و قیل: الحکمة الدین الحق و علی التقادیر ظهر أن زارع القلوب و محییها و القیم علیها و القائم بما یصلحها هو رب العالمین الذی بیده إیجاد العالم بأنواعه المختلفة و تربیتها و إخراج کل منها من حد النقص إلی ما یستحقه من الکمال، فظهر أنه تعالی مقلب القلوب و المتصرف فیها و الحاکم علیها کما روی: قلب المؤمن بین إصبعین من أصابع الرحمن یقلبه کیف یشاء، و ورد فی الدعاء یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک، بل هو عرشه و محل معرفته و محبته و مستقر عظمته و جلاله کما روی: قلب المؤمن عرش الرحمن، فلا بد للعبد أن یتوسل بربه سبحانه فی تصفیة قلبه و تزکیته، و یسعی فی إخلائه عن محبة غیره لیصیر محل معرفته سبحانه و مظهر أنواره و مهبط إسراره، رزقنا الله و سائر المؤمنین ذلک بفضله و رحمته.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 253 

*****

4- الحدیث

4/2934. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ الْقَلْبَ لَیَتَرَجَّحُ(5) فِیمَا(6) بَیْنَ الصَّدْرِ وَ الْحَنْجَرَةِ حَتّی یُعْقَدَ عَلَی الاْءِیمَانِ، فَإِذَا عُقِدَ(7) عَلَی الاْءِیمَانِ قَرَّ؛ وَ ذلِکَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «وَ مَنْ یُوءْمِنْ بِاللّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ»(8)».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السّلام فرمود: دل میان سینه و گلوگاه لرزانست تا بایمان بسته شود، و چون بایمان بسته شد قرار گیرد، و اینست گفتار خدای عز و جل:«و آنکه ایمان بخدا آرد در دلش راه یابد و آرام گردد»(سورۀ تغابن آیۀ 11).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 150 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از امام صادق(علیه السّلام)که دل میان سینه و گلوگاه،لرزان است تا به ایمان بسته شود و چون به ایمان بسته شد،قرار گیرد،و این است تفسیر قول خدا عز و جل(11 سوره تغابن):«و هر که به خدا ایمان آورد دلش به راه آید و آرام گردد».

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 485 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:که دل میان سینه و گلوگاه،لرزان است تا به ایمان بسته شود و چون به ایمان بسته شد،آرامش یابد،و این است تفسیر گفتار خدای عز و جل:«و هرکس به خدا ایمان آورد دلش آرام گیرد(تغابن/11)»

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 245 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و فی المصباح : رججت الشیء رجا من باب قتل حرکته فأرتج هو، و ارتج البحر اضطرب، و فی القاموس: الرج التحریک و التحرک و الاهتزاز و الحبس و الرجرجة الاضطراب کالارتجاج و الترجرج، و الحنجرة الحلقوم، یعنی أن قلب من علم الله إیمانه یتحرک و یضطرب فیما بین الصدر و الحنجرة طلبا للحق حتی یعقد علیه أی یعتقده و یعقد قلبه علیه، فإذا اعتقده و تیقن سقط عنه الاضطراب و استقر لحصول مطلوبه و زوال الشک عنه، و فی المصباح: اعتقدت کذا عقدت علیه القلب و الضمیر حتی قیل: العقیدة ما یدین الإنسان به، و أما الاستشهاد بالآیة فکأنه کان فی قراءتهم علیهم السلام یهدأ قلبه بفتح الدال و الهمز و رفع قلبه أو بفتح الدال بغیر همز بالقلب و الحذف، و قد قرأ بالأول فی الشواذ. قال البیضاوی: یهد قلبه للثبات و الاسترجاع عند حلول المصیبة و قرأ یهد قلبه بالرفع علی إقامته مقام الفاعل و بالنصب علی طریق سفه نفسه، و یهدأ بالهمز أی یسکن. و قال الطبرسی: قرأ عکرمة و عمرو بن دینار یهدأ قلبه أی یطمئن قلبه کما قال سبحانه:

وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمٰانِ

انتهی. و یؤیده أنه روی البرقی فی المحاسن هذه الروایة و زاد فی آخره، قال: یسکن و علی القراءة المشهورة یمکن أن یکون المعنی أن من کان من شأنه أن یؤمن بالله یهدی الله قلبه للإیمان و یرشده إلیه و یوفقه له فیستقر علیه.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 255 

*****

5- الحدیث

5/2935. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنْ

ص: 208


1- 3 . فی «بس ، بف » : «نضخها » بالخاء المعجمة . وهو بمعنی نضح . ونضحتُ الثوبَ نضحا : هو البَلُّ بالماء والرشّ . وقال الجزری : فی حدیث علیّ علیه السلام : وجدَ فاطمة وقد نضحت البیتَ بنضوح ، أی طیَّبَتْه . والنُضُوح : ضرب من الطیب . المصباح المنیر، ص 609 ؛ النهایة، ج 5 ، ص 70 (نضح ).
2- 4 . فی «ز » : «وزارعها» .
3- 5 . فی الوافی : «والزارع لها» .
4- 6 . الوافی ، ج 4 ، ص 248 ، ح 1894 .
5- 7 . هکذا فی «بر » . وهو الصحیح ؛ فإنّ بناء التفعیل والتفعّل لم یستعمل من «رجج » . و«الترجّح » طلب ما هو الراجح ، وأیضا بمعنی الاهتزاز والتذبذب . وفی «ب ، ز ، ص ، د ، بر » : «لیرجّح » . من الرجحان لا من الرجّ . وفی «ه » والوافی : «لیترجّج » من الرجّ ، أی یتحرّک ویضطرب . وفی المطبوع وشرح المازندرانی ومرآة العقول : «لیرجّج » .
6- 8 . فی «ب » : «ما » .
7- 1 . فی «ز » : «قعد» .
8- 2 . التغابن (64) : 11 . وفی المحاسن : + «قال : یسکن » . وفی مرآة العقول ، ج 11 ، ص 255 : «وأمّا الاستشهاد بالآیة ، فکأنّه کان فی قراءتهم علیهم السلام : یهدء قلبه ، بفتح الدال والهمز ورفع «قلبه» . أو بفتح الدال بغیر همز بالقلب والحذف . وقد قرئ بالأوّل فی الشواذّ ... وقال الطبرسی : قرأ عکرمة وعمرو بن دینار «یهدأ قلبه» أی یطمئنّ قلبه ، کما قال سبحانه : «وَ قَلْبُهُ مُطْمَ_لءِنُّ بِالاْءِیمَ_نِ» [النحل (16) : 106]» . وراجع : أیضا مجمع البیان ، ج 10 ، ص 31 ، ذیل الآیة المزبورة .
9- 3 . المحاسن ، ص 249 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح 261 ، عن أبیه ، عن ابن سنان ، عن الحسین بن مختار الوافی ، ج 4 ، ص 247 ، ح 1891 ؛ البحار ، ج 67 ، ص 55 ؛ وج 68 ، ص 255 ، ح 14 .

أَبِی جَمِیلَةَ، عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ الْقَلْبَ لَیَتَجَلْجَلُ(1) فِی الْجَوْفِ یَطْلُبُ(2) الْحَقَّ فَإِذَا أَصَابَهُ اطْمَأَنَّ وَ قَرَّ» ثُمَّ تَلاَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام هذِهِ الاْآیَةَ(3): «فَمَنْ یُرِدِ اللّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاْءِسْلامِ» إِلی قَوْلِهِ «کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ»(4)».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز حلبی از آن حضرت حدیث کند که فرمود: براستی دل در درون انسان مضطرب و لرزانست و حق را جستجو کند، و چون بدان رسد آرامش پیدا کند و قرار گیرد، سپس این آیه را تلاوت فرمود: «آن کس را که خداوند بخواهد رهنمائیش کند سینه اش را برای (پذیرفتن) اسلام بگشاید - تا آنجا که فرماید: «چنان که گوئی بآسمان بالا رود»(سورۀ انعام آیه 125).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 150 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از محمد حلبی،از امام صادق(علیه السّلام)که:دل پریشان و لرزان است،در درون انسان به جستجوی حق است و چون بدان رسد،آرام و بر قرار گردد. سپس امام صادق(علیه السّلام)این آیه را خواند(125 سوره انعام): «هر که را خدا خواهد که راه نماید دلش را برای پذیرش مسلمانی بگشاید-تا آنجا که فرماید-گویا در آسمان بالا می رود».

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 487 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-محمد حلبی،از امام صادق علیه السّلام روایت می کند که فرمود:دل پریشان و لرزان است،در درون انسان به جستجوی حق است و چون به آن رسد، آرام و قرار گیرد سپس امام صادق علیه السّلام این آیه را خواند:«هرکس که خدا بخواهد او را راهنمائی کند سینه اش را برای پذیرش اسلام بگشاید تا آنجا که فرماید:چنانکه گوئی به آسمان بالا رود(انعام/125)»

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 245 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. لیتجلجل فی القاموس التجلجل التحرک و التضعضع، و الجلجلة التحریک و شدة الصوت و فی النهایة: الجلجلة حرکة مع صوت

فَمَنْ یُرِدِ اَللّٰهُ أَنْ یَهْدِیَهُ

أی یعرفه طریق الحق و یوفقه للإیمان

یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاٰمِ

فیتسع له و یفسح فیه مجالة

وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً

بحیث ینبو عن قبول الحق فلا یدخله الإیمان

کَأَنَّمٰا یَصَّعَّدُ فِی اَلسَّمٰاءِ

شبهه مبالغة فی ضیق الصدر بمن یزاول ما لا یقدر علیه، فإن الصعود إلی السماء مثل فیما یبعد عن الاستطاعة، انتهی. و قد مر بعض القول فی هدایة الله و إضلاله، و قیل: لعل المراد بالآیة أن من یرد الله أن یهدیه إلی الإسلام لعلمه أزلا بإسلامه و حسن رعایته للفطرة الأصلیة یشرح صدره للإسلام و قبول أحکامه، فیصرف زمام قلبه إلیه باللطف و التوفیق فإذا أصابه قر و اطمأن به

وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ

بسبب اللطف و التوفیق لعلمه بأنه لا یؤمن

یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً

فی قبول الإیمان

حَرَجاً

فی الاتصاف به کأنما یصعد إلی السماء، و هو کنایة عن شدة قلبه و صعوبته و نهایة بعده و تأمله فی قبول الإیمان و لوازمه.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 256 

*****

6- الحدیث

6/2936 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ یُونُسَ، عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «إِنَّ الْقَلْبَ یَکُونُ فِی السَّاعَةِ مِنَ اللَّیْلِ 2 / 422

وَ النَّهَارِ لَیْسَ فِیهِ إِیمَانٌ وَ لاَ کُفْرٌ، أَ مَا تَجِدُ ذلِکَ(6)؟ ثُمَّ تَکُونُ(7) بَعْدَ ذلِکَ نُکْتَةٌ مِنَ اللّهِ فِی قَلْبِ عَبْدِهِ بِمَا شَاءَ، إِنْ شَاءَ بِإِیمَانٍ، وَ إِنْ شَاءَ بِکُفْرٍ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو بصیر گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السّلام که میفرمود: در ساعتی از شب و روز است که در دل نه ایمان باشد و نه کفر، آیا تو چنین نیافته ای؟ سپس پس از آن (ساعت) نقطه ای از جانب خداوند بهر چه خواهد در دل بنده اش افتد، اگر خواهد بایمان و اگر خواهد بکفر.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 151 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از ابی بصیر که شنیدم امام صادق(علیه السّلام)می فرمود:راستی ساعتی باشد در شب و روز که دل نه ایمان دارد و نه کفر،آیا تو از خود چنین دریافت نکنی،سپس پس از آن سر انگشتی از طرف خدا به دل بنده خورد بدان چه که او خواهد اگر خواهد به ایمان و اگر خواهد به کفر.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 487 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-ابو بصیر گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:

به راستی ساعتی در شب و روز باشد که دل نه ایمان دارد و نه کفر،آیا تو از خود چنین درکی نداشته ای سپس پس از آن نقطه ای از طرف خداوند در دل بنده اش بیفتد که نقطه ایمان باشد یا کفر.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 245 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و قد مر عن أبی بصیر باختلاف یسیر فی المتن و السند.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 256 

*****

7- الحدیث

7/2937 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْقَاسِمِ، عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ اللّهَ خَلَقَ قُلُوبَ الْمُوءْمِنِینَ مُبْهَمَةً عَلَی الاْءِیمَانِ؛ فَإِذَا أَرَادَ اسْتِنَارَةَ(9) مَا فِیهَا فَتَحَهَا بِالْحِکْمَةِ، وَ زَرَعَهَا بِالْعِلْمِ، وَ زَارِعُهَا(10) وَ الْقَیِّمُ عَلَیْهَا(11) رَبُّ الْعَالَمِینَ».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز یونس بن ظبیان از آن حضرت علیه السّلام حدیث کند که فرمود: خداوند دلهای مؤمنین را سربستۀ بایمان آفریده، و چون خواهد آنچه در آنها است بدرخشید آنها را بحکمت بگشاید و تخم علم در آنها گشت کند، و زارع و سرپرست آنها پروردگار جهانیانست.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 151 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: به راستی خدا دلهای مؤمنان را وابسته به ایمان آفریده و چون خواهد آنچه در آنها است بدرخشد،به حکمت آنها را بگشاید و تخم دانش در آنها بکارد و زارع و سرپرست بر آن پروردگار جهانیان است(با اندک اختلافی گذشت)

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 487 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام صادق علیه السّلام فرمود:به راستی خدا دلهای مؤمنان را وابسته به ایمان آفریده و چون بخواهد آنچه که در آنهاست به نور حکمت بگشاید و بذر علم و دانش در آن بپاشد و زارع و سرپرست بر آن پروردگار جهانیان است این حدیث مانند حدیث سوم است با اندک اختلافی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 245 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف، و قد مر بسند آخر عن الکاظم علیه السلام.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 256 

*****

ص: 209


1- 4 . فی «ب »: «لتجلجل » . وفی الوافی : «لیتخلخل » . و«یتجلجل » ، أی یضطرب ، من الجلْجَلَة : التحریک . القاموس المحیط، ج2، ص1295(جلل).
2- 5 . فی حاشیة «بر»: «لطلب». وفی الوافی: «ویطلب».
3- 6 . فی «ز » : - «الآیة » . وفی «ه » والوافی : - «هذه الآیة » .
4- 7 . الأنعام (6 ): 125 .
5- 8 . الوافی ، ج 4 ، ص 247 ، ح 1892 .
6- 1 . فی «ج ، ص»: «ذاک».
7- 2 . فی «ج ، د ، ص ، بر ، بس ، بف » : «یکون » .
8- 3 . الوافی ، ج 4 ، ص 245 ، ح 1888 .
9- 4 . فی «ب ، ج ، ز » وحاشیة «بف » : «استشارة » . وفی «د ، ه ، بس » وحاشیة «بر» : «استثارة» .
10- 5 . فی «ه » والوافی : «الزارع لها » . وفی «بر » : «فزارعها» .
11- 6 . فی «ه » : - «علیها » .
12- 7 . الوافی ، ج 4 ، ص 247 ، ح 1893 .

(185) باب فی ظلمة قلب المنافق و إن اُعطی...

اشاره

185 _ بَابٌ فِی ظُلْمَةِ قَلْبِ الْمُنَافِقِ وَ إِنْ أُعْطِیَ اللِّسَانَ، وَ نُورِ قَلْبِ الْمُوءْمِنِ وَ إِنْ قَصَرَ بِهِ(1) لِسَانُهُ(2)

1- الحدیث

1/2938 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ(3) ابْنِ فَضَّالٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ، عَنْ عُمَر(4) :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: قَالَ لَنَا ذَاتَ یَوْمٍ: «تَجِدُ(5) الرَّجُلَ لاَ یُخْطِئُ بِلاَمٍ وَ لاَ وَاوٍ، خَطِیباً، مِصْقَعاً(6)، وَ لَقَلْبُهُ أَشَدُّ ظُلْمَةً مِنَ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ، وَ تَجِدُ(7) الرَّجُلَ لاَ یَسْتَطِیعُ یُعَبِّرُ(8) عَمَّا فِی قَلْبِهِ بِلِسَانِهِ، وَ قَلْبُهُ یَزْهَرُ کَمَا یَزْهَرُ الْمِصْبَاحُ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عمرو گوید روزی حضرت صادق علیه السّلام بما فرمود:(گاهی) مردی را می بینی که در سخنوری در یک لام یا واوی خطا نکند، خطیب (و سخنوری) است زیر دست و شیوا ولی همانا دلش از شب تاریک و ظلمانی تاریکتر و سیاهتر است، و (گاهی) مردی را بینی که نتواند آنچه در دل دارد بزبان آورد، اما دلش مانند چراغ نور افشانی کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 151 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از عمرو که یک روزی امام صادق(علیه السّلام)به ماها فرمود: مردی بینی که در سخنوری یک لام یا واو خطا نکند، سخنوری است شیوا و زبر دست،و راستی که دلش از شب تار،تیره و تارتر است و مردی را بینی که نمی تواند آنچه را در دل دارد به زبان آرد و دلش چون چراغ می فروزد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 489 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«عمرو»می گوید روزی امام صادق علیه السّلام به ماه فرمود:

گاهی اوقات مردی را می بینی که در سخنوری یک لام یا واو خطا نکند، سخنوری است زبردست،و راستی که دلش از شب تار،تیره و تارتر است و مردی را می بینی که نمی تواند آنچه را در دل دارد به زبان آورد و دلش چون چراغ روشن و پرفروغ است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 247 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول لاشتراک عمرو الظاهر صحته، و المسقع کمنبر بالسین و الصاد: البلیغ أو العالی الصوت، أو من لا یرتج علیه فی کلامه، و لا یتعتع ذکره الفیروزآبادی و یدل علی أن حسن الظاهر و طلاقة اللسان و فصاحة البیان لا عبرة بها بدون تنور القلب و صفائه و استقامته، و إنما العبرة بصفاء الباطن و نورانیته و إن لم یکن معه صفاء الظاهر، و الله الناظر الرقیب لا ینظر إلی صورکم و أجسادکم و لکن ینظر إلی قلوبکم و نیاتکم.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 257 

*****

2- الحدیث

2/2939 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ، عَنِ الْمُفَضَّلِ، عَنْ سَعْدٍ(10):

ص: 210


1- 8 . فی «ه » : «قصّر به » بالتضعیف . وفی «ز » : - «به » .
2- 9 . فی «ز » وحاشیة «بر » : «اللسان » .
3- 10 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی . وفی المطبوع : + «علیّ» .
4- 11 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، بر ، بس ، بف» والوافی . وفی «ه » : - «عن عمر» . وفی «جر» : «عمرو بن أبی المقدام» . وفی المطبوع : «عمرو» بدل «عمر» . والظاهر أنّ عمر هذا مشترک بین عمر بن یزید وبین عمر بن أبان . راجع : الکافی ، ح 1725 و 14852 و 14887 .
5- 1 . فی «ب ، ه ، بس ، بف » : «نجد » .
6- 2 . فی «بر » والوافی : «مسقعا » . و«خطیب مِصْقَع » : بلیغ . وبالسین أحسن . أو من لم یرتجّ علیه فی کلامه ولایتتعتع . راجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 129 ؛ الوافی ، ج 4 ، ص 250 ؛ مرآة العقول ، ج 11 ، ص 257 . ترتیب کتاب العین ، ج 2 ، ص 999 (صقع) .
7- 3 . فی «ب ، ه ، بس ، بف » : «نجد » .
8- 4 . فی «بر ، بف » وحاشیة «ز » والوافی : «تعبیرا » .
9- 5 . الوافی ، ج 4 ، ص 250 ، ح 1897 .
10- 6 . فی «ب ، ه ، بر ، جر» : «سعید » . وسعد هذا هو سعد بن طریف ؛ تقدّمت فی الکافی ، ح 2650 ، روایة المصنّف بعین السند عن هارون بن الجهم ، عن المفضّل بن صالح ، عن سعد بن طریف ، عن أبی جعفر علیه السلام ، و لایبعد اتّحاد الخبرین . ویؤیّد ذلک أنّ أبا جمیلة _ وهو المفضّل بن صالح _ روی کتاب سعد بن طریف ، وروی عنه بمختلف عناوینه فی الأسناد . راجع : رجال النجاشی ، ص 178 ، الرقم 468 ؛ معجم رجال الحدیث، ج 18 ، ص 478 ، و ص 480 ؛ و ج 21 ، ص 365 .

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ(1) الْقُلُوبَ أَرْبَعَةٌ: قَلْبٌ فِیهِ نِفَاقٌ وَ إِیمَانٌ، وَ قَلْبٌ مَنْکُوسٌ(2)، وَ قَلْبٌ مَطْبُوعٌ(3)، وَ قَلْبٌ أَزْهَرُ أَجْرَدُ(4)» _ فَقُلْتُ: مَا الاْءَزْهَرُ؟ قَالَ: «فِیهِ کَهَیْئَةِ

2 / 423

السِّرَاجِ(5) _ فَأَمَّا(6) الْمَطْبُوعُ، فَقَلْبُ الْمُنَافِقِ، وَ أَمَّا الاْءَزْهَرُ، فَقَلْبُ الْمُوءْمِنِ؛ إِنْ أَعْطَاهُ شَکَرَ، وَ إِنِ ابْتَلاَهُ صَبَرَ؛ وَ أَمَّا الْمَنْکُوسُ، فَقَلْبُ الْمُشْرِکِ».

ثُمَّ قَرَأَ هذِهِ الاْآیَةَ: «أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلی وَجْهِهِ أَهْدی أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»(7) .

«فَأَمَّا(8) الْقَلْبُ الَّذِی فِیهِ إِیمَانٌ وَ نِفَاقٌ، فَهُمْ قَوْمٌ کَانُوا بِالطَّائِفِ،(9) فَإِنْ(10) أَدْرَکَ أَحَدَهُمْ(11) أَجَلُهُ عَلی نِفَاقِهِ، هَلَکَ؛ وَ إِنْ أَدْرَکَهُ(12) عَلی إِیمَانِهِ، نَجَا».(13)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سعد از امام باقر علیه السّلام حدیث کند که فرمود: همانا دلها چهار (گونه) اند: دلی که در آن نفاق و ایمانست، و دلی که وارونه است، و دلی که مهر خورده است (و از چرک و زنگ روی آن پوشیده است)، و دلی که تابناک و پاکیزه است، من عرضکردم: تابناک کدام است؟ فرمود: آنکه چون چراغی در آن است، و اما دل مهر خورده آن دل منافق است، و اما دل تابناک آن دل مؤمن است، که اگر خدا باو بدهد شکر کند، و اگر گرفتارش کند صبر کند، و اما وارونه آن دل مشرک است، سپس این آیه را خواند: «آیا آن کس که نگونسار بر روی خویش راه رود راهنمون تر است یا آن کس که میرود استوار بر راهی راست؟» (سورۀ ملک آیه 22) و اما آن دلی که در آن ایمان و نفاق (هر دو) هست (دل) آن مردمی است که در شهر طائف بودند (و گاهی مؤمن و گاهی منافق بودند) پس هر کدام در حال نفاق مرگش فرا میرسید (از لحاظ ایمان) هلاک بود، و اگر در حال ایمان اجلش میرسید رستگار بود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 152 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از سعد،از امام باقر(علیه السّلام)،فرمود:دلها چهارند دلی که در آن نفاق و ایمان است و دلی که وارونه است و دلی که چرکین و زنگ زده است،و دلی فروزنده و پاک،من گفتم:دل فروزنده کدام است؟فرمود:به مانند چراغی در آن است،و اما دلی که چرکین و زنگ زده و مطبوع است دل منافق است،و دل فروزنده دل مؤمن است،اگر به او بدهد،شکر کند و اگر گرفتارش کند، صبر کند،و دل وارونه دل مشرک است. سپس این آیه را خواند(22 سوره ملک):«آیا کسی که نگونسار راه رود بر چهرۀ خود راهبرتر است یا کسی که راستا به راه راست می رود»و اما آن دلی که ایمان و نفاق در آن به هم آمیخته است مردمی بودند در طائف(گاهی مؤمن و گاهی کافر)و هر کدام در حال نفاق مرگش می رسید هلاک بود و اگر در وضع ایمان مرگش می رسید نجات داشت.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 489 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«سعد»از امام باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود:دلها بر چهار قسم است:

1-دلی که در آن نفاق و ایمان است.2-دلی که وارونه است.3-دلی که مهر خورده(زنگار روی آن پوشانده)

4-دلی که پاک و پاکیزه است.عرض کردم دل تابناک چگونه است؟

فرمود:دلی که چراغ فروزانی در آن است که آن دل مؤمن است که اگر خداوند به او دهد شکرگزار باشد و اگر گرفتارش سازد شکیبایی کند.

و اما دل وارونه دل مشرک است سپس این آیه را قرائت فرمود:«آیا آن کس که(در کفر)سرنگون به رو درافتاده یا آن کس که به راه راست است کدام بهتر هدایت یافته اند؟»(ملک/22)

و اما آن دلی که در آن ایمان و نفاق است دل مردمی است که بر طائف زندگی می کرد نه(که گاهی مؤمن و گاهی منافق بود نه)پس اگر در حال نفاق جانش گرفته می شد از نظر ایمان نابود بود و اگر در حال ایمان جانش گرفته می شد پیروز و رستگار بود(بکار گرفتن شهر طائف به عنوان مثال بوده و منظور همه کسانی است که در حال شک و تردیدند).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 247 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مختلف فیه. و الظاهر أن المفضل هو أبو جمیلة لروایته عن سعد و هو ابن طریف إن القلوب أربعة قیل: وجه الحصر أن القلب إما متصف بالإیمان أو لا، و الأول إما متصف بالإیمان بجمیع ما جاء به النبی أو ببعضه دون بعض، و الأول قلب المؤمن و الثانی قلب فیه إیمان و نفاق، و الثانی إما أن یصرح بالإیمان ظاهرا أو لا، و الأول قلب المنافق، و الثانی قلب المشرک. و أقول: یمکن أن یکون المراد هنا بالنفاق التزلزل فی الإیمان أو الریاء أو عدم العمل بمقتضی الإیمان، فیشمل إرادة المعاصی و الإصرار علیها، و فی النهایة الأزهر الأبیض المستنیر، و قال : الأجرد : الذی لیس علی بدنه شعر و فیه: القلوب أربعة قلب أجرد فیه مثل السراج یزهر أی لیس فیه غل و لا غش، فهو علی أصل الفطرة فنور الإیمان فیه یزهر، و القاموس: الأجرد فضاء لا نبات فیه، و یوم أجرد تام، انتهی. فشبه علیه السلام قلب المؤمن بأرض صافیة بیضاء قابلة لزرع الإیمان و الحکمة و خالیة عن شوک الشکوک و الشبهات و ذمائم الأخلاق، و قال فیه: کهیأة السراج، الهیئة الحالة و الصورة، شبه ما فی القلب من نور الإیمان و المعارف بنور السراج للإیضاح لأنه أشهر و إن کان فی المشبه أکمل، لأن بنور القلب یری ما فی عالم الملک و الملکوت، و بنور السراج یری بعض ما حوله من المبصرات. فأما المطبوع فقلب المنافق الطبع الختم، و ختم القلب کنایة عن منع الله عز و جل ألطافه الخاصة لإعراضه عن الحق، و إنما نسب ذلک إلی قلب المنافق لأن عدم دخول الإیمان فیه مع تعرضه له بإظهاره باللسان إنما هو لمانع و هو الطبع المسبب عن إبطاله لاستعداده الفطری، و فی النهایة فیه: من ترک ثلاث جمع من غیر عذر طبع الله علی قلبه، أی ختم علیه و غشاه و منعه ألطافه، و الطبع بالسکون الختم بالتحریک الدنس، و أصله من الدنس و الوسخ یغشیان السیف، یقال: طبع السیف یطبع طبعا ثم استعمل فیما یشبه ذلک من الأوزار و الآثام و غیرهما من القبائح. إن أعطاه شکر ذکر من صفات المؤمن الصبر و الشکر لأنهما من أمهات صفات الکمال مستوعبان لجمیع الأحوال و إنما وصف قلب المشرک بالنکس لأنه کالظرف المقلوب المکبوب لا یستقر فیه شیء، و خصه بالمشرک لأن قلب المنافق یمر فیه شیء من الحق و الإیمان، و لا یعتقد به بخلاف قلب المشرک، فإنه لا یمر فیه شیء من الحق، و لا ینافی ذلک کون عقوبة المنافق أشد لأن إنکار الحق مع العلم به أشنع و أقبح. و قیل: القلب المنکوس هو القلب الناظر إلی الدنیا المتوجهة إلیها لأن الدنیا تحت الآخرة و أنه لما صرف نظره و همته عن الدرجات العالیة التی هی فوقه و قصر نظره و همه إلی الدنیا الدنیة فکأنه نکس و انقلب، أو أنه لما خلقه الله تعالی علی الفطرة القویمة و هیأ له أسباب الترقی و الطیران إلی الدرجات العالیة فإن توجه إلی الشهوات البهیمیة و ضیع فطرته الأصلیة فقد تنزل عما کان علیه و توجه إلی الجهة السفلی، فصار منکوسا کالطیر الذی یطیر إلی جهة السفل. و الاستشهاد بالآیة إما لمناسبة التشبیهات أو لأن المکب علی وجهه یصیر قلبه أیضا منکوسا أو لأن المراد بالإکباب فی الآیة إکباب قلبه، و قیل: الاستشهاد باعتبار أن المشرک یمشی مکبا علی وجهه لکون قلبه مکبوبا مقلوبا، و المؤمن یمشی سویا لکون قلبه علی وجه الفطرة مستقیما عارفا بالحق کما یرشد إلیه قوله تعالی

عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ

و قال البیضاوی معنی مکبا أنه یعثر کل ساعة و یخر علی وجهه لو عورة طریقه و اختلاف أجزائه، و لذلک قابله بقوله

أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا

قائما سالما من العثار

عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ

مستوی الأجزاء أو الجهة، و المراد تمثیل المشرک و الموحد بالسالکین و الدینین بالمسلکین، و قیل: المراد بالمکب الأعمی فإنه یعتسف فینکب و بالسوی البصیر و قیل: من یمشی مکبا هو الذی یحشر علی وجهه إلی النار، و من یمشی سویا الذی یحشر علی قدمیه إلی الجنة فهم قوم أی هم و أمثالهم، و ذکرهم علی التمثیل و المراد بهم الشکاک و من یعبد الله علی حرف.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 259 

*****

3- الحدیث

3/2940 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ

ص: 211


1- 7 . فی «ج ، د ، ز ، ص ، ه ، بر ، بف » والوافی : - «إنّ » .
2- 8 . «النَّکْس » : قلب الشیء علی رأسه . و «النَّکس » : السهم الذی انکسر فوقُه فجعل أعلاه أسفله ، فیکون ردیئا ولرداءته یُشَبَّه به الرجل الدَّنیء . المفردات للراغب ، ص 824 (نکس) .
3- 9 . طبع علیه : ختم . القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 996 (طبع) .
4- 10 . فی المعانی : «أنور» . و«الجَرَد » : فضاء لا نبات فیه ، مکان جَرْد وأجرد وجَرِد ، وقلب أجرد ، أی لیس فیه غِلّ ولا غِشّ ، فهو علی أصل الفِطرة ، فنور الإیمان فیه یزهر . القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 400 ؛ النهایة ، ج 1 ، ص 256 (جرد) .
5- 1 . فی الوافی : + «قال » .
6- 2 . فی «ه » والمعانی : «وأمّا » .
7- 3 . الملک (67) : 22 .
8- 4 . فی «ب ، بر » : «وأمّا » . وفی المعانی : «أمّا » .
9- 5 . فی شرح المازندرانی : «القلب الذی فیه نفاق وإیمان هو قلب من آمن ببعض ما جاء به النبیّ صلی الله علیه و آله وجحد بعضه ، أو شکّ . وهذا فی الحقیقة نوع من النفاق ، کما یرشد إلیه قوله : «فإن أدرک أحدهم أجله علی نفاقه» بأن لایرجع عنه و لا یتوب . وقوله : «فهم قوم کانوا بالطائف» علی سبیل التمثیل ، وإلاّ فکلّ من اتّصف بصفاتهم فحکمه حکمهم» .
10- 6 . فی «ه ، بر » : «إن » . وفی المعانی : «وإن » .
11- 7 . فی حاشیة «ج ، ص ، بس ، بف » : «أحدکم » .
12- 8 . فی «ص » : «أدرک » .
13- 9 . معانی الأخبار ، ص 395 ، ح 51 ، بسنده عن محمّد بن خالد ، عن هارون ، عن المفضّل ، عن سعد الخفّاف ، عن أبی جعفر علیه السلام الوافی ، ج 4 ، ص 249 ، ح 1895 .

الثُّمَالِیِّ(1):

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «الْقُلُوبُ ثَلاَثَةٌ (2): قَلْبٌ مَنْکُوسٌ لاَ یَعِی شَیْئاً مِنَ الْخَیْرِ ، وَ هُوَ قَلْبُ الْکَافِرِ؛ وَ قَلْبٌ فِیهِ نُکْتَةٌ سَوْدَاءُ، فَالْخَیْرُ(3) وَ الشَّرُّ فِیهِ یَعْتَلِجَانِ(4)، فَأَیُّهُمَا کَانَتْ

مِنْهُ(5) غَلَبَ(6) عَلَیْهِ؛ وَ قَلْبٌ مَفْتُوحٌ، فِیهِ مَصَابِیحُ تَزْهَرُ(7) ، وَ(8) لاَ یُطْفَأُ نُورُهُ إِلی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ، وَ هُوَ قَلْبُ الْمُوءْمِنِ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو حمزۀ ثمالی از حضرت باقر علیه السّلام حدیث کند که فرمود: دلها سه (گونه) اند: دل وارونه که هیچ خیر و خوبی در آن جا نکند و آن دل کافر است، و دلی که در آن نقطۀ سیاهی است، و خوبی و بدی در آن با هم در کشمکش باشند، پس هر کدام از آن دل باشد بر آن دیگری چیره گردد، و دلی است باز و گشاده که در آن چراغهائی است تابناک، و نورش تا روز رستاخیز خاموش نگردد و آن دل مؤمن است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 152 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از ابی حمزه ثمالی،از امام باقر(علیه السّلام)فرمود: دلها سه اند:دلی وارونه که هیچ عقیده خوبی در آن جا نکند و این دل کافر است و دلی که در آن نکتۀ سیاهی است و خیر و شرّ در آن با هم در کشمکش باشند و هر کدام از آنِ آن دل و موافق او باشند،بر دیگری چیره گردد(و هر کدام بر دل برآیند بر دیگری چیره گردد خ ل)و دلی باز و گشاده که در آن چراغها فروزانند و تا رستاخیز روشنی آن خاموشی نگردد و آن دل مؤمن است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 491 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-ابی حمزه ثمالی،از امام باقر علیه السّلام حدیث می کند که فرمود:دلها سه گونه اند:دلی وارونه که هیچ عقیده خوبی در آن جا نگیرد و این دل کافر است و دلی که در آن نقطۀ سیاهی است و خیر و شرّ در آن باهم در گیرند و هرکدام از آن آن دل و موافق او باشند،بر دیگری چیره گردد(و هرکدام بر دل برآیند بر دیگری چیره شود)و دلی باز و گشاده که در آن چراغ های فروزنده اند و تا رستاخیز روشنی آن خاموشی نگردد و آن دل مؤمن است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 249 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. القلوب ثلاثة هذا لا ینافی ما مر أن القلوب أربعة، فإن قوله و قلب فیه نکتة سوداء یشمل قسمین منها، و هما قلب فیه نفاق و إیمان، و قلب المنافق، و فی القاموس : وعاه یعیه حفظه و جمعه کأوعاه، و قال : اعتلجوا اتخذوا صراعا و قتالا و الأمواج التطمت. و قلب مفتوح و هو الذی یقبل الإیمان و المعارف و الأسرار، و کلها نور ینور القلب فی عالم الأبدان و الأرواح، و قوله: لا یطفأ نوره إلی یوم القیامة، إشارة إلی أن القلب المنور بنور الإیمان و المعارف منور بعد الفراق من البدن فی عالم البرزخ و بعده، فإن هذه الأنوار باقیة لا تزول منه أبدا.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 260 

*****

(186) باب فی تنقّل أحوال القلب

1- الحدیث

1/2941 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ ؛ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ الاْءَحْوَلِ، عَنْ سَلاَّمِ بْنِ الْمُسْتَنِیرِ، قَالَ:

کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، فَدَخَلَ عَلَیْهِ حُمْرَانُ بْنُ أَعْیَنَ(10)، وَ سَأَلَهُ(11) عَنْ أَشْیَاءَ،

ص: 212


1- 10 . فی «ه » : - «الثمالی » .
2- 11 . فی شرح المازندرانی : «قوله : قال : القلوب ثلاثة ، هذا لاینافی ما مرّ من أنّ القبول أربعة ؛ لأنّ قوله : «وقلب فیه نکتة سوداء» یشمل القسمین منها ، وهما : قلب فیه نفاق وإیمان ، وقلب المنافق الذی لم یؤمن بحسب الباطل أصلاً » . وفی مرآة العقول مثله .
3- 12 . فی «ز » : + «فیه » .
4- 13 . «اعتجلوا» : اتّخذوا صِراعا وقتالاً . القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 308 (علج ).
5- 1 . فی المعانی : «فما کان منه أقوی» بدل «فأیّهما کانت منه » .
6- 2 . فی «ز» : «علت» .
7- 3 . فی «ز » وحاشیة «بر » : «تزهو» . وفی المعانی : «مصباح یزهر» .
8- 4 . فی «ب ، ص ، بس ، بف » : - «و» .
9- 5 . معانی الأخبار ، ص 395 ، ح 50 ، بسنده عن الحسن بن محبوب الوافی ، ج 4 ، ص 249 ، ح 1896 .
10- 6 . فی «ه » : - «بن أعین » .
11- 7 . فی الوافی وتفسیر العیّاشی : «فسأله » .

فَلَمَّا هَمَّ حُمْرَانُ بِالْقِیَامِ، قَالَ لاِءَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام : أُخْبِرُکَ _ أَطَالَ اللّهُ بَقَاءَکَ(1) لَنَا(2)، وَ أَمْتَعَنَا 2 / 424

بِکَ _ أَنَّا نَأْتِیکَ فَمَا نَخْرُجُ مِنْ عِنْدِکَ حَتّی تَرِقَّ قُلُوبُنَا، وَ تَسْلُوَ(3) أَنْفُسُنَا عَنِ الدُّنْیَا،

وَ یَهُونَ(4) عَلَیْنَا مَا فِی أَیْدِی النَّاسِ(5) مِنْ هذِهِ الاْءَمْوَالِ، ثُمَّ نَخْرُجُ مِنْ عِنْدِکَ، فَإِذَا صِرْنَا مَعَ النَّاسِ وَ التُّجَّارِ، أَحْبَبْنَا الدُّنْیَا؟ قَالَ: فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «إِنَّمَا هِیَ الْقُلُوبُ مَرَّةً تَصْعُبُ، وَ مَرَّةً تَسْهُلُ».

ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «أَمَا إِنَّ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله قَالُوا: یَا رَسُولَ اللّهِ، نَخَافُ عَلَیْنَا النِّفَاقَ» .

قَالَ: فَقَالَ(6) : «وَ لِمَ تَخَافُونَ ذلِکَ؟ قَالُوا(7): إِذَا کُنَّا عِنْدَکَ فَذَکَّرْتَنَا وَ رَغَّبْتَنَا، وَجِلْنَا(8) وَ نَسِینَا الدُّنْیَا وَ زَهِدْنَا ، حَتّی کَأَنَّا(9) نُعَایِنُ الاْآخِرَةَ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ نَحْنُ عِنْدَکَ، فَإِذَا(10) خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِکَ، وَ دَخَلْنَا هذِهِ الْبُیُوتَ، وَ شَمِمْنَا(11) الاْءَوْلاَدَ، وَ رَأَیْنَا الْعِیَالَ وَ الاْءَهْلَ، یَکَادُ(12) أَنْ نُحَوَّلَ عَنِ الْحَالِ(13) الَّتِی کُنَّا عَلَیْهَا عِنْدَکَ وَ حَتّی(14) کَأَنَّا لَمْ نَکُنْ عَلی شَیْءٍ،

ص: 213


1- 8 . فی «ب ، د ، بس ، بف » : «بقاک » بحذف الهمزة تخفیفا .
2- 9 . فی «ه » : - «لنا» .
3- 10 . سَلَوتُ عنه سُلُوّا : صبرتُ . وسلاه وعنه : نَسِیه . والاسم : السَّلْوَة، ویُضَمّ . المصباح المنیر، ص 287 ؛ القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1700 (سلو).
4- 1 . فی «بف » والوافی وتفسیر العیّاشی : «تهون » .
5- 2 . فی «بر» : «الدنیا» بدل «أیدی الناس » .
6- 3 . فی «ز ، د ، بر ، بف » والوافی وتفسیر العیّاشی : + «لهم » .
7- 4 . فی «ه ، بر » والوافی : «فقالوا» .
8- 5 . «الوَجَل» : استشعار الخوف . یقال : وَجِل یَوْجَل وَجَلاً فهو وَجِل . المفردات للراغب ، ص 855 (وجل) .
9- 6 . فی البحار : «کأنّنا» .
10- 7 . فی الوافی : «وإذا» .
11- 8 . فی «ه » : «أو شممنا» .
12- 9 . فی «ب ، د ، بر ، بس ، بف » والوافی : «نکاد » . وفی «ه » : «فکاد » .
13- 10 . فی «ج ، بر » والبحار : «الحالة» .
14- 11 . فی البحار : «حتّی» بدون الواو .

أَ فَتَخَافُ(1) عَلَیْنَا أَنْ یَکُونَ ذلِکَ نِفَاقاً(2)؟

فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : کَلاَّ إِنَّ هذِهِ خُطُوَاتُ الشَّیْطَانِ، فَیُرَغِّبُکُمْ(3) فِی الدُّنْیَا، وَ اللّهِ لَوْ تَدُومُونَ عَلَی الْحَالَةِ(4) الَّتِی وَصَفْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِهَا(5)، لَصَافَحَتْکُمُ(6) الْمَلاَئِکَةُ،

وَ مَشَیْتُمْ عَلَی الْمَاءِ، وَ لَوْ لاَ أَنَّکُمْ تُذْنِبُونَ فَتَسْتَغْفِرُونَ(7) اللّهَ، لَخَلَقَ اللّهُ خَلْقاً حَتّی یُذْنِبُوا(8)، ثُمَّ یَسْتَغْفِرُوا اللّهَ، فَیَغْفِرَ اللّهُ(9) لَهُمْ، إِنَّ الْمُوءْمِنَ مُفَتَّنٌ(10) تَوَّابٌ، أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ»(11) وَ قَالَ: «اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ»(12)؟».(13)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سلام بن مستنیر گوید: من در خدمت حضرت باقر علیه السّلام بودم که حمران بن اعین (یکی از اصحاب آن حضرت) وارد شد، و از چیزهائی از آن حضرت پرسید، پس همین که خواست برخیزد بامام باقر عرضکرد: من شما را آگاه کنم - خداوند عمر شما را دراز کند و ما را بوجود شما بهره مند سازد - که ما خدمت شما میرسیم و از نزد شما بیرون نمیرویم تا اینکه (در نتیجه) دلهای ما نرم شود، و جانهای ما از (نداشتن) این دنیا تسلی یابد، و آن چه از این اموال و دارائی که در دست مردم است بر ما خوار و پست شود، سپس از نزد شما بیرون رویم و همین که (دوباره) پیش مردم و تجار رویم دنیا را دوست بداریم؟(این چگونه است؟) گوید: آن حضرت علیه السّلام فرمود: همانا اینها دلهاست که گاهی سخت شود، و گاهی هموار و آسان. سپس فرمود: هر آینه یاران محمد (صلّی الله علیه و آله) عرضکردند: ای رسول خدا ما بر نفاق از خودمان ترسناکیم؟ فرمود: چرا از آن می ترسید؟ عرضکردند: هنگامی که نزد شما هستیم و شما ما را متذکر کنید؟ و بآخرت تشویق کنید، از خدا می ترسیم و در دنیا را (یکسره) فراموش کنیم و در آن بی رغبت شویم تا آنجا که گویا آن حضرت را بچشم خود ببینیم و بهشت و دوزخ را (بنگریم) و چون از خدمت شما برویم و داخل این خانه ها گردیم، و بوی فرزندان را بشنویم و زنان و خاندان را بنگریم از آن حالی که نزد شما داشتیم برگردیم بحدی که گویا ما هیچ نداشته ایم (و شما را ندیده و خدمت شما نبوده ایم و آن حال قبلی را نداشته ایم) آیا شما از این که این تغییر حالت نفاق باشد بر ما میترسید؟ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بآن ها فرمود: هرگز (این نفاق نیست)، اینها وسوسه های شیطانیست که شما را بدنیا تشویق کند، بخدا سوگند اگر شما بهمان حالی که بآن خودتان را توصیف کردید میماندید هر آینه فرشتگان دست در دست شما میگذاردند (و بدون وسیله) روی آب راه میرفتید، و اگر نبود که شما گناه میکنید سپس از خدا آمرزش (آن گناه را) خواهید هر آینه خداوند خلقی می آفرید تا گناه کنند و سپس از خدا آمرزش خواهند و خداوند آنها را بیامرزد، و براستی مؤمن در گناه افتد (یا بامتحان در گناه گرفتار شود) و بسیار توبه کند، آیا نشنیده ای گفتار خدای عز و جل را (که فرماید:) «همانا خداوند دوست دارد توبه کنندگان را و دوست دارد پاکیزه جویان را»(سوره بقره آیۀ 222) و (نیز) فرماید:«و آمرزش خواهید از پروردگار خویش سپس بازگشت کنید بسوی او»(سورۀ هود آیه 90).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 153 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از سلام بن مستنیر،گوید:من خدمت امام باقر(علیه السّلام)بودم که حمران بن اعین بر او وارد شد و چیزهائی از او پرسید و چون خواست برخیزد،به امام باقر(علیه السّلام)گفت:من به شما گزارش می دهم (خدا عمر شما را پاینده دارد و ما را به وجود شما بهره مند سازد)که ما خدمت شما می رسیم و از نزد شما بیرون نمی روم تا دل ما نرم می شود و نفوس تسلّی و آرامش یابد از این دنیا و بر ما خوار و آسان شود آنچه که از مال و دارائی در دست مردم است سپس از نزد شما که بیرون می رویم پیش مردم و تجّار،دنیا دوست می شویم؟گوید: امام باقر(علیه السّلام)در پاسخ فرمود:همانا این دلها است که گاهی سخت وسرکش باشند و گاهی هموار و راهوار،سپس امام باقر(علیه السّلام)فرمود:اما یاران محمد(صلّی الله علیه و آله) گفتند:یا رسول اللّٰه!ما از نفاق بر خود ترس داریم،فرمود:پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)فرمود که:چرا از آن ترس دارید؟ گفتند:تا در خدمت شما هستیم و شما به ما یاد آوری می کنید و ما را به آخرت تشویق می کنید،از خدا می ترسیم و دنیا را فراموش می کنیم و در آن بی رغبت می شویم تا آنجا که گویا آخرت را به چشم خود می نگریم و هم بهشت و دوزخ را تا نزد شما هستیم و چون از نزد شما بیرون می رویم و در این خانه های خود در می آئیم و بوی فرزندان می شنویم و نان خوران و خانواده را می نگریم نزدیک است از آن حالی که در خدمت شما داشتیم برگردیم و تا آنجا که گویا هیچ عقیده و ایمانی نداریم،آیا شما هم از اینکه این تغییر وضع،نفاق باشد،بر ما ترس دارید؟رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)در پاسخ آنها فرمود: هرگز،این بددلیها نیرنگ های شیطان است که به وسیلۀ آنها شماها را به دنیا تشویق می کند،به خدا سوگند اگر شما بر همان حالی که برای خود شرح دادید پیوسته می ماندید،هر آینه فرشته ها با شما دست می دادند و به روی آب راه می رفتید و اگر نبود که شما گناه می کنید و از خدا آمرزش می خواهید هر آینه خدا خلقی را می آفرید تا گناه کنند و سپس از خدا آمرزش خواهند و خدا آنها را بیامرزد،به راستی مؤمن فتنه پذیر و بسیار توبه است،آیا نشنیدی گفتار خدا عز و جل را (222 سوره بقره):«راستی خدا دوست دارد توّابین را و دوست دارد پاکیزه شوندگان را»و فرموده است(3 سوره هود):«از پروردگار خود آمرزش خواهید و به او بازگشت کنید».

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 493 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«سلام بن مستنیر»گوید:من خدمت امام باقر علیه السّلام بودم که حمران بن اعین بر او وارد شد و چیزهائی از او پرسید و چون خواست برخیزد،به امام باقر علیه السّلام گفت:من به شما گزارش می دهم(خدا عمر شما را پاینده دارد و ما را به وجود شما بهره مند سازد)که ما خدمت شما می رسیم و از نزد شما بیرون نمی روم تا دل ما نرم شود و دلها در تسلی و آرامش قرار گیرند و آن چه که از مال و دارائی در دست مردم است در نظر ما بی ارزش باشد سپس از نزد شما که بیرون می رویم پیش مردم و تجّار،دنیا دوست می شویم؟گوید:امام باقر علیه السّلام در پاسخ فرمود:همانا این دلهاست که گاهی سخت و سرکش باشند و گاهی هموار و راهوار،سپس امام باقر علیه السّلام فرمود:اما یاران محمد صلّی اللّه علیه و اله گفتند:یا رسول اللّه!ما از نفاق بر خود می ترسیم پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود که:چرا از آن ترس دارید؟گفتند:تا در خدمت شما هستیم و شما به ما یادآوری می کنید و ما را به آخرت تشویق می کنید،از خدا می ترسیم و دنیا را فراموش می کنیم و در آن بی رغبت می شویم تا آنجا که گویا آخرت و شب دوزخ را با چشم خود می بینیم و این زمانی است که در خدمت شما هستیم و چون از نزد شما بیرون می رویم و به خانه های خود برمی گردیم و بوی فرزندان می شنویم و نان خوران و خانواده را می نگریم و نزدیک است از آن حالی که در خدمت شما داشتیم برگردیم و تا آنجا که گویا هیچ عقیده و ایمانی نداریم،آیا شما هم از اینکه این تغییر وضع،نفاق باشد،بر ما ترس دارید؟رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در پاسخ آن ها فرمود:هرگز،این بددلیها نیرنگ های شیطان است که به وسیلۀ آنها شماها را به دنیا تشویق می کند، به خدا سوگند اگر شما بر همان حالی که برای خود شرح دادید پیوسته می ماندید،هر آینه فرشته ها با شما دست می دادند و به روی آب راه می رفتید و اگر نبود که شما گناه می کنید و از شما آمرزش می خواهید هر آینه خدا خلقی را می آفرید تا گناه کنند و سپس از خدا آمرزش خواهند و خدا آنها را بیامرزد،به راستی در گناه رفته و بسیار توبه کند آیا نشنیدی گفتار خدای عز و جل را:«و آمرزش خواهید از پروردگار خود سپس به سوی او بازگشت خواهید کرد(بقره/222)»

و فرموده است:«از پروردگار خود آمرزش بخواهید و به او بازگشت کنید(هود/3)»

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 249 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و تسلو أنفسنا عن الدنیا فی القاموس سلاه و عنه کدعاه و رضیه سلوا و سلوا نسیه، و أسلاه عنه فتسلی إنما هی القلوب أی إنما سمی بالقلب لتقلب أحواله مرة تصعب أی عن الإقبال علی عالم القدس و رفض الدنیا و مرة تسهل و تلین و تطیع العقل و تترک الشهوات بسهولة، و وجه ذلک أن سنة الله فی عالم الإنسان أن یکون متوسطا بین عالم الملائکة و عالم الشیاطین. فالملائکة ثابتون فی مقام القدس کما قالوا:

وَ مٰا مِنّٰا إِلاّٰ لَهُ مَقٰامٌ مَعْلُومٌ

وَ یَفْعَلُونَ مٰا یُؤْمَرُونَ

*

و

یُسَبِّحُونَ اَللَّیْلَ وَ اَلنَّهٰارَ لاٰ یَفْتُرُونَ

و الشیاطین منهمکون فی الشرور و الخطیئات داعون إلی المعاصی و السیئات و کذلک البهائم شأنهم المیل إلی الشهوات و الرغبة فی اللذات، و الإنسان عالم بین العالمین مرکب من النشأتین، فإن له روحا قدسیا و جسدا بهیمیا فهو مختلف الشؤون منتقل الأحوال، و لو لم یکن کذلک لم یتیسر له الترقی إلی أعلی مدارج الکمال و أقوی الدواعی إلی الصعود علی أحسن الأحوال، و أنفع الجنود لدفع وساوس الشیاطین و التخلص عن الأهوال بمجالسة الصالحین و معاشرتهم و متابعتهم فی الأقوال و الأفعال کما یرشد إلیه هذا الحدیث. و الشمم القرب و الدنو، و کان المراد هنا الالتذاذ بقربهم و النظر إلیهم تشبیها لهم بالریاحین، و الأهل : الزوجة و ذکرها تخصیص بعد تعمیم کانا لم نکن علی شیء أی من الحالة الأولی. إن هذه خطوات الشیطان إشارة إلی قوله تعالی:

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَتَّبِعُوا خُطُوٰاتِ اَلشَّیْطٰانِ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُوٰاتِ اَلشَّیْطٰانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشٰاءِ وَ اَلْمُنْکَرِ وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اَللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ مٰا زَکیٰ مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً، وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ یُزَکِّی مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

و فی القاموس: الخطوة و یفتح ما بین القدمین و الجمع خطا و خطوات، و بالفتح المرة و الجمع خطوات، و المعنی أن ذلک بسبب وساوس الشیطان و أتباعه، فإن وفق الله للتوبة لا یضر ذلک و لا ینتهی إلی النفاق أی باطنکم مؤمن موقن و قد تعرض لکم الغفلة بسبب وساوس الشیطان، حیث أنه لم یکن له تصرف فی أیمان المؤمن یتوسل بما یوجب نقص إیمانه، و المنافق باطنه غیر مؤمن و هو فی الغفلة دائما فبینهما بون بعید. و قیل: ینبغی أن یعلم أن قلب المؤمن فی الحقیقة عرش الرحمن یطوف به قوافل و إرادات من الحق و إلهاماته، و یشرق فیه لوامع أنواره و طوالع إسراره، و لذلک یجب تطهیره عن أدناس التعلقات و أرجاس الشهوات، و قد قیل: له بابان باب شرقی أیمن مفتوح إلی مشرق نور الحق. و حظیرة القدس، یطلع من ذلک الباب شوارق ألطاف الربوبیة و المواعظ اللاهوتیة، و باب غربی أیسر إلی مغرب الجسد و الأعضاء و منه یظهر آثار تلک الشوارق و المواعظ إلی الأعضاء فتخضع بالأعمال الصالحة تواضعا و یسهل القلب عند ذلک و تتم النعمة ظاهرة و باطنة و کثیرا ما یتصرف فیه الشیطان و یلقی إلیه من الباب الغربی کذبا و زورا، و یوحی إلیه زخرف القول غرورا فیمیله إلی الدنیا و یحدث فیه صداء و رینا، فإن استیقظ من نداء الغیب و دعوة أهل الحق و استغفر زال عنه، و إن استمر یسری ذلک من الباب الشرقی إلی عالم القدس و یمنع الواردات اللاهوتیة و أنوار الربوبیة فیسود لوح القلب و یصدر من الجوارح أعمال قبیحة مظلمة، و تنعکس ظلمتها إلیه، فینطمس نوره بریح الشهوات، و تراکم الظلمات، ظلمات بعضها فوق بعض، فلا یقبل الحق أبدا. ثم أشار صلی الله علیه و آله و سلم إلی أن الحالة الأولی حالة حسنة شریفة، و الدوام علیها یوجب التشبیه بالملائکة، و الوصول إلی مقامات عالیة، و إلی أن الحالة الثانیة و التعرض للذنب و الاستغفار بعده لا تخلو من حکمة إلهیة و مصلحة ربانیة، بقوله: و الله لو تدومون إلخ. لأن المانع من ظهور تلک الآثار هو الکدورات الجسمانیة، و التعلقات البشریة و الوساوس الشیطانیة، و المیل إلی الزهرات الدنیویة، فإذا زالت عن العبد تلک الموانع دائما یصیر نورا صرفا و روحا محضا، و یتصف بصفات الملائکة، و یلتحق بالروحانیین و یصافحهم، و یکون معهم و یمشی علی الماء مثلهم. و إن شئت توضیح ذلک فنقول: أن للروح الإنسانی منازل فی السیر إلی الله، أولها المحسوسات، و ثانیها المتخیلات، و ثالثها الموهومات، و رابعها المعقولات، و هو فی هذا المنزل یمتاز عن سائر الحیوانات، و یری فیه ما هو خارج عن عالم الحس و الخیال و الوهم، و یعلم روح الأشیاء و حقائقها، و له عرض عریض أوله أول عالم الإنسان، و آخره عالم الملائکة بل فوقه، و هو معراج الإنسان و أعلی علیین له، کما أن الثلاثة الأول أسفل السافلین له، و أعظم أسباب معراجه قطع التعلق عن الدنیا و الإعراض عنها بالکلیة، ثم الدوام علی هذه الحالة فإنه یوجب الوصول إلی حالة شریفة هی مرتبة عین الیقین، و له فی تلک المرتبة قدرة علی أفعال غریبة و آثار عجیبة بإذن الله تعالی، کمصافحة الملائکة و المشی علی الماء و الهواء و غیرها، و منه یعلم أن الکرامات غیر منکرة من الأولیاء کما زعمه بعض العلماء. و لو لا أنکم تذنبون. أقول: یدل علی أن لله تعالی مصلحة عظیمة فی هذا النوع من الخلق، لتظهر غفاریته و لطفه و رحمته، بل الظاهر أن هذا سبب لرفعة درجاتهم و تضاعف کمالاتهم، و لا ینافی ذلک عدم صدور تلک الأفعال و ظهور تلک الآثار منهم، کما أن أکثر أفراد المؤمنین أفضل من کثیر من الملائکة مع ظهور تلک الأمور من الملائکة دونهم، و لا یبعد أن یکون التلوث بالخطیئات سببا للتذلل و الخضوع و رفع الدرجات، حتی أن أکثر الأنبیاء و الأوصیاء علیهم السلام ابتلوا بارتکاب ترک الأولی و المکروهات، فارتقوا بعد ذلک إلی أعالی الدرجات، کما یومئ إلیه قوله سبحانه:

وَ عَصیٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَویٰ، `ثُمَّ اِجْتَبٰاهُ رَبُّهُ فَتٰابَ عَلَیْهِ وَ هَدیٰ

و قال سبحانه:

وَ ظَنَّ دٰاوُدُ أَنَّمٰا فَتَنّٰاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ رٰاکِعاً وَ أَنٰابَ، `فَغَفَرْنٰا لَهُ ذٰلِکَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنٰا لَزُلْفیٰ وَ حُسْنَ مَآبٍ

و مثله کثیر فی الکتاب، و القصار یلوث الثوب بأشیاء ثم یغسله لیصیر أحسن و ألطف و أشد بیاضا مما کان، کما أن آدم علیه السلام قبل ارتکاب ترک الأولی فی الجنة کان فی عداد الملائکة و شبیها بهم، و إن کان أفضل منهم و مسجودا لهم، و لما ارتکب ترک الأولی و هبط إلی الأرض و استغفر و بکی علی ما صدر عنه سنین متطاولة کملت محبته، و صفی و زکی و صار نبیا مصطفی و عمر الله به و بأولاده الأرض، و تمت حکمة الله البالغة، و ظهرت رحمته السابغة و هذا سر من أسرار القدر و القضاء یتحیر فیه ألباب الحکماء. إن المؤمن کأنه کلام الباقر علیه السلام و فی النهایة فی الحدیث: المؤمن خلق مفتنا أی ممتحنا یمتحنه الله بالذنب ثم یتوب، ثم یعود ثم یتوب یقال : فتنته افتنه فتونا إذا امتحنته، و یقال فیها افتتنته أیضا و هو قلیل، و قد کثر استعمالها فیما أخرجه الاختیار للمکروه، ثم کثر حتی استعمل بمعنی الإثم و الکفر و القتال و الإحراق و الإزالة، و الصرف عن الشیء، و منه أنه یحب المفتن التواب، أی الممتحن بالذنب ثم یتوب، انتهی. أ ما سمعت یمکن أن یکون الاستشهاد باعتبار تقدیم التوابین و حبهم بناء علی أن المراد بالمتطهرین المتطهرون من الذنوب، لکن ورد فی بعض الأخبار أن المراد بهم المتطهرون بالماء، فالاستشهاد بمحض حبهم.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 265 

*****

(187) باب الوسوسة و حدیث النفس

1- الحدیث

1/2942 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْوَشَّاءِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ، قَالَ:

ص: 214


1- 12 . فی «ب » : «أفیخاف » .
2- 13 . فی «ه » : «أفتخاف علینا النفاق ، فإنّ ذلک نفاق» . وفی «بر» والوافی : «أفتخاف علینا النفاق ، وإنّ ذلک نفاق» .
3- 14 . فی الوافی : «فترغبکم » .
4- 15 . فی «ب ، د ، ه ، بر ، بس ، بف » والوافی : «الحال » .
5- 16 . فی شرح المازندرانی : - «بها» .
6- 17 . فی حاشیة «ز » : «تصافحتکم» .
7- 1 . فی «ز ، ه » : «ثمّ تستغفرون » .
8- 2 . فی «ه ، بر » : «لآتی اللّه جلّ وعزّ بخلق یذنبون » بدل «لخلق اللّه خلقا حتّی یذنبوا » .
9- 3 . فی «ب ، د ، ز ، ه ، بس ، بف » والبحار وتفسیر العیّاشی : - «اللّه » . وفی الوافی : «لآتی اللّه تعالی بخلق یذنبون ویستغفرون ، فیغفر » بدل «لخلق اللّه _ إلی _ فیغفر اللّه » .
10- 4 . فی «ج ، د ، ه » : «مُفْتَن » . و«مُفْتَن » : مُمتَحن یمتَحِنه اللّه بالذنب ثمّ یتوب ، ثمّ یعود ، ثمّ یتوب . النهایة ، ج 3 ، ص 410 (فتن ) .
11- 5 . البقرة (2) : 222 . وفی الوافی وتفسیر العیّاشی : - «وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ» .
12- 6 . هود (11) : 3 و 52 و 90 .
13- 7 . تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 109 ، عن سلاّم ، عن أبی جعفر علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 4 ، ص 250 ، ح 1898 ؛ البحار ، ج 6 ، ص 41 ، ح 78.

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنِ الْوَسْوَسَةِ(1) وَإِنْ کَثُرَتْ، فَقَالَ: «لاَ شَیْءَ فِیهَا، تَقُولُ: لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن حمران گوید: از امام صادق علیه السّلام از وسوسه گر چه بسیار باشد پرسیدم؟ در پاسخ فرمود: چیزی در آن نیست، میگوئی، لا اله الا اللّٰه. .(یعنی همین کلام و تفکر در آن وسوسه را از بین می برد زیرا مقصود از وسوسه و حدیث نفس همان وسوسه های مربوط بخدا و مکان و کیفیت اوست).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 155 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از محمد بن حمران،گوید:از امام صادق(علیه السّلام)پرسیدم از وسوسه گرچه بسیار باشد؟در پاسخ فرمود:چیزی در آن نیست، می گوئی لا اله الاّ اللّٰه. (یعنی جز اقرار به یگانگی خدا کفاره و جبرانی لازم ندارد).

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 495 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«محمد بن حمران»می گوید:از امام صادق علیه السّلام از وسوسه های هرچند که بسیار باشد پرسیدم در پاسخ فرمود:چیزی نیست می گوئی لا اله الاّ اللّه (یعنی توجه و تکیه بر خدا وسوسه را از بین می برد).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 251 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و إن کثرت بالکسر، و ربما یقرأ بالفتح علی أنها مخففة من المثقلة عطفا علی الوسوسة، و الوسوسة حدیث النفس مثل من خلق الله؟ و أین هو؟ و کیف هو؟ و متی هو؟ و الوساوس فی أحوال الخلق و نسبة المعاصی إلیهم کما هو أحد معانی التفکر فی الوسوسة فی الخلق، أو إرادة المعاصی أو الأعم و هو إذا خطر ذلک فی القلب من غیر قصد و لا عقد و لا تکلم به لقصد التشهیر و التزویج، و ربما یفرق بین الوسوسة و حدیث النفس بأن الوسوسة آکد، مثلا إن خطر ببالک النظر إلی امرأة فهو حدیث النفس و إن حصلت الرغبة و حرکتک الشهوة فهو الوسوسة و لا شیء فیهما. و من أراد دفع کراهة ذلک و طرد الخبیث عن نفسه فلیقل: لا إله إلا الله، أو لیقل آمنا بالله و برسوله لا حول و لا قوة إلا بالله، أو لیذکر الله وحده. قیل: أمره بالتوحید لوجوه: الأول: أن لا یأتیه الموت و هو علی تلک الحال. الثانی: نفی ما ألقی فی نفسه من أن للإله إلها آخر، حیث صرح بأن الإله واحد لیس إلا هو. الثالث: أن تلک الکلمة تطرد الخبیث و تدفعه عن قائلها، و لذلک یلقن المحتضر بها. الرابع: إفادتها أن سلسلة الممکنات منتهیة إلیه فلا یکون له موجد. الخامس: أن من اتصف بجمیع صفات الکمال لا یتصف بالمخلوقیة و الاحتیاج. السادس: أنه لو کان له إله لزم الدور أو التسلسل، فوجب حصر الألوهیة فی واحد، و روی العامة عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال: إن الله تجاوز لی عن أمتی ما حدثت به أنفسهم ما لم یتکلم به أو یعمل به، قال بعضهم قال صلی الله علیه و آله و سلم هذا بعد نزول النسخ أو التخفیف، لقوله تعالی:

إِنْ تُبْدُوا مٰا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحٰاسِبْکُمْ بِهِ اَللّٰهُ

فقال بعض الصحابة: من یطیق هذا؟ فقال: أ تریدون أن تقولوا ما قال بنو إسرائیل سمعنا و عصینا، قولوا سمعنا و أطعنا فقالوا، فأنزل الله التخفیف بقوله:

لاٰ یُکَلِّفُ اَللّٰهُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا

الآیة، فقال علیه السلام کالمبین و المفصل لجملتها: إن الله تعالی تجاوز لی، إلی آخره. فبین لهم ما رفع عنهم مما لا یطیقونه، و هو حدیث النفوس فأعلمهم أن له سبحانه أن یکلفهم ما یعلم أنه یشق علیهم معاناته بمقتضی عدله، و عدله حسن ثم خفف عنهم برفع ما یعجزون عنه إظهارا لفضله، و الفضل علیهم أحسن، و المراد بحدیث النفس المعفو عنه ما لا یدخل تحت کسب العبد من الخواطر أولا، و الفکر فیما یخطر للنفس ثانیا، فیتأمله و یتحدث هل یعمله أم لا، فهذا معفو إلی أن یترجح فی القلب الفعل أو الترک فیهتم به، فإن کان خیرا کتب له حسنة، و إن کان شرا لم یکتب، فإذا قوی العزم صار نیة فیعزم القلب و ینوی، فمن هناک یتحقق کسبه و فعله، فتقع المؤاخذة و المحاسبة لقوله تعالی:

وَ لٰکِنْ یُؤٰاخِذُکُمْ بِمٰا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ

ثم استدرک علیه السلام بعد ذکر ما عفی عنه ما یحاسب علیه فقال: ما لم تتکلم به و هو عمل اللسان، أو تعمل به، و هو عمل القلب و کسبه و هو عزمه و نیته و أفعال الجوارح و الأرکان، فهذا ما لم یعف عنه و إن جاز العفو عنه بعد إثباته و المحاسبة علیه فضلا، کما روی: أن الله تعالی یقول للمحافظین: فإذا هم عبدی بسیئة فلا تکتبوها علیه فإن عملها فاکتبوها و آخذه أو أغفر. و قوله علیه السلام: إن الله تجاوز لی، یشعر بفضیلته فإن الله تعالی خصه فی حق أمته بهذا العفو دون من قبله من الأنبیاء، کما خصه بقوله: نصرت بالرعب، و أحلت لی الغنائم و لم یحل لأحد قبلی، و نصرت بالصبا، إلی غیر ذلک و أکرمه، انتهی کلامه. و أقول: قد مر بعض القول فی ذلک فی باب أن الإیمان مبثوث بجوارح البدن.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 266 

*****

2- الحدیث

2/2943 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: قُلْتُ لَهُ(3): إِنَّهُ یَقَعُ فِی قَلْبِی أَمْرٌ عَظِیمٌ، فَقَالَ: «قُلْ: لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ». قَالَ جَمِیلٌ: فَکُلَّمَا وَقَعَ فِی قَلْبِی شَیْءٌ، قُلْتُ: لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ، فَیَذْهَبُ(4) عَنِّی .(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

جمیل بن دراج گوید: بحضرت صادق علیه السّلام عرضکردم: در دلم چیز بزرگی آمده؟ فرمود: بگو لا اله الا اللّٰه. جمیل گوید: هر گاه در دلم چیزی می آمد می گفتم: لا اله الا اللّٰه آن چیز از دلم بیرون میرفت.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 155 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از جمیل بن درّاج که به امام صادق(علیه السّلام)گفتم:راستش این است که در دل من چیز بزرگی متصوّر می شود،در پاسخ فرمود: بگو لا اله الاّ اللّٰه. ،جمیل گوید:هر گاه در دلم چیزی خطور می کرد می گفتم:لا اله الاّ اللّٰه از دل من بیرون می رفت.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 495 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«جمیل بن درّاج»می گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:راستش این است که در دل من تصور بزرگی به وجود می آید در پاسخ فرمود:بگو لا اله الاّ اللّه،جمیل گوید:هرگاه در دلم چیزی خطور می کرد و می گفتم: لا اله الاّ اللّه از دلم بیرون می رفت و آرام می گرفت.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 253 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح و هو مثل السابق. و الأمر العظیم أما شیء من الخواطر لو تکلم به أو اعتقده یکون کفرا موجبا للقتل و الارتداد، أو إرادة ذنب من الکبائر کما عرفت.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 268 

*****

2 / 425

3- الحدیث

3/2944 . ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ(6)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ(7):

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «جَاءَ رَجُلٌ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللّهِ، هَلَکْتُ، فَقَالَ لَهُ علیه السلام : أَتَاکَ(8) الْخَبِیثُ(9)، فَقَالَ لَکَ: مَنْ خَلَقَکَ؟ فَقُلْتَ: اللّهُ، فَقَالَ لَکَ: اللّهُ مَنْ خَلَقَهُ؟

فَقَالَ(10): إِی وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ ، لَکَانَ کَذَا.

فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : ذَاکَ(11) ···

ص: 215


1- 8 . «الوسوسة » : حدیث النفس والأفکار . النهایة ، ج 5 ، ص 186 (وسوس) .
2- 9 . فقه الرضا علیه السلام ، ص 385 ، مع هذه الزیادة فی آخره : «وفی خبر آخر : لاحول ولاقوّة إلاّ باللّه » الوافی ، ج 4 ، ص 253 ، ح 1899 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 168 ، ح 9028 ؛ و ص 293 ، ح 9379 .
3- 1 . فی «ب » والوافی : - «له » .
4- 2 . فی «ه ، بر » والوافی والبحار : «فذهب » .
5- 3 . الوافی ، ج 4 ، ص 253 ، ح 1900 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 167 ، ح 9025 ؛ البحار ، ج 58 ، ص 324 ، ذیل ح 13 .
6- 4 . السند معلّق علی سابقه . ویروی عن ابن أبی عمیر ، علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه .
7- 5 . لم تثبت روایة ابن أبی عمیر ، عن محمّد بن مسلم مباشرةً . وما ورد فی قلیلٍ من الأسناد ممّا یُوهِم ذلک لا یخلو من خللٍ ؛ فقد توفّی محمّد بن مسلم سنة 150 ، وتوفّی محمّد بن أبی عمیر سنة 217 ، وروی هو عن محمّد بن مسلم بالتوسّط فی کثیر من الأسناد جدّا . راجع : رجال النجاشی، ص 323 ، الرقم 882 ؛ و ص 326 ، الرقم 887 . وانظر علی سبیل المثال : معجم رجال الحدیث ، ج 4 ، ص 439 ؛ و ص 452 ؛ و ج 6 ، ص 389 ؛ و ص 418 ؛ و ج 13 ، ص 371 _ 372 ؛ و ج 21 ، ص 290 _ 291 ؛ و ص 296 ؛ و ج 22 ، ص 360 _ 361 . والظاهر وقوع خللٍ فی سندنا هذا من سقط أو إرسال .
8- 6 . فی «ه ، بر » والوافی : «هل أتاک» .
9- 7 . «الخبیث » : الذَّکَر من الشیاطین . مجمع البحرین ، ج 2 ، ص 251 (خبث) .
10- 8 . فی «ه ، بر » والوافی : + «له » .
11- 9 . فی مرآة العقول : «ذلک » .

وَ اللّهِ(1) مَحْضُ(2) الاْءِیمَانِ».

قَالَ ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ: فَحَدَّثْتُ بِذلِکَ(3) عَبْدَ الرَّحْمنِ بْنَ الْحَجَّاجِ، فَقَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، عَنْ(4) أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام «أَنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّمَا عَنی بِقَوْلِهِ هذَا: «وَ اللّهِ مَحْضُ الاْءِیمَانِ» خَوْفَهُ أَنْ یَکُونَ قَدْ(5) هَلَکَ؛ حَیْثُ عَرَضَ لَهُ(6) ذلِکَ فِی قَلْبِهِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: مردی نزد پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) آمده و عرضکرد: ای رسول خدا هلاک شدم؟ حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله) باو فرمود: آن خبیث نزد تو آمد و بتو گفت: کی ترا آفرید؟ تو گفتی خدا پس بتو گفت: خدا را چه کسی آفریده؟ آن مرد عرضکرد: آری سوگند بآن که تو را براستی (به نبوت) برانگیخته چنین بوده است؟ پس رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بآن مرد فرمود: بخدا سوگند. این محض ایمان است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 156 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از محمد بن مسلم که امام صادق(علیه السّلام)فرمود:مردی نزد پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)آمد و گفت:یا رسول اللّٰه!من هلاک شدم،در پاسخ او گفت:آن خبیث نزدت آمده و گفته:کی تو را آفریده و تو پاسخ گفتی:خدا و به تو گفته است:چه کسی خدا را آفریده؟آن مرد گفت:آری،بدان که تو را به راستی فرستاده چنین بوده است پس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)به او گفت:به خدا که این محض ایمان است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 495 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-«محمد بن مسلم»می گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:مردی نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آمد و گفت:یا رسول اللّه!هلاک می شوم،در پاسخ او گفت:آن خبیث نزدت آمده و گفته:چه کسی تو را آفریده و تو پاسخ گفتی:خدا و به تو گفته است:چه کسی خدا را آفریده؟آن مرد گفت:آری،بدان به حق آن کس که تو را به نبوت و راستی فرستاده چنین بوده است سپس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به او گفت:به خدا که این ایمان محض است.

«ابن ابی عمیر»می گوید این حدیث را برای عبد الرحمن بن حجاج گفتم و او گفت:امام صادق علیه السّلام برای من باز گفت که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:به خدا سوگند که این ایمان محض است(زیرا کافر از این خاطره ها ترس به دل راه ندارد)در آن وقت که در دلش خطور می کند که هلاک شده است(یعنی همین هراس از هلاکت برای این خاطرۀ نابجا دلیل بر ایمان و یا عین ایمان است).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 253 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. ذلک و الله محض الإیمان قیل فیه وجوه: أحسنها ما رواه عبد الرحمن بأن یکون ذلک إشارة إلی خوفه من الهلاک، فإن الکافر لا یخاف من هذه و لا من أعظم منها. الثانی: أن تلک الخطورات لإبطال الاحتمالات الباطلة، لیصیر فی الحق علی یقین، فإن من أراد إقامة الدلیل علی مطلب یتفکر فی الاحتمالات المضادة له لیبطلها و یتم برهانه علی الحق. الثالث: أن الشیطان لما یئس من الخلل فی إیمان العبد یتعرض له بتلک الخواطر کما یرشد إلیه حدیث آخر الباب.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 268 

*****

4- الحدیث

4/2945. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ، قَالَ:

کَتَبَ رَجُلٌ إِلی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام یَشْکُو إِلَیْهِ لَمَماً(8) یَخْطُرُ(9) عَلی بَالِهِ، فَأَجَابَهُ فِی بَعْضِ کَلاَمِهِ: «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ إِنْ شَاءَ ثَبَّتَکَ(10)، فَلاَ یَجْعَلُ(11) لاِءِبْلِیسَ عَلَیْکَ طَرِیقاً، قَدْ شَکَا قَوْمٌ إِلَی(12) النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله لَمَماً یَعْرِضُ(13) لَهُمْ ، لاَءَنْ تَهْوِیَ(14) بِهِمُ الرِّیحُ أَوْ یُقَطَّعُوا(15) أَحَبُّ إِلَیْهِمْ مِنْ أَنْ یَتَکَلَّمُوا بِهِ، فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أَ تَجِدُونَ ذلِکَ؟ قَالُوا(16): نَعَمْ، فَقَالَ:

ص: 216


1- 10 . فی «ه » : - «واللّه » .
2- 11 . «المحض » : الخالص الذی لم یخالطه غیره . المصباح المنیر، ص 565 (محض) .
3- 1 . فی «بس » : «بذاک » .
4- 2 . فی البحار : «فقال حدّثنی أبو عبداللّه علیه السلام » بدل «حدّثنی أبی عن أبی عبداللّه علیه السلام » .
5- 3 . فی «ه » : - «قد » .
6- 4 . فی «ب ، ج ، د ، ه ، بس » والوافی : - «له » .
7- 5 . الوافی ، ج 4 ، ص 253 ، ح 1901 ؛ البحار ، ج 58 ، ص 324 ، ذیل ح 13 .
8- 6 . «لمما » : جمع اللَّمَّة : الهِمَّة والخَطْرَة تقع فی القلب . راجع : النهایة ، ج 4 ، ص 273 (لمم) .
9- 7 . فی «بر ، بف » : «تخطر » . ولعلّه بلحاظ المعنی ، وهو مقاربة الذنب أو الصغائر من الذنوب .
10- 8 . فی «ز » : «یثبتک» . وفی «بر » : «أثبتک » .
11- 9 . فی «ز ، ص ، ه » : «فلا تجعل » .
12- 10 . فی الوافی : - «إلی » .
13- 11 . فی «بس ، بف » : «تعرض » .
14- 12 . فی «ز » : «یهوی » . و فی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 139 : «الهوی : السقوط من أعلی إلی أسفل ، وفعله من باب ضرب ، ومنه قوله تعالی : «أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ» [الحجّ (22) : 31] أی بعید . والباء فی «بهم» للتعدیة ، وهم جعلوا التکلّم باللمم وإظهاره أشدّ علیهم من أن یسقطهم الریح إلی مکان عمیق ، أو أن تقطّع أعضاؤهم استقباحا لشأنه واستعظاما لأمره ؛ لأنّه محال فی حقّه تعالی وکفرٌ به» .
15- 13 . فی «ز ، بر » : «تقطّعوا» .
16- 14 . فی «ج ، ز ، بس » : «فقالوا» .

وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، إِنَّ ذلِکَ لَصَرِیحُ الاْءِیمَانِ، فَإِذَا وَجَدْتُمُوهُ فَقُولُوا: آمَنَّا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ(1) لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

علی بن مهزیار گوید: مردی بحضرت جواد علیه السّلام نوشت و از وسوسه هائی که بخاطرش آید شکایت کرد، حضرت در ضمن پاسخ نامه اش باو چنین نوشت: همانا خدای عز و جل اگر بخواهد تو را ثابت و پا برجا کند و از برای شیطان بر تو راهی قرار ندهد، و مردمی هم به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) شکایت بردند از خاطره هائی که در دل آنها افتد که اگر باد آنها را بجای دوری اندازد و یا قطعه قطعه شوند دوستر دارند از اینکه آن خاطره ها را بزبان آرند؟ پس رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: این را دریافتید؟(که این خاطره ها بر شما بسیار گران است؟) عرضکردند: آری، فرمود: سوگند بآن که جانم بدست اوست این صریح ایمانست، پس هر گاه آن را یافتید (و احساس کردید که این خاطره ها بسراغتان آمده) بگوئید: «آمنا باللّٰه و رسوله و لا حول و لا قوة الا باللّٰه». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 156 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از علی بن مهزیار،گوید:مردی به ابی جعفر(علیه السّلام)نوشت و از آنچه به خاطرش درآید شکایت کرد،امام در ضمن سخنش به او پاسخ داد:راستی خدا اگر خواهد تو را ثابت قدم سازد،شیطان را به خود راه مده،مردمی هم به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)شکایت بردند که خاطره هائی در دل آنها افتد که اگر باد آنها را سر به گم ببرد و یا تیکه تیکه شوند دوستتر دارند از اینکه آنها را به زبان آرند،رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود:این را دریافت می کنید؟گفتند:آری،در پاسخ فرمود:سوگند بدان که جانم به دست او است،راستی که این صریح ایمان است و چون به شما رخ داد بگوئید: آمنّا باللّٰه و رسول و لا حول و لا قوّة الا باللّٰه. .

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 497 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«علی بن مهزیار»،گوید:مردی به ابی جعفر علیه السّلام نوشت و از آنچه به خاطرش خطور می کند شکایت کرد،امام در ضمن سخنش به او پاسخ داد:راستی خدا اگر بخواهد تو را ثابت قدم سازد،شیطان را به خود راه مده،مردمی هم به پیامبر صلّی اللّه علیه و اله شکایت بردند که خاطره هائی در دل آنها می آید که اگر باد آنها را سربه نیست کند و یا قطعه قطعه شوند دوست تر دارند از اینکه آنها را به زبان آورند،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:این را دریافت می کنید؟گفتند:آری،در پاسخ فرمود:سوگند به آنکه جانم در دست اوست،به راستی که این عین ایمان است و چون برای شما رخ داد بگوئید:آمنّا باللّه و رسوله و لا حول و لا قوّة إلا باللّه.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 253 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و قال فی النهایة فی حدیث ابن مسعود: لابن آدم لمتان لمة من الملک و لمة من الشیطان، اللمة الهمة و الخطرة تقع فی القلب، أراد إلمام الملک و الشیطان به و القرب منه، فما کان من خطرات الخیر فهو من الملک، و ما کان من خطرات الشر فهو من الشیطان، و فی القاموس: اللمم محرکة الجنون و صغار الذنوب و أصابته من الجن لمة، أی مس أو قلیل، و قیل: إنما جعل الوسوسة لمما أی ذنبا صغیرا لزعمه أنها من صغائر الذنوب أو لأنها قد تؤول إلی الذنب، و إلا فهی لیست من الذنوب و لا یخفی أنه لا حاجة إلی هذا التکلف کما عرفت، و الهوی السقوط من أعلی إلی أسفل، و فعله من باب ضرب، و منه قوله تعالی:

أَوْ تَهْوِی بِهِ اَلرِّیحُ فِی

مَکٰانٍ سَحِیقٍ

أی بعید، و الباء فی بهم للتعدیة و هم جعلوا التکلم باللمم و إظهاره أشد علیهم من أن یسقطهم الریح إلی مکان بعید عمیق، أو من أن تقطع أعضاؤهم استقباحا لشأنه و استعظاما لأمره. و الاستفهام فی قوله: أ تجدون ذلک؟ علی حقیقته أو للتعجب أو للتقریر، و لفظة ذلک إشارة إلی کون الهوی و التقطیع أحب إلیهم من التکلم به أو أصل اللمم و الأول أظهر و الإشارة الثانیة أیضا تحتمل الوجهین کما عرفت. و قد روی مثل ذلک فی طرق العامة قال فی النهایة فی حدیث الوسوسة : ذلک صریح الإیمان أی کراهتکم له و تفادیکم منه صریح الإیمان، و الصریح الخالص من کل شیء و هو ضد الکنایة یعنی أن صریح الإیمان هو الذی یمنعکم لقبول ما یلقیه الشیطان فی أنفسکم حتی یصیر ذلک وسوسة لا یتمکن فی قلوبکم و لا تطمئن إلیه نفوسکم، و لیس معناه أن الوسوسة نفسها صریح الإیمان لأنها تتولد من فعل الشیطان و تسویله فکیف یکون إیمانا صریحا. و قال النووی فی شرح صحیح مسلم: أی استعظامکم التکلم به فإن شدة خوفکم منه فضلا عن اعتقاده إنما یکون لمن استکمل الإیمان، و فی الروایة الثانیة و إن لم یذکر الاستعظام لکنه مراد، و قیل: سبب الوسوسة علامة محض الإیمان فإن الشیطان إنما یوسوس لمن آیس عن إغوائه.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 270 

*****

5- الحدیث

5/2946. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بَکْرِ بْنِ(3) جَنَاحٍ، عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِی الْیَسَعِ دَاوُدَ الاْءَبْزَارِیِّ، عَنْ حُمْرَانَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ رَجُلاً أَتی رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللّهِ، إِنَّنِی(4) نَافَقْتُ، فَقَالَ: وَ اللّهِ، مَا نَافَقْتَ، وَ لَوْ نَافَقْتَ مَا(5) أَتَیْتَنِی، تُعْلِمُنِی(6) مَا الَّذِی رَابَکَ(7)؟ أَظُنُّ 2 / 426

الْعَدُوَّ الْحَاضِرَ(8) أَتَاکَ، فَقَالَ لَکَ(9): مَنْ خَلَقَکَ؟ فَقُلْتَ: اللّهُ(10) خَلَقَنِی، فَقَالَ لَکَ(11): مَنْ خَلَقَ اللّهَ؟

قَالَ(12): إِی وَ الَّذِی(13) بَعَثَکَ بِالْحَقِّ ، لَکَانَ کَذَا.

فَقَالَ: إِنَّ الشَّیْطَانَ أَتَاکُمْ مِنْ قِبَلِ الاْءَعْمَالِ، فَلَمْ یَقْوَ عَلَیْکُمْ، فَأَتَاکُمْ مِنْ هذَا الْوَجْهِ لِکَیْ یَسْتَزِلَّکُمْ، فَإِذَا کَانَ کَذلِکَ، فَلْیَذْکُرْ أَحَدُکُمُ اللّهَ وَحْدَهُ».(14)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: مردی نزد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) مردی نزد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) آمد و عرضکرد: ای رسول خدا من منافق شدم، فرمود: بخدا سوگند تو منافق نشده ای، و اگر منافق بودی نزد من نمی آمدی که مرا بآن آگاه کنی، چه چیز تو را بشک انداخته؟ بگمانم آن دشمن حاضر بخاطرت آمده و بتو گفت: کی تو را آفریده؛ تو گفتی: خدا مرا آفریده، پس بتو گفته: کی خدا را آفریده. عرضکرد: آری بدان که تو را براستی فرستاده سوگند که چنین شده، فرمود: همانا شیطان از راه کردارهای شما (و جلوگیری شما از اعمال نیک) نزدتان آید و بر شما دست نیابد پس از این راه بسراغتان آید که شما را بلغزاند، و هر گاه چنین شد هر کدام شما (که برایش چنین رخ داد) خدا را بیگانگی یاد کند (خیالات شیطانی برطرف گردد).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 157 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از امام باقر(علیه السّلام)که مردی نزد رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)آمد و گفت: یا رسول اللّٰه!من منافق شدم،فرمود:به خدا منافق نشدی و اگر منافق شده بودی،نزد من نمی آمدی به من اعلام کنی،چه باعث شکّت شده؟به گمانم که آن دشمن حاضر در خاطر نزد تو آمده است و به تو گفته کی تو را آفریده؟و تو به او گفتی:خدا مرا آفریده پس به تو گفته:کی خدا را آفریده؟گفت:آری بدان که تو را به راستی فرستاده چنین شده است،فرمود:شیطان از طرف خلاف در کردار به شما حمله کند و بر شما توانا نگردد و چیره نشود و از این راه به شما شعله ور شده تا شما را بلغزاند و هر گاه چنین شد هر کدام شماها خدا را به یگانگی یاد کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 497 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام باقر علیه السّلام فرمود:که مردی نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آمد و گفت:

یا رسول اللّه!من منافق شدم،فرمود:به خدا منافق نشدی و اگر منافق شده بودی،نزد من نمی آمدی به من اعلام کنی،چه باعث شکّت شده؟به گمانم که آن دشمن در خاطرت نفوذ کرده و به تو گفته چه کسی تو را آفریده؟و تو به او گفتی:خدا مرا آفریده پس به تو گفته:چه کسی خدا را آفریده؟گفت:آری،سوگند که آن کس که تو را به راستی فرستاده چنین شده است،فرمود:شیطان در جهت مخالف در رفتار به شما حمله ور می شود و تا شما را بلغزاند و هرگاه چنین نشد هرکدام از شما خدا را به یگانگی یاد کند.(این حدیث مشابه حدیث شماره 3 صفحه 253 می باشد).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 255 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول، و قد مضی الکلام فیه. قال بعض المحققین فی بیان ما یؤاخذ العبد به من الوساوس و ما یعفی عنه: اعلم أن هذا أمر غامض و قد وردت فیه آیات و أخبار متعارضة یلتبس طریق الجمع بینها إلا علی سماسرة العلماء فقد روی عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم أنه قال: عفی عن أمتی ما حدثت به نفوسها، و عنه صلی الله علیه و آله و سلم قال: یقول الله للحفظة: إذا هم عبدی بسیئة فلا تکتبوها علیه، فإن عملها فاکتبوها سیئة، و إن هم بحسنة و لم یعملها فاکتبوها حسنة، فإن عملها فاکتبوها عشرا، و هو دلیل علی العفو عن عمل القلب و همه بالسیئة. فأما ما یدل علی المؤاخذة فقوله سبحانه:

وَ إِنْ تُبْدُوا مٰا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحٰاسِبْکُمْ بِهِ اَللّٰهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشٰاءُ

و قال تعالی:

وَ لاٰ تَقْفُ مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤٰادَ کُلُّ أُولٰئِکَ کٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً

فدل علی أن عمل الفؤاد کعمل السمع و البصر فلا یعفی عنه، و قال تعالی:

وَ لاٰ تَکْتُمُوا اَلشَّهٰادَةَ وَ مَنْ یَکْتُمْهٰا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ

و قال سبحانه:

لاٰ یُؤٰاخِذُکُمُ اَللّٰهُ بِاللَّغْوِ

فِی أَیْمٰانِکُمْ وَ لٰکِنْ یُؤٰاخِذُکُمْ بِمٰا عَقَّدْتُمُ اَلْأَیْمٰانَ . فالحق فی هذه المسألة عندنا أنه لا یوقف علیه ما لم یقع الإحاطة بتفصیل أعمال القلوب من مبدء ظهورها إلی أن یظهر العمل علی الجوارح فنقول: أول ما یرد علی القلب الخاطر کما لو خطر له مثلا صورة امرأة و أنها وراء ظهره فی الطریق لو التفت إلیها لرآها، و الثانی: هیجان الرغبة و هو حرکة الشهوة التی فی الطبع و هذا یتولد فی الخاطر الأول و نسمیه میل الطبع، و الأول یسمی حدیث النفس، و الثالث: حکم القلب بأن هذا ینبغی أن یفعل أی ینبغی أن ینظر إلیها، فإن الطبع إذا مال لم تنبعث الهمة و النیة ما لم تندفع الصوارف، فإنه قد یمنعه حیاء أو خوف من الالتفات، و عدم هذه الصوارف ربما یکون بتأمل و هو علی کل حال حکم من جهة العقل و یسمی هذا اعتقادا و هو یتبع الخاطر، و المیل الرابع تصمیم العزم علی الالتفات و جزم النیة فیه، و هذا نسمیه هما بالفعل و نیة و قصدا. و هذه الهمة قد یکون لها مبدء ضعیف و لکن إذا أصغی القلب إلی الخاطر الأول حتی طالت مجاذبته للنفس تأکدت هذه الهمة و صارت إرادة مجزومة، فإن انجزمت الإرادة فربما یندم بعدم الجزم فیترک العمل، و ربما یغفل بعارض فلا یعمل بها و لا یلتفت إلیه، و ربما یعوقه عائق فیعتذر علیه العمل. و هیهنا أحوال للقلب قبل العمل بالجارحة، و الخاطر و هو حدیث النفس، ثم المیل، ثم الاعتقاد، ثم الهم، فنقول: أما الخاطر فلا تؤاخذ به لأنه لا یدخل تحت الاختیار، و کذلک المیل و هیجان الشهوة لأنهما أیضا لا یدخلان تحت الاختیار و هما المرادان بقوله صلی الله علیه و آله و سلم: عفی عن أمتی ما حدثت به نفوسها، فحدیث النفس عبارة عن الخواطر التی تهجس فی النفس، و لا یتبعها عزم علی الفعل، فأما العزم و الهم فلا یسمی حدیث النفس، بل حدیث النفس کما روی عن عثمان بن مظعون حیث قال لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: إن نفسی تحدثنی أن أطلق خولة؟ قال: مهلا إن من سنتی النکاح، قال: نفسی تحدثنی أن أجب نفسی؟ قال: مهلا إخصاء أمتی دؤب الصیام، قال: نفسی تحدثنی أن أترهب؟ قال: مهلا رهبانیة أمتی الجهاد و الحج قال: نفسی تحدثنی أن أترک اللحم؟ قال: مهلا فإنی أحبه و لو أصبته فی کل یوم لأکلته و لو سألت الله لأطعمنیه. فهذه الخواطر التی لیس معها عزم علی الفعل هی حدیث النفس، و لذلک شاور فیها رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إذ لم یکن معها عزم و هم بالفعل، و أما الثالث و هو الاعتقاد و حکم القلب بأنه ینبغی أن یفعل فهذا مردد بین أن یکون اضطرارا أو اختیارا و الأحوال تختلف فیه، فالاختیاری منه یؤاخذ به، و الاضطراری لا یؤاخذ به، و أما الرابع و هو الهم بالفعل فإنه یؤاخذ به إلا أنه إن لم یفعل نظر فإن ترکه خوفا من الله تعالی و ندم علی همه کتبت له حسنة، لأن همه سیئة و امتناعه و مجاهدته نفسه حسنة، و الهم علی وفق الطبع لا یدل علی تمام الغفلة عن الله، و الامتناع بالمجاهدة علی خلاف الطبع یحتاج إلی قوة عظیمة فجده فی مخالفة الطبع و هو العمل لله سبحانه أشد من جده فی موافقة الشیطان بموافقة الطبع، فکتبت له حسنة لأنه رجح جهده فی الامتناع، و همه به علی همه بالفعل، و إن تعوق الفعل لعائق أو ترکه لعذر لا خوفا من الله تعالی کتبت علیه سیئة فإن همه فعل اختیاری من القلب. و الدلیل علی هذا التفصیل ما ورد فی الصحیح قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: قالت الملائکة رب ذاک عبدک یرید أن یعمل سیئة و هو أبصر فقال: ارقبوه فإن عملها فاکتبوها علیه بمثلها، و إن ترکها فاکتبوها له حسنة، إنما ترکها لأجلی، و حیث قال: لم یعملها أراد به ترکها لله، فأما إذا عزم علی فاحشة و تعذرت علیه بسبب أو غفلة فکیف یکتب له حسنة، و قد قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: إنما یحشر الناس علی نیاتهم، و نحن نعلم أن من عزم لیلا علی أن یصبح و یقتل مسلما أو یزنی بامرأة فمات تلک اللیلة مات مصرا و یحشر علی نیته و قد هم بسیئة و لم یعملها، و الدلیل القاطع فیه ما روی عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم أنه قال: إذا التقی المسلمان بسیفهما فالقاتل و المقتول فی النار، قیل: یا رسول الله هذا القاتل فما بال المقتول؟ قال: لأنه أراد قتل صاحبه، و هذا نص فی أنه صار من أهل النار بمجرد الإرادة، مع أنه قتل مظلوما فکیف تظن أن الله لا یؤاخذ بالنیة و الهم، بل کل ما دخل تحت اختیار العبد فهو مأخوذ به، إلا أن یکفره بحسنة، و نقض العزم بالندم حسنة فلذلک کتب حسنة، و أما فوات المراد بعائق فلیس بحسنة. و أما الخواطر و حدیث النفس و هیجان الرغبة فکل ذلک لا یؤاخذ به لأنه لا یدخل تحت الاختیار، و المؤاخذة به تکلیف لما لا یطاق، و لذلک لما نزل قوله تعالی:

وَ إِنْ تُبْدُوا مٰا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحٰاسِبْکُمْ بِهِ اَللّٰهُ

جاء ناس من الصحابة إلی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و قالوا: کلفنا ما لا نطیق إن أحدنا لیتحدث نفسه بما لا یحب أن یثبت فی قلبه ثم یحاسب بذلک؟ فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: لعلکم تقولون کما قالت بنو إسرائیل سمعنا و عصینا قولوا سمعنا و أطعنا، فأنزل الله تعالی الفرج بقوله تعالی

لاٰ یُکَلِّفُ اَللّٰهُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا

فظهر به أن کل ما لا یدخل تحت الوسع من أعمال القلب هو الذی لا یؤاخذ به، و کل من یظن أن کل ما یجری علی القلب یسمی حدیث النفس، و من لم یفرق بین هذه الأقسام الثلاثة فلا بد و أن یغلط و کیف لا یؤاخذ بأعمال القلوب و الکبر و العجب و الریاء و النفاق و الحسد و جملة الخبائث من أعمال القلب، بل السمع و البصر و الفؤاد کل أولئک کان عنه مسئولا، أی مما یدخل تحت الاختیار، فلو وقع البصر بغیر اختیاره علی غیر محرم لم یؤاخذ بها فإن أتبعها نظرة ثانیة کان مؤاخذا بها، لأنه لا محالة مختار. و کذا خواطر القلب تجری هذا المجری، بل القلب أولی بمؤاخذته لأنه الأصل قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم التقوی هیهنا و أشار إلی القلب، و قال الله عز و جل:

لَنْ یَنٰالَ اَللّٰهَ لُحُومُهٰا وَ لاٰ دِمٰاؤُهٰا وَ لٰکِنْ یَنٰالُهُ اَلتَّقْویٰ مِنْکُمْ

و التقوی فی القلب، و قال صلی الله علیه و آله و سلم: البر ما اطمأن إلیه القلب و إن أفتوک و أفتوک. حتی أنا نقول: إذا حکم قلب الفتی بإیجاب شیء و کان مخطئا صار مثابا علی فعله، بل من ظن أنه متطهر فعلیه أن یصلی و إن صلی ثم ذکر کان له ثواب بفعله، فإن ترک ثم تذکر کان معاقبا، و من وجد علی فراشه امرأة فظن أنها زوجته لم یعص بوطئها و إن کانت أجنبیة، و إن ظن أنها أجنبیة عصی بوطئها، و إن کانت امرأته، کل ذلک نظر إلی القلب دون الجوارح. ثم قال: الوسواس ثلاثة أصناف الصنف الأول أن یکون من جهة التلبیس للحق، فإن الشیطان قد یلبس فیقول للإنسان: لا تترک التنعم و اللذات، فإن العمر طویل و الصبر عن الشهوات طول العمر ألمه عظیم، فعند هذا إذا ذکر العبد عظیم حق الله تعالی و عظیم ثوابه و عقابه و قال: الصبر عن الشهوات شدید و لکن الصبر علی النار أشد منه و لا بد من أحدهما، فإذا ذکر العبد وعد الله و وعیده و جدد إیمانه و یقینه خنس الشیطان و هرب، إذ لا یستطیع أن یقول: لیس النار أشد من الصبر علی المعاصی، و لا یمکنه أن یقول: المعصیة لا تقضی إلی النار، فإن إیمانه بکتاب الله یدفعه عن ذلک، فینقطع وسواسه. و کذلک یوسوس إلیه بالعجب فی علمه و عمله، فیفکر العبد أن معرفته و قدرته و قلبه و أعضاءه التی بها علمه و عمله کل ذلک من خلق الله فیخنس الشیطان، فهذا نوع من الوسوسة تنقطع بالکلیة عن العارفین المستبصرین بنور الإیمان و المعرفة. الصنف الثانی: أن یکون وسواسه بتحریک الشهوة و تهییجها، و هذا ینقسم إلی ما یعرف العبد یقینا أنه معصیة و إلی ما یظنه بغالب الظن فإن علم یقینا خنس الشیطان عن تهییج یؤثر فی التحریک، و لم یخنس عن التهییج، و إن کان مظنونا ربما یبقی مؤثرا بحیث یحتاج إلی مجاهدة فی دفعه، فیکون الوسوسة موجودة، و لکنها مدفوعة غیر غالبة. الصنف الثالث: أن یکون وسواسه بمجرد الخواطر و تذکر الأحوال الغائبة و التفکر فی الصلاة فی غیر أمر الصلاة مثلا، فإذا أقبل علی الذکر تصور أن یندفع و یعود و یعاقب الذکر و الوسوسة، و تصور أن یتساوقا جمیعا حتی یکون الفهم مشتملا علی فهم معنی القراءة، و علی تلک الخواطر کأنهما فی موضعین من القلب و بعید جدا أن یندفع هذا الخنس بالکلیة بحیث لا یخطر، و لکنه لیس محالا إذ قال صلی الله علیه و آله و سلم: من صلی رکعتین لم یحدث فیهما بشیء من الدنیا غفر له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر، فلو لا أنه متصور لما ذکره، إلا أنه لا یتصور ذلک إلا فی قلب استولی علیه الحب حتی صار کالمستهتر و لکن ذلک عزیز. ثم قال: اعلم أن القلب کما ذکرناه مکتنفة بالصفات التی ذکرناها و تنصب إلیه الآثار و الأحوال من الأبواب التی وصفناها فکأنه هدف یصاب علی الدوام من کل جانب، فإذا أصابه شیء و تأثر به أصابه من جانب آخر ما یضاده فیغیر وصفه، فإن نزل الشیطان به و دعاه إلی الهوی و التفت القلب إلیه نزل الملک به و صرفه عنه، و إن جذبه شیطان إلی شر جذبه شیطان آخر إلی غیره، و إن جذبه ملک إلی خیر جذبه ملک آخر إلی غیره، فتارة یکون متنازعا بین ملکین، و تارة بین شیطانین و تارة بین ملک و شیطان، و لا یکون قط مهملا، و إلیه الإشارة بقوله تعالی:

وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصٰارَهُمْ . و لاطلاع رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علی عظیم صنع الله فی عجائب القلب و تقلبه کان یحلف به و کان یقول: و لا مقلب القلوب، و کان کثیرا ما یقول صلی الله علیه و آله و سلم: یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک، قالوا: أو تخاف یا رسول الله؟ فقال: و ما یؤمننی و القلب بین إصبعین من أصابع الرحمن یقلبه کیف یشاء، و فی لفظ آخر: إن شاء أن یقیمه أقامه و إن شاء أن یزیغه أزاغه، و ضرب له رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ثلاثة أمثلة فقال: مثل القلب مثل العصفور تنقلب فی کل ساعة، و قال: مثل القلب فی تقلبه کالقدر إذا استحمت غلیانا و قال صلی الله علیه و آله و سلم: مثل القلب کمثل ریشة فی أرض فلاة تقلبها الریاح ظهر البطن، و هذه التقلبات من عظیم صنع الله فی تقلیبه من حیث لا یهتدی إلیه، لا یعرفه إلا المراقبون لقلوبهم، و المراعون لأحوالهم مع الله تعالی، و القلوب فی الثبات علی الخیر و الشر و التردد بینهما ثلاثة، قلب عمر بالتقوی و زکی بالریاضة، و طهر من خبائث الأخلاق، فینقدح فیه خواطر الخیر من خزائن الغیب، و مداخل الملکوت، فیتصرف العقل إلی التفکر فیما خطر لیعرف دقائق الخیر فیه، و یطلع علی أسرار فوائده، فینکشف له بنور البصیرة وجهه، فیحکم بأنه لا بد من فعله، و یستحث علیه، و یدعو إلی العمل به، فینظر الملک إلی القلب فیجده طیبا فی جوهره، طاهرا بتقواه مشیرا بضیاء العقل، معمورا بأنوار المعرفة، و یراه صالحا لأن یکون مستقرا له، فعند ذلک یمده بجنود لا تری و یهدیه إلی خیرات أخری حتی ینجر الخیر إلی الخیر. و کذلک علی الدوام لا یتناهی إمداده بالترغیب فی الخیر و یتیسر الأمر علیه و إلیه الإشارة بقوله تعالی:

فَأَمّٰا مَنْ أَعْطیٰ وَ اِتَّقیٰ `وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنیٰ `فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْریٰ

و فی مثل هذا القلب یشرق نور المصباح من مشکاة الربوبیة حتی لا یخفی فیه الشرک الخفی الذی هو أخفی من دبیب النملة السوداء فی اللیلة الظلماء، و لا تخفی علی هذا النور خافیة، و لا یروج علیه شیء من مکائد الشیطان، بل یقف علیه الشیطان و یوحی زخرف القول غرورا، و لا یلتفت إلیه. و هذا القلب بعد طهارته من المهلکات یصیر علی القرب معمورا بالمنجیات من الشکر و الصبر و الخوف و الرجاء و الزهد و المحبة و الرضا و التوکل و التفکر و المحاسبة و المراقبة و أمثالها. و هو القلب الذی أقبل الله تعالی علیه بوجهه، و هو القلب المطمئن المراد بقوله تعالی:

أَلاٰ بِذِکْرِ اَللّٰهِ تَطْمَئِنُّ اَلْقُلُوبُ

و بقوله عز و جل:

یٰا أَیَّتُهَا اَلنَّفْسُ اَلْمُطْمَئِنَّةُ . القلب الثانی: القلب المخذول المشحون بالهوی، المدنس بالخبائث الملوث بالأخلاق الذمیمة، المفتحة فیه أبواب الشیاطین، المسدودة عنه أبواب الملائکة و مبدء الشر فیه أن ینقدح فیه خاطر من الهوی و یهجس فیه، فینظر القلب إلی حاکم العقل لیستغنی عنه، و یستکشف وجه الصواب فیه فیکون العقل قد ألف خدمة الهوی فأنس به، و استمر علی استنباط الحیل له فی موافقة الهوی و مساعدته، فیسول النفس له و یساعده علیه، فینشرح الصدر بالهوی و ینبسط فیه ظلماته لانخناس جند العقل عن مدافعته فیقوی سلطان الشیطان لاتساع مکانه بسبب انتشار الهوی، فیقبل علیه بالتزیین و الغرور و الأمانی، و یوحی بذلک زخرف القول غرورا، فیضعف سلطان الإیمان بالوعد و الوعید، و یخبو نور الیقین بخوف الآخرة أن یتصاعد من الهوی دخان مظلم إلی القلب یملأ حواسه حتی تنطفی أنواره فیصیر العقل کالعین التی ملأ الدخان أجفانها، فلا یقدر علی أن تنظر و هکذا تفعل غلبة الشهوة فی القلب حتی لا یبقی للقلب إمکان التوقف و الاستبصار، و لو بصره واعظ و أسمعه ما هو الحق فیه عمی عن الفهم، و صم عن السمع، و هاجت الشهوة و نشط الشیطان و تحرکت الجوارح علی وفق الهوی، و ظهرت المعصیة إلی عالم الشهادة من خزائن الغیب بقضاء من الله و قدره. و إلی مثل هذا القلب الإشارة بقوله تعالی:

أَ رَأَیْتَ مَنِ اِتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوٰاهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً، `أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّٰ کَالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً

و بقوله عز و جل:

لَقَدْ حَقَّ اَلْقَوْلُ عَلیٰ أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ

إلی قوله:

أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ

*

و رب قلب هذا حاله بالإضافة إلی جمیع الشهوات، و رب قلب هذا حاله بالإضافة إلی بعض الشهوات، کالذی یتورع عن بعض الأشیاء و لکنه إذا رأی وجها حسنا لا یملک عینه و قلبه و طاش عقله و سقط مساک قلبه، أو کالذی لا یملک لنفسه عند الغضب مهما استحقر و أذکر عیب من عیوبه، أو کالذی لا یملک نفسه عند القدرة علی أخذ درهم أو دینار بل یتهالک علیه تهالک الواله المستهتر فتنسرح منه المروة و التقوی. و کل ذلک لتصاعد دخان الهوی إلی القلب حتی یظلم و ینطفئ منه أنوار البصیرة، فینطفی منه نور الحیاة و المروة و الإیمان، و یسعی فی تحصیل مراد الشیطان. القلب الثالث: قلب یبتدأ فیه خواطر الهوی، فیدعوه إلی الشر فیلحقه خاطر الإیمان، فیدعوه إلی الخیر فتنبعث النفس بشهواتها إلی نصرة خاطر الشر و تحس التمتع و التنعم فینبعث العقل إلی خاطر الخیر، و یدفع فی وجه الشهوة و یقبح فعلها و ینسبها إلی الجهل، و یشبهها بالبهیمة و السبع فی تهجمها علی الشر، و قلة اکتراثها بالعواقب. فتمیل النفس إلی نصح العقل، فیحمل الشیطان حملة علی العقل و یقوی داعیة الهوی و یقول ما هذا التحرج البارد، و لم تمتنع عن هواک فتؤذی نفسک، و هل تری أحدا من أهل عصرک یخالف هواه أو یترک غرضه؟ أ فتترک ملاذ الدنیا لهم فیتمتعون فیها، و تحجر علی نفسک فتبقی محروما شقیا متعوبا یضحک علیک أهل الزمان، أ ترید أن یزید منصبک علی فلان و فلان و قد فعلوا مثل ما اشتهیت و لم یمتنعوا، أ ما تری العالم الفلانی لیس یحترز عن فعل ذلک و لو کان شرا لامتنع عنه فتمیل النفس إلی الشیطان و تنقلب إلیه فیحمل الملک حملة علی الشیطان فیقول هل هلک إلا من اتبع لذة الحال و نسی العاقبة أ فتقنع بلذة یسیرة و تترک لذة الجنة و نعیمها أبد الآباد؟ أم تستثقل ألم الصبر عن شهوة و لا تستثقل ألم النار؟ أ تغتر بغفلة الناس عن أنفسهم و اتباعهم هواهم و مساعدتهم الشیطان؟ مع أن عذاب النار لا یخفف عنک بمعصیة غیرک؟ أ رأیت لو کنت فی صیف و وقف الناس کلهم فی الشمس و کان لک بیت بارد أ کنت تساعد الناس أم تطلب لنفسک الخلاص فکیف تخالف الناس خوفا من حر الشمس و لا تخالفهم خوفا من حر النار. فعند ذلک تمیل النفس إلی قول الملک، فلا یزال القلب یتردد بین الجندین متجاذبا بین الحزبین إلی أن یغلب علی القلب من هو أولی به فإن کانت الصفات التی فی القلب الغالب علیها الصفات الشیطانیة التی ذکرناها غلبه الشیطان و مال القلب إلی جنسه من أحزاب الشیاطین، معرضا عن حزب الله تعالی و أولیائه و مساعدا لحزب الشیطان و أولیائه، و جری علی جوارحه بسابق القدر ما هو سبب بعده عن الله تعالی. و إن کان الغالب علی القلب الصفات الملکیة لم یصغ القلب إلی إغواء الشیطان و تحریضه إیاه علی العاجلة و تهوینه أمر الآجلة، بل مال إلی حزب الله تعالی و ظهرت الطاعة بموجب ما سبق من القضاء علی جوارحه. و قلب المؤمن بین إصبعین من أصابع الرحمن، أی بین تجاذب هذین الحزبین و هو الغالب علی القلوب أعنی التقلب و الانتقال من حزب إلی حزب، أما الثبات علی الدوام مع حزب الملائکة أو حزب الشیطان فنادر من الجانبین، و هذه الطاعات و المعاصی تظهر من خزائن العلم إلی عالم الشهادة بواسطة خزائن القلب، فإنه من خزائن الملکوت و هی إذا ظهرت کانت علامات تعرف أرباب القلوب سابق القضاء، فمن خلق للجنة یسرت له الطاعة و أسبابها، و من خلق للنار یسرت له أسباب المعصیة و سلط علیه أقران السوء و ألقی فی قلبه حکم الشیطان. فإنه بأنواع الحکم یغره الحمقی کقوله: الله تعالی رحیم فلا تبال، و إن الناس کلهم ما یخافون الله فلا تخالفهم فإن العمر طویل فاصبر حتی تتوب غدا یعدهم بالتوبة و یمنیهم بالمغفرة فیهلکهم، و بهذه الحیل و ما یجری مجراها یوسع قلبه لقبول الغرور و یضیقه عن قبول الحق، إلی آخر ما ذکره مما یوافق مذهب الأشاعرة، و لسنا نقول به و الله یحق الحق و هو یهدی إلی السبیل. و أما ما ذکره من المؤاخذة علی حکم القلب إذا کان اختیاریا، و علی الهم و العزم إذا کان الصارف غیر خوف الله تعالی فهما مخالفان للأخبار المعتبرة فإنها تدل علی عدم المؤاخذة مع ترک الفعل مطلقا، و ما استدل به علی الأخیر فهی أخبار عامیة لا تعارض الأخبار المعتبرة، و یمکن حمل الخبر الأول علی أن کتابة الحسنة موقوفة علی أن یکون الترک لله و أخبارنا إنما تدل علی عدم کتابة السیئة و لیس فیها کتابة الحسنة فلا تنافی، و الخبر الثانی غیر صریح فی المقصود، و التمثیل الذی ذکره فی محل المنع، و الخبر الثالث یمکن أن یکون المراد به الإرادة مع سل السیف و التوجه إلی القاتل و الحملة علیه، بل الإعانة علی نفسه، و سیأتی بعض القول فی أصل المطلب آنفا إن شاء الله تعالی.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 270 

*****

ص: 217


1- 1 . فی «ج ، بس » : - «و » .
2- 2 . الوافی ، ج 4 ، ص 254 ، ح 1902 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 168 ، ح 9027 ، من قوله : «شکا قوم إلی النبیّ صلی الله علیه و آله » .
3- 3 . فی «ه » : - «بکر بن» .
4- 4 . فی «ه » والوافی والوسائل : «إنّی » .
5- 5 . فی «ه ، بر » والوافی : «لما» .
6- 6 . فی «ج ، ز ، ه » : «تعلّمنی » .
7- 7 . فی «ه » : «أرابک » . وفی «ز ، بر ، بف » : «رأیک » . و «الریب » : بمعنی الشکّ . وقیل : هو الشکّ مع التهمة . یقال : رابنی الشیء وأرابنی : بمعنی شکَّکنی . النهایة ، ج 2 ، ص 286 (ریب) .
8- 8 . فی «ز » : «الخاطر» .
9- 9 . فی «ه » والوافی : - «لک » .
10- 10 . فی «ب » : «واللّه» .
11- 11 . فی «ز » : - «لک» .
12- 12 . فی «ه ، بر » والوسائل : «فقال » .
13- 13 . فی «بر ، بف » : «أی واللّه الذی» .
14- 14 . المحاسن ، ص 254 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح 278 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ، إلی قوله : «والذی بعثک بالحقّ لکان کذا» مع اختلاف الوافی ، ج 4 ، ص 254 ، ح 1903 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 168 ، ح 9026 .

(188) باب الاعتراف بالذنوب و الندم علیها

اشاره

58 _ بَابُ الاِعْتِرَافِ بِالذُّنُوبِ وَ النَّدَمِ(1) عَلَیْهَا

1- الحدیث

1/2947 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ عَلِیٍّ الاْءَحْمَسِیِّ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «وَ اللّهِ، مَا یَنْجُو مِنَ الذَّنْبِ(2) إِلاَّ مَنْ أَقَرَّ بِهِ(3)».(4)

قَالَ : وَ قَالَ(5) أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «کَفی بِالنَّدَمِ تَوْبَةً(6)».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

علی احمسی از حضرت باقر علیه السّلام حدیث کند که فرمود: بخدا سوگند از گناه نجات نیابد و رها نشود) جز کسی که بدان اعتراف کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 157 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از علی احمسی،از امام باقر(علیه السّلام)،فرمود: به خدا از گناه رها نشود جز کسی که بدان اعتراف کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 499 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام باقر علیه السّلام،فرمود:به خدا از گناه رها نشود جز کسی که بدان اعتراف کند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 255 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. ما ینجو من الذنب أی من أصل الذنب فی الدنیا أو من عقوبته فی الدارین إلا من أقر بأنه ذنب فإن من أنکر کونه ذنبا و کان مستحلا له فهو کافر لا یتوب، و لا یستحق العفو، و لو کان المراد بالإقرار التوبة فیمکن أن یحمل علی النجاة الکاملة أو النجاة قطعا و استحقاقا، لأنه مع عدم التوبة هو فی مشیة الله إن شاء عذبه و إن شاء عفا عنه، فلا ینافی الحصر و یمکن حمله علی ما دل علیه الخبر الخامس. و کفی بالندم

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 282 

*****

2- الحدیث

2/2948 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(8) علیه السلام ، قَالَ: «لاَ وَ اللّهِ، مَا أَرَادَ اللّهُ تَعَالی مِنَ النَّاسِ إِلاَّ خَصْلَتَیْنِ: أَنْ یُقِرُّوا(9) لَهُ بِالنِّعَمِ، فَیَزِیدَهُمْ، وَ بِالذُّنُوبِ، فَیَغْفِرَهَا لَهُمْ(10)».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام باقر علیه السّلام فرمود: نه بخدا سوگند؛ خداوند از مردم جز دو خصلت نخواسته است: (یکی) اعتراف بنعمتهای او تا نعمت را بر ایشان بیفزاید، و (دیگر) اعتراف بگناهان تا آنها را برای ایشان بیامرزد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 158 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:نه به خدا خداوند تعالی از مردم نخواسته است جز دو خصلت: اعتراف به نعمت ها برای او تا نعمت را بر ایشان بیفزاید و اعتراف به گناهان خود تا آنها را بر ایشان بیامرزد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 499 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:نه به خدا خداوند تعالی از مردم نخواسته است جز دو خصلت:اعتراف به نعمت ها برای او تا بر نعمتشان بیفزاید و اعتراف به گناهان خود،تا آنها را بیامرزد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 257 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل، و المراد بالإقرار بالنعم معرفة المنعم و قدر نعمته و أنها منه تفضلا، و هو شکر و الشکر یوجب الزیادة لقوله تعالی:

لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ

و بالإقرار بالذنوب الإقرار بها مجملا و مفصلا، و هو ندامة منها، و الندامة توبة، و التوبة توجب غفران الذنوب، و یمکن أن یکون الحصر حقیقیا إذ یمکن إدخال کلما أراد الله فیهما، و قوله: لا و الله، رد علی المدعین للصلاح المغترین بأعمالهم الذاهلین عن شرائط القبول و أسباب الوصول.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 283 

*****

3- الحدیث

3/2949 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ:

ص: 218


1- 1 . فی «ص ، بر » وحاشیة «ز » : «والندامة» .
2- 2 . فی «ز ، ه ، بر » والوافی : «الذنوب » .
3- 3 . فی «ز ، ه ، بر » والوافی : «بها» .
4- 4 . الزهد ، ص 141 ، ح 197 ، عن محمّد بن أبی عمیر ، عن علیّ الأحمسیّ ، عمّن ذکره ، عن أبی جعفر علیه السلام الوافی ، ج 5 ، ص 1087 ، ح 3611 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 58 ، ح 20974 .
5- 5 . فی «ص » : «فقال» . وفی «بر» : «وقال : قال» .
6- 6 . فی «ج» : «التوبة» .
7- 7 . الخصال ، ص 16 ، باب الواحد ، ح 57 ، بسنده عن ابن أبی عمیر، عن علیّ الجهضمی ، عن أبی جعفر علیه السلام . التوحید ، ص 407 ، ضمن الحدیث الطویل 6 ، بسنده عن علیّ بن إبراهیم بن هاشم ، عن أبیه ، عن محمّد بن أبی عمیر ، عن موسی بن جعفر علیه السلام عن النبیّ صلی الله علیه و آله الوافی ، ج 5 ، ص 1087 ، ح 3611 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 58 ، ح 20974 .
8- 8 . فی «ه ، بر ، بف »وحاشیة «ز» : «أبی عبداللّه » .
9- 9 . فی «ه ، بر ، بف» وحاشیة «ز » والوافی : «أن یعترفوا» .
10- 10 . فی «ه » : - «لهم » . وفی مرآة العقول ، ج 11 ، ص 283 : «المراد بالإقرار بالنعم معرفة المنعم وقدر نعمته وأنّها منه تفضّلاً ، وهو شکر ، والشکر یوجب الزیادة ؛ لقوله تعالی : «لَ_لءِن شَکَرْتُمْ لاَءَزِیدَنَّکُمْ» ؛ وبالإقرار بالذنوب الإقرار بها مجملاً ومفصّلاً ، وهو ندامة منها ، والندامة توبة ، والتوبة توجب غفران الذنوب . ویمکن أن یکون الحصر حقیقیّا ؛ إذ یمکن إدخال کلِّ ما أراد اللّه فیهما» .
11- 11 . الوافی ، ج 5 ، ص 1089 ، ح 3619 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 59 ، ح 20975 .

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ(1): سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «إِنَّ الرَّجُلَ لَیُذْنِبُ الذَّنْبَ، فَیُدْخِلُهُ اللّهُ بِهِ الْجَنَّةَ» قُلْتُ: یُدْخِلُهُ(2) اللّهُ بِالذَّنْبِ الْجَنَّةَ؟! قَالَ: «نَعَمْ، إِنَّهُ لَیُذْنِبُ(3)، فَلاَ یَزَالُ مِنْهُ(4) خَائِفاً مَاقِتاً(5) لِنَفْسِهِ، فَیَرْحَمُهُ اللّهُ، فَیُدْخِلُهُ الْجَنَّةَ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

برخی از اصحاب عمرو بن عثمان از حضرت صادق حدیث کند که شنیدم آن حضرت میفرمود: همانا مرد (گاهی) گناه کند و خدا بوسیلۀ آن او را ببهشت برد، عرضکردم: خداوند بسبب گناه او را ببهشت برد؟ فرمود: آری، هر آینه او گناه کند و پیوسته از آن ترسان است و بر خود خشمناک است پس خداوند باو ترحم کند و او را ببهشت برد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 158 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-یکی از اصحابش،از امام صادق(علیه السّلام)گوید:شنیدم می فرمود: راستی مرد گناهی کند و خدا به وسیلۀ آنش به بهشت ببرد، گفتم:خدا به گناه،او را به بهشت برد؟فرمود:آری،راستش این است که گناهی می کند و پیوسته ترسان است و بر خود خشمگین است و خدا به او ترحم می کند و او را به بهشت می برد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 499 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-یکی از اصحاب امام صادق علیه السّلام می گوید:شنیدم حضرت فرمود:

راستی مرد گناهی می کند و خدا به وسیلۀ آن او را به بهشت می برد، عرض کردم:خدا بخاطر گناه،او را به بهشت می برد؟فرمود:آری، راستش این است که گناهی می کند و بدنبالش ترسان و بر خود خشمگین است ازاین رو خدا بر او ترحم می کند و او را به بهشت می برد.(زیرا گناهی که سبب خضوع می شود بهتر است از عبادتی که سبب عجب و خودبینی می شود).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 257 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق سندا و مؤیدا له متنا، و یدل علی أن الذنب الذی یوجب الخضوع و التذلل خیر من الطاعة التی توجب العجب و التدلل.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 283 

*****

4- الحدیث

4/2950. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ، قَالَ:

2 / 427

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «إِنَّهُ(7) _ وَ اللّهِ(8) _ مَا خَرَجَ عَبْدٌ مِنْ ذَنْبٍ بِإِصْرَارٍ، وَ مَا خَرَجَ عَبْدٌ مِنْ ذَنْبٍ إِلاَّ بِإِقْرَارٍ(9)».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

معاویة بن عمار گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السّلام میفرمود: هر آینه بخدا سوگند هیچ بنده با اصرار (بگناه و ادامه آن) از گناه بیرون نرود، و هیچ بنده ای از گناه بیرون نرود جز باقرار و اعتراف (بآن).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 158 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از معاویه بن عمار،گوید:شنیدم امام صادق(علیه السّلام) می فرمود: راستش این است که هیچ بنده ای به اصرار از گناه بیرون نیاید و هیچ بنده ای از گناه بدر نیاید جز به اقرار و اعتراف.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 501 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«معاویة بن عمّار»،می گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:

راستش این است که هیچ بنده ای به اصرار از گناه بیرون نیاید جز به اقرار و اعتراف.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 257 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور صحیح عندی. من ذنب أی من أثره و استحقاق العقوبة بسببه بإصرار الباء للملابسة و الظرف صفة للذنب، و الباء فی قوله: بإقرار ، للملابسة أو السببیة، و علی الأول تقدیره إلا ذنب بإقرار، و علی الثانی بشیء إلا بإقرار، و الإصرار إما فعلی و هو المواظبة علی نوع ذلک الذنب أو مطلقا، أو حکمی و هو العزم علی فعله ثانیا و إن لم یفعل کما صرح به بعض الأصحاب، و سیأتی تحقیقه إن شاء الله، و هو محمول علی الخروج علی سبیل القطع و الاستحقاق کما مر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 284 

*****

5- الحدیث

5/2951. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ بْنِ الْحَجَّاجِ السَّبِیعِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ وَلِیدٍ(11)، عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ:

ص: 219


1- 1 . فی «ز » : «فقال » .
2- 2 . فی «ه ، بر » : «یدخلهم » .
3- 3 . فی «ب ، د ، ز ، ص » والوسائل : «یذنب » .
4- 4 . فی الوسائل : - «منه » .
5- 5 . «المَقْت » فی الأصل : أشدّ البُغض . النهایة، ج 4 ، ص 346 (مقت) .
6- 6 . الوافی ، ج 5 ، ص 1088 ، ح 3616 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 61 ، ح 20983 .
7- 7 . فی «بف » : - «إنّه » .
8- 8 . فی «ه » : - «واللّه » .
9- 9 . فی «ز ، ص ، ه ، بر ، بف » والوافی : «بالإقرار » .
10- 10 . الکافی ، کتاب الدعاء ، باب الثناء قبل الدعاء ، ح 3143 ، عن عدّة من أصحابنا ، عن أحمد بن محمّد بن خالد ، عن أبیه ، عن ابن سنان ، عن معاویة بن عمّار ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، وتمام الروایة فیه : «إنّما هی المدحة ، ثمّ الثناء ، ثمّ الإقرار بالذنب ، ثمّ المسألة ؛ إنّه واللّه ما خرج عبد من ذنب إلاّ بإقرار » . وفیه ، نفس الباب ، ح 3144 ، هکذا : «عنه ، عن ابن فضّال ، عن معاویة بن عمّار ، عن أبی عبداللّه علیه السلام مثله ، إلاّ أنّه قال : ثمّ الثناء ، ثمّ الاعتراف بالذنب » الوافی ، ج 5 ، ص 1087 ، ح 3612 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 59 ، ح 20976 .
11- 11 . فی «ب ، ج ، ز ، بر ، بس » والوسائل : - «عن محمّد بن ولید » . وقد روی محمّد بن ولید، عن یونس بن یعقوب فی عدّة من الأسناد . ولایبعد توسّطه بین السبیعی وبین ابن یعقوب فی ما نحن فیه أیضا ؛ فإنّه مستبعد أن یروی الحسین بن محمّد عن یونس _ وقد مات هو فی أیّام الرضا علیه السلام ، بواسطة واحدة . راجع: رجال النجاشی ، ص 446 ، الرقم 1207 ؛ معجم رجال الحدیث ، ج 17 ، ص 460. هذا ، وفی «د ، ص ، بف » وحاشیة «ز» : «محمّد بن الولید » .

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ(1): «مَنْ أَذْنَبَ ذَنْباً، فَعَلِمَ أَنَّ اللّهَ مُطَّلِعٌ عَلَیْهِ، إِنْ شَاءَ عَذَّبَهُ، وَ إِنْ شَاءَ غَفَرَ لَهُ، غَفَرَ لَهُ وَ إِنْ لَمْ یَسْتَغْفِرْ(2)».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

یونس بن یعقوب گوید: که شنیدم حضرت صادق علیه السّلام میفرمود: هر که گناهی کند و بداند که خدا بر او مطلع هست که اگر خواهد او را عذاب کند و اگر خواهد او را بیامرزد، خداوند (بهمین آگاهیش) او را بیامرزد اگر چه استغفار هم نکند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 158 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از یونس بن یعقوب که شنیدم امام صادق(علیه السّلام)می فرمود: هر که گناهی کند و بداند که خدا بر او مطلع است،اگر خواهد عذابش کند و اگر خواهد او را بیامرزد،خدا او را بیامرزد و اگر چه استغفار نکند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 501 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-«یونس بن یعقوب»گوید شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:

هرکس گناهی کند و بداند که خدا بر کارش آگاه است،اگر خواهد عذابش می کند و اگر خواهد بیامرزد،خدا او را بیامرزد اگرچه استغفار نکند.

توضیح:مرحوم مجلسی(ره)می گوید:شاید مراد علمی باشد که در نفس او اثر کند و ثمره اش عمل باشد(یعنی سبب دست کشیدن از گناه شود).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 257 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. فعلم أن الله مطلع علیه لعل المراد الذی یؤثر فی النفس و یثمر العمل، و إلا فکل مسلم یقر بهذه الأمور، و من أنکر شیئا من ذلک فهو کافر، و من داوم علی مراقبة هذه الأمور و تفکر فیها تفکرا صحیحا لا یصدر منه ذنب إلا نادرا و لو صدر منه یکون بعده نادما خائفا فهو تائب حقیقة و إن لم یستغفر باللسان، و لو عاد إلی الذنب مکررا لغلبة الشهوة علیه، ثم یصیر خائفا مشفقا لائما نفسه فهو مفتن تواب.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 284 

*****

6- الحدیث

6/2952. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ مُحَمَّدِ(4) بْنِ أَبِی هَاشِمٍ، عَنْ عَنْبَسَةَ الْعَابِدِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْعَبْدَ أَنْ یَطْلُبَ(5) إِلَیْهِ فِی الْجُرْمِ الْعَظِیمِ، وَ یُبْغِضُ الْعَبْدَ أَنْ یَسْتَخِفَّ بِالْجُرْمِ الْیَسِیرِ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همانا خداوند دوست دارد بنده ای را که در گناه بزرگ باو توجه کند (و از او آمرزش بخواهد) و مبغوض دارد بنده ای را که گناه اندک را خوار شمارد و بآن بی اعتنا باشد (و در مقام توبه و تدارک آن نباشد).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 159 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: به راستی خدا دوست دارد که بنده ای از جرم بزرگی طلب گذشت کند و بد دارد بنده ای را که جرم اندک را خوار و بی اعتبار شمارد(و در مقام توبه و تدارک آن نباشد).

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 501 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-امام صادق علیه السّلام،فرمود:

به راستی خدا دوست دارد که بنده ای به خاطر جرم و گناه از خداوند تقاضای عفو و گذشت کند و در نظرش بد می دارد که جرم اندک را خوار و بی اعتبار شمارد(و در مقام توبه و تدارک آن نباشد).

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 259 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. أن یطلب أی بأن یطلب أو هو بدل اشتمال للعبد، و تعدیة الطلب بإلی لتضمین معنی التوجه و نحوه.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 285 

*****

7- الحدیث

7/2953. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ سَهْلٍ، عَنْ حَمَّادٍ، عَنْ رِبْعِیٍّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِ: إِنَّ النَّدَمَ عَلَی الشَّرِّ یَدْعُو إِلی تَرْکِهِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده: همانا پشیمانی بر گناه و بدی، انسان را بدست کشیدن از آن وامیدارد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 159 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-امیر المؤمنین(علیه السّلام)فرمود: راستی پشیمانی بر گناه و بدی به دست کشیدن از آن می خواند و وامی دارد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 501 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:راستی پشیمانی از گناه و بدی به اعراض و دوری از آن وامی دارد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 259 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. إن الندم علی الشر أی الندامة بعد الفعل و إن لم یکن مع العزم علی الترک یدعو إلی التوبة و العزم علی الترک بالکلیة.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 285 

*****

ص: 220


1- 1 . فی «ه ، بر ، بف » : «قال : سمعت أبا عبداللّه علیه السلام یقول » بدل «عن أبی عبداللّه علیه السلام قال : سمعته یقول » .
2- 2 . فی الوافی : + «اللّه » . وفی مرآة العقول : «لعلّ المراد العلم الذی یؤثّر فی النفس ویثمر العمل ، وإلاّ فکلّ مسلم یقرّ بهذه الاُمور ، ومن أنکر شیئا من ذلک فهو کافر ، ومن داوم علی مراقبة هذه الاُمور وتفکّر فیها تفکّرا صحیحا لایصدر منه ذنب إلاّ نادرا ، ولو صدر منه یکون بعده نادما خائفا ؛ فهو تائب حقیقة وإن لم یستغفر باللسان ، ولو عاد إلی الذنب مکرّرا لغلبة الشهوة علیه ، ثمّ یصیر خائفا مشفقا لائما نفسه ، فهو مفتّن توّاب» .
3- 3 . المحاسن ، ص 26 ، کتاب ثواب الأعمال ، ح 6 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام رفعه إلی النبیّ صلی الله علیه و آله . وفی الأمالی للصدوق ، ص 287 ، المجلس 48 ، ح 2 ؛ والتوحید ، ص 410 ، ح 10 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله عن جبرئیل علیه السلام ، مع زیادة فی أوّله . الأمالی للطوسی ، ص 53 ، المجلس 2 ، ح 38 ، بسند آخر عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، مع زیادة فی آخره ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 1088 ، ح 3617 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 59 ، ح 20977 ؛ البحار، ج 88 ، ص 36 .
4- 4 . فی الوسائل : - «بن محمّد » .
5- 5 . فی مرآة العقول : «أن یطلب ، أی بأن یطلب ؛ أو هو بدل اشتمال للعبد . وتعدیة الطلب ب «إلی» لتضمین معنی التوجّه ونحوه» .
6- 6 . المحاسن ، ص 293 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح 451 الوافی ، ج 5 ، ص 1089 ، ح 3621 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 59 ، ح 20978 .
7- 1 . الوافی ، ج 5 ، ص 1089 ، ح 3622 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 61 ، ح 20984 .

8- الحدیث

8 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ الدَّقَّاقِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ، عَنْ زَیْدٍ الْقَتَّاتِ، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «مَا مِنْ عَبْدٍ أَذْنَبَ ذَنْباً، فَنَدِمَ عَلَیْهِ، إِلاَّ غَفَرَ اللّهُ لَهُ قَبْلَ أَنْ یَسْتَغْفِرَ؛ وَ مَا مِنْ عَبْدٍ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِ نِعْمَةً، فَعَرَفَ أَنَّهَا مِنْ عِنْدِ اللّهِ، إِلاَّ غَفَرَ اللّهُ لَهُ قَبْلَ أَنْ یَحْمَدَهُ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابان بن تغلب گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السّلام میفرمود: هیچ بنده ای نیست که گناهی کند و از آن پشیمان گردد جز اینکه پیش از آنکه طلب آمرزش کند خدا گناهش را بیامرزد، و هیچ بنده ای نیست که خداوند بر او نعمتی ارزانی دارد، و بداند که آن نعمت از طرف خدا است جز اینکه خداوند پیش از آنکه او سپاسگزاری آن را کند او را بیامرزد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 159 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-از ابان بن تغلب گوید:شنیدم امام صادق(علیه السّلام)می فرمود:هیچ بنده ای نیست که گناهی کند و از آن پشیمان گردد جز اینکه پیش از استغفار خدا او را بیامرزد و هیچ بنده ای نباشد که خدا به او نعمتی دهد و بداند که آن از طرف خدا است جز اینکه خدا پیش از آنکه او را حمد گوید،وی را بیامرزد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 501 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-«ابان بن تغلب»می گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:

هیچ بنده ای نیست که گناهی کند و از آن پشیمان گردد جز اینکه پیش از استغفار خدا او را بیامرزد و هیچ بنده ای نباشد که خدا به او نعمتی دهد و بداند که آن از طرف خداست جز اینکه خدا پیش از آنکه او را حمد گوید،وی را بیامرزد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 259 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. إلا غفر الله له قبل أن یحمده الأنسب بالجزء الثانی إلا زاد الله له أو حکم له بالزیادة له.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 285 

*****

(189) باب ستر الذنوب

1- الحدیث

1/2955 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنِ الْعَبَّاسِ مَوْلَی الرِّضَا علیه السلام ، قَالَ: 428/2

سَمِعْتُهُ علیه السلام یَقُولُ: «الْمُسْتَتِرُ(2) بِالْحَسَنَةِ یَعْدِلُ(3) سَبْعِینَ حَسَنَةً، وَ الْمُذِیعُ(4) بِالسَّیِّئَةِ مَخْذُولٌ، وَ الْمُسْتَتِرُ بِالسَّیِّئَةِ(5) مَغْفُورٌ لَهُ(6)».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عباس غلام حضرت رضا علیه السلام گوید: شنیدم آن حضرت علیه السلام میفرمود: پنهان کنندۀ کار نیک (کردارش) برابر هفتاد حسنه است، و آشکارا کنندۀ کار بد مخذول است، و پنهان کنندۀ کار بد آمرزیده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 160 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از عباس مولای امام رضا(علیه السّلام)،گوید:شنیدم آن حضرت می فرمود: نهان داشتن کردار نیک برابر هفتاد حسنه است و آنکه بد کرداری را فاش سازد مخذول باشد و آنکه کردار بد را نهان سازد آمرزیده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 503 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-عباس غلام امام رضا علیه السّلام،می گوید:شنیدم که حضرت فرمود:

نهان داشتن کردار نیک برابر هفتاد حسنه است و آنکه بدکرداری را فاش سازد سرافکنده است و آنکه کردار بد را پنهان سازد آمرزیده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 259 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. مولی الرضا علیه السلام أی کان من شیعته أو ممن أعتقه و یقال المولی أیضا لمن التحق بقبیلة و لم یکن منهم و المستتر علی بناء الفاعل، و الباء للتعدیة و یعدل علی بناء المجرد، و فی الأول تقدیر أی فعل المستتر و سیأتی فی کتاب الزکاة تعدل سبعین حجة، و قیل: الباء للمصاحبة مثل

اِهْبِطْ بِسَلاٰمٍ

وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْکُفْرِ

فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ

*

و یعدل علی بناء التفعیل أی یسوی و یحصل و المذیع بالسیئة لعدم المبالاة بالشرع و لقلة الحیاء مخذول یسلب عنه التوفیق و المستتر بها أی بالسیئة حیاءا لا نفاقا مغفور له و یدل الخبر علی أن إخفاء الطاعات أحسن من إظهارها لبعدها من الریاء و السمعة، و قیل: إظهارها أفضل و قیل: بالتفصیل بأن فی الواجبات الإظهار أفضل لعدم التهمة، و فی المستحبات الإخفاء أفضل، و قد یفصل بوجه آخر و هو أنه إن کان مأمونا من الریاء و السمعة، فالإظهار أفضل لأنه یصیر سببا لتأسی الغیر به و عدم التهمة، و إلا فالإخفاء أفضل و قد مر القول فیه.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 286 

*****

2- الحدیث

2/2956 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَنْدَلٍ، عَنْ یَاسِرٍ، عَنِ الْیَسَعِ بْنِ حَمْزَةَ:

عَنِ الرِّضَا علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ یَعْدِلُ(8) سَبْعِینَ

ص: 221


1- 2 . الوافی ، ج 5 ، ص 1088 ، ح 3618 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 62 ، ح 20985 .
2- 3 . «المستتر » علی بناء الفاعل ، والباء للتعدیة . و«یعدل » علی بناء المجرّد . وقیل : الباء للمصاحبة ، و«یعدل » علی بناء التفعیل ، أی یسوّی ویحصّل . راجع : مرآة العقول ، ج 11 ، ص 286.
3- 4 . فی «ص ، بف » والوافی وثواب الأعمال : «تعدل » . أی تعدل حسنته .
4- 5 . ذاع الخبر یذیع ذَیعا وذُیوعا وذَیْعُوعَة وذَیعانا ، أی انتشر . وأذاعه غیره ، أی أفشاه . الصحاح ، ج 3 ، ص 1211 (ذیع ) .
5- 6 . فی شرح المازندرانی : + «بها» . وفی مرآة العقول : «بها » بدل «بالسیّئة » .
6- 7 . فی «ب » : - «له » .
7- 8 . ثواب الأعمال ، ص 213 ، ح 1 ، بسنده عن محمّد بن عیسی ، عن عبّاس بن هلال ، عن الرضا علیه السلام . وفی الاختصاص ، ص 142 ، مرسلاً عن العالم علیه السلام ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره الوافی ، ج 5 ، ص 1030 ، ح 3526 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 63 ، ح 20990 .
8- 1 . فی «ص ، بر ، بس ، بف » والوافی : «تعدل » . أی تعدل حسنته .

حَسَنَةً(1)، وَ الْمُذِیعُ بِالسَّیِّئَةِ مَخْذُولٌ، وَ الْمُسْتَتِرُ بِهَا مَغْفُورٌ لَهُ(2)».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت رضا علیه السلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده است (و مانند حدیث گذشته را روایت کرده است).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 160 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از امام رضا(علیه السّلام)که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: نهان داشتن حسنه برابر هفتاد حسنه است و فاش کنندۀ گناه مخذول است و نهان کنندۀ آن آمرزیده است

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 503 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام رضا علیه السّلام نقل می کند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

نهان داشتن حسنه برابر هفتاد حسنه است و فاش کنندۀ گناه مخذول است و نهان کنندۀ آن آمرزیده است.(زیرا فاش کنندۀ گناه خود بی شرمی و بی باکی است که سبب سلب توفیق خواهد شد).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 261 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 286 

*****

(190) باب من یهمّ بالحسنة أو السیّئة

اشاره

60 _ بَابُ مَنْ یَهُمُّ بِالْحَسَنَةِ أَوِ(4) السَّیِّئَةِ

1- الحدیث

1/2957. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ، عَنْ زُرَارَةَ:

عَنْ أَحَدِهِمَا علیهماالسلام (5)، قَالَ: «إِنَّ اللّهَ _ تَبَارَکَ وَ تَعَالی _ جَعَلَ لآِدَمَ فِی ذُرِّیَّتِهِ(6) : مَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ وَ لَمْ(7) یَعْمَلْهَا، کُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ(8)؛ وَ مَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ وَ عَمِلَهَا، کُتِبَتْ لَهُ(9) عَشْراً(10)؛ وَ مَنْ هَمَّ بِسَیِّئَةٍ وَ لَمْ یَعْمَلْهَا(11)، لَمْ تُکْتَبْ(12) عَلَیْهِ(13)؛ وَ مَنْ هَمَّ بِهَا وَ(14) عَمِلَهَا(15)، کُتِبَتْ عَلَیْهِ

سَیِّئَةٌ».(16)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

زراره از یکی از دو امام باقر و یا صادق علیهما السلام حدیث کند که فرمود: همانا خدای تبارک و تعالی برای آدم در فرزندانش مقرر ساخته که هر که آهنگ کار نیکی کند و آن کار را نکند برای او یک حسنه نوشته شود، و هر که آهنگ کار نیکی کند و بکند برای او ده حسنه نوشته شود، و هر که آهنگ کار بد کند و آن را نکند بر او نوشته نشود، و هر که آهنگ آن کند و انجام دهد یک گناه بر او نوشته شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 160 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از زراره،از امام باقر و یا امام صادق(علیه السّلام)که فرمود: راستی خدا تبارک و تعالی برای آدم در بارۀ فرزندانش قرار داده که هر که قصد حسنه کند و آن را نکند،برای او یک حسنه نوشته شود،و هر که قصد حسنه ای کند و آن را انجام دهد،برای او ده حسنه نوشته شود،و هر که قصد سیّئه کند و نکند،بر او نوشته نشود،و هر که قصد آن کند و انجام دهد،بر او یک گناه نوشته شود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 505 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-زراره،از امام باقر و یا امام صادق علیه السّلام نقل می کند که فرمود:

به راستی که خدای تبارک و تعالی برای آدم دربارۀ فرزندانش مقرر ساخته که هرکس آهنگ کار نیک کند و موفق به انجام آن نشود برایش یک حسنه نوشته می شود و هرکس آهنگ آن کند و موفق به انجام آن شود ده حسنه برایش می نویسند و هرکس آهنگ بدی کند و آن را انجام ندهد چیزی برای او نوشته نشود و هرکس آهنگ آن کند و آن را انجام دهد یک گناه برای او می نویسند.

توضیح:این حدیث بر این دلالت دارد که قصد گناه تا زمانی که به مرحله عمل در نیاید از او بازخواست نمی شود زیرا ثواب و گناه براساس عمل است و محقق طوسی در کتاب تجرید می گوید:قصد گناه و کار قبیح،خود قبیح است سپس کلامی از شهید و شیخ بهائی نقل می کند که شهید گفته قصد گناه تا مرتکب آن نشود گناهی ندارد و مرحوم شیخ گفته شکی در این نیست که قصد گناه حرام است ولی چون اخبار در عفو آن رسیده و کیفری بر او نیست.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 261 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و یدل علی أنه لا مؤاخذة علی قصد المعاصی إذا لم یعمل بها، و هو یحتمل وجهین، الأول: أن تکون سیئة ضعیفة یکفرها ترکها، الثانی: أن لا یکون القصد متصفا بالحسن و القبح أصلا کما ذهب إلیه جماعة، و الأول أظهر، نعم لو کان بمحض الخطور بدون اختیاره لا یتعلق به التکلیف و قد مر تفصیل ذلک فی باب أن الإیمان مبثوث لجوارح البدن، و فی باب الوسوسة. و قال المحقق الطوسی قدس سره فی التجرید: إرادة القبیح قبیحة و تفصیله أن ما فی النفس ثلاثة أقسام: الأول: الخطرات التی لا تقصد و لا تستقر و قد مر أن لا مؤاخذة بها و لا خلاف فیه بین الأمة ظاهرا، و الثانی: الهم و هو حدیث النفس اختیارا أن تفعل شیئا أو أن لا تفعل فإن کان ذلک حسنة کتبت له حسنة واحدة، فإن فعلها کتبت له عشر حسنات، و إن کانت سیئة لم تکتب علیه، فإن فعلها کتبت علیه سیئة واحدة، کل ذلک مقتضی أحادیث هذا الباب، و کأنه لا خلاف فیه أیضا بین الأمة إلا أن بعض العامة صرح بأن هذه الکرامة مختصة بهذه الأمة، و ظاهر هذا الخبر أنها کانت فی الأمم السابقة أیضا. الثالث: العزم و هو التصمیم و توطین النفس علی الفعل أو الترک، و قد اختلفوا فیه، فقال أکثر الأصحاب: أنه لا یؤاخذ به لظاهر هذه الأخبار، و قال أکثر العامة و المتکلمین و المحدثین أنه یؤاخذ به لکن بسیئة العزم لا بسیئة المعزوم علیه، لأنها لم تفعل فإن فعلت کتبت سیئة ثانیة لقوله تعالی:

إِنَّ اَلَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ اَلْفٰاحِشَةُ فِی اَلَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ

و قوله:

اِجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ اَلظَّنِّ . و لکثرة الأخبار الدالة علی حرمة الحسد و احتقار الناس و إرادة المکروه بهم، و حملوا الأحادیث الدالة علی عدم المؤاخذة علی الهم. و المنکرون أجابوا عن الآیتین بأنهما مخصصات بإظهار الفاحشة و المظنون کما هو الظاهر من سیاقهما، و عن الثالث أن العزم المختلف فیه ماله صورة فی الخارج کالزنا و شرب الخمر، و أما ما لا صورة له فی الخارج کالاعتقادیات و خبائث النفس مثل الحسد و غیره فلیس من صور محل الخلاف، فلا حجة فیه علی ما نحن فیه، و أما احتقار الناس و إرادة المکروه بهم فإظهارهما حرام یؤاخذه به و لا نزاع فیه، و بدونه أول المسألة. ثم الظاهر أنه لا فرق فی قوله: و من هم بسیئة و لم یعملها لم یکتب علیه بین أن یعملها خوفا من الله أو خوفا من الناس و صونا لعرضه. ثم إن عشر أمثال الحسنة مضمونة البتة لدلالة نص القرآن علیه، و إن الله قد یضاعف لمن یشاء إلی سبعمائة ضعف، کما جاء فی بعض الأخبار، و إلی ما لا حساب له کما قال سبحانه:

إِنَّمٰا یُوَفَّی اَلصّٰابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسٰابٍ . ثم اعلم أن الظاهر أن عدم المؤاخذة بإرادة المعصیة إنما هو للمؤمنین فلا ینافی ما مر مرویا عن الصادق علیه السلام أنه إنما خلد أهل النار فی النار لأن نیاتهم کانت فی الدنیا أن لو خلدوا فیها أن یعصوا الله أبدا، و لو سلم العموم فإنما یعفی عنه إذا بقی زمانا عزم علی فعله فی ذلک الزمان و لم یفعل، و فی الکافر لیس کذلک لأنه لم یبق الزمان الذی عزم علی الفعل فیه. فإن قیل: لعله کان لو بقی فی أزمنة الأبد عاد و لم یفعل؟ قلنا: یعلم الله خلاف ذلک منهم، لقوله سبحانه:

وَ لَوْ رُدُّوا لَعٰادُوا لِمٰا نُهُوا عَنْهُ

و قد یجاب بأنه لا منافاة بینهما، إذ دل أحدهما علی عدم المؤاخذة بنیة المعصیة إذا لم یفعلها، و دل الآخر علی المؤاخذة بنیة المعصیة إذا فعلها، فإن المنوی کالکفر و استمراره مثلا موجود فی الخارج، فهذه النیة لیست داخلة فی النیة بالسیئة التی لم یعملها، و اعترض علیه بأن المعصیة لیست سببا للخلود علی ما یفهم من الحدیث المذکور، لکونها فی زمان منقطع محصور هو مدة العمر، کذلک نیتها لأنها تنقطع أیضا عند انقطاع العمر لدلالة الآیات و الروایات علی ندامة العاصی عند الموت، و مشاهدة أحوال الآخرة فینبغی أن یکون ناویها فی النار بقدر کونها فی الدنیا لا مخلدا. فأجیب أولا: بأن هذه النیة موجبة للخلود لدلالة الحدیث علیه بلا معارض، فوجب التسلیم و القبول، و ثانیا: بأن صاحبها فی هذه الدنیا التی هی دار التکلیف لم یفعل شیئا یوجب نجاته من النار، و ندامته بعد الموت لا تنفع لانقطاع زمان التکلیف، و ثالثا: أن سبب الخلود لیس ذات المعصیة و نیتها من حیث هی بل هو المعصیة و نیتها علی فرض البقاء أبدا، و لا ریب فی أنها معصیة أبدیة موجبة للخلود أبدا انتهی. و أقول: لا یخفی ما فی الجمیع من الوهن و الضعف، و قد مر بعض القول منا فیه فی باب النیة، و قال الشهید رفع الله درجته فی القواعد: لا یؤثر نیة المعصیة عقابا و لا ذما ما لم یتلبس بها، و هو مما ثبت فی الأخبار العفو عنه، و لو نوی المعصیة و تلبس بما یراه معصیة، فظهر خلافها ففی تأثیر هذه النیة نظر من حیث إنها لم تصادف المعصیة فقد صارت کنیة مجردة و هی غیر مؤاخذ بها، و من دلالتها علی انتهاکه الحرمة و جرأته علی المعاصی، و قد ذکر بعض الأصحاب أنه لو شرب المباح مشتبها بشراب المسکر فعل حراما، و لعله لیس لمجرد النیة بل بانضمام فعل الجوارح إلیها. و یتصور محل النظر فی صور: منها: ما لو وجد امرأته فی منزل غیره فظنها أجنبیة فأصابها فتیقن أنها زوجته أو أمته، و منها: ما لو وطئ زوجته فظنها حائضا فبان طاهرا، و منها: لو هجم علی طعام بید غیره فأکل منه فتبین ملک الآکل و منها: لو ذبح شاة فظنها للغیر بقصد العدوان فظهرت ملکه، و منها: إذا قتل نفسا بظنها معصومة فبانت مهدورة. و قد قال بعض العامة: یحکم بفسق متعاطی الملک لدلالته علی عدم المبالاة بالمعاصی و یعاقب فی الآخرة ما لم یتب عقابا متوسطا بین عقاب الکبیرة و الصغیرة، و کل منهما تحکم و تخرص علی الغیب، انتهی. و قال شیخنا البهائی قدس سره فی بعض تعلیقاته علی الکتاب المذکور: قوله لا یؤثر نیة المعصیة عقابا و لا ذما إلی آخره، و غرضه طاب ثراه أن نیة المعصیة و إن کانت معصیة إلا أنه لما وردت الأخبار بالعفو عنها لم یترتب علی فعلها عقاب و لا ذم و إن ترتب استحقاقهما، و لم یرد أن قصد المعصیة و العزم علی فعلها غیر محرم کما یتبادر إلی بعض الأوهام، حتی لو قصد الإفطار مثلا فی شهر رمضان و لم یفطر لم یکن آثما، کیف و المصنف مصرح فی کتب الفروع بتأثیمه. و الحاصل أن تحریم العزم علی المعصیة مما لا ریب فیه عندنا و کذا عند العامة و کتب الفریقین من التفاسیر و غیرها مشحونة بذلک، بل هو من ضروریات الدین و لا بأس بنقل شیء من کلام الخاصة و العامة فی هذا الباب لیرتفع به جلباب الارتیاب: فی الجوامع عند تفسیر قوله تعالی:

إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤٰادَ کُلُّ أُولٰئِکَ کٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً

یقال: للإنسان لم سمعت ما لا یحل لک سماعه؟ و لم نظرت إلی ما لا یحل لک النظر إلیه؟ و لم عزمت علی ما لا یحل لک العزم علیه؟ انتهی. و کلامه رحمه الله فی مجمع البیان قریب من کلامه هذا. و قال البیضاوی و غیره من علماء العامة عند تفسیر هذه الآیة: فیها دلیل علی أن العبد مؤاخذ بعزمه علی المعصیة، انتهی. و عبارة الکشاف موافقة لعبارة الطبرسی، و کذا عبارة التفسیر الکبیر للفخر و قال السید المرتضی علم الهدی أنار الله برهانه فی کتاب تنزیه الأنبیاء عند ذکر قوله تعالی:

إِذْ هَمَّتْ طٰائِفَتٰانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلاٰ وَ اَللّٰهُ وَلِیُّهُمٰا

إنما أراد تعالی أن الفشل خطر ببالهم و لو کان الهم فی هذا المکان عزما لما کان ولیهما، ثم قال: و إرادة المعصیة و العزم علیها معصیة، و قد تجاوز قوم حتی قالوا العزم علی الکبیرة کبیرة و علی الکفر کفرا، انتهی کلامه نور الله مرقده. و کلام صاحب الکشاف فی تفسیر هذه الآیة مطابق لکلامه طاب ثراه، و کذا کلام البیضاوی و غیره، و أیضا فقد صرح الفقهاء بأن الإصرار علی الصغائر الذی هو معدود من الکبائر إما فعلی و هو المداومة علی الصغائر بلا توبة، و إما حکمی و هو العزم علی فعل الصغائر متی تمکن منها، و بالجملة فتصریحات المفسرین و الفقهاء و الأصولیین بهذا المطلب أزید من أن یحصی، و الخوض فیه من قبیل توضیح الواضحات و من تصفح کتب الخاصة و العامة لا یعتریه ریب فیما تلوناه. فإن قلت: قد ورد عن أئمتنا علیهم السلام أخبار کثیرة و تشعر بأن العزم علی المعصیة لیس معصیة ثم ذکر هذا الخبر و الذی بعده ثم قال: و الأحادیث الواردة فی الکافی و غیره بهذا المضمون کثیرة؟ قلت: لا دلالة فی تلک الأحادیث علی ما ظننت من أن العزم علی المعصیة لیس معصیة، و إنما دلت علی أن من عزم علی معصیة کشرب الخمر أو الزنا مثلا و لم یعملها لم یکتب علیه تلک المعصیة التی عزم علیها و أین هذا عن المعنی الذی ظننته؟ قوله: فهو غیر مؤاخذ بها، أی غیر معاقب علیها لأنها معفو عنها، قوله: منها لو وجد امرأته إلخ عد بعضهم من هذه الصور ما لو صلی فی ثوب یظن أنه حریر أو مغصوب عالما بالحکم فظهر بعد الصلاة أنه ممزوج أو مباح، و فرع علی ذلک التردد فی بطلان صلاته، و الأولی عدم التردد فی بطلانها، نعم یتمشی صحتها عند القائل بعدم دلالة النهی فی العبادة علی الفساد. قوله: و کلاهما، أی الحکم بفسق متعاطی ذلک و بعقابه عقابا متوسطا قول بلا دلیل، و فیه: أن دلیل الأول مذکور و سیما علی القول بأن العزم علی الکبیرة کبیرة فتأمل. قوله: و تخرص بالخاء المعجمة و الصاد المهملة، أی کذب و تخمین باطل، انتهی.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 288 

*****

ص: 222


1- 2 . فی الکافی ، ح 6089 : «حجّة » .
2- 3 . فی «ه » : + «بعد ذلک » .
3- 4 . الکافی ، کتاب الزکاة ، باب من اُعطی بعد المسألة ، ذیل ح 6089 الوافی ، ج 5 ، ص 1030 ، ح 3527 .
4- 5 . فی «ز ، ص ، ه ، بر » : «و » بدل «أو» .
5- 6 . فی البحار : + «أنّه » .
6- 7 . فی الوسائل : + «أنّ » .
7- 8 . فی الوسائل : «فلم » .
8- 9 . یحتمل نصب «حسنة» بقرینة «عشرا » ، بأن یکون الضمیر المستتر فی «کتبت» راجعا إلی الحسنة . وکذا فیما یأتی .
9- 10 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی والوسائل والبحار . فی المطبوع : + «بها» .
10- 11 . فی «بر » : «عشر » .
11- 12 . فی «ب ، ز ، ه ، بس » والوسائل والبحار : - «ولم یعملها» .
12- 13 . فی «بس » وشرح المازندرانی ومرآة العقول : «لم یکتب » .
13- 14 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی والوسائل والبحار . وفی المطبوع : + «[سیّئة]» .
14- 15 . فی «ه » : - «همّ بها و » .
15- 16 . فی «بر » والوافی : «عمل بها» بدل «همّ بها وعملها» .
16- 1 . الزهد ، ص 141 ، ح 196، عن عبداللّه بن المغیرة ، عن جمیل بن درّاج ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، وتمام الروایة فیه : «إذا همّ العبد بسیّئة لم تکتب علیه ، وإذا همّ بحسنة کتبت له » . وفی التوحید ص 408 ، ح 7 ؛ والخصال ، ص 418 ، باب التسعة ، ح 11 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر وزیادة ؛ معانی الأخبار، ص 248 ، ح 1 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه ، عن علیّ بن الحسین علیهم السلام ، مع اختلاف وزیادة . تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 387 ، ح 139 ، عن زرارة ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره الوافی ، ج 5 ، ص 1021 ، ح 3514 ؛ الوسائل ، ج 1 ، ص 51 ، ح 98 ؛ البحار، ج 71 ، ص 252 ، ذیل ح 14 .

2- الحدیث

2/2958 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ(1)، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ الْمُوءْمِنَ لَیَهُمُّ بِالْحَسَنَةِ وَ لاَ(2) یَعْمَلُ بِهَا(3)، فَتُکْتَبُ(4) 2 / 106

لَهُ حَسَنَةٌ(5)، وَ إِنْ(6) هُوَ عَمِلَهَا، کُتِبَتْ لَهُ عَشْرُ(7) حَسَنَاتٍ؛ وَ إِنَّ الْمُوءْمِنَ لَیَهُمُّ بِالسَّیِّئَةِ أَنْ یَعْمَلَهَا، فَلاَ یَعْمَلُهَا ، فَلاَ تُکْتَبُ(8) عَلَیْهِ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: همانا مؤمن آهنگ کار نیک کند و انجام ندهد و برای او حسنه ای نوشته شود، و اگر انجام دهد ده حسنه برای او نوشته شود، و همانا مؤمن آهنگ کار بد کند که آن را بجا آورد و نکند، پس چیزی بر او نوشته نشود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 162 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: راستی مؤمن قصد حسنه کند و بدان عمل نکند،برای او یک حسنه نوشته شود و اگر او را عمل کند،برایش ده حسنه نوشته شود و راستی مؤمن قصد بد کرداری کند و آن را نکند و بر او نوشته نشود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 505 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام،فرمود:راستی مؤمن اگر قصد کار خوب کند ولی به آن عمل ننماید،برای او یک حسنه نوشته شود و اگر به آن عمل کند،برایش ده حسنه نوشته شود و اگر مؤمن قصد کار بد کند و آن را نکند بر او چیزی نوشته نشود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 261 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 292 

*****

3- الحدیث

3/2959. عَنْهُ(10)، عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَفْصٍ الْعَوْسِیِّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ السَّائِحِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ:

عَنْ أَبِیهِ علیه السلام ، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَلَکَیْنِ: هَلْ یَعْلَمَانِ بِالذَّنْبِ إِذَا أَرَادَ الْعَبْدُ أَنْ یَفْعَلَهُ(11)، أَوِ الْحَسَنَةِ؟

فَقَالَ: «رِیحُ الْکَنِیفِ وَ رِیحُ(12) الطِّیبِ(13) سَوَاءٌ؟» قُلْتُ(14): لاَ، قَالَ : «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا هَمَّ بِالْحَسَنَةِ، خَرَجَ نَفَسُهُ طَیِّبَ الرِّیحِ، فَقَالَ صَاحِبُ الْیَمِینِ لِصَاحِبِ الشِّمَالِ: قِفْ(15) ، فَإِنَّهُ

ص: 223


1- 2 . فی «ز » : «أحمد بن محمّد أبی عبداللّه » .
2- 3 . فی «ب » : «فلا» .
3- 4 . فی «بس » : «یعملها » بدل «یعمل بها» .
4- 5 . فی الوافی : «فکتبت » .
5- 6 . یحتمل نصب «حسنة» .
6- 7 . فی «ز ، بس » والوافی والبحار : «فإن » .
7- 8 . یحتمل نصب «عشر » .
8- 9 . فی «ج » : «فلایکتب » . وفی «ز » : «ولاتکتب » .
9- 10 . الوافی ، ج 5 ، ص 1021 ، ح 3515 ؛ الوسائل ، ج 1 ، ص 51 ، ح 99 ؛ البحار، ج 5 ، ص 325 ، ح 15 .
10- 11 . الظاهر رجوع الضمیر إلی أحمد بن أبی عبداللّه المذکور فی السند السابق ، کما تقدّم فی الکافی ، ذیل ح 1815 .
11- 1 . فی «ه » وحاشیة «بر » والوافی : «أن یعمله » .
12- 2 . فی «ب ، بس » والوسائل : - «ریح » .
13- 3 . فی «ب » : «الطیّب » بتشدید الیاء. وفی مرآة العقول : «الطیّب ، بفتح الطاء وتشدید الیاء، أو بکسر الطاء . وکأنّ هذین ریحان معنویّان یجدهما الملائکة» .
14- 4 . فی «ه ، بر ، بف » والوافی : «فقلت » .
15- 5 . هکذا فی «ب ، ز ، ه ، بر ، بف » والوافی وصفات الشیعة . وفی سائر النسخ والمطبوع : «قم» . وفی مرآة العقول : «قم ، أی أبعد عنه ، لیس لک شغل به ؛ أو کنایة عن التوقّف وعدم الکتابة ، کما أنّ فی بعض النسخ : «قف» . وقول صاحب الشمال : «قف» بهذا المعنی» .

قَدْ(1) هَمَّ بِالْحَسَنَةِ؛ فَإِذَا(2) فَعَلَهَا(3) کَانَ لِسَانُهُ قَلَمَهُ، وَ رِیقُهُ مِدَادَهُ، فَأَثْبَتَهَا(4) لَهُ؛ وَ إِذَا هَمَّ بِالسَّیِّئَةِ، خَرَجَ نَفَسُهُ مُنْتِنَ(5) الرِّیحِ، فَیَقُولُ صَاحِبُ الشِّمَالِ لِصَاحِبِ الْیَمِینِ: قِفْ، فَإِنَّهُ قَدْ هَمَّ بِالسَّیِّئَةِ؛ فَإِذَا هُوَ(6) فَعَلَهَا، کَانَ(7) لِسَانُهُ قَلَمَهُ، وَ رِیقُهُ مِدَادَهُ(8)، وَ أَثْبَتَهَا(9) عَلَیْهِ(10)».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبد اللّٰه بن موسی بن جعفر گوید: از پدرم (موسی بن جعفر علیه السّلام) پرسیدم از دو فرشتۀ (موکل) بر انسان که آیا هر گاه بنده قصد گناه کند یا قصد کار نیک کند میدانند؟ فرمود: بوی مبال و بوی عطر یکی است؟ گفتم: نه، فرمود: همانا بنده چون آهنگ کار نیک کند نفسش خوشبو بیرون آید، پس فرشتۀ دست راست بفرشتۀ دست چپ گوید: برخیز (و دنبال کار خود رو) زیرا این بنده آهنگ کار خوب کرده، و هنگامی که آن کار خوب را انجام داد زبانش قلم او باشد و آب دهانش مرکب او و آن را برای او ثبت کند، و هر گاه آهنگ گناه کند نفسش بد بو بیرون آید، پس فرشتۀ دست چپ بدست راستی گوید: توقف کن (و دست نگهدار و چیزی ننویس) زیرا او آهنگ گناه کرده، و چون آن گناه را بجا آورد زبانش قلم او است و مرکبش آب دهان او، و آن گناه را بر او ثبت کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 162 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از عبد اللّٰه بن موسی بن جعفر(علیه السّلام)از پدرش امام کاظم(علیه السّلام)گوید:از آن حضرت پرسیدم که دو فرشتۀ موکّل بر انسان می دانند که او قصد گناه کرده و یا قصد ثواب دارد؟در پاسخ فرمود:بوی مبال و بوی عطر یکی است؟گفتم:نه،فرمود:راستی چون بنده قصد کار خوب کند،نفس او خوش بو برآید و فرشته دست راست به فرشته دست چپ گوید:برخیز،زیرا او قصد کار خوب دارد و چون آن کار خوب را انجام دهد،زبانش قلم او باشد و آب دهانش مداد او و آن را برای او ثبت کند و چون قصد گناه کند نفسش بد بو و درآید و فرشتۀ دست چپ به فرشتۀ دست راست گوید: توقف کن،او قصد بدکاری دارد و چون آن کار را بکند،زبانش قلم او باشد و آب دهانش مداد او و آن را بر او ثبت کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 505 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-«عبد اللّه بن موسی بن جعفر علیه السّلام»روایت می کند که از پدرم موسی کاظم علیه السّلام راجع به دو فرشته موکّل بر انسان پرسیدم که وقتی انسان قصد گناه یا قصد نیک نماید می دانند؟در پاسخ فرمود:آیا بوی مستراح و بوی عطر یکی است؟گفتم:نه،فرمود:راستی چون بنده قصد کار خوب کند،نفس او خوش بو باشد و فرشته دست راست به فرشته دست چپ گوید:برخیز،زیرا او قصد کار خوب دارد و چون آن کار خوب را انجام دهد،زبانش قلم او باشد و آب دهانش مداد او و آن را برای او ثبت می کند و چون قصد گناه کند از وجود او بوی بد بلند می شود و فرشتۀ دست چپ به فرشتۀ دست راست می گوید:توقف کن،او قصد کار بد دارد و چون آن کار را بکند،زبانش قلم او باشد و آب دهانش مداد او و آن را برای او ثبت می کند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 263 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و الطیب بفتح الطاء و تشدید الیاء أو بکسر الطاء، و کان هذان ریحان معنویان یجدهما الملائکة لصاحب الشمال قم أی أبعد عنه لیس لک شغل به، أو کنایة عن التوقف و عدم الکتابة کما أن فی بعض النسخ قف، و قول صاحب الشمال قف بهذا المعنی، أو إشارة إلی أن صاحب الیمین یکتب له فی کل نفس حسنة ما لم یفعل السیئة أو یهم بها و عدم ذکر کتابة الحسنة مع عدم الفعل علی الأول لا یدل علی العدم و لا ینافی سائر الأخبار، و یدل علی أن الملک جسم کما اتفق علیه المسلمون.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 293 

*****

4- الحدیث

4/2960. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ(12) عِیسی، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ فُضَیْلِ(13) بْنِ عُثْمَانَ الْمُرَادِیِّ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ لَمْ یَهْلِکْ عَلَی اللّهِ بَعْدَهُنَّ إِلاَّ هَالِکٌ(14) :

ص: 224


1- 6 . فی «ج » : - «قد » .
2- 7 . فی «ج ، د ، ز ، ه ، بر ، بف » والوافی وصفات الشیعة : + «هو» .
3- 8 . فی «ه ، بر ، بف » وحاشیة «ز» والوافی : «عملها» .
4- 9 . فی صفات الشیعة : «فیثبتها» .
5- 10 . «النَّتْن » : الرائحة الکریهة . وقد نَتِن الشیء وأنتن بمعنیً ، فهو مُنتِن ومِنْتِن . الصحاح ، ج 6 ، ص 2210 (نتن) .
6- 11 . فی شرح المازندرانی : - «هو » .
7- 12 . فی «ب » : «کأنّه » .
8- 13 . فی «بر » والوافی : «کان ریقه مداده ولسانه قلمه » . وفی الوافی : «إنّما جعل الریق واللسان آلة لإثبات الحسنة والسیّئة لأنّ بناء الأعمال إنّما هو علی ما عقد فی القلب من التکلّم بها ، وإلیه الإشارة بقوله سبحانه : «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّ_لِحُ یَرْفَعُهُ» [فاطر (35) : 15] . وهذا الریق واللسان الظاهر صورة لذلک المعنی کما قیل : إنّ الکلام لفی الفؤاد وإنّما جُعل اللسان علی الفؤاد دلیلاً».
9- 14 . فی «ز ، بر » وشرح المازندرانی والوسائل والبحار : «فأثبتها» . وفی صفات الشیعة : «فیثبتها» .
10- 15 . فی «بر » وشرح المازندرانی : «له » .
11- 16 . صفات الشیعة ، ص 38 ، ح 62 ، بسنده عن علیّ الناسخ ، عن عبداللّه بن موسی بن جعفر علیه السلام ، من دون الإسناد إلی أبیه علیه السلام الوافی ، ج 5 ، ص 1022 ، ح 3516 ؛ الوسائل ، ج 1 ، ص 57، ح 120 ؛ البحار ، ج 5 ، ص 325 ، ح 16 .
12- 17 . فی «بر » : - «محمّد بن » .
13- 1 . هکذا فی النسخ والطبعة القدیمة والوسائل والبحار . وفی المطبوع : «فضل » . وابن عثمان هذا یقال له: الفَضْل والفُضَیْل . راجع : رجال الطوسی ، ص 268 ، الرقم 3854 ؛ وص 269 ، الرقم 3877 .
14- 2 . فی مرآة العقول : «أربع ، مبتدأ والموصول بصلته خبر ، وتأنیث الأربع باعتبار الخصال ، أو الکلمات ، وقد یکون المبتدأ نکرة إذا کان مفیدا ... واعلم أنّ الهلاک فی قوله : یهلک ، بمعنی الخسران واستحقاق العقاب ، وفی قوله : هالک ، بمعنی الضلال والشقاوة الجبلیّة . وتعدیته بکلمة «علی» إمّا بتضمین معنی الورود ، أی لم یهلک حین وروده علی اللّه ، أو معنی الاجتراء ، أی مجترئا علی اللّه ، أو معنی العلوّ والرفعة ، کأنّ من یعصیه تعالی یترفّع علیه ویخاصمه . ویحتمل أن یکون «علی» بمعنی «فی» ، نحوه فی قوله تعالی: «عَلَی حِینِ غَفْلَةٍ» [قصص (28) : 15] ، أی فی معرفته وأوامره ونواهیه ، أو بمعنی «من» بتضمین معنی الخبیثة ، کما فی قوله تعالی : «إِذَا اکْتَالُوا عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ» [المطفّفین (83) : 2] ، أو بمعنی «عن» بتضمین معنی المجاوزة ، أو بمعنی «مع» ، أی حال کونه معه ومع ما هو علیه من اللطف والعنایة ، کما قیل فی قوله سبحانه: «وَ لَقَدِ اخْتَرْنَ_هُمْ عَلَی عِلْمٍ» [الدخان (44) : 32]، وجملة «بهم» إلی آخره استیناف بیانیّ» .

2 / 430

یَهُمُّ الْعَبْدُ بِالْحَسَنَةِ أَنْ یَعْمَلَهَا(1)، فَإِنْ هُوَ لَمْ یَعْمَلْهَا، کَتَبَ(2) اللّهُ لَهُ حَسَنَةً بِحُسْنِ نِیَّتِهِ؛ وَ إِنْ(3) هُوَ عَمِلَهَا، کَتَبَ اللّهُ لَهُ عَشْراً.

وَ یَهُمُّ بِالسَّیِّئَةِ أَنْ یَعْمَلَهَا، فَإِنْ لَمْ یَعْمَلْهَا، لَمْ یُکْتَبْ(4) عَلَیْهِ شَیْءٌ(5)؛ وَ إِنْ هُوَ عَمِلَهَا، أُجِّلَ سَبْعَ سَاعَاتٍ، وَ قَالَ صَاحِبُ الْحَسَنَاتِ لِصَاحِبِ السَّیِّئَاتِ _ وَ هُوَ صَاحِبُ الشِّمَالِ _ : لاَ تَعْجَلْ، عَسی أَنْ یُتْبِعَهَا بِحَسَنَةٍ تَمْحُوهَا؛ فَإِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ یَقُولُ: «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»(6) أَوِ الاِسْتِغْفَارِ(7)؛ فَإِنْ هُوَ(8) قَالَ: أَسْتَغْفِرُ اللّهَ الَّذِی لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ، عَالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ، الْعَزِیزَ الْحَکِیمَ، الْغَفُورَ الرَّحِیمَ، ذَا(9) الْجَلاَلِ وَ الاْءِکْرَامِ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ، لَمْ یُکْتَبْ عَلَیْهِ شَیْءٌ؛ وَ إِنْ مَضَتْ سَبْعُ سَاعَاتٍ وَ لَمْ یُتْبِعْهَا بِحَسَنَةٍ وَ اسْتِغْفَارٍ(10)، قَالَ

ص: 225


1- 3 . هکذا فی حاشیة «د ، ز ، بج ، جک » . وفی سائر النسخ والمطبوع : «فیعملها» . والصحیح ما أثبتناه ؛ فإنّ فرض العمل لایجتمع مع قوله علیه السلام : «فإن هو لم یعملها » . وأیضا معه لامجال لقوله علیه السلام : «وإن هو عملها » ، إلاّ أن یراد من العمل الإشراف علیه .
2- 4 . فی «ه » : «کتبت » .
3- 5 . فی «ه ، بر » : «فإن » .
4- 6 . فی «ه ، بر ، بف» : «لم تکتب » .
5- 7 . فی «ه ، بر» والوافی: - «شیء» .
6- 1 . هود (11) : 114 .
7- 2 . فی «ه » : «استغفار » . وهو عطف علی «بحسنة» .
8- 3 . فی «ب ، ج ، بس » ومرآة العقول والوسائل : - «هو » .
9- 4 . یجوز رفع «ذا» أیضا علی القطع عن الوصفیّة، أو علی التبعیّة بناء علی رفع «عالم الغیب » .
10- 5 . فی «ج » : «ولا استغفار» .

صَاحِبُ الْحَسَنَاتِ لِصَاحِبِ السَّیِّئَاتِ: اکْتُبْ عَلَی الشَّقِیِّ الْمَحْرُومِ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

فضل بن عثمان مرادی گوید: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: چهار خصلت است که در هر که باشد (هنگام) ورود به (پیشگاه) خداوند پس از آنها هلاک نگردد مگر آنکه سزاوار هلاکت باشد: بنده آهنگ کار خوب کند که آن را انجام دهد، که اگر آن را نکند یک حسنه خداوند برای او بنویسد بخاطر حسن نیت او، و اگر آن را بکند خداوند برایش ده حسنه بنویسد، و بنده آهنگ کار بد کند که آن را انجام دهد، پس اگر انجام ندهد چیزی بر او نوشته نشود و اگر بجا آورد تا هفت ساعت مهلتش دهند، و فرشتۀ موکل حسنات بفرشتۀ موکل سیئات که در طرف چپ است گوید: شتاب مکن شاید دنبال آن (کار بد) کار خوبی کند که آن را محو سازد (و از بین ببرد) زیرا خدای عز و جل فرماید:«همانا کارهای خوب کارهای بد را ببرند»(سورۀ هود آیۀ 114) و یا آنکه آمرزش خواهد و استغفار کند پس اگر گوید: «استغفر اللّٰه الذی لا اله الا هو، عالم الغیب و الشهادة العزیز الحکیم الغفور الرحیم ذو الجلال و الاکرام و اتوب الیه». چیزی بر او نوشته نشود، و اگر هفت ساعت بگذرد و دنبالش حسنه ای نیاورد (و کار نیکی نکند) و استغفار هم نکند فرشتۀ حسنات بفرشتۀ سیئات گوید: بنویس (گناه را) بر این بدبخت محروم (از خیر).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 163 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از فضل بن عثمان مرادی،گوید:شنیدم امام صادق(علیه السّلام) می فرمود که:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است:چهار خصلت است که:در هر که باشند،موجب نجاتند و پس از آنها هلاک نباشد جز آنکه سزای هلاکت را باید بنده ای قصد کار خیر کند و آن را انجام دهد،اگر آن را هم نکند،خدا برایش بر اثر حسنِ نیّت حسنه ای نویسد و اگر آن را به جا آرد،خدا برایش ده حسنه نویسد،و قصد کار بد کند اگر آن را نکند چیزی بر او نوشته نشود و اگر بد را کند هفت ساعت مهلتش دهند و فرشتۀ کاتب حسنات به فرشتۀ سیّئات که بر دست چپ است گوید:شتاب مکن،بسا باشد که دنبال آن،کار خیری کند که آن را محو سازد زیرا خدا عز و جل(115 سوره هود):«به راستی حسنات سیئات را ببرند»یا آنکه استغفار کند و آمرزش خواهد و اگر او در دنبال آن گناه بگوید:«از آن خدا آمرزش خواهم که نیست معبود شایسته ای جز او دانای نهان است و عیان،عزیز و حکیم،آمرزنده است و مهربان صاحب جلال است و اکرام و به سوی او باز گردم»بر او چیزی نوشته و اگر هفت ساعت بگذرد و حسنه ای دنبالش نیاورد و استغفار هم نکند،کاتب حسنات به کاتب سیّئات گوید:بنویس گناه را بر این بدبخت محروم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 507 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«فضل بن عثمان مرادی»،گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود که: رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:

چهار خصلت است که در هرکس باشد موجب هلاکت اوست پس آنها هلاک نسازند جز کسی که مستحق هلاکت باشد هرگاه بنده ای قصد کار خیر کند و آن را انجام دهد،اگر آن را هم نکند،خدا برایش بر اثر حسن نیت حسنه ای نویسد و اگر آن را به جا آورد،خدا برایش ده حسنه می نویسد و هرگاه قصد کار بد کند اگر آن را نکند چیزی برای او نوشته نشود و اگر آن کار بد انجام دهد هفت ساعت به او مهلت می دهند و فرشتۀ کاتب حسنات،به فرشتۀ سیئات که بر دست چپ است می گوید: شتاب مکن،بسا باشد که دنبال آن،کار خیری کند که آن را محو سازد زیرا خدای عز و جل فرماید:«به راستی حسنات سیئات را از بین ببرند(هود/115)»یا آنکه استغفار کند و آمرزش بخواهد و اگر او در دنبال آن گناه بگوید:«از آن خدا آمرزش خواهم که نیست معبود شایسته ای جز او که دانای پنهان و آشکار است،عزیز و حکیم و آمرزنده و مهربان و صاحب جلال و اکرام است و به سوی او بازخواهیم گشت(هود/115)»بر او چیزی نوشته و اگر هفت ساعت بگذرد و حسنه ای دنبالش نیاورد و استغفار هم نکند،کاتب حسنات به کاتب سیئات گوید:گناه را بر این بدبخت محروم بنویس.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 263 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و أربع مبتدأ و الموصول بصلته خبر، و تأنیث الأربع باعتبار الخصال أو الکلمات، و قد یکون المبتدأ نکرة إذا کان مفیدا و قیل: فی قول الشاعر:

ثلاثة تشرق الدنیا ببهجتها-شمس الضحی و أبو إسحاق و القمر

ثلاثة خبر و شمس مبتدأ، و لا یخفی أنه لا یناسب هذا المقام، و قیل فی الشعر: ثلاثة مبتدأ و خبره محذوف أی لنا ثلاثة و شمس بدل ثلاثة و من اسم موصول مبتدأ فله عائدان الأول ضمیر فیه، و الثانی المستتر فی لم یهلک، و هذا المستتر منه لقوله: إلا هالک، لأن مرجعه من ألفاظ العموم، و لیس إلا هالک استثناء مفرغا و المراد بمن کن فیه أن یکون مؤمنا مستحقا لهذه الخصال، فإن هذه الخصال لیست فی غیر المؤمن کما عرفت، و قیل: معنی کن فیه أن یکون معلوما له، و ما ذکرنا أظهر. و اعلم أن الهلاک فی قوله: یهلک بمعنی الخسران و استحقاق العقاب و فی قوله: هالک بمعنی الضلال و الشقاوة الجبلیة، و تعدیته بکلمة علی إما بتضمین معنی الورود، أی لم یهلک حین وروده علی الله، أو معنی الاجتراء أی مجترئا علی الله، أو معنی العلو و الرفعة کان من یعصیه تعالی یترفع علیه و یخاصمه، و یحتمل أن یکون علی بمعنی فی، نحوه فی قوله تعالی:

عَلیٰ حِینِ غَفْلَةٍ

أی فی معرفته و أوامره و نواهیه، أو بمعنی من بتضمین معنی الخبیثة کما فی قوله تعالی:

إِذَا اِکْتٰالُوا عَلَی اَلنّٰاسِ یَسْتَوْفُونَ

أو بمعنی عن بتضمین معنی المجاوزة، أو بمعنی مع أی حالکونه معه و مع ما هو علیه من اللطف و العنایة کما قیل فی قوله سبحانه:

وَ لَقَدِ اِخْتَرْنٰاهُمْ عَلیٰ عِلْمٍ

و جملة بهم إلی آخره استیناف بیانی. و قوله: فیعملها بالفاء السببیة لتضمن ما قبله معنی الترجی، و قوله: أن یعملها بدل اشتمال للسیئة، أو هو بتقدیر لأن یعملها و قوله: فإن الله ، کلام الرسول صلی الله علیه و آله و سلم أو من تتمة کلام الملک أو الاستغفار مجرور معطوف علی قوله حسنة، و قوله: فإن قال بیان لأفضل أفراد الاستغفار و لیس الغرض الانحصار.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 295 

*****

191-باب التوبه

1- الحدیث

1/2961 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ، قَالَ:

2 / 431

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «إِذَا تَابَ الْعَبْدُ(2) تَوْبَةً نَصُوحاً(3) أَحَبَّهُ اللّهُ، فَسَتَرَ(4) عَلَیْهِ فِی الدُّنْیَا وَ الاْآخِرَةِ».

فَقُلْتُ: وَ کَیْفَ(5) یَسْتُرُ (6) عَلَیْهِ؟

قَالَ: «یُنْسِی مَلَکَیْهِ مَا کَتَبَا عَلَیْهِ مِنَ الذُّنُوبِ، وَ یُوحِی(7) إِلی جَوَارِحِهِ: اکْتُمِی عَلَیْهِ ذُنُوبَهُ، وَ یُوحِی(8) إِلی بِقَاعِ الاْءَرْضِ: اکْتُمِی(9) مَا کَانَ یَعْمَلُ عَلَیْکِ مِنَ الذُّنُوبِ، فَیَلْقَی(10) اللّهَ حِینَ یَلْقَاهُ وَ لَیْسَ شَیْءٌ(11) یَشْهَدُ عَلَیْهِ بِشَیْءٍ مِنَ الذُّنُوبِ».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

معاویة بن وهب گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السلام میفرمود: چون بنده توبۀ نصوح کند خداوند او را دوست دارد، و در دنیا و آخرت بر او پرده پوشی کند، من عرضکردم: چگونه بر او پرده پوشی کند؟ فرمود: هر چه از گناهان که دو فرشتۀ موکل بر او برایش نوشته اند از یادشان ببرد و بجوارح (و اعضای بدن) او وحی فرماید: که گناهان او را پنهان کنید، و به قطعه های زمین (که در آنجاها گناه کرده) وحی فرماید: که پنهان دار آنچه گناهان که بر روی تو کرده است، پس دیدار کند خدا را هنگام ملاقات او و چیزی که بضرر او بر گناهانش گواهی دهد نیست.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 163 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از معاویه بن وهب که شنیدم امام صادق(علیه السّلام)می فرمود: چون بنده توبۀ نصوح کند،خدا او را دوست دارد و در دنیا و آخرت بر او پرده پوشی کند،من گفتم:چگونه پرده پوشی کند از او؟فرمود:هر چه از گناهان که دو فرشته موکّل بر او برایش نوشته اند از یادشان ببرد و به اعضای بدنش وحی کند که گناهان او را نهان دارند و به هر تیکه ای از زمین وحی کند که آنچه گناه به روی کرده است نهان ساز و در هنگام ملاقات او با خدا هیچ گواهی بر گناهانش اقامه نشود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 509 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«معاویه بن وهب»گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:

چون بنده توبۀ نصوح کند،خدا او را دوست دارد و در دنیا و آخرت راز او را بپوشاند،من گفتم:چگونه از او پرده پوشی کند؟فرمود:هرچه از گناهان که دو فرشته موکّل بر او برایش نوشته اند از یادشان ببرد و به اعضای بدنش وحی کند که گناهان او را پنهان دارند و به هر قسمتی از زمین وحی کند که آنچه بنده بر روی تو گناه کرده است بپوشان و در وقت ملاقات او با خدا هیچ گواهی بر گناهانش اقامه نشود.

توضیح:توبه نصوح عبارت از توبه خالص و پاکی است که بخاطر رضای خدا انجام دهد بقصد آنکه دیگر به سوی آن گناه بازنگردد در اینصورت چنین توبه یی بخاطر ترس از دوزخ و یا طمع از بهشت نیست و محقق طوسی گفته است که پشیمانی از گناه بخاطر ترس از دوزخ و توبه نیست.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 265 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و قال فی النهایة فی حدیث أبی: سألت النبی صلی الله علیه و آله و سلم عن التوبة النصوح فقال: هی الخالصة التی لا یعاود بعدها الذنب، و فعول من أبنیة المبالغة یقع علی الذکر و الأنثی، فکأن الإنسان بالغ فی نصح نفسه بها. و قال الشیخ البهائی قدس سره: قد ذکر المفسرون فی معنی التوبة النصوح وجوها: منها: أن المراد توبة تنصح الناس أی تدعوهم إلی أن یأتوا بمثلها لظهور آثارها الجمیلة فی صاحبها أو تنصح صاحبها فیقلع عن الذنوب ثم لا یعود إلیها أبدا. و منها: أن النصوح ما کانت خالصة لوجه الله سبحانه من قولهم عسل نصوح إذا کان خالصا من الشمع بأن یندم علی الذنوب لقبحها أو کونها خلاف رضا الله سبحانه لا لخوف النار مثلا، و قد حکم المحقق الطوسی طاب ثراه فی التجرید بأن الندم علی الذنوب خوفا من النار لیس توبة. و منها: أن النصوح من النصاحة و هی الخیاطة لأنها تنصح من الدین ما مزقته الذنوب أو یجمع بین التائب و بین أولیاء الله و أحبائه کما تجمع الخیاطة بین قطع الثوب. و منها: أن النصوح وصف للتائب و إسناده إلی التوبة من قبیل الإسناد المجازی أی توبة ینصحون بها أنفسهم بأن یأتوا بها علی أکمل ما ینبغی أن تکون علیه حتی تکون قالعة لآثار الذنوب من القلوب بالکلیة، و ذلک بإذابة النفس بالحسرات، و محو ظلمة السیئات بنور الحسنات. روی الشیخ الطبرسی عند تفسیر هذه الآیة عن أمیر المؤمنین علیه السلام أن التوبة تجمعها ستة أشیاء، علی الماضی من الذنوب الندامة، و للفرائض الإعادة، و رد المظالم، و استحلال الخصوم، و أن تعزم علی أن لا تعود، و أن تذیب نفسک فی طاعة الله کما ربیتها فی المعصیة، و أن تذیقها مرارة الطاعات کما أذقتها حلاوة المعاصی. و أورد السید الرضی رضی الله عنه فی کتاب نهج البلاغة أن قائلا قال بحضرته: أستغفر الله، فقال له: ثکلتک أمک أ تدری ما الاستغفار؟ إن الاستغفار درجة العلیین، و هو اسم واقع علی ستة معان أولها: الندم علی ما مضی، الثانی: العزم علی ترک العود إلیه أبدا، الثالث: أن یؤدی إلی المخلوقین حقوقهم حتی تلقی الله سبحانه أملس لیس علیک تبعة، الرابع: أن تعمد إلی کل فریضة علیک ضیعتها فتؤدی حقها، الخامس: أن تعمد إلی اللحم الذی نبت علی السحت فتذیبه بالأحزان حتی یلصق الجلد باللحم، و ینشأ بینهما لحم جدید، السادس: أن تذیق الجسم ألم الطاعة کما أذقته حلاوة المعصیة. و فی کلام بعض الأکابر أنه لا یکفی فی جلاء المرآة قطع الأنفاس و الأبخرة المسودة لوجهها، بل لا بد من تصقیلها و إزالة ما حصل فی جرمها من السواد، کذلک لا یکفی فی جلاء القلب من ظلمات المعاصی و کدوراتها، مجرد ترکها و عدم العود إلیها، بل یجب محو آثار تلک الظلمات بأنوار الطاعات فإنه کما یرتفع إلی القلب من کل معصیة ظلمة و کدورة کذلک یرتفع إلیه من کل طاعة نور و ضیاء، فالأولی محو ظلمة کل معصیة بنور طاعة تضادها بأن ینظر التائب إلی سیئاته مفصلة، و یطلب لکل سیئة منها حسنة تقابلها، فیأتی بتلک الحسنة علی قدر ما أتی بتلک السیئة. فیکفر استماع الملاهی مثلا باستماع القرآن و الحدیث و المسائل الدینیة، و یکفر مس خط المصحف محدثا بإکرامه و کثرة تقبیله و تلاوته، و یکفر المکث فی المسجد جنبا بالاعتکاف فیه و کثرة التعبد فی زوایاه و أمثال ذلک. و أما فی حقوق الناس فیخرج من مظالمهم أولا بردها علیهم، و الاستحلال منهم، ثم یقابل إیذاءه لهم بالإحسان إلیهم، و غصب أموالهم بالتصدق بماله الحلال، و غیبتهم بالثناء علی أصل الدین و إشاعة أوصافهم الحمیدة، و علی هذا القیاس یمحو کل سیئة من حقوق الله أو حقوق الناس بحسنة تقابلها من جنسها، کما یعالج الطبیب الأمراض بأضدادها، نسأل الله سبحانه أن یوفقنا لذلک بمنه و کرمه. ما کتبا علیه کان النسبة إلیهما علی التغلیب أو لکون کتابة صاحب الشمال بأمر صاحب الیمین کما مر، و قیل: الوحی إلی الجوارح و البقاع کنایة عن محو الآثار التی تدل علی المعصیة عنهما، و قیل: المراد بکتمان الجوارح و بقاع الأرض ذنوبه إما نسیانهما کما فی الملکین، أو عدم الشهادة بها، و الأول أظهر، و یؤیده ما روی من طرق العامة أنه تعالی ینسی أیضا جوارحه و بقاع الأرض ذنوبه، بل ربما یقال أنه یمحوها عن لوح نفسه أیضا لیکمل استعداده لإفاضة الفیض و الرحمة علیه، و یرتفع عنه الانفعال عند لقاء الرب.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 295 

*****

ص: 226


1- 6 . الوافی ، ج 5 ، ص 1022 ، ح 3517 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 64 ، ح 20991 ؛ البحار، ج 5 ، ص 326 ، ح 17 .
2- 7 . فی ثواب الأعمال : + «المؤمن » .
3- 8 . «التوبة النصوح » : الصادقة . وقال الجزری : فی حدیث اُبیّ : سألت النبیّ صلی الله علیه و آله عن التوبة النصوح ؟ قال : «هی الخالصة التی لایُعاوَد بعدها الذنبُ» . وفَعول من أبنیة المبالغة یقع علی الذکر والاُنثی ، فکأنّ الإنسان بالغ فی نصح نفسه بها . الصحاح ، ج 1 ، ص 411 ؛ النهایة، ج 5 ، ص 63 (نصح) . وللمزید راجع : مرآة العقول ، ج 11 ، ص 295 _ 297 .
4- 9 . فی «ز ، بف » : + «اللّه » .
5- 10 . فی «ب » : «فکیف » . وفی البحار : «کیف » بدون الواو.
6- 11 . فی الوافی : + «اللّه » .
7- 1 . فی «ه ، بر» : «ثمّ یوحی» . وفی الوافی : «ثمّ یوحی اللّه» . وفی ثواب الأعمال : «وأوحی اللّه» .
8- 2 . فی ثواب الأعمال : «وأوحی » .
9- 3 . فی «بر ، بف » والوافی والبحار وثواب الأعمال : + «علیه » .
10- 4 . فی الوافی : «ویلقی »
11- 5 . فی «ه » : - «شیء » .
12- 6 . ثواب الأعمال ، ص 205 ، ح 1 ، بسنده عن أحمد بن محمّد ، عن الحسن بن محبوب الوافی ، ج 5 ، ص 1091 ، ح 3624 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 71 ، ح 21009 ؛ البحار، ج 7 ، ص 317 ، ح 12 .

2 / 432

2- الحدیث

٢٩٦٢ / ٢. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، عَنْ أَبِيهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ ، عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَرَّازِ(1) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ :

عَنْ أَحَدِهِمَا عليهما السلام فِي قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ : ( فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهى فَلَهُ ما سَلَفَ )(2) قَالَ : « الْمَوْعِظَةُ : التَّوْبَةُ ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن مسلم از یکی از دو امام باقر و یا صادق علیهما السلام حدیث کند که در گفتار خدای عز و جل:«و آن کس که بیایدش اندرزی از جانب پروردگارش پس باز ایستد، از ان اوست آنچه در پیش گذشته است»(سورۀ بقره آیه 275) فرمود:(مقصود از) اندرز (و موعظه در این آیه) توبه است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 164 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از محمد بن مسلم،از امام باقر یا امام صادق(علیه السّلام)در تفسیر قول خدا عز و جل(275 سوره بقره):«پس هر که را پندی آمد از طرف پروردگارش و دست باز گرفت،از آن او است آنچه در پیش گرفته است»فرمود:موعظة توبه است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 509 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-محمد بن مسلم،از امام باقر یا امام صادق علیه السّلام در تفسیر قول خدای عز و جل:«پس هرکس را پندی از طرف پروردگارش رسد و بازایستد از آن اوست آنچه که در پیش گذشته است(بقره/275)»فرمود:مقصود از اندرز و موعظه توبه است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 265 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح.

فَمَنْ جٰاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ

أی فی الربا قال البیضاوی: أی فمن بلغه وعظ من الله و زجر عن الربا

فَانْتَهیٰ

أی فاتعظ و تبع النهی

فَلَهُ مٰا سَلَفَ

أی تقدم أخذه قبل نزول التحریم و لا یسترد منه، قال: الموعظة التوبة، أی ما تدعو إلی التوبة و هی الموعظة المؤثرة التی تترتب علیها التوبة، أو المراد بالموعظة أثرها، فالمراد بقوله: فانتهی الاستمرار علی التوبة و عدم العود، و یحتمل أن یکون التوبة تفسیرا للجزءین معا.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 298 

*****

3- الحدیث

٢٩٦٣ / ٣. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ ، عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ ، قَالَ :

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ عليه السلام عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ : ( يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللهِ تَوْبَةً نَصُوحاً )(4) قَالَ : « يَتُوبُ الْعَبْدُ مِنَ الذَّنْبِ ، ثُمَّ لَايَعُودُ فِيهِ ».

قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْفُضَيْلِ : سَأَلْتُ عَنْهَا أَبَا الْحَسَنِ عليه السلام ، فَقَالَ : « يَتُوبُ مِنَ الذَّنْبِ(5) ، ثُمَّ لَا يَعُودُ فِيهِ ، وَأَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللهِ تَعَالَى الْمُفَتَّنُونَ(6) التَّوَّابُونَ ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو الصباح کنانی گوید: پرسیدم از حضرت صادق علیه السلام از گفتار خدای عز و جل:«ای آنان که ایمان آوردید توبه کنید بسوی خدا توبه نصوح»(سورۀ تحریم آیه 8) فرمود: یعنی بنده از گناه توبه کند و دیگر بآن باز نگردد. محمد بن فضیل گوید: من از تفسیر این آیه از حضرت ابو الحسن (موسی بن جعفر علیهما السّلام) پرسیدم؟ فرمود: از گناه توبه کند و دیگر بآن بازنگردد، و دوست ترین بندگان نزد خدای تعالی آن کسانی هستند که در فتنۀ (گناه) واقع شوند و بسیار توبه کنند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 165 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از ابی الصباح کنانی،گوید:از امام صادق(علیه السّلام)پرسیدم از قول خدا عز و جل(8 سوره تحریم):«أیا آن کسانی که گرویدند به خدا باز گردید با توبۀ نصوح»فرمود: یعنی بنده توبه کند از گناه و بدان باز نگردد.محمد بن فضیل گفته:من تفسیر آن را از أبو الحسن(امام کاظم علیه السّلام)پرسیدم،فرمود:یعنی از گناه توبه کند و سپس بدان باز نگردد و دوست ترین بنده ها نزد خدا تعالی فتنه پذیرانی هستند که بسیار توبه کنند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 511 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-«ابی الصباح کنانی»،گوید:از امام صادق علیه السّلام از قول خدای عز و جل:«ای کسانی که ایمان آورده اید با توبه نصوح بازگردید(تحریم/8)»پرسیدم فرمود:یعنی از گناهان توبه کند و به آن بازنگردد.محمد بن فضیل گفته: من تفسیر آن را از ابو الحسن(امام کاظم علیه السّلام)پرسیدم،فرمود:یعنی از گناه توبه کند و سپس به آن بازنگردد و دوست ترین بنده ها نزد خدای تعالی کسانی هستند که وقتی در گناه واقع می شوند بسیار توبه کنند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 267 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. قوله علیه السلام: و أحب العباد ، کان المراد أن الله تعالی أمر بالتوبة النصوح، لکن إذا أذنب ثم تاب یحبه الله أیضا فالأحبیة إضافیة أو المعنی أنه یتوب من ذنب توبة نصوحا ثم یعود فی ذنب آخر أو المراد بعدم العود العزم علی عدم العود، و قیل: لعل المراد بالمفتون التواب من لا یعود إلی الذنب بعد التوبة، فیکون تأکیدا لما قبله، و کونه أحب بالنظر إلی من یتوب ثم یعود ثم یتوب و هکذا، لا بالنظر إلی من لم یذنب أبدا. و یحتمل أن یراد بها کثیر التوبة بأن یتوب ثم یذنب ثم یتوب و هکذا و هو أحب ممن یتوب عن الذنوب کلها توبة واحدة، و ممن یذنب ذنوبا ثم یتوب منها ثم یذنب ذنوبا ثم یتوب منها، و قیل: اللام فی العباد للعهد، و المفضل علیه من مات بلا توبة.، کان المراد أن الله تعالی أمر بالتوبة النصوح، لکن إذا أذنب ثم تاب یحبه الله أیضا فالأحبیة إضافیة أو المعنی أنه یتوب من ذنب توبة نصوحا ثم یعود فی ذنب آخر أو المراد بعدم العود العزم علی عدم العود، و قیل: لعل المراد بالمفتون التواب من لا یعود إلی الذنب بعد التوبة، فیکون تأکیدا لما قبله، و کونه أحب بالنظر إلی من یتوب ثم یعود ثم یتوب و هکذا، لا بالنظر إلی من لم یذنب أبدا. و یحتمل أن یراد بها کثیر التوبة بأن یتوب ثم یذنب ثم یتوب و هکذا و هو أحب ممن یتوب عن الذنوب کلها توبة واحدة، و ممن یذنب ذنوبا ثم یتوب منها ثم یذنب ذنوبا ثم یتوب منها، و قیل: اللام فی العباد للعهد، و المفضل علیه من مات بلا توبة.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 298 

*****

ص: 227


1- هكذا في « بس ، بف » وظاهر « د ». وفي « ب ، ج ، ز ، ه ، بر » والمطبوع : « الخزّاز ». وتقدّم في الكافي ، ذيل ٧٥ ، أنّ الصواب في لقب أبي أيّوب هذا هو الخرّاز.
2- البقرة (٢) : ٢٧٥.
3- التهذيب ، ج ٧ ، ص ١٥ ، ح ٦٨ ، عن الحسين بن سعيد ، عن ابن أبي عمير ، عن أبي أيّوب الخزّاز ، عن محمّد بن مسلم ، عن أبي جعفر عليه السلام ، مع زيادة في أوّله. تفسير العيّاشي ، ج ١ ، ص ١٥٢ ، ح ٥٠٥ ، عن محمّد بن مسلم ، عن أبي عبدالله عليه السلام ؛ وفيه ، ح ٥٠٦ ، عن محمّد بن مسلم ، عن أبي جعفر عليه السلام الوافي ، ج ٥ ، ص ١٠٩١ ، ح ٣٦٢٦ ؛ الوسائل ، ج ١٦ ، ص ٧٢ ، ح ٢١٠١٠.
4- التحريم (٦٦) : ٨.
5- في « ص » : « الذنوب ».
6- في « ب ، ز ، بس ، د » وشرح المازندراني : « المفتونون ». وفي « ص » : « المسيئون المنيبون ». وفي « ه ، بف » والوافي : « المنيبون ». و « الفتنة » : المحنة والبلاء. والجمع : فِتَن. والْمفْتَن : المُمْتَحَن أي يمتحِنه الله بالذنب ثمّ يتوب ، ثمّ يعود ، ثمّ يتوب. يقال : فَتَنْتُهُ أفْتِنُهُ فتْناً وفتوناً : إذا امْتَحَنْتَه. ويقال فيها : أفْتَنْته أيضاً ، وهو قليل. المصباح المنير ، ص ٤٦٢ ؛ النهاية ، ج ٣ ، ص ٤١٠ ( فتن ).
7- تفسير القمّي ، ج ٢ ، ص ٣٧٧ ، بسنده عن محمّد بن الفضيل ، عن أبي الحسن عليه السلام ، من قوله : « قال محمّد بن الفضيل : سألت » مع اختلاف يسير الوافي ، ج ٥ ، ص ١٠٩٢ ، ح ٣٦٢٧ ؛ الوسائل ، ج ١٦ ، ص ٧٢ ، ح ٢١٠١٢ ؛ البحار ، ج ٦ ، ص ٣٩ ، ح ٦٨.

4- الحدیث

٢٩٦٤ / ٤. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، عَنْ أَبِيهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ ، عَنْ أَبِي أَيُّوبَ ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ ، قَالَ :

قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللهِ عليه السلام : ( يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللهِ تَوْبَةً نَصُوحاً )؟ قَالَ : « هُوَ الذَّنْبُ الَّذِي لَايَعُودُ فِيهِ(1) أَبَداً ».

قُلْتُ : وَأَيُّنَا لَمْ يَعُدْ؟

فَقَالَ : « يَا أَبَا مُحَمَّدٍ ، إِنَّ اللهَ يُحِبُّ مِنْ عِبَادِهِ الْمُفَتَّنَ(2) التَّوَّابَ(3) ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو بصیر گوید (راجع بهمین آیه) بحضرت صادق علیه السّلام عرضکردم (که معنای آن چیست؟) فرمود: آن گناهی است که هرگز در آن بازنگردد، عرضکردم: کدامیک از ما هست که باز نگردد؟ فرمود: ای ابا محمد همانا خداوند از (میان) بندگانش دوست دارد آن کس را که در فتنۀ (گناه) واقع شود و بسیار توبه کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 165 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از ابی بصیر،گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم:(8 سوره تحریم):«أیا آن کسانی که گرویدید،توبه کنید به درگاه خدا توبه نصوح» (یعنی چه؟)فرمود:آن توبه از گناهی است که هرگز بدان باز نگردد،گفتم:کدام ما هست که باز نمی گردد؟در پاسخ فرمود:ای ابا محمد!راستی که خدا دوست دارد از بنده های خود گول خور بسیار توبه کار را.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 511 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«ابی بصیر»،گوید:به امام صادق علیه السّلام گفتم:«آیا آن کسانی که گرویدید،به درگاه خدا توبه نصوح کنید»(یعنی چه؟)فرمود:آن توبه از گناهی است که هرگز به آن بازنگردد،عرض کردم:کدام یک از ما هست که باز نمی گردد؟در پاسخ فرمود:ای ابا محمد!براستی که خداوند دوست دارد بندگانی که وقتی در گناه قرار می گیرند بسیار توبه کنند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 267 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح و هو کالسابق. قوله: هو الذنب أی التوبة من الذنب، و قد مر معنی المفتن فی باب تنقل أحوال القلب.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 299 

*****

5- الحدیث

٢٩٦٥ / ٥. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، عَنْ أَبِيهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ ، قَالَ :

« إِنَّ اللهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ أَعْطَى التَّائِبِينَ (5) ثَلَاثَ خِصَالٍ (6) لَوْ أَعْطى (7) خَصْلَةً مِنْهَا جَمِيعَ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَنَجَوْا (8) بِهَا :

قَوْلُهُ (9) عَزَّ وَجَلَّ : ( إِنَّ اللهَ يُحِبُّ التَّوّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ ) (10) فَمَنْ أَحَبَّهُ اللهُ لَمْ يُعَذِّبْهُ. وَقَوْلُهُ : ( الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ ) (11) ( وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ ءٍ رَحْمَةً وَعِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذابَ الْجَحِيمِ رَبَّنا وَأَدْخِلْهُمْ جَنّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدْتَهُمْ وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَأَزْواجِهِمْ

ص: 228


1- في « ز ، ص ، ه ، بر ، بف » : « إليه ».
2- في « ه » : _ / « المفتّن ». وفي « د » : « المفتتن ». وفي الزهد : « المقرّ ».
3- في « ه » : « التوّابين ».
4- الزهد ، ص ١٤١ ، ح ١٩٥ ، عن محمّد بن أبي عمير ، عن أبي أيّوب ، عن محمّد بن مسلم ، عن أبي بصير ، مع اختلاف يسير الوافي ، ج ٥ ، ص ١٠٩٢ ، ح ٣٦٢٨ ؛ الوسائل ، ج ١٦ ، ص ٧٢ ، ح ٢١٠١١ ؛ البحار ، ج ٦ ، ص ٣٩ ، ح ٦٩.
5- في « ز » : « التوّابين ».
6- في مرآة العقول : « ثلاث خصال : الاولى : أنّه يحبّهم ؛ والثانية : أنّ الملائكة يستغفرون لهم ؛ والثالثة : أنّه عزّوجلّ وعدهم الأمن والرحمة ».
7- يجوز فيه بناء المفعول.
8- في « ز » : « لُانجوا ». وفي « بس » : « فنجوا ».
9- يجوز فيه وفيما يأتي نصبه بدلاً عن « ثلاث ».
10- البقرة (٢) : ٢٢٢.
11- هكذا في القرآن ومرآة العقول والبحار ، ج ٦. وفي النسخ والمطبوع : _/ ( وَيُؤْمِنُونَ بِهِ ).

وَذُرِّيّاتِهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ وَقِهِمُ السَّيِّئاتِ وَمَنْ تَقِ السَّيِّئاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ). (1)

وَقَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ : ( وَالَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ وَلا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللهُ إِلاّ بِالْحَقِّ وَلا يَزْنُونَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهاناً إِلاّ مَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَكانَ اللهُ غَفُوراً رَحِيماً ) (2) ». (3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابن ابی عمیر از برخی از اصحاب در حدیثی مرفوع (که سندش بمعصوم علیه السّلام رسد) حدیث کرده که فرمود: خدای عز و جل به توبه کنندگان سه خصلت داده است که اگر یکی از آنها را بتمامی اهل آسمانها و زمین بدهد بسبب آن همگی نجات یابند. (یکی این بشارت و نویدی است که بآنان داده در) گفتارش:«همانا خداوند دوست دارد. توبه کنندگان را و دوست دارد پاکیزگی جویان را»(سورۀ بقره آیۀ 222) پس هر که خدا او را دوست دارد عذابش نکند. (دیگر) گفتار اوست (که فرماید): «آن کسانی که بردارند عرش را و آنان که گرد آنند، تسبیح گویند بستایش پروردگار خویش و ایمان آورند بدو و آمرزش خواهند برای آنان که ایمان آوردند، پروردگارا فرا گرفتی همه چیز را برحمت و دانش پس بیامرز آنان که توبه کردند و پیروی کردند راه تو را، و آنها را از عذاب دوزخ باز دار. پروردگارا و در آور ایشان را ببهشتهای جاودانی که نوید دادی بایشان و هر که شایسته باشد از پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان زیرا که توئی همانا عزیز و حکیم. و دور ساز ایشان را از بدیها و آن را که از بدیها دور ساختی در آن روز همانا باو مهر ورزیدی و این است آن رستگاری بزرگ»(سورۀ مؤمن آیه های 7 و 8 و 9). و دیگر گفتار او عز و جل است:«و آنان که نخوانند با خدا معبود دیگری، و نکشتند تنی را که حرام کرد خدا جز بحق، و زنا نکنند و هر که چنین کند گرفتار کیفر شود. افزوده شود برای او عذاب در روز قیامت و جاودان ماند در آن سرافکنده. مگر آنکه توبه کند و ایمان آرد و کردار شایسته کند پس آنانند که خداوند تبدیل کند بدیهایشان را بخوبیها و خدا آمرزنده و مهربان است»(سورۀ فرقان آیه های 68 و 69 و 70).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 165 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-یکی از اصحاب ما حدیث را تا معصوم رسانیده که فرموده است:راستی خدا عز و جل به تائبان سه خصلت داده که اگر یک خصلت از آنها به همۀ اهل آسمان ها و زمین بدهد نجات یابند بدان: 1-قول خدا عز و جل(222 سوره بقره):«به راستی خدا دوست دارد توبه کنندگان را و دوست دارد پاکیزه ها را»،هر که خدا را دوست دارد هرگز او را عذاب نکند. 2-قول او(7 سوره مؤمن):«آن کسانی که عرش را به دوش بر می دارند و آن کسانی که در گرد عرش باشند همه تسبیح گویند به حمد و ستایش پروردگار خود و آمرزش جویند برای کسانی که گرویدند.پروردگارا رحمت و دانشت همه چیز را فرا دارد بیامرز برای آن کسانی که توبه کردند و از راه تو پیروی نمودند و آنها را از عذاب دوزخ نگهدار پروردگارا و آنها را در آور به بهشت عدنی که بدانها وعده دادی با هر که شایسته باشد از پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان زیرا توئی عزیز و حکیم و بر کنار دار آنها را از بدکرداریها و هر که را نگهداری از بدکرداریها در آن روز محققاً به او مهر ورزیدی و این است آن کامروائی بزرگ». 3-قول او(68 سوره فرقان):«و آن کسانی که نخوانند به همراه خدا معبود دیگری و نکشند نفسی را که خدا حرام کرده است جز به حق و درستی و زنا نکنند و هر که چنین کند گرفتار گناه باشد و عذابش دو چندان باشد در روز قیامت و به خواری در آن جاویدان بماند جز آنکه توبه کند و به گرود و کار شایسته کند و آنانند که خدا بدکرداریهای آنها را به خوش کرداری بدل کند و خدا آمرزنده و مهربان است».

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 511 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-یکی از اصحاب ما حدیث را تا معصوم رسانیده که فرموده است:به راستی خدای عز و جل به توبه کنندگان سه خصلت داده که اگر یک خصلت از آنها را به همۀ اهل آسمان ها و زمین بدهد نجات یابند:

1-قول خدای عز و جل:«براستی خداوند توبه کنندگان و پاکیزگان را دوست دارد(بقره/222)»

هرکس خدا را دوست دارد هرگز او را عذاب نکند.

2-قول او:«آن کسانی که عرش را به دوش برمی دارند و آن کسانی که در گرد عرش باشند همه بر حمد و ستایش پروردگار خود تسبیح می گویند و برای کسانی که گرویدند آمرزش می طلبند(و گویند). پروردگارا رحمت و دانشت همه چیز را فراگرفته و بیامرز کسانی که توبه کردند و از راه تو پیروی نمودند آن ها را از عذاب دوزخ نگه دار پروردگارا آنها را به بهشت عدنی وارد کن که به آنها وعده دادی با هرکس که شایسته باشد از پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان زیرا توئی عزیز و حکیم و برکنار دار آنها از بدکرداری ها و در آن روز،هر کس را که از بدکرداری نگه بداری محققا به او مهر ورزیده یی و این است آن کامروائی بزرگ(مؤمن/7)».

3-قول او:«و آن کسانی که نخوانند به همراه خدا معبود دیگری و نکشند نفسی را که خدا حرام کرده است جز به حق و درستی و زنا نکنند و هرکه چنین کند گرفتار گناه را باشد و عذابش دوچندان باشد و در روز قیامت و خواری در آن،جاویدان بماند جز آنکه توبه نماید و کار شایسته کند و آنانند که خدا بدکرداری های آن ها را به خوش کرداری بدل کند همانا خداوند آمرزنده و مهربان است(فرقان/68)».

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 267 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرفوع کالحسن. ثلاث خصال الأولی أنه یحبهم، و الثانیة أن الملائکة یستغفرون لهم. و الثالثة أنه عز و جل وعدهم الأمن و الرحمة، و قال تعالی فی سورة البقرة:

یَسْئَلُونَکَ عَنِ اَلْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذیً فَاعْتَزِلُوا اَلنِّسٰاءَ فِی اَلْمَحِیضِ وَ لاٰ تَقْرَبُوهُنَّ حَتّٰی یَطْهُرْنَ فَإِذٰا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اَللّٰهُ

ثم قال :

إِنَّ اَللّٰهَ یُحِبُّ اَلتَّوّٰابِینَ وَ یُحِبُّ اَلْمُتَطَهِّرِینَ

فقیل: إن المعنی یحب التوابین عن النجاسات الباطنة و هی الذنوب، و یحب المتطهرین من النجاسات الظاهرة بالماء، و قیل: یحب التوابین من الذنوب و المتطهرین الذین لم یذنبوا، و قیل: التوابین من الکبائر و المتطهرین من الصغائر، و قیل: التائبین من المحرمات و المتطهرین من المکروهات کالوطی بعد الحیض و قیل: الغسل، و ورد فی الحدیث أنها وردت فی المتطهرین بالماء فی الاستنجاء.

اَلَّذِینَ یَحْمِلُونَ اَلْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ

و قال البیضاوی: الکروبیون أعلی طبقات الملائکة و أولهم وجودا و حملهم إیاه و حفیفهم حوله مجاز عن حفظهم و تدبیرهم له، أو کنایة عن قربهم من ذی العرش و مکانتهم عنده و توسیطهم فی نفاذ أمره

یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ

یذکرون الله بجوامع الثناء من صفات الجلال و الإکرام، و جعل التسبیح أصلا و الحمد حالا، لأن الحمد مقتضی حالهم دون التسبیح.

وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ

أخبر عنهم بالإیمان إظهارا لفضله و تعظیما لأهله، و مساق الآیة لذلک کما صرح به بقوله:

وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا

و إشعارا بأن حملة العرش و سکان الفرش فی معرفته سواء ردا علی المجسمة و استغفارهم شفاعتهم و حملهم علی التوبة، و إلهامهم بما یوجب المغفرة. و فیه تنبیه علی أن المشارکة فی الإیمان توجب النصح و الشفقة، و إن تخالفت الأجناس لأنها أقوی المناسبات کما قال:

إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ .

رَبَّنٰا

أی یقولون ربنا و هو بیان لیستغفرون أو حال

وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً

أی وسعت رحمته و علمه فأزیل عن أصله للإغراق فی وصفه بالرحمة و العلم و المبالغة فی عمومهما، و تقدیم الرحمة لأنها المقصود بالذات هیهنا

فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تٰابُوا وَ اِتَّبَعُوا سَبِیلَکَ

أی للذین علمت منهم التوبة و اتباع سبیل الحق

وَ قِهِمْ عَذٰابَ اَلْجَحِیمِ

أی و احفظهم عنه و هو تصریح بعد إشعار للتأکید، و الدلالة علی شدة العذاب

اَلَّتِی وَعَدْتَهُمْ

أی إیاها

وَ مَنْ صَلَحَ

عطف علی هم الأول، أی أدخلهم و معهم هؤلاء لیتم سرورهم أو الثانی لبیان عموم الوعد

إِنَّکَ أَنْتَ اَلْعَزِیزُ

الذی لا یمتنع علیه مقدور

اَلْحَکِیمُ

الذی لا یفعل إلا ما تقتضیه حکمته، و من ذلک الوفاء بالوعد.

وَ قِهِمُ اَلسَّیِّئٰاتِ

و هو تعمیم بعد تخصیص أو مخصوص بمن صلح أو المعاصی فی الدنیا لقوله:

وَ مَنْ تَقِ اَلسَّیِّئٰاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ

أی و من تقها فی الدنیا فقد رحمته فی الآخرة کأنهم سألوا السبب بعد ما سألوا المسبب

وَ ذٰلِکَ هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ

یعنی الرحمة أو الوقایة أو مجموعهما.

فَأُوْلٰئِکَ یُبَدِّلُ اَللّٰهُ سَیِّئٰاتِهِمْ حَسَنٰاتٍ

قیل: بأن یمحو سوابق معاصیهم بالتوبة و یثبت مکانهم لواحق طاعاتهم أو یبدل ملکة المعصیة فی النفس بملکة الطاعة، و قیل: بأن یوفقه لأضداد ما سلف منه أو بأن یثبت له بدل کل عقاب ثوابا کما ورد فی الخبر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 301 

*****

6- الحدیث

٢٩٦٦ / ٦. مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنِ الْعَلَاءِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ :

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام ، قَالَ : « يَا مُحَمَّدَ بْنَ مُسْلِمٍ ، ذُنُوبُ الْمُؤْمِنِ (4) إِذَا تَابَ مِنْهَا (5)مَغْفُورَةٌ لَهُ ؛ فَلْيَعْمَلِ الْمُؤْمِنُ لِمَا (6) يَسْتَأْنِفُ (7) بَعْدَ التَّوْبَةِ وَالْمَغْفِرَةِ ؛ أَمَا وَاللهِ ، إِنَّهَا لَيْسَتْ (8) إِلاَّ لِأَهْلِ الْإِيمَانِ ».

قُلْتُ : فَإِنْ عَادَ بَعْدَ التَّوْبَةِ وَالِاسْتِغْفَارِ مِنَ (9) الذُّنُوبِ ، وَعَادَ فِي التَّوْبَةِ (10)؟

فَقَالَ (11) : « يَا مُحَمَّدَ بْنَ مُسْلِمٍ ، أَتَرَى الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ يَنْدَمُ عَلى (12) ذَنْبِهِ وَيَسْتَغْفِرُ (13)

ص: 229


1- غافر (٤٠) : ٧ _ ٩.
2- الفرقان (٢٥) : ٦٨ _ ٧٠.
3- الوافي ، ج ٥ ، ص ١٠٩٣ ، ح ٣٦٣٠ ؛ الوسائل ، ج ١٦ ، ص ٧٣ ، ح ٢١٠١٣ ؛ البحار ، ج ٦ ، ص ٣٩ ، ح ٧٠ ؛ وج ٦٨ ، ص ٦ ، إلى قوله : ( وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ).
4- في « ه » : « المسلم ».
5- في « بس » : _ / « منها »
6- في « ز » : _ / « لما ». وفي « ه » : « ما ».
7- في « بر » : « يُستأنف » على بناء المفعول. وهو جائز.
8- في الوافي : « ليس ».
9- في « ه ، بف » وحاشية « ز » والوافي : « في ».
10- في « ب » : _ / « وعاد في التوبة ».
11- في « ج ، بس ، بف » والوسائل : « قال ».
12- في حاشية « ص » : « في ».
13- في « ب » : « فيستغفر الله ». وفي « ج ، د » والوافي والبحار : + / « الله تعالى ». وفي « ز » : + / « المؤمن ». وفي « ه ، بر ، بف » : + / « الله جلّ وعزّ ».

مِنْهُ وَيَتُوبُ ، ثُمَّ لَايَقْبَلُ اللهُ تَوْبَتَهُ؟! ».

قُلْتُ : فَإِنَّهُ فَعَلَ ذلِكَ مِرَاراً ، يُذْنِبُ ثُمَّ يَتُوبُ وَيَسْتَغْفِرُ (1)؟

فَقَالَ : « كُلَّمَا عَادَ (2) الْمُؤْمِنُ بِالِاسْتِغْفَارِ(3) وَالتَّوْبَةِ ، عَادَ (4) اللهُ عَلَيْهِ بِالْمَغْفِرَةِ ، وَإِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ، يَقْبَلُ التَّوْبَةَ ، وَيَعْفُو عَنِ السَّيِّئَاتِ ؛ فَإِيَّاكَ (5) أَنْ تُقَنِّطَ (6) الْمُؤْمِنِينَ مِنْ رَحْمَةِ اللهِ ». (7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن مسلم گوید: حضرت باقر علیه السّلام فرمود: ای محمد بن مسلم گناهان مؤمن که از آن توبه کند برای او آمرزیده است، و باید برای آیندۀ پس از توبه و آمرزش کار (نیک) کند، هر آینه بخدا سوگند این فضیلت نیست مگر برای أهل ایمان، عرضکردم: پس اگر بعد از توبه و استغفار از گناهان باز گناه کند و دوباره توبه کند (چگونه است)؟ فرمود: ای محمد بن مسلم آیا باور داری که بندۀ مؤمن از گناه خود پشیمان شود و از آن آمرزش خواهد و توبه کند و خداوند توبه اش را نپذیرد؟ عرضکردم:(اگر) چند بار این کار را کرده، گناه میکند پس توبه کند و از خدا آمرزش خواهد (این چگونه است)؟ فرمود: هر آنگاه که مؤمن باستغفار و توبه بازگردد خداوند نیز بآمرزش او بر میگردد (و گناهانش را بیامرزد) و بدرستی که خداوند آمرزنده و مهربان است، توبه را میپذیرد، و از کردارهای بد درگذرد، پس مبادا تو مؤمنان را از رحمت خدا دور سازی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 166 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-محمد بن مسلم،از امام باقر(علیه السّلام)که فرمود:ای محمد بن مسلم!گناهان مؤمن که از آن توبه کرده آمرزیده است و باید برای آینده پس از توبه و آمرزش کار خوب کند،هلا به خدا این فضیلت نیست مگر برای آنها که ایمان دارند،من گفتم:اگر بعد از توبه و استغفار از گناهان باز گناه کرد و باز توبه کرد؟در پاسخ فرمود: ای محمد بن مسلم!تو پنداری که بندۀ مؤمن از گناه خود پشیمان گردد و از آن آمرزش خواهد و توبه کند سپس خدا از او توبه اش را نپذیرد؟گفتم:راستش این است که چند بار این کار کرده است، گناه می کند و باز هم توبه می کند و آمرزش جو است[از خدا]، فرمود: هر آنچه که مؤمن به آمرزش خواهی و توبه باز گردد،خدا به آمرزش او بر می گردد و به راستی که خدا پر آمرزنده و مهربان است، توبه را می پذیرد و از بدکرداریها در می گذرد،مبادا تو مؤمنان را از رحمت خدا نومید سازی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 513 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-«محمد بن مسلم»،از امام باقر علیه السّلام حدیث می کند که فرمود:ای محمد بن مسلم!گناهان مؤمن که از آن توبه کرده آمرزیده است و باید برای آینده پس از توبه و آمرزش،کار خوب کند،همانا به خدا این فضیلت نیست مگر برای آن ها که ایمان دارند،من گفتم:اگر بعد از توبه و استغفار از گناهان،باز گناه کرد و باز توبه کرد؟در پاسخ فرمود:ای محمد بن مسلم! تو پنداری که بندۀ مؤمن از گناه خود پشیمان گردد و از آن آمرزش خواهد و توبه کند سپس خدا از او توبه اش را نپذیرد؟گفتم:راستش این است که چندبار این کار کرده است،گناه می کند و باز هم توبه می کند و از خدا آمرزش می خواهد فرمود:هرآنچه که مؤمن به آمرزش خواهی و توبه بازگردد،خدا به آمرزش او برمی گردد و به راستی که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است،توبه را می پذیرد و از بدکرداری ها می گذرد، مبادا تو مؤمن را از رحمت خدا ناامید سازی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 269 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. أ تری العبد الهمزة للإنکار، و فیه دلالة علی أن التوبة مقرونة بالقبول البتة، و یدل علیه أیضا قول أمیر المؤمنین علیه السلام: ما کان الله یفتح علی عبد باب التوبة و یغلق عنه باب المغفرة، و یدل علیه أیضا ظاهر الآیات، و قال محیی الدین البغوی: التوبة من الکافر مقطوع بقبولها، و اختلف فی قبولها من المعاصی فقیل کذلک، و قیل: لا ینتهی إلی القطع لأن الظواهر التی جاءت بقبولها لیست بنص و إنما هی نصوصات معرضة للتأویل، و قال عیاض: قبولها لیس بواجب علی الله تعالی عقلا، و إنما علمناه بالشرع و الإجماع خلافا للمعتزلة فی إیجابهم ذلک عقلا علی أصلهم فی التحسین و التقبیح، و یدل علی تحریم تقنیط المؤمنین من رحمة الله الواسعة، بل لا بد أن یکون الواعظ متوسطا بین الترغیب و الترهیب. و أما إذا کان الاغترار و الرجاء غالبین علی المستمعین فینبغی أن یزید فی الترهیب و إذا کان القنوط و الخوف غالبین علیهم ینبغی أن یبالغ فی الترغیب کما هو مقتضی البلاغة.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 302 

*****

7- الحدیث

٢٩٦٧ / ٧. أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ :

435/2

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ عليه السلام ، قَالَ : سَأَلْتُهُ (8) عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ : ( إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ )(9) ( مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ ) (10)

قَالَ : « هُوَ الْعَبْدُ يَهُمُّ (11) بِالذَّنْبِ ، ثُمَّ

ص: 230


1- هكذا في النسخ التي قوبلت والوافي والبحار. وفي المطبوع : + / « [ الله ] ».
2- في « ب » : « أعاد ».
3- في « ب » : « الاستغفار ».
4- في « ب » : « أعاد ».
5- في « ه » : « وإيّاك ».
6- يجوز فيه بناء الإفعال والتفعيل. و « القنوط » : الإياس من رحمة الله تعالى. يقال : قَنَط يقنط قنوطاً ، وقنِطَ يَقْنَط. المفردات للراغب ، ص ٦٨٠ ؛ المصباح المنير ، ص ٥١٧ ( قنط ).
7- المؤمن ، ص ٣٦ ، ح ٨٢ ، عن أحدهما عليهما السلام ، إلى قوله : « إنّها ليست إلاّلأهل الإيمان » مع اختلاف يسير الوافي ، ج ٥ ، ص ١٠٩٣ ، ح ٣٦٣١ ؛ الوسائل ، ج ١٦ ، ص ٧٩ ، ح ٢١٠٣٣.
8- في « ه ، بر » والوافي : « قال : سألت أبا عبدالله عليه السلام » بدل « عن أبي عبدالله عليه السلام قال : سألته ».
9- طيف الشيطان وطائفه : إلمامه بمسّ أو وسوسة. وقال ابن الأثير : « أصل الطيف : الجنون ، ثمّ استعمل في الغضب ومسّ الشيطان ووسوسته ، ويقال له : طائف ». وقال البيضاوي : « أي لمّة منه ، وهو اسم فاعل من طاف يطوف ، كأنّها طافت بهم ودارت حولهم فلم تقدر أن تؤثّر فيهم ، أو من طاف به الخيال يطيف طيفاً ». راجع : النهاية ، ج ٣ ، ص ١٥٣ ( طيف ) ؛ تفسير البيضاوي ، ج ٣ ، ص ٨٥ ، ذيل الآية المزبورة.
10- الأعراف (٧) : ٢٠١
11- في مرآة العقول : « يهمّ ، بالضمّ ، أي يقصد. وقيل : بالكسر من الهميم ، وهو الذهاب في طريق. فالباءللملابسة. أو بناء المجهول من الإفعال ، والباء للآلة من الإهمام ، وهو الإزعاج. ولايخفى بعدهما ».

يَتَذَكَّرُ (1) فَيُمْسِكُ ، فَذلِكَ (2) قَوْلُهُ (3) : ( تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ ) ». (4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو بصیر گوید: از حضرت صادق علیه السّلام از تفسیر گفتار خدای عز و جل پرسیدم (که فرماید: همانا آنان که پرهیزگاری کردند)«هر گاه شیطان رهگذری خود را بدانها ساید یاد آور شوند و بناگاه بینا شوند»(سورۀ اعراف آیه 201) فرمود: او بنده ای است که آهنگ گناه کند سپس یاد آور از خدا شود و خود داری کند، پس اینست گفتارش (که فرماید): «یاد آور شوند و بناگاه بینا شوند».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 167 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از ابی بصیر،گوید:از امام صادق(علیه السّلام)پرسیدم از قول خدا عز و جل(202 سوره اعراف):«و چون یک شیطان دوره گرد بدانها ساید یادآور شوند و به ناگاه چشم خود را باز کنند»فرمود:او بنده ای است که آهنگ گناه کند و سپس یادآور خدا شود و خودداری کند و این است قول او«یادآور شوند به ناگاه بینا گردند».

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 515 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-ابی بصیر،گوید:از امام صادق علیه السّلام از قول خدای عز و جل:«و چون یک شیطان رهگذری خود را به آنها شاید یادآور شوند و به ناگاه چشم خود را باز کنند(اعراف/202)».

پرسیدم فرمود:او بنده ای است که آهنگ گناه کند و سپس خدا را یاد آور شود و از گناه خودداری کند و این است قول او«یادآور شوند به ناگاه بینا گردند».

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 271 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق.

إِذٰا مَسَّهُمْ طٰائِفٌ مِنَ اَلشَّیْطٰانِ

قال البیضاوی: أی لمة منه و هو اسم فاعل من طاف یطیف کأنها طافت بهم و دارت حولهم، فلم یقدر أن یؤثر فیهم، أو من طاف به الخیال یطیف طیفا تذکروا ما أمر الله به و نهی عنه

فَإِذٰا هُمْ مُبْصِرُونَ

بسبب التذکر مواقع الخطإ و مکائد الشیطان فیتحرزون عنها و لا یتبعونه فیها. و قال فی النهایة: طیف من الجن أی عرض منهم، و أصل الطیف الجنون ثم استعمل فی الغضب و مس الشیطان و وسوسته، و یقال له طائف أیضا و قد قرأ بهما قوله تعالی:

إِنَّ اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا

الآیة یقال: طاف یطیف و یطوف طیفا و طوفا فهو طائف، ثم سمی بالمصدر، انتهی. یهم بالضم أی یقصد و قیل: بالکسر من الهمیم و هو الذهاب فی طریق، فالباء للملابسة أو بناء المجهول من الأفعال و الباء للآلة من الإهمام و هو الإزعاج، و لا یخفی بعدهما.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 303 

*****

8- الحدیث

٢٩٦٨ / ٨. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، عَنْ أَبِيهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ ، عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ (5)، قَالَ :

سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عليه السلام يَقُولُ : « إِنَّ (6) اللهَ تَعَالى أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ رَجُلٍ أَضَلَّ رَاحِلَتَهُ (7) وَزَادَهُ (8) فِي لَيْلَةٍ ظَلْمَاءَ ، فَوَجَدَهَا ؛ فَاللهُ أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ ذلِكَ الرَّجُلِ بِرَاحِلَتِهِ حِينَ وَجَدَهَا ». (9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو عبیدۀ حذاء گوید: شنیدم از حضرت باقر علیه السّلام که میفرمود: همانا خدای تعالی بتوبه (و بازگشت) بندۀ خود فرحناک تر است از مردی که در شب تاری شتر و توشۀ خود را گم کند و آنها را بیابد، پس خدا بتوبۀ بنده اش از چنین مردی در آن حال که راحلۀ گم شده را پیدا کند شادتر است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 167 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-از ابی عبیده حذاء،گوید:شنیدم امام باقر(علیه السّلام)می فرمود: راستی خدا تعالی به توبه و بازگشت بندۀ خود،شادتر باشد از مردی که در شبِ تار،شتر و توشۀ خود را گم کرده باشد و آن را به دست آورد و بجوید،خدا به توبۀ بندۀ خود از این راحلۀ جسته خود شادتر است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 515 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-«ابی عبیده حذاء»،گوید:شنیدم امام باقر علیه السّلام می فرمود:

راستی خدای تعالی به توبه و بازگشت بندۀ خود،شادتر باشد از مردی که در شب تار،شتر و توشۀ خود را گم کرده باشد و آن را به دست آورد پس خدا را به توبۀ بندۀ خود از چنین مردی که راحله گم شده خود را پیدا کند شادتر است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 271 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و زاده و فی بعض النسخ و مزاده و الأول أصوب، فی المصباح: زاد المسافر طعامه المتخذ لسفره، و الجمع أزواد و المزادة بکسر المیم وعاء التمر، و المزادة مفعلة من الزاد لأنه یتزود فیها الماء، و مثل هذا الحدیث رواه مسلم فی صحیحه بطرق متعددة عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال: لله أشد فرحا بتوبة عبده من رجل فی أرض دویة مهلکة معه راحلته علیها طعامه و شرابه فنام فاستیقظ و قد ذهبت فطلبها حتی أدرکه العطش، ثم قال: ارجع إلی مکانی الذی کنت فیه فأنام حتی أموت فوضع رأسه علی ساعده لیموت فاستیقظ و عنده راحلته و علیها زاده و طعامه و شرابه، فالله أشد فرحا بتوبة العبد المؤمن من هذا براحلته و زاده. و قال فی النهایة: الدو الصحراء التی لا نبات بها، و الدویة منسوبة إلیها، و قد یبدل من إحدی الواوین ألف فیقال: داویة علی غیر قیاس، نحو طائی فی النسب إلی طیئ، و قال فی حدیث التوبة: لله أشد فرحا بتوبة عبده، الفرح هیهنا و فی أمثاله کنایة عن الرضا و سرعة القبول و حسن الجزاء، لتعذر إطلاق ظاهر الفرح علی الله تعالی.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 303 

*****

9- الحدیث

٢٩٦٩ / ٩. مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُثْمَانَ ، عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ ، قَالَ :

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ عليه السلام : « إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْعَبْدَ (10) الْمُفَتَّنَ (11) التَّوَّابَ ، وَمَنْ

ص: 231


1- في « ب » : « فيذكر » بدل « ثمّ يتذكّر ».
2- في « ه » والوافي : « وذلك ».
3- في « بس » : « قول الله ».
4- تفسير العيّاشي ، ج ٢ ، ص ٤٤ ، ح ١٣٠ ، عن أبي بصير ؛ وفيه ، ح ١٢٨ ، عن زيد بن أبي اسامة ، عن أبي عبدالله عليه السلام ؛ وفيه ، ح ١٢٩ ، عن عليّ بن أبي حمزة ، عن أبي عبدالله عليه السلام ، وفي كلّها مع اختلاف يسير. تفسير القمّي ، ج ١ ، ص ٢٥٣ ، بسند آخر عن أبي جعفر عليه السلام ، مع اختلاف الوافي ، ج ٥ ، ص ١٠٩٠ ، ح ٣٦٢٣ ؛ البحار ، ج ٦ ، ص ٤٠ ، ح ٧٢ ؛ وج ٧٠ ، ص ٢٧٢ ، إلى قوله : « ثمّ يتذكّر فيمسك ».
5- في « ج ، د ، ز ، بف » : _ / « الحذّاء ». وفي « بس » : _ / « عن أبي عبيدة الحذّاء ». وهو سهو ، كما تشهد به طبقة عمر بن اذينة الراوي عن أبي عبدالله وأبي الحسن عليهما السلام. راجع : رجال البرقي ، ص ٢١ ، وص ٤٧ ؛ رجال الطوسي ، ص ٢٥٤ ، الرقم ٣٥٧٣ ؛ وص ٣١٣ ، الرقم ٤٦٥٥ ؛ وص ٣٣٩ ، الرقم ٥٠٤٧.
6- في « ص ، ه » : _ / « إنّ ».
7- « الراحلة » : المركب من الإبل ، ذكراً كان أو انثى. ترتيب كتاب العين ، ج ١ ، ص ٦٦٣ ( رحل ).
8- في « ح ، ص ، ه ، بس » وشرح المازندراني : « ومزاده ». والمَزادُ : آلة يستقى فيها الماء ، أو يحمل فيها الماء ، ويقال : البعير يحمل الزاد والمزاد ، أي الطعام والشراب. راجع : لسان العرب ، ج ٣ ، ص ١٩٩ ( زيد ) ؛ المصباح المنير ، ص ٢٦٠ ( زود ).
9- الزهد ، ص ١٤٢ ، ح ١٩٨ ، عن عليّ بن المغيرة ، عن ابن مسكان ، عن أبي عبيدة الحذّاء ، مع اختلاف وزيادة الوافي ، ج ٥ ، ص ١٠٩٤ ، ح ٣٦٣٢ ؛ الوسائل ، ج ١٦ ، ص ٧٣ ، ح ٢١٠١٤ ؛ البحار ، ج ٦ ، ص ٤٠ ، ح ٧٣.
10- في « ه » والبحار : _ / « العبد ».
11- في « ز » : « المفتتن ».

لَا يَكُونُ (1) ذلِكَ مِنْهُ كَانَ أَفْضَلَ ». (2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همانا خداوند دوست دارد بنده ای که در فتنۀ (گناه) افتد و بسیار توبه کند، و هر که این گونه نباشد (البته) بهتر است (یعنی آن کس که خود را آلوده بگناه نکرده بهتر است از آنکه گناه کند و پس از آن توبه نماید).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 168 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: راستی خدا بندۀ گول خورده و توبه کار را دوست می دارد و آنکه این گناه از او سر نزده از آنکه گناه کرده و توبه کرده برتر است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 515 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-امام صادق علیه السّلام فرمود:

راستی خدا بندۀ گول خورده و توبه کار را دوست می دارد و آنکه این گناه از او سر نزده از آنکه گناه کرده و توبه کرده برتر است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 271 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و یدل علی أن التارک للذنب أفضل من التواب، و لعله محمول علی ما إذا لم یصر سببا لعجبه أو علی ما إذا عرض له بترک المندوبات و فعل المکروهات مثل تلک الحالة کما کان للأنبیاء علیهم السلام و قد مر تحقیق ذلک.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 304 

*****

10- الحدیث

٢٩٧٠ / ١٠. عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ (3) ، عَنْ يُوسُفَ أَبِي يَعْقُوبَ (4) بَيَّاعِ الْأَرُزِّ ، عَنْ جَابِرٍ :

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ يَقُولُ : « التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَاذَنْبَ لَهُ ، وَالْمُقِيمُ (5) عَلَى الذَّنْبِ (6) وَهُوَ مُسْتَغْفِرٌ (7) مِنْهُ كَالْمُسْتَهْزِىِ ». (8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

جابر گوید: شنیدم حضرت باقر علیه السّلام می فرمود: توبه کنندۀ از گناه همانند کسی است که گناه ندارد، و آنکه در گناه بماند با اینکه آمرزش خواهد چون مسخره چی است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 168 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-از جابر،گوید:شنیدم که امام باقر(علیه السّلام)می فرمود: توبه کار از گناه،چون بی گناه است و به گناه اندر که به زبان آمرزش خواهد،چون مسخره چی است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 515 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-«جابر»،گوید:شنیدم که امام باقر علیه السّلام می فرمود:

توبه کار از گناه،چون بی گناه است و آنکه در گناه بماند با آن که آمرزش بخواهد چون مسخره چی است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 271 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. کمن لا ذنب له أی فی عدم العقوبة لا التساوی فی الدرجة و إن کان غیر مستبعد فی بعض أفرادهما کما عرفت کالمستهزء أی بنفسه أو بشرائع الدین أو برب العالمین أی شبیه به لأنه یظهر الندم و لیس بنادم حقیقة إذ الندامة الحقیقیة تستتبع الترک کما عرفت، و یظهر الخوف و لیس کذلک و لو کان مستهزئا حقیقة لکان کافرا بالله العظیم، و قیل: الظاهر أن الذنب أعم من أن یکون من نوع واحد أو من أنواع متعددة، ففیه دلالة علی ما ذهب إلیه بعض المحققین من أن التوبة إنما یتحقق بالندم من جمیع الذنوب و الإقلاع عنها، و فیه نظر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 304 

*****

11- الحدیث

٢٩٧١ / ١١. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، عَنْ أَبِيهِ ؛ وَعِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ جَمِيعاً ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ أَبِي حَمْزَةَ :

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام ، قَالَ : « إِنَّ اللهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ أَوْحى إِلى دَاوُدَ عليه السلام : أَنِ ائْتِ عَبْدِي دَانِيَالَ ، فَقُلْ لَهُ : إِنَّكَ عَصَيْتَنِي فَغَفَرْتُ لَكَ ، وَعَصَيْتَنِي فَغَفَرْتُ لَكَ ، وَعَصَيْتَنِي فَغَفَرْتُ

436/2

ص: 232


1- هكذا في النسخ التي قوبلت والوافي والبحار. وفي المطبوع : « لم يكن ».
2- الوافي ، ج ٥ ، ص ١٠٩٢ ، ح ٣٦٢٩ ؛ الوسائل ، ج ١٦ ، ص ٨٠ ، ح ٢١٠٣٤ ؛ البحار ، ج ٦ ، ص ٤٠ ، ح ٧٤.
3- عليّ بن النعمان ومحمّد بن سنان ، كلاهما من مشايخ أحمد بن محمّد ، وهو ابن عيسى ، وقد أكثر أحمد من الرواية عنهما ، ووردت في بعض الأسناد رواية أحمد بن محمّد [ بن عيسى ] عنهما متعاطفين ، كما في الكافي ، ح ١٧٩٩ ؛ والتهذيب ، ج ٣ ، ص ٢٢٨ ، ح ٥٨١ ؛ وج ٥ ، ص ٢٣٥ ، ح ٧٩٣. فلايبعد أن يكون الصواب في ما نحن فيه أيضاً « ومحمّد بن سنان ».
4- هكذا في « ج ، د ، ه ، بر ، بس ، بف » والوسائل والوافي. وفي « ب ، ز ، جر » وحاشية « بر ، بف » : « يوسف بن أبي يعقوب ». وفي المطبوع : « يوسف [ بن ] أبي يعقوب ». والمعهود المتكرّر في تكنية المسمَّيْنَ بيوسف ، هو أبو يعقوب.
5- في « بر » : « والمصرّ ».
6- في « ب » : « ذنب ».
7- في « ه ، بر » والوافي : « يستغفر ».
8- الخصال ، ص ٥٤٣ ، أبواب الأربعين وما فوقه ، ضمن الحديث الطويل ١٩ ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه ، عن الحسين بن عليّ عليهم السلام عن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ، مع اختلاف يسير ؛ عيون الأخبار ، ج ٢ ، ص ٧٤ ، ح ٣٤٧ ، بسند آخر عن الرضا ، عن آبائه عليهم السلام عن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ، إلى قوله : « كمن لاذنب له » الوافي ، ج ٥ ، ص ١٠٩٤ ، ح ٣٦٣٤ ؛ الوسائل ، ج ١٦ ، ص ٧٤ ، ح ٢١٠١٦ ؛ البحار ، ج ٦ ، ص ٤١ ، ح ٧٥.

لَكَ ، فَإِنْ أَنْتَ (1) عَصَيْتَنِيَ الرَّابِعَةَ لَمْ أَغْفِرْ لَكَ.

فَأَتَاهُ دَاوُدُ عليه السلام ، فَقَالَ : يَا دَانِيَالُ ، إِنَّنِي (2) رَسُولُ اللهِ إِلَيْكَ وَهُوَ يَقُولُ لَكَ (3)إِنَّكَ عَصَيْتَنِي فَغَفَرْتُ لَكَ ، وَعَصَيْتَنِي فَغَفَرْتُ لَكَ ، وَعَصَيْتَنِي فَغَفَرْتُ لَكَ ، فَإِنْ أَنْتَ (4) عَصَيْتَنِيَ الرَّابِعَةَ لَمْ أَغْفِرْ لَكَ.

فَقَالَ لَهُ دَانِيَالُ : قَدْ أَبْلَغْتَ (5) يَا نَبِيَّ اللهِ ، فَلَمَّا كَانَ فِي السَّحَرِ قَامَ دَانِيَالُ ، فَنَاجى رَبَّهُ ، فَقَالَ : يَا رَبِّ ، إِنَّ دَاوُدَ نَبِيَّكَ أَخْبَرَنِي عَنْكَ (6) أَنَّنِي(7) قَدْ عَصَيْتُكَ فَغَفَرْتَ لِي ، وَعَصَيْتُكَ فَغَفَرْتَ لِي ، وَعَصَيْتُكَ فَغَفَرْتَ لِي ، وَأَخْبَرَنِي عَنْكَ (8) أَنِّي (9) إِنْ عَصَيْتُكَ الرَّابِعَةَ لَمْ تَغْفِرْ لِي ، فَوَعِزَّتِكَ (10) لَئِنْ لَمْ تَعْصِمْنِي (11) لَأَعْصِيَنَّكَ ، ثُمَّ لَأَعْصِيَنَّكَ ، ثُمَّ لَأَعْصِيَنَّكَ (12) ». (13)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: خدای عز و جل بداود علیه السّلام وحی فرمود: که نزد بنده ام دانیال برو و بگو: همانا تو مرا نافرمانی کردی و من آمرزیدمت، و نافرمانی کردی و تو را آمرزیدم، و نافرمانی کردی و تو را آمرزیدم، و اگر دربار چهارم نافرمانی مرا کنی تو را نیامرزم؟ پس داود علیه السّلام نزدش آمد و فرمود: ای دانیال من فرستادۀ خدایم بسوی تو، و او بتو فرماید: تو مرا نافرمانی کردی پس من آمرزیدم، و نافرمانی مرا کردی و من تو را آمرزیدم، و نافرمانی مرا کردی و تو را آمرزیدم، پس اگر برای چهارمین بار مرا نافرمانی کنی تو را نیامرزم، دانیال بوی گفت: ای پیامبر خدا پیام خود را رساندی، و همین که وقت سحر شد دانیال برخاست و با پروردگار خود مناجات کرد و عرضکرد: پروردگارا همانا پیغمبر تو داود از سوی تو مرا خبر داد که هر آینه من تو را نافرمانی کردم و تو آمرزیدی، و نافرمانیت کردم و تو آمرزیدی، و نافرمانیت کردم و تو آمرزیدی، و بمن خبر داد از سوی تو که اگر من در بار چهارم تو را نافرمانی کنم مرا نیامرزی، پس بعزتت سوگند اگر تو مرا نگاه نداری (و از نافرمانی کردن مرا حفظ نکنی) هر آینه تو را نافرمانی کنم، و سپس نیز نافرمانی کنم، و باز هم نافرمانی کنم.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 168 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-از ابی حمزه،از امام باقر(علیه السّلام)فرمود:راستی خدا عز و جل به داود(علیه السّلام)وحی کرد که نزد بنده ام دانیال برو و به او بگو که:تو مرا نافرمانی کردی و من تو را آمرزیدم و اگر در بار چهارم، مرا نافرمانی کنی،تو را نیامرزم.داود نزد او آمد و گفت:ای دانیال! من فرستادۀ خدایم به سوی تو و خدا به تو می فرماید که:تو مرا نافرمانی کردی و تو را آمرزیدم،و نافرمانی کردی و تو را آمرزیدم، و نافرمانی کردی و تو تو را آمرزیدم،و اگر بار چهارم نافرمانی کنی تو را نیامرزم.دانیال به او گفت:هر آینه پیغام خدا را به من رسانیدی ای پیغمبر خدا،و چون هنگام سحر شد،دانیال برخاست و با پروردگار خود راز گفت و چنین گفت:پروردگارا!به راستی داود پیغمبرت از سوی تو به من گزارش داده که من تو را نافرمانی کردم و تو مرا آمرزیدی و به من گزارش داده از سوی تو که:اگر بار چهارم تو را نافرمانی کنم،مرا نمی آمرزی،به عزّتت سوگند اگر تو مرا نگاه نداری و معصوم نسازی هر آینه تو را نافرمانی کنم و سپس نافرمانی کنم و باز هم نافرمانی کنم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 517 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-«ابی حمزه»،از امام باقر علیه السّلام حدیث کند که فرمود:راستی خدای عز و جل به داود علیه السّلام وحی کرد که نزد بنده ام دانیال برو و به او بگو که:تو مرا نافرمانی کردی و من تو را آمرزیدم و اگر در بار چهارم،مرا نافرمانی کنی،تو را نیامرزم.داود نزد او آمد و گفت:ای دانیال!من فرستادۀ خدایم به سوی تو،و خدا به تو می فرماید که:تو مرا نافرمانی کردی و تو را آمرزیدم،و نافرمانی کردی و تو را آمرزیدم،و نافرمانی کردی و تو را آمرزیدم،و اگر بار چهارم نافرمانی کنی تو را نیامرزم.دانیال به او گفت: ای پیامبر خدا هر آینه پیغام خدا را به من رسانیدی،و چون هنگام سحر شد،دانیال برخاست و با پروردگار خود راز گفت و چنین گفت: پروردگارا!به راستی داود پیامبرت از سوی تو به من گزارش داده که من تو را نافرمانی کردم و تو مرا آمرزیدی و به من گزارش داده از سوی تو که:اگر بار چهارم تو را نافرمانی کنم،مرا نمی آمرزی،به عزتّت سوگند اگر تو مرا نگه نداری و معصوم نسازی هر آینه تو را نافرمانی کنم و سپس نافرمانی کنم و باز هم نافرمانی کنم.(نافرمانی در مورد دانیال پیامبر ترک اولی است نه گناه زیرا پیامبران معصومند و از گناه به دور می باشند).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 273 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و العصیان محمول علی ترک الأولی، لأن دانیال علیه السلام کان من الأنبیاء و هم معصومون من الکبائر و الصغائر عندنا کما مر لئن لم تعصمنی لأعصینک فیه مع الإقرار بالتقصیر اعتراف بالعجز عن مقاومة النفس و أهوائها، و حث علی التوسل بذیل الألطاف الربانیة و الاستعاذة من التسویلات النفسانیة و الوساوس الشیطانیة.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 305 

*****

12- الحدیث

٢٩٧٢ / ١٢. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ ، عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ ، عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ (14) ، قَالَ :

ص: 233


1- في « ز » : _ / « أنت ».
2- في « ب ، ص ، ه » والوافي والبحار والزهد : « إنّي ».
3- في « ه » والوافي : + / « يا دانيال ». وفي الوافي بدون « لك ».
4- في « بف » : _ / « أنت ».
5- في « ب ، ه » والوافي : « قد بلّغت ».
6- في « ز » : _ / « عنك ».
7- في « ه ، بر » والوافي والبحار : « أنّي ».
8- في « ز ، ه » : _ / « عنك ».
9- هكذا في « ب ، ج ، د ، ص ، ه ، بر ، بس ، بف » والوافي. وفي « ز » : _ / « أنّي ». وفي المطبوع : « أنّني ».
10- في « ج ، د ، ص ، بف » وشرح المازندراني والوافي والبحار : + / « وجلالك ». وفي « ه » : « وعزّتك ». وفي « بر » : « وعزّتك وجلالك ».
11- في « ص » والوافي : + / « فإنّي ».
12- في « ب » : _ / « ثمّ لأعصينّك ». وفي مرآة العقول : « العصيان محمول على ترك الأولى ؛ لأنّ دانيال عليه السلام كان من الأنبياء ، وهم معصومون من الكبائر والصغائر عندنا. وقوله : « لئن لم تعصمني لأعصينّك » فيه مع الإقرار بالتقصير اعترافٌ بالعجز عن مقاومة النفس وأهوائها ، وحثٌّ على التوسّل بذيل الألطاف الربّانيّة ، والاستعاذة من التسويلات النفسانيّة والوساوس الشيطانيّة ».
13- الزهد ، ص ١٤٣ ، ح ٢٠٤ ، عن الحسن بن محبوب ، عن أبي حمزة الثمالي الوافي ، ج ٥ ، ص ١١٠١ ، ح ٣٦٤٨ ؛ البحار ، ج ١٤ ، ص ٣٧٦ ، ح ١٩.
14- روى المصنّف الخبر _ باختلاف يسير _ في أوّل الباب ، بسنده عن الحسن بن محبوب ، عن معاوية بن وهب ، وتقدّم في الكافي ، ذيل ح ٢١٠٣ ، أنّ معاوية بن وهب ، جدّ موسى بن القاسم. وأنّه قد اشتبه موسى بن القاسم في بعض النسخ بالقاسم بن يحيى الراوي عن جدّه الحسن بن راشد ، كثيراً. والظاهر في سندنا هذا أيضاً زيادة « الحسن بن راشد عن ». يؤيّد ذلك أنّا لم نجد _ مع الفحص الأكيد _ رواية الحسن بن راشد ، عن معاوية بن وهب في موضع.

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ عليه السلام يَقُولُ : « إِذَا تَابَ الْعَبْدُ تَوْبَةً نَصُوحاً ، أَحَبَّهُ اللهُ ، فَسَتَرَ (1) عَلَيْهِ ». فَقُلْتُ : وَكَيْفَ (2) يَسْتُرُ عَلَيْهِ؟

قَالَ (3) : « يُنْسِي مَلَكَيْهِ مَا كَانَا يَكْتُبَانِ عَلَيْهِ ، وَيُوحِي (4) اللهُ (5) إِلى جَوَارِحِهِ وَإِلى بِقَاعِ الْأَرْضِ : أَنِ (6) اكْتُمِي عَلَيْهِ ذُنُوبَهُ ، فَيَلْقَى اللهَ (7) _ عَزَّ وَجَلَّ _ حِينَ يَلْقَاهُ وَلَيْسَ شَيْ ءٌ يَشْهَدُ عَلَيْهِ بِشَيْ ءٍ مِنَ الذُّنُوبِ ». (8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

معاویة بن وهب گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السّلام میفرمود (و مانند حدیث اول را نقل فرموده است که با ترجمه اش گذشت).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 169 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-معاویة بن وهب گوید:از امام صادق(علیه السّلام)شنیدم می فرمود: هر گاه بنده توبۀ نصوح کند،خدایش دوست بدارد و گناهِ او را نهان سازد،گفتم:چگونه نهان سازد؟فرمود:آنچه را دو فرشتۀ او بر وی می نوشتند،از یاد آنها ببرد و به اندامش و تیکه های زمین وحی کند که:گناهانش را نهان سازند و خدا را چنان ملاقات کند که گواهی بر هیچ گناه او نباشد(به سند دیگر گذشت).

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 517 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-«معاویة بن وهب»گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرمود:

هرگاه بنده توبۀ نصوح کند،خدایش دوست بدارد و گناه او را پنهان سازد،گفتم:چگونه نهان سازد؟فرمود:آنچه را دو فرشتۀ او بر وی می نوشتند،از یاد آنها ببرد و به اندامش و قسمتهای زمین وحی کند که: گناهانش را پنهان سازند و خدا را چنان ملاقات کند که گواهی بر هیچ گناه او نباشد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 273 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف، و قد مر عن معاویة بسند آخر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 305 

*****

13- الحدیث

٢٩٧٣ / ١٣. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ ، عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ :

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ عليه السلام ، قَالَ : « إِنَّ اللهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ يَفْرَحُ بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ إِذَا تَابَ (9) ، كَمَا يَفْرَحُ أَحَدُكُمْ بِضَالَّتِهِ الأصل في « الضَّلال » : الغَيبة ، ومنه قيل للحيوان الضائع : ضالّة ، للذكر والانثى. والجمع : الضوالّ. ويقال لغير الحيوان : ضائع ولُقطة. المصباح المنير ، ص ٣٦٣ ( ضلل ).(10)إِذَا وَجَدَهَا ». (11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همانا خدای عز و جل بتوبۀ بندۀ مؤمنش شاد شود چون توبه کند، چنانچه یکی از شما بگمشدۀ خود که پیدا کرده شاد گردد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 169 

*****

[ترجمه کمره ای] :

13-از امام صادق(علیه السّلام)که فرمود: راستی خدا عز و جل به توبه و بازگشت بندۀ مؤمن خود،شاد شود چون توبه کند چنانچه یکی از شماها به گمشدۀ خود که به دست آورده شاد گردد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 519 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

13-امام صادق علیه السّلام فرمود:

به راستی خدای عز و جل به توبه و بازگشت بندۀ مؤمن خود،شاد شود هنگامی که توبه کند همانند یکی از شما وقتی که به گمشدۀ خود دسترسی پیدا می کند شاد می شود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 275 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف، و قد مر مضمونه.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 306 

*****

ص: 234


1- في « ز » : « وستر ».
2- في « ب » : « فكيف ».
3- في « ب ، بس » : « فقال ».
4- في « بر » : « وأوحى ».
5- في « ب ، بس » : _ / « الله ».
6- في « ه » : _ / « أن ».
7- في « ب » : + / « عليه ».
8- الوافي ، ج ٥ ، ص ١٠٩١ ، ح ٣٦٢٥ ؛ الوسائل ، ج ١٦ ، ص ٧١ ، ذيل ح ٢١٠٠٩.
9- في « ه ، بر » والوافي : « عباده المؤمنين إذا تابوا ».
10- الأصل في « الضَّلال » : الغَيبة ، ومنه قيل للحيوان الضائع : ضالّة ، للذكر والانثى. والجمع : الضوالّ. ويقال لغير الحيوان : ضائع ولُقطة. المصباح المنير ، ص ٣٦٣ ( ضلل ).
11- الوافي ، ج ٥ ، ص ١٩٤ ، ح ٣٦٣٣ ؛ الوسائل ، ج ١٦ ، ص ٧٣ ، ح ٢١٠١٥.

192 _ بَابُ الِاسْتِغْفَارِ مِنَ الذَّنْبِ

اشاره

١٩٢ _ بَابُ الِاسْتِغْفَارِ مِنَ الذَّنْبِ (1) 437/2

1- الحدیث

٢٩٧٤ / ١. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، عَنْ أَبِيهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ ، عَنْ زُرَارَةَ ، قَالَ :

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (2)عليه السلام يَقُولُ : « إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً أُجِّلَ مِنْ غُدْوَةٍ (3) إِلَى اللَّيْلِ ، فَإِنِ اسْتَغْفَرَ اللهَ (4) لَمْ يُكْتَبْ (5) عَلَيْهِ ». (6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

زراره گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السّلام که میفرمود: بنده چون گناهی کند از بامداد تا شب مهلت دارد، پس اگر آمرزش خواست (آن گناه) بر او نوشته نشود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 170 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از زراره،گوید:از امام صادق(علیه السّلام)شنیدم می فرمود که: راستی چون بنده گناهی کند،از بامداد تا شب به او مهلت داده شود و اگر از خدا آمرزش خواست بر او نوشته نشود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 519 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«زراره»،می گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرمود که:

به راستی وقتی بنده گناهی می کند،از صبح تا شب به او مهلت توبه داده شود و اگر از خدا آمرزش خواست بر او نوشته نشود.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 275 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. من غدوة إلی اللیل أی من مثل ذلک الزمان، و یمکن أن یکون زمان التأجیل متفاوتا بحسب تفاوت الأشخاص و الأحوال و الذنوب، أو یکون المراد بالغدوة قبل الزوال أو باللیل ما قرب منه، فلا ینافی أخبار السبع ساعات، و قیل: لم یحسب فیه ساعات النوم، و یحتمل أن یکون المراد بالاستغفار التوبة بشرائطها و أن یکون محض طلب المغفرة و هو أظهر، و قد یقال: الفرق بین التوبة و الاستغفار أن التوبة ترفع عقوبة الذنوب، و الاستغفار طلب الغفر و الستر عن الأغیار کیلا یعلمه أحد و لا یکون علیه شاهد.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 306 

*****

2- الحدیث

٢٩٧٥ / ٢. عَنْهُ ، عَنْ أَبِيهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ ؛ وَ (7) أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنْ صَفْوَانَ ، عَنْ أَبِي أَيُّوبَ ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ :

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ عليه السلام ، قَالَ : « مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً أُجِّلَ فِيهَا سَبْعَ سَاعَاتٍ مِنَ النَّهَارِ ، فَإِنْ قَالَ : أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِي لَاإِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ(8) الْقَيُّومُ (9) _ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ _ لَمْ تُكْتَبْ (10)

ص: 235


1- في مرآة العقول : « الذنوب ».
2- في « ه ، بر ، بف » وحاشية « ز » : « أبا جعفر ».
3- في البحار : « غداة ». و « الغُدوة » : ما بين صلاة الصبح وطلوع الشمس. المصباح المنير ، ص ٤٤٣ ( غدا ).
4- في « ه » : _ / « الله ».
5- في الوسائل : « لم تكتب ».
6- الزهد ، ص ١٣٩ ، ح ١٩١ ، عن محمّد بن أبي عمير الوافي ، ج ٥ ، ص ١٠١٩ ، ح ٣٥١٠ ؛ الوسائل ، ج ١٦ ، ص ٦٥ ، ح ٢٠٩٩٤ ؛ البحار ، ج ٦ ، ص ٤١ ، ح ٧٦.
7- في السند تحويل بعطف « أبوعليّ الأشعري ، عن محمّد بن عبدالجبّار ، عن صفوان » على « عليّ بن إبراهيم _ وهو مرجع الضمير _ عن أبيه ، عن ابن أبي عمير » ؛ فقد روى محمّد بن أبي عمير وصفوان بن يحيى كتاب أبي أيّوب الخرّاز ، وتكرّرت روايتهما عنه في الأسناد. راجع : الفهرست للطوسي ، ص ١٨ ، الرقم ١٣ ؛ معجم الرجال الحديث ، ج ٢١ ، ص ٢٨٣ _ ٢٩٩.
8- في مرآة العقول ، ج ١١ ، ص ٣٠٧ : « الحيّ ، إما منصوب صفة للجلالة ، أو مرفوع ببدليّة الخبر ، أو كونه خبرمبتدأ محذوف ».
9- في الوافي : + / « وأتوب إليه ».
10- في « ب ، ج ، ز ، ه ، بر ، بف » والوافي والزهد : « لم يكتب ». وفي مرآة العقول : « يحتمل أن يكون المراد بالاستغفار التوبة بشرائطها وأن يكون محض طلب المغفرة ، وهو أظهر. وقد يقال : الفرق بين التوبة

عَلَيْهِ ». (1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر کس گناهی کند هفت ساعت از روز در بارۀ آنها باو مهلت دهند پس اگر سه بار گفت: «استغفر اللّٰه الذی لا اله الا هو الحی القیوم». آن گناه بر او نوشته نشود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 170 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر که گناهی کند،هفت ساعت روز را به او مهلت دهند،و اگر سه بار گوید:«من آمرزش خواهم از آن خدائی که معبود شایسته ای جز او نیست که زنده و نگاه دارنده است»بر او نوشته نشود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 519 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس گناهی کند هفت ساعت از روز به او مهلت دهند،و اگر سه بار گوید:«از آن خدائی که معبود شایسته ای جز او نیست من آمرزش می طلبم خدائی که زنده و نگاه دارنده است»در این حال بر او گناهی نوشته نشود.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 275 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و الحی إما منصوب صفة للجلالة أو مرفوع ببدلیة الضمیر أو کونه خبر مبتدإ محذوف، و کان هذا بیان الفرد الأکمل لإطلاق سائر الأخبار.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 307 

*****

3- الحدیث

٢٩٧٦ / ٣. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، عَنْ أَبِيهِ ؛ وَأَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ ، وَمُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى جَمِيعاً(2)، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ إِسْحَاقَ ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ ، عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ ، عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِيرٍ :

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ عليه السلام ، قَالَ : « الْعَبْدُ (3) الْمُؤْمِنُ إِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً أَجَّلَهُ اللهُ (4) سَبْعَ سَاعَاتٍ ، فَإِنِ اسْتَغْفَرَ اللهَ (5) لَمْ يُكْتَبْ عَلَيْهِ شَيْ ءٌ (6) ؛ وَإِنْ مَضَتِ السَّاعَاتُ وَلَمْ يَسْتَغْفِرْ ، كُتِبَتْ (7) عَلَيْهِ سَيِّئَةٌ ، وَإِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَذْكُرُ (8) ذَنْبَهُ بَعْدَ عِشْرِينَ سَنَةً حَتّى يَسْتَغْفِرَ رَبَّهُ ، فَيَغْفِرَ (9) لَهُ ،

ص: 236


1- الزهد ، ص ١٤١ ، ح ١٩٤ ، عن محمّد بن أبي عمير ، عن أبي أيّوب الوافي ، ج ٥ ، ص ١٠١٩ ، ح ٣٥١١ ؛ الوسائل ، ج ١٦ ، ص ٦٥ ، ذيل ح ٢٠٩٩٢.
2- ظاهر لفظة « جميعاً » رواية محمّد بن يحيى وأبي عليّ الأشعري وإبراهيم بن هاشم والد عليّ ، عن الحسين بن إسحاق ، لكن سيأتي الطريق إلى عليّ بن مهزيار في الحديث التاسع من الباب هكذا : « أبو عليّ الأشعري ومحمّد بن يحيى جميعاً عن الحسين بن إسحاق وعليّ بن إبراهيم عن أبيه جميعاً ، عن عليّ بن مهزيار ». فعليه الراوي عن عليّ بن مهزيار اثنان : وهما الحسين بن إسحاق وإبراهيم بن هاشم والد عليّ ، والطرق إلى ابن مهزيار ثلاثة : أبوعليّ الأشعري ، عن الحسين بن إسحاق ؛ محمّد بن يحيى ، عن الحسين بن إسحاق ؛ عليّ بن إبراهيم ، عن أبيه. والأمر في ما نحن فيه أيضاً هكذا ، ففي تأدية المراد من لفظة « جميعاً » قصور. ويؤيّد ذلك أنّا لم نجد رواية إبراهيم بن هاشم عن الحسين بن إسحاق في موضع ، والراوي عنه في ما تتبّعنا من الأسناد في الكتب وغيرها محمّد بن يحيى وأبوعليّ الأشعري أحمد بن إدريس. راجع : معجم رجال الحديث ، ج ٥ ، ص ٤٠٩ _ ٤١٠.
3- في « ب » : « إنّ العبد ».
4- في « بس » : _ / « الله ».
5- في « ز ، ه ، بف » والوافي : _ / « الله ».
6- في البحار : _ / « شي ء ».
7- في « بر » والوسائل : « كتب ».
8- يجوز فيه البناء على المفعول ، واختاره في مرآة العقول ، واستبعد المجرّد.
9- يجوز رفعه بأن لايكون داخلاً في الغاية ، كما يجوز فيه البناء على المفعول.

وَإِنَّ الْكَافِرَ لَيَنْسَاهُ (1) مِنْ سَاعَتِهِ (2) ». (3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود: بندۀ مؤمن چون گناه کند خداوند او را هفت ساعت مهلت دهد، پس اگر از خدا آمرزش خواست چیزی بر او نوشته نشود و اگر این ساعتها گذشت و آمرزش نخواست. یک گناه بر او نوشته شود، و همانا مؤمن پس از بیست سال بیاد گناهش افتد تا از خدا آمرزش خواهد و خدا گناهش را بیامرزد، و کافر همان ساعت آن را فراموش کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 170 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: چون بندۀ مؤمن گناهی کند،خدا هفت ساعت به او مهلت دهد و اگر از خدا آمرزش خواست،چیزی بر او نوشته نشود و اگر این ساعت ها گذشت و آمرزش نخواست،یک گناه بر او نوشته شود، راستی که مؤمن تا پس از بیست سال هم گناه خود را یادآور شد تا از آن به درگاه پروردگارش آمرزش جوید و او را بیامرزد و کافر همان ساعت آن را فراموش کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 519 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:چون بندۀ مؤمن گناهی کند،خدا هفت ساعت به او مهلت دهد و اگر از خدا آمرزش خواست،چیزی بر او نوشته نشود و اگر این ساعت ها گذشت و آمرزش نخواست،این گناه بر او نوشته شود، به راستی که مؤمن تا پس از بیست سال هم یادآور گناه خویش است تا از آن به درگاه پروردگارش آمرزش بخواهد در این حال او را بیامرزد و کافر همان ساعت آن را فراموش کند.

توضیح:لطف الهی در این است که گناه را به یاد مؤمن می آورد تا موفق به توبه شود و از خاطره کافر محو می شود تا آن را فراموش کند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 275 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. کتبت علیه سیئة بالرفع لیذکر علی بناء المفعول من التفعیل، و یحتمل المعلوم من المجرد لکنه بعید لینساه علی بناء المجهول أو المعلوم، و ذکر المؤمن من لطفه سبحانه و نسیان الکافر من سلب لطفه تعالی عنه لیؤاخذه بالکفر و الذنب جمیعا، و حمل الکفر علی کفر النعمة و کفر المخالفة بناء علی أن کفر الجحود لا ینفع معه التوبة عن الذنب و الاستغفار إلا عن الکفر بعید، لأن الکفر بالمعنیین الأولین یجامع الإیمان أیضا إلا أن یحمل الإیمان علی الکامل.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 307 

*****

4- الحدیث

٢٩٧٧ / ٤. حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ (4) ، عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ ، عَنْ أَبَانٍ ، عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ :438/2

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ عليه السلام ، قَالَ : « كَانَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه وآله وسلم يَتُوبُ إِلَى اللهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ فِي كُلِّ يَوْمٍ سَبْعِينَ مَرَّةً ».

فَقُلْتُ (5) : أَكَانَ(6) يَقُولُ : أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَأَتُوبُ إِلَيْهِ؟

قَالَ(7) : « لَا ، وَلكِنْ كَانَ يَقُولُ : أَتُوبُ إِلَى اللهِ ».

قُلْتُ : إِنَّ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه وآله وسلم كَانَ يَتُوبُ وَلَايَعُودُ (8) ، وَنَحْنُ نَتُوبُ وَنَعُودُ.

فَقَالَ(9): « اللهُ الْمُسْتَعَانُ ». (10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

زید شحام از حضرت صادق علیه السّلام حدیث کند که فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) روزی هفتاد بار بدرگاه خدای عز و جل توبه میکرد، و من عرضکردم: می فرمود: «استغفر اللّٰه و اتوب الیه». فرمود: نه، ولی می فرمود؛ «أتوب الی اللّٰه». عرضکردم: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) توبه میکرد (با اینکه) بازنمی گشت و ما توبه کنیم و باز برگردیم؟ فرمود: خدا یار است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 171 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-زید شحّام،از امام صادق(علیه السّلام)که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)در هر روز هفتاد بار به درگاه خدا عز و جل توبه می کرد،گفتم: می فرمود که:أستغفر اللّٰه و اتوب الیه،فرمود:نه،ولی می فرمود: اتوب الی اللّٰه(به خدا بازمی گردم)،گفتم:راستی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) توبه می کرد و بر نمی گشت و ما توبه می کنیم و بر می گردیم،در پاسخ فرمود:خدا یاری کننده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 521 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«یزید شحّام»،از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در هر روز هفتاد بار به درگاه خدای عز و جل توبه می کرد،گفتم:می فرمود که: استغفر اللّه و اتوب الیه،فرمود:نه،ولی می فرمود:اتوب الی اللّه(به خدا بازمی گردم)،گفتم:راستی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله توبه می کرد و برنمی گشت و ما توبه می کنیم و برمی گردیم،در پاسخ فرمود:خدا یاری کننده است.

توضیح:باید توجه داشت که بنابر اعتقاد امامیه و شیعه پیامبران معصوم و عاری از هر خطا و گناهی هستند و مراد از توبه در حق آنان در حقیقت بازگشت از عملی است که گناه نیست ولی ترک اولی است و مراد از هفت روز یا هفت بار یا هفتاد بار یا از صبح تا شب که در آنها زمان ذکر شده است مربوط به اشخاص و احوال و گناهان متفاوتی است که مهلت دارند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 277 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل کالموثق. و لکن کان یقول أتوب إلی الله أی بدون أستغفر الله أو معه، و علی الأول کان المراد أن الاستغفار لم یکن داخلا فی هذا العمل و إن کان یستغفر بوجه آخر، و یؤید الأخیر ما سیأتی فی کتاب الدعاء فی باب الاستغفار بإسناده عن الحارث ابن المغیرة عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یستغفر الله عز و جل کل غداة یوم سبعین مرة، و یتوب إلی الله عز و جل سبعین مرة، قال: قلت: کان یقول: أستغفر الله و أتوب إلیه؟ قال: کان یقول أستغفر الله أستغفر الله سبعین مرة، و یقول: أتوب إلی الله أتوب إلی الله سبعین مرة. ثم اعلم أن استغفاره علیه السلام و الأئمة لم یکن عن ذنب لاتفاق الإمامیة علی عصمتهم، و قد مر الکلام فی ذلک. و قال الإربلی فی کشف الغمة و غیره: أن الأنبیاء لما کانت قلوبهم مستغرقة بذکر الله و متعلقة بجلال الله و متوجهة إلی کمال الله، و کانت أتم القلوب صفاء و أکثرها ضیاء و أغرقها عرفانا و أعرفها إذعانا و أکملها إیقانا، کانوا إذا انحطوا عن تلک المرتبة العلیة، و نزلوا عن تلک الدرجة الرفیعة إلی الاشتغال بالمأکل و المشرب و التناکح و الصحبة مع بنی نوعه، و غیر ذلک من المباحات أسرعت کدورة ما إلیها لکمال رقتها و فرط نورانیتها، فإن الشیء کلما کان أرق و أنضر کان تأثره بالکدورات أبین و أظهر، فعدوا ذلک ذنبا و خطیئة فتابوا و استغفروا کما روی عنه: حسنات الأبرار سیئات المقربین، و إلیه یشیر قوله صلی الله علیه و آله و سلم: لیران علی قلبی و أنا أستغفر بالنهار سبعین مرة. و قیل: أراد به تعلیم الناس کیفیة التوبة و الاستغفار من الذنوب، و قیل: هو محمول علی الاعتراف بالعبودیة و أن البشر فی مظنة التقصیر و العجز، علی أن رفع ذلک عن توبته ظاهر، لأن التوبة فی اللغة الرجوع إلی الحق عز شأنه و إن لم تکن من ذنب، یقال: تاب و آب و أناب إذا رجع إلی الحق. کان یتوب و لا یعود کأنه توهم أن التوبة عن ذنب أو غرضه عدم العود إلی ترک الأولی، أو المراد بالعود أصل الفعل علی المشاکلة، بناء علی تجویز التقدیم.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 309 

*****

ص: 237


1- يجوز فيه بناء المجرّد والمجهول من الإفعال ، كما في مرآة العقول. وقال فيه : « ذكر المؤمن من لطفه سبحانه ، ونسيان الكافر من سلب لطفه تعالى عنه ليؤاخذه بالكفر والذنب جميعاً. وحمل الكفر على كفر النعمة وكفر المخالفة _ بناءً على أنّ كفر الجحود لاينفع معه التوبة عن الذنب والاستغفار إلاّعن الكفر بعيدٌ ؛ لأنّ الكفر _ بالمعنيين الأوّلين يجامع الإيمان أيضاً ، إلاّأن يحمل الإيمان على الكامل ».
2- في « ز » : « ساعاته ».
3- الزهد ، ص ١٤٣ ، ح ٢٠١ ؛ الخصال ، ص ٤١٨ ، باب التسعة ، ح ١١ ، مع زيادة في أوّله ، إلى قوله : « كتبت عليه سيّئة » وفيه : « اجّل تسع ساعات » وفيهما بسند آخر ، مع اختلاف يسير الوافي ، ج ٥ ، ص ١٠٢٠ ، ح ٣٥١٣ ؛ الوسائل ، ج ١٦ ، ص ٦٥ ، ح ٢٠٩٩٥ ، إلى قوله : « كتبت عليه سيّئة » ؛ البحار ، ج ٦ ، ص ٤١ ، ح ٧٧.
4- في « ه ، بف ، جر » وحاشية « ز » : + / « بن سماعة ».
5- في « ج ، د ، ص ، بس » وشرح المازندراني والوسائل : « قلت ».
6- في شرح المازندراني : « كان » بدون الهمزة.
7- في « ه ، بر » والوافي : « فقال ».
8- في « ه ، بف » : « ولايعاود ».
9- في « ه » والوافي والوسائل : « قال ».
10- الكافي ، كتاب الإيمان والكفر ، باب نادر ، ذيل ح ٣٠١١ ؛ وقرب الإسناد ، ص ١٦٨ ، ذيل ح ٦١٨ ، بسند آخر ، وتمام الرواية فيهما : « كان رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم يتوب إلى الله في كلّ يوم سبعين مرّة من غير ذنب ». وفي الزهد ، ص ١٤٢ ، ح ١٩٩ ؛ والكافي ، كتاب الدعاء ، باب الاستغفار ، ح ٣٢٢٥ ، بسند آخر ، إلى قوله : « كان يقول : أتوب إلى الله » مع اختلاف يسير الوافي ، ج ٩ ، ص ١٤٦٢ ، ح ٨٥٤٣ ؛ الوسائل ، ج ١٦ ، ص ٨٤ ، ح ٢١٠٤٧.

5- الحدیث

٢٩٧٨ / ٥. مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ ، عَنْ أَبِي أَيُّوبَ ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ :

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ عليه السلام ، قَالَ : « مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً أُجِّلَ فِيهَا سَبْعَ سَاعَاتٍ مِنَ النَّهَارِ ، فَإِنْ قَالَ : أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِي لَاإِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ (1) الْقَيُّومُ وَأَتُوبُ إِلَيْهِ _ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ _ لَمْ تُكْتَبْ (2) عَلَيْهِ (3)». (4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود: هر که کار بدی (و گناهی) کند تا هفت ساعت از روز مهلت دارد پس اگر (در این مدت) سه مرتبه گفت: «استغفر اللّٰه الذی لا اله الا هو الحی القیوم و اتوب الیه». بر او نوشته نشود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 171 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر که گناهی کند،تا هفت ساعت روز مهلت دارد و اگر سه بار گوید:«آمرزش خواهم از خدا که جز او معبود حقی نیست،زنده و پاینده است و به او باز گردم»بر او نوشته نشود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 521 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس گناهی کند،تا هفت ساعت از روز مهلت دارد و اگر سه بار گوید:«از خدا آمرزش خواهم که جز او معبود حقی نیست،زنده و پاینده است و به او بازگردم»بر او نوشته نشود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 277 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح و قد مر، و حمل علی ما إذا کان مع الندم کما سیأتی.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 309 

*****

6- الحدیث

٢٩٧٩ / ٦. عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ بَيَّاعِ الْأَكْسِيَةِ :

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ عليه السلام ، قَالَ : « إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيُذْنِبُ الذَّنْبَ ، فَيَذْكُرُ(5)بَعْدَ عِشْرِينَ سَنَةً ، فَيَسْتَغْفِرُ اللهَ (6) مِنْهُ (7)، فَيَغْفِرُ (8) لَهُ ، وَإِنَّمَا يُذَكِّرُهُ (9) لِيَغْفِرَ لَهُ ، وَإِنَّ الْكَافِرَ لَيُذْنِبُ الذَّنْبَ ، فَيَنْسَاهُ (10) مِنْ سَاعَتِهِ ». (11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود: همانا مؤمن گناهی کند و پس از بیست سال بیادش آید و از خدا راجع بآن گناه آمرزش خواهد و خداوند برایش بیامرزد، و هر آینه (خداوند) بیادش اندازد تا برایش بیامرزد، و همانا کافر گناهی کند و همان ساعت آن را فراموش کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 171 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: بسا که مؤمن گناهی کند و پس از بیست سال به یادش آید و از خدا آمرزش خواهد و خدایش بیامرزد و همانا به یادش آرد تا او را بیامرزد و راستی کافر گناه می کند و همان ساعت آن را فراموش می نماید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 521 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-امام صادق علیه السّلام فرمود:بسا که مؤمن گناهی کند و پس از بیست سال به یادش آید و از خدا آمرزش بخواهد و خدایش بیامرزد و همانا به یادش آورد تا او را بیامرزد و راستی کافر گناه می کند و همان ساعت آن را فراموش می نماید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 277 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق و قد مر مثله.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 309 

*****

7- الحدیث

٢٩٨٠ / ٧. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ ، عَمَّنْ ذَكَرَهُ :

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ عليه السلام ، قَالَ : « مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يُقَارِفُ (12) فِي يَوْمِهِ وَلَيْلَتِهِ أَرْبَعِينَ كَبِيرَةً ،

ص: 238


1- يجوز فيه النصب أيضاً ؛ صفة ل_ « الله ».
2- في « ب ، ج ، ز ، ص ، ه ، بر » والوافي : « لم يكتب ».
3- في « ص ، بر » : + / « شي ء ».
4- الوافي ، ج ٥ ، ص ١٠١٩ ، ح ٣٥١١ ؛ الوسائل ، ج ١٦ ، ص ٦٥ ، ح ٢٠٩٩٢.
5- يجوز فيه البناء على المفعول من التفعيل.
6- في الوسائل والأمالي : _ / « الله ».
7- في « ص ، بر ، بف » : _ / « منه ».
8- في « ز » : « ليغفر ». ويجوز فيه البناء على المفعول.
9- يجوز فيه البناء على المجرّد.
10- يجوز فيه البناء على الفاعل من المجرّد والمفعول من الإفعال.
11- الأمالي للطوسي ، ص ٦٩٤ ، المجلس ٣٩ ، ح ٢٠ ، بسنده عن الحسن بن فضّال ، عن عليّ بن عقبة ، عن رجل ، عن أيّوب بن الحرّ ، عن معاذ بن ثابت الفرّاء ، عن أبي جعفر عليه السلام مع اختلاف يسير الوافي ، ج ٥ ، ص ١٠٨٨ ، ح ٣٦١٥ ؛ الوسائل ، ج ١٦ ، ص ٨١ ، ح ٢١٠٣٩. [١٢] قرف الذنب واقترفه : إذا عَمِله. وقارف الذنبَ وغيره : إذا داناه ولاصقه. النهاية ، ج ٤ ، ص ٤٥ ( قرف ).
12- قرف الذنب واقترفه : إذا عَمِله. وقارف الذنبَ وغيره : إذا داناه ولاصقه. النهاية ، ج ٤ ، ص ٤٥ ( قرف ).

فَيَقُولُ _ وَهُوَ نَادِمٌ _ : "أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِي لَاإِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ(1) الْقَيُّومُ ، بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ، ذُو (2)الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ ، وَأَسْأَلُهُ أَنْ يُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ (3) ، وَأَنْ يَتُوبَ عَلَيَّ" إِلاَّ غَفَرَهَا (4) اللهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَهُ (5)، وَلَاخَيْرَ فِيمَنْ يُقَارِفُ فِي يَوْمٍ(6) أَكْثَرَ مِنْ أَرْبَعِينَ كَبِيرَةً ». (7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: هیچ مؤمنی نیست که در شبانه روز چهل گناه کبیره کند و با پشیمانی بگوید: «استغفر اللّٰه الذی لا اله الا هو الحی القیوم بدیع السماوات و الارض ذو الجلال و الاکرام و أسأله أن یصلی علی محمد و آل محمد أن یتوب علی». جز اینکه خدای عز و جل گناهش را بیامرزد، و کسی که بیش از چهل گناه کبیره در روز انجام دهد خیری در او نیست (یعنی ایمان ندارد).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 172 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: مؤمنی نباشد که در شبانه روز چهل گناه کبیره کند و با پشیمانی می گوید:«از خدائی آمرزش خواهم که جز او شایستۀ پرستش نیست،زنده و پاینده است و نگارندۀ آسمان ها و زمین است، صاحب جلالت و کرامت است و از او خواستارم که رحمت فرستد بر محمد و آلش و توبۀ مرا بپذیرد»جز اینکه خدا عز و جل او را بیامرزد و اگر کسی در یک روز بیش از چهل گناه کبیره کند، خیری در او نیست(عقیده و ایمانی ندارد).

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 523 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام صادق علیه السّلام فرمود:مؤمنی نباشد که در شبانه روز چهل گناه کبیره کند و با پشیمانی می گوید:«از خدائی آمرزش می خواهم که جز او شایستۀ پرستش نیست،زنده و پاینده است و نگه دارندۀ آسمان ها و زمین است، صاحب جلالت و کرامت است و از او خواستارم که بر محمد و آلش رحمت فرستد و توبۀ مرا بپذیرد»جز اینکه خدای عز و جل او را بیامرزد و اگر کسی در یک روز بیش از چهل گناه کبیره کند،خیری در او نیست (عقیده و ایمانی ندارد).

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 279 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. و یشعر بأن الکبائر أکثر من أربعین ، لکن یحتمل تکرار کبیرة واحدة و التقیید بالندم لئلا یشبه استغفار المستهزئین فی یومه أی مع لیلته بقرینة ما مر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 309 

*****

8- الحدیث

٢٩٨١ / ٨. عَنْهُ (8) ، عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا رَفَعُوهُ ، قَالُوا (9):

قَالَ (10) : « لِكُلِّ شَيْ ءٍ (11) دَوَاءٌ ، وَدَوَاءُ الذُّنُوبِ الِاسْتِغْفَارُ (12) ». (13)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

جمعی از اصحاب در حدیث مرفوعی از معصوم حدیث کنند که فرمود: برای هر چیزی داروئی است، و داروی گناهان آمرزشخواهی و استغفار است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 172 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-از جمعی اصحاب،که حدیث را بالا بردند(تا معصوم علیه السّلام) فرمود:هر چیزی را داروئی است،و داروی گناه، آمرزش جوئی است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 523 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-از جمعی اصحاب،که حدیث را بالا بردند(تا معصوم علیه السّلام)فرمود:هر چیزی را داروئی است،و داروی گناه آمرزش خواهی است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 279 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرفوع. و الظاهر أن ضمیر قال للصادق أو الباقر علیهما السلام، شبه علیه السلام الذنوب بالمرض المهلک، و أثبت لها الدواء علی سبیل المکنیة و التخییلیة و حمل الاستغفار علی الدواء من باب حمل المشبه علی المشبه به للدلالة علی الاتحاد و التعریف للحصر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 310 

*****

9- الحدیث

٢٩٨٢ / ٩. أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ وَمُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى جَمِيعاً ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ إِسْحَاقَ ؛ وَعَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً (14) ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ حَفْصٍ ، قَالَ :

ص: 239


1- يجوز فيه النصب أيضاً صفة ل_ « الله ».
2- في « ب ، ج ، د ، ص ، ه ، بر ، بف » : « ذا ».
3- في الوسائل : « آله » بدل « آل محمّد ».
4- في « ز » : « غفر ».
5- في « بف » : _ / « له ».
6- في « ب ، ج ، د ، بس ، بف » والوسائل : « يومه ». وفي « ه ، بر » والوافي وثواب الأعمال : « كلّ يوم ».
7- ثواب الأعمال ، ص ٢٠٢ ، ح ١ ، بسنده عن أحمد بن محمّد ، عن الحسن بن محبوب ؛ الخصال ، ص ٥٤٠ ، أبواب الأربعين وما فوقه ، ح ١٢ ، بسنده عن أحمد بن أبي عبدالله البرقي ، عن الحسن بن محبوب ، عن هشام بن سالم ، عن أبي عبدالله عليه السلام ، وفيهما مع اختلاف يسير الوافي ، ج ٥ ، ص ١٠٨٧ ، ح ٣٦١٣ ؛ الوسائل ، ج ١٥ ، ص ٣٣٣ ، ح ٢٠٦٦٧.
8- الضمير راجع إلى أحمد بن محمّد بن خالد المذكور في السند السابق.
9- في « ه ، بر » : _ / « قالوا ».
10- في « بس » : _ / « قال ». وفي مرآة العقول : « والظاهر أنّ ضمير « قال » للصادق أو الباقر عليهما السلام ».
11- في الوسائل وثواب الأعمال : « داء » بدل « شي ء ».
12- في الجعفريّات : + / « فإنّها ممحاة ».
13- الجعفريّات ، ص ٢٢٨ ؛ وثواب الأعمال ، ص ١٩٧ ، ح ١ ، بسند آخر عن أبي عبدالله ، عن آبائه عليهم السلام عن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم الوافي ، ج ٥ ، ص ١٠٨٧ ، ح ٣٦١٠ ؛ الوسائل ، ج ١٦ ، ص ٦٥ ، ح ٢٠٩٩٣ ؛ وص ٨٥ ، ح ٢١٠٤٨.
14- أشرنا إلى كيفيّة وقوع التحويل في سند ح ٣ من نفس الباب ، فلاحظ.

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ عليه السلام يَقُولُ : « مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يُذْنِبُ ذَنْباً إِلاَّ أَجَّلَهُ اللهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ سَبْعَ سَاعَاتٍ مِنَ النَّهَارِ ؛ فَإِنْ هُوَ تَابَ لَمْ يُكْتَبْ عَلَيْهِ شَيْ ءٌ ، وَإِنْ (1) هُوَ (2) لَمْ يَفْعَلْ كَتَبَ اللهُ (3) عَلَيْهِ سَيِّئَةً ».

فَأَتَاهُ عَبَّادٌ الْبَصْرِيُّ ، فَقَالَ لَهُ : بَلَغَنَا أَنَّكَ قُلْتَ : مَا مِنْ عَبْدٍ يُذْنِبُ ذَنْباً (4) إِلاَّ أَجَّلَهُ اللهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ سَبْعَ سَاعَاتٍ مِنَ النَّهَارِ؟

فَقَالَ (5): « لَيْسَ هكَذَا قُلْتُ (6) ، وَلكِنِّي (7)قُلْتُ : مَا مِنْ مُؤْمِنٍ ، وَكَذلِكَ كَانَ قَوْلِي ». (8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حفص بن غیاث گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السّلام که میفرمود: هیچ مؤمنی نیست که گناهی را مرتکب شود جز اینکه خدای عز و جل هفت ساعت از روز باو مهلت دهد، پس اگر (در این مدت) توبه کرد چیزی بر او نوشته نشود، و اگر توبه نکرد، خداوند یک گناه بر او بنویسد، پس عباد بصری نزد آن حضرت آمد و گفت: بما رسید که شما فرموده اید: هیچ بنده ای نیست که گناهی کند جز اینکه خداوند هفت ساعت از روز مهلتش دهد؟ فرمود: من چنین نگفتم بلکه من گفتم: هیچ مؤمنی نیست و چنین بوده است گفتۀ من.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 172 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از حفص،که گوید:شنیدم امام صادق(علیه السّلام)می فرمود: هیچ مؤمنی نباشد که گناهی کند جز اینکه تا هفت ساعت از روز، خدا عز و جل به او مهلت دهد و اگر توبه کند بر او نوشته نشود و اگر که توبه نکند،خدا یک گناه بر او بنویسد،عبّاد بصری نزد آن حضرت آمد و گفت:به ما رسیده است که شما فرمودید:بنده ای نیست که گناهی کند جز اینکه خدا عز و جل هفت ساعت از روز را به او مهلت دهد؟فرمود:من چنین نگفتم،من گفتم:هیچ مؤمنی نباشد و چنین بوده است،گفتۀ من(دلالت دارد که مهلت،خاص مؤمن است و شامل مخالف و کافر نیست-از مجلسی ره).

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 523 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-«حفص»،گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:

هیچ مؤمنی نباشد که گناهی کند جز اینکه تا هفت ساعت از روز،خدای عز و جل به او مهلت دهد و اگر توبه کند بر او نوشته نشود و اگر توبه نکند،خدا یک گناه بر او بنویسد،«عبّاد بصری»نزد آن حضرت آمد و گفت:به ما خبر رسیده است که شما فرمودید:بنده ای نیست که گناهی کند جز اینکه خدای عز و جل هفت ساعت از روز به او مهلت دهد؟ فرمود:من چنین نگفتم،من گفتم:هیچ مؤمنی نباشد و چنین بوده است، گفتۀ من(دلالت دارد که مهلت،خاص مؤمن است و شامل مخالف و کافر نیست).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 279 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و قال الشیخ البهائی قدس سره : عبد الله بن سنان أکثر ما یرویه عن الصادق علیه السلام بدون واسطة، و قد یروی عنه بواسطة کما رواه فی کیفیة الصلاة و صفتها من التهذیب بتوسط حفص الأعور تارة و بتوسط عمر بن یزید أخری، و یدل علی أن التأجیل مخصوص بالمؤمن لا الکافر و المخالف.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 310 

*****

10- الحدیث

٢٩٨٣ / ١٠. مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ ، قَالَ :

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ عليه السلام : « مَنْ قَالَ : "أَسْتَغْفِرُ اللهَ" مِائَةَ مَرَّةٍ فِي كُلِّ (9) يَوْمٍ ، غَفَرَ اللهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَهُ سَبْعَمِائَةِ ذَنْبٍ ، وَلَاخَيْرَ فِي عَبْدٍ يُذْنِبُ فِي كُلِّ (10) يَوْمٍ (11) سَبْعَمِائَةِ ذَنْبٍ ». (12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر کس روزی صد بار بگوید: «استغفر اللّٰه». خدای عز و جل برای او هفتصد گناه بیامرزد، و در آن بنده ای که روزی هفتصد گناه کند خیری نیست.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 173 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-از امام صادق(علیه السّلام)که فرمود: هر که در هر روز صد بار بگوید:أستغفر اللّٰه،خدا عز و جل هفتصد گناه او را بیامرزد و در بنده ای که هر روز هفتصد گناه کند، خیری نیست.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 525 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس در هر روز صد بار بگوید:استغفر اللّه، خدای عز و جل هفتصد گناه او را بیامرزد و در بنده ای که هر روز هفتصد گناه کند،خیری نباشد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 281 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. غفر الله له سبعمائة ذنب أی مما فعله فی ذلک الیوم ثم قال علیه السلام : و لا خیر إلخ لئلا یغتر العبد بذلک فیذنب کل یوم سبعمائة ذنب، فإن مثله لا خیر فیه، و لا یوفق للاستغفار و التوبة، و الذنب یشمل الصغیرة و الکبیرة و الملفق منهما، و لیس کل فی بعض النسخ فی الموضعین، فیمکن أن یکون المراد سبعمائة ذنب فی عمره، و یکون قوله علیه السلام: الأخیر لبیان رفع توهم شموله لهذا الاحتمال.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 311 

*****

ص: 240


1- في « ب » : « فإن ».
2- في « ج » والزهد : _ / « هو ».
3- في « ب ، ه ، بر ، بف » والوافي والوسائل : « كُتِبَ ». وفي « ج ، د ، ص ، بس » وحاشية « ز » والزهد : « كُتِبَتْ » بدل « كتب الله ».
4- في « بس » : _ / « ذنباً ».
5- في « ب » : + / « لي ». وفي « بس » : + / « له ».
6- في « ه » : _ / « قلت ».
7- في « ه ، بر » : « ولكن ».
8- الزهد ، ص ١٣٩ ، ح ١٨٩ ، عن النضر بن سويد ، عن ابن سنان ، عن حفص. وفي قرب الإسناد ، ص ٢ ، ح ٣ و ٤ ، بسند آخر عن أبي عبدالله ، عن أبيه عليهما السلام ، وفي كلّها مع اختلاف يسير الوافي ، ج ٥ ، ص ١٠١٩ ، ح ٣٥١٢ ؛ الوسائل ، ج ١٦ ، ص ٦٦ ، ح ٢٠٩٩٦.
9- في « ب ، د » والوسائل : _ / « كلّ ».
10- في « بس » وشرح المازندراني والوسائل : _ / « كلّ ».
11- في « ب » : _ / « في كلّ يوم ».
12- الخصال ، ص ٥٨١ ، أبواب الخمسين ومافوقه ، ح ٤ ، بسند آخر عن أبي جعفر عليه السلام مع اختلاف يسير. ثواب الأعمال ، ص ١٩٨ ، ح ١ ، بسند آخر عن أبي جعفر عليه السلام مع اختلاف الوافي ، ج ٥ ، ص ١٠٨٨ ، ح ٣٦١٤ ؛ الوسائل ، ج ١٦ ، ص ٨٥ ، ح ٢١٠٤٩.

(193) باب فیما أعطی اللّه _ عزّ و جلّ _ آدم وقت التوبة

اشاره

2 / 440/2

193 _ بَابٌ فِیمَا أَعْطَی اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ آدَمَ علیه السلام (1) وَقْتَ التَّوْبَةِ

1- الحدیث

1/2984. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ، عَنِ بُکَیْرٍ(2):

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ أَوْ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیهماالسلام ، قَالَ: «إِنَّ آدَمَ علیه السلام قَالَ: یَا رَبِّ ، سَلَّطْتَ عَلَیَّ الشَّیْطَانَ ، وَ أَجْرَیْتَهُ(3) مِنِّی(4) مَجْرَی الدَّمِ(5)، فَاجْعَلْ لِی شَیْئاً، فَقَالَ: یَا آدَمُ، جَعَلْتُ لَکَ أَنَّ مَنْ هَمَّ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ بِسَیِّئَةٍ لَمْ تُکْتَبْ(6) عَلَیْهِ(7)، فَإِنْ عَمِلَهَا کُتِبَتْ عَلَیْهِ سَیِّئَةٌ(8)؛ وَ مَنْ هَمَّ مِنْهُمْ بِحَسَنَةٍ، فَإِنْ لَمْ یَعْمَلْهَا کُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ، فَإِنْ(9) هُوَ(10) عَمِلَهَا کُتِبَتْ لَهُ عَشْراً؛ قَالَ: یَا رَبِّ، زِدْنِی، قَالَ: جَعَلْتُ لَکَ(11) أَنَّ مَنْ عَمِلَ مِنْهُمْ سَیِّئَةً ، ثُمَّ اسْتَغْفَرَ لَهُ(12) غَفَرْتُ لَهُ؛ قَالَ(13): یَا رَبِّ، زِدْنِی، قَالَ: جَعَلْتُ لَهُمُ(14) التَّوْبَةَ _ أَوْ(15) قَالَ(16): بَسَطْتُ لَهُمُ التَّوْبَةَ _ حَتّی تَبْلُغَ

النَّفْسُ(17) هذِهِ؛ قَالَ: ··· î

ص: 241


1- 1 . فی «ز »: + «فی » .
2- 2 . هکذا فی النسخ والبحار . وفی المطبوع : «ابن بکیر » . والخبر رواه الحسین بن سعید فی الزهد ، ص 144 ، ح 205 ، عن ابن أبی عمیر ، عن جمیل ، عن بکیر ، عن أحدهما علیهماالسلام . وبکیر هذا ، هو بکیر بن أعین ، وهو الراوی عن أبی جعفر و أبی عبداللّه علیهماالسلام . راجع : رجال البرقی ، ص 14 ؛ و ص 16 ؛ رجال الطوسی ، ص 127 ، الرقم 1293 ؛ و ص 170 ، الرقم 1992 .
3- 3 . فی «ز » : «فأجریته » .
4- 4 . فی «ه » والوافی : - «منّی » .
5- 5 . فی «ه ، بر » والوافی: + «منّی » .
6- 6 . فی «ج ، ه ، بر » والوافی : «لم یکتب » .
7- 7 . فی «ج » والوافی: + «شیء» .
8- 8 . یجوز نصبه بقرینة «عشرا » . وکذا ما یأتی .
9- 9 . فی «ب » وحاشیة «ز » والبحار والزهد : «وإن » .
10- 10 . فی «ب ، ه » : - «هو » .
11- 11 . فی «ه » : - «لک » .
12- 12 . فی «ب ، ج ، د ، ص ، ه ، بر ، بس ، بف » والبحار والزهد: - «له » . وفی «ز» : «اللّه » .
13- 13 . فی «ز » : «فقال » .
14- 14 . فی «ه » : - «لهم » . وفی «بر » : «فیهم » .
15- 15 . فی «ج ، ز » والوافی والبحار : «و » .
16- 16 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ه ، بس ، بف » والوافی ومرآة العقول والبحار : - «قال » .
17- 1 . فتح الفاء فی «النّفَس » محتمل عند المازندرانی والمجلسی ، ولکن سکونه أظهر عند المجلسی . راجع ï شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 161 ؛ مرآة العقول ، ج 11 ، ص 312 .

یَا رَبِّ، حَسْبِی».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابن بکیر از حضرت صادق یا حضرت باقر علیهما السّلام حدیث کند که فرمود: همانا آدم علیه السّلام عرضکرد: پروردگارا شیطان را بر من مسلط کردی، و چون خون (که در رگهای من جریان دارد) او را بر من چیره کردی پس برای من هم چیزی مقرر فرما، خداوند فرمود: ای آدم قرار دادم برای تو که هر یک از فرزندانت آهنگ گناهی کند بر او نوشته نشود، و اگر انجام داد یک گناه بر او نوشته شود، و هر که آهنگ کار نیکی کرد اگر آن را انجام نداد یک حسنه برای او نوشته شود، و اگر انجام داد ده حسنه برایش نوشته شود، عرضکرد: پروردگارا برایم بیفزا، فرمود: برایت مقرر ساختم که هر یک از فرزندانت گناهی کند سپس برای آن آمرزش خواهد برایش بیامرزم، عرضکرد: پروردگارا برایم بیفزا، فرمود: برای آنها توبه قرار دادم - یا فرمود: توبه را برای ایشان گستردم- تا آنکه نفس باینجا (یعنی بگلوگاه) رسد، عرضکرد: پروردگارا مرا بس است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 173 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از ابن بکیر،از امام صادق یا از امام باقر(علیه السّلام)فرمود:به راستی آدم(علیه السّلام)عرض کرد:پروردگارا!شیطان را بر من چیره ساختی و چون خونش بر من روان کردی،برای من هم چیزی مقرر فرما،در پاسخ فرمود:ای آدم!برای تو مقرر کردم که هر کدام از فرزندانت قصد گناهی بر او نوشته نشود و اگر آن را بکند،بر او یک گناه نوشته شود و هر کدام آنها قصد حسنه کند،برای او یک حسنه نوشته شود و اگر آن را بکند،برای او ده حسنه نوشته شود، عرض کرد:پروردگارا!برایم بیفزا،فرمود:برای تو مقرر کردم که هر کدامشان گناهی کرد و سپس آمرزش خواست،او را بیامرزم، عرض کرد:پروردگارا!برایم بیفزا،فرمود:برای آنها توبه را مقرر داشتم یا آنکه توبه را به میان گذاشتم تا آنکه نفس به این جا رسد(یعنی به گلو گاه). عرض کرد:پروردگارا!برای من بس است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 525 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«ابن بکیر»،از امام صادق یا از امام باقر علیه السّلام نقل می کند که فرمود:

به راستی آدم علیه السّلام عرض کرد:پروردگارا!شیطان را بر من همچون خونی که در رگهای من جریان دارد چیره ساختی،برای من هم چیزی مقرر فرما،در پاسخ فرمود:ای آدم!برای تو چنین قرار دادم که هرکدام از فرزندانت آهنگ گناهی کند بر او چیزی نوشته نشود و اگر آن را انجام دهد برای او یک گناه نوشته شود و هرگاه قصد کار خوب کند برای او یک حسنه نوشته شود و اگر آن را انجام دهد ده حسنه نوشته شود، عرض کرد:پروردگارا!بر من بیفزا،فرمود:برای تو مقرر کردم که هر کدامشان گناهی کرد و سپس آمرزش خواست،او را بیامرزم،عرض کرد: پروردگارا!برایم بیفزا،فرمود:برای آن ها توبه را مقرر داشتم یا آنکه توبه را به میان گذاشتم تا آنکه نفس به اینجا رسد(یعنی به گلوگاه).

عرض کرد:پروردگارا!برای من بس است.

توضیح:مراد از اینکه شیطان چون خون در رگ های من جریان دارد بمعنی این است که همانطور که خون از آدمی تا هنگام مرگ جدا نیست و در بدن جریان دارد شیطان هم هیچ گاه از آدمی جدا نیست و مرتب انسان را وسوسه می کند تا او را منحرف بسازد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 281 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن. سلطت علی أی علی و علی أولادی و أجریته منی روی العامة أیضا أن الشیطان یجری من ابن آدم مجری الدم ، و قال بعضهم: ذهب قوم ممن ینتمی إلی ظاهر العلم إلی أن المراد به أن الشیطان لا یفارق ابن آدم ما دام حیا کما لا یفارقه دمه، و حکی هذا عن الأزهری و قال: هذا طریق ضرب المثل، و الجمهور من علماء الأمة أجروا ذلک علی ظاهره و قالوا: إن الشیطان جعل له هذا القدر من التطرق إلی باطن الآدمی بلطافة هیئته، لمحنة الابتلاء و یجری فی العروق التی هی مجاری الدم من الآدمی إلی أن یصل إلی قلبه فیوسوسه علی حسب ضعف إیمان العبد و قلة ذکره و کثرة غفلته، و یبعد عنه و یقل تسلطه و سلوکه إلی باطنه بمقدار قوة إیمانه و یقظته، و دوام ذکره و إخلاص توحیده. و ما رواه المفسرون عن ابن عباس قال: إن الله جعل الشیاطین من بنی آدم مجری الدم، و صدور بنی آدم مساکن لهم مؤید لما ذهب إلیه الجمهور و هم یسمون وسوسته لمة الشیطان، و من ألطافه تعالی أنه هیأ ذوات الملائکة علی ذلک الوصف من أجل لطافتهم و أعطاهم قوة الحفظ لبنی آدم، و قوة الإلمام فی بواطنهم، و تلقین الخیر لهم فی مقابلة لمة الشیطان، کما روی أن للملک لمة بابن آدم، و للشیطان لمة، لمة الملک إیعاد بالخیر و تصدیق بالحق و لمة الشیطان، إیعاده بالشر و تکذیب بالحق، فمن وجد من ذلک فلیستعذ بالله من الشیطان، و قالوا: إنما ینکر مثل هذا عقول أسراء العادات الذین استولت علیهم المألوفات، فما لم یجدوا فی مستقر عاداتهم أنکروه کما أنکر الکفار إحیاء العظام النخرة و إعادة الأجسام البالیة و الذی یجب هو التسلیم بما نطق به الخبر الصحیح و لا یأباه العقل السلیم. أو بسطت التردید من الراوی حتی تبلغ النفس النفس بالتحریک ما یخرج من الحی عند التنفس، و بالسکون الروح و الأخیر هنا أظهر، و المقصود أن باب التوبة مفتوح إلی أن یبلغ النفس الحلقوم و تتحقق الغرغرة، فإذا بلغت هذه فلا توبة، لأنه وقت المعاینة، و التوبة إنما یکون فی حال الغیب، و روی من طریق العامة أن إبلیس بعد ما صار ملعونا و أنظر قال: بعزتک لا أخرج عن قلب ابن آدم ما دام الروح فی بدنه، فقال الله تبارک و تعالی: بعزتی لا أسد باب التوبة علیه ما دام الروح فی بدنه.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 312 

*****

2- الحدیث

2/2985. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِسَنَةٍ قَبِلَ اللّهُ تَوْبَتَهُ، ثُمَّ قَالَ: إِنَّ السَّنَةَ لَکَثِیرَةٌ(2)؛ مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِشَهْرٍ قَبِلَ اللّهُ تَوْبَتَهُ، ثُمَّ قَالَ: إِنَّ الشَّهْرَ لَکَثِیرٌ(3)؛ مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِجُمْعَةٍ قَبِلَ اللّهُ تَوْبَتَهُ، ثُمَّ قَالَ: إِنَّ(4) الْجُمْعَةَ لَکَثِیرٌ(5)؛ مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِیَوْمٍ قَبِلَ اللّهُ تَوْبَتَهُ، ثُمَّ قَالَ: إِنَّ یَوْماً لَکَثِیرٌ، مَنْ تَابَ قَبْلَ أَنْ یُعَایِنَ(6) قَبِلَ اللّهُ تَوْبَتَهُ(7)».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده است: هر که یک سال پیش از مرگش توبه کند خداوند توبه اش را بپذیرد سپس فرمود: یک سال هر آینه زیاد است هر که یکماه پیش از مرگش توبه کند خدا توبه اش را بپذیرد، سپس فرمود یکماه زیاد است، هر که یک هفته پیش از مرگش توبه کند خدا توبه اش را بپذیرد، سپس فرمود: یک هفته زیاد است هر که یک روز پیش از مرگش توبه کند خدا توبه اش را بپذیرد، سپس فرمود: یک روز زیاد است هر که پیش از دیدار مرگ (ملک الموت) توبه کند خدا توبه اش را بپذیرد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 174 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از امام صادق(علیه السّلام)که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: هر که یک سال پیش از مرگ خود،توبه کند،خدا توبه اش را بپذیرد سپس فرمود:یک سال هر آینه بسیار است،هر که یک ماه پیش از مرگش توبه کند،خدا توبه اش را بپذیرد،سپس فرمود:یک ماه بسیار است،هر که یک هفته پیش از مرگش توبه کند،خدا توبه اش را بپذیرد سپس فرمود:یک هفته بسیار است،هر که یک روز پیش از مرگش توبه کند،خدا توبه اش را بپذیرد سپس فرمود: یک روز هم بسیار است،هر که پیش از دیدار آخرت(و ملک الموت)توبه کند،خدا توبه اش را بپذیرد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 527 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس یک سال پیش از مرگ خود،توبه کند، خدا توبه اش را بپذیرد سپس فرمود:یک سال هر آینه بسیار است،هر کس یک ماه پیش از مرگش توبه کند،خدا توبه اش را بپذیرد،سپس فرمود:یک ماه بسیار است،هرکس یک هفته پیش از مرگش توبه کند، خدا توبه اش را بپذیرد سپس فرمود:یک هفته بسیار است،هرکس یک روز پیش از مرگش توبه کند،خدا توبه اش را بپذیرد سپس فرمود:یک روز هم بسیار است،هرکس پیش از دیدار آخرت(و ملک الموت)توبه کند،خدا توبه اش را بپذیرد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 281 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. من تاب قبل موته بسنة قال الشیخ البهائی قدس سره فی الأربعین: المراد بقبول التوبة إسقاط العقاب المترتب علی الذنب الذی تاب منه، و سقوط العقاب بالتوبة مما أجمع علیه أهل الإسلام، و إنما الخلاف فی أنه هل یجب علی الله حتی لو عاقب بعد التوبة کان ظلما أو هو تفضل بفعله سبحانه کرما منه و رحمة بعباده؟ المعتزلة علی الأول و الأشاعرة علی الثانی، و إلیه ذهب الشیخ أبو جعفر الطوسی قدس سره فی کتاب الاقتصاد، و العلامة جمال الملة و الدین رحمه الله فی بعض کتبه الکلامیة، و توقف المحقق الطوسی رحمه الله فی التجرید، و مختار الشیخین هو الظاهر، و دلیل الوجوب مدخول. و قال رحمه الله فی قوله: من تاب قبل أن یعاین، أی یری ملک الموت، کما روی عن ابن عباس، و یمکن أن یراد بالمعاینة علمه بحلول الموت و قطعه الطمع من الحیاة و تیقنه ذلک کأنه یعاینه و أن یراد معاینة رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و أمیر المؤمنین علیه السلام کما روی فی الأخبار، انتهی. و اعلم أنه استدل بهذا الخبر علی جواز النسخ قبل الفعل، فإن الأصولیین اختلفوا فیه، و فیه نظر لأنه لیس تنافیها إلا بالمفهوم، فیمکن أن یکون هذا التدریج لبیان اختلاف مراتب التوبة فی القبول و الکمال، فإن التوبة الکاملة المشتملة علی تدارک ما فات و تطهیر النفس عن کدورات السیئات، و تحلیتها بأنوار التضرعات و الحسنات لا یتأتی غالبا فی أقل من سنة، فإن لم یتیسر ذلک فلا أقل من شهر لتحصیل بعض تلک الأمور و هکذا.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 313 

*****

3- الحدیث

3/2986. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ جَمِیلٍ ، عَنْ زُرَارَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «إِذَا بَلَغَتِ النَّفْسُ هذِهِ _ وَ أَهْوی(9) بِیَدِهِ إِلی حَلْقِهِ _ لَمْ یَکُنْ

ص: 242


1- 2 . الزهد ، ص 144 ، ح 205 ، عن ابن أبی عمیر ، عن جمیل ، عن بکیر، عن أحدهما علیهماالسلام . تفسیرالقمّی ، ج 1 ، ص 42 ، عن أبیه ، عن ابن أبی عمیر ، عن جمیل ، عن زرارة ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر وزیادة الوافی ، ج 5 ، ص 1097 ، ح 3641 ؛ البحار ، ج 6 ، ص 18 ، ح 2 .
2- 3 . فی «ب ، ج ، ز ، بر ، بس ، بف » والوافی والوسائل والزهد : «لکثیر» .
3- 4 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ه ، بس ، بف » والوافی والوسائل: + «ثمّ قال » .
4- 5 . فی الوسائل : «وإنّ » .
5- 6 . فی «ه » والبحار : «لکثیرة» .
6- 7 . قال شیخنا البهائی _ قدّس سرّه _ کما عنه فی الشروح : «قبل أن یعاین ، أی یری ملک الموت ، کما روی عن ابن عبّاس رضی اللّه عنهما. ویمکن أن یراد بالمعاینة ، علمه بحلول الموت ، وقطعه الطمع من الحیاة ، وتیقّنه ذلک کأنّه یعاینه . وأن یراد معاینة رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم وأمیرالمؤمنین علیه السلام » . راجع : الأربعون حدیثا ، ص 459 ، ح 38 .
7- 8 . فی «ب »: + «واللّه المستعان » .
8- 9 . الزهد ، ص 140 ، ح 192 ؛ وثواب الأعمال ، ص 214 ، ح 2 ، بسند آخر عن أبی جعفر علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . وفیه ، ص 330 ، ضمن ح 1 ، بسند آخر عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . الفقیه ، ج 1 ، ص 133 ، ح 351 ، مرسلاً عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع زیادة فی أوّله وآخره ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 1097 ، ح 3642 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 87 ، ح 21057 ؛ البحار ، ج 6 ، ص 19 ، ح 4 .
9- 1 . فی «ه » والوافی : «أومی » . وفی «بر» : «أومأ » . وفی الکافی ، ح 126 : «هاهنا وأشار » بدل «هذه وأهوی » .

لِلْعَالِمِ تَوْبَةٌ، وَ کَانَتْ لِلْجَاهِلِ تَوْبَةٌ(1)».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: همین که جان باینجا رسید - و اشاره بگلوی خود فرمود - برای عالم (و دانا) توبه نباشد، و برای نادان وقت توبه (باقی) است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 174 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امام باقر(علیه السّلام)،فرمود: چون جان به این جا رسد(با دستش اشاره به نایش کرد) برای عالم توبه نباشد،و برای نادان توبه روا باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 527 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام باقر علیه السّلام،فرمود:چون جان به یک جا رسد(با دستش اشاره به گلویش کرد)برای دانشمند توبه سزاوار نباشد ولی برای نادان توبه روا باشد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 283 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و قد مر بعینه فی باب لزوم الحجة علی العالم، إلا أنه زاد فی آخره ثم قرأ

إِنَّمَا اَلتَّوْبَةُ عَلَی اَللّٰهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ اَلسُّوءَ بِجَهٰالَةٍ . لم یکن للعالم توبة کان المراد بالعالم من شاهد أحوال الآخرة، و بالجاهل من لم یشاهدها فإن مع بلوغ النفس إلی الحلق أیضا یحتمل عدم المشاهدة، فالمراد بالعلم العلم الیقینی الحاصل بالمشاهدة، و یحتمل أن یکون کلاهما محمولین علی ما قبل المشاهدة، و یکون المراد بالعالم و الجاهل معناهما المتبادر، و فیحمل إما علی عدم قبول التوبة و کمالها للعالم، أو عدم توفیقه للتوبة إن صح الإجماع، و إلا فالخبر موافق لظاهر قوله تعالی:

إِنَّمَا اَلتَّوْبَةُ عَلَی اَللّٰهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ اَلسُّوءَ بِجَهٰالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولٰئِکَ یَتُوبُ اَللّٰهُ عَلَیْهِمْ وَ کٰانَ اَللّٰهُ عَلِیماً حَکِیماً، `وَ لَیْسَتِ اَلتَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ اَلسَّیِّئٰاتِ حَتّٰی إِذٰا حَضَرَ أَحَدَهُمُ اَلْمَوْتُ قٰالَ إِنِّی تُبْتُ اَلْآنَ وَ لاَ اَلَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفّٰارٌ أُولٰئِکَ أَعْتَدْنٰا لَهُمْ عَذٰاباً أَلِیماً . و قد قیل: فی تأویل الآیة وجوه: أحدها أن کل معصیة یفعلها العبد جهالة و إن کانت علی سبیل العمد لأنه یدعو إلیها الجهل و هو المروی عن أبی عبد الله علیه السلام، و ثانیها: إن معنی قوله: بجهالة أنهم لا یعلمون کنه ما فیه من العقوبة، و ثالثها: أنهم یجهلون أنها ذنوب و معاصی، و ضعف الأخیر بأنها خلاف الإجماع مفهوما، و فسروا القریب بما قبل الموت و یمکن تأویل الآیة بأن التوبة من الذنب الذی لیس بجهالة لا یجب علی الله قبولها، و إن قبلها بلطفه و وعده.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 314 

*****

4- الحدیث

4/2978. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ، قَالَ:

خَرَجْنَا إِلی مَکَّةَ، وَ مَعَنَا شَیْخٌ مُتَأَلِّهٌ(3) مُتَعَبِّدٌ(4)، لاَ یَعْرِفُ هذَا الاْءَمْرَ(5) ، یُتِمُّ الصَّلاَةَ فِی 2 / 441

الطَّرِیقِ، وَ مَعَهُ ابْنُ أَخٍ لَهُ مُسْلِمٌ(6)، فَمَرِضَ الشَّیْخُ، فَقُلْتُ لاِبْنِ أَخِیهِ: لَوْ عَرَضْتَ هذَا الاْءَمْرَ عَلی عَمِّکَ لَعَلَّ اللّهَ أَنْ یُخَلِّصَهُ، فَقَالَ کُلُّهُمْ: دَعُوا الشَّیْخَ حَتّی(7) یَمُوتَ عَلی حَالِهِ؛ فَإِنَّهُ حَسَنُ الْهَیْئَةِ، فَلَمْ یَصْبِرْ ابْنُ أَخِیهِ حَتّی قَالَ لَهُ: یَا عَمِّ، إِنَّ النَّاسَ ارْتَدُّوا بَعْدَ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله إِلاَّ نَفَراً یَسِیراً(8)، وَ کَانَ(9) لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام مِنَ(10) الطَّاعَةِ مَا کَانَ(11)

لِرَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وَ کَانَ بَعْدَ رَسُولِ اللّهِ الْحَقُّ وَ الطَّاعَةُ لَهُ، قَالَ: فَتَنَفَّسَ(12) الشَّیْخُ وَ شَهَقَ، وَ قَالَ: أَنَا عَلی هذَا، وَ خَرَجَتْ نَفْسُهُ.

فَدَخَلْنَا عَلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَعَرَضَ عَلِیُّ(13) بْنُ السَّرِیِّ هذَا الْکَلاَمَ عَلی

ص: 243


1- 2 . فی الکافی ، ح 126 : «ثمّ قرأ إنّما التوبة علی اللّه للذین یعملون السوء بجهالة » بدل «وکانت للجاهل توبة » .
2- 3 . الکافی ، کتاب فضل العلم ، باب لزوم الحجّة علی العالم ... ، ح 126 ، عن علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه ومحمّد بن إسماعیل ، عن الفضل بن شاذان جمیعا ، عن ابن أبی عمیر ، عن جمیل بن درّاج ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع زیادة فی آخره . الزهد ، ص 140 ، ح 193 ، عن محمّد بن أبی عمیر ، عن جمیل بن درّاج ، عن أبی جعفر علیه السلام . تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 228 ، ح 64 ، عن زرارة ، عن أبی جعفر علیه السلام الوافی ، ج 5 ، ص 1098 ، ح 3645 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 87 ، ح 21056.
3- 4 . ألِهَ یألَه إلاهةً ؛ بمعنی عَبَد عبادة . وتألّه : تعبّد . المصباح المنیر ، ص 19 (أله).
4- 5 . فی «ه ، بر » : «متعبّد متألّه » .
5- 6 . فی «ب ، ص ، بس » : - «لایعرف هذالأمر».
6- 7 . فی «بس » : - «مسلم » . واحتمل فی مرآة العقول کونه بتشدید اللام ، بمعنی المنقاد للحقّ .
7- 8 . فی «د ، ص ، بس ، بف » : - «حتّی » .
8- 9 . فی «ه » : - «یسیرا» .
9- 10 . فی «د » : «وکانت » .
10- 11 . فی «ص »: + «أمر » .
11- 12 . فی «ه ، بر ، بف» والوافی : «ما کانت » .
12- 1 . فی «بس » : «وتنفّس » .
13- 2 . فی «ه » والوافی : - «علیّ » .

أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام (1)، فَقَالَ: «هُوَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ(2)». قَالَ(3) لَهُ عَلِیُّ بْنُ السَّرِیِّ: إِنَّهُ لَمْ یَعْرِفْ(4) شَیْئاً مِنْ هذَا(5) غَیْرَ سَاعَتِهِ تِلْکَ؟! قَالَ: «فَتُرِیدُونَ مِنْهُ مَا ذَا؟ قَدْ دَخَلَ(6) وَ اللّهِ الْجَنَّةَ(7)».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

معاویة بن وهب گوید (سالی ما) بطرف مکه حرکت کردیم و با ما پیری بود خدا پرست و و اهل عبادت (ولی) معترف بمذهب شیعه نبود (و اطلاعی از آن نداشت) و (بمذهب سنیها که تمام خواندن نماز را برای مسافر جایز دانند) نمازش را در راه تمام میخواند و برادرزاده ای داشت مسلمان (و شیعه مذهب) که همراهش بود، پس آن پیر بیمار شد من ببرادرزاده اش گفتم: کاش مذهب شیعه را بعمویت پیشنهاد میکردی شاید خدا او را نجات دهد؟ همۀ همراهان ما گفتند: بگذارید پیرمرد بحال خود بمیرد زیرا همین حال که دارد خوب است، ولی برادرزاده اش تاب نیاورد تا بالاخره بدو گفت: ای عمو جان همانا مردم پس از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) مرتد شدند جز عدۀ کمی، و علی بن ابی طالب مانند رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بود که پیروی و اطاعتش لازم بود، و پس از رسول خدا حق و طاعت از آن او بود: گوید: آن پیر مرد نفسی کشید و فریاد زد و گفت: من هم بر همین عقیده هستم، و جانش از تن بیرون آمد (و مرد) و پس ما شرفیاب خدمت حضرت صادق علیه السّلام شدیم، علی بن سری (یکی از همراهان ما) سخن پیر مرد را (یا جریان را) بآن حضرت عرضکرد، حضرت فرمود: او مردیست از اهل بهشت، علی بن سری عرضکرد: آن مرد جز در آن ساعت از مذهب شیعه هیچ اطلاعی نداشت؟ فرمود چه چیز دیگر از او میخواهید؟ بخدا سوگند وارد بهشت شد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 175 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از معاویه بن وهب،گوید:ما به مکه می رفتیم و به همراه ما شیخی بود خداجو و خدا پرست،مذهب شیعه را فرا نگرفته بود،و در راه نماز را تمام می خواند(به مذهب سنّیها که تمام خواندن نماز را برای مسافر روا می دانند)و برادرزادۀ مسلمانی(شیعه مذهبی)با خود داشت،آن شیخ بیمار شد و من به او گفتم:کاش مذهب شیعه را به عموی خود پیشنهاد می کردی شاید خدا او را نجات دهد و همۀ آنان گفتند:بگذارید این شیخ به حال خود بمیرد که وضع خوبی دارد و برادر زاده اش تاب نیاورد و به او گفت:عموجان!راستی که مردم پس از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)همه مرتدّ شدند جز چند تنی و علی بن ابی طالب(علیه السّلام)مانند خود رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)حق اطاعت داشت و پس از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)حق و طاعت از آن او بود،گوید:آن شیخ دمی برآورد و ناله ای زد و گفت:من هم بر همین عقیده ام و جانش برآمد و ما شرفیاب حضور امام صادق(علیه السّلام)شدیم و علی بن سری این گزارش را به امام صادق(علیه السّلام)داد و در پاسخ فرمود:او مردی است از اهل بهشت،علی بن سری به آن حضرت گفت:راستش که او از مذهب شیعه هیچ سابقه ای نداشت جز در همان ساعت مرگش؟ فرمود:دیگر از او چه می خواهید،به خدا سوگند به بهشت درآمده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 527 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-معاویه بن وهب،می گوید:سالی ما به سوی مکه می رفتیم همراه ما پیری خداپرست بود ولی به مذهب شیعه اعتقادی نداشت و در سفر نماز را تمام می خواند(به مذهب سنّی ها که تمام خواندن نماز را برای مسافر روا می دانند)و برادرزادۀ مسلمانی(شیعه مذهبی)با خود همراه داشت،آن پیرمرد بیمار شد و من به او گفتم:کاش مذهب شیعه را به عموی خود پیشنهاد می کردی شاید خدا او را نجات دهد و همۀ آنان گفتند:بگزارید این پیر به حال خود بمیرد که وضع خوبی دارد،برادرزاده اش تاب نیاورد و به او گفت:عمو جان!راستی که مردم پس از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله همه مرتد شدند جز چند تن و علی بن ابی طالب علیه السّلام مانند خود رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله حق اطاعت داشت و پس از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله حق و طاعت از آن او بود،گوید: آن پیرمرد نفسی کشید و فریاد زد و گفت:من هم بر همین عقیده ام و جانش برآمد و مرد و ما شرفیاب حضور امام صادق علیه السّلام شدیم و«علی بن سری»این گزارش را به امام صادق علیه السّلام داد و در پاسخ فرمود:او مردی است از اهل بهشت،علی بن سری به آن حضرت گفت:راستش که او از مذهب شیعه هیچ سابقه ای نداشت جز هنگام مرگ؟فرمود:دیگر از او چه می خواهید،به خدا سوگند او وارد بهشت شد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 283 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و التأله التعبد و التنسک یتم الصلاة تأیید لعدم کونه شیعیا لأنه من فعل أهل السنة مسلم أی مؤمن أو بتشدید اللام، أی منقاد للحق لو عرضت لو للتمنی فقال کلهم أی الحاضرون و لعلهم کانوا من المخالفین أو المستضعفین فإنه حسن الهیئة الهیئة صورة الشیء و حاله و شکله أی کان متعبدا صالحا لا یضره الموت علی تلک الحالة أو کان دینه حقا بناء علی کونهم من المخالفین، و قیل: فإنه، کلام معاویة و تعلیل لقوله: لعل الله أن یخلصه ، و توسط کلام الغیر لا ینافی الاتصال، و لا یخفی بعده. و تنفس أدخل النفس إلی باطنه و أخرجه و شهق کمنع و ضرب و سمع شهیقا تردد البکاء فی صدره، و قیل: ردد نفسه مع سماع صوته من حلقه، و قیل: فتریدون استفهام و ما ذا اسم جنس بمعنی أی شیء کما قال الفارسی فی قول الشاعر:

دعی ما ذا علمت سأتقیه-و لکن بالمغیب تنبئینی

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 315 

*****

194-باب اللمم

1- الحدیث

1/2988. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: قُلْتُ لَهُ: أَ رَأَیْتَ قَوْلَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الاْءِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ»(9)؟

قَالَ: «هُوَ الذَّنْبُ یُلِمُّ بِهِ الرَّجُلُ، فَیَمْکُثُ مَا شَاءَ اللّهُ، ثُمَّ یُلِمُّ بِهِ بَعْدُ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن مسلم گوید: بحضرت صادق علیه السّلام عرضکردم: آیا (تفسیر) گفتار خدای عز و جل نزد شما چیست (که فرماید): «آنان که دوری گزینند از گناهان بزرگ و ناشایسته ها جز لمم» (سورۀ نجم آیۀ 32)؟ فرمود: لمم گناهی است که شخص بدان دست زند، سپس تا خدا خواهد (مدتی) خودداری کند و باز دوباره بدان دست زند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 175 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از محمد بن مسلم،گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم: بفرمائید تفسیر قول خدا عز و جل را(33 سوره نجم):«آن کسانی که کناره می کنند از گناهان کبیره و هرزگیها جز لمم»،فرمود:لمم:آن گناهی است که شخص بدان دست آلاید و سپس تا خدا خواهد از آن دست بدارد و باز بدان دست آلاید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 529 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-محمد بن مسلم می گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:دربارۀ قول خدای عز و جل مطلبی بفرمائید:«آن کسانی که از گناهان کبیره و زشتیها جز لمم کناره گیری می کنند(نجم/33)»فرمود:لمم:گناهی است که شخص به آن دست زند سپس برای مدتی که خدا خواهد از آن دست بکشد و باز دوباره به طرف آن رود.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 285 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و فی المصباح : اللمم بفتحتین مقاربة الذنب و قیل: هو الصغائر و قیل: هو فعل الصغیرة ثم لا یعاوده کالقبلة، و اللمم أیضا طرف من جنون یلم به الإنسان من باب قتل، فهو ملموم و به لمم، و ألم الرجل بالقوم إلماما أتاهم فنزل بهم، و ألم بالذنب فعله، و ألم الشیء قرب، انتهی. و قال سبحانه فی سورة النجم:

لِیَجْزِیَ اَلَّذِینَ أَسٰاؤُا بِمٰا عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ اَلَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی

ثم قال تعالی:

اَلَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبٰائِرَ اَلْإِثْمِ

قال البیضاوی أی ما یکبر عقابه من الذنوب، و هو ما رتب الوعید علیه بخصوصه، أی إلا ما قل و صغر فإنه مغفور من مجتنبی الکبائر، و الاستثناء منقطع، و أقول: قد مر الکلام فی ذلک فی باب الکبائر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 316 

*****

2-الحدیث

2/2989. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنْ صَفْوَانَ، عَنِ الْعَلاَءِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ:

عَنْ أَحَدِهِمَا علیهماالسلام ، قَالَ: قُلْتُ لَهُ :(11) «الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الاْءِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ»؟

قَالَ: «الْهَنَةُ(12) بَعْدَ ··· î

ص: 244


1- 3 . فی «ه ، بر ، بف » : «علیه » بدل «علی أبی عبداللّه علیه السلام » .
2- 4 . فی «بر » : «الخیر » .
3- 5 . فی «ب ، ج ، د ، ص ، ه ، بر ، بف » والوافی : «فقال » .
4- 6 . فی «ب » : «لایعرف » .
5- 7 . فی «ب »: + «الأمر » . وفی الوافی : «ذلک » .
6- 8 . فی «ز » : «فدخل » بدون «قد» .
7- 9 . فی «ه ، بر » والوسائل : «قد واللّه دخل الجنّة » .
8- 10 . الوافی ، ج 5 ، ص 1099 ، ح 3646 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 87 ، ح 21058 ، ملخّصا.
9- 11 . النجم (53) : 32 . وألممتُ بذنب : قاربت . وقیل : اللَّمم : مقاربة المعصیة من غیر إیقاع فعل . وقیل : هو من اللَّمم : صغار الذنوب . النهایة ، ج 4 ، ص 272 (لمم) .
10- 1 . الوافی ، ج 5 ، ص 1025 ، ح 3518 .
11- 2 . فی «ج ، ز ، ص » : - «له » .
12- 3 . «الهَن » کنایة عن کلّ اسم جنس . والاُنثی : هَنَة . ویقال : فی فلان هناتٌ ، أی خصال شرّ ، ولایقال فی الخیر . وواحدها : هَنْت . وقد تجمع علی هنوات . وقیل : واحدها : هَنَة ، تأنیث هَن . المصباح المنیر ، ص 641 ؛ النهایة ، ج 5 ، ص 279 (هنا).

الْهَنَةِ(1) ، أَیِ الذَّنْبُ بَعْدَ الذَّنْبِ(2) یُلِمُّ(3) بِهِ الْعَبْدُ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز محمد بن مسلم از یکی از دو امام باقر و یا صادق علیهما السّلام حدیث کند که فرموده: بآن حضرت عرضکردم:(در بارۀ تفسیر لمم در این آیه) فرمود: آن گناه پس از گناه است که بنده دست بدان زند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 176 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از محمد بن مسلم،از امام باقر و یا امام صادق(علیه السّلام)گوید: به او گفتم:(33 سوره نجم):«آن کسانی که که کناره می کنند از کبائر اثم و فواحش جز لمم»،فرمود:مقصود از لمم،چیرگی است از گناه پس از چیرگی دیگر یعنی گناهی به دنبال گناهی که بنده بدان دست می زند و نزدیک می شود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 529 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«محمد بن مسلم»،از امام باقر یا امام صادق علیه السّلام نقل می کند که دربارۀ گفتار خداوند:«آن کسانی که از گناهان بزرگ و زشتیها جز لمم کناره گیری نمی کنند»فرمود:مقصود از لمم،چیرگی از گناه پس از چیرگی دیگر است یعنی گناهی به دنبال گناهی که بنده بدان دست می زند و نزدیک می شود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 285 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و قال الجوهری : هن علی وزن أخ کلمة کنایة، و معناه شیء و أصله هنو تقول هذا هنک أی شیئک، و تقول للمرأة: هنة و هنت، و تصغیرها هنیة و قد تبدل من الیاء الثانیة هاء، فیقال: هنیهة، و یقال: فی فلان هنأت أی خصلات شر، و لا یقال ذلک فی الخیر، و فی النهایة فیه: ستکون هناة و هناة، أی شرور و فساد یقال: فی فلان هناة أی خصال شر و لا یقال فی الخیر، و واحدها هنت و قد یجمع علی هنوات، و قیل: واحدها هنة تأنیث هن، و هو کنایة عن کل اسم جنس، و منه الحدیث، و ذکر هنة من جیرانه أی حاجة و یعبر بها عن کل شیء، و قال فی المصباح: الهن خفیفة النون کنایة عن کل اسم جنس، و الأنثی هنة، و لأمها محذوفة و کنی بهذا الاسم عن الفرج، و یعرب بالحروف، فیقال: هنوها و هناها و هنیها، مثل أخوها و أخاها و أخیها، انتهی. و عبر هنا عن الذنب بالهنة لقبحه أو لحقارته و قلته کنایة عن عدم الإصرار علیه یلم به العبد أی ینزل به بعد ترکه.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 317 

*****

3-الحدیث

2 / 442

3/2990 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ یُونُسَ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ، قَالَ :

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَا مِنْ مُوءْمِنٍ إِلاَّ وَ(5) لَهُ ذَنْبٌ یَهْجُرُهُ(6) زَمَاناً، ثُمَّ یُلِمُّ بِهِ، وَ ذلِکَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِلاَّ اللَّمَمَ»».

وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الاْءِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ»قَالَ: «الْفَوَاحِشُ: الزِّنی، وَ السَّرِقَةُ؛ وَ اللَّمَمُ : الرَّجُلُ یُلِمُّ بِالذَّنْبِ، فَیَسْتَغْفِرُ اللّهَ مِنْهُ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

اسحاق بن عمار گوید: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هیچ مؤمنی نباشد جز اینکه برای او گناهی است که مدتی او را از خود دور ساخته، سپس بدان دست زند و اینست گفتار خدای عز و جل: «جز لمم»(در همان آیه که در حدیث گذشت) و از آن حضرت تفسیر (تمامی آن آیه و) گفتار خدای عز و جل را پرسیدم؟ فرمود: مقصود از فواحش (در آیه) زنا و دزدیست، و لمم آنست که شخص بگناه دست زند پس از خداوند آمرزش خواهد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 176 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از اسحق بن عمار،گوید:امام صادق(علیه السّلام)فرمود:هیچ مؤمنی نباشد جز اینکه گناهی دارد که مدّتی آن را ترک کند و سپس بدان دست آلاید و این است مقصود از قول خدا عز و جل«الاّ اللمم»و من پرسیدم از او از تفسیر قول خدا عز و جل(33 سوره نجم):«آن کسانی که کناره کنند از کبائر اثم و فواحش جز لمم»فرمود: مقصود از فواحش،زنا و دزدی است و لمم این است که شخصی دستی به گناه زند و از آن آمرزش جوید(یعنی بی درنگ پشیمان شود و استغفار کند).

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 531 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-اسحق بن عمار می گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:

هیچ مؤمنی نباشد جز اینکه گناهی دارد که مدتی آن را ترک کند و سپس به آن دست زند و این است منظور گفتۀ خداوند عز و جل:«مگر گناهان صغیره»و من از او راجع به تفسیر قول خدای عز و جل:«آن کسانی که از گناهان کبیره و زشتیها جز لمم کناره گیری نکنند»مقصود از فواحش،زنا و دزدی است و لمم این است که شخص دست به گناه زند و از آن آمرزش جوید(یعنی بی درنگ پشیمان شود و استغفار کند).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 287 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق. یهجره کینصر أی یترکه، و قیل: العموم فی هذا الکلام عموم عرفی کنایة عن الکثرة، و قد مر آخر الحدیث فی باب الکبائر، و کان السؤال کان فی وقت آخر، أو کان السؤال لتفسیر مجموع الآیة.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 317 

*****

4-الحدیث

4/2991 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنِ الْحَارِثِ بْنِ بَهْرَامَ(8)، عَنْ عَمْرِو بْنِ جُمَیْعٍ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَنْ جَاءَنَا یَلْتَمِسُ(9) الْفِقْهَ وَ الْقُرْآنَ وَ تَفْسِیرَهُ، فَدَعُوهُ؛ وَ مَنْ جَاءَنَا یُبْدِی عَوْرَةً قَدْ(10) سَتَرَهَا اللّهُ، فَنَحُّوهُ(11)».

ص: 245


1- 4 . فی «ص » : «الهُنیّة بعد الهُنیّة» .
2- 5 . فی «ز » : - «بعد الذنب » .
3- 6 . فی «ب » : «یهمّ » .
4- 7 . الوافی ، ج 5 ، ص 1025 ، ح 3519 .
5- 8 . فی «ز » : - «و » .
6- 9 . «یهجره » ، أی یترکه ویُعرِض عنه . یقال : هجرتُ الشیءَ هجرا : ترکتَه وأغفلته . النهایة ، ج 5 ، ص 245 (هجر).
7- 10 . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب الکبائر ، ح 2449 ، من قوله : «سألته عن قول اللّه» مع زیادة فی آخره الوافی ، ج 5 ، ص 1026 ، ح 3520 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 80 ، ح 21035 .
8- 1 . فی «بف » وحاشیة «ز » : «همام » .
9- 2 . فی «ه » : «ملتمس » .
10- 3 . فی «ب » : - «قد » .
11- 4 . فی مرآة العقول : «أی أبعدوه حتّی لایعترف به عندنا ، بل یتوب بینه وبین اللّه » .

فَقَالَ لَهُ(1) رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ، جُعِلْتُ فِدَاکَ، وَ اللّهِ، إِنَّنِی(2) لَمُقِیمٌ(3) عَلی ذَنْبٍ(4) مُنْذُ دَهْرٍ ، أُرِیدُ أَنْ أَتَحَوَّلَ عَنْهُ إِلی غَیْرِهِ، فَمَا أَقْدِرُ عَلَیْهِ.

فَقَالَ لَهُ: «إِنْ کُنْتَ صَادِقاً، فَإِنَّ اللّهَ(5) یُحِبُّکَ(6)، وَ مَا یَمْنَعُهُ أَنْ یَنْقُلَکَ(7) مِنْهُ(8) إِلی غَیْرِهِ إِلاَّ لِکَیْ تَخَافَهُ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عمرو بن جمیع گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: هر که نزد ما آید و فقه و قرآن و تفسیر آن را جوید از او دست بدارید (تا بیاید و فرا گیرد) و هر که نزد ما آید تا عیبی که خدا پوشانده است فاش کند او را دور کنید (و از آمدنش بنزد ما جلوگیری کنید) یکی از آن مردم (که حاضر بود) عرضکرد قربانت بخدا سوگند همانا من دیر زمانی است دچار گناهی هستم و هر چه خواهم که از آن گناه بسوی کار (نیک) دیگری بیرون روم و آن را وانهم نتوانم؟ حضرت باو فرمود: اگر راستگوئی پس همانا خدا تو را دوست دارد و چیزی جلوگیر او نشده که تو را از آن بکار (نیک) دیگری نقل دهد جز اینکه (خواهد) که تو از او در ترس باشی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 176 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از عمرو بن جمیع که امام صادق(علیه السّلام)فرمود:هر که نزد ما آید و فقه و قرآن و تفسیر آن جوید،از او دست بدارید و هر که نزد ما آید تا عیبی که خدا پوشیده،فاش کند،او را دور کنید،یکی از آن مردم به او عرض کرد:قربانت!راستش این است که من عمری است دچار گناهی هستم و همی خواستم که از آن به کار دیگر اندر شوم و آن را وانهم و نتوانستم،در پاسخ او فرمود:اگر تو راستگوئی،خدایت دوست دارد و او را دریغ نیامده که تو را از آن به کار دیگر بگرداند جز اینکه از او در ترس باشی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 531 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«عمرو بن جمیع»حدیث کند که امام صادق علیه السّلام فرمود:

هرکس نزد ما آید و فقه و قرآن و تفسیر آن بخواهد،از او دست بردارید و هرکس نزد ما آید تا عیبی که خدا پوشیده،فاش کند،او را دور کنید،یکی از آن مردم به او عرض کرد:قربانت!راستش این است که من عمری است دچار گناهی هستم و مرتب می خواستم که از آن دوری کنم و به کار دیگری بپردازم ولی نتوانستم در پاسخ فرمود:اگر راست می گوئی خدا تو را دوست دارد و بر او دریغ نیست که تو را از آن به کار دیگری مشغول سازد جز اینکه از او در ترس باشی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 287 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. یلتمس الفقه أی مسائل الدین و القرآن أی ألفاظه یبدی عورة العورة القبیح و کل ما یستحیی منه، و الظاهر أن المراد إبداء عورة نفسه من الإقرار بذنب یوجب حدا أو تعزیرا فنحوه أی أبعدوه حتی لا یعترف به عندنا بل یتوب بیته و بین الله، و یحتمل أن یکون المراد عیوب غیره التی لم یشتهر بها، سواء کان للغیبة أو لإقامة الشهادة فإن إخفاء العیوب أحسن، لکن الأول أظهر، و سیأتی ما یؤیده فی کتاب الحدود إن شاء الله. و قیل: قد أمر علیه السلام أصحابه الذین من أهل التفرس أن یمنعوا من الدخول علیه من هو من أهل الإذاعة و الإبداء، لأنه أصلح له و لهم، و یندرج فیه إبداء أحادیثهم لغیر أهلها و إذاعة أمرهم إلی أهل الجور و إظهار سرهم الذی ستره الله تعالی و أمر باستتاره حفظا له و لشیعته من أعدائهم لشدة الخوف و التقیة منهم. إن کنت صادقا فإن الله یحبک محبة الله لعبده عبارة عن علمه باستحقاق اللطف و إیصال الخیر و إرادته، فإذا علم الله تعالی أن عبدا من عباده لا یغتر بترک الذنوب و یبتلی بالعجب بکثرة الطاعة، و یخرج نفسه عن حد التقصیر و الخوف منه یبتلیه ببعض الذنوب، و ذلک لطف منه و رحمة علی عبده لکی یخافه و یرجع إلیه و یعترف بتقصیره، و هذا من أحسن الأحوال للإنسان کما أن العجب أسوأ الحالات له، و لو لا ذلک لم یذنب مؤمن قط کما مر إلا لکی تخافه استثناء من مدلول الکلام السابق، فإن قوله ما یمنعه أن ینقلک فی قوة ما یترک نقلک لشیء.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 319 

*****

5-الحدیث

5/2992 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی، عَنْ حَرِیزٍ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَا مِنْ ذَنْبٍ إِلاَّ وَ قَدْ طُبِعَ عَلَیْهِ(10) عَبْدٌ مُوءْمِنٌ یَهْجُرُهُ

ص: 246


1- 5 . فی «ب ، د ، ص ، بر ، بس » والبحار : - «له » .
2- 6 . فی «ب ، ز ، ه ، بر » والوافی والبحار والأمالی : «إنّی » .
3- 7 . فی «ب » : «مقیم » .
4- 8 . فی «ه » : «الذنب » .
5- 9 . فی «ب » : «فاللّه » بدون «إنّ » .
6- 10 . فی «ب » : «ینجیک » .
7- 11 . فی «ز » : «أن تنقلک » .
8- 12 . فی «ه ، بر » والوافی والبحار : «عنه » .
9- 13 . الأمالی للمفید ، ص 12 ، المجلس 1 ، ح 12 ، بسنده عن محمّد بن أبی عمیر ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 1101 ، ح 3647 ؛ البحار ، ج 88 ، ص 37 .
10- 14 . فی مرآة العقول ، ج 11 ، ص 319 : «الخبر یحتمل وجوها : الأوّل : أن یکون المراد بالطبع أوّلاً حصول الشوق له إلی فعله لعارض عرض له ویمکن زواله عنه ، ولذا یهجره زمانا ، ولو کان ذاته [لما یمکنه الهجر] ، وإنّما هو بأن یسلب عنه التوفیق فیستولی علیه الشیطان فیدعوه إلی فعله ، ثمّ تدرکه الألطاف الربّانیّة فتصرفه عنه ، وکلّ ذلک لصلاح حاله ، فلیس ممّن یقتضی ذاته الشرّ والفساد ، ولاممّن أعرض اللّه عنه و لم یعلم فیه خیرا ، بل هو ممّن یحبّه اللّه ویبتلیه بذلک لإصلاح أحواله وینتهی إلی العاقبة المحمودة . الثانی : أن یکون من الطبع بمعنی الدنس والرین ، إمّا علی بناء المجهول أیضا ، أو علی بناء المعلوم کما قیل ، أی لیس ذنب إلاّ وقد تنجّس وتدنّس به عبد مؤمن ، فلا ینافی عدم کونه من سلیقته . الثالث : ما قیل : إنّه من الطبع بمعنی الختم ، وهو مستلزم لمنع دخول الشیء فیه ، والمعنی أنّ المؤمن ممنوع من الدخول فی الذنب زمانا علی سبیل الکنایة ، ثمّ یلمّ به لمصلحة . وهو بعید ، والأوّل أظهر» . والأوّل هو تفصیل ما قاله العلاّمة الفیض فی الوافی بقوله : «وقد طبع علیه، یعنی لعارض عرض له یمکن زواله عنه ، ولهذا یمکنه الهجرة عنه ، ولو کان مطبوعا علیه فی أصل الخلقة وکان من سجیّته وسلیقته ، لما أمکنه الهجرة عنه زمانا ، فلاتنافی بین أوّل الحدیث و آخره» . والثالث قال به العلاّمة المازندرانی فی شرحه ، ج 10، ص 165 . و«الطبع » و«الطبیعة » و«الطِّباع » : السَجِیَّةُ جُبل الإنسان علیها ، أو الطباع : ما رکّب فینا من المطعم والمشرب وغیر ذلک من الأخلاق التی لاتزایلنا . والطَّبَع : الوسخ الشدید من الصَّدأ، والشَّینُ ، والعیبُ . القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 996 (طبع ) .

الزَّمَانَ، ثُمَّ یُلِمُّ بِهِ، وَ هُوَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الاْءِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ»» .

قَالَ: «اللَّمَّامُ(1) : الْعَبْدُ الَّذِی یُلِمُّ الذَّنْبَ(2) بَعْدَ الذَّنْبِ لَیْسَ مِنْ سَلِیقَتِهِ(3) ، أَیْ مِنْ طَبِیعَتِهِ(4)».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هیچ گناهی نیست جز آنکه بندۀ مؤمنی بدان خو گرفته، مدتی آن را واگذارد سپس (دوباره) بآن دست زند، و آن است گفتار خدای عز و جل:«آنان که دوری گزینند از گناهان بزرگ و ناشایسته ها جز لمم» فرمود: امام: آن بنده ایست که بگناهی پس از گناهی دست زند که موافق سلیقۀ او یعنی از طبیعت او نیست.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 177 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: هیچ گناهی نیست جز آنکه بندۀ مؤمنی بدان مایل است، مدتی آن را ترک کند و سپس بدان دست یازد و آن قول خدا عز و جل است(33 سوره نجم):«آن کسانی که کناره می کنند از کبائر گناه و از هرزگیها جز لمم»،فرمود:لمام بنده ای است که دست به گناهی یازد پس از گناهی که موافق سلیقۀ او نیست،یعنی از طبع او نیست.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 531 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام،فرمود:

هیچ گناهی نیست جز آنکه بندۀ مؤمنی به آن مایل است،مدتی آن را ترک کند و سپس به آن دست یابد و آن قول خدای عز و جل است:«آن کسانی که از گناهان کبیره و از هرزگیها جز لمم کناره گیری می کنند» فرمود:لمّام آن بنده ای است که بنده ای به گناهی پس از گناهی دست زند که موافق با طبیعت و سلیقه او نیست.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 287 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن موثق. و فی القاموس: الطبع و الطبیعة و الطباع بالکسر السجیة جبل الإنسان علیها أو الطباع ککتاب ما رکب فینا من المطعم و المشرب و غیر ذلک من الأخلاق التی لا تزایلنا و طبع علیه کمنع ختم، و الطبع بالتحریک الوسخ الشدید الصداء، و الشین و العیب، و طبع علی الشیء بالضم جبل، و فلان دنس و شین، و فلان تطبع إذا لم تکن له نفاذ فی مکارم الأمور کما یطبع السیف إذا کثر الصداء علیه، و هو طبع طمع ککتف، و فی الخلق لئیمه دنس لا یستحیی من سوءة، و التطبیع التنجیس و تطبع بطباعه تخلق بأخلاقه، و السلیقة کسفینة الطبیعة. و الخبر یحتمل وجوها: الأول: أن یکون المراد بالطبع أولا حصول الشوق له إلی فعله لعارض عرض له و یمکن زواله عنه، و لذا یهجره زمانا و لو کان ذاته، و إنما هو بأن یسلب عنه التوفیق فیستولی علیه الشیطان فیدعوه إلی فعله، ثم تدرکه الألطاف الربانیة فتصرفه عنه، و کل ذلک لصلاح حاله، فلیس ممن یقتضی ذاته الشر و الفساد، و لا ممن أعرض الله عنه، و لم یعلم فیه خیرا، بل هو ممن یحبه الله و یبتلیه بذلک لإصلاح أحواله، و ینتهی إلی العاقبة المحمودة. الثانی: أن یکون من الطبع بمعنی الدنس و الرین، إما علی بناء المجهول أیضا أو علی بناء المعلوم کما قیل، أی لیس ذنب إلا و قد تنجس و تدنس به عبد مؤمن، فلا ینافی عدم کونه من سلیقته. الثالث: ما قیل: إنه من الطبع بمعنی الختم، و هو مستلزم لمنع دخول الشیء فیه، و المعنی أن المؤمن ممنوع من الدخول فی الذنب زمانا علی سبیل الکنایة، ثم یلم به لمصلحة و هو بعید و الأول أظهر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 319 

*****

6-الحدیث

376 / 376 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ؛ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ جَمِیعاً، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنِ ابْنِ

رِئَابٍ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «إِنَّ الْمُوءْمِنَ لاَ یَکُونُ سَجِیَّتُهُ(6) الْکَذِبَ وَ الْبُخْلَ وَ الْفُجُورَ، وَ رُبَّمَا أَلَمَّ مِنْ ذلِکَ شَیْئاً لاَ یَدُومُ عَلَیْهِ» . قِیلَ: فَیَزْنِی؟ قَالَ: «نَعَمْ، وَ لکِنْ لاَ یُولَدُ لَهُ(7) مِنْ تِلْکَ النُّطْفَةِ(8)».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

علی بن رئاب گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السّلام میفرمود: سرشت و طبیعت مؤمن دروغ و بخل و زناکاری نیست، و گاهی بچیزی از آنها دست زند ولی ادامه ندهد، عرض شد:(ممکن است که) او زنا کند؟ فرمود: آری ولی از آن نطفه فرزندی نیارد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 177 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از ابن رئاب،گوید:از امام صادق(علیه السّلام)شنیدم می فرمود: راستی که سرشت مؤمن دروغ گفتن و بخل و هرزگی نیست،و بسا که دستی بدانها آلاید ولی بر آن نپاید،به او عرض شد که:زنا می کند؟ فرمود:آری،ولی از آن نطفه فرزندی نیارد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 533 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-«ابن رئاب»می گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرمود:راستی که سرشت مؤمن دروغ و بخل و هرزگی نیست،و بسا اوقات که دست خود را به آن بیالاید ولی ادامه ندهد به او عرض شد ممکن است که زنا کند فرمود:ولی از آن نطفه،فرزندی به وجود نیاید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 289 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و السجیة الخلق و الطبیعة و لکن لا یولد له من تلک النطفة فإن قیل: قد نری أنه یتولد من زناء المؤمن الولد؟ قلنا: للمؤمن معان کثیرة کما عرفت، فلعله لا یکون مؤمنا بأحد تلک المعانی، مع أن الخواتم لا یعلمها إلا الله تعالی، و یحتمل أن یکون محمولا علی الغالب، و قیل: لعل المراد أن المتولد من تلک النطفة لا یکون ولدا له و لا یلحق به شرعا، أو أنه لا یولد للمؤمن من تلک النطفة لأنه لیس مؤمن حین یزنی فیکون إشارة إلی سلب الإیمان عنه حین الزنا و لا یخفی بعدهما.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 320 

*****

ص: 247


1- 1 . فی «ص ، بر » : «اللمم » . وفی «ه » والوافی : «اللمم من » بدل «اللمّام » .
2- 2 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ه ، بر ، بس » والوافی : «بالذنب » .
3- 3 . فی «د ، ص » وحاشیة «ز » : «سابقته » .
4- 4 . فی «ب ، د ، ز ، ص » : «طبعه » .
5- 5 . الوافی ، ج 5 ، ص 1026 ، ح 3521 .
6- 1 . «السجیّة » : الغَریزة. والجمع : سجایا. المصباح المنیر ، ص 267 (سجا).
7- 2 . فی «ز » : - «له » .
8- 3 . فی «بر »: + «شیء» .
9- 4 . الخصال ، ص 129 ، باب الثلاثة ، ح 134 ، بسنده عن الحسن بن محبوب ، عن علیّ بن رئاب ، عن الحلبی ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 1026 ، ح 3522 .

195-باب فی ا الذنوب ثلاثه

اشاره

2 / 443

195 _ بَابٌ فِی أَنَّ الذُّنُوبَ ثَلاَثَةٌ

1-الحدیث

1/02994. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ حَمَّادٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ رَفَعَهُ، قَالَ:

صَعِدَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام بِالْکُوفَةِ الْمِنْبَرَ(1)، فَحَمِدَ اللّهَ وَ أَثْنی عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: «أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّ الذُّنُوبَ ثَلاَثَةٌ». ثُمَّ أَمْسَکَ، فَقَالَ لَهُ حَبَّةُ الْعُرَنِیُّ؛ یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ، قُلْتَ: «الذُّنُوبُ ثَلاَثَةٌ» ثُمَّ أَمْسَکْتَ؟ فَقَالَ: «مَا ذَکَرْتُهَا إِلاَّ وَ أَنَا أُرِیدُ أَنْ أُفَسِّرَهَا، وَ لکِنْ عَرَضَ لِی بُهْرٌ(2) حَالَ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْکَلاَمِ؛ نَعَمْ، الذُّنُوبُ ثَلاَثَةٌ: فَذَنْبٌ مَغْفُورٌ، وَ ذَنْبٌ غَیْرُ مَغْفُورٍ، وَ ذَنْبٌ نَرْجُو(3) لِصَاحِبِهِ وَ نَخَافُ(4) عَلَیْهِ».

قَالَ: یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ، فَبَیِّنْهَا لَنَا.

قَالَ: «نَعَمْ، أَمَّا الذَّنْبُ(5) الْمَغْفُورُ، فَعَبْدٌ عَاقَبَهُ اللّهُ عَلی ذَنْبِهِ فِی الدُّنْیَا، فَاللّهُ أَحْلَمُ وَ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یُعَاقِبَ عَبْدَهُ مَرَّتَیْنِ.

وَ أَمَّا الذَّنْبُ الَّذِی لاَ یُغْفَرُ(6)، فَمَظَالِمُ(7) الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ لِبَعْضٍ؛ إِنَّ اللّهَ _ تَبَارَکَ

وَ تَعَالی _ إِذَا بَرَزَ(8) لِخَلْقِهِ(9) أَقْسَمَ قَسَماً عَلی نَفْسِهِ، فَقَالَ: وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی،

ص: 248


1- 1 . فی «ب » : «بالمنبر الکوفة » .
2- 2 . «البُهْر» : تتابع النَّفَس . وبالفتح : المصدر . یقال : بَهَره الحِمْل یَبْهَر بَهْرا ، أی وقع علیه البُهر فانبهر ، أی تتابع نَفَسه . الصحاح ، ج 2 ، ص 598 (بهر) .
3- 3 . فی «ه ، بر ، بف » وحاشیة «د» : «یرجی» .
4- 4 . فی «ه ، بر ، بس ، بف » وحاشیة «د » : «ویخاف » .
5- 5 . فی «ب » : - «الذنب » .
6- 6 . فی «د ، بر ، بف » والوافی : «لایغفره اللّه » . وفی «ه » : «لایغفره » .
7- 7 . فی «بر ، بف » وحاشیة «د » والوافی والمحاسن : «فظلم » . و «المظالم » : جمع المظلمة ، وهی ما تطلبه عند الظالم ، وهو اسم ما اُخذ منک . الصحاح ، ج 5 ، ص 1977 ؛ تاج العروس ، ج 17 ، ص 449 (ظلم).
8- 1 . البروز : الظهور بعد الخفاء . ولعلّه کنایة عن ظهور أحکامه وثوابه وعقابه وحسابه . راجع : لسان العرب ، ج 5 ، ص 310 (برز) .
9- 2 . فی «بر ، بف » والوافی : «للخلیقة» .

لاَ یَجُوزُنِی(1) ظُلْمُ ظَالِمٍ وَ لَوْ کَفٌّ(2) بِکَفٍّ، وَ لَوْ مَسْحَةٌ بِکَفٍّ، وَ لَوْ نَطْحَةٌ مَا(3) بَیْنَ الْقَرْنَاءِ(4) إِلَی الْجَمَّاءِ(5)، فَیَقْتَصُّ(6) لِلْعِبَادِ(7) بَعْضِهِمْ مِنْ بَعْضٍ حَتّی لاَ یَبْقی(8) لاِءَحَدٍ عَلی أَحَدٍ مَظْلِمَةٌ، ثُمَّ یَبْعَثُهُمْ(9) لِلْحِسَابِ(10).

وَ(11) أَمَّا الذَّنْبُ الثَّالِثُ، فَذَنْبٌ سَتَرَهُ اللّهُ عَلی خَلْقِهِ، وَ رَزَقَهُ التَّوْبَةَ مِنْهُ(12)، فَأَصْبَحَ خَائِفاً مِنْ ذَنْبِهِ، رَاجِیاً لِرَبِّهِ؛ فَنَحْنُ لَهُ کَمَا هُوَ لِنَفْسِهِ، نَرْجُو(13) لَهُ(14) الرَّحْمَةَ(15)، وَ نَخَافُ عَلَیْهِ الْعَذَابَ(16)».(17)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبد الرحمن بن حماد در حدیثی مرفوع از برخی از اصحابش نقل کند که امیر المؤمنین علیه السّلام در کوفه بر منبر برآمد، خدا را سپاس گفت و ستایش کرد سپس فرمود: ای مردم همانا گناهان سه گونه اند (این را فرمود و خاموش نشست) و از سخن گفتن خود داری کرد، حبۀ عرنی (که یکی از اصحاب آن حضرت بود) بوی عرضکرد: ای امیر مؤمنان فرمودی گناهان سه گونه اند و دم فروبستی؟ فرمود: من آنها را یاد نکردم جز اینکه میخواستم شرح دهم ولی تنگی نفسی بر من عارض شد که میان من و سخنم حائل شد، آری گناهان سه گونه اند: گناهی که آمرزیده است، و گناهی که آمرزیده نشود، و گناهی که بر صاحبش هم امیدوار و هم بیمناکم، عرضکرد: ای امیر مؤمنان آنها را برای ما بیان فرما. فرمود: آری اما گناه آمرزیده: گناه آن بنده ای است که خداوند او را در دنیا بر گناهش عقوبت کند. پس خدا بردبارتر و کریمتر از آن است که بندۀ خود را دو بار عقوبت کند، و اما گناهی که آمرزیده نشود. ستمکاریهائی است که بندگان برخی ببرخی کنند زیرا چون خداوند تبارک و تعالی (بوسیلۀ پیمبران و احکام) بر خلقش عیان شد بخودش سوگند یاد کرده و فرموده است: بعزت و جلالم سوگند که ستم هیچ ستمکاری (بدون کیفر) از من نگذرد گرچه زدن مشتی بمشتی باشد یا مالیدن (دستی) بدستی باشد (از روی لذت و هوسرانی) و گرچه شاخ زدن شاخداری به بیشاخی باشد پس برای بندگان از یک دیگر قصاص گیرد تا ستمی از کسی بر کسی (بدون کیفر) نماند، سپس آنها را (خداوند) برای حساب برانگیزد، و اما گناه سوم گناهی است که خداوند بر خلقش پنهان داشته، و توبۀ از آن را بر گنهکار روزی کرده، و بوضعی درآمده که از گناهش بیمناک و بپروردگارش امیدوار است، پس ما برای او (یعنی این شخص گنهکار) همان حال را داریم که خودش آن حال را برای خود دارد امید رحمت برای او داریم، و از عذاب نیز بر او بیمناکیم.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 179 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-امیر المؤمنین(علیه السّلام)در کوفه بر منبر برآمد و خدا را سپاس گفت و بر او ستایش نمود و سپس فرمود:أیا مردم!به راستی گناهان سه باشند و دم بست و حبّۀ عرنیّ گفت:یا امیر المؤمنین!فرمودی: گناهان سه اند و دم بستی؟در پاسخ فرمود:من آنها را یاد نکردم جز برای اینکه شرح دهم ولی نفس تنگی به من رخ داد و میان من و سخن گفتن مانع شد،آری گناهان سه باشند:گناهی که آمرزیده است و گناهی که آمرزیده نشود و گناهی که در بارۀ مرتکب آن امیدوار و بیمناکم،گفتند:یا امیر المؤمنین!آنها را برای ما بیان کن، فرمود:آری،اما گناه آمرزیده آن است که خدا بنده را در بارۀ آن در دنیا کیفر داده است و خدا بردبار و کریم است از اینکه بنده خود را دو بار کیفر کند،اما گناهی که آمرزیده نشود:ستمهائی است که مردم به یک دیگر کنند،زیرا چون خدا تبارک و تعالی بر خلقش عیان شد(یعنی به وسیلۀ پیغمبران و اعلام شریعت خود)به خود سوگند یاد کرد و فرمود:به عزت و جلال خودم قسم که ستم هیچ ستمکاری را گذشت نکنم گو اینکه مشتی کوبد و یا سائیدن مشتی باشد و اگر چه شاخ زدن شاخ داری بی شاخی را باشد.برای بندگان از یک دیگر قصاص شود تا حقی از کسی بر کسی نماند و سپس آنها را به پای حساب آرد،و اما گناه سوم گناهی است که خدا آن را بر خلقش نهفته و به گنهکار توبه از آن را روزی کرده است و به وضعی در آمده که از گناهش بیم ناک است و به پروردگارش امیدوار است و ما برای او همان حال را داریم که او برای خود دارد،برای او امید رحمت داریم و از عذاب هم بر او بیم داریم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 533 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امیر المؤمنین علیه السّلام در کوفه به منبر رفت و پس از سپاس و ستایش از خداوند فرمود:ای مردم!به راستی گناهان سه نوع اند سپس خاموش شد حبّۀ عرنیّ(یکی از اصحاب آن حضرت)گفت:یا امیر المؤمنین! فرمودی:گناهان سه گونه اند آنگاه ساکت شدی؟فرمود:من آنها را یاد نکردم جز برای اینکه شرح دهم ولی تنگی نفس عارضم شد،آری گناهان سه نوع اند:گناهی که آمرزیده است و گناهی که آمرزیده نشود و گناهی که دربارۀ مرتکب آن امیدوار و بیمناک شود،گفتند:یا امیر المؤمنین!آنها را برای ما بیان کن،فرمود:آری،اما گناه آمرزیده آن است که خداوند بنده خود را در دنیا کیفر داده است و خدا بردبار و کریم است از اینکه بنده خود را دو بار کیفر کند،اما گناهی که آمرزیده نشود: ستمهائی است که مردم به یکدیگر کنند،زیرا چون خدای تبارک و تعالی (توسط پیامبران و بیان احکام شریعت خود)بر خلق خود آشکار شد به خودش سوگند یاد کرد و فرمود:به عزت و جلال خود سوگند که ستم هیچ ستمکاری را نگذرم گو اینکه زدن مشتی باشد یا مالیدن دستی یا شاخ زدن شاخداری به بی شاخی پس برای بندگان از یکدیگر قصاص کرد تا حقی از کسی بر کسی نماند و سپس آنها را به پای حساب آورد و اما گناه سوم گناهی است که خدا آن را به خلقش نهفته و به گنهکار توبه از آن را روزی کرده است و به وضعی درآمده که از گناهش بیمناک و به پروردگارش امیدوار است و ما برای او همان حال را داریم که او برای خود دارد،برای او امید به رحمت داریم و عذاب هم بر او بیم داریم.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 289 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرفوع. إن الذنوب ثلاثة أی غیر الشرک و الکفر، أو ذنوب المؤمنین و قیل: وجه الحصر أن الذنب إما للتقصیر فی حق الله أو فی حق الناس، و الأول إما أن یرفع العبد العقوبة الدنیویة بالتوبة أولا، فهذه ثلاثة، و أما الذنب الذی لا عقوبة علیه فی الدنیا و لم یتب منه فالظاهر أنه داخل فی القسم الثالث، و حکمه حکمه، و إن کان الخوف منه أشد، و فی النهایة : البهر بالضم ما یعتری الإنسان عند السعی الشدید، و العدو من التهیج، و تتابع النفس، و فی القاموس: البهر بالضم انقطاع النفس من الإعیاء. فعبد أی فذنب عبد عاقبة الله علی ذنبه فی الدنیا إما بالحدود و التعزیرات أو بالبلایا و المصائب فالله أحلم الفاء للبیان فمظالم العباد بعضهم بالجر بدل اشتمال أو بعض، و المراد به الظالم لبعض المراد به المظلوم، و المظالم جمع المظلمة بالکسر و هی ما یظلمه الرجل إذا برز لخلقه، البروز الظهور بعد الخفاء، و لعله کنایة عن ظهور أحکامه و ثوابه و عقابه و حسابه، و قیل: کنایة عن أنه سبحانه یتکلم مع جمیع الخلائق بنفسه و یحاسبهم مشافهة کما ورد فی الأخبار. علی نفسه أی ملزما علی نفسه فقال الفاء للبیان، و یقال : جازه یجوزه إذا تعداه و لو کف بکف لعل المراد بالکف أو لا المنع و الزجر، و بالثانی الید أی تضرر کف إنسان بکف آخر بغمز و شبهه، أو تلذذ کف بکف أو یقدر مضاف أی یجازی ضرب کف بضرب کف، و قیل: أی ضربة کف بکف، و المراد بالمسحة بالکف ما یشتمل علی إهانة و تحقیر أو تلذذ، و یمکن حمل التلذذ فی الموضعین علی ما إذا کان من امرأة ذات بعل أو قهرا بدون رضاء الممسوح، لیکون من حق الناس. و الجماء التی لا قرن لها، قال فی النهایة: فیه أن الله لیدین الجماء من ذوات القرون الجماء التی لا قرن لها، و یدین أی یجزی، انتهی. و یدل علی حشر الحیوانات أیضا فی القیامة کما یدل علیه قوله تعالی:

وَ إِذَا اَلْوُحُوشُ حُشِرَتْ

و غیره من الآیات و الأخبار، و به قال أکثر المتکلمین من الخاصة و العامة و إن اختلفوا فی خصوصیاته من بقائها بعد الحشر أو تفرقها و صیرورتها ترابا و غیر ذلک. و منهم من أول القرناء بالإنسان القوی القادر علی الظلم، و الجماء بالمظلوم الضعیف و هو تکلف مستغنی عنه، و لا یبعد أن یکون المراد مؤاخذة المکلف بتمکین القرناء من إضرار الجماء، و فی صحیح مسلم عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال: لتردن الحقوق إلی أهلها یوم القیامة حتی یقاد للشاة الجلجاء من الشاة القرناء، و الجلجاء أیضا التی لا قرن لها، و صرح جماعة من المفسرین فی تفسیر الآیة المتقدمة ببعثها، و قیل أی جمعت من أطراف الأرض و قیل: أمیتت. و قال الطبرسی (ره) فی قوله تعالی:

وَ مٰا مِنْ دَابَّةٍ فِی اَلْأَرْضِ وَ لاٰ طٰائِرٍ یَطِیرُ بِجَنٰاحَیْهِ إِلاّٰ أُمَمٌ أَمْثٰالُکُمْ مٰا فَرَّطْنٰا فِی اَلْکِتٰابِ مِنْ شَیْ ءٍ ثُمَّ إِلیٰ رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ

أی یحشرون إلی الله بعد موتهم یوم القیامة کما یحشر العباد، فیعوض الله ما یستحق العوض منها و ینتصف لبعضها من بعض، و فیما رووه عن أبی هریرة أنه قال: یحشر الله الخلق یوم القیامة البهائم و الدواب و الطیر، و کل شیء، فیبلغ من عدل الله یومئذ أن یأخذ للجماء من القرناء ثم یقول: کونی ترابا فلذلک یقول الکافر: یا لیتنی کنت ترابا. و عن أبی ذر قال: بینا أنا عند رسول الله إذا انتطحت عنزان فقال النبی صلی الله علیه و آله و سلم أ تدرون فیم انتطحا؟ فقالوا: لا ندری، قال: لکن الله یدری سیقضی بینهما. و قال الرازی: قال قتادة: یحشر کل شیء حتی الذباب للقصاص، و قالت المعتزلة: إن الله یحشر الحیوانات کلها فی ذلک الیوم لیعوضها آلامها التی وصلت إلیها فی الدنیا بالموت و القتل و غیر ذلک، فإذا عوضت عن تلک الآلام فإن شاء الله أن یبقی بعضها فی الجنة إذا کان مستحسنا فعل و إن شاء أن یفنیه أفناه علی ما جاء به الخبر، و أما أصحابنا فعندهم أنه لا یجب علی الله شیء بحکم الاستحقاق، و لکنه تعالی یحشر الوحوش کلها فیقتص للجماء من القرناء، ثم یقال لها: موتی فتموت انتهی. و قال بعض شراح صحیح مسلم: اضطرب العلماء فی بعث البهائم، و أقوی ما تعلق به من یقول ببعثها قوله تعالی:

وَ إِذَا اَلْوُحُوشُ حُشِرَتْ

و أجاب الآخر بأن معنی حشرت ماتت، قال: و الأحادیث الواردة ببعثها آحاد تفید الظن و المطلوب فی المسألة القطع، و حمل البعض العود المذکور فی الحدیث علی أنه لیس حقیقة و إنما هو ضرب مثل إعلاما للخلق بأنها دار جزاء لا یبقی فیها حق عند أحد، ثم قال: و یصح عندی أن یخلق الله تعالی هذه الحرکة للبهائم یوم القیامة لیشعر أهل المحشر بما هم صائرون إلیه من العدل، و سمی ذلک قصاصا لا أنه قصاص تکلیف و مجازاة، و من توقف فی بعثها إنما توقف فی القطع بذلک کما یقطع ببعث المکلفین و الأحادیث الواردة لیست نصوصا و لا متواترة، و لیست المسألة عملیة حتی یکتفی فیها بالظن و الأظهر حشر المخلوقات کلها بمجموع ظواهر الآی و الأحادیث، و لیس من شرط الإعادة المجازاة بعقاب أو ثواب للإجماع علی أن أولاد الأنبیاء علیهم السلام فی الجنة و لا مجازاة علی الأطفال، و اختلف فی أولاد من سواهم اختلافا کثیرا انتهی. و قال القرطبی: حمل بعضهم الحدیث علی ظاهره لأنه قال: یؤتی یوم القیامة بالبهائم فیقال لها: کونی ترابا بعد ما یقاد للجماء من القرناء، و حینئذ یقول الکافر یا لیتنی کنت ترابا، و یدل علی أنها ضرب مثل ما جاء فی بعض الروایات من الزیادة فی هذا الحدیث، یرید الحدیث الذی نقله مسلم قال: حتی یقاد للجلجاء من القرناء و للحجر لم رکب علی حجر، و للعود لم خدش العود، لأن الجمادات لا تعقل کلاما فلا ثواب و لا عقاب لها، و هو فی التمثیل مثل قوله تعالی:

وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً

الآیة. و قوله تعالی:

لَوْ أَنْزَلْنٰا هٰذَا اَلْقُرْآنَ عَلیٰ جَبَلٍ . و قال الآبی: المسائل العلمیة التی لا یرجع للذات و لا للصفات کهذه یصح التمسک فیها بالآحاد، و الاستدلال بمجموع ظواهر الآی و الأحادیث یرجع إلی التواتر المعنوی و الاختلاف فیمن سوی أولاد الأنبیاء علیهم السلام إنما هو فی محلهم بعد البعث لا فی بعثهم کذا أظنه توقف الأشعری فی بعث المجانین و من لم یبلغه الدعوة فجوز أن یبعثوا و جوز أن لا یبعثوا، و لم یرد عنه قاطع فی ذلک ثم قال: لا معنی لتوقفه لأن ظاهر الآی و الأحادیث بعث الجمیع، و المسألة علمیة لا ترجع للذات و لا للصفات، فیصح التمسک فیها بالآحاد کما تقدم، أو یقال مجموع الآی و الأحادیث یفید التواتر المعنوی کما تقدم، انتهی. و أقول: تمام الکلام فی ذلک موکول إلی کتابنا الکبیر. و أما الذنب الثالث فالخوف بعد التوبة، لاحتمال عدم حصول شرائط التوبة و عدم القطع بقوله فینبغی أن یکون التائب أیضا بین الخوف و الرجاء. و لنذکر هنا بعض الفوائد التی لا بد من التعرض لها. الأولی: فی معنی التوبة و هی لغة الرجوع و تنسب إلی العبد و إلی الله سبحانه و معناها علی الأول الرجوع عن المعصیة إلی الطاعة و علی الثانی الرجوع عن العقوبة إلی اللطف و التفضل، و فی الاصطلاح قیل: هی الندم عن الذنب لکونه ذنبا فخرج الندم علی شرب الخمر مثلا لإضراره بالجسم، و قد یزاد مع العزم علی ترک المعاودة أبدا، و الظاهر أن هذا لازم لذلک الندم غیر منفک عنه کما مرت الإشارة إلیه. و قال الشیخ البهائی قدس سره: و الکلام الجامع فی هذا الباب ما قاله بعض ذوی الألباب: من أن التوبة لا تحصل إلا بحصول أمور ثلاثة: أولها معرفة ضرر الذنوب و کونها حجابا بین العبد و محبوبة، و سموما قاتلة لمن یباشرها، فإذا عرف ذلک و تیقنه حصل له من ذلک حالة ثانیة هی التألم لفوات المحبوب، و التأسف من فعل الذنوب و هذا التألم و التأسف هو المعبر عنه بالندم، و إذا غلب هذا الألم حصل حالة ثالثة هی القصد إلی أمور ثلاثة لها تعلق بالحال و الاستقبال و المضی، فالمتعلق بالحال هو ترک ما هو مقیم علیه من الذنوب، و المتعلق بالاستقبال هو العزم علی عدم العود إلیها إلی آخر العمر و المتعلق بالماضی تلافی ما یمکن تلافیه من قضاء الفوائت و الخروج من المظالم، فهذه الثلاثة أعنی المعرفة و الندم و القصد إلی المذکورات أمور مترتبة فی الحصول، و قد یطلق علی مجموعها اسم التوبة، و کثیرا ما یطلق علی الثانی أعنی الندم وحده، و تجعل المعرفة مقدمة لها، و ذلک القصد ثمرة متأخرة عنها، و قد یطلق علی مجموع الندم و العزم هذا، و قد عرفها بعض أصحاب القلوب برجوع الآبق عن الجرم السابق، و بعضهم بإذابة الأحشاء لما سلف من الفحشاء، و بعضهم بأنها خلع لباس الجفاء و بسط بساط الوفاء، انتهی. و أقول: إذا عرفت أن عدم العود إلی الذنب فیما بقی من العمر لا بد منه فی التوبة، فهل إمکان صدوره منه فی بقیة العمر شرط، حتی لو زنا ثم جب و عزم علی أن لا یعود إلی الزنا علی تقدیر قدرته علیه لم تصح توبته، أم لیس بشرط فتصح؟ الأکثر علی الثانی، بل نقل بعض المتکلمین إجماع السلف علیه، و أولی من هذا بصحة التوبة من تاب فی مرض مخوف غلب علی ظنه الموت فیه. أما التوبة عند حضور الموت و تیقن الفوت و هو المعبر عنه بالمعاینة فقد انعقد الإجماع علی عدم صحتها و نطق بذلک القرآن العظیم، قال سبحانه:

وَ لَیْسَتِ اَلتَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ اَلسَّیِّئٰاتِ حَتّٰی إِذٰا حَضَرَ أَحَدَهُمُ اَلْمَوْتُ قٰالَ إِنِّی تُبْتُ اَلْآنَ وَ لاَ اَلَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفّٰارٌ أُولٰئِکَ أَعْتَدْنٰا لَهُمْ عَذٰاباً أَلِیماً

و فی الحدیث عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم إن الله یقبل توبة العبد ما لم یغرغر، و الغرغرة تردد الماء و غیره من الأجسام المائعة فی الحلق، و المراد هنا تردد الروح عند النزع. و الأخبار عن أئمتنا علیهم السلام کثیرة فی أنه لا تقبل التوبة عند حضور الموت و ظهور علاماته و مشاهدة أهواله، کتوبة فرعون و سائر الکفرة الذین نزل علیهم العذاب، و قد مر بعضها، و علل ذلک بأن الإیمان برهان، و مشاهدة تلک العلامات و الأهوال فی ذلک الوقت تصیر الأمر عیانا فیسقط التکلیف کما أن أهل الآخرة لما صارت معارفهم ضروریة سقطت التکالیف عنهم، قال بعض المفسرین: و من لطف الله بالعباد أن أمر قابض الأرواح بالابتداء فی نزعها من أصابع الرجلین ثم یصعد شیئا فشیئا إلی أن تصل إلی الصدر، ثم تنتهی إلی الحلق لیتمکن فی هذه المهلة من الإقبال بالقلب علی الله تعالی، و الوصیة و التوبة ما لم یعاین و الاستحلال، و ذکر الله علی لسانه فیرجی بذلک حسن خاتمته، رزقنا الله ذلک بفضله و کرمه. الثانیة: لا خلاف فی وجوب التوبة فی الجملة و الأظهر أنها إنما تجب لما لم یکفر من الذنوب کالکبائر و الصغائر التی أصرت علیها، فإنها ملحقة بالکبائر و الصغائر التی لم یجتنب معها الکبائر، فأما مع اجتناب الکبائر فهی مکفرة إذا لم یصر علیها، و لا یحتاج إلی التوبة منها، لقوله تعالی:

إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبٰائِرَ مٰا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئٰاتِکُمْ

قال المحقق الطوسی قدس سره فی التجرید: التوبة واجبة لدفعها الضرر، و لوجوب الندم علی کل قبیح أو إخلال بواجب، و قال العلامة (ره) فی شرحه: التوبة هی الندم علی المعصیة لکونها معصیة، و العزم علی ترک المعاودة فی المستقبل: لأن ترک العزم یکشف عن نفی الندم، و هی واجبة بالإجماع، لکن اختلفوا. فذهب جماعة من المعتزلة إلی أنها تجب من الکبائر المعلوم کونها کبائر أو المظنون فیها ذلک، و لا یجب من الصغائر المعلوم أنها صغائر. و قال آخرون: إنها لا تجب من ذنوب تاب عنها من قبل، و قال آخرون: إنها تجب من کل کبیر و صغیر من المعاصی أو الإخلال بالواجب، سواء تاب منها قبل أو لم یتب، و قد استدل المصنف علی وجوبها بأمرین: الأول: أنها دافعة للضرر الذی هو العقاب أو الخوف فیه، و دفع الضرر واجب، الثانی: أنا نعلم قطعا وجوب الندم علی فعل القبیح أو الإخلال بالواجب. إذا عرفت هذا فنقول: إنها تجب من کل ذنب لأنها تجب من المعصیة لکونها معصیة، و من الإخلال بواجب لکونه کذلک، و هذا عام فی کل ذنب و إخلال بواجب، انتهی. أقول: ظاهر کلامه وجوب التوبة من الذنب الذی تاب منه، و کأنه نظر إلی أن الندم علی القبیح واجب فی کل حال، و کذا ترک العزم علی الحرام واجب دائما، و فیه أن العزم علی الحرام ما لم یأت به لا یترتب علیه إثم، إلا أن یقول: أن العفو عنه تفضلا لا ینافی کونه منهیا عنه کما مر، و أما الندم علی ما صدر عنه سابقا فلا نسلم وجوبه بعد تحقق الندم مرة، و سقوط العقاب به، و إن کان القول بالوجوب لا یخلو من قوة، و قال الشیخ البهائی: دفع ضرر العقاب لا یدل علی وجوب التوبة عن الصغائر ممن یجتنب الکبائر لکونها مکفرة، و لهذا ذهبت البهشمیة إلی وجوبها عن الصغائر سمعا لا عقلا. نعم الاستدلال بأن الندم علی القبیح من مقتضیات العقل الصحیح یعم القسمین، و أما فوریة الوجوب فقد صرح به المعتزلة فقالوا یلزم بتأخیرها ساعة إثم آخر تجب التوبة منه أیضا، حتی أن من أخر التوبة عن الکبیرة ساعة واحدة فقد فعل کبیرتین و ساعتین أربع کبائر، الأولتان و ترک التوبة عن کل منهما، و ثلاث ساعات ثمان کبائر و هکذا، و أصحابنا یوافقونهم علی الفوریة لکنهم لم یذکروا هذا التفصیل فیما رأیته من کتبهم الکلامیة. و قال رحمه الله: لا ریب فی وجوب التوبة علی الفور فإن الذنوب بمنزلة السموم المضرة بالبدن و کما یجب علی شارب السم المبادرة إلی الاستفراغ تلافیا لبدنه المشرف علی الهلاک، کذلک یجب علی صاحب الذنوب المبادرة إلی ترکها و التوبة منها تلافیا لدینه المشرف علی التهافت و الاضمحلال، و من أهمل المبادرة إلی التوبة و سوفها من وقت إلی وقت فهو بین خطرین عظیمین إن سلم من واحد فلعله لا یسلم من الآخر. أحدهما: أن یعاجله الأجل فلا یتنبه من غفلته إلا و قد حضره الموت و فات وقت التدارک، و انسدت أبواب التلافی، و جاء الوقت الذی أشار إلیه سبحانه بقوله:

وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مٰا یَشْتَهُونَ

و صار یطلب المهلة و التأخیر یوما أو ساعة، فیقال: لا مهلة لک کما قال سبحانه:

مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ اَلْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْ لاٰ أَخَّرْتَنِی إِلیٰ أَجَلٍ قَرِیبٍ

قال بعض المفسرین فی تفسیر هذه الآیة إن المحتضر یقول عند کشف الغطاء: یا ملک الموت أخرنی یوما أعتذر فیه إلی ربی و أتوب إلیه و أتزود عملا صالحا فیقول فنیت الأیام فیقول أخرنی ساعة فیقول: فنیت الساعات فیغلق عنه باب التوبة و یغرغر بروحه إلی النار و یجرع غصة الیأس و حسرة الندامة علی تضییع العمر، و ربما اضطرب أصل إیمانه فی صدمات تلک الأهوال نعوذ بالله من ذلک. و ثانیهما أن تتراکم ظلمة المعاصی علی قلبه إلی أن تصیر رینا و طبعا فلا تقبل المحو فإن کل معصیة یفعلها الإنسان یحصل منها ظلمه فی قلبه کما تحصل من نفس الإنسان ظلمه فی المرآة فإذا تراکمت ظلمة الذنوب صارت رینا کما تصیر بخار النفس عند تراکمه علی المرآة، و إذا تراکم الرین صار طبعا تطبع علی قلبه کالخبث علی وجه المرآة إذا تراکم بعضه فوق بعض، و طال مکثه و غاص فی جرمها، و أفسدها فصار لا تقبل الصیقل أبدا. و قد یعبر عن هذا القلب بالقلب المنکوس و القلب الأسود کما مر فی الخبر. أنه یصیر أعلاه أسفله، و فی خبر آخر إن تمادی فی الذنوب زاد السواد حتی یغطی البیاض فإذا غطی البیاض لم یرجع صاحبه إلی خیر أبدا و هو قول الله عز و جل:

کَلاّٰ بَلْ رٰانَ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ مٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ

فقوله: لم یرجع صاحبه إلی خیر أبدا یدل علی أن صاحب هذا القلب لا یرجع عن المعاصی و لا یتوب منها أبدا، و لو قال بلسانه تبت إلی الله یکون هذا القول مجرد تحریک اللسان من دون موافقة القلب، فلا أثر له أصلا کما أن قول القصار: غسلت الثوب لا یصیر الثوب نقیا من الأوساخ. و ربما یؤول حال صاحب هذا القلب إلی عدم المبالاة بأوامر الشریعة و نواهیها فیسهل أمر الدین فی نظره و یزول وقع الأحکام الإلهیة من قلبه، و ینفر عن قبولها طبعه، و ینجر ذلک إلی اختلاف عقیدته و زوال إیمانه، فیموت علی غیر الملة و هو المعبر عنه بسوء الخاتمة نعوذ بالله من شرور أنفسنا و من سیئات أعمالنا. الثالثة: سقوط العقاب بالتوبة مما أجمع علیه أهل الإسلام، و إنما الخلاف فی أنه هل یجب علی الله حتی لو عاقب بعد التوبة کان ظلما أو هو تفضل یفعله سبحانه کرما منه و رحمة بعبادة؟ المعتزلة علی الأول، و الأشاعرة علی الثانی و إلیه ذهب الشیخ أبو جعفر الطوسی قدس سره فی کتاب الاقتصاد، و العلامة رحمه الله فی بعض کتبه الکلامیة، و توقف المحقق الطوسی طاب ثراه فی التجرید. و قال الطبرسی (ره) فی مجمع البیان فی تفسیر قوله تعالی:

فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تٰابُوا وَ اِتَّبَعُوا سَبِیلَکَ

فی هذه الآیة دلالة علی أن إسقاط العقاب عند التوبة تفضل من الله تعالی إذ لو کان واجبا لکان لا یحتاج إلی مسألتهم، بل کان یفعله سبحانه لا محالة، و اعترض علیه بأنه یحتمل أن یکون من قبیل قوله تعالی:

رَبَّنٰا لاٰ تُؤٰاخِذْنٰا إِنْ نَسِینٰا أَوْ أَخْطَأْنٰا

،و الحق ما اختاره الشیخ کما یظهر من کثیر من الأخبار و أدعیة الصحیفة الکاملة و غیرها، و دلیل الوجوب ضعیف. الرابعة: الذنب إن لم یستتبع أمر آخر یلزم الإتیان به شرعا کلبس الحریر مثلا، کفی الندم علیه و العزم علی عدم العود إلیه، و لا یجب شیء آخر سوی ذلک، و إن استتبع أمر آخر من حقوق الله تعالی أو من حقوق الناس مالیا أو غیر مالی وجب مع التوبة الإتیان به، و ربما کان المکلف مخیرا بین الإتیان بذلک الأمر و بین الاکتفاء بالتوبة من الذنب المستتبع له. فحقوق الله المالیة کالعتق فی الکفارة مثلا یجب الإتیان بها مع القدرة، و غیر المالیة إن کان غیر حد کقضاء الفوائت و صوم الکفارة فکذلک، و إن کان حدا فالمکلف مخیر إن شاء أقر بالذنب عند الحاکم لیقام علیه الحد، و إن شاء ستره و اکتفی بالتوبة منه فلا حد علیه حینئذ إن تاب قبل قیام البینة به عند الحاکم. و أما حقوق الناس المالیة فتجب تبرئة الذمة منها بقدر الإمکان، فإن مات صاحب الحق فورثته فی کل طبقة قائمون مقامه، فمتی دفعه إلیهم هو أو ورثته أو أجنبی متبرع برئت ذمته و إن بقی إلی یوم القیامة فلفقهائنا رضوان الله علیهم فی مستحقه وجوه. الأول: أنه لصاحبه الأول، الثانی: أنه لآخر وارث و لو بالعموم کالإمام، الثالث: أنه ینتقل إلی الله سبحانه و الأول هو الأصح، و قد دلت علیه الروایة الصحیحة عن الصادق علیه السلام. و أما حقوقهم الغیر المالیة فإن کان إضلالا وجب الإرشاد بل قد ورد فی بعض الأخبار أنه لا تقبل توبته إلا بأن یحیی من مات علی تلک الضلالة و یرده عنها، و إن کان قصاصا وجب إعلام المستحق له و تمکینه من استیفائه، فیقول: أنا الذی قتلت أباک مثلا، فإن شئت فاقتص منی، و إن شئت فاعف عنی، و إن کان حدا کما فی القذف فإن کان المستحق له عالما بصدور ما یوجبه وجب التمکین أیضا و إن کان جاهلا به فهل یجب إعلامه به وجهان، من کونه حق آدمی فلا یسقط إلا بإسقاطه، و من کون الإعلام تجدیدا للأذی و تنبیها علی ما یوجب البغضاء، و مثل هذا یجری فی الغیبة أیضا. و کلام المحقق الطوسی و تلمیذه العلامة طاب ثراهما یعطی عدم الإعلام بها، و قد مر فی باب الغیبة أن الأقوی أنه إذا علم بها یجب الاستحلال منه، و إن لم یعلم فکفارته الاستغفار له. ثم المشهور بین المتکلمین أن الإتیان بما یستتبعه الذنوب من فضاء الفوائت و أداء الحقوق و التمکین من القصاص و الحد و نحو ذلک لیس شرطا فی صحة التوبة، بل هذه واجبات برأسها، و التوبة صحیحة بدونها، و بها تصیر أکمل و أتم. الخامسة: اختلفوا فی التوبة المبعضة و الموقتة و المجملة، و الأصح صحة المبعضة، و إلا لما صحت عن الکفر مع الإصرار علی صغیرة، و أما الموقتة کان یتوب عن الذنوب سنة فاشتراط العزم علی عدم العود أبدا یقتضی بطلانها، و أما المجملة کان یتوب عن الذنوب علی الإجمال من دون ذکر تفصیلها و هو ذاکر للتفصیل فقد توقف فیها المحقق الطوسی قدس سره، و القول بصحتها غیر بعید، إذ لا دلیل علی اشتراط التفصیل، و قد بسطنا القول فی أکثر تلک المباحث فی کتابنا الکبیر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 322 

*****

2-الحدیث

378 / 378 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ یُونُسَ، عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ، عَنْ زُرَارَةَ،

عَنْ حُمْرَانَ، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ رَجُلٍ أُقِیمَ عَلَیْهِ الْحَدُّ فِی الرَّجْمِ(18): أَ یُعَاقَبُ عَلَیْهِ(19) فِی

ص: 249


1- 3 . فی «ب » : «لایجوز بی» . وفی «ز » : «لایجورنی » . وجاز الشیء یجوزه : إذا تعدّاه وعبر علیه . النهایة ، ج 1 ، ص 314 (جوز) . والمراد : لایفوتنی .
2- 4 . فی «ه ، بر ، بف» والوافی : «کفّا».
3- 5 . «ما » : إبهامیّة . و«النَّطْحَةُ» : المرّة من النطح ، وهو الإصابة بالقرن ، یقال : نطحه : أصابه بقرنه . راجع : القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 366 (نطح) .
4- 6 . «الأقرن » و«القرناء» من الشاة : ذات القرون . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1470 (قرن) .
5- 7 . «الجمّاء» التی لاقَرْنَ لها . النهایة ، ج 1 ، ص 300 (جمم) .
6- 8 . فی «ج » : «فیقصّ » .
7- 9 . فی «ص » : «العباد » .
8- 10 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی والمحاسن . وفی المطبوع : «لاتبقی » .
9- 11 . فی «بر ، بف » والوافی والمحاسن: + «اللّه » .
10- 12 . فی «ب » : «للحسنات » .
11- 13 . فی «ز » : - «و » .
12- 14 . فی «ز » والمحاسن : - «منه » .
13- 15 . فی «ه ، بر ، بف» : «ونرجو» .
14- 16 . فی «ب » : - «له » .
15- 17 . فی «ب ، بس » : - «الرحمة » .
16- 18 . فی «ز ، ه ، بر » والوافی والمحاسن : «العقاب » .
17- 19 . المحاسن ، ص 7 ، کتاب القرائن ، ح 18 ، رفعه إلی أمیرالمؤمنین علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 1029 ، ح 3524 .
18- 1 . فی الکافی ، ح 14080 : «فی الدنیا».
19- 2 . فی «ب ، ز ، ص ، بس ، بف » والکافی ، ح 14080 : - «علیه » .

الاْآخِرَةِ؟ قَالَ(1): «إِنَّ اللّهَ أَکْرَمُ مِنْ ذلِکَ(2)».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حمران گوید: از حضرت باقر علیه السّلام پرسیدم از مردیکه (زنای با زن شوهردار کرده است) و حد بر او جاری شده و سنگسار شده آیا در آخرت هم عقاب شود؟ فرمود: خدا کریمتر از آن است (که با اینکه در دنیا کیفر شده در آخرت نیز او را کیفر کند).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 179 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از حمران،گوید:از امام باقر(علیه السّلام)پرسیدم از مردی که حدّ بر او خورده است و سنگسار شده است،آیا در آخرت هم کیفری دارد؟ فرمود:خدا از آن کریم تر است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 535 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«حمران»،گوید:از امام باقر علیه السّلام پرسیدم از مردی که حدّ بر او خورده است و سنگسار شده است،آیا در آخرت هم کیفری دارد،فرمود:خدا از آن کریم تر است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 291 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن موثق کالصحیح. و ظاهره أن من أقیم علیه الحد یسقط عنه العقاب و إن لم یتب کما هو ظاهر الأصحاب، و یشکل القول بسقوط وجوب التوبة عنه إلا أن یقال: یعفی عنه تفضلا، و إن استحقه کما یومئ إلیه الخبر، أو یقال: یسقط عنه عقاب ما یوجب الحد کالزنا مثلا، و إن بقی علیه عقاب ترک التوبة، و الخبر لا یأتی عنه بل یشعر به أیضا.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 332 

*****

196-باب تعجیل عقوبه الذنب

1- الحدیث

2 / 444

1/2996. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ، عَنْ أَبِیهِ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ إِذَا کَانَ مِنْ أَمْرِهِ أَنْ یُکْرِمَ عَبْداً وَ لَهُ ذَنْبٌ، ابْتَلاَهُ بِالسُّقْمِ، فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ ذلِکَ بِهِ(4)، ابْتَلاَهُ بِالْحَاجَةِ، فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ ذلِکَ بِهِ(5)، شَدَّدَ عَلَیْهِ الْمَوْتَ لِیُکَافِیَهُ(6) بِذلِکَ الذَّنْبِ».

قَالَ: «وَ إِذَا(7) کَانَ مِنْ أَمْرِهِ أَنْ یُهِینَ عَبْداً وَ لَهُ عِنْدَهُ(8) حَسَنَةٌ، صَحَّحَ بَدَنَهُ، فَإِنْ(9) لَمْ

یَفْعَلْ بِهِ ذلِکَ(10)، وَسَّعَ عَلَیْهِ فِی رِزْقِهِ، فَإِنْ هُوَ(11) لَمْ یَفْعَلْ ذلِکَ بِهِ، هَوَّنَ عَلَیْهِ الْمَوْتَ لِیُکَافِیَهُ بِتِلْکَ الْحَسَنَةِ».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: چون خدای عز و جل خواهد که بنده ای را که دارای گناهیست اکرام کند او را به بیماری گرفتاری کند، و اگر این کار را نکند به نیازمندی مبتلایش سازد، و اگر این کار را با او نگرد مرگ را بر او سخت کند تا بدان واسطه گناهش را جبران کند (و بگناهش مکافات کند) فرمود و چون بخواهد بنده ای را که حسنه ای در نزدش دارد خوار کند تنش را سالم کند و اگر این کار را در باره اش نکند روزیش را فراخ گرداند، و اگر آن را هم در باره اش انجام ندهد مرگ را بر او آسان کند تا بدان سبب در عوض آن حسنه او را پاداش دهد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 179 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام باقر(علیه السّلام)که فرمود: به راستی چون بنای خدا عز و جل بر این است که بنده ای را گرامی دارد و او را گناهی است،بیمارش کند،و اگر نکند نیازمندش سازد و اگر نکند،به سختی جانش گیرد تا تلافی آن گناه بشود. و چون بنا دارد بنده ای را خوار کند و حسنه ای نزد او دارد، تندرستش دارد و اگر با وی آن را نکند،روزی فراوانش دهد و اگر آن را هم نکند،با وی به آسانی جانش را گیرد تا عوض آن حسنه باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 537 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام باقر علیه السّلام فرمود:

براستی که چون بنای خدای عز و جل بر این خواهد بود که هرگاه بخواهد بنده گنهکاری را گرامی بدارد او را به بیماری گرفتار کند و اگر نکند نیازمندش سازد و اگر نکند،به سختی جانش را گیرد تا گناهش را جبران سازد و چون بخواهد بنده ای که حسنه ای دارد خوار کند تندرستش دارد و اگر چنین نکند به او روزی فراوان دهد و اگر آن را نکند،به آسانی جانش را بگیرد تا بجای آن حسنه باشد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 291 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. من أمره أی من شأنه و تدبیره أن یکرم عبدا أی فی الآخرة بإیمانه بأن لا یعذبه فیها فإن لم یفعل أی الرب أو الذنب ذلک أی السقم أو الابتلاء به، أو المعنی إن لم یفعل السقم ذلک أی تکفیر الذنب أو استحقاق الإکرام به أی بالعبد، و الاحتمالات جاریة فی سائر الفقرات و الأول فی الکل أظهر، و فی روایة: إن بقی علیه ذنب یکافیه بضغطة القبر، و ظاهره أن المؤمن لا یعذب فی الآخرة، و قد یخص بحقوق الله أن یهین عبدا أی بنفاقه فإنه لا یستحق ثواب الآخرة فیعطیه عوضه فی الدنیا کإبلیس، و ذلک من فضل الله سبحانه لأنه لا یستحق الجزاء لإخلاله بأعظم الشرائط و هو الإیمان، و یمکن تعمیمه بحیث یشمل بعض الظلمة و الفساق أیضا.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 333 

*****

2- الحدیث

2/2997. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، عَنِ الْحَکَمِ بْنِ عُتَیْبَةَ، قَالَ:

ص: 250


1- 3 . فی «ه ، بر ، بف» والوافی : «فقال » .
2- 4 . ذکر هذا الحدیث تحت عنوان هذا الباب تطفّلی باعتبار أنّه یفسّر الشقَّ الأوّل من الحدیث الأوّل .
3- 5 . الکافی ، کتاب الحدود ، باب النوادر ، ح 14080 ، عن علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن ابن أبی عمیر ، عن ابن بکیر ، عن زرارة ، عن حمران ، عن أبی عبداللّه أو أبی جعفر علیهماالسلام الوافی ، ج 5 ، ص 1030 ، ح 3525 .
4- 6 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، ه ، بر، بف » والوافی. وفی سائر النسخ والمطبوع : «له» .
5- 7 . هکذا فی «ب ، ج ، ز ، ص ، بر ، بف » والوافی . وفی سائر النسخ والمطبوع : «به ذلک» .
6- 8 . فی «ز » : «فیکافیه » .
7- 9 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، بر ، بس ، بف » : «وإن » . وفی «ه » : «فإن » .
8- 10 . فی «ه » : «عدّة » .
9- 11 . فی «ه ، بر » والوافی : «وإن » .
10- 1 . فی «بر ، بف » والوافی : «ذلک به » .
11- 2 . فی «ه ، بر » والوافی : - «هو » .
12- 3 . المؤمن ، ص 18 ، ح 11 ، عن أبی جعفر علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 1033 ، ح 3532 .

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّ(1) الْعَبْدَ إِذَا کَثُرَتْ ذُنُوبُهُ وَ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ مِنَ الْعَمَلِ مَا یُکَفِّرُهَا، ابْتَلاَهُ بِالْحُزْنِ لِیُکَفِّرَهَا».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السّلام فرمود: چون گناه بنده بسیار گردد (و خدا بخواهد او را پاک کند) و چیزی از کردار (نیک) نداشته باشد که آن را جبران کند و کفارۀ آنها شود او را باندوه گرفتار سازد تا کفارۀ گناهانش گردد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 180 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: راستی که چون گناه بنده بسیار گردد و کاری نداشته باشد که آنها را جبران کند و کفّارۀ آنها شود،خدایش به غمّ گرفتار سازد تا کفّارۀ گناهانش گردد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 537 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام،فرمود:

راستی که چون گناه بنده بسیار شود و کاری که جبران آن شود برداشته باشد خداوند او را به غم و اندوه گرفتارش کند تا کفّاره گناهانش گردد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 293 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. إن العبد أی المؤمن و لم یکن عنده أی عند العبد أو الرب و الأول أظهر بالحزن أی بسبب ظاهر أو بغیره.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 334 

*****

3- الحدیث

3/2998. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ، عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : قَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ(3): وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی، لاَ أُخْرِجُ عَبْداً مِنَ الدُّنْیَا وَ أَنَا أُرِیدُ أَنْ أَرْحَمَهُ حَتّی أَسْتَوْفِیَ مِنْهُ کُلَّ خَطِیئَةٍ عَمِلَهَا: إِمَّا بِسُقْمٍ فِی جَسَدِهِ، وَ إِمَّا بِضِیقٍ فِی رِزْقِهِ، وَ إِمَّا بِخَوْفٍ فِی دُنْیَاهُ ؛ فَإِنْ بَقِیَتْ عَلَیْهِ بَقِیَّةٌ، شَدَّدْتُ عَلَیْهِ عِنْدَ الْمَوْتِ.

وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی، لاَ أُخْرِجُ عَبْداً مِنَ الدُّنْیَا وَ أَنَا أُرِیدُ أَنْ أُعَذِّبَهُ حَتّی أُوَفِّیَهُ کُلَّ حَسَنَةٍ عَمِلَهَا: إِمَّا بِسَعَةٍ فِی رِزْقِهِ، وَ إِمَّا بِصِحَّةٍ فِی جِسْمِهِ، وَ إِمَّا بِأَمْنٍ فِی دُنْیَاهُ؛ فَإِنْ بَقِیَتْ عَلَیْهِ(4) بَقِیَّةٌ، هَوَّنْتُ عَلَیْهِ بِهَا(5) الْمَوْتَ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود: که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: خدای عز و جل فرماید بعزت و جلالم سوگند من بنده ای که بخواهم رحمتش کنم از دنیا بیرون نبرم تا اینکه هر گناهی کرده است (عوضش را) یا بوسیلۀ بیماری در تنش، یا بتنگی در روزیش، یا با ترس و هراس در دنیایش، و اگر باز هم چیزی بماند مرگ را بر او سخت کنم، و بعزت و جلالم سوگند بنده ای را که بخواهم عذاب کنم از دنیا بیرون نبرم تا هر کار نیکی انجام داده (عوض کاملش) را باو بدهم: یا بفراخی در روزیش، و یا بسلامت در تنش، و یا بآسودگی خاطر در دنیایش، و اگر باز هم چیزی باقی ماند مرگ را بر او آسان کنم.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 180 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-امام صادق(علیه السّلام)فرمود که:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: خدا عز و جل فرماید:به عزت و جلال خودم،من بنده ای را از دنیا بیرون نبرم و خواهم به او مهر ورزم تا آنکه هر گناهی کرده است،از او استیفاء کنم و عوض دهم یا با بیماری در تنش و یا تنگی در روزیش و یا با ترس و هراسی که در دنیا دچارش شود و اگر باز هم چیزی بماند،مرگ را بر او سخت کنم،و به عزت و جلالم،هیچ بنده ای را از دنیا بدر نبرم و خواهم عذابش کنم تا هر حسنه ای دارد، به او بپردازم یا به وسعت رزق و یا تندرستی و یا آسودگی از دنیایش،و اگر بقیه ماند،مرگ را بر او آسان کنم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 537 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

خدای عز و جل می فرماید:به عزت و جلال خودم،هرگاه بخواهم بنده ای را رحمت کنم از دنیا بیرون نبرم تا آن که هر گناهی که کرده به وسیله بیماری در تنش یا به تنگی در روزیش یا با ترس و هراس در دنیایش استیفاء کنم و اگر باز هم چیزی بماند مرگ را بر او سخت بگیرم، و به عزت و جلالم،هر بنده ای که بخواهد کیفرش کنم از دنیا بیرونش ببرم تا هر کار نیکی که انجام داده عوض کاملش را به او بدهم یا به گشایش در روزی یا سلامتی در تن یا به آسودگی خاطر در دنیا و اگر باز هم چیزی بماند مرگ را بر او آسان کنم.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 293 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و أنا أرید أن أرحمه أی استحق رحمتی.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 334 

*****

4- الحدیث

4/2999. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ(7) خَالِدٍ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ 2 / 445

هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّ الْمُوءْمِنَ لَیُهَوَّلُ(8) عَلَیْهِ فِی نَوْمِهِ(9)، فَیُغْفَرُ(10) لَهُ ذُنُوبُهُ(11)، وَ إِنَّهُ لَیُمْتَهَنُ(12) فِی بَدَنِهِ، فَیُغْفَرُ(13) لَهُ

ص: 251


1- 4 . فی «ز » : - «إنّ » .
2- 5 . الأمالی للمفید ، ص 23 ، المجلس 3 ، ح 7 ، بسنده عن ابن أبی عمیر. الأمالی للصدوق ، ص 294 ، المجلس 49 ، ح 4 ، بسند آخر ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره الوافی ، ج 5 ، ص 1033 ، ح 3533 .
3- 6 . فی «ه ، بر ، بف» : «إنّ اللّه تبارک و تعالی یقول » بدل «قال اللّه عزّوجلّ» .
4- 7 . فی حاشیة «بر » : «له » .
5- 8 . فی «ب ، ه ، بر » والوافی : «بها علیه » .
6- 9 . المؤمن ، ص 18 ، ح 12 ، عن أبی جعفر علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 1033 ، ح 3534 .
7- 1 . فی «ز » : - «محمّد بن » .
8- 2 . فی «بر » : «لهوّل » . وهالَه هَوْلاً : أفزعه ، کهوّله . القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1416 (هول ) .
9- 3 . فی الأمالی : «منامه ».
10- 4 . فی الأمالی : «فتغفر » .
11- 5 . فی «بف » : «ذنبه » .
12- 6 . فی «ز » : «لیمهن » . ومَهَنَه مَهْنا ومَهْنَة _ ویکسر _ : جَهَده . وامتهنه : استعمله للمِهْنَة . راجع : القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1623 (مهن) .
13- 7 . فی الأمالی : «فتغفر » .

ذُنُوبُهُ(1)» .(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همانا مؤمن خواب هولناک ببیند و (بواسطۀ همان ترسی که کرده) گناهش آمرزیده شود، و تنش رنج کار ببیند پس گناهش آمرزیده شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 180 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: راستی مؤمن خواب پریشان بیند و هراس کشد و خدا برای آن،گناهانش را بیامرزد و بدنش رنج کار بیند و خدا گناهانش را بیامرزد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 539 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:

به راستی مؤمن خواب های پریشان ببیند و بترسد و بخاطر ترسش گناهانش را بیامرزد و تنش در رنج افتد پس گناهش آمرزیده شود.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 293 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. لیهول علی بناء المجهول من التفعیل، فی القاموس: هاله هولا أفزعه کهوله فاهتاله، و الهول مخافة لا یدری ما هجم علیه، و قال : مهنة کمنعه و نصره و خدمه و ضربه و جهده، و امتهنه استعمله فامتهن هو لازم متعد، و المهین الحقیر و الضعیف، و فی النهایة: امتهنونی أی ابتذلونی فی الخدمة، و ربما یقرأ لیمهن و هو تصحیف، و فی الصحاح امتهنت الشیء ابتذلته و أمهنته أضعفته. و الحاصل أنه تبتلیه فی بدنه بالبلایا و الأمراض و الأحزان و الذل کأنه استخدمه أو ابتذله و استعمله کثوب البذلة، و فی الصحیفة السجادیة و امتهنک بالزیادة و النقصان.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 334 

*****

5- الحدیث

5/3000. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنِ السَّرِیِّ بْنِ خَالِدٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِذَا أَرَادَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ بِعَبْدٍ خَیْراً، عَجَّلَ لَهُ(3) عُقُوبَتَهُ فِی الدُّنْیَا؛ وَ إِذَا أَرَادَ(4) بِعَبْدٍ سُوءاً، أَمْسَکَ عَلَیْهِ ذُنُوبَهُ حَتّی یُوَافِیَ(5) بِهَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود: چون خدای عز و جل خیر بنده ای را خواهد بعقوبت او در دنیا بشتابد، و چون بدی در بارۀ بنده ای خواهد گناهانش را بر او نگهدارد تا در روز قیامت (کیفر) همه را بدو بدهد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 181 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: چون خدا عز و جل خیر بنده ای را خواهد،به عقوبت او در دنیا شتابد،و چون بد بنده ای را خواهد،گناهانش را نگهدارد تا همه در روز قیامت به او پرداخت کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 539 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام فرمود:چون خدای عز و جل خیر بنده ای را بخواهد،به کیفر او در دنیا بشتابد و چون بد بنده ای را بخواهد،گناهانش را نگهدارد تا در روز قیامت همه به او پرداخت کند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 295 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. أمسک علیه ذنوبه أی لم یکفرها بالعقوبة فی الدنیا.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 335 

*****

6- الحدیث

6/3001. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ، عَنْ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ(7) عَزَّ وَ جَلَّ : «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ»(8): لَیْسَ مِنِ الْتِوَاءِ(9) عِرْقٍ، وَ لاَ نَکْبَةِ(10) حَجَرٍ، وَ لاَ عَثْرَةِ قَدَمٍ، وَ لاَ خَدْشِ عُودٍ إِلاَّ بِذَنْبٍ، وَ لَمَا یَعْفُو(11) اللّهُ أَکْثَرُ؛

ص: 252


1- 8 . فی «ه ، بر ، بف» : «ذنبه » .
2- 9 . الأمالی للصدوق ، ص 499 ، المجلس 75 ، ح 12 ، بسنده عن الحسن بن محبوب الوافی ، ج 5 ، ص 1034 ، ح 3535 .
3- 10 . فی «ب ، ه ، بر » والوافی والخصال : - «له » .
4- 11 . فی «ج »: + «اللّه عزّ وجلّ» . وفی «ز » والخصال: + «اللّه » .
5- 12 . فی «ب » : «یؤتی » .
6- 13 . الخصال ، ص 20 ، باب الواحد ، ح 70 ، عن أبیه ، عن علیّ بن إبراهیم بن هاشم الوافی ، ج 5 ، ص 1034 ، ح 3536 .
7- 1 . فی «ج » : «قوله » .
8- 2 . الشوری (42) : 30 .
9- 3 . «الالتواء» : الانفتال والانعطاف والاعوجاج ، یقال : لویت الحبل فالتوی ، أی فتلته فانفتل ، ولوی القدحُ والتوی ، أی اعوجّ ، والتوی الماء فی مجراه وتلوّی ، أی انعطف ولم یجر علی الاستقامة . راجع : لسان العرب ، ج 15 ، ص 263 ؛ القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1745 (لوی) .
10- 4 . «نکبة حجر» ، أی إصابته ، یقال : نکبت الحجارة رجله ، أی لثمته وأصابته . راجع : لسان العرب ، ج 1 ، ص 773 ؛ القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 232 (نکب) .
11- 5 . فی «ه ، بف » : «لما یغفر » . وفی حاشیة «ز » : «وما یعفو» .

فَمَنْ عَجَّلَ اللّهُ عُقُوبَةَ ذَنْبِهِ فِی الدُّنْیَا، فَإِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ أَجَلُّ وَ أَکْرَمُ وَ أَعْظَمُ(1) مِنْ أَنْ یَعُودَ فِی عُقُوبَتِهِ فِی الاْآخِرَةِ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود امیر المؤمنین علیه السّلام در تفسیر گفتار خدای عز و جل:«و هر چه بشما رسد از پیش آمدها پس بسبب چیزی است که فراهم کرده اند دستهای شما و خداوند درگذرد از بسیاری گناهان»(سورۀ شوری آیه 30) فرمود: هیچ پیچ خوردن رگی نیست، و نه برخورد بسنگی، و نه لغزش گامی، و نه خراش دادن چوبی، جز بخاطر گناهی، و هر آینه آنچه را که خداوند درگذرد بیشتر است، پس هر که را خداوند در دنیا بکیفر گناهش شتاب کرد پس آن خدای عز و جل والاتر و کریمتر و بزرگوارتر از آنست که دوباره در آخرت او را کیفر کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 181 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-امام صادق(علیه السّلام)فرمود که:امیر المؤمنین(علیه السّلام)در تفسیر قول خدا عز و جل(30 سوره شوری):«هر مصیبتی به شما رسد به خاطر آن باشد که به دست خود کسب کرده اید و خدا در می گذرد از بسیاری گناهان»فرمود: هیچ پیچش رگی و برخورد به سنگی و لغزش گامی نیست و نه خراش چوبی،مگر برای گناهی و هر آینه آنچه را خدا در می گذرد بیشتر است و خدا در عقوبت هر کس به دنیا شتافت،راستی که خدا عز و جل والاتر و کریم تر و بزرگوارتر است از اینکه باز او را در آخرت عقوبت کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 539 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-امام صادق علیه السّلام فرمود که:امیر المؤمنین علیه السّلام در تفسیر قول خدای عز و جل:«هر مصیبتی به شما رسد به خاطر آن است که به دست خود کسب کرده اید و خدا از بسیاری از گناهان بگذرد(شوری/30)»

فرمود:هیچ و پیچ خوردن رگی نیست و نه برخورد به سنگی و نه لغزش گامی و نه خراش دادن چوبی جز به خاطر گناهی و هر آینه آنچه را خدا عفو می کند و می گذرد بیشتر است پس کسی که خداوند در دنیا عجله در کیفرش دارد کریم تر و بزرگوارتر از این است که دوباره او را در آخرت کیفر نماید.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 295 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

وَ مٰا أَصٰابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ

قال فی مجمع البیان: أی من بلوی فی نفس أو مال

فَبِمٰا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ

من المعاصی

وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ

منها فلا یعاقب بها، قال الحسن: الآیة خاصة بالحدود التی یستحق علی وجه العقوبة، و قال قتادة: هی عامة، و روی عن علی علیه السلام أنه قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: خیر آیة فی کتاب الله هذه الآیة، یا علی ما من خدش عود و لا نکبة قدم إلا بذنب، و ما عفا الله عنه فی الدنیا فهو أکرم من أن یعود فیه، و ما عاقب علیه فی الدنیا فهو أعدل من أن یثنی علی عبده، و قال أهل التحقیق: أن ذلک خاص و إن خرج مخرج العموم لما یلحق من مصائب الأطفال و المجانین، و من لا ذنب له من المؤمنین، و لأن الأنبیاء و الأئمة یمتحنون بالمصائب و إن کانوا معصومین من الذنوب لما یحصل لهم فی الصبر علیها من الثواب، انتهی. و أقول: سیأتی استثناء المعصومین علیهم السلام منها، و الالتواء الانفتال و الانعطاف، فی القاموس: لواه یلویه لیا فتله و ثناه فالتوی و تلوی، و برأسه أمال، و النباقة بذنبها حرکت، و التوی القدح اعوج و تلوی انعطف، و قال : نکب الحجارة رجله لتمتها أو أصابتها فهو منکوب، و فی النهایة: و قد نکب بالحرة أی نالته حجارتها و أصابته، و منه النکبة و هی ما یصیب الإنسان من الحوادث، و منه الحدیث أنه نکبت إصبعه أی نالتها الحجارة، و الخدش جراحة فی ظاهر الجلد سواء دمی الجلد أو لا. و لما یعفو الله بفتح اللام و تخفیف المیم.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 336 

*****

7- الحدیث

7/3002. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مُوسَی الْوَرَّاقِ، عَنْ عَلِیٍّ الاْءَحْمَسِیِّ، عَنْ رَجُلٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَا یَزَالُ الْهَمُّ وَ الْغَمُّ(3) بِالْمُوءْمِنِ حَتّی مَا یَدَعَ(4) لَهُ ذَنْباً».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: پیوسته غم و اندوه گریبانگیر مؤمن باشند تا برای او گناهی بجا نگذارند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 181 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از امام باقر(علیه السّلام)که:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: پیوسته همّ و غم گریبان گیر مؤمن باشند تا برای او گناهی به جا نگذارند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 541 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:پیوسته غم و اندوه گریبان گیر مؤمن باشند تا برای او گناهی به جا نگذارند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 295 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و الهم و الغم إما مترادفان أو الغم ما یعلم سببه، و الهم ما لم یعلم سببه، أو الهم الحزن الذی یذیب الجسد فهو أخص، أو الهم ما کان لفقد محبوب، و الغم لوجود مکروه. و فی الدعاء: أعوذ بک من الهم و الغم و الحزن، قیل: الفرق بین الثلاثة هو أن الهم قبل نزول الأمر و یطرد النوم، و الغم بعد نزول الأمر و یجلب النوم، و الحزن الأسف علی ما فات و خشونة فی النفس لما یحصل فیها من الغم، و قال الکرمانی الغم هو ما یلحقه بحیث یضمه کأنه یضیق علیه، و یقرب أن یغمی علیه، فهو أخص من الحزن، و هو شامل لجمیع أنواع المکروهات، و الهم بحسب ما یقصده، و الحزن ما یلحقه بسبب مکروه فی الماضی، و الغم علی المستقبل. و قیل: الهم و الحزن بمعنی و قیل: الهم لما یتصور من المکروه الحالی و الحزن لما فی الماضی. و قال الطیبی: الحزن خشونة فی النفس لحصول غم، و الهم حزن یذیب الإنسان فهو أخص من الحزن، و قیل: هو بالآتی و الحزن بالماضی.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 336 

*****

8- الحدیث

8/3003. عَنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ؛ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنِ الْحَارِثِ بْنِ بَهْرَامَ، عَنْ عَمْرِو بْنِ جُمَیْعٍ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، یَقُولُ: «إِنَّ الْعَبْدَ الْمُوءْمِنَ لَیَهْتَمُّ(6) فِی الدُّنْیَا حَتّی یَخْرُجَ مِنْهَا وَ لاَ ذَنْبَ عَلَیْهِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عمرو بن جمیع گوید: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم میفرمود: همانا بندۀ مؤمن در دنیا اندوهگین شود، تا اینکه از دنیا بیرون رود و گناهی بر او نباشد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 181 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-از عمرو بن جمیع،گوید:شنیدم امام صادق(علیه السّلام) می فرمود: راستی بندۀ مؤمن در دنیا غمگین و اندوه ناک شود تا از آن بیرون رود و گناهی بر او نباشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 541 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-«عمرو بن جمیع»،می گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:

راستی بندۀ مؤمن در دنیا غمگین و اندوهناک شود تا آنکه از دنیا بیرون رود و گناهی بر او نباشد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 295 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. لیهتم أی یصیبه الهم و الحزن کثیرا، فی القاموس: الهم الحزن، و همه الأمر هما و مهمة حزنه کأهمه فاهتم، و فی بعض النسخ: لیهم علی بناء المفعول.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 337 

*****

9- الحدیث

2 / 446

9/3004 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ عَلِیٍّ الاْءَحْمَسِیِّ، عَنْ رَجُلٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «لاَ یَزَالُ الْهَمُّ وَ الْغَمُّ(8) بِالْمُوءْمِنِ حَتّی مَا یَدَعَ(9) لَهُ مِنْ

ص: 253


1- 6 . فی الوافی : «أعزّ » .
2- 7 . الجعفریّات ، ص 179 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه ، عن أمیرالمؤمنین علیهم السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 1034 ، ح 3537 .
3- 8 . فی «ه ، بر » والوافی : «الغمّ والهمّ » .
4- 9 . فی حاشیة «ه » : «لایدع » .
5- 10 . التمحیص ، ص 44 ، ح 53 ، عن الأحمسی ، عن أبی عبداللّه علیه السلام الوافی ، ج 5 ، ص 1034 ، ح 3538 .
6- 1 . «لیهتمّ» أی یصیبه الهمّ . والهمّ : الحزن والغمّ ، والاهتمام : الاغتمام . راجع : الصحاح ، ج 5 ، ص 2061 ؛ لسان العرب ، ج 12 ، ص 621 (همم) . وفی «ز » : «لیهمّ » علی بناء المفعول .
7- 2 . التمحیص ، ص 44 ، ح 57 ، عن الحارث بن عمر ، عن أبی عبداللّه علیه السلام الوافی ، ج 5 ، ص 1035 ، ح 3540 .
8- 3 . فی «ه ، بر ، بف» والوافی : «الغمّ والهمّ » .
9- 4 . فی «بر » والوافی : «لایدع » .

ذَنْبٍ(1)» .(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام باقر علیه السّلام فرمود: پیوسته غم و اندوه گریبانگیر مؤمن باشد تا برای او گناهی بجا نگذارند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 182 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از امام باقر(علیه السّلام)که فرمود: پیوسته همّ و غمّ،مؤمن را فرا گیرد تا گناهی براش به جا نگذارند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 541 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-امام باقر علیه السّلام فرمود:

پیوسته غم و اندوه مؤمن را فراگیرد تا گناهی برایش بجا نگذارند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 297 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول، و قد مر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 337 

*****

10- الحدیث

10/3005. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : قَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: مَا مِنْ عَبْدٍ أُرِیدُ أَنْ أُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ إِلاَّ ابْتَلَیْتُهُ فِی جَسَدِهِ، فَإِنْ کَانَ ذلِکَ کَفَّارَةً(3) لِذُنُوبِهِ(4)، وَ إِلاَّ شَدَّدْتُ عَلَیْهِ عِنْدَ(5) مَوْتِهِ حَتّی یَأْتِیَنِی(6) وَ لاَ ذَنْبَ لَهُ، ثُمَّ أُدْخِلُهُ الْجَنَّةَ.

وَ مَا مِنْ عَبْدٍ أُرِیدُ(7) أَنْ أُدْخِلَهُ النَّارَ، إِلاَّ صَحَّحْتُ لَهُ جِسْمَهُ(8)، فَإِنْ کَانَ ذلِکَ تَمَاماً لِطَلِبَتِهِ عِنْدِی، وَ إِلاَّ آمَنْتُ(9) خَوْفَهُ مِنْ سُلْطَانِهِ، فَإِنْ کَانَ ذلِکَ تَمَاماً لِطَلِبَتِهِ(10) عِنْدِی، وَ إِلاَّ وَسَّعْتُ عَلَیْهِ فِی(11) رِزْقِهِ، فَإِنْ کَانَ ذلِکَ تَمَاماً لِطَلِبَتِهِ عِنْدِی(12)، وَ إِلاَّ هَوَّنْتُ عَلَیْهِ مَوْتَهُ حَتّی یَأْتِیَنِی وَ لاَ حَسَنَةَ لَهُ عِنْدِی(13)، ثُمَّ أُدْخِلُهُ النَّارَ».(14)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده است: خدای عز و جل فرماید: هیچ: بنده ای نباشد که من بخواهم او را ببهشت ببرم جز آنکه او را ببلائی در تنش دچار کنم، پس اگر آن کفارۀ گناهانش شد (که پاک شود) و گر نه هنگام مرگش بر او سخت گیرم تا نزد من آید و گناهی بر او نباشد سپس او را ببهشت برم، و هیچ بنده ای نباشد که بخواهم او را بدوزخ برم جز آنکه تنش را سالم کنم، پس اگر بدان سبب آنچه از من خواهد بپایان رسد (حسابش پاک شود) و گر نه از ترس آنکه بر او تسلط دارد آسوده خاطرش کنم، پس اگر طلبی که نزد من دارد بدان پایان یابد (که رها شود) و گر نه روزیش را بر او فراخ کنم، پس اگر طلبش از این تمام شود (که او را بس باشد) و گر نه (در آخر کار) مرگ را بر او آسان کنم تا نزد من آید و هیچ کردار نیکی نزد من نداشته باشد سپس او را بدوزخ برم.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 182 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است: خدا عز و جل فرماید:هیچ بنده نباشد که بخواهم او را به بهشت برم جز آنکه در تنش گرفتاری دهم و اگر کفّارۀ گناهانش شود(او را بس است)و گر نه مرگ را بر او سخت کنم تا نزد من آید و گناهی نداشته باشد،سپس او را به بهشت برم و هیچ بنده نباشد که بخواهم او را به دوزخ برم جز آنکه تنش را سالم سازم و اگر هر چه از من خواهد،بدان به پایان رسد(او را بس باشد)و گر نه روزیش را فراوان سازم و اگر طلبش تمام شود از من و اگر نه مرگش را آسان سازم تا نزد من آید و از من حسنه ای بستانکار نباشد و سپس او را به دوزخ برم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 541 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:

خدای عز و جل فرماید:هیچ بنده یی نباشد که بخواهم او را به بهشت برم جز آنکه در تنش گرفتاری به وجود آورم و اگر کفارۀ گناهانش شود(او را بس است)وگرنه مرگ را بر او سخت گیرم تا نزد من آید و گناهی نداشته باشد،سپس او را به بهشت برم و هیچ بنده ای نباشد که بخواهم او را به دوزخ برم جز آنکه تنش را سالم سازم و اگر هرچه از من بخواهد به پایان رسد(او را بس باشد)وگرنه روزیش را فراوان سازم در صورتی که طلبش از من تمام شود وگرنه مرگش را آسان سازم تا نزد من آید و از من حسنه ای بستانکار نباشد سپس او را به دوزخ برم.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 297 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. أرید أن أدخله الجنة أی لإیمانه و قد عمل بالمعاصی، و لیست له حسنة تکفرها و لم یعف عنها فإن کان الجزاء مقدر أی فاکتفی به أو مثله تماما أی متمما، فی القاموس: تم یتم تما و تماما مثلثتین، و تمام الشیء ما یتم به.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 338 

*****

11- الحدیث

11/3006. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ مُحَمَّدِ(15) بْنِ أُورَمَةَ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ، عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا(16):

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «مَرَّ نَبِیٌّ مِنْ أَنْبِیَاءِ(17) بَنِی إِسْرَائِیلَ بِرَجُلٍ بَعْضُهُ تَحْتَ

ص: 254


1- 5 . فی «ه ، ص ، بر » والوافی : «ذنبا » بدل «من ذنب » .
2- 6 . التمحیص ، ص 44 ، ح 53 ، عن الأحمسی ، عن أبی عبداللّه علیه السلام الوافی ، ج 5 ، ص 1035 ، ح 3539 .
3- 7 . فی «ه »: + «له » .
4- 8 . فی «بر» : «له » .
5- 9 . فی «بر » والوافی : - «عند» .
6- 10 . فی «ب ، ج ، ز ، ص ، ه ، بر ، بف » والوافی : «یأتی » .
7- 11 . فی «ج » : + «به » .
8- 12 . فی «د » : «جسده » .
9- 13 . فی «ز ، ص » : «أمنت » .
10- 14 . «الطلبة » : ما کان لک عند آخر من حقّ تطالبه به . ترتیب کتاب العین ، ج 2 ، ص 1087 (طلب).
11- 1 . فی الوافی : - «فی » .
12- 2 . فی «ص » : - «فإن کان ذلک تماما لطلبته عندی » .
13- 3 . فی «ج ، د ، ص ، ه ، بر ، بف » : - «عندی » . وفی الوافی : «عندی له » .
14- 4 . الوافی ، ج 5 ، ص 1035 ، ح 3541 .
15- 5 . فی «ب » : - «محمّد » .
16- 6 . فی الوافی : «أصحابه » .
17- 7 . فی «ه » : + «اللّه من » .

حَائِطٍ وَ بَعْضُهُ خَارِجٌ مِنْهُ، قَدْ شَعَّثَتْهُ(1) الطَّیْرُ، وَ مَزَّقَتْهُ الْکِلاَبُ، ثُمَّ مَضی، فَرُفِعَتْ(2) لَهُ مَدِینَةٌ، فَدَخَلَهَا، فَإِذَا هُوَ بِعَظِیمٍ مِنْ عُظَمَائِهَا مَیِّتٍ عَلی سَرِیرٍ، مُسَجًّی(3) بِالدِّیبَاجِ(4) حَوْلَهُ الْمِجْمَرُ(5)، فَقَالَ: یَا رَبِّ، أَشْهَدُ أَنَّکَ(6) حَکَمٌ(7) عَدْلٌ لاَ تَجُورُ(8)، هذَا(9) عَبْدُکَ لَمْ یُشْرِکْ بِکَ

طَرْفَةَ عَیْنٍ أَمَتَّهُ بِتِلْکَ الْمِیتَةِ، وَ هذَا عَبْدُکَ(10) لَمْ یُوءْمِنْ بِکَ طَرْفَةَ عَیْنٍ أَمَتَّهُ بِهذِهِ الْمِیتَةِ؟

فَقَالَ: عَبْدِی، أَنَا _ کَمَا قُلْتَ _ حَکَمٌ عَدْلٌ لاَ أَجُورُ، ذلِکَ عَبْدِی کَانَتْ لَهُ عِنْدِی سَیِّئَةٌ _ أَوْ ذَنْبٌ(11) _ أَمَتُّهُ بِتِلْکَ الْمِیتَةِ(12) لِکَیْ یَلْقَانِی وَ لَمْ یَبْقَ عَلَیْهِ شَیْءٌ، وَ هذَا عَبْدِی کَانَتْ لَهُ عِنْدِی(13) حَسَنَةٌ، فَأَمَتُّهُ بِهذِهِ الْمِیتَةِ لِکَیْ یَلْقَانِی وَ لَیْسَ لَهُ عِنْدِی حَسَنَةٌ».(14)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده است: خدای عز و جل فرماید: هیچ: بنده ای نباشد که من بخواهم او را ببهشت ببرم جز آنکه او را ببلائی در تنش دچار کنم، پس اگر آن کفارۀ گناهانش شد (که پاک شود) و گر نه هنگام مرگش بر او سخت گیرم تا نزد من آید و گناهی بر او نباشد سپس او را ببهشت برم، و هیچ بنده ای نباشد که بخواهم او را بدوزخ برم جز آنکه تنش را سالم کنم، پس اگر بدان سبب آنچه از من خواهد بپایان رسد (حسابش پاک شود) و گر نه از ترس آنکه بر او تسلط دارد آسوده خاطرش کنم، پس اگر طلبی که نزد من دارد بدان پایان یابد (که رها شود) و گر نه روزیش را بر او فراخ کنم، پس اگر طلبش از این تمام شود (که او را بس باشد) و گر نه (در آخر کار) مرگ را بر او آسان کنم تا نزد من آید و هیچ کردار نیکی نزد من نداشته باشد سپس او را بدوزخ برم.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 182 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است: خدا عز و جل فرماید:هیچ بنده نباشد که بخواهم او را به بهشت برم جز آنکه در تنش گرفتاری دهم و اگر کفّارۀ گناهانش شود(او را بس است)و گر نه مرگ را بر او سخت کنم تا نزد من آید و گناهی نداشته باشد،سپس او را به بهشت برم و هیچ بنده نباشد که بخواهم او را به دوزخ برم جز آنکه تنش را سالم سازم و اگر هر چه از من خواهد،بدان به پایان رسد(او را بس باشد)و گر نه روزیش را فراوان سازم و اگر طلبش تمام شود از من و اگر نه مرگش را آسان سازم تا نزد من آید و از من حسنه ای بستانکار نباشد و سپس او را به دوزخ برم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 541 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:

خدای عز و جل فرماید:هیچ بنده یی نباشد که بخواهم او را به بهشت برم جز آنکه در تنش گرفتاری به وجود آورم و اگر کفارۀ گناهانش شود(او را بس است)وگرنه مرگ را بر او سخت گیرم تا نزد من آید و گناهی نداشته باشد،سپس او را به بهشت برم و هیچ بنده ای نباشد که بخواهم او را به دوزخ برم جز آنکه تنش را سالم سازم و اگر هرچه از من بخواهد به پایان رسد(او را بس باشد)وگرنه روزیش را فراوان سازم در صورتی که طلبش از من تمام شود وگرنه مرگش را آسان سازم تا نزد من آید و از من حسنه ای بستانکار نباشد سپس او را به دوزخ برم.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 297 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. أرید أن أدخله الجنة أی لإیمانه و قد عمل بالمعاصی، و لیست له حسنة تکفرها و لم یعف عنها فإن کان الجزاء مقدر أی فاکتفی به أو مثله تماما أی متمما، فی القاموس: تم یتم تما و تماما مثلثتین، و تمام الشیء ما یتم به.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 338 

*****

2 / 447

12- الحدیث

1//3007. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ، قَالَ:

کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَدَخَلَ عَلَیْهِ شَیْخٌ، فَقَالَ: یَا أَبَا عَبْدِ اللّهِ، أَشْکُو إِلَیْکَ

ص: 255


1- 8 . فی «ج » : «شعّثه » . و«الشَّعَث » : الانتشار والتفرّق . والشَعَث أیضا : الوَسَخ . مجمع البحرین ، ج 2 ، ص 256 ؛ المصباح المنیر ، ص 314 (شعث) .
2- 9 . فی «بر ، بف » وحاشیة «ز ، ص » والوافی : «فعرضت » .
3- 10 . «سجّیت المیّت» : إذا غطّیته بثوب ونحوه . وتسجیة المیّت : تغطیته . مجمع البحرین ، ج 1 ، ص 213 (سجا).
4- 11 . فی «ب »: + «و » . و«الدیباج » : الثیاب المتّخذة من الإبریسم ، فارسی معرّب ، وقد تفتح داله . ویجمع علی دَیابیج ودبابیج ، بالیاء والباء ؛ لأنّ أصله دبّاج . النهایة ، ج 2 ، ص 97 (دبج) .
5- 12 . فی «ج » : «المجمرة » . وفی «د » : «المجامیر » . وفی «بر ، بف » والوافی : «المجامر » . و«المِجْمر » بکسر المیم : هو الذی یوضع فیه النار للبخور . و«المُجْمَر » بالضمّ : الذی یتبخّر به ؛ أو مصدر میمیّ ، أی اجتماع خلق کثیر ، یقال : جمر بنو فلان ، إذا اجتمعوا ، والقوم جمروا علی الأمر ، أی تجمّعوا . النهایة ، ج 1 ، ص 293 ؛ المصباح المنیر ، ص 108 ؛ القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 523 (جمر).
6- 13 . فی «ز » : «أنّ لی » .
7- 14 . فی «ج ، ص » : «حکیم » .
8- 15 . فی «ص » : «لایجور » .
9- 16 . فی «بر » : «ذلک » .
10- 1 . فی «ص » : «عبد» .
11- 2 . «أو ذنب » ، التردید من الراوی . شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 171 ؛ مرآة العقول ، ج 11 ، ص 339 .
12- 3 . فی «ز » : «السیّئة» .
13- 4 . فی «ب ، ز ، ه ، بر ، بف » والوافی : - «عندی » .
14- 5 . المؤمن ، ص 18 ، ح 13 ، عن أبی جعفر علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 1035 ، ح 3542 .

وُلْدِی وَ عُقُوقَهُمْ، وَ إِخْوَانِی وَ جَفَاهُمْ عِنْدَ کِبَرِ سِنِّی، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یَا هذَا، إِنَّ لِلْحَقِّ دَوْلَةً(1)، وَ لِلْبَاطِلِ دَوْلَةً، وَ کُلُّ(2) وَاحِدٍ مِنْهُمَا فِی دَوْلَةِ صَاحِبِهِ ذَلِیلٌ، وَ إِنَّ أَدْنی مَا یُصِیبُ الْمُوءْمِنَ فِی دَوْلَةِ الْبَاطِلِ الْعُقُوقُ مِنْ وُلْدِهِ، وَ الْجَفَاءُ مِنْ إِخْوَانِهِ؛ وَ مَا مِنْ مُوءْمِنٍ یُصِیبُهُ شَیْءٌ(3) مِنَ(4) الرَّفَاهِیَةِ فِی دَوْلَةِ الْبَاطِلِ إِلاَّ ابْتُلِیَ قَبْلَ مَوْتِهِ: إِمَّا فِی بَدَنِهِ، وَ إِمَّا فِی وُلْدِهِ، وَ إِمَّا(5) فِی مَالِهِ حَتّی یُخَلِّصَهُ اللّهُ مِمَّا اکْتَسَبَ فِی دَوْلَةِ الْبَاطِلِ، وَ یُوَفِّرَ لَهُ حَظَّهُ فِی دَوْلَةِ الْحَقِّ، فَاصْبِرْ وَ أَبْشِرْ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو الصباح کنانی گوید: خدمت امام صادق علیه السّلام بودم که پیرمردی بر آن حضرت وارد شد و عرضکرد: یا ابا عبد اللّٰه من از فرزندانم و ناسپاسیشان و از برادرانم و جفاکاریشان نزد شما شکایت آورده ام با این سالخوردگی من؟ حضرت صادق علیه السّلام باو فرمود: ای پیرمرد همانا برای حق دولتی است و برای باطل هم دولتی است و هر کدامیک از این دو در دولت رفیقش خوار است، و همانا کمترین مصیبتی که در دولت باطل بمؤمن رسد آزار کشیدن از فرزندان و جفاکاری برادران او است، و هیچ مؤمنی نباشد که در دولت باطل آسایشی بیند جز آنکه پیش از مرگش گرفتار شود یا در بارۀ فرزندانش و یا در بارۀ مالش تا خداوند او را از آنچه در دوران حکومت باطل بدست آورده رها سازد، و بهره اش را در دولت حق وافر کند پس صبر کند مژده باد تو را

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 183 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-از ابی الصباح کنانی،گفت:من نزد امام صادق(علیه السّلام) بودم،پیرمردی بر آن حضرت وارد شد و گفت:یا أبا عبد اللّٰه!من از فرزندان خود و ناسپاسی آنان و از برادران خود و جفا کاریشان به شما شکایت دارم با این سالخوردگی خودم،امام صادق(علیه السّلام)فرمود:ای فلانی!راستی،حق،دولتی دارد و باطل هم دولتی دارد و هر کدام در دولت رفیق خود،خوار باشند،راستی کمتر چیزی که در دولت باطل به مؤمن می رسد ناسپاسی فرزندان او و جفاکاری برادران او است و مؤمنی نباشد که در دولت باطل آسایشی بیند جز اینکه پیش از مرگش بلا کشد یا در تنش و یا در فرزندش و یا در مالش تا خدا او را بدین وسیله از آنچه در دولت باطل کسب کرده رها سازد و بهرۀ او را در دولت حق وافر کند،صبر کن و مژده گیر.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 543 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-«ابی الصباح کنانی»،گفت:من نزد امام صادق علیه السّلام بودم،پیرمردی بر آن حضرت وارد شد و گفت:یا ابا عبد اللّه من از فرزندان خود و ناسپاسی آنان و از برادران خود و جفاکاریشان با این سالخوردگی به شما شکایت دارم،امام صادق علیه السّلام فرمود:ای فلانی!راستی،حق،دولتی و باطل هم دولتی دارد و هرکدام در دولت رفیق خود،خوار باشند،راستی کمتر چیزی که در دولتی باطل به مؤمن می رسد ناسپاسی فرزندان او و جفا کاری برادران اوست و مؤمنی نباشد که در دولت باطل آسایشی ببیند جز اینکه پیش از مرگش در تنش و یا در فرزندش و یا در مالش بلا کشد تا خدا او را با این وسیله از آنچه در دولت باطل کسب کرده رها سازد و بهرۀ او را در دولت حق زیاد گرداند سپس صبر کند و مژده گیرد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 299 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. دولة بالفتح أی غلبة أو نوبة، قال الجوهری: الدولة فی الحرب أن تداول إحدی الفئتین علی الأخری، و الدولة بالضم فی المال یقال: صار الفیء دولة بینهم یتداولونه یکون مرة لهذا و مرة لهذا، و قال أبو عبید: الدولة بالضم اسم الشیء الذی یتداول به بعینه، و الدولة بالفتح الفعل، و قیل: بالضم فی المال و بالفتح فی الحرب، و أدالنا الله من عدونا، من الدولة و الإدالة الغلبة، و دالت الأیام أی دارت، و الله یداولها بین الناس، و تداولته الأیدی أی أخذته هذه مرة و هذه مرة. و قال: رجل رأفة أی و ادع و هو فی رفاهة من العیش، أی سعة و رفاهیة علی فعالیة، انتهی. و المراد به إما مطلق الرفاهیة أو الرفاهیة بالباطل، و لعل الأخیر أظهر، و علی الأول الابتلاء فی رفاهیة الحلال لیفوز بثواب الصابرین، و لحصول الرفاهیة له فی دولة الحق و لو فی الرجعة، و للتشبیه بأولیاء الله فی دولة الباطل.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 339 

*****

(197) باب فی تفسیر الذنوب

اشاره

197_ بَابٌ فِی تَفْسِیرِ(7) الذُّنُوبِ

1- الحدیث

1/3008 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْعَلاَءِ(8)، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنْ أَبِیهِ:

2 / 448

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «الذُّنُوبُ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَ الْبَغْیُ(9)، وَ الذُّنُوبُ الَّتِی تُورِثُ

ص: 256


1- 6 . الدولة فی الحرب : أن تُدالَ إحدی الفئتین علی الاُخری . والإدالة : الغلبة . الصحاح ، ج 4 ، ص 1699 (دول) .
2- 7 . یجوز نصبه عطفا علی اسم «إنّ » .
3- 8 . فی «ب ، ج ، د ، ص ، بر » والوافی : «یصیب شیئا» .
4- 9 . فی «بر» وحاشیة «ص » : «فی » .
5- 10 . فی «ص ، بر » : «أو» بدل «وإمّا» .
6- 11 . المؤمن ، ص 23 ، ح 31 ، عن أبی الصبّاح ، مع اختلاف یسیر. الغیبة للنعمانی ، ص 319 ، ح 7 ، بسند آخر عن أبی الصبّاح الکنانی ، مع اختلاف الوافی ، ج 5 ، ص 1036 ، ح 3543 .
7- 1 . فی «ج ، د ، بر ، بف » وحاشیة «ز» : + «عقوبات » .
8- 2 . ورد الخبر فی علل الشرائع ، ص 584 ، ح 27 ، ومعانی الأخبار ، ص 269 ، ح 1 ، بسندین عن المعلّی بن محمّد ، عن العبّاس بن العلاء . ولایبعد سقوط الواسطة فیهما بجواز النظر من «محمّد » فی المعلّی بن محمّد إلی «محمّد » فی أحمد بن محمّد ؛ فقد وردت روایة معلّی بن محمّد ، عن أحمد بن محمّد بن عبداللّه ، عن العبّاس بن العلاء ، فی الکافی ، ح 15090 ، أیضا.
9- 3 . فی مرآة العقول، ج 11 ، ص 340 : «حمل البغی علی الذنوب باعتبار کثرة أفراده ، وکذا نظائره . والبغی فی اللغة : تجاوز الحدّ ، ویطلق غالبا علی التکبّر والتطاول وعلی الظلم ، قال تعالی: «یَبْغُونَ فِی الاْءَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ»[یونس (10) : 23 ؛ الشوری (42) 42 ]، وقال : «إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَیآ أَنفُسِکُم» [یونس (10) : 23 ]، و«بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنصُرَنَّهُ اللَّهُ» [الحجّ (22) : 60 ]، «إِنَّ قَ_رُونَ کَانَ مِن قَوْمِ مُوسَی فَبَغَی عَلَیْهِمْ» [القصص (28) : 76 ]، «فَإِن بَغَتْ إِحْدَلهُمَا عَلَی الاْءُخْرَی فَقَ_تِلُوا الَّتِی تَبْغِی» [الحجرات (49) : 9 ]، وقد روی أنّ الحسن علیه السلام طلب المبارز فی صفّین ، فنهاه أمیرالمؤمنین عن ذلک وقال : إنّه بغی، ولو بغی جبل علی جبلٍ لهدّاللّه الباغی ، ولمّا کان الظلم مذکورا بعد ذلک فالمراد به التطاول والتکبّر ؛ فإنّهما موجبان لرفع النعمة وسلب العزّة ، کما خسف اللّه بقارون ، وقد مرّ أنّ التواضع سبب للرفعة ، والتکبّر یوجب المذلّة ، أو المراد به البغی علی الإمام ، أو الفساد فی الأرض . والذنوبُ التی تورث الندم القتلُ ؛ فإنّه یورث الندامة فی الدنیا والآخرة ، کما قال تعالی فی قابیل حین قتل أخاه : «فَأَصْبَحَ مِنَ النَّ_دِمِینَ» [المائدة (5) : 31 ]. والتی تنزل النقمَ الظلمُ ، کما یشاهد فی أحوال الظالمین وخراب دیارهم واستیصال أولادهم وأموالهم ، کما هو معلوم من أحوال فرعون وهامان و بنی اُمیّة وبنی العبّاس وأضرابهم ، وقد قال تعالی : «فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خَاوِیَةً بِمَا ظَ_لَمُوآا» [النمل (27) : 52 ]. وهتک الستور بشرب الخمر ظاهر . وحبس الرزق بالزنی مجرّب ؛ فإنّ الزناة وإن کانوا أکثر الناس أموالاً عمّا قلیل یصیرون أسوأ الناس حالاً . وقد یقرأ هنا [أی بدل الزنی] : الربا ، بالراء المهملة والباء الموحّدة وهی تحبس الرزق ؛ لقوله تعالی : «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَوا وَیُرْبِی الصَّدَقَ_تِ»[البقرة (2) : 276] . وإظلام الهواء إمّا کنایة عن التحیّر فی الاُمور ، أو شدّة البلیّة ، أو ظهور آثار غضب اللّه فی الجوّ» .

النَّدَمَ الْقَتْلُ، وَالذُّنُوبُ(1) الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَ الظُّلْمُ، وَ(2) الَّتِی تَهْتِکُ السِّتْرَ(3) شُرْبُ الْخَمْرِ، وَ(4) الَّتِی تَحْبِسُ الرِّزْقَ الزِّنی ، وَ الَّتِی تُعَجِّلُ الْفَنَاءَ قَطِیعَةُ الرَّحِمِ، وَ الَّتِی تَرُدُّ(5) الدُّعَاءَ وَ تُظْلِمُ الْهَوَاءَ عُقُوقُ الْوَالِدَیْنِ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: گناهانی که نعمت ها را دگرگون سازند تجاوز (بدیگران) است، و گناهانی که پشیمانی ببار آورند کشتن (و آدمکشی) است، و آن گناهانی که بلاها نازل کند ستم است، و آنها که پرده را بدرند شرابخواریست، و آنها که روزی را نگهدارند (و در نتیجه کم شود) زنا است، و آنها که در نابودی شتاب کنند قطع رحم است؛ و آنها که دعا را برگردانند و فضا را تیره و تار کنند نافرمانی و آزردن پدر و مادر است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 184 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود:گناهانی که نعمت را دیگرگون کنند،شورش ناروا است(بغی را چند گنه شمرده به اعتبار اصناف آن است زیرا شورش به دیگران در مال است،در عرض است،در حقوق است،و به اوضاع متعدد واقع می شود،چون نهان و آشکار و کم و بیش مثلا)و گناهانی که موجب پشیمانیند،قتل است و آن گناهانی که بلا نازل کند،ستم است و آنها که پرده درند،می خواری است،و آنها که روزی را بند آورند،زنا است و آنها که مرگ را زود رسانند،قطع رحم است و آنها که دعا را برگردانند و فضا را تیره سازند،ناسپاسی پدر و مادر است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 545 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام،فرمود:گناهانی که نعمت ها را دگرگون سازند تجاوز به دیگران است و گناهانی که پشیمانی بار آورند مانند آدمکشی و گناهانی که سبب نزول بلا است ستم است و آنها که پرده درند،شرابخوری است، و آن ها که روزی را بند آورند،زناست و گناهانی که مرگ زودرس را ببار آورند قطع رحم است و گناهانی که دعا را برمی گردانند و فضای زندگی را تیره و تار می سازند نافرمانی از پدر و مادر است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 301 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و حمل البغی علی الذنوب باعتبار کثرة أفراده، و کذا نظائره، و البغی فی اللغة تجاوز الحد و یطلق غالبا علی التکبر و التطاول، و علی الظلم قال تعالی:

یَبْغُونَ فِی اَلْأَرْضِ بِغَیْرِ اَلْحَقِّ

*

و قال:

إِنَّمٰا بَغْیُکُمْ عَلیٰ أَنْفُسِکُمْ

و

بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اَللّٰهُ

إِنَّ قٰارُونَ کٰانَ مِنْ قَوْمِ مُوسیٰ فَبَغیٰ عَلَیْهِمْ

فَإِنْ بَغَتْ إِحْدٰاهُمٰا عَلَی اَلْأُخْریٰ فَقٰاتِلُوا اَلَّتِی تَبْغِی

و قد روی أن الحسن علیه السلام طلب المبارز فی صفین فنهاه أمیر المؤمنین عن ذلک و قال: إنه بغی و لو بغی جبل علی جبل لهد الله الباغی، و لما کان الظلم مذکورا بعد ذلک، فالمراد به التطاول و التکبر فإنهما موجبان لرفع النعمة، و سلب العزة کما خسف الله بقارون. و قد مر أن التواضع سبب للرفعة، و التکبر یوجب المذلة أو المراد به البغی علی الإمام أو الفساد فی الأرض. و الذنوب التی تورث الندم القتل فإنه یورث الندامة فی الدنیا و الآخرة، کما قال تعالی فی قابیل حین قتل أخاه

فَأَصْبَحَ مِنَ اَلنّٰادِمِینَ

و التی تنزل النقم الظلم کما یشاهد من أحوال الظالمین و خراب دیارهم و استئصال أولادهم و أموالهم کما هو معلوم من أحوال فرعون و هامان و بنی أمیة و بنی العباس و أضرابهم، و قد قال تعالی:

فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خٰاوِیَةً بِمٰا ظَلَمُوا . و هتک الستور بشرب الخمر ظاهر، و حبس الرزق بالزنا مجرب فإن الزناة و إن کانوا أکثر الناس أموالا عما قلیل یصیرون أسوأ الناس حالا، و قد یقرأ هنا الربا بالراء المهملة و الباء الموحدة، و هی تحبس الرزق لقوله تعالی:

یَمْحَقُ اَللّٰهُ اَلرِّبٰا وَ یُرْبِی اَلصَّدَقٰاتِ . و إظلام الهواء إما کنایة عن التحیر فی الأمور أو شدة البلیة أو ظهور آثار غضب الله فی الجو.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 341 

*****

2- الحدیث

2/3009 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ، قَالَ:

ص: 257


1- 1 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، بر ، بف » والوافی والمعانی والاختصاص . وفی سائر النسخ والمطبوع : - «الذنوب» .
2- 2 . فی المعانی والاختصاص: + «الذنوب » .
3- 3 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بف » والوسائل والعلل : «الستور » . وفی المعانی : «تهتک العصم وهی الستور».
4- 4 . فی الاختصاص: + «الذنوب » وکذا فیما بعد .
5- 5 . فی الاختصاص : «تحبس » .
6- 6 . علل الشرائع ، ص 584 ، ح 27 ، بسنده عن الحسین بن محمّد بن عامر ، عن معلّی بن محمّد ، عن العبّاس بن العلاء . معانی الأخبار ، ص 269 ، ح 1 ، بسنده عن المعلّی بن محمّد ، عن العبّاس بن العلاء . الاختصاص ، ص 238 ، مرسلاً عن عبداللّه بن سنان ، عن أبی عبداللّه علیه السلام . و راجع : الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب قطیعة الرحم ، ح 2721 الوافی ، ج 5 ، ص 1039 ، ح 3548 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 274 ، ح 21551 .

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «کَانَ أَبِی علیه السلام یَقُولُ: نَعُوذُ(1) بِاللّهِ مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِی تُعَجِّلُ الْفَنَاءَ، وَ تُقَرِّبُ الاْآجَالَ(2)، وَ تُخْلِی الدِّیَارَ، وَ هِیَ: قَطِیعَةُ الرَّحِمِ، وَ الْعُقُوقُ، وَ تَرْکُ الْبِرِّ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

اسحاق بن عمار گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السّلام که می فرمود: همیشه پدرم می فرمود: پناه می بریم بخدا از گناهانی که در نابودی شتاب کنند و مرگ ها را نزدیک سازند و خانه ها را ویران کنند و آنها: قطع رحم، و آزردن و نافرمانی پدر و مادر، و واگذاردن احسان و نیکی است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 184 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امام صادق(علیه السّلام)می فرمود:پدرم را شیوه بود که می فرمود: پناه بریم به خدا از گناهانی فناء را بشتاب آرند و مرگ را زود برسانند و خانه ها را ویران سازند و آنها قطع رحم و ناسپاسی پدر و مادر و ترک احسان و نیکوکاری است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 547 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:پدرم را شیوه بر این بود که می فرمود:پناه می بریم به خدا از گناهانی که نابودی به همراه دارند و مرگ را نزدیک می سازند و خانه ها را ویران می کنند و آنها عبارتند از قطع رحم و ناسپاسی از پدر و مادر و ترک احسان و نیکوکاری.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 301 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن موثق. قوله: و هی قطعیة الرحم، الظاهر أنه من کلام الباقر و قیل: هو کلام الصادق علیهما السلام و هو بعید، و الظاهر أن الجمیع یترتب علی کل واحد، لأن تعجیل الفناء و تقریب الآجال متساوقان، فیکون الثانی تأکیدا للأول أو إشعارا بأن تعیین الآجال لا ینافی ذلک، فإن الله یمحو ما یشاء و یثبت و عنده أم الکتاب، و یحتمل أن یکون النشر علی ترتیب اللف، و لا ینافی تقارب المعنیین الأولین مع أنه یمکن أن یکون المراد بالفناء فناء الأموال و إن کان بعیدا، و البر بر الوالدین أو الأعم.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 342 

*****

3- الحدیث

3/3010. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ _ أَوْ(4) بَعْضِ أَصْحَابِهِ _ عَنْ أَیُّوبَ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیی، قَالَ: حَدَّثَنِی بَعْضُ أَصْحَابِنَا، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِذَا فَشَا أَرْبَعَةٌ ظَهَرَتْ أَرْبَعَةٌ: إِذَا فَشَا الزِّنی ظَهَرَتِ الزَّلْزَلَةُ، وَ إِذَا فَشَا(5) الْجَوْرُ فِی الْحُکْمِ احْتُبِسَ الْقَطْرُ(6) ، وَ إِذَا خُفِرَتِ الذِّمَّةُ(7) أُدِیلَ(8) لاِءَهْلِ الشِّرْکِ مِنْ أَهْلِ الاْءِسْلاَمِ(9)، وَ إِذَا مُنِعَتِ(10) الزَّکَاةُ ظَهَرَتِ الْحَاجَةُ(11)».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همین که چهار چیز شایع شد (همراه آنها) چهار چیز دیگر پدیدار گردد: هر گاه زنا شایع شد زلزله پیدا شود، و هر گاه حکم بناحق شایع شود باران بند آید، و هر گاه پیمان با کفاری که در ذمه اسلامند شکسته شود (و طبق مقررات با آنها رفتار نشود) دولت بدست مشرکین افتد و بر مسلمین حکومت کنند، و هر گاه زکاة داده نشد فقر و احتیاج پدیدار گردد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 184 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: چون چهار چیز شایع شوند،چهار دیگر پدیدار گردند:چون زنا فاش شود زلزله پدیدار گردد،و چون حکم به ناحق فاش و شایع شود باران بند آید،و چون پیمان با ذمّیان شکسته شود و طبق مقررات از آنها نگهداری نشود مشرکین بر مسلمین غلبه کنند، و چون زکاة دریغ شود نیاز و فقر پدیدار گردد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 547 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:وقتی چهار چیز شایع شوند،چهار چیز دیگر ظاهر شوند:چون زنا فاش شود زلزله ظاهر گردد،و چون حکم به ناحق فاش و شایع شود باران بند آید،و چون پیمان با ذمیان شکسته شود و طبق مقررات از آنها نگهداری نشود مشرکین بر مسلمین چیره شوند و چون از زکات دریغ شود نیاز و فقر آشکار گردد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 301 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. و الخفر و الإخفار الغدر و نقض العهد، و الإدالة الغلبة، و فی الدعاء: أدل لنا و لا تدل منا، و ذلک لأنهم ینقضون الأیمان و یخالفون الله فی ذلک للغلبة، فیورد الله علیهم نقیض مقصودهم، کما أنهم یمنعون الزکاة لحصول الغناء مع أنها سبب لنمو أموالهم، فیذهب الله ببرکتها و یحوجهم و کون المراد حاجة الفقراء کما قیل بعید، نعم یحتمل الأعم. و أقول: روی الصدوق (ره) فی کتاب معانی الأخبار خبرا مبسوطا فی ذلک ناسب إیراده هنا، روی بإسناده عن أبی خالد الکابلی قال: سمعت علی بن الحسین علیهما السّلام یقول: الذنوب التی تغیر النعم البغی علی الناس، و الزوال عن العادة فی الخیر، و اصطناع المعروف و کفران النعم، و ترک الشکر، قال الله تعالی:

إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُغَیِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتّٰی یُغَیِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ . و الذنوب التی تورث الندم قتل النفس التی حرم الله قال الله تعالی فی قصة قابیل حین قتل أخاه هابیل، فعجز عن دفنه:

فَأَصْبَحَ مِنَ اَلنّٰادِمِینَ

و ترک صلة القرابة حتی یستغنوا، و ترک الصلاة حتی یخرج وقتها، و ترک الوصیة و رد المظالم و منع الزکاة حتی یحضر الموت و ینغلق اللسان. و الذنوب التی تنزل النقم عصیان المعارف بالبغی، و التطاول علی الناس، و الاستهزاء بهم و السخریة منهم. و الذنوب التی تدفع القسم إظهار الافتقار، و النوم عن العتمة عن صلاة الغداة و استحقار النعم، و شکوی المعبود عز و جل. و الذنوب التی تهتک العصم شرب الخمر و اللعب بالقمار و تعاطی ما یضحک الناس من اللغو و المزاح، و ذکر عیوب الناس و مجالسة أهل الریب. و الذنوب التی تنزل البلاء ترک إغاثة الملهوف، و ترک معاونة المظلوم، و تضییع الأمر بالمعروف، و النهی عن المنکر. و الذنوب التی تدل الأعداء المجاهرة بالظلم، و إعلان الفجور، و إباحة المحظور و عصیان الأخیار و الانطباع للأشرار. و الذنوب التی تعجل الفناء قطیعة الرحم، و الیمین الفاجرة، و الأقوال الکاذبة و الزنا و سد طریق المسلمین، و ادعاء الإمامة بغیر حق. و الذنوب التی تقطع الرجاء الیأس من روح الله، و القنوط من رحمة الله، و الثقة بغیر الله، و التکذیب بوعد الله. و الذنوب التی تظلم الهواء السحر و الکهانة، و الإیمان بالنجوم، و التکذیب بالقدر، و عقوق الوالدین. و الذنوب التی تکشف الغطاء الاستدانة بغیر نیة الأداء، و الإسراف فی النفقة علی الباطل، و البخل علی الأهل و الولد، و ذوی الأرحام، و سوء الخلق، و قلة الصبر و استعمال الضجر و الکسل، و الاستهانة بأهل الدین. و الذنوب التی ترد الدعاء سوء النیة، و خبث السریرة، و النفاق مع الإخوان و ترک التصدیق بالإجابة، و تأخیر الصلوات المفروضات حتی تذهب أوقاتها، و ترک التقرب إلی الله عز و جل بالبر و الصدقة و استعمال البذاء و الفحش فی القول. و الذنوب التی تحبس غیث السماء جور الحکام فی القضاء و شهادة الزور، و کتمان الشهادة و منع الزکاة، و القرض و الماعون و قساوة القلب علی أهل الفقر و الفاقة و ظلم الیتیم و الأرملة و انتهار السائل و رده باللیل.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 342 

*****

ص: 258


1- 7 . فی «ص » : «یتعوّذ» بدل «نعوذ» . وفی «بف» والوافی : «یتعوّذ » بدل «یقول : نعوذ» .
2- 8 . فی «بر » والوافی : «الأجل » .
3- 9 . الوافی ، ج 5 ، ص 1039 ، ح 3549 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 274 ، ح 21552 .
4- 10 . مفاد العطف هو التردید فی أنّ روایة علیّ بن إبراهیم ، عن أیّوب بن نوح هل کانت مباشرة أو بتوسّط بعض أصحابه . فالعطف تحویلی تردیدی .
5- 1 . فی «ب » : «ظهر » .
6- 2 . فی الوافی : «المطر» .
7- 3 . فی شرح المازندرانی : «اُخفرت الذمّة » . و«خُفرت الذمّة » ، أی نقض العَهد بین المشرکین والمسلمین . یقال : أخفرتُ الرجلَ وخفرتُ الرجلَ : إذا نقضت عهدَه وغدرتَ به ، والهمزة للسلب والإزالة ، أی أزلت خِفارته . و«الذمّة» و«الذِّمام » : بمعنی العهد ، والأمان ، والضمان ، والحرمة ، والحقّ . مجمع البحرین ، ج 3 ، ص 291 (خفر)؛ النهایة ، ج 2 ، ص 168 (ذمم).
8- 4 . الدولة فی الحرب : أن تدال إحدی الفئتین علی الاُخری . والإدالة : الغلبة . وذلک لأنّهم ینقضون الأمان ویخالفون اللّه فی ذلک ، فیورد اللّه علیهم نقیض مقصودهم ، کما أنّهم یمنعون الزکاة لحصول الغناء ، مع أنّها سبب لنموّ أموالهم ؛ فیذهب اللّه ببرکتها ویحوجهم . راجع : مرآة العقول ، ج 11 ، ص 342 ؛ الصحاح ، ج 4 ، ص 1699 (دول).
9- 5 . فی «د ، بر ، بف » : «الإیمان » .
10- 6 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بف » وشرح المازندرانی والوافی والوسائل : «منعوا».
11- 7 . «الحاجة» الفقر والمحنة . مجمع البحرین ، ج 2 ، ص 290 (حوج) .
12- 8 . الفقیه ، ج 1 ، ص 524 ، ح 1488 ؛ والتهذیب ، ج 3 ، ص 147 ، ح 318 ، معلّقا عن عبدالرحمن بن کثیر ، عن أبی عبداللّه علیه السلام . الخصال ، ص 242 ، باب الأربعة ، ح 95 ، بسند آخر عن عبدالرحمن بن کثیر ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر. راجع : الکافی ، کتاب الزکاة ، باب منع الزکاة ، ح 5756 الوافی ، ج 5 ، ص 1039 ، ح 3550 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 275 ، ح 21553 .

(198) باب نادر

اشاره

2 / 449

198 _ بَابٌ نَادِرٌ(1)

1- الحدیث

1/3011. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْعَبْدِیِّ، عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «قَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ : إِنَّ الْعَبْدَ مِنْ عَبِیدِیَ الْمُوءْمِنِینَ لَیُذْنِبُ الذَّنْبَ الْعَظِیمَ مِمَّا یَسْتَوْجِبُ(2) بِهِ عُقُوبَتِی فِی الدُّنْیَا وَ الاْآخِرَةِ، فَأَنْظُرُ لَهُ(3) فِیمَا(4) فِیهِ صَلاَحُهُ فِی آخِرَتِهِ، فَأُعَجِّلُ لَهُ الْعُقُوبَةَ عَلَیْهِ فِی الدُّنْیَا لاِءُجَازِیَهُ بِذلِکَ الذَّنْبِ(5)، وَ أُقَدِّرُ(6) عُقُوبَةَ ذلِکَ الذَّنْبِ وَ أَقْضِیهِ، وَ أَتْرُکُهُ عَلَیْهِ مَوْقُوفاً غَیْرَ مُمْضًی، وَ لِی فِی إِمْضَائِهِ الْمَشِیئَةُ وَ مَا یَعْلَمُ عَبْدِی بِهِ، فَأَتَرَدَّدُ فِی ذلِکَ(7) مِرَاراً عَلی ···

ص: 259


1- 9 . فی مرآة العقول ، ج 11 ، ص 344 : «إنّما أفرده عن الأبواب السابقة لاشتماله علی زیادة لم یجد له من جنسه حتّی شرکه معه مع غرابة مضمونه . ویمکن أن یقرأ بالتوصیف والإضافة معا » .
2- 1 . فی شرح المازندرانی : «بما یستوجب » . وفی مرآة العقول : «ممّا یستوجب ، علی بناء المعلوم ، ویحتمل المجهول . «والآخرة » الواو بمعنی أو».
3- 2 . فی «ب » : - «له » . وفی مرآة العقول : «فأنظر له ، أی أدبر له» .
4- 3 . فی «بف » والوافی : «بما» .
5- 4 . فی «ب » : «فاُعجّل له العقوبة بذلک الذنب واُقدّر علیه فی الدنیا لاُجازیه عقوبة ذلک الذنب» بدل «فاُعجّل له _ إلی _ عقوبة ذلک الذنب» .
6- 5 . «وأُقدّر » عطف تفسیر علی «فاُعجّل » والمراد بالتعجیل جعل تقدیر العقوبة فی الدنیا وصرفها عن الآخرة ، صادف الإمضاء أو لم یصادفه ، والتقدیر الکتابة فی لوح المحو والإثبات ، والقضاء الشروع فی تحصیل أسباب ذلک ، والإمضاء تکمیل الأسباب المقارن للحصول ، وقیل غیر ذلک . کذا قال المازندرانی والمجلسی ، وأمّا الفیض فإنّه جعل الواو بمعنی أو ، والمعنی : ربّما اُعجّل وربّما اُقدّر. راجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 175 ؛ الوافی، ج 5 ، ص 1037 ؛ مرآة العقول ، ج 11 ، ص 344 .
7- 6 . فی «بر » والوافی : «لذلک » بدل «فی ذلک » . وفی مرآة العقول : «أی فی العقوبة» .

إِمْضَائِهِ(1)، ثُمَّ أُمْسِکُ عَنْهُ(2)، فَلاَ أُمْضِیهِ؛ کَرَاهَةً لِمَسَاءَتِهِ، وَ حَیْداً(3) عَنْ إِدْخَالِ الْمَکْرُوهِ عَلَیْهِ(4)، فَأَتَطَوَّلُ(5) عَلَیْهِ بِالْعَفْوِ عَنْهُ وَ الصَّفْحِ؛ مَحَبَّةً(6) لِمُکَافَاتِهِ لِکَثِیرِ نَوَافِلِهِ الَّتِی یَتَقَرَّبُ بِهَا إِلَیَّ فِی لَیْلِهِ وَ نَهَارِهِ، فَأَصْرِفُ ذلِکَ الْبَلاَءَ عَنْهُ، وَ قَدْ قَدَّرْتُهُ وَ قَضَیْتُهُ وَ تَرَکْتُهُ مَوْقُوفاً، وَ لِی فِی إِمْضَائِهِ الْمَشِیئَةُ، ثُمَّ أَکْتُبُ لَهُ عَظِیمَ أَجْرِ(7) نُزُولِ(8) ذلِکَ الْبَلاَءِ، وَ أَدَّخِرُهُ(9) وَ أُوَفِّرُ لَهُ(10) أَجْرَهُ، وَ لَمْ یَشْعُرْ بِهِ، وَ لَمْ یَصِلْ إِلَیْهِ أَذَاهُ؛ وَ أَنَا اللّهُ الْکَرِیمُ الرَّءُوفُ الرَّحِیمُ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابن ابی یعفور گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام که می فرمود: خدای عز و جل فرماید: همانا بنده ای از بندگان مؤمن من گناهی بزرگ کند که مستوجب کیفر و عقوبت من در دنیا و یا در آخرت شود و من آنچه صلاح آخرت او در آنست برایش منظور کنم پس در عقوبت دنیایش شتاب کنم تا او را بدین گناه کیفر دهم، و یا اینکه اندازه کیفر او را معین کنم و بدان حکم کنم و آن را بدون اجرا موقوف گذارم و اجرای آن را بمشیت خود واگذارم و بندۀ من آن را نمیداند، و بارها در بارۀ اجرای آن مردد گردم سپس خود داری کنم و اجرا نکنم زیرا بدآمدن او را خوش ندارم و از بدحال کردن او کناره گیری کنم، و بگذشت و ندیده گرفتن آن گناه بر او منت نهم (و بالاخره آن را ببخشم) زیرا دوست دارم نمازهای نافلۀ بسیاری که بسبب آنها در شب و روز بمن تقرب می جست پاداش دهم، پس این بلا را از او بگردانم با اینکه آن را مقدر کرده و بدان حکم کرده بودم و موقوف گذارده بودم و اجرای آن بستگی بمشیت من داشت، سپس (باین هم اکتفا نکنم) و اجر بزرگ نزول این بلائی که از آن معاف شده است برایش بنویسم و ذخیره کنم، و مزدش را وافر کنم با اینکه خود او بدان آگاه نیست (زیرا آزار آن بلا باو نرسیده است، و منم خداوند کریم مهربان و رحیم.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 185 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از ابن ابی یعفور،گوید:از امام صادق(علیه السّلام)شنیدم می فرمود:خدا عز و جل فرماید:راستی بنده ای از بنده های مؤمنِ من گناهی بزرگ کند که موجب عقوبت در دنیا و آخرت باشد و من مصلحت آخرت او را منظور دارم و در دنیا به عذاب او بشتابم تا او را بدان گناه،کیفر دهم و اندازۀ کیفر او را معیّن کنم و حکم آن را صادر نمایم و آن را متوقف و بدون اجراء،گزارم،و اجرای آن متوقّف بر خواست من است و بندۀ من آن را نمی داند و بارها در مقام اجرای آن برآیم و دچار تردید گردم و خودداری کنم برای آنکه از بد کردن با وی بدم آید و از وارد کردن مکروه بر او کناره گیرم و در نتیجه به گذشت و صرف نظر از آن گناه به وی بخشش کنم به حساب پاداش دادن به بسیاری از نمازهای نافلۀ او که در شب و روزش به قصد تقرّب به من می خواند و من این بلا را از او بگردانم با اینکه آن را مقدّر کردم و حکم آن را صادر کردم و آن را بی اجراء وانهادم و اجرای آن به خواست من وابسته است،سپس اجر نزول همان بلائی را که از آن معاف شده است برای او بنویسم و ذخیره کنم و اجر فراوان به او دهم با اینکه متوجّه آن نشده است و آزار آن را ندیده و منم خداوند کریم و مهربان و رحیم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 547 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-ابن ابی یعفور می گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرمود:

خدای عز و جل می فرماید:راستی بنده ای از بنده های مؤمن من گناهی بزرگ کند که موجب عقوبت در دنیا و آخرت باشد و من مصلحت آخرت او را در نظر بگیرم و در کیفر دنیایش شتاب کنم تا وعده این طاوان گناه،کیفر دهم یا آنکه اندازۀ کیفر او را معین کنم و حکم آن را صادر نمایم و آن را متوقف سازم،و اجرای آن را موکول به خواسته خود کنم و بندۀ من آن را نمی داند و بارها در مقام اجرای آن برایم و دچار تردید گردم و خودداری کنم برای آنکه از بد کردن با او بدم می آید و از بد کردن به او کناره گیرم و در نتیجه به گذشت و صرف نظر از آن گناه بر او منت گزارم و بالاخره او را ببخشم بخاطر پاداش دادن به بسیاری از نمازهای نافلۀ او که در شب و روز به نیت تقرّب به من می خواند و من این بلا را از او دور سازم با این که آن را مقدر کردم و حکم آن را صادر نمودم و آن را بی اجراء وانهادم و اجرای آن را به خواست من وابسته است،سپس اجرای نزول همان بلائی را که از آن معاف شده است برای او بنویسم و ذخیره کنم و اجر فراوان به او دهم با اینکه متوجه آن نشده است و آزار آن را ندیده و منم خداوند کریم و مهربان و رحیم.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 303 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. مما یستوجب علی بناء المعلوم، و یحتمل المجهول و الآخرة الواو بمعنی أو فأنظر له أی أدبر له، و قوله: و أقدر عطف تفسیر لقوله فأعجل و قیل: یعنی ربما أعجل، و ربما أقدر، فالواو بمعنی أو، و علی الأول المراد بالتعجیل جعل تقدیر العقوبة فی الدنیا و صرفها عن الآخرة صادف الإمضاء أو لم یصادفه، و التقدیر الکتابة فی لوح المحو و الإثبات، و القضاء الشروع فی تحصیل أسباب ذلک، و الإمضاء تکمیل الأسباب المقارن للحصول و ضمیر أترکه للعقوبة و التذکیر لکونها مصدرا. فأتردد فی ذلک أی فی العقوبة مرارا أی مرات کثیرة علی إمضائه أی لإمضائه أو عازما أو أعزم علی إمضائه أو علی بمعنی فی و هو بدل اشتمال لقوله فی ذلک، و التردد هنا مجاز کما مر فی قوله تعالی: ما ترددت فی شیء أنا فاعله و لعله کنایة عن إیجاد بعض أسبابها، ثم صرفها و عدم إکمالها، و فی القاموس، حاد عنه یحید حیدا مال، و قوله: محبة مفعول له لقول فأتطول. و قوله: لمکافاته متعلق بالمحبة، و قوله: لکثیر متعلق بالمکافاة أی لأنی أحب أی أکافیه و أجازیه بکثیر نوافله، و قیل: لمکافاته صفة لمحبة، و لکثیر بدل لمکافاته أی لتلافیه ذلک الذنب بکثیر من النوافل و ما ذکرنا أظهر کما لا یخفی. ثم اکتب له قیل: ثم للتعجب کما أنه فی قوله ثم أمسک أیضا کذلک، و إنما سماه أجرا مع أن ما یعطی للبلایا یسمی عوضا لأنه یعطی حقیقة للنوافل التی صارت سببا لرفع البلاء فقوله: و لم یشعر به للتعجب علی ترتب الأجر علی فعل مقارن لغفلة محله، و قوله: و لم یصل إلیه للتعجب عن إعطاء العوض علی أمر لم یصل إلیه، انتهی. و أقول: لما جعله أجرا و ثوابا أثبت له ما هو من خواصه و هو المضاعفة بعشرة أمثاله و أکثر، حیث قال: و أوفر له أجره، و فی النهایة فی أسماء الله تعالی الکریم هو الجواد المعطی الذی لا ینفد عطاؤه، و هو الکریم المطلق، و الکریم الجامع لأنواع الخیر و الشرف و الفضائل، و الرؤوف هو الرحیم بعباده، العطوف علیهم بألطافه و الرأفة أرق من الرحمة، و لا تکاد تقع فی الکراهة، و الرحمة قد تقع فی الکراهة للمصلحة، انتهی. و الرحیم إما فی الآخرة أو بالنعم الخاصة.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 346 

*****

(199) باب نادر أیضاً

1- الحدیث

1/3012. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : فِی(12) قَوْلِ اللّهِ(13) عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما

ص: 260


1- 7 . فی مرآة العقول : «الإمضاء : تکمیل الأسباب المقارن للحصول ... علی إمضائه ، أی لإمضائه ، أو عازما ، أو أعزم علی إمضائه ، أو «علی» بمعنی «فی» ، وهو بدل اشتمال لقوله : فی ذلک» .
2- 8 . فی «بر » : «علیه » .
3- 9 . حاد عن الشیء یحید حُیُودا وحَیْدَة وحَیْدودَة : مال عنه و عدل . الصحاح ، ج 2 ، ص 467 (حید).
4- 10 . فی «ز » : «إدخاله المکره علیه » .
5- 11 . «الطَّوْل » : المَنُّ. یقال منه : طال علیه وتطوّل علیه : إذا امتَنّ علیه . الصحاح ، ج 5 ، ص 1755 (طول) .
6- 12 . فی مرآة العقول : «قوله : محبّة ، مفعول له لقوله : فأتطوّل ، وقوله : لمکافاته ، متعلّق بالمحبّة ، وقوله : لکثیر ، متعلّق بالمکافاة ، أی لأنّی اُحبّ أن اُکافیه واُجازیه بکثیر نوافله ، وقیل : «لمکافاته» صفة لمحبّة ، و«لکثیر» بدل «لمکافاته» أی لتلافیه ذلک الذنب بکثیر من النوافل ، وما ذکرناه أظهر ، کما لایخفی» .
7- 1 . فی «ب » : «أجرٍ » بالقطع عن الإضافة . وفی مرآة العقول : «قیل : ...وإنّما سمّاه أجرا مع أنّ ما یعطی للبلایا یسمّی عوضا ؛ لأنّه یعطی حقیقة للنوافل التی صارت سببا لرفع البلاء».
8- 2 . فی «ب ، بر » : «یزول » .
9- 3 . فی «بف » : + «واُوفّره » .
10- 4 . فی «بر » : «واُوفّره » بدون «له » .
11- 5 . التمحیص ، ص 39 ، ح 37 ، عن ابن أبی یعفور ، إلی قوله : «لاُجازیه بذلک الذنب » الوافی ، ج 5 ، ص 1037 ، ح 3544 .
12- 6 . فی «د ، ز ، بر » والوافی وقرب الإسناد : «عن » .
13- 7 . فی «ج ، د ، ص ، بر ، بف » وشرح المازندرانی والوافی : «قوله » .

2 / 450

کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ»؟ فَقَالَ هُوَ(1): ««وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ»(2)» قَالَ(3): قُلْتُ: لَیْسَ(4) هذَا أَرَدْتُ، أَ رَأَیْتَ مَا أَصَابَ عَلِیّاً علیه السلام وَ أَشْبَاهَهُ مِنْ(5) أَهْلِ بَیْتِهِ علیهم السلام مِنْ ذلِکَ؟

فَقَالَ: «إِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ یَتُوبُ إِلَی اللّهِ فِی(6) کُلِّ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّةً مِنْ غَیْرِ

ذَنْبٍ(7)».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابن بکیر گوید: از حضرت صادق علیه السلام از گفتار خدای عز و جل پرسیدم (که فرماید) «و هر چه مصیبت بشما رسد بواسطۀ آن چیزی است که خودتان کرده اید» حضرت (دنبالۀ آیه را خواند و) فرمود:«و از بسیاری از گناهان بگذرد»(سورۀ شوری آیۀ 30) گوید: من عرضکردم: مقصودم دنبالۀ آیه نبود (بلکه) بفرمائید آنچه بعلی علیه السلام و آنان که مانند او بودند از خاندانش رسید از همین باب بود؟(یعنی آنها چه کرده بودند که آن همه مصیبت و بلا بدانها رسید؟) فرمود: همانا رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) در هر روز بدون اینکه گناهی داشته باشد هفتاد بار استغفار میکرد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 186 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از ابن بکیر،گوید:از امام صادق(علیه السّلام)پرسیدم از تفسیر قول خدا عز و جل(30 سوره شوری):«و آنچه مصیبت به شما رسد برای آنچه باشد که خود کرده اید»امام(علیه السّلام)فرمود:«و بگذرد از بسیاری گناهان»(یعنی دنبالۀ آیه را خواند)من گفتم:مقصودم دنبالۀ آیه نبود،بفرمائید آنچه که به علی(علیه السّلام)و همانندانش رسید که از خاندان او بودند از این نوع بود؟در پاسخ فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)در هر روز بی ارتکاب گناه،هفتاد بار استغفار می کرد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 549 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-ابن بکیر می گوید:از امام صادق علیه السّلام از تفسیر قول خدای عز و جل:«و آنچه مصیبت به شما رسد بخاطر آن است که خود کرده اید(شوری/30 پرسیدم امام علیه السّلام فرمود:«و بگذرد از بسیاری گناهان»(یعنی دنبالۀ آیه را خواند)من گفتم:مقصودم دنبالۀ آیه نبود،بفرمائید آنچه که بر سر علی علیه السّلام و یارانش و خاندانش رسید از همین باب بود؟در پاسخ فرمود: رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در هر روز بدون اینکه گناهی مرتکب شود،هفتاد بار استغفار می کرد.

توضیح:مرحوم مجلسی می فرماید:پاسخ حضرت به این که رسول خدا روزی هفتاد بار استغفار می کرد دو احتمال دربردارد یکی آنکه استغفار پیامبر برای از بین بردن گناهی نبود بلکه برای بالا رفتن درجه خود بوده و دیگر اینکه مقصود از استغفار پیامبر برای ترک ادنی یا عدول حضرت از عبادت افضل به ادنی بوده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 305 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق کالصحیح. فی قول الله کان فی بمعنی عن أو هنا تقدیر أی سألت عن شیء فی هذه الآیة فقال هو: أی أبو عبد الله علیه السلام و لعله لما اکتفی ببعض الآیة کان موهما لأن یکون نسی تتمة الآیة فقرأها علیه السلام أو موهما لأنه توهم أن کل ذنب لا بد أن یبتلی الإنسان عنده ببلیة فقرأ علیه السلام تتمة الآیة لرفع هذا التوهم، و علی الأول معنی لیس هذا أردت، أنه إنما لم أقرأ التتمة لأنها لم تکن لها مدخل فی سؤالی و علی الثانی أن سؤالی لیس هذا الذی یتوهم. و یحتمل أن یکون قرأ تتمة الآیة لبیان سعة رحمة الله، و لم یکن مبنیا علی توهم لکن السائل توهم ذلک أ رأیت أی أخبرنی، و جوابه علیه السلام یحتمل وجهین الأول: أن استغفار النبی صلی الله علیه و آله و سلم کما أنه لم یکن لحط الذنوب بل لرفع الدرجات فکذا ابتلاؤهم علیهم السلام لیست لکفارة الذنوب بل لکثرة المثوبات و علو الدرجات، فالخطاب فی الآیة متوجه إلی غیر المعصومین بقرینة

فَبِمٰا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ

کما عرفت. و الثانی: أن المعنی أن استغفار النبی صلی الله علیه و آله و سلم کان لترک الأولی أو ترک العبادة الأفضل إلی الأدنی و أمثال ذلک، فکذا ابتلاؤهم کان لتدارک ذلک، و الأول أظهر کما یدل علیه الخبر الآتی و غیره، قال فی النهایة: فیه أنه لیغان علی قلبی حتی أستغفر الله فی الیوم سبعین مرة، الغین الغیم، و غینت السماء تغان إذا أطبق علیها الغیم و قیل: الغین شجر ملتف أراد ما یغشاه من السهو الذی لا یخلو منه البشر، لأن قلبه أبدا کان مشغولا بالله تعالی، فإن عرض له وقتا ما عارض بشری یشغله عن أمور الأمة و الملة و مصالحهما عد ذلک تقصیرا و ذنبا فیفزع إلی الاستغفار.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 346 

*****

2- الحدیث

2/3013. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ؛ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ، قَالَ :

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ»(9) أَرَأَیْتَ مَا أَصَابَ عَلِیّاً علیه السلام ···

ص: 261


1- 8 . فی «ز » : + «هکذا » . وقوله : «فقال هو» ، أی أبوعبداللّه علیه السلام . راجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 176 ؛ مرآة العقول ، ج 11 ، ص 346 .
2- 9 . الشوری (42): 30 .
3- 10 . فی «بر »: - «قال » .
4- 11 . فی «ز » وشرح المازندرانی : «ولیس » .
5- 12 . فی «ص » : «عن » .
6- 13 . فی الوسائل وقرب الإسناد : - «فی » .
7- 1 . فی مرآة العقول : «لعلّه لمّا اکتفی ببعض الآیة کان موهما لأن یکون نسی تتمّة الآیة ، فقرأها علیه السلام ؛ أو موهما لأنّه توهّم أنّ کلّ ذنب لابدّ أن یبتلی الإنسان عنده ببلیّة ، فقرأ علیه السلام تتمّة الآیة لرفع هذا التوهّم ... ویحتمل أن یکون قرأ تتمّة الآیة لبیان سعة رحمة اللّه ، ولم یکن مبنیّا علی توهّم . وقوله «أرأیت» أی أخبرنی . وجوابه علیه السلام یحتمل وجهین : الأوّل : أنّ استغفار النبیّ صلی الله علیه و آله لم یکن لحطّ الذنوب ، بل لرفع الدرجات ؛ فکذا ابتلاؤهم علیه السلام لیس لکفّارة الذنوب ، بل لکثرة المثوبات ورفع الدرجات ؛ فالخطاب فی الآیة متوجّه إلی غیر المعصومین بقرینة «فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ» کما عرفت . والثانی : أنّ المعنی أنّ استغفار النبیّ صلی الله علیه و آله کان لترک الأولی وترک العبادة الأفضل إلی الأدنی وأمثال ذلک ؛ فکذا ابتلاؤهم کان لتدارک ذلک . والأوّل أظهر» .
8- 2 . قرب الإسناد ، ص 168 ، ح 618 ، عن محمّد بن الولید ، عن عبداللّه بن بکیر . وفی الزهد، ص 142 ، ضمن ح 199 ؛ والکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب الاستغفار من الذنب ، ح 2977 ؛ وکتاب الدعاء، باب الاستغفار ، ح 3225 ، بسند آخر ، وفی کلّها من قوله : «فقال : إنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله » مع اختلاف یسیر وزیادة الوافی ، ج 5 ، ص 1038 ، ح 3547 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 85 ، ح 21050 ، من قوله : «فقال : إنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله ».
9- 3 . فی «ج ، ز ، ص ، ه » والوافی والمعانی: + «وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ» . وفی تفسیر القمّی: + «قال » .

وَ أَهْلَ بَیْتِهِ علیهم السلام (1) مِنْ بَعْدِهِ(2) هُوَ(3) بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ هُمْ أَهْلُ بَیْتِ طَهَارَةٍ(4)، مَعْصُومُونَ؟

فَقَالَ: «إِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ یَتُوبُ إِلَی اللّهِ وَ یَسْتَغْفِرُهُ(5) فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ(6) مِائَةَ

مَرَّةٍ(7) مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ، إِنَّ اللّهَ یَخُصُّ أَوْلِیَاءَهُ(8) بِالْمَصَائِبِ لِیَأْجُرَهُمْ عَلَیْهَا مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

علی بن رئاب گوید از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم از تفسیر گفتار خدای عز و جل «آنچه بشما از مصیبتها رسد برای آن چیزی است که خودتان کرده اید» بفرمائید: آنچه بعلی و اهل بیت (معصومین او) علیهم السلام رسید بخاطر کاری بود که آنها کرده بودند، با این که آنان خاندان طهارت و هم معصوم (از گناه) بودند؟ فرمود: همانا رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) در هر روز و شبی - بدون گناه - صد بار استغفار میکرد و بسوی او توبه مینمود، همانا خداوند دوستان خود را بمصیبتها و پیش آمدها گرفتار کند تا بدان واسطه بدون گناه بآنها اجر و ثواب دهد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 186 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از علی بن رئاب،گوید:پرسیدم از امام صادق(علیه السّلام)در تفسیر قول خدا عز و جل(30 سوره شوری):«آنچه به شما رسد در برابر آنچه است که خود کرده اید»بفرمائید آنچه هم به علی(علیه السّلام)و خاندانش بعد از او رسید در برابر آنچه بود که خود آنها کرده بودند با اینکه آنان خاندان طهارت و هم معصوم بودند،در پاسخ فرمود که:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)در هر شبانه روزی،گناه نکرده،صد بار به درگاه خدا آمرزش می خواست و استغفار می کرد،راستی خدا دوستانش را مصیبت زده و گرفتار می کند تا بدانها اجر و ثواب دهد بی آنکه گناهی کرده باشند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 551 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«علی بن رئاب»،گوید:از امام صادق علیه السّلام در تفسیر قول خدای عز و جل: «آنچه بر شما رسد بخاطر کاری است که خود کرده اید»پرسیدم بفرمایید آنچه هم به علی علیه السّلام و خاندانش بعد از او رسید در برابر آن چه بود که خود آنها کرده بودند با اینکه آنان از خاندان طهارت و معصوم بودند،در پاسخ فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در هر شبانه روزی،گناه نکرده،صد بار به درگاه خدا آمرزش می خواست و استغفار می کرد،راستی خدا دوستانش را مصیبت زده و گرفتار می کند تا بدان ها اجر و ثواب دهد بی آنکه گناهی کرده باشد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 305 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح بل أعلی من الصحیح. و الجمع بین المائة و السبعین أنه قد کان یفعل هکذا و قد کان یفعل هکذا و قیل: المراد بالسبعین العدد الکثیر کما قیل فی قوله تعالی:

إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ

مَرَّةً

أو کان یفعل الثلاثین فی اللیل.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 347 

*****

3- الحدیث

3/3014 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ رَفَعَهُ، قَالَ:

لَمَّا حُمِلَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ صَلَّی اللّه ُ عَلَیْهِمَا إلی یَزِیدَ بْنِ مُعَاوِیَةَ، فَأُوقِفَ(10) بَیْنَ یَدَیْهِ، قَالَ(11) یَزِیدُ لَعَنَهُ اللّهُ(12) : «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ»فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام : «لَیْسَتْ(13) هذِهِ الاْآیَةُ فِینَا؛ إِنَّ فِینَا قَوْلَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ(14) : «ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الاْءَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسِیرٌ» (15) ».(16)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

علی بن ابراهیم در حدیث مرفوعی (که سندش بمعصوم رسد) حدیث کند که فرمود: هنگامی که حضرت علی بن الحسین (زین العابدین) علیهما السلام را نزد یزید بن معاویه بردند و در برابر او نگهداشتند یزید - که خدایش از رحمت خود دور کرده - گفت:«و آنچه بشما مصیبت رسید از آن چیزی بود که خود کردید»(و این آیه شریفه را خواند) حضرت علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: این آیه در بارۀ ما نیست، همانا در بارۀ ما گفتار خدای عز و جل است (که فرماید:) «هیچ مصیبتی در زمین نرسد و نه بجانهای شما جز اینکه در کتابی است پیش از آنکه آنها را بیافرینیم همانا این بر خدا آسان است»(سورۀ حدید آیه 22).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 187 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-فرموده است که:چون علی بن الحسین(علیهما السّلام)را نزد معاویه بردند و پیش او باز داشتند،یزید لعنه اللّٰه گفت:«و آنچه مصیبت به شما رسید در برابر آنچه بوده که خود کردید»علی بن الحسین(علیهما السّلام)در پاسخش فرمود:این آیه در بارۀ ماها نیست،در بارۀ ما قول خدا عز و جل است که(22 سوره حدید):«هیچ مصیبتی در زمین نرسد و به جان کسی نرسد جز اینکه در کتاب است پیش از آنکه آنها را بیافرینیم راستی که این بر خدا آسان است».

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 551 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-فرموده است که:چون علی بن حسین علیه السّلام را نزد یزید بن معاویه بردند و نزد او نگهداشتند،یزید لعنه اللّه گفت:«و آنچه مصیبت به شما رسید بخاطر کاری بوده که خود کردی»علی بن الحسین علیه السّلام در پاسخش فرمود: این آیه دربارۀ ماها نیست،درباره ما گفتار خدای عز و جل است که: «هیچ مصیبتی در زمین به جان کسی نرسد جز اینکه در کتاب ماست پیش از آنکه آنها را بیافرینیم راستی که این بر خدا آسان است(حدید/22)»

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 307 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرفوع. لیست هذه الآیة فینا قد مر بیانه، و یؤیده أن قبل تلک الآیة بآیات:

قُلْ لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبیٰ

و معلوم أن هذا الخطاب لغیرهم علیهم السلام.

مٰا أَصٰابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی اَلْأَرْضِ

قال الطبرسی (ره): مثل قحط المطر و قلة النبات، و نقص الثمرات

وَ لاٰ فِی أَنْفُسِکُمْ

من الأمراض و الثکل بالأولاد

إِلاّٰ فِی کِتٰابٍ

أی إلا و هو مثبت مذکور فی اللوح المحفوظ

مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهٰا

أی من قبل أن یخلق الأنفس، و إنما أثبتها لیستدل ملائکته به علی أنه عالم لذاته، یعلم الأشیاء بحقائقها

إِنَّ ذٰلِکَ عَلَی اَللّٰهِ یَسِیرٌ

أی إثبات ذلک علی الله یسیر سهل غیر عسیر. ثم بین سبحانه لم فعل ذلک فقال:

لِکَیْلاٰ تَأْسَوْا عَلیٰ مٰا فٰاتَکُمْ

أی فعلنا ذلک لکیلا تحزنوا علی ما یفوتکم من نعم الدنیا

وَ لاٰ تَفْرَحُوا بِمٰا آتٰاکُمْ

أی بما أعطاکم الله منها، و الذی یوجب نفی الأسی و الفرح من هذا أن الإنسان إذا علم أن ما فات منها ضمن الله تعالی العوض علیه فی الآخرة فلا ینبغی أن یحزن لذلک، و إذا علم أن ما ناله منها کلف الشکر علیه و الحقوق الواجبة فیه، فلا ینبغی أن یفرح به، و أیضا فإذا علم أن شیئا منها لا یبقی فلا ینبغی أن یهتم له بل یجب أن یهتم لأمر الآخرة التی تدوم و لا تبید، انتهی. و لا یخفی أن ما ذکره قدس سره لا یتفرع علی الکتابة فی اللوح، و لا مدخل لها فی ذلک، و قال البیضاوی: ضمیر یخلقها للمصیبة أو للأرض أو للأنفس، و قال فی قوله:

لِکَیْلاٰ تَأْسَوْا

فإن من علم أن الکل مقدر هان علیه الأمر، و المراد منه نفی الأسی المانع من التسلیم لأمر الله، و الفرح الموجب للبطر و الاختیال و لذلک عقبه بقوله:

وَ اَللّٰهُ لاٰ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتٰالٍ فَخُورٍ

إذ قل من یثبت نفسه فی حال الضراء و السراء، انتهی. و أقول: الظاهر أن التعلیل مبنی علی أن الإنسان إذا علم أن الله سبحانه قدر الخیر و الشر له قبل أن یخلقه، و علم أن الله تعالی فیاض جواد حکیما، لا یفعل إلا الأصلح بعباده، لا یأسی علی المصائب کثیرا لعلمه بأن صلاحه فیه، و أن الله تعالی لجودة و حکمته یعوضه عن ذلک، و أیضا إنما یأسف الإنسان غالبا لظنه أنه کان یمکنه السعی فی رفع ذلک فقصر فیه، و إذا علم أن ذلک بتقدیره سبحانه و کان یقع لا محالة لا یأسف من تلک الجهة، و کذا إذا أعطاه الله نعمة و علم أنها بتقدیر الله تعالی و لیس من سعیه حثه ذلک علی الشکر و التذلل لله سبحانه، و لا یطغی و لا یختال و یخاف سلب النعمة کما حکی الله تعالی عن قارون حیث قال:

إِنَّمٰا أُوتِیتُهُ عَلیٰ عِلْمٍ عِنْدِی

و زعم أنه إنما حصل له ما أعطاه الله لسعیه لا بتقدیره سبحانه و فضله، و لذلک طغی و بغی. و إذا عرفت ذلک فقوله علیه السلام: إن فینا قول الله، یحتمل أن یکون المراد به إنا داخلون فی حکم هذه الآیة و لا تشملنا الآیة الأخری، فلا یکون المعنی اختصاصها بهم و إذا حملنا علی الاختصاص فیحتمل وجهین الأول: أن یکون وجه التخصیص أنهم العاملون و المنتفعون بها، فصارت لهم خلقا و سجیة، و یؤیده أنه روی علی بن إبراهیم لهذا الخبر تتمة، و هی قوله:

إِنَّ ذٰلِکَ عَلَی اَللّٰهِ یَسِیرٌ `لِکَیْلاٰ تَأْسَوْا عَلیٰ مٰا فٰاتَکُمْ وَ لاٰ تَفْرَحُوا بِمٰا آتٰاکُمْ

فنحن الذین لا ناسی علی ما فاتنا من أمر الدنیا، و لا نفرح بما أوتینا، و هذا الاختصار المخل من المصنف (ره) غریب إلا أن یقال رواه علی بن إبراهیم علی الوجهین. الثانی: أن یکون وجه الاختصاص علمهم بما کتب لهم فی اللوح المحفوظ، و الدرجات التی حصلت لهم بإزائها کما مر فی باب الصبر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إنا صبر و شیعتنا أصبر منا، لأنا نصبر علی ما نعلم، و شیعتنا یصبرون علی ما لا یعملون، و قد مر تأویل غریب لهذه الآیة فی باب شأن إنا أنزلناه فی لیلة القدر یظهر منه الاختصاص بهم علی وجه الکمال.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 348 

*****

ص: 262


1- 4 . فی «ز ، ص ، ه ، بر ، بف » والوافی: + «من هؤلاء» .
2- 5 . فی «ز » : «بعد » بدون الضمیر . وفی تفسیر القمّی : - «من بعده » .
3- 6 . فی «د ، ص ، بر ، بف » والوافی : «أهو» .
4- 7 . فی «ه » : + «و » . وفی تفسیر القمّی : «أهل الطهارة » بدل «أهل بیت طهارة » .
5- 8 . فی «ز » : «ویستغفر » .
6- 9 . فی «ه ، بر ، بف»: «کان یتوب إلی اللّه فی کلّ یوم ولیلة ویستغفره» .
7- 1 . فی مرآة العقول : «الجمع بین المائة [فی هذا الحدیث] والسبعین [فی الحدیث السابق] أنّه صلی الله علیه و آله قد کان یفعل هکذا وقد کان یفعل هکذا . وقیل : المراد بالسبعین العدد الکثیر ، کما قیل فی قوله تعالی : «إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً» [التوبة (9) : 80]» .
8- 2 . فی «ز » : «أولیاء» بدون الضمیر .
9- 3 . تفسیر القمّی ، ج 2 ، ص 277 ، عن أبیه ، عن الحسن بن محبوب . معانی الأخبار ، ص 383 ، ج 15 ، بسنده عن الحسن بن محبوب الوافی ، ج 5 ، ص 1037 ، ح 3545 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 85 ، ح 21051، من قوله : «إنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله ».
10- 4 . فی «ه ، بر » : «واُوقف » .
11- 5 . فی «ج ، د ، ز ، ص ، ه ، بر » : «فقال » .
12- 6 . فی «بف » والوافی : - «لعنه اللّه » .
13- 7 . فی «ه ، بر ، بف» والوافی : «لیس » .
14- 8 . ذکر فی مرآة العقول لقوله علیه السلام : «إنّ فینا قول اللّه عزّ وجلّ» احتمالین، حیث قال : «یحتمل أن یکون المراد به إنّا داخلون فی حکم هذه الآیة ولاتشملنا الآیة الاُخری، فلا یکون المعنی اختصاصها بهم. وإذا حملنا علی الاختصاص، فیحتمل الوجهین». وللمزید فراجعه.
15- 9 . الحدید(57): 22 .
16- 10 . تفسیر القمّی ، ج 2 ، ص 77 ، عن أبی عبداللّه علیه السلام الوافی ، ج 5 ، ص 1038 ، ح 3546 .

(200) باب الدفع عن الشیعة

اشاره

2 / 451

200 _ بَابُ(1) الدَّفْعِ عَنِ الشِّیعَةِ(2)

1- الحدیث

1/3015 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْقَاسِمِ، عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ اللّهَ لَیَدْفَعُ(3) بِمَنْ(4) یُصَلِّی مِنْ شِیعَتِنَا عَمَّنْ لاَ یُصَلِّی مِنْ شِیعَتِنَا، وَ لَوْ(5) أَجْمَعُوا(6) عَلی تَرْکِ الصَّلاَةِ لَهَلَکُوا؛ وَ إِنَّ اللّهَ لَیَدْفَعُ بِمَنْ یُزَکِّی مِنْ شِیعَتِنَا عَمَّنْ لاَ یُزَکِّی، وَ لَوْ أَجْمَعُوا(7) عَلی تَرْکِ الزَّکَاةِ لَهَلَکُوا؛ وَ إِنَّ اللّهَ لَیَدْفَعُ بِمَنْ یَحُجُّ مِنْ شِیعَتِنَا عَمَّنْ لاَ یَحُجُّ، وَ لَوْ أَجْمَعُوا(8) عَلی تَرْکِ الْحَجِّ لَهَلَکُوا، وَ هُوَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الاْءَرْضُ وَ لکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعالَمِینَ»(9) فَوَ اللّهِ، مَا نَزَلَتْ إِلاَّ فِیکُمْ، وَ لاَ عَنی(10) بِهَا غَیْرَکُمْ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر آینه خداوند بخاطر آن کسی که نماز میخواند از شیعیان ما (بلا را) دفع کند از آن کسی که نماز نمیخواند از شیعیان ما و اگر همگی نماز را ترک کنند هر آینه (همگی آنها) هلاک شوند. و خداوند بخاطر آنکه زکاة دهد از شیعیان ما دفع کند از آنکه زکاة نمی پردازد و اگر همگی زکاة ندهند هلاک گردند، و همانا خداوند بخاطر آنکه از شیعیان ما حج کند از آنکه حج نکند (بلا را) دفع کند، و اگر بترک حج اتفاق کنند هر آینه هلاک شوند، و اینست گفتار خدای عز و جل:«و اگر نبود بر کنار کردن خداوند برخی را ببرخی دیگر هر آینه زمین تباه میشد و لیکن خدا دارای فضل است بر همۀ جهانیان»(سورۀ بقره آیه 251) فرمود: بخدا سوگند این آیه جز در بارۀ شما نازل نگشته، و دیگری جز شما از آن مقصود نیست.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 187 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از یونس بن ظبیان،از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود:راستی خدا به وسیلۀ آنها که نماز می خوانند از شیعه های ما دفاع می کند از آنها که نماز نمی خوانند از شیعه های ما،و اگر همه ترک نماز کنند هلاک شوند،و خدا دفاع می کند به آنها که زکاة پردازند از شیعیان ما از آنها که زکاة ندهند و اگر به ترک زکاة اتفاق کنند هلاک شوند و به راستی خدا به هر کس از شیعه های ما که حج کنند دفاع کنند از آنها که حج نکنند و اگر به ترک حج اتفاق کنند هر آینه هلاک شوند و این است قول خدا عز و جل(252 سوره بقره):«و اگر خدا دفاع نکند در بارۀ برخی مردم به برخی دیگر هر آینه زمین تباه گردد و خدا تفضل دارد به همۀ جهانیان»به خدا این آیه نازل شد جز در بارۀ شما و دیگری از آن مقصود نیست.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 553 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام،فرمود:

به راستی خداوند به وسیلۀ شیعیانی که نماز می خوانند بلا را از شیعیانی که نماز نمی خوانند دور می سازد و اگر همگی نماز را ترک کنند و خداوند بخاطر شیعیانی که زکات می دهند بلا را از شیعیانی که زکات را نمی دهند دفع سازد و اگر جملگی زکات را پرداخت نکنند هلاک می شوند و به راستی خدا به هرکس از شیعیان ما که حج کنند بلا را دفع کند از آنها که حج نکنند و اگر به ترک حج اتفاق کنند هلاک خواهند شد و این است قول خدای عز و جل:«و اگر خدا دفاع نکند دربارۀ برخی مردم به برخی دیگر هر آینه زمین تباه گردد و خداوند بر همۀ جهانیان دارای برتری است(بقره/202)»به خدا سوگند این آیه جز دربارۀ شما نازل نشده و دیگری جز شما از آن مقصود نیست.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 307 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و المراد بالهلاک نزول عذاب الاستئصال، و ظاهره أن المراد بالآیة عن بعضهم بسبب بعض، فیکون الناس و بعضهم منصوبین بنزع الخافض، أو یقال: المراد دفع بعض الناس أی الظالمین أو المشرکین عن بعض ببرکة بعض، فیکون المدفوع عنه متروکا فی الکلام فو الله ما نزلت أی الآیة و دفع الله العذاب عن بعضهم بسبب بعض مخصوصة بالشیعة لا یشرکهم غیرهم.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 351 

*****

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر آینه خداوند بخاطر آن کسی که نماز میخواند از شیعیان ما (بلا را) دفع کند از آن کسی که نماز نمیخواند از شیعیان ما و اگر همگی نماز را ترک کنند هر آینه (همگی آنها) هلاک شوند. و خداوند بخاطر آنکه زکاة دهد از شیعیان ما دفع کند از آنکه زکاة نمی پردازد و اگر همگی زکاة ندهند هلاک گردند، و همانا خداوند بخاطر آنکه از شیعیان ما حج کند از آنکه حج نکند (بلا را) دفع کند، و اگر بترک حج اتفاق کنند هر آینه هلاک شوند، و اینست گفتار خدای عز و جل:«و اگر نبود بر کنار کردن خداوند برخی را ببرخی دیگر هر آینه زمین تباه میشد و لیکن خدا دارای فضل است بر همۀ جهانیان»(سورۀ بقره آیه 251) فرمود: بخدا سوگند این آیه جز در بارۀ شما نازل نگشته، و دیگری جز شما از آن مقصود نیست.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 187 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از یونس بن ظبیان،از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود:راستی خدا به وسیلۀ آنها که نماز می خوانند از شیعه های ما دفاع می کند از آنها که نماز نمی خوانند از شیعه های ما،و اگر همه ترک نماز کنند هلاک شوند،و خدا دفاع می کند به آنها که زکاة پردازند از شیعیان ما از آنها که زکاة ندهند و اگر به ترک زکاة اتفاق کنند هلاک شوند و به راستی خدا به هر کس از شیعه های ما که حج کنند دفاع کنند از آنها که حج نکنند و اگر به ترک حج اتفاق کنند هر آینه هلاک شوند و این است قول خدا عز و جل(252 سوره بقره):«و اگر خدا دفاع نکند در بارۀ برخی مردم به برخی دیگر هر آینه زمین تباه گردد و خدا تفضل دارد به همۀ جهانیان»به خدا این آیه نازل شد جز در بارۀ شما و دیگری از آن مقصود نیست.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 553 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام،فرمود:

به راستی خداوند به وسیلۀ شیعیانی که نماز می خوانند بلا را از شیعیانی که نماز نمی خوانند دور می سازد و اگر همگی نماز را ترک کنند و خداوند بخاطر شیعیانی که زکات می دهند بلا را از شیعیانی که زکات را نمی دهند دفع سازد و اگر جملگی زکات را پرداخت نکنند هلاک می شوند و به راستی خدا به هرکس از شیعیان ما که حج کنند بلا را دفع کند از آنها که حج نکنند و اگر به ترک حج اتفاق کنند هلاک خواهند شد و این است قول خدای عز و جل:«و اگر خدا دفاع نکند دربارۀ برخی مردم به برخی دیگر هر آینه زمین تباه گردد و خداوند بر همۀ جهانیان دارای برتری است(بقره/202)»به خدا سوگند این آیه جز دربارۀ شما نازل نشده و دیگری جز شما از آن مقصود نیست.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 307 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و المراد بالهلاک نزول عذاب الاستئصال، و ظاهره أن المراد بالآیة عن بعضهم بسبب بعض، فیکون الناس و بعضهم منصوبین بنزع الخافض، أو یقال: المراد دفع بعض الناس أی الظالمین أو المشرکین عن بعض ببرکة بعض، فیکون المدفوع عنه متروکا فی الکلام فو الله ما نزلت أی الآیة و دفع الله العذاب عن بعضهم بسبب بعض مخصوصة بالشیعة لا یشرکهم غیرهم.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 351 

*****

ص: 263


1- 11 . فی «ه » : - «باب » .
2- 12 . هکذا فی «الف ، ج ، ز ، بع ، بف ، جل ، جه» وحاشیة «د ، بو ، جک» . وفی سائر النسخ والمرآة : «باب» بدون العنوان . وفی المطبوع : «باب أنّ اللّه یدفع بالعامل عن غیر العامل» .
3- 1 . فی «ب ، ج ، ص ، ه ، بف » والوافی وتفسیر القمّی وتفسیر العیّاشی : «یدفع » .
4- 2 . فی «بر » : «لمن » .
5- 3 . فی الوافی : «فلو» .
6- 4 . فی «ه ، بر ، بف» وحاشیة «ز » والوافی : «اجتمعوا» .
7- 5 . فی «ه ، بر ، بف» وحاشیة «ز » والوافی : «اجتمعوا» .
8- 6 . فی «ب ، ص ، ه ، بر ، بف » وحاشیة «ز » والوافی : «اجتمعوا » .
9- 7 . البقرة (2) : 251 .
10- 8 . فی «ب » : «ما عنی».
11- 9 . تفسیر القمّی، ج 1 ، ص 83 ، عن أبیه ، عن ابن أبی عمیر ، عن جمیل ، عن أبی عبداللّه علیه السلام . تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 135 ، ح 446 ، عن یونس بن ظبیان ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 755 ، ح 2980 ؛ الوسائل ، ج 1 ، ص 19 ، ح 16، ملخّصا.

(201) باب أنّ ترک الخطیئة أیسر من . . .

اشاره

201 _ بَابُ أَنَّ تَرْکَ الْخَطِیئَةِ أَیْسَرُ مِنْ [طَلَبِ] التَّوْبَةِ(1)

1- الحدیث

1/3016. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، عَنْ أَبِی الْعَبَّاسِ الْبَقْبَاقِ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : تَرْکُ الْخَطِیئَةِ أَیْسَرُ مِنْ طَلَبِ التَّوْبَةِ، وَ کَمْ مِنْ شَهْوَةِ سَاعَةٍ أَوْرَثَتْ حُزْناً طَوِیلاً، وَ الْمَوْتُ فَضَحَ(2) الدُّنْیَا، فَلَمْ(3) یَتْرُکْ لِذِی لُبٍّ(4) فَرَحاً» .(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: امیر المؤمنین علیه السلام فرموده: دست برداشتن از گناه آسانتر از طلب توبه است، و بسا شهوترانی یک ساعت که اندوه درازی بجای گذارد. و مرگ دنیا را رسوا کرده و برای هیچ صاحب خردی شادی نگذاشته.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 188 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:امیر المؤمنین(علیه السّلام)فرموده است: ترک خطا آسان تر است از طلب توبه و بسا شهوت در یک ساعت،مایۀ اندوه درازی گردد،مرگ دنیا را رسوا دارد و برای هیچ خردمندی جای شادی نگذاشته است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 553 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده است:

ترک خطا آسان تر است از طلب توبه و بسا شهوترانی در یک لحظه اندوه فراوانی بر جای خواهند گذاشت،مرگ دنیا را رسوا کرده و برای هیچ خردمندی جای شادی نگذاشته است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 309 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. أیسر من طلب التوبة إشارة إلی أن شرائط قبول التوبة کثیرة کما مرت الإشارة إلیه فی قول أمیر المؤمنین علیه السلام فأصبح خائفا من ذنبه راجیا لربه، و أیضا بعد إدراک لذة الذنب و التدنس به ربما لم تطاوع نفسه فی التوبة لا سیما إذا بلغ حد الطبع و الرین حزنا طویلا بعد الموت أو الأعم و الموت فضح الدنیا لکشفه عن مساویها و غرورها و عدم وفائه لأهلها، و قیل: یعنی أن بعد الموت یظهر عیوب الدنیا و لا یخفی بعده، و علی التقدیرین فیه حث علی ذکر الموت فإنه هادم اللذات و المنبه عن الغفلات.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 351 

*****

(202) باب الاستدراج

اشاره

2 / 452/2

72 _ بَابُ الاِسْتِدْرَاجِ(6)

1- الحدیث

1/3017 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جُنْدَبٍ، عَنْ سُفْیَانَ بْنِ السِّمْطِ، قَالَ:

ص: 264


1- 1 . لم یکن هذا العنوان فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، ه ، بر ، بف » وکثیر من النسخ التی عندنا . وفی «جه» وحاشیة «جک» : «باب ترک الخطیئة» . وفی مرآة العقول : «باب» بدون العنوان . وما أثبتناه من المطبوع .
2- 2 . فی «ص » : «فَضَخُ» .
3- 3 . فی «ه » : «ولم » .
4- 4 . لبُّ الرجل : ما جعل فی قلبه من العقل . وجمع اللُّبّ : ألباب . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1615 (لبّ).
5- 5 . الأمالی للمفید ، ص 42 ، المجلس 5 ، ح 9 ؛ والأمالی للطوسی ، ص 153 ، المجلس 6 ، ح 3 ، بسند آخر ، وتمام الروایة فیهما : «عن أبی عبداللّه علیه السلام یقول : کم من صبر ساعة قد أورث فرحا طویلاً ، وکم من لذّة ساعة قد أورثت حزنا طویلاً » . تحف العقول ، ص 208 ، عن أمیرالمؤمنین علیه السلام . وفی نهج البلاغة ، ص 501 ، الحکمة 170 ، تمام الروایة : «ترک الذنب أهون من طلب المعونة»؛ وفی خصائص الأئمّة علیهم السلام ، ص 110 ، تمام الروایة : «ترک الذنب أهون من طلب التوبة » الوافی ، ج 5 ، ص 1095 ، ح 3635 ؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 309 ، ح 20601 .
6- 6 . استدراج اللّه تعالی العبد : أنّه کلّما جدّد خطیئة جدّد له نعمة ، وأنساه الاستغفار ، وأن یأخذه قلیلاً قلیلاً ولا یباغته . القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 294 ، (درج) .

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّ اللّهَ إِذَا أَرَادَ(1) بِعَبْدٍ خَیْراً فَأَذْنَبَ ذَنْباً، أَتْبَعَهُ بِنَقِمَةٍ وَ یُذَکِّرُهُ الاِسْتِغْفَارَ، وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ شَرّاً فَأَذْنَبَ ذَنْباً، أَتْبَعَهُ بِنِعْمَةٍ لِیُنْسِیَهُ(2) الاِسْتِغْفَارَ وَ یَتَمَادی(3) بِهَا ، وَ هُوَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ»(4) بِالنِّعَمِ عِنْدَ الْمَعَاصِی».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: همانا چون خداوند خوبی بنده ای را خواهد و آن بنده گناهی مرتکب شود خدا دنبالش او را کیفری دهد و استغفار را بیاد او اندازد، و چون برای بنده ای بدی خواهد و او گناهی کند خدا دنبالش نعمتی باو دهد تا استغفار را از یاد او ببرد و بآن حال ادامه دهد، و این است گفتار خدای عز و جل «بتدریج و آهستگی آنها را غافلگیر کنیم از راهیکه ندانند»(سورۀ اعراف آیه 182) یعنی بسبب (دادن) نعمت هنگام (ارتکاب) گناهان.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 188 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: به راستی چون خدا خیر بنده ای را خواهد و آن بنده گناهی کند،خدا دنبالش او را کیفری دهد و به یاد او آورد و استغفار کند و چون بد بنده ای را خواهد و آن بنده گناهی کند،دنبالش به او نعمتی دهد تا استغفار را از یاد او ببرد و به آن گناه ادامه دهد و این است معنی قول خدا عز و جل(182 سوره اعراف):«محققاً آنها را نعمت گیر کنیم از راهی که ندانند»یعنی به وسیلۀ نعمت دادن وقتی که مرتکب گناه شوند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 555 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام،فرمود:

به راستی چون خدا خیر بنده ای را بخواهد و او گناهی مرتکب شود خداوند به دنبال آن او را کیفر دهد و استغفار را به یاد او آورد و چون بد بنده ای را بخواهد و آن بنده گناهی کند،به دنبال آن خداوند به او نعمتی دهد تا استغفار را از یاد او ببرد و به آن گناه ادامه دهد و این است معنی قول خدای عز و جل:«محققا آنها را نعمت گیر کنیم از راهی که ندانند(اعراف/182)»یعنی به وسیلۀ نعمت دادن هنگام ارتکاب گناه.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 309 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. لینسئه أی الرب تعالی، و فی بعض النسخ بالتاء أی النعمة و علی التقدیرین اللام لام العاقبة

سَنَسْتَدْرِجُهُمْ

*

بإیصال النعم إلیهم عند اشتغالهم بالمعاصی، و الاستدراج قیل: هو الأخذ علی الغرة من حیث لا یعلم و قیل: هو أن یتابع علی عبده النعم إبلاغا للحجة، و العبد مقیم علی الإساءة، مصر علی المعصیة، فیزداد بتواتر النعم علیه غفلة و معصیة، و ذهابا إلی الدرجة القصوی منها فیأخذه الله بغتة علی شدة حین لا عذر له، کما تری الراقی فی الدرجة، فیتدرج شیئا فشیئا حتی یبلغ إلی العلو فیسقط منه. و فیه تخویف للمنعم علیه بالاغترار و النسیان، و حمل ذلک علی اللطف و الإحسان و تذکیر له باحتمال أن یکون ذلک استدراجا لیأخذه علی العزة و الشدة، و قد قال أمیر المؤمنین صلوات الله علیه: لیرکم الله من النعمة وجلین، و قال علیه السلام: إنه من وسع علیه فی ذات یده فلم یر ذلک إدراجا فقد آمن مخوفا.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 352 

*****

2- الحدیث

2/3018 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ؛ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنِ ابْنِ رِئَابٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، قَالَ:

سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنِ الاِسْتِدْرَاجِ، فَقَالَ(6): «هُوَ (7) الْعَبْدُ یُذْنِبُ الذَّنْبَ(8)، فَیُمْلی(9) لَهُ، وَ یُجَدَّدُ(10) لَهُ عِنْدَهَا(11) النِّعَمُ، فَتُلْهِیهِ(12) عَنِ الاِسْتِغْفَارِ مِنَ الذُّنُوبِ(13)، فَهُوَ مُسْتَدْرَجٌ مِنْ حَیْثُ لاَ یَعْلَمُ».(14)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

از امام صادق علیه السلام معنای استدراج را پرسیدند؟ فرمود: آن اینست که بنده ای گناه کند پس باو مهلت داده شود و برایش در هنگام گناه نعمتی تجدید گردد، پس او را از آمرزش خواهی از گناهان باز دارد، پس او غافلگیر شده از راهی که نداند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 189 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از امام صادق(علیه السّلام)پرسش شد از معنی استدراج،در پاسخ فرمود: معنی آن این است که بنده چون گناهی کند،به او مهلت داده شود و هنگام آن گناه نعمت او تجدید گردد و او را از استغفار باز دارد و او نعمت گیر شود از راهی که نداند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 555 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-از امام صادق علیه السّلام از معنی استدراج سؤال شد در پاسخ فرمود:

معنی آن این است که بنده چون گناهی کند،به او مهلت داده شود و هنگام آن گناه نعمت او تجدید گردد و او را از استغفار باز دارد پس او از راهی که نداند غافلگیر شده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 309 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. هو العبد أی حال العبد، و الإملاء الإمهال قال تعالی:

وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ

*

و قال فی مجمع البیان فی قوله تعالی:

سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لاٰ یَعْلَمُونَ

*

أی إلی الهلکة حتی یقعوا فیه بغتة، و قیل: یجوز أن یرید عذاب الآخرة أی نقربهم إلیه درجة درجة حتی یقعوا فیه، و قیل: هو من المدرجة و هی الطریق و درج أی مشی سریعا أی سنأخذهم من حیث لا یعلمون أی طریق سلکوا، فإن الطرق کلها علی و مرجع الجمیع إلی، و لا یغلبنی غالب، و لا یستبقنی سابق، و لا یفوتنی هارب، و قیل: إنه من الدرج أی سنطویهم فی الهلاک و نرفهم عن وجه الأرض، یقال: طویت أمر فلان إذا ترکته و هجرته، و قیل: معناه کلما جددوا خطیئة جددنا لهم نعمة، و لا یصح قول من قال: أن معناه یستدرجهم إلی الکفر و الضلال، لأن الآیة وردت فی الکفار، و تضمنت أنه یستدرجهم فی المستقبل، لأن السین یختص المستقبل، و لأنه جعل الاستدراج جزاء علی کفرهم و عقوبة، فلا بد أن یرید معنی آخر غیر الکفر. و قال:

وَ أُمْلِی لَهُمْ

*

معناه و أمهلهم و لا أعاجلهم بالعقوبة فإنهم لا یفوتونی و لا یفوتنی عذابهم

إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ

*

أی عذابی قوی منیع لا یدفعه دافع، و سماه کیدا لنزوله بهم من حیث لا یشعرون، و قیل: أراد أن جزاء کیدهم متین.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 353 

*****

ص: 265


1- 1 . فی الوافی: «إذا أراد اللّه» بدل «إنّ اللّه إذا أراد» .
2- 2 . فی مرآة العقول ، ج 11 ، ص 352 : «لینسیه ، أی الربّ تعالی . وفی بعض النسخ بالتاء ، أی النعمة . وعلی التقدیرین اللام لام العاقبة» .
3- 3 . تمادی فلان فی غَیِّه : إذا لجّ ودام علی فعله . المصباح المنیر، ص 567 (مدی).
4- 4 . الأعراف (7) : 182 ؛ القلم (68) : 44 .
5- 5 . علل الشرائع ، ص 561 ، ح 1 ، بسنده عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن علیّ بن الحکم ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 1043 ، ح 3555 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 82 ، ح 21040، إلی قوله : «ویذکّره الاستغفار » ؛ البحار ، ج 5 ، ص 217 ، ح 9 .
6- 6 . فی «ص ، ه » والوافی : «قال » .
7- 7 . فی «ب » : «فهو» . وقوله : «هو العبد » أی هو حال العبد.
8- 8 . فی «ب » : - «الذنب » .
9- 9 . الإملاء : الإمهال والتأخیر وإطالة العمر . لسان العرب ، ج 15 ، ص 290 (ملا).
10- 10 . فی «ص » : «وتجدّد» .
11- 11 . فی «د ، ز » وحاشیة «بر » والبحار : «عنده » . و«عندها» أی عند تلک الحال أو الخطیئة.
12- 12 . فی «ب ، ج ، ز ، ص ، ه ، بر ، بف » والوسائل والبحار : «فیلهیه » أی الإملاء أو تجدید النعمة.
13- 13 . فی الوسائل : - «من الذنوب » .
14- 1 . الوافی ، ج 5 ، ص 1043 ، ح 3556 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 82 ، ح 21041 ؛ البحار ، ج 5 ، ص 217 ، ح 10 .

3- الحدیث

3/3019 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ، عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ» قَالَ: «هُوَ الْعَبْدُ یُذْنِبُ الذَّنْبَ(1)، فَتُجَدَّدُ(2) لَهُ(3) النِّعْمَةُ(4) مَعَهُ، تُلْهِیهِ(5) تِلْکَ النِّعْمَةُ(6) عَنِ الاِسْتِغْفَارِ مِنْ ذلِکَ الذَّنْبِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سماعة بن مهران گوید: از حضرت صادق علیه السّلام از گفتار خدای عز و جل پرسیدم که فرماید:) «ایشان را بآهستگی و تدریج غافلگیر کنیم از راهی که ندانند»(سورۀ اعراف آیۀ 182) فرموده: آن بنده ایست که گناهی مرتکب شود، پس برای آن بنده با آن گناه نعمت هم تجدید گردد، و آن نعمت او را از استغفار آن گناه سرگرم کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 189 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از سماعة بن مهران،گوید:از امام صادق(علیه السّلام)تفسیر قول خدا عز و جل(182 سوره اعراف):«محققاً آنان را نعمت گیر کنیم از راهی که ندانند»فرمود:آن بنده ای است که گناهی می کند و نعمت او تجدید می شود با آن گناه و آن نعمت او را از استغفار از این گناه باز می دارد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 557 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-«سماعة بن مهران»،گوید:از امام صادق علیه السّلام تفسیر قول خدای عز و جل: «محققا آنان را نعمت گیر کنیم از راهی که ندانند»پرسیدم فرمود:آن بنده ای است که گناهی کند و نعمت او با آن گناه تجدید شود و آن نعمت او را از استغفار از این گناه بازدارد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 311 

*****

4- الحدیث

4/3020. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ(8) الْمِنْقَرِیِّ، عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «کَمْ مِنْ مَغْرُورٍ بِمَا قَدْ(9) أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِ(10)، وَ کَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِسَتْرِ(11) اللّهِ عَلَیْهِ، وَ کَمْ مِنْ مَفْتُونٍ بِثَنَاءِ النَّاسِ عَلَیْهِ».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و آن حضرت علیه السلام فرمود: چه بسا شخصی که به نعمت هائی که خداوند باو داده مغرور گردد، و چه بسا کسانی که به پرده پوشی خداوند بر آنها، غافلگیر شوند، و چه بسا مردمی که بستایش مردم فریب خورند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 189 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: بسا کسی که فریب خورده است به نعمتی که خداوند به او داده است و چه بسا نعمت گیر و غافل گیر شود به اینکه خداوند از او پرده پوشی کند و بسا کسی که فریفته شود به ستایش مردم از وی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 557 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام صادق علیه السّلام،فرمود:

چه بسا کسی که بخاطر نعمتی که خداوند به او داده فریب خورده و به دنبال آن غافلگیر شده به اینکه خداوند از او پرده پوشی کند و بسا کسی که بخاطر ستایش مردم از او فریفته شود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 311 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. کم من مغرور کم خبریة مرفوعة محلا بالابتداء و خبرها محذوف إن کان الظرف فی قوله بما لغوا و متعلقا بمغرور بتقدیر کم من مغرور بما أنعم الله علیه کائن، و خبرها الظرف إن کان مستقرا، أو کم منصوبة محلا علی طریقة ما أضمر عامله علی شریطة التفسیر باشتغال فعل بضمیر متعلق به، مثل زیدا مررت بغلامه، و هکذا فی سائر المواضع، أی کم غافل عن مال حاله، و عقوبات الله فی الدنیا و الآخرة بما أنعم الله علیه فظن أنه لکرامته علی الله أنعم علیه، و کم من رجل ستر الله عیوبه عن الناس أو عن نفسه أیضا استدراجا فظن کماله و قربه عند الله، و کم رجل افتتن و وقع فی مهاوی العجب بثناء الناس علیه، فغفل عن عیوب نفسه، و ظن مدح الناس حقا.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 354 

*****

ص: 266


1- 2 . فی «ب » : - «الذنب » .
2- 3 . فی «ج ، د ، ه ، بر ، بف » والوافی والبحار : «فیجدّد» .
3- 4 . فی «ز » : «منه » .
4- 5 . فی «ج ، د ، ص » : «النعم » .
5- 6 . فی «ه ، بف » : «یلهیه » .
6- 7 . فی «ه ، بر » : «بتلک النعم » .
7- 8 . تفسیر القمّی ، ج 1 ، ص 249 ؛ و ج 2 ، ص 382 ، من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام ، إلی قوله : «فتجدّد النعمة » مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 1043 ، ح 3557 ؛ البحار ، ج 5 ، ص 218 ، ح 11 .
8- 9 . فی «ب » وحاشیة «ز ، بر » : - «بن داود » .
9- 10 . فی الوافی : - «قد» .
10- 11 . فی «بر » : - «علیه » .
11- 12 . فی «بر ، ه ، بر » والوافی : «یستر » . وفی «ج » : «ستر» .
12- 13 . الکافی ، کتاب الروضة ، ضمن الحدیث الطویل 14913 ، عن علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن القاسم بن محمّد وعلیّ بن محمّد ، عن القاسم بن محمّد . الأمالی للطوسی ، ص 443 ، المجلس 15 ، ذیل ح 49 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه ، عن أمیر المؤمنین علیهماالسلام . تحف العقول ، ص 203 ، عن أمیرالمؤمنین علیه السلام ؛ نهج البلاغة ، ص 489 ، الحکمة 116 ؛ و ص 513 ، الحکمة 260 ، وفی الأربعة الأخیرة مع اختلاف وزیادة فی آخره . تحف العقول ، ص 356 ، عن أبی عبداللّه علیه السلام . وفیه ، ص 281 ، عن زین العابدین علیه السلام ، مع اختلاف الوافی ، ج 5 ، ص 1044 ، ح 3558 ؛ البحار ، ج 78 ، ص 224 ، ح 95 .

(203) باب محاسبة العمل

اشاره

2 / 453

203 _ بَابُ مُحَاسَبَةِ الْعَمَلِ(1)

1- الحدیث

1/3021. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ؛ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ جَمِیعاً، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ:

عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام ، قَالَ: «کَانَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ: إِنَّمَا(2) الدَّهْرُ ثَلاَثَةُ أَیَّامٍ أَنْتَ فِیمَا بَیْنَهُنَّ(3): مَضی أَمْسِ بِمَا فِیهِ، فَلاَ(4) یَرْجِعُ أَبَداً، فَإِنْ کُنْتَ عَمِلْتَ فِیهِ خَیْراً، لَمْ تَحْزَنْ لِذَهَابِهِ، وَ فَرِحْتَ بِمَا اسْتَقْبَلْتَهُ(5) مِنْهُ، وَ إِنْ کُنْتَ(6) قَدْ(7) فَرَّطْتَ فِیهِ، فَحَسْرَتُکَ شَدِیدَةٌ لِذَهَابِهِ وَ تَفْرِیطِکَ فِیهِ، وَ أَنْتَ فِی یَوْمِکَ الَّذِی أَصْبَحْتَ فِیهِ(8) مِنْ غَدٍ فِی غِرَّةٍ(9)، وَ(10) لاَ تَدْرِی لَعَلَّکَ لاَ تَبْلُغُهُ، وَ إِنْ بَلَغْتَهُ لَعَلَّ(11) حَظَّکَ فِیهِ فِی(12) التَّفْرِیطِ مِثْلُ حَظِّکَ فِی الاْءَمْسِ الْمَاضِی عَنْکَ.

فَیَوْمٌ مِنَ الثَّلاَثَةِ قَدْ مَضی أَنْتَ(13) فِیهِ مُفَرِّطٌ، وَ یَوْمٌ تَنْتَظِرُهُ(14) لَسْتَ أَنْتَ(15) مِنْهُ

ص: 267


1- 1 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، ه » ومرآة العقول : - «محاسبة العمل » .
2- 2 . فی «ه ، بف » وحاشیة «بر » : «إنّ » .
3- 3 . فی «ه ، بر » : «بینهم » .
4- 4 . فی «ز » : «ولا »
5- 5 . فی «ب » : «بما استقبله » . وفی «بر ، بف » وحاشیة «د » والوافی : «بما أسلفته » .
6- 6 . فی «ه » والوافی : «وإن تکن » .
7- 7 . فی الوسائل : - «قد» .
8- 8 . فی الوسائل : - «فی یومک الذی أصبحت فیه » .
9- 9 . فی مرآة العقول : «الغِرَّة ، بالکسر : الغفلة ، أی اغتررت بالغد وسوّفت العمل إلیه غافلاً عن أنّک لاتعلم وصولک إلیه ، وعدم تفریطک فیه » .
10- 10 . فی الوسائل : - «و » .
11- 11 . فی «ه » : «لَعلّک » .
12- 12 . فی الوسائل : - «فی » .
13- 1 . فی «ز » : «وأنت » .
14- 2 . فی «ز » : «ینتظر» .
15- 3 . فی «ه » : - «أنت » .

عَلی یَقِینٍ مِنْ تَرْکِ التَّفْرِیطِ، وَ إِنَّمَا هُوَ یَوْمُکَ الَّذِی أَصْبَحْتَ فِیهِ، وَ قَدْ یَنْبَغِی لَکَ أَنْ عَقَلْتَ(1) وَ فَکَّرْتَ(2) فِیمَا فَرَّطْتَ فِی الاْءَمْسِ الْمَاضِی مِمَّا فَاتَکَ(3) فِیهِ مِنْ حَسَنَاتٍ(4) أَلاَّ تَکُونَ اکْتَسَبْتَهَا، وَ مِنْ سَیِّئَاتٍ أَلاَّ تَکُونَ أَقْصَرْتَ(5) عَنْهَا، وَ أَنْتَ(6) مَعَ(7) هذَا مَعَ اسْتِقْبَالِ غَدٍ عَلی غَیْرِ ثِقَةٍ مِنْ(8) أَنْ تَبْلُغَهُ، وَ عَلی غَیْرِ یَقِینٍ مِنِ اکْتِسَابِ حَسَنَةٍ، أَوْ مُرْتَدَعٍ(9) عَنْ سَیِّئَةٍ(10) مُحْبِطَةٍ(11) ؛ فَأَنْتَ(12) مِنْ یَوْمِکَ الَّذِی تَسْتَقْبِلُ(13) عَلی مِثْلِ یَوْمِکَ الَّذِی اسْتَدْبَرْتَ.

فَاعْمَلْ عَمَلَ رَجُلٍ لَیْسَ یَأْمُلُ مِنَ الاْءَیَّامِ إِلاَّ یَوْمَهُ الَّذِی أَصْبَحَ فِیهِ وَ لَیْلَتَهُ، فَاعْمَلْ(14)

ص: 268


1- 4 . فی «ص » : - «عقلت » . وقرأ العلاّمة المازندرانی : «إن عقلت» بکسر الهمزة ، حیث قال : «الظاهر أنّ مضمون الشرط والجزاء ، وهو «فاعمل عمل رجل» فاعل ینبغی ؛ یعنی ینبغی لک التفکّر فیما فرّطت فی الماضی بترک الحسنات وفعل السیّئات ، مع عدم الوثوق بإدراک المستقبل وعدم الیقین بفعل الحسنة وترک السیّئة فیه علی تقدیر إدراکه ؛ فإنّ هذا یوجب العمل فی یومک الذی أصبحت فیه تدارکا لما فات وتلافیا لما هو آت ...» . وقال العلاّمة الفیض : «أن عقلت ، بفتح الهمزة إن أثبتّ الواو بعده ، وإلاّ فبالکسر . وفی بعض النسخ : وددت ، بدل «وفکّرت» من دون واو ، وعلیها فالکسر متعیّن ، و«إلاّ» فی الموضعین للتخصیص» . وقرأ العلاّمة المجلسی : «إن عملت» ، ثمّ قال : «هذا الکلام یحتمل وجوها : الأوّل : أن یکون بفتح «أن» _ کما فی «ه ، ص» _ فهو فاعل «ینبغی» . الثانی : أن یکون الفاعل مقدّرا بقرینة «فاعمل» . الثالث : أن یکون مضمون جملة الشرط ، وهو «إن عقلت» والجزاء ، وهو «فاعمل» فاعل «ینبغی» . ولایخلو شیء منها من التکلّف ، ولعلّ الأوّل أظهر» . راجع : شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 181 ؛ الوافی ، ج 4 ، ص 318 ؛ مرآة العقول ، ج 11 ، ص 356 .
2- 5 . فی «بف » : «وددت » .
3- 6 . فی الوافی : «ممّا فات » .
4- 7 . فی «د » : «الحسنات » .
5- 8 . فی «ب ، ج ، د » وحاشیة «ز ، بر » : «اقتصرت » . وفی «بر ، بف » : «قصّرت » . و «أقصرتُ عنه » : کففت و نزعت مع القدرة علیه . الصحاح ، ج 2 ، ص 795 (قصر) .
6- 9 . فی «ه ، بر » والوافی : «فأنت » .
7- 10 . فی «ز » : «علی » .
8- 11 . فی «ب » : - «من » .
9- 12 . «مرتدع» بفتح الدال، مصدر میمی عطف علی «اکتساب».
10- 13 . فی «ز » : + «علی هذا» .
11- 14 . فی «ج ، ه ، بر ، بف » : «محیطة» .
12- 15 . فی «بر » والوافی : «وأنت » .
13- 16 . فی «ز » : «یستقبل » .
14- 1 . فی مرآة العقول : «تکریر «فاعمل » للتأکید ... و ما قیل : إنّ «فأعمل » ثانیا علی بناء الإفعال و«أودع » علی أفعل التفضیل مفعوله ، فهو فی غایة البعد والرکاکة » .

أَوْ دَعْ، وَ(1) اللّهُ الْمُعِینُ عَلی ذلِکَ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: پیوسته امیر المؤمنین علیه السلام میفرمود: همانا روزگار سه روز است که تو در میانۀ آنهائی: دیروز که گذشت با هر آنچه در آن بود، و هرگز برنگردد، پس اگر کار نیکی در آن انجام داده ای از رفتنش اندوهی نداری و بدان چه بدان با وی روبرو شدی (یعنی بکار نیکی که در آن انجام دادی) خوشحال و شاد هستی، و اگر تو در آن تقصیر روا داشته ای افسوس سختی برفتن آن و بتقصیری که در آن کرده ای داری. و تو در روزی که هستی در بارۀ فردایت غافلی و ندانی چه شود؟ شاید بدان نرسی و اگر هم برسی شاید بهره ات از لحاظ تقصیر و کوتاهی کردن مانند بهرۀ دیروز گذشته ات باشد. پس یکی از آن سه روز که گذشته است و تو در آن کوتاهی کردی، و یکی روز آینده است که انتظار آمدنش را داری و یقین نداری که در آن کوتاهی نکنی، و همانا توئی و آن روزی که در آن هستی، و تو را سزاوار است اگر تعقل کنی و در کوتاهی کردن گذشته ات بیندیشی که چه حسناتی از دستت رفته تا (اکنون در این روز) بدست آری، و چه گناهی کرده ای که در آن کوتاهی کنی (و مرتکب آن نشوی) و تو با این حال رو بفردائی هستی که اطمینان نداری که بدان برسی، و یقین نداری که در آن کار نیکی بدست آوری (و انجام دهی) یا چیزی تو را از گناهی تباه کننده (که نیکیها را تباه سازد) باز دارد، پس تو نسبت بروزی که در جلو داری مانند روزی هستی که پشت سر گذارده ای، پس کار کن مانند آن مردیکه از همۀ روزها امیدی نداری جز بهمان روزی که در آنست و شبش، پس کار کن یا (اگر نخواهی) واگذار و خدا بر کار تو کمک کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 189 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از علی بن الحسین(علیهما السّلام)که امیر المؤمنین(علیه السّلام)پیوسته می فرمود:همانا روزگار سه روز است و تو در میانۀ آنهائی:دیروزی که با هر آنچه در آن بوده است گذشته و هرگز بر نمی گردد و اگر تو در آن کار خوب کردی برای رفتنش غمی نداری و با آنچه به وی با آن روبرو شدی شادی و اگر در آن تقصیر روا داشتی افسوس سختی بر رفتن آن داری و بر تقصیری که در کردی و تو در آن روزی که هستی در بارۀ فردا در خطر و تردیدی،نمی دانی چه بشود؟شاید بدان نرسیدی و اگر هم برسی شاید بهره ات در آن خسارت باشد چون بهره ات در دیروز گذشته.یکی از این سه روز گذشته و تو در آن تقصیر کردی و روز آینده هم منتظر آنی و یقین نداری که ترک تقصیر در آن کنی و همانا توئی با این روزی که در آنی و تو را سزد،اگر خردمندی کنی و در تقصیر گذشته بیندیشی که چه حسناتی از دستت رفته که در آن کوتاهی نکنی و چه گناهانی مرتکب شدی که در آن کوتاهی کنی و با اینکه رو به فردا هستی اطمینانی نداری که بدان برسی،و یقین نداری که در آن کسب حسنه ای کنی یا از گناهی تباه کن خود را نگهداری و تو در بارۀ روزی که بدان رو داری چون روزی باشی که بدان پشت کردی و از آن گذشتی و باید چونان مردی کار کنی که از همه روزها امیدی ندارد جز به همان روزی که در آن است و شبش کار کن یا دست از کار بکش و خدا کمک کار است بر این(وضع تو).

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 557 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-علی بن الحسین علیه السّلام حدیث کند که امیر المؤمنین علیه السّلام پیوسته می فرمود: همانا روزگار سه روز است و تو در میانۀ آنهائی:دیروزی که با تمام مسائل آن گذشته و هرگز برنمی گردد و اگر تو در آن،کار خوبی کردی برای رفتنش غمی نداری و با آنچه به وی با آن روبرو شدی شادی و اگر در آن تقصیر روا داشتی افسوس سختی بر رفتن آن داری و بر تقصیری که کردی و تو در آن روزی که هستی دربارۀ فردا در خطر و تردیدی، نمی دانی چه بشود؟شاید بدان نرسیدی و اگر هم برسی شاید بهره ات در آن رخسارت باشد چون بهره ات در دیروز گذشته.یکی از این سه روز گذشته و تو در آن تقصیر کردی و روز آینده هم منتظر آنی و یقین نداری که ترک تقصیر در آن کنی و همان توئی با آن روزی که در آنی و تو را سزد،اگر خردمندی کنی و در تقصیر گذشته بیندیشی که چه حسناتی از دستت رفته که در آن کوتاهی نکنی و چه گناهانی مرتکب شدی که در آن کوتاهی کنی و با اینکه روبه فردا هستی اطمینانی نداری که بدان برسی،و یقین نداری که در آن کسب حسنه ای کنی یا از گناهی تباه کن خود را نگهداری و تو دربارۀ روزی که بدان رو داری چون روزی باشی که بدان پشت کردی و از آن گذشتی و باید همچون مردی کار کنی که از همه روزها امیدی ندارد جز به همان روزی که در آن است و شبش کار کن یا دست از کار بکش و خدا کمک کار است بر این(وضع تو).

توضیح:مرحوم مجلسی گوید:مراد از سه روز عبادت است از

1-روزی که در آن و سزاوار است که مشغول کار باشی

2-روزی که پیش از آن است و همه روز گذشته است

3-روزی که بیاید و همه آینده تو فرداست.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 311 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. ثلاثة أیام أحدها الیوم الذی هو فیه ینبغی أن یعمل فیه، و الثانی: الیوم الذی قبل هذا الیوم و هو یشمل کل یوم قبله و هو المراد بالأمس الماضی لا خصوص یوم واحد قبله، الثالث: الیوم الآتی بعد هذا الیوم، و هو کذلک یشمل جمیع الأیام الآتیة و هو المراد بالغد بما استقبلته منه أی بعمل صالح استقبلته و لاقیته بسبب ذلک الیوم، أو الثواب الذی تستقبله و تنتظره فی الآخرة بسبب ذلک العمل، و لعله أظهر من غد أی بسببه أو بالنسبة إلیه کقوله: أنت منی بمنزلة هارون من موسی، أو متعلق بغرة. و الغرة بالکسر الغفلة أی اغتررت بالغد و سوفت العمل إلیه غافلا عن أنک لا تعلم وصولک إلیه، و عدم تفریطک فیه و إنما هو یومک الضمیر راجع إلی ما بیده من الأیام و ما یمکنه العمل فیه بقرینة المقام، و قیل: إلی الباقی من الثلاثة، و قیل: إلی الدهر، و قیل: إلی الیوم. و قد ینبغی لک إن عملت هذا الکلام یحتمل وجوها: الأول: أن یکون بفتح أن فهو فاعل ینبغی، الثانی: أن یکون الفاعل مقدرا بقرینة فاعمل، الثالث: أن یکون مضمون جملة الشرط و هو إن عقلت و الجزاء و هو فاعمل فاعل ینبغی و لا یخلو شیء منها من التکلف و لعل الأول أظهر. و مما فاتک الظاهر أن من لبیان الموصول، و قیل: من للتبعیض، و ما عبارة عن الزمان، و فیه متعلق بفرطت، و الضمیر فیه راجع إلی ما فی قوله: ما فرطت و من فی قوله: من حسنات، لتبیین ما فی فرطت و ألا فی الموضعین مرکب من أن الناصبة و لا النافیة أدغمت النون فی اللام، و بدل اشتمال للموصول فیما فرطت، و تکون زائدة لعدم صحة إدخال لا النافیة علی الماضی بلا إرادة التکرار، و الواو فی قوله: و أنت حالیة، و العامل فی الحال لا تکون فی الموضعین علی التنازع. و أنت إلی قوله: استدبرت داخل فی المفکر فیه و لذا کرر مع ذکره سابقا، و أنت مبتدأ و مع هذا حال عن فاعل الظرف فی قوله: مع استقبال ، الذی هو خبر المبتدأ، و المرتدع بفتح الدال مصدر میمی و الإحباط إبطال العمل الصالحة الماضیة. علی مثل یومک أی علی مثل ما أنت من یومک الذی استدبرت، و قال فی الوافی: إن عقلت بفتح الهمزة إن أثبت الواو بعده، و إلا فبالکسر، و فی بعض النسخ وددت بدل فکرت من دون واو، و علیها فالکسر متعین و أ لا فی الموضعین للتحضیض انتهی. و قوله: و لیلته کأنه إشارة إلی أن ما ذکرنا من الیوم المراد به الیوم و اللیلة فإنه لم یذکر اللیالی و هو من العمر، أو إلی أن الیوم المراد به مقدار من الزمان اختص بوصف أو واقعة کما هو الشائع بین العرب، کیوم القیامة و یوم الأحزاب فقد یطلق علی السنین و الشهور، و الساعة من الیوم أو اللیلة، کما أطلق الیوم هنا علی ما مضی من العمر، و علی ما بقی منه، فالیوم الذی هو فیه هو الساعة التی هو فیها سواء کان من الیوم أو اللیلة. قال فی المصباح: و العرب قد تطلق الیوم و یرید الوقت و الحین نهارا کان أو لیلا، فنقول: ذخرتک لهذا الیوم، أی لهذا الوقت الذی افتقرت فیه إلیک، و لا یکادون یفرقون بین قولهم یومئذ و حینئذ و ساعتئذ، انتهی. و قیل: الواو فی قوله و لیلته للتقسیم، إشارة إلی أن هذا الوعظ قد ینتفع به فی الیوم و قد ینتفع به فی اللیلة، و فیه اختصار لأن التقدیر و عمل رجل لیس یأمل من اللیالی إلا لیلته التی أمسی فیها، انتهی. و ما ذکرنا أظهر، و تکریر فاعمل للتأکید أی بینت لک هذه الموعظة و أوضحت لک ما یوجب نجاتک فإن شئت فاعمل و إن شئت دع فهو قریب من التهدید، مثل قوله تعالی:

اِعْمَلُوا مٰا شِئْتُمْ

و قوله صلی الله علیه و آله و سلم: اعمل ما شئت فإنک میت و الله المعین علی ذلک أی علی العمل، و ما قیل: إن فاعمل ثانیا علی بناء الأفعال، و أودع علی أفعل التفضیل مفعوله فهو فی غایة البعد و الرکاکة.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 357 

*****

2- الحدیث

2/3022 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ:

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْمَاضِی صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِ، قَالَ: «لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ، فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً(3) اسْتَزَادَ اللّهَ ؛ وَ إِنْ عَمِلَ سَیِّئاً(4) اسْتَغْفَرَ اللّهَ مِنْهُ(5)، وَ(6) تَابَ إِلَیْهِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام فرمود: از ما نیست کسی که هر روز حساب خود را نکند، پس اگر کار نیکی کرده است از خدا زیادی آن را خواهد، و اگر گناه و کار بدی کرده در آن گناه از خدا آمرزش خواهد و بسوی او بازگشت کند (و توبه نماید).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 190 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از ابی الحسن الماضی(امام کاظم علیه السّلام)،فرمود: از ما نیست کسی که هر روز حساب خود را نکشد و اگر کار خوب کرده است،از خدا فزونی آن را خواهد و اگر کار بد کرده است،از خدا آمرزش آن را خواهد و از آن توبه کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 559 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام کاظم علیه السّلام فرمود:

از ما نیست کسی که هر روز حساب خود را نکشد و اگر کار خوب کرده است،از خدا افزایش آن را خواهد و اگر کار بد کرده است،از خدا آمرزش آن را بخواهد و از آن توبه کند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 313 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن. لیس منا أی من شیعتنا أو محبینا أو محبوبینا. و اعلم أن أفضل الأعوان علی طاعة الله و الاجتناب عن معاصیه و التزود لیوم المعاد محاسبة النفس، أی یتفکر عند انتهاء کل یوم و لیلة بل کل ساعة فیما عمل فیه من خیر أو شر، کما قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: حاسبوا أنفسکم قبل أن تحاسبوا، و زنوها قبل أن توزنوا و تجهزوا للعرض الأکبر، و عن الحسن بن علی علیهما السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: لا یکون العبد مؤمنا حتی یحاسب نفسه أشد من محاسبة الشریک شریکه، و السید عبده، و فیما أوصی به أمیر المؤمنین ابنه الحسن صلوات الله علیهما: یا بنی للمؤمن ثلاث ساعات ساعة یناجی فیها ربه و ساعة یحاسب فیها نفسه، و ساعة یخلو فیها بین نفسه و لذتها فیما یحل و یحمد. و فی تفسیر الإمام قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: أ لا أخبرکم بأکیس الکیسین و أحمق الحمقاء؟ قالوا: بلی یا رسول الله، قال: أکیس الکیسین من حاسب نفسه و عمل لما بعد الموت، و أحمق الحمقاء من اتبع نفسه هواها، و تمنی علی الله الأمانی، فقال الرجل: یا أمیر المؤمنین و کیف یحاسب الرجل نفسه؟ قال: إذا أصبح ثم أمسی رجع إلی نفسه و قال: یا نفس إن هذا یوم مضی علیک لا یعود إلیک أبدا و الله یسائلک عنه فیما أفنیته؟ و ما الذی عملت فیه أ ذکرت الله أم حمدتیه؟ أ قضیت حق أخ مؤمن؟ أ نفست عنه کربته أ حفظتیه یظهر الغیب فی أهله و ولده؟! أ حفظتیه بعد الموت فی مخلفیه؟ أ کففت عن غیبة أخ مؤمن بفضل جاهک أ أعنت مسلما؟ ما الذی صنعت فیه؟ فیذکر ما کان منه، فإن ذکر أنه جری منه خیر حمد الله عز و جل و کبره علی توفیقه، و إن ذکر معصیة أو تقصیرا استغفر الله عز و جل و عزم علی ترک معاودته، و محا ذلک عن نفسه بتجدید الصلاة علی محمد و آله الطیبین، و عرض بیعة أمیر المؤمنین علی نفسه و قبولها، و إعادة لعن شانئیه و أعدائه و دافعیه عن حقوقه، فإذا فعل ذلک قال الله تعالی: لست أناقشک فی شیء من الذنوب مع موالاتک أولیائی و معاداتک أعدائی.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 358 

*****

3- الحدیث

2 / 454

3/3023. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ، عَنْ أَبِی النُّعْمَانِ الْعِجْلِیِّ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ(8): «یَا أَبَا النُّعْمَانِ، لاَ یَغُرَّنَّکَ النَّاسُ(9) مِنْ نَفْسِکَ، فَإِنَّ الاْءَمْرَ یَصِلُ إِلَیْکَ دُونَهُمْ؛ وَ لاَ تَقْطَعْ نَهَارَکَ بِکَذَا وَ کَذَا، فَإِنَّ مَعَکَ مَنْ یَحْفَظُ عَلَیْکَ عَمَلَکَ؛ وَ أَحْسِنْ(10)، فَإِنِّی لَمْ أَرَ شَیْئاً أَحْسَنَ(11) دَرَکاً(12) وَ لاَ أَسْرَعَ(13) طَلَباً مِنْ حَسَنَةٍ مُحْدَثَةٍ(14)

ص: 269


1- 2 . فی «ب » : «إنّ » بدل «و» .
2- 3 . الوافی ، ج 4 ، ص 317 ، ح 2008 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 92 ، ح 21069 .
3- 4 . فی «ه ، ز ، بر » والوافی : «حسنة» .
4- 5 . فی «ه ، بر » والوافی : «سیّئةً» .
5- 6 . فی «بر » والوافی : «منها» .
6- 7 . فی شرح المازندرانی : «ومنه » .
7- 8 . الزهد ، ص 145 ، ح 207 ، عن حمّاد بن عیسی ، عن إبراهیم بن عمر ، عن أبی عبداللّه علیه السلام . الاختصاص ، ص 26 و 243 ، مرسلاً عن أبی الحسن موسی علیه السلام ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر . تحف العقول ، ص 395 ، عن موسی بن جعفر علیه السلام ، ضمن وصیّته لهشام الوافی ، ج 4 ، ص 313 ، ح 1992 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 95 ، ح 21074 ؛ البحار ، ج 70 ، ص 72 ، ذیل ح 24.
8- 1 . فی «ه ، بر » والوافی «قال : قال أبوجعفر» بدل «عن أبی جعفر علیه السلام قال » .
9- 2 . فی مرآة العقول : «المراد بالناس المادحون الذین لم یطّلعوا علی عیوبه ، والواعظون الذین یبالغون فی ذکر الرحمة ، ویعرضون عن ذکر العقوبات تقرّبا عند الملوک والاُمراء والأغنیاء . «فإنّ الأمر» أی الجزاء والحساب والعقوبات المتعلّقة بأعمالک «یصل إلیک» لا إلیهم ، وإن وصل إلیهم عقاب هذا الإضلال» .
10- 3 . فی الوافی : «فأحسن » .
11- 4 . فی «ه ، بر » : «أسرع » .
12- 5 . «الدَّرَک » : اللِّحاق . القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1243 (درک).
13- 6 . فی «ب » : «أحسن » .
14- 7 . فی حاشیة «ه » : «محرقة» .

لِذَنْبٍ قَدِیمٍ».(1)

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا(2)، عَنْ أَبِی النُّعْمَانِ، مِثْلَهُ(3).

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو نعمان عجلی از حضرت باقر علیه السّلام حدیث کند که فرمود: ای ابا نعمان مردم تو را بخودت مغرور نکنند (و با مدح و ستایشت تو را از خودت غافل نکنند) زیرا (سزای) کار (و کردارت) بتو رسد نه بآنها، و روزت را بچنین و چنان (یعنی سخنان بیهوده) بپایان مبر، زیرا با تو کسی هست که کردار تو را بر تو نگهدارد (و یادداشت کند) و نیکی کن زیرا من ندیده ام چیزی را برای تدارک گناه گذشته و کهنه بهتر و شتابانتر از کردار نیکی که تازه باشد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 191 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از ابی نعمان عجلی،از امام باقر(علیه السّلام)،فرمود: ای ابا نعمان!مردم تو را از خودت غافل نکنند و گولت نزنند،زیرا نتیجۀ کردارت به خودت رسد نه به آنان و روز خود را به چنین و چنان به پایان مرسان زیرا همراه تو کسی هست که کردار تو را به حسابت نگهداری می کند،و خوبی آن زیرا،راستی،من برای تدارک و جبران گناه پیشین و برای با شتاب طلب کردن چیزی را بهتر از آن ندانم که کردار خوب تازه ای باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 559 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام باقر علیه السّلام،فرمود:ای ابا نعمان!مردم به واسطه ستایش و تعریف تو را مغرور نکنند زیرا نتیجه کارت به خودت خواهد رسید نه به آنان و روزیت را با سخنان بیهوده به پایان مبر زیرا همراه تو کسی است که کردار تو را به حسابت گذارد و یادداشت کند و نیکی کن زیرا به راستی من برای تدارک و جبران گناه پیشین و برای باشتاب طلب کردن چیزی را بهتر از آن ندادم که کردار خوب تازه ای باشد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 313 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول بسندیه. لا یغرنک الناس من نفسک المراد بالناس المادحون الذین لم یطلعوا علی عیوبه، و الواعظون الذین یبالغون فی ذکر الرحمة، و یعرضون عن ذکر العقوبات تقربا عند الملوک و الأمراء و الأغنیاء فإن الأمر أی الجزاء و الحساب و العقوبات المتعلقة بأعمالک تصل إلیک لا إلیهم و إن وصل إلیهم عقاب هذا الإضلال بکذا و کذا أی بقول اللغو و الباطل. فإن معک من یحفظ علیک عملک فإن القول من جملة العمل، کما روی عن أمیر المؤمنین علیه السلام من عد کلامه من عمله قل کلامه إلا فیما یعنیه، و قال علیه السلام لمن یتکلم بالباطل: یا هذا إنک تملی علی کاتبیک کتابا، و یحتمل أن یکون کذا و کذا أعم من القول و الفعل و أحسن أی أفعل الحسنات، أو أحسن إلی نفسک و إلی غیرک، و الأول هنا أظهر، قال الراغب: الإحسان یقال علی وجهین أحدهما الإنعام علی الغیر، یقال: أحسن إلی فلان، و الثانی إحسان فی فعله، و ذلک إذا علم علما حسنا أو عمل عملا حسنا، و علی هذا قول أمیر المؤمنین علیه السلام الناس أبناء ما یحسنون أی ما یعلمونه و ما یعملونه من الأفعال الحسنة، و فی المصباح: أدرکته إذا طلبته فلحقته و الدرک بفتحتین و سکون الراء لغة من أدرکت الشیء، و فی القاموس : الدرک محرکة اللحاق أدرکه لحقه، انتهی. أی تدرک الحسنة الذنب القدیم فتکفره، و قیل: إنما أخر سرعة الطلب عن حسن الدرک مع أنه مقدم فی الحدوث لأن الترقی فی النفی بتأخیر المقدم فی الحدوث، و فی الإثبات بالعکس. و أقول: قد ینظر إلی الترتیب فی الوجود فیهما، کقوله تعالی:

لاٰ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاٰ نَوْمٌ .

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 360 

*****

4- الحدیث

4/3024. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: قَالَ(4): «اصْبِرُوا عَلَی الدُّنْیَا؛ فَإِنَّمَا هِیَ سَاعَةٌ، فَمَا مَضی

مِنْهُ(5) فَلاَ تَجِدُ(6) لَهُ أَلَماً وَ لاَ سُرُوراً، وَ مَا لَمْ یَجِئْ فَلاَ تَدْرِی مَا هُوَ، وَ إِنَّمَا هِیَ سَاعَتُکَ الَّتِی أَنْتَ فِیهَا، فَاصْبِرْ فِیهَا عَلی طَاعَةِ اللّهِ، وَ اصْبِرْ فِیهَا عَنْ(7) مَعْصِیَةِ اللّهِ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: بر دنیا شکیبا باشید که آن ساعتی است، زیرا آنچه که از دنیا گذشته (اکنون) نه دردی از آن احساس کنی و نه شادی، و آنچه نیامده که ندانی چیست؟ همانا دنیای تو آن ساعتی است که در آنی پس در آن یک ساعت بر طاعت خدا صبر کن و از نافرمانی خداوند شکیبا باش (و خود را نگاهدار).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 191 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: بر دنیا شکیبا باشید،همانا که در آن در برابر آنچه گذشته، ساعتی بیش نیست که از آن نه دردی یابی و نه شادمانی و آنچه هم نیامده،ندانی که چیست؟همانا دنیای تو همان ساعتی باشد که در آنی،در آن یک ساعت بر طاعت خدا صبر کن،و از نافرمانی خدا شکیبائی کن.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 561 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام صادق علیه السّلام،فرمود:

بر دنیا شکیبا باشید،همانا که در آن در برابر آنچه گذشته ساعتی بیش نیست که از آن نه دردی یابی و نه شادمانی و آنچه هم نیامده،ندانی که چیست؟همانا دنیای تو همان ساعتی باشد که در آنی،در آن یک ساعت بر طاعت خدا صبر کن و از نافرمانی خدا شکیبائی کن.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 315 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. فإنما هی أی الدنیا، و المراد ما بیدک منها أو مدة الصبر أو المصابرة ساعة ، یدل علی أن الیوم فی الخبر الأول هو الساعة کما مر فلا تجد له ألما لینضم إلی ألم تلک الساعة فیتضاعف و لا سرورا حتی تقیس تلک الساعة بها، فیصیر سببا لترک الصبر و ما لم یجیء فلا تدری ما هو أی لا تدری تصل إلیه أم لا، و مع الوصول لا تعلم حالک فیه و إنما هی أی الدنیا التی یلزمک الصبر فیها.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 361 

*****

5- الحدیث

5/3025. عَنْهُ(9)، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا(10) رَفَعَهُ، قَالَ:

ص: 270


1- 8 . الأمالی للمفید ، ص 182 ، المجلس 23 ، ح 5 ، بسنده عن علیّ بن النعمان، مع زیادة فی أوّله ؛ وفیه ، ص 67 ، المجلس 8 ، ح 3 ، بسنده عن أبی النعمان ، عن أبی عبداللّه علیه السلام . علل الشرائع ، ص 599 ، ح 49 ، بسند آخر ، مع زیادة فی آخره . وفی الزهد ، ص 76 ، ح 31 ؛ وثواب الأعمال ، ص 162 ، ح 1 ؛ والأمالی للمفید ، ص 181 ، المجلس 23 ، ح 3 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع زیادة فی آخره . الاختصاص ، 231 ، مرسلاً عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع زیادة فی آخره ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 4 ، ص 313 ، ح 1993 .
2- 9 . فی «ز ، ه ، بر ، بف ، جر» : + «عن ابن مسکان » .
3- 10 . فی «ص » : - «عدّة من أصحابنا _ إلی _ مثله » .
4- 11 . فی «ه » والوافی : «قال : قال أبوعبداللّه علیه السلام » بدل «عن أبی عبداللّه علیه السلام قال : قال » . وفی «بر » : + «أبوعبداللّه علیه السلام » . وفی الوسائل : - «قال » .
5- 1 . کذا ، والظاهر : «منها» .
6- 2 . فی «ج ، د ، ص ، ه » والوافی والوسائل : «لاتجد » .
7- 3 . فی «ص ، بف » : «علی » .
8- 4 . الوافی ، ج 4 ، ص 318 ، ح 2009 ؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 237 ، ح 20372 .
9- 5 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق. والضمائر الموجودة فی صدر أسناد الأحادیث ، 6 إلی 12 کلّها راجعة إلی أحمد بن محمّد بن خالد .
10- 6 . فی «ب ، ه ، بر » وحاشیة «د » والوافی : «أصحابه » .

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «احْمِلْ نَفْسَکَ لِنَفْسِکَ، فَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ لَمْ یَحْمِلْکَ(1) غَیْرُکَ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: خودت را برای خودت بردار (یعنی از خودت برای خودت استفاده کن) و اگر بر نداری دیگری تو را برندارد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 192 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: برای خود،بار بردار و اگر برنداری،دیگری برای تو برندارد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 561 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام فرمود:

برای خود،بار بردار و اگر برنداری،دیگری برای تو برندارد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 315 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرفوع. و ضمیر عنه هنا و فیما بعده راجع إلی أحمد بن محمد احمل نفسک أی عن مواضع المذلة و الهوان فی الدنیا و الآخرة لنفسک للوصول إلی الجنة و الدرجات العالیة علی مرکوب الطاعات، و الأعمال الصالحة، و الوجهان متقاربان، و ما یعمله الغیر إن کان بالوصیة فهو من أعماله و إن لم یکن بالوصیة فلا ینفع کثیرا و لا یعتمد علی وقوعه.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 361 

*****

6- الحدیث

6/3026 . عَنْهُ رَفَعَهُ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام (3) لِرَجُلٍ: «إِنَّکَ قَدْ جُعِلْتَ طَبِیبَ نَفْسِکَ، وَ بُیِّنَ لَکَ الدَّاءُ(4)، وَ عُرِّفْتَ آیَةَ الصِّحَّةِ، وَ دُلِلْتَ عَلَی الدَّوَاءِ؛ فَانْظُرْ کَیْفَ قِیَامُکَ عَلی نَفْسِکَ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام بمردی فرمود: تو را طبیب خودت کرده اند، و درد را هم برایت گفته اند و نشانۀ سلامتی را نیز بتو یاد داده اند، و بدار و هم تو را راهنمائی کرده اند اکنون بنگر تا چگونه در بارۀ آن رفتار کنی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 192 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: به مردی که تو را طبیب خود نمودند و درد را برایت بیان کردند و نشانۀ صحّت را به تو یاد دادند و تو را به دارو راهنمائی کردند،تو بنگر که چگونه در پرستاری خود قیام می کنی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 561 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-امام صادق علیه السّلام فرمود:

به مردی که تو را طبیب خود نمودند و درد را برایت بیان کردند و نشانۀ سلامتی را به تو یاد دادند و تو را به دارو راهنمائی کرده اند،تو بنگر که چگونه در پرستاری خود قیام کنی.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 315 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق، و الداء الأخلاق الذمیمة و الذنوب المهلکة، و آیة الصحة العلامات التی بینها الله و بین رسوله و العترة الهادیة صلوات الله علیه و علیهم کقوله تعالی:

قَدْ أَفْلَحَ اَلْمُؤْمِنُونَ .،

اَلَّذِینَ إِذٰا ذُکِرَ اَللّٰهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ

*

إلی آخر الآیات، و سائر ما ورد فی صفات المؤمنین و الموقنین و المتقین و المفلحین، و قد مر کثیر منها فی باب صفات المؤمن و غیره، و الدواء التوبة و الاستغفار و مجالسة الأخیار، و مجانبة الأشرار و الزهد فی الدنیا، و التضرع إلی الله و التوسل به و التوکل علیه، و تتبع علل النفس و عیوبها و أمراضها، و معالجة کل منها بضدها. و قد أشار أمیر المؤمنین علیه السلام إلی ذلک بقوله:

دواؤک فیک و ما تشعر-و داؤک منک و ما تبصر

و تحسب أنک جرم صغیر-و فیک انطوی العالم الأکبر و أنت الکتاب المبین الذی-بأحرفه یظهر المضمر فلا حاجة لک فی خارج-یخبر عنک بما سطروا

فانظر کیف قیامک علی نفسک فی معالجة أدوائها و إن قصرت فی ذلک فقد قتلت نفسک، و من قتل نفسه فجزاؤه جهنم خالدا.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 361 

*****

7- الحدیث

7/3027. عَنْهُ رَفَعَهُ، قَالَ :

2 / 455

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام لِرَجُلٍ: «اجْعَلْ قَلْبَکَ قَرِیناً(6) بَرّاً، أَوْ(7) وَلَداً وَاصِلاً(8)، وَ اجْعَلْ

عَمَلَکَ(9) وَالِداً(10) تَتَّبِعُهُ، وَ اجْعَلْ نَفْسَکَ عَدُوّاً(11) تُجَاهِدُهَا(12)، وَ اجْعَلْ مَالَکَ عَارِیَةً تَرُدُّهَا(13)».(14)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السّلام بمردی فرمود: دل خود را (بمنزلۀ) رفیقی خوش کردار، یا فرزندی سپاسگزار قرار ده، و کردارت را (بمنزلۀ) پدری که از او پیروی کنی، و نفس (امارۀ) خود را (بجای) دشمنی که با او نبرد میکنی، و مالت را (بمنزلۀ) عاریتی که برگردانی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 192 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-امام صادق(علیه السّلام)به مردی فرمود:قلب خویش را خوش کردار و خوشرفتار شمر یا فرزندی سپاسگزار،و کردارت را پدری که از او پیروی کنی و نفس بد شقاوت را دشمنی که با آن نبرد می کنی و مالت را عاریتی که بر می گردانی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 561 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام صادق علیه السّلام به مردی فرمود:قلب خویش را نزد رفیق خوش کردار یا فرزندی سپاسگذار قرار ده و کردارت را نزد پدری که از او پیروی کنی و نفس آماده خود را به جای دشمنی که با او نبرد کنی.مالت را نزد عاریتی که برگردانی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 317 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق. و القرین: البار المصاحب الصالح المشفق الذی یهدیک إلی ما ینفعک و یمنعک عما یضرک، و الولد الواصل هو الذی ینفعک و یعینک فی دنیاک و آخرتک، فشبه القلب أی العقل المتعلق بهما للمشارکة بینه و بینهما فی هذا المعنی. و اجعل عملک فی بعض النسخ بتقدیم المیم علی اللام و فی بعضها بالعکس و لعله أنسب، و علی الأول المراد به العمل الصالح، و المراد بالنفس النفس الأمارة بالسوء کما روی أعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک، و قد مر تحقیقها، و شبه المال بالعاریة فی مشقة ضبطها، و عدم الانتفاع بها غالبا، و الانتقال بغیره بعد الموت، أی ینبغی أن لا یتعلق قلبک به کما لا یتعلق القلب بالعاریة. و قال فی المصباح: تعاوروا الشیء و اعتوروه تداولوه، و العاریة من ذلک و الأصل فعلیة بفتح العین و هو اسم من الإعارة و عارة مثل أطعته إطاعة و طاعة، و أجبته إجابة و جابة. و قال اللیث: سمیت العاریة لأنها عار علی طالبها، و قال الجوهری مثله، و بعضهم یقول مأخوذة من عار الفرس إذا ذهب من صاحبه لخروجها و هما غلط، لأن العاریة من الواو لأن العرب تقول هم یتعاورون العواری و یتعورونها بالواو و إذا أعار بعضهم بعضا، و العار و عار الفرس من الیاء فالصحیح ما قال الأزهری، و العاریة بتشدید الیاء و قد تخفف فی الشعر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 362 

*****

ص: 271


1- 7 . فی «ز » : «لم تحمل » .
2- 8 . الوافی ، ج 4 ، ص 313 ، ح 1994 ؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 161 ، ح 20209 .
3- 9 . فی «ب » : - «احمل » فی الحدیث السابق إلی «علیه السلام » فی هذا الحدیث .
4- 10 . فی «د» : «الدواء».
5- 11 . تحف العقول ، ص 305 ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، ضمن وصیّته لعبداللّه بن جندب ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 4 ، ص 314 ، ح 1995 ؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 161، ح 20210 .
6- 12 . فی «ه » : «قریبا» .
7- 13 . فی «ب ، ز ، ص ، ه » والوسائل : «و ».
8- 14 . فی شرح المازندرانی ، ومرآة العقول : «القرین البارّ : المصاحب المشفق ، و هو الذی یهدیک إلی ما ینفعک ویمنعک عمّا یضرّک . والولد الواصل ، هو الذی لایفعل ما یؤذیک أصلاً ، أو الذی ینفعک فی دنیاک وآخرتک . فشبّه القلب _ أعنی العقل _ بهما للمشارکة بینه و بینهما فی هذا المعنی» .
9- 1 . فی «بف » وحاشیة «بر » والوافی والوسائل : «علمک » . وقال فی مرآة العقول : «ولعلّه أنسب » .
10- 2 . فی «ص » : «ولدا » .
11- 3 . فی «ه » : «عدوّک » .
12- 4 . فی الوسائل : «تجاهده » .
13- 5 . فی «ز » : «تردّ» .
14- 6 . الفقیه ، ج 4 ، ص 410 ، ح 5892 ، بإسناده عن ابن مسکان ، عن عبداللّه بن أبی یعفور ، عن أبی عبداللّه علیه السلام . تحف العقول ، ص 303 ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، ضمن وصیّته لعبداللّه بن جندب ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 4 ، ص 314 ، ح 1996 ؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 162، ح 20211 .

8- الحدیث

8/3028. وَ(1) عَنْهُ رَفَعَهُ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «اقْصُرْ(2) نَفْسَکَ عَمَّا یَضُرُّهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تُفَارِقَکَ(3)، وَ اسْعَ فِی فَکَاکِهَا کَمَا تَسْعی فِی طَلَبِ مَعِیشَتِکَ؛ فَإِنَّ نَفْسَکَ رَهِینَةٌ(4) بِعَمَلِکَ(5)».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود: خویشتن را از آنچه زیانش رساند باز گیر (و دست نفس را از آن کوتاه کن) پیش از آنکه از تو جدا شود، و چنانچه در جستجوی روزی میکوشی در رهائی آن بکوش، زیرا نفس تو در گرو کردار تو است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 192 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: خویش را از آنچه زیانش دهد باز گیر پیش از آنکه از دستش بدهی و از آن جدا شوی(یعنی بمیری)و در رهائی آن بکوش جونان که در جستن روزی می کوشی،زیرا خویشتن را گرو کردار خود داری.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 563 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-امام صادق علیه السّلام فرمود:خود را از آنچه به زیان باشد بازگیر پیش از آنکه از دستش بدهی و از آن جدا شوی(یعنی بمیری)و در رهائی آن بکوش زیرا نفس تو در گرو کردار توست.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 317 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق أیضا. أقصر علی بناء الأفعال من قبل أن تفارقک أی النفس، فإن الخطاب ظاهرا إلی البدن أی قبل الموت الذی یسلب الاختیار عنک و اسع فی فکاکها عن العذاب و الارتهان به، و قال الراغب : الرهن ما یوضع وثیقة للدین و الرهان مثله و أصلهما مصدر، یقال: رهنت الشیء و أرهنته رهانا فهو رهین و مرهون، و قیل فی قوله:

کُلُّ نَفْسٍ بِمٰا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ

أنه فعیل بمعنی فاعل أی ثابتة مقیمة، و قیل: بمعنی مفعول أی کل نفس مقامة فی جزاء ما قدم من عمله و لما کان الرهن یتصور منه حبسه أستعیر ذلک للمحتبس أی شیء کان قال: کل نفس بما کسبت رهینة.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 363 

*****

9- الحدیث

9/3029 . عَنْهُ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ رَفَعَهُ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «کَمْ مِنْ(7) طَالِبٍ لِلدُّنْیَا(8) لَمْ یُدْرِکْهَا(9)، وَ مُدْرِکٍ لَهَا قَدْ فَارَقَهَا؛ فَلاَ

یَشْغَلَنَّکَ(10) طَلَبُهَا عَنْ عَمَلِکَ، وَ الْتَمِسْهَا مِنْ مُعْطِیهَا وَ مَالِکِهَا، فَکَمْ(11) مِنْ حَرِیصٍ عَلَی الدُّنْیَا قَدْ صَرَعَتْهُ، وَ اشْتَغَلَ بِمَا أَدْرَکَ مِنْهَا عَنْ طَلَبِ آخِرَتِهِ حَتّی فَنِیَ(12) عُمُرُهُ، وَ أَدْرَکَهُ أَجَلُهُ».(13)

وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «الْمَسْجُونُ مَنْ سَجَنَتْهُ دُنْیَاهُ عَنْ آخِرَتِهِ».(14)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: چه بسا جویندۀ دنیا که بدان نرسیده، و (چه بسا کسانی که) رسیده اند بدان و از آن مفارقت کرده اند، پس مبادا طلب دنیا تو را از کردارت باز دارد، و دنیا را از بخشنده و مالکش (که خدا است) بخواه، چه بسا حریص بر دنیا که دنیا او را بخاک افکنده، و بآنچه از آن بدست آورده از آخرتش باز مانده تا اینکه عمرش سپری شده و مرگش در رسیده.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 193 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: بسا جویندۀ دنیا که بدان دست نیافته و به دست آوردۀ آن که از آن جدا شده،مبادا دنیایت از کردار برای دیگر سرای بازت دارد،آن را از بخشنده و مالکش(که خدا است)بخواه،چه بسا آزمند به دنیا که دنیایش به خاک هلاک افکنده و بر آنچه از آن به دست آورده از طلب آخرتش باز مانده تا عمرش تمام شده و مرگش در رسیده.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 563 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-امام صادق علیه السّلام فرمود:چه بسا جوینده دنیا که به آن نرسیده و چه بسا کسانی که به آن رسیده و جدا شده اند پس مبادا دنیا تو را از کار آخرت باز دارد آن را بخشنده و مالکش(که خداست)بخواه،چه بسا آزمند به دنیا که دنیایش او را هلاک ساخته و به آنچه از آن به دست آورده از آخرتش باز مانده تا عمرش تمام شده و مرگش فرارسیده است

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 317 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق. کم من طالب کم خبریة للتکثیر، و مرفوعة محلا بالابتداء و قوله: لم یدرکها خبره، و حاصله أن طالب الدنیا مردد بین أمرین إما أن لا یدرکها فیضل سعیه و یبطل عمله، و إما أن یدرکها و یتعلق قلبه بها ثم یفارقها فتبقی علیه حسرتها فینتفع به غیره، و الحساب و العقاب علیه قد صرعته أی قتلته و ألقته علی الأرض أو ألقته من أوج العز علی حضیض المذلة و الهوان، یقال: صارعته فصرعته و الصریع القتیل، و المسجون

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 363 

*****

ص: 272


1- 7 . فی «ج ، د ، بف » : - «و » .
2- 8 . فی «ز » : «واقتصر » . وفی مرآة العقول : «أقصر ، علی بناء الإفعال » .
3- 9 . فی «ج ، ص ، ه » : «یفارقک » . وفی «ز » : «یفارق » . والنفس ممّا یذکّر ویؤنّث .
4- 10 . «الرهن »: ما یوضع وثیقة للدَّین. وقیل فی قوله : «کُلُّ نَفْسِ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ» [المدّثّر (74) : 38] . إنّه فعیل بمعنی فاعل ، أی ثابتة مقیمة . وقیل : بمعنی مفعول ، أی کلّ نفس مقامة فی جزاء ما قدّم من عمله . ولمّا کان الرهن یتصوّر منه حبسه استعیر ذلک للمحتبس . المفردات للراغب ، ص 368 (رهن).
5- 11 . فی «بر » : «لعملک » . وفی «بف » : «بعلمک » .
6- 12 . الوافی ، ج 4 ، ص 315 ، ح 2000 ؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 297، ح 20560 .
7- 13 . فی «ب » : - «من » .
8- 14 . فی «ج ، بف » : «الدنیا» .
9- 15 . فی «ه ، بس » والوافی : «لایدرکها» .
10- 1 . فی «بر » : «فلا یشغلک » .
11- 2 . فی «ز » : «وکم » .
12- 3 . فی «بر » والوافی : «ففنی » بدل «حتّی فنی » .
13- 4 . الوافی ، ج 4 ، ص 315 ، ح 2001 .
14- 5 . المحاسن ، ص 299 ، کتاب العلل ، ح 3 ، عن أبیه ، رفعه إلی أبی عبداللّه علیه السلام الوافی ، ج 4 ، ص 315 ، ح 2001 .

10- الحدیث

10/3030 . وَ عَنْهُ رَفَعَهُ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: قَالَ(1): «إِذَا أَتَتْ عَلَی الرَّجُلِ(2) أَرْبَعُونَ سَنَةً، قِیلَ لَهُ: خُذْ حِذْرَکَ، فَإِنَّکَ غَیْرُ مَعْذُورٍ، وَ لَیْسَ ابْنُ الاْءَرْبَعِینَ بِأَحَقَّ(3) بِالْحِذْرِ(4) مِنِ ابْنِ الْعِشْرِینَ، فَإِنَّ الَّذِی یَطْلُبُهُمَا وَاحِدٌ وَ لَیْسَ بِرَاقِدٍ(5)، فَاعْمَلْ لِمَا أَمَامَکَ مِنَ الْهَوْلِ(6)، وَ دَعْ عَنْکَ فُضُولَ الْقَوْلِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام باقر علیه السلام فرمود: همین که مرد چهل ساله شد باو گفته شود: خود را واپای (و بر حذر باش) زیرا معذور نیستی، و چهل ساله بحذر کردن سزاوارتر نیست از مرد بیست ساله (و هر دو باید بترسند) زیرا آنکه هر دو را میجوید (و میطلبد که مرگ باشد) یکی است، و او خواب هم نیست (که از کسی غفلت کند) پس برای آن بیمی که در پیش داری کار کن، و زیادی گفتار را واگذار (زیرا: بعمل کار برآید بسخن دانی نیست).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 193 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: هر که چهل سالش باشد به او گویند:خود را بر حذر دار که معذور نباشی،و چهل ساله به حذر کردن سزاوارتر از بیست ساله نیست،زیرا آنچه هر دو را در دنبال است(مرگ)یکی است و او را در خواب نیست برای آن هراسی که در پیش داری،کار کن و گفتار زیادی را واگذار.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 563 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-امام صادق علیه السّلام،فرمود:همینکه مرد به سن چهل سالگی رسد به او گفته شود خود را برحذر دار که معذور نباشی،و چهل ساله به حذر کردن سزاوارتر از بیست ساله معذور نباشد،و چهل ساله به حذر کردن سزاوارتر از بیست ساله نیست،زیرا آنچه را که به دنبال اوست(مرگ)یکی است و او در خواب نیست(که غفلت ورزد)پس برای آن بیمی که در پیش داری کار کن و از گفتار بیهوده کنار برو(زیرا با سخن کار اصلاح نمی شود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 317 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق أیضا. قیل له أی بلسان الحال أو ینادیه ملک، و تظهر الفائدة بعد أخبار الأنبیاء و الأوصیاء علیهم السلام خذ حذرک فی القاموس: الحذر بالکسر و یحرک الاحتراز، و قال الراغب: الحذر احتراز عن مخیف، یقال: حذر حذرا و حذرته قال عز و جل:

یَحْذَرُ اَلْآخِرَةَ

وَ یُحَذِّرُکُمُ اَللّٰهُ نَفْسَهُ

*

و قال:

خُذُوا حِذْرَکُمْ

*

أی ما فیه الحذر من السلاح و غیره. فإنک غیر معذور أی لا یقبل عذرک بغلبة الشهوة، فإنها تنکسر بعد الأربعین، و لا بقلة التجربة و ضعف العقل فإنهما یکملان فی الأربعین، فی المصباح: عذرته فیما صنع عذرا من باب ضرب دفعت عنه اللؤم فهو معذور، أی غیر ملوم. ثم أشار علیه السلام إلی عدم المعذوریة قبل ذلک و قلة التفاوت فی الإنسان لئلا یجترئ الإنسان قبل الأربعین فی المعاصی بقوله: و لیس ابن الأربعین بأحق بالحذر من ابن العشرین، أی مثلا و ذلک لأن الأحقیة إما باعتبار أن طالبهما متعدد، فیمکن أن یتفاوت الطلب و یتفاوت بتفاوته الحذر بالشدة و الضعف، أو باعتبار أن طالبهما واحد لکنه صالح للرقاد و الغفلة فیغفل عن الثانی دون الأول، أو باعتبار أن طلب الموت لأحدهما أقرب من طلبه للآخر، و لیس شیء من هذه الاعتبارات هنا فانتفت الأحقیة کثیرا، فظهر أن هذا من ألطافه سبحانه حیث یوسع الأمر قلیلا قبل الأربعین، فلا ینبغی أن یغتر الإنسان بذلک. و المراد بترک فضول القول عدم التکلم و عدم استماعه، لأن ذلک مفسد للسان و السمع و القلب، و مانع عن إدراک الحق و عن ذکر الله، و کأنه من باب التشبیه بالأدنی علی الأعلی أی فکیف الاشتغال بالمحرمات بهما و بسائر الجوارح، و یمکن أن یراد به الاغترار و التسویف فی العمل بأن یقول: الله کریم یغفر الذنوب أو سأفعل بعد ذلک عند المشیب، و أمثال ذلک مما یوجب ترک العمل.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 365 

*****

11- الحدیث

11/3031 . عَنْهُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ حَسَّانَ، عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «خُذْ لِنَفْسِکَ مِنْ نَفْسِکَ(8) ، خُذْ مِنْهَا فِی الصِّحَّةِ(9) قَبْلَ السُّقْمِ،

وَ فِی الْقُوَّةِ قَبْلَ الضَّعْفِ، وَ فِی الْحَیَاةِ قَبْلَ الْمَمَاتِ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: از خودت برای خودت بازگیر، از تندرسیت پیش از آنکه بیمار شوی باز گیر، و در توانائی پیش از آنکه ناتوان گردی، و در زندگی پیش از مردن (از خودت بنفع خودت بهره برداری کن).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 193 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: از خودت برای به خودت وابگیر و پس انداز کن،از خود باز گیر در تندرستی پیش از آنکه بیمار شوی،و در توانائی پیش از آنکه ناتوان گردی،و در زندگی پیش از آنکه بمیری.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 563 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-امام صادق علیه السّلام فرمود:از خودت برای به خودت بازگیر و پس انداز کن، از خود بازگیر از تندرستی خود پیش از آن که بیمار شوی،و از توانائی خود پیش از آنکه ناتوان گردی،و از زندگی خود پیش از آن که بمیری.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 319 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و لما کان کل من السقم و الضعف بکبر السن و الموت مانعا من الأعمال الحسنة و کانت القدرة فی أضدادها أمر علیه السلام بالمبادرة إلی تلک الأعمال فی حال الاقتدار علیها، فإن الفرصة غنیمة.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 365 

*****

12- الحدیث

12/3032 . عَنْهُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ النَّهَارَ إِذَا جَاءَ قَالَ: یَا ابْنَ آدَمَ، اعْمَلْ فِی یَوْمِکَ هذَا خَیْراً؛ أَشْهَدْ لَکَ بِهِ عِنْدَ رَبِّکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛ فَإِنِّی(11) لَمْ آتِکَ فِیمَا مَضی، وَ لاَ آتِیکَ فِیمَا بَقِیَ، وَ إِذَا(12) جَاءَ اللَّیْلُ قَالَ مِثْلَ ذلِکَ».(13)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: چون روز آید (بمردمان) گوید: ای فرزند آدم در این روز کار نیکی کن تا من در روز قیامت نزد پروردگارت برای تو گواهی دهم، زیرا من که در گذشته پیش تو نیامدم و پس از این هم نزدت نیایم، و شب هم هنگامی که آید همین سخن را گوید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 193 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: چون روز آید گوید:ای آدمی زاده!در این روز،کار خوبی کن تا من در روز رستاخیز نزد پروردگارت برایت گواهی دهم،زیرا من پیش از این برای تو نیامدم و پس از این نیایم،و چون شب آید، همین سخن را گوید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 565 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-امام صادق علیه السّلام فرمود:چون روز آید گوید:ای آدمی زاده!در این روز، کار خوبی کن تا من در روز رستاخیز نزد پروردگارت برایت گواهی دهم،زیرا من در گذشته پیش تو نیامدم و پس از این هم نزدت نیایم،و چون شب آید،همین سخن را گوید.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 319 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. و القول إما بلسان الحال و هو قول الملک الموکل بالیوم، و قد یقال أن للأیام و الساعات و الشهور و السنین شعورا لکنه بعید من طور العقل.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 365 

*****

ص: 273


1- 6 . فی الوسائل : - «قال » .
2- 7 . فی «ز » : «رجل » .
3- 8 . فی «ص ، ه » والوافی والوسائل : «أحقّ » .
4- 9 . فی «ب » : «من الحذر » .
5- 10 . «الراقد» ، من الرقود ، وهو النوم ، والمراد هنا الغفلة ، أی الغافل . راجع : الصحاح ، ج 2 ، ص 476 ؛ لسان العرب ، ج 3 ، ص 183 (رقد) .
6- 11 . «الهَول » : المخافة من أمرٍ لاتدری علی ما تهجم علیه منه ، کهَول اللیل ، وهول البحر . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1908 (هول) .
7- 12 . الخصال ، ص 545 ، أبواب الأربعین ومافوقه ، ح 24 ، بسند آخر ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی أوّله الوافی ، ج 4 ، ص 315 ، ح 2002 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 101، ح 21088 .
8- 13 . فی الوسائل : - «من نفسک » .
9- 14 . فی «ز » : «من صحّتها » بدل «منها فی الصحّة» .
10- 1 . الوافی ، ج 4 ، ص 316 ، ح 2004 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 101، ح 21089 .
11- 2 . فی «ه ، بر » والوافی : «فإننّی » .
12- 3 . فی الوسائل : «فإذا» .
13- 4 . الوافی ، ج 4 ، ص 316 ، ح 2005 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 93، ح 21070 ؛ البحار ، ج 7 ، ص 325 ، ح 22 .

13- الحدیث

13/3033 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ 2 / 456

شُعَیْبِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ رَفَعَهُ، قَالَ:

جَاءَ رَجُلٌ إِلی أَمِیرِ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام ، فَقَالَ: یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ، أَوْصِنِی بِوَجْهٍ(1) مِنْ وُجُوهِ الْبِرِّ(2) أَنْجُو بِهِ(3) .

قَالَ(4) أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : «أَیُّهَا السَّائِلُ، اسْتَمِعْ(5)، ثُمَّ اسْتَفْهِمْ(6)، ثُمَّ اسْتَیْقِنْ، ثُمَّ اسْتَعْمِلْ؛ وَ اعْلَمْ(7) أَنَّ النَّاسَ ثَلاَثَةٌ: زَاهِدٌ، وَ صَابِرٌ، وَ رَاغِبٌ.

فَأَمَّا الزَّاهِدُ، فَقَدْ خَرَجَتِ الاْءَحْزَانُ وَ الاْءَفْرَاحُ(8) مِنْ قَلْبِهِ، فَلاَ یَفْرَحُ بِشَیْءٍ مِنَ الدُّنْیَا، وَ لاَ یَأْسی(9) عَلی شَیْءٍ مِنْهَا فَاتَهُ(10) ؛ فَهُوَ مُسْتَرِیحٌ.

وَ أَمَّا الصَّابِرُ، فَإِنَّهُ(11) یَتَمَنَّاهَا بِقَلْبِهِ، فَإِذَا نَالَ مِنْهَا أَلْجَمَ(12) نَفْسَهُ عَنْهَا(13) لِسُوءِ عَاقِبَتِهَا وَ شَنَآنِهَا(14)، لَوِ(15) اطَّلَعْتَ عَلی قَلْبِهِ، عَجِبْتَ مِنْ عِفَّتِهِ(16) وَ تَوَاضُعِهِ

ص: 274


1- 5 . فی «ز » : «بوجوه » .
2- 6 . فی «ه ، بر ، بف » والوافی : «الخیر » . و«البرّ» : اسم جامع للخیر کلّه . مجمع البحرین ، ج 3 ، ص 218 (برر).
3- 7 . فی «ه ، بر ، بف » والوافی : «أنج به » . والجملة صفة ل «وجه » . ویمکن أن یکون جوابا للأمر .
4- 8 . فی «ه ، بر » والوافی : «فقال » .
5- 9 . فی «ه ، بر » : «اسمع » . وفی حاشیة «بر » : «تسمع » . وفی الوافی : «افهم » . وفی مرآة العقول : «الاُمور مترتّبة ، فإنّ العمل موقوف علی الیقین، والیقین موقوف علی الفهم ، والفهم موقوف علی الاستماع عن أهل العلم» .
6- 10 . فی «ز» : «استفتهم » .
7- 11 . فی «بس » : «واعمل » .
8- 1 . فی مرآة العقول : «الأفراح والأحزان » .
9- 2 . فی «ص» : «ولاییأس» . و«الأسی » : الحزن . وحقیقته : إتباع الفائت بالغمّ . یقال : أسیت علیه ، وأسیت له . المفردات للراغب ، ص 77 (أسا).
10- 3 . فی «ب » : «فاته منها» .
11- 4 . فی «ج » : + «هو» .
12- 5 . ألجمه عن حاجته : کفّه . أساس البلاغة، ص 440 (لجم ).
13- 6 . فی «ز» : - «عنها» .
14- 7 . فی «ب ، ه» : «شنآتها» . وفی «ز » : «شتاتها» . وفی الوافی ومرآة العقول : «شناءتها » . وشَنِئ یَشْنَأ شَنْأةً وشنآنا ، أی أبغض . وشنِئتُه : تقذّرتُه بغضا له . ترتیب کتاب العین ، ج 2 ، ص 945 ؛ المفردات للراغب ، ص 465 (شنأ).
15- 8 . فی «ج ، ز ، ص ، ه ، بر ، بف» : «ولو».
16- 9 . «العفاف » و«التعفّف » : کفّ النفس عن المحرّمات والسؤال من الناس . وقیل : الاستعفاف : الصبر ï والنزاهة عن الشیء . یقال : عفّ یَعِفّ عِفَّة، فهو عفیف . مجمع البحرین ، ج 5 ، ص 102 ؛ النهایة ، ج 3 ، ص 264 (عفف).

وَ حَزْمِهِ(1).

وَ أَمَّا الرَّاغِبُ، فَلاَ یُبَالِی مِنْ أَیْنَ جَاءَتْهُ الدُّنْیَا ، مِنْ حِلِّهَا أَوْ مِنْ(2) حَرَامِهَا، وَ لاَ یُبَالِی مَا دَنَّسَ فِیهَا عِرْضَهُ، وَ أَهْلَکَ نَفْسَهُ، وَ أَذْهَبَ مُرُوءَتَهُ؛ فَهُمْ فِی غَمْرَةٍ(3) یَضْطَرِبُونَ(4)».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

شعیب بن عبد اللّٰه در حدیث مرفوعی (که سند بمعصوم رسد) حدیث کند که فرمود: مردی نزد امیر المؤمنین علیه السلام آمد و عرضکرد: ای امیر مؤمنان مرا سفارش کن براهی از راههای خیر و خوبی که بدان نجات یابم؟ امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: ای آنکه پرسیدی بشنو و سپس بفهم و پس از آن باور کن و سپس بکار بند: مردم سه گروهند: زاهد (پارسا) و صابر (شکیبا) و راغب (خواهان دنیا)، اما زاهد کسی است که اندوهها و شادیها از دلش بیرون رفته نه بچیزی از دنیا شاد شود، و نه بر چیزی که از دستش رفته افسوس خورد پس او آسوده خاطر است، و اما صابر آن کس است که در دل آرزوی دنیا کند و چون بدان رسد بخاطر سرانجام بد آن و زشتی منظر آن (در نظر خرد) بنفس خود لگام زند که از آن برنگیرد، (و چنانست) که اگر بر دلش آگاه شوی از پارسائی و فروتنی و دور اندیشی او در شگفت شوی، و اما راغب باک ندارد که دنیا از چه راهی بدست او رسد: از حلال است یا از حرام، و باک ندارد که در بارۀ آن آبرویش چرکین شود، و خود را هلاک کند، و مردانگی خود را از بین ببرد، پس آنهایند که در گرداب سخت (دنیا) سرگردان و مضطربند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 194 

*****

[ترجمه کمره ای] :

13-از شعیب بن عبد اللّٰه،از یکی از اصحابش که حدیث را تا معصوم رسانیده است،فرمود(علیه السّلام):مردی نزد امیر المؤمنین(علیه السّلام)آمد و گفت:ای امیر المؤمنین(علیه السّلام)!به من سفارشی کن در بارۀ یک راه خیری که بدان نجات یابم،امیر المؤمنین(علیه السّلام)فرمود:أیا سائل!خوب گوش کن،و سپس بفهم و سپس یقین کن و سپس به کار بند و بدان که:مردم سه دسته اند:زاهد و صابر و راغب،اما زاهد آن است که هر اندوه و شادی از دلش رخت بر بسته نه به چیزی از دنیا شاد شود و نه بر چیزی از آن که نیابد و یا از دست بدهد افسوس خورد، او آسوده خاطر است،و اما صابر آن است که آرزوی دنیا را در دل دارد و چون به چیزی از آن دست یابد،خود را از آن به یک سو کشد برای بد سرانجامی و بدخواهی آن،اگر سری به دلش کشی، از پارسائی او در شگفت اندر شوی و هم از تواضع و دوراندیشی او، و اما راغب و مشتاق به دنیا باک ندارد که از چه راهی به دست او آید،از حلال باشد یا از حرام،و باکی ندارد که برای آن،آبروی خود چرکین کند و خود را هلاک سازد و مردانگی خود را ببازد، آنهایند که در گرداب سخت آن دست و پا می زنند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 565 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

13-«از شعیب بن عبد اللّه»،از یکی از اصحابش که حدیث را تا معصوم رسانیده است،فرمود علیه السّلام:مردی نزد امیر المؤمنین علیه السّلام آمد و گفت:یا امیر المؤمنین علیه السّلام!به من سفارشی کن دربارۀ راه خیری که توسط آن نجات یابم،امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:ای سائل!خوب گوش کن،و سپس بفهم و سپس یقین کن و سپس به کار بند و بدان که:مردم سه دسته اند: زاهد و پارسا-و صابر و شکیبا-و راغب و خواهان دنیا-اما زاهد آن است که هر اندوه و شادی از دلش رفته نه به چیزی از دنیا شاد شود و نه بر چیزی که از دست بدهد افسوس خورد،او آسوده خاطر است و اما صابر آن است که آرزوی دنیا را در دل دارد و چون به چیزی از آن دست یابد،بخاطر سرانجام بد آن خود را از آن به یک سو کشد که اگر از دلش آگاه شوی از پارسائی و فروتنی و دوراندیشی او در شگفت شوی و اما راغب و مشتاق به دنیا باک ندارد که از چه راهی به دست او آید،از حلال باشد یا از حرام و باکی ندارد که برای آن،آبرویش چرکین شود و خود را هلاک سازد و مردانگی خود را ببازد،پس آنهایند که در گرداب سخت(دنیا)مضطرب و نگران باشند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 319 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. استمع أی ما یلقی علیک من الکتاب و السنة أو ما ألقیه علیک فی هذا الوقت و الأمور الأربعة مترتبة فإن العمل موقوف علی الیقین، و الیقین موقوف علی الفهم، و الفهم موقوف علی الاستماع من أهل العلم. و اعلم أن الناس ثلاثة وجه الحصر أن الإنسان إما أن یخرج حب الدنیا من قلبه أو لا، و الثانی إما أن یمنع نفسه عن تحصیلها أو لا، فالأول زاهد و الثانی صابر، و الثالث راغب. فقد خرجت الأفراح و الأحزان، أی الدنیویة من قلبه و الأسی بالفتح و القصر الحزن، أسی یأسی من باب علم أسی فهو آس و هو إشارة إلی ما مر عن علی بن الحسین علیهما السّلام حیث قال: ألا و إن الزهد فی آیة من کتاب الله عز و جل:

لِکَیْلاٰ تَأْسَوْا عَلیٰ مٰا فٰاتَکُمْ وَ لاٰ تَفْرَحُوا بِمٰا آتٰاکُمْ . و الحاصل أن قلب الزاهد متعلق بالله و یأمر الآخرة لا بالدنیا، فلا یفرح بشیء منها یأتیه و لا یحزن علی شیء منها فاته، لأن الفرح بحصول محبوب و الحزن بفواته، و شیء من الدنیا لیس بمحبوب عند الزاهد. فهو مستریح أی فی الدنیا و الآخرة أما الدنیا فلفراغه من مشاق الکسب و شدائد الصبر علی فواته، و أما الآخرة فلنجاته من الحساب و العقاب، و الشناءة کالشناعة: البغض، و المراد هنا قباحتها فی نظر عقله و إن مال طبعه إلیها، و الحزم الأخذ بالثقة، و النظر فی العاقبة و قال الفیروزآبادی : العرض بالکسر النفس، و جانب الرجل یصونه من نفسه و حسبه أن ینتقص و یثلب أو سواء کان فی نفسه أو سلفه أو من یلزمه أمره أو موضع المدح و الذم منه أو ما یفتخر به من حسب و شرف. و أهلک عطف علی دنس أو لا یبالی، و المروة آداب نفسانیة تحمل مراعاتها الإنسان علی الوقوف عند محاسن الأخلاق و جمیل العادات، و الغمرة الرحمة و الشدة و الانهماک فی الباطل، و معظم البحر، و کأنه علیه السلام شبهه بمن غرق فی البحر یضطرب و لا یمکنه الخروج منه.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 367 

*****

14- الحدیث

14/3034 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی(6)، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَکِیمٍ، عَمَّنْ حَدَّثَهُ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِ: لاَ یَصْغَرُ(7) مَا یَنْفَعُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَ لاَ یَصْغَرُ(8) مَا یَضُرُّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ، فَکُونُوا(9) فِیمَا أَخْبَرَکُمُ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ کَمَنْ عَایَنَ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده: آنچه در روز قیامت سود دهد و بکار آید کوچک نیست (یا کوچک شمرده نشود) و آنچه در روز قیامت زیان رساند کوچک نباشد، پس در آنچه خدای عز و جل بشما آگاهی داده مانند کسی باشید که بچشم خود دیده باشد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 194 

*****

[ترجمه کمره ای] :

14-امیر المؤمنین(علیه السّلام)فرمود: آنچه در قیامت سودمند باشد کوچک نباشد و آنچه هم در قیامت،زیان رساند کوچک شمرده نشود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 567 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

14-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:

آنچه در قیامت سود دهد و به کار آید کوچک شمرده نشود و آنچه که در قیامت زیان رساند کوچک شمرده نشود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 321 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و صغر ککرم و فرح صار صغیرا و یمکن أن یقرأ علی المجهول من بناء التفعیل أی لا یعد صغیرا کمن عاین هو مرتبة عین الیقین کما مر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 367 

*****

ص: 275


1- 10 . «الحزم » : ضبط الرجل أمره ، والحذر من فواته ، من قولهم : حزمت الشیءَ ، أی شدَدته . النهایة، ج 1 ، ص 379 (حزم) .
2- 11 . فی «ب ، ج ، بر ، بف » : - «من » .
3- 12 . فی «د ، ه ، بر » والوافی : «غمرتهم » . وفی «ه ، بر » : + «یعمهون » . وفی الوافی : «الغمرة : الشدّة والزحمة من الناس . والغَمِر : من لم یجرّب الاُمور » . وفی مرآة العقول : «الغمرة : الزحمة والشدّة والانهماک فی الباطل ، ومعظم البحر . وکأنّه علیه السلام شبّهه بمن غرق فی البحر یضطرب ولایمکنه الخروج منه » . وفی النهایة، ج 3 ، ص 384 (غمر) : «الغمرة : الماء الکثیر».
4- 13 . فی «ب » : «یضطرخون» . وفی «د ، بف » وحاشیة «ج ، ز » : «یعمهون » .
5- 14 . الأمالی للصدوق ، ص 343 ، المجلس 55 ، ضمن الحدیث الطویل 1 ؛ والتوحید، ص 307 ، ضمن الحدیث الطویل 1 ؛ والاختصاص ، ص 237، ضمن الحدیث الطویل ، بسند آخر، من قوله : «واعلم أنّ الناس ثلاثة» مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 4 ، ص 388 ، ح 2169 .
6- 1 . فی «ه » : - «بن یحیی » .
7- 2 . فی «ب ، ز ، ص ، بر » : «لایصغّر» . وفی «ه » : «لاتصغّر» .
8- 3 . فی «ه » : «لاتصغّر » . وفی «بر » : «لایصغّر » .
9- 4 . فی «ه ، بر » : «وکونوا» .
10- 5 . المحاسن ، ص 249 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح 257 ، عن أبیه ، عن ابن سنان ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 1009 ، ح 3491 ؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 311، ح 20607 .

15- الحدیث

15/3035. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ جَمِیعاً، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ سُلَیْمَانَ الْمِنْقَرِیِّ، عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «إِنْ قَدَرْتَ أَنْ لاَ تُعْرَفَ فَافْعَلْ، وَ مَا عَلَیْکَ أَلاَّ یُثْنِیَ 2 / 457

عَلَیْکَ النَّاسُ(1) ، وَ مَا عَلَیْکَ أَنْ تَکُونَ مَذْمُوماً عِنْدَ النَّاسِ إِذَا کُنْتَ مَحْمُوداً عِنْدَ اللّهِ».

ثُمَّ قَالَ : «قَالَ أَبِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام : لاَ خَیْرَ فِی الْعَیْشِ إِلاَّ لِرَجُلَیْنِ: رَجُلٍ یَزْدَادُ(2) کُلَّ یَوْمٍ خَیْراً، وَ رَجُلٍ یَتَدَارَکُ(3) سَیِّئَتَهُ(4) بِالتَّوْبَةِ، وَ أَنّی لَهُ بِالتَّوْبَةِ! وَ اللّهِ، لَوْ سَجَدَ حَتّی یَنْقَطِعَ(5) عُنُقُهُ مَا قَبِلَ اللّهُ _ تَبَارَکَ وَ تَعَالی _ مِنْهُ إِلاَّ بِوَلاَیَتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ علیهم السلام . أَلاَ وَ(6) مَنْ(7) عَرَفَ حَقَّنَا، وَ رَجَا الثَّوَابَ فِینَا، وَ رَضِیَ بِقُوتِهِ(8) _ نِصْفِ(9) مُدٍّ(10) فِی کُلِّ یَوْمٍ _ وَ مَا سَتَرَ عَوْرَتَهُ، وَ مَا أَکَنَّ(11) رَأْسَهُ، وَ هُمْ وَ اللّهِ فِی ذلِکَ(12) خَائِفُونَ وَجِلُونَ، وَدُّوا أَنَّهُ حَظُّهُمْ مِنَ الدُّنْیَا، وَ کَذلِکَ وَصَفَهُمُ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ فَقَالَ(13): «وَ الَّذِینَ یُوءْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلی رَبِّهِمْ راجِعُونَ»»(14).

ص: 276


1- 6 . فی الوسائل : - «وما علیک ألاّیثنی علیک الناس » .
2- 7 . فی الوسائل: + «فی » .
3- 8 . فی «ه » : «یُتدارک » علی بناء المفعول .
4- 9 . هکذا فی «ب ، ج ، ز ، ه ، بر ، بف » وحاشیة «د » والوافی . وفی سائر النسخ والمطبوع : «منیّته» .
5- 10 . فی «ه » : «تنقطع » . والعنق قد یؤنّث .
6- 1 . فی «ه » : «وإلاّ » بدل «ألا و».
7- 2 . فی مرآة العقول : «کأنّ خبر الموصول مقدّر . وقیل : استفهام للتقلیل» .
8- 3 . «القوت » : ما یمسک الرمق من الرزق . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1538 (قوت).
9- 4 . فی مرآة العقول : «نصف ، مجرور بالبدلیّة ل «قوته » . أو منصوب بالحالیّة . أو تمیز ، مثل قولهم : رضیت باللّه ربّا » .
10- 5 . «المدّ» : کیل ، وهو رِطْلٌ وثلث عند أهل الحجاز ، فهو رُبع صاع ، لأنّ الصاع خمسة أرطال و ثلث . والمدّ رطلان عند أهل العراق . والجمع : أمداد ومِداد . المصباح المنیر ، ص 566 (مدد) .
11- 6 . «الکِنّ » : کلّ شیء وقی شیئا ، فهو کِنّه وکِنانه . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1601 (کنّ ) .
12- 7 . فی «ب » : «فی ذلک واللّه » .
13- 8 . فی «ز » : + «واللّه » .
14- 9 . المؤمنون (23): 60 .

ثُمَّ قَالَ: «مَا الَّذِی آتَوْا؟ آتَوْا وَ اللّهِ مَعَ الطَّاعَةِ الْمَحَبَّةَ(1) وَ الْوَلاَیَةَ، وَ هُمْ فِی(2) ذلِکَ خَائِفُونَ، لَیْسَ خَوْفُهُمْ خَوْفَ شَکٍّ، وَ لکِنَّهُمْ خَافُوا(3) أَنْ یَکُونُوا مُقَصِّرِینَ فِی مَحَبَّتِنَا(4) وَ طَاعَتِنَا(5)».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حفص بن غیاث گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السّلام میفرمود: اگر بتوانی که شناخته نشوی (و گمنام باشی) همان کار را بکن، چه باکی بر تو باشد که مردم تو را نستایند؟ و چه باکی است تو را که نزد مردم نکوهیده باشی در صورتی که نزد خدا پسندیده باشی؟ سپس فرمود: پدرم علی بن ابی طالب علیه السّلام فرموده خیری در زندگی نیست جز برای دو نفر:(یکی) مردی که هر روز کار خیری (بر کارهای خیر گذشته) بیفزاید، و (دیگر) مردی که مرگش را با توبه تدارک ببیند و کجا توبه تواند؟ بخدا سوگند اگر سجده کند تا گردنش بریده شود بجز با ولایت (و دوستی) ما أهل بیت، خدای تعالی توبه اش را نپذیرد. آگاه باشید آیا کیست که حق ما را بشناسد و امید ثواب بوسیلۀ ما داشته باشد؟ و بخوراک نیم مد (که تقریبا پنج سیر است) در هر روز راضی باشد، و بدان چه از جامه که عورتش را بپوشاند و سرش را در خود مستور سازد (خشنود باشد) با اینکه در همین اندازه هم ترسان و هراسان باشند، و دوست دارند بهره شان از دنیا همان باشد و به همینسان خدای عز و جل آنها را توصیف کرده و فرموده است:«و آنان که در راه خدا بدهند آنچه بآنها داده شده و دلشان ترسان است که بسوی پروردگارشان بازگشت کنند»(سورۀ مؤمنون آیۀ 60) سپس فرمود: چه چیز بآنها داده شده؟ بخدا سوگند بدانها - با اطاعت خدا - محبت و ولایت (ما خاندان) داده شد و با این حال باز هم ترسانند، ترسشان شک و تردید نیست، بلکه می ترسند مبادا در دوستی و فرمانبرداری از ما مقصر باشند؟.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 195 

*****

[ترجمه کمره ای] :

15-از حفص بن غیاث،گوید:شنیدم امام صادق(علیه السّلام) می فرمود:اگر توانی که شناخته نشوی و گمنام بمانی،همان کار کن،بر تو باکی نباشد که مردمت نستایند و بر تو باکی نباشد که نزد مردم نکوهیده باشی هر گاه نزد خدا پسندیده باشی،سپس فرمود: پدرم علی بن ابی طالب(علیه السّلام)فرموده است که:زندگانی خوب نیست مگر برای یکی از دو مرد:1-مردی که هر روز کار خیری به کارهای خیر خود بیفزاید.2-مردی که با توبه برای مرگ خود تدارک بیند و از کجا توبه برای او میسّر شود؟به خدا اگر سجده کند تا گردن او ببرد و بیفتد،خدا تبارک و تعالی آن را از وی نپذیرد جز به ولایت و پیروی از ما خاندان،هلا مردی که حق ما را شناسد و امید ثواب به ما داشته باشد،به خوراک نیم مد(پنج سیر تقریباً)در هر روزی خشنود باشد و بدان چه از جامه که عورتش را بپوشد و آنچه سرش را در خود گیرد،با اینکه آنها در همین هم ترسان و هراسان باشند،دوست دارند بهره شان از دنیا همین باشد، و همچنین خدا عز و جل آنها را ستوده و فرموده(62 سوره مؤمنون): «و آن کسانی که به راه خدا بدهند آنچه به آنها داده شود و دلشان ترسان است که آنان به درگاه پروردگارشان برگشت دارند»سپس فرمود:چه به آنها داده شده است به خدا با طاعت خدا محبت و ولایت(ائمۀ معصومین)و آنان با این هم ترسانند،ترسشان از راه شک و تردید نیست ولی ترسانند که مبادا در دوستی و فرمان بری از ما مقصّر باشند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 567 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

15-«حفص بن غیاث»،گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:اگر بتوانی که شناخته نشوی و گمنام بمانی،همان کار را بکن و بر تو باکی نیست که مردم تو را نستایند و بر تو باکی نیست که نزد مردم نکوهیده باشی وقتی که نزد خدا پسندیده باشی،سپس فرمود:پدرم علی بن ابی طالب علیه السّلام فرموده است که:زندگی خوب نیست جز برای یکی از دو مرد:

1-مردی که هر روز کار خیری به کارهای خیر خود بیفزاید

2-مردی که با توبه در تدارک مرگ خود باشد و از کجا توبه برای او میسر شود؟به خدا اگر سجده کند تا گردن او ببرد و بیفتد،خدای تبارک و تعالی آن را از وی نپذیرد جز به ولایت و پیروی از ما خاندان،همانا مردی که حق ما را بشناسد و امید ثواب به ما داشته باشد،به خوراک نیم مد(پنج سیر تقریبا)در هر روزی خشنود باشد و بدانچه که جامه که عورتش را بپوشد و سرش را بپوشاند راضی باشد و با اینکه آنها در همین هم ترسان و هراسان باشند،دوست دارند بهره ایشان از دنیا همین باشد، و همچنین خدای عز و جل آنها را ستوده و فرموده است:«و آن کسانی که در راه خدا انفاق کنند از آنچه به آنها داده شده و دلشان ترسان است که آنان به درگاه پروردگارش بازگشت کنند(مؤمنون/62)» سپس فرمود:چه چیزی به آن ها داده شده است؟به خدا با طاعت خدا محبت و ولایت(ائمۀ معصومین)و آنان با این هم ترسانند،ترسشان از راه شک و تردید نیست ولی ترسانند که مبادا در دوستی و فرمان برداری از ما،مقصر باشند؟.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 321 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

إن قدرت إن لا تعرف فافعل هذا مما یدل علی أن العزلة أفضل من المعاشرة، و اختلف العلماء فی ذلک، و الآیات و الأخبار أیضا متعارضة فمن قال العزلة أحسن نظر إلی آفات المعاشرة من الحسد و العداوة و البغضاء و الغیبة و النمیمة و الریاء و حب الدنیا و عدم فراغ القلب للذکر و الفکر و تضییع العمر، و عدم الانتفاع بمعاشرة أکثر الخلق و أشباه ذلک، و من قال المعاشرة أفضل نظر إلی فوائد المعاشرة من التعلیم و التعلم و الاهتداء بسیرة العلماء و أخلاقهم، و تحصیل المثوبات العظیمة من زیارة الإخوان و عیادتهم و تشییع جنائزهم و السعی فی قضاء حوائجهم و هدایة الخلق و إحیاء مراسم الدین و الحضور فی الجماعات و الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر و أمثال ذلک، و کل ذلک یفوت بالعزلة. فالحق القول بالتفصیل فی الأشغال و الأحوال و الأزمان و الأشخاص فالعزلة المطلوبة عن شرار الخلق إذا یئس عن هدایتهم کما قال إبراهیم علیه السلام عند الیأس عن هدایتهم:

وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ مٰا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ

لا العزلة التامة بحیث یترک الأمور الواجبة کالتعلیم و التعلم و حضور الجمعات و الجماعات و سائر ما أشرنا إلیه سابقا، و المعاشرة إنما تکون مطلوبة إذا کانت متضمنة لمنفعة دینیة خالیة عن المفاسد المذکورة و غیرها. و أیضا ذلک یختلف باختلاف الأشخاص، فالعلماء و الفقهاء إذا اعتزلوا صار سببا لضلالة الخلق و حیرتهم و استیلاء شیاطین الجن و الإنس علیهم، و کثیر من سائر الخلق لا ضرورة فی معاشرتهم. و أیضا الأزمنة مختلفة، فقد ورد فی الخبر: سیأتی علی الناس زمان لا ینجو فیه إلا النومة کما أن سید الساجدین صلوات الله علیه اعتزل الخلق لفساد الزمان و استیلاء بنی أمیة علی الخلق و الباقر و الصادق علیهما السلام عملا بخلاف ذلک لتمکنهم من هدایة الخلق. و بالجملة ینبغی أن یکون الإنسان طبیب نفسه، فإنه أعرف بأدوائها و عارفا بزمانه و أهله، فإذا عرف أن صلاحه فی العزلة اعتزل اعتزالا لا یضر بحاله، و إذا علم أن صلاحه فی المعاشرة اختارها علی وجه لا یضر بنیاته و أعماله و ینبغی أن ینظر فی أحوال أهل زمانه فیختار للأخوة و المصاحبة من کان مصلحا لأحواله و لا یکون مضیعا لعمره کما سیأتی تحقیقه فی کتاب العشرة إن شاء الله، و قد بسطنا الکلام فی ذلک بعض البسط فی کتاب عین الحیاة و الله الموفق. و أما هذا الخبر فالظاهر أن الراوی و هو حفص بن غیاث لما کان عامیا قاضیا من قبل هارون طالبا للشهرة عند الولاة و خلفاء الجور، و لذا عدل عن الحق و اتبع أهل الضلال، و کان المناسب بحاله ترک الشهرة و الاعتزال أمره علیه السلام بذلک. لا خیر فی العیش أی عیش الدنیا و یحتمل الأعم من عیش الدنیا و الآخرة و المراد بالرجل الأول من لم یذنب أصلا أو إلا نادرا و بالثانی من یبتلی بالمعاصی ثم یتوب و هو المفتن التواب کما مر. ثم بین علیه السلام إن قبول التوبة مشروط بحسن الاعتقاد لئلا یغتر السامع بذلک فإنه کان من أهل الضلال، و ألا بالتخفیف حرف تنبیه و رجا الثواب کان خبر الموصول مقدر و قیل: استفهام للتقلیل و نصف مجرور بالبدلیة لقوته أو منصوب بالحالیة أو تمیز مثل قولهم: رضیت بالله ربا، و فی کل یوم صفة نصف مد، و ما ستر عطف علی قوته و الواو فی قوله و هم للحالیة، و قیل: للاستئناف، و الضمیر فی قوله: و هم راجع إلی أصحاب الرسول صلی الله علیه و آله و سلم الذین لم یرتدوا بعده و هو بعید، و الجمع بین الخوف و الوجل للإشارة إلی الآیات الواردة فی ذلک. ودوا أنه حظهم أی هم راضون بما قدر لهم من الدنیا لا یریدون أکثر من ذلک لئلا یطغوا

وَ اَلَّذِینَ یُؤْتُونَ مٰا آتَوْا

قال فی مجمع البیان: أی یعطون ما أعطوا من الزکاة و الصدقة و قیل: أعمال البر کلها

وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ

أی خائفة عن قتادة، و قال الحسن: المؤمن جمع إحسانا و شفقة، و المنافق جمع إساءة و أمتا، و قال أبو عبد الله علیه السلام: معناه خائفة أن لا یقبل منهم، و فی روایة أخری یؤتی ما آتی و هو خائف راج، و قیل: إن فی الکلام حذفا و إضمارا، و تأویله وجلة أن لا یقبل منهم لعلمهم أنهم إلی ربهم راجعون، أی لأنهم یوقنون بأنهم یرجعون إلی الله تعالی یخافون أن لا یقبل منهم، و إنما یخافون ذلک لأنهم لا یأمنون التفریط.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 370 

*****

16- الحدیث

16/3036 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ(7)، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مِهْزَمٍ، عَنِ الْحَکَمِ بْنِ سَالِمٍ، قَالَ(8):

دَخَلَ قَوْمٌ فَوَعَظَهُمْ، ثُمَّ قَالَ: «مَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ وَ قَدْ عَایَنَ الْجَنَّةَ وَ مَا فِیهَا، وَ عَایَنَ النَّارَ وَ مَا فِیهَا إِنْ کُنْتُمْ تُصَدِّقُونَ بِالْکِتَابِ(9)».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حکم بن سالم گوید: دسته ای از مردم وارد شدند (بر حضرت باقر و یا حضرت صادق علیهما السلام - چنانچه مجلسی (ره) گوید) پس آن حضرت آنها را موعظه کرد، سپس فرمود: هیچ کدام از شما نیست جز اینکه بهشت را با آنچه در آنست بچشم خود دیده، و دوزخ و آنچه در آنست دیده است اگر قرآن را راست و درست دانید (و آن را باور دارید).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 196 

*****

[ترجمه کمره ای] :

16-از حکم بن سالم،گوید:مردمی وارد شدند(نزد امام باقر و یا امام صادق علیهما السّلام-از مجلسی ره)و آنها را پند داد و موعظه کرد و سپس فرمود: هیچ کدام شماها نیست جز اینکه بهشت و آنچه در آن است به چشم خود دیده،و دوزخ و آنچه در آن است به چشم خود دیده است،اگر قرآن را باور دارید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 569 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

16-«حکم بن سالم»،گوید:مردمی وارد شدند(نزد امام باقر و یا امام صادق علیه السّلام)و آنها را پند داد و موعظه کرد و سپس فرمود:اگر قرآن را باور دارید هیچ کدام شماها نیست جز اینکه بهشت و آنچه در آن است به چشم خود دیده،و دوزخ و آنچه در آن است به چشم خود دیده است.

توضیح:مراد امام این است که اگر انسان به قرآن ایمان داشته باشد و یقین کند که قرآن آنچه را که از نعمت های بهشتی و عذاب های آخرت خواهد دید چنین کسی مانند آن است که با چشم خود همه آنها را دیده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 323 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول بالحکم و هو غیر مذکور فی کتب الرجال و إبراهیم الراوی عنه من أصحاب الصادق علیه السلام و الکاظم علیه السلام فالمروی عنه فی الخبر یحتمل الصادق و الباقر علیهما السلام و احتمال الکاظم علیه السلام بعید، و المعنی أن فی القرآن المجید أحوال الجنة و درجاتها و ما فیها و أوصاف النار و درکاتها و ما فیها، و الله سبحانه أصدق الصادقین، فمن صدق بالکتاب کان کمن عاینهما و ما فیهما و من عاینهما ترک المعصیة قطعا فمن ادعی التصدیق بالکتاب و عصی ربه فهو کاذب فی دعواه، و تصدیقه لیس فی درجة الیقین.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 370 

*****

ص: 277


1- 10 . فی «ج ، د ، ص ، ه ، بف » : «الطاعة مع المحبّة» .
2- 11 . فی «د ، ه » وحاشیة «ص ، بر » : «مع » .
3- 12 . فی «ز » : «خائفون » .
4- 13 . فی «د » : + «وولایتنا» .
5- 14 . فی «ه ، بر ، بف » وحاشیة «ز » : «ولایتنا» . وفی الوافی : - «ألا ومن _ إلی _ طاعتنا» .
6- 15 . الکافی ، کتاب الروضة ، صدر ح 14913 ، مع اختلاف یسیر . تفسیر القمّی ، ج 1 ، ص 242 ، عن أبیه ، عن القاسم بن محمّد ، ذیل الحدیث ، إلی قوله : «وهم فی ذلک واللّه خائفون وجلون» . المحاسن ، ص 224 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح 142 ، عن القاسم ، عن المنقری. الخصال ، ص 41 ، باب الاثنین ، ح 29 ، بسنده عن القاسم بن محمّد الأصبهانی ، وفیهما من قوله : «قال : قال أبی علیّ بن أبی طالب » إلی قوله : «إلاّ بولایتنا أهل البیت » . الأمالی للصدوق ، ص 666، المجلس 95 ، ح 2 ، بسنده عن القاسم بن محمّد الأصبهانی ، إلی قوله : «إلاّ بولایتنا أهل البیت » مع زیادة فی أوّله . تحف العقول ، ص 356 ، ضمن الحدیث ، إلی قوله : «یتدارک منیّته بالتوبة » وفی کلّها مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 1095 ، ح 3638 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 93، ح 21071، إلی قوله : «یتدارک منیّة بالتوبة».
7- 1 . فی «د ، ه ، بف ، جر» : «الحسن بن محبوب » .
8- 2 . فی شرح المازندرانی : «الواعظ غیر معلوم » ، وفی مرآة العقول : «هو _ أی الحَکَم _ غیر مذکور فی کتب الرجال ، وإبراهیم الراوی عنه من أصحاب الصادق علیه السلام والکاظم علیه السلام ، فالمرویّ عنه فی الخبر یحتمل الصادق والباقر علیهماالسلام ، واحتمال الکاظم علیه السلام بعید».
9- 3 . فی مرآة العقول : «المعنی أنّ فی القرآن المجید أحوال الجنّة ودرجاتها وما فیها ، وأوصاف النار و درکاتها وما فیها ، واللّه سبحانه أصدق الصادقین ؛ فمن صدّق بالکتاب کان کمن عاینهما وما فیهما ، و من عاینهما ترک المعصیة قطعا ، فمن ادّعی التصدیق بالکتاب و عصی ربّه فهو کاذب فی دعواه ، وتصدیقه لیس فی درجة الیقین» .
10- 4 . الوافی ، ج 4 ، ص 179 ، ح 1789.

17- الحدیث

17/3037. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ(1)، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ سَمَاعَةَ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام یَقُولُ: «لاَ تَسْتَکْثِرُوا کَثِیرَ الْخَیْرِ وَ تَسْتَقِلُّوا(2) قَلِیلَ الذُّنُوبِ(3)، فَإِنَّ قَلِیلَ الذُّنُوبِ(4) یَجْتَمِعُ(5) حَتّی یَصِیرَ(6) کَثِیراً؛ وَ خَافُوا اللّهَ فِی السِّرِّ(7) حَتّی تُعْطُوا مِنْ أَنْفُسِکُمُ النَّصَفَ(8)، وَ سَارِعُوا إِلی طَاعَةِ اللّهِ، وَ اصْدُقُوا الْحَدِیثَ، وَ أَدُّوا الاْءَمَانَةَ، فَإِنَّمَا ذلِکَ لَکُمْ(9)؛ وَ لاَ تَدْخُلُوا فِیمَا لاَ یَحِلُّ لَکُمْ، فَإِنَّمَا ذلِکَ عَلَیْکُمْ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سماعه گوید: از حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام شنیدم که میفرمود: کار خیر زیاد هم که باشد شما آن را زیاد نشمارید، و گناه کم هم اگر هست شما آن را کم نشمارید زیرا گناه کم است که فراهم شود تا بسیار گردد، و از خدا در نهانی بترسید تا خودتان انصاف و عدالت کرده باشید، و بسوی اطاعت خداوند شتاب کنید، و راست بگوئید و امانت را بصاحبش بدهید زیرا که آن بسود شما است، و در آنچه بر شما حلال نیست وارد نشوید زیرا که آن بزیان شما است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 196 

*****

[ترجمه کمره ای] :

17-از سماعه،گوید:از أبو الحسن(امام کاظم علیه السّلام)شنیدم می فرمود: هر چه کار خیر کنید،بسیار مشمارید،و کمتر گناه را هم کم به حساب نیارید،زیرا گناه اندک،گرد هم آید تا بزرگ و بسیار شود و از خدا در نهانی بترسید تا از طرف خود انصاف و عدالت کرده باشید و به طاعت خدا بشتابید و راست بگوئید و امانت را به صاحبش بپردازید که آن به سود شما است،و آنچه برای شما روا نیست وارد مشوید که همانا بر زیان شما است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 569 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

17-«سماعه»،گوید:از ابو الحسن(امام کاظم علیه السّلام)شنیدم می فرمود:هرچه کار خیر کنید،بسیار می شمارید،و کمی گناه را هم کم به حساب نیاورید،زیرا گناهان باهم جمع شوند تا بزرگ و بسیار جلوه کنند و از خدا در نهانی بترسد تا از طرف خود انصاف و عدالت کرده باشی و به طاعت خدا بشتابید و راست بگوئید و امامت را به صاحبش رد کنید که آن به سود شماست، و آنچه برای شما روا نیست وارد مشوید که همانا به زیان شماست.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 323 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق. و قد مضی صدره فی باب استصغار الذنب لا تستکثروا کثیر الخیر فإنه یوجب العجب و الفخر و الإدلال و الاعتقاد لخروج النفس عن حد التقصیر، و کل ذلک مهلک کما مر و خافوا الله فی السر إنما خص السر بالذکر لأن الناس یتسامحون فی السر ما لا یتسامحون فی العلانیة، و أیضا هو یستلزم الخوف فی العلانیة بدون العکس، و هو أشد علی النفس أیضا حتی تعطوا من أنفسکم النصف أی الإنصاف بأنکم خفتم الله أو تنصفوا من أنفسکم و لم تحتاجوا إلی حاکم یحکم بینکم. فإنما ذلک لکم کان المراد لا ینفعکم إلا ذلک، و کذا قوله علیکم، أو للإشعار بأنهم لما لم یعلموا بهذا العلم فکأنهم لا یعلمونه، و قیل: هذا و إن کان بینا لکن ذکره للتنبیه عن الغفلة.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 371 

*****

2 / 458

18- الحدیث

18/3038. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «مَا أَحْسَنَ الْحَسَنَاتِ بَعْدَ السَّیِّئَاتِ! وَ مَا(11) أَقْبَحَ السَّیِّئَاتِ بَعْدَ الْحَسَنَاتِ!».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن مسلم گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که میفرمود: چه بسیار خوب است حسنات (کارهای نیک و شایسته) بدنبال سیئات (کارهای بد و گناهان) و چه بسیار بد است سیئات در دنبال حسنات.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 196 

*****

[ترجمه کمره ای] :

18-از محمد بن مسلم،گوید:شنیدم امام باقر(علیه السّلام) می فرمود: چه بسیار خوب است حسنات دنبال سیئات،و چه بسیار بد است سیئات در دنبال حسنات.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 569 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

18-محمد بن مسلم،گوید:شنیدم امام باقر علیه السّلام می فرمود:

چه بسیار خوب است حسنات دنبال سیئات،و چه بسیار بد است سیئات به دنبال حسنات.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 323 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و ما أحسن الحسنات إلی آخره، قیل: هذا کلام موجز یندرج فیه التوبة بعد المعصیة، و المعصیة بعد التوبة، و کل خیر بعد شر، و کل شر بعد خیر سواء کانا ضدین کالإحسان و الإساءة أم لا کالصلاة و الزنا.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 371 

*****

ص: 278


1- 5 . فی الوسائل : أحمد بن محمّد بن عیسی » بدل «أحمد بن محمّد بن خالد» .
2- 6 . فی شرح المازندرانی والوسائل والبحار والکافی ، ح 2468 والزهد والأمالی : «ولاتستقلّوا».
3- 7 . فی «ب » : «الذنب » .
4- 8 . فی «ه » : «الذنب » .
5- 9 . فی «ز ، بر » : «یجمع » .
6- 10 . فی «بس » والوافی والوسائل ، ح 20604 والبحار والکافی ، ح 2468 والأمالی : «حتّی یکون » .
7- 11 . فی الزهد : + «والعلانیّة» .
8- 12 . «النَصَف » و«النَّصَفَة » : اسم الإنصاف . وتفسیره : أن تعطیه من نفسک النِّصْف ، أی تعطی من نفسک ما یستحقّ من الحقّ کما تأخذه . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1799 ؛ القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1140 (نصف) .
9- 1 . فی الزهد : + «ولاتظلموا».
10- 2 . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب استصغار الذنب ، ح 2468 ، إلی قوله : ««حتّی تعطوا من أنفسکم النصف » . الزهد ، ص 77 ، ح 33 ، عن عثمان بن عیسی ؛ الأمالی للمفید ، ص 157 ، المجلس 19 ، ح 8 ، بسنده عن عثمان بن عیسی الوافی ، ج 5 ، ص 1009 ، ح 3492 ؛ الوسائل ، ج 1 ، ص 96، ح 229 ، إلی قوله : «تستقلّوا قلیل الذنوب » ؛ و ج 15 ، ص 310 ، ح 20604 ؛ البحار ، ج 73 ، ص 346 ، ح 30 ، وفی الأخیرین إلی قوله : «حتّی تعطوا من أنفسکم النصف » .
11- 3 . فی «ب » : - «ما » .
12- 4 . الأمالی للصدوق ، ص 253 ، المجلس 44 ، ح 1 ، بسنده عن الحسن بن محبوب الوافی ، ج 5 ، ص 1102 ، ح 3649 .

19- الحدیث

19/3039 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ(1)، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّکُمْ فِی آجَالٍ مَقْبُوضَةٍ(2)، وَ أَیَّامٍ مَعْدُودَةٍ، وَ الْمَوْتُ یَأْتِی بَغْتَةً؛ مَنْ(3) یَزْرَعْ خَیْراً یَحْصُدْ غِبْطَةً(4) ، وَ مَنْ یَزْرَعْ شَرّاً یَحْصِدْ نَدَامَةً، وَ لِکُلِّ زَارِعٍ(5) مَا زَرَعَ، وَ(6) لاَ یَسْبِقُ الْبَطِیءَ مِنْکُمْ حَظُّهُ(7)، وَ لاَ یُدْرِکُ حَرِیصٌ(8) مَا لَمْ یُقَدَّرْ لَهُ، مَنْ أُعْطِیَ

خَیْراً فَاللّهُ أَعْطَاهُ ، وَ مَنْ وُقِیَ شَرّاً فَاللّهُ وَقَاهُ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همانا شما در عمرهای گرفته شده و روزهای شمرده شده هستید که ناگهان مرگ در رسد، آنکه خوبی کشت کند (آنجا) غبطه (و آرزوی زیادتر داشتن را) درو کند، و هر که بدی میکارد پشیمانی بچیند، برای هر شخص کشتکاری همانست که کشت کرده، هر کس از شما که در تحصیل روزی کند است روزیش بر او پیشی نگیرد،(یعنی کندیش سبب از دست رفتن روزی او نشود) و آنکه حریص است (هر قدر حرص زند) بآنچه مقدرش نشده دست نیابد، اگر بکسی خیری رسد خداست که آن را باو داده و اگر از بدی نگهداشته شود، خدا است که او را از آن نگهداشته است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 197 

*****

[ترجمه کمره ای] :

19-از ابن فضال،از کسی که نامش را یاد کرد،از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:راستی شما عمری می گذرانید که پیوسته آن را از شما می گیرند و روزهای عمر شما شماره معنی دارد،و مرگ به ناگهان می رسد،هر که خوبی کشت می کند،محصول رشک آوری درو می کند،و هر که بدی می کارد پشیمانی می درود،از آنِ هر کشتکاری همان است که کِشته،آنکه در تحصیل روزی کندی می کند،به بهرۀ او پیشدستی نکنند،و آنکه آزمندی کند آنچه مقدورش نیست در نیابد،به هر که خیری رسد،خدا است که به او عطا کرده است و هر که از بدی نگهداری شود،خدا است که او را نگهداشته است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 571 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

19-امام صادق علیه السّلام فرمود:راستی شما عمری را می گذرانید که پیوسته آن را از شما می گیرند و روزهای عمر شما شمارش شده است در این میان ناگهان مرگ شما فرامی رسد آنکه خوبی را کشت کند غبطه و آرزوی زیاد داشتن را درو کند و هرکس بدی را کشت کند پشیمانی بچیند برای هر شخص کشتکاری همان است که کشت کند،آنکه در تحصیل روزی کندی می کند،به بهرۀ او پیشدستی نکنند،و آنکه آزمندی کند آنچه مقدورش نیست به دست نیاورد به هرکس خیری رسد خداست که به او عطا کرده است و هرکس از بدی نگهداری شود،خداست که او را نگه داشته است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 325 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. فی آجال أی أعمار مقبوضة أی یقبض منها آنا فآنا و ساعة فساعة، و هی فی النقص دائما أو لقلتها و سرعة نفادها کأنها قبضت و الأول أظهر، و أیام معدودة أی عدت و قدرت لا تزید و لا تنقص و الموت یأتی بغتة أی لا یعلم وقت نزوله و تتسبب أسبابه من غیر علم منکم بها، أو قد یأتی فجأة، و البغتة بالفتح و التحریک الفجأة، و الغبطة بالکسر حسن الحال و المسرة، و أن یتمنی غیره حاله، و فی الکلام تمثیل أو استعارة تبعیة، و الحصاد ترشیح، و التنکیر فی غبطة و ندامة للتعظیم و لکل زارع ما زرع أی لا یحصل له إلا ما زرعه إشارة إلی قوله تعالی:

وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسٰانِ إِلاّٰ مٰا سَعیٰ . لا یسبق البطیء منکم حظه الفعل علی بناء الفاعل، و حظه مرفوع بالفاعلیة و البطیء منصوب بالمفعولیة أی لا یصیر بطوءه سببا لأن یفوته حظه، أی ما قدر له من الرزق. و أقول: یمکن أن یقرأ علی بناء المفعول، فالبطیء مرفوع و حظه منصوب بنزع الخافض، أی لا یسبقه غیره إلی حظه و لا یدرک حریص ما لم یقدر له، و ما یتوهم أنه زاد بسعیه باطل، إذ لعله مع عدم هذا السعی أیضا یصل إلیه، أو یقال: أن السعی إنما ینفع فی الزیادة إذا کانت مقدرة فلا یترک التوسل إلی الله و التوکل علیه، و لا یعتمد علی سعیه فإنا نری من یسعی أکثر من سعیه، و لا یحصل له شیء. و الحاصل أنه لیس مستقلا فی التحصیل، بل هو داخل تحت قضاء الرب الجلیل، و لذا قال بعده: من أعطی خیرا فالله أعطاه، و قیل: لا ینافیه وجدان الحریص زیادة، لأن تلک الزیادة لیست من قوته المفتقرة هو إلیه فی البقاء بل هو لغیره و الحساب علیه و ما ذکرنا أظهر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 372 

*****

20- الحدیث

20/3040. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ مُحَمَّدٍ بنِ أحْمَدَ(10) ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی عُثْمَانَ، عَنْ وَاصِلٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «جَاءَ رَجُلٌ إِلی أَبِی ذَرٍّ(11)، فَقَالَ(12): یَا أَبَا ذَرٍّ، مَا لَنَا نَکْرَهُ

ص: 279


1- 5 . فی «بس » : «أحمد بن محمّد أبی عبداللّه » .
2- 6 . فی «ه ، بر » والوافی : «منقوصة» .
3- 7 . فی «ه ، بر » والوافی : «ومن » .
4- 8 . أی فرحا وسرورا . و«الغبطة » : حسن الحال . وهی اسم من غَبَطتُه أغبِطه غبطا : إذا تمنّیت مثل ماله من غیر أن ترید زوالَه منه . مجمع البحرین ، ج 4 ، ص 262 (غبط).
5- 9 . فی حاشیة «بر » : «زرّاع » .
6- 10 . فی «ج ، ه ، بر » ومرآة العقول : - «و » .
7- 11 . فی مرآة العقول ، ج 11 ، ص 372 : «الفعل علی بناء الفاعل ، و «حظّه » مرفوع بالفاعلیّة ، و«البطیء » منصوب بالمفعولیّة ، أی لایصیر بطؤه سببا لأن یفوته حظّه ، أی ما قدّر له من الرزق . وأقول : یمکن أن یقرأ علی بناء المفعول ، فالبطیء مرفوع و «حظّه » منصوب بنزع الخافض ، أی لایسبقه غیره إلی حظّه ولایدرک حریص ما لم یقدّر له ، وما یتوهّم أنّه زاد بسعیه باطل » .
8- 12 . فی «بر ، بف » : «الحریص » .
9- 1 . الأمالی للطوسی ، ص 527 ، المجلس 19 ، ضمن الحدیث الطویل 1 ، بسند آخر عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، خطابا لأبی ذرّ . وفیه ، ص 473 ، المجلس 17 ، ح 1 ، بسند آخر عن علیّ علیه السلام عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، إلی قوله : «من یزرع شرّا یحصد ندامة » مع زیادة فی أوّله ، وفیهما مع اختلاف یسیر . تحف العقول ، ص 489 ، عن العسکری علیه السلام الوافی ، ج 26 ، ص 269 ، ح 25414 .
10- 2 . هکذا فی «ج ، د ، ه ، بر ، بس ، بف » وحاشیة «ز » والبحار . وفی «ب ، ز ، جر» والمطبوع : «أحمد بن محمّد » . والظاهر أنّ الصواب ما أثبتناه ؛ فإنّ محمّد بن أحمد _ و هو محمّد بن أحمد بن یحیی _ کثیر الإرسال ، بخلاف أحمد بن محمّد _ و هو ابن عیسی _ . مضافا إلی أنّ کثرة روایات محمّد بن یحیی ، عن أحمد بن محمّد یوجب تحریف «محمّد بن أحمد » ب «أحمد بن محمّد » ، للشباهة الکثیرة بین العبارتین وتعجیل الناسخین .
11- 3 . فی «د ، ز ، ه » والوافی : + «رحمه اللّه » . وفی «بر ، بف » : + «رحمة اللّه علیه » .
12- 4 . فی «ص ، ه » : + «له » .

الْمَوْتَ؟

فَقَالَ: لاِءَنَّکُمْ عَمَرْتُمُ(1) الدُّنْیَا، وَ أَخْرَبْتُمُ الاْآخِرَةَ، فَتَکْرَهُونَ أَنْ تُنْقَلُوا(2) مِنْ عُمْرَانٍ إِلی خَرَابٍ.

فَقَالَ لَهُ: فَکَیْفَ(3) تَری قُدُومَنَا عَلَی اللّهِ ؟

فَقَالَ: أَمَّا الْمُحْسِنُ مِنْکُمْ(4)، فَکَالْغَائِبِ یَقْدَمُ عَلی أَهْلِهِ؛ وَ أَمَّا الْمُسِیءُ مِنْکُمْ(5)،

فَکَالاْآبِقِ(6) یُرَدُّ(7) عَلی مَوْلاَهُ.

قَالَ: فَکَیْفَ(8) تَری حَالَنَا عِنْدَ اللّهِ؟

قَالَ(9): اعْرِضُوا أَعْمَالَکُمْ عَلَی الْکِتَابِ؛ إِنَّ اللّهَ یَقُولُ: «إِنَّ الاْءَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ وَ إِنَّ الْفُجّارَ لَفِی جَحِیمٍ»(10)» .

قَالَ: «فَقَالَ الرَّجُلُ: فَأَیْنَ(11) رَحْمَةُ اللّهِ؟

قَالَ: رَحْمَةُ اللّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ».

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «وَ کَتَبَ رَجُلٌ إِلی أَبِی ذَرٍّ رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ(12): یَا أَبَا ذَرٍّ(13)، أَطْرِفْنِی(14) بِشَیْءٍ مِنَ الْعِلْمِ، فَکَتَبَ إِلَیْهِ: أَنَّ الْعِلْمَ کَثِیرٌ، وَ لکِنْ إِنْ قَدَرْتَ أَنْ(15) لاَ تُسِیءَ

ص: 280


1- 5 . یجوز فیه التخفیف والتشدید ، کما نصّ علیه فی مرآة العقول .
2- 6 . فی «بر » والوافی : «تنتقلوا» .
3- 7 . فی «ب » : «کیف » .
4- 8 . فی «ب ، ز ، ص ، ه ، بف» والوافی : - «منکم » .
5- 9 . فی الوافی : - «منکم» .
6- 1 . «الآبق » : الهارب . یقال : أبَق العبدُ یأبَق إباقا : إذا هَرَب . النهایة ، ج 1 ، ص 15 (أبق) .
7- 2 . فی «ب ، ه » : «یقدم » . وفی شرح المازندرانی ومرآة العقول : «یرد » بالتخفیف . لکنّهما جعلا تشدید الدال _ علی بناء المجهول _ أنسب .
8- 3 . فی «ه ، بر » : «وکیف » .
9- 4 . فی «ب ، ه ، بر ، بف » والوافی : «فقال » .
10- 5 . الانفطار (82) : 13 _ 14 .
11- 6 . فی «ز » : «أین » .
12- 7 . فی «ه ، بر ، بف» والوافی : «رحمه اللّه » .
13- 8 . فی «ب ، ج ، د » : - «یا أبا ذر » .
14- 9 . الشیء الطریف : المستحدث المستطرف ، وهو الطریف . ولقد طَرُف یَطْرُف . والاسم : الطُرفة . وأطرفتُه شیئا : لم یملک مثله فأعجبه . ترتیب کتاب العین ، ج 2 ، ص 1075 (طرف) .
15- 10 . فی «ج ، بر » وشرح المازندرانی والبحار : «علی أن » .

إِلی مَنْ تُحِبُّهُ، فَافْعَلْ».

قَالَ(1): «فَقَالَ لَهُ(2) الرَّجُلُ(3): وَ هَلْ رَأَیْتَ أَحَداً یُسِیءُ(4) إِلی مَنْ یُحِبُّهُ؟ فَقَالَ لَهُ(5): نَعَمْ(6)،

نَفْسُکَ أَحَبُّ الاْءَنْفُسِ إِلَیْکَ، فَإِذَا(7) أَنْتَ عَصَیْتَ اللّهَ فَقَدْ أَسَأْتَ إِلَیْهَا».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: مردی پیش أبی ذر آمد و گفت: ای ابا ذر چگونه است که ما مرگ را بد (و ناخوش) داریم؟ گفت: زیرا شما دنیا را آباد کرده اید و آخرت را ویران ساخته اید و خوش ندارید که از (خانۀ) آبادان بمنزل ویران روید (آن مرد) از او پرسید: ورود ما را بر خداوند چگونه بینی؟ گفت: اما نیکوکاران شما مانند مسافری است که بخاندان خود وارد شود، و اما بدکرداران (و گنهکاران) شما چون بندۀ گریخته ایست که نزد آقایش بازگردانند، گفت: حال ما را نزد خداوند چگونه بینی؟ گفت: کردارتان را بر قرآن عرضه کنید (و بوسیلۀ آن سنجش کنید) خداوند (در قرآن) فرماید:«همانا نیکان در نعمتها هستند، و همانا گنهکاران در دوزخند»(سورۀ انفطار آیه 13 - 14) حضرت فرمود: پس آن مرد گفت: پس رحمت خدا کجاست؟ فرمود در رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است (یعنی باید مستحق رحمت باشد تا باو برسد). و نیز امام صادق علیه السّلام فرمود: مردی بابی ذر نوشت: ای ابا ذر چیزی از علم بمن تحفه بده، در جوابش نوشت: همانا علم بسیار است ولی اگر بتوانی بآن که دوستش داری بدی نکنی، آن را بکن، آن مرد گفت: آیا تاکنون کسی را دیده ای که بآن که دوستش دارد بدی کند؟ گفت: آری تو خود را از همه کس بیشتر دوست داری، و چون نافرمانی خدا کنی بدای بدی کرده ای.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 197 

*****

[ترجمه کمره ای] :

20-از عبد اللّٰه بن سنان،از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:مردی نزد ابی ذر آمد و گفت:ای ابی ذر!چرا مرگ را ناخوش داریم؟در پاسخ گفت:برای آنکه شماها دنیا را آباد کردید و دیگر سرای را ویران نمودید،و ناخوش دارید که از آبادانی به ویرانی بکوچید،از او پرسش شد که ورود ما را به درگاه خدا چگونه بینی؟در پاسخ گفت:اما آنها که از شماها نیکوکارند چون مسافری باشد که به خاندان خود وارد شود و أما آنها که از شماها بد کردارند،چون بندۀ گریخته ای باشد که او را نزد آقایش برگردانند،گفت:شما حال ما را نزد خدا چگونه بینی؟در پاسخ گفت:کردار خود را بر قرآن عرضه کنید و با آن بسنجید،راستی خدا می فرماید(14 سوره انفطار):«راستی نیک روان در نعمتند و راستی بدکاران در دوزخند»فرمود که:آن مرد گفت:پس رحمت خدا در کجا است؟ در پاسخ گفت:رحمت خدا نزدیک است به نیکوکاران-نیکروان. امام صادق(علیه السّلام)فرمود:و مردی به ابی ذر(رضی الله عنه)نوشت:ای ابا ذر!چیزی از دانش به من شیرینی بده،در پاسخ او نوشت:راستی دانش بسیار است ولی اگر بتوانی به آنکه دوستش داری بدی نکنی، آن را بکن،فرمود:آن مرد به او گفت:آیا کسی را دیدی که به دوست خود بدی کند؟فرمود:آری تو خود را از همه دوست تر داری و چون نافرمانی خدا کنی،هر آینه بدو بدی کرده ای.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 571 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

20-امام صادق علیه السّلام فرمود:مردی نزد ابوذر آمد و گفت:ای ابوذر!چرا مرگ را ناخوش داریم؟در پاسخ گفت:برای آن که شما در دنیا آباد کردید و آخرت خود را ویران نمودید،و خوش ندارید که از آبادانی به ویرانی توجه کنید از او پرسش شد که ورود ما را به درگاه خدا چگونه می بینی؟ در پاسخ گفت:اما کسانی از شما که نیکوکارند چون مسافری باشند که به خاندان خود وارد شوند و اما کسانی از شما که بدکردارند،چون بندۀ گریخته ای باشد که او را نزد اربابش برگردانند،گفت:شما حال ما را نزد خدا چگونه می بینی؟در پاسخ گفت:کردار خود را بر قرآن عرضه کنید و با آن بسنجید،راستی خدا می فرماید:«همان نیکان در نعمتند و بد کاران در دوزخند»فرمود که:آن مرد گفت:پس رحمت خدا در کجاست؟در پاسخ گفت:رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است امام صادق علیه السّلام فرمود:و مردی به ابوذر(رض)نوشت:ای اباذر!چیزی از دانش به من شیرینی ده در پاسخ او نوشت:راستی دانش بسیار است ولی اگر بتوانی به آنکه دوستش داری بدی نکنی،آن را بکن،فرمود:آن مرد به او گفت:آیا کسی را دیدی که به دوست خود بدی کند؟فرمود:آری تو خود را از همه دوست تر داری و چون نافرمانی خدا می کنی،هر آینه به او بدی کرده ای.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 325 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف سندا و متنه یدل علی صحته. عمرتم الدنیا من باب قتل أو التفعیل أی سعیتم فی عمارتها و هو ضد أخربتم و العمران بضم العین المعمور. یرد بالتخفیف علی بناء المعلوم من الورود، أو بالتشدید علی بناء المجهول من الرد و هو أنسب رحمة الله

قَرِیبٌ مِنَ اَلْمُحْسِنِینَ

أی لا بد فی الرحمة من استحقاقها و لو بصحة المذهب و حسن العقیدة، و فی المصباح : الطرفة ما یستطرف أی یستملح و الجمع طرف مثل غرفة و غرف، و أطرف إطرافا جاء بطرفة و قال الجوهری: الطارف و الطریف من المال المستحدث و الاسم الطرفة و أطرف فلان إذا جاء بطرفة.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 373 

*****

21- الحدیث

2 / 459

21/3041 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ سَمَاعَةَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «اصْبِرُوا عَلی طَاعَةِ اللّهِ، وَ تَصَبَّرُوا عَنْ(9) مَعْصِیَةِ(10) اللّهِ، فَإِنَّمَا الدُّنْیَا سَاعَةٌ، فَمَا مَضی فَلَسْتَ(11) تَجِدُ لَهُ سُرُوراً وَ لاَ حُزْناً، وَ مَا لَمْ یَأْتِ فَلَسْتَ(12) تَعْرِفُهُ، فَاصْبِرْ عَلی تِلْکَ السَّاعَةِ الَّتِی أَنْتَ فِیهَا، فَکَأَنَّکَ(13) قَدِ اغْتَبَطْتَ(14)».(15)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سماعه گوید از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود: بر طاعت خدا صبر کنید و از نافرمانی خدا شکیبائی ورزید (و خود را بصیر وادار کنید) زیرا جز این نیست که دنیا ساعتی است، چون آنچه گذشته است اکنون نه از شادی آن چیزی دست تو است و نه از اندوهش، و آنچه نیامده است که ندانی چگونه است، پس اکنون بر آن ساعتی که در آن هستی صبر کن (که اگر صبر کردی) بزودی مورد رشک دیگران واقع شوی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 198 

*****

[ترجمه کمره ای] :

21-از سماعه،از امام صادق(علیه السّلام)،گوید:شنیدم آن حضرت می فرمود:بر طاعت خدا صبر کنید،و از نافرمانی خدا خودداری و شکیبائی نمائید،زیرا همانا که دنیا یک ساعت است،آنچه که از آن گذشته است شادی و اندوهش از تو رفته است و آن را در نیابی و آنچه هم که نیامده است،تو او را نمی شناسی و نمی دانی(که شادی دارد یا اندوه)و بر همان ساعتی که در آنی صبر کن،پس چنان دان که تو به زودی مورد رشک دیگران می شوی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 573 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

21-«سماعه»حدیث کند که امام صادق علیه السّلام فرمود:

بر طاعت خدا صبر کنید،و از نافرمانی خدا خودداری و شکیبائی نمائید، زیرا همانا که دنیا یک ساعت است،آنچه که از آن گذشته است شادی و اندوهش از تو رفته است و آن را درمی یابی و آنچه هم که نیامده است، تو او را نمی شناسی و نمی دانی(که شادی دارد یا اندوه)و بر همان ساعتی که در آنی صبر کن،پس چنان دان که تو به زودی مورد رشک دیگران واقع می شوی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 327 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق. اصبروا علی طاعة الله لما کانت اللذة فی فعل المعصیة أکثر منها فی ترک الطاعة کان الصبر علی المعصیة أشق علی النفس من الصبر علی فعل الطاعة، فلذا قال فی الطاعة اصبروا فی المعصیة تصبروا و هو تکلف الصبر و حمل النفس علیه کما هو مقتضی البابین و إن لم یفرق اللغویون بینهما، قال الفیروزآبادی: الصبر نقیض الجزع صبر یصبر فهو صابر و تصبر و اصطبروا صبر. و قال الراغب: الصبر حبس النفس علی ما یقتضیه العقل أو الشرع أو عما یقتضیان حبسها عنه، فالصبر لفظ عام و ربما خولف بین أسمائه بحسب اختلاف مواقعه فإن کان حبس النفس لمصیبة سمی صبرا لا غیر، و یضاده الجزع و إن کان فی محاربة سمی شجاعا و یضاده الجبن و إن کان فی نائبه مضجرة سمی رحب الصدر و یضاده التضجر، و إن کان فی إمساک الکلام سمی کتمانا. و قد سمی الله تعالی کل ذلک صبرا و نبه علیه بقوله:

وَ اَلصّٰابِرِینَ فِی اَلْبَأْسٰاءِ وَ اَلضَّرّٰاءِ وَ حِینَ اَلْبَأْسِ

و ساق الکلام إلی قوله:

اِصْبِرُوا وَ صٰابِرُوا

أی احبسوا أنفسکم علی العبادة و جاهدوا أهواءکم و قوله: عز و جل

وَ اِصْطَبِرْ لِعِبٰادَتِهِ

أی تحمل الصبر بجهدک، و قوله تعالی:

أُوْلٰئِکَ یُجْزَوْنَ اَلْغُرْفَةَ بِمٰا صَبَرُوا

أی تحملوه من الصبر فی الوصول إلی مرضات الله، انتهی. فلیس تعرفه أی لا تعرف حالک فیه تبلغ إلیه أم لا، و مع البلوغ لا تعلم أنک فیه علی حزن أو سرور، علی طاعة أو معصیة فکأنک قد اغتبطت علی بناء المعلوم أی عن قریب تصیر بعد الموت فی حالة حسنة یغبطک الناس لها و یتمنون حالک و لا تبقی علیک مرارة صبرک، فی القاموس: الغبطة بالکسر حسن الحال و المسرة و قد اغتبط، و الحسد، و تمنی نعمة علی أن لا تتحول عن صاحبها. و أقول: لا یبعد أن یکون بالعین المهملة علی بناء المفعول أی اغتنم الفرصة و لا تعتمد علی العمر فکأنک قدمت فجأة علی غفلة بلا عمل و لا توبة، قال فی النهایة: کل من مات بغیر عمله فقد اغتبط، و مات فلان غبطة أی شابا صحیحا، و فی بالی إنی وجدت فی بعض نسخ الحدیث هکذا.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 375 

*****

ص: 281


1- 11 . فی «ب ، ز ، ص ، بر ، بس » والبحار : - «قال » .
2- 12 . فی «ب » : - «له » .
3- 13 . فی «ه » والوافی : - «الرجل » .
4- 14 . فی «بر » : «أن یسیء» .
5- 15 . فی «ه ، بر » والبحار : - «له » .
6- 16 . فی «ب » : - «نعم » .
7- 1 . فی «بر » والوافی : «فإن » .
8- 2 . معانی الأخبار ، ص 389 ، ذیل ح 29 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن الحسن بن علیّ علیهم السلام ، إلی قوله : «من عمران إلی خراب » الوافی ، ج 26 ، ص 307 ، ح 25422؛ البحار، ج 22 ، ص 402 ، ح 12 .
9- 3 . فی «ز » : «علی » .
10- 4 . فی «د ، ز ، ه ، بر ، بف » والزهد : «معاصی » .
11- 5 . هکذا فی «ه ، بر ، بف » وحاشیة «د » والوافی . وفی «ب » وحاشیة «ج » : «فلا تجد » . وفی سائر النسخ والمطبوع والزهد : «فلیس » .
12- 6 . هکذا فی «ه ، بر ، بف » وحاشیة «د » والوافی . وفی سائر النسخ والمطبوع : «فلیس » .
13- 7 . فی «ز » : «فإنّک » .
14- 8 . فی الوافی : «قد اغتبطت _ فی النسخ التی رأیناها بالغین _ أی قد حسن حالک وذهبت الشدّة . ویحتمل إهمالها ، والاعتباط _ بالمهملتین _ إدراک الموت » . وفی مرآة العقول : «قد اغتبطت ، أی عن قریب تصیر بعد الموت فی حالة حسنة یغبطک الناس لها و یتمنّون حالک ، ولاتبقی علیک مرارة صبرک». واحتمل العلاّمة المجلسی کونه بالعین المهملة علی بناء المفعول وقال : «أی اغتنم الفرصة ولاتعتمد علی العمر ، فکأنّک قد متَّ فجأة علی غفلة بلا عمل ولا توبة » . ونقل عن النهایة : «مات فلان عبطةً ، أی شابّا صحیحا » . ثمّ قال : «وفی بالی أنّی وجدت فی بعض نسخ الحدیث هکذا » . وفی الزهد : «قد أعطیت » .
15- 9 . الزهد ، ص 114 ، ح 127 ، عن عثمان بن عیسی . تحف العقول ، ص 395 ، عن الکاظم علیه السلام ، ضمن ï وصیّته لهشام ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 4 ، ص 318 ، ح 2010 .

22- الحدیث

22/3042. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ یُونُسَ، عَنْ رَجُلٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ الْخَضِرُ لِمُوسی علیه السلام : یَا مُوسی، إِنَّ أَصْلَحَ یَوْمَیْکَ(1) الَّذِی هُوَ أَمَامَکَ، فَانْظُرْ(2) أَیُّ یَوْمٍ هُوَ ، وَ أَعِدَّ(3) لَهُ الْجَوَابَ، فَإِنَّکَ مَوْقُوفٌ وَ مَسْؤُولٌ، وَ خُذْ مَوْعِظَتَکَ مِنَ الدَّهْرِ؛ فَإِنَّ الدَّهْرَ طَوِیلٌ قَصِیرٌ، فَاعْمَلْ کَأَنَّکَ تَری ثَوَابَ عَمَلِکَ لِیَکُونَ أَطْمَعَ(4) لَکَ فِی الاْآخِرَةِ(5)؛ فَإِنَّ مَا هُوَ آتٍ مِنَ الدُّنْیَا کَمَا هُوَ(6) قَدْ وَلّی مِنْهَا».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود: ای موسی بهترین دو روز (زندگانی دنیا و آخرتت) همان روزی است که در پیش داری (که روز آخرت باشد) پس ببین که آن روز چه روزی است و جوابی برای آن آماده و مهیا کن، زیرا تو بازداشت شوی، و پرسش شوی، و تو پند خود را از دنیا بگیر، زیرا روزگار هم دراز است و هم کوتاه، پس چنان کار کن که گویا ثواب کردارت را بچشم خود ببینی تا بآخرت خود امیدوارتر باشی، زیرا آنچه از دنیا بیاید همانند آنست که رفته است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 198 

*****

[ترجمه کمره ای] :

22-از امام صادق(علیه السّلام)که خضر به موسی(علیه السّلام)گفت:ای موسی!بهترین دو روزت همان روزی است که در برابر تو حاضر است بپا که چه روزی است آن،و برای آن جواب آماده کن،زیرا تو بازداشت شوی و باز پرسی گردی،تو باید از روزگار پند بگیری، زیرا روزگار پر دراز است و پر کوتاه،چنان کار کن که گویا ثواب کار خود را به چشم می بینی تا بهتر به آخرت خود امیدوار باشی، راستی که آنچه از دنیا می آید به مانند همانی است که پشت کرده و رفته است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 573 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

22-از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که خضر به موسی علیه السّلام گفت:ای موسی! بهترین دو روزت همان روزی است که در برابر تو حاضر است بپا که چه روزی است،و برای آن جواب آماده کن،زیرا تو بازداشت و بازپرسی شدی،تو باید از روزگار پند گیری،زیرا روزگار خیلی دراز است و کوتاه، چنان کار کن که گویا ثواب کار خود را به چشم می بینی تا بهتر به آخرت خود امیدوار باشی،راستی آنچه از دنیا می آید به مانند همانی است که کشت کرده و رفته است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 327 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. أن أصلح یومیک المراد بالیوم ما مر أنه مقدار من الزمان اختص بواقعة و المراد هنا یوم الدنیا و یوم الآخرة، و الیوم الذی أمامه الآخرة، و کونه أصلح المراد به أنه أحری و أولی بأن یراعی و یسعی فی إصلاحه، و یتوقع النفع منه، فإنه أبدی و الدنیا فان، و منافع الأول و لذاته أشد و أخلص و أقوی من لذات الآخر. فانظر أی یوم هو أی یوم راحة أو یوم تعب و مشقة، أو المراد بالیوم الثانی یوم القیامة، و بقوله: فانظر أی یوم هو، أی تذکر أحوال هذا الیوم و أهواله و صعوبته و السؤال و الحساب فیه، فأعد له الجواب و حاسب نفسک قبل ذلک، و خذ موعظتک من الدهر و أهله بالتفکر فی فنائها و سرعة انقضائها، و کون لذاتها فانیة مشوبة بالآلام الکثیرة، و النظر فی عواقب السعداء و الأشقیاء. فإن الدهر طویل قصیر هذه الفقرة تحتمل وجوها: الأول: أن دهر الموعظة طویل لأنه یمکنه أن یعتبر و یتفکر فی أحوال السعداء و الأشقیاء من أول الدهر إلی زمانه فکأنه قد عاش معهم جمیعا کما قال أمیر المؤمنین فی وصیة للحسن علیهما السلام: و دهر العمل و اللذات التی فیها قصیر. الثانی: أن الدهر من جهة الموعظة طویل یمکنه الاتعاظ بأقل زمان لأن الدهر دائما فی الانقلاب، و من جهة العمل قصیر ینبغی اغتنام الفرصة فیه. الثالث: أنه للمحسنین طویل لأنه یمکنهم اکتساب السعادات العظیمة فی أقل زمان، فهم فی أعمارهم القلیلة یعملون أعمالا کثیرة، و تبقی منهم آثار جلیلة، و للمسیئین قصیر لأنه تفنی لذاتهم و تبقی علیهم تبعاتهم و لا ینتفعون بشیء من أعمارهم. الرابع: أن المعنی أن تمام العمر و إن کان طویلا لکن ما بیده منها قصیر، و هو الساعة التی هو فیها لأن ما مضی قد خرج من یده، و ما یأتی لا یعلم حاله فیه کما مر مرارا، و قیل: المعنی أنه و إن کان طویلا لکن نظرا إلی انقطاعه قصیر. و أقول: هذه الفقرات سیأتی أمثالها فی مناجاة الله تعالی لموسی علیه السلام فی الروضة حیث قال: یا موسی ما أرید به وجهی فکثیر قلیله، و ما أرید به غیری فقلیل کثیره و إن أصلح أیامک الذی هو أمامک فانظر أی یوم هو، فأعد له الجواب فإنک موقوف به و مسئول، و خذ موعظتک من الدهر و أهله فإن الدهر طویله قصیر و قصیره طویل و کل شیء فان فاعمل کأنک تری ثواب عملک، لکی یکون أطمع لک فی الآخرة لا محالة، فإن ما بقی من الدنیا کما ولی منها، و کل عامل یعمل علی بصیرة و مثال فکن مرتادا لنفسک یا بن عمران. فالظاهر منه أن طویله قصیر لفنائه و سرعة انقضائه، و قصیره طویل لإمکان تحصیل السعادات العظیمة فی القلیل منه، و إن احتمل بعض الوجوه الأخر. فاعمل کأنک تری ثواب عملک أی إذا أخذت موعظتک من الدهر، و عرفت فناءها و سرعة انقضائها ینبغی أن تقبل علی عملک الموجب لتحصیل المثوبات الأخرویة لک مع الیقین بترتب الثواب کأنک تراه فإن من کان کذلک یکون قلبه فارغا عن حب الدنیا، و المیل إلی شهواتها، فیکون عمله مع حضور القلب و رعایة آدابها فیکون أطمع له فی الأجر، و اللام للتعدیة. و الحاصل أنه یکون عمله فی درجة الکمال و مظنة القبول، و إن کان الأولی بالنسبة إلیه أن یعد نفسه مقصرا، و لا یعتمد علی عمله، أو المعنی أنک إذا کنت فی الیقین بحیث کأنک تری بعینک ثواب عملک تکون تلک الحالة ادعی لک علی العمل الذی هو موجب لحصول الأجر، فأشار إلی الحرص علی العمل بذکر لازمه، و هو الطمع فی الأجر، و علی التقادیر یدل علی أن قصد الثواب لا ینافی الإخلاص، بل کماله، فإن ما هو آت من الدنیا کما قد ولی منها أی فی سرعة الانقضاء و عدم الاعتماد علیه فی البقاء، فهو تعلیل لأخذ الموعظة أو له و لما یترتب علیه من العمل الخالص و الحرص علیه، أو لرؤیة ثواب الآخرة و قرب حصوله فإن بقیة العمر فی عدم الوثوق علیه کالماضی، فالآخرة قریبة منک کأنک تراه و تسعی إلیه، أو للأمر بالعمل الخالص فی الحال لمرور الماضی بالتقصیر و عدم الوثوق علی الآتی کما مر، و قیل: أی لا تکن فی تدبیر ما یأتی من العمر بتحصیل المال کما أنک لا تتفکر فیما مضی.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 377 

*****

23- الحدیث

23/3043 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قِیلَ لاِءَمِیرِ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : عِظْنَا، وَ أَوْجِزْ، فَقَالَ: الدُّنْیَا حَلاَلُهَا حِسَابٌ، وَ حَرَامُهَا عِقَابٌ، وَ أَنّی لَکُمْ بِالرَّوْحِ وَ لَمَّا تَأَسَّوْا(8) بِسُنَّةِ نَبِیِّکُمْ؟ تَطْلُبُونَ(9)

ص: 282


1- 1 . فی «د ، ز ، بر ، بس » والوافی : «یومک » .
2- 2 . فی «ه ، بر » والوافی : «وانظر» .
3- 3 . فی «د ، ه ، بر ، بف » والوافی : «فأعدّ» .
4- 4 . فی حاشیة «ص » : «أرغب » .
5- 5 . فی «ب ، ج ، ز ، ص ، بس ، بف » وحاشیة «بر » : «الأجر» .
6- 6 . فی «ب ، د ، ز ، ص ، ه ، بر ، بف » والوافی والبحار : - «هو » .
7- 7 . الکافی ، کتاب الروضة ، ضمن الحدیث الطویل 14823 ، عن علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن عمرو بن عثمان ، عن علیّ بن عیسی رفعه ، قال : إنّ موسی ناجاه اللّه تبارک وتعالی ، فقال له فی مناجاته ... . تحف العقول ، ص 390 ، عن موسی بن جعفر علیه السلام ضمن وصیّته الطویلة لهشام ؛ وفیه ، ص 493 ، ضمن مناجاة اللّه عزّوجلّ لموسی بن عمران ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 4 ، ص 318 ، ح 2011 ؛ البحار ، ج 13 ، ص 319 ، ح 54 .
8- 8 . فی «بر ، بف » وحاشیة «د » : «ولم تأسّوا » . أصله : «تتأسّوا » فحذفت إحدی التاءین . و«الإسوة » بکسر الهمزة وضمّها : القُدوة . وتأسّیت به وائتسیت : اقتدیت . المصباح المنیر، ص 15 (أسو). وفی الوافی : «لعلّ المراد أنّ الراحة لاتکون فی الدنیا إلاّ بترک فضولها والاقتصار علی ما لابدّ منه فی التزوّد للعقبی ، کما کان یفعل النبیّ صلی الله علیه و آله » .
9- 9 . فی «ب » : + «من الدنیا» .

مَا یُطْغِیکُمْ، وَ لاَ تَرْضَوْنَ مَا(1) یَکْفِیکُمْ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: بامیر مؤمنان عرض شد: بما پند ده و مختصر کن (یعنی در قالب کوتاهی بریز) فرمود: حلال دنیا حساب است و حرامش عقاب، کجا برای شما آسایشی فراهم گردد (از هراسهای قیامت) با اینکه بروش پیغمبرتان در نیامده اید؟ میجوئید آنچه شما را بسرکشی برد، و خشنود نیستید بدان چه شما را کفایت کند (و بیش از حد کفایت خواهید).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 199 

*****

[ترجمه کمره ای] :

23-از امام صادق(علیه السّلام)که به امیر مؤمنان گفته شد:به ما پند ده و مختصر کن،در پاسخ فرمود: در حلال دنیا حساب است و در حرامش عقاب،از کجا برای شماها آسایش و رهائی فراهم شود؟با اینکه به روش پیغمبر خود روش نگرفتید،آنچه شما را به سرکشی کشاند می جوئید و بدان چه شما را کفایت کند خشنود نباشید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 573 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

23-از امام صادق علیه السّلام نقل شده که به امیر مؤمنان علیه السّلام گفته شد:به ما پند ده و مختصر کن،در پاسخ فرمود:در حلال دنیا ثواب است و در حرامش عقاب،از کجا برای شماها آسایش و رهائی فراهم شود؟با اینکه به روش پیامبر خود درنیامدید،آنچه شما را به سرکشی کشاند می جوئید و به آنچه که شما را کفایت کند خشنود نیستید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 327 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. حلالها حساب الحمل علی المبالغة، و ظاهره أنه تعالی یحاسب العبد بما کسب من الحلال، و صرف فیه. و ینافیه بعض الأخبار کما سیأتی فی کتاب الأطعمة عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ثلاثة أشیاء لا یحاسب علیهن المؤمن طعام یأکله، و ثوب یلبسه، و زوجة صالحة تعاونه و یحصن بها فرجه، و عن أبی حمزة عنه علیه السلام قال: الله أکرم و أجل من أن یطعمکم طعاما فیسوغکموه ثم یسألکم عنه، و لکن یسألکم عما أنعم علیکم بمحمد و آل محمد، و روی العیاشی بإسناده فی حدیث طویل قال سأل أبو حنیفة أبا عبد الله علیه السلام عن قوله تعالی:

ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ اَلنَّعِیمِ

فقال له: ما النعیم عندک یا نعمان؟ قال: القوت من الطعام، و الماء البارد، فقال: لئن أوقفک الله بین یدیه یوم القیامة حتی یسألک عن کل أکلة أکلتها، أو شربة شربتها لیطولن وقوفک بین یدیه؟ قال: فما النعیم جعلت فداک؟ قال: نحن أهل البیت الذی أنعم الله بنا علی العباد، و بنا ائتلفوا بعد ما کانوا مختلفین و بنا ألف الله بین قلوبهم، فجعلهم إخوانا بعد أن کانوا أعداء و بنا هداهم الله للإسلام و هو النعمة التی لا تنقطع، و الله مسائلهم عن حق النعیم الذی أنعم به علیهم، و هو النبی صلی الله علیه و آله و سلم و عترته علیهم السلام. و اختلفت العامة فی ذلک فقال الحسن: لا یسأل عن النعیم إلا أهل النار، و قال أکثرهم: یسأل الکل عن کل نعیم، و قیل: النعیم المسؤول عنه الصحة و الفراغ و قیل: الأمن و الصحة، روی ذلک عن ابن مسعود و مجاهد، و روی ذلک فی أخبارنا أیضا، و قیل: یسأل عن کل نعیم إلا ما خصه الحدیث و هو قوله صلی الله علیه و آله و سلم: ثلاثة لا یسأل عنها العبد، خرقة یواری بها عورته، أو کسرة یسد بها جوعته، أو بیت یکنه من الحر و البرد. و أقول: یمکن الجمع بین الأخبار بحمل أخبار عدم الحساب علی المؤمنین، و أخبار الحساب علی غیرهم و هو الظاهر من أکثر الأخبار، أو الأولی علی ما یصرف فی الأمور الضروریة کالمأکل و المشرب و الملبس و المسکن و المنکح، و الأخری علی ما زاد علی الضرورة کجمع الأموال زائدا علی ما یحتاج إلیه، أو صرفها فیما لا یدعوه إلیه ضرورة، و لا یستحسن شرعا، کما یومئ إلیه بعض الأخبار. و یمکن حمل أخبار الحساب علی التقیة و الأولی الأیمان بالحساب مجملا، فإنه من ضروریات الدین، و السکوت عما لا یعلم من التفاصیل. و المراد بالروح الراحة و الخلاص من أهوال القیامة و بسنة النبی طریقته فی ترک الدنیا و الزهد فیها، و ترک طلب الفضول، کما قال صلی الله علیه و آله و سلم: اللهم ارزق محمدا و آل محمد العفاف و الکفاف، أو الأعم منها فإن من صرف عمره فی طلب فضول الدنیا لا یمکنه الإتیان بها. تطلبون ما یطغیکم إشارة إلی قوله تعالی:

إِنَّ اَلْإِنْسٰانَ لَیَطْغیٰ `أَنْ رَآهُ اِسْتَغْنیٰ .

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 379 

*****

(204) باب من یعیب الناس

اشاره

204 _ بَابُ مَنْ یَعِیبُ النَّاسَ(3)

1- الحدیث

1/3044. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ؛ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ جَمِیعاً، عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ:

2 / 460

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ أَسْرَعَ الْخَیْرِ ثَوَاباً الْبِرُّ(4)، وَ إِنَّ أَسْرَعَ الشَّرِّ عُقُوبَةً الْبَغْیُ، وَ کَفی بِالْمَرْءِ عَیْباً أَنْ یُبْصِرَ مِنَ النَّاسِ مَا(5) یَعْمی عَنْهُ مِنْ نَفْسِهِ، أَوْ یُعَیِّرَ النَّاسَ بِمَا لاَ یَسْتَطِیعُ تَرْکَهُ، أَوْ(6) یُوءْذِیَ جَلِیسَهُ بِمَا لاَ یَعْنِیهِ(7)».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: همانا ثواب نیک رفتاری زودتر از هر کار خیری رسد، و عقوبت ستم و تعدی بمردم زودتر از هر بدی آید، و همین عیب برای مرد بس است که از مردمان ببیند چیزی را که از (دیدن) آن چیز در خودش کور است، یا مردم را بکاری سرزنش کند که خودش نتواند آن را واگذارد، یا همنشین خود را بچیزی که بکار او نخورد آزار دهد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 200 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از ابی حمزۀ ثمالی،از امام باقر(علیه السّلام)فرمود: راستی ثواب خوش رفتاری زودتر از هر کار خیری باشد و کیفر شورش و دست اندازی زودتر از هر کار بدی آید و همین عیب برای مرد بس که به کاری که خودش نتواند آن را ترک کند یا همنشین خود را آزار کند بدان چه برایش سودی ندارد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 575 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام باقر علیه السّلام فرمود:

همانا ثواب خوشرفتاری زودتر از هر کار خیری رسد و کیفر شورش و دست اندازی زودتر از هر کار بدی باشد و همین عیب برای مرد بس که به کاری که خودش نتواند آن را ترک کند مردم را سرزنش نماید یا همنشین خود را آزار دهد به آنچه که برایش سودی ندارد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 329 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و الظاهر أن المراد بالبر الإحسان إلی الغیر، و قد یطلق علی مطلق أعمال الخیر، و بالبغی الظلم و التطاول علی الناس، و قد یطلق علی الزنا، و الظاهر هنا الأول، و یحتمل أن یکون المراد الخروج علی الإمام، و سرعة الثواب و العقاب فیهما باعتبار أن نفع الأول و ضرر الثانی یلحقهم فی الدنیا، و عیبا تمیز و تعدیة العمی بعن کأنه لتضمین معنی التغافل و الإعراض، و التعدیة بعلی کما فی سائر الأخبار أظهر و أشهر کقوله تعالی:

فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ اَلْأَنْبٰاءُ یَوْمَئِذٍ

و علی ما هنا المستتر فی یعمی راجع إلی المرء، و البارز فی عنه إلی الموصول، و علی ما فی سائر الروایات بالعکس، و کان نسبة العمی إلی الأمر و النبإ من قبیل المجاز فی الإسناد. و قال الجوهری : العمی ذهاب البصر، و قد عمی فهو أعمی، و تعامی الرجل أری من نفسه ذلک، و عمی علیه الأمر إذا التبس، و منه قوله:

فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ اَلْأَنْبٰاءُ یَوْمَئِذٍ

و رجل عمی القلب أی جاهل، انتهی. أو یعیر الناس اعلم أن تعبیر الغیر من أعظم العیوب، و یوجب ابتلاءه بذلک العیب کما مر فی الأخبار، فینبغی أن یرجع إلی نفسه، فإن وجد فیها عیبا اشتغل به و بإصلاحه و رفعه، و لا یترک نفسه و یذم غیره، و إن عجز عن إصلاحه فینبغی أن یعذر غیره، و إن لم یجد فی نفسه عیبا فهو من أعظم عیوبه، فإن تبرئة النفس من العیب جهل، و هو ینشأ من عمی القلب قال تعالی حاکیا عن یوسف الصدیق:

وَ مٰا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ اَلنَّفْسَ لَأَمّٰارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّٰ مٰا رَحِمَ رَبِّی . ثم الظاهر أن المراد بما یعمی عنه من نفسه و ما لا یستطیع ترکه أعم من أن یکون من جنس ما فی الغیر أو لم یکن، مع احتمال المماثلة و علی التقدیرین لا ینبغی أن یعیب صاحبه لأن عیبه إما أن یکون مثل عیب صاحبه أو أکبر منه أو أصغر، فإن کان أحد الأولین فینبغی أن یکون له فی عیبه لنفسه شغل عن عیب صاحبه، و إن کان الأخیر فیضیف إلی عیبه الأصغر عیبا آخر أکبر و هو التعییر و الغیبة، و ما کان المراد بعدم الاستطاعة هنا ما یصعب علیه ترکه، و لذلک لا یترکه لا أنه لیس له قدرة علی الترک أصلا، فإنه حینئذ لا یکون مکلفا به. أو یؤذی جلیسه بما لا یعنیه أی لا یهمه و لا ینفعه و الضمیر المنصوب إما راجع إلی المرء أو الجلیس، و الأول أظهر أی یؤذیه بشیء لا فائدة له فیه، فإن هذا أشد و أقبح أو لا فائدة للجلیس فیه، فإنه إن کان لنفعه کالنهی عن المنکر أو الأمر بالخیرات فهو حسن، و یحتمل أن یکون المراد کثیرة الکلام بما لیس فیه طائل فإن ذلک یؤذی الجلیس العاقل. قال فی النهایة: یقال هذا الأمر لا یعنینی أی لا یشغلنی و یهمنی، و منه الحدیث من حسن إسلام المرء ترکه ما لا یعنیه أی ما لا یهمه.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 381 

*****

ص: 283


1- 10 . فی «د ، ص ، بر ، بف » والوافی : «بما» .
2- 11 . الوافی ، ج 4 ، ص 389 ، ح 2170 .
3- 1 . فی «ب ، ص ، ه » : - «باب من یعیب الناس » .
4- 2 . «البِرّ» : الصِّلة ، والاتّساع فی الإحسان . القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 498 (برر).
5- 3 . فی «ز » : «بما» .
6- 4 . فی «بف » والزهد : «و » .
7- 5 . «لا یعنیه» ، أی لایهمّه . راجع : الصحاح ، ج 6 ، ص 2440 ؛ النهایة ، ج 3 ، ص 314 (عنا) .
8- 6 . الزهد ، ص 67 ، ح 13 ، عن النضر بن سوید، عن عاصم بن حمید؛ الأمالی للمفید ، ص 67 ، المجلس 8 ، ح 1 ، بسنده عن عبدالرحمن بن أبی نجران ، عن عاصم بن حمید. وفی الأمالی للمفید ، ص 278 ، المجلس 33 ، ح 4 ؛ والأمالی للطوسی ، ص 107 ، المجلس 4 ،ح 17 ، بسندهما عن عاصم بن حمید ، عن أبی عبیدة الحذّاء ، عن أبی جعفر علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . ثواب الأعمال ، ص 199 ، ح 1 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن أبیه ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . وفیه ، ص 324 ، ح 1 ؛ والخصال ، ص 110 ، باب الثلاثة ، ح 81 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن أبیه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وفی کلّ المصادر مع اختلاف یسیر. ثواب الأعمال ، ص 324 ، ح 2 ، بسند آخر عن أبی جعفر علیه السلام ؛ تحف العقول ، ص 513 ، ضمن وصیّة المفضّل لجماعة الشیعة ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، وتمام الروایة فی الأخیرین هکذا: «إنّ أسرع الشرّ عقوبة البغی » . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب البغی ، ح 2637 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ؛ ثواب الأعمال ، ص 325 ، ح 4 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه ، عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ؛ تحف العقول ، ص 49 ، عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فی الثلاثة الأخیرة هکذا : «إنّ أعجل الشرّ عقوبة البغی » . وفی تحف العقول ، ص 395 ، عن موسی بن جعفر علیه السلام ضمن وصیّته الطویلة لهشام : «إنّ أسرع الخیر ثوابا البرّ ، وأسرع الشرّ عقوبة البغی » . وفی الفقیه ، ج 4 ، ص 379 ، ح 5803 ، مرسلاً عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فیه : «أسرع الخیر ثوابا البرّ » الوافی ، ج 5 ، ص 885 ، ح 3219 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 39، ح 20916 .

2- الحدیث

2/3045 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ، قَالَ:

سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یَقُولُ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : کَفی بِالْمَرْءِ عَیْباً أَنْ یُبْصِرَ مِنَ النَّاسِ مَا یَعْمی عَلَیْهِ مِنْ(1) نَفْسِهِ، وَ أَنْ یُوءْذِیَ جَلِیسَهُ بِمَا لاَ یَعْنِیهِ(2)».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو حمزه گوید: از حضرت علی بن الحسین علیهما السلام شنیدم که میفرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده: همین عیب برای مرد بس است که ببیند از مردمان چیزی را که در خود نبیند، و همنشین خود را بیازارد بچیزی که بکار او نخورد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 200 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از ابی حمزه،گوید:از علی بن الحسین(علیهما السّلام)شنیدم می فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده: همین عیب برای مرد بس که ببیند در مردم آنچه در خود نبیند و بیازارد همنشین خود را بدان چه برای او مهم نیست و سودش ندهد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 575 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«ابی حمزه»،گوید:از علی بن الحسین علیه السّلام شنیدم که فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده:همین عیب برای مرد بس که ببیند در مردم آنچه را که در خود نبیند و همنشین خود را به آنچه که برای او محکم نیست و سودش ندهد بیازارد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 329 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 382 

*****

3- الحدیث

3/3046. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنِ الْحُسَیْنِ(4) بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُخْتَارٍ(5)، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «کَفی بِالْمَرْءِ عَیْباً أَنْ یَتَعَرَّفَ مِنْ عُیُوبِ النَّاسِ مَا یَعْمی عَلَیْهِ مِنْ أَمْرِ نَفْسِهِ، أَوْ یَعِیبَ عَلَی النَّاسِ أَمْراً هُوَ فِیهِ لاَ یَسْتَطِیعُ التَّحَوُّلَ عَنْهُ إِلی غَیْرِهِ، أَوْ یُوءْذِیَ جَلِیسَهُ بِمَا لاَ یَعْنِیهِ(6)».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: این عیب برای مرد بس است که از عیبهای مردم چیزی را جستجو کند (و در صدد فهمیدن آن برآید) که از دیدن آن در خود نابینا است، یا چیزی را بر مردم عیب گیرد که در خود او هست، و نتواند از آن عیب بیرون آید و بحال دیگری درآید، یا همنشین خود را بچیزی که بکارش نخورد آزار دهد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 201 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امام باقر(علیه السّلام)که فرمود: برای مرد همین عیب بس که در مردم عیبها بجوید و بفهمد که از دیدار آنها در خود کور است یا مردم را عیب کند بدان چه در خود او هم هست و نتواند از آن به وضع دیگر منتقل شود یا همنشین خود را بیازارد بدان چه سودش نبخشد و برای او مهم نیست.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 577 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام باقر علیه السّلام فرمود:برای مرد همین عیب بس که در مردم عیب هائی را جستجو کند و ببیند که برای دیدن آن عیب ها در خود کور است یا مردم را عیب کند به آن چه در خود او هم هست نتواند آن را تغییر دهد یا هم نشین خود را به آنچه که سودش نبخشد و برای او مهم نیست میازارد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 329 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 382 

*****

4- الحدیث

4/3047. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ أَبِی(8) عَبْدِ الرَّحْمنِ الاْءَعْرَجِ وَ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(9) وَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِمْ(10) ، قَالاَ(11): «إِنَّ أَسْرَعَ الْخَیْرِ

ص: 284


1- 1 . فی «ز ، ص » : + «أمر» .
2- 2 . فی «ص » : - «وأن یؤذی جلیسه بما لا یعنیه » .
3- 3 . معانی الأخبار ، ص 335 ، ذیل الحدیث الطویل 1 ؛ والأمالی للطوسی ، ص 539 ، المجلس 19 ، ذیل الحدیث الطویل 2 ، بسند آخر عن أبیذرّ ، عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف الوافی ، ج 5 ، ص 885 ، ح 3221 .
4- 4 . فی «ز ، ه ، بر ، بف ، جر» وحاشیة «د » : «الحسن » . والمذکور فی الأسناد هو الحسین بن إسحاق [التاجر] . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 5 ، ص 197 ، الرقم 3305 و 3306 .
5- 5 . فی «ب ، ز ، بف ، جر» والزهد : «المختار » .
6- 6 . لم یرد هذا الحدیث فی «ص » .
7- 7 . الزهد ، ص 63 ، ح 1 ، عن حمّاد بن عیسی الوافی ، ج 5 ، ص 885 ، ح 3220 ؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 289 ، ح 20540 .
8- 8 . فی «ز » : - «أبی » .
9- 9 . فی «ه » : «أبی عبداللّه علیه السلام » بدل «أبی عبدالرحمن _ إلی _ أبی جعفر» .
10- 10 . فی «بف » : - «و علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهم » .
11- 11 . فی «د ، ص ، ه » : «قال » .

ثَوَاباً الْبِرُّ، وَ أَسْرَعَ الشَّرِّ عُقُوبَةً الْبَغْیُ، وَ کَفی بِالْمَرْءِ عَیْباً أَنْ یَنْظُرَ فِی عُیُوبِ غَیْرِهِ

مَا یَعْمی عَلَیْهِ مِنْ عَیْبِ(1) نَفْسِهِ، أَوْ یُوءْذِیَ جَلِیسَهُ بِمَا لاَ یَعْنِیهِ، أَوْ یَنْهَی(2) النَّاسَ عَمَّا لاَ یَسْتَطِیعُ تَرْکَهُ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو حمزه از حضرت باقر و حضرت علی بن الحسین علیهم السلام حدیث کند (که مانند حدیث است و با ترجمه و شرحش گذشت).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 201 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از ابی حمزه،از امام باقر و علی بن الحسین(علیهما السّلام)فرمودند: راستی که ثواب احسان از همه خیرها زودتر برسد و عقوبت و کیفر بغی و ستم کاری از همه بدیها زودتر باشد و همین عیب برای مرد بس است که بنگرد در عیوب دیگران آنچه را که در خود نسبت بدان کور باشد و نبیند یا همنشین خود را آزار کند بدان چه او را سود ندهد و به کارش نخورد یا مردم را نهی کند از آنچه خود نتواند ترک کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 577 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-ابی حمزه،از امام باقر علیه السّلام و علی بن الحسین علیه السّلام نقل می کند که فرمودند: راستی که ثواب احسان از همه خیرها زودتر به انسان می رسد و عقوبت و کیفر ظلم و ستمکاری از همه بدی ها زودتر می رسد و همین عیب برای مردم بس است که در عیوب دیگران بنگرد آنچه را که در خود نسبت به آن کور باشد و نبیند یا همنشین خود را به آن چه که او را سود ندهد و به کارش نخورد بیازارد یا مردم را از آنچه خود نتواند ترک کند نهی نماید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 331 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح و راویه هو راوی الحدیثین الأولین.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 382 

*****

(205) باب أنّه لا یوءاخذ المسلم بما عمل فی الجاهلیّة

اشاره

2 / 461

205 _ بَابُ أَنَّهُ لاَ یُوءَاخَذُ الْمُسْلِمُ(4) بِمَا عَمِلَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ(5)

1- الحدیث

1/3048 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ نَاساً(6) أَتَوْا رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله بَعْدَ مَا أَسْلَمُوا، فَقَالُوا(7): یَا رَسُولَ اللّهِ، أَیُوءْخَذُ(8) الرَّجُلُ مِنَّا بِمَا کَانَ(9) عَمِلَ(10) فِی الْجَاهِلِیَّةِ بَعْدَ إِسْلاَمِهِ؟ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللّهِ(11) صلی الله علیه و آله : مَنْ حَسُنَ(12) إِسْلاَمُهُ، وَ صَحَّ یَقِینُ(13) إِیمَانِهِ، لَمْ یَأْخُذْهُ(14) اللّهُ _ تَبَارَکَ وَ تَعَالی _ بِمَا عَمِلَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ؛ وَ مَنْ سَخُفَ(15) إِسْلاَمُهُ، وَ لَمْ یَصِحَّ یَقِینُ إِیمَانِهِ، أَخَذَهُ

ص: 285


1- 1 . فی «ه ، بر » والوافی : «عیوب » .
2- 2 . فی «ه » : «نهی » .
3- 3 . الاختصاص ، ص 228 ، مرسلاً عن أبی حمزة الثمالی الوافی ، ج 5 ، ص 884 ، ح 3218 .
4- 4 . فی «ص » : «أنّ المسلم لم یؤخذ » بدل «أنّه لایؤاخذ المسلم » .
5- 5 . فی «ج ، بر » : «بالجاهلیّة » . وفی «ب ، ه» : «باب» بدون العنوان . وفی مرآة العقول : «باب ، وهو فی جبّ الإسلام ما قبله وشرائطه » .
6- 6 . فی الوافی والمحاسن : «اُناسا » .
7- 7 . فی «ز ، ه » : «فقال » .
8- 8 . فی «د ، ز ، بر » : «أیؤاخذ» .
9- 9 . فی المحاسن : - «کان » .
10- 10 . فی «ب » : + «منّا» .
11- 11 . فی «ه ، بر ، بف» والوافی : «النبیّ» .
12- 12 . فی «ز » : «أحسن » .
13- 13 . فی «بف » : «بیقین » .
14- 14 . کذا فی النسخ ویؤیّده ذیل الحدیث . والأنسب بالعنوان : «لم یؤاخذه » .
15- 15 . فی «ب » : «یخفّ » . وفی «ز » : «استخفّ » . وسَخُف إسلامُه ، أی نقص . من السُّخف ، وهو رِقّة العقل ونقصانه . مجمع البحرین ، ج 5 ، ص 69 (سخف ) .

اللّهُ _ تَبَارَکَ وَ تَعَالی _ بِالاْءَوَّلِ وَ الاْآخِرِ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: مردمی نزد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) آمدند و این پس از آن بود که مسلمان شده بودند، پس عرضکردند: ای رسول خدا آیا کسی از ماها بکارهائی که در زمان جاهلیت کرده است پس از اینکه مسلمان شده مؤاخذه شود؟ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بآنها فرمود: هر که اسلامش نیکو شود و یقین ایمانش درست باشد خدای تبارک و تعالی بآنچه در جاهلیت انجام داده او را مؤاخذه نکند، و هر که اسلامش نیکو نشده، و یقین ایمانش درست نباشد خدای تعالی باول (یعنی پیش از اسلامش) و بآخر (یعنی پس از اسلامش) او را مؤاخذه کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 201 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام باقر(علیه السّلام)که مردمی نزد رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)آمدند، پس از آنکه مسلمان شدند و گفتند: یا رسول اللّٰه!آیا کسی از ماها بدان چه در جاهلیت خود کرده است پس از اینکه مسلمان شده مؤاخذه شود؟رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)در پاسخ آنها فرمود: هر که از دل،مسلمان شده و یقین ایمانش درست است،خدا تبارک و تعالی او را بدان چه در زمان جاهلیت کرده است مؤاخذه نکند و هر که از دل،مسلمان نشده و یقین ایمانش درست نیست،خدا تبارک و تعالی او را از اول تا آخر مؤاخذه نماید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 577 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام باقر علیه السّلام فرمود:گروهی نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آمدند،پس از آنکه مسلمان شدند گفتند:یا رسول اللّه!آیا شخص مسلمان از آنچه که در زمان جاهلیت خود کرده بازخواست می شود؟رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در پاسخ آن فرمود:هرکس قلبا مسلمان شده و در ایمان خود به مرتبه یقین رسیده باشد خداوند او را به آنچه که در زمان جاهلیت انجام داده بازخواست نخواهد کرد و هرکس قلبا مسلمان نشده و در ایمان خود به یقین نرسیده خداوند او را از آغاز تا پایان عمرش بازخواست خواهد کرد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 331 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و المراد بالإسلام الحسن أن یکون مقرونا بالإقرار بجمیع أصول الدین، لیخرج المخالفون و أضرابهم، و بصحة یقین الإیمان أن لا یکون مشوبا بشک و نفاق، و قال فی المغرب: رجل سخف و فیه سخف، و هو رقة العقل من قولهم: ثوب سخیف إذا کان قلیل الغزل، و قد سخف سخافة، انتهی. و کان المراد هنا ما کان مشوبا بشک و نفاق، قال فی النهایة: الجب القطع و منه الحدیث: إن الإسلام یجب ما قبله، و التوبة تجب ما قبلها، أی یقطعان و یمحو أن ما کان قبلهما من الکفر و المعاصی و الذنوب، انتهی. فالإسلام الحسن یجب جمیع ما وقع فی أیام الکفر من حق الله و حق البشر إلا ما خرج بدلیل، مثل مال المسلم الموجود فی یده، و قیل: الظاهر أن هذا حال الحربی الذی أسلم، و أما الذمی فلا یسقط إسلامه ما وجب من دم أو مال أو غیره لأن حکم الإسلام جار علیه علی الظاهر، و الإسلام السخیف لا یجب ما قبله، لأنه لیس بإسلام حقیقة فیؤخذ بالکفر الأول و الآخر، و العمل فیهما. و فیه دلالة علی أن الکافر مکلف بالفروع کما أنه مکلف بالأصول، و یمکن أن یراد بالإسلام الحسن الإسلام الثابت الذی لا یعقبه ارتداد، و بالإسلام السخیف ما یعقبه ارتداد، فإذا ارتد یؤخذ بکفره الأول و الآخر. ثم قال: و هذا التفسیر لا یخلو من مناقشة، لأن الإسلام قد جب الأول فکیف یؤخذ بعد الارتداد بالأول و یحکم بعود الزائل من غیر سبب، و یمکن أن یدفع بأن السبب هو الارتداد لأنه إذا ارتد حبطت أعماله، و من جملة أعماله إسلامه السابق فإذا أبطل إسلامه السابق بطل جبه، و إذا بطل جبه یؤخذ بالکفر الأول أیضا، ضرورة أن المسبب ینتفی بانتفاء سببه. علی أنه یمکن أن یقال: الذی یجب ما قبله هو الإسلام بشرط الاستمرار فإذا قطع الاستمرار بالارتداد، علم أن هذا الإسلام لم یجب ما قبله، فلا یلزم عود الزائل، بل اللازم ظهور عدم زواله بذلک الإسلام. و منهم من فسر حسن الإسلام بالطاعة بأن یکون معه أعمال صالحة، و الإسلام السخیف ما کان مع المخالفة، و جعل قوله: و صح یقین إیمانه وصفا آخر للإسلام، و لا یخفی ضعفه، لأنه یوجب أن یکون جب الإسلام ما قبله موقوفا علی الطاعة و العمل، و لیس الأمر کذلک إذ لا دلیل علیه و لم یقل به أحد.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 383 

*****

2- الحدیث

2/3049. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ(2)، عَنِ الْمِنْقَرِیِّ، عَنْ فُضَیْلِ بْنِ عِیَاضٍ، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنِ الرَّجُلِ یُحْسِنُ فِی الاْءِسْلاَمِ: أَ یُوءَاخَذُ بِمَا عَمِلَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ؟

فَقَالَ: «قَالَ(3) النَّبِیُّ(4) صلی الله علیه و آله : مَنْ أَحْسَنَ فِی الاْءِسْلاَمِ(5)، لَمْ یُوءَاخَذْ بِمَا عَمِلَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ؛ وَ مَنْ أَسَاءَ فِی الاْءِسْلاَمِ(6)، أُخِذَ بِالاْءَوَّلِ وَ الاْآخِرِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

فضیل بن عیاض گوید: از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم از مردی که در اسلام خود نیکو باشد آیا بآنچه در جاهلیت کرده است مؤاخذه شود؟ فرمود: که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده است: هر که در اسلام نیکو شود (و بدل و جان بدان معتقد گردد) بآنچه در زمان جاهلیت کرده مؤاخذه نشود، و هر که در اسلام بد باشد (و طوری باشد که منجر بسلب ایمانش گردد) بآغاز تا انجام مؤاخذه شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 202 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از فضیل بن عیاض،گوید:از امام صادق(علیه السّلام)پرسیدم از مردی که در مسلمانی خود خوب باشد،بدان چه در دوران جاهلیت کرده است مؤاخذه شود؟در پاسخ فرمود:پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)فرموده است که:هر که در اسلام خوب کار کند و خوب مسلمانی کند، بدان چه در جاهلیت کرده است مؤاخذه نشود و هر که در اسلام بد کردار باشد و بد مسلمانی کند،بدان چه کرده از آغاز تا انجام، مؤاخذه شود(مقصود از بد کرداری در اسلام آن است که منجرّ به سلب ایمان شود-از مجلسی ره).

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 579 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-فضیل بن عیاض،گوید:از امام صادق علیه السّلام پرسیدم از مردی که در مسلمانی خود خوب باشد،به آن چه که در دوران جاهلیت کرده است بازخواست خواهد شد؟

در پاسخ فرمود:پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرموده است که:هرکس در اسلام خوب کار کند و خوب مسلمانی کند،به آنچه که در جاهلیت انجام داده بازخواست نخواهد شد و هرکس در اسلام بدعمل بوده و به اسلام خود پایبند نبوده از آغاز تا پایان عمرش موأخذه و بازخواست خواهد شد(مقصود از بد کرداری در اسلام آن است که منجر به سلب ایمان شود).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 333 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف و مضمونه قریب من الأول. و کان المراد بالإساءة الإساءة المخرجة من الإیمان کما عرفت.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 384 

*****

(206) باب أنّ الکفر مع التّوبة لا یبطل العمل

اشاره

206 _ بَابُ أَنَّ الْکُفْرَ مَعَ التَّوْبَةِ لاَ یُبْطِلُ الْعَمَلَ(8)

1- الحدیث

1/3050. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ وَ غَیْرِهِ، عَنِ الْعَلاَءِ بْنِ رَزِینٍ، عَنْ

ص: 286


1- 1 . المحاسن ، ص 250 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح 264 ، عن الحسن بن محبوب الوافی ، ج 5 ، ص 1086 ، ح 3608 .
2- 2 . هکذا فی «جر» و متن «ه » . وما ورد فی حاشیتها لایمکن قرائته . وفی «ب ، ج ، د ، ز ، بر ، بس ، بف» والمطبوع : + «الجوهری» . وما أثبتناه هو الصواب ؛ فإنّ المراد من المنقری هو سلیمان بن داود ، والقاسم بن محمّد الراوی عنه هو الأصفهانی . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 14 ، ص 43 ، الرقم 9532 ؛ و ص 58 ، الرقم 9545 . والقاسم بن محمّد الجوهری غیر الأصفهانی ، کما یعلم ذلک بالمراجعة إلی أسنادهما ومقارنتها معا . والظاهر أنّ قید «الجوهری» کانت زیادة تفسیریة فی حاشیة بعض النسخ ، ثمّ اندرجت فی المتن فی الاستنساخات التالیة بتوهّم سقوطه منه . ویویّد ذلک مضافا إلی خلوّ متن «ه » من هذا القید ، إضافته فی حاشیة «بر» تصحیحا .
3- 3 . فی «ج ، ز ، ه ، بر ، بف » : «قال : فقال » .
4- 4 . فی «ه ، بر » والوافی : «رسول اللّه » .
5- 5 . فی «ص » : «بالإسلام » .
6- 6 . فی «ص » : «بالإسلام » .
7- 7 . راجع : الأمالی للصدوق ، ص 57 ، المجلس 13 ، ح 9 الوافی ، ج 5 ، ص 1086 ، ح 3609 .
8- 8 . فی «ب ، ص ، ه » : «باب» بدون العنوان . وفی «د ، ز ، بر ، بف » : «باب توبة المرتدّ » وفی مرآة العقول : «باب ، وفیه بیان حال من آمن ثمّ ارتدّ ثمّ تاب » .

مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام (1)، قَالَ: «مَنْ کَانَ مُوءْمِناً فَعَمِلَ خَیْراً فِی إِیمَانِهِ، ثُمَّ أَصَابَتْهُ(2) فِتْنَةٌ فَکَفَرَ(3)، ثُمَّ تَابَ بَعْدَ(4) کُفْرِهِ، کُتِبَ لَهُ وَ حُوسِبَ(5) بِکُلِّ شَیْءٍ کَانَ عَمِلَهُ فِی إِیمَانِهِ، وَ لاَ یُبْطِلُهُ الْکُفْرُ إِذَا تَابَ بَعْدَ کُفْرِهِ(6)».(7)

(207) باب المعافین من البلاء

اشاره

2 / 462

207_ بَابُ الْمُعَافَیْنَ مِنَ الْبَلاَءِ(8)

1- الحدیث

1/3051 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ؛ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً(9)، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ وَ غَیْرِهِ(10)، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ لِلّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ ضَنَائِنَ(11) یَضَنُّ بِهِمْ(12) عَنِ الْبَلاَءِ،

فَیُحْیِیهِمْ فِی عَافِیَةٍ، وَ یَرْزُقُهُمْ فِی عَافِیَةٍ(13)، وَ یُمِیتُهُمْ فِی عَافِیَةٍ، وَ یَبْعَثُهُمْ فِی عَافِیَةٍ ،

ص: 287


1- 1 . فی «ص ، ه ، بر » وحاشیة «د » والوافی: + «أنّه » .
2- 2 . فی «ب ، بس » : «فأصابته » .
3- 3 . فی «ه » : «وکفر » .
4- 4 . فی «ج » : «من بعد » .
5- 5 . هکذا فی «ه ، بر ، بف » وحاشیة «د ، ز » وشرح المازندرانی والوافی . وفی سائر النسخ والمطبوع : «حسب » . وفی الوسائل : «حسب له » .
6- 6 . فی «ه ، بف » والوافی : «الکفر » .
7- 7 . دعائم الإسلام ، ج 2 ، ص 483 ، ح 1728 ، مرسلاً عن أبی جعفر علیه السلام الوافی ، ج 5 ، ص 1096 ، ح 3639 ؛ الوسائل ، ج 16 ، ص 104 ، ح 21099 .
8- 8 . فی «ب ، ه » ومرآة العقول : «باب» بدون العنوان . وفی «ص » : «باب أنّ للّه ضنائن عن البلاء » .
9- 9 . فی «ه » : - «جمیعا » .
10- 10 . فی «ب ، ج ، بس » : - «وغیره » .
11- 11 . «الضنائن » : الخصائص ؛ من الضَّنّ ، وهو ما یختصّه ویضِنّ به أی یبخل به لمکانته منه و موقعه عنده . مجمع البحرین ، ج 6 ، ص 276 (ضنن).
12- 12 . فی «ه ، بف » وحاشیة «بر » : «عبادا بعَّدهم » . وفی حاشیة «د » : «عبادا أبعدهم » کلاهما بدل «ضنائن یضنّ بهم » .
13- 1 . فی «ب » : - «ویرزقهم فی عافیة» .

وَ یُسْکِنُهُمُ الْجَنَّةَ فِی عَافِیَةٍ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام باقر علیه السلام فرمود: همانا خداوند بندگان خاصی دارد که از بلا آنها را نگهدارد، پس در عافیت آنان را زنده بدارد، و در عافیت روزیشان دهد، و در عافیت بمیراند، و در عافیت مبعوثشان کند، و در عافیت در بهشت آنان را سکونت دهد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 203 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام باقر(علیه السّلام)،فرمود: راستی برای خدا عز و جل بنده های بیمه شده ای است که از بلا برای آنها دریغ دارد و آنها را در عافیت زنده بدارد و در عافیت روزی رساند و در عافیت بمیراند و با عافیت مبعوث سازد و با عافیت به بهشت ساکن گرداند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 581 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام باقر علیه السّلام،فرمود:راستی برای خدای عز و جل بنده های بیمه شده ای است که آنها را به بلا مبتلا نمی سازد و آنها را در سلامت و عافیت زنده نگه دارد و روزی رساند و بمیراند و برانگیخته سازد و او را به بهشت برد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 333 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و قال الشیخ البهائی (ره) فی روایة الحسن بن محبوب عن أبی حمزة الثمالی نظر لا یخفی، و قال الجزری: فی النهایة فیه أن لله ضنائن من خلقه یحییهم فی عافیة، و یمیتهم فی عافیة، الضنائن الخصائص واحدهم ضنینة، فعیلة بمعنی مفعولة، من الضن و هو ما تختصه و تضن به أی تبخل، لمکانة منک و موقعه عندک، یقال: فلان ضنی من بین إخوانی و ضنتی أی اختص به و أضن بمودته، و قال الجوهری: ضننت بالشیء أضن به ضنا و ضنانة إذا بخلت و هو ضنین به. و قال الغراء: و ضننت بالفتح أضن لغة، و فلان ضنی من بین إخوانی و هو شبه الاختصاص، و فی الحدیث: إن الله ضنا من خلقه، الخبر، و قال الفیروزآبادی: الضنین البخیل یضن بالفتح و الکسر ضنانة و ضنا بالکسر، و هو ضنی بالکسر أی خاص بی، و ضنائن الله خواص خلقه، انتهی. و قیل: المعنی یضن بالبلاء عنهم، فإن البلاء نعمة کأنه یضن بها عنهم و لا یخفی بعده.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 386 

*****

2- الحدیث

2/3052 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ(2): «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ خَلَقَ خَلْقاً ضَنَّ بِهِمْ عَنِ الْبَلاَءِ: خَلَقَهُمْ(3) فِی عَافِیَةٍ، وَ أَحْیَاهُمْ فِی عَافِیَةٍ، وَ أَمَاتَهُمْ فِی عَافِیَةٍ، وَ أَدْخَلَهُمُ الْجَنَّةَ فِی عَافِیَةٍ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

اسحاق بن عمار گوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که میفرمود: خدای عز و جل خلقی را آفرید که از بلا بدانها دریغ دارد، آنها را در حال عافیت آفریده و در عافیت زنده داشته، و در عافیت بمیراند و با عافیت ببهشتشان برد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 203 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-اسحاق بن عمار گوید:از امام صادق(علیه السّلام)شنیدم می فرمود: راستی خدا عز و جل خلقی را آفرید که از بلا بدان ها دریغ دارد،آنها را در حال عافیت آفریده و با عافیت زنده داشته و به عافیت بمیراند و با عافیت به بهشتشان برد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 581 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«اسحاق بن عمار»،می گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرمود:

به راستی خدای عز و جل خلقی را آفرید که از ابتلاء آنها به بلا دریغ ورزد زیرا آنها با سلامتی آفریده و ناسلامتی آن ها را زنده نگه داشته و با سلامتی آن ها را بمیراند و به بهشتشان ببرد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 335 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 387 

*****

3- الحدیث

3/3053 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ؛ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ جَمِیعاً، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ لِلّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ ضَنَائِنَ مِنْ خَلْقِهِ: یَغْذُوهُمْ(5) بِنِعْمَتِهِ(6)، وَ یَحْبُوهُمْ(7) بِعَافِیَتِهِ(8)، وَ یُدْخِلُهُمُ(9) الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِهِ، تَمُرُّ(10) بِهِمُ الْبَلاَیَا وَ الْفِتَنُ(11) لاَ

ص: 288


1- 2 . المؤمن ، ص 21 ، ح 20 ، عن أبی حمزة ؛ الاختصاص ، ص 332 ، مرسلاً ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 774 ، ح 3023 .
2- 3 . فی «ه ، بر » والوافی : «سمعت أبا عبداللّه علیه السلام قال » بدل «عن أبی عبداللّه علیه السلام قال : سمعته یقول » .
3- 4 . فی «بر » : «و خلقهم » .
4- 5 . المؤمن ، ص 36 ، ح 83 ، عن إسحاق بن عمّار الوافی ، ج 5 ، ص 774 ، ح 3022 .
5- 6 . فی «بس » : «یغدوهم » بالدال المهملة.
6- 7 . فی «ج » : «بنعمه » .
7- 8 . فی «ه » وحاشیة «بر » والوافی : «یحییهم » . ویقال : حباه کذا و بکذا : إذا أعطاه . والحِباء : العطیّة . النهایة ، ج 1 ، ص 336 (حبا).
8- 9 . فی «ز » وحاشیة «بر » : «بعافیة » . وفی «بف » : «فی عافیة » . وفی الوافی : «فی عافیته » .
9- 10 . فی «بس » : + «اللّه » .
10- 11 . فی «ه » : «یمرّ » .
11- 12 . فی قرب الإسناد: + «مثل الریاح » .

تَضُرُّهُمْ شَیْئاً».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود: برای خدای عز و جل خواصی از بندگان هستند که بنعمت خود آنان را خوراک دهد، و بعافیت خود بدانها بخشش کند، و برحمت خود آنان را ببهشت برد، بلاها و فتنه ها بر آنها بگذرند و هیچ گونه زیانی بآنان نرسانند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 203 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: به راستی که برای خدا ضنائن و مخصوصانی است،به نعمت خود،آنها را خوراک دهد،و به عافیت خود،بدانها بخشش مخصوص دهد بی عوض و منّت،و به رحمت خود،آنها را به بهشت برد،بلاها بدانها گذرند و هم فتنه ها و به آنها زیانی نرسانند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 581 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام،فرمود:به راستی که خواصی از بندگان خدا هستند که به نعمت خود آنها را خوراک دهد و به عافیت خود،به آنها بخشش نماید و با رحمت خود،آنان را به بهشت برد،بلاها و فتنه ها بر آنها بگذرند ولی هیچگونه زیانی به آن ها نرسانند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 335 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و فی القاموس حبا فلانا أعطاه بلا جزاء و لا من، و الاسم الحباء ککتاب و الحیاة مثلثة.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 387 

*****

ص: 289


1- 1 . قرب الإسناد ، ص 25 ، ح 82 ، عن محمّد بن عیسی ، عن عبداللّه بن میمون القدّاح ، عن جعفر بن محمّد ، عن أبیه علیهم السلام الوافی ، ج 5 ، ص 773 ، ح 3021 .

(208) باب ما رفع عن الاُمّة

اشاره

78 _ بَابُ مَا رُفِعَ عَنِ الاْءُمَّةِ(1)

1- الحدیث

1/3054. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِی دَاوُدَ الْمُسْتَرِقِّ، قَالَ: حَدَّثَنِی عَمْرُو بْنُ مَرْوَانَ، قَالَ:

2 / 463

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : رُفِعَ عَنْ أُمَّتِی أَرْبَعُ خِصَالٍ: خَطَؤُهَا(2)، وَ نِسْیَانُهَا، وَ مَا أُکْرِهُوا عَلَیْهِ، وَ مَا لَمْ یُطِیقُوا؛ وَ ذلِکَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «رَبَّنا لا تُوءاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ»(3) وَ قَوْلُهُ: «إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاْءِیمانِ»(4)».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عمرو بن مروان گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السّلام میفرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده: چهار خصلت از امت من برداشته شده: خطا، فراموشی، آنچه بزور بآن وادار شوند، آنچه تاب آن را ندارند، و این است معنای گفتار خدای عز و جل:«پروردگارا مگیر بر ما اگر فراموش کردیم یا خطا کردیم، پروردگارا تکلیفهای سنگین را بر ما بار مکن چنانچه بآنان که پیش از ما بودند بار کردی، پروردگارا بما تحمیل مکن آنچه ما تاب آن را نداریم»(سورۀ بقره آیه 286) و گفتار دیگر او «مگر آنکه وادار شود بناخواه در حالی که دلش مطمئن بایمان است»(سورۀ نحل آیه 106).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 203 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-عمرو بن مروان،باز گفته است که شنیدم امام صادق(علیه السّلام)می فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است:از امت من چهار خصلت برداشته شده است:1-خطاء 2-فراموشی 3-آنچه به زور بر آن وادار شوند 4-آنچه تاب آن را ندارند و این معنی قول خدا عز و جل است(286 سوره بقره): «پروردگارا از ما مؤاخذه مکن اگر فراموش کردیم یا خطاء کردیم و بار تکلیفهای سنگین به دوش ما مگذار چنانچه به دوش آنها که پیش از ما بودند گزاردی،پروردگارا به ما تحمیل مکن آنچه تاب آن را نداریم»و هم قول خدا(106 سوره نحل): «[کسی است که پس از ایمانش به کفر گراید]جز کسی که به زور وادار شود و دلش مطمئن به ایمان است»(و اظهار کفرش تنها با زبان است).

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 583 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«عمرو بن مروان»،می گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:از امت من چهار خصلت برداشته شده است:

1-خطاء

2-فراموشی

3-آنچه با زور به آنها وادار شوند.

4-آنچه که توان انجام آن را ندارند و این معنی قول خدای عز و جل است:«پروردگارا اگر ما فراموش کردیم یا خطا نمودیم از ما بازخواست مکن و بار تکلیف های سنگین به دوش ما مگذار چنانچه به دوش آنها که پیش از ما بودند گذاردی،پروردگارا آنچه که ما تاب عملش را نداریم بر ما تحمیل مکن(بقره/286)»و نیز خداوند فرمود:«(کسی که پس از ایمانش به کفر گراید)جز کسی که به زور وادار شود و دلش مطمئن به ایمان است(نحل/106)»(و اظهار کفرش تنها با زبان است).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 335 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. رفع عن أمتی لعل المراد رفع المؤاخذة و العقاب، و یحتمل أن یکون المراد فی بعضها رفع أصله أو تأثیره أو حکمه التکلیفی و لعل مفهوم قوله: عن أمتی غیر مراد فی بعضها، فالمراد اختصاص المجموع بهذه الأمة و إن اشترک البعض بینها و بین غیرها، فالخطأ کما إذا أراد رمی صید فأصاب إنسانا، و کخطإ المفتی و الطبیب و المراد هنا رفع الإثم، فلا ینافی الضمان فی الدنیا، و إن کان ظاهره عدم الضمان أیضا، و کذا رفع الإثم بالنسیان لا ینافی وجوب الإعادة عند نسیان الرکن و سجدة السهو، و التدارک عند نسیان بعض الأفعال. و قیل: یفهم من الرفع أنهما یورثان الإثم و العقوبة، و لکنه تعالی تجاوز عنهما رحمة و تفضلا، و الإکراه أعم من أن یکون فی أصول الدین أو فروعه مما یجوز فیه التقیة، لا فیما لا تقیة فیه کالقتل. و ما لم یطیقوا أی التکالیف الشاقة التی رفعت عن هذه الأمة. ثم استشهد للخصال الأربع و عدم المؤاخذة بها بالآیات و هی قوله تعالی:

رَبَّنٰا لاٰ تُؤٰاخِذْنٰا إِنْ نَسِینٰا أَوْ أَخْطَأْنٰا

قال فی مجمع البیان: قیل فیه وجوه: الأول: أن المراد بنسینا ترکنا کقوله تعالی:

نَسُوا اَللّٰهَ فَنَسِیَهُمْ

أی ترکوا إطاعة الله فترکهم من ثوابه، و المراد بأخطأنا أذنبنا لأن المعاصی توصف بالخطاء من حیث إنها ضد للصواب. و الثانی: أن معنی قوله: إن نسینا إن تعرضنا لأسباب یقع عندها النسیان عن الأمر أو الغفلة عن الواجب، أو أخطأنا أی تعرضنا لأسباب یقع عندها الخطأ و یحسن الدعاء بذلک کما یحسن الاعتذار منه. و الثالث: أن معناه لا تؤاخذنا إن نسینا أی إن لم نفعل فعلا یجب فله علی سبیل السهو و الغفلة

أَوْ أَخْطَأْنٰا

أی فعلنا فعلا یجب ترکه من غیر قصد، و یحسن هذا فی الدعاء علی سبیل الانقطاع إلی الله سبحانه، و إظهار الفقر إلی مسائلته و الاستعانة به، و إن کان مأمونا منه المؤاخذة بمثله، و یجری ذلک مجری قوله فیما بعد :

وَ لاٰ تُحَمِّلْنٰا

علی أحد الأجوبة. و الرابع: ما روی عن ابن عباس و عطاء أن معناه لا تعاقبنا إن عصیناک جاهلین أو متعمدین. و قوله:

رَبَّنٰا وَ لاٰ تَحْمِلْ عَلَیْنٰا إِصْراً

قیل فیه وجهان: الأول: أن معناه لا تحمل علینا عملا نعجز عن القیام به، و تعذبنا یترکه و نقضه عن ابن عباس و غیره و الثانی: أن معناه لا تحمل علینا ثقلا یعنی لا تشدد الأمر علینا

کَمٰا حَمَلْتَهُ عَلَی اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِنٰا

أی علی الأمم الماضیة و القرون الخالیة، لأنهم کانوا إذا ارتکبوا خطیئة عجلت علیهم عقوبتها، و حرم علیهم بسببها ما أحل لهم من الطعام کما قال تعالی:

فَبِظُلْمٍ مِنَ اَلَّذِینَ هٰادُوا حَرَّمْنٰا عَلَیْهِمْ طَیِّبٰاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ

و أخذ علیهم العهود و المواثیق و کلفوا من أنواع التکالیف ما لم تکلف هذه الأمة تخفیفا عنها.

رَبَّنٰا وَ لاٰ تُحَمِّلْنٰا مٰا لاٰ طٰاقَةَ لَنٰا بِهِ

قیل فیه وجوه: الأول: أن معناه ما یثقل علینا تحمله من أنواع التکالیف و الامتحان، مثل قتل النفس عند التوبة، و قد یقول الرجل لأمر یصعب علیه: إنی لا أطیقه، و الثانی: أن معناه ما لا طاقة لنا به من العذاب عاجلا و آجلا. و الثالث: أنه علی سبیل التعبد و إن کان سبحانه لا یکلف و لا یحمل أحدا ما لا یطیقه، انتهی. و قال بعضهم: فإن قلت: الآیة دلت علی المؤاخذة و الإثم بالخطإ و النسیان، و إلا فلا فائدة للدعاء بعدم المؤاخذة، فکیف تکون دلیلا علی الرفع المذکور؟ قلت: أولا قال بعض المحققین السؤال و الدعاء قد یکون للواقع و الغرض منه بسط الکلام مع المحبوب، و عرض الافتقار لدیه، کما قال خلیل الرحمن و ابنه إسماعیل علیهما السلام:

رَبَّنٰا تَقَبَّلْ مِنّٰا

مع أنهما لا یفعلان غیر المقبول، و ثانیا أنه قد صرح بعض المفسرین بأن الآیة دلت علی أن الخطأ و النسیان سببان للإثم و العقوبة، و لا یمتنع عقلا المؤاخذة بهما إذ الذنب کالسم، فکما أن السم یؤدی إلی الهلاک و إن تناوله خطأ کذلک الذنب، و لکنه عز و جل وعد بالتجاوز عنه رحمة و تفضلا و هو المراد من الرفع، فیجوز أن یدعو الإنسان به استدامة لها و امتدادا بها. و قال بعضهم معنی الآیة: ربنا لا تؤاخذنا بما أدی بنا إلی خطاء أو نسیان من تقصیر، و قلة مبالاة، فإن الخطأ و النسیان أغلب ما یکونان من عدم الاعتناء بالشیء و هذا و إن کان رافعا للإیراد المذکور لکن فیه شیء لا یخفی علی المتأمل. و الأصر الذنب و العقوبة و أصله من الضیق و الحبس، یقال أصره یأصره إذا حبسه و ضیق علیه، و قیل: المراد به الحمل الثقیل الذی یحبس صاحبه فی مکانه، و التکالیف الشاقة مثل ما کلف به بنو إسرائیل من قتل الأنفس و قطع موضع النجاسة من الجلد و الثوب، و خمسین صلاة فی الیوم و اللیلة، و صرف ربع المال للزکاة أو ما أصابهم من الشدائد و المحن. و قوله:

رَبَّنٰا وَ لاٰ تُحَمِّلْنٰا مٰا لاٰ طٰاقَةَ لَنٰا بِهِ

تأکید لما قبله، و طلب للإعفاء من التکالیف الشاقة التی کلف بها الأمم السابقة، لا طلب للإعفاء عن تکلیف ما لا یتعلق به قدرة البشر أصلا، فلا دلالة فیه علی جواز التکلیف بما لا یطاق، الذی أنکره العدلیة و جوزه الأشاعرة باعتبار أنه لو لم یجز لم یطلبوا الإعفاء عنه. و قوله: إلا من أکره و قلبه مطمئن بالإیمان، معناه إلا من أکره علی قبیح مثل کلمة الکفر و غیرها

وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمٰانِ

غیر متغیر عن اعتقاد الحق، و فیه دلالة علی أنه لا إثم علی المکره. لا یقال: الاستثناء من قوله تعالی

مَنْ کَفَرَ بِاللّٰهِ مِنْ بَعْدِ إِیمٰانِهِ

و من شرطیة محذوفة الجزاء، أی فهو مفتر للکذب لا علی أنه غیر آثم؟ لأنا نقول: المستثنی منه فی معرض الذم و الوعید، و هما منفیان عن المکره بحکم الاستثناء، فلا یکون المکره من أهل الذم و الوعید، فلا یکون آثما.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 390 

*****

2- الحدیث

2/3055 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ النَّهْدِیِّ رَفَعَهُ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : وُضِعَ عَنْ أُمَّتِی تِسْعُ خِصَالٍ: الْخَطَأُ، وَ النِّسْیَانُ، وَ مَا لاَ یَعْلَمُونَ، وَ مَا لاَ یُطِیقُونَ، وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَیْهِ، وَ مَا اسْتُکْرِهُوا عَلَیْهِ، وَ الطِّیَرَةُ(6)، وَ الْوَسْوَسَةُ فِی التَّفَکُّرِ فِی الْخَلْقِ، وَ الْحَسَدُ مَا لَمْ یُظْهِرْ(7) بِلِسَانٍ أَوْ یَدٍ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عمرو بن مروان گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السّلام میفرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده: چهار خصلت از امت من برداشته شده: خطا، فراموشی، آنچه بزور بآن وادار شوند، آنچه تاب آن را ندارند، و این است معنای گفتار خدای عز و جل:«پروردگارا مگیر بر ما اگر فراموش کردیم یا خطا کردیم، پروردگارا تکلیفهای سنگین را بر ما بار مکن چنانچه بآنان که پیش از ما بودند بار کردی، پروردگارا بما تحمیل مکن آنچه ما تاب آن را نداریم»(سورۀ بقره آیه 286) و گفتار دیگر او «مگر آنکه وادار شود بناخواه در حالی که دلش مطمئن بایمان است»(سورۀ نحل آیه 106).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 203 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-عمرو بن مروان،باز گفته است که شنیدم امام صادق(علیه السّلام)می فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است:از امت من چهار خصلت برداشته شده است:1-خطاء 2-فراموشی 3-آنچه به زور بر آن وادار شوند 4-آنچه تاب آن را ندارند و این معنی قول خدا عز و جل است(286 سوره بقره): «پروردگارا از ما مؤاخذه مکن اگر فراموش کردیم یا خطاء کردیم و بار تکلیفهای سنگین به دوش ما مگذار چنانچه به دوش آنها که پیش از ما بودند گزاردی،پروردگارا به ما تحمیل مکن آنچه تاب آن را نداریم»و هم قول خدا(106 سوره نحل): «[کسی است که پس از ایمانش به کفر گراید]جز کسی که به زور وادار شود و دلش مطمئن به ایمان است»(و اظهار کفرش تنها با زبان است).

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 583 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«عمرو بن مروان»،می گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:از امت من چهار خصلت برداشته شده است:

1-خطاء

2-فراموشی

3-آنچه با زور به آنها وادار شوند.

4-آنچه که توان انجام آن را ندارند و این معنی قول خدای عز و جل است:«پروردگارا اگر ما فراموش کردیم یا خطا نمودیم از ما بازخواست مکن و بار تکلیف های سنگین به دوش ما مگذار چنانچه به دوش آنها که پیش از ما بودند گذاردی،پروردگارا آنچه که ما تاب عملش را نداریم بر ما تحمیل مکن(بقره/286)»و نیز خداوند فرمود:«(کسی که پس از ایمانش به کفر گراید)جز کسی که به زور وادار شود و دلش مطمئن به ایمان است(نحل/106)»(و اظهار کفرش تنها با زبان است).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 335 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. رفع عن أمتی لعل المراد رفع المؤاخذة و العقاب، و یحتمل أن یکون المراد فی بعضها رفع أصله أو تأثیره أو حکمه التکلیفی و لعل مفهوم قوله: عن أمتی غیر مراد فی بعضها، فالمراد اختصاص المجموع بهذه الأمة و إن اشترک البعض بینها و بین غیرها، فالخطأ کما إذا أراد رمی صید فأصاب إنسانا، و کخطإ المفتی و الطبیب و المراد هنا رفع الإثم، فلا ینافی الضمان فی الدنیا، و إن کان ظاهره عدم الضمان أیضا، و کذا رفع الإثم بالنسیان لا ینافی وجوب الإعادة عند نسیان الرکن و سجدة السهو، و التدارک عند نسیان بعض الأفعال. و قیل: یفهم من الرفع أنهما یورثان الإثم و العقوبة، و لکنه تعالی تجاوز عنهما رحمة و تفضلا، و الإکراه أعم من أن یکون فی أصول الدین أو فروعه مما یجوز فیه التقیة، لا فیما لا تقیة فیه کالقتل. و ما لم یطیقوا أی التکالیف الشاقة التی رفعت عن هذه الأمة. ثم استشهد للخصال الأربع و عدم المؤاخذة بها بالآیات و هی قوله تعالی:

رَبَّنٰا لاٰ تُؤٰاخِذْنٰا إِنْ نَسِینٰا أَوْ أَخْطَأْنٰا

قال فی مجمع البیان: قیل فیه وجوه: الأول: أن المراد بنسینا ترکنا کقوله تعالی:

نَسُوا اَللّٰهَ فَنَسِیَهُمْ

أی ترکوا إطاعة الله فترکهم من ثوابه، و المراد بأخطأنا أذنبنا لأن المعاصی توصف بالخطاء من حیث إنها ضد للصواب. و الثانی: أن معنی قوله: إن نسینا إن تعرضنا لأسباب یقع عندها النسیان عن الأمر أو الغفلة عن الواجب، أو أخطأنا أی تعرضنا لأسباب یقع عندها الخطأ و یحسن الدعاء بذلک کما یحسن الاعتذار منه. و الثالث: أن معناه لا تؤاخذنا إن نسینا أی إن لم نفعل فعلا یجب فله علی سبیل السهو و الغفلة

أَوْ أَخْطَأْنٰا

أی فعلنا فعلا یجب ترکه من غیر قصد، و یحسن هذا فی الدعاء علی سبیل الانقطاع إلی الله سبحانه، و إظهار الفقر إلی مسائلته و الاستعانة به، و إن کان مأمونا منه المؤاخذة بمثله، و یجری ذلک مجری قوله فیما بعد :

وَ لاٰ تُحَمِّلْنٰا

علی أحد الأجوبة. و الرابع: ما روی عن ابن عباس و عطاء أن معناه لا تعاقبنا إن عصیناک جاهلین أو متعمدین. و قوله:

رَبَّنٰا وَ لاٰ تَحْمِلْ عَلَیْنٰا إِصْراً

قیل فیه وجهان: الأول: أن معناه لا تحمل علینا عملا نعجز عن القیام به، و تعذبنا یترکه و نقضه عن ابن عباس و غیره و الثانی: أن معناه لا تحمل علینا ثقلا یعنی لا تشدد الأمر علینا

کَمٰا حَمَلْتَهُ عَلَی اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِنٰا

أی علی الأمم الماضیة و القرون الخالیة، لأنهم کانوا إذا ارتکبوا خطیئة عجلت علیهم عقوبتها، و حرم علیهم بسببها ما أحل لهم من الطعام کما قال تعالی:

فَبِظُلْمٍ مِنَ اَلَّذِینَ هٰادُوا حَرَّمْنٰا عَلَیْهِمْ طَیِّبٰاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ

و أخذ علیهم العهود و المواثیق و کلفوا من أنواع التکالیف ما لم تکلف هذه الأمة تخفیفا عنها.

رَبَّنٰا وَ لاٰ تُحَمِّلْنٰا مٰا لاٰ طٰاقَةَ لَنٰا بِهِ

قیل فیه وجوه: الأول: أن معناه ما یثقل علینا تحمله من أنواع التکالیف و الامتحان، مثل قتل النفس عند التوبة، و قد یقول الرجل لأمر یصعب علیه: إنی لا أطیقه، و الثانی: أن معناه ما لا طاقة لنا به من العذاب عاجلا و آجلا. و الثالث: أنه علی سبیل التعبد و إن کان سبحانه لا یکلف و لا یحمل أحدا ما لا یطیقه، انتهی. و قال بعضهم: فإن قلت: الآیة دلت علی المؤاخذة و الإثم بالخطإ و النسیان، و إلا فلا فائدة للدعاء بعدم المؤاخذة، فکیف تکون دلیلا علی الرفع المذکور؟ قلت: أولا قال بعض المحققین السؤال و الدعاء قد یکون للواقع و الغرض منه بسط الکلام مع المحبوب، و عرض الافتقار لدیه، کما قال خلیل الرحمن و ابنه إسماعیل علیهما السلام:

رَبَّنٰا تَقَبَّلْ مِنّٰا

مع أنهما لا یفعلان غیر المقبول، و ثانیا أنه قد صرح بعض المفسرین بأن الآیة دلت علی أن الخطأ و النسیان سببان للإثم و العقوبة، و لا یمتنع عقلا المؤاخذة بهما إذ الذنب کالسم، فکما أن السم یؤدی إلی الهلاک و إن تناوله خطأ کذلک الذنب، و لکنه عز و جل وعد بالتجاوز عنه رحمة و تفضلا و هو المراد من الرفع، فیجوز أن یدعو الإنسان به استدامة لها و امتدادا بها. و قال بعضهم معنی الآیة: ربنا لا تؤاخذنا بما أدی بنا إلی خطاء أو نسیان من تقصیر، و قلة مبالاة، فإن الخطأ و النسیان أغلب ما یکونان من عدم الاعتناء بالشیء و هذا و إن کان رافعا للإیراد المذکور لکن فیه شیء لا یخفی علی المتأمل. و الأصر الذنب و العقوبة و أصله من الضیق و الحبس، یقال أصره یأصره إذا حبسه و ضیق علیه، و قیل: المراد به الحمل الثقیل الذی یحبس صاحبه فی مکانه، و التکالیف الشاقة مثل ما کلف به بنو إسرائیل من قتل الأنفس و قطع موضع النجاسة من الجلد و الثوب، و خمسین صلاة فی الیوم و اللیلة، و صرف ربع المال للزکاة أو ما أصابهم من الشدائد و المحن. و قوله:

رَبَّنٰا وَ لاٰ تُحَمِّلْنٰا مٰا لاٰ طٰاقَةَ لَنٰا بِهِ

تأکید لما قبله، و طلب للإعفاء من التکالیف الشاقة التی کلف بها الأمم السابقة، لا طلب للإعفاء عن تکلیف ما لا یتعلق به قدرة البشر أصلا، فلا دلالة فیه علی جواز التکلیف بما لا یطاق، الذی أنکره العدلیة و جوزه الأشاعرة باعتبار أنه لو لم یجز لم یطلبوا الإعفاء عنه. و قوله: إلا من أکره و قلبه مطمئن بالإیمان، معناه إلا من أکره علی قبیح مثل کلمة الکفر و غیرها

وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمٰانِ

غیر متغیر عن اعتقاد الحق، و فیه دلالة علی أنه لا إثم علی المکره. لا یقال: الاستثناء من قوله تعالی

مَنْ کَفَرَ بِاللّٰهِ مِنْ بَعْدِ إِیمٰانِهِ

و من شرطیة محذوفة الجزاء، أی فهو مفتر للکذب لا علی أنه غیر آثم؟ لأنا نقول: المستثنی منه فی معرض الذم و الوعید، و هما منفیان عن المکره بحکم الاستثناء، فلا یکون المکره من أهل الذم و الوعید، فلا یکون آثما.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 390 

*****

ص: 290


1- 1 . فی «ب ، ه » ومرآة العقول : «باب» بدون العنوان . وفی «ص » : «باب رفع الخطأ ومثله عن الاُمّة » .
2- 2 . الخطأ والخطاء : ضدّ الصواب . والأوّل أکثر استعمالاً ، وأکثر النسخ علی الثانی .
3- 3 . البقرة (2) : 286 .
4- 4 . النحل (16): 106.
5- 5 . تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 160 ، ح 534 ؛ و ج 2 ، ص 272 ، ح 75 ، عن عمرو بن مروان ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 1085 ، ح 3603 ؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 369 ، ح 20770 .
6- 6 . «الطیرة » _ بفتح الیاء وقد تُسکّن _ هی التشاؤمُ بالشیء . وأصله فیما یقال : التطیّر بالسوانح والبوارح من الطیر والضِباء وغیرهما . وکان ذلک یصدّهم عن مقاصدهم ، فنفاه الشرع وأبطله ونهی عنه ، وأخبر أنّه لیس له تأثیر فی جلب نفع أو دفع ضرّ . النهایة ، ج 3 ، ص 152 (طیر).
7- 7 . یجوز فیه البناء علی المفعول .
8- 8 . التوحید، ص 353 ، ح 24 ؛ والخصال ، ص 417 ، باب التسعة ، ح 9 ، بسند آخر . الاختصاص ، ص 31 ، مرسلاً ، إلی قوله : «وما استکرهوا علیه » ؛ تحف العقول ، ص 50 ، عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 1085 ، ح 3604 ؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 370 ، ح 20771 ؛ البحار، ج 2 ، ص 280 ، ذیل ح 47.

(209) باب أنّ الإیمان لا یضرّ معه سیّئة، و...

اشاره

209_ بَابُ أَنَّ الاْءِیمَانَ لاَ یَضُرُّ مَعَهُ سَیِّئَةٌ، وَ الْکُفْرَ لاَ یَنْفَعُ(1) مَعَهُ حَسَنَةٌ(2)

1- الحدیث

1/3056 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ یُونُسَ، عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ، قَالَ :

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : هَلْ لاِءَحَدٍ عَلی مَا عَمِلَ ثَوَابٌ عَلَی اللّهِ مَوْجُوبٌ(3) إِلاَّ الْمُوءْمِنِینَ؟

قَالَ: «لاَ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

یعقوب بن شعیب گوید: بحضرت صادق علیه السلام عرضکردم: آیا برای کسی در برابر آنچه میکند ثوابی بر خدا لازم باشد جز برای مؤمنان؟ فرمود: نه.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 206 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از یعقوب بن شعیب،گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم: آیا برای کسی در برابر آنچه بکند،ثوابی بر خدا لازم باشد جز برای مؤمنان؟فرمود:نه.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 585 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«یعقوب بن شعیب»،می گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:آیا برای کسی در برابر آنچه بکند،ثوابی بر خدا لازم است جز برای مؤمنان؟ فرمود:نه.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 337 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. علی الله بوجوب کذا فی أکثر النسخ، و الوجوب بمعنی اللزوم لازم، و الأظهر موجب کما ینسب إلی بعض النسخ، إلا أن یکون المفعول بمعنی الفاعل کما قیل فی قوله تعالی:

حِجٰاباً مَسْتُوراً

قیل: أی ساترا نعم قال الفیروزآبادی: وجب عیاله و فرسه عودهم أکلة واحدة، و هو لا یناسب المقام إلا بتکلیف شدید، لکنه فی کلام السائل، و الحاصل أنه هل أوجب الله ثوابا علی نفسه بمقتضی وعده إلا للمؤمنین فإنه لا یجب علی الله ثواب مع قطع النظر عن الوعد کما مر تحقیقه خلافا للمعتزلة و نادر من الإمامیة. فقال علیه السلام لا ، لأن الله تعالی وعد علی العمل بشرائطه التی ثوابا فإذا تحقق العمل مع شرائطه التی من جملتها الإیمان لزم الثواب و ثبت، و هذا معنی الوجوب علی الله لأن خلف الوعد منه قبیح خلافا للأشاعرة، فإنهم ذهبوا إلی أنه لا یجب علی الله شیء، و قالوا یجوز أن یعاقب المطیع و یثبت العاصی، و هذا القول یبطل الوعد و الوعید.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 395 

*****

2- الحدیث

2 / 464

440 / 440 . عَنْهُ(5)، عَنْ یُونُسَ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ(6):

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ مُوسی لِلْخَضِرِ علیهماالسلام : قَدْ تَحَرَّمْتُ(7) بِصُحْبَتِکَ،

فَأَوْصِنِی، قَالَ(8) لَهُ(9): الْزَمْ مَا لاَ یَضُرُّکَ مَعَهُ شَیْءٌ، کَمَا لاَ یَنْفَعُکَ مَعَ غَیْرِهِ شَیْءٌ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود: که موسی علیه السّلام بخضر (علیه السّلام) گفت: من بواسطۀ مصاحبت و همدمی با تو حق و حرمتی پیدا کردم پس باید بمن سفارشی کنی (و پندی دهی)؟ باو فرمود: ملازمت کن (و بچسب بدان) چیزی که با وجود آن هیچ چیز تو را زیان نرساند چنانچه با چیز دیگری جز آن هیچ چیز تو را سود ندهد (و آن ایمان است).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 206 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: موسی به خضر گفت:من به واسطۀ مصاحبت با تو،حق و حرمتی پیدا کردم و باید به من سفارش و نصیحت کنی،در پاسخ او گفت:بدان چیزی بچسب که با وجود آن،هیچ چیز به تو زیان ندارد چنانچه با جز آن،هیچ چیز برای تو سود ندارد(و آن ایمان است).

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 585 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام،فرمود:

«موسی»به«خضر»گفت:من به واسطۀ مصاحبت با تو،حق و رحمتی پیدا کردم و باید به من سفارش و نصیحت کنی،در پاسخ او گفت:به آن چیزی توجه کن که با وجود آن،هیچ چیز به تو زیان نمی رساند چنانچه با چیز دیگری جز آن،هیچ چیز تو را سودی نرساند(و آن ایمان است).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 337 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. و ضمیر عنه راجع إلی محمد بن عیسی، و کذا فی الخبر الآتی قد تحرمت بصحبتک أی اکتسبت حرمة، و حصلت لی بسبب مصاحبتک حرمة فلا تردنی عن جواب ما أسألک عنه، و لا تمنعنی نصیحتک. فی القاموس: تحرم منه بحرمة تمنع و تحمی بذمة، و فی الصحاح: الحرمة ما لا یحل انتهاکه و قد تحرم بصحبته. ألزم ما لا یضرک معه شیء أی من المعاصی و هو الإیمان، فالمراد بالضرر ما یصیر سببا لدخول النار أو الخلود فیها کما لا ینفعک أی النفع الموجب لدخول الجنة، و المراد بالشیء هیهنا العمل الصالح فلا ینافی ما ورد فی الأخبار من معاقبة المؤمنین بالأعمال القبیحة و أثابه الکافرین فی الدنیا بالعمل الصالح، و یمکن تعمیم نفی الضرر بحمل الإیمان علی ما کان مع الإتیان بالفرائض و ترک الکبائر، فالمراد بعدم النفع عدم النفع الکامل.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 396 

*****

ص: 291


1- 1 . فی «ص » : «لاتنفع » .
2- 2 . فی «ب ، ه ، بس » ومرآة العقول : «باب» بدون العنوان . وفی: «ج ، د ، ز ، بف » : «باب فی العمل » . وفی «بر » : «باب العمل » .
3- 3 . هکذا فی النسخ التی قوبلت وشرح المازندرانی والوافی . وفی المطبوع : «موجب » . وفی مرآة العقول : «بوجوب » ونسبه إلی أکثر النسخ ، ثمّ استظهر ما فی المطبوع .
4- 4 . المؤمن ، ص 29 ، ح 52 ، عن یعقوب بن شعیب ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 816 ، ح 3085 .
5- 5 . الضمیر راجع إلی محمّد بن عیسی المذکور فی السند السابق .
6- 6 . فی «ه ، بر » : «أصحابنا» .
7- 7 . «الحُرْمة » : ما لایحلُّ انتهاکه . وقد تحرّمت بصحبتک ، أی حصلت لی بسبب مصاحبتک حُرمة ، واکتسبت حرمة ، وصرت بها ذا حرمة ، فلا تردّنی عن جواب ما أسألک عنه و لاتمنعنی نصیحتک . راجع : الوافی ، ج 5 ، ص 828 ؛ مرآة العقول ، ج 11 ، ص 396 ؛ الصحاح ، ج 5 ، ص 1895 (حرم) .
8- 1 . فی «ز ، بر ، بف » والوافی : «فقال » .
9- 2 . فی «ب ، ز ، ص ، بس » : - «له » .
10- 3 . الوافی ، ج 5 ، ص 828 ، ح 3100.

3- الحدیث

3/3057. عَنْهُ(1)، عَنْ یُونُسَ، عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ، عَنْ أَبِی أُمَیَّةَ یُوسُفَ بْنِ ثَابِتٍ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «لاَ یَضُرُّ مَعَ الاْءِیمَانِ عَمَلٌ، وَ لاَ یَنْفَعُ مَعَ الْکُفْرِ عَمَلٌ، أَ لاَ تَری أَنَّهُ قَالَ: «وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاَّ أَن_َّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَ بِرَسُولِهِ» ، «وَ مَاتُوا وَ هُمْ کَافِرُونَ»(2)».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

یوسف بن ثابت گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام که میفرمود: با وجود ایمان هیچ عملی زیان ندارد، و با کفر (نیز) هیچ عملی سود ندهد، آیا نبینی که خدا فرمود:«و باز نداشت آنها را اینکه بخششهاشان پذیرفته شود جز اینکه ایشان بخدا و به پیغمبرش کافر شدند (تا آنکه فرماید:) و مردمند در حالی که کافر بودند».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 206 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از ابی امیّه یوسف بن ثابت،گوید:من از امام صادق(علیه السّلام) شنیدم می فرمود:با وجود ایمان،هیچ عملی زیان نرساند و با وجود کفر، هیچ عملی سود ندهد،آیا نبینی که خدا فرماید(54 سوره توبه):«و باز ندارد آنها را از اینکه خرجهای آنها(در راه خدا)پذیرفته شود جز اینکه به خدا و رسولش کفر ورزیدند[و نماز نخوانند جز با کسالت و انفاق نکنند جز با کراهت در شگفت مباش از اموال و اولادشان همانا خدا می خواهد به وسیلۀ آنها در دنیا عذابشان کند]و جان آنها را بگیرد در حالی که کافرند».

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 585 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-«یوسف بن ثابت»،گوید:من از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرمود:با وجود ایمان هیچ عملی زیان نرساند و با وجود کفر،هیچ عملی سود ندهد،آیا نمی بینی که خداوند می فرماید:«و باز ندارد آنها را از اینکه خرج های آنها(در راه خدا)پذیرفته شود جز اینکه آنها را باز نداشت از اینکه بخششهایشان پذیرفته شود جز اینکه ایشان به خدا و پیامبرش کافر شدند (تا آنکه فرماید)و مردند درحالی که کافر بودند».

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 337 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق کالصحیح.

وَ مٰا مَنَعَهُمْ

الآیة، و ما قبلها فی سورة التوبة هکذا:

قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْماً فٰاسِقِینَ، `وَ مٰا مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقٰاتُهُمْ

إِلاّٰ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّٰهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لاٰ یَأْتُونَ اَلصَّلاٰةَ إِلاّٰ وَ هُمْ کُسٰالیٰ وَ لاٰ یُنْفِقُونَ إِلاّٰ وَ هُمْ کٰارِهُونَ، `فَلاٰ تُعْجِبْکَ أَمْوٰالُهُمْ وَ لاٰ أَوْلاٰدُهُمْ إِنَّمٰا یُرِیدُ اَللّٰهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِهٰا فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کٰافِرُونَ

و قال بعد آیات کثیرة:

وَ أَمَّا اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزٰادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَ مٰاتُوا وَ هُمْ کٰافِرُونَ

فلعلها کانت فی قراءتهم هکذا و نقل علیه السلام بالمعنی لکون الآیات فی وصف جماعة واحدة، و لعل فیما ذکره علیه السلام إشعارا بأنهم لو ماتوا علی الإیمان تقبل منهم نفقاتهم فی حال الکفر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 396 

*****

4- الحدیث

4/3059. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنْ ثَعْلَبَةَ(4)، عَنْ أَبِی أُمَیَّةَ یُوسُفَ بْنِ ثَابِتِ بْنِ أَبِی سَعْدَةَ(5):

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ (6) : قَالَ: «الاْءِیمَانُ لاَ یَضُرُّ مَعَهُ عَمَلٌ، وَ کَذلِکَ الْکُفْرُ لاَ یَنْفَعُ مَعَهُ عَمَلٌ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السّلام فرمود: با ایمان هیچ کاری زیان ندارد، و هم چنین با کفر هیچ کرداری سود ندهد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 206 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: با ایمان هیچ کرداری زیان ندارد و همچنین با کفر هیچ کرداری سود ندهد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 587 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام صادق علیه السّلام،فرمود:باایمان هیچ کرداری زیان ندارد و همچنین با کفر هیچ کرداری سود نمی دهد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 339 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول و أبو سعید إن کان القماط فالخبر موثق، و قد مر الکلام فیه.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 397 

*****

5- الحدیث

5/3060. أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ(8)، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ، عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَارِدٍ، قَالَ:

ص: 292


1- 4 . الضمیر راجع إلی محمّد بن عیسی .
2- 5 . التوبة (9) : 54 و 125 .
3- 6 . المحاسن ، ص 166 ، کتاب الصفوة ، ح 123 ، عن ابن محبوب ، عن علیّ بن رئاب وعبداللّه بن بکیر ، عن یوسف بن ثابت الوافی ، ج 5 ، ص 827 ، ح 3098 ؛ البحار ، ج 84 ، ص 227 .
4- 7 . فی «ه » : + «بن میمون » .
5- 8 . أبو اُمیّة هذا ، هو یوسف بن ثابت بن أبی سعدة ، له کتاب یرویه أحمد بن محمّد بن عیسی ، عن الحسن بن علیّ بن فضّال ، عن ثعلبة بن میمون . راجع : رجال النجاشی ، ص 452 ، الرقم 1222 ؛ رجال البرقی ، ص 29 ؛ رجال الطوسی ، ص 324 ، الرقم 4845 . فعلیه ما ورد فی «ز ، ه ، بف» من «أبی اُمیّة یوسف عن ثابت بن أبی سعید» ، وما ورد فی «جر» من «أبی اُمیّة یوسف بن ثابت عن أبی سعید» سهو .
6- 9 . فی «ز ، بس » : - «قال » .
7- 10 . الکافی ، کتاب الروضة ، ضمن ح 14895 ، عن أبی علیّ الأشعری ، عن محمّد بن عبدالجبّار ، عن الحسن بن علیّ بن فضّال . وفی الأمالی للطوسی ، ص 417 ، المجلس 14 ، صدر ح 87 ، بسنده عن یوسف بن ثابت ، مع اختلاف یسیر. تفسیر العیّاشی ، ج 2 ، ص 89 ، ذیل ح 61 ، عن یوسف بن ثابت الوافی ، ج 5 ، ص 828 ، ح 3099.
8- 1 . السند معلّق علی سابقه . ویروی عن أحمد بن محمّد ، محمّد بن یحیی .

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : حَدِیثٌ رُوِیَ لَنَا أَنَّکَ قُلْتَ(1): إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ؟

فَقَالَ(2): «قَدْ قُلْتُ ذلِکَ».

قَالَ: قُلْتُ: وَ إِنْ زَنَوْا(3)، أَوْ سَرَقُوا، أَوْ شَرِبُوا الْخَمْرَ؟

فَقَالَ لِی: ««إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»(4)، وَ اللّهِ مَا أَنْصَفُونَا(5) أَنْ نَکُونَ(6) أُخِذْنَا بِالْعَمَلِ وَ وُضِعَ(7) عَنْهُمْ، إِنَّمَا قُلْتُ: إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ مِنْ قَلِیلِ الْخَیْرِ وَ(8) کَثِیرِهِ؛ فَإِنَّهُ یُقْبَلُ(9) مِنْکَ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن مارد گوید: بحضرت صادق علیه السّلام عرضکردم: برای ما حدیثی روایت شده که شما فرموده اید: چون معرفت (بامامت ما) پیدا کردی پس هر چه خواهی بکن؟ فرمود: آری، من این را گفته ام، گوید: عرضکردم: اگر چه زنا کنند، یا دزدی کنند یا شراب بنوشند؟ بمن فرمود:«

إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ

»بخدا سوگند با ما بانصاف رفتار نکردند که خود ما بکردارمان مؤاخذه شویم ولی تکلیف از آنها برداشته شده باشد؟ همانا من گفتم: چون معرفت (بامام خود) پیدا کردی هر چه خواهی کم یا بیش کار خیر انجام ده که از تو پذیرفته شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 207 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از محمد بن مارد،گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم:برای ما حدیثی روایت شده که شما فرمودید:چون معرفت پیدا کردی، هر چه خواهی بکن،فرمود:آری،من این را گفته ام،گوید:گفتم: اگر چه زنا کند و دزدی کند یا می بنوشد؟در پاسخ فرمود:«

إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ

»با ما به انصاف رفتار نشده که برداشته شده باشد. همانا من گفتم:چون امام خود را شناختی،هر کار خیری را از کم و بیش بکن،زیرا از تو پذیرفته شود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 587 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-«محمد بن مارد»،می گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:برای ما حدیثی روایت شده که شما فرمودید:

چون معرفت پیدا کردی،هرچه خواهی بکن،فرمود:آری،من این را گفته ام،گوید:عرض کردم:اگرچه زنا کند و دزدی کند و یا می بنوشد؟ در پاسخ فرمود:

«إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ»

با ما به انصاف رفتار نشده که چنین چیزی از کلام ما برداشت شود همانا من گفتم:چون امام خود را شناختی،هر کار خیری را از کم وبیش بکن،زیرا از تو پذیرفته شود.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 339 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. و قوله: حدیث ، مبتدأ و روی خبره، و أنک بالفتح خبر محذوف أی هو أنک و إن زانوا إن وصلیة بتقدیر الاستفهام إنا لله إشارة إلی أن هذا الافتراء علینا بفهم هذا المعنی مصیبة عظیمة أن نکون أی فی أن نکون، و الحاصل أن التکلیف لم یوضع عنا فکیف وضع عنهم بسببنا أو إنا نخاف العقاب و نتوب و نتضرع إلی الله تعالی و هم آملون بسبب ولایتنا أن هذا لیس بإنصاف. ثم أفاد علیه السلام إن غرضی من هذا الکلام اشتراط قبول العمل بالولایة لا سقوط التکلیف أو العقاب رأسا عنهم.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 397 

*****

6- الحدیث

6/3061 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ(11)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الرَّیَّانِ بْنِ الصَّلْتِ رَفَعَهُ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «کَانَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام کَثِیراً مَا یَقُولُ فِی خُطْبَتِهِ: یَا

أَیُّهَا النَّاسُ، دِینَکُمْ دِینَکُمْ؛ فَإِنَّ السَّیِّئَةَ فِیهِ خَیْرٌ مِنَ الْحَسَنَةِ فِی غَیْرِهِ، وَ السَّیِّئَةُ(12)

ص: 293


1- 2 . فی «بس » : + «إنّک » .
2- 3 . فی «ه ، بر » والوافی : «قال » .
3- 4 . فی مرآة العقول : «زانوا» .
4- 5 . البقرة (2) : 156 .
5- 6 . أنصفت الرجل إنصافا : عاملته بالعدل والقِسط . المصباح المنیر، ص 608 (نصف) .
6- 7 . فی «ج » : «أن یکون » .
7- 8 . فی «بف » : «ووضعنا» . أی اُسقط عنهم . من قولهم : وَضَعتُ عنه دَینَه : أسقطتُه . المصباح المنیر ، ص 662 (وضع).
8- 9 . فی «ه ، بر » والوافی : «أو » .
9- 10 . فی «ز » : «تقبل » .
10- 11 . معانی الأخبار ، ص 181، ح 1 ، بسند آ خر عن أبی عبداللّه ، عن أبیه علیهماالسلام . وفیه ، ص 388 ، ح 26 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام مع زیادة فی آخره ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 816 ، ح 3086 ؛ الوسائل ، ج 1 ، ص 114 ، ح 287 .
11- 12 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ه ، بر ، بس ، بف ، جر» . وفی «ز» والمطبوع : + «عن أبیه» . وما أثبتناه هو الظاهر ؛ فإنّ محمّد بن الریّان هو ابن الصلت الأشعری ، روی علیّ بن إبراهیم کتابه المشترک بینه و بین أخیه علیّ بن الریّان ، کما روی عنه عبداللّه بن جعفر الحمیری _ وهو فی طبقة علیّ بن إبراهیم _ مسائله لأبی الحسن العسکری علیه السلام . راجع : الفهرست للطوسی ، ص 269 ، الرقم 386 ؛ رجال النجاشی ، ص 370 ، الرقم 1009 .
12- 1 . یجوز نصبها عطفا علی اسم «إنّ » . وفی تفسیر القمّی : «وإنّ السیّئة» .

فِیهِ تُغْفَرُ(1)، وَ الْحَسَنَةُ(2) فِی غَیْرِهِ لاَ تُقْبَلُ».(3)

هذَا آخِرُ کِتَابِ الاْءِیمَانِ وَ الْکُفْرِ، وَ الطَّاعَاتِ وَ الْمَعَاصِی مِنْ کِتَابِ الْکَافِی؛

وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَحْدَهُ، وَ صَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ(4).

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود: امیر المؤمنین علیه السّلام (این جمله را) زیاد در خطبه اش میفرمود: ای مردم دین خود را نگهدارید، دین خود را نگهدارید، زیرا گناه در آن بهتر از حسنۀ در غیر آن است، گناه در آن آمرزیده شود و حسنه در غیر آن پذیرفته شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 207 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:امیر المؤمنین(علیه السّلام)بسیار در سخنرانی خود می فرمود: أیا مردم!دین خود را بچسبید،دین خود را بچسبید،زیرا گناه در آن بهتر است از کار خوب و ثواب در جز آن،کار بد در آن آمرزیده شود و کردار خوب در جز آن پذیرفته نباشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 5 , ص 587 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-امام صادق علیه السّلام فرمود:امیر المؤمنین علیه السّلام در سخنرانی خود بسیار می فرمود: ای مردم!به دین خود بچسبید،به دین خود بچسبید،زیرا گناه در آن بهتر است از کار خوب و ثواب در غیر آن،کار بد در آن آمرزیده شود و کردار خوب در غیر آن پذیرفته نباشد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 339 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرفوع. دینکم نصب علی الإغراء أی ألزموا دینکم و احفظوه أو أکملوه و التکریر للتأکید أو باعتبار اختلاف العامل فإن السیئة فیه خیر لعل الخیریة باعتبار أن فی السیئة التذاذا دنیویا مع الغفران، و فی الحسنة تعبا دنیویا مع الخسران، أو باعتبار أن الحسنة التی لا تقبل یعاقب علیها کالصلاة بغیر وضوء، و قیل: کلمة فی فی قوله فیه و فی غیره بمعنی مع، أی المرکب من السیئة و دین الحق خیر من المرکب من الحسنة و دین أهل الضلال، و قوله: و السیئة فیه تغفر ، للترقی و للإشارة إلی أن السیئة فی دین الحق لو لم تکن مغفورة و کانت الحسنة فی دین الباطل مقبولة لکان المرکب من السیئة و الدین الصحیح أفضل من المرکب من الحسنة و الدین الباطل لأنه لا سیئة مثل الدین الباطل فی العقاب و لا حسنة مثل الدین الحق فی الثواب، فکیف و السیئة فی الدین القویم مغفورة، و الحسنة فی الدین الفاسد غیر مقبولة، و قیل: فیه إشارة إلی أن السیئة من حیث هی سیئة لیست خیرا من الحسنة من حیث هی حسنة، بل الخیریة و عدمها باعتبار المغفرة و عدم القبول و ما ذکرنا لعله أظهر.

مرآة العقول ؛ ج 11 , ص 398 

*****

ص: 294


1- 2 . فی «ز » : + «فیه » .
2- 3 . یجوز نصبها عطفا علی اسم «إنّ » . وفی تفسیر القمّی : «وإنّ الحسنة » .
3- 4 . تفسیر القمّی ، ج 1 ، ص 99 ، ذیل الحدیث ، عن محمّد بن یحیی البغدادی ، رفعه إلی أمیرالمؤمنین علیه السلام . وفی الأمالی للصدوق ، ص 351 ، المجلس 56 ، ذیل ح 4 ؛ ومعانی الأخبار ، ص 185 ، ذیل ح 1 ، بسند آخر عن الصادق ، عن آبائه ، عن أمیرالمؤمنین علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 817 ، ح 3087 .
4- 5 . بدل قوله : «هذا آخر کتاب _ إلی _ محمّدٍ وآله» فی النسخ هکذا: فی «ب » : «تمّ کتاب الإیمان والکفر، ویتلوه کتاب الدعاء إن شاء اللّه » . فی «ج » : «تمّ کتاب الإیمان والکفر من جملة کتاب الکافی تصنیف الشیخ محمّد بن یعقوب الکلینی رحمه الله . والحمد للّه ربّ العالمین » . فی «د » : «آخر کتاب الإیمان والکفر والطاعات والمعاصی والکبائر من کتاب الکافی . والحمد للّه وحده ، وصلّی اللّه علی رسوله محمّد النبیّ الاُمّی وعترته الطیّبین الطاهرین ، الذین أذهب اللّه عنهم الرجس وطهّرهم تطهیرا » . فی «ز» : «تمّ کتاب الکفر والإیمان والطاعة والمعاصی من کتاب الکافی محمّد بن یعقوب الکلینیّ قدّس اللّه روحه مع النبیّ والأمجاد . والحمد للّه ربّ العالمین ، وصلّی اللّه علی رسوله النبیّ الاُمّی وآله وسلّم تسلیما برحمتک یا أرحم الراحمین ، آمین یا ربّ العالمین » . فی «ص» : «آخر کتاب الإیمان والکفر والطاعات والمعاصی من الکتاب الکافی . والحمد للّه وحده ، وصلّی اللّه علی محمّد وآله أجمعین الطیّبین الطاهرین » . فی «ه » : «تمّ کتاب الإیمان والکفر من جملة الکتاب الکافی تصنیف العالم الکامل الفاضل ، وحید الدهر، وفرید العصر[...] والدین محمّد بن یعقوب الکلینی رحمه الله . والحمد للّه ربّ العالمین ، وحسبنا اللّه ونعم الوکیل ، وصلّی اللّه علی سیّدنا ومولانا محمّد النبیّ وآله الطاهرین» . فی «بر» : «تمّ کتاب الإیمان والکفر من جملة الکتاب الکافی تصنیف الشیخ الأجلّ محمّد بن یعقوب الکلینی رحمه الله وحسبنا اللّه ونعم الوکیل . وصلّی اللّه علی سیّدنا ونبیّنا محمّد وآله الطاهرین . فی «بس » : «وهذا آخر کتاب الإیمان والکفر والطاعات والمعاصی من کتاب الکافی . والحمد للّه وحده ، وصلّی اللّه علی محمّد وآله الطیّبین الطاهرین » . فی «بف » : «تمّ کتاب الإیمان والکفر والطاعات والمعاصی من الکتاب الکافی تصنیف الشیخ الأجلّ محمّد بن یعقوب الکلینی رحمه الله . والحمد للّه ربّ العالمین .

کتاب الدعا

اشاره

[ 6 ]

2 / 466

کِتَابُ الدُّعَاءِ

ص: 295

ص: 296

(1) باب فضل الدعاء و الحثّ علیه

اشاره

1 _ بَابُ فَضْلِ الدُّعَاءِ وَ الْحَثِّ عَلَیْهِ(1)

1- الحدیث

1/3070 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی، عَنْ حَرِیزٍ، عَنْ زُرَارَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ یَقُولُ: «إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ»(2)» قَالَ: «هُوَ الدُّعَاءُ، وَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ(3) الدُّعَاءُ».

قُلْتُ: «إِنَّ إِبْراهِیمَ لاَءَوّاهٌ حَلِیمٌ»(4)؟ قَالَ: «الاْءَوَّاهُ هُوَ الدَّعَّاءُ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

زراره از حضرت باقر علیه السلام حدیث کند که فرمود: خدای عز و جل فرماید:«همانا آنان که سرفرازی کنند از عبادت (و پرستش) من، زود است که سرافکنده بدوزخ درآیند»(سورۀ مؤمن آیۀ 60) حضرت فرمود:(مقصود از عبادت) دعاء است، و بهترین عبادت دعاء است، عرضکردم:(مقصود از أواه در این آیه چیست که خداوند فرماید:) «همانا ابراهیم أواه و شکیبا بود»(سورۀ توبه آیه 114) فرمود: أواه یعنی بسیار دعاکننده بدرگاه خداوند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 210 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از زراره،از امام باقر(علیه السّلام)فرمود: راستی خدا عز و جل می فرماید(60 سوره مؤمن):«راستی کسانی که سر بر فرازند از پرستش من محققاً با زبونی به دوزخ در آیند» فرمود:مقصود از آن،دعاء است،و بهترین عبادت دعاء است،من گفتم:(115 سوره توبه):«راستی که ابراهیم بسیار آه کش و بردبار بود»(یعنی چه؟)فرمود:اواه هم همان دعاء است(یعنی بسیار به درگاه خدا دعا می کرد).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 15 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام باقر علیه السّلام فرمود:

به راستی خدای عزّ و جلّ می فرماید:«به راستی کسانی که از عبادت و پرستش من سرفرازی کنند بزودی سرافکنده به دوزخ درآیند(مؤمن/60)» فرمود:«مقصود از آن دعاء است،و بهترین عبادت دعاء است،من گفتم: «به راستی که ابراهیم بسیار اواه و بردبار بود.»(یعنی چه؟)فرمود: «اواه»(یعنی بسیار به درگاه خدا دعا می کرد).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 341 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و قال الله تعالی فی سورة المؤمن:

وَ قٰالَ رَبُّکُمُ اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ

قال الطبرسی (ره): یعنی إذا اقتضت المصلحة أجابتکم و کل من یسأل الله تعالی شیئا و یدعوه فلا بد أن یشترط المصلحة فی ذلک إما لفظا أو إضمارا، و إلا کان قبیحا، لأنه ربما کان داعیا بما تکون فیه مفسدة و لا یشترط انتفاؤها فیکون قبیحا، و قیل: معناه وحدونی و اعبدونی أثبکم عن ابن عباس، و یدل علیه قول النبی صلی الله علیه و آله و سلم: الدعاء هو العبادة و لما عبر عن العبادة بالدعاء جعل الإثابة استجابة لتجانس اللفظ.

إِنَّ اَلَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبٰادَتِی

و دعائی

سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دٰاخِرِینَ

أی صاغرین ذلیلین. و قال البیضاوی

اُدْعُونِی

اعبدونی

أَسْتَجِبْ لَکُمْ

أثب لکم لقوله

إِنَّ اَلَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبٰادَتِی

، و إن فسر الدعاء بالسؤال کان الاستکبار الصارف عنه منزلا منزلته للمبالغة، و المراد بالعبادة الدعاء فإنه من أبوابها انتهی. و الخبر یدل علی أن المراد بها المعنی الأخیر، و ضمیر هو راجع إلی العبادة لکونه مصدرا أو لتذکیر الخیر، و عبر عن الدعاء بالعبادة للإشعار بفضله، و أنه من جملة العبادات و إیماء إلی أنه ینبغی أن یدعو الإنسان و إن لم تدع إلیه حاجة ضروریة، و لا یکون غرضه منحصرا فی الإجابة، بل یکون عمدة غرضه فی الدعاء التقرب إلیه تعالی و إطاعة أمره، و لا یترک الدعاء مع إبطاء الإجابة. فإن قیل: فعلی هذا یلزم وجوب الدعاء و کونه من الفرائض، و کون ترکه من الکبائر لوعید النار علیه؟ قلت: لا استبعاد فی ذلک فإن الدعاء فی الجملة واجب، و أقله فی سورة الحمد فترک الدعاء رأسا من الکبائر، علی أن الوعید مترتب علی الاستکبار و هو فی درجة الکفر، و یؤید الأول قول سید الساجدین صلوات الله علیه فی الصحیفة الکاملة: فسمیت دعاءک عبادة و ترکه استکبارا و توعدت علی ترکه دخول جهنم داخرین.

إِنَّ إِبْرٰاهِیمَ لَأَوّٰاهٌ

قال الطبرسی (ره): أی دعاء کثیر الدعاء و البکاء عن ابن عباس و هو المروی عن أبی عبد الله علیه السلام و قیل: الأواه الرحیم بعباد الله، و قیل: هو الذی إذا ذکره النار قال أوه، و قیل: الأواه المؤمن بلغة الحبشة و قیل: الموقن المستیقن، و قیل: العفیف، و قیل: هو الراجع عن کل ما یکره الله، و قیل: هو الخاشع المتضرع، و رواه عبد الله بن شداد عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم و قیل: هو المسبح الکثیر الذکر لله، و عن أبی عبیدة هو المتأوه شفقا و فرقا المتضرع یقینا بالإجابة و لزوما للطاعة. قال الزجاج: و قد انتظم قول أبی عبیدة أکثر ما روی فی الأواه

حَلِیمٌ

یقال بلع من حلم إبراهیم علیه السلام أن رجلا قد أذاه و شتمه فقال له: هداک الله، و قیل: الحلیم السید عن ابن عباس، و أصله أنه الصبور علی الأذی الصفوح عن الذنوب.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 3 

*****

2- الحدیث

2/3063. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ وَ ابْنِ

مَحْبُوبٍ جَمِیعاً، عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ:

ص: 297


1- 1 . فی «ج » : «کتاب الدعاء . بسم اللّه الرحمن الرحیم. باب فضل الدعاء والحثّ علیه ». فی «ز» : «بسم اللّه الرحمن الرحیم وإیّاه نستعین . کتاب الدعاء . باب فضل الدعاء والحثّ علیه» . فی «ص» : «کتاب الدعاء . بسم اللّه الرحمن الرحیم و به نستعین . باب فضل الدعاء والحثّ علیه» . فی «بس» : «بسم اللّه الرحمن الرحیم و به ثقتی . فضل الدعاء والحثّ علیه» .
2- 2 . غافر (40) : 60 .
3- 3 . فی «ج » وحاشیة «ز ، بر» : «العبادات ».
4- 4 . التوبة (9) : 114 .
5- 5 . الکافی ، کتاب الصلاة ، باب التعقیب بعد الصلاة والدعاء ، ضمن ح 5117 ، بسند آخر، إلی قوله : «وأفضل العبادة الدعاء» . تفسیر العیّاشی ، ج 2 ، ص 114 ، ح 147 ، عن زرارة ، عن أبی جعفر علیه السلام ، من قوله : «قلت : «إِنَّ إِبْرَ هِیمَ» ، وفیهما مع اختلاف یسیر . وراجع: التهذیب ، ج 2 ، ص 104 ، ح 394 الوافی ، ج 9 ، ص 1469 ، ح 8556 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 23 ، ح 8599 ، إلی قوله : «قال : هو الدعاء » ؛ و ص 30 ، ح 8625 ، وتمام الروایة فیه : «أفضل العبادة الدعاء».

قُلْتُ لاِءَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام : أَیُّ الْعِبَادَةِ أَفْضَلُ؟

فَقَالَ: «مَا مِنْ(1) شَیْءٍ أَفْضَلَ عِنْدَ اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ(2) _ مِنْ أَنْ یُسْأَلَ وَ یُطْلَبَ مِمَّا(3) عِنْدَهُ، وَ مَا أَحَدٌ أَبْغَضَ إِلَی اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ مِمَّنْ(4) یَسْتَکْبِرُ عَنْ عِبَادَتِهِ، وَ لاَ یَسْأَلُ مَا(5) عِنْدَهُ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سدید گوید: بامام باقر علیه السلام عرضکردم: کدام عبادت بهتر است؟ فرمود: چیزی نزد خدای عز و جل بهتر از این نیست که از او درخواست شود و از آنچه نزد او است خواسته شود، و کسی نزد خدای عز و جل مبغوض تر نیست از آن کس که از عبادت او تکبر ورزد (و سرپیچی کند) و آنچه نزد او است درخواست نکند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 210 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از سدیر که به امام باقر(علیه السّلام)گفتم:کدام عبادت بهتر است؟در پاسخ فرمود: چیزی نزد خدا عز و جل بهتر از این نیست که از او در خواست شود و آنچه نزد او خواسته شود و کسی نزد خدا عز و جل ناخواه تر نیست از آنکه از عبادتش تکبّر ورزد و در خواست نکند آنچه را نزد او است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 15 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«سدیر»گوید:به امام باقر علیه السّلام عرض کردم:کدام عبادت بهتر است؟در پاسخ فرمود:

چیزی نزد خدای عزّ و جلّ بهتر از این نیست که از او درخواست و از آنچه نزد اوست خواسته شود و کسی نزد خدای عزّ و جلّ مبغوض تر از این نیست که از عبادت او تکبر ورزد و از آنچه که نزد اوست درخواست نکند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 341 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن موثق. و یطلب مما عنده الظرف متعلق بالفعلین، و إنما أتی بمن التبعیضیة لأن طلب جمیع ما عنده اعتداء فی الدعاء، بل طلب للمحال عن عبادته أی عن الدعاء الذی هو من أعظم العبادات، و قوله: و لا یسأل کأنه بیان للاستکبار، و إشارة إلی أن المراد بالاستکبار فی الآیة ترک السؤال و عدم الاهتمام فیه، و إلا فحقیقته لا یکاد یوجد من أحد. و هذه الأخبار یدفع أقوال الصوفیة القائلین بأن ترک الدعاء أحسن مطلقا أو فی بعض الأحوال، قال الطیبی فی شرح المشکاة: دلت الأحادیث الصحیحة علی استحباب الدعاء و الاستعاذة، و علیه أجمع العلماء و أهل الفتاوی فی الأمصار فی کل الأعصار، و ذهب طائفة من الزهاد و أهل المعارف إلی أن ترک الدعاء أفضل استسلاما للقضاء، و قال آخرون منهم: إن دعا للمسلمین فحسن و إن خص نفسه فلا، و منهم من قال: إن وجد فی نفسه باعثا للدعاء استحب و إلا فلا، و دلیل الفقهاء ظواهر القرآن و السنة فی الأمر بالدعاء و الأخبار عن الأنبیاء صلوات الله علیهم أجمعین.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 3 

*****

3- الحدیث

3/3064. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنْ صَفْوَانَ، عَنْ مُیَسِّرِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ(7):

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: قَالَ لِی(8): «یَا مُیَسِّرُ، ادْعُ، وَ لاَ تَقُلْ: إِنَّ الاْءَمْرَ قَدْ فُرِغَ مِنْهُ؛ إِنَّ عِنْدَ اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ مَنْزِلَةً لاَ تُنَالُ إِلاَّ بِمَسْأَلَةٍ(9)، وَ لَوْ أَنَّ عَبْداً سَدَّ(10) فَاهُ وَ لَمْ یَسْأَلْ، 2 / 467

لَمْ یُعْطَ شَیْئاً؛ فَسَلْ(11) تُعْطَ. یَا مُیَسِّرُ، إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ بَابٍ یُقْرَعُ إِلاَّ یُوشِکُ أَنْ یُفْتَحَ

ص: 298


1- 1 . فی «ص ، بس » : - «من » .
2- 2 . فی «ب » : «عند اللّه عزّوجلّ أفضل » .
3- 3 . فی حاشیة «د» : «ما» .
4- 4 . فی «ز » : «عمّن » .
5- 5 . فی «ج » وحاشیة «د ، ز، بر ، بف » : «ممّا » .
6- 6 . الکافی ، کتاب الدعاء ، باب الإلحاح والتلبّث ، ح 3106 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام . تحف العقول ، ص 293 ، عن الباقر علیه السلام ، وتمام الروایة فیهما : «إنّ اللّه کره إلحاح الناس بعضهم علی بعض فی المسألة ، وأحبّ ذلک لنفسه ، إنّ اللّه یحبّ أن یسأل ویطلب ما عنده » الوافی ، ج 9 ، ص 1469 ، ح 8557 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 30 ، ح 8626 ، إلی قوله : «ویطلب ممّا عنده » ؛ وص 23 ، ح 8601 ، من قوله: «وما أحد أبغض» .
7- 7 . مُیَسِّر بن عبدالعزیز من أصحاب أبی جعفر وأبی عبداللّه علیهماالسلام ومات فی حیاة أبی عبداللّه علیه السلام . کما فی رجال الطوسی ، ص 309 ، الرقم 4572 ، وقد استشهد مولانا الصادق علیه السلام سنة 148 . ه ، فروایة صفوان _ وهو ابن یحیی بقرینة روایة محمّد بن عبدالجبّار عنه _ المتوفّی سنة 210 . ه ، عن مُیَسِّر مختلّة ظاهرا بالسقط أو الإرسال . هذا ، ولم نجد _ مع الفحص الأکید _ اجتماع صفوان ومیسّر إلاّ فی هذا السند ، وسند خبر رواه الکلینی فی الکافی ، ح 8903 ، وهناک توسّط أیّوب بن راشد بینهما.
8- 8 . فی «ب » : - «لی » .
9- 9 . ف «بس » : «بمثله » .
10- 10 . فی «بر » : «شدّ » .
11- 11 . فی «ب» : «فاسأل » .

لِصَاحِبِهِ(1)».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

میسر بن عبد العزیز گوید: حضرت صادق علیه السلام بمن فرمود: ای میسر دعا کن و مگو که کار گذشته است و آنچه مقدر شده همان شود (و دعا اثری ندارد)، همانا نزد خدای عز و جل منزلت و مقامی است که بدان نتوان رسید جز بدرخواست و مسألت، و اگر بنده ای دهان خود ببندد و درخواست نکند چیزی باو داده نشود، پس درخواست کن تا بتو داده شود، ای میسر هیچ دری نیست که کوبیده شود جز اینکه امید آن رود که بروی کوبنده باز شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 211 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از میسر بن عبد العزیز که امام صادق(علیه السّلام)به من فرمود: ای میسر!دعا کن و مگو که امر گذشته است،راستی در نزد خدا عز و جل مقامی است که بدان نتوان رسید جز به در خواست،اگر چنانچه بنده ای دهان خود بندد و درخواستی نکند چیزی به او داده نشود،تو درخواست کن تا به تو بدهند،ای میسر!هیچ دری کوبیده نشود جز آنکه در معرض آن قرار گیرد که به روی کوبندۀ خود باز شود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 17 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-«میسر بن عبد العزیز»گوید:حضرت امام صادق علیه السّلام به من فرمود:

ای میسر!دعا کن و مگو که کار گذشته است،راستی در نزد خدای عزّ و جلّ مقامی است که به آن جز با درخواست نتوان رسید،اگر چنانچه بنده ای دهان خود را ببندد و درخواستی نکند چیزی به او داده نشود،تو درخواست کن تا به تو بدهند،ای میسر!هیچ دری کوبیده نشود جز آنکه به روی کوبندۀ خود باز شود

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 341 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و لا تقل إن الأمر قد فرغ منه الأمر حدوث الحوادث و تدبیره، و فرغ علی بناء المجهول، و الظرف قائم مقام الفاعل، و النهی عن هذا القول یحتمل، وجهین: أحدهما: بطلانه فإن هذا قول الیهود و بعض الحکماء، بل لا بد من الإیمان بالبداء، و الله سبحانه کل یوم فی شأن، و یمحو ما یشاء و یثبت و عنده أم الکتاب، فالقدر و القضاء لا یمنعان الدعاء لأنه یمکن تغییر ما قدر فی لوح المحو و الإثبات، مع أن الدعاء أیضا من أسباب القضاء، و کذا الأمر بالدعاء أیضا منها. و الثانی: أن یکون المراد بالفراغ من الأمر تعلق علمه سبحانه بما هو کائن، و ثبوت جمیع ذلک فی اللوح المحفوظ، فمن علم الله أنه یموت فی سنة کذا یستحیل أن یموت قبلها أو بعدها، و إلا لزم أن یکون علمه تعالی جهلا، فهذا الکلام صحیح لکن ذلک لا یمنع الأمر بالدعاء و الإتیان به، و ترتب الفائدة علیه، فالمراد بالنهی عن القول النهی عن جعل ذلک مانعا عن الدعاء و سببا للاعتقاد بعدم فائدته کما مر تحقیقه فی کتاب العدل. و نذکر ههنا أیضا مجملا، و حاصل الخبر أنه علیه السلام أجاب عن ذلک بوجهین: أحدهما: أن الدعاء فی نفسه مطلوب لأنه عبادة جلیلة تؤدی إلی منزله رفیعة عند الله تعالی، لا تنال تلک المنزلة إلا بمسألة و دعاء و تضرع. و الثانی: أن الکائن قد یزید و ینقص و یمحو إذا کان مشروطا بشرط مثلا یقدر عمره بثلاثین سنة إن لم یصل رحمه، و بستین إن وصلها، و یقدر رزقه یوم کذا بدرهم إن لم یدع و لم یطلب الزیادة، و بدرهمین إن دعاها و طلبها و هکذا سائر المطالب. و الحاصل أن لوجود الکائنات و عدمها شروطا و أسبابا، و أبی الله سبحانه أن یجری الأشیاء إلا بالأسباب، و من جملة الأسباب لبعض الأمور الدعاء، فما لم یدع لم یعط ذلک الشیء، و أما علمه سبحانه فهو تابع للمعلوم و لا یصیر سببا لحصول الأشیاء و قضاؤه تعالی و قدره لیسا قضاء لازما و قدرا حتما، و إلا لبطل الثواب و العقاب و الأمر و النهی کما مر عن أمیر المؤمنین علیه السلام. قال الغزالی: فإن قیل: فما فائدة الدعاء مع أن القضاء لا مرد له فاعلم أن من جملة القضاء رد البلاء بالدعاء، و الدعاء سبب لرد البلاء، و وجود الرحمة کما أن الترس سبب لدفع السلاح، و الماء سبب لخروج النبات من الأرض، فکما أن الترس یدفع السهم فیتدافعان کذلک الدعاء و البلاء، و لیس من شرط الاعتراف بالقضاء أن لا یحمل السلاح، و قد قال تعالی:

وَ لْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ

فقدر الله تعالی الأمر و قدر سببه، و فی الدعاء من الفوائد ما ذکرنا من حضور القلب و الافتقار و هما نهایة العبادة و المعرفة، انتهی. و قیل: هذه الشبهة ترد علی من یزعم أنه لا فاعل إلا الله و لا مؤثر سواه، و أنه یفعل بلا شرط و لا سبب و لا غرض، و کما ترد علیهم هذه الشبهة ترد علیهم أن لا فائدة فی السعی إلی جمیع الأعمال، مثل الصوم و الصلاة و الحج و الزکاة و غیرها، لأن کل مقدر کائن قطعا، و لا مدخل لسعی العباد فیه، و هم أجابوا عنها بتکلفات فقال السمعانی: معرفة هذا الباب التوقیف لا النظر، فمن نظر ضل و حار و هذا لا یزیل الشبهة بل هو اعتراف بورودها، و قال الآبی: و القضاء و إن سبق بمکان کل ما هو کائن لکن استحقاق العبد للثواب و حصول المطالب لیس بذاته، بل موقوف علی العمل و الدعاء، بمعنی أن الفائز بالمقاصد مسیر للدعاء و العمل، و المحروم مسیر لترکهما، کما قال علیه السلام: کل مسیر لما خلق له، و قال محیی الدین البغوی: و الکحل و إن کان مفروغا منه، إلا أن الله تعالی أمر بالصلاة و الصوم، و وعد بأنها نجا من النار، و الدعاء بالنجاة مثلا من جملة تلک العبادات، فکما لا یحسن ترک الصلاة اتکالا علی ما سبق من القدر، فکذلک لا یترک الدعاء بالمعافاة انتهی. و سیأتی بعض القول فیه فی الأخبار الآتیة إنشاء الله.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 4 

*****

4- الحدیث

4/3065. حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ، عَنِ الْخَشَّابِ، عَنِ ابْنِ بَقَّاحٍ، عَنْ مُعَاذٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ جُمَیْعٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَنْ لَمْ یَسْأَلِ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ مِنْ فَضْلِهِ ، افْتَقَرَ(3)».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر که از فضل خدای عز و جل درخواست نکند نیازمند و فقیر گردد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 212 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: هر که از فضل خدا عز و جل خواستار نشود،محققاً نیازمند و فقیر گردد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 17 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام صادق علیه السّلام،فرمود:هرکس از فضل خدای عزّ و جلّ چیزی نخواهد، محققا نیازمند و فقیر گردد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 343 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف، و یدل علی اشتراط سعة الرزق بالدعاء للمؤمنین أو مطلقا و الأول أظهر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 6 

*****

5- الحدیث

5/3066. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «ادْعُ(5)، وَ لاَ تَقُلْ: قَدْ فُرِغَ مِنَ الاْءَمْرِ؛ فَإِنَّ(6) الدُّعَاءَ هُوَ الْعِبَادَةُ، إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ یَقُولُ: «إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ»وَ قَالَ: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»(7)».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حماد بن عیسی گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام که میفرمود: دعا کن و مگو کار از کار گذشته است زیرا دعا همان عبادت است و خدای عز و جل فرماید:«آنان که از عبادت من تکبر ورزند زود است که سرافکنده بدوزخ در آیند»(سورۀ مؤمن آیۀ 60) و نیز فرموده است:«مرا بخوانید تا اجابت کنم»(این آیه نیز اول همان آیه پیشین است).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 212 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از حماد بن عیسی،گوید:شنیدم امام صادق(علیه السّلام) می فرمود: دعا کن و مگو کارها تمام شده است،زیرا دعا،همان عبادت است،زیرا خدا عز و جل فرماید(60 سوره مؤمن):«راستی آن کسانی که تکبر ورزند از عبادتم به زودی خوار و زبون به دوزخ می روند»و هم فرموده است(60 سوره مؤمن):«مرا بخوانید تا برای شما اجابت کنم».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 17 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-«حماد بن عیسی»،گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام فرمود:

دعا کن و مگو کارها تمام شده است،زیرا دعا،همان عبادت است،زیرا خدای عزّ و جلّ می فرماید:«راستی آن کسانی که از عبادتم تکبر ورزند به زودی خوار و زبون به دوزخ می روند.(مؤمن/60)»و هم فرموده است:«مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.(مؤمن/60)»

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 343 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. فإن الدعاء هو العبادة روی فی المشکاة نقلا عن أحمد و الترمذی و أبی داود و النسائی و ابن ماجد عن النعمان بن بشیر قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: الدعاء هو العبادة، ثم قرأ:

وَ قٰالَ رَبُّکُمُ اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ

و قال الطیبی: أتی بضمیر الفصل و الخبر المعرف باللام لیدل علی الحصر، و إن العبادة لیست غیر الدعاء. ثم قال: قال البیضاوی: لما حکم بأن الدعاء هو العبادة الحقیقیة التی تستأهل أن تسمی عبادة من حیث أنه یدل علی أن فاعله مقبل بوجهه إلی الله تعالی معرض عما سواه، لا یرجو و لا یخاف إلا منه استدل علیه بالآیة فإنها تدل علی أنه أمر مأمور به إذا أتی به المکلف قبل منه لا محالة، و ترتب علیه المقصود ترتب الجزاء علی الشرط، و المسبب علی السبب، و ما کان کذلک کان أتم العبادات و أکملها. و أقول: یمکن أن تحمل العبادة علی المعنی اللغوی أی الدعاء لیس إلا إظهار غایة التذلل و الافتقار، و الاستکانة قال الله تعالی:

یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ أَنْتُمُ اَلْفُقَرٰاءُ إِلَی اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ هُوَ اَلْغَنِیُّ

الجملتان واردتان علی الحصر و ما شرعت العبادات إلا للخضوع عند الباری، و إظهار الافتقار إلیه، و ینصر هذا التأویل ما بعد الآیة المتلوة

إِنَّ اَلَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبٰادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دٰاخِرِینَ

حیث عبر عن عدم الافتقار و التذلل بالاستکبار و وضع عبادتی موضع دعائی، و جعل جزاء ذلک الاستکبار الصغار و الهوان، انتهی. و أقول: سیاق هذا الخبر الذی نقلوه، و المراد به ما مر أن الدعاء فی نفسه عبادة حیث سماه فی هذه الآیة عبادة و أمر الله بها، فعلی تقدیر عدم الإجابة أیضا ینبغی الإیقان به إطاعة لأمره تعالی کسائر العبادات، و ترکه موجب للذل و الصغار، و دخول النار کما دلت علیه الآیة، مع أنه سبحانه وعد الإجابة و لا یخلف الله فی وعده. و لا ینافی ذلک التقدیر فإن الدعاء أیضا مقدر و ترتب الحصول علی الدعاء أیضا مقدر، فظهر وجه تغییر الترتیب فی الآیة، و قیل: فإن الدعاء نقض إجمالی بدلیل نقلی، و المعنی أن المراد بالعبادة فی قوله تعالی:

یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبٰادَتِی

لیس إلا الدعاء، و قوله: و قال ، جملة حالیة بتأویل قد، أی صدر الآیة تدل علی أن المراد بالعبادة الدعاء.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 8 

*****

6- الحدیث

6/3067. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ، عَنْ سَیْفٍ التَّمَّارِ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «عَلَیْکُمْ بِالدُّعَاءِ؛ فَإِنَّکُمْ لاَ تَقَرَّبُونَ(9) بِمِثْلِهِ، وَ لاَ تَتْرُکُوا

ص: 299


1- 1 . فی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 5 : «إنّ لوجود الکائنات وعدمها شروطا وأسبابا ، و أبی اللّه سبحانه أن یجری الأشیاء إلاّ بالأسباب ، ومن جملة الأسباب لبعض الاُمور الدعاء ، فما لم یدع لم یعط ذلک الشیء . وأمّا علمه سبحانه فهو تابع للمعلوم ، ولایصیر سببا لحصول الأشیاء ، وقضاؤه تعالی وقدره لیسا قضاءً لازما وقدرا حتما ، وإلاّ لبطل الثواب والعقاب ، والأمر والنهی ، کما مرّ عن أمیرالمؤمنین علیه السلام » .
2- 2 . الکافی، کتاب الدعاء، باب أنّ الدعاء یردّ البلاء والقضاء ، ح 3803 ، مع اختلاف الوافی ، ج 9 ، ص 1470 ، ح 8560 ؛ و ص 1494 ، ح 8625 ، من قوله : «لیس من باب یقرع » ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 34 ، ح 8639 ، إلی قوله : «لاتنال إلاّ بمسألة» ؛ وص 25 ، ح 8608 ، من قوله : «فسل تعط یا میسّر» .
3- 3 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی والوسائل والاختصاص . وفی المطبوع: «[فقد] افتقر» .
4- 4 . الاختصاص ، ص 223 ، مرسلاً الوافی ، ج 9 ، ص 1472 ، ح 8565 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 24 ، ح 8604 .
5- 5 . فی الوافی: + «اللّه » .
6- 6 . فی «ب » : «إنّ » .
7- 7 . غافر (40) : 60 .
8- 8 . الکافی ، کتاب الصلاة ، باب التعقیب بعد الصلاة والدعاء ، ضمن ح 5117 ، بسند آخر. وراجع : التهذیب ، ج 2 ، ص 104 ، ح 394 الوافی ، ج 9 ، ص 1469 ، ح 8558 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 23 ، ح 8600 ، من قوله : «فإنّ الدعاء هو العبادة» ؛ وص 34، ح 8640 .
9- 9 . فی «ج ، ص » : «لا تقربون » . وفی الوسائل ، ح 8627 والأمالی : «لا تتقرّبون » . ویجوز فیه البناء علی المفعول من التفعیل ، والبناء علی الفاعل من المجرّد ، ومن التفعّل بحذف إحدی التاءین .

صَغِیرَةً لِصِغَرِهَا أَنْ تَدْعُوا بِهَا؛ إِنَّ(1) صَاحِبَ الصِّغَارِ(2) هُوَ صَاحِبُ الْکِبَارِ(3)».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سیف تمار گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام که میفرمود: بر شما باد به (ملازمت) دعاء، زیرا بهیچ چیز مانند آن بخدا نزدیک نشوید، و هیچ حاجت کوچکی را بخاطر کوچکیش رها نکنید از اینکه برای آن بدرگاه خداوند دعا کنید، زیرا آن کس که حاجات کوچک بدست اوست همان کس است که حاجات بزرگ در اختیار اوست.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 212 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از سیف تمار،گوید:شنیدم امام صادق(علیه السّلام)می فرمود: بچسبید به دعاء،زیرا شما به هیچ کرداری به مانند آن مقرّب به خدا نشوید و هیچ حاجت کوچکی را برای آنکه کوچک است واننهید که برای آن به درگاه خدا دعا کنید!زیرا آنکه کوچکها را دارد،همان است که بزرگها را دارد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 17 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-«سیف تمّار»گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:دعا کنید زیرا شما با هیچ کاری مانند آن به خدا نزدیک نمی شوید و هیچ حاجت کوچکی را برای آنکه کوچک است وانگذارید که برای آن به درگاه خدا دعا کنید! زیرا آنکس که حاجتهای کوچک در دست اوست همانی است که حاجتهای بزرگ نزد اوست.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 343 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و إن تدعو بها بدل اشتمال لصغیرة و الصغیرة الحاجات الحقیرة السهلة الحصول، و الغرض رفع توهم أن الإنسان مستقل فی الحاجات الصغیرة و یمکنه تحصیلها بدون تقدیره، و تیسیره تعالی، و یدل علی أن الدعاء أعظم وسائل القرب إلیه تعالی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 8 

*****

7- الحدیث

7/3068 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَیْمَانَ، عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ رَجُلٍ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «الدُّعَاءُ هُوَ الْعِبَادَةُ الَّتِی قَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی» الاْآیَةَ، ادْعُ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ وَ لاَ تَقُلْ: إِنَّ الاْءَمْرَ قَدْ فُرِغَ مِنْهُ».

قَالَ زُرَارَةُ: إِنَّمَا یَعْنِی لاَ یَمْنَعْکَ(5) إِیمَانُکَ(6) بِالْقَضَاءِ وَ الْقَدَرِ أَنْ تُبَالِغَ بِالدُّعَاءِ(7) وَ تَجْتَهِدَ(8) فِیهِ، أَوْ(9) کَمَا قَالَ.(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود: دعاء همان عبادتی است که خدای عز و جل فرموده است: «همانا آنان که از عبادت من تکبر ورزند» تا آخر آیه. خدای را بخوان (و دعا کن) و مگو کار گذشته است. زراره گوید: مقصود آن حضرت اینست که عقیدۀ تو بقضا و قدر جلوگیر تو نشود از اصرار در دعا و کوشش در آن - یا (آنکه زراره کلامی) مانند این گفت-.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 212 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:به راستی دعا،همان عبادت است که خدا عز و جل فرماید(60 سوره مؤمن):«راستی آن کسانی که تکبّر ورزند از عبادتم(به زودی خوار و زبون در دوزخ در آیند)الآیه. به درگاه خدا عز و جل دعا کن و مگو که کارها تمام شده، زراره گفت:یعنی عقیدۀ تو به قضا و قدر تو را باز ندارد از اینکه دعا کنی با اصرار و بکوشی در آن یا همچنان که گفت.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 19 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام صادق علیه السّلام فرمود:به راستی دعا،همان عبادات است که خدای عزّ و جلّ فرماید:«راستی آن کسانی که از عبادتم تکبر ورزنده به زودی خوار و زبون در دوزخ درآیند.

به درگاه خدای عزّ و جلّ دعا کن و مگو که کارها تمام شده، زراره گفت:یعنی عقیدۀ تو به قضا و قدر تو را از اینکه با اصرار دعا کنی و تلاش نمائی باز ندارد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 343 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول مرسل. لا یمنعک فی بعض النسخ لا یملک من الإملال أی لا یجعلک ملولا ذا سأمة، و الحاصل أنه لا منافاة بین الأمر بالدعاء و القضاء و القدر کما عرفت، لأنه یجوز المحو و الإثبات قبل الإمضاء مع أن الدعاء أیضا من أسباب القضاء و هو أیضا مقدر و قوله: أو کما قال من کلام عبید، شک فی أن زرارة قال هذا الکلام بعینه أو ما یؤدی معناه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 8 

*****

8- الحدیث

8/3069 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ، عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : أَحَبُّ الاْءَعْمَالِ إِلَی اللّهِ 2 / 468

_ عَزَّ وَ جَلَّ _ فِی الاْءَرْضِ الدُّعَاءُ، وَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ الْعَفَافُ(11)».

ص: 300


1- 1 . فی الأمالی : «أن تسلوها ؛ فإنّ » بدل «أن تدعوا بها ؛ إنّ » .
2- 2 . فی «بر » : «الصغائر » .
3- 3 . فی «ب ، بر» : «الکبائر » .
4- 4 . الأمالی للمفید ، ص 20 ، المجلس 2 ، ح 9 ، بسنده عن عبدالرحمن بن أبی نجران ، عن صفوان ، عن سیف التمّار الوافی ، ج 9 ، ص 1472 ، ح 8564 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 30 ، ح 8627 ، إلی قوله : «لاتقرّبون بمثله » ؛ وص 32، ح 8632 .
5- 5 . فی «ب » : «لم یمنعک » . وفی «بف » وحاشیة «ج » : «لایملّک » . من الملال والإملال ، کما صرّح به فی الوافی ومرآة العقول.
6- 6 . فی حاشیة «ز » : + «إیمانک » .
7- 7 . فی «ص » : «فی الدعاء» .
8- 8 . فی حاشیة «ج » : «وتجهد» .
9- 9 . فی «ز » : - «أو» . وقوله : «أو کما قال » من کلام عبید ، وهو إشارة إلی شکّه فی أنّ ما نقله عن زرارة هو عین عبارته ، أو مثل عبارته فی إفادة هذا المعنی . راجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 204 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 8.
10- 10 . الوافی ، ج 9 ، ص 1471 ، ح 8561 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 24 ، ح 8602 ، إلی قوله : «یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی» الآیة ، وص 35، ح 8641 ، من قوله : «اُدع اللّه عزّوجل ولاتقل».
11- 1 . «العَفاف » و«التعفّف » : کفّ النفس عن المحرّمات ، وعن سؤال الناس . مجمع البحرین ، ج 5 ، ص 102 ؛ النهایة ، ج 3 ، ص 264 (عفف) .

قَالَ : «وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام رَجُلاً دَعَّاءً».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز امام صادق علیه السلام فرمود: امیر المؤمنین علیه السلام فرماید: محبوبترین کارها در (روی) زمین برای خدای عز و جل دعا است، و بهترین عبادت پرهیزکاری و پارسائی است و امیر المؤمنین علیه السّلام مردی بود که بسیار دعا میکرد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 213 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:امیر المؤمنین(علیه السّلام)فرموده: دوست ترین کارهای در زمین به خدا عز و جل،دعاء است و بهترین عبادت،پارسائی است و فرمود:امیر المؤمنین(علیه السّلام)پر دعا کن بود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 19 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-امام صادق علیه السّلام فرمود:امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده:

دوست ترین کارها در زمین از برای خدای عزّ و جلّ،دعاء است و بهترین عبادت،پارسائی است و فرمود:امیر المؤمنین علیه السّلام بسیار دعا می کرد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 345 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف، و المراد بالعفاف إما العفة عن السؤال عن المخلوقین أو عفة البطن و الفرج عن الحرام، أو مطلق العفة عن الحرام، و الأوسط أظهر، و علی الأول یرجع إلی الدعاء، و علی الأخیرین ربما یتوهم التنافی بینه و بین کون الدعاء أحب الأعمال إذ لا فرق بین الأحبیة و الأفضلیة بحیث رفع به التنافی. و یمکن أن یجاب بوجوه: الأول أن الدعاء أفضل الأعمال الوجودیة و العفاف أفضل التروک، الثانی: أن تکون أفضلیة کل منهما بالنسبة إلی غیر الآخر، الثالث: أن تکون أفضلیة کل منهما من جهة خاصة، فإن لکل منهما تأثیرا خاصا لا یقوم الآخر مقامه، کما أن للماء تأثیرا فی قوام البدن لا یقوم غیره مقامه، و کذا الخبز و اللحم و غیرهما، فیصح أن یقال کل منهما أفضل من غیره من هذه الجهة. و بمثل تلک الوجوه یمکن الجمع بین هذه الأخبار و بین ما ورد فی أفضلیة غیرهما من الأعمال، و فی خصوص الصلاة و الحج و أمثالهما یمکن الجمع بوجه آخر من حیث اشتمالها علی الدعاء فتأمل. و قیل: یمکن تقدیر المضاف فی العبادة أی أفضل شرائط العبادة و لا یخفی بعده، و الدعاء بالفتح و التشدید صیغة مبالغة أی کثیر الدعاء.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 9 

*****

(2) باب أنّ الدعاء سلاح الموءمن

1- الحدیث

1/3070 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الدُّعَاءُ سِلاَحُ الْمُوءْمِنِ، وَ عَمُودُ الدِّینِ، وَ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الاْءَرْضِ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده: دعاء سلاح مؤمن و ستون دین و نور آسمانها و زمین است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 213 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: دعاء،سلاح مؤمن و ستون دین و نور آسمانها و زمین است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 21 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام،فرمود:

دعاء سلاح مؤمن و ستون دین و نور آسمانها و زمین است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 345 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. سلاح المؤمن أی حربته لدفع الأعادی الظاهرة و الباطنة عمود الدین أی بالدعاء یوفق الله المؤمنین و به یهتدی إلی الدین القویم، کما قال تعالی:

اِهْدِنَا اَلصِّرٰاطَ اَلْمُسْتَقِیمَ

کما أن الصلاة المشتمل علیه عمود الدین و قیل: أی هو عمدة العبادات و نور السماوات و الأرض أی منورهما إذ به یظهر آثار الخیر فیهما أو به اهتدی أهلهما، و وفقوا لمعرفته تعالی و معرفة أولیائه، أو المعنی أن نظامهما و وجودهما و بقائهما بالدعاء، إذ هو من عمدة العبادات، و هی سبب لإیجاد المخلوقات کما قال تعالی:

وَ مٰا خَلَقْتُ اَلْجِنَّ وَ اَلْإِنْسَ إِلاّٰ لِیَعْبُدُونِ

و قال سبحانه:

قُلْ مٰا یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لاٰ دُعٰاؤُکُمْ

و لو لم یخلقوا لم یخلق السماوات و الأرض.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 10 

*****

2- الحدیث

2/3071. وَ بِهذَا الاْءِسْنَادِ، قَالَ:

«قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : الدُّعَاءُ مَفَاتِیحُ النَّجَاحِ(3) وَ مَقَالِیدُ الْفَلاَحِ، وَ خَیْرُ الدُّعَاءِ مَا صَدَرَ عَنْ صَدْرٍ نَقِیٍّ وَ قَلْبٍ تَقِیٍّ ، وَ فِی الْمُنَاجَاةِ سَبَبُ النَّجَاةِ، وَ بِالاْءِخْلاَصِ یَکُونُ الْخَلاَصُ، فَإِذَا(4) اشْتَدَّ الْفَزَعُ فَإِلَی اللّهِ الْمَفْزَعُ» .(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود: امیر المؤمنین علیه السلام فرموده: دعاء کلیدهای نجات و گنجینه های رستگاریست، و بهترین دعاء آن دعائیست که از سینۀ پاک و دلی پرهیزکار برآید، و وسیلۀ نجات در مناجات است، و خلاصی با خلاص آید، و چون فزع و بی تابی سخت شود مفزع و پناه گاه خدا است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 213 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امیر المؤمنین(علیه السّلام)فرمود: دعاء،کلیدهای نجات و کامیابی و گنجینه های رستگاری است و بهترین دعاء آن دعاء است که از سینه ای پاک و دلی پرهیزکار بر آید،در مناجات سبب نجات است و با اخلاص خلاصی آید و چون بی تابی سخت گردد،پناه جوئی به درگاه خدا است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 21 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:

دعاء،کلیدهای نجات و کامیابی و گنجینه های رستگاری است و بهترین دعاء آن دعاء است که از سینه ای پاک و دلی پرهیزکار برآید،در مناجات سبب نجات است و بااخلاص خلاصی آید و چون بی تابی سخت گردد،پناه جوئی به درگاه خداست.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 345 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق. و فی المصباح أنجحت الحاجة إنجاحا و أنجح الرجل أیضا إذا قضیت له الحاجة و الاسم النجاح بالفتح، و قال: الإقلید: المفتاح لغة یمانیة و أصله بالرومیة أقلیدس و الجمع أقالید و المقالید الخزائن، و فی القاموس الإقلید المفتاح کالمقلاد و المقلد و کسکیت و مصباح الخزانة، و ضاقت مقالیده ضاقت علیه أموره، و کمبر مفتاح کالمنجل، و قال : الفلاح الفوز و النجاة و البقاء فی الخیر و حمل الجمع علی المفرد باعتبار اشتماله علی أنواع کثیرة بحسب مراتبها و ما یتعلق بها من المطالب. و فیه إشعار بأن الدعاء مفتاح لجمیع المقاصد الأخرویة و الدنیویة عن صدر نقی أی عن الحسد و الغل و الکبر و سائر الصفات الذمیمة و قلب تقی أی متق عن الشهوات المهلکة و إرادة المحرمات، و إنما نسب التقوی إلی القلب للإشعار بأن التقوی الکامل ما صدر عن القلب لا عن الجوارح فقط کما قال تعالی:

وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعٰائِرَ اَللّٰهِ فَإِنَّهٰا مِنْ تَقْوَی اَلْقُلُوبِ

و فیه إشارة إلی بعض شرائط الدعاء. سبب النجاة أی من مکاره الدنیا و شدائد الآخرة، و بالإخلاص فی الدعاء أو فی جمیع العبادات بخلوصها عن شوائب الریاء و الأغراض الدنیة یکون الخلاص من المهالک الدنیویة و الأخرویة، و قیل: الوصول إلی الله تعالی أو إلی المطلوب. قال فی النهایة: خلص فلان إلی فلان وصل إلیه، و خلص أیضا سلم و نجا فإذا اشتد الفزع أی الخوف من البلایا و الأعداء و شدائد الدنیا و الآخرة فإلی الله المفزع مصدر میمی بمعنی الاستغاثة و الاستعانة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 11 

*****

3- الحدیث

3/3072. وَ بِإِسْنَادِهِ، قَالَ(6):

ص: 301


1- 2 . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب العفّة ، ح 1645 ، وتمام الروایة فیه : «أفضل العبادة العفاف» الوافی ، ج 9 ، ص 1473 ، ح 8566 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 30 ، ح 8627 ، إلی قوله : «أفضل العبادة العفاف » ؛ وص 26 ح 8609 ، من قوله : «قال : کان أمیرالمؤمنین علیه السلام ».
2- 3 . الجعفریّات ، ص 222 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه ، عن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام . وفی صحیفة الرضا علیه السلام ، ص 65 ، ح 112 ؛ وعیون الأخبار، ج 2 ، ص 37 ، ح 95 ، بسند آخر عن الرضا، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1475 ، ح 8570 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 38 ، ح 8654 .
3- 4 . فی حاشیة «ج » : «النجاة» .
4- 1 . فی «بر » : «وإذا » .
5- 2 . الوافی ، ج 9 ، ص 1473 ، ح 8568 ؛ الوسائل ، ج 1 ، ص 59 ، ح 124 ، وتمام الروایة فیه : «وبالإخلاص یکون الخلاص » ؛ وج 7 ، ص 39 ، ح 8655 ؛ و ص 73 ، ح 8761 ، من قوله : «وبالإخلاص یکون الخلاص» .
6- 3 . الضمیر المستتر فی «قال » راجع إلی أبی عبداللّه علیه السلام ، والمراد من «بإسناده » هو السند المتقدّم فی ح 1 . یؤیّد ذلک أنّ الخبر مذکور فی فلاح السائل ، بسند آخر عن السکونی ، عن جعفر ، عن أبیه ، قال : قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله .

«قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : أَ لاَ أَدُلُّکُمْ عَلی سِلاَحٍ یُنْجِیکُمْ مِنْ أَعْدَائِکُمْ، وَ یُدِرُّ(1) أَرْزَاقَکُمْ؟ قَالُوا: بَلی، قَالَ: تَدْعُونَ رَبَّکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ؛ فَإِنَّ(2) سِلاَحَ الْمُوءْمِنِ الدُّعَاءُ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود: پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) فرمود: آیا شما را بسلاحی راهنمائی نکنم که شما را از دشمنان رهائی دهد و روزی شماها را فراوان سازد؟ عرضکردند: چرا، فرمود: پروردگارتان را در شب و روز بخوانید زیرا سلاح مؤمن دعا است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 214 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)فرمود: آیا شما را به سلاحی رهنمائی نکنم که از دشمنتان نجات بخشد و روزی شما را فراوان و سرشار کند؟گفتند:چرا،فرمود:به درگاه پروردگارتان در شب و روز دعا کنید،زیرا سلاح مؤمن دعاء است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 21 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

آیا شما را به سلاحی رهنمائی نکنم که شما را از دشمن نجات بخشد و روزی شما را فراوان و سرشار کند؟

گفتند:چرا،

فرمود:به درگاه پروردگارتان در شب و روز دعا کنید،زیرا سلاح مؤمن دعاء است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 347 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق أیضا و الإدرار الإکثار، و الدر اللبن و یستعار للخیر، و یقال: در اللبن إذا کثر و سأل، و فی النهایة: و منه أدروا لقحة المسلمین أراد فیئهم و خراجهم فاستعار له اللقحة و الدرة، قیل: و یفهم منه أن الدعاء و إن لم یشتمل علی طلب دفع العدو و کثرة الرزق سبب لهما.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 11 

*****

4- الحدیث

4/3073. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ، عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : الدُّعَاءُ تُرْسُ(4) الْمُوءْمِنِ، وَ مَتی تُکْثِرْ قَرْعَ الْبَابِ یُفْتَحْ لَکَ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: دعا سپر مؤمن است، و هر گاه بسیار دری را کوبیدی بروی تو باز شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 214 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: دعاء،سپر مؤمن است و هر زمانی که بسیار در را کوبیدی به روی تو باز می شود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 21 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام صادق علیه السّلام،فرمود:دعاء،سپر مؤمن است و هر زمانی که بسیار در را کوبیدی به روی تو باز خواهد شد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 347 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 12 

*****

5- الحدیث

5/3074. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا :

عَنِ الرِّضَا علیه السلام ، أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ لاِءَصْحَابِهِ: «عَلَیْکُمْ بِسِلاَحِ الاْءَنْبِیَاءِ» فَقِیلَ: وَ(6) مَا سِلاَحُ الاْءَنْبِیَاءِ؟ قَالَ: «الدُّعَاءُ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت رضا علیه السّلام همیشه باصحاب خود میفرمود: بر شما باد باسلحۀ پیمبران باو عرض شد: اسلحۀ پیمبران چیست؟ فرمود: دعاء است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 214 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از امام رضا(علیه السّلام)که به یاران خود می فرمود: بچسبید به اسلحۀ پیغمبران،به او عرض شد که:سلاح پیغمبران چیست؟فرمود:دعاء است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 23 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام رضا علیه السّلام به یاران خود می فرمود:

بچسبید به اسلحۀ پیامبران،به او عرض شد که:سلاح پیامبران چیست؟ فرمود:دعاء است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 347 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 12 

*****

6- الحدیث

2 / 469

6/3075. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْبَجَلِیِّ ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّ الدُّعَاءَ أَنْفَذُ مِنَ السِّنَانِ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: دعاء از نیزه نافذتر است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 214 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: دعاء از نیزۀ آهنین نافذتر است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 23 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-امام صادق علیه السّلام فرمود:دعا از نیزۀ آهنین نافذتر است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 347 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 12 

*****

7- الحدیث

7/3076. عَنْهُ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ:

ص: 302


1- 4 . «ج ، د ، ز » : + «علیکم » .
2- 5 . فی حاشیة «ص » : «قال » .
3- 6 . الجعفریّات ، ص 222 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . ثواب الأعمال ، ص 45 ، ح 1 ، بسند آخر عن موسی بن جعفر علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1475 ، ح 8571 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 39 ، ح 8656.
4- 7 . التُّرس من السلاح : المتوقّی بها ، وهو صفحة من الفولاد تحمل للوقایة من السیف ونحوه . وجمعه : أتراس وتِراس وتِرَسَة وتُروس . لسان العرب ، ج 6 ، ص 32 (ترس) .
5- 8 . الوافی ، ج 9 ، ص 1475 ، ح 8572 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 26 ، ح 8610 ؛ وص 39 ، ح 8658 .
6- 9 . فی الوسائل : - «و » .
7- 10 . الوافی ، ج 9 ، ص 1475 ، ح 8573 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 39 ، ح 8657 .
8- 1 . الوافی ، ج 9 ، ص 1476 ، ح 8574 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 38 ، ح 8653 .

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «الدُّعَاءُ أَنْفَذُ(1) مِنَ السِّنَانِ الْحَدِیدِ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: دعا از نیزۀ تیز نافذتر است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 214 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: دعاء نافذتر است از نیزۀ آهنین.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 23 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام صادق علیه السّلام فرمود:دعاء نافذتر است از نیزۀ آهنین.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 347 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. من السنان الحدید أی إلحاد النافذ قال الجوهری: و قد حد السیف یحد حدة أی صار حادا و حدیدا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 12 

*****

(3) باب أنّ الدعاء یردّ البلاء و القضاء

1- الحدیث

1/3077. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ، قَالَ:

سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «إِنَّ الدُّعَاءَ یَرُدُّ(3) الْقَضَاءَ ، یَنْقُضُهُ کَمَا یُنْقَضُ(4) السِّلْکُ(5) وَ قَدْ أُبْرِمَ(6)

إِبْرَاماً».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حماد بن عثمان گوید: شنیدم که میفرمود: همانا دعاء قضا را برمیگرداند، و آن را از هم واتابد و بزند چنانچه رشتۀ نخ اگر چه بسختی تابیده شده باشد از هم باز شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 215 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از حماد بن عثمان،گوید:شنیدم که می فرمود: راستی دعاء قضاء را بر می گرداند و آن را وامی تابد چنانچه رشتۀ نخ واتاب شود با اینکه به سختی تأییده شده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 23 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«حماد بن عثمان»،گوید:شنیدم که می فرمود:

همانطور که رشتۀ نخ به سختی تابیده شده از هم باز می شود دعا قضا را برمی گرداند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 349 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالصحیح. و فی المصباح : نقضت البناء هدمته، و نقضت الحبل أیضا حللت برمة، و منه یقال: نقضت ما أبرم إذا أبطلته و أنقض هو بنفسه، و قال: أبرمت العقد إبراما أحکمته فانبرم هو و أبرمت الشیء دبرته و السلک بالکسر الخیط. و قوله: یرد بصیغة المضارع فقوله ینفضه استئناف بیانی أو خبر بعد خبر أو حال و ربما یقرأ برد بالباء الموحدة و صیغة المصدر فیکون متعلقا بالدعاء، فقوله: ینقضه، خبر و هو تکلف و قوله: ینقض علی بناء المجهول، و من قرأ علی بناء المعلوم و قال المستتر راجع إلی الموصول فی کما فقد بالغ فی التعسف، و المستتر فی أبرم علی المجهول إما راجع إلی السلک أو إلی القضاء، و إبرامه تسبب أکثر أسبابه، فهو من قبیل تشبیه المعقول بالمحسوس.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 13 

*****

2- الحدیث

2/3078. عَنْهُ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام یَقُولُ: «إِنَّ الدُّعَاءَ یَرُدُّ مَا قَدْ قُدِّرَ وَ مَا لَمْ یُقَدَّرْ» قُلْتُ: وَ(8)مَا قَدْ

ص: 303


1- 2 . فی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 206 : «أشار إلی نفوذ الدعاء فی الأعداء أشدّ من نفوذ السنان فیهم . ولعلّ السرّ فیه أنّ الداعی الراجی من اللّه تعالی والملتجی إلیه فی دفع الأعداء یظهر ضعفه وعجزه ویسلب عن نفسه الحول والقوّة ، ویتمسّک بحول اللّه وقوّته ، والمتمسّک بالسیف والسنان معتمد بحوله وقوّته وسنانه ومن البیّن أنّ الأوّل أقوی من الثانی فی دفعهم » .
2- 3 . الوافی ، ج 9 ، ص 1476 ، ح 8575 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 38 ، ح 8652 .
3- 4 . «یردّ » مضارع وخبر «إنّ » ، و«ینقضه » استیناف بیانی ، أو خبر بعد خبر ، أو حال من فاعل «یردّ » . و نسبه المازندرانی إلی التصحیف وقرأها : «بردّ » وجعلها متعلّقا بالدعاء . وعلیه «ینقضه » خبر بعد خبر . وأمّا المجلسی فإنّه قال : «وربما یقرأ : بردّ ... وهو تکلّف » . راجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 207 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 13 .
4- 5 . قرأ المازندرانی علی بناء المعلوم ، وردّه المجلسی ؛ حیث قال : «قوله : ینقض ، علی بناء المجهول ، ومن قرأ علی بناء المعلوم وقال : المستتر راجع إلی الموصول فی «کما» فقد بالغ فی التعسّف » .
5- 6 . «السِّلْک » : الخیط . الصحاح ، ج 4 ، ص 1561 (سلک) .
6- 7 . «الإبرام » : إحکام الشیء . وأبرمت الأمر : أحکمته . ترتیب کتاب العین ، ج 1 ، ص 157 (برم ).
7- 1 . قرب الإسناد ، ص 32 ، ح 104 ؛ والأمالی للطوسی ، ص 135 ، المجلس 5 ، ح 32 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام هکذا: «إنّ الدعاء یردّ القضاء » مع زیادة فی آخره . راجع : فقه الرضا علیه السلام ، ص 347 ؛ وتحف العقول ، ص 180 ؛ وتفسیر العیّاشی ، ج 2 ، ص 220 ، ح 74 ؛ والخصال ، ص 620 ، أبواب الثمانین ومافوقه ، ضمن الحدیث الطویل 10 الوافی ، ج 9 ، ص 1477 ، ح 8576 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 36 ، ح 8646 .
8- 2 . فی «ز ، بر ، بف» : - «و» .

قُدِّرَ عَرَفْتُهُ(1)، فَمَا لَمْ یُقَدَّرْ؟ قَالَ: «حَتّی لاَ یَکُونَ(2)».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عمر بن یزید گوید: از حضرت ابی الحسن (کاظم) علیه السلام شنیدم که میفرمود: همانا دعاء برمیگرداند آنچه را مقدر نشده و آنچه را مقدر نشده، عرضکردم: مقدر شده را دانستم مقدر نشده کدام هست؟ فرمود: تا اینکه تقدیری در بارۀ آن نشود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 215 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از عمر بن یزید،گوید:از ابی الحسن شنیدم می فرمود: راستی دعا بر می گرداند آنچه را مقدّر شده و آنچه را هم مقدّر نشده،گفتم:آنچه را مقدّر شده فهمیده ام،بفرمائید آنچه مقدّر نشده است چیست؟فرمود:تا اینکه تقدیری برای آن نشود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 23 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«عمر بن یزید»،گوید:از ابی الحسن علیه السّلام شنیدم می فرمود:

به راستی دعا آنچه را مقدر شده و آنچه را هم مقدر نشده برمی گرداند، گفتم:آنچه را مقدر شده فهمیده ام،بفرمائید آنچه را مقدر نشده است چیست؟

فرمود:تا اینکه تقدیری برای آن نشود.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 349 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق. ما قدر قدر أی کتب فی لوح المحو و الإثبات، أو فی لیلة القدر أو تسبب أسبابه القریبة عرفته أی فائدة الدعاء و تأثیره، فما لم یقدر ما فائدة الدعاء و تأثیره فیه لم أعرفه حتی لا یکون الضمیر راجع إلی التقدیر، أی لا یحصل التقدیر، و قیل: إیجاده تعالی للشیء یتوقف علی علمه بذلک الشیء و مشیته و إرادته، و تقدیره و قضائه و إمضائه و فی مرتبة المشیة إلی الإمضاء تجری البداء فیمکن الدفع بالدعاء.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 13 

*****

3- الحدیث

3/3079 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنْ صَفْوَانَ، عَنْ بِسْطَامَ الزَّیَّاتِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ الدُّعَاءَ یَرُدُّ الْقَضَاءَ وَ قَدْ نَزَلَ مِنَ السَّمَاءِ(4) وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: دعا برگرداند قضائی که از آسمان نازل گردیده و بسختی ابرام شده (و محکم گردیده) است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 215 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: راستی دعا برمی گرداند قضائی که از آسمان فرود شده و به سختی ابرام شده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 25 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام،فرمود:

به راستی دعا قضائی است که از آسمان فرود آمده و به سختی ابرام شده است برمی گرداند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 349 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و لعل المراد بنزوله من السماء أخبار الأنبیاء و الأوصیاء علیهم السلام به، أو نزول الملک لإجرائه أو إحداث الأسباب الأرضیة لحدوثه أو نزول آلة العذاب کما فی قوم یونس.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 13 

*****

4- الحدیث

4/3080. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی(6)، عَنْ أَبِی هَمَّامٍ إِسْمَاعِیلَ

بْنِ هَمَّامٍ:

عَنِ الرِّضَا علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام : إِنَّ الدُّعَاءَ وَ الْبَلاَءَ لَیَتَرَافَقَانِ(7) إِلی

ص: 304


1- 3 . أی عرفت فائدة الدعاء وتأثیره، کما فی مرآة العقول . وفی حاشیة «ج ، ز ، بر ، بف » والوافی: «قد عرفته» .
2- 4 . الضمیر راجع إلی التقدیر ، أی حتّی لایحصل التقدیر . وقال المازندرانی : «إیجاده تعالی للشیء موقوف علی علمه بذلک الشیء ومشیئته وإرادته وتقدیره وقضائه وإمضائه . وفی مرتبة المشیئة إلی الإمضاء تجری البداء ، فیمکن الدفع بالدعاء» .
3- 5 . الاختصاص ، ص 219 ، عن عبدالرحمن بن أبی نجران ، عن هشام بن سالم ، عن عمر بن یزید ، عن أبی عبداللّه علیه السلام . فقه الرضا علیه السلام ، ص 345 ، مع زیادة فی آخره ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1477 ، ح 8577 .
4- 6 . فی مرآة العقول : «لعلّ المراد بنزوله من السماء إخبار الأنبیاء والأوصیاء علیهم السلام به ، أو نزول الملک لإجرائه ، أو إحداث الأسباب الأرضیّة لحدوثه ، أو نزول آیة العذاب کما فی قوم یونس» .
5- 7 . الوافی ، ج 9 ، ص 1477 ، ح 8578 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 36 ، ح 8645 .
6- 8 . هکذا فی «جر» . وفی سائر النسخ والوسائل والوافی والمطبوع : «محمّد بن عیسی» بدل «أحمد بن محمّد بن عیسی» . وما أثبتناه هو الظاهر ؛ فإنّه مضافا إلی عدم ثبوت روایة محمّد بن یحیی عن محمّد بن عیسی ، وعدم ثبوت روایة محمّد بن عیسی عن إسماعیل بن همّام ، روی أحمد بن محمّد بن عیسی کتاب إسماعیل بن همّام ووردت روایته عنه فی الأسناد . راجع : رجال النجاشی ، ص 30 ، الرقم 60 ؛ الفهرست للطوسی ، ص 531 ، الرقم 857 ؛ معجم رجال الحدیث ، ج 3 ، ص 484 ؛ و ج 22 ، ص 226 _ 227 .
7- 1 . فی حاشیة «ج ، بف » : «لیتوافقان » . وفی حاشیة «بف » : «لیترفّقان » . وفی مرآة العقول : «لیترافقان ، أی هما متلازمان ، قرّرهما اللّه تعالی معا لیکون البلاء داعیا إلی الدعاء ، والدعاء صارفا للبلاء ، فکأنّهما رفیقان ؛ أو من الرفق واللطف والاستعانة ، فکأنّ البلاء یرفق بالدعاء ویدعوه ویعینه ، والدعاء یرفق بالبلاء فیزیله . وفی بعض النسخ : «لیتواقفان» بالواو ثمّ القاف ثمّ الفاء . وهو أظهر ، أی یتدافعان ویتخاصمان ویتقابلان » .

یَوْمِ الْقِیَامَةِ؛ إِنَّ(1) الدُّعَاءَ لَیَرُدُّ الْبَلاَءَ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت رضا علیه السلام فرمود: علی بن الحسین علیهما السلام فرموده: همانا دعا و بلاء تا روز قیامت با هم رفاقت کنند، و همانا دعاء برگرداند بلاء را که بسختی ابرام شده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 215 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از امام رضا(علیه السّلام)که علی بن الحسین(علیهما السّلام)فرمود: به راستی که دعاء و بلاء تا روز قیامت با یک دیگر رفیق باشند و محققاً دعاء بر می گرداند بلای مبرم را.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 25 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام رضا علیه السّلام نقل می کند که علی بن الحسین علیه السّلام فرمود:

به راستی که دعاء و بلاء تا روز قیامت با یکدیگر رفیق باشند و بیقین دعاء بلای مبرم را برمی گرداند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 349 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. لیترافقان کذا فی أکثر النسخ بالراء ثم القاف، أی هما متلازمان قررهما الله تعالی معا لیکون البلاء داعیا إلی الدعاء، و الدعاء صارفا للبلاء فکأنهما رفیقان، أو من الرفق و اللطف و الاستعانة فکان البلاء یرفق بالدعاء و یدعوه، و یعینه و الدعاء یرفق بالبلاء فیزیله، و فی بعض النسخ لیتوافقان بالواو ثم القاف ثم الفاء و هو أظهر أی یتدافعان و یتخاصمان و یتقاتلان. فی القاموس: المواقفة أی أن تقف معه و یقف معک فی حرب أو خصومة و تواقفا فی القتال، انتهی. و یؤیده ما رواه العامة من النبی أن الدعاء لیلقی البلاء فیعتلجان فی الهواء رواه الزمخشری فی الفائق، و قال: یعتلجان أی یصطرعان، فیتدافعان و فی عدة الداعی فیتوافقان بتقدیم الفاء علی القاف و هو القاف و هو قریب من النسخة الأولی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 14 

*****

5- الحدیث

5/3081 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ:

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام ، قَالَ: «کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یَقُولُ: الدُّعَاءُ یَدْفَعُ الْبَلاَءَ النَّازِلَ وَ(3) مَا لَمْ یَنْزِلْ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز از حضرت رضا علیه السّلام از آن حضرت علیه السّلام حدیث شده که فرمود: دعا بلائی را که نازل شده و آنچه نازل نشده دفع کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 216 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از ابی الحسن(علیه السّلام)،فرمود:علی بن الحسین(علیهما السّلام) می فرمود: دعاء،بلائی را که نازل شده و نازل نشده دفع می کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 25 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-ابی الحسن علیه السّلام،فرمود:علی بن الحسین علیه السّلام می فرمود:

دعاء،بلائی را که نازل شده و نازل نشده دفع می کند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 351 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و روی فی المشکاة عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم أنه قال: لا یرد القضاء إلا الدعاء، و قال الطیبی فی الشرح: القضاء الأمر المقدر. و فی تأویل الحدیث وجهان: أحدهما: أن یراد بالقضاء ما یخافه العبد من نزول المکروه و یتوقاه، فإذا وافق الدعاء دفع الله عنه فیکون تسمیته بالقضاء علی المجاز، و ثانیهما: أن یراد به الحقیقة فیکون معنی رد الدعاء بالقضاء تهوینه و تیسیر الأمر فیه، حتی یکون القضاء النازل کأنه لم ینزل به، و یؤیده الحدیث أن الدعاء ینفع مما نزل و مما لم ینزل أما نفعه مما نزل فصبره علیه و تحمله له و رضاه به حتی لا یکون فی نزوله متمنیا خلاف ما کان، و أما نفعه مما لم ینزل فهو أن یصرفه عنه أو یمده قبل النزول بتأییده من عنده، حتی یخف معه أعباء ذلک إذا نزل به.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 14 

*****

6- الحدیث

2 / 470

6/3082 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی، عَنْ حَرِیزٍ ، عَنْ زُرَارَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: قَالَ لِی : «أَ لاَ أَدُلُّکَ عَلی شَیْءٍ لَمْ یَسْتَثْنِ(5) فِیهِ

رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ؟» قُلْتُ: بَلی، قَالَ: «الدُّعَاءُ یَرُدُّ الْقَضَاءَ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً» وَ ضَمَّ أَصَابِعَهُ.(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

زراره گوید: حضرت باقر علیه السّلام بمن فرمود: آیا تو را راهنمائی نکنم بچیزی که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) در آن استثناء نزده (و چیزی را از آن بیرون نکرده)؟ عرضکردم: چرا، فرمود: دعاء است که برگرداند قضاء مبرم را که بسختی محکم شده - و (برای تشبیه و بیان مطلب) انگشتانش را بهم چسباند-(یعنی شدت ابرام آن مانند این انگشتان چسبیده بهم باشد).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 216 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از زراره،از امام باقر(علیه السّلام)گوید:به من فرمود: تو را دلالت نکنم بر چیزی که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)در آن استثنائی نزده است؟گفتم:چرا،فرمود:دعاء است که قضاء مبرم سخت را بر می گرداند و انگشتانش را به هم چسبانید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 25 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-زراره،از امام باقر علیه السّلام نقل می کند که فرمود:

تو را راهنمائی نکنم به چیزی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در آن استثنائی نکرده است؟عرض کردم،:چرا،فرمود:دعاء است که قضاء سخت و مبرم را بر می گرداند سپس انگشتانش را به هم چسبانید.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 351 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. لم یستثن أی لم یقل إنشاء الله لانحلال الوعد و عدم لزوم العمل به کما مر فی باب الوعد، أو لم یستثن فردا منه و ضم الأصابع إلی الکف لبیان شدة الإبرام کما هو الشائع فی العرف، و قیل: لعل المراد بالقضاء المبرم هو الحکم بالتیام أجزاء المقضی و انضمام بعضها ببعض، کما یرشد إلیه ضم الأصابع.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 15 

*****

7- الحدیث

7/3082. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْوَشَّاءِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «الدُّعَاءُ یَرُدُّ الْقَضَاءَ بَعْدَ مَا أُبْرِمَ إِبْرَاماً، فَأَکْثِرْ مِنَ(7) الدُّعَاءِ، فَإِنَّهُ مِفْتَاحُ(8) کُلِّ رَحْمَةٍ، وَ نَجَاحُ کُلِّ حَاجَةٍ، وَ لاَ یُنَالُ مَا عِنْدَ اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _

ص: 305


1- 2 . فی «بر » والوافی : «فإنّ » .
2- 3 . الجعفریّات ، ص 220 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه ، عن رسول اللّه صلوات اللّه علیهم ، وفیه : «الدعاء [و [البلاء ، فیتوافقان إلی یوم القیامة » مع زیادة فی أوّله . وراجع : الاختصاص ، ص 228 الوافی ، ج 9 ، ص 1477 ، ح 8579 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 36 ، ح 8644 .
3- 4 . فی «ب » والوسائل : - «و» .
4- 5 . الوافی ، ج 9 ، ص 1478 ، ح 8580 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 37 ، ح 8650 .
5- 6 . فی مرآة العقول : «لم یستثن ، أی لم یقل : إن شاء اللّه ، لانحلال الوعد وعدم لزوم العمل به ؛ أو لم یستثن فردا منه . وضمّ الأصابع إلی الکفّ لبیان شدّة الإبرام کما هو الشائع فی العرف» .
6- 1 . الوافی ، ج 9 ، ص 1478 ، ح 8581 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 37 ، ح 8648 .
7- 2 . فی حاشیة «ج » : «فی » .
8- 3 . فی «ص » : «مفاتیح » .

إِلاَّ بِالدُّعَاءِ؛ وَ إِنَّهُ لَیْسَ بَابٌ یُکْثَرُ(1) قَرْعُهُ إِلاَّ یُوشِکُ(2) أَنْ یُفْتَحَ لِصَاحِبِهِ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبد اللّٰه بن سنان گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السّلام میفرمود: دعاء قضاء مبرم شده را برگرداند، پس بسیار دعا کن که آن کلید هر رحمت و پیروزی در هر حاجت است، و بآنچه نزد خدای عز و جل است نتوان رسید جز بوسیلۀ دعا، و هیچ دری بسیار کوبیده نشود جز این که امید بباز شده آن نزدیک شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 216 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از عبد اللّٰه بن سنان،گوید:شنیدم امام صادق(علیه السّلام) می فرمود:دعاء،قضائی که سخت مبرم شده برمی گرداند،بسیار دعا کن که کلید هر رحمت و کامیابی است برای هر حاجت،و بدان چه نزد خدا عز و جل است نتوان رسید جز به دعاء و راستش این است که هیچ دری را فراوان نکوبند جز اینکه زمینه فراهم شود تا به روی کوبنده اش باز گردد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 25 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-«عبد اللّه بن سنان»،گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:دعاء،قضائی که سخت مبرم شده برمی گرداند،بسیار دعا کن که کلید هر رحمت و کامیابی و برای هر حاجت است و به آنچه که نزد خدا عزّ و جلّ است نتوان رسید جز با دعاء و راستش این است که هیچ دری را فراوان نکوبند جز اینکه زمینه یی فراهم شود تا به روی کوبنده اش بازگردد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 351 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و نجاح بالکسر عطف علی الکل، أو بالرفع عطفا علی مفتاح، فالحمل للمبالغة و لا ینال ما عند الله قیل: کأنه یعنی به إذا أشکل الأمر و اعتاض الخطب فإنه من علامات کونه منوطا بالدعاء و أنه لا یحصل إلا به، و فیه ما فیه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 15 

*****

8- الحدیث

8/3084. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ أَبِی وَلاَّدٍ، قَالَ:

قَالَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسی علیه السلام : «عَلَیْکُمْ بِالدُّعَاءِ؛ فَإِنَّ الدُّعَاءَ لِلّهِ(4) وَ الطَّلَبَ إِلَی اللّهِ یَرُدُّ الْبَلاَءَ وَ قَدْ قُدِّرَ وَ قُضِیَ وَ لَمْ یَبْقَ(5) إِلاَّ إِمْضَاوءُهُ، فَإِذَا دُعِیَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ وَ سُئِلَ صَرْفَ الْبَلاَءِ صَرَفَهُ(6)».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو ولاد گوید: حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام فرمود: بر شما باد (که ملازمت کنید) بدعا، زیرا دعاء بدرگاه خدا و خواستن از او، برگرداند بلائی را که مقدر شده و حکم بدان شده، و جز اجرای آن چیزی نمانده، پس چون خدای عز و جل خوانده شد و از او درخواست شد یکباره بلا را بگرداند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 216 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-از ابی ولاد،گوید:امام کاظم(علیه السّلام)فرمود: بچسبید به دعاء،زیرا دعاء به درگاه خدا و دست طلب به آستان خدا برمی گرداند بلائی را که مقدّر شده و بدان حکم صادر شده و نمانده است مگر اجرای آن و چون خدا عز و جل خوانده شود و از او در خواست گردد یک باره آن را برگرداند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 27 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-«ابی ولاد»،گوید:امام کاظم علیه السّلام می فرمود:

به دعا بچسبید،زیرا دعاء به درگاه خدا و دست طلب به آستان خدا بلائی را که مقدر شده و بدان حکم صادر شده و جز اجرای آن نمانده است بر می گرداند و چون خدای عزّ و جلّ خوانده شود و از او درخواست گردد یک باره آن را برمی گرداند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 351 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و الإمضاء مقارن للحصول فلا یمکن دفعه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 16 

*****

9- الحدیث

9/3085. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ رَفَعَهُ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِاللّهِ علیه السلام :«إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ لَیَدْفَعُ بِالدُّعَاءِ الاْءَمْرَ الَّذِی عَلِمَهُ(8)أَنْ یُدْعی لَهُ فَیَسْتَجِیبُ، وَ لَوْ لاَ مَا وُفِّقَ الْعَبْدُ(9) مِنْ ذلِکَ الدُّعَاءِ، لاَءَصَابَهُ مِنْهُ مَا یَجُثُّهُ(10) مِنْ جَدِیدِ(11) الاْءَرْضِ».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: خدای عز و جل هر آینه دفع کند بوسیلۀ دعاء آنچه را که میداند اگر برای آن دعاء شود اجابت خواهد کرد، و اگر نبود که بنده باین دعا موفق شود باو بلائی میرسید که او را از روی زمین بردارد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 216 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: راستی خدای عز و جل هر آینه دفع کند به وسیلۀ دعاء کردن هر آنچه را که می داند،اگر به درگاه او دعا شود،اجابت خواهد کرد و اگر نباشد که بنده موفّق شود برای دعاء و خواهش دفاع از آن به درگاه خدا،به او بلائی رسد که او را از روی زمین ریشه کن کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 27 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-امام صادق علیه السّلام،فرمود:به راستی خدای عزّ و جلّ توسط دعا آنچه را که می داند برمی گرداند،در صورتی که به درگاه او دعا شود خواهد پذیرفت و اگر نباشد که بنده موفق شود برای دعاء و خواهش،دفاع از آن به درگاه خدا،به او بلائی رسد که او را از روی زمین ریشه کن کند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 353 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرفوع أن یدعی له علی بناء المجهول، و أن إما مصدریة و هو بدل اشتمال لضمیر علمه، و قوله فیستجیب عطف علی لیدفع أی فیستجیب الدعاء الآتی فی هذا الوقت، أو مخففة عن المثقلة و اسمه ضمیر الشأن المحذوف و یدعی خبره، و الضمیر المستتر نائب الفاعل، و راجع إلی الله، و ضمیر له راجع إلی الأمر، و أن یدعی له منصوب محلا بدل اشتمال لضمیر علمه، و قوله: فیستجیب مرفوع و معطوف علی یدعی. و حاصله أنه سبحانه یدفع البلاء الذی استحق العبد نزوله إذا علم أن العبد یدعو الله لکشفه بعد ذلک، فلا ینزله لما سیقع منه من الدعاء فیؤثر الدعاء قبل وقوعه فی دفع البلاء، و قیل: لعل الغرض فی توجیه ذلک الأمر و هو البلاء إلی العبد مع علمه بأنه یدفعه بالدعاء هو تحریک العبد إلیه فی جمیع الأوقات، فإنه یجوز فی کل وقت أن یکون البلاء متوجها إلیه و یبعثه علی الدعاء، انتهی. و لا یخفی أنه علی ما قررنا لا حاجة إلی هذا التکلف. و لو لا ما وفق العبد ما موصولة ،و وفق بالتشدید علی بناء المفعول و العائد محذوف، أی وفق له، و من البیان الموصول أو مصدریة و وفق علی المعلوم أو المجهول، و من بمعنی اللام صلة وفق و الأول أظهر لأصابه منه أی من الأمر الذی هو بمعنی البلاء، أو من الله أو من العبد بسبب سوء أعماله، فعلی الأول من للتبعیض، و علی الأخیرین للابتداء و التعلیل. و فی القاموس : الجث القطع و انتزاع الشیء من أصله، و قال الجوهری: اجتثه اقتلعه، و قال : الجدید : وجه الأرض انتهی. و قال تعالی:

کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اُجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ اَلْأَرْضِ مٰا لَهٰا مِنْ قَرٰارٍ

و قال فی الوافی: أشار بهذا الحدیث إلی السر فی دفع البلاء بالدعاء، و أنه کیف یجتمع مع الإبرام فبین علیه السلام أن الدعاء و الاستجابة أیضا من الأمر المقدر المعلوم إذا وقعا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 17 

*****

ص: 306


1- 4 . یجوز فیه المعلوم من المجرّد .
2- 5 . فی «ج ، د ، بر ، بف » والوافی: «ویوشک » .
3- 6 . الکافی ، کتاب الدعاء ، باب فضل الدعاء والحثّ علیه ، ح 3064 ، بسند آخر ، مع اختلاف . تحف العقول ، ص 85 ، عن أمیرالمؤمنین ، ضمن کتابه إلی ابنه الحسن علیهماالسلام ، وتمام الروایة فیه : «الدعاء مفتاح الرحمة » الوافی ، ج 9 ، ص 1478 ، ح 8582 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 26 ، ح 8613 .
4- 7 . فی «ج ، ز ، ص ، بف » والوافی : «واللّه » .
5- 8 . فی «د ، بر » والوافی : «فلم یبق» .
6- 9 . هکذا فی النسخ والوافی . وفی المطبوع : «صرفة » .
7- 10 . الوافی ، ج 9 ، ص 1479 ، ح 8583 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 36 ، ح 8643 .
8- 11 . فی «ز » : «علم » .
9- 1 . فی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 16 : «ولولا ما وفّق العبد ، «ما» موصولة ، و«وفّق » بالتشدید علی بناء المفعول ، والعائد محذوف ، أی وفّق له ، و«من » لبیان الموصول ، أو مصدریّة ، و«وفّق » علی المعلوم أو المجهول ، و«من » بمعنی اللام صلة «وفّق » والأوّل أظهر » .
10- 2 . فی «ب ، ج » وحاشیة «د ، ز ، ص ،بر » والوافی والوسائل : «یجتثّه » . وهو الظاهر من مرآة العقول . وفی شرح المازندرانی : «وفی بعض النسخ بالنون ، من الاجتنان ، وهو الاستتار » . وجثثت الشیء أجُثُّه واجتثثته : اقتلعته . المصباح المنیر، ص 91 (جثث).
11- 3 . «الجدید» : وجهُ الأرض . الصحاح ، ج 2 ، ص 454 (جدد).
12- 4 . الوافی ، ج 9 ، ص 1479 ، ح 8584 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 37 ، ح 8649 .

(4) باب أنّ الدعاء شفاء من کلّ داء

1- الحدیث

1/3086. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ أَسْبَاطِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ عَلاَءِ بْنِ کَامِلٍ، قَالَ:

قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «عَلَیْکَ بِالدُّعَاءِ؛ فَإِنَّهُ(1) شِفَاءٌ مِنْ کُلِّ دَاءٍ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

علاء بن کامل گوید: حضرت صادق علیه السلام بمن فرمود: بر تو باد بدعاء زیرا آن درمان هر دردی است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 217 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از علاء بن کامل،گوید:امام صادق(علیه السّلام)به من فرمود: بچسب به دعاء،زیرا دعاء درمان هر دردی است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 27 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«علاء بن کامل»،گوید؛:امام صادق علیه السّلام به من فرمود:

بچسب به دعاء،زیرا دعاء درمان هر دردی است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 353 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. من کل داء أی من الأدواء الجسمانیة و الروحانیة و الصعبة و السهلة و لبعضها أدعیة مأثورة و الحمل للمبالغة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 17 

*****

(5) باب أنّ من دعا استجیب له

1- الحدیث

2 / 471

1/3087. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مَیْمُونٍ الْقَدَّاحِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «الدُّعَاءُ کَهْفُ الاْءِجَابَةِ، کَمَا أَنَّ السَّحَابَ کَهْفُ الْمَطَرِ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: دعا مخزن و گنجینۀ اجابت است چنانچه ابر مخزن باران است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 217 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: دعا،پایگاه اجابت است چنانچه ابر پایگاه باران است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 29 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام،فرمود:دعا،گنجینه اجابت است چنانچه ابر مخزن باران است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 353 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. الدعاء کهف الإجابة أی مخزن الإجابة و محلها و مظنها کما أن السحاب محل المطر و مظنته، و فی المصباح: الکهف بیت منقور فی الجبل و الجمع کهوف، و فلان کهف لأنه یلجأ إلیه کالبیت علی الاستعارة، و فی القاموس: الکهف کالبیت المنقور فی الجبل و الوزر و الملجإ، انتهی. و قیل: شبه بالسحاب إشارة إلی أنه محل المطر إلا أنه قد لا ینزل لعدم المصلحة، و کذلک الدعاء قد لا یستجاب فی الدنیا لعدم المصلحة و یعطی عوضه فی الآخرة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 18 

*****

2- الحدیث

2/3088 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ، عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَا أَبْرَزَ عَبْدٌ یَدَهُ إِلَی اللّهِ الْعَزِیزِ الْجَبَّارِ إِلاَّ اسْتَحْیَا اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ أَنْ یَرُدَّهَا صِفْراً(4) حَتّی یَجْعَلَ فِیهَا مِنْ فَضْلِ رَحْمَتِهِ مَا یَشَاءُ، فَإِذَا دَعَا أَحَدُکُمْ فَلاَ یَرُدَّ یَدَهُ(5) حَتّی یَمْسَحَ(6) عَلی وَجْهِهِ وَ رَأْسِهِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هیچ بنده ای دست بدرگاه خدای عزیز جبار نگشاید جز اینکه خدای عز و جل شرم کند که آن را تهی بازگرداند تا اینکه از فضل رحمت خود در آن بنهد، پس هر گاه یکی از شماها دعا کرد دستش را برنگرداند تا آن را بسر و روی خود بکشد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 218 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هیچ بنده دست به درگاه خدای عزیز جبّار بر نیاورد جز اینکه خدا عز و جل شرم دارد از اینکه آن را تهی برگرداند تا از فضل رحمت خود در آن بنهد و هر گاه یکی از شماها دعاء کرد،دستش را برنگرداند تا آن را به روی و سر خود بکشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 29 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:هیچ بندۀ دست به درگاه خدای عزیز جبار برنیاورد جز اینکه خدای عزّ و جلّ شرم دارد از اینکه آن را تهی برگرداند تا از فضل رحمت خود در آن بنهد و هرگاه یکی از شماها دعاء کرد،دستش را برنگرداند تا آن را به سر و روی خود بکشد.

توضیح:اگر پرسشگری بپرسد که اینهمه روایات و احادیث که در اجابت دعا از طرف خداوند رسیده،پس چگونه بسیاری از دعاها مستجاب نمی شود در پاسخ باید گفت که این وعده بستگی به مشیت و خواسته الهی دارد و دیگر آنکه خداوند دعاها فورا اجابت نمی کند تا باز بندۀ نیازمند او را بخواند و دیگر آنکه اجابت بستگی به مصلحت دعاکننده دارد زیرا خدای حکیم هرچه بمصلحت شخص باشد برآورده می سازد و دیگر آنکه بعضی از دعاها درست مثل دانه های بذر زودرس و بعضی دیر رس است پاره ای از دعاها سریعا به اجابت می رسد و بعضی از آنها بعکس باید سالها و قرنها بگذرد تا اجابت شود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 353 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و الحیاء انقباض النفس عن القبیح خوفا من الذم و إذا نسب إلیه تعالی یراد به الترک اللازم الانقباض، و قیل: أستعیر الاستحیاء للمنافاة لعظمته و قدرته و عزته تعالی. و قال الطیبی: الحیاء تغیر و انکسار یعتری الإنسان من تخوف ما یعاب به و یذم و هو علی الله محال فیحمل علی التمثیل مثل ترکه تعالی تخییب العبد و إنه لا یرد یده صفرا من عطائه لکرمه بترک من یترک إذ المحتاج إلیه حیاء منه، و قال : صفر الشیء بالکسر أی خلا و المصدر صفر بالتحرک و یستوی فیه المذکر و المؤنث و التثنیة و الجمع، و فی المصباح بیت صفر وزان حمل أی خال من المتاع، و هو صفر الیدین لیس فیهما شیء مأخوذ من الصفر و هو الصوت الخالی من الحروف، و صفر الشیء من باب تعب إذا خلا فهو صفر و أصفر بالألف لغة. و فی القاموس: الصفر مثلثة و ککتف و زبر: الخالی. و فیه إشعار بأنه تعالی إما یستجیب هذه الحاجة إن علم صلاحه فیه أو یجعل فی یده ما هو خیر له من تلک الحاجة، و یدل علی استحباب مسح الرأس و الوجه بالیدین بعد رفعهما بالدعاء، و قد ورد النهی عنه فی صلاة الفریضة فهو محمول علی غیره. و لندفع هنا شبهة تحظر ببال أکثر الناس أنه سبحانه وعد إجابة الدعاء و خلف الوعد علیه تعالی محال کما عرفت، و أیضا ورد ذلک فی کثیر من الآیات و الأخبار و یمتنع صدور الکذب عنه تعالی و عن حججه علیهم السلام. و یمکن الجواب عنه بوجوه: الأول: أن الوعد مشروط بالمشیة أی أجیب إن شئت، و یدل علیه قوله:

فَیَکْشِفُ مٰا تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شٰاءَ . الثانی: ما قیل: إنه أراد بالإجابة لازمها و هو السماع فإنه من لوازم الإجابة فإنه یجیب دعوة المؤمن فی الحال و یؤخر إعطاءه لیدعوه و یسمع صوته فإنه یحبه. الثالث: أنها مشروطة بکونها مصلحة و خیرا إذ الحکیم لا یترک ما هو موجب لصلاح أحوال العباد بما هو مقتضی شهواتهم کما قال سید الساجدین صلوات الله علیه: یا من لا تبدل حکمته الوسائل، و ذلک کما إذا قال کریم أنا لا أرد سائلا ثم أتی سفیه و طلب منه ما یعلم أنه یقتله و السائل لم یعلم ذلک أو أتی صبی جاهل و طلب أفعی لحسن نقشه و نعومته و لا یعلم أنه یقتله و لا یبالی بذلک فالحکمة و الجود یقتضیان منعهما لا إعطاءهما، و لو أعطاهما ذمه العقلاء. فظهر أنه لا بد أن یکون هذا الوعد من الحکیم مشروطا و منوطا بالمصلحة، فإن قیل: فإذا کان هکذا فما فائدة الدعاء فإن ما کان صلاح العباد فیه یأتی أمنه لا محالة. قلت: یمکن أن یکون مع الدعاء الصلاح فی الإعطاء و مع عدمه الصلاح فی منعه. فعلی هذا المطالب ثلاثة أقسام: الأول: أن تکون المصلحة فی الإعطاء علی کل حال کالرزق الضروری و أمثاله. الثانی: أن لا تکون المصلحة فی الإعطاء بوجه. الثالث: أن تکون المصلحة فی العطاء مع الدعاء و فی العدم مع عدمه. و إنما یظهر أثر الدعاء فی الثالث، و لما لم یکن لعامة الخلق التمیز بین تلک الأقسام فلذا أمروا بالدعاء عموما فیما لم یکن عدم المصلحة فیه ظاهرا و لم یکن ممتنعا عقلا أو عادة أو محرما شرعا لیحصل بذلک القرب و الثواب، فإن لم یستجب ینبغی أن لا ییأس و یعلم أنه سبحانه إنما لم یستجب لما علم أنه لیس له فی ذلک مصلحة، أو لإخلاله ببعض شرائط الدعاء أو غیر ذلک. الرابع: أن لکل عبادة شرائط لحصولها و موانع عن قبولها، فلما لم تتحقق الشرائط و لم ترتفع الموانع لم یترتب علیها آثارها الدنیویة و الأخرویة کالصلاة إذا ورد فیها: من صلی دخل الجنة، أو زید فی رزقه مثلا، فإذا صلی بغیر وضوء أو فعل ما یبطلها أو یحبطها لم تترتب علیها آثارها الدنیویة و الأخرویة، و إذا قال الطبیب: السقمونیا مسهل، فإذا شرب الإنسان معه ما یبطل عمله کالأفیون فهو لا یبطل قول الطبیب و لا ینافی حکمه فی ذلک. فکذا الدعاء استجابتها و قبولها و ترتب الأثر علیها مشروطة بشرائط فإذا أخل بشیء منها لم تترتب علیه الاستجابة، و قد وردت أخبار کثیرة فی شرائط الدعاء و منافیاته کما مر بعضها و سیأتی، فقد یکون سبب عدم الإجابة ذلک، و قد قال سبحانه:

أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ . الخامس: أن الإجابة لا تلزم أن تکون معجلة فیمکن أن یستجاب الدعاء و یتأخر ظهور أثره إلی زمان طویل لبعض المصالح، إذ قد ورد أنه کان بین قوله تعالی:

قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمٰا

و بین غرق فرعون أربعین سنة و سیأتی أن الله یؤخر إجابة دعاء المؤمن لحبه استماع صوته، إلی غیر ذلک من الوجوه و المصالح. السادس: أنه قد یعطی الله تعالی لمن لا یعلم صلاحه فی إعطاء ما سأله أضعاف تلک الحاجة فی الدنیا و الآخرة حتی إذا رأی فی الآخرة ما عوضه الله لذلک تمنی أنه لم یستجب له حاجة فی الدنیا، فیصدق أنه استجاب دعاءه علی الوجه الأکمل کما إذا طلب أحد من ملک شیئا یسیرا علم أنه یضره فیمنعه ذلک و أعطاه جوهرة یسوی عشرة آلاف دینار فلا یقال حینئذ أنه لم یقض حاجته، بل یقال أنه أعطاه مسئوله علی أتم وجه. و قد بسطنا الکلام فی ذلک فی کتاب عین الحیاة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 19 

*****

ص: 307


1- 5 . فی «بر » والوافی : «فإنّ فیه » بدل «فإنّه » .
2- 6 . الکافی ، کتاب الأشربة ، باب من اضطرّ إلی الخمر للدواء ...، ضمن ح 12310 ، بسند آ خر عن علیّ بن أسباط ، عن أبیه ، عن أبی عبداللّه علیه السلام الوافی ، ج 9 ، ص 1473 ، ح 8567 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 45 ، ح 8677 .
3- 1 . الوافی ، ج 9 ، ص 1493 ، ح 8621 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 26 ، ح 8611 .
4- 2 . «الصفر» : الخالی . وفیه إشعارٌ بأنّه تعالی إنّما یستجیب هذه الحاجة إن علم صلاحه فیه ، أو یجعل فی یده ما هو خیر له من تلک الحاجة . مرآة العقول ، ج 12 ، ص 19 .
5- 3 . فی الوافی : «یدیه » .
6- 4 . فی الوافی: + «بهما» .
7- 5 . الفقیه ، ج 1 ، ص 325 ، ح 953 ، مرسلاً عن أبی جعفر علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1493 ، ح 8622 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 51 ، ح 8694 .

(6) باب إلهام الدُّعاء

1- الحدیث

1/3089 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «هَلْ(1) تَعْرِفُونَ طُولَ الْبَلاَءِ مِنْ قِصَرِهِ؟» قُلْنَا(2): لاَ، قَالَ: «إِذَا(3) أُلْهِمَ أَحَدُکُمُ(4) الدُّعَاءَ عِنْدَ الْبَلاَءِ، فَاعْلَمُوا أَنَّ الْبَلاَءَ قَصِیرٌ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

هشام بن سالم گوید: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: آیا طولانی بودن بلا را از کوتاهی آن می شناسید (و میفهمید چه بلائی طولانی و چه بلائی کوتاه است)؟ عرضکردیم: نه، فرمود چون در هنگام بلاء بکسی [از شما] الهام شد که دعا کند بدانید که بلاء کوتاه است (و مدت آن سپری شده).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 219 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از هشام بن سالم،گوید:امام صادق(علیه السّلام)فرمود: آیا می دانید بلاء،طولانی است یا کوتاه است؟گفتم:نه، فرمود:چون به هر کدام شما که مبتلا شدید،الهام شد که دعا کنید، بدانید که مدت بلاء کوتاه است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 29 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«هشام بن سالم»،گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:آیا می دانید بلاء،طولانی یا کوتاه است؟گفتم:نه،فرمود:چون به هرکدام شما که مبتلا شدید، الهام شد که دعا کنید،بدانید که مدت بلاء کوتاه است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 355 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. من قصره من للتمییز بین الضدین أی ممیزا من قصره، و إلهام الدعاء إخطاره بباله و توفیقه لإتیانه بشرائطه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 21 

*****

2- الحدیث

2/3090. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ أَبِی وَلاَّدٍ، قَالَ:

قَالَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسی(6) علیه السلام : «مَا مِنْ بَلاَءٍ یَنْزِلُ عَلی عَبْدٍ مُوءْمِنٍ فَیُلْهِمُهُ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ الدُّعَاءَ، إِلاَّ کَانَ کَشْفُ ذلِکَ الْبَلاَءِ وَشِیکاً(7)؛ وَ مَا مِنْ بَلاَءٍ یَنْزِلُ عَلی عَبْدٍ مُوءْمِنٍ فَیُمْسِکُ عَنِ الدُّعَاءِ، إِلاَّ کَانَ ذلِکَ(8) الْبَلاَءُ طَوِیلاً، فَإِذَا نَزَلَ الْبَلاَءُ فَعَلَیْکُمْ(9) بِالدُّعَاءِ وَ التَّضَرُّعِ إِلَی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو ولاد گوید: حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام فرمود: هیچ بلائی بر بندۀ مؤمن نازل نشود که خدای عز و جل بدو الهام دعا کند، جز اینکه بزودی آن بلا برطرف شود، و هیچ بلائی بر بندۀ مؤمن نازل نگردد که از دعا کردن خودداری کند جز اینکه آن بلا طولانی است، پس هر گاه بلا نازل شد بر شما باد که بدرگاه خدای عز و جل دعا و زاری کنید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 219 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از ابی ولاد،گوید:امام کاظم(علیه السّلام)فرمود: هیچ بلائی بر بندۀ مؤمن نازل نشود که خدا عز و جل بدو الهام بخشد تا دعا کند جز اینکه بر طرف شدن آن بلا نزدیک است و هیچ بلائی بر بندۀ مؤمن نازل نشود که از دعا کردن خودداری کند جز اینکه بلا طولانی باشد،پس هر گاه بلا نازل شد،بر شما باد که دعا کنید و زاری کنید به درگاه خدا عز و جل.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 31 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«ابی ولاد»،گوید:امام کاظم علیه السّلام فرمود:هیچ بلائی بر بندۀ مؤمن نازل نشود که خدای عزّ و جلّ به او الهام نماید تا دعا کند جز اینکه بزودی بلا برطرف شود و هیچ بلائی بر بندۀ مؤمن نازل نشود که از دعا کردن خودداری کند جز اینکه بلا طولانی باشد،پس هرگاه بلا نازل شد،بر شما باد که به درگاه خدای عزّ و جلّ زاری و دعا کنید.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 355 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح، و فی النهایة : الوشیک السریع و القریب.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 22 

*****

(7) باب التقدّم فی الدعاء

1- الحدیث

2 / 148

1/3091. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ(11) عِیسی، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ

ص: 308


1- 6 . فی «ص » : - «هل » .
2- 7 . فی «ص » : «قلت » .
3- 8 . فی «ز » : «إذ» .
4- 9 . فی «ص » : «أحد » بدون الضمیر .
5- 10 . راجع : فقه الرضا علیه السلام ، ص 345 الوافی ، ج 9 ، ص 1479 ، ح 8585 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 44 ، ح 8675 .
6- 1 . فی «ب ، بس » : - «موسی» .
7- 2 . «الوشیک » : السریع والقریب . النهایة ، ج 5 ، ص 189 (وشک).
8- 3 . فی الوافی : - «ذلک » .
9- 4 . فی «بر » : + «سریعا» .
10- 5 . الوافی ، ج 9 ، ص 1480 ، ح 8586 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 44 ، ح 8674 .
11- 6 . فی «ب » : - «محمّد بن » .

هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَنْ تَقَدَّمَ فِی الدُّعَاءِ اسْتُجِیبَ لَهُ إِذَا نَزَلَ بِهِ الْبَلاَءُ، وَ قِیلَ(1): صَوْتٌ مَعْرُوفٌ، وَ لَمْ یُحْجَبْ عَنِ السَّمَاءِ؛ وَ مَنْ لَمْ یَتَقَدَّمْ فِی الدُّعَاءِ لَمْ یُسْتَجَبْ لَهُ إِذَا نَزَلَ بِهِ الْبَلاَءُ(2)، وَ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ: إِنَّ ذَا(3) الصَّوْتَ(4) لاَ نَعْرِفُهُ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر که در دعا پیش افتد (یعنی همیشه دعا میکند و اختصاصی بهنگام رسیدن بلا ندارد) بلائی که باو برسد دعایش مستجاب شود، و فرشتگان گویند: صدای آشنائی است و از بالا رفتن بآسمان ممنوع نگردد، و کسی که پیشدستی بدعا نکند، چون بلا باو برسد دعایش مستجاب نشود، و فرشتگان گویند ما: این آواز را نشناسیم.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 219 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: هر که به دعا پیشدستی کند،بلا که به او نازل شد دعایش مستجاب گردد و فرشته ها گویند:ما این آواز را می شناسیم و از آسمان ممنوع نگردد،و هر که به دعا پیشدستی نکند،وقتی بلا به او نازل شود و دعا کند دعایش مستجاب نگردد و فرشته ها گویند: راستی ما این آواز را نشناسیم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 31 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام،فرمود:هرکس در دعا پیشدستی کند،بلا که به او نازل شد دعایش مستجاب گردد و فرشته ها گویند:ما این آواز را می شناسیم و از بالا رفتن بطرف آسمان ممنوع نگردد،و هرکس در دعا پیشدستی نکند،وقتی بلا به او نازل شود و دعا کند دعایش مستجاب نگردد و فرشته ها گویند:راستی ما این آواز را نشناسیم.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 355 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 22 

*****

2- الحدیث

2/3092. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی، عَنِ ابْنِ سِنَانٍ، عَنْ عَنْبَسَةَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَنْ تَخَوَّفَ(6) بَلاَءً یُصِیبُهُ فَتَقَدَّمَ فِیهِ بِالدُّعَاءِ، لَمْ یُرِهِ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ ذلِکَ الْبَلاَءَ أَبَداً».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: هر که از بلائی بترسد که بدو رسد و پیش از رسیدن آن بلا در بارۀ (برطرف شدن) آن دعا کند خدای عز و جل هرگز آن بلا را بدو ننمایاند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 220 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر که از بلائی ترسد که به او رسد و بوسیلۀ دعا از گرفتاری بر آن پیشدستی کند،خدا عز و جل هرگز آن بلا را بدو ننماید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 31 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس از بلائی بترسد که به او رسد ولی پیش از رسیدن آن بلا،پیشدستی کند و دعا نماید خداوند هرگز او را به آن بلا مبتلا نسازد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 357 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 22 

*****

3- الحدیث

3/3093 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ، عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ الدُّعَاءَ فِی الرَّخَاءِ یَسْتَخْرِجُ الْحَوَائِجَ(8) فِی الْبَلاَءِ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود: دعا در حال راحتی و آسایش نیازمندیهای در حال بلا را برمیآورد (یعنی گرفتاریهای آن زمان را برطرف میکند.)

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 220 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: راستی دعا در حال آسایش و عافیت،نیازمندیهای حال بلا را بر می آورند(یعنی مانع نزول بلا می شود).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 33 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:

راستی دعا در حال آسایش و عافیت،نیازمندیهای حال بلا را،بر می آورند(یعنی گرفتاریهای آن زمان را برطرف می کند.)

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 357 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق یستخرج الحوائج أی من القوة إلی الفعل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 22 

*****

4- الحدیث

4/3094. عَنْهُ(10)، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ سَمَاعَةَ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یُسْتَجَابَ لَهُ فِی الشِّدَّةِ، فَلْیُکْثِرِ الدُّعَاءَ فِی الرَّخَاءِ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: هر که را خوش آید (و خواهان است) که دعایش در حال سختی باجابت رسد باید در حال راحتی و آسایش بسیار دعا کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 220 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر که را خوش آید که در حال سختی دعایش به اجابت رسد،باید در حال راحتی بسیار دعا کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 33 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:

هرکس را خوش آید(و خواهان این باشد)که در حال سختی دعایش مستجاب شود،باید در حال راحتی بسیار دعا کند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 357 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق، و الرخاء بالفتح سعة العیش.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 23 

*****

ص: 309


1- 7 . هکذا فی جمیع النسخ التی عندنا والوافی والوسائل . وفی المطبوع : «و قالت الملائکة » بدل «وقیل » .
2- 8 . فی «ص » : - «وقیل _ إلی _ البلاء» .
3- 9 . فی «ص » : «هذا » .
4- 10 . فی الوافی : «لصوت » .
5- 11 . الوافی ، ج 9 ، ص 1481 ، ح 8587 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 40 ، ح 8661 .
6- 1 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » والوافی والوسائل . وفی المطبوع : + «[من]» . وفی «بر » : «یخوّف » .
7- 2 . الوافی ، ج 9 ، ص 1481 ، ح 8588 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 41 ، ح 8665 .
8- 3 . فی مرآة العقول : «یستخرج الحوائج» أی من القوّة إلی الفعل .
9- 4 . الوافی ، ج 9 ، ص 1482 ، ح 8591 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 41 ، ح 8662 .
10- 5 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق .
11- 6 . الفقیه ، ج 4 ، ص 412 ، ضمن ح 5900 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن أبیه ، عن النبیّ صلوات اللّه علیهم ؛ الأمالی للطوسی ، ص 536 ، المجلس 19 ، ضمن ح 1 ، بسند آخر عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فیهما : «تَعَرَّفْ إلی اللّه عزّوجلّ فی الرخاء یَعْرِفْک فی الشدّة » الوافی ، ج 9 ، ص 1482 ، ح 8592 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 41 ، ح 8663 .

5- الحدیث

5/3094. عَنْهُ(1)، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ(2) بْنِ یَحْیی، عَنْ رَجُلٍ، عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ بْنِ عَوَّاضٍ(3) الطَّائِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «کَانَ جَدِّی یَقُولُ: تَقَدَّمُوا فِی الدُّعَاءِ؛ فَإِنَّ الْعَبْدَ إِذَا(4) کَانَ دَعَّاءً(5) فَنَزَلَ بِهِ الْبَلاَءُ فَدَعَا، قِیلَ: صَوْتٌ مَعْرُوفٌ؛ وَ إِذَا لَمْ یَکُنْ دَعَّاءً(6) فَنَزَلَ بِهِ بَلاَءٌ(7) فَدَعَا ، قِیلَ: أَیْنَ کُنْتَ قَبْلَ الْیَوْمِ؟».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن مسلم گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: جدم می فرمود: در دعا پیش دستی کنید (و پیش از آنکه گرفتار شوید دعا کنید) زیرا چون بنده ای بسیار دعا کند و بلائی باو رسد و دنبالش دعا کند گفته شود: آوازی آشنا است، و چون بسیار دعا نکند (و پر دعا نباشد) و بلائی باو رسد و دنبالش دعا کند بدو گفته شود: تا بامروز کجا بودی؟.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 220 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از امام صادق(علیه السّلام)که جدّم می فرمود: به دعا پیشدستی کنید(یعنی تا گرفتار نشدید دعا کنید)زیرا هر گاه بنده ای بسیار دعا کند و بلائی به او رسد و دعا کند،گفته شود:آواز معروفی است،و هر گاه پر دعا نکند و بلائی به او رسد و برای رفع آن دعا کند،گفته شود:تا امروز کجا بودی؟

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 33 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام حدیث کند که جدم می فرمود:

به دعا پیشدستی کنید(یعنی تا گرفتار نشدید دعا کنید)زیرا هرگاه بنده ای بسیار دعا کند و بلائی به او رسد و دعا کند،گفته شود:آواز معروفی است،و هرگاه زیاد دعا نکند و بلائی به او رسد و برای رفع آن دعا کند، گفته شود:تا امروز کجا بودی؟

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 357 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل، و مضمونه قریب من الأول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 23 

*****

6- الحدیث

6/3096. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْوَشَّاءِ، عَمَّنْ حَدَّثَهُ:

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الاْءَوَّلِ ، عَنْ أَبِیهِ(9) علیهماالسلام ، قَالَ: «کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یَقُولُ(10): الدُّعَاءُ بَعْدَ مَا یَنْزِلُ الْبَلاَءُ لاَ یُنْتَفَعُ بِهِ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام فرمود: همیشه علی بن الحسین علیهما السلام میفرمود: دعای بعد از رسیدن بلا سود ندارد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 221 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از امام کاظم(علیه السّلام)که علی بن الحسین(علیهما السّلام)بسیار می فرمود: دعا کردن پس از نازل شدن بلاء،سودی ندارد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 33 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-امام کاظم علیه السّلام نقل می کند که علی بن الحسین علیه السّلام بسیار می فرمود:

دعا کردن پس از نازل شدن بلاء،سودی ندارد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 359 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و هو محمول علی ما إذا لم یتعود بالدعاء قبله، و کان المعنی عدم الانتفاع التام.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 23 

*****

ص: 310


1- 7 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد .
2- 8 . هکذا فی النسخ والطبعة القدیمة والوسائل . وفی المطبوع : «عبیداللّه » ، والظاهر أنّه سهو مطبعی .
3- 9 . هکذا فی «ج ، د ، ز ، بر ، بس ، بف » والوسائل . وفی «ب » والمطبوع : «غوّاص » بالصاد المهملة . وعبدالحمید هذا ، هو عبدالحمید بن عوّاض الطائی الذی قتله الرشید لتشیّعه . راجع : رجال النجاشی ، ص 424 ، الرقم 1138 ؛ رجال البرقی ، ص 11 ، و ص 17 و 47 ؛ رجال الطوسی ، ص 139 ، الرقم 1483 ؛ و ص 240 ، الرقم 3291 ؛ و ص 241 ، الرقم 3309 .
4- 1 . فی حاشیة «ج » : «إن » .
5- 2 . فی «ز» : «دعا» .
6- 3 . فی «ز » : «دعا» .
7- 4 . فی «ج » والوسائل والاختصاص : «البلاء» .
8- 5 . الاختصاص ، ص 223 ، مرسلاً عن محمّد بن مسلم . وراجع : قرب الإسناد ، ص 386 ، ح 1358 الوافی ، ج 9 ، ص 1481 ، ح 8589 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 41 ، ح 8664 .
9- 6 . هکذا فی النسخ والطبعة القدیمة والوافی والوسائل . وفی المطبوع : - «عن أبیه».
10- 7 . فی «ز » : «لیقول » .
11- 8 . الوافی ، ج 9 ، ص 1482 ، ح 8590 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 41 ، ح 8666 .

(8) باب الیقین فی الدعاء

1- الحدیث

2 / 473

1/3097 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ سُلَیْمٍ الْفَرَّاءِ، عَمَّنْ حَدَّثَهُ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِذَا دَعَوْتَ، فَظُنَّ أَنَّ(1) حَاجَتَکَ بِالْبَابِ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر گاه دعا کردی گمان کن که حاجتت بر در خانه است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 221 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: هر گاه دعا کردی،بپندار که حاجتت بر در خانه آمده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 35 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:

هرگاه دعا کردی چنین فکر کنی که حاجتت بردر خانه آمده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 359 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل و قد یعد حسنا لکون الإرسال بعد ابن أبی عمیر. فظن أن حاجتک حمل الکلینی الظن علی الیقین لما سیأتی فی الحدیث الأول من الباب الآتی، و یمکن حمله علی معناه الظاهر فإن الیقین بالإجابة مشکل، إلا أن یقال: المراد الیقین بما وعد الله من إجابة الدعاء إذا کان مع شرائط و أعم من أن یعطیه أو عوضه فی الآخرة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 23 

*****

(9) باب الاْءقْبال علی الدُّعاء

1- الحدیث

1/3098 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ عَمْرٍو، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ لاَ یَسْتَجِیبُ دُعَاءً بِظَهْرِ قَلْبٍ سَاهٍ، فَإِذَا دَعَوْتَ فَأَقْبِلْ بِقَلْبِکَ، ثُمَّ اسْتَیْقِنْ بِالاْءِجَابَةِ(3)».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سلیمان بن عمرو گوید: شنیدم حضرت صادق علیه اسلام میفرمود: خدای عز و جل اجابت نکند دعائی که از روی دل غافل باشد، پس هر گاه دعا کردی بدل توجه کن و یقین داشته باش که اجابت شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 221 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از سلیمان بن عمرو،گوید:شنیدم از امام صادق(علیه السّلام)که می فرمود: راستی خدا اجابت نکند دعائی را از روی در غافل،پس هر گاه دعا کردی از دل بخواه و دعا کن و یقین داشته باش که اجابت می شود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 35 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«سلیمان بن عمرو»،می گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:

به راستی خداوند دعا کسی را که از روی دل غافل برخیزد نپذیرد و در اینصورت هرگاه دعا کردی از دلت بخواه و سپس دعا کن و یقین داشته باش که پذیرفته می شود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 359 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. قوله علیه السلام: بظهر قلب ، المشهور أن الظهر هنا زائد مقحم، قال فی المغرب: فی الحدیث: لا صدقة عن ظهر غنی، أی صادرة عن غنی، فالظهر فیه مقحم کما فی ظهر القلب، و قال فی النهایة: فیه خیر الصدقة ما کان عن ظهر غنی، أی ما کان عفوا قد فضل عن غنی، و قیل: أراد ما فضل عن العیال، و الظهر قد یزاد فی مثل هذا إشباعا للکلام و تمکینا، کان صدقته مستندة إلی ظهر قوی من المال، انتهی. و هیهنا یحتمل أن یکون المراد عن ظاهر القلب دون باطنه و صمیمه. قوله: ساه، أی غافل عن المقصود و عما یتکلم به غیر مهتم به أو غافل عن عظمة الله و جلاله و رحمته، غیر متوجه إلیه بشراشره و عزمه و همته. أقول: و روی فی المشکاة عن الترمذی بإسناده عن أبی هریرة قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: ادعوا الله و أنتم موقنون بالإجابة، و اعلموا أن الله لا یستجیب دعاء من قلب غافل لاه، و قال بعضهم: فی قوله: و أنتم موقنون فیه وجهان: أحدهما: أن یقال کونوا أو أن الدعاء علی حالة تستحقون منها الإجابة و ذلک بإتیان المعروف و اجتناب المنکر و غیر من مراعاة أرکان الدعاء و آدابه حتی تکون الإجابة علی قلبه أغلب من الرد. و ثانیهما أن یقال: ادعوه معتقدین لوقوع الإجابة لأن الداعی إذا لم یکن متحققا فی الرجاء لم یکن رجاؤه صادقا و إذا لم یکن الرجاء صادقا لم یکن الدعاء خالصا و الداعی مخلصا فإن الرجاء هو الباعث علی الطلب و لا یتحقق الفرع إلا یتحقق الأصل. و قیل: المعنی لیکن الداعی ربه علی یقین بأنه تعالی یجیبه لأن رد الدعاء إما لعجزه فی إجابته أو لعدم کرم فی المدعو أو لعدم علم المدعو بدعاء الداعی، و هذه الأشیاء منفیة عنه تعالی، فلیکن الداعی موقنا بالإجابة. و قال الطیبی: قید الأمر بالدعاء بالیقین و المراد النهی عن التعرض لما هو مناف للإیقان من الغفلة و اللهو و الأمر بضدهما من إحضار القلب و الجد فی الطلب بالعزم فی المسألة، فإذا حصلا حصل الیقین، و نبه صلی الله علیه و آله و سلم علی هذا التنبیه بقوله: و اعلموا، و نظیره فی الکتاب قوله تعالی:

وَ لاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ

انتهی. و أقول: کل ما ذکروه لا یجدی نفعا فی حصول الیقین بالإجابة، فإنه یحتمل أن یکون عدم الإجابة لعدم صلاح السائل فیها فکیف یحصل الیقین بالإجابة إلا أن یقال: الإجابة أعم من أن یعطی ما سأله أو عرضه و أفضل منه کما أشرنا إلیه، و یؤیده ما رواه فی المشکاة أیضا من مسند أحمد بإسناده عن أبی سعید الخدری أن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال: ما من مسلم یدعو بدعوة لیس فیها إثم أو قطیعة رحم إلا أعطاه الله تعالی بها إحدی ثلاث إما أن یجعل له دعوته و إما أن یذخرها له فی الآخرة، و إما أن یصرف من السوء مثلها، و روی عن الترمذی عن جابر مثله.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 24 

*****

2- الحدیث

2/3099. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ، عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِ: لاَ یَقْبَلُ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ دُعَاءَ قَلْبٍ لاَهٍ، وَ کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام یَقُولُ: إِذَا دَعَا أَحَدُکُمْ لِلْمَیِّتِ ، فَلاَ یَدْعُو لَهُ وَ قَلْبُهُ

ص: 311


1- 9 . فی الوسائل : «إذا دعوت ، فأقبل بقلبک ، وظنّ » بدل «إذا دعوت ، فظنّ أنّ » . وفی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 23 : «حمل الکلینی الظنّ علی الیقین ، لما سیأتی فی الحدیث الأوّل من الباب الآتی . ویمکن حمله علی معناه الظاهر ، فإنّ الیقین بالإجابة مشکل ، إلاّ أن یقال : المراد الیقین بما وعد اللّه من إجابة الدعاء إذا کان مع الشرائط ، وأعمّ من أن یعطیه أو عوضه فی الآخرة» .
2- 10 . الوافی ، ج 9 ، ص 1482 ، ح 8593 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 52 ، ح 8697 .
3- 1 . فی الوافی : «الإجابة».
4- 2 . الفقیه ، ج 4 ، ص 367 ، ضمن الحدیث الطویل 5762 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه ، عن آبائه ، عن النبیّ صلوات اللّه علیهم ، وفیه : «لایقبل اللّه دعاء قلب ساه » الوافی ، ج 9 ، ص 1483 ، ح 8594 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 53 ، ح 8702 .

لاَهٍ عَنْهُ(1)، وَ لکِنْ لِیَجْتَهِدْ(2) لَهُ فِی الدُّعَاءِ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: امیر المؤمنین صلوات اللّٰه علیه فرموده است: خدای عز و جل دعای دل غافل و سرگرم بلهو را نپذیرد، و علی علیه السلام همیشه میفرمود: هر گاه یکی از شماها برای مرده ای دعا کند، در حالی که دلش از او غافل است دعا نکند، بلکه در دعای بر او کوشش کند (یعنی براستی از دل دعا کند).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 222 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:امیر المؤمنین(علیه السّلام)فرموده است: خدا عز و جل دعای دل غافل و مشغول به خیالات باطله را نپذیرد،و علی(علیه السّلام)را شیوه این بود که می فرمود: هر گاه یکی از شماها برای مرده ای دعا کند،در حالی دعا نکند که دل به او ندارد ولی در دعای به او از دل کوشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 35 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده است:خدای عزّ و جلّ دعای دل غافل را که مشغول خیالات باطل است نپذیرد،و علی علیه السّلام را شیوه این بود که می فرمود:هرگاه یکی از شماها برای مرده ای دعا کند،درحالی که دلش از او غفلت دارد دعا نکند بلکه در دعای به او،سعی کند که از عمق دل دعا کند.

توضیح:اینکه دستور داده شده که در دعا برای زنده ها مانند دعا بر مردگان که بدون توجه قلبی است انجام ندهید به این خاطر است که طبق معمول برای مرده ها بطور عموم و بدون توجه قلبی است و شاید به این خاطر باشد که مرده ها بیشتر نیازمند دعا هستند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 359 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. دعاء قلب لاه أی غافل أو مشتغل باللهو و الخیالات الباطلة، قال الراغب: اللهو ما یشغل الإنسان عما یعنیه و لهمه یقال: لهوت عنه بکذا و لهیت عن کذا اشتغلت عنه بلهو، و قوله تعالی:

لاٰهِیَةً قُلُوبُهُمْ

أی ساهیة مشتغلة بما لا یعینها. إذا دعا أحدکم للمیت التخصیص بالمیت لأنه أحوج إلی الدعاء، و لأنه قد شاع أن الناس یأتون للتعزیة و الزیارة و یدعون للمیت علی سبیل التعارف من غیر عزم و اهتمام، و قوله: فلا یدعو نهی فی صورة الخبر أو هو بمعناه، و الغرض بیان أن الدعاء علی هذا الوجه لیس دعاء للمیت و الأول أظهر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 26 

*****

3- الحدیث

3/3100. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ، عَنْ سُلَیْمٍ الْفَرَّاءِ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِذَا دَعَوْتَ(4) فَأَقْبِلْ بِقَلْبِکَ، وَ ظُنَّ حَاجَتَکَ بِالْبَابِ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السّلام فرمود: هر گاه دعا کردی بدل توجه کن و گمان کن که حاجتت بر در خانه است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 222 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر گاه دعا کردی،دل را متوجه کن و پندار که حاجتت بر در خانه آمده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 37 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه دعا کردی،دل را متوجه کن و چنین بیندیش که حاجتت بر در خانه آمده است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 361 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 26 

*****

4- الحدیث

2 / 474

4/3101 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ لاَ یَسْتَجِیبُ دُعَاءً بِظَهْرِ قَلْبٍ قَاسٍ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود: بدرستی که خدای عز و جل اجابت نکند دعائی که از روی دل سخت و با قساوت باشد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 222 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: راستی خدا عز و جل اجابت نکند دعا را از روی دل سخت و با قساوت.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 37 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:به راستی خدای عزّ و جلّ دعای کسی را که از روی دلی سخت و با قساوت برخیزد نمی پذیرد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 361 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق، و قساوة القلب غلظته و شدته و عدم تأثره عن الحق، و بعده عن التضرع و الرقة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 26 

*****

5- الحدیث

5/3102 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «لَمَّا اسْتَسْقی رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَ سُقِیَ النَّاسُ حَتّی قَالُوا: إِنَّهُ الْغَرَقُ، وَ قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِیَدِهِ(7) وَ رَدَّهَا(8): اللّهُمَّ حَوَالَیْنَا، وَ لاَ عَلَیْنَا(9)».

قَالَ: «فَتَفَرَّقَ السَّحَابُ(10)، فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللّهِ، اسْتَسْقَیْتَ ···

ص: 312


1- 3 . فی «ز » : «منه » .
2- 4 . فی «ج » : «یجتهد » .
3- 5 . مصباح الشریعة، ص 132 ، الباب 62 ، عن أبی عبداللّه علیه السلام عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فیه : «إنّ اللّه لایستجیب الدعاء من قلب لاه » الوافی ، ج 9 ، ص 1483 ، ح 8597 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 54 ، ح 8703 .
4- 6 . فی الوافی: + «اللّه » .
5- 7 . الوافی ، ج 9 ، ص 1483 ، ح 8595 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 54 ، ح 8705 .
6- 1 . الوافی ، ج 9 ، ص 1483 ، ح 8596 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 54 ، ح 8704 ؛ و ص 72 ، ح 8759 .
7- 2 . فی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 27 : «القول بمعنی الفعل ، أی حرّک یده یمینا وشمالاً مشیرا إلی تفرّق السحاب و کشفها عن المدینة ، ویقدّر القول قبل «اللّهُمّ» ، کما هو الشائع فی الآیات والأخبار» .
8- 3 . فی «بر » : + «وقال » .
9- 4 . فی مرآة العقول : «یرید : اللّهُمّ أنزل الغیث فی مواضع النبات ، لا فی مواضع الأبنیة» .
10- 5 . فی مرآة العقول : «قوله : قال : فتفرّق السحاب ، قیل : هذا کلام الراوی ، وتوسّطه فی أثناء الجملة الشرطیّة غیر مناسب . وأقول : یمکن أن یکون قوله : «فتفرّق » جزاء الشرط ، و«قال » تأکیدا لقوله : «قال » أوّلاً . وإن لم یکن جزاء ، یحتمل أن یکون «قال » تأکیدا ، أو لعلّه زید من النسّاخ » .

لَنَا(1) فَلَمْ نُسْقَ، ثُمَّ اسْتَسْقَیْتَ لَنَا فَسُقِینَا؟ قَالَ(2): إِنِّی دَعَوْتُ وَ لَیْسَ لِی(3) فِی ذلِکَ نِیَّةٌ، ثُمَّ دَعَوْتُ وَ لِیَ فِی ذلِکَ نِیَّةٌ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود: هنگامی که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) طلب باران کرد و باران آمد تا جایی که گفتند: غرق میشویم و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بدست مبارک اشاره کرد و آنها را برگرداند، و گفت: خدایا باطراف ما باران را بفرست و بر ما نفرست، پس ابرها پراکنده شدند (و گرد شهر مدینه را حلقه وار گرفتند و باطراف مدینه باریدند، اصحاب و مسلمانان) عرضکردند: ای رسول خدا یک بار دیگر نیز برای ما طلب باران کردی ولی باران بر ما نبارید و دومین بار که طلب باران کردی بر ما بارید؟(این چگونه بود؟) فرمود: من (در اولین بار که) دعا کردم تصمیم بدان نداشتم، سپس که دعا کردم تصمیم داشتم.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 222 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: چون رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)دعا کرد برای طلب باران و آن قدر برای مردم بارید که گفتند:غرق می شویم و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)با دست اشاره کرد و آن را باز گردانید،فرمود:در گرد ما باشد و بر سر ما نباشد،فرمود:پس ابرها متفرّق شدند،عرض کردند:یا رسول اللّٰه!یک بار برای ما طلب باران کردی و باران بر ما نبارید و سپس طلب باران کردی و باران بر یا ما بارید؟فرمود:راستی من دعا کردم و دل با آن نداشتم و سپس که دعا کردم از روی نیّت دل بود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 37 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام فرمود:

چون رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برای طلب باران دعا کرد آنقدر بارید که مردم گفتند:غرق می شویم و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله با دست اشاره کرد و ابرها را باز گردانید و فرمود:بر ما مبار بلکه در اطراف ما ببار.پس ابرها متفرق شدند،مردم عرض کردند:یا رسول اللّه!یک بار برای ما طلب باران کردی و باران بر ما نبارید و سپس طلب باران کردی و بر ما بارید.فرمود: راستی من دعا کردم ولی توجهی قلبی به آن نداشتم و سپس که دعا کردم از عمق دل بود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 361 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و فی النهایة فی حدیث الاستسقاء اللهم حوالینا لا علینا ، یقال: رأیت الناس حوله و حوالیه أی مطیفین به من جوانبه، یرید اللهم أنزل الغیث فی مواضع النبات لا فی مواضع إلا بغیة، و قال الجوهری: یقال قعدوا حوله و حوالیه، و لا تقل حوالیه بکسر اللام، و کذا الکلام للفیروزآبادی و غیره یدل علی أن حوالیه بفتح اللام. و قال بعضهم: الفتح لمناسبة علینا نظیر التنوین فی سلاسلا و أغلالا، و الحوالی جمع حول کالبراری جمع بر و سکون الیاء فی حوالینا مبنی علیه بتقدیر علی حوالینا لقرینة و لا علینا، و یجوز حذف حرف الجر و إبقاء أثره مثل خیر و الحمد لله فی جواب کیف أصبحت لأنه بتقدیر بخیر. و الواو فی قوله: و لا علینا، عاطفة و لا ناهیة، و التقدیر اللهم أنزل الغیث علی حوالینا و لا تنزله علینا و لیس لی فی ذلک نیة أی اهتمام و عزم، و لعله صلی الله علیه و آله و سلم کان أولا متوقفا فی وجود المصلحة فی طلبه من الله سبحانه السقی فلم یعزم علیه فی الدعاء، و إنما دعا لیطیب به قلوب أصحابه، ثم لما رأی المصلحة فی ذلک ثانیا عزم علیه. و تصحیح إعراب الخبر هو أن جواب لما قال إنی دعوت إلی آخر الکلام، و ضمیر إنه راجع إلی مصدر سقی المبنی للمفعول. و قال رسول الله أقول: هذا الکلام یحتمل وجوها. أحدها: أن مفعول القول اللهم إلخ و قوله: بیده حال أی مشیرا بیده، و قوله: و ردها أیضا حال أی و قد ردها عن السماء بعد ما رفعها إلیها للدعاء. الثانی: أن یکون القول بمعنی الفعل، أی حرک یده یمینا و شمالا مشیرا إلی تفرق السحاب، و کشفها عن المدینة و قد ردها سابقا عن الدعاء، و یقدر القول قبل اللهم کما هو الشائع فی الآیات و الأخبار و قیل: الباء فی قوله: بیده للاستعانة، إذ القول علی وجه الکمال لا یتأنی إلا برفع الید للدعاء و جملة و ردها حالیة أی و قد ردها، و المراد بردها قلبها و جعل ظهرها إلی السماء کما سیأتی فی الرهبة، و الوجهان الأولان اللذان خطرا ببالی عندی أظهر، و کان الحامل له علی ذلک ما رواه العامة عنه صلی الله علیه و آله و سلم أنه عند الاستسقاء أشار بظهر کفیه إلی السماء، و بعضهم نفی ذلک و أوله کما سیأتی إنشاء الله تعالی. قوله: قال فتفرق السحاب

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 27 

*****

(10) باب الإلحاح فی الدعاء و التلبّث

اشاره

10 _ بَابُ الاْءِلْحَاحِ فِی الدُّعَاءِ وَ التَّلَبُّثِ(5)

1- الحدیث

1/3103. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ حُسَیْنِ بْنِ عَطِیَّةَ، عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ الطَّوِیلِ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا دَعَا لَمْ یَزَلِ اللّهُ _ تَبَارَکَ وَ تَعَالی _ فِی حَاجَتِهِ مَا لَمْ یَسْتَعْجِلْ».(6)

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ حُسَیْنِ بْنِ عَطِیَّةَ، عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ الطَّوِیلِ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، مِثْلَهُ.

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همانا چون بنده دعا کند خدای تبارک و تعالی در کار حاجت او است مادامی که آن بنده شتاب نکند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 223 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: راستی هر گاه بنده دعا کند،پیوسته خدا تبارک و تعالی در کار حاجت او است تا آن بنده شتاب نکند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 39 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:به راستی هرگاه بنده ای دعا کند،پیوسته خدای تبارک و تعالی در تدارک خواسته اوست مادامی که بنده شتاب نکند.

توضیح:باید بنده در دعاهای خود مبالغه کند و به پروردگار زمین و آسمان خوشبین باشد و بخاطر تأخیر در اجابت دعا مأیوس و ناامید نگردد.زیرا بسا اوقات که خداوند صدای بنده خود را دوست دارد و برای مصلحت او اجابت را به تأخیر می اندازد زیرا شتاب زدگی کار شیطان است و خداوند از آن خواسته نهی کرده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 361 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول بسندیه. فی حاجته أی فی تقدیره و تیسیره و تسبیب أسبابه ما لم یستعجل أی ما لم یطلب العجلة فیه فییأس إذا أبطأت حاجته فیعرض عن الله تعالی زاعما أنه لا یستجیبه لإبطائه فی حقه أو المعنی أنه استعجل فی الدعاء و لم یهتم به و قام لحاجته قبل المبالغة، و الإلحاح فی الدعاء کما هو ظاهر الخبر الثانی و الأول أظهر. و یمکن حمل الخبر الآتی أیضا علیه أی ییأس بإبطاء الإجابة و یترک الدعاء و یقوم لحاجته، و الحاصل أنه لا بد للداعی من أن یبالغ فی الدعاء و یحسن الظن برب الأرض و السماء، و لا ییأس من رحمة الله بتأخر الإجابة فإنه یمکن أن یکون لحب صوته أو لعدم مصلحته فی وصول الحاجة إلیه عاجلا و لا یستعجل فی ذلک، فإن العجلة من الشیطان و قد ذمها الله تعالی فی مواضع من القرآن. قال الراغب: العجلة طلب الشیء و تحریه قبل أوانه، و هی من مقتضی الشهوة و لذلک صارت مذمومة فی عامة القرآن حتی قیل: العجلة من الشیطان، قال تعالی:

سَأُرِیکُمْ آیٰاتِی فَلاٰ تَسْتَعْجِلُونِ

وَ لاٰ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ

وَ مٰا أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یٰا مُوسیٰ

أَتیٰ أَمْرُ اَللّٰهِ فَلاٰ تَسْتَعْجِلُوهُ

وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذٰابِ

*

و

قٰالَ یٰا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ اَلْحَسَنَةِ

و قال

خُلِقَ اَلْإِنْسٰانُ مِنْ عَجَلٍ

وَ کٰانَ اَلْإِنْسٰانُ عَجُولاً

و مثله کثیر. و یؤیده ما رواه فی المشکاة عن مسلم عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال: قال یستجاب للعبد ما لم یدع بإثم أو قطیعة رحم ما لم یستعجل، قیل: یا رسول الله و ما الاستعجال؟ قال: یقول قد دعوت و قد دعوت و لم أر یستجاب لی فیستحسر عند ذلک و یدع الدعاء، و نقل الطیبی فی شرحه عن بعضهم من کان له ملالة من الدعاء لا یقبل دعاؤه لأن الدعاء عبادة حصلت الإجابة أو لم تحصل، فلا ینبغی للمؤمن أن یمل من العبادة و تأخیر الإجابة إما لأنه لم یأت وقتها فإن لکل شیء وقتا، و إما لأنه لم یقدر فی أول الأمر قبول دعائه فی الدنیا لیعطی عوضه فی الآخرة، و إما أن یؤخر القبول لیلح و یبالغ فیها، فإن الله تعالی یجب الإلحاح فی الدعاء.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 28 

*****

2- الحدیث

2/3104 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی؛ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِیِّ وَ غَیْرِهِمَا:

ص: 313


1- 6 . فی «ب » : - «لنا» .
2- 7 . ف «د » : «فقال » .
3- 8 . فی «ب » : - «لی » .
4- 9 . الأمالی للمفید ، ص 301 ، المجلس 36 ، ضمن الحدیث الطویل 3 ؛ والأمالی للطوسی ، ص 75 ، المجلس 3 ، ضمن الحدیث الطویل 19 ، بسند آخر عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، إلی قوله : «فتفرّق السحاب » مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1483 ، ح 8598 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 52 ، ح 8696 ؛ البحار ، ج 18 ، ص 20 ، ح 47 .
5- 1 . «اللبث» و«التلبّث» : المکث والإبطاء والتأخیر . راجع : النهایة ، ج 4 ، ص 224 ؛ لسان العرب ، ج 2 ، ص 182 (لبث) .
6- 2 . الکافی ، کتاب الدعاء ، باب من أبطأت علیه الإجابة ، ح 3162 ، بسند آخر ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره الوافی ، ج 9 ، ص 1491 ، ح 8615 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 55 ، ح 8707 .

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا عَجَّلَ فَقَامَ لِحَاجَتِهِ(1)، یَقُولُ اللّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالی: أَ مَا یَعْلَمُ عَبْدِی أَنِّی أَنَا اللّهُ(2) الَّذِی(3) أَقْضِی الْحَوَائِجَ؟».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود: همانا بنده چون شتاب کند و برای کار (های) خود برخیزد (و بدنبال کار خود رود) خدای تبارک و تعالی فرماید: آیا بندۀ من نداند که براستی منم آن خدائی که حاجتها را برآورم.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 223 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: راستی چون بنده شتاب کند و برای حاجت خود برخیزد، خدا تبارک و تعالی می فرماید: آیا بنده ام نداند که به راستی منم من خدائی که بر آورم حاجتها را.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 39 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:

به راستی چون بنده شتاب کند و برای خود برخیزد،خدای تبارک و تعالی می فرماید:آیا بنده ام به راستی نمی داند که منم آن خدائی که حاجتها را برآورده می کنم.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 363 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. إذا عجل أی فی تعقیب الصلاة فترکه أو اکتفی فیه بقلیل للتوجه إلی حوائجه فقام إلیها أو اقتصر بقلیل من الدعاء ثم توجه إلی الحاجة التی یدعو لها، أو المراد به ما ذکرناه فی الخبر السابق، أی یئس للإبطاء فی الإجابة و ترک الدعاء و توجه إلی الحاجة لیحصلها به بسعیه و الأول هنا أظهر، و ترتب الجزاء علی جمیع المحتملات ظاهر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 30 

*****

3- الحدیث

2 / 475

3/3105 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ(5)، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ، عَنِ الْوَلِیدِ بْنِ عُقْبَةَ الْهَجَرِیِّ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(6) علیه السلام یَقُولُ: «وَ اللّهِ، لاَ یُلِحُّ عَبْدٌ مُوءْمِنٌ عَلَی اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ فِی حَاجَتِهِ إِلاَّ قَضَاهَا لَهُ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ولید بن عقبۀ هجری گوید: شنیدم حضرت باقر علیه السلام فرمود: بخدا سوگند هیچ بنده ای در دعا پافشاری و اصرار بدرگاه خدای عز و جل نکند جز اینکه حاجتش را برآورد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 224 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از ولید بن عقبه هجری،گوید:شنیدم امام صادق(علیه السّلام) فرمود: به خدا هیچ بنده ای در دعا اصرار نکند به درگاه خدا عز و جل برای حاجتش جز اینکه آن را بر آورد برایش.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 39 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-«ولید بن عقبه هجری»،می گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:

به خدا هیچ بنده ای در دعای خود به درگاه خداوند برای برآورده شدن حاجتش اصرار نکند جز آنکه آن را برایش برآورده سازد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 363 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول، و محمول علی الغالب أو علی ما إذا تحققت الشرائط کما مر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 30 

*****

4- الحدیث

4/3106. عَنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ الْحَجَّالِ، عَنْ حَنَانٍ(8)، عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ:

ص: 314


1- 3 . فی حاشیة «ج » : «بحاجته » .
2- 4 . فی «ص» : - «اللّه » .
3- 5 . فی الأمالی : - «اللّه الذی » .
4- 6 . المحاسن ، ص 252 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح 275 ، عن أبیه ، عن ابن أبی عمیر ، عن هشام بن سالم ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر. الأمالی للطوسی ، ص 664 ، المجلس 35 ، ح 35 ، بسند آخر عن البرقی ، عن أبیه ، عن ابن أبی عمیر ، عن هشام بن سالم ، عن أبی عبداللّه علیه السلام . وفی الکافی ، کتاب الصلاة ، باب من حافظ علی صلاته أو ضیّعها ، ح 4808 ؛ والتهذیب ، ج 2 ، ص 240 ، ح 950 ، بسند آخر عن هشام بن سالم ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف الوافی ، ج 9 ، ص 1491 ، ح 8616 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 55 ، ح 8706 .
5- 1 . فی «ز » : + «بن عیسی » .
6- 2 . فی «د » : «أباعبداللّه » .
7- 3 . الوافی ، ج 9 ، ص 1492 ، ح 8617 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 58 ، ح 8714 .
8- 4 . هکذا فی «بف ، جر» وحاشیة «ج» . وفی «ب ، ج ، د ، ز ، بر ، بس » والمطبوع والوسائل : «حسّان » . والظاهر صحّة ما أثبتناه ؛ فإنّ حسّان فی هذه الطبقة منصرف إلی حسّان بن مهران الجمّال ، ولم نجد روایة الحجّال عنه _ لا مطلقا ولا مقیّدا _ ولا روایته عن أبی الصبّاح فی موضع ، بل روی الحجّال ، عن عبدالصمد بن بشیر ، عن حسّان الجمّال فی الکافی ، ح 8148 . هذا ووردت روایة الحجّال عن حنان فی المحاسن ، ص 320 ، ح 58 . أمّا روایة حنان عن أبی الصبّاح وإن لم نجدها مصرّحة فی موضع ، لکن روی المصنّف فی الکافی ، ح 1633 ، بسنده عن حنان بن سدیر قال : قال أبوالصبّاح الکنانی لأبی عبداللّه علیه السلام . وقال العلاّمة الخبیر السیّد موسی الشبیریّ دام ظلّه فی تعلیقته علی ذاک السند : «عدم ذکره _ أی عدم ذکر حنان _ «أنا حاضر» فی آخر السند لعلّه یؤمی إلی روایة حنان بن سدیر الخبر بواسطة أبی الصبّاح » .

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ(1) اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ کَرِهَ إِلْحَاحَ النَّاسِ بَعْضِهِمْ عَلی(2) بَعْضٍ فِی الْمَسْأَلَةِ، وَ أَحَبَّ ذلِکَ لِنَفْسِهِ، إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ یُحِبُّ أَنْ یُسْأَلَ وَ یُطْلَبَ مَا عِنْدَهُ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: همانا خدای عز و جل خوش ندارد که مردم در انجام حاجت بهمدیگر اصرار کنند ولی برای خودش آن را دوست دارد، خدای عز و جل دوست دارد که از او درخواست شود و آنچه نزد او است خواهش شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 224 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: خدا بد دارد که بنده ها بر یک دیگر در انجام حاجت اصرار ورزند و اصرار را نسبت به خودش دوست دارد،خدا عز و جل دوست می دارد که از او درخواست شود و آنچه نزد او است خواهش شود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 41 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:خداوند بد دارد که بنده ها نسبت به هم در انجام حاجت خود اصرار ورزند ولی اصرار نسبت به خود دوست دارد.

خداوند دوست دارد که از او درخواست شود نسبت به آنچه که نزد اوست.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 363 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول، و یمکن عده صحیحا علی نسخة حسان و موثقا علی نسخة حنان. ما عنده أی ما هو تحت قدرته و یحصل بقضائه و قدره، لکن بشرط أن یکون مشروعا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 31 

*****

5- الحدیث

5/3107. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ حُسَیْنٍ الاْءَحْمَسِیِّ، عَنْ رَجُلٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «لاَ(4) وَ اللّهِ، لاَ یُلِحُّ عَبْدٌ عَلَی اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ إِلاَّ اسْتَجَابَ(5) لَهُ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: نه بخدا سوگند هیچ بنده ای بدرگاه خدای عز و جل اصرار نورزد جز اینکه خداوند دعایش را مستجاب کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 224 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از امام باقر(علیه السّلام)،فرمود: نه به خدا سوگند که هیچ بنده به درگاه خدا اصرار نورزد جز اینکه خدا برای او اجابت کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 41 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام باقر علیه السّلام،فرمود:نه به خدا سوگند که هیچ بنده ای به درگاه خدا اصرار نورزد جز اینکه خداوند برای او اجابت کند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 365 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 31 

*****

6- الحدیث

6/3108 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ، عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : رَحِمَ اللّهُ عَبْداً طَلَبَ مِنَ اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ حَاجَةً(7) فَأَلَحَّ فِی الدُّعَاءِ ، اسْتُجِیبَ لَهُ أَوْ(8) لَمْ یُسْتَجَبْ لَهُ(9)، وَ تَلاَ هذِهِ الاْیَةَ:

ص: 315


1- 5 . فی «ز » : - «إنّ » .
2- 6 . فی حاشیة «ج ، ز » : «إلی » .
3- 7 . الکافی ، کتاب الزکاة، باب کراهیة المسألة ، صدر ح 6080 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف یسیر . وفیه ، کتاب الدعاء ، باب فضل الدعاء والحثّ علیه ، ح 3063 ، بسند آخر عن أبی جعفر علیه السلام ، من قوله : «إنّ اللّه عزّوجلّ یحبّ أن یسأل». الفقیه ، ج 2 ، ص 70 ، ح 1755 ، مرسلاً عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وفیهما مع اختلاف یسیر وزیادة . تحف العقول ، ص 293 ، عن أبی جعفر علیه السلام الوافی ، ج 9 ، ص 1492 ، ح 8618 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 58 ، ح 8715 .
4- 1 . فی «ز » : - «لا » .
5- 2 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی والوسائل . وفی المطبوع : + «اللّه » .
6- 3 . الوافی ، ج 9 ، ص 1492 ، ح 8619 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 58 ، ح 8716 .
7- 4 . فی الوافی : «حاجته » .
8- 5 . فی «ب » : «أم » .
9- 6 . فی «ج ، د ، ص ، بف » والوافی ومرآة العقول والوسائل : - «له » . وفی «ز » : - «أو لم یستجیب له » .

«وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسی أَلاَّ أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا»(1)».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: نه بخدا سوگند هیچ بنده ای بدرگاه خدای عز و جل اصرار نورزد جز اینکه خداوند دعایش را مستجاب کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 224 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از امام باقر(علیه السّلام)،فرمود: نه به خدا سوگند که هیچ بنده به درگاه خدا اصرار نورزد جز اینکه خدا برای او اجابت کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 41 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام باقر علیه السّلام،فرمود:نه به خدا سوگند که هیچ بنده ای به درگاه خدا اصرار نورزد جز اینکه خداوند برای او اجابت کند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 365 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 31 

*****

(11) باب تسمیة الحاجة فی الدعاء

1- الحدیث

2 / 476

1/3109 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ الْفَرَّاءِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ اللّهَ _ تَبَارَکَ وَ تَعَالی _ یَعْلَمُ مَا یُرِیدُ الْعَبْدُ إِذَا دَعَاهُ، وَ لکِنَّهُ یُحِبُّ أَنْ تُبَثَّ(3) إِلَیْهِ الْحَوَائِجُ، فَإِذَا دَعَوْتَ فَسَمِّ حَاجَتَکَ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو عبد اللّٰه فراء گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: خدای تبارک و تعالی میداند که بنده اش چه میخواهد هر گاه بدرگاهش دعا کند، لیکن دوست دارد که حاجتها بدرگاهش شرح داده شود پس هر گاه دعا کردی حاجتت را نام ببر.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 225 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از ابی عبد اللّٰه فراء،از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: راستی خدا تبارک و تعالی می داند که بنده هر گاه به درگاهش دعا کند چه می خواهد ولی او دوست دارد که حوائج به درگاه او شرح داده شود،پس چون به درگاه او دعا کردی، حاجتت را نام ببر.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 41 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:به راستی خدای تبارک و تعالی می داند که بنده هرگاه به درگاهش دعا کند چه می خواهد ولی او دوست دارد که حوائج به درگاه او شرح داده شود،پس چون به درگاه او دعا کردی،حاجتت را نام ببر.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 365 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن و قد یعد مجهولا و آخره مرسل. أی تذکر و تظهر فإنها إذا ذکرت انتشرت لأنه یسمعها الملائکة و غیرهم و التعدیة بإلی لتضمین معنی التوجه أو التضرع، قال الجوهری: بث الخبر و أبثه نشره یقال: أبثثتک سری أی أظهرته لک، و البث الحال و الحزن، یقال: أبثثتک أی أظهرت لک بثی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 32 

*****

2- الحدیث

2/3110. وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ، قَالَ:

ص: 316


1- 7 . مریم (19) : 48 . وفی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 31 : «وقال اللّه تعالی حکایة عن إبراهیم علیه السلام ، حیث قال مخاطبا لقومه : «وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ مَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ» ، قال الطبرسی _ رحمه اللّه _ : أی و أتنحّی منکم جانبا وأعتزل عبادة ما تدعون من دون اللّه ، «وَأَدْعُوا رَبِّی» ، قال : أی أعبد ربّی ، «عَسَیآ أَلاَّآ أَکُونَ بِدُعَآءِ رَبِّی شَقِیًّا» ، کما شقیتم بدعاء لأصنام . وإنّما ذکر «عسی» علی وجه الخضوع ، وقیل : معناه : لعلّه قبل طاعتی وعبادتی ولا أشقی بالردّ ؛ فإنّ المؤمن بین الخوف والرجاء . وقال البیضاوی : شقیّا ، أی خائبا ضائع السعی مثلکم فی دعاء آلهتکم . انتهی . ولنذکر معنی الخبر وسبب الاستشهاد بالآیة ، قوله صلی الله علیه و آله : استجیب له ، أی سریعا ، ولم یستجب ، أی کذلک ، أو لم یستجب فی حصول المطلوب ، لکن عوّض له فی الآخرة ، والحاصل أنّه لایترک الإلحاح لبط ء الإجابة ، فالاستشهاد بالآیة لأنّ إبراهیم علیه السلام أظهر الرجاء ، بل الجزم ؛ إذ الظاهر أنّ «عسی» موجبة فی عدم شقائه بدعاء الربّ سبحانه ، وعدم کونه خائبا ضائع السعی ، کما خابوا وضلّ سعیهم فی دعاء آلهتهم ، کما ذکره المفسّرون . ویحتمل أن یکون فی الکلام تقدیر ، أی فرضی بعد الإلحاح ، سواء استجیب له أم لم یستجب ، ولم یعترض علی اللّه لعدم الإجابة ولم یسئ ظنّه به ، فالاستشهاد بالآیة بحملها علی أنّ المعنی : عسی أن لایکون دعائی سببا لشقاوتی وضلالتی . ویحتمل أن یکون ذکر الآیة لمحض بیان فضل الدعاء» . وراجع أیضا : مجمع البیان ، ج 6 ص 427 ؛ تفسیر البیضاوی ، ج 4 ، ص 19 ، ذیل الآیة المزبورة .
2- 8 . قرب الإسناد ، ص 6 ، ذیل ح 17 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ، من دون الإسناد إلی الرسول صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة : «تسأل حاجتک وألحّ فی الطلب ، فإنّه یحبّ إلحاح الملحّین من عباده المؤمنین » الوافی ، ج 9 ، ص 1492 ، ح 8620 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 58 ، ح 8717 .
3- 1 . فی «د ، ص ، بس » والوافی : «یبثّ » . وفی مرآة العقول : «أی تذکر وتظهر ؛ فإنّها إذا ذکرت انتشرت ؛ لأنّه یسمعها الملائکة وغیرهم . والتعدیة ب «إلی » لتضمین معنی التوجّه أو التضرّع » . وبثثتک السرَّ وأبثثتک : أظهرته لک . القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 263 (بثت ).
4- 2 . الوافی ، ج 9 ، ص 1484 ، ح 8599 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 33 ، ح 8636 .

قَالَ(1): «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ یَعْلَمُ حَاجَتَکَ وَ مَا تُرِیدُ، وَ لکِنْ(2) یُحِبُّ أَنْ تُبَثَّ(3) إِلَیْهِ الْحَوَائِجُ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و در حدیث دیگری گوید: که فرمود: خدای عز و جل حاجت تو را میداند و نیز داند که تو چه خواهی ولی دوست دارد که حاجتهای (خود را) بدرگاه او شرح دهی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 225 

*****

[ترجمه کمره ای] :

و در حدیث دیگر فرمود:راستی خدا عز و جل حاجت تو را می داند و آنچه را می خواهی هم می داند ولی دوست دارد که هر حاجتی برای او شرح داده شود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 43 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

و در حدیث دیگر فرمود:به راستی خدای عزّ و جلّ حاجت تو و آنچه را که می خواهی می داند ولی دوستدار این است که بنده حاجت خود را برایش شرح دهد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 365 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: أن یبث إلیه الحوائج أی تذکر و تظهر فإنها إذا ذکرت انتشرت لأنه یسمعها الملائکة و غیرهم و التعدیة بإلی لتضمین معنی التوجه أو التضرع، قال الجوهری: بث الخبر و أبثه نشره یقال: أبثثتک سری أی أظهرته لک، و البث الحال و الحزن، یقال: أبثثتک أی أظهرت لک بثی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 32 

*****

(12) باب إخفاء الدعاء

1- الحدیث

1/3111. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ أَبِی هَمَّامٍ إِسْمَاعِیلَ بْنِ هَمَّامٍ:

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام ، قَالَ: «دَعْوَةُ الْعَبْدِ سِرّاً _ دَعْوَةً وَاحِدَةً _ تَعْدِلُ سَبْعِینَ دَعْوَةً عَلاَنِیَةً».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت رضا علیه السلام فرمود: دعای بنده در پنهانی یک دعایش برابر با هفتاد دعای آشکار است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 225 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام رضا(علیه السّلام)،فرمود: یک دعای بنده در نهانی برابر است با هفتاد دعای عیانی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 43 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام رضا علیه السّلام،فرمود:

دعای بنده در پنهانی برابر است با هفتاد دعای علنی و آشکار.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 367 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح و یدل علی أن الإخفاء فی الدعاء أفضل من الإعلان، و الحکم بالمساواة فی الخبر الأول و الأفضلیة فی الثانی إما باختلاف مراتب الإخفاء و الإعلان، أو المراد بالأول الإخفاء عند الدعاء و بالثانی الإخفاء بعده، فیدل علی أن الثانی أهم و أفضل، و أما الجمع بینهما و بین ما ورد من فضل الاجتماع فی الدعاء فسیأتی الکلام فیه إنشاء الله تعالی. ثم الظاهر أن هذه النسبة إنما هی إذا لم یکن الإعلان مشوبا بالریاء و السمعة، و إلا فلا نسبة بینهما.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 33 

*****

2- الحدیث

2/3112 . وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْری: «دَعْوَةٌ(6) تُخْفِیهَا(7) أَفْضَلُ عِنْدَ اللّهِ مِنْ سَبْعِینَ دَعْوَةً تُظْهِرُهَا(8)».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و در حدیث دیگر است که: یک دعائی که در پنهانی کنی بهتر است نزد خداوند از هفتاد دعا که آشکار کنی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 226 

*****

[ترجمه کمره ای] :

و در روایت دیگر است که:یک دعا را نهان داری بهتر است نزد خدا از هفتاد دعا که آشکار سازی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 43 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

و در روایت دیگر است که:یک دعای پنهانی نزد خداوند بهتر است از هفتاد دعای آشکار.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 367 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

مرسل. و یدل علی أن الإخفاء فی الدعاء أفضل من الإعلان، و الحکم بالمساواة فی الخبر الأول و الأفضلیة فی الثانی إما باختلاف مراتب الإخفاء و الإعلان، أو المراد بالأول الإخفاء عند الدعاء و بالثانی الإخفاء بعده، فیدل علی أن الثانی أهم و أفضل، و أما الجمع بینهما و بین ما ورد من فضل الاجتماع فی الدعاء فسیأتی الکلام فیه إنشاء الله تعالی. ثم الظاهر أن هذه النسبة إنما هی إذا لم یکن الإعلان مشوبا بالریاء و السمعة، و إلا فلا نسبة بینهما.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 33 

*****

ص: 317


1- 3 . فی «ب، بر»: - «قال» . وفی هذه الصورة الضمیر المستتر فی «قال » راجع إلی أبی عبداللّه علیه السلام . وأمّا بناءً علی ما فی أکثر النسخ فالضمیر المستتر فی «قال » الاُولی راجع إلی أبی عبداللّه الفرّاء ، وفی «قال » الثانیة راجع إلی أبی عبداللّه علیه السلام . فلایبعد کون السند معلّقا.
2- 4 . فی «بر » : «ولکنّه » .
3- 5 . فی «ز ، ص ، بس » ومرآة العقول : «یبثّ » . ویجوز فیه المعلوم من المجرّد ونصب «حوائج » .
4- 6 . الوافی ، ج 9 ، ص 1484 ، ح 8600 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 33 ، ح 8637 .
5- 1 . ثواب الأعمال ، ص 193 ، ح 1 ، بسنده عن أحمد بن محمّد ، عن أبی همّام إسماعیل بن همّام الوافی ، ج 9 ، ص 1485 ، ح 8603 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 63 ، ح 8733 ؛ البحار ، ج 95 ، ص 164 ، ذیل ح 18 .
6- 2 . فی «بر» : + «عبد» .
7- 3 . فی «ص ، بر » : «یخفیها» .
8- 4 . فی «ب ، ص ، بس » : «یظهرها» . وفی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 214 : «الفرق بین الروایتین أنّ الاُولی تفید المساواة بین الواحدة الخفیّة والسبعین ، والثانیة تفید الزیادة علیها . ثمّ الحکم بالمساواة والزیادة إنّما هو إذا کانت الظاهرة عریّة عن الریاء والسمعة ، وإلا فلا نسبة بینهما» . وقال فی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 33 : «الحکم بالمساواة فی الخبر الأوّل والأفضلیّة فی الثانی إمّا باختلاف مراتب الإخفاء والإعلان ؛ أو المراد بالأوّل الإخفاء عند الدعاء ، وبالثانی بعده» .
9- 5 . الوافی ، ج 9 ، ص 1485 ، ح 8604 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 64 ، ح 8734 .

(13) باب الأوقات و الحالات التی ترجی فیها الإجابة

اشاره

13 _ بَابُ الاْءَوْقَاتِ وَ الْحَالاَتِ الَّتِی تُرْجی(1) فِیهَا الاْءِجَابَةُ

1- الحدیث

1/3113. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ یَحْیَی بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی الْبِلاَدِ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ، قَالَ:

2 / 477

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «اطْلُبُوا الدُّعَاءَ فِی أَرْبَعِ سَاعَاتٍ: عِنْدَ هُبُوبِ الرِّیَاحِ، وَ(2) زَوَالِ الاْءَفْیَاءِ(3)، وَ نُزُولِ الْقَطْرِ(4)، وَ أَوَّلِ قَطْرَةٍ مِنْ دَمِ الْقَتِیلِ الْمُوءْمِنِ؛ فَإِنَّ أَبْوَابَ السَّمَاءِ تُفَتَّحُ(5) عِنْدَ هذِهِ الاْءَشْیَاءِ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: دعا را در چهار هنگام بخوانید: هنگام وزیدن بادها، و (گاه) برطرف شدن سایه ها (یعنی هنگام ظهر)، و (نزد) فرو شدن باران، و (هنگام) ریخته شدن اولین قطره خون مؤمن (در جهاد یا غیر آن) زیرا در این چیزها درهای آسمان باز شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 226 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از زید شحّام،گوید:امام صادق(علیه السّلام)فرمود: دعا را در چهار گاه بجوئید و بدان بپوئید: 1-نزد وزیدن بادها. 2-نزد زوال سایه ها(هنگام ظهر). 3-نزد فرود شدن باران. 4-هنگام ریختن اول قطرۀ خون مؤمن در راه خدا(در جبهۀ جهاد) زیرا در این چیزها است که درهای آسمان گشوده شوند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 43 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:دعا را در چهار وقت بخوانید:

1-هنگام وزیدن بادها.

2-وقت زوال سایه ها(هنگام ظهر).

3-وقت فرود آمدن باران

4-هنگام ریختن اول قطرۀ خون مؤمن در راه خدا(در جبهۀ جهاد) زیرا در این چیزهاست که درهای آسمان گشوده شوند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 367 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و المراد بزوال الأفیاء أول وقت الزوال کما تدل علیه الأخبار الآتیة و عبر هکذا إلی تسمیته المسبب باسم المسبب، أی زوال الشمس عن دائرة نصف النهار، أو زوال الأفیاء من جهة المغرب، و میلها إلی جهة المشرق، أو بناء علی أن فی بلاد الحجاز لقربها من خط الاستواء فی أکثر الأوقات شیء ظلی، و الأوسط أظهر. قال فی المصباح: فاء الظل یفیء فیئا رجع من جانب المغرب إلی جانب المشرق و الجمع فیوء و أفیاء، و قال: قال ابن قتیبة: یذهب الناس إلی أن الظل و الفیء بمعنی واحد و لیس کذلک، بل الظل یکون غدوة و عشیة، و الفیء بمعنی واحد، و لیس کذلک بل الظل یکون غدوة و عشیة و الفیء لا یکون إلا بعد الزوال فلا یقال لما قبل الزوال فیء، و إنما یقال بعد الزوال فیئا لأنه ظل فاء من جانب المغرب إلی جانب المشرق، و الفیء الرجوع فقال ابن السکیت: الظل من الطلوع إلی الزوال و الفیء من الزوال إلی الغروب، و قال ثعلب: الظل للشجر و غیرها بالغداة، و الفیء بالعشی. انتهی. ثم اعلم أنه لم یعلم مقدار تلک الساعة، و روی فی عدة الداعی عن الصادق علیه السلام قال: إذا زالت الشمس فتحت أبواب السماء و أبواب الجنان و قضیت الحوائج العظام، فقال الراوی: من أی وقت؟ قال: بمقدار ما یصلی الرجل أربع رکعات مترسلا. و أول عطف علی القطر، و القطر : المطر، و فتح أبواب السماء إما حقیقة، أو کنایة عن قرب الاستجابة و فتح أبواب الرحمة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 34 

*****

2- الحدیث

2/3114. عَنْهُ(7)، عَنْ أَبِیهِ، وَ غَیْرِهِ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِی الْعَبَّاسِ فَضْلٍ الْبَقْبَاقِ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یُسْتَجَابُ الدُّعَاءُ فِی أَرْبَعَةِ(8) مَوَاطِنَ(9): فِی الْوَتْرِ، وَ بَعْدَ الْفَجْرِ، وَ بَعْدَ الظُّهْرِ، وَ بَعْدَ الْمَغْرِبِ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: دعا در چهار جاه باجابت رسد: در نماز وتر، و بعد از سپیده دم، و بعد از ظهر، و بعد از مغرب.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 226 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: دعاء،در چهار جا به اجابت رسد:در نماز وتر و پس از نماز سپیده دم و بعد از ظهر و پس از مغرب.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 45 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:دعاء،در چهار مورد به اجابت رسد:در نماز وتر و پس از نماز سپیده دم و بعد از ظهر و پس از مغرب.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 367 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و الظاهر أن الثلاثة الأخیرة المراد بها بعد الصلوات لا بعد دخول أول الأوقات، فبعد الظهر هنا غیر زوال الأفیاء المذکور فی الخبر المتقدم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 34 

*****

ص: 318


1- 6 . فی «د ، ص ، بر» : «یرجی» .
2- 1 . فی «ز » : + «عند » .
3- 2 . فی مرآة العقول : «والمراد بزوال الأفیاء ، أوّل وقت الزوال ، کما تدلّ علیه الأخبار الآتیة . وعبّر هکذا إلی تسمیته المسبّب باسم السبب » . و«الفَیء » : ما بعد الزوال من الظلّ . والجمع : أفیاء وفُیوء . الصحاح ، ج 1 ، ص 63 (فیأ).
4- 3 . فی حاشیة «بر » : «المطر» .
5- 4 . یجوز فیه التخفیف والتشدید.
6- 5 . الجعفریّات ، ص 241 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه ، عن أمیرالمؤمنین علیهم السلام ، وتمام الروایة فیه : «إذا فاءت الأفیاء ، وحاجت الأریاح ، فاطلبوا خیر الحکم من اللّه تبارک وتعالی ، فإنّها ساعة الأوّابین » . الأمالی للطوسی ، ص 280 ، المجلس 10 ، ح 10 ، بسند آخر ، وتمام الروایة : «ثلاثة أوقات لایحجب فیها الدعاء عن اللّه تعالی : فی أثر المکتوبة ، وعند نزول المطر ، وظهور آیة معجزة للّه فی أرضه » الوافی ، ج 9 ، ص 1487 ، ح 8605 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 64 ، ح 8735 .
7- 6 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق .
8- 7 . ف «ب » وحاشیة «بر » : «أربع » .
9- 8 . فی «ب » : «ساعات » .
10- 9 . الکافی ، کتاب الصلاة ، باب التعقیب بعد الصلاة والدعاء ، ح 5130 ، عن عدّة من أصحابنا ، عن أحمد بن محمّد بن خالد ، عن أبیه ، عن القاسم بن عروة ، عن أبی العبّاس الفضل بن عبدالملک ، عن أبی عبداللّه علیه السلام . الاختصاص ، ص 223 ، مرسلاً الوافی ، ج 9 ، ص 1487 ، ح 8606 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 430 ، ح 8355 .

3- الحدیث

3/3115 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : اغْتَنِمُوا الدُّعَاءَ عِنْدَ أَرْبَعٍ: عِنْدَ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ، وَ عِنْدَ الاْءَذَانِ، وَ عِنْدَ نُزُولِ الْغَیْثِ، وَ عِنْدَ الْتِقَاءِ الصَّفَّیْنِ لِلشَّهَادَةِ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده است: دعا را در چهار جا غنیمت شمارید: نزد قرائت قرآن، و نزد گفتن أذان، و نزد آمدن باران، و نزد برخورد کردن دو صف (از مؤمنین و کفار) برای قتال.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 226 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-امیر المؤمنین(علیه السّلام)فرمود: دعا را در چهار جا غنیمت شمارید:نزد قرائت قرآن و نزد گفتن اذان و نزد فرود شدن باران و نزد بر خورد دو صف(حق و باطل)برای شهادت و جانبازی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 45 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:دعا را در چهار جا غنیمت شمارید:وقت قرائت قرآن،وقت گفتن اذان،وقت فرود آمدن باران،وقت برخورد دو صف (حق و باطل)برای شهادت و جانبازی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 367 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. عند قراءة القرآن یحتمل أن یکون المراد بعده لئلا ینافی وجوب الإنصات أو رجحانه إذا قرأ غیره و إذا قرأ هو نفسه لا ینافی القراءة أو المراد سؤال الرحمة بعد تلاوة آیاتها و الاستعادة من العقوبات بعد قراءة آیاتها، و لکل منهما شواهد من الأخبار، و إن أمکن أن یکون السؤال بالقلب لا باللسان. و کذا عند الأذان یمکن أن یکون المراد الدعاء بعده لما ورد من استجابة الدعاء بین الأذان و الإقامة، و إن أمکن أن یکون المراد عند سماع أذان المؤذن لورود الأخبار فی الدعاء عنده و لا ینافی استحباب الحکایة لا مکان الجمع بینهما. و عند التقاء الصفین للشهادة ظاهر استجابة الدعاء من ابتداء تقابل الصفین إلی انقضاء الأمر، و لا ینافی ذلک ما مر فی الخبر الأول لاحتمال کون الدعاء عند شهادة الشهید أقرب إلی الإجابة من سائر أوقات التقاء الصفین، و ما قیل: إن اللام فی قوله: للشهادة لام العاقبة و المراد عند انصباب دم المؤمن تکلف مستغنی عنه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 35 

*****

4- الحدیث

4/3116 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ عَطَاءٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «کَانَ أَبِی إِذَا کَانَتْ(2) لَهُ إِلَی اللّهِ حَاجَةٌ طَلَبَهَا فِی هذِهِ السَّاعَةِ» یَعْنِی زَوَالَ الشَّمْسِ.(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: پدرم هر زمان بدرگاه خداوند حاجتی داشت در این ساعت آن را میخواست - یعنی هنگام زوال خورشید-(و اول ظهر که خورشید از میانۀ آسمان بطرف مغرب متمایل شود).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 227 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از امام باقر(علیه السّلام)،فرمود: شیوۀ پدرم این بود که چون به خدا حاجتی داشت،در این ساعت آن را می خواست،یعنی در زوال آفتاب.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 45 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام باقر علیه السّلام،فرمود:شیوۀ پدرم این بود که وقتی حاجتی از خداوند می خواست آن را هنگام زوال ظهر می خواست.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 369 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و المراد بزوال الشمس میل مرکزها عن دائرة نصف النهار، قال الکرمانی فی شرح البخاری: زاغت الشمس مالت و زالت عن أعلی درجات ارتفاعها، و هو ثلاث: زوال یعرفه الله، و زوال یعرفه الملک، و زوال یعرفه الناس، فورد أنه سأل جبرئیل هل زالت؟ فأجاب بلا نعم، و قال: قطعت الشمس بین قولی لا و نعم مسیرة خمسمائة عام.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 35 

*****

5- الحدیث

5/3117. عَنْهُ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی، عَنْ حُسَیْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ(4)، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِذَا رَقَّ أَحَدُکُمْ فَلْیَدْعُ؛ فَإِنَّ الْقَلْبَ لاَ یَرِقُّ حَتّی یَخْلُصَ(5)».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر گاه دل یکی از شما رقت کرد (و نرم شد) در آن حال دعا کند، زیرا دل تا پاک نشود رقت نکند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 227 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: چون برای یکی از شما،رقت قلب آمد باید دعا کند،زیرا دل تا پاک نشود،رقّت نکند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 45 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام،فرمود:چون برای یکی از شما،رقّت قلب،پیدا شود دعا کنید زیرا دل تا پاک نشود،رقیق نگردد(رقت دل نشان پاکی و دوری آن از ریاست).

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 369 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن موثق. إذا رق أحدکم أی قلب أحدکم و الرقة ضد القساوة و علامتها البکاء و الدمعة، و الرقة أیضا الرحمة، فی المصباح: رق الشیء یرق من باب ضرب خلاف غلظ، و فی القاموس: الرقة بالکسر الرحمة رققت له أرق و الاستحیاء و الدقة، و ترقق له رق له قلبه. و قال الجوهری: خلص الشیء بالفتح یخلص خلوصا أی صار خالصا و خلص إلیه الشیء وصل، و الإخلاص أیضا فی الطاعة ترک الریاء، و قد أخلصت الله الدین، انتهی. و الحاصل أن الرقة علامة خلوص القلب من الغدر و الحسد و الأفکار الباطلة و الخیالات الشاغلة، و توجهه إلی الله و إعراضه عما سواه أو الوصول إلیه تعالی و إلی قربه، و الخلوص علامة الإجابة و سببها.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 36 

*****

ص: 319


1- 1 . الأمالی للصدوق ، ص 109 ، المجلس 23 ، ح 7 ، بسنده عن إبراهیم بن هاشم ، عن النوفلی ؛ وفیه ، ص 265 ، المجلس 45 ، ح 3 ، بسند آخر عن السکونی . الجعفریّات ، ص 235 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه ، عن أمیرالمؤمنین علیهم السلام ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره . وفی الخصال ، ص 302 ، باب الخمسة ، ح 79؛ و ص 618 ، ضمن حدیث أربعمائة ، بسند آخر عن أبی عبداللّه ، عن آبائه ، عن أمیرالمؤمنین علیهم السلام ، مع اختلاف . تحف العقول ، ص 107 ، ضمن الحدیث ، عن أمیرالمؤمنین علیه السلام ، مع اختلاف الوافی ، ج 9 ، ص 1487 ، ح 8607 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 64 ، ح 8736 .
2- 2 . فی حاشیة «ج » : «کان » .
3- 3 . تحف العقول ، ص 106 ، ضمن الحدیث الطویل ، عن أمیرالمؤمنین علیه السلام ، مع اختلاف الوافی ، ج 9 ، ص 1488 ، ح 8608 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 64 ، ح 8737 .
4- 4 . فی «ب ، ج ، بف » : «مختار» .
5- 5 . فی الوافی : «حتّی یخلص ، إمّا من الخلوص ، أی یصیر خالصا لیس فیه غیر اللّه . أو من الإخلاص ، أی یصیر مخلصا للّه لایشوبه شیء آخر » .
6- 6 . الوافی ، ج 9 ، ص 1489 ، ح 8613 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 72 ، ح 8758 .

6- الحدیث

6/3118. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ شَرِیفِ بْنِ سَابِقٍ، عَنِ الْفَضْلِ بْنِ أَبِی قُرَّةَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : خَیْرُ وَقْتٍ دَعَوْتُمُ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ فِیهِ الاْءَسْحَارُ، وَ تَلاَ هذِهِ الاْآیَةَ فِی قَوْلِ یَعْقُوبَ علیه السلام : «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی»(1) وَ(2) قَالَ :

أَخَّرَهُمْ(3) إِلَی السَّحَرِ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده است: بهترین وقتی که در آن خدای عز و جل را بخوانید (و دعا بدرگاهش کنید) سحرها است، و این آیه را که در بارۀ گفتار حضرت یعقوب علیه السلام است تلاوت فرمود:«گفت بزودی آمرزش خواهم برای شما از پروردگار خود»(سورۀ یوسف آیۀ 98) فرمود:(دعا کردن برای آنها را) بسحر تأخیر انداخت (و موکول بوقت سحر کرد).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 227 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از امام صادق(علیه السّلام)که: بهترین وقتی که به درگاه خدا عز و جل در آن دعا کنید، وقت سحرها است و این آیه را خواند(98 سوره یوسف):که نقل قول یعقوب است(علیه السّلام)«به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش خواهم» و فرمود:تا به وقت سحر آنها را پس انداخت.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 47 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-امام صادق علیه السّلام فرمود:بهترین وقتی که به درگاه خدای عزّ و جلّ در آن دعا کنید،هنگام سحر است و سپس این آیه را خواند که نقل قول یعقوب علیه السّلام است:«به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش خواهم(یوسف/98)»و فرمود:تا به وقت سحر آنها را به تأخیر انداخت.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 369 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و قال الجوهری : السحر قبیل الصبح، و کذا ذکر الفیروزآبادی و غیره أیضا، و قد جوز بضمتین أیضا. و قال الطبرسی (ره) فی قوله تعالی:

وَ اَلْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحٰارِ

الأسحار جمع سحر و هو الوقت الذی قبیل طلوع الفجر، و أصله الخفاء لخفاء الشخص فی ذلک الوقت، انتهی. و قال الراغب: السحر و السحرة اختلاط ظلام آخر اللیل بضیاء النهار، و جعل اسما کذلک الوقت، و یقال: لقیته بأعلی سحرین. و أقول: وردت أخبار کثیرة فی قوله تعالی:

وَ اَلْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحٰارِ

أنه الاستغفار فی صلاة الوتر، فیومئ إلی امتداده بامتداد وقت الوتر لکنه إیماء خفی و یشیر إلی الأول قوله تعالی:

إِلاّٰ آلَ لُوطٍ نَجَّیْنٰاهُمْ بِسَحَرٍ

ثم قال بعد ذلک:

وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُکْرَةً عَذٰابٌ مُسْتَقِرٌّ

و قال البیضاوی فی هذه الآیة: أخره إلی السحر أو إلی صلاة اللیل أو إلی لیلة الجمعة تحریا لوقت الإجابة أو إلی أن یستحل لهم من یوسف، أو یعلم أنه عفا عنهم، فإن عفو المظلوم شرط المغفرة، و یؤیده ما روی أنه استقبل قائما یدعو و قام یوسف خلفه یؤمن و قاموا خلفهما أذلة خاشعین حتی نزل جبرئیل و قال: إن الله قد أجاب دعوتک و عقد مواثیقهم بعدک علی النبوة. و قال الطبرسی (ره) إنما لم یستغفر لهم فی الحال لأنه أخرهم إلی سحر لیلة الجمعة عن ابن عباس، و طاوس و روی ذلک عن أبی عبد الله علیه السلام و قیل: أخرهم إلی وقت السحر لأنه أقرب إلی إجابة الدعاء عن ابن مسعود و غیره، و روی أیضا عن أبی عبد الله علیه السلام و قیل: إنه کان یستغفر لهم کل لیلة جمعة فی نیف و عشرین سنة عن وهب، و قیل: إنه کان یقوم و یصف أولاده خلفه عشرین سنة یدعو و یؤمنون علی دعائه و استغفاره لهم حتی نزل قبول توبتهم، و روی أن جبرئیل علمه دعاء فاستجیب لهم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 36 

*****

7- الحدیث

7/3119 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «کَانَ أَبِی(5) إِذَا طَلَبَ الْحَاجَةَ طَلَبَهَا عِنْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ، 2 / 478

فَإِذَا أَرَادَ ذلِکَ قَدَّمَ شَیْئاً فَتَصَدَّقَ بِهِ، وَ شَمَّ(6) شَیْئاً مِنْ طِیبٍ، وَ رَاحَ إِلَی الْمَسْجِدِ، وَ دَعَا فِی(7) حَاجَتِهِ بِمَا شَاءَ اللّهُ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: پدرم هر گاه حاجتی از خدا طلب میکرد آن را هنگام ظهر طلب میکرد، و چون ارادۀ آن را میکرد چیزی می آورد و صدقه میداد، و مقدار کمی عطر میزد و بمسجد میرفت و برای حاجت خود دعا میکرد بدان چه خدا میخواست.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 227 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از معاویه بن عمار،از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: پدرم را شیوه بود که چون طلب حاجتی می کرد،آن را هنگام ظهر طلب می کرد و چون آهنگ آن می نمود چیزی صدقه پیش می داشت و به مستحق می رساند و مقداری عطر می بوئید و به مسجد می رفت و برای حاجت خود دعا می کرد بدان چه خدا می خواست.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 47 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام صادق علیه السّلام فرمود:شیوه پدرم این بود که چون حاجتی داشت آن را هنگام ظهر طلب می کرد و چون آهنگ آن می نمود قبلا چیزی به عنوان صدقه به مستحق می داد و قدری عطر می زد و به مسجد می رفت و برای خواسته خود آنچه را می خواست طلب می کرد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 369 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و یمکن أن یعد حسنا لأن سعدان له أصل و یدل علی أشیاء من شرائط الدعاء و دواعی الإجابة. الأول: کونه عند زوال الشمس عن وسط السماء. الثانی: التصدق قبل الدعاء و لو بقلیل. الثالث: استعمال الطیب و کان الشم هنا کنایة عن استعمال قلیل من الطیب و التطیب به لا الاکتفاء بمحض الشم و نظیره حدیث أم عطیة الخافضة، قال لها رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: أشمی و لا تنهکی شبه القطع الیسیر بإشمام الرائحة و النهک بالمبالغة فیه، أی اقطعی بعض النواة و لا تستأصلیها، کذا فی النهایة. الرابع: کون الدعاء فی المسجد، و یمکن أن یکون المراد هنا مسجد الرسول صلی الله علیه و آله و سلم و قوله: و دعا فی حاجته بما شاء الله أی من التحمید و الثناء و الصلاة فهذا أیضا یدل علی کثیر من الآداب إجمالا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 38 

*****

8- الحدیث

8/3120. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ رَفَعَهُ :

ص: 320


1- 7 . یوسف (12) : 98 .
2- 8 . فی «د ، ص ، بر ، بف » والوافی والوسائل والبحار : - «و » .
3- 1 . کذا فی النسخ . والأنسب : «أخّره » أی الدعاء والاستغفار .
4- 2 . الفقیه ، ج 1 ، ص 422 ، ح 1242 ، معلّقا عن محمّد بن مسلم ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ؛ وفی الأمالی للصدوق ، ص 250 ، المجلس 43 ، ضمن ح 7 ؛ والمقنعة ، ص 155 ، مرسلاً . تفسیر العیّاشی ، ج 2 ، ص 196 ، ح 80 ، عن محمّد بن أبی عمیر ، عن بعض أصحابنا ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ؛ وفیه ، ح 81 ، عن محمّد بن مسلم ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، وفی کلّها من قوله : «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ» مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1488 ، ح 8610 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 68 ، ح 8747 ؛ البحار ، ج 12 ، ص 266، ح 34.
5- 3 . فی «ب ، ج ، د ، ص ، بر ، بس ، بف » والوافی : - «أبی » . وعلی هذه النسخ فلا یشتمل الحدیث علی کلام المعصوم علیه السلام .
6- 4 . فی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 38 : «کأنّ الشمّ هنا کنایة عن استعمال قلیل من الطیب والتطیّب به ، لا الاکتفاء بمحض الشمّ » . وشَمِمْته أشَمُّه وشَمَمْتُه أشُمُّه شَمّا وشمیما . وأشَمَّ الحجّام الخِتان : أخذ منه قلیلاً . القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1484 (شمم) .
7- 5 . فی حاشیة «ج » : «إلی » .
8- 6 . الوافی ، ج 9 ، ص 1488 ، ح 8609 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 67 ، ح 8745.

إِلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِذَا اقْشَعَرَّ جِلْدُکَ وَ دَمَعَتْ عَیْنَاکَ(1)، فَدُونَکَ دُونَکَ، فَقَدْ قُصِدَ(2) قَصْدُکَ».(3)

قَالَ(4): وَ رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ، عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ السَّرَّاجِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ، عَنْ سَعِیدٍ، مِثْلَهُ.(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: هر گاه بدنت لرزید و چشمت گریان شد پس خود را باش، خود را باش (و بوسیلۀ دعا بگیر از خدای سبحان آنچه خواهی - از فیض ره-) که بتو توجهی شده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 228 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: چون پوستت دانه لرز بر خود گرفت و چشمت گریان شد، خود را باش،خود را باش که محققاً به تو توجهی شده است(از طرف خدا برای انجام حاجت یا از طرف فرشته ها برای شفاعت و انجام حاجت به امر خدا-از مجلسی ره).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 47 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-امام صادق علیه السّلام،فرمود:چون پوست بدنت لرزید و چشمت گریان شد، توجه داشته باش که بیقین از طرف خداوند به تو توجهی شده است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 371 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: سنده الأول ضعیف و الثانی صحیح. و سعید اسم فعل بمعنی خذ قال الجوهری: یقال فی الإغراء بالشیء دونکه، قال تمیم للحجاج أقبرنا صالحا و کان قد صلبه و قال: دونکموه، و قال : القصد إتیان الشیء تقول قصدته و قصدت له و قصدت إلیه بمعنی، و قصدت قصده نحوت نحوه، و فی القاموس: القصد استقامة الطریق و الاعتماد و الأم قصده، و له و إلیه و ضد الإفراط، و فی المصباح قصدت الشیء و له و إلیه قصدا من باب ضرب طلبته بعینه و إلیه قصدی و مقصدی و قصد فی الأمر قصدا توسط و طلب الأسد، و لم یجاوز الحد. و هو علی قصد أی رشد و طریق سهل، و قصدت قصده أی نحوه. إذا عرفت هذا فالظاهر أن قصد علی بناء المفعول و قصدک مفعول مطلق نائب الفاعل و الإضافة إلی المفعول إذا ظهرت تلک العلامات فعلیک بطلب الحاجات و الاهتمام فی الدعاء للمهمات فقد أقبل الله علیک بالرحمة و توجه نحوک للإجابة، أو أقبلت الملائکة إلیک للشفاعة أو لقضاء الحاجة بأمره سبحانه. و قیل: القصد بمعنی المقصود أی أقبل الله و الملائکة إلی مقصودک و ربما یقرأ أقصد بصیغة المعلوم، و قال: قصدک مرفوع بالفاعلیة و الإضافة إلی الفاعل أی استقام قصدک إلی المطلوب و لا یخفی بعدهما و ظهور الأول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 39 

*****

9- الحدیث

9/3121. عَنْهُ(6)، عَنِ الْجَامُورَانِیِّ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ، عَنْ صَنْدَلٍ(7) ، عَنْ

ص: 321


1- 7 . فی الخصال: + «ووجل قلبک » .
2- 8 . فی «ص » : «قصدک » بدل «قصد » . و«دونک» اسم فعل بمعنی خذ ، أی خذه فهو دونک وقریب منک . یقال : هذا دونه ، أی قریب منه ؛ فهو إغراء ، والتکریر للمبالغة . وفی الوافی : «فدونک دونک ، یعنی خذ ما تطلب من اللّه تعالی بالدعاء ، فإنّه أقبل إلیک ، أی حان حین الدعاء الذی لایُردّ» . و«القصد» إتیان الشیء ، تقول : قصدته و قصدت له وقصدت إلیه بمعنی ، وقصدت قصده : نحوت نحوه . و فی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 39 : «فالظاهر أنّ «قصد » علی بناء المفعول ، و«قصدک » مفعول مطلق نائب الفاعل ، والإضافة إلی المعنی ، إذا ظهرت تلک العلامات فعلیک بطلب الحاجات والاهتمام فی الدعاء للمهمّات ، فقد أقبل اللّه علیک بالرحمة وتوجّه نحوک للإجابة ، أو أقبلت الملائکة إلیک للشفاعة أو لقضاء الحاجة بأمره سبحانه . وقیل : القصد بمعنی المقصود ، أقبل اللّه والملائکة إلی مقصودک . وربّما یقرأ : قَصَدَ بصیغة المعلوم ، وقال : قصدک مرفوع بالفاعلیّة والإضافة إلی الفاعل ، أی استقام قصدک إلی المطلوب ولایخفی بعدهما وظهور الأوّل » .
3- 9 . الخصال ، ص 81 ، باب الثلاثة ، ح 6 ، بسنده عن علیّ بن حدید الوافی ، ج 9 ، ص 1489 ، ح 8614 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 72 ، ح 8760 ؛ وفیه ، ص 73 ، ذیل ح 8763 .
4- 1 . الضمیر المستتر فی «قال » راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد ؛ فإنّ محمّد بن إسماعیل الراوی عن أبی إسماعیل السرّاج ، هو ابن بزیع ، وهو من مشایخ أحمد بن محمّد بن خالد . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 15 ، ص 354361 .
5- 2 . الوافی ، ج 9 ، ص 1489 ، ح 8614 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 72 ، ذیل ح 8760 .
6- 3 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد ؛ فقد روی هو کتاب أبی عبداللّه الجامورانی ووردت روایته عنه فی الأسناد . راجع : رجال النجاشی ، ص 456 ، الرقم 1238 ؛ الفهرست للطوسی ، ص 529 ، الرقم 850 ؛ معجم رجال الحدیث ، ج 21 ، ص 224 ، الرقم 14481 ؛ و ج 23 ، ص 327 .
7- 4 . فی «ثواب الأعمال » : «مندل بن علیّ » بدل «صندل » .

أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ یُحِبُّ مِنْ(1) عِبَادِهِ الْمُوءْمِنِینَ کُلَّ عَبْدٍ(2) دَعَّاءٍ، فَعَلَیْکُمْ بِالدُّعَاءِ فِی السَّحَرِ إِلی طُلُوعِ الشَّمْسِ، فَإِنَّهَا سَاعَةٌ تُفَتَّحُ(3) فِیهَا أَبْوَابُ السَّمَاءِ، وَ تُقْسَمُ(4) فِیهَا الاْءَرْزَاقُ، وَ تُقْضی فِیهَا الْحَوَائِجُ الْعِظَامُ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: خدای عز و جل از میان بندگان مؤمنش آن بنده ای را دوست دارد که بسیار دعا کند، پس بر شما باد بدعا از هنگام سحر تا زدن آفتاب زیرا آن هنگامی است که درهای آسمان در آن هنگام باز گردد، و روزیها در آن تقسیم شود، و حاجتهای بزرگ برآورده شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 228 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از ابی الصباح کنانی،از امام باقر(علیه السّلام)،فرمود: راستی خدا عز و جل دوستدارد از میان بنده های مؤمن خود، هر بندۀ بسیار دعا کن را،بچسبید به دعا کردن از سحر تا بر آمدن آفتاب،زیرا این هنگامی است که درهای آسمان در آن باز شود و روزی ها را پخش کنند و حاجتهای بزرگ را بر آورند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 47 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-امام باقر علیه السّلام،فرمود:

به راستی خدای عزّ و جلّ از میان بنده های مؤمن خود،دوستدار کسی است که زیاد دعا کند از وقت سحر تا برآمدن آفتاب.

زیرا این وقتی است که درهای آسمان در آن باز شود و روزی ها را پخش کنند و حاجتهای بزرگ را برآورند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 371 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

هو ابن یسار، و رواه الصدوق فی الخصال فی باب الثلاثة عن أبیه عن محمد بن یحیی العطار عن الحسین بن إسحاق التاجر عن علی بن مهزیار عن علی بن حدید مثله، إلا أنه زاد بعد قوله: و دمعت عیناک، و وجل قلبک فدونک و دونک : ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 39 

*****

10- الحدیث

10/3122. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «إِنَّ فِی اللَّیْلِ لَسَاعَةً(6) مَا یُوَافِقُهَا(7) عَبْدٌ مُسْلِمٌ، ثُمَّ(8) یُصَلِّی وَ یَدْعُو اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ فِیهَا إِلاَّ اسْتَجَابَ(9) لَهُ فِی کُلِّ لَیْلَةٍ» .

قُلْتُ: أَصْلَحَکَ اللّهُ، وَ أَیُّ(10) سَاعَةٍ(11) هِیَ مِنَ اللَّیْلِ؟

قَالَ: «إِذَا مَضی نِصْفُ اللَّیْلِ وَ هِیَ(12) السُّدُسُ الاْءَوَّلُ مِنْ أَوَّلِ النِّصْفِ(13)».(14)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عمر بن اذینه گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام که میفرمود: همانا در شب ساعتی است که درک نکند آن را بندۀ مسلمانی که در آن نماز گزارد و خدای عز و جل را در آن ساعت بخواند (و بدرگاهش دعا کند) جز اینکه اجابت شود (و دعایش مستجاب گردد) و این ساعت در هر شب هست، عرض کردم: خدایت خیر دهد بفرمائید آن چه ساعتی از شب است؟ فرمود: هنگامی که نیمی از شب بگذرد، شش یک از اول نیمۀ شب.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 228 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-از عمر بن اذینه،گوید:شنیدم امام صادق(علیه السّلام) می فرمود: راستی در شب چند هنگام است که هیچ بندۀ مسلمانی موفّق به درک آنها نشود و نماز بخواند و به درگاه خدا عز و جل دعا کند در آنها جز اینکه خدا هر شب برایش اجابت کند،من گفتم: اصلحک اللّٰه!و آن کدام ساعت از شب است؟فرمود:چون نیمی از شب گذرد،آن ساعت ششم نخست از نیم اول باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 49 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-«عمر بن اذینه»می گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:

به راستی در شب چند وقت است که هیچ بندۀ مسلمانی موفق به درک آنها نمی شود که نماز بخواند و به درگاه خدای عزّ و جلّ دعا کند جز اینکه خداوند هر شب حاجت او را برآورده کند.عرض کردم:اصلحک اللّه!و آن کدام ساعت از شب است؟فرمود:چون نیمی از شب گذرد،آن ساعت ششم نخست از نیمه اول باشد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 371 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

أی النصف الثانی و ظاهره أن المراد سدس النصف لا سدس الکل، و سیأتی هذا الخبر فی کتاب الصلاة فی باب صلاة النوافل بهذا السند إلا أن فیه عن عمر بن أذینة عن عمر بن یزید و هو أظهر، و فی متنه هکذا إذا مضی نصف اللیل فی السدس الأول من النصف الباقی، لکن رواه الشیخ فی التهذیب عن الحسین بن سعید عن ابن أبی عمیر عن ابن أذینة عن عمر ابن یزید مثله، إلی قوله: قال إذا مضی نصف اللیل إلی الثلث الباقی، و روی أیضا عن الحسین بن سعید عن صفوان عن أبی أیوب الخراز عن عبیدة النیسابوری، قال، قلت لأبی عبد الله علیه السلام: جعلت فداک إن الناس یروون عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم أن فی اللیل لساعة لا یدعو فیها عبد مؤمن بدعوة إلا استجیب له، قال: نعم، قلت: متی هی؟ قال: ما بین نصف اللیل إلی الثلث الباقی قلت: لیلة من اللیالی أو کل لیلة؟ فقال: کل لیلة، فهذان الخبران یدلان علی أن المراد سدس الکل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 39 

*****

ص: 322


1- 5 . فی «ص ، بر » : «عن » .
2- 6 . فی «ب ، ج ، د ، ص ، بس ، بف » والوافی والوسائل وثواب الأعمال : - «عبد» .
3- 7 . فی «ص ، بس ، بف » والوسائل : «یفتح » . ویجوز فیه التشدید والتخفیف .
4- 1 . فی «ص » : «ویقسم » . ویجوز فیه التشدید والتخفیف .
5- 2 . ثواب الأعمال ، ص 193 ، ح 1 ، بسنده عن أحمد بن أبی عبداللّه البرقی الوافی ، ج 9 ، ص 1488 ، ح 8611 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 68 ، ح 8748 .
6- 3 . فی «ص » : «ساعة» .
7- 4 . فی «د ، بر ، بف » وحاشیة «ز ، ج » والوافی والتهذیب : «لایوافقها».
8- 5 . فی الکافی ، ح 5569 والتهذیب : - «ثمّ » .
9- 6 . فی الکافی ، ح 5569 : «استجیب » .
10- 7 . فی الکافی ، ح 5569 : «فأیّ » . وفی التهذیب : «فأیّة» .
11- 8 . فی «بر » : «الساعة» .
12- 9 . فی «ص » وحاشیة «بر » : «بقی » . وفی التهذیب : - «هی » .
13- 10 . فی الکافی ، ح 5569 : «فی السدس الأوّل من النصف الثانی » . وفی التهذیب : «إلی الثلث الباقی » کلاهما بدل «وهی السدس الأوّل من أوّل النصف » . وفی الوافی : «اُرید بالسدس سدس تمام اللیل ، لاسدس النصف ، وبأوّل النصف أوّل النصف الباقی» . وقال فی مرآة العقول : «وهی السدس الأوّل من أوّل النصف ، أی النصف الثانی ، ظاهره أنّ المراد سدس النصف ، لا سدس الکلّ» ، ونقل روایتین ، ثمّ قال : «فهذان الخبران یدلاّن علی أنّ المراد سدس الکلّ» .
14- 11 . الکافی ، کتاب الصلاة ، باب صلاة النوافل ، ح 5569 . وفی التهذیب ، ج 2 ، ص 117 ، ح 441 ، بسنده عن ابن أبی عمیر . وفیه ، ص 118 ، ح 444 ؛ والأمالی للطوسی ، ص 149 ، المجلس 5 ، ح 58 ، بسند آخر ، مع اختلاف الوافی ، ج 9 ، ص 1489 ، ح 8612 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 70 ، ح 8751 .

(14) باب الرغبة و الرهبة و التضرّع و...

اشاره

2 / 479

14 _ بَابُ الرَّغْبَةِ وَ الرَّهْبَةِ وَ التَّضَرُّعِ وَ التَّبَتُّلِ وَ الاِبْتِهَالِ(1) وَ الاِسْتِعَاذَةِ وَ الْمَسْأَلَةِ

1- الحدیث

1/3123. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «الرَّغْبَةُ أَنْ تَسْتَقْبِلَ(2) بِبَطْنِ(3) کَفَّیْکَ إِلَی السَّمَاءِ؛ وَ الرَّهْبَةُ أَنْ تَجْعَلَ ظَهْرَ کَفَّیْکَ إِلَی السَّمَاءِ؛ وَ قَوْلُهُ(4): «وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلاً»(5) _ قَالَ _ : الدُّعَاءُ

ص: 323


1- 12 . «الرغبة» : السؤال والطلب . و«الرهبة» : الخوف والفزع . و«التضرّع» : التذلّل والمبالغة فی السؤال . و«التبتّل» : الانقطاع إلی عبادة اللّه و إخلاص العمل له ، وأصله من بتلت الشیء : قطعته ؛ ومنه سمّیت فاطمة علیهاالسلام البتول ؛ لانقطاعها إلی اللّه عزّ وجلّ . و«الابتهال» : أن تمدّ یدیک جمیعا ، وأصله التضرّع والمبالغة فی الدعاء ، ویقال فی قوله تعالی : «ثمّ نبتهل» أی نخلص فی الدعاء . راجع : النهایة ، ج 1 ، ص 94 (بتل) ؛ و ص 167 (بهل) ؛ وج 2 ، ص 237 (رغب) ؛ و ص 280 (رهب) ؛ و ج 3 ، ص 85 (ضرع) . فی «ص » : «التبتیل» بدل التبتّل» .
2- 1 . فی «ز » : «تستقلّ » .
3- 2 . فی «ب » : «بباطن » .
4- 3 . فی «بر» : - «وقوله » . وجعل فی مرآة العقول : «قوله » مبتدأً ، و«الدعاء » خبرا ، و«قال » : معترضا بینهما . أی مدلول قوله تعالی : «تبتّل إلیه تبتیلاً» هو الدعاء بإصبع واحدة.
5- 4 . المزّمّل (73) : 8 . وفی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 217 : «وقوله : «وتبتّل إلیه تبتیلاً» ، الظاهر أنّه من کلام الصادق علیه السلام ، وأنّ ضمیر «قوله » راجع إلی اللّه ، وأنّ المقصود بیان المراد من هذه الکلمات الواقعة فی القرآن الکریم » . وفی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 42 : «قوله : الرغبة ، هذا ونظائره یحتمل وجهین : الأوّل : أن یکون المعنی أنّه إذا کان الغالب علیه فی حال الدعاء الرغبة والرجاء ، ینبغی أن یفعل هکذا ؛ فإنّه یظنّ أنّ ید الرحمة انبسطت فیبسط یده لیأخذه ، وإذا کان الغالب علیه الخوف وعدم استیهاله للإجابة ، یجعل ظهر کفّیه إلی السماء إشارة إلی أنّه لکثرة خطایاه مستحقّ للحرمان ، وإن کان مقتضی کرمه وجوده الفضل والإحسان . الثانی : أن یکون المعنی : أنّه إذا کان مطلوبه طلب منفعة ، ینبغی أن یبسط بطن کفّیه إلی السماء ؛ لما مرّ ، وإن کان مطلوبه دفع ضرر وبلاء یخاف نزوله من السماء ، یجعل ظهرها إلیها ، کأنّه یدفعها بیدیه . ولا یخفی أنّ فیما عدی الأوّلین الأوّل أنسب ، والخبر الخامس یؤیّد الثانی . ویمکن الجمع بین المعنیین بحمل الأوّلین علی الثانی ، والبقیّة علی الأوّل ، ویحتمل حمل الأوّلین علی المطالب الدنیویّة وما بعدهما علی المناجاة والمطالب الاُخرویّة ، والحمل إمّا بتقدیر مضاف ، أی أدب الرغبة مثلاً ، أو هذه الأسماء صارت فی عرف الشرع أسماء لتلک الأفعال ، أو اُطلق علیها مجازا ؛ لدلالتها علیها» .

بِإِصْبَعٍ وَاحِدَةٍ تُشِیرُ(1) بِهَا؛ وَ التَّضَرُّعُ تُشِیرُ(2) بِإِصْبَعَیْکَ وَ تُحَرِّکُهُمَا؛ وَ الاِبْتِهَالُ رَفْعُ(3) الْیَدَیْنِ وَ تَمُدُّهُمَا(4)، وَ ذلِکَ عِنْدَ الدَّمْعَةِ، ثُمَّ ادْعُ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو اسحاق گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: رغبت آن است که کف دو دست خود را بسوی آسمان بداری، و رهبت آن است که پشت دستهایت را بسوی آسمان بداری. و در گفتار خدای عز و جل:«

وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلاً

»فرمود: تبتل: دعا کردن بیک انگشت است که بدان اشاره کنی، و تضرع: اینست که با دو انگشت اشاره کنی و آن دو را حرکت دهی، و ابتهال: بالا بردن هر دو دست است و اینکه آنها را بکشی، و این موقع اشک ریختن است، و سپس دعا کن.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 229 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از ابی اسحاق،از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: رغبت این است که درون دو مشت خود را به سوی آسمان بداری،و رهبت این است که پشت در دو مشت خود را به سوی آسمان بداری. و قول خدا(8 سوره مزمل):«و تبتل جو به درگاه او تبتلی» فرمود:تبتل دعا کردن با اشارۀ یک انگشت است به درگاه خدا،و تضرع و زاری دعا کردن با اشاره به دو انگشت است و حرکت دادن آنها،و ابتهال بالا بردن هر دو دست است و آنها را بکشی به بالا،و این موقع اشک ریختن است و سپس دعا کنی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 49 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام،فرمود:

رغبت این است که دو کف دست خود را به سوی آسمان بلند کنی، رهبت این است که پشت دو دست خود را به سوی آسمان بلند کنی.

و قول خداوند:«و تبتل جو به درگاه او تبتلی»فرمود:تبتل دعا کردن به یک انگشت است و تضرع و زاری دعا کردن با اشاره به دو انگشت است و حرکت دادن آنها،و ابتهال بالا بردن هر دو دست است و آنها را بکشی به بالا،و این موقع اشک ریختن است و سپس دعا کنی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 373 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح علی الظاهر إذ الأظهر أن أبا إسحاق هو ثعلبة بن میمون. قوله: الرغبة هذا و نظائره یحتمل وجهین: الأول: أن یکون المعنی أنه إذا کان الغالب علیه فی حال الدعاء الرغبة و الرجاء ینبغی أن یفعل هکذا، فإنه یظن أن ید الرحمة انبسطت فیبسط یده لیأخذه، و إذا کان الغالب علیه الخوف و عدم استئهاله للإجابة یجعل ظهر کفیه إلی السماء إشارة إلی أنه لکثرة خطایاه مستحق للحرمان و إن کان مقتضی کرمه وجوده الفضل و الإحسان. الثانی: أن یکون المعنی أنه إذا کان مطلوبه طلب منفعة ینبغی أن یبسط بطن کفیه إلی السماء لما مروان کان مطلوبه دفع ضرر و بلاء یخاف نزوله من السماء یجعل ظهرها إلیها کأنه یدفعها بیدیه، و لا یخفی أن فیما عدا الأولین الأول أنسب، و الخبر الخامس یؤید الثانی. و یمکن الجمع بین المعنیین بحمل الأولین علی الثانی و البقیة علی الأول، و یحتمل حمل الأولین علی المطالب الدنیویة و ما بعدهما علی المناجاة، و المطالب الأخرویة و الحمل إما بتقدیر مضاف أی أدب الرغبة مثلا أو هذه الأسماء صارت فی عرف الشرع أسماء لتلک الأفعال أو أطلق علیها مجازا لدلالتها علیها. و قوله:

وَ تَبَتَّلْ

قال الدعاء أی إشارة إلیه أو التقدیر مدلول قوله، و قوله: قال کلام الراوی اعترض بین المبتدأ و الخبر. و قال الطبرسی (ره): التبتل الانقطاع إلی عبادة الله و إخلاص العمل له و أصله من بتلت الشیء قطعته و منه البتول علیها السلام لانقطاعها إلی عبادة الله عز و جل، ثم قال: و المعنی أخلص له إخلاصا عن ابن عباس و غیره یعنی فی الدعاء و العبادة و قیل: انقطع إلیه انقطاعا و قیل: توکل إلیه توکلا، و قیل: تفرغ لعبادته و روی محمد بن مسلم و زرارة و حمران عن أبی جعفر و أبی عبد الله علیه السلام إن التبتل هنا رفع الیدین فی الصلاة، و فی روایة أبی بصیر هو رفع یدک إلی الله و تضرعک إلیه، انتهی. و أقول: یحتمل أن یکون المعنی أن هذا أفضل أنواع التبتل الذی ذکره الله عز و جل، و الإشارة یحتمل الرقع و الخفض و التحریک یمینا و شمالا، و الخبر الثالث یدل علی الأول، و علی الأول الید الیسری أنسب، و علی الثانی الیمنی کما سیأتی. و المراد بالإصبعین الجمع بینهما، و قیل: الرفع و الخفض إشارة إلی أنه لا أدری أ ترفعنی أم تضعنی و کذا التحریک یمینا و شمالا إشارة إلی أنه لا یدری أنه من أصحاب الیمین أو من أصحاب الشمال، و قیل: الرفع و الخفض إشارة إلی أن الروح یجرنی إلیک، و التعلق الجسمانی یجرنی إلی السفل و لا یمکننی الانقطاع إلیک إلا بجذباتک. و أقول: یحتمل أن یکون الأول إلحاحا فی الطلب کما هو دأب الملحین من السائلین لا سیما إذا کان السائل لا یقدر علی النطق، و فی عدة الداعی کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یرفع یدیه إذا ابتهل و دعا، کما یستطعم المسکین، و فیما أوحی الله إلی موسی علیه السلام ألق کفیک ذلا بین یدی کفعل البعد المستصرخ إلی سیده، فإذا فعل ذلک رحمته و أنا أکرم القادرین. و الثانی إشارة إلی التحیر فی أمره، و ذلک عند تعارض آیات الخوف و الرجاء، و النظر إلی بعده عن درجة القبول و الکمال، و شدة کرم مولاه الذی هو منتهی الآمال، فإذا أقبلت الدمعة و اشتد الرجاء فالمناسب له أن یمد یدیه إلی القبلة أو إلی السماء لأخذ العطاء، و المد هنا یحتملها. و قوله علیه السلام: ثم ادع عطف علی مقدر أی أفعل ما ذکرت فی الأخیر أو فی جمیع المراتب المتقدمة ثم ادع.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 44 

*****

2- الحدیث

2 / 480

2/3124. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ»(6) فَقَالَ : «الاِسْتِکَانَةُ هُوَ(7) الْخُضُوعُ؛ وَ التَّضَرُّعُ هُوَ(8) رَفْعُ الْیَدَیْنِ وَ التَّضَرُّعُ بِهِمَا».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن مسلم گوید: از حضرت باقر علیه السّلام پرسیدم از (تفسیر) گفتار خدای عز و جل:«پس فروتن نشدند برای پروردگار خویش و زاری نکردند»(سورۀ مؤمنون آیه 76) فرمود: استکانت همان فروتنی است و تضرع: بلند کردن هر دو دست و زاری کردن بدانها است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 230 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از محمد بن مسلم،گوید:از امام باقر(علیه السّلام)پرسیدم از قول خدا عز و جل(75 سوره مؤمنون):«کوچکی نکردند برای پروردگارشان و زاری نکردند به درگاه او»در پاسخ فرمود:استکانت همان کوچکی کردن است و تضرع بلند کردن هر دو دست است و زاری کردن بدانها.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 51 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«محمد بن مسلم»،گوید:از امام باقر علیه السّلام پرسیدم از قول خدای عزّ و جلّ:«کوچکی نکردند برای پروردگارشان و زاری نکردند به درگاه او(مؤمنون/75)»در پاسخ فرمود:استکانت همان کوچکی و فروتنی است و تضرع بلند کردن هر دو دست است و زاری کردن.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 373 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و الآیة فی سورة المؤمنین هکذا:

وَ إِنَّ اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ اَلصِّرٰاطِ لَنٰاکِبُونَ `وَ لَوْ رَحِمْنٰاهُمْ وَ کَشَفْنٰا مٰا بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِی طُغْیٰانِهِمْ یَعْمَهُونَ، `وَ لَقَدْ أَخَذْنٰاهُمْ بِالْعَذٰابِ

قال فی مجمع البیان: معناه إنا أخذنا هؤلاء الکفار بالجدب و ضیق الرزق و القتل بالسیف

فَمَا اِسْتَکٰانُوا لِرَبِّهِمْ

أی ما تواضعوا و ما انقادوا

وَ مٰا یَتَضَرَّعُونَ

أی و ما یرغبون إلی الله فی الدعاء، و قال أبو عبد الله علیه السلام الاستکانة فی الدعاء و التضرع رفع الید فی الصلاة، انتهی. و قیل : استکان من باب الافتعال و أصله افتعل من السکون، فالمد شاذ حصل بالإشباع، و قیل: من باب الاستفعال و أصله استغفل من کان فالمد قیاس و وجه بأنه یقال استکان إذا ذل و خضع، أی صار له کون خلاف کونه الأول کما یقال: استحال إذا تغیر من حال إلی حال إلا أن استحال عام فی کل حال، و استکان خاص هو الخضوع، و تذکیر الضمیر باعتبار الخیر أو لأنه مصدر و التضرع بهما أی بالإشارة بالإصبعین و تحریکما کما مر أو الأعم منها و من الابتهال.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 44 

*****

3- الحدیث

3/3125 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ جَمِیعاً، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ، عَنْ یَحْیَی الْحَلَبِیِّ، عَنْ أَبِی خَالِدٍ، عَنْ

ص: 324


1- 5 . فی «بس » : «یشیر » .
2- 6 . فی «بس » : «یشیر » .
3- 7 . فی شرح المازندرانی : «ترفع » .
4- 1 . فی «بس » : «یمدّهما » . ویجوز نصب «تمدّ » لأنّه عطف علی المصدر الصریح وهو «رفع » نظیر «للبس عباءة وتقرَّ عینی أحبّ إلیّ » .
5- 2 . معانی الأخبار ، ص 369 ، ح 2 ، بسند آخر عن موسی بن جعفر علیه السلام ، مع اختلاف یسیر. بصائر الدرجات ، ص 217 ، ذیل ح 2 ، بسند آخر ، وفیه : «قلت له : رفع الیدین ما هو؟ قال : الابتهال . فقلت : فوضع یدیک وجمعهما؟ قال : التضرّع . قلت : ورفع الإصبع ؟ قال : البصبصة » الوافی ، ج 9 ، ص 1495 ، ح 8626 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 48 ، ح 8686 ؛ البحار ، ج 69 ، ص 359 ، إلی قوله : «أن تجعل ظهر کفّیک إلی السماء » ؛ وفیه ، ج 85 ، ص 204 ، ذیل ح 21 .
6- 3 . المؤمنون (23) : 76 .
7- 4 . فی «ز » والوافی والبحار : «هی » .
8- 5 . فی البحار : - «هو» .
9- 6 . معانی الأخبار ، ص 369 ، ح 1 ، بسنده عن ابن أبی عمیر ، عن أبی أیّوب الخزّاز ، عن محمّد بن مسلم ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، وتمام الروایة فیه بعد ذکر الآیة : «قال : التضرّع رفع الیدین » الوافی ، ج 9 ، ص 1497 ، ح 8630 ؛ البحار ، ج 85 ، ص 204 ، ذیل ح 21 .

مَرْوَکٍ بَیَّاعِ اللُّوءْلُوءِ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: ذَکَرَ الرَّغْبَةَ، وَ أَبْرَزَ بَاطِنَ رَاحَتَیْهِ إِلَی السَّمَاءِ ؛ «وَ هکَذَا الرَّهْبَةُ(1)» وَ جَعَلَ ظَهْرَ کَفَّیْهِ إِلَی السَّمَاءِ ؛ «وَ هکَذَا التَّضَرُّعُ» وَ حَرَّکَ أَصَابِعَهُ یَمِیناً وَ شِمَالاً ؛ «وَ هکَذَا التَّبَتُّلُ» وَ یَرْفَعُ أَصَابِعَهُ مَرَّةً وَ یَضَعُهَا مَرَّةً ؛ «وَ هکَذَا الاِبْتِهَالُ» وَ مَدَّ یَدَهُ(2) تِلْقَاءَ وَجْهِهِ إِلَی الْقِبْلَةِ، وَ لاَ یَبْتَهِلُ(3) حَتّی تَجْرِیَ الدَّمْعَةُ.(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام رغبت را ذکر کرد و درون دو کف خود را بطرف آسمان باز کرد (یعنی رغبت چنین است) و اما رهبت چنین است: و پشت دو دست را بطرف آسمان کرد، و اما تضرع چنین است: و انگشتانش را براست و چپ گردانید، و تبتل چنین است: و انگشتانش را بالا میبرد و پائین می آورد، و ابتهال چنین است: و دست خود را تا برابر رویش بجانب قبله کشید (فرمود) و ابتهال نباشد تا اشک روان شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 230 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از مروک مروارید فروش،از کسی که نامش را برد،از امام صادق(علیه السّلام)،گوید:رغبت را یاد کرد و درون دو کف را به آسمان برداشت و فرمود: رهبت چنین است و دو پشت دستها را به آسمان نمود و تضرع چنین است و انگشتانش را به راست و چپ جنبانید و تبتّل چنین است و انگشتانش را به بالا می برد و یک بار به پائین می آورد و ابتهال چنین است،دست خود را برابر رویش به سوی قبله کشید و ابتهال نباشد تا اشک روان گردد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 51 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام،گوید:رغبت بمعنی درون دوکف را به آسمان بلند کردن سپس فرمود:رهبت چنین است آنگاه دو پشت دستها را به آسمان نمود و تضرع چنین است و انگشتانش را به راست و چپ جنبانید و تبتل چنین است و انگشتانش را به بالا برد و یک باره به پائین آورد و ابتهال چنین است،دست خود را برابر رویش به سوی قبله کشید و ابتهال نباشد تا اشک روان گردد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 373 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. و الضمیر فی قال للراوی، و فی ذکر للإمام، و هکذا الرهبة أیضا کلام الراوی أو هو کلام الإمام بتقدیر القول، أی قال و هکذا الرهبة، و یؤیده أن السید بن طاوس روی هذا الخبر مرسلا عن سعید بن یسار قال قال الصادق علیه السلام هکذا الرغبة، و أبرز راحتیه إلی السماء إلی آخر الخبر مثله، إلا أنه قال فی التبتل یرفع إصبعه مرة. قوله علیه السلام: و یرفع کان العدول هنا إلی المضارع لإفادة التکرار، و لا یبتهل علی بناء المجهول أو المعلوم نفیا أو نهیا، و المراد بالأصابع إما سبابتا الیدین مجازا أو مجموع الأصابع و هو بعید. ثم إن الاختلاف الذی یتراءی فی هذه الأخبار یمکن رفعه بحمل بعضها علی بعض أو القول بتعدد أنواع کل منها، و أقول: روی فی المشکاة نقلا من مسند أبی داود بإسناده عن ابن عباس قال: المسألة أن ترفع یدیک حذو منکبیک أو نحوهما، و الاستغفار إن تشیر بإصبع واحدة و الابتهال أن تمد یدیک جمیعا و فی روایة قال: و الابتهال هکذا و رفع یدیه و جعل ظهورهما مما یلی وجهه، و عن أحمد بإسناده عن ابن عمر أنه یقول: إن رفعکم أیدیکم بدعة ما زاد رسول الله علی هذا یعنی إلی الصدر، و قال الطیبی: المسألة مصدر بمعنی السؤال، و المضاف محذوف لیصح الحمل أی أدب السؤال، و طریقه رفع الیدین و أدب الاستغفار الإشارة بالسبابة سبا للنفس الأمارة و الشیطان و التعوذ منهما إلی الله تعالی، و لعل المراد من الابتهال دفع ما یتصوره من مقابلة العذاب فیجعل یدیه کالترس لیستره عن المکروه. و قال بعضهم: العادة فیمن طلب شیئا أن یبسط الکف إلی المدعو متواضعا متخاشعا، و فیمن أراد کف مکروه أن یرفع ظهر کفه إشارة إلی الدافع.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 45 

*****

4- الحدیث

4/3126. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ فَضَالَةَ، عَنْ عَلاَءٍ(5)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «مَرَّ بِی رَجُلٌ وَ أَنَا أَدْعُو فِی صَلاَتِی بِیَسَارِی، فَقَالَ: یَا عَبْدَ اللّهِ(6)، بِیَمِینِکَ، فَقُلْتُ: یَا عَبْدَ اللّهِ، إِنَّ لِلّهِ _ تَبَارَکَ وَ تَعَالی _ حَقّاً(7) عَلی هذِهِ کَحَقِّهِ عَلی هذِهِ(8) » .

ص: 325


1- 7 . احتمل فی مرآة العقول کون «وهکذا الرهبة » ونظاهره الأربعة کلامَ الإمام علیه السلام بتقدیر القول . وقال : «قوله علیه السلام : ویرفع ، کأنّ العدول هنا إلی المضارع لإفادة التکرار » . ومفاد هذا الکلام أنّ قوله : «جعل ظهر کفّیه » إلی آخر الحدیث من کلام المعصوم علیه السلام . ویجوز نصب «الرهبة » ونظائرها بناءً علی کونها من کلام الراوی .
2- 1 . فی «بر » وحاشیة «ج » والوافی والبحار : «یدیه » .
3- 2 . فی «ب ، د ، ز ، بر ، بف » والوسائل : «ولاتبتهل » . واحتمل فی مرآة العقول کون «یبتهل » علی بناء الفاعل والمفعول ، نفیا أو نهیا .
4- 3 . الجعفریّات ، ص 226 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف الوافی ، ج 9 ، ص 1495 ، ح 8627 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 49 ، ح 8688 ؛ البحار ، ج 85 ، ص 205 ، ذیل ح 21 .
5- 4 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، بر ، بف ، جر» وحاشیة «بس » . وفی «ز » والمطبوع : «العلاء » . وفی «بس » : «عبادة» وهو سهو ؛ فقد توسّط العلاء [بن رزین] ، بین فضالة [بن أیّوب] ومحمّد بن مسلم فی کثیرٍ من الأسناد . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 11 ، ص 457458 ؛ وص 466 .
6- 5 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ص ، بر ، بس ، بف » وشرح المازندرانی والوافی والوسائل . وفی «ز » والمطبوع : «یا أباعبداللّه » .
7- 6 . فی «ب ، ز ، ص» وحاشیة «بر » : «إنّ اللّه تبارک وتعالی حقّه» .
8- 7 . فی «ز » : - «کحقّه علی هذه » .

وَ قَالَ: «الرَّغْبَةُ تَبْسُطُ یَدَیْکَ وَتُظْهِرُ بَاطِنَهُمَا؛ وَ الرَّهْبَةُ تَبْسُطُ یَدَیْکَ وَ(1) تُظْهِرُ ظَهْرَهُمَا(2)؛ وَ التَّضَرُّعُ تُحَرِّکُ السَّبَّابَةَ الْیُمْنی یَمِیناً وَ شِمَالاً؛ وَ التَّبَتُّلُ(3) تُحَرِّکُ السَّبَّابَةَ الْیُسْری تَرْفَعُهَا فِی(4) السَّمَاءِ رِسْلاً(5) وَ تَضَعُهَا؛ وَ الاِبْتِهَالُ تَبْسُطُ یَدَکَ(6) وَ ذِرَاعَکَ(7) إِلَی السَّمَاءِ، وَ الاِبْتِهَالُ حِینَ تَری أَسْبَابَ الْبُکَاءِ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن مسلم گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السّلام میفرمود: مردی بمن گذر کرد و من با دست چپ در نماز دعا میکردم، پس گفت: یا ابا عبد اللّٰه با دست راستت (دعا کن) من گفتم: ای بندۀ خدا همانا برای خدای تبارک و تعالی بر این هم حقی است مانند حقی که بدان دارد. و فرمود: رغبت اینست که: هر دو دست را بگشائی و درون آنها را آشکار کنی، و رهبت اینست که: دو دست را بگشائی و پشت آن دو را ظاهر سازی، و تضرع آنست که: انگشت سبابۀ راست را براست و چپ بجنبانی، و تبتل: جنبانیدن انگشت (سبابۀ) چپ است که آن را بآرامی بسوی آسمان بالا بری و پائین آوری، و ابتهال آنست که: هم دستها و هم دو ذراع را بسوی آسمان بگشائی، و ابتهال در وقتی است که ببینی و سائل گریه فراهم شده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 231 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از محمد بن مسلم،گوید:شنیدم امام صادق(علیه السّلام) فرمود: مردی به من گذر کرد و من در نمازم دست چپ را برای دعا بلند کرده بودم،پس گفت:یا ابا عبد اللّٰه!با دست راستت دعا کن، من گفتم:ای بندۀ خدا!راستی که خدا تبارک و تعالی بر این هم حقی دارد مانند حق او بدان. و فرمود:در رغبت،هر دو دست را بگشائی و باطن آنها را بنمائی،و در رهبت،هر دو دست را بگشائی و پشت آنها را عیان داری،و در تضرع،انگشت سبابۀ راست را به راست و چپ بجنبانی،و در تبتّل،انگشت سبابۀ چپ را بجنبانی و به آرامی آن را به بالا و پائین ببری و بیاوری،و ابتهال این است که هر دو دست و هر دو ذراع را به سوی آسمان فراز داری.ابتهال وقتی است که موجبات گریه فراهم شده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 51 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«محمد بن مسلم»،گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:

مردی به من گذر کرد و من در نمازم دست چپ را برای دعا بلند کرده بودم،پس گفت:یا ابا عبد اللّه!با دست راستت دعا کن،من گفتم: ای بندۀ خدا!راستی که خدای تبارک و تعالی بر این هم حقی دارد مانند حق او بدان.

و فرمود:در رغبت،هر دو دست را بگشائی و باطن آنها را بنمائی،و در رهبت،هر دو دست را بگشائی و پشت آنها را آشکار کنی و در تضرع، انگشت سبابۀ راست را به راست و چپ بجنبانی،و در تتبّل،انگشت سبابۀ چپ را بجنبانی و به آرامی آن را به بالا و پائین ببری و بیاوری،و ابتهال این است که هر دو دست و هر دو ذراع را به سوی آسمان بلند کنی.ابتهال وقتی است که موجبات گریه فراهم شده است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 375 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. فی صلاتی بیساری أی برفع یساری مع الیقین أو بدونها، کما ورد فی صلاة الوتر أنه یرفع الیسری و یعد بالیمین أو بالتضرع و تحریک الأصابع بیساری و کان السائل الجاهل نظر إلی أن الیمین أشرف و غفل عن أن لجمیع البدن قسطا من العذاب و الاستعاذة منه، و لکلها حاجة إلی الرب فی الوجود و البقاء و التربیة، بل الشمال أنسب فی هذا المقام، إذ کاتب السیئات فی جهة الشمال و المعاصی کلها تأتی من جهة شمال النفس و هی جهة المیل إلی الشهوات و اللذات و الأعمال الدنیة الخسیسة ترتکب بها و جوابه علیه السلام کان بعد الصلاة. و یحتمل أن یکون المراد بقوله علیه السلام فی صلاتی فی تعقیب صلاتی و یؤیده ما سیأتی فی باب الدعاء فی أدبار الصلوات من قال بعد کل صلاة و هو أخذ بلحیته بیده الیمنی یا ذا الجلال و الإکرام ارحمنی من النار ثلاث مرات و یده الیسری مرفوعة بطنها إلی ما یلی السماء إلی آخر الخبر و کثیر من هذه الآداب مذکورة فیه فارجع إلیه. و روی السید فی کتاب الإقبال من أدعیة کل یوم من رجب و ذکر الدعاء قال: ثم مد علیه السلام یده الیسری فقبض علی لحیته و دعا بهذا الدعاء و هو یلوذ بسبابته الیمنی إلی آخر الخبر. و الرغبة تبسط أی أن تبسط و فی القاموس الرسل بالکسر الرفق و التؤدة کالرسلة و الترسل، و بالفتح السهل من السیر انتهی. فیمکن أن یقرأ هنا بالکسر أی برفق و تأن و بالفتح بأن یکون صفة مصدر محذوف أی رفعا رسلا، و ذراعک بالنصب عطفا علی یدک أو بالرفع و الجملة حالیة و هذا الخبر کالتفسیر للأخبار السابقة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 47 

*****

5- الحدیث

5/3127 . عَنْهُ(9)، عَنْ أَبِیهِ أَوْ غَیْرِهِ(10)، عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

2 / 481

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الدُّعَاءِ وَ رَفْعِ الْیَدَیْنِ، فَقَالَ: «عَلی أَرْبَعَةِ أَوْجُهٍ: أَمَّا التَّعَوُّذُ، فَتَسْتَقْبِلُ(11) الْقِبْلَةَ بِبَاطِنِ کَفَّیْکَ؛ وَ أَمَّا الدُّعَاءُ فِی الرِّزْقِ، فَتَبْسُطُ کَفَّیْکَ وَ تُفْضِی بِبَاطِنِهِمَا إِلَی السَّمَاءِ؛ وَ أَمَّا التَّبَتُّلُ، فَإِیمَاءٌ(12) بِإِصْبَعِکَ السَّبَّابَةِ؛ وَ أَمَّا الاِبْتِهَالُ، فَرَفْعُ یَدَیْکَ تُجَاوِزُ بِهِمَا رَأْسَکَ؛ وَ دُعَاءُ التَّضَرُّعِ أَنْ تُحَرِّکَ إِصْبَعَکَ السَّبَّابَةَ مِمَّا یَلِی

ص: 326


1- 8 . فی «ب ، ز ، بس » : - «تبسط یدیک و » . وفی الوافی : - «و » .
2- 9 . فی «ب » : «ظاهرهما» .
3- 10 . فی البحار : - «تحرّک السبّابة الیمنی یمینا وشمالاً ، والتبتّل » .
4- 1 . فی «ب ، ص ، بر ، بف » وحاشیة «ج » والوافی والبحار : «إلی » .
5- 2 . فی مرآة العقول بعد ما نقل عن القاموس : الرِسل بالکسر : الرفق والتؤدة ، وبالفتح : السهل من السیر قال : «فیمکن أن یقرأ هنا بالکسر ، أی برفق وتأنّ ، وبالفتح بأن یکون صفة مصدر محذوف ، أی رفعا رسلاً ، و «ذراعک » بالنصب عطفا علی یدک ، أو بالرفع ، والجملة حالیّة» . وراجع أیضا : القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1330 (رسل) .
6- 3 . هکذا فی «ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » ومرآة العقول والوافی والوسائل والبحار . وفی «ب » : - «یدک » . وفی المطبوع : «یدیک » .
7- 4 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی ومرآة العقول والوسائل والبحار . وفی المطبوع : «وذراعیک » .
8- 5 . الوافی ، ج 9 ، ص 1496 ، ح 8628 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 281 ، ح 7971 ، إلی قوله : «حقّا علی هذه کحقّه علی هذه » ؛ وج 7 ، ص 48 ، ح 8685 ؛ البحار ، ج 85 ، ص 205 ، ذیل ح 21 .
9- 6 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق .
10- 7 . فی «ز » : «و غیره » .
11- 8 . فی شرح المازندرانی : «تستقبل » .
12- 9 . فی «ج ، د ، بر ، بف » والوافی والبحار : «فإیماؤک » .

وَجْهَکَ(1)، وَ هُوَ دُعَاءُ الْخِیفَةِ(2)».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو بصیر گوید: از حضرت صادق علیه السلام از دعا کردن و بلند کردن دستها پرسیدم فرمود: بر چهار گونه است: اما برای پناه بردن بخدا (از شر دشمنان) درون دستهای خود را بطرف قبله کنی، و اما در دعای برای روزی دستهای خود را باز کنی و درون آن دو را بسوی آسمان بداری، و اما تبتل پس آن اشاره کردن با انگشت سبابه است، و اما ابتهال: بلند کردن دستها است بطوری که از سرت بگذرد، و دعای تضرع اینست که انگشت سبابه را در برابر رویت بجنبانی و آن دعای خیفه (و هراس) است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 231 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از ابی بصیر،گوید:از امام صادق(علیه السّلام)از دعا کردن و بلند کردن دو دست پرسیدم. در پاسخ فرمود:بر چهار وجه باشد:اما برای پناه بردن به خدا،باطن دو کف را به سوی قبله کنی،و در دعای برای طلب رزق،دو کف بگشائی و باطن آنها را به سوی آسمان بداری،و اما در تبتّل و توجه به خدا،با انگشت سبّابه اشاره کنی،و اما در حال ابتهال،دو دست را فراز داری تا از سر آنها را در گذرانی،و دعای تضرع و زاری این است که انگشت سبّابه را در برابر رویت بجنبانی و آن دعای خیفه و هراس است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 53 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-«ابی بصیر»،گوید:از امام صادق علیه السّلام از دعا کردن و بلند کردن دو دست پرسیدم.در پاسخ فرمود:بر چهار وجه باشد:اما برای پناه بردن به خدا، باطن دو کف را به سوی قبله کنی،و در دعای برای طلب رزق،دو کف بگشائی و باطن آنها را به سوی آسمان بداری،و اما در تبتّل و توجه به خدا،با انگشت سبّابه اشاره کنی،و اما در حال ابتهال،دو دست را بلند کنی تا از سر،آنها را بگذرانی،و دعای تضرع و زاری این است که انگشت سبّابه را در برابر رویت بجنبانی و آن دعای ترس و هراس است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 375 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. و الظاهر أن المراد بالتعوذ التحرز من شر الأعادی، و یمکن تعمیمه بحیث یشمل شر الأعادی الباطنة أیضا من النفس و الشیطان، بل من العقوبات الأخرویة و الدنیویة و هی حالة غایة الاضطرار فإن من رأی حجرا أو سیفا أو سنانا أو شبهها یتترس بیدیه هکذا لدفعها عن کرائم بدنه. و یحتمل أن ذکر الرزق فی الثانی علی المثال و التخصیص لکون غالب رغبات عامة الخلق له، و تقضی بباطنها إلی السماء أی تجعل، باطنهما نحوها، فی المصباح الفضاء بالمد المکان الواسع، و أفضی الرجل بیده إلی الأرض مسها بباطن راحته و أفضیت إلی الشیء وصلت إلیه انتهی. و یقال: أفضی إلیه بسره أی أظهره له و کأنه هنا أنسب. قوله علیه السلام: مما یلی وجهک ظاهره الدفع و الخفض و هو مخالف لما مر فی الخبر السابق و هو بعینه ما مر فی التبتل، و کأنه لهذا عدها أربعا، و المراد أنها مترادفان فهذا اصطلاح آخر، و قیل: المراد تحریک السبابة یمینا و شمالا قریبا من وجهه، و لذا لم یعده من أقسام الرفع فأنواع الرفع أربعة و التضرع خارجة منها و له وجه. و یحتمل أن یکون المراد بقوله مما یلی وجهه أن یستر وجهه بهما، و هو یناسب الخیفة، و فی أکثر نسخ العدة فقال علی خمسة أوجه، و کأنه جعله کذلک لیطابق الأقسام، و یحتمل أن تکون نسخته هکذا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 47 

*****

6- الحدیث

6/3128. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ(4) عَزَّ وَ جَلَّ: «فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ»(5) قَالَ: «الاِسْتِکَانَةُ هِیَ الْخُضُوعُ؛ وَ التَّضَرُّعُ رَفْعُ الْیَدَیْنِ وَ التَّضَرُّعُ بِهِمَا».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

(این خبر مانند حدیث است که با ترجمه اش گذشت).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 232 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از محمد بن مسلم،گوید:از امام باقر(علیه السّلام)پرسیدم از قول خدا عز و جل(75 سوره مؤمنون):«کوچکی نکردند برای پروردگار خود و به درگاهش زاری نکردند»فرمود:استکانه همان خضوع است،و تضرع بلند کردن هر دو دست و زاری با آنها.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 53 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-«محمد بن مسلم»،گوید:از امام باقر علیه السّلام پرسیدم از قول خدای عزّ و جلّ: «کوچکی نکردند برای پروردگار خود و به درگاهش زاری نکردند(مؤمنون/75)»فرمود:استکانه همان خضوع است،و تضرع بلند کردن هر دو دست و زاری با آنها.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 377 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح و قد مر فی الثانی باختلاف فی أول السند و کأنه أخذ هذا من کتاب ابن محبوب و ما مر من کتاب ابن أبی عمیر، و قال فی العدة و فی حدیث آخر الاستکانة فی الدعاء أن یضع یدیه علی منکبیه، و فی فلاح السائل و فی حدیث آخر عن الصادق علیه السلام أن الاستکانة فی الدعاء أن یضع یدیه علی منکبیه حین دعائه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 48 

*****

7- الحدیث

7/3129. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادٍ، عَنْ حَرِیزٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةَ، قَالاَ:

قُلْنَا لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ(7) علیه السلام : کَیْفَ الْمَسْأَلَةُ إِلَی اللّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالی؟ قَالَ: «تَبْسُطُ کَفَّیْکَ» . قُلْنَا: کَیْفَ الاِسْتِعَاذَةُ؟ قَالَ: «تُفْضِی بِکَفَّیْکَ؛ وَ التَّبَتُّلُ(8) الاْءِیمَاءُ بِالاْءِصْبَعِ؛ وَ التَّضَرُّعُ تَحْرِیکُ الاْءِصْبَعِ(9)؛ وَ الاِبْتِهَالُ أَنْ تَمُدَّ یَدَیْکَ جَمِیعاً».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن مسلم و زراره گویند: بحضرت صادق علیه السلام عرضکردیم: مسألت بدرگاه خدا چگونه است؟ فرمود: دو دست خود را باز کنی، عرضکردیم: استعاذة چگونه است؟ فرمود: هر دو کف دست خود را بجانب فضا کنی (مانند کسی که میخواهد دست بدیوار بگذرد و خلاصه اینکه کف دستها را بطرف قبله میگیری - از مجلسی (ره) و تبتل: اشاره با انگشت است، و تضرع: جنبانیدن انگشت است، و ابتهال اینست که هر دو دست را با هم بکشی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 232 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از محمد بن مسلم و زراره،گویند:گفتیم:به امام صادق(علیه السّلام)چگونه باید از درگاه خدا تبارک و تعالی در خواست کرد؟فرمود:هر دو دست خود را می گشائی،گفتم: پناه جوئی چگونه است؟فرمود:هر دو دستت را در برابر قبله می گیری(چنانچه آنها را به دیوار می گذاری)،و تبتل اشاره با انگشت است،و تضرع جنبانیدن انگشت است،و ابتهال این است که هر دو دست را با هم کنی و به سوی بالا بکشی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 53 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-«محمد بن مسلم و زراره»،گویند:به امام صادق علیه السّلام گفتیم:چگونه باید از درگاه خدای تبارک و تعالی درخواست کرد؟فرمود:هر دو دست خود را می گشائی،گفتم:پناه جوئی چگونه است؟فرمود:هر دو دستت را در برابر قبله می گیری(چنانچه آنها را به دیوار می گذاری)،و تبتل اشاره با انگشت است،و تضرع جنبانیدن انگشت است،و ابتهال این است هر دو دست را باهم بالا بری و به سوی بالا بکشی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 377 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. تفضی بکفیک أی تجعل باطنهما نحو الفضاء، کما یفضی الرجل باطن کفیه إلی الجدار، و الحاصل تجعل باطن کفیک مقابل القبلة کما مر. قال العارف الربانی فی العدة هذه الهیئات المذکورة إما تعبد لعلة لا نعلمها أو لعل المراد ببسط کفیه فی الرغبة کونه أقرب إلی حال الراغب فی بسط آماله و حسن ظنه بإفضاله و رجائه لنواله، فالراغب یسأل بالأمان فیبسط کفیه لما یقع فیهما من الإحسان. و المراد فی الرهبة بجعل ظهر الکفین إلی السماء، کون العبد یقول بلسان الذلة و الاحتقار لعالم الخفیات و الأسرار آنا ما أقدم علی بسط کفی إلیک و قد جعلت وجههما إلی الأرض ذلا و خجلا بین یدیک، و المراد فی التضرع بتحریک الأصابع یمینا و شمالا أنه تأسی بالثاکل عند المصاب الهائل، فإنها تقلب یدیها و تنوح بهما إقبالا و إدبارا و یمینا و شمالا، و المراد بالتبتل برفع الأصابع مرة و وضعها أخری بأن معنی التبتل الانقطاع فکأنه یقول بلسان حاله لمحقق رجائه و آماله: انقطعت إلیک وحدک کما أنت أهله من الإلهیة فیشیر بإصبعه وحدها من دون الأصابع علی سبیل الوحدانیة. و المراد فی الابتهال بمد یدیه تلقاء وجهه إلی القبلة أو مد یدیه و ذراعیه إلی السماء، أو رفع یدیه و تجاوزهما رأسه بحسب الروایات أنه نوع من أنواع العبودیة و الاحتقار و الذلة و الصغار، أو کالغریق الرافع یدیه الحاسر عن ذراعیه المتشبث بأذیال رحمته و المتعلق بذوائب رأفته التی أنجت الهالکین و أغاثت المکروبین و وسعت العالمین و هذا مقام جلیل فلا یدعیه العبد إلا عند العبرة و تزاحم الأنین و الزفرة و وقوفه موقف العبد الذلیل و اشتغاله بخالقه الجلیل عن طلب الآمال و التعرض للسؤال. و المراد فی الاستکانة برفع یدیه علی منکبیه أنه کالعبد الجانی إذا حمل إلی مولاه و قد أوثقه قید هواه، و قد تصفد بالأثقال و ناخ بلسان الحال هذه یدای قد عللتها بین یدیک بظلمی و جرأتی علیک. و أقول: أخذه (ره) من کتاب فلاح السائل الجلیل قدوة العارفین رضی الدین علی بن طاوس نور الله ضریحه بتغییر یسیر فی وسطه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 48 

*****

ص: 327


1- 10 . فی مرآة العقول : «قوله علیه السلام : ممّا یلی وجهک ، ظاهره الدفع والخفض ، وهو مخالف لما فی الخبر السابق ، وهو بعینه ما مرّ فی التبتّل وکأنّه لهذا عدّها أربعا ، والمراد أنّهما مترادفان ؛ فهذا اصطلاح آخر . وقیل : المراد تحریک السبّابة یمینا وشمالاً قریبا من وجهه ، ولذا لم یعدّه من أقسام الرفع ، فأنواع الرفع أربعة ، والتضرّع خارج منها ، وله وجه ... وفی أکثر نسخ العدّة [ص 196]: فقال : علی خمسة أوجه ، وکأنّه جعله کذلک لیطابق الأقسام ، ویحتمل أن تکون نسخته هکذا» .
2- 11 . فی «ز » : «الخفیة » . وفی «بس » : «الحنیفة » .
3- 12 . الوافی ، ج 9 ، ص 1496 ، ح 8629 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 49 ، ح 8689 ؛ البحار ، ج 85 ، ص 205 ، ذیل ح 21 .
4- 1 . فی «بر ، بف » : «قوله » .
5- 2 . المؤمنون (23) : 76 .
6- 3 . الوافی ، ج 9 ، ص 1496 ، ح 8630 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 46 ، ح 8679 ؛ البحار ، ج 85 ، ص 204 ، ذیل ح 21 .
7- 4 . فی حاشیة «ج » : «لأبی جعفر » .
8- 5 . فی «ص » : «التبتیل » .
9- 6 . فی «د » : «الأصابع » .
10- 7 . راجع : عیون الأخبار ، ج 2 ، ص 111 ، ضمن ح 1 ؛ وعلل الشرائع ، ص 264 ، ضمن ح 8 الوافی ، ج 9 ، ص 1497 ، ح 8631 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 49 ، ح 8687 .

(15) باب البکاء

1- الحدیث

1/3130 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَا مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ وَ لَهُ کَیْلٌ وَ وَزْنٌ إِلاَّ الدُّمُوعُ؛ فَإِنَّ الْقَطْرَةَ(1) تُطْفِئُ بِحَاراً مِنْ نَارٍ، فَإِذَا(2) اغْرَوْرَقَتِ(3) الْعَیْنُ بِمَائِهَا ، لَمْ یَرْهَقْ(4) وَجْهاً(5) قَتَرٌ(6) وَ لاَ ذِلَّةٌ، فَإِذَا فَاضَتْ حَرَّمَهُ(7) اللّهُ عَلَی النَّارِ، وَ لَوْ أَنَّ بَاکِیاً بَکی(8) فِی أُمَّةٍ لَرُحِمُوا».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هیچ چیزی نیست جز اینکه پیمانه و وزنی دارد جز گریه که یک قطره اش دریاهائی از آتش را خاموش سازد، و چون چشم باشک خود پر شود (و اشک در آن حلقه بزند) آن چهره پریشانی و خواری نبیند، و چون اشک بریزد خدا آن را بر آتش دوزخ حرام کند، و اگر هر آینه در میان یک امت یک نفر گریان باشد همه آنها مورد ترحم قرار گیرند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 233 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: چیزی نیست مگر اینکه پیمانه و وزنی دارد جز گریه که یک قطره اش دریاهائی از آتش را خاموش کند و چون دیده اشکین شود، چهره تیرگی و خواری نبیند و چون اشک روان گردد،خدا آن را بر دوزخ حرام گرداند و راستی اگر در یک امتی یک گریان باشد، همه مورد ترحم واقع شوند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 55 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام،فرمود:

هیچ چیزی نیست جز اینکه پیمانه و وزنی دارد جز گریه که یک قطره اش دریاهائی از آتش را خاموش کند و چون در دیده اشکی جمع شود و اشک در آن حلقه زند آن چهره هرگز خواری نبیند و چون اشک بریزد، خدا آن را بر دوزخ حرام گرداند و راستی اگر در میان امتی یک نفر گریان باشد،همه مورد ترحم واقع شوند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 377 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. إلا و له کیل و وزن لعل المراد أن ثواب العبادات و إن کان کلها یجری علی جهة التفضل و زائدا علی ما یظن أنه یستحقه لکن یناسبه فی میزان العقل و القیاس بحسب کثرة العمل و قلته و سهولته و صعوبته و غیر ذلک، بخلاف البکاء فإن القلیل منه یترتب علیه آثار عظیمة و مثوبات جسمیة لا یحیط بها میزان العقل و مکیال القیاس، و قیل: الکیل و الوزن إما مصدر أن یقال کال الطعام یکیله کیلا و وزنه یزنه وزنا إذا قاسه بالمکیال و المیزان، أو اسم لما یکال به الطعام. و للعبارة وجهان: الأول أن کل عبادة یعتبر کیلها و وزنها و یجزی علی وجه الاستحقاق بمثلها کیلا بکیل و وزنا بوزن و إن وقعت الزیادة فهی تفضل إلا الدمع فإنه و إن کان خفیفا قلیلا یستحق صاحبه أجرا جزیلا لا یعلم قدره إلا الله عز و جل. الثانی: أن الدمع لکونه عظیما لا یحیط به الکیل و الوزن، و لا یمکن أن یقدر بهما، فلذلک یوجب أجرا جزیلا، و قال فی القاموس : اغرورقت عیناه دمعتا کأنها غرقت فی دمعها، انتهی. و المراد هنا امتلاء العین بالماء قبل أن یجری علی الوجه، و فی القاموس: رهقه کفرح غشیه و لحقه أو دنا منه سواء أخذه أو لم یأخذه، و قال الجوهری: رهقه بالکسر یرهقه رهقا أی غشیه من قوله تعالی:

وَ لاٰ یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لاٰ ذِلَّةٌ

و قال : القتر جمع القترة و هی الغبار و منه قوله تعالی:

تَرْهَقُهٰا قَتَرَةٌ

و قال الراغب: و قوله تعالی:

تَرْهَقُهٰا قَتَرَةٌ

نحو غبرة و هی شبه دخان یغشی الوجه من الکرب. و قال البیضاوی فی قوله تعالی:

لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا اَلْحُسْنیٰ وَ زِیٰادَةٌ وَ لاٰ یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ

لا یغشاها قتر غبرة فیها سواد، و لا ذلة هوان، و المعنی لا یرهقهم ما یرهق أهل النار أو لا یرهقهم ما یوجب ذلک حزن و سوء حال، و ضمیر وجهه راجع إلی صاحب العین کالآیة و فی القاموس : فاض الماء یفیض فیضا کثر حتی سأل کالوادی، و ضمیر فاضت إما راجع إلی الدموع أو العین بالإسناد المجازی کالفیاض، و ضمیر حرمة إما راجع إلی الباکی أو إلی الوجه، و فی بعض النسخ حرمهما فالضمیر راجع إلی العین، و تحریمه یستلزم تحریم الشخص، بل المبالغة فیه أکثر، فإن الکنایة أبلغ، و لأنه یدل علی أنه لا یری النار بعینه فیأول بأنه لا یراها رؤیة مخوفة. فی أمة أی یکون فیهم أو فی حقهم فالرحمة تشمل الدارین إن کانوا مؤمنین، أو فی الدنیا إن لم یکونوا مؤمنین.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 51 

*****

2- الحدیث

2 / 482

2/3131. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ وَ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَا مِنْ عَیْنٍ إِلاَّ وَ هِیَ بَاکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلاَّ عَیْناً(10) بَکَتْ

ص: 328


1- 1 . فی شرح المازندرانی: + «منه » . وفی الزهد و ثواب الأعمال: + «منها» .
2- 2 . فی «ب » : «فإذ » .
3- 3 . اغرورَقَت عیناه بالدموع : دَمِعتا ، أوغَرِقَتا بالدموع . وهو افعوعَلت من الغرق . مجمع البحرین ، ج 5 ، ص 221 (غرق) .
4- 4 . فی «بف » : «لم ینل » . ورَهِقَه الأمر : غَشِیَه بقَهرٍ . یقال : رَهِقتُه وأرهقتُه . المفردات للراغب ، ص 367 (رهق ) .
5- 5 . فی «ب » وحاشیة «بر » وشرح المازندرانی والوسائل وثواب الأعمال : «وجهها » . وفی «بر ، بف » وحاشیة «ج ، د » والوافی : «وجهه » .
6- 6 . «القَتَرة » : ما یغشی الوجهَ من غَبَرة الموت والکرب . یقال : غَشِیَته قَتَرة وقَتَر، کلّه واحد. ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1439 (قتر).
7- 7 . فی حاشیة «ج » والوسائل : «حرّمها» .
8- 8 . فی «بر » : «یبکی » .
9- 9 . ثواب الأعمال ، ص 200 ، ح 1 ، بسنده عن ابن أبی عمیر . الزهد، ص 146 ، ح 209 ، بسند آخر عن أبی جعفر علیه السلام . تفسیر العیّاشی ، ج 2 ، ص 122 ، ح 16 ، عن محمّد بن مروان ، عن رجل ، عن أبی جعفر علیه السلام . الفقیه ، ج 1 ، ص 317 ، ذیل ح 941 ، مرسلاً ، وفیه : «روی أنّه ما من شیء ...» وفی الثلاثة الأخیرة مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1499 ، ح 8632 ؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 227 ، ح 20343 .
10- 10 . فی «بر » وحاشیة «ج » والوافی : «عین » .

مِنْ خَوْفِ اللّهِ، وَ مَا اغْرَوْرَقَتْ عَیْنٌ بِمَائِهَا(1) مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ إِلاَّ حَرَّمَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ سَائِرَ جَسَدِهِ عَلَی النَّارِ، وَ لاَ فَاضَتْ عَلی خَدِّهِ فَرَهِقَ ذلِکَ الْوَجْهَ قَتَرٌ وَ لاَ ذِلَّةٌ،

وَ مَا(2) مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ وَ لَهُ کَیْلٌ وَ وَزْنٌ(3) إِلاَّ الدَّمْعَةُ؛ فَإِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ یُطْفِئُ بِالْیَسِیرِ مِنْهَا الْبِحَارَ مِنَ النَّارِ، فَلَوْ أَنَّ عَبْداً بَکی فِی أُمَّةٍ لَرَحِمَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ تِلْکَ الاْءُمَّةَ بِبُکَاءِ ذلِکَ الْعَبْدِ» .(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود: هیچ چشمی نیست جز اینکه روز قیامت گریان است مگر چشمی که از ترس خدا گریسته باشد، و هیچ چشمی نیست که از ترس خدای عز و جل باشک خود پر شود جز اینکه خدای عز و جل همۀ آن بدن را بآتش دوزخ حرام گرداند، و آن اشک بر گونه ای روان نگردد که گرد پریشانی و خواری ببیند، و هیچ چیزی نیست جز اینکه پیمانه و وزنی دارد مگر اشک که همانا خدای عز و جل باندکی از آن دریاهائی از آتش را خاموش کند، پس اگر بنده ای در میان یک امتی بگرید خدای عز و جل بخاطر گریه آن بنده بهمۀ آن امت رحم کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 233 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از محمد بن مروان،از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: چشمی نیست مگر اینکه روز رستاخیز گریان است جز چشمی که از ترس خدا گریسته است،و هیچ چشم از ترس خدا اشکین نشود جز اینکه همۀ تن را بر آتش حرام کند،و آن اشک بر هیچ گونه ای روان نگردد که تیرگی و خواریش در گیرد،چیزی نباشد جز آنکه پیمانه و وزنی دارد جز اشک،راستی خدا عز و جل به اندکی از آن دریاها از آتش را خاموش کند و اگر چنانچه ای که بنده در امتی بگرید،خدا عز و جل برای گریۀ آن یک بنده به همۀ آن امت رحم کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 55 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام،فرمود:

هیچ چشمی نیست جز اینکه روز رستاخیز گریان است مگر چشمی که از ترس خدا گریسته است،و هیچ چشم از ترس خدا اشک دار نشود جز اینکه همۀ آن بدن را بر آتش حرام کند،و آن اشک بر هیچ گونه ای روان نگردد که خواری بیند و هیچ چیزی نیست جز آنکه پیمانه و وزنی دارد جز اشک،راستی خدای عزّ و جلّ به اندکی از آن،دریاهائی از آتش را خاموش کند و اگر چنانچه بنده در امتی بگرید،خدای عزّ و جلّ برای گریۀ آن یک بنده،به همۀ آن امت رحم کند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 379 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و مضمونه قریب من الخبر السابق، و التفاوت بینهما فی شیئین: أحدهما: التقیید بالخشیة من الله فی هذا الخبر دون السابق، و هذا هین. و ثانیهما: ترتب عدم الرهق علی الاغریراق و التحریم علی الفیضان، فیدل علی أن التحریم أعلی و أکثر نفعا من عدم الرهق، و هنا بالعکس، و الاختلاف الأول أی التقیید بالخشیة لا یؤثر فی ذلک و لا ینفع کما توهم إلا أن یقال: لما کان فی الأخیر مقیدا بخوف الله یترتب الأنفع علی الأدنی، و اکتفی فی الأعلی بثواب الأدنی اختصارا و تفننا فی الکلام، و ظهور أن الأعلی أکثر ثوابا، و لما کان الراوی واحدا و کذا المروی عنه، الظاهر أن الاختلاف من و هم بعض الرواة، و هذا الخبر بحسب ظاهر النظر أوفق بما مر إذ عدم الرهق یستلزم التحریم بدون العکس کما لا یخفی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 52 

*****

3- الحدیث

3/3132. عَنْهُ(5)، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ، عَنْ مُثَنًّی الْحَنَّاطِ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «مَا مِنْ قَطْرَةٍ أَحَبَّ إِلَی اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ مِنْ قَطْرَةِ دُمُوعٍ فِی سَوَادِ اللَّیْلِ مَخَافَةً مِنَ اللّهِ ، لاَ یُرَادُ بِهَا غَیْرُهُ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: هیچ قطره ای نزد خدا محبوبتر نیست از آن قطره اشکی که در تاریکی شب از ترس خدا بریزد و جز خدا چیز دیگری بآن منظور نباشد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 234 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امام باقر(علیه السّلام)،فرمود: هیچ قطره ای نزد خدا محبوب تر نیست از یک قطرۀ اشک که در سیاهی شب از ترس خدا باشد و نظر به دیگری در آن نباشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 57 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام باقر علیه السّلام،فرمود:هیچ قطره ای نزد خدا محبوب تر از یک قطرۀ اشک که در سیاهی شب از ترس خدا باشد نیست و جز خداوند چیز دیگری موردنظر نباشد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 379 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق. لا یراد بها غیره أی غیر الله، أو غیر الاحتراز من عذابه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 52 

*****

4- الحدیث

4/3133. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ، عَنْ صَالِحِ بْنِ رَزِینٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ وَ غَیْرِهِمَا:

ص: 329


1- 11 . فی «ز » : «بماء بها» .
2- 1 . فی «ز» : «ما» بدون الواو . وفی «ص» : «ولا» .
3- 2 . فی «ز» : «أو وزن» .
4- 3 . الأمالی للمفید ، ص 143 ، المجلس 18 ، ح 1 ، بسنده عن محمّد بن مروان ، عن أبی جعفر الباقر علیه السلام ، مع اختلاف یسیر. ثواب الأعمال ، ص 17 ، ذیل ح 6 ، بسند آخر عن أبی جعفر علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف. تفسیر العیّاشی ، ج 2 ، ص 121 ، ح 15 ، عن الفضیل بن یسار ، عن أبی جعفر علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف یسیر، وفیهما من قوله : «وما اغرورقت عیناه » إلی قوله «قتر و لاذلّة » الوافی ، ج 9 ، ص 1499 ، ح 8633 ؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 227 ، ح 20344 .
5- 4 . الضمیر راجع إلی سهل بن زیاد المذکور فی السند السابق ؛ فقد تکرّرت روایته عن [عبدالرحمن] بن أبی نجران فی کثیرٍ من الأسناد . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 6 ، ص 494496 ، و ص 515516 .
6- 5 . المحاسن ، ص 292 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح 450 ، عن الوشّاء ، عن مثنّی الحنّاط ، عن أبی حمزة الثمالی ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ؛ الزهد، ص 146 ، ح 208 ، بسنده عن أبی حمزة ، وفیهما مع زیادة فی آخره ؛ الخصال ، ص 50 ، باب الاثنین ، ح 60 ، بسنده عن أبی حمزة الثمالی ، عن علیّ بن الحسین علیهماالسلام ؛ الأمالی للمفید ، ص 11 ، المجلس 1 ، ح 8 ، بسنده عن أبی حمزة ، عن علیّ بن الحسین علیهماالسلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وفیهما مع زیادة فی أوّله ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر . راجع : تحف العقول ، ص 219 الوافی ، ج 9 ، ص 1500 ، ح 8634 ؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 227 ، ح 20345 .

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلاَّ ثَلاَثَةً(1): عَیْنٌ غُضَّتْ(2) عَنْ مَحَارِمِ اللّهِ، وَ عَیْنٌ سَهِرَتْ(3) فِی طَاعَةِ اللّهِ، وَ عَیْنٌ بَکَتْ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر چشمی در روز قیامت گریان است جز سه چشم: چشمی که از (دیدن و نظر به) آنچه خداوند حرام کرده بر هم نهاده شده، و چشمی که در راه طاعت خداوند بیداری کشیده، و چشمی که در دل شب از ترس خدا گریسته است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 234 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: هر چشمی در قیامت،گریان است جز سه تا: چشمی که از آنچه خدا حرام کرده بر هم نهفته شده و چشمی که در راه طاعت خدا بیداری کشیده و چشمی که در دل شب از ترس خدا گریسته.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 57 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام صادق علیه السّلام،فرمود:هر چشمی در قیامت گریان است جز سه چشم: چشمی که از آنچه خدا حرام کرده برهم نهاده شده و چشمی که در راه طاعت خدا بیداری کشیده و چشمی که در دل شب از ترس خدا گریسته.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 379 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و یمکن أن یعد حسنا موثقا لروایة منصور عن جماعة و إن کانوا مجاهیل عین أی أحدها عین غضت علی بناء المجهول، فی القاموس : غض طرفه خفضه و احتمل المکروه و المحارم جمع المحرم علی بناء المفعول من التحریم، أی ما حرم الله النظر إلیه. و عین سهرت کعلمت أی ترکت النوم قدرا معتدا به، زیادة عن العادة فی طاعة الله کالصلاة و التلاوة و الدعاء، و مطالعة العلوم الدینیة، و فی طریق الجهاد و الحج و الزیارات و کل طاعة لله سبحانه، و جوف اللیل وسطه الذی یعتاد أکثر الناس النوم فیه، و قال فی النهایة: فیه قیل له: أی اللیل أسمع، قال: جوف اللیل الآخر أی ثلثه الآخر، و هو الجزء الخامس من أسداس اللیل، و هو لا یستلزم السهر الکثیر فصح التقابل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 53 

*****

5- الحدیث

5/3134. ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ(5)، عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ وَ دُرُسْتَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ(6): «مَا مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ وَ لَهُ کَیْلٌ وَ وَزْنٌ إِلاَّ الدُّمُوعُ؛ فَإِنَّ الْقَطْرَةَ مِنْهَا(7) تُطْفِئُ بِحَاراً مِنَ النَّارِ(8)، فَإِذَا(9) اغْرَوْرَقَتِ الْعَیْنُ بِمَائِهَا ، لَمْ یَرْهَقْ(10) وَجْهَهُ(11) قَتَرٌ وَ لاَ ذِلَّةٌ، فَإِذَا فَاضَتْ حَرَّمَهُ اللّهُ عَلَی النَّارِ، وَ لَوْ أَنَّ بَاکِیاً بَکی فِی أُمَّةٍ، لَرُحِمُوا».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

(این حدیث مانند حدیث است که با ترجمه اش گذشت).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 234 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از محمد بن مروان،گوید:شنیدم امام صادق(علیه السّلام) می فرمود: هیچ چیزی نیست مگر آنکه پیمانه و وزنی دارد جز اشکها، زیرا یک قطره از آنها دریاهائی از آتش را خاموش می کند،و چون چشم به آب خود اندر شود چهرۀ او را هیچ تیرگی و خواری برنگیرد و چون روان گردد،خدا آن را بر آتش حرام کند و اگر یکی باشد که در امتی بگرید(از ترس خدا)به همه رحم شود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 57 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-«محمد بن مروان»،گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:

هیچ چیزی نیست مگر آنکه پیمانه و وزنی دارد جز اشکها،زیرا یک قطره از آنها دریاهائی از آتش را خاموش می کند،و چون چشم به آب خود تر شود چهرۀ او را هیچ تیرگی و خواری برنگیرد و چون روان گردد،خدا آن را بر آتش حرام کند و اگر یکی باشد که در امتی بگرید (از ترس خدا)به همه رحم شود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 381 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و ابن أبی عمیر معطوف علی السند السابق، و قد مر فی الحدیث الأول إلا باختلاف فی وسط السند، حیث ذکر مکان منصور بن یونس جمیل بن دراج. و درست و هذا من المصنف غریب.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 53 

*****

6- الحدیث

6/3135. ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ(13)، عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِهِ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «أَوْحَی اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ إِلی مُوسی علیه السلام : أَنَّ عِبَادِی لَمْ یَتَقَرَّبُوا 2 /483

إِلَیَّ بِشَیْءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ ثَلاَثِ خِصَالٍ .

ص: 330


1- 6 . فی «ب ، ز » وحاشیة «ج ، بر » والزهد: + «أعین » .
2- 7 . فی «ص » : «عفّت » . أی کفّت وامتنعت .
3- 8 . فی «ص » : «ساهرت » .
4- 1 . الزهد ، ص 147 ، ح 210 ، عن محمّد بن أبی عمیر ، عن منصور بن یونس ، عن صالح بن رزین وغیره ، عن أبی عبداللّه علیه السلام . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب اجتناب المحارم ، ح 1652 ، بسند آخر عن أبی جعفر علیه السلام ؛ ثواب الأعمال ، ص 211 ، ح 1 ، بسند آخر، مع زیادة فی آخره ؛ الخصال ، ص 98 ، باب الثلاثة ، ح 46 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن أبیه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . الفقیه ، ج 1 ، ص 318 ، ح 942 ، من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام . تحف العقول ، ص 6 ، عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، ضمن وصیّته لعلیّ علیه السلام ، وفی کلّ المصادر إلاّ الزهد مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1500 ، ح 8635 ؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 228 ، ح 20346 .
5- 2 . السند معلّق علی سابقه. ویروی عن ابن أبی عمیر ، علیّ بن إبراهیم عن أبیه .
6- 3 . فی الوافی : «عن أبی عبداللّه علیه السلام قال » بدل «قال : سمعت أبا عبداللّه علیه السلام یقول » .
7- 4 . فی الوافی : - «منها» .
8- 5 . فی «ص » والوافی : «نار » .
9- 6 . فی «ب » : «فإذ » .
10- 7 . فی الوافی عن بعض النسخ : «لم ینل » .
11- 8 . فی «ج ، بس » : «وجها » . وفی «ز ، ص » : «وجهها » .
12- 9 . الوافی ، ج 9 ، ص 1499 ، ح 8632 ؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 227 ، ح 20343 .
13- 10 . السند معلّق ، کسابقه .

قَالَ مُوسی: یَا رَبِّ، وَ مَا(1) هُنَّ(2)؟

قَالَ: یَا مُوسی: الزُّهْدُ فِی الدُّنْیَا، وَ الْوَرَعُ عَنِ الْمَعَاصِی(3)، وَ الْبُکَاءُ مِنْ خَشْیَتِی.

قَالَ مُوسی: یَا رَبِّ، فَمَا لِمَنْ صَنَعَ ذَا؟

فَأَوْحَی اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ إِلَیْهِ: یَا مُوسی(4) أَمَّا الزَّاهِدُونَ فِی الدُّنْیَا فَفِی الْجَنَّةِ، وَ أَمَّا الْبَکَّاؤُونَ(5) مِنْ خَشْیَتِی فَفِی الرَّفِیعِ الاْءَعْلی لاَ یُشَارِکُهُمْ(6) أَحَدٌ، وَ أَمَّا الْوَرِعُونَ عَنْ مَعَاصِیَّ فَإِنِّی أُفَتِّشُ النَّاسَ وَ لاَ أُفَتِّشُهُمْ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: خدای عز و جل بموسی علیه السلام وحی فرمود: که همانا بندگان من بمن تقرب نجستند بچیزی که محبوبتر باشد نزد من از سه خصلت، موسی عرضکرد: پروردگارا آنها کدام است؟ فرمود: زهد در بارۀ دنیا (و بی اعتنائی بدان) و ورع (و پارسائی) از نافرمانیها و معاصی، و گریه از ترس من، موسی عرضکرد: پروردگارا هر که اینها را بجا آورد چه پاداشی دارد؟ خدای عز و جل بموسی وحی کرد: ای موسی اما آنان که در بارۀ دنیا زهد ورزیدند در بهشت باشند، و اما آنان که از ترس من گریه کنند در بلندترین منازلند، و احدی در آن منازل با آنها شریک نباشد، و اما آنها که از نافرمانیهای من بپرهیزند پس من که همۀ مردم را (در روز قیامت) بازرسی و تفتیش کنم آنها را بازرسی و تفتیش نکنم.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 234 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:خدا عز و جل به موسی وحی کرد که:بنده هایم به من تقرب نجستند به چیزی که محبوب تر باشد نزد من از سه خصلت،موسی عرض کرد:پروردگارا!آنها چیستند؟ فرمود:ای موسی!زهد در دنیا و ورع از نافرمانیها و گریه از ترس من،موسی عرض کرد:پروردگارا!هر که اینها را به جا آورد چه پاداشی دارد؟خدا عز و جل به موسی وحی کرد: ای موسی!اما زاهدان در دنیا،در بهشت باشند و آنان که از ترس من گریه کنند،در مقام بالاترند و احدی با آنها شریک نباشد و اما آنها که از نافرمانیها بپرهیزند،من که همۀ مردم را بازرسی کنم، آنان را از بازرسی معاف دارم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 59 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-امام صادق علیه السّلام فرمود:همانا خداوند عزّ و جلّ به موسی وحی کرد:بندگانم به چیزی که برایم محبوبتر باشد از سه خصلت تقرب نجستند،موسی عرض کرد:پروردگارا!آنها کدامند؟فرمود:ای موسی!زهد در دنیا و ورع از نافرمانیها و گریه از ترس من،موسی عرض کرد:پروردگارا!هر که اینها را به جا آورد چه پاداشی دارد؟خدای عزّ و جلّ به موسی وحی کرد:

ای موسی!اما زاهدان در دنیا،در بهشت باشند و آنان که از ترس من گریه کنند،در مقام بالاترند و احدی با آنها شریک نباشد و اما آنها که از نافرمانیها بپرهیزند،من که همۀ مردم را(در قیامت)بازرسی می کنم آنان را از بازرسی معاف بدارم.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 381 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و الزهد فی الدنیا عدم الرغبة فی أموال الدنیا، و اعتباراتها و ما یشغل عن الله فیها، و قد مر معناه فی أبواب المکارم و الرفیع الأعلی هو المکان الرفیع الذی هو أرفع المنازل فی الجنة، و هو مسکن الأنبیاء و الأولیاء من أعلی علیین و هم الرفیق الأعلی

وَ حَسُنَ أُولٰئِکَ رَفِیقاً

و فی جامع الأصول: فإنها الرفیع أی السماء و قیل: سماء الدنیا، و التفتیش الطلب و الفحص عن أحوال الناس و المراد بعدم التفتیش إدخالهم الجنة بغیر حساب.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 54 

*****

7- الحدیث

7/3136. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَکُونُ أَدْعُو فَأَشْتَهِی الْبُکَاءَ وَ لاَ یَجِیئُنِی(8)، وَ رُبَّمَا ذَکَرْتُ بَعْضَ مَنْ مَاتَ مِنْ(9) أَهْلِی فَأَرِقُّ وَ أَبْکِی(10)، فَهَلْ یَجُوزُ ذلِکَ؟

فَقَالَ: «نَعَمْ، فَتَذَکَّرْهُمْ(11)، فَإِذَا رَقَقْتَ فَابْکِ، وَ ادْعُ رَبَّکَ تَبَارَکَ وَ تَعَالی».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

اسحاق بن عمار گوید: بحضرت صادق علیه السلام عرضکردم: من دعا میکنم و میل دارم گریه (نیز) بکنم ولی گریه ام نمی آید، و بسا بیاد برخی از مردگان خانوادۀ خودم می افتم پس رقت می کنم و گریه کنم آیا این کار درست است؟ فرمود: آری آنها را بیاد آور و چون رقت کردی گریه کن و پروردگار تبارک و تعالی را بخوان (و بدرگاهش دعا کن).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 235 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از اسحاق بن عمار،گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم:من دعا می کنم و می خواهم گریه کنم و گریه ام نمی آید و بسا به یاد برخی مرده های فامیلم بیفتم و رقّت کنم و بگریم،آیا این کار روا است برایم؟در پاسخ فرمود: آری،آنان را به یاد آور و هر گاه تو را رقّت دست داد،گریه کن و به درگاه پروردگارت تبارک و تعالی دعا کن.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 59 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-«اسحاق بن عمار»،گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:من دعا می کنم و می خواهم گریه کنم ولی گریه ام نمی آید و بسا به یاد برخی از مرده های فامیلم می افتم و رقت می کنم و می خواهم بگریم،آیا این کار برایم سزاوار است؟در پاسخ فرمود:آری،آنان را به یاد آور و هرگاه رقتی به تو دست داد گریه کن و به درگاه پروردگارت دعا کن.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 381 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق و یدل علی استحباب حمل النفس علی البکاء و لو بذکر من مات من أولاده و أقاربه و أحبائه بل ما فات عنه من أمواله و نزل به من البلایا، و بإطلاقه یشمل حال الصلاة، و یمکن حمله علی غیرها لکن ورد فی بعض الأخبار التصریح بالتعمیم بل بالتخصیص بها کما روی الصدوق عن منصور بن یونس أنه سأل الصادق علیه السلام عن الرجل یتباکی فی الصلاة المفروضة حتی یبکی؟ قال: قرة عین و الله، و قال: إذا کان ذلک فاذکرنی عنده، و روی الشیخ عن سعید بیاع السابری قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام أ یتباکی الرجل فی الصلاة؟ فقال: بخ بخ و لو مثل رأس الذباب و قال العلامة (ره) فی المنتهی البکاء جائز فی الصلاة إن کان خوفا من الله تعالی و خشیة من النار لا یقطعها عمدا و لا سهوا، و إن کان لأمور الدنیا لم یجز و أبطل الصلاة سواء غلب علیه أو لا. و یدل علی جواز الأول قوله تعالی:

إِذٰا تُتْلیٰ عَلَیْهِمْ آیٰاتُ اَلرَّحْمٰنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا

و روی الجمهور، عن مطرف عن أبیه قال: رأیت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و لصدره أزیز کأزیز المرجل من البکاء، ثم ذکر روایة الصدوق المتقدمة و غیرها ثم قال: و أما المنع من الثانی فلأنه لیس من أفعال الصلاة فکان قاطعا کالکلام. و یؤیده ما رواه الشیخ عن النعمان بن عبد السلام عن أبی حنیفة قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن البکاء فی الصلاة أ یقطع الصلاة؟ فقال: إن کان بکاء لذکر جنة أو نار فذلک هو أفضل الأعمال فی الصلاة، و إن کان لذکر میت له فصلاته فاسدة، و ظاهر الأصحاب أنه مجمع علیه، و توقف فیه المحقق الأردبیلی و أکثر من تأخر عنه لضعف الروایة و هو فی محله. و اعلم أن الأکثر جوزوا التباکی فی الصلاة، و قد سمعت الأخبار فی ذلک، و الغالب الشائع من أفراده تذکر المصائب الدنیویة بل صرحوا بذلک فیتراءی التنافی بین الحکمین، بل بین الروایات. و یمکن رفع التنافی بین الروایات بوجهین: الأول: حمل التباکی فی الصلاة علی ما إذا کان بتذکر الشدائد و العقوبات الأخرویة، و ما کان مصرحا بتذکر الأمور الدنیویة علی غیر الصلاة کهذا الخبر. الثانی: أن یحمل خبر المنع علی ما إذا کان لغیر التباکی، و أما رفع التنافی بین الحکمین فیمکن بالوجه الأخیر و إن کان بعیدا من کلامهم، أو بأن یقال: إذا کان التباکی للبکاء للأمور الأخرویة فیکون البکاء حقیقة لها لا للأمور التی تذکرها أو بأن یحمل علی أن التذکر لتغییر حالة القلب من القساوة إلی الرقة، فإذا رق القلب فبکاؤه للأمور الأخرویة و الفرق بین الوجهین الأخیرین لا یخفی علی المتأمل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 54 

*****

8- الحدیث

8/3137. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَنْبَسَةَ الْعَابِدِ ، قَالَ:

ص: 331


1- 11 . فی «ص » : «فما» .
2- 12 . فی الوسائل : «هی » .
3- 1 . فی «د » والوسائل : «معاصیّ » .
4- 2 . فی الوافی والزهد : - «یا موسی» .
5- 3 . فی «بس » : + «فی الدنیا » . وفی حاشیة «ز » والوافی والزهد : «الباکون » .
6- 4 . فی الوسائل: + «فیه » .
7- 5 . الزهد ، ص 147 ، ح 211 ، عن محمّد بن أبی عمیر . ثواب الأعمال ، ص 205 ، ح 1 ، بسند آخر عن أبی جعفر علیه السلام ، مع زیادة فی أوّله ، وفیهما مع اختلاف یسیر. راجع : الأمالی للمفید، ص 149 ، المجلس 18 ، ح 7 الوافی ، ج 9 ، ص 1500 ، ح 8636 ؛ الوسائل ، ج 15 ، ص 228 ، ح 20347 .
8- 6 . فی «د ، بر » والوافی : «فلا یجیئنی» .
9- 7 . فی «ز » : «عن » .
10- 8 . فی حاشیة «ج » : «فأبکی » .
11- 9 . فی «ب ، ص » : «فتذکرهم » بالتخفیف وهو جائز.
12- 10 . الوافی ، ج 9 ، ص 1501 ، ح 8637 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 74 ، ح 8764 .

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنْ لَمْ یَکُنْ بِکَ بُکَاءٌ(1) فَتَبَاکَ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: اگر گریه نداری خود را بگریه وادار کن (یا مانند گریه کن بنما).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 235 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: اگر گریه نداری،خود را به گریه وادار و مانند گریه کن بنما.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 59 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-امام صادق علیه السّلام فرمود:اگر گریه نداری،خود را به گریه وادار مانند گریه کننده خود را بنمایان.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 383 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و فی بعض النسخ إن لم یکن بک بکاء و هو ظاهر، و فی بعضها إن لم تک بکاء، و فی بعضها إن لم تکن بکاء، و علی الأخیرین یحتمل وجهین: الأول: أن یکون تک أو تکن بصیغة الخطاب، و بکاء بفتح الباء و تشدید الکاف للمبالغة، و المراد به من یقدر علی البکاء بسهولة أو کثیر البکاء، فإنه یکون کذلک و یحتمل الغیبة و تخفیف الکاف و فتح الباء، فکان تامة. و التباکی حمل النفس علی البکاء، و السعی فی تحصیله بما مر، و قیل: المراد به إظهار البکاء و التشبه بالباکین فی الهیئة و هو أیضا حسن، فإن من تشبه بقوم فهو منهم، و الأول أظهر، قال الجوهری تباکی تکلف البکاء.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 56 

*****

9- الحدیث

9/3138 . عَنْهُ(3)، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ، عَنْ سَعِیدِ(4) بْنِ یَسَارٍ بَیَّاعِ السَّابِرِیِّ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : إِنِّی أَتَبَاکی فِی الدُّعَاءِ وَ لَیْسَ لِی بُکَاءٌ؟

قَالَ : «نَعَمْ(5)، وَ لَوْ مِثْلَ رَأْسِ الذُّبَابِ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سعید بن یسار گوید: بحضرت صادق علیه السلام عرضکردم: من در حال دعا خود را بگریه وادار کنم اگر چه گریه ندارم؟ فرمود: آری گر چه باندازۀ سر مگسی باشد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 235 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از سعید بن یسار سابری فروش(سابری نوعی پارچه بوده)گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم:من در حال دعا خود را به گریه زنم و گریه ندارم؟فرمود:آری،و گرچه به اندازۀ سر مگسی

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 59 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-«سعید بن یسار»گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:من در حال دعا خود را به گریه وادار سازم گرچه گریه نداشته باشم؟

فرمود:آری،گرچه به اندازۀ سر مگسی باشد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 383 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق. إن أتباکی الاستفهام مقدر و قد لا یقدر فیقرأ نعم بکسر النون و سکون العین و فتح المیم، فعل مدح و هذا مما یشعر بالمعنی الأول فتأمل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 56 

*****

10- الحدیث

10/3139. عَنْهُ(7)، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ،

ص: 332


1- 1 . هکذا فی «بر ، بف » وحاشیة «د » والوافی والوسائل . وفی «ب ، د ، ص » : «إن لم تک بکّاءً فتباک » . وفی بعض النسخ والمطبوع : «لم تکن » وهو لایجتمع مع «البکاء » بضمّ الباء . وفی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 222 : «قوله : «إن لم تک بک بکاء فتباک » کذا ، الظاهر «إن لم تک » خطاب ، و«بکاء» بتشدید الکاف للمبالغة ، وهو من یقدر علی البکاء بسهولة ، ویحتمل الغیبة وتخفیف الکاف وضمّ الباء ، و«کان » حینئذٍ تامّة » . وفی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 56 : «وفی بعض النسخ : إن لم یکن بک بکاء، وهو ظاهر ؛ وفی بعضها : إن لم تک بکاء ، وفی بعضها : إن لم تکن بکاء ، وعلی الأخیرین یحتمل وجهین » ثمّ ذکر وجها واحدا وهو الذی نقلناه عن الشرح .
2- 2 . الوافی ، ج 9 ، ص 1501 ، ح 8638 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 74 ، ح 8765 .
3- 3 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن عیسی المذکور فی السند السابق .
4- 4 . فی الوسائل : «سعد » . قال الاُستاذ السیّد محمّد جواد الشبیری _ دام توفیقه _ فی تعلیقته علی السند : «ورد فی رجال الشیخ ، ص 213 ، الرقم 2798 : «سعید بن سنان بیّاع السابری» ... وکأنّ «یسار » هنا مصحّف «سنان» ومنشأ التصحیف شباهة اللفظین مع اشتهار سعید بن یسار فی تسلسل الأسناد » . یؤیّد ما أفاده ، أنّ الخبر رواه المصنّف _ مع زیادة یسیرة _ فی الکافی، ح 4928 ، بسنده عن حمّاد بن عثمان ، عن سعید بیّاع السابری. قال : قلت لأبی عبداللّه علیه السلام ، وأنّ سعید بن یسار قد لُقِّب بالحنّاط . راجع : رجال النجاشیّ ، ص 181 ، الرقم 478 ؛ رجال البرقی ، ص 38 .
5- 5 . فی مرآة العقول : «الاستفهام مقدّر . وقد لایقدّر ، فیقرأ «نِعْمَ » بکسر النون وسکون العین وفتح المیم فعل مدح . وهذا ممّا یشعر بالمعنی الأوّل ؛ فتأمّل » .
6- 6 . راجع : الأمالی للصدوق ، ص 545 ، المجلس 81 ، ح 10 ؛ ثواب الأعمال ، ص 192 ، ح 1 الوافی ، ج 9 ، ص 1501 ، ح 8639 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 74 ، ح 8766 .
7- 7 . مرجع الضمیر هو محمّد بن یحیی ، المذکور فی سند الحدیث 8 ، کما هو واضح ، فلیس فی السند تعلیق .

قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام لاِءَبِی بَصِیرٍ: «إِنْ خِفْتَ أَمْراً یَکُونُ، أَوْ حَاجَةً تُرِیدُهَا، فَابْدَأْ(1) بِاللّهِ، وَ مَجِّدْهُ(2)، وَ أَثْنِ عَلَیْهِ کَمَا هُوَ أَهْلُهُ، وَ صَلِّ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ سَلْ(3) حَاجَتَکَ، وَ تَبَاکَ(4) وَ لَوْ مِثْلَ(5) رَأْسِ الذُّبَابِ؛ إِنَّ أَبِی علیه السلام کَانَ یَقُولُ: إِنَّ(6) أَقْرَبَ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ مِنَ الرَّبِّ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ وَ هُوَ سَاجِدٌ بَاکٍ(7)».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

علی بن أبی حمزه گوید: حضرت صادق علیه السلام بابی بصیر فرمود: اگر از وقوع چیزی ترس داشتی یا حاجتی خواستی بنام خدا (دعا را) آغاز کن، و او را تمجید کن و ستایشش کن چنانچه شایستۀ آن است، و بر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) صلوات بفرست و حاجت خود را بخواه و خود را بگریه وادار کن اگر چه به اندازۀ سر مگسی باشد، همانا پدرم همیشه میفرمود: نزدیکترین حالی که بنده بپروردگار عز و جل دارد آن زمانی است که در سجده باشد و گریان.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 235 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-از علی بن ابی حمزه،گوید:امام صادق(علیه السّلام)به ابی بصیر فرمود: اگر از وقوع چیزی بیم داری و یا حاجتی می خواهی،آغاز سخن کن به نام خدا و او را تمجید کن و ستایش نما چنانچه شایستۀ آن است،و بر محمد(صلّی الله علیه و آله) صلوات فرست و حاجت خود را بخواه و خود را به گریه بدار گر چه به اندازۀ سر مگسی باشد،زیرا پدرم(علیه السّلام) همیشه می فرمود:نزدیکترین حال بنده به خداوند پرورندۀ عز و جل وقتی است که او در سجده باشد و گریان باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 61 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-«علی بن ابی حمزه»،گوید:امام صادق علیه السّلام به ابی بصیر فرمود:

اگر از وقوع چیزی ترسیدی و یا حاجتی خواستی به نام خداوند دعا را آغاز کن و همانطور که شایسته است او را تمجید و ستایش کن و بر محمد صلّی اللّه علیه و اله درود فرست و حاجت خود را بخواه و خود را به گریه وادار کن گرچه به اندازۀ سر مگسی باشد،زیرا پدرم علیه السّلام همیشه می فرمود: نزدیکترین حال بنده به خداوند وقتی است که او در سجده و گریان باشد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 383 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. إن خفت أمرا یکون أی خفت وقوع أمر مکروه یحدث بعد ذلک أو حاجة منصوب و هو من قبیل ما أضمر عامله علی شریطة التفسیر، و التقدیر ترید حاجة، و قیل: التقدیر أو خفت فوات حاجة تریدها، و لا یخفی ما فیه. و الفاء فی قوله فمجده للبیان و التمجید ذکر مجده سبحانه و وصفه بالصفات الحسنة، و فی النهایة فی أسماء الله تعالی المجید و الماجد، و المجد فی کلام العرب الشرف الواسع، و رجل ماجد مفضال کثیر الخیر شریف، و المجید فعیل منه للمبالغة، و قیل: هو الکریم الفعال، و قیل: إذا قارن شرف الذات حسن الفعال سمی مجدا، و فعیل أبلغ من فاعل فکأنه یجمع معنی الجلیل و الوهاب و الکریم، و منه حدیث قراءة الفاتحة، مجدنی عبدی أی شرفنی و عظمنی، انتهی. و الثناء المدح و الذکر الجمیل، و هما متغایران بحسب المفهوم متقاربان بحسب الصدق، و قوله: کما هو أهله متعلق بالتمجید و الأثناء معا، و المراد بحسب الطاقة و القدرة لا بحسب الواقع، فإنه خارج عن طاقة البشر، و یمکن أن یکون إشارة إلی ما ورد عن الحجج علیهم السلام فی ذلک کما سیأتی و مثل منصوب علی المفعولیة أی و لو أن تبکی مثل و فی بعض النسخ بمثل. و أقرب اسم إن و ما مصدریة، و إضافة أقرب إلی الکون مع أنه وصف الکائن علی المجاز، و من متعلق بالقرب و لیست تفضیلیة، و الواو فی قوله و هو ساجد حالیة، و الجملة الحالیة قائمة مقام خبر إن المحذوف بتقدیر فی زمان السجود و البکاء، نظیر أخطب ما یکون الأمیر قائما. قال الشیخ الرضی رضی الله عنه فی شرحه علی الکافیة إن کانت الحال جملة اسمیة فعند غیر الکسائی یجب معها و أو الحال، قال صلی الله علیه و آله و سلم أقرب ما یکون العبد من ربه و هو ساجد إذ الحال فضلة، و قد وقعت موقع العمدة فتجب معها علامة الحالیة، لأن کل واقع غیر موقعه ینکر، و جوز الکسائی تجردها عن الواو لوقوعها موقع خبر المبتدأ، فتقول: ضربی زیدا أبوه قائم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 57 

*****

11- الحدیث

11/3140. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ الْبَجَلِیِّ:

2 / 484

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنْ لَمْ یَجِئْکَ الْبُکَاءُ فَتَبَاکَ، فَإِنْ(9) خَرَجَ مِنْکَ(10) مِثْلُ رَأْسِ الذُّبَابِ، فَبَخْ بَخْ(11)».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: اگر گریه ات نیاید خود را بگریه وادار کن، پس اگر از دیده ات باندازۀ سر مگسی اشک بیرون آمد پس به به (خوشا بر احوالت).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 236 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: اگر گریه ات نیاید،خود را به گریه بدار و اگر از دیده ات به اندازۀ سر مگسی هم اشک در آید به،به چه خوب است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 61 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-امام صادق علیه السّلام،فرمود:

اگر گریه ات نیاید،خود را به گریه وادار کن و اگر از دیده ات به اندازه سر مگسی هم اشک بیرون آید خوشا بحالت.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 383 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و قال فی النهایة فیه: قال رجل : بخ بخ هی کلمة یقال عند المدح و الرضا بالشیء، و تکرر للمبالغة، و هی مبینة علی السکون فإن وصلت جررت و نونت فقال بخ بخ، و ربما شددت و بخبخت الرجل إذا قلت له ذلک، و معناه التعظیم للأمر و تفخیمه. و فی القاموس: بخ أی عظم الأمر و فخم یقال وحدها و یکرر بخ بخ، الأول منون و الثانی مسکن، و قل فی الأفراد بخ ساکنة و بخ مکسورة، و بخ منونة و بخ منونة مضمومة، و یقال: بخ بخ مسکنین و بخ بخ منونین، و بخ بخ مشددین کلمة تقال عند الرضا و الإیجاب بالشیء أو الفخر و المدح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 58 

*****

ص: 333


1- 1 . فی «ب » : «فابتدئ» .
2- 2 . فی «ب ، ج ، ز ، ص ، بس » والوافی ومرآة العقول والوسائل : «فمجّده » .
3- 3 . فی «د » والوافی : «واسأل » .
4- 4 . فی «ص ، بر » وحاشیة «ج ، بف » : «وتباکی » .
5- 5 . فی «ز » : «بمثل » .
6- 6 . فی شرح المازندرانی : - «إنّ » .
7- 7 . فی مرآة العقول : «أقرب ، خبر «إنّ » و «ما» مصدریّة ، و إضافة الأقرب إلی الکون مع أنّه وصف الکائن علی المجاز ، و«من » متعلّق بالقرب ولیست تفضیلیّة ، والواو فی قوله : «وهو ساجد » حالیّة ، والجملة الحالیّة قائمة مقام خبر «إنّ » المحذوف بتقدیر «فی زمان السجود والبکاء » نظیر أخطب ما یکون الأمیر قائما » .
8- 8 . الکافی ، کتاب الدعاء ، باب الثناء قبل الدعاء ، ح 3145 ، بسند آخر ، إلی قوله : «سل حاجتک» مع اختلاف یسیر . وفی کامل الزیارات ، ص 146 ، الباب 58 ، ح 4 ، بسند آخر ، وتمام الروایة فیه : «أقرب ما یکون العبد إلی اللّه تعالی وهو ساجد باک » الوافی ، ج 9 ، ص 1502 ، ح 8641 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 74 ، ح 8767 .
9- 9 . فی «بر » والوافی والوسائل : «وإن » .
10- 10 . فی «بر » : - «منک » .
11- 11 . «بخ » : کلمة تقال عند المدح والرضا بالشیء وتکرّر للمبالغة . وهی مبنیّة علی السکون ، فإن وَصَلتَ جَرَرتَ ونوَّنتَ ، فقلتَ : بخٍ بخٍ ، وربّما شدّدت . النهایة ، ج 1 ، ص 101 (بخ) .
12- 12 . الکافی ، کتاب الصلاة ، باب البکاء والدعاء فی الصلاة ، ح 4928 ؛ والتهذیب ، ج 2 ، ص 287 ، ح 1148 ؛ والاستبصار ، ج 1 ، ص 407 ، ح 1557 ، بسند آخر هکذا : «أیتباکی الرجل فی الصلاة ، فقال : بخ بخ ، ولو مثل رأس الذباب » . راجع : الفقیه ، ج 2 ، ص 535 الوافی ، ج 9 ، ص 1501 ، ح 8640 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 75 ، ح 8768 .

(16) باب الثناء قبل الدعاء

اشاره

16 _ بَابُ الثَّنَاءِ قَبْلَ الدُّعَاءِ(1)

1- الحدیث

1/3141. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیی، عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِیرَةِ، قَالَ :

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «إِیَّاکُمْ إِذَا أَرَادَ أَحَدُکُمْ أَنْ یَسْأَلَ(2) مِنْ(3) رَبِّهِ شَیْئاً مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْیَا وَ الاْآخِرَةِ حَتّی یَبْدَأَ بِالثَّنَاءِ عَلَی اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ وَ الْمَدْحِ لَهُ، وَ الصَّلاَةِ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، ثُمَّ یَسْأَلَ اللّهَ حَوَائِجَهُ» .(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حارث بن مغیره گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السلام میفرمود: مبادا چون یکی از شما بخواهد از پروردگار خویش چیزی از حاجات دنیا و آخرت مسألت کند بدان مبادرت ورزد تا بستایش او و صلوات بر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) سخن خود را آغاز کند، و سپس حاجات خود را بخواهد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 236 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از حارث بن مغیره،گوید:شنیدم امام صادق(علیه السّلام) می فرمود: مبادا چون یکی از شماها خواهد از پروردگار خود حاجتی برای دنیا و آخرت بخواهد بدان مبادرت کند تا آغاز سخن کند به ستایش و مدح خدا و طلب رحمت بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)و سپس حوائجش را بخواهد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 61 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-حارث بن مغیره،گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:

مبادا چون یکی از شماها از پروردگار خود حاجتی برای دنیا و آخرت خود بخواهد به آن پیشدستی کند تا آنکه به ستایش او و درود بر پیامبر آغاز کند و سپس حاجت خود را بخواهد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 385 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و إیاکم للتحذیر قال فی النهایة: قد یکون أیا بمعنی التحذیر، و منه الحدیث إیای و کذا، أی نح عنی کذا و نحنی عنه و مفعول أراد محذوف و یدل علیه قوله شیئا من حوائج الدنیا و أن یسأل منصوب و هو المحذور منه، و یحتمل أن یکون أن یسأل مفعول أراد و یکون الحذر منه محذوفا مثله بقرینته و الأول أظهر. و حتی للاستثناء، و قوله: ثم یسأل منصوب معطوف علی یبدأ، و کان الثناء بتعداد النعم و المدح بذکر الصفات الذاتیة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 59 

*****

2- الحدیث

2/3142. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، قَالَ :

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّ فِی کِتَابِ أَمِیرِ الْمُوءْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِ: أَنَّ الْمِدْحَةَ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ، فَإِذَا دَعَوْتَ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ فَمَجِّدْهُ(5)» .

قُلْتُ: کَیْفَ أُمَجِّدُهُ(6)؟

قَالَ: «تَقُولُ: یَا مَنْ هُوَ أَقْرَبُ إِلَیَّ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ، یَا فَعَّالاً(7) لِمَا یُرِیدُ، یَا مَنْ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ، یَا مَنْ هُوَ بِالْمَنْظَرِ الاْءَعْلی، یَا مَنْ(8) لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن مسلم گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: همانا در کتاب امیر المؤمنین علیه السّلام است که ستایش پیش از درخواست است، پس هر گاه خدای عز و جل را خواندی (و بدرگاهش دعا کردی) او را تمجید کن، عرضکردم: چگونه تمجیدش کنم؟ فرمود: میگوئی:«ای کسی که بمن از رگ گردن نزدیکتری، ای کسی که هر چه را بخواهی انجام دهندۀ آنی، و ای کسی که میان مرد و دلش حائل شوی، و ای کسی که در برترین نظر اندازهایی، و ای آنکه بمانندش چیزی نیست.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 236 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از محمد بن مسلم،گوید:امام صادق(علیه السّلام)فرمود: راستی در کتاب امیر المؤمنین(علیه السّلام)است که مدح پیش از در خواست است و هر گاه به درگاه خدا عز و جل دعا کنی،او را تمجید کن،گفتم:چه گونه اش تمجید کنم؟فرمود: می گوئی:ای کسی که به من از رگ گردن نزدیکتری،ای که هر چیز را خواهی به خوبی انجام دهنده ای،ای کسی که میان مرد و دلش حائل می شوی،ای کسی که او در نظر انداز برتری است،ای آنکه چیزی به مانندش نیست.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 63 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«محمد بن مسلم»می گوید:امام صادق علیه السّلام می فرمود:

راستی در کتاب امیر المؤمنین علیه السّلام است که مدح پیش از درخواست است و هرگاه بخواهی به درگاه خدای عزّ و جلّ دعا کنی،ابتدا او را تمجید کن، گفتم:چگونه تمجیدش کنم؟فرمود:

می گوئی:ای کسی که به من از رگ گردن نزدیکتری،ای که کسی که هر گاه بخواهی کاری انجام دهی به خوبی انجامش می دهی،ای کسی که میان مرد و دلش حائل می شوی،ای کسی که به برترین نظر انداز برتری و ای آنکه چیزی همانندش نیست.

توضیح:مرحوم مجلسی(ره)در جمله یا من یحول بین المرء و قلبه به چند وجه اشاره کرده است،اول آنکه کنایه از نزدیکی خداوند به بنده است،دوم اینکه به راز دلهای بنده آگاه است سوم اینکه با مرگ بین انسان و دلش جدائی می افتد،چهارم اینکه کنایه است از اینکه خداوند مالک دلهای بندگان است پنجم آنکه حایل بودنش بگونه ای است که بنده بتواند بین حق و باطل تشخیص دهد،ششم آنکه او را از هرچه درونش می گذرد غافل سازد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 385 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق کالصحیح. و المدحة بالکسر مصدر و قال فی المصباح: مدحته مدحا من باب نفع أثنیت علیه بما فیه من الصفات الجمیلة، خلقیة کانت أو اختیاریة، و لهذا کان المدح أعم من الحمد، قال الخطیب التبریزی: المدح من قولهم انمدحت الأرض إذا اتسعت، فکان معنی مدحته وسعت شکره. یا من هو أقرب مأخوذ من قوله تعالی:

وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ اَلْوَرِیدِ

قال البیضاوی: أی و نحن أعلم بحاله ممن کان أقرب إلیه من حبل الورید تجوز بقرب الذات لقرب العلم لأنه موجبه و حبل الورید مثل فی القرب، قال: و الموت أدنی لی من الورید، و الحبل العرق و إضافته للبیان، و الوریدان عرقان مکتنفان بصفحتی العنق فی مقدمها متصلان بالوتین یردان من الرأس إلیه. و قیل: سمی وریدا لأن الروح ترده، و قال الطبرسی (ره):

نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ

بالعلم

مِنْ حَبْلِ اَلْوَرِیدِ

و هو عرق یتفرق فی البدن یخالط الإنسان فی جمیع أعضائه، و قیل: هو عرق الحلق عن ابن عباس و مجاهد، و قیل: هو عرق متعلق بالقلب یعنی نحن أقرب إلیه من قلبه عن الحسن، و قیل: معناه نحن أعلم به ممن کان منه بمنزلة حبل الورید فی القرب، و قیل: معناه نحن أملک له من حبل وریده مع استیلائه علیه و قربه منه، و قیل: معناه نحن أقرب إلیه بالإدراک من حبل الورید لو کان مدرکا، انتهی. و أقول: لعل المعنی الذی قبل المعنی الأخیر أقرب المعانی ففی النسبة إلی حبل الورید إیماء إلی جهة قربه سبحانه فإن الحیاة تزول عند قطعه، فربما یتوهم أنه علة لها فأشار إلی أنه تعالی أقرب من جهة العلیة من هذا العرق، فإن الموجد و المحیی و المبقی هو الله سبحانه، و هو خلق هذا العرق و جعله من شرائط الحیاة فهو سبحانه أقرب من جهة العلیة و أقوی منه و هو مسبب الأسباب و علة العلل. یا من یحول إشارة إلی قوله سبحانه:

وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ یَحُولُ بَیْنَ اَلْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ

و قیل فیه وجوه: الأول: أنه تمثیل لغایة قربه تعالی من العبد، لقوله:

وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ اَلْوَرِیدِ

فإن الحائل بین الشیء و غیره أقرب إلی ذلک الشیء من ذلک الغیر. الثانی: أنه تنبیه علی أنه مطلع علی مکنونات القلوب ما عسی یغفل عنه صاحبها، و هو قریب من الأول، و روی عن محمد بن إسحاق أنه قال: معناه لا یستطیع القلب أن یکتم الله شیئا. الثالث: أنه حث علی المبادرة إلی إخلاص القلوب و تصفیتها قبل أن یحول الله بین المرء و قلبه بالموت أو غیره، أو قبل أن یحول الله بین المرء و الانتفاع بقلبه بالموت، فلا یمکنه استدراک ما فات فبادروا إلی الطاعات قبل الحیلولة. الرابع: أنه تصویر و تخییل لتملکه علی العبد قلبه فیفسخ عزائمه و یغیر مقاصده و یبدله بالذکر نسیانا و بالنسیان ذکرا و بالخوف أمنا و بالأمن خوفا کما روی عن أمیر المؤمنین علیه السلام عرفت الله بفسخ العزائم و ورد فی الدعاء: یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک، و روی قلب المؤمن بین إصبعین من أصابع الرحمن یقلبه کیف یشاء. الخامس: ما رواه العیاشی عن یونس بن عمار قال: إن الله یحول بین المرء و قلبه، معناه لا یستیقن القلب إن الحق باطل أبدا و لا یستیقن القلب إن الباطل حق أبدا، و روی أیضا عن هشام بن سالم عنه علیه السلام قال: معناه یحول بینه و بین أن یعلم أن الباطل حق، و حاصله أنه سبحانه یتم حجته علی عباده و یعطیهم المعرفة إما مطلقا أو إذا خلوا أنفسهم عن الأغراض الباطلة و صاروا طالبین للحق کما قال تعالی:

وَ اَلَّذِینَ جٰاهَدُوا فِینٰا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنٰا . السادس: أن المعنی یذهله عما هو مخزون فی قلبه. یا من هو بالمنظر الأعلی فی القاموس: المنظر و المنظرة ما نظرت إلیه فأعجبک أو ساءک، و منظری و منظرانی حسن المنظر، و النظر محرکة الفکر فی الشیء تقدره و تقیسه، و المناظر أشراف الأرض، انتهی. و لعله علیه السلام شبه المکانة و الدرجة الرفیعة المعنویة بالأمکنة المرتفعة الصوریة فهو إما کنایة عن اطلاعه علی جمیع المخلوقات فإن من کان علی مکان یشرف علی ما تحته و یطلع علیه أو عن تسلطه و اقتداره علی ما تحته من الممکنات أو عن عدم وصول العقول و الأفهام إلی ساحة عرفانه، أی منظره أعلی من أن یدرکه أحد، و یحتمل أن یکون المنظر من النظر بمعنی الفکر أی هو أرفع من أن تدرکه أنظار الخلق کما روی و ارتفع فوق کل منظر، و یحتمل أن یکون مصدرا میمیا أی هو متلبس بالنظر الذی هو أعلی الأنظار أو بمعنی ما ینظر إلیه من الشخص کما یقال: فلان حسن المنظر أی منظره أعلی من أن یدرک، و قیل: أی هو سبحانه منظور جمیع الممکنات إذ نظر جمیعها فی ذواتها و لوازمها و آثارها و خواصها فی سلسلة الأسباب و العلل إلیه جل شأنه و هو أعلی من الجمیع. یا من

لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ

المشهور أن الکاف زائدة قال البیضاوی: أی لیس مثله شیء یزاوجه و یناسبه، و المراد من مثله ذاته کما فی قولهم مثلک لا یفعل کذا علی قصد المبالغة فی نفیه عنه فإنه إذا نفی عمن یناسبه و یسد مسده کان نفیه عنه أولی، و من قال الکاف فیه زائدة لعله عنی أنه یعطی معنی لیس مثله لکنه آکد لما ذکرناه، و قیل: مثل صفته أی لیس کصفته صفة. و قال الراغب: المثل یقال علی وجهین أحدهما: بمعنی المثل نحو شبه و شبه، قال بعضهم: و قد یعبر بهما عن وصف الشیء نحو قوله:

مَثَلُ اَلْجَنَّةِ اَلَّتِی وُعِدَ اَلْمُتَّقُونَ

*

و الثانی عبارة عن المشابه لغیره فی معنی من المعانی أی معنی کان، و هو أعم الألفاظ الموضوعة للمشابهة و ذاک أن الند یقال فیما یشارک فی الجوهر فقط، و الشبه یقال فیما یشارکه فی الکیفیة فقط، و الشکل یقال فیما یشارکه فی القدر و المساحة فقط، و المثل عام فی جمیع ذلک، و لهذا لما أراد الله تعالی نفی التشبیه من کل وجه خصه بالذکر فقال: لیس کمثله شیء، و أما الجمع بین الکاف و المثل فقد قیل ذلک لتأکید النفی تنبیها علی أنه لا یصح استعمال المثل و لا الکاف فنفی بلیس الأمرین جمیعا، و قیل: المثل ههنا بمعنی الصفة و معناه لیس کصفته صفة تنبیها علی أنه و إن وصف بکثیر مما یوصف به البشر فلیست تلک الصفات له علی حسب ما تستعمل فی البشر. و قوله:

لِلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ اَلسَّوْءِ وَ لِلّٰهِ اَلْمَثَلُ اَلْأَعْلیٰ

أی لهم الصفات الذمیمة و له الصفات العلی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 62 

*****

ص: 334


1- 1 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » ومرآة العقول : «باب» بدون العنوان . وفی هامش المطبوع عن بعض النسخ : باب البدایة بالثناء . وعن بعضها : «إذا أراد أحدکم أن یسأل ربّه » .
2- 2 . فی «ص » : + «أحدکم » .
3- 3 . فی «د ، بر » والوافی : - «من » .
4- 4 . راجع : الکافی ، کتاب الدعاء ، باب الاشتغال بذکر اللّه عزّوجلّ ، ح 3207 ؛ و تحف العقول ، ص 403 ، ضمن الحدیث ، عن موسی بن جعفر علیه السلام الوافی ، ج 9 ، ص 1505 ، ح 8647 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 79 ، ح 8782 .
5- 5 . «المَجْد » فی کلام العرب : الشَرف الواسع . ومجّده : شرّفه وعظّمه . النهایة ، ج 4 ، ص 298 (مجد).
6- 6 . فی «بر ، بف » والوافی : «نمجّده » .
7- 7 . فی «د ، ز ، بر » : «فعّال » .
8- 1 . هکذا فی النسخ التی قوبلت وشرح المازندرانی والوافی ومرآة العقول والوسائل . وفی المطبوع: + «هو » .
9- 2 . راجع : الفقیه ، ج 1 ، ص 336 ، ح 982 الوافی ، ج 9 ، ص 1509 ، ح 8656 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 80 ، ح 8784 .

3- الحدیث

3/3143. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ سِنَانٍ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّمَا هِیَ(1): الْمِدْحَةُ، ثُمَّ الثَّنَاءُ، ثُمَّ الاْءِقْرَارُ بِالذَّنْبِ، ثُمَّ الْمَسْأَلَةُ(2)؛ إِنَّهُ وَ اللّهِ مَا خَرَجَ عَبْدٌ مِنْ ذَنْبٍ إِلاَّ بِالاْءِقْرَارِ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: جز این نیست که (آداب دعا) همان مدح است، و سپس ستایش، و بعد اقرار بگناه، آنگاه درخواست، همانا بخدا سوگند هیچ بنده ای از گناه بیرون نشده جز باقرار بآن.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 237 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: همانا که آن(یعنی آداب دعا)مدح است و ستایش و سپس اقرار به گناه،سپس در خواست راستش این است که به خدا هیچ بنده ای از گناه بیرون نشود جز به اقرار و اعتراف.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 63 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام،فرمود:همانا که آن(یعنی آداب دعا)همان مدح و ستایش و سپس اقرار به گناه و سپس درخواست است راستش این است که به خدا هیچ بنده ای از گناه بیرون نمی شود جز به اقرار و اعتراف به آن. (شاید مقصود از مدح،بیان بزرگواری ذات او بدون توجه به نعمت و مراد به ستایش،اعتراف به نعمتهای او و شکرگزاری از آنهاست.)

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 385 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور صحیح عندی. و لعل المراد بالمدحة ما یدل علی عظمة ذاته و صفاته بلا ملاحظة نعمة و بالثناء الاعتراف بنعمائه و آلائه و الشکر علیها و ضمیر هی راجع إلی آداب الدعاء بقرینة المقام. قوله: إنه و أمته هذا مبنی علی أن الخروج من الذنوب من شرائط إجابة الدعاء، و یؤیده قوله تعالی:

إِنَّمٰا یَتَقَبَّلُ اَللّٰهُ مِنَ اَلْمُتَّقِینَ .

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 63 

*****

4- الحدیث

4/3144. وَ عَنْهُ(4)، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنْ ثَعْلَبَةَ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ:

2 / 485

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام مِثْلَهُ(5) إِلاَّ أَنَّهُ قَالَ: «ثُمَّ الثَّنَاءُ، ثُمَّ الاِعْتِرَافُ بِالذَّنْبِ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه کمره ای] :

از امام صادق (ع) مانند همين روايت 3 (با اين تفاوت) كه فرمود: سپس ثناء و سپس اعتراف به گناه كن و سپاسگزار و تسبيح و تهليل بگو و بر او ستايش كن و صلوات بفرست بر محمد و آل محمد (ص) سپس در خواست كن تا به تو عطا شود.

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نيز از آن حضرت عليه السّلام مانند حديث گذشته روايت شده جز اينكه در اين حديث فرموده: سپس ستايش و بعد اعتراف بگناه (و بجاى اقرار كه در حديث گذشته بود اعتراف ذكر شده).

*****

[محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى)] :

و از او، از ابن فضّال، از ثعلبه، از معاويه بن عمّار، از امام جعفر صادق عليه السلام مثل اين را روايت است، مگر اينكه فرمود: «بعد از آن، ثنا است. بعد از آن، اعتراف به گناه».

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

ضعيف على المشهور صحيح عندي. و لعل المراد بالمدحة ما يدل على عظمة ذاته و صفاته بلا ملاحظة نعمة و بالثناء الاعتراف بنعمائه و آلائه و الشكر عليها و ضمير هي راجع إلى آداب الدعاء بقرينة المقام. قوله: إنه و أمته هذا مبني على أن الخروج من الذنوب من شرائط إجابة الدعاء، و يؤيده قوله تعالى: إِنَّمٰا يَتَقَبَّلُ اَللّٰهُ مِنَ اَلْمُتَّقِينَ

*****

5- الحدیث

5/3145 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ(7)، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ(8)، عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِیرَةِ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَدْعُوَ فَمَجِّدِ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ(9) _ وَ احْمَدْهُ وَ سَبِّحْهُ وَ هَلِّلْهُ وَ أَثْنِ عَلَیْهِ، وَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ(10) وَ آلِهِ، ثُمَّ ···

ص: 335


1- 3 . مرجع الضمیر بقرینة المقام «آداب الدعاء».
2- 4 . فی «ص» : «بالمسألة» .
3- 5 . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب الاعتراف بالذنوب والندم علیها ، ح 2950 ، عن محمّد بن یحیی ، عن أحمد بن محمّد ، عن محمّد بن سنان ، عن معاویة بن عمّار ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، وتمام الروایة : «واللّه ما خرج عبد من ذنب بإصرار ، وما خرج عبد من ذنب إلاّ بالإقرار » الوافی ، ج 9 ، ص 1505 ، ح 8648 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 81 ، ح 8786 .
4- 6 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق .
5- 7 . لفظ «مثله » فی سیاق «وعنه » مرفوع . وفی سیاق «فلان عن فلان » منصوب .
6- 8 . الوافی ، ج 9 ، ص 1505 ، ح 8649 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 81 ، ح 8786 .
7- 9 . فی أکثر النسخ وحاشیة المطبوع : «الحسین بن علیّ» . وما ورد فی «جف» وحاشیة «بد ، بع ، جل» والمطبوع والوسائل من «الحسن بن علیّ» هو الصواب ، والمراد من الحسن بن علیّ هو الوشّاء ؛ فقد أکثر معلّی بن محمّد من الروایة عن الحسن بن علیّ الوشّاء ، وتوسّط الوشّاء بین معلّی وبین حمّاد بن عثمان فی عدّةٍ من الأسناد . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 18 ، ص 250 _ 251 ، الرقم 12506 ؛ و ج 5 ، ص 328 _ 329 .
8- 10 . فی الکافی ، ح 5117 : «عن أبان بن عثمان » .
9- 11 . فی الکافی ، ح 5117 : «اللّه فمجّده » بدل «فمَجّد اللّه عزّوجلّ » .
10- 1 . فی «ص » : «النبیّ محمّد » . وفی «بر ، بف » والکافی ، ح 5117 : - «محمّد » . وفی حاشیة «د» : - «النبیّ » .

سَلْ تُعْطَ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز از آن حضرت علیه السّلام مانند حدیث گذشته روایت شده جز اینکه در این حدیث فرموده: سپس ستایش و بعد اعتراف بگناه (و بجای اقرار که در حدیث گذشته بود اعتراف ذکر شده). حارث بن مغیره گوید: که حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر گاه خواهی دعا کنی پس خدای عز و جل را تمجید کن، و سپاسگزار و او را تسبیح و تهلیل بگو و او را ثنا گوی (و ستایش کن) و بر محمد (صلّی الله علیه و آله) و آل او صلوات فرست سپس درخواست کن تا بتو داده شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 238 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از امام صادق(علیه السّلام)مانند همین روایت 3(با این تفاوت)که فرمود:سپس ثناء و سپس اعتراف به گناه کن5-از حارث بن مغیره که امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر گاه خواهی دعا کنی،خدا عز و جل را تمجید کن و سپاسگزار و تسبیح و تهلیل بگو و بر او ستایش کن و صلوات بفرست بر محمد و آل محمد(صلّی الله علیه و آله) سپس درخواست کن تا به تو عطا شود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 63 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه می خواهی دعا کنی،خدای عزّ و جلّ را تمجید کن و سپاسگزار و تسبیح و تهلیل بگو او را ستایش کن و بر محمد و آل محمد صلّی اللّه علیه و اله درود فرست و درخواست کن تا به تو داده شود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 387 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

و الإقرار متقاربان بل مترادفان.: ضعیف علی المشهور. و الخمس الأول متقاربة، و یحتمل العموم و الخصوص فی بعضها، و قد یقال: التمجید هو الله أکبر، و التحمید هو الحمد لله، و التسبیح سبحان الله، و التهلیل هو لا إله إلا الله، و الثناء هو عد نعم الله علیه، و لا یبعد تعمیمها لیشمل ما یؤدی تلک المعانی کما یطلق التمجید علی الحوقلة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 64 

*****

6- الحدیث

6/3146 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنْ صَفْوَانَ، عَنْ عِیصِ بْنِ الْقَاسِمِ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِذَا طَلَبَ أَحَدُکُمُ الْحَاجَةَ فَلْیُثْنِ عَلی رَبِّهِ وَ لْیَمْدَحْهُ(2)؛ فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذَا طَلَبَ الْحَاجَةَ مِنَ السُّلْطَانِ هَیَّأَ لَهُ مِنَ الْکَلاَمِ أَحْسَنَ مَا یَقْدِرُ عَلَیْهِ، فَإِذَا طَلَبْتُمُ الْحَاجَةَ فَمَجِّدُوا اللّهَ الْعَزِیزَ الْجَبَّارَ وَ امْدَحُوهُ وَ أَثْنُوا عَلَیْهِ، تَقُولُ(3):

یَا أَجْوَدَ مَنْ أَعْطی، وَ یَا(4) خَیْرَ مَنْ سُئِلَ، یَا(5) أَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ، یَا أَحَدُ یَا صَمَدُ، یَا مَنْ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ، یَا مَنْ لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لاَ وَلَداً(6)، یَا مَنْ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ، وَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ، وَ یَقْضِی مَا أَحَبَّ، یَا مَنْ یَحُولُ(7) بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ، یَا مَنْ هُوَ بِالْمَنْظَرِ الاْءَعْلی، یَا مَنْ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ، یَا سَمِیعُ یَا بَصِیرُ.

وَ أَکْثِرْ مِنْ أَسْمَاءِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ فَإِنَّ أَسْمَاءَ اللّهِ کَثِیرَةٌ، وَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ(8)، وَ قُلِ: اللّهُمَّ أَوْسِعْ عَلَیَّ مِنْ رِزْقِکَ الْحَلاَلِ مَا أَکُفُّ بِهِ وَجْهِی، وَ أُوءَدِّی بِهِ(9) عَنْ(10) أَمَانَتِی،

ص: 336


1- 2 . الکافی ، کتاب الصلاة ، باب التعقیب بعد الصلاة والدعاء ، ذیل ح 5117 . وفیه ، کتاب الصلاة ، باب البکاء ، ح 3139 ، بسند آخر ، مع اختلاف یسیر و زیادة فی آخره . وراجع : الکافی ، کتاب الصلاة ، باب صلاة الحوائج ، ح 5679 و 5680 الوافی ، ج 9 ، ص 1506 ، ح 8650 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 81 ، ح 8787 .
2- 3 . فی حاشیة «ج » : «ولیحمده » .
3- 4 . فی «ب ، بر » : «یقول » .
4- 5 . فی «بف » والوافی : «یا » بدون الواو .
5- 6 . فی «ب » : «ویا» .
6- 7 . فی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 69 : «ولا ولدا ، اتّخاذ الولد هو أن یجعل أحدا من عبیده بمنزلة الولد ، فذکر عدم الولد لا یغنی عنه » .
7- 8 . فی «بف» : «تحول » .
8- 9 . فی «ب ، ز ، ص » والوافی والوسائل : «وآل محمّد » بدل «وآله » .
9- 10 . فی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 225 : «واُؤْدی به عن أمانتی ، أی أقوی ، یقال : آدی یؤدی _ کآوی یؤوی _ إذا قوی ، و«عن » بمعنی «علی» . وقراءة «اُؤدّی» بتشدید الدال من التأدیة وجعل «عن » زائدة احتمالٌ بعیدٌ . والمراد بالأمانة العبادات والقوّة علیها ، وأداؤها موقوف علی الرزق » .
10- 11 . فی «ب ، ص » وحاشیة «د ، بر ، بف » والوافی والوسائل : «عنّی » .

وَ أَصِلُ(1) بِهِ رَحِمِی، وَ یَکُونُ عَوْناً لِی فِی(2) الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ».

وَ قَالَ: «إِنَّ رَجُلاً دَخَلَ الْمَسْجِدَ، فَصَلّی رَکْعَتَیْنِ، ثُمَّ سَأَلَ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ، فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : عَجَّلَ الْعَبْدُ رَبَّهُ، وَ جَاءَ آخَرُ، فَصَلّی رَکْعَتَیْنِ، ثُمَّ أَثْنی عَلَی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ صَلّی عَلَی النَّبِیِّ وَ آلِهِ، فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : سَلْ تُعْطَ(3)».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر گاه یکی از شما حاجتی خواهد پس پروردگار را ستایش کند و او را مدح گوید، زیرا چون مردی از سلطان حاجتی خواهد بهترین سخنی که توانائی آن را دارد برای او آماده سازد، پس چون حاجتی خواستی پس خدای عزیز جبار را تمجید کنید و او را مدح گوئید و ستایش کنید (و با این بیان) میگوئی: «یا اجود من اعطی، و یا خیر من سئل، یا ارحم من استرحم، یا احد یا صمد، یا من«

لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ `وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ

»، یا من لم یتخذ صاحبة و لا ولدا، یا من یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید و یقضی ما أحب، یا من«

یَحُولُ بَیْنَ اَلْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ

»، یا من هو بالمنظر الاعلی، یا من لیس کمثله شیء، یا سمیع یا بصیر». و از نامهای خدای عز و جل بسیار بگو، زیرا نامهای خدا بسیار است و صلوات فرست بر محمد (صلّی الله علیه و آله) و آلش و بگو: «اللهم اوسع علی من رزقک الحلال ما أکف به وجهی و أؤدی به عن امانتی و أصل به رحمی و یکون عونا لی فی الحج و العمرة». و فرمود: مردی وارد مسجد شد و دو رکعت نماز خواند و از خدای عز و جل در خواست کرد، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: این بنده نسبت (بدرخواست از) پروردگارش شتاب کرد، مرد دیگری آمد و دو رکعت نماز خواند سپس بر خدای عز و جل ثناء خواند (و او را ستایش کرد) و بر پیغمبر و آلش صلوات فرستاد، پس رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود:(اکنون) درخواست کن که بتو داده شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 238 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:هر گاه یکی از شماها حاجتی خواهد،باید پروردگارش را ستایش کند و مدح گوید،زیرا چون مردی حاجتی از سلطان جوید،برای او سخنی آماده سازد که بهتر از آن نتواند،پس هر گاه حاجت خواستید،خدای عزیز جبار را تمجید کنید و مدح نمائید و بر او ستایش کنید،می گوئی:ای بخشنده ترین هر که عطا کرده و بهترین کسی که از او خواهش شده،ای مهربان تر کسی که از او مهر خواهند،ای یگانه،ای بی نیاز،ای کسی که نزاده ای و زائیده نشدی و نمی باشد برای او همتای،ای کسی که نگرفته است همسری و نه فرزندی،ای کسی که هر چه می خواهد، می کند،و هر چه اراده سازد،بدان حکم می دهد و هر چه را دوست دارد،اجراء می نماید،ای کسی که میان مرد و دلش حائل می شود، ای کسی که در منظرۀ اعلا است،ای کسی که به مانندش چیزی نیست،ای شنوا ای بینا.و از نامهای خدا عز و جل بسیار بیاور،زیرا نامهای خدا بسیار است و صلوات فرست بر محمّد(صلّی الله علیه و آله)و آلش و بگو:بار خدایا از روزی حلالت بر من وسعت بده و به اندازه ای که آبروی خود را نگهدارم و آنچه بر من سپرده است بپردازم به وسیلۀ آن،و رحم خود را پیوست دارم و کمک کنم و برایم در حج و عمره کمک باشد. و فرمود:مردی به مسجد در آمد و دو رکعت نماز خواند و از خدا عز و جل درخواست کرد،سپس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود:این بنده شتابانه به درگاه پروردگارش رفت و دیگری آمد و نماز گزارد و سپس خدا عز و جل را ستایش کرد و صلوات بر پیغمبر فرستاد(و آلش)پس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود:درخواست کن تا به تو عطا شود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 63 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه یکی از شماها حاجتی خواهد،باید پروردگارش را ستایش کند و مدح گوید،زیرا چون مردی حاجتی از سلطان جوید،برای او سخنی آماده سازد که بهتر از آن نتواند،پس هرگاه حاجت خواستید،خدای عزیز جبار را تمجید کنید و مدح نمائید و بر او ستایش کنید،می گوئی:ای بخشنده ترین که عطا کردی و بهترین کسی که از او خواهش شده،ای مهربان تر از هرکس که از او مهر خواهند،ای یگانه،ای بی نیاز،ای کسی که نزاده ای و زائیده نشدی و برای او همتائی نیست،ای کسی که نه همسری داری و نه فرزندی،ای کسی که هرچه می خواهد،می کند،و هرچه اراده سازد،بدان حکم می دهد و هرچه را دوست دارد،اجراء می نماید،ای کسی که میان مرد و دلش حائل می شود،ای کسی که در جایگاه بالاست،ای کسی که همانندش چیزی نیست،ای شنوا،ای بینا،و از نامهای خدای عزّ و جلّ بسیار بیاور،زیرا نامهای خدا بسیار است و بر محمد صلّی اللّه علیه و اله و آلش درود فرست و بگو:بار خدایا از روزی حلالت بر من توسعه ده و به اندازه ای که آبروی خود را نگهدارم و آنچه بر من سپرده است بپردازم،و رحم خود را پیوست دارم و کمک کنم و برایم در حج و عمره کمک باشد.

و فرمود:مردی به مسجد درآمد و دو رکعت نماز خواند و از خدای عزّ و جلّ درخواست کرد،سپس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:این بنده شتابانه به درگاه پروردگارش رفت و دیگری آمد و نماز گزارد و سپس خدای عزّ و جلّ را ستایش کرد و صلوات بر پیامبر و آلش فرستاد پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:درخواست کن تا به تو عطا شود.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 387 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و فی النهایة فی أسماء الله تعالی العزیز هو الغالب القوی الذی لا یغلب، و العزة فی الأصل القوة و الشدة و الغلبة، و قال فی أسمائه تعالی الجبار ، و معناه الذی یقهر العباد علی ما أراد من أمر و نهی، یقال: جبر الخلق و أجبرهم، و أجبر أکثر و قیل: هو العالی فوق خلقه، و فی العدة الجواد هو المنعم المحسن الکثیر الإنعام و الإحسان، و الفرق بینه و بین الکریم أن الکریم الذی یعطی مع السؤال، و الجواد الذی یعطی من غیر سؤال، و قیل: بالعکس. و الجود السخاء و رجل جواد أی سخی، و لا یقال لله تعالی سخی لأن أصل السخاوة یرجع إلی اللین، یقال: أرض سخاویة و قرطاس سخاوی إذا کان لینا و سمی السخی سخیا للینه عند الحوائج. و أقول: روی فی الخصال و العیون أنه سأل رجل أبا الحسن علیه السلام و هو فی الطواف فقال له: أخبرنی عن الجواد فقال: إن لکلامک وجهین فإن کنت تسأل عن المخلوق فإن الجواد الذی یؤدی ما افترض الله علیه، و البخیل من بخل بما افترض الله علیه، و إن کنت تعنی الخالق فهو الجواد إن أعطی، و هو الجواد إن منع، لأنه إن أعطی عبدا أعطاه ما لیس له، و إن منع منع ما لیس له. و قال فی النهایة : الأحد هو الفرد الذی لم یزل وحده و لم یکن معه آخر، و هو اسم بنی لنفی ما معه من العدد، تقول: ما جاءنی أحد، و الهمزة فیه بدل من الواو، و أصله وحد لأنه من الوحدة، و فی حدیث الدعاء أنه قال له سعد و کان یشیر فی دعائه بإصبعین أحد أحد أی أشر بإصبع واحدة، لأن الذی تدعو إلیه واحد، و هو الله تعالی و قال: الواحد هو الفرد الذی لم یزل وحده و لم یکن معه آخر. قال الأزهری: الفرق بین الواحد و الأحد أن الأحد بنی لنفی ما یذکر معه من العدد تقول: ما جاءنی أحد، و الواحد اسم بنی لمفتتح العدد، تقول: جاءنی واحد من الناس، و لا تقول: جاءنی أحد من الناس، و لا تقول: جاءنی أحد فالواحد منفرد بالذات فی عدم المثل و النظیر، و الأحد منفرد بالمعنی و قیل: الواحد هو الذی لا یتجزی و لا یثنی و لا یقبل الانقسام و لا نظیر له و لا مثل و لا یجمع هذین الوصفین إلا الله تعالی. و قال فی العدة: الواحد و الأحد اسمان یشملهما نفی الأبعاض عنهما. و الأجزاء، و الفرق من وجوه: الأول: أن الواحد هو المتفرد بالذات و الأحد هو المتفرد بالمعنی، الثانی: أن الواحد أعم موردا لکونه یطلق علی من یعقل و غیره، و لا یطلق الأحد إلا علی من یعقل، الثالث: أن الواحد یدخل فی الضرب و العدد، و یمتنع دخول الأحد فی ذلک. روی الصدوق (ره) فی التوحید عن الصادق علیه السلام قال: قال الباقر علیه السلام الأحد الفرد المتفرد و الحد و الواحد بمعنی واحد و هو التفرد الذی لا نظیر له، و التوحید الإقرار بالوحدة و هو الانفراد و الواحد المتباین الذی لا ینبعث من شیء و لا یتحد بشیء و من ثم قالوا إن بناء العدد من الواحد و لیس الواحد من العدد، لأن العدد لا یقع علی الواحد، بل یقع علی الاثنین فمعنی قوله: الله أحد أی المعبود الذی یأله الخلق عن إدراکه و الإحاطة بکیفیته فرد بإلهیته متعال عن صفات خلقه. و قال البیضاوی : الصمد السید المصمود إلیه فی الحوائج من صمد إذا قصد و هو الموصوف به علی الإطلاق لأنه یستغنی عن غیره مطلقا و کل ما عداه یحتاج إلیه فی جمیع جهاته. و فی النهایة الصمد هو السید الذی انتهی إلیه السؤدد، و قیل: الدائم الباقی و قیل: الذی لا جوف له، و قیل: الذی یصمد فی الحوائج إلیه أی یقصد، و روی فی التوحید عن الصادق عن آبائه علیهم السلام عن الحسین بن علی علیهما السلام أنه قال: الصمد الذی لا جوف له، و الصمد الذی قد انتهی سؤدده، و الصمد الذی لا یأکل و لا یشرب، و الصمد الذی لا ینام، و الصمد الدائم الذی لم یزل و لا یزال. و عنه علیه السلام قال: کان محمد بن الحنفیة رضی الله عنه یقول: الصمد القائم بنفسه الغنی عن غیره، و قال غیره: الصمد المتعالی عن الکون و الفساد، و الصمد الذی لا یوصف بالتغایر، و قال الباقر علیه السلام: الصمد السید المطاع الذی لیس فوقه آمر و ناه. و عن علی بن الحسین علیهما السّلام قال: الصمد الذی لا شریک له و لا یؤده حفظ شیء و لا یعزب عنه شیء و بإسناده عن أبی البختری قال: قال زید بن علی علیه السلام قال: الصمد الذی إذا أراد شیئا قال له کن فیکون، و الصمد الذی أبدع الأشیاء فخلقها أضدادا و أشکالا و أزواجا و تفرد بالوحدة بلا ضد و لا شکل و لا مثل و لا ند. و عنه عن الصادق علیه السلام قال: إن أهل البصرة کتبوا إلی الحسین علیه السلام یسألونه عن الصمد فکتب إلیهم أنه سبحانه قد فسر الصمد فقال: لم یلد لم یخرج منه شیء کثیف کالولد، و سائر الأشیاء الکثیفة التی تخرج من المخلوقین و لا شیء لطیف کالنفس و لا یتشعب منه البدوات کالسنة و النوم الخطرة و الهم و الحزن و البهجة و الضحک و البکاء و الخوف و الرجاء و الرغبة و السأمة و الجوع و الشبع، تعالی عن أن یخرج منه شیء و أن یتولد منه شیء کثیف أو لطیف، و لم یولد و لم یتولد من شیء کما تخرج الأشیاء الکثیفة من عناصرها کالشیء من الشیء و الدابة من الدابة و النبات من الأرض و الماء من الینابیع و الثمار من الأشجار و لا کما تخرج الأشیاء اللطیفة من مراکزها کالبصر من العین و السمع من الأذن و الشم من الأنف و الذوق من الفم و الکلام من اللسان و المعرفة و التمیز من القلب و النار من الحجر، لا بل هو الله الصمد الذی لا من شیء و لا فی شیء و لا علی شیء مبدع الأشیاء و خالقها و منشئ الأشیاء بقدرته یتلاشی ما خلق للفناء بمشیة و یبقی ما خلق للبقاء بعلمه فذلکم الله الصمد الذی لم یلد و لم یولد، عالم الغیب و الشهادة الکبیر المتعال، و لم یکن له کفوا أحد فیعازه فی سلطانه. و جملة القول فیه أنه إما فعل بمعنی مفعول من صمد إلیه إذا قصده أی السید المقصود إلیه فی جمیع الحوائج أو هو بمعنی الصمت أی الذی لا جوف له. و قال بعض اللغویین هو الأملس من الحجر، لا یقبل الغبار، و لا یدخله شیء و لا یخرج منه شیء فعلی الأول عبارة عن وجوب الموجود و الاستغناء المطلق و احتیاج کل شیء فی جمیع أموره إلیه أی الذی یکون عنده ما یحتاج إلیه کل شیء و یکون رفع حاجة الکل إلیه و لم یفقد فی ذاته شیئا مما یحتاج إلیه الکل و إلیه یتوجه کل شیء بالعبادة و الخضوع، و هو المستحق لذلک. و أما علی الثانی فهو عبارة عن أنه إحدی الذات أحدی المعنی لیست له أجزاء لیکون بین الأجزاء جوف و لا صفات زائدة فیکون بینهما و بین الذات جوف، أو عن أنه الکامل بالذات لیس فیه جهة استعداد و إمکان و لا خلو له عما یلیق به، فلا یکون له جوف یصلح أن یدخله ما لیس له فی ذاته فیستکمل به، فالجوف کنایة عن الخلو عما یصح اتصافه به. و أما علی الثالث فهو کنایة عن عدم الانفعال و التأثر عن الغیر و کونه محلا للحوادث، کما روی عن الصادق علیه السلام أنه سئل عن رضا الله و سخطه فقال: لیس علی ما یوجد من المخلوقین، و ذلک أن الرضا دخال یدخل علیه فینقله من حال إلی حال، لأن المخلوق أجوف معتمل مرکب للأشیاء فیه مدخل و خالقنا لا مدخل للأشیاء فیه لأنه واحد واحدی الذات واحدی المعنی. و قد بسطنا القول فی ذلک فی کتاب التوحید من البحار. یا من

لَمْ یَلِدْ

لتنزهه عن الشهوة، و الافتقار إلی الصاحبة و الولد، و المجانسة لشیء و الولد یجانس الوالد، و فیه رد علی من أثبت له ولدا کالیهود و النصاری و المشرکین القائلین بأن الملائکة بنات الله

وَ لَمْ یُولَدْ

لأنه لا یفتقر إلی شیء و لا سبقه عدم.

وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ

أی و لم یکن له کفوا أحد أی و لم یکن أحد یکافئه أو یماثله عن صاحبة و لا غیرها و کان أصله أن یؤخر الظرف لأنه صلة لکن لما کان المقصود نفی المکافاة عن ذاته تعالی قدم تقدیما للأهم. و یجوز أن یکون حالا من المستکن فی کفوا أو خبرا و یکون کفوا حال من أحد. و قال الطبرسی قدس سره سأل رجل علیا علیه السلام عن تفسیر سورة التوحید فقال

هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

بلا تأویل عدد،

اَلصَّمَدُ

بلا تبعیض بدد،

لَمْ یَلِدْ

فیکون موروثا هالکا،

وَ لَمْ یُولَدْ

فیکون إلها مشارکا،

وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ

من خلقه

کُفُواً أَحَدٌ

، و قال ابن عباس

لَمْ یَلِدْ

فیکون والدا،

وَ لَمْ یُولَدْ

فیکون ولدا، و قیل

لَمْ یَلِدْ

ولدا فیرث عنه ملکه،

وَ لَمْ یُولَدْ

فیکون قد ورث الملک عن غیره، و قیل

لَمْ یَلِدْ

فیدل علی حاجته، فإن الإنسان یشتهی الولد لحاجته إلیه،

وَ لَمْ یُولَدْ

فیدل علی حدوثه، و ذلک من صفات الأجسام، و فی هذا رد علی القائلین بأن عزیرا و المسیح ابن الله تعالی، و أن الملائکة بنات الله،

وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ

، کفوا له أی عدیلا و نظیرا یماثله. و فی هذا رد علی من أثبت له مثلا فی القدم و غیره من الصفات، و قیل: معناه و لم تکن له صاحبة و زوجة فتلد منه لأن الولد یکون من الزوجة فکنی عنها بالکفو، لأن الزوجة تکون کفوا لزوجها. و قیل: أنه سبحانه بین التوحید بقوله

اَللّٰهُ أَحَدٌ

، و بین العدل بقوله:

اَللّٰهُ اَلصَّمَدُ

، و بین ما یستحیل علیه من الوالد و الولد بقوله

لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ

، و بین ما لا یجوز علیه من الصفات بقوله

وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ

، و فیه دلالة علی أنه لیس بجسم و لا جوهر و لا عرض و لا هو فی مکان و لا جهة. و قال بعض أرباب اللسان: وجدنا أنواع الشرک ثمانیة: النقص و التقلب و الکثرة و العدد و کونه علة و معلولا، و الأشکال و الأضداد، فنفی الله سبحانه عن صفة نوع الکثرة و العدد بقوله: هو الله، و نفی التقلب و النقص بقوله

اَللّٰهُ اَلصَّمَدُ

، و نفی العلة و المعلول بقوله

لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ

، و نفی الأشکال و الأضداد بقوله:

وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ

فحصلت الوحدانیة البحت. و لا ولدا اتخاذ الولد هو أن یجعل أحدا من عبیده بمنزلة الولد، فذکر عدم الولد لا یغنی عنه یا من

یَفْعَلُ مٰا یَشٰاءُ

*

بمجرد المشیة بلا آلة و لا رویة و لا تعب و لا مشقة و

یَحْکُمُ مٰا یُرِیدُ

الحکم القضاء بالعدل أی یحکم بلا مانع بالعدل بین العباد ما یشاء من الفقر و الغناء و الصحة و السقم و غیرها، و یقضی ما أحب علی وفق الحکمة یا سمیع أی من یسمع بغیر جارحة و لا یعزب عن إدراکه مسموع یا بصیر أی الذی یشاهد الأشیاء کلها ظاهرها و خافیها بغیر جارحة. من رزقک الحلال هو ما کان حصوله بطریق مشروع بظاهر الشرع لا الحلال الواقعی فإنه قوت المصطفین. و اختلفوا فی أن الحرام رزق أم لا؟ فذهب إلی کل فریق، فالحلال علی الأول تقیید و علی الثانی تأکید ما أکف به وجهی أی عن ذل السؤال و أؤدی به عن أمانتی کذا فی أکثر نسخ الکتاب و سائر کتب الأدعیة و فی بعض النسخ عنی أمانتی، و یؤیده ما رواه السید بن طاوس فی کتاب الإقبال بإسناده عن الکاظم و الصادق علیهما السلام فی الدعاء عقیب کل فریضة فی شهر رمضان: و اجعل فیما تقضی و تقدر أن تطیل عمری و توسع علی رزقی و تؤدی عنی أمانتی و دینی، و فی روایة أخری أیضا عن الصادق مثل ذلک، و علی الأخیر لا یحتاج إلی تکلف و علی الأول کلمة من أما زائدة أو بمعنی من أو للبدل کما فی قوله تعالی:

لاٰ تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً

*

أو بتضمین معنی التجاوز و الإعراض، أو للتعلیل إن کان المراد بالأمانة ضد الخیانة أی أؤدی به الحقوق بسبب أمانتی. فی القاموس: الأمانة ضد الخیانة و

إِنّٰا عَرَضْنَا اَلْأَمٰانَةَ

أی الفرائض المفروضة أو النیة التی تعتقدها فیما تظهره باللسان من الإیمان و تؤدیه من جمیع الفرائض فی الظاهر لأن الله تعالی ائتمنه علیها و لم یظهرها لأحد من خلقه، فمن أضمر التوحید مثل ما أظهر فقد أدی الأمانة. و فی النهایة: الأمانة تقع علی الطاعة و العبادة و الودیعة و الثقة و الأمان، و قد جاء فی کل منها حدیث، و فی حدیث أشراط الساعة و الأمانة مغتما أی یری من فی یده أمانة أن الخیانة فیها غنیمة قد غنمها، و فیه: استودع الله دینک و أمانتک أی أهلک و من تخلفه بعدک منهم و مالک الذی تودعه و تستحفظه أمینک و وکیلک. و قال الطیبی فی شرح المشکاة: فیه فإنکم أخذتموهن بأمانة الله أی بعهده و هو ما عهد إلیهم من الرفق و الشفقة، انتهی. و الظاهر أن المراد هنا أداء بما ائتمنه علیه الناس و ما لزمه من حقوقهم التی یمکن تدارکها بالمال، و ربما یقرأ أؤدی بتخفیف الدال من قولهم آدی یؤدی کآوی یؤوی إذا قوی فعن بمعنی علی، فقال: المراد بالأمانة العبادات و القوة علیها و أداؤها موقوف علی الرزق، و فی الخبر لو لا الخبز ما صلینا و لا صمنا. عجل العبد ربه حیث سأله قبل أن یجده و یثنی علیه، و تعدیته إلی المفعول به لتضمین معنی السؤال، و فیه دلالة علی أن الحمد و الثناء و الصلاة علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی الصلاة غیر کافیة للسؤال عقیبها سل تعطه کان الهاء للسکت، و فی بعض النسخ بدونها.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 71 

*****

7- الحدیث

7/3147 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ أَبِی کَهْمَسٍ(5)، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «دَخَلَ رَجُلٌ الْمَسْجِدَ، فَابْتَدَأَ(6) قَبْلَ الثَّنَاءِ عَلَی اللّهِ 2 / 489

وَ الصَّلاَةِ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : عَاجَلَ(7) الْعَبْدُ رَبَّهُ؛ ثُمَّ دَخَلَ آخَرُ، فَصَلّی وَ أَثْنی عَلَی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ صَلّی عَلی(8) رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : سَلْ تُعْطَهُ(9)».

ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ فِی کِتَابِ عَلِیٍّ علیه السلام : أَنَّ الثَّنَاءَ عَلَی اللّهِ وَ الصَّلاَةَ عَلی رَسُولِهِ(10) قَبْلَ

ص: 337


1- 1 . فی «ب ، د ، ز ، ص ، بس » : «واُوصل » .
2- 2 . فی «بر » وحاشیة «ج ، بف » والوافی : «علی » .
3- 3 . فی «ج ، د ، ز » والوافی : «تعطه » . قال فی المرآة : «کأنّ الهاء للسکت » .
4- 4 . التهذیب ، ج 3 ، ص 85 ، ح 242 ، بسنده عن صفوان بن یحیی ، عن جعفر بن سماعة ، عن العیص ، من قوله : «یا أجود من أعطی » إلی قوله : «فی الحجّ والعمرة» مع اختلاف یسیر. فقه الرضا علیه السلام ، ص 123 ، من قوله : «وقال : إنّ رجلاً دخل المسجد فصلّی» مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1509 ، ح 8657 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 79 ، ح 8783 .
5- 5 . فی «ج ، بر ، بس ، بف ، جر» : «أبی کهمش » ، والمذکور فی رجال النجاشی، ص 436 ، الرقم 1170 ؛ ورجال البرقی ، ص 43 ؛ ورجال الطوسی ، ص 541 ، الرقم 888 ، هو أبوکهمس . وفی الرجال لابن داود ، ص 369 ، الرقم 1652 : أبوکهمش ، وکثرة التصحیف فی هذا الکتاب لاتخفی علی المتتبّع . هذا، ولم نجد فی ما تتبّعنا من الأسناد وکتب الرجال من یسمّی بکهمش ، أو کنّی بأبی کهمش .
6- 6 . فی «بر » وحاشیة «بف » والوافی : «وابتدأ» .
7- 7 . فی الوسائل : «عجّل» .
8- 1 . فی الوافی: + «محمّد » .
9- 2 . فی «ب ، بر » وحاشیة «بف » : «تعط » .
10- 3 . فی «ج ، ز » : «علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله» .

الْمَسْأَلَةِ، وَ أَنَّ أَحَدَکُمْ لَیَأْتِی الرَّجُلَ یَطْلُبُ الْحَاجَةَ، فَیُحِبُّ أَنْ یَقُولَ لَهُ خَیْراً قَبْلَ أَنْ یَسْأَلَهُ(1) حَاجَتَهُ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو کهمس گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السلام می فرمود: مردی وارد مسجد شد و پیش از ستایش بر خدا و صلوات بر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) شروع بدعا کرد، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: این بنده در (دعا و درخواست از) پروردگارش شتاب کرد، سپس مرد دیگری وارد شد و نماز خوانده و خدای عز و جل را ستایش نمود و بر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) صلوات فرستاد، پس رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بوی فرمود: بخواه تا بتو داده شود. سپس حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همانا در کتاب علی علیه السّلام است که: ستایش بر خدا و صلوات بر رسول خدا پیش از حاجت خواستن است، و یکی از شماها (چون) نزد مردی آید و حاجتی خواهد آن مرد دوست دارد که پیش از خواستن حاجتش سخن خوشی گوید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 239 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: مردی به مسجد آمد و هنوز ستایش خدا نکرده و صلوات بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)نفرستاده آغاز خواهش از خدا نمود،پس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود:این بنده شتابانه به درگاه پروردگارش رفت، سپس دیگری آمد و ستایش خدا عز و جل نمود و صلوات بر رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرستاد و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود:درخواست کن تا به تو عطا شود،سپس فرمود:در کتاب علی(علیه السّلام)است که ستایش بر خدا و صلوات بر رسولش پیش از درخواست است و مقدمه آن است و راستی یکی از شماها که نزد مردی آید و حاجتی خواهد،دوست دارد که پیش از درخواست حاجتش برای او سخن خوشی گوید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 65 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام صادق علیه السّلام می فرمود:

مردی به مسجد آمد و هنوز ستایش خدا نکرده و صلوات بر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله نفرستاده تقاضای خود را از خداوند آغاز کرد،پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:این بنده شتابانه به درگاه پروردگارش رفت،سپس دیگری آمد و ستایش خدای عزّ و جلّ نمود و بر پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله درود فرستاد و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:درخواست کن تا به تو عطا شود،سپس فرمود:در کتاب علی علیه السّلام است که ستایش بر خدا و درود بر پیامبرش پیش از درخواست است و مقدمه آن است و راستی یکی از شماها که نزد مردی آید و حاجتی بخواهد،دوست دارد که پیش از درخواست حاجتش،برای او سخن خوبی بگوید.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 389 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و مضمونه ظاهر مما سبق و قوله: إن فی کتاب علی من کلام الصادق علیه السلام.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 72 

*****

8- الحدیث

8/3148. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَمَّنْ حَدَّثَهُ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: قُلْتُ: آیَتَانِ(3) فِی کِتَابِ اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ أَطْلُبُهُمَا، فَلاَ(4) أَجِدُهُمَا؟

قَالَ: «وَ مَا هُمَا؟».

قُلْتُ: قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»(5) فَنَدْعُوهُ وَ لاَ نَری إِجَابَةً(6).

قَالَ: «أَ فَتَرَی اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ أَخْلَفَ(7) وَعْدَهُ؟» قُلْتُ: لاَ، قَالَ: «فَمِمَّ(8) ذلِکَ؟» قُلْتُ: لاَ أَدْرِی(9)، قَالَ(10): «لکِنِّی أُخْبِرُکَ، مَنْ أَطَاعَ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ فِیمَا أَمَرَهُ، ثُمَّ دَعَاهُ(11) مِنْ جِهَةِ الدُّعَاءِ، أَجَابَهُ».

قُلْتُ: وَ مَا جِهَةُ الدُّعَاءِ؟

قَالَ: «تَبْدَأُ(12) فَتَحْمَدُ(13) اللّهَ، وَ تَذْکُرُ نِعَمَهُ عِنْدَکَ، ثُمَّ تَشْکُرُهُ، ثُمَّ تُصَلِّی(14) عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، ثُمَّ تَذْکُرُ ذُنُوبَکَ، فَتُقِرُّ بِهَا، ثُمَّ تَسْتَعِیذُ(15) مِنْهَا، فَهذَا جِهَةُ الدُّعَاءِ».

ص: 338


1- 4 . فی «ج ، ز ، ص » والوافی : «أن یسأل » . وفی «بس » : «أن یطلب » .
2- 5 . الوافی ، ج 9 ، ص 1507 ، ح 8653 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 80 ، ح 8785 .
3- 6 . فی «ج ، ز ، ص ،بس » وحاشیة «د ، بر » : «آیتین » .
4- 7 . فی الوسائل : «ولا».
5- 8 . غافر (40) : 60 .
6- 9 . فی «بر ، بف » : «الإجابة» .
7- 10 . فی «ز » : + «ما » .
8- 11 . فی «ز » : «ممّ » . وفی حاشیة «بر » : «فلم » .
9- 12 . فی «بس » : + «قلت » .
10- 13 . فی «د ، ص ، بر ، بف » والوافی : «فقال » .
11- 14 . فی «ز » : «دعا» .
12- 1 . فی «ص » : «یبدأ» .
13- 2 . فی «ص » : «فیحمد» .
14- 3 . فی «بس » : «یصلّی» .
15- 4 . فی «ب » وحاشیة «ج ، د ، ز ، بر ، بف » والوافی والوسائل : «ثمّ تستغفر» . وفی «ص » : «ثمّ تستغفر اللّه » . وفی مرآة العقول : «وتستعیذ» .

ثُمَّ قَالَ: «وَ مَا الاْآیَةُ الاْءُخْری؟».

قُلْتُ: قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرّازِقِینَ»(1) وَ إِنِّی أُنْفِقُ(2) وَ لاَ أَری(3) خَلَفاً.

قَالَ: «أَ فَتَرَی اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ أَخْلَفَ وَعْدَهُ؟» قُلْتُ: لاَ، قَالَ: «فَمِمَّ ذلِکَ؟» قُلْتُ: لاَ أَدْرِی، قَالَ: «لَوْ أَنَّ أَحَدَکُمُ اکْتَسَبَ الْمَالَ مِنْ حِلِّهِ، وَ أَنْفَقَهُ(4) فِی حِلِّهِ(5)، لَمْ یُنْفِقْ دِرْهَماً إِلاَّ أُخْلِفَ(6) عَلَیْهِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عثمان بن عیسی از کسی که برای او حدیث کرده نقل کند که بحضرت صادق علیه السّلام عرضکردم: دو آیه در کتاب خدا (قرآن) است که آن دو را میجویم و نمی یابم، فرمود: کدام است آن دو آیه؟ عرضکردم: گفتار خدای عز و جل:«مرا بخوانید تا برای شما اجابت کنم»(سورۀ مؤمن آیه 60) و ما او را میخوانیم و اجابتی نمی بینیم؟ فرمود: آیا تو پنداری که خداوند خلاف وعدۀ خود کرده؟ عرضکردم: نه، فرمود: پس این (باجابت نرسیدن دعاها) از چیست؟ عرضکردم: نمیدانم، فرمود، ولی من تو را آگاه کنم: هر که خدای عز و جل را در آنچه باو فرمان داده اطاعت کند سپس او را از جهت دعا بخواند او را اجابت کند، عرضکردم: جهت دعا چیست؟ فرمود: شروع میکنی پس خدا را حمد و ستایش کنی، و نعمتهائی که بتو داده است بزبان آری، و سپس او را شکر کنی، سپس بر محمد (صلّی الله علیه و آله) صلوات فرستی، و سپس گناهان خود را یاد آور شوی و بدانها اعتراف کنی و از آنها بخدا پناه ببری، اینست جهت (و راه) دعا. سپس فرمود: آیۀ دیگر کدام است؟ عرضکردم: گفتار خدای عز و جل:«و آنچه بدهید از چیزی پس خداوند عوضش را بدهد و اوست بهترین روزی دهندگان»(سورۀ سبأ آیۀ 39) و من انفاق کنم (و بدهم ولی عوضی (برای آن) نبینم؟ فرمود: آیا پنداری که خدای عز و جل خلاف وعده خود کند؟ عرضکردم: نه، فرمود: پس این از چیست؟ عرضکردم: ندانم، فرمود: اگر هر آینه یکی از شماها مالی را از راه حلالش بدست آورد، و آن را در راه حلالش انفاق کند (و بدهد) هیچ درهمی از آن انفاق نکند جز اینکه بر آن عوض داده شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 240 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-از عثمان بن عیسی،از کسی که برای او باز گفته که گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم:دو آیه در قرآن خدا است عز و جل که آنها را می جوئیم و نمی یابیم،فرمود:آن دو کدامند؟گفتم:قول خدا عز و جل(60 سورۀ مؤمن):«مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم»،ما او را می خوانیم و اجابتی دریافت نمی کنیم،فرمود:به نظر تو خداوند وعده خلافی می کند؟گفتم:نه،فرمود:پس این از چه راه است؟ گفتم:نمی دانم،فرمود:ولی من به تو خبر می دهم،هر که خدا عز و جل را اطاعت کند در آنچه به او فرمان داده است و سپس او را از جهت دعا بخواند،خدا اجابت کند،گفتم:جهت دعا چیست؟ فرمود:راه دعا این است که خدا را سپاسگزاری و حمد کنی و نعمتی که به تو داده است یاد آور شوی و سپس او را شکر گزاری و سپس صلوات فرستی بر محمد(صلّی الله علیه و آله) و آلش و سپس گناهان خود را یاد کنی و بدان ها اعتراف نمائی و سپس از آنها به خدا پناه بری،این راه دعا است،سپس فرمود:آیۀ دیگر چیست؟گفتم:قول خدا عز و جل(39 سوره زمر):«و هر آنچه را از هر چه باشد خرج کنید عوضش را می دهد و او بهترین روزی دهنده ها است»،من خرج می کنم و عوضش را نمی بینم، فرمود:به نظر تو خدا عز و جل خلف وعده می کند؟گفتم:نه، فرمود:پس این از چیست؟گفتم:نمی دانم،فرمود:اگر چنانچه هر یک از شماها مالی را از راه حلالش به دست آورد و آن را در راه حلالش خرج کند و هیچ درهمی(ریالی)خرج نکند جز آنکه به او عوض داده شود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 67 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-«عثمان بن عیسی»،از کسی که برای او حدیث کرد،نقل قول می کند:که بحضرت امام صادق علیه السّلام عرض کردم:دو آیه در قرآن است که آنها را می جوئیم و نمی یابیم،فرمود:آن دو کدامند؟گفتم:قول خدای عزّ و جلّ: «مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم(مؤمن/60)»،ما او را می خوانیم و اجابتی دریافت نمی کنیم،فرمود:به نظر تو خداوند وعده خلافی می کند؟گفتم: نه،فرمود:پس این از چیست؟گفتم:نمی دانم،فرمود:ولی من به تو خبر می دهم که هرکس خدای عزّ و جلّ را در آنچه به او فرمان داده فرمان برد و سپس او را بخواند،خدا او را اجابت کند،عرض کردم:جهت دعا چیست؟فرمود:راه دعا این است که خدا را سپاسگزاری و حمد کنی و نعمتی که به تو داده است یادآور شوی و سپس او را شکرگزاری و سپس بر محمد صلّی اللّه علیه و اله و آلش درود فرستی و سپس از گناهان خود یاد کنی و به آنها اعتراف نمائی و سپس از آنها به خدا پناه بری،این راه دعاست، سپس فرمود:آیۀ دیگر چیست؟گفتم:قول خدای عزّ و جلّ:«و هرآنچه را از چیزی بدهید و خرج کنید خداوند عوضش را می دهد و او بهترین روزی دهنده هاست(زمر/39)»،من خرج می کنم و عوضش را نمی بینم، فرمود:به نظر تو خدای عزّ و جلّ خلف وعده می کند؟عرض کردم:نه، فرمود:پس این از چیست؟گفتم:نمی دانم،فرمود:اگر چنانچه هریک از شماها مالی از راه حلالش به دست آورد و آن را در راه حلالش خرج کند و هیچ درهمی(ریالی)خرج نکند جز آنکه به او عوض داده شود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 391 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. من أطاع الله تعالی فیما أمره أی جمیع أوامره، لأن الله تعالی قال:

أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ

أو إشارة إلی قوله تعالی:

وَ لِلّٰهِ اَلْأَسْمٰاءُ اَلْحُسْنیٰ فَادْعُوهُ بِهٰا

ثم دعاه من جهة الدعاء إشارة إلی أن الوعد مشروط بحصول شروط و رفع موانع، و من جملة الشروط ما ذکره علیه السلام فی هذا الخبر، فقد یکون عدم حصول خصوص الأمر الذی دعا له لعدم تحقق هذه الشرائط و قد یکون لموانع تمنع من حصوله، مع أن الاستجابة الموعودة أعم من أن یکون بإعطاء عین المسؤول أو ما هو أفضل منه عاجلا أو آجلا. و تستعیذ منها و فی بعض النسخ و تستغفر منها و علی الأول هو مستلزم للندامة و التوبة، و قیل: کان الاستعاذة کنایة عن التوبة، و فیه دلالة علی أن الدعاء محجوب بدون شرطه کما لا تصح صلاة بغیر طهور، و من جملة شرائطه التوبة عن الذنوب کلها، و العزم علی عدم العود إلیها، و هذا الشرط لمن له صلاح و لله تعالی فیه عنایة، حیث یمنع إجابة دعائه تأدیبا له حتی یخلص له النیة، و یطهر نفسه عن الذنوب المکدرة لصفاء قلبه و یدخل نفسه فی خلص عباده و إلا فسیجیء أن دعاء العدو قد یکون أسرع إجابة من دعاء المحب حبا لسماع صوته و بغضا لسماع صوت العدو. و قال بعض العامة: و من شرائط قبوله أن لا یشتغل به فی وقت مستحق لغیره کما لو اشتغل به فی وقت وجوب فریضة فلا یتقبل من غاصب لأنه فی کل آن مکلف بالاشتغال بالرد. و قال بعضهم: الصواب خلاف ما ذکر، و أنه یصح من المشتغل به فی وقت عبادة أخری و یأثم بالترک أو بتأخیر تلک العبادة.

وَ مٰا أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ

قال فی مجمع البیان: أی و ما أخرجتم من أموالکم فی وجوه البر فإنه سبحانه یعطیکم خلفه و عوضه، إما فی الدنیا بزیادة النعمة و إما فی الآخرة بثواب الجنة، یقال: أخلف الله له و علیه إذا أبدل له ما ذهب عنه

وَ هُوَ خَیْرُ اَلرّٰازِقِینَ

لأنه یعطی لمنافع عباده لا لدفع ضرر أو جر نفع لاستحالة المنافع و المضار علیه، و قال الکلبی: ما تصدقتم به فی خیر فهو یخلفه إما أن یجعله لکم فی الدنیا أو یدخره لکم فی الآخرة. و روی عن جابر عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال: کل معروف صدقة، و ما وقی الرجل به عرضه فهو صدقة، و ما أنفق المؤمن من نفقة فعلی الله خلفها ضامنا إلا ما کان من نفقة فی بنیان أو معصیة، و عن أبی إمامة قال: إنکم تأولون هذه الآیة فی غیر تأویلها

وَ مٰا أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ

و قد سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول و إلا صمتا إیاکم و السرف فی المال و النفقة، فعلیکم بالاقتصاد فما افتقر قوم قط اقتصدوا، انتهی. و أقول: ظاهر الخبر أن الوعد بالإخلاف إنما هو فی الدنیا، و یمکن أن یکون علی سبیل التنزل أی لو کان مقصورا علی الدنیا فهو أیضا مشروط بشرط و یمکن أن یکون التخلف للإخلال بالشرط. من حله الحل بالکسر و تشدید اللام ضد الحرام، و الضمیر فی الموضعین إما راجع إلی المال أو إلی أحدکم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 74 

*****

9- الحدیث

9/3149. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یُسْتَجَابَ(8) لَهُ(9) دَعْوَتُهُ، فَلْیُطِبْ(10) مَکْسَبَهُ(11)».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر که شاد شود که دعایش باجابت رسد باید کسب خود را پاک و حلال کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 241 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر که شاد شود که دعایش به اجابت رسد،باید کسب خود را پاک و حلال کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 69 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس شاد شود که دعایش به اجابت رسد، باید کسب خود را پاک و حلال سازد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 391 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و المکسب إما مصدر میمی أو اسم مکان و الفعل کضرب، و طیب المکسب. هو أن یکون من حلال، و المراد ما یصرفه فی المأکل و الملبس أو مطلقا و هو أظهر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 74 

*****

(17) باب الاجتماع فی الدعاء

1- الحدیث

2 / 487

1/3150 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ، عَنْ عُبَیْدِ اللّهِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ

ص: 339


1- 5 . سبأ (34) : 39 .
2- 6 . فی حاشیة «بف » : «اُنفقه » .
3- 7 . فی «ز » : «ولاأدری » .
4- 8 . فی «ز » : «وأنفق » .
5- 9 . فی حاشیة «ج ، د ، ز ، بر ، بف » والوافی : «حقّه » .
6- 10 . یقال : خَلَف اللّه لک خَلَفا بخیر ، وأخلف علیک خیرا ، أی أبدلک بما ذهب منک وعوّضک عنه . النهایة ، ج 2 ، ص 66 (خلف) .
7- 11 . الوافی ، ج 9 ، ص 1506 ، ح 8652 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 81 ، ح 8788 .
8- 12 . فی «ب ، ج ، د » والوافی والوسائل : «أن تستجاب » .
9- 13 . فی «ب ، د ، ز ، ص ، بف » والوافی والوسائل والجعفریّات : - «له » .
10- 14 . فی الوافی والوسائل والجعفریّات : «فلیطیّب » .
11- 15 . فی الجعفریّات ، ص 65 : «کسبه » .
12- 16 . الجعفریّات ، ص 65 ؛ وص 224 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله الوافی ، ج 9 ، ص 1484 ، ح 8601 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 84 ، ح 8793 .

الْوَاسِطِیِّ، عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ، عَنْ أَبِی خَالِدٍ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَا مِنْ رَهْطٍ(1) أَرْبَعِینَ رَجُلاً اجْتَمَعُوا فَدَعَوُا اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ فِی أَمْرٍ(2) إِلاَّ اسْتَجَابَ اللّهُ(3) لَهُمْ، فَإِنْ لَمْ یَکُونُوا أَرْبَعِینَ، فَأَرْبَعَةٌ(4) یَدْعُونَ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ(5) _ عَشْرَ مَرَّاتٍ إِلاَّ اسْتَجَابَ اللّهُ(6) لَهُمْ، فَإِنْ لَمْ یَکُونُوا أَرْبَعَةً، فَوَاحِدٌ یَدْعُو(7) اللّهَ(8) أَرْبَعِینَ مَرَّةً ، فَیَسْتَجِیبُ(9) اللّهُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ لَهُ(10)».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هیچ چهل نفر مردی برای دعا نزد هم اجتماع نکنند و خدای عز و جل را در کاری نخوانند (و دعا نکنند) جز اینکه خداوند دعای آنها را مستجاب کند، پس اگر چهل نفر نبودند، و چهار نفر بودند (نزد هم جمع شوند و) ده بار خدای عز و جل را بخوانند خداوند دعایشان را اجابت کند، و اگر چهار نفر هم نباشند و یک نفر باشد که چهل مرتبه خدا را بخواند پس خدای عزیز جبار برای او اجابت کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 241 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: هیچ چهل تن مردی برای دعا کردن گرد هم فراهم نشوند و به درگاه خدا عز و جل برای امری دعا کنند جز اینکه آنها را اجابت کند و اگر چهل تن نباشند،چهار تن باشند که خدا را ده بار بخوانند و دعا کنند و خدا برای آنها اجابت کند و اگر چهار تن هم فراهم نشوند،یکی باشد که چهل بار به گاه خدا دعا کند و خدای عزیز و جبّار برایش اجابت کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 69 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام،فرمود:

هیچ چهل تن مرد برای دعا گرد هم جمع نشوند و به درگاه خدای عزّ و جلّ برای امری بخوانند جز اینکه آنها را اجابت کند و اگر چهل تن نباشند،چهار تن باشند که خدا را ده بار بخوانند و دعا کنند و خدا برای آنها اجابت کند و اگر چهار تن هم فراهم نشوند،یکی باشد که چهل بار به درگاه خدا دعا کند و خدای عزیز و جبّار برایش اجابت کند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 393 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و فی المصباح : الرهط ما دون العشرة من الرجال لیست فیهم امرأة و سکون الهاء أفصح من فتحها، و هو جمع لا واحد له من لفظه، و قیل: الرهط من سبعة إلی عشرة و ما دون التسعة إلی الثلاثة نفر، و قال أبو زید: الرهط و النفر ما دون العشرة من الرجال، و قال ثعلب أیضا: الرهط و النفر و القوم و المعشر و العشیرة معناهم الجمع لا واحد لهم من لفظهم، و هو للرجال دون النساء، و قال ابن السکیت الرهط و العشیر بمعنی، و یقال: الرهط ما فوق العشرة إلی الأربعین قاله الأصمعی، و نقله ابن فارس أیضا و رهط الرجل قومه و قبیلته الأقربون. و فی النهایة: الرهط هم عشیرة الرجل و أهله من الرجال ما دون العشرة، و قیل: إلی الأربعین، و لا تکون فیهم امرأة و لا واحد له من لفظه، و یجمع علی أرهط و أرهاط و أراهط جمع الجمع، انتهی. و قیل: المراد هنا الجماعة المتفقون فی مقصد و أربعین بدل من الرهط، و قوله: فأربعة مجرور بدلا من الرهط المحذوف بتقدیر فما من رهط أربعة أو مرفوع بالابتداء و یدعون خبره و المستثنی منه فی قوله: إلا استجاب محذوف أی ما دعوا إلا استجاب و قوله: فواحد مرفوع بالابتداء و لا ینافی تنکیره مثل قولهم کوکب انتقض الساعة، و یدعو خبره. و أقول: ربما یتوهم التنافی بین هذا و بین ما مر من کون دعاء السر أکثر ثوابا، و یمکن أن یجاب بوجهین: أولهما: أن کون الاجتماع ادعی للإجابة لا ینافی کونه أقل ثوابا. و الثانی: أن یکون هذا لمن أمن الریاء و ما مضی لمن لم یأمن، مع أنه یمکن أن یدخل فی زمرتهم و یخفی الدعاء عنهم لکنه بعید. و قیل: الظاهر أنه لا بد من دعاء کل واحد سواء کان الدعاء واحدا أو متعددا، فإذا اجتمعوا فی طلب الرزق مثلا و دعا کل منهم دعاء مأثورا غیر ما دعا الآخرون من الأدعیة المأثورة فیه یتحقق الاجتماع إذا دعا واحد و أمن الباقون کما یدل علیه خبر آخر. ثم الظاهر أنه یعتبر فی دعاء الأربعة، عشر مرات و دعاء الواحد، أربعین مرة أن یکون ذلک فی مجلس واحد، لأن ذلک قائم مقام اجتماع الأربعین.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 75 

*****

2- الحدیث

2/3151 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ، عَنْ عَبْدِ الاْءَعْلی:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَا اجْتَمَعَ أَرْبَعَةُ رَهْطٍ(12) قَطُّ عَلی أَمْرٍ وَاحِدٍ، فَدَعَوُا(13) اللّهَ(14)، إِلاَّ تَفَرَّقُوا عَنْ إِجَابَةٍ».(15)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز حضرت صادق علیه السلام فرمود: هیچ گاه چهار نفر با هم اجتماع نکرده اند که برای مطلبی بدرگاه خدا دعا کنند جز اینکه با اجابت آن دعا از هم جدا شده اند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 242 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: چهار تن گرد هم نیایند و برای یک مطلبی دعا کنند به درگاه خدا جز اینکه با اجابت دعا از هم جدا شوند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 71 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:

چهار تن گرد هم نیایند و برای کاری به درگاه خدا دعا کنند جز اینکه با اجابت دعا از هم جدا شوند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 393 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق و إن کان أقوی. أربعة رهط أی رجال کقوله تعالی:

تِسْعَةُ رَهْطٍ

و لا ینافی ذلک کون مظنة الإجابة فی الأربعین، أکثر، أو یحمل علی ما إذا دعا کل منهم عشر مرات، و قد یحمل الرهط علی العشرة فیصیر المجموع أربعین.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 76 

*****

3- الحدیث

3/3152. عَنْهُ(16)، عَنِ الْحَجَّالِ، عَنْ ثَعْلَبَةَ، ···

ص: 340


1- 1 . الرهط من الرجال : ما دون العشرة ، وقیل : إلی الأربعین . ولاتکون فیهم امرأة . النهایة، ج 2 ، ص 283 (رهط) .
2- 2 . فی «ب » : - «اللّه عزّوجلّ فی أمر» .
3- 3 . فی «د ، ز ، ص ، بس ، بف » والوافی والوسائل : - «اللّه » .
4- 4 . فی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 75 : «... وقوله : فأربعة ، مجرور ، بدلاً من «الرهط » المحذوف بتقدیر : فما من رهط أربعة . أو مرفوع بالابتداء ، و«یدعون » خبره . والمستثنی منه فی قوله : «إلاّ استجاب » محذوف ، أی ما دعوا إلاّ استجاب » .
5- 5 . فی «بس » : - «اللّه عزّوجلّ » .
6- 6 . فی «ص ، بس » : - «اللّه » .
7- 7 . فی «بس » : «یدعوه » .
8- 8 . فی «ص» والوافی : - «اللّه » .
9- 9 . فی «بر ، بف » : «یستجیب ».
10- 10 . فی «ز ، ص » : - «له » .
11- 11 . الوافی ، ج 9 ، ص 1503 ، ح 8642 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 103 ، ح 8854 .
12- 1 . فی ثواب الأعمال : - «رهط » .
13- 2 . فی «د » : «فدعوه » .
14- 3 . فی «ب ، ج ، د ، ص ، بس ، بف » والوافی : - «اللّه » .
15- 4 . ثواب الأعمال ، ص 192 ، ح 1 ، بسنده عن أحمد بن أبی عبداللّه البرقی الوافی ، ج 9 ، ص 1503 ، ح 8643 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 104 ، ح 8855 .
16- 5 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق .

عَنْ(1) عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ، عَنْ رَجُلٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «کَانَ أَبِی علیه السلام إِذَا حَزَنَهُ(2) أَمْرٌ جَمَعَ(3) النِّسَاءَ وَ الصِّبْیَانَ، ثُمَّ دَعَا وَ أَمَّنُوا(4)».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: هر گاه پیش آمدی پدرم را غمناک میکرد زنان و کودکان را جمع میکرد، سپس دعا میکرد و آنها آمین میگفتند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 242 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:شیوۀ پدرم این بود که چون از امری غمنده می شد،زنان و کودکان را گرد می آورد و سپس دعا می کرد و آنها آمین می گفتند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 71 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:شیوۀ پدرم این بود که چون از امری غمناک می شد،زنان و کودکان را جمع آوری می کرد و سپس دعا می نمود و آنها آمین می گفتند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 393 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. إذا أحزنه أمر فی بعض النسخ إذا حزنه، و فی النهایة: فیه کان إذا حزنه أمر صلی، أی إذا نزل به مهم أو أصابه غم، و منه حدیث علی نزلت کرایة الأمور و حوازب الخطوب جمع حازب و هو الأمر الشدید: و قال آمین و أمین بالمد و القصر، و المد أکثر اسم مبنی علی الفتح، معناه اللهم استجیب لی، و قیل: معناه کذلک فلیکن یعنی الدعاء، یقال: أمن فلان یؤمن تأمینا. و قال فی المصباح: أمین بالقصر فی الجواز و المد إشباع بدلیل أنه لا یوجد فی العربیة کلمة علی فاعیل و معناه اللهم استجب. و قال أبو حاتم: معناه کذلک یکون، و عن الحسن البصری أنه اسم من أسماء الله تعالی، و الموجود فی مشاهیر الأصول المعتمدة أن التشدید خطأ و قال بعضهم: التشدید لغة و هو وهم قدیم، انتهی. و هذا الخبر یومئ إلی أن الرهط فی الأخبار أعم من النساء و الصبیان و یمکن حمل تلک الأخبار علی اجتماع الأجانب، و هذا الخبر علی الأهل و العیال و یؤید الأول ما ورد من إخراج الأطفال و النساء فی الاستسقاء فإنهم محل رحمة جبار الأرض و السماء.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 77 

*****

4- الحدیث

4/3153. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «الدَّاعِی وَ الْمُوءَمِّنُ فِی الاْءَجْرِ شَرِیکَانِ(6)».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: دعاکننده و آمین گو در مزد و اجر شریکند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 242 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: دعاکننده و آمین گو در مزد و ثواب برابرند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 71 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:دعاکننده و آمین گو در مزد و ثواب برابرند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 393 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 77 

*****

ص: 341


1- 6 . روی عبداللّه بن محمّد الحجّال کتاب علیّ بن عقبة ، کما فی رجال النجاشی ، ص 271 ، الرقم 710 ، ووردت روایته عن علیّ بن عقبة مباشرةً فی بعض الأسناد ، کما وردت روایته عن ثعلبة [بن میمون] فی کثیرٍ من الأسناد . وأمّا روایة ثعلبة عن علیّ بن عقبة ، فلم نجدها فی موضع ، فلایبعد وقوع خللٍ فی السند ، وأنّ الصواب هو : «وعلیّ بن عقبة» . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 10، ص 497498 ؛ و ج 23 ص 328329 ؛ و ص 332 . ویؤیّد ذلک ما یأتی فی الکافی ، ح 3749 ، من روایة الحجّال ، عن داود بن فرقد ، وعلیّ بن عقبة وثعلبة .
2- 7 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص » وحاشیة «بر » ومرآة العقول والبحار : «أحزنه » .
3- 8 . فی الوسائل : «دعا» .
4- 9 . أمّنتُ علی الدعاء تأمینا : قلتُ عنده : آمین . المصباح المنیر، ص 25 (أمن) .
5- 10 . الوافی ، ج 9 ، ص 1503 ، ح 8644 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 105 ، ح 8860 ؛ البحار، ج 46 ، ص 297 ، ح 28.
6- 11 . فی «ز » : «یشترکان » .
7- 12 . الجعفریّات ، ص 31 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله الوافی ، ج 9 ، ص 1504 ، ح 8645 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 105 ، ح 8858 .

(18) باب العموم فی الدعاء

1- الحدیث

1/3154 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ، عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِذَا دَعَا أَحَدُکُمْ فَلْیَعُمَّ(1)، فَإِنَّهُ

أَوْجَبُ(2) لِلدُّعَاءِ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: هر گاه یکی از شماها دعا کند پس عمومیت دهد (و همه را دعا کند) زیرا که آن باجابت نزدیکتر است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 242 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است:هر گاه یکی از شماها دعا کند،برای همه دعا کند زیرا که آن مستجاب تر است

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 71 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام،فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:هرگاه یکی از شماها دعا کند،برای همه دعا کند،زیرا که به اجابت نزدیکتر است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 395 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. فلیعم علی بناء المجرد من باب نصر أی یدخل المؤمنین فی دعائه و ظاهره الدخول فی اللفظ ففیه رخصة لتغییر الدعوات المنقولة من لفظ المتکلم مع الغیر، و یمکن الاکتفاء بالقصد أو یدعو بعد تلاوة الدعاء المنقول تشریکهم فی دعائه فإنه أوجب للدعاء ، قیل: اللام للتعدیة. و أقول: کأنه من الوجوب لا من الجوب و الإجابة أی ألزم للدعاء و لزوم الدعاء استحقاقه للإجابة، قال فی النهایة: فیه أن رجلا قال: یا رسول الله أی اللیل أجوب دعوة؟ قال: جوف اللیل الغابر أجوب، أی أسرع إجابة کما یقال: أطوع، من الطاعة، و قیاس هذا أن یکون من جانب لا من أجاب، لأن ما زاد علی العقل الثلاثی لا یبنی منه أفعل من کذا إلا فی أجوف جاءت شاذة، قال الزمخشری: کأنه فی التقدیر: من جابت الدعوة بوزن فعلت بالضم کطالت أی صارت مستجابة کقولهم فی فقیر و شدید کأنهما من فقر و شدد و لیس ذلک بمستعمل، و یجوز أن یکون من جبت الأرض إذا قطعتها بالسیر علی معنی أمضی دعوة و أنفذ إلی مظان القبول. انتهی. فیحتمل أن یکون فی الروایة أجوب و ما ذکرنا أظهر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 78 

*****

(19) باب من أبطأت علیه الإجابة

1- الحدیث

2 / 488

1/3155 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی الْحَسَنِ علیه السلام : جُعِلْتُ فِدَاکَ، إِنِّی قَدْ سَأَلْتُ اللّهَ حَاجَةً مُنْذُ کَذَا وَ کَذَا سَنَةً،

وَ قَدْ دَخَلَ قَلْبِی مِنْ إِبْطَائِهَا شَیْءٌ؟

فَقَالَ: «یَا أَحْمَدُ، إِیَّاکَ وَ الشَّیْطَانَ أَنْ یَکُونَ لَهُ عَلَیْکَ سَبِیلٌ حَتّی یُقَنِّطَکَ(4)، إِنَّ أَبَا جَعْفَرٍ _ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِ _ کَانَ یَقُولُ: إِنَّ الْمُوءْمِنَ یَسْأَلُ(5) اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ حَاجَةً، فَیُوءَخِّرُ عَنْهُ تَعْجِیلَ إِجَابَتِهِ(6) حُبّاً لِصَوْتِهِ وَ اسْتِمَاعِ نَحِیبِهِ(7)».

ثُمَّ قَالَ: «وَ اللّهِ، مَا(8) أَخَّرَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ عَنِ الْمُوءْمِنِینَ مَا(9) یَطْلُبُونَ مِنْ هذِهِ الدُّنْیَا خَیْرٌ لَهُمْ مِمَّا عَجَّلَ لَهُمْ فِیهَا، وَ أَیُّ شَیْءٍ الدُّنْیَا؟! إِنَّ(10) أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام کَانَ یَقُولُ:

ص: 342


1- 1 . فی حاشیة «ج ، ز ، بف » : + «فی الدعاء » . وفی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 78 : «أی یدخل المؤمنین فی دعائه . وظاهره الدخول فی اللفظ ، ففیه رخصة لتغییر الدعوات المنقولة من لفظ المتکلّم مع الغیر. ویمکن الاکتفاء بالقصد ، أو یدعو بعد تلاوة الدعاء المنقول تشریکهم فی دعائه ؛ فإنّه أوجب للدعاء» .
2- 2 . فی مرآة العقول : «کأنّه من الوجوب لامن الجوب والإجابة ، أی ألزم للدعاء ، ولزوم الدعاء استحقاقه للإجابة » . ونقل کلاما من ابن الأثیر ثمّ قال : «فیحتمل أن یکون فی الروایة : أجوب . وما ذکرناه أظهر » .
3- 3 . ثواب الأعمال ، ص 194 ، ح 5 ، بسنده عن عبداللّه بن میمون القدّاح الوافی ، ج 9 ، ص 1504 ، ح 8646 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 106 ، ح 8862 .
4- 1 . یجوز فیه علی بناء الإفعال أیضا کما هو ظاهر «ج ، ز » . و«القُنوط » : الإیاس من رحمة اللّه تعالی . یقال : قَنَط یَقنِط قنوطا ، وقَنِط یَقنَط . المصباح المنیر ، ص 517 ؛ المفردات للراغب ، ص 685 (قنط) .
5- 2 . فی «ج ، ز » وحاشیة «د » والوافی : «لیسأل » .
6- 3 . فی «بر » : «إجابتها » .
7- 4 . فی حاشیة «ج » : «لحنینه » . و«النحیب» : رفع الصوت بالبکاء ، أی البکاء بصوت طویل ومدّ ، أو هو أشدّ البکاء . راجع : الصحاح ، ج 1 ، ص 222 ؛ النهایة ، ج 5 ، ص 27 ؛ لسان العرب ، ج 1 ، ص 749 (نحب) .
8- 5 . فی حاشیة «ج ، ز ، بف » والوافی : «لما» .
9- 6 . فی حاشیة «ج ، د ، بر ، بف » والوافی : «ممّا » .
10- 7 . فی «ز ، ص ، بر ، بف » والوافی : «وإنّ » .

یَنْبَغِی لِلْمُوءْمِنِ أَنْ یَکُونَ دُعَاوءُهُ فِی الرَّخَاءِ نَحْواً مِنْ دُعَائِهِ فِی الشِّدَّةِ، لَیْسَ إِذَا أُعْطِیَ فَتَرَ(1) ؛ فَلاَ تَمَلَّ(2) الدُّعَاءَ، فَإِنَّهُ مِنَ اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ بِمَکَانٍ، وَ عَلَیْکَ بِالصَّبْرِ وَ طَلَبِ الْحَلاَلِ وَ صِلَةِ الرَّحِمِ، وَ إِیَّاکَ وَ مُکَاشَفَةَ(3) النَّاسِ؛ فَإِنَّا _ أَهْلَ الْبَیْتِ(4) _ نَصِلُ مَنْ قَطَعَنَا، وَ نُحْسِنُ إِلی مَنْ أَسَاءَ إِلَیْنَا، فَنَری وَ اللّهِ فِی ذلِکَ الْعَاقِبَةَ(5) الْحَسَنَةَ، إِنَّ صَاحِبَ النِّعْمَةِ فِی الدُّنْیَا إِذَا سَأَلَ فَأُعْطِیَ، طَلَبَ غَیْرَ الَّذِی سَأَلَ، وَ صَغُرَتِ النِّعْمَةُ فِی عَیْنِهِ(6)، فَلاَ یَشْبَعُ مِنْ شَیْءٍ(7)، وَ إِذَا(8) کَثُرَتِ النِّعَمُ(9) کَانَ الْمُسْلِمُ مِنْ ذلِکَ عَلی خَطَرٍ؛ لِلْحُقُوقِ الَّتِی تَجِبُ عَلَیْهِ، وَ مَا یُخَافُ(10) مِنَ الْفِتْنَةِ فِیهَا. أَخْبِرْنِی عَنْکَ ، لَوْ أَنِّی(11) قُلْتُ لَکَ قَوْلاً، أَ کُنْتَ(12) تَثِقُ بِهِ مِنِّی؟» .

فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، إِذَا(13) لَمْ أَثِقْ بِقَوْلِکَ، فَبِمَنْ أَثِقُ وَ أَنْتَ حُجَّةُ اللّهِ عَلی خَلْقِهِ؟

2 / 489

قَالَ: «فَکُنْ بِاللّهِ أَوْثَقَ؛ فَإِنَّکَ عَلی(14) مَوْعِدٍ مِنَ اللّهِ، أَ لَیْسَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ(15) _ یَقُولُ: «وَإِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ»(16) وَ قَالَ: «لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ»(17) وَ قَالَ: «وَ اللّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً»(18)؟ فَکُنْ بِاللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ أَوْثَقَ مِنْکَ

ص: 343


1- 8 . فی «ز ، ص » : «قتر» .
2- 9 . فی «ب ، ج ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » : «فلایملَّ» .
3- 10 . فی الوافی : «المکاشفة : المعاداة ظاهرا . یقال : کاشفه بالعداوة ، أی باداه بها » .
4- 11 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بف » : «بیت » .
5- 12 . فی «ب ، ج ، ز ، ص » : «العافیة» .
6- 13 . فی «بر » : «عینیه » .
7- 1 . فی «ج ، د ، بر » والوافی: + «اُعطی » .
8- 2 . فی «ج ، د ، ز ، بر ، بف » : «فإذا » . وفی «بس » : «وإن » .
9- 3 . فی حاشیة «بر » : «النعمة» .
10- 4 . فی «ب » : «نخاف » . وفی «ج ، د » : + «علیه » .
11- 5 . فی «ب » : «إنّی لو » .
12- 6 . فی «ز » والوسائل وقرب الإسناد: «کنت » بدون الهمزة .
13- 7 . فی «ب » : «فإذا » .
14- 8 . فی مرآة العقول: + «أعلی » .
15- 9 . فی «بف » : - «ألیس اللّه عزّوجلّ » .
16- 10 . البقرة (2) : 186 .
17- 11 . الزمر (39) : 53 .
18- 12 . البقرة (2) : 268 .

بِغَیْرِهِ، وَ لاَ تَجْعَلُوا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ خَیْراً؛ فَإِنَّهُ مَغْفُورٌ لَکُمْ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

احمد بن محمد بن أبی نصر گوید بحضرت ابی الحسن (رضا) علیه السلام عرضکردم: قربانت: من چند سال است که از خدا حاجتی درخواست کرده ام و از تأخیر اجابتش در دلم شبهه و نگرانی آمده است؟ فرمود: ای احمد مبادا شیطان بر (دل) تو راهی باز کند، تا تو را ناامید کند همانا امام باقر علیه السلام می فرمود: هر آینه مؤمن حاجتی از خدا بخواهد و اجابت آن پس افتد برای محبوبیت آوازش (نزد خداوند) و شنیدن صدای گریه اش، سپس فرمود: بخدا سوگند آنچه خدای عز و جل برای مؤمنین از آنچه خواهند پس اندازد، بهتر است برای ایشان از آنچه زود بآنها عطا فرماید، و دنیا چیست؟ امام باقر علیه السلام می فرمود: سزاوار است برای مؤمن که دعایش در حال آسایش همانند دعای او در حال خسته باشد، و چون باو داده شد (آنچه درخواست کرده از دعا) سست نشود. پس تو از دعا خسته مشو زیرا که دعا نزد خدای عز و جل منزلتی دارد (بس بزرگ) و بر تو باد بشکیبائی، و دنبال روزی حلال رفتن، و صلۀ رحم کردن و مبادا با مردم اظهار دشمنی کنی، زیرا که ما خاندانی هستیم که پیوند کنیم با هر که از ما ببرد، و نیکی کنیم بهر که بما بدی کند، پس بخدا سوگند در این کار سرانجام نیکوئی ببینیم (چه در دنیا و چه در آخرت) همانا کسی که در این دنیا دارای نعمت است اگر هر گاه درخواست (چیزی از خدا) کند و باو داده شود (حرصش زیاد گردد) و جز آن را نیز بخواهد، و (در نتیجه) نعمت خدا در چشم او کوچک و خوار گردد، و از هیچ چیز سیر نشود، و چون نعمت فراوان شود مسلمان از این راه بخطر افتد (و این خطر) بخاطر آن حقوقی (است) که بر او واجب شود، و بخاطر آن چیزی است که بیم آن رود بواسطۀ این حقوق در فتنه و آزمایش افتد (و در أداء آنها کوتاهی کند)، بگو بدانم که اگر من بتو چیزی گفتم بدان وثوق و اعتماد داری؟ عرضکردم: فدایت گردم اگر من بگفتۀ شما اعتماد نکنم پس بگفتار چه کسی اعتماد کنم با اینکه شما حجت خداوند بر خلق او هستی؟ فرمود: پس تو بخدا (و وعده ها و گفتارهای او) اعتمادت بیشتر باشد، زیرا خداوند بتو وعدۀ اجابت داده است (یا اینکه اجابت دعای تو بموعدی واگذار شده) آیا خدای عز و جل نفرماید: و هر گاه پرسندت بندگان من از من، پس همانا من نزدیکم و اجابت کنم دعای آنکه مرا خواند»(سورۀ بقره آیه 186)؟ و فرموده است:«نومید نباشید از رحمت خدا»(سورۀ زمر آیۀ 53) و نیز فرموده است:«و خدا نویدتان دهد بآمرزش و فضل»(سورۀ بقره آیه 268) پس تو بخدای عز و جل اعتمادت بیشتر باشد از دیگران، و در دل خود جز خوبی راه ندهید، که شما آمرزیده اید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 244 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از احمد بن محمد بن أبی نصر گوید:به ابی الحسن(امام رضاع)گفتم:قربانت،راستی من از چند سال است حاجتی از خدا خواستم و از تأخیر اجابتش در دلم نگرانی افتاده است،فرمود:ای احمد!مبادا شیطان را بر خود راه دهی تا تو را به نومیدی کشاند، راستی امام باقر(علیه السّلام)بارها می فرمود:مؤمن از خدا حاجتی خواهد و شتاب در اجابتش نشود،برای محبوبیت آواز او(به درگاه خدا) سپس فرمود:به خدا سوگند خدا هر چه از این دنیا را که مؤمنان بخواهند به تأخیر اندازد،برای آنها بهتر است از آنچه زود بدانها عطا کند و این دنیا چه چیز است؟به راستی امام باقر(علیه السّلام)بارها می فرمود:برای مؤمن شایسته است که دعایش در حال فراوانی نعمت و آسایش به همان نحو باشد که در حال تنگی و سختی است و چون به او عطا شود سست نگردد،تو از دعا خسته مشو که دعا مقامی دارد نزد خدا،(بس بزرگ)بر تو باد که شکیبا باشی و روزی حلال بجوئی و صلۀ رحم کنی و مبادا با مردم یکروئی و اظهار دشمنی کنی زیرا ما خاندانی هستیم که صله دهیم به هر که از ما ببرد و ترک ما را کند و نیکی کنیم به هر که به ما بدی کند و به خدا در این کار سرانجام خوشی بینیم،راستی نعمت خواره در این دنیا هر گاه هر چه درخواست کند،به او بدهند،به همان قناعت نکند و دنبال جز آنچه خواسته برود و آن را هم بخواهد و نعمت خدا در چشم او خوارو کوچک نماید و از هیچ چیز سیر نشود و چون نعمت فراوان شود مسلمان از آن راه به خطر افتد برای حقوقی که باید بپردازد و برای آنچه که بیم فتنه در آن می رود،به من بگو اگر من به تو چیزی گفتم،بدان اعتماد داری؟من گفتم:قربانت!اگر به گفتار شما اعتماد و اطمینان نکنم،به قول چه کسی اعتماد کنم با اینکه شما حجت خدا هستید بر خلق او؟فرمود:پس تو باید به گفتۀ خدا و وعده های او اعتماد بیشتری داشته باشی،تو را خدا وعدۀ اجابت داده است،آیا خدا نیست که می فرماید(186 سوره بقره):«و هر گاه بپرسد تو را بندگانم از من پس به راستی که من نزدیکم پاسخ دهم دعوت خواننده را هر گاه مرا بخواند»و فرموده است(53 سوره زمر):«و نومید مباشید از رحمت خدا»و باز فرموده است(268 سوره بقره):«و خدا است که به شما وعدۀ آمرزش و فضل می دهد»تو به خدا بیشتر وثوق داشته باش از دیگران و در دل خود جز خوبی راه ندهید،راستش این است که شماها آمرزیده اید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 75 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«احمد بن محمد بن ابی نصر»گوید:به ابی الحسن(امام رضا علیه السّلام گفتم: قربانت،به راستی چند سال است که از خداوند حاجتی خواسته ام که اجابت او به تأخیر افتاده و از این بابت دل نگرانم،فرمود:ای احمد!مبادا شیطان را بر خود راه دهی تا تو را به ناامیدی کشاند،راستی امام باقر علیه السّلام بارها می فرمود:مؤمن از خدا حاجتی می خواهد ولی در اجابتش شتابی نیست زیرا شنیدن آواز و صدای گریه اش نزد خداوند محبوبیت دارد، سپس فرمود:به خدا سوگند خدا هرچه از این دنیا را که مؤمنان بخواهند به تأخیر اندازد،برای آنها بهتر است از آنچه زود به آنها دهد و دنیا چیست؟به راستی امام باقر علیه السّلام بارها می فرمود:برای مؤمن شایسته است که دعایش در حال فراوانی نعمت و آسایش به همان نحو باشد که در حال تنگی و سختی است و چون به او داده شود سست نگردد،تو از دعا خسته مشو که دعا نزد خداوند دارای مقامی،(بس بزرگ)است.بر تو باد که شکیبا باشی و روزی حلال بجوئی و صلۀ رحم کنی و مبادا با مردم یک روئی و اظهار دشمنی کنی زیرا ما خاندانی هستیم که به هرکس که از ما ببرد صله دهیم و نیکی کنیم به هرکس که به ما بدی کند و به خدا در این کار سرانجام خوشی می بینم(چه در دنیا و چه در آخرت)همانا کسی که در این دنیا دارای نعمت است هرگاه از خداوند درخواست چیزی کند که به او داده شود مریض گردد و غیر از آن نیز بخواهد در نتیجه نعمت الهی در نظر او کوچک و بی مقدار شود و از هیچ چیزی سیر نگردد و چون نعمت فراوان شود مسلمان از آن راه به خطر افتد بخاطر حقوقی که باید بپردازد و برای آنچه که بیم فتنه در آن می رود،به من بگو اگر من به تو چیزی گفتم،بدان اعتماد داری؟من گفتم:قربانت!اگر به گفتار شما اعتماد و اطمینان نکنم،به قول چه کسی اعتماد کنم با اینکه شما حجت خدا بر خلق هستید؟فرمود:پس تو باید به گفتۀ خدا و وعده های او اعتماد بیشتری داشته باشی،خداوند به تو وعده اجابت داده،آیا خدا نیست که می فرماید:«و هرگاه بندگانم راجع به من از تو بپرسند به راستی که من نزدیکم دعوت خواننده را هرگاه مرا بخواند پاسخ دهم(بقره/ 186)»و فرموده است:«از رحمت خداوند ناامید مباشید(زمر/53)».

و باز فرموده است:«و خدا است که به شما وعدۀ آمرزش و فضل می دهد (بقره/268)»تو به خدا بیشتر از دیگران اعتماد داشته باش و در دل خود جز خوبی راه مده،راستش این است که شماها آمرزیده اید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 395 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و أبو الحسن هو الرضا علیه السلام و أبو جعفر هو الباقر علیه السلام، و قیل: کذا و کذا کنایة عن العدد المرکب مع العطف کإحدی و عشرین. من إبطائها شیء أی شبهة فی وعده تعالی مع عدم الإجابة أو خفت أن لا أکون مستحقا للإجابة لشقاوتی أو حصول الیأس من روح الله، و قوله: أن یکون بدل اشتمال للشیطان. قوله علیه السلام: فیؤخر عنه علی بناء المعلوم و نسبة التأخیر إلی التعجیل مع أن الظاهر نسبته إلی الإجابة، إما باعتبار أن المراد بتعجیل الإجابة إعطاء أثر القبول فی الدنیا، أو باعتبار أن المراد بالتأخیر المنع أو باعتبارهما معا کذا قیل. و النحیب أشد البکاء، و کان حبه تعالی ذلک کنایة عن کون ذلک أصلح للمؤمن و بین ذلک بقوله: و الله ما أخر الله و کلمة ما فی ما أخر الله مصدریة، و فی ما یطلبون موصولة، و فی مما إما موصولة أو مصدریة، و من فی قوله: من هذه ، بیانیة أو تبعیضیة. فإنه أی الدعاء من الله عز و جل بمکان أی بمنزلة عظیمة رفیعة یجب اشتغال عبده المؤمن به فی جمیع الأحوال، و قیل: فی هذا الکلام إشارة إلی وجوه کثیرة لتأخیر الإجابة: الأول: تحقیر الدنیا و کون التأخیر إلی الآخرة أصلح للمؤمن، و إلیه أشار تعالی بقوله:

وَ یَدْعُ اَلْإِنْسٰانُ بِالشَّرِّ دُعٰاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کٰانَ اَلْإِنْسٰانُ عَجُولاً . الثانی: علم الله تعالی أن إجابته یصیر سببا لفتوره فی الدعاء بسبب الرخاء، و فیه إشارة إلی أن من شرائط الإجابة عدم ترکه الدعاء فی الحالین. الثالث: قلة صبره عن ترک المعاصی و فعل الواجبات، أو هو إشارة إلی أن من شرائط الإجابة أن یکون صابرا عند تأخرها راجیا لها ملحا فی الدعاء. الرابع: عدم طیب مکسبه کما مر أو هو إشارة إلی أن من شرائط الإجابة عدم کون الدعاء متضمنا لطلب الحرام. الخامس: قطع الرحم، أو إشارة إلی عدم تضمن الدعاء قطعها. السادس: من أسباب تأخیر الإجابة مکاشفة الناس، و فی القاموس: کاشفة بالعداوة: بأداة بها. العاقبة الحسنة أی عاقبة ذلک حسنة فی الدنیا و الآخرة، و فی بعض النسخ بالفاء أی نعافی بذلک من شرور الدنیا و أهلها، و الثواب الجزیل فی الآخرة. و یحتمل أن یکون ذلک إشارة إلی عدم الاهتمام فی الدعاء علی العدو. و قوله: إن صاحب النعمة ، إشارة إلی عدم الاهتمام فی الدعاء علی العدو و قوله إن صاحب النعمة إشارة إلی وجه سابع من وجوه تأخیره الإجابة و إن تعجیلها یصیر سببا لزیادة الحرص علی الدنیا و صغر النعمة عنده و هما من أسوإ مأثم الأخلاق. و قوله علیه السلام: إذا کثرت النعم إشارة إلی وجه ثامن لأن کثرة المال و الجاه تصیر سببا لوجوب حقوق کثیرة من الله و من الخلق و هو علی خطر عظیم فی ترک تلک الحقوق و التقصیر، فیمکن أن یفتتن بحسب الدنیا و یصیر مقصرا فی أداء الحقوق فیصیر قرین قارون. و ما یخاف علی بناء المجهول أظهر و ضمیر فیها راجع إلی الحقوق، و قیل: الواو فی قوله: و ما یخاف للتقسیم أی هو مردد بین أمرین إما أن لا یؤدی الحقوق فیعاقب بذلک، أو یؤدیها فیبتلی بالعجب و لا یخلو من بعد. فإنک علی أعلی موعد من الله أی أنت و أمثالک من الشیعة، و لذا قال سبحانه

إِذٰا دَعٰانِ

فإن المخالفین لم یعرفوا الله فلا یدعون الله، و قد مر فی کتاب التوحید: إنما عرف الله من عرفه بالله فمن لم یعرفه به فلیس یعرفه إنما یعرف غیره، و قد ورد أیضا فی الخبر إنما تدعون من لا تعرفون.

لاٰ تَقْنَطُوا

فی الزمر:

یٰا عِبٰادِیَ اَلَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ لاٰ تَقْنَطُوا مِنْ

رَحْمَةِ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ یَغْفِرُ اَلذُّنُوبَ جَمِیعاً

و قد روی علی بن إبراهیم بإسناده عن أبی حمزة عن أبی جعفر علیه السلام أنه قال: أنزل الله هذه الآیة فی شیعة ولد فاطمة خاصة، فإذا لم یستجب لهم فی الدنیا ینبغی أن لا یقنطوا من رحمة الله فی الآخرة لأنه وعدهم غفران الذنوب فی الآخرة، فإذا لم یقض حوائجهم فی الدنیا ینبغی أن لا ییأسوا و لا یقنطوا و یرجوا العوض فی العقبی، و قال فی سورة البقرة:

اَلشَّیْطٰانُ یَعِدُکُمُ اَلْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشٰاءِ وَ اَللّٰهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ . فإذا عرفت حقارة الدنیا و قد وعدک الله المغفرة و الفضل اللذین هما أعظم منها فلا تبال بعدم حصول مقصودک فی الدنیا، و اعلم أن عدم قضاء حاجتک فی الدنیا لعلمه بأنه لیس صلاحک فی قضائها فلا تقنط من رحمة الله و لا تظن به إلا خیرا و لا تشک فی أن الله سبحانه ینجز وعده و إن لم یظهر لک فی الدنیا أثره. و فی هذا الخبر فوائد کثیرة و حقائق غزیرة لمن نظر فیها بعین الیقین.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 81 

*****

2- الحدیث

2/3156 . عَنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ مَنْصُورٍ الصَّیْقَلِ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : رُبَّمَا دَعَا الرَّجُلُ(2) بِالدُّعَاءِ، فَاسْتُجِیبَ(3) لَهُ، ثُمَّ أُخِّرَ ذلِکَ إِلی حِینٍ؟ قَالَ: فَقَالَ: «نَعَمْ» .

قُلْتُ: وَ لِمَ ذَاکَ(4)، لِیَزْدَادَ مِنَ الدُّعَاءِ؟ قَالَ: «نَعَمْ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

منصور صیقل گوید: بحضرت صادق علیه السّلام عرضکردم: بسا هست که مردی دعا کند و دعایش مستجاب گردیده، ولی تا مدتی (اثر آن استجابت ظاهر نگردد و) پس افتد؟ فرمود: آری (چنین است) عرضکردم: این برای چیست؟ آیا برای اینست که بیشتر دعا کند؟ فرمود: آری.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 245 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از منصور صیقل،گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم: بسا که مردی دعائی کند و برای او اجابت شود و سپس تا مدتی به تأخیر افتد؟فرمود:آری!گفتم:این برای چیست؟برای این است که بیشتر دعا کند؟فرمود:آری.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 75 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«منصور صیقل»،گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:

بسیار که مردی دعائی کند و برای او اجابت شود و سپس تا مدتی(اثر او) به تأخیر افتد؟فرمود:آری!عرض کردم:این برای چیست؟فرمود:برای این است که بیشتر دعا کند؟فرمود:آری.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 397 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و فی القاموس: صقله جلاء فهو مصقول و صقیل، و الصیقل : شحاذة السیوف و جلاؤها ربما دعا الرجل فیه تقدیر استفهام و ثم للتعجب. و کان المراد بالاستجابة هنا تقدیرها، و ذلک إشارة إلی حصولها و ظهور أثرها، و قیل، إشارة إلی الإجابة المفهومة من الاستجابة و لا یظهر الفرق بینهما فی اللغة. قال الجوهری: الإجابة و الاستجابة بمعنی، یقال: استجاب الله دعاءه، و قال الکرمانی فی شرح البخاری: فی قوله: من یدعونی فاستجیب، السین لیست للطلب بل بمعنی أجیب لیزداد بتقدیر الاستفهام و الازدیاد لازم، فقوله: من الدعاء فی مقام التمیز کقولهم: عز من قائل. و قد قال تعالی:

لِیَزْدٰادُوا إِثْماً

و قیل: من للسببیة، أی لیزید قدرهم و منزلتهم بسبب الدعاء.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 83 

*****

3- الحدیث

3/3157 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ أَبِی هِلاَلٍ الْمَدَائِنِیِّ، عَنْ حَدِیدٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ الْعَبْدَ لَیَدْعُو، فَیَقُولُ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ لِلْمَلَکَیْنِ: قَدِ اسْتَجَبْتُ(6) لَهُ، وَ لکِنِ احْبِسُوهُ بِحَاجَتِهِ؛ فَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَ صَوْتَهُ؛ وَ إِنَّ الْعَبْدَ لَیَدْعُو، فَیَقُولُ اللّهُ(7) تَبَارَکَ وَ تَعَالی: عَجِّلُوا لَهُ حَاجَتَهُ(8)؛ فَإِنِّی أُبْغِضُ صَوْتَهُ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود: همانا بنده ای دعا کند پس خدای عز و جل بدو فرشته (که موکل بر انسان هستند یا دو فرشتۀ دیگر) فرماید: من دعای او را باجابت رساندم ولی حاجتش را نگهدارید، زیرا که من دوست دارم آواز او را بشنوم، و همانا بنده ای هم هست که دعا کند پس خدای تبارک و تعالی فرماید: زود حاجتش را بدهید که آوازش را خوش ندارم.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 245 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از حدید،از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: راستی بنده دعا می کند و خدا عز و جل به دو فرشته می فرماید: من دعای او را به اجابت رسانیدم ولی حاجت او را نگهدارید تا او باز هم دعا کند،زیرا من دوست دارم آوازش را بشنوم و راستی بنده ای هم هست که دعا می کند و خدا تبارک و تعالی می فرماید: زود حاجتش را بدهید،زیرا من از آوازش بدم می آید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 75 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-از حدید،نقل شده که امام صادق علیه السّلام فرمود:

راستی بنده دعا می کند و خدای عزّ و جلّ به دو فرشته می فرماید:

من دعای او را اجابت کردم ولی حاجت او را نگهدارید تا او باز هم دعا کند،زیرا من دوست دارم آوازش را بشنوم و راستی بنده ای هم هست که دعا می کند و خدای تبارک و تعالی می فرماید:

خواسته اش را زود برآورید،زیرا من از آوازش بدم می آید.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 399 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق. فیقول الله عز و جل للملکین أی الکاتبین للأعمال، أو لملکین آخرین موکلین بذلک، و قیل هما الملکان اللذان مضی ذکرهما فی باب فضل الیقین، حیث قال أمیر المؤمنین علی علیه السلام لسعید بن قیس: إنه لیس من عبد إلا و له من الله عز و جل حافظ و واقیة معه ملکان یحفظانه من أن یسقط من رأس جبل أو یقع فی بئر، فإذا نزل القضاء خلیا بینه و بین کل شیء. و ضمیر الجمع فی احبسوا و عجلوا إشارة إلی أن فی کل یوم و کل لیلة ملکان موکلان غیر الموکلین فی الیوم السابق و اللیلة السابقة من زمان الحبس و التعجیل، و الخطاب لکل ملک بلفظ المفرد نظیر قوله تعالی

یٰا أَیُّهَا اَلرُّسُلُ کُلُوا مِنَ اَلطَّیِّبٰاتِ

مع أن الخطاب إلی کل رسول فی زمانه بلفظ المفرد. احبسوه بحاجته أی احبسوه فی الدعاء بسبب حاجته أو تأخیر إجابتها.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 83 

*****

4- الحدیث

4/3158. ابْنُ أَبِیعُمَیْرٍ(10)، عَنْ سُلَیْمَانَ(11) صَاحِبِ السَّابِرِیِّ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ،قَالَ:

ص: 344


1- 13 . قرب الإسناد ، ص 385 ، ضمن ح 1358 ، عن أحمد بن محمّد بن عیسی ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1521 ، ح 8683 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 56 ، ح 8710 .
2- 14 . فی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 82 : «ربّما دعا الرجل ، فیه تقدیر استفهام ، و«ثمّ » للتعجّب . وکأنّ المراد بالاستجابة هنا تقدیرها ، و«ذلک » إشارة إلی حصولها وظهور أثرها . وقیل : إشارة إلی الإجابة المفهومة من الاستجابة . ولایظهر الفرق فی اللغة » .
3- 15 . فی حاشیة «بر » والوافی : «واستجیب » .
4- 1 . فی «د ، ز ، ص ، بر ، بف » والوافی : «ذلک » .
5- 2 . الوافی ، ج 9 ، ص 1522 ، ح 8684 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 61 ، ح 8727 .
6- 3 . فی «ج ، ز » : «استجیب » .
7- 4 . فی «ب ، ص ، بر ، بس » : - «اللّه » .
8- 5 . فی «بف » : «بحاجته » .
9- 6 . المؤمن ، ص 35 ، ح 73 ، وفیه : «[ابن أبی البلاد] ، وعن أبی عبداللّه علیه السلام قال ...» ، إلی قوله : «فإنّی اُحبّ أن أسمع صوته » مع اختلاف یسیر . فقه الرضا علیه السلام ، ص 345 ، مع اختلاف وزیادة فی أوّله الوافی ، ج 9 ، ص 1523 ، ح 8686 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 61 ، ح 8728 .
10- 7 . السند معلّق علی سابقه . ویروی عن ابن أبی عمیر ، علیّ بن إبراهیم، عن أبیه .
11- 8 . وردت فی بعض الأسناد روایة [محمّد] بن أبی عمیر عن سلمة صاحب السابری ، والظاهر أنّ سلیمان فی ï ما نحن فیه محرّف من «سلمة » . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 8 ، ص 214 ، الرقم 5377 ؛ و ص 215 ، الرقم 5382 .

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : یُسْتَجَابُ(1) لِلرَّجُلِ الدُّعَاءُ، ثُمَّ یُوءَخَّرُ؟

قَالَ: «نَعَمْ، عِشْرِینَ سَنَةً».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

اسحاق بن عمار گوید: بحضرت صادق عرضکردم:(ممکن است) دعای مردی مستجاب شده (باشد) ولی بتأخیر افتد (و اثر استجابت آن همان زمان ظاهر نگردد؟ فرمود: آری تا بیست سال (ممکن است تأخیر افتد).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 245 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از اسحاق بن عمار گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم: دعاء مردی اجابت شود و سپس به تأخیر افتد؟فرمود:آری!تا بیست سال(یاد آور نشدن بیشتر برای این است که کمیاب است-از مجلسی ره).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 77 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«اسحاق بن عمار»می گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:

دعاء مردی اجابت شود و سپس به تأخیر افتد؟فرمود:آری!تا بیست سال(ممکن است به تأخیر افتد)

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 399 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق. و یستجاب بتقدیر الاستفهام و عدم ذکر الزائد عن لعشرین لندرته.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 84 

*****

5- الحدیث

5/3159. ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ(3)، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «کَانَ بَیْنَ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُما»(4) وَ بَیْنَ أَخْذِ فِرْعَوْنَ أَرْبَعُونَ(5) عَاماً».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: میان گفتۀ خدای عز و جل (که بموسی و هارون - در مقابل تقاضای نابودی فرعون و پیروانش - فرمود:) «هر آینه دعای شما باجابت رسید»(سورۀ یونس 89) و میان نابودی فرعون چهل سال طول کشید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 245 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود:میان گفتۀ خدا عز و جل[در برابر تقاضای فنای فرعون](89 سوره یونس):«هر آینه دعاء شما به اجابت رسید»(خطاب به موسی و هارون علیهما السّلام)و میان غرق شدن فرعون،چهل سال طول کشید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 77 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام،فرمود:میان گفتۀ خدای عزّ و جلّ(در برابر تقاضای نابودی فرعون از طرف موسی و هارون)فرمود:«هر آینه دعاء شما به اجابت رسید(یونس/89)»و میان نابودی فرعون،چهل سال طول کشید.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 399 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 84 

*****

6- الحدیث

6/3160. ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ(7)، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ:

2 / 490

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «إِنَّ الْمُوءْمِنَ لَیَدْعُو، فَیُوءَخَّرُ(8) إِجَابَتُهُ إِلی یَوْمِ الْجُمُعَةِ(9)».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو بصیر گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام که میفرمود: همانا مؤمن دعا کند و اجابت دعایش تا روز جمعه [یا روز قیامت] بتأخیر افتد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 245 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از ابی بصیر،گوید:از امام صادق(علیه السّلام)شنیدم می فرمود: راستی مؤمن دعا می کند و اجابت او تا روز جمعه پس می افتد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 77 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-«ابی بصیر»،گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرمود:

راستی مؤمن دعا می کند و اجابت او تا روز جمعه به تأخیر می افتد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 399 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن موثق. إلی یوم الجمعة لیخصه بفضل الدعاء یوم الجمعة و یضاعف له فیه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 84 

*****

ص: 345


1- 9 . فی مرآة العقول : «یستجاب ، بتقدیر الاستفهام . وعدم ذکر الزائد عن العشرین لندرته » .
2- 10 . الوافی ، ج 9 ، ص 1523 ، ح 8687 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 57 ، ح 8713 .
3- 1 . السند معلّق ، کسابقه.
4- 2 . یونس (10) : 89 .
5- 3 . هکذا فی «ب ، د ، ص » وحاشیة «ج ، ز ، بف » والوافی . ویقتضیه السیاق ؛ لأنّه اسم «کان » . وفی سائر النسخ والمطبوع : «أربعین » . ویمکن تصحیحه بتقدیر اسم «کان » قبل «بین » ، أی کان ما بین قول اللّه وبین أخذ فرعون أربعین عاما .
6- 4 . الخصال ، ص 539 ، أبواب الأربعین ومافوقه ، ضمن ح 11 ، بسند آخر عن أبی جعفر علیه السلام . تفسیر العیّاشی ، ج 2 ، ص 127 ، ح 40 ، عن هشام بن سالم ، وفیهما مع اختلاف یسیر. الاختصاص ، ص 266 ، مرسلاً . وراجع : کمال الدین ، ص 145 ، ذیل ح 12 الوافی ، ج 9 ، ص 1523 ، ح 8688 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 57 ، ح 8711 .
7- 5 . السند معلّق کسابقیه .
8- 6 . فی «ب » والوافی : «فتؤخّر » .
9- 7 . فی حاشیة «ج ، ز » : «القیامة » . قال فی الوافی : «لعلّ الجمعة أصحّ ، کما یدلّ علیه ما مرّ فی باب فضل الجمعة : إنّ العبد المؤمن لیسأل اللّه الحاجة فیؤخّر اللّه قضاءها إلی یوم الجمعة». وراجع : الکافی ، ح 5434 و 5435 و 5442 .
10- 8 . الفقیه ، ج 1 ، ص 422 ، ح 1243 ؛ والتهذیب ، ج 3 ، ص 5 ، ح 12 ، معلّقا عن أبی بصیر ، عن أحدهما علیهماالسلام . المحاسن ، ص 58 ، کتاب ثواب الأعمال ، ح 94 ، بسند آخر . المقنعة ، ص 155 ، مرسلاً ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره الوافی ، ج 9 ، ص 1523 ، ح 8689 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 57 ، ح 8712 .

7- الحدیث

7/3161. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ(1)، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ، عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِنَا، قَالَ :

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّ الْعَبْدَ الْوَلِیَّ لِلّهِ یَدْعُو(2) اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ فِی الاْءَمْرِ یَنُوبُهُ(3)، فَیَقُولُ(4) لِلْمَلَکِ الْمُوَکَّلِ بِهِ: اقْضِ لِعَبْدِی حَاجَتَهُ وَ لاَ تُعَجِّلْهَا، فَإِنِّی أَشْتَهِی أَنْ أَسْمَعَ نِدَاءَهُ وَ صَوْتَهُ؛ وَ إِنَّ الْعَبْدَ الْعَدُوَّ لِلّهِ لَیَدْعُو اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ فِی الاْءَمْرِ یَنُوبُهُ(5)، فَیُقَالُ لِلْمَلَکِ الْمُوَکَّلِ بِهِ(6): اقْضِ(7) حَاجَتَهُ وَ عَجِّلْهَا، فَإِنِّی أَکْرَهُ أَنْ أَسْمَعَ نِدَاءَهُ وَ صَوْتَهُ» .

قَالَ: «فَیَقُولُ النَّاسُ: مَا أُعْطِیَ هذَا(8) إِلاَّ لِکَرَامَتِهِ، وَ لاَ مُنِعَ(9) هذَا إِلاَّ لِهَوَانِهِ(10)».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: همانا بنده ای که دوست خدا است در پیش آمدی که برای او رخ داده دعا کند، و خدا بفرشته ای که موکل باو (یا بآن دعا) است فرماید: حاجت بندۀ مرا بر آور ولی در (دادن) آن شتاب مکن زیرا که من میل دارم صدا و آواز او را بشنوم. و همانا بنده ای دشمن خدا بدرگاه خدای عز و جل در بارۀ اتفاقی که برای او پیش آمده دعا کند پس بفرشتۀ موکل بر او (یا بر آن دعا) گفته شود: حاجتش را برآور و در (دادن) آن شتاب کن زیرا من خوش ندارم آواز و صدایش را بشنوم. فرمود: پس مردم (که خبر از این جریان ندارند بآن که حاجتش زود برآورده شده) گویند: باین داده نشده جز برای گرامی بودنش (نزد خدا، و بآن که در اجابتش تأخیر شده گویند:) از او دریغ نشده جز برای زبونی و خواریش.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 246 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:راستی بنده ای که دوست خدا است،به درگاه خدا عز و جل برای امری که بدو رخ داده است و گرفتار شده دعا می کند و خدا بدان بنده ای که به او موکّل است می فرماید:حاجت بندۀ مرا برآور و در آن شتاب مکن،زیرا من دوست دارم که فریاد و آوازش را بشنوم و راستی بنده ای دشمن خدا است و به درگاه خدا عز و جل دعائی می کند در بارۀ پیشامدی که بدان گرفتار شده است و بدان فرشته ای که به او گمارده است گفته شود برآور[برای بنده ام]حاجتش را و شتاب کن،زیرا من خوش ندارم فریاد و آوازش را بشنوم. فرمود:پس مردم می گویند:به این(دومی)عطا نشده است، مگر برای ارجمندی او و از آن(اوّلی که دوست خدا است)دریغ نشده مگر برای خواری و زبونی او(نزد خدا با اینکه این قضاوت مردم بر خلاف حقیقت است).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 77 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام صادق علیه السّلام فرمود:راستی بنده ای که دوست خداست،به درگاه خدای عزّ و جلّ بخاطر کاری که برایش پیش آمده است.گرفتار شده دعا می کند و خداوند به آن فرشته یی که به او موکّل است می فرماید:حاجت بندۀ مرا برآور و در آن شتاب مکن،زیرا من دوست دارم که فریاد و آوازش را بشنوم و راستی بنده ای دشمن خداست و به درگاه خدای عزّ و جلّ دعائی می کند دربارۀ پیشامدی که بخاطر آن گرفتار شده است و به آن فرشته ای که به او گماشته است گفته می شود حاجت بنده ام را برآور و شتاب کن، زیرا من خوش ندارم فریاد و آوازش را بشنوم.

فرمود:پس مردم(که از این جریان بی خبرند)می گویند:به این(دومی) عطا نشده است،مگر برای ارجمندی او و از آن(اوّلی که دوست خداست)دریغ نشده مگر برای خواری و زبونی او(نزد خدا با اینکه این قضاوت مردم برخلاف حقیقت است).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 401 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل کالحسن. و قال الجوهری : نابه أمر و انتابه أی أصابه و النائبة المصیبة واحدة نوائب الدهر قوله: و عجلها أی قد یکون التعجیل لذلک، فلا یعجب المرء بتعجیل ظهور أثر دعائه و لا یقنط من تأخیره و إلا فکثیرا ما یظهر أثر دعاء الأنبیاء و الأوصیاء و الأولیاء من غیر تأخیر لظهور کرامتهم و لکونه معجزا لهم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 84 

*****

ص: 346


1- 9 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، بس ، بف ، جر» والطبعة القدیمة . وفی «بر» والوسائل والمطبوع: + «عن ابن أبی عمیر» . والظاهر أنّ الصواب ما أثبتناه ؛ فقد تکرّرت روایة علیّ بن إبراهیم عن أبیه عن عبداللّه بن المغیرة فی کثیرٍ من الأسناد . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 1 ، ص 525527 . ثمّ إنّه لایخفی أنّ منشأ الزیادة فی بعض النسخ کثرة روایات علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن ابن أبی عمیر بحیث توجب هذه الکثرة الاُنس الذهنی للناسخ وسبق قلمه إلی کتابة «عن ابن أبی عمیر » فی غیر موضعها . وهذا النوع من التحریف واضح للمتتبّع العارف بعوامل ومناشئ التحریف فی الأسناد.
2- 1 . فی «ز ، بر، بف » والوافی : «لیدعو» .
3- 2 . فی حاشیة «ص » والوافی : «ینویه » . و«النائبة » : ما ینوب الإنسان ، أی ینزل به من المهمّات والحوادث . النهایة، ج 5 ، ص 123 (نوب).
4- 3 . فی «ب ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » والوافی والوسائل : «فیقال » . وهو خلاف السیاق .
5- 4 . فی حاشیة «ج ، ص » والوافی : «ینویه » . وفی مرآة العقول : «الحاصل : أنّه ینبغی أن لایفتر عن الدعاء لبط ء الإجابة ، فإنّه إنّما یکون التأخیر لعدم المصلحة فی هذا الوقت ، فسیعطی ذلک فی وقت متأخّر فی الدنیا ، أو سوف یعطی عوضه فی الآخرة ؛ وعلی التقدیرین فهو فی خیر لأنّه مشغول بالدعاء الذی هو أعظم العبادات ، ویترتّب علیه أجزل المثوبات ، ورجاء رحمته فی الدنیا والآخرة ، وهذا أیضا من أشرف الحالات » .
6- 5 . فی «بس » : - «الموکّل به » .
7- 6 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوسائل . وفی المطبوع: + «[لعبدی]» .
8- 7 . فی «ب » : + «الأمر» .
9- 8 . فی «ب » : «وما منع » .
10- 9 . «أهانه » : استخفّ به . والاسم : الهَون والمَهانَة. الصحاح ، ج 5 ، ص 2218 (هون) .
11- 10 . المؤمن ، ص 26 ، ح 44 ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف الوافی ، ج 9 ، ص 1522 ، ح 8685 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 62 ، ح 8729 .

8- الحدیث

8/3162. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «لاَ یَزَالُ الْمُوءْمِنُ بِخَیْرٍ وَ رَجَاءٍ(1)؛ رَحْمَةً(2) مِنَ اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ مَا لَمْ یَسْتَعْجِلْ فَیَقْنَطَ وَ یَتْرُکَ الدُّعَاءَ» .

قُلْتُ لَهُ(3): کَیْفَ(4) یَسْتَعْجِلُ؟

قَالَ: «یَقُولُ: قَدْ دَعَوْتُ مُنْذُ کَذَا وَ کَذَا وَ مَا(5) أَرَی الاْءِجَابَةَ(6)».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو بصیر گوید: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: پیوسته مؤمن در حال خیر و امیدواری است تا مادامی که شتاب نکند پس نومید شود و دعا را رها کند، عرضکردم: چگونه شتاب کند؟ فرمود: گوید از فلان وقت و فلان وقت دعا کرده ام و اجابت آن را نمی بینم؟.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 246 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-از ابی بصیر،از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: پیوسته مؤمن در حال خیر و امیدواری است از مهر خدا عز و جل،تا شتاب زدگی نکند و نومید نشود و دست از دعا بر ندارد، گفتم:به آن حضرت:چگونه شتاب زدگی می کند؟فرمود: می گوید:از آغاز فلان سال و فلان ماه دعا کردم و اجابت آن را نبینم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 79 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-امام صادق علیه السّلام فرمود:

پیوسته مؤمن در حال خیر و امیدواری است از مهر خدای عزّ و جلّ،تا شتاب زدگی نکند و ناامید نشود و دست از دعا برندارد،به آن حضرت عرض کردم:چگونه شتاب زدگی می کند؟فرمود:

می گوید:از آغاز فلان سال و فلان ماه دعا کردم و اجابت آن را تاکنون ندیده ام؟

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 401 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح و قد مر مضمونه. و الحاصل أنه ینبغی أن لا یفتر عن الدعاء لبط ء الإجابة فإنه إما أن یکون التأخیر لعدم المصلحة فی هذا الوقت فسیعطی ذلک فی وقت متأخر فی الدنیا أو سوف یعطی عوضه فی الآخرة، و علی التقدیرین فهو فی خیر لأنه مشغول بالدعاء الذی هو أعظم العبادات و یترتب علیه أجزل المثوبات، و رجاء رحمة فی الدنیا و الآخرة و هذا أیضا من أشرف الحالات.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 84 

*****

9- الحدیث

9/3163. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ(8) الْمُوءْمِنَ لَیَدْعُو اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ فِی حَاجَتِهِ، فَیَقُولُ(9) اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ : أَخِّرُوا إِجَابَتَهُ؛ شَوْقاً إِلی صَوْتِهِ وَ دُعَائِهِ، فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ، قَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ : عَبْدِی دَعَوْتَنِی، فَأَخَّرْتُ إِجَابَتَکَ، وَ ثَوَابُکَ کَذَا وَ کَذَا، 2 / 491

وَ دَعَوْتَنِی فِی کَذَا وَ کَذَا، فَأَخَّرْتُ(10) إِجَابَتَکَ، وَ ثَوَابُکَ کَذَا وَ کَذَا(11)» قَالَ: «فَیَتَمَنَّی الْمُوءْمِنُ أَنَّهُ لَمْ یُسْتَجَبْ(12) لَهُ دَعْوَةٌ فِی الدُّنْیَا(13) مِمَّا یَری مِنْ حُسْنِ

ص: 347


1- 1 . فی حاشیة «ز » : «رخاء» .
2- 2 . فی «ب » : «ورحمة » .
3- 3 . فی الوافی : - «له » .
4- 4 . فی «ز » : «وکیف ».
5- 5 . فی «بر ، بف » : «ولا».
6- 6 . فی «ص » : «إجابة» .
7- 7 . الکافی ، کتاب الدعاء ، باب اللإلحاح فی الدعاء والتلبّث ، ح 3103 ، بسند آخر ، وتمام الروایة فیه : ««إنّ العبد إذا دعا لم یزل اللّه _ تبارک وتعالی _ فی حاجته ما لم یستعجل » الوافی ، ج 9 ، ص 1524 ، ح 8691 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 55 ، ح 8708 .
8- 8 . فی «ز » وحاشیة «ج ، بف » : «لایزال » بدل «إنّ » . وفی «ز » : + «العبد» .
9- 9 . فی الوافی : «یقول » .
10- 10 . فی الوافی : «وأخّرت » .
11- 11 . فی «ب » : - «ودعوتنی _ إلی _ کذا و کذا» . وفی «ز» : - «فأخّرت إجابتک وثوابک کذا وکذا» .
12- 12 . فی الوافی : «لم تستجب » .
13- 13 . فی «ب » : «فی الدنیا دعوة» .

الثَّوَابِ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود: همانا مؤمن خدای عز و جل را در بارۀ حاجت خود بخواند و خدای عز و جل فرماید: اجابت او را بتأخیر اندازید بخاطر شوقی که بآواز و دعای او دارم، پس چون روز قیامت شود خدای عز و جل فرماید: ای بندۀ من تو مرا خواندی (و دعا کردی) و من اجابت را پس انداختم اکنون ثواب و پاداش تو چنین و چنان است، و باز در بارۀ فلان چیز و فلان چیز مرا خواندی (و دعا کردی) و من اجابت تو را بتأخیر انداختم و پاداش تو چنین و چنان است، فرمود: پس مؤمن آرزو کند که کاش هیچ دعائی از او در دنیا اجابت نمی شد برای آنچه ثواب و پاداش نیک که می بیند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 246 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از اسحاق بن عمار،از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: راستی مؤمن برای حاجت خود به درگاه خدا عز و جل دعا می کند و خدا عز و جل می فرماید:اجابتش را به تأخیر اندازید برای اشتیاق به آواز او و دعاء او،و چون روز قیامت شود خدا عز و جل فرماید:ای بندۀ من!دعا کردی و اجابت تو را به تأخیر انداختم، اکنون ثواب تو چنین و چنان است و تو مرا در بارۀ چنین و چنان(ناقابل دعا کردی)و من اجابت تو را به تأخیر انداختم و ثوابت چنان و چنان است،گوید:مؤمن آرزو می کند که کاش هیچ دعائی برای او در دنیا به اجابت نرسیده بود(و ثوابش برای آخرت او ذخیره شده بود)برای آنچه که از حسن پاداش الهی می بیند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 79 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-امام صادق علیه السّلام فرمود:راستی مؤمن برای حاجت خود به درگاه خدای عزّ و جلّ دعا می کند و خدای عزّ و جلّ می فرماید:اجابتش را به تأخیر اندازید بخاطر اشتیاق به آواز و دعاء او،و چون روز قیامت شود خدای عزّ و جلّ فرماید:ای بندۀ من!دعا کردی و اجابت تو را به تأخیر انداختم، اکنون ثواب تو چنین و چنان است و تو بخاطر مسائل ناقابلی مرا خواندی و من اجابت تو را به تأخیر انداختم ثواب چنین و چنان است،گوید: مؤمن آرزو می کند که کاش هیچ دعائی برای او در دنیا به اجابت نرسیده بود(و ثوابش برای آخرت او ذخیره شده بود)برای آن چه که از حسن پاداش الهی می بیند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 401 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول بل حسن، لأن الشیخ قال فی سعدان له أصل. و شوقا مفعول له لقوله فیقول و ضمیر أنه للشأن أو راجع إلی المؤمن، و من فی قوله مما للسببیة، و فی قوله: من حسن ، للبیان، و قیل: الشوق إنما یتعلق بشیء أدرک من وجه و لم یدرک من وجه آخر، فإن غیر المدرک أصلا، و المدرک من جمیع الوجوه لا یتصور الشوق إلیه فإن من غاب عنه محبوبة و بقی عنده خیاله یشتاق إلیه و کذا لو رآه لم یتصور أن یشتاق إلیه إلا أن یراه من وجه دون وجه، کان یری وجهه دون شعره و یراه فی ظلمة، فإنه حینئذ یشتاق إلی استکمال رؤیته بإشراق الضوء علیه، ففی کل مشتاق جهتان جهة إدراک و جهة جهل فالشوق نقص و هو ممتنع علیه سبحانه. و أجیب بأن الشوق یستلزم المحبة و إذا نسب إلیه سبحانه یراد به ذلک اللازم. و أقول: المحبة أیضا فیه عز و جل مجاز و حاصله أنه سبحانه یعلم صلاح العبد فی تأخیر الإجابة و کثرة الدعاء فیؤخرها لیکثر دعاءه و یثیبه علی ذلک، فما ذکره القائل قیاس للغائب علی الشاهد، مع أن ما ذکره فی الشاهد أیضا ممنوع. قوله علیه السلام: فیتمنی المؤمن قیل: إن قلت عدم ظفر المتمنی بما تمناه ألم و لا ألم فی الجنة. قلت: لا نسلم أن ذلک ألم و لو سلم فقد وقع هذا الألم فی یوم القیامة علی أنه ألم لمن لم ینل ثواب ذلک و لعله بتمنیه ذلک ینال ثوابه أیضا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 85 

*****

(20) باب الصلاة علی النبیّ محمّد و أهل بیته

اشاره

20 _ بَابُ الصَّلاَةِ عَلَی النَّبِیِّ(2) مُحَمَّدٍ(3) وَ أَهْلِ بَیْتِهِ(4) عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ

1- الحدیث

1/3164. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «لاَ یَزَالُ الدُّعَاءُ مَحْجُوباً(5) حَتّی یُصَلّی عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: پیوسته دعا محجوبست (و میانۀ آن و استجابتش حجاب و پرده ای حائل است) تا بر محمد و آلش صلوات فرستاده شود (که آنگاه پرده و حائل برطرف شود).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 247 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: پیوسته دعا محبوب است تا صلوات فرستاده شود به محمد و آل محمد(صلّی الله علیه و آله).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 81 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام،فرمود:پیوسته دعا محبوب است تا بر محمد و آلش درود فرستاده شود.

توضیح:مرحوم مجلسی(ره)می گوید:درود از طرف خدای سبحان،رحمت و از طرف فرشتگان طلب آمرزش و از طرف بندگان دعاء است و در معنی آل گفته است آل پیامبر صلّی اللّه علیه و اله نزد شیعه عترت و خانواده پاک و معصوم او هستند و دلیل ندارد که مرحوم شهید تانی(ره)آل را مخصوص به علی و فاطمه و حسن و حسین دانسته

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 403 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و آل النبی عند الإمامیة عترته الطاهرة و أصحاب العصمة و لا وجه لتخصیص الشهید الثانی (ره)، أمیر المؤمنین و فاطمة و الحسن و الحسین علیهم السلام، و للعامة فیه اختلاف کثیر، فقیل: آله أمته، و قیل: عشیرته، و قیل: من حرم علیه أخذ الزکاة من بنی هاشم و بنی عبد المطلب، و قد بینا معنی الآل فیما سبق، و السر فی حجب الدعاء بدون الصلاة أمور: الأول: أن العبد إذا ضم الصلاة مع دعائه و عرض بالمجموع علی الله سبحانه و الصلاة غیر محجوبة فالدعاء أیضا غیر محجوب لأن الله تعالی کریم یستحیی أن یقبل جزء المفروض و یرد الجزء الآخر، و قد قرر سبحانه هذا بین عباده أیضا فإن من اشتری أمتعة مختلفة بصفقة واحدة و کان بعضها معیبا یجب علیه إما أن یقبل الجمیع أو یرد الجمیع، و لا یجوز أن یرد المعیب فقط و کان هذا أحد أسرار الجماعة فی الصلاة و الاجتماع فی الدعاء. الثانی: أن من کانت له حاجة إلی سلطان فمن آدابه المقررة فی العقول و العادات أن یهدی تحفا إلی المقربین لدیه و المکرمین علیه لکی یشفعوا له عنده بل لو لم یشفعوا أیضا و علم السلطان ذلک یقضی حاجته، و بعبارة أخری من أحبه السلطان و أکرمه و رفع منزلته یجب أن یکرمه الناس و یثنوا علیه فإذا فعل استحق العطاء من السلطان، و إذا لم یظهر ذلک منه استحق الحرمان. الثالث: أن الصلاة علیه و آله یصیر سببا لتکفیر السیئات المانعة عن قبول الدعوات. الرابع: أن حبهم و ولاءهم و الإقرار بفضلهم من أعظم أرکان الإیمان فبالصلاة علیهم و التوسل به یکمل الإیمان، و لا ریب أن کمال الإیمان یوجب مزید القرب من الرحمن و توفیر الفضل و الإحسان کما أن الثناء علی الله سبحانه یقدم علی الدعاء لذلک بالجنان و اللسان. الخامس: أن المقصود من إیجاد الثقلین و سائر الموجودات و القابل من فیوض الفائضة من بدو الإیجاد إلی ما لا یتناهی من الأزمنة و الأوقات هو رسول الله و أهل بیته علیهم أفضل الصلوات، فلهم الشفاعة الکبری فی هذه النشأة و النشأة الأخری و بواسطتهم تفیض الرحمات علی جمیع الوری، إذ لا بخل فی المبدأ و إنما النقص من القابل و هم القابلون لجمیع الفیوض القدسیة و الرحمات الإلهیة فإذا أفیض علیهم فبتطفلهم یفیض علی سائر الموجودات، فإذا أراد الداعی استجلاب رحمة من الله سبحانه یصلی علیهم و لا یرد هذا الدعاء لأن المبدأ فیاض و المحل قابل و ببرکتهم یفیض علی الداعی بل علی جمیع الخلق، کما إذا جاء أعرابی أو کردی غیر مستأهل لشیء من الإکرام إلی باب سلطان نافذ حکمه الأنام، فأمر له ببسط الموائد و اختصه بأنواع العوائد نسبه العقلاء إلی قلة العقل و سخافة الرأی بخلاف ما إذا أمر بذلک لأحد من مقربی حضرته و أمراء جنده أو لرسول أحد من سلاطین عصره فحضر هذا الأعرابی أو الکردی تلک المائدة فأکل منها یکون مستحسنا بل لو منع منها یکون مستقبحا بظاهر النظر. السادس: أنهم صلوات الله علیهم وسائط بیننا و بین ربنا تقدس و تعالی فی إیصال الحکم و الأحکام منه إلینا لعدم ارتباطنا بساحة جبروته و بعدنا عن حریم ملکوته فلا بد أن یکون بیننا و بین ربنا سفراء و حجب ذوو جهات قدسیة و حالات بشریة یکون لهم بالجهات الأول ارتباط بالجناب الأعلی یأخذون عنه و یکون لهم بالجهات الثانیة مناسبة للخلق یلقون إلیهم ما أخذوا من ربهم. و لذا جعل الله سفراءه و أنبیاءه و ظاهرا من نوع البشر و باطنا مباینین عنهم فی أطوارهم و أخلاقهم و نفوسهم و قابلیاتهم فهم مقدسون روحانیون قائلون:

إِنَّمٰا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ

*

لئلا ینفر عنهم أمتهم و لیقبلوا منهم و یأنسوا بهم. فکذلک فی إفاضة سائر الفیوض و الکمالات هم وسائط بین ربهم و بین سائر الموجودات فکل فیض وجود یبتدأ بهم صلوات الله علیهم ثم ینقسم علی سائر الخلق، فالصلوات علیهم استجلاب للرحمة من معدنها و للفیوض إلی مقسمها لتنقسم علی سائر البرایا بحسب استعداداتها و قابلیاتها. و قد بسطنا الکلام فی ذلک فی کتاب عین الحیاة و الفرائد الطریفة. و قال فی النهایة: الصلاة أصلها فی اللغة الدعاء فسمیت العبادة المخصوصة ببعض أجزائها، و قیل: إن أصلها فی اللغة التعظیم، و سمیت العبادة المخصوصة صلاة لما فیها من تعظیم الرب تعالی، فأما قولنا: اللهم صل علی محمد فمعناه عظمه فی الدنیا بإعلاء ذکره و إظهار دعوته و إبقاء شریعته، و فی الآخرة بتشفیعه فی أمته و تضعیف أجره و مثوبته. و قیل: المعنی لما أمر الله سبحانه بالصلاة علیه و لم تبلغ قدر الواجب من ذلک أحلناه علی الله تعالی و قلنا: اللهم صل أنت علی محمد لأنک أعلم بما یلیق به، انتهی. و المشهور أن الصلاة من الله سبحانه الرحمة و من الملائکة الاستغفار و من العبد الدعاء، و قال صاحب الوافی: معنی صلاة الله علی نبیه صلی الله علیه و آله و سلم إفاضة أنواع الکرامات و لطائف النعم علیه. و أما صلاتنا علیه و صلاة الملائکة علیه فهو سؤال و ابتهال فی طلب تلک الکرامة و رغبة فی إفاضتها علیه، و أما استدعاؤه صلی الله علیه و آله و سلم الصلاة من أمته فلأمور: منها: أن الدعاء مؤثر فی استدرار فضل الله و نعمته و رحمته و ما وعد الرسول من الحوض و الشفاعة و الوسیلة و غیر ذلک من المقامات المحمودة غیر محمودة علی وجه لا یتصور الزیادة فیها و الاستمداد من الأدعیة استزادة لتلک الکرامات. و منها: ارتیاحه صلی الله علیه و آله و سلم به کما قال: إنی أباهی بکم الأمم یوم القیامة. و منها: الشفقة علی الأمة بتحریصهم علی ما هو حسنة فی حقهم و قربة لهم و أما مضاعفة الله صلواته علی المصلی علیه بسبب صلاته علیه، فلان الصلاة علیه لیست حسنة واحدة بل هی حسنات متعددة إذ هی تجدید الإیمان بالله أو لا ثم بالرسول ثانیا ثم التعظیم له ثالثا ثم العنایة بطلب الکرامات له رابعا ثم تجدید الإیمان بالیوم الآخر و أنواع کراماته خامسا ثم تذکر ذلک سادسا، ثم تعظیم القرب سابعا، ثم الابتهال و التضرع فی الدعاء ثامنا، و الدعاء مخ العبادة، ثم الاعتراف بأن الأمر کله لله، و أن النبی صلی الله علیه و آله و سلم و إن جل قدره فهو عبد له محتاج إلی فضله و رحمته و إلی مدد أمته، و أنه لیس له من الأمر شیء تاسعا، ثم جمیع ذلک فی شأن أهل بیته صلی الله علیه و آله و سلم إن ضمهم معه عاشرا. فهذه عشر حسنات سوی ما ورد به الشرع أن الحسنة الواحدة بعشر أمثالها و السیئة بمثلها.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 86 

*****

2- الحدیث

2/3165 . عَنْهُ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَنْ دَعَا وَ لَمْ یَذْکُرِ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله رَفْرَفَ(7) الدُّعَاءُ عَلی رَأْسِهِ، فَإِذَا ذَکَرَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله رُفِعَ الدُّعَاءُ». (8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر که دعائی کند و نام پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) را نبرد آن دعا بالای سرش (چون پرنده ای) بچرخد، و چون نام پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) را برد دعا بالا رود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 248 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر که دعائی کند و نام پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)نبرد،دعایش گرد سرش بچرخد،و هر گاه نام پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)را برد،دعا بالا رود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 81 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس دعائی کند و نام پیامبر نبرد،دعایش به دور سرش بچرخد،و هرگاه نام پیامبر صلّی اللّه علیه و اله را برد،دعا بالا می رود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 403 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و لم یذکر النبی صلی الله علیه و آله و سلم أی قولا، و شموله للذکر القلبی بعید، و قال الجوهری : رفرف الطائر: إذا حرک جناحیه حول الشیء یرید أن یقع علیه انتهی. و أستعیر هنا لانفصال الدعاء عن الداعی و عدم وصوله إلی محل الاستجابة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 90 

*****

3- الحدیث

3/3166. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنْ صَفْوَانَ، عَنْ أَبِی أُسَامَةَ

ص: 348


1- 1 . المؤمن ، ص 34 ، ح 68 ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی أوّله الوافی ، ج 9 ، ص 1524 ، ح 8690 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 62 ، ح 8730 .
2- 2 . فی «ب ، ج ، د ، ص ، بر ، بس » ومرآة العقول : - «النبیّ » .
3- 3 . فی حاشیة «ص» : - «محمّد » .
4- 4 . فی «ص » : «وآله » . وفی حاشیة «ص» : «وآل محمّد » کلاهما بدل «وأهل بیته » .
5- 5 . فی الأمالی للطوسی : + «عن السماء».
6- 6 . الأمالی للطوسی ، ص 662 ، المجلس 35 ، ح 23 ، بسنده عن ابن أبی عمیر . وفی الأمالی للصدوق ، ص 580 ، المجلس 85 ، ذیل ح 18 ؛ وثواب الأعمال ، ص 188 ، ذیل ح 1 ، بسند آخر . کفایة الأثر ، ص 39 ، بسند آخر عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وفی الثلاثة الأخیرة مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1513 ، ح 8662 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 93 ، ح 8827 .
7- 7 . رفرف الطائر : إذا حرّک جناحیه حول الشیء یرید أن یقع علیه . واستعیر هنا لانفصال الدعاء عن الداعی وعدم وصوله إلی محلّ الاستجابة . راجع : مرآة العقول ، ج 12 ، ص 90 ؛ لسان العرب ، ج 9 ، ص 124 (رفف) .
8- 8 . الجعفریّات ، ص 216 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه ، عن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1514 ، ح 8663 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 93 ، ح 8828 .

زَیْدٍ الشَّحَّامِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «أَنَّ رَجُلاً أَتَی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، إِنِّی(1) أَجْعَلُ لَکَ ثُلُثَ صَلَوَاتِی(2)، لاَ بَلْ أَجْعَلُ لَکَ نِصْفَ صَلَوَاتِی(3)، لاَ بَلْ أَجْعَلُهَا کُلَّهَا لَکَ(4) ، فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِذَنْ تُکْفی مَؤُونَةَ الدُّنْیَا وَ الاْآخِرَةِ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود: مردی نزد پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) آمد عرضکرد: ای رسول خدا من یک سوم صلواتم را برای شما قرار دهم، نه بلکه نیمی از صلواتم را مخصوص شما گردانم، نه بلکه تمامی آن را از آن شما گردانم؟ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: در این صورت خرج و مئونه دنیا و آخرت تو کفایت شود.(شرح این حدیث از زبان امام علیه السّلام در حدیث بیاید).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 248 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-مردی نزد پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)آمد و گفت:یا رسول اللّٰه!من یک سوّم صلواتم را از آن تو مقرّر دارم،نه،بلکه نیمی از صلواتم را از آن تو سازم،نه،بلکه همۀ صلواتم را برای تو مقرّر نمایم. رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود:در این صورت،همۀ مئونه و خرج دنیا و آخرتت کفایت می شود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 81 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-مردی نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آمد و گفت:یا رسول اللّه!چنین نیست که من یک سوم صلواتم را از آن تو قرار داده باشم بلکه نیمی از صلواتم را از آن تو ساخته باشم بلکه همۀ صلواتم را برای تو قرار داده ام.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:در این صورت،همۀ مخارج دنیا و آخرتت تأمین شده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 403 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. أجعل بصیغة المتکلم وحده، و اللام للاختصاص أو الملکیة، و هذا الخبر مع قطع النظر عن الخبر الآتی یحتمل وجوها: الأول: ما سیأتی فی الخبر، فإذا جعل ثلث صلواته له، معناه أنه یجعل المقصود بالذات فی ثلث دعواته الدعاء للنبی صلی الله علیه و آله و سلم و الصلاة علیه، فکأنه جعل ثلث دعواته له، فإنه جعل الدعاء له مقدما ثم أتبعه بالدعاء لنفسه فکأنه جعل ثلث صلاته له، و کذا النصف و الکل. الثانی: أن یکون المعنی أجعل ثلث دعواتی الصلاة علیک أو نصفها أو کلها بمعنی أنه لا یدعو لنفسه و کلما أراد أن یدعو لحاجته یترک ذلک و یصلی بدله علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم. الثالث: ما قیل: أن المراد بالاختصاص هنا الاتصال و المراد بالصلاة الثناء علی نفسه بالدعاء و اتصال نصف الدعاء بالرسول عبارة عن أن یصلی علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم و یدعو بعده ثلاث دعوات لنفسه و النصف أن یدعو بعد الصلاة علیه دعائین لنفسه، و الکل أن یدعو بعد کل صلاة إلا دعاء واحدا لنفسه. و القرینة علی إرادة هذا المعنی أنه قال فی الثانی نصف صلواتی و لم یقل ثلثی صلواتی لأنه یحصل الکسر حینئذ أو الاختلاف بأن یدعو بعد صلاة دعاء واحدا و بعد أخری دعائین. و لا یخفی ما فیه من التکلف مع أنه یرجع إلی ما ذکرنا أولا و لا تکلف فیه. ثم اعلم أنه روی فی المصباح و المشکاة نقلا عن الترمذی بإسناده عن أبی بن کعب قال: قلت: یا رسول الله إنی أکثر الصلاة علیک فکم أجعل لک من صلاتی؟ فقال: ما شئت، قلت: الربع؟ قال: ما شئت فإن زدت فهو خیر لک. قلت: النصف؟ قال: ما شئت فإن زدت فهو خیر لک، قلت: فالثلثین، قال: ما شئت فهو خیر لک، قلت: أجعل لک صلاتی کلها؟ قال: إذا یکفی همک و یکفر لک ذنبک. و قال الطیبی فی شرح المشکاة نقلا عن بعضهم: المعنی کم أجعل لک من دعائی الذی أدعو به لنفسی و لم یزل یفاوضه لیوقفه علی حد من ذلک و لم یر النبی صلی الله علیه و آله و سلم أن یحد له فی ذلک حدا لئلا یلتبس الفضیلة بالفریضة أولا، ثم لا یغلق علیه باب المزید ثانیا، فلم یزل یجعل الأمر فیه إلیه مراعیا للترغیب و الحث علی المزید حتی قال: إذن أجعل لک صلاتی کلها، أی أصلی علیک بدل ما أدعو به لنفسی، فقال: إذا یکفی همک أی ما یهمک من أمر دینک و دنیاک، و ذلک لأن الصلاة علیه مشتمل علی ذکر الله تعالی و تعظیم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و الاشتغال بأداء حقه عن مقاصد نفسه و إیثاره بالدعاء له علی نفسه و ما أعظمها من خلال جلیلة الأخطار و أعمال کریمة الأعصار. و أدی هذا الحدیث تابعا فی المعنی لقوله صلی الله علیه و آله و سلم حکایة عن ربه عز و جل: من شغله ذکری عن مسألتی أعطیته أفضل ما أعطی السائلین. ثم قال: و أقول، قد تقرر أن العبد إذا صلی مرة علی النبی صلی الله عز و جل علیه عشرا، و أنه إذا صلی وفق للموافقة لله تعالی، و دخل فی زمرة الملائکة المقربین فی قوله تعالی:

إِنَّ اَللّٰهَ وَ مَلاٰئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی اَلنَّبِیِّ

فإنه یؤدی هذا دعاءه لنفسه، انتهی. و قال بعضهم: کم أجعل لک من صلاتی هی هنا الدعاء و الورد، یعنی لی زمان أدعو فیه لنفسی فکم أصرف من ذلک الزمان فی الدعاء لک. قوله: أجعل لک صلاتی کلها أی أصلی علیک بدل ما أدعو به لنفسی. و فیه: أن الصلاة علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم أفضل من الدعاء لنفسه لأن فیه ذکر الله و تعظیم النبی صلی الله علیه و آله و سلم و من شغله ذکره عن مسألة أعطی أفضل و یدخل فیه کفایة ما یهمه فی الدارین. قوله صلی الله علیه و آله و سلم: إذا تکفی إذن جواب و جزاء، و المؤنة ما یحتاج إلیه و فیه صعوبة أی إذا کان الأمر کما ذکرته یکفیک الله مؤنتک فی الدنیا و الآخرة، فحذف الفاعل و أقیم المفعول الأول مقامه. و فی النهایة: کفاه الأمر إذا قام مقامه فیه، و قال الجوهری: المؤنة یهمز و لا یهمز و هی فعولة، و قال الفراء: هی مفعلة من الأین و هو التعب و الشدة، و یقال: مفعلة من الأون و هو الخرج و العدل لأنه ثقل علی الإنسان و مانت القوم أمانهم مانة إذا احتملت مؤنتهم، و قال: کفاه مؤنته کفایة و کفاک الشیء یکفیک، و اکتفیت به و استکفیته الشیء فکفانیه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 92 

*****

4- الحدیث

2 / 492

4/3167. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ سَیْفٍ، عَنْ أَبِی أُسَامَةَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ:

ص: 349


1- 1 . فی «ج ، د ، ص ، بر ، بس ، بف » والوافی والوسائل : - «إنّی » .
2- 2 . فی «ب ، د ، ص » والوسائل : «صلاتی» .
3- 3 . فی «ب ، د ، ص ، بس » والوسائل : «صلاتی».
4- 4 . فی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 232 : «لعلّ المراد بکلّ صلاة الصلاة الکاملة فی الفضل والأجر ، وهی الواقعة قبل السؤال ، وبنصفها مادونها بهذا القدر فی الفضل ، وهی الواقعة فی وسط السؤال ، وثلثها ما انحطّ منها بهذه النسبة ، وهی الواقعة بعد الفراغ من السؤال ، وبالجملة ففیه إشارة إلی تفاوت مراتب الصلاة فی الفضل والکمال والأجر ، واللّه أعلم» . وفی الوافی : «أراد بالصلاة معناها اللغوی ؛ أعنی الدعاء ، یعنی کلّما أدعو اللّه فی حاجة أدعو لک أوّلاً وأجعله أصلاً و أساسا ، ثمّ أبنی علیه ما أطلبه لنفسی ، وهذا معنی ما یأتی من تفسیر هذا الحدیث» . وفی مرآة العقول : «هذا الخبر مع قطع النظر عن الخبر الآتی یحتمل وجوها : الأوّل ما سیأتی فی الخبر ، فإذا جعل ثلث صلواته له ، معناه أنّه یجعل المقصود بالذات فی ثلث دعواته الدعاء للنبیّ صلی الله علیه و آله والصلاة علیه ، فکأنّه جعل ثلث دعواته له ؛ فإنّه جعل الدعاء له مقدّما ثمّ أتبعه بالدعاء لنفسه فکأنّه جعل ثلث صلاته له ، وکذا النصف والکلّ. الثانی : أن یکون المعنی : أجعل ثلث دعواتی الصلاة علیه ، أو نصفها ، أو کلّها بمعنی أنّه لایدعو لنفسه وکلّما أراد أن یدعو لحاجته یترک ذلک و یصلّی بدله علی النبیّ صلی الله علیه و آله . الثالث : ما قیل : إنّ المراد بالاختصاص هنا الاتّصال ، والمراد بالصلاة الثناء علی نفسه بالدعاء ، واتّصال نصف الدعاء بالرسول عبارة عن أن یصلّی علی النبیّ صلی الله علیه و آله ویدعو بعده ثلاث دعوات لنفسه ، والنصف أن یدعو بعد الصلاة علیه دعاءین لنفسه ، والکلّ أن یدعو بعد کلّ صلاة إلاّ دعاءً واحدا لنفسه . والقرینة علی إرادة هذا المعنی أنّه قال فی الثانی : نصف صلواتی ، ولم یقل : ثلثی صلواتی ؛ لأنّه یحصل الکسر حینئذٍ ، أو الاختلاف بأن یدعو بعد صلاة دعاءً واحدا وبعد اُخری دعاءین . ولایخفی ما فیه من التکلّف ، مع أنّه یرجع إلی ما ذکرناه أوّلاً ولا تکلّف فیه» .
5- 5 . الوافی ، ج 9 ، ص 1515 ، ح 8667 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 92 ، ح 8824 .

سَأَلْتُ(1) أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : مَا مَعْنی «أَجْعَلُ صَلَوَاتِی(2) کُلَّهَا لَکَ؟» فَقَالَ: «یُقَدِّمُهُ(3) بَیْنَ یَدَیْ کُلِّ حَاجَةٍ، فَلاَ یَسْأَلُ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ شَیْئاً حَتّی یَبْدَأَ بِالنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَیُصَلِّیَ عَلَیْهِ، ثُمَّ یَسْأَلَ اللّهَ حَوَائِجَهُ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو بصیر گوید: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم معنای اینکه: همۀ صلواتم را برای شما قرار دهم» چیست؟ فرمود: یعنی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) را مقدمه و جلو هر حاجتی قرار میدهد، و از خدای عز و جل چیزی درخواست نکند تا بنام پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) ابتداء کند و صلوات بر او فرستد، سپس حاجات خود را از خدا درخواست کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 248 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از أبی بصیر،گوید:از امام صادق(علیه السّلام)پرسیدم معنی اینکه همۀ صلواتم را برای شما مقرر می دارم چیست؟در پاسخ فرمود:یعنی او را پیش از هر حاجتی قرار می دهد و از خدا عز و جل در خواستی نمی کند تا اول به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)صلوات فرستد و سپس حوائج خود را خواهد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 81 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«ابو بصیر»،گوید:از امام صادق علیه السّلام پرسیدم معنی اینکه همۀ صلواتم را برای شما قرار داده ام چیست؟در پاسخ فرمود:یعنی او را پیش از هر حاجتی قرار می دهد و از خدای عزّ و جلّ درخواستی نمی کند تا نخست بر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله درود فرستد و سپس نیازهای خود را بخواهد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 405 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح أیضا. و قد عرفت معناه فی أول الوجوه التی ذکرناه فی الخبر السابق. و کان غرضه علیه السلام الرد علی العامة فیما فهموه من الروایة التی رووه کما عرفت، و حتی للاستثناء، و قوله: فیصلی منصوب و کذا یسأل. و قیل: الجمع فی حوائجه کالجمع فی یا أیها الرسل کما عرفت. و أقول: یحتمل أن یکون مراده علیه السلام الابتداء بالصلاة فی کل وقت یشرع فی الدعاء و إن سأل بعده أکثر من حاجة واحدة و ما ذکره أیضا حسن. قوله: یقدمه الضمیر راجع إلی النبی صلی الله علیه و آله و سلم لا إلی الصلاة فما قیل: إن تذکیر الضمیر هنا باعتبار المعنی و هو الدعاء و تأنیثه سابقا باعتبار اللفظ محل نظر. و کذا ما قیل: لعل المراد - بکل الصلاة - الصلاة الکاملة فی الفضل و الأجر و هی الواقعة قبل السؤال و بنصفها ما دونها بهذا القدر فی الفضل و هی الواقعة فی وسط السؤال، و بثلثها ما انحط منها بهذه النسبة و هی الواقعة بعد الفراغ من السؤال، و بالجملة ففیه إشارة إلی تفاوت مراتب الصلاة فی الفضل و الکمال و الأجر، و ستأتی الإشارة إلی جهة تکلفه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 93 

*****

5- الحدیث

5/3168. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ، عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : لاَ تَجْعَلُونِی کَقَدَحِ الرَّاکِبِ(5)؛ فَإِنَّ الرَّاکِبَ(6) یَمْلاَءُ قَدَحَهُ، فَیَشْرَبُهُ إِذَا شَاءَ، اجْعَلُونِی فِی أَوَّلِ الدُّعَاءِ، وَ فِی(7) آخِرِهِ، وَ فِی وَسَطِهِ(8)».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود مرا چون قدح شتر سوار قرار ندهید، زیرا شتر سوار قدح خود را پر کند و هر زمان خواست بنوشد مرا در اول دعا و وسط و آخر آن قرار دهید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 248 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است: مرا چون قدح شتر سوار نسازید،زیرا شتر سوار قدح خود را پر می کند و هر وقت خواست می نوشد،مرا در آغاز دعا و میانۀ دعا و آخر دعاء خود قرار دهید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 83 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:

مرا چون قدح شترسوار قرار مدهید،زیرا شترسوار قدح خود را پر می کند و هروقت خواست می نوشد،مرا در آغاز دعا وسط دعا و آخر دعاء خود،قرار دهید.

توضیح:مراد این است که مرا در آخر دعاء خود نیاورید همانطور که شتر سوار بعد از بار کردن بار خود قدح خویش در کنار بار می آویزد و آن را پشت سر خود قرار می دهد و شترسوار متوجه آن قدح نمی شود مگر آنکه تشنه شود و بسویش رود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 405 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و رواه العامة أیضا بأسانید. قال فی النهایة: فیه: لا تجعلونی کقدح الراکب، أی لا تؤخرونی فی الذکر. لأن الراکب یعلق قدحه فی آخر رحله عند فراغه من ترحاله و یجعله خلفه. قال حسان: کما نیط خلف الراکب القدح الفرد . و قال فی باب الغین و المیم: فیه لا تجعلونی کغمر الراکب، صلوا علی أول الدعاء و أوسطه و آخره الغمر - بضم الغین و فتح المیم - القدح الصغیر، أراد أن الراکب یحمل رحله و أزواده و یترک قعبه إلی آخر ترحاله ثم یعلقه علی رحله کالعلاوة فلیس عنده بمهم فنهاهم أن یجعلوا الصلاة علیه کالغمر الذی لا یقدم فی المهام و یجعل تبعا. انتهی. و قال فی الفائق: أراد لا تؤخرونی فی الذکر لأن الراکب یؤخر القدح إلی أن یرفع کل شیء بسبب ما فیه من الماء. و ربما یحتاج إلیه فیستعمله و یشربه ثم یعلقه فی آخر رحله عند فراغه من ترحاله و یجعله من خلفه. و أقول: یظهر من هذا الخبر معنی آخر و هو أن وجه الشبه أن الراکب لا یذکر قدحه إلا إذا عطش و أراد أن یشرب فحینئذ یملأه و یشربه، و أما فی سائر الأوقات فهو عنه فی غفلة. و قیل فی فی المواضع بمعنی مع و المعنی إذا کان لک حوائج فصل قبل کل دعاء و لا تکتف بالصلاة مرة قبل جمیع الدعوات، فوجه الشبه النسیان فی أکثر الأوقات، انتهی. و أقول: ظاهر الخبر أنه لیس الغرض من التشبیه ما فهمه المخالفون بل المعنی لا تجعلونی کقدح الراکب لا یذکره إلا إذا عطش و اضطر إلیه، فیلتفت إلیه و یشرب منه، و أما فی سائر الأوقات فهو غافل عنه کما مر، أو الغرض أن الراکب یملأ القدح أولا و یشربه کلما اضطر إلیه فلا تجعلوا الصلاة کذلک بأن تصلوا أولا و تکفوا بذلک فی سائر الدعوات، فقوله: إذا شاء متعلق بیشربه فقط، أو المعنی ینبغی أن لا یکون غرضکم من الصلاة التوسل بها إلی الإجابة فقط فتذکروها فی أول الدعاء ثم تبالغوا فی حاجتکم و تهتموا بها، بل ینبغی أن یکون اهتمامکم بالصلاة أکثر فتکرروها فی أول الدعاء و وسطه و آخره، و تجعلوها مقصودکم الحقیقی کما أومأنا إلیه فی الخبر الأول. فشبه علیه السلام الصلاة التی جعلها وسیلة الإجابة بالقدح و ملئها فإنها وسیلة للشرب عند الحاجة و المقصود الحقیقی هو الشرب، و یمکن تطبیقه علی ما فهمه اللغویون بتکلف بأن یکون قوله: یملأ قدحه، لبیان علة تأخیر تعلیق القدح فإنه مملوء من الماء و یحتمل عنده احتیاجه إلیه فلذا یؤخر تعلیقه، و لما کان أصل المثل مشهورا لم یذکره علیه السلام. فقوله: إن شاء متعلق بالشرب، و یمکن تعلقه بیملأ أیضا و یکون الغرض ما ذکروه أیضا أی إنما یعلقه فی آخر رحله لأنه لیس الاحتیاج إلیه مستمرا بل قد یحتاج أحیانا بأن یعطش فیأخذه و یملأه و یشرب منه، فلا تجعلوا الصلاة هکذا. و الفرق بین الوجوه و تطبیقها علی الخبر لا یخفی علی المتأمل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 95 

*****

6- الحدیث

6/3169 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ، عَنْ أَبِیهِ وَ حُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْعَلاَءِ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام (10)، قَالَ : قَالَ : «إِذَا ذُکِرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَأَکْثِرُوا الصَّلاَةَ عَلَیْهِ؛ فَإِنَّهُ مَنْ صَلّی عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله صَلاَةً وَاحِدَةً، صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ أَلْفَ صَلاَةٍ فِی أَلْفِ صَفٍّ مِنَ الْمَلاَئِکَةِ، وَ لَمْ یَبْقَ شَیْءٌ مِمَّا خَلَقَهُ اللّهُ إِلاَّ صَلّی عَلَی(11) الْعَبْدِ؛ ···

ص: 350


1- 1 . فی «ب ، ج ، د » : «سألنا» .
2- 2 . فی «د ، ص ، بر » والوسائل : «صلاتی » .
3- 3 . فی «ب » : «تقدّمه » . وفی «بس » : «نقدّمه » . و فی شرح المازندرانی : «تذکیر الضمیر هنا باعتبار المعنی، وهو الدعاء وتأنیثه سابقا باعتبار اللفظ » . وردّه المجلسی فی مرآة العقول ؛ حیث أرجع الضمیر إلی النبیّ صلی الله علیه و آله لا إلی الصلاة.
4- 4 . الوافی ، ج 9 ، ص 1517 ، ح 8670 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 92 ، ح 8825 .
5- 5 . فی الوافی : «لعلّ المراد من الحدیث أنّ الراکب لایذکر قدحه إلاّ إذا عطش وأراد أن یشرب ، فحینئذٍ یملؤه ویشربه ، وأمّا فی سائر الأوقات فهو عنه فی غفلة» .
6- 6 . فی «ب » : - «فإنّ الراکب » .
7- 7 . فی «بر » : - «فی » .
8- 8 . فی الوسائل : «وفی وسطه وفی آخره » .
9- 9 . الوافی ، ج 9 ، ص 1515 ، ح 8666 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 94 ، ح 8829 .
10- 10 . فی الوافی : - «عن أبی عبداللّه علیه السلام » .
11- 1 . فی الوافی: + «ذلک » .

لِصَلاَةِ(1) اللّهِ عَلَیْهِ(2) وَ صَلاَةِ مَلاَئِکَتِهِ، فَمَنْ لَمْ یَرْغَبْ فِی هذَا، فَهُوَ جَاهِلٌ مَغْرُورٌ، قَدْ بَرِئَ اللّهُ مِنْهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَهْلُ بَیْتِهِ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: چون نام پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) برده شد بسیار بر او صلوات بفرستید، زیرا هر کس یک صلوات بر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) فرستد خداوند هزار بار در هزار صف از فرشته ها بر او صلوات فرستد، و چیزی از مخلوقات خدا نماند جز اینکه بر این بنده صلوات فرستد برای آنکه خداوند و فرشتگان برای او صلوات فرستند، و هر کس در این فضیلت رغبت نکند پس او نادان و مغرور است، و خدا و رسول و خاندانش از او بیزارند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 249 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: چون پیغمبر نامبرده شود،بسیار بر او صلوات بفرستید،زیرا هر که یک بار بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)صلوات بفرستد،خدا هزار بار در هزار صف از فرشته ها بر او صلوات فرستد و چیزی نماند از آنچه خدا آفریده است جز اینکه بر آن بنده صلوات فرستند،برای اینکه خدا و فرشته ها بر او صلوات فرستند و هر که در این فضیلت رغبت نکند،او نادان است و مغرور و خدا و رسول و اهل بیتش از او بیزارند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 83 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-امام صادق علیه السّلام فرمود:

چون پیامبر نامبرده شود،بسیار بر او درود فرستید زیرا هرکس یک بار بر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله درود فرستد،خدا هزار بار در هزار صف از فرشته ها بر او درود فرستد و چیزی نماند از آنچه خدا آفریده است جز اینکه بر آن بنده درود فرستد،برای اینکه خدا و فرشته ها بر او درود فرستند هرکس تا یکی در این فضیلت از خود نشان ندهد بسیار نادان و مغرور است و خدا و رسول و اهل بیتش از او بیزارند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 405 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. فأکثروا الصلاة علیه الإکثار محمول علی الاستحباب إجماعا. و صلاته علیه فی ألف من الملائکة تحتمل وجوها: الأول: و هو الظاهر أن یثنی و یصلی علیه بکلام یسمعه ألف صف من الملائکة، فهم أیضا یصلون علیه بصلاته جل جلاله. الثانی: أنه یأمرهم بالصلاة علیه و النسبة إلیه تعالی لأنه آمر. الثالث: أن المراد بصلاته علیه رحمته و تضعیف أجره بمشهد من الملائکة. الرابع: ما قیل: إن فی للسببیة أو بمعنی مع. فعلی الأول المقصود أن صلاته علیه هو توفیقه للعبد بأن یوکل ألف صف من الملائکة بأن یحفظوه من البلایا و المعاصی و وساوس الشیاطین و علی التقادیر هو إشارة إلی قوله تعالی:

إِنَّ اَللّٰهَ وَ مَلاٰئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی اَلنَّبِیِّ

الآیة. و المراد بالصلاة علیه، الصلاة علیه و علی آله لا الصلاة علیه صلی الله علیه و آله و سلم فقط. فإنه قد ورد فی روایات الخاصة و العامة أن الصلاة علیه بدون الصلاة علی الآل غیر مقبول، بل یظهر من أخبارنا أنه محرم و موجب للعقاب، و لذا ورد فی التشهد فی طرق العامة و الخاصة الصلاة علیه مقرونة بالصلاة علی الآل. و فی آخر هذا الخبر أیضا إیماء إلیه. و روی فی المصابیح و المشکاة عن البخاری و مسلم و غیرهما بإسنادهم عن عبد الرحمن بن أبی لیلی قال: لقینی کعب بن عجرة فقال: أ لا أهدی لک هدیة سمعتها من النبی صلی الله علیه و آله و سلم؟ فقلت: بلی فأهدها لی، فقال: سألنا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فقلنا: یا رسول الله کیف الصلاة علیکم أهل البیت فإن الله قد علمنا کیف نسلم علیک؟ فقال: قولوا: اللهم صل علی محمد و علی آل محمد کما صلیت علی إبراهیم و علی آل إبراهیم إنک حمید مجید، اللهم بارک علی محمد و علی آل محمد کما بارکت علی إبراهیم و علی آل إبراهیم إنک حمید مجید ثم قالا: متفق علیه، إلا أن مسلما لم یذکر علی إبراهیم فی الموضعین، و قد ورد فی الأخبار الصحیحة عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم أنه قال: من صلی علی و لم یصل علی آلی لم یجد ریح الجنة و إن ریحها لتوجد من مسیرة خمسمائة عام. و روی أیضا فی الصحیح عنه صلی الله علیه و آله و سلم أنه قال فی حدیث طویل: إذا صلی علی و لم یتبع بالصلاة علی أهل بیتی کان بینها و بین السماء سبعون حجابا یقول الله عز و جل: لا لبیک و لا سعدیک، و یا ملائکتی لا تصعدوا دعاءه إلا أن یلحق بنبیی عترته فلا یزال محجوبا حتی یلحق بی أهل بیتی. و حملها علی ما إذا ترکها استخفافا بشأنهم أو لعدم اعتقادهم إمامتهم و فضلهم تکلف مستغنی عنه، و قد روت العامة أیضا فی صحاحهم و غیرها بطرق عدیدة أن الصحابة سألوا عن کیفیة الصلاة علیه فأجاب بما نقلناه آنفا، و لم أر فی خبر منها لم یذکر فیه الآل، بل ذکر بعضهم أنه لم أجاب النبی صلی الله علیه و آله و سلم عن سؤال الصلاة علیه بذکر الآل أیضا - للإشعار بأن الصلاة علیه لا یتم بدون الصلاة علی آله، بل لبیان غایة اختصاصهم صلوات الله علیهم به حتی کأنهم نفسه - اکتفی الله بالصلاة علیه عن الصلاة علیهم، و مع هذا یترکون الصلاة علی الآل کفرا و عنادا. قال الزمخشری فی الکشاف بعد ذکر الأقوال فی الصلاة علیه صلی الله علیه و آله و سلم: فإن قلت: فما تقول فی الصلاة علی غیره؟ قلت: القیاس یقتضی جواز الصلاة علی کل مؤمن لقوله تعالی:

هُوَ اَلَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلاٰئِکَتُهُ

و قوله:

وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاٰتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ

و قوله صلی الله علیه و آله و سلم: اللهم صل علی آل أبی أوفی و لکن للعلماء تفصیلا فی ذلک، و هو أنها إن کانت علی سبیل التبع کقولک: صلی الله علی النبی و آله فلا کلام فیها، و أما إذا أفرد غیره صلی الله علیه و آله و سلم من أهل البیت بالصلاة کما یفرد هو فمکروه، فإن ذلک صار شعارا لذکر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و لأنه یؤدی إلی الاتهام بالرفض انتهی. و لا یخفی ما فیه من العصبیة و العناد کما هو دأبهم فی جمیع المواد. قوله: فهو جاهل أی بصلاح نفسه و بما یجب علیه و یوجب نجاته من العقاب، مغرور قد غره شیاطین الجن و شیاطین الإنس من المخالفین الخارجین عن الدین.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 97 

*****

7- الحدیث

7/3170. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ، عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ صَلّی عَلَیَّ، صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ مَلاَئِکَتُهُ؛ فَمَنْ(4) شَاءَ فَلْیُقِلَّ، وَ مَنْ شَاءَ فَلْیُکْثِرْ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: هر که بر من صلوات فرستد خدا و فرشتگان بر او صلوات فرستند، هر که خواهد کم فرستد و هر که خواهد بیش.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 249 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است: هر که بر من صلوات فرستد،خدا و فرشته ها بر او صلوات فرستند،هر که خواهد که فرستد و هر که خواهد بیش.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 83 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام صادق علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:

هرکس بر من درود فرستد،خدا و فرشته ها بر او درود فرستند،هرکس بخواهد زیاد درود فرستد و هرکس خواهد کم.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 407 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق. فلیقل بتشدید اللام المفتوحة بصیغة الأمر أی إذا عرف ذلک فالأمر مفوض إلیه فی الإقلال و الإکثار، فإن النفع و الضر یصلان إلیه أو فمن شاء قلة صلاة الله و ملائکته علیه فلیقل الصلاة علی، و من شاء کثرة صلاتهما فلیکثر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 98 

*****

8- الحدیث

8/3171. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الصَّلاَةُ عَلَیَّ وَ عَلی أَهْلِ بَیْتِی تَذْهَبُ بِالنِّفَاقِ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: صلوات بر من و بر اهل بیت من نفاق را میبرد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 250 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است: صلوات بر من و خاندانم نفاق را می برد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 85 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-امام صادق علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:

درود بر من و خاندانم نفاق را از بین می برد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 407 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و إذهاب النفاق مشروط بالإقرار بفضلهم و الاعتراف بإمامتهم، فتخلف ذلک فی المخالفین لعدم تحقق الشرط، فإن قبول جمیع العبادات مشروط بالولایة، أو لوجود المانع و هو إنکار إمامتهم بل هم لا یفهمون معنی الصلاة علیهم، فإنه متضمن للإقرار بإمامتهم کما ستعرف، فهم لا یصلون حقیقة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 98 

*****

9- الحدیث

2 / 493

9/3172. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ، عَنْ أَبِی عِمْرَانَ الاْءَزْدِیِّ(7) عن عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ:

ص: 351


1- 2 . فی «ب » : «بصلاة » .
2- 3 . فی «بس » والوسائل : - «علیه » .
3- 4 . ثواب الأعمال ، ص 185 ، ح 1 ، بسنده عن إسماعیل بن جعفر ، عن الحسین بن علیّ ، عن أبیه ، عن أبی بصیر، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1517 ، ح 8671 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 193 ، ح 9090 ؛ البحار ، ج 17 ، ص 30 ، ح 11 .
4- 5 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » والوافی والوسائل . وفی المطبوع : «ومن» .
5- 6 . الوافی ، ج 9 ، ص 1517 ، ح 8672 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 194 ، ح 9092 .
6- 7 . الوافی ، ج 9 ، ص 1517 ، ح 8673 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 193 ، ح 9089 .
7- 8 . روی محمّد بن حسّان عن أبی عمران موسی بن رنجویه _ والصواب «زنجویه» کما تقدّم فی الکافی ، ذیل ح 938 _ الأرمنی ، کتاب عبداللّه بن الحکم ، کما فی رجال النجاشی ، ص 225 ، الرقم 591 ؛ والفهرست ، للطوسی ، ص 293 ، الرقم 438 . وتوسّط أبوعمران الأرمنی بین محمّد بن حسّان وعبداللّه بن الحکم فی بعض الأسناد . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 21 ، ص 265 ، الرقم 14637 . وأمّا أبوعمران الأزدی ، فلم نجد له ذکرا فی الأسناد والکتب الرجالیّة ، فالظاهر وقوع التحریف فی ما نحن فیه. والصواب «الأرمنی» بدل «الأزدی»

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَنْ قَالَ: «یَا رَبِّ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» مِائَةَ مَرَّةٍ، قُضِیَتْ لَهُ مِائَةُ حَاجَةٍ: ثَلاَثُونَ لِلدُّنْیَا(1)».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر که صد بار بگوید:«یا رب صلی علی محمد و آل محمد» صد حاجت از او برآورده شود که سی حاجت آن از (حاجات) دنیا باشد [و باقی از آخرت].

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 250 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر که گوید: «یا ربّ صلّ علی محمد و آل محمد». صد بار، صد حاجت از او برآورده شود که سی از دنیا باشد[و باقی از آخرت].

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 85 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس بگوید:«یا ربّ صلّ علی محمّد و آل محمّد»صد بار،صد حاجت از او برآورده شود که سی عدد آن از دنیا و بقیه مربوط به آخرت باشد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 407 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و ظاهره أن قضاء الحاجات مترتب علی القول المذکور و إن لم یطلبها و أن مائة مرة بیان لعدد تکرار هذا القول، و قیل: هو جزء للدعاء کما ورد سبحان الله مداد کلماته، و لا إله إلا الله عدد اللیالی و الدهور، و هو بعید.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 98 

*****

10- الحدیث

10/3173. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ وَ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ جَمِیعاً، عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «کُلُّ دُعَاءٍ یُدْعَی اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ بِهِ مَحْجُوبٌ عَنِ السَّمَاءِ حَتّی یُصَلّی عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: هر دعائی که خدای عز و جل بدان خوانده شود از رفتن بآسمان محجوبست تا صلوات بر محمد و آل محمد فرستاده شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 250 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر دعا که به درگاه خدا عز و جل بکنند،محجوب است از رفتن به آسمان تا صلوات فرستد به محمد و آل محمد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 85 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-امام صادق علیه السّلام فرمود:هر دعا که به درگاه خدای عزّ و جلّ بکنند، محجوب است از رفتن به آسمان تا بر محمد و آل او درود فرستد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 407 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح، و قد مر مضمونه فی الخبر الأول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 99 

*****

11- الحدیث

11/3174. عَنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ، عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ:

قَالَ : حَدَّثَنِی مَنْ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «جَاءَ رَجُلٌ إِلی رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَقَالَ: أَجْعَلُ نِصْفَ صَلَوَاتِی(4) لَکَ؟ قَالَ : نَعَمْ، ثُمَّ قَالَ: أَجْعَلُ صَلَوَاتِی(5) کُلَّهَا لَکَ؟ قَالَ: نَعَمْ، فَلَمَّا مَضی، قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : کُفِیَ هَمَّ الدُّنْیَا وَ الاْآخِرَةِ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: مردی نزد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) آمده عرضکرد: من نیمی از صلوات (و دعاهایم) را برای شما قرار دهم؟ فرمود: آری، سپس عرضکرد: همۀ دعاهایم را بشما مخصوص گردانم؟ فرمود: آری، همین که آن مرد رفت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: اندوه دنیا و آخرتش کفایت شد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 250 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-از أبی بکر حضرمی،گفت:برای من باز گفت کسی که از امام صادق(علیه السّلام)شنیده بود که می فرموده است:مردی نزد رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)آمد و به عرض رسانید که:من نیمی از دعاهای خود را از آن شما بسازم؟فرمود:آری!سپس عرض کرد:من همۀ دعاهای خود را به شما اختصاس دهم؟فرمود:آری! چون آن مرد رفت،رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود:هم دنیا و هم آخرت او کفایت شد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 85 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-ابی بکر حضرمی،گفت:برای من باز گفت کسی که از امام صادق علیه السّلام شنیده بود که می فرموده است:مردی نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آمد و به او گفت که:من نیمی از دعاهای خود را از آن شما بسازم؟فرمود:آری! سپس عرض کرد:من همۀ دعاهای خود را به شما اختصاص دهم؟ فرمود:آری!چون آن مرد رفت،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:دنیا و آخرت او تأمین است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 407 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل، و قد مر مضمونه فی الثالث.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 99 

*****

12- الحدیث

12/3175. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ مُرَازِمٍ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِاللّهِ علیه السلام : «إِنَّ رَجُلاً أَتی رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَقَالَ(7): یَا رَسُولَ اللّهِ، إِنِّی جَعَلْتُ(8)

ص: 352


1- 1 . هکذا فی جمیع النسخ والوافی . وفی المطبوع: + «[والباقی للآخرة]» .
2- 2 . ثواب الأعمال ، ص 190 ، ح 1 ، بسنده عن معاویة بن عمّار . الجعفریّات ، ص 183 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، إلی قوله : «قضیت له مائة حاجة » ، وفیهما مع اختلاف یسیر. وراجع : ثواب الأعمال ، ص 187 ، ح 1 الوافی ، ج 9 ، ص 1520 ، ح 8682 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 94 ، ح 8830 ، إلی قوله : «ثلاثون للدنیا».
3- 3 . ثواب الأعمال، ص186، ح3، بسند آخر عن أمیرالمؤمنین علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی، ج9، ص1514، ح8664؛ الوسائل، ج7، ص92، ح8823.
4- 4 . فی «ب ، د » وحاشیة «ج» : «صلاتی » .
5- 5 . فی «ب ، د » : «صلاتی » .
6- 6 . الوافی ، ج 9 ، ص 1516 ، ح 8668 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 94 ، ح 8831 .
7- 1 . فی الوسائل: + «له » .
8- 2 . فی «بف » : «أجعل » .

ثُلُثَ صَلَوَاتِی(1) لَکَ، فَقَالَ لَهُ(2): خَیْراً(3)، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللّهِ، إِنِّی جَعَلْتُ نِصْفَ صَلَوَاتِی(4) لَکَ، فَقَالَ لَهُ: ذَاکَ أَفْضَلُ، فَقَالَ: إِنِّی جَعَلْتُ کُلَّ صَلَوَاتِی(5) لَکَ، فَقَالَ: إِذَنْ یَکْفِیَکَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ مَا أَهَمَّکَ مِنْ أَمْرِ دُنْیَاکَ وَ آخِرَتِکَ».

فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: أَصْلَحَکَ اللّهُ، کَیْفَ یَجْعَلُ(6) صَلاَتَهُ(7) لَهُ؟ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «لاَ یَسْأَلُ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ شَیْئاً(8) إِلاَّ بَدَأَ بِالصَّلاَةِ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ(9)».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود: مردی نزد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) آمده عرضکرد: ای رسول خدا: یک سوم دعاهای خود را بشما اختصاص دهم؟ فرمود: نیکو است، عرضکرد: ای رسول خدا نیمی از دعاهای خود را مخصوص شما گردانم؟ فرمود: این بهتر است، عرضکرد: همۀ دعاهایم را برای شما قرار دهم؟ فرمود: در این صورت خدای عز و جل آنچه از کارهای دنیا و آخرتت که ترا اندوهناک کند کفایت فرماید. پس مردی بحضرت صادق علیه السّلام عرضکرد: خدایت نیکی دهد چگونه دعایش را برای او قرار دهد، حضرت علیه السلام فرمود: چیزی از خدای عز و جل در خواست نکند جز اینکه ابتداء بصلوات بر محمد و آلش علیهم السلام کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 250 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: راستی مردی نزد رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)آمد و گفت:یا رسول اللّٰه!من یک سوّم دعاهای خود را برای شما مقرر کرده ام،رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)او را تحسین کرد و او باز عرض کرد:یا رسول اللّٰه!من نیمی از دعاهای خود را از آن شما سازم،رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: این بهتر است،آن مرد گفت:من همۀ دعاهای خود را از آن شما کنم،فرمود:در این صورت خدای عز و جل کفایت کند برای تو آنچه را مهم دانی از کار دنیا و آخرتت. مردی به امام صادق(علیه السّلام)عرض کرد:اصلحک اللّٰه!چگونه همۀ دعاهای خود را از آن حضرت می کند؟امام صادق(علیه السّلام)در پاسخ او فرمود:از خدا عز و جل چیزی در خواست نکند جز اینکه دعای خود را با صلوات بر محمد و آلش آغاز کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 85 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-امام صادق علیه السّلام فرمود:

به راستی مردی نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آمد و گفت یا رسول اللّه!من یک سوّم دعاهای خود را برای شما قرار داده ام،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله او را تحسین کرد و او باز عرض کرد:یا رسول اللّه!من نیمی از دعاهای خود را از آن شما قرار می دهم،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:این بهتر است،آن مرد گفت: من همۀ دعاهای خود را از آن شما قرار می دهم،فرمود:در این صورت خدای عزّ و جلّ برای تمامی کارهای دنیا و آخرتت کافی است.

مردی به امام صادق علیه السّلام عرض کرد:اصلحک اللّه!چگونه همۀ دعاهای خود را از آن حضرت سازم؟امام صادق علیه السّلام در پاسخ او فرمود:از خدای عزّ و جلّ چیزی درخواست نکند جز اینکه دعای خود را با درود بر محمد و آلش آغاز کند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 409 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح، و مضمونه قریب مما مر. و قوله: جعلت یحتمل الإنشاء و الخبریة، و یؤید الأول الخبران السابقان، و ما نقلته من طرق العامة إذ الظاهر اتحاد الواقعة، و الضمیر المجرور فی له للصادق علیه السلام.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 99 

*****

13- الحدیث

13/3176. ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ(11)، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : ارْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ بِالصَّلاَةِ عَلَیَّ؛ فَإِنَّهَا تَذْهَبُ بِالنِّفَاقِ».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: آوازهای خود را بصلوات بر من بلند کنید، زیرا که آن نفاق را برطرف سازد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 251 

*****

[ترجمه کمره ای] :

13-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: به من به آواز بلند صلوات بفرستید،زیرا که آن نفاق را بر طرف کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 87 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

13-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

به من به آواز بلند درود فرستید،زیرا که آن نفاق را برطرف می کند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 409 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق. و المراد برفع الأصوات إما الاجتماع و الاتفاق فی الصلاة، فإن بذلک ترتفع الأصوات، أو رفع صوت کل منهم، لإظهار الجد و الاهتمام، و الضمیر فی قوله: فإنها إما راجع إلی الصلاة أو إلی رفع الأصوات فالتأنیث باعتبار المضاف إلیه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 100 

*****

14- الحدیث

14/3176. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ عَبْدِ اللّهِ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ فَرُّوخَ مَوْلی آلِ طَلْحَةَ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یَا إِسْحَاقَ بْنَ فَرُّوخَ، مَنْ صَلّی عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَشْراً، 2 / 170

صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ مَلاَئِکَتُهُ مِائَةَ مَرَّةٍ(13)؛ وَ مَنْ صَلّی عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ مِائَةَ مَرَّةٍ،

ص: 353


1- 3 . فی «ب ، د ، ص » : «صلاتی » .
2- 4 . فی «ب ، ص » والوافی : - «له » .
3- 5 . منصوب بفعل مقدّر ک «فعلتَ » مثلاً .
4- 6 . فی «ب ، د ، ص » : «صلاتی » .
5- 7 . فی «ب ، ص ، بر ، بف » : «صلاتی » .
6- 8 . فی «بر » : «تجعل » .
7- 9 . فی «ز » : «صلواته » .
8- 10 . فی «ج ، د ، ز ، ص ، ب » والوسائل : - «شیئا » .
9- 11 . فی الوافی : «وآل محمّد » .
10- 12 . ثواب الأعمال ، ص 188 ، ح 1 ، بسنده عن محمّد بن أبی عمیر؛ الکافی ، کتاب الروضة ، ح 15229 ، بسند آخر عن مرازم ، إلی قوله : «من أمر دنیاک وآخرتک » مع زیادة فی آخره ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1516 ، ح 8669 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 93 ، ح 8826 .
11- 13 . السند معلّق علی سابقه . ویروی عن ابن أبی عمیر ، علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه .
12- 14 . ثواب الأعمال ، ص 190 ، ح 1 ، بسنده عن عبداللّه بن سنان الوافی ، ج 9 ، ص 1518 ، ح 8674 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 192 ، ح 9088 ؛ و ص 200 ، ح 9108 .
13- 1 . قوله علیه السلام : «مائة مرّة » ، هذا أقلّ مراتبه ، فلاینافی ما مرّ فی الحدیث السادس من الألف ؛ لأنّ المراد فیه ï الصلاة الکاملة ، أو هذا بحسب الاستحقاق وما مرّ من الزیادة من باب التفضّل . ویحتمل أن یکون باعتبار مراتب المصلّین والصلوات . راجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 236 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 100 .

صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ مَلاَئِکَتُهُ(1) أَلْفاً، أَ مَا تَسْمَعُ قَوْلَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّل_ُماتِ إِلَی النُّورِ وَ کانَ بِالْمُوءْمِنِینَ رَحِیماً»(2)؟».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

اسحاق بن فروخ گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: ای اسحاق بن فروخ هر که ده بار بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد خداوند و فرشتگان او صد بار بر او صلوات فرستند، و هر که صد بار بر محمد و آل محمد صلوات فرستد خداوند و فرشتگانش هزار بار بر او صلوات فرستند، آیا گفتار خدای عز و جل را نشنیده ای (که فرماید:) «او است آن خداوندی که رحمت (یاد رود) فرستد بر شما (او) و فرشتگانش تا برون آرد شما را از تاریکیها بسوی روشنائی و بوده است بمؤمنان مهربان»(سورۀ احزاب آیه 43).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 251 

*****

[ترجمه کمره ای] :

14-از اسحاق بن فروخ مولی آل طلحه،گوید:امام صادق(علیه السّلام)فرمود: ای اسحاق بن فروخ!هر که ده بار بر محمد و آل محمد صلوات فرستد،خدا و فرشته ها صد بار بر او صلوات بفرستند و هر که صد بار بر محمد و آل محمد صلوات فرستد،خدا و فرشته ها هزار بار بر او صلوات فرستند،آیا نشنیده ای گفتۀ خدا عز و جل را(43 سوره احزاب):«او است آن خداوندی که رحمت می فرستد بر شما و هم فرشته هائی که رحمت می خواهند برای شما تا بیرون آورند شماها را از تاریها و تیرگیها به سوی روشنی و خدا در بارۀ مؤمنان مهربان است».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 87 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

14-«اسحاق بن فروخ مولی آل طلحه»،گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:

ای اسحاق بن فروخ!هرکس ده بار بر محمد و آل محمد درود فرستد،خدا و فرشته ها صدبار بر او درود فرستند و هرکس صدبار بر محمد و آل محمد درود فرستد،خدا و فرشته ها هزار بار بر او درود فرستند،آیا نشنیده ای گفتۀ خدای عزّ و جلّ را:«اوست آن خداوندی که بر شما رحمت فرستد و هم فرشته هائی که برای شما رحمت می خواهند تا شما را از تاریکیها بیرون آورده و به سوی روشنی سوق دهند همانا خداوند دربارۀ مؤمنان مهربان است(احزاب/43)».

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 409 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و مولی آل طلحة لعله کان ممن أعتقوه، و روی عن الشهید الثانی (ره) أن المولی إذا أطلق فی کتب الرجال فالمراد به غیر العربی الصریح، و متی وجد منسوبا فبحسب النسبة انتهی. و یحتمل هنا الصدیق و التابع و المصاحب، و الظاهر أن المراد بطلحة هنا الملعون المعروف صلی الله علیه لقوله تعالی:

مَنْ جٰاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثٰالِهٰا

و روی العامة بإسنادهم عن أبی طلحة قال: دخلت علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم فلم أره أشد استبشارا منه یومئذ و لا أطیب نفسا، قلت: یا رسول الله ما رأیتک قط أطیب نفسا و لا أشد استبشارا منک الیوم؟ فقال: و ما یمنعنی و قد خرج آنفا جبرئیل من عندی، قال: قال الله تعالی: من صلی علیک صلاة صلیت بها علیه عشر صلوات، و محوت عنه عشر سیئات، و کتبت له عشر حسنات. و هذا أقل مراتبه کما قال تعالی:

وَ اَللّٰهُ یُضٰاعِفُ لِمَنْ یَشٰاءُ

فلا ینافی ما مر من الألف، لأن المراد فیه الصلاة الکاملة، أو هذا بحسب الاستحقاق، و ما مر هو التفضل و الأول أظهر، فالتفاوت بحسب مراتب الصلوات و المصلین، و الاستشهاد بالآیة لإثبات أصل صلاة الله و ملائکته للمؤمنین رفعا لاستبعاد القاصرین، لا لبیان العدد المذکور إذ لا دلالة فیها علی ذلک العدد. و قال الطبرسی (ره) الصلاة من الله المغفرة و الرحمة، و قیل: الثناء، و قیل: هی الکرامة، و أما صلاة الملائکة فهی دعاؤهم عن ابن عباس، و قیل: طلبهم إنزال الرحمة من الله تعالی.

لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ اَلظُّلُمٰاتِ إِلَی اَلنُّورِ

*

أی من الجهل بالله إلی معرفته، فشبه الجهل بالظلمات و المعرفة بالنور، لأن هذا یقود إلی الجنة، و ذلک یقود إلی النار، و قیل: من الضلالة إلی الهدی بألطافه و هدایته، و قیل: من ظلمات النار إلی نور الجنة.

وَ کٰانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً

خص المؤمنین بالرحمة دون غیرهم، لأن الله سبحانه جعل الإیمان بمنزلة العلة فی إیجاب الرحمة، و النعمة العظیمة التی هی الثواب. ثم اعلم إن بعضهم استدلوا بهذه الآیة علی جواز استعمال المشترک فی کلا المعنیین علی سبیل الحقیقة، فإن الصلاة هنا استعمل فی الله بمعنی و فی الملائکة بمعنی آخر، و أجیب بأنه یمکن أن یکون ذلک من باب عموم المجاز، و لا نزاع فی جوازه، علی أنا لا نسلم أن ملائکته عطف علی المرفوع المستکن فی یصلی، لجواز أن یکون مبتدأ محذوف الخبر، و هو یصلون بقرینة المذکور، و یکون من باب عطف الجملة علی الجملة، انتهی. و لا یخفی بعد ما ذکره أخیرا، بل الظاهر العطف علی الضمیر المستتر و ترک التأکید بالضمیر المنفصل للفاصلة بقوله: علیکم، نعم یمکن أن یکون الصلاة مستعملا فی معنی مشترک بینهما کالثناء أو الإعانة و التأیید و الهدایة إما حقیقة أو مجازا، و لیس هنا محل تحقیق هذا المطلب.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 101 

*****

15- الحدیث

15/3178. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ:

عَنْ أَحَدِهِمَا علیهماالسلام ، قَالَ: «مَا فِی الْمِیزَانِ شَیْءٌ أَثْقَلَ مِنَ الصَّلاَةِ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ إِنَّ الرَّجُلَ لَتُوضَعُ(4) أَعْمَالُهُ فِی الْمِیزَانِ، فَتَمِیلُ بِهِ(5)، فَیُخْرِجُ صلی الله علیه و آله الصَّلاَةَ عَلَیْهِ، فَیَضَعُهَا فِی مِیزَانِهِ، فَیَرْجَحُ(6) بِهِ(7)».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن مسلم از یکی از دو امام باقر و صادق علیهما السلام حدیث کند که فرمود: در میزان (و ترازوی اعمال در قیامت) چیزی سنگین تر از صلوات بر محمد و آل محمد نیست، و همانا مردی باشد که اعمالش را در میزان گذارند و سبک باشد، پس ثواب صلوات او درآید و آن را در میزان نهد پس بسبب آن سنگین گردد و (بر کفۀ دیگر) بچربد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 252 

*****

[ترجمه کمره ای] :

15-از محمد بن مسلم،از امام باقر یا امام صادق(علیه السّلام)فرمود: در میزان،چیزی سنگین تر از صلوات بر محمد و آل محمد نیست،و به راستی مردی باشد که اعمالش را در میزان گذارند و سبک آید و ثواب صلوات او در آید و آن را در میزان او نهند و سنگین گردد و بچرخد به سود او.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 89 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

15-محمد بن مسلم،از امام باقر یا امام صادق علیه السّلام نقل می کند که فرمود:

در میزان،چیزی سنگین تر از درود بر محمد و آل محمد نیست،و به راستی مردی باشد که اعمالش را در میزان گذارند و به نظر سبک آید و ثواب درود او وارد شود و آن را در میزان او نهند و سنگین گردد و به سود او بچرخد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 411 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. فیمیل به الباء للمصاحبة و فی أکثر النسخ، فیمیل بالیاء و فی بعضها بالتاء فإذا کان بالتاء فضمیر الفاعل یعود إلی الأعمال، و المجرور إلی المیزان، أی فتمیل الأعمال الحسنة مع المیزان أی الکفة التی فیها الحسنات إلی الفوق، و علی نسخة الیاء أیضا یحتمل ذلک بتأویل العمل، و یحتمل أن یکون المرفوع عائدا إلی المیزان فالمجرور راجع إلی الرجل بالإسناد المجازی، أو بتقدیر العمل، و قیل: المجرور راجع إلی مصدر لیوضع، و کذا قال فی یرجح به. و أقول: فالباء حینئذ تحتمل السببیة فی الموضعین و إن صرح بالمصاحبة فیهما، و المراد بالأعمال نهی بدون الصلاة، و قال الشیخ البهائی (ره): ثقل المیزان کنایة عن کثرة الحسنات و رجحانها علی السیئات، و قد اختلف أهل الإسلام فی أن وزن الأعمال الوارد فی الکتاب و السنة هل هو کنایة عن العدل و الإنصاف و التسویة، أو المراد به الوزن الحقیقی فبعضهم علی الأول، لأن الأعراض لا یعقل وزنها، و جمهورهم علی الثانی للوصف بالخفة و الثقل، و الموصوف صحائف الأعمال أو الأعمال أنفسها بعد تجسمها فی تلک النشأة، و بسط القول فی ذلک، و قد حققت ما هو الحق عندی فی ذلک فی کتاب العدل و المعاد من کتاب بحار الأنوار. قوله علیه السلام: فیخرج الصلاة علیه هذا من قبیل الاکتفاء للإشعار بأن الصلاة علیه بدون الصلاة علی آله لیست بصلاة علیه کما أومأنا إلیه سابقا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 102 

*****

16- الحدیث

16/3179. عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ جُمْهُورٍ ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ رِجَالِهِ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَنْ کَانَتْ لَهُ إِلَی اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ حَاجَةٌ، فَلْیَبْدَأْ بِالصَّلاَةِ

ص: 354


1- 2 . فی «ب ، بس » : - «مائة مرّة _ إلی _ ملائکته » .
2- 3 . الأحزاب (33) : 43 .
3- 4 . الوافی ، ج 9 ، ص 1518 ، ح 8675 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 200 ، ح 9109 .
4- 5 . فی «بر » والوافی : «لیوضع » .
5- 6 . فی «ب ، ز ، بر ، بس ، بف » ومرآة العقول والوافی : «فیمیل به » . والباء للمصاحبة ، والفاعل هو الأعمال ، والضمیر للمیزان ، أی فتمیل الأعمال الحسنة مع المیزان ، أی مع الکفّة التی فیها الحسنات إلی الفوق لخفّتها . قال المجلسی : «وعلی نسخة الیاء أیضا یحتمل ذلک بتأویل العمل ، ویحتمل أن یکون المرفوع عائدا إلی المیزان ، فالمجرور راجع إلی الرجل بالإسناد المجازی ، أو بتقدیر العمل . وقیل : المجرور راجع إلی مصدر «لیوضع » ، وکذا قال فی «یرجّح به» . وأقول : فالباء حینئذٍ تحتمل السببیّة فی الموضعین وإن صرّح بالمصاحبة فیهما. والمراد بالأعمال فهی بدون الصلاة » .
6- 7 . فی «د ، ص ، بس » والوسائل : «فترجّح » .
7- 8 . فی «ب ، ز ، بس » والوسائل : - «به » .
8- 9 . قرب الإسناد ، ص 14 ، ح 45 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه أو عن أبی جعفر علیهماالسلام ، إلی قوله : «علی محمّد وآل محمّد » مع اختلاف یسیر. ثواب الأعمال ، ص 186 ، ح 1 ، بسند آخر عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فیه : «أنا عند المیزان یوم القیامة ، فمن ثقلت سیّئاته علی حسناته جئت بالصلاة علیّ حتّی اُثقّل بها حسناته » الوافی ، ج 9 ، ص 1518 ، ح 8676 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 192 ، ح 9087 .

عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ(1)، ثُمَّ یَسْأَلُ حَاجَتَهُ، ثُمَّ یَخْتِمُ بِالصَّلاَةِ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ فَإِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یَقْبَلَ الطَّرَفَیْنِ وَ یَدَعَ الْوَسَطَ ، إِذَا(2) کَانَتِ الصَّلاَةُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ(3) لاَ تُحْجَبُ(4) عَنْهُ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر که بدرگاه خدای عز و جل حاجتی دارد باید بصلوات بر محمد و آلش شروع کند، و سپس حاجت خود را بخواهد، و در آخر هم بصلوات بر محمد و آل محمد پایان دهد، زیرا که خدای عز و جل کریم تر از آن است که دو طرف (دعا) را بپذیرد، و وسط (دعا) را واگذارد (و باجابت نرساند) زیرا صلوات بر محمد و آل محمد محجوب نیست (و بدون برخورد بحجابی بالا رود).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 252 

*****

[ترجمه کمره ای] :

16-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: هر که را حاجتی به خدا عز و جل باشد،باید با صلوات بر محمد و آلش آن را آغاز کند و سپس حاجت خود را بخواهد و باز هم در پایان،صلوات بر محمد و آلش بفرستد،زیرا خداوند عز و جل از آن کریم تر است که دو طرف را بپذیرد و میانه را وانهد زیرا صلوات بر محمد و آلش از او محجوب نباشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 89 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

16-امام صادق علیه السّلام،فرمود:هرکس نسبت به خداوند حاجتی داشته باشد باید بر محمد و آل او درود فرستد و سپس حاجت خود را بخواهد و باز هم در پایان،بر محمد و آلش درود فرستد زیرا خدای عزّ و جلّ از آن کریم تر است که دو طرف را بپذیرد و میانه را واگذارد زیرا درود بر محمد و آلش از او محجوب نباشد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 411 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. لا تحجب عنه أی هی مرفوعة إلی الله مقبولة أبدا لا یحجبها و یمنعها عن القبول شیء، و یدل علی استحباب افتتاح الدعاء و اختتامه بالصلوات علی محمد و آله.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 103 

*****

17- الحدیث

17/3180. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَسِّنِ بْنِ أَحْمَدَ، عَنْ أَبَانٍ الاْءَحْمَرِ، عَنْ عَبْدِ السَّلاَمِ بْنِ نُعَیْمٍ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : إِنِّی دَخَلْتُ الْبَیْتَ، وَ لَمْ یَحْضُرْنِی شَیْءٌ مِنَ الدُّعَاءِ إِلاَّ الصَّلاَةُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ(6)؟

فَقَالَ: «أَمَا إِنَّهُ لَمْ یَخْرُجْ أَحَدٌ بِأَفْضَلَ مِمَّا خَرَجْتَ بِهِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبد السلام بن نعیم گوید: بامام صادق علیه السلام عرضکردم: من وارد خانه (کعبه) شدم و هیچ دعائی بخاطر نداشتم جز صلوات بر محمد و آل محمد؟ فرمود: آگاه باش که هیچ کس مانند تو (در فضیلت و ثواب) از خانه بیرون نیامده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 252 

*****

[ترجمه کمره ای] :

17-از عبد السلام بن نعیم،فرمود:به امام صادق(علیه السّلام) گفتم:من وارد خانه(کعبه)شدم و چیزی در خاطر،حاضر نداشتم جز صلوات بر محمد و آل محمد(صلّی الله علیه و آله) فرمود: فرمود:هلا کسی بیرون نشده است از خانه با بهتر از آنچه تو بیرون شدی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 89 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

17-«عبد السلام بن نعیم»گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:من وارد خانه (کعبه)شدم و چیزی در خاطرم نبود جز درود بر محمد و آل محمد صلّی اللّه علیه و اله. فرمود:همانا کسی از خانه بیرون نرفته با بهتر از آنچه که تو بیرون شدی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 411 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و المراد بالبیت الکعبة ضاعف الله شرفها لم یخرج أحد أی لم یخرج من البیت مع ثواب أفضل مما خرجت معه، أو لم یخرج أحد من البیت فضلا و غنیمة أفضل مما أخرجته منه، أی إلا من کان دعاؤه متضمنا للصلاة علی النبی و آله، و الحاصل أنه أفضل الدعوات.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 103 

*****

18- الحدیث

18/3181. عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ(8)، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَیْنِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الرَّیَّانِ، عَنْ عُبَیْدِ اللّهِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ الدِّهْقَانِ، قَالَ:

دَخَلْتُ عَلی أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام ، فَقَالَ لِی(9): «مَا مَعْنی قَوْلِهِ: «وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ

ص: 355


1- 1 . فی «ب ، د ، ص » وحاشیة «ج » والوافی : «آل محمّد » .
2- 2 . فی حاشیة «د ، ص » والوافی : «إذ» .
3- 3 . فی الوسائل : «وآله » .
4- 4 . فی «ب ، ص ، بر » : «لا یحجب » . وفی مرآة العقول : «أی هی مرفوعة إلی اللّه مقبولة أبدا ، لایحجبها ویمنعها عن القبول شیء» .
5- 5 . الوافی ، ج 9 ، ص 1515 ، ح 8665 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 95 ، ح 8833 .
6- 6 . فی «ص ، بس » والوسائل : «آله » بدل «آل محمّد » . وفی الوافی : - «آل محمّد » .
7- 7 . ثواب الأعمال، ص 186 ، ح 2 ، بسنده عن أحمد بن أبی عبداللّه ، عن محسِّن بن أحمد ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1519 ، ح 8677 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 193 ، ح 9091 .
8- 8 . علیّ بن محمّد فی مشایخ المصنّف مشترک بین علیّ بن محمّد بن بندار و علیّ بن محمّد علاّن الکلینی ، ولم یثبت روایة أیٍّ منهما عن أحمد بن الحسین أو أحمد بن الحسن . والمتوسّط بین علیّ بن محمّد و علیّ بن الریّان امّا سهل بن زیاد _ کما فی الکافی ، ح 4855 و 5047 و 5061 _ أو أحمد بن أبی عبداللّه _ کما فی الکافی ، ح 11764 _ وقد عبّر عن أحمد بن أبی عبداللّه فی الکافی ، ح 11764 بالضمیر . فعلیه ، احتمال وقوع التحریف فی عنوان «أحمد بن الحسین» غیر منفیّ ، کما سنشیر إلیه ذیل السند الآتی .
9- 1 . فی «ب » : - «لی » .

فَصَلَّی»(1)؟» .

قُلْتُ : کُلَّمَا ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ، قَامَ فَصَلّی .

2 / 495

فَقَالَ لِی: «لَقَدْ(2) کَلَّفَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ هذَا شَطَطاً(3)» .

فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، فَکَیْفَ(4) هُوَ؟

فَقَالَ(5): «کُلَّمَا ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ(6)، صَلّی(7) عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ(8)».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبید اللّٰه بن عبد اللّٰه دهقان گوید: خدمت حضرت رضا علیه السلام شرفیاب شدم، پس آن حضرت بمن فرمود: معنای گفتار خداوند چیست؟(که فرماید:) و یاد کرد نام پروردگارش را پس صلوات بجا آورد«(سورۀ اعلی آیه 15) من عرضکردم: یعنی هر زمان نام پروردگارش را بیاد آورد برخاست پس نماز خواند (و صلاة بمعنای نماز است) فرمود:(اگر این طور باشد) پس خدا بحقیقت تکلیفی نابجا و بیرون از طاقت و توانائی کرده است؟ عرضکردم: قربانت پس معنای آن چگونه است؟ فرمود: هر گاه نام پروردگارش را یاد کند بر محمد و آل او صلوات فرستد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 252 

*****

[ترجمه کمره ای] :

18-از عبید اللّٰه،بن عبد اللّٰه دهقان،گوید:نزد امام رضا(علیه السّلام) رفتم و به من فرمود:معنی قول خدا(15 سوره اعلی):«و یاد کرد نام پروردگار خود را و صلاة به جا آورد»چیست؟گفتم:یعنی هر وقت به یاد خدا آمد برخاست و نماز خواند،در پاسخم فرمود:در این صورت خدا تکلیف نابه جا و زوری کرده است،پس من گفتم:پس چگونه است معنی آن؟فرمود: هر وقتی به یاد پروردگارش آید،صلوات بر محمد و آلش فرستد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 89 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

18-«عبید اللّه بن عبد اللّه دهقان»،گوید:نزد امام رضا علیه السّلام رفتم و به من معنی قول خدای عزّ و جلّ فرمود:«و یاد کرد نام پروردگار خود را و صلوة به جا آورد.(اعلی/15)چیست؟

عرض کردم:یعنی هروقت به یاد خدا آمد برخاست و نماز خواند،در پاسخم فرمود:در این صورت خدا تکلیف نابجا و زوری کرده است، پس من عرض کردم:پس چگونه است معنی آن؟

فرمود:هر وقتی به یاد پروردگارش آید،بر محمد و آلش درود فرستد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 413 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و فی الصحاح الشطط مجاوزة القدر فی کل شیء، و فی القاموس شط یشط و یشط شطا و شطوطا بالضم، بعد، و علیه فی حکمه شطا و شطیطا جار کأشط و اشتط، و فی سلعته شططا محرکة جاوز الحد و القدر، و تباعد عن الحق، و فی السوم أبعد کأشط و فلانا شطا و شطوطا شق علیه و ظلمه، انتهی. و قال الطبرسی قدس سره فی الآیة:

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکّٰی

أی قد فاز من تطهر من الشرک. و قال: لا إله إلا الله، و قیل: معناه قد ظفر بالبغیة من صار زاکیا بالأعمال الصالحة و الورع، و قیل: أی أعطی زکاة ماله، و قیل: أراد صدقة الفطر و صلاة العید

وَ ذَکَرَ اِسْمَ رَبِّهِ فَصَلّٰی

أی وحد الله، و قیل: ذکر الله بقلبه عند بصلاته فرجی ثوابه، و خاف عقابه، فإن الخشوع فی الصلاة بحسب الخوف و الرجاء، و قیل: ذکر اسم ربه بلسانه عند دخوله فی الصلاة، فصلی بذلک الاسم أی قال: الله أکبر، لأن الصلاة لا تنعقد إلا به، و قیل: هو أن یفتتح ببسم الله الرحمن الرحیم و یصلی الصلوات الخمس المکتوبة، انتهی. و روی الصدوق فی الفقیه أنه سئل الصادق علیه السلام عن قول الله عز و جل:

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکّٰی

قال: من أخرج الفطرة، قیل له:

وَ ذَکَرَ اِسْمَ رَبِّهِ فَصَلّٰی

قال: خرج إلی الجبانة فصلی و روی حماد بن عیسی، عن حریز، عن أبی بصیر و زرارة قالا: قال أبو عبد الله علیه السلام: إن من تمام الصوم إعطاء الزکاة، یعنی الفطرة کما أن الصلاة علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم من تمام الصلاة، لأنه من صام و لم یؤد الزکاة فلا صوم له، إذا ترکها متعمدا و لا صلاة له إذا ترک الصلاة علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم إن الله عز و جل قد بدأ بها قبل الصوم، قال:

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکّٰی `وَ ذَکَرَ اِسْمَ رَبِّهِ فَصَلّٰی . و فی تفسیر علی بن إبراهیم قوله: قد أفلح من تزکی، قال: زکاة الفطر، فإذا أخرجها قبل صلاة العید و ذکر اسم ربه فصلی قال: صلاة الفطر و الأضحی، و فی بعض الروایات إن ذکر اسم الرب التکبیرات المستحبة فی لیلة العید و یومه و لا تنافی بین هذه الروایة و تلک الروایات، فإنه أحد معانی الآیة و بطن من بطونها. قوله علیه السلام: لقد کلف الله أی أذن أو لو کان کما یقولون لقد کلف الله عز و جل هذا، أی المراد بالموصول فی قوله:

مَنْ تَزَکّٰی

*

الذی یرجع إلیه ضمائر ذکر و قام و صلی و هو مفعول کلف، أی کلفه الله فوق طاقته أو تکلیفا شاقا فوق وسعه، و قد قال تعالی:

لاٰ یُکَلِّفُ اَللّٰهُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا .

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 104 

*****

19- الحدیث

19/3182. عَنْهُ(10)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ الاْءَسَدِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ

ص: 356


1- 2 . الأعلی (87): 15 .
2- 3 . فی «د » : - «لقد» .
3- 4 . «الشطط » : مجاوزة الحدّ فی کلّ شیء ؛ یعنی لو کان کذلک لکان اللّه عزّوجلّ کلّفه فوق طاقته أو تکلیفا شاقّا فوق وسعه ، وقد قال تعالی: «لاَ یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا» [البقرة (2) : 286]. قاله الفیض والمجلسی . و«الشطط» أیضا : الجور والظلم والبُعد عن الحقّ ؛ وذلک لکثرة أفعال الصلاة ومقدّماتها وشرائطها ، فلو کلّفوا به عند کلّ ذکر لوقعوا فی شدّة وضیق ، وعطّلت اُمورهم ، بخلاف الصلاة علی النبیّ وآله علیهم السلام . قاله المازندرانی . راجع : النهایة، ج 2 ، ص 457 ؛ القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 909 (شطط) .
4- 5 . فی الوسائل : «وکیف » .
5- 6 . فی الوافی: + «هو » .
6- 7 . فی حاشیة «ج ، ز » : «اللّه تعالی » بدل «ربّه » .
7- 8 . فی «بر » : «فصلّی» .
8- 9 . فی «د » : «وآل محمّد » .
9- 10 . الوافی ، ج 9 ، ص 1519 ، ح 8678 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 201 ، ح 9110 .
10- 11 . أرجع الشیخ الحرّ الضمیر إلی علیّ بن محمّد فی الوسائل ، ج 6 ، ص 408 ، ح 8299 ؛ حیث قال : «محمّد بن یعقوب ، عن علیّ بن محمّد ، عن محمّد بن علیّ» الخ، وهو الظاهر البدوی من السند لکن محمّد بن علیّ هذا ، من مشایخ أحمد بن محمّد البرقی ، وقد توسّط محمّد بن علیّ بین البرقی والمفضّل بن صالح _ بعناوینه المختلفة _ فی المحاسن ، ص 67 ، ح 128 ؛ و ص 98 ، ح 64 ؛ و ص 106 ، ح 88 ؛ و ص 108 ، ح 99 ؛ و ص 121 ، ح 135 ؛ و ص 435 ، ح 272 ؛ و ص 616 ، ح 43 . وهذا الخبر أیضا رواه البرقی عن محمّد بن علیّ ، عن مفضّل بن صالح الأسدی ، فی المحاسن ، ص 95 ، ح 53 . هذا، والحدیث 3180 رواه الصدوق فی ثواب الأعمال ، ص 186 ، ح 2 ، بسنده عن أحمد بن أبی عبداللّه . قال : حدّثنی محسِّن بن أحمد ، فالمراد من أحمد بن محمّد فی سند هذا الحدیث هو أحمد بن محمّد البرقی الراوی عن محمّد بن علیّ. فالمحتمل رجوع الضمیر إلی أحمد بن محمّد المذکور فی سند الحدیث 17 . لکن فی البین احتمال آخر وهو أنّ أحمد بن الحسین المذکور فی السند السابق مصحّف من أحمد بن محمّد ، أو أحمد بن أبی عبداللّه ، وأنّ الضمیر راجع إلیه ؛ فإنّ علیّ بن محمّد شیخ المصنّف لم یرو عن أحمد بن الحسین فی موضع . یؤیّد هذا الاحتمال أنّ البرقی روی عن علیّ بن الریّان فی المحاسن ، ص 460 ، ح 403 ؛ و ص 469 ، ح 453 _ وقد روی علیّ بن الریّان فیه عن عبیداللّه بن عبداللّه الواسطی ، وهو الدهقان _ ؛ و ص 470 ، ح 459 ، و ص 570 ، ح 3 .

هَارُونَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِذَا صَلّی أَحَدُکُمْ، وَ لَمْ یَذْکُرِ النَّبِیَّ وَ آلَهُ(1) صلی الله علیه و آله فِی صَلاَتِهِ، یُسْلَکُ(2) بِصَلاَتِهِ غَیْرَ(3) سَبِیلِ الْجَنَّةِ .

وَ قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله (4): مَنْ ذُکِرْتُ عِنْدَهُ، فَلَمْ(5) یُصَلِّ عَلَیَّ، دَخَلَ(6) النَّارَ؛ فَأَبْعَدَهُ اللّهُ(7).

وَ قَالَ(8) صلی الله علیه و آله : وَ مَنْ(9) ذُکِرْتُ عِنْدَهُ، فَنَسِیَ الصَّلاَةَ عَلَیَّ، خُطِئَ(10) بِهِ طَرِیقَ

ص: 357


1- 1 . فی «ب ، ز ، ص » والوسائل والمحاسن : - «وآله » .
2- 2 . فی المحاسن : «سلک » .
3- 3 . فی شرح المازندرانی : «فی غیر » .
4- 4 . فی مرآة العقول : «قال رسول اللّه ، فی الموضعین ، الظاهر أنّه من تتمّة روایة الصادق علیه السلام . ویحتمل أن یکونا حدیثین مرسلین » .
5- 5 . فی «ج » وحاشیة «ز » : «ولم» .
6- 6 . فی «ب ، ج ، بر ، د ، بف » وحاشیة «ص» والوسائل والمحاسن والأمالی للصدوق : «فدخل » . وفی «ز » : «وقد دخل » . وفی حاشیة «ج ، بس ، بف » : «ودخل » .
7- 7 . فی الأمالی للصدوق: + «من رحمته » . وفی شرح المازندرانی : «فأبعده اللّه تعالی ، أی عن رحمته أو عن شفاعتی » . وفی مرآة العقول : «فأبعده اللّه ، جملة دعائیّة وقعت خبرا ، أو خبریّة ، أی کان بعیدا من رحمة اللّه ، حیث حرم من هذه الفضیلة » .
8- 8 . فی «ب » ومرآة العقول والمحاسن: + «رسول اللّه » .
9- 9 . فی «د ، بر ، بف » وشرح المازندرانی والوافی والوسائل والمحاسن : «من» بدون الواو .
10- 10 . فی المحاسن : «أخطأ» . وقرأه المازندرانی بالتشدید مجهولاً ، ثمّ قال : «وأصله : خطِّئ به طریق الجنّة فحذف الفاعل واُقیم الظرف مقامه ؛ یعنی جعله اللّه مخطئا طریق الجنّة غیر مصیب إیّاه . ثمّ النسیان إن کان کنایة عن الترک ... فالأمر ظاهر ، وإن حمل علی معناه الحقیقی فلعلّ ذلک لعدم الاهتمام به فلیتأمّل » . وأمّا المجلسی فردّه حیث قال : «خُطِئَ به ، علی بناء المجهول من المجرّد والباء للتعدیة ، وقرأ بعضهم بالتشدید وکأنّه خطأ» ثمّ ذکر الکلام السابق وقال : «وأقول : قد عرفت الأمر فی التشدید أنّه خطأ . وأمّا التکلّف فی النسیان فلا حاجة إلیه ؛ لأنّ الذی صرّح به أکثرهم أنّ الخطأ إنّما یستعمل غالبا فیما لیس علی سبیل العمد فیصیر حاصله أنّه ترک ما یوجب دخول الجنّة خطأ ، ولا یلزم منه العقاب ودخول النار ، نعم یومی إلی أنّه إذا فعل ذلک عمدا یوجب العقاب . ویمکن أن یکون هذا القول لبیان لزوم الاهتمام بهذا الأمر ؛ لئلاّ یقع منه النسیان فیفوت منه مثل هذه الفضیلة » ویحتمل أن یدلّ علی أنّ النسیان من اللّه عقوبة له علی بعض أعماله الرذیلة ، فحرم بذلک تلک الفضیلة وإن لم یکن معاقبا بذلک ؛ لقوله صلی الله علیه و آله : «رفع عن اُمّتی الخطأ والنسیان» . راجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 238 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 105 و 106 .

الْجَنَّةِ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر گاه یکی از شماها نماز بخواند و در نماز خود نام پیغمبر (صلّی الله علیه و آله)[و آل او] را نبرد، با این نماز بجز راه بهشت میرود (یعنی این نماز او را ببهشت نخواهد برد). و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: هر کس که من نزد او نامم برده شود و بر من صلوات نفرستد بدوزخ رود، پس خدایش (از رحمت خود) دور کند. و فرمود (صلّی الله علیه و آله): و هر کس که من نزدش نام برده شوم و صلوات (فرستادن) را بر من فراموش کند از راه بهشت بخطا رفته است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 253 

*****

[ترجمه کمره ای] :

19-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: هر گاه یکی از شماها نماز بخواند و در نمازش نام پیغمبر(صلّی الله علیه و آله) را نبرد،نمازش او را به جز راه بهشت برد. و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود:من در نزد هر کس نام برده شوم و بر من صلوات نفرستد،به دوزخ رود و خدا او را دور کند، و فرمود(صلّی الله علیه و آله)من نزد هر کسی نام برده شوم و صلوات بر مرا فراموش کند،از راه بهشت به خطا رفته باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 91 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

19-امام صادق علیه السّلام،فرمود:

هرگاه یکی از شماها نماز بخواند و در نمازش نام پیامبر صلّی اللّه علیه و اله را نبرد، نمازش او را به راه غیر بهشت برد.

و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:من در نزد هرکس نام برده شوم و بر من درود نفرستد،به دوزخ رود و خدا او را دور کند،و فرمود صلّی اللّه علیه و اله من نزد هرکسی نام برده شوم و درود بر من را فراموش کند،از راه بهشت دور افتاده باشد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 413 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و قال رسول الله فی الموضعین الظاهر أنه من تتمة روایة الصادق علیه السلام، و یحتمل أن یکونا حدیثین مرسلین، و یسلک علی بناء المجهول و الباء فی بصلاته للتعدیة، و الظرف نائب للفاعل، و غیر منصوب بالظرفیة کنایة عن عدم إیصال صاحبها إلی الجنة أو عن عدم رفعها و إثباتها فی علیین إشارة إلی قوله تعالی:

کَلاّٰ إِنَّ کِتٰابَ اَلْأَبْرٰارِ لَفِی عِلِّیِّینَ

و ربما یستدل به علی وجوب الصلاة علی النبی و آله فی التشهد إذ لا تجب فی الصلاة إلا فیه اتفاقا. فأبعده الله جملة دعائیة وقعت خبرا أو خبریة أی کان بعیدا من رحمة الله، حیث حرم من هذه الفضیلة خطیء به علی بناء المجهول من المجرد و الباء للتعدیة، و قرأ بعضهم هنا بالتشدید و کأنه خطأ، و طریق منصوب بالمفعولیة أو بالظرفیة المکانیة، قال فی القاموس: الخطأ و الخطأ و الخطأ ضد الصواب و قد أخطأ إخطاء و تخطئ و خطیء و الخطیئة الذنب أو ما تعمد منه کالخطیء بالکسر، و الخطأ ما لم یتعمد، و خطیء فی ذنبه و أخطأ سلک سبیل خطإ عامدا أو غیره أو الخاطی متعمدة، و خطأت القدر بزبدها کمنع رمت. و فی المصباح: الخطأ بفتحتین ضد الصواب، و یقصر و یمد، و هو اسم من أخطأ فهو مخطئ، و قال أبو عبیدة: خطیء خطاء من باب علم و أخطأ بمعنی واحد لمن یذنب علی غیر عمد، و قال غیره: خطیء فی الدین و أخطأ فی کل شیء عامدا أو کان غیر عامد و قیل: خطیء إذا تعمد ما نهی عنه فهو خاطئ و أخطأ إذا أراد الصواب فصار إلی غیره، فإذا أراد غیر الصواب و فعله قیل: قصده أو تعمده و أخطأه الحق إذا بعد عنه و أخطأه السهم تجاوزه، انتهی. و قیل: أصله خطأ الله به طریق الجنة فحذف الفاعل، و أقیم الظرف مقامه، یعنی جعله الله مخطئا طریق الجنة غیر مصیب إیاه، ثم النسیان إن کان کنایة عن الترک کما ورد فی قوله تعالی:

فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً

فالأمر ظاهر، و إن حمل علی معناه الحقیقی فلعل ذلک لعدم الاهتمام به، انتهی. و أقول: قد عرفت الأمر فی التشدید أنه خطاء، و أما التکلف فی النسیان فلا حاجة إلیه، لأن الذی صرح به أکثرهم أن الخطأ إنما یستعمل غالبا فیما لیس علی سبیل العمد، فیصیر حاصله أنه ترک ما یوجب دخول الجنة خطأ، و لا یلزم منه العقاب و دخول النار، نعم یومئ إلی أنه إذا فعل ذلک عمدا یوجب العقاب، و یمکن أن یکون هذا القول لبیان لزوم الاهتمام بهذا الأمر لئلا یقع منه النسیان فیفوت منه مثل هذه الفضیلة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 105 

*****

20- الحدیث

20/3183 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ(2)، عَنْ عُبَیْسِ(3) بْنِ هِشَامٍ، عَنْ ثَابِتٍ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ ذُکِرْتُ عِنْدَهُ، فَنَسِیَ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَیَّ، خَطَأَ(4) اللّهُ بِهِ طَرِیقَ ···

ص: 358


1- 1 . المحاسن ، ص 95 ، کتاب عقاب الأعمال ، ح 53 ، عن محمّد بن علیّ. ثواب الأعمال ، ص 246 ، ح 1 ، بسنده عن محمّد بن علیّ الکوفی ، عن المفضّل بن صالح الأسدی ، مع اختلاف ؛ الأمالی للصدوق ، ص 580 ، المجلس 85 ، ح 19 ، بسنده عن المفضّل بن صالح ، إلی قوله : «دخل النار فأبعده اللّه » . وفی الجعفریّات ، ص 215 ؛ والفقیه ، ج 4 ، ص 371 ، ضمن الحدیث الطویل 5762 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ؛ الأمالی للطوسی ، ص 144 ، المجلس 5 ، ح 49، بسند آخر عن جعفر بن محمّد علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وفی الثلاثة الأخیرة من قوله : «قال صلی الله علیه و آله : ومن ذکرت عنده فنسی الصلاة» الوافی ، ج 9 ، ص 1519 ، ح 8679 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 408 ، ح 8299 .
2- 2 . هکذا فی البحار ، وهو لازم نقل الفیض فی الوافی حیث عبّر عن الحسن بن علیّ بالکوفی . وفی النسخ والمطبوع : «الحسین بن علیّ» . والصواب ما أثبتناه ؛ فقد روی الحسن بن علیّ الکوفی _ وهو الحسن بن علیّ بن عبداللّه بن المغیرة _ کتاب عبیس بن هشام وتوسَّط بین أبی علیّ الأشعری وبین عبیس بن هشام فی بعض الأسناد ، وروی الحسن بن علیّ ، عن عبیس بن هشام کتاب ثابت بن شریح ، راجع : رجال النجاشی ، ص 116 ، الرقم 297 ؛ الفهرست للطوسی ، ص 106 ، الرقم 140 ؛ و ص 346 ، الرقم 547 ؛ رجال الطوسی ، ص 435 ، الرقم 6225 ؛ معجم رجال الحدیث ، ج 5 ، ص 323 . هذا ، وروی أبوعلیّ الأشعری ، عن الحسن بن علیّ بن عبداللّه ، عن عبیس بن هشام ، عن ثابت بن شریح ، عن أبی بصیر ، فی الکافی ، ح 10757 .
3- 3 . فی «ب ، ج ، ز ، ص ، بس » : «عنبسة » . وهو سهو واضح .
4- 1 . راجع ما تقدّم ذیل الحدیث السابق .

الْجَنَّةِ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده است: هر که من نزدش نام برده شوم و فراموش کند که بر من صلوات بفرستد خداوند او را براهی جز راه بهشت برد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 253 

*****

[ترجمه کمره ای] :

20-امام صادق(علیه السّلام)فرمود که:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده: هر که نام مرا نزد او برند و فراموش کند بر من صلوات بفرستد،خدا او را به راهی جز راه بهشت برد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 91 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

20-امام صادق علیه السّلام فرمود که:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده:

هرکس نام مرا نزد او برند و فراموش کند بر من درود فرستد،خداوند او را به راه غیربهشت ببرد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 413 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و قد مر مضمونه و یدل علی أن النسیان من الله عقوبة له علی بعض أعماله الرذیلة فحرم بذلک تلک الفضیلة، و إن لم یکن معاقبا بذلک لقوله صلی الله علیه و آله و سلم: رفع عن أمتی الخطأ و النسیان.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 106 

*****

21- الحدیث

21/3184. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «سَمِعَ أَبِی رَجُلاً مُتَعَلِّقاً بِالْبَیْتِ وَ هُوَ یَقُولُ: اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ، فَقَالَ لَهُ أَبِی علیه السلام یَا عَبْدَ اللّهِ(2)، لاَ تَبْتُرْهَا(3)، لاَ(4) تَظْلِمْنَا حَقَّنَا(5)، قُلِ: اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: پدرم شنید که مردی بپردۀ کعبه در آویخته و میگوید: «اللهم صل علی محمد». (و نامی از آل محمد دنبال آن نمی برد) پدرم باو فرمود: ای بندۀ خدا بریده اش مکن، و در بارۀ حق ما بما ستم مکن، و بگو: «اللهم صل علی محمد و أهل بیته». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 253 

*****

[ترجمه کمره ای] :

21-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:پدرم شنید که مردی به پردۀ خانۀ کعبه چسبیده و می گوید: بار خدایا!رحمت بفرست بر محمد،پس پدرم به او فرمود: ای بندۀ خدا!آن را دنباله بریده مکن،حق ما را به ستم مبر، بگو :اللّهم صل علی محمد و أهل بیته.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 91 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

21-امام صادق علیه السّلام فرمود:

پدرم شنید که مردی به پردۀ خانۀ کعبه چسبیده و می گوید:

بارخدایا!بر محمد درود فرست،پس پدرم به او فرمود:

ای بندۀ خدا!آن را دنباله بریده مکن،حق ما را به ستم مبر،بگو:اللّهمّ صلّ علی محمّد و أهل بیته

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 415 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و فی القاموس : البتر القطع أو مستأصلا، و الأبتر المقطوع الذنب، و کل أمر منقطع من الخیر، و البتراء من الخطب ما لم یذکر اسم الله فیه، و لم یصل علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم و الانبتار الانقطاع، و قال : الظلم بالضم وضع الشیء فی غیر موضعه، و ظلمه حقه و تظلمه إیاه و لم تظلم منه شیئا أی و لم تنقص. و أقول: المراد بالبتر هنا إما الاستئصال للإشعار بأن الصلاة علی النبی بدون آله باطل فکأنه لم یصل أصلا، أو النقص و عدم الإتمام کما سموا خطبة زیاد بدون الحمد و الصلاة البتراء، و یدل الخبر علی حرمة الصلاة علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم بدون الصلاة علی الآل لأنه عده ظلما علیهم و الظلم علیهم حرام بإجماع المسلمین. و لنختم الباب بذکر فوائد لا بد من التعرض لها. الأولی: فی بیان وجوب الصلاة علی النبی و آله صلوات الله علیهم، و موانعها. قال مؤلف کنز العرفان : ذهب أصحابنا و الشافعی و أحمد إلی وجوب الصلاة علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی الصلاة و استدل بعض الفقهاء بما تقریره شیء من الصلاة علی النبی واجب، و لا شیء من ذلک فی غیر الصلاة بواجب، ینتج أنها فی الصلاة واجبة، أما الصغری فلقوله تعالی

صَلُّوا

، و الأمر حقیقة فی الوجوب، و أما الکبری فظاهرة، و فیه نظر: لمنع الکبری کما یجیء. و حینئذ فالأولی الاستدلال علی الوجوب بدلیل خارج، أما من طرقهم فما رووه عن عائشة قالت: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول لا تقبل صلاة إلا بطهور، و بالصلاة علی، و کذا عن أنس عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال: إذا صلی أحدکم فلیبدأ بحمد الله ثم لیصلی علی، و من طرقنا ما رواه أبو بصیر و غیره عن الصادق علیه السلام قال: من صلی و لم یصل علی النبی و ترکه متعمدا فلا صلاة له حتی إن الشیخ جعلها رکنا فی الصلاة، فإن عنی الوجوب و البطلان بترکها عمدا فهو صحیح، و إن عنی تفسیر الرکن بأنه ما یبطل الصلاة بترکه عمدا و سهوا فلا. ثم قال (ره): قال علماؤنا أجمع: إن الصلاة علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم واجبة فی التشهدین معا، و به قال أحمد، و قال الشافعی: مستحبة فی الأول واجبة فی الأخیر، و قال مالک و أبو حنیفة هی مستحبة فیهما، دلیل أصحابنا روایات کثیرة عن أئمتهم علیهم السلام. أقول: ظاهر کلامه عدم الخلاف بیننا فی وجوبها فی التشهدین، و قد خالف فیه بعضهم و إن ادعوا الإجماع أیضا. ثم قال قدس سره: هل تجب الصلاة علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی غیر الصلاة أم لا؟ فذهب الکرخی إلی وجوبها فی العمر مرة، و قال الطحاوی: تجب کلما ذکر و اختاره الزمخشری، و نقل عن ابن بابویه من أصحابنا، و قال بعضهم: فی کل مجلس مرة. أقول: أی و لو تکرر ذکره. و قال بعضهم: تجب فی التشهد آخر الصلاة، و قیل: فی التشهد مطلقا و قیل: تجب فی الصلاة من غیر تعیین المحل، و قیل: یجب الإکثار منها من غیر تقیید بعدد، و قیل: تجب فی کل دعاء، و قال الزمخشری - بعد ذکر قول الطحاوی - و هو الذی یقتضیه الاحتیاط. و قال المحقق الأردبیلی (ره): و لا شک أن احتیاط الکشاف أحوط - ثم قال - و یمکن اختیار الوجوب فی کل مجلس مرة إن صلی آخرا، و إن صلی ثم ذکر تجب أیضا کما فی تعدد الکفارة بتعدد الموجب، إذا تخللت و إلا فلا، و لا یخفی ما فی هذه الوجوه. ثم قال صاحب الکنز قدس سره: و المختار الوجوب کلما ذکر لدلالة ذلک علی التنویر برفع شأنه و الشکر لإحسانه المأمور بهما، و لأنه لولاه لکان کذکر بعضنا بعضا و هو منهی عنه فی آیة النور، و لما روی عنه صلی الله علیه و آله و سلم: من ذکرت عنده فلم یصل علی فدخل النار فأبعده الله، و الوعید أمارة الوجوب، و روی أنه قیل له: یا رسول الله أ رأیت قول الله:

إِنَّ اَللّٰهَ وَ مَلاٰئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی اَلنَّبِیِّ

فقال صلی الله علیه و آله و سلم: هذا من العلم المکنون و لو لا أنکم سألتمونی عنه ما أخبرتکم به، إن الله عز و جل و کل بی ملکین فلا أذکر عند مسلم فیصلی علی إلا قال له ذانک الملکان: غفر الله لک، و قال الله و ملائکته: آمین، و لا أذکر عند مسلم فلا یصلی علی إلا قال له الملکان لا غفر الله لک و قال الله و ملائکته آمین. و أما عند عدم ذکره فیستحب استحبابا مؤکدا لتظافر الروایات بأن الصلاة علیه تهدم الذنوب و توجب إجابة الدعاء المقرون بها. و أقول: استدل القائلون بعدم وجوب الصلاة عند مطلق الذکر بالأصل و بالشهرة و بعدم تعلیمه صلی الله علیه و آله و سلم للمؤذنین و ترکهم ذلک مع عدم وقوع نکیر لهم کما یفعلون الآن، و لو کان لنقل، و فی جمیع ذلک نظر لأن عدم التعلیم ممنوع، و کذا عدم النکیر و عدم النقل و تکفی الأخبار و التهدیدات الواردة فیها مطلقا، مع أنه سیجیء فی باب بدو الأذان و الإقامة ما رواه زرارة فی الصحیح عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال: إذا أذنت فأفصح بالألف و الهاء، و صل علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم کلما ذکرته أو ذکره ذاکر فی أذان أو غیره، علی أن عدم النقل لا یدل علی العدم و أصالة البراءة لا یصح التمسک بها بعد ورود الآیة و الأخبار الکثیرة به. الثانیة: الظاهر أن الأمر فیها علی الفور حیث رتب الأمر فی أکثرها بالفاء الدالة علی التعقیب بلا تراخ، فلو أهمل الفور أثم علی تقدیر الوجوب و لم یسقط، و کذا الظاهر هو الأمر بها علی کل أحد فی جمیع الأحوال، و لو کان مشتغلا بالصلاة فلو ترک الامتثال و اشتغل بالقراءة أو بغیرها من الأذکار الواجبة أمکن القول ببطلانها علی تقدیر الوجوب بناء علی أن الأمر بالشیء یستلزم النهی عن ضده الخاص، و النهی فی العبادة یدل علی الفساد، لکن کون الأمر بالشیء مستلزما للنهی عن الضد فی محل المنع و لو کان فی أثناء کلمة بل أثناء آیة لا یبعد القول بأن إتمامهما لا ینافی الفوریة العرفیة بل إذا کان قریبا من آخر السورة لا یبعد القول بجواز إتمامها، و لو تکرر الذکر تکرارا کثیرا بحیث یخرج الاشتغال بالصلاة علیه صلی الله علیه و آله و سلم عن کونه قارئا أو عن کونه مصلیا علی طریقة الأصحاب لا یبعد القول بسقوط التکلیف بها لأن الواجبین إذا تضیقا و لم یمکن الجمع بینهما علمنا أن أحدهما لیس بواجب، و لما کان مشتغلا بالصلاة و یحرم قطعها، فکان ما ینافیها غیر مأمور به لا سیما إذا کان وقت الصلاة مضیقا. و مع التوسعة یمکن أن یقال: إذا کان وقت الصلاة موسعا و وقت الصلاة علیه صلی الله علیه و آله و سلم مضیقا ینبغی أن یبدأ بالمضیق و تحریم القطع فی تلک الصورة ممنوع، لأنه یمکن أن یکون من الضرورات التی یجوز القطع لها، کإنقاذ الغریق أو إدراک الغریم أو إذا تضیق وقت صلاة الکسوف مثلا و قد دخل فی الحاضرة الموسعة. و بالجملة تلک الفروع لا تخلو من إشکال لما سمعت، و لعدم ثبوت خروج الإنسان عن کونه مصلیا و عن کونه قارئا بأمثال ذلک، و أنه موقوف علی معرفة کون الأذکار الکثیرة و الأعمال الکثیرة التی لم یرد عنها نهی فی الشریعة و السکوت الطویل و أمثال ذلک مخرجة عن الصلاة. مع أنه قد ورد تجویز التسبیحات الکثیرة و الأدعیة الطویلة فی الرکوع و السجود و غیرهما، و الخروج عن المسجد الحرام إلی ما بین الصفا و المروة و إزالة النجاسة ثم العود إلی المسجد و البناء علی الصلاة، و العرف العام و اصطلاحات العوام لا مدخل لها فی تحقیق الحقائق الشرعیة، و أیضا تحریم قطع الصلاة مطلقا محل نظر، و قد حققنا ذلک فی کتاب الصلاة من الکتاب الکبیر، و فی بعض تعلیقاتنا علی کتب الحدیث. الثالثة: قد عرفت اشتراط صحة الصلاة علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم بالصلاة علی الآل، قال صاحب الکنز: مذهب علمائنا أجمع أنه تجب الصلاة علی آل محمد فی التشهدین و به قال بعض الشافعیة، و إحدی الروایتین عن أحمد، و قال الشافعی بالاستحباب، لنا روایة کعب و قد تقدمت فی کیفیة الصلاة علیه صلی الله علیه و آله و سلم و إذا کانت الصلاة علیه واجبة کانت کیفیتها واجبة أیضا، و روی کعب أن النبی صلی الله علیه و آله و سلم کان یقول ذلک فی صلاته، و قال صلی الله علیه و آله و سلم: صلوا کما رأیتمونی أصلی، و عن جابر الجعفی عن الصادق علیه السلام و عن ابن مسعود قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من صلی صلاة و لم یصل فیها علی و علی أهل بیتی لم تقبل منه. ثم قال: الذین یجب علیهم الصلاة فی الصلاة و یستحب فی غیرها هم الأئمة المعصومون لإطباق الأصحاب علی أنهم هم الآل و لأن الأمر بذلک مشعر بغایة التعظیم الذی لا یستوجبه إلا المعصوم، و أما فاطمة علیها السلام فتدخل أیضا لأنها بضعة منه صلی الله علیه و آله و سلم، انتهی. ثم اعلم أنه اشتهر بین الشیعة عدم جواز الفصل بین النبی صلی الله علیه و آله و سلم ب علی ما اشتهر بینهم من روایة غیر معلوم الإسناد من فصل بینی و بین آلی بعلی لم ینل شفاعتی و لم یثبت عندنا هذا الخبر، و لم أره فی کثبنا، و یروی عن الشیخ البهائی (ره) أنه من أخبار الإسماعیلیة لکن لم أجد فی الدعوات المأثورة عن أرباب العصمة الفصل بها إلا نادرا، و لعل ترکه أحوطه. الرابعة: اختلف العلماء فی أنه هل ینفعهم الصلاة شیئا أم لیس إلا لانتفاعنا، فذهب الأکثر إلی أنهم صلوات الله علیهم لم یبق لهم کمال منتظر، بل حصل لهم جمیع الخصال السنیة و الکمالات البشریة و لا یتصور للبشر أکثر ما منحهم الله تعالی، فلا یزیدهم صلواتنا علیهم شیئا بل یصل نفعها إلینا و إنما أمرنا بذلک لإظهار حبهم و ولاءهم بل هی إنشاء لإظهار الإخلاص و الولاء لنا، و لیس الغرض طلب شیء لهم و یترتب علیه أن یفیض الله علینا بسبب هذا الإظهار فیوضه و مواهبه و عطایاه، کما أنه إذا کان لأحد محبوب یحبه حبا شدیدا و قد أعطاه کلما یمکن فإذا کان لرجل حاجة عند المحب یتقرب إلیه بالثناء علی محبوبة و طلب شیء له تقربا إلیه بإظهار حبه و تصویبه فی إکرامه و أنه مستحق لما أعطاه حقیق بما أولاه. و هذا الکلام عندی مدخول، بل یمکن توجیهه بوجوه آخر لکل منها شواهد من الأخبار. الأول: أن تکون الصلاة سببا لمزید قربهم و کمالاتهم، و لم یدل دلیل علی عدم ترقیهم إلی ما لا یتناهی من الدرجات العلی فی الآخرة و الأولی، و کثیر من الأخبار یدل علی خلافه، کما ورد فی کثیر من أخبار التفویض أنه إذا أراد الله سبحانه أن یفیض شیئا علی إمام العصر یفیضه أولا علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ثم علی إمام إمام حتی ینتهی إلی إمام الزمان، لئلا یکون آخرهم أعلم من أولهم، و کما أن بیننا و بین موالینا صلوات الله علیهم من أرباب العصمة و الطهارة درجات غیر متناهیة لا یمکن لأحدنا و إن عرج علی معارج القرب و الکمال أن یصلی إلی أدنی منازلهم، فکذا بینهم علیهم السلام و بین جناب الألوهیة و ساحة الربوبیة معارج غیر متناهیة کلما صعدوا بأجنحة الرفعة و الکمال علی منازل القرب و الجلال، لا تنتهی تلک المعارج، و یعدون أنفسهم فی جنب ساحة القدس مثل الذرة أو دونها. و قد أفیض علی وجه وجیه فی استغفار النبی و الأئمة صلوات الله علیهم یناسب هذا الوجه، و هو أنهم صلوات الله علیهم لما کانوا دائما فی الترقی فی مدارج المعرفة و القرب و الکمال، ففی کل آن تحصل لهم معرفة جدیدة و قرب جلیل و کمال عتید عدوا أنفسهم مقصرین فی المرتبة السابقة فی المعرفة و القرب و الطاعة، فکانوا یستغفرون منها، و هکذا إلی ما لا نهایة لها، و قد ورد فی الروایات الکثیرة أن أشرف علومنا علم ما یحدث باللیل و النهار آنا فآنا، و ساعة فساعة. و یؤیده ما روی فی تأویل قوله سبحانه:

وَ لَدَیْنٰا مَزِیدٌ

أن أهل الجنة فی کل یوم جمعة یجتمعون فی موضع یتجلی لهم الرب تبارک و تعالی بأنوار جلاله، فیرجع المؤمن بسبعین ضعفا مما فی یدیه فیتضاعف نوره و ضیاؤه، و هذا کنایة عن تضاعف قربه و معرفته. الثانی: أن تکون سببا لزیادة المثوبات الأخرویة و إن لم تصر سببا لمزید قربهم و کمالهم، و کیف یمنع ذلک عنهم و قد ورد فی الأخبار الکثیرة وصول آثار الصدقات الجاریة و الأولاد و المصحف، و تعلیم العلوم و العبادات إلی أموات المؤمنین و المؤمنات، و أی دلیل دل علی استثنائهم عن تلک الفضائل و المثوبات، بل هم آباء هذه الأمة المرحومة و الأمة عبیدهم و ببرکتهم فازوا بالسعادات، و نجوا من الهلکات، و کلما صدر عن الأمة من خیر و سعادة و طاعة یصل إلیهم نفعها و برکتها و لا منقصة لهم فی ذلک مع أن جمیع ذلک من آثار مساعیهم الجمیلة و أیادیهم الجلیلة. الثالث: أن تصیر سببا لأمور تنسب إلیهم من رواج دینهم و کثرة أمتهم و استیلاء قائمهم و تعظیمهم و ذکرهم فی الملإ الأعلی بالجمیل و بالتفخیم و التبجیل، و قد ورد فی بعض الأخبار فی معنی السلام علیهم أن المراد سلامتهم و سلامة دینهم و شیعتهم فی زمن القائم علیه السلام. فإن قیل: ما ذکرت إنما ینفع فی دفع الشبهة الواردة فی الصلاة علیهم فما تقول فی اللعن علی أعدائهم و سائر من یستحق اللعن، بل هل یصیر سببا لمزید عقابهم أم لا؟ و علی الأول یلزم أن یعاقب المرء بفعل غیره ما لا یستحقه و هو ینافی العدل، و علی الثانی یلزم أن یکون لغوا؟ قلت: یمکن أن یجاب بوجوه: الأول أن یختار الشق الثانی و یقال: الفائدة فیه إظهار ما یجب علی الإنسان من التبری عن أعداء الله، و هو من أعظم أرکان الإیمان، و لیس الغرض منه طلب العقاب بل محض إظهار عداوتهم و التبری منهم و من أعمالهم، فیستحق بذلک المثوبات العظیمة کما فی ذکر کلمة التوحید و أشباهها المخبرة عما فی الضمیر من العقائد الحقة. الثانی: أن نختار الشق الأول و نقول إن مقادیر العقوبات لیست إلا بتقریر الشارع و تبیینه، فإذا قال المولی لعبده: إن فعلت الفعل الفلانی أعطیتک مائة درهم، و إن ترکته ضربتک مائة سوط، فإذا أتی به استحق مائة درهم، و إن ترکه استحق مائة سوط و إذا قال الشارع إن صلیت الصلوات الخمس أعطیتک کذا و کذا فی الجنة، و إن ترکتها عذبتک ألف سنة ثم ترکها مع علمه بذلک استحق تلک العقوبة، و لیس له أن یقول: لم عذبتنی ألف سنة لترک صلاة واحدة لأنه عبده و یجب إطاعته، فإذا قرر مقدارا من العقوبة علی المخالفة ثم خالفه باختیاره و عاقبه بتلک العقوبة لا یعد العقلاء ذلک ظلما، فنقول هیهنا قرر سبحانه لمن خالف أولیاءه و غصب حقوقهم أو أنکرها أو أمثال ذلک عقابا فی نفسه و عقابا بسبب لعن من یلعنهم، فالعقاب المترتب علی اللعن جزء من عقوبتهم المقررة لهم علی أعمالهم، فإذا عاقبهم عند اللعن لم یعاقبهم أکثر من استحقاقهم، و هم مستحقون لجمیع ذلک. الثالث: أن یقال إن لإعمال هؤلاء الأشقیاء قبحا فی نفسه حیث خالف أمر الله، و قبحا آخر من جهة الظلم علی غیرهم و منعهم عن الشیعة الفوائد التی کانت تترتب علی اقتدار أئمتهم و استیلائهم و ظهورهم من المنافع الدنیویة و الأخرویة و هداتهم، و دفع الظلم عنهم و عدم جهالتهم و تحیرهم فی الأحکام الدینیة و الدنیویة و لم یوجد أحد لم یصل إلیه من ثمرات هذه الشجرات الملعونة شیء بل فی کل آن یصل إلیهم أثر من آثار ظلمهم، کما ورد فی الأخبار الکثیرة أنه ما زال حجر عن حجر و لا أهریقت محجمة دم إلا و هو فی أعناقهما یعنون أبا بکر و عمر، فکل الشیعة مظلومون من جهتهم طالبوا حقوق منهم، و کل لعن طلب حق و استعداء لظلم فیزید عقابهم من قدر من یلعنهم. الرابع: أن یقال: إنهم بجرأتهم علی الله و ظلمهم علی أهل بیت العصمة و الطهارة سلام الله علیهم مستحقون لما لا یتناهی من العقوبات، و کلما عاقبهم الله تعالی به فهو أقل من استحقاقهم، فکلما زاد الله تعالی فی عقابهم بسبب لعن اللاعنین لا یصل إلی قدر استحقاقهم إلیهم جمیعا لعنة الله إلی یوم الدین. الخامسة: فی مزید تحقیق لمعنی الصلاة علیهم، و إن أسلفنا بعض القول فی ذلک قال الله تعالی:

إِنَّ اَللّٰهَ وَ مَلاٰئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی اَلنَّبِیِّ یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً

قیل: صلاة الله علی نبیه ثناؤه علیه و تبجیله و تعظیمه، و کذا صلاة الملائکة الثناء علیه بأحسن الثناء، و الدعاء له بأفضل الدعاء و قیل: صلاة الله مغفرة و صلاة الملائکة استغفار، و هو لا یستقیم علی أصولنا إلا بتأویل، و قیل: صلاة الله رحمته و من الملائکة طلب رحمته. و یدل علی الأول ما رواه أبو بصیر قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن هذه الآیة؟ فقلت: کیف صلاة الله علی رسوله؟ فقال: یا أبا محمد تزکیته له فی السماوات العلی، فقلت: قد عرفت صلاتنا علیه فکیف التسلیم؟ فقال: هو التسلیم له فی الأمور و أمرنا بالصلاة علیه أمر بقول: اللهم صلی علی محمد و آل محمد. و قال صاحب الکنز: الصلاة و إن کانت من الله الرحمة المراد بها الاعتناء بإظهار شرفه و رفعة شأنه، و من هنا قال بعضهم: تشریف الله محمدا صلی الله علیه و آله و سلم بقوله:

إِنَّ اَللّٰهَ وَ مَلاٰئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی اَلنَّبِیِّ

صلی الله علیه و آله و سلم أبلغ من تشریف آدم بالسجود له و التسلیم، قیل: المراد به التسلیم بمعنی الانقیاد له، کما فی قوله:

فَلاٰ وَ رَبِّکَ لاٰ یُؤْمِنُونَ حَتّٰی یُحَکِّمُوکَ فِیمٰا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاٰ یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّٰا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً

و قیل: هو قولهم السلام علیک أیها النبی قاله الزمخشری و القاضی فی تفسیر بهما، و ذکره الشیخ فی تبیانه و هو الحق لقضیة العطف، و لأنه المتبادر إلی الفهم عرفا، و لروایة کعب المتقدمة و غیرها. ثم قال: استدل بعض شیوخنا علی وجوب التسلیم المخرج من الصلاة بما تقریره شیء من التسلیم واجب، و لا شیء منه فی غیر الصلاة بواجب، فیکون وجوبه فی الصلاة و هو المطلوب، أما الصغری فلقوله:

سَلِّمُوا

الدال علی الوجوب، و أما الکبری فللإجماع: و فیه نظر لجواز کونه بمعنی الانقیاد کما تقدم، سلمنا لکنه سلام علی النبی، لسیاق الکلام، و قضیة العطف، و أنتم لا تقولون أنه المخرج من الصلاة بل المخرج غیره. و استدل بعض شیوخنا المعاصرین علی أنه یجب إضافة السلام علیک أیها النبی و رحمة الله و برکاته إلی الأخیر بما تقریره السلام علی النبی واجب، و لا شیء منه فی غیر التشهد الأخیر بواجب، ینتج أنه فیه واجب، و بیان المقدمتین تقدم. قیل علیه: أنه خرق للإجماع لنقل العلامة الإجماع علی استحبابه، و لأن النبی صلی الله علیه و آله و سلم لم یعلمه الأعرابی فی کیفیة التشهد، و لا هو فی حدیث حماد فی صفة الصلاة عن الصادق علیه السلام فلو وجب لزم تأخر البیان عن وقت الحاجة و هو باطل اتفاقا، و لضبط الأصحاب الواجبات فی الصلاة و لم یعدوه فیها، و لعدم دلالة الآیة علیه صریحا، و لو دلت لم تدل، علی الفوریة، و لا علی التکرار، و لا علی کونه فی الصلاة، و لا علی کونه آخرها، و لا علی کونه بصیغة مخصوصة. و یمکن الجواب عن الأول بمنع الإجماع علی عدم وجوبه، و الإجماع المنقول علی شرعیته و راجحیته و هو أعم من الوجوب و الندب. و عن الثانی و الثالث بأن عدم النقل لا یدل علی العدم، مع أن حدیث حماد لیس فیه إشعار بالعبارة المتنازع فیها بالوجوب وجودا و عدما، مع إمکان الدخول فی التشهد لأنه قال: فلما فرغ من التشهد سلم. و عن الرابع بأنه معارض بوجوب التسلیم المخرج عن الصلاة، فإن کثیرا من الأصحاب لم یعده من الواجبات، مع الفتوی بوجوبه. و عن الخامس قد بینا فیما تقدم أن سیاق الکلام و قضیة العطف تدل علی أن المراد السلام علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم. و عن السادس بأن الفوریة و التکرار استفیدا من خارج الآیة، و هو أنه لما ثبت کونه جزءا من الصلاة فکل ما دل علی فوریتها و تکرارها یدل علی فوریته و تکراره تضمنا. و عن السابع و الثامن و التاسع بما تقرر فی بیان الکبری إذ لا قائل بالوجوب فی غیر الصلاة و لا فی غیر التشهد الأخیر، و لا بغیر الصیغة. و بالجملة الذی یغلب علی ظنی الوجوب و یؤیده ما رواه أبو بصیر عن الصادق علیه السلام قال: إذا کنت إماما فإنما التسلیم أن تسلم علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم و تقول السلام علینا و علی عباد الله الصالحین، و أیضا روایة الشیخ فی التهذیب عن أبی کهمش عن الصادق علیه السلام قال: سألته إذا جلست للتشهد فقلت و أنا جالس السلام علیک أیها النبی و رحمة الله و برکاته انصراف هو؟ قال: لا، و لکن إذا قلت السلام علینا و علی عباد الله الصالحین فهو انصراف، و هی ظاهرة فی أنه من التشهد، و الإجماع حاصل منا علی وجوبه. و عن الحلبی عن الصادق علیه السلام قال: کلما ذکرت الله و النبی فهو من الصلاة و دلت الآیة علی الوجوب، فیکون الواجب فیها و هو المطلوب، انتهی کلامه قدس سره. و من الغرائب أن بعض من کان فی عصرنا کان یقول بتحریم هذا السلام فی الصلاة و أنه مبطل لها، و هما قد أبعدا فی الإفراط و التفریط و الحق استحبابه، و قد دلت الأخبار المعتبرة المنقولة عن أهل البیت علیهم السلام تعقیب الصلاة علیهم بالسلام، بل هو من شعار المخالفین حیث ترکوا الصلاة علی الآل فی غیر الصلاة و أردفوها بالتسلیم و قالوا صلی الله علیه و و آله و سلم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 107 

*****

(21) باب ما یجب من ذکر اللّه عزّ و جلّ فی کلّ مجلس

1- الحدیث

2 / 496

1/3185. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ، عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْجَارُودِ الْهُذَلِیِّ، عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَا مِنْ مَجْلِسٍ یَجْتَمِعُ(7) فِیهِ أَبْرَارٌ وَ فُجَّارٌ، فَیَقُومُونَ عَلی غَیْرِ ذِکْرِ اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ إِلاَّ کَانَ حَسْرَةً عَلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هیچ مجلسی نباشد که در آن نیکان و بدکاران گرد هم اجتماع کنند که بی یاد خدای عز و جل از آن برخیزند جز اینکه در روز قیامت برای آنها مایۀ حسرت و افسوس باشد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 254 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود:هیچ انجمنی فراهم نشود از نیکان و بدکاران که بی یاد خدا عز و جل از آن برخیزند جز اینکه در روز قیامت بر آنها مایۀ افسوس و دریغ باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 93 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام،فرمود:هیچ مجلسی از نیکان و بدکاران فراهم نشود که بدون یاد خدای عزّ و جلّ از آن برخیزد جز اینکه در روز قیامت مایه حسرت و افسوس باشد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 415 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و کونه حسرة لا یدل علی الوجوب لأن ترک کل ما یوجب الأجر فی الآخرة سبب للحسرة و الندامة فی القیامة، و المراد بالذکر کل ما یصیر سببا لحظور الله سبحانه بالبال و إطاعة أو أمر الله و ترک نواهیه، و ذکر أوامر الله سبحانه و نواهیه، و التفکر فی کل ما یجوز التفکر فیه من صفات الله سبحانه و محامده، و تذکر جمیع ذلک بالقلب و اللسان، و ذکر أصفیاء الله من أنبیائه و حججه، و ذکر مناقبهم و فضائلهم و دلائل إمامتهم، فقد ورد فی الأخبار: إذا ذکر الله، و إذا ذکر أعداؤنا ذکر الشیطان کما سیأتی، و ذکر المعاد و الحشر و الحساب و الصراط و المیزان و الجنة و النار، و ذکر أحکام الله تعالی و ما یدل علیها من الکتاب و السنة و حفظ آثار الرسول و أئمة الهدی علیهم السلام و نشر أخبارهم، و جمیع الطاعات و العبادات، کل ذلک من ذکر الله إذا کان موافقا لما أمر الله به مع تصحیح النیة عن الریاء و المراء أعاذنا الله و سائر المؤمنین منهما. و أما العبادات المبتدعة و الأذکار المخترعة و ما لم یکن خالصا لله، فلیس من ذکر الله فی شیء لأن الله سبحانه یقول:

فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ

و معلوم أن تلک الأعمال لیست موجبة لذکر الله له بالرحمة بل هی أسباب للبعد من الله و استحقاق اللعنة، و الذکر هنا أعم من أن یکون بالقلب و اللسان معا و هو أفضل أنواعه، أو بالقلب فقط أو باللسان فقط، و هذا أدونها و أضعفها و إن کان لا یخلو من فائدة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 119 

*****

2- الحدیث

2/3186 . حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ، عَنْ وُهَیْبِ بْنِ حَفْصٍ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَا اجْتَمَعَ(9) فِی مَجْلِسٍ(10) قَوْمٌ(11) لَمْ یَذْکُرُوا اللّهَ

ص: 359


1- 2 . الوافی ، ج 9 ، ص 1520 ، ح 8680 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 201 ، ح 9111 ؛ البحار ، ج 17 ، ص 31 ، ح 12.
2- 3 . فی «ب ، بس » والوسائل : - «یا عبداللّه » .
3- 4 . «البتر» : القطع قبل الإتمام . الصحاح ، ج 2 ، ص 584 ؛ النهایة ، ج 1 ، ص 93 (بتر).
4- 5 . فی «د ، ز » : «ولا » .
5- 6 . فی «ز» : «حقّا».
6- 7 . الوافی ، ج 9 ، ص 1520 ، ح 8681 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 202 ، ح 9112 .
7- 8 . فی «بس » : «تجتمع » .
8- 1 . الوافی ، ج 9 ، ص 1441 ، ح 8495 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 152 ، ح 8979 .
9- 2 . فی «ب » : «مجتمع » .
10- 3 . فی «ز » : - «فی مجلس » .
11- 4 . فی الوسائل : «قوم فی مجلس » .

_ عَزَّ وَ جَلَّ _ وَ لَمْ یَذْکُرُونَا، إِلاَّ کَانَ ذلِکَ الْمَجْلِسُ حَسْرَةً عَلَیْهِمْ(1) یَوْمَ الْقِیَامَةِ».

ثُمَّ قَالَ: «قَالَ(2) أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : إِنَّ ذِکْرَنَا مِنْ ذِکْرِ اللّهِ، وَ ذِکْرَ عَدُوِّنَا مِنْ ذِکْرِ الشَّیْطَانِ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هیچ مردمی، در انجمنی فراهم نشوند که در آن ذکر خدای عز و جل و ذکر ما نباشد جز اینکه آن انجمن در روز قیامت مایه حسرت و افسوس آنان باشد، سپس فرمود: (پدرم) حضرت ابو جعفر علیه السّلام فرمود: همانا ذکر ما ذکر خدا است و ذکر دشمن ما ذکر شیطان است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 254 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: انجمنی از مردم فراهم نگردد که در آن ذکر خدا عز و جل و ذکر ما نباشد جز اینکه این انجمنی در قیامت مایۀ افسوس آنان گردد،سپس فرمود: امام باقر(علیه السّلام)فرموده است:ذکر ما در شمار ذکر خدا است و ذکر دشمن ما در شمار ذکر شیطان.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 93 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:مجلسی از مردم فراهم نشود که در آن ذکر خدای عزّ و جلّ و ذکر ما نباشد جز اینکه چنین مجلسی در قیامت مایۀ افسوس آنان گردد،سپس فرمود:امام باقر علیه السّلام فرموده است:ذکر ما در شمار ذکر خداست و ذکر دشمن ما در شمار ذکر شیطان.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 415 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق. قوله: ثم قال أبو جعفر ، کذا فی أکثر النسخ، و الظاهر تکرار قال کما فی بعض النسخ، و علی الأول یمکن أن یکون ثم للترتیب المعنوی للاختلاف ظاهرا بین الکلامین، فإن الأول یدل علی المغایرة بین الذکرین، و اشتراط الأول بالثانی، و الثانی یدل علی اتحادهما و إن کان بعد التأمل یظهر عدم الاختلاف و یحتمل أیضا أن یکون السماع من الصادق فی حیاة الباقر علیه السلام و قیل: الواو فی قوله: و لم یذکرونا، حالیة إشارة إلی أن ذکر الله لا یتصور بدون ذکرنا، و قال: ثم قال کلام أبی بصیر، و کان الوالد و الولد علیهما السلام حاضرین فی المجلس، فذکر الولد علیه السلام أولا الکلام السابق، ثم ذکر الوالد علیه السلام ما قال توضیحا لکلام الولد صلوات الله علیهما. و الحاصل أن من لم یعرفهم لم یعرف الله تعالی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 120 

*****

3- الحدیث

3/3188. وَ بِإِسْنَادِهِ(4)، قَالَ:

«قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : مَنْ أَرَادَ أَنْ یَکْتَالَ بِالْمِکْیَالِ الاْءَوْفی فَلْیَقُلْ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَقُومَ مِنْ مَجْلِسِهِ : «سُبْحَانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ وَ سَلاَمٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»(5)».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: هر که خواهد به پیمانۀ تمام مزد برد (و بکاملترین وجهی بی کم و کاست از خدا ثواب دریافت کند) باید هنگامی که میخواهد از جای خود برخیزد بگوید: «

سُبْحٰانَ رَبِّکَ رَبِّ اَلْعِزَّةِ عَمّٰا یَصِفُونَ، `وَ سَلاٰمٌ عَلَی اَلْمُرْسَلِینَ، `وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ ».

4- الحدیث

4/3188. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ

ص: 360


1- 5 . فی «ب » : - «علیهم » .
2- 6 . فی النسخ : - «قال » ، وفی المطبوع : «[قال] » . ولکنّ الظاهر ثبوتها ، کما فی الوسائل ، ح 8981 و ح 9104 . وذکر العلاّمة المجلسی أیضا فی مرآة العقول ثبوتها فی بعض النسخ . ولا وجه للقول بزیادتها فی بعض النسخ تصحیحا ؛ بل سقوطها عن بعض النسخ للشباهة التامّة الموجبة لجواز نظر الناسخ من اللفظة الاُولی إلی الثانیة ، أولی . وهذا العامل _ أی جواز النظر _ من أکثر العوامل الموجبة للتحریف فی الأسناد . ثمّ إنّ الظاهر من سیاق الکلام رجوع الضمیر المستتر فی «قال » الاُولی إلی أبی عبداللّه علیه السلام المذکور فی صدر الخبر . واحتمال رجوعه إلی أبی بصیر _ علی بُعدٍ _ غیر منفیّ .
3- 7 . الکافی، کتاب الإیمان والکفر ، باب تذاکر الإخوان ، ح 2121 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ، من دون الإسناد إلی أبیه علیه السلام ، من قوله : «إنّ ذکرنا من ذکر اللّه» مع اختلاف یسیر وزیادة فی أوّله الوافی ، ج 9 ، ص 1441 ، ح 8496 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 153 ، ح 8981 ؛ و ص 198 ، ح 9104 .
4- 8 . الظاهر أنّ المراد من «بإسناده » ، هو الطریق المذکور فی السند السابق . وأمّا مرجع الضمیر المستتر فی «قال » ، فهو تابع للاحتمالین المتقدّمین ذیل السند السابق ، والظاهر _ کما قلنا _ رجوعه إلی أبی عبداللّه علیه السلام ، کما فهمه الشیخ الحرّ فی الوسائل ، ح 8984 .
5- 1 . الصافّات (37) : 180 _ 182 .
6- 2 . قرب الإسناد ، ص 33 ، ح 107 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ، وفیه : «فلیقل فی دبر کلّ صلاة » بدل «فلیقل إذا أراد أن یقوم من مجلسه » . الفقیه ، ج 1 ، ص 325 ، ح 954 ، مرسلاً عن أمیرالمؤمنین علیه السلام ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره ؛ وفیه ، ج 3 ، ص 379 ، ح 4335 ، هکذا : «قال الصادق علیه السلام : کفّارات المجالس أن تقول عند قیامک منها: سبحان ربّک ...» الوافی ، ج 9 ، ص 1446 ، ح 8510 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 153 ، ح 8984 .

عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «مَکْتُوبٌ فِی التَّوْرَاةِ الَّتِی لَمْ تُغَیَّرْ(1): أَنَّ مُوسی علیه السلام سَأَلَ رَبَّهُ، فَقَالَ: یَا رَبِّ(2)، أَ قَرِیبٌ أَنْتَ مِنِّی فَأُنَاجِیَکَ، أَمْ بَعِیدٌ فَأُنَادِیَکَ(3)؟ فَأَوْحَی اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ إِلَیْهِ: یَا مُوسی ، أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکَرَنِی، فَقَالَ مُوسی: فَمَنْ(4) فِی سِتْرِکَ یَوْمَ لاَ سِتْرَ إِلاَّ 2 /497

سِتْرُکَ؟ قَالَ(5): الَّذِینَ یَذْکُرُونَنِی(6) فَأَذْکُرُهُمْ، وَ یَتَحَابُّونَ فِیَّ فَأُحِبُّهُمْ، فَأُولئِکَ الَّذِینَ إِذَا أَرَدْتُ أَنْ أُصِیبَ أَهْلَ الاْءَرْضِ بِسُوءٍ، ذَکَرْتُهُمْ(7)، فَدَفَعْتُ عَنْهُمْ بِهِمْ».(8)

ترجمه

ص: 376


1- هكذا في « بك ، جح » والمطبوع والوافي والوسائل والبحار. وفي « ب ، ج ، د ، ز ، بر ، بس ، بف ، جر » : « الحسين ». وهو سهو ؛ فقد أكثر حميد بن زياد من الرواية عن الحسن بن محمّد [ بن سماعة ]. وأحمد بن الحسن الميثمي ، هو أحمد بن الحسن بن إسماعيل بن شعيب بن ميثم ، روى حميد بن زياد عن الحسن بن محمّد بن سماعة كتابه. راجع : رجال النجاشي ، ص ٧٤ ، الرقم ١٧٩ ؛ معجم رجال الحديث ، ج ٦ ، ص ٢٨٩.
2- في حاشية « ج » : « لم يتمّ ». وفي مرآة العقول : « أي لايكون تامّ الصحّة خالياً من المرض ، أو لايتمّ أمره ولايتأتّى منه كماينبغي ».
3- في حاشية « ج » : « لم يتمّ ».
4- هاهنا إشكال ، وهو أنّ هذا الخبر ينافي سابقه. أجاب عنه المازندراني بأنّ هذا مفصّل والسابق عليه مجمل ، والمجمل يحمل على المفصّل. أو يقال : العدد المذكور في كلّ يوم على ما في السابق ، وفي بعض الأيّام مرّتين : مرّة في الصباح ، ومرّة في المساء على ما في هذا الخبر. وأمّا المجلسي فإنّه قال : « لاتنافي بين هذا الخبر وبين الخبر السابق إلاّأنّه لم يذكر المساء في الخبر السابق ، فيمكن أن يكون قوله عليه السلام ثانياً بعد غروب الشمس وهو داخل في الليل ... فلاحاجة إلى ما قيل ». أي ما قاله المازندراني. راجع : شرح المازندراني ، ج ١٠ ، ص ٢٥٠ ؛ مرآة العقول ، ج ١٢ ، ص ١٤٦.
5- في « ج ، ز » : « فإذا ».
6- علل الشرائع ، ص ٣٥٣ ، ح ١ ، بسنده عن محمّد بن الحسن الميثمي ؛ الأمالي للطوسي ، ص ٥٩٧ ، المجلس ٢٦ ، ح ١٤ ، بسند آخر عن سبرة بن يعقوب بن شعيب ، عن أبيه ، عن أبي عبدالله ، عن آبائه عليهم السلام عن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ، وفيهما مع اختلاف يسير الوافي ، ج ٩ ، ص ١٤٥٧ ، ح ٨٥٣٠ ؛ الوسائل ، ج ٧ ، ص ١٧١ ، ح ٩٠٣٥ ؛ البحار ، ج ٦١ ، ص ٣١٦ ، ح ٢٥.
7- 6 . فی «ز» : «أبوسعید» .

الْعَالَمِينَ" ، فَقَدْ أَدّى شُكْرَ يَوْمِهِ ، وَمَنْ قَالَهَا إِذَا أَمْسى ، فَقَدْ أَدّى شُكْرَ لَيْلَتِهِ ». (1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر که چون صبح کند چهار بار بگوید:« الحمد للّٰه رب العالمین. » هر آینه شکر آن روزش را ادا کرده، و هر که آن را همین که شام کرد بگوید هر آینه شکر آن شبش را ادا کرده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 265 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: هر که در هر بامداد چهار بار بگوید:«

اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ

»، هر آینه شکر آن روز را کرده است،و هر که آن را در شام بگوید، شکر آن شبش را ادا کرده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 115 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام،فرمود:

هرکس در هر صبح چهار بار بگوید:الحمد للّه رب العالمین،هر آینه شکر آن روز را گفته است و هرکس آن را در شام بگوید،شکر آن شب را ادا کرده است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 435 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. فقد أدی شکر یومه من النعماء الواصلة إلیه فی ذلک الیوم، و الحمد هو الثناء علی الجمیل الاختیاری من نعمة أو غیرها، و المدح هو الثناء علی الجمیل مطلقا و الشکر مقابلة النعمة قولا و عملا و اعتقادا فهو أعم منهما من وجه، و أخص من وجه آخر. و لما کان الحمد من شعب الشکر أشیع للنعمة و أدل علی مکانها لخفاء الاعتقاد و ما فی آداب الجوارح من الاحتمال، جعل رأس الشکر و العمدة فیه فقال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: الحمد رأس الشکر، و ما شکر الله من لم یحمده فلذا اکتفی علیه السلام لشکر نعم الیوم بتکریر هذه الکلمة الجامعة لجمیع المحامد. و یخطر بالبال لخصوص هذا العدد أن أصول النعم إما دنیویة أو أخرویة ظاهرة أو باطنة، کما قال سبحانه:

وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظٰاهِرَةً وَ بٰاطِنَةً

فتصیر أربعا، أو یقال: النعم إما إفاضة رحمة، أو عافیة من بلیة، و کل منهما إما فی دین أو دنیا فتصیر أربعا، و یؤیده ما روی عن الصادق علیه السلام بأسانید قال: إذا أصبحت و أمسیت فقل عشر مرات اللهم ما أصبحت بی من نعمة أو عافیة فی دین أو دنیا فمنک وحدک لا شریک لک، لک الحمد و لک الشکر بها علی حتی ترضی و بعد الرضا، فإنک إذا قلت ذلک کنت قر أدیت شکر ما أنعم الله به علیک فی ذلک الیوم و فی تلک اللیلة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 147 

*****

6- الحدیث

6/3219 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَلِیِّ(2) بْنِ حَسَّانَ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ:

2 / 504

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «کُلُّ دُعَاءٍ لاَ یَکُونُ قَبْلَهُ تَحْمِیدٌ(3) فَهُوَ أَبْتَرُ(4) ؛ إِنَّمَا

التَّحْمِیدُ(5)، ثُمَّ الثَّنَاءُ» .

قُلْتُ: مَا أَدْرِی(6) مَا یُجْزِی مِنَ التَّحْمِیدِ(7) وَ التَّمْجِیدِ(8)؟

قَالَ: یَقُولُ(9): اللّهُمَّ أَنْتَ الاْءَوَّلُ فَلَیْسَ قَبْلَکَ شَیْءٌ، وَ أَنْتَ الاْآخِرُ فَلَیْسَ بَعْدَکَ شَیْءٌ، وَ أَنْتَ الظَّاهِرُ فَلَیْسَ فَوْقَکَ شَیْءٌ(10)، وَ أَنْتَ الْبَاطِنُ فَلَیْسَ دُونَکَ شَیْءٌ، وَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

برخی از یاران علی بن حسان از حضرت صادق علیه السلام حدیث کند که فرمود: هر دعائی که پیش از آن حمد و ستایش (خداوند) نباشد آن ناتمام و پی بریده است، حمد باید و سپس ثناءگوئی او، عرضکردم: من نمیدانم چه اندازه از تحمید و تمجید کفایت کند؟ فرمود: میگوید: «اللهم انت الاول فلیس قبلک شیء، و انت الآخر فلیس بعدک شیء، و انت الظاهر فلیس فوقک شیء، و انت الباطن فلیس دونک شیء، و انت العزیز الحکیم». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 265 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-یکی از اصحاب امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر دعائی که پیش از آن حمد خدا نباشد نیمه است و پی بریده است،حمد خدا باید و سپس ستایش او،من گفتم:نمی دانم چه اندازه از تحمید و تمجید بس است؟ فرمود:می گوید:بار خدایا!توئی آغاز و پیش از تو چیزی نیست،و توئی انجام و پس از تو چیزی نیست،توئی آشکارا و فرازتر از تو چیزی نیست،و توئی نهان و در برابر تو چیزی نه،و توئی عزیز و حکمت دار.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 115 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-یکی از یاران امام صادق علیه السّلام فرمود:

هر دعائی که پیش از آن حمد خدا نباشد نیمه و دنبال بریده است،حمد خدا را باید و سپس ستایش او،من گفتم:نمی دانم چه اندازه از تمحید و تمجید بس است؟

فرمود:می گوید:بار خدایا!توئی آغاز و پیش از تو چیزی نیست، و توئی انجام و پس از تو چیزی نیست،توئی آشکارا و فرازتر از تو چیزی نیست،و توئی نهان و در برابر تو چیزی نیست، و توئی عزیز و حکیم.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 435 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و فی النهایة فیه: کل أمر ذی بال لم یبدأ فیه بحمد الله فهو أبتر، أی أقطع، و التبر القطع انتهی. و المراد به النقض أو القطع من أصله، أو القطع من القبول أو الصعود أنت الأول أی السابق علی الأشیاء کلها فإنه موجدها و مبدعها، و هو مفید للحصر، فلذا فرع علیه قوله: فلیس قبلک شیء ، و الآخر الباقی وحده بعد أن یفنی الخلق کلها، و قیل: أی الذی هو منتهی السلوک فإنه منه بدأ و إلیه یعود، و قیل: الآخر بحسب الغایات و حصر الآخریة المطلقة بحسبها دل علی أنه منتهی کل غایة، و مرجع کل حاجة، و لذلک فرع علیه قوله: فلیس بعدک شیء ، إذ کل من بعده شیء فی سلسلة رفع المقامات و الحاجات لیس هو منتهاها. و بالجملة أشار بالفقرة الأولی إلی أنه الأول باعتبار ابتداء الوجودات، و بالفقرة الثانیة إلی أنه الآخر باعتبار انتهاء الغایات، فدائرة الإمکان تبتدئ منه فی الوجود، و تنتهی إلیه فی الحاجة، و تلخیص القول فی ذلک أن أولیته و آخریته سبحانه تحتمل وجوها. الأول: أن یکون المراد الأسبقیة بحسب الزمان، بناء علی کون الزمان أمرا موهوما کما ذهب إلیه المتکلمون، أو الزمان التقدیری کما ذکره الطبرسی قدس سره، أی لو فرضنا و قدرنا قبل حدوث الزمان زمانا آخر کان الواجب تعالی أسبق و أقدم، إذا لقول بالزمان الموجود القدیم مخالف لما أجمع علیه الملیون من حدوث العالم، و کذا الآخریة المراد بها أنه الموجود بعد الأشیاء بأحد المعنیین، فیدل علی أنه سبحانه ینفی الأشیاء جمیعا و یوجدها قبل القیامة کما یدل علیه کثیر من الآیات، و صرح به أمیر المؤمنین علیه السلام فی بعض خطبه المشهورة. الثانی: أن یکون المراد بآخریته تعالی بقاؤه ذاتا و صفة، بحیث لا یتطرق إلیه تغیر و تحول من هیئة إلی هیئة و من حال إلی حال، و من صفة إلی صفة، و کل ما سواه فی معرض الزوال و الفناء، و التغیر کما مر فی صحیحة ابن أبی یعفور و غیرها فی کتاب التوحید. الثالث: أن یکون المراد بالأول القدیم لا الأسبق، و بالآخر الأبدی فلا ینافی أبدیة الجنة و النار و أهلهما، لکن لا بد من تکلیف فی التفریع و الحصر. الرابع: أن یکون المراد بهما الأولیة و الآخریة بحسب العلیة، أی هو علة العلل و مبدء المبادئ، و هو الآخر أی غایة الغایات کما هو مصطلح الحکماء، أو أنه منتهی سلسلة العلل ذهنا فإنک إذا فتشت عن علة شیء ثم عن علة علته ینتهی إلیه سبحانه، فأولیته عین آخریته و لا یختلفان إلا بالاعتبار. الخامس: أنه مبدء السلوک العارف و منتهاه، فإن بتوفیقه تعالی یبتدأ و إلیه ینتهی، أو أنه أول الأشیاء معرفة و أظهرها، و منتهی مراتب الکمال عرفانه علی وجه الکمال بالنظر إلی کل استعداد و قابلیة، و یقرب منه ما قاله بعض العارفین: هو الأول بحسن تعریفه، إذ لو لا فضله لما بدا لک من إحسانه ما عرفته، و الآخر بإکمال اللطف، و قیل: هو الأول بإحسانه و الآخر بغفرانه. و أنت الظاهر أی الغالب القادر علی جمیع الأشیاء، فلما حصره فیه قال: فلا شیء فوقک یغلبک و یقدر علیک، و قیل: أی الظاهر بالدلائل و الآثار، فلیس فوقه شیء فی الظهور و أنت الباطن قال فی النهایة: الباطن هو المحتجب عن أبصار الخلائق و أوهامهم، فلا یدرکه بصر و لا یحیط به وهم، و قیل: هو العالم بما بطن، یقال: بطنت الأمر إذا عرفت باطنه، انتهی. فلیس دونک شیء أی فی الخفاء لیس شیء دونک یحول بینک و بین الأشیاء، و الأظهر عندی أن المعنی لیس أقرب منک شیء بالأشیاء، قال الجوهری: یقال هذا دون هذا أی أقرب منه فهو مؤید للمعنی الثانی للباطن، و ما قیل: إن المعنی لیس دونک شیء لم یبلغه علمک، أو لیس غیرک شیء تکون له تلک الصفة فلا یخفی ما فیهما. و قال الطیبی فی شرح المشکاة: الأول السابق علی الأشیاء کلها، و الآخر الباقی وحده بعد فناء الخلق الظاهر الجلی وجوده بآیاته الباهرة فی أرضه و سمائه و الباطن المحتجب کنه ذاته عن نظر الخلق بحجب کبریائه، و إلیه أشار من قال: الأول قبل کل شیء و الآخر بعد کل شیء، و الظاهر بالقدرة و الباطن عن الفکرة، و قیل: الأول بلا مطلع، و الآخر بلا مقطع، و الظاهر بلا اقتراب و الباطن بلا حجاب. قال الشیخ أبو حامد: اعلم أنه تعالی إنما خفی مع ظهوره لشدة ظهوره، و ظهوره بسبب بطونه، و نوره هو حجاب نوره، و کل ما جاوز حده انعکس إلی ضده، و حظ العبد أن یهتم بأمره فیبتدر أوله و یدبر آخره، و یصلح باطنه و ظاهره. و قال الشیخ أبو القاسم: أشار بهذه الأسماء إلی صفات أفعاله فهو الأول بإحسانه، و الآخر بغفرانه، و الظاهر بنعمته، و الباطن برحمته، و قیل: هو الأول بحسن تعریفه، إذ لو لا فضله بما بدا لک من إحسانه لما عرفته و هو الآخر بإکمال اللطف کما کان أولا بابتداء العرف، و هو الظاهر بما یفیض علیک من العطاء و النعماء، و الباطن بما یدفع عنک من فنون البلاء، و صنوف اللأواء، و قیل: الظاهر لقوم فلذلک وحدوه، و الباطن عن قوم فلذلک جحدوه. و للمفسرین أیضا کلمات فی ذلک ترکناها حذرا من الإطناب، و قال بعضهم: احتجت المعتزلة به لمذهبهم أن الأجسام تفنی لأن معنی الآخر الباقی بعد فناء خلقه، و مذهب أهل السنة خلافه، و أن المراد الآخر بصفاته بعد ذهاب صفاتهم. و أنت العزیز الحکیم هما من أسمائه تعالی، و العزیز هو الغالب القوی الذی لا یغلب، و الرفیع المنیع الذی لا یعادله شیء و لا یماثله أحد، و العزة فی الأصل القوة و الشدة و الغلبة، یقال: عز یعز بالکسر إذا صار عزیزا، و بالفتح إذا اشتد، و الحکیم هو الذی یقضی بالحق، و الذی یحکم الأشیاء و یتقنها بأکمل التقدیر و أحسن التقدیر و التصویر، و الذی لا یفعل القبیح و لا یخل بالأصلح و الذی یضع الأشیاء فی مواضعها و الذی یعلم الأشیاء کما هی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 151 

*****

7- الحدیث

7/3220. وَ بِهذَا الاْءِسْنَادِ، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : مَا أَدْنی مَا یُجْزِی مِنَ التَّحْمِیدِ(12)؟

قَالَ : «تَقُولُ(13): الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی عَلاَ فَقَهَرَ، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی مَلَکَ فَقَدَرَ،

ص: 377


1- ثواب الأعمال ، ص ٢٨ ، ح ١ ، بسنده عن أحمد بن أبي عبدالله ، عن منصور بن العبّاس الوافي ، ج ٩ ، ص ١٤٥٧ ، ح ٨٥٣١ ؛ الوسائل ، ج ٧ ، ص ١٧٢ ، ح ٩٠٣٦.
2- 8 . فی «بر ، جر» : - «علیّ » .
3- 9 . فی «ص » وحاشیة «ج » والوافی : «تمجید» .
4- 10 . «أبتر » أی أقطع . والبَتْر : القطع . النهایة ، ج 1 ، ص 93 (بتر). وفی مرآة العقول : «والمراد به النقض أو القطع من أصله ، أو القطع من القبول أو الصعود » .
5- 1 . فی «ص » وحاشیة «ج » : «التمجید» . وهنا حذف أمرین : الأوّل : المعطوف علی التحمید ، وهو «ثمّ الدعاء» . والثانی : خبر التحمید أو مبتدؤه .
6- 2 . فی «د » : «لاأدری » .
7- 3 . فی «ص» : - «التحمید و» .
8- 4 . فی «ز » : - «والتمجید» .
9- 5 . فی «ب ، ج ، د ، بس » : «تقول » .
10- 6 . فی مرآة العقول : «فلاشیء فوقک » .
11- 7 . التهذیب ، ج 3 ، ص 71 ، ح 229 ، بسنده عن علیّ بن حسّان ، عن بعض أصحابه ، عن رجل ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، من قوله : «اللّهمّ أنت الأوّل» مع زیادة فی آخره الوافی ، ج 9 ، ص 1510 ، ح 8658 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 82 ، ح 8789 .
12- 8 . فی «بف » والوافی : «التمجید» .
13- 9 . فی «ب ، ج ، ص ، بر » : «یقول » .

وَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی بَطَنَ(1) فَخَبَرَ(2)، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی یُمِیتُ الاْءَحْیَاءَ وَ یُحْیِی الْمَوْتی(3)

وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز گوید: از آن حضرت پرسیدم در تحمید (و سپاس گوئی خداوند) چه اندازه بس است؟ فرمود: میگوئی: «الحمد للّٰه الّذی علا فقهر، و الحمد للّٰه الذی ملک فقدر، و الحمد للّٰه الذی بطن فخبر، و الحمد للّٰه الذی [یمیت الاحیاء و] یحیی موتی و هو علی کل شیء قدیر». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 265 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-گوید:پرسیدم از امام صادق(علیه السّلام)که در تحمید و تمجید چه اندازه بس است؟ فرمود:می گوئی:سپاس از آن خدا است که فراز است و بر هر چه چیره است و سپاس از آن خدا است که مالک است و توانا و سپاس از آن خدا است که درون است و آگاه و حمد از آن خدا است که(زنده ها را بمیراند)و مرده ها را زنده کند و او بر هر چه توانا است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 115 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-راوی گوید از امام صادق علیه السّلام پیرامون مقدار تحمید و تمجید از خداوند،پرسیدم؟

فرمود می گوئی:سپاس از آن خداست که بر هر چیزی چیره و مسلط است و سپاس از آن خداست که مالک است و توانا و سپاس از آن خداست که درون است و آگاه و حمد از آن خداوندی است که(زنده ها را بمیراند)و مرده ها را زنده کند و او بر هر چیزی تواناست.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 437 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق. الحمد لله الذی علا أی فوق الممکنات بالشرف و الرتبة و العلیة، و القدرة و القوة، فقهرهم بالإیجاد و الإفناء، و غلبهم بالأعدام و الإبقاء، فلا یملکون المنع و الدفع، و لا الضرر و لا النفع، و قیل: علوه تعالی عبارة عن تنزهه عن صفات المصنوعین و سمات المخلوقین، و عن الأشباه و الأضداد، و الامتثال و الأنداد، فتفرع القهر علیه ظاهر، و قیل: التفریع باعتبار علم الخلائق، فهو من قبیل تفریع المدلول علی الدلیل و مفعول القهر محذوف لیفید العموم، أی فقهر کل شیء، و الأظهر أن الفاء للتفریع أی علوه بالذات و الصفات علی جمیع الممکنات صار علة لقهره جمیع من دونه من المخلوقات علی ما أراد. و الحمد لله الذی ملک جمیع الأشیاء بنفوذ إرادته فی کل ما أراد فقدر و اختص بالقدرة الکاملة المطلقة و أما غیره سبحانه فإذا اتصف بالقدرة من جهة اتصف بالعجز من جهة أخری، فلا یتصف بالقدرة علی الإطلاق إلا الحکیم الخلاق. و عن بعض المحققین أن الملک الحق هو الغنی مطلقا فی ذاته و صفاته عن کل ما سواه، و یحتاج إلیه کل ما سواه إما بواسطة أو بغیرها، فهو المالک و الملک بالحقیقة، و کل ما سواه ممکن محتاج فی وجوده و سائر صفاته إلی غیره، فلیس الملک و المالک حقیقة إلا هو تبارک و تعالی. و قیل: أی ملک رقاب الأکاسرة و أعناق القیاصرة و ذمام المخلوقات، و تمام المصنوعات فقدر علی إمضاء ما أراد و إجراء ما شاء علیهم من الإحیاء و الإماتة، و الإبقاء و الإزالة، و الصحة و السقم و غیرها من الأمور المعلومة لنا و غیر المعلومة. و الحمد لله الذی بطن فخبر قال الوالد قدس سره: أی علم بواطن الأمور فجازاهم بعلمه، أو أنه لتجرده علم بواطن الأمور کما قال تعالی:

أَ لاٰ یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اَللَّطِیفُ اَلْخَبِیرُ

و قال فی النهایة: الخبیر هو العالم بما کان و بما یکون، خبرت الأمر أخبره إذا عرفته علی حقیقته، و قال غیره: الخبیر العلیم بالخفایا الباطنة یحیی الموتی بعد إماتتهم فی القبر و الحشر، أو الأعم الشامل لإحیاء المواد الحیوانیة بإفاضة الأرواح، أو بإحیاء الأرض أیضا بعد موتها بالنبات، و إحیاء القلوب المیتة بإفاضة المعارف الإیمانیة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 152 

*****

(28) باب الاستغفار

1- الحدیث

1/3221 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : خَیْرُ الدُّعَاءِ الاِسْتِغْفَارُ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: بهترین دعا استغفار (و آمرزشخواهی) است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 265 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: بهترین دعا، آمرزش جوئی است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 117 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:بهترین دعا،آمرزش خواهی است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 437 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. خیر الدعاء الاستغفار لأن الغفران أهم المطالب و أعظمها، أو لأنه یصیر سببا لرفع السیئات التی هی أعظم حجب إجابة الدعوات.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 153 

*****

2- الحدیث

2/3222. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ حُسَیْنِ بْنِ سَیْفٍ، عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ، عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِذَا(6) أَکْثَرَ الْعَبْدُ مِنَ الاِسْتِغْفَارِ، رُفِعَتْ صَحِیفَتُهُ وَ هِیَ تَتَلاَءْلاَءُ(7)».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبید بن زراره گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: هر گاه بنده بسیار استغفار کند (و از خداوند آمرزش خواهد) نامۀ عملش بالا رود در حالی که میدرخشد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 266 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از عبید بن زراره،گوید:امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر گاه بنده بسیار آمرزش جوید،نامۀ عملش بالا رود در حالی که می درخشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 117 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«عبید بن زراره»،گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:

هرگاه بنده آمرزش بسیار خواهد،نامۀ عملش بالا رود درحالی که می درخشد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 437 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. یقال تلألأ البرق إذا لمع.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 153 

*****

ص: 378


1- 10 . بَطَنتُه و أبطُنُه : عرفتُه وخَبَرتُ باطنه . المصباح المنیر ص 52 (بطن) .
2- 11 . فی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 252 : «فخبر ، من الخُبْر ، وهو العلم ، أی دخل علمه فی بواطن الأشیاء ، فعلم بواطنها کما علم ظواهرها . أو بطن من الأبصار والأوهام واحتجب من العقول والأفهام ، فلایدرکه بصر ووهم ، ولایحیط به عقل وفهم وهو یدرکها ... والأوّل أنسب کما لایخفی » .
3- 12 . فی أکثر النسخ : «والحمد للّه الذی یحیی الموتی» . وفی بعضها : «والحمد للّه الذی یحیی الموتی ویمیت الأحیاء» . وما فی المتن مطابق للمطبوع و «ألف ، ش ، بو ، جم» وحاشیة «جح» .
4- 1 . التهذیب ج 3 ، ص 71 ، ح 230 ، بسنده عن علیّ بن حسان ، عن بعض أصحابه ، عن رجل ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع زیادة فی آخره . راجع : قرب الإسناد ، ص 35 ، ح 115 ؛ والکافی ، کتاب الدعاء ، باب الدعاء عند النوم والانتباه ، ح 3317 ؛ وثواب الأعمال ، ص 184 ، ح 1 ؛ والتهذیب ، ج 2 ، ص 117 ، ح 438 ؛ الفقیه ، ج 1 ، ص 470 ، ح 1354 الوافی ، ج 9 ، ص 1510 ، ح 8659 .
5- 2 . المحاسن ، ص 291 ، کتاب مصابیح الظلم ، ضمن ح 441 ، عن النوفلی ، عن السکونی ، عن أبی عبداللّه ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . الجعفریّات ، ص 228 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع زیادة فی آخره الوافی ، ج 9 ، ص 1461 ، ح 8538 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 176 ، ح 9047 .
6- 3 . فی «ب » : «إذ » .
7- 4 . هکذا فی «ب ، د ، ز» . وفی «ص، بف » والوافی : «تلألأ» بحذف إحدی التاءین . وفی سائر النسخ والمطبوع : «یتلألأ» .
8- 5 . الوافی ، ج 9 ، ص 1461 ، ح 8539 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 176 ، ح 9048 .

3- الحدیث

3/3223 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ(1)، عَنْ یَاسِرٍ:

عَنِ الرِّضَا علیه السلام ، قَالَ : «مَثَلُ الاِسْتِغْفَارِ مَثَلُ وَرَقٍ عَلی شَجَرَةٍ(2) تُحَرَّکُ(3) فَیَتَنَاثَرُ(4)، وَ الْمُسْتَغْفِرُ مِنْ ذَنْبٍ وَ یَفْعَلُهُ(5) کَالْمُسْتَهْزِئِ بِرَبِّهِ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت رضا علیه السّلام فرمود: مثل استغفار (و ریختن گناهان بسبب آن) چون برگی است بر درختی که (در فصل پائیز آن درخت) بجنبد و آن برگ بریزد، و کسی که از گناهی استغفار کند و باز آن را انجام دهد مانند کسی است که پروردگار خود را مسخره کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 266 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از یاسر،از امام رضا(علیه السّلام)مثل استغفار چون برگی است بر درختی که بجنبد و پیاپی فرو ریزد و آنکه از گناهش آمرزش جوید و باز گناه کند چون مسخره کنندۀ پروردگار خود باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 117 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام رضا علیه السّلام فرمود:مثل استغفار چون برگی است بر درختی که بجنبد و پیاپی فروریزد و آنکه از گناهش آمرزش خواهد و باز گناه کند چون مسخره کنندۀ پروردگار خود باشد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 437 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول علی المشهور حسن عندی لأن یاسرا کان خادم الرضا علیه السلام و هو مدح عظیم، و له مسائل عنه علیه السلام و هو أیضا لا یخلو من مدح. تحرک علی بناء المفعول من التفعیل، و الضمیر للشجرة فتتناثر أی الورق فشبه علیه السلام الهیئة المنتزعة من الاستغفار و سقوط السیئات به بهیئة شجرة تحرکه الریح أو إنسان فی فصل الخریف فتفرق منه الأوراق و تنتثر، فی القاموس: نثر الشیء ینثره و ینثره نثرا و نثارا رماه متفرقا کنثره فانتثر، و تنثر و تناثر، ثم بین علیه السلام أن الاستغفار إنما ینفع مطلقا أو کاملا إذا لم یکن مع الإصرار و التهاون بالذنب، و عدم الندامة، فإنه مع ذلک شبیه و العیاذ بالله بمن یستهزئ بربه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 153 

*****

4- الحدیث

4/3224. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «أَنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ لاَ یَقُومُ مِنْ مَجْلِسٍ _ وَ إِنْ خَفَّ(7) _ حَتّی یَسْتَغْفِرَ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَمْساً وَ عِشْرِینَ مَرَّةً».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) را شیوه چنان بود که از هیچ مجلسی بر نمیخواست و گرچه (مدت توقفش در آن) کوتاه بود، تا اینکه بیست و پنج بار بدرگاه خدای عز و جل استغفار میکرد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 266 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از امام صادق(علیه السّلام)که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)را شیوه چنان بود که از هیچ مجلسی بر نمی خاست گرچه کوتاه بود تا بیست و پنج بار از خدا عز و جل استغفار می کرد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 117 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را شیوه چنان بود که از مجلسی برنمی خاست گرچه کوتاه بود تا بیست و پنج بار از خدای عزّ و جلّ استغفار می کرد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 439 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و إن خف أی کان زمان جلوسه صلی الله علیه و آله و سلم قلیلا و قد مر بعض الکلام فی معنی استغفارهم علیهم السلام، و قیل: دعاؤه و استعاذته و استغفاره صلی الله علیه و آله و سلم مع معافاته و عصمته إنما هو تعلیم للخلق، و إبلاغ فی العبودیة و الخوف، و قیل: قد کان یحصل له فترات و غفلات من الذکر الذی شأنه الدوام علیه، فعد ذلک ذنبا و استغفر منه، و قیل: کان استغفارا لأمته بسبب ما اطلع علیه من أحوالهم، کما روی عنه صلی الله علیه و آله و سلم أن الله تعالی حملنی ذنوب شیعة علی فغفرها لی، و قیل: سببه النظر فی مصالح أمته و أمورهم و محاربة العدو و مداراتهم و تألیف المؤلفة و نحو ذلک من معاشرة الأزواج و الأکل و الشرب و النوم و ذلک مما یحجبه و یحجزه عن عظیم مقامه فرآه ذنبا بالنسبة إلی ذلک المقام العلی و هو حضوره فی حضرة القدس و مشاهدته و مراقبته و فراغه مع الله مما سواه فیستغفر لذلک و إن کانت تلک الأمور من أعظم الطاعات. و قیل: سببه تغشی السکینة قلبه لقوله تعالی:

فَأَنْزَلَ اَللّٰهُ سَکِینَتَهُ عَلیٰ رَسُولِهِ

فالاستغفار لإظهار العبودیة و الافتقار و الشکر لما أولاه، و قیل: سببه حالات حسنة و افتقار، فالاستغفار شکر لها قال المحاسبی: خوف المقربین خوف إجلال و إعظام، و قیل: سببه شیء یعتری القلوب الصافیة مما یحدث فی النفس من الملالة و الحدیث و الغفلة فیشوشها. و قد مر أن أحسن الوجوه فی ذلک وجهان خطرا ببالی. الأول: أنهم علیهم السلام لما کانوا أبدا مترقین فی مراتب القرب و الحب و العرفان و الإیقان و لعله یحصل لهم ذلک فی کل یوم سبعین مرة أو أکثر، فلما صعدوا درجة استغفروا من الدرجة السابقة و إن کانت فوق متمنیات جمیع العارفین و الواصلین. و الثانی: أنه لما کان الممکن و أعماله و أحواله کلها فی درجة النقص و کل کمال حصل فیهم فهو من مفیض الخیرات و السعادات، فإذا نظروا إلی عظمته سبحانه علی ما تجلت لهم فی مراتب عرفانهم و إلی عجزهم عن الإتیان بما یلیق بذاته الأقدس عدوا أنفسهم مقصرین فی المعرفة و العبادة، فقالوا سبحانک ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک و أوقفوا أنفسهم الکاملة فی حد التقصیر، و استغفروا لجمیع ذلک من العلیم الخبیر و لی فی ذلک تحقیقات جلیلة لا یناسب فهم أکثر الخلق فاکتفیت بالقلیل عن الکثیر، و أستغفر الله سبحانه مما أبدیته فی هذا المقام الخطیر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 154 

*****

5- الحدیث

5/3225. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ، عَنِ 2 / 505

الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِیرَةِ:

ص: 379


1- 6 . هکذا فی «ب ، د ، ز ، بر ، بس ، جر» والوسائل نقلاً من بعض النسخ . وفی «ج ، بف» والوافی : + «عن أبیه» . وفی المطبوع : + «[عن أبیه]» . وما أثبتناه هو الظاهر ؛ فإنّه لم یثبت توسّطُ إبراهیم بن هاشم والد علیّ بین ولده و بین یاسر _ وهو یاسر الخادم _ فی شیءٍ من أسناد الکافی . وما ورد فی الکافی ، ح 6049 و 12172 و 12847 ، من روایة علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن یاسر [الخادم] ، أکثر النسخ فی جمیع هذه المواضع خالیة عن عبارة «عن أبیه». وقد تقدّم غیر مرّة أنّ من أوضح مصادیق التحریف بالزیادة ، زیادة «عن أبیه» بعد «علیّ بن إبراهیم» فی عددٍ من الأسناد ، وموجبه کثرة روایات علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه بحیث یعتاد النسّاخ بکتابة «عن أبیه» بعد «علیّ بن إبراهیم» حتّی فی ما لایکون موضعا لهذه العبارة . هذا ، وقد روی علیّ بن إبراهیم ، عن یاسر [الخادم] مباشرةً فی الکافی ، ح 1304 و 1305 و 6155 و 12058.
2- 1 . فی «ج » : «شجر» .
3- 2 . یجوز قراءته علی بناء التفعّل بحذف إحدی التاءین .
4- 3 . أی یتناثر الورق . وفی الوافی ومرآة العقول : «فتتناثر » . باعتبار أنّ الورق جنس . وقال فی المرآة : «شبّه علیه السلام الهیئة المنتزعة من الاستغفار وسقوط السیّئات به بهیئة شجرة تحرّکه الریح أو إنسان فی فصل الخریف ، فتفرّق منه الأوراق وتنتثر ... ثمّ بیّن علیه السلام أنّ الاستغفار إنّما ینفع مطلقا أو کاملاً إذا لم یکن مع الإصرار والتهاون بالذنب وعدم الندامة» .
5- 4 . فی «بر » والوافی : «فیفعله » .
6- 5 . الوافی ، ج 9 ، ص 1461 ، ح 8540 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 176 ، ح 9046 .
7- 6 . أصل الخِفّة : السرعة . والمراد هنا: أنّ زمان جلوسه کان قلیلاً . راجع : النهایة ، ج 2 ، ص 55 (خفف).
8- 7 . الوافی ، ج 9 ، ص 1461 ، ح 8541 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 179 ، ح 9058 ؛ البحار ، ج 16 ، ص 258 ، ح 40.

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَسْتَغْفِرُ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی(1) کُلِّ(2) یَوْمٍ

سَبْعِینَ مَرَّةً، وَ یَتُوبُ إِلَی اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ سَبْعِینَ مَرَّةً » .

قَالَ: قُلْتُ(3): کَانَ یَقُولُ: أَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ؟

قَالَ (4): «کَانَ یَقُولُ: "أَسْتَغْفِرُ اللّهَ، أَسْتَغْفِرُ اللّهَ" سَبْعِینَ مَرَّةً، وَ(5) یَقُولُ: "وَ أَتُوبُ إِلَی اللّهِ، وَ(6) أَتُوبُ إِلَی اللّهِ(7)" سَبْعِینَ مَرَّةً(8)».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حارث بن مغیره از حضرت صادق علیه السلام حدیث کند که فرمود: شیوۀ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) این بود که در هر روز هفتاد بار بدرگاه خدای عز و جل استغفار می کرد، و هفتاد بار توبه میکرد، گوید: عرضکردم: (یعنی) میفرمود: «استغفر اللّٰه و اتوب الیه». ؟فرمود: هفتاد بار میفرمود: أستغفر اللّٰه، أستغفر اللّٰه. ،و هفتاد بار (دیگر) میفرمود: اتوب الی اللّٰه، اتوب الی للّٰه. .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 266 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)در هر روز هفتاد بار از خدا عز و جل آمرزش می جست و به درگاه خدا عز و جل هفتاد بار توبه می کرد(راوی)گوید:گفتم:او می فرمود:استغفر اللّٰه ربی و اتوب الیه؟ در پاسخ فرمود:هفتاد بار می فرمود:استغفر اللّٰه،أستغفر اللّٰه، و هفتاد بار می فرمود:اتوب الی اللّٰه،اتوب الی اللّٰه.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 119 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در هر روز هفتاد بار از خدای عزّ و جلّ آمرزش می خواست و به درگاه خدای عزّ و جلّ توبه می کرد (راوی)گوید:گفتم:او می فرمود:استغفر اللّه ربی و اتوب الیه؟

در پاسخ فرمود:هفتاد بار می فرمود:استغفر اللّه،استغفر اللّه و هفتادبار می فرمود:اتوب الی اللّه،اتوب الی اللّه.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 439 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 155 

*****

6- الحدیث

6/3226 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیی، عَنْ حُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ(10):

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الاِسْتِغْفَارُ وَ(11) قَوْلُ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ خَیْرُ الْعِبَادَةِ، قَالَ اللّهُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ: «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ»(12)».(13)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: استغفار و گفتن« لا اله الا اللّٰه. »بهترین عبادتست، خدای عزیز جبار فرموده است:«پس بدان که نیست معبودی جز خدا، و آمرزش خواه برای گناه خویش»(سورۀ محمد آیه 19).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 267 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است: استغفار و گفتن کلمۀ«

لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ

»بهترین عبادت است، خداوند عزیز جبّار فرموده است(22 سوره محمد):«بدان که راستش این است که نیست شایستۀ پرستشی جز خدا و آمرزش خواه از گناه خودت».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 119 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-امام صادق علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:

استغفار و گرفتن کلمۀ«لا اله الاّ اللّه»بهترین عبادت است،خداوند عزیز جبّار فرموده است:«بدان که راستش این است که نیست شایستۀ پرستشی جز خدا و آمرزش خواه از گناه خودت(محمد/22)»

توضیح:همانطور که می دانیم استغفار پیامبر و معصومین نه برای آمرزش گناه بوده زیرا آنها معصوم بوده اند بلکه بخاطر آمرزش امت و نهایت خلوص در بندگی و اطاعت بوده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 439 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. قال الله أقول: قال تعالی قبل هذه الآیة

فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ اَلسّٰاعَةَ أَنْ

تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جٰاءَ أَشْرٰاطُهٰا فَأَنّٰی لَهُمْ إِذٰا جٰاءَتْهُمْ ذِکْرٰاهُمْ

ثم قال :

فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ . قال فی مجمع البیان قال الزجاج: یجوز أن یکون المعنی أقم علی هذا العلم و أثبت علیه، و أعلم فی مستقبل عمرک ما تعلمه الآن، و یدل علیه ما روی عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم أنه قال: من مات و هو یعلم أنه لا إله إلا الله دخل الجنة. و قیل: إنه یتعلق بما قبله علی معنی إذا جاءتهم الساعة فاعلم أنه لا إله إلا الله، أی یبطل الملک عند ذلک فلا ملک و لا حکم لأحد إلا الله. و قیل: إن هذا إخبار بموته علیه السلام، و المراد فاعلم أن الحی الذی لا یموت هو الله وحده، و قیل: أنه صلی الله علیه و آله و سلم کان ضیق الصدر من أذی قومه، فقیل له: فاعلم أنه لا کاشف لذلک إلا الله

وَ اِسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ

الخطاب له و المراد به الأمة، و إنما خوطب علیه السلام بذلک لتستن أمته بسنته، و قیل: أن المراد بذلک الانقطاع إلی الله تعالی، فإن الاستغفار عبادة یستحق به الثواب. و قد صح الحدیث بالإسناد عن حذیفة قال: کنت رجلا ذرب اللسان علی أهلی، فقلت: یا رسول الله إنی لأخشی أن یدخلنی لسانی النار، فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: فأین أنت من الاستغفار، إنی لأستغفر الله فی الیوم مائة مرة و قال تعالی بعد ذلک:

وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتِ

قال الطبرسی: أکرمهم الله بذلک إذ أمر نبیهم أن یستغفر لذنوبهم، و هو الشفیع المجاب فیهم. و قال البیضاوی: أی إذا علمت سعادة المؤمنین و شقاوة الکافرین فاثبت علی ما أنت علیه من العلم بالوحدانیة و تکمیل النفس بإصلاح أحوالها و أفعالها و یفصحها بالاستغفار لذنبک و للمؤمنین و المؤمنات و لذنوبهم بالدعاء لهم و التحریص علی ما یستدعی غفرانهم، و فی إعادة الجار و حذف المضاف إشعار بفرط احتیاجهم و لکثرة ذنوبهم و أنها جنس آخر فإن الذنب ما له تبعة ما بترک الأولی. فإذا عرفت هذا فاستشهاده علیه السلام بالآیة إما لکون کثرة الذکر سببا لزیادة العلم و الیقین، أو لأن المراد بالآیة القول مع العلم أو القول فقط، لظهور حصول العلم فی المخاطب، أو المراد الاستدامة علی هذه العقیدة و أعظم أسبابها تکرار الذکر. و الأفضلیة إما لاختیارهما للرسول صلی الله علیه و آله و سلم أو للتفریع علی ما سبق فی الآیات من ذکر القیامة فعلم أن أنهما أنفع الأشیاء لها، أو لما کان هی أهم العقائد فما یدل علیه أفضل الأذکار.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 156 

*****

ص: 380


1- 8 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، بس ، بف » والبحار : - «فی » .
2- 9 . فی «بر » والوافی: + «غداة » .
3- 1 . فی «ز ، ص ، بف »: + «فکیف » . وفی الوافی: + «کیف » .
4- 2 . فی «ز ، بر ، بف » والوافی : «فقال » .
5- 3 . فی «ب ، د ، ز ، بر ، بف » والوافی : - «و » .
6- 4 . فی «ب ، د ، ز ، ص ، بر ، بف » والوافی والوسائل : - «و » .
7- 5 . فی «ص » : - «وأتوب إلی اللّه » الثانیة .
8- 6 . فی «بس» : - «ویقول : وأتوب _ إلی _ سبعین مرّة » .
9- 7 . الزهد ، ص 142 ، ح 199 ، عن صفوان بن یحیی ، عن الحارث بن المغیرة ، مع زیادة فی أوّله . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب الاستغفار من الذنب ، صدر ح 2977 ؛ و فیه ، باب نادر أیضا ، ذیل ح 3012 ، إلی قوله : «یتوب إلی اللّه عزّوجلّ سبعین مرّة»، وفی الأخیرین بسند آخر ، وفی کلّها مع اختلاف الوافی ، ج 9 ، ص 1462 ، ح 8542 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 179 ، ح 9059 ؛ البحار، ج 16 ، ص 258 ، ح 41 ، إلی قوله : «ویتوب إلی اللّه سبعین مرّة» .
10- 8 . فی «ب ، ج ، د ، بر » : «یزید » . واستظهرنا فی الکافی ، ذیل ح 3189 صحّة «زید » فلاحظ .
11- 9 . فی «ز » : «وهو » .
12- 10 . محمّد (47) : 19 .
13- 11 . المحاسن ، ص 291 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح 441 ؛ الجعفریّات ، ص 228 ، وتمام الروایة فیه : «خیر الدعاء الاستغفار ، وخیر العبادة قول لا إله إلاّ اللّه » ؛ وفیه ، ص 228 أیضا ، وتمام الروایة فیه : «سیّد القول لا إله إلاّ اللّه ، وخیر العبادة الاستغفار » ، وفی کلّها بسند آخر عن أبی عبداللّه ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله مع اختلاف یسیر . راجع : المحاسن ، ص 30 ، کتاب ثواب الأعمال ، ح 16 ؛ والکافی ، کتاب الدعاء ، باب من قال لا إله إلاّ اللّه ، ذیل ح 3263 الوافی ، ج 9 ، ص 1462 ، ح 8544 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 180 ، ح 9060 .

(29) باب التسبیح و التهلیل و التکبیر

1- الحدیث

1/3227 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ أَبِی أَیُّوبَ الْخَرَّازِ(1) جَمِیعاً:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «جَاءَ الْفُقَرَاءُ إِلی رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللّهِ، إِنَّ الاْءَغْنِیَاءَ لَهُمْ مَا یُعْتِقُونَ(2) وَ لَیْسَ لَنَا، وَ لَهُمْ مَا یَحُجُّونَ وَ لَیْسَ لَنَا، وَ لَهُمْ مَا یَتَصَدَّقُونَ وَ لَیْسَ لَنَا(3)، وَ لَهُمْ مَا یُجَاهِدُونَ وَ لَیْسَ لَنَا؟

فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ(4) صلی الله علیه و آله : مَنْ کَبَّرَ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ مِائَةَ مَرَّةٍ، کَانَ أَفْضَلَ مِنْ عِتْقِ مِائَةِ رَقَبَةٍ؛ وَ مَنْ سَبَّحَ اللّهَ مِائَةَ مَرَّةٍ، کَانَ أَفْضَلَ مِنْ سِیَاقِ مِائَةِ بَدَنَةٍ؛ وَ مَنْ حَمِدَ اللّهَ مِائَةَ مَرَّةٍ، کَانَ أَفْضَلَ مِنْ حُمْلاَنِ(5) مِائَةِ فَرَسٍ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِسُرُجِهَا(6) وَ لُجُمِهَا وَ رُکُبِهَا ؛ وَ مَنْ قَالَ: لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ مِائَةَ مَرَّةٍ، کَانَ أَفْضَلَ النَّاسِ عَمَلاً ذلِکَ الْیَوْمَ إِلاَّ مَنْ زَادَ» .

قَالَ : «فَبَلَغَ ذلِکَ الاْءَغْنِیَاءَ، فَصَنَعُوهُ» قَالَ : «فَعَادَ الْفُقَرَاءُ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَقَالُوا : یَا رَسُولَ اللّهِ، قَدْ بَلَغَ الاْءَغْنِیَاءَ مَا قُلْتَ، فَصَنَعُوهُ(7)؟ فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُوءْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ»(8)».(9)

ص: 381

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

هشام بن سالم و أبی ایوب خزاز هر دو از حضرت صادق علیه السّلام حدیث کنند که فرمود: فقراء و مستمندان خدمت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) آمدند و عرضکردند: ای رسول خدا، همانا اغنیاء و توانگران (آن اندازه مال) دارند که بنده آزاد کنند و ما نداریم؟(و همچنین) دارند که حج کنند و ما نداریم، و (نیز) دارند چیزی که صدقه دهند و ما نداریم (و هم) دارند که چیزی بدان جهاد کنند و ما نداریم (و در نتیجه ما بواسطه نداری از ثواب این اعمال محروم و بی بهره هستیم؟) پس رسول خدا (صلّی الله علیه و آله)(در پاسخشان) فرمود: هر که صد بار «اللّٰه اکبر» بگوید بهتر است از آزاد کردن صد بنده، و هر که صد بار «سبحان اللّٰه» بگوید بهتر است از راندن صد شتر (برای قربانی کردن در حج) و هر که خدا را صد بار حمد گوید بهتر است از فرستادن صد اسب با زین و لجام و سوار آن در راه خدا (برای جهاد) و هر که صد بار بگوید:« لا اله الا اللّٰه. »در آن روز از نظر عمل بهترین مردم است مگر (از) کسی که زیادتر گفته باشد،(حضرت صادق علیه السّلام) فرمود: این خبر بگوش اغنیاء رسید آنها (آنچه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) فرموده بود) بکار بستند، فرمود: پس فقراء دوباره نزد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بازگشتند و عرضکردند: ای رسول خدا آنچه فرمودید بگوش اغنیاء رسید و آنان (نیز) آن را بکار بستند (و اکنون هر دو ثواب را دریافت کنند؟) فرمود: این فضل خدا است بهر که خواهد دهد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 267 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از هشام بن سالم و أبی ایوب خزّاز،هر دو،از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:مستمندان و فقراء خدمت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)آمدند و گفتند:یا رسول اللّٰه!راستی توانگران دارند که بنده آزاد کنند و ما نداریم،دارند که به حجّ بروند و ما نداریم،دارند چیزی که صدقه بدهند و ما نداریم،دارند آنچه که بدان در راه خدا جهاد کنند و ما نداریم،رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود:هر که صد بار«اللّٰه اکبر»گوید، نزد خدا عز و جل بهتر از آزاد کردن صد بنده،و هر که خدا را صد بار تسبیح گوید بهتر است از راندن صد شتر به قربانگاه حجّ،و هر که خدا را صد بار حمد گوید بهتر است از تقدیم یک صد اسب برای جهاد در راه خدا با زین و لجام و سوارش،و هر که صد بار بگوید:«

لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ

»،در آن روز از همۀ مردم بهتر عمل کرده است جز کسی که بر آن افزوده باشد.فرمود:این گزارش به توانگران رسید و آن را به کار بستند،گوید:مستمندان نزد رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)برگشتند و گفتند: یا رسول اللّٰه!آنچه فرمودید،به توانگران رسیده و آن را به کار بستند،رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود:این فضل خدا است،به هر که خواهد می دهدش.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 119 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:مستمندان و فقراء خدمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آمدند و گفتند:یا رسول اللّه راستی توانگران توان این را دارند که بنده ای را آزاد کنند و ما نداریم،آنها می توانند بحج بروند و ما نمی توانیم،آنها می توانند صدقه دهند و ما نداریم،آنها می توانند در راه خدا جهاد کنند و ما نمی توانیم،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس صد بار«اللّه اکبر»گوید،نزد خدای عزّ و جلّ بهتر از آزاد کردن صد بنده،و هرکس خدا را صد بار تسبیح گوید بهتر است از بردن صد شتر به قربانگاه حج،و هرکس خدا را صد بار حمد گوید بهتر است از دادن یکصد اسب با زین و لجام و سوار برای جهاد در راه خدا و هرکس صد بار بگوید:«لا اله الا اللّه»،در آن روز از همۀ مردم بهتر عمل کرده است جز کسی که بر آن افزوده باشد.فرمود:این گزارش به توانگران رسید و آن را به کار بستند،گوید: مستمندان نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برگشتند و گفتند:یا رسول اللّه!آنچه فرمودید،به توانگران رسیده و آن را به کار بستند،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود: این فضل خداست،به هرکس خواهد می دهد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 439 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. من سیاق مائة بدنة أی استصحابها من المیقات لإحرام الحج أو العمرة لتذبح فی منی أو مکة، و فیه فضل عظیم و قد ساق رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی عمره الحدیبیة و فی حجة الوداع و إنما أطلق علیه السیاق لأنها لا ترکب و لا تحمل لأنها إنما سیقت لله، و مع الإشعار و التقلید خرجت عن ملکه، فإنما تساق لتذبح لله فی محله. و البدنة تطلق غالبا علی الإبل، قال فی المصباح: البدنة قالوا هی ناقة أو بقرة، و زاد الأزهری: أو بعیر ذکر، و لا تقع البدنة علی الشاة. و قال بعض الأئمة: البدنة هی الإبل خاصة، و یدل علیه قوله تعالی:

فَإِذٰا وَجَبَتْ جُنُوبُهٰا

سمیت بذلک لعظم بدنها و إنما ألحقت البقرة بالإبل بالسنة و هو قوله علیه السلام تجزئ البدنة عن سبعة، و البقرة عن سبعة، إذ لو کانت البدنة بالوضع تطلق علی البقرة لما شاع عطفها، لأن المعطوف غیر المعطوف علیه، و نقل البغوی أیضا: أن البدنة لا تطلق علی الشاة، قالوا: و إذا أطلقت البدنة فی الفروع فالمراد البعیر ذکرا کان أو أنثی. من حملان مائة فرس الحملان بضم الحاء و سکون المیم مصدر أی من أن یرکب و یحمل مائة إنسان علی مائة فرس تامة الأدوات قال فی النهایة فی حدیث تبوک قال أبو موسی: أرسلنی أصحابی إلی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أسأله الحملان، الحملان مصدر حمل یحمل حملانا و ذلک أنهم أنفذوه یطلب منه شیئا یرکبون علیه، و منه تمام الحدیث قال له النبی صلی الله علیه و آله و سلم: ما أنا حملتکم و الله حملکم، أراد إفراده تعالی بالمن علیهم، و قیل: لما ساق الله إلیه هذه الإبل وقت حاجتهم کان هو الحامل لهم علیها. قوله علیه السلام بسرجها کذا فیما عندنا من النسخ فیدل علی أنه یجمع السرج علی السرج بضمتین، و لم أجده فی کتب اللغة و قال فی المصباح: سرج الدابة معروف و جمعه سروج، مثل فلس و فلوس، و السراج المصباح، و الجمع سرج، مثل کتاب و کتب، و قال : اللجام للفرس قیل: عربی، و قیل: معرب و الجمع لجم مثل کتاب و کتب. و فی القاموس : الرکاب من السرج کالغرز من الرحال، و الجمع ککتب و قال: الغرز رکاب من جلد، و قیل: فی قوله: إلا من زاد تنبیه علی أن ما زاد علی هذا العدد یکون له الأجر بحساب ذلک، لأنه لیس من العبادات التی نهی الشارع عن الزیادة فی عددها فیه نظر. کان أفضل الناس عملا أی لیس أحد أفضل منه لأن من عمل مثل فعله لم یکن هذا أفضل منه إلا أن یقال أنه داخل فی المفضل، فالمفضل علیه غیره. قوله صلی الله علیه و آله و سلم:

ذٰلِکَ فَضْلُ اَللّٰهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشٰاءُ

*

ظاهره أن الفقراء لا یبلغون فضل الأغنیاء مع أن ثواب فقرهم و صبرهم علیه عظیم کما مر فی الأخبار الکثیرة و أیضا قد دلت الأخبار علی أن من تمنی شیئا من الخیر و لم یتیسر له یمنحه الله الکریم ثواب ذلک، فیمکن أن یکون عدم ذکر ذلک لهم لیکون أعظم لأجرهم أو لتأدیبهم بترک ما یوهم الحسد، و عدم الرضا بقضاء الله، و قیل: ظاهره تفضیل الغناء علی الفقر لأنه لما استووا فی عمل الذکر و اختص الأغنیاء من العبادات المالیة بما عجز الفقراء عنه قال

ذٰلِکَ فَضْلُ اَللّٰهِ

*

فالإشارة بذلک إلی الفضل الذی اختصوا به، و إنما قلنا ظاهر فی ذلک لإمکان أن یجعل سبق الفقراء بالذکر المذکور و تقدمهم علی الأغنیاء فضیلة اختصوا بها دون الأغنیاء، و یجعل ذلک إشارة إلیها فیفید تفضیل الفقر علی الغناء لکنه عدول عن الظاهر. و لا یمکن ترجیح هذا بقوله کان أفضل الناس عملا ذلک الیوم إلا من زاد بناء علی حمل الناس علی العموم و حمل الزیادة علی الزیادة فی الذکر، فمن اتصف بالزیادة المالیة داخل فی المفضل علیه، و غیر خارج بالاستثناء لأنا نمنع عموم الناس لأنه یستلزم تفضیل الشیء علی نفسه، بل المراد به من لم یماثله فی الذکر، و نمنع أیضا تخصیص الزیادة بالزیادة فی الذکر، لجواز أن یکون المراد بها الزیادة المطلقة الشاملة للزیادة فی الذکر و غیره من الأعمال التی تشتمل الحقوق المالیة. و لبعض الأفاضل فی تحقیق الفقر و الغناء کلام لا بأس أن نورده فی هذا المقام، و هو أن الفقر و الغناء ثلاثة. الأولی: الغنی و الفقیر اللذین یفعل کل منهما الواجب علیه فقط. الثانیة: أن یفعل کل منها ما هو مقدوره کان یصبر الفقیر و یؤثر علی غیره و یحج الغنی و یعتق و یتصدق. الثالثة: الفقر و الغناء وصفان کلیان من حیث کون کل منهما قابلا للأمر إما الغناء فقابل لتحصیل القرب بالمالیة، و أما الفقر فقابل للصبر، و کل واحد من هذه الثلاثة یصح أن یکون محلا للخلاف، أما الأولی فلأنه یمکن أن یقال فیها هل فضل القربات المالیة الواجبة أرجح من صبر الفقیر أو صبره أرجح، و أما الثانیة و هی الأنسب بهذا الحدیث، فکذلک بنحو ما تقدم، و أما الثالثة فکذلک فإنه یصح أن یقال هل قابلیة فعل الخیرات و القربات المالیة أرجح من قابلیة تحصیل الصبر و السلامة من عهدة الغناء و تکالیفه أو العکس فتأمل، و رجح بحسب ما ظهر لک من الروایات و غیرها، انتهی. و أقول: الأظهر عندی أن الفقر و الغناء و الصحة و القسم و العزة و الذلة و الشهرة و الخمول و سائر تلک الأحوال المتقابلة لکل منها جهات کثیرة و مختلف. بحسب الأحوال و الأشخاص و الأزمان، و لا یعلم جمیع ذلک إلا علام الغیوب، و لا یفعل شیئا من ذلک بعباده بلطفه الشامل إلا ما علم صلاحهم فیه بعلمه الکامل، فوظیفة العبد أن یکل جمیع ذلک إلی مولاه، و یتوکل علیه و یرضی بقضائه، و یصبر علی بلائه و یشکره علی نعمائه، و لا یختار لنفسه ما لا یعلم عاقبته، فالغنی للغنی أصلح، و إلا لم یفعله به مولاه، و الفقر للفقیر أفضل و إلا لم یفعله به من خلقه و رباه و هکذا جمیع أحوال العالمین

فَخُذْ مٰا آتَیْتُکَ وَ کُنْ مِنَ اَلشّٰاکِرِینَ .

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 159 

*****


1- 1 . هکذا فی «د ، بر ، بس ، بف » . وفی «ب ، ج » والمطبوع : «الخزّاز » . والصواب ما أثبتناه کما تقدّم فی الکافی ، ح 75 .
2- 2 . فی «بس » : «إنّ للأغنیاء ما یعتقون » .
3- 3 . فی «ز» : - «ولهم ما یتصدّقون ولیس لنا» .
4- 4 . فی «ص» : - «رسول اللّه » .
5- 5 . حَمَل یَحْمِل حَمْلاً وحُمْلانا . ویکون الحُملان أجرا لما یُحمَل . والحُملان : ما یحمل علیه من الدوابّ فی الهبة خاصّة . ترتیب کتاب العین ، ج 1 ، ص 428 (حمل ).
6- 6 . الظاهر أنّ المازندرانی قرأه : السروج ؛ حیث قال فی شرحه : «والسروج : جمع سرج ، کالفلوس : جمع فلس » وهو المطابق للّغة .
7- 7 . فی «ز » : «صنعوه ».
8- 8 . المائدة (5) : 54 ؛ الحدید (57) : 21 ؛ الجمعة (62) : 4 . وفی مرآة العقول، ج 12 ، ص 159 : «ظاهره أنّ الفقراء لایبلغون فضل الأغنیاء مع أنّ ثواب فقرهم وصبرهم علیه عظیم ، کما مرّ فی الأخبار الکثیرة . وأیضا قد دلّت الأخبار علی أنّ من تمنّی شیئا من الخیر ولم یتیسّر له یمنحه اللّه الکریم ثواب ذلک . فیمکن أن یکون عدم ذکر ذلک لهم لیکون أعظم لأجرهم ، أو لتأدیبهم بترک ما یوهم الحسد وعدم الرضا بقضاء اللّه » . وقیل غیر ذلک . راجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 255 .
9- 9 . التوحید ، ص 30 ، ح 33 ؛ وثواب الأعمال ، ص 18 ، ح 1 ؛ والخصال ، ص 594 ، أبواب الثمانین وما فوقه ، ح 5 ، بسند آخر عن ابن أبی عمیر، من قوله : «من قال لا إله إلاّ اللّه» إلی قوله : «إلاّ من زاد» . وفی الأمالی للصدوق ، ص 70 ، المجلس 17 ، ح 1 ؛ وثواب الأعمال ، ص 25 ، ح 1 ، بسند آخر عن الصادق ، عن آبائه ، عن علیّ علیهم السلام ، مع اختلاف یسیر. راجع : المحاسن ، ص 36 ، کتاب ثواب الأعمال ، ح 33 الوافی ، ج 9 ، ص 1453 ، ح 8524 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 183 ، ح 9068 ، من قوله : «من کبّر اللّه مائة مرّة» إلی قوله : «إلاّ من زاد» .

2- الحدیث

2 / 506

2/3228 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ حَمَّادٍ، عَنْ رِبْعِیٍّ، عَنْ فُضَیْلٍ:

عَنْ أَحَدِهِمَا علیهماالسلام ، قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «أَکْثِرُوا مِنَ التَّهْلِیلِ وَ التَّکْبِیرِ(1)، فَإِنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ أَحَبَّ إِلَی اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ مِنَ التَّهْلِیلِ وَ التَّکْبِیرِ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

فضیل از یکی از دو امام باقر و یا صادق علیهما السلام حدیث کند که فرمود: شنیدم از آن حضرت که میفرمود:« لا اله الا اللّٰه» و «اللّٰه اکبر. »بسیار بگوئید، زیرا چیزی نزد خدای عز و جل محبوبتر از گفتن لا اله الا اللّٰه، و اللّٰه اکبر. نیست.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 268 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از ربعی،از فضیل،از امام باقر و یا امام صادق(علیه السّلام) گوید:شنیدم می فرمود:«اللّٰه اکبر و«

لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ

»بسیار بگوئید زیرا چیزی در نزد خدا عز و جل از اللّٰه اکبر گفتن و لا اله الاّ اللّٰه گفتن محبوب تر نیست.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 121 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«فضیل»،از یکی از دو امام باقر و یا امام صادق علیه السّلام حدیث کند که فرمود: «اللّه اکبر و لا اله الا اللّه»بسیار بگوئید زیرا چیزی در نزد خدای عزّ و جلّ از اللّه اکبر گفتن و لا اله الاّ اللّه گفتن محبوب تر نیست.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 441 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور صحیح عندی. و أفضلیة التهلیل لدلالتها علی التوحید الکامل، و التکبیر لدلالتها علی الاتصاف بجمیع الصفات الکمالیة، و التنزه عن جمیع سمات النقص علی وجه لا یصل إلیه العقول، و الأفهام فهما متضمنان لمعرفة الله الملک العلام علی وجه الکمال، و التمام.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 161 

*****

3- الحدیث

3/3229 . عَلِیٌّ(3)، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : التَّسْبِیحُ نِصْفُ الْمِیزَانِ، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ(4) یَمْلاَءُ الْمِیزَانَ، وَ اللّهُ أَکْبَرُ یَمْلاَءُ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الاْءَرْضِ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:«سبحان اللّٰه» گفتن نیمی از میزان اعمال است (که نیم آن را پر کند) و «الحمد للّٰه» همۀ میزان را پر کند، و «اللّٰه اکبر» میان آسمان زمین را پر کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 268 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امام صادق(علیه السّلام)که امیر المؤمنین(علیه السّلام)فرمود:«سبحان اللّٰه»گفتن،نیمی از میزان اعمال است،و«الحمد للّٰه»همۀ میزان را پر می کند و«اللّٰه اکبر»میان آسمان و زمین را پر می کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 121 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:«سبحان اللّه»گفتن،نیمی از میزان اعمال است، و«الحمدا»همۀ میزان را پر می کند و«اللّه اکبر»میان آسمان و زمین را پر می کند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 441 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. التسبیح نصف المیزان قیل: لعل السر فی ذلک، إن لله سبحانه صفات ثبوتیة جمالیة، و صفات سلبیة جلالیة، و إنما یملأ میزان العبد بالإتیان بهما جمیعا، و التسبیح إتیان بالثانیة فحسب فهو نصف المیزان، و التحمید إتیان بهما جمیعا لوروده علی کل ما کان کمالا فهو یملأ المیزان، و هما لا یتجاوزان میزان العبد لأنهما إنما یکونان منه بقدر فهمه و علمه و معرفته، و أما التکبیر فلما کان تفضیلا مجملا یکفی فیه العلم الإجمالی بالمفضل علیه، فهو یملأ ما بین السماء و الأرض. و قیل : الحمد لله یملأ المیزان إما بنفسه أو مع التسبیح، فهو علی الأول ضعف التسبیح، و علی الأخیر مثله، و من طریق العامة الحمد لله یملأ المیزان، قال المازری: الحمد لیس بجسم فیقدر بمکیال و یوزن بمعیار، فقیل هو کنایة عن تکثیر العدد أی حمدا لو کان یقدر بمکیال، و یوزن بمیزان لملأه، و قیل هو لتکثیر أجوره، و قیل هو علی التعظیم و التفخیم لشأنه، و قد جاء من طریق العامة أن المیزان له کفتان، کل کفة طباق السماوات و الأرض. و جاء أیضا أن الحمد لله یملأه، و قیل: القول الأول - و هو أنه لتکثیر العدد - أظهر لمجیء سبحان الله عدد خلقه، و ظاهر أنه لتکثیر العدد.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 161 

*****

4- الحدیث

4/3230 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ

مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ، عَنْ ضُرَیْسٍ الْکُنَاسِیِّ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «مَرَّ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِرَجُلٍ یَغْرِسُ غَرْساً فِی حَائِطٍ(6) لَهُ(7) ، فَوَقَفَ لَهُ(8) وَ قَالَ: أَ لاَ أَدُلُّکَ عَلی غَرْسٍ أَثْبَتَ(9) أَصْلاً، وَ أَسْرَعَ إِینَاعاً(10)، وَ أَطْیَبَ ثَمَراً، وَ أَبْقی ؟ قَالَ: بَلی، فَدُلَّنِی یَا رَسُولَ اللّهِ، فَقَالَ: إِذَا أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَیْتَ، فَقُلْ: "سُبْحَانَ اللّهِ، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ، وَ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ، وَ اللّهُ أَکْبَرُ"؛ فَإِنَّ لَکَ _ إِنْ قُلْتَهُ _ بِکُلِّ تَسْبِیحَةٍ عَشْرَ شَجَرَاتٍ فِی الْجَنَّةِ مِنْ أَنْوَاعِ الْفَاکِهَةِ(11)، وَ هُنَّ(12) مِنَ الْبَاقِیَاتِ الصَّالِحَاتِ».

قَالَ : «فَقَالَ الرَّجُلُ: فَإِنِّی أُشْهِدُکَ یَا رَسُولَ اللّهِ(13)، أَنَّ حَائِطِی هذَا صَدَقَةٌ مَقْبُوضَةٌ عَلی فُقَرَاءِ الْمُسْلِمِینَ أَهْلِ الصَّدَقَةِ، فَأَنْزَلَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ آیَاتٍ(14) مِنَ الْقُرْآنِ: «فَأَمّا مَنْ أَعْطی وَ اتَّقی وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری»(15)».(16)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بمردی گذر کرد که در باغش درخت میکاشت پس آن حضرت (صلّی الله علیه و آله) نزدش ایستاد و فرمود: تو را راهنمائی نکنم برگشت درختی که ریشه اش پا برجاتر و میوه هایش زودرس تر و بهتر و پاینده تر باشد؟ عرضکرد: چرا مرا رهنمائی فرما ای رسول خدا، فرمود: چون بامداد کنی و شام کنی بگو: «سبحان اللّٰه و الحمد للّٰه و لا اله الا اللّٰه و اللّٰه اکبر». زیرا اگر آن را بگوئی بشمارۀ هر تسبیحه ای (یعنی هر یک مرتبه) ده درخت در بهشت داری (که هر درختی از آنها یکنوع) از انواع میوه ها (میدهد) و آنها از کارهای شایسته و پاینده است. امام محمد باقر علیه السلام فرمود: پس آن مرد گفت: پس من شما را گواه گرفتم که این باغ من صدقه قبض شده و وقف است بر فقرای از مسلمانان که مستحق صدقه باشند، پس خدای عز و جل آیاتی از قرآن را نازل کرد:«پس اما آنکه بخشید و پرهیزکاری کرد، و تصدیق به نکوکاری کرد، زود است که راهنمویش بسوی گشایش شویم»(سورۀ لیل آیه های 5-6-7).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 268 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از امام باقر(علیه السّلام)گوید:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)به مردی گذر کرد که در باغستانی درخت می کاشت و نزد او ایستاد و فرمود:تو را دلالت نکنم بر کشت درختانی که ریشه هایشان برجاتر و رسیدن میوه هایشان زودتر و میوه هایشان بهتر و پاینده تر باشند؟گفت:چرا مرا بدان رهنمائی کن یا رسول اللّٰه،فرمود: چون بامداد و پسین کنی بگو:سبحان اللّٰه و الحمد للّٰه و«

لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ

» و اللّٰه اکبر،زیرا اگر آن را گوئی به شمارۀ هر تسبیح ده درخت در بهشت داری از انواع میوه و آنها از باقیات صالحاتند، فرمود.آن مرد گفت:پس به راستی یا رسول اللّٰه!من شما را گواه گرفتم که این نخلستان من وقف است و قبض شده است بر فقراء مسلمانان که مستحقّ صدقه باشند. و خدا آیاتی از قرآن را نازل کرد(5 سوره اللیل):«و أمّا کسی که عطا کند و پرهیزکار باشد و تصدیق به عاقبت خوش به زودی برای او نعمت فراوان آماده سازیم».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 123 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام باقر علیه السّلام گوید:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به مردی گذر کرد که در باغستانی درخت می کاشت و نزد او ایستاد و فرمود:تو را دلالت نکنم بر کشت درختانی که ریشه هایشان پابرجاتر و میوه هایش زودرس تر و بهتر و پاینده تر باشند؟گفت:یا رسول اللّه چرا راهنمائی کنید.فرمود:

چون صبح کنی بگو:سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه و اللّه اکبر،زیرا اگر آن را گوئی به شمارۀ هر تسبیح ده درخت از انواع میوه ها در بهشت دارد و آنها از باقیات صالحات اند،

فرمود:آن مرد گفت:پس به راستی یا رسول اللّه!من شما را گواه گرفتم که این نخلستان من وقف است بر فقراء مسلمانان که مستحقّ صدقه باشند. بر خداوند آیاتی از قرآن را نازل کرد:«و امّا کسی که عطا کند و پرهیزگار باشد به زودی برایش نعمتهای فراوان آماده سازیم(لیل/5)»

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 443 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و فی المصباح غرست الشجرة غرسا من باب ضرب، فالشجر مغروس، و یطلق علیه أیضا غرس، و قال: الحائط البستان، و قال : ینعت الثمار ینعا من بابی نفع و ضرب أدرکت، و الاسم الینع بضم الیاء و فتحها فهی یانعة، و أ ینعت بالألف مثله انتهی. و نسبة الإیناع هنا إلی الشجرة مجازا و أستعیر لوصول الشجرة حد الإثمار، و أبقی (أی أبقی ثمرا أو أصل الشجرة علی فقراء المسلمین إما متعلق بالصدقة، أو بالمقبوضة أهل الصدقة بدل من الفقراء، أو صفة لها أی ممن یستحق أخذ الزکاة. و أقول: المشهور أن سورة اللیل مکیة، و هذا الخبر یدل علی أنها مدنیة، و یؤیده ما رواه الطبرسی (ره) بإسناده عن ابن عباس، أن رجلا کانت له نخلة فرعها فی دار رجل فقیر ذی عیال، و کان الرجل إذا جاء فدخل الدار و صعد النخلة لیأخذ منها التمر فربما سقطت التمرة، فیأخذها صبیان الفقیر، فینزل الرجل من النخلة حتی یأخذ التمر من أیدیهم، فإن وجدها فی فم أحدهم أدخل إصبعه حتی یخرج التمر من فیه، فشکی ذلک الرجل إلی النبی صلی الله علیه و آله و سلم، و أخبره بما یلقی من صاحب النخلة، فقال له النبی صلی الله علیه و آله و سلم: اذهب، و لقی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم صاحب النخلة، فقال: تعطنی نخلتک المائلة التی فرعها فی دار فلان، و لک بها نخلة فی الجنة فقال له الرجل: إن لی نخلا کثیرا، و ما فیه نخلة أعجب إلی ثمرة منها، قال ثم ذهب الرجل فقال رجل کان یسمع الکلام من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، یا رسول الله أ تعطینی بما أعطیت الرجل نخلة فی الجنة أن أنا أخذتها، قال نعم، فذهب الرجل و لقی صاحب النخلة فساومها منه، فقال له أ شعرت إن محمدا أعطانی بها نخلة فی الجنة فقلت له: یعجبنی ثمرها، و أن لی نخلا کثیرا فما فیه نخلة أعجب إلی ثمرة منها، فقال له الآخر: أ ترید بیعها فقال: لا، إلا أن أعطی بها ما لا أظنه أعطی، قال: فما مناک، قال: أربعون نخلة، فقال الرجل: جئت بعظیم، تطلب نخلتک المائلة، أربعین نخلة، ثم سکت عنه، فقال له: أنا أعطیک أربعین نخلة، فقال له، أشد إن کنت صادقا، فمر إلی ناس فدعاهم فأشهد له بأربعین نخلة، ثم ذهب إلی النبی صلی الله علیه و آله و سلم، فقال: یا رسول الله، إن النخلة قد صارت فی ملکی، فهی لک فذهب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إلی صاحب الدار، فقال له: النخلة لک و لعیالک، فأنزل الله تعالی

وَ اَللَّیْلِ إِذٰا یَغْشیٰ

السورة. و عن عطاء قال: اسم الرجل، أبو الدحداح، ثم قال: و الأولی أن تکون الآیات محمولة علی عمومها فی کل من یعطی حق الله فی ماله، و کل من یمنع حقه سبحانه. و روی العیاشی ذلک بإسناده، عن سعد الإسکاف، عن أبی جعفر علیه السلام قال

فَأَمّٰا مَنْ أَعْطیٰ

مما أتاه الله،

وَ اِتَّقیٰ `وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنیٰ

أی بأن الله یعطی بالواحد عشرا إلی أکثر من ذلک، و فی روایة أخری إلی مائة ألف فما زاد

فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْریٰ

قال لا یرید شیئا من الخیر إلا سیر الله له

وَ أَمّٰا مَنْ بَخِلَ

بما أتاه الله

وَ اِسْتَغْنیٰ `وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنیٰ

بأن الله یعطی بالواحد عشرا إلی أکثر من ذلک، و فی روایة أخری إلی مائة ألف فما زاد

فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْریٰ

قال لا یرید شیئا من الشر إلا یسر له قال: ثم قال أبو جعفر علیه السلام

وَ مٰا یُغْنِی عَنْهُ مٰالُهُ إِذٰا تَرَدّٰی

أما و الله ما تردی من جبل، و لا تردی من حائط، و لا تردی فی بئر، و لکن تردی فی نار جهنم. فعلی هذا یکون قوله

وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنیٰ

معناه بالعدة الحسنی و قیل بالجنة التی هی ثواب المحسنین. و قوله

فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْریٰ

معناه فستهون علیه الطاعة مرة بعد مرة، و قیل معناه سنهیؤه، و نوفقه للطریقة الیسری، أی سنسهل علیه فعل الطاعة حتی یقوم إلیه بجد، و طیب نفس، و قیل معناه ینسره للخصلة الیسری أو للحالة الیسری و هی دخول الجنة، و استقبال الملائکة إیاه بالتحیة، و البشری.

وَ أَمّٰا مَنْ بَخِلَ

أی منن بماله الذی لا یبقی له، و بخل بحق الله فیه،

وَ اِسْتَغْنیٰ

أی التمس الغناء بذلک المنع لنفسه، و قیل: معناه أنه عمل عمل من هو مستغن عن الله، و عن رحمته

وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنیٰ

أی بالجنة، و الثواب، و الوعد بالخلف

فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْریٰ

هو علی مزاوجة الکلام، و المراد به التمکین، أی تخلی بینه و بین الأعمال الموجبة للعذاب، و العقوبة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 164 

*****

ص: 382


1- 1 . فی «ب » : «التکبیر والتهلیل » .
2- 2 . ثواب الأعمال ، ص 18 ، ح 13 ، بسنده عن محمّد بن سنان ، عن حمّاد بن عثمان وخلف بن حمّاد جمیعا ، عن ربعیّ ، عن فضیل ، قال : سمعته ... الوافی ، ج 9 ، ص 1454 ، ح 8526 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 190 ، ح 9082 .
3- 3 . فی «ز ، جر » وحاشیة «ج »: + «بن إبراهیم » .
4- 4 . فی «ب» : - «للّه » .
5- 5 . الجعفریّات ، ص 169 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف یسیر ؛ الأمالی للطوسی ، ص 19 ، المجلس 1 ، ح 21 ، بسند آخر عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فیه : «لا إله إلاّ اللّه نصف المیزان ، والحمد للّه یملؤه» الوافی ، ج 9 ، ص 1455 ، ح 8528 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 185 ، ح 9070 .
6- 1 . «الحائط » : البستان . وجمعه : حوائط . المصباح المنیر ، ص 157 (حوط) .
7- 2 . فی «ب» : - «له » .
8- 3 . فی «ب ، ج ، ص ، بر ، بف » وحاشیة «د ، ز » والمحاسن والأمالی : «علیه » .
9- 4 . فی «ص » : + «لک » .
10- 5 . «الإیناع» : الإدراک والنضج ، یقال : أینع الثمر ، إذا أدرک ونضج ، وقال العلاّمة المجلسی : «نسبة الإیناع هنا إلی الشجرة مجاز ، أو استعیر لوصول الشجرة حدّ الإثمار» . راجع : النهایة ، ج 5 ، ص 302 ؛ المصباح المنیر ، ص 682 (ینع) .
11- 6 . فی «ز » وحاشیة «ج » : «الفواکه » .
12- 7 . فی «ص ، بس » وحاشیة «ج » : «وهو » . وفی حاشیة «ز» والمحاسن : «وهی » .
13- 8 . فی «ص » : «یا رسول اللّه ، إنّی اُشهدک » .
14- 9 . فی «ز ، بس » وحاشیة «بر » : «آیا » جمع «آیة » . وفی «ص » : «آیة » .
15- 10 . اللیل (92) : 5 _ 7 .
16- 11 . المحاسن ، ص 107 ، کتاب ثواب الأعمال ، ذیل ح 36 ، بسنده عن مالک بن عطیّة ، إلی قوله : «وهنّ من الباقیات الصالحات» ؛ الأمالی للصدوق ، ص 202 ، المجلس 36 ، ح 16 ، بسنده عن الحسن بن محبوب ، عن مالک بن عطیّة ، عن ضریس الکناسی ، عن الباقر ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1454 ، ح 8525 ؛ البحار ، ح 22 ، ص 122 ، ح 90 .

5- الحدیث

5/3231 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : خَیْرُ الْعِبَادَةِ قَوْلُ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: بهترین عبادت گفتن: لا اله الا اللّٰه. است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 269 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: بهترین عبادت،گفتن:«

لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ

» است

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 123 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:بهترین عبادت،گفتن:لا اله الاّ اللّه است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 443 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 164 

*****

(30) باب الدعاء للإخوان بظهر الغیب

1- الحدیث

2 / 507

1/3232. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ، عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «أَوْشَکُ(2) دَعْوَةٍ وَ أَسْرَعُ إِجَابَةٍ دُعَاءُ الْمَرْءِ لاِءَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ(3)».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: دعائی که بیشتر امید استجابت آن میرود و زودتر باجابت رسد دعا برای برادر دینی است در پشت سر او.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 269 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام باقر(علیه السّلام)،فرمود: دعائی که بیشتر در معرض اجابت است و زودتر مستجاب می شود،دعا کردن برای برادران دینی در غیاب او.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 125 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام باقر علیه السّلام،فرمود:دعائی که بیشتر در معرض اجابت است و زودتر مستجاب می شود،دعا برای برادران دینی است در پشت سر آنها.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 443 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و أوشک مبتدأ مضاف إلی الدعوة، و أسرع معطوف علیه، و المضاف محذوف أی و أسرعها، و إجابة غیر کما قیل: و یحتمل أن یقرأ کلاهما بالإضافة فیقدر قوله و إجابته فی أخر الکلام بقرینة أول الکلام، أی هذا الدعاء أقرب الدعوات من الله، و إجابته أسرع الإجابات، و یمکن أن یقرأ کلاهما بالتمییز فیکون دعاء المرء مبتدأ، و أوشک خبره، و المراد بالدعوة الحصول أو السماع مجازا، و علی التقادیر السابقة إما أسرع تأکید لأوشک، أو المراد بأوشک مزید التوفیق للدعاء، أو المراد أنه إذا دعی للأخ لا یحتاج إلی المبالغة و التطویل لحصول الإجابة بل یکفیه أیسر دعاء بظهر الغیب ، أی فی حاله مستظهرا بذلک متقویا به. قال فی النهایة: فیه خیر الصدقة ما کان عن ظهر غنی أی ما کان عفوا قد فضل عن غنی، و الظهر قد یزاد فی مثل هذا إشباعا للکلام، و تمکینا کان صدقته مستندة إلی ظهر قوی من المال، تقول: قرأت القرآن علی ظهر قلبی، أی قراءة من حفظی. و قال فی المصباح: قیل: ظهر الغیب، و ظهر القلب، و المراد نفس الغیب و نفس القلب، لکنه أضیف للإیضاح، و البیان، و قال النووی دعا بظهر الغیب، أی بغیبة المدعو، و فی سر، و قال الطبیبی إنما کان أسرع إجابة، لأنه أقرب إلی الإخلاص، و یعینه الله فی دعائه، لأن الله تعالی فی عون العبد ما دام فی عون أخیه، و أقول: الباء بمعنی فی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 165 

*****

2- الحدیث

2/3233. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ:

ص: 383


1- 1 . ثواب الأعمال ، ص 17 ، ح 10، بسنده عن علیّ بن إبراهیم . التوحید ، ص 18 ، ح 2 ، بسند آخر عن إبراهیم بن هاشم ، عن النوفلی ، وفیهما عن أبی عبداللّه ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . الجعفریّات ، ص 228 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . الکافی ، کتاب الدعاء ، باب من قال لا إله إلاّ اللّه ، ضمن ح 3263 ، بسند آخر عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وفیهما مع زیادة الوافی ، ج 9 ، ص 1459 ، ح 8534 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 211 ، ذیل ح 9137 .
2- 2 . «أوشک » : أقرب وأدنی وأسرع . النهایة ، ج 5 ، ص 189 (وشک) .
3- 3 . فی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 165 : «أوشک» مبتدأ مضاف إلی الدعوة ، و«أسرع » معطوف علیه والمضاف محذوف ، أی وأسرعها ، و«إجابة » تمیز کما قیل . ویحتمل أن یقرأ کلاهما بالإضافة فیقدّر قوله : «وإجابته » فی آخر الکلام بقرینة أوّل الکلام ، أی هذا الدعاء أقرب الدعوات من اللّه ، وإجابته أسرع الإجابات . ویمکن أن یقرأ کلاهما بالتمییز فیکون «دعاء المرء » مبتدأ ، و«أوشک » خبره ، والمراد بالدعوة الحصول أو السماع مجازا . وعلی التقادیر السابقة إمّا أسرع تأکید لأوشک ، أو المراد بأوشک مزید التوفیق للدعاء ، أو المراد أنّه إذا دعا للأخ لایحتاج إلی المبالغة والتطویل لحصول الإجابة بل یکفیه أیسر دعاء بظهر الغیب ، أی فی حاله مستظهرا بذلک متقوّیا به » .
4- 4 . الوافی ، ج 9 ، ص 1525 ، ح 8692 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 107 ، ح 8865 .

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «دُعَاءُ الْمَرْءِ(1) لاِءَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ(2) یُدِرُّ الرِّزْقَ، وَ یَدْفَعُ

الْمَکْرُوهَ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السّلام فرمود: دعای انسان برای برادر (دینی اش) در غیاب او روزی را فراوان کند و از ناخوشی و بدی جلوگیری کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 270 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: دعاء مرد در غیاب برادرش(برای او)روزی را فراوان می کند و بدی را جلو می گیرد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 125 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام،فرمود:دعاء مرد در غیاب برادر دینی اش روزی را فراوان می کند و از بدی جلوگیری می نماید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 445 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح، و فی القاموس أدرت الریح السحاب حلبته.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 166 

*****

3- الحدیث

3/3234 . عَنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ، عَنْ جَابِرٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالی : «وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ»(4) قَالَ : «هُوَ الْمُوءْمِنُ یَدْعُو لاِءَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ، فَیَقُولُ لَهُ(5) الْمَلَکُ(6): آمِینَ، وَ یَقُولُ اللّهُ(7) الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ: وَ لَکَ مِثْلاَ مَا سَأَلْتَ، وَ قَدْ أُعْطِیتَ(8) مَا سَأَلْتَ بِحُبِّکَ(9) إِیَّاهُ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام در تفسیر گفتار خدای تبارک و تعالی:«و میپذیرد از آنان که ایمان آوردند و کردار نیک کردند، و بیفزاید برای ایشان از فضل خویش»(سورۀ شوری آیه 25) فرمود: مقصود مؤمنی است که برای برادر (دینی) خود در پشت سر او دعا کند، پس فرشته برای دعای او آمین گوید، و خدای عزیز جبار فرماید: برای تو است دو برابر آنچه (برای برادرت) درخواست کردی، و آنچه (نیز برای او) درخواست کردی، بخاطر اینکه او را دوست داشتی بتو داده شد (و دعایت در حق او مستجاب شد).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 270 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امام باقر(علیه السّلام)در تفسیر قول خدا تبارک و تعالی(25 سوره شوری):«و اجابت کند برای آن کسانی که گرویدند و کارهای شایسته کردند و از فضل خود برای آنها بیفزاید»فرمود:مقصود از آن مؤمن است که برای برادر خود در ظهر غیب دعا می کند و فرشته برای او آمین گوید:و خدای جبّار عزیز می فرماید:برای تو است دو برابر آنچه در خواست کردی و به تو عطا شده آنچه در خواست کردی برای آنکه او را دوست داشتی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 125 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام باقر علیه السّلام در تفسیر قول خدای تبارک و تعالی:«و می پذیرد از آنانی که ایمان آوردند و کارهای نیک کردند و از فضل خود آنها بیفزاید(شوری/25)»

فرمود:مقصود از آن مؤمنی است که برای برادر خود در پشت سرش دعا می کند سپس فرشته ای برای دعای او آمین گوید و خدای جبّار عزیز می فرماید:برای توست دو برابر آنچه را که درخواست کردی و به تو عطا شده آنچه درخواست کردی زیرا او را دوست داشتی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 445 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

وَ یَسْتَجِیبُ اَلَّذِینَ آمَنُوا

قال البیضاوی: أی یستجیب الله لهم فحذف اللام کما حذف فی و إذا کالوهم، و المراد إجابة الدعاء أو الإثابة علی الطاعة، فإنها کدعاء و طلب لما یترتب علیه، أو یستجیبون الله بالطاعة إذا دعاهم إلیها،

وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ

علی ما سألوا، أو استحقوا و استوجبوا له بالاستجابة. و قال الطبرسی (ره): أی یجیبهم إلی ما یسألونه، و قیل: معناه یجیبهم فی دعاء بعضهم لبعض، عن معاذ بن جبل، و قیل: معناه یقبل طاعاتهم و عباداتهم، و یزیدهم من فضله علی ما یستحقونه من الثواب، و قیل: معناه و یستجیب الذین الذین آمنوا، بأن یشفعهم فی إخوانهم، و یزیدهم من فضله، و یشفعهم فی إخوان إخوانهم عن ابن عباس. و روی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: فی قوله

وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ

الشفاعة لمن وجب له النار ممن أحسن إلیهم فی الدنیا هو المؤمن الضمیر راجع إلی الموصول، و اللام فی المؤمن للعهد الذهنی، و لذا وصف بالحکمة و هو یدعو لأنه فی قوة النکرة، و قوله یقول کلام الإمام علیه السلام و قیل هو کلام الملک للخبر الآتی، و لا حاجة إلی هذا التکلف فإنه یمکن الجمع بین قول الله و قول الملک، و عدم الذکر لا یدل علی العدم، و یحتمل أن یکون ما فی الخبر الآتی کلام ملک أخر. قوله و قد أعطیت ما سألت أی لأخیک فیکون امتنانا علیه باستجابة دعائه فی حق أخیه، أو المعنی أعطیناک ما سألت لأخیک مضاعفا لحبک إیاه، و قیل: الأخ شامل للواحد و الجماعة من المؤمنین أحیاء کانوا أم أمواتا، و الظاهر من الملک هو الموکل به لکتب أعماله و حفظه عن الشیاطین، کما دل علیه الخبر الآتی، و قیل: المراد به ملائکة السماء، و قیل: إذا قال الملک الموکل به ذلک قاله من فوقه حتی ینتهی إلی ملائکة السماء، و قیل: المراد به الملائکة المستغفرون لمن فی الأرض کما جعل الله سبحانه ملائکة یصلون علی من یصلی علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم، و ملائکة یدعون لمن ینتظر الصلاة، کذلک جعل ملائکة یؤمنون علی دعاء المؤمنین و ما منهم إلا و له مقام معلوم. و اختلفوا فی أن آمین هل هو دعاء أم لا، فقیل: بالثانی لأنه اسم للدعاء و هو اللهم استجب و الاسم مغایر لمسماه، و قیل: بالأول لأنها اسم فعل، و أسماء الأفعال أسماء لمعانی الأفعال لا لألفاظها، کما حققه الشیخ الرضی، و من أدلته أن العرب تقول صه مثلا، و ترید معنی اسکت، و لا یخطر ببالهم لفظة اسکت بل قد لا تکون مسموعة للقائل أصلا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 167 

*****

4- الحدیث

4/3235 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ، عَنْ عُبَیْدِ اللّهِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ الْوَاسِطِیِّ، عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ، عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْقَمَّاطِ، قَالَ:

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «أَسْرَعُ الدُّعَاءِ نُجْحاً(11) ···

ص: 384


1- 5 . فی «ز ، ص ،بر» وحاشیة «ز » والوافی والأمالی : «الرجل » . وفی قرب الإسناد : «الأخ المؤمن » .
2- 6 . فی قرب الإسناد : «مستجاب و » .
3- 1 . الأمالی للصدوق ، ص 455 ، المجلس 70 ، ح 1 ، بسنده عن أحمد بن محمّد بن عیسی . قرب الإسناد ، ص 6 ، ح 19 ، بسند آخر ؛ ثواب الأعمال ، ص 184 ، ح 1 ، بسند آخر ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره . المؤمن ، ص 54 ، ح 140 ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ؛ الاختصاص ، ص 28 ، مرسلاً عن أبی حمزة الثمالی ، من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام ، والروایة فیهما _ مع زیادة فی أوّلهما _ هکذا: «دعاء المؤمن للمؤمن یدفع عنه البلاء ، ویدرّ علیه الرزق» الوافی ، ج 9 ، ص 1525 ، ح 8693 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 106 ، ذیل ح 8864 .
4- 2 . الشوری (42) : 26 .
5- 3 . فی «ب» : - «له » .
6- 4 . فی حاشیة «ج » : + «الموکّل به » .
7- 5 . فی البحار : - «اللّه » .
8- 6 . فی البحار : - «ما سألت وقد اُعطیت » .
9- 7 . فی «بر ، بف » والوافی والبحار : «لحبّک » .
10- 8 . الوافی ، ج 9 ، ص 1525 ، ح 8694 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 111 ، ح 8880 ؛ البحار ، ج 67 ، ص 49 .
11- 9 . «نجحا» إمّا من أنجحتُ من له الحاجةَ ، أی قضیتُ له . أو من نجح أمرُ فلان : تیسّر له . أو نجح فلان : أصاب طَلِبَتَه. أو من النجاح والنُّجح : الظَفَر بالحوائج . أو من تنجّحتُ الحاجة واستنجحتها : إذا انتجزتها . مجمع البحرین ، ج 2 ، ص 417 (نجح ) .

لِلاْءِجَابَةِ(1) دُعَاءُ الاْءَخِ لاِءَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ، یَبْدَأُ بِالدُّعَاءِ لاِءَخِیهِ، فَیَقُولُ لَهُ مَلَکٌ مُوَکَّلٌ بِهِ: آمِینَ(2)، وَ لَکَ(3) مِثْلاَهُ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: زودترین دعائی که باجابت رسد دعای برادر (دینی) است برای برادرش در غیاب او، ابتداء شروع بدعا برای برادرش کند پس فرشته ای که موکل بر او است گوید: آمین و برای تو است دو چندان (آنچه برای برادر دینیت خواستی).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 270 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-امام باقر(علیه السّلام)فرمود: دعائی که در اجابت کامیاب تر است دعای برادر است برای برادر دینی خود در پشت سر او،آغاز دعا کند برای برادر خود و فرشته ای که به او گمارده است می گوید:آمین و برای تو باد دو برابر آن.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 125 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام باقر علیه السّلام فرمود:

دعائی که در اجابت کامیاب تر است دعای برادر دینی است در پشت سر برادر خود،وقتی دعا را آغاز می کند فرشته ای که بر او گماشته شده آمین ها را می گوید:و برای تو دو برابر آن است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 445 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و أسرع أفعل تفضیل و هو مبتدأ و نجحا تمیز، و للإجابة صفة لقوله نجحا، أو متعلق به، و ما قیل - إن أسرع فعل ماض و الدعاء منصوب، و دعاء الأخ مرفوع بالفاعلیة - بعید و النجح بالضم الظفر بالشیء، و قوله و لک مثلاه إما خبر أو دعاء. و لا ینافی ذلک ما سیأتی أنه نودی من العرش و لک مائة ألف ضعف، لأن الضعف بمقتضی دعائه، و الزائد تفضل منه تعالی لمن یشاء، کما قیل: أو لأن الضعف أقل المراتب، و مائة ألف ضعف أکثرها، و بینهما مراتب متفاوتة بحسب تفاوت الداعی و المدعو له، و قیل: یحتمل أن تکون علة الضعف أن الدعاء للغیر یتضمن عملین صالحین، أحدهما: الدعاء و الضراعة إلی الله تعالی، و الثانی: دعاؤه لأخیه و محبته له، و طلب الخیر له، و لذلک کان هذا الدعاء مستجابا یؤجر علیه مرتین. ثم بعض السلف کان إذا أراد أن یدعو لنفسه بشیء دعا لأخیه المؤمن بتلک الدعوة، طمعا لحصول المطلوب مع زیادة لما رأی أنها مستجابة، و یدل علیه فعل عبد الله بن جندب کما سیجیء، و کان بعضهم یقول: هذا خلاف الأولی، و الأولی أن یدعو لنفسه و لغیره، ثم الدعاء علی الغیر لیس مثل الدعاء له فی تأمین الملک و طلب المثلین علیه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 168 

*****

5- الحدیث

5/3236. عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ التَّمِیمِیِّ، عَنْ حُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ:

2 / 508

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَا مِنْ مُوءْمِنٍ دَعَا لِلْمُوءْمِنِینَ وَ الْمُوءْمِنَاتِ إِلاَّ رَدَّ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ عَلَیْهِ مِثْلَ(5) الَّذِی دَعَا لَهُمْ بِهِ مِنْ کُلِّ مُوءْمِنٍ وَ مُوءْمِنَةٍ مَضی مِنْ أَوَّلِ الدَّهْرِ ، أَوْ هُوَ آتٍ إِلی یَوْمِ الْقِیَامَةِ، إِنَّ(6) الْعَبْدَ لَیُوءْمَرُ بِهِ إِلَی النَّارِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، فَیُسْحَبُ، فَیَقُولُ الْمُوءْمِنُونَ وَ الْمُوءْمِنَاتُ: یَا رَبِّ(7)، هذَا(8) الَّذِی کَانَ یَدْعُو لَنَا، فَشَفِّعْنَا(9) فِیهِ، فَیُشَفِّعُهُمُ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ فِیهِ(10)، فَیَنْجُو».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده: هیچ مؤمنی نیست که برای مردان مؤمن و زنان مؤمنه دعا کند جز اینکه خدای عز و جل باو باز گرداند مانند آنچه را برای ایشان دعا کرده است بشمارۀ هر مرد مؤمن و زن مؤمنه ای که از آغاز روزگار در گذشته یا تا روز قیامت بدنیا آید، همانا بنده ای باشد که در روز قیامت دستور دهند که او را بدوزخ برند و او را بدان سو کشند، پس مردان مؤمن و زنان مؤمنه گویند: این است آنکه برای ما دعا میکرد پس شفاعت ما را در بارۀ او بپذیر (و او را بدوزخ مبر) خدای عز و جل شفاعت ایشان را در بارۀ او بپذیرد، و آن بنده نجات یابد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 270 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از امام صادق(علیه السّلام)که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: هیچ مؤمنی نیست که برای مردان مؤمن و زنان مؤمنه دعا کند جز اینکه خدا عز و جل به او برگرداند مانند آنچه را برای آنان دعا کرده است از طرف هر مرد مؤمن و هر زن مؤمنه ای که از آغاز روزگار در گذشته یا تا روز قیامت به جهان آید،راستی بنده ای باشد که روز قیامت دستور دهند که او را به دوزخ برند و او را به سوی دوزخ کشند،مؤمنین و مؤمنات می گویند:پروردگارا!این است که برای ما دعا می کرد و شفاعت ما را در بارۀ او بپذیرد و خدا شفاعت آنان را در بارۀ او بپذیرد و نجات یابد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 127 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

هیچ مؤمنی نیست که برای مردان مؤمن و زنان مؤمنه دعا کند جز اینکه خدای عزّ و جلّ مانند آنچه را برای آنان دعا کرده است به او برمی گرداند از طرف هر مرد،مؤمن و هر زن مؤمنه ای که از آغاز روزگار در گذشته یا تا روز قیامت به جهان آید،راستی بنده ای باشد که روز قیامت دستور دهند که او را به دوزخ برند و او را به سوی دوزخ کشند، مؤمنین و مؤمنات می گویند:پروردگارا!این شخص برای ما دعا می کرد و شفاعت ما را دربارۀ او بپذیر و خدا شفاعت آنان را دربارۀ او بپذیرد و نجات یابد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 445 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. إلا رد الله أی یتضاعف ما سأل لهم، بعدد جمیع المؤمنین الذین کانوا فی الدنیا، و یکونون بعد ذلک، فیعطی جمیع ذلک و سحبه کمنعه جره علی وجه الأرض و منه سحب ذیله فانسحب، و التشفیع قبول الشفاعة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 169 

*****

ص: 385


1- 1 . فی مرآة العقول : «أسرع ، أفعل تفضیل وهو مبتدأ ، و«نجحا » تمیز ، و«للإجابة » صفة لقوله : نججا ، أو متعلّق به . وما قیل : إنّ «أسرع» فعل ماض ، والدعاء منصوب ، و«دعاء الأخ» مرفوع بالفاعلیّة ، بعید » .
2- 2 . فی «ز ، ص» : - «آمین » . وفی «بس » : «ابشر» .
3- 3 . فی «ز » : «فلک » .
4- 4 . الکافی ، کتاب الحجّ ، باب الوقوف بعرفة وحدّ الموقف ، ضمن ح 7749 ؛ والتهذیب ، ج 5 ، ص 185 ، ضمن ح 617 ؛ والاختصاص ، ص 84 ، ضمن الحدیث ، بسند آ خر ، وتمام الروایة هکذا : «من دعا لاخیه بظهر الغیب وکّل اللّه به ملکا یقول : ولک مثلاه» . کمال الدین ، ص 11 ، مرسلاً عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف الوافی ، ج 9 ، ص 1526 ، ح 8695 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 107 ، ح 8866 .
5- 5 . فی «ز » : «بمثل » .
6- 6 . فی حاشیة «ص » وثواب الأعمال : «وإنّ » .
7- 7 . یجوز فتح الباء علی أن یکون أصله : «یا ربّنا» .
8- 8 . فی «ز » و حاشیة «ج »: + «العبد » . وقوله : «الذی » خبر «هذا» .
9- 9 . «الشفاعة » : هی السؤال فی التجاوز عن الذنوب والجرائم . والمُشفَّع : من تُقبل شفاعته . مجمع البحرین ، ج 4 ، ص 353 (شفع) .
10- 10 . فی «ب» : - «فیه » .
11- 11 . الأمالی للصدوق ، ص 456 ، المجلس 70 ، ح 3 ، بسنده عن الکلینی هکذا : «ما من مؤمن أو مؤمنة مضی من أوّل الدهر أو هو آت إلی یوم القیامة إلاّ وهم شفعاء لمن یقول فی دعائه : اللّهمّ اغفر للمؤمنین والمؤمنات، وإنّ العبد لیؤمر به ...» . ثواب الأعمال ، ص 194 ، ح 4 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه ، عن أبیه علیهماالسلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی أوّله . تفسیر القمّی ، ج 1 ، ص 67 ، ضمن الحدیث ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ، من دون الإسناد إلی الرسول صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف الوافی ، ج 9 ، ص 1526 ، ح 8696 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 114 ، ح 8886 .

6- الحدیث

6/3237 . عَلِیٌّ(1)، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ:

رَأَیْتُ عَبْدَ اللّهِ بْنَ جُنْدَبٍ فِی الْمَوْقِفِ(2)، فَلَمْ أَرَ مَوْقِفاً کَانَ أَحْسَنَ مِنْ مَوْقِفِهِ، مَا زَالَ(3) مَادّاً یَدَیْهِ(4) إِلَی السَّمَاءِ، وَ دُمُوعُهُ تَسِیلُ عَلی خَدَّیْهِ(5) حَتّی تَبْلُغَ الاْءَرْضَ، فَلَمَّا صَدَرَ(6) النَّاسُ قُلْتُ لَهُ(7): یَا أَبَا مُحَمَّدٍ، مَا رَأَیْتُ مَوْقِفاً قَطُّ أَحْسَنَ مِنْ مَوْقِفِکَ؟

قَالَ: وَ اللّهِ، مَا دَعَوْتُ إِلاَّ لاِءِخْوَانِی، وَ ذلِکَ أَنَّ(8) أَبَا الْحَسَنِ مُوسی(9) علیه السلام أَخْبَرَنِی أَنَّ (10): «مَنْ دَعَا لاِءَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ، نُودِیَ مِنَ الْعَرْشِ(11): وَ لَکَ مِائَةُ أَلْفِ ضِعْفٍ(12)» فَکَرِهْتُ أَنْ أَدَعَ مِائَةَ أَلْفٍ(13) مَضْمُونَةً(14) ···

ص: 386


1- 1 . فی «ج ، ز ، ص » : + «بن إبراهیم » .
2- 2 . فی الکافی ، ح 7747 والوسائل والبحار والتهذیب والأمالی للصدوق : «بالموقف » . وفی مرآة العقول : «الموقف فی الأوّل اسم مکان ، والمراد به عرفات . وفی البقیّة مصدر میمیّ» .
3- 3 . فی «ز » : «ما یزال » .
4- 4 . فی الوسائل والتهذیب : «یده » .
5- 5 . فی البحار : «خدّه » .
6- 6 . فی الکافی ، ح 7747 والوافی والوسائل والبحار : «انصرف » . وفی التهذیب : «صرف » . و«الصَّدَر » : رجوع المسافر من مقصده، والشاربة من الورْد . وأصله الانصراف . النهایة، ج 3 ، ص 15 ؛ المصباح المنیر ، ص 335 (صدر) .
7- 7 . فی «بف» : - «له » .
8- 8 . فی الوسائل والتهذیب : «لأنّ » .
9- 9 . فی الکافی ، ح 7747 والوافی والوسائل والبحار والتهذیب والأمالی للصدوق : + «بن جعفر» .
10- 10 . فی «بر » وحاشیة «ج ، د ، ز، بف » والکافی ، ح 7747 والوافی والوسائل والبحار والتهذیب والأمالی للصدوق : «إنّه » .
11- 11 . فی البحار : «من العرش :ها » .
12- 12 . فی الوافی والوسائل والبحار والکافی ، ح 7747 والتهذیب: + «مثله » . وفی مرآة العقول : «عبداللّه بن جندب ... من ثقات أصحاب الصادق والکاظم والرضا علیهم السلام . ولجلالته وعلوّ شأنه قال علیه السلام مناسبا لحاله : إنّ دعاءه یضاعف مائة ألف ضعف » .
13- 13 . فی «ج ، د ، ص ، بر ، بف » والوافی والوسائل والبحار والکافی ، ح 7747 والتهذیب والأمالی للصدوق : + «ضعف » .
14- 14 . منصوب صفة للمائة .

لِوَاحِدَةٍ(1) لاَ أَدْرِی تُسْتَجَابُ(2)، أَمْ لاَ؟(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

علی بن ابراهیم از پدرش حدیث کند که: عبد اللّٰه بن جندب را در موقف (عرفات) دیدم و وقوفی بهتر از وقوف او ندیدم پیوسته دستهایش بسوی آسمان بلند بود، و اشکهایش بر گونه اش روان بود بطوری که بزمین میریخت، پس همین که مردم (از عرفات) برگشتند من بوی گفتم: ای ابا محمد من وقوفی بهتر از وقوف تو ندیدم؟ گفت بخدا سوگند من جز برای برادران (دینی) خود دعائی نکردم، و این برای این بود که حضرت ابا الحسن کاظم علیه السلام بمن خبر داد که هر که برای برادر دینی خود پشت سرش دعا کند از عرش بدو ندا شود: برای تو باد صد هزار برابر (آنچه برای برادران دینیت در خواست کردی) پس من خوش نداشتم که صد هزار دعای تعهد شده را بخاطر یک دعا از دست بدهم که نمی دانم آن یک دعا هم باجابت برسد یا نه.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 271 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-علی،از پدرش گوید:عبد اللّٰه بن جندب را در موقف(عرفات)دیدم و وقوفی بهتر از وقوف او ندیدم،پیوسته دو دستش به سوی آسمان دراز بود و اشکش بر دو گونه اش روان بود تا به زمین می رسید و چون مردم برگشتند،به او گفتم:ای أبا محمد! من وقوفی بهتر از وقوف تو ندیدم. گفت:به خدا من جز برای برادران دینی خود دعائی نکردم و این برای آن است که أبو الحسن-امام کاظم-(علیه السّلام)به من خبر داد که هر که در پشت سر برای برادر خود دعا کند،از عرش به او ندا رسد که:برای تو باد صد هزار برابر آن و من بد داشتم که صد هزار دعای تعهد شده را برای یک دعاء از دست بدهم که نمی دانم آن یک دعاء اجابت می شود یا نه؟

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 127 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-علی،از پدرش گوید:عبد اللّه بن جندب را در موقف(عرفات)دیدم و وقوفی بهتر از وقوف او ندیدم،پیوسته دو دستش به سوی آسمان دراز بود و اشکش بر دو گونه اش جاری،تا به زمین می رسید و چون مردم برگشتند،به او گفتم:ای ابا محمد!من وقوفی بهتر از وقوف تو ندیدم.

گفت:به خدا من جز برای برادران دینی خود دعائی نکردم و این برای آن است که ابو الحسن-امام کاظم علیه السّلام-به من خبر داد که هرکس در پشت سر برای برادر خود دعا کند،از عرش به او ندا رسد که:برای تو باد صد هزار برابر آن و من بد داشتم که صد هزار دعای تعهد شده را برای یک دعاء از دست بدهم که نمی دانم آن یک دعاء اجابت می شود یا نه؟

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 447 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و الموقف فی الأول اسم مکان، و المراد به عرفات، و فی البقیة مصدر میمی و عبد الله بن جندب بضم الجیم، و سکون النون، و ضم الدال و فتحها، من ثقات أصحاب الصادق، و الکاظم، و الرضا علیهم السلام، و لجلالته و علو شأنه قال علیه السلام مناسبا لحاله، إن دعاءه یضاعف مائة ألف ضعف، کما عرفت فی وجه الجمع، و فی المصباح صدرت عن الموضع صدرا، من باب قتل رجعت.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 169 

*****

7- الحدیث

7/3238. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ؛ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنِ ابْنِ رِئَابٍ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ، عَنْ ثُوَیْرٍ، قَالَ:

سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یَقُولُ : «إِنَّ الْمَلاَئِکَةَ إِذَا سَمِعُوا الْمُوءْمِنَ یَدْعُو لاِءَخِیهِ الْمُوءْمِنِ(4) بِظَهْرِ الْغَیْبِ، أَوْ یَذْکُرُهُ بِخَیْرٍ، قَالُوا: نِعْمَ الاْءَخُ أَنْتَ لاِءَخِیکَ، تَدْعُو لَهُ بِالْخَیْرِ وَ هُوَ غَائِبٌ عَنْکَ(5)، وَ تَذْکُرُهُ بِخَیْرٍ ، قَدْ أَعْطَاکَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ مِثْلَیْ(6) مَا سَأَلْتَ لَهُ، وَ أَثْنی عَلَیْکَ مِثْلَیْ(7) مَا أَثْنَیْتَ عَلَیْهِ، وَ لَکَ الْفَضْلُ عَلَیْهِ؛ وَ إِذَا سَمِعُوهُ یَذْکُرُ أَخَاهُ بِسُوءٍ وَ یَدْعُو عَلَیْهِ، قَالُوا لَهُ(8): بِئْسَ الاْءَخُ أَنْتَ لاِءَخِیکَ، کُفَّ أَیُّهَا الْمُسَتَّرُ(9) عَلی ذُنُوبِهِ وَ عَوْرَتِهِ، وَ ارْبَعْ(10)

ص: 387


1- 1 . فی الکافی ، ح 7747 : «لواحد » .
2- 2 . فی البحار والکافی ، ح 7747 : «یستجاب » .
3- 3 . الکافی ، کتاب الحجّ ، باب الوقوف بعرفة وحدّ الموقف ، ح 7747 . وفی التهذیب ، ج 5 ، ص 184 ، ح 615 ، معلّقا عن الکلینی . الأمالی للصدوق ، ص 455 ، المجلس 70 ، ح 2 ، بسنده عن علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه . الفقیه ، ج 2 ، ص 212 ، ح 2185 ، مرسلاً عن أبی عبداللّه علیه السلام ، من دون الإسناد إلی النبیّ صلی الله علیه و آله ، من قوله : «مَن دعا لأخیه بظهر الغیب» مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1527 ، ح 8699 ؛ الوسائل ، ج 13 ، ص 544 ، ح 18402 ؛ و ج 7 ، ص 110 ، ح 8878 ، من قوله : «من دعا لأخیه» إلی قوله : «ألف ضعف» ؛ البحار ، ج 48 ، ص 171 ، ح 10.
4- 4 . فی الوافی : - «المؤمن » .
5- 5 . فی «ز » وحاشیة «ج » : «منک » .
6- 6 . فی «ج ، ز ، بس » : «مثل » . وفی مرآة العقول : «مثل ما سألت ، وفی بعض النسخ : مثلی ، بالتثنیة فی الموضعین ولعلّ قوله : «ولک الفضل علیه » یؤیّد الإفراد ، أی وإن کنت فی العطاء والثناء مثله لکن لک الفضل علیه ؛ حیث أحسنت إلیه وصرت سببا لحصول ما سألت له . وعلی نسخة التثنیة أیضا لعلّه هو المراد . وعلی النسختین یحتمل أن یکون إشارة إلی تضاعف العطاء والثناء ، فلا تنافی نسخة الإفراد سائر الأخبار الدالّة علی تضاعف ما سأل » .
7- 7 . فی «ج ، ز ، بس » : «مثل » .
8- 8 . فی «د ، ص ، بر ، بف » والوافی : - «له » .
9- 9 . فی «د ، بر » وحاشیة «بف » : «المستَتَر» . وفی «بس» : «المصرّ » . وفی مرآة العقول : «المستر ، علی بناء المجهول من التفعیل أو الإفعال . وما قیل : إنّه علی بناء الفاعل فهو بعید» .
10- 10 . «رَبَعَ » کمنع : وقف وتحبّس . والمعنی : قف علی نفسک وکفّ وأمسک وارفق بها ولاتتبعها ، واقتصر ï علی النظر فی حال نفسک ولاتلتفت إلی غیرک . راجع : الصحاح ، ج 3 ، ص 1212 (ربع) .

عَلی نَفْسِکَ، وَ احْمَدِ اللّهَ الَّذِی سَتَرَ عَلَیْکَ، وَ اعْلَمْ أَنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ أَعْلَمُ بِعَبْدِهِ مِنْکَ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ثویر (بن أبی فاخته) گوید: شنیدم حضرت (زین العابدین) علی بن الحسین علیهما السلام میفرمود: همانا چون فرشتگان بشنوند که مؤمن برای برادر مؤمنش پشت سر او دعا میکند یا بنیکی او را یاد میکند، گویند: تو چه نیکو برادری هستی برای برادرت که در بارۀ او دعای خیر میکنی با اینکه او از نظر تو پنهان است و او را بنیکی یاد میکنی، هر آینه خدای عز و جل دو برابر آنچه برای او خواستی بتو داد و دو چندان آنچه تو او را به نیکی یاد کردی بر تو ثنا گوید و تو بر او برتری داری، ولی چون بشنوند که برادرش را ببدی یاد کند و برایش نفرین کند، گویند: توجه بد برادری هستی برای برادرت خود را از این سخنان نگهدار ای کسی که بر گناهانت پرده پوشی شده و بخودت بنگر (و ببین خودت چه اندازه عیب و گناه داری) و سپاسگزار آن خدائی را که روی (گناهان و عیوب) تو پرده پوشیده و بدان که خدای عز و جل نسبت ببنده اش از تو داناتر است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 271 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از ثویر،گوید:شنیدم علی بن الحسین(علیهما السّلام)می فرمود: راستی وقتی فرشته ها بشنوند که مؤمن در پشت سر برای برادر مؤمنش دعا می کند و یا او را به خوبی یاد می کند،گویند:چه خوب برادری هستی،تو برای برادرت در حقّ او دعای خیر می کنی با اینکه از تو عائب است و او را به خوبی یاد می کنی،هر آینه خدا عز و جل به تو می دهد دو برابر آنچه را در خواست کردی برای او،و از تو خوبی گوید دو چندان آنچه از او خوبی گفتی و تو بر او فضیلت داری و هر گاه فرشته ها بشنوند از زبان او که به برادرش بد گوید و بر او نفرین کند به او گویند:چه بد برادری باشی،تو برای برادرت دست بردار از این سخنان ای کسی که پرده روی گناهان و عیوبش کشیده شده و خود را باش و سپاس کن از آن خدائی که پرده روی تو کشیده و بدان که خدا عز و جل به حال بندۀ خود از تو داناتر است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 129 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-«ثویر»،گوید:شنیدم علی بن الحسین علیه السّلام می فرمود:

راستی وقتی فرشته ها بشنوند که مؤمن در پشت سر برادر مؤمنش دعا می کند و یا او را به خوبی یاد می کند،گویند:چه خوب برادری هستی،تو برای برادرت در حقّ او دعای خیر می کنی با اینکه از تو غائب است و او را به خوبی یاد می کنی،هر آینه خدای عزّ و جلّ دو برابر آنچه را که برای او درخواست کردی به تو می دهد و در برابر آنچه که از او خوبی گفتی از تو خوبی گوید و تو بر او فضیلت داری و هرگاه فرشته ها بشنوند از زبان او که برادرش بد گوید و بر او نفرین کند به او بگویند:چه بدبرادری هستی تو در حق برادرت دست از این سخنان بردار.

ای کسی که پرده روی گناهان و عیوبش کشیده شده و خود را باش و سپاس کن از آن خدائی که پرده روی تو کشیده و بدان که خدای عزّ و جلّ به حال بندۀ خود از تو داناتر است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 447 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول و یمکن أن یعد حسنا. مثل ما سألت و فی بعض النسخ مثلی بالتثنیة فی الموضعین، و لعل قوله و لک الفضل علیه یؤید الأفراد أی و إن کنت فی العطاء، و الثناء مثله، لکن لک الفضل علیه، حیث أحسنت إلیه، و صرت سببا لحصول ما سألت له، و علی نسخة التثنیة أیضا لعله هو المراد، و علی النسختین، یحتمل أن یکون إشارة إلی تضاعف العطاء، و الثناء فلا تنافی نسخة الإفراد، سائر الأخبار الدالة علی تضاعف ما سأل، و أما فی الثناء فالفضل ظاهر فإنه لا نسبة بین ثناء الله فی الملإ الأعلی، و ثناء العبد فی الأرض و المستر علی بناء المجهول من التفعیل، أو الأفعال، و ما قیل إنه علی بناء الفاعل فهو بعید، و العورة العیب، و ما یستحیی منه، و قال الجوهری ربع الرجل یربع، إذا وقف و تحبس، و منه قولهم أربع علی نفسک و أربع علی طلعک أی أرفق بنفسک و کف انتهی، و المعنی اقتصر علی النظر فی حال نفسک، و لا تلتفت إلی غیرک. و اعلم أن الله أعلم بعبده منک فإن علم صلاحه و صلاح سائر عباده فی دفعه یدفعه، و فی ابتلائه یبتلیه، و فی عافیته یعافیه، و لا یحتاج فی شیء من ذلک إلی تعلیمک و قیل: المعنی إن کان الباعث علی الدعاء، أو ذکره بسوء طلب الاستجابة، فبئس ما قصدت فی حق أخیک، و لا یستجاب لک، و إن کان الباعث إظهار براءتک من العیب فکفاک هذا العیب، و هو الدعاء علی أخیک و ذکرک إیاه بالسوء و إن کان الغرض عرض حاله علی الله فهو أعلم به منک.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 170 

*****

(31) باب من تستجاب دعوته

1- الحدیث

2 / 509

1/3239 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ(2)، عَنْ عِیسَی بْنِ عَبْدِ اللّهِ الْقُمِّیِّ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «ثَلاَثَةٌ دَعْوَتُهُمْ مُسْتَجَابَةٌ(3): الْحَاجُّ، فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونَهُ(4) ؛ وَ الْغَازِی فِی سَبِیلِ اللّهِ ، فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونَهُ(5) ؛ وَ الْمَرِیضُ،

ص: 388


1- 1 . الوافی ، ج 9 ، ص 1526 ، ح 8697 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 111 ، ح 8879، إلی قوله : «ما أثنیت علیه ولک الفضل علیه» ؛ و ص 131 ، ح 8924 .
2- 3 . کذا فی النسخ والمطبوع والوسائل ، لکنّ الظاهر وقوع التحریف فی العنوان ، وأنّ الصواب هو «أحمد بن محمّد ، عن محمّد بن خالد » ؛ فإنّ عیسی بن عبداللّه هذا ، هو عیسی بن عبداللّه بن سعد الأشعری ، جدّ أحمد بن محمّد بن عیسی ، وقد روی أحمد نفسه مسائل جدّه بواسطة أبیه ، لا مباشرةً . والخبر رواه الشیخ الطوسی فی التهذیب ، ج 6 ، ص 122 ، ح 212 ، بسنده عن أبان بن عثمان ، عن عیسی بن عبداللّه القمّی . راجع : الفهرست للطوسی ، ص 331 ، الرقم 518 ؛ رجال النجاشی ، ص 296 ، الرقم 805 ؛ رجال الطوسی ، ص 258 ، الرقم 3658 . ویؤیّد ما استظهرناه من وقوع التحریف فی العنوان ، وما هو الصواب فیه ، ما ورد فی الکافی ، ح 3350 ؛ من روایة محمّد بن یحیی ، عن أحمد بن محمّد بن عیسی ، عن أبی عبداللّه البرقی _ وهو محمّد بن خالد _ عن عیسی بن عبداللّه القمّی . هذا ، ولایخفی أنّ عامل التحریف فی العنوان المبحوث عنه ، هو جواز النظر من «محمّد» فی «أحمد بن محمّد» إلی «محمّد» فی «محمّد بن خالد» .
3- 4 . فی حاشیة «ز » : «استجاب دعوتهم » .
4- 5 . فی «ز ، بر ، بف » وحاشیة «ج » : «تخلفونهم » .
5- 6 . فی حاشیة «ز » : «تخلفونهم » . فی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 171 : «أی أحسنوا خلافتهم فی أهلهم ومالهم ودارهم وعقارهم ؛ لیدعوا لکم ؛ فإنّ دعاءهم مستجاب » . یقال : خَلَفْتُ الرجلَ فی أهله : إذا أقمتَ بعده فیهم وقمتَ عنه بما کان یفعله . النهایة ، ج 2 ، ص 66 (خلف) .

فَلاَ تُغِیظُوهُ(1) وَ لاَ تُضْجِرُوهُ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عیسی بن عبد اللّٰه قمی گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام که میفرمود: سه دسته اند که دعایشان باجابت رسد:(یکی) آن کس که بحج رود، پس بیائید که چگونه در بازماندگانش بجای او رفتار کنید،(دیگر) جهادکننده در راه خدا، پس بیائید چگونه در بازماندگانش در غیاب او رفتار کنید، (سوم) بیمار و مریض، پس او را بخشم در نیاورید و دلتنگش نکنید،(مبادا بشما نفرین کند).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 272 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از عیسی بن عبد اللّٰه قمّی،گوید:از امام صادق(علیه السّلام) شنیدم می فرمود: دعاء سه کس اجابت شود: 1-کسی که به حج رود،بپائید تا چگونه به جای او در باز ماندگانش رفتار کنید. 2-جنگجوی در راه خدا،پس بپائید چگونه در باز مانده هایش رفتار می کنید. 3-بیمار،و باید او را به خشم نیاورید و دل تنگ نکنید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 129 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-عیسی بن عبد اللّه قمی می گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرمود:

دعاء سه کس پذیرفته شود:

1-کسی که به حج رود،با توجه به اینکه چگونه به جای او،نسبت به بازماندگانش رفتار کنید.

2-جهادگر در راه خدا،با توجه به اینکه چگونه نسبت به بازماندگانش رفتار کنید.

3-بیمار که،باید او را به خشم نیاورید و دل تنگ نکنید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 449 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن. ثلاثة مبتدأ مثل کوکب أنقض الساعة، و فی المصباح خلفت فلانا علی أهله، و ماله خلافة صرت خلیفته، و استخلفته جعلته خلیفة، و تخلفونه بضم اللام أی أحسنوا خلافتهم فی أهلهم، و مالهم، و دارهم، و عقارهم، لیدعوا لکم فإن دعاءهم مستجاب، و فی القاموس الغیظ الغضب، أو أشده، أو سورته، و أو له غاظه یغیظه فاغتاظ، و غیظه فتغیظ، و أغاظه و غایظه، و قال ضجر منه و به کفرح، و تضجر تبرم فهو ضجر، و أضجرته فأنا مضجر، و کلاهما من باب الأفعال أنسب أی لا تغیظوهم لیدعوا علیکم، فنظر منه أن استجابة دعائهم أعم من أن یکون للإنسان أو علیه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 171 

*****

2- الحدیث

2/3240 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحَسَنِ(3) بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «کَانَ أَبِی علیه السلام یَقُولُ: خَمْسُ دَعَوَاتٍ لاَ یُحْجَبْنَ(4) عَنِ الرَّبِّ تَبَارَکَ وَ تَعَالی: دَعْوَةُ الاْءِمَامِ الْمُقْسِطِ(5)؛ وَ دَعْوَةُ الْمَظْلُومِ ، یَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ : لاَءَنْتَقِمَنَّ لَکَ وَ لَوْ بَعْدَ حِینٍ؛ وَ دَعْوَةُ الْوَلَدِ الصَّالِحِ لِوَالِدَیْهِ؛ وَ دَعْوَةُ الْوَالِدِ الصَّالِحِ لِوَلَدِهِ؛ وَ دَعْوَةُ الْمُوءْمِنِ لاِءَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ، فَیَقُولُ: وَ لَکَ مِثْلُهُ(6)».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز حضرت صادق علیه السلام فرمود: پدرم میفرمود: پنج دعا است که از درگاه پروردگار تبارک و تعالی محجوب نگردد (و پرده و حائلی نیست که جلوش را بگیرد)1 - دعای امام عادل 2 - دعای ستمدیده که خدای عز و جل فرماید: هر آینه بطور مسلم انتقام تو را (از ستمکارت) بگیرم گر چه پس از زمانی باشد 3 - دعای فرزند صالح (و نیکوکار) برای پدر و مادر 4 - دعای پدر صالح برای فرزندش 5 - دعای مؤمن برای برادرش در پشت سر او که خدا فرماید: برای تو باد مانند آن.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 272 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: پدرم می فرمود:پنج دعا است که از درگاه پروردگار تبارک و تعالی محجوب نشوند: 1-دعاء امام عادل 2-دعاء ستم کشیده،خدای عز و جل می فرماید:هر آینه انتقام تو را از ستمکار بگیرم گر چه پس از زمانی باشد 3-دعاء فرزند صالح برای پدر و مادر 4-دعاء پدر خوب برای فرزندش 5-دعاء مؤمن برای برادر خود در پشت سر او که خدا می گوید:برای تو باد مانند آن.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 131 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:پدرم می فرمود:پنج دعاء است که از درگاه پروردگار تبارک و تعالی محجوب نشوند.

1-دعاء امام عادل

2-دعاء ستم کشیده،خدای عزّ و جلّ می فرماید:هر آینه انتقام تو را از ستمکار بگیرم گرچه زمانی بر آن بگذرد.

3-دعاء فرزند صالح برای پدر و مادر

4-دعاء پدر خوب برای فرزندش

5-دعاء مؤمن در حق برادر دینی خود در غیاب او که خداوند می فرماید:برای تو باد مانند آن.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 449 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و الحجب کنایة عن عدم الاستجابة، و المقسط العادل، و المراد إمام الصلاة، و یحتمل إمام الکل و لو بعد حین أی مدة طویلة فإن الله یمهل الظالم و لا یهمله فیقول أی الرب تعالی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 171 

*****

3- الحدیث

3/3241 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

ص: 389


1- 1 . فی «بر ، بف ، ص» وحاشیة «ج » : «فلاتعرضوه » . وفی حاشیة «بر » والوافی : «فلاتغیّظوه » . و«الغَیظ» : الغَضَب المحیط بالکبد ، وهو أشدّ الحنَق . وهو مصدر من غاظَه الأمر یغیظه ، وأغاظه . المصباح المنیر، ص 459 (غیظ) .
2- 2 . التهذیب ، ج 6 ، ص 122 ، ح 212 ، بسنده عن عیسی بن عبداللّه القمّی ، عن أبی عبداللّه علیه السلام هکذا : «ثلاثة دعوتهم مستجابة ، أحدهم الغازی فی سبیل اللّه ، فانظروا کیف تخلفوه» الوافی ، ج 9 ، ص 1531 ، ح 8702 ؛ الوسائل ، ج 2 ، ص 420 ، ح 2525 ، وتمام الروایة فیه : «ثلاثة دعوتهم مستجابة : الحاجّ والغازی والمریض ، فلا تغیّظوه ولاتضجروه» ؛ و ج 7 ، ص 127 ، ح 8914 .
3- 3 . هکذا فی النسخ والطبعة القدیمة والوسائل . وفی المطبوع : «حسن » .
4- 4 . هکذا فی أکثر النسخ التی قوبلت والوافی والوسائل والمصادر . وفی بعض النسخ والمطبوع : «لا تحجبن» .
5- 5 . «المقسط » : العادل ، یقال : أقسط یُقسط ، فهو مقسط : إذا عدل . النهایة ، ج 4 ، ص 60 (قسط) .
6- 6 . فی «ب ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » وحاشیة «ج » والوافی والوسائل : «مثلاه » .
7- 7 . الأمالی للطوسی ، ص 150 ، المجلس 5 ، ح 61 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ؛ وفی الفقیه ، ج 4 ، ص 355 ، ضمن الحدیث الطویل 5763 ؛ والخصال ، ص 197 باب الأربعة ، ح 4 ، بسند آ خر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . مصادقة الإخوان ، ص 76 ، مرسلاً عن سلیمان بن خالد ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ؛ الإرشاد، ج 1 ، ص 304 ، مرسلاً عن أمیرالمؤمنین علیه السلام ، وفی کلّها : «أربعة لاتردّ لهم دعوة ...» ولم یرد هذه الفقرة : «دعوة الولد الصالح لوالدیه» ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر . الأمالی للطوسی ، ص 280 ، المجلس 10 ، ح 79 ، بسند آخر عن علیّ بن محمّد ، عن آبائه ، عن الصادق علیهم السلام ، وفیه : «ثلاث دعوات لایحجبن ...» مع اختلاف . وراجع : الکافی ، کتاب الحجّ ، باب الوقوف بعرفة وحدّ الموقف ، ح 7749 الوافی ، ج 9 ، ص 1531 ، ح 8703 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 116 ، ح 8892 .

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِیَّاکُمْ(1) وَ دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ(2) ، فَإِنَّهَا تُرْفَعُ فَوْقَ السَّحَابِ(3) حَتّی یَنْظُرَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ إِلَیْهَا، فَیَقُولَ: ارْفَعُوهَا(4) حَتّی أَسْتَجِیبَ(5) لَهُ(6)؛ وَ إِیَّاکُمْ(7) وَ دَعْوَةَ الْوَالِدِ، فَإِنَّهَا أَحَدُّ مِنَ السَّیْفِ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: بترسید از دعای ستمدیده و مظلوم زیرا که آن از ابرها (و پرده های مانع از دعا) بالا رود تا خدای عز و جل در آن بنگرد و فرماید: آن را بالا برید تا برای او اجابت کنم، و بپرهیزید از نفرین پدر که آن از شمشیر برنده تر است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 273 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است: بپرهیزید از نفرین ستم شده،زیرا تا فراز ابر بر آید و خدای عز و جل در آن بنگرد و فرماید:آن را بر آورید تا برای او اجابت کنم،و بپرهیزید از نفرین پدر که از شمشیر برنده تر است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 131 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:

بپرهیزید از نفرین ستم شده،زیرا تا بالای ابر برآید و خدای عزّ و جلّ در آن بنگرد و فرماید:آن را بالا برید تا برای او اجابت کنم،و بپرهیزید از نفرین پدر که از شمشیر برنده تر است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 451 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق. فإنها ترفع فوق السحاب کان السحاب کنایة عن موانع إجابة الدعاء، أو الحجب المعنویة الحائلة بینه و بین ربه، أو هی کنایة عن الحجب فوق العرش، أو تحته علی اختلاف الأخبار، و یمکن حمله علی السحاب المعروف، علی الاستعارة التمثیلیة، لبیان کمال الاستجابة، و المراد بالنظر، نظر الرحمة و العنایة و إرادة القبول. و أقول: روی فی المشکاة، نقلا عن الترمذی، بإسناده عن أبی هریرة، قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: ثلاثة لا ترد دعوتهم، الصائم حین یفطر، و الإمام العادل، و دعوة المظلوم یرفعها الله فوق الغمام، و یفتح لها أبواب السماء، و یقول الرب و عزتی لأنصرنک و لو بعد حین. و قال القتیبی: الغمام شیء یشبه السحاب الأبیض فوق السماء السابعة إذا سقط انشقت السماوات و الأرض و لم تبقیا علی حالهما قال الله تعالی

یَوْمَ تَشَقَّقُ اَلسَّمٰاءُ بِالْغَمٰامِ

أی عنه. و قال البیضاوی: رفعها فوق الغمام، و فتح أبواب السماء لها، مجاز عن إثارة الآثار العلویة، و جمع الأسباب السماویة علی انتصاره بالانتقام من الظالم، و إنزال البأس علیه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 172 

*****

4- الحدیث

4/3242. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ، عَنْ أَخِیهِ الْحَسَنِ، عَنْ زُرْعَةَ، عَنْ سَمَاعَةَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ أَبِی(9) یَقُولُ: اتَّقُوا الظُّلْمَ، فَإِنَّ دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ تَصْعَدُ إِلَی السَّمَاءِ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: پدرم میفرمود: از ستم بپرهیزید زیرا دعای ستمدیده بآسمان بالا رود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 273 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:پدرم بود که می فرمود: بپرهیزید از ستم،زیرا نفرین ستم رسیده،به آسمان بالا می رود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 131 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:پدرم می فرمود:

بپرهیزید از ستم،زیرا نفرین ستم رسیده،به آسمان بالا می رود.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 451 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 173 

*****

5- الحدیث

5/3243 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَنْ قَدَّمَ(11) أَرْبَعِینَ مِنَ الْمُوءْمِنِینَ، ثُمَّ دَعَا(12)،

ص: 390


1- 1 . فی «ز » وحاشیة «ج » : «إیّاک » .
2- 2 . فی الجعفریّات : «الوالد » .
3- 3 . فی مرآة العقول : «کأنّ السحاب کنایة عن موانع إجابة الدعاء ، أو الحجب المعنویّة الحائلة بینه و بین ربّه ، أو هی کنایة عن الحجب فوق العرش أو تحته علی اختلاف الأخبار . ویمکن حمله علی السحاب المعروف ، علی الاستعارة التمثیلیّة لبیان کمال الاستجابة . والمراد بالنظر : نظر الرحمة والعنایة وإرادة القبول» .
4- 4 . فی «ب » : «ارفعوا » . وفی الجعفریّات: + «إلیّ » .
5- 5 . فی «ص » : «اُستجیب » علی بناء المفعول .
6- 6 . فی «ب ، ج ، بر ، بس » وحاشیة «ز » : «لکم » . وفی «ز » : «لک » .
7- 7 . فی الجعفریّات : «فإیّاکم » .
8- 8 . الجعفریّات ، ص 186 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله الوافی ، ج 9 ، ص 1532 ، ح 8704 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 128 ، ح 8916 .
9- 9 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بس ، بف » : - «أبی » .
10- 10 . الوافی ، ج 9 ، ص 1532 ، ح 8705 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 128 ، ح 8917 .
11- 11 . فی الأمالی للصدوق: + «فی دعائه » . وفی شرح المازندرانی : «یجوز تخفیف الدال وتشدیدها . والثانی أظهر ؛ لأنّ فی الاجتماع مدخلاً عظیما فی استجابة الدعاء» . ورده المجلسی فی مرآة العقول ؛ حیث قال : «ومن قرأ بتخفیف الدال ، أی أتاهم وشرک معهم فی الدعاء ، فقد أبعد » .
12- 12 . فی الأمالی للصدوق: + «لنفسه » .

اسْتُجِیبَ لَهُ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز امام صادق علیه السّلام فرمود: هر که چهل مؤمن را (در دعا) جلو اندازد (و بآنها دعا کند) سپس (برای خود) دعا کند دعایش اجابت شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 273 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر که نخست به چهل مؤمن دعا کند و سپس به خود دعا کند،دعایش اجابت شود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 131 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس نخست به چهل مؤمن دعا کند و سپس به خود دعا کند،دعایش مستجاب شود.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 451 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح، و یدل علی أن الدعاء لأربعین من المؤمنین موجب لإجابة الدعاء لنفسه، و من قرأ بتخفیف الدال أی أتاهم و شرک معهم فی الدعاء فقد أبعد.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 173 

*****

6- الحدیث

2 / 510

6/3244 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ طَلْحَةَ النَّهْدِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أَرْبَعَةٌ لاَ تُرَدُّ(2) لَهُمْ دَعْوَةٌ حَتّی(3) تُفَتَّحَ(4) لَهُمْ(5) أَبْوَابُ السَّمَاءِ، وَ(6) تَصِیرَ(7) إِلَی الْعَرْشِ(8): الْوَالِدُ لِوَلَدِهِ، وَ الْمَظْلُومُ عَلی مَنْ ظَلَمَهُ، وَ الْمُعْتَمِرُ حَتّی(9) یَرْجِعَ، وَ الصَّائِمُ حَتّی(10)

یُفْطِرَ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود است: چهار کسند که دعای آنها برگشت ندارد تا آنکه درهای آسمان باز شوند و به عرش برسند:دعای پدر برای فرزند خود،نفرین مظلوم به کسی که به او ستم کرده است، عمره کننده تا به وطن برگردد، و روزه دار تا وقتی افطار کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 133 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-امام صادق علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:چهار کسند که دعای آنها برگشت ندارد تا آنکه درهای آسمان باز شوند و به عرش برسند: دعای پدر در حق فرزندش،نفرین مظلوم به کسی که به او ستم کرده است،عمره کننده تا به وطن برگردد،دعای روزه دار تا وقتی افطار کند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 451 

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود: چهار کس هستند که دعاشان باز نگردد تا آنکه درهای آسمان برای آنها باز شود و بعرش رسند: دعای پدر برای فرزندش، دعای مظلوم بر آنکه باو ستم کرده، دعای عمره کننده تا بوطن باز گردد، دعای روزه دار تا وقتی افطار کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 273 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و الفتح کنایة عن القبول، أو محمول علی الحقیقة، و کذا الصیرورة إلی العرش یحتملهما، و فی بعض النسخ أو تصیر فالتردید من الراوی أو هی بمعنی إلی أن، أو التردید باعتبار اختلاف مراتب الإجابة و القبول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 173 

*****

7- الحدیث

7/3245. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

ص: 391


1- 1 . الأمالی للصدوق ، ص 456 ، المجلس 70 ، ح 4 ، عن أحمد بن علیّ بن إبراهیم بن هاشم ، عن أبیه ، عن جدّه ، عن محمّد بن أبی عمیر. وفیه ، ص 379 ، المجلس 60 ، ح 8 ؛ والخصال ، ص 537 ، أبواب الأربعین ومافوقه ، ح 3 ؛ والأمالی للطوسی ، ص 424 ، المجلس 15 ، ح 7 ، بسند آخر ، مع اختلاف یسیر وزیادة الوافی ، ج 9 ، ص 1533 ، ح 8709 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 117 ، ح 8894 .
2- 2 . فی «ص ، بر ، بس ، بف » : «لایردّ » .
3- 3 . فی الأمالی للصدوق وفضائل الأشهر الثلاثة : «و » بدل «حتّی » .
4- 4 . فی «ب » والوافی وفضائل الأشهر الثلاثة ، ح 64 : «یفتح » . وفی «ص » : «یفتّح » .
5- 5 . فی الأمالی للصدوق وفضائل الأشهر الثلاثة ، ح 104 : «لها » .
6- 6 . فی «ب ، ز ، ص ، بس » وحاشیة «د» وشرح المازندرانی : «أو » . قال المازندرانی : «ولفظة «أو » بمعنی : إلی أن . أو للعطف علی تفتّح » . وفی مرآة العقول : «وفی بعض النسخ : أو تصیر ، فالتردید من الراوی . أو هی بمعنی : إلی أن . أو التردید باعتبار اختلاف مراتب الإجابة والقبول » .
7- 7 . فی فضائل الأشهر الثلاثة : «یصیر » .
8- 8 . فی الأمالی للصدوق وفضائل الأشهر الثلاثة : + «دعاء» . وفی الفقیه: + «دعوة » .
9- 9 . فی «ز » وحاشیة «ج ، د » والوسائل : «حین » .
10- 10 . فی «ز » وحاشیة «ج » والوسائل : «حین » .
11- 11 . الأمالی للصدوق ، ص 265 ، المجلس 45 ، ح 4 ؛ وفضائل الأشهر الثلاثة ، ص 86 ، ح 64 ؛ وص 111 ، ح 104 ، بسند آخر عن محمّد بن الحسین بن أبی الخطّاب ، عن علیّ بن النعمان ، عن عبداللّه بن طلحة النهدی ، عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . الفقیه ، ج 2 ، ص 226 ، ح 2255 ، مرسلاً عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . راجع : الفقیه ، ج 4 ، ص 352 ، ح 5762 ؛ والخصال ، ص 197 ، باب الأربعة ، ح 4 ؛ ومصادقة الإخوان ، ص 76 ، ح 1 ؛ والإرشاد ، ج 1 ، ص 304 ؛ والأمالی للطوسی ، ص 150 ، المجلس 5 ، ح 61 الوافی ، ج 9 ، ص 1532 ، ح 8706 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 116 ، ح 8893 .

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ النَّبِیُّ(1) صلی الله علیه و آله : لَیْسَ شَیْءٌ أَسْرَعَ إِجَابَةً مِنْ دَعْوَةِ غَائِبٍ لِغَائِبٍ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز حضرت صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده: هیچ دعائی زودتر باجابت نرسد از دعای شخص غائب که برای غائب دیگری کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 274 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-امام صادق(علیه السّلام)فرمود که:پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)فرموده است: هیچ دعائی زودتر به اجابت نرسد از دعاء غائبی برای غائبی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 133 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام صادق علیه السّلام فرمود که:پیامبر فرموده است:

هیچ دعائی زودتر به اجابت نرسد از دعاء شخص غائبی نسبت به شخص غائب دیگر.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 451 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و قیل لغائب متعلق بقوله أسرع إجابة .

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 173 

*****

8- الحدیث

8/3246 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : دَعَا مُوسی علیه السلام وَ أَمَّنَ هَارُونُ علیه السلام وَ أَمَّنَتِ الْمَلاَئِکَةُ علیهم السلام ، فَقَالَ اللّهُ تَعَالی: «قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُما فَاسْتَقِیما»(3) وَ مَنْ غَزَا فِی سَبِیلِ اللّهِ اسْتُجِیبَ لَهُ، کَمَا اسْتُجِیبَ لَکُمَا(4) یَوْمَ الْقِیَامَةِ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: حضرت موسی دعائی کرد و هارون آمین گفت، و فرشتگان نیز آمین گفتند، پس خدای تبارک و تعالی فرمود:«هر آینه دعای شما مستجاب شد پس باید استقامت (و پایداری) کنید»(سورۀ یونس آیۀ 89) و هر که در راه خدا جهاد کند دعایش مستجاب شود - چنانچه دعای شما باجابت رسید - تا روز قیامت.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 274 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-امام صادق(علیه السّلام)،فرمود که:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است:موسی دعا کرد و هارون آمین گفت،و فرشته ها هم آمین گفتند،پس خدا تبارک و تعالی فرمود:هر آینه دعاء شما به اجابت رسید،استقامت کنید پا برجا باشید و هر کس هم در راه خدا جهاد کند،دعایش به اجابت رسد(چنانچه برای شما به اجابت رسید)تا به روز قیامت.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 133 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-امام صادق علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:موسی دعا کرد و هارون آمین گفت،و فرشته ها هم آمین گفتند،پس خدای تبارک و تعالی فرمود:همانا دعاء شما به اجابت رسید،پایداری کنید تا پابرجا باشید و هرکس هم در راه خدا جهاد کند،دعایش تا روز قیامت مستجاب شود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 453 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق.

قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمٰا

یظهر من الخبر أن الداعی و إن کان موسی علیه السلام حیث قال قبل ذلک

وَ قٰالَ مُوسیٰ رَبَّنٰا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ

الآیة أشرک هارون فی الإجابة، لأنه کان یؤمن علی دعائه فیدل علی أن الداعی و المؤمن شریکان فی الدعاء، و الأجر

فَاسْتَقِیمٰا

أی فأثبتا علی ما أنتما علیه من الدعوة و إلزام الحجة، و لا تستعجلا فإن ما طلبتما کائن، و لکن فی وقته و من غزا عطف علی قوله قد أجیبت.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 174 

*****

(32) باب من لا تستجاب دعوته

اشاره

32 _ بَابُ مَنْ لاَ تُسْتَجَابُ(6) دَعْوَتُهُ

1- الحدیث

1/3247. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی، عَنْ حُسَیْنِ بْنِ مُخْتَارٍ، عَنِ الْوَلِیدِ بْنِ صَبِیحٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: صَحِبْتُهُ بَیْنَ مَکَّةَ وَ الْمَدِینَةِ، فَجَاءَ(7) سَائِلٌ، فَأَمَرَ أَنْ

یُعْطی ، ثُمَّ جَاءَ(8) آخَرُ، فَأَمَرَ أَنْ یُعْطی، ثُمَّ جَاءَ آخَرُ، فَأَمَرَ أَنْ یُعْطی، ثُمَّ جَاءَ الرَّابِعُ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یُشْبِعُکَ اللّهُ».

ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیْنَا، فَقَالَ : «أَمَا إِنَّ(9) عِنْدَنَا مَا نُعْطِیهِ، وَ لکِنْ أَخْشی أَنْ

ص: 392


1- 1 . فی «بر » : «رسول اللّه » .
2- 2 . الجعفریّات ، ص 195 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله الوافی ، ج 9 ، ص 1532 ، ح 8707 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 107 ، ح 8867 .
3- 3 . یونس (10 ) : 89 .
4- 4 . فی «ج ، د ، ز ، بر ، بف » والوسائل، ح 8915 والبحار والجعفریّات: + «إلی » .
5- 5 . الجعفریّات ، ص 76 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1533 ، ح 8708 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 105 ، ح 8859 ، إلی قوله : «قَدْ أُجِیبَت دَّعْوَتُکُمَا» ؛ و ص 128 ، ح 8915 ؛ البحار ، ج 13 ، ص 359 ، ح 70 .
6- 6 . فی «ج ، ز ، بر» : «لایستجاب» .
7- 7 . فی حاشیة «ج » : «فجاءه » .
8- 1 . فی «بر » : «جاءه » .
9- 2 . فی «ب» : - «إنّ » .

نَکُونَ(1) کَأَحَدِ الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ لاَ یُسْتَجَابُ(2) لَهُمْ دَعْوَةٌ: رَجُلٌ أَعْطَاهُ اللّهُ مَالاً، فَأَنْفَقَهُ فِی غَیْرِ حَقِّهِ، ثُمَّ قَالَ: اللّهُمَّ ارْزُقْنِی، فَلاَ یُسْتَجَابُ لَهُ؛ وَ رَجُلٌ یَدْعُو عَلَی امْرَأَتِهِ أَنْ یُرِیحَهُ(3) مِنْهَا ، وَ قَدْ جَعَلَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ أَمْرَهَا إِلَیْهِ؛ وَ رَجُلٌ یَدْعُو عَلی جَارِهِ ، وَ قَدْ جَعَلَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ لَهُ السَّبِیلَ إِلی أَنْ یَتَحَوَّلَ(4) عَنْ جِوَارِهِ، وَ یَبِیعَ دَارَهُ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ولید بن صبیح گوید: میان راه مکه و مدینه همراه حضرت صادق علیه السّلام بودم پس سائلی آمد (و چیزی درخواست کرد) حضرت دستور داد باو چیزی بدهند، سائل دیگری آمد آن حضرت دستور دادند چیزی باو نیز داده شود، سپس دیگری آمد دستور فرمود باو هم داده شود، تا اینکه سائل چهارمی آمد حضرت صادق علیه السّلام فرمود: خدا سیرت کند (و برای او دستوری نفرمود) سپس رو بما کرد و فرمود: آگاه باشید هر آینه نزد ما هست چیزی که باو بدهیم ولی میترسم مانند یکی از آن سه کس شویم که دعایشان مستجاب نشود:(یکی) آن مردی است که خداوند مالی باو بدهد و آن را در غیر مورد شایسته اش خرج کند، سپس بگوید: خدایا بمن بده (که چنین کسی) دعایش مستجاب نشود، و (دیگر) مردی که در بارۀ زن خود دعا کند که خدا او را از آن زن راحت کند با اینکه خدای عز و جل کار طلاق آن زن را باو واگذار کرده (و میتواند او را طلاق دهد و بدین وسیله راحت شود)، (سوم) مردی که بر همسایۀ خود نفرین کند (و از همسایه آزاری او بخدا شکایت کند) با اینکه خدای عز و جل برای او راهی قرار داده، و آن اینست که خانۀ خود را بفروشد و از همسایگی او بجای دیگر رود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 274 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از ولید بن صبیح،از امام صادق(علیه السّلام)،گوید:به آن حضرت در میان راه مکه و مدینه همراه بودم،یک سائلی آمد و فرمان داد به او چیزی داده شود و سپس دیگری آمد و فرمان داد به او چیزی داده شود و سپس دیگری آمد و فرمان داد به او هم چیزی داده شود،چهارمی آمد و آن حضرت فرمود:خدا سیرت کند و سپس به ما رو کرد و فرمود:هلا نزد ما هست آنچه به او بدهیم ولی می ترسیم یکی از آن سه کس باشم که خدا دعاء آنان را اجابت نکند: 1-مردی که خدا بدو مالی داده و آن را در غیر مورد شایسته بدان خرج کند و سپس گوید:بار خدایا!به من روزی بده و دعاء او اجابت نشود. 2-مردی که بر زن خود نفرین تا خدا او را از وی راحت کند با اینکه خدا عز و جل کار طلاقش را به دست او گذاشته. 3-و مردی که بر همسایۀ خود نفرین کند با اینکه خدا عز و جل برای آسایش او،راهی نهاده است و آن این است که خانۀ خود بفروشد و از همسایگی او به جای دیگر رود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 135 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«ولید بن صبیح»می گوید میان مکه و مدینه همراه امام صادق علیه السّلام بودم سائلی آمد و فرمان داد به او چیزی داده شود و سپس دیگری آمد و فرمان داد به او چیزی داده شود و سپس دیگری آمد و فرمان داد به او هم چیزی داده شود،چهارمی آمد و آن حضرت فرمود:خدا سیرت کند و سپس به ما رو کرد و فرمود:همانا نزد ما چیزی است که می توانیم به او بدهیم ولی می ترسیم یکی از آن سه کس باشم که خدا دعاء آنان را مستجاب نکند.

1-مردی که خدا به او مالی داده که آن را در راه شایسته ای خرج نکرده و سپس گوید:بار خدایا!به من روزی بده و دعاء او مستجاب نشود.

2-مردی که به زن خود نفرین کند تا خداوند او را از شر وی آسوده سازد با اینکه خداوند عزّ و جلّ کار طلاقش را به دست او گذاشته.

3-مردی که بر همسایۀ خود نفرین کند با اینکه خدای عزّ و جلّ برای آسایش او،راهی قرار داده و آن اینکه منزل خود را بفروشد و به جای دیگری برود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 453 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن موثق. یشبعک الله علی بناء الأفعال جملة دعائیة فی غیر حقه أی ما یجب أو یستحب صرفه، فإن الإسراف فی الخیرات أیضا غیر محمود، و الظاهر أن السائلین کانوا من المخالفین، و المستضعفین، فلذا اکتفی علیه السلام بالثلاثة و منع الرابعة، و إلا فهم کانوا یؤثرون شیعتهم علی أنفسهم، أو کان هذا التعلیم الحکم، و بیان عدم لزوم أکثر من ذلک توسعة علی المؤمنین أن یریحه منها أی بالموت أو الأعم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 175 

*****

2- الحدیث

2 / 511

2/3248. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «أَرْبَعَةٌ لاَ تُسْتَجَابُ(6) لَهُمْ دَعْوَةٌ: الرَّجُلُ(7) جَالِسٌ فِی بَیْتِهِ یَقُولُ: اللّهُمَّ ارْزُقْنِی، فَیُقَالُ(8) لَهُ: أَ لَمْ آمُرْکَ بِالطَّلَبِ؟؛ وَ رَجُلٌ کَانَتْ لَهُ امْرَأَةٌ، فَدَعَا عَلَیْهَا، فَیُقَالُ لَهُ(9): أَ لَمْ أَجْعَلْ أَمْرَهَا إِلَیْکَ؟؛ وَ رَجُلٌ کَانَ لَهُ مَالٌ، فَأَفْسَدَهُ، فَیَقُولُ: اللّهُمَّ ارْزُقْنِی،

فَیُقَالُ لَهُ(10): أَ لَمْ آمُرْکَ بِالاِقْتِصَادِ(11)؟ أَ لَمْ آمُرْکَ بِالاْءِصْلاَحِ؟» ثُمَّ قَالَ : ««وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً»(12)؛ وَ رَجُلٌ کَانَ لَهُ مَالٌ، فَأَدَانَهُ بِغَیْرِ بَیِّنَةٍ، فَیُقَالُ لَهُ؛ أَ لَمْ آمُرْکَ بِالشَّهَادَةِ؟».(13)

ص: 393


1- 3 . فی حاشیة «بر » والوسائل : «أن أکون » .
2- 4 . فی الوافی : «لاتستجاب » .
3- 5 . فی «ج ، د ، ز ، ص ، بف » والوافی: + «اللّه » .
4- 6 . فی «ز » : «أن تحوّل » .
5- 7 . الوافی ، ج 9 ، ص 1535 ، ح 8712 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 123 ، ح 8907 .
6- 8 . فی «د ، ز ، بف » والوسائل : «لایستجاب » .
7- 9 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » والوافی ومرآة العقول والوسائل . قال فی المرآة : «اللام للعهد الذهنی ، فهو فی حکم النکرة ، و«جالس » صفته » . وفی المطبوع : «رجل » .
8- 10 . فی «ب » : «یقول » .
9- 11 . فی «ب» : - «له » .
10- 1 . فی «ب ، ج» : - «له » .
11- 2 . «القصد » : هو الوسط بین الطرفین . والمقتصد : من لایسرف فی الإنفاق ولایقتّر. النهایة، ج 4 ، ص 68 (قصد).
12- 3 . الفرقان (25) : 67 .
13- 4 . الکافی ، کتاب المعیشة ، باب دخول الصوفیّة علی أبی عبداللّه علیه السلام ...، ضمن الحدیث الطویل 8352 ، بسند آخر. تحف العقول ، ص 350 ، ضمن الحدیث الطویل ، وفیهما مع اختلاف یسیر وزیادة الوافی ، ج 9 ، ص 1536 ، ح 8713 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 124 ، ح 8908 .

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ(1)، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ عِمْرَانَ أَبِی عَاصِمٍ(2)، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، مِثْلَهُ.(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: چهار کس هستند که دعایشان باجابت نرسد: مردی که در خانۀ خود نشسته و میگوید: خدایا بمن روزی بده، پس بوی گفته شود: آیا بتو دستور ندادم که بجستجوی روزی برو؟ مردی که زنی دارد و بر او نفرین کند که باو گفته شود: آیا کار او را بتو واگذار نکردم؟(اختیار طلاق و رها کردنش بدست تو است) مردی که مالی دارد و آن را از بین برده و فاسد کرده و میگوید: خدایا بمن روزی ده، پس بوی گفته شود: آیا بتو دستور میانه روی ندادم؟ آیا بتو دستور اصلاح مالت را ندادم؟ سپس (باین آیه استشهاد کرده) فرمود:«و کسانی که هر گاه انفاق کنند نه اسراف کنند و نه بر خود تنگ گیرند و باشند میان این دو»(سورۀ فرقان آیه 67) مردی که مالی را بدون شاهد و گواه بدیگری وام دهد (و سپس بانکار مدیون برخورد کند، و برای دریافت طلبش از مدیون منکر بدرگاه خداوند متعال رو آورد و از او استمداد جوید) که باو گفته شود: آیا بتو دستور ندادم (که هنگام وام دادن) گواه بگیری؟

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 275 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از امام صادق(علیه السّلام)که فرمود: چهار کسند که دعوتشان اجابت نشود: 1-مردی که در خانه نشسته و می گوید:بار خدایا!مرا روزی بده،به او گفته شود:آیا به تو دستور ندادم که روزی را بجوئی؟ 2-مردی که زنی دارد و بر او نفرین می کند،به او گفته شود:آیا کار طلاقش را به دست تو وانگذارم؟ 3-مردی که مالی داشته و آن را از میان برده است و می گوید:بار خدایا!به من روزی بده،به او گفته شود:آیا به تو دستور ندادم میانه روی کنی و رعایت اقتصاد نمائی؟آیا به تو دستور ندادم اصلاح مال کنی و نگذاری از میان برود؟. سپس فرمود(67 سوره فرقان):«و آن کسانی که هر گاه انفاق کنند اسراف نورزند و به خود تنگ نگیرند و در این میان به حدّ اعتدال باشند». 4-مردی که مالی داشته و بی گواه به وام داده است،به او گفته شود:آیا به تو دستور ندادم که گواه بگیری؟

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 135 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:چهار کسند که خواسته آنها اجابت نشود:

1-مردی که در خانه نشسته و می گوید:بار خدایا!مرا روزی بده،به او گفته شود:آیا به تو دستور ندادم که در جستجوی روزی باشی؟

2-مردی که زنی دارد و بر او نفرین می کند،به او گفته شود:آیا کار طلاق او را به دست تو نگذاشتم؟

3-مردی که مالی داشته و آن را از بین برده است و می گوید:بار خدایا!به من روزی بده،به او گفته شود:آیا به تو دستور ندادم میانه رو باشی و اقتصاد را رعایت کنی؟آیا به تو دستور ندادم مالت را اصلاح کنی و نگذاری از بین برود؟

سپس فرمود:«و آن کسانی که هرگاه انفاق کنند اسراف نورزند و به خود تنگ نگیرند و در این میان به حدّ اعتدال باشند(فرقان/67)».

4-مردی که مالی داشته و بدون گواه گرفتن وام داده است،به او گفته شود:آیا به تو دستور ندادم که گواه بگیری؟

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 453 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول سندیة. الرجل جالس اللام للعهد الذهنی، فهو فی حکم النکرة، و جالس صفته، و الاقتصاد التوسط بین الإسراف و التقتیر، و الإسراف صرف المال زائدا علی القدر الجائز شرعا، و عقلا، و القتر و القتور التضییق، یقال قتر علی عیاله قترا و قتورا من باب قعد، و ضرب ضیق فی النفقة، و أقتر إقتارا و قتر تقتیرا مثله، و قیل: الإسراف هو الإنفاق فی المحارم، و التقتیر منع الواجب، و القوام بالفتح العدل، و الاعتدال، و الوسط، و قرئ بالکسر و هو ما یقام به الحاجة لا یفضل منها و لا ینقص، و قرأ ابن کثیر، و أبو عمرو بفتح الباء و کسر التاء، و نافع، و ابن عامر و لم یقتروا من أقتر أ لم أمرک بالشهادة أی الإشهاد علی الدین کما فی آیة. المداینة و غیرها.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 176 

*****

3- الحدیث

3/3249. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْوَشَّاءِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ، عَنِ الْوَلِیدِ بْنِ صَبِیحٍ(4)، قَالَ:

سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «ثَلاَثَةٌ تُرَدُّ(5) عَلَیْهِمْ دَعْوَتُهُمْ: رَجُلٌ رَزَقَهُ اللّهُ مَالاً، فَأَنْفَقَهُ فِی غَیْرِ وَجْهِهِ، ثُمَّ قَالَ: یَا رَبِّ ارْزُقْنِی، فَیُقَالُ لَهُ: أَ لَمْ أَرْزُقْکَ؟ وَ رَجُلٌ دَعَا عَلَی امْرَأَتِهِ وَ هُوَ لَهَا

ص: 394


1- 5 . فی الکافی ، ح 9338 : + «بن عیسی » .
2- 6 . هکذا فی «ب ، د ، بس ، جر» . وفی «ج » وحاشیة «د ، ز » : «عمرو بن أبی عاصم » . وفی «ز ، بر » وحاشیة «بف » : «عمران بن أبی عاصم » . وفی «بف » وحاشیة «ج » : «عمر بن أبی عاصم » . وفی المطبوع : «عمر[ان] بن أبی عاصم» . هذا ، وروی المصنّف فی الکافی ، ح 6230 ، جزءا من الخبر ، عن محمّد بن یحیی ، عن أحمد بن محمّد ، عن علیّ بن الحکم ، عن عمّار أبی عاصم . والظاهر صحّة «عمّار أبی عاصم » ؛ فإنّ المذکور فی أصحاب أبی عبداللّه علیه السلام ، هو عمّار أبو عاصم البجلی ، وعمّار بن عبدالحمید أبو عاصم السجستانی . راجع : رجال الطوسی ، ص 251 ، الرقم 3529 ؛ و ص 252 ، الرقم 3537 .
3- 7 . الکافی ، کتاب الزکاة ، باب کراهیة السرف والتقتیر ، ح 6230 ؛ و کتاب المعیشة ، باب من أدان ماله بغیر بیّنة ، ح 9338، وفیهما قطعة منه . وفیه ، أیضا ، ح 9339 ، بسند آخر عن عمّار بن أبی عاصم ، عن أبی عبداللّه علیه السلام . التهذیب ، ج 7 ، ص 232 ، ح 1014 ، معلّقا عن أحمد بن محمّد بن عیسی ، عن علیّ بن الحکم ، وفی کلّ المصادر قطعة منه الوافی ، ج 9 ، ص 1536 ، ح 8714 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 124 ، ذیل ح 8908 .
4- 8 . فی «ز » : + «عن أبی عبداللّه علیه السلام » . هذا ، وتأتی قطعة من الخبر فی الکافی ، ح 10646 ، بنفس السند عن أبی عبداللّه علیه السلام قال : سمعته یقول ، فلذا یمکن القول بسقوط «عن أبی عبداللّه علیه السلام » فی ما نحن فیه ، لکن احتمال الاکتفاء بذکر أبی عبداللّه علیه السلام فی سند الحدیث الأوّل من الباب و قد روی عنه الولید بن صبیح شبه المضمون وکون ضمیر «سمعته» راجعا إلیه علیه السلام ، غیر منفیّ . هذا ، واحتمال کون «عن أبی عبداللّه علیه السلام » فی نسخة «ز» زیادة تفسیریّة اُدرجت فی المتن سهوا ، قویّ جدّا.
5- 1 . فی «ز » : «یردّ» .

ظَالِمٌ(1)، فَیُقَالُ لَهُ : أَ لَمْ أَجْعَلْ(2) أَمْرَهَا بِیَدِکَ؟ وَ رَجُلٌ جَلَسَ فِی بَیْتِهِ، وَ قَالَ: یَا رَبِّ ارْزُقْنِی، فَیُقَالُ لَهُ: أَ لَمْ أَجْعَلْ(3) لَکَ السَّبِیلَ إِلی طَلَبِ الرِّزْقِ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ولید بن صبیح گوید: از آن حضرت علیه السّلام شنیدم که میفرمود: سه کس هستند که دعای آنها بخودشان برگردد و باجابت نرسد: مردی که خداوند باو مالی ارزانی داشته و او بیجا و بیمورد خرج کرده و سپس بگوید: خدایا بمن روزی ده، که باو گفته شود: آیا بتو روزی ندادم؟ مردی که بر همسر خود با اینکه باو ستم کند نفرین کند که باو گفته شود: آیا کار (جدائی و طلاق) او را بدست تو ندادم؟ مردی که در خانه اش بنشیند و بگوید: پروردگارا بمن روزی بده که باو گفته شود: آیا برای تو راه پیدا کردن روزی را قرار ندادم؟.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 276 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از ولید بن صبیح گوید:شنیدم که او می فرمود:سه کس باشند که دعایشان به خودشان برگردد و به اجابت نرسد: 1-مردی که خدایش مالی داده و بی جا خرج کرده و باز می گوید:پروردگارا!به من روزی بده،به او گفته شود:آیا به تو روزی ندادم؟ 2-و مردی که بر همسر ستمکار خود نفرین کند،به او گفته شود:آیا کار طلاقش را به دست تو ندادم. 3-و مردی که در خانه نشسته و می گوید:پروردگارا!به من روزی بده،به او گفته شود:آیا برای تو راه تحصیل روزی فراهم نکرده ام؟

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 137 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-«ولید بن صبیح»گوید:شنیدم که او می فرمود:سه کس اند که دعایشان به خودشان برمی گردد و مستجاب نمی شود:

1-مردی که خداوند به او مالی داده و بی جا خرج کرده و بازمی گوید: پروردگارا!به من روزی بده،به او گفته شود:آیا به تو روزی ندادم؟

2-مردی که به همسر ستمکار خود نفرین کند،به او گفته شود:آیا طلاقش را به دست تو ندادم؟

3-مردی که در خانه نشسته و می گوید:پروردگارا!به من روزی بده، به او گفته می شود:آیا برای تو راه تحصیل روزی فراهم نکرده ام؟

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 455 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی]

33 _ بَابُ الدُّعَاءِ عَلَی الْعَدُوِّ

1- الحدیث

1/3250 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ یَحْیَی بْنِ الْمُبَارَکِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جَبَلَةَ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ، قَالَ:

شَکَوْتُ إِلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام جَاراً لِی وَ مَا أَلْقی مِنْهُ(5)، قَالَ: فَقَالَ لِیَ : «ادْعُ عَلَیْهِ»

ص: 395


1- 2 . فی شرح المازندرانی ومرآة العقول : «وهو لها ظالم ، بسبب الدعاء علیها ؛ لأنّ دعاءه علیها مع قدرته علی التخلّص بوجه آخر ظلم » .
2- 3 . فی الوافی : «ألم نجعل » .
3- 4 . فی «ب ، ص » : «ألم یجعل » . وفی «ج ، د ، بف » والوافی : «ألم نجعل » .
4- 5 . الکافی ، کتاب الطلاق ، باب تطلیق المرأة غیر الموافقة ، ح 10646 ، قطعة منه . وفیه ، کتاب الزکاة ، باب قدر ما یعطی السائل ، ح 6064 ، بسند آخر عن عبداللّه بن سنان ، قطعة منه . الخصال ، ص 160 ، باب الثلاثة ، ح 208 ، بسنده عن عبداللّه بن سنان ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی أوّله. الأمالی للطوسی ، ص 679، المجلس 37 ، ح 24 ، بسند آخر ، مع اختلاف یسیر و زیادة فی أوّله . وفی الفقیه ، ج 2 ، ص 69 ، ح 1747 ؛ وج 3 ، ص 168 ، ح 3628 ، مرسلاً ، قطعتان منه ، مع اختلاف یسیر ، وفی جمیع المصادر عن أبی عبداللّه علیه السلام . وراجع : الکافی ، کتاب المعیشة ، باب الحثّ علی الطلب والتعرّض للرزق ، ح 8387 الوافی ، ج 9 ، ص 1535 ، ح 8711 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 125 ، ح 8909 .
5- 6 . فی الوافی : «وما ألقی منه ، یعنی من الأذی ، ولعلّه کان عدوّا دینیّا له وإنّما یؤذیه من هذه الجهة ، وإلاّ لما استحقّ ذلک منه» .

2 / 512

قَالَ(1): فَفَعَلْتُ، فَلَمْ أَرَ شَیْئاً، فَعُدْتُ إِلَیْهِ، فَشَکَوْتُ إِلَیْهِ، فَقَالَ لِیَ : «ادْعُ عَلَیْهِ»: فَقُلْتُ(2): جُعِلْتُ فِدَاکَ، قَدْ فَعَلْتُ، فَلَمْ أَرَ شَیْئاً، فَقَالَ : «کَیْفَ دَعَوْتَ عَلَیْهِ؟» فَقُلْتُ: إِذَا لَقِیتُهُ دَعَوْتُ عَلَیْهِ، قَالَ(3): فَقَالَ: «ادْعُ عَلَیْهِ إِذَا أقْبَلَ(4) ··· î

ص: 396


1- 1 . فی «ب» والوافی : - «قال» .
2- 2 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی . وفی المطبوع : «قال: فقلت » .
3- 3 . فی «ب ، ج ، بس» : - «قال » .
4- 4 . هکذا فی «ص ، بر ، بف » وحاشیة «ز » وشرح المازندرانی والوافی . وفی سائر النسخ والمطبوع : «إذا ï أدبر» . وفی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 177 : «لعلّ المراد بالإدبار أوّل ما ولّی ، وبالاستدبار الذهاب وللبعد فی الإدبار . ویحتمل أن یکون المراد بالثانی إرادة الإدبار ، فیکون بعکس الأوّل . وقیل : المراد بالاستدبار الغیبة . وهو بعید ... وفی بعض النسخ : إذا أقبل واستدبر. وهو أظهر » .

وَ إِذَا(1) اسْتَدْبَرَ» فَفَعَلْتُ، فَلَمْ أَلْبَثْ(2) حَتّی أَرَاحَ اللّهُ مِنْهُ.(3)

ترجمه

[ترجمه مصطفوی] :

: ضعیف علی المشهور، و الضمیر راجع إلی الصادق علیه السلام و هو لها ظالم بسبب الدعاء علیها، لأن دعاءه علیها مع قدرته علی التخلص بوجه آخر ظلم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 176 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از اسحاق بن عمار،گوید:به امام صادق(علیه السّلام)از همسایۀ خود و آزاری که از او کشم،شکایت بردم،گوید:به من فرمود:بر او نفرین کن،من کردم و نتیجه ای ندیدم و باز به آن حضرت مراجعه کردم و شکایت نمودم،گوید:فرمود:بر او نفرین کن، گفتم:قربانت!من نفرین کردم و چیزی ندیدم،فرمود:چگونه بر او نفرین کردی؟گفتم:هر گاه به او برخوردم نفرینش کردم،گوید: فرمود:هر گاه به تو پشت کند و از تو رو گرداند نفرینش کن،من این کار را کردم و درنگی نکرد و خدا مرا از او آسوده کرد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 139 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«اسحاق بن عمار»گوید:به امام صادق علیه السّلام از همسایۀ خود و آزاری که از او می کشیدم،شکایت بردم،گوید:به من فرمود:بر او نفرین کن،من کردم و نتیجه ای ندیدم و باز به آن حضرت مراجعه کردم و شکایت نمودم،گوید: فرمود:بر او نفرین کن،گفتم:قربانت!من نفرین کردم و چیزی ندیدم، فرمود:چگونه بر او نفرین کردی؟گفتم:هرگاه به او برخوردم نفرینش کردم،گوید:فرمود:هرگاه به تو پشت کند و از تو روبگرداند نفرینش کن،من این کار را کردم و درنگی نکرد و خدا مرا از او آسوده کرد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 455 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و ما ألقی منه أی من الأذی، قیل و لعله کان عدوا دینیا له، و إنما کان یؤذیه من هذه الجهة، و إلا لما استحق ذلک منه، قوله علیه السلام إذا أدبر و إذا استدبر لعل المراد بالإدبار أول ما ولی، و بالاستدبار الذهاب و للبعد فی الأدبار، و یحتمل أن یکون المراد بالثانی، إرادة الأدبار فیکون بعکس الأول، و قیل المراد بالاستدبار الغیبة، و هو بعید. قال فی القاموس: دبر ولی، کأدبر و استدبر، ضد استقبل، و فی بعض النسخ إذا أقبل و استدبر و هو أظهر، و فی بعض النسخ إذا مکرر و قیل: حتی أراح بتقدیر حتی أن أراح، و حتی متعلق بالمنفی لا بالنفی و الحاصل تحقق الإراحة من غیر مرور زمان.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 177 

*****

2- الحدیث

2/3251 . وَ رُوِیَ(4) عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام ، قَالَ :

«إِذَا دَعَا أَحَدُکُمْ عَلی أَحَدٍ، قَالَ: اللّهُمَّ اطْرُقْهُ بِلَیْلَةٍ(5) لاَ أُخْتَ لَهَا، وَ أَبِحْ حَرِیمَهُ(6)».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و از حضرت ابی الحسن علیه السلام روایت شده که فرمود: هر گاه یکی از شماها بر دشمن نفرین کند بگوید:«اللهم اطرقه ببلیة لا اخت لها و ابح حریمه»(یعنی بار خدایا او را ببلای شبانه که مانند ندارد دچار کن، و دشمن را بر او چیره ساز).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 277 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از ابی الحسن(علیه السّلام)روایت شده(روایت کرده خ ل)که هر گاه یکی از شماها به دشمن نفرین کند،بگوید:«بار خدایا!به بلای شبانه(به شبی تار خ ل)که مانندی ندارد گرفتارش کن و دشمن را بر او چیره ساز».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 139 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-از ابی الحسن علیه السّلام روایت شده که هرگاه یکی از شماها به دشمن نفرین کند،بگوید:«بار خدایا!به بلای شبانه که مانندی ندارد گرفتارش کن و دشمن را بر او چیره ساز».

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 457 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل، و ربما یقرأ روی بصیغة المعلوم فالضمیر المستتر لاستحق، و الخبر مثل الأول ضعیف، و هو بعید، و فی بعض النسخ اللهم اطرقه بلیلة، و فی بعضها ببلیة، و الطرق یکون بمعنی الدق، و الضرب، و الطروق أن یأتی لیلا، و الطوارق النوائب التی تنزل باللیل، و تطلق علی مطلق النوائب، و الفعل فی الجمیع کنصر، فعلی النسخة الثانیة، المعنی الأول أنسب، و علی النسخة الأولی، المعانی الآخر أظهر، قال فی النهایة: فیه نهی المسافر أن یأتی أهله طروقا، أی لیلا، و کل آت باللیل طارق، و قیل: أصل الطروق من الطرق، و هو الدق، و سمی الآتی باللیل طارقا، لاحتیاجه إلی دق الباب، و منه الحدیث أعوذ بک من طوارق اللیل إلا طارقا یطرق بخیر، و فیه فرأی عجوزا تطرق شعرا هو ضرب الصفوف و الشعر بالقضیب لینتقش هو انتهی. و الحاصل علی الأولی. أنزل علیه أو لا یبقی بعدها إلی لیلة أخری - فالطروق مجاز کقوله صلی الله علیه و آله و سلم اللهم اشدد وطأتک علی مضر و یمکن أن یقرأ حینئذ علی بناء الأفعال، و علی الثانیة المعنی دقة و أضربه ببلیة لا شبیه لها فی الشدة، و الصعوبة و أبح حریمه الحریم ما یختص بالرجل، و لا یحل لغیره التصرف فیه إلا بإذنه کحریم الدار، و البئر و الحرمة ما لا یحل انتهاکه و قد تحرم بصحبة و حرمة الرجل حرمه و أهله و هو کنایة عن استیلاء الأعادی علیه و هتک عرضه و کشف معائبه و إذلاله و إنما یدعی بذلک لمن یستحق ذلک من الکفار و المخالفین.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 178 

*****

3- الحدیث

3/3252. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی(8)، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ، عَنْ یُونُسَ بْنِ عَمَّارٍ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : إِنَّ لِی جَاراً مِنْ قُرَیْشٍ مِنْ آلِ مُحْرِزٍ قَدْ نَوَّهَ(9) بِاسْمِی وَ شَهَرَنِی(10)، کُلَّمَا مَرَرْتُ بِهِ قَالَ: هذَا الرَّافِضِیُّ یَحْمِلُ الاْءَمْوَالَ إِلی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ .

ص: 397


1- 5 . فی «ب » : «إذ » . وفی «د» : - «إذا » .
2- 6 . فی حاشیة «ج » : «فلم أثبت » .
3- 7 . الوافی ، ج 9 ، ص 1537 ، ح 8715 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 132 ، ح 8928 .
4- 8 . فی مرآة العقول : «وربّما یقرأ : روی ، بصیغة المعلوم ، فالضمیر المستتر لإسحاق » .
5- 9 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » وکثیر من النسخ . وفی حاشیة «ص» : «بلیلته » . وفی الوافی : «بلیّة » . وفی بعض النسخ والمطبوع : «ببلیّة » . وفی مرآة العقول : «فی بعض النسخ : اللّهمّ اطرقه بلیلة . وفی بعضها : ببلیّة . والطرق ، یکون بمعنی الدقّ والضرب . والطروق : أن یأتی لیلاً . والطوارق : النوائب التی تنزل باللیل ، وتطلق علی مطلق النوائب . والفعل فی الجمیع کنصر . فعلی النسخة الثانیة المعنی الأوّل أنسب ، وعلی النسخة الاُولی المعانی الاُخر أظهر ... والحاصل علی الاُولی : انزل علیه أو لایبقی بعدها إلی لیلة اُخری ، فالطروق مجاز ، کقوله صلی الله علیه و آله : «اللّهمّ اشدد وطأتک علی مضر » . ویمکن أن یقرأ حینئذٍ علی بناء الإفعال . وعلی الثانیة المعنی: دقّه واضربه ببلیّة لاشبیه لها فی الشدّة والصعوبة » .
6- 10 . إباحة الحریم : کنایة عن تسلیط الأعادی واستیلائهم علیه ، وهتک عرضه ، وکشف معائبه وإذلاله . قال المجلسی : «وإنّما یدعی بذلک لمن یستحقّ ذلک من الکفّار والمخالفین » .
7- 11 . الأمالی للطوسی ، ص 274 ، المجلس 10 ، ضمن ح 61 ، بسند آخر عن موسی بن جعفر ، عن أبیه علیهماالسلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف یسیر وزیادة الوافی ، ج 9 ، ص 1537 ، ح 8716 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 133 ، ح 8929 .
8- 1 . فی «ب» : - «بن عیسی » .
9- 2 . نُهت بالشیء ، ونوّهت به : إذا رفعت ذکره . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1855 (نوه) .
10- 3 . فی البحار ، ج 47: + «فی » . ویجوز فی «شهرنی » التشدید أیضا .

قَالَ: فَقَالَ لِیَ : «ادْعُ(1) اللّهَ عَلَیْهِ إِذَا کُنْتَ فِی صَلاَةِ اللَّیْلِ وَ أَنْتَ سَاجِدٌ فِی السَّجْدَةِ(2) الاْءَخِیرَةِ مِنَ الرَّکْعَتَیْنِ الاْءُولَیَیْنِ(3)، فَاحْمَدِ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ وَ مَجِّدْهُ، وَ قُلِ: اللّهُمَّ إِنَّ فُلاَنَ بْنَ فُلاَنٍ قَدْ شَهَرَنِی(4)، وَ نَوَّهَ بِی، وَ غَاظَنِی(5)، وَ عَرَضَنِی(6) لِلْمَکَارِهِ؛ اللّهُمَّ اضْرِبْهُ بِسَهْمٍ عَاجِلٍ تَشْغَلْهُ(7) بِهِ عَنِّی(8)؛ اللّهُمَّ وَ(9) قَرِّبْ أَجَلَهُ، وَ اقْطَعْ أَثَرَهُ، وَ عَجِّلْ ذلِکَ(10) یَا رَبِّ السَّاعَةَ السَّاعَةَ».

قَالَ: فَلَمَّا قَدِمْنَا(11) الْکُوفَةَ قَدِمْنَا لَیْلاً، فَسَأَلْتُ أَهْلَنَا(12) عَنْهُ: قُلْتُ: مَا فَعَلَ فُلاَنٌ؟

فَقَالُوا(13): هُوَ(14) مَرِیضٌ، فَمَا(15) انْقَضی آخِرُ کَلاَمِی حَتّی سَمِعْتُ الصِّیَاحَ مِنْ مَنْزِلِهِ، وَ قَالُوا: قَدْ(16) مَاتَ .(17)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

یونس بن عمار گوید: بحضرت صادق علیه السّلام عرضکردم: من گرفتار همسایه ای - از قریش از آل محرز - شده ام که نام مرا فاش کرده و مرا شهرۀ مردم ساخته (که همه مرا بشناسند) هر گاه باو بگذرم گوید: این رافضی است و مالها را بنزد جعفر بن محمد میبرد؟ گوید: حضرت بمن فرمود: در نماز شب باو نفرین کن آنگاه که بسجده روی در سجدۀ آخر از دو رکعت اول، پس خدای عز و جل را حمد کن و تمجید نما و بگو:(آنچه ترجمه اش اینست:) بار خدایا فلان پسر فلان مرا شهرۀ مردم کرده، و نام مرا فاش کرده و مرا بخشم آورده و در معرض خطرها قرار داده بار خدایا او را با تیر شتابانی بزن که او را از من باز داری، بار خدایا مرگش را نزدیک کن و اثرش را از میان بردار، و پروردگارا در آن شتاب کن، الساعة، الساعة (یعنی هم اکنون)، گوید: همین که بکوفه آمدیم شبانه وارد شدیم، و از خانوادۀ خود از حال آن مرد پرسیدم و گفتم: فلانی چه کرد؟ گفتند: مریض و بیمار است، و هنوز سخنم را بپایان نرسانده بودم که صدای شیون از خانه اش بلند شد و گفتند: مرد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 277 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از یونس بن عمّار،گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم که: من یک همسایۀ قرشی نژاد دارم از آل محرز که نام مرا فاش کرده و مرا شهرت داده و هر گاه به او گذرم گوید:این رافضی است و اموالی به جعفر بن محمّد می پردازد،گوید:به من فرمود:در حال نماز شب به او نفرین کن،وقتی در سجدۀ دوّم دو رکعت اوّل باشی،خدا را حمد کن و تمجید نما و بگو:«بار خدایا!فلان پسر فلان مرا شهرۀ مردم ساخته و سرّ مرا فاش کرده و مرا به خشم آورده و در معرض خطرها آورده،بار خدایا!او را با تیر شتابانی بزن و از منش بازدار، بار خدایا!مرگش را برسان و اثرش را محو کن و در این باره شتاب کن،پروردگارا!هم اکنون هم اکنون»گوید:چون به کوفه باز گشتیم شبانه وارد شدیم و از خاندان خود از حال آن مرد پرسیدم،گفتم:فلانی چه کرده است؟در پاسخ گفتند:بیمار است، و هنوز سخنم را به پایان نرسانده بودم که فریاد شیون از خانه اش برخاست و گفتند که مرده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 139 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-«یونس بن عمار»،گوید:به امام صادق علیه السّلام گفتم که:من یک همسایۀ قرشی نژاد دارم از آل محرز که نام مرا فاش کرده و مشهورم ساخته و هرگاه بر او می گذرم می گوید:این مرد رافضی است و اموالی به جعفر بن محمد می پردازد،گوید:به من فرمود:در حال نماز شب به او نفرین کن، وقتی در سجده دوّم دو رکعت اول باشی،خدا را حمد کن و تمجید نما و بگو:«بار خدایا!فلان پسر فلان مرا شهرۀ مردم ساخته و سرّ مرا فاش کرده و مرا به خشم آورده و در معرض خطر قرار داده،بار خدایا!او را با تیر شتابانی بزن و از من بازش دار،بار خدایا!مرگش را برسان و اثرش را محو کن و دراین باره شتاب کن،پروردگارا!هم اکنون هم اکنون»

گوید:چون به کوفه بازگشتیم شبانه وارد شدیم و از خاندان خود از حال آن مرد پرسیدم،گفتم:فلانی چگونه است؟در پاسخ گفتند:بیمار است، و هنوز سخنم را به پایان نرسانده بودم که فریاد شیون از خانه اش برخاست و گفتند که مرده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 457 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول، و محرز بضم المیم و کسر الراء اسم رجلین من أصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أحدهما: ابن زهیر، و الآخر ابن نضلة. و فی القاموس نوهه و به دعاه و رفعه، و فی المصباح ناه بالشیء نوها، من باب قال و نوه به تنویها رفع ذکره و عظمه، و فی حدیث عمر أنا أول من نوه بالعرب أی رفع ذکرهم بالدیوان، و الإعطاء، و قال شهرت زیدا بکذا و شهرته بالتشدید مبالغة، و فی النهایة : الشهرة طهور الشیء فی شنعة حتی یشهره الناس، و قال الجوهری : الغیظ غضب کامن للعاجز یقال: غاظه فهو مغیظ و السهم أستعیر للبلیة التی توجب هلاکه، و الأثر بالتحریک ما بقی من رسم الشیء، و قد یطلق علی ما بقی فی الأرض من أثر القدم فیحتمل أن یکون المراد قطع جمیع آثاره من أولاده و أمواله و دیاره، بل ذکره بین الناس کما هو الشائع بین العجم، أو یکون کنایة عن موته، فإن مات لا یبقی له أثر قدم فی الأرض، قال فی النهایة: فی الحدیث من سره أن یبسط الله فی رزقه، و ینسئ فی أثره، فلیصل رحمه، الأثر الأجل و سمی به لأنه یتبع العمر و أصله من أثر مشیه فی الأرض، فإن من مات لا یبقی له أثر فلا یری لإقدامه فی الأرض أثر، و منه قوله للذی مر بین یدیه و هو یصلی قطع صلاتنا قطع الله أثره دعاء علیه بالزمانة لأنه إذا زمن انقطع مشیه فانقطع أثره.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 178 

*****

4- الحدیث

4/3253. أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْکُوفِیُّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ التَّیْمِیِّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ سَالِمٍ، قَالَ:

کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَقَالَ لَهُ الْعَلاَءُ بْنُ کَامِلٍ: إِنَّ فُلاَناً یَفْعَلُ بِی وَ یَفْعَلُ، فَإِنْ

ص: 398


1- 4 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی والوسائل والبحار . وفی المطبوع : «فادع » .
2- 5 . فی البحار ، ج 87 : «الرکعة» .
3- 6 . فی «ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » والوافی والوسائل والبحار ، ج 48 : «الأوّلتین » .
4- 7 . یجوز فیه بناء التفعیل کما صرّح به فی المصباح المنیر ، ص 326 (شهر).
5- 8 . فی «د» : - «وغاظنی » .
6- 9 . یجوز فیه بناء التفعیل أیضا .
7- 10 . یحتمل کون «تشغله » جوابا ل «اضربه » أو صفة ل «سهم » .
8- 11 . فی «ز » : «منّی » .
9- 12 . فی الوسائل : - «و » .
10- 13 . فی «ز» : - «ذلک » .
11- 14 . فی «ز ، ص ، بر » وحاشیة «ج » والوافی والبحار ، ج 47: + «إلی » .
12- 15 . فی حاشیة «د ، ز » : «أهلها» .
13- 1 . فی «ز ، بف » والوافی : «قالوا» .
14- 2 . فی «ز » : «فهو» .
15- 3 . فی «ب ، ز » وحاشیة «ص » : «فلمّا » .
16- 4 . فی البحار ، ج 87 : - «قد» .
17- 5 . الوافی ، ج 9 ، ص 1538 ، ح 8717 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 133 ، ح 8931 ، ملخّصا ؛ البحار ، ج 47 ، ص 361 ، ح 74 ؛ و ج 87 ، ص 244 ، ذیل ح 54 .

رَأَیْتَ أَنْ تَدْعُوَ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ .

فَقَالَ : «هذَا(1) ضَعْفٌ بِکَ، قُلِ: اللّهُمَّ إِنَّکَ تَکْفِی مِنْ کُلِّ شَیْءٍ، وَ لاَ یَکْفِی مِنْکَ شَیْءٌ، فَاکْفِنِی أَمْرَ فُلاَنٍ بِمَ شِئْتَ، وَ کَیْفَ شِئْتَ، وَ مِنْ(2) حَیْثُ شِئْتَ، وَ أَنّی شِئْتَ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

یعقوب بن سالم گوید: خدمت حضرت صادق علیه السّلام بودم پس علاء بن کامل بآن حضرت عرضکرد: همانا فلان کس بمن (آزار) میکند (و هر چه خواهد) میکند؟ اگر صلاح میدانید بدرگاه خدای عز و جل بر او نفرین کنید؟ فرمود: این از ضعف (و ناتوانی) تو است بگو:«بار خدایا تو از هر چیز کفایت کنی و چیزی از تو کفایت نکند کار فلان کس را در بارۀ من کفایت فرما بدان چه خواهی و هر گونه خواهی و از هر راهی که خواهی و از آنجا که خواهی».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 278 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از یعقوب بن سالم،گوید:من نزد امام صادق(علیه السّلام)بودم که علاء بن کامل به آن حضرت گفت:راستی فلانی با من(بدی) می کند و می کند و اگر نظر دارید به درگاه خدا عز و جل،بر او نفرین کنید،در پاسخ فرمود:این از ناتوانی تو است،بگو:«بار خدایا! راستی تو از هر چیز کفایت کنی و چیزی از تو کفایت نکند،کار فلانی را در بارۀ من کفایت فرما بدان چه خواهی و هر گونه خواهی از آن راهی که خواهی و از آنجا که خواهی».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 141 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-یعقوب بن سالم،گوید:من نزد امام صادق علیه السّلام بودم که علاء بن کامل به آن حضرت گفت:راستی فلانی با من(بدی)می کند اگر ممکن است به او نفرین کنید،در پاسخ فرمود:این از ناتوانی توست،بگو:«بار خدایا! راستی تو از هر چیز کفایت کنی و چیزی از تو کفایت نکند،کار فلانی را دربارۀ من کفایت فرما آنطور که می خواهی از هر راهی که صلاح بدانی»

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 459 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق. یفعل بی و یفعل أی یبالغ فی الإضرار بی و یکرره، و لا یکف شره عنی فإن رأیت الجزاء محذوف، أی إن رأیت المصلحة فی الدعاء لی فعلت. هذا ضعف بک هذا الکلام یحتمل وجوها. الأول: أن یکون هذا إشارة إلی إضرار العدو، و المراد بالضعف قلة الورع و التقوی، و ضعف الدعاء، و التوسل بالله، و التوکل علیه و الحمل علی المجاز من حمل السبب علی المسبب. الثانی: أن یکون إشارة إلی ذلک أیضا و یکون المراد الضعف فی التقیة، و حسن المعاشرة و السعی فی إرضاء الخصم. الثالث: أن یکون هذا إشارة إلی إتیانه، و طلب الدعاء منه علیه السلام أی هذا من ضعف یقینک، حیث لا تتضرع إلی الله، و تتوسل إلیه، و تأتینی و تسألنی الدعاء. الرابع: أن یکون هذا إشارة إلی ما یفهم من الکلام ضمنا أنه دعا و لم یر الإجابة فتوسل به علیه السلام فالمعنی أن عدم الاستجابة، لضعف علمک بآداب الدعاء، و شرائطه ثم علمه الدعاء لذلک إنک تکفی من کل شیء، و لا یکفی منک شیء أی یمکن الاستغناء بک من کل شیء، و لا یستغنی بغیرک منک، أو یمکن کفایة ضرر کل شیء بک، و لا یمکن کفایة ضررک و عقابک بشیء. قال فی المصباح المنیر : کفی الشیء یکفی کفایة فهو کاف إذا حصل به الاستغناء عن غیره، و اکتفیت بالشیء استغنیت به، أو قنعت به

وَ کَفَی اَللّٰهُ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلْقِتٰالَ

أغناهم من القتال. و فی النهایة: من قرأ الآیتین من أخر البقرة فی لیلة، کفتاه أی اغتناه عن قیام اللیل، و قیل: أراد أنهما أقل ما یجزی من القراءة فی قیام اللیل، و قیل: تکفیان الشر و تقیان المکروه، و منه الحدیث سیفتح الله علیکم، و یکفیکم الله أی یکفیکم القتال بما فتح علیکم، و الکفاة الخدم الذین یقومون بالخدمة، جمع کاف، و منه حدیث أبی مریم فأذن لی إلی أهلی بغیر کفی، أی بغیر من یقوم مقامی یقال: کفاه الأمر إذا قام مقامه فیه، و منه الحدیث و أکفی من لم یشهد الحرب و أحارب عنه . و قال الراغب: الکفایة، ما فیه سد الخلة، و بلوغ المراد فی الأمر، قال عز و جل

وَ کَفَی اَللّٰهُ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلْقِتٰالَ

و قال

إِنّٰا کَفَیْنٰاکَ اَلْمُسْتَهْزِئِینَ

و یقال کافیک من رجل، کقولک حسبک من رجل، و بم إشارة إلی سبب الأخذ، و الکفایة، و کیف إلی کیفیتهما، و حیث إلی مکانهما و أنی إلی زمانهما، فهی هنا بمعنی متی للزمان، لا بمعنی کیف، و لا بمعنی أین لئلا یلزم التکرار، کذا قیل، و الظاهر أن معنی من حیث شئت من أی جهة و ناحیة شئت، و أنی شئت فی أی مکان شئت، فالفرق بینهما ظاهر قال فی القاموس حیث کلمة دالة علی المکان، کحین فی الزمان، و یثلث أخره. و أقول: الجوهری، و غیره اکتفوا بالضم و الفتح، و قالوا لا یضاف إلا إلی جملة، و قال الراغب: حیث عبارة من مکان مبهم یشرح بالجملة التی بعده نحو قوله

وَ حَیْثُ مٰا کُنْتُمْ

*

وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ

*.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 181 

*****

5- الحدیث

2 / 513

5/3254. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنِ الْمِسْمَعِیِّ، قَالَ:

لَمَّا قَتَلَ دَاوُدُ بْنُ عَلِیٍّ الْمُعَلَّی بْنَ خُنَیْسٍ(4)، قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «لاَءَدْعُوَنَّ اللّهَ

عَلی مَنْ قَتَلَ مَوْلاَیَ، وَ أَخَذَ مَالِی» فَقَالَ لَهُ دَاوُدُ بْنُ عَلِیٍّ : إِنَّکَ لَتُهَدِّدُنِی بِدُعَائِکَ؟

قَالَ حَمَّادٌ: قَالَ الْمِسْمَعِیُّ: فَحَدَّثَنِی مُعَتِّبٌ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام لَمْ یَزَلْ لَیْلَتَهُ(5) رَاکِعاً وَ سَاجِداً(6)، فَلَمَّا کَانَ فِی السَّحَرِ سَمِعْتُهُ یَقُولُ _ وَ هُوَ سَاجِدٌ _ : «اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِقُوَّتِکَ الْقَوِیَّةِ(7)، ··· î

ص: 399


1- 6 . فی «ب» : - «هذا » .
2- 7 . فی «ب» : «من» بدون الواو . وفی شرح المازندرانی والوافی والوسائل : - «من » .
3- 8 . الکافی ، کتاب الدعاء، باب الدعاء للکرب والهمّ ...، ح 3389 ، بسند آخر عن یعقوب بن سالم ، وفیه : «قال أبو عبداللّه علیه السلام قال لی رجل : أیّ شیء قلت حین دخلت علی أبی جعفر بالربذة ؟ قال : قلت : اللّهمّ إنّک تکفی من کلّ شیء ...» مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1538 ، ح 8718 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 133 ، ح 8930 .
4- 9 . داود بن علیّ ، هو والی المدینة من قبل أبی العبّاس عبداللّه السفّاح ، وکانت ولایته ثلاثة أشهر . قال العلاّمة المجلسی : «والمعلّی بن خنیس کان مولی الصادق علیه السلام ، واختلفوا فیه ، ضعّفه النجاشیّ وابن الغضائریّ ، وقال الشیخ رحمه اللّه فی کتاب الغیبة : إنّه کان من قوّام أبی عبداللّه علیه السلام ، وکان محمودا عنده و مضی علی منهاجه ، وروی الکشّی روایات کثیرة تدلّ علی مدحه وأنّه من أهل الجنّة . والأقوی عندی أنّه کان من خواصّ أصحاب الصادق علیه السلام ومحلّ أسراره ، وذمّه یرجع إلی أنّه کان یروی أخبارا مرتفعة لایدرکها عقول أکثر الخلق ، ومعجزات غریبة لاتوافق فهم أکثر الناس ، وکان مقصّرا فی التقیّة ؛ لشدّة حبّه لهم علیهم السلام ، ولعلّ من ورائه الشفاعة ، ویظهر من الأخبار أنّ القتل کان کفّارة له و سببا لرفع درجاته» . راجع : مرآة العقول ، ج 12 ، ص 181 .
5- 1 . فی «بس» : - «لیلته » .
6- 2 . فی «ب » : «راکعا وساجدا لیلته » .
7- 3 . فی شرح المازندرانی ومرآة العقول : «القوّة والقدرة متقاربتان . ووصف القوّة بالقوّیة للتأکید إشارة إلی کمالها واستیلائها علی جمیع الممکنات وعدم تطرّق العجز إلیها » .

وَ بِجَلاَلِکَ(1) الشَّدِیدِ الَّذِی کُلُّ خَلْقِکَ لَهُ ذَلِیلٌ ، أَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ(2) وَ أَهْلِ بَیْتِهِ(3)، وَ أَنْ تَأْخُذَهُ السَّاعَةَ السَّاعَةَ» .

فَمَا رَفَعَ رَأْسَهُ حَتّی سَمِعْنَا(4) الصَّیْحَةَ فِی دَارِ دَاوُدَ بْنِ عَلِیٍّ، فَرَفَعَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام رَأْسَهُ، وَ قَالَ : «إِنِّی دَعَوْتُ اللّهَ(5) بِدَعْوَةٍ بَعَثَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ عَلَیْهِ مَلَکاً، فَضَرَبَ رَأْسَهُ بِمِرْزَبَةٍ(6) مِنْ حَدِیدٍ انْشَقَّتْ مِنْهَا(7) مَثَانَتُهُ، فَمَاتَ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

مسمعی گوید: همین که داود بن علی (که از جانب خلفای عباسی حاکم مدینه بود) معلی بن خنیس را (که آزاد کرده امام صادق علیه السّلام و از نزدیکان آن حضرت بود) کشت، آن حضرت علیه السّلام فرمود: هر آینه نفرین کنم بدرگاه خدا بر کسی که آزادشدۀ من (معلی) را کشته، و مال مرا ربوده است؟ داود بن علی گفت: آیا مرا بنفرین خود تهدید میکنی؟ حماد (که راوی حدیث است) گوید: مسمعی گفت: معتب (خادم امام صادق علیه السّلام) برای من حدیث کرد که امام صادق علیه السلام در آن شب پیوسته در رکوع و سجود بود، پس همین که سحر شد شنیدم که در سجده میفرمود:«بار خدایا از تو به نیروی نیرومندت و بجلالت سختت که همه آفریده هایت در برابر آن خوارند درخواست کنم که بر محمد و خاندانش رحمت فرستی و او را هم اکنون الساعه بگیری»- (معتب گوید:) آن حضرت سر از سجده بر نداشته بود که فریاد شیون از خانۀ داود بن علی شنیدیم، پس حضرت صادق علیه السّلام سر (از سجده) برداشت و فرمود: من خدا را بدعائی خواندم و خدای عز و جل فرشته ای فرستاد که با میلی آهنین چنان بر سر او زد که مثانه اش از آن ضربت شکافت و مرد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 278 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از حماد،از مسمعی،گوید:چون داود بن علی معلّی بن خنیس را کشت،امام صادق(علیه السّلام)فرمود:هر آینه به درگاه خدا نفرین کنم بر کسی که وابسته مرا کشته و مال مرا ربوده،داود بن علی به او گفت:تو مرا به نفرین تهدید می کنی؟حماد گوید: مسمعی گفت که:معتب(خادم امام صادق علیه السّلام)برای من باز گفت که:امام صادق(علیه السّلام)در آن شب پیوسته در رکوع و سجود بود و چون هنگام سحر شد شنیدمش که در سجده می فرمود:«بار خدایا! من از تو خواستارم به نیروی نیرومندت و به جلالت شدیدت که همه آفریده های تو در برابر آن خوارند که رحمت فرستی بر محمد و آل محمد و بگیری او را هم اکنون هم اکنون»و سر خود را از سجده برنداشته بود که فریاد شیون را از خانۀ داود بن علی شنیدم و امام صادق(علیه السّلام)سر برداشت و فرمود:راستی که من خدا را به دعائی خواندم و خداوند عز و جل فرشته ای را فرستاد که عصای آهنین بر سر او زد چنانچه مثانه اش ترکید و مرد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 141 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-«حماد»،از مسمعی نقل می کند که:چون داود بن علی،معلّی بن خنیس را کشت،امام صادق علیه السّلام فرمود:هر آینه به درگاه خدا نفرین کنم بر کسی که دوست مرا کشته و مال مرا ربوده،داود بن علی به او گفت:تو مرا به نفرین تهدید می کنی؟حماد گوید:مسمعی گفت که:معتب(خادم امام صادق علیه السّلام برای من باز گفت که:امام صادق علیه السّلام در آن شب پیوسته در رکوع و سجود بود و چون هنگام سحر شد از او شنید که در سجده می فرمود:«بار خدایا!من از تو به نیرو و جلالت خواستارم که همه آفریده های تو در برابر آن خوارند که رحمت فرستی بر محمد و آل محمد و او را هم اکنون بگیری»و سر خود را از سجده برنداشته بود که فریاد شیون از خانه داود بن علی شنیدم و امام صادق علیه السّلام سربرداشت و فرمود:راستی که من خدا را به دعائی خواندم و خداوند عزّ و جلّ فرشته ای را فرستاد که عصای آهنین بر سر او زد طوری که مثانه اش ترکید و مرد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 459 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف عند الأکثر، و عندی أنه صحیح لأن المسمعی یطلق علی ثلاثة، عبد الله بن عبد الرحمن الأصم، و هو ضعیف لکنه لیس فی هذه المرتبة، لأنه یروی عنه محمد بن عیسی بن عبید من أصحاب الرضا و الجواد، فروایته عن الصادق علیه السلام بعید، و محمد بن عبد الله المسمعی، و هو أیضا و إن کان مجهولا، أو ضعیفا، لکنه لیس فی هذه المرتبة، لأنه یروی عنه محمد بن أحمد بن یحیی، و یطلق علی مسمع بن عبد الملک، و هو ثقة، یروی عن الصادق علیه السلام فالظاهر أنه هو المراد هنا، فالحدیث صحیح، و معتب بضم المیم، و فتح العین، و تشدید التاء المکسورة. و المعلی بن خنیس کان مولی الصادق علیه السلام، و اختلفوا فیه، ضعفه النجاشی و ابن الغضائری، و قال الشیخ الطوسی ره فی کتاب الغیبة: إنه کان من قوام أبی عبد الله علیه السلام، و کان محمودا عنده و مضی علی منهاجه، و روی الکشی روایات کثیرة تدل علی مدحه، و أنه من أهل الجنة. و الأقوی عندی أنه کان من خواص أصحاب الصادق علیه السلام، و محل إسراره و ذمه یرجع إلی أنه کان یروی أخبارا مرتفعة، لا یدرکها عقول أکثر الخلق، و معجزات غریبة لا توافق فهم أکثر الناس، و کان مقصرا فی التقیة لشدة حبه لهم علیهم السلام، و لعل من ورائه الشفاعة، و یظهر من الأخبار أن القتل کان کفارة له، و سببا لرفع درجاته. و روی الکشی، عن ابن أبی یعفور، عن حماد الناب، عن المسمعی قال: لما أخذ داود بن علی، المعلی بن خنیس حبسه فأراد قتله فقال له المعلی: أخرجنی إلی الناس، فإن لی دینا کثیرا و مالا، حتی أشهد بذلک، فأخرجه إلی السوق، فلما اجتمع الناس قال: أیها الناس أنا معلی بن خنیس، فمن عرفنی فقد عرفنی، اشهدوا أنی ما أترک من مال، عین أو دین، أو أمة، أو عبد، أو دار، قلیل أو کثیر، فهو لجعفر بن محمد، قال: فشد علیه صاحب شرطة داود فقتله، فقال: فلما بلغ ذلک أبا عبد الله علیه السلام خرج یجر ذیله حتی دخل علی داود بن علی، و إسماعیل ابنه خلفه فقال: یا داود قتلت مولای، و أخذت مالی فقال: ما أنا قتلته، و لا أخذت مالک، فقال: و الله لأدعون علی من قتل مولای و أخذ مالی، قال: ما قتلته و لکن قتله صاحب شرطتی فقال: بإذنک، أو بغیر إذنک، فقال: بغیر إذنی فقال: یا إسماعیل شانک به، فخرج إسماعیل و السیف معه، حتی قتله فی مجلسه، قال: حماد فأخبرنی المسمعی، عن معتب، قال: فلم یزل أبو عبد الله علیه السلام لیلة ساجدا و قائما قال فسمعته فی آخر اللیل و هو ساجد یقول: اللهم إنی أسألک بقوتک القویة و بجلالک الشدید. و بعزتک التی جل خلقک لها ذلیل، أن تصلی علی محمد و آل محمد، و أن تأخذه الساعة، قال: فو الله ما رفع رأسه من سجوده حتی سمعنا الصائحة فقالوا مات داود بن علی فقال أبو عبد الله علیه السلام: إنی دعوت الله علیه بدعوة بعث الله إلیه ملکا فضرب رأسه بمرزبة انشقت مثانته. و بإسناده عن إسماعیل بن جابر، أنه قال: لما سمع أبو عبد الله علیه السلام قتل المعلی قال: أما و الله لقد دخل الجنة. و عن الولید بن صبیح، قال: قال داود بن علی: لأبی عبد الله علیه السلام ما أنا قتلته یعنی المعلی، قال: فمن قتله قال السیرافی، و کان صاحب شرطته قال: أقدنا منه قال: قد أقدتک، قال: فلما أخذ السیرافی، و قدم لیقتل جعل یقول یا معشر المسلمین یأمرونی بقتل الناس فأقتلهم لهم ثم یقتلونی، فقتل السیرافی. و روی أیضا بإسناده عن حفص التمار قال دخلت علی أبی عبد الله أیام طلب المعلی بن خنیس، فقال لی یا حفص إنی أمرت المعلی فخالفنی، فابتلی بالحدید، إنی نظرت إلیه یوما، و هو کئیب حزین فقلت: یا معلی کأنک ذکرت أهلک، و عیالک قال أجل، قلت: ادن منی فدنا منی فمسحت وجهه فقلت: أین تراک، فقال أرانی فی أهل بیتی، و هذه زوجتی، و هذا ولدی، قال: فترکته حتی تملأ منهم، و استترت منه حتی نال ما ینال الرجل من أهله، ثم قلت: ادن منی فدنا منی فمسحت وجهه فقلت: أین تراک، فقال: أرانی معک فی المدینة قال فقلت یا معلی إن لنا حدیثا من حفظه، حفظه الله علی دینه، و دنیاه، یا معلی لا تکونوا أسراء فی أیدی الناس بحدیثنا، إن شاءوا آمنوا علیکم، و إن شاءوا قتلوکم، یا معلی أنه من کتم الصعب من حدیثنا، جعله الله نورا بین عینیه، و زوده قوة فی الناس، و من أذاع الصعب من حدیث لم یمت حتی یعضه السلاح، أو یموت بخبل، یا معلی أنت مقتول فاستعد. و عن أبی بصیر قال سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: و جری ذکر المعلی بن خنیس، فقال: یا أبا محمد اکتم علی ما أقول لک فی المعلی، قلت: افعل فقال أما إنه لا ینال درجتنا، إلا مما ینال منه داود بن علی، قلت: و ما الذی یصیبه من داود، قال: یدعو به فیأمر به فیضرب عنقه، و یصلبه قلت: إنا لله و إنا إلیه راجعون، قال: ذلک فی قابل فلما کان قابل والی المدینة، فقصد قصد المعلی فدعاه، و سأله عن شیعة أبی عبد الله علیه السلام و أن یکتبهم له، فقال: ما أعرف من أصحاب أبی عبد الله علیه السلام أحدا و إنما أنا رجل اختلف فی حوائجه، و لا أعرف له صاحبا، قال: تکتمنی أما إنک إن کتمتنی قتلتک، فقال له المعلی: بالقتل تهددنی، و الله و الله، لو کانوا تحت قدمی ما رفعت قدمی عنهم، و إن أنت قتلتنی لتسعدنی و أشقیک و کان کما قال أبو عبد الله علیه السلام یغادر منه قلیلا، و لا کثیرا، و قد مضت الأخبار فی أنه علیه السلام نهی المعلی عن الإذاعة فی باب الإذاعة، و غیره، و مر أیضا بکاؤه علیه السلام له، و ترحمه علیه. قوله بقوتک القویة القوة، و القدرة متقاربتان، و وصف القوة بالقویة للتأکید إشارة إلی کمالها، و استیلائها علی جمیع الممکنات، و عدم تطرق العجز إلیها و بجلالک الشدید أی القوی الغالب المرتفع علی کل شیء، و الجلال العظمة، و من أسمائه تعالی الجلیل، قال فی النهایة: هو الموصوف بنعوت الجلال الحاوی بجمیعها، و هو راجع إلی کمال الصفات، کما أن الکبیر راجع إلی کمال الذات، و العظیم إلی کمال الذات، و الصفات، و قال: المحال بالکسر الکید، و قیل: المکر، و قیل: القوة، و الشدة، و میمه أصلیة، و رجل محل أی ذو کید. و قال الجوهری : الإرزبة التی یکسر بها المدر فإن قلتها بالمیم خففت قلت: المرزبة، و فی القاموس: الأرزبة و المرزبة مشددتان، و الأولی فقط عصیة من حدید، و فی النهایة: المرزبة بالتخفیف المطرقة الکبیرة التی تکون للحداد، و منه حدیث الملک و بیده مرزبة، و یقال لها الأرزبة أیضا بالهمزة و التشدید و المثانة العضو الذی یجتمع فیه البول داخل الجوف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 184 

*****

34- بَابُ الْمُبَاهَلَةِ

1- الحدیث

1/3255 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَکِیمٍ، عَنْ أَبِی مَسْرُوقٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: قُلْتُ(9): إِنَّا نُکَلِّمُ النَّاسَ، فَنَحْتَجُّ عَلَیْهِمْ بِقَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الاْءَمْرِ مِنْکُمْ»(10) فَیَقُولُونَ: نَزَلَتْ فِی أُمَرَاءِ السَّرَایَا(11)، فَنَحْتَجُّ عَلَیْهِمْ بِقَوْلِهِ(12) عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ»(13) إِلی آخِرِ الاْآیَةِ ،

ص: 400


1- 4 . «الجلال » : العظمة . یقال : جلّ یَجِلّ جَلالةً : عَظُم ، فهو جلیل . القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1294 (جلل).
2- 5 . فی حاشیة «ز » : + «وآل محمّد » .
3- 6 . فی «ب ، ص » وحاشیة «د» : «وآل محمّد » بدل «وأهل بیته » .
4- 7 . فی «ب ، بس » : «سمعت » .
5- 8 . فی «ج ، ص » وحاشیة «ز » والوافی والبحار: + «علیه » .
6- 9 . فی «ص » : «بمضربة» . و«المِرْزَبة : شِبه عُصَیّة من حدید . ترتیب کتاب العین ، ج 1 ، ص 673 (رزب) .
7- 10 . فی «ب ، ص ، بس» : - «منها » .
8- 11 . رجال الکشّی ، ص 377 ، ح 708 ، عن ابن أبی نجران ، عن حمّاد الناب ، عن المسمعی ، مع اختلاف یسیر وزیادة الوافی ، ج 9 ، ص 1539 ، ح 8719 ؛ البحار ، ج 47 ، ص 209 ، ح 52 .
9- 1 . فی الوسائل: + «له » .
10- 2 . النساء (4 ) : 59 .
11- 3 . «السَّرِیّة » : قطعة من الجیش ، فعیلة بمعنی فاعِلة ؛ لأنّها تسری فی خُفیة . والجمع : سَرایا وسَریّات . المصباح المنیر، ص 275 (سری) .
12- 4 . فی «د ، ز ، بر » وحاشیة «ص » والوافی : «بقول اللّه » .
13- 5 . المائدة (5) : 55 .

فَیَقُولُونَ نَزَلَتْ فِی الْمُوءْمِنِینَ، وَ نَحْتَجُّ(1) عَلَیْهِمْ بِقَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی»(2) فَیَقُولُونَ: نَزَلَتْ(3) فِی قُرْبَی الْمُسْلِمِینَ(4).

2 / 514

قَالَ: فَلَمْ أَدَعْ شَیْئاً مِمَّا حَضَرَنِی ذِکْرُهُ مِنْ هذَا(5) وَ شِبْهِهِ إِلاَّ ذَکَرْتُهُ .

فَقَالَ لِی : «إِذَا کَانَ ذلِکَ، فَادْعُهُمْ إِلَی الْمُبَاهَلَةِ(6)» قُلْتُ: وَ کَیْفَ أَصْنَعُ؟ قَالَ : «أَصْلِحْ

نَفْسَکَ» ثَلاَثاً وَ أَظُنُّهُ قَالَ : «وَ صُمْ(7) وَ اغْتَسِلْ وَ ابْرُزْ أَنْتَ وَ هُوَ إِلَی الْجَبَّانِ(8)، فَشَبِّکْ أَصَابِعَکَ مِنْ یَدِکَ(9) الْیُمْنی فِی أَصَابِعِهِ، ثُمَّ أَنْصِفْهُ، وَ ابْدَأْ بِنَفْسِکَ، وَ قُلِ: "اللّهُمَّ رَبَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ، وَ رَبَّ الاْءَرَضِینَ السَّبْعِ، عَالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ، الرَّحْمنَ الرَّحِیمَ، إِنْ کَانَ أَبُو مَسْرُوقٍ جَحَدَ حَقّاً وَ ادَّعی بَاطِلاً، فَأَنْزِلْ عَلَیْهِ حُسْبَاناً(10) مِنَ السَّمَاءِ أَوْ عَذَاباً أَلِیماً"، ثُمَّ رُدَّ الدَّعْوَةَ عَلَیْهِ، فَقُلْ: وَ(11) إِنْ کَانَ فُلاَنٌ جَحَدَ حَقّاً وَ ادَّعی بَاطِلاً، فَأَنْزِلْ عَلَیْهِ حُسْبَاناً مِنَ السَّمَاءِ أَوْ عَذَاباً أَلِیماً».

ثُمَّ قَالَ لِی : «فَإِنَّکَ لاَ تَلْبَثُ أَنْ تَری ذلِکَ فِیهِ» فَوَ اللّهِ(12) مَا وَجَدْتُ خَلْقاً

ص: 401


1- 6 . فی «بر ، بف » والوافی : «فنحتجّ » .
2- 7 . الشوری (42) : 23 .
3- 8 . فی «ج » : + «هذه الآیة» .
4- 9 . فی «بس » : «المؤمنین » .
5- 10 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی ، ویؤیّده تذکیر الضمیر فی «شبهه » . وفی المطبوع : «هذه » .
6- 11 . «المباهلة » : الملاعنة ، وهو أن یجتمع القوم إذا اختلفوا فی شیء ، فیقولوا : لعنة اللّه علی الظالم منّا . النهایة ، ص 167 (بهل) .
7- 1 . فی «بر » : «فصم » . وفی «بف» : - «وصم » .
8- 2 . «الجَبّان » و«الجبّانة» : الصحراء ، وتسمّی بهما المقابر لأنّها تکون فی الصحراء ، تسمیة للشیء بموضعه . لسان العرب ، ج 13 ، ص 85 (جبن) .
9- 3 . فی الوافی : - «یدک » .
10- 4 . «الحُسبان » : الصاعقة . ویطلق أیضا علی العذاب والبلاء والشرّ . وفی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 187 : «وقیل : الحسبان : عذاب الاستیصال ، والعذاب الألیم ما لم یکن سببا للاستیصال » . راجع : لسان العرب ، ج 1 ، ص 313 (حسب) .
11- 5 . فی «ز» : - «و » .
12- 6 . فی مرآة العقول : «قوله : «فواللّه» الظاهر أنّه من کلام أبی مسروق بتقدیر «قال» . ویحتمل أن یکون کلام الإمام علیه السلام . و«یجیبنی إلیه» أی یرضی أن یباهلنی بمثل هذا ؛ لخوفهم علی أنفسهم ، أو ظنّهم بأنّی علی الحقّ ، کما امتنع نصاری نجران عن المباهلة لذلک» .

یُجِیبُنِی إِلَیْهِ.(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو مسروق گوید: بحضرت صادق علیه السلام عرضکردم: ما با مردم (در بارۀ مذهب و امامت شما) گفتگو کنیم و با آنان احتجاج کنیم و بگفتار خدای عز و جل دلیل آوریم که فرماید:«خدا و رسول را و اولیاء امر را فرمانبرید»(سورۀ نساء آیه 59) مردم گویند: این آیه در بارۀ فرماندهان قشونها نازل گشته پس برای آنان بگفتار (دیگر) خدای عز و جل حجت آوریم (که فرماید): «جز این نیست که ولی شما خدا و رسول او است»- تا آخر آیۀ(55 از سورۀ مائده) پس مردم گویند: این آیه در بارۀ مؤمنین نازل شده، و دلیل آوریم برای آنها بگفتار خدای عز و جل:«بگو ای محمد من از شما مزدی نخواهم جز دوستی در بارۀ نزدیکان (و خویشان)..» (سورۀ شوری آیۀ 23) گویند: این آیه در بارۀ نزدیکان و خویشان اسلامی نازل شده، گوید: من آنچه در خاطر داشتم از این آیات و مانند آن (و جوابهائی که مردم از آنها دهند) ذکر کردم؟ حضرت بمن فرمود: اگر این طور است آنها را بمباهله دعوت کن، عرضکردم: چگونه (مباهله) کنم؟ فرمود: سه روز خود را اصلاح کن - و گمانم که فرمود: روزه بگیر-(یعنی در آن سه روز که در صدد اصلاح خود بتوبه و استغفار و دعا و امثال اینها برآئی روزه هم بگیر) و غسل کن و تو با طرف خود به صحرا بروید و انگشتان دست راست خود را در انگشتان او شبکه وار بینداز، و او را انصاف ده (یعنی) ابتداء بخود (لعن و نفرین) کن و بگو:«بار خدایا ای پروردگار هفت آسمان و هفت زمین، و ای دانای نهان و عیان، و ای بخشایندۀ مهربان، اگر أبو مسروق حقی را انکار کرده و ادعای باطلی کرده پس بر او از آسمان عذابی دردناک نازل فرما» سپس نفرین را باو برگردان و بگو:«و اگر فلان کس حقی را انکار کرده و باطلی را ادعا کرده پس عذابی دردناک از آسمان بر او فروآور» سپس فرمود: پس از آن درنگ نکنی که اثر آن را در آن شخص بچشم خود خواهی دید،(ابو مسروق گوید): پس بخدا سوگند هیچ کس را ندیدم که مرا در این کار اجابت کند (و بمباهله حاضر شود).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 280 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از ابی مسروق گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم:راستی ما با مردم دیگر(در بارۀ مذهب)گفت:و گو کنیم و در برابر آنها دلیل آوریم از قول خدا عز و جل(62 سوره نساء):«فرمان برید از خدا و فرمان برید از رسول خدا و صاحب الأمر خودتان»در پاسخ گویند: این آیه در بارۀ فرماندهان قشون های گشتی نازل شده است و ما دلیل آوریم بر آنها به قول خدا عز و جل(78 سوره مائده):«همانا سرپرست شما خدا است و رسولش الی آخر آیه[و آن کسانی که گرویدند آنها را که نماز را بر پا دارند و زکاة را بپردازند و در رکوعند]»در پاسخ گویند:در بارۀ همۀ مؤمنان نازل شده است و دلیل آوریم در برابر آنها به قول خدا عز و جل(33 سوره شوری):«بگو ای پیغمبر:من ازشما مزدی نخواهم جز دوستی با ذی القربیٰ[خویشان]»در پاسخ گویند:در بارۀ خویشان اسلامی نازل شده است و از آنچه در خاطر داشتم راجع به این موضوع و مانند آن چیزی نماند که یاد کردم، امام(علیه السّلام)فرمود:هر گاه این طور باشد،آنها را به مباهله(حکمیّت خداوند)دعوت کن،گفتم:چه کار کنم؟فرمود:سه روز خود را اصلاح کن و به گمانم که فرمود:روزه دار و غسل کن و با مدّعی خود به میدان بیرون شهر برو و انگشتان دست راست خود را در انگشتانش شبکه وار بینداز و به او حق بده و به خود آغاز سخن کن و بگو:«بار خدایا!ای پروردگار هفت آسمان و هفت زمین!دانای نهان و عیان!بخشاینده و مهربان!اگر ابو مسروق حق را انکار کرده و مدّعی باطل است،یک عذابی دردناک از آسمان بر او فرود آور»و سپس نفرین را به او برگردان و بگو:«و اگر فلان کس حقی را انکار کرده و مدّعی باطل است،بر او عذابی دردناک از آسمان فرود آور»سپس فرمود:پس از آن درنگ نکنی که اثرش را در او به چشم خود ببینی،راوی گوید:به خدا آفریده ای نیافتم که پاسخ مثبت به این پیشنهاد من بدهد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 145 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-ابی مسروق گوید:به امام صادق علیه السّلام گفتم:راستی ما با مردم دیگر(دربارۀ مذهب)گفت وگو می کنیم و از قول خدای عزّ و جلّ در برابر آنها دلیل می آوریم:«فرمان برید از خدا و فرمان برید از رسول خدا و صاحب الأمر خودتان(نساء/62)»در پاسخ گویند:این آیه دربارۀ فرماندهان قشون های گشتی نازل شده است و ما برای آنها از قول خداوند دلیل آوریم:«همانا سرپرست شما خدا و رسول اوست تا آخر آیه»(و آن کسانی که گرویدند آنها را که نماز را برپا دارند و زکوة را بپردازند و در رکوعند(مائده/78)»در پاسخ گویند:دربارۀ همۀ مؤمنان نازل شده است و دلیل آوریم در برابر آنها به قول خدای عزّ و جلّ:«بگو ای پیامبر:من از شما مزدی نخواهم جز دوستی با ذی القربی(خویشان)(شوری/32)».

در پاسخ گویند:دربارۀ خویشان اسلامی نازل شده است و از آنچه در خاطر داشتم راجع به این موضوع و مانند آن چیزی نماند که یاد کردم، امام علیه السّلام فرمود:هرگاه اینطور باشد،آنها را به مباهله(حکمیّت خداوند) دعوت کن،گفتم:چه کار کنم؟فرمود:سه روز خود را اصلاح کن و به گمانم که فرمود:روزه بدار و غسل کن و با مدّعی خود به میدان بیرون شهر برو و انگشتان دست راست خود را در انگشتانش بینداز و به او حق بده و به خود آغاز سخن کن و بگو:«بار خدایا!ای پروردگار هفت آسمان و هفت زمین!دانای نهان و عیان!بخشاینده و مهربان!اگر ابو مسروق حق را انکار کرده و مدّعی باطل است،بر او عذابی دردناک از آسمان فرود آور.»سپس فرمود:پس از آن درنگ نکنی که اثرش را در او به چشم خود ببینی،راوی گوید:به خدا آفریده ای نیافتم که پاسخ مثبت به این پیشنهاد من بدهد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 461 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن، و فی النهایة السریة طائفة من الجیش یبلغ أقصاها أربعمائة تبعث إلی العدو، و جمعها السرایا، سموا بذلک لأنهم یکونون خلاصة العسکر، و خیارهم من الشیء السری النفیس، و قیل: سموا بذلک، لأنهم ینفذون سرا و خفیة، و لیس بالوجه لأن لام السر راء، و هذه یاء، و أقول: قد مر جهات أجوبة تلک الشبه فی کتاب الحجة فلا نعیدها. و فی النهایة المباهلة الملاعنة، و هو أن یجتمع القوم إذا اختلفوا فی شیء فیقولون لعنة الله علی الظالم منا، و منه حدیث ابن عباس من شاء باهلته أن الحق معی. قال: أصلح نفسک ثلاثا أی ثلاث لیال بأیامهن، و لو کان المراد الأیام لقال ثلاثة، و الغالب فی التواریخ، و أمثالها اعتبار اللیالی، و الإصلاح بالتوبة، و الاستغفار و الدعاء، و الاشتغال بالأعمال الصالحة، و لخصوص الثلاثة مدخلا عظیما فی ذلک، کما اعتبرت فی أقل الاعتکاف، و الکفارات و صوم الحاجة، و الاستسقاء و غیرها و أظنه قال: و صم أی فی الأیام الثلاثة و اغتسل أی فی الیوم الثالث قبل الخروج، و الظاهر أنه عطف علی أصلح لا علی صم، فلا یکون داخلا فی المظنون و إن کان محتملا، و منه یظهر أن ما ورد فی عداد الأغسال من غسل المباهلة، و حمله الأصحاب علی غسل یوم مباهلة النبی صلی الله علیه و آله و سلم، نصاری نجران یحتمل هذا أیضا بل هو أظهر لعدم الحاجة إلی تقدیر الیوم إلا أن یکون لهم قرینة من غیر هذه الروایة، و البروز الخروج. و فی المغرب الجبانة المصلی العام فی الصحراء، و فی المصباح: الجبانة مثقل الباء، و ثبوت الهاء أکثر من حذفها هی المصلی فی الصحراء، و ربما أطلقت علی المقبرة، لأن المصلی غالبا یکون فی المقبرة، و فی القاموس: الجبان، و الجبانة مشددتین المقبرة، و الصحراء، و المنبت الکریم، أو الأرض المسویة فی ارتفاع، و قیل: المراد المکان المرتفع لینظر الناس إلیهما، و یشهدوا بذلک، و هو بعید فی أصابعه أی أصابع یده الیمنی أیضا، و التشبیک إما بإدخال الأصابع فی الأصابع، أو بأخذ الأصابع بالأصابع کالمصافحة، و الأول أظهر تم أنصفه بأن یبدأ فی اللعن بنفسه، فقوله و أبدا عطف تفسیر له.

عٰالِمُ اَلْغَیْبِ وَ اَلشَّهٰادَةِ

أی یعلم ما لا تشاهده حواس الخلق، و ما تشاهده حواسهم، و لا یعلمون، و ما یعلمون، و قال البیضاوی: الغیب مصدر وصف به للمبالغة کالشهادة فی قوله تعالی

عٰالِمُ اَلْغَیْبِ وَ اَلشَّهٰادَةِ

و العرب تسمی المطمئن من الأرض، و الخمصة التی تلی الکلیة، غیبا أو فیعل فعیل خفف کقیل، و المراد به الخفی الذی لا یدرکه الحسن، و لا تقتضیه بدیهة العقل، و هو قسمان قسم لا دلیل علیه، و هو المعنی بقوله تعالی

وَ عِنْدَهُ مَفٰاتِحُ اَلْغَیْبِ لاٰ یَعْلَمُهٰا إِلاّٰ هُوَ

و قسم نصب علیه دلیل کالصانع و صفاته، و الیوم الآخر و أحواله، و هو المراد به فی قوله سبحانه

یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ

إذا جعلته صلة للإیمان انتهی و قیل: یعلم ما یغیب عنکم، و ما تشهدونه، و قیل: إنما قدم الغیب علی الشهادة، لأن علمه تعالی بالأشیاء قبل خلقها علم بالغیب فقط، و بعد خلقها علم بالشهادة أیضا. و قوله

اَلرَّحْمٰنُ اَلرَّحِیمُ

إن کانا بدلین فهما مبنیان علی الضم کالمنادی المنفرد، و إن کانا نعتین فهما منصوبان، و إن کانا عطفی بیان فیحتمل الرفع و النصب عند الأخفش، و النصب متعین عند غیره، و فی القاموس الحسبان بالضم جمع الحساب، و العذاب، و البلاء و الشر، و الصاعقة و کأنه إشارة إلی قوله تعالی

وَ إِذْ قٰالُوا اَللّٰهُمَّ إِنْ کٰانَ هٰذٰا هُوَ اَلْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنٰا حِجٰارَةً مِنَ اَلسَّمٰاءِ أَوِ اِئْتِنٰا بِعَذٰابٍ أَلِیمٍ

أی بعذاب ألیم سواه و قال تعالی فی قصة صاحب الجنة الکافر

وَ یُرْسِلَ عَلَیْهٰا حُسْبٰاناً مِنَ اَلسَّمٰاءِ

قال البیضاوی: أی مرامی جمع حسبانة و هی الصواعق، و قیل: هو مصدر بمعنی الحساب، و المراد به التقدیر بتخریبها أو عذاب حساب الأعمال السیئة، و قیل: الحسبان عذاب الاستئصال، و العذاب الألیم ما لم یکن سببا للاستیصال، و إن تری بتقدیر حتی أن تری و یتعلق بالمنفی لا بالنفی. قوله فو الله الظاهر أنه من کلام أبی مسروق بتقدیر قال، و یحتمل أن یکون کلام الإمام علیه السلام یجیبنی إلیه أی یرضی بأن یباهلنی بمثل هذا لخوفهم علی أنفسهم و علیهم، أو ظنهم بأنی علی الحق کما امتنع نصاری نجران عن المباهلة لذلک.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 187 

*****

2- الحدیث

2/3256. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ، عَنْ مَخْلَدٍ أَبِی الشُّکْرِ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «السَّاعَةُ الَّتِی تُبَاهِلُ(2) فِیهَا مَا بَیْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلی طُلُوعِ الشَّمْسِ».

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ(3) خَالِدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ، عَنْ مَخْلَدٍ أَبِی الشُّکْرِ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، مِثْلَهُ.(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: ساعتی که در آن مباهله شود میان زدن سپیده تا زدن آفتاب است. و بسند دیگر نیز این حدیث را از آن حضرت علیه السلام حدیث کرده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 280 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از امام باقر(علیه السّلام)فرمود: آن ساعتی که در آن مباهله شود:میان سپیده دم تا بر آمدن آفتاب است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 145 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام باقر علیه السّلام فرمود:آن ساعتی که در آن مباهله شود:میان سپیده دم تا برآمدن آفتاب است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 463 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف بسنده الأول مجهول بسنده الثانی. یباهل بالیاء علی بناء المجهول، أو بالتاء علی بناء المخاطب المعلوم، و حمل علی أن المباهلة فیها أفضل لأنه وقت استجابة الدعاء، و کان دعوة النبی صلی الله علیه و آله و سلم أهل نجران إلی المباهلة کانت فی هذه الساعة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 188 

*****

3- الحدیث

3/3257 . أَحْمَدُ(5)، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا فِی الْمُبَاهَلَةِ، قَالَ:

تُشَبِّکُ أَصَابِعَکَ فِی أَصَابِعِهِ، ثُمَّ تَقُولُ: "اللّهُمَّ إِنْ کَانَ فُلاَنٌ جَحَدَ حَقّاً وَ أَقَرَّ بِبَاطِلٍ، فَأَصِبْهُ بِحُسْبَانٍ مِنَ السَّمَاءِ أَوْ(6) بِعَذَابٍ مِنْ عِنْدِکَ"، وَ تُلاَعِنُهُ(7) سَبْعِینَ(8) مَرَّةً.(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

برخی از اصحاب ما در کیفیت مباهله گفته است که: انگشتانت را در انگشتان او (یعنی طرف بحث) شبکه میکنی سپس میگوئی: «اللهم ان کان فلان (و نام او را میبری) جحد حقا و أقر بباطل فأصبه بحسبان من السماء أو بعذاب من عندک». و تا هفتاد بار با او باین نحو ملاعنه کنی و بهمدیگر نفرین کنید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 281 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-یکی از اصحاب ما در بارۀ مباهله گفته است:انگشتانت را در انگشتانش شبکه کنی و سپس گوئی:«بار خدایا اگر فلانی حقی را انکار کرده است و به باطلی اعتراف کرده،او را به عذابی آسمانی درگیر یا به عذابی از پیش خودت»و تا هفتاد بار با او ملاعنه کنی و نفرین ردّ و بدل نمائی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 147 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-یکی از اصحاب ما دربارۀ مباهله گفته است:انگشتانت را در انگشتانش بینداز و بگو:«بار خدایا اگر فلانی حقی را انکار کرده است و به باطلی اعتراف کرده،او را به عذابی آسمانی یا به عذابی از پیش خودت گرفتار کن.»و تا هفتاد بار او را لعن و نفرین کنی.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 463 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل موقوف. و تلاعنه سبعین مرة و الظاهر کون العدد فی مجلس واحد، و قیل: یعنی إن لم تقع الاستجابة فی المرة الأولی، لاعنه مرة ثانیة و هکذا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 188 

*****

4- الحدیث

4/3258. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ أَبِی الْعَبَّاسِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی الْمُبَاهَلَةِ، قَالَ : «تُشَبِّکُ أَصَابِعَکَ فِی أَصَابِعِهِ، ثُمَّ تَقُولُ :

ص: 402


1- 7 . عدّة الداعی ، ص 214 ، الباب 4 ، مرسلاً عن محمّد بن أبی عمیر ، مع اختلاف یسیر و زیادة فی آخره الوافی ، ج 9 ، ص 1541 ، ح 8721 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 134 ، ح 8932 .
2- 8 . فی «ج ، د ، ز ، بس » والوافی : «یباهل » . وفی مرآة العقول : «یباهل ، بالیاء علی بناء المجهول ، أو بالتاء علی بناء المخاطب المعلوم » .
3- 1 . فی «ز» : - «محمّد بن » .
4- 2 . عدّة الداعی ، ص 214 ، الباب 4 ، مرسلاً عن أبی حمزة الثمالی الوافی ، ج 9 ، ص 1543 ، ح 8725 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 136 ، ح 8936 .
5- 3 . فی «ب ، ج ، ز » : «أحمد بن محمّد » . ثمّ إنّ فی السند تعلیقا . ویروی عن أحمد ، عدّة من أصحابنا .
6- 4 . فی «بس » : «و » بدل «أو » .
7- 5 . عطف علی «تشبّک » .
8- 6 . فی «ب » : «تسعین » .
9- 7 . الوافی ، ج 9 ، ص 1542 ، ح 8722 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 135 ، ح 8934 .

"اللّهُمَّ إِنْ کَانَ فُلاَنٌ جَحَدَ حَقّاً وَ أَقَرَّ بِبَاطِلٍ، فَأَصِبْهُ بِحُسْبَانٍ مِنَ السَّمَاءِ أَوْ بِعَذَابٍ مِنْ عِنْدِکَ"، وَ تُلاَعِنُهُ سَبْعِینَ مَرَّةً».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

(مانند همان حدیث است که از حضرت صادق علیه السلام روایت شده است).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 281 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از امام صادق(علیه السّلام)در بارۀ ملاعنه فرمود: پنجه به پنجۀ او افکنی و سپس گوئی:«بار خدایا!اگر فلانی حقی را انکار کرده است و به باطلی اعتراف کرده است،او را به یک عذابی آسمانی درگیر یا به عذابی که خود دانی»و هفتاد بار با او نفرین به یک دیگر را ادامه داده.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 147 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام صادق علیه السّلام دربارۀ لعن فرمود:پنجه به پنجۀ او افکنی و سپس گوئی: «بارخدایا!اگر فلانی حقی را انکار کرده است و به باطلی اعتراف کرده است،او را به عذابی آسمانی یا به عذابی که خود دانی گرفتار کن.»و هفتاد بار با او نفرین به یکدیگر را ادامه داده.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 463 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 188 

*****

5- الحدیث

2 / 515

5/3259. مُحَمَّدُ بْنِ یَحْیی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ(2)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ، عَنْ

أَبِی جَمِیلَةَ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، قَالَ:

إِذَا جَحَدَ الرَّجُلُ الْحَقَّ، فَإِنْ أَرَادَ أَنْ تُلاَعِنَهُ(3)، قُلِ(4): «اللّهُمَّ رَبَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ، وَ رَبَّ(5) الاْءَرَضِینَ السَّبْعِ(6)، وَ رَبَّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ(7)، إِنْ کَانَ فُلاَنٌ جَحَدَ الْحَقَّ(8) وَ کَفَرَ بِهِ، فَأَنْزِلْ عَلَیْهِ حُسْبَاناً مِنَ السَّمَاءِ أَوْ عَذَاباً أَلِیماً».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو جمیله از برخی از اصحابش نقل کند که گفته است: اگر مردی حق را انکار کرد و خواست که تو با او ملاعنه کنی (و همدیگر را لعن کنید) بگو: «اللهم رب السماوات السبع و رب العرش العظیم ان کان - فلان - جحد الحق و کفر به فأنزل علیه حسبانا من السماء او عذابا الیما». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 281 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-ابی جمیله،از یکی از اصحابش فرمود: هر گاه مردی حق را انکار کرد و تو خواهی با آن ملاعنه کنی بگو:«بار خدایا!پروردگار هفت آسمان و هفت زمین!و پروردگار عرش بزرگ!اگر فلان کس حق را منکر است و بدان کافر است،بر او از آسمان صاعقه سوزانی فرست یا عذاب دردناکی»

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 147 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-ابی جمیله از قول یکی از اصحابش فرمود:

هرگاه مردی حق را انکار کرد و تو بخواهی از در لعن با او وارد شوی، بگو:«بار خدایا!پروردگار هفت آسمان و هفت زمین!و پروردگار عرش بزرگ!اگر فلان کس حق را منکر است و بدان کافر است،بر او از آسمان صاعقه سوزانی یا عذاب دردناکی بفرست.»

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 463 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف موقوف. و جحد إما علی بناء المجهول، و الضمیر المرفوع فی أراد، و فی یلاعنه راجعان إلی الرجل، أو علی بناء المعلوم، و الضمیران راجعان إلی القائل بالحق بقرینة المقام، قال الجوهری: الجحود الإنکار مع العلم یقال: جحده حقه و بحقه جحدا و جحودا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 189 

*****

(35) بَابُ مَا یُمَجِّدُ بِهِ الرَّبُّ _ تَبَارَکَ وَ تَعَالی _ نَفْسَهُ

1- الحدیث

1/3260 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیی، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ:

ص: 403


1- 8 . عدّة الداعی ، ص 215 ، الباب 4 ، ذیل الحدیث ، مرسلاً عن ابن عبّاس ، من دون الإسناد إلی أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1542 ، ح 8723 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 135 ، ح 8933 .
2- 9 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، بر ، بس ، بف » والوسائل . وفی «جر» : «أحمد بن محمّد بن عبد الجبار» بدل «محمّد بن أحمد عن محمّد بن عبدالحمید» ، وهو سهو واضح ؛ فإنّه عنوان غریب غیر مذکور فی موضع . وفی المطبوع : «أحمد بن محمّد » . وکثرة روایات محمّد بن یحیی ، عن أحمد بن محمّد تفضی بوقوع التحریف فی المطبوع ، دون العکس . هذا ، وقد روی محمّد بن یحیی ، عن محمّد بن أحمد ، عن محمّد بن عبدالحمید ، عن أبی جمیلة ، فی الکافی ، ح 5312 و 8956 و 9675 .
3- 1 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بس ، بف » والوسائل : «یلاعنه » . وهو خلاف السیاق .
4- 2 . کذا فی النسخ . والصحیح : «فقل » .
5- 3 . فی «د ، ص ، بر ، بس ، بف » والوسائل : - «ربّ » .
6- 4 . فی «ز» : - «وربّ الأرضین السبع » .
7- 5 . فی «ب» : - «العظیم » .
8- 6 . فی «ب » : «حقّا » .
9- 7 . الوافی ، ج 9 ، ص 1543 ، ح 8724 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 135 ، ح 8935 .

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ لِلّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ ثَلاَثَ سَاعَاتٍ فِی اللَّیْلِ، وَ ثَلاَثَ سَاعَاتٍ فِی النَّهَارِ، یُمَجِّدُ(1) فِیهِنَّ نَفْسَهُ ، فَأَوَّلُ سَاعَاتِ النَّهَارِ حِینَ تَکُونُ(2) الشَّمْسُ(3) هذَا الْجَانِبَ، یَعْنِی مِنَ الْمَشْرِقِ(4) مِقْدَارَهَا مِنَ الْعَصْرِ، یَعْنِی مِنَ الْمَغْرِبِ إِلَی الصَّلاَةِ(5) الاْءُولی،

وَ أَوَّلُ سَاعَاتِ(6) اللَّیْلِ فِی(7) الثُّلُثِ الْبَاقِی(8) مِنَ اللَّیْلِ إِلی أَنْ یَنْفَجِرَ(9) الصُّبْحُ یَقُولُ: إِنِّی أَنَا اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ، إِنِّی أَنَا اللّهُ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ، إِنِّی أَنَا اللّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ، إِنِّی أَنَا اللّهُ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ، إِنِّی أَنَا اللّهُ(10) الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ، إِنِّی أَنَا اللّهُ مَالِکُ یَوْمِ الدِّینِ، إِنِّی أَنَا اللّهُ لَمْ أَزَلْ وَ لاَ أَزَالُ، إِنِّی أَنَا اللّهُ خَالِقُ الْخَیْرِ وَ الشَّرِّ، إِنِّی أَنَا اللّهُ خَالِقُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ، إِنِّی أَنَا اللّهُ(11) بَدِیءُ(12) کُلِّ شَیْءٍ وَ إِلَیَّ یَعُودُ ، إِنِّی أَنَا اللّهُ الْوَاحِدُ الصَّمَدُ، إِنِّی أَنَا اللّهُ عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ، إِنِّی أَنَا اللّهُ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلاَمُ الْمُوءْمِنُ(13) الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ(14) الْجَبَّارُ

ص: 404


1- 8 . «المَجْد » فی کلام العرب : الشرف الواسع . ومجّده : شرّفه وعظّمه . النهایة ، ج 4 ، ص 298 (مجد ) .
2- 9 . فی «ص » : «یکون » .
3- 10 . فی الوافی: + «من » .
4- 11 . قال فی الوافی : «یشبه أن یکون «من المشرق » و «من المغرب » من کلام الراوی . ثمّ إنّ کلاًّ من الفقرتین، فی تحدید الساعة یحتمل وجهین : أحدهما : أن یکون تحدیدا لتمام الثلاث ، بأن تکون الثلاث فی کلّ منهما متوالیة . والثانی : أن یکون تحدیدا للساعة الاُولی فقط . والأوّل أظهر وأتمّ وأوضح» . والمجلسی أیضا اختار الأوّل ، وردّ الثانی بقوله فی مرآة العقول : «وکونه تحدیدا للساعة الاُولی فقط _ کما قیل _ بعید جدّا » .
5- 12 . فی «ب ، ج ، د ، ص ، بر ، بف » والوافی ومرآة العقول والبحار : «صلاة » . وهو إمّا من إضافة الموصوف إلی الصفة ، أو من حذف الموصوف ، أی صلاة الساعة الاُولی . قاله فی المرآة.
6- 1 . فی حاشیة «ج » : «ساعة » .
7- 2 . فی الوافی : «من » .
8- 3 . فی حاشیة «ج ، بف » : «الثانی » .
9- 4 . فی «ب ، ز » : «یتفجّر » .
10- 5 . فی «ب» : - «اللّه » .
11- 6 . فی الوافی: + «منّی » .
12- 7 . فی «بف » : «بیدی » . وفی الوافی : «بدأ الخلق » بدل «بدیء کلّ شیء » . وفی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 269 : «البدیء _ کالبدیع _ : الأوّل . واللّه سبحانه أوّل کلّ شیء بالعلّیّة ، وإلیه عوده بعد الفناء ، وبالحاجة حال البقاء » . ومثله فی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 193 .
13- 8 . فی شرح المازندرانی : «ومن أسمائه تعالی المؤمن ؛ لأنّه الذی یصدق عباده وعده ، فهو من الإیمان بمعنی التصدیق . أو یؤمنهم فی القیامة عذابه ، فهو من الأمان ، والأمن ضدّ الخوف » . ومثله فی مرآة العقول .
14- 9 . فی «ز» : - «العزیز » .

الْمُتَکَبِّرُ، إِنِّی أَنَا اللّهُ(1) الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ، لِیَ الاْءَسْمَاءُ الْحُسْنی، إِنِّی أَنَا اللّهُ الْکَبِیرُ(2)».

قَالَ : ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام مِنْ عِنْدِهِ : «وَ الْکِبْرِیَاءُ رِدَاوءُهُ، فَمَنْ نَازَعَهُ شَیْئاً مِنْ 2 / 516

ذلِکَ أَکَبَّهُ(3) اللّهُ فِی النَّارِ» .

ثُمَّ قَالَ : «مَا مِنْ عَبْدٍ مُوءْمِنٍ یَدْعُو بِهِنَّ مُقْبِلاً قَلْبُهُ إِلَی اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ إِلاَّ قَضی(4) حَاجَتَهُ، وَ لَوْ کَانَ شَقِیّاً رَجَوْتُ أَنْ یُحَوَّلَ سَعِیداً».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همانا برای خدای عز و جل در شب سه ساعت است و در روز سه ساعت که خود را در آن ساعات تمجید کند، پس نخستین ساعتها از روز آن ساعت است که خورشید در جانب مشرق باشد و باندازه ای که در عصر بغروب مانده است (بوقت نماز ظهر مانده باشد) و تا هنگام نماز اولی (یعنی نماز ظهر) ادامه یابد، و نخستین ساعتهای شب ثلث آخر شب است تا زدن سپیده (که در این ساعات خداوند خود را تمجید کند و) فرماید: «انی انا اللّٰه العلی العظیم، انی انا اللّٰه العزیز الحکیم، انی انا اللّٰه الغفور الرحیم، انی انا اللّٰه الرحمن الرحیم، انی انا اللّٰه مالک یوم الدین، انی انا اللّٰه لم ازل و لا ازال، انی انا اللّٰه خالق الخیر و الشر، انی انا اللّٰه خالق الجنة و النار، انی انا اللّٰه بدیء کل شیء و الی یعود، انی انا اللّٰه الواحد الصمد، انی انا اللّٰه عالم الغیب و الشهادة، انی انا اللّٰه الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر، انی انا اللّٰه الخالق البارئ المصور لی الاسماء الحسنی، انی انا اللّٰه الکبیر المتعال». سپس حضرت صادق علیه السلام از بیان خودش فرمود: «و الکبریاء رداؤه». (یعنی کبریاء و بزرگی برازندۀ حضرت اوست) و هر کس در بارۀ آن با او ستیزه کند خداوند او را به رو در آتش اندازد، سپس فرمود: هیچ بندۀ مؤمنی نیست که این اسامی را بخواند و دلش متوجه خدای عز و جل باشد جز اینکه حاجتش برآورده شود، و اگر شقی (و با شقاوت) باشد امید دارم که سعید گردد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 281 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:راستی خدا عز و جل را سه ساعت است در شب و سه ساعت در روز که در آنها خود را تمجید کند نخست ساعت های روز آن گاه است که خورشید در اینجانب مشرق برآید به اندازه ای که در عصر بالای افق است تا غروب و ادامه یابد تا به وقت نماز نخست(یعنی نماز ظهر)و نخست ساعت های شبانه در ثلث آخر است تا سپیده دم،خداوند می فرماید: راستی که من منم پروردگار جهانیان،راستی که من منم خداوند فرازنده و بزرگوار،راستی که من منم خداوند با عزت حکمتدار،راستی که من منم خداوند آمرزنده و مهرورز،راستی که من منم خداوند بخشاینده و مهربان،راستی که من منم خداوند مالک روز جزا،راستی که من منم که همیشه بوده و پیوسته هستم،راستی که من منم آفرینندۀ خیر و شر،راستی که من منم آفرینندۀ بهشت و دوزخ،راستی که من منم خداوند دانای نهان و عیان،راستی که من منم خداوند مالک قدوس سلام مؤمن مهیمن عزیز جبار متکبر،راستی که من منم خداوند آفرینندۀ جانبخش صورت گر از آن من است نام های بهتر،راستی که من منم خداوند بزرگ و برتر.گوید:سپس امام صادق(علیه السّلام)فرمود:از بیان خودش که کبریاء و بزرگی برازندهحضرت او است و هر که در بارۀ آن با وی ستیزد خدایش به دوزخ سرنگون سازد،سپس فرمود:هیچ بندۀ مؤمنی نیست که اینها را بخواند و دل به درگاه خدا عز و جل داشته باشد جز اینکه خداوند حاجتش را بر آورد و اگر شقی باشد امیدوارم که به سعادت مبدل شود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 151 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:

همانا برای خداوند سه ساعت در شب و روز است که به تمجید از خود بپردازد،نخست ساعتهای روز و آن وقتی است که خورشید از طرف مشرق سر برآورد و تا نزدیکی غروب ادامه می یابد و نخستین ساعات شب ثلث آخر شب است تا طلوع آفتاب که خداوند می فرماید:

به راستی که منم پروردگار جهانیان،راستی که منم خداوند فرازنده و بزرگوار،راستی که منم خداوند با عزت و حکمت و به راستی منم خداوند بخشاینده و مهربان،به راستی که منم خداوند مالک روز جزا،به راستی که منم که همیشه بوده و پیوسته هستم،به راستی که منم آفرینندۀ خیر و شر،به راستی که منم آفرینندۀ بهشت و دوزخ،به راستی که منم خداوند دانای نهان و عیان،به راستی که منم خداوند مالک قدوس سلام مؤمن مهیمن عزیز جبار متکبر،به راستی که منم خداوند آفرینندۀ جانبخش صورت گر،از آن من است نام های بهتر،راستی که منم خداوند بزرگ و برتر.گوید:سپس امام صادق علیه السّلام فرمود:از بیان خودش که کبریاء و بزرگی برازنده حضرت اوست و هرکس دربارۀ آن با وی ستیز کند به دوزخ سرنگون سازد،سپس فرمود:هیچ بندۀ مؤمنی نیست که اینها را بخواند و دل به درگاه خدای عزّ و جلّ نسپارد جز اینکه خداوند حاجتش را برآورد و اگر شقی باشد امیدوارم که به سعادت برسد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 465 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. حین تکون الشمس قیل: أی حین تکون الشمس من جانب المشرق إلی الصلاة الأولی، و هی الظهر مقدارها حین تکون من جانب المغرب وقت العصر إلی الغروب، و هو قریب من ثمن الدور، و مثله فی آخر اللیل إلی طلوع الفجر فإنه قال أول ساعات اللیل فی الثلث الباقی، أو أول الثلث الباقی، و لو قال ذلک لکان المقدار قریبا من سدس الدور و هو أکثر من ثلاث ساعات انتهی، و هو بعید بل الظاهر أن أول ساعات النهار حین کان ارتفاع الشمس عن الأفق من جانب المشرق بقدر ارتفاعها من الأفق فی وقت العصر فی جانب المغرب، و أول ساعات اللیل من أول الثلث الثالث من اللیلة الشرعیة إلی آخرها و هو طلوع الفجر الثانی، و لا بعد فی کون الساعات الثلاث فی اللیل أطول من ساعات النهار، لکون عبادة اللیل و ساعاته أشرف کما قال تعالی

إِنَّ نٰاشِئَةَ اَللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِیلاً

أنا لا تسلم کون تلک الساعات أطول، لأنها إنما تکون ثلثا بالنسبة إلی اللیل الشرعی و هو أقصر من اللیل النجومی بقریب من ساعتین فمع انضمامهما إلی اللیل الشرعی یصیر الثلث ربعا فتفطن. ثم الظاهر أن قوله من المشرق من کلام الراوی و کذا من المغرب و أیضا ظاهر أن کلا من الفقرتین تحدید لتمام الثلث بأن یکون الثلث فی کل منهما متوالیة، و کونه تحدیدا للساعة الأولی فقط کما قیل بعید جدا و یدل علی أن ما بین طلوع الفجر إلی طلوع الشمس داخل فی النهار، و قد یقال: دلالة فیه علی ذلک، لأنه قال: فی الثلث الباقی لأول الثلث الباقی فیمکن أن تکون تلک الساعات بین هذا الثلث، و لا یخفی بعده. و تفصیل القول فی شرح الخبر: أنه قد یقسم مجموع اللیل و النهار، أربعا و عشرین ساعة متساویة و تسمی بالساعات المسویة، و قد یقسم کل من اللیل و النهار، اثنی عشرة ساعة متساویة فی أی فصل کان، و تسمی بالساعات المعوجة، و کأنها المراد هنا، و قد یطلق علی مقدار قلیل من اللیل أو النهار، اختص بحکم أو حالة، کما ورد أن ما بین طلوع الفجر إلی طلوع الشمس ساعة، و أن بین العشاءین ساعة، فلیست هی من الساعات المسویة، و لا المعوجة. قال فی المصباح : الساعة الوقت من لیل، أو نهار، و العرب تطلقها، و ترید بها الوقت، و الحین و إن قل و علیه قوله تعالی

لاٰ یَسْتَأْخِرُونَ سٰاعَةً وَ لاٰ یَسْتَقْدِمُونَ

*

و منه قوله علیه السلام من راح فی الساعة الأولی الحدیث، لیس المراد الساعة التی ینقسم علیها النهار القسمة الزمانیة، بل المراد مطلق الوقت، و هو السبق، و إلا لاقتضی أن یستوی من جاء فی أول الساعة الفلکیة و من جاء فی آخرها لأنهما حضرا فی ساعة واحدة و لیس کذلک بل من جاء فی أولها أفضل ممن جاء فی آخرها انتهی. و إنما خص هذین الوقتین، لأنهما وقت غفلة أکثر الناس بالنوم، و الاستراحة، و القیلولة فهم غافلون عن ذکر الله، فالرب الذی لا یغفل، و لا یکل و لا ینام، و لا یموت یمجد نفسه فی تلک الساعات، بل یظهر مجده و عظمته و تفرده بالجلال، و الکبریاء فی تلک الساعات، بل یظهر مجده و عظمته و تفرده بالجلال، و الکبریاء فی تلک الساعات، و أنه لا یشبههم فی تلک الحالات. یمجد فیهن أی فی کل واحدة منهن کما یدل علیه الخبر الآتی فأول الفاء للبیان، و مرفوع بالابتداء و حین خبره، و هذا الجانب مفعول فیه لتکون، و مقدارها خبر تکون بتقدیر علی مقدار ارتفاعها، و قیل من فی ثلاثة مواضع بمعنی - فی - و فی الرابعة للتبعیض، و المراد بالمشرق النصف الأول من قوس النهار، و بالمغرب النصف الآخر منه، و قوله إلی صلاة الأولی ظرف مستقر، و هو خبر مبتدإ محذوف یفهم من الکلام السابق لأن معنی أول ساعات النهار حین تکون بمعنی ساعات النهار من حین تکون الحر، و علی هذا القیاس. قوله إلی أن ینفجر کذا قیل، و یمکن تقدیر فعل أی تنتهی إلی صلاة الأولی أو تمتد إلیها، و صلاة الأولی صلاة الظهر لأنها أول صلاة فرضها الله کما ورد فی الأخبار، و قیل إن کانت الإضافة فیها من إضافة الموصوف إلی الصفة کما هو مذهب الکوفیین، فهو باعتبار أنها أول صلاة وجبت علی الأمة لسبق نزول

أَقِمِ اَلصَّلاٰةَ لِدُلُوکِ اَلشَّمْسِ

علی نزول

وَ أَقِمِ اَلصَّلاٰةَ طَرَفَیِ اَلنَّهٰارِ

و إن کانت بتقدیر صلاة الساعة الأولی، کما هو مذهب البصریین، فهو باعتبار أن أول خلق العالم کانت الشمس فی نصف نهار وسط الدنیا، کما روی عن الرضا علیه السلام. فإن قیل: هذه الساعات تختلف باختلاف عروض البلاد، فالمعتبر فی ذلک أی عرض، و أی بلد. قلت: یحتمل أن یکون المعتبر قبة الأرض، أو مکة ضاعف الله شرفها، و لو حمل علی أن المراد بالتمجید ظهور تقدسه، و جلاله لطریان أضداد تلک الصفات علی العباد فلا یبعد کون التمجید فی کل بلد فی هذا النوع من الأوقات فتدبر.

إِنِّی أَنَا اَللّٰهُ رَبُّ اَلْعٰالَمِینَ

الله، أشهر أسمائه تعالی، و أعلاها محلا فی الذکر و الدعاء، و لذا ابتدأ به فی القرآن المجید، و فی فقرات هذا التمجید، و هو اسم للذات الواجب بالذات المستحق لجمیع المحامد، و الکمالات، و الرب قیل هو مصدر بمعنی التربیة و هی تبلیغ کل شیء إلی کماله اللائق به شیئا فشیئا، و الوصف به للمبالغة کزید عدل، و قیل: صفة مشبهة من ربه یربه ثم سمی به المالک لأنه یحفظ ما یملکه، و یربیه لینتقل من حد النقص إلی حد الکمال، و العالم هو کل ما سوی الله تعالی من المجردات، و الجسمانیات، و فیه دلالة علی افتقار الممکن إلی المؤثر فی البقاء. إنی أنا الله العلی العظیم العلی المتنزه عن صفات الممکن، و قد یکون بمعنی العالی فوق خلقه بالغلبة، و القدرة علیهم، و بمعنی المتعالی عن الأشباه، و الأنداد و العظیم ذو العظمة، و هو راجع إلی کمال الذات، و الصفات و العزیز الغالب الذی لا یغلب، و لا یعادله شیء و الحکیم الذی یعلم الأشیاء کما هی، أو یحکم خلقها و یتقنها بلطف التدبیر، و حسن التقدیر و الغفور کثیر المغفرة للسیئات، و عظیم التجاوز عن العقوبات و الرحیم شدید الرحمة بجمیع عبادة، أو بالمؤمنین فی الدنیا، و الآخرة و الرحمن ذو الرحمة الشاملة لجمیع الخلق فی الدنیا بإیصال الأرزاق، و تیسر الأسباب، و دفع البلیات، و قضاء الحاجات

مٰالِکِ یَوْمِ اَلدِّینِ

الدین الجزاء أی مالک الأمور کلها، و المتصرف فیها یوم الجزاء إذ لا مالک فیه غیره، حذف المفعول به، و أقیم الظرف مقامه، و جعل مفعولا به علی سبیل الاتساع و التجوز لم أزل و لا أزال إذ لا بدایة لوجوده و لا نهایة له. خالق الخیر و الشر أی مقدرهما، أو خالق النور و الظلمة، أو خالق الحیاة، و الموت، أو خالق الغناء، و الفقر، و الصحة، و السقم، و غیرها من الصفات المتضادة خالق الجنة، و النار قیل الظاهر أن الخالق من حیث هو مضاف صفة الله، لا خبر بعد خبر، و حینئذ وجب أن یکون بمعنی الماضی لتکون الإضافة معنویة مفیدة للتعریف لا بمعنی الحال، أو الاستقبال فیفهم منه أن الجنة و النار مخلوقتان و هذا یجری فی سائر الإضافات الواقعة فی هذا التمجید بدئ کل شیء البدیء کالبدیع الأول کالبدء، و الله سبحانه أول کل شیء بالعلیة، و علیه عوده بعد الفناء و بالحاجة فی حال البقاء و الغیب و الشهادة قیل هما الآخرة و الدنیا، و ما غاب عن الحس و ما حضر، أو السر، و العلانیة، أو عالم المجردات، و عالم الجسمانیات و

اَلْمَلِکُ

هو المتصرف بالأمر و النهی فی المأمورین. و فی النهایة فی أسماء الله تعالی :

اَلْقُدُّوسُ

هو الطاهر المنزه عن العیوب و النقائص، و فعول من أبنیة المبالغة، و قد تفتح القاف، و لیس بالکثیر، و لم یجیء منه إلا قدوس و سبوح و ذروح، و فی القاموس: هو الطاهر، أو المبارک. و

اَلسَّلاٰمُ

فی الأصل مصدر، و وصفه تعالی به للمبالغة، و معناه السلامة عما یلحق الخلق من العیب و الفناء، و الحاجة، و العناء و قیل: للجنة دار السلام لأن أهلها سالمون من الآفات، أو لأنها داره عز و جل، و من أسمائه

اَلْمُؤْمِنُ

لأنه الذی یصدق عباده وعده فهو من الإیمان التصدیق، أو یؤمنهم فی القیامة عذابه فهو من الأمان، و الأمن ضد الخوف، و من أسمائه

اَلْمُهَیْمِنُ

قیل: هو الرقیب الحافظ لکل شیء، و قیل: هو الشاهد علی الخلق، و قیل: المؤتمن، و قیل: القائم بأمور الخلق، و تدبیرهم، و قیل: أصله مؤیمن أبدلت الهاء من الهمزة، و هو یفعل من الأمانة، و

اَلْعَزِیزُ

المنیع الذی لا یغلب، أو لا یعادله شیء، أو لا مثل له، و لا نظیر، و

اَلْجَبّٰارُ

من أبنیة المبالغة، و معناه الذی یقهر العباد علی ما أراد من أمر و نهی، و غیرهما من الأمور التی لیس لهم فیها اختیار، و لا قدرة علی تغییرها، و قیل: هو العالی فوق خلقه، و قیل: هو الذی یجبر مفاقر الخلق، و کسرهم، و یکفیهم أسباب الرزق، و یصلح أحوالهم، و

اَلْمُتَکَبِّرُ

العظیم من الکبر بالکسر، و هو العظمة و هی عبارة عن کمال الذات، و الصفات، و قیل: هو المتعالی عن صفات الخلق، و قیل: المتکبر علی عتاة خلقه.

اَلْخٰالِقُ اَلْبٰارِئُ اَلْمُصَوِّرُ

قال الشیخ البهائی ره: قد یظن أن الثلاثة مترادفة لأنها بمعنی الإیجاد و الإنشاء فذکرها للتأکید، و لیس کذلک بل هی أمور متخالفة أ لا تری أن البنیان یحتاج إلی تقدیر فی الطول، و العرض، و إلی إیجاد بوضع الأحجار و الأخشاب علی نهج خاص، و إلی تزیین، و نقش و تصویر فهذه أمور ثلاثة مترتبة یصدر عنه جل شأنه فی إیجاد الخلائق من کتم العدم، فله سبحانه باعتبار کل منها اسم علی ذلک الترتیب. لی الأسماء الحسنی هی التی لا نقص فیها، و لا فی مفهومها، أو مترتب علیها الآثار الحسنة، و فی العدة : الکبیر السید یقال لکبیر القوم سیدهم، و فی النهایة: فی أسماء الله تعالی المتکبر، و الکبیر أی العظیم ذو الکبریاء، و قیل: المتعالی عن صفات الخلق، و قیل: المتکبر علی عتاة خلقه، و التاء فیه للتفرد، و التخصص لا تاء التعاطی و التکلف، و الکبریاء العظمة، و الملک، و قیل: هی عبارة عن کمال الذات، و کمال الوجود، و لا یوصف بها إلا الله تعالی، و قد تکرر ذکرهما فی الحدیث، و هما من الکبر بالکسر و هو العظمة، و یقال: کبر بالضم یکبر أی عظم فهو کبیر. قوله من عنده الضمیر راجع إلی الصادق علیه السلام أی لیس هذا من تتمة الدعاء، و قال فی النهایة فی الحدیث: قال الله تبارک و تعالی: العظمة إزاری، و الکبریاء ردائی ضرب الإزار و الرداء مثلا فی انفراده بصفة العظمة، و الکبریاء أی لیستا کسائر الصفات التی قد یتصف بها الخلق مجازا کالرحمة، و الکرم، و غیرهما، و شبههما بالإزار، و الرداء لأن المتصف بهما یشملانه کما یشمل الرداء الإنسان، و لأنه لا یشارکه فی إزاره، و ردائه أحد فکذلک الله لا ینبغی أن یشرکه فیهما أحد، و مثله الحدیث الآخر تأزر بالعظمة و تردی بالکبریاء و تسر بل بالعزة . قوله علیه السلام أکبه الله کذا فی النسخ، و المشهور أن کب متعد و أکب لازم علی خلاف القیاس المطرد، قال فی المصباح: کببت الإناء کبا من باب قتل قلبته علی رأسه، و کببت زیدا کبا أیضا ألقیته علی وجهه و أکب هو بالألف، و هو من النوادر التی تعدی ثلاثیها و تقصر رباعیها، و فی التنزیل

فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی اَلنّٰارِ

أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلیٰ وَجْهِهِ

و أکب علی کذا بالألف لازمه لکن قال فی القاموس کبه قلبه، و صرعه کأکبه، و کبکبه فأکب و هو لازم متعد و قلبه مرفوع، و هو فاعل مقبلا، و قضی علی بناء المفعول و شقی یشقی شقاء ضد سعد، و الشقوة بالکسر، و الشقاوة بالفتح الاسم منه، و السعادة حسن العاقبة و الشقاوة سوء العاقبة إما فی الدنیا أو فی الآخرة، و المراد هنا فی الآخرة، و قد ینسبان إلی العمل، و الحالة کما فی الخبر الآتی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 196 

*****

2- الحدیث

2/3261 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ بُکَیْرٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ أَعْیَنَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ تَبَارَکَ وَ تَعَالی _ یُمَجِّدُ نَفْسَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ، فَمَنْ مَجَّدَ(6) اللّهَ بِمَا مَجَّدَ بِهِ نَفْسَهُ، ثُمَّ کَانَ فِی حَالِ شِقْوَةٍ، حَوَّلَهُ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ إِلی سَعَادَةٍ ؛ یَقُولُ: أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ رَبُّ الْعَالَمِینَ، أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ، أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ الْعَزِیزُ(7) الْکَبِیرُ، أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ

ص: 405


1- 10 . فی «ب» : - «اللّه » .
2- 11 . هکذا فی النسخ التی قوبلت . وفی المطبوع: + «المتعال » .
3- 12 . فی مرآة العقول : «قوله علیه السلام : أکبّه اللّه ، کذا فی النسخ ، والمشهور أنّ «کبّ » متعدّ ، و«أکبّ » لازم ، علی خلاف القیاس المطّرد ... لکن قال فی القاموس : کبّه : قلبه وصرعه ، کأکبّه ، وکَبْکَبَه فأکبّ ، وهو لازم ومتعدّ » . وقال الراغب : «الکبّ : إسقاط الشیء علی وجهه » . المفردات ، ص 295 (کبّ) .
4- 1 . یجوز فیه البناء علی المفعول ، کما اختاره فی مرآة العقول . وفی «ج ، د ، ز ، بر ، بف » والوافی: + «اللّه » . وفی البحار: + «له » .
5- 2 . ثواب الأعمال ، ص 264 ، ح 2 ، بسند آخر ، وتمام الروایة فیه : «الکبریاء رداء اللّه، فمن نازعه شیئا من ذلک کبّه اللّه فی النار» . التهذیب ، ج 3 ، ص 80 ، ح 235 ، بسند آخر ، من قوله : «ما من عبد مؤمن یدعو بهنّ» مع اختلاف یسیر. مصباح المتهجّد ، ص 518 ، مرسلاً عن إسحاق بن عمّار ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1511 ، ح 8660 ؛ البحار ، ج 93 ، ص 221 ، ح 5 .
6- 3 . فی حاشیة «ج » : «یمجّد » فی الموضعین .
7- 4 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » والوافی ومرآة العقول . وفی المطبوع: + «[العلیّ]» .

مَالِکُ(1) یَوْمِ الدِّینِ، أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ، أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ، أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ، مِنْکَ بَدَأَ(2) الْخَلْقُ وَ إِلَیْکَ یَعُودُ، أَنْتَ اللّهُ الَّذِی(3) لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ لَمْ تَزَلْ وَ لاَ تَزَالُ ، أَنْتَ اللّهُ(4) الَّذِی(5) لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ خَالِقُ الْخَیْرِ وَ الشَّرِّ، أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ

إِلاَّ أَنْتَ خَالِقُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ، أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ أَحَدٌ صَمَدٌ «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ(6) کُفُواً أَحَدٌ»(7) أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ، «الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلاَمُ الْمُوءْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ هُوَ اللّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الاْءَسْمَاءُ الْحُسْنَی یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الاْءَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»(8) أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ الْکَبِیرُ ، وَ الْکِبْرِیَاءُ رِدَاوءُکَ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: خدای تبارک و تعالی در هر روز و شب سه بار خود را تمجید کند پس هر که خدا را تمجید کند بهمان نحو که او خودش را تمجید کرده و در حال شقاوت باشد خدای عز و جل او را بحال سعادت در آورد بگوید: «انت اللّٰه لا اله الا انت رب العالمین، انت اللّٰه لا اله الا انت الرحمن الرحیم، انت اللّٰه لا اله الا انت العزیز [العلی] الکبیر، انت اللّٰه لا اله الا انت مالک یوم الدین، انت اللّٰه لا اله الا انت الغفور الرحیم انت اللّٰه لا اله الا انت العزیز الحکیم، انت اللّٰه لا اله الا انت منک بدء الخلق و الیک یعود، انت اللّٰه [الذی] لا اله الا انت لم تزل و لا تزال، انت اللّٰه لا اله الا انت خالق الخیر و الشر، انت اللّٰه لا اله الا انت خالق الجنة و النار، انت اللّٰه لا اله الا انت احد صمد«

لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ `وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ

»، انت اللّٰه لا اله الا انت «

اَلْمَلِکُ اَلْقُدُّوسُ اَلسَّلاٰمُ اَلْمُؤْمِنُ اَلْمُهَیْمِنُ اَلْعَزِیزُ اَلْجَبّٰارُ اَلْمُتَکَبِّرُ سُبْحٰانَ اَللّٰهِ عَمّٰا یُشْرِکُونَ، `هُوَ اَللّٰهُ اَلْخٰالِقُ

» البارئ«

اَلْمُصَوِّرُ لَهُ اَلْأَسْمٰاءُ اَلْحُسْنیٰ یُسَبِّحُ لَهُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ

»- تا آخر سورۀ (حشر)- انت اللّٰه لا اله الا انت الکبیر، و الکبریاء رداؤک». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 282 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:راستی خدا تبارک و تعالی خود را تمجید کند در هر شب و روز سه بار و هر که خدا را تمجید کند بدان چه خداوند خود را بدان تمجید کرده است و در حال شقاوت باشد خدایش به حال سعادت مبدل سازد،خداوند در تمجید خود می فرماید:توئی خدا که نیست شایسته پرستشی جز تو که پروردگار جهانیانی،توئی خدا که شایستۀ پرستشی نیست جز تو که بخشاینده و مهرورزی،توئی خدا که شایستۀ پرستشی نیست جز تو که با عزت (والا)و بزرگواری،توئی خدا شایستۀ پرستشی نیست جز تو که مالک روز جزائی،توئی خدا شایستۀ پرستشی نیست که جز تو آمرزنده و مهربانی،توئی خدا شایسته پرستشی نیست جز تو که با عزت و حکمتداری،توئی خدا شایستۀ پرستشی نیست جز تو که آغاز آفرینش از تو است و به سوی تو بر می گردد،توئی خدا(که) نیست شایستۀ پرستشی جز تو همیشه بودی و پیوسته هستی،توئی خدا(که)نیست شایسته پرستشی جز تو آفرینندۀ هر خوب و بدی، توئی خدا نیست شایان پرستش جز تو که آفرینندۀ بهشت و دوزخی، توئی خدا نیست شایستۀ پرستشی جز تو یگانه ای و بی نیاز،نه زاده است و زائیده نشده است،و نمی باشد برای او همتا هیچ کس،توئی خدا نیست شایستۀ پرستش جز تو ملک قدوس سلام مؤمن عزیز جبار متکبّر،منزّه باد خدا از آنچه شریک او سازند،او است خدای آفریننده و جان بخش و صورت گر،از آن او است همه نام های نیکوتر،تسبیح گویدش هر آنچه در آسمانها و زمین است و او است عزیز و با حکمت(تا آخر سوره)توئی خدا نیست شایستۀ پرستشی جز تو که بزرگواری و بزرگی برازندۀ تو است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 151 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:به راستی که خدای تبارک و تعالی خود را در اوقات شب و روز خود را سه بار ستایش و تمجید کند پس هرکس خداوند را به گونه ای که خودش تمجید کرده ستایش کند اگر در حال شقاوت باشد خداوند او را سعادتمند سازد،خداوند در تمجید خود می فرماید:توئی خدا که نیست شایسته پرستشی جز تو که پروردگار جهانیانی،توئی که شایسته پرستشی نیست جز تو که بخشاینده و مهرورزی،توئی که شایسته پرستشی نیست جز تو که باعزت(والا)و بزرگواری،توئی که شایسته پرستشی نیست جز تو که مالک روز جزائی، توئی که شایسته پرستشی نیست جز تو که آمرزنده و مهربانی،توئی که شایسته پرستشی نیست جز تو که عزت و حکمت داری،توئی که شایسته پرستشی نیست جز تو که آغاز آفرینش از توست و همه به سوی تو بازمی گردند شایسته پرستشی جز تو نیست همیشه بوده ای و پیوسته هستی،توئی که شایسته پرستشی جز تو نیست آفرینندۀ هر خوب و بدی، توئی که نیست شایسته پرستشی جز تو که آفرینندۀ بهشت و دوزخی، نیست شایستۀ پرستشی جز تو یگانه ای و بی نیاز،نه زاده است و زائیده نشده است،و برای او همتائی نیست شایستۀ پرستش نیست جز تو ملک قدوس سلام مؤمن عزیز جبار متکبّر،منزّه باد خدا از آنچه شریک او سازند،اوست خدای آفریننده و جان بخش و صورت گر،از آن اوست همه نام های نیکوتر،تسبیح گویدش هرآنچه در آسمانها و زمین است و اوست عزیز و باحکمت(تا آخر سوره)نیست شایستۀ پرستشی جز تو که بزرگواری و بزرگی برازندۀ توست.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 467 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن موثق، و فی ثواب الأعمال، عن زرارة بن أعین، و فیه مکان العزیز الکبیر العلی الکبیر، و فیه لم تلد و لم تولد و لم یکن لک کفوا أحد ،و فی أخره أنت الله الخالق البارئ المصور، لک الأسماء الحسنی یسبح لک ما فی السماوات، و الأرض، و أنت العزیز الحکیم . قوله علیه السلام: منک بدأ الخلق مهموزا علی صیغة فعل الماضی أی ابتداء خلقهم، أو علی صیغة المصدر، و قد یقرأ غیر مهموز أی ظهر الخلق.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 196 

*****

(36)بَابُ مَنْ قَالَ: لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ

1- الحدیث

1/3262. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ، قَالَ:

ص: 406


1- 5 . فی «بف » وحاشیة «ج » : «ملک » .
2- 6 . یمکن قراءته بسکون الدال علی أنّه مبتدأ مؤخّر . وقال فی مرآة العقول : «قوله علیه السلام : منک بدأ الخلق ، مهموزا علی صیغة فعل الماضی ، أی ابتدأ خلقهم . أو علی صیغة المصدر . وقد یقرأ غیر مهموز ، أی ظهر الخلق » .
3- 7 . فی «د ، ز ، بر ، بس ، بف » والوافی : - «الذی » .
4- 8 . فی «ز» : - «لم تزل ولاتزال أنت اللّه » .
5- 9 . فی «د ، بف » والوافی والمحاسن : - «الذی » .
6- 1 . فی الوافی والمحاسن : «لم تلد ولم تولد ولم یکن لک » .
7- 2 . الإخلاص (112) : 3 _ 4 .
8- 3 . الحشر (59) : 23 _ 24 . وفی بعض النسخ والمطبوع : + «إلی آخر السورة» . والحذف مطابق لنسخة «ج ، بر ، بع ، جس ، جف ، جک» و الوافی والمحاسن . وهو الصحیح ؛ لأنّ هذه الآیة نفسها آخر السورة .
9- 4 . المحاسن ، ص 38 ، کتاب ثواب الأعمال ، ح 41 ، عن ابن فضّال . ثواب الأعمال ، ص 28 ، ح 1 ، بسنده عن أحمد بن محمّد ، عن ابن فضّال ، عن عبداللّه بن بکیر ، عن زرارة بن أعین ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، وفیهما مع اختلاف یسیر . راجع : التهذیب ، ج 3 ، ص 80 ، ح 234 ؛ والمقنعة ، ص 124 الوافی ، ج 9 ، ص 1512 ، ح 8661 ؛ البحار ، ج 93 ، ص 221 ، ح 3 .

سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ : «مَا مِنْ شَیْءٍ أَعْظَمَ ثَوَاباً(1) مِنْ شَهَادَةِ أَنْ(2) لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ، إِنَّ(3) اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ لاَ یَعْدِلُهُ(4) شَیْءٌ(5)، وَ لاَ یَشْرَکُهُ(6) فِی الاْءُمُورِ(7) أَحَدٌ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو حمزه گوید: شنیدم حضرت باقر علیه السلام میفرمود: هیچ چیز ثوابش بزرگتر از این نیست که انسان گواهی دهد بیگانگی خداوند (و لا اله الا اللّٰه بگوید) همانا با خداوند عز و جل هیچ چیز برابری نکند، و أحدی با او در کارها شرکت نجوید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 283 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از ابی حمزه گوید:شنیدم امام باقر(علیه السّلام)می فرمود: هیچ چیز نیست که ثوابش بیشتر باشد از گواهی به اینکه بگوید: «لا اله الاّ اللّٰه» یعنی«گواهی دهد به یگانگی خداوند» راستی که چیزی با خدا عز و جل برابر نیست و در هیچ امری احدی با او شریک نیست.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 153 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-ابی حمزه گوید:شنیدم امام باقر علیه السّلام می فرمود:

هیچ چیزی ثوابش بیشتر از گواهی به یگانگی خداوند نیست به اینکه بگوید:«لا اله الاّ اللّه»یعنی«گواهی دهد به یگانگی خداوند»راستی که چیزی با خدای عزّ و جلّ برابر نیست و در هیچ کاری هیچکس با او شریک نیست.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 469 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی مشهور. إن الله لا یعدله شیء کأنه تعلیل لما مضی فإنه إذا لم یعدل الله شیء، لا یعدل ما یتعلق بألوهیته و وحدانیته شیء، و هذا الذکر أعظم ما یتعلق به من الأذکار إذ تدل علی اتصافه بجمیع الصفات الکمالیة، و علی نفی الشریک، و الأنداد عنه، و علی احتیاج کل موجود سواه إلیه، و لذا صارت من بین جمیعها سببا للدخول فی الإسلام، و توقف علیها صحة سائر العبادات و یحتمل أن یکون بیانا لکیفیة التهلیل الذی لیس شیء أعظم ثوابا منه بأن یکون المقصود منه هذا المعنی الذی هو التوحید الکامل، و علی هذا الوجه یمکن أن یقرءان بالفتح عطف بیان لقوله: إن لا إله إلا الله و فی توحید الصدوق، و ثواب الأعمال لأن الله فهو یؤید الأول لا یعدله شیء أی فی کمال الذات، و الصفات و لا یشرکه فی الأمور أحد فی صفات الأعمال له الحکم، و الأمر، و فی ثواب الأعمال فی الأمر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 197 

*****

2- الحدیث

2 / 193

2/3263. عَنْهُ(9)، عَنِ الْفُضَیْلِ(10) بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عُبَیْدِ اللّهِ(11)، عَنْ عُبَیْدِ اللّهِ بْنِ الْوَلِیدِ الْوَصَّافِیِّ رَفَعَهُ، قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «مَنْ قَالَ: "لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ" غُرِسَتْ(12) لَهُ شَجَرَةٌ فِی الْجَنَّةِ مِنْ یَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ، مَنْبِتُهَا(13) فِی ··· î

ص: 407


1- 5 . فی المحاسن : - «ثوابا » .
2- 6 . فی الوافی : - «أن » .
3- 7 . فی المحاسن والتوحید وثواب الأعمال : «لأنّ » .
4- 8 . فی المحاسن : «لم یعدله » .
5- 9 . فی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 197 : «إنّ اللّه لایعدله شیء ، کأنّه تعلیل لما مضی ... ویحتمل أن یکون بیانا لکیفیّة التهلیل الذی لیس شیء أعظم ثوابا منه ، بأن یکون المقصود منه هذا المعنی الذی هو التوحید الکامل . و علی هذا الوجه یمکن أن یقرأ : «أنّ » بالفتح عطف بیان لقوله : «أن لا إله إلاّ اللّه » ، وفی التوحید للصدوق و ثواب الأعمال : «لأنّ اللّه » فهو یؤیّد الأوّل » .
6- 10 . فی «بس » : «ولا یشارکه » .
7- 11 . فی التوحید وثواب الأعمال : «الأمر».
8- 12 . المحاسن ، ص 30 ، کتاب ثواب الأعمال ، ح 15 ، عن محمّد بن علیّ ، عن أبی الفضیل . وفی التوحید ، ص 19 ، ح 3 ؛ وثواب الأعمال ، ص 17 ، ح 8 ، بسند آخر عن الحسن بن علیّ بن فضّال ، عن أبی حمزة الوافی ، ج 9 ، ص 1459 ، ح 8535 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 208 ، ح 9130 .
9- 1 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد المذکور فی السند السابق ؛ فقد روی أحمد بن محمّد بن خالد الخبر فی المحاسن ، ص 30 ، ح 61 ، عن الفضیل بن عبدالوهّاب رفعه قال : حدّثنی إسحاق بن عبید اللّه بن الولید الوصّافی ، إلی آخر السند.
10- 2 . فی «د ، بف » وحاشیة «ج » : «الفضل » . وفی حاشیة «ج » : «المفضّل » .
11- 3 . فی «ج ، ز ، بف ، جر» وثواب الأعمال : «عبداللّه » . فی حاشیة «بر ، بف » : «عمّار » . وأمّا ما ورد فی المحاسن و«بس » من «إسحاق بن عبید اللّه بن الولید الوصّافی » ، فالظاهر وقوع التحریف فیه ؛ بجواز النظر من «عبیداللّه » الأوّل إلی «عبیداللّه » الثانی ؛ فإن المذکور فی کتب الرجال هو عبید اللّه بن الولید الوصّافی ، دون إسحاق بن عبیداللّه . راجع : رجال النجاشی ، ص 231 ، الرقم 613 ؛ رجال البرقی ، ص 10 ؛ رجال الطوسی ، ص 234 ، الرقم 3194 .
12- 4 . فی حاشیة «ج » : «نبت » .
13- 5 . فی مرآة العقول : «قد یقرأ : مُنبَتها ، بضمّ المیم وفتح الباء ، أی الثمرة التی تنبت منها» .

مِسْکٍ(1) أَبْیَضَ، أَحْلی مِنَ الْعَسَلِ، وَ أَشَدَّ بَیَاضاً مِنَ الثَّلْجِ، وَ أَطْیَبَ رِیحاً مِنَ الْمِسْکِ، فِیهَا أَمْثَالُ ثُدِیِّ(2) الاْءَبْکَارِ، تَعْلُو(3) عَنْ(4) سَبْعِینَ حُلَّةً(5)».

وَ قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «خَیْرُ الْعِبَادَةِ قَوْلُ: لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ» .

وَ قَالَ : «خَیْرُ الْعِبَادَةِ(6) الاِسْتِغْفَارُ، وَ ذلِکَ قَوْلُ اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ فِی کِتَابِهِ: «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ»(7)».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: هر که« لا اله الا اللّٰه. »بگوید، برایش درختی در بهشت کاشته شود که از یاقوت سرخ باشد، و بن آن درخت در مشک سفید است، و (میوه اش) از عسل شیرین تر و از برف سفیدتر و از مشک خوشبوتر است، و در آن درختها است مانند پستانهای دوشیزه گان که در زیر هفتاد پیراهن برآمده باشد. و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: بهترین عبادت گفتن« لا اله الا اللّٰه. »است. و فرموده است: استغفار بهترین عبادت است (یعنی مجموع این دو از بهترین عبادات است) و اینست گفتار خدای عز و جل در قرآن (که فرماید): پس بدان که همانا نیست معبودی جز خدا و آمرزش خواه برای گناه خویش»(سورۀ محمد آیه 19).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 284 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود:هر که بگوید: «لا اله الاّ اللّٰه» برای او در بهشت درختی کاشته شود از یاقوت سرخ که بنش از مشک سفید بر آمده و از غسل شیرین تر و از برف سپیدتر و از مشک خوشبوتر است و در آن باشد نمونه های پستان دوشیزگان که در زیر هفتاد پیراهن بر آمده باشد(و بر آن درخت بر آمده باشد هفتاد جامۀ بهشتی خ ل). رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود:بهترین عبادت گفتن: «لا اله الاّ اللّٰه» است. و فرموده است:بهترین عبادت استغفار است و این است قول خدا عز و جل در قرآنش(22 سوره محمد):«و بدان که راستش این است که نیست شایستۀ پرستشی جز خدا و آمرزش خواه از گناه خود».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 153 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس بگوید:«لا اله الاّ اللّه»برای او در بهشت درختی از یاقوت سرخ کاسته شود که بنش از مشک سفید برآمده و از عسل شیرین تر و از برف سپیدتر و از مشک خوشبوتر است و در آن نمونه هائی از پستان دوشیزگان باشد که در زیر هفتاد پیراهن برآمده باشد. رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:بهترین عبادت گفتن:«لا اله الاّ اللّه»است.

و فرموده است:بهترین عبادت استغفار است و این است قول خدای عزّ و جلّ در آن:«و بدان که راستش این است که نیست شایستۀ پرستشی جز خدا و آمرزش خواه از گناه خود(محمد/22)».

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 469 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول مرفوع. من یاقوتة من ابتدائیة و قیل بیانیة أی من یاقوتة واحدة منبتها وصف لأرض الجنة فی طیبها، و ریحها أحلی من العسل أی ثمرتها أحلی، أو وصف للشجرة باعتبار ثمرتها فالإسناد مجازی، و قد یقرأ منبتها بضم المیم و فتح الباء أی الثمرة التی تنسب منها أمثال ثدی الأبکار قد یقرأ ثدی کحلی بضم الثاء، و کسر الدال، و تشدید الیاء جمع الثدی، و فی ثواب الأعمال فیها ثمار أمثال أثداء الأبکار و فی القاموس: الثدی و یکسر خاص بالمرأة أو عام، و یؤنث، و الجمع أثد، و ثدی کحلی تعلو أی ترتفع منفصلا، أو منفتحا أو کاشفا أو علوا ناشیا عن سبعین حلة و الحاصل أن فی جوف هذه الثمرة سبعون حلة یلبسها أهل الجنة و هذا نوع آخر من ثمرها غیر ما مر. و قیل المراد أن ثمرتها شبیهة بثدی بکر تکون تحت سبعین حجابا تحفظها عن الغبار و الکثافة، و نظر الأجانب مبالغة فی صفاء تلک الثمرة، و طراوتها، و فی نسخ ثواب الأعمال تفلق بالفاء ثم القاف أی تشق، و هو أظهر، و لا استبعاد فی کون الحلة أیضا من ثمرات الجنة، و یؤیده ما رواه الصدوق ره فی المجالس بإسناده عن أمیر المؤمنین علیه السلام قال إن فی الجنة شجرة یخرج من أعلاها الحلل، و من أسفلها خیل بلق مسرجة ملحمة ذوات أجنحة لا تروث، و لا تبول، إلی آخر الخبر. و روی البرقی فی المحاسن، بإسناده عن الباقر، و الصادق علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و الذی نفس محمد بیده أن فی الجنة لشجرا یتصفق بالتسبیح بصوت لم یسمع الأولون، و الآخرون بمثله یثمر ثمرا کالرمان تلقی الثمرة إلی الرجل فیشقها عن سبعین حلة الخبر، و التشبیهان متقاربان، فإن الرمان شبیه بالثدی، و هو مؤید لنسخة ثواب الأعمال. و روی السید بن طاوس، فی کشف الیقین بإسناده إلی أمیر المؤمنین علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لما أدخلت الجنة رأیت الشجرة تحمل الحلی، و الحلل أسفلها خیل بلق، و أوسطها الحور العین، و فی أعلاها الرضوان، قلت یا جبرئیل لمن هذه الشجرة، قال: هذه لابن عمک أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام إذا أمر الله الخلیقة بالدخول إلی الجنة، یؤتی بشیعة علی حتی ینتهی بهم إلی هذه الشجرة فیلبسون الحلی، و الحلل، و یرکبون الخیل البلق، و ینادی مناد هؤلاء شیعة علی صبروا فی الدنیا علی الأذی فحبوا هذا الیوم، و مثله کثیر، و فی القاموس: الحلة بالضم إزار و رداء برداء، و غیره، و لا یکون حلة إلا من ثوبین أو ثوب له بطانة، و قد مر شرح آخر الخبر فی باب الاستغفار. و قیل: یحتمل أن یکون المراد أن مجموع التوحید، و الاستغفار من حیث المجموع خیر العبادة. لکن فیه شیء، لأنک قد عرفت أن التوحید وحده خیر العبادة فما الفائدة فی ضم الاستغفار معه، و الحکم علی المجموع بالخیریة. و یمکن الجواب: بأن الخیریة تقبل التشکیک فهذا الفرد منها أکمل من السابق. و یحتمل أن یکون المراد أن کل واحد منهما خیر العبادة، أما الأول: فلما عرفت، و أما الثانی: فلأن الاستغفار فی نفسه عبادة، لکونه غایة الخشوع و التذلل، و الرجعة إلیه سبحانه، و مع ذلک سبب لمحو الذنوب الصغیرة، و الکبیرة جمیعا الذی یوجب طهارة النفس، و حصول القرب إلیه سبحانه لأن المعصیة مانعة منه، و أما غیره من العبادات و إن کان مکفرا للذنوب، لکن لیس بهذه المثابة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 198 

*****

ص: 408


1- 6 . فی «بف » وحاشیة «ص » : «مسکن » .
2- 7 . «الثَدْی » : للمرأة ، وقد یقال فی الرجل أیضا . قاله ابن السکّیت . والجمع أثْدٍ وثُدِیّ ، وربّما جمع علی : ثِداء. المصباح المنیر ، ص 80 (ثدی) .
3- 8 . فی «ز » : «تعلق » . وفی «بف » وحاشیة «ج » : «تعلوبه» . وفی المحاسن وثواب الأعمال : «تفلق » .
4- 9 . فی شرح المازندرانی : «من » .
5- 10 . فی مرآة العقول : «تعلو: أی ترفع منفصلاً أو منفتحا أو کاشفا ، أو علوا ناشیا عن سبعین حلّة والحاصل : أنّ فی جوف هذه الثمرة سبعین حلّة یلبسها أهل الجنّة ، وهذا نوع آخر من ثمرها غیر ما مرّ . وقیل : المراد أنّ ثمرتها شبیهة بثدی بکر تحت سبعین حجابا تحفظها عن الغبار والکثافة ونظر الأجانب ، مبالغة فی صفاء تلک الثمرة وطراوتها . وفی نسخ ثواب الأعمال : تفلق بالفاء ثمّ القاف ، أی تشقّ وهو أظهر . ولا استبعاد فی کون الحلّة أیضا من ثمرات الجنّة » . و«الحلّة » : إزار ورِ داء بُرد أو غیره . ولاتکون حلّة إلاّ من ثوبین ، أو ثوب له بطانة . القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1304 (حلل).
6- 1 . فی «بف » وشرح المازندرانی: + «قول لا إله إلاّ اللّه و » .
7- 2 . محمّد (47) : 19 .
8- 3 . المحاسن ، ص 30 ، کتاب ثواب الأعمال ، ح 16 ، وفیه: «عن الفضیل بن عبدالوهّاب رفعه ، قال : حدّثنی إسحاق بن عبیداللّه بن الولید الوصّافی رفعه» . وفی ثواب الأعمال ، ص 16 ، ح 5 ، بسنده عن الفضیل بن عبدالوهّاب ، إلی قوله : «سبعین حلّة» . الکافی ، کتاب الدعاء ، باب الاستغفار ، ح 3226 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ؛ المحاسن ، ص 291 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح 441 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله وفیهما من قوله : «خیر العبادة قول لا إله إلاّ اللّه» وفی کلّها مع اختلاف یسیر . الکافی ، کتاب الدعاء ، باب التسبیح والتهلیل والتکبیر، ح 3231 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . وفی التوحید ، ص 18 ، ح 2 ؛ وثواب الأعمال ، ص 17 ، ح 10 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فی الثلاثة الأخیرة : «خیر العبادة قول لا إله إلاّ اللّه» . الجعفریّات ، ص 228 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فیه : «خیر الدعاء الاستغفار ، وخیر العبادة قول لا إله إلاّ اللّه» ؛ وفیه أیضا ، بنفس الإسناد هکذا : «سیّد القول لا إله إلاّ اللّه ، وخیر العبادة الاستغفار» الوافی ، ج 9 ، ص 1460 ، ح 8537 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 209 ، ح 9131 ؛ البحار ، ج 8 ، ص 183 ، ح 146 ، إلی قوله : «تعلو عن سبعین حلّة».

(37) باب من قال: لا إله إلاَّ اللّه و اللّه أکبر

1- الحدیث

1/3264. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، رَفَعَهُ، عَنْ حَرِیزٍ ، عَنْ یَعْقُوبَ الْقُمِّیِّ(1):

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «ثَمَنُ الْجَنَّةِ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ أَکْبَرُ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: بهای بهشت (گفتن): « لا اله الا اللّٰه و اللّٰه اکبر». است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 284 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: بهای بهشت گفتن: لا الٰه الاّ اللّٰه و اللّٰه اکبر است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 155 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:بهای بهشت،گفتن:لا اله الاّ اللّه و اللّه اکبر است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 469 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرفوع. الله أکبر أی من کل شیء أو من أن یوصف، و البائع هو الله سبحانه، و المشتری هو العبد، و الثمن هذه الکلمة الشریفة مع شرائطها، و منها الإقرار بالرسالة و الولایة لأهلهما، قال فی النهایة: فی حدیث الأذان الله أکبر معناه الکبیر فوضع أفعل موضوع فعیل، و قیل: معناه الله أکبر من کل شیء، أی أعظم فحذفت من لوضوح معناها، و أکبر خبر، و الإخبار لا ینکر حذفها، و قیل معناه الله أکبر من أن یعرف کنه کبریائه، و عظمته، و إنما قدر له ذلک و أول، لأن أفعل فعلی یلزمه الألف و اللام، أو الإضافة کالأکبر و أکبر القوم انتهی، و أقول: قد مر معناه فی کتاب التوحید.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 200 

*****

(38) بَابُ مَنْ قَالَ: لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ

1- الحدیث

1/3265 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام لِرَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله : طُوبی لِمَنْ قَالَ مِنْ أُمَّتِکَ: لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: جبرئیل برسول خدا گفت: خوشا بحال هر کس از امت تو که بگوید:« لا اله الا اللّٰه وحده وحده وحده. ».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 285 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)که جبرئیل به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) گفت: خوشا بر هر که از امّتت بگوید: لا الٰه الاّ اللّٰه وحده وحده وحده

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 155 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود که جبرئیل به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله گفت:خوشا بحال آنکس از امتت که بگوید:لا اله الاّ اللّه وحده وحده وحده.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 471 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل، و فی النهایة فیه فطوبی للغرباء، طوبی اسم الجنة و قیل هی شجرة فیها، و أصلها فعلی من الطیب فلما ضمت الطاء انقلبت الواو یاء و فیه طوبی للشام المراد بها ههنا فعلی من الطیب لا الجنة، و لا الشجرة، و قال: یقال جلس وحده، و رأیته وحده أی منفردا، و هو منصوب عند أهل البصرة علی الحال أو المصدر، و عند أهل الکوفة علی الظرف کأنک قلت أوحدته رؤیتی إیجادا أی لم أر غیره و هو أبدا منصوب انتهی، و الحاصل أن الوحدة مصدر، و نصبه هنا إما بنیابة الظرف بتقدیر مع وحده، أو بنیابة الحال بتقدیر منفردا وحده، و علی التقدیرین هنا للتأکید، و التکریر للمبالغة، و الإشارة إلی الوحدة فی الخلق، و استحقاق العبادة و التفرد فی الأمر و الحکم، أو إلی نفی الشرک فی الألوهیة، و النبوة، و الإمامة فإن إنکارهما من الشرک کما مر، أو إلی توحید الذات، و الصفات و الأفعال.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 201 

*****

ص: 409


1- 1 . الظاهر أنّ یعقوب القمّی ، هو یعقوب بن عبداللّه بن سعد الأشعری المذکور فی رجال البرقی ، ص 28 ، ویعقوب هذا ، ذکره بعض مصادر العامّة وذکر من جملة رواته جریر بن عبدالحمید ، اُنظر علی سبیل المثال : الجرح والتعدیل ، ج 9 ، ص 257 ، الرقم 16529 ؛ تهذیب الکمال ، ج 32 ، ص 344 ، الرقم 7093 . والمحتمل قویّا فی ما نحن فیه أنّ الصواب هو «جریر » بدل «حریز » . وتصحیف «جریر » ب «حریز » بعد تکرار حریز فی کثیرٍ من الأسناد ، واتّحاد طبقة العنوانین ، سهلٌ جدّا .
2- 2 . التوحید، ص 21 ، ح 13 ؛ وثواب الأعمال ، ص 18 ، ح 12 ، بسند آخر ، وتمام الروایة فیهما : «قول لا إله إلاّ اللّه ثمن الجنّة» ؛ وفیه ، ص 16 ، نفس الباب ، ح 4 ، بسند آخر عن النبیّ صلی الله علیه و آله هکذا: «ثمن الجنّة لا إله إلاّ اللّه » . وراجع : الأمالی للطوسی ، ص 569 ، المجلس 22 ، ح 4 الوافی ، ج 9 ، ص 1455 ، ح 8527 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 190 ، ح 9083 .
3- 3 . المحاسن ، ص 30 ، کتاب ثواب الأعمال ، ح 17 ، عن أبیه ، عن علیّ بن النعمان . التوحید، ص 21 ، ح 11 ، بسند آخر ، مع اختلاف . وفیه أیضا ، ح 10 ؛ وثواب الأعمال ، ص 19 ، ح 1 ، بسند آخر عن أبی جعفر علیه السلام الوافی ، ج 9 ، ص 1465 ، ح 8545 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 212 ، ذیل ح 9141.

(39) باب من قال: لا إله إلاَّ اللّه وحده...

اشاره

2 / 518

39 _ بَابُ مَنْ قَالَ: لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ(1) عَشْراً

1- الحدیث

1/3266 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ؛ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ لَیْثٍ الْمُرَادِیِّ، عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ بْنِ عُتْبَةَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «مَنْ قَالَ _ عَشْرَ مَرَّاتٍ قَبْلَ أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ وَ قَبْلَ غُرُوبِهَا _ : "لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ ، وَ لَهُ الْحَمْدُ، یُحْیِی وَ یُمِیتُ، وَ یُمِیتُ وَ یُحْیِی(2)، وَ هُوَ حَیٌّ لاَ یَمُوتُ، بِیَدِهِ الْخَیْرُ، وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ" کَانَتْ کَفَّارَةً لِذُنُوبِهِ(3) ذلِکَ الْیَوْمَ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبد الکریم بن عتبه گوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که میفرمود: هر که پیش از زدن آفتاب و هم پیش غروب آفتاب ده بار بگوید:« لا اله الا اللّٰه وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد یحیی و یمیت و یمیت و یحیی و هو حی لا یموت بیده الخیر و هو علی کل شیء قدیر». کفارۀ گناهان آن روزش گردد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 285 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از عبد الکریم بن عتبة که از امام صادق(علیه السّلام)شنیدم می فرمود: هر که پیش از بر آمدن خورشید و هم پیش از غروب خورشید ده بار بگوید:«نیست شایستۀ پرستشی جز خدا،یگانه است،شریک ندارد،از آن او است ملک و از آن او است سپاس،زنده کند و بمیراند و بمیراند و زنده کند و او است زنده ای که نمیرد،به دست او است هر خیر و او است بر هر چه توانا»کفّارۀ گناهان آن روزش گردد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 157 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-عبد الکریم بن عتبة گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که فرمود:

هرکس پیش از برآمدن خورشید و غروب آن ده بار بگوید:«نیست شایستۀ پرستشی جز خدای یگانه،شریک ندارد،از آن اوست ملک و از آن اوست سپاس،زنده کند و بمیراند و بمیراند و زنده کند و اوست زنده ای که نمیرد،به دست اوست هر خیری و اوست که به هر چیزی تواناست»کفّارۀ گناهان آن روزش باشد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 471 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح، و عتبة بضم العین و سکون التاء، و رواه البرقی فی المحاسن، عن أبیه، و عمرو بن عثمان، و أیوب بن نوح جمیعا، عن ابن المغیرة إلی آخر الخبر، إلا أنه لیس فیه و یمیت و یحیی . و أقول: هذه التهلیلات باختلافها متواترة بالمعنی رواها العامة، و الخاصة فی مواطن متعددة، فمما رواه العامة عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال: من قال - لا إله إلا الله وحده لا شریک له، له الملک، و له الحمد، و هو علی کل شیء قدیر - عشر مرات کان کمن أعتق أربعة أنفس من ولد إسماعیل قال الآبی: فیه دلالة علی أن العرب تسترق. له الملک إشارة إلی قوله تعالی

قُلِ اَللّٰهُمَّ مٰالِکَ اَلْمُلْکِ

فالملک الحقیقی مختص به، و الملک الظاهری الواقعی من النبوة و الإمامة بیده، و الملک الذی یحصل بالتغلب أیضا بتقدیره، و تمکینه، یعطیه من یشاء برفع الموانع، و أن یخلیه و اختیاره لا بأن یجبره علیه، و یصرفه عمن یشاء و له الحمد أی الحمد مختص به، لأن النعمة کلها مخلوقة له، و هو مسبب الأسباب، و مولی النعم. و کلها بتقدیره، و تدبیره یحیی و یمیت و یمیت و یحیی کان الإحیاء أو لا فی الدنیا، و الإماتة أولا فیها، و الإماتة الثانیة فی القبر فتدل ضمنا علی إحیاء أخر، و لما کانت مدة تلک الحیاة قلیلة، لم یذکرها صریحا، و الإحیاء ثانیا فی الآخرة، و إنما لم یتعرض للأحیاء و الأمانة فی الرجعة لعدم عمومها و شمولها لکل أحد، مع أنه یحتمل أن تکون الأمانة الثانیة إشارة إلیه، و لا یبعد أن یکون المراد بکل من الفقرتین، جنسی الإماتة و الإحیاء، و التکریر لبیان استمرارهما، و کثرتهما بیده الخیر أی کلما یصدر عنه فهو خیر، و إن کان بحسب الظاهر شرا، کما ورد فی الدعاء، الخیر فی یدیک، و الشر لیس إلیک. کانت کفارة لذنوبه ذلک الیوم لعل المراد بالیوم الیوم مع لیلته، فیکون ما قاله قبل طلوع الشمس، کفارة لذنوب اللیل، و ما قاله قبل غروبها کفارة لذنوب الیوم، و لو کان المراد الیوم فقط کان ناظرا إلی قبل غروبها، و أحال الأول علی الظهور، و الظاهر أن المراد بالذنوب أعم من الصغیرة و الکبیرة، و قیل: لا یبعد تخصیصها بالصغیرة لأن الکبیرة لا یکفرها إلا التوبة، أو فضل الله تعالی، و یؤید هذا التخصیص، قوله فی الخبر الآتی، و لم تحط به کبیرة من الذنوب.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 203 

*****

2- الحدیث

2/3267. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَمَّنْ ذَکَرَهُ، عَنْ عُمَرَ(5) بْنِ مُحَمَّدٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ صَلَّی الْغَدَاةَ(6)، فَقَالَ _ قَبْلَ أَنْ یَنْفُضَ(7) ···

ص: 410


1- 4 . فی «ز ، بف » وحاشیة «ج » : + «له الملک وله الحمد ، یحیی ویمیت ، ویمیت ویحیی، وهو حیّ لایموت ، بیده الخیر ، وهو علی کلّ شیء قدیر » . وفی «ص» : + «له الملک وله الحمد ، یحیی ویمیت ، بیده الخیر ، وهو علی کلّ شیء قدیر » . وفی «بر » : + «له الملک وله الحمد ، یحیی ویمیت ، وهو حیّ لایموت ، بیده الخیر ، وهو علی کلّ شیء قدیر » .
2- 1 . فی المحاسن والفقیه : - «ویمیت ویحیی».
3- 2 . فی المحاسن والفقیه: + «فی » .
4- 3 . المحاسن ، ص 30 ، کتاب ثواب الأعمال ، ح 18 ، عن أحمد ، عن أبیه وعمرو بن عثمان وأیّوب جمیعا ، عن ابن المغیرة . الفقیه ، ج 1 ، ص 335 ، ح 980 ، معلّقا عن عبدالکریم بن عتبة الوافی ، ج 9 ، ص 1549 ، ح 8736 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 477 ، ح 8485 .
5- 4 . فی «ب » : «عمرو» .
6- 5 . «الغداة » : ما بین طلوع الفجر إلی طلوع الشمس . مجمع البحرین ، ح 1 ، ص 314 (غدا).
7- 6 . هکذا فی حاشیة «ص ، بف» والمطبوع والوافی وهو الأنسب . وفی «ب » وحاشیة «ج ، د ، ص ، بر » : «أن یقبض » . وفی سائر النسخ ومرآة العقول والبحار والوسائل وفلاح السائل : «أن ینقض » . وفی «بر » : «أن ینقبض » . قال فی المرآة : «النقض : الهدم . واستعیر هنا لتغییر وضع الرکبتین عن الحالة التی کانتا علیها فی حال التشهّد والتسلیم» . والنفض ، بالفاء : التحریک . راجع : لسان العرب ، ج 7 ، ص 240 ؛ المصباح المنیر ، ص 618 (نفض) .

رُکْبَتَیْهِ(1) عَشْرَ مَرَّاتٍ _ : "لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ ، وَ لَهُ الْحَمْدُ، یُحْیِی وَ یُمِیتُ ، وَ یُمِیتُ وَ یُحْیِی(2)، وَ هُوَ حَیٌّ لاَ یَمُوتُ(3)، بِیَدِهِ الْخَیْرُ، وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ" وَ فِی الْمَغْرِبِ مِثْلَهَا، لَمْ یَلْقَ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ عَبْدٌ(4) بِعَمَلٍ(5) أَفْضَلَ مِنْ عَمَلِهِ إِلاَّ مَنْ جَاءَ بِمِثْلِ عَمَلِهِ(6)».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: هر که نماز صبح بخواند و پیش از آنکه زانوها را حرکت دهد (یعنی از آن حال که در وقت سلام نماز داشته تغییر نکند) ده بار بگوید:« لا اله الا اللّٰه وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد یحیی و یمیت و یمیت و یحیی [و هو حی لا یموت] بیده الخیر و هو علی کل شیء قدیر». و در نماز مغرب نیز چنین کند هیچ بنده ای خدای عز و جل را بکرداری بهتر از کردار او دیدار نکند مگر آن کس که مانند کار او (بدرگاه خدای عز و جل کاری) آورده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 285 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امام صادق(علیه السّلام)فرمود که:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است: هر که نماز بامداد گذارد و پیش از آنکه دو زانو را از زمین بردارد ده بار بگوید:«نیست شایستۀ پرستشی جز خدا،یگانه است، شریک ندارد،از آن او است ملک،و از آن او است سپاس،زنده کند و بمیراند و بمیراند و زنده کند(و او است زنده ای که نمیرد)به دست او است هر خیر و او است به هر چیزی توانا»و در مغرب همچنان کند،هیچ بنده ای خدا عز و جل را به کرداری بهتر از کردار او برخورد نکند مگر کسی که به مانند او کار کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 157 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:

هرکس در بامداد نماز گذارد پیش از آنکه دو زانو را از زمین بردارد ده بار بگوید:«نیست شایستۀ پرستشی جز خدای یگانه،شریک ندارد،از آن اوست ملک،و از آن اوست سپاس،زنده کند و بمیراند و بمیراند و زنده کند(و اوست زنده ای که نمیرد)به دست اوست،هر خیر و اوست به هر چیزی توانا»و در مغرب همچنان ادامه دهد،هیچ بنده ای خدای عزّ و جلّ را به کرداری بهتر از کردار او برخورد نکند مگر کسی که به مانند او کار کند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 471 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. قبل أن ینقض رکبتیه النقض الهدم، و أستعیر هنا لتغییر وضع الرکبتین عن الحالة التی کانتا علیها فی حال التشهد، و التسلیم، و فی بعض النسخ أن یقبض و هو قریب من الأول، و المراد قبضهما بإرادة القیام، قوله إلا من جاء بمثل عمله إن قیل: الاستثناء یفید، أن عمل من جاء بمثل عمله، أفضل من عمله، و المثلیة تقتضی المساواة فبینهما تناف، قلت: المراد بالأفضلیة هنا المساواة مجازا، کما یقال: لیس فی البلد أفضل من زید، و المراد نفی المساواة، و أنه أفضل ممن عداه، و هذا شائع فالمعنی لم یلق الله عز و جل عبد بعمل مساو لعمله فی الفضیلة و الکمال، إلا من جاء بمثل عمله، و قیل: المراد فی المستثنی بعض ما جاء بمثل عمله، فإن الاستثناء لا یفید العموم فی المستثنی، فالأفضل من جاء بمثل عمله، و زاد علیه، و الأول أظهر و المراد بالملاقاة عند الموت أو فی القیامة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 204 

*****

(40) باب من قال : أشهد أن لا إله إلاَّ اللّه وحده...

1- الحدیث

1/3268 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ سَعِیدٍ(8)، عَنْ

ص: 411


1- 1 . فی «بر ، بف » : «ورکیه » . والوَرِک : ما فوق الفخذ .
2- 2 . فی «ب » : + «ویمیت ویحیی» .
3- 3 . فی «ص» : - «وهو حیّ لایموت » .
4- 4 . فی «ب» : - «عبد» .
5- 5 . فی الوافی» : - «بعمل » .
6- 6 . فی الاستثناء إشکال ؛ ظاهره یفید أنّ عمل من جاء بمثل عمله أفضل من عمله ، والمثلیّة تقتضی المساواة وبینهما منافاة . أجاب عنه المازندرانی والمجلسی بأنّ المراد بالأفضلیّة هنا المساواة مجازا ، کما یقال : لیس فی البلد أفضل من زید ، والمراد نفی المساواة وأنّه أفضل ممّن عداه ، وهذا شائع ، فیکون المقصود : لم یلق اللّه عزّوجلّ عبد یعمل عملاً مساویا لعمله فی الفضیلة والکمال إلاّ من جاء بمثل عمله . وأمّا الفیض فإنّه أجاب بأنّ المعنی : إلاّ من جاء مع ذلک العمل بمثل عمله ، فلاتنافی بین الأفضلیّة والمماثلة ؛ إذ الفضل من جهة عمله الآخر . راجع : شرح المازندرانی، ج 1 ، ص 274 ؛ الوافی ، ج 9 ، ص 155 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 204 .
7- 7 . فلاح السائل ، ص 231 ، الفصل 23 ، بإسناده عن الکلینی الوافی ، ج 9 ، ص 1549 ، ح 8737 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 477 ، ح 8484 ؛ البحار ، ج 86 ، ص 97 ، ضمن ح 5.
8- 8 . الخبر رواه البرقی فی المحاسن ، ص 40 ، ح 47 ، بسنده عن ابن أبی عمیر، عن سعد بن أبی خلف ، عن أبی عبیدة الحذّاء . ورواه الشیخ الصدوق أیضا فی الأمالی ، ص 607 ، المجلس 88 ، ح 15 ، بسنده عن محمّد بن أبی عمیر ، عن سعد بن أبی خلف اللزام _ والصواب «الزام » _ عن أبی عبیدة . فلا یبعد القول بوقوع التصحیف فی ما نحن فیه ، وأنّ الصواب هو «سعد » والمراد به سعد بن أبی خلف الذی روی ابن أبی عمیر کتابه ووردت روایته عنه فی بعض الأسناد . راجع : رجال النجاشی ، ص 178 ، الرقم 469 ؛ معجم رجال الحدیث ، ج 8 ، ص 394 _ 396 .

أَبِی(1) عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ قَالَ: "أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ"، کَتَبَ اللّهُ لَهُ أَلْفَ أَلْفِ(2) حَسَنَةٍ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: هر که بگوید: اشهد ان لا اله الا اللّٰه وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله». خداوند برای او هزار هزار حسنه بنویسد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 286 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام باقر(علیه السّلام)،فرمود:هر که گوید: گواهم که نیست شایستۀ پرستشی جز خدا،یگانه است، شریک ندارد،و گواهم که محمد بنده و رسول او است»خدا برایش هزار هزار حسنه بنویسد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 159 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام باقر علیه السّلام،فرمود:هرکس بگوید:«گواهم که نیست شایستۀ پرستشی جز خدای یگانه،شریک ندارد،و گواهم که محمد بنده و رسول اوست» خدا برایش هزار هزار حسنه بنویسد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 473 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن علی الظاهر، إذ الظاهر أن سعیدا هو ابن غزوان لروایة ابن أبی عمیر عنه ألف حسنة، فی بعض النسخ ألف ألف حسنة، و یمکن أن تکون نسبة الکتابة إلی الله علی المجاز لأنه الأمر بذلک، و الکاتب هو الملک.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 204 

*****

2 / 519

41 _ بَابُ مَنْ قَالَ عَشْرَ مَرَّاتٍ فِی کُلِّ یَوْمٍ : أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ

اشاره

وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ إِلَهاً وَاحِداً أَحَداً صَمَداً لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لاَ وَلَداً(4)

1- الحدیث

1/3269. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ؛ وَ(5) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ، عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْعَبْدِیِّ، عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ قَالَ فِی(6) کُلِّ یَوْمٍ عَشْرَ مَرَّاتٍ(7): "أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ إِلَهاً وَاحِداً أَحَداً(8) صَمَداً لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لاَ وَلَداً"، کَتَبَ اللّهُ

ص: 412


1- 1 . فی الوسائل : - «أبی » . وهو سهو . راجع : رجال النجاشی ، ص 170 ، الرقم 449 ؛ رجال البرقی ، ص 18 ؛ رجال الطوسی ، ص 135 ، الرقم 1410 .
2- 2 . فی «ب ، د ، ص ، بر ، بس ، بف » والوافی ومرآة العقول والوسائل : - «ألف » .
3- 3 . المحاسن ، ص 40 ، کتاب ثواب الأعمال ، ح 47 ؛ والأمالی للصدوق ، ص 607 ، المجلس 88 ، ح 15 ، بسند آخر عن محمّد بن أبی عمیر ، عن سعد بن أبی خلف ، عن أبی عبیدة الحذّاء ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، وفیهما : «من قال فی السوق أشهد أن لا إله ...» الوافی ، ج 9 ، ص 1465 ، ح 8546 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 215 ، ح 9149 .
4- 4 . فی «ب ، بس» : - «باب من قال _ إلی _ ولا ولدا».
5- 5 . فی السند تحویل بعطف «علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه» علی «محمّد بن یحیی ، عن أحمد بن محمّد » .
6- 6 . فی الوسائل : - «فی ».
7- 7 . فی «ب » والتوحید وثواب الأعمال : - «عشر مرّات » .
8- 8 . فی المحاسن: + «فردا » .

لَهُ خَمْسَةً(1) وَ أَرْبَعِینَ أَلْفَ(2) حَسَنَةٍ(3)، وَ مَحَا عَنْهُ خَمْسَةً(4) وَ أَرْبَعِینَ أَلْفَ سَیِّئَةٍ، وَ رَفَعَ لَهُ خَمْسَةً(5) وَ أَرْبَعِینَ أَلْفَ(6) دَرَجَةٍ(7)».(8)

وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْری : «وَ کُنَّ لَهُ حِرْزاً فِی یَوْمِهِ مِنَ الشَّیْطَانِ وَ السُّلْطَانِ(9)، وَ لَمْ تُحِطْ(10) بِهِ کَبِیرَةٌ مِنَ الذُّنُوبِ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر که هر روز ده بار بگوید: «اشهد ان لا اله الا اللّٰه وحده لا شریک له الها واحدا احدا صمدا لم یتخذ صاحبة و لا ولدا». خداوند برای او چهل و پنج هزار حسنه بنویسد، و چهل و پنج هزار سیئه از او محو کند و چهل و پنج هزار درجه برای او بالا برد. و در روایت دیگری است که: این ذکر (که ده بار گفته است) در آن روز برای او پناه گاهی محکم در برابر سلطان و شیطان باشد، و هیچ گناه کبیره ای پیرامون او را فرا نگیرد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 286 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر که هر روز ده بار بگوید:«من گواهم که نیست شایستۀ پرستشی جز خدا،یگانه است،شریک ندارد،معبودی است یکتا، یگانه،بی نیاز،نه همسری گرفته و نه فرزندی»خدا برایش چهل و پنج هزار حسنه نویسد و چهل و پنج هزار سیئه از او محو کند و چهل و پنج هزار درجه برای او بالا برد. در روایت دیگری است که این ذکرها در آن روز حرز او باشند در برابر سلطان و شیطان و گناه کبیره ای پیرامون او را فرانگیرد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 159 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس هر روز ده بار بگوید:«من گواهم که نیست شایسته پرستشی جز خدای یگانه،شریک ندارد،معبودی است یکتا، یگانه،بی نیاز،نه همسری گرفته و نه فرزندی»خدا برایش چهل و پنج هزار حسنه بنویسد و چهل و پنج هزار سیئه از او محو کند و چهل و پنج هزار درجه او را بالا رود.

در روایت دیگری است که این ذکرها در برابر سلطان و شیطان حرز او باشد و گناه کبیره ای او را دربرنگیرد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 473 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف و رواه الصدوق فی التوحید، و ثواب الأعمال، عن أبیه، عن سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عیسی، عن ابن أبی نجران مثله إلا أن فی الجمیع خمسا و أربعین ألف ألف، و فی الأخیر و رفع له فی الجنة، و فی صدر الخبر من قال فی یوم، و فی بعض النسخ یومه، و زاد فی أخره و کان کمن قرأ القرآن فی یومه اثنتی عشرة مرة، و بنی الله له بیتا فی الجنة، و قیل: لو لم تکن له سیئة، لا یبعد القول بأنه یعوض عن محو السیئة حسنة، و لم أر بذلک تصریحا من الأصحاب، و جزم بذلک الخطابی من علماء العامة، و قد یقال: المراد بالسیئة الصغیرة، إذ محو الکبائر عندهم مشروط بالتوبة، و فیه نظر، بل الظاهر أنها تشمل الکبیرة أیضا. قوله علیه السلام و لم تحط به کبیرة أی لم تستول علیه بحیث یشمل جملة أحواله ناظرا إلی قوله تعالی

مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحٰاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ

و الحاصل: أن هذه الکلمات تصیر سببا لعدم الإصرار علی الکبیرة، و عدم استیلاء الشیطان، و التضرر من السلطان.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 205 

*****

(42) باب من قال: یا أللّه یا أللّه عشر مرّاتٍ

اشاره

42 _ بَابُ مَنْ قَالَ: یَا أَللّهُ یَا أَللّهُ(12) عَشْرَ مَرَّاتٍ

1- الحدیث

1/3270 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَیُّوبَ بْنِ الْحُرِّ أَخِی أُدَیْمٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ قَالَ : یَا أَللّهُ، یَا أَللّهُ، عَشْرَ مَرَّاتٍ، قِیلَ لَهُ: لَبَّیْکَ(13)،

ص: 413


1- 1 . فی المحاسن وثواب الأعمال : «خمسا» .
2- 2 . فی التوحید وثواب الأعمال : «ألف ألف » .
3- 3 . فی «ب » : «درجة» .
4- 4 . فی المحاسن وثواب الأعمال : «خمسا».
5- 5 . فی ثواب الأعمال : «خمسا».
6- 6 . فی التوحید وثواب الأعمال : «ألف ألف » .
7- 7 . فی «ب » : - «ومحا عنه _ إلی _ ألف درجة» . وفی المحاسن : «رفع له عشر درجات » بدل «رفع له خمسة وأربعین ألف درجة».
8- 8 . المحاسن ، ص 31 ، کتاب ثواب الأعمال ، ح 19 ، عن أبیه ، عن ابن أبی نجران . وفی التوحید، ص 30 ، ح 35 ؛ وثواب الأعمال ، ص 22 ، ح 1 ، بسندهما عن أحمد بن محمّد ، عن عبدالرحمن بن أبی نجران ، مع زیادة فی آخره . وراجع : المحاسن ، ص 51 ، کتاب ثواب الأعمال ، ح 73 الوافی ، ج 9 ، ص 1465 ، ح 8547 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 219 ، ح 9160 ؛ البحار ، ج 87 ، ص 7 ، ذیل ح 12 .
9- 9 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی والوسائل والمحاسن . وفی المطبوع : «السلطان والشیطان » .
10- 10 . فی «ب ، ص ، بر ، بف » : «لم یحط » .
11- 11 . المحاسن ، ص 31 ، کتاب ثواب الأعمال ، ح 19 ، عن أبیه ، عن ابن أبی نجران الوافی ، ج 9 ، ص 1466 ، ح 8548 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 219 ، ح 9161 ؛ البحار ، ج 87 ، ص 7 ، ذیل ح 12 .
12- 12 . فی مرآة العقول : - «یا اللّه » .
13- 1 . «التَّلبیة » : الإجابة . تقول : لبّیک ، معناه : قُربا منک وطاعةً. ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1619 (لبی).

مَا حَاجَتُکَ؟(1)».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر که ده بار بگوید: یا اللّٰه یا اللّٰه. باو گفته شود: بله حاجتت چیست؟

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 287 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر که ده بار گوید:یا اللّٰه یا اللّٰه،به او گفته شود:لبیک!چه حاجتی داری؟

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 161 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس ده بار بگوید:یا اللّه یا اللّه،به او گفته شود: لبیک!چه حاجتی داری؟

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 475 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. قیل له لبیک هذا من تنزلاته بالنسبة إلی عبیده، و یحتمل أن یکون القائل هو الله تعالی، أو الملک الموکل من قبله بقضاء حاجة العبد، و قیل: إن کان القائل هو الله سبحانه، فهو للاستنطاق، و إن کان غیره یحتمل الاستفهام أیضا، و أقول: الظاهر أنه استعارة تمثیلیة لبیان استعداده و استئهاله لقبول حاجته، و فی القاموس ألب، أقام کلب، و منه لبیک أی أنا مقیم علی طاعتک إلبابا بعد الباب، و إجابة بعد إجابة أو معناه اتجاهی، و قصدی لک من داری تلب داره أی تواجهها، أو معناه محبتی لک من امرأة لبه أی محبة لزوجها، أو معناه إخلاصی لک من حسب لباب خالص.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 206 

*****

(43) باب من قال: لا إله إلاَّ اللّه حقّاً حقّاً

1- الحدیث

1/3271. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی الاْءَرْمَنِیِّ(3) ، عَنْ أَبِی عِمْرَانَ الْخَرَّاطِ(4)، عَنِ الاْءَوْزَاعِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَنْ قَالَ فِی کُلِّ یَوْمٍ(5): "لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ حَقّاً حَقّاً ، لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ عُبُودِیَّةً وَ رِقّاً، لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ إِیمَاناً وَ صِدْقاً(6)"، أَقْبَلَ اللّهُ عَلَیْهِ بِوَجْهِهِ، وَ لَمْ(7) یَصْرِفْ وَجْهَهُ عَنْهُ(8) حَتّی یَدْخُلَ(9) الْجَنَّةَ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر کس در هر روز گوید:« لا اله الا اللّٰه حقا حقا لا اله الا اللّٰه عبودیة و رقا، لا اله الا اللّٰه ایمانا و صدقا». خداوند باو رو کند و از او رو برنگرداند تا ببهشت رود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 287 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:هر که هر روز بگوید:«نیست شایستۀ پرستشی جز خدا،حق است حق است،نیست شایستۀ پرستشی جز خدا،به او بندگی و رقّیّت تقدیم کنم،نیست شایستۀ پرستشی جز خدا،با ایمان و راستی گویم»خدا روی خود به سوی او کند و از او رو بر نگرداند تا به بهشت در آید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 161 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس هر روز بگوید:«نیست شایستۀ پرستشی جز خدا،حق است،حق است،نیست شایستۀ پرستشی جز خدا،به او بندگی و رقّیّت تقدیم کنم،نیست شایستۀ پرستشی جز خدا،با ایمان و راستی گویم.»خدا روی خود به سوی او کند و از او روبرنگرداند تا او را به بهشت وارد سازد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 475 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و حقا حال مؤکدة من الله، لأنه فی حکم المفعول به، أو مفعول مطلق لفعل محذوف أی حق حقا جیء به لتأکید مضمون الجملة، و التکریر للمبالغة فی التأکید، أو إشارة إلی مدلولی کلمة التوحید أی لا خالق سواه حقا و لا معبود سواء حقا و قوله عبودیة و رقا کل منهما مفعول له لفعل محذوف، أی أقولها لعبودیتی و رقیتی، و یحتمل أن یکونا نائبین للمفعول المطلق، أی أقولها قولا ناشئا من جهة العبودیة، و الرقیة، و فی القاموس: العبودیة، و العبادة الطاعة، و قال: الرق بالکسر الملک، و فی المصباح: الرق بالکسر العبودیة، و هو مصدر رق الشخص یرق من باب ضرب فهو رقیق، و کذا قوله إیمانا و صدقا یحتمل النصب بالعلیة و المصدریة، أی أقولها لأنی مؤمن صادق مصدق، أو آمنت إیمانا، و صدقت فیه صدقا. و قیل الجمع بینهما للإشعار بالتوافق بین اللسان و القلب، و إقبال الله تعالی علیه بوجهه، و عدم صرف وجهه عنه کنایة عن توفیقه، و تأییده، و تسدیده، و إفاضة رحماته علیه، و حفظه، و عصمته عما یوجب دخول النار حتی یدخله الجنة بفضله.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 207 

*****

ص: 414


1- 2 . قال المازندرانی : «إن کان القائل هو اللّه سبحانه فقوله : «ما حاجتک » للاستنطاق . وإن کان غیره من الملائکة یحتمل أن یکون الاستفهام علی حقیقته ، وأن یکون للاستنطاق أیضا » . وقال المجلسی : «وأقول : الظاهر أنّه استعارة تمثیلیّة لبیان استعداده واستیهاله لقبول حاجته » . راجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 275 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 206 .
2- 3 . المحاسن ، ص 35 ، کتاب ثواب الأعمال ، ح 29 ؛ وقرب الإسناد ، ص 1 ، ح 2 ، بسند آخر ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1466 ، ح 8550 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 85 ، ح 8795 .
3- 4 . هکذا فی النسخ والطبعة القدیمة والوسائل . وفی المطبوع : «الأرمینی » .
4- 5 . فی «ج » : «الخیّاط » . وفی «ز » : «الحنّاط » .
5- 6 . فی المحاسن: + «خمسة عشر مرّة » . وفی ثواب الأعمال : + «خمس عشرة مرّة » .
6- 7 . فی الوافی : «تصدیقا » . وفی ثواب الأعمال : «تصدّقا » .
7- 8 . فی المحاسن وثواب الأعمال : «فلم » .
8- 9 . فی شرح المازندرانی والمحاسن وثواب الأعمال : «عنه وجهه » .
9- 10 . فی «ب » : «یدخله » . وفی «بس » : «یدخله اللّه » .
10- 11 . المحاسن ، ص 32 ، کتاب ثواب الأعمال ، ح 21 ، عن محمّد بن عیسی الأرمنی ، عن أبی عمران الخرّاط ، عن الأوزاعی ، عن جعفر بن محمّد ، عن أبیه ، عن آبائه علیهم السلام . ثواب الأعمال ، ص 24 ، ح 1 ، بسنده عن محمّد بن عیسی الأرمنی ، عن أبی عمران الخرّاط ، عن بشر ، عن الأوزاعی ، عن جعفر بن محمّد ، عن أبیه ، عن آبائه علیهم السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1466 ، ح 8549 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 230 ، ح 9163 ؛ البحار ، ج 87 ، ص 9 ، ذیل ح 15 .

(44) باب من قال: یا ربّ یا ربّ

اشاره

2 / 520

44 _ بَابُ مَنْ قَالَ: یَا رَبِّ یَا رَبِّ

1- الحدیث

1/3272 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ أَیُّوبَ بْنِ الْحُرِّ أَخِی أُدَیْمٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ قَالَ عَشْرَ مَرَّاتٍ : یَا رَبِّ، یَا رَبِّ(1)، قِیلَ لَهُ: لَبَّیْکَ، مَا حَاجَتُکَ؟».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر کس ده بار «یا رب یا رب». گوید: بدو گفته شود: بله حاجتت چیست؟.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 288 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر که ده بار یا ربّ یا ربّ گوید،به او گفته شود:لبیک چه حاجتی داری.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 163 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس ده بار یا ربّ یا ربّ بگوید،به او گفته شود:لبیک چه حاجتی داری؟

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 475 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و الرب أقرب الأسماء إلی الاسم الأعظم، و لذا لم یذکر الله تعالی دعاء من أدعیة الأنبیاء، و الصالحین إلا افتتحها به کقوله

رَبَّنٰا ظَلَمْنٰا

رَبَّنٰا آتِنٰا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً

رَبَّنٰا آتِنٰا فِی اَلدُّنْیٰا

*

رَبَّنَا اِصْرِفْ عَنّٰا

رَبَّنٰا لاٰ تُزِغْ قُلُوبَنٰا

رَبَّنٰا لاٰ تُؤٰاخِذْنٰا

رب

أَنِّی مَسَّنِیَ اَلضُّرُّ

رَبَّنٰا لاٰ تَجْعَلْنٰا فِتْنَةً

*

فَدَعٰا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ

رَبَّنَا اِفْتَحْ بَیْنَنٰا

و مثله کثیر، و فیه استعطاف لما فیه من الدلالة علی تربیة کل شیء، و تکمیله، و حفظه، و إخراجه من حد النقص إلی الکمال بحسب ما یلیق بحاله، کما عرفت.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 208 

*****

2- الحدیث

2/3273. أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ(3) ؛ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ، قَالَ:

مَرِضَ إِسْمَاعِیلُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «قُلْ: یَا رَبِّ ، یَا رَبِّ، عَشْرَ مَرَّاتٍ؛ فَإِنَّ مَنْ قَالَ ذلِکَ، نُودِیَ: لَبَّیْکَ، مَا حَاجَتُکَ؟».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن حمران گوید: اسماعیل فرزند امام صادق علیه السّلام بیمار شد پس حضرت صادق علیه السّلام باو فرمود بگو: «یا رب یا رب». زیرا هر کس آن را بگوید باو ندا شود: بله حاجتت چیست.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 288 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از محمد بن حمران گوید:اسماعیل(فرزند امام صادق(علیه السّلام) بیمار شد و امام صادق(علیه السّلام)به او فرمود: ده بار بگو:یا ربّ یا ربّ،زیرا هر که آن را بگوید،به او ندا رسد:لبیک!چه حاجتی داری.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 163 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-محمد بن حمران گوید:اسماعیل(فرزند امام صادق علیه السّلام بیمار شد و امام صادق علیه السّلام به او فرمود:

ده بار بگو:یا ربّ یا ربّ،زیرا هرکه آن را بگوید،به او ندا رسد:لبیک! چه حاجتی داری؟

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 475 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و یمکن أن یقرأ رب بکسر الباء بأن یکون تخفیف یا ربی و الکسرة تدل علی الیاء المحذوفة، أو بالرفع بأن یکون منادی مفرد.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 208 

*****

3- الحدیث

3/3274. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ مُعَاوِیَةَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ قَالَ: یَا رَبِّ یَا أَللّهُ، یَا رَبِّ یَا أَللّهُ(5) ، حَتّی یَنْقَطِعَ

ص: 415


1- 1 . فی حاشیة «ج »: + «یاربّ » .
2- 2 . المحاسن ، ص 35 ، کتاب ثواب الأعمال ، ذیل ح 32 ؛ والدعوات ، ص 44 ، الباب 1 ، ذیل ح 105 ، مرسلاً . وراجع : الأمالی للصدوق ، ص 279 ، المجلس 47، ضمن ح 9 الوافی ، ج 9 ، ص 1466 ، ح 8551 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 85 ، ح 8796 .
3- 3 . السند معلّق علی سابقه . ویروی عن أحمد بن محمّد ، محمّد بن یحیی . فعلیه یعطف العاطف : «علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه » علی «محمّد بن یحیی ، عن أحمد بن محمّد » . فیکون فی السند تحویل أیضا .
4- 4 . الوافی ، ج 9 ، ص 1467 ، ح 8552 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 85 ، ح 8797 .
5- 5 . فی «ب ، ج ، ز ، بر » وحاشیة «د » : «یا ربّی اللّه ، یا ربّی اللّه » . وفی «بس » : «یا اللّه ، یا ربّی اللّه » . وفی حاشیة «ز» : «یا ربّی اللّه ، یا اللّه ، یا اللّه ، یا ربّ ، یا اللّه ، یا ربّی اللّه » . وفی حاشیة «ص » : «یا ربّی ، یا اللّه » . وفی المحاسن ، ح 32 : «یا ربّ ، یا ربّ » . کلّها بدل «یا ربّ یا اللّه، یا ربّ یا اللّه » . وفی حاشیة «بف »: + «یا ربّی اللّه ، یا ربّی اللّه » . وفی الوافی: + «یا ربّ ، یا اللّه » .

نَفَسُهُ(1)، قِیلَ لَهُ : لَبَّیْکَ مَا حَاجَتُکَ؟».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو بصیر گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر که بگوید: «یا رب یا اللّٰه، یا رب یا اللّٰه». تا نفسش ببرد، باو گفته شود: بله حاجتت چیست؟

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 288 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر که بگوید:یا ربّ یا اللّٰه یا ربّ یا اللّٰه تا نفسش ببرد،به او گفته شود:لبیک!چه حاجتی داری

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 163 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس بگوید:یا ربّ یا اللّه یا ربّ یا اللّه تا نفسش ببرد،به او گفته شود:لبیک!چه حاجتی داری؟

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 477 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح، و فی بعض النسخ یا ربی الله، و فی بعضها یا ربی یا الله، و فی أکثرها یا رب یا الله.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 209 

*****

(45) باب من قال: لا إله إلاَّ اللّه مخلصاً

1- الحدیث

658 / 658 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ؛ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً، عَنِ الْوَشَّاءِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ، عَنْ أَبِی الْحَسَنِ السَّوَّاقِ، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «یَا أَبَانُ، إِذَا قَدِمْتَ الْکُوفَةَ فَارْوِ هذَا الْحَدِیثَ: مَنْ شَهِدَ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ مُخْلِصاً، وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ».

قَالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنَّهُ یَأْتِینِی مِنْ کُلِّ صِنْفٍ مِنَ الاْءَصْنَافِ ، أَ فَأَرْوِی لَهُمْ هذَا الْحَدِیثَ؟

2 / 521

قَالَ : «نَعَمْ یَا أَبَانُ، إِنَّهُ(3) إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ، وَ جَمَعَ اللّهُ الاْءَوَّلِینَ وَ الاْآخِرِینَ، فَتُسْلَبُ(4) لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ مِنْهُمْ(5) ، إِلاَّ مَنْ کَانَ عَلی هذَا الاْءَمْرِ(6)».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابان بن تغلب گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: ای ابان چون بکوفه رفتی این حدیث را (برای مردم) روایت کن: هر که شهادت دهد که معبودی جز خدای نیست در حالی که (دین خود را برای او) پاکیزه کرده است (و بگوید: لا اله الا اللّٰه مخلصا). بهشت برای او واجب گردد، گوید: عرضکردم: از هر دسته و گروهی نزد من (بدیدنم) می آیند آیا برای همۀ آنان این حدیث را روایت کنم؟ فرمود: آری ای ابان چون روز قیامت شود و خداوند همه اولین و آخرین را (در آنجا) گرد آورد «لا اله الا اللّٰه». را از آنها بگیرد جز آن کس که بر این مذهب باشد (یعنی شیعه باشد).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 288 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از ابان بن تغلب از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:ای ابان،چون به کوفه رفتی این حدیث را روایت کن: هر که از روی اخلاص گواهی دهد که نیست شایسته پرستشی جز خدا،بهشت برای او واجب باشد.گوید:به او گفتم: راستش این است که از هر فرقه ای نزد من می آیند،برای همۀ آنان این حدیث را روایت کنم؟فرمود:آری،ای ابان چون روز رستاخیز شود و خداوند همۀ اولین و آخرین را گرد آورد،خدا لا الٰه الاّ اللّٰه را از آنها بگیرد جز از کسی که بر این مذهب حق باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 165 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام به ابان فرمود:ای ابان،چون به کوفه رفتی این حدیث را روایت کن:

هرکس از روی اخلاص گواهی دهد که نیست شایستۀ پرستشی جز خداوند،بهشت بر او واجب شود.گوید:به او گفتم:راستش این است که از هر فرقه ای نزد من می آیند،برای همۀ آنان این حدیث را روایت کنم؟ فرمود:آری،ای ابان چون روز رستاخیز شود و خداوند همۀ اولین و آخرین را جمع کند،خدا لا اله الاّ اللّه را از آنها بگیرد جز از کسی که بر مذهب حق باشد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 477 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق، و أبو الحسن هو علی بن محمد بن علی بن عمر بن رباح بن قیس بن سالم مولی عمر بن سعد بن أبی وقاص لعنه الله، و قال النجاشی: کان ثقة فی الحدیث واقفا فی المذهب صحیح الروایة ثبت معتمد علی ما یرویه. قوله علیه السلام من شهد فیه إشارة إلی أن مجرد القول بدون القصد، و الاعتقاد لا یمکن فی ترتب الجزاء لأن الشهادة لا تکون الأمن صمیم القلب، و قوله مخلصا حال مؤکدة من فاعل شهد، أی مخلصا لله دینه کما قال تعالی

مُخْلِصِینَ لَهُ اَلدِّینَ

*

و إخلاص الدین أن لا یشوبه بشیء من الشرک کنفی الرسالة، و الولایة، و إنکار المعاد، و سائر ما علم من الدین ضرورة و قد بین علیه السلام ذلک فی آخر الخبر حیث قال تسلب لا إله إلا الله عمن لیس علی هذا الأمر و هذا الأمر إشارة إلی دین الحق الذی عمدته الإقرار بجمیع الأئمة علیهم السلام و بما بینوه علیهم السلام من أصول الدین، و عقائدهم الحقة، کما روی الصدوق فی المجالس، و العیون بإسناده عن إسحاق بن راهویه قال لما وافی أبو الحسن الرضا علیه السلام نیسابور، و أراد أن یرحل منها إلی المأمون، اجتمع إلیه أصحاب الحدیث، فقالوا له یا بن رسول الله، ترحل عنا، و لا تحدثنا بحدیث فنستفید منک، و قد کان قعد فی العماریة فأطلع رأسه، و قال: سمعت أبی موسی بن جعفر، یقول: سمعت أبی جعفر بن محمد، یقول: سمعت أبی محمد بن علی، یقول: سمعت أبی علی بن الحسین، یقول: سمعت أبی الحسین بن علی، یقول: سمعت أبی أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام یقول: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول: سمعت جبرئیل علیه السلام یقول: سمعت الله عز و جل یقول: لا إله إلا الله حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی فلما مرت الراحلة نادانا بشروطها و أنا من شروطها. بل یدل بعض الأخبار علی أنه یدخل فی الإخلاص بعض الأعمال أیضا کما روی الصدوق فی ثواب الأعمال، بإسناده الصحیح، عن محمد بن حمران، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من قال لا إله إلا الله مخلصا دخل الجنة، و إخلاصه أن یحجزه لا إله إلا الله عما حرم الله، و روی أیضا هذا المضمون، عن زید بن أرقم، عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم، و روی أیضا زر بن حبیش قال: سمعت حذیفة یقول: لا إله إلا الله ترد غضب الرب جل جلاله عن العباد، ما کانوا لا یبالون ما انتقص من دنیاهم إذا سلم دینهم، فإذا کانوا لا یبالون ما انتقص من دینهم إذا سلمت دنیاهم ثم قالوها ردت علیهم، و قیل کذبتم و لستم بها صادقین. فاستبان أنه لیس المراد بالإخلاص هنا ترک الریاء فقط، کما فهمه الأکثر، و قیل: لما دلت ظواهر الآیات و الروایات علی نفوذ الوعید فی طائفة من العصاة، و اقتضی هذا الحدیث أمنهم تعین فیه التأویل صونا لظاهر الشرع عن التناقض، فتأوله بعضهم أن ذلک قبل نزول الفرائض، و أما بعده فالعاصی بالمشیة و قال بعضهم: هذا التأویل و إن کان مستبعدا من جهة قوله إذا قدمت الکوفة فارو هذا الحدیث لأن الغرض منه الترغیب فی هذه الکلمة الشریفة و لا شبهة فی أنهم نشأوا بعد نزول الفرائض، و من جهة عموم من شهد لکنه قد مر فی باب، بعد باب أن الإیمان قبل الإسلام ما یؤیده حیث قال الباقر علیه السلام فی حدیث طویل: ثم بعث الله عز و جل محمدا صلی الله علیه و آله و سلم و هو بمکة عشر سنین، فلم یمت بمکة فی تلک العشر سنین أحد یشهد أن لا إله إلا الله و أن محمدا رسول الله، إلا أدخله الله الجنة بإقراره، و هو إیمان التصدیق، و لم یعذب الله أحدا ممن مات، و هو متبع لمحمد صلی الله علیه و آله و سلم علی ذلک الأمن أشرک بالرحمن، و أوله بعضهم بحمله علی من مات و لم یعص. ثم قال: و یؤیده أن لهذا الحکم أعنی ترتب وجوب دخول الجنة علی الشهادة بالتوحید شروطا کما أشار علیه السلام إلی بعضها، بقوله إلا من کان علی هذا الأمر و بعضها الشهادة بالرسالة، و هی غیر مذکورة فیحتمل أن یکون عدم العصیان أیضا من الشروط. و أوله البخاری بمن مات و هو ثابت، یرید أن من کان آخر کلامه هذه الکلمة الشریفة وجبت له الجنة، لأنها مکفرة للذنوب التی صدرت قبلها. و قیل: لا یحتاج الحدیث إلی التأویل لأن المؤمن العاصی إن غفر له ابتداء یلتحق بغیر العاصی فیدخل الجنة مثله، و إن نفذ فیه الوعید یدخل النار علی ما شاء الله، ثم لا بد له من دخول الجنة، فوجوب دخول الجنة علی ظاهره إذ لا بد للقائل بالشهادتین من دخولها، إما ابتداء أو بعد الجزاء. قوله علیه السلام فتسلب المراد بالسلب إما نسیانها أو عدم ترتب أثرها علیها، أو عدم انطلاق لسانه بها، کما أنهم فی القیامة یریدون أن یسجدوا و هم لا یستطیعون

وَ قَدْ کٰانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی اَلسُّجُودِ وَ هُمْ سٰالِمُونَ .

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 211 

*****

ص: 416


1- 1 . فی حاشیة «بر » : «النفس » .
2- 2 . المحاسن ، ص 35 ، کتاب ثواب الأعمال ، ح 32 ، عن محمّد بن علیّ ، عن الحکم بن مسکین ، عن معاویة بن عمّار الدهنی ، عن أبی بصیر . وفیه ، کتاب ثواب الأعمال ، ح 30 ، بسند آخر عن معاویة بن عمّار ، عن أبی بصیر ، مع اختلاف یسیر . وفی الفقیه ، ج 1 ، ص 333 ، ح 976؛ والدعوات ، ص 44 ، ذیل ح 105 ، مرسلاً ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1467 ، ح 8553 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 85 ، ح 8798 .
3- 3 . فی «ب» : - «إنّه » .
4- 4 . فی المحاسن : «فیسلب » .
5- 5 . فی «ز » : «عنهم » .
6- 6 . فی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 209 : «هذا الأمر ، إشارة إلی دین الحقّ الذی عمدته الإقرار بجمیع الأئمّة علیهم السلام ، وبما بیّنوه من اُصول الدین وعقائدهم الحقّة » .
7- 7 . المحاسن ، ص 32 ، کتاب ثواب الأعمال ، ح 23 ، عن ابن بنت إلیاس ، عن أحمد بن عائذ . وفیه ، ص 181 ، کتاب الصفوة ، ح 174 ، بسنده عن أبان بن تغلب ، عن أبی جعفر علیه السلام ، مع اختلاف یسیر . ثواب الأعمال ، ص 19 ، ح 2 ، بسند آخر ، إلی قوله : «وجبت له الجنّة» مع زیادة فی آخره الوافی ، ج 9 ، ص 1459 ، ح 8536 .

(46) باب من قال: ما شاء اللّه لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه

1- الحدیث

1/3276 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا دَعَا الرَّجُلُ، فَقَالَ بَعْدَ مَا دَعَا : "مَا شَاءَ اللّهُ(1) لاَ حَوْلَ(2) وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ"، قَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: اسْتَبْسَلَ(3) عَبْدِی، وَ اسْتَسْلَمَ لاِءَمْرِی، اقْضُوا حَاجَتَهُ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر گاه مردی دعا کند و پس از دعا بگوید: ما شاء اللّٰه لا حول و لا قوة الا باللّٰه» خدای عز و جل فرماید: بندۀ مؤمن دل بمن نهاد و تسلیم امر من گردید حاجتش را برآورید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 289 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از هشام بن سالم که امام صادق(علیه السّلام)فرمود:هر گاه مردی دعا کند و پس از آن بگوید آنچه باشد که خدا خواهد نیست جنبشی و نه توانی جز به خدا،خدا عز و جل فرماید:بنده ام دلیری کرد و تسلیم امر ما شد،حاجتش را بر آورید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 165 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه مردی دعا کند و پس از آن بگوید آنچه باشد که خدا خواهد نیست جنبشی و نه توانی جز به اذن خدا، خداوند عزّ و جلّ فرماید:بنده ام دلیری کرد و تسلیم امر ما شد،حاجتش را برآورید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 477 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. بعد ما دعا کلمة ما مصدریة ما شاء الله قال البیضاوی: أی الأمر ما شاء الله، أو ما شاء الله کائن، علی أن ما موصولة، أو أی شیء شاء الله کائن، علی أنها شرطیة، و الجواب محذوف. و قال الطبرسی: رحمه الله تعالی

مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ

*

یحتمل أن یکون ما رفعا و تقدیره - الأمر ما شاء الله - فیکون موصولا و الضمیر العائد إلیه تکون محذوفا لطول الکلام، و یجوز أن یکون التقدیر - ما شاء الله کائن - و یحتمل أن تکون ما فی موضع نصب علی معنی الشرط و الجزاء، و یکون الجواب محذوفا و تقدیره - أی شیء شاء الله کان - و مثله فی حذف الجواب قوله

فَإِنِ اِسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی اَلْأَرْضِ

و المعنی ما شاء الله کان و إنی إن تبعت فی جمعی و عمارتی فلیس ذلک إلا بقوة الله و تیسیره، و لو شاء لحال بینی و بین ذلک و لنزع البرکة عنه، فإنه لا یقوی أحد علی ما فی یدیه من النعمة إلا بالله و لا یکون له إلا ما شاء الله، انتهی. و أقول: فی أکثر النسخ فی هذا الخبر

مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ لاٰ قُوَّةَ إِلاّٰ بِاللّٰهِ

و فی بعضها لا حول و لا قوة إلا بالله کالخبر الآتی. و قال فی النهایة: الحول هیهنا الحرکة یقال حال الشخص یحول إذا تحرک المعنی لا حرکة و لا قوة إلا بمشیة الله تعالی، و قیل: الحول الحیلة و الأول أشبه و منه الحدیث اللهم بک أصول و بک أحول أی أتحرک، و قیل: احتال، و قیل: أدفع و أمنع من حال بین الشیئین إذا منع أحدهما عن الآخر، و قال فیه: ذکر الحوقلة هی لفظة مبنیة من لا حول و لا قوة إلا بالله کالبسملة من بسم الله و الحمد له من الحمد لله ،فهکذا ذکره الجوهری بتقدیم اللام علی القاف، و غیره یقول الحوقلة بتقدیم القاف علی اللام، و المراد بهذه الکلمات إظهار الفقر إلی الله بطلب المعونة منه علی ما یحاول من الأمور و هو حقیقة العبودیة، و روی عن ابن مسعود أنه قال: معناه لا حول عن معصیة الله، إلا بعصمة الله، و لا قوة علی طاعة الله، إلا بمعونة الله. و أقول: هذا المعنی الأخیر مروی عن الباقر و الصادق علیهما السلام و قد مر فی کتاب التوحید، و سئل أمیر المؤمنین علیه السلام عن هذه الکلمة فقال: إنا لا نملک مع الله شیئا و لا نملک إلا ما ملکنا فمتی ملکنا ما هو أملک به منا کلفنا، و متی أخذه منا وضع تکلیفه عنا، و فی القاموس: الحول و الحیل و الحولة و الحیلة الحذق و جودة النظر و القدرة علی التصرف و الحولة القوة و التحول و الانقلاب، و قال الراغب: حالت الدار تغیرت، و الحال لما یختص به الإنسان و غیره من أموره المتغیرة فی نفسه و جسمه أو قنیاته، و الحول ماله من القوة فی أحد هذه الأصول الثلاثة، و منه قیل لا حول و لا قوة إلا بالله . و فی طرق العامة قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لعبد الله بن قیس: أ لا أدلک علی کنز من کنوز الجنة، قال بلی یا رسول الله قال: لا حول و لا قوة إلا بالله قال المازری فی ضبط هذه الکلمة خمس لغات فتح الکلمتین بلا تنوین، و رفعهما منونتین، و فتح الأول و نصب الثانیة، و رفعها منونة، و الخامس عکس الرابع، و فی القاموس: أبسله لکذا عرضه و رهنه أو أبسله أسلمه للهلکة و لعمله و به و کله إلیه، و نفسه للموت وطنها کاستبسل، و استبسل طرح نفسه للحرب یرید أن یقتل أو یقتل، و بالجملة هو کنایة عن غایة التسلیم و الانقیاد و إظهار العجز فی کل ما أراد بدون تقدیر رب العباد.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 214 

*****

2- الحدیث

2/3277. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، عَنْ جَمِیلٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ:«مَنْ قَالَ: "مَا شَاءَ اللّهُ لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ" ، سَبْعِینَ مَرَّةً، صَرَفَ(5) عَنْهُ سَبْعِینَ نَوْعاً مِنْ أَنْوَاعِ الْبَلاَءِ أَیْسَرُ ذلِکَ الْخَنْقُ(6)».

قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، وَ مَا الْخَنْقُ؟ قَالَ : «لاَ یَعْتَلُّ بِالْجُنُونِ(7)؛ ···

ص: 417


1- 1 . فی «ص ، بف »: + «کان » .
2- 2 . فی «ب» : - «لاحول » . وفی «د ، بر ، بس » والوسائل : - «لاحول و» . وفی الوافی : «ولاحول » .
3- 3 . «استبسل » : استسلم . یقال : بَسَل نفسَه للموت ، أی وطَّنها . مجمع البحرین ، ج 5 ، ص 321 (بسل) . وفی مرآة العقول : «هو کنایة عن غایة التسلیم والانقیاد ، وإظهار العجز فی کلّ ما أراد بدون تقدیر ربّ العباد » .
4- 4 . المحاسن ، ص 42 ، کتاب ثواب الأعمال ، ح 55 ، بسند آخر ، وفیه : «إذا قال العبد : ما شاء اللّه لاحول ولاقوّة إلاّ باللّه ، قال اللّه : ملائکتی استسلم عبدی ، أعینوه ، أدرکوه ، اقضوه حاجته » الوافی ، ج 9 ، ص 1467 ، ح 8555 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 91 ، ح 8819 .
5- 5 . فی «ز ، ص » والوافی : + «اللّه » .
6- 6 . «الخَنِقُ» ، مثل الکتف ، ویسکّن للتخفیف ، مصدر خَنَقَهُ یَخْنُقُهُ من باب قتل : إذا عصر حلقه حتّی یموت ، ومنه الخُناق کغُراب ، وهو داء یمتنع معه نفوذ النَفَس إلی الرئة والقلب . راجع : المصباح المنیر ، ص 183 ؛ القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1171 (خنق) .
7- 7 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بس» وحاشیة «بر» ومرآة العقول : «لا یقتل بالجنون» . وفی «بر ، بف» والوافی : «القتل بالجنون» . والمراد علی ما فی المتن : صرف عنه الاعتلال والابتلاء بالجنون الحاصل منه الخنق ، ففسّر علیه السلام مفهوم الصرف وذکر الجواب ضمنا بأنّ المراد هذا النوع من الخنق . وهذا نظیر ما قاله العلاّمة المجلسی بقوله : «لایقتل بالجنون ، تفسیر لصرف المفهوم من الکلام السابق ، فیخنق علی بناء المجهول بالنصب . وأقول : کأنّ المعنی : أنّ مقصودی من الخنق هذا النوع منه ، وهو الذی یحصل من الجنون ، کالصرع ، وکلّما کان الأیسر أشدّ کان أبلغ فی المبالغة» . إلاّ أنّ «لایعتلّ» أنسب من «لایقتل» ؛ لأنّ الخنق یترتّب علی الاعتلال ، لا علی القتل . وأمّا العلاّمة المازندرانی فإنّه قرأه : «لایعتلّ بالحبون» وقال : «لایعتلّ ، فی بعض النسخ بالفاء ، یقال : فتله یفتله : لواه ، کفتّله ، فهو فتیل ومفتول ، والأنسب : لایعتلّ ، بالعین من الاعتلال ، والحبون بالحاء المهملة المضمومة والباء الموحّدة : جمع الحِبْن بالکسر ، کالحُمول جمع حِمْل ، وهو خراج کالدّمل وما یعتری فی الجسد فیقیح ویرم ، والحَبَن بالتحریک : داء فی البطن یعظم منه و یرم . کذا فی القاموس . واعلم أنّ هذا القول یفسّر ما اشتمل علیه الکلام السابق ، وهو : صرف عنه الخنق ، ویفهم منه الجواب عن السؤال المذکور ، وهو أنّ الخنق هو الحبن» . ونقله العلاّمة المجلسی إلی قوله : «فاعلم» ، ثمّ قال : «أقول : لایخفی ما فیه من التکلّف والتصحیف» . راجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 279 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 214 .

فَیُخْنَقَ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

جمیل گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام میفرمود: هر که هفتاد بار بگوید: «ما شاء اللّٰه و لا حول و لا قوة الا باللّٰه». هفتاد نوع از نوع های بلا از او دور گردد که آسانترین آنها خناق (و خفه شدن) است، عرضکردم: فدایت شوم خناق چیست؟ فرمود: بدیوانگی دچار نشود (یا کشته نشود) که خفه گردد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 289 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از جمیل گوید:شنیدم که امام صادق(علیه السّلام)می فرمود: هر که هفتاد بار گوید: ما شاء اللّٰه لا حول و لا قوة الاّ باللّٰه. هفتاد نوع بلا از او بگردد که آسان تر همه خنق و خفه شدن باشد،گفتم:قربانت! خنق چیست؟فرمود:مقصود این است که دچار دیوانگی نشود تا خفه گردد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 167 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-جمیل گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام می فرمود:

هرکس هفتاد بار بگوید:ما شاء اللّه لا حول و لا قوة الاّ باللّه هفتاد نوع بلا از او دفع شود که کمتر از همه خنق و خفه شدن باشد،گفتم:قربانت!خنق چیست؟فرمود:مقصود این است که دچار دیوانگی نشود تا خفه گردد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 479 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. سبعین مرة أی فی مجلس واحد أو فی الیوم بلیلته، کما قیل سبعین نوعا و إن قضیت علیه و أبرمت، و لکن لم تبلغ الإمضاء، و فی القاموس : خنقه خنقا ککتف فهو خنق أیضا و خنیق و مخنوق کخنقه فاختنق، و الخناق کغراب داء یمتنع معه نفوذ النفس إلی الریة و القلب انتهی، و منشأه غلبة الدم و السوداء. قلت جعلت فداک و ما الخنق قیل - الواو فی الحکایة دون المحکی، و عطف الإنشاء علی الإخبار إذا کان له محل من الإعراب جائز - و لا یخفی ما فیه لا یقتل بالجنون تفسیر لصرف المفهوم من الکلام السابق فیخنق علی بناء المجهول بالنصب. و أقول: کان المعنی أن مقصودی من الخنق، هذا النوع منه و هو الذی یحصل من الجنون کالصرع، و کلما کان الأیسر أشد کان أبلغ فی المبالغة، و منهم من قرأ لا یعتل بالعین و اللام المشددة من الاعتلال، أو بالفاء و اللام المخففة من فتله یفتله لواه کفتله فهو فتیل و مفتول، و الحبون بالحاء المهملة و الباء الموحدة جمع الحبن بالکسر کالحمول جمع الحمل، و هو خراج کالرمل و ما یعتری فی الجسد فیقیح و یرم، و الحبن محرکة داء فی البطن یعظم منه و یرم کذا فی القاموس، و أقول: لا یخفی ما فیه من التکلف و التصحیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 214 

*****

(47) باب من قال: أستغفر اللّه الّذی لا إله إلاّ...

اشاره

47 _ بَابُ مَنْ قَالَ: أَسْتَغْفِرُ اللّهَ الَّذِی لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ(2)

الْقَیُّومُ ، ذُو(3) الْجَلاَلِ وَ الاْءِکْرَامِ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ(4)

1- الحدیث

1/3278 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ، عَنِ

الْحُسَیْنِ بْنِ حَمَّادٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ قَالَ فِی دُبُرِ صَلاَةِ الْفَرِیضَةِ قَبْلَ أَنْ یَثْنِیَ رِجْلَیْهِ(5) :

ص: 418


1- 1 . ثواب الأعمال ، ص 195 ، ح 1 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ؛ وفیه ، ص 194 ، ح 1 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه ، عن أبیه علیهماالسلام . وفی الکافی ، کتاب الروضة ، ح 14904 ؛ والمحاسن ، ص 41 ، کتاب ثواب الأعمال ، ح 50 ، بسند آخر عن أبی جعفر علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وفی کلّها إلی قوله : «أیسر ذلک الخنق » مع اختلاف الوافی ، ج 9 ، ص 1467 ، ح 8554 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 220 ، ح 8864 ، إلی قوله : «سبعین نوعا من أنواع البلاء».
2- 2 . یجوز فیه النصب صفة ل «اللّه » .
3- 3 . فی «ب» وحاشیة «ج » : «ذا » . وهو جائز .
4- 4 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، بر ، بس ، بف » : - «وأتوب إلیه » .
5- 1 . أراد : قبل أن یصرفَ رجلَه عن حالتها التی هی علیها فی التشهّد . النهایة ، ج 1 ، ص 226 (ثنا).

"أَسْتَغْفِرُ اللّهَ الَّذِی لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ، الْحَیُّ الْقَیُّومُ ذُو الْجَلاَلِ(1) وَ الاْءِکْرَامِ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ" ثَلاَثَ مَرَّاتٍ، غَفَرَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ لَهُ(2) ذُنُوبَهُ وَ لَوْ(3) کَانَتْ(4) مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: هر که دنبال نماز واجب پیش از آنکه پاهای خود را تا کند (و برخیزد، یا پیش از آنکه از حالت و هیئت تشهد زانوهای خود را تغییر دهد) سه بار بگوید: «استغفر اللّٰه الذی لا اله الا هو الحی القیوم ذو الجلال و الاکرام و أتوب الیه». خدای عز و جل گناهانش را بیامرزد گرچه (در زیادی) مانند کف دریا باشند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 290 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام باقر(علیه السّلام)فرمود:هر که دنبال نماز واجب پیش از آنکه دو پای خود تا کند سه بار بگوید:آمرزش خواهم از آن خدا که نیست شایستۀ ستایشی جز او زنده و پاینده است صاحب جلالت و اکرام است-و به او باز گردم-خدا عز و جل گناهانش را بیامرزد، گر چه مانند کف دریا باشند

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 167 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام باقر علیه السّلام فرمود:هرکس به دنبال نماز واجب پیش از آنکه دو پای خود را تا کند سه بار بگوید:آمرزش خواهم از خداوندی که شایستۀ پرستشی جز او نیست،زنده و پاینده است،صاحب جلالت و اکرام است و به سوی او بازمی گردم،خداوند عزّ و جلّ گناهانش را بیامرزد گرچه مانند کف دریا باشد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 479 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. فی دبر صلاة الفریضة الإضافة فیها من إضافة الموصوف إلی الصفة، و مأول عند غیرهم بصلاة العبادة الفریضة، فهی من إضافة الجزئی إلی الکلی، مثل بنو هاشم نجباء قریش، لأن الفریضة شاملة للزکاة، و الصوم، و الحج، و الجهاد، و التاء للفریضة للنقل عن الوصفیة إلی الاسمیة مأخوذ من الفرض بمعنی القطع، لاقتطاعها عن سائر العبادات بنوع تشدید و تأکید کما قیل. و قال فی النهایة: فی حدیث الدعاء من قال عقیب الصلاة و هو ثان رجله أی عاطف رجله فی التشهد قبل أن ینهض، و فی حدیث آخر، من قال قبل أن یثنی رجله، هذا ضد الأول فی اللفظ و مثله فی المعنی لأنه أراد قبل أن یصرف رجله عن حالته التی هی علیها فی التشهد، انتهی و قال الطیبی: و یثنی رجلیه من صلاة المغرب، و الصبح أی یعطفهما و یغیرهما عن هیئة التشهد. و أقول: فی بعض النسخ ذا الجلال بالنصب و فی بعضها بالرفع، فعلی الأول الظاهر نصب الحی و القیوم أیضا فالکل أوصاف للجلالة، و علی الثانی: فالظاهر رفع الکل أما لکونها أوصافا للضمیر علی مذهب الکسائی إذ المشهور بین النحاة أن الضمیر لا یوصف، و أجاز الکسائی وصف ضمیر الغائب فی نحو قوله تعالی

لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ

*

و قولک مررت به المسکین، و الجمهور یحملون مثله علی البدلیة إذ یجوز الإبدال من ضمیر الغائب اتفاقا، و یحتمل نصب الأولین و رفع ذو علی المدح، کما أنه فی الأول یحتمل رفع الأولین و نصب ذا علی المدح. قال البیضاوی: فی قوله تعالی

ذُو اَلْجَلاٰلِ وَ اَلْإِکْرٰامِ

ذو الاستغناء المطلق و الفضل العام. و قال الطبرسی (ره):

ذُو اَلْجَلاٰلِ

أی ذو العظمة و الکبریاء، و استحقاق الحمد و المدح بإحسانه الذی هو فی أعلی مراتب الإحسان، و إنعامه الذی هو أصل کل إنعام،

وَ اَلْإِکْرٰامِ

یکرم أنبیاءه و أولیاءه بألطافه و إفضاله مع عظمته و جلاله، و قیل: معناه أنه أهل أن یعظم و ینزه عما لا یلیق بصفاته کما یقول الإنسان لغیره - أنا أکرمک عن کذا و أجلک عنه - کقوله

أَهْلُ اَلتَّقْویٰ

أی أهل أن یتقی. و قال الراغب: الجلالة عظم القدر و الجلالة بغیر الهاء التناهی فی ذلک، و خص بوصف الله تعالی فقیل:

ذُو اَلْجَلاٰلِ وَ اَلْإِکْرٰامِ

و لم یستعمل فی غیره و الجلیل العظیم القدر و وصفه تعالی بذلک أما لخلقه الأشیاء العظیمة المستدل بها علیه، أو لأنه یجل عن الإحاطة به، أو لأنه یجل عن أن یدرک بالحواس، و قال: الکرم إذا وصف الله تعالی به فهو اسم لإحسانه و إنعامه المتظاهر نحو - إن ربی غنی کریم - و الإکرام و التکریم أن یوصل إلی الإنسان إکرام أی نفع لا یلحقه فیه غضاضة، أو جعل ما یوصل إلیه شریفا کریما و قوله: ذو الجلال و الإکرام منطو علی المعنیین، انتهی و قیل: الجلال إشارة إلی الصفات السلبیة و الإکرام إلی الصفات الکمالیة الذاتیة الوجودیة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 216 

*****

48 _ بَابُ الْقَوْلِ عِنْدَ الاْءِصْبَاحِ وَ الاْءِمْسَاءِ

اشاره

48_ بَابُ الْقَوْلِ عِنْدَ الاْءِصْبَاحِ وَ الاْءِمْسَاءِ 552/2

1- الحدیث

1/3279 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، عَنْ غَالِبِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالی : «وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الاْآصالِ»(6) قَالَ : «هُوَ الدُّعَاءُ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِهَا ، وَ هِیَ سَاعَةُ إِجَابَةٍ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام در بارۀ گفتار خدای تبارک و تعالی:«و برای خدا سجده کنند آنان که در آسمانها و زمینند خواه و ناخواه، و سایه های آنان در بامداد و شامها»(سورۀ رعد آیه 15) فرمود: مقصود از آن دعای پیش از زدن آفتاب و پیش از غروب آن است، و آن ساعت اجابت است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 290 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از غالب بن عبد اللّٰه از امام صادق(علیه السّلام)در شرح قول خدا تبارک و تعالی(15 سوره رعد):«برای خدا سجده کند هر که در آسمان ها و زمین است خواه ناخواه،و سایه های آنان در بامداد و پسین»فرمود: مقصود از آن دعا پیش از بر آمدن آفتاب است و پیش از غروب آن و آن ساعت اجابت است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 169 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«غالب بن عبد اللّه»از امام صادق علیه السّلام در شرح قول خدای تبارک و تعالی:«آنانکه در آسمانها و زمین اند خواه و ناخواه و سایه های آنان در صبح و شام برای خدا سجده کنند(رعد/15)»فرمود:مقصود از آن،دعاهای پیش از برآمدن آفتاب و پیش از غروب آن است که وقت اجابت دعاست.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 479 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و الآیة فی سورة الرعد هکذا

وَ لِلّٰهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ ظِلاٰلُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ اَلْآصٰالِ

و قال الطبرسی (قدس سره):

مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ

یعنی الملائکة و سائر المکلفین

طَوْعاً وَ کَرْهاً

اختلف فی معناه علی قولین: أحدهما: أن معناه أنه یجب السجود لله تعالی إلا أن المؤمن یسجد له طوعا، و الکافر یسجد له کرها بالسیف، عن الحسن، و قتادة، و ابن زید. و الثانی: أن المعنی لله یخضع من فی السماوات و الأرض إلا أن المؤمن یخضع له طوعا، و الکافر یسجد له کرها لأنه لا یمکنه أن یمتنع عن الخضوع لله تعالی لما یحل به من الآلام و الأسقام عن الجبائی

وَ ظِلاٰلُهُمْ

أی و یسجد ظلالهم لله

بِالْغُدُوِّ وَ اَلْآصٰالِ

أی العشیات، قیل: المراد بالظل الشخص فإن من یسجد یسجد معه ظله، قال الحسن: یسجد ظل الکافر و لا یسجد الکافر، و معناه عند أهل التحقیق: أنه یسجد شخصه دون قلبه، لأنه لا یرید بسجوده عبادة من حیث إنه یسجد للخوف، و قیل: إن الظلال علی ظاهرها و المعنی فی سجودها تمایلها من جانب إلی جانب، و انقیادها للتسخیر بالطول و القصر. و قال النیسابوری: إن کان السجود بمعنی وضع الجبهة فذلک ظاهر فی المؤمنین لأنهم یسجدون له طوعا أی بسهولة و نشاط، و کرها أی علی تعب و اصطبار و مجاهدة، و أما فی حق الکافرین فمشکل و توجیهه أن یقال: المراد حق له أن یسجد لأجله جمیع المکلفین من الملائکة و الثقلین فعبر عن الوجوب بالوقوع و إن کان بمعنی الانقیاد، و الخضوع، و الاعتراف بالإلهیة، و ترک الامتناع عن نفوذ مشیة فیهم فلا إشکال نظیره قوله:

وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ

و أما قوله

وَ ظِلاٰلُهُمْ

فقد قال جمع من المفسرین کمجاهد، و الزجاج، و ابن الأنباری لا بعد فی أن یخلق الله للظلال أفهاما تسجد بها الله و تخضع له کما جعل للجبال أفهاما حتی اشتغلت بتسبیحة، و ظل المؤمن یسجد لله طوعا، و هو طائع و ظل الکافر یسجد لغیر الله کرها و یسجد لله طوعا، و قال آخرون: المراد بسجود الظلال تقلصها و امتدادها حسب ارتفاع الشمس و انحطاطها، فهی منقادة مستسلمة لما أتاح الله لها فی الأحوال، و تخصیص الغدو و الآصال بالذکر لغایة ظهورها و ازدیادها فی الوقتین، و قال: فی التأویل و لله یسجد من فی السماوات و الأرض و الملائکة بین أرواح الأنبیاء و الأولیاء، و الصلحاء طوعا، و من أرواح الکافرین و المنافقین و الشیاطین کرها بالدلیل و التسخیر تحت الأحکام و التقدیر، و ظلالهم أی نفوسهم، فإن النفوس ظلال الأرواح و لیس السجود من شأنها لأنها أمارة بالسوء إلا ما رحم الرب فإنها تسجد بتبعیة الأرواح (معنی آخر) و لله یسجد من فی سماوات القلوب من صفات القلوب و الأرواح و العقول طوعا، و من فی أرض النفس من صفات النفس و القوی الحیوانیة و السبعیة و الشیطانیة کرها، و ظلالهم و هی آثارها و نتائجها. (آخر) و لله یسجد الأرواح فی الحقیقة و ظلالهم و هی أجسادهم بالتبعیة و هذا السجود بمعنی وضع الجبهة و خص الوقتان بالذکر لأن آثار القدرة فیهما أکثر، و إن أرید الانقیاد و التسخیر احتمل أن یراد بالوقتین وقت الانتباه و النوم، ففی الأول یطلع شمس الروح من أفق الجسد، و فی الثانی تغرب فیه، انتهی. و قال الراغب: السجود أصله التطأمن و التذلل، و جعل ذلک عبارة عن التذلل لله و عبادته و هو عام فی الإنسان و الحیوانات و الجمادات و ذلک ضربان، سجود باختیار و لیس ذلک إلا للإنسان و به یستحق الثواب، نحو قوله

فَاسْجُدُوا لِلّٰهِ وَ اُعْبُدُوا

أی تذللوا له، و سجود بتسخیر و هو للإنسان و الحیوان و النبات و علی ذلک قوله تعالی

وَ لِلّٰهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ ظِلاٰلُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ اَلْآصٰالِ

و قوله تعالی

یَتَفَیَّؤُا ظِلاٰلُهُ عَنِ اَلْیَمِینِ وَ اَلشَّمٰائِلِ سُجَّداً لِلّٰهِ وَ هُمْ دٰاخِرُونَ

فهذا سجود تسخیر، و هو الدلالة الصامتة الناطقة المنبهة علی کونها مخلوقة، و أنها خلق فاعل حکیم، و قوله تعالی

وَ لِلّٰهِ یَسْجُدُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ مِنْ دٰابَّةٍ وَ اَلْمَلاٰئِکَةُ وَ هُمْ لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ

ینطوی علی النوعین من السجود التسخیر و الاختیار، و قوله تعالی

وَ اَلنَّجْمُ وَ اَلشَّجَرُ یَسْجُدٰانِ

فذلک علی سبیل التسخیر و قال فی الظل قوله تعالی

أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلیٰ مٰا خَلَقَ اَللّٰهُ مِنْ شَیْ ءٍ یَتَفَیَّؤُا

إلخ أی إنشاؤه، یدل علی وحدانیة الله تعالی و ینبئ عن حکمته، و قوله عز و جل

وَ لِلّٰهِ یَسْجُدُ

إلخ قال الحسن أما ظلک فیسجد الله، و أما أنت فتکفر به، انتهی. و أقول: یحتمل أن یکون المراد بالظلال عالم المثال، أو عالم الأرواح سواء قیل بتجردها أم کونها أجساما لطیفة، کما روی عن الصادق علیه السلام أن الله آخی بین الأرواح فی الأظلة قبل أن یخلق الأجساد بألفی عام فلو قام قائمنا أهل البیت ورث الأخ الذی آخی بینهما فی الأظلة و لم یورث الأخ فی الولادة، و روی أیضا أن الله خلق الخلق فخلق من أحب، و کان ما أحب أن خلقه من طینة من النار ثم بعثهم فی الظلال، فقلت: و أی شیء الظلال، فقال: أ لم تر إلی فلک فی الشمس شیء و لیس بشیء، و مثله فی الأخبار کثیر و قد مر شرحها فالمراد بالظلال أرواحهم أو أجسادهم المثالیة، أو أمثلتهم علی القول بعالم المثال، فکلما یصدر عن أجسادهم من السجود و غیرها یصدر عن أمثلتهم فهی تابعة للأجساد فی کل ما یصدر عن العباد. و لنرجع إلی شرح هذا الخبر فنقول: کأنه علیه السلام فسر السجود بالخضوع و التذلل و الانقیاد و الدعاء، أعم من أن یکون بالمقال أو بلسان الحال، فإنها کلها خاضعة له منقادة لمشیته و إرادته، لا تقدر علی الامتناع مما أراد منها، و تسأله سبحانه عما تستعد له بلسان إمکانها و افتقارها فتستجاب لها کما قال سبحانه

یَسْئَلُهُ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ

و قال تعالی

وَ آتٰاکُمْ مِنْ کُلِّ مٰا سَأَلْتُمُوهُ

قیل أی بلسان استعداداتکم و قابلیاتکم، و المؤمنون یسألونه بلسان المقال أیضا، و ضمیر هی راجع إلی کل واحد، و التأنیث باعتبار الخبر، و کونهما ساعتا إجابة، لأنه یقدر ما یقع فی کل من الیوم و اللیل فی مفتتحهما و الغدو بضمتین جمع الغدوة و هی البکرة، أو ما بین صلاة الفجر و طلوع الشمس و الآصال جمیع الأصیل و هو ما بین صلاة العصر إلی الغروب.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 217 

*****

2- الحدیث

2/3280. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ، عَنْ جَابِرٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ إِبْلِیسَ _ عَلَیْهِ لَعَائِنُ اللّهِ(8) _ یَبُثُّ جُنُودَ اللَّیْلِ(9) مِنْ حَیْثُ(10) تَغِیبُ الشَّمْسُ وَ تَطْلُعُ(11)؛ فَأَکْثِرُوا ذِکْرَ اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ فِی هَاتَیْنِ السَّاعَتَیْنِ

ص: 419


1- 2 . فی مرآة العقول : «فی بعض النسخ : ذا الجلال ، بالنصب ، وفی بعضها بالرفع . فعلی الأوّل الظاهر نصب الحیّ والقیّوم أیضا ، فالکلّ أوصاف للجلالة . وعلی الثانی فالظاهر رفع الکلّ ، إمّا لکونها أوصافا للضمیر علی مذهب الکسائیّ ... والجمهور یحملون مثله علی البدلیّة ؛ إذ یجوز الإبدال من ضمیر الغائب اتّفاقا . ویحتمل نصب الأوّلین ورفع «ذو» علی المدح ، کما أنّه یحتمل رفع الأوّلین ونصب «ذا » علی المدح » .
2- 3 . فی «ب ، ز» : - «له » .
3- 4 . فی حاشیة «ج ، ز » : «وإن » .
4- 5 . فی حاشیة «ج » : «کان » .
5- 6 . الوافی ، ج 8 ، ص 791 ، ح 7141 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 470 ، ح 8468 .
6- 7 . الرعد (13) : 15 .
7- 8 . عدّة الداعی ، ص 258 ، الباب 5 ، مرسلاً الوافی ، ج 9 ، ص 1545 ، ح 8726؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 70 ، ح 8753 ؛ البحار ، ج 83 ، ص 125 ، ح 71 ؛ وج 86 ، ص 244 ، ح 2 .
8- 1 . فی «ز » : «علیه اللعنة » . وفی «بف » : «علیه لعنة اللّه » .
9- 2 . فی الوافی : «جنوده » . وفی مرآة العقول : «فی بعض النسخ : جنوده ، وهو أظهر » .
10- 3 . فی «ب ، ج ، ز ، ص ، بر ، بف » وحاشیة «د ، بس » والوافی والبحار والفقیه : «حین » .
11- 4 . فی «ص ، بر » والوافی : «وحین تطلع » . وفی الفقیه : «إنّ إبلیس إنّما یبثّ جنود اللیل من حین تغیب الشمس إلی مغیب الشفق ، ویبثّ جنود النهار من حین تطلع الفجر إلی مطلع الشمس ...» .

، وَ تَعَوَّذُوا بِاللّهِ مِنْ شَرِّ إِبْلِیسَ وَ جُنُودِهِ، وَ عَوِّذُوا صِغَارَکُمْ فِی تِلْکَ(1) السَّاعَتَیْنِ، فَإِنَّهُمَا سَاعَتَا غَفْلَةٍ(2)».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: همانا ابلیس - که لعنت های خداوند بر او باد - لشکرهای شبانۀ خود را از آنجا که خورشید غروب کند و از آنجا که برآید (باطراف) پراکنده کند، پس در این دو ساعت بسیار ذکر خدا گوئید، و از شر ابلیس و لشکریانش بخدا پناه برید، و خردسالان خود را در این دو ساعت بخدا بسپارید زیرا که این دو ساعت، ساعتهای غفلت است (که مردمان در این دو ساعت از یاد خدا بیرون روند).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 291 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:راستی که ابلیس-بر او باد لعنت های خدا-لشکرهای خود را شبانه از آنجا می فرستد که آفتاب غروب می کند و بر می آید و در این دو ساعت بسیار ذکر خدا گوئید و از شرّ ابلیس و لشکریانش به خدا پناه برید و خردسالانِ خود را در این دو ساعت به پناه خدا سپارید زیرا که دو ساعت غفلت باشند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 169 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:راستی که ابلیس که لعنت خدا بر او باد لشکرهای شبانه خود را از آنجا که خورشید غروب می کند و از آنجا که طلوع می کند پراکنده می سازد پس در این دو ساعت ذکر خدا را بسیار گوئید و از شرّ ابلیس و لشکریانش به خدا پناه برید و خرسالان خود را در این دو ساعت در پناه خدا بسپارید زیرا که این دو ساعت اوقات غفلت است (یعنی در این دو ساعت مردم از یاد خدا غافل اند)

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 481 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و اللعائن جمع لعان بالکسر کشمائل جمع شمال، و فی القاموس: لعنه کمنعه طرده و أبعده، فهو لعین و ملعون، و الاسم اللعان یبث جنود اللیل کان فیه حذفا، أی و جنود النهار بقرینة السیاق، و فی بعض النسخ جنوده و هو أظهر، و یؤیده ما رواه فی الفقیه، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السلام قال: إن إبلیس إنما یبث جنود اللیل، من حین تغیب الشمس إلی مغیب الشفق، و یبث جنود النهار، من حین یطلع الفجر إلی مطلع الشمس، و ذکر أن نبی الله کان یقول: أکثروا ذکر الله إلی آخر الخبر. و أقول: یمکن إضافة الوقتین إلی اللیل لمجاورة أحدهما لابتداء اللیل، و الآخر لانتهائه فإنهما ساعتا غفلة، أی یغفل الناس فیهما عن ذکر الله، و لا یبعد أن یکون إشارة إلی قوله تعالی

وَ اُذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً وَ دُونَ اَلْجَهْرِ مِنَ اَلْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ اَلْآصٰالِ وَ لاٰ تَکُنْ مِنَ اَلْغٰافِلِینَ

و فی القاموس: غفل عنه غفولا ترکه و سها عنه کأغفله أو غفل صار غافلا و غفل عنه و أغفله أوصل غفلته إلیه، و الاسم الغفلة و الغفل محرکة. اعلم أن الآیات المتکاثرة و الأخبار المتواترة تدل علی فضل الدعاء و الذکر و لا سیما التهلیل فی هذین الوقتین، و کثیر منها ظاهرها الوجوب، و إن لم یقل به صریحا أحد، و فیه علل کثیرة. الأولی: شکر النعم التی مضت علی الإنسان فی الیوم الماضی، أو اللیلة الماضیة من الصحة و العافیة و الأمن من البلایا و التوفیق للطاعة و غیر ذلک. الثانیة: أنه یستقبل یوما أو لیلة یمکن نزول البلایا و الطوارق فیه، و یمکن أن یحصل له فیه صنوف الخیرات، و الطاعات و الصحة و السلامة، و أنواع الفوائد الدنیویة و الأخرویة، و أضدادها من الذنوب و الخطیئات و البلایا و الآفات، و هاذان الوقتان من أوقات التقدیرات کما دلت علیه الروایات، فلا بد له من تمهید ما یستجلب له الخیرات و یدفع عنه الآفات. الثالثة: أن فی هاذین الوقتین الفراغ للعبادة و الذکر و الدعاء أکثر من سائر الأوقات ففی الصباح لم یشتغل بأعمال الیوم و فی السماء قد فرغ منها، و لم یشتغل بعد بأعمال اللیل. الرابعة أن فیهما تظهر قدرة الله الجلیلة من إذهاب اللیل و الإتیان بالنهار، و بالعکس، مع ما فیهما من المنافع العظیمة و الفوائد الجسمیة الدالة علی کمال حکمته و لطفه لعباده فیستحق بذلک ثناء طریفا و شکرا جدیدا. الخامسة: أنه یظهر فی الوقتین ظهورا بینا أن جمیع الممکنات فی معرض التغیر و التبدل و الفناء، و أنها مسخرة لإرادة رب الأرض و السماء، و هو سبحانه باق علی حال لا یعتریه الزوال و لا یخاف علیه الأهوال و لا تتبدل علیه الأحوال کما قال الخلیل علیه السلام

لاٰ أُحِبُّ اَلْآفِلِینَ

فیتنبه العارف المترقی إلی درجة الیقین أنه سبحانه المستحق للتسبیح، و التهلیل، و التحمید، و التمجید، و الثناء العتید. السادسة: أن فی هاتین الساعتین تنادی جمیع المخلوقات فی الأرضین و السماوات، أنها مخلوقة مربوبة، مفتقرة إلی صانع حکیم، منزه عن صفات الحدوث و الإمکان و سمات العجز و النقصان کما قال سبحانه

وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاّٰ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لٰکِنْ لاٰ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ

بسمع الیقین ینبغی أن یوافقهم فی ذلک، بل ینادی روحه و نفسه و جسده و أعضاؤه بشراشرها بلسان الحال، فیجب أن یوافقها بالمقال فی جمیع الأحوال، لا سیما فی هاتین الحالتین اللتین ظهور ذلک فیهما أکثر من سائر الأحوال و هذه قریبة من السابقة. السابعة: أنه ینبغی للإنسان أن یحاسب نفسه کل یوم بل کل ساعة قبل أن یحاسب فی القیامة کما ورد عنهم علیهم السلام حاسبوا أنفسکم قبل أن تحاسبوا و زنوها قبل أن توزنوا لا سیما فی هذین الوقتین اللذین هما وقتا صعود ملائکة اللیل و النهار، فعند المساء ینبغی أن ینظر و یتفکر فیما عمل به فی الیوم و ساعاته، و ما قصر فیه من عبادة ربه و طاعاته، و ما أتی به من سیئاته فیستغفر ربه و یحمده و یمجده استدراکا لما فات منه من الحسنات، و استمحالا فتیلا فی ذلک بالذکر و الدعاء و الاستغفار، و یتوب إلی ربه المطلع علی الخفایا و الأسرار، و النکات فی ذلک کثیرة لا یمکن إحصاؤها و بما نبهنا علیه یمکن أن یتفطن العارف الخبیر ببعض ما ترکنا و الله الموفق.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 221 

*****

3- الحدیث

3/3281 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی؛ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَطِیَّةَ، عَنْ رَزِینٍ صَاحِبِ الاْءَنْمَاطِ:

عَنْ أَحَدِهِمَا علیهماالسلام ، قَالَ : «مَنْ قَالَ: "اللّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ، وَ أُشْهِدُ مَلاَئِکَتَکَ الْمُقَرَّبِینَ، وَ حَمَلَةَ عَرْشِکَ الْمُصْطَفَیْنَ أَنَّکَ أَنْتَ اللّهُ ، لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُکَ وَ رَسُولُکَ، وَ أَنَّ فُلاَنَ بْنَ فُلاَنٍ إِمَامِی وَ وَلِیِّی، وَ أَنَّ أَبَاهُ(4) رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَلِیّاً وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ فُلاَناً وَ فُلاَناً _ حَتّی یَنْتَهِیَ إِلَیْهِ _ أَئِمَّتِی وَ أَوْلِیَائِی، عَلی ذلِکَ

أَحْیَا، وَ عَلَیْهِ أَمُوتُ، وَ عَلَیْهِ أُبْعَثُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَ أَبْرَأُ مِنْ فُلاَنٍ وَ فُلاَنٍ وَ فُلاَنٍ(5)" ؛ فَإِنْ مَاتَ فِی(6) لَیْلَتِهِ دَخَلَ الْجَنَّةَ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

رزین از یکی از دو امام باقر و یا صادق علیهما السلام حدیث کند که فرمود: هر که بگوید: «اللهم انی اشهدک و اشهد ملائکتک المقربین و حملة عرشک المصطفین انک انت اللّٰه لا اله انت الرحمن الرحیم و ان محمدا عبدک و رسولک و ان فلان بن فلان. (و بجای آن نام امام زمان و پدر بزرگوارش علیهما السلام را ببرد) امامی و ولیی و اباه رسول اللّٰه صلی اللّٰه علیه و آله و سلم و علیا و الحسن و الحسین و فلانا و فلانا. -و امامان بعد از حسین علیه السلام را تا برسد به امام زمان علیه السلام نام ببرد- ائمتی و اولیائی علی ذلک احیا و علیه أموت و علیه ابعث یوم القیامة و أبرأ من فلان و فلان و فلان. »پس اگر در همان شب بمیرد وارد بهشت گردد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 291 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از رزین پتو فروش از امام باقر و یا از امام صادق(علیه السّلام) فرمود: هر که بگوید:بار خدایا من تو را گواه گیرم و فرشته های مقربت را و حاملان عرش تو را که بر گزیده اند بر اینکه توئی خدا نیست شایسته پرستشی جز تو بخشاینده و مهربانی،و گواهم که محمد بنده و رسول تو است،و بر این که فلان،امام من و ولی من است و بر بنده و رسول تو است،و بر اینکه فلان،امام من و ولی من است و بر اینکه پدرش رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)با علی و حسن و حسین و فلان و فلان تا برسد به او(یعنی امامِ زمان)امامان و اولیاء منند،بر این عقیده زنده بمانم و بر آن بمیرم و با آن در قیامت مبعوث شود و بی زارم از فلان و فلان و فلان و اگر در همان شب بمیرد به بهشت رود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 169 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-«رزین پتوفروش»از امام باقر و یا امام صادق علیه السّلام نقل می کند که فرمود: هرکس بگوید:بار خدایا من تو را گواه گیرم و فرشته های مقربت و حاملان عرش تو را که برگزیده شده اند گواه اند بر اینکه شایستۀ پرستشی جز تو بخشاینده و مهربانی نیست،و گواهم که محمد بنده و رسول توست،و بر اینکه فلان،امام من و ولی من است و بر بنده و رسول توست،و بر اینکه فلان،امام من و ولی است و بر اینکه پدرش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله با علی و حسن و حسین و فلان و فلان تا برسد به او(یعنی امام زمان)امامان و اولیاء منند،بر این عقیده زنده بمانم و بر آن بمیرم و با آن در قیامت مبعوث شوم و بی زارم از فلان و فلان و فلان و اگر در همان شب بمیرد به بهشت خواهد رفت.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 481 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول، و فی المحاسن، عن أبی یوسف، عن ابن أبی عمیر، عن الأنماطی، عن کلیمة صاحب الکلل عنه علیه السلام و بینهما اختلاف، و علی ما رواه الکلینی، لا إشعار فیه بالقراءة عند الصباح بل فیه إیماء باختصاصه بالمساء، و فی المحاسن هکذا قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: من قال هذا القول إذا أصبح فمات فی ذلک الیوم دخل الجنة، فإن قال إذا أمسی فمات من لیلته دخل الجنة اللهم - إلی قوله - و رسولک و فلان، و فلان حتی ینتهی إلیه - إلی قوله - و أبرأ من فلان و فلان و فلان و فلان أربعة، فإن مات فی یومه أو لیلته دخل الجنة. الرحمن بالرفع خبر ثان، لأن أو خبر مبتدإ محذوف أی أنت الرحمن، و کذا الرحیم یحتمل الوجهین. و إن فلان بن فلان أی یسمی إمام العصر، أو القائم علیه السلام و الأول أظهر، و علی التقدیرین ضمیر إلیه عائد إلیه، و التخصیص علی الأول، لأن إمام العصر أخص بالداعی و أحق بالذکر، و علی الثانی لأن الإیمان به مستلزم للإیمان بالجمیع، و أنه المنتظر لشفاء غیظ صدورهم و الغلبة لأعدائهم، و أنه لا یستخفی بشیء من الحق مخافة أحد من الخلق و الذکر أخیرا أیضا للتأکید إن کان ذکره فی الأخیر أیضا مقصودا کما هو الظاهر إمامی أی یجب علی الاقتداء به فی جمیع الأمور و ولیی أی أولی بی و بالتصرف فی، من نفسی و من کل أحد و إن أباه فیما عندنا من النسخ بصیغة المفرد فقوله: رسول الله عطف بیان له و علیا عطف علی أباه و یحتمل أن یکون آباءه بصیغة الجمع فقوله علیا عطف علی رسول الله، و علی الأول تخصیص الأبوة بالرسول صلی الله علیه و آله و سلم لأنه الذی نفاه المخالفون علی ذلک أحیی إلخ قیل هذا القول أما بالنظر إلی رسوخ اعتقاده و الاعتماد علیه، أو للطلب من الله أن یجعله کذلک و فلان فی الثانی فی أکثر نسخ الکتاب ثلاثة و فی بعضها أربعة، کالمحاسن فالرابع معاویة علیهم اللعنة، و قیل: فلان فی غیر الأول غیر منون لأنها کنایة عن غیر المنصرف دخل الجنة ظاهره أنه یدخلها بلا عقوبة، و قد یقال: إن المذکور أصل الإیمان و هو بدون الأعمال لا یوجب دخول الجنة ابتداء لأن المعاصی فی المشیة فلا بد من حمل الدخول علی الدخول فی الجملة، و إن کان بعد الجزاء، و لا یخفی بعده إذ لا فائدة حینئذ لهذا العمل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 224 

*****

ص: 420


1- 5 . فی «ص » وحاشیة «ج ، د ، بر » والوافی والبحار والفقیه : «هاتین » .
2- 6 . فی «ز » : «غفیلة » .
3- 7 . الفقیه ، ج 1 ، ص 501 ، ح 1440 ، معلّقا عن جابر ؛ مفتاح الفلاح ، ص 252 ، الباب 4 ، بإسناده عن الصدوق . عدّة الداعی ، ص 257 ، الباب 5 ، مرسلاً ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1546 ، ح 8727؛ البحار ، ج 63 ، ص 257 ، ح 127 .
4- 8 . فی مرآة العقول، ج 12 ، ص 224 : «وأنّ أباه ، فیما عندنا من النسخ بصیغة المفرد ، فقوله : «رسول اللّه » عطف بیان له و«علیّا » عطف علی «أباه » . ویحتمل أن یکون «آباءه » بصیغة الجمع فقوله : «علیّا » عطف علی رسول اللّه . و علی الأوّل تخصیص الاُبوّة بالرسول صلی الله علیه و آله لأنّه نفاه المخالفون » .
5- 1 . فی «د ، ز ، ص ، بس ، بف» وحاشیة «بر» والوافی والمحاسن : + «وفلان» .
6- 2 . فی «ز » : «من » .
7- 3 . المحاسن ، ص 44 ، کتاب ثواب الأعمال ، ح 58 ، عن أبی یوسف ، عن ابن أبی عمیر ، عن الأنماطی ، عن کلیمة صاحب الکلل ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی أوّله الوافی ، ج 9 ، ص 1574 ، ح 8773 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 220 ، ح 9165 .

4- الحدیث

4/3282. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحَجَّالِ وَ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ الشَّعِیرِیِّ، عَنْ یَزِیدَ بْنِ کَلْثَمَةَ(1):

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ، أَوْ(2) عَنْ(3) أَبِی جَعْفَرٍ علیهماالسلام (4)، قَالَ : «تَقُولُ إِذَا أَصْبَحْتَ: أَصْبَحْتُ بِاللّهِ 2 / 523

مُوءْمِناً عَلی دِینِ مُحَمَّدٍ وَ سُنَّتِهِ، وَ دِینِ عَلِیٍّ وَ سُنَّتِهِ(5) ، وَ دِینِ الاْءَوْصِیَاءِ وَ سُنَّتِهِمْ(6)، آمَنْتُ بِسِرِّهِمْ(7) وَ عَلاَنِیَتِهِمْ، وَ شَاهِدِهِمْ وَ غَائِبِهِمْ، وَ أَعُوذُ بِاللّهِ مِمَّا اسْتَعَاذَ مِنْهُ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَلِیٌّ علیه السلام وَ الاْءَوْصِیَاءُ علیهم السلام ، وَ أَرْغَبُ إِلَی اللّهِ فِیمَا رَغِبُوا إِلَیْهِ، وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

یزید بن کلمه از حضرت صادق یا حضرت باقر علیهما السلام حدیث کند که فرمود: چون بامداد کردی میگوئی: «اصبحت باللّٰه مؤمنا علی دین محمد و سنته و دین علی و سنته و دین الاوصیاء و سنتهم آمنت بسرهم و علانیتهم و شاهدهم و غائبهم و أعوذ باللّٰه مما استعاذ منه رسول اللّٰه (صلّی الله علیه و آله) و علی علیه السّلام و الاوصیاء، و ارغب الی اللّٰه فیما رغبوا الیه و لا حول و لا قوة الا باللّٰه». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 292 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از یزید بن کلثمه از امام صادق و یا از امام باقر(علیه السّلام) فرمود: هر گاه بامداد کردی می گوئی:من بامداد کردم با ایمان به خدا و بر دین محمد و روش او و دین علی و روش او و دین اوصیاء و روش آنها،ایمان دارم به نهان آنان و عیانشان و شاهدشان و غائبشان، و به خدا پناه برم از آنچه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)از آن پناه خواسته و علی و اوصیاء پناه خواستند و توجه دارم به درگاه خدا در آنچه بدان توجه و رغبت داشتند و نیست جنبش و نه توانی جز به خدا.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 171 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«یزید بن کلثمه»از امام صادق علیه السّلام و یا از امام باقر علیه السّلام نقل می کند که فرمود:هرگاه صبح کردی می گوئی:من صبح نمودم با ایمان به خدا و بر دین محمد و روش او و دین علی و روش او و دین اوصیاء و روش آنها، ایمان دارم به نهان آنان و عیانشان و شاهدشان و غائبشان،و به خدا پناه برم از آنچه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از آن پناه خواسته و علی و اوصیاء پناه خواستند و توجه دارم به درگاه خدا در آنچه بدان توجه و رغبت داشتند و نیست جنبش و توانی جز در سایه لطف خداوند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 481 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق. و أصبحت من الأفعال التامة و مؤمنا حال عن ضمیر أصبحت و بالله متعلق به و التقدیم للحصر أی لا أشرک بعد غیره فی الإلهیة آمنت بسرهم و علانیتهم أی من دعی منهم الإمامة ظاهرا، کأمیر المؤمنین، و الحسن صلوات الله علیهما، و من اتقی و لم یدع ظاهرا کسائر الأئمة علیهم السلام أو المراد بالسر، العقائد و بالعلانیة الأقوال و الأعمال، أو المراد بالسر ما اختص بهم علیهم السلام من الجمیع، و بالعلانیة ما اشترک بینهم و بین سائر المسلمین، أو المراد بالسر ما یتقون فیه من المخالفین و بالعلانیة ما لا یتقون فیه، و هذا قریب من السابق، أو بحکم التقیة و حکم الواقع، أو المراد بالسر ما لا یصل إلیه عقول سائر الخلق من المعارف الربانیة و بعض درجاتهم و حالاتهم و بالعلانیة ما سوی ذلک، و هذا أظهر الوجوه، و شاهدهم غیر القائم علیه السلام و غائبهم هو علیه السلام، و قیل: الشاهد الموجود، و الغائب الماضی إلی جوار الله، و لا یخفی بعده، و فی القاموس : رغب فیه کسمع زغبا و یضم و رغبة أراده، و عنه لم یرده و إلیه رغبا محرکة و رغبة بالضم و یحرک ابتهل أو هو الضراعة و المسألة فیما رغبوا إلیه العائد محذوف أی إلیه فیه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 225 

*****

5- الحدیث

5/3283 . عَنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُثْمَانَ الْخَرَّازِ(9)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ _ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِمَا _ کَانَ إِذَا أَصْبَحَ قَالَ: "أَبْتَدِئُ یَوْمِی هذَا بَیْنَ یَدَیْ نِسْیَانِی وَ عَجَلَتِی(10) بِسْمِ اللّهِ وَ مَا شَاءَ اللّهُ" ؛ فَإِذَا فَعَلَ ذلِکَ الْعَبْدُ، أَجْزَأَهُ مِمَّا نَسِیَ فِی یَوْمِهِ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همانا علی بن الحسین علیهما السلام چنین بود که چون بامداد میکرد میفرمود: «ابتداء یومی هذا بین یدی نسیانی و عجلتی بسم اللّٰه و ما شاء اللّٰه». (یعنی من روز خود را پیش از آنکه خدا را فراموش کنم و از یاد او بچیز دیگری شتاب کنم بنام او آغاز می کنم، بنام خدا و آنچه خدا خواهد - حضرت فرمود:) و چون بنده چنین کند او را از آنچه در آن روز فراموش کند بس باشد (یعنی تا آخر روز ذکر خدا را فراموش کرد همین ذکر که اول بامداد خوانده او را کفایت کند زیرا روز خود را بنام خدا آغاز کرده است).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 292 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از امام صادق(علیه السّلام)که علی بن الحسین(علیهما السّلام)را شیوه بود که چون بامداد می کرد می فرمود:من این روز خود را در میان فراموشی و شتابم آغاز می کنم بنام خدا و آنچه خدا خواهد،و چون بنده چنین کند او را از آنچه در آن روز فراموش کند بس باشد(یعنی از او باز خواست نشود).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 171 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام فرمود:که علی بن الحسین علیه السّلام را شیوه بر این بود که چون صبح می کرد،می فرمود:من این روز خود را در میان فراموشی و شتابم، آغاز می کنم بنام خدا و آنچه خدا خواهد،و چون بنده چنین کند او را از آنچه در آن روز فراموش کند بس باشد(یعنی از او بازخواست نشود.)

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 483 

*****

شرح

*****

[ترجمه مصطفوی] :

: صحیح. أبتدئ یومی هذا أی أفتتح یومی أو أبتدئ فی یومی هذا باسم الله أو بقول بسم الله، و ما شاء الله عطف علی اسم الله أو بسم الله، و قیل: علی أبتدئ، و حاصل الکلام یحتمل وجوها: الأول: أن یکون المعنی، أبتدئ قبل کل عمل قبل أن أنسی الله سبحانه و أعجل عن ذکره إلی غیره، و قوله: فإذا فعل ذلک من کلام الصادق علیه السلام أجزأه مما نسی من ذکر الله فی هذا الیوم، لأنه افتتح یومه بذکره تعالی. الثانی: أنه لما وجب أن یکون العبد جمیع أفعاله مقرونة بالتسمیة و التمشیة، و یعرف أنه لا یتم له فعل، و لا یصدر منه أمر إلا بالاستعانة به سبحانه و بأسمائه العظام، و لا یکون شیء إلا بمشیته سبحانه کما مر تحقیقه فی الأصول، و قد یغفل الإنسان عن ذلک أما للنظر إلی الأسباب الظاهرة، و الغفلة عن مسبب الأسباب، و قد ینسی التسمیة لا بد من ذکرها و تذکرها، و یترک قول ما شاء الله عند رؤیة نعم الله، و تذکر أنها من قبل الله و ترکهما إما لغفلة، أو لتعجیله فی أمر فیذکر فی أول یومه هذین القولین، و یتذکر هاتین العقیدتین، لیکون کل أفعاله و أقواله مقرونة بهما، و إن تحققت الفاصلة بینهما، و قوله: أجزأه أی کفاه، و قام مقام المنسی، و فی النهایة أجزأنی الشیء أن کفانی فضمیر المفعول، راجع إلی العبد، و ضمیر الفاعل إلی فعل ذلک و هذا أظهر الوجوه، و له مؤیدات من سائر الأدعیة. الثالث: أن یکون المعنی أقول بسم الله و ما شاء الله قبل أن یقع منی نسیان و عجلة، لئلا یقعا منی، و آخر الخبر یأبی عنه. الرابع: ما قیل أن المعنی أبتدئ و أقدم بین یدی نسیانی عن الخیرات و سرعتی فیها هاتین الکلمتین الشریفتین، و فی الأول توسل بالذات الواجب وجوده لذاته المستجمع لجمیع کمالاته و صفاته، و فی الثانیة تفویض للأمر إلیه و إذعان بأنه لا یقع فی ملکه شیء إلا بمشیته إلا أن مشیته فی فعل العباد غیر حتمیة و تعلقها بالطاعة بالذات و بالمعصیة بالعرض لأنه أراد انطباق علمه بالمعلوم و هی تستلزم إرادة المعلوم بالعرش فمشیئته المتعلقة بالطاعة بالذات من وجه و بالعرض من وجه آخر و مشیته المتعلقة بالمعصیة بالعرض فقط و منه یظهر سر ما شاء الله کان و ما لم یشأ لم یکن، انتهی، و أقول: هو فی غایة العبد لفظا و معنی.

6- الحدیث

6/3284 . عَنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ؛

ص: 421


1- 4 . فی «د ، بس ، بف ، جر» وحاشیة «ج ، بر » : «برید بن کلثمة » . وفی «ز » : «یزید الکلثمة» .
2- 5 . فی «ب ، جر» : «و » .
3- 6 . فی «ب » وحاشیة «ج ، بر » : - «عن » .
4- 7 . فی «ز » : - «أو عن أبی جعفر علیهما السلام » .
5- 8 . فی البحار : - «ودین علیّ وسنّته » .
6- 9 . فی حاشیة «ص » : «وسننهم » .
7- 10 . فی حاشیة «ز » : «بسریرهم » .
8- 11 . الوافی ، ج 9 ، ص 1557 ، ح 8746 ؛ البحار ، ج 86 ، ص 288 ، ح 49 .
9- 12 . هکذا فی «بر ، بس » . وفی «ب ، ج ، د ، بف ، جر» والمطبوع : «الخزّاز » بالزاءین المعجمتین . والصواب ما أثبتناه . لاحظ ما تقدّم فی الکافی ، ح 75 .
10- 1 . فی الوافی : «یعنی قبل أن أنسی اللّه سبحانه و أعجل عن ذکره إلی غیره» .
11- 2 . الوافی ، ج 9 ، ص 1557 ، ح 8745 ؛ البحار ، ج 86 ، ص 288 ، ح 49 .

وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ عُمَرَ بْنِ شِهَابٍ(1) وَ سُلَیْمٍ الْفَرَّاءِ، عَنْ رَجُلٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ قَالَ هذَا حِینَ یُمْسِی، حُفَّ(2) بِجَنَاحٍ مِنْ أَجْنِحَةِ جَبْرَئِیلَ علیه السلام حَتّی یُصْبِحَ: "أَسْتَوْدِعُ اللّهَ الْعَلِیَّ الاْءَعْلَی الْجَلِیلَ الْعَظِیمَ نَفْسِی، وَ مَنْ یَعْنِینِی أَمْرُهُ؛ أَسْتَوْدِعُ اللّهَ نَفْسِیَ(3) الْمَرْهُوبَ الْمَخُوفَ، الْمُتَضَعْضِعَ(4) لِعَظَمَتِهِ کُلُّ شَیْءٍ" ثَلاَثَ مَرَّاتٍ».(5)

ترجمه

(8) لَیْلِکَ، وَ إِدْبَارِ نَهَارِکَ، وَ حُضُورِ صَلَوَاتِکَ، وَ أَصْوَاتِ دُعَاتِکَ(9) أَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ" وَ ادْعُ بِمَا أَحْبَبْتَ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود: هنگامی که شب فرا رسید بگو: «اللهم انی أسألک عند اقبال لیلک و ادبار نهارک و حضور صلواتک و اصوات دعائک ان تصلی علی محمد و آل محمد». آنگاه بهر چه خواهی دعا کن (و هر چه از خدا خواهی آنگاه بخواه).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 293 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: چون شب کنی بگو:«بار خدایا من از تو خواستارم هنگام آمدن شبت و رفتن روزت و حضور نمازهایت و آوازهای دعا به درگاهت که رحمت فرستی به محمد و آل محمد»و هر چه خواهی دعا کن.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 173 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام صادق علیه السّلام فرمود:چون شب کنی بگو:«بار خدایا هنگام آمدن شب و روزت و حضور نمازها و آوازهای دعا به درگاهت که بر محمد و آل او رحمت فرستی»و هرچه خواهی دعا کن.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 483 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق، و المراد بالصلوات صلاة المغرب، و الجمع باعتبار تعدد المکلفین کما قیل، أو مع نوافلها أو مع صلاة العشاء و نوافلها أیضا، و الدعاة جمع الداعی و المراد بها المؤذنون فإنهم یدعون الناس إلی الصلاة، أو طالبوا الحاجات منه تعالی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 227 

*****

ص: 422


1- 3 . فی «ج ، ز ، بف ، جر» : «عمرو بن شهاب » .
2- 4 . یَحفّونَهم بأجْنِحَتِهم ، أی یطوفون بهم ویَدورون حولهم. النهایة ، ج 1 ، ص 408 (حفف).
3- 5 . فی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 227 : «أستودع اللّه نفسی ، کذا فی النسخ ، والظاهر تأخیر «نفسی » عن «کلّ شیء » مع قوله : ومن یعنینی أمره »، کما فی سائر الروایات . وعلی تقدیر صحّته فالمرهوب صفة للجلالة » .
4- 6 . «الضَعْضَعَة » : الخضوع والتذلُّل . وضَعْضَعه الهَمُّ فتضعضع . ترتیب کتاب العین ، ج 2 ، ص 1044 (ضع) .
5- 7 . الکافی ، کتاب الدعاء ، باب الحرز والعوذة ، ح 3432 ، بسند آخر ، مع اختلاف الوافی ، ج 9 ، ص 1574 ، ح 8771 ؛ البحار ، ج 86 ، ص 296 ، ذیل ح 57 .
6- 8 . فی السند تحویل بعطف «أبوعلیّ الأشعری ، عن محمّد بن عبدالجبّار » علی «محمّد بن یحیی ، عن أحمد بن محمّد » .
7- 1 . فی حاشیة «د ، بس » والوافی والوسائل : «قلت » .
8- 2 . فی الوافی : «بإقبال» بدل «عند إقبال» .
9- 3 . هکذا فی کثیر من النسخ والوسائل والبحار . وفی «بس ، جس» والوافی والمطبوع : «دعائک» .
10- 4 . الوافی، ج 9، ص 1573، ح 8770؛ الوسائل، ج 5، ص 452، ح 7062 ؛ البحار، ج 86، ص 289، ح 50.

8- الحدیث

8/3286. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ، عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَا مِنْ یَوْمٍ یَأْتِی عَلَی ابْنِ آدَمَ إِلاَّ قَالَ لَهُ ذلِکَ الْیَوْمُ: یَا ابْنَ آدَمَ(1) ، أَنَا یَوْمٌ جَدِیدٌ، وَ أَنَا عَلَیْکَ شَهِیدٌ، فَقُلْ فِیَّ خَیْراً، وَ اعْمَلْ فِیَّ خَیْراً ؛ أَشْهَدْ لَکَ بِهِ(2) یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛ فَإِنَّکَ لَنْ تَرَانِی بَعْدَهَا(3) أَبَداً».

قَالَ : «وَ کَانَ(4) عَلِیٌّ علیه السلام إِذَا(5) أَمْسی یَقُولُ: "مَرْحَباً بِاللَّیْلِ الْجَدِیدِ، وَ الْکَاتِبِ(6) الشَّهِیدِ اکْتُبَا(7) عَلَی(8) اسْمِ اللّهِ(9)" ؛ ثُمَّ یَذْکُرُ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: هیچ روزی نباشد که بر فرزند آدم درآید جز اینکه آن روز بدو گوید: ای پسر آدم من روز نوینی هستم و من بر تو گواهم، پس در من حرف خوب بزن، و کار خیر بکن تا در روز قیامت برایت گواهی دهم زیرا پس از این هرگز مرا نخواهی دید. فرمود: که علی علیه السلام چنین بود که شب میکرد میفرمود: مرحبا باین شب تازه و نویسندۀ گواه، بنویسید برای من بنام خدا، سپس نام خدای عز و جل را یاد میفرمود (و بر زبان جاری میکرد).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 293 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: روزی نباشد که بر آدمی زاده در آید جز اینکه گوید:ای آدمی زاده،من روز نو توام و بر تو گواهم،در من کار خوب کن تا در روز رستاخیز برای تو گواهی دهم زیرا پس از این هرگز مرا نبینی؛ فرمود:که علی(علیه السّلام)را شیوه بود که چون شب می کرد می فرمود: مرحبا به این شب تازه و نویسنده گواه برای من نام خدا را بنویسید، سپس ذکر خدا عز و جل می کرد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 173 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-امام صادق علیه السّلام فرمود:روزی نباشد که بر آدمی زاده بگذرد جز اینکه گوید:ای آدمی زاده،من روز نو توام و بر تو گواهم،برایم کار خوب کن تا در روز رستاخیز برای تو گواهی دهم زیرا پس از این،هرگز مرا نبینی؛ فرمود:که علی علیه السّلام را شیوه این بود که چون شب می کرد می فرمود:مرحبا به این شب تازه و نویسنده گواه برای من نام خدا را بنویسد،سپس ذکر خدای عزّ و جلّ می کرد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 485 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. إلا قال له أی الیوم بلسان الحال أو الملک الموکل به بلسان المقال، و قیل: یبقی للأقوال و الأفعال و الأعمال آثار فی بدن الإنسان تظهر فی القیامة فهی شهادتها، نسبت إلی الیوم مجازا فهو یخوف الإنسان بلسان الحال من ذلک، و قد یقال: إن للجمادات و سائر الموجودات أرواحا و شعورا و تسبیحا، کما قال تعالی

وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاّٰ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ

و الإیمان الإجمالی بأمثال ذلک، و عدم الخوض فیها أحوط و أولی فإنک لن ترانی بعدها الضمیر راجع إلی الأعمال و الأقوال، أو إلی الساعات و الأزمنة، و فی الفقیه بعد هذا أبدا و یمکن أن یکون المراد عدم الرؤیة فی دار التکلیف، فلا ینافی الشهادة یوم القیامة، و الغرض إنی لا أرجع إلیک فی الدنیا حتی یمکنک تدارک ما فات فی، و الیوم الآخر الذی تدرکه له حقوق علیک و أعمال تختص به فلا یمکن تدارک ذلک فیه أیضا. و قال الجوهری : الرحب بالضم السعة، و قولهم مرحبا و أهلا أی أتیت سعة و أتیت أهلا. فاستأنس و لا تستوحش انتهی، و قیل: منصوب بفعل محذوف، و الباء للسببیة أی صادفنا سعة فی الحال و سرورا بسبب مجیئک، و الکاتب الشهید أی الشاهد علی أو الحاضر، و الخطاب فی اکتبا للملکین، و کون الخطاب للیوم، و الملک بعید و علی التقدیرین المراد بالکاتب الجنس، و الأمر لکاتب السیئات بالتبع، أو لمدخلیته فی کتابة الحسنات أیضا علی اسم الله أی مستعینا بذکر اسم الله، أو بعون الله، أو ابتداء بکتابة اسمه تعالی، ثم اکتبا أعمالی و یمکن أن یقرأ علی بتشدید الیاء أی لی لکنه بعید، و الضمیر المستتر فی یذکر عائد إلی علی علیه السلام.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 228 

*****

9- الحدیث

2 / 524

9/3287 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ(11)، عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِیِّ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ بُکَیْرٍ، عَنْ شِهَابِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «إِذَا تَغَیَّرَتِ الشَّمْسُ فَاذْکُرِ(12) اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ إِنْ(13)

ص: 423


1- 5 . فی الوافی وفلاح السائل : - «یا ابن آدم » .
2- 6 . فی الوسائل : - «به » .
3- 7 . فی الوافی : «بعد هذا» .
4- 8 . فی «ص » : «فکان » . وفی الوافی : «کان» بدون الواو .
5- 9 . فی «ب » : «إذ» .
6- 10 . فی «ز» : - «والکاتب » .
7- 11 . فی الوافی : - «اکتبا» . والخطاب فی «اکتبا» للملکین ، لا اللیل والملک . نصّ علیه فی مرآة العقول.
8- 12 . فی «ص » : «علیّ » وفی مرآة العقول : «یمکن أن یقرأ : علیّ ، بتشدید الیاء ، أی لی ، لکنّه بعید . والضمیر المستتر فی «یذکر » عائد إلی علیّ علیه السلام » .
9- 13 . فی البحار : «بسم اللّه » بدل «علی اسم اللّه » .
10- 14 . فلاح السائل ، ص 227 ، الفصل 23 ، بإسناده عن الکلینی ، من قوله : «قال : وکان علیّ علیه السلام » مع اختلاف یسیر . الأمالی للصدوق، ص 108، المجلس 13، ح 2، بسند آخر عن السکونی ، عن الصادق، عن آبائه، عن علیّ علیهم السلام ؛ الفقیه، ج 4، ص 397، ح 5849 ، معلّقا عن السکونی ، عن علیّ علیه السلام ؛ فلاح السائل ، ص 215 ، الفصل 22 ، بسند آخر ، وفی الثلاثة الأخیرة إلی قوله : «فإنّک لن ترانی بعدها أبدا» مع اختلاف یسیر الوافی، ج 4، ص 316، ح 2007؛ و ج 9، ص 1574، ح 8772؛ الوسائل، ج 7، ص 71، ح 8757 ؛ البحار، ج 86، ص 280، ذیل ح 41.
11- 1 . یأتی فی الکافی ، ذیل ح 3695 ، أنّه لم یثبت روایة إبراهیم بن هاشم ، والد علیّ ، عن صالح بن السندی . والظاهر فی سندنا هذا ، زیادة «عن أبیه» رأسا .
12- 2 . فی «ج » : «فاذکروا » .
13- 3 . فی «بر ، بف » وحاشیة «ج » : «وإذا » .

کُنْتَ مَعَ قَوْمٍ یَشْغَلُونَکَ فَقُمْ وَ ادْعُ(1)».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

شهاب بن عبد ربه گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام که میفرمود: هنگامی که خورشید گشت (و غروب آفتاب نزدیک شد) پس ذکر خدای عز و جل کن و اگر با مردمی هستی که تو را از ذکر خدا باز دارند پس از نزد آنان برخیز و دعا کن.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 293 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از شهاب بن عبد ربه گوید:شنیدم امام صادق(علیه السّلام) می فرمود: هر گاه آفتاب بگردد(بر آید یا به زوال رسد یا غروب کند) ذکر خدا عز و جل کن و اگر با مردمی باشی که تو را باز می دارند از نزد آنان برخیز و دعا کن.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 175 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-«شهاب بن عبد ربه»گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:

هرگاه آفتاب بگردد(برآید یا به زوال رسد یا غروب کند)ذکر خدای عزّ و جلّ کن و اگر با مردمی باشی که تو را بازمی دارند از نزد آنان برخیز و دعا کن.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 485 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. إذا تغیرت الشمس تطلق الشمس علی جرمها و ضوئها و الخبر یحتملهما و المراد تغیر لونها و اصفرارها قریبا من غروبها یشغلونک من باب منع أو باب الأفعال، و قیل الثانیة قلیلة أو ردیة، و یروی أنه کتب رجل إلی الصاحب بن عباد: المأمول من الأمیر إشغالی ببعض إشغاله فکتب الصاحب علی عریضته من کتب إشغالی لا یصلح لإشغالی فقم أی إلی موضع لا یشغلک فیه أحد و ادع الله و أذکره فإنها ساعة الإجابة و قبول الدعاء و العبادة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 229 

*****

10- الحدیث

10/3288. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ شَرِیفِ بْنِ سَابِقٍ، عَنِ الْفَضْلِ بْنِ أَبِی قُرَّةَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «ثَلاَثٌ تَنَاسَخَهَا(3) الاْءَنْبِیَاءُ مِنْ آدَمَ علیه السلام حَتّی(4) وَصَلْنَ إِلی رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله : کَانَ إِذَا أَصْبَحَ یَقُولُ: اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ إِیمَاناً تُبَاشِرُ(5) بِهِ قَلْبِی، وَ یَقِیناً حَتّی أَعْلَمَ أَنَّهُ لاَ یُصِیبُنِی إِلاَّ مَا کَتَبْتَ(6) لِی، وَ رَضِّنِی(7) بِمَا قَسَمْتَ لِی».(8)

وَ رَوَاهُ بَعْضُ أَصْحَابِنَا، وَ زَادَ فِیهِ : «حَتّی لاَ أُحِبَّ تَعْجِیلَ مَا أَخَّرْتَ، وَ لاَ تَأْخِیرَ مَا عَجَّلْتَ، یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ ، بِرَحْمَتِکَ أَسْتَغِیثُ، أَصْلِحْ لِی شَأْنِی کُلَّهُ، وَ لاَ تَکِلْنِی(9) إِلی نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَداً، وَ صَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: سه چیز را پیمبران از همدیگر ارث بردند (یا از همدیگر نسخه گرفتند) از آدم علیه السلام (گرفته) تا رسیدند برسول خدا (صلّی الله علیه و آله) که همیشه بامداد که میکرد میگفت: «اللهم انی أسألک ایمانا تباشر به قلبی و یقینا حتی أعلم انه لا یصیبنی الا ما کتبت لی و رضنی بما قسمت لی». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 294 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: سه چیز را پیمبران از هم نسخه گرفتند از آدم تا رسیدند به رسول خاتم(صلّی الله علیه و آله)که همیشه هر گاه صبح می کرد می گفت:«بار خدایا به راستی من از تو خواستارم ایمانی دلنشین و یقینی واقع بین تا بدانم که به من نرسد جز آنچه تو بر من نوشتی و مرا بدان چه بهره ام کردی خشنود دار».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 175 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-امام صادق علیه السّلام فرمود:سه چیز را پیامبران از هم نسخه گرفتند از آدم تا رسیدند به رسول خاتم صلّی اللّه علیه و اله که همیشه هرگاه صبح می کرد می گفت:«بار خدایا به راستی من از تو ایمانی دلنشین و یقینی واقع بین می خواهم تا بدانم که به من نرسد جز آنچه تو بر من نوشتی و مرا بدانچه بهره ام کردی خشنودم».

و یکی از اصحاب ما،آن را روایت کرده است و در آن افزوده است:«تا دوست ندارم تعجیل در آنچه را تو پس اندازی و نه تأخیر آنچه را تو پیش اندازی ای زنده!ای پاینده!به رحمت تو دادرسی کنم،همۀ کار مرا اصلاح کن و مرا هرگز به خودم وامگذار یک چشم برهم زدن و.صلّی اللّه علی محمد و آله.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 485 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و کان المراد بالتناسخ الانتساخ و نسخ بعضهم عن بعض، و یحتمل أن یکون من تناسخ المیراث أو التداول فی القاموس: نسخ الکتاب کمنع کتبه عن معارضة کانتسخه و استنسخه، و المنقول منه النسخة بالضم، و التناسخ و المناسخة فی المیراث موت ورثة بعد ورثة، و أصل المیراث قائم لم یقسم، و تناسخ الأزمنة تداولها کان إذا أصبح یقول الضمائر الثلاثة راجعة إلی رسول الله، أو إلی کل واحد من الأنبیاء و کان الأول أظهر. تباشر به قلبی المباشرة ملاقاة البشرة، و فی القاموس. باشر الأمر ولیه بنفسه، و المرأة جامعها، أو صار فی ثوب واحد فباشرت بشرته بشرتها، فهذه الفقرة تحتمل وجوها: الأول: أن یکون المعنی تجده فی قلبی، و لا یکون إیمانا ظاهریا بمحض اللسان، و هذا ما فهم أکثر مشایخنا، و لعل وجه الدلالة أن من طلب شیئا من موضع و وجده فیه أو فی محل لا یکون غالبا إلا بأن یدخل الموضع أو یباشر الشیء الذی قام ذلک الشیء به بکفه، فعبر عن کون الإیمان فی القلب بمباشرة الله القلب بسببه، أی إیمانا تباشر بسبب ذلک الإیمان و تفحصه و العلم به قلبی. و الثانی: أن یکون عبارة عن استقرار الإیمان و ثباته و عدم کونه مستودعا فالمراد إما مباشرته به و وجدانه فیه دائما أو إشارة إلی أن الإیمان القلبی لا یزول و المستودع لا یکون قلبیا. الثالث: أن یکون المعنی أسألک إیمانا کاملا تکون بسبب ذلک الإیمان مباشرا لقلبی مستقرا فیه، أی یکون محلا لمعرفتک و حبک کما ورد فی الخبر قلب المؤمن عرش الرحمن . الرابع: أن یکون المعنی أسألک إیمانا ثابتا تجده فی قلبی یوم لقائک أی عند الموت أو فی القیامة، و هذا مما أفاده الوالد العلامة ره. الخامس: أن یکون المعنی أسألک إیمانا کاملا تکون بسببه مالکا لازمة نفسی مدبرا الأمور قلبی کما ورد قلب المؤمن بین إصبعین من أصابع الرحمن یقلبه کیف یشاء و خاطب سبحانه مقر بی جنابه بقوله

وَ مٰا تَشٰاؤُنَ إِلاّٰ أَنْ یَشٰاءَ اَللّٰهُ

*

السادس: أن یکون المعنی أسألک إیمانا کاملا یقینیا یباشرک قلبی، و یراک علی سبیل القلب کما ورد أعبد الله کأنک تراه و قال أمیر المؤمنین علیه السلام لم أکن لأعبد ربا لم أره و قال: لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا . السابع: ما قیل أی تلی بإثباته قلبی بنفسک یقال: باشر الأمر إذا ولیه بنفسه. الثامن: أن تکون الباء للتعدیة، أی تجعله مباشرا لقلبی مستقرا فیه، و أکثر هذه الوجوه مما خطر بالبال و الله أعلم بأسرار تلک الفقرة، و من قال و یحضرنی وجوه دقیقة أخری لا نطیل بإیرادها المقال. و یقینا أی بالقضاء و القدر، و قد مر فی باب الیقین أنه یطلق غالبا علی الإیمان الکامل بذلک، و لذا قال حتی أعلم أنه لا یصیبنی إلا ما کتبت لی و هو إشارة إلی قوله تعالی:

قُلْ لَنْ یُصِیبَنٰا إِلاّٰ مٰا کَتَبَ اَللّٰهُ لَنٰا هُوَ مَوْلاٰنٰا وَ عَلَی اَللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُؤْمِنُونَ

و قیل: حتی أعلم أی حتی أعمل بمقتضی علمی و هو التوکل کما قال تعالی - بعد قوله

قُلْ لَنْ یُصِیبَنٰا .

وَ عَلَی اَللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُؤْمِنُونَ

و قد یطلق الیقین علی مطلق الإیمان الکامل بجمیع العقائد الإیمانیة بحیث یظهر علی الجوارح آثاره، و قال المحقق الطوسی ره - فی أوصاف الأشراف - الیقین هو العلم بالحق مع العلم بأنه لا یکون غیره فهو مرکب من علمین. إلا ما کتبت لی أی فی اللوح أو هو کنایة عن القضاء و القدر، و هو لا ینافی مدخلیة العبد و اختیاره فی بعضها، أو هو فی غیر التکالیف و قد مر تحقیقه فی أبواب العدل. و رضا بما قسمت لی هذه هی الکلمة الثالثة إشارة إلی قوله سبحانه

مٰا أَصٰابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی اَلْأَرْضِ وَ لاٰ فِی أَنْفُسِکُمْ إِلاّٰ فِی کِتٰابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهٰا إِنَّ ذٰلِکَ عَلَی اَللّٰهِ یَسِیرٌ `لِکَیْلاٰ تَأْسَوْا عَلیٰ مٰا فٰاتَکُمْ وَ لاٰ تَفْرَحُوا بِمٰا آتٰاکُمْ

قوله : و زاد فیه

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 232 

*****

11- الحدیث

12/3290 . وَ رُوِیَ(11) :

ص: 424


1- 4 . فی «ص » : «فادع » . وفی مرآة العقول: + «اللّه » .
2- 5 . فلاح السائل ، ص 220 ، الفصل 22 ، بإسناده عن الکلینی الوافی، ج 9، ص 1547، ح 8731؛ الوسائل، ج 7، ص 71، ح 8754 ؛ البحار، ج 86، ص 245، ح 3.
3- 6 . المراد من التناسخ : إمّا الانتساخ ونسخ بعضهم عن بعض . أو هو من التناسخ فی المیراث ، أی ورثوها من التناسخ فی المیراث ، وهو موت ورثة بعد ورثة ؛ وأصل المیراث قائم لایقسم . راجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 283 ؛ الوافی ، ج 9 ، ص 1558 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 229 .
4- 7 . فی «ب» : - «حتّی » .
5- 8 . فی «ص » : «یباشر» . وتباشر به قلبی ، أی تجده فی قلبی ، ولا یکون إیمانا ظاهریّا بمحض اللسان ؛ أو تلی بإثباته فی قلبی بنفسک ، یقال : باشر الأمر : إذا ولیه بنفسه .
6- 9 . فی «ب » : «کُتِب » .
7- 10 . فی «د ، ص ، بر ، بف » وحاشیة «ج » ومرآة العقول والوافی : «ورضا » .
8- 11 . راجع: التهذیب، ج 3، ص 90، ح 249 الوافی، ج 9، ص 1558، ح 8749؛ البحار، ج 86، ص 289، ح 51.
9- 1 . وکلتُ أمری إلی فلان ، أی ألجأته إلیه واعتمدت فیه علیه . النهایة ، ج 5 ، ص 221 (وکل) .
10- 2 . الوافی، ج 9، ص 1559، ح 8750؛ البحار، ج 86، ص 289، ح 51.
11- 3 . فی «ب ، ج ، بس» : - «روی » .

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی أَصْبَحْنَا وَ الْمُلْکُ لَهُ، وَ أَصْبَحْتُ(1) عَبْدَکَ(2) وَ ابْنَ عَبْدِکَ وَ ابْنَ(3) أَمَتِکَ فِی قَبْضَتِکَ ، اللّهُمَّ ارْزُقْنِی مِنْ فَضْلِکَ رِزْقاً مِنْ حَیْثُ أَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَیْثُ لاَ أَحْتَسِبُ ، وَ احْفَظْنِی مِنْ حَیْثُ أَحْتَفِظُ(4) وَ مِنْ حَیْثُ لاَ أَحْتَفِظُ، اللّهُمَّ ارْزُقْنِی مِنْ فَضْلِکَ، وَ لاَ تَجْعَلْ لِی حَاجَةً إِلی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ، اللّهُمَّ أَلْبِسْنِی الْعَافِیَةَ، وَ ارْزُقْنِی عَلَیْهَا الشُّکْرَ، یَا وَاحِدُ، یَا أَحَدُ، یَا صَمَدُ، یَا أَللّهُ الَّذِی لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ، یَا أَللّهُ، یَا رَحْمَانُ، یَا رَحِیمُ(5)، یَا مَالِکَ الْمُلْکِ وَ رَبَّ الاْءَرْبَابِ وَ(6) سَیِّدَ السَّادَاتِ(7)، وَ یَا(8) أَللّهُ، یَا(9) لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ، اشْفِنِی بِشِفَائِکَ مِنْ کُلِّ دَاءٍ وَ سُقْمٍ؛ فَإِنِّی عَبْدُکَ وَ ابْنُ(10) عَبْدِکَ(11) أَتَقَلَّبُ(12) فِی قَبْضَتِکَ».(13)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و از حضرت صادق علیه السلام حدیث شده است (که در زمرۀ دعاهای بامداد ذکر فرموده اند) «الحمد للّٰه الذی اصبحنا و الملک له، و اصبحت عبدک و ابن عبدک و ابن امتک فی قبضتک اللهم ارزقنی من فضلک رزقا من حیث احتسب و من حیث لا أحتسب و احفظنی من حیث أحتفظ و من حیث لا أحتفظ اللهم ارزقنی من فضلک و لا تجعل لی حاجة الی احد من خلقک اللهم البسنی العافیة و ارزقنی علیها الشکر یا واحد یا احد یا صمد یا اللّٰه الذی«

لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ `وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ

»، یا اللّٰه یا رحمان یا رحیم یا مالک الملک و رب الارباب و سید السادات و یا اللّٰه [یا] لا اله الا انت اشفنی بشفائک من کل داء و سقم فانی عبدک و ابن عبدک اتقلب فی قبضتک». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 294 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-و از امام صادق(علیه السّلام)روایت شده است:«سپاس از آن خدا است که ملک را دارا است و من بامدادن کردم و بنده و بنده زاده توام و کنیززادۀ تو در دست تو،بار خدایا!مرا روزی ده از فضل خود،روزی فراوانی از آنجا که گمان برم و از آنجا که گمان نبرم و نگهدارم از آن رو که خود را نگه می دارم و از آن رو که نتوانم خود را نگهداشت،بار خدایا!از فضل خودت روزیم ده و مگذار برای من نیازی به کسی از آفریده هایت،بار خدایا!جامۀ عافیتم درپوشان و بر آنم شکرگزاری خود را روزی کن،ای یکتا! ای یگانه!ای بی نیاز!ای خدائی که نزاده و زاده نیست و احدی با او همتا نیست!ای خدا!ای بخشاینده!ای مهربان!ای مالک الملک! پرورنده پرورنده ها و آقای آقایان!و ای خدا،نیست شایستۀ پرستشی جز تو،مرا به درمان خود درمان کن از هر درد و بیماری، زیرا من بنده و بنده زادۀ توام و در دست تو می گردم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 175 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-و از امام صادق علیه السّلام روایت شده است:«سپاس از آن خداست که ملک را داراست و بنده و بنده زاده توام و کنیززادۀ تو در دست تو،بار خدایا! مرا روزی ده از فضل خود،روزی فراوانی چه از آنجا که گمان برم و از آنجا که گمان نبرم و مرا نگه دار از آن رو که خود را نگه می دارم و از آن رو که نتوانم خود را نگه بدارم،بار خدایا!از فضل خودت روزیم ده و مگذار برای من نیازی به کسی از آفریده هایت،بار خدایا!جامۀ عافیتم بپوشان و شکرگزاری خود را روزیم کن،ای یکتا!ای یگانه!ای بی نیاز! ای خدائی که نزاده و زاده نیست و احدی با او همتا نیست!ای خدا!ای بخشاینده!ای مهربان!ای مالک الملک!پرورنده پرورنده ها و آقای آقایانم!و ای خدا،نیست شایستۀ پرستشی جز تو،مرا به درمان خود از هر درد و بیماری درمان کن،زیرا من بنده و بنده زادۀ توام و در دست تو می گردم.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 487 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

بالتقصیرات الماضیة، و الشأن الخطب و الأمر و الحال، و قد تخفف الهمزة و تخصیص قوله و لا تکلنی بالأموال الآتیة، و قال الجوهری: و کل إلیه الأمر وکلا و وکولا سلمه و ترکه و أقول: یحتمل أن یکون قوله: یا حی إلخ مشترکا بین الروایتین و الاختصاص بالثانیة أظهر.: مرسل. و یحتمل أن یکون عطفا علی السند السابق فیکون مثله. أصبحنا و الملک له الإصباح الدخول فی الصباح و الواو للحال و الملک بالضم العظمة و السلطة و التصرف بالأمر و النهی فی الجمهور و القدرة علی إجراء ما أراد منهم، و الملک الحقیقی مخصوص به، و ملک من سواه بیده کما قال سبحانه

قُلِ اَللّٰهُمَّ مٰالِکَ اَلْمُلْکِ

الآیة، و قیل المحمود علیه الإصباح المقید أو القید، و الأول نعمة لنا، و الثانی و هو کون الملک له تعالی صفة له، و بکل واحدة منهما یستحق الحمد و أصبحت فی الأول عمم نعمة الإصباح و فی الثانی خصه بنفسه و قوله عبدک حال و کذا ما عطف علیه و فیه التفات من الغیبة إلی الخطاب، إشارة إلی أنه بالحمد الأول صار مستحقا للحضور و المخاطبة کما قبل فی سورة الحمد، و ربما یقرأ عبدک بالضم لیکون مبتدأ، و قوله فی قبضتک خبره، و الجملة حالا و هو بعید، و کونه فی قبضته سبحانه کنایة عن اقتداره و استیلائه و تسلطه علیه فإن ما کان فی کف أحد یقدر علی التصرف فیه کیف شاء، و منه قوله تعالی

وَ اَلْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ

قال البیضاوی: تنبیه علی عظمته و حقارة الأفعال العظام التی تتحیر فیها الأفهام بالإضافة إلی قدرته تعالی، و دلالة علی أن تخریب العالم أهون شیء علیه علی طریقة التخییل و التمثیل من غیر اعتبار الیمین حقیقة و لا مجازا کقولهم (شابت لمة اللیل) و قال الجوهری: قبضت الشیء قبضا أخذته و یقال صار الشیء فی قبضک و فی قبضتک أی فی ملکک و القبضة بالضم ما قبضت علیه من شیء. من حیث أحتسب أی أظن و من حیث لا أحتسب أی لا أظن أو من حیث أعده من جهات حصول رزقی و من حیث لا أعد و قال تعالی

وَ مَنْ یَتَّقِ اَللّٰهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً `وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاٰ یَحْتَسِبُ

قیل أی لا یظن من حسبت، أو لم یکن فی حسابه من حسب، و قوله تعالی

یَحْسَبُهُمُ اَلْجٰاهِلُ أَغْنِیٰاءَ

أی یظنهم و فی الحدیث (أبی الله إلا أن یرزق المؤمنین من حیث لا یحتسبون ) من حیث احتفظ الاحتفاظ هنا بمعنی التحفظ و التحرز و التیقظ، و إن لم أره فی کتب اللغة بهذا المعنی، أی من حیث أعلم ضرره و أتحرز منه، و من حیث لا أعلم و لا أتحرز. و سید السادات أی مالک الملاک، و قال فی النهایة: السید یطلق علی الرب، و المالک، و الشریف، و الفاضل، و الکریم، و الحلیم، و المتحمل أذی قومه، و الزوج، و المقدم، و أصله من ساد یسود فهو سیود فقلبت الواو یاء لأجل الیاء الساکنة قبلها ثم أدغمت، و قال فیه: إنه جاء رجل فقال أنت سید قریش فقال: السید الله، أی هو الذی یحق له السیادة، کأنه کره أن یحمد فی وجهه و أحب التواضع، و فیه أنه قال للحسن بن علی إن ابنی هذا سید فقیل أراد به الحکیم لأنه قال فی تمامه و إن الله یصلح به بین فئتین عظیمتین من المسلمین. و قال الراغب: السید المتولی للسواد أی الجماعة الکثیرة، و ینسب ذلک فیقال سید القوم، و لا یقال سید الثوب، و سید الفرس، یقال ساد القوم یسودهم، و لما کان من شرط المتولی للجماعة أن یکون مهذب النفس، قیل لکل من کان فاضلا فی نفسه سید، و علی ذلک قوله تعالی

وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً

و قوله

وَ أَلْفَیٰا سَیِّدَهٰا لَدَی اَلْبٰابِ

فسمی الزوج سیدا لسیاسة زوجته، و قوله عز و جل

إِنّٰا أَطَعْنٰا سٰادَتَنٰا وَ کُبَرٰاءَنٰا

أی ولاتنا و سائسینا. یا لا إله إلا أنت الموصول مقدر أی یا من لا إله إلا أنت بشفائک أی بلا توسط أحد من المخلوقین أو بالشفاء الکامل فإن ما ینسب إلی الکامل یکون کاملا، و قد یقال من کل داء و سقم متعلق بشفائک لا بقوله اشفنی، و یمکن أن یکون المراد بالداء الأمراض الروحانیة، و بالسقم العلل الجسمانیة أتقلب فی قبضتک أی أتحول و أتصرف من حال إلی حال من الشباب و المشیب، و الصحة و السقم، و سائر الأحوال المختلفة فی قبضتک، و قدرتک و اختیارک، أو أتصرف فی الأمور فی قبضتک، إشارة إلی الأمر بین الأمرین أی و إن کنت أتصرف فی الأمور، لکن لم أخرج من قدرتک و قبضتک و اختیارک و لم یصدر عنی أمر إلا بمشیتک و قضائک و قدرک، و هذا معنی لطیف جلیل خطر بالبال، قال فی القاموس: قلبه یقلبه حوله عن وجهه، کأقلبه و قلبه، و الشیء حوله ظهرا لبطن کقلبه، و تقلب فی الأمور تصرف کیف شاء انتهی، و قال تعالی

أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ

أی متقلبین فی متاجرهم و أسفارهم و قال

تَقَلُّبُهُمْ فِی اَلْبِلاٰدِ

أی تصرفهم فیها للتجارة، أی فلا یغرنک تقلبهم و خروجهم من بلد إلی بلد فإن الله تعالی محیط بهم، و قال

وَ تَقَلُّبَکَ فِی اَلسّٰاجِدِینَ

أی المصلین، و تقلبه فیهم تصرفه فیما بینهم بقیامه و رکوعه و سجوده و قعوده إذا أمهم، و قال تقلب فیه القلوب و الأبصار أی تضطرب من الهول و الفزع و تشخص أو ینقلب أحوالها فتفقه القلوب و تبصر الأبصار بعد إن کانت لا تفقه و لا تبصر، و قال

قَدْ نَریٰ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی اَلسَّمٰاءِ

أی تردد وجهک و تصرف نظرک تطلعا للوحی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 235 

*****

12- الحدیث

2 / 525

12/3290. عَنْهُ(14)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ :

رَفَعَهُ إِلی أَمِیرِ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ : «اللّهُمَّ إِنِّی وَ هذَا النَّهَارَ(15) خَلْقَانِ(16)

ص: 425


1- 4 . فی الوافی والبحار : «أصبحت» بدون الواو .
2- 5 . «عبدک » حال .
3- 6 . فی «بس ، بف» : «ابن» بدون الواو .
4- 7 . فی مرآة العقول : «الاحتفاظ هنا بمعنی التحفّظ والتحرّز والتیقّظ ، وإن لم أره فی کتب اللغة بهذا المعنی ، أی من حیث أعلم ضرره وأتحرّز منه ، ومن حیث لاأعلم ولاأتحرّز » .
5- 8 . فی «ص» : - «یا رحیم » .
6- 9 . فی حاشیة «ج » : «ویا» .
7- 10 . فی حاشیة «ج ، د ، بر ، بف » والوافی : «السادة » .
8- 11 . فی «ج » والبحار : «یا» بدون الواو .
9- 12 . فی «ب ، ج ، د ، ص ، بف» : - «یا» . وفی البحار : «ویا » .
10- 13 . فی «بس» : «ابن» بدون الواو .
11- 14 . فی الوافی : - «وابن عبدک » .
12- 15 . فی «ص ، بر ، بس » : «أنقلب » .
13- 16 . راجع: الکافی، کتاب الدعاء، باب الدعاء للعلل والأمراض، ح 3412 الوافی، ج 9، ص 1559، ح 8751؛ البحار، ج 86، ص 289، ح 51.
14- 1 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی سند ح 10 .
15- 2 . فی مرآة العقول : «یمکن أن یقرأ : النهار ، بالنصب عطفا علی اللفظ ، وبالرفع عطفا علی المحلّ » .
16- 3 . فی مرآة العقول : «قرأ السیّد الداماد رحمه اللّه : خلفان ، بکسر الخاء المعجمة والفاء ، إشارة إلی قوله تعالی : «وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ الَّیْلَ وَ النَّهَارَ خِلْفَةً» [الفرقان (25) : 62] وهو تصحیف لطیف مخالف للمضبوط فی النسخ المعتبرة».

مِنْ خَلْقِکَ؛ اللّهُمَّ لاَ تَبْتَلِنِی بِهِ، وَ لاَ تَبْتَلِهِ بِی(1)؛ اللّهُمَّ وَ لاَ تُرِهِ مِنِّی جُرْأَةً عَلی مَعَاصِیکَ، وَ لاَ رُکُوباً لِمَحَارِمِکَ؛ اللّهُمَّ اصْرِفْ عَنِّیَ الاْءَزْلَ(2) وَ اللاَّءْوَاءَ(3) وَ الْبَلْوی ، وَ سُوءَ الْقَضَاءِ ، وَ شَمَاتَةَ الاْءَعْدَاءِ ، وَ مَنْظَرَ السَّوْءِ(4) فِی نَفْسِی وَ مَالِی».

قَالَ : «وَ مَا مِنْ عَبْدٍ یَقُولُ حِینَ یُمْسِی وَ یُصْبِحُ : "رَضِیتُ بِاللّهِ رَبّاً، وَ بِالاْءِسْلاَمِ دِیناً، وَ بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله نَبِیّاً، وَ بِالْقُرْآنِ بَلاَغاً(5)، وَ بِعَلِیٍّ إِمَاماً" ثَلاَثاً(6) ، إِلاَّ کَانَ حَقّاً عَلَی اللّهِ الْعَزِیزِ الْجَبَّارِ(7) أَنْ یُرْضِیَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».

قَالَ : وَ کَانَ یَقُولُ علیه السلام إِذَا أَمْسی : «أَصْبَحْنَا لِلّهِ شَاکِرِینَ، وَ أَمْسَیْنَا لِلّهِ حَامِدِینَ، فَلَکَ الْحَمْدُ(8) کَمَا أَمْسَیْنَا لَکَ(9) مُسْلِمِینَ سَالِمِینَ».

قَالَ: وَ إِذَا أَصْبَحَ، قَالَ: «أَمْسَیْنَا لِلّهِ شَاکِرِینَ، وَ أَصْبَحْنَا لِلّهِ حَامِدِینَ، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ(10) کَمَا أَصْبَحْنَا لَکَ مُسْلِمِینَ(11) سَالِمِینَ».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن علی در حدیثی مرفوع از امیر المؤمنین علیه السلام حدیث کند که شیوۀ آن حضرت چنین بود که (هنگام بامداد) میگفته: «اللهم انی و هذا النهار خلقان من خلقک، اللهم لا تبتلنی به و لا تبتله بی، اللهم و لا تره منی جرأة علی معاصیک و لا رکوبا لمحارمک، اللهم اصرف عنی الازل و اللأواء و البلوی و سوء القضاء و شماتة الاعداء و منظر السوء فی نفسی و مالی». . و فرمود: و بنده ای نباشد که چون شب کند و یا بامداد کند و سه بار بگوید: «رضیت باللّٰه ربا و بالاسلام دینا و بمحمد (صلّی الله علیه و آله) نبیا و بالقرآن بلاغا و بعلی اماما». جز اینکه بر خدای عزیز جبار ثابت است که روز قیامت او را خشنود سازد. و گوید: که امیر المؤمنین علیه السلام چون شب میکرد میفرمود: «اصبحنا اللّٰه شاکرین و امسینا اللّٰه حامدین فلک الحمد کما امسینا لک مسلمین سالمین». گوید: و چون بامداد کرد فرمود: «امسینا للّٰه شاکرین و أصبحنا للّٰه حامدین و الحمد للّٰه کما اصبحنا لک مسلمین سالمین». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 295 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-از محمد بن علی که آن را به امیر المؤمنین(علیه السّلام)رسانیده که می گفته است:«بار خدایا،من و این روز هر دو از آفریده های توایم،بار خدایا مرا بدان میازمای و او را به من آزمایش مکن،بار خدایا به او منما که به نافرمانی تو دلیرم و بدان چه غدقن کردی اندرم، بار خدایا در این روز تنگی و سختی و گرفتاری و پیش آمد بد و سرزنش دشمنان و منظرۀ بد را در خود و مالم از من بگردان»فرمود: بنده ای نباشد که چون شب کند یا صبح نماید سه بار بگوید: «به خدا خشنودم که پروردگارم باشد و به اسلام که دینم باشد و به محمد(صلّی الله علیه و آله) که پیغمبرم باشد و به قرآن برای اینکه تبلیغ به من کند و به علی برای اینکه رهبر و پیشوایم باشد»جز اینکه بر خدای عزیز جبّار سزاوار است که در روز رستاخیز او را خشنود سازد. فرمود:چون شب می کرد،می فرمود:بامدادان کردیم در شکرگزاری خدا و شب نمودیم در سپاس خدا،خدایا از آن تو است سپاس چونان که بامداد کردیم با تسلیم به تو در حال سلامت. فرمود:در هر بامداد می گفت:شب کردیم در شکرگزاری خدا و بامداد کردیم در سپاس گزاری خدا،سپاس از آن خدا است چونان که بامداد کردیم با تسلیم به تو در حال سلامت.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 177 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-از محمد بن علی که آن را به امیر المؤمنین رسانیده که می گفته است: «بار خدایا،من و این روز هر دو از آفریده های توایم،بار خدایا مرا بدان میازمای و او را به من آزمایش مکن،بار خدایا به او منما که به نافرمانی تو دلیرم و بدانچه منع کردی اندرم،بار خدایا در این روز تنگی و سختی و گرفتاری و پیش آمد بد و سرزنش دشمنان و منظرۀ بد را در خود و مالم از من بگردان»فرمود:بنده ای نباشد که چون شب کند یا صبح نماید سه بار بگوید:«به خدا خشنودم که پروردگارم باشد و به اسلام که دینم باشد و به محمد صلّی اللّه علیه و اله که پیامبر باشد و به قرآن برای اینکه تبلیغ من کند و به علی برای اینکه رهبر و پیشوایم باشد»جز اینکه بر خدای عزیز جبّار سزاوار است که در روز رستاخیز او را خشنود سازد.

فرمود:چون شب می کرد،می فرمود:بامدادان در شکرگزاری خداوند سپری کردیم و شب در سپاس خداوند،خدایا از آن توست سپاس چونانکه صبح نمودیم با تسلیم به تو در حال سلامت.

فرمود:در هر بامداد می گفت شب کردیم در شکرگزاری خدا و صبح کردیم در سپاسگزاری خدا،سپاس از آن خداست چونان که صبح کردیم با تسلیم به تو در حال سلامت.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 487 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرفوع، و ضمیر عنه راجع إلی أحمد بن محمد. و فی الفقیه فی دعاء آخر شبیه بهذا الدعاء اللهم إن اللیل و النهار خلقان هن خلقک فلا تبتلینی فیهما بجرأة علی معاصیک إلخ فقرأ السید الداماد (ره) خلفان بکسر الخاء المعجمة و الفاء إشارة إلی قوله تعالی

وَ هُوَ اَلَّذِی جَعَلَ اَللَّیْلَ وَ اَلنَّهٰارَ خِلْفَةً

و هو تصحیف لطیف مخالف للمضبوط فی النسخ المعتبرة، ثم اعلم أنه علی نسخة الکافی یمکن أن یقرأ النهار بالنصب عطفا علی اللفظ و بالرفع عطفا علی المحل، و الابتلاء الامتحان، أو الوقوع فی البلاء و الشدة، و ابتلاء الإنسان بالیوم الابتلاء بالبلایا و المصائب فیه فکأن الیوم أوقعه فیها فالإسناد مجازی، و یحتمل أن یکون الباء للظرفیة لکنه بعید، و ابتلاء الیوم بالإنسان أن یوقع فیه الشرک و الکفر أو المعاصی لأنه یضیع یومه بها فکأنه قد أذاها، فالإسناد أیضا علی المجاز أو المراد ابتلاء الملائکة الموکلین بالیوم أو بالإنسان فیه، أو یقال: إن جمیع المخلوقات لما کانت فی مقام التذلل، و الخضوع، و السجود، و الانقیاد، و التسبیح له تعالی فهی منکرة للمعاصی طبعا، و هی مخالفة لمقتضاها فهی مبتلی بها، و علی القول بأن لها أرواحا و شعورا لا یحتاج إلی تکلف. و قوله و لا تره تفسیر و تأکید له، و قد یخص الابتلاء بالشرک و الکفر حذرا من التکرار، و هو تکلف، و یمکن إدخال الجمیع فی کل من الفقرتین الأولین، فتکون الثانیة تأکیدا للأولی تفننا فی الکلام فإن الابتلاء بالمعاصی لما کان فی الیوم یمکن نسبته إلیه مع قطع النظر عن أن لمقتضیات الأزمنة مدخلا فی ذلک، و أیضا لما کان لأفعال الإنسان مدخلا فی البلایا و المصائب، و هی من هذه الجهة مخالفة لمقتضی الیوم، کما قال تعالی

وَ مٰا أَصٰابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمٰا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ

و یمکن أن یراد بالمعاصی الکبائر و لذا نسب الجرأة إلیها، و بالمحارم الصغائر أو الأعم، و یمکن أن یقال: فی الرکوب إشعار بالإصرار، و المحارم جمع المحرم علی مفعول بناء التفعیل و الأزل بالفتح الضیق و الشدة و اللأواء الشدة و ضیق المعیشة و البلوی اسم لما یبتلی و یختبر به من المحنة، و البلیة، و الغم من بلوته و ابتلیته اختبرته. و سوء القضاء السوء بالضم اسم من ساءه سوءا إذا فعل به ما یکره، و المراد به الآفات و البلیات و غیرها مما تعلق به القضاء قد یدفع بالدعاء کما مر و شماتة الأعداء هی الفرح و السرور بذل الغیر و هو أنه و بلیته، و منظر السوء فی نفسی و مالی السوء یقرأ بالضم و الفتح و الفتح أحسن. فی القاموس: ساءه سوءا و سواءة و مساءة فعل به ما یکره و السوء بالضم الاسم منه، و رجل سوء و رجل السوء بالفتح و الإضافة، و قال المنظر و المنظرة ما نظرت إلیه فأعجبک أو ساءک. و قال الجوهری: ساءه یسوؤه سوء بالفتح نقیض سره، و الاسم السوء بالضم، و قرئ قوله تعالی

عَلَیْهِمْ دٰائِرَةُ اَلسَّوْءِ

*

یعنی الهزیمة و الشر و من فتح فهو من المساءة، و تقول هذا رجل سوء بالإضافة ثم تدخل علیه الألف و اللام فتقول هذا رجل السوء. قال الأخفش: و لا یقال الرجل السوء، و یقال الحق الیقین، و حق الیقین جمیعا لأن السوء لیس بالرجل، و الیقین هو الحق، قال: و لا یقال هذا رجل السوء بالضم، انتهی: إذا عرفت هذا فهذه العبارة تحتمل وجهین: الأول: أن یکون منظر مصدرا میمیا أی النظر إلی أمر یسوؤنی فی نفسی و مالی الثانی: أن یکون منظر بمعنی ما ینظر إلیه، فالإضافة بیانیة، و علی التقدیرین سوء النفس شامل للعیوب النفسانیة، و الجسمانیة، و العاهات البدنیة، و فی المال تلفه أو نقصه، أو الخسران فیه أو کساده، بل کونه حراما أو شبهة أو مخلوطا بالحرام، و فی بعض الأدعیة للسفر أعوذ بک من کابة المنقلب و سوء المنظر فی النفس، و الأهل، و المال، و الولد. و بالقرآن بلاغا إشارة إلی ما وصف الله تعالی فی مواضع من القرآن بالبلاغ منها قوله سبحانه فی سورة إبراهیم

هٰذٰا بَلاٰغٌ لِلنّٰاسِ

و قال الطبرسی (ره): هو إشارة إلی القرآن، أی هذا القرآن عظة للناس بالغة کافیة، و قیل هو إشارة إلی ما تقدم ذکره، أی هذا الوعید کفایة لمن تدبره من الناس، و الأول هو الصحیح، و منها قوله تعالی فی سورة الأحقاف

بَلاٰغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ اَلْقَوْمُ اَلْفٰاسِقُونَ

و قال الطبرسی: أی هذا القرآن و ما فیه من البیان بلاغ من الله إلیکم و البلاغ بمعنی التبلیغ، و منها قوله عز و جل فی سورة الأنبیاء

إِنَّ فِی هٰذٰا لَبَلاٰغاً لِقَوْمٍ عٰابِدِینَ

قالوا أی فی هذا القرآن و دلائله کفایة و وصلة إلی البغیة و البلاغ سبب الوصول إلی الحق. و الحاصل: أن البلاغ بالفتح الکفایة، و الاسم من الإبلاغ و التبلیغ و هما الإیصال، و قد یقوم مقامهما و یفید مفادهما، و فی القرآن تبلیغ رسالات الله و کفایة لمن تدبر فیه و عمل به لأن فیه الدلالة علی الإمام، و علی أن لکل قوم و کل عصر هادیا و إماما یبین للناس ما أشکل علیهم فمن عمل به لا یشتبه علیه أمر قال و کان یقول أی أمیر المؤمنین علیه السلام إذا أمسی أی دخل فی وقت المساء أصبحنا لله شاکرین قیل أصبح و أمسی هنا إما لاقتران مضمون الجملة بهذین الوقتین أو بمعنی صار لإفادة الانتقال من حال إلی حال، مجردا عن ملاحظة الوقت له، أو تامة و لله علی الأولین متعلق بما بعده و تقدیمه لقصد الحصر أو الاهتمام، و علی الأخیر حال کما بعده أو متعلق به و التقدیم لما ذکر، و إنما قدم الشکر علی الحمد لأن العرفی منه أعظم من الحمد، و اللغوی أهم لکونه فی مقابل النعمة و أعم باعتبار صدوره من کل واحد من الموارد الثلاثة و الحمد لله کما أمسینا إشارة إلی أن هاتین النعمتین، یعنی الکون من أهل الإسلام أو التسلیم و الانقیاد، و الکون من أهل السلامة من الآفات یقتضیان الحمد لله رعایة لحسن المعاملة و أداء لحق النعمة و إذا أصبح قال إنما غیر الأسلوب فقال فی السابق أولا أصبحنا، و قال هنا أولا أمسینا لرعایة تقدیم ما هو المقدم بحسب الواقع فی الموضعین، انتهی. و قیل: الفرق بین الشکر و الحمد هنا، إن الأول تعظیم بجمیع الجوارح التی تعلقت بها الفرائض، و الثانی تعظیم باللسان فقط و شاکرین فی الموضعین حال محققة، إذ تقدیر الله تعالی الشکر فی الیوم الماضی معلوم لنا فی أول اللیل، بسبب أداء الفرائض مثل الصلاة و تقدیره تعالی الشکر فی اللیل غیر معلوم لنا فی أوله، بل المعلوم الحمد فقط، فلذا نسب الشکر إلی الماضی و الحمد إلی الحال، و الأمر فی الفقرة الثانیة أیضا کذلک و الکاف فی کما فی الموضعین للتشبیه، و ما مصدریة و الظرف قائم مقام المفعول المطلق للنوع بتقدیر حمدا، کما و أقیم هنا المقتضی للشیء مقامه فإن الإمساء بالسلامة مثلا یقتضی نوعا عظیما من الحمد، فکأنه وقع ذلک الحمد نفی هذا الوقت ینتنئ مثله و نظائر هذا کثیرة نحو - أحسن کما أحسن الله إلیک - و لک متعلق بکل من مسلمین، و سالمین، و المراد بالإسلام هنا الانقیاد، و بالسلامة ، و السلامة من الغش و الخلوص لله تعالی، انتهی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 240 

*****

ص: 426


1- 4 . فی الوافی : «الابتلاء : الامتحان والاختبار . ولعلّ المراد بابتلائه بالنهار أن یناله منه سوء ، وبابتلاء النهار به أن یفعل فیه معصیة» .
2- 5 . فی «ص ، بر ، بف » وحاشیة «ج » والوافی : «الإفک » . وفی حاشیة «ز » : «الأذی» . و«الأزل » : الشدّة والضِّیق . وقد أزِل الرجلُ یأزَل أزْلاً ، أی صارفی ضیق وجَدْب . النهایة ، ج 1 ، ص 46 (أزل) .
3- 6 . فی «ص » وحاشیة «ج » والوافی : «الأذی » . و«اللاَّءواء» : الشدّة وضیق المعیشة . النهایة، ج 4 ، ص 221 (لأواء).
4- 7 . فی الوافی : «المنظر : ما نظرت إلیه فأعجَبَک أو ساءَک» .
5- 8 . فی الوافی : - «وبالقرآن بلاغا».
6- 9 . فی الوافی : - «ثلاثا».
7- 10 . فی «ج ، ز» والبحار : «عزّ وجلّ» بدل «العزیز الجبّار» .
8- 1 . فی مرآة العقول : «الحمدللّه » بدل «فلک الحمد» .
9- 2 . فی «بف» : - «کما أمسینا لک » . وفی «بر » : «علی ما أمسینا» .
10- 3 . فی «ب ، بف» : - «والحمد للّه » . وفی الوافی : «فلک الحمد» .
11- 4 . فی الوافی : «المسلمین » .
12- 5 . الوافی، ج 9، ص 1560، ح 8752 ، إلی قوله : «فی نفسی و مالی» ؛ و فیه، ص 1568، ح 8765 ، من قوله : «وما من عبد یقول حین یمسی» ؛ البحار، ج 86، ص 291، ح 52.

13- الحدیث

13/3291 . عَنْهُ(1)، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ سَمَاعَةَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ أَبِی علیه السلام یَقُولُ إِذَا أَصْبَحَ: "بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ إِلَی اللّهِ وَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ عَلی(2) مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ؛ اللّهُمَّ إِلَیْکَ أَسْلَمْتُ نَفْسِی، وَ إِلَیْکَ فَوَّضْتُ أَمْرِی، وَ عَلَیْکَ تَوَکَّلْتُ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ؛ اللّهُمَّ احْفَظْنِی بِحِفْظِ الاْءِیمَانِ(3) مِنْ بَیْنِ یَدَیَّ، وَ مِنْ خَلْفِی، وَ عَنْ یَمِینِی، وَ عَنْ شِمَالِی، وَ مِنْ فَوْقِی ، وَ مِنْ تَحْتِی، وَ مِنْ قِبَلِی(4)، لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ ، لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ، نَسْأَلُکَ(5) الْعَفْوَ وَ الْعَافِیَةَ مِنْ(6) کُلِّ سُوءٍ وَ شَرٍّ فِی

2 / 526

الدُّنْیَا وَ الاْآخِرَةِ؛ اللّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ، وَ مِنْ ضِیقِ الْقَبْرِ، وَ أَعُوذُ بِکَ(7) مِنْ سَطَوَاتِ(8) اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ؛ اللّهُمَّ رَبَّ(9) الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ، وَ رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرَامِ، وَ رَبَّ الْحِلِّ وَ الْحَرَامِ(10) ، أَبْلِغْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ عَنِّی السَّلاَمَ؛ اللّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ(11) بِدِرْعِکَ الْحَصِینَةِ، وَ أَعُوذُ(12) ··· î

ص: 427


1- 6 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد.
2- 7 . فی «بس » : «فی » .
3- 8 . فی الوافی : «لعلّ المراد بحفظ الإیمان الحفظُ الذی یقتضیه الإیمان ؛ لیشمل الحفظَ عمّا یضرّ بالدین ، کما یشمل الحفظ عمّا یضرّ بالدنیا» .
4- 9 . فی «ص » والوافی : - «ومن قبلی » . وقرأ المجلسی : «مِنْ قَبْلی » بکسر المیم وسکون النون وفتح القاف وسکون الباء ، ثمّ قال : «وقد یقرأ : «مَنْ » بفتح المیم عطفا علی الضمیر المنصوب فی احفظنی . و«قِبَلی» بکسر القاف وفتح الباء صلة للموصول ، أی احفظ من کان له عندی من أهلی وأولادی وأحبّائی . والأوّل أظهر » . راجع : مرآة العقول ، ج 12 ، ص 242 .
5- 10 . فی «بر ، بف » : «نسأل اللّه » .
6- 11 . فی «ب » : «ومن » .
7- 1 . فی الوافی: + «من سخطک و » .
8- 2 . فی «ب » وحاشیة «ج » والوافی : «سطواتک فی » . یقال : سطا علیه و به ، یسطو سَطْوا وسَطْوَةً : قهره وأذلّه ، وهو البطش بشدّة . والجمع : سطوات . مجمع البحرین ، ج 1 ، ص 217 (سطا) . والمراد هنا : البلایا النازلة فی اللیل والنهار ؛ فإنّها عقوبات الأعمال غالبا . قال المجلسی : «ویمکن أن یکون المراد بطش الجبّارین والظالمین ، ویؤیّده أنّ فی بعض نسخ المکارم : من سطوات الأشرار فی اللیل والنهار . ویؤیّد الأوّل أنّ فی بعض نسخ الکتاب : من سطواتک فی اللیل . ویمکن التعمیم ، وکأنّه أولی » .
9- 3 . فی مرآة العقول : «وربّ » .
10- 4 . فی «ب ، د ، ص ، بر ، بف » وحاشیة «ج» وشرح المازندرانی والوافی : «الإحرام » .
11- 5 . فی حاشیة «ج » : + «بک » .
12- 6 . فی «ز » : + «بک » .

بِجَمْعِکَ(1) أَنْ تُمِیتَنِی(2) غَرَقاً، أَوْ حَرَقاً(3)، أَوْ شَرَقاً(4)، أَوْ قَوَداً(5)، أَوْ صَبْراً(6)، أَوْ مَسَمّاً(7)، أَوْ تَرَدِّیاً فِی بِئْرٍ، أَوْ أَکِیلَ السَّبُعِ(8)، أَوْ مَوْتَ الْفَجْأَةِ، أَوْ بِشَیْءٍ(9) مِنْ مِیتَاتِ(10) السَّوْءِ، وَ لکِنْ أَمِتْنِی عَلی فِرَاشِی فِی طَاعَتِکَ وَ طَاعَةِ رَسُولِکَ صلی الله علیه و آله مُصِیباً لِلْحَقِّ غَیْرَ مُخْطِئٍ، أَوْ فِی الصَّفِّ الَّذِی(11) نَعَتَّهُمْ فِی کِتَابِکَ کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ، أُعِیذُ نَفْسِی وَ وُلْدِی وَ مَا رَزَقَنِی رَبِّی

ص: 428


1- 7 . «الجَمْع » إمّا مصدر ، والمعنی: بجمعک لجمیع صفات الکمال ، أو بجمعک المخلوقات وحفظک لها ، أو بجمعک الناس فی المحشر ، قال المجلسی : «کأنّه غیر مناسب » ، أو یجمعک للأسماء الحسنی . وإمّا هو اسم بمعنی الجیش وجماعة من الناس ، والمعنی : بحزبک وجیشک وهم الملائکة والأنبیاء والأوصیاء والأولیاء والصلحاء . وهذا مختار المازندرانی . وقال المجلسی : «ولعلّه أظهر ... وربّما یقرأ بالضمّ والکسر ، أی خواصّک الذین هم مستورون عن الخلق ، کأنّهم فی قبضتک ، کأصحاب القائم . والأکثر لایخلو من تکلّف » .
2- 8 . فی «بر » : «أن لاتمیتنی » . وفی «بف » : «بأن تمیتنی » .
3- 9 . فی مرآة العقول : «فی بعض نسخ الدعاء ضبطوا بسکون الراء أیضا».
4- 10 . «الشَرَقُ» : مصدر شرق فلان بالماء أو غیره کفرح : إذا غصّ به حتّی یموت » . کذا فی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 287 ؛ ومرآة العقول ، ج 12 ، ص 245 .
5- 11 . فی حاشیة «ج ، بف » : «وقَوَدا » . و«القَوَد » : القصاص وقتل القاتل بدل القتیل . النهایة ، ج 4 ، ص 119 (قود).
6- 12 . قال ابن الأثیر : «هو _ أی الصبر _ أن یُمْسَک شیء من ذوات الروح حیّا ، ثمّ یرمی بشیء حتّی یموت» . وقال المطرزیّ : «یقال للرجل إذا شدّت یداه رجلاه ، أو أمسکه رجل آخر حتّی یضرب عنقه : قتل صبرا» . راجع : النهایة ، ج 3 ، ص 8 ؛ المغرب ، ص 262 (صبر) .
7- 13 . فی «ز » : «ومسمّا » . وفی حاشیة «ج ، د » : «أو سمّا » . وفی الوافی : «أو مستمّا » . وفی مرآة العقول : «أو مسمّا ، وکأنّه بفتح المیم مصدرا میمیّا ، أو بضمّها من أسَمَّهُ إذا سقاه سمّا ، وإن لم یذکر فی اللغة بناء الإفعال بهذا المعنی . ویمکن أن یقرأ بضمّ المیم وکسر السین ثمّ المیم المشدّدة المفتوحة» .
8- 1 . فی «د ، بر » وحاشیة «ص » والوافی : «سبع » .
9- 2 . فی «ب » : «شیء» .
10- 3 . فی حاشیة «ص » : «مسامّ » .
11- 4 . فی «ج ، ز ، ص ، بف » وشرح المازندرانی : «الصفّ الذین » . وفی حاشیة «ص » والوافی ومرآة العقول : «صفّ الذین » .

بِقُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ حَتّی یَخْتِمَ(1) السُّورَةَ، وَ أُعِیذُ نَفْسِی وَ وُلْدِی وَ مَا رَزَقَنِی رَبِّی بِقُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ حَتّی یَخْتِمَ السُّورَةَ، وَ یَقُولُ(2): الْحَمْدُ لِلّهِ عَدَدَ مَا خَلَقَ اللّهُ(3)، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ مِثْلَ مَا خَلَقَ(4)، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ مِلْ ءَ مَا خَلَقَ اللّهُ(5)، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ مِدَادَ کَلِمَاتِهِ(6)، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ زِنَةَ عَرْشِهِ(7)، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رِضَا نَفْسِهِ، وَ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ الْحَلِیمُ(8) الْکَرِیمُ، وَ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ، سُبْحَانَ اللّهِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ(9) وَ الاْءَرَضِینَ(10) وَ مَا بَیْنَهُمَا، وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ؛ اللّهُمَّ إِنِّی(11) أَعُوذُ بِکَ مِنْ دَرَکِ الشَّقَاءِ، وَ مِنْ شَمَاتَةِ الاْءَعْدَاءِ، وَ أَعُوذُ بِکَ(12)

مِنَ الْفَقْرِ وَ الْوَقْرِ(13)، وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ سُوءِ الْمَنْظَرِ فِی الاْءَهْلِ وَ الْمَالِ وَ الْوَلَدِ"، وَ یُصَلِّی(14) عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَشْرَ مَرَّاتٍ».(15)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: پدرم چون بامداد میکرد میخواند (دعائی را که ترجمه اش چنین است:) «بسم اللّٰه و باللّٰه و الی اللّٰه و فی سبیل اللّٰه و علی ملة رسول اللّٰه. ،بار خدایا خودم را بتو سپردم و کارم را بتو واگذاردم و بتو توکل کردم ای پروردگار جهانیان، بار خدایا در پناه ایمان مرا از پیش رو و از پشت سر و از راست و چپ و از بالای سر و از پائین پایم نگهدار، معبودی جز تو نیست، و نه جنبش و توانی بجز تو نیست، از تو گذشت و عافیت از هر بدی و شری در دنیا و آخرت خواهم، بار خدایا من از عذاب قبر و فشار و تنگی آن بتو پناه برم، و از بلاهائی که در شب و روز فرود آید بتو پناهنده شوم، بار خدایا ای پروردگار مشعر الحرام، و ای پروردگار شهر حرام (یعنی مکه) و ای خدای حل حرم. محمد و خاندانش را از من سلام برسان، بار خدایا به زره نگهدارندۀ تو (کنایه از حفظ و حراست و یا جامۀ تقوی است) و بجامعیت تو (همۀ صفات کمالیه را) پناه برم از اینکه مرا بوسیلۀ غرق شدن، یا سوختن یا بقصاص یا دست بسته در دست دشمن یا بزهر خوردن، یا افتادن در چاه، یا طعمه شدن درندگان، یا مرگ ناگهانی یا بهر یک از مردنهای بد مرا بمیرانی، ولی مرا در بستر خود در فرمانبرداری از خودت و رسولت (صلّی الله علیه و آله) در حالی که در راه صواب باشم و بخطا نرفته باشم بمیران، یا در صف مجاهدان که در کتاب خود آنان را توصیف کرده ای که «گوئیا ایشانند ساختمانی ریخته شده»(سورۀ صف آیه 4) پناه دهم خودم و فرزندانم و آنچه پروردگارم بمن روزی کرده به-«

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلْفَلَقِ

»و تا آخر سوره میخواند - و پناه میدهم خودم و فرزندانم و آنچه پروردگارم بمن روزی کرده به - قل اعذ برب الناس تا آخر سوره میخواند - و دنبالش میفرمود، سپاس از آن خدا است بشمارۀ آنچه آفریده، و سپاس از آن خدا است بمانند آنچه آفریده، و سپاس از ان خداست بهمۀ آنچه آفریده، و سپاس از آن خدا است بکشش کلماتش، و سپاس از آن خدا است بوزن عرش او، و سپاس از آن خدا است تا خودش خشنود گردد و لا اله الا اللّٰه الحلیم الکریم، و لا اله الا اللّٰه العلی العظیم، سبحان اللّٰه رب السماوات و الارضین و ما بینهما و رب العرش العظیم، اللهم انی اعوذ بک من درک الشقاء و من شماتة الاعداء و اعوذ بک من الفقر و الوقر، و اعوذ بک من سوء المنظر فی الاهل و المال و الولد» و ده بار نیز بر محمد و آل محمد صلوات میفرستاد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 297 

*****

[ترجمه کمره ای] :

13-از امام صادق(علیه السّلام)که:پدرم چون صبح می کرد، می گفت:بنام خدا!بذات خدا!و به سوی خدا و در راه خدا و بر کیش رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)بار خدایا خود را به تو سپردم و کارم را به تو واگذاردم و بر تو توکل کردم ای پروردگار جهانیان،بار خدایا در پناه ایمانم نگه دار از پیش روی و دنبال سرم و از سمت راست و چپم و از فراز سر و زیر پایم و از برابرم،نیست شایستۀ پرستشی جز تو، نیست جنبش و نه توانی جز به تو،از تو عفو و عافیت جویم از هر بدی و از هر شری در دنیا و آخرت،بار خدایا من از عذاب قبر و فشارش به تو پناه برم و به تو پناهم از دست اندازی های شب و روز،بار خدایا پروردگار مشعر الحرام و پروردگار بلد الحرام(شهر مکه)و پروردگار حل و حرم برسان به محمد و خاندانش سلام مرا،بار خدایا پناه برم به جوشن نگه دارندۀ تو و پناه برم به وابستگی به حضرتت از اینکه مرا بمیرانی به وسیلۀ غرق در آب و سوختن و گلوگیر شدن یا به قصاص یا دست بسته به دست دشمن یا به زهر خوردن یا پرت شدن در چاه یا به خوردن درنده ها یا مرگ ناگهانی یا به هر یک از مردن های ناگوار ولی مرا در بستر خود بمیران در فرمان بری از خودت و فرمان بری از رسولت(صلّی الله علیه و آله)با اینکه به حق رسیده و راه خطا نرفته باشم یا در صف مجاهدان حق که در قرآنت آنها را ستوده ای که(4 سوره صف): «سازمانی بهم آمیخته اند»پناه دهم خودم و فرزندانم و هر چه پروردگارم به من روزی کرده است،به«

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلْفَلَقِ

»(بخواند تا آخر سوره)و می گوید:سپاس از آن خدا است به شمارۀ آنچه خدا آفریده، سپاس از آن خدا است بمانند آنچه آفریده و سپاس از آن خدا است بر آنچه آفریده و سپاس از آن خدا است تا کشش کلماتش و سپاس از آن خدا است به وزن عرشش و سپاس از آن خدا است تا خودشخشنود گردد و نیست شایستۀ ستایش جز خدای بردبار کریم و نیست شایستۀ ستایش جز خدای علیّ عظیم،منزّه باد پروردگار آسمان ها و زمین ها و هر چه میان آنها است و پروردگار عرش عظیم، بار خدایا به تو پناه می برم از دچار شدن به شقاوت و سرزنش دشمن ها و به تو پناه برم از فقر و بار سنگین و به تو پناه برم از منظرۀ بد و ناگوار در بارۀ اهل و مال و فرزند و ده بار صلوات بر محمد و آلش صلوات فرستد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 181 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

13-امام صادق علیه السّلام فرمود که:پدرم چون صبح می کرد می گفت:بنام خدا! بذات خدا!و به سوی خدا و در راه خدا و بر کیش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بار خدایا خود را به تو و کارم را به تو واگذارم و بر تو توکل می کنم.ای پروردگار جهانیان،بار خدایا در پناه ایمانم نگه دار از پیش روی و پشت سر و از سمت چپم و از بالای سرم و زیر پایم،نیست شایستۀ پرستشی جز تو،نیست جنبش و نه توانی جز به تو،از تو عفو و عافیت خواهم از هر بدی و از هر شری در دنیا و آخرت،بار خدایا من از عذاب قبر و فشارش به تو پناه می برم.از بلاهائی که در شب و روز فرود آید به تو پناه می برم.ای پروردگار مشعر الحرام و پروردگار بلد الحرام(شهر مکه) و پروردگار حل و حرم سلام مرا بر محمد و خاندانش برسان،بار خدایا پناه می برم به جوشن نگه دارندۀ تو(لباس تقوی)و به جامعیت تو(همه صفات کمال تو)پناه می برم به تو از اینکه مرا به وسیله غرق شدن یا سوختن یا به قصاص و یا دست بسته به دست دشمن یا به زهر خوردن یا افتادن در چاه یا طعمه درندگان یا مرگ ناگهانی یا به هریک از مردنهای بد مرا بمیرانی ولی مرا در بستر خود بمیران در فرمان بری از خدت و فرمان بری از رسولت صلّی اللّه علیه و اله با اینکه به حق رسیده و راه خطا نرفته باشم یا در صف مجاهدان حق که در قرآنت آنها را ستوده ای که:«سازمانی بهم آمیخته اند(صف/4)»پناه دهم خودم و فرزندانم و هرچه پروردگارم به من روزی کرده است،به قل اعوذ برب الفلق(بخواند تا آخر سوره)و می گوید:سپاس از آن خداست به شمارۀ آنچه خدا آفریده،سپاس از آن خداست بمانند آنچه آفریده و سپاس از آن خداست بر آنچه آفریده و سپاس از آن خداست تا کشش کلماتش و سپاس از آن خداست به وزن عرشش و سپاس از آن خداست تا خودش خشنود گردد و نیست شایستۀ ستایش جز خدای بردبار کریم و نیست شایستۀ ستایش جز خدای علیّ عظیم،منزه باد پروردگار آسمان ها و زمین ها و هرچه کیان آنهاست و پروردگار عرش عظیم،بارخدایا به تو پناه می برم از دچار شدن به شقاوت و سرزنش دشمن و به تو پناه می برم از فقر و بار سنگین و به تو پناه می برم از منظرۀ بد و ناگوار دربارۀ اهل و مال و ده بار صلوات بر محمد و آلش فرستد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 491 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق. بسم الله أی أبتدئ هذا الدعاء أو کل أعمالی فی هذا الیوم أو متبرکا أو مستعینا بسم الله، و قیل الاسم مقحم و بالله أی أستعین بالله و إلی الله أی مرجعی أو التجائی إلیه و فی سبیل الله أی جعلت نفسی أو أعمالی و إرادتی کلها فی سبیل الله، حتی تکون أعمالی خالصة له و موافقة لرضاه، و قیل: أی أنا مستقیم فی سبیل الله، و أنا مستقر ثابت علی ملة رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، أو أعمالی موافقة لملة رسول الله و شریعته، و قیل الجار فی هذه المواضع متعلق بفعل مقدر و تقدیره بعده لقصد الحصر، و العطف من باب عطف الجملة علی الجملة، کما فی حمدا له، و شکرا له. إلیک أسلمت نفسی أی سلمتها إلیک لا إلی غیرک، فعلیک حفظها و إصلاحها، و فی القاموس: أسلم انقاد و صار مسلما کتسلم، و العدو خذله و أمره إلی الله سلمه. و إلیک فوضت أمری قال فی النهایة: فی حدیث الدعاء، فوضت أمری إلیک أی رددته، یقال: فوض إلیه الأمر تفویضا إذا رده إلیه و جعله الحاکم فیه انتهی، و من فوض أمره إلی الله هداه إلی الخیرات و وقاه من الشرور، و کما قال تعالی

فَوَقٰاهُ

اَللّٰهُ سَیِّئٰاتِ مٰا مَکَرُوا

و فی المکارم بعد ذلک و إلیک وجهت وجهی أی وجه قلبی أو ذاتی أو توجهی و عبادتی، و فی المشکاة بعد ذلک - و ألجأت ظهری إلیک. و قال الطیبی فی شرحه: فی هذا النظم غرائب و عجائب لا یعرفها إلا النقات من أهل البیان فقوله - أسلمت نفسی - إشارة إلی أن جوارحه منقادة لله تعالی فی أوامره و نواهیه، و قوله - وجهت وجهی - إلی أن ذاته و حقیقته مخلصة بریئة من النفاق و قوله - فوضت - إلی أن أموره الداخلة و الخارجة مفوضة إلیه لا مدبر لها غیره، و قوله - ألجأت ظهری إلیک - بعد قوله - فوضت - إلی أنه بعد تفویض أموره التی هو مفتقر إلیها و بها معاشه و علیها مدار أمره یلتجئ إلیه ما یضره و یؤذیه من الأسباب الداخلة و الخارجة، انتهی. و علیک توکلت أی اعتمدت فی أموری علیک، و ألجأتها إلیک لعجزی عن القیام بها، و ثقتی بکفایتک إیاها یا رب العالمین أی جمیع ذلک مما تقتضیه ربوبیتک اللهم احفظنی بحفظ الإیمان أی بأن تحفظ إیمانی، أو مع حفظه، أو بما تحفظ به أهل الإیمان، أو بحفظ تؤمننی به من مخاوف الدنیا و الآخرة، فإن المؤمن من أسمائه تعالی، و قیل: أی الحفظ الذی یقتضیه الإیمان لیشمل الحفظ عما یضر بالدین کما یشمل الحفظ عما یضر بالدنیا، و قیل الباء للسببیة المجازیة، مثل ضربته بضرب شدید، و إضافة المصدر إلی المفعول، فهو قائم مقام المفعول المطلق للنوع أی احفظنی حفظ الإیمان، أی حفظا شدیدا، فهو إشارة إلی أنه تعالی یحفظ السماوات و الأرض، و سائر أجزاء العالم لحفظ إیمان المؤمنین، فحفظه للإیمان أشد من حفظه سائر الأشیاء من بین یدی قیل استوعب الجهات الست بحذافیرها لأن ما یلحق الإنسان من بلیة، و فتنة فإنما یلحق به و یصل إلیه من إحدی هذه الجهات، و قیل: الجهات الأربع الأول المراد منه ما یصیبه من قبل الخلق، و الخامسة و السادسة من قبل الله، و السابعة من قبل نفسه و قد یقرأ من بفتح المیم عطفا علی الضمیر المنصوب فی احفظنی، و قبلی بکسر القاف و فتح الباء صلة للموصول أی أحفظ من کان له عندی من أهلی و أولادی و أحبائی، و الأول أظهر، و قیل: السالک إلی الله خائف من قطع الطریق من الشیطان، و من نفسه الأمارة بالسوء و الشیطان یأتیه من الجهات الست بالوساوس و الشبهات و النفس تعرض علیه سلوک سبیل المشتهیات، فهو من قرنه إلی قدمه مغمور فی بحار الظلمات و مخنوق بالأدخنة الثائرة من نیران الشهوات، ظلمات بعضها فوق بعض، فلم یر للتخلص منها مساغا إلا بأن یلتجئ إلی الله سبحانه و یطلب منه الحفظ من جمیع تلک الجهات، و ما یخاف منه من قبل نفسه. و إنما أخره مع أن الاحتراز عن العدو الداخلی أولی من الاحتراز عن الخارجی، لأن رفع الخارج إذا کان منه فساد الداخل أهم، و لعل السر فی تقدیم الإمام و الخلف و تأخیر الفوق و التحت و توسیط الیمین و الشمال أن إتیان العدو فی الأولین أغلب، إلا أن القوی یأتی من الإمام و الضعیف من الخلف، و فی الأخیرین نادر جدا، و فی الوسطین غالب بالنسبة إلی الأخیرین، فالأولی فی طلب الحفظ أن یقدم الأهم فالأهم، و إنما أثر عن علی من فی الوسطین طلبا لتجاوز الحفظ منهما إلی الأولین للمبالغة فی حفظهما حیث طلبه أولا صریحا و ثانیا ضمنا، و قیل: عن هنا اسم بمعنی الجانب إذ المراد بالیمین و الشمال هنا العضوان المخصوصان لا الجانبان بتقدیر من عن یمینی، و من عن شمالی و حذفت من حذرا من اجتماع حر فی الجر بحسب الصورة و قد یذکران - فیقال: - من عن یمینی. من کل سوء و شر یمکن أن یکون المراد بالسوء بلایا الدنیا، و بالشر عقوبات الآخرة، علی اللف و النشر المرتب، أو المراد بالسوء الحزن و الغم، و بالشر عذاب البدن، و ذکر الضغطة بعد العذاب للتخصیص بعد التعمیم لکونها أشد عقوبات القبر، و یومئ إلی عدم عموم الضغطة و ضیق القبر کأنه کنایة عن شدة عالم البرزخ، و قال الجوهری السطوة القهر بالبطش یقال سطا به و السطوة المرة الواحدة و الجمع السطوات انتهی، و سطوات اللیل و النهار البلایا النازلة فیهما فإنها عقوبات العمال غالبا، و یمکن أن یکون المراد بطش الجبارین و الظالمین، و یؤیده أن فی بعض نسخ المکارم من سطوات الأشرار فی اللیل و النهار، و یؤیده الأول أن فی بعض نسخ الکتاب من سطواتک فی اللیل و یمکن التعمیم و کأنه أولی و علی التقادیر الإضافة إلی ظرف الزمان. و رب المشعر الحرام أی المزدلفة أو الجبل الذی فیها، أو المسجد الذی فیه، و یمکن أن یراد به جنس المشعر لیشمل عرفات بل غیرهما أیضا، کما ورد فی بعض الأدعیة - و رب المشاعر العظام - و علی الأول التخصیص لکونها أشرف لدخولها فی الحرم، و الوقوف بها أفضل للأخبار الکثیرة، و لظاهر الآیة حیث لم یأمر بوقوف عرفات صریحا و أمر بالذکر عند المشعر صریحا حیث قال

(فَإِذٰا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفٰاتٍ فَاذْکُرُوا اَللّٰهَ عِنْدَ اَلْمَشْعَرِ اَلْحَرٰامِ )

و عند أکثر العامة بالعکس لروایتهم - الحج عرفة - و فی القاموس: أشعار الحج مناسکه، و علاماته و الشعیرة و الشعارة و المشعر معظمها أو شعائره معالمه التی ندب الله إلیها و أمر بالقیام بها و المشعر الحرام و تکسر میمه المزدلفة و علیه بناء الیوم، و وهم من ظنه جبیلا بقرب ذلک البناء انتهی. و فی المصباح المشاعر مواضع المناسک، و المشعر الحرام جبل بآخر مزدلفة و اسمه قزح و میمه مفتوحة علی المشهور، و بعضهم یکسرها علی التشبیه باسم الآلة انتهی، و رب الحل و الحرام و فی بعض النسخ و الإحرام فعلی الأول الحل بالکسر بمعنی الحلال أو ما خرج عن الحرم فالمراد بالحرام الحرم، و علی الثانی المراد بالحل الإحلال أی الخروج عن الإحرام، فی القاموس حل من إحرامه یحل حلا بالکسر و أحل خرج فهو حلال و فعله فی حله و حرمه بالضم و الکسر فیهما أی وقت إحلاله و إحرامه، و الحل بالکسر ما جاوز الحرم و الحلال و یکسر ضد الحرام کالحل بالکسر انتهی، و الوجه فی تخصیص هذه الأشیاء بالمربوبیة - مع أنه رب کل شیء - المبالغة فی تعظیم الخالق بإضافة کل عظیم شریف إلی إیجاده و لذلک ورد رب السماوات و الأرضین، و رب النبیین و المرسلین، و رب الجبال و الهواء، و رب المشرقین و رب المغربین، و رب العالمین و غیر ذلک مما جاء فی القرآن و الأدعیة و لم یرد فیما یستحقر و یستقذر کالحشرات و الکلاب و القرود و القاذورات، إلا فی ضمن العموم. أبلغ أمر من باب الأفعال بدرعک الحصینة درع الحدید مؤنثة عند الأکثر، و قد یذکر و بمعنی القمیص مذکر و هنا کنایة عن حفظه و حراسته و أمر الملائکة بدفع الشرور عنه، و یحتمل أن یکون المراد بها التقوی کما قال سبحانه

(وَ لِبٰاسُ اَلتَّقْویٰ ذٰلِکَ خَیْرٌ)

و قیل: هی العافیة من جمیع شرور الدنیا. و الآخرة و یرجع إلی ما ذکرنا، و قیل: ذمة الإسلام أو کلمة التوحید مع شرائطها و أعوذ بجمعک أی بجمعک لجمیع صفات الکمال أو بجمعک المخلوقات و حفظک لها بجمعک الناس فی المحشر کما قال ذلک یوم الجمع. و کأنه غیر مناسب، أو حزبک و جیشک من الملائکة و الأنبیاء و الأوصیاء و الأولیاء، و لعله أظهر، و قیل: بجمعک للأسماء الحسنی و ربما یقرأ بالضم أو الکسر أی خواصک الذین هم مستورون عن الخلق کأنهم فی قبضتک کأصحاب القائم، و الأکثر لا یخلو من تکلف، قال الفیروزآبادی: الجمع کالمنع تألیف المتفرق و القیامة و جماعة الناس و الجمع جموع، و بلا لام المزدلفة و یوم جمع یوم عرفة و أیام جمع أیام منی، و جمع الکف بالضم و هو حین تقبضها و أمرهم بجمع أی مکتوم مستور، و فی النهایة قیل: الجمع الجیش. أن تمیتنی أی من أن تمیتنی، و فی المکارم أن لا تمیتنی أو سائلا أن لا تمیتنی و نصب غرقا و ما عطف علیه إما بالحالیة، و فی المصادر یقدر مضاف أی ذا غرق مثلا بخلاف أکبل فإنه لا یحتاج إلی تقدیر و کذا بشیء فإن الباء للملابسة و الظرف مستقر، و إما بکونها مفعولا مطلقا، و الأصل إماتة غرق حذف المضاف و أقیم المضاف إلیه مقامه و أعرب بإعرابه، و کذا نظائره، و الغرق بالفتح و بالتحریک الموت فی الماء، و الحرق بالتحریک اسم من إحراق النار، و فی بعض نسخ الدعاء ضبطوا بسکون الراء أیضا و الشرق بالتحریک مصدر شرق فلان بالماء أو غیره کفرح إذا غص به حتی یموت، و فی القاموس : القود محرکة القصاص و قال صبره عنه یصبره حبسه و صبر الإنسان و غیره علی القتل أن یحبس و یرمی حتی یموت و قد قتله صبرا و المصبورة المحبوسة إلی أن تقتل انتهی. و الحاصل: أنه هنا أن یؤخذ و یحبس للقتل ثم یقتل و هذا أشد أنواع القتل أو یحبس حتی یموت أو مسما و کأنه بفتح المیم مصدرا میمیا أو بضمها من اسمه إذا سقاه سما و إن لم یذکر فی اللغة بناء الأفعال بهذا المعنی، و یمکن أن یقرأ بضم المیم و کسر السین ثم المیم المشددة المفتوحة، فی القاموس: سم یومنا بالضم فهو مسموم و سام و مسم، و فی بعض النسخ سما و هو أظهر و فی المکارم هضما و الهضم الکسر و هضمه حقه ظلمه، و فی المصباح : فجأت الرجل أفجؤه مهموز من باب تعب، و فی لغة بفتحتین جئته بغتة، و الاسم الفجاءة بالضم و المد و فی لغة وزان تمرة و فجأة الأمر مهموز من بابی تعب و نفع أیضا فاجأه مفاجاة أی عاجلة. و میتات جمع میتة بالکسر فیهما أی أنواع الموت المتضمنة للسوء و الشر بالنسبة إلی سائر أنواعه، و السوء بالفتح و قیل إضافة المیتات إلی السوء من إضافة الفاعل إلی الفعل المصادر عنه غیر مخطئ أی لحق أو فی صف الذین و فی بعض النسخ الصف و فی المکارم أو فی الصف الذی نعت أهله فی کتابک و لیست هذه الفقرة فی المصباح و فی أکثر ما مر موافق للمکارم و فیه إشارة إلی قوله تعالی

(إِنَّ اَللّٰهَ یُحِبُّ اَلَّذِینَ یُقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا )

قال البیضاوی: أی مصطفین، مصدر وصف به کأنهم بنیان مرصوص فی تراصهم من غیر فرجة حال من المستکن فی الحال الأولی، و الرص اتصال بعض البناء بالبعض و استحکامه انتهی و قیل: هو من الرصاص و قیل لما کان الصف یصدق علی الکثیر وصفه بصیغة الجمع و هذا علی بعض النسخ و البنیان مصدر بناه و لذا لم یجمع و المراد هنا المبنی و المرصوص الملصق بعضه ببعض و المدغم جزؤه فی جزء بحیث یعسر هدمه شبه الصف به فی التلازق و التلاصق و عدم الفرجة. و الولد محرکة و بالضم و الکسر و الفتح واحد و جمع و قد یجمع علی أولاد و ولدة بالکسر و ولد بالضم، و فی المصباح، و المکارم أعیذ نفسی و أهلی و مالی و ولدی و ما رزقنی ربی بالله الواحد الأحد الصمد الذی لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا أحد أعیذ نفسی و أهلی و مالی و ولدی و ما رزقنی ربی برب الفلق و مثله فی قوله برب الناس و هذا أظهر مما فی الکافی لکنه صحیح أیضا، و لا ینافی اختصاص دخول حرف الجر بالاسم إذ مجموع قل أعوذ إلی آخرها فی الموضعین فی قوة الاسم و نازل منزلته کما قال الرضی (رض) فی شرح الکافیة فی أول مبحث المفعول المطلق ضربت باعتبار أنه مقول، لیس بفعل بل هو اسم لأن المراد هذا اللفظ المقول انتهی. و قوله حتی یختم السورة فی الموضعین کلام الصادق علیه السلام و الضمیر المستتر راجع إلی الباقر علیه السلام و یحتمل أن یکون کلام أبی بصیر فالضمیر راجع إلی الصادق، و الحاصل أنه یحتمل أن یکون الاختصار من أبی بصیر أو من الإمام علیه السلام و کونه من سائر الرواة بل من المصنف أیضا ممکن لکنه بعید قوله علیه السلام و یقول معطوف علی یقول سابقا و الضمیر المستتر راجع إلی الباقر علیه السلام و قوله عدد و نظائره منصوب نائب للمفعول المطلق لکن فی بعضها بتقدیر حرف الجر - کقوله عدد فإنه بتقدیر حمدا بعدد أو حمدا یساوی عدد خلقه و مداد بتقدیر حمدا کمداد إشارة إلی قوله تعالی

(قُلْ لَوْ کٰانَ اَلْبَحْرُ مِدٰاداً لِکَلِمٰاتِ رَبِّی لَنَفِدَ اَلْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِمٰاتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنٰا بِمِثْلِهِ مَدَداً)

و إلی قوله

(وَ لَوْ أَنَّ مٰا فِی اَلْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلاٰمٌ وَ اَلْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مٰا نَفِدَتْ کَلِمٰاتُ اَللّٰهِ)

و قیل عدد و مداد منصوبان بنزع الخافض، و قال البیضاوی :

مِدٰاداً

ما یکتب به و هو اسم ما یمد به الشیء کالحبر للدواة و السلیط للسراج

لِکَلِمٰاتِ رَبِّی

لکلمات علمه و حکمته

(لَنَفِدَ اَلْبَحْرُ)

لنفد جنس البحر بأسره لأن کل جسم متناه

(قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِمٰاتُ رَبِّی)

فإنها غیر متناه لا تنفد کعلمه

(وَ لَوْ جِئْنٰا بِمِثْلِهِ)

بمثل البحر الموجود

(مَدَداً)

أی مادة و معونة لأن جمیع المتناهین متناه انتهی. و قیل: الظاهر أنه إذا قال ذلک یثاب مثل ثواب من حمده تلک العدة، و قد صرح به بعض العامة أیضا، و قال بعضهم یثاب بأکثر من ثواب من حمده زائدا علی مرة واحدة و هو تحکم، و رووا من طرق العامة هکذا سبحان الله و بحمده عدد خلقه و رضا نفسه وزنة عرشه و مداد کلماته قال عیاض: مداد مصدر بمعنی المدد و المدد ما یکثر به الشیء قالوا و استعماله هنا مجاز لأن کلماته تعالی لا تنحصر بعدد و المراد المبالغة فی الکثرة لأنه ذکر أو ما لا یحصره العدد الکثیر من عدد الخلق ثم ارتقی إلی ما هو أعظم و عبر عنه بهذا اللفظ الذی لا یحصیه عدد، و زنة عرشه الذی لا یعلمها إلا هو، و قیل: مداد کلماته، مثلها فی العدد و قیل: مثلها فی أنها لا تنفذ قیل و الأظهر أن ذلک کنایة عن الکثرة لا أنها مثلها فی العدد لا فی الکثرة لأن کلماته سبحانه غیر متناهیة فلا یلحق بها المتناهی فی العدد و الکثرة، و قال القرطبی، معنی قوله و رضا نفسه رضاه عمن رضی عنه من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین انتهی. و قیل: الرضا بمعنی المرضی أی حمدا یکون مرضیا لله تعالی من درک الشقاء الدرک اللحاق و الوصول إلی الشیء و أدرکته إدراکا و درکا و منه الحدیث لو قال إن شاء الله لم یحنث و کان درکا له فی حاجته، و فیه ذکر الدرک الأسفل من النار الدرک بالتحریک و قد یسکن، واحد الإدراک و هی منازل فی النار و الدرک إلی سفل و الدرج إلی فوق انتهی، و قال صاحب کتاب إکمال الإکمال: الدرک بفتح الراء اسم الإدراک کالثخن من الإثخان و ضبطه بعضهم بسکونها علی أنه مصدر و قال درک الشقاء فی الدنیا التعب و فی الآخرة سوء الخاتمة. و قال الشیخ البهائی: فی مفتاح الفلاح عند ذکر هذا الدعاء الدرک بالتحریک یطلق علی المکان و طبقاته درکات یقال النار درکات و الجنة درجات و یطلق أیضا علی أقصی قعر الشیء انتهی و ما ذکرنا أولا أظهر و من شماتة الأعداء أی فرحهم بما نزل بی من البلاء استعاذ منها بدفع ما یفضی إلیها فی المصباح شمت یشمت إذا فرح بمصیبة نزلت به و الاسم الشماتة و أشمت الله به العدو و أعوذ بک من الفقر و الوقر قیل: المراد بالفقر الفقر الذی لا یکون معه صبر و لا ورع حتی فیما لا یلیق بأهل الدین و المروة أو المراد به فقر القلب الذی یقضی إلی فقر الآخرة و الوقر بالفتح و السکون ثقل السمع کذا فی النهایة، و فی القاموس: الوقر ثقل فی الأذن أو ذهاب السمع کله، و قد وقر کوعد و وجل و مصدره و قرأ بالفتح و القیاس بالتحریک، و قیل: یحتمل أن یکون هنا من الاتباع یقال فقیر وقیر اتباعا، و أقول: یحتمل أن یکون المراد به کل ثقل من الدیون و الذنوب و کثرة العیال و غیرها.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 249 

*****

14- الحدیث

14/3292 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ؛ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً ، عَنِ الْحَسَنِ(16) بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «مَا مِنْ عَبْدٍ یَقُولُ إِذَا أَصْبَحَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ: "اللّهُ أَکْبَرُ، اللّهُ أَکْبَرُ کَبِیراً، وَ سُبْحَانَ اللّهِ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ کَثِیراً لاَ شَرِیکَ

ص: 429


1- 5 . فی «د ، بر ، بس ، بف » : «تختم » . وفی «ز » : «ختم » فی الموضعین . وفی مرآة العقول : «وقوله : حتّی یختم السورة ، فی الموضعین کلام الصادق علیه السلام ، والضمیر المستتر راجع إلی الباقر علیه السلام . ویحتمل أن یکون کلام أبی بصیر ، فالضمیر راجع إلی الصادق علیه السلام . والحاصل أنّه یحتمل أن یکون الاختصار من أبی بصیر ، أو من الإمام علیه السلام ، وکونه من سائر الرواة بل من المصنّف أیضا ممکن ، لکنّه بعید» .
2- 6 . فی «د ، بس » : «تقول » . وفی «ز » : «وتقول » .
3- 7 . فی «بف » والوافی : - «اللّه » .
4- 8 . فی «ب ، ج ، د » : + «اللّه » .
5- 9 . فی «د ، ص ، بف » وشرح المازندرانی : - «اللّه » .
6- 10 . فی «ز » وحاشیة «ج » : «کلمات اللّه » .
7- 11 . فی حاشیة «ج » : «العرش » .
8- 12 . فی «ز ، بف » : «الحکیم » .
9- 13 . فی «ز » : + «السبع » .
10- 14 . فی «بر » : «والأرض » .
11- 15 . فی شرح المازندرانی : - «إنّی » .
12- 16 . فی «ب» : - «أعوذ بک » .
13- 1 . فی «ز » : + «والوتر» .
14- 2 . فی «ب ، د ، ز ، بف » : «وتصلیّ » .
15- 3 . مصباح المتهجّد، ص 94 ، من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام ، مع اختلاف یسیر وراجع : الکافی ، کتاب الدعاء ، باب الدعاء للکرب والهمّ والحزن والخوف ، ح 3388 الوافی، ج 9 ، ص 1560، ح 8753.
16- 4 . فی «بس» : - «الحسن » .

لَهُ، وَ صَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ(1)" إِلاَّ ابْتَدَرَهُنَّ(2) مَلَکٌ، وَ جَعَلَهُنَّ فِی جَوْفِ(3) جَنَاحِهِ، 2 / 527

وَ صَعِدَ بِهِنَّ إِلَی السَّمَاءِ الدُّنْیَا، فَتَقُولُ(4) الْمَلاَئِکَةُ: مَا مَعَکَ؟ فَیَقُولُ: مَعِی کَلِمَاتٌ قَالَهُنَّ رَجُلٌ مِنَ الْمُوءْمِنِینَ وَ هِیَ کَذَا وَ کَذَا، فَیَقُولُونَ(5): رَحِمَ اللّهُ مَنْ قَالَ هوءُلاَءِ الْکَلِمَاتِ وَ غَفَرَ لَهُ » .

قَالَ (6): «وَ کُلَّمَا مَرَّ بِسَمَاءٍ، قَالَ لاِءَهْلِهَا مِثْلَ(7) ذلِکَ، فَیَقُولُونَ: رَحِمَ اللّهُ مَنْ قَالَ هوءُلاَءِ الْکَلِمَاتِ وَ غَفَرَ لَهُ ، حَتّی یَنْتَهِیَ بِهِنَّ(8) إِلی حَمَلَةِ الْعَرْشِ، فَیَقُولُ لَهُمْ: إِنَّ مَعِی کَلِمَاتٍ تَکَلَّمَ بِهِنَّ رَجُلٌ مِنَ الْمُوءْمِنِینَ وَ هِیَ کَذَا وَ کَذَا، فَیَقُولُونَ: رَحِمَ اللّهُ هذَا الْعَبْدَ وَ غَفَرَ لَهُ(9)، انْطَلِقْ بِهِنَّ(10) إِلی حَفَظَةِ کُنُوزِ مَقَالَةِ الْمُوءْمِنِینَ؛ فَإِنَّ هوءُلاَءِ کَلِمَاتُ الْکُنُوزِ حَتّی تَکْتُبَهُنَّ(11) فِی دِیوَانِ الْکُنُوزِ».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: هیچ بنده ای نیست که چون بامداد کند پیش از آفتاب زدن بگوید: «اللّٰه اکبر اللّٰه اکبر کبیرا و سبحان اللّٰه بکرة و اصیلا و الحمد للّٰه رب العالمین کثیرا، لا شریک له و صلی اللّٰه علی محمد و آله». جز اینکه فرشته ای آنها را دریابد و در درون بال خود نهد و بآسمان دنیا بالا برد، پس فرشتگان بدو گویند: چه چیز همراه تو است؟ گویند: با من کلماتی است که یکی از مؤمنین گفته و آنها چنین و چنانند، پس فرشتگان گویند: خدا رحمت کند آن کس که این کلمات را گفته و او را بیامرزد، و بهر آسمانی که بالا رود باهل آن آسمان مانند همان حرف را بزند، و آنها نیز گویند: خدا رحمت کند کسی که این کلمات را گفته و او را بیامرزد تا بحاملین عرش رسد پس بدانها گوید: با من کلماتی است که یکی از مؤمنین بدان تکلم کرده و آنها چنین و چنانند، پس آنها گویند: خدا رحمت کند این بنده را و او را بیامرزد، آنها را ببر نزد نگهبانان گنجهای گفتار مؤمنان، زیرا اینها گنجینه های کلماتند تا آنها را در دفتر گنجها بنویسند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 297 

*****

[ترجمه کمره ای] :

14-از امام باقر(علیه السّلام)فرمود:بنده ای نباشد که که چون صبح کند پیش از بر آمدن خورشید گوید: «اللّٰه اکبر اللّٰه اکبر کبیراً. -منزّه باد خدا در بامداد و پسین،و سپاس از آن خدا است پروردگار جهانیان بسیار و فراوان،شریک ندارد،و صلی اللّٰه علی محمد و آله» جز اینکه فرشته ای آنها را دریابد و میان پر خود نهد و به آسمان دنیا بالا برد و فرشته ها به او گویند:چه همراه تو است؟در پاسخ گوید:با من چند کلمه است که مردی از مؤمنان گفته و آنها چنین و چنانند، و فرشته ها گویند:خدا رحمت کند هر که این کلمات را گفته است و او را بیامرزد و به هر آسمانی که بالا رود به اهل آن گزارش دهد و آنها گویند:خدا رحمت کند آن را که این کلمات را خوانده است و او را بیامرزد تا آنها را به حاملان عرش رساند و به آنها گوید:با من کلماتی است که مردی از مؤمنان گفته است و چنین و چنانند، و حاملان عرش می گویند:خدا این بنده را رحمت کند و بیامرزد، آنها را ببر نزد نگهبانانِ گنجینه های گفتارِ مؤمنان زیرا اینها گنجور کلماتند تا آنها را در دفتر گنجینه ها بنویسند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 181 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

14-امام باقر علیه السّلام فرمود:بنده ای نباشد که چون صبح کند پیش از بالا آمدن خورشید گوید:«اللّه اکبر اللّه اکبر کبیرا-منزه باد خدا در بامداد و پسین،و سپاس از آن خداست پروردگار جهانیان بسیار و فراوان،شریک ندارد، و صلّی اللّه علی محمد و آله»جز اینکه فرشته ای آنها را دریابد و میان پر خود نهد و به آسمان دنیا بالا برد فرشته ها به او گویند:چه همراه توست؟ در پاسخ گوید:با من چند کلمه است که مردی از مؤمنان گفته و آنها چنین و چنانند،و فرشته ها گویند:خدا رحمت کند هرکه این کلمات را گفته است و او را بیامرزد و به هر آسمانی که بالا رود به اهل آن گزارش دهد و آنها گویند:خدا رحمت کند آن را که این کلمات را خوانده است و او را بیامرزد تا آنها را به حاملان عرش رساند و به آنها گوید:با من کلماتی است که مردی از مؤمنان گفته است و چنین و چنانند،و حاملان عرش می گویند:خدا این بنده را رحمت کند و بیامرزد و آنها را ببر نزد نگهبانان گنجینه های گفتار مؤمنان زیرا اینها گنجور کلماتند تا آنها را در دفتر گنجینه ها بنویسند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 493 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. الله أکبر کبیرا قد مر معنی الله أکبر، و قال فی النهایة کبیرا منصوب بإضمار فعل کأنه قال أکبر کبیرا و قیل هو منصوب علی القطع من اسم الله انتهی، و قیل: صفة لمفعول مطلق محذوف بتقدیر تکبیرا کبیرا أو عامل المفعول مضمون الجملة لأن الله أکبر بمعنی أکبر الله و سبحان الله بکرة و أصیلا فی القاموس: البکرة بالضم الغدوة و اسمها الأبکار و الأصیل العشی و قیل هو الوقت بعد العصر إلی الغروب و هما منصوبان بالظرفیة الزمانیة و عامله مضمون الجملة إذ سبحان الله فی قوة أسبح الله و هو إطاعة لأمره تعالی حیث قال

(وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً)

و کثیرا أیضا صفة للمفعول المطلق المحذوف، أی حمدا کثیرا. و أقول: روی مثل هذا الحدیث مسلم فی صحیحه بإسناده عن ابن عمر قال بینا نصلی مع رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إذ قال رجل من القوم الله أکبر کبیرا و الحمد لله کثیرا و سبحان الله بکرة و أصیلا، فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من القائل کلمة کذا و کذا فقال رحل من القوم، أنا یا رسول الله قال عجبت لها فتحت لها أبواب السماء قال ابن عمر ما ترکتهن منذ سمعت رسول الله یقول ذلک، و قال بعض الشراح: انتصاب کبیرا بإضمار فعل دل علیه ما قبله أی کبرت کبیرا، و قیل علی أنه حال مؤکدة و قیل علی القطع و قیل علی التمیز، و أورد علیهما بأن النصب علی القطع إنما یکون فیما یصح أن یکون صفة و لا تصح الصفة هنا، و بأن النصب علی التمیز هنا لا یصح لأن تمیز أفعل التفضیل شرطه أن یکون مغایرا للفظه نحو أحسن عملا إلا ابتدرهن، الابتدار الاستباق، و فیه دلالة علی أن الملائکة یتنافسون فی رفع أعمال العباد فیفهم منه أن الرافع لأعمالهم غیر منحصر فی الحفظة فإن هؤلاء کلمات الکنوز قیل الإضافة بیانیة و تسمیتها بالکنوز باعتبار ادخار ثوابها لصاحبها أو باعتبار نفاستها و عظم قدرها فإنما یکنز ما یضمن به و کان نفیسا عزیزا عند صاحبه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 251 

*****

15- الحدیث

15/3293 . حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ، عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِهِ(13)، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ عِیسَی بْنِ عَبْدِ اللّهِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا أَصْبَحْتَ، فَقُلْ: اللّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ

ص: 430


1- 5 . فی «ص » : «آل محمّد » .
2- 6 . بَدَرتُ إلی الشیء أبدُر بُدُورا : أسرعت إلیه ، وکذلک بادرت إلیه . وتبادر القوم : تسارعوا . وابتدروا السلاح : تسارعوا إلی أخذه . الصحاح ، ج 2 ، ص 586 (بدر).
3- 7 . فی «د ، ص ، بر » وحاشیة «ج » : «حرف » .
4- 8 . فی «د ، بف » والوافی: + «له » .
5- 9 . فی «ص » : «ویقولون » .
6- 10 . فی «ج » : «وقال » . وفی البحار : «وقال » بدل «قال و » .
7- 11 . فی الوافی : - «مثل » .
8- 1 . فی حاشیة «ج، ز » والبحار : «بها» .
9- 2 . فی الوافی : - «وغفر له» .
10- 3 . فی الوافی : «بها» .
11- 4 . فی «ب ، ج ، ز ، بس » وحاشیة «بر » والبحار : «یکتبهنَّ » . وفی «بر » : «یکتبن » . وفی «بف » : «یکتبنّ » بتشدید النون .
12- 5 . الوافی، ج 9، ص 1562، ح 8754؛ البحار، ج 86، ص 292، ح 53.
13- 6 . فی «بس » وحاشیة «ج » : «أصحابنا» .

مَا خَلَقْتَ وَ ذَرَأْتَ(1) وَ بَرَأْتَ(2) فِی(3) بِلاَدِکَ وَ عِبَادِکَ(4)؛ اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِجَلاَلِکَ وَ جَمَالِکَ وَ حِلْمِکَ وَ کَرَمِکَ کَذَا وَ کَذَا».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: چون صبح کردی بگو: «اللهم انی اعوذ بک من شر ما. خلقت و ما ذرأت و برأت فی بلادک و عبادک، اللهم انی أسألک بجلالک و جمالک و حلمک و کرمک - کذا و کذا-». (و بجای کذا و کذا حاجات خود را بگوید).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 297 

*****

[ترجمه کمره ای] :

15-از امام صادق(علیه السّلام)که: چون صبح کنی بگو:بار خدایا من به تو پناه برم از شرّ آنچه آفریدی و بر آوردی و جان بخشیدی در همۀ بلاد و عباد خودت،بار خدایا من از تو خواهم به والائی و زیبائی و بردباری و کرمت چنین و چنان(یعنی حاجات خود را ذکر کند).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 183 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

15-امام صادق علیه السّلام فرمود:

چون صبح کنی بگو:بار خدایا من به تو پناه برم از شرّ آنچه آفریدی و برآوردی و جان بخشیدی در همۀ بلاد و عباد خودت،بار خدایا من از تو خواهم به والائی و زیبائی و بردباری و کرمت چنین و چنان(یعنی حاجات خود را ذکر کند)

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 493 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل کالموثق. و قال فی النهایة: فی أسمائه تعالی الخالق و هو الذی أوجد الأشیاء جمیعا بعد أن لم تکن موجودة و أصل الخلق التقدیر فهو باعتبار تقدیر ما منه وجودها و باعتبار الإیجاد علی وفق التقدیر خالق، و قال فی حدیث الدعاء أعوذ بکلمات الله التامات من شر کل ما خلق الله و ذرأ و برأ ذرأ الله الخلق یذرءهم ذرءا إذا خلقهم و کان الذرء مختص بخلق الذریة، و قال فی أسماء الله تعالی البارئ هو الذی خلق الخلق لا عن مثال، و لهذه اللفظة من الاختصاص یخلق الحیوان ما لیس لها بغیره من المخلوقات و قلما تستعمل فی غیر الحیوان فیقال برأ الله النسم و خلق السماوات و الأرض انتهی. فیمکن أن یکون المراد بالجمیع خلق جمیع المخلوقات و الجمع بینها للتأکید و یمکن أن یراد بالخلق التقدیر و بالذر خلق الإنس و الجن أو الإنس فقط و بالبرء خلق سائر الأشیاء أو بالأول ما لیس فیه روح، و بالثانی خلق الجن و الإنس، و بالثالث خلق سائر الحیوانات، و قیل: خلقت أی جمیع المخلوقات و ذرأت أی أکثرت خلق الأشیاء و خلقتها بکثرة لا تحصی، و برأت أی خلقتها بریئا من أن یشبهک شیئا منها و لا یساعده ما ذکره اللغویون. فی بلادک متعلق بالأفعال الثلاثة علی التنازع و قوله و عبادک عطف علی بلادک أی شر من خلقت بین عبادک أو فیهم من أعضائهم و قواهم و مواد مکائدهم و تدابیرهم و أفکارهم و شرورهم، أو عطف علی الموصول فی ما خلقت لیکون تخصیصا بعد التعمیم و قیل متعلق بقوله أعوذ بک و تعلقه بالأفعال الثلاثة بعید انتهی، و لا یخفی ما فیه. بجلالک الجلال عظمة الذات و کون ذاته أجل من أن تدرکه العقول و الأفهام و الجمال البهاء و حسن الصفات و الحلم و الکرم یرجعان إلی حسن الأفعال، أو الجلال الصفات السلبیة و التنزیهیة، و الجمال الصفات الثبوتیة و الأخیران کما مر و قد مر شرح أسمائه تعالی مرارا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 252 

*****

16- الحدیث

16/3294 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مَیْمُونٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام کَانَ یَقُولُ إِذَا أَصْبَحَ: "سُبْحَانَ اللّهِ(6) الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ(7) _ ثَلاَثاً _ ؛ اللّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ زَوَالِ نِعْمَتِکَ، وَ مِنْ تَحْوِیلِ عَافِیَتِکَ، وَ مِنْ(8)

فَجْأَةِ(9) نَقِمَتِکَ، وَ مِنْ(10) دَرَکِ(11) الشَّقَاءِ، وَ مِنْ(12) شَرِّ مَا سَبَقَ فِی اللَّیْلِ(13)؛ اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِعِزَّةِ مُلْکِکَ وَ شِدَّةِ قُوَّتِکَ وَ بِعَظِیمِ(14) سُلْطَانِکَ وَ بِقُدْرَتِکَ(15) عَلی خَلْقِکَ" ثُمَّ سَلْ حَاجَتَکَ(16)».(17)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: علی علیه السلام چنین بود که هر گاه صبح میکرد سه بار میفرمود: «سبحان اللّٰه الملک القدوس». (سپس میفرمود): «اللهم انی اعوذ بک من زوال نعمتک و من تحویل عافیتک و من فجأة نقمتک، و من درک الشقاء و من شر ما سبق فی اللیل، اللهم انی أسألک بعزة ملکک، و شدة قوتک و بعظیم سلطانک و بقدرتک علی خلقک». (پس فرمود: اگر حاجتی داشتی این را بگو) سپس حاجت خود را بخواه.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 298 

*****

[ترجمه کمره ای] :

16-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:علی(علیه السّلام)را شیوۀ این بود که هر گاه صبح می کرد می فرمود(سه بار): سبحان اللّٰه الملک القدّوس. بار خدایا راستی من به تو پناه برم از زوال نعمت و دگرگونی عافیت و به ناگاه رسیدن بلایت و از دچار شدن به بدبختی و از شرّ هر آنچه در شب پیش آمده،بار خدایا من از تو خواهم به حقّ عزّت ملکت و شدّت نیرویت و به وسیلۀ تسلط و بزرگواریت و به توانائیت بر خلقت- سپس حاجت خود را بخواه.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 183 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

16-امام صادق علیه السّلام فرمود:

علی علیه السّلام را شیوۀ این بود که هرگاه صبح می کرد می فرمود(سه بار): سبحان اللّه الملک القدّوس،بار خدایا به راستی من به تو پناه می برم از زوال نعمت و دگرگونی عافیت و به ناگاه رسیدن بلایت و از دچار شدن به بدبختی و از شرّ هرآنچه در شب پیش آمده،بار خدایا من از تو خواهم به حقّ عزّت ملکت و شدّت نیرویت و به وسیلۀ تسلط و بزرگواریت و به توانائیت بر خلقت-سپس حاجت خود را بخواه.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 495 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن موثق. و الفجأة بالضم و المد وقوع الشیء بغتة من غیر تقدم سبب، و قرأه بعضهم بالفتح و السکون من غیر مد علی المرة و النقمة مثل الکلمة و الرحمة، و النعمة العقوبة و من شر ما سبق فی اللیل أی قدر فی اللیل من البلایا الواقعة فی النهار، و قیل: البلایا النازلة فیه الطالبة لأهلها، و قیل: أی ما سبق منی فی اللیل بلا تدبر و تفکر فی عاقبته، و الأظهر ما سیأتی فی روایة الجعفری فی هذا الدعاء بعینه، و من شر ما سبق فی الکتاب أی فی اللوح بعزة ملکک أی غلبة سلطنتک قوله ثم سل حاجتک قیل هو عطف علی المفهوم من السابق فإن النقل عن أمیر المؤمنین علیه السلام متضمن لأمر المخاطب بقول مثله فکأنه قال: فقل هذا ثم سل حاجتک.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 253 

*****

ص: 431


1- 7 . ذَرَأ اللّه الخلقَ یَذْرؤُهم ذَرْءا : إذا خلقهم . وکأنّ الذرءَ مختصّ بخلق الذرّیّة . النهایة ، ج 2 ، ص 156 (ذرأ).
2- 8 . «البَرْء » : الخَلْق . بَرَأ اللّه الخَلْق یَبْرَؤُهم بَرْءا ، فهو بارئ . ترتیب کتاب العین ، ج 1 ، ص 145 (برأ).
3- 9 . فی «ز » : «من » .
4- 10 . فی البحار : «لعبادک » بدل «وعبادک » .
5- 11 . الکافی ، کتاب الدعاء ، باب دعوات موجزات لجمیع الحوائج للدنیا والآخرة ، ح 3443 ، بسنده عن أبان ، عن عیسی بن عبداللّه ، من قوله : «اللّهمّ إنّی أسألک بجلالک» مع اختلاف یسیر الوافی، ج 9، ص 1562، ح 8755؛ البحار، ج 86، ص 292، ح 53.
6- 12 . فی «ج ، د ، ز ، بر» والوافی : - «اللّه » .
7- 13 . فی «ص » : + «سبحان اللّه الملک القدّوس » . وفی «بف » وحاشیة «ج » والوافی: + «سبحان الملک القدّوس» .
8- 14 . فی «ز» : - «من » .
9- 1 . «الفُجاءة » بالضمّ والمدّ : وقوع الشیء بغتة من غیر تقدّم سبب . وقرأه بعضهم بالفتح والسکون من غیر مدّ علی المرّة » . کذا فی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 290 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 252 .
10- 2 . فی «ز» : - «من » .
11- 3 . «الدرک » : اللِّحاق . والدَّرَک _ ویسکّن _ : التَّبِعَة وأقصی قَعرِ الشیء . القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1234 (درک).
12- 4 . فی «ج ، د ، ص ، بر ، بف » والوافی : - «من » .
13- 5 . فی الوافی : «الکتاب » .
14- 6 . فی الوافی : «بعظم » .
15- 7 . فی «ب » : «بقوّتک » .
16- 8 . فی مرآة العقول : «قوله : ثمّ سل حاجتک ، قیل : هو عطف علی المفهوم من السابق ؛ فإنّ النقل عن أمیرالمؤمنین علیه السلام متضمّن لأمر المخاطب بقول مثله ، فکأنّه قال : فقل هذا ، ثمّ سل حاجتک » .
17- 9 . مفتاح الفلاح ، ص 16 ، الباب 1 ، بإسناده عن الکلینی . الکافی، کتاب الدعاء، نفس هذا الباب، ذیل ï ح 3308، بسند آخر عن أبی الحسن علیه السلام . المصباح للکفعمی ، ص 81 ، الفصل 14 ، من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر الوافی، ج 9، ص 1563، ح 8756؛ الوسائل، ج 7، ص 227، ح 9186 .

17- الحدیث

17/3295. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادٍ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ، عَنِ الْعَلاَءِ بْنِ کَامِلٍ، قَالَ :

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : ««وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ»(1) عِنْدَ الْمَسَاءِ(2): لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ ، وَ لَهُ الْحَمْدُ، یُحْیِی وَ یُمِیتُ، وَ یُمِیتُ وَ یُحْیِی(3)، وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».

قَالَ : قُلْتُ: بِیَدِهِ الْخَیْرُ؟

قَالَ : «إِنَّ بِیَدِهِ الْخَیْرَ، وَ لکِنْ قُلْ کَمَا أَقُولُ لَکَ(4) عَشْرَ مَرَّاتٍ؛ وَ "أَعُوذُ بِاللّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ" حِینَ(5) تَطْلُعُ الشَّمْسُ وَ حِینَ(6) تَغْرُبُ عَشْرَ مَرَّاتٍ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

علاء بن کامل گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام که میفرمود:(در تفسیر این آیۀ شریفه)«و یاد کن پروردگار خویش را در درون خود بزاری و ترس با صدای آهسته»(سورۀ اعراف آیه 205)(مقصود) هنگام شب است (که بگوئی:) « لا اله الا اللّٰه وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد یحیی و یمیت و یمیت و یحیی و هو علی کل شیء قدیر». (علاء بن کامل) گوید: گفتم (جملۀ)«بیده الخیر»(در این ذکر نبود چطور است من در آن بیفزایم؟) فرمود: درست است که خیر بدست خدا است، ولی چنان که گفتم بگو (و کم و زیاد در آن نکن) و آن را ده بار بگو، و نیز هنگام آفتاب زدن و هنگام غروب آن ده بار بگو: «اعوذ باللّٰه السمیع العلیم». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 298 

*****

[ترجمه کمره ای] :

17-از علاء بن کامل که:شنیدم امام صادق(علیه السّلام) می فرمود:پروردگارت را در نهادت یاد آور با زاری و هراس و گفتارِ آهسته؛هنگام شب(بگو):نیست شایستۀ ستایش جز خدا تنها است، شریک ندارد از آنِ او است ملک و از آنِ او است سپاس،زنده کند و بمیراند و بمیراند و زنده کند و او است بر هر چه توانا. گوید:گفتم:بیده الخیر،فرمود:درست است که بیده الخیر ولی چنان بگو که من برای تو گفتم تا ده بار،و بگو:پناه برم به خدای شنوا و دانا-هنگامی که برآید آفتاب و هنگامی که غروب کند-ده بار.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 183 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

17-علاء بن کامل گوید که:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:پروردگارت را در نهادت یادآور با زاری و هراس و گفتار آهسته؛هنگام شب(بگو): نیست شایسته ستایش جز خدا تنهاست،شریک ندارد از آن اوست ملک و از آن اوست سپاس،زنده کند و بمیراند و بمیراند و زنده کند و اوست دانا بر هر چیز.

گوید:گفتم:بیده الخیر،فرمود:درست است که بیده الخیر ولی چنان بگو که من برای تو گفتم تا ده بار،و بگو:پناه برم به خدای شنوا و دانا- هنگامی که آفتاب برآید و هنگامی که غروب کند-ده بار.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 495 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

وَ اُذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ

أی فی القلب أو بالإخفات، و یشمل التفکر فی صفات الله تعالی و أمثاله مما یذکر الرب تعالی به، و روی زرارة عن أحدهما علیهما السلام قال معناه إذا کنت خلف إمام تأتم به فأنصت و سبح فی نفسک یعنی فیما لا یجهر الإمام فیه بالقراءة

تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً

أی بتضرع و خوف

وَ دُونَ اَلْجَهْرِ مِنَ اَلْقَوْلِ

أی باللسان خفیا إذا حمل السابق علی ذکر القلب أو جهرا لا یبلغ حد العلو و الإفراط إذا حمل الأول علی الذکر اللسانی الخفی أو الأعم منه و من الذکر القلبی، قال فی المجمع: معناه ارفعوا أصواتکم قلیلا فلا تجهروا بها جهارا بلیغا حتی یکون عدلا بین ذلک، و قیل: إنه أمر للإمام أن یرفع صوته فی الصلاة بالقراءة مقدار ما یسمع من خلفه.

بِالْغُدُوِّ وَ اَلْآصٰالِ

هو جمع أصیل و هو الوقت بعد العصر إلی المغرب، و قوله علیه السلام: عند المساء یحتمل وجوها. الأول: أن یکون علیه السلام قرأ الآیة إلی قوله و الآصال و فسر الآصال بالمساء فالاختصار فی الآیة من الراوی. الثانی: أن یکون من القول من کلام الإمام و هو خبر و قوله لا إله إلا الله إلی آخره مبتدأ و الاختصار فی الآیة إما من الإمام علیه السلام أو من الراوی. الثالث: أن یکون من القول تتمة الآیة و یکون متعلق الظرف مقدرا أی تقول عند المساء أو القول عند المساء و الأوسط أظهر، و عدم التعرض لقوله عند الصباح لعله لکون الذکر عند المساء أهم، أو أن له علی الظهور لدلالة الآیة علی تساوی الوقتین قوله علیه السلام: و لکن قل یدل علی أنه لا ینبغی إضافة شیء إلی الدعاء المأثور و إن کان فی الإضافة زیادة ثناء، و لها حسن موقع لأن الفضل المرتب علیه لا یدرک بالعقل بل بالسمع فلا یغیر، و أما ذکرها فی بعض الروایات و ترکها فی بعضها فیمکن أن یکون باعتبار أحوال المخاطبین و المأمورین فی ضیق أوقاتهم و سعتها، أو قلة شعورهم و مدارکهم و کثرتها أو باعتبار اختلاف مطالبهم و دواعیهم فإن لکل ترتیب و نظم و ترکیب مدخلا و تأثیرا فی شیء کما أن لهذا العدد أی عشر مرات تأثیرا خاصا فلا ینبغی التعدی عنه و أما نحن فلما لم نعرف مناسبة أی منها لنا فنحن مخیرون فی الإتیان بأیها شئنا، و الجمع بینها أفضل و لعل الاختصار فی الاستعاذة و الاکتفاء بذکر بعضها لعلم السامع بالتتمة لاشتمال کثیر من الأخبار علیها. و یؤیده: أن العیاشی روی فی تفسیر هذه الآیة عن الحسین بن المختار، عن أبی عبد الله علیه السلام فی قول الله

(وَ اُذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً وَ دُونَ اَلْجَهْرِ مِنَ اَلْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ اَلْآصٰالِ)

قال تقول عند المساء لا إله إلا الله و ساق الحدیث کما فی المتن إلی قوله - و أعوذ بالله السمیع العلیم من همزات الشیاطین و أعوذ بک رب أن یحضرون إن الله هو السمیع العلیم، عشر مرات حین تطلع الشمس و عشر مرات حین تغرب، و بهذا الوجه الذی رواه یندفع أکثر إشکالات الخبر، و کان فی الخبر إشعارا بأن وقت التهلیل أوسع من وقت الاستعاذة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 254 

*****

18- الحدیث

2 / 528

18/3296. عَلِیٌّ(8)، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادٍ، عَنْ حَرِیزٍ، عَنْ زُرَارَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «یَقُولُ(9) بَعْدَ الصُّبْحِ: الْحَمْدُ لِرَبِّ(10) الصَّبَاحِ، الْحَمْدُ

ص: 432


1- 10 . الأعراف (7) : 205 .
2- 11 . فی مرآة العقول : «قوله علیه السلام : عند المساء ، یحتمل وجوها : الأوّل : أن یکون علیه السلام قرأ الآیة إلی قوله : والآصال ، وفسّر الآصال بالمساء فالاختصار فی الآیة من الراوی . الثانی : أن یکون «من القول » من کلام الإمام ، وهو خبر ، وقوله : «لا إله إلاّ اللّه » إلی آخره مبتدأ . والاختصار فی الآیة إمّا من الإمام علیه السلام ، أو من الراوی . الثالث : أن یکون «من القول » تتمّة الآیة، ویکون متعلّق الظرف مقدّرا ، أی تقول عند المساء ، أو القول عند المساء . والأوسط أظهر».
3- 1 . فی الوافی: + «وهو حیّ لایموت » .
4- 2 . فی «ج» : - «لک » .
5- 3 . فی «بر » وحاشیة «ج » : «حتّی » .
6- 4 . فی «بف » وحاشیة «ج » : «حتّی » .
7- 5 . تفسیر العیّاشی، ج 2، ص 45، ح 136، عن الحسین بن المختار ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی، ج 9، ص 1550، ح 8738؛ الوسائل، ج 7، ص 227، ح 9187 ؛ البحار، ج 86، ص 261، ح 30.
8- 6 . فی «ز » وحاشیة «ج » : + «بن إبراهیم » .
9- 7 . فی «ب ، ز ، بس » والوافی والوسائل : «تقول » .
10- 8 . هکذا فی «ج ، د ، ز، ص ، بر ، بس ، بف » وشرح المازندرانی والوافی ومرآة العقول والوسائل والبحار . ï وفی «ب » : «للّه لربّ » . وفی المطبوع : «للّه ربّ » .

لِفَالِقِ(1) الاْءِصْبَاحِ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ؛ اللّهُمَّ افْتَحْ لِی(2) بَابَ الاْءَمْرِ(3) الَّذِی فِیهِ الْیُسْرُ وَ الْعَافِیَةُ؛ اللّهُمَّ هَیِّئْ(4) لِی سَبِیلَهُ وَ بَصِّرْنِی مَخْرَجَهُ(5)؛ اللّهُمَّ إِنْ کُنْتَ قَضَیْتَ لاِءَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ عَلَیَّ مَقْدُرَةً(6) بِالشَّرِّ(7)، فَخُذْهُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ، وَ مِنْ خَلْفِهِ، وَ عَنْ یَمِینِهِ، وَ عَنْ شِمَالِهِ، وَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْهِ، وَ مِنْ فَوْقِ رَأْسِهِ، وَ اکْفِنِیهِ(8) بِمَا شِئْتَ، وَ مِنْ حَیْثُ شِئْتَ، وَ کَیْفَ شِئْتَ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: پس از بامداد میگوئی:« الحمد للّٰه رب الصباح الحمد للّٰه خالق الاصباح». سه بار (و پس از آن میگوئی): «اللهم افتح لی باب الامر الذی فیه الیسر و العافیة اللهم هیئ له سبیله و بصرنی مخرجه اللهم ان کنت قضیت لاحد من خلقک علی مقدرة بالشر فخذ من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله و من تحت قدمیه و من فوق رأسه و اکفنیه بما شئت و من حیث شئت و کیف شئت». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 299 

*****

[ترجمه کمره ای] :

18-از امام باقر(علیه السّلام)فرمود:می گوید(می گوئی تو خ ل)پس از بر آمدن بامداد تا سه بار:سپاس از آن خدا است که پروردگار صباح است،سپاس از آن خدا شکافندۀ هر صباح،بار خدایا بر من بگشای دری که در آن خوشی و عافیت است،بار خدایا راهش را برایم آماده ساز و مرا به بیرون شدن از آن بینا گردان،بار خدایا اگر به هر کدام از آفریده هایت در بارۀ من توانائی به آزار داده ای جلو او را از پیش و پس و راست و چپ و از زیر گام و بالای سرش بر بند و شرّ او را از من کفایت کن بدان چه خواهی و از آن راه که خواهی و هر گونه بخواهی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 185 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

18-امام باقر علیه السّلام فرمود:پس از برآمدن بامداد تا سه بار بگو:سپاس از آن خداست که پروردگار صبح است،سپاس از آن خدا شکافندۀ هر صبح، بار خدایا بر من بگشای دری که در آن خوشی و عافیت است،بار خدایا راهش را برایم آماده ساز و مرا به بیرون شدن از آن بینا گردان،بار خدایا اگر به هرکدام از آفریده هایت دربارۀ من توانائی به آزار داده ای جلو او را از پیش و پس و راست و چپ و از زیر گام و بالای سرش بر بند و شرّ او را از من کفایت کن بدانچه خواهی و از آن راه که خواهی و هر گونه بخواهی.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 495 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و فی المصباح : الصبح الفجر و الصباح مثله، و هو أول النهار و الصباح أیضا خلاف المساء الحمد لرب الصباح أی لمالکه أو مربیة المبلغ له إلی غایته و کماله المقدر له الحمد لفالق الإصباح قال البیضاوی: أی شاق عمود الصبح عن ظلمة اللیل، أو عن بیاض النهار، أو شاق ظلمة الإصباح و هو الغبش الذی یلیه، و الإصباح فی الأصل مصدر أصبح إذا دخل فی الصبح سمی به الصبح و قرأ بفتح الهمزة علی الجمع انتهی. و قیل: الصباح هنا الصبح الصادق، و الإصباح الکاذب و ثلاث مرات مفعول مطلق لقوله تقول . قوله علیه السلام باب الأمر الذی فیه الیسر و العافیة الیسر ضد العسر و هو اللین و الرخاء و طیب العیش و العافیة شاملة لعافیة الدنیا و هی السلامة من الآفات، و عافیة الآخرة و هی النجاة من العقوبات اللهم هیئ لی سبیله أی سبیل ذلک الأمر و طریقه الموصول إلیه، قیل: و أصل التهیئة إحداث هیئة الشیء و صورته و بصرنی مخرجه بفتح المیم کما فی أکثر نسخ الدعاء أو ضمها و علی التقدیرین إما مصدر بمعنی الخروج أو الإخراج أو اسم مکان و هو النسب، و فی القاموس: خرج خروجا و مخرجا و المخرج أیضا موضعه و بالضم مصدر أخرجه و اسم المفعول و اسم المکان لأن الفعل إذا جاوز الثلاثة فالمیم منه مضموم تقول مدحرجنا انتهی. و إنما طلب ذلک لتحصل له بصیرة تامة فیما هو محل خروج ذلک الأمر من الأسباب و الوسائل و غیرها، و فی أکثر نسخ الدعاء اللهم بصرنی سبیله و هیئ لی مخرجه و المعانی متقاربة، و قیل بصر بی مخرجه أی محل خروجه لئلا أنجل و لا أسرف، و لا یخفی بعده. اللهم إن کنت قضیت قیل: إدخال کنت بین إن الشرطیة و مدخولة لأن إن یخرج الماضی عن معناه إلی الاستقبال فأدخل کنت لیعود الماضی إلی معناه الأصلی، و المقدرة بفتح المیم و تثلیث الدال المقدرة و الباء فی قوله بالشر للملابسة، و الظرف صفة المقدرة، و فی الدعاء لدفع القضاء دلالة علی البداء، و قد مر أن الدعاء یرد القضاء و إن کان مبرما. و قال البیضاوی: فی قوله تعالی حکایة عن إبلیس

(ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمٰانِهِمْ وَ عَنْ شَمٰائِلِهِمْ)

أی من جمیع الجهات الأربع مثل قصده إیاهم بالتسویل و الإضلال من أی وجه یمکنه بإتیان العدو من الجهات الأربع، و لذلک لم یقل من فوقهم، و من تحت أرجلهم، و قیل: لم یقل من فوقهم لأن الرحمة تنزل منه و لم یقل من تحتهم لأن الإتیان منه یوحش. و یحتمل أن یقال: من بین أیدیهم من حیث یعلمون و یقدرون التحرز عنه، و من خلفهم من حیث لا یعلمون و لا یقدرون، و عن إیمانهم و عن شمائلهم من جهة أن یتیسر لهم إن یعلموا و یتحرزوا و لکن لم یفعلوا لعدم تیقظهم و احتیاطهم و إنما عدی الفعل إلی الأولین بحرف الابتداء لأنه منهما متوجه إلیهم، و إلی الآخرین بحرف المجاوزة فإن الآتی منهما کالمنحرف عنهم المار علی عرضهم و نظیره جلست عن یمینه انتهی بما شئت أی بأی وسیلة و سبب شئت و من حیث شئت أی من أی طریق شئت و کیف شئت أی بأی نحو شئت.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 257 

*****

19- الحدیث

19/3297. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ(10) ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ، عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ السَّرَّاجِ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ، عَنْ رَجُلٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ قَالَ إِذَا أَصْبَحَ: "اللّهُمَّ إِنِّی أَصْبَحْتُ فِی ذِمَّتِکَ

ص: 433


1- 9 . هکذا فی النسخ التی قوبلت وشرح المازندرانی والوافی ومرآة العقول والوسائل والبحار . وفی المطبوع : «للّه فالق » . و «الفَلْق » . الشَّقّ . وفَلَق الصبح : ضوؤه وإنارته . النهایة، ج 3 ، ص 471 (فلق) .
2- 10 . فی شرح المازندرانی : - «لی » .
3- 11 . فی «بر » وحاشیة «ج ، بف » : «الأمن » .
4- 12 . فی الوافی : «هوّن » .
5- 13 . «مخرجه » بفتح المیم ، کما فی أکثر نسخ الدعاء ، أو ضمّها . وعلی التقدیرین إمّا مصدر بمعنی الخروج ، أو الإخراج ، أو اسم مکان ، وهو الأنسب . وإنّما طلب ذلک لتحصل له بصیرة تامّة فیما هو محلّ لخروج ذلک الأمر من الأسباب والوسائل وغیرها . وقال المجلسی: «وفی أکثر نسخ الدعاء : اللّهمّ بصّرنی سبیله وهیّئ لی مخرجه ، والمعانی متقاربة . وقیل : بصّر بی مخرجه ، أی محلّ خرجه ؛ لئلاّ أبخل ولا اُسرف . ولایخفی بعده » . راجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 291 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 256 .
6- 1 . فی الوسائل : «مقدرة علیّ » .
7- 2 . فی «ز ، بف » وحاشیة «ج » والوافی : «بالسوء» .
8- 3 . فی حاشیة «بر » : «واکفنی » .
9- 4 . مصباح المتهجّد ، ص 180 ، من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام ، من قوله : «اللّهمّ افتح لی باب الأمر» مع اختلاف یسیر الوافی، ج 9، ص 1558، ح 8747؛ الوسائل، ج 7، ص 227، ح 9188 ؛ البحار، ج 86، ص 293، ح 54.
10- 5 . فی البحار ، ج 83 : «علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه » بدل «أبوعلیّ الأشعری ، عن محمّد بن عبدالجبّار » . وهو سهو ظاهرا ؛ فإنّا لم نجد فی شیءٍ من أسناد الکافی ولا فی غیرها روایة علیّ بن إبراهیم عن أبیه عن محمّد بن إسماعیل عن أبی إسماعیل السرّاج ، کما لم نجد وقوع إبراهیم بن هاشم _ والد علیّ _ فی هذا الطریق فی ما یروی عنه غیر وَلَده علیّ .

وَ جِوَارِکَ(1)؛ اللّهُمَّ إِنِّی أَسْتَوْدِعُکَ دِینِی وَ نَفْسِی وَ دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی، وَ أَعُوذُ بِکَ یَا عَظِیمُ، مِنْ شَرِّ خَلْقِکَ جَمِیعاً، وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ مَا یُبْلِسُ(2) بِهِ إِبْلِیسُ وَ جُنُودُهُ(3)" إِذَا قَالَ هذَا الْکَلاَمَ، لَمْ یَضُرَّهُ یَوْمَهُ ذلِکَ شَیْءٌ؛ وَ إِذَا أَمْسی فَقَالَهُ(4) ، لَمْ یَضُرَّهُ تِلْکَ اللَّیْلَةَ شَیْءٌ إِنْ شَاءَ اللّهُ تَعَالی».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: هر که چون صبح کند بگوید: «اللهم انی اصبحت فی ذمتک و جوارک، اللهم انی استودعک دینی و نفسی و دنیای و آخرتی و اهلی و مالی و اعوذ بک یا عظیم من شر خلقک جمیعا و اعوذ بک من شر ما یبلس به ابلیس و جنوده». فرمود: چون این کلام را بگوید چیزی در آن روز بوی زیان نرساند، و چون شب کند و آن را بگوید در آن شب چیزی باو زیان نرساند ان شاء اللّٰه تعالی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 299 

*****

[ترجمه کمره ای] :

19-از امام باقر(علیه السّلام)فرمود:هر که چون صبح کند گوید: بار خدایا من صبح کردم در پناه تو و زیر سایۀ تو،بار خدایا من به تو می سپارم دینم و خودم و دنیا و آخرتم و اهل و مالم و به تو پناه برم ای بزرگوار از شرّ همۀ خلقت و به تو پناه برم از شرّ آنچه ابلیس و لشکرش وسوسه کند. چون این کلام را بگوید،در آن روز چیزی به وی زیان نرساند و هر گاه چون به شب در آید آن را بگوید در آن شب چیزی به او زیان نرساند ان شاء اللّٰه تعالی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 185 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

19-امام باقر علیه السّلام فرمود:هرکس صبح کند و بگوید:بار خدایا من صبح کردم در پناه تو و زیر سایۀ تو،بار خدایا من به تو دینم و خودم و دنیا و آخرتم و اهل و مالم می سپارم و به تو پناه می برم ای بزرگوار از شرّ همۀ خلقت و به تو پناه می برم از شرّ آنچه ابلیس و لشکرش وسوسه کنند.

چون این کلام را بگوید،در آن روز چیزی به وی زیان نرساند و هرگاه وقت شب فرارسد آن را بگوید چیزی به او زیان نرساند ان شاء اللّه تعالی.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 497 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. و الذمة بالکسر العهد و الأمان و الکفالة و الضمان و الجوار بالکسر الأمان و إعطاء الذمة و بالضم المجاورة فی المسکن و غیره و الکسر هنا أنسب قوله علیه السلام: من شر یبلس به إبلیس کذا فی أکثر النسخ، و فی بعضها ما یلبس بتأخیر الباء عن اللام من التلبیس و هو التدلیس و التخلیط و هو ظاهر، و أما علی الأول: فالمراد به ما یئس إبلیس به من رحمة الله تحیر فی أمره، من التکبر و الشرک و الکفر و التمرد عن أمر الله و إضلال عباد الله، أو ما یسکت فیه حیلة و مکرا لیتم إضلاله، أو یکون اشتقاقا جعلیا أی ما یعمل فیه شیطنته. قال الراغب: الإبلاس الحزن المعترض من شدة الیأس یقال: أبلس و منه اشتق إبلیس فیما قیل، قال تعالی

(وَ یَوْمَ تَقُومُ اَلسّٰاعَةُ یُبْلِسُ اَلْمُجْرِمُونَ)

(أَخَذْنٰاهُمْ بَغْتَةً فَإِذٰا هُمْ مُبْلِسُونَ)

-

(وَ إِنْ کٰانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ)

و لما کان الملبس کثیرا ما یلزم السکوت و ینسی ما یعینه قیل إبلیس فلان إذا سکت و إذا انقطعت حجته. و قال الفیروزآبادی: البلس محرکة من لا خیر عنده أو عند إبلاس و شر و أبلس یئس و تحیر و منه سمی إبلیس، و قال فی النهایة: فیه فتأشب أصحابه حوله و أبلسوا حتی ما أوضحوا بضاحکة، أبلسوا أی سکتوا و المبلس الساکت عن الحزن أو الخوف، و الإبلاس الحیرة، و منه الحدیث أ لم تر الجن و إبلاسها، أی تحیرها و دهشها انتهی. و أقول: یمکن أن یکون استعمل بأحد المعانی السابقة متعدیا و إن لم یذکره أهل اللغة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 257 

*****

20- الحدیث

20/3298. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام (6)، قَالَ : «إِذَا صَلَّیْتَ الْمَغْرِبَ وَ الْغَدَاةَ، فَقُلْ: "بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ" سَبْعَ مَرَّاتٍ ؛ فَإِنَّهُ مَنْ قَالَهَا لَمْ یُصِبْهُ جُذَامٌ، وَ لاَ بَرَصٌ، وَ لاَ جُنُونٌ، وَ لاَ سَبْعُونَ نَوْعاً مِنْ أَنْوَاعِ الْبَلاَءِ».

قَالَ : «وَ(7) تَقُولُ _ إِذَا أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَیْتَ(8) : "الْحَمْدُ لِرَبِّ الصَّبَاحِ، الْحَمْدُ لِفَالِقِ(9) الاْءِصْبَاحِ _ مَرَّتَیْنِ _ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی أَذْهَبَ(10) ··· î

ص: 434


1- 6 . فی «بف » وحاشیة «ج » : «وجارک » .
2- 7 . فی «ز » : «یتلبّس » . وفی «بف » وحاشیة «ج » : «تلبس » . وفی الوافی : «یلبّس » بمعنی التدلیس والتخلیط . وفی مرآة العقول : «فالمراد به ما یئس إبلیس به من رحمة اللّه وتحیّر فی أمره من التکبّر والشرک والکفر والتمرّد عن أمر اللّه وإضلال عباد اللّه . أو ما یسکت فیه حیلة ومکرا ؛ لیتمّ إضلاله . أو یکون اشتقاقا جعلیّا ، أی ما یعمل فیه شیطنته » . و «البَلَس، محرّکة : من لا خیر عنده ، أو عنده إبلاس وشرّ . وأبلس الرجل إبلاسا : سکت وأیِسَ . والإبلاس : الحَیرة . یقال : أبلس یُبلِس : إذا تحیّر» . القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 734 ؛ مجمع البحرین ، ج 4 ، ص 54 ؛ المصباح المنیر، ص 60 (بلس) .
3- 8 . فی «د ، ز » : + «قال » .
4- 9 . فی «ج ، بس » والوافی : «فقال » .
5- 1 . الوافی، ج 9، ص 1567، ح 8763؛ البحار، ج 83، ص 121، ذیل ح 54؛ وج 86، ص 294، ح 55.
6- 2 . فی «ب ، د ، بس» : - «عن أبی عبداللّه علیه السلام » .
7- 3 . فی الوافی : - «إذا صلّیت المغرب _ إلی _ قال و » .
8- 4 . فی مرآة العقول : «الظاهر أنّ قوله : وأمسیت ، زید من النسّاخ أو بعض الرواة ، کما أنّ الشیخ وغیره ذکروا مثل ذلک فی أدعیة الصباح فقط » .
9- 5 . فی «بف » : «لخالق » .
10- 6 . فی «ب ، ز ، ص ، بس » وحاشیة «د ، بر » والوافی والبحار والوسائل : «ذهب » .

اللَّیْلَ(1) بِقُدْرَتِهِ، وَ جَاءَ بِالنَّهَارِ بِرَحْمَتِهِ(2) وَ نَحْنُ فِی عَافِیَةٍ(3)".

وَ تَقْرَأُ(4) آیَةَ الْکُرْسِیِّ، وَ آخِرَ الْحَشْرِ، وَ عَشْرَ آیَاتٍ مِنَ(5) الصَّافَّاتِ ، وَ «سُبْحَانَ رَبِّکَ رَبِّ 2 / 529

الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ وَ سَلاَمٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»(6)، «فَسُبْحَانَ اللّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الاْءَرْضِ وَ عَشِیّاً وَ حِینَ تُظْهِرُونَ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ یُحْیِی الاْءَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ»(7) سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ(8)، رَبُّ الْمَلاَئِکَةِ وَ الرُّوحِ، سَبَقَتْ رَحْمَتُکَ غَضَبَکَ، لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ، سُبْحَانَکَ إِنِّی عَمِلْتُ سُوءاً، وَ(9) ظَلَمْتُ نَفْسِی، فَاغْفِرْ لِی وَ ارْحَمْنِی وَ تُبْ عَلَیَّ؛ إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: چون نماز مغرب و صبح را خواندی پس هفت بار بگو: « بسم اللّٰه الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا باللّٰه العلی العظیم». زیرا هر که آن را بگوید خوره و پیسی و دیوانگی باو نرسد، و هفتاد نوع از انواع بلا (باو نرسد). فرمود: و چون صبح و شام کردی میگوئی: «الحمد لرب الصباح، الحمد لفالق الاصباح». دو مرتبه (سپس میگوئی:) «الحمد للّه الذی اذهب اللیل بقدرته و جاء بالنهار برحمته و نحن فی عافیة». و میخوانی آیة الکرسی و آخر سورۀ حشر و ده آیه از سورۀ صافات با (این آیات) «

سُبْحٰانَ رَبِّکَ رَبِّ اَلْعِزَّةِ عَمّٰا یَصِفُونَ، `وَ سَلاٰمٌ عَلَی اَلْمُرْسَلِینَ `وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ

». با (این آیات و دعا) «

فَسُبْحٰانَ اَللّٰهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ، `وَ لَهُ اَلْحَمْدُ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ، `یُخْرِجُ اَلْحَیَّ مِنَ اَلْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ اَلْمَیِّتَ مِنَ اَلْحَیِّ وَ یُحْیِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا وَ کَذٰلِکَ تُخْرَجُونَ

»، سبوح قدوس رب الملائکة و الروح، سبقت رحمتک غضبک، لا اله الا انت سبحانک انی عملت سوءا و ظلمت نفسی فاغفر لی و ارحمنی و تب علی انک انت التواب الرحیم. ».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 299 

*****

[ترجمه کمره ای] :

20-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:چون نماز مغرب و بامداد بخوانی،هفت بار بگو: بسم اللّٰه الرحمن الرحیم و لا حول و لا قوة الاّ باللّٰه العلی العظیم. ،زیرا هر کس آن را بگوید خوره و پیسی و دیوانگی و هفتاد نوع بلا به او نرسد. فرمود:در هر صبح و شب که وارد شوی دو بار می گوئی: الحمد لربّ الصباح،الحمد لفالق الاصباح. -سپاس از آن خدائی است که شب را به نیروی خود برد و روز را به رحمت خود آورد و ما در عافیتیم،و آیة الکرسی و آخر سورۀ حشر را با ده آیه از سورۀ مبارکۀ و الصافات می خواند با«

سُبْحٰانَ رَبِّکَ رَبِّ اَلْعِزَّةِ عَمّٰا یَصِفُونَ `وَ سَلاٰمٌ عَلَی اَلْمُرْسَلِینَ `وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ

»با آیۀ(17 سوره روم):«

فَسُبْحٰانَ اَللّٰهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ `وَ لَهُ اَلْحَمْدُ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ،`یُخْرِجُ اَلْحَیَّ مِنَ اَلْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ اَلْمَیِّتَ مِنَ اَلْحَیِّ وَ یُحْیِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا وَ کَذٰلِکَ تُخْرَجُونَ

» سبوحٌ قدوس،ربّ الملائکة و الروح،سبقت رحمتک غضبک،لا اله الاّ انت سبحانک انّی عملت سوءاً و ظلمت نفسی فاغفر لی و ارحمنی و تب علیّ انک انت التواب الرحیم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 187 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

20-امام صادق علیه السّلام فرمود:چون نماز مغرب و بامداد بخوانی،هفت بار بگو: بسم اللّه الرحمن الرحیم و لا حول و لا قوة الا باللّه العلی العظیم،زیرا هر کس آن را بگوید خوره و پیسی و دیوانگی و هفتاد نوع بلا به او نرسد.

فرمود که در هر صبح و شب که وارد شوی دوبار می گوئی:الحمد لربّ الصباح،الحمد لفالق الاصباح-سپاس از آن خدائی است که شب را به نیروی خود برد و روز را به رحمت خود آورد و ما در سلامتی هستیم،و آیة الکرسی و آخر سورۀ حشر را با ده آیه از سورۀ مبارکه و الصافات می خواند با

«سُبْحٰانَ رَبِّکَ رَبِّ اَلْعِزَّةِ عَمّٰا یَصِفُونَ `وَ سَلاٰمٌ عَلَی اَلْمُرْسَلِینَ `وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ»

با آیۀ:

«فَسُبْحٰانَ اَللّٰهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ `وَ لَهُ اَلْحَمْدُ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ `یُخْرِجُ اَلْحَیَّ مِنَ اَلْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ اَلْمَیِّتَ مِنَ اَلْحَیِّ وَ یُحْیِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا وَ کَذٰلِکَ تُخْرَجُونَ

(روم/17)»سبّوح قدّوس-ربّ الملائکة و الرّوح سبقت رحمتک غضبک لا إله إلاّ أنت سبحانک إنّی عملت سوءا و ظلمت نفسی فاغفرلی و ارحمنی و تب علیّ إنّک أنت التّوّاب الرّحیم.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 497 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. قوله علیه السلام: مرتین ظاهره استحباب الفقرتین المتقدمتین مرتین فی الصباح و المساء معا، و إن کان ظاهر مضمونهما الاختصاص بالصباح کما هو مدلول روایة زرارة المتقدمة، و لذا قال بعض الأفاضل قوله - مرتین - مفعول مطلق لقوله - یقول - باعتبار ما بعده، و المراد أن الحمد لله إلی آخرها یقولها مرتین مرة عند الصباح و مرة عند المساء، بخلاف - الحمد لرب الصباح الحمد لفالق الإصباح - فإنه یقولها مرة أی عند الصباح فقط، ثم الظاهر أنه یقول عند المساء الحمد لله الذی ذهب بالنهار بقدرته و جاء باللیل برحمته . و أقول: الظاهر أن قوله و أمسیت زید من النساخ أو بعض الرواة کما أن الشیخ و غیره ذکروا مثل ذلک فی أدعیة الصباح فقط. قوله: و تقرأ آیة الکرسی قال الشیخ فی المفتاح - إلی هم فیها خالدون - و آخر الحشر أی من قوله

(لَوْ أَنْزَلْنٰا هٰذَا اَلْقُرْآنَ)

إلی آخر السورة. و قیل: من قوله

(هُوَ اَللّٰهُ اَلْخٰالِقُ)

أو من قوله

(هُوَ اَللّٰهُ اَلَّذِی لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ)

أو من قوله

(لاٰ یَسْتَوِی أَصْحٰابُ اَلنّٰارِ)

، و عشر آیات من الصافات قالوا هی من أولها إلی قوله (

شِهٰابٌ ثٰاقِبٌ)

و قیل: یقرأ البسملة أیضا فتکون إحدی عشر آیة فسبحان الله قیل هو تفریع علی قوله تعالی

(وَ أَمَّا اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا وَ لِقٰاءِ اَلْآخِرَةِ فَأُولٰئِکَ فِی اَلْعَذٰابِ مُحْضَرُونَ)

و النصب علی الإغراء بتقدیر فألزموا سبحان الله. و قال البیضاوی: أخبار فی معنی الأمر بتنزیه الله تعالی و الثناء علیه فی هذه الأوقات التی تظهر فیها قدرته و تجدد فیها نعمته، أو دلالة علی أن ما یحدث فیها من الشواهد الناطقة بتنزیهه و استحقاقه للحمد ممن له تمیز من أهل السماوات و الأرض، و تخصیص التسبیح بالمساء و الصباح لأن آثار القدرة و العظمة فیها أظهر، و تخصیص الحمد بالعشاء الذی هو آخر النهار من عشی العین إذا نقص نورها، و الظهیرة التی هی وسطه لأن تجدد النعم فیهما أکثر، و یجوز أن یکون - عشیا - معطوفا علی حین تمسون. و قوله:

وَ لَهُ اَلْحَمْدُ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ

اعتراضا، و عن ابن عباس أن الآیة جامعة للصلوات الخمس تمسون صلاة المغرب و العشاء و تصبحون صلاة الفجر و عشیا صلاة العصر، و حین تظهرون صلاة الظهر، و عنه علیه السلام من سره أن یکال له بالقفیز الأوفی فلیقل فسبحان الله حین تمسون - الآیة و عنه علیه السلام من قال حین یصبح فسبحان الله إلی قوله - و کذلک تخرجون أدرک ما فاته فی لیلته، و من قال حین یمسی أدرک ما فاته فی یومه

یُخْرِجُ اَلْحَیَّ مِنَ اَلْمَیِّتِ

*

کالإنسان من النطفة و الطائر من البیضة

وَ یُخْرِجُ اَلْمَیِّتَ مِنَ اَلْحَیِّ

*

النطفة و البیضة أو یعقب الحیاة بالموت و بالعکس فی بعض الأخبار إخراج الحی من المیت و المیت من الحی إخراج المؤمن من الکافر و الکافر من المؤمن. و قال الراغب: الحیاة تستعمل علی وجه الأول للقوة النامیة الموجودة فی النبات و الحیوان و منه قیل نبات حی قال تعالی

اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ یُحْیِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا

و قال:

وَ أَحْیَیْنٰا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً

و

جَعَلْنٰا مِنَ اَلْمٰاءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ

الثانیة: للقوة الحساسة و به سمی الحیوان حیوانا قال الله تعالی:

وَ مٰا یَسْتَوِی اَلْأَحْیٰاءُ وَ لاَ اَلْأَمْوٰاتُ

و قوله عز و جل

أَ لَمْ نَجْعَلِ اَلْأَرْضَ کِفٰاتاً `أَحْیٰاءً وَ أَمْوٰاتاً

و قوله تعالی:

إِنَّ اَلَّذِی أَحْیٰاهٰا لَمُحْیِ اَلْمَوْتیٰ إِنَّهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ

فقوله إن الذی أحیاها إشارة إلی القوة النامیة، و قوله لمحیی الموتی إشارة إلی القوة الحساسة، الثالثة: القوة العاملة العاقلة کقوله

أَ وَ مَنْ کٰانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنٰاهُ

و الرابعة: عبارة عن ارتفاع الغم، قال الشاعر:

لیس من مات فاستراح بمیت-إنما المیت میت الأحیاء

و علی هذا قوله

وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ اَلَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْیٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ

أی هم متلذذون لما روی فی الأخبار الکثیرة فی أرواح الشهداء، و الخامسة: الحیاة الأخرویة الأبدیة و ذلک یتوصل إلیه بالحیاة التی هی العقل و العلم قال الله تعالی:

اِسْتَجِیبُوا لِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذٰا دَعٰاکُمْ لِمٰا یُحْیِیکُمْ

و قوله

(یٰا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیٰاتِی)

یعنی به الحیاة الأخرویة الدائمة، و السادسة: الحیاة التی یوصف بها الباری فإنه إذا قیل فیه تعالی إنه حی فمعناه هو حی لا یصح علیه الموت و لیس ذلک إلا لله تعالی، و قوله تعالی

یُخْرِجُ اَلْحَیَّ مِنَ اَلْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ اَلْمَیِّتَ مِنَ اَلْحَیِّ

*

أی یخرج الإنسان من النطفة و الدجاجة من البیضة و یخرج النبات من الأرض، و یخرج النطفة من الإنسان انتهی. و فی النهایة: فی حدیث الدعاء سبوح قدوس یرویان بالضم و الفتح و الفتح أقیس و الضم أکثر استعمالا و هو من أبنیة المبالغة، و المراد بهما التنزیه انتهی. و الروح قیل: إنه جبرئیل و روی ذلک عن ابن عباس و قیل ملک أعظم من جبرئیل و من سائر الملائکة. و قیل: لیس من جنس الملک بل هو خلق أعظم من الملک و به وردت أخبار کثیرة، و استدلوا علیهم السلام بآیة سورة القدر، و بقوله تعالی

(یَوْمَ یَقُومُ اَلرُّوحُ وَ اَلْمَلاٰئِکَةُ)

علی المغایرة للعطف المقتضی لها سبقت رحمتک غضبک المراد بالسبق أما السبق المعنوی بمعنی الزیادة و الغلبة فإن الله یعطی بالحسنة عشر أمثالها، إلی ما لا نهایة لها و لا یجزی بالسیئة إلا مثلها، و ما یعفو عنه أکثر و یبادر بالحسنة و لا یبادر بالعقوبة

وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اَللّٰهِ لاٰ تُحْصُوهٰا

و من تساوت حسناته و سیئاته تلحقه الرحمة و یغفر بشفاعة الشافعین و ذنوب جمیع العمر بندامة ساعة و رحمته وسعت کل شیء و غضبه لا یلحق إلا ببعض أهل المعاصی و دواعی الطاعة أضعاف دواعی المعصیة، أو المراد به السبق الزمانی، و هو أیضا ظاهر من جهات شتی لأن نعمة الإیجاد و العقل و القوی و الجوارح مقدمة علی التکلیف، و التکلیف مقدم علی الغضب، و أیضا لم یکن إمام من أئمة الضلالة إلا و قد سبقه إمام من أئمة الحق کما أن آدم علیه السلام کان أول أئمة الحق و حصل بعده أئمة الجور من قابیل و أولاده و هکذا إلی آخر الدهر و الملائکة الکرام سبق خلقهم خلق الشیاطین، و أنوار الأئمة علیهم السلام الذین هم أعظم نعم الله علی العباد سبق خلقها خلق کل شیء. و قال فی القاموس : تاب إلی الله توبا و توبة و متابا رجع عن المعصیة، و هو تائب و تواب و تاب الله علیه، و فقه للتوبة أو رجع به من التشدید إلی التخفیف أو رجع علیه بفضله و قبوله و هو تواب علی عباده.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 262 

*****

21- الحدیث

21/3299. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «اللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ، أَحْمَدُکَ وَ أَسْتَعِینُکَ وَ أَنْتَ رَبِّی وَ أَنَا عَبْدُکَ؛ أَصْبَحْتُ عَلی عَهْدِکَ وَ وَعْدِکَ، وَ أُومِنُ(11) بِوَعْدِکَ، وَ أُوفِی(12) بِعَهْدِکَ(13) مَا اسْتَطَعْتُ، وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، وَ أَشْهَدُ(14) أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ؛

ص: 435


1- 7 . فی «ب ، ج ، ص ، بر ، بس ، بف » والوافی والبحار والوسائل : «باللیل» .
2- 8 . فی «بر » : «بقدرته » .
3- 9 . فی «ب ، ص » وحاشیة «د » والوافی : «عافیته » .
4- 10 . هکذا فی «ج ، ز ، بر ، بف » والوافی ومرآة العقول والوسائل . وفی سائر النسخ والمطبوع : «ویقرأ» .
5- 11 . فی شرح المازندرانی: + «أوّل » .
6- 12 . الصافّات (37) : 180 _ 182.
7- 1 . الروم (30) : 17 _ 19 .
8- 2 . «سبّوح قدّوس » : یُرویان بالضمّ والفتح ، والفتح أقیس ، والضمّ أکثر استعمالاً ، وهو من أبنیة المبالغة . والمراد بها التنزیه . النهایة، ج 2 ، ص 332 (نزه) .
9- 3 . فی «ص ، بس ، بف » والوافی : - «عملت سوءا و » .
10- 4 . الوافی، ج 9، ص 1568، ح 8766؛ البحار ، ج 83 ، ص 112 ، ح 20 قطعة منه ؛ الوسائل، ج 6، ص 484، ح 8503، إلی قوله : «سبعون نوعا من أنواع البلاء».
11- 5 . فی «ب » ومرآة العقول : «اُومن» بدون الواو.
12- 6 . فی مرآة العقول : «واُوفی ، علی بناء الإفعال ، کما قال تعالی : «أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» [البقرة (2) : 40] وقد یقرأ علی بناء التفعیل ، کما قال : «وَ إِبْرَ هِیمَ الَّذِی وَفَّیآ» [النجم (53: 37] . والأوّل أظهر» .
13- 7 . فی «بس » : «بعهد » بدون الضمیر.
14- 8 . فی «ز» : - «أشهد» .

أَصْبَحْتُ(1) عَلی فِطْرَةِ الاْءِسْلاَمِ وَ کَلِمَةِ الاْءِخْلاَصِ وَ مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ(2) وَ دِینِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ، عَلی ذلِکَ أَحْیَا وَ(3) أَمُوتُ إِنْ شَاءَ اللّهُ؛ اللّهُمَّ(4) أَحْیِنِی مَا أَحْیَیْتَنِی بِهِ(5) ، وَ أَمِتْنِی إِذَا أَمَتَّنِی عَلی ذلِکَ، وَ ابْعَثْنِی إِذَا بَعَثْتَنِی(6) عَلی ذلِکَ، أَبْتَغِی بِذلِکَ رِضْوَانَکَ وَ اتِّبَاعَ سَبِیلِکَ، إِلَیْکَ أَلْجَأْتُ ظَهْرِی، وَ إِلَیْکَ فَوَّضْتُ أَمْرِی؛ آلُ مُحَمَّدٍ أَئِمَّتِی ، لَیْسَ لِی أَئِمَّةٌ غَیْرُهُمْ، بِهِمْ أَئْتَمُّ(7)، وَ إِیَّاهُمْ أَتَوَلّی، وَ بِهِمْ(8) أَقْتَدِی؛ اللّهُمَّ اجْعَلْهُمْ أَوْلِیَائِی فِی الدُّنْیَا وَ الاْآخِرَةِ، وَ اجْعَلْنِی أُوَالِی أَوْلِیَاءَهُمْ، وَ أُعَادِی أَعْدَاءَهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الاْآخِرَةِ، وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ وَ آبَائِی مَعَهُمْ(9)».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

از حضرت صادق علیه السّلام (حدیث شده که این دعا را میخواند که ترجمه اش چنین است): بار خدایا از آن تو است سپاس، تو را سپاس گویم و از تو یاری خواهم و تو پروردگار منی و من بنده توام، بامداد کردم بعهد و وعدۀ تو و ایمان بوعده ات دارم و تا آنجا که بتوانم بعهدت وفا کنم، و لا حول و لا قوة الا باللّٰه وحده لا شریک له. ،و گواهی دهم که محمد بنده و رسول او است، بامداد کردم بر فطرت اسلام و کلمۀ اخلاص و بر ملت ابراهیم و دین محمد، و ان شاء اللّٰه بهمین عقیده زنده باشم و بمیرم، بار خدایا تا هر چه مرا زنده داری بدان زنده بدار، و چون مرا بمیرانی بهمین بمیران، و آنگاه که مرا برانگیزی بهمین برانگیزانم، و من بدان وسیله خوشنودی تو و پیروی از راه تو را میجویم، تو را پشتیبان خود ساخته و کارم را بتو واگذاردم، آل محمد پیشوایان منند و پیشوایانی جز آنها ندارم، بآنها اقتداء کنم و آنان را دوست و سرپرست خود دانم و از ایشان پیروی کنم، بار خدایا آنان را اولیاء (دوستان و سرپرستان) من در دنیا و آخرت قرار ده، و مرا چنان کن که دوستانشان را دوست، و دشمنانشان را دشمن گیرم در دنیا و آخرت و مرا با پدرانم بصالحین ملحق ساز.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 300 

*****

[ترجمه کمره ای] :

21-از امام صادق(علیه السّلام)می فرمود:بار خدایا از آن تو است حمد و سپاس،تو را سپاس گویم و از تو یاری جویم و توئی پروردگارم و منم بندۀ تو،صبح کردم بر عهد تو و وعدۀ تو و به وعده ات ایمان دارم و به عهدت وفا کارم تا بتوانم و نیست جنبشی و نه توانی جز به خدا یگانه است شریک ندارد،و گواهم که محمد(صلّی الله علیه و آله) بنده و رسول او است،من صبح کردم به فطرت اسلام و کلمۀ اخلاص و ملت ابراهیم و دین محمد بر این عقیده زنده بمانم و بمیرم ان شاء اللّٰه،بار خدایا تا مرا زنده داری زنده بدار بدان و مرا بر آن بمیران و چون مبعوثم کنی بر آن مبعوث کن و من می جویم به وسیلۀ آن رضای تو و پیروی از راه تو را،تو را پشتیبان خود ساختم و کارم را به تو واگذاردم،آل محمد پیشوایان منند و دیگری پیشوای من نیست،از آنها پیروی کنم و آنها را دوست و سرپرست دانم و بدانها اقتداء نمایم،بار خدایا آنان را در دنیا و آخرت دوستان من ساز و مرا توفیق ده تا با دوستان آنها دوستی کنم و با دشمنانشان دشمنی کنم در دنیا و آخرت و مرا به صالحان ملحق ساز در حالی که پدرانم با آنان باشند(یعنی پدرانم را هم از صالحین مقرر فرما).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 187 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

21-امام صادق علیه السّلام فرمود:بارخدایا از آن توست حمد و سپاس،تو را سپاس می گویم و از تو یاری می جویم و توئی پروردگار و منم بندۀ تو، صبح کردم بر عهد تو و وعدۀ تو و به وعده ات ایمان دارم و به پیمانت وفاداری و چنین توانی جز با کمک خدای یگانه بی شریک نیست،و گواهم که محمد صلّی اللّه علیه و اله بنده و رسول اوست،من صبح کردم همراه با فطرت اسلام و کلمۀ اخلاص و ملت ابراهیم و دین محمد بر این عقیده زنده بمانم و بمیرم انشاء اللّه،بار خدایا تا مرا زنده خواهی زنده بدار و هرگاه مرگم فرارسد بمیران و چون مبعوثم کنی بر آن مبعوث کن و من رضای تو و پیروی از راه تو را می جویم،و تو را پشتیبان خود ساختم و کارم را به تو واگذاشتم،آل محمد پیشوایان منند و دیگری پیشوای من نیست،از آنها پیروی کنم و آنها را دوست و سرپرست خود می دانم و به آنها اقتداء می کنم،بار خدایا آنان را در دنیا و آخرت دوستان من ساز و مرا توفیق ده تا در دنیا و آخرت با دوستان آنها دوست و با دشمنانشان دشمنی کنم و مرا به صالحان ملحق ساز درحالی که پدرانم با آنان باشند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 499 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. اللهم لک الحمد أی الحمد مختص بک لأن المحامد کلها لک و منک أحمدک أی بجمیع محامدک و أستعینک أی فی أموری کلها حتی فی حمدک و أنت ربی و أنا عبدک فی الإقرار بالربوبیة و العبودیة استعطاف لأن الرب من شأنه التربیة، و العبد من شأنه الحاجة إلیها أصبحت علی عهدک و وعدک أراد العهد المأخوذ علی العباد بالإقرار بالتوحید و الرسالة و الولایة و الطاعة و الوعد بالثواب و الجزاء فی دار البقاء فلذلک قال : أومن بوعدک أی أصدق بأنه حق لا خلف فیه و أوفی علی بناء الأفعال کما قال تعالی:

أُوفِ بِعَهْدِکُمْ

و قد یقرأ علی بناء التفعیل کما قال:

وَ إِبْرٰاهِیمَ اَلَّذِی وَفّٰی

و الأول أظهر، و الوفاء بعهده تعالی طاعته فیما عهد إلی عباده من الأوامر و النواهی، و قید الاستطاعة لبیان أنه لا یمکن الخروج عن عهدة طاعته کما هو حقه و یلیق به. و قال فی النهایة فی حدیث الدعاء و أنا علی عهدک و وعدک ما استطعت أی أنا مقیم علی ما عاهدتک علیه من الإیمان بک، و الإقرار بوحدانیتک لا أزول عنه و استثنی بقوله: - ما استطعت موضع القدرة السابق فی أمره أی إن کان قد جری القضاء إن أنقض العهد یوما فإنی أخلد عند ذلک إلی التنصیل و الاعتذار لعدم الاستطاعة فی دفع ما قضیته علی، و قیل معناه: أی متمسک بما عهدته علی من أمرک و نهیک و مبلی العذر فی الوفاء به قدر الوسع و الطاقة، و إن کنت لا أقدر أن أبلغ کنه الواجب فیه، و قال فیه - کل مولود یولد علی الفطرة - الفطر الابتداء و الاختراع و الفطرة منه الحالة کالجلسة و الرکبة، و المعنی أنه یولد علی نوح من الحیلة و الطبع المتهیّئ لقبول الدین، فلو ترک علیها لاستمر علی لزومها و لم یفارقها إلی غیرها، و إنما یعدل عنه من یعدل لآفة من آفات البشر و التقلید، ثم تمثل بأولاد الیهود و النصاری فی اتباعهم لآبائهم، و المیل إلی أدیانهم عن مقتضی الفطرة السلیمة. و قیل معناه: کل مولود یولد علی معرفة الله و الإقرار به فلا تجد أحدا إلا و هو یقر بأن له صانعا و إن سماه بغیر اسمه أو عبد معه غیره، و منه - حذیفة علی غیر فطرة محمد - أراد دین الإسلام الذی هو منسوب إلیه و فی حدیث علی - و جبار القلوب علی فطراتها - أی علی خلقتها انتهی. و قال النووی: هی ما أخذ علیهم و هی فی أصلابهم، و قیل: ما قضی علیهم من سعادة و شقاوة، انتهی. و قیل: أی الفطرة التی فطروا علیها و رکب فی قلوبهم استحسانها، و قیل: أرید به إیمان یوم المیثاق و قال الکرمانی فی شرح البخاری فی الحدیث - مت علی الفطرة - أی الإسلام و الطریقة الحقة. و أقول: قد مضت فی باب فطرة الخلق علی التوحید من کتاب الإیمان و الکفر أخبار کثیرة عن الصادقین علیهما السلام فی قوله تعالی

فِطْرَتَ اَللّٰهِ اَلَّتِی فَطَرَ اَلنّٰاسَ عَلَیْهٰا لاٰ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اَللّٰهِ

إن الفطرة هی التوحید و فی بعضها، فطرهم علیها و فی بعضها هی الإسلام فطرهم الله حین أخذ میثاقهم علی التوحید، و فی بعضها فطرهم علی المعرفة به، فیحتمل أن تکون الإضافة هنا بیانیة. و کلمة الإخلاص هی کلمة التوحید أو الشهادة بالرسالة أیضا و عبر عنهما بالمفرد للتنبیه علی أنه لا یعتبر بدون الأخری، و لا یتحقق الإخلاص إلا بهما فهما بمنزلة کلمة واحدة و ملة إبراهیم هی التوحید و سائر أصول الدین التی لا تتبدل باختلاف الأزمنة و الشرائع، و نسبتها إلی إبراهیم علیه السلام مع شرکة سائر الأنبیاء معه فیها لتشریفه و اشتهاره بین جمیع أرباب الملل حیث ینسب کل منهم ملته إلیه، و یدعی أنه علی ملته، و لأنه علیه السلام بذل جهده فی التوحید و رفع الشرک أکثر من غیره، و دین محمد أخص لأنه یشمل جمیع ذلک مع ما اختص بملته و شریعته و علیه أموت أی أعزم أن أکون علیه حتی أفارق الدنیا ما أحییتنی ما بمعنی ما دام و أبتغی استیناف بیانی، و فیه إشارة إلی أن ذلک إنما ینفع إذا کان بحسب القلب و خالصا لله تعالی. و أئمة فی أکثر النسخ بهمزتین کما فی التنزیل الکریم بقراءة عاصم و سائر الکوفیین، و ابن عامر، و فی بعضها بقلب الثانیة یاء کما فی سائر القراءات و هو عندهم أقیس، قال فی المصباح: جمع الإمام أئمة و الأصل أءممة وزان أمثلة فأدغمت المیم بعد نقل حرکتها إلی الهمزة فمن القراء من یبقی الهمزة محققة علی الأصل، و منهم من یستهلها علی القیاس بین بین، و بعض النحاة یبدلها یاء للتخفیف، و بعضهم یعده لحنا و یقول لا وجه له فی القیاس. و فی القاموس: الجمع أئمة و أمة شاذ، و فی الصحاح: الإمام الذی یقتدی به، و جمعه أئمة، و أصله آممة مثل إناء و آنیة، و إله و إلهه فأدغمت المیم فنقلت حرکتها إلی ما قبلها فلما حرکوها بالکسر جعلوها یاء، و قرئ فقاتلوا أئمة الکفر قال الأخفش: جعلت الهمزة یاء لأنها فی موضع کسر و ما قبلها مفتوح فلم یهمز لاجتماع الهمزتین، قال: و من کان من رأیه جمع الهمزتین همزة، انتهی بهم أءتم الأفصح عندهم قلب الهمزة الثانیة ألفا و فی نسخ الدعاء صححوا علی الوجهین بل ظاهر أکثر النسخ عدم الإبدال قوله علیه السلام و آبائی معهم الواو و للحال، و یحتمل العطف أی و الحق آبائی معهم. و أورد هیهنا اعتراض: و هو أن طلب کون الآباء مع الصالحین طلب لصلاح الآباء فی الزمان الماضی إذ لا یکون مع الصالحین إلا من کان منهم، و لا یعقل طلب حصول أمر فی الماضی. و أجیب: بأن الماضی علی قسمین (الأول) أن لا یکون تابعا لفعل المکلف، (و الثانی) أن یکون تابعا لفعله کإثبات أفعال المکلفین فی القرآن أو فی اللوح، و مثل خلق السعادة و الشقاوة عند خلق المکلفین من طینة علیین أو السجین و أمثال ذلک، و طلب الماضی أیضا علی قسمین، (الأول) طلب وجود شیء علم عدمه فی الماضی (الثانی) طلب وجود شیء أو عدمه فی الماضی مع تجویزه أن یکون الوجود أو العدم تابعا لدعائه فی الوقت الذی بعده کما مر فی باب أن الدعاء یرد القضاء، إن الله عز و جل لیدفع بالدعاء الأمر الذی علمه أن یدعی له فیستجیب، فطلب الشیء فی الماضی نافع مفید إذا کان من القسم الأخیر إذ التابع للشیء و إن کان مقدما بحسب الزمان علی الشیء فی حکم المؤخر و منه یعلم صحة التعوذ عن درک الشقاء و محو الاسم من دیوان الأشقیاء و أمثال ذلک، بل بعد التأمل یظهر أن جمیع الدعوات کذلک لإثبات جمیع الأمور فی القرآن و فی اللوح و فی علمه سبحانه. و أقول: هذا جواب متین لکن لیس ما نحن فیه من قبیل طلب الماضی، بل یطلب منه تعالی أن یغفر لآبائه و یلحقهم بالصالحین و یرفعهم إلی منازلهم، و إن لم یکونوا منهم بفضله و کرمه و هذا لیس من طلب الماضی نعم نحتاج إلی مثل هذا التحقیق فی دفع شبه القضاء و القدر و الثبوت فی علمه تعالی أو فی اللوح کما أشرنا إلیه سابقا لکن لا اختصاص له بالماضی فتفطن.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 265 

*****

22- الحدیث

22/3300 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنْ صَفْوَانَ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: قُلْتُ لَهُ :(11) عَلِّمْنِی شَیْئاً أَقُولُهُ إِذَا أَصْبَحْتُ وَ إِذَا أَمْسَیْتُ.

فَقَالَ : «قُلِ(12): الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ، وَ لاَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ غَیْرُهُ؛ الْحَمْدُ(13) لِلّهِ کَمَا یُحِبُّ اللّهُ أَنْ یُحْمَدَ(14)؛ الْحَمْدُ لِلّهِ کَمَا هُوَ أَهْلُهُ ؛ اللّهُمَّ أَدْخِلْنِی فِی کُلِّ خَیْرٍ أَدْخَلْتَ

ص: 436


1- 9 . فی «بر » : «وأصبحت » .
2- 10 . «ملّة إبراهیم » : الأمر الذی أوضحه للناس . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1729 (ملّ).
3- 11 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، بر » ومرآة العقول والبحار: «وعلیه » .
4- 12 . فی «د ، بر ، بف » والوافی والبحار : - «اللهمّ» .
5- 13 . فی «ب ، ج ، ص ، بس ، بف » والوافی والبحار : - «به » .
6- 14 . فی «بس» : - «إذا بعثتنی » .
7- 1 . فی الوافی : «آتمّ » . وهو جائز.
8- 2 . فی «ز » : «فیهم » .
9- 3 . قال المجلسی فی مرآة العقول : «واُورد هاهنا اعتراض ، وهو أنّ طلب کون الآباء مع الصالحین طلب لصلاح الآباء فی الزمان الماضی ؛ إذ لایکون مع الصالحین إلاّ من کان منهم ولایعقل طلب حصول أمر فی الماضی » ونقل جوابا مفصّلاً ثمّ قال : «وأقول : هذا جواب متین ، لکن لیس ما نحن فیه من قبیل طلب الماضی ، بل یطلب منه تعالی أن یغفر لآبائه ویلحقهم بالصالحین ویرفعهم إلی منازلهم وإن لم یکونوا منهم بفضله وکرمه ، وهذا لیس من طلب الماضی » .
10- 4 . الوافی، ج 9، ص 1563، ح 8758؛ البحار، ج 86، ص 294، ح 56.
11- 5 . فی «ب ، د» : - «له » .
12- 6 . فی «ج ، ز » : «فقل » .
13- 7 . فی «ص » : «والحمد» .
14- 8 . فی «ص ، بف » والوافی : «و » بدل «أن یحمد» .

فِیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ، وَ أَخْرِجْنِی مِنْ کُلِّ سُوءٍ أَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ، وَ(1) صَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ(2)».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

صفوان از شخصی نقل میکند که او گوید بامام صادق علیه السلام عرضکردم: بمن دعائی بیاموز که هر گاه صبح کردم و هر گاه شام نمودم آن را بگویم، گوید: فرمود: بگو: «الحمد للّٰه الذی یفعل ما یشاء و لا یفعل ما یشاء غیره، الحمد للّٰه کما یحب اللّٰه ان یحمد الحمد کما هو اهله، اللهم ادخلنی فی کل خیر ادخلت فیه محمد و آل محمد، و اخرجنی من کل سوء اخرجت منه محمدا و آل محمد و صلی اللّٰه علی محمد و آل محمد». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 301 

*****

[ترجمه کمره ای] :

22-به امام صادق(علیه السّلام)گفت:به من چیزی بیاموز که در آغاز صبح و شام بگویم،فرمود:بگو سپاس از آن خدا است که می کند آنچه را می خواهد و نمی کند دیگری آنچه را می خواهد(یعنی بر او بایست نیست)سپاس از آن خدا است چنانچه خداوند دوست دارد که سپاسگزاری شود،سپاس از آن خدا است چنانچه او را شاید،بار خدایا مرا در آور در هر خیری که محمد و آل محمد را در آن در آوری و مرا برآور از هر بدی که محمد و آل محمد را از آن برآوردی و صلی اللّٰه علی محمد و آل محمد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 189 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

22-راوی به امام صادق علیه السّلام گفت:به من چیزی بیاموز که در ابتدای صبح و شام بگویم،فرمود:بگو سپاس از آن خداست که آنچه را که می خواهد می کند و آنچه که نمی خواهد نمی کند سپاس از آن خداست چنانچه خداوند دوست دارد که سپاسگزاری شود،سپاس از آن خداست چنانچه او شایسته است،بار خدایا مرا در هر خیری که محمد و آل محمد را در آن درآوردی درآور و از هر بدی که محمد و آل محمد را از آن دور ساختی مرا دور ساز.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 501 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل کالصحیح لإجماع العصابة علی صفوان. یفعل ما یشاء أی لیس له عن تعلق إرادته و مشیته دافع و لا مانع و لا یفعل ما یشاء غیره أقول: یحتمل وجهین: الأول: أن یکون فاعل یفعل الضمیر الراجع إلی الله سبحانه أی لا یفعل الله کل ما یشاء غیره و إن لم تکن فیه مصلحة فیکون مقهورا فی مشیته لتعلق مشیة غیره به. الثانی: أن یکون فاعل یفعل غیره علی التنازع بینه و بین یشاء فیه أی لیس غیره بحیث یفعل کل ما شاء لأن لأفعاله صوارف و موانع و شرائط، منها عدم تعلق إرادة الله القاهرة بخلافه. قوله علیه السلام فی کل خیر أی مما أنا أهله و یمکن حصوله لی لئلا یکون اعتداء فی الدعاء فإن من الخیرات التی أدخلهم فیه الإمامة و الخلافة، و لا یمکن دخولنا فیهما، إلا أن یقال: المراد إدخالنا فی نوعه و جنسه البعید کهدایة الخلق و تعلیمهم مثلا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 267 

*****

23- الحدیث

23/3301. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ حَمَّادٍ الْکُوفِیِّ، عَنْ عَمْرِو(4) بْنِ مُصْعَبٍ، عَنْ فُرَاتِ بْنِ الاْءَحْنَفِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَهْمَا تَرَکْتَ مِنْ شَیْءٍ، فَلاَ تَتْرُکْ أَنْ تَقُولَ فِی کُلِّ صَبَاحٍ 2 / 530

وَ مَسَاءٍ: اللّهُمَّ إِنِّی أَصْبَحْتُ أَسْتَغْفِرُکَ فِی هذَا الصَّبَاحِ وَ فِی هذَا الْیَوْمِ لاِءَهْلِ رَحْمَتِکَ، وَ أَبْرَأُ إِلَیْکَ مِنْ أَهْلِ لَعْنَتِکَ؛ اللّهُمَّ إِنِّی أَصْبَحْتُ(5) أَبْرَأُ إِلَیْکَ فِی هذَا الْیَوْمِ وَ فِی هذَا الصَّبَاحِ مِمَّنْ نَحْنُ بَیْنَ ظَهْرَانَیْهِمْ(6) مِنَ الْمُشْرِکِینَ، وَ مِمَّا کَانُوا یَعْبُدُونَ؛ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِینَ؛ اللّهُمَّ اجْعَلْ مَا أَنْزَلْتَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الاْءَرْضِ فِی هذَا الصَّبَاحِ وَ فِی هذَا الْیَوْمِ بَرَکَةً عَلی أَوْلِیَائِکَ، وَ عِقَاباً عَلی أَعْدَائِکَ(7)؛ اللّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَکَ، وَ عَادِ مَنْ عَادَاکَ؛ اللّهُمَّ اخْتِمْ لِی بِالاْءَمْنِ وَ الاْءِیمَانِ کُلَّمَا طَلَعَتْ شَمْسٌ أَوْ غَرَبَتْ؛ اللّهُمَّ اغْفِرْ لِی وَ لِوَالِدَیَّ، وَ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیراً؛ اللّهُمَّ اغْفِرْ(8) لِلْمُوءْمِنِینَ وَ الْمُوءْمِنَاتِ ، وَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ، الاْءَحْیَاءِ مِنْهُمْ وَ الاْءَمْوَاتِ؛ اللّهُمَّ(9) إِنَّکَ(10) تَعْلَمُ مُنْقَلَبَهُمْ(11) وَ مَثْوَاهُمْ(12)؛ اللّهُمَّ

ص: 437


1- 9 . فی «ب ، د ، ز ، بر ، بس ، بف» والوافی والبحار : - «و» .
2- 10 . فی «ص» : «وآله» بدل «وآل محمّد» .
3- 11 . الوافی، ج 9، ص 1567، ح 8764؛ البحار، ج 86، ص 295، ذیل ح 56.
4- 1 . فی «جر» وحاشیة «ج» : «عمر» .
5- 2 . فی «د» : + «استغفرک و» .
6- 3 . أقاموا بین ظهرانیهم ، أی أقام بینهم علی سبیل الاستظهار والاستیناد إلیهم ، وزیدت فیه ألف ونون مفتوحة تأکیدا . ومعناه : أنّ ظهرا منهم قدّامه ، وظهرا منهم وراءه ، فهو مکنوف من جانبیه ، ومن جوانبه إذا قیل : أظهرهم ، ثمّ کثر حتّی استعمل فی الإقامة بین القوم مطلقا . النهایة ، ج 3 ، ص 166 (ظهر).
7- 4 . فی «بف» : «لأعدائک» .
8- 5 . فی الوافی : + «لی و» .
9- 6 . فی «بف» والوافی : - «اللّهُمَّ» .
10- 7 . فی مرآة العقول : «فإنّک» .
11- 8 . فی الوافی ومرآة العقول : «متقلّبهم» .
12- 9 . «الثواء» : الإقامة مع الاستقرار . المفردات للراغب ، ص 181 (ثوی) . والمراد : إنّک تعلم جزئیّات اُمورهم ï فی حال الحرکات والسکنات ، فاصرفهم إلی ما هو خیر لهم ، وقِهم عمّا هو شرّ لهم ، واغفر لهم عمّا صدر منهم من الزلاّت . وبالجملة : إنّه تعالی عالم بجمیع أحوالهم فلا یخفی علیه شیء منها . ویمکن أن یکون المراد بهما انقلاب قلوبهم وحرکتها فی طلب الحقّ وسکونها عند الوصول إلیه . وقیل غیر ذلک . راجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 295 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 269.

احْفَظْ إِمَامَ الْمُسْلِمِینَ بِحِفْظِ(1) الاْءِیمَانِ، وَ انْصُرْهُ نَصْراً عَزِیزاً، وَ افْتَحْ لَهُ فَتْحاً یَسِیراً(2)، وَ اجْعَلْ لَهُ وَ(3) لَنَا مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَاناً نَصِیراً؛ اللّهُمَّ الْعَنْ فُلاَناً وَ فُلاَناً(4)، وَ الْفِرَقَ الْمُخْتَلِفَةَ(5) عَلی رَسُولِکَ وَ وُلاَةِ الاْءَمْرِ بَعْدَ رَسُولِکَ، وَ الاْءَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ وَ شِیعَتِهِمْ، وَ أَسْأَلُکَ الزِّیَادَةَ مِنْ فَضْلِکَ، وَ الاْءِقْرَارَ بِمَا جَاءَ(6) مِنْ عِنْدِکَ، وَ التَّسْلِیمَ لاِءَمْرِکَ، وَ الْمُحَافَظَةَ عَلی مَا أَمَرْتَ بِهِ؛ لاَ أَبْتَغِی بِهِ بَدَلاً، وَ لاَ أَشْتَرِی بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً؛ اللّهُمَّ اهْدِنِی فِیمَنْ هَدَیْتَ، وَ قِنِی شَرَّ مَا قَضَیْتَ؛ إِنَّکَ تَقْضِی وَ لاَ یُقْضی عَلَیْکَ، وَ لاَ یَذِلُّ مَنْ وَالَیْتَ، تَبَارَکْتَ وَ تَعَالَیْتَ، سُبْحَانَکَ رَبَّ الْبَیْتِ ، تَقَبَّلْ مِنِّی دُعَائِی؛ وَ(7) مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَیْکَ مِنْ خَیْرٍ فَضَاعِفْهُ(8) لِی أَضْعَافاً(9) کَثِیرَةً(10)، وَ آتِنَا مِنْ لَدُنْکَ(11) أَجْراً عَظِیماً؛ رَبِّ مَا أَحْسَنَ مَا أَبْلَیْتَنِی(12)! وَ أَعْظَمَ

ص: 438


1- 1 . فی «بف» وحاشیة «ج» : «لحفظ» .
2- 2 . فی حاشیة «بر» : «قریبا» . وفی الوافی : + «قریبا» .
3- 3 . فی حاشیة «ج ، بف» : «إمام المسلمین» بدل «له و» . وفی الوافی : «لنا وله» بدل «له ولنا» .
4- 4 . فی «بس» : + «فلانا» .
5- 5 . فی «بد ، بع ، بل» وحاشیة «ج ، ش ، بج ، بف ، بر ، جه ، جل» والوافی : «المختلقة» . وفی «بح ، بف ، جس» وحاشیة «ج ، بج ، بع ، جک ، جل» ومصباح المتهجّد : «المخالفة» .
6- 6 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، بر ، بف» والوافی : + «به» .
7- 7 . فی «ز» : - «و » .
8- 8 . فی «ز» : «وضاعفه» .
9- 9 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف» والوافی والبحار ومصباح المتهجّد . وفی المطبوع : + «[مضاعفة]» .
10- 10 . فی «ب» : «کثیرا» .
11- 11 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ص ، بر ، بس ، بف» والوافی والبحار ومصباح المتهجّد. وفی «ز» : + «رحمة و» . وفی المطبوع هذه الزیادة بین المعقوفتین .
12- 12 . هکذا فی «ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس» وحاشیة «بف» والوافی ومرآة العقول . وفی سائر النسخ والمطبوع : «ابتلیتنی» . وفی شرح المازندرانی : «المشهور أنّ الإبلاء یکون فی الخیر والشرّ ... والمراد بالإبلاء هنا هو الإبلاء بالخیر ... وفی هذا التعجّب مع تفخیم مّا دلالة علی تعظیم الإبلاء» . قال القتیبی : یقال من الخیر : أبلَیته اُبلیه إبلاءً ، ومن الشرّ : بَلَوتُه أبلوه بلاءً . والمعروف أنّ الابتلاء یکون فی الخیر والشرّ معا من غیر فرق بین فعلیهما . النهایة ، ج 1 ، ص 155 (بلا).

مَا أَعْطَیْتَنِی! وَ أَطْوَلَ مَا عَافَیْتَنِی! وَ أَکْثَرَ مَا سَتَرْتَ عَلَیَّ! فَلَکَ الْحَمْدُ یَا إِلهِی کَثِیراً طَیِّباً مُبَارَکاً عَلَیْهِ مِلْ ءَ السَّمَاوَاتِ وَ مِلْ ءَ(1) الاْءَرْضِ وَ مِلْ ءَ مَا شَاءَ رَبِّی(2) کَمَا یُحِبُّ(3) وَ یَرْضی، وَ کَمَا یَنْبَغِی لِوَجْهِ رَبِّی ذِی الْجَلاَلِ وَ الاْءِکْرَامِ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر چه را واگذاری این دعا را وامگذار که در هر صبح و شام بخوانی (و ترجمۀ آن دعا اینست:) «بار خدایا بامداد کردم و در این بامداد و در این روز از تو آمرزش خواهم برای هر کس که شایستۀ رحمت تو است، و از آنان که شایستۀ دوری از رحمت تو هستند بیزاری جویم، در این روز و در این بامداد از آنان که ما در میان آنها هستیم از مشرکان و آنچه می پرستند، اینان مردمان بد و تبهکاری هستند، بار خدایا آنچه در این بامداد و در این روز از آسمان بر زمین فرود آوری برکتی بر دوستانت و عذابی بر دشمنانت ساز، بار خدایا دوست دار هر که دوستت دارد دشمن دار هر که با تو دشمنی کند، بار خدایا هر گاه خورشید بیرون آید و هر گاه پنهان شود (آن روز را) برای من با منیت و ایمان بپایان رسان، بار خدایا مرا و پدر و مادر مرا بیامرز و بآنان ترحم کن چنانچه مرا در کودکی پروریدند بار خدایا مؤمنین و مؤمنات و مسلمین و مسلمات را از زنده و مرده شان بیامرز، بار خدایا تو بسرانجام و جایگاه ایشان دانائی، بار خدایا پیشوای مسلمانان را بپناه ایمان محافظت کن، و او را یاری کن یاری پیروزی بخشی، و بفتح آسانی او را فاتح فرما، و برای او و برای ما سلطنت پیروزمندانه ای مقرر ساز، بار خدایا فلان و فلان و گروههای پراکنده ای که با رسول تو و زعما و پیشوایان پس از او و پیروانشان مخالفت کردند از رحمت خود دور ساز، و فزونی فضل تو را خواستارم، و اعتراف بدان چه از نزدت آمده و تسلیم در برابر دستورت، و نگهداری بر آنچه امر فرمودی خواهانم، و در برابر آنها جایگزینی نجویم و ببهای اندک نفروشم، بار خدایا مرا در زمرۀ آنان که هدایت فرموده ای هدایت فرما، و از شر آنچه مقدر کرده ای نگهداری کن تو حکم کنی و بر تو حکومتی نیست، هر که تو را دوست بدارد خوار نگردد برتر و بلند مقامی، منزهی ای پروردگار خانۀ کعبه، دعای مرا بپذیر، و آنچه بدان بدرگاهت تقرب جویم از نیکی آن را برای من چند برابر کن، و رحمتی از سوی خود با پاداش بزرگی بما بده، پروردگارا چه نیکو آزمایشم کردی و چه عطای بزرگی بمن دادی، و چه عافیت طولانی بمن کرامت کردی و چه بسیار بر من (از گناهان) پوشاندی، پس از آن تو است سپاس بسیار و پاک و با برکت باندازۀ آنچه آسمانها و زمین بگیرد، و پر از آنچه خدای من خواهد، هر آن مقدار که دوست دارد و خشنود شود و چنانچه شایسته ذات اوست که صاحب جلالت و کرامت است».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 303 

*****

[ترجمه کمره ای] :

23-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:هر آنچه را ترک کنی،این گفتار را در هر بام و شام ترک مکن: بار خدایا صبح کردم و در این صبح از تو آمرزش می خواهم و هم در این روز برای هر که اهل رحمت تو است و به تو بیزارم از هر که اهل لعنت تو است. بار خدایا من صبح کردم و در این روز و این بامداد به تو بیزارم از کسانی که ما در میان آنهائیم از مردم مشرک و از آنچه می پرستند،راستی که آنان مردم بد و نابکارند. بار الها هر آنچه در این بامداد و این روز از آسمان به زمین فرود آوردی برای ما برکت ساز و بر دشمنانت عذاب،بار خدایا دوست دار هر که دوستت دارد،و دشمن دار هر که را با تو دشمنی کند. بار خدایا این روز را برای من با امنیت و ایمان به پایان رسان هر آن زمانی که آفتاب برآید و یا فرود شود. بار خدایا بیامرز مرا و پدر و مادر مرا و به آنها رحم کن چنانچه مرا از کودکی پروریدند. بار خدایا بیامرز مؤمنین و مؤمنات و مسلمین و مسلمات را از زنده و مرده. بار خدایا تو سرانجام و پایگاه آنها را می دانی. بار خدایا امام مسلمانان را در پناه ایمان نگه دار و او را نصرت با عزت بده و پیروزی و فتح آسان،و برای او و ماها از نزد خود تسلّط پیروزمندانه ای مقرر ساز. خدایا فلان و فلان را با دستجات مخالف رسولت و مخالف امامان بر حق بعد از رسولت و شیعه های آنها لعنت کن،و از تو خواهم فزونی از فضلت و توفیق اقرار به هر آنچه از نزدت آمده استو تسلیم به امر تو و محافظت بر آنچه فرمودی،و نجویم برای آن بدلی و نفروشم آن را به بهای اندک. بار خدایا مرا در زمرۀ آنان که هدایت کردی هدایت فرما و از شرّ آنچه مقدر کردی نگه دار زیرا تو حکم کنی و بر تو حکمی نشود و خوار نگردد هر که را دوست داری،برتری بلند مقامی منزهی ای پروردگار خانۀ کعبه بپذیر از من دعایم را و هر کار خیری که به وسیلۀ آن به تو تقرّب جستم آن را دو چندان کن بسیار و از نزد خودت رحمت و اجر عظیم به ما بده. پروردگارا چه خوش مرا آزمایش کردی و چه عطای بزرگی به من دادی و چه بسیار مرا در پرده داشتی،از آن تو باد سپاس ای معبودم،سپاس بسیار پاک و با برکتی پر آسمان ها و زمین و پر آنچه پروردگارم خواهد چنانچه دوست دارد و راضی باشد و چنانچه شایستۀ ذات پروردگار من است که صاحب جلالت و کرامت است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 193 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

23-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرآنچه را ترک کنی،این گفتار را در هر صبح و شام ترک مکن:

بار خدایا صبح کردم و در این صبح از تو آمرزش می خواهم و هم برای کسی که خواهان رحمت توست و از هرکس که مورد لعنت توست بیزارم.

بار خدایا من صبح کردم درحالی که بیزارم از مشرکانی که در میان آنهائیم راستی که آنان مردمی بد و نابکارند.

بارالها هرآنچه در این بامداد و این روز از آسمان به زمین فرود آوردی برای ما برکت ده و بر دشمنانت عذاب فرست،بار خدایا دوست دار هرکس که دوستت دارد،و دشمن بدار هرکس که تو را دشمن دارد.

بار خدایا این روز را برای من با امنیت و ایمان به پایان رسان از وقتی که آفتاب سربردارد و غروب کند.

بار خدایا مؤمنین و مؤمنات و مسلمین و مسلمات را از زنده و مرده بیامرز.

بار خدایا تو سرانجام و پایگاه آنها را می دانی.

بار خدایا امام مسلمانان را در پناه ایمان نگه دار و او را یاری و عزّت بخش و آنها را بر دشمن پیروز گردان.

خدایا فلان و فلان را با دستجات مخالف رسولت و مخالف امامان بر حق بعد از رسولت و شیعه های آنها لعنت کن،و از تو افزایش فضیلت و توفیق اقرار به درستی آنچه که از نزدت آمده می خواهم و تسلیم فرمانت و مراقبت در آنچه که دستور دادی،هستم و نجویم برای آن بدلی و نفروشم آن را به بهای اندکی.

بار خدایا مرا در زمرۀ آنان که هدایت کردی هدایت فرما و از شرّ آنچه مقدّر کردی نگه دار زیرا تو فرمان دهی و هیچکس بر تو فرمانی ندهد و هرکس که تو را دوست دارد خوار نگردد ای پروردگار خانه کعبه،تو برتری و منزهی،دعایم و هر کار خوبی که به وسیله آن به تو نزدیک شوم بپذیر و آن را دوچندان کن و از نزد خودت رحمت و اجر عظیم به ما ببخش.

پروردگارا چه نیکو مرا آزمایش کردی و چه عطای بزرگی به من دادی و چه عاقبت طولانی به من عنایت کردی و چه بسیار بر من از گناهان پوشاندی پس سپاس فراوان و پاک و بابرکت به اندازه آنچه که در آسمان و زمین جای گیرد و بر آنچه که خدای من خواهد هر آن مقدار که دوست دارد و خشنود گردد چنانچه شایسته ذات اوست که صاحب جلالت و کرامت است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 503 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و مهما اسم متضمن لمعنی الشرط منصوب محلا بکونه مفعول ترکت، و - من - بیانیة و تفید عموم مفهوم مهما فی کل شیء و عدم اختصاصه بجنس مخصوص و یقول فی المساء مکان - أصبحت - أمسیت، و کذا یقول مکان - فی هذا الصباح و فی هذا الیوم - فی هذا المساء و فی هذه اللیلة، و یحتمل عدم التغییر فی الموضعین، و قال الجوهری : اللعن الطرد و الإبعاد من الخیر و اللعنة الاسم، قوله ممن نحن بین ظهرانیهم فی القاموس هو بین ظهریهم و ظهرانیهم و لا یکسر النون، و بین أظهرهم أی وسطهم، و فی منتظمهم و فی النهایة المراد أنه أقام بینهم علی سبیل الاستظهار و الاستناد إلیهم و زیدت فیه ألف و نون مفتوحة تأکیدا، و معناه إن ظهرا منهم قدامه و ظهرا وراءه فهو مکنوف من جانبیه و من جوانبه إذا قیل بین أظهرهم، ثم کثر حتی استعمل فی الإقامة بین القوم مطلقا و - من - فی قوله من المشرکین للبیان أو للتبعیض و المراد بالمشرکین ما یشمل المخالفین، و بقوله مما کانوا یعبدون أعم من خلفاء الجور و ضمیر أنهم راجع إلی - من - الموصول برکة علی أولیائک البرکة محرکة النماء و الزیادة و الشرف و الکرامة و الخیر و السعادة. اللهم اختم لی بالأمن و الإیمان أی بالأمن من شر الشیطان و أذی أهل العدوان و آفات الزمان و بالإیمان بک و برسولک و أوصیاء رسولک و کل ما جاء به رسولک عند کل طلوع الشمس و غروبها، و المراد بالختم عند الطلوع أن یکون علی الوصفین إلی آخر الیوم و بالختم عند الغروب أن یکون علیهما إلی آخر اللیلة، أو المعنی أن یکون ختم أعمالی عند کل طلوع و غروب علی الوصفین أی یکون عند کل طلوع و غروب یصدق علیه أنه من أول عمره أو من حین قراءة الدعاء إلی ذلک الوقت علی الوصفین، فعلی التقدیرین طلب الکون علی الوصفین فی جمیع أوقات عمره و یحتمل أن یکون ذلک کنایة عن جمیع آنات عمره إذ فی کل أن تطلع الشمس فی أفق من الآفاق و تغرب فی أفق منها فالختم یحتمل وجهین: أحدهما: ما مر من کون أعماله فی کل أن من آنات عمره مختوما بالوصفین. و ثانیهما: أن یکون المعنی أن یکون آخر عمری و خاتمته فی کل إن اتفق مقرونا بهما. کما ربیانی نائب مناب المفعول المطلق أی رحمة مثل تربیتهما لی و رحمهما لی، قال البیضاوی: رحمة مثل رحمتهما علی و تربیتهما و إرشادهما لی فی صغری وفاء بوعدک للراحمین انتهی، و أقول: یحتمل کون الکاف للتعلیل کما قالوا فی قوله تعالی

کَمٰا أَرْسَلْنٰا فِیکُمْ رَسُولاً

أی لأجل إرسالی و قوله

وَ اُذْکُرُوهُ کَمٰا هَدٰاکُمْ

و المراد بالمؤمنین الکاملون فی الإیمان و بالمسلمین غیرهم، أو بالمؤمنین الشیعة و بالمسلمین المستضعفین، أو بالمؤمنین الشیعة و بالمسلمین المسلمون المنقادون الکاملون فی الإیمان. فإنک تعلم متقلبهم و مثواهم إشارة إلی قوله تعالی

فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ وَ اِسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتِ وَ اَللّٰهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْوٰاکُمْ

قال الطبرسی (ره) أی منصرفکم فی أعمالکم فی الدنیا و مصیرکم فی الآخرة إلی الجنة أو النار عن ابن عباس، و قیل: یعلم منقلبکم فی أصلاب الآباء إلی أرحام الأمهات و مثواکم أی مقامکم فی الأرض عن عکرمة، و قیل: متقلبکم من ظهر إلی بطن و مثواکم فی القبور، و قیل: متقلبکم متصرفکم بالنهار و مثواکم مضجعکم باللیل و المعنی، أنه عالم بجمیع أحوالکم فلا یخفی علیه شیء منها و قال البیضاوی:

مُتَقَلَّبَکُمْ

أی فی الدنیا فإنها مراحل لا بد من قطعها

وَ مَثْوٰاکُمْ

أی فی العقبی فإنها دار إقامتکم فاتقوا الله و استغفروه و أعدوا لمعادکم انتهی، و فی بعض النسخ منقلبکم بالنون، و فی بعضها بالتاء و هما متقاربان فی المعنی و الأخیر أوفق بالآیة، و یحتمل أن یکونا مصدرین أو اسم مکان و الانقلاب الانصراف و التقلب التصرف فی الأمور و قد مر الکلام فیهما. و قال الجوهری: المنقلب یکون مکانا و یکون مصدرا و قال فی القاموس: ثوی المکان و به یثوی ثواءا و ثویا بالضم و أثوی به أطال الإقامة به أو نزل و المثوی المنزل انتهی، و قد یستعمل بمعنی المصدر، و قیل: لعل المراد أنک تعلم انقلابهم و سکونهم، أو محلهما، و بالجملة تعلم جزئیات أمورهم فی حال الحرکات و السکنات فاصرفهم إلی ما هو خیر لهم. و قهم عما هو شر لهم، و اغفر لهم مما صدر عنهم من الزلات و یمکن أن یکون المراد بهما انقلاب قلوبهم و حرکتها فی طلب الحق و سکونها عند الوصول إلیه بحفظ الإیمان قد مر معانیه و لا یخفی ما هو أظهر منها هیهنا، و قیل الباء للسببیة و الإضافة إلی المفعول أی - أحفظه بسبب حفظک - أو حفظه الإیمان و أهله إذ لو لا الإمام لبطل الإیمان و الإسلام قوله علیه السلام نصرا عزیزا قال الطبرسی (ره) النصر العزیز هو ما یمتنع به من کل جبار عنید و عات مرید، و قد فعل الله ذلک بنبیه إذ صیر دینه أعز الأدیان و سلطانه أعظم السلطان و قال البیضاوی: أی نصرا فیه عن و منعة أو یعز به المنصور فوصف بوصفه مبالغة.

سُلْطٰاناً نَصِیراً

تضمین لقوله تعالی

وَ اِجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطٰاناً نَصِیراً

قال فی المجمع أی اجعل لی عزا أمتنع به ممن یحاول صدی عن إقامة فرائضک و قوة تنصرنی بها علی من عادانی فیک، و قیل: اجعل لی ملکا عزیزا أقهر به العصاة فنصر بالرعب حتی خافه العدو علی مسیرة شهر، و قیل: حجة بینة أتقوی بها علی سائر الأدیان الباطلة عن مجاهد، قال: و سماه نصیرا لأنه یقع به النصر علی الأعداء فهو کالمعین. فلانا و فلانا أی أبا بکر و عمر و التکنیة و التبهیم إما من الإمام علیه السلام أو بعض الرواة أو المصنف تقیة، و الأخیر بعید و إن کان لم یذکر أخبار اللعن بدون الإبهام إلا نادرا و المختلفة فی بعض النسخ بالفاء أی المخالفة لرسولک، و علی علیه السلام بتضمین معنی الرد و الإضرار، أو المعنی أنهم اختلفوا فی الأحکام ردا علی الرسول و ضررا علیه لا کاختلاف الشیعة لاختلاف الأخبار أو الأفهام، و فی بعضها بالقاف من الاختلاق بمعنی الکذب و الافتراء و فی التنزیل

إِنْ هٰذٰا إِلاَّ اِخْتِلاٰقٌ

و فی القاموس: خلق الإفک افتراه کاختلقه و تخلقه. و ولاة عطف علی رسولک و الأئمة عطف علی ولاة للتفسیر و التأکید و شیعتهم بالجر أیضا عطف علی الأئمة و أسألک الزیادة من فضلک کان المراد بالفضل معرفة الأئمة علیهم السلام و متابعتهم کما ورد فی الأخبار أن الفضل و الرحمة معرفة الأئمة علیهم السلام و الولایة لهم و قد أشار تعالی إلی ذلک فی سورة الجمعة حیث قال

وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمّٰا یَلْحَقُوا بِهِمْ

و ورد فی الأخبار أن المراد بهم المؤمنین من الموالی و العجم، و روی أن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قرأ هذه الآیة فقیل من هؤلاء فوضع یده علی کتف سلمان، و قال لو کان الإیمان فی الثریا لنالته رجال من هؤلاء ثم قال سبحانه بعدها -

ذٰلِکَ فَضْلُ اَللّٰهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ ذُو اَلْفَضْلِ اَلْعَظِیمِ

*

- فظهر أن الفضل الولایة و یؤیده ما مر عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال إن من الملائکة الذین فی السماء لیطلعون إلی الواحد و الاثنین و الثلاثة و هم یذکرون فضل آل محمد قال فیقولون أ ما تری إلی هؤلاء فی قلتهم و کثرة عدوهم یصفون فضل آل محمد قال فتقول الطائفة الأخری من الملائکة ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء و الله ذو الفضل العظیم و یحتمل التعمیم لیشمل فضل الدنیا و الآخرة. و التسلیم لأمرک أی الانقیاد لکل ما أمرتنی به، أو لکل أمر صدر منک و عدم الاعتراض علیک و علی حججک کما قال سبحانه

فَلاٰ وَ رَبِّکَ لاٰ یُؤْمِنُونَ حَتّٰی یُحَکِّمُوکَ فِیمٰا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاٰ یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّٰا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً

و قد مر معنی التسلیم فی بابه لا أبتغی استیناف بیانی، أو حال عن فاعل المحافظة، أو عن جمیع الأفعال المتقدمة، و ضمیر - به - راجع إلی الموصول، أو إلی کل واحد مما تقدم، أی لا أطلب بسببه أو بعوضه بدلا و لا اشتری به أی لا استبدل ذلک بالثمن القلیل أی متاع الدنیا کما استبدلوه به و فیه استعارة تبعیة و ترشیح کما قیل اللهم اهدنی فیمن هدیت فإن قوله - فیمن هدیت - نائب مناب المفعول المطلق، أی هدایة کاملة أدخل به فی زمرة من هدیت بالهدایات الخاصة، أو حال عن مفعول - اهدنی - أی حال کونی داخلا فیمن هدیت و معدودا منهم، و فیه نوع استعطاف أیضا أی هدیت جماعة کثیرة فلا یبعد منک هدایتی، و قیل - فی - بمعنی إلی، أو بمعنی مع، و علی التقادیر المراد بالهدایة الهدایات الخاصة المختصة بالأنبیاء و الأولیاء کما قال تعالی

أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ هَدَی اَللّٰهُ فَبِهُدٰاهُمُ اِقْتَدِهْ

و قال تعالی

(وَ اَلَّذِینَ جٰاهَدُوا فِینٰا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنٰا) . و قنی شر ما قضیت أی جنبنی من قضایا السوء فی الدنیا و الآخرة إنک تقضی أی تقدر أو تحکم علی العباد بما تشاء و لا یقضی علیک علی بناء المفعول أی لا یقدر و لا یحکم غیرک علیک لا یذل من والیت أی من ولایته و أحببته لا یصیر ذلیلا و إن أهین فی الدنیا فإنه یصیر سببا لمزید عزه عند الله و عند أولیائه فی الدنیا و الآخرة. تبارکت البرکة کثرة الخیر و الثبات أی کثرت خیراتک و نعمتک علی عبادک، أو ثبت و دمت علی مالک من صفات الکمال و سمات الجلال، أو تقدست عن الأشباه و الأضداد و الأنداد و الأمثال قال البیضاوی فی قوله تعالی

(تَبٰارَکَ اَلَّذِی نَزَّلَ اَلْفُرْقٰانَ عَلیٰ عَبْدِهِ)

تکاثر خیره من البرکة، و هی کثرة الخیر، أو تزاید عن کل شیء و تعالی عنه فی صفاته و أفعاله، فإن البرکة تتضمن معنی الزیادة و ترتیبه علی إنزال الفرقان لما فیه من کثرة الخیر، أو لدلالته علی تعالیه و قیل دام من بروک الطیر علی الماء، و منه البرکة لدوام الماء فیها، و لا یتصرف فیه، و لا یستعمل إلا لله تعالی. و قال الطبرسی، (ره): تبارک تفاعل من البرکة معناه عظمت برکاته و کثرت عن ابن عباس، و البرکة الکثرة من الخیر، و قیل: معناه تقدس و جل بما لم یزل علیه من الصفات و لا یزال کذلک فلا یشارکه فیها غیره و أصله من بروک الطیر فکأنه قال: ثبت و دام فیما لم یزل و لا یزال، و قیل: معناه قام بکل برکة، و جاء بکل برکة و تعالیت أی عن صفات المخلوقین، و عن أن یدرک بکنه ذاته و صفاته أو یشبهه شیء قال فی النهایة: فی أسماء الله تعالی - العلی و المتعالی - فالعلی الذی لیس فوقه شیء فی الرتبة، و الحکیم فعیل بمعنی مفعول من علا یعلو، و المتعالی الذی جل [ذکره] عن إفک المفترین، و علا شأنه، و قیل: جل عن کل وصف و ثناء و هو متفاعل من العلو، و قد یکون بمعنی العالی، و فی حدیث ابن عباس - فإذا هو یتعالی عنی - أن یترفع علی. سبحانک رب البیت أی أنزهک عن أن یکون لک مکان بل أنت خالق البیت الحرام و مشرفه، و قیل: فی إضافته إلی البیت تعظیم له حیث إن البیت أعظم ما ابتلی به خلقه، و أذل به رقاب الکبراء فضلا عن الضعفاء تقبل منی دعائی أی استجب لی و أثبنی علیه، أو المراد أعم منهما، و قیل: الدعاء و غیره من العبادات و إن کان فی غایة الکمال فی ذاته لکنه بالنسبة إلی قدس الحق ناقص یحتاج إلی التضرع فی قبوله، و لذلک قال خلیل الرحمن مع کون عمله فی نهایة الکمال

(رَبَّنٰا تَقَبَّلْ مِنّٰا إِنَّکَ أَنْتَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ) . و ما تقربت ما موصولة و لتضمنه معنی الشرط دخل الفاء فی قوله فضاعفه ما أحسن ما أبلیتنی صیغة تعجب و المشهور أن الإبلاء یکون فی الخیر و الشر و الإنعام و الإحسان من غیر فرق بین فعلهما تقول بلوت الرجل و أبلیته بالإحسان، و منه قوله تعالی

(وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ اَلْخَیْرِ فِتْنَةً)

و قال القتیبی یقال: من الخیر أبلیته أبلیه إبلاء، و من الشر بلوته إبلاء، و المراد منه الإبلاء بالخیر، و فی هذا التعجب دلالة علی تعظیم الإبلاء، و ما فی ما أبلیتنی و نظائره مصدریة، أو موصولة بحذف العائد فلک الحمد علی تلک النعماء بجزیله و کثیرا صفة للمفعول المطلق المحذوف أی حمدا کثیرا طیبا أی طاهرا من النقص و الریاء مبارکا علیه لعل الضمیر المجرور راجع إلی الحمد و المعنی أدیم له الشرف، و البرکة و مضاعفة الثواب، و منه قولک - و بارک علی محمد و آل محمد - أی آدم له ما أعطیته من التشریف و الکرامة، کما فی النهایة، أوضاعهما له من البرکة بمعنی الزیادة. قوله: ملأ السماوات هو بکسر المیم و سکون اللام، أی حمدا یکون بقدر ما تمتلئ به هذه الأجسام، فی القاموس: الملأ اسم ما یأخذه الإناء إذا امتلأ و قال فی النهایة: فی دعاء الصلاة لک الحمد ملء السماوات و الأرض، هذا تمثیل لأن الکلام لا یسمع الأماکن، و المراد به کثرة العدد یقول لو قدر أن تکون کلمات الحمد أجساما لبلغت من کثرتها أن تملأ السماوات و الأرض، و یجوز أن یراد بها أجرها و ثوابها انتهی و ملأ ما شاء ربی أی من العرش و الکرسی، و الحجب و السرادقات، و صحف بعض الشارحین، فقرأ ملأ بالتحریک یعنی الأشراف و الجماعات، و قال هو مرفوع بالابتداء و علیه خبره، و الجملة صفة أخری للمفعول المطلق أی جمعا یکون علیه أشراف أهل السماوات و الأرضین، و لا یخفی ما فیه و قوله کما یحب ، صفة أخری للمفعول المطلق لوجه ربی أی لذاته و صفاته فإن الناس یتوجهون إلیهما فی جمیع الأمور، و لو کان المراد بالوجه الأنبیاء و الحجج علیهم السلام کما مر فی الأخبار فالمعنی حمدا یناسب تلک النعمة العظیمة التی أعظم النعم علی العباد، و هی السبب لإفاضة سائر النعم علیهم، و قد مر شرح ذی الجلال و الإکرام و قیل: الجلال العظمة التی لیس فوقها عظمة و الإکرام إکرامه للمتقین کما قال: إن أکرمکم عند الله أتقاکم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 275 

*****

24- الحدیث

24/3302. عَنْهُ(5) ، عَن إِسمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ ، قَالَ :

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّه علیه السلام یَقُولُ : «مَنْ قَالَ : "مَا شَاءَ اللّه ُ کَانَ ، لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه ِ 2 / 207

الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ" مِائَةَ مَرَّةٍ حِینَ(6) یُصَلِّی الْفَجْرَ، لَمْ یَرَ یَوْمَهُ(7) ذلِکَ شَیْئاً یَکْرَهُهُ(8)».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حماد بن عثمان گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السلام میفرمود: هر که هنگامی که نماز صبح را میخواند صد بار بگوئد: «ما شاء اللّٰه کان لا حول و لا قوة الا باللّٰه العلی العظیم». در آن روز چیزی که او را ناخوش آید نبیند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 303 

*****

[ترجمه کمره ای] :

24-از حماد بن عثمان گوید:شنیدم امام صادق(علیه السّلام) می فرمود:هر که چون نماز بامداد گذارد صد بار بگوید: ما شاء اللّٰه کان لا حول و لا قوة الاّ باللّٰه العلی العظیم. -در آن روز خود بدی نبیند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 193 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

24-«حماد بن عثمان»گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:هرکس چون نماز بامداد گذارد صد بار بگوید:ما شاء اللّه کان-لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه-العلیّ العظیم- در آن روز هیچ رخدادی که ناپسند او باشد، نبیند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 505 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و ضمیر عنه عائد إلی البرقی حین یصلی الفجر أی بعد فریضة الصبح عرفا و لعل أخره طلوع الشمس.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 275 

*****

25- الحدیث

25/3303. عَنْهُ(10)، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَنْ قَالَ فِی دُبُرِ صَلاَةِ الْفَجْرِ وَ فِی(11) دُبُرِ صَلاَةِ الْمَغْرِبِ

ص: 439


1- 1 . فی «ب» والوافی : - «مل ء» . والمل ء : اسم ما یأخذه الإناء إذا امتلأ . والمراد : حمدا بقدر ما تمتلی هذه الأجسام . وفی مرآة العقول : «وصحّف بعض الشارحین فقرأ : مَلاَء ، بالتحریک ، یعنی الأشراف والجماعات ، وقال : هو مرفوع بالابتداء ، و«علیه» خبره ، والجملة صفة اُخری للمفعول المطلق ، أی جمعا یکون علیه أشراف أهل السماوات والأرضین . ولایخفی ما فیه» .
2- 2 . فی «ب ، ج» وحاشیة «بر» وشرح المازندرانی : + «ورضی» . وفی «د» : + «ویرضی» .
3- 3 . فی «ب ، بس» : - «کما یحبّ» . وفی «د ، ص ، بر ، بف» والوافی : + «ربّی» .
4- 4 . مصباح المتهجّد ، ص 213 ، من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی، ج 9، ص 1569، ح 8767؛ البحار، ج 86، ص 151، ضمن ح 34؛ وفیه، ج 30، ص 394، ح 168 ، ملخّصا.
5- 5 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق .
6- 6 . فی «ز» : «من حین» .
7- 7 . فی البحار ، ج 83 : «فی یومه» .
8- 8 . فی حاشیة «ج» : «یکره» .
9- 9 . الوافی، ج 8 ، ص 806، ح 7172؛ الوسائل، ج 6، ص 478، ح 8486 ؛ البحار، ج 83، ص 111، ح 15 ؛ و ج 86، ص 162، ح 42.
10- 10 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد .
11- 11 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوسائل والبحار . وفی المطبوع : - «فی» .

سَبْعَ مَرَّاتٍ : "بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ الْعَلِیِّ(1) الْعَظِیمِ" دَفَعَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ عَنْهُ سَبْعِینَ نَوْعاً مِنْ أَنْوَاعِ(2) الْبَلاَءِ ، أَهْوَنُهَا(3) الرِّیحُ وَ الْبَرَصُ وَ الْجُنُونُ؛

وَ إِنْ کَانَ شَقِیّاً مُحِیَ مِنَ الشَّقَاءِ، وَ کُتِبَ فِی(4) السُّعَدَاءِ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر کس پشت نماز صبح و نماز مغرب هفت بار بگوید: بسم اللّٰه الرحمن الرحیم، لا حول و لا قوة الا باللّٰه العلی العظیم». خدای عز و جل از او هفتاد نوع از انواع بلا را دور کند که آسانترین آنها بادهای بد (چون عفونت اعضای که بوی بد دهد) و پیسی و دیوانگی است، و اگر شقی باشد از شقاوت بیرون آید و (نامش) در (طومار) سعادتمندان نوشته شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 303 

*****

[ترجمه کمره ای] :

25-از امام صادق(علیه السّلام)دنبال نماز فجر و نماز مغرب هفت بار بگوید: بسم اللّٰه الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الاّ باللّٰه العلی العظیم. -خدا عز و جل هفتاد نوع بلاء از او بگرداند که آسانتر آنها بادهای بد(چون استسقاء و غیره یا مقصود عفونت اعضاء است که بوی بد دهد یا گرفتاری به طوفان که موجب سقوط و هلاکت باشد- از مجلسی و غیره)و پیسی و دیوانگی است،و اگر شقی باشد از شقاوت بِدر آید و در سعادتمندان نوشته شود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 193 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

25-امام صادق علیه السّلام فرمود: هر که پس از نماز صبح و نماز مغرب هفت بار بگوید: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم-لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه العلیّ العظیم- خدای عزّ و جلّ هفتاد نوع بلاء از او بردارد که آسانترین آنها بادهای بد(چون استسقاء و غیره یا مقصود عفونت اعضاء است که بوی بد دهد یا گرفتاری به طوفان که موجب سقوط و هلاک باشد)و پیسی و دیوانگی است،و اگر شقی باشد از شقاوت بدر آید و سعادتمند شود.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 505 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. أهونها الریح الریح یحتمل وجوها. الأول: أن یکون تعفن الأعضاء و فسادها بحیث یحس منها الریح المنتنة و ینجر غالبا إلی الجذام، و یؤیده ما مر فی العشرین، لم یصبه جذام، و لا برص و لا جنون فذکر مکان الریح الجذام و سیأتی فی خبر سماعة أیضا کذلک و یقال راح الشیء و أروح إذا أنتن، و أروح الماء و اللحم أنتنا، و فی المصباح الریح بمعنی الرائحة عرض یدرک بحاسة الشم. الثانی: الابتلاء بالریح کسقوطه بها من سطح أو نزول، قال فی النهایة: فی الحدیث کان یقول إذا هاجت الریح اللهم اجعلها ریاحا و لا تجعلها ریحا العرب تقول لا تلقح السحاب إلا من ریاح مختلفة، یقول: اجعلها لقاحا للسحاب و لا تجعلها عذابا و یحقق ذلک مجیء الجمع فی آیات الرحمة و الواحد فی قصص العذاب ک

اَلرِّیحَ اَلْعَقِیمَ

و

رِیحاً صَرْصَراً

*. الثالث: أن یکون کنایة عن تصرف الجن فی البدن کما یقال فی عرف العرب و العجم أصابته ریح الجن و فی النهایة و منه حدیث ضمام إنی أعالج من هذه الأرواح الأرواح هیهنا کنایة عن الجن سموا أرواحا لکونهم لا یرون، فهم بمنزلة الأرواح و قال الأرواح جمع ریح لأن أصلها الواو و یجمع علی أریاح قلیلا و علی ریاح کثیرا انتهی و أقول: سیأتی أنه کتب إلی أبی جعفر علیه السلام یسأله عوذة للریاح التی تعرض للصبیان. الرابع: ما قیل إن المراد ریح الفم أو الریح التی تأخذ بعض الأعضاء عند طول المرض قوله علیه السلام محی من الشقاء قد مر معنی المحو و الإثبات فی باب البداء، و قیل: استعارة تمثیلیة لأنه تعالی کان یعلم من بعض المکلفین أنه لو لم یدع بهذا الدعاء کان یکتب اسمه فی دیوان الأشقیاء فکأنه کتب ثم محی و لا یخفی ما فیه بل الحق ما حققنا سابقا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 277 

*****

26- الحدیث

26/3304. وَ فِی رِوَایَةِ سَعْدَانَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، مِثْلَهُ إِلاَّ أَنَّهُ قَالَ: «أَهْوَنُهُ(6) الْجُنُونُ وَ الْجُذَامُ وَ الْبَرَصُ؛ وَ إِنْ کَانَ شَقِیّاً رَجَوْتُ أَنْ یُحَوِّلَهُ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ إِلَی السَّعَادَةِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه کمره ای] :

در روايتِ ابى بصير از آن حضرت بمانند او رسيده است جز اينكه گويد آسانترين آن بلاها جنون است و جذام و برص، و اگر شقى باشد من اميدوارم كه خدا عز و جل او را به سعادت منتقل سازد.

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و در روايت سعدان از ابى بصير مانند همين حديث رسيده جز اينكه در اين حديث فرمايد: آسانترين آن بلاها ديوانگى و خوره و پيسى است و اگر شقى باشد من اميدوارم كه خداى عز و جل او را بسعادت برگرداند.

*****

[محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء] :

و در روايت سعدان، از ابوبصير، از امام جعفر صادق عليه السلام، مثل اين واقع است، مگر آنكه او گفته كه: «آسان ترين آن ديوانگى است و خوره و پيسى، و اگر بدبخت باشد، اميد دارم كه خداى- تعالى- او را به سوى نيك بختى بگرداند».

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

ضعيف على المشهور. أهونها الريح الريح يحتمل وجوها. الأول: أن يكون تعفن الأعضاء و فسادها بحيث يحس منها الريح المنتنة و ينجر غالبا إلى الجذام، و يؤيده ما مر في العشرين، لم يصبه جذام، و لا برص و لا جنون فذكر مكان الريح الجذام و سيأتي في خبر سماعة أيضا كذلك و يقال راح الشيء و أروح إذا أنتن، و أروح الماء و اللحم أنتنا، و في المصباح الريح بمعنى الرائحة عرض يدرك بحاسة الشم. الثاني: الابتلاء بالريح كسقوطه بها من سطح أو نزول، قال في النهاية: في الحديث كان يقول إذا هاجت الريح اللهم اجعلها رياحا و لا تجعلها ريحا العرب تقول لا تلقح السحاب إلا من رياح مختلفة، يقول: اجعلها لقاحا للسحاب و لا تجعلها عذابا و يحقق ذلك مجيء الجمع في آيات الرحمة و الواحد في قصص العذاب ك اَلرِّيحَ اَلْعَقِيمَ و رِيحاً صَرْصَراً * . الثالث: أن يكون كناية عن تصرف الجن في البدن كما يقال في عرف العرب و العجم أصابته ريح الجن و في النهاية و منه حديث ضمام إني أعالج من هذه الأرواح الأرواح هيهنا كناية عن الجن سموا أرواحا لكونهم لا يرون، فهم بمنزلة الأرواح و قال الأرواح جمع ريح لأن أصلها الواو و يجمع على أرياح قليلا و على رياح كثيرا انتهى و أقول: سيأتي أنه كتب إلى أبي جعفر عليه السلام يسأله عوذة للرياح التي تعرض للصبيان. الرابع: ما قيل إن المراد ريح الفم أو الريح التي تأخذ بعض الأعضاء عند طول المرض قوله عليه السلام محي من الشقاء قد مر معنى المحو و الإثبات في باب البداء، و قيل: استعارة تمثيلية لأنه تعالى كان يعلم من بعض المكلفين أنه لو لم يدع بهذا الدعاء كان يكتب اسمه في ديوان الأشقياء فكأنه كتب ثم محي و لا يخفى ما فيه بل الحق ما حققنا سابقا.

*****

27- الحدیث

27/3305 . عَنْهُ(8)، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ:

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام ، مِثْلَهُ إِلاَّ أَنَّهُ قَالَ: «یَقُولُهَا ثَلاَثَ مَرَّاتٍ حِینَ یُصْبِحُ، وَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ حِینَ یُمْسِی، لَمْ یَخَفْ(9) شَیْطَاناً وَ لاَ سُلْطَاناً(10) وَ لاَ بَرَصاً وَ لاَ جُذَاماً(11)» وَ لَمْ یَقُلْ: سَبْعَ مَرَّاتٍ(12) .

قَالَ(13) أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام : «وَ أَنَا أَقُولُهَا مِائَةَ مَرَّةٍ».(14)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: چون نماز صبح و مغرب را خواندی هفت بار بگو: « بسم اللّٰه الرحمن الرحیم: لا حول و لا قوة الا باللّٰه العلی العظیم». زیرا همانا هر کس آن را بگوید دیوانگی و خوره و پیسی و هفتاد نوع (دیگر) از انواع بلا باو نرسد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 304 

*****

[ترجمه کمره ای] :

28-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:هر گاه نماز بامداد و مغرب را خواندی،هفت بار بگو: بسم اللّٰه الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الاّ باللّٰه العلی العظیم. -زیرا هر که آن را بگوید به او نرسد جنون و جذام و برص و نه هفتاد نوع از انواع بلا.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 195 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

28-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه نماز صبح و مغرب را خواندی،هفت بار بگو:بسم اللّه الرّحمن الرّحیم-لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه-العلیّ العظیم زیرا هرکس آن را بگوید به او جنون و جذام و برص نرسد و نه هفتاد نوع از بلاها.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 507 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق أیضا و لیس فی بعض النسخ العلی العظیم .

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 277 

*****

ص: 440


1- 12 . فی «ب ، بف» : - «العلیّ» .
2- 13 . فی «بر ، بف» : - «أنواع» .
3- 14 . فی الوسائل : «أهونه» .
4- 1 . فی «ب» : «من» .
5- 2 . الوافی، ج 8، ص 805، ح 7168؛ الوسائل، ج 6، ص 478، ح 8487 ؛ البحار، ج 86، ص 132، ح 9.
6- 3 . فی «ز» : «أهونها» .
7- 4 . الوافی، ج 8، ص 805، ح 7169؛ الوسائل، ج 6، ص 478، ذیل ح 8487 ؛ البحار، ج 86، ص 132، ضمن ح 9.
8- 5 . الضمیر فی هذا السند والأسناد الستّة الآتیة _ إلی ح 34 _ راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی سند ح 23.
9- 6 . قوله : «لم یخف» خبر «مَن قال ...» فی الحدیث 25 . ویؤیّده نقل تمام الروایة فی المحاسن ، ص 41 ، ح 51 .
10- 7 . فی «ب» : - «ولاسلطانا» .
11- 8 . فی المحاسن : «ولاجذاما ولابرصا» .
12- 9 . فی البحار ، ج 86 ، ص 112 والمحاسن : - «ولم یقل سبع مرّات» .
13- 10 . فی «ب» : «وقال» .
14- 11 . المحاسن، ص 41، کتاب ثواب الأعمال، ح 51، عن أحمد، عن ابن فضّال الوافی، ج 8، ص 806، ح 7170؛ الوسائل، ج 6، ص 478، ح 8488 ؛ البحار، ج 86، ص 112، ح 12؛ وص 132، ضمن ح 9.

28- الحدیث

28/3306. عَنْهُ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ سَمَاعَةَ(1):

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِذَا صَلَّیْتَ الْغَدَاةَ وَ الْمَغْرِبَ(2)، فَقُلْ: "بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ(3)" سَبْعَ مَرَّاتٍ؛ فَإِنَّهُ مَنْ قَالَهَا لَمْ یُصِبْهُ جُنُونٌ وَ لاَ جُذَامٌ وَ لاَ بَرَصٌ(4) ، وَ لاَ سَبْعُونَ نَوْعاً مِنْ أَنْوَاعِ الْبَلاَءِ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: چون نماز صبح و مغرب را خواندی هفت بار بگو: « بسم اللّٰه الرحمن الرحیم: لا حول و لا قوة الا باللّٰه العلی العظیم». زیرا همانا هر کس آن را بگوید دیوانگی و خوره و پیسی و هفتاد نوع (دیگر) از انواع بلا باو نرسد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 304 

*****

[ترجمه کمره ای] :

28-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:هر گاه نماز بامداد و مغرب را خواندی،هفت بار بگو: بسم اللّٰه الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الاّ باللّٰه العلی العظیم. -زیرا هر که آن را بگوید به او نرسد جنون و جذام و برص و نه هفتاد نوع از انواع بلا.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 195 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

28-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه نماز صبح و مغرب را خواندی،هفت بار بگو:بسم اللّه الرّحمن الرّحیم-لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه-العلیّ العظیم زیرا هرکس آن را بگوید به او جنون و جذام و برص نرسد و نه هفتاد نوع از بلاها.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 507 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق أیضا و لیس فی بعض النسخ العلی العظیم .

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 277 

*****

29- الحدیث

29/3307. عَنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ، عَنْ سَعْدِ(6) بْنِ زَیْدٍ، قَالَ:

قَالَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام : «إِذَا صَلَّیْتَ الْمَغْرِبَ، فَلاَ تَبْسُطْ رِجْلَکَ وَ لاَ تُکَلِّمْ(7) أَحَداً حَتّی تَقُولَ مِائَةَ مَرَّةٍ: "بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، لاَ(8) حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ الْعَلِیِّ(9) الْعَظِیمِ(10)" ، 2 / 532

وَ مِائَةَ مَرَّةٍ(11) فِی الْغَدَاةِ؛ فَمَنْ قَالَهَا دَفَعَ اللّهُ(12) عَنْهُ مِائَةَ نَوْعٍ مِنْ أَنْوَاعِ الْبَلاَءِ ، أَدْنی نَوْعٍ مِنْهَا الْبَرَصُ وَ الْجُذَامُ(13) ، وَ الشَّیْطَانُ وَ السُّلْطَانُ».(14)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و حضرت ابو الحسن علیه السّلام (حضرت کاظم - و یا حضرت رضا علیهما السلام) فرمود: چون نماز مغرب را خواندی پایت را نکش و با کسی سخن مگو تا صد بار بگوئی:« بسم اللّٰه الرحمن الرحیم، لا حول و لا قوة الا باللّٰه العلی العظیم». و صد بار هم پس از نماز صبح بگو، پس هر که آن را گوید خداوند از او صد نوع از انواع بلا دفع کند که از آن انواع است: پیسی و خوره و (بلائی که از) شیطان و سلطان (رسد).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 304 

*****

[ترجمه کمره ای] :

29-أبو الحسن(علیه السّلام)فرمود:چون نماز مغرب را خواندی پایت را دراز مکن و با کسی سخن مگو تا صد بار بگوئی بسم اللّٰه الرحمن الرحیم و لا حول و لا قوة الاّ باللّٰه العلی العظیم. و صد بار هم پس از نماز صبح بگو:هر که آن را گوید خدا از او صد نوع از انواع بلا دفع کند که از آن جمله است:برص و جذام و شیطان و سلطان.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 195 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

29-ابو الحسن علیه السّلام فرمود:چون نماز مغرب را خواندی پایت را دراز مکن و با کسی سخن مگو تا صد بار بگوئی

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم-لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه-العلیّ العظیم و صد بار هم پس از نماز صبح بگو؛هرکس آن را بگوید خدا از او صد نوع از انواع بلا دفع کند که از آن جمله است:برص و جذام و شیطان و سلطان.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 507 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و کان بسط الرجل کنایة عن القیام أو مدها أو تغییرها عن هیئة التشهد. و مائة مرة قیل: الواو لیس للعطف بل للاستئناف النحوی و مائة مبتدأ و فی الغداة خبره، و الفاء فی فمن للبیان و أقول: یمکن تصحیحه علی العطف بتقدیر کما لا یخفی، و قیل: النسبة بین هذا الخبر و الأخبار السابقة تقتضی أن یکون المدفوع بالسبع مرات سبعة أنواع من البلایا، أو بمائة ألف نوع من البلایا، و الجواب: أن أنواع البلایا المدفوعة بمائة مرة أشد و أعظم من الأنواع المدفوعة بسبع، کما یشعر به قوله علیه السلام أدنی نوع منها البرص إلی آخره، و فی السبع قال: لم یصبه جنون و لا جذام و لا برص، و لا سبعون نوعا من البلاء، حیث یفهم منه أن الجنون و الجذام و البرص، و السبعون نوع من هذه الأنواع، و إذا اختلفت البلایا بالشدة و الضعف بطلت النسبة المذکورة. و أقول: یمکن رفع التنافی بوجوه أخر کاختلاف الأعمال و الشرائط و النیات، أو حمل بعضها علی الأنواع و بعضها علی الأصناف أو کون الأهم أکثر ثوابا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 278 

*****

30- الحدیث

30/3308. عَنْهُ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ حَمَّادٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْجَعْفَرِیِّ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام یَقُولُ: «إِذَا أَمْسَیْتَ فَنَظَرْتَ إِلَی(15) الشَّمْسِ فِی غُرُوبٍ

ص: 441


1- 12 . فی «ب» : + «عن أبی بصیر» .
2- 1 . فی الوافی : «المغرب والغداة».
3- 2 . فی «بر» : - «العلیّ العظیم» .
4- 3 . فی الوافی : «جذام و لا برص ولا جنون» .
5- 4 . الوافی، ج 8، ص 805، ح 7167؛ الوسائل، ج 6، ص 479، ح 8489 .
6- 5 . فی «ب ، بر ، بف ، جر» وحاشیة «ج ، د ، ز ، بس» والوسائل والبحار ، ج 86 ، ص 131 : «سعید» .
7- 6 . فی البحار ، ج 86 ، ص 101 : «ولم تکلّم» .
8- 7 . فی البحار ، ج 86 ، ص 101 : «ولا» .
9- 8 . فی «بف» : - «العلیّ» .
10- 9 . فی «ج» : + «مائة مرّة» . وفی «ز» وحاشیة «ج» والوافی والبحار ، ج 86 ، ص 101 : + «مائة مرّة فی المغرب» .
11- 10 . فی مرآة العقول : «ومائة مرّة ، قیل : الواو لیس للعطف بل للاستیناف النحوی ، و«مائة» مبتدأ ، و«فی الغداة» خبره ، والفاء فی «فمن» للبیان . وأقول : یمکن تصحیحه علی العطف بتقدیر ، کما لایخفی» .
12- 11 . فی «ص ، بف» والوافی والوسائل : - «اللّه» .
13- 12 . فی «ج» : «الجذام والبرص» .
14- 13 . عدّة الداعی ، ص 277 ، الباب 5 ، مرسلاً عن سعید بن زید ، عن أبی الحسن علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی، ج 8، ص 806، ح 7171؛ الوسائل، ج 6، ص 479، ح 8490 ؛ البحار، ج 86، ص 101، ح 6؛ و ص 131، ذیل ح 6.
15- 14 . فی «بف» : - «إلی» .

وَ إِدْبَارٍ، فَقُلْ: بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ»(1) الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی یَصِفُ وَ لاَ یُوصَفُ ، وَ یَعْلَمُ وَ لاَ یُعْلَمُ(2) «یَعْلَمُ خَائِنَةَ الاْءَعْیُنِ(3) وَ مَا تُخْفِی الصُّدُورُ»(4) أَعُوذُ(5) بِوَجْهِ اللّهِ(6) الْکَرِیمِ، وَ بِاسْمِ اللّهِ الْعَظِیمِ مِنْ شَرِّ مَا ذَرَأَ وَ مَا بَرَأَ، وَ مِنْ شَرِّ مَا تَحْتَ الثَّری ، وَ مِنْ شَرِّ مَا ظَهَرَ وَ مَا(7) بَطَنَ(8)، وَ مِنْ شَرِّ مَا کَانَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ، وَ مِنْ شَرِّ أَبِی مُرَّةَ(9) وَ مَا وَلَدَ، وَ مِنْ شَرِّ الرَّسِیسِ(10)، وَ مِنْ شَرِّ(11) مَا وَصَفْتُ وَ مَا لَمْ أَصِفْ، فَالْحَمْدُ(12) لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ».

ذَکَرَ أَنَّهَا أَمَانٌ مِنَ السَّبُعِ وَ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ.

قَالَ: «وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ إِذَا أَصْبَحَ : سُبْحَانَ اللّهِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ

ص: 442


1- 1 . الإسراء (17) : 111 .
2- 2 . فی «بر» : «یعلِّم ولایعلَّم» . بالتشدید . وفی الوافی : «ولایعلّم». وفی مرآة العقول : «ولایعلم ، علی بناء المجهول بالتخفیف ، أی لایقدر أحد أن یعلم کنه ذاته ولاحقیقة صفاته . أو بالتشدید ، أی لایحتاج فی العلم إلی تعلیم» .
3- 3 . فی مرآة العقول : «أی ما به یخونون فیه من مسارقة النظر إلی ما لا یحلّ . والخائنة بمعنی الخیانة ، وهی من المصادر التی جاءت علی لفظ الفاعل کالعافیة» .
4- 4 . غافر (40) : 19 .
5- 5 . فی «ز ، بس» ومرآة العقول : «وأعوذ» .
6- 6 . فی «بس» : - «اللّه» .
7- 7 . فی «ص» : - «ما» .
8- 8 . فی مرآة العقول : «ما بطن أو ظهر» .
9- 9 . «أبو مُرّة» : کنیة إبلیس لعنه اللّه . القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 659 (مرر). وفی «بر ، بف» والمحاسن : «أبی قترة» . قال فی لسان العرب ، ج 5 ، ص 73 (قتر) : «أبوقِتْرَة ، کنیة إبلیس» . وفی مرآة العقول : «و ربما یقرأ : ابن قترة ، بکسر القاف وسکون التاء؛ لما ذکره الجوهری حیث قال : ابن قترة : حیّة خبیثة إلی الصغر ماهی [الصحاح ، ج 2 ، ص 786] ولا یخفی ما فیه من التکلّف لفظا ومعنیً» .
10- 10 . «الرَسِیس» : الکاذب ، من قولهم : أهل الرسِّ ، وهم الذین یبتدئون الکذب ویوقعونه فی أفواه الناس . أو المفسد من قولهم : رَسَّ بین القوم : إذا أفسد. قاله المازندرانی . وقال الفیض : «الرسیس : أوّل مسّ الحُبّ والحُمّی» وقال المجلسی : «الأظهر أنّ المراد بالرسیس العشق الباطل ، أو الحمّی ، أو المفسد ، أو الکاذب ، أو من یتعرّف خبر الناس ، أو الاُرجوفة ، أو انتشار العیوب بین الناس» والکلّ وردت فی اللغة . راجع : الصحاح ، ج 3 ، ص 934 ؛ النهایة ، ج 2 ، ص 221 (رسس) .
11- 11 . فی «ز» : - «من شرّ» .
12- 12 . فی «ب ، ج ، د ، ص ، بر» والوافی : «الحمد».

_ ثَلاَثاً _ ؛ اللّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ زَوَالِ نِعْمَتِکَ، وَ مِنْ تَحْوِیلِ عَافِیَتِکَ، وَ مِنْ فَجْأَةِ نَقِمَتِکَ، وَ مِنْ دَرَکِ الشَّقَاءِ، وَ مِنْ(1) شَرِّ مَا سَبَقَ فِی الْکِتَابِ؛ اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِعِزَّةِ مُلْکِکَ وَ شِدَّةِ قُوَّتِکَ، وَ بِعَظِیمِ(2) سُلْطَانِکَ، وَ بِقُدْرَتِکَ عَلی خَلْقِکَ(3)».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبد اللّٰه بن ابراهیم جعفری گوید: از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم که میفرمود: چون شام کنی و ببینی که خورشید در پنهان شدن و پشت کردن است پس بگو:« بسم اللّٰه الرحمن الرحیم، الحمد للّٰه الذی«

لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی اَلْمُلْکِ

»الحمد للّٰه الذی یصف و لا یوصف، و یعلم و لا یعلم«

یَعْلَمُ خٰائِنَةَ اَلْأَعْیُنِ وَ مٰا تُخْفِی اَلصُّدُورُ

»، اعوذ بوجه اللّٰه الکریم و باسم اللّٰه العظیم من شر ما ذرأ و ما برأ و من شر ما تحت الثری، و من شر ما ظهر و ما بطن و من شر ما کان فی اللیل و النهار، و من شر أبی مرة (کنیۀ شیطانست) و ما ولد و من شر الرسیس و من شر ما وصفت و ما لم أصف فالحمد للّٰه رب العالمین». آن حضرت علیه السّلام یادآور شد که این دعا سبب امان است از (حیوانات) درنده و از شیطان رجیم و ذریه اش. فرمود: که امیر المؤمنین علیه السّلام چون صبح میکرد سه بار میفرمود: «سبحان اللّٰه الملک القدوس». -(سپس میفرمود)-: «اللهم انی اعوذ بک من زوال نعمتک و من تحویل عافیتک و من فجأة نقمتک و من درک الشقاء و من شر ما سبق فی الکتاب، اللهم انی أسألک بعزة ملکک و شدة قوتک و بعظیم سلطانک بقدرتک علی خلقک». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 305 

*****

[ترجمه کمره ای] :

30-از عبد اللّٰه بن ابراهیم جعفری گوید:از أبو الحسن(علیه السّلام) شنیدم می فرمود:چون به شب رسی و بنگری خورشید در نهان شدن و پشت دادن است بگو:« بسم اللّٰه الرحمن الرحیم. ،سپاس از آنِ خدا است که فرزندی برنگرفته و شریک ملکی ندارد،سپاس از آنِ خدا است که وصف کند و وصف نشود و بداند و دانسته نشود،بداند خیانت دیده ما را و آنچه نهان است در سینۀ ما،پناه برم به وجه اللّٰه الکریم و به اسم اللّٰه العظیم از شرّ آنچه در شب است و در روز است و از شرّ ابی مره(کنیۀ شیطان است)و آنچه بزاید و از شرّ تباهی و هوس رانی بیهوده و از شر آنچه وصف کردم و نکردم،و سپاس از آنِ پروردگارِ جهانیان است»یادآور شد که این دعا وسیلۀ امان از درنده و از شیطانِ رجیم و از ذریۀ او است. فرمود که امیر المؤمنین(علیه السّلام)می فرمود:در آغاز صبح تا سه بار سبحان اللّٰه الملک القدوس. ،بار خدایا به تو پناه برم از زوال نعمتت و دیگرگونی عافیتت و از بلای ناگهانت و از دچار شدن به بدبختی و از شرّ آنچه در کتاب سابقه دارد،بار خدایا از تو خواستارم به عزت ملکت و سختی نیرویت و بزرگواری سلطانت و به قدرتی که بر آفریده های خود داری.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 197 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

30-«عبد اللّه بن ابراهیم جعفری»گوید:از ابو الحسن علیه السّلام شنیدم می فرمود: چون بنگری که خورشید غروب کرده و شب فرارسیده است بگو: «بسم اللّه الرحمن الرحیم،سپاس از آن خداوندی است که فرزندی و شریکی ندارد،سپاس از آن خداوندی است که وصف کند و وصف نشود و بداند و دانسته نشود،خیانت دیدگان ما را و آنچه که در سینه است بداند،پناه برم به وجه اللّه الکریم و به اسم اللّه العظیم از شرّ آنچه در شب و روز است و از شرّ ابی مرده(کینه شیطان است)و آنچه بزاید و از شرّ تباهی و هوس رانی بیهوده و از شرّ آنچه وصف کردم و نکردم،و سپاس از آن پروردگار جهانیان است یادآور شد که این دعا وسیلۀ امان از درنده و از شیطان رجیم و از ذریۀ اوست.

فرمود که امیر المؤمنین علیه السّلام می فرمود:در آغاز صبح تا سه بار سبحان اللّه الملک القدوس،بار خدایا به تو پناه برم از زوال نعمتت و دگرگونی عافیتت و از بلای ناگهانیت و از دچار شدن به بدبختی و از شرّ آنچه در کتاب سابقه دارد،بار خدایا از تو خواستارم به عزت ملکت و سختی نیرویت و بزرگواری سلطانت و به قدرتی که بر آفریده های خود داری.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 507 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول و رواه البرقی فی المحاسن، عن أبیه عن هارون ابن الجهم، عن ثویر بن أبی فاختة، عن أبی خدیجة عن أبی عبد الله قال: و حدثنا بکر بن صالح، عن الجعفری، عن أبی الحسن علیه السلام و أبو الحسن الکاظم علیه السلام أو الرضا علیه السلام علی بعد. الذی یصف و لا یوصف أی یصف الأشیاء بصفاتها و حقائقها و لا یوصف کنه ذاته و صفاته، أو لا یتصف بصفات المخلوقات، أو بصفات زائدة علی الذات، و یعلم الأشیاء و لا یعلم علی بناء المجهول بالتخفیف، أی لا یقدر أحد أن یعلم کنه ذاته و لا حقیقة صفاته، أو بالتشدید أی لا یحتاج فی العلم إلی تعلیم. و قال فی النهایة: فیه - ما کان لنبی أن تکون له خائنة الأعین - أی یضمر فی نفسه غیر ما یظهره فإذا کف لسانه و أو ما بعینه فقد خان، و إذا کان ظهر تلک الحالة من قبل العین سمیت خائنة الأعین، و منه قوله تعالی

(یَعْلَمُ خٰائِنَةَ اَلْأَعْیُنِ)

أی ما به یخونون فیه من مسارقة النظر إلی ما لا یحل، و الخائنة بمعنی الخیانة، و هی من المصادر التی جاءت علی لفظ الفاعل کالعافیة و أعوذ بوجه الله الکریم أی بذاته الموصوف بالکرم ذاتا و فعلا، أو بحججه الذین أکرمهم و علی العالمین قدمهم . و من شر ما تحت الثری الثری التراب الندی قال سبحانه

(لَهُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا وَ مٰا تَحْتَ اَلثَّریٰ )

قال الطبرسی (ره): یعنی ما و أری الثری من کل شیء عن الضحاک، و قیل: یعنی ما فی ضمن الأرض من الکنوز و الأموات، و قال البیضاوی: الثری الطبقة الترابیة من الأرض، و هی آخر طبقاتها و أقول: فی الأخبار أنها آخر المخلوقات الأرضیة ففی بعضها أن الأرضین السبع علی الدیک، و هو علی الصخرة، و هی علی الحوت، و الحوت فی البحر المظلم، و البحر علی الهواء، و الهواء علی الثری، و فی بعضها: الأرض علی عاتق ملک، و قدماه علی صخرة، و هی علی قرن ثور، و الثور قوائمه علی ظهر الحوت، و الحوت فی الیم الأسفل، و ألیم علی الظلمة، و الظلمة علی العقیم، و العقیم علی الثری، و ما یعلم ما تحت الثری إلا الله تعالی، و فی بعضها بعد ذکر الثری و عند ذلک انقضی علم العلماء، و فی بعضها عند ذلک فصل علم العلماء، و فی الخبر فی وصف الأئمة علیهم السلام، و الحجة البالغة علی من فی الأرض و من تحت الثری، فیحتمل أن یکون المراد هنا بما تحت الثری الحشرات التی فی الأرض أو الجن الذین بین أطباقها أو طائفة من الجن أو خلق آخر یکونون تحت الثری لا یعلمهم إلا الله تعالی. و من شر ما بطن أو ظهر أی شخصه أو شره و من شر أبی مرة أقول: فی نسخ الحدیث هنا اختلاف کثیر ففی أکثر نسخ الکتاب أبی مره، و هو أظهر و هو بضم المیم و تشدید الراء کنیة إبلیس لعنه الله ذکره الجوهری و غیره، و فی أکثر نسخ المحاسن أبی قترة قال الفیروزآبادی: أبو قترة إبلیس لعنه الله، أو قترة علم للشیطان بدون ذکر أبی قال فی النهایة: فیه - تعوذوا بالله من قترة و ما ولد - هو بکسر القاف و سکون التاء اسم إبلیس انتهی، و کل من الوجوه صحیح و موافق للاستعمال و اللغة، و ربما یقرأ ابن قترة بکسر القاف و سکون التاء لما ذکره الجوهری حیث قال ابن قترة حیة خبیثة إلی الصغر ما هی و لا یخفی ما فیه من التکلف لفظا و معنی. قال السید بن طاوس (ره): فی فلاح السائل قال صاحب الصحاح ابن قترة بکسر القاف حیة خبیثة فیمکن أن یکون المراد التعوذ منها، و یمکن أن یکون المراد إبلیس و ذریته شبهه بالحیة المذکورة، و فی بعض النسخ أبی مرة و هو أقرب إلی الصواب لأن هذا الدعاء عوذة من الشیطان و ذریته، و لأنه ما یقال أبو قترة إنما یقال ابن قترة. أما قوله: و من شر الرسیس فقال صاحب الصحاح رس المیت أی قبره، و الرس الإصلاح بین الناس و الإفساد و قد رسست بینهم و هو من الأضداد لعله تعوذ من الفساد و من الموت، و من کل ما یتعلق بمعناه انتهی و أقول: الأظهر أن المراد بالرسیس العشق الباطل أو الحمی أو المفسد أو الکاذب أو من یتعرف خبر الناس أو الأرجوفة أو انتشار العیوب بین الناس قال الفیروزآبادی: الرس ابتداء الشیء و منه رس الحمی و رسیسها و الإصلاح و الإفساد ضد و الحفر و الدس، و دفن المیت، و تعرف أمور القوم، و خبرهم، و الرسیس الشیء الثابت و الفطن العاقل، و خبر لم یصح و ابتداء الحب، و الحمی. و قال فی النهایة: فی حدیث الحجاج أنه قال النعمان بن زرعة أ من أهل الرس و الرهمسة أنت، أهل الرس هم الذین یبتدئون الکذب و یوقعونه فی أفواه الناس، و قال الزمخشری: هو من رس بین القوم إذا أفسد فیکون قد جعله من الأضداد، و فی المحاسن بعد الدعاء قال: و ذکر أنها أمان من کل سبع و من الشیطان الرجیم، و ذریته و من کل ما عض، و لسع و لا یخاف صاحبها إذا تکلم بها لصا و لا غولا. و أقول: قد مر مثل الدعاء الأخیر فی السادس عشر بأدنی تغییر قد أشرنا إلیه، و الظاهر أن - ثم سل حاجتک - أو نحوه سقط من الراوی، و قد کان فیما سبق أو أحاله علی الظهور، أو تأکید للاستعاذة مما مر فی هذا الدعاء، و قیل: لم یذکر للتعمیم أو للاختصار أو للحوالة علی علمه تعالی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 281 

*****

31- الحدیث

31/3309. عَنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبِی هَاشِمٍ، عَنْ أَبِی خَدِیجَةَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ الدُّعَاءَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِهَا سُنَّةٌ وَاجِبَةٌ مَعَ(5) طُلُوعِ الْفَجْرِ(6) وَ الْمَغْرِبِ(7)، تَقُولُ(8): "لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ ، وَ لَهُ 2 / 533

الْحَمْدُ، یُحْیِی وَ یُمِیتُ، وَ یُمِیتُ وَ یُحْیِی(9)، وَ هُوَ حَیٌّ لاَ یَمُوتُ، بِیَدِهِ الْخَیْرُ، وَ هُوَ عَلی

ص: 443


1- 1 . فی «ز» : - «من» .
2- 2 . فی «ز ، ص» : «تعظیم» .
3- 3 . فی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 299 : «ذکر السئوال ولم یذکر المسؤول للتعمیم ، أو الاختصار ، أو للحوالة علی علمه تعالی ، أو علی السائل بأن یذکر مقصوده» ، وفی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 282 : «والظاهر أنّ «ثمّ سل حاجتک» أو نحوه سقط من الراوی ، وقد کان فیما سبق ، أو أحاله علی الظهور ، أو تأکید للاستعاذة ممّا مرّ فی هذا الدعاء» .
4- 4 . مفتاح الفلاح ، ص 16 ، الباب 1 ، بإسناده عن الکلینی ، من قوله : «وکان أمیرالمؤمنین یقول» . المحاسن، ص 368، کتاب السفر، ح 121، بسنده عن الجعفری ، عن أبی الحسن علیه السلام ؛ الکافی، کتاب الدعاء، باب الحرز والعوذة، ح 3424 ، بسنده عن سلیمان الجعفری ، عن أبی الحسن علیه السلام ، وفیهما إلی قوله : «ومن ذرّیّته» وفی کلّها مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره. وفی الکافی، باب القول عند الإصباح والإمساء، ح 3294، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ، من قوله : «کان أمیرالمؤمنین یقول إذا أصبح» مع اختلاف یسیر الوافی، ج 9، ص 1573، ح 8769 ، إلی قوله : «ومن ذرّیّته» ؛ وفیه ، ج 9 ، ص 1563 ، ح 8757 ، من قوله : «وکان أمیرالمؤمنین علیه السلام یقول إذا أصبح» ؛ البحار، ج 86، ص 259، ذیل ح 28 ، إلی قوله : «ومن ذرّیّته» .
5- 5 . فی «ز» : «قبل» .
6- 6 . فی «ب ، ج ، د» وحاشیة «ص» والوسائل ، ح 8756 : «الشمس» . وهو أظهر عند المازندرانی فی شرحه ، ج 10 ، ص 299 .
7- 7 . قال فی الوافی : «قوله علیه السلام : «مع طلوع الفجر» ، تفسیر لما قبل طلوع الشمس ، وتعیین لأوّله ، و إعلام بأنّ فیه سعة وامتدادا . وقوله : «والمغرب» أی ومع المغرب تفسیر لما قبل غروبها ، وتعریف له بإشرافها علی الغروب ، وإعلام بأنّ فیه ضیقا» ، وقیل غیر ذلک . فراجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 299 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 282 .
8- 8 . فی «ب ، ج ، ص ، بس» : «یقول» .
9- 1 . فی الوافی : - «ویمیت ویحیی» .

کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ" عَشْرَ مَرَّاتٍ، وَ تَقُولُ(1): "أَعُوذُ بِاللّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ(2)، وَ أَعُوذُ بِکَ(3) رَبِّ(4) أَنْ یَحْضُرُونِ، إِنَّ اللّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ" عَشْرَ مَرَّاتٍ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ(5)؛ فَإِنْ نَسِیتَ، قَضَیْتَ، کَمَا تَقْضِی الصَّلاَةَ إِذَا(6) نَسِیتَهَا».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همانا دعا پیش از آفتاب زدن و پیش از غروب آن سنت (و روشی) است واجب (و ثابت) هنگام سپیده دم و هنگام مغرب ده بار میگوئی:« لا اله الا اللّٰه وحده لا شریک له له الملک و له الحمد یحیی و یمیت و یمیت و یحیی و هو حی لا یموت بیده الخیر و هو علی کل شیء قدیر». و میگوئی ده بار: «اعوذ باللّٰه السمیع العلیم«

مِنْ هَمَزٰاتِ اَلشَّیٰاطِینِ `وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ

»، ان اللّٰه هو السمیع العلیم». پیش از آفتاب زدن و پیش از غروب، و اگر فراموش کردی آن را قضا میکنی چنانچه نماز را قضا میکنی هر گاه فراموش کنی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 305 

*****

[ترجمه کمره ای] :

31-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:دعاء پیش از بر آمدن آفتاب و پیش از غروب آن روشی است ثابت و واجب هنگام سپیده دم و مغرب می گوئی،ده بار: لا الٰه الاّ اللّٰه وحده لا شریک له،له الملک و له الحمد یحیی و یمیت و یمیت و یحیی و هو حیٌّ لا یموت،بیده الخیر و هو علی کل شیء قدیر. .ده بار می گوئی: اعوذ باللّٰه السمیع العلیم «

مِنْ هَمَزٰاتِ اَلشَّیٰاطِینِ `وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ

». (یعنی پناه برم به خدا از وسوسۀ شیطان ها از اینکه گرد من آیند) انَّ اللّٰه هو السمیع العلیم. -پیش از بر آمدن خورشید و پیش از غروب آن،و اگر فراموش کنی آن را قضا می کنی چنانچه نماز را قضا می کنی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 197 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

31-امام صادق علیه السّلام فرمود:

دعاء پیش از برآمدن آفتاب و پیش از غروب آن روشی است ثابت و واجب هنگام سپیده دم و مغرب می گوئی،ده بار:لا إله إلاّ اللّه-وحده لا شریک له-له الملک و له الحمد-یحیی و یمیت-و یمیت و یحیی-و هو حیّ لا یموت بیده الخیر-و هو علی کلّ شیء قدیر.ده بار می گوئی:أعوذ باللّه السّمیع العلیم-من همزات الشّیاطین-و أعوذ بک ربّ أن یحضرون (یعنی پناه برم به خدا از وسوسۀ شیطان ها از اینکه به سراغ من آیند)إنّ اللّه هو السّمیع العلیم-پیش از برآمدن خورشید و پیش از غروب آن،و اگر فراموش کنی آن را قضا می کنی چنانچه نماز را قضا می کنی.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 509 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. قوله علیه السلام سنة واجبة لم أر أحدا قال بالوجوب إلا شر ذمة من محدثی المتأخرین فالمراد بالواجبة اللازمة و المؤکدة قوله علیه السلام مع طلوع الفجر کان المراد بالمعیة القرب أو الغرض التخییر بتقدیر کلمة أو، أو متعلق بقوله واجبة أی و مع المغرب تفسیر لما قبل غروبها و تعریف له بإشرافها علی الغروب و إعلام بأن فیه ضیقا یحیی و یمیت و یمیت و یحیی یمکن أن یکون التکرار لبیان تکرر صدور الفعلین منه تعالی و استمرارهما و یکون التقدیم و التأخیر تفننا فی الکلام، أو المراد بالإحیاء أولا الإحیاء فی الدنیا، و کذا المراد بالإماتة أولا الإماتة فی الدنیا و بها ثانیا الإماتة فی القبر ففیه دلالة علی الإحیاء فی القبر ضمنا و عدم ذکره صریحا لکون مدته قلیلة، أو المراد بها الإماتة فی الرجعة فیدل علی الإحیاء فیها و عدم ذکر إحیاء القبر لضعفه و قصر مدته، و علی التقادیر الإحیاء ثانیا عند النشور.

مِنْ هَمَزٰاتِ اَلشَّیٰاطِینِ

فی القاموس: الهمز الغمز، و الضغط، و النخس، و الدفع، و الضرب، و العض، و الکسر یهمز و یهمز و الهامز و الهمزة الغماز و فسر النبی صلی الله علیه و آله و سلم همز الشیطان بالموتة أی الجنون لأنه یحصل من نخسه و غمزه، و فی النهایة فی حدیث الاستعاذة من الشیطان أما همزة فالموتة الهمز النخس و الغمز و کل شیء دفعته فقد همزته و الموتة الجنون، و الهمز أیضا الغیبة و الوقیعة فی الناس و ذکر عیوبهم و قد همز یهمز فهو هماز و همزة للمبالغة إن الله هو السمیع العلیم فیعلم دعاء الداعین و یعلم مقاصدهم و عجزهم فیستجیب لهم کما قال ادعونی أستجب لکم و فیه حث علی حسن الظن بقبول الدعاء فإن نسیت أن تقوله فی وقته المذکور قضیت متی ما ذکرت کما تقضی الصلاة عند ذکرها إذا نسیتها فی وقتها و المراد بالصلاة الفریضة أو النافلة و الأول أوفق بمشرب المحدثین، و الثانی أنسب بمذهب الفقهاء و علی الأول یمکن أن یکون التشبیه لتأکید القضاء عند الذکر لا للوجوب.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 283 

*****

32- الحدیث

32/3310 . عَنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ:

/عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قُلْ : "أَسْتَعِیذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ، وَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ یَحْضُرُونِ، إِنَّ اللّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ"؛ وَ قُلْ: لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، یُحْیِی وَ یُمِیتُ(8)، وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».

قَالَ: فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: مَفْرُوضٌ(9) هُوَ؟ قَالَ: «نَعَمْ(10)، مَفْرُوضٌ مَحْدُودٌ، تَقُولُهُ(11) قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ عَشْرَ مَرَّاتٍ، فَإِنْ فَاتَکَ شَیْءٌ، فَاقْضِهِ مِنَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ».(12)

ص: 444


1- 2 . فی «ب ، ج ، ص ، بس» : «ویقول» .
2- 3 . فی «ص» : «الشیطان» . و«همزات الشیطان» : خطراته التی یخطرها بقلب الإنسان . الصحاح ، ج 3 ، ص 902 (همز).
3- 4 . فی «ج ، بر» وحاشیة «د ، ز ، ص ، بس ، بف» والوافی : «باللّه» .
4- 5 . فی «ج ، ز ، بر» والوافی : - «ربّ» .
5- 6 . فی «ب» : «غروبها» .
6- 7 . فی الوافی : «إن» .
7- 8 . فلاح السائل ، ص 222 ، الفصل 22 ، مرسلاً عن علیّ بن مهزیار ، عن محمّد بن علیّ ، عن عبدالرحمن بن أبی هاشم ، إلی قوله : «إنّ اللّه هو السمیع العلیم عشر مرّات» مع اختلاف یسیر الوافی، ج 9، ص 1547، ح 8732؛ الوسائل، ج 7، ص 71، ح 8756، إلی قوله: «سنّة واجبة مع طلوع الشمس والمغرب»؛ وفیه، ص 119، ح 8899 .
8- 9 . فی «د ، بر ، بف» والوافی : + «هو حیّ لایموت بیده الخیر» .
9- 10 . فی مرآة العقول : «الفرض فی الاصطلاح : ما ظهر وجوبه من القرآن ، ویقابله السنّة ، أی ما ظهر وجوبه من السنّة . وقد یطلق الفرض علی ما ظهر رجحانه من الکتاب ، أعمّ من أن یکون علی الوجوب أو الاستحباب ، ویقابله السنّة بالمعنی الأعمّ ، أی ما ظهر شرعیّته من السنّة ، أعمّ من أن یکون واجبا أو مستحبّا ، فیمکن حمل الفرض هنا علی هذا المعنی ... . والمراد بالمحدود : الموقوف الذی جعل لوقته حدٌّ أوّلاً و آخرا» .
10- 11 . فی الوافی : + «هو» .
11- 12 . فی «د» : «یقوله» . وفی «بر ، بف» : «بقوله تعالی» .
12- 1 . تفسیر العیّاشی، ج 2، ص 45، ح 137، عن محمّد بن مروان، عن بعض أصحابه، عن جعفر بن محمّد علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی، ج 9، ص 1548، ح 8733؛ الوسائل، ج 7، ص 120، ح 8900 ؛ البحار، ج 86، ص 262 ، ذیل ح 31.

33- الحدیث

694 / 694 . عَنْهُ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ، عَنْ رَجُلٍ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ(1)، عَنِ الْعَلاَءِ بْنِ کَامِلٍ، قَالَ :

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّ مِنْ الدُّعَاءِ مَا یَنْبَغِی لِصَاحِبِهِ إِذَا نَسِیَهُ أَنْ یَقْضِیَهُ، یَقُولُ بَعْدَ الْغَدَاةِ: "لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ ، وَ لَهُ الْحَمْدُ، یُحْیِی وَ یُمِیتُ، وَ یُمِیتُ وَ یُحْیِی(2)، وَ هُوَ حَیٌّ لاَ یَمُوتُ(3)، بِیَدِهِ الْخَیْرُ کُلُّهُ، وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ" عَشْرَ مَرَّاتٍ، وَ یَقُولُ(4): "أَعُوذُ بِاللّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ" عَشْرَ مَرَّاتٍ؛ فَإِذَا نَسِیَ مِنْ ذلِکَ شَیْئاً، کَانَ عَلَیْهِ(5) قَضَاوءُهُ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن مروان از حضرت صادق علیه السّلام حدیث کند که فرمود: بگو: «استعیذ باللّٰه من الشیطان الرجیم و اعوذ باللّٰه ان یحضرون، ان اللّٰه هو السمیع العلیم». و بگو:« لا اله الا اللّٰه وحده لا شریک له یحیی و یمیت و هو علی کل شیء و قدیر». گوید: مردی بآن حضرت عرضکرد:(گفتن) آن فرض شده و محدود است؟ فرمود: آری فرض شده و محدود است، پیش از آفتاب زدن ده بار و پیش از غروب نیز ده بار میگوئی و اگر چیزی از آن از تو فوت شد از شب یا از روز آن را قضا کن.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 306 

*****

[ترجمه کمره ای] :

32-از محمد بن مروان از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:بگو: استعیذ باللّٰه من الشیطان الرجیم و اعوذ باللّٰه ان یحضرون،انَّ اللّٰه هو السمیع العلیم.بگو:لا الٰه الاّ اللّٰه وحده لا شریک له«

یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ عَلیٰ کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ

». ،گوید:مردی به آن حضرت گفت:آن مقرر است؟فرمود:مقرر است و اندازه دارد،پیش از بر آمدن آفتاب و پیش از غروب ده بار می گوئی،و اگر از تو فوت شد از شب یا از روز آن را قضا می کنی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 199 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

32-«محمد بن مروان»از امام صادق علیه السّلام حدیث می کند که فرمود:بگو:

أستعیذ باللّه من الشّیطان الرّجیم-و أعوذ باللّه أن یحضرون-إنّ اللّه هو السّمیع العلیم.بگو:لا إله إلاّ اللّه-وحده لا شریک له-یحیی و یمیت-و هو علی کلّ شیء قدیر،گوید:مردی به آن حضرت گفت:آن مقرر است؟فرمود:مقرر است و اندازه دارد،پیش از برآمدن آفتاب و پیش از غروب ده بار می گوئی،و اگر از تو فوت شد از شب یا از روز،آن را قضا می کنی.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 511 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و المراد بالشیطان هنا الجنس، و لما کان فی المعنی متعددا أرجع إلیه ضمیر الجمع فی قوله

أَنْ یَحْضُرُونِ

و هو بکسر نون الوقایة للدلالة علی یاء المتکلم المحذوفة قوله علیه السلام نعم مفروض محدود الفرض فی اصطلاح الأخبار ما ظهر وجوبه من القرآن، و یقابله السنة أی ما ظهر وجوبه من السنة، و قد یطلق الفرض علی ما ظهر رجحانه من الکتاب أعم من أن یکون علی الوجوب أو الاستحباب، و یقابله السنة بالمعنی الأعم أی ما ظهر شرعیته من السنة أعم من أن یکون واجبا أو مستحبا، فیمکن حمل الفرض هنا علی هذا المعنی لما مر من الأخبار أن المراد بآیات التسبیح الذکر بکرة و أصیلا و قبل طلوع الشمس و قبل غروبها و بالعشی و الأبکار و بکرة و عشیا و بالغدو و الآصال هذه التهلیلات بل الاستعاذات أیضا فإنهما أتم و أهم من سائر الأذکار و المراد بالمحدود الموقوت الذی جعل لوقته حد أولا و آخرا. و قال فی القاموس: الفرض کالضرب التوقیت و منه

(فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ اَلْحَجَّ)

و ما أوجبه الله تعالی کالمفروض و القراءة و السنة یقال: فرض رسول الله أی سن و العطیة المرسومة و ما فرضته علی نفسک فوهبته أوجدت به لغیر ثواب أی عوض و افترض الله أوجب، و فی النهایة أصل افرض القطع و قد فرضه یفرضه فرضا و افترضه افتراضا و هو الواجب سیان عند الشافعی، و الفرض أکد من الواجب عند أبی حنیفة، و الفرض یکون بمعنی التقدیر انتهی. و أقول: إذا عرفت معانی الفرض و إطلاقاته لغة و عرفا یشکل الاستدلال علی وجوب الذاکرین بهذه الأخبار ضعف أکثرها و لو کانا واجبین کان یحق أن یکونا متواترین کالفرائض الیومیة مع أنهما لم یصیرا مستفیضین کالنوافل المرتبة، و أیضا لم یذکر فی شیء من الأخبار الوعید علی ترکهما الذی هو من لوازم الوجوب و الاختلافات الکثیرة فیهما قرینة جلیة علی الاستحباب لکن الاحتیاط سبیل أولی الألباب و من فی قوله من اللیل بمعنی - فی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 285 

*****

34- الحدیث

34/3312. عَنْهُ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنِ الْعَلاَءِ بْنِ رَزِینٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنِ التَّسْبِیحِ، فَقَالَ: «مَا عَلِمْتُ شَیْئاً مُوَظَّفاً(7) غَیْرَ تَسْبِیحِ 2 / 534

فَاطِمَةَ(8) علیهاالسلام ، وَ عَشْرَ مَرَّاتٍ بَعْدَ الْفَجْرِ(9) تَقُولُ(10): "لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، لَهُ

الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ، یُحْیِی وَ یُمِیتُ(11)، وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ" وَ(12) یُسَبِّحُ مَا شَاءَ

ص: 445


1- 2 . فی «ب» : «إسماعیل بن عمّار» .
2- 3 . فی الوسائل : - «ویمیت ویحیی».
3- 4 . فی «ج ، د ، بس ، بف» والوافی والبحار : - «یحیی ویمیت _ إلی _ لایموت» .
4- 5 . فی الوسائل : «وتقول» .
5- 6 . فی «ز» : «له» .
6- 7 . الوافی، ج 9، ص 1548، ح 8734؛ الوسائل، ج 7، ص 120، ح 8901 ؛ البحار، ج 86، ص 284، ذیل ح 46.
7- 8 . فی «ص» : «موصوفا» . وفی الکافی ، ح 5138 : «موقوفا» . و«الوظیفة» : ما یقدّر للإنسان فی کلّ یوم من طعام أو غیره . مجمع البحرین ، ج 5 ، ص 129 (وظف) .
8- 9 . فی «ب» وحاشیة «ص» وشرح المازندرانی : + «الزهراء» .
9- 10 . فی الکافی ، ح 5138 : «الغداة» .
10- 11 . فی «ب ، ص ، بر ، بس» والوافی : «یقول» . وفی البحار : - «تقول» .
11- 1 . فی «ب ، بر ، بس» والبحار : - «یحیی ویمیت» . وفی حاشیة «ص» : + «وهو حیّ لایموت» . وفی الکافی ، ح 5138 : + «ویمیت ویحیی بیده الخیر» .
12- 2 . فی الکافی ، ح 5138 : + «ولکنّ الإنسان» .

تَطَوُّعاً».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن مسلم گوید: از حضرت باقر علیه السّلام در بارۀ تسبیح پرسیدم؟ فرمود: من از تسبیح چیز مقرر و موظفی جز تسبیح حضرت فاطمه علیها السلام ندانم (و سراغ ندارم) و ده بار پس از طلوع فجر میگوئی:« لا اله الا اللّٰه وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد [یحیی و یمیت] و هو علی کل شیء قدیر». و هر چه خواهی تسبیحات مستحبه را بگو.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 307 

*****

[ترجمه کمره ای] :

34-از محمد بن مسلم گوید:از امام باقر(علیه السّلام)در بارۀ تسبیح پرسیدم،فرمود:در بارۀ آن چیز مقرری ندانم جز همان تسبیح فاطمه زهرا(علیها السّلام)و ده بار پس از سپیده دم بگوئی: لا الٰه الاّ اللّٰه وحده لا شریک له،له الملک و له الحمد«

[یُحْیِی وَ یُمِیتُ]وَ هُوَ عَلیٰ کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ

». .و هر چه خواهد تبرعاً تسبیح گوید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 201 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

34-«محمد بن مسلم»می گوید:از امام باقر علیه السّلام دربارۀ تسبیح پرسیدم:فرمود: دربارۀ آن چیز معینی ندانم جز همان تسبیح فاطمه زهرا علیه السّلام و ده بار پس از سپیده دم بگوئی:لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له-له الملک و له الحمد-یحیی و یمیت-و هو علی کلّ شیء قدیر.

و هرچه خواهد تبرعا تسبیح گوید.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 513 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و المراد بالموظف ما له عدد مخصوص و هیئة خاصة لا یزاد علیه و لا ینقص منه، أو ما یکون من السنن الأکیدة التی ینبغی أن لا یترک إلا لعذر شدید و یلزم المواظبة علیها و مع ذلک کأنه علی التأکید و المبالغة و لا استبعاد فیه فإنهما من المتواترات بین الخاصة و لم یرد فی شیء من الأذکار ما ورد فیهما من الأخبار قوله علیه السلام و یسبح ما شاء تطوعا کان المراد بالتسبیح هنا أعم من سبحان الله و ما یشاکلها بل یشمل کل ما یدل علی عظمته سبحانه و تنزیهه و جلالته من الأذکار کالتهلیل و التکبیر و الحوقلة و أشباهها کما یقال تسبیح الزهراء علیها السلام و المراد إما الأذکار المنقولة خصوصا أو الأعم و التطوع یطلق فی عرف الأخبار و المحدثین غالبا علی المستحبات التی لیست من السنن التی کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یواظب علیهن کالنوافل الیومیة و صوم ثلاثة أیام فی کل شهر و أمثالها و لذا عقد الصدوق فی الفقیه لصوم السنة بابا و لصوم التطوع بابا آخر، و من خواص السنن أنها تقضی إذا فاتت. فإذا عرفت هذا فاعلم أنه علیه السلام أو ما فی هذا الکلام إلی أمرین (الأول) أن تخصیص هذین الذکرین بالتوظیف و بکونهما من السنن لا ینافی استحباب سائر الأذکار المأثورة خصوصا أو عموما (و الثانی) أن یعلم أنهما من السنن الأکیدة و سائر الأدعیة و الأذکار لیست فی درجتهما و فضلهما بل هی من التطوعات.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 286 

*****

35- الحدیث

35/3313. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ، قَالَ:

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(2) علیه السلام : «مَنْ قَالَ حِینَ یَطْلُعُ الْفَجْرُ: "لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ ، وَ لَهُ الْحَمْدُ، یُحْیِی وَ یُمِیتُ، وَ یُمِیتُ وَ یُحْیِی(3)، وَ هُوَ حَیٌّ لاَ یَمُوتُ، بِیَدِهِ الْخَیْرُ، وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ" عَشْرَ مَرَّاتٍ، وَ صَلّی(4) عَلی مُحَمَّدٍ(5) وَ آلِهِ(6) عَشْرَ مَرَّاتٍ، وَ سَبَّحَ(7) خَمْساً وَ ثَلاَثِینَ مَرَّةً، وَ هَلَّلَ خَمْساً وَ ثَلاَثِینَ مَرَّةً، وَ حَمِدَ اللّهَ خَمْساً وَ ثَلاَثِینَ مَرَّةً(8)، لَمْ یُکْتَبْ فِی ذلِکَ الصَّبَاحِ مِنَ الْغَافِلِینَ؛ وَ إِذَا قَالَهَا فِی الْمَسَاءِ، لَمْ یُکْتَبْ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ(9) مِنَ الْغَافِلِینَ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو عبیدۀ حذاء گوید: حضرت باقر علیه السّلام فرمود: هر که هنگام زدن سپیده ده بار بگوید: « لا اله الا اللّٰه وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد یحیی و یمیت [و یمیت و یحیی] و هو حی لا یموت بیده الخیر و هو علی کل شیء قدیر». و ده بار بگوید: «و صلی اللّٰه علی محمد و آل محمد». و سی و پنج بار تسبیح (سبحان اللّٰه) بگوید، و سی و پنج بار« لا اله الا اللّٰه. »بگوید، و سی و پنج بار «الحمد للّٰه». بگوید در آن بامداد در زمرۀ غافلین (و بی خبران) نوشته نشود، و چون در شب آن را گوید در آن شب از جملۀ غافلین نوشته نشود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 308 

*****

[ترجمه کمره ای] :

35-از ابی عبیده حذّاء گوید:امام باقر(علیه السّلام)فرمود:هر که در هنگام بر آمدن سپیده،ده بار بگوید: لا الٰه الاّ اللّٰه وحده لا شریک له،له الملک و له الحمد یحیی و یمیت(و یمیت و یحیی)و هو حی لا یموت بیده الخیر و هو علی کل شیء قدیر. .و ده بار بگوید: صلی اللّٰه علی محمد و آل محمد. .و سی پنج بار بگوید: سبحان اللّٰه. .و سی و پنج بار بگوید: لا الٰه الاّ اللّٰه. .و سی و پنج بار بگوید: الحمد للّٰه. .در آن صبح از غافلان نوشته نشود و اگر آن را در شب بگوید در آن شب از غافلان ثبت نشود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 201 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

35-«ابی عبیده حذاء»گوید:امام باقر علیه السّلام فرمود:هرکس به هنگام برآمدن سپیده صبح،ده بار بگوید:لا إله إلاّ اللّه-وحده لا شریک له-له الملک و له الحمد-یحیی و یمیت-و یمیت و یحیی-و هو حیّ لا یموت-بیده الخیر-و هو علی کلّ شیء قدیر.و ده بار بگوید:صلّی علی محمّد و آل- محمّد.و سی و پنج بار بگوید:سبحان اللّه.و سی و پنج بار بگوید:یا اله الاّ اللّه.و سی وپنج بار بگوید:حمد للّه.در آن صبح جزء غافلان نباشد و اگر آن را در شب بگوید در آن شب از غافلان ثبت نشود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 513 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور صحیح عندی. و قیل: المراد بالصباح فی هذا الحدیث جمیع الیوم أو المراد باللیلة أولها أی المغرب، و أقول: یمکن أن یقال النکتة فی تغییر الأسلوب أن فی الیوم غالبا متیقظ مشتغل بالأعمال فیمکن أن یکون فی سائر الیوم غافلا بخلاف اللیل فإن فی أکثره نائم فیتفضل الله علیه بأن لا یکتبه فی جمیع اللیلة غافلا لافتتاحها بالذکر، کما أنه إذا نام متطهرا یکتب کذلک إلی الصباح، و معلوم أن هذا التسبیح غیر تسبیح فاطمة علیها السلام بل الظاهر أن قراءته قبل الصلاتین و قوله علیه السلام لم یکتب من الغافلین إشارة إلی قوله تعالی فی سورة الأعراف

وَ اُذْکُرْ رَبَّکَ

إلی قوله

بِالْغُدُوِّ وَ اَلْآصٰالِ وَ لاٰ تَکُنْ مِنَ اَلْغٰافِلِینَ

و إلی أنه یکفی هذا الذکر لإطاعة الأمر فی تلک الآیة فتفطن و لا تکن من الغافلین.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 287 

*****

36- الحدیث

36/3314. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ،

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ، قَالَ:

کَتَبْتُ إِلی أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی علیه السلام أَسْأَلُهُ أَنْ یُعَلِّمَنِی دُعَاءً، فَکَتَبَ إِلَیَّ: «تَقُولُ إِذَا أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَیْتَ: "اللّهُ اللّهُ اللّهُ رَبِّیَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ، لاَ أُشْرِکُ بِهِ شَیْئاً" وَ إِنْ زِدْتَ

ص: 446


1- 3 . الکافی، کتاب الصلاة، باب التعقیب بعد الصلاة والدعاء، ح 5138، بسنده عن العلاء، عن محمّد بن مسلم الوافی، ج 9، ص 1549، ح 8735؛ الوسائل، ج 6، ص 439، ح 8385 ، إلی قوله: «وعشر مرّات بعد الفجر»؛ البحار، ج 86، ص 191 ، ح 52.
2- 4 . فی «ز» : «أبوعبداللّه» .
3- 5 . فی «ب ، ج ، ص ، بس» والوسائل : - «ویمیت ویحیی» .
4- 6 . هکذا فی «الف ، د ، بر ، بس ، بف» والوافی . وفی سائر النسخ والمطبوع : + «اللّه» .
5- 7 . فی «بر» والوافی : «النبیّ» .
6- 8 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی والوسائل والبحار . وفی «بس» : - «وآله» . وفی المطبوع : «وآل محمّد» .
7- 9 . فی «بر» : «ویسبّح» .
8- 10 . فی «ز» : - «وحمد اللّه خمسا وثلاثین مرّة» .
9- 11 . فی مرآة العقول : - «فی تلک اللیلة» .
10- 12 . الوافی، ج 9، ص 1550، ح 8739؛ الوسائل، ج 7، ص 228، ح 9190 ؛ البحار، ج 86، ص 295، ضمن ح 56.

عَلی ذلِکَ فَهُوَ خَیْرٌ، ثُمَّ تَدْعُو بِمَا بَدَا لَکَ فِی حَاجَتِکَ، فَهُوَ لِکُلِّ شَیْءٍ بِإِذْنِ اللّهِ تَعَالی ؛ یَفْعَلُ اللّهُ مَا یَشَاءُ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن فضیل گوید: بحضرت جواد علیه السلام نوشتم و درخواست کردم که دعائی بمن بیاموزد؟ پس آن حضرت بمن نوشت: چون صبح کنی و شام کنی بگو: «اللّٰه اللّٰه اللّٰه ربی الرحمن الرحیم لا اشرک به شیئا». و اگر بر آن بیفزائی نیک است (یا بهتر است) سپس بآنچه خواهی از حاجت خود دعا کن، زیرا که این دعا باذن خدای تعالی برای هر چیز سود دهد، و خدا هر چه خواهد همان کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 308 

*****

[ترجمه کمره ای] :

36-از محمد بن فضیل گوید:به امام جواد(علیه السّلام)نوشتم و خواستم که دعائی به من بیاموزد،در پاسخم نوشت:هر گاه صبح کنی یا شب کنی بگو: اللّٰه اللّٰه اللّٰه ربی الرحمن الرحیم لا اشرک به شیئاً. .و اگر بر آن افزائی بهتر است سپس دعا کنی بهر آنچه تو را پیش آید از حاجت خود که آن برای هر چیزی نافع است به اذن خدا تعالی که می کند هر چه خواهد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 201 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

36-محمد بن فضیل گوید:به امام جواد علیه السّلام نوشتم و خواستم که دعائی به من بیاموزد،در پاسخم نوشت:هرگاه صبح کنی یا شب کنی بگو:اللّه ربّی الرّحمن الرّحیم-لا أشرک به-شیئا.و اگر بر آن بیفزائی بهتر است سپس دعا کنی به آنچه که برایت از حاجت خود پیش آید که آن برای هر چیزی به اذن خداوند نافع است و اوست که هرچه خواهد می کند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 515 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول و إن أمکن أن یکون محمد بن الفضیل محمد بن القاسم بن الفضیل الثقة، فالخبر صحیح. و إن زدت علی ذلک من الأدعیة المنقولة لقضاء الحوائج أو الأعم فهو لکل شیء أی ینفع لقضاء کل حاجة و لیس هو لحاجة دون حاجة بإذن الله أی بتوفیقه أو بتقدیره

یَفْعَلُ اَللّٰهُ مٰا یَشٰاءُ

أی کن صاحب یقین فی قضاء حاجتک، أو لا یمنعک عظم حاجة عندک عن سؤالها فإنه یفعل ما یشاء و لا تعجز قدرته عن شیء أو إذا کان موافقا لمشیته التابعة للمصلحة یستجیبه فلا یکن فی صدرک حرج إذا لم یستجب کما قال سید الساجدین - و یا من تبدل حکمته الوسائل - و قیل: المعنی یوفق من شاء لهذا الوجه من الدعاء لیستجیب له و لا یوفق من لم یشاء.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 288 

*****

37- الحدیث

37/3315. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ سَعْدَانَ، عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «لاَ تَدَعْ أَنْ تَدْعُوَ بِهذَا الدُّعَاءِ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ إِذَا أَصْبَحْتَ، وَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ إِذَا أَمْسَیْتَ: "اللّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی دِرْعِکَ الْحَصِینَةِ الَّتِی تَجْعَلُ فِیهَا مَنْ تُرِیدُ" فَإِنَّ أَبِی علیه السلام کَانَ یَقُولُ: هذَا مِنَ الدُّعَاءِ الْمَخْزُونِ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

داود رقی از حضرت صادق علیه السلام حدیث کند که فرمود: از این دعا دست بر مدار که سه مرتبه چون بامداد کنی، و سه مرتبه چون شام کنی (بخوانی): «اللهم اجعلنی فی درعک الحصینة التی تجعل فیها من ترید». زیرا پدرم (علیه السّلام) میفرمود: این از دعاهای گنجینه شده است (که در گنجینۀ دعاهای مؤمنین باشد).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 308 

*****

[ترجمه کمره ای] :

37-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:این دعا را وامنه که سه بار در آغاز صبح و سه بار در آغاز شب بخوانی:بار خدایا مرا در پناه محکم خود درگیر که هر که را خواهی در آن جای دهی.زیرا پدرم می فرمود:این از گنجینۀ دعاها است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 203 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

37-امام صادق علیه السّلام فرمود:این دعا را وامگذار که سه بار در آغاز صبح و سه بار در آغاز شب بخوانی:بار خدایا مرا در پناه محکم خود بگیر که هرکس را خواهی در آن جای دهی،زیرا پدرم می فرمود:این از گنجینۀ دعاهاست.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 515 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول و یمکن أن یعد حسنا لأن سعد إن کان له أصل و هو عندی مدح. قوله هذا من الدعاء المخزون أی مخزون عن غیر أهله لا تعلمه کل أحد أو المخزون فی کنوز مقالة المؤمنین التی یحفظها الملائکة المقربون کما قیل إشارة إلی ما مر فی الرابع عشر أنه إذا قال المؤمن هذا الدعاء ابتدرهن ملک و صعد به إلی أن ینتهی بهن إلی حملة العرش فیقولون انطلق بهن إلی حفظة کنوز مقالة المؤمنین إلی آخر ما مر، و الأول عندی أظهر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 288 

*****

38- الحدیث

38/3316. عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ 2 / 535

الْمُکَارِی، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: قُلْتُ لَهُ(3): مَا عَنی بِقَوْلِهِ: «وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفّی»(4) ؟

قَالَ: «کَلِمَاتٍ بَالَغَ فِیهِنَّ» .

قُلْتُ: وَ مَا هُنَّ؟

قَالَ: «کَانَ(5) إِذَا أَصْبَحَ قَالَ: "أَصْبَحْتُ وَ رَبِّی مَحْمُودٌ، أَصْبَحْتُ(6) لاَ أُشْرِکُ بِاللّهِ شَیْئاً،

وَ لاَ أَدْعُو مَعَهُ(7) إِلَهاً، وَ لاَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ وَلِیّاً" ثَلاَثاً؛ وَ إِذَا أَمْسی قَالَهَا(8) ثَلاَثاً» قَالَ : «فَأَنْزَلَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ فِی کِتَابِهِ : «وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفّی»» .

قُلْتُ: فَمَا عَنی بِقَوْلِهِ فِی نُوحٍ: «إِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکُوراً»(9)؟

قَالَ: «کَلِمَاتٍ بَالَغَ فِیهِنَّ» .

ص: 447


1- 1 . الوافی، ج 9، ص 1566، ح 8761.
2- 2 . الوافی، ج 9، ص 1567، ح 8762؛ الوسائل، ج 7، ص 229، ح 9191 ؛ البحار، ج 86، ص 296، ح 57.
3- 3 . فی «ب ، د ، ز ، بر، بف» : - «له» .
4- 4 . النجم (53) : 37 .
5- 5 . فی «ب» : - «کان» .
6- 6 . فی «ج» : «وأصبحتُ» .
7- 1 . فی «ج ، بر» والوافی : «مع اللّه» .
8- 2 . فی «ب ، ز ، ص ، بس» وحاشیة «ج» : «قال» .
9- 3 . الإسراء (17): 3 .

قُلْتُ: وَ مَا هُنَّ؟

قَالَ: «کَانَ(1) إِذَا أَصْبَحَ، قَالَ: "أَصْبَحْتُ أُشْهِدُکَ مَا أَصْبَحَتْ بِی(2) مِنْ نِعْمَةٍ أَوْ عَافِیَةٍ فِی دِینٍ أَوْ دُنْیَا، فَإِنَّهَا مِنْکَ وَحْدَکَ لاَ شَرِیکَ لَکَ ، فَلَکَ الْحَمْدُ عَلی ذلِکَ، وَ لَکَ الشُّکْرُ کَثِیراً" ، کَانَ یَقُولُهَا إِذَا أَصْبَحَ ثَلاَثاً، وَ إِذَا أَمْسَی ثَلاَثاً».

قُلْتُ : فَمَا عَنی بِقَوْلِهِ فِی یَحْیی: «وَ حَنانًا مِنْ لَدُنّا وَ زَکوةً»(3)؟

قَالَ: «تَحَنُّنَ(4) اللّهِ» .

قَالَ(5): قُلْتُ: فَمَا بَلَغَ مِنْ تَحَنُّنِ اللّهِ عَلَیْهِ؟

قَالَ: «کَانَ إِذَا قَالَ: یَا رَبِّ(6)، قَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ(7): لَبَّیْکَ یَا یَحْیی».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو حمزه گوید: بحضرت باقر علیه السلام عرضکردم: خدای تعالی از این گفتار چه مقصودی دارد (که فرماید): «و ابراهیم که وفا کرده است»(سورۀ نجم آیه 37) فرمود:(مقصودش) کلماتی بوده که ابراهیم در (گفتن) آنها مبالغه میکرده (و بسیار میگفته) عرضکردم: آنها چیست؟ فرمود: هر گاه صبح میکرد سه بار میگفت: «اصبحت و ربی محمود، اصبحت لا اشرک باللّٰه شیئا و لا أدعو معه الها، و لا اتخذ من دونه اولیا». و چون شام میکرد سه بار میگفت. فرمود: پس خدای عز و جل در قرآنش این آیه را نازل فرمود:«و ابراهیم که وفاداری کرد» عرض کردم: در بارۀ حضرت نوح چه قصد کرده که فرموده:«همانا بود او بندۀ سپاسگزار»(سورۀ اسراء آیه 3) فرمود: کلماتی بود که (نوح) در گفتن آنها مبالغه میکرد، عرضکردم: آنها چه بود؟ فرمود: چون صبح میکرد میگفت: «اصبحت اشهدک ما أصبحت بی من نعمة او عافیة فی دین او دنیا فإنها منک وحدک لا شریک لک، فلک الحمد علی ذلک، و لک الشکر کثیرا». که هر گاه صبح میکرد سه بار آن را میگفت، و چون شام میکرد سه بار میگفت، عرضکردم: از اینکه در بارۀ یحیی فرماید:«و مهربانیی از نزد ما و پاکی»(سورۀ مریم آیۀ 12) چه قصد کرده؟ فرمود: مهرورزی خداوند است، گوید: عرضکردم: تا چه حد مهر خداوند بر او بود؟ فرمود: تا بجائی که هر گاه میگفت: پروردگارا، خدای عز و جل میفرمود: بله ای یحیی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 309 

*****

[ترجمه کمره ای] :

38-از ابی حمزه گوید:به امام باقر(علیه السّلام)گفتم:چه معنی دارد قول خدا(37 سوره نجم):«و ابراهیم که وفاداری کرده»،فرمود: کلماتی بوده که در تذکارش مبالغه و کوشش داشته است،گفتم: چیستند آنها؟فرمود:هر گاه صبح می کرد سه بار می فرمود:صبح کردم و پروردگارم ستوده است،صبح کردم و چیزی را شریک او نمی دانم و بهمراهش معبودی نمی خوانم و در برابرش سرپرستی نمی گیرم،و چون شب می کرد آنها را سه بار می گفت.فرمود:برای همین خدا عز و جل در قرآنش نازل کرد:«و ابراهیم که وفاداری نمود»،گفتم:چه مقصود دارد از گفتۀ خود در بارۀ نوح(علیه السّلام)(3 سوره اسراء):«راستش این است که او بنده ای شکر گذار بود»؟فرمود: کلماتی که در آنها کوشا بود و مبالغه می کرد.گفتم:آنها چیستند؟ فرمود:چون صبح می کرد می گفت:صبح کردم و تو را گواه می گیرم بدان چه در این صبح به من دادی از نعمت و عافیت در دین یا دنیا که همه از تو است،تنهائی،شریک نداری،از آن تو است سپاس بر این و از آن تو است شکر فراوان.شیوه اش بود که هر گاه صبح می کرد سه بار آن را می گفت،و هر گاه شب می کرد سه بار آن را می گفت.گفتم:چه قصد کرده خدا به گفتۀ خود در بارۀ یحییٰ(12 سوره مریم):«و مهر و رحمت از نزد ما و پاکیزه کردن»،فرمود:مهر از طرف خدا بود،گوید:گفتم:تا کجا مورد مهر خدا شد؟فرمود: بجائی که همیشه هر گاه می گفت:یا رب،خدا عز و جل می فرمود: لبیک یا یحییٰ.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 203 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

38-و«ابی حمزه»گوید:به امام باقر علیه السّلام گفتم:چه معنی دارد قول خداوند«و ابراهیم که وفاداری کرده(نجم/37)»فرمود:کلماتی بوده که در تذکرش مبالغه و کوشش داشته است،گفتم:آنها چیست؟فرمود:هرگاه صبح می کرد سه بار می فرمود:صبح کردم و پروردگارم ستوده است،صبح کردم و چیزی را شریک او نمی دانم و به همراهش معبودی نمی خوانم و در برابرش سرپرستی نمی گیرم،و چون شب می کرد آنها را سه بار می گفت:فرمود:برای همین خداوند عزّ و جلّ در قرآنش نازل کرد:«و ابراهیم که وفاداری نمود»گفتم:منظورش چه چیزی می باشد آنجا که فرمود:از گفتۀ خود دربارۀ نوح علیه السّلام فرمود:کلماتی که در آنها کوشا بود و مبالغه می کرد.گفتم:آنها چیستند؟فرمود:چون صبح می کرد می گفت: صبح کردم و تو را گواه می گیرم به آنچه که در این صبح از نعمت و عافیت در دین و دنیا به من دادی که همگی از آن توست،ای خدا تو تنهایی و شریکی نداری،که هرگاه صبح می کرد سه بار آن را می گفت،و هرگاه شب می کرد سه بار آن را می گفت.گفتم:مقصود خداوند از گفتۀ خود دربارۀ یحیی چه بوده است؟«و مهر و رحمت از نزد ما و پاکیزه کردن(مریم/12)»فرمود:مهر از طرف خدا بود،گوید:گفتم:تا کجا مورد مهر خدا شد؟فرمود:تا آنجا که وقتی می گفت:یا رب،خدای عزّ و جلّ می فرمود:لبّیک یا یحیی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 515 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

وَ إِبْرٰاهِیمَ اَلَّذِی وَفّٰی

فی النجم هکذا

(أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِمٰا فِی صُحُفِ مُوسیٰ) `وَ إِبْرٰاهِیمَ

أی صحف إبراهیم

اَلَّذِی وَفّٰی

قیل أی وفر و أتم ما التزمه، أو أمر به، أو بالغ فی الوفاء بما عاهد الله، و قیل وفی بالصیر علی ذبح الولد، و علی نار نمرود حتی قال جبرئیل علیه السلام و هو فی الهواء بعد الرمی إلیها أ لک حاجة فقال أما إلیک فلا قال کلمات النصب أی عنی کلمات، و قیل بالرفع أی هی کلمات، و أقول: یمکن أن یکون المعنی من جملة ذلک هذه الکلمات لا أنه مختص بها و ربی محمود أی بحمد جمیع الخلائق، أو بحمدی له، أو مستحق للحمد بنعمة علی و علی جمیع الخلائق و الواو للحال و کذا لا أشرک حال و لا أتخذ من دونه ولیا أی ناصرا و معینا و متولیا لأموری و أولی بالأمر منی کما قال تعالی:

اَللّٰهُ وَلِیُّ اَلَّذِینَ آمَنُوا

و قال:

إِنَّ وَلِیِّیَ اَللّٰهُ اَلَّذِی نَزَّلَ اَلْکِتٰابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی اَلصّٰالِحِینَ

و قال:

وَ لاٰ تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیٰاءَ

و قال:

إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا

الآیة. قوله تعالی :

إِنَّهُ کٰانَ عَبْداً شَکُوراً

قیل کان یحمد الله فی مجامع حالاته و فیه إیماء إلی أن نجاته و نجاة من معه کان ببرکة شکره، و حث للذریة علی الاقتداء به و قیل الضمیر موسی لأنه المذکور فی صدر الآیة السابقة حیث قال سبحانه

وَ آتَیْنٰا مُوسَی اَلْکِتٰابَ وَ جَعَلْنٰاهُ هُدیً لِبَنِی إِسْرٰائِیلَ أَلاّٰ تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلاً. `ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنٰا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کٰانَ عَبْداً شَکُوراً

و الخبر یدل علی إرجاعه إلی نوح، و هو أقرب لفظا و قوله علیه السلام کلمات یحتمل الوجهین ما أصبحت بی التأنیث باعتبار معنی الموصول و الباء للملابسة، و فی بعض الأخبار ما أصبح نظرا إلی لفظ الموصول، و قراءته بصیغة الخطاب کما توهم تصحیف

وَ حَنٰاناً مِنْ لَدُنّٰا

قیل أی رحمة منا علیه أو رحمة منا و تعطفا فی قلبه علی أبویه و غیرهما عطف علی الحکم فی قوله

وَ آتَیْنٰاهُ اَلْحُکْمَ

وَ زَکٰاةً

قیل أی الطهارة النفسانیة من الأرجاس الشیطانیة، أو صدقة تصدق الله بها علی أبویه، أو مکنه و وفقه للتصدق علی الناس قال تحنن الله التحنن الترحم و التعطف و الاشتیاق و البرکة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 290 

*****

(49) بَابُ الدُّعَاءِ عِنْدَ النَّوْمِ وَ الاِنْتِبَاهِ

1- الحدیث

1/3317 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ؛ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ جَمِیعاً، عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ:

ص: 448


1- 4 . فی «ز» : - «کان» .
2- 5 . فی «ب ، ج ، ز» وحاشیة «بر» : «لی» . وفی مرآة العقول : «ما أصبحت بی ، التأنیث باعتبار الموصول ، والباء للملابسة ... وقراءته بصیغة الخطاب _ کما توهّم _ تصحیف» .
3- 6 . مریم (19) : 13 .
4- 7 . «التحنّن» : التعطّف ، والترحّم والاشتیاق والبرکة . راجع : لسان العرب ، ج 13 ، ص 130 ؛ القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1566 (حنن) .
5- 8 . فی «ب ، بر» : - «قال» .
6- 9 . فی «ب» : + «یا ربّ» .
7- 10 . فی «ج ، د» والوافی : + «له» .
8- 11 . تفسیر القمّی، ج 2، ص 13، بسند آخر، مع اختلاف. المحاسن، ص 35، کتاب ثواب الأعمال، ح 30، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر. وفی الفقیه، ج 1، ص 335، ح 981؛ وعلل الشرائع، ص 37، ح 1 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف . وفی تفسیر العیّاشی، ج 2، ص 280، ح 19 ، عن أبی حمزة الثمالی، مع اختلاف یسیر وفی کلّ المصادر قطعة منه الوافی، ج 9، ص 1565، ح 8759؛ البحار، ج 14 ، ص 164، ح 3، من قوله : «فما عنی بقوله فی یحیی» ؛ وفیه، ج 86، ص 253، ح 21 ، إلی قوله : «إذا أصبح ثلاثا وإذا أمسی ثلاثا».

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَنْ قَالَ حِینَ یَأْخُذُ مَضْجَعَهُ _ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ _ : "الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی عَلاَ فَقَهَرَ، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی بَطَنَ(1) فَخَبَرَ، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی مَلَکَ فَقَدَرَ، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی یُحْیِی الْمَوْتی وَ یُمِیتُ الاْءَحْیَاءَ(2)، وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ" ، خَرَجَ مِنَ الذُّنُوبِ(3) کَهَیْئَةِ یَوْمِ(4) وَلَدَتْهُ أُمُّهُ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر کس هنگامی که ببستر خواب میرود سه بار بگوید: «الحمد للّٰه الذی علی فقهر و الحمد للّه الذی بطن فخبر و الحمد للّٰه الذی ملک فقدر و الحمد للّٰه الذی یحیی الموتی و یمیت الاحیاء و هو علی کل شیء قدیر». از گناهان بیرون آید مانند روزی که مادر او را زائیده.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 310 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:هر که وقتی به بستر خواب می رود سه بار بگوید:(سپاس از آن خدا است که فرازنده است و مسلط،و سپاس از آن خدا است که نهان است و آگاه و سپاس از آنِ خدا است که مالک است و اندازه گیر و سپاس از آن خدا است که زنده کند مرده ها را و بمیراند زنده ها را و او بر هر چیز توانا است). بیرون آید از گناهان چون روزی که از مادر زاده.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 205 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس وقتی به بستر خواب می رود سه بار بگوید: (سپاس از آن خداوندی است که در جایگاه بالائی قرار دارد و مسلط است و سپاس از آن خداوندی است که نهان است و آگاه و سپاس از آن خداوندی است که مالک است و اندازه گیر و سپاس از آن خداوندی است که زنده کننده مردگان و میراننده زنده هاست و او بر هر چیزی تواناست)چنین شخصی از گناهان بیرون آید همانند روزی که از مادر زائیده شده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 517 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و قد مر مثله مع شرحه فی باب التحمید و نعیده هنا مجملا الحمد لله الذی علا فقهر أی علا علی کل شیء فی الرتبة و الشرف و العلیة و الحکم، و لیس فوقه شیء فقهر جمیع ما عداه و غلب علی جمیع ما سواه فیفعل بهم ما یشاء و یحکم بهم ما یرید. و الحمد لله الذی بطن أی احتجب عن الأبصار و الأوهام فلا یدرکه بصر و لا یحیط به وهم، أو علم بواطن الأشیاء کما علم ظواهرها تقول بطنت الأمر إذا عرفت باطنه فخبر دقائق الأشیاء و سرائرها و علم غوامضها و ضمائرها، من الخبر و هو العلم، یقال: فلان خبیر أی عالم بکنه الشیء و طبیعته مطلع علی آثاره و حقیقته، و الحمد لله الذی ملک فقدر أی ملک رقاب الممکنات و زمامها و قوامها و نظامها، فقدر علی إیجادها و إبقائها و إصلاحها و إفنائها. و الحمد لله الذی یحیی الموتی و یمیت الأحیاء یجوز أن یراد بالموتی من اتصف بالموت قبل تعلق الوجود و الروح به، و من اتصف به عند انقضاء الآجال فی الدنیا، و من اتصف به بعد رد الروح إلیه فی القبر للسؤال، و من اتصف به بعد رد الروح إلیه فی الرجعة، للإثابة و الانتقام فی الدنیا. فالإحیاء فی أربعة مواضع، فی الدنیا، و فی القبر، و فی الرجعة، و فی القیامة و الإماتة فی ثلاثة مواطن، فی الدنیا، و فی القبر، و فی الرجعة، و لو أطلقنا الإماتة علی خلقهم أمواتا ففی أربعة مواضع، فی الدنیا مرتین، و فی القبر، و فی الرجعة، فالمراد بالتثنیة فی قوله تعالی

(أَمَتَّنَا اِثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اِثْنَتَیْنِ)

مطلق التکریر لا خصوص المرتین کما فی - لبیک و سعدیک - و لو حمل علی المرتین حقیقة فالمراد الإحیاء بعد الإماتة، و الإماتة بعد الإحیاء و عدم عد إحیاء القبر و إماتتها لضعف الحیاة و قلة زمانها، أو عدم عد الرجعة، إما لعدم عمومهما فیها إذ الرجعة مختصة بجماعة من الأخیار و الأشرار، و هذا إذا قیل بعموم إحیاء القبر، و إن کان السؤال مختصا بالمستضعفین کما ورد فی الأخبار، لکن الظاهر من بعضها عدم الإحیاء أیضا لهم إذ الظاهر أن الإحیاء للسؤال و الثواب و العذاب أو لکونها من مقدمات الحشر و القیامة فعدا واحدا، و فیه تکلف خرج من الذنوب ظاهره الخروج من الکبائر أیضا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 292 

*****

2- الحدیث

2 / 536

2/3318 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ:

رَفَعَهُ إِلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِذَا أَوی أَحَدُکُمْ إِلی فِرَاشِهِ، فَلْیَقُلِ: اللّهُمَّ إِنِ(6)

احْتَبَسْتَ(7) نَفْسِی عِنْدَکَ، فَاحْتَبِسْهَا فِی مَحَلِّ رِضْوَانِکَ وَ مَغْفِرَتِکَ، وَ إِنْ(8) رَدَدْتَهَا إِلی بَدَنِی(9)، فَارْدُدْهَا مُوءْمِنَةً عَارِفَةً بِحَقِّ أَوْلِیَائِکَ حَتّی تَتَوَفَّاهَا عَلی ذلِکَ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود: چون یکی از شماها ببستر خود رود پس بگوید: «اللهم انی احتبست نفسی عندک فاحتبسها فی محل رضوانک و مغفرتک و ان رددتها [الی بدنی] فارددها مؤمنة عارفة بحق اولیائک حتی تتوفاها علی ذلک». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 310 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:چون یکی از شماها به بسترِ خود رود باید بگوید:بار خدایا من روح خود را نزد تو باز داشتم و تو آن را در جایگاه رضایت و آمرزش خویش باز دار و اگر به تنم باز گردانیدی،مؤمن و عارفش باز گردان بحق دوستانت تا آنکه او را به ایمان و عرفان دریافت کنی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 205 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:چون یکی از شماها به بستر خود رود باید بگوید: بار خدایا من روح خود را نزد تو بازداشتم و تو آن را در جایگاه رضایت و آمرزش خویش بازدار و اگر به تنم بازگردانیدی،بحق دوستانت او را مؤمن و عارفش بازگردان تا آنکه او را به ایمان و عرفان دریافت کنی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 517 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرفوع. إذا أوی أحدکم بالتخفیف و قد یشدد فی القاموس أویت منزلی و إلیه أویا بالضم و قد یکسر و أویت تأویة نزلته بنفسی و سکنته، و آویته و أویته أنزلته إنی احتسبت نفسی کذا فی بعض النسخ بتقدیم الباء علی السین، و کذا صححه الأکثر، و الاحتباس یکون بمعنی الحبس فی القاموس احتبسه حبسه فاحتبس لازم متعد انتهی، و المعنی أنی قصدت النوم فکأنی حبست نفسی عندک، و یمکن أن یکون من الحبس بمعنی الوقف، و فی جامع الأصول فی قوله صلی الله علیه و آله و سلم: - حبسوا أنفسهم لله - أراد بهم الرهابین أقاموا بالصوامع، و منه تسمیة النصاری الحبیس، و فی بعض النسخ احتسبت نفسی عندک فاحتسبها بتقدیم السین علی الباء فی الموضعین، و هو عندی أظهر أی رضیت بقبضک روحی فی المنام، و بما قدرته علی فیه من إمساکها و إرسالها، کما قال تعالی

(وَ اَلَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنٰامِهٰا فَیُمْسِکُ اَلَّتِی قَضیٰ عَلَیْهَا اَلْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ اَلْأُخْریٰ إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی)

فالغرض تفویض أمر نفسه إلیه و الرضا بما قضی علیه. فقوله: فاحتسبها فی محل رضوانک أی فی محل أهل رضوانک و الذین ترضی عنهم، و الظاهر أنه فی صورة الإمساک بقرینة المقابلة و یحتمل التعمیم لیشمل حالة النوم فیرفع نفسه إلی المحل الذی یرفع إلیه نفوس أهل الرضوان و الغفران قال فی النهایة فیه - من صام رمضان إیمانا و احتسابا - أی طلبا لوجه الله و ثوابه و الاحتساب من الحسب کالاعتداد من العد و إنما قیل لمن ینوی بعمله وجه الله احتسبه لأن له حینئذ أن یعتد عمله فجعل فی حال مباشرة الفعل کأنه معتد به، و الحسبة اسم من الاحتساب کالعدة من الاعتداد و الاحتساب فی الأعمال الصالحات، و عند المکروهات هو البدار إلی طلب الأجر و تحصیله بالتسلیم و الصبر، أو باستعمال أنواع البر و القیام بها علی الوجه المرسوم فیها طلبا للثواب المرجو منها، و منه الحدیث - من مات له ولد فاحتسبه - أی احتسب الأجر بصبره علی مصیبته، یقال: احتسب فلان ابنا له إذا مات کبیرا و افترطه إذا مات کبیرا، و افترطه إذا مات صغیرا، و معناه اعتد مصیبته به فی جملة بلایا الله التی یثاب علی الصبر علیها انتهی. و فی جامع الأصول فی قوله صلی الله علیه و آله و سلم فیمکث فیه صابرا محتسبا أی صابرا بقضاء الله محتسبا نفسه عند الله أی یدخرها عنده و یفوض أمرها إلیه انتهی، و فی بعض النسخ المصححة اللهم إن احتبست نفسی فاحتبسها فتقدیم الباء علی السین أظهر، و هو أظهر النسخ حتی تتوفاها علی ذلک أی کائنة علی تلک الأحوال و العقائد حتی نقبضها کائنة علیها، و قیل: إنما قال علی ذلک لأنه قد یکون حکم ما بعد حتی غیر داخل فی حکم ما قبلها فصرح بالدخول لذلک.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 294 

*****

ص: 449


1- 1 . بَطَنتُه أبطنُه : عرفتُه وخَبَرتُ باطنَه . المصباح المنیر، ص 52 (بطن) . والمعنی : احتجب عن الأبصار والأوهام ، فلا یدرکه بصر ولایحیط به وهم . أو علم بواطن الأشیاء کما علم ظواهرها . «فخبر» أی علم دقائق الأشیاء وسرائرها وغوامضها وضمائرها . شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 302 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 291 .
2- 2 . فی «ص ، بر ، بس» : - «ویمیت الأحیاء» .
3- 3 . فی الوافی والفقیه : «ذنوبه» .
4- 4 . فی الوافی والفقیه والتهذیب : «کیوم» بدل «کهیئة یوم» .
5- 5 . قرب الإسناد، ص 35، ح 115، عن أحمد بن إسحاق، عن بکر بن محمّد. وفی الفقیه، ج 1، ص 470، ح 1354؛ والتهذیب، ج 2، ص 117، ح 438 ، معلّقا عن بکر بن محمّد؛ ثواب الأعمال، ص 184، ح 1، بسنده عن بکر بن محمّد. فلاح السائل ، ص 277 ، الفصل 30 ، مرسلاً عن محمّد بن الحسن الصفّار ، عن أحمد بن إسحاق . مفتاح الفلاح ، ص 282 ، الباب 5 ، بإسناده عن الکلینی . وراجع : الکافی ، کتاب الدعاء ، باب التحمید والتمجید ، ح 3220 الوافی، ج 9، ص 1577، ح 8774؛ الوسائل، ج 6، ص 448، ذیل ح 8407 .
6- 6 . هکذا فی «ب ، ص ، بر» وحاشیة «ج» . وفی «ز» : - «إن» . وفی سائر النسخ والمطبوع : «إنّی» .
7- 1 . فی «ص ، بر» والوافی : «حبستَ» بفتح التاء . و«الاحتباس» : الحبس ، لازم ومتعدّ . یقال : احتسبه : حبسه فاحتبس . قال المجلسی : «والمعنی: أنّی قصدت النوم ، فکأنّی حبست نفسی عندک . ویمکن أن یکون من الحبس بمعنی الوقف» . ونقل العلاّمة المجلسی أیضا عن بعض النسخ تقدیم السین علی الباء فی الموضعین ، ثمّ قال : «وهو عندی أظهر ، أی رضیت بقبضک روحی فی المنام وبما قدّرته علیّ فیه من إمساکها وإرسالها ... فالغرض تفویض أمر نفسه إلیه والرضا بما قضی علیه» . راجع : القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 738 (حبس) ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 293 .
8- 2 . فی «بر» : «فإن» .
9- 3 . فی «ب ، ز ، بس» : - «إلی بدنی» .
10- 4 . الوافی، ج 9، ص 1577، ح 8775.

3- الحدیث

3/3319. حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ، عَنِ الْحَسَنِ(1) بْنِ مُحَمَّدٍ(2)، عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ یَحْیَی بْنِ أَبِی الْعَلاَءِ(3):

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ عِنْدَ مَنَامِهِ : «آمَنْتُ بِاللّهِ، وَ کَفَرْتُ بِالطَّاغُوتِ، اللّهُمَّ احْفَظْنِی فِی مَنَامِی وَ فِی یَقَظَتِی».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

یحیی بن ابی العلاء گوید: حضرت صادق علیه السّلام را رسم چنین بود که هنگام خواب میفرمود: «آمنت باللّٰه و کفرت بالطاغوت، اللهم احفظنی فی منامی و فی یقظتی». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 310 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-شیوۀ حضرتِ امام صادق(علیه السّلام)این بود که هنگام خواب می فرمود:به خدا ایمان دارم و به طاغوت کفر ورزم،بار خدایا مرا در خوابم و در بیداریم نگهداری کن.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 207 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-شیوۀ حضرت امام صادق علیه السّلام این بود که هنگام خواب می فرمود:به خدا ایمان دارم و به طاغوت کفر می ورزم،بار خدایا مرا در خواب و بیداری حفظ کن.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 519 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل کالموثق. و الطاغوت الشیطان و الأصنام و الکاهن، و کل ما عبد من دون الله، و کل رئیس فی الضلالة و یطلق فی الأخبار علی خلفاء الجور لا سیما الثانی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 294 

*****

4- الحدیث

4/3320. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «أَ لاَ أُخْبِرُکُمْ بِمَا(5) کَانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ إِذَا(6) أَوی إِلی فِرَاشِهِ؟» قُلْتُ: بَلی، قَالَ: «کَانَ یَقْرَأُ آیَةَ الْکُرْسِیِّ، وَ یَقُولُ: بِسْمِ اللّهِ(7) آمَنْتُ بِاللّهِ، وَ کَفَرْتُ بِالطَّاغُوتِ، اللّهُمَّ احْفَظْنِی فِی مَنَامِی وَ فِی یَقَظَتِی».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن مروان از حضرت صادق علیه السلام حدیث کند که فرمود: آیا شما را آگاه نکنم بآنچه رسم رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بود که چون ببستر خواب میرفت آن را می گفت؟ عرضکردم: چرا، فرمود: آیة الکرسی را میخواند و می فرمود: «بسم اللّٰه آمنت باللّٰه و کفرت بالطاغوت، اللهم احفظنی فی منامی و فی یقظتی». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 310 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از محمد بن مروان که امام صادق(علیه السّلام)فرمود:آیا به شما گزارش ندهم آنچه را که شیوۀ رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)بود که هر گاه به بستر خود جا می کرد می فرمود؟گفتم:چرا،فرمود:آیة الکرسی را می خواند و می گفت: آمنت باللّٰه و کفرت بالطاغوت. ،بار خدایا مرا در خواب و بیداریم حفظ کن.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 207 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-محمد بن مروان نقل می کند که امام صادق علیه السّلام فرمود:آیا به شما گزارش ندهم آنچه را که شیوۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بود که هرگاه به بستر خود می رفت سخنانی می فرمود؟گفتم:چرا،فرمود:آیة الکرسی را می خواند و می گفت:بسم اللّه آمنت باللّه-و کفرت بالطّاغوت،بار خدایا مرا در خواب و بیداری حفظ کن.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 519 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و فیه إشعار بأنه یقرأ آیة الکرسی إلی - هم فیها خالدون - بل یمکن الاستدلال به علی أن آیة الکرسی اسم للآیات الثلاث کما ذهب إلیه بعض المحدثین، فالمراد جنس الآیة لا الآیة الواحدة کآیة السخرة، و المشهور أنه إذا أطلق فالمراد بها إلی العلی العظیم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 294 

*****

5- الحدیث

5/3321. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مَیْمُونٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «کَانَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِ یَقُولُ: اللّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الاِحْتِلاَمِ، وَ مِنْ(9) سُوءِ الاْءَحْلاَمِ، وَ أَنْ یَلْعَبَ بِیَ الشَّیْطَانُ فِی الْیَقَظَةِ

ص: 450


1- 5 . هکذا فی «ب ، ج ، ز ، بر ، جر» وحاشیة المطبوع . وفی «د ، بس ، بف» والمطبوع : «الحسین» . والصواب ما أثبتناه . والمراد من الحسن بن محمّد هو ابن سماعة . لاحظ ما تقدّم فی الکافی ، ذیل ح 3217 .
2- 6 . فی «ز» وحاشیة «ج» : + «بن سماعة» .
3- 7 . فی «د» : - «أبی» . یحیی بن أبی العلاء ویحیی بن العلاء کلاهما مذکوران فی کتب الرجال . والمظنون اتّحادهما ووقوع التحریف فی أحد العنوانین . راجع : رجال النجاشی، ص 444 ، الرقم 1198 ؛ رجال البرقی ، ص 11 ، وص 31 ؛ الفهرست للطوسی ، ص 504 ، الرقم 800 ؛ رجال الطوسی ، ص 149 ، الرقم 1653 ؛ و ص 321 ، الرقم 4790 . وعلی أیّ تقدیر ، المتکرّر فی الأسناد روایة أبان [بن عثمان] عن یحیی بن أبی العلاء . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 1 ، ص 399 _ 400 ، و ص 434 .
4- 8 . الوافی، ج 9، ص 1578، ح 8777.
5- 1 . فی «بر» : «ما» .
6- 2 . فی «ب» : «إذ» .
7- 3 . فی «ب» : - «بسم اللّه» .
8- 4 . الوافی، ج 9، ص 1578، ح 8778.
9- 5 . فی «ب ، بس» : - «من» .

وَ الْمَنَامِ(1)».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: امیر المؤمنین علیه السلام می فرمود: «اللهم انی اعوذ بک من الاحتلام و من سوء الاحلام و ان یلعب بی الشیطان فی الیقظة و المنام».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 311 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:امیر المؤمنین(علیه السّلام)می گفت:بار خدایا من به تو پناه برم از احتلام و خواب های بد و از اینکه شیطان در بیداری و خواب با من بازی کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 207 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام فرمود:امیر المؤمنین علیه السّلام می گفت:بار خدایا من به تو پناه برم از احتلام و خواب های بد و از اینکه شیطان در بیداری و خواب با من بازی کند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 519 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق کالصحیح. و روی الصدوق فی الفقیه بسند صحیح عن معاویة بن عمار عن أبی عبد الله علیه السلام قال إذا خفت الجنابة فقل فی فراشک اللهم إلی آخر الدعاء، و فی القاموس الحلم بالضم و بضمتین الرؤیا و الجمع أحلام حلم فی نومه و احتلم و تحلم و انحلم و الحلم بالضم و الاحتلام ، الجماع فی النوم، و الاسم الحلم کعنق انتهی، و الأصوب أن یقال الاحتلام الجنابة فی المنام سواء کان بالجماع أو بغیره، و کذا قالوا فی الخبر المروی عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم غسل الجمعة واجب علی کل محتلم أی بالغ مدرک کذا ذکره فی النهایة، و قال فیه الرؤیا من الله و الحلم من الشیطان، الرؤیا و الحلم عبارة عما یراه النائم فی نومه من الأشیاء لکن علمت الرؤیا علی ما یراه من الخیر و الشیء الحسن و غلب الحلم علی ما یراه من الشر و القبیح، و منه قوله تعالی

(أَضْغٰاثُ أَحْلاٰمٍ)

*

و یستعمل کل منهما موضع الآخر و تضم لام الحلم و تسکن انتهی، و الباء فی بی الشیطان للتعدیة أو المصاحبة، و لعب الشیطان کنایة عن التخییلات الباطلة التی تضر الإنسان و لا تنفعه و التسویلات التی توجب ارتکاب المعاصی کأنه یستهزئ بالإنسان و یلعب به، و منها الاحتلام. قال فی النهایة فیه صادفنا البحر حین اغتلم فلعب بنا الموج شهرا، سمی اضطراب أمواج البحر لعبا لما لم یسر بهم إلی الوجه الذی أرادوه، یقال لکل من عمل عملا لا یجدی علیه نفعا إنما أنت لاعب انتهی. و کان هذا الدعاء منه علیه السلام لتعلیم غیره أو لإظهار العجز و التواضع و الافتقار إلیه تعالی و إن عصمتهم من ألطافه سبحانه بهم، فلا تنافی بین الدعاء و وجوب ذلک علی الله لأخباره بعصمتهم و إن من لوازم الإمامة و علاماتها عدم الاحتلام و عدم استیلاء الشیطان علیهم و لعبة بهم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 295 

*****

6- الحدیث

6/3322. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ جَمِیعاً، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «تَسْبِیحُ(3) فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ علیهاالسلام : إِذَا أَخَذْتَ مَضْجَعَکَ، فَکَبِّرِ اللّهَ أَرْبَعاً وَ ثَلاَثِینَ، وَ احْمَدْهُ ثَلاَثاً وَ ثَلاَثِینَ، وَ سَبِّحْهُ ثَلاَثاً وَ ثَلاَثِینَ، وَ تَقْرَأُ آیَةَ الْکُرْسِیِّ، وَ الْمُعَوِّذَتَیْنِ، وَ عَشْرَ آیَاتٍ مِنْ أَوَّلِ الصَّافَّاتِ، وَ عَشْراً(4) مِنْ آخِرِهَا».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود:(یکی از جاهائی که) تسبیح حضرت فاطمه زهرا علیها السلام (گفتن آن وارد است) هنگامی است که بخوابگاه خود رفتی، پس سی و چهار بار اللّٰه اکبر بگو، و سی و سه بار الحمد للّٰه، و سی و سه بار سبحان اللّٰه، و بخوان آیة الکرسی و معوّذتین را (دو سورۀ«

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلنّٰاسِ

»- و«

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلْفَلَقِ

») و ده آیه از اول سورۀ صافات و ده آیه از آخر آن را.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 311 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از امام صادق(علیه السّلام)در بارۀ تسبیح فاطمه زهراء(علیها السّلام) فرمود:چون به خوابگاه خود رفتی سی و چهار بار اللّٰه اکبر بگو و سی و سه بار الحمد للّٰه بگو و سی و سه بار سبحان اللّٰه،و آیة الکرسی و دو سورۀ قل اعوذ را،با ده آیه از اول سورۀ و الصافات،و ده آیه از آخرش بخوان.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 207 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-از امام صادق علیه السّلام دربارۀ تسبیح فاطمه زهراء علیه السّلام فرمود:چون به بستر خود رفتی سی و چهار بار اللّه اکبر بگو و سی وسه بار الحمد للّه و سی و سه بار سبحان اللّه،و آیة الکرسی و دو سورۀ قل اعوذ را،با ده آیه از اول سورۀ و الصافات،و ده آیه از آخرش بخوان.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 519 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و تسبیح مرفوع بالابتداء، و إذا تمحض الظرفیة، و هو مع مدخولة خبر و الفاء فی فکبر تفریعیة أو بیانیة، و قیل تسبیح منصوب علی الإغراء بتقدیر أدرک، أو مفعول مطلق لفعل محذوف أی سبح، و علی التقدیرین إذا شرطیة و الفاء فی فکبر جزائیة و جملة الشرط و الجزاء استئناف بیانی للسابق، ثم إن هذه الروایة دلت بحسب الترتیب الذکری علی تقدیم التحمید علی التسبیح فی تسبیح فاطمة الزهراء علیها السلام عند النوم، و صحیحة محمد بن عذافر الواردة فیه علی الإطلاق صریحة فی ذلک، و کذا روایة أبی بصیر عن الصادق علیه السلام و إن کانت ضعیفة علی المشهور، فلذلک ذهب أکثر الأصحاب إلی أن التحمید مقدم علی التسبیح مطلقا. و نقل عن الصدوق و أبیه و ابن الجنید (رضی الله عنهم) أن التسبیح مقدم علی التحمید مطلقا لما روی فی الفقیه عن أمیر المؤمنین علیه السلام عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم أنه قال له و لفاطمة علیهما السلام فی آخر حدیث طویل إذا أخذتما منامکما فکبرا أربعا و ثلاثین تکبیرة و سبحا ثلاثا و ثلاثین و احمدا ثلاثا و ثلاثین، و روی الصدوق ذلک فی الفقیه مرسلا، و رواه فی العلل بسند أکثره من رجال العامة، عن أبی الورد بن تمامة، عن علی علیه السلام. و یؤید أخذه من طرق العامة و کتبهم أن مسلما روی فی صحیحه عن علی علیه السلام نحوه قال إن فاطمة علیها السلام اشتکت ما تلقی من الرحی فی یدها و فی غیر مسلم أنها جرت بالرحی حتی مجلت یدها و قمت البیت حتی أخبر شعرها و خبزت حتی تغیر وجهها فانطلقت إلی النبی صلی الله علیه و آله و سلم لتطلب خادمة فلم تجده و لقیت عائشة فأخبرتها فلما جاء النبی صلی الله علیه و آله و سلم أخبرته عائشة بمجیء فاطمة فجاء النبی صلی الله علیه و آله و سلم إلینا و قد أخذنا مضاجعنا فذهبنا نقوم فقال النبی صلی الله علیه و آله و سلم مکانکما فقعد بیننا حتی وجدت برد قدمه علی صدری و قال أ لا أخبرکما أ لا أعلمکما خیرا مما سألتما إذا أخذتما مضاجعکما إن تکبرا الله أربعا و ثلاثین و تسبحاه ثلاثا و ثلاثین و تحمداه ثلاثا و ثلاثین فهو خیر لکما من خادم. و روی الشیخ (ره) فی مجالسه بسند أکثر رجاله من العامة عن ابن أبی لیلی، عن کعب بن عجرة، قال معقبات لا یخیب مماثلهن أو فاعلهن یکبر أربعا و ثلاثین و یسبح ثلاثا و ثلاثین و یحمد ثلاثا و ثلاثین و رواه العامة أیضا فی کتبهم بهذا الإسناد، عن کعب بن عجرة مثله، إلا أنهم قدموا فی روایتهم التسبیح علی التحمید، و التمجید علی التکبیر و لذا قال أکثرهم بهذا الترتیب، و قال فی شرح السنة أخرجه مسلم. و أقول: روی أحمد بن أبی طالب الطبرسی فی الاحتجاج و شیخ الطائفة فی الفقیه، و الصدوق فی إکمال الدین، و غیرهم بسند حسن کالصحیح، أنه سأل الحمیری القائم علیه السلام عن تسبیح فاطمة الزهراء علیها السلام من سها فجاز التکبیر أکثر من أربع و ثلاثین هل یرجع إلی أربع و ثلاثین أو یستأنف، و إذا سبح تمام سبعة و ستین هل یرجع إلی ستة و ستین أو یستأنف و ما الذی یجب فی ذلک فأجاب علیه السلام إذا سها فی التکبیر حتی تجاوز أربعا و ثلاثین عاد إلی ثلاث و ثلاثین و یبنی علیها، و إذا سها فی التسبیح فتجاوز سبعا و ستین تسبیحة عاد إلی ست و ستین و بنی علیها، فإذا جاوز التحمید مائة فلا شیء علیه. و روی سبط الطبرسی (ره) فی مشکاة الأنوار مرسلا قال دخل رجل علی أبی عبد الله علیه السلام و کلمه فلم یسمع کلام أبی عبد الله علیه السلام و شکا إلیه ثقلا فی أذنیه فقال له ما یمنعک و أین أنت من تسبیح فاطمة الزهراء علیها السلام فقلت له جعلت فداک و ما تسبیح فاطمة قال تکبر الله أربعا و ثلاثین و تحمد الله ثلاثا و ثلاثین و تسبح الله ثلاثا و ثلاثین تمام المائة قال فما فعلت ذلک إلا یسیرا حتی أذهب عنی ما کنت أجده. و أقول إذا عرفت اختلاف الأخبار فلنعد إلی بیان الجمع بینها و أقوال أصحابنا و المخالفین فی ذلک، فاعلم أنه لا خلاف بین الأمة فی أصل استحبابه و إنما الخلاف فی ترتیبه و کیفیته قال العلامة (ره) فی المنتهی أفضل الأذکار کلها تسبیح الزهراء علیها السلام و قد أجمع أهل العلم کافة علی استحبابه انتهی. فالمخالفون بعضهم علی أنها تسع و تسعون بتساوی التسبیحات الثلاث و تقدیم التسبیح ثم التحمید ثم التکبیر و بعضهم علی أنها مائة بالترتیب المذکور و زیادة واحدة فی التکبیرات و لا خلاف بیننا فی أنها مائة، و فی تقدیم التکبیر. و إنما الخلاف فی أن التحمید مقدم علی التسبیح أو بالعکس، و الأول أشهر و أقوی. و قال فی المختلف: المشهور تقدیم التکبیر ثم التحمید ثم التسبیح ذکره الشیخ فی النهایة و المبسوط و المفید فی المقنعة و سلار، و ابن البراج، و ابن إدریس. و قال علی بن بابویه یسبح تسبیح الزهراء علیها السلام و هو أربع و ثلاثون تکبیرة و ثلاث و ثلاثون تسبیحة و ثلاث و ثلاثون تحمیدة و هو یشعر بتقدیم التسبیح علی التحمید، و کذا قال ابنه أبو جعفر و ابن الجنید، و الشیخ فی الاقتصاد و احتجوا بروایة فاطمة. و الجواب: أنه لیس فیها تصریح بتقدیم التسبیح أقصی ما فی الباب أنه قدمه فی الذکر و ذلک لا یدل علی الترتیب و العطف بالواو لا یدل علیه انتهی. و قال شیخنا البهائی (ره) فی مفتاح الفلاح اعلم أن المشهور استحباب تسبیح الزهراء علیها السلام فی وقتین أحدهما بعد الصلاة و الآخر عند النوم، و ظاهر الروایة الواردة به عند النوم تقتضی تقدیم التسبیح علی التحمید، و ظاهر الروایة الصحیحة الواردة فی تسبیح الزهراء علیها السلام علی الإطلاق یقتضی تأخیره عنه. و لا بأس ببسط الکلام فی هذا المقام و إن کان خارجا عن موضوع الکتاب فنقول قد اختلف علماؤنا قدس الله أرواحهم فی ذلک مع اتفاقهم علی الابتداء بالتکبیر لصراحة صحیحة ابن سنان عن الصادق علیه السلام فی الابتداء به فالمشهور الذی علیه - العمل فی التعقیبات تقدیم التحمید علی التسبیح، و قال رئیس المحدثین، و أبوه، و ابن الجنید بتأخیره عنه، و الروایة عن أئمة الهدی سلام الله علیهم لا تخلو بحسب الظاهر من اختلاف. و الروایة المعتبرة التی ظاهرها تقدیم التحمید شاملة بإطلاقها لما یفعل بعد الصلاة و ما یفعل عند النوم، و هی ما رواه شیخ الطائفة فی التهذیب بسند صحیح عن محمد بن عذافر قال دخلت مع أبی علی أبی عبد الله علیه السلام فسأله أبی عن تسبیح الزهراء علیها السلام فقال الله أکبر حتی أحصی أربعا و ثلاثین مرة ثم قال الحمد لله حتی بلغ سبعا و ستین مرة ثم قال سبحان الله حتی بلغ مائة مرة یحصیها بیده جملة واحدة و الروایة التی ظاهرها تقدیم التسبیح علی التحمید مختصة بما یفعل عند النوم، ثم أورد من الفقیه روایة علی و فاطمة علیها السلام التی أشرنا إلیها ثم قال: و لا یخفی أن هذه الروایة غیر صریحة فی تقدیم التسبیح علی التحمید فإن الواو لا تفید الترتیب و إنما هی لمطلق الجمع علی الأصح کما بین فی الأصول نعم ظاهر التقدیم اللفظی یقتضی ذلک و کذا الروایة السابقة غیر صریحة فی تقدیم التحمید فإن لفظة ثم فیها من کلام الراوی فلم یبق إلا ظاهر التقدیم اللفظی أیضا فالتنافی بین الروایتین إنما هو بحسب الظاهر فینبغی حمل الثانیة علی الأولی لصحة سندها و اعتضادها ببعض الروایات الضعیفة کما رواه أبو بصیر عن الصادق علیه السلام أنه قال فی تسبیح - الزهراء علیها السلام تبدأ بالتکبیر أربعا و ثلاثین ثم التحمید ثلاثا و ثلاثین ثم التسبیح ثلاثا و ثلاثین و هذه الروایة صریحة فی تقدیم التحمید فهی مؤیدة لظاهر لفظ الروایة الصحیحة فتحمل الروایة الأخری علی خلاف ظاهر لفظها لیرتفع التنافی بینهما کما قلنا. فإن قلت: یمکن العمل بظاهر الروایتین معا بحمل الأولی علی الذی یفعل بعد الصلاة و الثانیة علی الذی یفعل عند النوم و حینئذ لا یحتاج إلی صرف الثانیة عن ظاهرها فلم عدلت عنه و کیف لم تقل به. قلت: لأنی لم أجد قائلا بالفرق بین تسبیح الزهراء علیها السلام فی الحالین بل الذی یظهر بعد التتبع أن کلا من الفریقین القائلین بتقدیم التحمید و تأخیره قائل به مطلقا سواء وقع بعد الصلاة أو قبل النوم فالقول بالتفصیل إحداث قول ثالث فی مقابل الإجماع المرکب. و أما ما یقال: من أن إحداث القول الثالث إنما یمتنع إذا لزم منه رفع ما أجمعت علیه الأمة کما یقال فی رد البکر الموطوءة بعیب مجانا لاتفاق الکل علی عدمه بخلاف ما لیس کذلک کالقول بفسخ النکاح ببعض العیوب الخمسة دون بعض لموافقة کل من الشطرین فی شطر و کما نحن فیه إذ لا مانع منه مثل القول بصحة بیع الغائب و عدم قتل المسلم بالذمی بعد قول أحد الشطرین بالثانی و نقیض الأول و الشطر الثانی بعکسه. فجوابه: هذا التفصیل إنما یستقیم علی مذهب العامة إما علی ما قرره الخاصة - من أن حجیة الإجماع مسببة عن کشفه عن دخول المعصوم - فلا إذ مخالفته حاصلة و إن وافق القائل کلا من الشطرین فی شطر و قس علیه مثال البیع و القتل انتهی کلامه زید إکرامه. و أقول: الإجماع المذکور غیر ثابت و ما ذکروه وجه جمع بین الأخبار و یمکن الجمع بالقول بالتخییر مطلقا أیضا، و أما قوله (ره) إن روایة ابن عذافر غیر صریحة فی الترتیب لأن لفظة ثم فیها فی کلام الراوی فهو طریف، لکنه تفطن بوهنه و تدارکه فیما علقه علی الهامش حیث قال لکن یمکن أن یقال تفسیر الراوی بلفظ ثم یعطی أنه فهم من الإمام علیه السلام تراخی التسبیح عن التحمید و هذا کاف فی الترتیب المشهور. فإن قلت: التراخی لم یقل به أحد من الأصحاب و الروایة متروک الظاهر. قلت: انسلاخ لفظ ثم عن التراخی لا یستلزم انسلاخه عن الترتیب انتهی، و کان إصلاحه أیضا غیر صالح فتفطن. قوله و عشر آیات من آخرها أی من قوله

(وَ إِنَّ جُنْدَنٰا لَهُمُ اَلْغٰالِبُونَ)

إلی آخر السورة و لا یبعد أن یکون من قوله

(وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنٰا)

إلی آخر السورة فإن هاتین الآیتین مناسبتان أیضا للمقصود ظاهرا بأن تکون بعض الآیات عندهم أطول و قد یشعر بعض الأخبار بأن من قوله سبحان ربک إلی آخرها آیة واحدة فتتم عشر آیات لکنه تکلف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 301 

*****

7- الحدیث

7/3323 . عَنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ، عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ، عَنْ أَخِیهِ:

2 / 537

أَنَّ شِهَابَ بْنَ عَبْدِ رَبِّهِ سَأَلَهُ(6) أَنْ یَسْأَلَ(7) أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، وَ(8) قَالَ: قُلْ(9) لَهُ: إِنَّ امْرَأَةً

ص: 451


1- 6 . هذا الدعاء منه علیه السلام لتعلیم غیره ، أو لإظهار العجز والتواضع والافتقار إلیه تعالی وأنّ عصمتهم من ألطافه سبحانه بهم ، فلا تنافی بین الدعاء ووجوب ذلک علی اللّه لإخباره بعصمتهم ، وأنّ من لوازم الإمامة وعلاماتها عدم الاحتلام وعدم استیلاء الشیطان علیهم ولعبه بهم . کذا فی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 303 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 295 .
2- 7 . الفقیه، ج 1، ص 471، ح 1358، بسند آخر عن أبی عبد اللّه ، من دون الإسناد إلی أمیرالمؤمنین علیهماالسلام ، وفیه : «إذا خفت الجنابة فقل فی فراشک: اللّهمّ إنّی أعوذبک من الاحتلام...» الوافی، ج 9، ص 1578، ح 8779؛ الوسائل، ج 6، ص 448، ذیل ح 8408 .
3- 8 . فی مرآة العقول : «تسبیح ، مرفوع بالابتداء ، و«إذا» تمحّض الظرفیّة ، وهو مع مدخوله خبر ، والفاء فی «فکبّر» تفریعیّة أو بیانیّة . وقیل : تسبیح منصوب علی الإغراء بتقدیر أدرک ، أو مفعول مطلق لفعل محذوف ، أی سبّح ، وعلی التقدیرین «إذا» شرطیّة والفاء فی «فکبّر» جزائیّة ، وجملة الشرط والجزاء استیناف بیانیّ للسابق» .
4- 1 . فی مرآة العقول : «عشر آیات» .
5- 2 . الوافی، ج 9، ص 1579، ح 8781؛ الوسائل، ج 6، ص 450، ح 8414 .
6- 3 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص» وحاشیة «بر ، بس ، بف» والوسائل : «سألنا» .
7- 4 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، بس» والوسائل : «أن نسأل» .
8- 5 . فی «ز» وحاشیة «ج» : + «قد» . وفی الوافی : - «و» .
9- 6 . فی الوافی : «وقل» .

تُفْزِعُنِی(1) فِی الْمَنَامِ بِاللَّیْلِ، فَقَالَ: «قُلْ لَهُ: اجْعَلْ مِسْبَاحاً(2)، وَ کَبِّرِ(3) اللّهَ أَرْبَعاً(4) وَ ثَلاَثِینَ تَکْبِیرَةً، وَ سَبِّحِ اللّهَ ثَلاَثاً وَ ثَلاَثِینَ تَسْبِیحَةً(5)، وَ احْمَدِ اللّهَ ثَلاَثاً وَ ثَلاَثِینَ؛ وَ قُلْ: "لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ ، وَ لَهُ الْحَمْدُ، یُحْیِی وَ یُمِیتُ، وَ یُمِیتُ وَ یُحْیِی(6)، بِیَدِهِ الْخَیْرُ، وَ لَهُ اخْتِلاَفُ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ(7)، وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ" عَشْرَ مَرَّاتٍ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

شهاب بن عبد ربه از برادر داود بن فرقد خواهش کرد که از حضرت صادق علیه السّلام (برای رفع گرفتاری که برایش رخ داده بود) پرسشی کند (و دستوری بگیرد) و (گرفتاریش این بود که) گفت: بآن حضرت عرض کن که زنی است که شبها (بخواب من می آید) در خواب مرا بهراس میاندازد حضرت فرمود: باو بگو: تسبیحی بساز و سی و چهار بار اللّٰه اکبر بگو و سی و سه بار سبحان اللّٰه و سی و سه بار الحمد للّٰه، و ده بار بگو:« لا اله الا اللّٰه وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد یحیی و یمیت و یمیت و یحیی، بیده الخیر و له اختلاف اللیل و النهار و هو علی کل شیء قدیر. ».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 311 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از داود بن فرقد از برادرش که شهاب بن عبد ربه از او درخواست که از امام صادق(علیه السّلام)پرسشی کند،به او گفت که: زنی است شب در خواب،مرا به هراس می اندازد.امام فرمود: در پاسخِ او بگو:تسبیح بسازد و سی و چهار بار اللّٰه اکبر بگوید و سی و سه بار سبحان اللّٰه و سی و سه بار الحمد للّٰه،و بگو: لا الٰه الاّ اللّٰه وحده لا شریک له،له الملک و له الحمد،یحیی و یمیت و یمیت و یحیی،بیده الخیر و له اختلاف اللیل و النهار و هو علی کل شیء قدیر. -ده بار.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 209 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-داود بن فرقد از برادرش نقل می کند که«شهاب بن عبد ربه»از او درخواست کرد که از امام صادق علیه السّلام پرسشی کند،به او گفت که:

زنی است که شب در خواب،مرا به هراس می اندازد.امام فرمود:

در پاسخ او بگو:تسبیح بخوان و سی و چهار بار اللّه اکبر بگو و سی و سه بار سبحان اللّه و سی و سه بار الحمد للّه،و ده بار بگو:لا إله إلاّ اللّه-وحده لا شریک له-له الملک و له الحمد-یحیی و یمیت و یمیت و یحیی-بیده الخیر و له اختلاف اللّیل و النّهار-و هو علی کلّ شیء قدیر

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 521 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و المسباح بالکسر اسم لما یسبح به و یعلم به عدده کالمفتاح لما یفتح به، و المسبار لما یسبر به الجرح أی یمتحن غوره، و الحاصل أنه موافق للقیاس لکن لم یذکره اللغویون و إنما ذکروا السبحة بالضم. قال فی المصباح السبحة خرزات منظومة، قال الفارابی: و تبعه الجوهری، و السبحة التی یسبح بها و هو یقتضی کونها عربیة. و قال الأزهری: کلمة مولدة و جمعها سبح مثل غرفة و غرف انتهی و صحف بعضهم، و قرأ سباحا بکسر السین مع أنه أیضا لم یرد فی اللغة و مخالف للنسخ المضبوطة و له اختلاف اللیل و النهار أی تعاقبهما أو اختلاف مقدارهما باعتبار دخول کل منهما فی الآخر فی وقتین أو فی وقت واحد فی قطرین.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 302 

*****

8- الحدیث

8/3324. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَنَّهُ أَتَاهُ ابْنٌ لَهُ لَیْلَةً، فَقَالَ لَهُ(9): یَا أَبَهْ(10)، أُرِیدُ أَنْ أَنَامَ، فَقَالَ: «یَا بُنَیَّ، قُلْ: أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ(11)، وَ أَنَّ مُحَمَّداً(12) صلی الله علیه و آله عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، أَعُوذُ(13) بِعَظَمَةِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِعِزَّةِ(14) اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِقُدْرَةِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِجَلاَلِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِسُلْطَانِ

ص: 452


1- 7 . «فزع» : هبّ وانتبه . یقال : فَزِع من نومه وأفزعتُه أنا ، وکأنّه من الفَزَع : الخوف ؛ لأنّ الذی یُنبّه لایخلو من فَزَعٍ ما . النهایة ، ج 3 ، ص 444 (فزع) .
2- 8 . «المسباح» ، بالکسر : اسم لما یسبّح به ویعلم به عدده ، کالمفتاح لما یفتتح به ، والمسبار لما یسبر به الجرح ، أی یمتحن غوره . قال المجلسی : «والحاصل أنّه موافق للقیاس لکن لم یذکره اللغویّون وإنّما ذکروا السُبحة بالضمّ» . وقرأه الفیض : سِباحا ، وقال : «السباح ، ما یسبّح به ویعدّ به الأذکار» . وردّه المجلسی ؛ حیث قال : وصحّف بعضهم وقرأ: سباحا ، بکسر السین مع أنّه أیضا لم یرد فی اللغة ومخالف للنسخ المضبوطة» .
3- 9 . فی «بر» : «فکبّر» .
4- 10 . فی «ز ، ص ، بس» وحاشیة «ج» : «أربعة» .
5- 11 . فی «ب ، ج ، د ، ص ، بر ، بس ، بف» والوافی والوسائل : - «تسبیحةً» . وفی «ز» : «مسبحة» .
6- 12 . فی الوسائل : + «وهو حیّ لایموت» .
7- 13 . أی مجیء کلّ واحد منهما خلف الآخر ، وتعاقبهما . المفردات للراغب ، ص 295 (خلف) . وفی شرح المازندرانی : «أی تعاقبهما ، أو اختلاف مقدارهما باعتبار دخول کلّ منهما فی الآخر فی وقتین بل فی وقت واحد من جهتین» . وکذا فی مرآة العقول ، إلاّ أنّ فیه : «فی قطرین» بدل «من جهتین» .
8- 14 . الوافی، ج 9، ص 1581، ح 8783؛ الوسائل، ج 6، ص 450، ح 8413 .
9- 1 . فی «ب ، ج ، ص ، بس ، بف» : - «له» .
10- 2 . فی «د» : «أبت» . وفی «بر» وحاشیة «ج» : «أباه» .
11- 3 . فی «بس» : + «وحده لاشریک له » .
12- 4 . فی «ز» : + «رسول اللّه» .
13- 5 . فی «بف» : «وأعوذ» .
14- 6 . فی «بس» : «بعزّ» .

اللّهِ، إِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، وَ أَعُوذُ بِعَفْوِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِغُفْرَانِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِرَحْمَةِ اللّهِ مِنْ شَرِّ السَّامَّةِ(1) وَ الْهَامَّةِ(2)، وَ مِنْ(3) شَرِّ کُلِّ دَابَّةٍ صَغِیرَةٍ أَوْ کَبِیرَةٍ، بِلَیْلٍ أَوْ نَهَارٍ، وَ مِنْ شَرِّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الاْءِنْسِ، وَ مِنْ شَرِّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ، وَ مِنْ شَرِّ الصَّوَاعِقِ وَ الْبَرَدِ؛ اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ».

قَالَ مُعَاوِیَةُ(4): فَیَقُولُ(5) الصَّبِیُّ: الطَّیِّبُ(6) عِنْدَ ذِکْرِ النَّبِیِّ(7) الْمُبَارَکِ؟

قَالَ: «نَعَمْ یَا بُنَیَّ، الطَّیِّبُ الْمُبَارَکُ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

معاویة بن وهب گوید: شبی یکی از پسران حضرت صادق علیه السّلام نزد او آمد و گفت: پدر جان میخواهم بخوابم، فرمود: پسر جانم بگو: «اشهد ان لا اله الا اللّٰه و ان محمدا (صلّی الله علیه و آله) عبده و رسوله، اعوذ بعظمة اللّٰه و اعوذ بعزة اللّٰه و اعوذ بقدرة اللّٰه و اعوذ بجلال اللّٰه و اعوذ بسلطان اللّٰه، ان اللّٰه علی کل شیء قدیر و اعوذ بعفو اللّٰه و اعوذ بغفران اللّٰه و اعوذ برحمة اللّٰه من شر السامة و الهامة و من شر کل دابة صغیرة او کبیرة بلیل او نهار و من شر فسقة الجن و الانس و من شر فسقة العرب و العجم و من شر الصواعق و البرد، اللهم صل علی محمد عبدک و رسولک». معاویة گوید: آن کودک هنگامی که نام پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) برده شد گفت: «الطیب المبارک» حضرت فرمود: آری پسر جانم الطیب المبارک.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 312 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-از معاویة بن وهب که شبی یکی از پسران امام صادق(علیه السّلام)نزد آن حضرت آمد و گفت:پدر جان،من می خواهم بخوابم،به او فرمود:ای فرزند جانم!بگو: اشهد ان لا اله الاّ اللّٰه و انّ محمداً عبده و رسوله. پناه برم به بزرگی خدا و پناه برم به عزت خدا و پناه برم به قدرت خدا و پناه برم به جلال خدا و پناه برم به سلطان خدا،راستی که خدا به هر چیز توانا است،و پناه برم به گذشت خدا و پناه برم به آمرزش خدا و پناه برم به رحمت خدا از شرّ هر گزنده و کشنده و از شرّ هر جاندار خرد و بزرگ در شب و روز،از شرّ بدکاران جنّ و انس و از شرّ بدکاران عرب و عجم و از شرّ صاعقه های سوزان و تگرگ،اللّهم صل علی محمد عبدک و رسولک.معاویه گوید:آن کودک در یادآوری پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)گفت:(الطیب) المبارک،امام فرمود:آری پسر جانم الطیب المبارک.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 209 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-«معاویة بن وهب»می گوید که شبی یکی از پسران امام صادق علیه السّلام نزد آن حضرت آمد و گفت:پدر جان،من می خواهم بخوابم،به او فرمود:ای فرزند!بگو:أشهد أن لا إله إلاّ اللّه-و أنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و اله عبده و رسوله پناه می برم به بزرگی خدا و پناه می برم به عزت خدا و پناه می برم به قدرت خدا و پناه می برم به جلال خدا و پناه می برم به فرمانروائی خدا،راستی که خدا بر هر چیز تواناست،و پناه می برم به گذشت خدا و پناه می برم به آمرزش خدا و پناه می برم به رحمت خدا از شرّ هر گزنده و کشنده و از شرّ هر جاندار خرد و بزرگ در شب و روز،از شرّ بدکاران جنّ و انس و از شرّ بدکاران عرب و عجم و از شرّ صاعقه های سوزان و تگرگ،اللّهمّ صلّ علی محمّد عبدک و رسولک.معاویه گوید:آن کودک در یادآوری پیامبر صلّی اللّه علیه و اله گفت:(الطیب)المبارک،امام فرمود:آری پسر جانم الطیب المبارک.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 521 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و قال فی المصباح : الهامة ما له سم یقتل کالحیة قاله الأزهری، و الجمع الهوام مثل دابة و دواب، و قد یطلق الهوام علی ما لا یقتل کالحشرات و منه حدیث کعب بن عجرة و قد قال علیه السلام أ یؤذیک هوام رأسک و المراد القمل علی الاستعارة بجامع الأذی، و قال السأمة من الخشاش ما یسم و لا یبلغ أن یقتل بسمة کالعقرب و الزنبور فهی اسم فاعل، و الجمع سوام مثل دابة و دواب و نحو ذلک، قال فی النهایة فی الموضعین ثم قال، و فی حدیث ابن المسیب کنا نقول إذا أصبحنا نعوذ بالله من شر السأمة و إلهامه، السأمة هیهنا خاصة الرجل یقال سم إذ أخص انتهی. قوله فیقول الصبی أقول: هذا الکلام یحتمل وجوها. الأول أن الصبی لما بلغ فی متابعة الدعاء الذی یلقیه علیه السلام علیه إلی لفظ رسولک أو إلی محمد زاد فی وصفه من تلقاء نفسه الطیب المبارک و قرره أبوه علیه السلام علیه و کأنه علیه السلام کان یرید إلقائهما علیه فبادر الصبی و ذکرهما فاستحسنه و قرره علیه فالظرف معترض بین الوصفین کذا سمعنا من مشایخنا قدس الله أرواحهم. الثانی: أن یکون الطیب صفة للصبی، مدحه الراوی به و المبارک مقول القول و صفة للنبی فأضاف علیه السلام الطیب أیضا و قال صفه بهما فقل رسولک الطیب المبارک. الثالث: أن یکون بعکس السابق فیکون الطیب مفعول القول و المبارک و صفة للنبی وصفه الراوی به و سائر الکلام کما مر، و الأول أحسن الوجوه ثم الثانی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 303 

*****

9- الحدیث

9/3325. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ:

قَالَ لِی(9) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لاَ تَبِیتَ لَیْلَةً(10) حَتّی

ص: 453


1- 7 . «السامّة» : ما یَسُمّ ولایَقتُل مثل العقرب والزنبور ونحوهما . والجمع : سَوامّ . النهایة ، ج 2 ، ص 404 (سمم).
2- 8 . «الهامّة» : کلّ ذات سَمٍّ یقتل . والجمع : الهوامّ . وقد یقع الهوامّ علی ما یدُبّ من الحیوان وإن لم یقتل کالحشرات . النهایة ، ج 5 ، ص 275 (همم) .
3- 9 . فی «ب ، د ، بس» والوافی : - «من» .
4- 10 . فی الوافی : «ابن وهب» بدل «معاویة» .
5- 11 . فی «بف» : «یقول» . وفی شرح المازندرانی : «قوله : فیقول : استفهام ، والإخبار بعید» .
6- 12 . فی قوله : «فیقول الصبیّ الطیّب» وجوه : الأوّل : ما قاله الفیض : «ولعلّ معنی آخر الحدیث أنّ الصبیّ إذا بلغ فی تکراره القول ذکر النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم زاد فی وصفه من تلقاء نفسه : الطیّب المبارک ، وقرّر علیه أبوه علیه السلام ، فالظرف بین الوصفین معترض» . الثانی : أن یکون «الطیّب» مرفوعا صفة ل «الصبیّ» ، مدحه الراوی به . و«المبارک» فی الموضعین مقول القول وصفة ل «النبیّ» فأضاف علیه السلام الطیّب أیضا وقال : صفه بهما فقل : رسولک الطیِّب المبارک . الثالث : عکس السابق ف «الطیّب» منصوب مقول القول ، و«المبارک» الأوّل صفة ل«النبیّ» وصفه الراوی به فأضاف علیه السلام ، إلی آخر ما مرّ . قالهما المازندرانی . وأحسن الوجوه عند المجلسی الأوّل ثمّ الثانی . راجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 305 ؛ الوافی ، ج 9 ، ص 1583 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 303 .
7- 13 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف» وشرح المازندرانی والوافی . وفی المطبوع : + «[الطیّب]» .
8- 1 . راجع : الکافی ، کتاب الدعاء ، باب الحرز والعوذة ، ح 3422 الوافی، ج 9، ص 1582، ح 8787 .
9- 2 . فی «ز ، بر» وحاشیة «ج» : - «لی» .
10- 3 . فی مرآة العقول : «إن استطعت ، إن شرطیّة والجزاء محذوف وهو فافعل أو نحوه . «أن لاتبیت لیلة» أی لاتنام مجازا علی الأشهر ، أو لاتفعل فعلاً فی لیلة حتّی تتعوّذ ، أو لاتمضی علیک لیلة ، فلو فعله آخر اللیل أیضا کان حسنا . وقیل : أصله دخول اللیل ... وقیل : حتّی ، هنا للاستثناء» .

تَعَوَّذَ(1) بِأَحَدَ عَشَرَ حَرْفاً» قُلْتُ: أَخْبِرْنِی بِهَا، قَالَ: "قُلْ: أَعُوذُ بِعِزَّةِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِقُدْرَةِ اللّهِ، 2 / 538

وَ أَعُوذُ بِجَلاَلِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِسُلْطَانِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِجَمَالِ(2) اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِدَفْعِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِمَنْعِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِجَمْعِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِمُلْکِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِوَجْهِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِرَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَ بَرَأَ(3) وَ ذَرَأَ"؛ وَ تَعَوَّذْ بِهِ(4) کُلَّمَا شِئْتَ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

مفضل بن عمر گوید: حضرت صادق بمن فرمود: اگر بتوانی هیچ شبی نخوابی تا بیازده کلمه پناه ببری، عرضکردم: مرا از آن (یازده کلمه) آگاه فرما، فرمود. بگو: «اعوذ بعزة اللّٰه، و اعوذ بقدرة اللّٰه، و اعوذ بجلال اللّٰه، و اعوذ بسلطان اللّٰه، و اعوذ بجلال اللّٰه، و اعوذ بدفع اللّٰه، و أعوذ بمنع اللّٰه، و اعوذ بجمع اللّٰه، و اعوذ بملک اللّٰه، و اعوذ بوجه اللّٰه، و اعوذ برسول اللّٰه (صلّی الله علیه و آله) من شر ما خلق و برأ و ذرأ». و بدان پناه گیر هر زمان که خواهی.(یعنی اختصاص بوقت معینی ندارد در هر وقت از شب و روز بخوانی خوبست).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 312 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از مفضل بن عمر که امام صادق(علیه السّلام)به من فرمود:اگر بتوانی هیچ شبی نخوابی تا به یازده جمله خود را در پناهِ خدا گذاری؟گفتم:آنها را به من بفرمائید،فرمود: بگو: أعوذ بعزّة اللّٰه و أعوذ بقدرة اللّٰه و أعوذ بجلال اللّٰه و أعوذ بسلطان اللّٰه و أعوذ بجمال اللّٰه و أعوذ بدفع اللّٰه و أعوذ بمنع اللّٰه و أعوذ بجمع اللّٰه و أعوذ بملک اللّٰه و أعوذ بوجه اللّٰه و أعوذ برسول اللّٰه من شرِّ ما خلق و برأ و ذرأ. -و پناه گیر بدان هر وقت بخواهی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 211 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-«مفضل بن عمر»گوید که امام صادق علیه السّلام به من فرمود:اگر بتوانی هیچ شبی نخوابی تا با یازده جمله خود را در پناه خدا قرار دهی؟گفتم:

آنها را به من بیاموزید.

بگو:أعوذ بعزّة اللّه-و أعوذ بقدرة اللّه-و أعوذ بجلال اللّه-و أعوذ بسلطان اللّه-و أعوذ بجمال اللّه-و أعوذ بدفع اللّه-و أعوذ بمنع اللّه- و أعوذ بجمع اللّه-و أعوذ بملک اللّه-و أعوذ بوجه اللّه-و أعوذ برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله من شرّ ما خلق و برأ و ذرأ.

و پناه گیر بدان هروقت بخواهی.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 523 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور: إن استطعت أن شرطیة و الجزاء محذوف و هو فافعل أو نحوه أن لا تبیت لیلة أی لا تنام مجازا علی الأشهر أو لا تفعل فعلا فی لیلة حتی تتعوذ أولا تمضی علیک لیلة فلو فعله آخر اللیل أیضا کان حسنا و قیل أصله دخول اللیل قال فی القاموس: بات یفعل کذا یبیت و یبات بیتا و بیاتا و مبیتا و بیتوتة أی یفعله لیلا و لیس من النوم و من أدرکه اللیل فقد بات و قد بت. القوم و بهم و عندهم و إباتة الله أحسن بیتة بالکسر أی إباتة و بیت الأمر دبره لیلا و الغدو أوقع بهم لیلا و قال فی المصباح بات یبیت بیتوتة و مبیتا و مباتا فهو بائت و لذلک معنیان أشهرهما اختصاص ذلک الفعل باللیل کما اختص الفعل فی ظل بالنهار، فإذا قلت بأن یفعل کذا فمعناه فعله باللیل و لا یکون إلا مع سهر اللیل، و علیه قوله تعالی

(وَ اَلَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیٰاماً) . و قال الأزهری قال الفراء بات اللیل إذا سهر اللیل کله فی طاعة أو معصیة، و قال اللیث من قال بات بمعنی نام فقد أخطأ، أ لا تری أنک تقول بات یرعی النجوم و معناه ینظر إلیهما و کیف ینام من یراقب النجوم و قال ابن القوطیة أیضا، و تبعه السر قسطی و ابن القطاع بات یفعل کذا إذا فعله لیلا و لا یقال بمعنی نام، و المعنی الثانی یکون بمعنی صار یقال بات بموضع کذا أی صار به سواء کان فی لیل أو نهار، و علی هذا قول الفقهاء بات عند امرأته لیلة أی صار عندها سواء حصل معه نوم أو لا، و قال فی النهایة: کل من أدرکه اللیل فقد بات یبیت نام أو لم ینم انتهی، و قیل حتی هنا للاستثناء. و أقول : تعوذ یحتمل أن یکون کتقول أو من باب التفعل بحذف إحدی التائین و قیل الباء فی بأحد للآلة و إطلاق الحرف علی الکلمة و الکلام شائع و تعوذ به یحتمل الأمر و المضارع من التفعل، و المضارع من باب نصر، و الحاصل أنه ینبغی قراءته فی کل حال و فی کل زمان من اللیل و النهار و قد مر شرح سائر أجزاء الدعاء.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 304 

*****

10- الحدیث

10/3326 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ خَالِدِ بْنِ نَجِیحٍ، قَالَ:

کَانَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «إِذَا أَوَیْتَ إِلی فِرَاشِکَ، فَقُلْ: بِسْمِ اللّهِ وَضَعْتُ جَنْبِیَ الاْءَیْمَنَ لِلّهِ عَلی مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفاً لِلّهِ(6) مُسْلِماً(7)، وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

خالد بن نجیح گوید: حضرت صادق علیه السلام میفرمود: هر گاه ببستر خود رفتی بگو: «بسم اللّٰه وضعت جنبی الایمن [للّٰه] علی ملة ابراهیم حنیفا للّٰه مسلما و ما انا من المشرکین». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 313 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-از خالد بن نجیح از امام صادق(علیه السّلام)که می فرمود: هر گاه به بستر خود رفتی بگو: به نام خدا،پهلوی راستم را بر بستر نهادم(برای خدا)بر کیش ابراهیم،با اخلاص نسبت به خدا با عقیدۀ مسلمانی،و من نیستم از مشرکان.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 211 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-خالد بن نجیح از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که فرمود:

هرگاه به بستر خود رفتی بگو:

به نام خدا،پهلوی راستم را بر بستر نهادم(برای خدا)بر کیش ابراهیم،با اخلاص نسبت به خدا با عقیدۀ مسلمانی،و من از مشرکان نیستم.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 523 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. بسم الله أی أبتدئ باسم الله أو أنام مستعینا به وضعت جنبی الأیمن لله قد تواترت الروایات معنی من طرق الخاصة و العامة علی استحباب النوم علی الجنب الأیمن قال عیاض: لما فی التیامن من البرکة و فی اسمه من الخیر، و أیضا فی النوم علی الأیمن سرعة التیقظ لأن القلب فی الجانب الأیسر فإذا نام کذلک یبقی القلب معلقا إلی جهة الأیمن و إذا نام علی الأیسر استغرقه النوم و لا ینتبه إلا بعد حین، و أما الدعاء المذکور فلأنه تجدید عهد إذ قد یموت فی نومته تلک کذا قیل علی ملة إبراهیم أی کائنا علی ملته و الحنیف المسلم المائل إلی الدین المستقیم و الحنف محرکة، الاستقامة و منه قوله دین محمد حنیف أی مستقیم لا عوج فیه، و فی الخبر فی قوله تعالی

(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً)

قال أمره أن یقیم وجهه إلی القبلة لیس فیه شیء من عبادة الأوثان خالصا مخلصا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 305 

*****

11- الحدیث

11/3327. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ حُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَیْمَانَ، عَنْ جَرَّاحٍ الْمَدَائِنِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِذَا قَامَ أَحَدُکُمْ مِنَ اللَّیْلِ، فَلْیَقُلْ: "سُبْحَانَ(9) رَبِّ النَّبِیِّینَ، وَ إِلَهِ الْمُرْسَلِینَ، وَ رَبِّ الْمُسْتَضْعَفِینَ، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی یُحْیِی الْمَوْتی، وَ هُوَ

ص: 454


1- 4 . فی مرآة العقول : «تعوّذ ، یحتمل أن یکون کتقول ، أو من باب التفعّل بحذف إحدی التاءین» .
2- 5 . فی «ز» : «بکمال» .
3- 6 . فی «ز» : «فبرأ» . وفی «بر» : «وذرأ وبرأ» . و«البَرْء» : الخَلْق . بَرَأ اللّه الخلق یَبْرَؤُهم بَرْءا ، فهو بارِئ. ترتیب کتاب العین ، ج 1 ، ص 145 (برأ) . وذَرَأ اللّه الخلق یذرؤهم ذرءا : إذا خلقهم ، وکأنّ الذَّرْء مختصّ بخلق الذرّیّة . النهایة ، ج 2 ، ص 156 (ذرأ).
4- 7 . فی مرآة العقول : «وتعوّذ به ، یحتمل الأمر والمضارع من التفعّل ، والمضارع من باب نصر».
5- 8 . الکافی، کتاب الدعاء، باب الحرز والعوذة، ح 3422، بسند آخر، مع اختلاف وزیادة. وراجع: الکافی، باب الدعاء للعلل والأمراض، ح 3409 الوافی، ج 9، ص 1583، ح 8788.
6- 1 . فی «د ، بر» : - «للّه» .
7- 2 . فی «ج ، ز ، بف» وحاشیة «د، بر» والوافی : «مسلما للّه» .
8- 3 . الخصال ، ص 631 ، ح 10 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه ، عن آبائه ، عن أمیرالمومنین علیهم السلام . تحف العقول ، ص 120 ، عن أمیرالمؤمنین علیه السلام ، وفیهما ضمن حدیث أربعمائة ، مع اختلاف الوافی، ج 9، ص 1581، ح 8784.
9- 4 . فی الوافی والبحار : + «اللّه» .

عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ(1)" یَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ : صَدَقَ عَبْدِی وَ شَکَرَ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

جراح مدائنی از حضرت صادق علیه السّلام حدیث کند که فرمود: چون یکی از شماها شب از خواب برخاست پس بگوید: «سبحان رب النبیین و اله المرسلین و رب المستضعفین، و الحمد للّٰه الذی یحیی الموتی و هو علی کل شیء قدیر». خدای عز و جل فرماید: بندۀ من راست گفت و شکر گزارد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 313 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-از جرّاح مدائنی از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر گاه یکی از شماها شب از خواب برخاست باید بگوید: سبحان ربّ النبیین و آله المرسلین و ربّ المستضعفین. (مقصود از آنها امامانند(علیهم السّلام)-از مجلسی ره)و الحمد للّٰه الذی یحیی الموتیٰ و هو علیٰ کلِّ شیء قدیر.خدا عز و جل می فرماید: بندۀ من راست گفت و شکر گزارد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 211 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-جرّاح مدائنی نقل می کند که امام صادق علیه السّلام فرمود:

هرگاه یکی از شماها شب از خواب برخاست باید بگوید:

سبحان ربّ النّبیّین-و إله المرسلین و ربّ المستضعفین-و الحمد للّه الّذی یحیی الموتی-و هو علی کلّ شیء قدیر.خدای عزّ و جلّ می فرماید:

بندۀ من راست گفت و شکر گزارد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 525 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و رب المستضعفین علی بناء المفعول أی الأئمة الطاهرین الذین استضعفهم المخالفون فی الأرض إشارة إلی قوله تعالی

(وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی اَلَّذِینَ اُسْتُضْعِفُوا فِی اَلْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ اَلْوٰارِثِینَ)

و قد مرت الأخبار فی أنها نزلت فیهم علیهم السلام، و یحتمل التعمیم لیشمل غیرهم من شیعتهم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 305 

*****

12- الحدیث

12/3328. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی، عَنْ حَرِیزٍ، عَنْ زُرَارَةَ :

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «إِذَا قُمْتَ بِاللَّیْلِ مِنْ مَنَامِکَ، فَقُلِ : "الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی رَدَّ عَلَیَّ رُوحِی لاِءَحْمَدَهُ وَ أَعْبُدَهُ" ؛ فَإِذَا سَمِعْتَ صَوْتَ(3) الدِّیکِ(4)، فَقُلْ: "سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ(5) رَبُّ الْمَلاَئِکَةِ وَ الرُّوحِ، سَبَقَتْ رَحْمَتُکَ غَضَبَکَ، لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ وَحْدَکَ(6)، عَمِلْتُ سُوءاً، وَ ظَلَمْتُ نَفْسِی، فَاغْفِرْ لِی؛ فَإِنَّهُ(7) لاَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ أَنْتَ" ؛ فَإِذَا قُمْتَ، فَانْظُرْ فِی(8) آفَاقِ السَّمَاءِ، وَ قُلِ : اللّهُمَّ(9) لاَ یُوَارِی مِنْکَ(10) لَیْلٌ(11) دَاجٍ(12)، وَ لاَ سَمَاءٌ ذَاتُ أَبْرَاجٍ(13)، وَ لاَ أَرْضٌ ذَاتُ

ص: 455


1- 5 . فی الوافی والفقیه والبحار : + «فإنّه إذا قال ذلک» .
2- 6 . الفقیه ، ج 1 ، ص 480 ، ح 1388 ، معلّقا عن جرّاح المدائنی الوافی، ج 9، ص 1591، ح 8802؛ البحار، ج 87 ، ص 187 ، ح 3 .
3- 7 . فی الفقیه، ح 1392 : «صراخ» .
4- 8 . فی الکافی ، ح 5562 والتهذیب : «الدیوک» .
5- 9 . فی التهذیب : + «ربّنا و» . و«القدّوس» : الطاهر المنزّ عن العیوب . و«سبّوح قدُّوس» : یُروَیان بالضمّ والفتح ، والفتح أقیس والضمّ أکثر استعمالاً ، وهو من أبنیة المبالغة . والمراد بهما التنزیه . النهایة، ج 2 ، ص 332 (سبح) ؛ وج 4 ، ص 23 (قدس) .
6- 10 . فی الکافی ، ح 5562 والتهذیب : + «لاشریک لک» . وفی الفقیه ، ح 1392 : «سبحانک وبحمدک» بدل «وحدک» .
7- 1 . فی الکافی ، ح 5562 والتهذیب : «وارحمنی ، إنّه» بدل «فإنّه» . وفی الفقیه ، ح 1392 : «إنّه» .
8- 2 . فی «بر» وحاشیة «ج» وشرح المازندرانی والوافی ومرآة العقول : «إلی» .
9- 3 . فی الوافی والکافی ، ح 5562 والتهذیب : + «إنّه» .
10- 4 . فی مرآة العقول والکافی ، ح 5562 والتهذیب : «عنک» .
11- 5 . فی «بس» : - «لیل» .
12- 6 . فی «ج ، ز» والکافی ، ح 5562 والتهذیب : «ساج» . أی ساکن . و «الدُّجی» : الظلمة . یقال : دَجا اللیلُ یدجو دُجُوّا ولیلة داجیة . الصحاح ، ج 6 ، ص 2334 (دجا) . وفی مرآة العقول : «لیل داج ، بالتخفیف من المعتلّ اللام من دجا اللیلُ دجوّا ، إذا أظلم وتمّت ظلمته . وربّما یقرأ بالتشدید . قال فی القاموس : دجّ : أرخی الستر ، والدُجُج بضمّتین : شدّة الظلمة کالدُجَّة ، ولیلة دَیْجُوج ودَجْداجة . انتهی. والأوّل أظهر» . و راجع : القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 293 (دجج).
13- 7 . فی مرآة العقول : «والأبراج ، الأظهر عندی أنّه جمع بَرَج بالتحریک ، أی ذات کواکب نیّرة حسنة المنظر . ï قال فی القاموس : البَرَج محرّکة : المجید الحسن الوجه ، أو المضیء البیّن المعلوم . والجمع : أبراج . وقال : البُرْج بالضمّ : الرکن والحصن ، وواحد بروج السماء. انتهی. وزعم الأکثر أنّه جمع برج ؛ لقوله تعالی: «وَ السَّمَآءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ» [البروج (85) : 1 [وهو بعید ؛ إذ هو یجمع فی الغالب علی بروج وإن قیل : إنّه یجمع علی أبراج» . وراجع : القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 283 (برج).

مِهَادٍ(1)، وَ لاَ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ، وَ لاَ بَحْرٌ لُجِّیٌّ(2) تُدْلِجُ(3) بَیْنَ یَدَیِ الْمُدْلِجِ مِنْ خَلْقِکَ، تَعْلَمُ خَائِنَةَ الاْءَعْیُنِ وَ مَا تُخْفِی الصُّدُورُ(4)، غَارَتِ(5) النُّجُومُ، وَ نَامَتِ الْعُیُونُ، وَ أَنْتَ

ص: 456


1- 8 . فی شرح المازندرانی : «الظاهر أنّ «مهادا» هنا جمع مُهد أو مهدة ، بالضمّ فیهما ، وهو ما ارتفع من الأرض أو ما انخفص منها فی سهولة واستواء. والمعنی : لایسترعنک أرض ذات أتلال عالیة وجبال راسیة ، أو ذات أقطاع مستقیمة ممهّدة وأمکنة مستویة ومنبسطة» . وفی الوافی : «المهاد بکسر المیم بمعنی الفراش ، أی ذات أمکنة مستویة ممهّدة» . وقیل غیر ذلک . وراجع أیضا مرآة العقول .
2- 9 . لجّة البحر : تردّد أمواجه . وبحر لُجّیّ : منسوب إلی لُجَّة البحر . المفردات للراغب ، ص 736 (لجّ) . وفی شرح المازندرانی : «أی بحر عظیم متلاطم کثیر الماء ، بعید الغور ؛ منسوب إلی اللُّجّ أو اللجّة بضم اللام فیهما وشدّ الجیم ، وهو معظم الماء . ویجوز کسر اللام فی : لجّیّ باتّباع الجیم» .
3- 10 . فی «ج ، ز ، ص ، بر» : «یدلج» . وقال ابن الأثیر : «یقال : أدْلج بالتخفیف ، إذا سار فی أوّل اللیل ، وادّلج بالتشدید إذا سار من آخره ... ومنهم من یجعل الإدلاج للّیل کلّه» . وقال المجلسی : «وأقول : المضبوط فی الدعاء التخفیف ، والتشدید أنسب» . وأمّا المعنی، فقال المازندرانی : «ومعناه : تتوجّه إلی من یتوجّه إلیک وتتقرّب إلی من یتقرّب منک بالفرائض والنوافل ... وقال الشیخ فی المفتاح : معناه أنّ رحمتک وتوفیقک وإعانتک لمن توجّه إلیک وعبدک صادرةٌ عنک قبل توجّهه إلیک وعبادته لک ؛ إذ لولا رحمتک وتوفیقک وإیقاعک ذلک فی قلبه لم یخطر ذلک بباله ، فکأنّک سریت إلیه قبل أن یسری هو إلیک» ، وقال المجلسی : «وقال رحمه اللّه فی الهامش : وبعض المحدّثین فسّر الإدلاج فی هذا الحدیث بالطاعات والعبادات فی أیّام الشباب ؛ فإنّ سواد الشعر یناسب اللیل ، فالعبادة فیه کأنّها إدلاج . انتهی. وأقول : ... ویحتمل أن یکون المعنی أنّ ألطافک ورحماتک تزید علی عبادته لک ... وقال والدی رحمه الله : فی أکثر نسخ التهذیب : یدلج ، بالیاء علی صیغة الغائب ، فیحتمل أن یکون صفة للبحر ؛ إذ السائر فی البحر یظنّ أنّ البحر متوجّه إلیه یتحرّک نحوه . ویمکن أن یکون التفاتا فیرجع إلی المعنی الأوّل» . راجع : النهایة، ج 2 ، ص 129 (دلج) ؛ مفتاح الفلاح ، ص 229 ؛ شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 307 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 310 _ 311 .
4- 1 . إشارة إلی الآیة 19 من سورة غافر (40) : «یَعْلَمُ خَآلءِنَةَ الاْءَعْیُنِ وَ مَا تُخْفِی الصُّدُورُ».
5- 2 . فی «بر» : «وغارت» . یقال : غار الماء ، أی ذهب فی الأرض وسفل فیها ، وغارت الشمس ، أی غربت . قال الشیخ البهائی : «غارت النجوم ، أی تسفّلت وأخذت فی الهبوط والانخفاض بعد ما کانت فی الصعود والارتفاع ، واللام للعهد ؛ ویجوز أن یکون بمعنی غابت» . اُنظر : الصحاح ، ج 2 ، ص 774 (غور) ؛ مفتاح الفلاح ، ص 230 . وانظر أیضا : الوافی ، ج 7 ، ص 344 .

الْحَیُّ الْقَیُّومُ، لاَ تَأْخُذُکَ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ، سُبْحَانَ رَبِّی(1) رَبِّ الْعَالَمِینَ، وَ إِلَهِ الْمُرْسَلِینَ(2)، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ(3)».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

زراره از حضرت باقر علیه السّلام حدیث کند که فرمود: چون شب از خواب برخاستی بگو: «الحمد للّٰه الذی رد علی روحی لا حمده و أعبده». و چون بانگ خروس را شنیدی بگو: «سبوح قدوس رب الملائکة و الروح سبقت رحمتک غضبک لا اله الا انت وحدک عملت سوءا و ظلمت نفسی فاغفر لی فإنه لا یغفر الذنوب الا أنت». و چون برخاستی در کرانه های آسمان نگاه کن و بگو: «اللهم لا یواری منک لیل داج و لا سماء ذات ابراج و لا ارض ذات مهاد و لا ظلمات بعضها فوق بعض و لا بحر لجّیّ تدلج بین یدی المدلج من خلقک تعلم خائنة الأعین و ما تخفی الصدور غارت النجوم و نامت العیون و انت الحی القیوم لا تأخذک سنة و لا نوم سبحان ربی رب العالمین و اله المرسلین و الحمد للّٰه رب العالمین». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 313 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-از امام باقر(علیه السّلام)فرمود: چون شب از خواب برخاستی بگو:سپاس از آن خدا است که جانم را به من باز گردانید تا او را سپاس گویم و بپرستم.چون آوازِ خروس شنیدی،بگو: سبّوح قدّوس ربّ الملائکة و الروح. رحمتت بر خشمت پیشدستی کرده است،نیست شایستۀ پرستشی جز تو،یگانه ای،من بد کردم و به خود ستم کردم،مرا بیامرز زیرا گناهان را نیامرزد جز تو.چون برخاستی،در کرانه های آسمان بنگر و بگو:بار خدایا از تو نهان نسازد(چیزی را)شبِ تار و نه آسمانِ برج دار و نه زمینِ بستر گذار و نه تاریکی های بر هم و درهم و نه دریای ژرف،در پیشِ شب روان خلقت،شب روی کنی،و بدانی خیانت دیده ها و آنچه را نهان سازند سینه ها،اختران به سراشیب رفتند و دیده ها به خواب اندر شدند و توئی زنده و پاینده،نه چرتت گیرد و نه خوابت برد،منزّه باد پروردگار من پروردگار جهانیان و معبود مرسلان و سپاس از آن خداوند عالمیان.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 213 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-امام باقر علیه السّلام فرمود:

چون شب از خواب برخاستی بگو:سپاس از آن خداست که جانم را به من بازگردانید تا او را سپاس گویم و پرستش کنم.چون آواز خروس شنیدی،بگو:سبّوح قدّوس ربّ الملائکة و الرّوح رحمتت بر خشمت پیشدستی کرده است،نیست شایستۀ پرستشی جز تو،یگانه ای،من بد کردم و به خود ستم نموم،مرا بیامرز زیرا گناهان را جز تو نیامرزد.چون برخاستی،در کرانه های آسمان بنگر و بگو:بار خدایا از تو نهان نسازد (چیزی را)شب تار و نه آسمان برج دار و نه زمین بستر گذار و نه تاریکی های درهم وبرهم و نه دریای ژرف،در پیش شب روان خلقت، شب روی کنی،و بدانی خیانت دیده ها و آنچه را نهان سازند سینه ها، اختران به سراشیب رفتند و دیده ها به خواب اندر شدند و توئی زنده و پاینده،نه چرتت گیرد و نه خوابت برد،منزّه باد پروردگار من پروردگار جهانیان و معبود مرسلان و سپاس از آن خداوند عالمیان.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 525 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و کان المراد برد الروح کمال تصرفه فی البدن و اشتغال المشاعر الظاهرة بأعمالها و قد مر الکلام فی السبوح و القدوس، و الروح، و الاشتغال بالدعاء و الذکر فی هذا الوقت لما ورد فی الأخبار الکثیرة من طرق الخاصة و العامة، إن لله دیکا عرفه تحت العرش و رجلاه فی تخوم الأرضین السابعة السفلی إذا کان فی الثلث الأخیر من اللیل سبح الله تعالی ذکره بصوت یسمعه کل شیء ما خلا الثقلین الجن و الإنس، فتصیح عند ذلک دیکة الدنیا، و فی بعض الأخبار أن الدیک رأسه عند العرش و هو ملک من ملائکة الله تعالی و رجلاه فی تخوم الأرض السابعة السفلی مضی مصعدا حتی انتهی قرنه إلی العرش و هو یقول سبحانک ربی، و لذلک الدیک جناحان إذا نشرهما جاوز المشرق و المغرب فإذا کان فی آخر اللیل نشر جناحیه و خفق بهما و صرخ بالتسبیح و هو یقول سبحان الله الملک القدوس الکبیر المتعال القدوس لا إله إلا هو الحی القیوم فإذا فعل ذلک سبحت دیکة الأرض کلها و خفقت بأجنحتها و أخذت فی الصراخ فإذا سکن ذلک الدیک فی المساء سکنت الدیکة فی الأرض فإذا کان فی بعض السحر نشر جناحیه تجاوز المغرب و المشرق و خفق بهما و صرخ بالتسبیح (سبحان الله العظیم سبحان الله العزیز القهار سبحان الله ذی العرش المجید سبحان الله رب العرش الرفیع) فإذا فعل ذلک سبحت دیکة الأرض فإذا هاج هاجت الدیکة فی الأرض تجاوبه بالتسبیح و التقدیس لله تعالی و لذلک الدیک ریش أبیض کأشد بیاض رأیته قط، و له زغب أخضر تحت ریشه الأبیض کأشد خضرة رأیتها قط، و روی الصدوق فی التوحید عن أمیر المؤمنین علیه السلام فی تفسیر قوله تعالی

(وَ اَلطَّیْرُ صَافّٰاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاٰتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ)

مثل ذلک و أن المراد بالطیر الدیکة و الأخبار فی ذلک کثیرة فظهر أن التسبیح عند سماع أصواتها موافقة لها فی التسبیح. و من طریق العامة عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال إذا سمعتم صیاح الدیک فاسألوا الله من فضله فإنها رأت ملکا قال عیاض إنما أمرنا بالدعاء حینئذ لتؤمن الملائکة و تستغفر و تشهد للداعی بالتضرع و الإخلاص، و قال القرطبی: و لرجاء القبول و قیل الفاء فی قوله فاغفر للتفریع علی الإقرار بالوحدانیة و الاعتراف بالذنوب و الفاء فی قوله فإنه للبیان و الضمیر للشأن. إلی أفاق السماء أی ما ظهر من نواحیها، فی المصباح الأفق بضمتین الناحیة من الأرض و من السماء و الجمع آفاق انتهی، و النظر إلیها للعبرة و التفکر فی آثار عظمته و قدرته سبحانه و قیل لملاحظة الوقت لا یواری عنک أی لا یستر عنک من المواراة و هی الستر لیل داج بالتخفیف من المعتل اللام من دجی اللیل دجوا إذا أظلم و تمت ظلمته و ربما یقرأ بالتشدید قال فی القاموس دج أرخی الستر و الدجج بضمتین شدة الظلمة کالدجة و لیلة دیجوج و دجداجة انتهی، و الأول أظهر و فی بعض کتب الدعاء و الحدیث ساج بالسین و هو إما بالتخفیف کما صححه الشیخ البهائی (قدس سره) فی مفتاح الفلاح قال ساج بالسین المهملة و أخره جیم اسم فاعل من سجی بمعنی رکد و استقر، و المراد لیل راکد ظلامه مستقر قد بلغ غایته انتهی. و أقول: یؤید هذه النسخة قوله تعالی

(وَ اَللَّیْلِ إِذٰا سَجیٰ)

قال البیضاوی أی سکن أهله أو رکد ظلامه من سجی البحر سجوا إذا سکنت أمواجه و أما بالتشدید من السبح بمعنی التغطیة و هو بعید و الأبراج الأظهر عندی أنه جمع برج بالتحریک أی ذات کواکب نیرة حسنة المنظر قال فی القاموس: البرج محرکة المجید الحسن الوجه أو المضیء البین المعلوم و الجمع أبراج، و قال البرج بالضم الرکن و الحصن و واحد بروج السماء انتهی، و زعم الأکثر أنه جمع برج لقوله تعالی

(وَ اَلسَّمٰاءِ ذٰاتِ اَلْبُرُوجِ)

و هو بعید إذ هو یجمع فی الغالب علی بروج، و إن قیل أنه یجمع علی أبراج، قال فی مصباح اللغة برج الحمام مأواه و البرج فی السماء قیل منزل القمر و قیل الکوکب العظیم و قیل باب السماء و الجمع فیهما بروج و أبراج و لا أرض ذات مهاد أی أمکنة مستویة ممهدة للقرار قال فی القاموس المهاد الموضع مهیأ للصبی و یوطأ و الأرض و الفراش (و

أَ لَمْ نَجْعَلِ اَلْأَرْضَ مِهٰاداً

) أی بساطا ممکنا للسلوک فیه و لبئس المهاد أی ما مهد لنفسه فی معاده انتهی. و یحتمل أن یکون المعنی صاحبة هذا الاسم أو هذه الصفة و الحالة فیکون شبیها بالتجرید، و قیل: الظاهر أن مهادا هنا جمع مهد أو مهدة بالضم فیهما و هما ما ارتفع من الأرض أو ما انخفض منها فی سهولة و استواء و المعنی لا یستر عنک أرض ذات أتلال عالیة، و جبال رأسیه أو ذات أقطاع مستقیمة ممهدة و أمکنة مستویة منبسطة انتهی. و قیل: هو جمع مهد و هو الموضع المستوی، هو إشارة إلی أن الأرض لما کانت مستویة احتاجت إلی الجبال لرفع تزلزلها کما قال تعالی

(أَ لَمْ نَجْعَلِ اَلْأَرْضَ مِهٰاداً `وَ اَلْجِبٰالَ أَوْتٰاداً)

فالمراد أن الجبال التی حصلت سبب استواء الأرض لا تواری عنک ما وراءها، و لا یخفی ما فیه. و قال الشیخ البهائی (ره) فی المفتاح ذات مهاد بکسر أوله جمع ممهود أی ذات أمکنة مستویة ممهدة و اعترض علیه بأن ما ذکره (قدس سره) من کون مهاد جمع ممهود لا یعرف مأخذه و لا وجه صحته، بل هو مخالف للسماع و القیاس. أما الأول: فلان المذکور فی التفاسیر أن مهادا مفرد قال فی مجمع البیان فی تفسیر قوله تعالی

(أَ لَمْ نَجْعَلِ اَلْأَرْضَ مِهٰاداً)

أی وطأ و قرارا و مهیأ للتصرف فیه من غیر إذنه، و قیل: مهادا أی بساطا و قال صاحب الکشاف مهادا أی فراشا و قال فی القاموس: المهاد ککتاب الفراش جمعه أمهدة و مهد و

(أَ لَمْ نَجْعَلِ اَلْأَرْضَ مِهٰاداً)

أی بساطا ممکنا للسلوک

(وَ لَبِئْسَ اَلْمِهٰادُ)

أی ما مهد لنفسه فی معاده و ذکر فیه أن المهاد جاء بمعنی المهد و هو الموضع الذی یهیئ للصبی و یوطأ له. و أما الثانی: أعنی مخالفة القیاس فلان قیاس الصفة مثل اسم الفاعل و المفعول مطلقا أن یجمع جمع الصحیح، فإن کانت صفة لمذکر یعقل فیه الواو و النون، نحو منصورون و إن کانت صفة لمذکر لا یعقل أو المؤنث مطلقا فبالألف و التاء کمرفوعات و منصورات، و أما جمع التکسیر فغیر قیاس إلا ما کان علی فاعل بل قلیل موقوف علی السماع کمیامین و مشاییم فقیاس ممهود أن یجمع علی ممهودات و لو جمع جمع تکسیر لا علی الشذوذ یجب أن یقال مماهید، و أما جمعه علی مهاد فبعید غایة البعد، و لو قلنا بجمعیة مهاد فالأولی أن یقال: أنه جمع مهد لأن فعلا یجمع علی فعال کجبل و جبال، و نعل و نعال، و رحل و رحال انتهی. قوله علیه السلام و لا بحر لجی قال فی المفتاح بضم اللام و قد یکسر و تشدید الجیم المکسورة المشددة أی عظیم انتهی، و فی القاموس: لجة البحر معظمه و منه بحر لجی، و أقول: هذه الفقرة و التی قبلها إشارة إلی قوله تعالی فی سورة النور

(أَوْ کَظُلُمٰاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ)

قال البیضاوی: أی عمیق منسوب إلی اللجج و هو معظم الماء،

(یَغْشٰاهُ)

یغشی البحر

(مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ)

أی أمواج مترادفة متراکمة

(مِنْ فَوْقِهِ)

من فوق الموج الثانی

سَحٰابٌ

غطی النجوم و حجب أنوارها و الجملة صفة أخری للبحر

(کَظُلُمٰاتٍ)

أی هذا ظلمات

(بَعْضُهٰا فَوْقَ بَعْضٍ إِذٰا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرٰاهٰا)

لم یقرب أن یراها فضلا أن یراها. قوله علیه السلام تدلج بین یدی المدلج من خلقک قال فی القاموس: الدلج محرکة و الدلجة بالضم و الفتح السیر من أول اللیل، و قد أدلجوا فإن ساروا فی آخر اللیل فأدلجوا بالتشدید، و فی المصباح أدلج إدلاجا مثل أکرم إکراما مسار اللیل کله فهو مدلج، و به سمی و منه أبو قبیلة من کنانة، و منهم القافة فإن خرج آخر اللیل فقد أدلج بالتشدید انتهی. و أقول: المضبوط فی الدعاء التخفیف و التشدید أنسب، و الکفعمی (ره) فی البلد الأمین عکس و نسب التخفیف إلی آخر اللیل و لعله من سهو قلمه و قال فی المفتاح: الإدلاج السیر باللیل و ربما یختص بالسیر فی أوله، و ربما یطلق الإدلاج علی العبادة فی اللیل مجازا لأن العبادة سیر إلی الله تعالی و قد فسر بذلک قول النبی فیه من خاف أدلج، و من أدلج بلغ المنزل، و معنی تدلج بین یدی المدلج أن رحمتک و توفیقک و أعانتک لمن توجه إلیک و عبدک صادرة عنک قبل توجهه إلیک و عبادته لک إذ لو لا رحمتک و توفیقک و إیقاعک ذلک فی قلبه لم یخطر ذلک بباله فکأنک سریت إلیه قبل أن یسری هو إلیک و قال (ره) فی الهامش و بعض المحدثین فسر الإدلاج فی هذا الحدیث بالطاعات و العبادات فی أیام الشباب فإن سواد الشعر یناسب اللیل فالعبادة فیه کأنها إدلاج انتهی. و أقول: علقها علی قوله صلی الله علیه و آله و سلم من خاف أدلج لما روی عن محمد بن الحنفیة فی تفسیر هذا الخبر أن مراده صلی الله علیه و آله و سلم من خاف الله و الیوم الآخر اجتهد فی العبادة أیام شبابه و قوته و سواد شعره فقد کنی عن العمل فی الشباب بالدلج و هو السیر باللیل کما یکنی عن الشیب بالصبح و أقول فی الدعاء، و یحتمل أن یکون المعنی أن ألطافک و رحماتک تزید علی عبادته لک کما ورد فی الحدیث القدسی، من تقرب إلی شبرا تقربت إلیه ذراعا و من تقرب إلی ذراعا تقربت إلیه باعا. و قال والدی (ره) فی أکثر نسخ التهذیب یدلج بالیاء علی صیغة الغائب فیحتمل أن یکون صفة للبحر إذ السائر فی البحر یظن أن البحر متوجه إلیه یتحرک نحوه و یمکن أن یکون التفاتا فیرجع إلی المعنی الأول تعلم

خٰائِنَةَ اَلْأَعْیُنِ

الخائنة أما اسم فاعل أی النظرة الخائنة الصادرة عن الأعین، أو الخائنة مصدر کالعافیة أی خیانة الأعین و هی النظر إلی ما لا یجوز و الغمز بها

وَ مٰا تُخْفِی اَلصُّدُورُ

خطوراتها و مضمراتها غارت النجوم أی تسفلت و أخذت فی الهبوط و الانخفاض بعد ما کانت أخذه فی الصعود و الارتفاع و اللام للعهد، و یجوز أن یکون بمعنی غابت بأن یکون المراد بها النجوم التی کانت فی أول اللیل فی وسط السماء و نامت العیون أی هذا وقت الیأس عن المخلوقین و التوسل برب العالمین و قیل: کأنه تأسف علی الغفلة عن مشاهدة هذا الصنع الغریب و التدبیر العجیب و أنت الحی القیوم أی الفعال المدرک للأشیاء کما هی، و القائم علی کل شیء برعایته و حفظه و إصلاحه و تدبیره. و أقول: حاصل هذه الفقرات، التنبیه علی التوسل بقاضی الحاجات، و قطع الرجاء عن غیره، فإن الناس قد یتوسلون بالکواکب و النظرات و الساعات فنبه بهبوطها و غیبتها علی عجزها و ضعفها، و کونها مسخرة لرب قاهر کما قال الخلیل علیه السلام

(لاٰ أُحِبُّ اَلْآفِلِینَ)

و قد یلجأون إلی الأقویاء من المخلوقین لزعمهم أنهم قادرون علی کل ما یریدون فیه علی عجزهم و ضعفهم بقوله - و نامت العیون - فإنهم لطریان النوم یغفلون عمن یتوسل بهم، و الموت الذی هو أخوه محتمل فیه مع قطع النظر عن سائر الموانع و القواطع عن الأفعال و الإرادات، و لذا عقبها بقوله و أنت الحی القیوم أی القادر العالم بذاته الذی لا یعتریه موت لا فناء، و القائم بذاته الذی یقوم به کل شیء، و لا یعجز عن شیء، و یحتاج إلیه کل شیء. ثم قال : لا تأخذک سنة و لا نوم فتصیر غافلا أو عاجزا عن قضاء حوائج المخلوقین، فإذا تفکر العاقل فی هذه الفقرات و تنبه بها انبعث منه شوق إلی التوجه بحوائجه إلی رب الأرباب، و التضرع إلیه فی کل باب و یأس تام عن المخلوقین، و انقطاع إلی قاضی حوائج السائلین و السنة بالکسر مبادئ النوم و قیل فتور یتقدم النوم، و قال الشیخ البهائی (ره) تقدیمها علیه مع أن القیاس فی النفی الترقی من الأعلی إلی الأسفل بعکس الإثبات لتقدمها علیه طبعا، أو المراد نفی هذه الحالة المرکبة التی تعتری الحیوان.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 312 

*****

13- الحدیث

13/3329. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ؛

2 / 539

وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ، عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً(5)، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیی، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ الْحَجَّاجِ، قَالَ:

کَانَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام إِذَا قَامَ آخِرَ اللَّیْلِ، یَرْفَعُ(6) صَوْتَهُ حَتّی یُسْمِعَ(7) أَهْلَ الدَّارِ، وَ(8) یَقُولُ: «اللّهُمَّ أَعِنِّی عَلی هَوْلِ الْمُطَّلَعِ(9)، وَ وَسِّعْ عَلَیَّ ضِیقَ(10) الْمَضْجَعِ ، وَ ارْزُقْنِی

ص: 457


1- 3 . فی «بر» : «ربّک» .
2- 4 . فی الوافی : «سبحان ربّک ربّ العزّة عمّا یصفون ، وسلام علی المرسلین» بدل «سبحان ربّی _ إلی _ المرسلین» .
3- 5 . فی الکافی ، ح 5562 والتهذیب : - «وإله المرسلین ، والحمد للّه ربّ العالمین» .
4- 6 . الکافی ، کتاب الصلاة ، باب صلاة النوافل ، ح 5562 ، مع زیادة فی آخره . وفی التهذیب ، ج 2 ، ص 122 ، ح 467 ، معلّقا عن الکلینی . وفی الفقیه ، ج 1 ، ص 480 ، ح 1390 ، مرسلاً عن أبی جعفر علیه السلام ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره . وفیه ، ص 482 ، ح 1392 ، مرسلاً عن أبی عبد اللّه علیه السلام ، من قوله : «إذا سمعت صراخ الدیک» إلی قوله : «لایغفر الذنوب إلاّ أنت» . فقه الرضا علیه السلام ، ص 137 ، من قوله : «إذا سمعت صراخ الدیک» إلی قوله : «لا إله الاّ أنت»؛ المصباح للکفعمی ، ص 49 ، الفصل 12 ، إلی قوله : «لایغفر الذنوب إلاّ أنت» ؛ مصباح المتهجّد ، ص 128 ، من قوله : «فإذا قمت فانظر فی آفاق السماء» وفی الأخیرین من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام ، مع اختلاف یسیر . مفتاح الفلاح ، ص 293 ، الباب 6 ، بإسناده عن الکلینی الوافی، ج 9، ص 1592، ح 8804؛ البحار، ج 87 ، ص 173 ، ح 3 ، إلی قوله : «لأحمده وأعبده» .
5- 1 . فی «ج» وحاشیة «ز» : - «جمیعا» .
6- 2 . فی حاشیة «ج ، بر» والوافی والفقیه والبحار : «رفع» .
7- 3 . فی مرآة العقول : «حتّی یسمع ، علی بناء الإفعال أو المجرّد . وکان الإسماع لیستیقظ من أراد الاستیقاظ ، ویقوم من أراد القیام» .
8- 4 . فی «بف» والوافی والبحار : - «و» .
9- 5 . فی مرآة العقول : «والمطّلع ، بالتشدید وفتح اللام إمّا مصدر میمی ، أو اسم مکان . وقد یقرأ بکسر اللام ، و هو الربّ تعالی. قال فی القاموس : وبکسر اللام : القویّ العالی القاهر . انتهی. وهو تصحیف » .
10- 6 . فی الفقیه والبحار : - «ضیق» .

خَیْرَ مَا قَبْلَ الْمَوْتِ، وَ ارْزُقْنِی خَیْرَ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبد الرحمن بن حجاج گوید: رسم حضرت صادق علیه السلام این بود که چون آخر شب برمیخاست بانک برمیداشت چنان که اهل خانه می شنیدند و میگفت: «اللهم اعنی علی هول المطلع، و وسع علی ضیق المضجع و ارزقنی خیر ما قبل الموت و ارزقنی خیر ما بعد الموت».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 314 

*****

[ترجمه کمره ای] :

13-از عبد الرحمن بن حجاج که گفت: هر گاه امام صادق(علیه السّلام)در پایان شب بر می خواست آواز بر می آورد تا اهل خانه همه می شنیدند و می فرمود: بار خدایا،مرا بر هراس سرکشی به آخرت یاری کن،و تنگیِ آرامگاه را بر من گشایش ده،و به من روزی کن خیرِ پیش از مردن و خیرِ پس از مردن را.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 213 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

13-عبد الرحمن بن حجاج گفت:

هرگاه امام صادق علیه السّلام در پایان شب برمی خواست آواز برمی آورد تا اهل خانه همه می شنیدند و می فرمود:

بارخدایا،مرا بر هراس سرکشی به آخرت یاری کن،و تنگی آرامگاه را بر من گشایش ده،و به من روزی کن خیر پیش از مرگ و پس از مرگ را.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 527 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. حتی یسمع علی بناء الأفعال أو المجرد و کان الإسماع لیستیقظ من أراد الاستیقاظ و یقوم من أراد القیام و فیه إیماء إلی جواز إیقاظ الغیر للعبادة إذا کان راضیا بل مع عدم الرضا أیضا، و فیه إشکال بل ربما یمنع مع الرضا أیضا لأنه إبراء ما لم یجب، و لا یخفی ضعفه، إذ یلزم منه عدم جواز الفصد، و الحجامة و أمثالهما اللهم أعنی أی علی تحمله بتسهیله علی أو رفعه عنی. و فی المصباح هالنی الشیء هولا من باب قال أفزعنی فهو هائل، و لا یقال مهول إلا فی المفعول و موضع مهیل بفتح المیم و مهال أیضا أی مخوف ذو هول و المطلع بالتشدید و فتح اللام إما مصدر میمی أو اسم مکان، و قد یقرأ بکسر اللام و هو الرب تعالی قال فی القاموس: و بکسر اللام القوی العالی القاهر انتهی، و هو تصحیف. و قال فی النهایة: فیه فی ذکر القرآن لکل حرف حد و لکل حد مطلع أی لکل مصعد یصعد إلیه من معرفة علمه، و المطلع مکان الاطلاع من موضع عال یقال مطلع هذا الجبل من مکان کذا أی مأتاه و مصعدة، و منه حدیث عمر لو أن لی ما فی الأرض جمیعا لافتدیت به من هول المطلع یرید به الموقف یوم القیامة أو ما یشرف علیه من أمر الآخرة عقیب الموت فشبهه بالمطلع الذی یشرف علیه من موضع عال انتهی. و قال الکفعمی (ره) فی حواشی البلد الأمین بعد ذکر ما مر و رأیت بخط الشهید (ره) أن هول المطلع هو الاطلاع علی الملائکة الذین یقبضون الأرواح و المطلع مصدر. و أقول: الظاهر أن المراد به أهوال القبر لما ورد، لا تفجأ بالمیت القبر، فإن للقبر أهوالا، و المراد بالمضجع القبر أو عالم البرزخ، فی القاموس: ضجع کمنع ضجعا و ضجوعا وضع جنبه بالأرض کانضجع و اضطجع و المضجع کمقعد موضعه کالمضطجع، و فی الفقیه و وسع علی المضجع و مناسبة الدعاء لهذا الوقت و إذا استیقظ فی ظلمة اللیل و انفرد عن الناس ینبغی أن یذکر ظلمة القبر و وحدته فیه، و انفراده عن الناس، و لما کان النوم و الانتباه شبیهین بالموت و البعث ینبغی أن یذکرهما و یستعیذ من شرهما.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 313 

*****

14- الحدیث

14/3330. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ رَفَعَهُ، قَالَ:

«تَقُولُ إِذَا أَرَدْتَ النَّوْمَ: اللّهُمَّ إِنْ أَمْسَکْتَ(2) نَفْسِی(3) فَارْحَمْهَا، وَ إِنْ أَرْسَلْتَهَا فَاحْفَظْهَا».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

علی بن ابراهیم در حدیث مرفوعی (که سند را بمعصوم رسانده) حدیث کند که فرمود: چون خواستی بخوابی میگوئی: «اللهم ان امسکت نفسی فارحمها و ان ارسلتها فاحفظها». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 314 

*****

[ترجمه کمره ای] :

14-از امام صادق(علیه السّلام)که فرمود: می گوئی هنگام خوابیدن: بار خدایا،اگر جانم را نگه داشتی بدو مهر ورز،و اگر رها کردی آن را حفظ کن.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 215 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

14-امام صادق علیه السّلام فرمود:هنگام خوابیدن می گوئی:

بار خدایا،اگر جانم را نگه داشتی بدو مهرورز،و اگر رها کردی آن را حفظ کن.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 527 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح، و إن کان فیه شوب إرسال لأن الإرسال بعد ابن أبی عمیر. قوله علیه السلام: إن أمسکت بنفسی أی لم ترسلها إلی بدنی و وصلت نومی بالموت فارحمها و اغفر لها و لا تؤاخذها بسیئات أعمالها، و إن أرسلتها إلی بدنها فاحفظها من الذنوب و الآفات، و تکرار هذا المضمون فی الأدعیة و ذکرها فی الآیة الکریمة للتنبیه علی أنه لا اعتماد علی الحیاة، و احتمال عدم الانتباه من هذا المنام فینبغی أن یتوب عند کل نوم و یجدد وصیته و لا یغتر بظن الحیاة لحبها و عدم احتمال الموت لکراهتها.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 314 

*****

15- الحدیث

15/3331. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ جَمِیعاً، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ، عَنْ یَحْیَی الْحَلَبِیِّ، عَنْ أَبِی أُسَامَةَ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «مَنْ قَرَأَ «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» مِائَةَ مَرَّةٍ حِینَ یَأْخُذُ مَضْجَعَهُ، غُفِرَ(5) لَهُ مَا عَمِلَ(6) قَبْلَ ذلِکَ(7) خَمْسِینَ عَاماً».

وَ قَالَ(8) یَحْیی: فَسَأَلْتُ سَمَاعَةَ عَنْ ذلِکَ، فَقَالَ: حَدَّثَنِی أَبُو بَصِیرٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ ذلِکَ، وَ قَالَ(9): «یَا أَبَا مُحَمَّدٍ، أَمَا إِنَّکَ إِنْ جَرَّبْتَهُ وَجَدْتَهُ سَدِیداً(10)».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو اسامة گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام که می فرمود: هر کس هنگامی که ببستر خواب میرود صد بار«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

» را بخواند خداوند گناهان گذشتۀ او را تا پنجاه سال بیامرزد، یحیی گوید: این مطلب را از سماعة پرسیدم؟ گفت: ابو بصیر برای من حدیث کرد و گفت: شنیدم که حضرت صادق علیه السّلام این را فرمود: و فرمود: ای ابا محمد (کینۀ ابو بصیر است) هر آینه اگر تو آن را تجربه کنی مییابی که درست است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 314 

*****

[ترجمه کمره ای] :

15-از یحیی حلبی از ابی اسامه،گوید: شنیدم امام صادق(علیه السّلام)می فرمود: هر که چون به بستر خوابش رود،صد بار«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ

» را بخواند، خدا تا پنجاه سال پیش از آن هر چه کرده است بیامرزد.یحیی گوید: من این را از سماعه پرسیدم،در پاسخ گفت: ابو بصیر به من باز گفت: من شنیدم امام صادق(علیه السّلام)این را می فرمود،و گفت: ای ابا محمد،امّا اگر تو آن را بیازمائی دریابی که درست است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 215 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

15-یحیی حلبی از ابی اسامه نقل می کند:

شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:

هرکس چون به بستر خوابش برود،صد بار قل هو اللّه را بخواند،خدا تا پنجاه سال پیش از آن هرچه کرده است بیامرزد.یحیی گفت:

من این را از سماعه پرسیدم،در پاسخ گفت:

ابو بصیر به من باز گفت:من شنیدم امام صادق علیه السّلام این را می فرمود،و گفت:ای ابا محمد،امّا اگر تو آن را بیازمائی دریابی که درست است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 527 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح و أخره موثق بسماعه، و فاعل قال أبو عبد الله علیه السلام، و أبو محمد کنیة أخری للیث بن البختری، و لیحیی بن القاسم أیضا، و إنما کنی بأبی بصیر لکونهما بصیرین مکفوفی البصر تکنیة بالضد أو لبصیرة قلبهما، أو کنایة عن أنهما لیسا ببصیرین، و إنما ولدا بصیرین، فإن البصیر خلاف الضریر، و یمکن أن یکون تکنیة اللیث بعد صیرورته بصیرا بإعجاز الباقر و الصادق علیه السلام کما هو المشهور، و المذکور فی الأخبار، و بالجملة تکنیته بأبی محمد فی الأخبار و کتب الرجال أشهر من أن یخفی علی الناقد البصیر، و من الغرائب أنه قال بعض الشراح: فاعل قال أبو بصیر و أبو محمد کنیة لسماعة لأنه قال النجاشی: یکنی أبا تاشرة، و قیل أبا محمد. و أما قوله علیه السلام أما إنک إن جربته وجدته سدیدا فیحتمل وجوها. الأول: أن یکون المراد به أنه یظهر لک فی الآخرة صدق ما قلته لک، أو فی المنام. الثانی: أن یکون المراد ظهور آثاره من إنارة قلبه فإنه علامة المغفرة کما قیل، أو من التوفیق و الهدایة و تیسیر أمور الدنیا و الآخرة. الثالث: ما قیل یفهم منه أن لقارئها علی العدد المذکور إذا واظب علیها أن تحصل له حالات غریبة، و کمالات عجیبة یجدها الذوق و یدرکها الشوق و لا یبعد إجراء مثل هذا الحکم فی غیرها من الأدعیة المأثورة عن أهل العصمة علیهم السلام. الرابع: ما قیل التجربة بأن لا یصیبه بعد الخمسین بلیة إذ البلایا لتکفیر السیئات و لا یخفی بعده بل بعد أکثر ما مر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 315 

*****

16- الحدیث

16/3332 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ

ص: 458


1- 7 . الفقیه ، ج 1 ، ص 480 ، ح 1389 ، معلّقا عن عبدالرحمن بن الحجّاج الوافی، ج 9، ص 1592، ح 8803؛ البحار، ج 87 ، ص 192 ، ح 6 .
2- 8 . فی «ز» وحاشیة «ج» : «إن مسکت» .
3- 9 . فی «ب ، ز ، ص» وحاشیة «ج» ومرآة العقول : «بنفسی» .
4- 10 . الوافی، ج 9، ص 1577، ح 8776.
5- 11 . فی الکافی ، ح 8417 والوسائل ، ح 7795 : + «اللّه» .
6- 12 . فی «ب» : - «ما عمل» .
7- 13 . فی الکافی ، ح 3548 : «ذنوب» بدل «ما عمل قبل ذلک» .
8- 1 . فی «بف» والوافی والوسائل ، ح 8417 : «قال» بدون الواو .
9- 2 . فی «ب» : «ویقول» .
10- 3 . فی «بف» : «شدیدا» .
11- 4 . الکافی ، کتاب فضل القرآن ، باب فضل القرآن ، ح 3548 ، بسند آخر عن الصادق علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . وفی الأمالی للصدوق ، ص 14 ، المجلس 4 ، ح 3 ؛ والتوحید ، ص 94 ، ح 12 ، بسند آخر عن علیّ علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ؛ ثواب الأعمال ، ص 156 ، ح 5 ، بسند آخر عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وفی کلّها إلی قوله : «خمسین عاما» مع اختلاف یسیر . مفتاح الفلاح ، ص 274 ، الباب 5 ، بإسناده عن الکلینی الوافی، ج 9، ص 1584، ح 8790؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 451 ، ح 8417 ؛ وفیه ، ص 226 ، ح 7795 ، إلی قوله : «خمسین عاما».

مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ، عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «کَانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا أَوی إِلی فِرَاشِهِ، قَالَ(1): "اللّهُمَّ بِاسْمِکَ أَحْیَا(2)، وَ بِاسْمِکَ أَمُوتُ"؛ فَإِذَا(3) قَامَ مِنْ نَوْمِهِ(4)، قَالَ: الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی أَحْیَانِی بَعْدَ مَا أَمَاتَنِی، وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ».

وَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَنْ قَرَأَ عِنْدَ مَنَامِهِ آیَةَ الْکُرْسِیِّ(5) ثَلاَثَ مَرَّاتٍ، وَ الاْآیَةَ الَّتِی فِی آلِ عِمْرَانَ: «شَهِدَ اللّهُ أَن_َّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ»(6) وَ آیَةَ السُّخْرَةِ(7)، وَ آیَةَ

2 / 540

السَّجْدَةِ(8)، وُکِّلَ بِهِ شَیْطَانَانِ یَحْفَظَانِهِ(9) مِنْ مَرَدَةِ الشَّیَاطِینِ(10) ، شَاؤُوا أَوْ أَبَوْا(11)، وَ مَعَهُمَا مِنَ اللّهِ ثَلاَثُونَ مَلَکاً یَحْمَدُونَ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ وَ یُسَبِّحُونَهُ وَ یُهَلِّلُونَهُ وَ یُکَبِّرُونَهُ

ص: 459


1- 5 . فی «ز» : «یقول» .
2- 6 . فی الوافی ومفتاح الفلاح : «باسمک اللّهمّ أحیا» .
3- 7 . فی «بر ، بف» ومفتاح الفلاح «وإذا» .
4- 8 . فی الوافی ومفتاح الفلاح : «استیقظ» بدل «قام من نومه» .
5- 9 . فی «ص» : «آیة الکرسی عند منامه» .
6- 10 . آل عمران (3) : 18 . وفی «بر ، بف» والوافی والبحار : - «وَالْمَلائِکَةُ» .
7- 11 . آیة السخرة هی الآیة 54 من سورة الأعراف (7) من قوله تعالی : «إِنَّ رَبَّکُمُ اللّه ُ» إلی قوله عزّوجلّ: «رَبِّ الْعالَمِینَ» . قال المجلسی : «قیل : إلی «قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» _ أی إلی الآیة 56 _ کما ذکره الشیخ البهائی رحمه الله فالمراد بالآیة الجنس . وسمّیت سخرة لدلالتها علی تسخیر اللّه تعالی للأشیاء وتذلیله لها» . راجع : مفتاح الفلاح ، ص 56 ؛ شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 309 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 317 .
8- 1 . فی «ج ، ز» وحاشیة «د» : + «وآیة آخر السجدة» . وفی «بر» وشرح المازندرانی والوافی : «وآخر السجدة» . وفی مرآة العقول : «المشهور أنّ المراد بآیة السجدة آیتان فی آخر حمآ السجدة (41) «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا» إلی آخر السورة ، وقیل : المراد بها الآیة المتّصلة بآخر آیة السجدة فی الآمآ السجدة ، وهی «تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا وَ مِمَّا رَزَقْنَ_هُمْ یُنفِقُونَ» [السجدة (32) : 16] ؛ لأنّها أنسب بهذا المقام . وکان الأحوط الجمع بینهما» .
9- 2 . قوله علیه السلام : «یحفظانه» ، قال المازندرانی : «هذا من جملة تسخیراته تعالی ؛ حیث جعل عدوّولیّه حافظا له» . وقال المجلسی : «فیه غایة اللطف ؛ حیث جعل عدوّ ولیّه حافظا له» .
10- 3 . فی حاشیة «ج» : «الشیطان » .
11- 4 . فی «بر ، بف» والوافی : «شاءا أو أبیا» .

وَ یَسْتَغْفِرُونَهُ(1) لَهُ إِلی أَنْ یَنْتَبِهَ(2) ذلِکَ الْعَبْدُ مِنْ نَوْمِهِ، وَ ثَوَابُ ذلِکَ(3) لَهُ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابن قداح گوید: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: رسم رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) این بود که چون در بستر خواب میرفت میفرمود: «اللهم باسمک أحیا و باسمک أموت». و چون از خواب برمیخاست میفرمود: «الحمد للّٰه الذی احیانی بعد ما امانتی و الیه النشور». . گوید: و حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر کس هنگام خوابیدنش سه بار آیة الکرسی را بخواند، و هم چنین آیه ای که در سورۀ آل عمران است:«

شَهِدَ اَللّٰهُ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ وَ اَلْمَلاٰئِکَةُ

»...- آیۀ 18 و آیۀ سخره (که آیۀ 54 از سورۀ اعراف است) و آیۀ سجده را (که مشهور بنا بگفته مرحوم مجلسی دو آیۀ آخر سورۀ حم سجده است، و برخی گفته اند آیۀ چسبیده بآیۀ سجده ای است که در سورۀ الم سجده است - یعنی آیۀ 16 - سپس گوید: و احتیاط جمع است)- (پس)- دو شیطان بر او گمارده شود که او را از مردۀ شیاطین محافظت کنند چه بخواهند و چه نخواهند، و با آن دو سی نفر فرشته باشند که خدای را حمد کنند و تسبیح و تهلیل و تکبیر گویند، و برای آن بنده آمرزش خواهند تا از خواب بیدار شود، و ثواب آنها همه از آن اوست.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 315 

*****

[ترجمه کمره ای] :

16-از ابن قدّاح از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:شیوۀ رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)بود که چون در بستر می آرمید،می فرمود:بار خدایا به نام تو زنده ام و به نام تو بمیرم،و چون از خواب بر می خاست می گفت: سپاس از آنِ خدا است که زنده کرد مرا پس از آنکه میرانید مرا و به سوی او است رستاخیز. و امام صادق(علیه السّلام)فرمود:هر که هنگام خوابیدنش سه بار آیة الکرسی را بخواند و آیه ای که در سورۀ آل عمران است:«

شَهِدَ اَللّٰهُ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ وَ اَلْمَلاٰئِکَةُ

»و آیۀ سخره و آیۀ سجده را،دو شیطان بر او گمارده شود که او را از مردۀ شیاطین حفظ کنند،بخواهند یا نخواهند و با آن دو،سی تن فرشته باشند که خدا عز و جل را حمد کنند و او را تسبیح گویند و تهلیل گویند و تکبیر گویند و برای او آمرزش خواهند تا آن بنده از خواب بیدار شود و همه ثوابش از او باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 215 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

16-«ابن قدّاح»از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که فرمود:شیوۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله این بود که چون در بستر می آرمید،می فرمود:بار خدایا به نام تو زنده ام و به نام تو بمیرم،و چون از خواب برمی خواست می گفت:سپاس از آن خداست که مرا زنده کرد پس از آنکه مرا میراند و به سوی او است رستاخیز.

و امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس هنگام خوابیدنش سه بار آیة الکرسی را بخواند و آیه ای که در سورۀ آل عمران است:

«شَهِدَ اَللّٰهُ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ وَ اَلْمَلاٰئِکَةُ»

و آیۀ سخره و آیۀ سجده را،دو شیطان بر او گمارده شود که او را از مردۀ شیاطین حفظ کنند،بخواهند یا نخواهند و با آن دو،سی تن فرشته باشند که خدای عزّ و جلّ را حمد کنند و او را تسبیح و تهلیل و تکبیر گویند و برای او آمرزش خواهند تا آن بنده از خواب بیدار شود و همه ثوابش از او باشد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 527 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول، و قیل ضعیف. و الحیاة و الموت فی هذا الخبر أعم من الحیاة و الانتباه و الموت و النوم، و قیل: معناه بک یکون ذلک فالاسم هو المسمی و قیل إنه من أسمائه تعالی المحیی و الممیت و معنی کل اسم واجب له فهو سبحانه یحیی و یمیت لا یتصف غیره بذلک فکأنه قال باسمک المحیی أحیا و باسمک المیت أموت الحمد لله الذی أحیانی حمده بالإحیاء لأن الإحیاء نعمة یستحق به الحمد

وَ إِلَیْهِ اَلنُّشُورُ

السابق دلیل علیه لأن الإحیاء بعد موت النوم نشور صغیر یمکن الاستدلال به علی النشور الأکبر، فلذلک ذکره بعده و إلیه خبر النشور قدم علیه للحصر قوله علیه السلام: آیة الکرسی أی إلی - العظیم - أو إلی - خالدون - کما مر

شَهِدَ اَللّٰهُ

أی بنصب الآثار الدالة علی توحیده فإن کل ذرة من ذرات العالم شاهدة علیه، أو بإنزال الآیات الدالة علیه، أو بقوله فی القرآن المجید

(أَنَا اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا)

و أمثاله

وَ اَلْمَلاٰئِکَةُ

فی الأعراف

(إِنَّ رَبَّکُمُ اَللّٰهُ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ

- إلی قوله -

رَبُّ اَلْعٰالَمِینَ

) و قیل: إلی

(قَرِیبٌ مِنَ اَلْمُحْسِنِینَ)

کما ذکره الشیخ البهائی (ره) فالمراد بالآیة الجنس، و سمیت سخرة لدلالتها علی تسخیر الله تعالی للأشیاء و تذلیله لها و المشهور أن المراد بآیة السجدة آیتان فی آخر حم السجدة

(سَنُرِیهِمْ آیٰاتِنٰا)

إلی آخر السورة، و قیل: المراد بها الآیة المتصلة بآخر آیة السجدة فی الم السجدة، و هی

(تَتَجٰافیٰ جُنُوبُهُمْ عَنِ اَلْمَضٰاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ)

لأنها أنسب بهذا المقام و کان الأحوط الجمع بینهما یحفظانه فیه غایة اللطف حیث جعل عدو ولیه حافظا له شاءوا أو أبوا قیل جملة شرطیة عند بعض النحاة بتقدیر - إن شاءوا - أو أبوا و حالیة عند بعضهم، و هم الذین لا یشترطون فی الماضی إذا کان حالا [حالة] لفظة - قد - لا لفظا و لا تقدیرا، و الضمیران إما راجعان إلی الملکین مجازا أو إلی مردة الشیاطین أی لا یمکنهم الغلبة علیهما، لأنهما یفعلان ذلک بأمره تعالی، و ثواب ذلک له، لأنه الباعث لذلک، و لا ینافی ذلک قوله تعالی

(وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسٰانِ إِلاّٰ مٰا سَعیٰ)

لأن ذلک من آثار سعیه کما أن الخیرات الصادرة عن المؤمنین له من آثار إیمانه و سعیه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 317 

*****

17- الحدیث

17/3333. أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْکُوفِیُّ، عَنْ حَمْدَانَ الْقَلاَنِسِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِیدِ، عَنْ أَبَانٍ، عَنْ عَامِرِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ(5) بْنِ جُذَاعَةَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَا مِنْ أَحَدٍ(6) یَقْرَأُ آخِرَ الْکَهْفِ(7) عِنْدَ النَّوْمِ(8) إِلاَّ تَیَقَّظَ(9)فِی السَّاعَةِ الَّتِی یُرِیدُ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هیچ کس نیست که (آیۀ) آخر سورۀ کهف (یعنی آیه«

قُلْ إِنَّمٰا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ

».... را هنگام خوابیدنش بخواند جز اینکه در هر ساعتی که بخواهد از خواب بیدار شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 315 

*****

[ترجمه کمره ای] :

17-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: کسی نیست که آخر کهف را هنگام خوابیدنش بخواند جز اینکه هر ساعتی را که خواهد بیدار می شود(مقصود آیۀ:«قُلْ إِنَّمٰا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ »است-از مجلسی ره).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 217 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

17-امام صادق علیه السّلام فرمود:

کسی نیست که آخر سوره کهف را هنگام خوابیدنش بخواند جز اینکه هر ساعتی را که بخواهد بیدار می شود(مقصود آیۀ:

«قُلْ إِنَّمٰا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» است.از مجلسی ره)

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 529 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و آخر الکهف

(قُلْ إِنَّمٰا أَنَا بَشَرٌ)

إلی آخر السورة إلا تیقظ بصیغة الماضی من باب التفعل و ربما یقرأ بالیائین و فتح الأولی و ضم القاف أو فتحها و هو مخالف للمضبوط فی النسخ و لا حاجة إلیه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 318 

*****

ص: 460


1- 5 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی والبحار . وفی المطبوع : «ویستغفرون» .
2- 6 . فی «ص» : «أن یتنبّه» .
3- 7 . فی البحار : + «کلّه» .
4- 8 . الفقیه ، ج 1 ، ص 480 ، ح 1387 ، مرسلاً من دون الإسناد إلی أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر ؛ مفتاح الفلاح ، ص 284 ، الباب 5 ، بإسناده عن الکلینی ، وفیهما إلی قوله : «بعد ما أماتنی وإلیه النشور» الوافی، ج 9، ص 1587، ح 8799؛ البحار، ج 87 ، ص 179 ، ح 10 ، من قوله : «قال أبوعبداللّه علیه السلام : من قرأ عند منامه».
5- 9 . هکذا فی «ج ، ز ، بر ، بف ، جر» . و فی «ب ، د ، بس» والمطبوع : «عبیداللّه» . والصواب ما أثبتناه . راجع : رجال النجاشی، ص 293 ، الرقم 794 ؛ رجال البرقی ، ص 36 ؛ رجال الطوسی ، ص 255 ، الرقم 3606 .
6- 10 . فی الکافی ، ح 3590 والفقیه والتهذیب : «عبد» .
7- 11 . فی شرح المازندرانی : «آخر الکهف [(18) : 109] : «قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِّکَلِمَ_تِ رَبِّی» إلی آخر السورة» . وفی مرآة العقول : «آخر الکهف [110] : «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ» إلی آخر السورة».
8- 12 . فی الوافی والفقیه والتهذیب ومفتاح الفلاح : «حین ینام» بدل «عند النوم» . وفی الکافی ، ح 3590 : - «عند النوم» .
9- 13 . فی الوافی والفقیه والتهذیب ومفتاح الفلاح : «استیقظ» . وفی الفقیه : + «من منامه» . وفی مرآة العقول : «إلاّ تیقّظ ، بصیغة الماضی من باب التفعّل ، وربّما یقرأ بالیاءین وفتح الاُولی وضمّ القاف أو فتحها ، وهو مخالف للمضبوط فی النسخ ، ولاحاجة إلیه» .
10- 1 . الکافی ، کتاب فضل القرآن ، باب النوادر ، ح 3590 ، عن أحمد بن محمّد بن أحمد ، عن محمّد بن أحمد النهدی ، عن محمّد بن الولید. وفی الفقیه ، ج 1 ، ص 471 ، ح 1356 ؛ والتهذیب ، ج 2 ، ص 175 ، ح 698 ، معلّقا عن عامر بن عبداللّه بن جذاعة. فلاح السائل ، ص 287 ، الفصل 30 ، عن المفضّل محمّد بن عبداللّه ، عن محمّد بن عبداللّه بن جعفر الحمیری ، عن أحمد بن محمّد بن عیسی ، عن محمّد بن الولید ، عن أبان بن عثمان ، عن عامر بن عبداللّه بن جذاعة ، من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام . عدّة الداعی ، ص 299 ، الباب 6 ، مرسلاً عن عامر بن عبداللّه بن جذاعة ، وفی الأخیرین مع اختلاف یسیر . مفتاح الفلاح ، ص 283 ، الباب 5 ، بإسناده عن الکلینی الوافی، ج 9، ص 1586، ح 8795.

18- الحدیث

18/3334 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : مَنْ أَرَادَ شَیْئاً مِنْ قِیَامِ اللَّیْلِ وَ أَخَذَ مَضْجَعَهُ فَلْیَقُلْ(1): "اللّهُمَّ لاَ تُوءْمِنِّی مَکْرَکَ، وَ لاَ تُنْسِنِی ذِکْرَکَ، وَ لاَ تَجْعَلْنِی مِنَ(2) الْغَافِلِینَ ، أَقُومُ(3) سَاعَةَ کَذَا وَ کَذَا"، إِلاَّ وَکَّلَ(4) اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ بِهِ مَلَکاً یُنَبِّهُهُ(5) تِلْکَ السَّاعَةَ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود: که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده: هر که بخواهد مقداری از شب را (برای عبادت) برخیزد، ببستر خواب که رود، بگوید: «[بسم اللّٰه] اللهم لا تؤمنی مکرک و لا تنسنی ذکرک، و لا تجعلنی من الغافلین، اقوم ساعة کذا و کذا». (و بجای کذا و کذا ساعتی که می خواهد برخیزد بگوید) پس خدای عز و جل فرشته ای بدو گمارد تا او را در همان ساعت از خواب بیدار کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 316 

*****

[ترجمه کمره ای] :

18-پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)فرمود: هر که خواهد شب به عبادت برخیزد چون در بستر خود خوابید باید بگوید: (بسم اللّٰه)بار خدایا مرا از مکرِ خود آسوده مدار و یاد خودت را فراموشم مکن و مرا در گروه غافلان مقرر منما،من برخیزم در ساعت کذا و کذا. و محققاً خدا عز و جل بدو فرشته ای گمارد که او را همان ساعت بیدار کند

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 217 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

18-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس بخواهد شب را به عبادت برخیزد چون در بستر خوابید باید بگوید:

(بسم اللّه)بار خدایا مرا از مکر خود آسوده مدار و یاد خودت را فراموشم نساز و مرا در گروه غافلان قرار مده،من برخیزم در ساعت کذا و کذا.

و محققا خدای عزّ و جلّ بر او فرشته ای گمارد که او را همان ساعت بیدار کند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 529 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی مشهور. لا تؤمنی مکرک أصل المکر الخداع و هو علی الله محال، و إذا نسب إلیه تعالی یراد به الاستدراج، أو الجزاء بالغفلات و الإیقاع بالبلیات، و العقوبة بالسیئات و لا تنسنی ذکرک قیل: نسیان العبد ذکره تعالی لازم لسلب اللطف و التوفیق و الإعانة و النصرة عنه فقصد بنفی اللازم نفی الملزوم من باب الکنایة و لا تجعلنی من الغافلین عن ذکرک و طاعتک بالإمداد و التوفیق لها أقوم أی أرید إلا و کل المستثنی منه مقدر أی ما قاله إلا و کل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 319 

*****

(50) بَابُ الدُّعَاءِ إِذَا خَرَجَ الاْءِنْسَانُ مِنْ مَنْزِلِهِ

1- الحدیث

1/3335. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْخَرَّازِ(7)، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ، قَالَ:

رَأَیْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یُحَرِّکُ شَفَتَیْهِ حِینَ أَرَادَ أَنْ یَخْرُجَ(8) وَ هُوَ قَائِمٌ عَلَی الْبَابِ، فَقُلْتُ(9): إِنِّی رَأَیْتُکَ تُحَرِّکُ شَفَتَیْکَ حِینَ خَرَجْتَ، فَهَلْ قُلْتَ شَیْئاً؟

قَالَ: «نَعَمْ، إِنَّ الاْءِنْسَانَ إِذَا(10) خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ، قَالَ حِینَ یُرِیدُ(11) أَنْ یَخْرُجَ: "اللّهُ

ص: 461


1- 2 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی والجعفریّات . وفی المطبوع : + «[بسم اللّه]» .
2- 3 . فی «ص» : «مع» .
3- 4 . فی مرآة العقول : «أقوم ، أی اُرید» .
4- 5 . فی مرآة العقول : «إلاّ وکّل ، المستثنی منه مقدّر ، أی ما قاله إلاّ وکّل» .
5- 6 . فی «ز» : «یُنْبِهه» علی بناء الإفعال .
6- 7 . الجعفریّات ، ص 35 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . فلاح السائل ، ص 287 ، الفصل 30 ، عن أبی الفضل محمّد بن عبداللّه ، عن محمّد بن محمّد بن الأشعث ، عن موسی بن إسماعیل بن موسی ، قال : حدثنا أبی، عن أبیه ، عن جدّه جعفر بن محمّد ، عن آبائه ، عن أمیرالمؤمنین علیهم السلام ، عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی، ج 9، ص 1586، ح 8796.
7- 1 . هکذا فی «بس» . وفی «ب ، ج ، د ، ز» والمطبوع والوسائل : «الخزّاز» . والصواب ما أثبتناه کما تقدّم ذیل ح 75 .
8- 2 . فی «ج ، ز» : «الخروج» بدل «أن یخرج» .
9- 3 . فی «ص» : + «له» .
10- 4 . «إذا» شرطیّة ، جوابه قوله : «لم یزل فی ضمان اللّه» .
11- 5 . قوله : «قال حین یرید» جملة حالیّة بتقدیر «قد» .

أَکْبَرُ، اللّهُ أَکْبَرُ _ ثَلاَثاً _ بِاللّهِ أَخْرُجُ، وَ بِاللّهِ أَدْخُلُ، وَ عَلَی اللّهِ أَتَوَکَّلُ _ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ _ اللّهُمَّ افْتَحْ لِی فِی وَجْهِی هذَا بِخَیْرٍ، وَ اخْتِمْ لِی بِخَیْرٍ، وَ قِنِی شَرَّ کُلِّ دَابَّةٍ أَنْتَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا(1)، إِنَّ رَبِّی عَلی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ"(2) لَمْ یَزَلْ فِی ضَمَانِ اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ حَتّی یَرُدَّهُ اللّهُ(3) إِلَی الْمَکَانِ الَّذِی کَانَ فِیهِ».(4)

2 / 541

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ(5)، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ، مِثْلَهُ.

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو حمزه گوید: حضرت صادق علیه السّلام را دیدم که هنگامی که میخواست از منزل بیرون رود لبانش را میجنبانید و بر در خانه ایستاده بود، عرضکردم: من شما را دیدم که هنگامی که از منزل بیرون آمدی لبانت را می جنبانیدی آیا چیزی گفتی؟ فرمود: آری همانا انسان چون از منزل بیرون رود هنگامی که خواهد بیرون رود سه بار بگوید: «اللّٰه اکبر». و سه بار بگوید: «باللّٰه اخرج و باللّٰه أدخل و علی اللّٰه أتوکل». (سپس گوید:) «اللهم افتح لی فی وجهی هذا بخیر و اختم لی بخیر و قنی شر کل دابة انت«

آخِذٌ بِنٰاصِیَتِهٰا إِنَّ رَبِّی عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ

». پیوسته در ضمانت خدای عز و جل میباشد تا خداوند او را بجائی که بوده است برگرداند. و بسند دیگر این حدیث را از أبی حمزه روایت کرده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 316 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از ابی حمزه گوید:دیدم امام صادق(علیه السّلام)هنگام بیرون رفتن از خانه دو لب خود را می جنبانید و بر در خانه ایستاده بود،به او عرض کردم که:دیدم دو لب خود را هنگامی که از خانه بدر آمدی جنبانیدی،آیا چیزی گفتی؟فرمود:آری،راستی انسان چون خواهد از خانۀ خود بدر آید هنگام بیرون شدن سه بار گوید: اللّٰه اکبر،و سه بار گوید: باللّٰه اخرج و باللّٰه ادخل و علی اللّٰه اتوکل. - بار خدایا در برابرم در خیر را بگشا و کارم را به خیر به پایان آور و نگهدارم از شرّ هر جنبنده ای که مهارش را داری،راستی پروردگار من به راه راست است-پیوسته در ضمانت خدا عز و جل است تا خداوند او را بهمان جا برگرداند که در آن بوده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 219 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«ابی حمزه»گوید:دیدم امام صادق علیه السّلام هنگام بیرون رفتن از خانه دو لب خود را حرکت می داد و بر در خانه ایستاده بود،به او عرض کردم که: دیدم دو لب خود را هنگامی که از خانه خارج می شدی می جنباندی،آیا حرفی زدی؟فرمود:آری،راستی انسان وقتی می خواهد از خانه خود خارج شود سه بار می گوید:

اللّه اکبر،و سه بار می گوید:باللّه اخرج و باللّه ادخل و علی اللّه اتوکّل بار خدایا درب خیر را برویم بگشا و کارم را با خیر به پایان رسان و از شرّ هر جنبنده ای که کنترلش در دست توست نگه دار،راستی پروردگار من به راه راست است-پیوسته در ضمانت خدای عزّ و جلّ است تا خداوند او را بهمان جا برگرداند که در آن قرار داشته است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 531 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح، و سنده الثانی صحیح. قال حین یرید قیل جملة حالیة من فاعل خرج بتقدیر قد، نحو قوله تعالی

(جٰاؤُکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ)

ثلاثا أی قال الله أکبر ثلاث مرات بالله أخرج أی أخرج مستعینا بذاته أو متبرکا باسمه و علی الله أتوکل أی فی الخروج و الدخول، و فی جمیع الأمور ثلاث مرات أی قال الکلمات الثلاث المذکورة، ثلاث مرات اللهم افتح لی فی وجهی هذا بخیر و اختم لی بخیر کأنه أراد أن یکون خیر الابتداء متصلا بخیر الانتهاء أو طلب الخیر فی الذهاب و الخیر فی العود. و قنی شر کل دابة أنت أخذ بناصیتها إشارة إلی قوله تعالی حکایة عن هود علیه السلام

(إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اَللّٰهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ مٰا مِنْ دَابَّةٍ إِلاّٰ هُوَ آخِذٌ بِنٰاصِیَتِهٰا)

قال البیضاوی: أی إلا و هو مالک لها قادر علیها یصرفها علی ما یرید بها، و الأخذ بالنواصی تمثیل لذلک

إِنَّ رَبِّی عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ

أی أنه علی الحق و العدل لا یضیع عنده معتصم و لا یفوته ظالم انتهی. و أقول: لما کان الآخذ بناصیة حیوان قادرا علی صرفه کیف شاء، و یدل المأخوذ له غایة التذلل، مثل به فی الکتاب و السنة و العرف العام، قال تعالی

(فَیُؤْخَذُ بِالنَّوٰاصِی وَ اَلْأَقْدٰامِ)

و فی الدعاء خذ إلی الخیر بناصیتی أی اصرف قلبی إلی عمل الخیرات، و وجهنی إلی القیام بوظائف الطاعات، کالذی یجذب بشعر مقدم رأسه إلی العمل، ففی الکلام استعارة، و الناصیة قصاص الشعر فوق الجبهة و الجمع النواصی، و فی الدعاء و النواصی کلها بیدک، و هو أیضا من باب التمثیل، أی کل شیء فی قبضتک و ملکک و تحت قدرتک، و قوله علیه السلام هنا أنت أخذ أما وصف للدابة للتوضیح و التعمیم و الإشارة إلی الترقب بحصول الوقایة، بل إلی تحققها، و یحتمل أن یکون استئنافا بیانیا، کأنه قیل کیف أقی قال أنت أخذ بناصیتها، و قیل و فی ذکر قیامه علی الحق و هو الصراط المستقیم توقع لنصرته علی طاعته و توفیقه له، و أقول : قوله لم یزل جزاء الشرط فی إذا خرج.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 320 

*****

2- الحدیث

2/3336. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ(6) ، قَالَ:

أَتَیْتُ بَابَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام ، فَوَافَقْتُهُ(7) حِینَ خَرَجَ(8) مِنَ الْبَابِ، فَقَالَ: «بِسْمِ اللّهِ، آمَنْتُ بِاللّهِ، وَ تَوَکَّلْتُ عَلَی اللّهِ».

ثُمَّ قَالَ: «یَا أَبَا حَمْزَةَ، إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ عَرَضَ لَهُ الشَّیْطَانُ، فَإِذَا قَالَ:

ص: 462


1- 6 . فی مرآة العقول : «أقول : لمّا کان الآخذ بناصیة حیوان قادرا علی صرفه کیف شاء ویذلّ المأخوذ له غایة التذلّل ، مثّل به فی الکتاب والسنّة والعرف العامّ ؛ قال تعالی : «فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَ صِی وَ الاْءَقْدَامِ» [الرحمن (55) : 41[ وفی الدعاء : «خذ إلی الخیر بناصیتی» ، أی اصرف قلبی إلی عمل الخیرات ، ووجّهنی إلی القیام بوظائف الطاعات ، کالذی یجذب بشعر مقدّم رأسه إلی العمل . ففی الکلام استعارة . والناصیة : قصاص الشعر فوق الجبهة» .
2- 7 . اشارة إلی الآیة 56 من سورة هود (11) .
3- 8 . فی «ب ، ج ، ز ، ص ، بس» والوسائل : - «اللّه» .
4- 9 . الوافی، ج 9، ص 1601، ح 8816؛ الوسائل ، ج 11 ، ص 382 ، ح 15068 ، من قوله : «إنّ الإنسان إذا خرج من منزله».
5- 1 . فی «ب ، بس» وحاشیة «ج» : - «عن أبی أیّوب» .
6- 2 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز، بر ، بس ، بف ، جر» . وفی المطبوع : + «الثمالی» .
7- 3 . فی مرآة العقول : «فوافقته ، فی أکثر النسخ بتقدیم الفاء علی القاف ، أی صادفته وفاجأت لقاءه ... وفی بعض النسخ بتقدیم القاف علی الفاء . فی القاموس : الوقاف والمواقفة أن تقف معه ویقف معک فی حرب أو خصومة ، وواقفته علی کذا : سألته الوقوف . والأوّل أکثر وأظهر» .
8- 4 . فی «بر» : «حتّی یخرج» .

بِسْمِ اللّهِ، قَالَ الْمَلَکَانِ: کُفِیتَ، فَإِذَا قَالَ: آمَنْتُ بِاللّهِ، قَالاَ(1): هُدِیتَ، فَإِذَا قَالَ: تَوَکَّلْتُ عَلَی اللّهِ، قَالاَ(2): وُقِیتَ(3)، فَیَتَنَحَّی الشَّیْطَانُ(4)، فَیَقُولُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ(5): کَیْفَ لَنَا بِمَنْ هُدِیَ وَ کُفِیَ(6) وَ وُقِیَ؟» قَالَ : ثُمَّ قَالَ: «اللّهُمَّ إِنَّ عِرْضِی لَکَ الْیَوْمَ(7)» .

ثُمَّ قَالَ: «یَا أَبَا حَمْزَةَ، إِنْ تَرَکْتَ النَّاسَ لَمْ یَتْرُکُوکَ، وَ إِنْ رَفَضْتَهُمْ(8) لَمْ یَرْفُضُوکَ» قُلْتُ: فَمَا أَصْنَعُ؟ قَالَ: «أَعْطِهِمْ مِنْ(9) عِرْضِکَ لِیَوْمِ فَقْرِکَ(10) وَ فَاقَتِکَ(11)».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز ابو حمزه ثمالی گوید: بدر خانۀ حضرت علی بن الحسین علیهما السلام آمدم و هنگامی رسیدم که آن حضرت از خانه بیرون میرفت، پس فرمود: «بسم اللّٰه آمنت باللّٰه و توکلت علی اللّٰه». سپس فرمود: ای ابا حمزه بنده چون از خانه اش بیرون رود شیطان سر راه او آید، پس همین که «بسم اللّٰه». گوید دو فرشتۀ (موکل بر او) گویند: کفایت شدی، و همین که گوید: «آمنت باللّٰه». گویند: راهنمائی شدی، و چون گوید:«

تَوَکَّلْتُ عَلَی اَللّٰهِ

»گویند: نگهداری شدی، و شیطانها از او دور شوند و برخی از آنها ببرخی گویند: چگونه ما راه داریم بکسی که راهنمائی و کفایت و نگهداری شده، گوید: سپس فرمود: بار خدایا امروز آبروی من از آن تو است، سپس فرمود: ای ابا حمزه اگر تو مردم را رها کنی آنها تو را رها نکنند، و اگر تو آنها را ترک گوئی آنها ترا ترک نگویند، عرضکردم: پس من چه کنم؟ فرمود: از آبروی خود بآنها بده و آن را برای روز احتیاج و نیاز خود ذخیره کن.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 317 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از ابی حمزۀ ثمالی گوید:به در خانۀ علی بن الحسین(علیهما السّلام) آمدم و هنگامی که از خانه بیرون می شد به آن حضرت رسیدم، فرمود: بسم اللّٰه آمنت باللّٰه و توکلت علی اللّٰه. ،سپس فرمود:این ابا حمزه راستی بنده چون از منزلش بدر آید شیطان سرِ راهش آید و هر گاه بسم اللّٰه گوید آن دو فرشته(که همراه اویند)گویند:کفایت شدی،و هر گاه گوید آمنت باللّٰه گویند:هدایت شدی،و هر گاه گوید:«

تَوَکَّلْتُ عَلَی اَللّٰهِ

» گویند:محفوظ شدی،و شیطانها از او دوری کنند و به یک دیگر گویند:چه راهی است برای ما به کسی که هدایت شده و کفایت شده و در حفظ الهی است.گوید:سپس امام فرمود:بار خدایا من امروز آبروی خود را به تو واگذاردم(یعنی هر که به من بد گوید و آبرویم را بریزد برای خاطر تو و یا برای تقیه جوابی به او ندهم -از مجلسی ره).سپس فرمود:ای ابا حمزه،اگر دست از مردم برداری،مردم از تو دست برندارند و اگر آنها را ترک کنی آنها تو را ترک نکنند.گفتم:پس من چه کنم؟فرمود:از آبروی خود به آنها بده و آنها را ذخیرۀ روز فقر و نیاز خود کن.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 219 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-ابی حمزه ثمالی می گوید:به در خانۀ علی بن الحسین علیه السّلام آمدم و هنگامی که از خانه خارج می شد خود را به آن حضرت رساندم فرمود:بسم اللّه آمنت باللّه و توکّلت علی اللّه،سپس فرمود:ای ابا حمزه راستی بنده چون از منزلش خارج شود شیطان سر راهش آید و هرگاه بسم اللّه گوید آن دو فرشته(که همراه اویند)گویند:کافیست،و هرگاه گوید آمنت باللّه گویند: هدایت شدی،و هرگاه گوید:توکلت علی اللّه گویند:خود را حفظ کردی و شیطانها از او دوری کنند و به یکدیگر گویند:راه نفوذی برای ما نیست به کسی که هدایت شده بی نیاز شده و در تحت حمایت خداوند است. گوید:سپس امام فرمود:بار خدایا من امروز آبروی خود را به تو واگذاشتم.سپس فرمود:ای ابا حمزه،اگر دست از مردم برداری،مردم از تو دست برندارند و اگر آنها را ترک کنی آنها تو را ترک نکنند.گفتم:پس من چکنم؟فرمود:از آبروی خود به آنها بده و آنها را ذخیرۀ روز فقر و نیاز خود کن.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 531 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. فوافقته فی أکثر النسخ بتقدیم الفاء علی القاف أی صادفته و فاجأت لقاءه، فی القاموس: الوفیق کأمیر الرفیق و وفقت أمرک تفق کرشدت صادفته موافقا، و أوفق القوم لفلان و نوامنه و اجتمعت کلمتهم، و أوفق لزید لقاؤنا بالضم کان لقاؤنا فجأة و وافقت فلانا صادفته. و فی بعض النسخ بتقدیم القاف علی الفاء فی القاموس الوقاف و الموافقة إن تقف معه و یقف معک فی حرب أو خصومة و واقفته علی کذا سألته الوقوف، و الأول أکثر و أظهر بسم الله أی أمشی أو أخرج أو أطلب الحاجة، مستعینا أو متبرکا أو متوسلا بذاته أو باسمه إذ لأسمائه سبحانه تأثیرات و خواص لا تحصی کما یظهر من أخبار أئمة الهدی آمنت بالله قیل: إقرار بإیمان ثابت و الإقرار به من کمال الإیمان أو جزؤه کما بینا فی موضعه، أو بإیمان حادث بأن الحافظ مطلقا خصوصا فی السفر، و بعد الخروج من المنزل هو الله تعالی و توکلت علی الله أی فوضت أموری کلها إلیه، خصوصا الخروج و ما یرد بعده. عرض له الشیطان المراد بالشیطان هنا و فیما سیأتی جنس الشیاطین بقرینة ما سیأتی قال الملکان أی الموکلان به عن الیمین و عن الشمال کیفیت علی بناء المجهول أی کفی الله ما أهمک و استغنیت به عن غیره هدیت أی إلی دین الحق و إلی ما ینفعک فی الدارین وقیت أی من شر الشیاطین و غیرهم فیقول بعضهم أی بعض الشیاطین لبعضهم کیف لنا بالتعرض لمن کان کذلک. اللهم إن عرض لک الیوم أی لا أتعرض لمن هتک عرضی لوجهک إما عفوا أو تقیة و کلاهما لله رضی، فی النهایة العرض أی بالکسر موضع المدح و الذم من الإنسان سواء کان فی نفسه أو فی سلفه أو من یلزمه أمره، و قیل: هو جانبه الذی یصونه من نفسه و حسبه و یحامی عنه أن ینتقص و یثلب، و قال ابن قتیبة عرض الرجل نفسه و بدنه لا غیر، و منه حدیث أبی ضمضم اللهم إنی تصدقت بعرضی علی عبادک أی تصدقت علی من ذکرنی بما یرجع إلی عیبه و منه حدیث أبی الدرداء (أقرض من عرضک لیوم فقرک) أی من عابک و ذمک فلا تجاوزه و اجعله قرضا فی ذمته لتستوفیه منه یوم حاجتک فی القیامة انتهی، و قیل: معنی هذا الحدیث إنی أبحت للناس عرضی لأجلک، فإن اغتابونی و ذکرونی بسوء عفوت عنهم و طلبت بذلک الأجر منک یوم القیامة لأنک أمرت بالعفو و التجاوز، و قد ورد أن یوم القیامة نودی لیقم من کان أجره علی الله فلا یقوم إلا من عفا فی الدنیا. و عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم أنه قال أ یعجز أحدکم أن یکون کأبی ضمضم کان إذا خرج من بیته قال اللهم إنی تصدقت بعرضی علی الناس، معناه إنی لا أطلب مظلمة یوم القیامة و لا أخاصم علیها، لا أن غیبته صارت بذلک حلالا، و ذلک لأنه لا یسقط الحق بإباحة الإنسان عرضه للناس لأنه عفو قبل الوجوب، إلا أنه وعد ینبغی له أن یفی به و لا سیما إذا جعله لله. و أقول: فی خصوص هذه المادة لا ینفع العفو لأن ذمه و غیبته علیه السلام کفر و لا ینفع عفوهم فی رفع عقابهم، و لا یشفعون فی الآخرة أیضا لأنهم لا یشفعون إلا لمن ارتضی، فعفوهم للتقیة أو لرفع درجاتهم و لا ینفع المعفو أصلا إن ترکت الناس لم یترکوک کان المراد بالترک ترک المحاورة معهم و الوقیعة فیهم، و بالرفض الاعتزال عنهم و عدم المجالسة معهم، قیل: لیس المقصود من الشرط هنا ثبوت الجزاء عند ثبوته، و انتفاؤه عند انتفائه، کیف و ترتبه علی نقیض الشرط أولی من ترتبه علی الشرط بل المقصود أن الجزاء لازم الوجود فی جمیع الأوقات لأنه إذا ترتب علی وجود الشرط و کان ترتبه علی نقیضه أولی یفهم منه استمرار وجوده، سواء وجد الشرط أو لم یوجد فیکون متحققا دائما. و أقول: صحف بعض الأفاضل فقرأ رفصتم بالصاد المهملة من الرفصة بمعنی النوبة، و هو رفیصک أی شریبک و ترافصوا الماء تناوبوه أی إن عاشرتهم ناویتهم لم یعاشروک و لم یناوبوک، و الظاهر أنه تصحیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 323 

*****

3- الحدیث

3/3337 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ

ص: 463


1- 5 . فی «د ، بر» والوافی : + «له» .
2- 6 . فی الوافی : + «له» .
3- 7 . فی «ز» : - «فإذا قال : توکّلت علی اللّه ، قالا: وقیت» .
4- 8 . فی «بر ، بف» وحاشیة «ج» والوافی : «الشیاطین» .
5- 9 . فی مرآة العقول : «لبعضهم» .
6- 10 . فی الوافی : «کفی وهدی» .
7- 11 . فی «ص» : «عَرَضنی لک الیومُ» بتحریک «عرض» ورفع «الیوم» . وفی الوافی : «إنّ عرضی لک الیوم ، معناه أنّی أبحت للناس عرضی لأجلک ، فإن اغتابونی وذکرونی بسوء عفوت عنهم وطلبت بذلک الأجر منک یوم القیامة ؛ لأنّک أمرت بالعفو والتجاوز . وقد ورد أنّ یوم القیامة نودی : لیقم من کان أجره علی اللّه ، فلا یقوم إلاّ من عفا فی الدنیا» . وفی مرآة العقول : «وأقول : فی خصوص هذه المادّة لاینفع العفو ؛ لأنّ ذمّه وغیبته علیه السلام کفر ، ولاینفع عفوهم فی رفع عقابهم ، ولایشفعون فی الآخرة أیضا ؛ لأنّهم لایشفعون إلاّ لمن ارتضی، فعفوهم للتقیّة أو لرفع درجاتهم ولاینفع المعفوّ أصلاً» . و«العِرْض» : موضع المدح والذمّ من الإنسان ، سواء کان فی نفسه أو فی سَلَفه أو من یلزمه أمره . وقیل : هو جانبه الذی یصونه من نفسه وحَسَبه ویحامی عنه أن ینتقص ویثلب» . النهایة ، ج 3 ، ص 209 (عرض).
8- 1 . فی مرآة العقول : «أقول : صحّف بعض الأفاضل فقرأ : رفصتم بالصاد المهلة من الرفصة بمعنی النوبة ، وهو رفیصک ، أی شریبک ، وترافصوا الماء تناوبوه ، أی إن عاشرتهم وناوبتهم لم یعاشروک ولم یناوبوک ، والظاهر أنّه تصحیف» .
9- 2 . فی «ص ، بس» : - «من» .
10- 3 . قال ابن الأثیر : «أقرض من عِرضِک لیوم فقرک ، أی من عابک وذمّک فلا تجازه واجعله قرضا فی ذمّته لتستوفیه منه یومَ حاجتک فی القیامة» . النهایة ، ج 3 ، ص 209 (عرض) .
11- 4 . «الفاقة» : الحاجة . وافتاق افتیاقا : إذا احتاج وهو ذوفاقة . المصباح المنیر، ص 484 (فوق) .
12- 5 . الأمالی للصدوق ، ص 579 ، المجلس 85 ، ح 17 ؛ وثواب الأعمال ، ص 195 ، ح 1 ، بسند آخر . فقه الرضا علیه السلام ، ص 397 ، ضمن الحدیث ، وفی کلّها إلی قوله : «بمن هدی وکفی ووقی» مع اختلاف الوافی، ج 9، ص 1601، ح 8817.

أَبِی حَمْزَةَ، قَالَ:

اسْتَأْذَنْتُ عَلی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، فَخَرَجَ إِلَیَّ وَ شَفَتَاهُ تَتَحَرَّکَانِ(1)، فَقُلْتُ لَهُ(2): فَقَالَ: «أَ فَطَنْتَ لِذلِکَ(3) یَا ثُمَالِیُّ؟» قُلْتُ: نَعَمْ، جُعِلْتُ فِدَاکَ، قَالَ: «إِنِّی _ وَ اللّهِ _ تَکَلَّمْتُ بِکَلاَمٍ مَا تَکَلَّمَ بِهِ أَحَدٌ قَطُّ إِلاَّ کَفَاهُ اللّهُ مَا أَهَمَّهُ مِنْ أَمْرِ دُنْیَاهُ وَ آخِرَتِهِ(4)» قَالَ: قُلْتُ(5) لَهُ: أَخْبِرْنِی بِهِ، قَالَ: «نَعَمْ، مَنْ قَالَ حِینَ یَخْرُجُ مِنْ مَنْزِلِهِ: "بِسْمِ اللّهِ، حَسْبِیَ اللّهُ، تَوَکَّلْتُ عَلَی اللّهِ، اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ خَیْرَ أُمُورِی کُلِّهَا(6)، وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ خِزْیِ الدُّنْیَا وَ عَذَابِ الاْآخِرَةِ" کَفَاهُ اللّهُ مَا أَهَمَّهُ مِنْ أَمْرِ دُنْیَاهُ وَ آخِرَتِهِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو حمزه گوید: اجازه شرفیابی از حضرت باقر علیه السلام خواستم (دیدم) آن حضرت بنزد من بیرون آمد و لبانش میجنبد، باو عرضکردم (که آنچه میفرمودی چه بود) فرمود: آن را متوجه شدی ای ثمالی؟ عرضکردم: آری فدایت شوم، فرمود: همانا بخدا سوگند من بکلامی تکلم کردم که هیچ کس بدان لب نگشاید جز اینکه خدا کفایت کند از کار دنیا و آخرتش آنچه که او را اندوهگین ساخته، گوید: عرضکردم: مرا از آن آگاه فرما، فرمود: آری هر گه بگوید هنگامی که از خانه اش بیرون آید: «بسم اللّٰه حسبی اللّٰه توکلت علی اللّٰه، اللهم انی أسألک خیر اموری کلها و أعوذ بک من خزی الدنیا و عذاب الآخرة». خداوند او را از آنچه اندوهگینش کرده از کارهای دنیا و آخرتش کفایت کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 318 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از ابی حمزه گوید:اجازۀ ورود به امام باقر(علیه السّلام)خواستم و آن حضرت بیرون آمد نزد من و دو لبش می جنبید،به او عرض کردم(در بارۀ آن)فرمود:آن را فهمیدی ای ثمالی؟گفتم:آری قربانت،فرمود:من کلامی گفتم که هیچ کس هرگز بدان سخن نگوید جز اینکه خدا کفایت کند از او آنچه بدان اهمیت دهد از امر دنیا و آخرتِ خود،گوید:به آن حضرت گفتم:به من خبرده از آن، فرمود:بسیار خوب،هر که چون از خانه اش بیرون آید بگوید: بسم اللّٰه حسبی اللّٰه،توکلت علی اللّٰه. -بار خدایا راستی از تو خواستارم بهی و خوبی همه کارهایم را،به تو پناه برم از رسوائی دنیا و عذاب آخرت؛خدا کفایت کند از او آنچه را برای او مهم است از کار دنیا و آخرتش.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 221 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-«ابی حمزه»گوید:اجازۀ ورود به مجلس امام باقر علیه السّلام خواستم و آن حضرت نزد من آمد در حالیکه دو لبش تکان می خورد درباره آن با او سخن گفتم.فرمود:آن را فهمیدی ای ثمالی؟گفتم:آری قربانت،فرمود: من در کلامی گفتم که هیچکس هرگز بدان سخن نگوید جز اینکه خدا او را کفایت کند از کارهای دنیا و آخرت که برایش مهم باشد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 533 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق. فقلت له أی تحریک الشفة و أظهرت له تحریک شفتیه أ فطنت لذلک بتثلیث الطاء و کان الاستفهام لیس علی الحقیقة، بل الغرض إظهار فطانة المخاطب و عدم غفلته، فی القاموس: الفطنة بالکسر الحذف فطن به و إلیه و له کفرح و نصر و کرم ما أهمه أی اهتم به و اعتنی بشأنه خیر أموری کلها أی من جمیع أموری ما هو خیر لی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 323 

*****

4- الحدیث

4/3338. عَنْهُ(8)، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «مَنْ(9) قَالَ حِینَ یَخْرُجُ مِنْ بَابِ دَارِهِ: "أَعُوذُ بِمَا عَاذَتْ بِهِ مَلاَئِکَةُ اللّهِ(10) مِنْ شَرِّ هذَا الْیَوْمِ الْجَدِیدِ _ الَّذِی إِذَا غَابَتْ(11) شَمْسُهُ لَمْ یَعُدْ(12) _ مِنْ(13)

ص: 464


1- 6 . فی «ب ، ج ، ز ، ص ، بس» : «یتحرّکان» . وفی «بس» : «متحرّکان» .
2- 7 . فی مرآة العقول : «فقلت له ، أی تحریک الشفه ، وأظهرت له تحریک شفتیه» .
3- 8 . فی مرآة العقول : «کأنّ الاستفهام لیس علی الحقیقة ، بل الغرض إظهار فطانة المخاطب وعدم غفلته » .
4- 9 . فی «ز» : «أمر الدنیا والآخرة» .
5- 10 . فی الوافی : «فقلت» .
6- 11 . فی «ز» : - «کلّها» .
7- 1 . المحاسن ، ص 351 ، کتاب السفر، ح 37 ، عن عثمان بن عیسی . مهج الدعوات ، ص 174 ، بإسناده عن محمّد بن الحسن الصفّار ، بإسناده عن عثمان بن عیسی . عدّة الداعی ، ص 281 ، الباب 5 ، مرسلاً عن أبی حمزة ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر الوافی، ج 9، ص 1602، ح 8818؛ الوسائل ، ج 5 ، ص 327 ، ح 6692 ، من قوله : «من قال حین یخرج من منزله» .
8- 2 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد المذکور فی السند السابق .
9- 3 . «من» شرطیّة ومبتدأ ، خبره وجزاؤه قوله : «غفر اللّه» .
10- 4 . فی المحاسن : + «ورسله» .
11- 5 . فی الوافی : «غاب» .
12- 6 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، بر ، بس ، بف» والوافی ومرآة العقول والوسائل . أی لم یعد الیوم ، کما نصّ علیه فی المرآة . وفی المطبوع : «لم تعد» .
13- 7 . فی «ص» : «ومن» .

2 / 542

شَرِّ نَفْسِی، وَ مِنْ شَرِّ غَیْرِی(1)، وَ مِنْ شَرِّ الشَّیَاطِینِ، وَ مِنْ شَرِّ مَنْ نَصَبَ لاِءَوْلِیَاءِ اللّهِ، وَ مِنْ(2) شَرِّ الْجِنِّ وَ الاْءِنْسِ، وَ مِنْ شَرِّ السِّبَاعِ وَ الْهَوَامِّ، وَ مِنْ شَرِّ رُکُوبِ الْمَحَارِمِ کُلِّهَا، أُجِیرُ(3) نَفْسِی بِاللّهِ مِنْ کُلِّ شَرٍّ"(4) غَفَرَ اللّهُ لَهُ، وَ تَابَ عَلَیْهِ، وَ کَفَاهُ الْهَمَّ(5)، وَ حَجَزَهُ(6) عَنِ السُّوءِ، وَ عَصَمَهُ مِنَ(7) الشَّرِّ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو بصیر از حضرت باقر علیه السلام حدیث کند که فرمود: هر کس هنگامی که از در خانه اش بیرون میرود بگوید: «اعوذ بما عاذت به ملائکة اللّٰه من شر هذا الیوم الجدید الذی اذا غابت شمسه لم تعد من شر نفسی و من شر غیری و من شر الشیاطین و من شر من نصب لاولیاء اللّٰه و من شر الجن و الانس و من شر السباع و الهوام و من شر رکوب المحارم کلها، اجیر نفسی باللّٰه من کل شر». خداوند او را بیامرزد و توبه اش بپذیرد و مهمش را کفایت کند، و از بدی او را جلوگیری کند و از شر او را نگهدارد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 319 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از ابی بصیر از امام باقر(علیه السّلام)فرمود:هر که چون از خانه اش بدر آید گوید: من پناه برم بدان چه فرشته های خدا پناه برند،از شرّ این روز تازه که هر گاه خورشیدش نهان گردد در افق برنگردد،از شرّ خودم و از شرّ جز خودم،و از شرّ شیطان و از شرّ هر که با دوستان خدا دشمن است،و از شرّ جنّ و انس،و از شرّ درنده ها و گزنده های زهرناک،و از شرّ ارتکاب هر حرامی و خود را در پناه خدا نهم از هر بدی. خدا او را بیامرزد و توبۀ او را بپذیرد و مهمّ او را کفایت کند و او را از بدی جلوگیر شود و از شر نگهدارد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 223 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«ابی بصیر»از امام باقر علیه السّلام نقل می کند که فرمود:هرکس وقتی از منزلش بیرون می آید بگوید:

من پناه می برم به آنچه که فرشته های خدا به آن پناه برند،از شرّ این روز تازه که هرگاه خورشیدش نهان گردد در افق برنگردد،از شرّ خودم و از شرّ جنّ و انس،و از شرّ درنده ها و گزنده های کشنده،و از شرّ ارتکاب هر حرامی و خود را در پناه خدا از شرّ هر بدی قرار دهم.

خدا او را بیامرزد و توبۀ او را بپذیرد و کارهای مهم او را اصلاح کند و او را از شرّ بدی نگه دارد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 533 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. بما عاذت به ملائکة الله أی بأسمائه الحسنی، أو بالنبی و أوصیائه صلوات الله علیهم کما یومئ إلیه بعض الأخبار، و فی الفقیه نقلا عن أبی بصیر أیضا أعوذ بالله بما عاذت منه ملائکة الله، فالموصول عبارة عن المعصیة و المخالفة، فتدل علی قدرتهم علی المخالفة و إن لم تقع کما فی الأنبیاء علیهم السلام، و یمکن حملها علی التواضع و التذلل، و أقول: ما فی نسخ الکتاب موافقا للمحاسن أظهر، قوله: لم یعد أی الیوم و من شر الشیاطین تفسیر و تفضیل لقوله و من شر غیری لأنه مجمل شامل لجمیع ما بعده، و فی الفقیه مما عاذت منه ملائکة الله من شر هذا الیوم و من شر الشیاطین. و من شر من نصب لأولیاء الله أی نصب حربا أو عداوة لهم، و یندرج فی الأولیاء الشیعة، و فی القاموس: نصب لفلان عاداه غفر الله له أی ذنوبه کلها کما هو الظاهر و هو خبر لمن قال و تاب علیه أی وفقه للتوبة، و عدم العود إلی الذنوب و کفاه الهم أی غم الدنیا و الآخرة، أوهم ما أراده بخروجه، و فی الفقیه و بعض نسخ الکتاب و کفاه الهم أی ما أهمه من الأمور و کأنه أظهر و حجزه فی القاموس حجزه و یحجزه حجزا منعه و کفه فانحجز بینهما فصل عن السوء أی بعد الخروج فی السفر و الحضر، أو فی بقیة عمره و عصمه من الشر کذلک، و قیل: لعل المراد بالسوء المکاره الزمانیة و النوائب الیومیة و بالشرور الحیوانیة و الزلات النفسانیة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 325 

*****

5- الحدیث

5/3339 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِذَا خَرَجْتَ مِنْ مَنْزِلِکَ، فَقُلْ: بِسْمِ اللّهِ تَوَکَّلْتُ عَلَی اللّهِ، لاَ(9) حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ ؛ اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ خَیْرَ مَا خَرَجْتُ لَهُ، وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ مَا خَرَجْتُ لَهُ؛ اللّهُمَّ أَوْسِعْ عَلَیَّ مِنْ فَضْلِکَ(10)، وَ أَتْمِمْ عَلَیَّ نِعْمَتَکَ(11)، وَ اسْتَعْمِلْنِی فِی طَاعَتِکَ، وَ اجْعَلْ رَغْبَتِی فِیمَا عِنْدَکَ، وَ تَوَفَّنِی عَلَی مِلَّتِکَ وَ مِلَّةِ رَسُولِکَ(12) صلی الله علیه و آله ».(13)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

معاویة بن عمار از حضرت صادق علیه السلام حدیث کند که فرمود: هر گاه (خواستی) از منزلت بیرون روی بگو: «بسم اللّٰه توکلت علی اللّٰه، لا حول و لا قوة الا باللّٰه، اللهم انی أسألک خیر ما خرجت له و اعوذ بک من شر ما خرجت له، اللهم اوسع علی من فضلک، و اتمم علی نعمتک، و استعملنی فی طاعتک و اجعل رغبتی فیما عندک، و توفنی علی ملتک و ملة رسولک صلی اللّٰه علیه و آله». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 319 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر گاه از منزلت بیرون شدی بگو(یعنی هنگام بیرون شدن): بسم اللّٰه توکلت علی اللّٰه لا حول و لا قوة الاّ باللّٰه. ،بار خدایا من از تو خواهم خیر آنچه را برای آن بیرون شدم،و پناه برم به تو از شرّ آنچه برای آن بیرون شدم،بار خدایا از فضل خود به من وسعت بده و نعمتت را بر من تمام کن و مرا به فرمان بریت بگمار و مرا مشتاق هر آنچه کن که در نزد تو است و مرا به کیش و ملتِ خود و ملت رسولت(صلّی الله علیه و آله)بمیران.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 223 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه از منزلت بیرون شدی بگو:بسم اللّه توکّلت علی اللّه لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه،بار خدایا من از تو می خواهم خیر آنچه را برای آن بیرون شدم،و پناه برم به تو از شرّ آنچه برای آن بیرون شدم، بار خدایا از فضل خود به من وسعت ده و نعمتت را بر من تمام کن و مرا به فرمان بریت وادار ساز و مرا مشتاق هرآنچه کن که در نزد توست و مرا به کیش و ملت خود و ملت رسولت صلّی اللّه علیه و اله بمیران.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 535 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. من فضلک أو للابتداء أو للتعلیل و أتمم علی نعمتک قیل: نعمه تعالی علی العباد غیر محصورة و کل منها دنیویة کانت أو أخرویة قابلة للزیادة إلی أن تبلغ حد الکمال، و الله سبحانه یحب أن یسأله العبد إتمامها علی وجه التضرع و الابتهال و استعملنی فی طاعتک بالتوفیق لها و الإعانة علیها و اجعل رغبتی فیما عندک من السعادة و الکرامة و الجنة و نعیمها بصرف القلب إلی ما یوجب الوصول إلیها و توفنی علی ملتک بالثبات علیها و حسن العاقبة و هو أمر یخاف من فوته العارفون فضلا عن غیرهم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 325 

*****

6- الحدیث

6/3340. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبِی هَاشِمٍ، عَنْ أَبِی خَدِیجَةَ، قَالَ:

ص: 465


1- 8 . فی المحاسن : - «ومن شرّ غیری» .
2- 9 . فی «د ، ص » والوافی : - «من» فی ثلاث مواضع .
3- 10 . «أجاره» : أنقذه وأعاذه . القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 525 (جور).
4- 11 . فی المحاسن : «سوء» .
5- 12 . فی «د ، بر ، بف» والوافی والفقیه والمحاسن : «المهمّ» . وفی مرآة العقول : «أی ما أهمّه من الاُمور ، وکأنّه أظهر» .
6- 13 . فی «ز ، بس ، بف» : «حجره» أی منعه.
7- 14 . فی «بر ، بف» وحاشیة «ج» : «عن» .
8- 15 . المحاسن ، ص 350 ، کتاب السفر ، ح 34 ، عن علیّ بن الحکم . الفقیه ، ج 2 ، ص 272 ، ح 2417 ، معلّقا عن أبی بصیر ؛ عدّة الداعی ، ص 283 ، الباب 5 ، مرسلاً عن أبی بصیر ، وفی کلّ المصادر مع اختلاف یسیر الوافی، ج 9، ص 1603، ح 8819؛ الوسائل ، ج 11 ، ص 385 ، ذیل ح 15073 .
9- 1 . فی المحاسن : «ولا».
10- 2 . فی «ز» : «رزقک» .
11- 3 . فی شرح المازندرانی : «نعمک» .
12- 4 . فی المحاسن : «رسول اللّه» .
13- 5 . المحاسن ، ص 351 ، کتاب السفر ، ح 38 ، عن الحسن بن محبوب . الأمالی للطوسی ، ص 371 ، المجلس 13 ، ضمن ح 50 ، بسند آخر عن الرضا ، عن أبیه ، عن جعفر بن محمّد علیهم السلام ، مع اختلاف یسیر . وراجع : الفقیه ، ج 2 ، ص 525 الوافی، ج 9، ص 1603، ح 8820؛ الوسائل ، ج 11 ، ص 383 ، ح 15070 .

کَانَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام إِذَا خَرَجَ(1) یَقُولُ: «اللّهُمَّ بِکَ خَرَجْتُ، وَ لَکَ(2) أَسْلَمْتُ، وَ بِکَ آمَنْتُ، وَ عَلَیْکَ تَوَکَّلْتُ؛ اللّهُمَّ بَارِکْ لِی فِی یَوْمِی هذَا، وَ ارْزُقْنِی فَوْزَهُ(3) وَ فَتْحَهُ وَ نَصْرَهُ وَ طَهُورَهُ(4) وَ هُدَاهُ وَ بَرَکَتَهُ، وَ اصْرِفْ عَنِّی شَرَّهُ وَ شَرَّ مَا فِیهِ ؛ بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ(5) وَ اللّهُ أَکْبَرُ، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ؛ اللّهُمَّ إِنِّی قَدْ خَرَجْتُ، فَبَارِکْ لِی فِی خُرُوجِی، وَ انْفَعْنِی بِهِ» .

قَالَ(6): وَ إِذَا دَخَلَ فِی(7) مَنْزِلِهِ، قَالَ ذلِکَ.(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو خدیجه گوید: هر گاه حضرت صادق علیه السلام از خانه بیرون میرفت میفرمود: «اللهم بک خرجت و لک اسلمت و بک آمنت و علیک توکلت، اللهم بارک لی فی یومی هذا و ارزقنی فوزه و فتحه و نصره و طهوره و هداه و برکته و اصرف عنی شره و شر ما فیه، بسم اللّٰه و باللّٰه و اللّٰه اکبر و الحمد للّٰه رب العالمین، اللهم انی قد خرجت فبارک لی فی خروجی و انفعنی به». گوید: و چون وارد منزل هم می شد همین را می فرمود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 319 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از ابی خدیجه گفت:امام صادق(علیه السّلام)را شیوه بود که چون از خانۀ خود بیرون می شد می گفت: بار خدایا به امید تو بیرون شدم و به تو تسلیم گردیدم و به تو ایمان آوردم و بر تو توکل سازم،بار خدایا در این روزم به من برکت بده،و کامجوئی و گشایش و یاری و پاکیزگی و رهجوئی و برکتش را به من روزی کن و شرّ آن و شرّ هر چه در آن است از من بگردان، بسم اللّٰه و باللّٰه و اللّٰه اکبر و الحمد للّٰه رب العالمین. -بار خدایا من بدر آمدم،بیرون شدنم را مبارک کن و مرا بدان سود بخش. گوید:چون به منزلش هم می رفت همین را می گفت.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 223 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-«ابی خدیجه»گفت:امام صادق علیه السّلام را شیوه بر این بود که وقتی از خانۀ خود خارج می شود می گفت:بار خدایا به امید تو بیرون شدم و به تو تسلیم گردیدم و به تو ایمان آوردم و بر تو توکل نمودم،بار خدایا در این روزم به من برکت ده،و کامجوئی و گشایش و یاری و پاکیزگی و رهجوئی و برکتش را به من روزی کن و شرّ آن و شرّ هرچه در آن است از من دور ساز،بسم اللّه و باللّه و اللّه اکبر و الحمد له ربّ العالمین بار خدایا من خارج شدم بیرون شدنم را مبارک گردان و به من سود بخش.گوید: چون به منزلش هم می رفت همین را می گفت.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 535 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. بک خرجت أی بتوفیقک و حولک و قوتک لا بحولی و قوتی، أو مستعینا بک فی أموری و لک أسلمت الظرف متعلق بأسلمت، و التقدیم للحصر أی أنا منقاد لک حسب لا لغیرک، أو أسلمت و دخلت فی الإسلام مخلصا لک دینی، أو اللام للتعلیل و بک آمنت الباء صلة أی آمنت بک لا بغیرک من الآلهة و علیک توکلت فی أموری کلها لا علی غیرک لتکفینی إیاها و تصلحها لی اللهم بارک لی أی أعطنی البرکة و الخیر و الزیادة و الثبات فی کل ما تعطینی فی هذا الیوم و ارزقنی فوزه أی الوصول إلی المطالب فیه و فتحه أی فتح أبواب الرحمة فیه و نصره أی النصرة علی الأعادی الظاهرة و الباطنة فیه و طهوره أی الطهارة عن السیئات فیه و هداه أی الهدایة إلی الحق فیه و برکته أی البرکة و الزیادة فی الرزق و سائر الخیرات فیه و اصرف عنی شره لعل هذا مبنی علی أن للأیام و الشهور و الساعات نحوسة و شرا أو المراد بشره البلایا النازلة فیه من قبل الله تعالی و بشر ما فیه شر المخلوقات قوله - قال أی أبو خدیجة - و إذا دخل أی أبو عبد الله علیه السلام - قال ذلک - أی هذا الدعاء بأدنی تغییر بأن یقول بک دخلت إنی قد دخلت فبارک لی فی دخولی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 326 

*****

7- الحدیث

7/3341 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ:

عَنِ الرِّضَا علیه السلام ، قَالَ: «کَانَ أَبِی علیه السلام إِذَا خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ، قَالَ: بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، خَرَجْتُ بِحَوْلِ اللّهِ وَ قُوَّتِهِ لاَ بِحَوْلٍ(9) مِنِّی وَ لاَ قُوَّتِی(10)، بَلْ بِحَوْلِکَ وَ قُوَّتِکَ، یَا رَبِّ مُتَعَرِّضاً لِرِزْقِکَ(11)، فَأْتِنِی(12) بِهِ فِی عَافِیَةٍ».(13)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت رضا علیه السلام فرمود: هر گاه پدرم از منزل بیرون میرفت میگفت: «بسم اللّٰه الرحمن الرحیم خرجت بحول اللّٰه و قوته لا بحول منی و لا قوتی بل بحولک و قوتک یا رب متعرضا لرزقک فأتنی به فی عافیة». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 320 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از امام رضا(علیه السّلام)فرمود: چون پدرم از منزل خود بیرون می شد می گفت: بسم اللّٰه الرحمن الرحیم،خرجت بحول اللّٰه و قوته لا بحول منّی و لا قوّتی بل بحولک و قوتک یا رب متعرضاً لرزقک فأتنی به فی عافیة. .

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 225 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام رضا علیه السّلام فرمود:چون پدرم از منزل خود بیرون می شد می گفت:

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم،خرجت بحول اللّه و قوته لا بحول منّی و لا قوّتی بل بحولک و قوتک یا ربّ متعرّضا لرزقک فأتنی به فی عافیة.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 537 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور، صحیح عندی. قوله علیه السلام بل بحولک فیه التفاوت من الغیبة إلی الخطاب کما فی إیاک نعبد، و النکات مشترکة فأتنی به فی عافیة قیل لک أن تجعل الظرفیة مجازیة بتشبیه ملابسة رزقه للعافیة فی الاجتماع معها بملابسة المظروف للظرف فتکون فی لفظة - فی - استعارة تبعیة، و لک أن تعتبر تشبیه الهیئة المنتزعة من الرزق و العافیة و مصاحبة أحدهما للآخر بالهیئة المنتزعة من المظروف و الظرف و اصطحابهما فتکون فی الکلام استعارة تمثیلیة ترکب کل من طرفیها لکنه لم یصرح من الألفاظ التی بإزاء المشبه به إلا بکلمة فی، فإن مدلولها هو العمدة فی تلک الهیئة و ما عداه تبع له یلاحظ معه فی ضمن ألفاظ منویة فلا تکون لفظة - فی - استعارة بل هی علی معناها الحقیقی و لک أن تشبه العافیة بما یکون محلا و ظرفا للشیء علی طریقة الاستعارة بالکنایة و یکون ذکر کلمة فی قرینة و تخییلا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 326 

*****

ص: 466


1- 6 . فی الوافی : + «من منزله» .
2- 7 . فی «ز» : «وبک» .
3- 8 . فی «ب ، ج» : «نوره» . وفی المحاسن : «قوّته» .
4- 9 . فی «د ، ص ، بف» والوافی والمحاسن : «وظهوره» .
5- 10 . فی المحاسن : - «وباللّه» .
6- 11 . فی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 326 : «قوله : قال ، أی أبوخدیجة . وإذا دخل ، أی أبوعبداللّه علیه السلام . قال ذلک ، أی هذا الدعاء بأدنی تغییر ، بأن یقول : بک دخلت ، إنّی قد دخلت ، فبارک لی فی دخولی» .
7- 12 . فی «د ، بر ، بف» والوافی والوسائل والمحاسن : - «فی» .
8- 13 . المحاسن ، ص 351 ، کتاب السفر ، ح 35 ، عن محمّد بن علیّ ، مع اختلاف یسیر الوافی، ج 9، ص 1603، ح 8821؛ الوسائل ، ج 5 ، ص 327 ، ذیل ح 6693 .
9- 1 . فی «ب» : «بلاحول» بدل «لابحول» .
10- 2 . فی «بس» : «ولاقوّة بی» .
11- 3 . فی المحاسن : «لیرزقی» . وفی العیون : «متعرّضا به لرزقی» .
12- 4 . فی «بر» : «فآتنی» .
13- 5 . المحاسن ، ص 352 ، کتاب السفر ، ح 39 ، عن محمّد بن علیّ ، عن محمّد بن سنان . عیون الأخبار ، ج 2 ، ص 5 ، بسنده عن محمّد بن یحیی العطّار ، عن أحمد بن محمّد بن عیسی ، عن محمّد بن سنان ، مع زیادة فی أوّله الوافی، ج 9، ص 1604، ح 8822؛ الوسائل ، ج 5 ، ص 328 ، ذیل ح 6694 .

8- الحدیث

8/3342. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ(1)، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَطِیَّةَ، عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَنْ قَرَأَ «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» حِینَ یَخْرُجُ مِنْ مَنْزِلِهِ عَشْرَ مَرَّاتٍ ، لَمْ یَزَلْ فِی حِفْظِ اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ وَ کِلاَءَتِهِ(2) حَتّی یَرْجِعَ إِلی مَنْزِلِهِ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت رضا علیه السلام فرمود: هر کس هنگامی که از خانه اش بیرون میرود ده بار سورۀ«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

»بخواند پیوسته در حفظ خداوند و نگهداری او است تا بخانه اش برگردد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 320 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: چون کسی از منزلش در آید ده بار سورۀ«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

» بخواند،پیوسته در حفظ خدا عز و جل باشد و در نگهداری او تا به منزلش برگردد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 225 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-امام صادق علیه السّلام فرمود:چون کسی از منزلش خارج شود ده بار سورۀ

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

بخواند،پیوسته در حفظ خدای عزّ و جلّ باشد و در نگهداری او تا به منزلش برگردد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 537 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و فی المصباح : کلأه الله یکلؤه مهموز بفتحتین کلاءة بالکسر و المد حفظه و یجوز التخفیف فیقال کلیته أکلاه من باب تعب لغة قریش و لکنهم قالوا مکلو بالواو أکثر من مکلی بالیاء.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 327 

*****

9- الحدیث

2 / 543

9/3343. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُوسَی بْنِ الْقَاسِمِ، عَنْ صَبَّاحٍ الْحَذَّاءِ، قَالَ:

قَالَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام : «إِذَا أَرَدْتَ السَّفَرَ، فَقِفْ عَلی بَابِ دَارِکَ، وَ اقْرَأْ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ أَمَامَکَ وَ عَنْ یَمِینِکَ وَ عَنْ شِمَالِکَ ، وَ «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» أَمَامَکَ وَ عَنْ یَمِینِکَ وَ عَنْ شِمَالِکَ ،وَ «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» وَ «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» أَمَامَکَ وَ عَنْ یَمِینِکَ وَ عَنْ شِمَالِکَ. ثُمَّ قُلِ: اللّهُمَّ احْفَظْنِی وَ احْفَظْ مَا مَعِی، وَ سَلِّمْنِی وَ سَلِّمْ مَا مَعِی، وَ بَلِّغْنِی وَ بَلِّغْ مَا مَعِی بَلاَغاً حَسَناً(4)».

ثُمَّ قَالَ(5): «أَ مَا رَأَیْتَ الرَّجُلَ یُحْفَظُ وَ لاَ یُحْفَظُ مَا مَعَهُ، وَ یَسْلَمُ(6) وَ لاَ یَسْلَمُ مَا مَعَهُ، وَ یَبْلُغُ وَ لاَ یَبْلُغُ مَا مَعَهُ؟».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

صباح حذاء گوید: حضرت ابو الحسن (موسی بن جعفر) علیهما السلام فرمود: چون آهنگ مسافرت کردی بر در خانه ات بایست، و سورۀ حمد را از جلو رو و از طرف راست و چپ بخوان، و نیز سورۀ«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

»را از پیش رو و از طرف راست و چپت بخوان، و نیز سورۀ«

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلنّٰاسِ

»و سورۀ «

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلْفَلَقِ

»را از جلو و از راست و چپت بخوان سپس بگو: «اللهم احفظنی و احفظ ما معی و سلمنی و سلم ما معی، و بلغنی و بلغ ما معی بلاغا حسنا». سپس فرمود: آیا دیده ای که مرد محفوظ ماند ولی آنچه با اوست محفوظ نماند؟ و خودش سالم بماند و آنچه با او است سالم نماند؟ و خودش بمنزل برسد و آنچه با اوست نرسد؟

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 320 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از صباح کفشگر که أبو الحسن(علیه السّلام)فرمود:چون آهنگ سفر کردی به درِ خانه ات بایست و سورۀ حمد را از پیشِ رو و از سمت راست و از سمت چپ بخوان،و سورۀ«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

» را از پیشِ رو و از سمت راست و از سمت چپ بخوان و اعوذ بربّ الناس و«

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلْفَلَقِ

» را از پیشِ رو و سمت راست و سمت چپ بخوان،سپس بگو:بار خدایا مرا حفظ کن و حفظ کن آنچه با من است و مرا سالم دار و سالم دار آنچه با من است و مرا به مقصد رسان و به مقصد برسان آنچه را با من است،رسانیدن خوب؛سپس فرمود:آیا نبینی که مردی محفوظ ماند و آنچه با او است محفوظ نماند و سالم ماند و آنچه با او است سالم نماند و خودش به مقصد رسد و آنچه با او است به مقصود نرسد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 225 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-از صباح کفشگر که ابو الحسن علیه السّلام فرمود:چون آهنگ سفر کردی به در خانه ات بایست و سورۀ حمد را از پیش رو و از سمت راست و از سمت چپ بخوان،و سورۀ

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

را از پیش رو و از سمت راست و از سمت چپ بخوان و

أَعُوذُ بِرَبِّ اَلنّٰاسِ

و

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلْفَلَقِ

را از پیش رو و سمت راست و سمت چپ بخوان،سپس بگو:بار خدایا مرا حفظ کن و حفظ کن آنچه با من است و مرا سالم دار و سالم دار آنچه که با من است و مرا به مقصد رسان و به مقصد برسان آنچه را با من است،رسانیدن خوب؛سپس فرمود:آیا نبینی که مردی محفوظ ماند و آنچه با اوست محفوظ نماند و سالم ماند و آنچه با اوست سالم نماند و خودش به مقصد رسد و آنچه با اوست به مقصود نرسد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 537 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. قوله علیه السلام فقف علی باب دارک أی تلقاء الوجه الذی تتوجه إلیه کما فی الفقیه حیث روی بسنده الصحیح عن البجلی عن صباح الحذاء قال: سمعت موسی بن جعفر علیه السلام یقول: لو کان الرجل منکم إذا أراد سفرا قام علی باب داره تلقاء الوجه الذی یتوجه إلیه فقرأ فاتحة الکتاب أمامه و عن یمینه و عن شماله و آیة الکرسی أمامه و عن یمینه و عن شماله ثم قال اللهم احفظنی إلی آخر الخبر و سیأتی مخالفا لهما و هذا الاختلاف مع اتحاد الراوی غریب و اقرء فاتحة الکتاب قیل لیس فیه النفث کما ذکره بعض، بل الأحوط ترکه لتشبهه بالسحر، کما فی قوله تعالی

وَ مِنْ شَرِّ اَلنَّفّٰاثٰاتِ فِی اَلْعُقَدِ . ثم اعلم أن الأحسن و الأوفق بلفظ الخبر قراءة کل منها علی حدة فی الجهات الثلاث و لا یبعد جواز جمع الجمیع فی کل جهة اللهم احفظنی أی من الآفات و البلیات و المکاره الجسمانیة و الروحانیة و سلمنی الظاهر أنه تأکید لما قبله و هو کثیر فی الأدعیة و مناسب للإلحاح فی الدعاء، و قیل: الحفظ من الآفات و السلامة من السیئات و المراد بما فی الأخیر العبید و الخدم و الرفقاء، و قیل: الحفظ من الآفات الأرضیة و التسلیم من التقدیرات السماویة و بلغنی و بلغ ما معی بلاغا حسنا أی بلغنی و ما معی إلی المقصود و المکان المقصود تبلیغا حسنا بلا نقص و لا تعب و لا شیء من الآفات، و قیل: البلاغ إما بالفتح و هو اسم لما یتبلغ و یتوصل به إلی المقصود، و المراد به هنا التبلیغ بإقامة الاسم مقام المصدر کما فی قولک أعطیته عطاء، أو بالکسر للمبالغة فی التبلیغ من بالغ فی الأمر مبالغة و بلاغا إذا اجتهد فیه و لم یقصر انتهی. و أقول: فی القاموس: البلاغ کسحاب الکفایة و الاسم من الإبلاغ و التبلیغ و هما الإیصال و قوله أ ما رأیت بیان لفائدة ضم الدعاء لما معه مع الدعاء له فی الجمیع. قوله علیه السلام و یسلم إلی آخره هذا الفعل و ما بعده من الأفعال إما مجرد معلوم أو مزید مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 328 

*****

ص: 467


1- 6 . فی «ب» : - «بن إبراهیم» .
2- 7 . فی «ز» : «کلائه» . وفی شرح المازندرانی : «الکلاء ، بالکسر والمدّ : الحفظ والحراسة . وفِعله کمنع . وقد تخفّف همزتها وتقلب یاءً» .
3- 8 . الوافی، ج 9، ص 1604، ح 8823؛ الوسائل ، ج 5 ، ص 328 ، ح 6695 .
4- 1 . فی الوافی : + «لحفظه اللّه ، ولحفظ ما معه ، وسلّمه اللّه وسلّم ما معه ، وبلّغه اللّه ، وبلّغ ما معه . قال» .
5- 2 . فی الوافی : + «یا صبّاح» .
6- 3 . فی شرح المازندرانی ، ومرآة العقول : «هذا الفعل وما بعده من الأفعال إمّا مجرّد معلوم من السلامة ، أو مزید مجهول من التسلیم» . وفی بعض النسخ أیضا ضبط هذه الأفعال بالتشدید.
7- 4 . الکافی ، کتاب الحجّ ، باب القول إذا خرج الرجل من بیته ، ح 6993 . وفی التهذیب ، ج 5 ، ص 49 ، ح 153 ، عن الکلینی ، وفیهما مع اختلاف یسیر . وراجع : الحدیث 11 من هذاالباب ومصادره الوافی، ج 12، ص 363، ح 12104 ؛ الوسائل ، ج 11 ، ص 381 ، ح 15067 .

10- الحدیث

10/3344. حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ، عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام (1) أَنَّهُ کَانَ إِذَا خَرَجَ مِنَ الْبَیْتِ، قَالَ: «بِسْمِ اللّهِ خَرَجْتُ، وَ عَلَی اللّهِ تَوَکَّلْتُ، لاَ(2) حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ(3)».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو حمزه گوید: حضرت باقر علیه السلام هر گاه از خانه بیرون میرفت میفرمود: «بسم اللّٰه خرجت و علی اللّٰه توکلت لا حول و لا قوة الا باللّٰه». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 321 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-از ابی حمزه که چون امام باقر(علیه السّلام)از خانه بیرون می شد می گفت: بسم اللّٰه خرجت،و علی اللّٰه توکلت،لا حول و لا قوة الاّٰ باللّٰه. .

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 227 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-ابی حمزه گوید:که چون امام باقر علیه السّلام از خانه بیرون می شد می گفت: بسم اللّه خرجت،و علی اللّه توکّلت،لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 539 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل کالموثق. إذا خرج أی أراد الخروج أو أخذ فیه فی سفر أو حضر کما صرح بهما فی خبر ابن الجهم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 329 

*****

11- الحدیث

11/3345 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ(5)، عَنْ مُوسَی بْنِ الْقَاسِمِ، عَنْ صَبَّاحٍ الْحَذَّاءِ:

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام ، قَالَ: «یَا صَبَّاحُ(6)، لَوْ کَانَ الرَّجُلُ مِنْکُمْ إِذَا أَرَادَ سَفَراً، قَامَ عَلی

بَابِ دَارِهِ تِلْقَاءَ(7) وَجْهِهِ الَّذِی یَتَوَجَّهُ لَهُ، فَقَرَأَ الْحَمْدَ أَمَامَهُ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ ، وَ الْمُعَوِّذَتَیْنِ(8) أَمَامَهُ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ، وَ «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ(9)» أَمَامَهُ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ(10) شِمَالِهِ، وَ آیَةَ الْکُرْسِیِّ(11) أَمَامَهُ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ، ثُمَّ قَالَ: "اللّهُمَّ احْفَظْنِی وَ احْفَظْ مَا مَعِی، وَ سَلِّمْنِی وَ سَلِّمْ مَا مَعِی، وَ بَلِّغْنِی وَ بَلِّغْ مَا مَعِی بِبَلاَغِکَ(12) الْحَسَنِ الْجَمِیلِ" لَحَفِظَهُ اللّهُ وَ حَفِظَ(13) مَا مَعَهُ، وَ سَلَّمَهُ(14) وَ سَلَّمَ مَا مَعَهُ، وَ بَلَّغَهُ(15)

ص: 468


1- 5 . فی «ز» : + «قال» .
2- 6 . فی الوافی والوسائل : «ولا».
3- 7 . فی الوافی : + «العلیّ العظیم» .
4- 8 . الوافی، ج 9، ص 1604، ح 8824 ؛ الوسائل ، ج 5 ، ص 328 ، ح 6696 .
5- 9 . فی الوسائل : «أحمد بن محمّد ، و سهل بن زیاد جمیعا» بدل «سهل بن زیاد» .
6- 10 . فی الوسائل : - «یا صبّاح» .
7- 1 . «التِّلْقاء» : الحِذاء . ومنه : جلس تِلقاءه ، وتِلقاء وَجهِه : حذاء وَجْهِه . مجمع البحرین ، ج 3 ، ص 1643 (لقی).
8- 2 . فی «ب» : «وآیة الکرسی» . وفی «ص» : + «عن» .
9- 3 . فی «ب» : «المعوِّذتین» بدل «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» .
10- 4 . فی «ص» : - «عن» .
11- 5 . فی «ب» : «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» .
12- 6 . فی «ص» : «بلاغک».
13- 7 . فی الوافی : «لحفظ» .
14- 8 . فی «ب» والوافی : + «اللّه» .
15- 9 . فی الوافی : + «اللّه» .

وَ بَلَّغَ مَا مَعَهُ(1)، أَ مَا رَأَیْتَ الرَّجُلَ یُحْفَظُ وَ لاَ یُحْفَظُ مَا مَعَهُ، وَ یَبْلُغُ(2) وَ لاَ یَبْلُغُ مَا مَعَهُ(3)، وَ یَسْلَمُ وَ لاَ یَسْلَمُ مَا مَعَهُ؟(4)».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

صباح حذاء از حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام حدیث کند گوید که فرمود: ای صباح اگر هر گاه مردی از شما آهنگ سفری میکرد بر در خانه اش روی خود را بجانب آنجائی که میخواهد برود متوجه میکرد، و سورۀ حمد را از پیش رو و از سمت راست و چپش میخواند و نیز معوّذتین یعنی دو سورۀ «

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلنّٰاسِ

»و«

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلْفَلَقِ

»را از پیش رو و طرف راست و چپش میخواند، و هم چنین سورۀ «

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

»را از پیش رو و سمت راست و چپش میخواند، و نیز آیة الکرسی را از پیش رو و جانب راست و چپش میخواند، و سپس بگوید: «اللهم احفظنی و احفظ ما معی و سلمنی و سلم ما معی و بلغنی و بلغ ما معی ببلاغک الحسن الجمیل». هر آینه خداوند او را و هر چه همراه اوست حفظ کند، و او را با هر چه همراه او است سالم دارد، و او را با هر چه همراه اوست بمنزل رساند، آیا دیده ای که مرد خودش محفوظ ماند ولی آنچه با اوست حفظ نشود؟ و خودش بمقصد رسد ولی آنچه با اوست بمقصد نرسد؟ و خودش سالم ماند ولی آنچه با او است سالم نماند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 321 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-از صباح حذّاء از ابی الحسن(علیه السّلام)فرمود:ای صباح، اگر هر گاه یکی از شماها آهنگ سفر می کرد،به درِ خانۀ خود می ایستاد و در برابر روی خود که به سوی آن می رود سورۀ حمد را از پیشِ رو و از سمت راست و سمت چپ می خواند و معوّذتین را هم از پیشِ رو و سمت راست و سمت چپش می خواند و«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

» را هم از پیشِ رو و سمت راست و سمت چپش می خواند و آیة الکرسی را هم از پیش رو و سمت راست و سمت چپش می خواند و سپس بخواند:اللّهم احفظنی و احفظ ما معی و سلمنی و سلم ما معی و بلّغنی و بلّغ ما معی ببلاغک الحسن الجمیل،هر آینه خدا او را و هر چه را با او است حفظ کند و او را با هر که همراه او است سالم دارد و او را با هر چه همراه او است به مقصد رساند،آیا نبینی مردی حفظ شود و آنچه با او است حفظ نشود و خودش به مقصد رسد و آنچه با او است نرسد و سالم ماند و آنچه همراه او است سالم نماند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 227 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-صباح حذّاء از ابی الحسن علیه السّلام نقل می کند که حضرت فرمود:ای صباح،هرگاه یکی از شما آهنگ سفر کند،به در خانۀ خود بایستد و در برابر روی خود که به سوی آن می رود از پیش رو و از سمت راست و سمت چپ سوره حمد را بخواند و از پیش رو و سمت راست و سمت چپش معوذتین را بخواند و از پیش رو و سمت راست و سمت چپش

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

را بخواند و از پیش رو و سمت راست و سمت چپش آیة الکرسی را بخواند.،هر آینه خدا او را و هرچه که با اوست حفظ کند و او را با هرکه همراه اوست سالم بدارد و او را با هرچه همراه او است به هدف برساند آیا نمی بینی مردی را که خود حفظ شود ولی آنچه که با اوست حفظ نشود و خود را بمقصد رسد ولی آنکس که با اوست نرسد و خود سالم باشد ولی کسی که با اوست سالم نماند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 539 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور و اللام فی الرجل للعهد الذهنی. و قوله إذا أراد سفرا - إلی قوله - الجمیل خبر کان و قام إلی قوله الجمیل جزاء إذا، و قوله لحفظه الله إلی قوله و بلغ ما معه جزاء لو، و قد مر مضمونه إلا أنه لم یکن آیة الکرسی فیما مضی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 329 

*****

12- الحدیث

12/3346. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ(6):

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام ، قَالَ: «إِذَا خَرَجْتَ مِنْ مَنْزِلِکَ فِی سَفَرٍ أَوْ حَضَرٍ، فَقُلْ: "بِسْمِ اللّهِ، آمَنْتُ بِاللّهِ، تَوَکَّلْتُ(7) عَلَی اللّهِ مَا شَاءَ اللّهُ، لاَ(8) حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ" فَتَلَقَّاهُ(9) 2 / 544

الشَّیَاطِینُ(10)، فَتَنْصَرِفُ(11)، وَ تَضْرِبُ(12) الْمَلاَئِکَةُ وُجُوهَهَا، وَ تَقُولُ(13): مَا سَبِیلُکُمْ(14) عَلَیْهِ وَ قَدْ سَمَّی اللّهَ وَ آمَنَ بِهِ وَ تَوَکَّلَ عَلَیْهِ(15) ، وَ قَالَ: مَا شَاءَ اللّهُ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ(16)

ص: 469


1- 10 . فی الوسائل : «وبلّغه وبلّغ ما معه و سلّمه وسلّم ما معه» بدل «وسلّمه وسلّم ما معه وبلّغه وبلّغ ما معه» .
2- 11 . هذا الفعل وما بعده من الأفعال فی بعض النسخ بالتشدید.
3- 12 . فی الوافی : + «قال : ثمّ قال : یا صبّاح» .
4- 13 . فی الوافی والوسائل : «ویسلِّم ولایسلّم ما معه ، ویبلّغ ولایبلغ معه» .
5- 14 . المحاسن ، ص 350 ، کتاب السفر ، ح 31 ، عن موسی بن القاسم ؛ الفقیه ، ج 2 ، ص 278 ، ح 2514 ، معلّقا عن موسی بن القاسم . الأمان ، ص 104 ، الباب 7 ، بإسناده عن صبّاح الحذّاء ، وفی کلّ المصادر مع اختلاف یسیر . وراجع : الحدیث 9 من هذا الباب ومصادره الوافی، ج 12، ص 363، ح 12105 .
6- 15 . فی «ب ، د ، ص ، بف» وحاشیة «ج» : «جهم» .
7- 1 . فی «ب» وحاشیة «ج ، بر» والوسائل : «وتوکّلت» .
8- 2 . فی حاشیة «ج» والفقیه : «ولا».
9- 3 . أصله : «فتتلقّاه» .
10- 4 . فی «ج ، ز» وحاشیة «د» : «الشیطان» . وفی الوافی : «فتلقّاه الشیاطین ، فی الکلام حذف ؛ یعنی فإنّ من قال ذلک تلقّاه . ویحتمل سقوطه» . وفی مرآة العقول : «وقیل : الفاء للبیان ، والضمیر الغائب منصوب عائد إلی قائل هذا الکلام ، وفیه التفات من الخطاب إلی الغیبة ؛ إشارةً إلی أنّ الحکم غیر مخصوص بالمخاطب» .
11- 5 . فی «ج» : «فینصرف» . وفی المحاسن والفقیه والأمان : - «فتنصرف» .
12- 6 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بس ، بف» وشرح المازندرانی : «وتصرف» . وفی «بر» : والأمان «فتضرب» . وفی حاشیة «بر» : «فتصرف» .
13- 7 . فی «ص ، بس» : «ویقول» .
14- 8 . فی «ز» : «سلککم» .
15- 9 . فی المحاسن والفقیه : «علی اللّه» .
16- 10 . فی المحاسن ، صدر ح 33 والأمان : «لاقوّة» بدل «لاحول ولاقوّة».

إِلاَّ بِاللّهِ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حسن بن جهم از حضرت رضا علیه السلام حدیث کند که فرمود: چون (خواستی) از منزلت بیرون روی در سفر باشد یا در حضر بگو: «بسم اللّٰه آمنت باللّٰه«

تَوَکَّلْتُ عَلَی اَللّٰهِ

»، ما شاء اللّٰه لا حول و لا قوة الا. باللّٰه». پس شیاطین باو برخورند و باز گردند و فرشتگان بر وی آنها بزنند و بگویند: چه راهی شما بدو دارید در صورتی که او نام خدا را برده و باو ایمان آورده و بر او توکل کرده و گفته است: «ما شاء اللّٰه لا حول و لا قوة الا باللّٰه».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 321 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-از حسن بن جهم از ابی الحسن(علیه السّلام)فرمود: چون از منزلت بیرون شوی در سفر باشد و یا حضر بگو: بسم اللّٰه،آمنت باللّٰه،توکلت علی اللّٰه،ما شاء اللّٰه،لا حول و لا قوة الاّٰ باللّٰه. -شیاطین به او برخورند و برگردند و فرشته ها به روی آنها بزنند و بگویند:شما چه راهی بدو دارید با اینکه خدا را نامبرده و به او ایمان دارد و بر او توکل کرده است و گفته است: ما شاء اللّٰه، لا حول و لا قوة الاّٰ باللّٰه.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 227 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-«حسن بن جهم»از ابی الحسن علیه السّلام نقل می کند که حضرت فرمود:

چون از منزلت خارج شوی در سفر باشی یا حاضر بگو:

بسم اللّه آمنت باللّه،توکّلت علی اللّه،ما شاء اللّه،لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه شیاطین به او برخورند و برگردند و فرشته ها به روی آنها بزنند و بگویند: شما چه راهی به سوی او دارید با اینکه خدا را نامبرده و به او ایمان دارد و بر او توکل کرده است و گفته است:ما شاء اللّه،لا حول و لا قوة الاّ باللّه.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 539 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق کالصحیح. فتلقاه قیل فی الکلام حذف یعنی فإن من قال ذلک تلقاه و یحتمل سقوطه و قیل الفاء للبیان و الضمیر الغائب منصوب عائد إلی قائل هذا الکلام و فیه التفات من الخطاب إلی الغیبة، إشارة إلی أن الحکم غیر مخصوص بالمخاطب و تعرض الشیطان له لإضلاله و إضراره، و روی الصدوق (ره) هذا الخبر فی الفقیه بإسناده الصحیح إلی علی بن أسباط و هو موثق عن أبی الحسن الرضا علیه السلام و ذکر نحوه إلی قوله فتلقاه الشیاطین فتضرب الملائکة وجوها و تقول إلی آخر الخبر و هو أظهر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 329 

*****

(51) باب الدعاء قبل الصلاة

1- الحدیث

1/3347 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «کَانَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ: مَنْ قَالَ هذَا الْقَوْلَ کَانَ مَعَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله إِذَا قَامَ مِنْ(2) قَبْلِ أَنْ یَسْتَفْتِحَ الصَّلاَةَ: "اللّهُمَّ إِنِّی أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أُقَدِّمُهُمْ بَیْنَ یَدَیْ صَلَوَاتِی(3)، وَ أَتَقَرَّبُ بِهِمْ إِلَیْکَ(4)، فَاجْعَلْنِی بِهِمْ وَجِیهاً فِی الدُّنْیَا وَ الاْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ(5)، مَنَنْتَ عَلَیَّ بِمَعْرِفَتِهِمْ(6)، فَاخْتِمْ لِی بِطَاعَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ وَ وَلاَیَتِهِمْ؛ فَإِنَّهَا السَّعَادَةُ، وَ اخْتِمْ(7) لِی(8) بِهَا؛ فَإِنَّکَ(9) عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ" ، ثُمَّ تُصَلِّی(10)، فَإِذَا انْصَرَفْتَ(11) قُلْتَ: اللّهُمَّ اجْعَلْنِی مَعَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فِی کُلِّ عَافِیَةٍ وَ بَلاَءٍ، وَ اجْعَلْنِی مَعَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فِی کُلِّ مَثْوًی وَ مُنْقَلَبٍ؛ اللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیَایَ مَحْیَاهُمْ، وَ مَمَاتِی مَمَاتَهُمْ، وَ اجْعَلْنِی مَعَهُمْ فِی الْمَوَاطِنِ کُلِّهَا، وَ لاَ

ص: 470


1- 11 . المحاسن ، ص 350 ، کتاب السفر ، ذیل ح 33 ، عن ابن فضّال . وفی المحاسن ، ص 350 ، صدر ح 33 ؛ والفقیه ، ج 2 ، ص 272 ، ح 2416 ؛ والأمان ، ص 105 ، الباب 7 ، بسند آخر عن الرضا علیه السلام الوافی، ج 9، ص 1604، ح 8825 ؛ الوسائل ، ج 5 ، ص 326 ، ح 6691 .
2- 1 . هکذا فی النسخ التی قوبلت وشرح المازندرانی والوافی والبحار ، ج 84 . وفی المطبوع : - «من» .
3- 2 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، بر ، بس ، بف» والوافی ومرآة العقول . وفی «ص» والمطبوع : «صلاتی» .
4- 3 . فی «ز» : - «إلیک» .
5- 4 . فی الوافی والبحار ، ج 84 : + «أنت» .
6- 5 . فی «ز ، بس» : «معرفتهم».
7- 6 . فی «ز ، بس» والوافی والوسائل : «اختم» بدون الواو . وفی البحار ، ج 84 : «فاختم» .
8- 7 . فی «ز» : - «لی» .
9- 8 . فی «ب» والوافی : «إنّک».
10- 9 . فی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 332 : «ثمّ تصلّی ، فی بعض النسخ بصیغة الخطاب ، وفی بعضها بصیغة الغیبة ، وعلی الأوّل فیه التفات» .
11- 10 . فی البحار ، ج 86 : + «من الصلاة» .

تُفَرِّقْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ(1)؛ إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: که امیر المؤمنین علیه السلام میفرمود: هر که این کلام را بگوید با محمد و آل محمد خواهد بود، هنگامی که (برای نماز) برخیزد پیش از اینکه شروع بنماز و (تکبیرة الاحرام) کند (بگوید) «اللهم انی أتوجه الیک بمحمد و آل محمد و أقدمهم بین یدی صلاتی و أتقرب بهم الیک فاجعلنی بهم وجیها فی الدنیا و الآخرة و من المقربین مننت علی بمعرفتهم فاختم لی بطاعتهم و معرفتهم و ولایتهم فإنها السعادة و اختم لی بها فانک علی کل شیء قدیر». سپس نماز میخوانی و چون از نماز فارغ شدی بگوئی: اللهم اجعلنی مع محمد و آل محمد فی کل عافیة و بلاء و اجعلنی مع محمد و آل محمد فی کل مثوی و منقلب، اللهم اجعل محیای محیاهم و مماتی مماتهم و اجعلنی معهم فی المواطن کلها، و لا تفرق بینی و بینهم انک علی کل شیء قدیر». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 322 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)که امیر المؤمنین(علیه السّلام)می فرمود:هر که این دعا را هنگام شروع در نماز بخواند با محمد و آل محمد باشد: بار خدایا من به وسیلۀ محمد و آل محمد به تو روی آوردم و آنان را پیش از نماز به درگاهت وسیله نمودم و بدانها به حضرت تو تقرّب جستم،مرا به خاطر آنها در دنیا و آخرت آبرومند ساز و از مقربان خود نما،به معرفتشان بر من منت نهادی و به طاعت و معرفت و ولایتشان مرا سرانجام بخش زیرا که آن سعادتمندی است، و زندگی مرا بدان به پایان رسان زیرا تو بر هر چیز توانائی.سپس نماز خود را می خوانی و چون فارغ شدی می گوئی:بار خدایا مرا با محمد و آل محمد مقرر دار در هر عافیتی و هر بلاء و مرا با محمد و آل محمد مقرر دار در هر اقامت و حرکت،بار خدایا زندگی مرا زندگیِ آسان ساز و مردنم را مردن آنان و مرا در هر جا با آنها بدار و از آنها جدا مدار زیرا تو بر هر چیزی توانائی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 229 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:که امیر المؤمنین علیه السّلام می فرمود:هرکس این دعا را هنگام شروع به نماز بخواند با محمد و آل محمد محشور شود:

بارخدایا من به وسیله محمد و آل محمد به تو روی آوردم و آنان را پیش از نماز به درگاهت وسیله قرار دادم و با آنها به حضرت تو تقرّب جستم،مرا به خاطر آنها در دنیا و آخرت آبرومند ساز و از مقربان خود قرار ده،به معرفتشان بر من منت نهادی و به طاعت و معرفت و ولایتشان سرانجام مرا قرار ده زیرا که آن سعادتمندی است،و زندگی مرا با آن به پایان رسان زیرا تو بر هر چیز توانائی.سپس نماز خود را می خوانی و چون فارغ شدی می گوئی:بار خدایا مرا با محمد و آل محمد در هر عافیتی و هر بلاء همراه کن و مرا با محمد و آل محمد در هر اقامت و حرکتی قرار ده،بار خدایا زندگی مرا زندگی آسان ساز و مردنم را مردن آنان و مرا در هر جا با آنها همراه کن و از آنها جدا مدار زیرا تو بر هر چیزی توانائی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 541 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. من قال هذا القول المشار إلیه مجموع الدعائین دعاء الاستفتاح و دعاء الانصراف و إذا لمحض الظرفیة و قوله إذا قام إلی آخر الحدیث بدل تفضیل لقوله قال هذا القول و المستتر فی قام راجع إلی من، و قیل: من متعلق بقال و إذا قام ظرف له علی الظاهر، أو لکان علی احتمال و المراد بالقیام علی الأول القیام للصلاة و علی الثانی القیام للنشور انتهی، و الأول أوجه، و المراد باستفتاح الصلاة التکبیرات الافتتاحیة أی قبل جمیعها إنی أتوجه إلیک أی أقبل بظاهری و باطنی إلیک بمحمد و آل محمد قیل الباء للسببیة أو الاستعانة و أقدمهم بین یدی صلواتی قیل: الصلاة هدیة و تحفة من العبد إلی الله تعالی، و لا بد فی إیصاله إلیه و قبوله لها من توسطهم علیهم السلام کما یتوسط مقربو السلطان فی إیصال التحف إلیه و أتقرب بهم إلیک أی أتقرب بتوسطهم أو بتصدیقهم و متابعتهم إلیک. و أقول: لما کان الصلاة معراج المؤمن و بها یتقرب إلی حضرة القدس و لا یمکن سلوک هذه الطریقة الأصفی و الوصول إلی هذا المقصد الأقصی إلا بدلیل یهدی إلی ذلک السبیل و معین یوصل العائد إلی حضرة الرب الجلیل و ینجیه من وساوس أهل التضلیل و یسقیه بکأس المحبة من العین السلسبیل، فلذا توسل بمقربی جنابه و العارفین بطرق قربه و أبوابه و توسل بهم إلیه، و استشفع بهم لدیه فقال فاجعلنی بهم أی بهدایتهم و إرشادهم و تأییدهم و إسعادهم أو بتصدیقهم و اتباعهم وجیها أی ذا جاه و منزله، فی المصباح: وجه بالضم وجاهة فهو وجیه إذا کان له حظ و رتبة، و فی القاموس: الوجه سید القوم کالوجیه، و قال الراغب فلان وجیه ذو جاه، فالوجاهة عند الله فی الدنیا بالعلم و العمل و سلوک الطریقة القویمة و متابعة العترة الهادیة و کونه من الهادین المخلصین لله الدین، و فی الآخرة بالدرجات الرفیعة، و کونه محشورا مع أئمة الدین بل یکون ببرکتهم و قربهم من شفعاء المذنبین و یظهر منزلتهم و جاههم عند الله علی العالمین و لذا قال و من المقربین أی منک و من الأئمة الراشدین برغم النواصب و المخالفین کما قال سبحانه

(فَلَمّٰا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِیئَتْ وُجُوهُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ قِیلَ هٰذَا اَلَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ)

و قالوا عند ذلک

(فَمٰا لَنٰا مِنْ شٰافِعِینَ `وَ لاٰ صَدِیقٍ حَمِیمٍ) . و لما کان هذا الکلام موهما لإظهار فضل و امتنان قال مننت علی بمعرفتهم أی هذه أیضا من نعمک الجلیلة حیث جعلتنی من شیعتهم و رزقتنی القول بإمامتهم و لذا تقربت بهم إلیک، فترک العاطف بینهما لکمال الاتصال أو للاستئناف کأنه سبحانه یقول من جعلک بحیث تتوصل بهم إلی فیقول: أنت مننت علی بمعرفتهم فأرجو منک أن تختم لی بطاعتهم فی الأقوال و الأعمال و العقائد و تدیم و تتم لی معرفتهم لأبلغ فی جمیع ذلک إلی درجة الکمال و أکون مستقرا فیها إلی آخر الأحوال و لا أکون مستودعا أزول عنها بشبه الشیاطین و أهل الظلال فإنها السعادة التی توجب الخلود فی النعم الباقیة، فالضمیر راجع إلی الطاعة و المعرفة و الولایة الکاملة الدائمة المستقرة، و تعریف الخبر لإفادة الحصر الدال علی أن ما سواها من المعرفة و الطاعة الناقصة التی فی معرض الزوال لیست بسعادة اختم لی بها أی بما ذکر من الأمور الثلاثة أو بالسعادة و مالهما واحد و هذا تأکید للسابق للمبالغة و الاهتمام بها و ببقائها و ثباتها. ثم تصلی فی بعض النسخ بصیغة الخطاب و فی بعضها بصیغة الغیبة و علی الأول فیه التفات، و علی ما اخترناه فی أول الخبر هذه الجملة معطوفة علی قوله إذا قام إلی آخره و هی من تتمة کلام أمیر المؤمنین علیه السلام و فی الکلام أیضا التفات لأنه فی قوة فإذا انصرف قال اللهم اجعلنی طلب ذلک لأن المعرفة التامة و المتابعة الکاملة و المحبة الصادقی تقتضی المشارکة فی العافیة و البلاء و الشدة و الرخاء و اجعلنی مع محمد و آل محمد فی کل مثوی و منقلب المثوی محل الإقامة أو مصدر میمی من قولهم ثوی بالمکان أقام به، و کذا المنقلب یحتملهما أی فی کل مکان أقاموا فیه و کل محل انقلبوا فیه، أو فی کل إقامة و سکون و کل انقلاب و حرکة، و بالجملة طلب أن تکون حرکاته و سکناته موافقة لحرکتهم و سکونهم، و لو لا ذلک لدخل النقص فی المتابعة و وقع الفراق بین المحب و المحبوب فی الجملة. اللهم اجعل محیای محیاهم و مماتی مماتهم المحیی و الممات مفعل من الحیاة و الموت، و یقعان علی المصدر و الزمان و المکان و الأول هنا أظهر، و المعنی اجعل حیاتی مثل حیاتهم فی التعرض للخیرات و الأعمال الصالحات، و موتی مثل موتهم فی استحقاق الغفران و الرضوان و الدرجات و الشفاعات، أو فی الشهادة و القتل فی سبیل الله، و قیل المحیی الخیرات التی تقع فی حال الحیاة منجزة و الممات الخیرات التی تصل إلی الشخص بعد الموت کالتدبیر و الوصیة و غیر ذلک مما ینتفع به بعد الموت.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 333 

*****

2- الحدیث

2/3348. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ، قَالَ:

تَقُولُ قَبْلَ دُخُولِکَ فِی الصَّلاَةِ: «اللّهُمَّ إِنِّی أُقَدِّمُ مُحَمَّداً نَبِیَّکَ صلی الله علیه و آله بَیْنَ یَدَیْ حَاجَتِی، وَ أَتَوَجَّهُ بِهِ إِلَیْکَ(3) فِی طَلِبَتِی، فَاجْعَلْنِی بِهِمْ(4) وَجِیهاً فِی الدُّنْیَا وَ الاْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ؛ اللّهُمَّ اجْعَلْ صَلاَتِی(5) بِهِمْ مُتَقَبَّلَةً(6)، وَ ذَنْبِی بِهِمْ(7) مَغْفُوراً، وَ دُعَائِی بِهِمْ مُسْتَجَاباً، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و در حدیث مرفوعی (که سندش بمعصوم رسد) فرمود: پیش از آنکه وارد در نماز شوی گوئی: «اللهم انی اقدم محمدا نبیک صلی اللّٰه علیه و آله بین یدی حاجتی و أتوجه به [الیک] فی طلبتی فاجعلنی بهم وجیها فی الدنیا و الآخرة و من المقربین، اللهم اجعل صلاتی بهم متقبله و ذنبی بهم مغفورا و دعائی بهم مستجابا یا أرحم الراحمین». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 322 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-معصوم(علیه السّلام)فرمود: پیش از دخول در نماز می گوئی: بار خدایا من محمد پیغمبرت را از حاجتِ خود پیش داشتم، و به وسیلۀ او به تو روی آوردم،در مطلب خودم مرا به وسیلۀ آنها در دنیا و آخرت آبرومند ساز و از مقرّبان بنواز،بار خدایا به وسیلۀ آنان نمازم را پذیرا شده ساز و گناهم را آمرزیده و دعایم را مستجاب، یا ارحم الراحمین.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 231 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-معصوم علیه السّلام فرمود:پیش از دخول در نماز می گوئی:

بار خدایا من محمد پیامبرت را با توجه به حاجت خود پیش انداخته ام و به وسیلۀ او به تو روی آوردم،در مطلب خودم مرا به وسیلۀ آنها در دنیا و آخرت آبرومند ساز و از نزدیکان خود قرار ده نمازم را بپذیر و گناهم را بیامرز و دعایم را مستجاب کن یا ارحم الراحمین.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 543 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. و فی القاموس : الطلبة بکسر اللام ما طلبته.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 333 

*****

3- الحدیث

3/3349 . عَنْهُ(9)، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْقَاسِمِ، عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ، قَالَ:

شَهِدْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، وَ اسْتَقْبَلَ(10) الْقِبْلَةَ قَبْلَ التَّکْبِیرِ، وَ قَالَ(11): «اللّهُمَّ لاَ تُوءْیِسْنِی مِنْ رَوْحِکَ، وَ لاَ تُقَنِّطْنِی(12) مِنْ رَحْمَتِکَ، وَ لاَ تُوءْمِنِّی مَکْرَکَ؛ فَإِنَّهُ لاَ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ(13) إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ».

ص: 471


1- 11 . فی «ز ، بر» والوسائل : + «أبدا» .
2- 12 . الوافی ، ج 8 ، ص 636 ، ح 6762 ؛ الوسائل، ج 5 ، ص 508 ، ح 7189 ؛ البحار ، ج 84 ، ص 370 ، ذیل ح 22 ، إلی قوله : «فإنّک علی کلّ شیء قدیر» ؛ وفیه ، ج 86 ، ص 43 ، ذیل ح 52 ، من قوله : «فإذا انصرفت ، قلت : اللّهمّ».
3- 13 . فی «ب ، د ، ز ، ص ، بر ، بس» : - «إلیک» .
4- 14 . فی «ج ، د ، ص ، بر ، بس ، بف» والوافی : «به» .
5- 1 . فی «ب ، ج ، ز» وحاشیة «د» : «صلواتی» .
6- 2 . فی «د ، ص ، بر ، بف» وحاشیة «ز» والوافی : «مقبولة» .
7- 3 . فی «بس» : - «بهم» .
8- 4 . الکافی ، کتاب الصلاة ، باب القول عند دخول المسجد والخروج منه ، ح 4969 ؛ والتهذیب ، ج 2 ، ص 287 ، ح 1149 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر. الفقیه ، ج 1 ، ص 302 ، ح 916 ، مرسلاً عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 8 ، ص 635 ، ح 6760 ؛ الوسائل، ج 5 ، ص 509 ، ذیل ح 7190 .
9- 5 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق .
10- 6 . فی «بر ، بف» : «یستقبل» بدل «واستقبل» . وفی الوافی : «استقبل» بدون الواو.
11- 7 . فی «ج ، ز ، بر ، بف» والوافی : «فقال» .
12- 8 . «القنوط» : الإیاس من رحمة اللّه تعالی . المفردات للراغب ، ص 685 ؛ المصباح المنیر ، ص 517 (قنط) .
13- 9 . فی «ج ، بر» : «مکرک» بدل «مکراللّه» .

2 / 545

قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ ، مَا سَمِعْتُ بِهذَا مِنْ أَحَدٍ قَبْلَکَ؟!

فَقَالَ: «إِنَّ(1) مِنْ أَکْبَرِ الْکَبَائِرِ عِنْدَ اللّهِ الْیَأْسَ مِنْ رَوْحِ اللّهِ، وَ الْقُنُوطَ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ، وَ الاْءَمْنَ مِنْ مَکْرِ اللّهِ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

صفوان جمال گوید: من (هنگام نماز) خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم که پیش از تکبیرة الاحرام روبروی قبله ایستاد و گفت: «اللهم لا تؤیسنی من روحک و لا تقنطنی من رحمتک و لا تؤمنی مکرک فإنه لا یأمن مکر اللّٰه الا القوم الخاسرون». (یعنی بار خدایا مرا از رحمت خود محروم مساز و از مهر خود ناامیدم مکن، و از مکر و کیفر خود آسوده خاطرم منما زیرا از مکر خدا آسوده خاطر نشوند جز مردمان زیان کار) گوید: من عرضکردم: قربانت من این دعا را از هیچ کس پیش از شما نشنیدم: فرمود: همانا از بزرگترین گناهان کبیره در نزد خداوند ناامیدی از رحمت خدا و آسوده خاطر بودن از کیفر و مکر خدا است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 323 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از صفوان جمّال گوید:من حضور امام صادق(علیه السّلام)بودم که پیش از تکبیرة الاحرام برابر قبله ایستاد و گفت: بار خدایا مرا از رحمت و نوازشِ خود محروم مساز و از مهر خود نومید مکن و از مکر و مجازاتِ خود آسوده خاطر منما زیرا از مکر خدا آسوده نزیند جز زیانکاران.گفتم:قربانت،من این دعا را از احدی پیش از شما نشنیدم،فرمود: از بزرگترین گناهان کبیره نزد خدا نومیدی از نوازش خدا و ناامیدی از رحمت و مهر خدا و آسوده خاطر بودن از مکر و مجازات خدا است

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 231 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-«صفوان جمّال»گوید:من حضور امام صادق علیه السّلام بودم که پیش از تکبیرة الاحرام مقابل قبله ایستاد و گفت:

بار خدایا مرا از رحمت و نوازش خود محروم مساز و از مهر خود ناامیدم مکن و از مکر و مجازات خود آسوده خاطر مساز زیرا از مکر خدا آسوده خاطر نشوند جز زیانکاران.عرض کردم:قربانت،من این دعا را از احدی پیش از شما نشنیدم،فرمود:

از بزرگترین گناهان کبیره نزد خدا ناامیدی از رحمت خداوند و آسوده خاطری از نبود مکر خداست.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 543 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. لا تؤیسنی من روحک فی القاموس: أیس منه کسمع أیاسا قنط و أیسه و آیسة، و قال الروح بالفتح الراحة و الرحمة، و نسیم الریح، و قال قنط کنصر و ضرب و کرم قنوطا بالضم و کفرح قنطا و قناطه و کمنع و حسب و هاتان علی الجمع بین اللغتین یئس انتهی. و أقول: الفقرتان الأولیان قریبتان معنی و مالهما واحد فیمکن أن تکون الثانیة مؤکدة للأولی أو یکون المراد بالأولی الیأس من رحماته تعالی فی الدنیا عند الشفاء و البلایا، أو الأعم من الدنیا و الآخرة، و بالثانیة الیأس من الجنة و مثوباته الباقیة فی الآخرة فیکون علی الثانی تخصیصا بعد التعمیم لمزید الاهتمام، أو یکون المراد بالقنوط الدرجة العلیا من الیأس، کما قال فی النهایة قد تکرر ذکر القنوط فی الحدیث و هو أشد الیأس من الشیء یقال: قنط یقنط و قنط یقنط فهو قانط و قنوط و القنوط بالضم المصدر انتهی، و قد یقال: الروح دفع المکروه و الشر و الرحمة إعطاء المحبوب و الخیر، و قیل: الروح بالفتح الراحة و النسیم الطیبة و الرحمة و الأولان أولی بالإرادة هنا تحرزا عن التکرار و المراد بهما نسیم الجنة و الراحة فیهما و القنوط منهما و من الرحمة بسبب المعصیة و إن کانت عظیمة بعد الإیمان کفر بالله العظیم کما نطق به القرآن الکریم و لا تؤمنی مکرک کالاستدراج و نحوه مثل أن یسکن قلبه و لا یخاف عقوبته من المعصیة و یعتقد أنه مغفور قطعا فإن ذلک تکذیب للوعید و لیس هذا من حسن الظن بالله فإن حسن الظن به أن یعمل و یستغفر و یظن أنه مقبول و قد مر القول فیه سابقا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 334 

*****

(52) باب الدعاء فی أدبار الصلوات

اشاره

52 _ بَابُ الدُّعَاءِ فِی أَدْبَارِ الصَّلَوَاتِ(3)

1- الحدیث

1/3350. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ الْبَرْقِیِّ، عَنْ عِیسَی بْنِ عَبْدِ اللّهِ الْقُمِّیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «کَانَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِ یَقُولُ إِذَا فَرَغَ مِنَ الزَّوَالِ : اللّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ، وَ أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِمُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ، وَ أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِمَلاَئِکَتِکَ الْمُقَرَّبِینَ، وَ أَنْبِیَائِکَ الْمُرْسَلِینَ، وَ بِکَ ؛ اللّهُمَّ أَنْتَ(4) الْغَنِیُّ عَنِّی ، وَبِیَ(5) الْفَاقَةُ إِلَیْکَ، أَنْتَ الْغَنِیُّ(6) وَ أَنَا الْفَقِیرُ إِلَیْکَ، أَقَلْتَنِی(7) عَثْرَتِی، وَ سَتَرْتَ(8) عَلَیَّ ذُنُوبِی، فَاقْضِ(9) الْیَوْمَ حَاجَتِی، وَ لاَ تُعَذِّبْنِی بِقَبِیحِ مَا تَعْلَمُ مِنِّی، بَلْ(10) عَفْوُکَ وَ جُودُکَ یَسَعُنِی».

قَالَ: «ثُمَّ یَخِرُّ(11) سَاجِداً، ··· î

ص: 472


1- 10 . فی «ب» : - «إنّ» .
2- 11 . راجع : الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب الکبائر ، ح 2445 ومصادره الوافی ، ج 8 ، ص 636 ، ح 6761 ؛ الوسائل، ج 5 ، ص 508 ، ح 7188 ؛ البحار، ج 84 ، ص 370 ، ح 22 ، وفیهما إلی قوله : «لا یأمن مکر اللّه إلاّ لقوم الخاسرین» .
3- 1 . فی «د ، ص» : «الصلاة».
4- 2 . فی «بر» : - «أنت» . وفی الفقیه : «لک» .
5- 3 . فی «بر» وحاشیة «ج» : «لی» .
6- 4 . فی حاشیة «د» : «غنیّ» .
7- 5 . فی «ز ، بر ، بف» والفقیه : «أقلنی» . وأقال اللّه عثرته : إذا رفعه من سقوطه . المصباح المنیر، ص 521 (قیل).
8- 6 . فی الفقیه : «واستر» .
9- 7 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی والوسائل والفقیه . وفی المطبوع : + «لی» . وفی الفقیه : «واقض» .
10- 8 . فی «ب ، بر ، بف» وحاشیة «ج» والوافی : «فإنّ» بدل «بل» .
11- 9 . فی «بف» : «تخرّ» .

وَ یَقُولُ(1): یَا أَهْلَ التَّقْوی، وَ(2) یَا(3) أَهْلَ الْمَغْفِرَةِ، یَا بَرُّ یَا رَحِیمُ، أَنْتَ أَبَرُّ بِی مِنْ أَبِی وَ أُمِّی وَ مِنْ جَمِیعِ الْخَلاَئِقِ، اقْلِبْنِی(4) بِقَضَاءِ حَاجَتِی(5) مُجَاباً دُعَائِی، مَرْحُوماً صَوْتِی(6)، قَدْ کَشَفْتَ أَنْوَاعَ الْبَلاَیَا(7) عَنِّی».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: امیر المؤمنین صلوات اللّٰه علیه چون از نماز ظهر فارغ میشد میگفت: «اللهم انی اتقرب الیک بجودک و کرمک و اتقرب الیک بمحمد عبدک و رسولک و أتقرب الیک بملائکتک المقربین و انبیائک المرسلین و بک، اللهم انت الغنی عنی و بی الفاقة الیک، و انت الغنی و أنا الفقیر الیک، أقلتنی عثرتی و سترت علی ذنوبی فاقض لی الیوم حاجتی و لا تعذبنی بقبیح ما تعلم منی، بل عفوک و جودک یسعنی». فرمود: پس بسجده می افتاد و میگفت: «یا اهل التقوی و یا اهل المغفرة یا بر یا رحیم أنت أبر بی من أبی و امی و من جمیع الخلائق أقبلنی بقضاء حاجتی مجابا دعائی، مرحوما صوتی، قد کشفت أنواع البلایا عنی». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 323 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)که چون امیر المؤمنین(علیه السّلام)از نماز ظهر فارغ می شد می گفت: بار خدایا،راستی که من به تو تقرّب جویم به وسیلۀ جود و کرمت و به تو تقرّب جویم به محمد بنده و رسولت و به تو تقرّب جویم به فرشته های مقرّبت و پیغمبران مرسلت و به خودت،بار خدایا توئی بی نیاز از من و منم نیازمند به تو،توئی توانگر و منم درویش به درگاهت از لغزشم درگذشتی و گناهانم را زیر پرده کردی،امروز حاجتم را برآور و مرا به زشتی آنچه خودت می دانی عذاب مکن بلکه گذشت وجودت مرا فرا گیرد.فرمود:سپس به سجده می افتاد و می گفت: یا اهل التقوی و یا اهل المغفره و یا بر یا رحیم. ،تو از مادر و پدر و همه کس به من خوشرفتارتری،مرا به وسیلۀ بر آوردن حاجتم بپذیر و دعایم را اجابت فرما و آوازم را بنواز،تو انواع بلاها را از من دور کردی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 233 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:وقتی امیر المؤمنین علیه السّلام از نماز ظهر فارغ می شد می گفت:بار خدایا،به راستی که من بخاطر جود و کرامت به تو تقرب می جویم و نیز بخاطر محمد بنده و رسولت به تو تقرب می جویم و بخاطر فرشته های مقربت و پیامبران مرسلت و بخودت تقرب می جویم، بارخدایا توئی بی نیاز از من و منم نیازمند به تو،توئی توانگر و منم نیازمند به درگاهت از لغزشم درگذشتی و گناهانم را پوشاندی امروز خواسته ام را برآور و مرا به زشتی آنچه خودت می دانی کیفر مکن بلکه گذشت وجودت مرا فراگیرد.فرمود:سپس به سجده می افتاد و می گفت:

یا أهل التقوی و یا اهل المغفرة و یا برّ یا رحیم،تو از مادر و پدر و همه کس به من خوشرفتارتری و با برآوردن حاجتم مرا بپذیر و دعایم را قبول فرما و آوازم را بنواز،این تو بودی که انواع بلاها را از من دور ساختی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 543 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح و قد روی الشیخ فی مجالسه مدحا عظیما فی عیسی. قوله علیه السلام إذا فرغ من الزوال أقول: تحتمل القریضة و النافلة لکن الشیخ و غیره ذکروهما فی تعقیب نوافل الزوال بأدنی تغییر و إطلاق صلاة الزوال علی النافلة فی عرف الأخبار أکثر، و الجود و الکرم متقاربان و فیه سبحانه الجود العطاء من غیر طلب مکافأة و جزاء، و الکرم استجماع أنواع الخیر و الشرف و الفضائل و منها العطاء بغیر حساب، و لعل المعنی أطلب القرب منک بجودک و کرمک لا بعملی و طاعتی، و فیه اعتراف بالتقصیر و توسل بأفضل الوسائل للتقرب فإن الجود و الکرم علی الإطلاق یقتضیان إعطاء السائل کل ما سأله مع المصلحة و الاستقالة من المتبایعین أن یندم أحدهما عن البیع فیطلب من الآخر أن یندم و یفسخ، و إقالة العثرة و الزلة أیضا کأنه مأخوذ منه کان الله تعالی أخذ العهد من العبد أن یعذبه إذا أذنب فطلب العبد المغفرة کأنه استقالة عن هذه المعاهدة، و فسخ لها، و فی المصباح: أقاله الله عثرته إذا رفعه من سقوطه و منه الإقالة فی البیع لأنه رفع العقد، و قوله أقلتنی عثرتی کان المعنی لم تعاجلنی بعذابک کما قال و سترت علی ذنوبی و یحتمل أن یکون نوعا من الاستعطاف و المبالغة فی الدعاء أی استغفرت لذنوبی و أظن أنک غفرت لی، و فی القاموس الخر السقوط کالخرور أو من علو إلی سفل یخر و یخر و الهجوم من مکان لا یعرف. و أقول: کان المراد هنا الاستعجال و المبادرة فی السقوط أو السقوط الکامل بحیث ینبطح علی الأرض، أو سقوط مع صوت و تسبیح، قال الراغب: معنی خر سقط سقوطا یسمع منه خریر و الخریر یقال لصوت الماء و الریح و غیر ذلک مما یسقط من علو، و قوله عز و جل

(خَرُّوا لَهُ سُجَّداً)

فاستعمال الخر تنبیه علی اجتماع أمرین السقوط و حصول الصوت منهم بالتسبیح و قوله من بعد

(وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ)

تنبیه علی أن ذلک الخریر کان تسبیحا بحمد الله لا بشیء آخر. یا أهل التقوی أی أهل لأن یتقی من عقوبته و مخالفته لعظمته و جلاله و قدرته و أهل لأن یغفر ذنوب عباده بفضله و رحمته إشارة إلی قوله تعالی

(هُوَ أَهْلُ اَلتَّقْویٰ وَ أَهْلُ اَلْمَغْفِرَةِ)

و قال فی المجمع أی هو أهل أن یتقی محارمه و أهل أن یغفر الذنوب، و روی مرفوعا عن أنس قال إن رسول الله تلا هذه الآیة فقال قال الله سبحانه: إنا أهل إن أتقی فلا یجعل معی إله فمن اتقی أن یجعل معی إلها فإنا أهل أن اغفر له. و قیل: معناه هو أهل أن یتقی عقابه، و أهل أن یعمل له بما یؤدی إلی مغفرته انتهی، و قال البیضاوی: أی حقیق بأن یتقی عقابه انتهی، و قیل: أهل لأن یتقی الذاکرین عن الفساد أو لأن یتقی من مخالفة الذاکرین کما قرأ

(إِنَّمٰا یَخْشَی اَللّٰهَ مِنْ عِبٰادِهِ اَلْعُلَمٰاءُ)

برفع الجلالة و نصب العلماء أو أهل لأن یوفق المتقین للتقوی و یغفر للعاصین و الکل بعید لا سیما الوسط، و فی النهایة فی أسماء الله تعالی البر هو العطوف علی عباده ببره و لطفه و البر و البار بمعنی و إنما جاء فی اسم الله تعالی البر دون البار و البر بالکسر الإحسان.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 337 

*****

2- الحدیث

2/3351. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ؛ وَمُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ ، عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعا ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ إِبْراهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ ، عَنِ الصَّبَّاحِ بْنِ سَیَابَةَ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّه ِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ قَالَ إِذَا صَلَّی الْمَغْرِبَ ثَلاْثَ مَرَّاتٍ : "الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ ، وَلاْ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ غَیْرُهُ" أُعْطِیَ خَیْرا کَثِیرا» .(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر که چون نماز مغرب را خواند سه بار بگوید: «الحمد للّٰه الذی یفعل ما یشاء و لا یفعل ما یشاء غیره». خیر بسیاری باو داده شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 324 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر که پس از نماز مغرب سه بار بگوید: الحمد للّٰه الذی یفعل ما یشاء،و لا یفعل ما یشاء غیره؛خیر. بسیاری به او عطا شود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 233 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس پس از نماز مغرب سه بار بگوید:

الحمد للّه الّذی یفعل ما یشاء،و لا یفعل ما یشاء غیره؛خیر بسیاری به او عطا شود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 545 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و قد مر شرح الدعاء و الخیر الکثیر شامل لخیرات الدنیا و الآخرة، و لا خیر أعظم من الإقرار بمضمون هذا الدعاء فإنه مشتمل علی الإقرار بکمال ربوبیته سبحانه و تفرده بالتدبیر فی ملکه و إنه لا یفعل إلا الأصلح بعباده و الأوفق بنظام الکل فی بلاده، و یمکن أن یکون المراد به إجابة کل ما سأل بعده کما سیأتی فی الخبر التاسع.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 337 

*****

3- الحدیث

3/3352 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِیهِ رَفَعَهُ، قَالَ:

2 / 546

«یَقُولُ(10) بَعْدَ(11) الْعِشَاءَیْنِ: اللّهُمَّ بِیَدِکَ مَقَادِیرُ اللَّیْلِ وَ(12) النَّهَارِ، وَ مَقَادِیرُ الدُّنْیَا وَ الاْآخِرَةِ، وَ مَقَادِیرُ الْمَوْتِ وَ الْحَیَاةِ، وَ مَقَادِیرُ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ، وَ مَقَادِیرُ النَّصْرِ

ص: 473


1- 10 . فی «بف» : «وتقول» . وفی شرح المازندرانی : «ثمّ یقول» . وفی الوسائل : «فیقول» .
2- 11 . فی «ص ، بس» والوسائل : - «و» .
3- 12 . فی حاشیة «د» : - «یا» .
4- 13 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، بر ، بس ، بف» والوافی . وفی «ص» والمطبوع : «اقبلنی» .
5- 14 . فی «ب» وحاشیة «د» : «حوائجی» .
6- 15 . فی «بر ، بف» وحاشیة «ج» : «هولی» بدل «صوتی» .
7- 1 . فی «ب ، ج ، د ، ص ، بر» والوسائل والفقیه : «البلاء» .
8- 2 . الفقیه ، ج 1 ، ص 325 ، ح 956 ، مرسلاً عن أمیرالمؤمنین علیه السلام . فقه الرضا علیه السلام ، ص 109 ، ضمن الحدیث ، مع اختلاف یسیر . جمال الاُسبوع ، ص 402 ، الفصل 41 ، عن هارون بن موسی، عن محمّد بن الحسن الولید ، عن محمّد بن الحسن الصفّار ، عن أحمد بن محمّد بن عیسی ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 8 ، ص 814 ، ح 7184 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 481 ، ح 8496 .
9- 3 . الفقیه ، ج 1 ، ص 326 ، ح 957 ؛ والتهذیب ، ج 2 ، ص 115 ، ح 430 ، مرسلاً الوافی ، ج 8 ، ص 807 ، ح 7174 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 483 ، ح 8501 ؛ البحار ، ج 86 ، ص 112 ، ذیل ح 12 .
10- 4 . فی «د ، ز ، بس» والوافی ومرآة العقول والوسائل : «تقول» .
11- 5 . فی الفقیه : «بین» .
12- 6 . فی «د ، بف» وحاشیة «ج ، ز : + «مقادیر» .

وَ الْخِذْلاَنِ، وَ مَقَادِیرُ الْغِنی وَ الْفَقْرِ؛ اللّهُمَّ بَارِکْ لِی فِی دِینِی وَ دُنْیَایَ، وَ فِی جَسَدِی وَ أَهْلِی(1) وَ وُلْدِی؛ اللّهُمَّ ادْرَأْ عَنِّی شَرَّ(2) فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ، وَ الْجِنِّ وَ الاْءِنْسِ، وَ اجْعَلْ مُنْقَلَبِی(3) إِلی خَیْرٍ دَائِمٍ، وَ نَعِیمٍ لاَ یَزُولُ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

در حدیثی مرفوع (که سند بمعصوم علیه السلام رسیده) فرمود: پس از نماز مغرب و عشاء میگوئی: «اللهم بیدک مقادیر اللیل و النهار، و مقادیر الدنیا و الآخرة، و مقادیر الموت و الحیوة، و مقادیر الشمس و القمر، و مقادیر النصر و الخذلان، و مقادیر الغنی و الفقر، اللهم بارک لی فی دینی و دنیای و فی جسدی و اهلی و ولدی، اللهم ادرأ عنّی شر فسقة العرب و العجم و الجن و الانس و اجعل منقلبی الی خیر دائم و نعیم لا یزول». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 324 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-به معصوم رسانیده و گفته:می گوید پس از نماز مغرب و عشاء: بار خدایا به دست تو است اندازه های شب و روز و اندازۀ دنیا و آخرت و اندازۀ مرگ و زندگی و اندازۀ خورشید و ماه و اندازۀ یاری و وانهادن و اندازۀ توانگری و درویشی،بار خدایا برکت بده به من در دینم و دنیایم و در تنم و خاندانم و فرزندم،بار خدایا دفع کن از من شرّ بدکاران عرب و عجم و جن و انس را،و برگشتِ مرا به خیر بی پایان و نعمت پیوسته مقرر ساز.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 235 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-به معصوم علیه السّلام رسانیده و گفته:می گوید:پس از نماز مغرب و عشاء:

بار خدایا به دست تو است اندازه های شب و روز و اندازه دنیا و آخرت و اندازۀ مرگ و زندگی و اندازۀ خورشید و ماه و اندازۀ یاری و وانهادن و اندازۀ توانگری و درویشی،بار خدایا به من در دینم و دنیایم و در تنم و خاندانم و فرزندم برکت ده،بار خدایا از من شرّ بدکاران عرب و عجم و جن و انس را دفع کن،و برگشت مرا به خیر بی پایان و نعمت پیوسته مقرر ساز.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 545 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرفوع مضمر، و المرفوع إلیه غیر معلوم. تقول بعد العشاءین أقول: ذکر الأکثر هذا الدعاء من تعقیبات المغرب و کأنه کان عندهم بین العشاءین کما فی الفقیه، و التهذیب، فالأحوط القراءة فی الموضعین بیدک الید کنایة عن القدرة و الحفظ و التدبیر و الأمر و المقدار مبلغ الشیء المقدر بتقدیر معین یعنی تقدیر اللیل و النهار بمقادیر مخصوصة مختلفة و تعاقبهما و اختلافهما طولا و قصرا و زیادة و نقصانا و ظلمة و ضیاء کلها منوطة بقدرتک و تدبرک و حکمتک أو مقادیر ما یحدث فیهما أو تقدیرات ما یکون فیهما و مقادیر الدنیا و الآخرة فإن عند زوال الدنیا تقبل الآخرة، أو مقادیر الدنیا و الآخرة بالنسبة إلی کل شخص فإنه ورد فی الخبر من مات فقد قامت قیامته، أو مقادیر الأمور الکائنة فی الدنیا و الأمور الکائنة فی الآخرة أو تقدیراتهما، و قیل مقادیر الأعمال النافعة فی الدنیا و النافعة فی الآخرة و قیل بانقطاع الأولی و تغیر أحوالها، و دوام الثانیة و ثبات درجاتها و درکاتها و مقادیر أجورها و عقوباتها و مقادیر الموت و الحیاة أی مقدار أزمنة موت کل شخص و حیاته إذ بزیادة مقدار کل منهما ینقص مقدار الآخر، أو عدد من یموت فی الدنیا فی کل یوم و ساعة و لحظة، و عدد من یتعلق به الروح فی الأرحام و غیرها فی کل آن و زمان، أو الأحوال المتعلقة بهما أو تقدیراتهما. و مقادیر الشمس و القمر أی مقادیر حرکاتهما و أنوارهما و أحوالهما من الطلوع و الغروب و الخسوف و الکسوف و المقابلة و المقارنة و التربیع و التسدیس و الأوج و الحضیض، و السعادة و النحوسة، و نسبة کل منهما إلی الآخر و نسبتهما إلی غیرهما و حجب السحب بهما و غیر ذلک من أحوالهما، و إنما خصهما من بین سائر الکواکب لکونهما أظهرهما و أنفعهما و أدلهما علی قدرة الحکیم العلیم و حکمته و مقادیر النصر و الخذلان من الله بالنسبة إلی المؤمنین و الکافرین، و الصالحین و الطالحین، أو الأعم من أن یکون من الله تعالی و من غیره و مقادیر الغناء و الفقر فی الکمیة و الکیفیة و فیه رد علی الملاحدة و الدهریة و التفویضیة الذین ینسبون إیجاد الأشیاء و أحوالها إلی الدهر، أو الطبائع أو الکواکب و الذین ینکرون قضاء الله و قدره، و قیل: علی کل من نسب الإیجاب إلیه تعالی إذ الموجب لا یصدر عنه أفعال مختلفة متضادة تعالی الله عما یقولون علوا کبیرا. اللهم بارک لی فی دینی أی أعطنی برکة و زیادة فی دینی بمزید العلم و العمل أو أدم لی ما أعطیتنی فی دینی من التشریف و الکرامة بمتابعة رسولک و أولیائک و الأول أظهر، فی النهایة فی حدیث الصلاة علی النبی و بارک علی محمد و آل محمد أی أثبت له و أدم ما أعطیته من التشریف و الکرامة و هو من برک البعیر إذا ناخ فی موضع فلزمه، و تطلق البرکة أیضا علی الزیادة و الأصل الأول انتهی. و أقول: إنما رجح الأول لأنه توهم أن فی حقه صلی الله علیه و آله و سلم لا یتصور الزیادة لا سیما وعاء الغیر و یرد علیه أن ذلک یرد فی الإدامة أیضا و قد أجبنا عن هذه الشبهة فی باب الصلاة، و الظاهر أن الترجیح نظرا إلی الاشتقاق، و فی المصباح البرکة الزیادة و النماء یقال بارک الله فیه فهو مبارک، و فی القاموس البرکة محرکة النماء و الزیادة و السوادة و بارک الله لک و فیک و علیک و بارکک و المنقلب بضم المیم و فتح اللام اسم مکان أو مصدر و الأخیر هنا أنسب للتعدیة بإلی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 339 

*****

4- الحدیث

4/3353 . عَنْهُ(5)، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ(6) رَفَعَهُ، قَالَ:

«مَنْ قَالَ بَعْدَ کُلِّ صَلاَةٍ _ وَ هُوَ آخِذٌ(7) بِلِحْیَتِهِ بِیَدِهِ الْیُمْنی _ : "یَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الاْءِکْرَامِ، ارْحَمْنِی مِنَ النَّارِ" ثَلاَثَ مَرَّاتٍ ، وَ یَدُهُ الْیُسْری مَرْفُوعَةٌ، وَ بَطْنُهَا(8) إِلی مَا یَلِی السَّمَاءَ، ثُمَّ یَقُولُ(9): "أَجِرْنِی(10) مِنَ الْعَذَابِ الاْءَلِیمِ" ثَلاَثَ مَرَّاتٍ(11) ، ثُمَّ یُوءَخِّرُ(12) یَدَهُ(13) عَنْ لِحْیَتِهِ، ثُمَّ یَرْفَعُ یَدَهُ(14)، وَ یَجْعَلُ(15) بَطْنَهَا(16) مِمَّا(17) یَلِی السَّمَاءَ، ثُمَّ یَقُولُ(18): "یَا عَزِیزُ یَا کَرِیمُ(19)، یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ" وَ یَقْلِبُ(20) یَدَیْهِ(21)، وَ یَجْعَلُ ··· î

ص: 474


1- 7 . فی «ب» : + «ومالی» .
2- 8 . فی «ب ، د ، بر» والوسائل البحار : - «شرّ» .
3- 1 . فی «ص» : «متقلّبی» .
4- 2 . الفقیه ، ج 1 ، ص 326 ، ح 958 ؛ والتهذیب ، ج 2 ، ص 115 ، ح 432 ، مرسلاً ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 8 ، ص 813 ، ح 7182 ؛ الوسائل، ج 6 ، ص 484 ، ح 8502 ؛ البحار، ج 86 ، ص 125 ، ح 7.
5- 3 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق .
6- 4 . فی «بر ، بف، جر» : «أصحابنا» .
7- 5 . فی «ز» : «وأخذ» .
8- 6 . فی «د ، ز ، بر ، بس ، بف» والوافی والبحار : «بطنها» بدون الواو .
9- 7 . فی «بر» : «تقول» .
10- 8 . أجاره اللّه من العذاب : أنقذه . الصحاح ، ج 2 ، ص 618 (جور).
11- 9 . فی «ب ، ج ، د ، بر ، بس» والوافی : - «ثلاث مرّات» .
12- 10 . فی «ز» : «یأخذ».
13- 11 . فی «ج ، ز» : «یدیه» .
14- 12 . فی «ز» : «یدیه» .
15- 13 . فی «ص» : - «وبطنها إلی مایلی _ إلی _ ویجعل» .
16- 14 . فی مرآة العقول : «بطونها» . وقال : «هذا من قبیل استعمال الجمع فی الاثنین» . وفی شرح المازندرانی : «الظاهر أنّه یجعل بطن الیمنی فقط إلی السماء کما یشعر به ما بعده» .
17- 15 . فی «ب» : «إلی ما» .
18- 16 . فی «بر» : «تقول» .
19- 17 . فی «بر» وحاشیة «ج ، بف» والوافی : «یا حکیم» .
20- 18 . یجوز فیه علی بناء الإفعال والتفعیل أیضا .
21- 19 . فی «د» : «یده» .

بُطُونَهُمَا(1) مِمَّا یَلِی(2) السَّمَاءَ، ثُمَّ یَقُولُ: "أَجِرْنِی مِنَ الْعَذَابِ الاْءَلِیمِ(3) _ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ _ صَلِّ(4)

عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ(5) وَ الْمَلاَئِکَةِ وَ الرُّوحِ" غُفِرَ لَهُ(6)، وَ رُضِیَ عَنْهُ(7)، وَ وُصِلَ بِالاِسْتِغْفَارِ لَهُ حَتّی یَمُوتَ جَمِیعُ الْخَلاَئِقِ إِلاَّ الثَّقَلَیْنِ: الْجِنَّ وَ الاْءِنْسَ(8)».

وَ قَالَ: «إِذَا فَرَغْتَ(9) مِنْ تَشَهُّدِکَ فَارْفَعْ یَدَیْکَ، وَ قُلِ: اللّهُمَّ اغْفِرْ لِی مَغْفِرَةً عَزْماً(10) جَزْماً(11) لاَ تُغَادِرُ ذَنْباً وَ لاَ أَرْتَکِبُ بَعْدَهَا مُحَرَّماً أَبَداً، وَ عَافِنِی مُعَافَاةً لاَ بَلْوی بَعْدَهَا أَبَداً، وَ اهْدِنِی هُدًی لاَ أَضِلُّ بَعْدَهُ أَبَداً، وَ انْفَعْنِی یَا رَبِّ بِمَا عَلَّمْتَنِی، وَ اجْعَلْهُ لِی(12)، وَ لاَ تَجْعَلْهُ عَلَیَّ، وَ ارْزُقْنِی کَفَافاً، وَ رَضِّنِی(13) بِهِ یَا رَبَّاهْ، وَ تُبْ عَلَیَّ یَا أَللّهُ یَا أَللّهُ یَا أَللّهُ، یَا رَحْمَانُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحْمَانُ، یَا رَحِیمُ یَا رَحِیمُ یَا رَحِیمُ، ارْحَمْنِی مِنَ النَّارِ ذَاتِ السَّعِیرِ، وَ ابْسُطْ عَلَیَّ مِنْ سَعَةِ رِزْقِکَ، وَ اهْدِنِی لِمَا اخْتُلِفَ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِکَ، وَ اعْصِمْنِی مِنَ

ص: 475


1- 20 . فی «د» : «بطنها» . وفی حاشیة «د» : «بطنهما» .
2- 21 . فی «ص» : + «إلی» .
3- 22 . فی «ص ، بس» والبحار : - «الألیم» .
4- 23 . فی «بر ، بف» وحاشیة «ج» : «صلّی اللّه» .
5- 1 . فی الوافی والبحار : - «وآل محمّد» .
6- 2 . فی مرآة العقول : «غفر له ، علی بناء المجهول . ویحتمل المعلوم ، أی غفر اللّه . وکذا قوله : ورضی عنه ، یحتملهما . و«وُصل» أیضا یحتمل الوجهین» .
7- 3 . فی البحار : «منه» .
8- 4 . فی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 320 : «حتّی یموت ذلک الداعی وجمیع الخلائق إلاّ الثقلین الجنّ والإنس . أقول علی سبیل الاحتمال : الضمیر المستتر فی «وصل» عائد إلی اللّه تعالی ، والمفعول محذوف ، و«جمیع الخلائق» فاعل الاستغفار ، والاستثناء من الخلائق ؛ یعنی وصل اللّه تعالی مغفرته لذنوبه الثابتة باستغفار جمیع الخلائق له بخصوصه فیما بقی من عمره حتّی یموت لإفهامهم بحاله إلاّ الثقلین لعدم معرفتهما له بخصوصه لغرض یتعلّق بنظامه أو نظام الکلّ کالعجب وغیره من المفاسد ، واللّه یعلم» . وفی الوافی : «وصل ، من الصلة بمعنی الإحسان ، وفاعله جمیع الخلائق» . وقیل غیر ذلک .
9- 5 . فی «ص ، بس» : «تفرّغت» .
10- 6 . یقال : عَزَمت عَزْما وعُزْما وعزیمةً : إذا أردت فعلَه وقطعتَ علیه . مجمع البحرین ، ج 6 ، ص 113 (عزم) .
11- 7 . فی «ب ، ج ، د ، ص ، بر ، بف» وشرح المازندرانی والوافی ومرآة العقول والبحار : - «جزما». وجَزَمه یجزِمه : قَطَعه ، والیمینَ : أمضاها ، والأمرَ : قَطَعه قطعا لاعودة فیه . القاموس المحیط ،ج 2 ، ص 1435 (جزم).
12- 8 . فی «بر» : «فی» .
13- 9 . فی «ب ، ص» وحاشیة «ز ، بر» : «وأرضنی» .

الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ، وَ أَبْلِغْ مُحَمَّداً _ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ _ عَنِّی(1) تَحِیَّةً کَثِیرَةً وَ سَلاَماً، وَ اهْدِنِی بِهُدَاکَ، وَ أَغْنِنِی بِغِنَاکَ، وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَوْلِیَائِکَ الْمُخْلَصِینَ(2)، وَ صَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ(3) مُحَمَّدٍ آمِینَ».

2 / 547

قَالَ: «مَنْ قَالَ هذَا بَعْدَ کُلِّ صَلاَةٍ رَدَّ اللّهُ عَلَیْهِ رُوحَهُ فِی قَبْرِهِ، وَ کَانَ حَیّاً(4) مَرْزُوقاً نَاعِماً(5) مَسْرُوراً إِلی یَوْمِ الْقِیَامَةِ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز در حدیثی مرفوع معصوم علیه السلام فرمود: هر که پس از هر نمازی با دست راست ریش خود را بگیرد و سه بار بگوید: «یا ذا الجلال و الاکرام ارحمنی من النار». و دست چپ را بلند کند و کف آن را برابر آسمان گیرد، سپس سه بار بگوید: «اجرنی من العذاب الالیم». سپس دست را از ریش خود دور کند و بطرف آسمان بلند کند بطوری که کف آن را برابر آسمان گیرد، و بگوید: «یا عزیز یا کریم یا رحمان یا رحیم». سپس دستها را بگرداند و (دوباره) کفهای آن دو را بآسمان کند و سه بار بگوید: «اجرنی من العذاب الالیم». -(سپس بگوید:) «صلی علی محمد و آل محمد و الملائکة و الروح». آمرزید شود و خدا از او خوشنود گردد، و تا هنگام مردنش همۀ خلایق بآمرزشخواهی برای او بوی احسان کنند، بلکه همۀ جن و انس بدان وسیله باو نیکی کنند. فرمود: و چون از تشهد فارغ شدی (یعنی سلام نماز را دادی - چون سلام تابع تشهد اخیر است چنانچه مجلسی (ره) گوید پس دستهای خود را بلند کن و بگو: «اللهم اغفر لی مغفرة عزما جزما لا تغادر ذنبا و لا ارتکب بعدها محرما ابدا و عافنی معافاة لا بلوی بعدها ابدا، و اهدنی هدی لا اضل بعده أبدا، و انفعنی یا رب بما علمتنی و اجعله لی و لا تجعله علی و ارزقنی کفافا و رضنی به یا رباه و تب علی یا اللّٰه یا اللّٰه یا اللّٰه یا رحمان یا رحمان یا رحمان یا رحیم یا رحیم یا رحیم، ارحمنی من النار ذات السعیر و ابسط علی من سعة رزقک و اهدنی لما اختلف فیه من الحق باذنک و اعصمنی من الشیطان الرجیم و ابلغ محمد صلی اللّٰه علیه و آله عنی تحیة کثیرة و سلاما و اهدنی بهداک، و اغننی بغناک و اجعلنی من اولیائک المخلصین و صلی اللّٰه علی محمد و آل محمد آمین». فرمود: هر که این دعا را پس از هر نمازی بخواند خداوند روحش را در گور او بوی باز گرداند و زنده گردد و روزی داده شود و در نعمت و شادی باشد تا روز قیامت.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 325 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-به معصوم رسانیده که فرمود:هر که پس از هر نمازی دست به ریش خود گیرد با دست راستِ خود و سه بار گوید: یا ذا الجلال و الاکرام ارحمنی من النار. ،و دست چپ را بلند کند و کف آن را به سوی آسمان گیرد و سه بار گوید: اجرنی من العذاب الالیم. ، سپس از ریش باز گیرد و به سوی آسمان بلند کند و کفِ آن را بدان سوی کند و گوید: یا عزیز و یا کریم و یا رحمان و یا رحیم. ،باز هر دو دست به سوی آسمان گیرد و سه بار بگوید: اجرنی من العذاب الالیم، صلّ علی محمد و آل محمد و الملائکة و الروح. -آمرزیده شود و از او خشنودی بعمل آید و استغفار برایش بپاید تا همه خلایق بمیرند و بلکه تا همۀ انس و جن هم بمیرند.و فرمود:چون از تشهّد فارغ شدی(یعنی نماز را تمام کردی،چون سلام تابع تشهد اخیر است)هر دو دسترا بردار و بگو:بار خدایا،مرا بیامرز بطور حتم و گناهی را فرو مگذار و من پس از آن هرگز دست به گناهی نیالایم و عافیتی به من بده که هرگز دنبالش بلائی نباشد و مرا چنان رهبری کن که هرگز دنبال آن گمراه نشوم و مرا بدان چه دانی پروردگارا سود بخش و آن را بسود من مقرر دار،نه به زیانم ورزی به اندازۀ کفایت به من عطا کن و مرا بدان خشنود دار،پروردگارا،و توبه ام را بپذیر یا اللّٰه یا اللّٰه یا اللّٰه یا رحمان یا رحمان یا رحمان یا رحیم یا رحیم یا رحیم. به من از دوزخ سوزان ترحّم کن و از روزی فراوانت ارزانی دار و در آنچه مورد اختلاف است مرا بحق هدایت کن به اذن خودت،و از شیطانِ رجیم مرا نگهدار و از من به محمد(صلّی الله علیه و آله) تحیت فراوان و درود برسان و به هدایت خود مرا رهبری کن و از غنای خود مرا غنی ساز و مرا از دوستان مخلص خود ساز و صلی اللّٰه علی محمد و آل محمد،آمین. فرمود:هر که این دعا را پس از هر نمازی بخواند خدا جانش را در گور او به وی برگرداند و زنده کند و روزی خورد و در نعمت و شادی بسر برد تا روز قیامت.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 237 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-به معصوم علیه السّلام رسانیده که فرمود:

هرکس پس از هر نمازی دست به ریش خود گیرد با دست راست خود و سه بار گوید:یا ذا الجلال و الاکرام ارحمنی من النّار،و دست چپ را بلند کند و کف آن را به سوی آسمان قرار دهد و سه بار بگوید:أجرنی من العذاب الألیم،سپس دست از ریش بردارد و به سوی آسمان بلند کند و کف آن را بدان سوی کند و گوید:یا عزیز یا کریم یا رحمان یا رحیم، باز هر دو دست به سوی آسمان گیرد و سه بار بگوید:أجرنی من العذاب الألیم،صلّ علی محمّد و آل محمّد-و الملائکة و الرّوح آمرزیده شود و از او رضایت بعمل آید و استغفار برایش حساب شود تا همه خلایق بمیرند و بلکه تا همۀ انس و جن هم بمیرند.و فرمود:چون از تشهّد فارغ شدی هر دو دست را بردار و بگو:بار خدایا،مرا بیامرز بطور حتم و گناهی را فرومگذار و من پس از آن هرگز دست به گناهی نیالایم و عافیتی به من بده که هرگز دنبالش بلائی نباشد و مرا چنان رهبری کن که هرگز دنبال آن گمراه نشوم و به آنچه می دانی سود برسان و آن را بسود من قرار ده نه آنکه به زیان قرار دهی بلکه به اندازه نیاز به من عطا کن و مرا بدان خشنود ساز،پروردگارا،توبه ام را بپذیر یا اللّه یا اللّه یا اللّه-یا رحمان یا رحمان یا رحمان-یا رحیم یا رحیم یا رحیم به من از دوزخ سوزان ترحّم کن و از روزی فراوانت ارزانی دار و در آنچه مورد اختلاف است مرا به اذن خودت بحق هدایت کن و از شیطان رجیم مرا نگهدار و از من به محمد صلّی اللّه علیه و اله تحیت فراوان و درود برسان و به هدایت خود مرا رهبری کن و از غنای خود مرا غنی ساز و مرا از دوستان مخلص خود ساز و صلّی اللّه علی محمّد و آل محمّد آمین.

فرمود:هرکس این دعا را پس از هر نمازی بخواند خدا جانش را در گور او به وی برگرداند و زنده کند و روزی خورد و تا روز قیامت در نعمت و شادی بسر برد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 547 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرفوع أیضا مضمر. و من قال مبتدأ و غفر له خبره و تعدیة ارحمنی بمن لتضمین معنی الإبعاد و بطنها مبتدأ و إلی ما یلی السماء خبره، و قیل : ثم یقول و نظائره عطف علی قال فی من قال، و العدول إلی المضارع للإشعار بأن فعل الصورة الأولی یستلزم فعل سائر الصور و لا ینبغی الاکتفاء بالأول، و یحتمل أن یکون الجمیع عطفا علی قوله و یده الیسری مرفوعة فتکون أحوالا عن فاعل قال و یکون المعنی و یرفع یده الیسری قوله علیه السلام و یجعل بطونهما هذا من قبیل استعمال الجمع فی الاثنین. و أقول: الأظهر و یجعل ظاهرهما مما یلی السماء کما فی مصباح الشیخ، و مکارم الأخلاق و سائر کتب الدعاء، و علی ما فی هذا الکتاب یحتمل أن یکون المراد بقوله و یجعل بطنها بطن الیمنی فقط بعد رفعها عن اللحیة کما هو ظاهر یده و قیل أی ثم یجعل بعد القلب بطونهما إلی السماء غفر له علی بناء المجهول و یحتمل المعلوم أی غفر الله و کذا قوله و رضی عنه یحتملهما وصل أیضا یحتمل الوجهین و الحاصل أنه یصل الله تعالی جمیع الخلائق بالاستغفار أی یجعلهم دائما مشغولین به من قولهم وصل الشیء بالشیء أی جعله متصلا به، أو المعنی یصل بین الخلائق أی یجعل بعضهم متصلا ببعض فی الاستغفار کنایة عن اشتراکهم فی ذلک فإذا قرئ علی المعلوم فجمیع منصوب و إذا قرئ علی المجهول فجمیع مرفوع و علی التقادیر ضمیر یموت راجع إلی من قال، و قیل: وصل من الصلة بمعنی - الإحسان و فاعله جمیع الخلائق، و قیل: إلا فی قوله إلا الثقلین للعطف کما قیل فی قوله تعالی

(لِئَلاّٰ یَکُونَ لِلنّٰاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا)

و هو تخصیص بعد التعمیم للاهتمام، و قیل: المستتر فی وصل عائد إلی الله تعالی و المفعول محذوف و جمیع الخلائق فاعل الاستغفار و الاستثناء من الخلائق یعنی وصل الله تعالی مغفرته لذنوبه الثابتة باستغفار جمیع الخلائق له بخصوصه فیما بقی من عمره حتی یموت لإفهامهم بحاله إلا الثقلین لعدم معرفتهما له بخصوصه لغرض یتعلق بنظامه أو بنظام الکل کالعجب و غیره من المفاسد انتهی، و لا یخفی ما فیها من البعد و الرکاکة. و قال البیضاوی : الثقلان الجن و الإنس سمیا بذلک لثقلهما علی الأرض، أو لرزانة رأیهم و قدرهم، أو لأنهما مثقلان بالتکلیف، قوله إذا فرغت من تشهدک هذا إما مبنی علی استحباب التسلیم، أو علی جزئیة التسلیم للتشهد حقیقة أو مجازا و کون الدعاء قبل التسلیم بعید مغفرة عزما أی حتما مغروما علیها، و الظاهر أنه صفة و قیل تمیز و هو بعید، و فی القاموس عزم علی الأمر یعزم عزما و یضم أراد فعله و قطع علیه أو جد فی الأمر و عزم الأمر نفسه عزم علیه و علی الرجل أقسم. و أقول: لعل المغفرة المعزومة علیها هی التی لا تکون معلقة بشرط أو صفة أو وقت أو بنوع من الذنب لا تغادر علی صیغة الخطاب أی أنت أو الغیبة فالضمیر للمغفرة، و المغادرة الترک و عافنی أی من الأمراض و الأعراض، الجسمانیة و الروحانیة، و الدنیویة و الأخرویة بعدها أبدا أی فی الدنیا و الآخرة إن کان تأکید للمغفرة، و إذا کان تأکیدا بعدم الارتکاب هو فی الدنیا و الأخیر أظهر، و أبدا فی الثانی شامل للدنیا و الآخرة و اهدنی هدی قیل طلب للثبوت علی الهدایة أو الوصول إلی الهدایة الخاصة التی هی للأولیاء أو الإیصال إلی المطلوب فإنه الذی لا یتصور الضلالة بعده أبدا و انفعنی یا رب بما علمتنی من الأمور الدینیة بالعمل به و تعلیم غیری و إرشاده. و اجعله لی و لا تجعله علی أی اجعل ما علمتنی نافعا لی بأن توفقنی للعمل به، و لا تجعله بحیث یضرنی بترک العمل به، فإن العالم بلا عمل محجوج بعلمه و الجاهل أقرب إلی المغفرة من العالم، و قد ورد أنه یغفر للجاهل سبعون ذنبا قبل أن یغفر للعالم ذنب واحد، و قال الجوهری : الکفاف من الرزق القوت و هو ما کف عن الناس أی أغنی، و فی الحدیث اللهم اجعل رزق آل محمد کفافا و رضنی به علی بناء التفعیل، و فی بعض النسخ - و أرضنی به - علی بناء الأفعال یا رباه الألف للاستغاثة، و إلحاق الهاء لإظهار حرف المد لخفائه خصوصا الألف و الهاء ساکنة فی الوقف و تسقط فی الوصل، و قد تبقی مکسورة أو مضمومة، و عند بعض مفتوحة أیضا. قال الشیخ الرضی (رض) فی شرح الکافیة: إنما ألحقوا هذه الهاء بیانا لحرف المد و لا سیما الألف لخفائها، فإذا جئت بعدها بهاء ساکنة تبینت و هذه الهاء تحذف وصلا، و ربما تثبت فیه فی الشعر إما مکسورة للساکنین أو مضمومة بعد الألف و الواو تشبیها بها للضمیر الواقعة بعدهما، و بعضهم یفتحها بعد الألف قبلها، و إثباتها فی الوصل لإجراء الوصل مجری الوقف قال - یا مرحباه بحمار ناجیة - و الکوفیون یثبتونها وقفا و وصلا فی الشعر أو فی غیره، و السعیر النار أو لهبها کما فی القاموس و المراد هنا الثانی و الوصف للتوضیح لا للتقیید لأن نار جهنم ذات لهب دائما کما فی التنزیل، و التعدیة بمن لتضمین الإجارة و نحوها من سعة رزقک أی من رزقک الواسع و اهدنی لما اختلف فیه من الحق من للتبعیض و یحتمل البیان، أی اهدنی إلی الحق الذی اختلف فیه من الأصول و الفروع فقبله بعض و أنکره بعض، و قوله بإذنک متعلق بالهدایة أو بالاختلاف علی احتمال لما مر أنه لا یقع شیء فی الأرض و لا فی السماء إلا بإذنه تعالی، و قد قدمنا تفسیره. و اعصمنی من الشیطان البعید من رحمة الله المرجوم بالأحجار عند إنزاله من السماء و باللعن من الله و الملائکة و الناس أجمعین و اهدنی بهداک أی بهدایاتک الخاصة و الهدی بضم الهاء و فتح الدال القرآن و البیان و الدلالة و الإرشاد، یقال: هداه الله تعالی إذا أرشده و بصره طریق معرفته و معرفة حججه و أولیائه و عرفه ما لا بد منه فی وجوده و بقائه و کماله فی النشأتین و أغننی بغناک أی بغنی من عندک حتی لا احتاج إلی غیرک أو بغنی النفس لا بالمال و اجعلنی من أولیائک المخلصین بفتح اللام من أخلصه لله إذا جعله خالصا من الرذائل أو متمیزا عن غیرهم فی السعادة من خلص إذا تمیز، أو سالما من المکاره الأخرویة من خلص إذا سلم و نجا، أو واصلا إلی قربه تعالی من خلص فلان إلی فلان إذا وصل إلیه، أو بکسرها من أخلص لله إذا طلب بعلمه وجه الله تعالی و ترک الریاء و السمعة، أو أخلص نفسه من المهلکات و الخبائث کما أخلصت النار الذهب، أو غیره من الغش و کان حیا أی بالحیاة التی تکون فی البرزخ بالجسد المثانی - أو غیره کالشهداء، لا بهذا البدن و إن احتمل ذلک علی بعد فی غیر المعصومین علیهم السلام.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 343 

*****

5- الحدیث

5/3354 . عَنْهُ(7)، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ رَفَعَهُ، قَالَ:

«تَقُولُ(8) بَعْدَ الْفَجْرِ: اللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْداً خَالِداً مَعَ خُلُودِکَ، وَ لَکَ الْحَمْدُ حَمْداً لاَ مُنْتَهی لَهُ دُونَ رِضَاکَ، وَ لَکَ الْحَمْدُ حَمْداً لاَ أَمَدَ لَهُ دُونَ مَشِیئَتِکَ، وَ لَکَ الْحَمْدُ حَمْداً لاَ جَزَاءَ(9) لِقَائِلِهِ إِلاَّ رِضَاکَ؛ اللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ، وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکی ، وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ؛ اللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ کَمَا أَنْتَ أَهْلُهُ، الْحَمْدُ لِلّهِ بِمَحَامِدِهِ کُلِّهَا، عَلی نَعْمَائِهِ کُلِّهَا حَتّی یَنْتَهِیَ الْحَمْدُ إِلی حَیْثُ مَا یُحِبُّ رَبِّی وَ یَرْضی».

ص: 476


1- 10 . فی «ص» : «منّی» .
2- 11 . فی شرح المازندرانی : «المخلصین ، بفتح اللام من أخلصه اللّه إذا جعله خالصا من الرذائل ، أو متمیّزا عن غیرهم فی السعادة ؛ من خلص إذا تمیّز . أو سالما من المکاره الاُخرویّة ؛ من خلص إذا سلم ونجا . أو واصلاً إلی قربه تعالی ؛ من خلص فلان إلی فلان إذا وصل إلیه . أو بکسرها؛ من أخلص للّه إذا طلب بعمله وجه اللّه تعالی وترک الریاء والسمعة ، أو أخلص نفسه من المهلکات والخبائث کما أخلصته النار من الذهب وغیره» .
3- 1 . فی «بف» : «وعلی أهل» . وفی حاشیة «بر» : «وعلی آل» .
4- 2 . فی مرآة العقول : «وکان حیّا ، أی بالحیاة التی تکون فی البرزخ بالجسد المثالی أو غیره کالشهداء ، لا بهذا البدن ، وإن احتمل ذلک علی بُعد فی غیر المعصومین» .
5- 3 . نَعِمَ یَنْعَم فهو ناعم ، والنِّعمَة : الحالة الحَسَنَة . المفردات للراغب ، ص 814 (نعم).
6- 4 . الوافی ، ج 8 ، ص 799 ، ح 7159 ؛ البحار، ج 86 ، ص 40 ، ذیل ح 49 .
7- 5 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد.
8- 6 . فی «ب ، بر ، بس » : «یقول » .
9- 7 . فی البحار : «لا أجر» .

وَ تَقُولُ(1) بَعْدَ الْفَجْرِ قَبْلَ أَنْ تَتَکَلَّمَ(2): "الْحَمْدُ لِلّهِ مِلْ ءَ الْمِیزَانِ، وَ مُنْتَهَی وَ زِنَةَ الْعَرْشِ، وَ سُبْحَانَ اللّهِ مِلْ ءَ الْمِیزَانِ، وَ مُنْتَهَی الرِّضَا، وَ زِنَةَ الْعَرْشِ(3)، وَ اللّهُ أَکْبَرُ(4) مِلْ ءَ الْمِیزَانِ، وَ مُنْتَهَی الرِّضَا، وَ زِنَةَ الْعَرْشِ(5)، وَ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ(6) مِلْ ءَ الْمِیزَانِ، وَ مُنْتَهَی الرِّضَا، وَ زِنَةَ الْعَرْشِ"(7) ؛ تُعِیدُ(8) ذلِکَ أَرْبَعَ مَرَّاتٍ.

ثُمَّ تَقُولُ(9) : أَسْأَلُکَ مَسْأَلَةَ الْعَبْدِ(10) الذَّلِیلِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تَغْفِرَ لَنَا ذُنُوبَنَا(11) ، وَ تَقْضِیَ لَنَا حَوَائِجَنَا فِی الدُّنْیَا وَ الاْآخِرَةِ فِی یُسْرٍ مِنْکَ وَ عَافِیَةٍ».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز حدیث را بمعصوم رسانده که فرمود: پس از نماز صبح گوئی: «اللهم لک الحمد حمدا خالدا مع خلودک، و لک الحمد حمدا لا منتهی له دون رضاک و لک الحمد حمدا لا امد له دون مشیتک، و لک الحمد حمدا لا جزاء لقائله إلا رضاک، اللهم لک الحمد و الیک المشتکی و أنت المستعان، اللهم لک الحمد کما أنت أهله، الحمد للّٰه بمحامده کلها علی نعمائه کلها حتی ینتهی الحمد الی حیث ما یحب ربی و یرضی». و نیز میگوئی پس از نماز صبح پیش از آنکه سخنی بگوئی: «الحمد للّٰه ملء المیزان و منتهی الرضا و زنة العرش، و سبحان اللّٰه ملء المیزان و منتهی الرضا و زنة العرش، و اللّٰه أکبر ملء المیزان و منتهی الرضا وزنة العرش، و لا اله الا اللّٰه ملء المیزان و منتهی الرضا و زنة العرش». و چهار بار آن را تکرار میکنی سپس میگوئی: «اللهم أسألک مسألة العبد الذلیل ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان تغفر لنا ذنوبنا و تقضی لنا حوائجنا فی الدنیا و الآخرة فی یسر منک و عافیة».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 326 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-حدیث را به معصوم رسانیده که فرمود:پس از نمازِ بامداد،می گوئی:بار خدایا از آنِ تو است سپاس،سپاسی جاویدان تا پاینده ای،و از آن تو است سپاس،سپاسی که پایان ندارد تا به خشنودیت گراید،و از آنِ تو است سپاس،سپاسی که تمام نشود تا بخواستِ تو رسد،و از آن تو است سپاس،سپاسی که گوینده اش پاداشی ندارد جز رضای تو،بار خدایا از آنِ او است سپاس و به درگاه تو است شکایت و توئی یاور،بار خدایا از آنِ تو است سپاس چنانت که سزا است،سپاس از آن خدا است به همۀ انواع سپاسش برابرِ همۀ نعمت هایش تا سپاس برسد بدان جا که پروردگارم دوست دارد و خشنود شود. و بعد از نمازِ بامداد پیش از سخن گفتن می گوئی:سپاس از آن خدا است پر میزان و به نهایت رضاها و به وزن عرش و منزّه باد خدا پر میزان و به نهایت رضا و به وزن عرش و اللّٰه اکبر پرمیزان و به نهایت رضا و به وزن عرش و لا اله الاّ اللّٰه ملؤ المیزان و منتهی الرضا وزنة العرش. ،چهار بار آن را می گوئی و سپس می گوئی:بار خدایا از تو خواهش کنم خواهش کردن بنده ای خوار که رحمت فرستی بر محمد و آل محمد و بیامرزی گناهان مرا و بر آوری حاجت مرا در دنیا و آخرت به آسانی و عافیت خود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 237 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-حدیث را به معصوم علیه السّلام رسانیده که فرمود:

پس از نماز بامداد،می گوئی:بار خدایا از آن توست سپاس،سپاسی جاویدان تا پاینده ای،و از آن توست سپاس،سپاسی که پایان ندارد تا به خشنودیت گراید،و از آن توست سپاس،سپاسی که تمام نشود تا بخواست تو رسد،و از آن توست سپاس،سپاسی که گوینده اش پاداشی ندارد جز رضای تو،بار خدایا از آن توست سپاس و به درگاه توست شکایت و توئی یاور،بار خدایا از آن توست سپاس چنانت که سزاست، سپاس از آن خداست به همۀ انواع سپاسش برابر همۀ نعمت هایش تا سپاست برسد بدانجا که پروردگارم دوست دارد و خشنود شود.

و بعد از نماز بامداد پیش از سخن گفتن می گوئی:سپاس از آن خداست پرمیزان و به نهایت رضاها و به وزن عرش و منزّه باد خدا پرمیزان و به نهایت رضا و به وزن عرش لا اله الاّ اللّه ملؤ المیزان و منتهی الرضا و زنة العرش،چهار بار آن را می گوئی و سپس می گوئی:بار خدایا از تو خواهش می کنم خواهش بنده ای خوار که رحمت فرستی بر محمد و آل محمد و بیامرزی گناهان مرا و حاجت مرا در دنیا و آخرت به آسانی و عافیت خود.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 549 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرفوع أیضا. حمدا خالدا أی لا یکون له نهایة کما أنه لا نهایة لوجوده و استحقاقه للحمد و قیل: یکون ثوابه خالدا لا منتهی له دون رضاک أی لا ینتهی حتی ترضی به عنی، و المنتهی مصدر میمی أو اسم مکان، و قیل: رضاه عبارة عن الإحسان و الإکرام و فیه رجاء لأن یکون ثواب حمده غیر متناه لأن عدم نهایة الحمد عند إحسانه و إکرامه بسببه مستلزم لعدم نهایتهما لا أمد له دون مشیتک الأمد الغایة و هو یحتمل وجوها الأول: أن یکون المعنی دون مشیتک، أی دون ما تشاء من العباد أن یحمدوک به فهو قریب من الفقرة السابقة. الثانی: أن یکون المعنی دون مشیتک ترکه و هو محال فالحمد أبدی. الثالث: أن یکون المعنی دون مشیتک ترکه بارتکاب ما هو أهم منه. الرابع: ما قیل إن المشیة هنا بمعنی التجویز و التکلیف، أی حمدا لا یکون متعلقا بأمر لا یرضی الله بالحمد علیه إلا بقید کالحمد علی الرضا بإمامة أئمة الضلالة. الخامس: ما قیل فیه طلب لأن یکون الحمد بغیر غایة عند تعلق مشیته تعالی بصدوره، و بالجملة طلب أن یکون تعلق المشیة به علی هذا الوصف. السادس: ما قیل أیضا و هو أن یکون المراد عدم الغایة من طرف البدایة تفضلا بإرادة المشیة الأزلیة و إن کان الحمد حادثا کتعلق المشیة به. لا جزاء لقائله إلا رضاک قیل طلب لأن یکون الحمد خالصا له عاریا من الریاء و السمعة لأنه الذی یترتب علیه رضاه تعالی، اللهم لک الحمد أی الحمد علی الوجه المذکور لک لا لغیرک و فیه إجمال بعد تفصیل و جمع بعد تفریق و هو فن من الصناعات البدیعیة و إلیک المشتکی أی الشکایة من الغربة و الفرقة، و الوحدة و الوحشة، و غیبة الإمام و غیرها من البلایا الواردة فی الدنیا و أنت المستعان، فی الأمور و الشدائد کلها کما أنت أهله قیل فیه إظهار عجز من حمد هو أهله و إنما غایة کمال العبد هی التضرع بأن یجعل حمده شبیها بحمد هو أهله و یثیب به من باب التفضل الحمد لله بمحامده کلها علی نعمائه کلها حمده إجمالا بجمیع ما یحمد به علی جمیع ما یحمد علیه للإشعار بأن حمده تفصیلا فیهما محال، و قد قال بعض الأفاضل قد یکون التفصیل فی الدعاء فی بعض المواضع أبلغ وقعا فی النفوس و ألذ، و قد یکون الإجمال و الاختصار أبلغ و أنفع فلذلک بین الشرع کلا الطریقین حتی ینتهی الحمد إلی حیث ما یحب ربی و یرضی حیث هنا للمقام الأعلی من المحبة و الرضا بقرینة المقام قبل أن تتکلم أی بغیر القرآن و الدعاء و الذکر أو أحدا من الآدمیین و الملیء بکسر المیم و سکون اللام مهموز إما یملأ الظرف و نصبه علی المفعول المطلق إذ قد یکون غیر المصدر نائبا للمصدر نحو - کلمته کلاما - و العامل الفعل المفهوم من السابق مثل أحمد و أدعو و أسبح و أکبر و أهلل، و من طرق العامة، للمیزان کفتان کل کفة طباق السماوات و الأرض و الحمد لله یملأه فقیل المعنی یملأه لو کانت أجساما، و قیل المقصود منه تکثیر العدة و قیل تکثیر أجوره، و قیل تعظیم شأنه کما مر و منتهی الرضا لکونه فی غایة الکمال المترتب علیها نهایة الرضا و زنة العرش بکسر الزای أی ما یوازنه و یعادله تشبیها للمعقول بالمحسوس و الظاهر أن المراد بالعرش هنا أعظم الأجسام و إن کانت له معان أخر کما مر و فی بعض النسخ التهلیل مقدم علی التکبیر، و فی بعضها بالعکس. تعید ذلک هو من قبیل التأکید أی تعید تلک الفقرات مع کل من التحمید و التسبیح و التکبیر و التهلیل کما قلنا لا أن تکتفی بها مرة واحدة بأن تقول الحمد لله سبحان الله و الله أکبر و لا إله إلا الله ملأ المیزان إلخ و لیس تأسیسا حتی یفید إعادة جمیع ما ذکر أربع مرات، و یحتمل ذلک أیضا کما فهمه بعض الأصحاب و بعضهم قالوا یعیدها ثلاث مرات و کأنهم أخذوه من خبر آخر و لعله ما رواه ابن الباقی فی اختیاره مرسلا عن أمیر المؤمنین علیه السلام قال من سره أن ینسئ الله تعالی فی عمره و ینصره علی عدوه فلیواظب علی هذا الدعاء بکرة ثلاثا و عشیة ثلاثا و هو هذا الدعاء (سبحان الله ملء المیزان و منتهی العلم و مبلغ الرضا وزنة العرش و سعة الکرسی، و الحمد لله ملء المیزان إلی آخره و کذلک لا إله إلا الله و الله أکبر، و کذلک و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین) و لکن بینهما بون بعید و حوائج الدنیا ما یحتاج إلیه فی التعیش و البقاء و حوائج الآخرة ما ینفع فیها من الخیرات کلها و الإعاذة من النار و عقوباتها و دخول الجنة و رفع درجاتها فی یسر منک و عافیة الظرف متعلق بتقضی أو حال عن ضمیر المتکلم و متک صفة لیسر و یسر مترتب علی قضاء حوائج الدنیا و عافیة علی قضاء حوائج الآخرة أو کل مترتب علی کل و هو أفید فإن حوائج الدنیا قد تحصل بمشقة و قد تکون مقرونا ببلیة و سوء عاقبة و کذا حوائج الآخرة و رفع درجاتها قد تکون بعسر و مقاساة بلایا و شدائد فی الدنیا و بغیر عافیة کعذاب البرزخ و شدة سکرات الموت و أهوال القیامة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 346 

*****

6- الحدیث

6/3355. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَرَجِ، قَالَ:

کَتَبَ إِلَیَّ أَبُو جَعْفَرٍ ابْنُ الرِّضَا علیهماالسلام بِهذَا الدُّعَاءِ، وَ عَلَّمَنِیهِ(13)، وَ قَالَ : «مَنْ قَالَ فِی دُبُرِ صَلاَةِ الْفَجْرِ لَمْ یَلْتَمِسْ(14) حَاجَةً(15) إِلاَّ تَیَسَّرَتْ لَهُ، وَ کَفَاهُ اللّهُ مَا أَهَمَّهُ: بِسْمِ اللّهِ(16) ، وَ صَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، «وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللّهِ إِنَّ اللّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ فَوَقَاهُ اللّهُ

ص: 477


1- 8 . فی «ب ، ز ، بر ، بس » وشرح المازندرانی : «ویقول » .
2- 9 . فی «ب ، ز ، د ، بر ، بس » : «أن یتکلّم » . وفی شرح المازندرانی : - «قبل أن یتکلّم » .
3- 1 . فی «ص» : - «وسبحان اللّه _ إلی _ زنة العرش » . وفی «بس » : + «ولا إله إلاّ اللّه مل ء المیزان ، ومنتهی الرضا وزنة العرش » .
4- 2 . فی «ب » : «ولا إله إلاّ اللّه » بدل «واللّه أکبر » .
5- 3 . فی «ز» : - «واللّه أکبر _ إلی _ زنة العرش » .
6- 4 . فی «ب » : «واللّه أکبر » بدل «ولا إله إلاّ اللّه » .
7- 5 . فی «ز » : + «واللّه أکبر مل ء المیزان ، ومنتهی الرضا ، وزنة العرش ».
8- 6 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بف » والبحار : «یعید» .
9- 7 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی والبحار . وفی المطبوع: + «[اللهمّ]» . وفی «ب ، ج ، ز ، ص ، بس » والبحار : «ویقول » بدل «ثم یقول» .
10- 8 . فی «ز » : + «الضعیف » .
11- 9 . فی «ج ، ز » : «ذنبنا» .
12- 10 . الوافی ، ج 8 ، ص 810 ، ح 7179 ؛ البحار، ج 86 ، ص 191 ، ذیل ح 52 .
13- 11 . «علّمنیه » ، أی بعد الملاقاة علّمنی معانی الدعاء و کیفیّة قراءته.
14- 12 . «لم یلتمس » جزاءٌ وقع بین أجزاء الشرط .
15- 13 . فی «بر » : «حاجته » .
16- 14 . هکذا فی النسخ التی قوبلت . وفی المطبوع: + «وباللّه » .

سَیِّئَاتِ مَا مَکَرُوا»(1)، «لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُوءْمِنِینَ»(2)، «حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ»(3) مَا شَاءَ اللّهُ ، لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ (4)، مَا شَاءَ اللّهُ ، 2 / 224

لاَ مَا شَاءَ النَّاسُ، مَا شَاءَ اللّهُ وَ إِنْ کَرِهَ النَّاسُ، حَسْبِیَ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبِینَ، حَسْبِیَ الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ، حَسْبِیَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقِینَ، حَسْبِیَ الَّذِی لَمْ یَزَلْ حَسْبِی مُنْذُ قَطُّ(5)، حَسْبِیَ اللّهُ الَّذِی(6) لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ، عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ، وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ».

وَ قَالَ : «إِذَا(7) انْصَرَفْتَ مِنْ صَلاَةٍ(8) مَکْتُوبَةٍ، فَقُلْ: رَضِیتُ بِاللّهِ رَبّاً، وَ بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله نَبِیّاً ، وَ بِالاْءِسْلاَمِ دِیناً، وَ بِالْقُرْآنِ کِتَاباً، وَ بِفُلاَنٍ وَ فُلاَنٍ أَئِمَّةً؛ اللّهُمَّ وَلِیُّکَ فُلاَنٌ، فَاحْفَظْهُ(9) مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ(10)، وَ مِنْ خَلْفِهِ، وَ عَنْ یَمِینِهِ، وَ عَنْ شِمَالِهِ، وَ مِنْ فَوْقِهِ، وَ مِنْ تَحْتِهِ، وَ امْدُدْ لَهُ فِی عُمُرِهِ، وَ اجْعَلْهُ الْقَائِمَ بِأَمْرِکَ، وَ الْمُنْتَصِرَ(11) لِدِینِکَ، وَ أَرِهِ مَا یُحِبُّ(12) وَ مَا(13) تَقَرُّ(14)

ص: 478


1- 15 . غافر (40) : 44 _ 45 .
2- 1 . الأنبیاء (21) : 87 _ 88 .
3- 2 . آل عمران (3) : 173 _ 174 .
4- 3 . فی «د ، ص ، بف» : - «العلیّ العظیم » .
5- 4 . فی الوافی : «حسبی من کان منذ کنت حسبی » . وفی الفقیه : «حسبی من کان منذ کنت لم یزل حسبی» کلاهما بدل «منذ قطّ » . وفی مرآة العقول : «منذ قطّ ، کان فیه تقدیرا ، أی منذ کنت أو خلقت ، و«قطّ» تأکید . أو «قطّ» هنا بمعنی الأزل ، أی من أزل الآزال إلی الآن ، أو منذ کان الدهر والزمان . و«قطّ » وإن کان غالبا تأکیدا للنفی ، فقد یأتی لتأکید الإثبات ، وربّما یقرأ بصیغة فعل الماضی ، أی منذ خلقنی وأفرز مودّتی عن سائر الموادّ . وأقول : علی هذا یحتمل أن یکون کنایة عن تقدیر الأشیاء والقطع علیها فی الألواح السماویّة . وکأنّ المعنی الثانی أظهر الوجوه » .
6- 5 . فی «د ، ص» : - «الذی » .
7- 6 . فی «ب » : «إذ» .
8- 7 . فی حاشیة «بر » : «صلاتک » .
9- 8 . فی «ص » : «فاحفظ» .
10- 9 . فی «ز » : «یدیک » .
11- 10 . فی «د ، ز ، ص ، بر ، بس » وشرح المازندرانی ومرآة العقول : «والمنتظر » . وقال فی المرآة : «یحتمل الفتح والکسر» .
12- 11 . فی «بر » : «ما تحبّ » .
13- 12 . فی «ج ، ز ، ص ، بس ، بف » والوافی ومرآة العقول والبحار ، ج 86 ، ص 42 والفقیه ، ح 960: - «ما » .
14- 13 . فی «ب » ومرآة العقول : «یقرّ » علی بناء الإفعال . ونصّ علیه فی المرآة.

بِهِ(1) عَیْنُهُ فِی نَفْسِهِ وَ ذُرِّیَّتِهِ، وَ فِی(2) أَهْلِهِ وَ مَالِهِ، وَ فِی شِیعَتِهِ، وَ فِی عَدُوِّهِ، وَ أَرِهِمْ مِنْهُ مَا یَحْذَرُونَ، وَ أَرِهِ فِیهِمْ مَا یُحِبُّ(3) وَ تَقَرُّ(4) بِهِ عَیْنُهُ، وَ اشْفِ(5) صُدُورَنَا وَ صُدُورَ قَوْمٍ مُوءْمِنِینَ».

قَالَ : «وَ کَانَ النَّبِیُّ(6) صلی الله علیه و آله یَقُولُ إِذَا فَرَغَ مِنْ صَلاَتِهِ(7) : اللّهُمَّ اغْفِرْ لِی(8) مَا قَدَّمْتُ وَ مَا أَخَّرْتُ، وَ مَا أَسْرَرْتُ وَ مَا أَعْلَنْتُ، وَ إِسْرَافِی عَلی نَفْسِی، وَ مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی؛ اللّهُمَّ أَنْتَ الْمُقَدِّمُ، وَ أَنْتَ(9) الْمُوءَخِّرُ، لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ، بِعِلْمِکَ(10) الْغَیْبَ وَ بِقُدْرَتِکَ(11) عَلَی الْخَلْقِ أَجْمَعِینَ مَا عَلِمْتَ الْحَیَاةَ خَیْراً لِی فَأَحْیِنِی، وَ تَوَفَّنِی إِذَا عَلِمْتَ الْوَفَاةَ خَیْراً لِی .

اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ خَشْیَتَکَ فِی السِّرِّ وَ الْعَلاَنِیَةِ، وَ کَلِمَةَ(12) الْحَقِّ فِی الْغَضَبِ وَ الرِّضَا، وَ الْقَصْدَ فِی الْفَقْرِ وَ الْغِنی، وَ أَسْأَلُکَ نَعِیماً(13) ··· î

ص: 479


1- 1 . فی «ب ، ج ، ز ، ص » وشرح المازندرانی ومرآة العقول : - «به » .
2- 2 . فی «ب » والفقیه ، ح 960 : - «فی » .
3- 3 . فی «بر » : «ما تحبّ » .
4- 4 . فی «ب » : «ویقرّ » . وفی مرآة العقول : «ویقرّ عینه ، علی بناء الإفعال ، وفی بعض النسخ : وتقرّ به عینه ، فیحتمل بناءُ الإفعال بصیغة الخطاب ، والمجرّد من باب علم وضرب ، ورفعُ عینه » .
5- 5 . فی الوافی : + «به» .
6- 6 . فی مرآة العقول : «قوله : قال : کان النبیّ ، ظاهره أنّه من تتمّة روایة محمّد بن الفرج ، والقائل الجواد علیه السلام ، وما فی الفقیه یحتمل ذلک . ویحتمل کونه روایة اُخری مرسلة ، ویؤیّده أنّه روی فی مکارم الأخلاق عن النبیّ صلی الله علیه و آله أنّه من دعا به عقب کلّ صلاة مکتوبة حفظ فی نفسه وداره وماله وولده ، وهو اللّهمّ اغفر ، إلی آخر الدعاء» .
7- 7 . فی «ز » : «صلاة » .
8- 8 . فی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 324 : «دعاؤه بذلک مع علمه بأنّه مغفور له ومع أنّه معصوم من جمیع الذنوب علی ما هو الحقّ إشفاق وتعلیم للاُمّة ... وقیل : یحتمل أنّه بحسب المقامات یری مقامه فی زمان دون مقامه فی زمان آخر ، فیستغفر من مقامه الأوّل » . وقیل غیر ذلک فراجع أیضا : مرآة العقول ، ج 12 ، ص 354 .
9- 9 . فی «د ، ز ، ص ، بس » ومرآة العقول : - «أنت » .
10- 10 . الباء فی «بعلمک » للقسم أو للسببیّة ، والظرف متعلّق بمقدّر ، نحو أسألک أو أحینی . و«ما علمت » مفعول السؤال . قال المجلسی : «و «ما» فی قوله : ما علمت ، اسمیّة شرطیّة زمانیّة ، مثل قوله: «فَمَا اسْتَقَ_مُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ» [التوبة (9) : 7 [کذا قیل » .
11- 11 . فی «د ، بس » : «قدرتک » .
12- 12 . فی «ز » : «وکلمتک » .
13- 1 . فی «بر » : «نعمة».

لاَ یَنْفَدُ(1)، وَ قُرَّةَ عَیْنٍ لاَ تَنْقَطِعُ(2) ، وَ أَسْأَلُکَ(3) الرِّضَا بِالْقَضَاءِ، وَ بَرَکَةَ(4) الْمَوْتِ بَعْدَ الْعَیْشِ، وَ بَرْدَ الْعَیْشِ بَعْدَ الْمَوْتِ، وَ لَذَّةَ النَّظَرِ(5) إِلی وَجْهِکَ وَ شَوْقاً إِلی رُوءْیَتِکَ وَ لِقَائِکَ مِنْ غَیْرِ ضَرَّاءَ مُضِرَّةٍ ، وَ لاَ فِتْنَةٍ مَضِلَّةٍ.

اللّهُمَّ زَیِّنَّا بِزِینَةِ الاْءِیمَانِ، وَ اجْعَلْنَا هُدَاةً مَهْدِیِّینَ(6)؛ اللّهُمَّ اهْدِنَا فِیمَنْ هَدَیْتَ؛ اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ عَزِیمَةَ الرَّشَادِ، وَ الثَّبَاتَ(7) فِی الاْءَمْرِ وَ الرُّشْدِ، وَ أَسْأَلُکَ شُکْرَ نِعْمَتِکَ، 2 / 549

وَ حُسْنَ عَافِیَتِکَ، وَ أَدَاءَ حَقِّکَ، وَ أَسْأَلُکَ یَا رَبِّ قَلْباً سَلِیماً، وَ لِسَاناً صَادِقاً، وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِمَا(8) تَعْلَمُ، وَ أَسْأَلُکَ خَیْرَ مَا تَعْلَمُ، وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ مَا تَعْلَمُ؛ فَإِنَّکَ تَعْلَمُ وَ لاَ نَعْلَمُ(9)، وَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن فرج گوید: حضرت جواد علیه السّلام این دعا را بمن نوشت و آن را بمن آموخت و فرمود: هر که آن را پس از نماز صبح بخواند حاجتی نخواهد جز اینکه برایش میسر گردد، و خداوند مهم او را کفایت کند (و آن دعا اینست:) « بسم اللّٰه و باللّٰه و صلی اللّٰه علی محمد و آله«

وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ بَصِیرٌ بِالْعِبٰادِ، `فَوَقٰاهُ اَللّٰهُ سَیِّئٰاتِ مٰا مَکَرُوا

»«

،لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنْتَ، سُبْحٰانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ اَلظّٰالِمِینَ `فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ وَ نَجَّیْنٰاهُ مِنَ اَلْغَمِّ وَ کَذٰلِکَ نُنْجِی اَلْمُؤْمِنِینَ

»«

،حَسْبُنَا اَللّٰهُ وَ نِعْمَ اَلْوَکِیلُ، `فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اَللّٰهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ

»، ما شاء اللّٰه لا حول و لا قوة الا باللّٰه [العلی العظیم] ما شاء اللّٰه لا ما شاء الناس، ما شاء اللّٰه و ان کره الناس، حسبی الرب من المربوبین، حسبی الخالق من المخلوقین، حسبی الرازق من المرزوقین، حسبی الذی لم یزل حسبی منذ قط، حسبی«

اَللّٰهُ اَلَّذِی لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ

»«

،عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ اَلْعَرْشِ اَلْعَظِیمِ

». و فرمود: چون از نماز واجب فارغ شدی پس بگو:(و دعائی دستور داد که ترجمه اش اینست) «خشنودم که خدا پروردگارم باشد و محمد (صلّی الله علیه و آله) پیغمبرم باشد، و اسلام دینم باشد و قرآن کتابم و فلان و فلان (و نام امامان را ببرد) امامان من باشند، بار خدایا ولی تو فلان (و نام امام زمان علیه السلام را ببرد) است پس او را از برابر و از پشت سر و از راست و چپ و بالای سر و پائین پایش نگهداری فرما، و عمرش را دراز کن، و او را بأمر خود قائم کن، و یاری کنندۀ دینت قرارش ده، و باو بنما آنچه را دوست دارد و آنچه چشمش را روشنی بخشد در بارۀ خودش و فرزندانش و خاندان و مالش و در بارۀ شیعیان و دشمنانش، و بدشمنانش بنما چیزی را که بدان بترسند و باو بنما در بارۀ دشمنانش چیزی که او دوست دارد و چشمش را بدان وسیله روشنی بخش، و درد دلهای ما و سینه های مؤمنین را شفا بخش». فرمود: و چون پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) از نماز فارغ میشد میخواند (دعائی را که ترجمه اش چنین است): «بار خدایا بیامرز برای من آنچه پیش کرده ام و آنچه بتأخیر انداخته ام و آنچه نهان کردم و آنچه عیان نمودم، و اسراف مرا در بارۀ خودم بیامرز و آنچه تو بدان داناتری، بار خدایا تو پیش اندازی، و تو پس اندازی، معبودی جز تو نیست، بحق دانائیت بر غیب و توانائیت بر همۀ خلق (سوگند) تا آنگاه که زندگی را برایم بهتر دانی مرا زنده دار، و آنگاه که مرگ را برایم بهتر دانی جانم را بگیر، بار خدایا من از تو خواهم ترس از تو را در پنهانی و عیان، و سخن حق را در حال خشم و خشنودی، و میانه روی را در حال فقر و توانگری، و از تو خواهم نعمتی که فانی نشود و روشنی چشمی که منقطع نگردد و از تو خواهم راضی بودن بقضا و میمنت مرگ را پس از زندگی، و گوارائی زندگی را پس از مرگ و لذت دیدارت و شوق زیارت و لقایت را بی آنکه زیانی ضرر زننده یافته ای گمراه کننده بمن رسد، بار خدایا ما را بآرایش ایمان بیارای، و راهنمایانی هدایت شده قرارمان ده، بار خدایا ما را در زمرۀ کسانی که رهبری کردی رهبری فرما، بار خدایا من از تو خواهم تصمیم بپایداری در کار و براه راست شدن را، و از تو خواهم توفیق شکرگزاری نعمتت و عافیتی نیکو و پرداخت حقت را، و از تو خواهم بار پروردگارا دلی سالم و زبانی راستگو و از تو آمرزش خواهم از آنچه میدانی و از تو خواهم بهتر آنچه دانی، و پناه برم بخودت از بدی آنچه (نسبت بمن) میدانی زیرا که تو میدانی و ما نمیدانیم و توئی علام الغیوب».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 328 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از محمد بن الفرج گوید:امام جواد(علیه السّلام)این دعا را برای من نوشت و آن را به من آموخت،و گوید:فرمود:هر که دنبال نمازِ بامداد آن را بخواند هیچ حاجتی نخواهد جز آنکه برایش میسّر گردد و هر مهمی دارد خدا برای او کفایت کند،و دعا این است: بسم اللّٰه و باللّٰه و صلی اللّٰه علی محمد و آله و افوّض امری الی اللّٰه انّ اللّٰه بصیر بالعباد. .یعنی واگذارم کار خود را به خدا زیرا خدا به بنده ها بینا است و خدا او را از بدکرداریهای هر چه نیرنگ ریختند نگه داشت، نیست شایستۀ پرستشی جز تو،منزّهی تو،به راستی من بودم از گروه ستمکاران،ما او را اجابت کردیم و از غمش رها ساختیم و چنین رها کنیم مؤمنان را،بس است ما را خدا و چه خوب وکیلی است،پس برگشتند با نعمت و فضل او و نرسید بدانها بدی هر چه خدا خواهد است،نیست جنبش و نه توانی جز به خدا(بلند مقام و بزرگوار)آنچه شود که خدا خواهد نه آنچه را مردم خواهند،آنچه شود که خدا خواهد گرچه مردم را بد آید،بس است مرا پروردگار از پرورده شده ها ،بس است مرا آفریدگار از آفریده شده ها،بس است مراروزی ده از روزی خورها،بس است مرا آنکه پیوسته بس بوده مرا از آغاز هرگز،بس است مرا خدا که نیست شایستۀ پرستشی جز او، بر او توکّل دارم و او است پروردگار عرش بزرگ. و فرمود(علیه السّلام):چون از نماز واجب برگذشتی بگو:خشنودم به خدا که پروردگار باشد و به محمد که پیغمبر باشد و به اسلام که دینم باشد و به قرآن که کتاب مذهبم باشد و به فلان و فلان که امامم باشند(نام ائمه را برد)،بار خدایا ولی تو فلان(نام امام زمان را برد) او را نگهدار از برابرش و دنبال سرش و از سمت راست و از سمت چپش و از بالای سر و زیر پایش و عمرش را دراز دار و او را به امر خود بگمار و یاری کنندۀ دینت دار و به او بنما آنچه را دوست دارد و آنچه مایۀ روشنی چشم او است در بارۀ خودش و نژادش و در بارۀ خاندانش و مالش و در بارۀ شیعیانش و در بارۀ دشمنانش و بنما بدانها از وی آنچه را که در حذر شوند و بنما به او در بارۀ آنان آنچه دوست دارد و مایۀ چشم روشنی او است و شفابخش سینه های ما و سینه های مردم با ایمان را. فرمود:چون پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)از نمازش فارغ می شد می گفت:بار خدایا بیامرز برایم آنچه پیش کردم و آنچه پس انداختم و آنچه نهان کردم و آنچه عیان ساختم و بیامرز اسرافم را در بارۀ خودم و آنچه را که تو بدان از خود من هم داناتری،بار خدایا تو پیش داری و تو پس اندازی و نیست شایستۀ پرستشی جز تو بحق علم غیبت و توانائیت بر همه خلقت تا زندگی را برای بهتر دانی مرا زنده دار و چون وفاتم را بهتر دانی جانم را بگیر،بار خدایا من از تو خواستارم ترس از تو را در نهان و عیان و سخن حق را در حال خشم و خشنودی و میانه روی در زندگی را در حال فقر و توانگری و از تو خواهم نعمتی فنا ناپذیرو روشنیِ چشمی که دنباله اش نبرد و از تو خواهم رضا به قضا و برکت و میمنت مرگ را بعد از زندگی و زندگی خوش و خرّم پس از مرگ و لذّت نگاه به سوی رویت و شیفتگی به دیدار و لقایت بی زیان کاهنده و بی فتنۀ گمراه کننده،بار خدایا ما را به ایمان بیارای و ما را رهبرانی درست مقرر ساز،بار خدایا رهبری کن ما را با کسانی که رهبری کردی،بار خدایا راستی که من از تو خواهم تصمیم به درست روی و پایداری در کار و رهجوئی را و از تو خواهم توفیقِ شکرگزاری نعمت و حسن عافیت و پرداخت حقت را و از تو خواهم پروردگارا دلی سالم و زبانی راستگو و از تو آمرزش خواهم مرا آنچه را که می دانی و از تو خواهم بهتر آنچه را که می دانی و به تو پناه برم از شرّ آنچه می دانی زیرا تو می دانی و ما نمی دانیم و تو علاّم الغیوبی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 243 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-از محمد بن الفرج گوید:امام جواد علیه السّلام این دعا را برای من نوشت و آن را به من آموخت،و گوید:فرمود:هرکس دنبال نماز بامداد آن را بخواند هیچ حاجتی نخواهد جز آنکه برایش میسر گردد و هر کار مهمی که داشته باشد خدا برای او کفایت کند و آن دعا این است:بسم اللّه و باللّه و صلی اللّه علی محمد و آله و أفوّض امری الی اللّه انّ اللّه بصیر بالعباد. یعنی واگذارم کار خود را به خدا زیرا خداوند به بنده های خود بیناست و خدا او را از بدکرداری های هرچه نیرنگ ریختن نگهداشت،نیست شایسته پرستشی جز تو،منزهی تو براستی من بودم از گروه ستمکاران،ما او را اجابت کردیم و از غمش رها ساختیم و مؤمنان را اینچنین رها کنیم خداوند ما را کافیست و چه خوب وکیلی است،پس برگشتند با نعمت و فضل او و نرسید به آنها بدی هرچه خدا خواهد است،نیست جنبش و نه توانی جز به خدا(بلندمقام و بزرگوار)آنچه شود که خدا خواهد نه آنچه را مردم خواهند،آنچه شود که خدا خواهد گرچه مردم آنرا بد بدانند، بس است مرا پروردگار از پرورده شده ها،بس است مرا آفریدگار از آفریده شده ها،بس است مرا روزی ده از روزی خورها،بس است مرا آنکه پیوسته بس بوده مرا از آغاز هرگز،بس است مرا خدا که نیست شایسته پرستشی جز او،بر او توکل دارم و اوست پروردگار عرش بزرگ. و فرمود علیه السّلام:چون از نماز واجب فراغت یافتی بگو:خشنودم به خدا که پروردگار باشد و به محمد که پیامبر باشد و به اسلام که دینم باشد و به قرآن که کتاب مذهبم باشد و به فلان و فلان که امامم باشند(نام ائمه را برد)،بار خدایا ولی تو فلان(نام امام زمان را برد)او را از جلو و دنبال سرش و از سمت راست و چپش و از بالای سر و زیر پایش او را نگه دار و عمرش را دراز دار و او را به امر خود بگمار و یاری کنندۀ دینت قرار ده و به او بنمایان آنچه را دوست دارد و آنچه مایه روشنی چشم اوست دربارۀ خودش و نژادش و دربارۀ خاندانش و مالش و دربارۀ شیعیانش و دشمنانش و به دشمنانش بنمایان چیزی را که با آن بترسند و به او بنمایان دربارۀ دشمنانش چیزی که او دوست دارد و مایه چشم روشنی اوست و شفابخش سینه های ما و سینه های مردم باایمان را.

فرمود:چون پیامبر صلّی اللّه علیه و اله از نمازش فراغ می شد می گفت:بار خدایا بیامرز برایم آنچه از قبل کرده ام و آنچه از بعد و آنچه نهان و آشکار کرده ام و بیامرز اسرافم را دربارۀ خودم و آنچه را که تو بدان از خود من داناتری، بار خدایا تو پیش داری و تو پس اندازی و نیز شایستۀ پرستشی جز تو به حق علم غیبت و توانائی ات بر همۀ خلقت تا زندگی را برای بهتر دانی، مرا زنده دار و چون وفاتم را بهتر داری جانم را بگیر،بار خدایا من از تو خواستارم ترس از تو را در نهان و آشکار و سخن حق را در حال خشم و خشنودی و میانه روی در زندگی را در حال فقر و توانگری و از تو خواهم نعمتی فناناپذیر و روشنی چشمی که دنباله اش نبرد و از تو خواهم رضا به قضا و برکت و میمنت مرگ را بعد از زندگی و زندگی خوش و خرّم پس از مرگ و لذّت نگاه به سوی رویت و شیفتگی به دیدار و لقایت بی زیان کاهنده و بی فتنۀ گمراه کننده،بار خدایا ما را به ایمان بیارای و بر ایمان رهبرانی درست مقرر ساز،بار خدایا رهبری کن ما را با کسانی که رهبری کردی،بار خدایا راستی که من از تو خواهم تصمیم به درست روی و پایداری در کار و رهجوئی را و از تو خواهم توفیق شکرگزاری نعمت و حسن عافیت و پرداخت حقت،پروردگارا از تو خواهم دلی سالم و زبانی راستگو و از تو خواهم آمرزش آنچه را که می دانی و از تو خواهم بهتر آنچه را که می دانی و به تو پناه برم از شرّ آنچه می دانی زیرا تو میدانی و ما نمی دانیم و تو علاّم الغیوبی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 553 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. بهذا الدعاء الباء للتقویة و علمنیه أی بعد ما لقیته مشافهة علمنی معانی الدعاء و کیفیة قراءته، و قال من قال أی من قاله و یحتمل أن یکون التعلیم فی الکتاب و الأول أظهر

وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اَللّٰهِ

قیل التفویض نوع لطیف من التوکل و هو أن یفعل العبد ما أمره الله به و یکل أموره الدنیویة و الأخرویة إلیه و لا یبالی بما وقع علیه من البلایا، و فی النهایة فی حدیث الدعاء فوضت أمری إلیک أی رددته یقال فوض إلیه الأمر تفویضا إذا رده إلیه و جعله الحاکم فیه، إن الله بصیر بالعباد عالم بأحوالهم الظاهرة و الباطنة، و منافعهم و مضارهم فلا یخفی علیه کرب المکر و بین فیزیله إذا کانت فی إزالته مصلحة فوقاه الله سیئات ما مکروا قال فی المجمع: أی صرف الله عنه سوء مکرهم فجاء مع موسی حتی عبر البحر معه عن قتادة، و قیل إنهم هموا بقتله فهرب إلی جبل فبعث فرعون رجلین فی طلبه فوجداه قائما یصلی و حوله الوحوش صفوفا فخافا و رجعا هاربین انتهی. و فی الکافی و المحاسن عن أبی عبد الله علیه السلام أنهم سطوا علیه و قتلوه و لکن أ تدرون ما وقاه وقاه أن یفتنوه فی دینه، و فی تفسیر علی بن إبراهیم عنه علیه السلام و الله لقد قطعوه إربا إربا و لکن وقاه الله عز و جل أن یفتنوه عن دینه و فی الاحتجاج عنه علیه السلام أنه بالتقیة رفع شر فرعون عن نفسه، و قیل الواشین به

لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنْتَ سُبْحٰانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ اَلظّٰالِمِینَ

فیه إقرار بتوحیده المطلق و تنزیهه عن النقص و العجز و اعتراف بالظلم لنفسه المشعر بأن ما لحقه من البلیة و الغم من أجل عمله و کسبه و هذا الإقرار الدال علی کمال العبودیة و العجز و الانقطاع عن الخلق مقتضی لإزالة البلیة و الغم کما قال

(فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ وَ نَجَّیْنٰاهُ مِنَ اَلْغَمِّ)

الضمیر الذی النون و غمه ألم التقام الحوت أو غم الخطیئة أی ترک الأولی، و هی المهاجرة عن قومه بدون إذنه سبحانه و تنجیته بأن أمر الحوت بقذفه إلی الساحل بعد تسع ساعات کما فی بعض الروایات أو بعد ثلاثة کما روی عن الباقر علیه السلام أو سبعة أیام کما روی عن أمیر المؤمنین علیه السلام بسند معتبر و روایات الثلاثة أکثر، و الجمع بینها مشکل، و کان بعضها محمول علی التقیة (و کذلک) أی کما أنجینا یونس

(نُنْجِی اَلْمُؤْمِنِینَ)

المغمومین إذا دعوا الله بهذا الکلام أو مطلقا مخلصین، و الآیة فی سورة الأنبیاء و هی مجربة لدفع الغموم

حَسْبُنَا اَللّٰهُ

أی محسبنا و کافینا فی قضاء حوائجنا و دفع شر الأعادی عنا

وَ نِعْمَ اَلْوَکِیلُ

لمن وکل إلیه أمره و البحث فی هذا العطف و الجواب عنه مشهوران

فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اَللّٰهِ وَ فَضْلٍ

أی فرجع المجاهدون عن بدر بعد غزوة أحد متلبسین بنعمة عظیمة، و عافیة و أمن من الأعداء، و بفضل کثیر من الله من التجارة و الغنیمة أو الثواب الجزیل

لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ

من الأعداء و الآیة فی سورة آل عمران و هی مأثورة مجربة لدفع شر الأعادی

مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ

أی کان و قد مر لا حول و لا قوة إلا بالله العلی العظیم فی الأول إقرار بأن کل شیء وجوده و بقاؤه و فناؤه بمشیة الله تعالی علی المعنی الذی مر فی کتاب التوحید، و فی الثانی اعتراف بالعجز، و أن کل ما حصل له من الخیرات أو دفع عنه من المکروهات فهو بحول الله و قوته و أقداره و معونته و قد ورد فی الأخبار أن ما شاء الله لا قوة إلا بالله، لکثرة المال و الدنیا. کما روی الصدوق فی الخصال عن ابن أبی عمیر عن جماعة من مشایخه منهم أبان بن عثمان، و هشام بن سالم، و محمد بن حمران عن الصادق علیه السلام قال: عجبت لمن فزع من أربع کیف لا یفزع إلی أربع عجبت لمن خاف کیف لا یفزع إلی قوله عز و جل

(حَسْبُنَا اَللّٰهُ وَ نِعْمَ اَلْوَکِیلُ)

فإنی سمعت الله جل جلاله یقول بعقبها

(فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اَللّٰهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ)

و عجبت لمن اغتم کیف لا یفزع إلی قوله عز و جل

(لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنْتَ سُبْحٰانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ اَلظّٰالِمِینَ)

فإنی سمعت الله جل جلاله یقول بعقبها

(فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ وَ نَجَّیْنٰاهُ مِنَ اَلْغَمِّ وَ کَذٰلِکَ نُنْجِی اَلْمُؤْمِنِینَ)

و عجبت لمن مکر به کیف لا یفزع إلی قوله

(وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ بَصِیرٌ بِالْعِبٰادِ)

فإنی سمعت الله جل و تقدس یقول بعقبها

(فَوَقٰاهُ اَللّٰهُ سَیِّئٰاتِ مٰا مَکَرُوا)

و عجبت لمن أراد الدنیا و زینتها کیف لا یفزع إلی قوله تبارک تعالی

(مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ لاٰ قُوَّةَ إِلاّٰ بِاللّٰهِ)

فإنی سمعت الله عز اسمه یقول بعقبها

(إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مٰالاً وَ وَلَداً `فَعَسیٰ رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ)

و عسی موجبة و أقول: ذکر بقیة الآیات فی هذا الدعاء حسن طلب بمضمونها. ما شاء الله أی کان قطعا لما فیه من المصلحة لا جمیع ما شاء الناس إذ قد لا تکون فیه مصلحة ما شاء الله و إن کره الناس کالأمراض و البلایا و المصائب و الفقر و غیرها و فیه إشارة إلی الرضا بالقضاء، و دلالة علی أن استجابة الدعوات تابعة للمصالح کما حققنا سابقا من المربوبین أی عوضهم قوله علیه السلام منذ قط کان فیه تقدیر أی منذ کنت أو خلقت و قط تأکید أو قط هنا بمعنی الأزل أی من أزل الآزال إلی الآن أو منذ کان الدهر و الزمان و قط، و إن کان غالبا تأکیدا للنفی فقد یأتی لتأکید الإثبات، و ربما یقرأ بصیغة فعل الماضی أی منذ خلقنی و أفرز مودتی عن سائر المواد. و أقول: علی هذا یحتمل أن یکون کنایة عن تقدیر الأشیاء و القطع علیها فی الألواح السماویة، و کان المعنی الثانی أظهر الوجوه. قال فی القاموس: القط القطع و ما رأیته و یضم و یخففان، و قط مشددة مجرورة بمعنی الدهر مخصوص بالماضی أی فیما مضی من الزمان أو فیما انقطع من عمری و إذا کانت بمعنی حسب فقط کعن، و قط منونا و قطی، و إذا کان اسم فعل بمعنی یکفی فیزاد نون الوقایة، و یقال قطنی و یقال قطک أی کفاک و قطنی أی کفانی، و منهم من یقول قط عبد الله درهم فینصبون بها، و قد تدخل النون فیها و تنصب بها فتقول قطن عبد الله درهم ثم قال و إذا أردت بقط الزمان فمرتفع أبدا غیر منون، و ما رأیت مثله قط فإن قللت بقط فاجزمها ما عندک إلا هذا قط، ثم قال: و تختص بالنفی ماضیا و العامة تقول لا أفعله قط لحن، و فی مواضع من البخاری جاء بعد المثبت منها فی الکسوف أطول صلاة صلیتها قط، و فی سنن أبی داود توضأ ثلاثا قط، و أثبته ابن مالک فی الشواهد لغة قال، و هی مما خفی علی کثیر من النحاة و ماله إلا عشرة قط یا فتی مخففا مجزوما و مثقلا مجزوما و قال منذ بسیط مبنی علی الضم و مذ محذوف منه مبنی علی السکون و یکسر میمهما و یلیهما اسم مجرور أنت هی. و أقول: یظهر منه أنه یمکن أن یکون هنا قط بالسکون بمعنی حسب، و قیل المعنی حسبی الله و کفانی عن أول عمری إلی الآن و منه أتوقع الکفایة فیما بقی انتهی، و أقول فی الفقیه هکذا حسبی من کان منذ کنت لم یزل حسبی حسبی الله لا إله إلا هو و فی مفتاح الشیخ: حسبی من کان مذ کنت حسبی فلا تکلف فیهما و الأول أوثق و أحسن رضیت بالله ربا قوله علیه السلام ربا تمیز عن النسبة کما حققه الشیخ الرضی (رض) فی شرح الکافیة فی قولهم: کفی زید رجلا، قال: تقدیره کفی شیء زید رجلا، و فی طاب زید نفسا: طاب شیء زید نفسا أو علما أو دارا فالذات المقدرة هو شیء المنسوب إلیه کفی و طاب فإذا أظهرته صار زید فی کفی زید رجلا بدلا منه و رجلا تمیز لشیء المقدر، فإن قصدنا أن نرد التمیز فی هذه الأمثلة کلها إلی أصله حین کان منسوبا إلیه الفعل أو شبهه، و نرد الاسم الذی انتصب عنه التمیز إلی مرکزه الأصلی، جعلنا ما انتصب عنه التمیز إن کان التمیز نفسه بدلا من التمیز، أو عطف بیان له، فنقول: کفی رجل زید و طاب أب زید إلی آخر ما حققه. و اعترض علیه السید الشریف بأن الظاهر أنک إذا قلت: کفی زید کان هناک إبهام فی أن الکافی فی زید ما هو رجولیته أو علمه أو شهادته، فإذا قلت: رجلا کان المقصود، أی کفی رجولیة زید، و کذا إذا قلت: شهیدا کان المعنی کفی شهادته و علی هذا ینبغی أن یضاف هیهنا أیضا شیء إلی زید فیقال شیء زید هو رجولیته، و ما ذکره الشارح یدل علی أن الإبهام فی أن الذات الکافی الذی هو زید مما ذا فیکون التردد و الإبهام فی ذات موصوف بالرجولیة و ذات موصوف بالشهادة إلی غیر ذلک فیفسر بذات مع صفة الرجولیة أو بذات مع صفة الشهادة، و الحق ما ذکرنا إلی آخر ما قال، و کذا الکلام فی نظائره و فلان و فلان کنایة عما مضی من الأئمة علیهم السلام و فلان ثالثا کنایة عن إمام العصر علیه السلام و هو خبر ولیک و فی بعض الکتب فلانا فهو عطف بیان، و قد مر الکلام فی ذکر الجهات و سبب تبدیل من بعن فی الجانبین، و قیل: عن اسم بتقدیر من عن یمینه و حذف من لکراهة اجتماع صورتی حرف الجر، و لا یخفی ما فیه. و اجعله القائم قیل لیس دعاء حقیقة بل خبر فی صورة الإنشاء أی رضیت بکونه قائما، و قیل: المطلب للتأکید و إظهار انتظار الفرج، و أقول: فی سائر الأئمة علیهم السلام یحتمل الدعاء حقیقة أی یسر له أسباب الخروج و الغلبة علی الأعادی فإنهم علیهم السلام لعدم یأس الشیعة و انتظارهم الفرج کانوا یبهمون الأمر علیهم و کانوا یقولون کلنا قائم بأمر الله إذا أمرنا بالخروج و المنتظر یحتمل الفتح و الکسر و یقر عینه علی بناء الأفعال و فی بعض النسخ و تقر به عینه فیحتمل بناء الأفعال بصیغة الخطاب و المجرد من باب علم و ضرب و رفع عینه، فی القاموس قرت عینه تقر بالفتح و الکسر قرة و تضم و قرورا بردت و انقطع بکاؤها أو رأت ما کانت متشوقة إلیه، و فی النهایة فی حدیث الاستسقاء لو رآک لقرت عیناه أی تسر بذلک و فرح و حقیقته أبرد الله دمعة عینیه لأن دمعة الفرح و السرور باردة و قیل معنی أقر الله عینک بلغک أمنیتک حتی ترضی نفسک و تسکن عینک فلا تستشرف إلی غیرک انتهی. و أقول ذکر الأطباء أن دمعة السرور باردة لأنها تحصل من انبساط النفس فتنزل ما کانت من الرطوبات فی شؤون الرأس فاکتسبت البرودة من الدماغ، و بکاء الحزن تحصل من بخار حاد یتصاعد من القلب إلی الدماغ فإذا وصلت إلی الدماغ و تأثرت من الدماغ فتنزل قبل أن تکتسب برودة ظاهرة کالتی تتقاطر من سقوف الحمامات، فهی باقیة علی حرارتها، فهذا منشأ تخالف الدمعتین فی البرودة و السخونة فما قال الشیخ البهائی (ره) فی المفتاح - إن العرب تزعم أن دمع الباکی من السرور بارد و دمع الباکی من الحزن حار - لیس علی ما ینبغی، و الشفاء البرء من المرض و أستعیر لشفاء القلوب من الهم و الحقد و الانتقام من العدو قوله قال و کان النبی ظاهره أنه من تتمة روایة محمد بن الفرج، و القائل الجواد علیه السلام و ما فی الفقیه یحتمل ذلک، و یحتمل کونه روایة أخری مرسلة، و یؤیده أنه روی فی مکارم الأخلاق عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم أنه من دعا به عقب کل صلاة مکتوبة حفظ فی نفسه و داره و ماله و ولده و هو اللهم اغفر إلی آخر الدعاء. و أکثر فقرات هذا الدعاء مأثورة فی کتب العامة فی روایات متفرقة، روی فی المشکاة عن أبی موسی الأشعری عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم أنه کان یدعو بهذا الدعاء (اللهم اغفر لی خطیئتی و جهلی و إسرافی فی أمری و ما أنت أعلم به منی اللهم اغفر لی جدی و هزلی و خطئی و عمدی و کل ذلک عندی اللهم اغفر لی ما قدمت و ما أخرت و ما أسررت و ما أعلنت و ما أنت أعلم به منی أنت المقدم و أنت المؤخر و أنت علی کل شیء قدیر) ثم قال متفق علیه أی مروی فی الصحیحین، ثم روی من صحیح النسائی عن عطاء بن السائب عن أبیه قال صلی بنا عمار بن یاسر صلاة فأوجز فیها فقال له بعض القوم لقد خففت و أوجزت الصلاة فقال أما علی ذلک لقد دعوت فیها بدعوات سمعتهن من النبی صلی الله علیه و آله و سلم فلما قام تبعه رجل من القوم هو أبی غیر أنه کنی عن نفسه فسأله عن الدعاء ثم جاء فأخبر به القوم (اللهم بعلمک الغیب و قدرتک علی الخلق أحینی ما علمت الحیاة خیرا لی و توفنی إذا علمت الوفاة خیرا لی اللهم و أسألک خشیتک فی الغیب و الشهادة و أسألک کلمة الحق فی الرضا و الغضب و أسألک القصد فی الفقر و الغناء و أسألک نعیما لا ینفد و أسألک قرة عین لا ینقطع و أسألک الرضا بعد القضاء و أسألک برد العیش بعد الموت و أسألک لذة النظر إلی وجهک و الشوق إلی لقائک فی غیر ضراء مضرة و لا فتنة مضلة اللهم زینا بزینة الإیمان و اجعلنا هداة مهدیین). قوله علیه السلام ما قدمت و ما أخرت یحتمل وجوها. الأول: أن یکون المعنی ما فعلت قبل ذلک و ما أفعله بعد ذلک کما قال تعالی

(لِیَغْفِرَ لَکَ اَللّٰهُ مٰا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ مٰا تَأَخَّرَ) . الثانی: أن یکون المعنی ما فعله فی حیاته و ما یترتب علی فعله بعد وفاته کبدعة یعمل بها بعده أو وصیة بشر. الثالث: أن یراد به تقدیم ما أخره الله، أو تأخیر ما قدمه الله، إما زمانا کالصلاة قبل الوقت و فعلها بعد الوقت قضاء أو ترکها رأسا، أو تقدیم خلافة، خلفاء الجور و تأخیر خلیفة الحق، أو رتبة کالقول بإمامة المفضول فإنه تقدیم لما أخر الله و تأخیر لما قدم الله، أو تقدیم البدعة علی السنة و عکسه، و تقدیم الجاهل علی العالم، و الطالح علی الصالح، و الشباب علی الشیوخ، و ربما یؤیده قوله أنت المقدم و المؤخر. الرابع: أن یکون المراد ما قدم من المعاصی و أخر من الطاعات. الخامس: أن یکون المراد به التعمیم کما هو الشائع فی العرف یقال لا أقدم رجل و لا أؤخر إلا عن رضاک و کأنه إشارة إلی قوله تعالی

(یُنَبَّؤُا اَلْإِنْسٰانُ یَوْمَئِذٍ بِمٰا قَدَّمَ وَ أَخَّرَ)

قال البیضاوی: أی بما قدم من عمل عمله و بما أخر منه لم یعمله، أو بما قدم من عمل عمله و بما أخر من سنة عمل بها بعده، أو بما قدم من مال تصدق به و بما أخر فخلفه أو بأول عمله و أخره، و قال الطبرسی (ره) أی یخبر الإنسان یوم القیامة بأول عمله و أخره فیجازی به و قیل بما قدم من العمل فی حیاته و ما سنه فعمل به بعد موته من خیر أو شر، و قیل بما قدم من المعاصی و أخر من الطاعات عن ابن عباس، و قیل بما أخذ و ترک، و قیل بما قدم من طاعة الله و أخر من حق الله فضیعه، و قیل ما قدم من ماله لنفسه و ما خلفه لورثته بعده انتهی. و قد سبق توجیه نسبة المعصیة إلی المعصومین علیهم السلام و استغفارهم عنها، و قیل دعاؤه صلی الله علیه و آله و سلم بذلک مع علمه أنه مغفور له و مع أنه معصوم من جمیع الذنوب علی ما هو الحق إشفاق و تعلیم للأمة، و قیل خوف من مکر الله و لا یأمن مکر الله إلا القوم الخاسرون، و قیل یحتمل أنه بحسب المقامات یری مقامه فی زمان دون مقامه فی زمان آخر فیستغفر من مقامه الأول، و قیل طلب لأمته إلا أنه نسبها إلی نفسه للإشعار بأن مغفرة ذنوبهم مغفرة له، أو طلبها لنفسه بناء علی أن الکفار کانوا معتقدین أنه مذهب فی دعوی الرسالة فجعل رفع ذلک الاعتقاد منهم بمنزلة المغفرة، أو بناء علی أنه عد خلاف الأولی ذنبا و ما أسررت أی أخفیته عن الخلق و ما أضمرته فی قلبی أو الأعم منهما و ما أعلنت مقابلة بکل من المعانی و الإسراف التجاوز عن الحد، و تعدیته بعلی لتضمین معنی الجرأة و نحوها أی المبالغة و الإصرار علی المعاصی، أو إشارة إلی أن کل خطیئة جرأة عظیمة و مبالغة فی الضرر علی النفس. اللهم أنت المقدم و المؤخر علی صیغة الفاعل و قد مر فی روایات العامة أیضا و قد ذکر فیه وجوه. الأول: التقدیم و التأخیر بین المخلوقات فی الزمان کآدم إلی خاتم الأنبیاء تم إلی خاتم الأوصیاء صلوات الله علیهم و کذا فی سائر الخلق و المخلوقات. الثانی: أن یکونا فی المکان کالعرش إلی الثری ترتیب الکواکب و العناصر و الموالید و غیرها. الثالث: أن یکونا فی الرتبة و الفضل و قال

(وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ اَلصّٰالِحٰاتِ فَأُولٰئِکَ لَهُمُ اَلدَّرَجٰاتُ اَلْعُلیٰ)

و قال

(أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجٰاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ)

و قال

(إِنَّ اَلْمُنٰافِقِینَ فِی اَلدَّرْکِ اَلْأَسْفَلِ مِنَ اَلنّٰارِ)

و ذلک یکون فی الدین و الدنیا، و فی الآخرة و الأولی، و فی الأجناس و الأنواع، و الأصناف و الأشخاص، کالنبوة و الإمامة، و الوصایة و الأمة و الرعیة فهو المقدم للأنبیاء علی الأوصیاء و الأمة و الأوصیاء علی سائر الأمة، فالنبی من قدمه الله و جعله نبیا، و الإمام و الوصی من قدمه الله و جعله إماما و وصیا فلیس للناس أن یقدموا من أخره الله و جعله رعیة أن یجعلوه إماما و وصیا، کما لیس لهم أن یجعلوه نبیا، فهو المقدم و المؤخر و لیس لهم الخیرة من أمرهم سبحانه و تعالی عما یشرکون، و کذا فضل المؤمن علی الکافر، و العالم علی الجاهل، و الصالح علی الطالح، و کذا فضل بعضهم علی بعض فی الدرجات الدنیویة، کالغناء و العزة و الثروة، و الفقر و الذلة، و الملک و الرعیة و الفطنة و البلادة، و البخل و السخاوة، کل ذلک بحسب ما یعلم من مصالحهم کما قال تعالی

(قُلِ اَللّٰهُمَّ مٰالِکَ

اَلْمُلْکِ تُؤْتِی اَلْمُلْکَ مَنْ تَشٰاءُ وَ تَنْزِعُ اَلْمُلْکَ مِمَّنْ تَشٰاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشٰاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشٰاءُ)

و قال

(وَ هُوَ اَلَّذِی جَعَلَکُمْ خَلاٰئِفَ اَلْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجٰاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مٰا آتٰاکُمْ)

و قال فی النبوة و الإمامة کما بینا سابقا

(وَ قٰالُوا لَوْ لاٰ نُزِّلَ هٰذَا اَلْقُرْآنُ عَلیٰ رَجُلٍ مِنَ اَلْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ `أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنٰا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ رَفَعْنٰا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجٰاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمّٰا یَجْمَعُونَ)

، و قال

(اَللّٰهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسٰالَتَهُ)

(و قال

(وَ لِکُلٍّ دَرَجٰاتٌ مِمّٰا عَمِلُوا وَ لِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمٰالَهُمْ وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ)

و قال

(نَرْفَعُ دَرَجٰاتٍ مَنْ نَشٰاءُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ)

و قال

(فَضَّلَ اَللّٰهُ اَلْمُجٰاهِدِینَ بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَی اَلْقٰاعِدِینَ دَرَجَةً وَ کُلاًّ وَعَدَ اَللّٰهُ اَلْحُسْنیٰ وَ فَضَّلَ اَللّٰهُ اَلْمُجٰاهِدِینَ عَلَی اَلْقٰاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً. `دَرَجٰاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً)

و مثلها کثیر فی الآیات، و کذا فی أصناف الإنسان من العرب و العجم، و لهندی و الترکی، و أهل کل بلدة و غیرها، و فی أنواع الحیوانات و أصنافها و المعادن و الثمار و النباتات فکلا منها فضل بعضا و أخر بعضا بحسب الشرف و المرتبة و المنفعة و الخاصیة و غیرها. الرابع: أن یکون المراد بها ما یرجع إلی البداء کتأخیر خروج القائم علیه السلام، و کتأخیر موعد موسی علیه السلام: کما قال

(یَمْحُوا اَللّٰهُ مٰا یَشٰاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ اَلْکِتٰابِ)

و هو أنسب بمقام الدعاء. و العامة ذکروا فیه وجوها، قال فی النهایة: فی أسماء الله تعالی، المقدم: هو الذی یقدم الأشیاء و یضعها فی موضعها، فمن استحق التقدیم قدمه، و قال فی أسماء الله تعالی الآخر و المؤخر فالآخر هو الباقی بعد فناء خلقه کل ناطقة و صامتة، و المؤخر هو الذی یؤخر الأشیاء فیضعها فی مواضعها و هو ضد المقدم، و قال الکرمانی فی شرح البخاری: أنت المقدم، أی لی فی البعث فی الآخرة، و المؤخر أی لی فی البعث فی الدنیا، و قال غیره هو أن یوفق بعضا للطاعات و یخذل آخر عن النصرة أو المعز و المذل، أو الرافع و الخافض. و قال الطیبی فی شرح المشکاة: المقدم المؤخر هو الذی یقدم الأشیاء بعضها علی بعض إما بالوجود کتقدیم الأسباب علی مسبباتها، أو بالشرف و القربة کتقدیم الأنبیاء و الصالحین من عباده علی من عداهم، أو بالمکان کتقدیم الأجسام العلویة علی السفلیة و الصاعدات منها علی الهابطات، أو بالزمان کتقدیم الأطوار، و القرون بعضها علی بعض. و قال القرطبی: هذان الاسمان من أسمائه تعالی المزدوجة کالقابض و الباسط، قال العلماء: لا یؤتی بهما إلا کذلک فلا یقال - أنت المقدم - وحده کما لا یقال - أنت القابض - وحده. و قال بعضهم: أنت منزل الأشیاء منازلها فتقدم من تشاء لطاعتک و تؤخر من تشاء لخذلانک، و قال بعضهم: أنت المقدم بلا بدایة و أنت المؤخر بلا نهایة، أو أنت المقدم القدیم، و أنت المؤخر الباقی، أو أنت الأول بلا ابتداء و الآخر بلا انتهاء. و أقول: کان هؤلاء قرءوا علی بناء المفعول و هو خلاف المضبوط فی الکتب لا إله إلا أنت فلا مقدم و لا مؤخر غیرک، فهو تأکید لما قبله، أو تفریع علیه بعلمک الباء للقسم أو للسببیة و الظرف متعلق - بأسألک - المقدر، أو بأحینی و الغیب مفعول علمک، و قیل مجرور صفة له و هو بعید و لا حاجة إلی مفعول ثان کما قیل و ما فی قوله ما علمت اسمیة شرطیة زمانیة مثل قوله فما استقاموا لکم فاستقیموا لهم کذا قیل. و قال الطیبی فی شرح المشکاة: بعلمک الباء للاستعطاف أی أنشدک بحق علمک، و قوله و أسألک خشیتک عطف علی هذا المحذوف و اللهم معترضة خشیتک فی السر و العلانیة قال المحقق الطوسی (قدس سره) فی أوصاف الأشراف الخوف و الخشیة و إن کانا فی اللغة بمعنی واحد إلا أن بین خوف الله و خشیته فی عرف أرباب القلوب فرقا و هو أن الخوف تألم النفس من العقاب المتوقع بسبب ارتکاب المنهیات، و التقصیر فی الطاعات، و الخشیة تحصل عند الشعور بعظمة الحق و هیبته و خوف الحجب عنه، و المراد بالخشیة فی السر و العلانیة، ما أشار إلیه الشیخ البهائی (ره) و هو أن یظهر آثارها فی الأفعال و الصفات، من کثرة البلاء و دوام التحرق، و ملازمة الطاعات، و قمع الشهوات حتی یصیر جمیعها مکروها لدیه کما یصیر العسل مکروها عند من عرف أن فیه سما قاتلا مثلا، و إذا احترقت جمیع الشهوات بنار الخوف ظهر فی القلب الذبول و الخشوع و الانکسار، و زال عنه الکبر و الحقد و الحسد و صار کل همه النظر فی خطر العاقبة فلا یتفرغ لغیره و لا یصیر له شغل إلا المراقبة و المحاسبة و المجاهدة و الاحتراز من تضییع الأنفاس و الأوقات، و مؤاخذة النفس فی الخطوات و الخطرات، و أما الخوف الذی لا یترتب علیه شیء من هذه الآثار فلا یستحق أن یطلق علیه اسم الخوف، و إنما هو حدیث نفس، و لهذا قال بعض العارفین: إذا قیل لک هل تخاف الله، فاسکت عن الجواب فإنک إذا قلت - لا - کفرت و إن قلت - نعم - کذبت و کلمة الحق فی الغضب و الرضا أی لا یصیر غضبی علی أحد سببا لأن أنکر حقه أو لا أحکم به و لا رضای عن أحد سببا لأن أثبت له ما لیس بحق، و قیل هی من توابع العدل و سلامة النفس من الآفات إذ هما نقیضان مراعاة الحق حال الغضب و الرضا و عدم التجاوز عنه إلی الباطل کما هو مقتضی الحمیة الجاهلیة و قال الطیبی المراد بالخشیة فی الغیب و الشهادة إظهارهما فی السر و العلانیة، و کذا معنی الرضا أی فی حالة رضا الخلق و غضبهم و القصد فی الفقر و الغناء القصد الاعتدال و المقتصد المعتدل الذی لا یمیل إلی أحد طرفی الإفراط و التفریط، و الإسراف و التبذیر و هو متفاوت فی الفقیر و الغنی، فقصد الفقیر تقتیر للغنی و قصد الغنی تبذیر للفقیر. قال الراغب: القصد استقامة الطریق، یقال: قصدت قصده أی نحوت نحوه و منه الاقتصاد و هو علی ضربین. أحدهما: محمود علی الإطلاق، و ذلک فیما له طرفان إفراط و تفریط کالجود فإنه بین الإسراف و البخل و کالشجاعة فإنه بین التهور و الجبن و نحو ذلک و علی هذا قوله

(وَ اِقْصِدْ فِی مَشْیِکَ)

و إلی هذا النحو من الاقتصاد أشار بقوله

(وَ اَلَّذِینَ إِذٰا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا) . و الثانی: یکنی به عما یتردد بین المحمود و المذموم و هو فیما یقع بین محمود و مذموم کالواقع بین العدل و الجور و القریب و البعید و علی ذلک قوله

(فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سٰابِقٌ بِالْخَیْرٰاتِ)

و قوله

(لَوْ کٰانَ عَرَضاً قَرِیباً وَ سَفَراً قٰاصِداً لاَتَّبَعُوکَ)

أی سفرا متوسطا غیر متناهی البعد، و ربما فسر بقریب و الحقیقة ما ذکرت و أسألک نعیما لا ینفد أی الجنة و قرة عین لا ینقطع أی ما یوجب رؤیته سرورا و هو لا ینقطع و هو أیضا فی الجنة، و هما إما من باب التفضل أو التوفیق لما یوجبهما، و یحتمل أن یکونا فی الدنیا أو الأعم بأن یتصل نعیم الآخرة و قرة عین الدنیا بقرة عین الآخرة، و قال الطیبی: یحتمل أنه طلب نسلا لا ینقطع بعده قال تعالی

(هَبْ لَنٰا مِنْ أَزْوٰاجِنٰا وَ ذُرِّیّٰاتِنٰا قُرَّةَ أَعْیُنٍ)

أو طلب محافظة الصلوات و الإدامة علیها کما ورد و جعل قرة عینی فی الصلاة و لا یخفی بعدهما. و الرضا بالقضاء فإن قیل: قد تقرر و مر أنه لا یقع شیء خیرا کان أو شرا إلا بقضاء الله تعالی و الرضا بقضائه واجب فیلزم منه وجوب الرضا بالکفر و المعاصی و هو قبیح، و أجاب بعضهم: بأنه إذا عرفت معنی القضاء و الرضا به علمت أنه لا نقص فیهما أصلا بل هما عین الحکمة و نفس الکمال و ذلک لأنه تعالی إذا علم فی الأزل کفر فلان باختیاره قضی به لیطابق علمه بالمعلوم فلا نقص فیه و لا فی الرضا به بل النقص فی عدمهما انتهی. و أقول: قد مر الکلام فیه فی کتابی التوحید و الإیمان و الکفر، و إن للقضاء معان کثیرة، و کون القضاء بغیر معنی العلم أو ما یرجع إلیه متعلقا بالکفر و المعصیة غیر معلوم، و قد مر فی الخبر أن الله تعالی یسأل العبد یوم القیامة عما کلفه و لا یسأله عما قضی علیه، و قال العلامة (ره) فی شرحه علی التجرید: القضاء یطلق علی الخلق و الإتمام قال تعالی

(فَقَضٰاهُنَّ سَبْعَ سَمٰاوٰاتٍ فِی یَوْمَیْنِ)

أی خلقهن و أتمهن، و علی الحکم و الإیجاب کقوله تعالی

(وَ قَضیٰ رَبُّکَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیّٰاهُ)

أی أوجبه و ألزمه، و علی الإعلام و الإخبار کقوله

(وَ قَضَیْنٰا إِلیٰ بَنِی إِسْرٰائِیلَ)

أی أعلمناهم و أخبرناهم، و یطلق القدر علی الخلق کقوله تعالی

(وَ قَدَّرَ فِیهٰا أَقْوٰاتَهٰا)

و الکتابة کما جاء فی بعض الأشعار، و البیان کقوله تعالی

(إِلاّٰ اِمْرَأَتَهُ قَدَّرْنٰاهٰا مِنَ اَلْغٰابِرِینَ)

أی بینا و أخبرنا بذلک إذا ظهر هذا فتقول للأشعری ما تعنی بقولک أنه تعالی قضی أعمال العباد و قدرها، إن أردت به الخلق و الإیجاد، فقد بینا بطلانه، و أن الأفعال مستندة إلینا، و إن عنیت به الإلزام لم یصح إلا فی الواجب خاصة، و إن عنیت به أنه تعالی بینها و کتبها و اعلم أنهم سیفعلونها فهو صحیح فإنه تعالی قد کتب ذلک أجمع فی اللوح المحفوظ و بینه للملائکة، و هذا المعنی الأخیر هو المتعین للإجماع علی وجوب الرضا بقضاء الله و قدره، و لا یجوز الرضا بالکفر و غیره من القبائح، و لا ینفعهم الاعتذار به من حیث الکسب لبطلان الکسب أولا، و ثانیا فإنا نقول إن کان کون الکفر کسبا بقضائه تعالی و قدره وجب الرضا به من حیث هو کسب، و هو خلاف قولکم، و إن لم یکن بقضاء و قدر بطل استناد الکائنات بأجمعها إلی القضاء و القدر انتهی. و بالجملة الکلام فیه طویل، و فی الخوض فیه خطر جلیل، و ما ذکره القائل لعله لا یشفی العلیل و الله یهدی إلی سواء السبیل. و برکة الموت بعد العیش لیست هذه الفقرة فی المکارم و غیره و لا فی روایة العامة کما عرفت و المعنی أن یکون الموت مبارکا علی نافعا لی مقرونا بالسعادة بعد عیش الدنیا و حیاتها أو طلب عیشها قال الراغب: العیش المختصة بالحیوان و هو أخص من الحیاة لأن الحیاة یقال فی الحیوان، و فی الباری تعالی، و فی الملک و یشتق منه المعیشة لما یتعیش به، و فی الحدیث لا عیش إلا عیش الآخرة، و قیل أرید برکة الموت الفرح و السرور و الراحة و مشاهدة السعادة بعده و بالعیش الحیاة الطیبة و ما یکون به الحیاة و یعاش به علی الوجه الحلال و برد العیش بعد الموت أی راحة العیش و لذته، و فی النهایة فیه - الصوم فی الشتاء الغنیمة الباردة - أی لا تعب فیه و لا مشقة و کل محبوب عندهم بارد انتهی، و قیل العیش البارد عیش لا تعب و لا مشقة و لا عسر فیه، أو عیش ثابت مستقر من قولهم برد لی علی فلان حق أی ثبت و استقر. و لذة النظر إلی وجهک المراد بالوجه الذات و بالنظر نظر القلب، أو المراد بالوجه الأنبیاء و الحجج علیهم السلام فإنهم وجه الله الذی یتوجه بهم إلیه، و من أراد التوجه إلی الله یتوجه إلیهم فالمراد بالنظر النظر بالعین، أو المراد بالوجه الدین و العبادة و التی أمر الله بها أو إخلاص العبادة له فالمراد بالنظر إلیها النظر إلی ثوابها أو وجه الله رحمته. قال الراغب: أصل الوجه الجارحة و لما کان الوجه أول ما یستقبلک و أشرف ما فی ظاهر البدن استعمل فی مستقبل کل شیء و فی أشرفه و مبدئه فقیل وجه کذا و وجه النهار، و ربما عبر عن الذات بالوجه فی قوله عز و جل

(وَ یَبْقیٰ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو اَلْجَلاٰلِ وَ اَلْإِکْرٰامِ)

قیل: ذاته، و قیل أراد بالوجه هیهنا التوجه إلی الله بالأعمال الصالحة قال عز و جل

(فَأَیْنَمٰا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اَللّٰهِ)

و قال

(کُلُّ شَیْ ءٍ هٰالِکٌ إِلاّٰ وَجْهَهُ)

و قوله

(یُرِیدُونَ وَجْهَ اَللّٰهِ)

-

(إِنَّمٰا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اَللّٰهِ)

إن الوجه فی کل هذا زائد و نعنی بذلک کل شیء هالک إلا هو و کذا فی أخواته. و روی أنه قیل ذلک لأبی عبد الله الصادق علیه السلام فقال سبحان الله قالوا قولا عظیما إنما عنی بالوجه الذی یؤتی منه، و معناه کل شیء من أعمال العباد هالک و باطل إلا ما أرید به، و علی هذا الآیات الأخر، و علی هذا قوله

(یُرِیدُونَ وَجْهَهُ)

*

إلی آخر ما قال. و قال الطیبی: قید النظر باللذة لأن النظر إلی الله إما نظر هیبة و جلال فی عرصات القیامة و إما نظر لطف و جمال فی الجنة لیؤذن بأن المطلوب هذا انتهی. و کذا المراد بالرؤیة و اللقاء إما العارف القلبیة الحاصلة للمقربین فی الآخرة أو رؤیة تفضلاته و لقاء ألطافه أو لقاء ملک الموت أو النبی و الأئمة صلوات الله علیهم أو رؤیة تجلیاته سبحانه، و علی التقادیر المراد بهما الشوق إلی الموت و الآخرة و قطع التعلق عن الدنیا الفانیة بحیث یبعثه علی السعی فی تحصیل النعم الباقیة لا محض تمنی الموت فإنه غیر مطلوب عقلا و شرعا و قوله علیه السلام من غیر ضراء إما متعلق بالفقرة الأخیرة أی لا یکون اشتیاقی إلی الموت بسبب البلایا الشدیدة التی عرضت لی و لم یمکنی الصبر علیها فأتمنی الموت لذلک کما هو الغالب فی أکثر الناس، أو بقوله أحینی أو بالجمیع أی أعطنی جمیع ذلک من غیر بلیة شدیدة و الأول أظهر و مضرة علی بناء التفعیل تأکید أو احتراز عما لا یضر بالدین، أو بالدنیا أیضا ضررا شدیدا فإن الدنیا لا تخلو من الضراء فی الجملة و الضر ضد النفع و الضراء الحالة التی تضر کالبلیة و الفاقة و نحوهما و هی نقیض السراء و هما بناء أن للمؤنث و لا مذکر لهما. و قال الطیبی: متعلق الظرف مشکل و لعله متصل بالقرینة الأخیرة و هی قوله و الشوق إلی لقائک سأل شوقا إلی الله تعالی فی الدنیا بحیث یکون ضراء غیر مضرة أی شوقا لا یؤثر فی سیری و سلوکی و إن ضرنی مضرة ما.

إذا قلت أهدی الهجر لی حلل البلا-تقولین لو لا الهجر لم یطب الحب و إن قلت کربی دائم قلت إنما-یعد محبا من یدوم له کرب

و یجوز أن یتصل بقوله أحینی ما علمت الحیاة خیرا لی، و معنی ضراء مضرة الضر الذی لم یصبر علیه کما ورد فی قوله صلی الله علیه و آله و سلم عجبا لامرئ المؤمن إلی قوله إن أصابته سراء شکره فکان خیرا له و إن أصابته ضراء صبر فکان خیرا له انتهی و لا فتنة مضلة أی تضل عن الحق و الفتنة بالکسر مصدر بمعنی الاختبار أو اسم و هی البلیة و المحنة و العذاب و المال و الأولاد و غیرهما مما یختبر و إنما قیدها بالمضلة لأن الإنسان ما دام فی الدنیا لا یخلو عن أکثر أنواعها کما روی الطبرسی (ره) فی مجمع البیان عن أمیر المؤمنین علیه السلام أنه قال لا یقولن أحدکم اللهم إنی أعوذ بک من الفتنة لأنه لیس أحد إلا و مشتمل علی فتنة و لکن من استعاذ فلیستعذ من مضلات الفتن فإن الله سبحانه یقول

(وَ اِعْلَمُوا أَنَّمٰا أَمْوٰالُکُمْ وَ أَوْلاٰدُکُمْ فِتْنَةٌ)

و فی نهج البلاغة قال علیه السلام لا یقولن أحدکم اللهم إنی أعوذ بک من الفتنة لأنه لیس أحد إلا و هو مشتمل علی فتنة و لکن من استعاذ فلیستعذ من مضلات الفتن فإن الله سبحانه یقول

(وَ اِعْلَمُوا أَنَّمٰا أَمْوٰالُکُمْ وَ أَوْلاٰدُکُمْ فِتْنَةٌ) . و قال السید (رض): و معنی ذلک أنه سبحانه یختبرهم بالأموال و الأولاد لیبین الساخط لرزقه و الراضی بقسمة، و إن کان سبحانه أعلم بهم من أنفسهم، و لکن لتظهر الأفعال التی بها یستحق الثواب و العقاب لأن بعضهم یحب الذکور و یکره الإناث و بعضهم یحب تثمیر المال و یکره انثلام الحال و هذا من غریب ما سمع منه علیه السلام فی التفسیر انتهی. و أقول: هذا الاستغراب منه (ره) أغرب. بزینة الإیمان الظاهر أن الإضافة بیانیة فالمراد به الإیمان الکامل و یحتمل أن یکون المراد بالإیمان التصدیق، و بزینة الأعمال الصالحة و الأخلاق الفاضلة التی لها مدخل فی کماله أو المراد بزینة یحصل من الإیمان و هی ثمرته و اجعلنا هداة مهدیین إنما وصف الهداة بالمهدیین لأن الهادی إذا لم یکن مهتدیا فی نفسه لم یصلح أن یکون هادیا لغیره لأنه یوقع الخلق فی الضلال من حیث لا یشعر و لو هدی غیره أیضا لم یزده فی القیامة إلا حسرة اللهم اهدنا فیمن هدیت أی بالهدایات الخاصة من الأنبیاء و المرسلین و الأئمة الراشدین صلوات الله علیهم أجمعین و العباد الصالحین، و لعل المعنی إنی لا أستحق الهدایة فاهدنی فیمن هدیت ببرکتهم و تبعیتهم أو هو استعطاف بأنک قد هدیت جماعة فإذا هدیتنی لیس مستبعدا أو لا مستبدعا، أو المراد اهدنی فیمن هدیتهم من الأنبیاء و الأولیاء بالهدایات الخاصة نحو هدایتهم و قیل التعدیة بفی لتضمین معنی الدخول أو الاندراج اللهم إنی أسألک عزیمة الرشاد فی القاموس رشد کنصر و فرح رشدا و رشدا و رشادا اهتدی کاسترشد، و الرشد الاستقامة علی طریق الحق مع تصلب فیه، و فی المصباح الرشد الصلاح و هو خلاف الغی و الضلال، و هو إصابة الصواب، و رشد رشدا من باب تعب و رشد یرشد فهو من باب قتل فهو راشد و الاسم الرشاد، و قال عزم علی الشیء و عزمه عزما من باب ضرب عقد علی فعله و عزمه عزیمة و عزمة اجتهد و جد فی أمره انتهی، و قیل العزیمة مصدر بمعنی الإرادة و الجد و القطع، و یقال: عزم علی الأمر عزما و عزیمة إذا أراد فعله و قطع علیه و جد فیه، و لما کان الرشاد بدون العزیمة علیه متزلزلا مستودعا طلب العزم علیه لیصیر مستقرا بالغا حد الکمال. و أقول: تحتمل هذه الفقرة عندی معنیین. أحدهما: أسألک أن تجعلنی عازما علی الرشاد راسخا فیه کما مر. و ثانیهما: أن یکون المعنی قدر لی الرشد تقدیر احتمال بداء فیه فالمراد عزم الله تعالی لا عزم العبد کذا خطر بالبال. و یؤیده ما رواه الکلینی و الشیخ فی الدعاء بعد صلاة الاستخارة (و إن کان کذا و کذا شرا لی فی دینی و دنیای و آخرتی و عاجل أمری و آجله فصل علی محمد و آله و اصرفه عنی صل علی محمد و آله و اعزم لی علی رشدی و إن کرهت ذلک أو أبته نفسی) فإن حمله علی المعنی الأول بعید جدا، و فی النهایة العزم الجد و الصبر و منه الحدیث و اصبر کما صبر أولوا العزم من الرسل و الآخر لیعزم المسألة أی یجد فیها و یقطعها، و حدیث أم سلمة فعزم الله لی أی خلق لی قوة و صبرا انتهی، و الأکثر حملوه علی المعنی الأول. و قد روی مثله فی کتب العامة بعکس الترتیب أسألک الثابت فی الأمر و العزیمة علی الرشد، و قال بعض شراحهم أی عقد القلب علی إمضاء الأمر، و قدم الثبات علی العزیمة و إن تقدمت هی علیه إشارة إلی أنه المقصود بالذات، لأن الغایات متقدمة فی الرتبة و إن تأخر وجودا، و ورد أیضا فی أخبارهم (ثم عزم الله لی فقلتها) قالوا فی تفسیره أی خلق الله لی عزما و الثبات بالنصب عطفا علی عزیمة و الجر عطفا علی الرشاد بعید و الأمر شامل لکل ما طلب الله من العباد من العقائد و الأعمال و الرشد تخصیص بعد التعمیم و هو معطوف علی الأمر و عطفه علی عزیمة بعید و أسألک شکر نعمتک أی توفیق شکرها تفصیلا فیما یعلم و إجمالا فیما لا یعلم و حسن عافیتک فی الدنیا من البلیات و المکروهات و المعاصی و الشبهات، و فی الآخرة من الأهوال و العقوبات و أداء حقک من الواجبات و المندوبات، و یندرج فیه حقوق الأئمة و الإخوان و الأقارب و کل ما یطلق علیه اسم الحق فإن کلها حق الله قرره لعباده علی عباده قلبا سلیما أی من العقائد الفاسدة و الشبهات و الشهوات و الأخلاق الذمیمة و نحوها، کما قال تعالی

(إِلاّٰ مَنْ أَتَی اَللّٰهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ)

و لسانا صادقا فی جمیع الأقوال لما تعلم أی من الذنوب و إن لم أعلمها و أسألک خیر ما تعلم و إن کان شرا عندی کما قال تعالی

(عَسیٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ)

من شر ما تعلم و إن کان خیرا عندی کما قال سبحانه

(عَسیٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ)

فإنک تعلم الخیر و الشر و لا نعلم بصیغة المتکلم و فی بعض النسخ بصیغة الخطاب المجهول علی بناء التفعیل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 367 

*****

7- الحدیث

7/3356. عَلِیٌّ(11) ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ سَیْفِ بْنِ

ص: 480


1- 2 . فی «بر» : «لاتنفد».
2- 3 . هکذا فی «ج ، د ، ز ، بس » وشرح المازندرانی . وفی سائر النسخ والمطبوع : «لاینقطع » .
3- 4 . فی مرآة العقول : - «أسألک » .
4- 5 . فی «ز » وحاشیة «ج » : «ونزلة» .
5- 6 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز » والوافی وشرح المازندرانی ومرآة العقول . وفی سائر النسخ والمطبوع : «المنظر » .
6- 7 . فی «د ، ص » وحاشیة «ج ، ز ، بر » وشرح المازندرانی «مهتدین » .
7- 8 . فی مرآة العقول : «والثبات ، بالنصب عطفا علی «عزیمة»، وبالجرّ عطفا علی «الرشاد» بعید ...و«الرشد» تخصیص بعد التعمیم ، وهو معطوف علی «الأمر » وعطفه علی «عزیمة » بعید».
8- 9 . فی حاشیة «ج » : «ممّا » .
9- 10 . فی مرآة العقول : «ولانعلم ، بصیغة المتکلّم . وفی بعض النسخ بصیغة الخطاب المجهول علی بناء التفعیل » .
10- 11 . الفقیه ، ج 1 ، ص 326 _ 327 ، ح 959 و 960 ، معلّقا عن محمّد بن الفرج . عدّة الداعی ، ص 268 ، الباب 5 ، مرسلاً عن الرضا علیه السلام . وفی المصباح للکفعمی ، ص 81 ، الفصل 14 ؛ ومفتاح الفلاح ، ص 84 ، الباب 1 ، من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام ، وفی الثلاثة الأخیرة إلی قوله : «وهو ربّ العرش العظیم» وفی کلّ المصادر مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 8 ، ص 808 ، ح 7177 ، إلی قوله : «وهو ربّ العرش العظیم» . وفیه ، ج 8 ، ص 802 ، ح 7163 ، من قوله : «وقال : إذا انصرفت من صلاة مکتوبة فقل : رضیت باللّه ربّا» ؛ البحار، ج 86 ، ص 42 ، ح 52 ، من قوله : «وقال: إذا انصرفت من صلاة مکتوبة» إلی قوله : «واشف صدورنا وصدور قوم مؤمنین» ؛ وفیه ، ص 186 ، ح 48 ، إلی قوله : «علیه توکّلت وهو ربّ العرش العظیم» .
11- 1 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، بس ، بف » . وفی المطبوع: + «بن إبراهیم » . وفی «بر» : «عنه » .

عَمِیرَةَ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «جَاءَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام إِلی یُوسُفَ وَ هُوَ فِی السِّجْنِ، فَقَالَ لَهُ(1): یَا یُوسُفُ، قُلْ فِی دُبُرِ کُلِّ صَلاَةٍ: اللّهُمَّ اجْعَلْ لِی(2) فَرَجاً وَ مَخْرَجاً، وَ ارْزُقْنِی مِنْ حَیْثُ أَحْتَسِبُ، وَ مِنْ حَیْثُ لاَ أَحْتَسِبُ(3)».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سیف بن عمیره گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام که فرمود: جبرئیل علیه السّلام آنگاه که یوسف در زندان بود نزد وی آمد و باو گفت: ای یوسف در عقب هر نمازی بخوان (این دعا را): «اللهم اجعل لی فرجا و مخرجا و ارزقنی من حیث احتسب و من حیث لا احتسب». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 328 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از سیف بن عمیره گوید:از امام صادق(علیه السّلام)شنیدم می فرمود: جبرئیل در زندان نزد یوسف(علیه السّلام)آمد و به او گفت: ای یوسف در دنبال هر نمازی بگو: بار خدایا به من فرج و گشایشی بده و روزیم را برسان از آنجا که گمان برم و از آنجا که گمان نبرم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 243 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-«سیف بن عمیره»گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرمود:

جبرئیل در زندان نزد یوسف علیه السّلام آمد و به او گفت:ای یوسف در دنبال هر نمازی بگو:

بار خدایا به من فرج و گشایشی بده و روزیم را برسان از آنجا که گمان برم و از آنجا که گمان نبرم.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 555 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و المخرج مصدر أو اسم مکان أی فرجا من الشدة و مخرجا من الضیق الذی لا أدری کیف أخرج من حیث أحتسب أی أظنه طریق و أعده من طرقه و من حیث لا أحتسب أی لا أعده من طرق رزقی و لا أظنه، قیل: فبالجزء الأول أخرجه من السجن، و بالجزء الثانی أعطاه السلطنة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 367 

*****

8- الحدیث

8/3357. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ، عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَمَّنْ رَوَاهُ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَنْ قَالَ هذِهِ الْکَلِمَاتِ عِنْدَ کُلِّ صَلاَةٍ مَکْتُوبَةٍ، حُفِظَ(5) فِی نَفْسِهِ وَ دَارِهِ وَ مَالِهِ وَ وُلْدِهِ: أُجِیرُ(6) نَفْسِی وَ مَالِی وَ وُلْدِی وَ أَهْلِی وَ دَارِی وَ کُلَّ مَا هُوَ مِنِّی بِاللّهِ الْوَاحِدِ الاْءَحَدِ الصَّمَدِ، الَّذِی «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ»(7) وَ أُجِیرُ نَفْسِی وَ مَالِی وَ وُلْدِی(8) وَ کُلَّ مَا هُوَ مِنِّی «بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ»(9) إِلی آخِرِهَا، وَ «بِرَبِّ النَّاسِ»(10) إِلی آخِرِهَا، وَ آیَةِ(11) الْکُرْسِیِّ، إِلی آخِرِهَا».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر که این کلمات را در نزد هر نماز واجبی بخواند خودش و خانه اش و مال و فرزندش محفوظ بماند (و دعا اینست): «اجیر نفسی و مالی و ولدی و اهلی و داری و کل ما هو منی باللّٰه الواحد الاحد الصمد الذی لم«

یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ `وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ

»، و أجیر نفسی و مالی و ولدی و کلما هو منی«

بِرَبِّ اَلْفَلَقِ `مِنْ شَرِّ مٰا خَلَقَ

». (و تا آخر سوره بخواند-) و«

بِرَبِّ اَلنّٰاسِ

»(و تا بآخر سورۀ«

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلنّٰاسِ

»بخواند - و آیة الکرسی را با بآخر بخواند (یعنی بگوید: و اجیر نفسی و مالی و ولدی [و أهلی و داری] و کل ما هو منی باللّٰه«

اَلَّذِی لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ

» الحی القیوم.... تا بآخر).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 329 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:هر که این کلمات را در هنگام هر نماز واجبی بخواند خودش و خانه اش و مالش و فرزندش محفوظ بماند: پناه می دهم خودم و مالم و فرزندانم و اهلم و خانه ام و هر چه دارم به خدای یگانه و یکتا آن بی نیازی که نه زاده و زائیده نشده واحدی همتایش نیست و پناه می دهم خود و مال و فرزند و هر چه دارم بربّ الفلق از شرّ آنچه آفریده(تا آخر سوره)و بربّ الناس(تا آخر سوره)و آیة الکرسی(تا آخر).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 243 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکه این کلمات را در هنگام هر نماز واجبی بخواند خودش و خانه اش و مالش و فرزندش محفوظ بماند:

پناه می دهم خودم و مالم و فرزندانم و اهلم و خانه ام و هرچه دارم به خدای یگانه و یکتا آن بی نیازی که نه زاده و زائیده نشده و احدی همتایش نیست و پناه می دهم خود و مال و فرزند و هرچه دارم

بِرَبِّ اَلْفَلَقِ

از شرّ آنچه آفریده(تا آخر سوره)و

بِرَبِّ اَلنّٰاسِ

(تا آخر سوره)و آیة الکرسی(تا آخر).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 555 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. بالله الواحد الأحد قال صاحب العدة الله أشهر أسمائه تعالی فی الذکر و الدعاء، و قال أکثر المحققین الله اسم للموجود الحق الجامع لصفات الإلهیة، المنعوت بنعت الربوبیة، المتفرد بالوجود الحقیقی فإن کل موجود سواه غیر مستحق للوجود بذاته، و إنما استفاد الوجود منه فهو من حیث ذاته هالک و من جهته التی یلیه موجود، و هو أخص الأسماء و أجمعها بجمعه الصفات الإلهیة کلها، و سائر الأسماء لا یدل إلا علی أحد المعانی من علم أو قدرة أو فعل، و لعدم إطلاقه علی غیره لا حقیقة و لا مجازا لعدم اتصاف غیره بشوب منه کسائر الأسماء و لهذا یعرف سائر الأسماء بالإضافة إلیه فیقال الجبار من أسماء الله، و لا یقال الله من أسماء الجبار، و حظ العبد من هذا الاسم التأله بأن یکون مستغرق القلب و الهمة بالله لا یری غیره و لا یلتفت إلی سواه و لا یرجو و لا یخاف إلا إیاه، و کیف لا یکون کذلک و قد فهم من هذا الاسم أنه الموجود الحقیقی الحق و کل ما سواه فان و هالک و باطل إلا به، فیری أولا نفسه أول هالک و باطل، کما قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أصدق شعر قاله شاعر قول لبید: ألا کل شیء ما خلا الله باطل. و الواحد و الأحد متقاربان معنی، و هو الذی لا یتجزی و لا یتثنی أما الذی لا یتجزی فکالجوهر الواحد الذی لا ینقسم فیقال إنه واحد بمعنی أنه لا جزء له و الله تعالی واحد بمعنی أنه لا جزء له و الله تعالی واحد بمعنی أنه یستحیل الانقسام فی ذاته، و أما الذی لا یتثنی فهو الذی لا نظیر له کالشمس فإنها و إن کانت قابلة للقسم بالوهم متجزیة فی ذاتها لأنها من قبیل الأجسام فهی لا نظیر لها إلا أنه یمکن أن یکون لها نظیر فإن کان فی الوجود موجود یتفرد بخصوص وجوده تفردا لا یتصور أن یشارکه فیه غیره أصلا فهو الواحد المطلق أزلا و أبدا، و العبد إنما یکون واحدا إذا لم یکن له فی أبناء جنسه نظیر فی خصلة من خصال الخیر، و ذلک بالإضافة إلی أبناء جنسه بالإضافة إلی الوقت إذ یمکن أن یظهر فی وقت آخر مثله، و بالإضافة إلی بعض الخصال دون الجمیع، فلا وحدة علی الإطلاق إلی الله تعالی. و الحاصل أن الوحدة مقابلة للکثرة، و الکثرة تکون بحسب الذات إما بالانقسام إلی الأجزاء الخارجیة کالأعضاء و العناصر و الأخلاط فی الإنسان، أو إلی الأجزاء الوهمیة کانقسام الجسم فی الطول و العرض إلی ما لا یتناهی من الأجزاء، أو إلی الأجزاء العقلیة کالجنس و الفصل و المادة و الصورة، و تکون بحسب الصفات لاشتمال کل ممکن علی صفات موجودة زائدة علی ذاته، فکلما یطلق علیه الواحد غیره سبحانه لیست وحدته وحدة، حقیقة بل هی وحدة إضافیة أو اعتباریة، و لذا قال سید الساجدین علیه السلام: لک یا إلهی وحدانیة العدد، و قال أمیر المؤمنین علیه السلام و کمال توحیده نفی الصفات عنه، کما مر تحقیقه فی کتاب التوحید. و أما الصمد فقد مر الاختلاف فی تفسیره فقیل: إنه فعل بمعنی مفعول من صمد إلیه إذا قصده و هو السید المقصود إلیه فی الحوائج، و روی ذلک عن ابن عباس و قیل: هو الذی لا جوف له، و قیل: هو الأملس من الحجر لا یقبل الغبار و لا یدخله شیء و لا یخرج منه شیء. فعلی الأول: عبارة عن وجوب الوجود و الاستغناء المطلق و احتیاج کل شیء فی جمیع أموره إلیه، أی الذی عنده ما یحتاج إلیه کل شیء و یکون رفع حاجة الکل إلیه و لم یفقد فی ذاته شیئا مما یحتاج إلیه الکل و إلیه یتوجه کل شیء بالعبادة و الخضوع و هو المستحق لذلک، و قد سئل أبو جعفر الثانی علیه السلام عن الصمد فقال هو السید المصمود إلیه فی القلیل و الکثیر. و أما علی الثانی: فهو إما مجاز عن أنه تعالی أحدی الذات أحدی المعنی لا جزء له لیکون بین الأجزاء جوف و لا صفات زائدة فیکون بینها و بین الصفات جوف، أو عن أنه الکامل بالذات لیست فیه جهة استعداد و إمکان، و لا خلو له عما یلیق به فلیس له جوف یصلح أن یدخله ما لیس له فی ذاته فیستکمل به فالجوف کنایة عن الخلو عما یصح اتصافه به. و أما علی الثالث: فهو کنایة عن عدم الانفعال و التأثر عن الغیر و کونه محلا للحوادث کما ورد فی جواب من سأل الصادق علیه السلام عن رضا الله و سخطه فقال لیس علی ما یوجد من المخلوقین، و ذلک أن الرضا دخال یدخل علیه فینقله من حال إلی حال لأن المخلوق أجوف معتمل مرکب للأشیاء فیه مدخل و خالقنا لا مدخل للأشیاء فیه لأنه واحد و أحدی الذات و أحدی المعنی. و روی الصدوق (ره) فی التوحید عن أبی البختری عن أبی عبد الله علیه السلام قال قال أمیر المؤمنین علیه السلام الله معناه المعبود الذی إله الخلق عن درک ماهیته و الإحاطة بکیفیته و تقول العرب إله الرجل إذا تحیر فی الشیء فلم یحط به علما و وله إذا فزع إلی شیء مما یحذره و یخافه. و قال الباقر علیه السلام: الأحد الفرد المنفرد، و الأحد و الواحد بمعنی واحد و هو المتفرد الذی لا نظیر له، و التوحید الإقرار بالوحدة، و الواحد المبائن الذی لا ینبعث من شیء و لا یتحد بشیء، و من ثم قالوا إن بناء العدد من الواحد و لیس الواحد من العدد لأن العدد لا یقع علی الواحد بل یقع علی الاثنین، فمعنی قوله (الله أحد) أی المعبود الذی یا له الخلق عن إدراکه و الإحاطة بکیفیته فرد بإلهیته متعال عن صفات خلقه. قال الباقر علیه السلام: و حدثنی أبی زین العابدین عن أبیه الحسین بن علی علیهما السلام أنه قال: الصمد الذی لا جوف له، و الصمد الذی قد انتهی سؤدده، و الصمد الذی لا یأکل و لا یشرب، و الصمد الذی لا ینام، و الصمد الدائم الذی لم یزل و لا یزال قال الباقر علیه السلام کان محمد بن الحنفیة یقول: الصمد القائم بنفسه المغنی عن غیره، و قال غیره الصمد المتعالی عن الکون و الفساد و الصمد الذی لا یوصف بالتغایر [بالنظائر] و قال الباقر علیه السلام الصمد السید المطاع الذی لیس فوقه أمر قال و سئل علی بن الحسین علیهما السلام عن الصمد فقال الصمد الذی لا شریک له و لا یؤده حفظ شیء و لا یعزب عنه شیء. قال وهب بن وهب القرشی قال زید بن علی علیه السلام الصمد الذی إذا أراد شیئا قال له کن فیکون و الصمد الذی أبدع الأشیاء فخلقها أضدادا و أشکالا و أزواجا و تفرد بالوحدة بلا ضد و لا شکل و لا مثل و لا ند، قال وهب: و حدثنی الصادق عن أبیه الباقر عن أبیه علیهم السلام أن أهل البصرة کتبوا إلی الحسین بن علی علیه السلام یسألونه عن الصمد فکتب إلیهم بسم الله الرحمن الرحیم أما بعد فلا تخوضوا فی القرآن و لا تجادلوا فیه و لا تتکلموا فیه بغیر علم فقد سمعت جدی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول من قال فی القرآن بغیر علم فلیتبوأ مقعده من النار و إن الله سبحانه قد فسر الصمد فقال لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا أحد، لم یلد لم یخرج منه شیء کثیف کالولد و سائر الأشیاء الکثیفة التی تخرج من المخلوقین و لا شیء لطیف کالنفس و لا ینبعث منه البدوات کالسنة و النوم و الحظرة و الهم و الحزن و البهجة، و الضحک و البکاء و الخوف و الرجاء، و الرغبة و السأمة، و الجوع و الشبع، تعالی عن أن یخرج منه شیء و أن یتولد منه شیء کثیف أو لطیف و لم یولد لم یتولد من شیء کما تخرج الأشیاء الکثیفة من عناصرها کالشیء من الشیء، و الدابة من الدابة و النبات من الأرض و الماء من الینابیع و الثمار من الأشجار، و لا کما تخرج الأشیاء اللطیفة من مراکزها کالبصر من العین، و السمع من الأذن، و الشم من الأنف، و الذوق من الفم، و الکلام من اللسان، و المعرفة و التمیز من القلب، و کالنار من الحجر، لا بل هو الله الصمد الذی لا من شیء و لا فی شیء و لا علی شیء مبدع الأشیاء و خالقها و منشئ الأشیاء بقدرته یتلاشی ما خلق للفناء بمشیته و یبقی ما خلق للبقاء بعلمه فذلکم

اَللّٰهُ اَلصَّمَدُ

الذی

لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ

-

عٰالِمُ اَلْغَیْبِ وَ اَلشَّهٰادَةِ اَلْکَبِیرُ اَلْمُتَعٰالِ

وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ

إلی آخر الخبر. و قال فی مجمع البیان: أی لم یکن أحد کفوا له أی عدیلا و نظیر أ یماثله، و فی هذا رد علی من أثبت له مثلا فی القدم و غیره من الصفات، و قیل: إنه سبحانه بین التوحید بقوله

اَللّٰهُ أَحَدٌ

، و بین العدل بقوله

اَللّٰهُ اَلصَّمَدُ

، و بین ما یستحیل علیه من الوالد و الولد بقوله

لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ

، و بین ما لا یجوز علیه من الصفات بقوله

وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ

، و فیه دلالة علی أنه لیس بجسم و لا جوهر و لا عرض و لا هو فی مکان و لا جهة. و قال الشیخ البهائی (ره): أول هذه السورة دل علی الأحدیة و آخرها دل علی الواحدیة

بِرَبِّ اَلْفَلَقِ

قیل الفلق ما یفلق عنه أی یفرق عنه کالفرق فعل بمعنی مفعول و هو یعم جمیع الممکنات فإنه تعالی فلق ظلمة العدم بنور الإیجاد عنها سیما ما یخرج من أصل کالعیون و الأمصار و البنات و الأولاد و یخص عرفا بالصبح و لذلک فسر به و تخصیصه لما فیه من تغیر الحال و تبدل وحشة اللیل بسرور النور و محاکاة یوم القیامة و الإشعار بأن من قدر أن یزیل به ظلمة اللیل عن هذا العالم قدر أن یزیل عن العاند ما یخافه، و لفظ الرب هیهنا أوقع من سائر أسمائه لأن الإعاذة من المضار تربیة

مِنْ شَرِّ مٰا خَلَقَ

قیل خص عالم الخلق بالاستعاذة عنه لانحصار الشر فیه فإن عالم الأمر خیر کله و شره اختیاری لازم و متعد کالکفر و الظلم و طبیعی کإحراق النار و إهلاک السموم

وَ مِنْ شَرِّ غٰاسِقٍ

أی لیل عظیم ظلامه من قوله إلی غسق اللیل

إِذٰا وَقَبَ

أی دخل ظلامه فی کل شیء و تخصیصه لأن المضار فیه تکثر و یعسر الدفع و لذلک قیل اللیل أخفی للویل، و قیل: المراد به القمر فإنه یکسف و یغسق و وقوبه دخوله فی الکسوف و

اَلنَّفّٰاثٰاتِ فِی اَلْعُقَدِ

أی النفوس أو النساء السواحر اللواتی یعقدن فی الخیوط عقد أو ینفثن علیها و النفث بالفتح النفخ مع ریق. و قال الشیخ البهائی (ره): اعلم إنا معاشر الإمامیة علی أن السحر لم یؤثر فی النبی صلی الله علیه و آله و سلم و أمر النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی هذه السورة بالاستعاذة من سحرهن لا یدل علی تأثیر السحر فیه صلی الله علیه و آله و سلم کالدعاء فی قوله

(رَبَّنٰا لاٰ تُؤٰاخِذْنٰا إِنْ نَسِینٰا أَوْ أَخْطَأْنٰا)

و أما ما نقله من لغوتا من أن السحر أثر فیه صلی الله علیه و آله و سلم کما رواه البخاری و مسلم من أنه صلی الله علیه و آله و سلم سحر حتی إنه کان یخیل إلیه أنه فعل الشیء و لم یکن فعله فهو من جملة الأکاذیب و لو صح ما نقلوه لصدق قول الکفار

(إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاّٰ رَجُلاً مَسْحُوراً)

*

و أما الاعتذار بأنهم أرادوا أن السحر أثر فیه جنونا فهو اعتذار واه إذ الأثر الذی نقلوه لا یقصر عنه

وَ مِنْ شَرِّ حٰاسِدٍ إِذٰا حَسَدَ

أی إذا أظهر حسده و عمل بمقتضاه فإنه لا یعود ضرره منه قبل ذلک إلی الحسود بل یخص به لاغتمامه بسروره و تخصیصه لأنه العمدة فی إضرار الإنسان بل الحیوان و غیره.

بِرَبِّ اَلنّٰاسِ

قال البیضاوی: لما کان الاستعاذة فی السورة المتقدمة من المضار البدنیة و هی نعم الإنسان و غیره و الاستعاذة فی هذه السورة من الإضرار التی تعرض النفوس البشریة و تخصها عم الإضافة ثم و خصصها بالناس هیهنا، و کأنه قیل أعوذ من شر الموسوس إلی الناس بربهم الذی یملک أمورهم و یستحق عبادتهم

(مَلِکِ اَلنّٰاسِ `إِلٰهِ اَلنّٰاسِ)

عطف بیان له فإن الرب قد لا یکون ملکا و الملک قد لا یکون إلها، و فی هذا النظم دلالة علی أنه حقیق بالإعاذة قادر علیها غیر ممنوع عنها و إشعار علی مراتب الناظر فی المعارف فإنه یعلم أولا بما یری علیه من النعم الظاهرة و الباطنة أن له ربا، ثم یتغلغل فی النظر حتی یتحقق أنه غنی عن الکل فکان کل شیء له و مصارف أمره منه فهو الملک الحق، ثم یستدل به علی أنه المستحق للعبادة لا غیر و تدرج فی وجوه الاستعاذة تنزیلا لاختلاف الصفات منزلة اختلاف الذات إشعارا بعظم الآفة المستعاذ منها و تکریر الناس لما فی الإظهار من مزید البیان و الإشعار بشرف الإنسان

(مِنْ شَرِّ اَلْوَسْوٰاسِ)

الوسوسة کالزلزال بمعنی الزلزلة و أما المصدر فبالکسر کالزلزال و المراد به الموسوس، سمی به مبالغة

(اَلْخَنّٰاسِ)

أی الذی عادته أن یخنس أی یتأخر إذا ذکر الإنسان ربه

(اَلَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ اَلنّٰاسِ)

إذا غفلوا عن ذکر ربهم و ذلک کالقوة الوهمیة فإنها تساعد العقل فی المقدمات فإذا آل الأمر إلی النتیجة خنست و أخذت توسوسه و تشککه

(مِنَ اَلْجِنَّةِ وَ اَلنّٰاسِ)

بیان للوسواس أو للذی أو متعلق بیوسوس أی یوسوس فی صدورهم من جهة الجنة و الناس، و قیل: بیان للناس علی أن المراد به ما یعم القبیلین و فیه تعسف إلا أن یراد به الناسی کقوله

(یَوْمَ یَدْعُ اَلدّٰاعِ)

فإن نسیان حق الله یعم الثقلین. و روی الطبرسی (ره): عن أنس بن مالک قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: إن الشیطان واضع خطمه علی قلب ابن آدم فإذا ذکر الله خنس، و إذا نسی التقم قلبه فذلک الوسواس الخناس، قال: و روی العیاشی بإسناده عن أبان بن تغلب عن جعفر ابن محمد علیه السلام قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: ما من مؤمن إلا و لقلبه فی صدره أذنان أذن ینفث فیه الملک و أذن ینفث فیه الوسواس الخناس فیؤید الله المؤمن بالملک و هو قوله سبحانه

(وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ)

و رواه الکلینی بسند صحیح عن أبان کما مر قوله و برب الناس الظاهر أن فیه اختصار أو المراد أنه بعید قوله و أجیر نفسی - إلی قوله - برب إلی آخر السورة کما فهمه الأصحاب و إن احتمل الاکتفاء بمرة فی السورتین لتناسبهما و توافقهما فی النظم و المعنی، و کذا فی قوله و بآیة - الکرسی أی یقول و أجیر نفسی - إلی قوله - بالله لا إله إلا هو أو یقول - بالله الذی لا إله إلا هو - و ظاهر مفتاح الفلاح و مصباح المتهجد عدم إعادة أجیر فی المعوذتین و قراءة آیة الکرسی بدون العطف و الباء و فی المفتاح إلی هم فیها خالدون و الأشهر إلی العظیم لکن قال الشیخ فی المتهجد فی تعقیب صلاة الفجر ثم تقول أعیذ نفسی و أهلی و مالی و ولدی و ما رزقنی ربی و کل من یعنینی أمره بالله الذی لا إله إلا هو الحی القیوم إلی آخر الآیة ثم تقرأ آیة السخرة و ذکرت آیات کثیرة ثم قال ثم تقول - أعیذ نفسی و دینی و أهلی و مالی و ولدی و ما رزقنی ربی و من یعنینی أمره بالله الواحد الأحد الصمد الذی لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا أحد، و المعوذتین - ثم ذکر سائر الأدعیة و إذا قرأ بالله لا إله إلا هو ظاهره جر الجلالة، و قیل یحتمل رفعها علی الحکایة قال: و یؤیده قوله و بآیة الکرسی و إلا قال بالله لا إله إلا هو و فی المفتاح و المصباح و غیرهما أعیذ نفسی و أهلی و مالی و ولدی و إخوانی و ما رزقنی ربی و جمیع من یعنینی أمره و الکل حسن و قد سبق الکلام فی السنة و النوم

(وَ لاٰ یَؤُدُهُ حِفْظُهُمٰا)

أی لا یثقله و لا یتعبه و الطاغوت الشیطان أو ما یعبد من دون الله و ما یصدر و یمنع عن عبادته و یطلق غالبا علی أئمة الضلال

(لاَ اِنْفِصٰامَ لَهٰا)

أی لا انقطاع.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 374 

*****

ص: 481


1- 2 . فی «ب » والفقیه : - «له » .
2- 3 . فی الوسائل والفقیه : + «من أمری» .
3- 4 . فی الأمالی : + «ثلاث مرّات» .
4- 5 . الأمالی للصدوق ، ص 576 ، المجلس 85 ، ح 4 ، بسنده عن علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن محمّد بن أبی عمیر، عن حمّاد بن عثمان ، عمّن سمع أبا سیّار ، عن أبی عبداللّه علیه السلام . الفقیه ، ج 1 ، ص 324 ، ح 950، مرسلاً ؛ تفسیر العیّاشی ، ج 2 ، ص 176 ، ح 22 ، عن بن سنان ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1623 ، ح 8854 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 71 ، ح 8472 ؛ البحار، ج 86 ، ص 29 ، ذیل ح 33.
5- 6 . فی «ز» : «حفظه» .
6- 7 . «أجاره» : أنقذه وأعاذه . القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 525 (جور).
7- 8 . الإخلاص» : (112) : 3 _ 4 .
8- 9 . فی «ز» : + «وداری» . وفی الفقیه : + «وأهلی وداری» .
9- 10 . الفلق (113) : 1 _ 2.
10- 11 . الناس (114) : 1 .
11- 12 . فی «ب ، د ، ز ، بس» وحاشیة «بف» وشرح المازندرانی والوافی والفقیه : «بآیة» .
12- 13 . الفقیه ، ج 1 ، ص 328 ، ح 961 ، مرسلاً . فلاح السائل ، ص 166 ، الفصل 19 ، بإسناده عن الکلینی الوافی ، ج 8 ، ص 792 ، ح 7144 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 470 ، ح 8469 .

9- الحدیث

9/3358. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ، قَالَ(1):

مَنْ قَالَ فِی دُبُرِ الْفَرِیضَةِ: «یَا مَنْ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ، وَ لاَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ أَحَدٌ غَیْرُهُ» ثَلاَثاً ، ثُمَّ سَأَلَ، أُعْطِیَ مَا سَأَلَ.(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

معاویة بن عمار (از حضرت صادق علیه السلام و احتمالا از حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام) حدیث کند که فرمود: هر که سه بار دنبال نماز واجب بگوید: «یا من یفعل ما یشاء و لا یفعل ما یشاء احد غیره». سپس درخواستی کند باو داده شود هر چه درخواست کرده.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 329 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از معاویة بن عمار گوید: هر که در دنبال نماز فریضه سه بار بگوید:یا من یفعل ما یشاء و لا یفعل ما یشاء احدٌ غیره-یعنی ای کسی که هر چه خواهد می کند و دیگری نباشد جز او که هر چه را خواهد بتواند کرد-سپس خواهش کند به او داده شود هر چه را خواهش کرده.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 245 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-«معاویة بن عمار»گوید:

هرکس در دنبال نماز فریضه و واجب سه بار بگوید:یا من یفعل ما یشاء و لا یفعل ما یشاء احد غیره یعنی ای کسی که هرچه خواهد می کند و دیگری نباشد جز او که هرچه را خواهد بتواند کرد-سپس خواهش کند به او داده شود هرچه را خواهش کرده.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 555 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح لکنه مضمر و الظاهر أن الضمیر فی قال راجع إلی الصادق علیه السلام لأن أکثر روایة معاویة عنه علیه السلام و قد یروی عن الکاظم علیه السلام أیضا و قد مر فی الخبر الثانی من هذا الباب بسند آخر عن الصادق علیه السلام فی تعقیب خصوص المغرب فیکون بعدها أکد و قد ورد فی أدعیة الصباح و المساء أیضا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 375 

*****

10- الحدیث

10/3359. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ سَعْدَانَ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ یَسَارٍ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِذَا صَلَّیْتَ الْمَغْرِبَ، فَأَمِرَّ یَدَکَ(3) عَلی جَبْهَتِکَ، وَ قُلْ: "بِسْمِ اللّهِ الَّذِی لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ، عَالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ، الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ؛ اللّهُمَّ أَذْهِبْ عَنِّی الْهَمَّ وَ الْغَمَّ(4) وَ الْحَزَنَ" ثَلاَثَ مَرَّاتٍ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سعید بن یسار گوید: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همین که نماز مغرب را گزاردی، پس دست خود را به پیشانیت بکش و سه بار بگو: «بسم اللّٰه الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهادة الرحمن الرحیم، اللهم اذهب عنی الهم و الغم و الحزن». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 329 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر گاه نماز مغرب را خواندی،دست بر پیشانی خود بکش و سه بار بگو: بسم اللّٰه الذی لا إله الاّ هو عالم الغیب و الشهادة الرحمن الرحیم،اللّٰهم اذهب عنّی الهم(و الغمّ)و الحزن. .

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 245 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-امام صادق علیه السّلام فرمود:

هرگاه نماز مغرب را خواندی،دست بر پیشانی خود بکش و سه بار بگو:بسم اللّه الّذی لا إله الاّ هو عالم الغیب و الشهادة الرحمن الرحیم،اللّهم اذهب عنّی اللّهمّ(و الغم)و الحزن.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 555 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول و یمکن أن یعد حسنا إذ قال الشیخ فی سعدان له أصل. فأمر یدک علی جبهتک یظهر من کثیر من الأخبار أن ذلک بعد مسح محل السجود و کذا ذکره أکثر الأصحاب روی فی مکارم الأخلاق عن إبراهیم بن عبد الحمید أن الصادق علیه السلام قال لرجل إذا أصابک هم فامسح یدک علی موضع سجودک ثم أمر یدک علی وجهک من جانب خدک الأیمن ثم قل (بسم الله الذی لا إله إلا هو عالم الغیب و الشهادة الرحمن الرحیم اللهم أذهب عنی الهم و الحزن) ثلاثا و روی ابن إدریس فی السرائر عن الصادق علیه السلام إذا أصابک هم فامسح یدک علی موضع سجودک و أمر یدک علی وجهک من جانب خدک الأیسر و علی جنبیک إلی جانب خدک الأیمن ثلاثا تقول فی کل مرة (بسم الله الذی لا إله إلا هو عالم الغیب و الشهادة الرحمن الرحیم اللهم إنی أعوذ بک من اللهم و الحزن و السقم. و العدم و الصغار و الذل و الفواحش ما ظهر منها و ما بطن) و ذکره الشهید (ره) فی النفلیة و لم یذکر مسح یده علی موضع سجوده و زاد فیه و یمر یده علی صدره فی کل مرة. و قال السید ابن طاوس (رض) فی فلاح السائل فإذا رفعت رأسک من السجود فقل ما ذکره کردین بن مسمع فی کتابه المعروف بإسناده إلی النبی أنه علیه السلام کان إذا أراد الانصراف من الصلاة مسح جبهته بیده الیمنی ثم یقول (لک الحمد لا إله إلا أنت عالم الغیب و الشهادة الرحمن الرحیم أذهب عنی الغم و الحزن و الفتن ما ظهر منها و ما یطن) و قال ما أحد من أمتی یقول ذلک إلا أعطاه الله ما سأل، و روی لنا فی حدیث آخر إذا أردت أن تقول هذه الکلمات فامسح بیدک الیمنی علی موضع سجودک ثلاث مرات و امسح فی کل مرة وجهک و أنت تقول فی کل مرة هذه الکلمات المذکورة. و قال الشیخ فی المصباح و غیره فی تعقیب العصر فإذا رفعت رأسک من السجود أمر یدک علی موضع سجودک و امسح بها وجهک ثلاثا و قل فی کل واحدة منها (اللهم لک الحمد لا إله إلا أنت عالم الغیب و الشهادة الرحمن الرحیم اللهم أذهب عنی اللهم و الحزن و الفتن ما ظهر منها و ما بطن) و قالوا فی تعقیب المغرب ثم ارفع رأسک و امسح موضع سجودک و قل بسم الله إلی آخر ما فی المتن إذا عرفت هذا فخبر المتن إما محمول علی مسح الجبهة بعد مسح موضع السجود حوالة علی علم السائل أو یقال بالتخییر بین الوجهین لورود الأخبار بالطریقین کما عرفت و هو أظهر، و ما ذکره الشیخ و غیره فی تعقیب المغرب یمکن حمله علی الوجهین إذ موضع السجود یحتمل أن یکون مراده موضع السجود من الوجه أو من الأرض فلا تغفل، و قیل: تقدیم الغیب علی الشهادة لیس للترقی بل إشارة إلی حدوث العالم، إذ کون جمیع الموجودات غیبا مقدم علی کون بعضها شهادة. و أقول: یحتمل أن یکون إشارة إلی أنه لا فرق فی علمه سبحانه بین الغیب و الشهادة فلیست الشهادة عنده أقوی من الغیب کما هو عندنا، أو إلی أنه لما کان خارجا عن ظرف الزمان فکل الموجودات عنده سبحانه حاضرة أزلا و أبدا کل فی وقته فکل المعلومات شهادة فلا غیب عنده و إنما الغیب و الشهادة بالنظر إلینا، لکن فهم هذا فی غایة الإشکال و إنما یتیسر ذلک لمن خرج عن دعاء الماضی و المستقبل و الحال، و قد یفرق بین الهم و الحزن بأن الهم ما یقدر الإنسان علی رفعه کالإفلاس أو ما لیس له سبب معلوم أو ما هو قبل نزول المکروه أو ما هو من أجل الدنیا، و الحزن ما لا یقدر الإنسان علی دفعه کموت الولد، أو ما له سبب معلوم، أو ما هو بعد نزول المکروه، أو ما هو من أجل الآخرة. و العدم بالضم و بالتحریک الفقر و الفواحش مطلق المعاصی أو أفراد الزنا و ما ظهر منها و ما بطن علانیتها و سرها أو أفعال الجوارح و أفعال القلوب، و قیل: الزنا فی الحوانیت و اتخاذ الأخدان و عن سید الساجدین علیه السلام ما ظهر نکاح امرأة الأب و ما بطن الزنا، و عن الباقر علیه السلام ما ظهر هو الزنا و ما بطن المخالة، و یمکن ورود الخبرین علی سبیل المثال. و أقول: یحتمل أن یکون المراد بما ظهر ما علم تحریمهما و بما بطن ما لم یعلم، و کان الخبر الأول یومئ إلیه، و فی بعض الأخبار ما ظهر تحریمه من ظهر القرآن، و ما ظهر من بطنه و فی بعضها أن ما بطن منها أئمة الضلال و أتباعهم، و قیل : قوله علیه السلام ثلاث مرات إما متعلق - بأمر - إلی آخر الکلام أو - بقل - إلی أخره أو - باللهم - إلی أخره، و أقول: کان الأول أظهر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 378 

*****

11- الحدیث

11/3360. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ مُحَمَّدٍ الْجُعْفِیِّ(6)، عَنْ أَبِیهِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: کُنْتُ کَثِیراً مَا أَشْتَکِی عَیْنِی، فَشَکَوْتُ ذلِکَ إِلی أَبِی 2 /550

عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَقَالَ: «أَ لاَ أُعَلِّمُکَ دُعَاءً لِدُنْیَاکَ(7) وَ آخِرَتِکَ، وَ بَلاَغاً(8) لِوَجَعِ عَیْنَیْکَ(9)؟»

ص: 482


1- 1 . فی مرآة العقول : «الظاهر أنّ الضمیر فی «قال» راجع إلی الصادق علیه السلام ؛ لأنّ أکثر روایة معاویة عنه علیه السلام ، وقد یروی عن الکاظم علیه السلام أیضا» .
2- 2 . فلاح السائل ، ص 165 ، الفصل 19 ، بإسناده عن الکلینی . عدّة الداعی ، ص 61 ، الباب 2 ، مرسلاً عن ابن أبی عمیر ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 8 ، ص 800 ، ح 7160 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 469 ، ح 8466 .
3- 3 . فی «ب» : «بیدک» .
4- 4 . فی «ب ، ص ، بر ، بس ، بف» وشرح المازندرانی والوافی والوسائل: - «والغمّ» .
5- 5 . الکافی ، کتاب الصلاة ، باب التعقیب بعد الصلاة والدعاء ، ح 5137 ؛ والتهذیب ، ج 2 ، ص 114 ، ح 429 ، بسند آخر ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره الوافی ، ج 8 ، ص 807 ، ح 7175 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 484 ، ح 8504 .
6- 6 . فی «ب» : «محمّد بن الجعفی» . وفی «ج» : «محمّد الجعفری» .
7- 1 . فی «بر» : «لدینک» .
8- 2 . فی هذا بَلاغ وبُلْغة وتَبَلُّغ ، أی کفایة . والبلاغ : ما یُتبلَّغ ویُتوصّل به إلی المطلوب . المصباح المنیر ، ص 61 ؛ النهایة ، ج 1 ، ص 152 (بلغ) .
9- 3 . فی «ب ، ج ، ز» والوافی : «عینک» .

قُلْتُ: بَلی.

قَالَ: «تَقُولُ فِی(1) دُبُرِ الْفَجْرِ وَ دُبُرِ(2) الْمَغْرِبِ: اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْکَ(3)، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اجْعَلِ النُّورَ فِی بَصَرِی، وَ الْبَصِیرَةَ فِی دِینِی، وَ الْیَقِینَ فِی قَلْبِی، وَ الاْءِخْلاَصَ فِی عَمَلِی، وَ السَّلاَمَةَ فِی نَفْسِی، وَ السَّعَةَ فِی رِزْقِی، وَ الشُّکْرَ لَکَ أَبَداً مَا أَبْقَیْتَنِی».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد جعفی از پدرش حدیث کند که گفت: من بسیار بدرد چشم مبتلا میشدم پس از این درد بحضرت صادق علیه السّلام شکایت کردم فرمود: آیا دعائی بتو نیاموزم که برای دنیا و آخرتت (سودمند باشد) و درد چشم تو را کفایت کند؟ عرضکردم: چرا: فرمود: پس از نماز صبح و نماز مغرب میگوئی، «اللهم انی أسألک بحق محمد و آل محمد علیک صل علی محمد و آل محمد و اجعل النور فی بصری و البصیرة فی دینی و الیقین فی قلبی و الاحلاص فی عملی و السلامة فی نفسی و السعة فی رزقی و الشکر لک ابدا ما ابقیتنی». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 330 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-از محمّد جعفی از پدرش که گفت:من بسیار از چشم خود شکایت داشتم و شکایتش را نزد امام صادق(علیه السّلام)بردم،فرمود: به تو دعائی می آموزم که برای دنیا و آخرت و درد چشمت سودمند باشد؟ گفتم:چرا،فرمود:در دنبال نماز بامداد و نماز مغرب می گوئی:بار خدایا من از تو خواهم به حق محمّد و آل محمّد بر تو که رحمت فرستی به محمّد و آل محمّد و نور در دیدۀ من گذاری و بینائی در دینم و یقین در دلم و اخلاص در دلم و سلامت در جانم و وسعت در روزیم و شکرگزاری برای خودت تا مرا زنده می داری.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 245 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-«محمد جعفی»از پدرش نقل می کند که گفت:من بسیار از چشم خود شکایت داشتم و شکایتش را نزد امام صادق علیه السّلام بردم،فرمود:آیا می خواهی به تو دعائی بیاموزم که برای دنیا و آخرت و درد چشمت سودمند باشد؟

گفتم:آری،فرمود:به دنبال نماز صبح و نماز مغرب می گویی:بار خدایا به حق محمد و آل محمد از تو خواهم که رحمت فرستی به محمد و آل محمد و نور در دیدۀ من گزاری و بینائی در دینم و یقین در دلم و اخلاص در عملم و سلامت در جانم و وسعت در روزیم و شکرگزاری برای تو تا زنده ام قرار دهی.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 557 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق. کنت کثیرا ما أشتکی عینی کان الاشتکاء من الشکوی و هی المرض، قال الجوهری: شکوت فلانا أشکوه شکوا و شکایة و شکاة إذا أخبرت عنه بسوء فعله بک و اشتکیته مثل شکوته و اشتکی عضوا من أعضائه و تشکی بمعنی، و قال فی النهایة الشکاة المرض، و منه حدیث عمرو بن حریث أنه دخل علی الحسین فی شکو له الشکو و الشکوی و الشکاة و الشکایة المرض انتهی، و قیل: أی أشتکی من عینی إلی الله، و لا یخفی ما فیه، و قیل: کثیرا منصوب علی أنه ظرف زمان، و ما زائدة للإبهام أو للمبالغة فی الکثرة کما قیل فی قوله تعالی

(فَقَلِیلاً مٰا یُؤْمِنُونَ)

أنه للمبالغة فی القلة، و أشتکی خبر کنت و عینی مفعول أشتکی، و البلاغ الکفایة و هو إما عطف علی قوله لدنیاک فیکون صفة لدعاء أو عطف علی دعاء، و علیک متعلق بالحق بتضمین معنی - الوجوب. صل علی محمد فی مجالس الشیخ و أکثر کتب الدعاء (أن تصلی علی محمد و آل محمد و أن تجعل النور) و هو أظهر و علی ما هنا کأنه استئناف بیانی أی حقهم علیک أن تصلی علیهم و اجعل النور فی بصری قیل یمکن أن یکون جعل النور فی البصر کنایة عن الهدایة إلی الصراط المستقیم حتی لا یزیغ عنه أبدا، و یجوز أن یراد به التوفیق فی رؤیة ما یجوز رؤیته و المنع عما لا یجوز فإن ذلک یصلح القلب و یشرح الصدر و یزید فی الفهم، و رؤیة الحرام بضد ذلک، و یحتمل أن یراد به القوة البصریة الموجبة للرؤیة و المقصود فی الدعاء فی طلب سلامة العین و حفظها عن زوال نورها انتهی و لا یخفی ما فی الأولین من التکلف، و قیل: الواو فی قوله - و الشکر بمعنی مع و أبدا ظرف لا جعل أو الشکر و ما حرفیة مصدریة زمانیة مثل ما دمت حیا فمعنی ما أبقیتنی زمان إبقائک إیای و هو تأکید أبدا. و أقول: هذا الدعاء من الأدعیة الجامعة و مع وجازته متضمن لحوائج الدنیا و الآخرة فإنه سأل نور البصر أولا و هو أشرف القوی البدنیة و أنفعها فی الدین و الدنیا، ثم سأل أن تکون بصیرته القلبیة فی دینه بأن یختار ما هو أنفع لآخرته و لا یختار الدنیا علیها، ثم سأل الیقین الذی هو أکمل مراتب الإیمان کما مر - إنه لم یقسم بین العباد شیء أقل من الیقین و ما من شیء أعز منه و إن حده أن لا تخاف مع الله شیئا - ثم سأل الإخلاص الذی هو أعظم شرائط قبول الأعمال و أهم مکملاتها ثم سأل السلامة فی نفسه أی تکون نفسه سالمة عن الأمراض النفسانیة من الشک و الشرک و الحسد و حب الدنیا و الفخر و العصبیة و سائر الصفات الذمیمة کما قال سبحانه

(یَوْمَ لاٰ یَنْفَعُ مٰالٌ وَ لاٰ بَنُونَ `إِلاّٰ مَنْ أَتَی اَللّٰهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ)

و قال

(فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ)

*

، ثم سأل السعة فی الرزق و التی لا یتم الرفاهیة فی عیش الدنیا إلا بها، ثم سأل أن تکون تلک النعم مقرونة بالشکر لئلا تکون استدراجا کما مر إنه قال عمر بن یزید قلت لأبی عبد الله علیه السلام إنی سألت الله عز و جل أن یرزقنی ما لا فرزقنی، و إنی سألت الله أن یرزقنی ولدا فرزقنی، و سألته أن یرزقنی دارا فرزقنی و قد خفت أن یکون ذلک استدراجا فقال: أما و الله مع الحمد فلا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 379 

*****

12- الحدیث

12/3361. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبُو جَعْفَرٍ الشَّامِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی رَجُلٌ بِالشَّامِ _ یُقَالُ لَهُ: هِلْقَامُ بْنُ أَبِی هِلْقَامٍ _ قَالَ:

أَتَیْتُ أَبَا إِبْرَاهِیمَ علیه السلام ، فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، عَلِّمْنِی دُعَاءً جَامِعاً لِلدُّنْیَا وَ الاْآخِرَةِ، وَ أَوْجِزْ(5).

فَقَالَ: «قُلْ فِی دُبُرِ الْفَجْرِ إِلی أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ: سُبْحَانَ اللّهِ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ ، أَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَ أَسْأَلُهُ مِنْ فَضْلِهِ».

قَالَ هِلْقَامٌ: لَقَدْ کُنْتُ مِنْ(6) أَسْوَإِ أَهْلِ بَیْتِی حَالاً، فَمَا عَلِمْتُ حَتّی(7) أَتَانِی مِیرَاثٌ مِنْ

قِبَلِ رَجُلٍ مَا ظَنَنْتُ أَنَّ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ قَرَابَةً، وَ إِنِّی الْیَوْمَ لَمِنْ أَیْسَرِ أَهْلِ بَیْتِی(8)، وَ مَا ذلِکَ(9) إِلاَّ بِمَا عَلَّمَنِی مَوْلاَیَ الْعَبْدُ الصَّالِحُ علیه السلام .(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو جعفر شامی گوید: مردی در شام که نامش هلقام بن أبی هلقام بود برای من حدیث کرد که خدمت حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام رفتم، باو عرضکردم: فدایت شوم یک دعای جامعی برای دنیا و آخرت بمن بیاموز که کوتاه باشد، فرمود: پس از نماز صبح تا آفتاب زدن بگو: «سبحان اللّٰه العظیم و بحمده استغفر اللّٰه و أسأله من فضله». .هلقام گوید: من از همۀ فامیلم حالم بدتر بود (و در اثر خواندن این دعا) از مردی ندانسته بمن ارثی رسید که من گمان نداشتم میان من و آن مرد خویشاوندی باشد، و اکنون من از تمام فامیلم زندگانیم بهتر است، و این نیست جز بواسطۀ آن دعائی که آقایم حضرت موسی- ابن جعفر علیهما السلام بمن آموخت.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 330 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-ابو جعفر شامی باز گفته است که:مردی در شام به نام هلقام بن ابی هلقام گفت:من نزد امام کاظم(علیه السّلام)رفتم و به او گفتم: قربانت دعائی به من بیاموز که جامع دنیا و آخرت باشد و کوتاه بفرما. در پاسخ فرمود:دنبال نماز بامداد تا بر آمدن آفتاب بگو: سبحان اللّٰه العظیم و بحمده و استغفر اللّٰه و اسأله من فضله. . هلقام گوید:من میان خاندانم از همه بدحالتر بودم و بر اثر این دعاء،ندانسته میراث مردی به من رسید که گمان نمی کردم با من خویشاوند باشد و من امروزه در خاندانم از همه توانگرترم و سببی برای آن نمی دانم جز همان دعائی که مولایم عبد صالح به من آموخت.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 247 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-ابو جعفر شامی باز گفته است که:مردی در شام به نام«هلقام بن ابی هلقام»گفت:من نزد امام کاظم علیه السّلام رفتم و به او گفتم:قربانت گردم دعائی کوتاه به من بیاموز که جامع دنیا و آخرت باشد.

در پاسخم فرمود:به دنبال نماز صبح تا برآمدن آفتاب بگو:سبحان اللّه العظیم و بحمده و استغفر اللّه و أسأله من فضله.

هلقام گوید:من میان خاندانم از همه گرفتارتر بودم و بر اثر این دعا، ندانسته میراث مردی به من رسید که گمان نمی کردم با من خویشاوند باشد و من امروزه در خاندانم از همه توانگرترم و سببی برای آن نمی دانم جز همان دعائی که مولایم عبد صالح به من آموخت.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 557 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق. و فی القاموس : الهلقام بالکسر هو الضخم الطویل و الأسد و الرجل، و قوله للدنیا صفة أخر للدعاء أو متعلق بجامعا و أوجز عطف علی علمنی أی یکون مختصرا و کأنه لسهولة الحفظ، و قیل: هو بصیغة أفعل التفضیل عطفا علی جامعا و هو بعید إلی أن تطلع الشمس أی تکرره فی جمیع ذلک الوقت أو هذا وقت القول و إن قاله مرة واحدة و الأول أظهر سبحان الله أی أسبح سبحان الله و قیل: أو هو بتقدیر یا سبحان الله و بحمده بتقدیر و بحمده أدعو و أسبح و الباء للملابسة و هو من قبیل عطف الجملة علی الجملة، و یفید أن نفی صفات الذم مجامع لإثبات صفات المدح. و قال عیاض من شراح العامة: هذا الکلام علی اختصاره جملتان (إحداهما) سبحان الله لأن سبحان مصدر و المصدر یدل علی فعله فکأنه قال أسبح سبحان الله التسبیح الکثیر، (و الثانیة) بحمده لأنه متعلق بنحمد و أن تقدیره أثنی علیه بحمده فما علمت أی من أسباب الفرح و النجاة من تلک الورطة شیئا حتی أتانی میراث من قبل رجل لم أکن أظن أنی وارث له لبعده و هذا الرزق و حصوله من حیث لا یحتسب علامة أنه ببرکة الدعاء حیث سبب الله الأسباب حتی صار وارثا مع بعد نسبه، و یمکن أن یکون المیراث مجاز أو أوصی ذلک البعید له بمال، و قیل: المراد عدم تأثره و تألمه بفوته إذ حصول المال الذی یکون یسبب مصیبة شدیدة و أحزان کثیرة لا تعد نعمة جدیدة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 380 

*****

ص: 483


1- 4 . فی «ب ، بس» : - «فی» .
2- 5 . فی «ز» : - «دبر» .
3- 6 . فی «ز» : - «علیک» .
4- 7 . الأمالی للمفید ، ص 179 ، المجلس 22 ، ح 9 ؛ والأمالی للطوسی ، ص 196 ، المجلس 7 ، ح 36 ، بسندهما عن محمّد بن أبی عمیر . وفی الدعوات ، ص 196 ، الباب 3 ؛ والمصباح للکفعمی ، ص 175 ، الفصل 21 ، مرسلاً عن محمّد الجعفی ، وفی کلّ المصادر مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 8 ، ص 807 ، ح 7173 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 485 ، ح 8505 .
5- 8 . فی « ص » : «أوجزه » .
6- 9 . فی « بر » والفقیه : - «من » .
7- 10 . فی « بس » : «حین » .
8- 1 . فی الوافی والفقیه : + «مالاً» .
9- 2 . فی الوسائل والفقیه : «ذاک » .
10- 3 . الفقیه ، ج 1 ، ص 328 ، ح 962 ، معلّقا عن هلقام بن أبی هلقام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 8 ، ص 808 ، ï ح 7176 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 476 ، ح 8483 .

(53) باب الدعاء للرّزق

1- الحدیث

1/3362. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ جَمِیعاً، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام أَنْ یُعَلِّمَنِی دُعَاءً لِلرِّزْقِ، فَعَلَّمَنِی دُعَاءً مَا رَأَیْتُ أَجْلَبَ مِنْهُ لِلرِّزْقِ(1)، قَالَ: «قُلِ: اللّهُمَّ ارْزُقْنِی(2) مِنْ فَضْلِکَ الْوَاسِعِ، الْحَلاَلِ الطَّیِّبِ، رِزْقاً وَاسِعاً، حَلاَلاً طَیِّباً، بَلاَغاً لِلدُّنْیَا وَ الاْآخِرَةِ، صَبّاً صَبّاً ، هَنِیئاً مَرِیئاً، مِنْ غَیْرِ کَدٍّ وَ لاَ مَنٍّ(3) مِنْ أَحَدٍ مِنْ(4) 2 / 551

خَلْقِکَ إِلاَّ سَعَةً مِنْ فَضْلِکَ الْوَاسِعِ؛ فَإِنَّکَ قُلْتَ: «وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ»(5) فَمِنْ فَضْلِکَ أَسْأَلُ، وَ مِنْ عَطِیَّتِکَ أَسْأَلُ، وَ مِنْ یَدِکَ الْمَلاْءی(6) أَسْأَلُ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

معاویة بن عمار گوید: از حضرت صادق علیه السّلام خواهش کردم که دعائی برای روزی بمن بیاموزد. پس دعائی بمن آموخت که من بهتر از آن برای جلب روزی ندیدم، فرمود: «اللهم ارزقنی من فضلک الواسع الحلال الطیب رزقا واسعا حلالا طیبا بلاغا للدنیا و الآخرة، صبا صبا، هنیئا مریئا، من غیرک و لا من من أحد [من] خلقک إلا سعة من فضلک الواسع فانک قلت:«و اسألوا اللّٰه من فضله» فمن فضلک أسأل و من عطیتک أسأل، و من یدک الملاء أسأل». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 331 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از معاویة بن عمّار گوید:از امام صادق(علیه السّلام)خواستم که به من دعائی برای روزی بیاموزد و به من دعائی آموخت که چیزی را ندیدم برای روزی از آن جالبتر باشد،فرمود:بگو: اللهم ارزقنی من فضلک الواسع الطیب،رزقاً واسعاً حلالاً طیباً بلاغاً للدنیا و الآخرة صبّاً صبّاً هنیئاً مریئاً من غیر کدّ و لا منّ احد خلقک الاّ سعة من فضلک الواسع فانک قلت(31 سورۀ نساء):«و اسألوا اللّٰه من فضله» فمن فضلک اسأل و من عطیّتک اسأل و من یدک الملاء اسأل. (بار خدایا به من روزی بده از فضلِ واسع و حلال و پاکِ خود،روزیِ واسع و حلال و پاک،رسا بکار دنیا و آخرت فرو ریز،فرو ریز، گوارا و خوش گوار و بی رنج و منّت از احدی جز از فضل وسیع خودت،زیرا تو گفتی:«از خدا خواهش کنید از فضلِ او»من از فضلت خواستارم و از عطایت خواستارم و از آنچه پر دست داری خواستارم).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 247 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«معاویة بن عمّار»گوید:از امام صادق علیه السّلام خواستم که به من دعائی برای روزی بیاموزد و به من دعائی آموخت که برای روزی از آن بهتر ندیدم، فرمود:اللّهمّ ارزقنی من فضلک الواسع الطیب-رزقا واسعا حلالا طیّبا بلاغا للدنیا و الاخرة صبّا هنیئا مریئا من غیر کدّ و لا منّ من أحد خلقک الاّ سعة من فضلک الواسع فانّک قلت:«و اسأل اللّه من فضله»(بار خدایا از فضل واسع خود روزی پاک و حلال به من برسان آن روزی که گوارا و بی رنج و منّت باشد زیرا تو خود گفتی:«از فضل او روزی بخواهید(نساء/31)»و من از فضل و کرمت و از دست پربرکتت روزی را خواستارم)

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 559 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. ما رأیت أجلب للرزق منه أی أنفع فی تحصیله و توسعته، و أصل الجلب السیاق، یقال: جلبه یجلبه جلبا و اجتلبه ساقه من موضع إلی آخر فجلب و انجلب و جلب لأهله کسب و طلب و احتال کأجلب و علی الفرس زجره کذا ذکره - الفیروزآبادی و کأنه استعمل هنا علی الاستعارة، و قال الراغب: کل عطیة لا تلزم من یعطی یقال له فضل نحو قوله

(وَ سْئَلُوا اَللّٰهَ مِنْ فَضْلِهِ)

و قوله

(ذٰلِکَ فَضْلُ اَللّٰهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ ذُو اَلْفَضْلِ اَلْعَظِیمِ)

*

و قوله

(أَلاّٰ یَقْدِرُونَ عَلیٰ شَیْ ءٍ مِنْ فَضْلِ اَللّٰهِ وَ أَنَّ اَلْفَضْلَ بِیَدِ اَللّٰهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشٰاءُ)

و قال: أصل الطیب ما تستلذه الحواس و ما تستلذه النفس و الطعام الطیب فی الشرع ما کان متناولا من حیث یجوز و بقدر ما یجوز و من المکان الذی یجوز فإنه متی کان کذلک کان طیبا عاجلا و آجلا لا یستوخم و إلا فإنه و إن کان طیبا عاجلا لم یطب أجلا و علی ذلک قوله تعالی

(کُلُوا مِنْ

طَیِّبٰاتِ مٰا رَزَقْنٰاکُمْ)

*

-

(کُلُوا مِمّٰا رَزَقَکُمُ اَللّٰهُ حَلاٰلاً طَیِّباً)

*

-

(لاٰ تُحَرِّمُوا طَیِّبٰاتِ مٰا أَحَلَّ اَللّٰهُ لَکُمْ)

و قال

(کُلُوا مِنَ اَلطَّیِّبٰاتِ وَ اِعْمَلُوا صٰالِحاً)

و هذا هو المراد بقوله

(قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اَللّٰهِ اَلَّتِی أَخْرَجَ لِعِبٰادِهِ وَ اَلطَّیِّبٰاتِ مِنَ اَلرِّزْقِ)

و قوله

(اَلْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ اَلطَّیِّبٰاتُ)

قیل عنی بها الذبائح، و قوله

وَ رَزَقَکُمْ مِنَ اَلطَّیِّبٰاتِ

*

، إشارة إلی الغنیمة انتهی. فالمراد هنا بالواسع الکثیر الشامل للبر و الفاجر و الحلال ضد الحرام و هو شامل للحلال فی ظاهر الشریعة و الحلال فی نفس الأمر و هو قوت المصطفین کما سیأتی، و المراد بالطیب إما الحلال فیکون تأکیدا و ما تستلذه النفس فیکون تأسیسا و قیل: المراد به الطاهر، و قیل: الحلال الواقعی. و أقول: یحتمل أن یراد به غیر الحرام و الشبهة و إن لم یکن حلالا واقعیا و قد یقال: لا معنی للحلال الواقعی، فإن کلما جوز الشارع التصرف فیه فهو حلال و کذا الطاهر الواقعی لا معنی له، فکلما لم تثبت نجاسته شرعا فهو طاهر، و لا یخلو من قوة، و إن عارضه بعض الأخبار، نعم ارتکاب الشبهات مکروه لکن معنی الشبهة مشتبه یشکل الحقیقة، و یمکن أن یراد به ما لم یظهر للفقیه الحکم فیه، فهو علی أصل الحل حلال و اجتنابه مطلوب، و بعض المحدثین یذهبون إلی حرمته بل حرمة کلما لم یرد فیه بخصوصه أو بنوعه أنه حلال کشرب التتن، و هذا القول ضعیف، و أصل الحل قوی، و لیس هنا مقام تحقیق هذا القول، و سیأتی الکلام فیه إن شاء الله فی محله، و قد مر بعض القول فیه و یحتمل أن یکون المراد بالشبهة ما قوی فیه احتمال التحریم فیه واقعا و إن حکم بحله ظاهرا، کأموال بعض الظلمة الذین أکثر وجوه مداخلهم حرام و لم یعلم بخصوصه أنه حرام و قد ورد فیه لنا المهنأ و علیه الوزر. و قوله رزقا قیل مفعول به أو مفعول مطلق، و الرزق ما ینتفع به بالتغذی و غیره حلالا کان أم حراما و تقییده بالحلال مؤید له، و من خص الرزق بالحلال یقول إنه صفة موضحة مؤکدة جمعا بینه و بین ما روی عن الباقر علیه السلام أنه قال إن الله یسم الأرزاق بین خلقه حلالا و لم یقسمها حراما و من اتقی و صبر أتاه رزقه من حله و من هتک حجاب ستر الله عز و جل و أخذه من غیر حله قص به من رزقه الحلال و حوسب علیه یوم القیامة بلاغا أی کافیا للدنیا و الآخرة أی لأمور دنیای و معیشتها و أتسبب به لتحصیل أجر الآخرة بالحج و صلة الأرحام و الصدقات و المبرات صبا صبا أی کثیرا کثیرا مصدر بمعنی الفاعل أو المفعول من قولهم صبه أراقه فصب و أنصب و التکریر للتأکید أو للإشعار بتجدده یوما فیوما فإنه ألذ و أنفع هنیئا مریئا الهنیء السائغ الذی لا یقف فی الحلق و المری أن لا یعقبه بعد الأکل تعبا و مرضا و المراد هنا حصوله بلا تعب و صرفه بلا مشقة و لا یتعقبه ضرر جسمانی و لا روحانی فی الدنیا و لا فی الآخرة. قال الفیروزآبادی: الهنیء و المهنأ ما أتاک بلا مشقة و قد هنئ و هنؤ هناءة و هنأنی و لی الطعام یهنأ و یهنئ و یهنؤ هِنئا و هنئا و هنأتنیه العافیة و هو هنیء سائغ و قال مرأی الطعام مثلثة الراء مراءة فهو مریء هنیء حمید المغبة بین المرأة لتمره و هنأنی و مرأنی فإن أفرد فأمرأنی و کلاء مریء غیر وخیم. و فی النهایة یقال: هنأنی الطعام یهنئنی و یهنؤنی و هنئت الطعام أی تهنأت به و کل أمر یأتیک من غیر تعب فهو هنیء هذا هو الأصل بالهمز و قد یخفف، و قال یقال: مرأنی الطعام و أمرأنی إذا لم یثقل علی المعدة و انحدر عنها طیبا. قال الفراء: یقال هنأنی الطعام و مرأنی بغیر ألف فإذا أفردوها عن هنأنی قالوا أمرانی، و منه حدیث الشرب، فإنه أهنأ و أمرأ من غیر کد أی تعب و مشقة فی تحصیله، و هو وصف لرزقا کالسوابق أو حال عنه، و فی القاموس الکد الشدة و الإلحاح فی الطلب. و لا من من أحد من خلقک بأن لا یکون منهم و لا من إمدادهم و إعانتهم مطلقا أو مع منتهم علی، و لو کان بناء علی أن للرزق أسبابا فلیکن بلا منة فإن عدمه خیر من وجوده معها و الأول أنسب بقوله إلا سعة من فضلک الواسع و الاستثناء منقطع من - من من أحد - و الملأی بوزن فعلی مؤنث ملآن أی مزید قدرتک المملوء من نعم الدنیا و الآخرة أسأل إشارة إلی قوله سبحانه

(لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ)

*

قال الجوهری: دلو ملأی علی وزن فعلی و کوز ملآن ماء، و قیل: الملأ بالفتح الغناء و منه الملیء و هو الغنی، و فعله کمنع و کرم، و أما الملیء بالکسر فهو اسم ما یأخذه الإناء إذا امتلأ، و یمکن إرادته هنا علی سبیل التشبیه للإشعار بأن المطلوب ما یملأ ظرف الطمع و الرجاء انتهی، و لا یخفی ما فیه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 384 

*****

2- الحدیث

2/3363. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنْ یُونُسَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : لَقَدِ اسْتَبْطَأْتُ الرِّزْقَ، فَغَضِبَ، ثُمَّ قَالَ لِی : «قُلِ: اللّهُمَّ إِنَّکَ تَکَفَّلْتَ بِرِزْقِی وَ رِزْقِ کُلِّ دَابَّةٍ یَا خَیْرَ مَدْعُوٍّ، وَ یَا خَیْرَ مَنْ أَعْطی، وَ یَا خَیْرَ مَنْ سُئِلَ، وَ یَا أَفْضَلَ مُرْتَجًی(8) ، افْعَلْ بِی کَذَا وَ کَذَا».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو بصیر گوید: بحضرت صادق علیه السّلام عرضکردم: من رسیدن روزیم را کند میشمارم (و روزی من بکندی میرسد و بنظر خودم بیش از آن هم نخواهد رسید؟) آن حضرت در خشم شد سپس بمن فرمود: بگو: «اللهم انک تکفلت برزقی و رزق کل دابة، یا خیر مدعو و یا خیر من اعطی، و یا خیر من سئل و یا افضل مرتجی افعل بی کذا و کذا». (و بجای کذا و کذا حاجت خود را در مقدار زیاد شدن روزی بگوید).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 331 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از ابی بصیر گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم:آمدن روزی را کند می شمارم.به خشم شد و به من فرمود: بگو:بار خدایا تو کفیل رزق من و هر جنبنده شدی،ای بهترین خوانده شده و ای بهترین عطا بخش،ای بهترین کسی که از او خواهش شود و ای برتر کسی که به او امید دارند با من چنین و چنین کن.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 249 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-ابی بصیر گوید:به امام صادق علیه السّلام گفتم:آمدن روزیم را کند می شمارم.به خشم شد و فرمود:

بگو:بار خدایا تو کفیل رزق من و هر جنبنده ای،ای بهترین خوانده شده و ای بهترین عطابخش،ای بهترین کسی که از او خواهش شود و ای برتر از هرکسی که به او امید دارند با من چنین و چنان کن.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 559 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق کالصحیح. لقد استبطأت الرزق أی عددت رزقی بطیئا و تأخر عنی، فی القاموس بطؤ ککرم و أبطأ ضد أسرع و بطؤ علیه بالأمر تبطیئا و أبطأ به آخره انتهی، و لما کان هکذا الکلام مشعرا بسوء الظن بالله سبحانه و عدم الرضا بقضائه غضب علیه السلام ثم علمه دعاء لإسراع الرزق بل دواء لمرضه النفسانی إذا تأمل و تدبر فی معانیه إنک تکفلت برزقی و رزق کل دابة أی ضمنته حیث قلت (نحن نرزقکم) و قلت (و ما من دابة إلا علی الله رزقها) و قلت (و فی السماء رزقکم و ما توعدون) ثم قلت

(فَوَ رَبِّ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مٰا أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ)

و مثله کثیر یا خیر مدعو إلی آخره قیل تفضیله تعالی علی الغیر فی هذه الأفعال بالنظر إلی عادة الناس و ضعف عقولهم حیث یثبتون أصل تلک الأفعال فی الجملة لغیره أیضا فحثهم علی الرجوع إلیه بأنه أکمل فیها من غیره، و إلا فلا نسبة بین الخالق و المخلوق و لا بین فعله و فعلهم حتی یجری فیه معنی التفضیل، و الرجاء و الارتجاء ضد الیأس، و قوله افعل بی کذا و کذا فیه إشعار بأن هذا الدعاء لا یختص بتعجیل الرزق بل هو لکل حاجة و إن کان بالرزق أنسب.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 385 

*****

ص: 484


1- 4 . فی « د ، ز ص ، بر ، بف » وحاشیة « ج » والوافی ومرآة العقول : «للرزق منه » .
2- 5 . فی « ب » : «إنّی أسألک » بدل « ارزقنی » .
3- 6 . فی « بس » : - «مَنّ » .
4- 7 . هکذا فی « ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » وشرح المازندرانی والوافی ومرآة العقول . وفی المطبوع : - «من » .
5- 8 . النساء (4) : 32 .
6- 9 . فی مرآة العقول : «المَلاْءی ، بوزن فَعْلی مؤنّث ملاْآن ، أی مزید قدرتک المملوءة من نعم الدنیا والآخرة أسأل » .
7- 10 . المصباح للکفعمی ، ص 170 ، الفصل 20 ، من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام . راجع : ح 12 من هذا الباب ؛ والتهذیب ، ج 6 ، ص 69 ؛ وکتاب المزار للمفید ، ص 30 الوافی ، ج 9 ، ص 1607 ، ح 8826 .
8- 1 . فی حاشیة « ج » : «من یرتجی » بدل « مرتجی».
9- 2 . الوافی ، ج 9 ، ص 1608 ، ح 8828 .

3- الحدیث

3/3364 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَبْدِ الْخَالِقِ، قَالَ:

أَبْطَأَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله عَنْهُ، ثُمَّ أَتَاهُ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «مَا أَبْطَأَ بِکَ عَنَّا؟» فَقَالَ: السُّقْمُ وَ الْفَقْرُ، فَقَالَ لَهُ: «أَ فَلاَ أُعَلِّمُکَ دُعَاءً یَذْهَبُ اللّهُ عَنْکَ بِالسُّقْمِ(1) وَ الْفَقْرِ؟» قَالَ(2): بَلی یَا رَسُولَ اللّهِ، فَقَالَ: «قُلْ: لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ(3)، تَوَکَّلْتُ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لاَ یَمُوتُ، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لاَ(4) وَلَداً، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیُّ مِنْ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً(5)» .

قَالَ : فَمَا لَبِثَ أَنْ عَادَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللّهِ، قَدْ(6) أَذْهَبَ اللّهُ عَنِّی السُّقْمَ(7) وَ الْفَقْرَ.(8)

رجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

اسماعیل بن عبد الخالق گوید: مردی از اصحاب پیغمبر (صلّی الله علیه و آله)(چندی) بخدمت آن حضرت (صلّی الله علیه و آله) نیامد،(و پس از مدتی) خدمتش رسید، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) باو فرمود: چه چیز تو را از ما دور کرده بود؟ عرضکرد: بیماری و نداری، باو فرمود: آیا بتو نیاموزم دعائی که خداوند از تو بیماری و نداری را دور سازد؟ عرض کرد: چرا یا رسول اللّٰه، فرمود: بگو: «لا حول و لا قوة الا باللّٰه [العلی العظیم] توکلت علی الحی الذی لا یموت و الحمد للّٰه الذی لم یتخذ [صاحبة و لا]«

وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی اَلْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ اَلذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً

». گوید: پس درنگی نکرد (و طولی نکشید) که خدمت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) بازگشت و عرضکرد: ای رسول خدا خداوند بیماری و نداری را از من برد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 332 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از اسماعیل بن عبد الخالق گوید:مردی از اصحاب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)دیر به خدمت او رسید و سپس نزد آن حضرت آمد،پس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)به او فرمود:چه چیز موجب دیر کردنت شد از آمدن نزد ما؟عرض کرد:بیماری و نداری،فرمود:آیا به تو دعائی یاد ندهم که خدا به وسیلۀ آن بیماری و نداری را از تو ببرد؟عرض کرد: چرا یا رسول اللّٰه،فرمود:بگو: لا حول و لا قوة الاّٰ باللّٰه العلی العظیم توکلت علی الحی الذی لا یموت و«

اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی اَلْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ اَلذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً

». .گوید:درنگی نکرد که نزد پیغمبر(صلّی الله علیه و آله) بازگشت و عرض کرد:یا رسول اللّٰه خداوند بیماری و نداری را از من برد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 249 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-«اسماعیل بن عبد اللّه الخالق»گوید:مردی از اصحاب پیامبر صلّی اللّه علیه و اله دیر به خدمت او رسید و سپس نزد آن حضرت آمد،پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به او فرمود:چه چیزی سبب دیر کردنت شد؟عرض کرد:بیماری و نداری، فرمود:آیا به تو دعائی یاد ندهم که خدا به وسیلۀ آن بیماری و نداری را از تو بردارد؟عرض کردم:آری یا رسول اللّه،

فرمود:بگو:لا حول و لا قوة الاّ باللّه العلی العظیم توکّلت علی الحیّ الّذی لا یموت و الحمد لله الّذی لم یتّخذ صاحبة و لا ولدا و لم یکن له شریک فی الملک و لم یکن له ولّی من الذّل و کبّره تکبیرا.گوید:درنگی نکرد که نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بازگشت و عرض کرد:یا رسول اللّه خداوند بیماری و نداری را از من برداشت.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 561 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح. و تعدیة الإبطاء بعن لتضمین معنی التخلف و الباء فی بک للتعدیة و تقدیره یذهب الله به عنک لم یتخذ ولدا رد علی الیهود و النصاری و المشرکین فیما قالوا فی عزیز و المسیح و الملائکة

وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی اَلْمُلْکِ

، قال البیضاوی: فی الألوهیة

وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ اَلذُّلِّ

أی ولی یوالیه من أجل مذلة به لیدفعها عنه بموالاته تفی عنه أن یکون له ما یشارکه من جنسه و من غیر جنسه اختیارا أو اضطرارا و ما یعاونه و یقویه و رتب الحمد علیه للدلالة علی أنه الذی یستحق جنس الحمد لأنه کامل الذات المتفرد بالإیجاد المنعم علی الإطلاق و ما عداه ناقص مملوک نعمة أو منعم علیه، و قوله

وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً

فی الآیة عطف علی قل و توجیهه هنا مشکل و یمکن توجیهه بوجوه. الأول: ما قیل إنه هنا أیضا عطف علی قل و لیس من الدعاء، و یکون المراد تعظیمه و ذکره، بل یدل علی کبریائه إما بتکریر ما مر کما سیأتی فی الباب الآتی أو بتلاوة سائر الدعوات المتضمنة لتعظیمه و کبریائه مما مر و غیره. الثانی: أن یکون خطابا عاما مشعرا باستحقاقه لذلک من کل أحد فیکون جزء للدعاء. الثالث: أن یکون صفة بتأویل مقول فی حقه. الرابع: ما یروی عن بعض الأفاضل أنه کان یقرأه علی صیغة الماضی أی کبره. کل شیء تکبیرا، و لا یبعد أن یکون فی الأصل أکبره علی صیغة المتکلم فصحف ظنا منهم أنه موافق للآیة، فما لبث أن عاد إن مصدریة و هو فاعل لبث، أو فاعله الضمیر المستتر فیه العائد إلی الرجل و التقدیر فی أن عاد، کذا قیل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 386 

*****

ص: 485


1- 3 . فی « ص » والوافی : «السقم » . وهو یقتضی کون « یذهب » من الإفعال .
2- 4 . فی « بر ، بف » والوافی : «فقال » .
3- 5 . فی « ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس » والوافی : - «العلیّ العظیم » .
4- 6 . فی « ب ، د ، ز ، ص ، بس » وحاشیة « ج » والوافی ومرآة العقول : - «صاحبة ولا».
5- 7 . إشارة إلی الآیة 111 من سورة الإسراء (17) . وفی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 386 : «وقوله : «وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیرَا» ، فی الآیة عطف علی « قل » ، وتوجیهه هنا مشکل ، ویمکن توجیهه بوجوه ... الرابع : ما یروی عن بعض الأفاضل أنّه کان یقرؤه علی صیغة الماضی ، أی کَبَّرَهُ کلّ شیء تکبیرا . ولایبعد أن یکون فی الأصل «اُکبّره» علی صیغة المتکلّم ، فصحّف ظنّا منهم أنّه موافق للآیة » .
6- 8 . فی « ز » : - «قد» .
7- 1 . فی « ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بس » : «بالسقم » .
8- 2 . الکافی ، کتاب الروضة ، ح 14880 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . وفی المحاسن ، ص 42 ، کتاب ثواب الأعمال ، ح 56 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وفیهما مع زیادة فی أوّله . الجعفریّات ، ص 219 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . الأمالی للمفید ، ص 228 ، المجلس 27 ، ح 2 ، بسند آخر عن محمّد بن جعفر بن محمّد بن علیّ ، عن أبیه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . تفسیر العیّاشی ، ج 2 ، ص 320 ، ح 181 ، عن النوفلی ، عن السکونی ، عن جعفر بن محمّد ، عن أبیه علیهم السلام عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، و فی الثلاثة الأخیرة إلی قوله : «وکبّره تکبیرا» ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1609 ، ح 8831 .

4- الحدیث

4/3365 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ، عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «ادْعُ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ فِی الْمَکْتُوبَةِ وَ أَنْتَ سَاجِدٌ: یَا خَیْرَ الْمَسْؤُولِینَ، وَ یَا خَیْرَ الْمُعْطِینَ ، ارْزُقْنِی وَ ارْزُقْ عِیَالِی مِنْ فَضْلِکَ الْوَاسِعِ(1)؛ فَإِنَّکَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

زید شحام از حضرت باقر علیه السّلام حدیث کند که فرمود: برای خواستن روزی (از خداوند) در نماز واجب در سجده بگو: «یا خیر المسئولین و یا خیر المعطین ارزقنی و ارزق عیالی من فضلک الواسع فانک ذو الفضل العظیم». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 332 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از امام باقر(علیه السّلام)فرمود: برای طلب رزق در سجدۀ نماز واجب بگو: یا خیر المسئولین و یا خیر المعطین ارزقنی و ارزق عیالی من فضلک الواسع فانّک ذو الفضل العظیم. .

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 251 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام باقر علیه السّلام فرمود:برای طلب رزق در سجدۀ نماز واجب بگو:

یا خیر المسئولین و یا خیر المعطین ارزقنی و ارزق عیالی من فضلک الواسع فانّک ذو الفضل العظیم.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 561 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق. و قیل: فی هذا الدعاء اهتمام عظیم حیث خص بالصلاة المکتوبة لأنها أحق بالإجابة و بحال السجود لقوله صلی الله علیه و آله و سلم أقرب ما یکون العبد من ربه و هو ساجد و قوله من فضلک أی من مجرد فضلک من غیر ملاحظة استحقاق فإنی لست بأهل له و إلا فالرزق کله من الله تعالی و أکد ذلک بقوله فإنک ذو الفضل العظیم أی لا لأنی أستحق ذلک، و أقول: یحتمل علی بعد أن یکون المراد بالمکتوبة تعقیب المکتوبة فالمراد سجدة الشکر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 387 

*****

5- الحدیث

5/3366. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ(3)، عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ:

شَکَوْتُ إِلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام الْحَاجَةَ، وَ سَأَلْتُهُ أَنْ یُعَلِّمَنِی دُعَاءً فِی(4) الرِّزْقِ، فَعَلَّمَنِی دُعَاءً مَا احْتَجْتُ مُنْذُ دَعَوْتُ بِهِ، قَالَ: «قُلْ فِی دُبُرِ(5) صَلاَةِ اللَّیْلِ وَ أَنْتَ سَاجِدٌ: یَا خَیْرَ 2 / 552

مَدْعُوٍّ، وَ یَا خَیْرَ مَسْؤُولٍ، وَ یَا أَوْسَعَ مَنْ أَعْطی ، وَ یَا خَیْرَ مُرْتَجًی(6) ، ارْزُقْنِی وَ أَوْسِعْ عَلَیَّ مِنْ رِزْقِکَ، وَ سَبِّبْ لِی رِزْقاً مِنْ قِبَلِکَ؛ إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو بصیر گوید: بحضرت صادق علیه السلام از نیازمندی و تنگدستی شکایت کردم و از او خواستم که دعائی برای طلب روزی بمن بیاموزد، پس آن حضرت دعائی بمن آموخت که از آن زمان که بوسیلۀ آن دعا کردم نیازمند نگشتم، فرمود: پس از نماز شب در سجده بگو: «یا خیر مدعو و یا خیر مسئول و یا اوسع من أعطی و یا خیر مرتجی، ارزقنی و أوسع علی من رزقک، سبب لی رزقا من قبلک، انک علی کل شیء قدیر». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 332 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از ابی بصیر گوید:به امام صادق(علیه السّلام)از نیازمندی شکایت کردم و از او خواستم که به من دعائی در طلب روزی بیاموزد و دعائی به من آموخت که از آن وقت که با آن دعا کردم نیازمند نشدم،فرمود: در دنبالِ نماز شب در حال سجده بگو: یا خیر مدعوّ و یا خیر مسئول و یا اوسع من اعطی و یا خیر مرتجی ارزقنی و اوسع علیّ من رزقک و سبّب لی رزقاً من قبلک انک علی کل شیء قدیر. .

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 251 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-ابی بصیر گوید:به امام صادق علیه السّلام از نیازمندی شکایت کردم و از او خواستم که به من دعائی در طلب روزی بیاموزد و دعائی به من آموخت که از وقتی با آن دعا کردم محتاج نشدم.

فرمود:به دنبال نماز شب در حال سجده بگو:

یا خیر مدعوّ و یا خیر مسئول و یا اوسع من أعطی و یا خیر مرتجی ارزقنی و أوسع علیّ من رزقک و سبّب لی رزقا من قبلک إنّک علی کلّ شیء قدیر.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 561 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. قل فی صلاة اللیل و أنت ساجد اعلم أن فی مصطلح الأخبار تطلق صلاة اللیل غالبا علی الثمان رکعات، و قد تطلق علی الإحدی عشرة بإضافة الشفع و الوتر إلیها، و علی الثلاث عشرة بإضافة رکعتی الفجر، و کان الأول هنا أظهر و المراد إما قراءته فی کل سجدة منها أو فی إحداها لا علی التعیین و الأخیر أظهر، لکن لا ینافی التکرار و کان قراءته فی السجدة الأخیرة من الرکعتین الأولیین أنسب فإنها محل استجابة الدعوات لدفع الأمراض و الکربات کما مر فی باب شدة ابتلاء المؤمن، أن یونس بن عمار شکا إلی الصادق علیه السلام ما ظهر بوجهه فقال علیه السلام إذا کان الثلث الأخیر من اللیل فی أوله فتوضأ و قم إلی صلاتک التی تصلیها فإذا کنت فی السجدة الأخیرة من الرکعتین الأولیین فقل و أنت ساجد یا علی یا عظیم إلی آخر الخبر، و سیأتی مثله فی باب الدعاء للعلل و الأمراض، و قد ورد الدعاء علی العدو أیضا فی تلک السجدة و سبب لی رزقا من قبلک أی هیئ لی أسباب رزقک من غیر توسلی إلی المخلوقین أو من الرزق الحلال فإنه من قبل الله.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 387 

*****

ص: 486


1- 3 . فی « ب ، ج ، ص ، بس ، بف » والوافی والوسائل ، ح 8212 و 8902 ومصباح المتهجّد والمصباح للکفعمی : - «الواسع » .
2- 4 . مصباح المتهجّد ، ص 199 ؛ والمصباح للکفعمی ، ص 170 ، الفصل 20 ، من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام . وراجع : المقنعة ، ص 134 و ص 157 الوافی ، ج 9 ، ص 1608 ، ح 8829 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 372 ، ح 8212 ؛ و ج 7 ، ص 121 ، ح 8902 .
3- 5 . روی الحسین بن سعید و محمّد بن خالد البرقی کتاب القاسم بن عروة ، کما فی الفهرست للطوسی ، ص 372 ، الرقم 579 . وقد وردت روایتهما عن القاسم بن عروة متعاطفین فی عدّة من الأسناد . اُنظر علی سبیل المثال : الکافی ، ح 3322 و 3362 و 4842 و 4895 و 5055 و 9933 . فلا یبعد وقوع التحریف فی السند ، وأنّ الصواب : «ومحمّد بن خالد » . یؤکِّد ذلک أنّ الحسین بن سعید ومحمّد بن خالد کلیهما من مشایخ أحمد بن محمّد بن عیسی .
4- 1 . هکذا فی النسخ التی قوبلت . وفی المطبوع : + «طلب » .
5- 2 . فی « ب ، ج ، د ، ص ، بر ، بس ، بف » وشرح المازندرانی ومرآة العقول : - «دبر» .
6- 3 . فی حاشیة « ج ، بف » : «من یرتجی » بدل « مرتجی » .
7- 4 . الوافی ، ج 9 ، ص 1607 ، ح 8827 .

6- الحدیث

6/3367 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی دَاوُدَ(1)، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «جَاءَ رَجُلٌ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَقَالَ : یَا رَسُولَ اللّهِ، إِنِّی ذُو عِیَالٍ وَ عَلَیَّ دَیْنٌ، وَ قَدِ اشْتَدَّتْ(2) حَالِی ، فَعَلِّمْنِی دُعَاءً أَدْعُو اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ بِهِ لِیَرْزُقَنِی(3) مَا أَقْضِی بِهِ دَیْنِی، وَ أَسْتَعِینُ بِهِ عَلی عِیَالِی(4) .

فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله (5): یَا عَبْدَ اللّهِ، تَوَضَّأْ(6) وَ أَسْبِغْ وُضُوءَکَ، ثُمَّ صَلِّ رَکْعَتَیْنِ تُتِمُّ(7)

الرُّکُوعَ وَ السُّجُودَ(8)، ثُمَّ قُلْ: یَا مَاجِدُ ، یَا وَاحِدُ(9)، یَا کَرِیمُ(10)، یَا دَائِمُ(11)، أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِمُحَمَّدٍ نَبِیِّکَ نَبِیِّ الرَّحْمَةِ صلی الله علیه و آله ؛ یَا مُحَمَّدُ، یَا(12) رَسُولَ اللّهِ، إِنِّی أَتَوَجَّهُ بِکَ إِلَی اللّهِ رَبِّکَ وَ رَبِّی(13)

ص: 487


1- 5 . فی « د ، ز ، بر ، بس ، بف » : «محمّد بن أحمد بن أبی داود » . وفی «جر» : «محمّد بن أحمد عن أبی داود». والخبر رواه المصنّف فی الکافی ، ح 5665 ، عن عدّة من أصحابنا ، عن أحمد بن محمّد بن عیسی ، عن أحمد بن أبی داود .
2- 6 . فی « ز » : «وقد اشتدّ » .
3- 7 . فی « ج ، د ، ز ، ص ، بس » : «یرزقنی » . وفی « بر ، بف » والوافی : «ویرزقنی » . وفی الکافی ، ح 5665 : «إذا دعوت به رزقنی اللّه » . وفی التهذیب : «إذا دعوت اللّه عزّوجلّ به رزقنی اللّه » کلاهما بدل « أدعو اللّه عزّوجلّ به لیرزقنی » .
4- 8 . فی التهذیب : - «ما أقضی به دینی، وأستعین به علی عیالی» .
5- 9 . فی الکافی ، ح 5665 والتهذیب : - «رسول اللّه صلی الله علیه و آله » .
6- 10 . فی مرآة العقول : «توضّأ ، بالهمز. وفی بعض النسخ : توضّ ، بالقلب والحذف علی خلاف القیاس ، أو هو لغة أیضا » .
7- 11 . فی حاشیة « ج ، بس » : «وتتمّ » . وفی مرآة العقول «وتتمّم » . وهو حال عن المستتر فی « صلّ » لاجواب ، کما صرّح به فی المرآة .
8- 1 . فی الکافی ، ح 5665 والتهذیب : + «فیهما» .
9- 2 . فی مرآة العقول : «یا واحد ، هو الواحد بالوحدة الحقیقیّة ... و قد یقرأ بالجیم : هو الغنیّ الذی لایفتقر . وقد وجد یجد جدة ، أی استغنی غنی لافقر بعده . وهو هنا مخالف للمضبوط فی النسخ » .
10- 3 . فی « ج » : - «یا کریم ».
11- 4 . فی « ب ، د ، ص ، بس » والکافی ، ح 5665 : - « یا دائم » . وفی الوافی : «یا دائم یا کریم » . وفی التهذیب : «یا کریم یا واحد یا کریم » بدل « یا واحد یا کریم یا دائم » .
12- 5 . فی « ص » : - «یا » .
13- 6 . فی « ز » والکافی ، ح 5665 والتهذیب : - «وربّی » .

وَ رَبِّ کُلِّ شَیْءٍ أَنْ تُصَلِّیَ(1) عَلی مُحَمَّدٍ(2) وَ(3) أَهْلِ بَیْتِهِ، وَ أَسْأَلُکَ نَفْحَةً(4) کَرِیمَةً(5) مِنْ نَفَحَاتِکَ، وَ فَتْحاً یَسِیراً، وَ رِزْقاً وَاسِعاً أَلُمُّ بِهِ شَعْثِی(6)، وَ أَقْضِی بِهِ دَیْنِی ، وَ أَسْتَعِینُ بِهِ عَلی عِیَالِی».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: مردی خدمت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) رسید و عرضکرد: ای رسول خدا من مردی هستم عیالمند و قرض دار، و حالم سخت شده، پس دعائی بمن بیاموز که با آن بدرگاه خدای عز و جل دعا کنم تا بمن روزی دهد بمقداری که با آن قرضم را ادا کنم و بوسیلۀ آن بر (مخارج) نانخورها و عیالم کمک جویم، پس رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: ای بندۀ خدا وضوی خوب و کاملی بساز، و سپس دو رکعت نماز بگزار و رکوع و سجودش را کامل و نیکو بجای آر، سپس (پس از فراغت از نماز) بگو: «یا ماجد یا واحد یا کریم [یا دائم] أتوجه الیک بمحمد نبیک نبی الرحمة (صلّی الله علیه و آله) یا محمد یا رسول اللّٰه انی أتوجه بک الی اللّٰه ربک و ربی و رب کل شیء ان تصلی علی محمد و اهل بیته و أسألک نفحة کریمة من نفحاتک و فتحا یسیرا و رزقا واسعا ألم به شعثی، و أقضی به دینی و استعین به علی عیالی». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 333 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از امام باقر(علیه السّلام)که مردی نزد پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)آمد و گفت: یا رسول اللّٰه من عیال مندم و قرض دار و حالم سخت شده،به من دعائی بیاموز که با آن به درگاه خدا دعا کنم تا به من روزی دهد و قرضم را بپردازم و بدان بر عیالم کمک گیرم،رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود:این بندۀ خدا،وضوء بساز و وضویت را کامل بساز و سپس دو رکعت نماز بگذار با رکوع و سجود کامل،سپس بگو: یا ماجد یا واحد یا کریم (یا دائم)اتوجه الیک بمحمد نبیک نبی الرحمه،یا محمد یا رسول اللّٰه انی اتوجه بک الی اللّٰه ربک و ربی و رب کل شیء ان تصلی علی محمد و اهل بیته و أسألک نفحةً کریمةً من نفحاتک و فتحاً یسیراً و رزقاً واسعاً المّ به شعثی و أقضی به دینی و أستعین به علی عیالی. .

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 251 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-امام باقر علیه السّلام فرمود که مردی نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آمد و گفت:یا رسول اللّه من عیال مندم و قرض دار و حالم سخت شده،به من دعائی بیاموز که با آن به درگاه خدا دعا کنم تا به من روزی دهد و قرضم را بپرداز و با آن به عیال خود کمکی کرده باشم،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:ای بندۀ خدا،وضوء کامل بساز و سپس دو رکعت نماز با رکوع و سجود کامل انجام ده سپس بگو:یا ماجد یا واحد یا کریم(یا دائم)اتوجّه الیک بمحمد نبیک نبی الرحمه،یا محمد یا رسول اللّه انی اتوجه بک الی اللّه ربک و ربّی و ربّ کل شیء ان تصلی علی محمد و اهل بیته و اسئلک نفحة کریمة من نفحاتک و فتحا یسیرا و رزقا واسعا المّ به شعثی و اقض به دینی و استعین به علی عیالی.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 563 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول، و فی أکثر النسخ محمد بن أحمد بن أبی داود، و فی بعضها أحمد بن محمد و کلاهما مجهولان. توضأ بالهمز و فی بعض النسخ توض بالقلب و الحذف علی خلاف القیاس أو هو لغة أیضا و أسبغ وضوءک الإسباغ الإکمال باشتماله علی الواجبات و المستحبات، و فی القاموس الوضاءة الحسن و النظافة و توضأت للصلاة و توضیت لغیة أو لثغة و الوضوء الفعل و بالفتح ماؤه و مصدر أیضا أو لغتان قد یعنی بهما المصدر و قد یعنی بهما الماء و تمم الرکوع و السجود و فی بعض تتم بدون الواو فیکون حالا عن المستتر فی صل، و المراد اشتمالهما علی الواجبات أو المندوبات أیضا و هو أظهر. ثم قل أی بعد الفراغ من الصلاة یا ماجد هو الواسع الکرم الذی وسع غناؤه مفاقر عباده و وسع رزقه جمیع خلقه یقال: رجل ماجد إذا کان کریما سخیا واسع العطاء، و قیل: هو الکریم العزیز، و قیل: هو المفضال الکثیر الخیر، و قیل: هو شریف ذاته و حسن فعاله، و الکل متقارب یا واحد هو الواحد بالوحدة الحقیقة المنافیة للشرکة فی الذات و الصفات و التکثر و التعدد و الترکیب الخارجی و الذهنی، و قد یقرأ بالجیم هو الغنی الذی لا یفتقر و قد وجد یجد جده أی استغنی غنی لا فقر بعده و هو هنا مخالف للمضبوط فی النسخ یا کریم هو الکریم المطلق الجامع لأنواع الخیر و الشرف و الفضائل و الجود و العطاء الذی لا ینفد، و قد مر تفسیر تلک الأسماء مرارا لکنه المسک کلما کررته یتوضع نبی الرحمة عطف بیان لقوله نبیک أی النبی الذی کان رحمة خالصة و بعث لمحض الرحمة، و لم یطلب عذابا للأمة کسائر الأنبیاء علیه و آله و علیهم السلام یا محمد - إلی قوله - کل شیء جملة معترضة بین أجزاء الدعاء استمدادا للقبول و طلبا للشفاعة و قوله أن تصلی من تتمة أجزاء الدعاء و مجرور محلا بدل اشتماله لمحمد، و یمکن أن یکون بتقدیر فی أن تصلی فالظرف متعلق بأتوجه. و الحاصل أنه توجه إلی الله تعالی أولا و جعله وسیلة بینه و بینه و شفیعا فی إنجاز طلبته و نیل سؤله و قضاء حاجته ثم صرف الخطاب إلی النبی صلی الله علیه و آله و سلم و استشفعه لیقبل استشفاعه و یصیر شفیعا له، ففیه من آداب حسن الدعاء ما لا یخفی، لأن من جعل أحدا من المقربین شفیعا إلی ملک لا بد له من الرجوع إلیه و طلب قبول الشفاعة منه، ثم بعد الرجوع إلی خطاب الرب سبحانه و الشروع فی عرض المطلب الابتداء بطلب الصلاة علی من جعله شفیعا مع غنائه مشتمل علی أنواع الأدب و حسن الطلب من جهات شتی أومأنا إلی بعضها فی باب الصلاة علیهم صلی الله علیهم و وفینا حقها فی الفرائد الطریفة فی شرح الصحیفة الشریفة بحسب ما تصل إلیه عقولنا السخیفة، و فی أکثر النسخ أن تصلی بصیغة الخطاب کما ذکرنا و فی بعضها أن یصلی بصیغة الغیبة فهو حینئذ متعلق بقوله إنی أتوجه بک ففی قوله علی محمد و أهل بیته عدول عن الخطاب إلی الغیبة لنکت کثیرة، منها التبرک أو الاستلذاذ أو الاهتمام بذکرهم صلوات الله علیهم و أسألک عطف علی قوله أتوجه إلیک و التوسل بهم معتبر هنا أیضا و النفحة هنا استعیرت لتوجه الرحمة و سطوع آثارها و الکریمة مبالغة فی شرفها و عظمتها و خلوصها عن النقص و حسن عاقبتها و عدم اشتمالها علی الاستدراج، فی القاموس: نفح الطیب کمنع فاح و الریح هبت و فی النهایة نفح الریح هبوبها و نفح الطیب إذا فاح، و منه الحدیث أن لربکم فی أیام دهرکم نفحات ألا فتعرضوا لها، و فی حدیث آخر تعرضوا لنفحات رحمة الله و فتحا یسیرا أی لأبواب الرزق و غیرها و رزقا واسعا أی یغنینی عن الخلق و یقوم بحوائجی کلها کما وصفه للکشف ألم به شعثی اللم الجمع، و الشعث بالتحریک انتشار الأمر، و إسناد اللم إلی الشعث من قبیل المجاز فی الإسناد، أو إطلاق المصدر علی المتشعث للمبالغة، و قد یقرأ بکسر العین لیکون صفة مشبهة و هو خلاف المضبوط فی النسخ، قال فی النهایة: اللم الجمع یقال: لممت الشیء ألمه لما إذا جمعته و الشعث انتشار الأمر و منه قولهم لم الله شعثه، و منه حدیث الدعاء أسألک رحمة تلم بها شعثی أی تجمع بها ما تفرق من أمری.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 390 

*****

7- الحدیث

7/3368. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ(8)، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْمُکَارِی وَ غَیْرِهِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «عَلَّمَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله هذَا الدُّعَاءَ: یَا رَازِقَ(9) الْمُقِلِّینَ(10)،

ص: 488


1- 7 . قوله : «أن تصلّی » من تتمّة أجزاء الدعاء ومتعلّق بقوله : «أتوجّه إلیک » ، مجرور محلاًّ بدل اشتمال لمحمّد ، ویمکن أن یکون بتقدیر : فی أن تصلّی ، فالظرف متعلّق ب «أتوجّه» . هذا علی ما فی أکثر النسخ بصیغة الخطاب ، وأمّا علی ما فی بعض النسخ : «أن یصلّی» بصیغة الغیبة ، فهو حینئذٍ متعلّق بقوله : «إنّی أتوجّه بک » إلاّ أنّ فی قوله : «علی محمّد وأهل بیته » عدولاً عن الخطاب إلی الغیبة لقصد التبرّک ، أو الاستلذاذ ، أو الاهتمام . قال المازندرانی : «هذا غایة الجهد فی ربط هذه الفقرة بما قبله ؛ فلیتأمّل » . راجع : شرح المازندرانی، ج 10 ، ص 334 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 388 .
2- 8 . فی « ب » : + «وآل محمّد » .
3- 9 . فی « بف » والکافی ، ح 5665 والتهذیب : + «علی» .
4- 10 . «النفخة » : هبوب الریح وریح المسک . وهی مستعارة للعطیّة وتوجّه الرحمة وسطوع آثارها .
5- 11 . فی الکافی ، ح 5665 والتهذیب : - «کریمة » .
6- 12 . أی أجمع به ما تفرّق من أمری . النهایة ، ج 2 ، ص 478 (شعث ) . وفی مرآة العقول : «الشعث ، بالتحریک : انتشار الأمر ... وقد یقرأ بکسر العین لیکون صفة مشبّهة ، و هو خلاف المضبوط فی النسخ » .
7- 13 . الکافی ، کتاب الصلاة ، باب الصلاة فی طلب الرزق ، ح 5665 ، عن عدّة من أصحابنا ، عن أحمد بن محمّد بن عیسی ، عن أحمد بن أبی داود . التهذیب ، ج 3 ، ص 473 ، ح 966 ، معلّقا عن أحمد بن محمّد ، عن أحمد بن أبی داود ، و فیه : «عن أبی جعفر علیه السلام قال : جاء رجل إلی الرضا علیه السلام فقال له : یابن رسول اللّه ...» ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1608 ، ح 8830 .
8- 1 . هکذا فی النسخ . وفی المطبوع : + «عن أبان » . لکن لم نجد مع الفحص الأکید روایة أبان _ وهو ابن عثمان بقرینة روایة ابن أبی عمیر عنه _ عن أبی سعید المُکاری فی موضع . وأمّا ابن أبی عمیر ، فقد روی عن أبی سعید المکاری فی التهذیب ، ج 5 ، ص 362 ، ح 1275 .
9- 2 . فی « بر » : «رزّاق » .
10- 3 . «الإقلال » : قلّة الجِدَة . ورجل مُقِلّ وأقلّ : فقیر . القاموس المحیط، ج 2 ، ص 1386 (قلل) .

یَا(1) رَاحِمَ الْمَسَاکِینِ، یَا(2) وَلِیَّ الْمُوءْمِنِینَ، یَا(3) ذَا الْقُوَّةِ الْمَتِینَ(4)، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ(5)، وَ ارْزُقْنِی وَ عَافِنِی، وَ اکْفِنِی مَا(6) أَهَمَّنِی».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) این دعا را (برای زیاد شدن روزی آموخت: «یا رازق المقلین، یا راحم المساکین، یا ولی المؤمنین، یا ذا القوة المتین، صلی علی محمد و اهل بیته و ارزقنی و عافنی و اکفنی ما أهمنی». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 333 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از امام صادق(علیه السّلام)که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)این دعا را تعلیم داد: یا رازق المقلّین(روزی ده ندارها)یا راحم المساکین یا ولی المؤمنین،یا ذا القوّة المتین صلّ علی محمد و اهل بیته و ارزقنی و عافنی و اکفنی ما اهمّنی. .

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 253 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام صادق علیه السّلام فرمود:که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله این دعا را تعلیم داد:

یا رازق المقلّین(روزی ده ندارها)یا راحم المساکین یا ولی المؤمنین، یا ذا القوّة المتین صلّ علی محمد و اهل بیته و ارزقنی و عافنی و اکفنی ما اهمّنی.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 563 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح لصحته عن ابن أبی عمیر. یا رازق المقلین فی الصحاح: أقل افتقر، و فی القاموس: رجل مقل و أقل فقیر، و فیه بقیة یا راحم المساکین و رحمته و إن کانت عامة لکن تعلقها بالمساکین أکثر و أظهر یا ولی المؤمنین الولی: الناصر، و المحب، و المتولی لأمور غیره، و هو سبحانه و إن کان متولیا لأمور الخلائق کلهم، إلا أن تولیته لأمور المؤمنین أکمل، أو التخصیص لأنهم یؤمنون بأنه أولی بهم من أنفسهم، و أنه المتولی لأمورهم کما قال: (إنما ولیکم الله و رسوله) الآیة، و قال: (و من یتول الله و رسوله و الذین آمنوا فإن حزب الله هم الغالبون) و قد خصص الله الولایة بالمؤمنین فی آیات کثیرة کما قال سبحانه

(اَللّٰهُ وَلِیُّ اَلَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ اَلظُّلُمٰاتِ إِلَی اَلنُّورِ وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیٰاؤُهُمُ اَلطّٰاغُوتُ)

و قال

(إِنَّ وَلِیِّیَ اَللّٰهُ اَلَّذِی نَزَّلَ اَلْکِتٰابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی اَلصّٰالِحِینَ)

و قال

(وَ اَللّٰهُ وَلِیُّ اَلْمُؤْمِنِینَ)

و قال

(ذٰلِکَ بِأَنَّ اَللّٰهَ مَوْلَی اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ أَنَّ اَلْکٰافِرِینَ لاٰ مَوْلیٰ لَهُمْ)

و مثله فی الآیات کثیرة. و یا ذا القوة المتین إشارة إلی قوله تعالی

(إِنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلرَّزّٰاقُ ذُو اَلْقُوَّةِ اَلْمَتِینُ)

قال البیضاوی: أی الذی یرزق کلما یفتقر إلی الرزق، و فیه إیماء باستغنائه عنه و قرأ - إنی أنا الرزاق ذو القوة المتین - أی شدید القوة، و قرئ المتین بالجر صفة للقوة، و قال فی النهایة: فی أسماء الله تعالی المتین هو الشدید القوی الذی لا یلحقه فی أفعاله مشقة و لا کلفة و لا تعب، و المتانة الشدة فهو من حیث إنه بالغ القدرة تأمها قوی، و من حیث إنه شدید القوة متین انتهی، ثم إنه علی المشهور منصوب هنا صفة للمضاف لا المضاف إلیه، و علی القراءة الشاذة مجرور صفة للمضاف إلیه و هو بعید، و فی بعض النسخ زید هنا العاطف و یا ذا القوة فقیل إنما عطف هنا لتحقق شرط صحته و هو تحقق المناسبة و المغایرة بین المعطوف و المعطوف علیه للاتحاد فی المضاف و الاختلاف فی المضاف إلیه فیهما بخلاف السوابق لاتحادهما فیهما.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 391 

*****

8- الحدیث

8/3369. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلاَّدٍ:

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام ، قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «نَظَرَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام إِلی رَجُلٍ وَ هُوَ یَقُولُ: اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ(8) مِنْ رِزْقِکَ الْحَلاَلِ، فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : سَأَلْتَ قُوتَ(9) النَّبِیِّینَ، قُلِ: اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ رِزْقاً(10) وَاسِعاً طَیِّباً مِنْ رِزْقِکَ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

معمر بن خلاد گوید: از حضرت رضا علیه السلام شنیدم که میفرمود: حضرت باقر علیه السّلام مردی را دید که میگوید:«بار خدایا من از روزی حلال تو خواستارم» حضرت باقر علیه السلام باو فرمود: تو قوت (و روزی) پیغمبران را خواستار شدی بگو:«بار خدایا من از تو روزی فراوان پاکیزه ای از روزیت را خواستارم».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 333 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-از معمّر بن خلاّد گوید: شنیدم أبو الحسن(علیه السّلام)می فرمود: امام باقر به مردی نگریست که می گفت:بار خدایا از تو قوتِ حلال خواستارم.امام باقر(علیه السّلام)فرمود:تو قوتِ پیغمبران را میطلبی، بگو:بار خدایا راستی که من از تو روزی حلال فراوان پاکیزه خواستارم از روزیِ تو.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 253 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-«معمّر بن خلاّد»گوید:شنیدم ابو الحسن علیه السّلام می فرمود:

امام باقر(ع)به مردی نگریست که می گفت:بار خدایا از تو قوت حلال خواستارم.امام باقر علیه السّلام فرمود:تو قوت پیامبران را میطلبی،بگو:بار خدایا راستی که من از تو روزی حلال فراوان و پاکیزه خواستارم.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 565 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. قوله علیه السلام سألت قوت النبیین اعلم أن المشهور بین الفقهاء أن الحلال و الطیب مترادفان، أو الحلال ما أحله الشارع و لم یرد فیه نهی، و الطیب ما تستطیبه النفس و تستلذه، و قیل: الطیب یقال لمعان (الأول) المستلذ (الثانی) ما حلله الشارع (الثالث) ما کان طاهرا (الرابع) ما خلا عن الأذی فی النفس و البدن، و هو حقیقة فی الأول لتبادره إلی الذهن عند الإطلاق، و الخبیث یقابل الطیب بمعانیه. و قال البیضاوی فی قوله تعالی

(یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ کُلُوا مِمّٰا فِی اَلْأَرْضِ حَلاٰلاً طَیِّباً)

نزلت فی قوم حرموا علی أنفسهم رفیع الأطعمة و الملابس، و قال: طیبا تستطیبه الشرع أو الشهوة المستقیمة إذ الحلال دل علی الأول. و قال النیسابوری فیها : حلالا مفعول کلوا أو حال مما فی الأرض، و هو المباح الذی انحلت عقدة الخطر عنه من الحل الذی یقابل العقد، ثم الحرام قد یکون حراما فی جنسه کالمیتة و الدم، و قد یکون حراما لعرض کملک الغیر إذا لم یأذن فی أکله فالحلال هو الخالی عن القیدین، و الطیب إن أرید به ما یقرب من الحلال لأن الحرام یوصف بالخبث (قل لا یستوی الخبیث و الطیب) فالوصف لتأکید المدح مثل نفحة واحدة أی الطاهر من کل شبهة، و یمکن أن یراد بالطیب اللذیذ أو یراد بالحلال ما یکون بجنسه حلالا و بالطیب ما لا یتعلق به حق الغیر انتهی. و یظهر من هذا الخبر أن الحلال أخص من الطیب، و الطیب ما هو طیب فی ظاهر الشریعة سواء کان طیبا فی الواقع أم لا، و الحلال ما هو حلال و طیب فی الواقع لم تعرضه الخباثة و النجاسة قطعا، و لم تتناوله أیدی المتغلبة أصلا فی وقت من الأوقات. و کونه قوت النبیین و المصطفین، إما لأنه لا یتیسر العلم بذلک إلا لهم بالوحی و الإلهام، و إما لندرة وجوهه و لا یمکن لأکثر الناس الصبر علیه و القناعة به إلا لهم لأنه نادر جدا و طریقه ضیق و الطالب له طالب لضیق معیشته، فما وقع فی بعض الأدعیة من طلبه، فالمراد به ما هو بمعنی الطیب و کأنه علیه السلام علم أن مراد الداعی بالحلال المعنی الأخص، فلذا نهاه عن ذلک، أو علمه کیف ینبغی أن یقصد وقت الدعاء. و یؤید هذه الوجوه ما روی أن أمیر المؤمنین علیه السلام کان یجعل فطوره فی حیرة و یختم علیها لئلا یدخله غیر الحلال. لکن یرد علیه أن الأنبیاء و الأئمة صلوات الله علیهم کانوا یجیبون دعوة من دعاهم إلی طعامهم و یأکلون منه مع أنه کان مخلوطا غالبا. و یمکن أن یجاب بوجوه: (الأول) أنه تعالی خلق جمیع الدنیا لهم، و هم أولی بأنفس الناس و أموالهم منهم، فلذا یحل لهم دون غیرهم. (الثانی) أن الله تعالی یصرف الشبهة و لا یأکلون إلا الحلال الصرف، و إن کان فی بیوت غیرهم، کما روی أن المشرکین أحضروا إطعاما حراما عند النبی صلی الله علیه و آله و سلم فلما رفع اللقمة و أراد أن یأکله صرف الله یده عن فمه إلی جهة أخری و لم یقدر علی أکله و أحضروا الحلال فقدر علی أکله کما روی فی تفسیر الإمام علیه السلام. (الثالث) أن یخص ذلک بما حصلوه بسعیهم و أکلوه فی بیوتهم و غیر ذلک نادر. (الرابع) إن یقال: ما یأکلونه فی بیوت غیرهم إما أن یکون من أموال الکفار و هو علیهم حلال، أو من أموال المؤمنین و لا ریب أنهم راضون بذلک بطیب أنفسهم. ثم اعلم أنه اختلف الأصحاب فی أنه هل بین الحلال و الحرام منزلة أم لا، و علی تقدیرها هل هی موصوفة بالحرمة أو الکراهة، ثم إنها ما هی فذهب جماعة إلی أنه لا منزلة بینهما فکلما دل الدلیل علی حرمته فهو حرام، و کلما لم یدل دلیل علی تحریمه فهو حلال إلا أن یرد نهی تنزیه عنه، و الحلال و الحرام لیسا إلا بظاهر الشریعة کالطهارة و النجاسة فإنهما تابعتان لظاهر الشرع، فما لم یعلم نجاسته فهو طاهر و إن کان نجسا عند من علم نجاسته و لا معنی للنجاسة الواقعیة و لذا کان النبی صلی الله علیه و آله و سلم کانوا یعاشرون مع المنافقین و یناکحونهم و لا یعلمون بما علموا بغیر ظاهر الشریعة منهم، و التنزه عن الأشیاء بمحض احتمال الحرمة و النجاسة غیر مستحسن شرعا، و إلا لکان النبی و الأئمة علیهم السلام أولی بالعمل بذلک من غیرهم. و ذهب جماعة إلی أن بینهما منزلة و هی الشبهات کما ورد فی الأخبار - حلال بین و حرام بین و شبهات بین ذلک فمن ترک الشبهات نجا من المحرمات و من أخذ بالشبهات ارتکب المحرمات و هلک من حیث لا یعلم - لکن اختلفوا فذهب الأکثر إلی استحباب ترک الشبهات، و بعضهم إلی وجوبه، و الأول أظهر لأنه لو کان واجبا لکان داخلا فی الحرام البین فالمراد بقوله هلک من حیث لا یعلم ارتکب ما هو حرام واقعا لکنه لما لم یعلم لم یکن إثما فالهلاک بمعنی ترک ما هو أولی و أخری لکن ظاهر الخبر کما مر أن المراد به الاشتباه فی الحکم من حیث تعارض الأدلة لا فیما حلال بظاهر الشریعة و فیه احتمال الحرمة الواقعیة و لذا ذهب جماعة من المحدثین إلی حرمة الحکم بالحل و التحریم و وجوب الاجتناب عما لم یرد فیه أو فی نوعه حکم بالحل کشرب التتن و القهوة و أمثالهما، و مع اشتمال کلامهم علی التناقض، وجوه الرد علیهم کثیرة لیس هذا مقام ذکرها، و منهم من قال الواسطة بین الحلال و الحرام الشبهات التی فیه احتمال الحرمة، و إن کان بظاهر الشریعة حلالا، و اجتنابها مستحب و تتأکد الاستحباب بقوة احتمال الحرمة. قال الغزالی: اعلم أن الحرام کله خبیث و لکن بعضه أخبث من بعض، و الحلال کله طیب و لکن بعضه أطیب من بعض، فکما أن الطبیب یحکم علی کل حلو بالحرارة و لکن یقول بعضها حار فی الدرجة الأولی کالسکر، و بعضها فی الثانیة کالفانیذ، و بعضها فی الثالثة کالدبس، و بعضها فی الرابعة کالعسل، فکذلک الحرام، بعضه خبیث فی الدرجة الأولی، و بعضه فی الثانیة أو الثالثة أو الرابعة و کذلک الحلال تتفاوت درجات صفاته و طیبه، و لنقتد بأهل الطب فی الاصطلاح علی أربع درجات تقریبا، و إن کان التحقیق لا یوجب هذا الحصر و یتطرق إلی کل من الدرجات تفاوت لا ینحصر، فکم سرک أقل حرارة من سکر و کذا غیره. و کذلک نقول الورع عن الحرام علی أربع درجات، (الأولی) ورع العدول و هو الذی یجب الفسق باقتمامه و تسقط العدالة به و یثبت اسم العصیان و التعرض للنار بسببه و هو الورع عن کل ما تحرمه فتاوی الفقهاء. (الثانیة) ورع الصالحین، و هو الامتناع عما یتطرق إلیه احتمال التحریم و لکن المفتی یرخص فی التناول بناء علی الظاهر، فهو من مواقع الشبهة علی الجملة فسمی التحرج عن ذلک ورع الصالحین، و هو فی الدرجة الثانیة. (الثالثة) ما لا تحرمه الفتوی و لا شبهة فی حمله، و لکن یخاف منه أداؤه إلی محرم، و هو ترک ما لا بأس به مخافة ما به بأس، و هذا ورع المتقین. (الرابعة) ما لا بأس به أصلا و لا یخاف منه أن یؤدی إلی ما به بأس و لکنه یتناول بغیر الله و غیر نیة التقوی به علی عبادة الله، أو یتطرق إلی أسبابه المسهلة له کراهیة أو معصیة، و الامتناع منه ورع الصدیقین، فهذه درجات الحلال جملة. و إما الحرام الذی ذکرناه فی الدرجة الأولی و هو الذی یدخل المتورع عنه فی العدالة، فهو أیضا علی درجات فی الخبث، فالمأخوذ بعقد فاسد حرام، و لکن لیس فی درجة المغصوب علی سبیل القهر، و فی الأول الربا أغلظ عن غیرها، و فی الثانی المأخوذ من فقیر أو صالح أو من یتیم، أخبث و أغلظ من المأخوذ من قوی أو غنی أو فاسق، و لو لا اختلاف درجات العصاة لما اختلف درجات النار، ثم شرع فی الخوض فی مراتب الشبهات و مشاراتها و تمیزها عن الحلال و الحرام ثم قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: الحلال بین و الحرام بین و بینهما أمور متشابهات لا یعلمها کثیر من الناس، فمن اتقی الشبهات فقد استبرأ لعرضه و دینه، و من وقع فی الشبهات واقع الحرام، کالراعی حول الحمی یوشک أن یقع فیه، فهذا الحدیث نص فی إثبات الأقسام الثلاثة و المشکل منها القسم المتوسط الذی لا یعرفه کثیر من الناس، و هو الشبهة فلا بد من بیانها و کشف الغطاء عنها، فإن ما لا یعرفه الکثیر قد یعرفه القلیل. فنقول: الحلال المطلق هو الذی انحل عن ذاته الصفات الموجبة للتحریم فی عینه، و انحل عن أسبابه ما یتطرق إلیه تحریم أو کراهیة، و مثاله الماء الذی یأخذه الإنسان من المطر قبل أن یقع علی ملک و یکون هو واقفا عند أخذه و جمعه من الهواء فی ملک نفسه أو فی أرض مباحة، و الحرام المحض ما فیه صفة محرمة لا یشک فیها کالسکر فی الخمر و النجاسة فی البول، أو حصل بسبب منهی عنه قطعا کالمحصل بالظلم و الغصب و الربا و نظائرها، فهذا طرفان ظاهران و یلحق بالطرفین ما تحقق أمره و لکن احتمل تغییره و لم یکن لذلک الاحتمال سبب یدل علیه فإن صید البر و البحر حلال و من أخذ ظبیة فیحتمل أن یکون قد ملکها ثم أفلت منه و کذلک السمکة یتصور أن یکون قد تزلق من الصیاد بعد وقوعها فی یده و شبکته، فمثل هذا الاحتمال لا یتطرق إلی ماء المطر المختطف من الهواء و لکنه فی معنی ماء المطر و الاحتراز عنه وسواس فلنسم هذا الفن ورع الموسوسین حتی نلحق به أمثاله، و ذلک لأن هذا وهم مجرد لا دلالة علیه، نعم لو دل علیه دلیل فإن کان قاطعا کما لو وجد حلقة فی أذن السمکة أو کان محتملا کما لو وجد علی الظبیة جراحة یحتمل أن یکون کیا لا یقدر علیه إلا بعد الضبط، و یحتمل أن یکون جرحا فهذا موضع الورع، و إذا انتفت الدلالة من کل وجه فالاحتمال المعدوم دلالته کالاحتمال المعدوم فی نفسه، و من هذا الجنس من یستعیر فیغیب عنه المعیر فیخرج منه و یقول لعله مات و صار الحق للوارث فهذا وسواس إذا لم یدل علی موته سبب قاطع أو مشکک، إذا الشبهة المحذورة ما ینشأ من الشک، و الشک عبارة عن اعتقادین متقابلین نشأ من سببین، فما لا سبب له لا یثبت عقده فی النفس حتی یساوی العقد المقابل له فیصیر شکا. ثم أطال الکلام فی مشارات الشبهة فجعلها علی خمسة أقسام (الأول) الشک فی السبب المحلل و المحرم و قسمها إلی أربعة أقسام. الأول: أن لا یکون الحل معلوما من قبل ثم یقع الشک فی المحلل فأوجب اجتنابها. الثانی: أن یعرف الحل و یشک فی المحرم فحکم بالحل. الثالث: أن یکون الأصل التحریم و لکن طرأ ما یوجب تحلیله بظن غالب فقال إن استند غلبة الظن إلی سبب معتبر شرعا فالمختار حله و اجتنابه من الوروع کان یرمی صیدا فیغیب ثم یدرکه میتا و لیس علیه أثر سوی سهمه. الرابع: أن یکون الحل معلوما و لکن یغلب علی الظن طریان محرم بسبب معتبر فی غلبة الظن شرعا، فیرفع الاستصحاب و یقضی بالتحریم، إذ بأن لنا أن الاستصحاب ضعیف و لا حکم له مع غالب الظن، ثم قال فقد اتضح من هذا حکم حلال شک فی طریان محرم علیه أو ظن، و حکم حرام شک فی طریان محلل علیه أو ظن، و بأن فرق بین ظن یستند إلی علامة فی عین الشیء و بین ما یستند إلیه، و کلما حکمنا فی هذه الأقسام بحله فهو حلال فی الدرجة الأولی، و الاحتیاط ترکه فالمقدم علیه لا یکون فی زمرة المتقین و الصالحین بل زمرة العدول إلا ما ألحقناه برتبة الوسواس فإن الاحتراز منه لیس من الورع أصلا. (المثار الثانی) شک منشأه اختلاط الحلال بالحرام و عدم التمییز و بسط القول فی ذلک، ثم قال (المثار الثالث) الشبهة التی تتعلق و تتصل بالسبب المحلل بمعصیة إما فی قراءته أو فی لواحقه أو فی سوابقه أو فی عوضه، و کانت من المعاصی التی لا توجب فساد العقد و إبطال السبب المحلل، کالبیع فی وقت النداء یوم الجمعة، و الذبح بالسکین المغصوب، و الاحتطاب بالفأس المغصوب، و البیع علی بیع الغیر، و کل نهی ورد فی العقود و لم یدل علی فساد العقد، کان الامتناع من جمیع ذلک ورعا، و هذه الکراهة لها درجات، منها ما یقرب من الحرام و الورع منه مهم فی الدین، و منها - ما ینتهی إلی نوع من المبالغة کاد ینتهی إلی ورع الموسوسین، و بینهما أوساط نازعة إلی الطرفین، و مثال اللواحق فهو کل تصرف یفضی فی سیاقه إلی معصیة و أعلاه بیع العنب من الخمار، و بیع الغلمان من المعروف بالفجور بالغلمان، و بیع السیف من قاطع الطریق، و قد اختلف العلماء فی صحة ذلک، و فی حل الثمن المأخوذ منه. (المثار الرابع) الاختلاف فی الأدلة إما لتعارض أدلة الشرع، أو لتعارض العلامات الدالة، أو لتعارض المشابه. (فالأول) کتعارض عمومین من الکتاب أو السنة، و الورع ترکه، و اتقاء مواضع الخلاف مهم فی الورع فی حق المفتی و المقلد. (و أما الثانی) کان ینهب نوع من المتاع فی وقت و یندر وقوع مثله من غیر النهب و یری مثلا فی ید رجل من أهل الصلاح فیدل صلاحه علی أنه حلال، و نوع المتاع علی أنه حرام و کان تخیر عدل بأنه حرام و آخر بأنه حلال أو تتعارض شهادة فاسقین، أو قول صبی و بالغ فإن ظهر ترجیح حکم به و الورع الاجتناب و إن لم یظهر ترجیح وجب التوقف. (و أما الثالث) کتعارض الأشیاء فی الصفات التی بها یناط الأحکام، و مثاله کان یوصی بمال للفقهاء، فیعلم أن الفاضل فی الفقه داخل فیه، و أن الذی ابتدأ التعلم منذ یوم أو شهر لا یدخل فیه، و بینهما درجات لا تحصی فیقع الشک فیها، و المفتی یفتی بحسب الظن، و الورع الاجتناب، و هذا أغمض مثارات الشبهة و کذلک الصدقات المصروفة إلی المحتاجین فإن حد الحاجة غیر معلوم. ثم قال بعد ذکر أمثلة کثیرة، فهذه اشتباهات تثور من علامات متعارضة تجذب إلی طرفین متقابلین، و کل ذلک من الشبهات یجب اجتنابها إذا لم یترجح جانب الحل بدلالة تغلب علی الظن أو باستصحاب بموجب قوله صلی الله علیه و آله و سلم دع ما یریبک إلی ما لا یریبک، ثم جر الکلام إلی تحقیق المختلط بالحرام، و فصل القول فیه بحسب اختلاف أحوال الملاک و الأموال ثم فی أکل طعام الظلمة و السلاطین و قبول جوائزهم و الدخول علیهم و المشی علی بساطهم. ثم ذکر فی کل قسم ما تقتضیه قواعدهم المقررة فحکم فی بعضها بوجوب الاجتناب و فی بعضها بالاستحباب و لا جدوی کثیرا فی إیرادها، و لیس هنا مقام تحقیقها و ستأتی الکلام فی جمیع ذلک عند إیراد الأخبار المناسبة لها، لکن نذکر هنا قلیلا من الأخبار المنافیة لما عده من المحرمات و ما عده من ورع المتقین و الصدیقین، لتعلم أن أکثرها من ورع الموسومین، لأنهم علیهم السلام کانوا أفضل الصدیقین و لم یعملوا بها بل أمروا بخلافها. کما روی فی الصحیح عن الصادق علیه السلام فی الثوب الذی أعیر الذمی الذی یشرب الخمر و یأکل لحم الخنزیر، قال صل فیه و لا تغسل من أجل ذلک فإنک أعرته إیاه و هو طاهر و لم تستیقن أنه نجسه فلا بأس أن تصلی فیه حتی تستیقن أنه نجسه . و فی الصحیح عنه علیه السلام أنه لبس الثوب الذی عمله المجوسی الخبیث الشارب الخمر قبل الغسل . و عن أمیر المؤمنین علیه السلام قال ما أبالی أ بول أصابنی أم ماء إذا لم أعلم . و فی الموثق عن الصادق علیه السلام أنه قال کل شیء نظیف حتی تعلم أنه قذر و ما لم تعلم فلیس علیک . و لا یخفی أن النجس لا یحل شربه فإذا مأخذ النجاسة و الحل واحد. و التردد فی أحدهما یوجب التردد فی الآخر. و قد روی فی الصحیح عن الصادق علیه السلام أنه قال کل شیء یکون فیه حلال و حرام فهو حلال لک أبدا حتی تعرف الحرام منه بعینه فتدعه و فی الموثق عنه علیه السلام مثله - ثم قال - مثل الثوب قد اشتریته و هو سرقة، و المملوک عندک و لعله حر قد باع نفسه أو خدع فبیع أو قهر أو امرأة تحتک و هی أختک أو رضیعتک، و الأشیاء کلها علی هذا حتی یستبین لک غیر ذلک أو تقوم به البینة . و فی الموثق عنه علیه السلام أنه سئل عن رجل أصاب ما لا من عمل بنی أمیة و هو یتصدق منه، و یصل قرابته، و یحج لیغفر له ما اکتسب، و هو یقول

إِنَّ اَلْحَسَنٰاتِ یُذْهِبْنَ اَلسَّیِّئٰاتِ

، فقال أبو عبد الله علیه السلام: إن الخطیئة لا تکفر الخطیئة و لکن الحسنة تحط الخطیئة، فإن کان خلط الحلال بالحرام فاختلطا جمیعا فلا یعرف الحلال من الحرام فلا بأس . و فی الصحیح عن أبی بصیر قال سألت أحدهما علیهما السلام عن شراء الخیانة و السرقة قال لا إلا أن یکون قد اختلط معه غیره فأما السرقة بعینها فلا إلا أن یکون من متاع السلطان فلا بأس بذلک . و فی الحسن عن الحلبی عنه علیه السلام قال أتی رجل أبی فقال إنی ورثت مالا و قد عرفت أن صاحبه الذی ورثته منه قد کان یربی و قد اعترف أن فیه ربا، و استیقن ذلک و لیس یطیب لی حلاله لحال علمی فیه، و قد سألت الفقهاء من أهل العراق و أهل الحجاز، فقالوا لا یحل أکله فقال أبو جعفر علیه السلام إن کنت تعلم أن فیه مالا معروفا ربا و تعرف أهله فخذ رأس مالک و رد ما سوی ذلک و إن مختلطا فکل هنیئا فإن المال مالک و اجتنب ما کان یصنع صاحبه فإن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قد وضع ما مضی من الربا و حرم علیهم ما بقی فمن جهله وسع له جهله حتی یعرف فإذا عرف تحریمه حرم علیه و وجبت فیه العقوبة إذا ارتکبه کما یجب علی من یأکل الربا و فی روایة أخری عن الحلبی مثله. و کتب الصفار إلی أبی محمد علیه السلام رجل اشتری ضیعة أو خادما بمال أخذه من قطع الطریق أو سرقة هل یحل له ما یدخل علیه من ثمرة هذه الضیعة أو یحل له أن یطأ هذا الفرج الذی اشتراه من سرقة أو قطع الطریق، فوقع علیه السلام لا خیر فی شیء أصله حرام و لا یحل استعماله . و حمل علی ما إذا اشتراه بعین المال الحرام، لروایة السکونی عن الصادق عن آبائه علیهما السلام قال لو أن رجلا سرق ألف درهم فاشتری بها جاریة أو صدقها امرأة فإن الفرج له حلال و علیه تبعة المال . و أقول: الأحوط الاجتناب فی الشقین، لصحة الخبر الأول، و ضعف الثانی و قد وردت الأخبار بجواز استیفاء الدین أو الجزیة من ثمن الخمر و الخنزیر، قالوا أما للمقضی حلال و إما للبائع حرام، و للأصحاب فیه تفصیل، و عد بعضهم هذا و أمثاله مما یستحب الاجتناب منه، و قالوا إنه من الشبهات و قد وردت أخبار صحیحة بجواز شراء الفراء من سوق المسلمین و إن کان ممن یستحل المیتة بالدباغ و عدوا الاجتناب عن هذا النوع من المستحبات و له وجه و قد ورد فی أخبار کثیرة النهی عن التفتیش و السؤال فإن الخوارج إنما ضیقوا علی أنفسهم بجهالتهم و الدین أوسع من ذلک. لکن ورد فی بعض الأخبار الاجتناب عن بعض هذه الأشیاء، تنزها و استحبابا وعد من الورع، کالاجتناب عن سؤر الحائض، و قیل: کل متهم بعدم الاحتراز عن النجاسات، و روی عن سید العابدین علیه السلام أنه کان یلقی فروة حال الصلاة و کان من فراء العراق فقیل له فی ذلک، فقال إن أهل العراق یستحلون لباس الجلود المیتة، و یزعمون أن دباغه ذکاته . و قد ورد الاحتیاط فی بعض الأمور کما روی فی الصحیح عن أبی عبد الله علیه السلام أن رجلا سأل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عن کسب الحجام فقال لک ناصح فقال نعم فقال اعلفه إیاه و لا تأکله . و قد ورد فیمن له مال لا یفی بنفقة عیاله أنه یأخذ الزکاة لعیاله و لا یأکل هو منه، و أما أخذ أموال السلاطین و العمال فهو جائز بلا خلاف، و إن علمنا أنهم یظلمون بها الناس و یأخذون الزیادة علی المقدار المستحق، سواء أخذوها باسم المقاسمة أو الخراج أو الزکاة أو غیر ذلک، یرضی مالکه به أم لم یرض، و سواء کان إعطاؤهم علی سبیل الجائزة و الصلة و نحوهما أو علی وجه البیع و الشراء و سائر المعاوضات للنصوص الواردة عن أهل البیت علیهم السلام بذلک. و قال بعض المتأخرین: یمکن اختصاص الحکم بسلاطین المخالفین، لورود الحکم فی زمانهم و لأنهم یأخذون من المخالفین النواصب و هم یعتقدون جواز الأخذ و الرعیة یعتقدون وجوب الإعطاء، بخلاف سلاطین الشیعة فإنهم یأخذون من الشیعة و الفرق المحقة، و مع اعتقاد الجمیع عدم استحقاق الأخذ و وجوب الإعطاء. و هو ضعیف لعموم أکثر الأخبار و دلالة بعضها علی أن للشیعة حقا فی بیت و أرض الخراج یجوز لهم أخذه من الظالم و هذا الفرق الذی ادعوه غیر ظاهر، و إن کان مقتضی الورع الاجتناب عن أخذ ذلک إلا مع ضرورة شدیدة، أو کونه ممن له مدخل تام فی إقامة شرائع الدین و مصالح المسلمین کالأئمة و قضاه الحق و المؤذنین غیر المبتدعین و الجامعین لأخبار أهل البیت علیهم السلام و الناشرین لها و الساعین فی رفع البدع و ترویج الدین و طلبة العلوم الدینیة لله تعالی و أمثالهم. هذا کله إذا علم أنهم إنما یعطون من مال الخوارج، و أما إذا لم یعلم و یعطی الجائر شیئا لا یعلم من أین أخذه فلا بأس به، لما ورد فی أخبار کثیرة أنه إذا اشتبه علیک الحلال و الحرام فأنت علی حل حتی تعرف الحرام بعینه. و قد روی فی الصحیح عن ابن ولادة قال قلت لأبی عبد الله علیه السلام ما تری فی رجل یلی أعمال السلطان لیس له کسب إلا من أعمالهم، و أنا أمر به فأنزل علیه یضیفنی و یحسن إلی و ربما أمر لی بالدراهم و الکسوة و قد ضاق صدری من ذلک فقال لی: کل و خذ منه فلک المهنأ و علیه الوزر . و فی الصحیح عن أبی المعزی قال سأل رجل أبا عبد الله علیه السلام و أنا عنده فقال أصلحک الله أمر بالعامل فیجزئنی بالدراهم أخذها قال نعم . و فی الحسن کالصحیح عنه علیه السلام قال جوائز العمال لیس بها یأس . و روی فی خبر آخر أنه سرق من رجل مال و وعده عامل المدینة أن یعطیه عوضه فجوز الصادق علیه السلام أن یأخذ ذلک منه ، و قد روی فی أخبار کثیرة أن الحسنین علیهما السلام کانا یغمزان معاویة و یقعان فیه و یقبلان جوائزهما، و کذا سائر الأئمة علیهم السلام کانوا یأخذون جوائز الخلفاء و الأمراء و العمال فی زمانهم، لکنه کان استنقاذا لبعض حقوقهم التی غصبوها منهم. و قد روی الشیخ فی کتاب الغیبة و غیره بسند حسن بل صحیح عن محمد بن عبد الله ابن جعفر أنه کتب إلی صاحب الزمان عن الرجل من وکلاء الوقف مستحل لما فی یده لا یرع عن أخذ ماله ربما نزلت فی قریته و هو فیها أو أدخل منزله و قد حضر طعامه فیدعونی إلیه فإن لم أکل من طعامه عادانی علیه فهل یجوز لی أن أکل من طعامه، أو تصدق بصدقة و کم مقدار الصدقة، و أن أهدی هذا الوکیل هدیة إلی رجل فیدعونی إلی أن أکل منها و أنا أعلم أن الوکیل لا یتورع عن أخذ ما فی یده فهل علی فیه شیء إن أنا نلت منها، فوقع علیه السلام إن کان لهذا الرجل مال أو معاش غیر ما فی یده فکل من طعامه و اقبل بره و إلا فلا . و بالجملة هذا باب وسیع و الاحتیاط و الورع فیه مطلوب ما لم ینته إلی حد الوسواس و البدعة کما یفعله بعض المتصوفة و الکلام فی هذا الباب طویل و لیس هذا موضع تحقیقه، و إنما أشرنا إلی بعض ما یناسب هذا المقام لتعرف الفرق بین الحلال و الطیب، و الله الموفق الهادی إلی سبیل الرشاد و نسأله أن یوفقنا للاحتراز عما یضر بالمعاد.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 392 

*****

9- الحدیث

9/3370. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ(12)، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ 2 / 553

أَبِی نَصْرٍ، قَالَ:

ص: 489


1- 4 . فی « ز ، ص » : «ویا» .
2- 5 . فی « ص » والوافی : «ویا» .
3- 6 . فی « ب ، ج ، ص » وشرح المازندرانی والوافی ومرآة العقول : «ویا» . وفی المرآة : «وفی بعض النسخ زید هنا العاطف : ویا ذا القوّة . فقیل : إنّما عطف هنا لتحقّق شرط صحّته ، وهو تحقّق المناسبة والمغایرة بین المعطوف والمعطوف علیه ؛ للاتّحاد فی المضاف والاختلاف فی المضاف إلیه فیهما ، بخلاف السوابق ؛ لا تّحاد هما فیهما» .
4- 7 . «المتین » : منصوب عند المازندرانی صفة للمضاف لا المضاف إلیه . ونسبه المجلسی إلی المشهور ثمّ قال : «وعلی القراءة الشاذّة مجرور صفة للمضاف إلیه ، وهو بعید » .
5- 8 . فی « ز » وحاشیة « ج » : «بیت محمّد » .
6- 9 . فی « ب » : «ممّا » .
7- 10 . الوافی ، ج 9 ، ص 1610 ، ح 8833 .
8- 11 . فی شرح المازندرانی : «ارزقنی » بدل « إنّی أسألک » .
9- 12 . «القوت » : ما یمسک الرَّمَق من الرزق . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1538 (قوت ).
10- 13 . هکذا فی النسخ التی قوبلت وشرح المازندرانی والوافی والوسائل والکافی ، ح 8440 . وفی المطبوع : + «[حلالاً]» .
11- 14 . الکافی ، کتاب المعیشة ، باب الکسب الحلال ، ح 8440 ، عن محمّد یحیی ، عن أحمد بن محمّد بن عیسی ، عن معمّر بن خلاّد وعلیّ بن محمّد بن بندار ، عن أحمد بن أبی عبداللّه ، عن محمّد بن عیسی جمیعا ، عن معمّر بن خلاّد ، عن أبی الحسن الثانی علیه السلام . الأمالی للطوسی ، ص 678 ، المجلس 37 ، ح 17 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف الوافی ، ج 9 ، ص 1611 ، ح 8835 ؛ الوسائل، ج 7 ، ص 122 ، ح 8905 .
12- 1 . فی الکافی ، ح 8439 : - « بن خالد » .

قُلْتُ لِلرِّضَا(1) علیه السلام : جُعِلْتُ فِدَاکَ، ادْعُ(2) اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ أَنْ یَرْزُقَنِیَ الْحَلاَلَ، فَقَالَ: «أَ تَدْرِی مَا الْحَلاَلُ؟» قُلْتُ(3): الَّذِی عِنْدَنَا الْکَسْبُ(4) الطَّیِّبُ(5)، فَقَالَ: «کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یَقُولُ: الْحَلاَلُ هُوَ(6) قُوتُ الْمُصْطَفَیْنَ» ثُمَّ قَالَ(7): «قُلْ(8): أَسْأَلُکَ مِنْ رِزْقِکَ الْوَاسِعِ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

احمد بن محمد بن ابی نصر گوید: بحضرت رضا علیه السلام عرضکردم: فدایت شوم خدای عز و جل را بخوان (و دعا کن) که روزی حلال بمن روزی کند، فرمود: آیا میدانی حلال چیست؟ عرضکردم: آنچه نزد ما است از در آمد پاک است، فرمود: علی بن الحسین علیهما السلام میفرمود: حلال قوت (و روزی) برگزیدگانست، سپس فرمود:(بار خدایا) از تو از روزی فراوانت خواستارم».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 334 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از احمد بن محمد بن ابی نصر گوید:به امام رضا(علیه السّلام) گفتم: قربانت،به درگاه خدا عز و جل دعا کن که روزی حلال به من دهد. پس فرمود:می دانی حلال چیست؟ گفتم:آنچه در نزد ما است از کسب پاک. پس فرمود:علی بن الحسین(علیهما السّلام)می فرمود:حلال،قوت برگزیدگان است. سپس فرمود:بگو:از تو رزق فراوان خواستارم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 255 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-«احمد بن محمد بن ابی نصر»گوید:به امام رضا علیه السّلام گفتم:

قربانت،به درگاه خدای عزّ و جلّ دعا کن که روزی حلال به من دهد.

پس فرمود:می دانی حلال چیست؟

گفتم:آنچه در نزد ما از کسب پاک و حلال است.

پس فرمود:علی بن الحسین علیه السّلام می فرمود:حلال،قوت برگزیدگان است.

سپس فرمود:بگو:از تو رزق فراوان خواستارم.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 565 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. مضمونه قریب من السابق و الحاصل أن قوله من رزقک یدل علی أن المراد به الرزق الذی جوز الله تعالی بظاهر الشرع التصرف فیه، أو الرزق الذی قدره الله تعالی للعبد بناء علی أن المقدر هو الرزق الذی جوز الله تعالی التصرف فیه، و الحرام بظاهر الشریعة لیس من الرزق المقدر، فإذا تصرف فی الحرام نقص من رزقه المقدر بقدر ذلک، کما دلت علیه الأخبار، و أما الرزق الذی ضمن الله سبحانه للعباد بقوله

(وَ مٰا مِنْ دَابَّةٍ فِی اَلْأَرْضِ إِلاّٰ عَلَی اَللّٰهِ رِزْقُهٰا)

و بقوله

(وَ فِی اَلسَّمٰاءِ رِزْقُکُمْ وَ مٰا تُوعَدُونَ `فَوَ رَبِّ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مٰا أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ)

فالمشهور أنه أقل القوت الذی یمسک الرمق فتقیید الرزق المقدر بالحلال یدل علی أنه لیس المراد بالحلال ما أحله الله بظاهر الشریعة فإن رزقک یغنی عنه و لا الرزق المضمون فإنه لا یحتاج إلی السؤال فالمراد به الرزق الذی لم یشبه حرام لا ظاهرا و لا واقعا، و هو قوت الأنبیاء و المصطفین کما عرفت تفصیله، و علة اختصاصه بهم، قال بعض المحققین: لما کان للحلال مراتب بعضها أعلی من بعض و أطیب جاز الأمر بطلبه تارة و النهی عنه أخری و یختلف أیضا بحسب مراتب الناس فی أهلیتهم له و لطلبه، فلا تنافی بین الأخبار.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 404 

*****

10- الحدیث

10/3371 . عَنْهُ(10)، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ(11)، عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ مَزْیَدٍ(12):

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قُلِ: اللّهُمَّ أَوْسِعْ عَلَیَّ فِی رِزْقِی، وَ امْدُدْ(13) لِی فِی عُمُرِی(14)، وَ اجْعَلْنِی(15) مِمَّنْ تَنْتَصِرُ(16) بِهِ لِدِینِکَ، وَ لاَ تَسْتَبْدِلْ ··· î

ص: 490


1- 2 . فی الکافی ، ح 8439 : «لأبی الحسن » .
2- 3 . فی الکافی ، ح 8439 : «أدعو» .
3- 4 . فی « بر ، بف » والوافی والکافی ، ح 8439 : «فقلت » . وفی الکافی ، ح 8439 : + «جعلت فداک أمّا » .
4- 5 . فی « بس » : «کسب » . وفی الکافی ، ح 8439 وقرب الإسناد : «فالکسب » .
5- 6 . فی الوسائل : «طیّب الکسب » .
6- 7 . فی الکافی ، ح 8439 : - «هو» .
7- 8 . فی الکافی ، ح 8439 وقرب الإسناد : «ولکن » بدل « ثمّ قال » .
8- 9 . فی الوسائل : + «اللهمّ إنّی » .
9- 10 . الکافی ، کتاب المعیشة، باب الکسب الحلال ، ح 8439 . وفی قرب الإسناد ، ص 380 ، ح 1342 ، عن أحمد بن محمّد بن عیسی ، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1611 ، ح 8836 ؛ الوسائل، ج 7 ، ص 122 ، ح 8906 ؛ البحار ، ج 103 ، ص 2 ، ح 4 .
10- 11 . ظاهر السیاق من هذا السند والسند الآتی وحدة مرجع الضمیر . والضمیر فی السند الآتی راجع إلی أحمد بن محمّد بن أبی نصر المذکور فی السند السابق ؛ لأنّه من أصحاب أبی إبراهیم موسی بن جعفر علیه السلام . راجع : رجال البرقی ، ص 54 ؛ رجال الطوسی ، ص 332 ، الرقم 4954 . فعلیه ، یمکن القول برجوع الضمیر فی سندنا هذا أیضا إلی أحمد بن محمّد بن أبی نصر ؛ فتأمّل .
11- 12 . فی حاشیة « ج » : «أصحابنا» .
12- 13 . فی « ب ، د ، بف » وحاشیة « بر، بس » : «مرثد » . وفی « ج ، بس » وحاشیة « بف » : «یزید» . لاحظ ما قدّمناه فی الکافی ، ح 99 .
13- 1 . فی « بر ، بف » وحاشیة « ج » : «ومدّ » .
14- 2 . فی الکافی ، ح 3464 : + «واغفرلی ذنبی » .
15- 3 . هکذا فی النسخ التی قوبلت وشرح المازندرانی ومرآة العقول . وفی المطبوع : «اجعل لی » .
16- 4 . هکذا فی « ب ، ج ، د ، بر ، بس » وشرح المازندرانی والوافی ومرآة العقول والکافی ، ح 3464 . وفی « ز ، ص ، بف » والمطبوع : «ینتصر » .

بِی غَیْرِی».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

مفضل بن مزید از حضرت صادق علیه السلام حدیث کند که فرمود: بگو «اللهم اوسع علی فی رزقی و امدد لی فی عمری و اجعل لی ممن تنتصر به لدینک و لا تستبدل بی غیری». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 334 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: بگو:بار خدایا روزیم را فراوان کن و عمرم را دراز کن و مرا از یاوران دینت بگردان و دیگری را بجای من منه.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 255 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-امام کاظم علیه السّلام در دعای رزق فرمود:بگو:بار خدایا روزیم را فراوان و عمرم را دراز کن و مرا از یاوران دینت بگردان و دیگری را بجای من قرار مده.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 565 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول مرسل. قوله علیه السلام و امدد لی فی عمری زیادة عمر المؤمن عطیة یتدارک بها ما فات و یقدم بها علی ما هو آت، و لا ینافی طلبها ما روی أن المؤمن یحب الموت و أن من أحب لقاء الله أحب الله لقاءه، و من کره لقاء الله کره الله لقاءه لوجوه. الأول: أنه غیر مقید بوقت فیحمل علی حال الاحتضار لما سیأتی فی کتاب الجنائز أنه قال للصادق علیه السلام بعض أصحابنا أصلحک الله من أحب لقاء الله أحب الله لقاءه و من أبغض لقاءه، الله أبغض الله لقاءه، قال نعم قلت: فو الله إنا لنکره الموت قال: لیس ذلک حیث تذهب إنما ذلک عند المعاینة إذا رأی ما یحب فلیس شیء أحب إلیه من أن یتقدم و الله تعالی یحب لقاءه و هو یحب لقاء الله حینئذ و إذا رأی ما یکره فلیس شیء أبغض إلیه من لقاء الله و الله یبغض لقاءه. الثانی: أن حب اللقاء مشروط بما إذا أحب الله لقاءه و اختار الموت له فیجب أن یرضی بذلک و لا یکره ما اختاره الله له، و أما إذا اختار له الحیاة و هو یتمنی الموت فهو مناف لوجوب الرضا بقضاء الله، کما روی فی المنتهی عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال: لا یتمنی أحدکم الموت لضر نزل به، و لیقل: اللهم أحینی ما کانت الحیاة خیرا لی و توفنی إذا کانت الوفاة خیرا لی. الثالث: أن کراهة الموت إنما یکره إذا کان ذلک لحب شهوات الدنیا و اختیارها علی الآخرة، لا إذا کان لحب تکثیر العبادات و تحصیل السعادات الموجبة لرفع الدرجات و لذا قال علیه السلام کره لقاء الله أی لقاء ثوابه و حججه و لم یقل کره الموت، و یؤیده ما ذکره سید الساجدین علیه السلام فإذا کان عمری مرتعا للشیطان فاقبضنی إلیک قبل أن یسبق مقتک إلی أو یستحکم غضبک علی. و اجعلنی ممن تنتصر به لدینک و لا تستبدل بی غیری و الانتصار الانتقام أو طلب النصرة، أی اجعلنی ممن تنتقم به من الأعداء لإظهار دینک بالأمر بالمعروف و النهی عن المنکر و الجهاد مع القائم علیه السلام و لو بالرجعة عند ظهوره، و المراد بالاستبدال أن یذهب و العیاذ بالله بنا لعدم الغناء بنا فی الدین، و یأتی بغیرنا بدلا منا، و الفقرتان إشارتان إلی قوله تعالی

(وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاٰ

یَکُونُوا أَمْثٰالَکُمْ)

و إلی قوله تعالی

(إِلاّٰ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذٰاباً أَلِیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لاٰ تَضُرُّوهُ شَیْئاً

- إلی قوله -

إِلاّٰ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اَللّٰهُ)

و مثلها کثیر و قال الطبرسی (ره) فی الآیة الأولی و إن تتولوا أی تعرضوا عن طاعة الله و أمر رسوله یستبدل قوما غیرکم أمثل و أطوع لله منکم ثم لا یکونوا أمثالکم بل یکونوا خیرا منکم و أطوع لله منکم و روی أبو هریرة أن ناسا من أصحاب رسول الله قالوا یا رسول الله من هؤلاء الذین ذکر الله فی کتابه و کان سلمان إلی جنب رسول الله فضرب صلی الله علیه و آله و سلم یده علی فخذ سلمان فقال هذا و قومه، و الذی نفسی بیده لو کان الإیمان منوطا بالثریا لتناوله رجال من فارس. و روی أبو بصیر عن أبی جعفر علیه السلام قال إن تتولوا یا معشر العرب یستبدل قوما غیرکم یعنی الموالی، و عن أبی عبد الله علیه السلام قال قد و الله أبدل بهم خیرا منهم الموالی. و قال (ره) فی الآیة الثانیة قیل: هم أبناء فارس، و قیل: أهل الیمن، و قیل: الذین أسلموا بعد نزول الآیة، و یحتمل أن یکون المراد بالاستبدال فی الدعاء تغییر الخلق فی القیامة لکنه بعید جدا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 406 

*****

11- الحدیث

11/3372 . عَنْهُ، عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ علیه السلام دُعَاءٌ فِی الرِّزْقِ:

«یَا أَللّهُ یَا أَللّهُ یَا أَللّهُ، أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مَنْ حَقُّهُ عَلَیْکَ عَظِیمٌ أَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ(2) مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تَرْزُقَنِیَ الْعَمَلَ بِمَا عَلَّمْتَنِی مِنْ مَعْرِفَةِ(3) حَقِّکَ، وَ أَنْ تَبْسُطَ عَلَیَّ مَا حَظَرْتَ(4) مِنْ رِزْقِکَ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز از حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام دعائی برای روزی روایت کرده (و آن اینست): «یا اللّٰه یا اللّٰه یا اللّٰه أسئلک بحق من حقه علیک عظیم أن تصلی علی محمد و آل محمد و ان ترزقنی العمل بما علمتنی من معرفة حقک و ان تبسط علی ما حظرت من رزقک». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 334 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-از امام کاظم(علیه السّلام)در دعای رزق: یا اللّٰه یا اللّٰه یا اللّٰه از تو خواهش دارم بحق کسی که بر تو حق بزرگ دارد که رحمت فرستی بر محمد و آل محمد و به من روزی کنی عمل بدان چه یادم دادی از شناسائی حقت و برگشائی به رویم آنچه را از روزی خود از من دریغ کردی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 255 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-امام کاظم علیه السّلام در دعای رزق فرمود:یا اللّه یا اللّه یا اللّه از تو خواهش دارم بحق کسی که بر تو حق بزرگ دارد که بر محمد و آل محمد رحمت فرستی و به من روزی دهی به وسیله آنچه که به من آموختی از شناسائی حقیقت،بگشائی به رویم آنچه که از روزی خود بر من دریغ داشتی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 567 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل، و ضمیر عنه راجع إلی البرقی. و قیل کرر الجلالة لأن من شأن المستصرخین تکریر اسم الصریخ للإشعار بشدة النازلة و قوة الحاجة إلی الإعانة و الإغاثة بحق من حقه علیک عظیم أی النبی و أهل بیته صلوات الله علیهم کما مر فی الباب السابق بحق محمد و آل محمد علیک و یدل علی أن لهم علیهم السلام حقوقا عظیمة علی الله ببذل أبدانهم و نفوسهم و أعراضهم فی طاعة الله و نصرة دینه، و لا ریب أن حقهم علی الله و علی الخلق أعظم الحقوق و إن کان بسبب جعله تعالی علی نفسه، و یحتمل علی بعد أن یکون علیک بمعنی - عندک - أی حقهم علی الخلق عندک عظیم، و من فی قوله - من معرفة - للبیان أو للتبعیض و حقه و وجوب طاعته فیما أمر به و نهی عنه، و الحظر هنا بمعنی المنع و الحبس و إن أتی بمعنی التحریم أیضا لکنه لا یناسب المقام، فی القاموس حظر الشیء و علیه منعه و المال حبسه فی الحظیرة، و المحظور المحرم

(وَ مٰا کٰانَ عَطٰاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً)

أی مقصورا علی طائفة دون أخری.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 408 

*****

12- الحدیث

12/3373 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ الْعَطَّارِ، عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : إِنَّا قَدِ اسْتَبْطَأْنَا(6) الرِّزْقَ، فَغَضِبَ، ثُمَّ قَالَ(7): «قُلِ: اللّهُمَّ(8) إِنَّکَ(9) تَکَفَّلْتَ بِرِزْقِی وَ رِزْقِ کُلِّ دَابَّةٍ، فَیَا خَیْرَ مَنْ دُعِیَ، وَ یَا خَیْرَ مَنْ سُئِلَ، وَ یَا خَیْرَ مَنْ أَعْطی(10)، وَ یَا أَفْضَلَ مُرْتَجًی ، افْعَلْ بِی کَذَا وَ کَذَا».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو بصیر گوید: بحضرت صادق علیه السلام عرضکردم: ما رسیدن روزی را بکندی میدانیم حضرت در خشم شد و فرمود: بگو: «اللهم انک تکفلت برزقی و رزق کل دابة فیا خیر من دعی. و یا خیر من سئل و یا خیر من اعطی و یا افضل مرتجی افعل بی کذا و کذا». (و بجای افعل بی کذا و کذا حاجت خود را ذکر کند).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 334 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-از ابی بصیر که به امام صادق(علیه السّلام)گفتم: ما رسیدن روزی را دیر شمردیم. خشم کرد و سپس فرمود:بگو:بار خدایا تو روزی من و روزی هر جانداری را کفالت کردی،ای بهترین کسی که خوانده شود،ای بهترین کسی که از او درخواست شود،و ای بهترین کسی که ببخشد،و ای برتر هر که به او امید باشد،با من چنین و چنان کن.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 255 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-«ابی بصیر»گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:

ما رسیدن روزی را دیر شمردیم.خشم کرد و فرمود:بگو:بار خدایا تو روزی من و روزی هر جانداری را کفالت کردی،ای بهترین کسی که خوانده شود،ای بهترین کسی که از او درخواست شود،و ای بهترین کسی که ببخشد،و ای برترین کسی که به او تکیه شود،با من چنین و چنان کن.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 567 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور، و لا یضر ضعف سهل عندی و قد مر فی ثانی الباب باختلاف فی صدر السند و کان موثقا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 408 

*****

13- الحدیث

13/3374. أَبُو بَصِیرٍ(12)، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ:

ص: 491


1- 5 . الکافی ، کتاب الدعاء ، باب دعوات موجزات ...، ح 3464 ، بسند آخر عن أبی جعفر علیه السلام . الفقیه ، ج 1 ، ص 336 ، ضمن ح 982 ، عن عدّة من أصحابنا ، عن أبی عبداللّه علیه السلام . التهذیب ، ج 3 ، ص 92 ، ضمن ح 252 ، بسند آخر عن أحدهما علیهماالسلام ، وفیهما مع اختلاف یسیر. وراجع : التهذیب ، ج 3 ، ص 102 ، ح 264 الوافی ، ج 9 ، ص 1610 ، ح 8834 .
2- 6 . فی حاشیة « بس » : «أهل » .
3- 7 . فی « بر » : «معروف » .
4- 8 . حَظَرتُه حَظْرا : مَنَعتُه . المصباح المنیر ، ص 141 (حظر) .
5- 9 . عدّة الداعی ، ص 276 ، الباب 5 ؛ والمصباح للکفعمی ، ص 168 ، الفصل 20 ، مرسلاً عن الصادق علیه السلام الوافی ، ج 9 ، ص 1611 ، ح 8837 .
6- 1 . فی الوافی : «لقد استبطأت » بدل « إنّا قد استبطأنا» .
7- 2 . فی الوافی : + «لی » .
8- 3 . فی « بس » : - «قل اللهمّ » . وفی « بف » : - «قل » .
9- 4 . فی « ز » : «إنّی » .
10- 5 . فی الوافی : «یا خیر مدعوّ ، ویا خیر من أعطی ، ویا خیر من سئل » بدل « فیاخیر _ إلی _ من أعطی » .
11- 6 . راجع : ح 2 من هذا الباب الوافی ، ج 9 ، ص 1608 ، ح 8828 .
12- 7 . السند معلّق علی سابقه . وطریق المصنّف إلی أبی بصیر ، هو نفس الطریق .

«کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یَدْعُو(1) بِهذَا الدُّعَاءِ: اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ حُسْنَ الْمَعِیشَةِ(2)، مَعِیشَةً أَتَقَوّی بِهَا عَلی جَمِیعِ حَوَائِجِی(3)، وَ أَتَوَصَّلُ(4) بِهَا فِی الْحَیَاةِ إِلی آخِرَتِی مِنْ غَیْرِ(5) أَنْ تُتْرِفَنِی(6) فِیهَا فَأَطْغی، أَوْ(7) تَقْتُرَ(8) بِهَا عَلَیَّ فَأَشْقی، أَوْسِعْ عَلَیَّ مِنْ حَلاَلِ رِزْقِکَ، وَ أَفِضْ(9) عَلَیَّ مِنْ سَیْبِ(10) فَضْلِکَ نِعْمَةً مِنْکَ(11) سَابِغَةً، وَ عَطَاءً غَیْرَ مَمْنُونٍ، ثُمَّ لاَ تَشْغَلْنِی عَنْ شُکْرِ نِعْمَتِکَ بِإِکْثَارٍ مِنْهَا(12) تُلْهِینِی بَهْجَتُهُ(13)، وَ تَفْتِنِّی(14) زَهَرَاتُ زَهْوَتِهِ(15)، 2 / 554

وَ لاَ بِإِقْلاَلٍ عَلَیَّ مِنْهَا یَقْصُرُ بِعَمَلِی کَدُّهُ، وَ یَمْلاَءُ صَدْرِی هَمُّهُ، أَعْطِنِی مِنْ ذلِکَ یَا إِلهِی(16) غِنًی عَنْ(17) شِرَارِ(18) خَلْقِکَ، وَ بَلاَغاً أَنَالُ بِهِ رِضْوَانَکَ(19)، وَ أَعُوذُ بِکَ یَا إِلهِی مِنْ شَرِّ الدُّنْیَا

ص: 492


1- 8 . فی « د » : + «اللّه » .
2- 9 . فی مرآة العقول : «حسن المعیشة ، بضمّ الحاء ، ویمکن أن یقرأ بالتحریک . والمعیشة الحسنة هی الکفاف ، وهو ما یکفی للحوائج الضروریّة ولایزید عنها زیادة توجب الطغیان والاقتحام علی العصیان ... فقوله : «معیشة » بالنصب عطف بیان لحسن المعیشة . ویحتمل الجرّ عطف بیان للمعیشة » .
3- 10 . فی « ج » : «حاجات » . وفی « بر ، بس » والوافی : «حاجاتی » .
4- 11 . فی شرح المازندرانی : «أتوسّل » .
5- 12 . فی « ز » : - «غیر » .
6- 13 . فی الوافی : «تترفنی ، أی تجعلنی متنعّما متّسعا فی ملاذّ الدنیا وشهواتها » . ویجوز فیه البناء علی الإفعال والتفعیل .
7- 14 . فی « ز » : «و» .
8- 15 . فی « ب » : «تقترّها » . ویجوز فیه البناء علی الإفعال والتفعیل .
9- 16 . هکذا فی « بر » وحاشیة « ج ، د » وشرح المازندرانی والوافی ومرآة العقول . وفی « ب ، ج ، د ، ص ، بس » والمطبوع : «أفضل » . وفی « ز ، بف » : «اقض » .
10- 17 . «السَّیب » : العَطاء . القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 180 (سیب) .
11- 18 . فی « ب » : + «واسعة » .
12- 1 . فی « بر ، بف » وحاشیة « ج » : «ما » بدل « منها » .
13- 2 . «البَهْجة » : الحُسن . وبَهُجَ فهو بهیج ، وابتهج بالشیء : إذا فَرِح به . المصباح المنیر ، ص 63 (بهج ).
14- 3 . فی « ب ، د ، بف » ومرآة العقول : «وتفتننی » . وفی « بر» : «وتفتتنّی » . وفی « بس » : «ویفتنّی » . وفی شرح المازندرانی : «ولاتفتنّی » . ویجوز فیه البناء علی الإفعال والتفعیل کما هو الظاهر من شرح المازندرانی و المرآة.
15- 4 . فی « فی « ب » : «زهریّة » . وفی « ز ، بر » وحاشیة « ج ، ص » ومرآة العقول : «زهرته » . وزَهْرة الدنیا : غضارتها وحُسنها . و«الزَّهْو» : المَنْظر الحَسَن . یقال : زُهی الشیء لعینک . راجع : الصحاح ، ج 6 ، ص 2370 (زها).
16- 5 . فی « ب » : «یا إلهی من ذلک » .
17- 6 . فی « ص » : «من » .
18- 7 . فی « بر » : «أشرار » .
19- 8 . فی « بر ، بف » وحاشیة « ج » والوافی : «رضاک» .

وَ شَرِّ(1) مَا فِیهَا، لاَ تَجْعَلِ الدُّنْیَا عَلَیَّ(2) سِجْناً، وَ لاَ فِرَاقَهَا عَلَیَّ حُزْناً، أَخْرِجْنِی(3) مِنْ فِتْنَتِهَا مَرْضِیّاً عَنِّی، مَقْبُولاً فِیهَا عَمَلِی إِلی دَارِ الْحَیَوَانِ(4) وَ مَسَاکِنِ الاْءَخْیَارِ، وَ أَبْدِلْنِی بِالدُّنْیَا الْفَانِیَةِ نَعِیمَ الدَّارِ الْبَاقِیَةِ؛ اللّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ أَزْلِهَا(5) وَ زِلْزَالِهَا وَ سَطَوَاتِ شَیَاطِینِهَا(6) وَ سَلاَطِینِهَا وَ نَکَالِهَا(7)، وَ مِنْ بَغْیِ(8) مَنْ بَغی(9) عَلَیَّ فِیهَا؛ اللّهُمَّ مَنْ کَادَنِی فَکِدْهُ؛ وَ مَنْ أَرَادَنِی فَأَرِدْهُ، وَ فُلَّ(10) عَنِّی حَدَّ(11) مَنْ نَصَبَ لِی حَدَّهُ، وَ أَطْفِ(12) عَنِّی نَارَ مَنْ شَبَّ(13) لِی وَقُودَهُ(14)، وَ اکْفِنِی مَکْرَ الْمَکَرَةِ، وَ افْقَأْ(15) عَنِّی عُیُونَ الْکَفَرَةِ، وَ اکْفِنِی هَمَّ(16) مَنْ أَدْخَلَ عَلَیَّ هَمَّهُ، وَ ادْفَعْ عَنِّی شَرَّ الْحَسَدَةِ(17)، وَ اعْصِمْنِی مِنْ ذلِکَ بِالسَّکِینَةِ، وَ أَلْبِسْنِی

ص: 493


1- 9 . فی شرح المازندرانی ومرآة العقول : - «شرّ » .
2- 10 . فی « ب ، د ، ز ، بر ، بس ، بف » والوافی ومرآة العقول : «علیّ الدنیا» .
3- 11 . فی حاشیة « بر » : «أجرنی » .
4- 12 . فی « بر ، بف » والوافی : ««الخلود » . وفی حاشیة « ج » : «الحیاة، الخلود » إشارة إلی النسختین . و«الحیوان » : الحیاة . وقوله تعالی : «وَ إِنَّ الدَّارَ الاْءَخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ» [العنکبوت (29) : 64] أی لیس فیها إلاّ حیاة مستمرّة دائمةٌ خالدةٌ لا موتَ فیها ، فکأنّها فی ذاتها حیاة . مجمع البحرین ، ج 1 ، ص 115 (حیا).
5- 13 . «الأزل » بالفتح والسکون : الضیق والشدّة ، وبالکسر والسکون : الکذب والداهیة . راجع : القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1272 (أزل) .
6- 14 . فی « ز » : «شیطانها» .
7- 15 . فی حاشیة « ج » : «وسکّانها» .
8- 16 . فی « ب » : - «من بغی » . وفی حاشیة « بس » : «أبغی » بدل « من بغی » .
9- 17 . فی « بف » : «أبغی » .
10- 1 . فی « ز ، ص » : «وقلّ » . و« الفَلَّة» : الثُّلْمَة فی السیف . وجمعها : فُلول . النهایة ، ج 3 ، ص 472 (فلل ) .
11- 2 . فی مرآة العقول : «الحدّ : الحدّة والسورة ، و طرف السیف والسکّین ومثله . وحدَّدتُ السکّین : رققت حدّه ، وأحددته : جعلت له حدّا . ففی الکلام استعارة مکنیّة وتخییلیّة . وکذا الفقرة الآتیة» .
12- 3 . هو من تخفیف الهمزة بقلبها یاءً وحذفها. وأصلها : أطفئ .
13- 4 . شبّ النارُ تَشِبّ : تَوَقّدت . ویتعدّی بالحرکة فیقال : شببتُها أشُبّها : إذا ذکّیتَها . المصباح المنیر ، ص 302 (شبّ).
14- 5 . فی مرآة العقول : «ولمّا عرفت أنّ «شبّ » یأتی لازما ومتعدّیا فیمکن أن یقرأ : «وقوده » _ بفتح الواو _ بالنصب وبالرفع . فتدبّر » .
15- 6 . فی « ز » : «واقفا» .
16- 7 . فی « ز » : - «همّ » .
17- 8 . فی « ز » : «الحسد » .

دِرْعَکَ الْحَصِینَةَ، وَ اخْبَأْنِی(1) فِی سِتْرِکَ(2) الْوَاقِی(3)، وَ أَصْلِحْ لِی(4) حَالِی ، وَ صَدِّقْ قَوْلِی بِفَعَالِی، وَ بَارِکْ لِی فِی أَهْلِی وَ مَالِی».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: که علی بن الحسین علیهما السلام این دعا را میخواند (که ترجمه اش چنین است): بار خدایا از تو خواهم معیشت خوبی که بدان وسیله بهمۀ حوائجم نیرو بگیرم و در این دوران زندگی بدان وسیله بآخرتم رسم، بدون آنکه مرا در آن بخوشگذرانی وادار کنی تا در نتیجه سرکش شوم یا بر من تنگ گیری که بدبخت شوم، روزی مرا از روزی حلال خود وسیع گردان و از باران فضلت بر من فرو ریز، و نعمتی پیوسته و عطائی بی منت (بمن ده) سپس بواسطۀ زیادی آن مرا از شکر آن باز مدار که خرمی آن مرا بخود سرگرم سازد، و درخشندگی شکوفه هایش مرا گول زند (یا گمراه سازد) و کمی آن مرا دچار مساز که رنج تحصیل آن مرا از کردار و عبادتم باز دارد و اندوه بدست آوردنش سینه ام را فرا گیرد، بار خدایا چندان روزی بمن بده برای بی نیازی از بدان خلقت، و وسیله ای باشد که مرا بخشنودی (یا رضوانت) برساند، و ای خدای من بتو پناه برم از شر دنیا و شر آنچه در آنست، دنیا را بر من زندان مساز، و جدائی آن را اندوه من مکن، مرا از فتنه هایش بیرون بر بدانسان که مورد پسند باشم، و کردارم مورد پذیرش باشد که بخانۀ جاویدان زندگی و محل سکونت نیکانم برساند، و بجای دنیای فانی نعمتهای خانۀ باقی را بمن ارزانی کن، بار خدایا من بتو پناه برم از تنگدستی و سختی و پریشانیهای دنیا و حملۀ شیاطین و سلاطین آن و از شکنجه هایش، و از ستم آنکه در این دنیا بمن ستم کند. بار خدایا هر که بمن کید کند با او کید کن، و هر که آهنگ من کند آهنگ او کن، و تیغ آن کس که بروی من تیغ کشد تیغش را کند نما و آتش آن کس که برای من آتش افروزد خاموش ساز، و مکر مکرکنندگان را از من کفایت کن، و چشم کافران را از توجه بمن از بیخ درآور، و اندوه آن کس که اندوهش را بر من وارد کند کفایت نما، و شر حسودان را از من باز دار، و با آرامش خود مرا از آن نگهدار، و زره نگهبان خود را بمن بپوشان، و مرا در پردۀ پوشانندۀ خود مستور دار، و حالم را اصلاح کن و گفتارم را بکردارم تصدیق کن (یعنی کردارم را گواه راست گفتارم کن) و در بارۀ خاندان و مالم برکت بمن ده».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 336 

*****

[ترجمه کمره ای] :

13-از امام صادق(علیه السّلام)که علی بن الحسین(علیهما السّلام)را شیوه بود که این دعا را می خواند: بار خدایا از تو خواستارم معیشت خوبی که در همه حوائجم از آن نیرو گیرم و بدان در دوران زندگی این جهان برای آخرتم وسیله سازم بی آنکه مرا بدان به خوش گذرانیِ بیجا واداری تا سرکشی کنم یا به من آنقدر تنگ بگیری که بدبخت شوم،از رزقِ حلالت به من بده و از باران فضلت به من تفضّل کن،نعمت بخشی شایانی باشد و عطائی پیوسته و بی منّت سپس به واسطۀ بسیاری نعمتت مرا از شکرش باز مدار و به خرّمیش سرگرم مساز و به شکوفائی زیبائیش به آشوب مکش،و چندان مکاه که رنج تحصیل آن دست مرا از کردار و عبادت کوتاه سازد و سینه و دلم را از هم و تشویش آن پر کند،به من در بارۀ روزی آنچه را عطا کن که وسیلۀ بی نیازی از شرار خلقت گردد و تا آنجا به زندگی من رسا باشد که به رضوانت برسم و به تو پناهم،معبودا از شرّ دنیا و شرّ آنچه در دنیا است،دنیا را زندان من مساز و جدائی از آن را مایۀ اندوه من مکن،مرا از گرفتاری و آشوب آن چنان بر آور که مورد پسند باشم و کردارم در آن پذیرفته باشد و به سر منزل زندگی جاویدم برسان و با نیکانم همنشین کن بجای دنیای فنا پذیر نعمت خانه پاینده ام بده،بار خدایا من به تو پناه برم از تنگ دستی و پریشانی دنیا و از یورش شیاطین و سلاطین و شکنجۀ آنان و از ستم و دست اندازی هر که در آن به من دست اندازیکند،بار خدایا هر که به من نیرنگ کند نیرنگش بزن و هر که آهنگ من کند آهنگ او کن و هر که به من تیغ کشد تیغش را کند کن و هر که به من آتش افروزد شعله اش را خاموش ساز و کفایت کن از من مکر مکّاران و بدر آور از برای من دیدۀ کافران را و کفایت کن مرا از همّ و غمّ هر کس همّ و غمّی به من وارد می کند و دفع کن از من شرّ حسودان را و مرا از آن نگهدار به آرامی و وقار،وزره استوار خود را به اندامم بپوشان و مرا در حفظ حفیظ خود نهان دار و حالم را اصلاح کن و کردارم را مصدّق گفتارم بنما و به اهل و مالم برکت بده.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 259 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

13-امام صادق علیه السّلام فرمود:که علی بن الحسین علیه السّلام را شیوه بر این بود که این دعا را می خواند:بار خدایا از تو خواستارم روزی که در همه خواسته های خود از آن،نیرو گیرم و آن را برای آخرت خود وسیله ای سازم بدون آنکه مرا با آن به خوشگذرانی بیمار وادار سازی تا سرکشی کنم یا به من آنقدر تنگ بگیری که بدبخت شوم،از رزق حلالت به من بده و از باران فضلت نصیبم کن،نعمت بخش شایانی باشد و عطائی پیوسته و بی منّت سپس به واسطۀ بسیاری نعمتت،مرا از شکرش باز مدار و به خرّمیش سرگرمم مساز و به شکوفائی زیبائیش به آشوب مکش، و چندان مکاه که رنج تحصیل آن دست مرا از کردار و عبادت کوتاه سازد و سینه و دلم را از هم و تشویش آن پر کند،به من دربارۀ روزی آنچه را عطا کن که وسیلۀ بی نیازی از مخلوقات پرشدت گردد و تا آنجا به به زندگی من رسا باشد که از من خوشنود باشی و پناهم دهی از شر دنیا و آنچه که در اوست دنیا را زندان من مساز و جدائی از آن را مایۀ اندوه من مکن،مرا از گرفتاری و آشوب آن چنان خارج کن که موردپسند باشم و کردارم در آن پذیرفته باشد و به سر منزل زندگی جاویدم برسان و با نیکانم همنشین کن بجای دنیای فناپذیر نعمت ابدیم بده،بار خدایا من به تو پناه می برم از تنگدستی و پریشانی دنیا و از یورش شیاطین و سلاطین و شکنجۀ آنان و از ستم و دست اندازی هرکس که در آن به من دست اندازی کند،بار خدایا هرکس به من نیرنگ زند بخودش برگردان و هرکس آهنگ من کند آهنگ او کن و هرکس بر من تیغ کشد تیغش را کند کن و هرکس برایم آتش افروزد شعله اش را خاموش ساز و از من مکر مکّاران دور بدار و برایم دیده کافران بیرون بیاور و هرکس همّ و غمّی بر من وارد سازد مرا از آن خارج کن و شر حسودان را از من دور بدار و با آرامش خود مرا از آن نگهدار و زره نگهبان خود را بر من بپوشان و مرا در پرده پوشاننده خود مستور بدار و حالم را اصلاح کن کردارم را مصدّق گفتارم بساز و به اهل و مالم برکت ببخش.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 567 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالسابق و معطوف علیه. و حسن المعیشة بضم الحاء، و یمکن أن یقرأ بالتحریک و المعیشة الحسنة هی الکفاف و هو ما یکفی للحوائج الضروریة و لا یزید عنها زیادة توجب الطغیان و الاقتحام علی العصیان و بین ذلک بقوله معیشة أتقوی بها علی جمیع حوائجی فقوله معیشة بالنصب عطف بیان لحسن المعیشة، و یحتمل الجر عطف بیان للمعیشة و الجمع المضاف یفید العموم، و ذکر الجمیع للمبالغة و أتوصل بها فی الحیاة أی فی حیاة الدنیا إلی آخرتی فهو طلب لما زاد عن حوائج الدنیا لیصرفه فی وجوه البر تحصیلا لثواب الآخرة. ثم نفی الزیادة المطغیة و أشار إلی الحالة المتوسطة المطلوبة بقوله من أن تترفنی فیها بصیغة الخطاب علی بناء الأفعال، و فی القاموس ترف کفرح تنعم، و أترفته النعمة أطغته أو نعمته کترفته تتریفا، و فلان أصر علی البغی و المترف کمکرم المتروک یصنع ما یشاء و لا یمنع و المتنعم لا یمنع من تنعمه و الجبار، و تترف تنعم، و قال طغی کرضی طغیا و طغیانا بالضم و الکسر جاوز القدر و ارتفع و غلا فی الکفر و أسرف فی المعاصی و الظلم و الإقتار و التقتیر و التضییق فی النفقة، و الشقاء بالقصر و قد یمد الشدة و العسر و فعله کرضی و الشقاوة ضد السعادة فالمعنی فأتعب و یشتد علی و أصیر شقیا مرتکبا للحرام أو لا أصبر فأقول أو أظن ما یصیر سببا لشقاوتی و الأول أظهر. و لما کانت المعیشة و هی ما یعاش به صادقة علی الحرام أیضا احترز عنه بقوله أوسع علی من حلال رزقک تخصیصا لها بالفرد الحلال و المراد بالحلال هنا غیر المعنی المتقدم و هو کل ما جوزته الشریعة قیل و لا دلالة فیه علی أن الحرام من رزق الله لأن الظاهر أن الإضافة بیانیة و أفض علی من سیب فضلک و فی بعض النسخ - و أفضل علی - و فی القاموس فاض الماء یفیض فیضا و فیضانا کثر حتی سأل کالوادی و الشیء کثر أفاض الماء علی نفسه أفرغه و الإناء ملأه حتی فاض، و قال السیب العطاء و العرف و مصدر ساب جری و مشی مسرعا، و قال الراغب: کل عطیة لا تلزم من یعطی یقال له فضل نحو قوله

(وَ سْئَلُوا اَللّٰهَ مِنْ فَضْلِهِ)

و قوله

(ذٰلِکَ فَضْلُ اَللّٰهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشٰاءُ

وَ اَللّٰهُ ذُو اَلْفَضْلِ اَلْعَظِیمِ)

*

و أقول: قد مر تحقیق أنواع الفضل، و قیل: الإضافة فی قوله - من سیب فضلک - من باب جرد قطیفة، و من للابتداء أو التعلیل، و تشبیه النعمة بالمطر مکنیة و الإفاضة تخییلیة و سیب الفضل ترشیح یعنی أفرغ علی من فضلک الجاری علی الخلق نعمة کاملة وافیة للدنیا و الآخرة. و عطاء غیر ممنون أی غیر مقطوع أو غیر ممنون علی یمن به أحد من خلقک ذکرهما المفسرون فی قوله تعالی

(لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ)

*

و فی القاموس غیر محسوب و لا مقطوع، و فی القاموس الشغل بالضم و بضمتین و بالفتح و بفتحتین ضد الفراغ و شغله کمنعه شغلا و یضم و أشغله لغة جیدة أو قلیلة أو ردیئة و اشتغل به و شغل کعنی عن شکر نعمتک أی هذه و غیرها و یندرج فی الشکر علیها الإتیان بطاعاته و الاجتناب عن منهیاته بإکثار منها الباء للسببیة و أشار بذلک إلی أن مطلوبه هو الکفاف تأکیدا لما سبق تلهینی بهجة اللهو اللعب و الإعجاب و حب الباطل و الغفلة عن الحق، و ألهاه بعثه علی اللهو و أوقعه فیه، و البهجة الحسن و النضارة و الفرح و السرور و الإضافة إلی السبب و الضمیر للإکثار، و الجملة صفة له، و فیه إیماء إلی قوله تعالی

أَلْهٰاکُمُ اَلتَّکٰاثُرُ . و تفتننی فی القاموس الفتنة بالکسر الخبرة و إعجابک بالشیء، فتنة یفتنه فتنا و فتونا و افتنه و الضلال و الإثم و الکفر، و الفضیحة و العذاب، و إذابة الذهب و الفضة و الإضلال و الجنون و المحنة و المال و الأولاد و اختلاف الناس فی الآراء و فتنة یفتنه أوقعه فی الفتنة کفتنه و افتنه فهو مفتن و وقع فیها لازم متعد کافتتن فیهما انتهی. و المراد هنا الإیقاع فی الفتنة و الضلال عن الحق و الخروج عن الطاعة، و زهرات زهرته الزهرات بالفتحات جمع الزهرة، و فی القاموس الزهرة بالفتح و یحرک النبات و نوره أو الأصفر منه و الجمع زهر و أزهار و جمع الجمع أزاهیر، و من الدنیا بهجتها و نضارتها و حسنها و بالضم البیاض و الحسن انتهی، و الإضافة للمبالغة و فی بعض النسخ زهرته بالواو، و فی القاموس الزهو المنظر الحسن و النبات الناضر و نور النبت و زهره و إشراقه، و الباطل و الکذب و الاستخفاف و الکبر و التیه و الفخر، و أقول أکثر المعانی مناسبة، و للإضافة وجوه مختلفة باختلاف المعانی، و علی أی حال الضمیر للإکثار و کأنه إشارة إلی قوله تعالی

(وَ لاٰ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلیٰ مٰا مَتَّعْنٰا بِهِ أَزْوٰاجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقیٰ)

فتفطن و لا بإقلال علی منها عطف علی قوله - بإکثار - و لا زائدة للتأکید أی لا تشغلنی عن شکر نعمتک بإقلال علی منها یقصر بعملی کده و یملأ صدری همه الضمیر المجرور فی الموضعین عائد إلی الإقلال و یقصر کینصر و الباء فی بعملی للتعدیة و کده فاعل یقصر، و المراد بالعمل الطاعات، الکد الشدة و المشقة و الإلحاح فی الطلب أی یجعل کدی و یسعنی فی الإقلال أی فی طلب الرزق القلیل أو الکد فی طلب الرزق الناشئ من الإقلال طاعاتی قاصرة عن حد الکمال و یملأ صدری هم الإقلال أی حزنه أو اهتمامی و شغل خاطری فی طلبه. و هذه الفقرات و إن کان فیها شوب التکرار لکنه مطلوب فی الدعوات للإلحاح فی الطلب، مع أنه علیه السلام طلب أولا حدا متوسطا من المعیشة، ثم طلب السعة فی الرزق الحلال، و لما کان فیه عرض عریض یشمل ما کان مخلا بالطاعة و شکر النعمة استدرک ذلک لئلا یکون راحته فی الدنیا مانعة لرفع درجته فی الأخری و قیل: قد طلب الکفاف من غیر زیادة و نقصان فی هذا القول و هو - لا تشغلنی - إلی أخره للتحرز عن الحزن و ترک حقوق الله، و فی القول السابق و هو من غیر أن تترفنی الحر للتحرز عن الضیق و الشدة و ترک حقوق الله و فی القول السابق و هو من غیر أن تترفنی الحر للتحرز عن الضیق و الشدة و ترک حقوق الناس بالطغیان و التکبر و نحوهما فلا تکرار، أعنی من ذلک یا إلهی غنی عن شرار خلقک قیل من للبدلیة و ذلک إلی الإقلال أو إلی کل من الإقلال و الإکثار، و قیل ذلک إشارة إلی حلال رزقک أو إلی سبب فضلک، و لکل وجه و الشرار جمع شریر کفصال جمیع فصیل، و قیل: إنما طلب الغناء عن الشرار لأن الناس یحتاج بعضهم إلی بعض فی أمیر المبدأ و المعاد و المعاش و لیس لأحد منهم غنی عن الآخر بالکلیة فغایة المرام طلب الغناء عن اللئام و الشرار دون الکرام و الأخیار. و بلاغا أنال به رضوانک قیل: نیل الرضوان بالطاعة، و الطاعة بالقدرة و القدرة بالبلاغ، و هو قدر ما یکفی فی التعیش و البقاء من غیر زیادة و نقصان، و لذلک طلبه لتحصیل الغایات المذکورة. قوله و ما فیها العطف للتفسیر، أو المراد بشر الدنیا شر متاعها و زینتها الخادعة، أو شر النوازل و النوائب الموجعة و بشر ما فیها شر الفسقة و الظلمة لا تجعل علی الدنیا سجنا بضنک العیش و کثرة المصائب و الفتن و لا فراقها علی حزنا بشدة التعلق بها و الحب لها لجمع زخارفها و إنما فصل الفقرتین لکونهما مؤکدتین للسابق من الاستعاذة من شر الدنیا و شر ما فیها، أو ما طلبه من الکفاف محترزا من الإکثار و الإقلال أخرجنی من فتنتها و هی کلما یشغل القلب عن ذکر الله أو محنة التکالیف و کثرة البلایا اللازمة للدنیا و إنما فصله لأنه تأکید لما مر فی الدعاء الجامع الشبیه بهذا الدعاء فی التهذیب أجرنی من فتنتها و اجعل عملی فیها مقبولا و سعی فیها مشکورا مرضیا، عنی الظرف نائب مناب الفاعل و هو ما بعده حالان عن مفعول أخرجنی إلی دار الحیوان متعلق بأخرجنی، و فی القاموس الحیوان محرکة خلاف الموتان و المراد بها الجنة فإن الحیاة الحقیقیة فیها و فی بعض النسخ إلی دار الخلود و مساکن الأخیار أی الجنة أو أعالی درجاتها. و أبدلنی بالدنیا الفانیة فی القاموس بدل الشیء محرکة الخلف منه و أبدله منه اتخذه بدلا منه، و قیل: قوله أبدلنی من باب الحذف و الإیصال أی أبدل لی - و الباء - بمعنی من، و الحروف الجارة قد تقع بعض منها فی موضع آخر و المطلوب هو التوفیق لرفع زوائد الدنیا و العمل بها یوجب نعیم الآخرة انتهی. و أقول: الباء للعوض و هو مثل قوله تعالی

(وَ بَدَّلْنٰاهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ)

و قوله

(عَسیٰ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْوٰاجاً)

و قوله

(لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً)

و قال فی المصباح: أبدلته بکذا إبدالا نحیت الأول و جعلت الثانی مکانه، و بدلته تبدیلا بمعنی غیرت صورته تغییرا، و بدل الله السیئات حسنات یتعدی إلی مفعولین بنفسه لأنه بمعنی جعل و صیر و قد استعمل أبدل بالألف مکان بدل بالتشدید فعدی بنفسه إلی مفعولین لتقارب معناهما و فی السبعة

(عَسیٰ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْوٰاجاً)

من أفعل و فعل اللهم إنی أعوذ بک من أزلها و زلزالها فی القاموس الأزل الضیق و الشدة، و بالکسر الکذب و الداهیة، و قال : زلزلة زلزلة و زلزالا مثلثة حرکة و الزلازل البلایا، و قال : سطا علیه و به سطوا و سطوة صال أو قهر بالبطش و قال : نکل به تنکیلا صنع به صنیعا یحذر غیره، أو نکله نحاه عما قبله، و النکال ما نکلت به غیرک کائنا ما کان، و بغی علیه بغیا علا و ظلمه و عدل عن الحق و استطال من کادنی فکده الکید المکر و الخبث و الخدیعة و الحلیة، و المراد بکیده تعالی الجزاء من باب المشاکلة و من أرادنی أی بالسوء فأرده بالدفع أو بإیصاله إلیه و الجزاء له علی نحو ما مر، و الفل بالفتح الکسر و الثلم و فعله کمد و الحد الحدة و السورة و طرف السیف و السکین و مثله و حددت السکین رققت حده و أحددته جعلت له حدا ففی الکلام استعارة مکنیة و تخییلیة و کذا الفقرة الآتیة و أطف عنی نار من شب لی وقوده قال فی المصباح طفأت النار تطفأ بالهمز من باب تعب طفوءا علی فعول خمدت و أطفأتها و أطفأت الفتنة إذا سکنتها علی الاستعارة و قال شبت تشب توقدت و یتعدی بالحرکة فیقال شببتها أشبها من باب قتل إذا أذکیتها، و قال وقدت النار وقدا من باب وعد و وقودا، و الوقود بالفتح الحطب و أوقدتها إیقادا و منه علی الاستعارة

(کُلَّمٰا أَوْقَدُوا نٰاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اَللّٰهُ)

أی کلما دبروا مکیدة و خدیعة أبطلها، و توقدت النار و اتقدت و الوقد بفتحتین النار نفسها انتهی. و ضمیر وقوده للموصول و لما عرفت أن شب یأتی لازما و متعد فیمکن أن یقرأ وقوده بفتح الواو بالنصب و بالرفع فتدبر، و أستعیر النار للصفات الذمیمة للعدو من الحقد و الحسد و الغضب و تدبیر السوء و اکفنی مکر المکرة أی ادفع عنی مکرهم و کن کافیا لی فی ذلک ففیه إظهار للعجز و تفویض للأمر إلیه، و فی المصباح کفی الشیء یکفی کفایة فهو کاف إذا حصل به الاستغناء عن غیره، و منه

(کَفَی اَللّٰهُ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلْقِتٰالَ)

أی أغناهم عن القتال، و فی القاموس فقأ العین و البثرة و نحوها کمنع کسرها أو قلعها أو نجفها أی کفقاها فانفقأت و تفقأت انتهی و تعدیته بعن لتضمین معنی الدفع، و هو کنایة عن صرف عیونهم عنه، أو إذلالهم أو دفع ضرر عیونهم عنه، و فی التهذیب عیون الکفرة الظلمة الطغاة الحسدة اللهم صل علی محمد و آل محمد و أنزل علی منک سکینة إلی آخره. و اکفنی هم من أدخل علی همه هذه الفقرة یحتمل وجهین. الأول: أن یکون المراد بالهم الحزن و الغم و الإضافة إلی الموصول إضافة إلی السبب و إلی الضمیر یحتمل أن یکون إضافة إلی السبب أیضا و أن تکون من إضافة المصدر إلی المحل کان یکون رجل مبتلی بالفقر مهتما بذلک ثم أخذ بالظلم مالا من غنی فصیره فقیرا مبتلی ببلائه و صار غنیا بماله. و الثانی: أن یکون المراد بالهم القصد و علی للضرر و المطلوب صرف قصده و إرادته عنه و ادفع عنی شر الحسدة الحاسد یتمنی زوال النعمة عن الغیر بالوصول إلیه أو مطلقا و هو بتلک الخصلة الذمیمة یتفکر فی کیفیة الإزالة و یتدبر فی کل سبب من أسبابها و یتوسل بکل شیء من کل وجه و ینبعث من ذلک شرور غیر محصورة توجب خراب الدیار و الأعمار و الأعمال من غیر أن یکون للمحسود شعور بذلک، فالالتجاء إلیه تعالی لدفع شره من أهم الأمور و أوجبها. و اعصمنی من ذلک بالسکینة هذا یحتمل وجوها. الأول: أن یکون المعنی کما سألتک الاستعاذة عن شر الحاسدین لی أسألک أن تعصمنی من أن أحسد غیری فإن ذلک أضر و الاستعاذة منه أهم و ذلک العصمة بأن تلقی فی قلبی سکینة و طمأنینة بذکر الله فلا أتعرض لأحوال الخلق، أو بأن تلقی الیقین فی قلبی حتی أعلم أنه لن یصیبنی إلا ما کتبت لی و لا یصیر سلب النعمة عن المحسود سببا لزیادة رزقی و جاهی و غیر ذلک و لا یصیر حسدی سببا لسلب ذلک عنه، أو بسکون قلبی إلی نعیم الآخرة و إخراج حب الدنیا منه فإن أقوی بواعث الحسد حب الدنیا، و نزوع النفس إلی شهواتها فإذا عرف خسة لذات الدنیا و شهواتها و رفعة نعیم الآخرة و درجاتها لا یبالی من أکل الدنیا. الثانی: أن یکون تأکیدا للفقرة السابقة أی و اعصمنی من شر حسد الحاسدین باطمینان قلبی بالتوکل علی الله و التفویض إلیه و عدم الاعتناء بشأن الحسد فإن غالب تأثیر الحسد فی العین، و ورد أن علاجه التوکل، و قد جرب أن من لا یعتنی بها لا تضره و من تزلزلت نفسه بها أثرت فیه، أو التوسل بذکره تعالی و الأدعیة و التعویذات تدفعه، و هو المراد بالسکینة. الثالث: أن تکون الباء للملابسة أی تکون عصمتی من حسد الغیر، أو الحسد للغیر متلبسا بالسکینة إذ یمکن أن تکون العصمة عن الحسد أو شره مع تزلزل الخاطر و عدم طمأنینة النفس. الرابع: ما قیل أن المعنی اعصمنی من ذلک بما یسکن قلبی من شره، و لعل المقصود بالفقرة الأولی سلب إرادة الحاسد من إیصال المکروه إلیه و بالفقرة الثانیة إعطاء المحسود ما یسکن قلبه و یأمن من وصول شر الحاسد إلیه و أجننی علی بناء الأفعال بالجیم و النون المشددة، فی المصباح أجنة اللیل و جن علیه من باب قتل ستره، و فی بعض النسخ و أحینی بالحاء المهملة و الیاء المثناة التحتانیة من الحیاة و قیل: فی الإحیاء إشارة إلی أن الشرور قاتلة مهلکة و الستر بالکسر و هو السائر و بالفتح المصدر و الأول أنسب و الوقایة من الشرور و المکاره و أصلح لی فی حالی أی فی نفسی و بینی و بینک و بینی و بین خلقک و فی هذه العبارة الوجیزة طلب للخیرات الدنیویة و الأخرویة کلها و صدق قولی بفعالی فإن الأعمال شواهد علی صدق الأقوال فإن من ادعی الإیمان بالجنة و النار و لم یأت منه ما یقربه من الجنة و یبعده من النار فهذا فعله مکذب لدعواه و من إیاک نعبد و إیاک نستعین، و هو یعبد الشیطان و النفس و الهوی و یستعین یغیره سبحانه فی کل ما یعرض فهذا فعله مکذب لقوله، و من ادعی حبه تعالی و هو یقدم المال و الولد و الاعتبارات الفانیة علی رضا الله فهو کاذب فی دعواه، و من ادعی أن من شیعة علی و الأئمة من ولده صلوات الله علیهم و هو یخالفهم فی أکثر أقوالهم و أفعالهم فهذا مدع کاذب و کذا جمیع العقائد الإیمانیة لها لوازم و مصدقات إذا لم یأت بها فهو الکاذب فیما ادعی و کذا من أمر الناس بشیء و لم یأت به و نهی الناس عن شیء و أتی به فهو أیضا فی درجة الکاذبین کما قال عز و جل

(أَ تَأْمُرُونَ اَلنّٰاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ اَلْکِتٰابَ)

و قال

(لِمَ تَقُولُونَ مٰا لاٰ تَفْعَلُونَ)

و بارک لی فی أهلی و مالی أی زدهما لی أو زد نفعهما لی فی الدارین من البرکة و هی النمو و الزیادة أو أثبتهما و أدمهما لی، من برک البعیر إذا ناخ فی موضعه و لزمه کما مر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 417 

*****

(54) باب الدعاء للدین

1- الحدیث

1/3375. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ جَمِیعاً، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ، عَنْ وَلِیدِ بْنِ صَبِیحٍ، قَالَ:

شَکَوْتُ إِلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام دَیْناً لِی عَلی أُنَاسٍ، فَقَالَ: «قُلِ: اللّهُمَّ لَحْظَةً(6) مِنْ لَحَظَاتِکَ تَیَسَّرْ(7) عَلی غُرَمَائِی بِهَا الْقَضَاءَ، وَ تَیَسَّرْ لِی بِهَا الاِقْتِضَاءَ(8)؛ إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» .(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ولید بن صبیح گوید: بحضرت صادق علیه السلام از وامی که از من بگردن مردمی است (و من از آنها بستانکارم و نمیتوانند یا نمیخواهند بدهند) شکایت بردم فرمود: بگو؟ «اللهم لحظة من لحظاتک تیسر علی غرمائی بها القضاء و تیسر لی بها الاقتضاء انک علی کل شیء قدیر». (یعنی بار خدایا نظری فرما که بدهکاران من توان پرداخت یابند و من توان دریافت، تو بر هر چیز توانائی).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 336 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از ولید بن صبیح گوید: به امام صادق(علیه السّلام)شکایت کردم از اینکه از مردمی بستانکارم(و نمی دهند)،در پاسخ فرمود: بگو:بار خدایا نظری بفرما که بدهکاران من توان پرداخت یابند و من توان دریافت زیرا تو بر هر چه توانائی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 259 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-ولید بن صبیح گوید:به امام صادق علیه السّلام از اینکه از مردمی طلبکارم و طلبم را نمی دهند شکایت کردم،در پاسخم فرمود:بگو:بار خدایا نظری بفرما که بدهکاران من توان پرداخت یابند و من توان دریافت زیرا تو بر هر کاری توانائی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 569 

*****

شرح

*****

[ترجمه مصطفوی] :

: صحیح.

2- الحدیث

2/3376 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ:

ص: 494


1- 9 . فی « ب ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » وحاشیة « ج ، د » وشرح المازندرانی : «وأحینی » . وفی « ج ، د » ومرآة العقول : «وأجنّنی » . قال فی المرآة : «علی بناء الإفعال بالجیم والنون المشدّدة» . وخَبَأَ الشیْءَ یَخبَؤُه خَبْأً : سَتَرَه . لسان العرب ، ج 1 ، ص 62 (خبأ) .
2- 10 . «الستر» بالفتح والکسر ، والأوّل مصدر والثانی هو الساتر . والثانی أنسب عند المازندرانی والمجلسی .
3- 11 . فی « ز ، ص » : «الوافی » .
4- 12 . فی « ز » : - «لی » . وفی مرآة العقول : + «فی » . وقال : « أی فی نفسی » .
5- 13 . راجع : الکافی ، کتاب الدعاء ، باب دعوات موجزات ...، ح 3463؛ والتهذیب ، ج 3 ، ص 76 ، ح 6 الوافی ، ج 9 ، ص 1612 ، ح 8838 .
6- 1 . «لحظةً » : منصوب بفعل مقدّر ، ک « أسألک » ، أو منصوب علی الظرفیّة .
7- 2 . فی « ص ، بس » وحاشیة « بف » : «فیسّر » . وفی حاشیة « ج » : «یسّر » .
8- 3 . فی « ص ، بس » : «الإقضاء » .
9- 4 . فقه الرضا علیه السلام ، ص 399 ، ضمن الحدیث ؛ المصباح للکفعمی ، ص 175 ، الفصل 21 ، من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1615 ، ح 8839 .

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «أَتَی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله رَجُلٌ، فَقَالَ: یَا نَبِیَّ اللّهِ، الْغَالِبُ عَلَیَّ الدَّیْنُ وَ وَسْوَسَةُ الصَّدْرِ، فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : قُلْ: تَوَکَّلْتُ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لاَ یَمُوتُ، 2 / 555

وَ الْحَمْدُ(1) لِلّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لاَ وَلَداً ، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً »(2) .

قَالَ : «فَصَبَرَ الرَّجُلُ مَا شَاءَ اللّهُ، ثُمَّ مَرَّ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَهَتَفَ بِهِ، فَقَالَ: مَا صَنَعْتَ؟ فَقَالَ(3): أَدْمَنْتُ مَا قُلْتَ لِی یَا رَسُولَ اللّهِ ، فَقَضَی اللّهُ دَیْنِی، وَ أَذْهَبَ وَسْوَسَةَ صَدْرِی».(4)

ترجمه

(8) . فَلَمْ یَلْبَثْ(9) أَنْ جَاءَهُ(10)، فَقَالَ: أَذْهَبَ(11) اللّهُ عَنِّی وَسْوَسَةَ(12) صَدْرِی، وَ قَضی عَنِّی دَیْنِی، وَ وَسَّعَ

ص: 495


1- 5 . هکذا فی « ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بف » والوافی . وفی «بس » والمطبوع : «الحمد» بدون الواو .
2- 6 . إشارة إلی الآیة 111 من سورة الإسراء (17) : «وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا وَ لَمْ یَکُن لَّهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُن لَّهُ وَلِیٌّ مِّنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیرَا».
3- 7 . فی « ز » : «قال » .
4- 8 . الوافی ، ج 9 ، ص 1615 ، ح 8840 .
5- 1 . هکذا فی النسخ . وفی المطبوع : «أبی حمزة الثمالی » .
6- 2 . فی « ب ، ص ، بر ، بس » : - «شدّة » . وفی « بف » : «سدّة » .
7- 3 . «المحوج» : المحتاج ، من الحوج ، وهو الفقر والاحتیاج . یقال : أحوج فلان : إذا احتاج . راجع : لسان العرب ، ج 2 ، ص 242 (حوج) .
8- 4 . إشارة إلی الآیة 111 من سورة الإسراء (17) .
9- 5 . فی « ب » وحاشیة « ج » : «فمالبث » . وفی « ز » : «قال : فلمّا لبث » . وفی « بس » : «فما یلبث » .
10- 6 . فی « ب » : «جاء » .
11- 7 . فی « ب ، د ، ز ، ص ، بس ، بف » والوافی : «قد أذهب» .
12- 8 . فی « ب ، ج ، د ، ص ، بر ، بس ، بف » : «بوسوسة » .

عَلَیَّ(1) رِزْقِی».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: مردی نزد پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) آمده عرضکرد: ای رسول خدا من از وسوسه خاطر سختی کشیده ام، و مردی عیال وار و بدهکار و نیازمند هستم، پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) باو فرمود: این کلمات را بسیار بگو: «توکلت علی الحی الذی لا یموت و الحمد للّٰه الذی لم یتخذ صاحبة و لا«

وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی اَلْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ اَلذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً

». پس زمانی نگذشت که آن مرد نزد آن حضرت آمده عرضکرد: خداوند وسوسۀ خاطرم را برطرف کرد و بدهی و قرضم را ادا فرمود و روزیم را فراوان ساخت.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 337 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امام صادق(علیه السّلام)که مردی نزد پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)آمد و عرض کرد:یا رسول اللّٰه من از وسوسۀ در سینۀ خود سختی کشیده و می کشم و من مردی عیال وار و نیازمندم. به او فرمود:این کلمات را تکرار کن: توکلت علی الحی الذی لا یموت و«

اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی اَلْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ اَلذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً

». و درنگی نشد که نزد او آمد و به آن حضرت عرض کرد: خدا وسوسۀ سینه ام را برد و بدهکاری مرا پرداخت و روزیم را فراوان ساخت.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 261 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام فرمود که:مردی نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آمد و عرض کرد:یا رسول اللّه من از وسوسه در سینۀ خود سختی کشیده و می کشم و من مردی عیال بار و نیازمندم.

به او فرمود:این کلمات را تکرار کن:

توکّلت علی الحی الذّی لا یموت و الحمد للّه الّذی لم یتّخذ صاحبة و لا ولدا و لم یکن له شریک فی الملک و لم یکن له ولیّ من الذّل و کبّره تکبیرا.

طولی نکشید که نزد حضرت آمد و عرض کرد:خداوند اضطرابم را از بین برد و بدهکاریم را پرداخت نمود و روزیم را فراوان ساخت.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 571 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 418 

*****

4- الحدیث

4/3378 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ، عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ:

عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ علیه السلام کَانَ(3) کَتَبَهُ(4) لِی فِی قِرْطَاسٍ: «اللّهُمَّ ارْدُدْ إِلی جَمِیعِ خَلْقِکَ مَظَالِمَهُمُ(5) الَّتِی قِبَلِی _ صَغِیرَهَا وَ کَبِیرَهَا _ فِی یُسْرٍ مِنْکَ وَ عَافِیَةٍ؛ وَ مَا لَمْ تَبْلُغْهُ قُوَّتِی(6)، وَ لَمْ تَسَعْهُ(7) ذَاتُ(8) یَدِی، وَ لَمْ یَقْوَ عَلَیْهِ بَدَنِی وَ یَقِینِی وَ نَفْسِی ، فَأَدِّهِ عَنِّی مِنْ جَزِیلِ(9) مَا عِنْدَکَ مِنْ فَضْلِکَ، ثُمَّ لاَ تَخْلُفْ(10) عَلَیَّ مِنْهُ شَیْئاً تَقْضِیهِ(11) مِنْ حَسَنَاتِی، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ ، أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، وَ أَنَّ الدِّینَ کَمَا شُرِعَ(12)، وَ أَنَّ الاْءِسْلاَمَ کَمَا وُصِفَ، وَ أَنَّ الْکِتَابَ کَمَا أُنْزِلَ، وَ أَنَّ الْقَوْلَ کَمَا

ص: 496


1- 9 . فی « ب » : + «فی » .
2- 10 . الفقیه ، ج 1 ، ص 338 ، ح 986 ، بإسناده عن أبی حمزه الثمالی ، عن أبی عبد اللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1616 ، ح 8841 .
3- 11 . فی حاشیة « ج ، ص ، بر » : «قال » .
4- 12 . فی « ص » : «کتبته » . الظاهر أنّه مصدر بکسر الکاف وسکون التاء ، کما أنّ ما فی المتن أیضا یحتمل المصدر ، و هو بفتح الکاف وسکون التاء ومرجع الضمیر البارز هو المعصوم علیه السلام . وعلی تقدیر کون الکلمة فعلاً فمرجع الضمیر هو ما یأتی من الدعاء . وفی « بر » والوافی : «کتب » .
5- 1 . فی « بر » وشرح المازندرانی : «مظلمتهم » .
6- 2 . فی الوافی : «عدم قوّة الیقین بالمظلمة عبارةٌ عن عدم التیقّن بتحقّقها لتطرّق النسیان إلیها» .
7- 3 . فی « ب » : «ولم یسعه » .
8- 4 . فی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 341 : «المراد بالذات هنا النفس ، کما قیل فی قولهم : ذات لیلة ، والإضافة بیانیّة . أو المراد بها: الأحوال ، کما فسّرت بها فی قولهم : ذات بینکم . أو المراد بها هنا الأموال ، والإضافة بتقدیر « فی » أو لامیّة » . وتقول : قلّت ذاتُ یده ، ذا، هاهنا اسم لما ملکت یداه ، کأنّها تقع علی الأموال . ترتیب کتاب العین ، ج 1 ، ص 631 (ذو).
9- 5 . فی « بر » : + «عطائک » .
10- 6 . فی « ج ، بر » : «لاتخلّف » .
11- 7 . فی « ز » : «تقتضیه » . وفی « ص » : «یقضیه » . وفی « بر » وحاشیة « ج » : « تقتصّه » . وفی « بف » و شرح المازندرانی : «یقتصّه » . وقال المازندرانی : «فی بعض النسخ : تقتضه ، بالضاد المعجمة » .
12- 8 . فی « ز » : «شرح » . ویجوز فی « شرع » البناء علی الفاعل أیضا .

حُدِّثَ، وَ أَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ، ذَکَرَ(1) اللّهُ مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَیْتِهِ بِخَیْرٍ، وَ حَیَّا مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَیْتِهِ بِالسَّلاَمِ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

موسی بن بکر از حضرت کاظم علیه السّلام حدیث کند که (برای پرداخت بدهکاری که داشتم این دعا را) برای من در کاغذی نوشت: «اللهم اردد الی جمیع خلقک مظالمهم التی قبلی، صغیرها و کبیرها فی یسر منک و عافیة و ما لم تبلغه قوتی و لم تسعه ذات یدی و لم یقو علیه بدنی و یقینی و نفسی فأده عنی من جزیل ما عندک من فضلک ثم لا تخلف علی منه شیئا تقضیه من حسناتی، یا أرحم الراحمین، اشهد ان لا اله الا اللّٰه وحده لا شریک له، و اشهد أن محمدا عبده و رسوله و ان الذین کما شرع و ان الاسلام کما وصف و ان الکتاب کما انزل و ان القول کما حدث و ان اللّٰه هو الحق المبین، ذکر اللّٰه محمدا و أهل بیته بخیر و حیا محمدا و أهل بیته بالسلام». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 337 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از موسی بن بکر که امام کاظم(علیه السّلام)این را برایم در کاغذی نوشت:بار خدایا بر گردان به همه آفریده هایت مظالم و حقوقی که به عهدۀ من است از خرد و کلان حقوق با تسهیل خودت و عافیتت و آنچه را نیروی من بدان نرسد و از پرداختش دست تنگ باشم و تن و یقین و نفسم بر آن توانا نیست از طرف من پرداخت کن از فضل شایانت سپس چیزی از آن را بر من بجا مگذار که از حسناتم آن را بپردازی یا ارحم الراحمین،گواهم که نیست شایستۀ پرستشی جز خدا یگانه است و شریک ندارد و گواهم که محمد(صلّی الله علیه و آله) بنده و فرستادۀ او است و بر اینکه دیانت همان است که دستور داده و کتاب چنان است که فرو فرستاده و گفته همان که باز گفته و بر اینکه خداوند است حق روشن،خدا محمد و خاندانش را بخوبی یاد کند و محمد و خاندانش را بدرود تحیت رساند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 261 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«موسی بن بکر»گوید که:امام کاظم علیه السّلام این دعا را در کاغذی برایم نوشت:بار خدایا به همه آفریده هایت مظالم و حقوقی که بر عهده من است از خرد و کلان برگردان حقوق با تسهیل خودت و عافیتت و آنچه را نیروی من به آن نرسد و از پرداختنش دست تنگ باشم و تن و یقین و نفسم بر آن توانا نیست از طرف من از فضل شایانت پرداخت کن،سپس چیزی از آن را بر من بر جا مگذار که از حسناتم آن را بپردازی یا ارحم الراحمین،گواهم که نیست شایستۀ پرستشی جز خدای یگانه ای که شریک ندارد و گواهم که محمد صلّی اللّه علیه و اله بنده و فرستادۀ اوست و بر اینکه دیانت همان است که دستور داده و کتاب چنان است که فروفرستاده و گفته همان که بازگفته و بر اینکه خداوند است حق روشن،خدا محمد و خاندانش را بخوبی یاد کند و بر او درود فرستد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 573 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 418 

*****

(55) باب الدعاء للکرب و الهمّ و الحزن و الخوف

اشاره

2 / 556

55_ بَابُ الدُّعَاءِ لِلْکَرْبِ وَ الْهَمِّ وَ الْحُزْنِ(3) وَ الْخَوْفِ(4)

1- الحدیث

1/3379. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ، عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ السَّرَّاجِ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ، قَالَ:

قَالَ(5) مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام : «یَا أَبَا حَمْزَةَ، مَا لَکَ إِذَا(6) أَتی بِکَ(7) أَمْرٌ تَخَافُهُ أَنْ لاَ تَتَوَجَّهَ إِلی بَعْضِ(8) زَوَایَا بَیْتِکَ _ یَعْنِی الْقِبْلَةَ _ فَتُصَلِّیَ رَکْعَتَیْنِ، ثُمَّ تَقُولَ: "یَا أَبْصَرَ النَّاظِرِینَ، وَ یَا أَسْمَعَ السَّامِعِینَ ، وَ یَا أَسْرَعَ الْحَاسِبِینَ، وَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ" سَبْعِینَ مَرَّةً ، کُلَّمَا(9) دَعَوْتَ بِهذِهِ الْکَلِمَاتِ مَرَّةً سَأَلْتَ حَاجَةً(10)» .(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو حمزه گوید: حضرت باقر علیه السلام بمن فرمود: ای ابا حمزه چرا هر گاه برای تو پیش آمدی میکند که تو را بترس و خوف اندازد بیکی از گوشه های خانه ات - یعنی بسوی قبله - رو نمیکنی، پس دو رکعت نماز بخوانی سپس هفتاد بار بگوئی: «یا أبصر الناظرین و یا اسمع السامعین و یا أسرع الحاسبین و یا أرحم الراحمین». و هر بار که این کلمات را می گوئی حاجت خود را بخواهی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 338 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از ابی حمزه گوید:امام باقر(علیه السّلام)فرمود: ای ابا حمزه تو را چه شده که هر گاه پیشامدی بیمناکت رخ دهد رو نمی کنی به یکی از گوشه های خانه ات-یعنی به سوی قبله- و دو رکعت نماز بخوانی و بگوئی یا ابصر الناظرین و یا اسمع السامعین و یا اسرع الحاسبین و یا ارحم الراحمین. ،تا هفتاد بار و هر بار که این دعا را خواندی حاجتی بخواهی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 263 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«ابی حمزه»گوید:امام باقر علیه السّلام فرمود:

ای ابا حمزه چرا هر وقت پیشامدی برایت پیش می آید به یکی از گوشه خانه ات رو نمی کنی(یعنی به سوی قبله رو کنی و دو رکعت نماز بخوانی)و بگوئی:

یا أبصر الناظرین و یا اسمع السامعین و یا اسرع الحاسبین و یا ارحم الراحمین،تا هفتاد بار و هربار که این دعا را بخوانی حاجت خود را بخواهی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 573 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 419 

*****

2- الحدیث

2/3380. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ، عَنْ ثَابِتٍ، عَنْ أَسْمَاءَ، قَالَتْ:

ص: 497


1- 9 . فی شرح المازندرانی : «وذکر » .
2- 10 . راجع : الفقیه ، ج 1 ، ص 336 ، ح 982 ؛ والأمالی للمفید ، ص 84 ، المجلس 7 ، ح 6 الوافی ، ج 9 ، ص 1616 ، ح 8842 .
3- 11 . فی « ب ، د ، ز ، بس » ومرآة العقول : - «والحزن » .
4- 12 . فی « ج ، بر » : - «والخوف » .
5- 1 . فی الوافی : + «لی » .
6- 2 . فی « بف » : «إذ» .
7- 3 . فی الوافی : «نابک » بدل « أتی بک » .
8- 4 . فی « ز » : - «بعض » .
9- 5 . فی « د ، بر ، بف » والوافی : «وکلّما» .
10- 6 . فی حاشیة « ج » : «حاجتک » .
11- 7 . فتح الأبواب ، ص 249 ، الباب 13 ، بسند آخر عنه علیه السلام . عدّة الداعی ، ص 274 ، الباب 5 ، مرسلاً عن ابن مسکان ؛ المقنعة ، ص 218 ، مرسلاً عن أبی عبداللّه علیه السلام ؛ مصباح المتهجّد ، ص 536 ، مرسلاً عن معاویة بن میسرة ، عنه علیه السلام ؛ المصباح للکفعمی ، ص 391 ، الفصل 35 ، مرسلاً عنهم علیهم السلام ، وفی کلّ المصادر مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1619 ، ح 8843 .

قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «مَنْ أَصَابَهُ هَمٌّ، أَوْ غَمٌّ(1)، أَوْ کَرْبٌ، أَوْ بَلاَءٌ(2)، أَوْ لاَءْوَاءٌ(3)، فَلْیَقُلِ: اللّهُ رَبِّی، وَ(4) لاَ أُشْرِکُ بِهِ شَیْئاً، تَوَکَّلْتُ(5) عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لاَ یَمُوتُ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

اسماء گوید: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: هر کس باو اندوهی یا غمی یا سختی یا بلائی یا دشواری برسد پس بگوید: «اللّٰه ربی و لا اشرک به شیئا، توکلت علی الحی الذی لا یموت».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 338 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: به هر کسی غمّی یا گرفتاری یا بلائی یا تنگیِ معیشتی برسد باید بگوید: اللّٰه ربی و لا اشرک به شیئاً،توکلت علی الحی الذی لا یموت. .

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 265 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

به هرکس غمّی یا گرفتاری یا بلائی یا گرفتاری زندگی برسد باید بگوید: اللّه ربّی و لا أشرک به شیئا،توکّلت علی الحیّ الّذی لا یموت.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 575 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. أو لأواء فی القاموس اللأواء الشدة و ضیق المعیشة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 419 

*****

3- الحدیث

3/3381 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا نَزَلَتْ بِرَجُلٍ نَازِلَةٌ، أَوْ(7) شَدِیدَةٌ، أَوْ کَرَبَهُ(8) أَمْرٌ، فَلْیَکْشِفْ عَنْ رُکْبَتَیْهِ وَ ذِرَاعَیْهِ، وَ لْیُلْصِقْهُمَا(9) بِالاْءَرْضِ، وَ لْیُلْزِقْ(10) جُوءْجُوءَهُ(11) بِالاْءَرْضِ(12)، ثُمَّ لْیَدْعُ بِحَاجَتِهِ وَ هُوَ سَاجِدٌ».(13)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

هشام بن سالم گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر گاه برای مردی پیش آمد ناگواری یا سختی کرد، یا أمری او را اندوهناک ساخت پس دو زانوی خود را با آرنجهای دستانش برهنه کند و بزمین بچسباند، و سینۀ خود را بزمین گذارد و با این حال در سجده برای حاجت خود دعا کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 338 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: چون به کسی ناگواری یا سختی یا گرفتاری در کاری رخ داد باید پا را تا بدو زانو و دستها را تا آرنج برهنه کند و به زمین چسباند و سینه به زمین ساید و سپس در حال سجده برای حاجتِ خود دعا کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 265 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:

چون برای کسی ناگواری یا سختی یا گرفتاری رخ داد باید پاها را تا دو زانو و دستها را تا آرنج برهنه کرد و به زمین چسباند و سینه به زمین ساید و سپس در حال سجده برای حاجت خود دعا نمود.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 575 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن. جؤجؤه فی القاموس الجؤجؤ کهدهد الصدر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 419 

*****

4- الحدیث

4/3382. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْن عُمَارَةَ(14)

ص: 498


1- 8 . فی « ب ، ص ، بس ، بف » والوافی : «غمّ أو همّ » .
2- 9 . فی « ز » : - «أو بلاء » .
3- 10 . «اللاّءواء » : الشدّة وضیق المعیشة . النهایة ، ج 4 ، ص 221 (لأو).
4- 11 . فی « ب ، ص ، بر » والوافی : - «و» .
5- 12 . فی حاشیة «ج» : «وتوکّلت» .
6- 13 . عدّة الداعی ، ص 276 ، الباب 5 ، مرسلاً عن عاصم بن حمید ، عن أسماء ، عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ؛ الدعوات ، ص 50 ، الباب 1 ، مرسلاً ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1619 ، ح 8844 .
7- 1 . فی «بر» : - «أو» .
8- 2 . فی «ب ، ص» وحاشیة «ج» وعدّة الداعی : «کربة» .
9- 3 . فی «ب ، ج ، بس ، بف» والوافی : «ولیلصقها» .
10- 4 . فی «بر ، بف» وحاشیة «ج» وعدّة الداعی : «ولیلصق» . ویجوز فی «ولیلزق» البناء علی التفعیل أیضا .
11- 5 . «الجُؤجُؤ» : الصَّدر ، وقیل : عظامه . والجمع : الجآجئ . النهایة ، ج 1 ، ص 232 (جؤجؤ).
12- 6 . فی شرح المازندرانی : «إلی الأرض» .
13- 7 . عدّة الداعی ، ص 276 ، الباب 5 ، مرسلاً عن هشام بن سالم الوافی ، ج 9 ، ص 1620 ، ح 8845 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 12 ، ح 8579 .
14- 8 . هکذا فی «بف ، جر» . وفی «ب ، ج ، د ، ز ، بر ، بس» والمطبوع : «عمّار» . والظاهر أنّ الصواب ما أثبتناه ؛ فقد ورد الخبر فی تفسیر القمّی ، ج 1 ، ص 354 هکذا : «حدّثنی أبی ، عن الحسن بن محبوب ، عن الحسن بن عمارة ، عن ابن سیّارة ، عن أبی عبداللّه علیه السلام » . والصواب «أبی سیّار» _ وهو کنیة مسمع بن عبدالملک _ کما ورد فی البحار ، ج 12 ، ص 247 ، ح 13 ؛ و ج 95 ، ص 186 ، ح 7 ، نقلاً من تفسیر القمّی ، علی الصواب . ووردت فی الکافی ، ح 9185 روایة ابن محبوب ، عن الحسن بن عمارة ، عن مسمع . وفی الکافی ، ح 13428 ، روایة ابن محبوب ، عن حسین بن عمارة ، عن مسمع أبی سیّار . وفی التهذیب ، ج 7 ، ص 180 ، ح 793 ، روایة ابن محبوب ، عن الحسن بن عمارة ، عن أبیه ، عن مسمع أبی سیّار.

الدَّهَّانِ(1)، عَنْ مِسْمَعٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «لَمَّا طَرَحَ إِخْوَةُ یُوسُفَ یُوسُفَ فِی الْجُبِّ(2)، أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ علیه السلام ، فَدَخَلَ عَلَیْهِ، فَقَالَ: یَا غُلاَمُ، مَا تَصْنَعُ هَاهُنَا؟ فَقَالَ: إِنَّ(3) إِخْوَتِی أَلْقَوْنِی فِی 2 / 557

الْجُبِّ، قَالَ: فَتُحِبُّ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهُ؟ قَالَ: ذَاکَ إِلَی اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ إِنْ شَاءَ(4) أَخْرَجَنِی».

قَالَ: «فَقَالَ لَهُ: إِنَّ اللّهَ تَعَالی یَقُولُ لَکَ: ادْعُنِی بِهذَا الدُّعَاءِ حَتّی أُخْرِجَکَ مِنَ(5) الْجُبِّ، فَقَالَ لَهُ(6): وَ مَا الدُّعَاءُ؟ فَقَالَ: قُلِ: اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِأَنَّ لَکَ الْحَمْدَ، لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ(7) الْمَنَّانُ، بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَ الاْءَرْضِ، ذُو الْجَلاَلِ وَ الاْءِکْرَامِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تَجْعَلَ لِی مِمَّا(8) أَنَا فِیهِ فَرَجاً وَ مَخْرَجاً» .

قَالَ: «ثُمَّ کَانَ مِنْ قِصَّتِهِ مَا ذَکَرَ اللّهُ فِی کِتَابِهِ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: چون برادران یوسف او را در چاه افکندند جبرئیل نزدش آمد و گفت: ای پسرک در اینجا چه میکنی؟ گفت: همانا برادران من مرا در این چاه افکندند جبرئیل گفت: میخواهی که از این چاه بیرون آئی؟ یوسف گفت: این با خدای عز و جل است اگر خواهد مرا بیرون آرد، امام صادق علیه السّلام فرمود: پس جبرئیل باو گفت: همانا خدای تعالی بتو فرماید: مرا با این دعا بخوان تا از چاه بیرونت آورم، یوسف گفت: آن دعا کدام است؟ گفت: بگو: «اللهم انی أسألک بأن لک الحمد، لا اله الا انت المنان بدیع السماوات و الارض ذو الجلال و الاکرام ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان تجعل لی مما انا فیه فرجا و مخرجا». امام صادق علیه السّلام فرمود: پس داستانش همان شد که خداوند در کتابش یاد فرموده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 339 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از امام صادق(علیه السّلام)گوید: چون برادران یوسف او را در چاه انداختند جبرئیلش آمد و بر او وارد شد و گفت:ای پسرک،در اینجا چه می کنی؟گفت: برادرانم مرا به چاه افکندند.گفت:دوست داری که از آن برآئی؟ پاسخ داد: این با خدا عز و جل است،اگر خواهد مرا بیرون آورد. به او گفت:خدا تعالی به تو می گوید:مرا با این دعا بخوان تا تو را از چاه برآورم.به او گفت:آن دعا چیست؟گفت:بگو: اللهم انی اسألک بان لک الحمد لا اله الاّٰ انت المنّان بدیع السموات و الارض ذو الجلال و الاکرام ان تصلی علی محمد و آل محمد و آن تجعل لی مما انا فیه فرجاً و مخرجاً. . پس از آن داستانش همان شد که خدا در کتاب خود یاد کرده.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 265 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام صادق علیه السّلام فرماید:

چون برادران یوسف او را در چاه انداختند جبرئیل آمد و بر او وارد شد و گفت:ای پسرک،در اینجا چه می کنی؟گفت:برادرانم مرا در چاه افکندند.گفت دوست داری که از آن برآئی؟پاسخ داد:

این بار خدای عزّ و جلّ است،اگر بخواهد مرا بیرون می آورد.به او گفت: خدای تعالی به تو می گوید:مرا با این دعا بخوان تا تو را از چاه خارج سازم.به او گفت:آن دعا چیست؟گفت:بگو:اللهمّ انّی اسألک بان لک الحمد لا اله الاّ انت المنّان بدیع السموات و الارض ذو الجلال و الاکرام ان تصلّی علی محمد و آل محمد و ان تجعل لی مما انا فیه فرجا و مخرجا.

پس از آن داستانش همان شد که خدا در کتاب خود یاد کرده.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 575 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 420 

*****

5- الحدیث

5/3383.عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام (10): أَنَّ الَّذِی دَعَا بِهِ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَلی دَاوُدَ بْنِ عَلِیٍّ حِینَ

ص: 499


1- 9 . فی «ز» : «الدهقان» .
2- 10 . قال الخلیل : «الجبّ : بئر غیر البعیدة الغور» . وقال الجوهری : «الجُبّ : البئر التی لم تُطْوَ». وجمعها : جباب وجِبَبَة . راجع : ترتیب کتاب العین ، ج 1 ، ص 257 ؛ الصحاح ، ج 1 ، ص 96 (جبب).
3- 1 . فی «ز» : - «إنّ» .
4- 2 . فی «ب ، ص ، بر» : + «اللّه» .
5- 3 . فی «ص» : + «هذا» .
6- 4 . فی «ب» : - «له» .
7- 5 . فی «ز» : + «الحنّان» .
8- 6 . فی «ص» : «ما» .
9- 7 . تفسیرالقمّی ، ج 1 ، ص 354 ، عن أبیه ، عن الحسن بن محبوب ، عن الحسن بن عمارة ، عن ابن سیّارة ، عن أبی عبداللّه علیه السلام . تفسیر العیّاشی ، ج 2 ، ص 170 ، ح 6 ، عن مسمع أبی سیّار ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1620 ، ح 8846 .
10- 8 . فی الوافی : - «عن أبی عبد اللّه علیه السلام » .

قَتَلَ الْمُعَلَّی(1) بْنَ خُنَیْسٍ، وَ أَخَذَ مَالَ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِنُورِکَ الَّذِی لاَ یُطْفی(2)، وَ بِعَزَائِمِکَ الَّتِی لاَ تُخْفی، وَ بِعِزِّکَ الَّذِی لاَ یَنْقَضِی، وَ بِنِعْمَتِکَ الَّتِی لاَ تُحْصی، وَ بِسُلْطَانِکَ الَّذِی کَفَفْتَ بِهِ فِرْعَوْنَ عَنْ مُوسی علیه السلام

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

معاوية بن عمار از امام صادق عليه السّلام حديث كند كه آن دعائى كه حضرت صادق عليه السلام بوسيلۀ آن بداود بن على نفرين كرد در داستان كشتن او معلى بن خنيس و گرفتن اموال آن حضرت را از او (كه در باب نفرين بر دشمن حديث داستانش گذشت، آن دعا اينست. «اللهم انى أسألك بنورك الذى لا يطفى و بعزائمك التى لا تخفى و بعزك الذى لا ينقضى و بنعمتك التى لا تحصى و بسلطانك الذى كففت به فرعون عن موسى عليه السّلام. .

*****

[ترجمه كمره اى] :

از معاوية بن عمّار از امام صادق(عليه السّلام)گويد: آن دعا و نفرينى كه امام صادق(عليه السّلام)به داود بن على كرد هنگامى كه معلّى بن خنيس را كشت و مال آن حضرت را از او گرفت اين است: بار خدايا من از تو خواستارم بحق آن نورت كه خاموشى ندارد و به عزائمت كه نهان نيستند و به عزّتت كه تمامى ندارد و به نعمتت كه شماره ندارد و به همان سلطنت كه با آن فرعون را از موسى(عليه السّلام)بازداشتى.

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

«معاوية بن عمّار»از امام صادق عليه السّلام نقل مى كند كه فرمود:

آن دعا و نفرينى كه امام صادق عليه السّلام به داوود بن على كرد هنگامى كه معلّى بن خنيس را كشت و مال آن حضرت را از او گرفت اين است:

بار خدايا من از تو خواستارم بحق آن نورت كه خاموشى ندارد و تصميم هايت كه نهان نيستند و به عزّتت كه تمامى ندارد و به نعمتت كه شماره ندارد و به همان قدرتت كه با آن فرعون را از موسى عليه السّلام بازداشتى.

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

صحيح. و بعزائمك التي أي حقوقك اللازمة على الخلق، أو المراد الأسماء التي إذا أقسم بها عليك لم تردها من عزمت عليك بمعنى أقسمت عليك، و الله يعلم و في القاموس عزائم الله فرائضه التي أوجبها.

*****

6- الحدیث

6/3384. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی الْهَمِّ، قَالَ: «تَغْتَسِلُ وَ تُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ، وَ تَقُولُ: "یَا فَارِجَ الْهَمِّ، وَ یَا کَاشِفَ الْغَمِّ، یَا رَحْمَانَ الدُّنْیَا وَ الاْآخِرَةِ وَ رَحِیمَهُمَا، فَرِّجْ هَمِّی، وَ اکْشِفْ غَمِّی، یَا أَللّهُ الْوَاحِدُ الاْءَحَدُ الصَّمَدُ ، الَّذِی لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ ، اعْصِمْنِی وَ طَهِّرْنِی، وَ اذْهَبْ بِبَلِیَّتِی"(3) وَ اقْرَأْ آیَةَ الْکُرْسِیِّ، وَ الْمُعَوِّذَتَیْنِ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

اسماعیل بن جابر از حضرت صادق علیه السلام حدیث کند که برای رفع اندوه فرمود: غسل میکنی و دو رکعت نماز میخوانی و میگوئی: «یا فارج الهم و یا کاشف الغم یا رحمان الدنیا و الآخرة و رحیمهما فرج همی و اکشف غمی یا اللّٰه الواحد الاحد الصمد الذی«

لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ `وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ

» اعصمنی و طهرنی و اذهب ببلیتی». و آیة الکرسی را با دو سورۀ معوّذتین (یعنی«

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلْفَلَقِ

» و«

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلنّٰاسِ

») بخوان.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 340 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از اسماعیل بن جابر که امام صادق(علیه السّلام)فرمود: برای رفع هم،غسل کن و دو رکعت نماز بخوان و بگو: یا فارج الهم و یا کاشف الغم یا رحمان الدنیا و الآخرة و رحیمهما فرّج همّی و اکشف غمّی یا اللّٰه الواحد الاحد الصمد الذی«

لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ `وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ

». ،مرا نگهدار و پاک کن و بلاء را از من ببر،و بخوان آیة الکرسی را با دو سورۀ قل اعوذ-یعنی«

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلْفَلَقِ

» و«

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلنّٰاسِ

».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 267 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-«اسماعیل بن جابر»نقل می کند که امام صادق علیه السّلام فرمود:

برای رفع غم و افسردگی،غسل کن و دو رکعت نماز بخوان و بگو:

یا فارج الهم و یا کاشف الغم یا رحمن الدنیا و الآخرة و رحیمهما فرّج عنّی و اکشف غمّی یا اللّه الواحد الصمد الّذی

لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ `وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ

،مرا نگهدار و پاک کن و بلاء را از من ببر،و بخوان آیة الکرسی را با دو سورۀ قل اعوذ-یعنی

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلْفَلَقِ

و

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلنّٰاسِ.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 577 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 420 

*****

7- الحدیث

7/3385 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ سَمَاعَةَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِذَا خِفْتَ(5) أَمْراً، فَقُلِ: اللّهُمَّ إِنَّکَ لاَ یَکْفِی مِنْکَ أَحَدٌ، وَ أَنْتَ تَکْفِی مِنْ کُلِّ أَحَدٍ مِنْ(6) خَلْقِکَ(7)، فَاکْفِنِی کَذَا وَ کَذَا».

وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ، قَالَ: «تَقُولُ(8): یَا کَافِیاً مِنْ کُلِّ شَیْءٍ(9) ، وَ لاَ یَکْفِی مِنْکَ شَیْءٌ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الاْءَرْضِ، اکْفِنِی مَا أَهَمَّنِی مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا وَ الاْآخِرَةِ، وَ صَلَّی اللّهُ(10) عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ(11)».

2 / 558

وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَنْ دَخَلَ عَلی سُلْطَانٍ یَهَابُهُ، فَلْیَقُلْ: «بِاللّهِ أَسْتَفْتِحُ، وَ بِاللّهِ

ص: 500


1- 9 . فی «ز» : «معلّی» .
2- 10 . فی «ز» : - «الذی لایطفی» .
3- 1 . فی «ص» : «بلیّتی» .
4- 2 . الوافی ، ج 9 ، ص 1620 ، ح 8847 .
5- 3 . فی «ز» : «حففت» .
6- 4 . فی «ز» : - «أحد من» .
7- 5 . فی «بر» وحاشیة «ج ، ص ، بف» والوافی : + «کلّهم» .
8- 6 . فی «ص ، بر» : «یقول» .
9- 7 . فی «بر ، بف» وحاشیة «ج ، ص» : + «تکفی من کلّ شیء» .
10- 8 . فی «ب ، بر ، بف» وحاشیة «ج» والوافی : «وصلّ» بدل «وصلّی اللّه» .
11- 9 . فی «ز» وحاشیة «ج» : «آل محمّد» .

أَسْتَنْجِحُ، وَ بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله أَتَوَجَّهُ، اللّهُمَّ ذَلِّلْ لِی صُعُوبَتَهُ، وَ سَهِّلْ لِی حُزُونَتَهُ(1)؛ فَإِنَّکَ تَمْحُو مَا تَشَاءُ وَ تُثْبِتُ، وَ عِنْدَکَ أُمُّ الْکِتَابِ».

وَ تَقُولُ(2) أَیْضاً: «حَسْبِیَ اللّهُ ، لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ ، عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ، وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ، وَ أَمْتَنِعُ بِحَوْلِ اللّهِ وَ قُوَّتِهِ مِنْ حَوْلِهِمْ وَ قُوَّتِهِمْ، وَ أَمْتَنِعُ بِرَبِّ الْفَلَقِ، مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ، وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ(3)» .(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سماعة گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر گاه از پیش آمدی بترسی پس بگو: «اللهم انک لا یکفی منک أحد و أنت تکفی من کل أحد من خلقک فاکفنی کذا و کذا. (و بجای کذا و کذا گرفتاری خود را ذکر کند). و در حدیث دیگر است که فرمود: میگوئی: «یا کافیا من کل شیء و لا یکفی منک شیء فی السماوات و الارض، اکفنی ما أهمنی من أمر الدنیا و الآخرة و صلی اللّٰه علی محمد و آله». و حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر که بر سلطانی وارد شود که از او ترس دارد پس بگوید: «باللّٰه استفتح و باللّٰه استنجح و بمحمد صلی اللّٰه علیه و آله أتوجه، اللهم ذلل لی صعوبته و سهل لی حزونته فانک تمحو ما تشاء و تثبت و عندک ام الکتاب. و نیز میگوئی: «

حَسْبِیَ اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ اَلْعَرْشِ اَلْعَظِیمِ

» و أمتنع بحول اللّٰه و قوته من حولهم و قوتهم و أمتنع«

بِرَبِّ اَلْفَلَقِ `مِنْ شَرِّ مٰا خَلَقَ

» و لا حول و لا قوة الا باللّٰه. ».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 340 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:چون از امری بترسی بگو:بار خدایا احدی از تو کفایت نکند و توئی که از هر کسی کفایت می کنی،از من کفایت کن چنین و چنان را. و در حدیث دیگر است که می گوئی:ای که از هر چیز کفایت کنی و چیزی از تو کفایت نکند در آسمان ها و زمین،کفایت کن از من آنچه را برای من مهم است از کار دنیا و آخرت و صلی اللّٰه علی محمد و آله. و امام صادق(علیه السّلام)فرمود:هر که بر سلطانی وارد می شود که از او می ترسد باید بگوید: باللّٰه استفتح و باللّٰه استنجح و بمحمد اتوجه. بار خدایا سرکشی آن را برایم رام کن و سختی آن را هموار کن زیرا تو محو کنی آنچه را خواهی و نزد تو است دفتر کل. و نیز می گوئی: «

حَسْبِیَ اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ اَلْعَرْشِ اَلْعَظِیمِ

» و امتنع بحول اللّٰه و قوّته من حولهم و قوّتهم و امتنع برب الفلق من شرّ ما خلق و لا حول و لا قوة الاّٰ باللّٰه. .

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 267 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام صادق علیه السّلام فرمود:چون از کاری بترسی بگو:بار خدایا احدی از تو کفایت نکند و توئی که از هرکسی کفایت می کنی،از من کفایت کن چنین و چنان را.

و در حدیث دیگر است که می گوئی:ای که از هر چیز کفایت کنی و چیزی از تو کفایت نکند در آسمان ها و زمین،کفایت کن از من آنچه از کار دنیا و آخرت که برای من قرار دادی و صلّی اللّه علی محمد و آله.

و امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس بر سلطانی وارد شود که از او بترسد باید بگوید:باللّه استفتح و باللّه استنجح و بمحمد اتوجّه،بار خدایا سرکشی آن را بریام رام کن و سختی آن را هموار کن زیرا تو محو کنی آنچه را خواهی و نزد توست دفتر کل.

و نیز می گوئی:حسبی اللّه لا إله الاّ هو علیه توکّلت و هو ربّ العرش العظیم و امتنع بحول اللّه و قوّته من حولهم و قوّتهم و امتنع

بِرَبِّ اَلْفَلَقِ `مِنْ شَرِّ مٰا خَلَقَ

و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 577 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 421 

*****

8- الحدیث

8/3386. عَنْهُ(5)، عَنْ عِدَّةٍ(6) رَفَعُوهُ، إِلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام (7)، قَالَ:

«کَانَ مِنْ دُعَاءِ أَبِی(8) علیه السلام فِی الاْءَمْرِ یَحْدُثُ: اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ(9) آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْ لِی، وَ ارْحَمْنِی، وَ زَکِّ عَمَلِی، وَ یَسِّرْ(10) مُنْقَلَبِی، وَ اهْدِ(11) قَلْبِی، وَ آمِنْ خَوْفِی، وَ عَافِنِی فِی عُمُرِی کُلِّهِ، وَ ثَبِّتْ(12) حُجَّتِی، وَ اغْفِرْ(13) خَطَایَایَ، وَ بَیِّضْ وَجْهِی، وَ اعْصِمْنِی فِی دِینِی، وَ سَهِّلْ مَطْلَبِی، وَ وَسِّعْ عَلَیَّ فِی رِزْقِی؛ فَإِنِّی ضَعِیفٌ، وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَیِّئِ

ص: 501


1- 10 . «الحَزْن» : المکان الغلیظ الخَشِن ، والحُزُونة : الخشونة . النهایة ، ج 1 ، ص 380 (حزن) .
2- 1 . فی «بر» وحاشیة «ب ، ج ، د ، بف» : «ولیقل» . وفی الوافی : «ویقول» .
3- 2 . فی حاشیة «بف» : + «العلیّ العظیم» .
4- 3 . فقه الرضا علیه السلام ، ص 393، وفیه : «وإذا فزعت من سلطان أو غیره فقل : حسبی اللّه ...» الوافی ، ج 9 ، ص 1628 ، ح 8863 .
5- 4 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد المذکور فی السند السابق .
6- 5 . هکذا فی النسخ . وفی المطبوع : + «من أصحابنا» .
7- 6 . فی الوافی : - «إلی أبی عبداللّه علیه السلام » .
8- 7 . فی «بر ، بس ، بف ، جر» وحاشیة «ج» وشرح المازندرانی والوافی وعدّة الداعی : «أبی عبداللّه» بدل «أبی» .
9- 8 . فی «بر ، بف» : «وعلی» .
10- 9 . فی «ب» : «زکّ» بدل «یسّر» .
11- 10 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی . وفی المطبوع : «واهد[ء]» . ویحتمل فی الکلمة أن تکون بفتح الدال من الهدوء ، لا من الهدایة بقلب الهمزة ألفا ثمّ حذفها ، وأصلها : «اهْدَءْ» أی سکّن قلبی .
12- 11 . فی «بف» : «وتثبّت» .
13- 12 . فی «ص ، بر ، بف» وحاشیة «ج» وشرح المازندرانی والوافی وعدّة الداعی : «واغسل» .

مَا عِنْدِی بِحُسْنِ مَا عِنْدَکَ، وَ لاَ تَفْجَعْنِی بِنَفْسِی، وَ لاَ تَفْجَعْ لِی(1) حَمِیماً(2)، وَ هَبْ لِی یَا إِلهِی لَحْظَةً مِنْ لَحَظَاتِکَ؛ تَکْشِفْ(3) بِهَا(4) عَنِّی جَمِیعَ مَا بِهِ ابْتَلَیْتَنِی، وَ تَرُدَّ بِهَا عَلَیَّ مَا هُوَ أَحْسَنُ عَادَتِکَ(5) عِنْدِی، فَقَدْ ضَعُفَتْ قُوَّتِی، وَ قَلَّتْ حِیلَتِی، وَ انْقَطَعَ مِنْ خَلْقِکَ رَجَائِی، وَ لَمْ یَبْقَ(6) إِلاَّ رَجَاوءُکَ وَ تَوَکُّلِی عَلَیْکَ ، وَ قُدْرَتُکَ عَلَیَّ یَا رَبِّ أَنْ تَرْحَمَنِی وَ تُعَافِیَنِی(7) کَقُدْرَتِکَ عَلَیَّ أَنْ تُعَذِّبَنِی وَ تَبْتَلِیَنِی.

إِلهِی(8) ذِکْرُ عَوَائِدِکَ(9) یُوءْنِسُنِی(10)، وَ الرَّجَاءُ لاِءِنْعَامِکَ(11) یُقَوِّینِی(12)، وَ لَمْ أَخْلُ مِنْ نِعَمِکَ(13) مُنْذُ خَلَقْتَنِی، وَ أَنْتَ(14) رَبِّی وَ سَیِّدِی وَ مَفْزَعِی وَ مَلْجَئِی وَ الْحَافِظُ لِی وَ الذَّابُّ عَنِّی وَ الرَّحِیمُ بِی وَ الْمُتَکَفِّلُ بِرِزْقِی، وَ فِی قَضَائِکَ وَ قُدْرَتِکَ(15) کُلُّ مَا أَنَا فِیهِ، فَلْیَکُنْ یَا سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ(16) فِیمَا قَضَیْتَ وَ قَدَّرْتَ(17) وَ حَتَمْتَ(18) تَعْجِیلُ خَلاَصِی مِمَّا أَنَا فِیهِ جَمِیعِهِ، وَ الْعَافِیَةُ لِی؛ فَإِنِّی لاَ أَجِدُ لِدَفْعِ ذلِکَ أَحَداً غَیْرَکَ، وَ لاَ أَعْتَمِدُ فِیهِ إِلاَّ عَلَیْکَ، فَکُنْ یَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الاْءِکْرَامِ(19) عِنْدَ أَحْسَنِ ظَنِّی ··· î

ص: 502


1- 13 . فی «بر ، بف» وحاشیة «ج» والوافی وعدّة الداعی : «بی» .
2- 14 . «الحمیم» : الذی یَوَدُّک وتَوَدُّه . ترتیب کتاب العین ، ج 1 ، ص 430 (حمم).
3- 15 . فی بعض النسخ : «تکشفُ» بالرفع علی أنّ الجملة صفة ل «لحظة» .
4- 16 . فی «بس» : - «بها» .
5- 1 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی . وفی المطبوع : «عاداتک».
6- 2 . فی «ص» : «ولاتبقی».
7- 3 . هکذا فی النسخ التی قوبلت وشرح المازندرانی . وفی المطبوع : «وتعافنی» . وکذا الکلام فی : «تبتلینی» .
8- 4 . فی شرح المازندرانی : + «إنّ» .
9- 5 . «العائدة» : الصِّلة والمعروف . والجمع : عوائد . ترتیب کتاب العین ، ج 2 ، ص 1308 (عود).
10- 6 . فی شرح المازندرانی : + «بک» .
11- 7 . فی «ز» : «لأنعمک» .
12- 8 . فی «بر» : «یقرّبنی» .
13- 9 . فی «ز» وعدّة الداعی : «نعمتک» .
14- 10 . فی «بر ، بس» وعدّة الداعی : «فأنت» .
15- 11 . فی حاشیة «ج» وعدّة الداعی : «وقدرک» .
16- 12 . فی «ج» : «مولائی» .
17- 13 . فی «بر» : - «قدّرت» .
18- 14 . فی «ص ، بس» : «وختمت» .
19- 15 . فی «ج» وشرح المازندرانی : - «والإکرام» .

بکَ(1)، وَ رَجَائِی لَکَ(2)، وَ ارْحَمْ تَضَرُّعِی وَ ساسْتِکَانَتِی(3) وَ ضَعْفَ رُکْنِی(4)، وَ امْنُنْ بِذلِکَ عَلَیَّ وَ عَلی کُلِّ(5) دَاعٍ دَعَاکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ، وَ صَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السّلام فرمود: از دعاهای پدرم که در هنگامی که امری پیش می آمد میخواند این بود (و ترجمه اش چنین است): «اللهم صل علی محمد و آل محمد و بیامرز مرا و بمن رحم کن و کردار مرا پاکیزه فرما و بازگشت مرا آسان کن، و دل مرا آرام نما، و از ترسم آسوده فرما، و در همۀ عمرم بمن عافیت ده، و حجت مرا پابرجا کن، و خطاهایم را ببخش، و رویم را سپید گردان، و در بارۀ دینم مرا نگهدار، و رسیدن بدان چه را جویای آنم بر من آسان کن، و روزیم را فراوان کن زیرا من ناتوانم، و از بدی که نزد من است بآن خوبی که در نزد تو است درگذر، و مرا در بارۀ خودم داغدار مکن، و نزدیکانم را نیز داغدار منما، و بمن ببخش بار خدایا یک لحظه ای (و یک نظر رحمتی) که بدان همۀ گرفتاریهایم را برطرف سازی، و بدان وسیله بازگردانی بمن هر آن خوئی که پیش تو بهتر است، که هر آینه نیرویم سست، و چاره ام کم شده، و امیدم از خلق تو بریده و جز امید بتو و توکل بر تو چیزی نمانده، و توانائیت پروردگارا اگر بمن رحم کنی و عافیتم بخشی چون توانائیت بعذاب و گرفتاری من است، خدایا یاد بخششهایت مرا آرام کند و امید بانعام تو بمن نیرو دهد، و از آن زمان که مرا آفریدی تهی از نعمت های تو نبودم، و توئی پروردگارم من و آقایم و دادرسم و پناهگاهم و نگهدارم، و دورکننده از من (بلاها را) و مهربان بمن و کفیل روزیم، و هر آنچه که من در آنم بقضا و قدر تو است، پس ای آقا و ای مولای من در آنچه مقدر فرموده ای و حتم کرده ای رهائی من باشد از همۀ گرفتاریهائی که در آنم، و عافیت من در آن باشد، زیرا من برای دور ساختن آنها جز تو کسی را ندارم، و بغیر تو اعتمادی ندارم، پس ای صاحب جلالت و اکرام با من برابر خوش گمانی و امیدواریم رفتار کن و بزاری و ناتوانی و سستی من ترحم کن و بدان بر من منت نه و نیز بهر کس که بدرگاهت دعا کند یا ارحم الراحمین و صلی اللّٰه علی محمد و آله».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 342 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-حدیث را به امام صادق(علیه السّلام)رسانیدند که فرمود:از دعاهای پدرم در بارۀ امری که رخ می داد این است:بار خدایا رحمت فرست به محمد و آل محمد و بیامرز مرا و به من رحم کن و پاکیزه کن کردار مرا و برگرد مرا آسان کن و دلِ مرا آرام کن و از ترسم آسوده ساز و در همۀ عمرم عافیت بخش و دلیلم را بر جا دار و از خطاهایم در گذر و رویم را سپید و دینم را نگهدار و مقصدم را آسان کن و روزیم را فراوان کن زیرا من ناتوانم و از بدی آنچه نزد من است بخوبی آنچه نزد تو است در گذر و مرا داغدار خویش مساز و خویشان مرا داغدار مکن و یک نظر رحمت خود را به من ببخش که بدان همه گرفتاری های مرا برطرف کنی و به من برگردانی هر شیوه ای که نزد تو بهتر است که هر آینه نیرویم سست شده و چاره ام از دست شده و امدم از خلقِ تو بریده و نمانده است مگر همان امید به تو و توکّل برتو و قدرتت بر من پروردگارا که به من مهرورزی و مرا عافیت بخشی چونان که توانی مرا عذاب کنی و گرفتار سازی،معبودا ذکر بخششهایت مرا آرام می کند و امید به انعامت مرا نیرو می دهد از آن گاهم که آفریدی بی نعمت تو نبودم توئی پروردگارم و آقایم و پناهم و داد رسم و نگهبانم و دفع کننده از من و مهرورز به من و کفیل روزیم، هر آنچه من در آنم،از قضا و قدرت تو است،ای آقا و مولای من در ضمن قضا و قدر و تصمیم تو رهائی من باشد از هر گرفتاریم که دارم و عافیت من باشد زیرا من احدی را از برای دفاع آنها ندارم جز تو و اعتماد به کسی ندارم جز بر تو،یا«

ذُو اَلْجَلاٰلِ وَ اَلْإِکْرٰامِ

» خوشبینی و امید مرا منظور دار و زاری و ناتوانی و زبونی مرا ترحّم کن و بدان بر من منّت نه و بر هر دعاکنندۀ به درگاهت یا ارحم الراحمین و صلی اللّٰه علی محمد و آله.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 271 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-حدیث را به امام صادق علیه السّلام رسانیدند که فرمود:از دعاهای پدرم دربارۀ امری که رخ می داد این است:بار خدایا بر محمد و آل محمد رحمت فرست و بیامرز مرا و به من رحم کن و کردار مرا پاکیزه گردان و برگشت کار را بر من آسان کن و دلم را آرام و ترس را بر من آسان گردان و به عمرم عافیت بخش و دلیلم را برجا دار و از خطاهایم درگذر و رویم را سپید و دینم را نگهدار و مقصودم را آسان کن و روزیم را فراوان گردان زیرا من ناتوانم و از بدی آنچه نزد من است بخوبی آنچه نزد توست درگذر و مرا داغدار خویش مساز و خویشان مرا داغدار مکن و نگاه رحمت خود را بر من ببخش که بدان همه گرفتاری های مرا برطرف کنی و به من برگردانی هر شیوه ای که نزد تو بهتر است که هر آینه نیرویم سست شده و چاره ام از دست رفته و از خلق تو بریده و نمانده است مگر همان امید به تو و توکّل بر تو و قدرتت بر من پروردگارا که به من مهرورزی و مرا عافیت بخشی چونانکه توانی مرا عذاب کنی و گرفتار سازی،معبودا!ذکر بخششهایت مرا آرام می کند و امید به انعامت به من نیرو می دهد از آن وقت که مرا آفریدی بی نعمت تو نبودم توئی پروردگارم و آقایم و پناهم و دادرسم و نگهبانم و دفع کننده از من و مهرورز به من و کفیل روزیم،هرآنچه من در آنم،از قضا و قدرت توست،ای آقا و مولای من در ضمن قضا و قدر و تصمیم تو رهائی باشد از هر گرفتاریم که دارم و عافیت من باشد زیرا من احدی را از برای دفاع آنها ندارم جز تو و اعتماد به کسی ندارم جز بر تو،یا ذو الجلال و الاکرام خوشبینی و امید مرا منظور دار و زاری و ناتوانی و زبونی مرا ترحّم کن و بدان بر من منّت نه و بر هر دعاکنندۀ به درگاهت یا ارحم الراحمین و صلی اللّه علی محمد و آله.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 579 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرفوع. زک عملی إما من الزکاة بمعنی الطهارة أی طهره من مفسدات العمل أو بمعنی النمو أی ضاعفه أو أذکره بالطهارة کنایة عن القبول، و لا تفجعنی فی الصحاح الفجیعة الرزیة و قد فجعته المصیبة أی أوجعته و کذلک التفجیع حمیما أی قریبا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 422 

*****

9- الحدیث

2 / 559

9/3387. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ یَسَارٍ(7)، عَنْ بَعْضِ مَنْ رَوَاهُ، قَالَ:

قَالَ(8): «إِذَا أَحْزَنَکَ(9) أَمْرٌ، فَقُلْ فِی آخِرِ(10) سُجُودِکَ: یَا جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ، یَا جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ - تُکَرِّرُ ذلِکَ - اکْفِیَانِی مَا(11) أَنَا فِیهِ؛ فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ(12)، وَ احْفَظَانِی بِإِذْنِ اللّهِ؛ فَإِنَّکُمَا حَافِظَانِ(13)» .(14)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و آن حضرت علیه السلام فرمود: هر گاه امری تو را باندوه افکند بگو در آخر سجده ات (یا در آخرین سجده ات): «یا جبرئیل یا محمد، یا جبرئیل یا محمد - و آن را تکرار کن - اکفیانی ما انا فیه فانکما کافیان و احفظانی باذن اللّٰه فانکما حافظان». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 342 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر گاه امری تو را به اندوه افکنده بگو در آخر سجده ات: یا جبرئیل یا محمد یا جبرئیل یا محمد. -آن را تکرار کن- اکفیانی ما انا فیه فانّکما کافیان و احفظانی باذن اللّٰه فانّکما حافظان. .

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 271 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-امام صادق علیه السّلام فرمود:

هرگاه امری تو را به اندوه افکند در آخر سجده ات بگو:

یا جبرئیل یا محمد یا جبرئیل یا محمد-آن را تکرار کن-اکفیانی ما انا فیه فانّکما کافیان و احفظانی باذن اللّه فانّکما حافظان.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 581 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 422 

*****

10- الحدیث

10/338. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ(15)، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَعْیَنَ، عَنْ بَشِیرِ بْنِ مَسْلَمَةَ(16):

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یَقُولُ: مَا أُبَالِی إِذَا قُلْتُ هذِهِ

ص: 503


1- 16 . فی «بر» : - «بک» .
2- 17 . فی «بر» : - «لک» .
3- 18 . فی «ب» : «واستکانی» .
4- 19 . أرکان کلّ شیء : جوانبه التی یستند إلیها ویقوم بها . النهایة، ج 2 ، ص 260 (رکن) .
5- 1 . فی «ز» : + «شیء» .
6- 2 . عدّة الداعی ، ص 275 ، الباب 5 ، بإسناده عن الکلینی ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1631 ، ح 8865 .
7- 3 . فی «ب ، د» : «بشّار» .
8- 4 . فی «ص» : - «قال» . وفی الوافی : + «لی» .
9- 5 . فی حاشیة «ج» والوافی : «حزنک» . وفی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 349 : «أحزنه ، بالحاء المهملة والزای المعجمة والنون : جعله حزینا فهو محزون . وبالباء الموحّدة : نابه وأصابه . ویؤیّد الأخیر ما رواه مسلم فی باب الدعاء وفسّره العیاض والمازری بأنّه بالحاء المهملة والزای المعجمة والباء الموحّدة بمعنی نابه وأصابه» .
10- 6 . فی «ب» وشرح المازندرانی : - «آخر» .
11- 7 . فی «ز» وحاشیة «بف» : «ممّا» .
12- 8 . فی «بر ، بف» وحاشیة «ج ، ص» والوافی : «کافیای» .
13- 9 . فر «بر ، بف» وحاشیة «ج ، ز ، ص» والوافی : «حافظای» .
14- 10 . مهج الدعوات ، ص 332 ، بإسناده عن الکلینی ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1621 ، ح 8848 .
15- 11 . فی «ب» : - «بن إبراهیم» .
16- 12 . فی «بس ، جر» : «سلمة» .

الْکَلِمَاتِ لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیَّ الاْءِنْسُ وَ الْجِنُّ(1): بِسْمِ اللّهِ، وَ بِاللّهِ، وَ مِنَ اللّهِ، وَ إِلَی اللّهِ، وَ فِی سَبِیلِ اللّهِ، وَ عَلی مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ صَلَّی اللّه ُ عَلَیْهِ وَآلِهِ؛ اللّهُمَّ إِلَیْکَ أَسْلَمْتُ نَفْسِی، وَ إِلَیْکَ(2) وَجَّهْتُ وَجْهِی، وَ إِلَیْکَ أَلْجَأْتُ ظَهْرِی، وَ إِلَیْکَ فَوَّضْتُ أَمْرِی؛ اللّهُمَّ احْفَظْنِی بِحِفْظِ الاْءِیمَانِ مِنْ بَیْنِ یَدَیَّ، وَ مِنْ خَلْفِی، وَ عَنْ یَمِینِی، وَ عَنْ شِمَالِی، وَ مِنْ فَوْقِی، وَ مِنْ تَحْتِی، وَ مِنْ قِبَلِی(3)، وَ ادْفَعْ عَنِّی بِحَوْلِکَ وَ قُوَّتِکَ؛ فَإِنَّهُ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِکَ(4)» .(5)

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، مِثْلَهُ.

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: که علی بن الحسین علیهما السلام میفرمود: من باکی ندارم چون این کلمات را بگویم اگر جن و انس بر علیه من گرد آیند (و بضرر من اجتماع کنند، و آن کلمات این است): «بسم اللّٰه و باللّٰه و من اللّٰه و الی اللّٰه و فی سبیل اللّٰه و علی ملة رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله اللهم الیک أسلمت نفسی و الیک و جهت وجهی و الیک ألجأت ظهری و الیک فوضت أمری اللهم احفظنی بحفظ الایمان من بین یدی و من خلفی و عن یمینی و عن شمالی و من فوقی و من تحتی و من قبلی و ادفع عنی بحولک و قوتک، فإنه لا حول و لا قوة الا بک». . و بسند دیگر این حدیث را بهمین نحو روایت کرده.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 342 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-از امام صادق(علیه السّلام)که علی بن الحسین(علیهما السّلام)می فرمود: چون این کلمات را بگویم،باک ندارم اگر جن و انس بر علیه من جمع شوند: بسم اللّٰه و باللّٰه و من اللّٰه و الی اللّٰه و فی سبیل اللّٰه و علی ملة رسول اللّٰه. ،بار خدایا خود را به تو تسلیم کردم و بس و به سوی تو رو کردم و بس تو را پشتیبانِ خود ساختم و بس و کارم را بس به تو واگذاردم،بار خدایا مرا به ایمان نگهبان باش از پیش رویم و پشت سرم و از سمت راست و چپم و از بالای سر و زیر پایم و از هر سو که هستم،بحول و قوت خود از من دفاع کن زیرا حول و قوتی نباشد جز به تو.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 271 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-از امام صادق علیه السّلام که علی بن الحسین علیه السّلام می فرمود:

چون این کلمات را بگویم،باک ندارم اگر جن و انس بر ضد من جمع شوند:بسم اللّه و باللّه و من اللّه و الی اللّه و فی سبیل اللّه و علی ملّة رسول اللّه،بار خدایا خود را به تو تسلیم کردم و بس،به سوی تو رو کردم و بس،تو را پشتیبان خود ساختم و بس و کارم را به تو واگذاردم و بس، بار خدایا مرا نگهبان باش از پیش رو و پشت سر و از سمت راست و چپم و از بالای سر و زیر پایم و از هر سو که هستم،بحول و قوّت خود از من دفاع کن زیرا حول و قوّتی جز در سایه تو نباشد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 583 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول و فی الصحاح یقال: أ قبل فلان حق أی عنده.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 422 

*****

11- الحدیث

11/3389 . عَنْهُ(6)، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «قَالَ لِی رَجُلٌ: أَیَّ شَیْءٍ قُلْتَ حِینَ(7) دَخَلْتَ عَلی أَبِی جَعْفَرٍ بِالرَّبَذَةِ(8)؟ قَالَ: قُلْتُ: اللّهُمَّ إِنَّکَ تَکْفِی مِنْ کُلِّ شَیْءٍ، وَ لاَ یَکْفِی مِنْکَ شَیْءٌ، فَاکْفِنِی(9)

ص: 504


1- 1 . فی «بر» والوافی : «الجنّ والإنس» .
2- 2 . فی شرح المازندرانی : - «إلیک» .
3- 3 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر» وشرح المازندرانی والوافی : «وما قبلی» .
4- 4 . فی حاشیة «ص» : «باللّه» .
5- 5 . الأمالی للطوسی ، ص 208 ، المجلس 8 ، ح 8 ، بسنده عن ابن أبی عمیر . قرب الإسناد ، ص 3 ، ح 8 ، بسند آخر عن جعفر ، عن علیّ بن الحسین علیهم السلام ، وفیهما مع اختلاف یسیر . وراجع : الکافی ، کتاب الدعاء ، باب القول عند الإصباح والإمساء ، ح 3291 الوافی ، ج 9 ، ص 1628 ، ح 8862 .
6- 6 . هکذا فی «ج ، د ، ز ، بر ، بس ، بف ، جر» والطبعة القدیمة . وفی «ب» والمطبوع : + «عن أبیه». والضمیر _ علی ما فی أکثر النسخ _ راجع إلی أحمد بن محمّد بن عیسی . واحتمال رجوعه إلی لفظة «أبیه» بعید جدّا ؛ لعدم ثبوت رجوع الضمیر إلی والد علیّ بن إبراهیم المعبَّر عنه بلفظة «أبیه» فی شیءٍ من أسناد الکافی . وأمّا علی ما فی «ب» والمطبوع ، فالظاهر رجوعه إلی علیّ بن إبراهیم . لاحظ ما یأتی فی الکافی ، ذیل ح 3530 و 3795 .
7- 7 . فی «ب» : «إذ» .
8- 8 . اُرید بأبی جعفر الخلیفة العبّاسی المنصور الدوانیقی . و«الرَّبذة» : من قری المدینة علی ثلاثة أیّام قریبة من ذات عرق علی طریق الحجاز إذا رحلت من فید ترید مکّة . معجم البلدان ، ج 3 ، ص 24 (ربذة).
9- 9 . فی «بر ، بف» وحاشیة «ج ، د ، ص» والوافی : «فاکفنیه» .

بِمَا(1) شِئْتَ، وَ کَیْفَ شِئْتَ(2)، وَ مِنْ حَیْثُ شِئْتَ، وَ أَنّی شِئْتَ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: مردی بمن گفت: هنگامی که در ربذه بر أبی جعفر (منصور عباسی دومین خلیفۀ بنی عباس) وارد شدی چه دعائی خواندی؟ فرمود: گفتم: «اللهم انک تکفی من کل شیء و لا یکفی منک شیء فاکفنی بما شئت و کیف شئت و من حیث شئت و انی شئت».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 342 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-از امام صادق(علیه السّلام)که:مردی به من گفت: چون در ربذه(آرامگاه ابو ذر غفاری در آنجا است)نزد ابی جعفر(منصور عباسی)وارد شدی چه ذکری گفتی؟ فرمود که:گفتم:بار خدایا تو از هر چیز کفایت کنی و چیزی از تو کفایت نکند،کفایت کن از من به آنچه خواهی و هر گونه خواهی و از هر سو خواهی و از هر جا خواهی(هر زمانی خواهی خ ل).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 273 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-امام صادق علیه السّلام فرمود:مردی به من گفت:

چون در ربذه(آرامگاه ابوذر غفاری)نزد ابی جعفر(منصور عباسی) وارد شدی چه ذکری گفتی؟

فرمود که:گفتم،بار خدایا تو نسبت به هر چیز کافی هستی و هیچ چیزی از تو کفایت نمی کند از من کفایت کن هرطور و هرگونه و از هرسو و از هر زمان که خواهی.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 583 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. فی المغرب الربذة بفتحتین اسم موضع و قریة فیها قبر أبی ذر الغفاری (ره).

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 423 

*****

12- الحدیث

12/3390 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحَسَنِ(4) بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُیَسِّرٍ(5)، قَالَ:

لَمَّا قَدِمَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَلی أَبِی جَعْفَرٍ، أَقَامَ أَبُو جَعْفَرٍ مَوْلًی لَهُ عَلی رَأْسِهِ، وَ قَالَ لَهُ(6): إِذَا دَخَلَ عَلَیَّ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ، فَلَمَّا دَخَلَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، نَظَرَ(7) إِلی أَبِی جَعْفَرٍ، وَ أَسَرَّ شَیْئاً فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ نَفْسِهِ لاَ یَدْرِی(8) مَا هُوَ، ثُمَّ أَظْهَرَ: «یَا مَنْ یَکْفِی خَلْقَهُ کُلَّهُمْ وَ لاَ یَکْفِیهِ أَحَدٌ، اکْفِنِی شَرَّ عَبْدِ اللّهِ بْنِ عَلِیٍّ».

2 / 560

قَالَ(9): فَصَارَ أَبُو جَعْفَرٍ لاَ یُبْصِرُ مَوْلاَهُ، وَ صَارَ مَوْلاَهُ لاَ یُبْصِرُهُ(10)، فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ: یَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ، لَقَدْ عَنَّیْتُکَ(11) فِی هذَا الْحَرِّ، فَانْصَرِفْ، فَخَرَجَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام مِنْ عِنْدِهِ،

ص: 505


1- 1 . فی «بس» : «ما» .
2- 2 . فی «ز» : - «وکیف شئت» .
3- 3 . راجع : الکافی ، کتاب الدعاء ، باب الدعاء علی العدوّ ، ح 3253 الوافی ، ج 9 ، ص 1625 ، ح 8858 .
4- 4 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، بس» والبصائر : «الحسین» . والظاهر أنّ الصواب هو «الحسن» والمراد به هو الوشّاء ، فقد روی البرقی فی المحاسن ، ص 138 ، ح 23 ، عن الحسن بن علیّ الوشّاء ، عن علیّ بن مُیَسِّر ، والخبر تقدّم فی الکافی ، ح 1471 ، وقد رواه المصنّف عن الحسین بن محمّد ، عن معلّی بن محمّد ، عن الحسن بن علیّ الوشّاء ، عن علیّ بن میسرِّ . وروی الصدوق أیضا فی معانی الأخبار ، ص 140 ، ح 1 ، بسنده عن أحمد بن محمّد بن عیسی ، عن الحسن بن علیّ الوشّاء ، عن علیّ بن میسرة ، خبرا آخر .
5- 5 . فی «بر ، بف» : «میسرة» . وهو سهو، کما تقدّم فی الکافی ، ذیل الحدیث 1471 ، فلاحظ .
6- 6 . فی الوافی : - «له» .
7- 7 . فی «ج ، بر» وحاشیة «ز» : «فنظر» .
8- 8 . الضمیر المستتر فیه راجع إلی أبی جعفر المنصور . ویجوز فیه البناء علی المفعول أیضا.
9- 9 . فی «ز» والبصائر : - «قال» .
10- 10 . فی «ص» : «لایبصر» . وفی شرح المازندرانی : «الظاهر أنّ ضمیر «لایبصره» راجع إلی أبی جعفر المنصور ، وعوده إلی أبی عبداللّه وإن کان صحیحا لکنّه بعید جدّا» . وفی الوافی : «لایبصره ، یعنی لایبصر أباعبداللّه علیه السلام ، کما یستفاد من آخر الحدیث» .
11- 11 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی ؛ من التعنیة بمعنی الإیقاع فی العناء والتعب ، کما فی الوافی . وفی شرح المازندرانی ومرآة العقول : «عنیتک» بالتخفیف والتشدید . وفی المطبوع : «عیَّیتک» . وفی البصائر : «أتعبتک» .

فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ لِمَوْلاَهُ: مَا مَنَعَکَ أَنْ تَفْعَلَ مَا أَمَرْتُکَ بِهِ؟ فَقَالَ: لاَ وَ اللّهِ، مَا أَبْصَرْتُهُ، وَ لَقَدْ جَاءَ شَیْءٌ، فَحَالَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ، فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ(1): وَ اللّهِ، لَئِنْ حَدَّثْتَ بِهذَا الْحَدِیثِ أَحَداً لاَءَقْتُلَنَّکَ(2) .(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

علی بن میسر گوید: چون امام صادق علیه السلام بر أبی جعفر منصور درآمد، منصور یکی از غلامان خود را بالای سر خود نگهداشت و باو گفت: همین که (جعفر بن محمد) بر من وارد شد گردنش را بزن، حضرت صادق علیه السلام هنگامی که وارد شد نگاهی بمنصور کرد و زیر لب سخنی گفت که کسی نفهمید چه بود، و سپس این جمله را آشکارا گفت:«یا من یکفی خلقه کلهم و لا یکفیه أحد، أکفنی شر عبد اللّٰه بن علی»(منصور نامش عبد اللّٰه و فرزند محمد بن علی بن عبد اللّٰه بن عباس بوده است) گوید: پس منصور غلامش را ندید و غلام نیز او را نمی دید، پس منصور بحضرت صادق علیه السلام گفت: ای جعفر. ابن محمد راستی من شما را در این گرما برنج و تعب انداختم برگرد (بمنزل، و معذرت خواهی کرد) پس حضرت صادق علیه السلام از نزدش بیرون رفت، پس از آن منصور بغلامش گفت: چرا آنچه بتو دستور داده بودم انجام ندادی (و گردن جعفر بن محمد را نزدی؟) گفت: بخدا سوگند من او را ندیدم و چیزی آمد و میان من و او حائل شد، منصور باو گفت: بخدا سوگند اگر این داستان را برای أحدی گفتی هر آینه تو را خواهم کشت.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 343 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-از علی بن میسر گوید:چون امام صادق(علیه السّلام)نزد ابی جعفر منصور وارد می شد،ابو جعفر یکی از غلامان خود را بر سر او واداشت و به او گفت:چون وارد شد گردنش را بزن،و چون امام صادق(علیه السّلام)وارد شد به منصور نگاهی کرد و زیر لب سخنی گفت که ندانست چه بود!و سپس این جمله را آشکارا گفت:این کسی که از همه خلق خود کفایت کنی و کسی از او کفایت نتواند شرّ عبد اللّٰه بن علی را از من دفع کن.فرمود:دیگر چشم منصور غلامش را نمی دید و چشم غلامش منصور را نمی دید،و منصور گفت:ای جعفر بن محمد راستی در این گرما شما را به رنج انداختم،برگرد.و امام صادق(علیه السّلام) از نزد او بیرون شد و منصور به غلامش گفت:چرا دستور مرا در بارۀ او اجراء نکردی؟گفت:بخدا من او را ندیدم و پرده ای میان من و او کشیده شد.منصور گفت:بخدا اگر این داستان را به کسی بازگوئی هر آینه تو را خواهم کشت.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 273 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-«علی بن میسر»گوید:چون امام صادق علیه السّلام نزد ابی جعفر منصور وارد شد،ابو جعفر یکی از غلامان خود را بر سر او واداشت و به او گفت: چون وارد شد گردنش را بزن و چون امام صادق علیه السّلام وارد شد به منصور نگاهی کرد و زیر لب سخنی گفت که ندانست چه بود!و سپس این جمله را آشکارا گفت:این کسی که از همه خلق خود کفایت کنی و کسی نتواند از او کفایت کرد شرّ عبد اللّه بن علی را از من دفع کن.فرمود:دیگر چشم منصور غلامش را نمی دید و چشم غلامش منصور را نمی دید،و منصور گفت:ای جعفر بن محمد راستی در این گرما شما را به رنج انداختم، برگرد.و امام صادق علیه السّلام از نزد او بیرون شد و منصور به غلامش گفت: چرا دستور مرا دربارۀ او اجراء نکردی؟گفت:بخدا من او را ندیدم و پرده ای میان من و او کشیده شد.منصور گفت:بخدا اگر این داستان را بر کسی بازگوئی تو را خواهم کشت.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 583 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. قال فی القاموس عنی بالکسر عناء أی تعب و نصب و عنیته أنا تعنیة فتعنی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 423 

*****

13- الحدیث

13/3391 . عَنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی دَاوُدَ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: قَالَ لِی : «أَ لاَ أُعَلِّمُکَ دُعَاءً تَدْعُو بِهِ إِنَّا _ أَهْلَ الْبَیْتِ(4) _ إِذَا کَرَبَنَا أَمْرٌ وَ(5) تَخَوَّفْنَا مِنَ السُّلْطَانِ أَمْراً لاَ قِبَلَ(6) لَنَا بِهِ، نَدْعُو بِهِ؟» .

قُلْتُ: بَلی بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ.

قَالَ : «قُلْ: یَا کَائِناً قَبْلَ کُلِّ شَیْءٍ، وَ یَا مُکَوِّنَ کُلِّ شَیْءٍ، وَ یَا بَاقِی(7) بَعْدَ کُلِّ شَیْءٍ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ افْعَلْ بِی کَذَا وَ کَذَا».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبد اللّٰه بن عبد الرحمن گوید: حضرت باقر علیه السلام بمن فرمود: آیا دعائی بتو نیاموزم که بوسیلۀ آن دعا کنی؟ و همانا ما خاندان هر گاه امری اندوهناکمان کند و از سلطان برای امری بترسیم که تاب آن را نداریم با آن دعا (بدرگاه خداوند) دعا میکنیم؟ عرضکردم: چرا، پدر و مادرم بفدایت باد ای فرزند رسول خدا، فرمود: بگو: «یا کائنا قبل کل شیء، و یا مکون کل شیء، و یا باقی بعد کل شیء صل علی محمد و آل محمد، و افعل بی کذا و کذا». (و بجای آن جملۀ اخیر حاجت خود را ذکر کند).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 344 

*****

[ترجمه کمره ای] :

13-از عبید اللّٰه بن عبد الرحمن که:امام باقر(علیه السّلام)به من فرمود:آیا به تو دعائی نیاموزم که بدان دعا کنی که ما خانواده را چون گرفتاری رخ دهد و از طرف سلطان پیش آمدی شود که تاب آن را نداریم با آن دعا کنیم؟ گفتم:چرا یا بن رسول اللّٰه،پدرم و مادرم قربانت. فرمود:بگو: یا کائناً قبل کل شیء. -ای که پیش از هر چیز بودی و هر چیز را پدید آوردی،ای پاینده پس از هر چیز صلّ علی محمد و آل محمد و با من چنین و چنان کن.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 275 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

13-«عبید اللّه بن عبد الرحمن»گفت:امام باقر علیه السّلام به من فرمود:آیا به تو دعائی نیاموزم که بدان دعا کنی که چون برای ما خانواده از طرف سلطان گرفتاری رخ دهد و تاب آن را نداشته باشیم با آن دعا کنیم؟

گفتم:چرا یا بن رسول اللّه،پدرم و مادرم قربانت.

فرمود:بگو:یا کائنا قبل کل شییء-ای که پیش از هر چیز بودی و هر چیز را پدید آوردی،ای پاینده پس از هر چیز صلّ علی محمد و آل محمد و با من چنین و چنان کن.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 585 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. قال فی الصحاح : و ما لی به قبل أی طاقة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 423 

*****

14- الحدیث

14/3392. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ ، قَالَ :

ص: 506


1- 1 . فی «ج ، د ، ز ، بر ، بس ، بف» والوافی : «أبوجعفر له» .
2- 2 . فی «ص» : «لأقتلک» .
3- 3 . بصائرالدرجات ، ص 494 ، ح 1 ، عن أحمد بن محمّد ، عن الحسین بن علیّ ، عن علیّ بن میسّر الوافی ، ج 9 ، ص 1625 ، ح 8859 .
4- 4 . فی «بر» : «بیت» .
5- 5 . فی «ب ، ج ، د ، بر ، بس ، بف» : «أو» .
6- 6 . «القِبَل» : الطاقة ، أی لاطاقة لنا . قال الفیض : «وحقیقة القِبَل : المقاومة والمقابلة» .
7- 7 . فی «د ، بر ، بف» وحاشیة «ج ، ص» والوافی : «باقیا» .
8- 8 . مهج الدعوات ، ص 175 ، مرسلاً عن عبّاس بن عامر ، عن ربیع ، عن عبداللّه بن عبدالرحمن ؛ المصباح للکفعمی ، ص 247 ، الفصل 27 ، مرسلاً ، وفیهما مع اختلاف یسیر . وراجع : الفقیه ، ج 1 ، ص 555 ، ح 1542 الوافی ، ج 9 ، ص 1626 ، ح 8860 .

کَتَبَ مُحَمَّدُ بْنُ حَمْزَةَ الْغَنَوِیُّ(1) إِلَیَّ یَسْأَلُنِی أَنْ أَکْتُبَ إِلی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی دُعَاءٍ یُعَلِّمُهُ(2) یَرْجُو بِهِ الْفَرَجَ، فَکَتَبَ إِلَیَّ : «أَمَّا مَا سَأَلَ مُحَمَّدُ بْنُ حَمْزَةَ مِنْ تَعْلِیمِهِ دُعَاءً یَرْجُو بِهِ الْفَرَجَ، فَقُلْ لَهُ: یَلْزَمُ : "یَا مَنْ یَکْفِی مِنْ کُلِّ شَیْءٍ، وَ لاَ یَکْفِی مِنْهُ شَیْءٌ ، اکْفِنِی مَا أَهَمَّنِی مِمَّا أَنَا(3) فِیهِ(4)؛ فَإِنِّی أَرْجُو أَنْ یُکْفی مَا هُوَ فِیهِ مِنَ الْغَمِّ إِنْ شَاءَ اللّهُ تَعَالی". فَأَعْلَمْتُهُ ذلِکَ، فَمَا أَتی عَلَیْهِ إِلاَّ قَلِیلٌ حَتّی خَرَجَ مِنَ الْحَبْسِ.(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

علی بن مهزیار گوید: محمد بن حمزۀ غنوی بمن نوشت و از من خواست که بحضرت جواد علیه السلام بنویسم که دعائی باو بیاموزد که بدان وسیله گشایشی برایش حاصل گردد (و از زندانی که در آن گرفتار شده بود خلاص گردد) پس آن حضرت بمن نوشت: اما آنچه محمد بن حمزه درخواست کرده که دعائی بیاموزد که بدان فرج و گشایش یابد پس باو بگو که ملازم این دعا باشد (و همیشه بگوید) «یا من یکفی من کل شیء و لا یکفی منه شیء اکفنی ما اهمنی مما أنا فیه». پس من امید دارم که اندوه و گرفتاریش برطرف شود ان شاء اللّٰه تعالی، من هم آن دعا را باو رساندم، و بر او نگذشت جز مدت کمی که از زندان بیرون آمد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 344 

*****

[ترجمه کمره ای] :

14-از علی بن مهزیار که محمد بن حمزه غنوی به من نوشت و از من خواست که به امام جواد بنویسم که به او دعائی بیاموزد که به وسیلۀ آن امیدوار فرج باشد. در پاسخِ من نوشت:امّا آنچه محمد بن حمزه خواسته که به او دعائی آموخته شود برای فرج و گشایش،به او بگو ملازم این دعا باشد: یا من یکفی من کل شیء،اکفنی ما اهمّنی مما انا فیه. .که من امیدوارم از غم و گرفتاری خود کفایت شود ان شاء اللّٰه تعالی.من این دعا را به او اعلام کردم و اندکی بر او نگذشت که از زندان بیرون آمد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 275 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

14-«علی بن مهزیار»گفت که:«محمد بن حمزه غنوی»به من نوشت و از من خواست که به امام جواد علیه السّلام بنویسم که به او دعائی بیاموزد و به وسیلۀ آن امیدوار فرج باشد.

در پاسخ من نوشت:امّا آنچه محمد بن حوزه خواسته که به او دعائی آموخته شود برای فرج و گشایش،به او بگو ملازم این دعا باشد:یا من یکفی من کل شییء و لا یکفی منه شییء،اکفنی ما اهمّنی مما انا فیه.که من امیدوارم از غم و گرفتاری خود کفایت شود انشاء اللّه تعالی.من این دعا را به او اعلام کردم و اندکی بر او نگذشت که از زندان بیرون آمد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 585 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 424 

*****

15- الحدیث

15/3393 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، عَن أَبِی حَمْزَةَ(6)، قَالَ:

سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یَقُولُ لاِبْنِهِ: «یَا بُنَیَّ، مَنْ أَصَابَهُ مِنْکُمْ مُصِیبَةٌ، أَوْ

ص: 507


1- 1 . فی «ز » : - «الغنوی» . وفی «بس» : «العنونی» . وفی حاشیة «بر» : «العنوی» . والخبر رواه ابن فهد الحلّی فی عدّة الداعی، عن علیّ بن مهزیار ، قال : کتب محمّد بن حمزة العلوی إلیّ یسألنی ، ولایبعد صحّته؛ فقد روی المصنّف فی الکافی ، ح 13469 ، بنفس الطریقین عن علیّ بن مهزیار ، قال : کتب محمّد بن حمزة العلوی إلی أبی جعفر الثانی علیه السلام . وأمّا ما ورد فی التهذیب ، ج 9 ، ص 296 ، ح 1059 ، من محمّد بن أبی حمزة العلوی ، فلفظة «أبی» غیر مذکورة فی بعض النسخ المعتبرة من التهذیب . ثمّ إنّ تصحیف «العلوی» ب «الغنوی» لرداءة الخطّ واشتهار هارون بن حمزة الغنوی ، سهل جدّا . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 19 ، ص 222 _ 223 ، الرقم 13224 .
2- 2 . فی «ب ، د ، ص» : «أعلمه» . وفی «ج ، بس» : «أعلّمه» .
3- 3 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص» : «هو» بدل «أنا» .
4- 4 . فی «بر ، بس» والوافی : - «ممّا أنا فیه» .
5- 5 . عدّة الداعی ، ص 278 ، الباب 5 ، مرسلاً عن علیّ بن مهزیار ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1621 ، ح 8849 .
6- 6 . هکذا فی «ز» . وفی «ب ، ج ، د ، بر ، بس ، بف، جر» والمطبوع : «ابن أبی حمزة» . والصواب ما أثبتناه . والمراد من أبی حمزة : هو الثمالی الراوی عن علیّ بن الحسین علیه السلام کثیرا. ویؤیّد ذلک ما ورد فی الدعوات للراوندی ، ص 129؛ من نقل الخبر عن الثمالی ، عن زین العابدین علیه السلام ، وکذا ما ورد فی البحار ، ج 91 ، ص 374 ، ح 31؛ ومستدرک الوسائل ، ج 6 ، ص 392 ، ح 7068 ، من نقل الخبر من کشف الغمّة نقلاً من معالم العترة للجنابذی ، قال أبوحمزة الثمالی : أخبرنا محمّد بن علیّ بن الحسین علیه السلام ، قال : کان أبی یقول لولده ، وذکر الخبر مع اختلاف یسیر . وأمّا ما ورد فی مطبوعة کشف الغمّة ، ج 1 ، ص 554 _ 555 فیعرف فیه الخلل بالتأمّل ، فلاحظ .

نَزَلَتْ بِهِ نَازِلَةٌ، فَلْیَتَوَضَّأْ(1) وَ لْیُسْبِغِ الْوُضُوءَ، ثُمَّ یُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ، أَوْ(2) أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ، ثُمَّ یَقُولُ(3)

2 / 561

فِی آخِرِهِنَّ: یَا مَوْضِعَ کُلِّ شَکْوی، وَ یَا سَامِعَ کُلِّ نَجْوی، وَ شَاهِدَ(4) کُلِّ مَلاَءٍ، وَ عَالِمَ کُلِّ خَفِیَّةٍ، وَ یَا دَافِعَ مَا یَشَاءُ مِنْ بَلِیَّةٍ، وَ یَا(5) خَلِیلَ إِبْرَاهِیمَ، وَ یَا(6) نَجِیَّ مُوسی، وَ یَا مُصْطَفِیَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ، أَدْعُوکَ دُعَاءَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ، وَ قَلَّتْ حِیلَتُهُ، وَ ضَعُفَتْ قُوَّتُهُ، دُعَاءَ الْغَرِیقِ الْغَرِیبِ(7)، الْمُضْطَرِّ الَّذِی لاَ یَجِدُ لِکَشْفِ مَا هُوَ فِیهِ إِلاَّ أَنْتَ، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ؛ فَإِنَّهُ لاَ یَدْعُو(8) بِهِ أَحَدٌ إِلاَّ کَشَفَ اللّهُ عَنْهُ إِنْ شَاءَ اللّهُ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابن أبی حمزه گوید: از حضرت علی بن الحسین علیهما السلام شنیدم که بفرزندش میفرمود ای پسر جانم برای هر کدام از شما مصیبتی رسید یا پیش آمد ناگواری اتفاق افتاد، پس وضوء بسازد و باید وضوء کاملی باشد سپس دو رکعت یا چهار رکعت نماز بخواند، سپس در آخر آنها (یعنی در سجدۀ آخر و یا بعد از نماز) بگوید: «یا موضع کل شکوی و یا سامع کل نجوی و یا شاهد کل ملاء و عالم کل خفیة و یا دافع ما یشاء من بلیة و یا خلیل ابراهیم و یا نجی موسی و یا مصطفی محمد (صلّی الله علیه و آله) ادعوک دعاء من اشتدت فاقته و قلت حیلته و ضعفت قوته، دعاء الغریق الغریب المضطر الذی لا یجد لکشف ما هو فیه الا انت یا أرحم الراحمین». زیرا کسی باین دعا خدا را نخواند جز اینکه خداوند گرفتاریش را برطرف سازد ان شاء اللّٰه.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 345 

*****

[ترجمه کمره ای] :

15-از ابن ابی حمزه گوید:علی بن الحسین(علیهما السّلام)می فرمود به پسرش: ای پسر جانم به هر کدام شما مصیبتی رسید و ناگواری رخ داد باید وضوء سازد و وضوی خود را کامل کند سپس دو رکعت یا چهار رکعت نماز بخواند و در آخرش بگوید: یا موضع کلّ شکوی و یا سامع کلّ نجوی و شاهد کلّ ملاء و عالم کلّ خفیّه و یا دافع ما یشاء من بلیته و یا خلیل ابراهیم و نجیّ موسی و یا مصطفی محمد(صلّی الله علیه و آله) ادعوک دعاء من اشتدّت فاقته و قلّت حیلته و ضعفت قوّته دعاء الغریق الغریب المضطر الذی لا یجد لکشف ما هو فیه الاّٰ انت یا ارحم الراحمین. .زیرا احدی بدان دعا نکند جز اینکه خدا به او گشایش دهد ان شاء اللّٰه.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 277 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

15-«ابن ابی حمزه»گوید:علی بن الحسین علیه السّلام به پسرش می فرمود:

ای پسر جانم به هرکدام شما مصیبتی رسید و ناگواری رخ داد باید وضوء سازد و وضوی خود را کامل کند سپس دو رکعت یا چهار رکعت نماز بخواند و در آخرش بگوید:یا موضع کلّ شکوی و یا سامع کلّ نجوی و شاهد کلّ ملاء و عالم کلّ خفیّه و یا دافع ما یشاء من بلیته و یا خلیل ابراهیم و نجیّ موسی و یا مصطفی محمد صلّی اللّه علیه و اله ادعوک دعاء من اشتدّت فاقته و قلّت حیلته و ضعفت قوّته دعاء الغریق الغریب المضطر الّذی لا یجد لکشف ما هو فیه الاّ انت یا ارحم الراحمین.زیرا احدی بدان دعا نکند جز اینکه خدا به او گشایش دهد انشاء اللّه.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 587 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. ثم یقول فی أخرهن لعل المراد آخر سجدة، و یحتمل بعد الصلاة کل ملأ فی الصحاح و الملأ الجماعة و یا نجی موسی فی الصحاح النجی علی فعیل الذی تساره.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 424 

*****

16- الحدیث

16/3394. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنِ ابْنِ أَخِی(10) سَعِیدٍ بْنِ یَسَارٍ ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ یَسَارٍ(11)، قَالَ :

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : یَدْخُلُنِیَ الْغَمُّ.

فَقَالَ: «أَکْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ(12): "اللّهُ اللّهُ رَبِّی ، لاَ أُشْرِکُ بِهِ شَیْئاً". فَإِذَا خِفْتَ وَسْوَسَةً، أَوْ حَدِیثَ نَفْسٍ، فَقُلِ: اللّهُمَّ إِنِّی عَبْدُکَ، وَ ابْنُ عَبْدِکَ، وَ ابْنُ أَمَتِکَ، نَاصِیَتِی بِیَدِکَ، عَدْلٌ فِیَّ حُکْمُکَ، مَاضٍ فِیَّ قَضَاوءُکَ؛ اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکُلِّ اسْمٍ هُوَ لَکَ أَنْزَلْتَهُ فِی کِتَابِکَ، أَوْعَلَّمْتَهُ أَحَداً مِنْ خَلْقِکَ، أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَکَ ، أَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ

ص: 508


1- 7 . فی «بف» : - «فلیتوضّأ» .
2- 8 . فی شرح المازندرانی : «و» .
3- 9 . فی «بر» : «تقول» .
4- 1 . فی «ب ، ز، ص » والوافی : «ویا شاهد» .
5- 2 . فی «د ، ز ، ص ، بر ، بس» : «یا» بدون الواو .
6- 3 . فی «ب» : - «یا» . و فی «د» : «یا» بدون الواو.
7- 4 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بس ، بف» وحاشیة «بر» : «الغریب الغریق» . وفی «بر» والوافی : «الغریب المغموم» .
8- 5 . فی «بر ، بف» : «لم یدعو» . والصحیح : «لم یدع» .
9- 6 . الدعوات ، ص 129 ، الباب 1 ، مرسلاً عن الثمالی ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1621 ، ح 8850 .
10- 7 . فی «ب» : «أبی أخی» . وفی «ز» : «ابن أبی» . وسهوهما واضح .
11- 8 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، بر ، بف ، جر» . وفی «بس» : «ابن أخی سعید بن یشار» بدل «ابن أخی سعید بن یسار ، عن سعید بن یسار» . وهو سهو واضح . وفی المطبوع : «ابن أخی سعید ، عن سعید بن یسار» . هذا ، وسعید بن یسار هو سعید بن یسار العجلی المذکور فی رجال النجاشی ، ص 181 ، الرقم 478؛ ورجال البرقی ، ص 38 .
12- 9 . فی «ج ، ز ، ص ، بس» : «من قول» بدل «من أن تقول» . وفی «د» : + «قول» .

وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تَجْعَلَ الْقُرْآنَ نُورَ بَصَرِی، وَ رَبِیعَ قَلْبِی، وَ جِلاَءَ حُزْنِی، وَ ذَهَابَ هَمِّی؛ اللّهُ اللّهُ رَبِّی ، لاَ أُشْرِکُ بِهِ شَیْئاً».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سعید بن یسار گوید: بحضرت صادق علیه السلام عرضکردم:(من گاهی) اندوهگین شوم (و برای رفع آن از آن حضرت دستوری خواستم) فرمود: بسیار بگو: «اللّٰه اللّٰه ربی لا اشرک به شیئا». (پس هر گاه از وسوسه یا حدیث نفس (خاطره های شیطانی) بترسی بگو: «اللهم انی عبدک و ابن عبدک و ابن امتک ناصیتی بیدک عدل فی حکمک، ماض فی قضاؤک، اللهم انی أسألک بکل اسم هو لک أنزلته فی کتابک أو علمته أحدا من خلقک أو استأثرت به فی علم الغیب عندک ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان تجعل القرآن نور بصری و ربیع قلبی و جلاء حزنی و ذهاب همی اللّٰه اللّٰه ربی لا اشرک به شیئا». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 345 

*****

[ترجمه کمره ای] :

16-از سعید بن یسار گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم: غمگین می شوم،فرمود:بسیار بگو: اللّٰه اللّٰه ربّی لا اشرک به شیئاً. و هر گاه از وسوسه یا اندیشه های بیهوده(حدیث نفس)بترسی بگو: بار خدایا من بنده و بنده زادۀ توام و مهارم به دستِ تو است حکمِ تو در بارۀ من عادلانه است و فرمانت در بارۀ من مجری است،بار خدایا من از تو خواهش کنم بحق هر نامی که داری و آن را در قرآنت فرو فرستادی یا به یکی از آفریده هایت آموختی یا در علم غیب به خود اختصاص دادی که رحمت فرستی بر محمد و آل محمد و قرآن را نور چشم من سازی و بهار دل من و بر طرف شدن اندوه و برندۀ همّ من گردانی اللّٰه اللّٰه ربّی لا اشرک به شیئاً. .

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 277 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

16-«سعید بن یسار»گوید:به امام صادق علیه السّلام گفتم:غمگین می شوم،فرمود: بسیار بگو:اللّه اللّه ربّی لا اشرک به شیئا،و هرگاه از وسوسه یا اندیشه های بیهوده(حدیث نفس)بترسی بگو:بار خدایا من بنده و بنده زادۀ توام و مهارم به دست توست حکم تو دربارۀ من عادلانه است و فرمانت دربارۀ من مجری است،بار خدایا من از تو خواهش می کنم بحق هر نامی که داری و آن را در قرآنت بیان کردی یا به یکی از آفریده هایت آموختی یا در علم غیب به خود اختصاص دادی که رحمت فرستی بر محمد و آل محمد و قرآن را نور چشم من سازی و بهار دل من و برطرف شدن اندوه و برندۀ همّ من گردانی اللّه اللّه ربّی لا اشرک به شیئا.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 587 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. فی الصحاح واستأثر فلان بالشیء استبد به.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 425 

*****

17- الحدیث

17/3395. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنْ صَفْوَانَ، عَنِ الْعَلاَءِ بْنِ رَزِینٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «کَانَ دُعَاءُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله لَیْلَةَ الاْءَحْزَابِ: یَا صَرِیخَ الْمَکْرُوبِینَ، وَ یَا مُجِیبَ(2) الْمُضْطَرِّینَ، وَ یَا کَاشِفَ غَمِّیَ ، اکْشِفْ عَنِّی غَمِّی وَ هَمِّی وَ کَرْبِی؛ فَإِنَّکَ تَعْلَمُ حَالِی وَ حَالَ أَصْحَابِی، وَ اکْفِنِی(3) هَوْلَ عَدُوِّی».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: دعای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) در شب احزاب (آن شبی که در جنگ احزاب کار بر آن حضرت سخت شد) این بود (که گفت:) «یا صریخ المکروبین، و یا مجیب دعوة المضطرین و یا کاشف غمی اکشف عنی غمی و همی و کربی فانک تعلم حالی و حال اصحابی و اکفنی هول عدوی». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 346 

*****

[ترجمه کمره ای] :

17-امام باقر(علیه السّلام)فرمود:دعاء پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)در شب جنگ احزاب این بود: یا صریخ المکروبین(ای دادرس گرفتاران)و یا مجیب دعوة المضطرین و یا کاشف غمّی اکشف عنّی غمّی و همّی و کربی فانّک تعلم حالی و حال اصحابی و اکفنی هول عدوّی. .

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 279 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

17-امام باقر علیه السّلام فرمود:دعاء پیامبر صلّی اللّه علیه و اله در شب جنگ احزاب این بود:

یا صریخ المکروبین(ای دادرس گرفتاران)و یا مجیب دعوة المضطّرین و یا کاشف غمّی اکشف عنّی غمّی و همّی و کربی فانّک تعلم حالی و حال اصحابی و اکفنی هول عدوّی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 589 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و قال فی الصحاح الصریخ أیضا الصارخ و هو المغیث و المستغیث أیضا و هو من الأضداد.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 425 

*****

18- الحدیث

18/3396. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی إِسْرَائِیلَ(5):

عَنِ الرِّضَا علیه السلام ، قَالَ: «خَرَجَ بِجَارِیَةٍ لَنَا خَنَازِیرُ فِی عُنُقِهَا(6)، فَأَتَانِی آتٍ، فَقَالَ(7):

ص: 509


1- 1 . الوافی ، ج 9 ، ص 1622 ، ح 8851 .
2- 2 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی . وفی المطبوع : + «دعوة» .
3- 3 . فی «بر ، بف» : «فاکفنی» .
4- 4 . مهج الدعوات ، ص 70 ، عن کتاب الدعاء للحسین بن سعید ، عن صفوان . وفی الکافی ، کتاب الحجّ ، باب إتیان المشاهد وقبور الشهداء ، ذیل ح 8130 ؛ و کتاب الروضة ، ضمن الحدیث الطویل 15235 ؛ والتهذیب ، ج 6 ، ص 17 ، ح 39 ؛ و کامل الزیارات ، ص 23 ، الباب 5 ، ذیل ح 2 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ، وفی جمیع المصادر ، مع اختلاف یسیر. راجع : الکافی ، کتاب الحجّ ، باب إتیان المشاهد وقبور الشهداء ، ذیل ح 8130 ؛ والفقیه ، ج 2 ، ص 574 ؛ والتهذیب ، ج 6 ، ص 17 ، ح 38 ؛ وکامل الزیارات ، ص 24 ، الباب 6 ، ذیل ح 1 الوافی ، ج 9 ، ص 1622 ، ح 8852 .
5- 5 . ورد الخبر فی عدّة الداعی ، ص 274 ، عن إبراهیم بن إسرائیل ، عن الرضا علیه السلام . وذکر الشیخ الطوسی ، فی رجاله ، ص 353 ، الرقم 5223 ، إبراهیم بن إسرائیل فی أصحاب علیّ بن موسی الرضا علیه السلام . ووردت فی قرب الإسناد ، ص 393 ، ح 1376 _ ضمن أحادیث متفرّقة عن الرضا علیه السلام _ روایة إبراهیم بن أبی إسرائیل ، عن أبی الحسن علیه السلام . واللّه هو العالم .
6- 6 . «الخنازیر» : علّة معروفة ، وهی قروح صُلبة تحدث فی الرقبة . الصحاح ، ج 2 ، ص 644 (خزر).
7- 7 . فی «ج ، ز» : + «لی» .

یَا عَلِیُّ(1)، قُلْ لَهَا: فَلْتَقُلْ: "یَا رَؤُوفُ یَا رَحِیمُ، یَا رَبِّ یَا سَیِّدِی" ؛ تُکَرِّرُهُ(2)» قَالَ: «فَقَالَتْهُ، فَأَذْهَبَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ عَنْهَا» .

قَالَ: وَ قَالَ: «هذَا الدُّعَاءُ الَّذِی دَعَا بِهِ جَعْفَرُ بْنُ سُلَیْمَانَ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت رضا علیه السّلام فرمود: دخترکی از ما (یا کنیزکی) در گردنش خنازیری بیرون آمد (خنازیر غده هائی است که در زیر گلو و گردن پیدا شود و از آن چرک می آید) پس کسی نزد من آمد و گفت: ای علی (بن موسی الرضا) باو بگو:(این دعا را) بخواند: «یا رؤف یا رحیم یا رب یا سیدی». و آن را تکرار کند، فرمود: پس این کلمات را گفت و خدای عز و جل آن خنازیر را از او برطرف کرد (راوی) گوید: فرمود: و این دعا همانست که جعفر بن سلیمان با آن دعا کرد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 346 

*****

[ترجمه کمره ای] :

18-از ابراهیم بن ابی اسرائیل از امام رضا(علیه السّلام)که فرمود: یک دخترکی از ما بود که در گردنش خنازیر بر آمد و کس نزد من آمد و گفت:ای علی(نام امام رضا است)به آن دخترک بگو تا بگوید: یا رءوف یا رحیم یا رب یا سیدی. ،آن را تکرار کند.فرمود: آن را گفت و خدا عز و جل بیماری او را از میان برد. گوید:فرمود:این دعائی است که جعفر بن سلیمان با آن دعا کرد(شاید جعفر بن سلیمان هم به این بیماری گرفتار شده و به وسیلۀ این دعا شفا یافته است-از مجلسی ره).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 279 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

18-ابراهیم بن ابی اسرائیل از امام رضا علیه السّلام نقل می کند که فرمود:

دخترکی از ما بود که در گردنش خنازیر برآمد و کسی نزد من آمد و گفت:ای علی(نام امام رضا علیه السّلام است)به آن دخترک بگو تا بگوید:یا روؤف یا رحیم یا رب یا سیدی،آن را تکرار کند.فرمود:آن را گفت و خدای عزّ و جلّ بیماری او را از میان برد.

گوید:فرمود:این دعائی است که جعفر بن سلیمان با آن دعا کرد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 589 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و قال فی مغرب اللغة الخنازیر قروح تخرج فی الرقبة جعفر بن سلیمان لعله کان به هذا الداء فارتفع بهذا الدعاء فذکره علیه السلام تأکیدا لبیان تأثیره.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 426 

*****

19- الحدیث

19/3397 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحُسَیْنِ ، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام دُعَاءً وَ أَنَا خَلْفَهُ، فَقَالَ: «اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ ، 2 / 562

وَ اسْمِکَ الْعَظِیمِ، وَ بِعِزَّتِکَ الَّتِی لاَ تُرَامُ(4)، وَ بِقُدْرَتِکَ الَّتِی لاَ یَمْتَنِعُ مِنْهَا شَیْءٌ ، أَنْ تَفْعَلَ بِی کَذَا وَ کَذَا».

قَالَ: وَ کَتَبَ إِلَیَّ رُقْعَةً(5) بِخَطِّهِ: «قُلْ: یَا مَنْ عَلاَ فَقَهَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، یَا مَنْ مَلَکَ فَقَدَرَ، وَ یَا مَنْ یُحْیِی الْمَوْتی وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ افْعَلْ بِی کَذَا وَ کَذَا، ثُمَّ قُلْ: یَا لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ(6) ارْحَمْنِی، بِحَقِّ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ ارْحَمْنِی».

وَ کَتَبَ إِلَیَّ فِی(7) رُقْعَةٍ أُخْری یَأْمُرُنِی أَنْ أَقُولَ(8): «اللّهُمَّ ادْفَعْ(9) عَنِّی بِحَوْلِکَ وَ قُوَّتِکَ؛اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ فِی یَوْمِی هذَا وَ شَهْرِی هذَا وَ عَامِی هذَا بَرَکَاتِکَ فِیهَا؛ وَ مَا یَنْزِلُ فِیهَا

ص: 510


1- 1 . فی «ز» : - «یا علیّ» .
2- 2 . فی «بر ، بف» والوافی : «تکرّرها» .
3- 3 . المجتنی ، ص 15 ، عن کتاب الدعاء للحسین بن سعید ، بإسناده إلی الرضا علیه السلام . عدّة الداعی ، ص 274 ، الباب 5 ، مرسلاً عن إبراهیم بن إسرائیل ، عن الرضا علیه السلام الوافی ، ج 9 ، ص 1639 ، ح 8879 .
4- 4 . رُمت الشیء أرومه رَوما : إذا طَلَبته . و«لاترام» أی لاتطلب ولاتقصد ؛ إذ لاسبیل للعقل إلیها . راجع : الصحاح ، ج 5 ، ص 1938 (روم) . وفی شرح المازندرانی : «وأمّا تشدید المیم لیکون مفاعلة من الرمّة ، بالکسر بمعنی البلی والهشم فهو غیر موافق للروایة وإن کان له وجه» .
5- 5 . فی «ب» : - «رقعة» .
6- 6 . فی شرح المازندرانی : «هذه الکلمة الشریفة لدلالتها علی التوحید المطلق کأنّها صارت علما له عزّوجلّ؛ فلذلک صحّ دخول حرف النداء علیها ، فکأنّه قال : یا اللّه الذی لیس إله سواه ارحمنی» . وفی مرآة العقول : «قیل : المنادی فی أمثال هذا الموضع محذوف . وقیل : یؤتی به لمجرّد التنبیه ، ولیس المقصود النداء» .
7- 7 . فی «ب» : - «فی» .
8- 8 . فی «ز» : «أن أقوله» .
9- 9 . فی «ج ، د» : «دافع» .

مِنْ عُقُوبَةٍ أَوْ مَکْرُوهٍ أَوْ بَلاَءٍ، فَاصْرِفْهُ عَنِّی وَ عَنْ وُلْدِی(1) بِحَوْلِکَ وَ قُوَّتِکَ؛ إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛ اللّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ زَوَالِ نِعْمَتِکَ، وَ تَحْوِیلِ عَافِیَتِکَ، وَ مِنْ(2) فَجْأَةِ نَقِمَتِکَ، وَ مِنْ شَرِّ کِتَابٍ قَدْ سَبَقَ؛ اللّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ نَفْسِی، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ دَابَّةٍ أَنْتَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا؛ إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، وَ إِنَّ اللّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْماً، وَ أَحْصی کُلَّ شَیْءٍ عَدَداً».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حسین گوید: از حضرت ابی الحسن علیه السّلام دعائی خواستم و من پشت سر آن حضرت بودم پس فرمود: «اللهم انی أسألک بوجهک الکریم و اسمک العظیم و بعزتک التی لا ترام و بقدرتک التی لا یمتنع منها شیء ان تفعل بی کذا و کذا». (و بجای تفعل بی کذا و کذا حاجت خود را بگوید). گوید: و در نامه ای بخط خودش بمن نوشت که بگو: «یا من علا فقهر و بطن فخبر یا من ملک فقدر و یا من یحیی الموتی و هو علی کل شیء قدیر، صل علی محمد و آل محمد و افعل بی کذا و کذا». (و بجای آن حاجت خود را بگوید) سپس بگو: «یا لا اله الا اللّٰه ارحمنی بحق لا اله إلا اللّٰه ارحمنی». و در نامۀ دیگر بمن نوشت و دستور داد که بگویم: «اللهم ادفع عنی بحولک و قوتک، اللهم انی أسألک فی یومی هذا و شهری هذا و عامی هذا برکاتک فیها و ما ینزل فیها من عقوبة او مکروه او بلاء فاصرفه عنی و عن ولدی بحولک و قوتک انک علی کل شیء قدیر، اللهم انی اعوذ بک من زوال نعمتک و تحویل عافیتک، و من فجأة نقمتک و من شر کتاب قد سبق، اللهم انی اعوذ بک من شر نفسی، و من شر کل دابة انت آخذ بناصیتها انک علی کل شیء قدیر«

،وَ أَنَّ اَللّٰهَ قَدْ أَحٰاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً

»«

وَ أَحْصیٰ کُلَّ شَیْ ءٍ عَدَداً

». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 346 

*****

[ترجمه کمره ای] :

19-از حسین گوید:از ابی الحسن(علیه السّلام)دعائی خواستم و در دنبال آن حضرت بودم،فرمود: اللّٰهم انّی اسألک بوجهک الکریم و بعزتک التی لا ترام و بقدرتک التی لا یمتنع منها شیء ان تفعل بی کذا و کذا. گوید در نامه ای به خط خودش به من نوشت که بگو: یا من علا فقهر و بطن فخبر،یا من ملک فقدر و یا من یحیی الموتی و هو علی کلّ شیء قدیر صلّ علی محمد و آل محمد و افعل بی کذا و کذا. (بجای کذا و کذا حاجت خود را بگوید)سپس بگو: یا لا اله الاّ اللّٰه ارحمنی بحق لا اله الاّ اللّٰه ارحمنی. و در رقعۀ دیگر به من نوشت و دستور داد که بگویم: اللّٰهم ادفع عنّی بحولک و قوّتک،اللّٰهم انّی اسألک فی یومی هذا و شهری هذا و عامی هذا برکاتک فیها و ما ینزل فیها من عقوبة او مکروه او بلاء فاصرفه عنّی و عن ولدی بحولک و قوّتک انّک علی کلّ شیء قدیر، اللّٰهم انّی اعوذ بک من زوال نعمتک و تحویل عافیتک و من فجأة نقمتک و من شرّ کتاب سبق(خدایا به تو پناهم از زوال نعمت و دگرگونی عافیت و از عذاب ناگهانت و از شرّ سرنوشت بد)اللّٰهم انّی اعوذ بک من شرّ نفسی و من شرّ کل دابّة انت آخذ بناصیتها انّک علی کلّ شیء قدیر و انّ اللّٰه قد احاط بکلّ شیء علماً و احصی کل شیء عدداً. .

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 279 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

19-حسین گوید:از ابی الحسن علیه السّلام دعائی خواستم و در دنبال آن حضرت بودم،فرمود:اللّهم انّی اسألک بوجهک الکریم و بعزتک لا ترام و بقدرتک اللّتی لا یمتنع منها شییء أن تفعل بی کذا و کذا.

گوید:در نامه ای به خط خودش به من نوشت که بگو:

یا من علا فقهر و بطن فخبر،یا من ملک فقدر و یا من یحیی الموتی و هو علی کلّ شییء قدیر صلّ علی محمد و آل محمد و افعل بی کذا و کذا(بجای کذا و کذا حاجت خود را بگوید)سپس بگو:یا لا اله الاّ اللّه ارحمنی بحقّ لا اله الاّ اللّه ارحمنی.

و در رقعۀ دیگر به من نوشت و دستور داد که بگویم:اللّهم ادفع عنّی بحولک و قوّتک،اللّهم انّی اسألک فی یومی هذا و شهری هذا و عامی هذا برکاتک فیها و ما ینزل فیها من عقوبة او مکروه او بلاء فاصرفه عنّی و عن ولدی بحولک و قوّتک انّک علی کلّ شییء قدیر،اللّهم انّی اعوذ بک من زوال نعمتک و تحویل عافیتک و من فجأة نقمتک و من شرّ کتاب سبق(خدایا به تو پناه می برم از زوال نعمت و دگرگونی عافیت و از عذاب ناگهانیت و از شرّ سرنوشت بد)اللّهم انّی أعوذ بک من شرّ نفسی و من شرّ کل دابّة انت آخذ بناصیتها انّک علی کل شییء قدیر و انّ اللّه قد احاط بکلّ شییء علما و احصی کل شییء عددا.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 591 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. یا لا إله إلا الله قیل المنادی فی أمثال هذا الموضع محذوف، و قیل: یؤتی به لمجرد التنبیه و لیس المقصود النداء کذا ذکر فی المغنی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 426 

*****

20- الحدیث

20/3398. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ(4)، عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ:

«یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ، یَا(5) لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ، بِرَحْمَتِکَ أَسْتَغِیثُ(6)، فَاکْفِنِی مَا أَهَمَّنِی، وَ لاَ تَکِلْنِی إِلی نَفْسِی ؛ تَقُولُهُ(7) مِائَةَ مَرَّةٍ وَ أَنْتَ سَاجِدٌ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و از عمر بن یزید حدیث شده است که این دعا را صد بار در سجده میخوانی: «یا حی یا قیوم یا لا اله الا انت، برحمتک استغیث، فاکفنی ما اهمنی و لا تکلنی الی نفسی». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 347 

*****

[ترجمه کمره ای] :

20-از عمر بن یزید: یا حی یا قیّوم یا لا اله الاّٰ انت برحمتک استغیث فاکفنی ما اهمّنی و لا تکلنی الی نفسی. این دعا را صد بار در سجده بخوان.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 281 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

20-«عمر بن یزید»گوید:این دعا را صد بار در سجده بخوان:

یا حی یا قیّوم یا لا اله الاّ انت برحمتک استغیث فاکفنی ما اهمّنی و لا تکلنی الی نفسی.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 591 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح، و فیه شوب إرسال.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 427 

*****

21- الحدیث

21/3398. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ

ص: 511


1- 1 . فی «ج ، بس» وحاشیة «د ، ص» : «والدیّ» .
2- 2 . فی الوافی : «وعن» .
3- 3 . الوافی ، ج 9 ، ص 1632 ، ح 8866 .
4- 4 . هکذا فی «ج ، ص» . وفی «ب ، د ، ز ، بر ، بس ، بف، جر» والمطبوع : «محمّد بن یحیی ، عن أحمد بن محمّد بن خالد» . والصواب ما أثبتناه ؛ لعدم ثبوت روایة محمّد بن یحیی عن أحمد بن محمّد بن خالد فی أسناد الکافی ، وما ورد فی الکافی ، ح 3839 و 4066 و 10624 و 12372 ، من روایة محمّد بن یحیی عن أحمد بن محمّد خالد ، کلّها مختلّة نوضحها فی موضعها ، وتقدّم مثلها فی الکافی ، ح 3239 ، فلاحظ . ولعدم مساعدة الطبقة لروایة أحمد بن محمد بن خالد عن عمر بن یزید ، سواء قلنا بکونه بیّاع السابری ، أو ابن ذبیان الصیقل . فإنّ کلیهما من أصحاب أبی عبداللّه علیه السلام . وأمّا روایة محمّد بن خالد عن أصحاب أبی عبداللّه علیه السلام ، فکثیرة ، تعرف من ملاحظة أسناد محمّد بن خالد البرقی بعناوینه المختلفة . والظاهر أنّ العامل لوقوع التحریف بالسقط فی ما نحن فیه و ما یشابهه ، هو جواز النظر من «محمّد» فی «أحمد بن محمّد» إلی «محمّد» فی «محمّد بن خالد» . وهذا العامل من عمدة عوامل التحریف بالسقط ، کما أشرنا إلیه غیر مرّة .
5- 5 . فی الوافی : - «یا» .
6- 6 . فی «بس ، بف» وحاشیة «د ، ص ، بر» : «استعنت» .
7- 7 . فی «بس» : «تقول» .
8- 8 . الوافی ، ج 9 ، ص 1622 ، ح 8853 .

حَنَانٍ(1)، عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَوْرَةَ، عَنْ سَمَاعَةَ، قَالَ:

قَالَ لِی أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام : «إِذَا کَانَ لَکَ _ یَا سَمَاعَةُ _ إِلَی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَاجَةٌ، فَقُلِ: "اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ؛ فَإِنَّ(2) لَهُمَا عِنْدَکَ شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ، وَ قَدْراً مِنَ الْقَدْرِ، فَبِحَقِّ ذلِکَ الشَّأْنِ، وَ بِحَقِّ(3) ذلِکَ الْقَدْرِ ، أَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تَفْعَلَ بِی کَذَا وَ کَذَا" فَإِنَّهُ إِذَا کَانَ(4) یَوْمُ الْقِیَامَةِ، لَمْ یَبْقَ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ، وَ لاَ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ، وَ لاَ مُوءْمِنٌ مُمْتَحَنٌ إِلاَّ وَ هُوَ یَحْتَاجُ(5) إِلَیْهِمَا فِی ذلِکَ الْیَوْمِ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سماعة گوید: حضرت ابو الحسن (موسی بن جعفر علیهما السلام) بمن فرمود: ای سماعة هر گاه برای تو نزد خدای عز و جل حاجتی است پس بگو: «اللهم انی أسألک بحق محمد و علی فان لهما عندک شأنا. من الشأن و قدرا من القدر، فبحق ذلک الشأن و بحق ذلک القدر ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان تفعل بی کذا و کذا». و بجای تفعل بی کذا و کذا حاجت خود را بگوید) زیرا همانا چون روز قیامت شود هیچ فرشتۀ مقرب و نه پیغمبر مرسل و نه مؤمن آزمایش شده نماند جز آنکه در آن روز بآن دو (یعنی محمد و علی علیهما السلام) نیاز دارند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 347 

*****

[ترجمه کمره ای] :

21-از سماعه،گوید:أبو الحسن(علیه السّلام)به من فرمود:ای سماعه،چون به خدا عز و جل حاجتی داری بگو: بار خدایا از تو خواهم به حق محمد و علی زیرا آنها در نزد تو مقامی ارجمند و قدر و اعتباری بسزا دارند،بحق آن مقام و بحق آن مقدرة که رحمت کن محمد و آل محمد را و با من چنین و چنان کن. زیرا چون روز رستاخیز شود هیچ فرشتۀ مقرّب و پیغمبر مرسل و مؤمنی آزموده نماند جز اینکه بدانها نیاز دارند در آن روز.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 281 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

21-«سماعه»،گوید:ابو الحسن علیه السّلام به من فرمود:ای سماعه،چون به خدای عزّ و جلّ حاجتی داری بگو:

بار خدایا از تو خواهم به حق محمد و علی زیرا آنها در نزد تو مقامی ارجمند و اعتباری بسزا دارند درود فرست،بحق آن مقام و بحق آن شأن و رتبه که بر محمد و آل محمد را و با من چنین و چنان کن.

زیرا چون رستاخیز شود هیچ فرشتۀ مقرّب و پیامبر مرسل و مؤمنی آزموده در آن روز نماند جز اینکه به آنها نیاز دارند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 593 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل، مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 427 

*****

22- الحدیث

22/3400 . عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الاْءَحْمَرِ، عَنْ أَبِی الْقَاسِمِ الْکُوفِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ وَ الْعَلاَءِ بْنِ سَیَابَةَ وَ ظَرِیفِ بْنِ نَاصِحٍ ، قَالَ:

2 / 563

لَمَّا بَعَثَ أَبُو الدَّوَانِیقِ(7) إِلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، رَفَعَ یَدَهُ إِلَی السَّمَاءِ، ثُمَّ قَالَ: «اللّهُمَّ إِنَّکَ حَفِظْتَ الْغُلاَمَیْنِ بِصَلاَحِ(8) أَبَوَیْهِمَا، فَاحْفَظْنِی بِصَلاَحِ آبَائِی: مُحَمَّدٍ، وَ عَلِیٍّ ، وَ الْحَسَنِ، وَ الْحُسَیْنِ، وَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیهم السلام ؛ اللّهُمَّ إِنِّی أَدْرَأُ بِکَ(9) فِی نَحْرِهِ، وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّهِ».

ص: 512


1- 1 . فی «د» وحاشیة «ج ، بف» : «حسان» .
2- 2 . فی «ز» : «إنّ» .
3- 3 . فی الوافی : «وحقّ» .
4- 4 . فی «ز» : + «لک» .
5- 5 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر» : «محتاج» .
6- 6 . الدعوات ، ص 51 ، الباب 1 ؛ وعدّة الداعی ، ص 61 ، الباب 2 ، مرسلاً عن سماعة الوافی ، ج 9 ، ص 1631 ، ح 8864 .
7- 7 . فی مرآة العقول : «أبو الدوانیق لقب أبی جعفر المنصور ، و هو الثانی من خلفاء بنی العبّاس . واشتهر بالدوانیقی و أبو الدوانیق لأنّه لمّا أراد حفر الخندق بالکوفة قسط علی کلّ واحد منهم دانق فضّة وأخذه و صرفه فی الحفر» .
8- 8 . فی «ز ، بف» وحاشیة «ج» والوافی والبحار : «لصلاح» فی الموضعین .
9- 9 . فی «د ، ص ، بر ، بف» وحاشیة «ج» : «أدرؤک» وفی «بس» : «أدراک» . ودَرَأ یَدرأ دَرْءا : إذا دفع . والمراد : أدفع بک فی نحره لتکفینی أمرهم . وإنّما خصّ النحر لأنّه أسرع وأقوی فی الدفع والتمکّن من المدفوع . النهایة ، ج 2 ، ص 109 (درأ).

ثُمَّ قَالَ لِلْجَمَّالِ: «سِرْ» فَلَمَّا اسْتَقْبَلَهُ(1) الرَّبِیعُ بِبَابِ أَبِی الدَّوَانِیقِ، قَالَ لَهُ: یَا أَبَا عَبْدِ اللّهِ، مَا أَشَدَّ(2) بَاطِنَهُ(3) عَلَیْکَ! لَقَدْ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: وَ اللّهِ لاَ تَرَکْتُ(4) لَهُمْ نَخْلاً(5) إِلاَّ عَقَرْتُهُ(6)، وَ لاَ مَالاً إِلاَّ نَهَبْتُهُ(7)، وَ لاَ ذُرِّیَّةً إِلاَّ سَبَیْتُهَا، قَالَ: فَهَمَسَ(8) بِشَیْءٍ خَفِیٍّ، وَ حَرَّکَ شَفَتَیْهِ، فَلَمَّا دَخَلَ سَلَّمَ وَ قَعَدَ، فَرَدَّ علیه السلام .

ثُمَّ قَالَ: أَمَا وَ اللّهِ ، لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ لاَ أَتْرُکَ لَکَ(9) نَخْلاً(10) إِلاَّ عَقَرْتُهُ، وَ لاَ مَالاً إِلاَّ أَخَذْتُهُ(11)، فَقَالَ(12) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ ، إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَجَلَّ _ ابْتَلی أَیُّوبَ فَصَبَرَ، وَ أَعْطی دَاوُدَ فَشَکَرَ، وَ قَدَّرَ یُوسُفَ فَغَفَرَ، وَ أَنْتَ مِنْ ذلِکَ النَّسْلِ، وَ لاَ یَأْتِی ذلِکَ النَّسْلُ إِلاَّ بِمَا یُشْبِهُهُ» فَقَالَ: صَدَقْتَ، قَدْ عَفَوْتُ(13) عَنْکُمْ.

فَقَالَ لَهُ(14): «یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ، إِنَّهُ لَمْ یَنَلْ مِنَّا _ أَهْلَ الْبَیْتِ _ أَحَدٌ دَماً إِلاَّ سَلَبَهُ اللّهُ مُلْکَهُ» فَغَضِبَ لِذلِکَ وَ اسْتَشَاطَ(15)، فَقَالَ: «عَلی رِسْلِکَ(16) یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ، إِنَّ هذَا الْمُلْکَ کَانَ فِی آلِ أَبِی سُفْیَانَ، فَلَمَّا قَتَلَ یَزِیدُ حُسَیْناً، سَلَبَهُ اللّهُ مُلْکَهُ، فَوَرَّثَهُ آلَ مَرْوَانَ، فَلَمَّا قَتَلَ هِشَامٌ زَیْداً، سَلَبَهُ اللّهُ مُلْکَهُ، فَوَرَّثَهُ مَرْوَانَ بْنَ مُحَمَّدٍ، فَلَمَّا قَتَلَ مَرْوَانُ إِبْرَاهِیمَ(17)،

ص: 513


1- 1 . فی «ز» : «استقبل» .
2- 2 . فی حاشیة «ج» : «ما اشتدّ».
3- 3 . فی «د ، بف» وحاشیة «ج ، ص» والوافی : «تلظّیه» بدل «باطنه» .
4- 4 . فی «ز» : «ما ترکت» .
5- 5 . فی «بر» وحاشیة «ج ، بف» : «نخیلاً» .
6- 6 . فی «بف» : «عفرته» . وعَقَرتُ النخلة : إذا قطعتَ رأسها کلّه مع الجُمّار . والاسم : العَقار . الصحاح ، ج 2 ، ص 754 (عقر).
7- 7 . فی حاشیة «ج» : «أنهبته» .
8- 8 . «الهَمْس» : الکلام الخفیّ لایکاد یفهم . النهایة ، ج 5 ، ص 273 (همس).
9- 9 . فی «ج ، ص ، بف» والوافی : «لکم» .
10- 10 . فی «بف» وحاشیة «ج» : «نخیلاً» .
11- 11 . فی «ص» وحاشیة «ج» : «نهبته» .
12- 12 . فی «د ، ص» والوافی : + «له» .
13- 13 . فی «ز» وحاشیة «ج» : «قد غفرت» . وفی «ص» : «فعفوت» . وفی حاشیة «ص» : «فقد عفوت» .
14- 14 . فی «بف» والوافی : - «له» .
15- 15 . فی «بس» : «واستشاطه» . و«استشاط» أی التهب غضبا .
16- 16 . «الرِّسْل» بالکسر : الرفق والتؤدة . القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1330 (رسل).
17- 1 . فی الوافی : + «الإمام» .

سَلَبَهُ اللّهُ مُلْکَهُ، فَأَعْطَاکُمُوهُ(1)» .

فَقَالَ: صَدَقْتَ، هَاتِ أَرْفَعْ حَوَائِجَکَ، فَقَالَ: «الاْءِذْنُ» فَقَالَ: هُوَ فِی یَدِکَ مَتی شِئْتَ، فَخَرَجَ، فَقَالَ لَهُ الرَّبِیعُ: قَدْ أَمَرَ لَکَ(2) بِعَشَرَةِ آلاَفِ(3) دِرْهَمٍ، قَالَ: «لاَ حَاجَةَ لِیَ فِیهَا» قَالَ: إِذَنْ تُغْضِبَهُ ، فَخُذْهَا، ثُمَّ تَصَدَّقْ بِهَا.(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

معاویه بن عمار و علاء بن سیابه و ظریف بن ناصح گویند: چون ابو الدوانیق منصور دوانیقی) بسراغ حضرت صادق علیه السلام فرستاد آن حضرت دست بآسمان برداشت سپس گفت: «اللهم انک حفظت الغلامین بصلاح ابویهما فاحفظنی بصلاح آبائی محمد و علی و الحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمد بن علی، اللهم انی أدرع بک فی نحره و اعوذ بک من شره». یعنی بار خدایا تو آن دو پسر بچه را بخاطر نیکی و خوبی پدر و مادرشان نگهداری کردی مرا هم بخاطر خوبی پدرانم: محمد و علی و حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی نگهداری فرما، بار خدایا من بوسیلۀ تو در گلویش او را دور سازم، و از شرش بتو پناه برم) سپس بشتربان (که مهار شتر حضرت در دستش بود) فرمود: برو، پس همین که ربیع (حاجب منصور) در خانه منصور او را دیدار کرد بوی عرضکرد: ای ابا عبد اللّٰه وه چه اندازه دلش نسبت بشما سخت شده، و من همانا شنیدم که میگفت: بخدا سوگند هیچ نخل خرمائی برای آنها باقی نگذارم جز اینکه همه را ببرم، و هیچ مالی برای آنها باقی نگذارم و همه را غارت کنم، و هیچ کودکی برای ایشان باقی نگذارم و همه را با سیری ببرم؟ گوید: پس آن حضرت زیر لب چیزی گفت و لبانش را جنبانید، پس همین که بر منصور وارد شد سلام کرد و نشست، منصور جواب سلام حضرت را داد سپس گفت: بخدا قسم آهنگ داشتم که یک درخت خرما برایت باقی نگذارم و همه را قطع کنم و هر چه داری بگیرم؟ حضرت صادق علیه السّلام فرمود: یا امیر المؤمنین همانا خداوند ایوب را گرفتار کرد و او صبر کرد، و بداود نعمت داد او شکر کرد، و یوسف را بر برادران چیره کرد (ولی او انتقام نگرفت) و از آنها در گذشت، و تو از این نژادی و این نژاد کاری نکنند جز بدان چه مانند کردار آنان باشد، گفت: راست گفتی و من از شما در گذشتم و (شما را) بخشیدم، فرمود: یا امیر المؤمنین هر آینه هیچ کس دست خود را بخون ما خاندان نیالوده است جز اینکه خداوند سلطنتش را برگرفته، منصور از این سخن برآشفت و خشم کرد، حضرت فرمود: یا امیر المؤمنین آرام باش (تا دنبالۀ سخن را بگویم) همانا این سلطنت در خاندان أبی سفیان بود تا اینکه یزید حسین علیه السّلام را کشت پس خداوند سلطنتش را از او برگرفت و آل مروان بدان رسیدند، و چون هشام زید را کشت خداوند سلطنتش را گرفت و بمروان بن محمد رسید، و چون مروان ابراهیم را که برادر منصور و بابراهیم امام معروف بود) کشت خداوند سلطنتش را گرفت و بشما داد، گفت: راست گفتی بزرگترین حاجتت را) بگو (تا برآورم) فرمود: اذن بده (که برگردم) گفت: آن بدست شما است هر گاه بخواهی (در بازگشت آزادید) پس آن حضرت بیرون آمد، ربیع حاجب عرضکرد: ده هزار درهم برای شما داده فرمود: من بدان حاجتی ندارم، عرضکرد: اگر نپذیری او را خشمگین خواهی کرد (و از نپذیرفتن شما بخشم آید) آن را بگیر و در راه خدا صدقه بده.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 349 

*****

[ترجمه کمره ای] :

22-از معاویة بن عمّار و علاء بن سیابه و ظریف بن ناصح که:چون منصور عبّاسی به دنبال امام صادق(علیه السّلام)فرستاد،آن حضرت دست به آسمان برداشت و گفت:بار خدایا تو آن دو پسر بچه را بخاطر خوبی پدر و مادرشان نگه داشتی،مرا هم بخاطر خوبیِ پدرانم محمد و علی و حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی(علیهم السّلام)نگهدار،بار خدایا من به وسیلۀ تو گلوی او را بگیرم و از شرّ او به تو پناه برم. سپس به شتربان فرمود:حرکت کن،و چون ربیع حاجب درِ خانۀ منصور خدمت آن حضرت رسید به او گفت:وه،چه اندازه دلش به تو سختگیر است،من از او شنیدم می گفت:به خدا هر چه نخل خرما دارند می برم و هر چه دارائی دارند چپاول می کنم و هر چه کودک دارند به اسیری می گیرم،گوید:زیر لب چیزی نهانی فرمود، و چون به منصور وارد شد سلام کرد و نشست و منصور جواب داد به آن حضرت و گفت:به خدا تصمیم گرفته بودم نخلی برایت نگذارم و همه را ببرم و هر چه داری بگیرم.امام صادق(علیه السّلام)فرمود: یا امیر المؤمنین راستی خداوند ایّوب را گرفتار کرد و او صبر کرد و به داود نعمت داد و او شکر کرد و به یوسف قدرت انتقام از برادران عطا کرد و او هم گذشت کرد و تو هم از این نژادی و این نژاد کارینکنند جز آنچه بدان ماند،گفت:راست گفتی من از شماها در گذشتم،پس امام صادق(علیه السّلام)به او گفت:یا امیر المؤمنین هیچ کس از خاندان ما خونی نریخته است جز اینکه خداوند ملک او را برگرفته است.پس برای این سخن بخشم آمد و آتش گرفت،امام فرمود:آرام باش یا امیر المؤمنین راستی این سلطنت در خاندان ابی سفیان بود و چون یزید حسین(علیه السّلام)را کشت خدا از آنها برگرفتش و به آل مروان رسید و چون هشام زید را کشت به دست مروان بن محمد افتاد و چون مروان ابراهیم را کشت ملک او را گرفت و به شماها داد.منصور گفت:راست گفتی مهمترین حاجتِ خود را بخواه،فرمود:اذن در برگشت است،منصور گفت:آن به دست خودِ شما است هر وقت بخواهی برگرد.امام صادق(علیه السّلام)بیرون آمد و ربیع حاجب به او عرض کرد:دستور ده هزار درهم برای شما داده است،امام فرمود:من بدان حاجتی ندارم،گفت:در این صورت به تو خشمگین می شود،آن را بگیر و در راه خدا صدقه بده.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 285 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

22-«معاویة بن عمّار»و«علاء بن سیابه»و«ظریف بن ناصح»گویند:

که:چون منصور عبّاسی به دنبال امام صادق علیه السّلام فرستاد،آن حضرت دست به آسمان برداشت و گفت:بار خدایا تو آن دو پسر بچه را بخاطر خوبی پدر و مادرشان نگه داشتی،مرا هم بخاطر خوبی پدرانم محمد و علی و حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی علیه السّلام نگهدار،بار خدایا من به وسیلۀ تو گلوی او را بگیرم و از شرّ او به تو پناه برم.

سپس به شتربان فرمود:حرکت کن،و چون«ربیع حاجب»در خانۀ «منصور»خدمت آن حضرت رسید به او گفت:وه،چه اندازه دلش به تو سختگیر است،من از او شنیدم می گفت:به خدا هرچه نخل خرما دارند می برم و هرچه دارائی دارند چپاول می کنم و هرچه کودک دارند به اسیری می گیرم،گوید:زیر لب چیزی نهانی فرمود،و چون به منصور وارد شد سلام کرد و نشست و منصور به آن حضرت جواب داد و گفت: به خدا تصمیم گرفته بودم نخلی برایت نگذارم و همه را ببرم و هرچه داری بگیرم.امام صادق علیه السّلام فرمود:یا امیر المؤمنین راستی خداوند ایّوب را گرفتار کرد و او صبر کرد و به داود نعمت داد و او شکر کرد و به یوسف قدرت انتقام از برادران عطا کرد و او هم گذشت کرد و تو هم از این نژادی و این نژاد کاری نکنند جز آنچه بدان ماند،گفت:راست گفتی من از شماها درگذشتم،پس امام صادق علیه السّلام به او گفت:یا امیر المؤمنین هیچکس از خاندان ما خونی نریخته است جز اینکه خداوند ملک او را گرفته است.پس برای این سخن بخشم آمد و آتش گرفت،امام فرمود: آرام باش یا امیر المؤمنین راستی این سلطنت در خاندان ابی سفیان بود و چون یزید حسین علیه السّلام را کشت خدا از آنها برداشت و به آل مروان رسید و چون هشام،زید را کشت به دست مروان بن محمد افتاد و چون مروان ابراهیم را کشت ملک او را گرفت و به شماها داد.منصور گفت:راست گفتی مهمترین حاجت خود را بخواه،فرمود:اذن در برگشت است.امام صادق علیه السّلام بیرون آمد و ربیع حاجب به او عرض کرد:دستور ده هزار درهم برای شما داده است،امام فرمود:من بدان حاجتی ندارم،گفت:در این صورت به تو خشمگین می شود،آن را بگیر و در راه خدا صدقه بده.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 593 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. أبو الدوانیق لقب أبو جعفر المنصور، و هو الثانی من خلفاء بنی العباس، و اشتهر بالدوانیقی و بأبی الدوانیق لأنه لما أراد حفر الخندق بالکوفة قسط علی کل واحد منهم دانق فضة و أخذه و صرفه فی الحفر، و قال فی النهایة : الدرء الدفع و إنما خص النحور لأنه أسرع و أقوی فی الدفع و التمکن من المدفوع، و قال فی القاموس : الهمس الصوت الخفی و استشاط علیه التهب غضبا، و الرسل بالکسر الرفق و التؤدة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 428 

*****

23- الحدیث

23/3401. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَعْیَنَ، عَنْ قَیْسِ(5) بْنِ سَلَمَةَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِمَا یَقُولُ: مَا 2 / 564

أُبَالِی إِذَا قُلْتُ هذِهِ الْکَلِمَاتِ لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیَّ الْجِنُّ وَ الاْءِنْسُ: بِسْمِ اللّهِ، وَبِاللّهِ، وَ مِنَ اللّهِ، وَ إِلَی اللّهِ، وَ فِی سَبِیلِ اللّهِ، وَ عَلی مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ؛ اللّهُمَّ إِلَیْکَ أَسْلَمْتُ نَفْسِی، وَ إِلَیْکَ وَجَّهْتُ(6) وَجْهِی، وَ إِلَیْکَ أَلْجَأْتُ ظَهْرِی، وَ إِلَیْکَ فَوَّضْتُ أَمْرِی؛ اللّهُمَّ احْفَظْنِی بِحِفْظِ الاْءِیمَانِ مِنْ بَیْنِ یَدَیَّ، وَ مِنْ خَلْفِی، وَ عَنْ یَمِینِی، وَ عَنْ شِمَالِی، وَ مِنْ فَوْقِی، وَ مِنْ تَحْتِی، وَ مِنْ قِبَلِی(7)، وَ ادْفَعْ(8) عَنِّی بِحَوْلِکَ وَ قُوَّتِکَ، فَإِنَّهُ لاَ حَوْلَ وَ لاَقُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ(9)».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

(این حدیث مانند حدیث از همین باب است مراجع شود)

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 350 

*****

[ترجمه کمره ای] :

23-از امام صادق(علیه السّلام)که بارها علی بن الحسین(علیهما السّلام) می فرمود: من باک ندارم هر گاه این کلمات را بگویم از اینکه جن و انس در برابرم گرد آیند: بسم اللّٰه و باللّٰه و الی اللّٰه و فی سبیل اللّٰه و علی ملة رسول اللّٰه(صلّی الله علیه و آله)اللّٰهم الیک اسلمت نفسی و الیک وجّهت وجهی و الیک الجأت ظهری و الیک فوّضت امری اللّٰهم احفظنی بحفظ الایمان من بین یدی و من خلفی و عن یمینی و عن شمالی و من فوقی و من تحتی و من قبلی و ادفع عنّی بحولک و قوّتک فانّه لا حول و لا قوّة الاّٰ باللّٰه. (ترجمۀ آن گذشت).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 285 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

23-امام صادق علیه السّلام فرمود:که بارها علی بن الحسین علیه السّلام می فرمود:

هرگاه این کلمات را بگویم باکی ندارم از اینکه جن و انس در برابرم گرد آیند:

بسم اللّه و باللّه و إلی اللّه و فی سبیل اللّه و علی ملّة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله اللّهم الیک اسلمت نفسی و الیک وجّهت وجهی و الیک الجأت ظهری و الیک فوّضت امری اللّهم احفظنی بحفظ الایمان من بین یدی و من خلفی و عن یمینی و عن شمالی و من فوقی و من تحتی و من قبلی و ادفع بحولک و قوّتک فانّه لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه.(ترجمۀ این کلمات قبلا گذشت.)

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 595 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

مجهول. و من قبل أی کل شیء یأتینی من قبل نفسی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 428 

*****

ص: 514


1- 2 . فی «ز ، بف» والوافی : «وأعطاکموه» .
2- 3 . فی «ز» : «أمرک» .
3- 4 . فی «بر» : «ألف» .
4- 5 . راجع : ثواب الأعمال ، ص 261 ، ح 11 الوافی ، ج 9 ، ص 1626 ، ح 8861 ؛ البحار ، ج 47 ، ص 208 ، ح 51 .
5- 6 . فی حاشیة «بر ، بف» : «بشر» . وتقدّمت فی الحدیث 10 من الباب روایة محمّد بن أعین ، عن بشیر بن مسلمة «بشر بن سلمة _ خ ل» عن أبی عبداللّه علیه السلام .
6- 7 . فی «ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف» : - «نفسی، وإلیک وجّهت» .
7- 8 . فی «بر ، بف» والوافی : «ما قبلی» .
8- 9 . فی «بر» : «وارفع» . وفی «بف» : «فارفع» .
9- 1 . فی الوافی : «بک» .
10- 2 . راجع : ح 10 من هذا الباب ومصادره الوافی ، ج 9 ، ص 1628 ، ح 8862 .

(56) باب الدعاء للعلل و الأمراض

1- الحدیث

1/3402. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ وَ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: کَانَ یَقُولُ عِنْدَ الْعِلَّةِ: «اللّهُمَّ إِنَّکَ عَیَّرْتَ أَقْوَاماً، فَقُلْتَ: «قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَ لا تَحْوِیلاً»(1) فَیَا مَنْ لاَ یَمْلِکُ کَشْفَ ضُرِّی وَ لاَ تَحْوِیلَهُ عَنِّی أَحَدٌ غَیْرُهُ(2)، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ(3)، وَ اکْشِفْ ضُرِّی، وَ حَوِّلْهُ إِلی مَنْ یَدْعُو مَعَکَ إِلهاً آخَرَ، لاَ إِلهَ غَیْرُکَ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

برخی از اصحاب ما حدیث کرده اند که حضرت صادق علیه السّلام هنگام درد و بیماری (این دعا را میخواند) میگفت: «اللهم انک عیرت اقواما فقلت:«

قُلِ اُدْعُوا اَلَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ

»«

فَلاٰ یَمْلِکُونَ کَشْفَ اَلضُّرِّ عَنْکُمْ وَ لاٰ تَحْوِیلاً

»، فیا من لا یملک کشف ضری و لا تحویله عنی احد غیره صل علی محمد و آل محمد و اکشف ضری و حوله الی من یدعو معک الها آخر لا اله غیرک». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 350 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)که هنگام درد و پیشامدِ بد می گفت: بار خدایا تو مردمی را سرزنش کردی و فرمودی(58 سوره اسراء):«بگو(ای محمد)بخوانید آنهائی را که در برابر خدا پنداشتید تا بدانید که نمی توانند از شما زیانی را دور کنند و دیگرگون نمایند»پس ای خدائی که جز او نمی تواند زیان مرا دور کند و آن را دیگرگون نماید رحمت فرست بر محمّد و آل محمّد و زیان مرا دور ساز و آن را از من بگردان به سوی کسی که با تو معبود دیگری را می خواند،نیست شایستۀ پرستشی جز تو.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 287 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود که:هنگام درد و پیشامد بد می گفت:

بار خدایا تو مردمی را سرزنش کردی و فرمودی:«بگو(ای محمد) بخوانید آنهائی را که در برابر خدا پنداشتید تا بدانید که نمی توانند از شما زیانی را دور کنند و دگرگون نمایند(اسراء/58)»پس ای خدائی که جز او نمی تواند زیان مرا دور کند و آن را دگرگون نماید رحمت فرست بر محمد و آل محمد و زیان مرا دور ساز و آن را از من به سوی کسی بگردان که با تو معبود دیگری را می خواند،نیست شایستۀ پرستشی جز تو.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 597 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. قل ادعوا الذین قال فی مجمع البیان: قل یا محمد لهؤلاء المشرکین الذین یعبدون غیر الله ادعوا الذین زعمتم من دونه أنها إلهه عند ضرر نزل بکم لیکشفوا ذلک عنکم و یحولوا تلک الحالة إلی حالة أخری لتحریک حال القحط إلی الخصب و الفقر إلی الغنی، و قیل: معناه لا یملکون تحویل الضر منکم إلی غیرکم، و قیل: المراد لمن دونه الملائکة و مسیح و عزیر، و قیل: الجن لأن قوما من العرب کانوا یعبدون الجن.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 429 

*****

2- الحدیث

2/3403. أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ(5)، عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ الْمُهْتَدِی، عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ زُرْبِیٍّ(6) ، قَالَ:

مَرِضْتُ بِالْمَدِینَةِ مَرَضاً شَدِیداً، فَبَلَغَ ذلِکَ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَکَتَبَ إِلَیَّ: «قَدْ(7) بَلَغَنِی عِلَّتُکَ، فَاشْتَرِ صَاعاً(8) مِنْ بُرٍّ، ثُمَّ اسْتَلْقِ عَلی قَفَاکَ، وَ انْثُرْهُ عَلی صَدْرِکَ کَیْفَمَا انْتَثَرَ،

ص: 515


1- 3 . الإسراء (17) : 56 .
2- 4 . فی «بر ، بس» : «غیرک» .
3- 5 . فی «ص» : «وآله» . وفی «بر» : - «وآل محمّد» .
4- 6 . عدّة الداعی ، ص 272 ، الباب 5 ، مرسلاً عن أبی نجران وابن فضّال ، عن بعض أصحابنا . وفی الدعوات ، ص 190 ، الباب 3 ؛ والمصباح للکفعمی ، ص 150 ، الفصل 18 ، مرسلاً الوافی ، ج 9 ، ص 1635 ، ح 8867 .
5- 7 . السند معلّق علی سابقه . ویروی عن أحمد بن محمّد ، محمّد بن یحیی .
6- 8 . هکذا فی حاشیة «ج ، د» وفی «ب» : «رزبی» . وفی «ج ، د ، بر ، بس ، بف ، جر» والمطبوع : «رزین» . والصواب ما أثبتناه ؛ فقد روی المصنّف الخبر فی الکافی ، ح 14869 ، بنفس السند عن داود بن زربیّ . وداود بن زربیّ هو المذکور فی کتب الرجال . راجع : رجال النجاشی، ص 160 ، الرقم 424 ؛ الفهرست للطوسی ، ص 182 ، الرقم 280 ؛ رجال الطوسی ، ص 202 ، الرقم 2579 .
7- 1 . فی «ص» : «وقد» .
8- 2 . «الصاع» : مکیال یأخذ أربعة أمداد . وقُدِّر الصاع بتسعة أرطال بالعراقی ، وستّة بالمدنی ، وأربعة ونصف بالمکّی . ترتیب کتاب العین ، ج 2 ، ص 1020 ؛ مجمع البحرین ، ج 4 ، ص 361 (صوع) .

وَ قُلِ(1): "اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی إِذَا سَأَلَکَ بِهِ الْمُضْطَرُّ کَشَفْتَ(2) مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ، وَ مَکَّنْتَ(3) لَهُ فِی الاْءَرْضِ، وَ جَعَلْتَهُ خَلِیفَتَکَ(4) عَلی خَلْقِکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ(5)، وَ أَنْ تُعَافِیَنِی مِنْ عِلَّتِی"(6) ؛ ثُمَّ اسْتَوِ جَالِساً، وَ اجْمَعِ الْبُرَّ مِنْ حَوْلِکَ(7)، وَ قُلْ مِثْلَ ذلِکَ، وَ اقْسِمْهُ مُدّاً(8) مُدّاً لِکُلِّ مِسْکِینٍ، وَ قُلْ مِثْلَ ذلِکَ».

قَالَ دَاوُدُ: فَفَعَلْتُ(9) ذلِکَ، فَکَأَنَّمَا نُشِطْتُ(10) مِنْ عِقَالٍ ، وَ قَدْ(11) فَعَلَهُ غَیْرُ وَاحِدٍ فَانْتَفَعَ بِهِ.(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

داود بن زربی گوید: من در مدینه بیمار سختی شدم، و خبر آن به حضرت صادق علیه السّلام رسید، پس بمن نوشت: خبر بیماریت بمن رسید، پس یک صاع (تقریبا سه کیلو) گندم بخر، سپس بپشت بخواب و آن گندم را روی سینه ات بریز و پهن کن بهر گونه که ریخت و بگو: «اللهم انی أسألک باسمک الذی اذا سألک به المضطر کشفت ما به من ضر و مکنت له فی الارض و جعلته خلیفتک علی خلقک ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان تعافینی من علتی». سپس برخیز و درست بنشین و گندمها را از اطراف خود جمع کن، و (دوباره) همان دعا را بخوان و آن را بچهار مد (که هر مدی تقریبا ده سیر است) تقسیم کن، هر قسمتی را بمسکینی (و مستمندی) بده و همان دعا را بخوان. داود گوید: من دستور آن حضرت را انجام دادم (و آنقدر زود اثر داشت که همان ساعت بیماریم برطرف شد) و گویا از بند آزاد شدم، و بسیاری از مردم آن را انجام داده اند و از آن سود برده اند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 351 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از داود بن زربی گوید:من در مدینه سخت بیمار شدم و خبرش به امام صادق(علیه السّلام)رسید،به من نوشت که:خبرِ دردمندیت به من رسید،یک صاع(در حدود چهل سیر)گندم بخر و به پشت بخواب و آن را روی سینه ات بریز به هر گونه در پاشید و بگو:بار خدایا من تو را خواستارم بدان نامت که چون آن بیچاره تو را بدان خواند زیان و گرفتاری که دارد از او دور کنی و او را بر زمین تمکّن دهی و خلیفه اش بر خلقت نمائی(مقصود امام زمان علیه السّلام است)که رحمت فرستی بر محمد و آل محمد و مرا از دردم عافیت بخشی. سپس درست بنشین و گندمها را از گرد خود جمع کن و همان دعا را بخوان و آن را به چهار مد(در حدود ده سیر)بخش کن و هر مدی را به مستمندی بده و باز همان دعا را بخوان.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 287 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«داوود بن زربی»گوید:من در مدینه سخت بیمار شدم و خبرش به امام صادق علیه السّلام رسید،به من نوشت که:خبر دردمندّیت به من رسید،یک صاع(در حدود چهل سیر)گندم بخر و به پشت بخواب و آن را روی سینه ات بریز و بگو:بار خدایا من تو را می خوانم به آن نامی که چون بیچاره تو را به آن می خواند زیان و گرفتاری او را دور می سازی و او را بر زمین تمکّن دهی و بر خلق خلیفه اش سازی(مقصود امام زمان(عج) است)که رحمت فرستی بر محمد و آل محمد و مرا از دردم عافیت بخش.سپس درست بنشین و گندمها را از اطراف خود جمع کن و همان دعا را بخوان و آن را به چهار مد(در حدود ده سیر)بخش کن و هر مدی را به مستمندی بده و باز همان دعا را بخوان.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 597 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و جعلته خلیفتک یحتمل أن یکون المراد بالمضطر أیوب علیه السلام فیکون المراد بالخلافة الإمامة، و یحتمل أن یکون عاما و الخلافة عامة فإن المولی خلیفة الله علی العبد و کذا الوالد علی الولد و غیرهما و الأظهر أنه إشارة إلی قوله تعالی

(أَمَّنْ یُجِیبُ اَلْمُضْطَرَّ إِذٰا دَعٰاهُ وَ یَکْشِفُ اَلسُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفٰاءَ اَلْأَرْضِ)

و یظهر منه أن المراد بالخلافة فی الآیة هی المعنی الثانی لا ما ذکره المفسرون من کون کل قرن خلیفة للقرن الذی قبلهم أو کونهم خلفاء الکفار بنزول بلادهم، و فی کثیر من الروایات أن المضطر هو القائم علیه السلام فإذا سأل الله بالاسم الأعظم أجاب الله دعوته و کشف سوءه و جعله خلیفته فی الأرض فالخلافة هی الإمامة، و الله یعلم، و قال فی الصحاح نشطت الحبل أنشطه نشطا عقدته و أنشطته أی حللته، یقال کأنما أنشط من عقال.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 430 

*****

3- الحدیث

3/3404. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ نُعَیْمٍ: 565/2

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: اشْتَکی بَعْضُ وُلْدِهِ، فَقَالَ : «یَا بُنَیَّ، قُلِ: اللّهُمَّ اشْفِنِی

ص: 516


1- 3 . فی «ب» : «فقل» .
2- 4 . فی «ز ، بف» : «کشف» .
3- 5 . فی «ز» : «ومکّث» .
4- 6 . فی «بس» : «خلیفته» . وفی الوافی : «إنّما لم یکتف فی وصف الاسم بصلاحیته لکشف الضرّ عن مطلق المضطرّ ، بل قیّد المضطرّ بالذی مکّن له فی الأرض وجعله خلیفته علی خلقه لینبّه علی عظمة الاسم ، وهو ناظر إلی قوله سبحانه : «أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوآءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفَآءَ الاْءَرْضِ» [النمل (27) : 62]» .
5- 7 . فی الکافی ، ح 14869 : «وعلی أهل بیته» بدل «وآل محمّد» .
6- 8 . فی «ز» : «عللی» .
7- 9 . فی «بس» : + «وقوّتک» .
8- 10 . «المُدّ» : کیل ، وهو رِطل وثُلث عند أهل الحجاز ، فهو ربع صاع ؛ لأنّ الصاع خمسةُ أرطال وثُلُث . والمدُّ ، رطلان عند أهل العراق . والجمع : أمداد ومِداد . المصباح المنیر، ص 566 (مدد).
9- 11 . فی الکافی ، ح 14869 : + «مثل» .
10- 12 . فی «ز» : «اُنشطت» . وقرأ المازندرانی علی بناء الفاعل ، حیث قال فی شرحه : «فکأنّما نشطت من عقال ، أی خرجتُ منه ، من نشط من المکان : إذا خرج منه أو حللتُه ، علی أنّ «من» زائدة، من نشطته : إذا حللته حلاًّ رفیقا ؛ فلا یرد ما أورده صاحب النهایة من أنّه کثیرا ما یجیء فی الروایة : کأنّما نَشِطَ من عقال ، ولیس بصحیح . ویقال نَشَطتُ العقدةَ : إذا عقدتها ، وأنشطتها : إذا أحللتها» . وفی الوافی : «نشطت من عقال ، أی انحللت من قید» .
11- 13 . فی «ز » : - «قد» .
12- 14 . الکافی ، کتاب الروضة ، ح 14869 . عدّة الداعی ، ص 272 ، الباب 5 ، مرسلاً عن یونس بن عبدالرحمن ، عن داود بن زید ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ؛ الدعوات ، ص 181 ، الباب 3 ، مرسلاً عن داود بن زربیّ الوافی ، ج 9 ، ص 1635 ، ح 8868 .

بِشِفَائِکَ، وَ دَاوِنِی بِدَوَائِکَ، وَ عَافِنِی مِنْ بَلاَئِکَ؛ فَإِنِّی عَبْدُکَ، وَ ابْنُ عَبْدِکَ(1)».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حسین بن نعیم گوید: یکی از فرزندان حضرت صادق علیه السّلام بیمار شد حضرت باو فرمود: ای پسرکم! بگو: «اللهم اشفنی بشفائک و داونی بدوائک و عافنی من بلائک فانی عبدک و ابن عبدک». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 351 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از حسین بن نعیم که:یکی از فرزندان امام صادق(علیه السّلام) بیمار شد و آن حضرت به او فرمود: ای پسر جانم بگو: بار خدایا به درمان خود مرا درمان کن و از داروی خود به من بچشان و از بلای خود مرا عافیت بخش زیرا من بندۀ تو و بنده زادۀ توام.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 289 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-«حسین بن نعیم»می گوید:یکی از فرزندان امام صادق علیه السّلام بیمار شد و آن حضرت به او فرمود:

ای پسر جانم بگو:

بار خدایا به درمان خود مرا درمان کن و از داروی خود به من بچشان و از بلای خود مرا عافیت بخش زیرا من بندۀ تو و بنده زادۀ توام.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 599 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 430 

*****

4- الحدیث

4/3405 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ(3)، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ، عَنْ یُونُسَ بْنِ عَمَّارٍ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : جُعِلْتُ فِدَاکَ، هذَا الَّذِی قَدْ ظَهَرَ(4) بِوَجْهِی یَزْعُمُ النَّاسُ أَنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ لَمْ یَبْتَلِ بِهِ عَبْداً لَهُ فِیهِ حَاجَةٌ؟

فَقَالَ لِی(5): «لاَ، لَقَدْ(6) کَانَ مُوءْمِنُ(7) آلِ فِرْعَوْنَ(8) مُکَنَّعَ(9) الاْءَصَابِعِ، فَکَانَ یَقُولُ هکَذَا _ وَ یَمُدُّ یَدَهُ(10) _ وَ یَقُولُ: «یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ»(11)».

قَالَ: ثُمَّ قَالَ(12): «إِذَا کَانَ الثُّلُثُ الاْءَخِیرُ مِنَ اللَّیْلِ فِی أَوَّلِهِ، فَتَوَضَّأْ(13)، وَ قُمْ(14) إِلی

ص: 517


1- 1 . فی «بر» وحاشیة «ج» : «عبدیک» . وأیضا فی حاشیة «ج» : «عبیدک» .
2- 2 . قرب الإسناد ، ص 4 ، ح 9 ، بسند آخر ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره الوافی ، ج 9 ، ص 1636 ، ح 8869 ؛ الوسائل، ج 7 ، ص 45 ، ح 8678 .
3- 3 . فی الکافی ، ح 2381 : + «بن عیسی» .
4- 4 . فی الکافی ، ح 2381 : «إنّ هذا الذی ظهر» بدل «جعلت فداک هذا الذی قد ظهر» . وفی الکافی ، ح 5043 : - «قد» .
5- 5 . فی الوافی والکافی ، ح 2381 : - «لی» .
6- 6 . فی «ص» : - «لا لقد» . وفی «بف» : «قد» بدل «لا لقد» . وفی الوافی : «لا قد» . وفی الکافی ، ح 2381 : «لقد» بدون «لا» . وفی الکافی ، ح 5043 : «قد» بدل «لقد» .
7- 7 . فی حاشیة «ج» : + «من» .
8- 8 . فی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 359 : «الظاهر أنّه فرعون موسی ، والأنسب بما بعده أنّه فرعون أنطاکیة الذی أرسل إلیه عیسی علیه السلام رسله ... والمؤمن المذکور کان من أهل أنطاکیة ولذلک نسب إلیه ، وهم قتلوه بعد نصحه لهم وإظهار إیمانه» . وفی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 430 : «الأظهر مؤمن آل یس کما ورد فی غیره من الأخبار ؛ فإنّ قوله: «یَ_قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ»إنّما وقع فی قصّته ، ولعلّه من الرواة . وقال بعض الأفاضل باتّحاد المؤمنین بأن صار طویل العمر . ولایخفی بعده ومخالفته للأخبار المستفیضة من الجانبین».
9- 9 . فی« د ، ص» والکافی ، ح 5043 : «مکتّع» . وفی «ز» : «أکتع» . وکَنِعَت أصابعُه کَنَعا : إذا تشنّجت ویَبِسَت . النهایة ، ج 4 ، ص 204 (کنع).
10- 10 . فی الکافی ، ح 2381 : «یدیه» .
11- 11 . یس (36) : 20 .
12- 1 . فی الکافی ، ح 2381 : «ثمّ قال لی» بدل «قال ثمّ قال» .
13- 2 . فی الکافی ، ح 2381 : «فتوضّ» .
14- 3 . فی «بر» : «فقم» . وفی الوافی والکافی ، ح 5043 : «ثمّ قم» .

صَلاَتِکَ الَّتِی تُصَلِّیهَا، فَإِذَا کُنْتَ فِی السَّجْدَةِ الاْءَخِیرَةِ مِنَ الرَّکْعَتَیْنِ الاْءُولَیَیْنِ(1)، فَقُلْ وَ أَنْتَ سَاجِدٌ : "یَا عَلِیُّ یَا عَظِیمُ، یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ، یَا سَامِعَ الدَّعَوَاتِ، وَ(2) یَا مُعْطِیَ الْخَیْرَاتِ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ(3)، وَ أَعْطِنِی مِنْ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ الاْآخِرَةِ مَا أَنْتَ أَهْلُهُ، وَ اصْرِفْ عَنِّی مِنْ شَرِّ الدُّنْیَا وَ الاْآخِرَةِ مَا أَنْتَ(4) أَهْلُهُ(5)، وَ أَذْهِبْ عَنِّی هذَا(6) الْوَجَعَ(7) وَ سَمِّهِ(8)، فَإِنَّهُ قَدْ غَاظَنِی(9) وَ أَحْزَنَنِی"(10) ؛ وَ أَلِحَّ فِی الدُّعَاءِ(11)» .

قَالَ: فَمَا وَصَلْتُ إِلَی الْکُوفَةِ حَتّی أَذْهَبَ اللّهُ بِهِ(12) عَنِّی کُلَّهُ.(13)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

یونس بن عمار را (غده یا جراحت دیگری در صورتش پیدا شد) گوید: بحضرت صادق علیه السّلام عرضکردم: فدایت شوم این (علتی) که در صورت من پیدا شده مردم پندارند که همانا خدای عز و جل هر کس را از بندگانش که دوست دارد بدان دچار نکند (و مرا خدا نخواسته که بدان دچار شده ام)؟ آن حضرت علیه السّلام بمن فرمود: نه (این طور نیست) هر آینه مؤمن آل فرعون سر انگشتانش ریخته بود (که استخوانهای بندهای آنها آشکار بود) و این طور میگفت - و دستش را دراز میکرد-: «ای مردم پیروی کنید از فرستادگان خدا»(سورۀ یس آیه 20) گوید: سپس فرمود: چون ثلث آخر شب شد در ساعت اول آن (برخیز) و وضوء بساز و بنمازی که میخوانی بپرداز (مقصود نماز شب است) پس چون در سجدۀ آخرین از دو رکعت اول (از هشت رکعت نماز شب) رسیدی در حال سجده بگو: «یا علی یا عظیم یا رحمان یا رحیم یا سامع الدعوات و یا معطی الخیرات صل علی محمد و آل محمد و اعطنی من خیر الدنیا و الآخرة ما أنت أهله و اصرف عنی من شر الدنیا و الآخرة ما أنت أهله و اذهب عنی هذا الوجع (و نام آن درد را ببر) فإنه قد غاظنی و [أ] حزننی». .و در دعا پافشاری کن، گوید: هنوز بکوفه نرسیده بودم که خداوند تمام آن درد را از من ببرد بواسطۀ دعائی که آن حضرت بمن آموخت اثری از آن بیماری در چهرۀ من بجای نماند).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 351 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از یونس بن عمّار گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم: قربانت،اینکه در چهره ام آشکار شده است علّتی است که مردم پندارند خدا عز و جل هیچ بنده ای که او را خواهد بدانش گرفتار نکند.در پاسخم فرمود:نه،هر آینه که مؤمن آل فرعون انگشتانش چلاق بود و چنین می گفت-دستش را دراز می کرد-و می گفت(20 سوره یس):«ای مردم پیروی کنید از مرسلان خدا».گوید:سپس فرمود:چون آغاز ثلث اخیر شب شد وضوء ساز و به نمازی پرداز که آن را می خوانی و هر گاه به سجده دوم دو رکعت اول نماز شب رسیدی بگو در همان سجده: یا علی و یا عظیم یا رحمان و یا رحیم یا سامع الدعوات و یا معطی الخیرات صلّ علی محمد و آل محمد و أعطنی من خیر الدنیا و الآخرة ما انت اهله و اصرف عنّی من شرّ الدنیا و الآخرة ما انت اهله و أذهب عنّی هذا الوجع-و آن درد را نام ببر-فانّه قد غاظنی و[أ]حزننی. (مرا به خشم آورده و اندوهناک کرده)،و در دعا اصرار کن.گوید:هنوز به کوفه نرسیده بودم که خدا همۀ آن درد را از من برد و شفای کامل عطا کرد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 289 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«یونس بن عمّار»می گوید:به امام صادق علیه السّلام گفتم:قربانت،اینکه در چهره ام علتی آشکار شده است(غده ای در صورتش به وجود آمده بود) که مردم چنین می پنداشتند که خداوند هریک بندگان خود را دوست دارد به آن دچار نسازد(پس خدا توجهی به من نداشته که گرفتارم کرده است)در پاسخم فرمود:نه،هر آینه که مؤمن آل فرعون انگشتانش چلاق بود و چنین می گفت-دستش را دراز می کرد-و می گفت:«ای مردم از رسولان خدا پیروی کنید(یس/20)».گوید:سپس فرمود:چون ثلث آخر شب شد در ساعت اول برخیز و وضوء بگیر و به نمازی که می خوانی(نماز شب)بپرداز و هرگاه به سجده دوم رکعت اول نماز شب رسیدی بگو:یا علی و یا عظیم یا رحمن و یا رحیم یا سامع الدّعوات و یا معطی الخیرات صلّ علی محمّد و آل محمّد و اعطنی من خیر الدنیا و الآخرة ما أنت أهله و اصرف عنّی من شرّ الدّنیا و الآخرة ما أنت أهله و أذهب عنّی هذا الوجع-و آن درد را نام ببر-فانّه قد غاظنی و أحزننی (مرا به خشم آورده و اندوهناک کرده)،و در دعا اصرار کن.گوید:هنوز به کوفه نرسیده بودم که خدا همۀ آن درد را از من دور کرد و شفایم داد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 599 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. مؤمن آل فرعون الأظهر مؤمن آل یس کما ورد فی غیره من الأخبار، فإن قوله

(یٰا قَوْمِ اِتَّبِعُوا اَلْمُرْسَلِینَ)

إنما وقع فی قصته و لعله من الرواة و قال بعض الأفاضل باتحاد المؤمنین بأن صار طویل العمر، و لا یخفی بعده و مخالفته للأخبار المستفیضة من الجانبین، و قال فی القاموس : الأکنع من رجعت أصابعه إلی کفه و ظهرت رواجبه، و الرواجب مفاصل أصول الأصابع، أو بواطن مفاصلها أو هی قصب الأصابع أو مفاصلها، و قال فی الصحاح الحزن و الحزن خلاف السرور، و حزن الرجل بالکسر فهو حزن و حزین و أحزنه غیره و حزنه أیضا مثل أسلکه و سلکه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 431 

*****

5- الحدیث

5/3406. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ؛ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ جَمِیعاً، عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ، عَنْ أَبِیهِ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «إِذَا رَأَیْتَ الرَّجُلَ مَرَّ(14) بِهِ الْبَلاَءُ، فَقُلِ: الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی عَافَانِی مِمَّا ابْتَلاَکَ بِهِ، وَ فَضَّلَنِی عَلَیْکَ، وَ عَلی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقَ ؛ وَ لاَ تُسْمِعْهُ».(15)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: چون مردی را دیدی که گرفتار بلا شده (بشکرانه اینکه تو بدان بلا گرفتار نشده ای) بگو: «الحمد للّٰه الذی عافانی مما ابتلاک به و فضلنی علیک و علی کثیر ممن خلق». و نگذار او بشنود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 352 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از امام باقر(علیه السّلام)فرمود:چون مرد گرفتار بلائی را دیدی بگو: سپاس از آنِ خدا است که مرا عافیت داده از آنچه تو را بدان گرفتار کرده است و برتری داده مرا به تو و بر بسیاری از کسانی که آفریده-و بگوش او مرسان-.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 291 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام باقر علیه السّلام فرمود:چون مرد گرفتار بلائی را دیدی بگو:

سپاس از آن خداست که مرا عافیت داده از آنچه تو را به آن گرفتار کرده است و مرا بر تو و بر بسیاری از کسانی که آفریده برتری داده.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 601 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن، أو موثق.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 431 

*****

ص: 518


1- 4 . فی «ص ، بر ، بس ، بف» والوافی والکافی ، ح 5043 : «الأوّلتین» .
2- 5 . فی «د ، ز ، بر ، بس ، بف» والوافی والکافی ، ح 2381 : - «و» .
3- 6 . فی الوافی والکافی ، ح 5043 : «أهل بیت محمّد».
4- 7 . فی الکافی ، ح 5043 : «أنا» .
5- 8 . فی «ب» : - «واصرف عنّی _ إلی _ أنت أهله» .
6- 9 . فی الکافی ، ح 2381 : «بهذا» .
7- 10 . فی «بف» : «الوجه» .
8- 11 . فی الکافی ، ح 2381 و ح 5043 : «وتسمّیه» .
9- 12 . فی «ز» : «غاصّنی» .
10- 13 . فی «ج ، د ، ز» وشرح المازندرانی : «وحزننی» .
11- 14 . فی الوافی والکافی ، ح 5043 : + «ففعلت» .
12- 15 . فی الکافی ، ح 5043 : - «به» .
13- 16 . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب شدّة ابتلاء المؤمن ، ح 2381 ؛ وفیه کتاب الصلاة ، باب السجود والتسبیح والدعاء فیه فی الفرائض ...، ح 5043 ؛ عدّة الداعی ، ص 273 ، الباب 5 ، مرسلاً عن یونس بن عمّار الوافی ، ج 9 ، ص 1639 ، ح 8880 .
14- 1 . فی «ج ، بر» : - «مرّ» . وفی الوافی : «به مرّ» .
15- 2 . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب الشکر ، ح 1734 ، عن علیّ بن إبراهیم، عن أبیه ، عن ابن أبی عمیر، عن أبی أیّوب الخزّاز ، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السلام . الأمالی للصدوق ، ص 267 ، المجلس 45 ، ح 12 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام . الجعفریّات ، ص 220 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . فقه الرضا علیه السلام ، ص 399 ، ضمن الحدیث ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1643 ، ح 8888 .

6- الحدیث

6/3407. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ دَاوُدَ بْنِ زُرْبِیِّ(1):

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «تَضَعُ یَدَکَ عَلَی الْمَوْضِعِ الَّذِی فِیهِ الْوَجَعُ، وَ تَقُولُ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ : اللّهُ اللّهُ(2) رَبِّی حَقّاً لاَ أُشْرِکُ بِهِ شَیْئاً ، اللّهُمَّ أَنْتَ لَهَا وَ لِکُلِّ عَظِیمَةٍ، فَفَرِّجْهَا عَنِّی».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

داود بن زربی گوید: حضرت صادق علیه السلام (در بارۀ کسی که جایی از بدنش دردی دارد) فرمود: دست خود را بر جای درد بگذارد و سه بار بگوید: «اللّٰه اللّٰه ربی حقا لا اشرک به شیئا، اللهم انت لها و لکل عظیمة ففرجها عنی». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 353 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از امام باقر(علیه السّلام)فرمود:دستِ خود بر موضع درد گذار و سه بار بگو: اللّٰه اللّٰه ربّی حقاً لا اشرک به شیئاً،اللّٰهم انت لها و لکل عظیمة ففرجها عنّی. (بار خدایا توئی برای شفای آن و در درد بزرگی آن را از من برگشا).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 291 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-امام باقر علیه السّلام فرمود:دست خود بر موضع درد گذار و سه بار بگو:

اللّه اللّه ربّی حقّا لا أشرک به شیئا،اللّهمّ أنت لها و لکل عظیمة ففرّجها عنّی(بار خدایا توئی برای شفای آن درد بزرگ پس آن را از من بردار)

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 601 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 431 

*****

7- الحدیث

7/3408. عَنْهُ(4)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ دَاوُدَ، عَنِ الْمُفَضَّلِ(5):

2 / 566

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام لِلاْءَوْجَاعِ: «تَقُولُ(6): "بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ ، کَمْ مِنْ نِعْمَةٍ لِلّهِ فِی عِرْقٍ سَاکِنٍ وَ غَیْرِ(7) سَاکِنٍ، عَلی عَبْدٍ شَاکِرٍ وَ غَیْرِ شَاکِرٍ" ؛ وَ تَأْخُذُ لِحْیَتَکَ بِیَدِکَ الْیُمْنی بَعْدَ صَلاَةٍ مَفْرُوضَةٍ، وَ تَقُولُ: "اللّهُمَّ فَرِّجْ عَنِّی(8) کُرْبَتِی، وَ عَجِّلْ عَافِیَتِی، وَ اکْشِفْ ضُرِّی" ؛ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ ، وَ احْرِصْ أَنْ یَکُونَ ذلِکَ مَعَ دُمُوعٍ وَ بُکَاءٍ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

مفضل از امام صادق علیه السّلام حدیث کند که فرمود: برای هر دردی بگو: «بسم اللّٰه و باللّٰه کم من نعمة للّٰه فی عرق ساکن و غیر ساکن علی عبد شاکر و غیر شاکر». و ریش خود را بدست راست بگیر و پس از نماز واجب سه بار (این دعا را) بخوان: «اللهم فرج عنی کربتی و عجل عافیتی و اکشف ضری». و بکوش که خواندنت با اشک و گریه توأم باشد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 353 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از امام صادق(علیه السّلام)که برای هر دردی بگو: بسم اللّٰه و باللّٰه کم من نعمة للّٰه فی عرق ساکن و غیر ساکن علی عبد شاکر و غیر شاکر. ،و با دست راست ریشت را بگیر و پس از نماز واجب سه بار بگو: بار خدایا گرفتاریم را رفع کن و عافیتم را زود برسان و زیان از من دور کن. و سعی کن که این دعا با اشک و گریه باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 291 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام صادق علیه السّلام فرمود:برای هر دردی بگو:

بسم اللّه و باللّه کم من نعمة للّه فی عرق ساکن و غیر ساکن علی عبد شاکر و غیر شاکر،و با دست راست ریشت را بگیر و پس از نماز واجب سه بار بگو:

بار خدایا گرفتاریم را رفع کن و عافیتم را زود برسان و زیان از من دور کن و سعی کن که این دعا با اشک و گریه باشد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 601 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مختلف فیه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 432 

*****

8- الحدیث

8/3409 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ،

ص: 519


1- 3 . هکذا فی حاشیة «بج» . وفی «ب ، ج ، د ، ز ، بر ، بس ، بف، جر» والمطبوع : «داود بن رزین» . وتقدّم ذیل الحدیث الثانی من نفس الباب أنّ المذکور فی مصادرنا الرجالیّة هو داود بن زربیّ . ویؤکّد ما أثبتناه ورود الخبر فی عدّة الداعی ، ص 273 ، عن داود بن زربیّ ، عن أبی عبداللّه علیه السلام .
2- 4 . فی حاشیة «ص» والوافی : + «اللّه» .
3- 5 . عدّة الداعی ، ص 273 ، الباب 5 ، مرسلاً عن داود بن زربیّ ؛ المصباح للکفعمی ، ص 151 ، الفصل 18 ، مرسلاً الوافی ، ج 9 ، ص 1636 ، ح 8870 .
4- 6 . الضمیر راجع إلی «بعض أصحابه» المذکور فی السند السابق .
5- 7 . هکذا فی أکثر النسخ . وفی المطبوع : «مفضّل» . وفی «جر» وحاشیة «بف» : «الفضل » .
6- 8 . فی «بس» شرح المازندرانی : «یقول» .
7- 9 . فی شرح المازندرانی : «أو غیر» .
8- 1 . فی «ب» : - «عنّی» . وفی «بر» : «عن» .
9- 2 . عدّة الداعی ، ص 273 ، الباب 5 ، مرسلاً عن المفضّل ؛ المصباح للکفعمی ، ص 151 ، الفصل 18 ، مرسلاً الوافی ، ج 9 ، ص 1637 ، ح 8871 .

عَنْ رَجُلٍ، قَالَ:

دَخَلْتُ عَلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَشَکَوْتُ إِلَیْهِ وَجَعاً بِی، فَقَالَ: «قُلْ: بِسْمِ اللّهِ، ثُمَّ امْسَحْ یَدَکَ عَلَیْهِ، وَ قُلْ: "أَعُوذُ بِعِزَّةِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِقُدْرَةِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِجَلاَلِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِعَظَمَةِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِجَمْعِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِرَسُولِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِأَسْمَاءِ اللّهِ مِنْ شَرِّ مَا أَحْذَرُ، وَ مِنْ شَرِّ مَا أَخَافُ عَلی نَفْسِی" ؛ تَقُولُهَا(1) سَبْعَ مَرَّاتٍ» .

قَالَ: فَفَعَلْتُ، فَأَذْهَبَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ بِهَا(2) الْوَجَعَ عَنِّی.(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابراهیم بن عبد الحمید از مردی حدیث کند که گوید: خدمت امام صادق علیه السلام رفتم و از دردی که داشتم بوی شکایت کردم (و برای رفع آن از آن حضرت علیه السلام چاره ای خواستم) فرمود: بگو: «بسم اللّٰه» و دست بر آن موضع درد بکش و بگو: و اعوذ بعزة اللّٰه و اعوذ بقدرة اللّٰه و اعوذ بجلال اللّٰه و أعوذ بعظمة اللّٰه و أعوذ بجمع اللّٰه، و أعوذ برسول اللّٰه و اعوذ باسماء اللّٰه من شر ما احذر و من شر ما أخاف علی نفسی». و آن را هفت بار بگو، گوید: من این کار را کردم و خداوند ببرکت آن دعا درد را از من برد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 353 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-از ابراهیم بن عبد الحمید از مردی گفت:خدمت امام صادق(علیه السّلام)رسیدم و به او شکایت کردم از دردی که داشتم فرمود: بگو:بسم اللّٰه.و دستت را بر آن بکش و بگو: اعوذ بعزت اللّٰه و اعوذ بقدرة اللّٰه و اعوذ بجلال اللّٰه و اعوذ بعظمة اللّٰه و اعوذ بجمع اللّٰه و اعوذ برسول اللّٰه و اعوذ باسماء اللّٰه من شرّ ما احذر و من شرّ ما اخاف علی نفسی. .هفت بار آن را بگو. گوید:من چنین کردم و خدا عمدۀ آن درد را از من برد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 293 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-«ابراهیم بن عبد الحمید»از مردی گفت:خدمت امام صادق علیه السّلام رسیدم و به او از دردی که داشتم شکایت کردم فرمود:

بگو:بسم اللّه و أعوذ بجلال اللّه و أعوذ بعظمة اللّه و أعوذ بجمع اللّه و أعوذ برسول اللّه و أعوذ باسماء اللّه من شرّ ما أحذر و من شرّ ما اخاف علی نفسی،هفت بار آن را بگو.

گوید:من چنین کردم و خدا عمدۀ آن درد را از من دور کرد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 603 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. و قال فی مجمع البحار فیه العزیز تعالی الغالب القوی الذی لا یغلب واصل العزة القوة و الشدة و الغلبة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 432 

*****

9- الحدیث

9/3410. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ الْوَشَّاءِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ عَوْنٍ، قَالَ:

أَمِرَّ یَدَکَ عَلی مَوْضِعِ الْوَجَعِ، ثُمَّ قُلْ: "بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ، وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ الْعَلِیِّ(4) الْعَظِیمِ؛ اللّهُمَّ امْسَحْ عَنِّی مَا أَجِدُ"؛(5) ثُمَّ تُمِرُّ یَدَکَ الْیُمْنی، وَ تَمْسَحُ مَوْضِعَ الْوَجَعِ عَلَیْهِ(6) ثَلاَثَ مَرَّاتٍ.(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و از عون حدیث شده که فرمود: دستت را بجای درد بکش و بگو: «بسم اللّٰه و باللّٰه و محمد رسول اللّٰه صلی اللّٰه علیه و آله و لا حول و لا قوة الا باللّٰه العلی العظیم، اللهم امسح عنی ما أجد». سپس با دست راستت سه بار بر موضع درد بکش.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 354 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از عون که فرمود:دست به موضع درد بکش سپس بگو: بسم اللّٰه و باللّٰه و محمد رسول اللّٰه و لا حول و لا قوة الاّٰ باللّٰه العلی العظیم،بار خدایا آنچه از آن درد می کشم از من ببر. و سه بار به موضعِ درد دست بکش.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 293 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-از عون که فرمود:دست به موضع درد بکش سپس بگو:

بسم اللّه و باللّه و محمّد رسول اللّه و لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه العلیّ العظیم، بار خدایا آنچه از آن درد می کشم از من ببر.

و سه بار به موضع درد دست بکش.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 603 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 432 

*****

10- الحدیث

10/3411. عَنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ(8) بْنِ أَخِی غَرَامٍ(9)، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «تَضَعُ یَدَکَ عَلی مَوْضِعِ الْوَجَعِ، ثُمَّ تَقُولُ: "بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ، وَ(10) مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، ··· î

ص: 520


1- 3 . فی الوافی : «تقرؤها» .
2- 4 . فی «ج ، د ، ص ، بس» والوافی : - «بها».
3- 5 . عدّة الداعی ، ص 274 ، الباب 5 ، مرسلاً عن إبراهیم بن عبدالحمید ؛ المصباح للکفعمی ، ص 151 ، الفصل 18 ، مرسلاً الوافی ، ج 9 ، ص 1637 ، ح 8872 .
4- 6 . فی «بر» : - «العلیّ» .
5- 7 . فی شرح المازندرانی : «امسح عنّی ما أجد ، أی اقطعه واکشفه و أزله وادفعه» .
6- 8 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی . وفی المطبوع : - «علیه» .
7- 9 . الوافی ، ج 9 ، ص 1637 ، ح 8873 .
8- 1 . فی «ز» : «أحمد» .
9- 2 . فی «ج ، د ، ز ، بس ، بف، جر» : «عرام»
10- 3 . فی «د ، ص ، بر ، بس ، بف» : - «و».

وَ(1) لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ؛ اللّهُمَّ امْسَحْ عَنِّی مَا أَجِدُ" ؛ وَتَمْسَحُ الْوَجَعَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبد اللّٰه بن سنان گوید: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: دستت را بر جای درد بگذار و بگو: «بسم اللّٰه و باللّٰه و محمد رسول اللّٰه صلی اللّٰه علیه و آله و لا حول و لا قوة الا باللّٰه اللهم امسح عنی ما أحد». و سه بار بجای درد دست بکش.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 354 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: دستت را بجای درد می گذاری و می گوئی: بسم اللّٰه و باللّٰه[و]«

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللّٰهِ

» و لا حول و لا قوة الاّٰ باللّٰه، اللّٰهم امسح عنّی ما اجده. و سه بار به محل درد دست می کشی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 293 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-امام صادق علیه السّلام فرمود:دستت را بجای درد می گذاری و می گوئی:

بسم اللّه و باللّه و محمّد رسول اللّه و لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه اللّهم امسح عنّی ما أجده.و سه بار به محل درد دست می کشی.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 603 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 432 

*****

11- الحدیث

11/3412. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عِیسی، عَنْ عَمِّهِ، قَالَ :

قُلْتُ لَهُ: عَلِّمْنِی دُعَاءً أَدْعُو بِهِ لِوَجَعٍ أَصَابَنِی، قَالَ: «قُلْ وَ أَنْتَ سَاجِدٌ : یَا أَللّهُ، یَا رَحْمَانُ، یَا رَحِیمُ(3)، یَا رَبَّ الاْءَرْبَابِ وَ إِلهَ الاْآلِهَةِ، وَ یَا(4) مَلِکَ(5) الْمُلُوکِ، وَ یَا سَیِّدَ السَّادَةِ(6)، اشْفِنِی بِشِفَائِکَ مِنْ کُلِّ دَاءٍ وَ سُقْمٍ؛ فَإِنِّی عَبْدُکَ أَتَقَلَّبُ(7) فِی قَبْضَتِکَ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

علی بن عیسی از عمویش حدیث کند که گوید: باو (یعنی امام علیه السّلام) عرضکردم: دعائی بمن بیاموز که برای برطرف شدن دردی که بمن رسیده آن را بخوانم، فرمود: در حال سجده بگو: «یا اللّٰه یا رحمان [یا رحیم] یا رب الارباب و اله الآلهة و یا ملک الملوک و یا سید السادة اشفنی بشفائک من کل داء و سقم فانی عبدک أتقلب فی قبضتک». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 354 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-از علی بن عیسی از عمویش گوید:به او(یعنی امام علیه السّلام) گفتم:دعائی به من بیاموز که برای دردی که به من رسید بخوانم. فرمود:در سجده بگو: یا اللّٰه یا رحمان(یا رحیم)یا ربّ الارباب و اله الآلهة و یا ملک الملوک و یا سید السادة اشفنی بشفائک من کلّ داء و سقم فانّی عبدک اتقلّب فی قبضتک. .

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 293 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-علی بن عیسی از عمویش گوید:به او یعنی امام(ع)گفتم دعائی به من بیاموز که برای دردی که به من رسید بخوانم.

فرمود:در سجده بگو:یا اللّه یا رحمن(یا رحیم)یا ربّ الارباب و إله الالهة و یا ملک الملوک و یا سید السادة اشفنی بشفائک من کلّ داء و سقم فانّی عبدک اتقلّب فی قبضتک.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 605 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 433 

*****

12- الحدیث

12/3413 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ، عَنْ 2 / 567

حَمَّادِ بْنِ عِیسی، عَنْ حَرِیزٍ، عَنْ زُرَارَةَ:

عَنْ أَحَدِهِمَا علیهماالسلام ، قَالَ: «إِذَا دَخَلْتَ عَلی مَرِیضٍ، فَقُلْ: "أُعِیذُکَ بِاللّهِ الْعَظِیمِ، رَبِّ

الْعَرْشِ الْعَظِیمِ، مِنْ شَرِّ کُلِّ عِرْقٍ نَفَّارٍ(9)، وَ مِنْ شَرِّ(10) حَرِّ النَّارِ" ؛ سَبْعَ مَرَّاتٍ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

زراره از یکی از دو امام باقر و یا امام صادق علیهما السلام حدیث کند که فرمود: هر گاه بالای سر بیماری رفتی هفت بار بگو: اعیذک باللّٰه العظیم رب العرش العظیم من شر کل عرق نفار و من شر حر النار». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 354 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-از زراره از یکی از دو امام(علیه السّلام)فرمود:چون سر بستر بیماری حاضر شدی هفت بار بگو: اُعیذک باللّٰه العظیم ربّ العرش العظیم من شرّ کلّ عرق نفّار(نعّار خ ل)و من شرّ حرّ النار. (تو را بخدای بزرگ پروردگار عرش عظیم پناه دهم از شرّ هر رگ گریخته(خون ریز خ ل)و از شرّ سوزشِ آن).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 295 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-از زراره از یکی از دو امام علیه السّلام فرمود:چون سر بستر بیماری حاضر شدی هفت بار بگو:

أعیذک باللّه العظیم ربّ العرش العظیم من شرّ کلّ عرق نفّار و من شرّ حرّ النار(تو را بخدای بزرگ پروردگار عرش عظیم پناه دهم از شرّ هر رگ گریخته(خون ریز)و از شرّ سوزش آن.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 605 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. عرق نفار قال فی القاموس نفرت العین و غیرها تنفر نفورا هاجت و درمت و فی بعض النسخ نعار فی الصحاح نعر العرق ینفر بالفتح فیهما نعرا أی فار منه الدم فهو عرق نعار و نعور.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 433 

*****

13- الحدیث

13/3414 . عَنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنِ الثُّمَالِیِّ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «إِذَا اشْتَکَی الاْءِنْسَانُ، فَلْیَقُلْ: بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ، وَ مُحَمَّدٌ

ص: 521


1- 4 . فی «ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف» : - «و».
2- 5 . الوافی ، ج 9 ، ص 1638 ، ح 8874 .
3- 6 . فی «ب ، ، د ، ص ، بر ، بس ، بف» والوافی : - «یا رحیم» .
4- 7 . فی «ب» : - «یا» .
5- 8 . فی «ص» : «مالک» .
6- 9 . فی «ب ، ص ، بف» وحاشیة «ج ، د ، بر» : «السادات» .
7- 10 . فی «ز» : «أنقلب» .
8- 11 . راجع : الکافی ، کتاب الدعاء ، باب القول عند الإصباح والإمساء ، ح 3289 الوافی ، ج 9 ، ص 1638 ، ح 8875 .
9- 1 . «نفّار» بالفاء : من نفر العرق ینفر نفورا : إذا هاج وورم . وفی حاشیة «ج ، د» وشرح المازندرانی والوافی : «نعّار» . من نعر العرق کمنع : إذا فار منه الدم أو صوت لخروجه ، أو إذا علا به الدم وارتفع .
10- 2 . فی شرح المازندرانی : - «شرّ» .
11- 3 . الوافی ، ج 9 ، ص 1643 ، ح 8887 .

رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، أَعُوذُ(1) بِعِزَّةِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِقُدْرَةِ اللّهِ عَلی مَا یَشَاءُ، مِنْ شَرِّ مَا أَجِدُ(2)».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام باقر علیه السّلام فرمود: هر گاه انسان مریض شد (این دعا را بخواند) بگوید: «بسم اللّٰه و باللّٰه و محمد رسول اللّٰه صلی اللّٰه علیه و آله اعوذ بعزة اللّٰه و أعوذ بقدرة اللّٰه علی ما یشاء من شر ما أجد». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 355 

*****

[ترجمه کمره ای] :

13-از امام باقر(علیه السّلام)فرمود: چون انسان بیمار شد بگوید: بسم اللّٰه و باللّٰه و محمد رسول اللّٰه اعوذ بعزة اللّٰه و اعوذ بقدرة اللّٰه علی ما یشاء من شرّ ما أجد. .

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 295 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

13-امام باقر علیه السّلام فرمود:

چون انسان بیمار شد بگوید:بسم اللّه و باللّه و محمد رسول اللّه اعوذ بعزة اللّه و اعوذ بقدرة اللّه علی ما یشاء من شرّ ما أجد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 605 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 433 

*****

14- الحدیث

14/3415. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ(4) عِیسی، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ هِشَامٍ الْجَوَالِیقِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یَا مُنْزِلَ الشِّفَاءِ وَ مُذْهِبَ الدَّاءِ، أَنْزِلْ عَلی مَا بِی مِنْ دَاءٍ شِفَاءً».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السّلام فرمود:(برای رفع درد و بیماری بگوید:) «یا منزل الشفاء و مذهب الداء انزل علی ما بی من داء شفاء». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 355 

*****

[ترجمه کمره ای] :

14-از امام صادق(علیه السّلام)(که بگوید): ای نازل کنندۀ شفاء و برندۀ درد،نازل کن برای دردی که دارد شفاء.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 295 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

14-امام صادق علیه السّلام فرمود:ای نازل کنندۀ شفاء و برندۀ درد،نازل کن برای دردی که شفا دارد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 607 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 433 

*****

15- الحدیث

15/3416 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ مُوسَی بْنِ الْحَسَنِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ صَاحِبِ الشَّعِیرِ، عَنْ حُسَیْنٍ الْخُرَاسَانِیِّ _ وَ کَانَ خَبَّازاً _ قَالَ:

شَکَوْتُ إِلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام وَجَعاً بِی، فَقَالَ(6): «إِذَا صَلَّیْتَ، فَضَعْ(7) یَدَکَ(8) مَوْضِعَ سُجُودِکَ، ثُمَّ قُلْ: بِسْمِ اللّهِ(9)، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله اشْفِنِی(10) یَا شَافِی _ لاَ شِفَاءَ إِلاَّ شِفَاوءُکَ

_ شِفَاءً لاَ یُغَادِرُ سُقْماً، شِفَاءً مِنْ کُلِّ دَاءٍ وَ سُقْمٍ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حسین خراسانی نانوا گوید: از دردی که داشتم بحضرت صادق علیه السلام شکایت کردم، فرمود: چون نماز خواندی پس بجای سجده ات دست بگذار و بگو: «بسم اللّٰه محمد رسول اللّٰه صلی اللّٰه علیه و آله اشفنی یا شافی لا شفاء الا شفاؤک، شفاء لا یغادر سقما، شفاء من کل داء و سقم». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 355 

*****

[ترجمه کمره ای] :

15-از حسین خراسانی که نانوا بود گفت:به امام صادق(علیه السّلام)از دردی که داشتم شکایت کردم،فرمود: هر گاه نماز خواندی بجای سجده ات دست بگذار و بگو: بسم اللّٰه محمد رسول اللّٰه اشفنی یا شافی لا شفاء الاّٰ شفاءک،شفاء لا یغادر سقماً من کل داء و سقم. (به من شفا بخش ای کسی که تنها شفا از تو است،شفائی که بیماری نگذارد،شفاء از هر درد و بیماری).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 295 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

15-«حسین خراسانی»که نانوا بود گفت:به امام صادق علیه السّلام از دردی که داشتم شکایت کردم،فرمود:

هرگاه نماز خواندی بجای سجده ات دست بگذار و بگو:بسم اللّه محمّد رسول اللّه اشفعی یا شافی لا شفاء إلاّ شفاءک،شفاء لا یغادر سقما من کل داء و سقم(به من شفا بخش ای کسی که تنها شفا از تو است،شفائی که بیماری نگذارد،شفاء از هر درد و بیماری).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 607 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 434 

*****

16- الحدیث

16/3417 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «مَرِضَ عَلِیٌّ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِ، فَأَتَاهُ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَقَالَ لَهُ: قُلِ: اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ تَعْجِیلَ عَافِیَتِکَ، وَ صَبْراً(12) عَلی بَلِیَّتِکَ، وَ خُرُوجاً(13) إِلی رَحْمَتِکَ».(14)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام باقر علیه السلام فرمود: علی علیه السّلام بیمار شد و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بعیادتش آمده و باو فرمود: بگو: «اللهم انی أسألک تعجیل عافیتک و صبرا علی بلیتک و خروجا الی رحمتک». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 355 

*****

[ترجمه کمره ای] :

16-از امام باقر(علیه السّلام)که علی(علیه السّلام)بیمار شد و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)نزد او آمد به او فرمود:بگو: اللّٰهم انّی اسألک تعجیل عافیتک و صبراً علی بلیّتک و خروجاً الی رحمتک. .

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 297 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

16-امام باقر علیه السّلام فرمود:که علی علیه السّلام بیمار شد و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نزد او آمد به او فرمود:بگو:

اللّهمّ إنّی أسألک تعجیل عافیتک و صبرا علی بلیّتک و خروجا إلی رحمتک.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 607 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 434 

*****

17- الحدیث

17/3418. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ :

ص: 522


1- 4 . فی «بف» : «وأعوذ» .
2- 5 . فی «ز» وحاشیة «ج» : «ما أحذر» .
3- 6 . الوافی ، ج 9 ، ص 1638 ، ح 8876 .
4- 7 . فی «ز» : - «محمّد بن» .
5- 8 . الوافی ، ج 9 ، ص 1639 ، ح 8877 .
6- 9 . فی «ز» : «قال» .
7- 10 . فی «بر» : «تضع» .
8- 11 . فی «ج ، بس» : + «علی» .
9- 12 . فی «ز» وحاشیة «ج ، د ، بف» : + «وبالله» .
10- 13 . فی «ص» والوافی : «اشف» .
11- 1 . الوافی ، ج 9 ، ص 1640 ، ح 8881 .
12- 2 . فی «ص ، بف» والوافی : «أو صبرا» .
13- 3 . فی «ص ، بف» : «أو خروجا» .
14- 4 . عدّة الداعی ، ص 274 ، الباب 5 ؛ والمصباح للکفعمی ، ص 151 ، الفصل 18 ، مرسلاً . الدعوات ، ص 192 ، الباب 3 ، من دون الإسناد إلی أبی جعفر علیه السلام الوافی ، ج 9 ، ص 1641 ، ح 8884 .

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّه علیه السلام : «أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله کَانَ یُنَشِّرُ(1) بِهذَا الدُّعَاءِ : تَضَعُ(2) یَدَکَ عَلی 2 / 568

مَوْضِعِ الْوَجَعِ، وَ تَقُولُ(3): "أَیُّهَا الْوَجَعُ اسْکُنْ بِسَکِینَةِ اللّهِ، وَ قِرْ(4) بِوَقَارِ اللّهِ ، وَ انْحَجِزْ(5) بِحَاجِزِ اللّهِ، وَ اهْدَأْ بِهَدْءِ(6) اللّهِ، أُعِیذُکَ أَیُّهَا الاْءِنْسَانُ، بِمَا أَعَاذَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ بِهِ عَرْشَهُ وَ مَلاَئِکَتَهُ یَوْمَ الرَّجْفَةِ وَ الزَّلاَزِلِ"؛ تَقُولُ(7) ذلِکَ سَبْعَ مَرَّاتٍ، وَ لاَ أَقَلَّ مِنَ الثَّلاَثِ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همانا پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) باین دعا معالجه میکرد میفرمود: دست بر جای درد میگذاری و میگوئی: «ایها الوجع اسکن بسکینة اللّٰه و قر بوقار اللّٰه و انحجز بحاجز اللّٰه و اهدأ بهداء اللّٰه اعیذک ایها الانسان بما اعاذ اللّٰه عز و جل به عرشه و ملائکته یوم الرجفة و الزلازل». هفت بار این را میگوئی و گر نه کمتر از سه بار نباشد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 355 

*****

[ترجمه کمره ای] :

17-از امام صادق(علیه السّلام)که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)با این دعا معالجه می کرد:دست را بر جای درد می گذاری و می گوئی: أیا درد،آرام شو بسکینة اللّٰه و قرار گیر بوقار اللّٰه و بر کنار شو به مانع از طرف خدا،بیارام به آرامشِ خدا،أیا انسان تو را پناه دهم بدان چه خدا عز و جل عرش و فرشته هایش را پناه داد در روز لرزش و زلزله ها.این را هفت بار می گوئی و کمتر از سه بار نباشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 297 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

17-امام صادق علیه السّلام فرمود:که پیامبر با این دعا بیماری را معالجه می کرد: دست را بر جای درد می گذاری و می گویی:

ای درد،آرام شو بسکینة الله و قرار گیر بوقار اللّه و برکنار شو به مانع از طرف خدا،بیارام به آرامش خدا،آیا انسان تو را پناه دهم بدانچه خدا عزّ و جلّ عرش و فرشته هایش را پناه داد در روز لرزش و زلزله ها.این را هفت بار می گویی و کمتر از سه بار نباشد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 607 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و قال فی النهایة : النشرة بالضم ضرب من الرقیة و العلاج یعالج به من کان یظن به مسا من الجن سمیت نشرة لأنه ینشر به عنه ما خامره من الداء، أی یکشف و یزول. و قال الحسن النشرة السحرة، و فی الحدیث نشره بقل أعوذ برب الفلق، أی رقاه و قال فی الصحاح التنشیر من النشرة و هی کالتعویذ و الرقیة، و قال الوقار الحلم و الرزانة، و قال فی القاموس هدأ کمنع سکن یوم الرجفة أی فی بدو الخلق و یحتمل القیامة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 434 

*****

18- الحدیث

18/3419 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ عَمَّارِ بْنِ الْمُبَارَکِ، عَنْ عَوْنِ بْنِ سَعْدٍ(9) مَوْلَی الْجَعْفَرِیِّ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «تَضَعُ(10) یَدَکَ عَلی مَوْضِعِ الْوَجَعِ، وَ تَقُولُ(11): "اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ، الَّذِی نَزَلَ(12) بِهِ الرُّوحُ الاْءَمِینُ، وَ هُوَ عِنْدَکَ فِی أُمِّ الْکِتَابِ عَلِیٌّ حَکِیمٌ أَنْ تَشْفِیَنِی بِشِفَائِکَ، وَ تُدَاوِیَنِی بِدَوَائِکَ، وَ تُعَافِیَنِی مِنْ بَلاَئِکَ" ؛ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ، وَ تُصَلِّی عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ(13)».(14)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

معاویة بن عمار از امام صادق علیه السلام حدیث کند که فرمود: دستت را بر موضع درد میگذاری و سه بار می گوئی: «اللهم انی أسألک بحق القرآن العظیم الذی نزل به الروح الامین و هو عندک فی ام الکتاب علی حکیم ان تشفینی بشفائک و تداوینی بدوائک و تعافینی من بلائک». و بر محمد و آل او صلوات میفرستی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 356 

*****

[ترجمه کمره ای] :

18-از امام صادق(علیه السّلام)که:دست خود بجای درد می گذاری و می گوئی: اللّٰهم انّی اسألک بحقّ القرآن العظیم الذی نزل به الروح الامین و هو عندک فی امّ الکتاب لدینا علیّ حکیم،ان تشفینی بشفائک و تداوینی بدوائک و تعافینی من بلائک. .تا سه بار،و صلوات می فرستی بر محمد و آلش.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 297 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

18-امام صادق علیه السّلام فرمود که:دست خود بجای درد می گذاری و می گوئی: اللّهمّ إنّی اسألک بحق القرآن العظیم الّذی نزل به الرّوح الامین هو عندک فی أمّ الکتاب علیّ حکیم،ان تشفینی بشفائک و تداوینی بدوائک و تعافینی من بلائک.تا سه بار،و صلوات می فرستی بر محمد و آلش.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 609 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. فی أم الکتاب قال البیضاوی فی اللوح المحفوظ فإنه أصل الکتب السماویة لدینا محفوظا عندنا عن التغییر لعلی رفیع الشأن فی الکتب السماویة لکونه معجزا من بینها حکیم ذو حکمة بالغة أو محکم لا ینسخه غیره، و هما خبران لأن و - فی أم الکتاب - متعلق بعلی و اللام لا تمنعه أو حال عنه و لدینا بدل منه أو حال من الکتاب انتهی علی حکیم لا ینافی ما ورد أن المراد بالعلی الحکیم أمیر المؤمنین علیه السلام إذ هو بطن للآیة لا ینافی کون ظاهره أیضا مرادا، علی أنه یحتمل أن یکون علی هذا التأویل المعنی أن القرآن فی اللوح مفسر به علیه السلام لأنه کلام الله الناطق و هو علیه السلام مشتمل علی لفظ القرآن و معانیه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 435 

*****

ص: 523


1- 5 . فی «بر ، بف» : «یبشّر» . ویجوز فی «ینشر» التخفیف والتشدید ، والنسخ مختلفة . والتنشیر : التعویذ بالنُّشْرَة ، وهو ضرب من الرُّقْیة والعِلاج ، یعالج به من کان یظنّ أنّ به مسّا من الجنّ ، سمّیت نُشْرة لأنّه یُنْشَر بها عنه ما خامره من الداء ، أی یُکْشَف ویُزال . راجع : النهایة ، ج 5 ، ص 54 ؛ القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 669 (نشر) .
2- 6 . فی «ز» : «وضع» .
3- 7 . فی «ز» : «یقول» .
4- 8 . اختلفت النسخ فی کون الکلمة من «قرر» أو «وقر» والأنسب ب «بوقار اللّه» هو الثانی . قال فی لسان العرب ، ج 5 ، ص 290 (وقر) : «وفی روایة : لسرّ وَقَرَ فی صدره ، أی سکن فیه وثبت ، من الوقار والحلم والرزانة» . ثمّ قال : «یقال : وَقَر یَقِر وَقارا : إذا سکن . قال الأزهری : والأمر: قِرْ ، ومنه قوله تعالی : «وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ»» [الأحزاب (33) : 33] . وفی المطبوع وبعض النسخ : «قرّ» بالتشدید.
5- 9 . «الانحجاز» : الامتناع والانتهاء . وکلّ من ترک شیئا فقد انحجز عنه . راجع : النهایة ، ج 1 ، ص 345 ؛ لسان العرب ، ج 5 ، ص 331 (حجز) .
6- 10 . «الهدء» : السکون . راجع : النهایة ، ج 5 ، ص 249 ؛ المصباح المنیر ، ص 636 (هدأ) .
7- 11 . فی «ب ، بس» : «یقول» .
8- 12 . الوافی ، ج 9 ، ص 1642 ، ح 8885 .
9- 1 . فی «ب ، بر ، بف ، جر» : «سعید» .
10- 2 . فی «ز» : «ضع» .
11- 3 . فی «بر» : «ویقول» .
12- 4 . فی «بر» : «نزّل» بالتشدید.
13- 5 . فی الوافی : «وآل محمّد» .
14- 6 . الوافی ، ج 9 ، ص 1641 ، ح 8882 .

19- الحدیث

19/3420. أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْعَوْفِیِّ(1)، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ بْنِ زُرَارَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ، قَالَ:

عَرَضَ بِی(2) وَجَعٌ فِی رُکْبَتِی، فَشَکَوْتُ ذلِکَ إِلی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، فَقَالَ: «إِذَا أَنْتَ صَلَّیْتَ، فَقُلْ: یَا أَجْوَدَ مَنْ أَعْطی، وَ یَا خَیْرَ مَنْ سُئِلَ، وَ یَا أَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ ارْحَمْ

ضَعْفِی، وَ قِلَّةَ حِیلَتِی، وَ أَعْفِنِی(3) مِنْ وَجَعِی». قَالَ: فَفَعَلْتُهُ، فَعُوفِیتُ.(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو حمزة گوید: در زانوی من دردی پیدا شد پس بحضرت باقر علیه السلام عرض حال کردم فرمود: چون نماز خواندی بگو: «یا اجود من اعطی و یا خیر من سئل و یا أرحم من استرحم، ارحم ضعفی و قلة حیلتی و عافنی من وجعی». گوید: من این کار را کردم و عافیت یافتم.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 356 

*****

[ترجمه کمره ای] :

19-از محمد بن فضیل از ابی حمزه گفت:دردی در زانوهایم رخ داد و شکایتش را به امام باقر(علیه السّلام)کردم،فرمود:هر گاه تو نماز خواندی بگو: یا اجود من اعطی و یا خیر من سئل و یا ارحم من استرحم،ارحم ضعفی و قلة حیلتی و عافنی من وجعی. گوید:آن را بکار بستم و عافیت یافتم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 299 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

19-«محمد بن فضیل»از ابی حمزه نقل می کند که گفت:دردی در زانوهایم رخ داد و شکایتش را به امام باقر علیه السّلام کردم،فرمود:هرگاه به نماز ایستادی بگو:

یا اجود من اعطی و یا خیر من سئل و یا ارحم من استرحم،ارحم ضعفی و قلّة حیلتی و عافنی من وجعی.

گوید:آن را بکار بستم و عافیت یافتم.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 609 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 435 

*****

(57) باب الحرز و العوذة

1- الحدیث

1/3421 . حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ، عَنْ أَبَانٍ، عَنِ ابْنِ الْمُنْذِرِ، قَالَ:

ذُکِرَتْ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام الْوَحْشَةُ، فَقَالَ: «أَ لاَ أُخْبِرُکُمْ بِشَیْءٍ إِذَا قُلْتُمُوهُ لَمْ تَسْتَوْحِشُوا بِلَیْلٍ وَ لاَ نَهَارٍ؟: بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ، وَ(5) تَوَکَّلْتُ عَلَی اللّهِ،

إِنَّهُ(6) «مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ

ص: 524


1- 7 . لم نعرف العوفی هذا حتّی یُعلَم المراد من أحمد بن محمّد فی السند ، وهل هو أحمد بن محمّد بن عیسی ویکون السند معلّقا علی سابقه، أو المراد منه هو أحمد بن محمّد شیخ المصنّف؟ کما أنّا لم نعرف علیّ بن الحسین الراوی عن محمّد بن عبداللّه بن زرارة ، بل یروی عن محمّد بن عبداللّه بن زرارة ، علیّ بن الحسن بن فضّال بعناوینه المختلفة . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 16 ، ص 431 _ 432 . فلایبعد وقوع خلل فی السند . والمظنون أنّ الصواب فی السند هو «أحمد بن محمّد الکوفی ، عن علیّ بن الحسن ، عن محمّد بن عبداللّه بن زرارة» ؛ فقد روی أحمد بن محمّد الکوفی _ وهو العاصمی _ عن علیّ بن الحسن بن فضّال فی عدّة من الأسناد . راجع: معجم رجال الحدیث ، ج 2 ص 706 _ 708 . ویؤیّد ذلک ما ورد فی الکافی ، ح 15371 و 15401 ، من روایة أحمد بن محمّد بن أحمد _ وهو العاصمی الکوفی _ عن علیّ بن الحسن [التیمی] _ وهو ابن فضّال _ عن محمّد بن عبداللّه بن زرارة ، عن محمّد بن الفضیل ، عن أبی حمزة.
2- 8 . فی «ج ، ص ، بر ، بف» والوافی : «لی» .
3- 1 . هکذا فی النسخ التی قوبلت وشرح المازندرانی والوافی . وفی المطبوع : «عافنی» . وعافاه وأعفاه بمعنی.
4- 2 . الدعوات ، ص 198 ، الباب 3 ؛ وعدّة الداعی ، ص 274 ، الباب 5 ، مرسلاً عن أبی حمزة الوافی ، ج 9 ، ص 1641 ، ح 8883 .
5- 3 . فی «ج ، د ، بر ، بف» والوافی : - «و» .
6- 4 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی . وفی المطبوع : «و إنّه» .

2 / 569

فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَیْ ءٍ قَدْراً»(1) اللّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی کَنَفِکَ(2)وَ فِی جِوَارِکَ، وَ اجْعَلْنِی فِی أَمَانِکَ وَ فِی مَنْعِکَ» .

فَقَالَ(3): بَلَغَنَا أَنَّ رَجُلاً قَالَهَا ثَلاَثِینَ سَنَةً وَ تَرَکَهَا لَیْلَةً، فَلَسَعَتْهُ عَقْرَبٌ.(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابن منذر گوید: خدمت حضرت صادق علیه السلام از وحشت (ترس و اندوه از تنهائی) یاد آور شدم فرمود: آیا شما را آگاه نکنم بچیزی که هر گاه آن را بگوئید نه در شب و نه در روز از تنهائی نترسید؟(و آل اینست): «بسم اللّٰه و باللّٰه و توکلت علی اللّٰه و انه«

مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اَللّٰهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اَللّٰهَ بٰالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اَللّٰهُ لِکُلِّ شَیْ ءٍ قَدْراً

»، اللهم اجعلنی فی کنفک و فی جوارک و اجعلنی فی أمامک و فی منعک». پس فرمود: بما رسیده که مردی سی سال این دعا را میخواند و یک شب آن را ترک کرد و همان شب او را عقرب گزید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 357 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-ابن منذر گوید:از هراسیدن نزد امام صادق(علیه السّلام)یاد آور شدم،فرمود:به شما چیزی را خبر ندهم که هر گاه آن را بگوئید نه در شب و نه در روز نهراسید: بسم اللّٰه و باللّٰه و توکلت علی اللّٰه و انّه«

مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اَللّٰهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اَللّٰهَ بٰالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اَللّٰهُ لِکُلِّ شَیْ ءٍ قَدْراً

»،اللّٰهم اجعلنی فی کنفک و فی جوارک و اجعلنی فی امانک و فی منعک. پس فرمود:به ما رسیده که مردی سی سال به این دعا ملازم بود و یک شب آن را ترک کرد و همان شب عقرب او را گزید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 299 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«ابن منذر»می گوید:از ترس و وحشت و ناراحتی نزد امام صادق علیه السّلام شکایت بردم،حضرت فرمود:

به شما چیزی را خبر دهم که هرگاه آن را بگوئید نه در شب بهراسید و نه در روز آن دعا این است.

بسم اللّه و باللّه و توکّلت علی اللّه و انّه من یتوکّل علی اللّه فهو حسبه إنّ اللّه بالغ امره قد جعل اللّه لکل شییء قدرا،اللّهم اجعلنی فی کنفک و فی جوارک و اجعلنی فی امانک و فی منعک.

پس فرمود:به ما رسیده که مردی سی سال به این دعا ادامه می داد و یک شب آن را ترک کرد و عقرب او را گزید.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 609 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و قال فی القاموس : الوحشة الهم و الخلوة و الخوف

إِنَّ اَللّٰهَ بٰالِغُ أَمْرِهِ

أی یبلغ ما یرید و لا یفوته مراد، و قال فی القاموس یقال: أنت فی کنف الله محرکة أی فی حرزه و ستره. أی تقدیرا أو مقدارا أو أجلا لا یتأتی غیره.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 436 

*****

2- الحدیث

2/3422. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ مُحَسِّنِ بْنِ أَحْمَدَ، عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قُلْ: أَعُوذُ بِعِزَّةِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ(5) بِقُدْرَةِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِجَلاَلِ

اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِعَظَمَةِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِعَفْوِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِمَغْفِرَةِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِرَحْمَةِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِسُلْطَانِ اللّهِ، الَّذِی(6) هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، وَ أَعُوذُ بِکَرَمِ اللّهِ، وَ أَعُوذُ بِجَمْعِ اللّهِ(7) مِنْ شَرِّ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ، وَ کُلِّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ، وَ شَرِّ کُلِّ قَرِیبٍ أَوْ بَعِیدٍ أَوْ ضَعِیفٍ أَوْ شَدِیدٍ ، وَ مِنْ شَرِّ(8) السَّامَّةِ وَ الْهَامَّةِ وَ الْعَامَّةِ(9)، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ دَابَّةٍ صَغِیرَةٍ أَوْ کَبِیرَةٍ(10)، بِلَیْلٍ أَوْ نَهَارٍ ، وَ مِنْ شَرِّ فُسَّاقِ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ ، وَ مِنْ شَرِّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الاْءِنْسِ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: بگو: «اعوذ بعزة اللّٰه و اعوذ بقدرة اللّٰه و أعوذ بجلال اللّٰه و أعوذ بعظمة اللّٰه و أعوذ بعفو اللّٰه و أعوذ بمغفرة اللّٰه و أعوذ برحمة اللّٰه و أعوذ بسلطان اللّٰه الذی هو علی کل شیء قدیر و أعوذ بکرم اللّٰه، و أعوذ بجمع اللّٰه من شر کل جبار عنید و کل شیطان مرید و شر کل قریب أو بعید أو ضعیف أو شدید و من شر السامة و الهامة و العامة و من شر کل دابة صغیرة او کبیرة بلیل او نهار و من شر فساق العرب و العجم و من شر فسقة الجن و الانس». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 357 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:بگو: اعوذ بعزت اللّٰه و اعوذ بقدرة اللّٰه و اعوذ بجلال اللّٰه و اعوذ بعظمة اللّٰه و اعوذ بعفو اللّٰه و اعوذ بمغفرة اللّٰه و اعوذ برحمة اللّٰه و اعوذ بسلطان اللّٰه الذی هو علی کل شیء قدیر،اعوذ بکرم اللّٰه و اعوذ بجمع اللّٰه من شرّ کلّ جبّار عنید و کلّ شیطان مرید و شرّ کلّ قریب او بعید او ضعیف او شدید و من شرّ السامة و الهامة و العامة(از شرّ گزنده و کشنده و سال قحط)و من شرّ کلّ دابّة صغیرة او کبیرة بلیل او نهار و من شرّ فسّاق العرب و العجم من شرّ فسقة الجن و الانس. .

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 301 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:بگو:اعوذ بعزّت اللّه و اعوذ بقدرة اللّه و اعوذ بجلال اللّه و اعوذ بعظمة اللّه و اعوذ بعفو اللّه و اعوذ بمغفرة اللّه و اعوذ برحمة اللّه و اعوذ بسلطان اللّه الّذی هو علی کل شییء قدیر،اعوذ بکرم اللّه و اعوذ بجمع اللّه من شرّ کلّ جبّار عنید و کلّ شیطان مرید و شرّ کلّ قریب او بعید او ضعیف او شدید و من شرّ السامة و الهامّة و العامة(از شر گزنده و کشنده و سال قحط)و من شرّ کلّ دابّة صغیرة او کبیرة بلیل او نهار و من شرّ فسّاق العرب و العجم من شرّ فسقة الجنّ و الانس.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 611 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

لکل شیء قدرا أی خالف و رد الحق و هو یعرفه فهو عنید، و قال: و المارد العاتی، و مرد الرجل بالضم مرادة فهو مارد و مرید و قال فی مجمع البحار فیه من کل ساعة هی ما یسم و لا یقتل کالعقرب و الزنبور و قال الهامة کل ذات سم یقتل و العامة أی التی تعم الناس.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 437 

*****

3- الحدیث

3/3423 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، عَنِ الْقَدَّاحِ:

ص: 525


1- 5 . الطلاق (65) : 3 .
2- 6 . یقال : «کَنَفَه اللّه ، أی رعاه وحَفِظَه ، و هو فی حفظ اللّه وکَنَفِه ، أی حِرزه وظلِّه ، یکنُفه بالکلاءة وحسن الولایة . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1600 (کنف) .
3- 7 . فی الوافی : «وقال» .
4- 8 . الوافی ، ج 9 ، ص 1645 ، ح 8889 .
5- 9 . فی «ز» : - «أعوذ» .
6- 1 . فی حاشیة «ج» : «و» بدل «الذی» .
7- 2 . فی «ب» : - «وأعوذ بجمع اللّه» .
8- 3 . فی «ز» : - «شرّ» .
9- 4 . «السامَّةُ» : ما یَسُمُّ ولا یقتل ، مثل العقرب والزنبور ونحوهما ، والجمع : سوامّ . و«الهامّة» : کلّ ذات سمٍّ یقتل ، والجمع : الهوامّ ، وقد یقع الهوامّ علی ما یدبّ من الحیوان وإن لم یقتل ، کالحشرات . و«العامّة» : القحط العامّ یعمّ جمیع الناس . راجع : النهایة ، ج 2 ، ص 404 (سمم) ؛ وج 3 ، ص 302 (عمم) ؛ و ج 5 ، ص 275 (همم) .
10- 5 . فی «ز» : «و کبیرة» .
11- 6 . راجع : الکافی ، کتاب الدعاء ، باب الدعاء عند النوم والانتباه ، ح 3324 و 3325 الوافی ، ج 9 ، ص 1645 ، ح 8891 .

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : رَقَی(1) النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله حَسَناً وَ حُسَیْناً، فَقَالَ: "أُعِیذُکُمَا بِکَلِمَاتِ اللّهِ التَّامَّاتِ(2) وَ أَسْمَائِهِ الْحُسْنی کُلِّهَا عَامَّةً، مِنْ شَرِّ السَّامَّةِ وَ الْهَامَّةِ، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ(3) عَیْنٍ لاَمَّةٍ(4)، وَ مِنْ شَرِّ(5) حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ" ؛ ثُمَّ الْتَفَتَ(6) النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِلَیْنَا، فَقَالَ: هکَذَا کَانَ یُعَوِّذُ إِبْرَاهِیمُ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ علیهم السلام ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: أمیر المؤمنین علیه السلام فرمود: که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) حسن و حسین را رقیه نمود (رقیه بمعنای: دعا، تعویذ، افسون و آنچه برای حفظ و نگهداری بکار برند میباشد) باین کلمات و فرمود: «اعیذ کما بکلمات اللّٰه التامات و اسمائه الحسنی کلها عامة من شر السامة و الهامة و من شر کل عین لامة و من شر حاسد اذا حسد». سپس پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) رو بما کرده فرمود: ابراهیم (علیه السّلام) اینسان اسماعیل و اسحاق را در پناه خدا مینهاد (و تعویذشان میکرد).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 358 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امام صادق(علیه السّلام)که امیر المؤمنین(علیه السّلام)فرمود:پیغمبر حسن و حسین را رقیه نمود پس فرمود:پناه دهم شما را به کلمات تامّۀ خدا و به اسماء حسنی خدا که همه عمومی هستند از شرّ زهرداران و گزنده های کشنده و از شرّ هر چشمِ بد و از شرّ حسود هنگام حسد. سپس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)رو به ما کرد و فرمود:ابراهیم را شیوه بود که اسماعیل و اسحاق را چنین در پناه خدا می گذاشت.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 301 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام فرمود که:امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:پیامبر صلّی اللّه علیه و اله حسن و حسین را رقیه نمود(تعویذ نمود)پس فرمود:پناه دهم شما را به کلمات تامّۀ خدا و به اسماء حسنی که همه عمومی هستند از شرّ زهرداران و گزنده های کشنده و از شرّ هر چشم بد و از شرّ حسود هنگام حسد.

سپس پیامبر صلّی اللّه علیه و اله رو به ما کرد و فرمود:ابراهیم را شیوه این بود که اسماعیل و اسحاق را این چنین در پناه خدا قرار می داد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 611 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. بکلمات الله قیل المراد بکلمات الله علمه، و قیل: کلامه، و قیل: القرآن و قیل: أسماؤه الحسنی، و قیل: کتبه المنزلة لخلوها عن النواقص و العوارض بخلاف کلمات الناس، و المراد إما کل کلماته فإن جمیعها تامة خالیة عن النقص أو بعضها فالمراد بالتمام أنها تنفع المتعوذ بها کالمعوذتین و أمثالها، و قد وردت الکلمات فی الأدعیة و الآیات بمعنی تقدیرات الله و بمعنی مواعیده، و بمعنی صفاته، و فی أخبارنا أن المراد بها فی الآیات الأئمة علیهم السلام، و قال فی النهایة : اللم طرف من الجنون یلم بالإنسان و یقرب منه و یعتریه، و منه حدیث الدعاء من کل عین لامة أی ذات لمم، و لذلک لم یقل ملمة و أصلها من ألممت بالشیء لزواج قوله من شر کل سأمة، و قال فی القاموس: العین اللامة التی تصیب بسوء. و قال فی النهایة : الغول

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 438 

*****

4- الحدیث

4/3424 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ، عَنْ بَکْرٍ (8)، عَنْ سُلَیْمَانَ الْجَعْفَرِیِّ، قَالَ:

ص: 526


1- 7 . رَقَیتُه أرْقِیه رَقْیا : عوّذته باللّه . والاسم : الرقیا ، والمرّة : رُقْیَة، والجمع : رُقی . المصباح المنیر، ص 236 (رقی) .
2- 8 . فی «ب ، ج ، د ، بر ، بس ، بف» وشرح المازندرانی والبحار : «التامّة» .
3- 9 . فی «ب ، د ، ز ، ص ، بس ، بف» والوافی : - «کلّ» .
4- 10 . «عین لامّة» أی ذات لمم التی تصیب بسوء ؛ ولذلک لم یقل : مُلِمّة وأصلها من ألممتُ بالشیء ؛ لیُزاوج قوله : «من شرّ السامّة» . راجع : النهایة، ج 4 ، ص 272 (لمم) .
5- 11 . فی البحار : + «کلّ» .
6- 12 . فی حاشیة «ص» : «انبعث» .
7- 13 . الفقیه ، ج 1 ، ص 470 ، ح 1352 ؛ و التهذیب ، ج 2 ، ص 116 ، ح 436 ، بسند آخر عن أحدهما علیهماالسلام ، مع اختلاف . عدّة الداعی ، ص 281 ، الباب 5 ، مرسلاً عن أمیرالمؤمنین علیه السلام الوافی ، ج 9 ، ص 1646 ، ح 8892 ؛ البحار ، ج 43 ، ص 306 ، ح 67 .
8- 1 . فی «ب ، ج ، د ، بر ، بس ، بف» و الطبعة القدیمة : «أحمد بن بکر» . وفی «ز» : «أحمد بن محمّد بن بکر» . وفی المطبوع : «أحمد بن محمّد بن بکیر» . وفی حاشیة «ز» نقلاً من بعض النسخ : «أحمد بن محمّد عن بکر» . وما أثبتناه _ تلفیقا بین ما ورد فی أکثر النسخ والطبعة القدیمة ، وما ورد فی حاشیة «ز» _ هو الصواب ؛ فإنّ أحمد بن بکر وأحمد بن محمّد بن بکر وأحمد بن محمّد بن بکیر ، عناوین لم یعرف لها مسمّی فی هذه الطبقة وقد توسّط بکر بن صالح بین سلیمان الجعفری _ بمختلف عناوینه _ وبین أحمد بن محمّد [بن عیسی [فی بعض الأسناد ، والمراد من «بکر» فی ما نحن فیه هو بکر بن صالح . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 3 ، ص 515 ؛ و ص 518 . ویؤیّد ذلک أنّ مضمون الخبر رواه البرقی فی المحاسن ، ص 368 ، ح 121 ؛ و ص 370 ، ح 122 ، فی ضمن الخبرین هکذا : «حدّثنا بکر بن صالح الضبّی، عن الجعفری ، عن أبی الحسن علیه السلام قال» وذکر القطعة الاُولی من الخبر مع اختلاف إلی قوله : «ولاغولاً» . وذکر القطعة الثانیة مع زیادة واختلاف فی بعض الألفاظ بهذا السند : «بکر بن صالح الرازی ، عن الجعفری ، عن أبی الحسن علیه السلام قال» . ثمّ إنّ الظاهر أنّ «بن محمّد» زیادة تفسیریّة اُدرجت فی متن بعض النسخ سهوا .

سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام یَقُولُ: «إِذَا أَمْسَیْتَ فَنَظَرْتَ إِلَی الشَّمْسِ فِی غُرُوبٍ وَ إِدْبَارٍ، فَقُلْ: بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ(1)، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لاَ وَلَداً، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً(2)، وَ الْحَمْدُ(3) لِلّهِ الَّذِی یَصِفُ وَ لاَ یُوصَفُ، وَ یَعْلَمُ وَ لاَ یُعْلَمُ(4)«یَعْلَمُ خَائِنَةَ الاْءَعْیُنِ وَ مَا تُخْفِی الصُّدُورُ»(5) وَ أَعُوذُ(6) بِوَجْهِ اللّهِ 2 / 570

الْکَرِیمِ، وَ بِاسْمِ اللّهِ الْعَظِیمِ، مِنْ شَرِّ مَا بَرَأَ(7) وَ ذَرَأَ(8)، وَ مِنْ شَرِّ مَا تَحْتَ الثَّری، وَ مِنْ شَرِّ مَا بَطَنَ وَ ظَهَرَ(9)؛ وَ مِنْ شَرِّ مَا وَصَفْتُ وَ مَا لَمْ أَصِفْ، وَ الْحَمْدُ(10) لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ».

ذَکَرَ أَنَّهَا أَمَانٌ مِنْ کُلِّ سَبُعٍ(11)، وَ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ وَ ذُرِّیَّتِهِ ، وَ کُلِّ مَا عَضَّ أَوْ لَسَعَ، وَ لاَ یَخَافُ صَاحِبُهَا إِذَا تَکَلَّمَ بِهَا(12) لِصّاً وَ لاَ غُولاً(13) .

قَالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنِّی صَاحِبُ صَیْدِ السَّبُعِ(14) ، وَ أَنَا أَبِیتُ فِی اللَّیْلِ(15) فِی الْخَرَابَاتِ وَ أَتَوَحَّشُ .

ص: 527


1- 2 . فی الوافی والمحاسن : «الرحمن الرحیم» بدل «وبالله و» .
2- 3 . إشارة إلی الآیة 111 من سورة الإسراء (17) . فی «ص» : - «تکبیرا» . وفی «بس» : - «وکبّره تکبیرا» . وفی الوافی والمحاسن : - «لم یتّخذ ولدا» بدل «لم یتّخذ صاحبة ولا ولدا _ إلی _ تکبیرا» .
3- 4 . فی «بر ، بف» والوافی : «الحمد» بدون الواو .
4- 5 . فی «بر» والوافی : «لایعلّم» بتشدید اللام .
5- 6 . غافر (40) : 19 .
6- 7 . فی الوافی والمحاسن : «أعوذ» بدون الواو.
7- 1 . «البَرْء» : الخَلْق . برأ اللّه الخلقَ یَبْرَؤُهم بَرءا فهو بارئ . ترتیب کتاب العین ، ج 1 ، ص 145 (برأ).
8- 2 . فی الوافی والمحاسن : «ما ذرأ وما برأ» . وذرأ اللّه الخلقَ یَذرَؤُهم ذرءا : إذا خلقهم . وکأنّ الذَرءَ مختصّ بخلق الذرّیّة . النهایة ، ج 2 ، ص 156 (ذرأ).
9- 3 . فی «ز» و حاشیة «ج» : «وما ظهر» . وفی الوافی : «ما ظهر و ما بطن ، ومن شرّ ما کان فی اللیل والنهار» بدل «ما بطن وظهر» .
10- 4 . فی الوافی : «الحمد» بدون الواو .
11- 5 . فی الوافی : «السبع» بدل «کلّ سبع» .
12- 6 . فی «بف» : «به» .
13- 7 . فی «ز» : «أو غولاً» بدل «ولاغولاً» . و«الغُول» : أحد الغِیلان ، وهی جنس من الجنّ والشیاطین . کانت العرب تزعم أنّ الغُول فی الفلاة تتراءی للناس فتتغوّل تغوّلاً ، أی تتلوّن تلوّنا فی صورٍ شتّی . وتغولهم ، أی تضلُّهم عن الطریق وتهلکهم . النهایة، ج 3 ، ص 396 (غول) .
14- 8 . فی الوافی : «لسبع» بدل «السبع» .
15- 9 . فی الوافی : - «فی اللیل» .

فَقَالَ لِی : «قُلْ إِذَا دَخَلْتَ(1) : "بِسْمِ اللّهِ أَدْخُلُ"(2)؛ وَ أَدْخِلْ رِجْلَکَ(3) الْیُمْنی، وَ إِذَا(4) خَرَجْتَ، فَأَخْرِجْ رِجْلَکَ الْیُسْری، وَ سَمِّ اللّهَ، فَإِنَّکَ لاَ تَری مَکْرُوهاً».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سلیمان جعفری گوید: از حضرت أبو الحسن علیه السّلام (ظاهرا مقصود حضرت رضا علیه السلام است) شنیدم که میفرمود: چون شام کنی و ببینی که خورشید رو بغروب کردن و پشت کردن است پس بگو: «بسم اللّٰه و باللّٰه و«

اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ

» صاحبة و لا«

وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی اَلْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ اَلذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً

» و الحمد للّٰه الذی یصف و لا یوصف و یعلم و لا یعلم،«

یَعْلَمُ خٰائِنَةَ اَلْأَعْیُنِ وَ مٰا تُخْفِی اَلصُّدُورُ

»، و اعوذ بوجه اللّٰه الکریم و باسم اللّٰه العظیم من شر ما برأ و ذرأ و من شر ما تحت الثری و من شر ما بطن و ظهر و من شر ما وصفت و ما لم أصف و الحمد للّٰه رب العالمین». و فرمود: که این دعا امان است از هر درنده و از شیطان رجیم (رانده شده از درگاه خداوند) و فرزندانش، و از حیوانی که دندان گیرد، یا بگزد،«گویندۀ این کلمات آنگاه که آن را خواند از دزد و دیو نترسد، گوید: من عرضکردم: که من شکار درنده کنم و شبها که در ویرانه ها میخوابم وحشت میکنم؟ بمن فرمود: چون وارد بر ویرانه شوی بگو: «بسم اللّٰه أدخل». و پای راستت را پیش بنه، و چون بیرون آئی پای چپت را پیش بنه و نام خدا را بر زبان ببر که تو بد نخواهی دید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 358 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از سلیمان جعفری گوید:شنیدم أبو الحسن(علیه السّلام)می فرمود: چون شام کنی و بنگری که خورشید رو به پنهان شدن و پشت به جهان کردن است بگو: بسم اللّٰه و باللّٰه و«

اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی اَلْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ اَلذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً

» و الحمد للّٰه الذی یصف و لا یوصف و یَعلم و لا یعلم،«

یَعْلَمُ خٰائِنَةَ اَلْأَعْیُنِ وَ مٰا تُخْفِی اَلصُّدُورُ

» و اعوذ بوجه اللّٰه الکریم و باسم اللّٰه العظیم من شرّ ما برأ و ذرأ و من شرّ ما تحت الثری و من شرّ ما بطن و ظهر و من شرّ ما وصفت و ما لم اصف و الحمد للّٰه ربّ العالمین. .فرمود:این امان است از هر درنده و از شیطان رجیم و نژادش و هر آنچه به دندان گیرد و بگزد و صاحب این ورد و خواننده اش نباید از دزد و غول بترسد.من به آن حضرت گفتم که: به شکار درنده می روم و شبها در ویرانه ها می خوابم و می هراسم.به من فرمود: چون در آئی بگو:به نام خدا در آمدم،و پای راستت را پیش بگذار و هر گاه بیرون آئی پای چپ را پیش نه و نام خدا را ببر که تو بد نخواهی دید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 301 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«سلیمان جعفری»گوید:شنیدم ابو الحسن علیه السّلام می فرمود:چون به وقت شب برسی که خورشید رو به پنهان شدن و پشت به جهان کردن است بگو:بسم اللّه و باللّه و الحمد للّه الّذی لم یتّخذ صاحبة و لا ولدا و لم یکن له شریک فی الملک و لم یکن له ولیّ من الذّلّ و کبّره تکبیرا و الحمد للّه الّذی یصف و لا یوصف و یعلم و لا یعلم،یعلم خائنة الاعین و ما تخفی الصّدور و اعوذ بوجه اللّه الکریم و باسم اللّه العظیم من شرّ ما وصفت و ما لم اصف و الحمد لله ربّ العالمین.فرمود:این امان است از هر درنده و از شیطان رجیم و نژادش و هرآنچه به دندان گیرد و بگزد و صاحب این ورد و خواننده اش نباید از دزد و غول بترسد.من به آن حضرت گفتم که:به شکار درنده می روم و شبها در ویرانه می خوابم و می هراسم.به من فرمود:چون درآئی بگو:به نام خدا درآمدم،و پای راستت را پیش بگذار و هرگاه بیرون آئی پای چپ را پیش گذار و نام خدا را ببر که تو بد نخواهی دید.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 613 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

واحد الغیلان و هو جنس من الجن و الشیاطین کانت العرب تزعم أن الغول یتراءی فی الفلاة فیتغول تغولا أی یتلون تلونا فی صور شتی، و یغولهم أی یضلهم من الطریق و مهلکهم صاحب صید أی أصید السبع.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 438 

*****

5- الحدیث

5/3425. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ قُتَیْبَةَ الاْءَعْشی، قَالَ(6):

عَلَّمَنِی أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام قَالَ : «قُلْ: بِسْمِ اللّهِ الْجَلِیلِ ، أُعِیذُ فُلاَناً بِاللّهِ الْعَظِیمِ مِنَ الْهَامَّةِ وَ السَّامَّةِ وَ اللاَّمَّةِ وَ الْعَامَّةِ، وَ مِنَ(7) الْجِنِّ وَ الاْءِنْسِ، وَ مِنَ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ، وَ مِنْ نَفْثِهِمْ(8) وَ بَغْیِهِمْ وَ نَفْخِهِمْ، وَ(9) بِآیَةِ الْکُرْسِیِّ ؛ ثُمَّ تَقْرَوءُهَا(10)، ثُمَّ تَقُولُ(11) فِی الثَّانِیَةِ: "بِسْمِ اللّهِ(12) أُعِیذُ فُلاَناً بِاللّهِ الْجَلِیلِ" ؛ حَتّی تَأْتِیَ عَلَیْهِ(13)».(14)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

قتیبۀ اعشی گوید: حضرت صادق علیه السلام بمن آموخت (که اگر خواستم کسی را تعویذ کنم) فرمود: بگو: «بسم اللّٰه الجلیل اعیذ فلانا (و بجای فلان نام آن شخص را بگویم) باللّٰه العظیم من الهامة و السامة و اللامة و العامة و من الجن و الانس و من العرب و العجم و من نفثهم و بغیهم و نفخهم و بآیة الکرسی». -و آن را (یعنی آیة الکرسی را) بخوان سپس دوباره میگوئی: «بسم اللّٰه اعیذ فلانا باللّٰه الجلیل...». تا بآخر همان (دعای بالا).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 359 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از قتیبه اعشی گوید:امام صادق(علیه السّلام)به من یاد داد که بگو: بسم اللّٰه الجلیل. پناه دهم فلانی را به خدای بزرگ از شرّ هر گزندۀ کشنده و هر زهردار و هر چشمِ بد و از سال گرانی و از شرّ جن و انس و عرب و عجم و از دمیدن و از ستم و دست اندازی آنها و از پف کردن آنها و به آیة الکرسی،و سپس آن را می خوانی و سپس در بار دوم می گوئی: اعیذ فلاناً باللّٰه الجلیل. ...تا به آخر آن.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 303 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-قتیبه اعشی گوید:امام صادق علیه السّلام به من یاد داد که بگو:بسم اللّه الجلیل پناه دهم فلانی را به خدای بزرگ از شرّ هر گزندۀ کشنده و هر زهردار و هر چشم بد و از سال گرانی و از شرّ جن و انس و عرب و عجم و از دمیدن و از ستم و دست اندازی آن ها و از پف کردن آنها و به آیة الکرسی،و سپس آنرا می خوانی و سپس در بار دوم می گوئی:اعیذ فلانا باللّه الجلیل...تا به آخر آن.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 613 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و قال فی النهایة: فیه سألت الله ربی أن لا یهلک أمتی بسنة بعامة أی بقحط عام یعم جمیعهم و الباء فی بعامة زائدة کما فی قوله تعالی

(وَ مَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحٰادٍ بِظُلْمٍ)

و قال النفث بالفم و هو شبیه بالنفخ و هو أقل من التفل لأن التفل لا یکون إلا و معه ریق، و فی الحدیث أعوذ بالله فی نفخه و نفثه، و قد جاء تفسیره بالشعر لأنه ینفث من الفم حتی تأتی علیه أی تحذف الجلیل فی الأول، و یأتی به مکان العظیم أو قبله فتأمل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 439 

*****

ص: 528


1- 10 . فی «ب» : «نطت» . ولم أجد له معنی مناسبا.
2- 11 . فی «ج ، بس ، بف» والوافی : - «أدخل» .
3- 12 . فی «ز» : «برجلک» .
4- 13 . فی «ص» : «فإذا» .
5- 14 . المحاسن، ص368، کتاب السفر، ح121، وفیه: «عن أبیه، عن أبیالجهم هارون بن الجهم، عن ثویر بن أبی فاختة، عن أبی خدیجة صاحب الغنم، عن أبی عبداللّه علیه السلام یقول: قال: وحدّثنا بکر بن صالح الضبّی، عن الجعفری، عن أبی الحسن علیه السلام » إلی قوله : «إذا تکلّم بها لصّا أو غولاً» ؛ وفیه، ص370، ذیل ح122، عن بکر بن صالح الرازی ، عن الجعفری ، عن أبی الحسن علیه السلام ، من قوله : «قال : قلت له : إنّی صاحب الصید» مع اختلاف یسیر. الکافی، کتاب الدعاء، باب القول عند الإصباح والإمساء، ح3308، بسنده عن عبداللّه بن إبراهیم الجعفری، عن أبی الحسن علیه السلام ، إلی قوله: «أمان من کلّ سبع ومن الشیطان الرجیم» مع زیادة فی آخره. عدّة الداعی، ص269، الباب 5 ، مرسلاً عن سلیمان الجعفری ، وفی کلّ المصادر مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص1648، ح8897 .
6- 1 . من هنا إلی قوله: «بهاتین العوذتین» فی الحدیث العاشر من هذا الباب، ساقط من «ص».
7- 2 . فی «ز» : - «ومن» .
8- 3 . فی «ز» : «تفثهم» . و«التفث» : «الوسخ» . و «النَّفْث» : نفثک فی العُقَد ونحوها ... ومن ذلک قوله تعالی : «وَ مِن شَرِّ النَّفَّ_ثَ_تِ فِی الْعُقَدِ» [الفلق (113) : 4] یعنی السواحر . ونفث فی رُوعی ، أی ألقی، من النفث بالفم ، وهو شبیه بالنفخ. ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1819 ؛ النهایة، ج 5 ، ص 88 (نفث) .
9- 4 . فی «ز» : - «و» .
10- 5 . فی «بس» : «یقرؤها» .
11- 6 . فی «ز ، بس» : «یقول» .
12- 7 . فی «بر» : - «بسم اللّه» .
13- 8 . أی إلی أن یتمّ الدعاء . وفی مرآة العقول : «حتّی تأتی علیه ، أی تحذف «الجلیل» فی الأوّل ویأتی به مکان «العظیم» أو قبله ؛ فتأمّل» .
14- 9 . الوافی ، ج 9 ، ص 1646 ، ح 8893 .

6- الحدیث

6/3426. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی أَخَافُ الْعَقَارِبَ، فَقَالَ: «انْظُرْ إِلی بَنَاتِ نَعْشٍ _ الْکَوَاکِبِ الثَّلاَثَةِ _ الْوُسْطی(1) مِنْهَا(2) بِجَنْبِهِ(3) کَوْکَبٌ صَغِیرٌ قَرِیبٌ(4) مِنْهُ(5) تُسَمِّیهِ

الْعَرَبُ «السُّهَا»، وَ نَحْنُ نُسَمِّیهِ «أَسْلَمَ»، أَحِدَّ(6) النَّظَرَ إِلَیْهِ کُلَّ لَیْلَةٍ، وَ قُلْ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ : اللّهُمَّ رَبَّ(7) أَسْلَمَ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ، وَ سَلِّمْنَا» .

قَالَ إِسْحَاقُ: فَمَا تَرَکْتُهُ مُنْذُ(8) دَهْرِی إِلاَّ مَرَّةً وَاحِدَةً، فَضَرَبَتْنِی(9) الْعَقْرَبُ.(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

اسحاق بن عمار گوید: بحضرت صادق علیه السلام عرضکردم: قربانت گردم من از عقربها میترسم، فرمود: بستارگان بنات النعش بسه تای آنها نگاه کن، و ستارۀ وسطی آنها در کنارش ستارۀ کوچکی است که عرب آن را «سها» نامند و ما آن را «اسلم» نامیم، و هر شب بدان خیره نگاه کن و سه بار بگو: «اللهم رب أسلم، صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و سلمنا». اسحاق گوید: در تمام عمر خود آن را ترک نکردم جز یک مرتبه که آن بار هم عقرب مرا زد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 359 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از اسحاق بن عمّار گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم: قربانت،راستی من از عقرب ها می ترسم،فرمود:به سه ستاره از هفت ستارۀ بنات النعش بنگر که در کنار میانۀ آنها اختر کوچکی است نزدیک آن که عرب آن را سها نامند و ما آن را اسلم نامیم هر شب خیره بدان نگاه کن و سه بار بگو: اللّٰهم ربّ اسلم،صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم و سلّمنا. .اسحاق گفت:در عمر خود آن را ترک نکردم جز یک بار که در آن یک بار هم عقرب مرا گزید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 305 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-«اسحاق بن عمّار»گوید:به امام صادق علیه السّلام گفتم:قربانت،راستی من از عقرب ها می ترسم،فرمود:به سه ستاره از هفت ستارۀ بنات النعش بنگر که در کنار میانۀ آنها اختر کوچکی است نزدیک آن که عرب آن ها را سها نامند و ما آن را اسلم نامیم هر شب خیره بدان نگاه کن و سه بار بگو: اللّهم ربّ اسلم،صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم و سلّمنا. اسحاق گفت:در عمر خود آن را ترک نکردم جز یک بار که در آن یک بار هم عقرب مرا گزید.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 615 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن، أو موثق. الوسطی مبتدأ و بجنبه خبره، أو بدل عن بنات نعش و بجنبه جملة مستأنفة و الأول أظهر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 439 

*****

7- الحدیث

7/3427. أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ، عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ، عَنْ سَعْدٍ الاْءِسْکَافِ، قَالَ:

سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «مَنْ قَالَ هذِهِ الْکَلِمَاتِ، فَأَنَا ضَامِنٌ لَهُ(11) أَلاَّ یُصِیبَهُ(12) عَقْرَبٌ وَ لاَ 2 / 571

هَامَّةٌ حَتّی یُصْبِحَ: أَعُوذُ بِکَلِمَاتِ اللّهِ التَّامَّاتِ(13) _ الَّتِی لاَ یُجَاوِزُهُنَّ بَرٌّ وَ لاَ فَاجِرٌ _ مِنْ شَرِّ مَا ذَرَأَ، وَ مِنْ شَرِّ مَا بَرَأَ، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ دَابَّةٍ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا؛ إِنَّ رَبِّی عَلی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ(14)».(15)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سعد اسکاف گوید: از آن حضرت شنیدم که میفرمود: هر کس این کلمات را بگوید من ضمانت کنم که عقرب و گزندگان دیگر او را (در شب) آسیب نرسانند تا بامداد کند (و آن کلمات اینست:) «اعوذ بکلمات اللّٰه التامات التی لا یجاوزهن بر و لا فاجر من شر ما ذرأ و من شر ما برأ و من شر کل دابة«

هُوَ آخِذٌ بِنٰاصِیَتِهٰا إِنَّ رَبِّی عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ

». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 360 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از سعد اسکاف گوید:شنیدم که امام صادق(علیه السّلام) می فرمود:هر که این کلمات را بگوید من ضامنم که گزند عقرب و گزنده های دیگر به او نرسد تا صبح: اعوذ بکلمات اللّٰه التامّات التی لا یجاوزهن برّ و لا فاجر من شرّ ما ذرأ و من شرّ ما برأ و من شرّ کلّ دابّة«

هُوَ آخِذٌ بِنٰاصِیَتِهٰا إِنَّ رَبِّی عَلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ

». .

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 305 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-«سعد اسکاف»گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:هرکس این کلمات را بگوید:من ضامنم که گزند عقرب و گزنده های دیگر به او نرسد تا صبح:اعوذ بکلمات اللّه التّامّات الّتی لا یجاوزهنّ برّ و لا فاجر من شرّ ما ذرأ و من شرّ ما برأ و من شرّ کلّ دابّة و هو آخذ بناصیتها انّ ربّی علی صراط مستقیم.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 615 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. التامات قال فی النهایة وصفها بالتمام إما باعتبار عدم النقص فیها کما فی کلام الآدمیین، أو باعتبار تمامیتها فی النفع للمتعوذ بها لا یجاوزهن إذا کان المراد بالکلمات علم الله تعالی فالمعنی أنه یشمل علمه البر و الفاجر و یحیط بهما، و إذا کان المراد القرآن فالمراد إن أوامره و نواهیه و وعده و وعیده یشملهما و إذا کان المراد الأسماء فالمراد أنها تؤثر فی البر و الفاجر و لهما و فی القرآن أیضا یحتمل ذلک و إذا کانت الأسماء فالمراد بها التی یشمل مدلولها المؤمن و الکافر کالرحمن و الرازق و الخالق، و کذا إذا کان المراد الصفات و الله یعلم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 439 

*****

ص: 529


1- 10 . فی «ب ، ج ، د ، بر ، بس ، بف» والوافی : «الأوسط» . وفی حاشیة «ج» : «الوسط» .
2- 11 . فی «ج» : «منهما» .
3- 12 . فی «بف» وحاشیة «ج» : «تحته» .
4- 13 . فی الوافی : «قریبا» .
5- 14 . فی «ب» : - «منه» .
6- 1 . أحددت إلیه النظرَ _ بالألف _ : نظرتُ متأمّلاً . المصباح المنیر، ص 125 (حدد).
7- 2 . فی «ج ، د ، ز ، بر» : «یا ربّ» .
8- 3 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، بس ، بف» والوافی : «من» .
9- 4 . فی «بر ، بف» والوافی : «فضربنی» .
10- 5 . الدعوات ، ص 128 ، الباب 2 ، مرسلاً عن إسحاق بن عمّار الوافی ، ج 9 ، ص 1647 ، ح 8894 .
11- 6 . فی الفقیه والتهذیب : - «له» .
12- 7 . فی «بر» : «ألاّتصیبه» .
13- 8 . فی «ز» وحاشیة «ج» : + «کلّها».
14- 9 . إشارة إلی الآیة 56 من سورة هود (11) .
15- 10 . الفقیه ، ج 1 ، ص 471 ، ح 1357 ؛ والتهذیب ، ج 2 ، ص 117 ، ح 439 ، معلّقا عن سعد الإسکاف، عن ï أبی جعفر علیه السلام . فقه الرضا علیه السلام ، ص 400 . وفی المصباح للکفعمی ، ص 222 ، الفصل 26 ؛ و مفتاح الفلاح ، ص 283 ، الباب 5 ، مرسلاً عن أبی جعفر علیه السلام الوافی ، ج 9 ، ص 1647 ، ح 8895 .

8- الحدیث

8/3428. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ:

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام ، قَالَ: «کَانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فِی بَعْضِ مَغَازِیهِ إِذَا (1) شَکَوْا إِلَیْهِ

الْبَرَاغِیثَ(2) أَنَّهَا تُوءْذِیهِمْ، فَقَالَ: إِذَا أَخَذَ أَحَدُکُمْ مَضْجَعَهُ، فَلْیَقُلْ: أَیُّهَا الاْءَسْوَدُ الْوَثَّابُ الَّذِی لاَ یُبَالِی غَلَقاً وَ لاَ بَاباً ، عَزَمْتُ عَلَیْکَ بِأُمِّ الْکِتَابِ أَلاَّ تُوءْذِیَنِی وَ أَصْحَابِی إِلی أَنْ یَذْهَبَ اللَّیْلُ، وَ یَجِیءَ الصُّبْحُ بِمَا جَاءَ» وَ الَّذِی نَعْرِفُهُ (3): «إِلی أَنْ یَؤُوبَ الصُّبْحُ مَتی مَا(4) آبَ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

علی بن أبی حمزة از حضرت ابی الحسن (موسی بن جعفر) علیه السّلام حدیث کند که فرمود: برسول خدا (صلّی الله علیه و آله) در برخی از غزوات و جنگها (اصحاب) از کیک شکایت کردند که ایشان را آزار میدهد حضرت فرمود: چون هر کدام از شما ببستر خواب رود بگوید: «ایها الاسود الوثاب الذی لا یبالی غلقا و لا بابا عزمت علیک بام الکتاب ألا ئوذینی و أصحابی الی أن یذهب اللیل و یجیء الصبح بما جاء». -(علی بن حکم که یکی از راویان حدیث است گوید:) و آنچه ما میدانیم اینست که (بجای جملۀ اخیر یعنی (الی ان یذهب...» این جمله میان ما معروف است:) «الی أن یئوب الصبح متی ما آب». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 360 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-از علی بن ابی حمزه از ابی الحسن(علیه السّلام)فرمود:رسول خدا در یکی از جهادهای خود بود،و اصحابش از آزار کیک به وی شکایت بردند،فرمود:چون هر کدام شما به بستر خود رود بگوید: ای سیاه جهنده که از بست و بند و در باکی نداری من تو را قسم می دهم به امّ الکتاب که مرا و یارانم را آزار نرسانی تا شب برود و بامداد بیاید بدان چه آید(و الذی نعرفه-آنچه ما می دانیم این است) تا برگردد بامداد هر زمانی برگردد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 305 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-از علی بن ابی حمزه از ابی الحسن علیه السّلام فرمود:رسول خدا در یکی از جهادهای خود بود،و اصحابش از آزار کک به وی شکایت بردند، فرمود:چون هرکدام شما به بستر خود رود بگوید:ای سیاه جهنده که از بست و بند باکی نداری من تو را قسم می دهم به امّ الکتاب که مرا و یارانم را آزار نرسانی تا شب برود و بامداد بیاید بدانچه آید(و الذی نعرفه-آنچه ما می دانیم این است)تا برگردد هر زمانی برگردد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 617 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. - و الذی نعرفه هذا کلام الراوی أی علی بن الحکم یقول المشهور بیننا هذه العبارة مکان إلی أن یذهب اللیل إلی آخره لکن هذه الروایة هکذا جاءت، و قیل: هو کلام ابن أبی حمزة اعتراضا علی الإمام علیه السلام لکونه واقفیا بناء علی أن المراد بأبی الحسن الرضا و لا یخفی ما فیه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 440 

*****

9- الحدیث

9/3429. عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ جُمْهُورٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : إِذَا لَقِیتَ السَّبُعَ، فَقُلْ: أَعُوذُ بِرَبِّ دَانِیَالَ وَ الْجُبِّ(6)، مِنْ شَرِّ کُلِّ أَسَدٍ··· î

ص: 530


1- 11 . فی حاشیة «د» : «إذ» .
2- 1 . «البُرغوث» : دویبة سوداء صغیرة تَثِبُ وَثَبانا . والجمع: البراغیث . ترتیب کتاب العین ، ج 1 ، ص 153 (برغث) .
3- 2 . فی «ز» : «تعرفه» . وفی «بر» : «یعرفه» . وفی الوافی : «لعلّ قوله : «والذی نعرفه» من کلام بعض الرواة ، والمراد به أنّ المعروف عندنا فی هذا الدعاء : إلی أن یؤوب الصبح متی ما آب ، مکان : إلی أن یذهب اللیل ویجیء الصبح بما جاء» . وفی مرآة العقول : «وقیل : هو کلام ابن أبی حمزة اعتراضا علی الإمام علیه السلام ؛ لکونه واقفیا ، بناء علی أنّ المراد بأبی الحسن ، الرضا علیه السلام . ولایخفی ما فیه» .
4- 3 . فی «بر» : - «ما» .
5- 4 . عدّة الداعی ، ص 280 ، الباب 5 ، وفیه : «محمّد بن یعقوب رفعه قال : کان رسول اللّه صلی الله علیه و آله ...» الوافی ، ج 9 ، ص 1648 ، ح 8896 .
6- 5 . قال الخلیل : «الجبّ : بئر غیر بعیدة الغور» و قال الجوهری : «الجُبّ : البئر التی لم تُطْوَ» وجمعها : جِباب وجِبَبَة . راجع : ترتیب کتاب العین ، ج 1 ، ص 257 ؛ الصحاح ، ج 1 ، ص 96 (جبب) . وفی الأمالی للطوسی ، ص 300 ، ح 593 ، عن أبی عبداللّه علیه السلام : «من اهتمّ لرزقه کتب علیه خطیئة ؛ إنّ دانیال کان فی زمن ملکٍ جبّارٍ عاتٍ ، أخذه فطرحه فی جُبّ وطرح معه سباع ، فلم تدن منه و لم تجرحه فأوحی اللّه إلی نبیّ من أنبیائه أن ائت دانیال بطعام ، قال : یا ربّ وأین دانیال ؟ قال : تخرج من القریة ، فیستقبلک ضبع فاتّبعه ، فإنّه یدلّک علیه ؛ فأتی به الضبع إلی ذلک الجبّ ، فإذا فیه دانیال ، فأدلی إلیه الطعام ، فقال دانیال : الحمدللّه الذی لاینسی من ذکره ، والحمدللّه الذی لایخیب من دعاه ، الحمدللّه الذی من توکّل علیه کفاه ، الحمد للّه الذی من وثق به لم یکله إلی غیره ، الحمد للّه الذی یجزی بالإحسان إحسانا وبالصبر نجاة» ثمّ قال الصادق علیه السلام : «إنّ اللّه أبی إلاّ أن یجعل أرزاق المتّقین من حیث لایحتسبون ، وألاّ تقبل لأولیائه شهادة فی دولة الظالمین» . وذلک الملک الجبّار هو بخت النصر علی ما قاله فی مرآة العقول .

مُسْتَأْسِدٍ(1)».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السّلام فرمود: امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: هر گاه درنده ای دیدار کردی بگو: «أعوذ برب دانیال و الجب من شر کل اسد مستأسد». (یعنی پناه میبرم بپروردگار دانیال و چاه از شر هر شیر درنده ای).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 360 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-امیر المؤمنین(علیه السّلام)فرمود: چون به درنده برخوردی بگو: اعوذ برب دانیال و الجُبّ من شرّ کلّ اسد مستأسد. (پناه برم به پروردگار دانیال از هر شیر شرزه و درنده.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 307 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:

چون به درنده برخوردی بگو:اعوذ بربّ دانیال و الجبّ من شرّ کلّ اسد مستأسد(پناه برم به پروردگار دانیال از هر شیر شرزه و درنده.)

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 617 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و کان دانیال محبوسا فی الجب فی زمن بخت نصر و طرحت معه السباع فلم تدن منه، و فی النهایة یقال : أسد و استأسد إذا اجترأ.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 440 

*****

10- الحدیث

10/3430 . مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ أَبُو الْعَبَّاسِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ صَالِحِ بْنِ سَعِیدٍ(3)، 2 / 572

عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ:

أَنَّهُ کَتَبَ إِلی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام یَسْأَلُهُ عُوذَةً لِلرِّیَاحِ الَّتِی تَعْرِضُ لِلصِّبْیَانِ(4)، فَکَتَبَ إِلَیْهِ بِخَطِّهِ بِهَاتَیْنِ الْعُوذَتَیْنِ(5) _ وَ زَعَمَ صَالِحٌ أَنَّهُ أَنْفَذَهُمَا(6) إِلَیَّ(7) إِبْرَاهِیمُ بِخَطِّهِ _ : «اللّهُ أَکْبَرُ، اللّهُ أَکْبَرُ ، اللّهُ أَکْبَرُ(8)، أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ(9)، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً

ص: 531


1- 6 . فی حاشیة «بر» : «متأسّد» . وأسدٌ مستأسد ، أی قویّ مجترئ . ویقال : أسِدَ واستأسد: إذا اجترأ . راجع : النهایة ، ج 1 ، ص 48 (أسد).
2- 7 . الخصال ، ص 618 ، أبواب المائة فما فوقه ، ح 10 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه ، عن آبائه ، عن أمیرالمؤمنین علیهم السلام ، مع اختلاف یسیر. المحاسن ، ص 368 ، کتاب السفر ، ح 119 ، بسند آخر عن أبی الحسن علیّ علیه السلام ، مع اختلاف وزیادة فی آخره . عدّة الداعی ، ص 279 ، الباب 5 ، مرسلاً عن عبداللّه بن سنان ؛ تحف العقول ، ص 108 ، ضمن وصایا أمیرالمؤمنین علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1649 ، ح 8898 ؛ الوسائل ، ج 11 ، ص 395 ، ح 15095 ؛ البحار ، ج 14 ، ص 378 ، ح 21 .
3- 1 . فی «بف» وحاشیة «بر» : «سعد» .
4- 2 . فی «ز» : «الصبیان» .
5- 3 . فی «ب» : «المعوّذتین» .
6- 4 . فی «بر ، بف» وحاشیة «ج» : «قرأهما».
7- 5 . فی مرآة العقول : «أنفذهما إلیّ ، الظاهر أنّه بتشدید الیاء ورفع إبراهیم ، وهو کلام محمّد بن عیسی . وقیل : المعنی أنّه قال صالح : إنّه علیه السلام أرسلهما مع خادمه إلی إبراهیم ولم یعتمد علی رسول إبراهیم . ولا یخفی بعده» . والأولی : «إلیه» .
8- 6 . فی «ز ، بف» وحاشیة «ج» والوافی : + «اللّه أکبر» .
9- 7 . فی «ب ، ص ، بر ، بس ، بف» : - «أشهد أن لا إله إلاّ اللّه» .

رَسُولُ اللّهِ(1)، اللّهُ أَکْبَرُ، اللّهُ أَکْبَرُ(2)، لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ، وَ لاَ رَبَّ لِی إِلاَّ اللّهُ، لَهُ الْمُلْکُ ، وَ لَهُ الْحَمْدُ ، لاَ شَرِیکَ لَهُ، سُبْحَانَ اللّهِ ، مَا شَاءَ اللّهُ کَانَ، وَ مَا لَمْ یَشَأْ لَمْ یَکُنْ؛ اللّهُمَّ(3) ذَا

الْجَلاَلِ وَ الاْءِکْرَامِ، رَبَّ(4) مُوسی وَ عِیسی وَ إِبْرَاهِیمَ الَّذِی وَفّی، إِلهَ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الاْءَسْبَاطِ، لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ، سُبْحَانَکَ مَعَ مَا عَدَّدْتَ(5) مِنْ آیَاتِکَ(6) وَ بِعَظَمَتِکَ، وَ بِمَا سَأَلَکَ بِهِ النَّبِیُّونَ، وَ بِأَنَّکَ رَبُّ النَّاسِ ، کُنْتَ قَبْلَ کُلِّ شَیْءٍ، وَ أَنْتَ بَعْدَ کُلِّ شَیْءٍ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی تُمْسِکُ(7) بِهِ السَّمَاوَاتِ أَنْ تَقَعَ عَلَی الاْءَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِکَ، وَ بِکَلِمَاتِکَ التَّامَّاتِ(8) الَّتِی تُحْیِی(9) بِهَا(10) الْمَوْتی(11) ، أَنْ تُجِیرَ عَبْدَکَ فُلاَناً، مِنْ شَرِّ مَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ، وَ مَا یَعْرُجُ إِلَیْهَا(12)، وَ مَا یَخْرُجُ مِنَ الاْءَرْضِ ، وَ مَا یَلِجُ فِیهَا، وَ سَلاَمٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ».

وَ کَتَبَ إِلَیْهِ(13) أَیْضاً بِخَطِّهِ : «بِسْمِ اللّهِ، وَ بِاللّهِ، وَ إِلَی اللّهِ، وَ کَمَا شَاءَ اللّهُ، وَ أُعِیذُهُ(14)

ص: 532


1- 8 . فی «ج» : - «اللّه» .
2- 9 . فی «ب ، د ، ص ، ز ، بر ، بس ، بف» : - «اللّه أکبر» . وفی الوافی : - «اللّه أکبر ، اللّه أکبر» .
3- 10 . فی «د ، ز ، بر ، بف» وحاشیة «ج» والوافی : + «یا» .
4- 1 . فی شرح المازندرانی : «یا ربّ» .
5- 2 . فی شرح المازندرانی : «الظرف حال عن کاف الخطاب ، وعددت ، بفتح التاء علی الظاهر ، أو بضمّها علی احتمال» . وفی مرآة العقول : «مع ما عددت ، لعلّه معطوف علی موسی ، أو علی مقدّر ، أی أسألک بهم ما عددت ، کما یومی إلیه ما بعده . وقیل : ظرف للتسبیح ، أی اُسبّحک واُنزّهک عن الترکیب فی ذاتک مع ما عددت من أسمائک وصفاتک ؛ فإنّها ممّا یوهم الترکیب» . ویجوز فی «عددت» البناء علی المجرّد والتفعیل .
6- 3 . فی «ص» : «أولیائک» .
7- 4 . فی شرح المازندرانی : «تمسک ، بالبناء للفاعل أو المفعول» .
8- 5 . فی «بر ، بف» : - «التامّات» .
9- 6 . فی «ز» : «یحیی».
10- 7 . هکذا فی «ج ، د ، ز ، بف» والوافی . وهو مقتضی القواعد . وفی «ص ، بر» والمطبوع : «به» .
11- 8 . فی «ب ، بس» : - «الّتی تحیی بها الموتی».
12- 9 . فی «بف» وحاشیة «د» والوافی : «فیها» .
13- 10 . فی «ب» : - «إلیه» .
14- 11 . فی «ب» : «اُعیذه» بدون الواو .

بِعِزَّةِ اللّهِ، وَ جَبَرُوتِ اللّهِ، وَ قُدْرَةِ(1) اللّهِ، وَ مَلَکُوتِ اللّهِ، هذَا الْکِتَابُ أَجْعَلُهُ بِاللّهِ(2) شِفَاءً لِفُلاَنِ(3) بْنِ فُلاَنٍ ابْنِ(4) عَبْدِکَ(5)، وَ ابْنِ أَمَتِکَ عَبْدَیِ اللّهِ، صَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ(6) وَ آلِهِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

صالح بن سعید از ابراهیم بن محمد بن هارون حدیث کند که بحضرت أبی جعفر علیه السلام نوشت و از آن حضرت دعائی برای بادهائی که کودکان بدان دچار گردند درخواست، حضرت بخط خود این دو دعا را نوشت، و صالح (بن سعید) معتقد بود که آن حضرت این دو دعا را بخط خود برای ابراهیم فرستاد (یا ابراهیم دعاها را که بخط حضرت بود برای صالح فرستاد). «اللّٰه اکبر اللّٰه اکبر اللّٰه اکبر اشهد ان لا اله الا اللّٰه اشهد أن محمدا رسول اللّٰه، اللّٰه اکبر اللّٰه اکبر، لا اله الا اللّٰه و لا رب لی الا اللّٰه، له الملک و له الحمد لا شریک له سبحان اللّٰه، ما شاء اللّٰه کان و ما لم یشأ لم یکن اللهم ذا الجلال و الاکرام. رب موسی و عیسی و ابراهیم الذی وفی، اله ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و و یعقوب و الاسباط، لا اله الا انت، سبحانک ما عددت من آیاتک و بعظمتک و بما سألک به النبیون و بانک رب الناس، کنت قبل کل شیء أسألک باسمک الذی تمسک به السماوات ان تقع علی الارض الا باذنک، و بکلماتک التامات التی تحیی به الموتی أن تجیر عبدک فلانا (نام آن کودک را ببرد) من شر ما ینزل من السماء و ما یعرج الیها، و ما یخرج من الارض و یا یلج فیها و«

سَلاٰمٌ عَلَی اَلْمُرْسَلِینَ `وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ

». . و نیز بخط مبارکش باو نوشت: «بسم اللّٰه و باللّٰه و الی اللّٰه و کما شاء اللّٰه و اعیذه بعزة اللّٰه و جبروت اللّٰه و قدرة اللّٰه و ملکوت اللّٰه هذا الکتاب من اللّٰه شفاء لفلان بن فلان عبدک و ابن امتک (و نام او و پدرش را ببرد) عبدی اللّٰه صلی اللّٰه علی محمد و آله» یا «علی رسول اللّٰه و آله».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 361 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-از ابراهیم بن محمد بن هارون که به امام باقر(علیه السّلام) نوشت و پرسید از پناه به خدا در بارۀ بادهائی که برای کودکان رخ می دهد،در پاسخ،به خط خود این دو عوذه را نگاشت و صالح(راوی حدیث)معتقد است که آنها را برای ابراهیم فرستاد: «اللّٰه اکبر اللّٰه اکبر،اشهد ان لا اله الاّ اللّٰه،اشهد ان محمداً رسول اللّٰه،اللّٰه اکبر اللّٰه اکبر،لا اله الاّ اللّٰه،و لا ربّ لی الاّ اللّٰه،له الملک و له الحمد لا شریک له،سبحان اللّٰه،ما شاء اللّٰه کان و ما لم یشأ لم یکن،اللهم ذا الجلال و الاکرام،ربّ موسی و عیسی و ابراهیم الذی وفّی اله«

إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْمٰاعِیلَ وَ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ اَلْأَسْبٰاطِ

»«

،لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنْتَ سُبْحٰانَکَ

» مع ما عددت من آیاتک و بعظمتک و بما سألک به النبیّون و بأنّک رب الناس،کنت قبل کل شیء و انت بعد کل شیء،اسألک باسمک الذی تمسک به السماوات ان تقع علی الارض الاّ بأذنک و بکلماتک التامّات التی تحیی به الموتی ان تجیر عبدک فلان(نام او را برد)من شرّ ما ینزل من السماء و ما یعرج الیها و ما یخرج من الأرض و ما یلج فیها و«

سَلاٰمٌ عَلَی اَلْمُرْسَلِینَ `وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ

». و نیز بخطش نگاشت: «بسم اللّٰه و باللّٰه و الی اللّٰه و کما شاء و اعیذه بعزة اللّٰه و جبروت اللّٰه و قدرة اللّٰه و ملکوت اللّٰه هذا الکتاب من اللّٰه شفاء لفلان بن فلان(ابن)عبدک و ابن امتک عبدی اللّٰه صلّی اللّٰه علی محمد و آله. .

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 307 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-«ابراهیم بن محمد بن هارون»به امام باقر علیه السّلام نوشت و پرسید از پناه به خدا دربارۀ بادهائی که برای کودکان رخ می دهد،در پاسخ،به خط خود این دو تعویذ را نگاشت و صالح(راوی حدیث)معتقد است که آنها را برای ابراهیم فرستاد:

«اللّه أکبر اللّه أکبر،اشهد ان لا اله الاّ اللّه،اشهد انّ محمدا رسول اللّه،اللّه اکبر اللّه اکبر،لا اله الاّ اللّه،و لا ربّ لی الی اللّه،له الملک و له الحمد لا شریک له،سبحان اللّه،ما شاء اللّه کان و ما لم یشأ لم یکن،اللّهم ذا الجلال و الاکرام،ربّ موسی و عیسی و إبراهیم الّذی وفّی اله إبراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط،لا اله الاّ انت سبحانک مع ما عددت من آیاتک و بعظمتک و بما سألک به النبیّون و بأنّک ربّ النّاس، کنت قبل کل شییء و انت بعد کل شییء،اسألک باسمک الّذی تمسک به السماوات ان تقع عیل الارض إلاّ بإذنک و بکلماتک التّامات اللّتی تحیی به الموتی أن تجیر عبدک فلان(نام او را برد)من شرّ ما ینزل من السماء و ما یعرج الیها و ما یخرج من الارض و ما یلج فیها و سلام علی المرسلین الحمد للّه ربّ العالمین»و نیز بخطش نگاشت:«بسم اللّه و باللّه و الی اللّه و کما شاء و اعیذه بعزة اللّه و جبروت اللّه و قدرة اللّه و ملکوت اللّه هذا الکتاب من اللّه شفاء لفلان بن فلان(ابن)عبدک و ابن امتک عبدی اللّه صلّی اللّه علی محمد و آل محمد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 617 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. تعرض للصبیان یقولون فی الفارسیة (باد جن) و هو أم الصبیان و سماه الشیخ فی القانون ریح الصبیان، و قال فی النهایة: فی حدیث صمام إنی أعالج هذه الأرواح و الأرواح هنا کنایة عن الجن سموا أرواحا لکونهم لا یرون بمنزلة الأرواح - أنفذهما إلی - الظاهر أنه بتشدید الیاء و رفع إبراهیم و هو کلام محمد بن عیسی و قیل المعنی أنه قال صالح إنه علیه السلام أرسلهما مع خادمه إلی إبراهیم و لم یعتمد علی رسول إبراهیم و لا یخفی بعده مع ما عددت لعله معطوف علی موسی أو علی مقدر أی أسألک بهم ما عددت کما یومئ إلیه ما بعده، و قیل ظرف للتسبیح أی أسبحک و أنزهک عن الترکب فی ذاتک مع ما عددت من أسمائک و صفاتک فإنها مما یوهم الترکیب و الواو فی قوله و بعظمتک للاستئناف لا للعطف و فی القاموس الملکوت العز و السلطان.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 441 

*****

11- الحدیث

11/3431 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ یَحْیَی الْکَاهِلِیِّ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِذَا لَقِیتَ السَّبُعَ، فَاقْرَأْ فِی وَجْهِهِ آیَةَ الْکُرْسِیِّ، وَ قُلْ لَهُ: "عَزَمْتُ عَلَیْکَ بِعَزِیمَةِ اللّهِ(8)، وَ عَزِیمَةِ مُحَمَّدٍ(9) صلی الله علیه و آله ، وَ عَزِیمَةِ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ علیهماالسلام ، وَ عَزِیمَةِ أَمِیرِ الْمُوءْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ الاْءَئِمَّةِ الطَّاهِرِینَ علیهم السلام مِنْ بَعْدِهِ" ؛ فَإِنَّهُ یَنْصَرِفُ(10) عَنْکَ إِنْ شَاءَ اللّهُ».

قَالَ: فَخَرَجْتُ فَإِذَا السَّبُعُ قَدِ اعْتَرَضَ، فَعَزَمْتُ عَلَیْهِ، وَ قُلْتُ لَهُ(11): إِلاَّ(12) تَنَحَّیْتَ عَنْ طَرِیقِنَا وَ لَمْ تُوءْذِنَا ، قَالَ: فَنَظَرْتُ إِلَیْهِ قَدْ(13) طَأْطَأَ رَأْسَهُ(14) وَ أَدْخَلَ ذَنَبَهُ بَیْنَ رِجْلَیْهِ،

ص: 533


1- 12 . فی «ز» : «وبقدرة» .
2- 13 . هکذا فی «ص ، د ، ز ، بر ، بف ، جس» وحاشیة «ج ، بع» . وفی الوافی : «أجعله من اللّه» . وفی سائر النسخ والمطبوع : «هذا الکتاب من اللّه» .
3- 14 . فی «د» والوافی : + «عبدک و».
4- 15 . فی «ص ، بر» : - «ابن» .
5- 16 . فی «ص» : + «وابن عبدک» .
6- 17 . فی «ب ، د ، ص ، بر ، بس ، بف» وحاشیة «ج» والوافی : «علی رسول اللّه» . وفی «ج ، ز» : «علی رسوله» .
7- 18 . عدّة الداعی ، ص 280 ، الباب 5 ، وفیه : «محمّد بن یعقوب رفعه قال : کتب محمّد بن هارون إلی أبی جعفر علیه السلام یسأله عوذة ...» مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1651 ، ح 8902 .
8- 1 . فی مرآة العقول : «بعزیمة اللّه ، لعلّ المراد بالعزیمة ما یقسم به ، أی أقسمت علیک باللّه ، أو بأسمائه ، أو بعهود اللّه ، أو حقوقه اللازمة علیک . وکذا الباقی» .
9- 2 . فی «ج ، ز» : + «رسول اللّه» .
10- 3 . فی «ص» : «یصرف» .
11- 4 . فی «ب ، ص ، بف» والوافی : - «له» .
12- 5 . فی «بر» : «ألا».
13- 6 . فی «ج» : «وقد» .
14- 7 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی . وفی المطبوع : «[ ب ] رأسه» .

وَ انْصَرَفَ.(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبد اللّٰه بن یحیی کاهلی گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: هر گاه بنده ای برخورد کردی در روی او آیت الکرسی را بخوان و بگو: «عزمت علیک بعزیمة اللّٰه و عزیمة محمد (صلّی الله علیه و آله) و عزیمة سلیمان ابن داود علیهما السلام و عزیمة امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام و الائمة الطاهرین من بعده». که آن درنده ان شاء اللّٰه از تو روی گرداند.(کاهلی) گوید: پس من (زمانی از شهر) بیرون رفتم و ناگاه درنده ای سر راه مرا گرفت پس من او را (بهمان نحو که حضرت فرموده بود) قسم دادم، و گفتم: از راه ما باز گرد و ما را میازار؟ گوید: پس دیدم سرش را بزیر انداخت و دمش را میان دو پایش برد و برگشت.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 362 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-از عبد اللّٰه بن یحیی کاهلی گوید:امام صادق(علیه السّلام) فرمود: چون به درنده ای برخوردی در روی او آیت الکرسی بخوان و به او بگو: «عزمت علیک بعزیمة اللّٰه و عزیمة محمد(صلّی الله علیه و آله) و عزیمة سلیمان بن داود و عزیمة امیر المؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السّلام)و الأئمة الطاهرین من بعده». که آن درنده از برابر تو برگردد ان شاء اللّٰه. گوید:من بیرون رفتم و به ناگاه درنده ای سر راهم در آمد، من او را قسم دادم و به او گفتم:از راه ما برگرد و ما را نیازار، گوید:به او نگاه کردم که سرش را به زیر انداخت و دمش را میان دو پایش نهاد و برگشت.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 309 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-عبد اللّه بن یحیی کاهلی گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:

چون به درنده ای برخوردی در برابرش آیة الکرسی بخوان و به او بگو:«عزمت علیک بعزیمة اللّه و عزیمة محمد صلّی اللّه علیه و اله و عزیمة سلیمان بن داود و عزیمة امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب علیه السّلام و الائمة الطاهرین من بعده»که آن درنده از برابر تو برگردد ان شاء اللّه.

*** گوید:من بیرون رفتم و به ناگاه درنده ای سر راهم درآمد،من او را قسم دادم و به او گفتم:از راه ما برگرد و ما را میازار،گوید:

به او نگاه کردم که سرش را به زیر انداخت و دمش را میان دو پایش نهاد و برگشت.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 619 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. بعزیمة الله لعل المراد بالعزیمة ما یقسم به أی أقسمت علیک بالله أو بأسمائه أو بعهود الله أو حقوقه اللازمة علیک و کذا البواقی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 442 

*****

12- الحدیث

2 / 573

12/3432. عَنْهُ(2)، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یُونُسَ(3)، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَبِی

الْجَارُودِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَنْ قَالَ فِی دُبُرِ(4) الْفَرِیضَةِ: "أَسْتَوْدِعُ اللّهَ الْعَظِیمَ الْجَلِیلَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ وُلْدِی وَ مَنْ یَعْنِینِی أَمْرُهُ(5)، وَ أَسْتَوْدِعُ اللّهَ الْمَرْهُوبَ الْمَخُوفَ، الْمُتَضَعْضِعَ(6) لِعَظَمَتِهِ کُلُّ شَیْءٍ(7) نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی وَ وُلْدِی وَ مَنْ یَعْنِینِی أَمْرُهُ"(8)؛ حُفَّ بِجَنَاحٍ مِنْ أَجْنِحَةِ جَبْرَئِیلَ علیه السلام ، وَ حُفِظَ(9) فِی نَفْسِهِ وَ أَهْلِهِ وَ مَالِهِ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر که دنبال نماز واجب بگوید «استودع اللّٰه العظیم الجلیل نفسی و أهلی و ولدی و من یعنینی أمره و استودع اللّٰه المرهوب المخوف المتضعضع لعظمته کل شیء نفسی و اهلی و مالی و ولدی و من یعنینی أمره». در زیر یکی از بالهای جبرئیل درآید و خودش و خاندان و مالش محفوظ ماند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 362 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-از امام صادق(علیه السّلام)که هر کس دنبال نماز واجب بگوید: «سپردم به خدای بزرگوار و والا خود و خاندانم و فرزندانم و هر که را خواهم،سپردم به خدا که بهراسد و بترسد و بلرزد در برابر عظمتش هر چیزی خودم و خاندانم و مالم و فرزندم و هر که را خواهم» در زیر یکی از پرهای جبرئیل در آید و خود و خاندان و مالش محفوظ گردند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 309 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس دنبال نماز واجب بگوید:

«سپردم به خدای بزرگوار و والا خود و خاندانم و فرزندانم و هرکس را خواهم،سپردم به خدا که بهراسد و بترسد و بلرزد در برابر عظمتش هر چیزی خودم و خاندانم و مالم و فرزندم و هرکه را خواهم»در زیر یکی از پرهای جبرئیل درآید و خود و خاندانش و مالش محفوظ گردند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 621 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و قال فی الصحاح ضعضعه أی هدمه حتی الأرض و تضعضعت أرکانه أی اتضعت و ضعضعه الدهر فتضعضع أی خضع و ذل و من یعنینی أمره أی اهتم بشأنه و فی القاموس حف بالشیء أحاط به.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 442 

*****

13- الحدیث

13/3433 . عَنْهُ(11) رَفَعَهُ، قَالَ :

«مَنْ بَاتَ فِی دَارٍ أَوْ(12) بَیْتٍ وَحْدَهُ، فَلْیَقْرَأْ آیَةَ الْکُرْسِیِّ، وَ لْیَقُلِ(13): اللّهُمَّ آنِسْ

ص: 534


1- 8 . عدّة الداعی ، ص 279 ، الباب 5 ، مرسلاً عن عبداللّه بن یحیی الکاهلی ؛ المصباح للکفعمی ، ص 202 ، الفصل 24 ، مرسلاً ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1650 ، ح 8899 .
2- 9 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق .
3- 10 . هکذا فی «ب ، ج ، ز ، بس» وحاشیة المطبوع . وفی «د ، بر ، بف ، جر» والمطبوع : «جعفر بن محمّد ، عن یونس» . والصواب ما أثبتناه . لاحظ ما قدّمناه فی الکافی ، ذیل الحدیث 382 ، وما یأتی فی الکافی ، ذیل الحدیث 3804 .
4- 1 . فی «ز» : + «صلاة» .
5- 2 . فی «ب» : - «أستودع اللّه _ إلی _ أمره» .
6- 3 . «الضَّعْضَعَة» : الخضوع والتذلّل ، وضعضعه الهمّ فتضعضع . ترتیب کتاب العین ، ج 2 ، ص 1044 (ضع) .
7- 4 . فی الوافی : + «دینی و» .
8- 5 . «یعنینی أمره» ، أی یهمّنی ؛ من الإعناء بمعنی الاهتمام والاعتناء . راجع : النهایة ، ج 3 ، ص 314 (عنا) .
9- 6 . فی «ب ، بر ، بف» : «وحفظه» .
10- 7 . الکافی ، کتاب الدعاء ، باب القول عند الإصباح والإمساء ، ح 3284 ، بسند آخر ، مع اختلاف الوافی ، ج 9 ، ص 1651 ، ح 8901 ؛ البحار ، ج 86 ، ص 50 ، ذیل ح 54 .
11- 8 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد.
12- 9 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بف» والوافی . وفی «بس» والمطبوع : «و» .
13- 10 . فی «بر» : «فلیقل» .

وَحْشَتِی، وَ آمِنْ رَوْعَتِی(1)، وَ أَعِنِّی(2) عَلی وَحْدَتِی».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و در حدیث مرفوعی (که سند را بمعصوم رسانند) حدیث کنند که فرمود: هر که در خانه و اطاقی تنها بخوابد پس آیة الکرسی را بخواند و بگوید:«اللهم آنس وحشتی و آمن روعتی و أعنی علی وحدتی».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 362 

*****

[ترجمه کمره ای] :

13-به معصوم رسانیده است که فرمود: هر که تنها در خانه ای شب را به سر برد،باید آیة الکرسی را بخواند و باید بگوید: بار خدایا هراسم را آرام کن و ترسم را بیاسای و در تنهائی کمکم کن.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 311 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

13-به معصوم رسانیده است که فرمود:

هرکه تنها در خانه ای شب را به سر برد،باید آیة الکرسی را بخواند و باید بگوید:

بار خدایا هراسم را آرام کن و ترسم را بیاسای و در تنهائی کمکم کن.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 621 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرفوع.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 442 

*****

14- الحدیث

14/3434. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ

شِمْرٍ، عَنْ یَزِیدَ بْنِ مُرَّةَ، عَنْ بُکَیْرٍ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ : «قَالَ لِی رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : یَا عَلِیُّ، أَ لاَ أُعَلِّمُکَ کَلِمَاتٍ؟ إِذَا وَقَعْتَ(4) فِی وَرْطَةٍ(5) أَوْ بَلِیَّةٍ، فَقُلْ: "بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، وَ(6) لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ" ؛ فَإِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ یَصْرِفُ بِهَا عَنْکَ مَا یَشَاءُ(7) مِنْ أَنْوَاعِ الْبَلاَءِ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

بکیر گوید: شنیده از امیر المؤمنین علیه السلام که میفرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بمن فرمود: ای علی آیا بتو نیاموزم کلماتی؟ هر گاه در ورطه (امری که خلاصی از آن دشوار باشد) یا بلائی افتادی پس بگو:« بسم اللّٰه الرحمن الرحیم و لا حول و لا قوة الا باللّٰه العلی العظیم». زیرا خداوند عز و جل ببرکت این دعا آنچه خواهد از اقسام بلا از تو دور کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 363 

*****

[ترجمه کمره ای] :

14-از بکیر،فرمود:از امیر المؤمنین(علیه السّلام)شنیدم می فرمود: رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)به من فرمود: ای علی!آیا به تو کلماتی نیاموزم؟هر گاهی که در سختی و بلائی افتی بگو:« بسم اللّٰه الرحمن الرحیم و لا حول و لا قوة الاّ باللّٰه العلیّ العظیم. »زیرا خدا عز و جل می گرداند بدان از تو آنچه را خواهد از انواع بلا

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 311 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

14-«بکیر»،فرمود:از امیر المؤمنین علیه السّلام شنیدم می فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به من فرمود:ای علی!آیا به تو کلماتی نیاموزم؟هرگاه که در سختی و بلائی افتی بگو:«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم و لا حول و لا قوة الاّ باللّه العلیّ العظیم»زیرا خدای عزّ و جلّ بدیها و انواع بلاها را از تو دفع می کند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 621 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و فی القاموس الورطة الهلکة و کل أمر تعسر منه النجاة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 443 

*****

58- بَابُ الدُّعَاءِ عِنْدَ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ

1-الحدیث

1/3435 . قَالَ(9): کَانَ(10) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَدْعُو عِنْدَ قِرَاءَةِ کِتَابِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ :

«اللّهُمَّ رَبَّنَا لَکَ الْحَمْدُ، أَنْتَ(11) الْمُتَوَحِّدُ بِالْقُدْرَةِ وَ السُّلْطَانِ الْمَتِینِ(12)، وَ لَکَ الْحَمْدُ،

ص: 535


1- 11 . «الرَّوعَة» : المرّة الواحدة من الرَّوع : الفزع . النهایة، ج 2 ، ص 277 (روع) .
2- 12 . فی «بس» : - «وأعنّی» .
3- 13 . المحاسن ، ص 370، کتاب السفر ، ضمن ح 122 ، بسنده عن بکر بن صالح الرازی ، عن الجعفری ، عن أبی الحسن علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1645 ، ح 8890
4- 1 . فی «ز» : «أوقعت» .
5- 2 . «الورطة» : الهلکة ، وکلّ أمر تعسر النجاة منه . راجع : لسان العرب ، ج 7 ، ص 425 ؛ القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 931 (ورط) .
6- 3 . فی «د ، ز ، ص ، بس ، بف» : - «و» .
7- 4 . فی الوافی : «ما تشاء» .
8- 5 . الدعوات ، ص 52 ، الباب 1 ، مرسلاً عن الصادق علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . عدّة الداعی ، ص 280 ، الباب 5 ، مرسلاً ، وفیه : «قال الصادق علیه السلام : ألا اُعلّمک کلمات ...» الوافی ، ج 9 ، ص 1650 ، ح 8900 .
9- 6 . الظاهر أنّ قائل «قال» هو راوی الکتاب ، فالضمیر المستتر فیه راجع إلی المصنّف وهو الکلینی .
10- 7 . فی «بر ، بف» وحاشیة «د» والوافی : «وکان» .
11- 8 . فی «بر» : «وأنت» .
12- 9 . فی الوافی : «المبین» .

أَنْتَ الْمُتَعَالِی(1) بِالْعِزِّ وَ الْکِبْرِیَاءِ، وَ فَوْقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ، رَبَّنَا وَ لَکَ ، الْحَمْدُ، 2 / 250

أَنْتَ الْمُکْتَفِی بِعِلْمِکَ، وَ الْمُحْتَاجُ إِلَیْکَ کُلُّ ذِی عِلْمٍ(2)، رَبَّنَا وَ لَکَ الْحَمْدُ ، یَا مُنْزِلَ الاْآیَاتِ

وَ الذِّکْرِ الْعَظِیمِ(3)، رَبَّنَا فَلَکَ(4) الْحَمْدُ بِمَا(5) عَلَّمْتَنَا مِنَ الْحِکْمَةِ وَ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ الْمُبِینِ .

اللّهُمَّ أَنْتَ عَلَّمْتَنَاهُ قَبْلَ رَغْبَتِنَا فِی تَعَلُّمِهِ(6) ، وَ اخْتَصَصْتَنَا بِهِ قَبْلَ رَغْبَتِنَا بِنَفْعِهِ(7)؛ اللّهُمَّ فَإِذَا کَانَ ذلِکَ مَنّاً مِنْکَ وَ فَضْلاً(8) وَ جُوداً(9) وَ لُطْفاً(10) بِنَا وَ رَحْمَةً لَنَا وَ امْتِنَاناً عَلَیْنَا مِنْ غَیْرِ حَوْلِنَا(11) وَ لاَ حِیلَتِنَا(12) وَ لاَ قُوَّتِنَا؛ اللّهُمَّ فَحَبِّبْ إِلَیْنَا(13) حُسْنَ تِلاَوَتِهِ، وَ حِفْظَ آیَاتِهِ، وَ إِیمَاناً بِمُتَشَابِهِهِ، وَ عَمَلاً بِمُحْکَمِهِ(14)، وَ سَبَباً(15) فِی تَأْوِیلِهِ، وَ هُدًی فِی تَدْبِیرِهِ(16)، وَ بَصِیرَةً بِنُورِهِ.

اللّهُمَّ وَ کَمَا أَنْزَلْتَهُ شِفَاءً لاِءَوْلِیَائِکَ، وَ شَقَاءً عَلی أَعْدَائِکَ، وَ عَمًی(17) عَلی أَهْلِ مَعْصِیَتِکَ، وَ نُوراً لاِءَهْلِ طَاعَتِکَ؛ اللّهُمَّ فَاجْعَلْهُ لَنَا حِصْناً مِنْ عَذَابِکَ، وَ حِرْزاً مِنْ

ص: 536


1- 10 . فی شرح المازندرانی والوافی : «المتعال» .
2- 11 . والوافی : + «علیم» .
3- 1 . فی حاشیة «بر ، بف» والوافی : «الحکیم» .
4- 2 . فی «بر ، بف» وحاشیة «ج» : «ولک» .
5- 3 . فی شرح المازندرانی : «علی ما» .
6- 4 . هکذا فی «جک» وحاشیة «ز ، بع ، بف ، جف ، جه» وشرح المازندرانی والوافی ، وهو الأنسب . وفی سائر النسخ والمطبوع : «تعلیمه» .
7- 5 . فی شرح المازندرانی : «فی نفعه» .
8- 6 . فی «بر» : «وفضلک» .
9- 7 . فی «بر» وحاشیة «ج» : «وجودک» .
10- 8 . فی «بر» : «لطفا» بدون الواو .
11- 9 . فی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 373 : «الحول : الحرکة . یقال : حال الشخص یحیل : إذا تحرّک . أی من غیر تقلّبنا وحرکتنا إلی طلب ذلک منک . وهو مع ما عطف علیه حال عن اسم کان أو خبر له» .
12- 10 . فی شرح المازندرانی : «ولا حیلتنا ، هی الحذق وجودة النظر والقوّة علی التصرّف ، یعنی لم یکن ذلک من نظرنا وتصرّفات عقولنا فی الاحتیال إلی الوصول» .
13- 11 . فی «بر ، بف» وحاشیة «ج» والوافی : «فهب لنا» . وقوله : «فحبّب إلینا» جواب «إذا» .
14- 12 . فی «ز» : «بحکمته» .
15- 13 . فی «ص» وحاشیة «ج ، بر» : «سبیلاً» .
16- 14 . فی حاشیة «ج» : «تدبّره» .
17- 15 . فی «ص» : «وغمّا» .

غَضَبِکَ(1)، وَ حَاجِزاً عَنْ(2) مَعْصِیَتِکَ، وَ عِصْمَةً مِنْ سَخَطِکَ، وَ دَلِیلاً عَلی طَاعَتِکَ، وَ نُوراً

یَوْمَ نَلْقَاکَ(3) نَسْتَضِیءُ بِهِ فِی خَلْقِکَ، وَ نَجُوزُ بِهِ عَلی(4) صِرَاطِکَ، وَ نَهْتَدِی بِهِ إِلی جَنَّتِکَ .

اللّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِکَ مِنَ الشِّقْوَةِ فِی حَمْلِهِ، وَ الْعَمی عَنْ عِلْمِهِ(5)، وَ الْجَوْرِ(6) عَنْ(7) حُکْمِهِ، وَ الْعُلُوِّ(8) عَنْ قَصْدِهِ، وَ التَّقْصِیرِ دُونَ حَقِّهِ .

اللّهُمَّ احْمِلْ عَنَّا ثِقْلَهُ، وَ أَوْجِبْ لَنَا أَجْرَهُ، وَ أَوْزِعْنَا(9) شُکْرَهُ، وَ اجْعَلْنَا نُرَاعِیهِ(10) وَ نَحْفَظُهُ؛ اللّهُمَّ اجْعَلْنَا نَتَّبِعُ حَلاَلَهُ، وَ نَجْتَنِبُ حَرَامَهُ، وَ(11) نُقِیمُ حُدُودَهُ، وَ نُوءَدِّی فَرَائِضَهُ؛ اللّهُمَّ ارْزُقْنَا حَلاَوَةً فِی تِلاَوَتِهِ، وَ نَشَاطاً فِی قِیَامِهِ، وَ وَجَلاً فِی تَرْتِیلِهِ(12)، وَ قُوَّةً فِی اسْتِعْمَالِهِ فِی آنَاءِ اللَّیْلِ وَ أَطْرَافِ(13) النَّهَارِ.

اللّهُمَّ وَ اشْفِنَا(14) مِنَ النَّوْمِ بِالْیَسِیرِ، وَ أَیْقِظْنَا فِی سَاعَةِ اللَّیْلِ مِنْ رُقَادِ الرَّاقِدِینَ،

ص: 537


1- 16 . فی شرح المازندرانی : «الغضب ، حالة للنفس محرّکة لها نحو الانتقام ، انفعال النفس من تلک الحالة بالتحریک إلیه . وإذا نسب إلیه تعالی فالمراد به لازمه وهو العقوبة والانتقام» .
2- 17 . فی «ب» : «من» .
3- 1 . فی حاشیة «ص ، بر» : «یوم القیامة» بدل «یوم نلقاک» .
4- 2 . فی «بف» والوافی : - «علی» .
5- 3 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، بر ، بس ، بف» وحاشیة «ز ، ص» وشرح المازندرانی والوافی . وفی «ز ، ص» والمطبوع : «عمله» .
6- 4 . «الجور» : المَیل عن القَصد . یقال : جار عن الطریق وجار علیه فی الحکم . الصحاح ، ج 2 ، ص 617 (جور) . والمراد : المیل عن حکمه إلی غیره .
7- 5 . فی شرح المازندرانی والوافی : «فی» .
8- 6 . فی «ب ، ز ، بر» والوافی : «والغلوّ» . وفی حاشیة «ج» : «والغلق» .
9- 7 . «أوزعنا» أی ألهمنا . راجع : لسان العرب ، ج 8 ، ص 390 (وزع) .
10- 8 . فی «بر» : «نقیه» . وفی حاشیة «ج ، بف» والوافی : «نَعیه» . وفی شرح المازندرانی : «وهی _ أی المراعاة _ النظر إلی مقاصده وما یصیر إلیه أمره . یقول : راعیت الأمیر : إذا نظرت إلی ما یصیر . وهذا أولی من تفسیر المراعاة بالمحافظة ؛ لأنّ التأسیس خیر من التأکید».
11- 9 . من «ونقیم» إلی آخر الباب اُسقط من «ص» .
12- 10 . فی «بر ، بف» وحاشیة «ج» : «بترتیله» .
13- 11 . فی «ج ، د ، ز ، بس ، بف» والوافی : - «أطراف» .
14- 12 . فی «بس» : «واسعنا» . وفی حاشیة «بف» والوافی : «واسقنا» . وعلی هذا شبّه السَّهَر بالعطش ، والنوم بالماء ، فاستعیر له السقی ، ثمّ ضمّن السقی معنی الإقناع والإرضاء ، فعدّی بالباء . قاله الفیض فی الوافی .

وَ أَنْبِهْنَا(1) عِنْدَ الاْءَحَایِینِ(2) _ الَّتِی یُسْتَجَابُ(3) فِیهَا الدُّعَاءُ _ مِنْ سِنَةِ الْوَسْنَانِینَ(4) .

2 / 575

اللّهُمَّ اجْعَلْ لِقُلُوبِنَا ذَکَاءً(5) عِنْدَ عَجَائِبِهِ الَّتِی لاَ تَنْقَضِی، وَ لَذَاذَةً عِنْدَ تَرْدِیدِهِ، وَ عِبْرَةً(6) عِنْدَ تَرْجِیعِهِ، وَ نَفْعاً بَیِّناً(7) عِنْدَ اسْتِفْهَامِهِ؛ اللّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِکَ مِنْ تَخَلُّفِهِ فِی قُلُوبِنَا(8)، وَ تَوَسُّدِهِ(9) عِنْدَ رُقَادِنَا، وَ نَبْذِهِ(10) وَرَاءَ ظُهُورِنَا، وَ نَعُوذُ بِکَ مِنْ قَسَاوَةِ قُلُوبِنَا لِمَا بِهِ وَعَظْتَنَا .

اللّهُمَّ انْفَعْنَا(11) بِمَا صَرَّفْتَ(12) فِیهِ مِنَ الاْآیَاتِ، وَ ذَکِّرْنَا بِمَا ضَرَبْتَ فِیهِ مِنَ الْمَثُلاَتِ(13)،

ص: 538


1- 13 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، بس ، بف» والوافی . وفی «بر» والمطبوع : «ونبّهنا» .
2- 14 . فی حاشیة «ج» : «الإجابین» . و«الحِین» : الزمان ، قلّ أو کثر . والجمع : أحیان ، وجمع الجمع : أحایین . المصباح المنیر ، ص 160 ؛ مجمع البحرین ، ج 6 ، ص 240 (حین).
3- 15 . فی «ز» : «تستجاب» .
4- 16 . فی «ز» : «الوسنان» . وفی حاشیة «بر ، بس» : «الواسنین» . وفی شرح المازندرانی : «الوسانین ، جمع الوسنان ، وهو النائم ، أو الذی لیس بمتفرّق فی نومه . والوسن : النوم أو أوّله ... والهاء فی السنة عوض من الواو المحذوفة» . وراجع : النهایة ، ج 5 ، ص 186 (وسن) .
5- 1 . قلب ذکیّ ، و صبیّ ذکیّ : إذا کان سریع الفطنة ، وذَکِی یَذکی ذکاءً ، وذکا یذکو ذکاءً . ترتیب کتاب العین ، ج 1 ، ص 626 (ذکو).
6- 2 . فی حاشیة «ج» : «وغیرة» .
7- 3 . فی «ز» : «ما» بدل «بیّنا» .
8- 4 . فی مرآة العقول : «لعلّ المراد : أن یتخلّف فی قلوبنا ، فلا یظهر أثره علی أعضائنا وجوارحنا» .
9- 5 . فی شرح المازندرانی : «الوسادة ، بالتثلیث : المتّکأ والمخدّة. توسّده : جعله وسادة وهو کنایة عن امتهانه وطرحه عند النوم ، وترک تلاوته والتدبّر فیه ، یقال : هو لایتوسّد القرآن ، أی لایمتهنه ولایطرحه ، بل یحمله ویعظّمه ویقرؤه» . وقیل غیر ذلک . راجع : الوافی ومرآة العقول .
10- 6 . «النَّبذ» : طرحک الشیءَ من یدک أمامک أو خلفک . ومن المجاز : نَبَذ أمری وراءَ ظهره : إذا لم یعمل به . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1747 ؛ أساس البلاغة ، ص 443 (نبذ).
11- 7 . فی حاشیة «بر» : «أتبعنا» .
12- 8 . ظاهر بعض النسخ «صَرَفت» علی بناء المجرّد . وتصریف الآیات : تبیینها .
13- 9 . فی «ز» وحاشیة «ج» : «الأمثال» . و«المُثْلَة» : نِقْمَة تنزل بالإنسان فَیُجْعل مثالاً یرتدع به غیره ، وذلک کالنکال . وجمعه : مُثُلات ومَثُلات . المفردات للراغب ، ص 670 (مثل) . وفی شرح المازندرانی : «لعلّ المراد بها هنا العقوبات النازلة علی الاُمم السابقة بسبب المخالفات» .

وَ کَفِّرْ عَنَّا بِتَأْوِیلِهِ السَّیِّئَاتِ، وَ ضَاعِفْ لَنَا بِهِ جَزَاءً(1) فِی(2) الْحَسَنَاتِ، وَ ارْفَعْنَا بِهِ(3) ثَوَاباً فِی

الدَّرَجَاتِ، وَ لَقِّنَا بِهِ الْبُشْری بَعْدَ الْمَمَاتِ.

اللّهُمَّ اجْعَلْهُ لَنَا زَاداً تُقَوِّینَا(4) بِهِ فِی الْمَوْقِفِ(5) بَیْنَ یَدَیْکَ، وَ طَرِیقاً وَاضِحاً نَسْلُکُ بِهِ إِلَیْکَ، وَ عِلْماً نَافِعاً نَشْکُرُ بِهِ نَعْمَاءَکَ، وَ تَخَشُّعاً صَادِقاً نُسَبِّحُ بِهِ أَسْمَاءَکَ(6)، فَإِنَّکَ اتَّخَذْتَ بِهِ(7) عَلَیْنَا حُجَّةً قَطَعْتَ بِهِ عُذْرَنَا، وَ اصْطَنَعْتَ(8) بِهِ(9) عِنْدَنَا نِعْمَةً قَصَرَ(10) عَنْهَا(11) شُکْرُنَا(12) .

اللّهُمَّ اجْعَلْهُ لَنَا وَلِیّاً یُثَبِّتُنَا(13) مِنَ الزَّلَلِ(14)، وَ دَلِیلاً یَهْدِینَا لِصَالِحِ الْعَمَلِ، وَ عَوْناً هَادِیاً(15) یُقَوِّمُنَا(16) مِنَ الْمَیْلِ(17)، وَ عَوْناً یُقَوِّینَا(18) مِنَ الْمَلَلِ(19) حَتّی یَبْلُغَ بِنَا أَفْضَلَ الاْءَمَلِ(20) .

اللّهُمَّ اجْعَلْهُ لَنَا شَافِعاً یَوْمَ اللِّقَاءِ، وَ سِلاَحاً یَوْمَ الاِرْتِقَاءِ، وَ حَجِیجاً(21) یَوْمَ الْقَضَاءِ،

ص: 539


1- 10 . فی «ز» : «جزاءً به» . وفی «بر» : «أجرا».
2- 11 . فی «بر» وحاشیة «ج» والوافی : «من» .
3- 12 . فی «بف» وحاشیة «ج» : «علیه» .
4- 1 . فی «ز» وشرح المازندرانی : «تقوّتنا» .
5- 2 . فی «ب ، بس» وحاشیة «د» : + «وفی الوقوف» . وفی «ج ، بر ، بف» : «للموقف وفی الوقوف» بدل «فی الموقف» .
6- 3 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، بر ، بف» والوافی : + «اللهمّ» .
7- 4 . فی «بر ، بف» : «اتّخذته» بدل «اتّخذت به» .
8- 5 . فی «بر» : «اصطفیت» .
9- 6 . فی «ب» : - «به» .
10- 7 . فی «ز» : «قصّر» علی بناء التفعیل .
11- 8 . فی «بر ، بف» : «عنّا» .
12- 9 . فی حاشیة «بف» : «شکره» .
13- 10 . یجوز فی «یثبتنا» البناء علی الإفعال والتفعیل ، کما صرّح به فی شرح المازندرانی .
14- 11 . فی شرح المازندرانی : «الذُلُل» . وقال : «جمع الذَلول ، من الذلّ بالکسر ، وهو ضدّ العقوبة» .
15- 12 . فی «ب ، ز ، بر ، بس ، بف» وشرح المازندرانی والوافی : «وهادیا» .
16- 13 . فی «ز» : «یقوّینا» .
17- 14 . یجوز فی «المیل» التحریک ، وکلاهما بمعنی العدول والانحراف عن الحقِّ إلی الباطل . قاله فی شرح المازندرانی .
18- 15 . فی «ز» وشرح المازندرانی : «تقوّینا» .
19- 16 . فی «ب» : - «وعونا یقوّینا من الملل» .
20- 17 . فی حاشیة «ج» : «العمل» .
21- 18 . «الحُجّة» : الدلیل والبرهان . یقال : حاجَجتُه حِجابا ومُحاجّة ، فأنا محاجّ ، وحجیج : فعیل بمعنی مفاعل . النهایة ، ج 1 ، ص 341 (حجج).

وَ نُوراً یَوْمَ الظَّلْمَاءِ(1) ، یَوْمَ لاَ أَرْضَ(2) وَ لاَ سَمَاءَ، یَوْمَ یُجْزی(3) کُلُّ سَاعٍ بِمَا(4) سَعی(5) .

اللّهُمَّ اجْعَلْهُ لَنَا رَیّاً(6) یَوْمَ الظَّمَاَء ، وَ فَوْزاً(7) یَوْمَ الْجَزَاءِ، مِنْ نَارٍ حَامِیَةٍ قَلِیلَةِ الْبُقْیَا(8)، عَلی مَنْ بِهَا اصْطَلی(9)، وَ بِحَرِّهَا تَلَظّی(10).

اللّهُمَّ اجْعَلْهُ لَنَا بُرْهَاناً عَلی رُؤُوسِ الْمَلاَء، یَوْمَ یُجْمَعُ(11) فِیهِ أَهْلُ الاْءَرْضِ وَ أَهْلُ السَّمَاءِ(12). اللّهُمَّ ارْزُقْنَا مَنَازِلَ الشُّهَدَاءِ، وَ عَیْشَ السُّعَدَاءِ، وَ مُرَافَقَةَ الاْءَنْبِیَاءِ؛ إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ».(13)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام هنگام خواندن قرآن این دعا را میخواند (که ترجمه اش چنین است): «بار خدایا ای پروردگار ما ستایش مخصوص تو است، توئی یگانه در قدرت و پادشاهی استوار، و مخصوص تو است ستایش، توئی برتر بعزت و کبریاء و مسلط بر فراز آسمانها و عرش بزرگ، پروردگار ما و از آن تو است ستایش، توئی که همه چیز را بذات خود دانائی و هر دانشمندی نیازمند درگاه تو است، پروردگار ما از آن تو است ستایش ای فرود فرستندۀ آیه ها و ذکر عظیم، پروردگار ما مخصوص تو است ستایش بدانچه بما آموختی از حکمت و قرآن عظیم آشکارکننده، بار خدایا توئی که پیش از رغبت ما در آموختنش آن را بما آموختی، و پیش از اظهار شوق مادر سودش ما را بدان مخصوص گردانیدی، بار خدایا در این صورت این منتی است از تو بر ما و فضل وجود و لطفی است بما و رحمتی است برای ما و امتنانی است بر سر ما، بدون اینکه از جانب ما جنبش و حرکت و توانائی و چاره جوئی شود، بار خدایا پس تلاوت این قرآن و در برداشتن آیاتش را محبوب ما ساز، و بما ارزانی دار ایمان بآیات متشابه آن را، و توفیق عمل بمحکمش را، و بما ده وسیلۀ تأویل آن را، و راهنمائی در تدبیر آن و بینائی در پرتو نورش را بما عنایت فرما. بار خدایا چنانچه آن را فرو فرستادی درمان برای دوستانت، و وسیلۀ بدبختی برای دشمنانت، و سبب کوری نافرمانانت، و وسیلۀ روشنی فرمانبردارانت، بار خدایا آن را قرار ده برای ما پناهگاه محکمی از عذابت، و دژی از خشمت، و جلوگیری از نافرمانیت و نگهبانی از قهر و غضبت، و راهنمائی بفرمانبرداریت، و نوری در روز دیدارت که بدان در میان خلق تو روشنی یابیم، و بر صراط تو بدان وسیله بگذریم، و ببهشتت راه یابیم. بار خدایا بتو پناه بریم از بدبختی در حمل آن، و کوری از عمل [یا علم] بآن، و کجروی در حکم آن و برتری نمودن از توجه بدان (یا پیشتازی از میانه روی آن) و کوتاهی کردن در برابر حق آن، بار خدایا سنگینی آن را از ما بردار و مزدش را برای ما لازم گردان، و سپاسگزاریش را نصیب ما گردان، و ما را چنان کن که مراعات و محافظتش کنیم، بار خدایا ما را چنان ساز که از حلالش پیروی کنیم و از حرامش اجتناب ورزیم، و حدود آن را بر پا داریم، و فرائض آن را بجا آوریم. بار خدایا روزی ما گردان شیرینی تلاوتش را و نشاط در باره قیام بدان، و ترس در هنگام خواندنش و نیروئی برای بکار بستن آن در هر آن از شب و روز، بار خدایا باندکی خواب خستگی ما را درمان کن (و بنا بر نسخۀ «اسقنا» یعنی عطش خواب ما را باندکی از آن فرونشان) و در ساعت مخصوص شب ما را از خوابها بیدار کن و درگاه هائی که دعا باجابت رسد ما را از چرت چرتیها بخود آر. بار خدایا دلهای ما را در برابر عجائب بی پایانش تیز هوش کن، و زمزمۀ آن را لذت بخش نما، و هنگام مراجعه بآن عبرتی بما بده، و سود آشکاری هنگام فهم جوئیش بما عنایت فرما، بار خدایا بتو پناه بریم از تخلف قرآن در دلهای ما (یعنی اثر آن در اعضاء و جوارح ما آشکار نشود) و از اینکه آن را بالش خواب خود کنیم (فیض «ره») گوید: یعنی شب بخوابیم با او و تهجد باو نکنیم یا او را در کنار رختخواب خود اندازیم و آن را گرامی نداریم) و از اینکه آن را پشت سر اندازیم، و از قساوت دلهامان نسبت بدان چه ما را بدان پند دادی بتو پناه بریم، بار خدایا بآیاتی که در آن آوردی ما را سود ده، و بمثلهائی که در آن زده ای ما را متذکر ساز، و بتأویل آن بدیهای ما را جبران کن و بدان وسیله مزد کردار نیک ما را دو چندان کن، و درجات ما را بالا ببر، و پس از مرگ بسبب آن بما بشارت تلقین نما، بار خدایا آن را برای ما توشه ای ساز که در موقع وقوف در برابرت بدان وسیله بما نیرو دهی، و راه روشنی که که با آن بسوی تو آئیم، و دانش سودمندی که بدان وسیله نعمتهای تو را سپاسگزاریم، و خشوع صادقانه ای که با آن نامهای تو را تسبیح گوئیم، زیرا تو با فرود فرستادن آن حجتی بر ما آوردی که راه عذر را بر ما بستی و نعمتی بما دادی که زبان شکر ما از آن کوتاهست. بار خدایا آن را برای ما سرپرستی ساز که ما را از لغزش نگهدارد، و راهنمائی ساز که ما را بکار نیک راهنمائی کند، و کمکی راهنمایش ساز که ما را از کجی راست کند، و در خستگی نیرو بخشد، تا ببهترین آرزوهایمان رساند، بار خدایا آن را برای ما در روز قیامت شفیع ساز و وسیله ای برای ارتقاء و وکیلی پیروز در آن روز قضاوت، و نوری در آن روز تاریکی و ظلمت روزی که نه زمینی است و نه آسمانی، روزی که هر کس بآنچه کوشش کرده بدان مزد گیرد. بار خدایا آن را برای ما وسیلۀ سیرابی در روز تشنگی ساز، و سبب نجات ما گردان در روز جزا از آن آتش سوزانی که بر هر کس از آن گرمی خواهد ترحم نکند و شعله اش زبانه کشد، بار خدایا آن را برای ما برهانی قرار ده در آن روز که همۀ اهل زمین و آسمانها گرد آیند. بار خدایا منزلهای شهیدان و زندگی سعیدان، و رفاقت پیمبران را روزی ما گردان زیرا تو شنوای دعائی».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 366 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-امام صادق(علیه السّلام)نزد خواندن قرآن خدا عز و جل،این دعا را می خواند:«بار خدایا پروردگار ما!از آنِ تو است سپاس،توئی یگانه در توانائی و سلطنت استوار و از آنِ تو است سپاس،توئی برتر به عزت و کبریاء و فراز آسمانها و عرش بزرگ،پروردگار ما!از آنِ تو است سپاس،تو خود همه چیز را فرستنده آیات و ذکر عظیم، پروردگار ما!از آن تو است سپاس بدان چه آموختی از حکمت و از قرآن بزرگوار و روشن کننده،بار الها توئی که پیش از اظهار شوق آن را به ما آموختی و سودش را نجسته آن را به ما یاد دادی،بار خدایا!در صورتی که این خود منّت و فضل و جود و لطف است نسبت به ما و رحمت است برای ما و امتنانیست بر سر ما بی جنبش و چاره جوئی و توانی از طرف ما،بار خدایا!پس خوب خواندن آن و نگه داشتن آیاتش را نزد ما محبوب ساز و ایمان به متشابه و عمل به آیات محکم آن را با وسیلۀ تأویل و رهیابی در تدبیر و بینائی در پرتوش به دل ما انداز. بار خدایا!چنانی که آن را درمان برای دوستانت نازل کردی و وسیلۀ بدبختی دشمنانت ساختی و آن را نابینائی نافرمان و روشنی فمان برانت نمودی،بار خدایا!آن را برای ما دژی ساز از عذابت و پناهگاهی از خشمت و جلوگیری از نافرمانیت و نگهبانی از بد خواهیت و رهنمائی به فرمانبریت و نوری در روز ملاقات تا بدانمیان خلق تو پرتویاب شویم و به وسیلۀ آن از صراط تو بگذریم و به بهشت تو راه بریم. بار خدایا!به تو پناهم از شقاوت و جفا کاری در تحمل آن و کوری از به کار بستن آن و خلاف نمودن در حکمش و گردن فرازی از توجه بدان و کوتاهی کردن در برابر حق آن،بار خدایا! سنگینی آن را به کمک ما بردار و مزدش را به ما لازم دار و شکر و قدردانی از آن را بر ما بگمار و ما را راعی و حافظ آن ساز،بار خدایا!ما را پیروی کن از حلال آن و کناره جوی از حرامش و بر پا دارندۀ حدود و پرداخت کنندۀ مقرراتش بنما. بار خدایا!خواندنش را به کام ما شیرین گردان و در قیام بدان ما را نشاط بخش و در ضمن مرتب خواندن و حس تعبیر از آن دل ما را ترسان ساز و نیروی به کار بستن آن را در هر آن از شب و روز به ما عطا کن،بار خدایا!به اندکی خواب،خسته گی ما را درمان کن و در ساعات مقرره شب ما را از خواب خوابیده ها بیدار کن و در آن هنگامه ها که دعا اجابت شود،از چُرتِ چرت زنان برانگیز.بار خدایا!به دل ما هوشی بده در برابر شگفتیهای بی پایان قرآن و لذّتی در زمزمه کردن با آن و عبرتی در موقع شرح و بیان معانی آن و سود روشنی در هنگام فهم جوئی آن،بار خدایا!ما به تو پناه بریم از اینکه دلچسب ما نباشد و از اینکه آن را بالش خواب خود کنیم و پشت سر اندازیم و به تو پناه بریم از قساوت خود نسبت بدان چه ما را پند داری. بار خدایا!ما را سود بخش بدان چه در قرآن از آیات خود مصرف کردی و ما را یادآور ساز بدان چه از مثلها که در آن آوردی و با تأویل آن بدکرداریهای ما را جبران کن و به وسیلۀ آن مزدکردار نیک ما را چند برابر ساز و درجات ما را بدان بالا بر و با آن پس از مرگ مژده به دهان ما گذار،بار خدایا!آن را توشه ای ساز برای ما که در موقع وقوف برابرت نیرومند شویم و راه روشنی که از آن به سوی تو پوئیم و دانش سودمندی که بدان شکر نعمت جوئیم و خشوع با حقیقتی که نامهای مقدّست را بدان منزّه دانیم، زیرا تو بدان بر ما حجّتی آوردی که راه عذر بر ما بستی و به وسیلۀ آن نعمتی به ما ارزانی داشتی که زبان شکر ما از آن کوتاه است. بار خدایا!او را برای ما سرپرستی ساز که از لغزشمان باز گیرد و راهنمائی که ما را به کار شایسته بگیرد و کمکی رهنما که از انحراف و کجی به راستی کشاند و یاوری که از خستگی برهاند تا ما را به برترین آرمانها رساند،بار خدایا!آن را برای ما شفیع روز ملاقات خود ساز و ساز و برگ روز بر فراز شدن و وکیل مدافع روز قضاوت و نور در روز ظلمت روزی که نه زمینی باشد و نه آسمان روزی که هر کس بدان چه برای آن کوشیده مزد گیرد. بار خدایا!آن را در روز تشنگی وسیلۀ سیرابی ما ساز و نور روز پاداش گردان و بی ترحّم بر هر که به جانش افروخته گردد و به سوزش شعله ور شود،بار خدایا!قرآن را برهان ما ساز در میان روزی که همۀ اهل آسمانها و زمین گرد آیند،بار خدایا!به ما مقامات شهیدان بده و زندگی سعادتمندان و رفاقت با پیمبران،زیرا تو شنونده دعائی

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 317 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام هنگام خواندن قرآن خودش این دعا را می خواند:«بار خدایا پروردگارا!(سپاس از آن توست توئی یگانه در توانائی و سلطنت استوار و از آن توست سپاس،توئی برتر به عزت و کبریاء و مسلط بر فراز آسمانها و عرش بزرگ،پروردگارا!از آن توست سپاس،تو خود فرستنده آیات و ذکر عظیمی،پروردگار ما!از آن توست سپاس به آنچه که از حکمت و قرآن عظیم به ما آموختی،بار الها توئی که پیش از تمایل به آموختن آن را به ما آموختی و پیش از اظهار سودش آن را به ما یاد دادی،بار خدایا!در صورتی که این خود منّت و فضل و جود و لطف و رحمتی است نسبت به ما و منتی است بر سر ما بدون اینکه از طرف ما جنبش و حرکت و چاره جوئی رخ دهد،بار خدایا!پس خوب خواندن آن و نگه داشتن آیاتش را نزد ما محبوب ساز و ایمان به متشابه و عمل به آیات محکم آن را با وسیلۀ تأویل و رهیابی در تدبیر و بینائی در پرتوش به ما عنایت فرما.

بار خدایا!چنانچه آن را برای ما که از دوستانت هستیم فروفرستادی و وسیله کوری و بدبختی برای دشمنانت قرار دادی و وسیله روشنائی فرمانبردارانت ساختی.،بار خدایا آن را برای ما دژی ساز از عذابت و پناهگاهی از خشمت و جلوگیری از نافرمانیت و نگهبانی از بدخواهیت و رهنمائی به فرمانبریت و نوری در روز ملاقات تا بدان میان خلق تو پرتو یاب شویم و به وسیلۀ آن از صراط تو بگذریم و به بهشت تو راه یابیم.

بارخدایا!به تو پناه بریم از بدبختی در حمل آن و کوری از عمل و با علم به آن و کجروی در حکم آن.و گردن فرازی از توجه بدان و کوتاهی کردن در برابر حق آن،بار خدایا!سنگینی آن را به کمک ما بردار و مزدش را به ما لازم دار و شکر و قدردانی از آن را بر ما بگمار و ما را چنان کن که مراعاتش و حفظش کنیم،خدایا ما را چنان قرار ده که از حلالش پیروی کنیم و از حرامش دوری نمائیم و حدود آن را برپا داریم و فرائض آن را بجا آوریم.

بار خدایا!خواندنش را به کام ما شیرین گردان و در قیام بدان ما را نشاط بخش و در ضمن مرتب خواندن و حسن تعبیر از آن دل ما را ترسان ساز و نیروی به کار بستن آن را در هر آن از شب و روز به ما عطا کن،بار خدایا!به اندکی خواب،خسته گی ما را درمان کن و در ساعات مقرر شب ما را از خواب خوابیده ها بیدار کن و در آن هنگامه ها که دعا اجابت شود،از چرت چرت زنان برانگیز.بار خدایا!به دل ما هوشی بده در برابر شگفتیهای بی پایان قرآن و لذّتی در زمزمه کردن با آن و عبرتی در موقع شرح و بیان معانی آن سود و لذّتی در زمزمه کردن با آن و عبرتی در موقع شرح و بیان معانی آن و سود روشنی در هنگام فهم جوئی آن،بار خدایا!ما به تو پناه بریم از اینکه دلچسب ما نباشد و از اینکه آن را بالش خواب خود کنیم و پشت سر اندازیم و به تو پناه بریم از قساوت خود نسبت به آنچه که به ما پند آموختی.

بار خدایا!ما را سود بخش به آنچه در قرآن از آیات خود مصرف کردی و ما را یادآور ساز به آنچه از مثلها که در آن آوردی و با تأویل آن بدکردیهای ما را جبران کن و به وسیلۀ آن مزد کردار نیک ما را چند برابر ساز و درجات ما را بدان بالا بر و با آن پس از مرگ مژده به دهان ما گذار،بار خدایا!آن را توشه ای ساز برای ما که در موقع وقوف در برابرت نیرومند شویم و راه روشنی که از آن به سوی تو پوئیم و دانش سودمندی که بدان شکر نعمت جوئیم و خشوع با حقیقتی که نامهای مقدست را بدان منزه دانیم،زیرا تو بدان بر ما حجتی آوردی که راه عذر بر ما بستی و به وسیله آن نعمتی به ما ارزانی داشتی که زبان شکر ما از آن کوتاه است.

بار خدایا!او را برای ما سرپرستی ساز که از لغزشمان باز گیرد و راهنمائی که ما را به کار شایسته بگیرد و کمکی رهنما که از انحراف و کجی به راستی کشاند و یاوری که از خستگی برهاند تا ما را به برترین آرمانها رساند،بار خدایا!آن را برای ما شفیع روز ملاقات خود ساز و ساز و برگ روز بر فراز شدن و وکیل مدافع روز قضاوت و نور در روز ظلمت روزی که نه زمینی باشد و نه آسمان روزی که هرکس بدانچه برای آن کوشیده مزد بگیرد.

بار خدایا!آن را در روز تشنگی وسیلۀ سیرابی ما ساز و نور روز پاداش گردان و بی ترحّم بر هرکس به جانش افروخته گردد و به سوزش شعله ور شود،بار خدایا!قرآن را برهان ما ساز در میان روزی که همۀ اهل آسمانها و زمین گرد آیند،بار خدایا!به ما مقامات شهیدان بده و زندگی سعادتمندان و رفاقت با پیامبران،زیرا تو شنونده دعائی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 625 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. و فوق السماوات أی حال کونک مستولیا و متسلطا علی السماوات و العرش، و قال فی النهایة : رب أوزعنی أی ألهمنی و أولعنی، و قال ترتیل القرآن التأنی فیها. و التمهل و تبیین الحروف و الحرکات تشبیها بالثغر المرتل و هو المشبه بنور الأقحوان یقال رتل و ترتل عند الأحایین و فی بعض النسخ الإجابین قال فی القاموس فلان یفعل کذا أحیانا و فی الأحایین، و قال الإجاب و الإجابة و الجابة و المجوبة و الجیبة، الجواب، و قال فی النهایة : الوسنان النائم الذی لیس بمستغرق فی نومه و الوسن أول النوم، و قد وسن یسن سنة و الهاء فیه عوض من الواو المحذوفة کما فی عدة و قال فی الصحاح الذکاء ممدود حدة القلب و قد ذکی الرجل یذکی ذکاء فهو ذکی و قال و قد لذذت الشیء بالکسر لذا ذا و لذاذة أی وجدته لذیذا من تخلفه لعل المراد أن یتخلف فی قلوبنا فلا یظهر أثره علی أعضائنا و جوارحنا و توسده قال فی النهایة و فی الحدیث إنه ذکر عنده شریح الحضرمی فقال ذلک رجل لا یتوسد القرآن هذا یحتمل مدحا و ذما، فالمدح أنه لا ینام اللیل عن القرآن و لم یتهجد إلا به فیکون القرآن متوسدا معه بل یداوم قراءته و یحافظ علیها، و الذم معناه لا یحفظ من القرآن شیئا و لا یدیم قراءته فإذا نام لم یتوسد معه القرآن و أراد بالتوسد النوم، و من الأول الحدیث لا توسدوا القرآن و أتلوه حق تلاوته و فیه أیضا من قرأ ثلاث آیات فی لیلة لم یکن متوسدا للقرآن، و من الثانی حدیث أبی الدرداء قال له رجل إنی أرید أن أطلب العلم و أخشی أن أضیعه فقال لأن تتوسد العلم خیر لک من أن تتوسد الجهل، و قال الطیبی فی شرح المشکاة هو کنایة عن التکاسل أی لا تجعلوه وسادة تنکبون و تنامون علیه، أو عن التغافل عن تدبر معانیه و قال فی القاموس رجل توسد القرآن یحتمل کونه مدحا أی لا یمتهنه و لا یطرحه بل یجله و یعظمه و ذما أی لا یکب علی تلاوته إکباب النائم علی وسادته، و من الأول قوله صلی الله علیه و آله و سلم لا توسدوا القرآن، و قال تصریف الآیات تبیینها، و قال فی الصحاح المیل بالتحریک ما کان خلقه یقال منه رجل أمیل العاتق فی عنقه میل. و حجیجا قال فی النهایة: فی حدیث الدجال أن یخرج و أنا فیکم فأنا حجیجه أی محاججه و مغالبة بإظهار الحجة علیه و الحجة الدلیل و البرهان یقال حاججته فأنا محاج و حجیج فعیل بمعنی فاعل، و قال فی حدیث الدعاء لا یبقی علی من تضرع إلیها یعنی النار یقال أبقیت علیه أبقی إبقاء إذا رحمته و أشفقت علیه و الاسم البقیا کدنیا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 445 

*****

(59) باب الدعاء فی حفظ القرآن

اشاره

2 / 576

59 _ بَابُ الدُّعَاءِ(14) فِی حِفْظِ الْقُرْآنِ

1- الحدیث

1/3436. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ

ص: 540


1- 1 . فی «بر ، بف» والوافی : + «وریّا یوم الظمأ» .
2- 2 . فی «ب» : «الأرض» .
3- 3 . فی «ز» : «تجزی».
4- 4 . فی «ز» : «ما» بدون الباء.
5- 5 . فی «بر ، بف» : «یسعی».
6- 6 . رَوِی من الماء یروی رَیّا ، والاسم : الرِّیّ _ بالکسر _ فهو ریّان ، والمرأة : ریّی . والجمع فی المذکّر والمؤنّث : رِواء . المصباح المنیر ، ص 246 (روی).
7- 7 . فی «ج ، د ، ز ، بر ، بف» والوافی : «نورا» . وقال فی شرح المازندرانی : «وفی أکثر النسخ : نورا ، بالنون . ولعلّه تصحیف» .
8- 8 . فی شرح المازندرانی : «البقیا ، بالضمّ والسکون : الرحمة والشفقة ، اسم من أبقیت علیه إبقاءً : إذا رحمته وأشفقت علیه . ویفهم من لفظ القلّة عرفا المبالغة فی شدّتها ، کما یقال : قلیل الترحّم علی خلق اللّه ؛ للمبالغة فی أنّه غضوب» . وراجع : مرآة العقول ، ج 12 ، ص 446 .
9- 9 . فی «ب» : «اضطلی» بالضاد المعجمة . والاصطلاء : افتعال من صلا النارِ والتسخّن بها . النهایة ، ج 3 ، ص 51 (صلا) .
10- 10 . فی «بر» : «وتجرّها بلظی». والتلظّی : التلهّب والتوقّد والاضطرام . راجع : الصحاح ، ج 6 ، ص 2482 ؛ النهایة ، ج 4 ، ص 252 ؛ لسان العرب ، ج 15 ، ص 248 (لظی) .
11- 11 . فی «ب ، ج ، د ، ز» : «تجمع» .
12- 12 . فی «ب» : «أرض والسماء» بدل «أهل الأرض و أهل السماء» .
13- 13 . الوافی ، ج 9 ، ص 1721 ، ح 8996 .
14- 14 . فی «ب ، ج ، بس ، بف» : «دعاء» .

سِنَانٍ، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «تَقُولُ(1): اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ وَ لَمْ یَسْأَلِ الْعِبَادُ مِثْلَکَ(2)، أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ(3) نَبِیِّکَ وَ رَسُولِکَ، وَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِکَ وَ صَفِیِّکَ، وَ مُوسی کَلِیمِکَ وَ نَجِیِّکَ، وَ عِیسی کَلِمَتِکَ وَ رُوحِکَ ؛ وَ أَسْأَلُکَ بِصُحُفِ إِبْرَاهِیمَ ، وَ تَوْرَاةِ مُوسی ، وَ زَبُورِ دَاوُدَ ، وَ إِنْجِیلِ عِیسی ، وَ قُرْآنِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ، وَ بِکُلِّ(4) وَحْیٍ أَوْحَیْتَهُ، وَ قَضَاءٍ أَمْضَیْتَهُ، وَ حَقٍّ قَضَیْتَهُ، وَ غَنِیٍّ أَغْنَیْتَهُ، وَ ضَالٍّ هَدَیْتَهُ، وَ سَائِلٍ أَعْطَیْتَهُ؛ وَ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی وَضَعْتَهُ عَلَی اللَّیْلِ، فَأَظْلَمَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذِی وَضَعْتَهُ عَلَی النَّهَارِ، فَاسْتَنَارَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذِی وَضَعْتَهُ عَلَی الاْءَرْضِ فَاسْتَقَرَّتْ، وَ دَعَمْتَ(5) بِهِ السَّمَاوَاتِ فَاسْتَقَلَّتْ(6)، وَ وَضَعْتَهُ عَلَی الْجِبَالِ فَرَسَتْ(7)، وَ بِاسْمِکَ الَّذِی بَثَثْتَ(8) بِهِ الاْءَرْزَاقَ؛ وَ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی تُحْیِی بِهِ الْمَوْتی؛ وَ أَسْأَلُکَ بِمَعَاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِکَ، وَ مُنْتَهَی(9) الرَّحْمَةِ مِنْ کِتَابِکَ؛ أَسْأَلُکَ(10) أَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تَرْزُقَنِی(11) حِفْظَ الْقُرْآنِ وَ أَصْنَافَ الْعِلْمِ، وَ أَنْ

تُثَبِّتَهَا(12) فِی قَلْبِی وَ سَمْعِی وَ بَصَرِی، وَ أَنْ تُخَالِطَ بِهَا(13) لَحْمِی وَ دَمِی وَ عِظَامِی

ص: 541


1- 1 . فی «ب ، بر ، بف» : «یقول» .
2- 2 . فی «بر» : + «کرما» .
3- 3 . فی الوافی : - «محمّد» .
4- 4 . فی «ج» : «کلّ» .
5- 5 . فی حاشیة «ص» : «دَمِعَت» . أی امتلأت . وفی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 381 : «ودعمت به السماوات ، أی جعلته دعامة لها وأقمتها به ، وهی عماد البیت والخشب المنصوب للتعریش» .
6- 6 . استقلّت السماء: ارتفعت . الصحاح ، ج 5 ، ص 1804 (قلل).
7- 7 . رسا الشیء یَرسُو رَسْوا ورُسُوّا : ثبت ، فهو راسٍ ، وجبالٌ راسِیة وراسیات ورواس . المصباح المنیر ، ص 227 (رسو).
8- 8 . فی «ج» : «تنبت» . وفی «ز ، بر ، بس» : «تثبت» . وفی حاشیة «ج» : «تبثّ» . وفی حاشیة «ص ، بر» : «تبْثَت» . ولم یوجد فی کتب اللغة . وفی الوافی : «ثبتت» .
9- 9 . فی «ج» : «وبمنتهی».
10- 10 . فی «ب» : - «أسألک» .
11- 11 . فی «ز» وحاشیة «ج» : «وارزقنی» . وفی «بف» : «وأن یرزقنی» .
12- 1 . فی «بس» : «وثبّتها» .
13- 2 . فی «ز» : «به» .

وَ مُخِّی، وَ تَسْتَعْمِلَ(1) بِهَا لَیْلِی وَ نَهَارِی بِرَحْمَتِکَ وَ قُدْرَتِکَ(2)؛ فَإِنَّهُ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِکَ ، یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ».(3)

قَالَ(4): وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ زِیَادَةُ : «وَ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی دَعَاکَ بِهِ عِبَادُکَ الَّذِینَ اسْتَجَبْتَ لَهُمْ وَ أَنْبِیَاوءُکَ، فَغَفَرْتَ لَهُمْ وَ رَحِمْتَهُمْ؛ وَ أَسْأَلُکَ(5) بِکُلِّ اسْمٍ أَنْزَلْتَهُ(6) فِی کُتُبِکَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذِی اسْتَقَرَّ بِهِ عَرْشُکَ، وَ بِاسْمِکَ الْوَاحِدِ الاْءَحَدِ الْفَرْدِ(7) الْوَتْرِ الْمُتَعَالِ(8)، الَّذِی 2 / 577

یَمْلاَءُ الاْءَرْکَانَ کُلَّهَا، الطَّاهِرِ الطُّهْرِ(9)، الْمُبَارَکِ الْمُقَدَّسِ، الْحَیِّ الْقَیُّومِ، نُورِ السَّمَاوَاتِ وَ الاْءَرْضِ، الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، الْکَبِیرِ الْمُتَعَالِ، وَ کِتَابِکَ الْمُنْزَلِ بِالْحَقِّ، وَ کَلِمَاتِکَ(10)

التَّامَّاتِ، وَ نُورِکَ التَّامِّ، وَ بِعَظَمَتِکَ وَ أَرْکَانِکَ».(11)

وَ قَالَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ أَرَادَ أَنْ یُوعِیَهُ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _

ص: 542


1- 3 . فی «ز» : «یستعمل» علی بناء المفعول . وفی «بر ، بف» : «استعمل» .
2- 4 . فی «ز» : «ورحمتک بقدرتک» .
3- 5 . الوافی ، ج 9 ، ص 1717 ، ح 8993 .
4- 6 . لم یُعلَم مرجع الضمیر المستتر فی «قال» بالجزم ، لکن لایبعد القول برجوعه إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی صدر الخبر ؛ فقد وردت عبارة «قال : وفی حدیث آخر» فی أربعة مواضع اُخری من مجلّدات الکافی وقد تقدّم أحمد بن محمّد بن خالد بعنوانه هذا ، أو بعنوان أحمد بن أبی عبداللّه ، أو أحمد بن محمّد المراد منه ابن خالد ، قبله . والمواضع الأربعة هی : الکافی ، ح 3784 و 11663 و 12859 و 12997 . یؤکّد ذلک ما ورد فی المورد الأخیر من الکافی ؛ فقد رواه الکلینی ، عن عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد ، عن القاسم بن یحیی ، عن جدّه الحسن بن راشد ، عن محمّد بن مسلم ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، قال : قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله ... وقال فی حدیث آخر ... ونفس الخبر رواه البرقی فی المحاسن ، ص 633 ، ح 117 ، عن القاسم بن یحیی ، عن جدّه الحسن بن راشد ، عن ابن مسلم ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، قال : قال أمیرالمؤمنین علیه السلام . ثمّ قال بعد نقل الخبر : «وفی حدیث آخر» .
5- 7 . فی شرح المازندرانی : - «أسألک» .
6- 8 . فی حاشیة «ج» : «نزل» .
7- 9 . فی «بر» : «الصمد» .
8- 10 . فی «ز» : «المتعالی» .
9- 11 . فی «ز ، بس» وحاشیة «ج ، بر» : «المطهّر» . وفی «بس» : + «و» . وفی «بف» وحاشیة «د» : + «المطهّر» .
10- 12 . فی «ز» : «وبکلماتک» .
11- 1 . الوافی ، ج 9 ، ص 1718 ، ح 8994 .

الْقُرْآنَ وَ الْعِلْمَ، فَلْیَکْتُبْ هذَا الدُّعَاءَ(1) فِی إِنَاءٍ نَظِیفٍ، بِعَسَلٍ مَاذِیٍّ(2)، ثُمَّ یَغْسِلُهُ بِمَاءِ الْمَطَرِ(3) قَبْلَ أَنْ یَمَسَّ الاْءَرْضَ، وَ یَشْرَبُهُ(4) ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ عَلَی الرِّیقِ؛ فَإِنَّهُ یَحْفَظُ ذلِکَ(5) إِنْ شَاءَ اللّهُ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابان بن تغلب گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: میگوئی (این دعا را که ترجمه اش چنین است): «بار خدایا من از تو خواهم - با اینکه بندگان از چون توئی خواهش نکنند - خواهم بحق محمد پیغمبر و رسولت و بحق ابراهیم خلیل خود و برگزیده ات و بحق موسی هم سخنت و هم رازت، و بحق عیسی کلمه ات و روحت، و از تو خواهم بحق صحف ابراهیم و تورات موسی و زبور داود و انجیل عیسی و قرآن محمد (صلّی الله علیه و آله) و بهر وحیی که فرستادی و بحق هر آن حکمی که آن را گذرا فرمودی، و هر آن حقی که بدان حکم فرمودی، و هر بی نیازی که توانگرش کردی و هر گمراهی که راهنمائیش کردی، و هر خواهنده ای که بدو عطا فرمودی، و از تو خواهم بدان نامت که بر شب نهادی پس تاریک شد، و بدان نامت که بر روز نهادی پس روشن گشت. و بدان نامت که بر زمین نهادی پس آرامش گرفت، و با آن آسمانها را ستون زدی و استوار شدند، و بدان نامت که بر کوهها نهادی و مستقر شدند، و بدان نامت که روزیها را بدان پراکنده کردی، و از تو خواهم بدان نامت که مردگان را بدان زنده سازی، و از تو خواهم بدان چه مرکز انعقاد عزت عرشت شد، و آخرین رحمتی که از کتابت (قرآن یا لوح محفوظ) آشکار گردد، از تو خواهم که بر محمد و آلش رحمت فرستی و حفظ قرآن و انواع دانش را بمن روزی کن، و اینکه آنها را در دل و گوش و چشمم پا بر جا کنی، و با گوشت و خون و استخوان و مغز من آنها را بیامیزی، و شب و روز مرا از رحمت و قدرت خودت بدانها بکار اندازی، زیرا که نه جنبشی و نه توانائی بجز تو نیست ای زنده و پاینده». گوید: و در حدیث دیگر اضافۀ دارد (که ترجمه آن اضافه نیز اینست): «و از تو خواهم بدان نامت که بندگانی که دعایشان را باجابت رساندی بدان ترا خواندند، و پیمبرانت بدان ترا خواندند که آنها را آمرزیدی و بدانها ترحم کردی، و از تو خواهم بهر نامی که در کتابهایت فرو فرستادی، و بدان نامت که عرش تو بدان پابرجا شد، و بنامت واحد، احد، فرود، وتر، متعال، آنکه همۀ ارکان را (عرش یا آسمانها و زمینها و جز آن را) پر کرده و پاک، پاکیزه، مبارک مقدس، حی، قیوم، روشنی آسمانها و زمین، رحمان، رحیم، کبیر متعال، و (از تو خواهم) بحق کنایت که بحق و راستی فرود آمده و کلمات تامه ات و نور تام تو، و بعظمتت و ارکانت». و گوید: در حدیث دیگری است که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: هر کس بخواهد که خداوند عز و جل قرآن و دانش را در دل او نهد این دعا را (که گذشت) با عسل سفید در ظرف پاکی بنویسد سپس آن را با آب بارانی که بزمین نرسیده باشد بشوید، و سه روز ناشتا بخورد که ان شاء اللّٰه قرآن را حفظ کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 367 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از ابان بن تغلب که امام صادق(علیه السّلام)فرمود:میگوئی: «بار خدایا!من از تو خواهم و بنده ها خواهش نکنند کسی را که مانند تو باشد،از تو خواهم به حق محمّد پیغمبرت و رسولت و ابراهیم خلیلت و برگزیده ات و موسی همسخنت و همرازات و عیسی کلمه ات و روحت و از تو خواهم به حق صحف ابراهیم و توراة موسی و زبور داود و انجیل عیسی و قرآن محمّد(صلّی الله علیه و آله)و به هر روحی که فرستادی و حکمی که اجراء کردی و توانگری که مالش عطا کردی و گمراهی که بدو راه نمودی و گدائی که بدو بخشیدی و بدان نامت که آن را بر شب نهادی و تاریک شد و بدان نامت که بر روز نهادی و روشنی گرفت و بدان نامت که بر زمینش نهادی بر جا ماند و بر آسمانها ستونش کردی و استوار شدند و بر کوههایش نهادی و لنگر گرفتند و بدان نامت که روزیها را بدان پراکندی و از تو خواهم بدان نامت که مرده ها را به آن زنده کنی و از تو خواهم به بست و بندهای عزت عرشت و منتهای رحمت قرآنت از تو خواهم که رحمت فرستی بر محمّد و آل محمّد و به من روزی کن حفظ کردن قرآن و اصناف دانش،و آنها را در دل و گوش و چشمم پا بر جا داری و با گوشت و خون و استخوانها و مغزم بیامیزی و شب و روز را از رحمت و قدرت خود بدان به کار بندی،زیرا نه جنبشی و نه توانی نباشد جز به وسیلۀ تو ای زنده ای پاینده».گوید:درحدیث دیگر اضافه ای دارد: و از تو خواهم بدان نامت که بنده هایت بدان تو را خوانند هم آنان که دعای آنها را اجابت کنی و پیغمبران تو هم و آنان را بیامرزی و رحمت کنی و از تو خواهم بدان نامت که در کتابها فرو فرستادی و بدان نامت که عرشت بدان استوار است،و به نام تو واحد و أحد و فرد و وتر و متعالی که همه ارکان زمین را پر کنند،پاک و پاکیزه و مبارک و مقدّس و زنده و پاینده،روشنی آسمانها و زمین بخشنده و مهربان بزرگوار و برتر،و به کتابت که به حق و راستی فرود آمده است و سخنان درست تو و نور تامّت و به عظمت و ارکانت».گوید:در حدیث دیگر است که: رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده:هر کس خواهد خداوند قرآن و علم را در دل او جا دهد،به این دعا را با عسل سفید در ظرف پاکی نویسد و آن را با آب بارانی که به زمین نرسیده است بشوید و تا سه روز ناشتا بیاشامد که موجب حفظ گردد،ان شاء اللّٰه.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 321 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«ابان بن تغلب»گوید:که امام صادق علیه السّلام فرمود:می گوئی:

«بارخدایا!از تو خواهم با آنکه بندگان از چون توئی خواهش نکنند،از تو خواهم به حق محمد پیامبرت و رسولت و ابراهیم خلیلت و برگزیده ات و موسی هم سخنت و همرازت و عیسی کلمه ات و روحت و از تو خواهم به حق صحف ابراهیم و توراة موسی و زبور داود و انجیل عیسی و قرآن محمد صلّی اللّه علیه و اله و به هر روحی که فرستادی و حکمی که اجراء کردی و توانگری که مالش دادی و گمراهی که هدایت کردی و گدائی که به او بخشیدی و بدان نامت که آن را بر شب نهادی و تاریک شد و بدان نامت که بر روز نهادی و روشن شد و بدان نامت که بر زمین نهادی و آرامش یافت و بر آسمانها ستون قرار دادی و استوار شدند و بر کوهایش نهادی مستقر شدند و بدان نامت که روزیها را بدان پراکنده کردی و از تو خواهم بدان نامت که مرده ها را به آن زنده سازی و از تو خواهم به بست و بندهای عزت عرشت و منتهای رحمت قرآنت از تو خواهم که رحمت فرستی بر محمد و آل محمد و به من روزی ده حفظ کردن قرآن و اصناف دانش،و آنها را در دل و گوش و چشمم پابرجا داری و با گوشت و خون و استخوانها و مغزم بیامیزی و شب و روز را از رحمت و قدرت خود بدان به کار بندی،زیرا نه جنبشی و نه توانی باشد جز به وسیلۀ تو ای زندۀ پاینده». گوید:در حدیث دیگر اضافه ای دارد:

و از تو خواهم بدان نامت که بنده هایت بدان تو را خوانند هم آنان که دعای آن ها را اجابت کنی و پیامبران تو هم و آنان را بیامرزی و رحمت کنی و از تو خواهم بدان نامت که در کتابها فروفرستادی و بدان نامت که عرشت بدان استوار است،و به نام تو واحد و أحد و فرد و وتر و متعالی که همه ارکان زمین را پر کنند،پاک و پاکیزه و مبارک و مقدّس و زنده و پاینده،روشنی آسمانها و زمین بخشنده و مهربان بزرگوار و برتر،و به کتابت که به حق و راستی فرود آمده است و سخنان درست تو و نور تامّت و به عظمت و ارکانت».گوید:در حدیث دیگر است که:

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده:هرکس خواهد خداوند قرآن و علم را در دل او جای دهد،این دعا را با عسل سفید در ظرف پاکی نویسد و آن را با آب بارانی که به زمین نرسیده است بشوید و تا سه روز ناشتا بیاشامد که سبب حفظ قرآن شود.ان شاء اللّه.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 629 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. و فی القاموس الخلیل الصادق أو من أصفی المودة و عیسی کلمتک قال فی مجمع البیان إنما سمی المسیح کلمة لأنه حصل بکلام الله من غیر أب، و قیل إنما سمی به لأن الناس یهتدون به کما یهتدون بکلام الله، و روحک قال فی مجمع البیان إنما سماه الله روحا لأنه حدث عن نفخة جبرائیل علیه السلام فی درع مریم بأمر الله و إنما نسبه إلیه لأنه کان بأمره، و قیل إنما أضافه إلی نفسه تفخیما لشأنه کما قال: - الصوم لی و أنا أجزی به - و قد یسمی النفخ روحا، و قیل سمی به لأنه یحیی الله به الناس فی دینهم کما یحیون بالأرواح فیکون المعنی أنه جعله نبیا یقتدی به و قیل: لأنه أحیاه الله بتکوینه بلا واسطة من جماع أو نطفة، و قیل: معناه و رحمة منه کما قال فی موضع. آخر و أیدهم بروح منه أی برحمته فجعل الله عیسی رحمة علی من أمن به باسمک الذی یمکن أن یکون لأسماء الله تعالی تأثیرات جعلها الله لها و أن یکون المراد بالأسماء الصفات و الله یعلم قیل دعمه کمنعه أقامه، و فی الصحاح رسی الشیء یرسو ثبت من عرشک أی الخصال التی استحق بها لعرش العز أو بموضع انعقادها منه و حقیقة معناه بعز عرشک و أصحاب أبی حنیفة یکرهون هذا اللفظ فی الدعاء و منتهی الرحمة أی منتهی الرحمة التی یظهر من کتابک أی القرآن أو اللوح المحفوظ و یحتمل علی بعد أن یکون من بیانیة یملأ الأرکان کلها أی أرکان العرش أو أرکان الخلق أی السماوات و الأرضین و غیرها، و هو إما کنایة عن عظمة الاسم تشبیها للمعقول بالمحسوس، أو المراد أنه یملأ آثاره الأرکان و تحیط لجمیع الخلق و الله یعلم و المأذی العسل الأبیض.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 447 

*****

2- الحدیث

2/3437. عَنْهُ(7)، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی:

رَفَعَهُ إِلی أَمِیرِ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أُعَلِّمُکَ دُعَاءً لاَ تَنْسَی الْقُرْآنَ ، قُلْ(8): اللّهُمَّ ارْحَمْنِی(9) بِتَرْکِ مَعَاصِیکَ أَبَداً مَا أَبْقَیْتَنِی، وَ ارْحَمْنِی مِنْ تَکَلُّفِ مَا لاَ یَعْنِینِی(10)، وَ ارْزُقْنِی حُسْنَ الْمَنْظَرِ(11) فِیمَا یُرْضِیکَ عَنِّی، وَ أَلْزِمْ قَلْبِی حِفْظَ کِتَابِکَ کَمَا عَلَّمْتَنِی(12)، وَ ارْزُقْنِی أَنْ أَتْلُوَهُ عَلَی النَّحْوِ الَّذِی یُرْضِیکَ عَنِّی(13)؛ اللّهُمَّ نَوِّرْ بِکِتَابِکَ بَصَرِی، وَ اشْرَحْ بِهِ صَدْرِی، وَ فَرِّحْ(14) بِهِ قَلْبِی، وَ أَطْلِقْ بِهِ لِسَانِی، وَ اسْتَعْمِلْ بِهِ بَدَنِی، وَ قَوِّنِی عَلی ذلِکَ، وَ أَعِنِّی عَلَیْهِ؛ إِنَّهُ لاَ مُعِینَ عَلَیْهِ إِلاَّ أَنْتَ ، لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ».(15)

قَالَ(16): وَ رَوَاهُ بَعْضُ أَصْحَابِنَا، عَنْ وَلِیدِ بْنِ صَبِیحٍ، عَنْ حَفْصٍ الاْءَعْوَرِ، عَنْ

ص: 543


1- 2 . فی «بر» : - «الدعاء» .
2- 3 . «الماذی» : العسل الأبیض . الصحاح ، ج 6 ، ص 2491 (مذی).
3- 4 . فی «بر» : «المطلق» .
4- 5 . فی «بر ، بس» : «وتشربه» .
5- 6 . فی «ب» : - «ذلک» .
6- 7 . الوافی ، ج 9 ، ص 1719 ، ح 8995 .
7- 8 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق .
8- 9 . هکذا فی «د ، ز ، بر» والوافی وعدّة الداعی . وفی «بف» : + «فقل» . وفی سائر النسخ والمطبوع : - «قل» .
9- 10 . فی «ز ، بس» وحاشیة «ج» : «احفظنی» .
10- 11 . فی «ب» : «لایغنینی».
11- 12 . فی حاشیة «ج» والوافی : «النظر» .
12- 13 . فی «ز» : - «کما علّمتنی» .
13- 14 . فی «ز» : - «عنّی» .
14- 15 . فی «ج ، ز ، ص ، بس» والوافی : «وفرّج» .
15- 16 . عدّة الداعی ، ص 298 ، الباب 6 ، مرسلاً عن حمّاد بن عیسی ، مع اختلاف یسیر . راجع : قرب الإسناد ، ص 5 ، ح 16 ؛ والأمالی للمفید ، ص 242 ، المجلس 28 ، ضمن ح 3 ؛ والأمالی للطوسی ، ص 15 ، المجلس 1 ، ضمن ح 19 الوافی ، ج 9 ، ص 1717 ، ح 8992 .
16- 1 . الضمیر المستتر فی «قال» راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد .

أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام .

ترجمه

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-سند را به أمیر المؤمنین(علیه السّلام)رسانیده که فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است: من به تو دعائی یاد بدهم که قرآن را فراموش نکنی:«بار خدایا با ترک هر نافرمانیت به من رحم کن تا مرا زنده داری و به من رحم کن از رنج کشیدن برای آنچه به کارم نیاید و به من روزی کن خوش نمائی در آنچه تو را از من خشنود سازد و به دلم بچسبان حفظ کردن قرآنت را چنانچه آن را به من آموختی و به من روزی کن آن را همان طوری که خوشایند تو است بخوانم،بار خدایا!با قرآنت دیدۀ مرا روشن کن و بدان سینۀ مرا بگشا و دلم را شاد کن و زبانم را باز کن و تنم را بدان به کار بند و مرا بدان نیرو بخش بر این موضوع و بدان یاری کن،زیرا یاوری در آن جز تو نیست،نیست شایستۀ پرستشی جز تو».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 321 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-سند را به أمیر المؤمنین علیه السّلام رسانیده که فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است: من به تو دعائی یاد دهم که قرآن را فراموش نکنی:«بار خدایا با ترک هر نافرمانیت به من رحم کن تا مرا زنده داری و به من رحم کن از رنج کشیدن برای آنچه به کارم نیاید و به من روزی ده خوش نمائی در آنچه تو را از من خشنود سازد و به دلم بچسبان حفظ کردن قرآنت را چنانچه آن را به من آموختی و به من روزی کن آن را همان طوری که خوشایند توست بخوانم،بار خدایا!با قرآنت دیدۀ مرا روشن کن و بدان سینۀ مرا بگشا و دلم را شاد کن و زبانم را باز کن و تنم را برای آن به کار گیر و به من نیرو ده و یاریم کن،زیرا یاوری در آن جز تو نیست،نیست شایستۀ پرستشی جز تو.»

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 631 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرفوع و آخره مرسل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 448 

*****

(60) باب دعوات موجزات لجمیع الحوائج للدنیا والآخرة

اشاره

60 _ بَابُ دَعَوَاتٍ مُوجَزَاتٍ لِجَمِیعِ الْحَوَائِجِ لِلدُّنْیَا(1) وَ الاْآخِرَةِ

1- الحدیث

1/3438. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ سَهْلٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جُنْدَبٍ، عَنْ أَبِیهِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قُلِ: اللّهُمَّ اجْعَلْنِی أَخْشَاکَ کَأَنِّی أَرَاکَ، وَ أَسْعِدْنِی بِتَقْوَاکَ، وَ لاَ تُشْقِنِی بِنَشْطِی(2) لِمَعَاصِیکَ(3) ، وَ خِرْ(4) لِی فِی قَضَائِکَ، وَ بَارِکْ لِی(5) فِی 2 / 578

قَدَرِکَ حَتّی لاَ أُحِبَّ تَأْخِیرَ مَا عَجَّلْتَ، وَ لاَ تَعْجِیلَ مَا أَخَّرْتَ، وَ اجْعَلْ غِنَایَ فِی نَفْسِی، وَ مَتِّعْنِی بِسَمْعِی وَ بَصَرِی، وَ اجْعَلْهُمَا الْوَارِثَیْنِ(6) مِنِّی(7)، وَ انْصُرْنِی عَلی مَنْ ظَلَمَنِی،

وَ أَرِنِی فِیهِ قُدْرَتَکَ یَا رَبِّ، وَ أَقِرَّ بِذلِکَ عَیْنِی».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: بگو (دعائی را که ترجمه اش چنین است): «بار خدایا مرا از خود ترسان کن چنان که گویا ترا بچشم ببینم و با تقوای نسبت بخودت مرا سعادتمند گردان، و بوسیلۀ نشاط در نافرمانیت مرا بدبخت مکن، و خیر و سعادت مرا در حکم خود بخواه، و قضا و قدر خود را بر من مبارک گردان تا بدان جا که پس افتادن آنچه را در آن شتاب داری دوست نداشته باشم، و شتاب در آنچه پس افتادنش را خواهی نخواهم، و توانگری مرا در خودم مقرر فرما، و بگوش و چشمم مرا بهره مند ساز، و آن دو را وارث من گردان (یعنی آنچه از آن دو بدست من آید برای من باقی نگهدار) و مرا بآن کس که بمن ستم کند یاری فرما، و قدرت خودت را در بارۀ او بمن بنما ای پروردگار، و دیده ام را بدان روشن کن».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 368 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:بگو:«بار خدایا مرا از خود ترسان ساز که گویا تو را به چشم خود می نگرم و با تقوای نسبت به خود خوشبخت و سعادتمند گردان و مرا بدبخت من به خاطر نشاط در نافرمانیت و در حکم خود خیر مرا به خواه و تقدیر مبارکی برای من بنما تا دوست نداشته باشم پس اندازی آنچه را بشتاب آوردی و شتاب آوردن آنچه را پس انداختی و مرا به خود متّکی دار و از گوش و چشمم بهره مند ساز و آنها را وارث من کن و مرا به ستمکارم پیروزی بخش و توانائیت را به او بنما،پروردگارا!چشم مرا بدان روشن کن».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 323 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود که بگو:«بار خدایا مرا از خود بترسان که گوئی تو را به چشم خود می نگرم و با تقوا نسبت به خود،خوشبخت و سعادتمندم گردان و به خاطر نشاط در نافرمانیت مرا بدبخت مکن

و خیر و سعادت مرا در فرمان خود بخواه و قضا و قدر خود را بر من مبارک گردان تا آنجا که پس افتادن آنچه را که شتاب در آن داری دوستت نداشته باشم و شتاب در آنچه که پس افتادنش را خواهی نخواهم و مرا به خود متّکی دار و از گوش و چشمم بهره مند ساز و آنها را وارث من کن و مرا به آنکس که بر من ستم کند یاری فرما و توانائیت را به او بنمایان،پروردگارا!چشم مرا بدان روشن کن».

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 633 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و اجعلهما الوارثین قیل: أی اجعل السمع و البصر باقیین منی و المراد ما یحصل بالسمع و البصر و هو العلم أی وفقنا لحیازة العلم لا المال حتی یکون العلم هو الباقی منی یبقی بعد موتی فالنسبة مجازیة نسبة السبب إلی المسبب، و یحتمل أن یرجع الضمیر إلی التمتیع و تثنیته باعتبار تمتیع السمع، بل هذا الاحتمال أرجح، لأن السمع و البصر سببان لتحصیل العلم، و خصوصا إذا أرید بالبصر البصیرة، و أولت العامة ما نقلوه عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی الدعاء اللهم متعنا بأسماعنا و أبصارنا علی هذا الاحتمال، و قال فی مجمع البحار فیه الوارث تعالی یرث الخلائق و یبقی بعد فنائهم، و منه اللهم متعنی بسمعی و بصری و اجعلهما الوارث منی أی أبقهما صحیحین سلیمین إلی أن أموت، و قیل: أراد بقاء قوتها عند الکبر و انحلال القوی النفسانیة فیکون السمع و البصر وارثی سائر القوی و الباقیین بعدها، و قیل: أراد بالسمع ما یسمع و العمل به و بالبصر الاعتبار.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 449 

*****

ص: 544


1- 2 . فی «ب» : «حوائج الدنیا» .
2- 3 . فی «بر ، بف» والوافی : - «بنشطی» . ونَشِطَ الإنسان یَنْشَط نَشاطا ، فهو نشیط : طیّب النفس للعمل ونحوه . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1792 (نشط).
3- 4 . فی «ب» : - «لمعاصیک» . وفی «بر ، بف» وحاشیة «ج» والوافی : «بمعاصیک» .
4- 5 . خار اللّه لک فی الأمر : جعل اللّه فیه الخیر . القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 550 (خیر).
5- 6 . فی «ص» : - «لی» .
6- 7 . فی حاشیة «بس» : «الوارین» . لعلّ أصله : الوارئین ، من الوراء، ثمّ حذفت الهمزة تخفیفا . وفی «ز» : «من الوارثین» بدل «الوارثین منّی» .
7- 8 . فی الوافی : «یعنی أبقِ سمعی و بصری صحیحَیْن سلیمین إلی أن أموت ، أو أراد بقاءهما وقوّتهما عند الکبر وانحلال القوی النفسانیّة ، فیکونا وارثَی سائر القوی والباقیین بعدها ، أو أراد بالسمع وعی ما یسمع والعمل به ، وبالبصر الاعتبار بما یری ... کذا قیل . أقول : قد ثبت فی محلّه أنّ الإنسان ربّما یبلغ فی الکمال والقرب من اللّه المتعال حدّا یتصرّف بسمعه وبصره فی هذا العالم بعد ما ارتحل منه و انخرط إلی الملأ الأعلی ، کما أخبر أئمّتنا علیهم السلام عن أنفسهم بذلک ، وقد مضی الأخبار فی ذلک فی کتاب الحجّة . وعلی هذا فلا یبعد أن یکون المراد بالحدیث طلب ذلک الکمال» . وراجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 387 .
8- 1 . الوافی ، ج 9 ، ص 1655 ، ح 8906 .

2- الحدیث

2/3739 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیی، عَنْ أَبِی سُلَیْمَانَ الْجَصَّاصِ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مَیْمُونٍ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «اللّهُمَّ أَعِنِّی عَلی هَوْلِ یَوْمِ الْقِیَامَةِ، وَ أَخْرِجْنِی مِنَ الدُّنْیَا سَالِماً، وَ زَوِّجْنِی مِنَ الْحُورِ الْعِینِ، وَ اکْفِنِی مَؤُونَتِی وَ مَؤُونَةَ عِیَالِی وَ مَؤُونَةَ النَّاسِ، وَ أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابراهیم بن میمون گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السلام دعائی میخواند (که ترجمه اش این است): «بار خدایا بر هراس روز قیامت مرا یاری فرما، و از دنیا سالم بیرونم ببر، و حور العین را بمن تزویج کن، و خرج خود و عیالم و خرج مردم را از من کفایت فرما، و مرا برحمت خود در زمرۀ بندگان شایسته ات درآور».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 369 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از ابراهیم بن میمون گوید:شنیدم امام صادق(علیه السّلام) می فرمود: «بار خدایا!مرا بر هراس روز رستاخیز یاری نما و از دنیا سالم و درست بیرون بر،و از حور العین جفت من کن و خرج خودم و عیالم را کفایت کن و به رحمت مرا در زمره بندگان خوبت در آور».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 323 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«ابراهیم بن میمون»گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:

«بارخدایا!مرا بر هراس روز رستاخیز یاری نما و از دنیا سالم و درست بیرون بر،و از حور العین به من تزویج کن و خرج خودم و عیالم را از من کفایت کن و به رحمت خود مرا در زمره بندگان خوبت درآور».

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 633 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 449 

*****

3- الحدیث

3/3440 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی، عَنْ حَرِیزٍ، عَنْ زُرَارَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «قُلِ: اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ کُلِّ(2) خَیْرٍ أَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ، وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ کُلِّ سُوءٍ(3) أَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ؛ اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ عَافِیَتَکَ فِی أُمُورِی کُلِّهَا، وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ خِزْیِ الدُّنْیَا وَ عَذَابِ الاْآخِرَةِ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

زراره از حضرت باقر علیه السّلام حدیث کند که فرمود: بگو (دعائی را که ترجمه اش چنین است): «بار خدایا از تو خواهم هر خوابی را که دانشت آن را فرا گرفته، و بتو پناه برم از هر بدی که دانشت آن را احاطه کرده، بار خدایا از تو خواهم عافیت خود را در همۀ کارهایم، و پناه برم بتو از خواری و رسوائی دنیا و از عذاب آخرت».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 369 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امام باقر(علیه السّلام)که فرمود:بگو: «بار خدایا!راستی من از تو خواهم از هر خوبی که دانشت فرا گرفته و به تو پناهم از هر بدی که دانشت فرا گرفته،بار خدایا!از تو خواهم عافیت در همۀ امورم و به تو پناهم از رسوائی در دنیا و از عذاب در آخرت.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 325 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام باقر علیه السّلام فرمود:بگو:

«بار خدایا!راستی من از تو خواهم از هر خوبی که دانشت فراگرفته و به تو پناه برم از هر بدی که دانشت آن را دربرگرفته،بار خدایا!از تو خواهم عافیت در همۀ کارها و به تو پناه برم از رسوائی در دنیا و از کیفر آخرت.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 635 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 449 

*****

4- الحدیث

4/3441 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی؛ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ جَمِیعاً، عَنْ عَلِیِّ بْنِ زِیَادٍ(5)، قَالَ:

کَتَبَ عَلِیُّ بْنُ بَصِیرٍ(6) یَسْأَلُهُ(7) أَنْ یَکْتُبَ لَهُ(8) فِی أَسْفَلِ کِتَابِهِ دُعَاءً یُعَلِّمُهُ إِیَّاهُ، یَدْعُو

ص: 545


1- 2 . مصباح المتهجّد ، ص 270 ؛ جمال الاُسبوع ، ص 199 ، الفصل 15 ؛ البلد الأمین ، ص 69 ، وفی کلّها ورد هذا الحدیث وسابقه مع عدم الفصل بینهما ، ضمن أدعیة لیلة الجمعة ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره الوافی ، ج 9 ، ص 1656 ، ح 8907 .
2- 3 . فی «بس» : - «کلّ» .
3- 4 . فی الکافی ، ح 5129 : «شرّ» .
4- 5 . الکافی ، کتاب الصلاة ، باب التعقیب بعد الصلاة والدعاء ، ح 5129 . وفی التهذیب ، ج 2 ، ص 107 ، ح 407 ، عن الکلینی ، وفیهما : «أقلّ ما یجزئک من الدعاء بعد الفریضة أن تقول : اللّهمّ ...» . معانی الأخبار ، ص 394 ، ح 46 ، بسند آخر ، عن الصادق علیه السلام . الفقیه ، ج 1 ، ص 323 ، ح 948 ، مرسلاً عن الصادق علیه السلام ، وفیهما : «أدنی ما یجزئک من الدعاء بعد المکتوبة أن تقول : اللّهمّ ...» وراجع : فقه الرضا علیه السلام ، ص 115 ؛ والمقنعة، ص 139 الوافی ، ج 9 ، ص 1656 ، ح 8908 .
5- 1 . فی البحار : - «جمیعا ، عن علیّ بن زیاد». والظاهر أنّ المنشأ فی ذلک جواز النظر من «زیاد» الأوّل إلی «زیاد» الثانی المستتبع للسقط .
6- 2 . فی «بر ، بف» : «نصیر» . وفی البحار : «نصر» .
7- 3 . فی «ج» : «یسأل» .
8- 4 . فی البحار : - «له» .

بِهِ ، فَیُعْصَمَ بِهِ(1) مِنَ الذُّنُوبِ جَامِعاً لِلدُّنْیَا وَ الاْآخِرَةِ، فَکَتَبَ علیه السلام بِخَطِّهِ : «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ(2)، یَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِیلَ وَ سَتَرَ الْقَبِیحَ، وَ لَمْ یَهْتِکِ السِّتْرَ عَنِّی ، یَا کَرِیمَ الْعَفْوِ، یَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ، یَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ، یَا(3) بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَةِ، یَا صَاحِبَ کُلِّ نَجْوی، وَ یَا مُنْتَهی کُلِّ شَکْوی، یَا کَرِیمَ الصَّفْحِ، یَا عَظِیمَ الْمَنِّ، یَا مُبْتَدِئَ کُلِّ نِعْمَةٍ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا، یَا رَبَّاهْ، یَا سَیِّدَاهْ، یَا مَوْلاَهْ(4)، یَا(5) غِیَاثَاهْ(6)، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ(7)، وَ أَسْأَلُکَ أَنْ لاَ تَجْعَلَنِی فِی النَّارِ ؛ ثُمَّ تَسْأَلُ مَا بَدَا لَکَ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

علی بن زیاد گوید: علی بن بصیر بدان حضرت نامه نوشت و درخواست کرد که در پائین نامه اش دعائی برای او بنویسد و بیاموزد که بوسیلۀ آن از گناهان نگهداری شود و دعائی جامع برای (حوائج) دنیا و آخرت باشد، پس حضرت علیه السّلام در پاسخش بخط خود نوشت (دعائی که ترجمه اش اینست): «بسم اللّٰه الرحمن الرحیم ای کسی که نیک را آشکار کند، و زشت را بپوشاند، و پردۀ مرا ندرد، ای درگذشت کریم، و ای خوش درگذرنده (از گناه) ای وسیع در آمرزش ای پر بخشش در رحمت ای دمساز در هر راز، و ای پایان هر شکایت، ای درگذرندۀ با کرامت، و ای بزرگ در منت، و ای آغازکننده بهر نعمت جلوتر از استحقاق آن، ای پروردگار و ای آقا و ای مولی و ای فریادرس، رحمت بر محمد و آلش فرست و از تو خواهم که در دوزخم جا ندهی» سپس بخواه هر چه خواهی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 369 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از علی بن زیاد،گوید:علی بن بصیر به آن حضرت نوشته که در زیر نامه اش دعائی به او بیاموزد که با آن دعا کند تا از گناهان نگهبانی شود و جامع برای دنیا و آخرت باشد،در پاسخ او به خط خود نوشت:«بسم اللّٰه الرحمن الرحیم،ای کسی که نیکی را آشکار کند و زشتی را بپوشاند و پردۀ مرا ندرد،ای کریم گذشت و خوش در گذشت،ای وسیع آمرزش،ای پر بخشش در رحمت، ای دمساز هر راز و پایان هر شکایت،ای چشم پوش با کرامت،ای بزرگوار در بخشش،ای آغازکنندۀ هر نعمت پیش از استحقاق آن، یا ربّاه یا سیداه یا مولاه یا غیاثاه!صلّ علی محمد و آل محمد و از تو خواهم که مرا به دوزخ نکشانی». سپس هر چه در نظرت آمد بخواه.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 325 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«علی بن زیاد»،گوید:علی بن بصیر به آن حضرت نوشته که در زیر نامه اش دعائی به او بیاموزد که با آن دعا کند تا او از گناهان نگه داری شود و دعائی جامع برای حوائج دنیا و آخرت باشد،در پاسخ او به خط خود نوشت:«بسم اللّه الرحمن الرحیم،ای کسی که نیکی را آشکار کند و زشتی را بپوشاند و پردۀ مرا ندرد،ای درگذشت کریم و خوش گذشت، ای وسیع در آمرزش،ای پربخشش در رحمت،ای دمساز هر راز و پایان هر شکایت،ای چشم پوش با کرامت،ای بزرگوار در بخشش،ای آغاز کنندۀ هر نعمت پیش از استحاق آن،یا ربّاه یا سیداه یا مولاه یا غیاثاه! صلّ علی محمد و آل محمد و از تو خواهم که مرا به دوزخ نکشانی».

سپس هرآنچه در نظرت آمد بخواه.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 635 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 450 

*****

5- الحدیث

5/3442 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ الْبَرْقِیِّ وَ أَبِی طَالِبٍ، عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ:

2 / 579

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «اللّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِی فِی کُلِّ کَرْبٍ(9)، وَ أَنْتَ رَجَائِی فِی کُلِّ

شِدَّةٍ، وَ أَنْتَ لِی(10) فِی کُلِّ أَمْرٍ نَزَلَ بِی ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ، کَمْ مِنْ کَرْبٍ _ یَضْعُفُ عَنْهُ الْفُوءَادُ، وَ تَقِلُّ فِیهِ الْحِیلَةُ(11)، وَ یَخْذُلُ(12) عَنْهُ ··· î

ص: 546


1- 5 . فی البحار : - «به» .
2- 6 . فی البحار : - «بسم اللّه الرحمن الرحیم» .
3- 7 . فی «د» وحاشیة «ج» : «ویا».
4- 8 . فی «د» : «موالیاه» . وفی «بر» : «مولاناه» . وفی «بس» وحاشیة «ج» : «مولیاه» . وفی البحار : «مولایاه» .
5- 9 . فی «ب ، بس» : «ویا» .
6- 10 . فی «بر» وحاشیة «ج» والبحار : «غایتاه» .
7- 11 . فی البحار : «أهل بیته» بدل «آل محمّد» .
8- 12 . فلاح السائل ، ص 196 ، الفصل 20 ، بإسناده عن الکلینی ، مع اختلاف . راجع : التهذیب ، ج 3 ، ص 84 ، ح 240 ؛ و التوحید، ص 221 ، ح 14 الوافی ، ج 9 ، ص 1656 ، ح 8909 ؛ البحار ، ج 87 ، ص 80 ، ذیل ح 3.
9- 13 . هکذا فی «ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف» وشرح المازندرانی . وفی «ب» والمطبوع : «کربة» .
10- 1 . فی «د ، ز» وحاشیة «ج» : «ولیّ» . وفی «ص ، بر ، بس ، بف» وحاشیة «د» : «ولیّی» . وعلیها فقوله : «ثقة» خبر بعد خبر ، ونصبه علی الحال أو التمییز بعید . راجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 390 .
11- 2 . «الحِیلَة» : الحِذق فی تدبیر الاُمور ، وهو تقلیب الفِکر حتّی یهتدی إلی المقصود . وأصلها : الواو . واحتال : طلب الحیلةَ . المصباح المنیر ، ص 157 (حول) .
12- 3 . فی «بر» : «تخذل» الظاهر أنّه بهیئة الماضی من التفعّل . وفی شرح المازندرانی : «الظاهر أنّ «یخذل» مبنیّ للمفعول ، و«عن» للتعلیل .

الْقَرِیبُ(1) ، وَ یَشْمَتُ(2) بِهِ الْعَدُوُّ، وَ تَعْنِینِی(3) فِیهِ الاْءُمُورُ _ أَنْزَلْتُهُ(4) بِکَ، وَ شَکَوْتُهُ إِلَیْکَ، رَاغِباً(5) فِیهِ(6) عَمَّنْ سِوَاکَ، فَفَرَّجْتَهُ وَ کَشَفْتَهُ وَ کَفَیْتَنِیهِ(7) ، فَأَنْتَ وَلِیُّ کُلِّ نِعْمَةٍ، وَ صَاحِبُ کُلِّ حَاجَةٍ، وَ مُنْتَهی کُلِّ رَغْبَةٍ، فَلَکَ(8) الْحَمْدُ کَثِیراً ، وَ لَکَ الْمَنُّ فَاضِلاً».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: «اللهم أنت ثقتی فی کل کربة و أنت رجائی فی کل شدة و أنت لی فی کل امر نزل بی ثقة و عدة، کم من کرب یضعف عنه الفؤاد و تقل فیه الحیلة و یخذل عنه القریب و البعید، و یشمت به العدو و تعنینی فیه الامور انزلته بک و شکوته الیک راغبا فیه عمن سواک ففرحته و کشفته و کفیتنیه، فأنت ولی کل نعمة و صاحب کل حاجة و منتهی کل رغبة، فلک الحمد کثیرا و لک المن فاضلا». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 370 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از امام صادق(علیه السّلام)گفته است:«بار خدایا توئی مورد وثوقم در هر گرفتاری و توئی امیدم در هر سختی و تو در هر امری برایم رخ دهد پشتیبان و ذخیرۀ منی،چه بسیار گرفتاری که دل از آن ناتوان شد و چارۀ آن ناچار و خویش و بیگانه در آن یاری نکردند و دشمن بدان شادی و سرزنش نمود و برای هر کارم مورد اهمیّت بود من به آستانت آوردم،به تواش شکایت کردم و از دیگران رو بر گرفتم و به درگاه تو روی کردم و تواش گره گشائی کردی و از منش برگرفتی و کفایتم کردی،پس توئی سرپرست هر نعمت و برآورندۀ هر حاجت و پایان هر رغبت،پس از آنِ تو است سپاس فراوان و از آنِ تو است بخشش بی پایان».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 327 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام فرمود:«بار خدایا توئی مورد وثوقم در هر گرفتاری و توئی امیدم در هر سختی و تو در هر امری برایم رخ دهد پشتیبان و ذخیرۀ منی،چه بسیار گرفتاری که دل از آن ناتوان شد و چارۀ آن ناچار و خویش و بیگانه در آن یاری نکردند و دشمن بدان شادی و سرزنش نموده و برای هر کارم مورد اهمیّت بود من به درگاهت روآوردم و شکایتش را به تو بردم و از رو برتاختم و به درگاهت روآوردم و تو ره گشائی کردی و از منش گرفتی و کفایتم کردی،پس توئی سرپرست هر نعمت و برآورندۀ هر حاجت و پایان هر رغبت،پس از آن توست سپاس فراوان و از آن توست بخشش بی پایان».

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 635 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 450 

*****

6- الحدیث

6/3443. عَنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ أَبَانٍ، عَنْ عِیسَی بْنِ عَبْدِ اللّهِ الْقُمِّیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قُلِ: اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِجَلاَلِکَ وَ جَمَالِکَ وَ کَرَمِکَ أَنْ تَفْعَلَ بِی کَذَا وَ کَذَا».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عیسی بن عبد اللّٰه قمی از حضرت صادق علیه السلام حدیث کند که فرمود: بگو: «اللهم انی أسألک بجلالک و جمالک و کرمک ان تفعل بی کذا و کذا»(و بجای «کذا و کذا». حاجت خود را ذکر کند).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 370 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:بگو: «بار خدایا!از تو خواهم به حق جلالت و جمالت و کرمت که با من چنین و چنان کنی».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 327 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-امام صادق علیه السّلام فرمود:بگو:«بار خدایا!از تو خواهم به حق جلالت و جمالت و کرمت که با من چنین و چنان کنی».

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 637 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن أو موثق.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 450 

*****

7- الحدیث

7/3444 . عَنْهُ(11)، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنِ الْفَضْلِ بْنِ یُونُسَ:

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام ، قَالَ: قَالَ لِی (12): «أَکْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ: اللّهُمَّ(13) لاَ تَجْعَلْنِی مِنَ

ص: 547


1- 4 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی . وفی المطبوع : + «والبعید» .
2- 5 . فی «ب» : «یشمّت» . وفی «بر» : «تشمت» . إن یقرأ علی بناء الماضی من التفعّل فله معنی صحیح .
3- 6 . فی «ب ، ج» وشرح المازندرانی : «تعیینی» من الإعیاء بمعنی الإذلال والإخضاع . وفی «ز» : «یعینی» . وفی «ص» : «یغنینی» . وفی «بف» والوافی : «یعنینی» .
4- 7 . قوله : «أنزلته» خبر لقوله : «کم من کرب» .
5- 8 . فی «بر ، بف» والوافی : + «إلیک» .
6- 9 . فی «ج ، ز» : + «إلیک» .
7- 10 . فی «د ، بر» : «کفیته» .
8- 11 . فی «بر» : «ولک» . وفی الوافی : «لک» بدون الواو.
9- 12 . الکافی ، کتاب الدعاء ، باب دعوات موجزات لجمیع الحوائج للدنیا والآخرة، ذیل ح 3469 ، بسند آخر . الإقبال ، ص 179 ، الباب 23 ، مرسلاً ، وفیهما مع اختلاف یسیر. راجع : التهذیب ، ج 3 ، ص 82 ، ذیل ح 239 ؛ و الإرشاد ، ج 2 ، ص 96 ؛ والأمالی للمفید ، ص 273 ، المجلس 32 ، ح 4 ؛ والأمالی للطوسی ، ص 35 ، المجلس 2 ، ح 5 الوافی ، ج 9 ، ص 1657 ، ح 8910 .
10- 13 . الکافی ، کتاب الدعاء ، باب القول عند الإصباح والإمساء ، ح 3293 ، بسند آخر عن أبان بن عثمان ، عن عیسی بن عبداللّه ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی أوّله الوافی ، ج 9 ، ص 1659 ، ح 8913 .
11- 1 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد المذکور فی السند السابق .
12- 2 . فی «ب» : - «لی» .
13- 3 . فی «ب ، ص ، بس ، بف» والوافی : - «اللّهمّ» .

الْمُعَارِینَ(1)، وَ لاَ تُخْرِجْنِی مِنَ التَّقْصِیرِ» .

قَالَ: قُلْتُ: أَمَّا الْمُعَارِینَ(2) فَقَدْ عَرَفْتُ، فَمَا مَعْنی «لاَ تُخْرِجْنِی مِنَ التَّقْصِیرِ»؟

قَالَ : «کُلُّ عَمَلٍ تَعْمَلُهُ(3) تُرِیدُ بِهِ وَجْهَ(4) اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ فَکُنْ فِیهِ مُقَصِّراً عِنْدَ نَفْسِکَ؛ فَإِنَّ النَّاسَ کُلَّهُمْ فِی أَعْمَالِهِمْ فِیمَا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ مُقَصِّرُونَ(5)».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

فضل بن یونس از حضرت ابی الحسن (موسی بن جعفر) علیه السّلام حدیث کند که آن حضرت بمن فرمود: این دعا را بسیار بخوان: [اللهم] لا تجعلنی من المعارین و لا تخرجنی من التقصیر». (یعنی بار خدایا مرا از عاریت داده شدگان (ایمان) قرار مده: و از تقصیر بیرون مبر) گوید: من عرضکردم: اما عاریت داده شدگان، معنایش را دانستم، آیا معنای «مرا از تقصیر بیرون مبر» چیست؟(و یعنی چه؟) فرمود: هر کاری را که بخاطر خدای عز و جل انجام دهی پس خود را در آن کار پیش خود مقصر بدان، زیرا که همۀ مردم در کارهایشان میان خود و خدای عز و جل تقصیر کار و مقصرند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 370 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از فضل بن یونس،که ابی الحسن(علیه السّلام)به من فرمود: بگو: «بار خدایا!مرا از عاریتی گیران ایمان و از تقصیر در انجام وظیفه بر می آورد»گوید:گفتم:عاریت گیران ایمان را فهمیدم، معنی اینکه مرا از تقصیر بر می آورد چیست؟ فرمود:هر کاری برای خدا عز و جل بکنی باز هم خود را مقصر دان،زیرا همۀ مردم در انجام وظیفۀ خداپرستی میان خود و خدا عز و جل مقصّرند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 327 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-«فضل بن یونس»روایت کند،که ابی الحسن علیه السّلام به من فرمود:بگو:

«بار خدایا!مرا از عاریتی گیران ایمان و از تقصیر در انجام وظیفه بر می آورد»گوید:گفتم:عاریت گیران ایمان را فهمیدم،معنی اینکه مرا از تقصیر برمی آورد چیست؟

فرمود:هر کاری برای خدای عزّ و جلّ بکنی باز هم خود را مقصر دان،زیرا همۀ مردم در انجام وظیفۀ خداپرستی میان خود و خدای عزّ و جلّ مقصّرند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 637 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق. من المعارین أی الذین لا تثبت لهم فی الإیمان کان الدین عندهم عاریة و قد سبق فی باب الإیمان و الکفر، و قال السید الداماد (ره): المعاری من یرکب الفرس عریانا قال فی القاموس: نحن نعاری نرکب الخیل أعراء، و المعنی بالمعارین هیهنا الذین یتعبدون لا علی أسبغ الوجوه و یلزمون الطاعات لکن لا علی قصیا المراتب بل علی ضرب من التقصیر کالذین یرکبون الخیل و لکن أعراء.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 451 

*****

8- الحدیث

9/3445 . عَنْهُ(7)، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ أَبَانٍ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَعْیَنَ، قَالَ:

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «لَقَدْ غَفَرَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ لِرَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْبَادِیَةِ بِکَلِمَتَیْنِ دَعَا بِهِمَا(8)، قَالَ: "اللّهُمَّ إِنْ تُعَذِّبْنِی فَأَهْلٌ لِذلِکَ(9) أَنَا ، وَإِنْ تَغْفِرْ لِی فَأَهْلٌ لِذلِکَ(10) أَنْتَ"؛ فَغَفَرَ

اللّهُ لَهُ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: بحقیقت و راستی که خدا مردی بیابانی را با دو کلمه که با آنها بدرگاه خداوند دعا کرد آمرزید (و آن دو کلمه این بود که) گفت: «اللهم ان تعذبنی فأهل لذلک أنا، و ان تغفر لی فأهل لذلک أنت». (یعنی بار خدایا اگر مرا عذاب فرمائی پس من سزاوار آنم، و اگر بیامرزی پس تو شایستۀ آنی) پس خداوند او را آمرزید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 371 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-از امام باقر(علیه السّلام)،فرمود: خدا یک مرد بیابانی را به دو کلمه دعا آمرزید،گفت:«بار خدایا!اگر عذابم کنی،من سزاوار آنم و اگر بیامرزی،تو شایستۀ آنی»و خدایش آمرزید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 329 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-امام باقر علیه السّلام فرمود:

خدا یک مرد بیابانی را به دو کلمه آمرزید،گفت:«بار خدایا! اگر عذابم کنی،من سزاوار آنم و اگر بیامرزی،تو شایستۀ آنی» و خدایش آمرزید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 637 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن أو موثق.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 451 

*****

9- الحدیث

9/3446. عَنْهُ(12)، عَنْ یَحْیَی بْنِ الْمُبَارَکِ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی الْبِلاَدِ، عَنْ عَمِّهِ:

ص: 548


1- 4 . «المعارون» : هم الذین لم یستقرّ الإیمان فی قلوبهم ، فکأنّه عاریة عندهم یؤخذ منهم ویسلب عنهم یوما . قاله المازندرانی . وقیل غیر ذلک .
2- 5 . فی «د» وحاشیة «ج» والوافی : «المعارون» . و«المعارین» علی الحکایة . وفی الکافی ، ح 1619 : «وأمّا المعارون فقد عرفت أنّ الرجل یعار الدین ثمّ یخرج منه» بدل «وأمّا المعارین فقد عرفت» .
3- 6 . فی «ز» : «تعمل» .
4- 7 . فی «ب ، ج ، ص ، بس ، بف» وشرح المازندرانی والوافی : - «وجه» .
5- 8 . فی شرح المازندرانی : + «إلاّ من عصمه اللّه» .
6- 9 . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب الاعتراف بالتقصیر ، ح 1619 ، بسند آخر عن الفضل بن یونس ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1660 ، ح 8917 .
7- 10 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد .
8- 11 . فی الأمالی للطوسی : + «قیل : وما هما» .
9- 12 . فی «ب ، ز ، بر ، بف» والأمالی للصدوق والطوسی : «ذلک» .
10- 13 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بف» والوافی والأمالی للصدوق والطوسی : «ذلک» .
11- 1 . الأمالی للصدوق ، ص 397 ، المجلس 62 ، ح 8 ؛ والأمالی للطوسی ، ص 437 ، المجلس 15 ، ح 35 ، بسندهما عن أبان الوافی ، ج 9 ، ص 1669 ، ح 8932 .
12- 2 . ظاهر السیاق رجوع الضمیر إلی أحمد بن محمّد ، لکن لم نجد روایة أحمد بن محمّد _ وهو ابن عیسی _ عن یحیی بن المبارک فی موضع . وماورد فی الکافی ، ح 11498 ، من روایة محمّد بن یحیی ، عن أحمد بن محمّد ، عن یعقوب بن یزید ویحیی بن المبارک ، عن عبداللّه بن جبلة ، مختلّ لایعتمد علیه؛ فقد روی الخبر الشیخ الطوسی فی التهذیب ، ج 9 ، ص 77 ، ح 328 ، عنه (محمّد بن یعقوب) عن محمّد بن یحیی ، عن محمّد بن أحمد ، عن یعقوب بن یزید ، عن یحیی بن المبارک . والظاهر صحّة ما ورد فی التهذیب ؛ فإنّ یعقوب بن یزید أکثر من الروایة عن یحیی بن المبارک ، وتوسّط فی بعض الأسناد بین محمّد بن أحمد [بن یحیی] وبین یحیی بن المبارک . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 20 ، ص 253 _ 254 ؛ و ص 282 _ 283 . ثمّ إنّ الظاهر من ملاحظة طبقة یحیی بن المبارک _ وأنّ عمدة رواته یعقوب بن یزید وإبراهیم بن هاشم وسهل بن زیاد _ إمکان روایة أحمد بن محمّد بن عیسی عنه ، فتأمّل .

عَنِ الرِّضَا علیه السلام ، قَالَ : «یَا مَنْ دَلَّنِی عَلی(1) نَفْسِهِ، وَ ذَلَّلَ قَلْبِی بِتَصْدِیقِهِ، أَسْأَلُکَ الاْءَمْنَ وَ الاْءِیمَانَ فِی الدُّنْیَا وَ الاْآخِرَةِ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت رضا علیه السّلام (این دعا را میخواند) فرمود: «یا من دلنی علی نفسه، و ذلل قلبی بتصدیقه أسألک الامن و الایمان فی الدنیا و الآخرة». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 371 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از امام رضا(علیه السّلام)،گفت: «ای که مرا به خود رهبری کردی و دلم را رام باور داشتن خودت ساختی،از تو خواهم آسودگی و ایمان(أمان خ)را در دنیا و آخرت».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 329 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-امام رضا علیه السّلام،گفت:«ای که مرا به خود رهبری کردی و دلم را رام باور داشتن خودت ساختی،از تو خواهم آسودگی در دنیا و آخرت».

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 639 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 451 

*****

10- الحدیث

10/3447 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ:

رَأَیْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام فِی فِنَاءِ(3) الْکَعْبَةِ فِی اللَّیْلِ وَ هُوَ یُصَلِّی، فَأَطَالَ الْقِیَامَ 2 / 580

حَتّی جَعَلَ مَرَّةً یَتَوَکَّأُ(4) عَلی رِجْلِهِ الْیُمْنی ، وَ مَرَّةً عَلی رِجْلِهِ الْیُسْری، ثُمَّ سَمِعْتُهُ یَقُولُ بِصَوْتٍ کَأَنَّهُ بَاکٍ : «یَا سَیِّدِی، تُعَذِّبُنِی وَ حُبُّکَ فِی قَلْبِی؟! أَمَا وَ عِزَّتِکَ، لَئِنْ فَعَلْتَ

لَتَجْمَعَنَّ بَیْنِی وَ بَیْنَ قَوْمٍ طَالَ مَا عَادَیْتُهُمْ فِیکَ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن أبی حمزه از پدرش نقل کند که گوید: شبی حضرت علی بن الحسین علیهما السلام را در کنار خانۀ کعبه دیدم که نماز میخواند و قیام آن را طول داد تا بحدی که گاهی بر پای راستش تکیه میداد، و گاهی بر پای چپ، سپس شنیدم با صدائی مانند شخص گریان میگفت: «یا سیدی تعذبنی و حبک فی قلبی،؟ اما و عزتک لئن فعلت لتجمعن بینی و بین قوم طال ما عادیتهم فیک». .(یعنی ای آقای من آیا مرا عذاب کنی با اینکه دوستی تو را در دل دارم؟ هر آینه بعزتت سوگند اگر چنین کنی میان من و مردمی جمع کنی - و مرا با مردمی گرد آوری - که دیر زمانی بخاطر تو با آنان دشمنی ورزیده ام).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 371 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-از محمد بن أبی حمزه،از پدرش،گوید:علی بن الحسین(علیهما السّلام)را در سایه انداز خانۀ کعبه دیدم که شب هنگام نماز می خواند و قیام را طول می داد تا آنجا که یک بار بر پای راست تکیه می زد و یک بار بر پای چپ،سپس شنیدم با آواز گریه آلوده ای می گفت:«ای آقایم!مرا عذاب می کنی با اینکه دوستیت را در دل دارم،هلا به عزّتت سوگند اگر چنین کنی،میان من و مردمی انجمنی کردی که دورانی دراز با آنها به خاطرت دشمنی کرده ام».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 329 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-«محمد بن ابی حمزه»،از پدرش نقل می کند،که می گفت:

علی بن الحسین علیه السّلام را در سایه انداز خانۀ کعبه دیدم که شب هنگام نماز می خواند و قیام را طول می داد تا آنجا که یک بار بر پای راست تکیه می زد و یک بار بر پای چپ،سپس شنیدم با آواز گریه آلودی می گفت: «ای آقایم!مرا عذاب می کنی با اینکه دوستیت را در دل دارم،همانا به عزّتت سوگند اگر چنین کنی،میان من و مردمی انجمنی کردی که دورانی دراز با آنها به خاطرت دشمنی کرده ام».

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 639 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 451 

*****

11- الحدیث

11/3448 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ(6)، عَنْ بَعْضِ

ص: 549


1- 3 . فی «ص» : «عن» .
2- 4 . الکافی، کتاب الدعاء، باب دعوات موجزات لجمیع الحوائج للدنیا والآخرة، ح3471، بسند آخر عن یونس، هکذا: «قلت للرضا علیه السلام : علّمنی دعاء وأوجز. فقال: قل: یا من دلّنی...» الوافی ، ج9، ص1659، ح 8914 .
3- 5 . «الفِناء» : سَعَةٌ أمام البیت . وقیل : ما امتدّ من جوانبه . وجمعه : الأفنیة . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1420 ؛ المصباح المنیر، ص 482 (فنی) .
4- 6 . فی الوسائل : «یتوکّأ مرّة» .
5- 1 . الوافی ، ج 9 ، ص 1669 ، ح 8933 ؛ الوسائل ، ج 5 ، ص 490 ، ح 7138، إلی قوله : «ومرّة علی رجله الیسری» ؛ البحار ، ج 46 ، ص 107 ، ح 100 .
6- 2 . فی الوسائل : «محمّد بن عمر بن عبدالعزیز» . وهو سهوٌ ظاهرا ؛ فقد روی أحمد بن محمّد بن عیسی _ وهوالمراد من أحمد بن محمّد فی ما نحن فیه _ کتاب عمر بن عبدالعزیز وتکرّرت روایته عنه فی الأسناد . راجع : رجال النجاشی ، ص 284 ، الرقم 754 ؛ معجم رجال الحدیث ، ج 2 ، ص 552 ؛ و ص 689 .

أَصْحَابِنَا(1)، عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّیِّ، قَالَ:

إِنِّی کُنْتُ أَسْمَعُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام أَکْثَرَ مَا یُلِحُّ بِهِ فِی الدُّعَاءِ عَلَی اللّهِ بِحَقِّ الْخَمْسَةِ یَعْنِی رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِمْ.(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

داود رقی گوید: من شنیدم که حضرت صادق علیه السّلام بیشتر چیزی که در هنگام دعا بر آن اصرار داشت این بود که خدا را بحق پنج تن میخواند، یعنی رسول خدا و امیر المؤمنین و فاطمة و حسن و حسین صلوات اللّٰه علیهم اجمعین.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 372 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-از داود رقّی،گوید: من شنیدم که امام صادق(علیه السّلام)بیشتر اصرارش در حال دعا به حق پنج تن بود،یعنی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)و أمیر مؤمنان و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السّلام).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 329 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-«داود رقّی»،گوید:شنیدم که امام صادق علیه السّلام بیشتر اصرارش در حال دعا به حق پنج تن بود،یعنی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و أمیر مؤمنان و فاطمه و حسن و حسین علیه السّلام.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 639 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 452 

*****

12- الحدیث

12/3449. عَنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ الْکَرْخِیِّ، قَالَ:

عَلَّمَنَا أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام دُعَاءً، وَ أَمَرَنَا أَنْ نَدْعُوَ بِهِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ :

«اللّهُمَّ إِنِّی تَعَمَّدْتُ إِلَیْکَ(3) بِحَاجَتِی، وَ أَنْزَلْتُ بِکَ الْیَوْمَ فَقْرِی وَ مَسْکَنَتِی، فَأَنَا(4) الْیَوْمَ(5) لِمَغْفِرَتِکَ(6) أَرْجی مِنِّی لِعَمَلِی(7)، وَ لَمَغْفِرَتُکَ وَ رَحْمَتُکَ أَوْسَعُ مِنْ ذُنُوبِی، فَتَوَلَّ قَضَاءَ کُلِّ حَاجَةٍ هِیَ لِی(8)، بِقُدْرَتِکَ عَلَیْهَا، وَ تَیْسِیرِ(9) ذلِکَ عَلَیْکَ(10)، وَ لِفَقْرِی(11) إِلَیْکَ؛ فَإِنِّی

لَمْ أُصِبْ خَیْراً قَطُّ إِلاَّ مِنْکَ(12)، وَ لَمْ یَصْرِفْ عَنِّی أَحَدٌ شَرّاً(13) قَطُّ غَیْرُکَ، وَ لَیْسَ أَرْجُو لآِخِرَتِی وَ دُنْیَایَ سِوَاکَ، وَ لاَ لِیَوْمِ فَقْرِی وَ یَوْمِ(14) یُفْرِدُنِی(15) النَّاسُ(16) فِی حُفْرَتِی وَ أُفْضِی(17) إِلَیْکَ یَا رَبِّ بِفَقْرِی(18)».(19)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابراهیم کرخی گوید: امام صادق علیه السلام دعائی بما آموخت و بما دستور داد که آن را در روز جمعه بخوانیم: «اللهم انی تعمدت الیک بحاجتی و أنزلت بک الیوم فقری و مسکنتی، فأنا [الیوم] لمغفرتک أرجی منی لعملی و لمغفرتک و رحمتک أوسع من ذنوبی فتول قضاء کل حاجة هی لی بقدرتک علیها و تیسیر ذلک علیک و لفقری الیک فانی لم اصب خیرا قط إلا منک و لم یصرف عنی أحد شرا قط غیرک و لیس أرجو لآخرتی و دنیای سؤلک، و لا لیوم فقری [و] یوم یفردنی الناس فی حفرتی و افضی الیک یا رب بفقری». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 372 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-از ابراهیم کرخی که امام صادق(علیه السّلام)به ما دعائی برای خصوص روز جمعه آموخت«بار خدایا!راستی که من نیازم را عمداً به درگاه تو آوردم،امروزه بار فقر و زبونی خود را به آستان تو فرو نهادم،امروزه من به آمرزش تو امیدوارترم از کردار خودم و بی تردید آمرزش و مهر تو وسیعت تر است از گناهان من،برآوردن هر حاجتی که دارم در مقام برآ برای اینکه توانائی بدان داری و برای تو بسیار آسان است و من هم نیاز جدّی به تو دارم،زیرا هرگز چیزی به من نرسیده است جز از تو و هرگز کس از من بدی را جز تو برنگردانیده،برای آخرت و دنیایم جز به تو امیدی ندارم و نه برای روز نیازمندیم و روزی که مردم مرا در گورم تنها گذارند و من نیاز خود را به درگاه تو کشانم».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 331 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-«ابراهیم کرخی»نقل می کند که امام صادق علیه السّلام به ما دعائی درخصوص روز جمعه آموخت:«بار خدایا!راستی که من نیازم را عمدا به درگاه تو آوردم،امروزه بار فقر و زبونی خود را به درگاه تو فرونهادم،امروزه من به آمرزش تو امیدوارترم نسبت به رفتار خودم و بی تردید آمرزش و مهر تو وسیع تر است از گناهان من،در برآوردن هر حاجتی که دارم تو توانائی و برای تو بسیار آسان است و من هم نیاز جدّی به تو دارم،زیرا هرگز چیزی به من نرسیده است جز از تو و هرگز کسی از من بدی را جز تو برنگردانیده،برای آخرت و دنیایم جز به تو امیدی ندارم و نه برای روز نیازمندیم و روزی که مردم مرا در گورم تنها گذارند و من نیاز خود را به درگاه تو کشانم».

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 639 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و أفضی إلیک أفید أنه ینبغی أن یقرأ بضم الهمزة و فتح الضاد أی یوم أفضانی الخلق إلیک إلی قبری متلبسا بالفقر و الفاقة، و فی بعض النسخ و أقضی قال فی القاموس یقال: قضی إلیه أنهاه و أعلمه،

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 452 

*****

ص: 550


1- 3 . فی حاشیة «ز» : «أصحابه» .
2- 4 . الوافی ، ج 9 ، ص 1659 ، ح 8916 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 97 ، ح 8841 .
3- 5 . فی «ب» : «إلیک تعمّدت» .
4- 6 . فی «بس» : «وأنا» .
5- 7 . فی «ب ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف» والوافی : - «الیوم» .
6- 8 . فی شرح المازندرانی نقلاً عن بعض النسخ : «بمغفرتک» .
7- 9 . فی «بس» : «بعملی» .
8- 10 . فی «ص» : «و » بدل «هی لی » .
9- 11 . فی « ب ، ج ، ز ، بس » وحاشیة « د » : «وتیسّر » .
10- 12 . فی « بر » : «عندک » .
11- 13 . فی حاشیة « ج » : «وبفقری » .
12- 1 . فی شرح المازندرانی : «إلاّ منک قطّ » .
13- 2 . فی « بر ، بف » والوافی : «سوءا » . وفی «بس » : «شرّ أحد » .
14- 3 . فی « ب ، بر» : «یوم» بدون الواو.
15- 4 . فی « ج » : «یفرّدنی » . وفی « بس » : «تفردنی » .
16- 5 . فی « ص » : + «إلیک» .
17- 6 . فی « ز ، بر » وحاشیة « ج » : «وأقضی » . وفی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 452 : «واُفضی إلیک ، اُفید أنّه ینبغی أن یقرأ بضمّ الهمزة وفتح الضاد ، أی یوم أفضانی الخلق إلیک إلی قبری متلبّسا بالفقر والفاقة» .
18- 7 . فی « بف» : - «بفقری » .
19- 8 . المقنعة، ص 161 ، مع زیادة فی آخره ؛ مصباح المتهجّد ، ص 285 ؛ البلد الأمین ، ص 71 ، وفی کلّها من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1660 ، ح 8918 .

13- الحدیث

13/3450. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنِ الْحَسَنِ(1) بْنِ عَطِیَّةَ، عَنْ یَزِیدَ الصَّائِغِ(2)، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : ادْعُ اللّهَ لَنَا، فَقَالَ : «اللّهُمَّ ارْزُقْهُمْ صِدْقَ الْحَدِیثِ، وَ أَدَاءَ الاْءَمَانَةِ، وَ الْمُحَافَظَةَ عَلَی الصَّلَوَاتِ(3)؛ اللّهُمَّ إِنَّهُمْ أَحَقُّ خَلْقِکَ أَنْ تَفْعَلَهُ بِهِمُ، اللّهُمَّ وَ(4) افْعَلْهُ بِهِمْ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

زید صائغ گوید: بحضرت صادق علیه السّلام عرضکردم: برای ما دعا کن، پس (در بارۀ ما دعائی) فرمود:(که ترجمه اش اینست)«بار خدایا روزی ایشان کن راستگوئی و امانت داری و محافظت بر ادای نمازها را، بار خدایا اینان سزاوارترین خلق تو هستند که این کار را در بارۀ آنها انجام دهی بار خدایا آن را در بارۀ آنان انجام ده».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 372 

*****

[ترجمه کمره ای] :

13-از زید بن صائغ،گوید:گفتم:به امام صادق(علیه السّلام) برای من دعا کن،فرمود: «بار خدایا!با آنان روزی کن راست گفتاری و امانت داری و محافظت برای ادای نمازها،بار خدایا!راستی آنان سزاوارتر خلق تواند که با آنها چنین کنی،بار خدایا!آن را با آنان بکن».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 331 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

13-«زید بن صائغ»،گوید:گفتم:به امام صادق علیه السّلام برای من دعا کن،فرمود: «بارخدایا!با آنان روزی کن راست گفتاری و امانت داری و محافظت برای ادای نمازها،بار خدایا!راستی آنان سزاوارتر خلق تواند که با آنها چنین کنی،بارخدایا!آن را با آنان بکن».

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 641 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و فی الصحاح و أدی دینه تأدیة أی قضاه و الاسم الأداء.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 452 

*****

14- الحدیث

14/3451 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ؛ وَ(6) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ :

2 / 581

عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام ، قَالَ : «کَانَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ _ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِ _ یَقُولُ: اللّهُمَّ مُنَّ عَلَیَّ بِالتَّوَکُّلِ عَلَیْکَ، وَ التَّفْوِیضِ إِلَیْکَ، وَ الرِّضَا بِقَدَرِکَ، وَ التَّسْلِیمِ لاِءَمْرِکَ حَتّی

ص: 551


1- 9 . هکذا فی «ب ، بف ، جر» وحاشیة «ج ، د » . وفی « ج ، د ، ز ، بر ، بس » والمطبوع : «الحسین » . والصواب ما أثبتناه ، فقد تکرّرت روایة [محمّد] بن أبی عمیر، عن الحسن بن عطیّة فی الأسناد ، ولم تثبت روایته عن الحسین بن عطیّة ، وتقدّمت فی الکافی ، ح 2477 ، روایة ابن أبی عمیر ، عن حسن بن عطیّة ، عن یزید الصائغ . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 4 ، ص 523 _ 524 .
2- 10 . هکذا فی « ج » وحاشیة « د » . وفی « ب ، د ، ز ، بر ، بس ، بف ، جر» : «زید الصائغ » . وفی المطبوع : «زید بن الصائغ » . ویزید الصائغ هو المذکور فی کتب الرجال . راجع : رجال البرقی ، ص 12 ؛ رجال الکشّی ، ص 546 ، الرقم 1033 .
3- 11 . فی « ص » : «الصلاة» .
4- 12 . فی « ب ، ص ، بر ، بس ، بف » والوافی : - «و » .
5- 13 . الوافی ، ج 9 ، ص 1661 ، ح 8919 .
6- 1 . فی « ب» : «وعن » . وفی السند تحویل بعطف «علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه » علی «عدّة من أصحابنا ، عن سهل بن زیاد».

لاَ أُحِبَّ تَعْجِیلَ مَا أَخَّرْتَ، وَ لاَ تَأْخِیرَ مَا عَجَّلْتَ، یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: امیر المؤمنین علیه السلام (در دعا این گونه) میفرمود: «اللهم من علی بالتوکل علیک و التفویض الیک و الرضا بقدرک و التسلیم لامرک، حتی لا احب تعجیل ما أحرت و لا تأخیر ما عجلت یا رب العالمین». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 372 

*****

[ترجمه کمره ای] :

14-از علی بن الحسین(علیهما السّلام)که أمیر المؤمنین(علیه السّلام)می گفت: «بار خدایا!بر من منّت نه به توکّل بر خودت و واگذاردن کار به خودت و خشنودی به مقدرت و تسلیم شدن به فرمانت تا دوست نداشته باشم تعجیل شود در آنچه تو پس اندازی و تأخیر شود در آنچه تو بشتابی،یا رب العالمین».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 331 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

14-علی بن الحسین علیه السّلام نقل می کند که أمیر المؤمنین علیه السّلام می گفت:

«بارخدایا!بر من منّت نه به توکّل بر خودت و واگذاردن کار به خودت و خشنودی به مقدرت و تسلیم شدن به فرمانت تا دوست نداشته باشم تعجیل شود در آنچه تو پس اندازی و تأخیر شود در آنچه تو بشتابی،یا رب العالمین».

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 641 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن کالصحیح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 453 

*****

15- الحدیث

15/3452 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ سُحَیْمٍ(2)، عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ وَ هُوَ رَافِعٌ یَدَهُ(3) إِلَی السَّمَاءِ : «رَبِّ لاَ تَکِلْنِی إِلی نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَداً، لاَ(4) أَقَلَّ مِنْ ذلِکَ وَ لاَ أَکْثَرَ».

قَالَ: فَمَا کَانَ بِأَسْرَعَ مِنْ أَنْ تَحَدَّرَ(5) الدُّمُوعُ(6) مِنْ جَوَانِبِ لِحْیَتِهِ، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیَّ، فَقَالَ : «یَا ابْنَ أَبِی یَعْفُورٍ، إِنَّ یُونُسَ بْنَ مَتّی وَکَلَهُ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ إِلی نَفْسِهِ أَقَلَّ مِنْ طَرْفَةِ عَیْنٍ، فَأَحْدَثَ ذلِکَ الذَّنْبَ(7)».

قُلْتُ: فَبَلَغَ بِهِ کُفْراً ، أَصْلَحَکَ اللّهُ؟

قَالَ : «لاَ، وَ لکِنَّ الْمَوْتَ عَلی(8) تِلْکَ الْحَالِ هَلاَکٌ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابن أبی یعفور گوید: شنیدم از امام صادق علیه السلام که در حالی که دست بآسمان برداشته بود میگفت: «رب لا تکنی الی نفسی طرفة عین ابدا لا اقل من ذلک و لا اکثر». (یعنی پروردگارا مرا چشم بهمزدنی بخودم وامگذار نه کمتر از آن و نه بیشتر) گوید: این را گفت و اشکهایش از اطراف محاسنش می ریخت، سپس رو بمن کرد و فرمود: ای پسر أبی یعفور همانا یونس بن متی را خداوند کمتر از چشم بهمزدنی بخودش واگذارد و آن گناه را (یعنی ترک اولی را) انجام داد، عرضکردم: خداوند کار شما را نیکو کند آیا آن کار او را بحد کفر رسانید؟ فرمود: نه ولی مردن با این حال هلاکت است (و لایق بشأن انبیاء و پیمبران الهی نیست).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 373 

*****

[ترجمه کمره ای] :

15-از ابن یعفور گوید:شنیدم امام صادق(علیه السّلام)در حالی که دست به آسمان بر آورده بود،می گفت:«پروردگارا!مرا یک چشم به هم زدن به خودم وامگذار،نه کمتر از آن و نه بیشتر، و هر چه زودتر اشک از هر سوی ریشش فرو بارید،سپس به من رو کرد و فرمود:ای پسر ابی یعفور!راستی خدا عز و جل کمتر از چشم به هم زدنی یونس بن متی را به خود وانهاد و آن ناشایسته را انجام داد،گفتم:اصلحک اللّٰه،او را به حال کفر برد؟فرمود:نه،ولی مردن در این حالت هلاک است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 333 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

15-«ابن یعفور»گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام درحالی که دست به آسمان برآورده بود،می گفت:«پروردگارا!مرا یک چشم به هم زدن به خودم وامگذار،نه کمتر از آن و نه بیشتر،درحالی که اشکش سرازیر بود سپس رو به من کرد و فرمود:ای پسر ابی یعفور!راستی خدای عزّ و جلّ کمتر از چشم برهم زدنی یونس بن متی را به خود وانهاد و آن کار شایسته ای را انجام داد،گفتم:اصلحک اللّه،او را به حال کفر برد؟فرمود:نه،ولی مردن در این حالت نابودی است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 643 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و فی الصحاح تحدر الدمع أی تنزل ذلک الذنب أی ترک الأولی هلاک أی لا یلیق بشأن الأنبیاء.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 453 

*****

16- الحدیث

16/3453. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ رَفَعَهُ، قَالَ:

ص: 552


1- 2 . راجع : التهذیب ، ج 3 ، ص 74 ، ح 233 ؛ و المقنعة، ص 177 الوافی ، ج 9 ، ص 1661 ، ح 8920 .
2- 3 . هکذا فی «بر ، بس ، بف » والطبعة القدیمة . وفی «ب ، ج ، د ، ز ، جر» والمطبوع : «سجیم » بالجیم المعجمة . هذا ، ولم نجد فی الأعلام عنوان «سجیم » ، مع الفحص الأکید ، والمذکور فی کتب الرجال والتراجم هو «سُحَیْم » . راجع : رجال الطوسی ، ص 223 ، الرقم 2996 . ولا حظ أیضا : تهذیب الکمال ، ج 10 ، ص 207 ، الرقم 2184 ؛ رجال الطوسی ، ص 28 ، الرقم 89 .
3- 4 . فی « ز » وحاشیة « د ، بر » : «یدیه » .
4- 5 . فی الوافی : «ولا».
5- 6 . فی « بف » : «أن یحدّر » .
6- 7 . «تحدّر الدموع» أی تنزّل ، یقال : حَدَرَ الدمعَ فانحدر وتحدّر ، أی نزّله فتنزّل ؛ من الحُدور ، وهو ضدّ الصعود . راجع : النهایة ، ج 1 ، ص 353 ؛ لسان العرب ، ج 4 ، ص 172 (حدر) .
7- 8 . فی البحار ، ج 14 : «الظنّ » . والمراد من الذنب هنا ترک الأولی ، وهو ضلالة بالنسبة إلی الأنبیاء والأوصیاء وموجب لنقصان درجتهم علیهم السلام . راجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 395 .
8- 1 . فی « ز » : «إلی » .
9- 2 . راجع : تفسیر القمّی ، ج 2 ، ص 74 الوافی ، ج 9 ، ص 1661 ، ح 8921 ؛ البحار ، ج 14 ، ص 387 ، ح 6 ؛ و ج 47 ، ص 46 ، ح 66 .

أَتی جَبْرَئِیلُ علیه السلام إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله (1)، فَقَالَ لَهُ: إِنَّ رَبَّکَ یَقُولُ لَکَ: إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْبُدَنِی یَوْماً وَ لَیْلَةً حَقَّ عِبَادَتِی، فَارْفَعْ یَدَیْکَ(2) إِلَیَّ، وَ قُلِ:

اللّهُمَّ(3) لَکَ الْحَمْدُ حَمْداً(4) خَالِداً مَعَ خُلُودِکَ، وَ لَکَ الْحَمْدُ حَمْداً لاَ مُنْتَهی لَهُ دُونَ عِلْمِکَ، وَ لَکَ الْحَمْدُ حَمْداً لاَ أَمَدَ لَهُ دُونَ مَشِیئَتِکَ، وَ لَکَ الْحَمْدُ حَمْداً لاَ جَزَاءَ لِقَائِلِهِ إِلاَّ رِضَاکَ؛ اللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ کُلُّهُ، وَ لَکَ الْمَنُّ کُلُّهُ، وَ لَکَ الْفَخْرُ کُلُّهُ، وَ لَکَ الْبَهَاءُ(5) کُلُّهُ، وَ لَکَ النُّورُ کُلُّهُ، وَ لَکَ الْعِزَّةُ کُلُّهَا(6)، وَ لَکَ الْجَبَرُوتُ کُلُّهَا، وَ لَکَ الْعَظَمَةُ کُلُّهَا، وَ لَکَ الدُّنْیَا کُلُّهَا، وَ لَکَ الاْآخِرَةُ کُلُّهَا، وَ لَکَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ کُلُّهُ، وَ لَکَ الْخَلْقُ کُلُّهُ، وَ بِیَدِکَ(7) الْخَیْرُ کُلُّهُ، وَ إِلَیْکَ یَرْجِعُ الاْءَمْرُ(8) کُلُّهُ ، عَلاَنِیَتُهُ وَ سِرُّهُ.

اللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْداً أَبَداً، أَنْتَ حَسَنُ الْبَلاَءِ، جَلِیلُ(9) الثَّنَاءِ، سَابِغُ النَّعْمَاءِ، عَدْلُ الْقَضَاءِ، جَزِیلُ(10) الْعَطَاءِ، حَسَنُ الاْآلاَءِ، إِلهُ مَنْ فِی الاْءَرْضِ ، وَ إِلهُ مَنْ فِی السَّمَاءِ(11).

اللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ فِی السَّبْعِ الشِّدَادِ، وَ لَکَ الْحَمْدُ فِی الاْءَرْضِ الْمِهَادِ، وَ لَکَ الْحَمْدُ 2 / 582

طَاقَةَ الْعِبَادِ، وَ لَکَ الْحَمْدُ سَعَةَ الْبِلاَدِ، وَ لَکَ الْحَمْدُ فِی الْجِبَالِ الاْءَوْتَادِ(12)، وَ لَکَ الْحَمْدُ فِی اللَّیْلِ إِذَا یَغْشی، وَ لَکَ الْحَمْدُ فِی النَّهَارِ إِذَا تَجَلّی، وَ لَکَ الْحَمْدُ فِی الاْآخِرَةِ

ص: 553


1- 3 . فی « ج ، د ، ز ، بر ، بف» : + «یوما» .
2- 4 . فی « د » : «یدک » .
3- 5 . فی « ب» : - «اللهمّ » .
4- 6 . فی « ص ، بس ، بف» : - «حمدا» .
5- 7 . «البَهاء» : الحُسن والجمال . یقال : بَها یبهو _ مثل علا یعلو _ : إذا جَمُل ، فهو بَهِیّ، فعیل بمعنی فاعل . وبهاء اللّه تعالی : عظمته . المصباح المنیر، ص 65 (بهی).
6- 8 . فی «بر ، بف» و حاشیة «ج» : «العزّ کلّه» .
7- 9 . فی « ب » : «ولک» . وفی الوافی : «بیدک» بدون الواو .
8- 10 . فی حاشیة « ص » : «الاُمور» .
9- 11 . فی « ز » : «وجلیل » . وفی الوافی : «جمیل » .
10- 12 . فی « بس » : «جزل » .
11- 13 . فی « ب ، ج ، ص ، بس » وشرح المازندرانی : «إله فی الأرض وإله فی السماء» .
12- 1 . فی « ص » : «والأوتاد » . و«الوَتَد » : ما رُزّ فی الأرض أو الحائط من خَشَب ، وجمعه : أوتاد . وأوتاد الأرض جبالها . القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 467 (وتد).

وَ الاْءُولی، وَ لَکَ الْحَمْدُ فِی الْمَثَانِی(1) وَ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ، وَ سُبْحَانَ اللّهِ وَ بِحَمْدِهِ، وَ الاْءَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ «وَ السَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالی عَمَّا یُشْرِکُونَ»(2)، سُبْحَانَ اللّهِ وَ بِحَمْدِهِ «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ»(3)، سُبْحَانَکَ(4) رَبَّنَا ، وَ تَعَالَیْتَ وَ تَبَارَکْتَ وَ تَقَدَّسْتَ، خَلَقْتَ(5) کُلَّ شَیْءٍ بِقُدْرَتِکَ، وَ قَهَرْتَ کُلَّ شَیْءٍ بِعِزَّتِکَ، وَ عَلَوْتَ فَوْقَ کُلِّ شَیْءٍ بِارْتِفَاعِکَ، وَ غَلَبْتَ کُلَّ شَیْءٍ بِقُوَّتِکَ(6)، وَ ابْتَدَعْتَ کُلَّ شَیْءٍ بِحِکْمَتِکَ وَ عِلْمِکَ، وَ بَعَثْتَ الرُّسُلَ بِکُتُبِکَ، وَ هَدَیْتَ الصَّالِحِینَ بِإِذْنِکَ، وَ أَیَّدْتَ الْمُوءْمِنِینَ بِنَصْرِکَ، وَ قَهَرْتَ الْخَلْقَ بِسُلْطَانِکَ، لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ وَحْدَکَ، لاَ شَرِیکَ لَکَ، لاَ نَعْبُدُ(7) غَیْرَکَ، وَ لاَ نَسْأَلُ(8) إِلاَّ إِیَّاکَ، وَ لاَ نَرْغَبُ(9) إِلاَّ إِلَیْکَ، أَنْتَ مَوْضِعُ شَکْوَانَا، وَ مُنْتَهی رَغْبَتِنَا، وَ إِلهُنَا وَ مَلِیکُنَا.(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

احمد بن محمد بن خالد در حدیث مرفوعی (که سند را بمعصوم علیه السلام رسانده) حدیث کند که جبرئیل خدمت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) آمده و باو عرضکرد: همانا پروردگارت بتو میفرماید: هر گاه خواستی در شب و روزی چنانچه شاید مرا پرستش کنی پس دستهایت را بسوی من بردار و بگو: و لک البهاء کله، و لک النور کله، و لک العزة کلها، و لک الجبروت کلها، و لک العظمة کلها، و لک الدنیا کلها و لک الآخرة کلها، و لک اللیل و النهار کله، و لک الخلق کله، و بیدک الخیر کله، و الیک یرجع الامر کله علانیته و سره، اللهم لک الحمد حمدا أبدا أنت حسن البلاء، جلیل الثناء، سابغ النعماء، عدل القضاء جزیل العطاء حسن الالاء، اله [من] فی الارض و اله [من] فی السماء، اللهم لک الحمد فی السبع الشداد، و لک الحمد فی الارض المهاد، و لک الحمد طاقة العباد، و لک الحمد سعة البلاد، و لک الحمد فی الجبال الاوتاد، و لک الحمد فی اللیل اذا یغشی، و لک الحمد فی النهار اذا تجلی ، و لک الحمد فی الآخرة و الاولی، و لک الحمد فی«

اَلْمَثٰانِی وَ اَلْقُرْآنَ اَلْعَظِیمَ

»، و سبحان اللّٰه و بحمده و«

اَلْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ وَ اَلسَّمٰاوٰاتُ مَطْوِیّٰاتٌ بِیَمِینِهِ، سُبْحٰانَهُ وَ تَعٰالیٰ عَمّٰا یُشْرِکُونَ

»، سبحان اللّٰه و بحمده«

کُلُّ شَیْ ءٍ هٰالِکٌ إِلاّٰ وَجْهَهُ

» سبحانک ربنا و تعالیت و تبارکت و تقدست، خلقت کل شیء بقدرتک و قهرت کل شیء بعزتک و علوت فوق کل شیء بارتفاعک، و غلبت کل شیء بقوتک و ابتدعت کل شیء بحکمتک و علمک، و بعثت الرسل بکتبک، و هدیت الصالحین باذنک، و ایدت المؤمنین بنصرک، و قهرت الخلق بسلطانک، لا اله الا أنت وحدک لا شریک لک لا نعبد غیرک و لا نسئل الا ایاک و لا نرغب الا الیک، انت موضع شکوانا و منتهی رغبتنا الهنا و ملیکنا». . 17-

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 374 

*****

[ترجمه کمره ای] :

16-حدیث را به معصوم رسانیده که فرمود:جبرئیل نزد پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)آمد و به او گفت:هر گاه خواهی روزی و شبی مرا چنانچه شاید بپرستی،هر دو دست خود را به درگاهم بر آور و بگو: «بار خدایا!از آنِ تو است سپاس،سپاسی جاویدان با جاویدیت و از آن تو است حمد و سپاس،سپاسی که پایانی ندارد تا آنجا که دانشت رسد و از آنِ تو است سپاسی که نهایت ندارد کمتر از خواستت،و از آنِ تو است سپاس سپاسی که مزدی ندارد، گوینده اش جز خشنودیت،بار خدایا!از آن تو است همۀ سپاس و از آنِ تو است همۀ بخشش و از تو است همۀ فخر و از تو است همۀ بهاءو از تو است همۀ نور و از تو است همۀ عزّت و از تو است همۀ جبروت و از تو است همۀ بزرگواری و از تو است همۀ دنیا و از تو است همۀ آخرت و از تو است همۀ شب و روز و از تو است همۀ خلق و به دست تو است همۀ خوبیها و به سوی تو،باز گردد همۀ امور از عیان و نهان. بار خدایا!از تو است سپاس ابدی،توئی خوش آزمایشی و بزرگ ستایش و پر نعمت و عادل قضاوت و شایان عطا و نیک نعمت معبود هر که در زمین است و معبود هر که در آسمان است،بار خدایا!از تو است سپاس در هفت آسمان سخت و از تو است سپاس در زمین گسترده و از تو است توان و تاب بنده ها و از تو است سپاس به وسعت بلاد و از آنِ تو است سپاس در کوههای میخین و از تو است سپاس در شب تاریکیش همه را فرو گیرد و از آنِ تو است سپاس در روز چون پرتو افکند و از آن تو است سپاس در آخرت و دنیا و از آنِ تو است سپاس در مثانی و قرآن عظیم و منزّه باد خدا که به سپاسش اندرم و همۀ زمین در قبضۀ او است،روز رستاخیز آسمانها به هم نوردیده در سمت راستش،منزّه است و فراز است از آنچه بدو شریک سازند،سبحان اللّٰه و به حمده همۀ چیز نابود است جز نمودار او،منزّهی تو پروردگار ما برتری و مبارکی و مقدّسی،هر چیزی را به توان خود آفریدی و همه چیز را به عزّتت مقهور ساختی و بالاتر هر چیز بر آمدی به فرازی خود،و بر همه چیز چیره ای به توانائی خود و همه چیز را به حکمت و دانشت ابتکار کردی و آفریدی و رسولان را به کتاب خود برانگیختی و شایسته ها را به اذن خود رهبری کردی و مؤمنان را به یاری خود کمک دادی و همه را به سلطان خود مقهور نمودی،نیست شایستۀ پرستشی جز تو،یگانه ای شریک نداری و جز تو را نپرستیم و جز از تو نخواهیم و جز به سوی تو روی دل نداریم،توئی موضع شکایت ما و نهایت رغبت ما و معبود ما و مالک ما.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 337 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

16-حدیث را به معصوم رسانیده که فرمود:جبرئیل نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آمد و به او گفت:پروردگارت به تو می فرماید:هرگاه خواستی روز و شبی مرا پرستش کنی هر دو دست خود را به درگاهم برآور و بگو:«بار خدایا! سپاس از آن توست سپاس پایدار و از آن توست حمد و سپاس،سپاسی که پایانی ندارد تا آنجا که دانشت رسد و از آن توست سپاسی که نهایت ندارد کمتر از خواستت،و از آن توست سپاسی که مزدی ندارد، گوینده اش جز خشنودیت هدفی ندارد،بار خدایا!از آن توست همۀ سپاس و از آن توست همۀ بخشش و از توست همۀ فخر و از توست همۀ بهاء و از توست همۀ نور و از توست همۀ عزت و از توست همۀ جبروت و از توست همۀ بزرگواری و از توست همۀ دنیا و از توست همۀ آخرت و از توست همۀ شب و روز و از توست همۀ خلق و به دست توست همۀ خوبیها و به سوی تو،بازگردد همۀ امور آشکار و پنهان.

*** بار خدایا!از توست سپاس ابدی،توئی خوش آزمایشی و بزرگ ستایش و پرنعمت و عادل قضاوت و شایان عطا و نیک نعمت معبود هرکس در زمین است و معبود هرکس در آسمان است،بار خدایا!از توست سپاس در هفت آسمان سخت و از توست سپاس در زمین گسترده و از توست توان و تاب بنده ها و از توست سپاس به وسعت بلاد و از آن توست سپاس در کوههای میخین و از توست سپاس در شب چون تاریکیش همه را فروگیرد و از آن توست سپاس در روز چون پرتو افکند و از آن توست سپاس در آخرت و دنیا و از آن توست سپاس در مثانی و قرآن عظیم و منزّه باد خدا که به سپاسش اندرم و همۀ زمین در قبضۀ اوست، روز رستاخیز آسمانها به هم نوردیده در سمت راستش،منزه است و فراز است از آنچه بدو شریک سازند،سبحان اللّه و بحمده همۀ چیز نابود است جز نمودار او،منزّهی تو پروردگار ما برتری و مبارکی و مقدّسی، هر چیزی را به توان خود آفریدی و همه چیز را به عزّتت مقهور ساختی و بالاتر از هر چیز برآمدی و بر همه چیز چیره ای به توانائی خود و همه چیز را به حکمت و دانشت ابتکار کردی و آفریدی و رسولان را به کتاب خود برانگیختی و شایسته ها را به اذن خود رهبری کردی و مؤمنان را به یاری خود کمک دادی و همه را به سلطان خود مقهور نمودی،نیست شایسته پرستشی جز تو،یگانه ای شریک نداری و جز تو را نپرستیم و جز از تو نخواهیم و جز به سوی تو روی دل نداریم،توئی موضع شکایت ما و نهایت رغبت ما و معبود و مالک ما.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 643 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرفوع. دون علمک یحتمل أن یکون دون فی الموضعین بمعنی عند و بمعنی سوی فعلی الأول فالمراد لا تعلم له نهایة و لم تکن له نهایة فی علمک و إذا لم یکن له نهایة فی علم الله لا یکون له نهایة أصلا بخلاف علمنا، و کذا فی المشیة أی لا تشاء له نهایة، و أما علی الثانی فیحتمل أن یکون کنایة عن الکثرة کما یقال فمکث ما شاء الله، أو کنایة عن عدم التناهی أی یکون بعده معلومات الله تعالی و مقدوراته، و هما غیر متناهیین، أو یکون الاستثناء لتأکید العموم من باب أنا أفصح العرب بید أنی من قریش، أی لا یکون له نهایة إلا علمک و هو لا نهایة له فلا یکون له نهایة أصلا لک الحمد فی السبع الشداد أی أنت محمود فی السماوات بحمدک أهلها، أو أنت مستحق للحمد من أهلها، أو أنت محمود بسبب خلق السبع الشداد، و کذا فی الثانیة و الله یعلم

قَبْضَتُهُ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ

قال فی مجمع البیان القبضة فی اللغة ما قبضت علیه بجمیع کفک أخبر الله تعالی عن کمال قدرته فذکر أن الأرض کلها مع عظمها فی مقدوره کالشیء یقبض علیه القابض بکفیه فیکون فی قبضته و کذا قوله

(وَ اَلسَّمٰاوٰاتُ مَطْوِیّٰاتٌ)

أی یطویها بقدرته کما یطوی الواحد منا الشیء المقدور له طیبه

بِیَمِینِهِ

و ذکر الیمین للمبالغة فی الاقتدار و التحقیق للملک، و قیل: معناه أنها محفوظات مصونات بقوته و الیمین القوة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 455 

*****

17- الحدیث

17/3454. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ، قَالَ:

قَالَ لِی(11) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ابْتِدَاءً مِنْهُ : «یَا مُعَاوِیَةُ، أَ مَا(12) عَلِمْتَ أَنَّ رَجُلاً أَتی أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِ، فَشَکَا إلَیْهِ الاْءِبْطَاءَ(13) فِی الْجَوَابِ فِی دُعَائِهِ، فَقَالَ لَهُ: فأَیْنَ(14) أَنْتَ عَنِ(15) الدُّعَاءِ السَّرِیعِ الاْءِجَابَةِ؟ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ(16): مَا هُوَ؟

ص: 554


1- 2 . المثانی من القرآن : ما کان أقلّ من المائتین . وتسمّی فاتحة الکتاب مثانی ، لأنّها تثنّی فی کلّ رکعة . ویسمّی جمیع القرآن مثانی أیضا ؛ لاقتران آیة الرحمة بآیة العذاب . الصحاح ، ج 6 ، ص 2296 (ثنی) .
2- 3 . الزمر (39) : 67 .
3- 4 . القصص (28) : 88 .
4- 5 . فی شرح المازندرانی : «سبحان » .
5- 6 . فی شرح المازندرانی : «وخلقت » .
6- 7 . فی شرح المازندرانی : «بقدرتک» .
7- 8 . فی « د ، بس » : «لایبعد» .
8- 9 . فی « د ، بس » : «ولایسأل » .
9- 10 . فی « د ، بس » : «ولایرغب » .
10- 11 . الوافی ، ج 9 ، ص 1681 ، ح 8943 .
11- 1 . فی «ج ، د ، بس» : - «لی» .
12- 2 . فی «ب» : «ما» بدون الهمزة.
13- 3 . هکذا فی النسخ التی قوبلت . وفی المطبوع : «الإبطاء علیه» بدل «إلیه الإبطاء» .
14- 4 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی . وفی المطبوع : «أین» .
15- 5 . فی «ز» : «من» .
16- 6 . فی «ج» : + «یا أمیرالمؤمنین» . وفی «بر ، بف» والوافی : + «و» .

قَالَ: قُلِ: اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الْعَظِیمِ(1) الاْءَعْظَمِ، الاْءَجَلِّ الاْءَکْرَمِ، الْمَخْزُونِ الْمَکْنُونِ(2)، النُّورِ الْحَقِّ، الْبُرْهَانِ الْمُبِینِ، الَّذِی هُوَ نُورٌ مَعَ نُورٍ، وَ نُورٌ مِنْ نُورٍ، وَ نُورٌ(3) فِی نُورٍ، وَ نُورٌ عَلی نُورٍ، وَ نُورٌ فَوْقَ کُلِّ(4) نُورٍ(5)، وَ نُورٌ یُضِیءُ(6) بِهِ کُلُّ ظُلْمَةٍ، وَ یُکْسَرُ(7) بِهِ کُلُّ شِدَّةٍ، وَ کُلُّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ، وَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ، لاَ تَقِرُّ(8) بِهِ أَرْضٌ، وَ لاَ تَقُومُ(9) بِهِ سَمَاءٌ، وَ یَأْمَنُ بِهِ کُلُّ خَائِفٍ، وَ یَبْطُلُ بِهِ سِحْرُ کُلِّ سَاحِرٍ، وَ بَغْیُ کُلِّ بَاغٍ، وَ حَسَدُ کُلِّ حَاسِدٍ، وَ یَتَصَدَّعُ لِعَظَمَتِهِ الْبَرُّ وَ الْبَحْرُ، وَ یَسْتَقِلُّ(10) بِهِ الْفُلْکُ(11) ، حِینَ یَتَکَلَّمُ بِهِ الْمَلَکُ، فَلاَ(12)

2 / 583

یَکُونُ لِلْمَوْجِ عَلَیْهِ سَبِیلٌ، وَ هُوَ اسْمُکَ الاْءَعْظَمُ(13) الاْءَعْظَمُ ، الاْءَجَلُّ الاْءَجَلُّ ، النُّورُ الاْءَکْبَرُ، الَّذِی سَمَّیْتَ بِهِ(14) نَفْسَکَ، وَ اسْتَوَیْتَ بِهِ عَلی عَرْشِکَ، وَ أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِمُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ، أَسْأَلُکَ(15) بِکَ وَ بِهِمْ أَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تَفْعَلَ بِی کَذَا وَ کَذَا».(16)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

معاویة بن عمار گوید: حضرت صادق علیه السلام بدون سخن و پرسشی بمن فرمود: ای معاویة آیا نمیدانی که مردی خدمت امیر المؤمنین علیه السلام آمد و از اینکه اجابت دعایش دیر شده بود بآن حضرت شکایت کرد، آن حضرت باو فرمود: چرا دعای سریع الاجابة را (یعنی دعائی که زود باجابت رسد) نخواندی؟ آن مرد عرضکرد: آن دعا کدام است؟ فرمود: بگو: «اللهم انی أسألک باسمک العظیم الاعظم الاجل الاکرم المخزون المکنون النور الحق البرهان المبین الذی هو نور مع نور، و نور من نور و نور فی نور و نور علی نور، و نور فوق کل نور، و نور یضیء به کل ظلمة، و یکسر به کل شدة و کل شیطان مرید و«

کُلِّ جَبّٰارٍ عَنِیدٍ

»، لا تقر به ارض، و لا تقوم به سماء، و یأمن به کل خائف، و یبطل به سحر کل ساحر، و بغی کل باغ، و حسد کل حاسد، و یتصدع لعظمته البر و البحر، و یستقل به الفلک، حین یتکلم به الملک فلا یکون للموج علیه سبیل و هو اسمک الاعظم الاعظم، الاجل الاجل النور الاکبر، الذی سمیت به نفسک، و استویت به علی عرشک، و أتوجه الیک بمحمد و أهل بیته، أسألک بک و بهم ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان تفعل بی کذا و کذا». (و بجای «کذا و کذا» حاجت خود را ذکر کند).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 374 

*****

[ترجمه کمره ای] :

17-از معاویة بن عمار که امام صادق(علیه السّلام)با من آغاز سخن کرد و فرمود:ای معاویه!نمی دانی که مردی نزد امیر المؤمنین(علیه السّلام) آمد و شکایت کرد از اینکه جواب دعای او دیر شده است،در پاسخ او فرمود:تو کجائی که دعای زود اجابت را بخوانی؟آن مرد گفت:چیست آن دعا؟فرمود:بگو: بار خدایا!از تو خواهم به حق نام بزرگ و بزرگتر و والاتر و ارجمندتر تو که نهان است و در پرده است،نور و حقّ و برهان مبین است،آن نامی که نور است همراه نور،و نور است از نور،و نور است در نور،و نور است بر نور،و نور است بالای هر نور،نوری است که روشن شود بدان هر تاریکی و شکسته شود بدان هر سختی و هر شیطان سرکش و هر جبّار لجباز،نامی که زمین زیر آن بر جا نماند و آسمان از سنگینی آن بر جا نایستد،و هر ترسانی با آن آسوده شود،و جادوی هر جادوگری بدان بیهوده و باطل گردد،و ستم هر ستمگر و حسد هر حسود بدان محو شود و از بزرگی آن هر بیابان و دریا بترکد و چون ملک بدان تکلم کند فلک بر جا ایستد و هیچ موج پریشانی بدان راه نیست و آن نام اعظم اعظم اجلّ اکرم تو است، نور اکبر است که خود را بدان نامیدی و بدان بر عرش خود استوار شدی.و به تو روی آرم به محمد و خاندانش و از تو خواهم به حق خودت و به حق آنان که رحمت فرستی بر محمد و آل محمد و با من چنین و چنان کنی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 337 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

17-«معاویه بن عمار»گوید که امام صادق علیه السّلام با من آغاز سخن کرد و فرمود که ای معاویه!نمی دانم که مردی نزد امیر المؤمنین علیه السّلام آمد و شکایت کرد از اینکه جواب دعای او دیر شده است،در پاسخ او فرمود:تو کجائی که دعای زود اجابت را بخوانی؟آن مرد گفت:چیست آن دعا؟فرمود: بگو:بار خدایا!از تو خواهم به حق نام بزرگ و بزرگتر و والاتر و ارجمندتر تو که نهان است و در پرده است،نور و حقّ و برهان مبین است،آن نامی که نور است همراه نور،و نور است از نور،و نور است در نور،و نور است بر نور،و نور است بالای هر نور،نوری است که روشن شود بدان در هر تاریکی و شکسته شود بدان هر سختی و هر شیطان سرکش و هر جبّار لجباز،نامی که زمین زیر آن برجا نماند و آسمان از سنگینی آن برجا نایستد،و هر ترسانی با آن آسوده شود،و جادوی هر جادوگری بدان بیهوده و باطل گردد،و ستم هر ستمگر و حسد هر حسود بدان محو شود و از بزرگی آن هر بیابان و دریا بترکد و چون ملک بدان تکلم کند فلک برجا ایستد و هیچ موج پریشانی بدان راه نیست و آن نام اعظم اجلّ اکرم توست،نور اکبر است که خود را بدان نامیدی و بدان بر عرش خود استوار شدی.و به تو و به محمد و خاندانش روآورم و از تو خواهم به حق خودت و به حق آنان که بر محمد و آل محمد رحمت فرستی و با من چنین و چنان کنی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 645 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن. لا تقر به أرض قال السید الداماد (ره) الجار و المجرور فی - لا تقر به أرض و لا یقوم به سماء غیر متعلق بالفعل المذکور بل بفعل آخر مقدر و التقدیر إذا رعیت به لا تقر أرض، و إذا رعیت به لا تقوم سماء، أو الباء بمعنی مع أی لا تقر معه أرض و لا یقوم معه سماء، و أما - لا یقوم له - باللام موضع الباء فمعناه لا تنهض لمقاومته و معارضته سماء، و فی القاموس الصدع الشق فی الشیء الصلب و الفرقة من الشیء، و یستقل به الفلک قال فی الصحاح الفلک السفینة واحد و جمع یذکر و یؤنث، و یمکن أن یقرأ بفتحتین أیضا و لعل المراد علی هذا موج الهواء و علی تقدیر الضم یظهر منه أنه تعالی وکل ملکا بالسفینة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 456 

*****

18- الحدیث

18/3455. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ، قَالَ:

أَمْلی عَلَیَّ هذَا الدُّعَاءَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، وَ هُوَ جَامِعٌ لِلدُّنْیَا وَ الاْآخِرَةِ ، تَقُولُ(17) بَعْدَ

ص: 555


1- 7 . فی «بس» : - «العظیم» .
2- 8 . فی شرح المازندرانی : «المکنون المخزون».
3- 9 . فی «ج» : - «نور» .
4- 10 . فی «ب ، بف» : - «کلّ» .
5- 11 . فی «بر ، بف» : + «ونور علی کلّ نور» .
6- 12 . فی «بر» : «تضیء» .
7- 13 . فی «د ، بر ، بس» : «وتکسر» .
8- 14 . فی «ب ، ج ، بف» : «لایقرّ» . وفی «ج ، ز ، بر ، بف» وشرح المازندرانی : «ولاتقرّ» .
9- 15 . فی «ب ، ج ، بر ، بف» والوافی : «ولایقوم» .
10- 16 . فی «ج ، ص» : «وتستقلّ» . وفی «ز» : «ویستقبل» . وفی حاشیة «بر» : «ویستقرّ» .
11- 17 . فی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 456 : «ویمکن أن یقرأ بفتحتین أیضا . ولعلّ المراد علی هذا موج الهواء . وعلی تقدیر الضمّ یظهر منه أنّه تعالی وکّل ملکا بالسفینة» .
12- 18 . فی «ز» : «ولا».
13- 1 . فی« ز» : - «الأعظم» .
14- 2 . فی «بف» والوافی : «به سمّیت» .
15- 3 . فی «ز ، بر ، بف» والوافی : «وأسألک» .
16- 4 . الوافی ، ج 9 ، ص 1662 ، ح 8922 .
17- 5 . فی «ج ، بر» والوافی : «یقول» .

حَمْدِ اللّهِ وَ الثَّنَاءِ عَلَیْهِ :

«اللّهُمَّ أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ الْحَلِیمُ(1) الْکَرِیمُ؛ وَ أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ، وَ أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ، وَ أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ(2) الْمَلِکُ الْجَبَّارُ، وَ أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ الرَّحِیمُ الْغَفَّارُ ، وَ أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ شَدِیدُ(3) الْمِحَالِ(4) ، وَ أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ الْکَبِیرُ الْمُتَعَالِ ، وَ أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ(5) ، وَ أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ الْمَنِیعُ الْقَدِیرُ(6) ، وَ أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ الْغَفُورُ الشَّکُورُ ، وَ أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ

إِلاَّ أَنْتَ الْحَمِیدُ الْمَجِیدُ ، وَأَنْتَ اللّه ُ لاَ إِلهَ إِلاّ أَنْتَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ(7) ، وَ أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ ، وَ أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ الْحَنَّانُ الْمَنَّانُ ، وَ أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ الْحَلِیمُ(8) الدَّیَّانُ ، وَ أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ الْجَوَادُ الْمَاجِدُ ، وَ أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ الْوَاحِدُ الاْءَحَدُ ، وَ أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ الْغَائِبُ الشَّاهِدُ ، وَ أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ الظَّاهِرُ الْبَاطِنُ ، وَ أَنْتَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ.

تَمَّ نُورُکَ فَهَدَیْتَ، وَ بَسَطْتَ یَدَکَ فَأَعْطَیْتَ؛ رَبَّنَا وَجْهُکَ أَکْرَمُ الْوُجُوهِ، وَ جِهَتُکَ خَیْرُ الْجِهَاتِ، وَ عَطِیَّتُکَ أَفْضَلُ الْعَطَایَا وَ أَهْنَوءُهَا(9)، تُطَاعُ رَبَّنَا فَتَشْکُرُ، وَ تُعْصَی رَبَّنَا فَتَغْفِرُ

ص: 556


1- 6 . فی «بس» : «الحکیم» .
2- 7 . فی «ص» : «اللّه» .
3- 8 . فی «ج ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف» والوافی ومرآة العقول : «الشدید» .
4- 9 . «المحال» ، أی الأخذ بالعقوبة . قال بعضهم : هو من قولهم : مَحَل به مَحْلاً ومحالاً : إذا أراده بسوءٍ ... وقیل : بل المحال من الحول والحیلة والمیم فیه زائدة . المفردات للراغب ، ص 762 (محل) . وفی مرآة العقول : «وقیل : مفعل من الحول والحیلة ، اُعلّ علی غیر قیاس ، ویعضده أنّه قرئ بفتح المیم من حال یحول إذا احتال» .
5- 10 . فی «ب» : «العلیم» .
6- 11 . فی «ص» : «الکبیر» .
7- 1 . هکذا فی «ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بف» وشرح المازندرانی والوافی . وفی سائر النسخ والمطبوع : - «وأنت اللّه لا إله إلاّ أنت الغنیّ الحمید» .
8- 2 . فی «ج ، ص ، بف» والوافی : «الحکیم» .
9- 3 . فی حاشیة «ج» : «وأرضاها» .

لِمَنْ شِئْتَ، تُجِیبُ(1) الْمُضْطَرِّینَ(2)، وَ تَکْشِفُ السُّوءَ، وَ تَقْبَلُ التَّوْبَةَ، وَ تَعْفُو عَنِ الذُّنُوبِ، لاَ تُجَازی(3) أَیَادِیکَ(4)، وَ لاَ تُحْصی نِعَمُکَ(5)، وَ لاَ یَبْلُغُ مِدْحَتَکَ قَوْلُ قَائِلٍ.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ(6)، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ رَوْحَهُمْ(7) وَ رَاحَتَهُمْ 2 / 260

وَ سُرُورَهُمْ، وَ أَذِقْنِی طَعْمَ فَرَجِهِمْ(8)، وَ أَهْلِکْ أَعْدَاءَهُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الاْءِنْسِ، وَ آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی الاْآخِرَةِ حَسَنَةً، وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ، وَ اجْعَلْنَا مِنَ الَّذِینَ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ(9)، وَ اجْعَلْنِی مِنَ الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ(10)، وَ ثَبِّتْنِی

بِالْقَوْلِ(11) الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ فِی(12) الاْآخِرَةِ، وَ بَارِکْ لِی(13) فِی الْمَحْیَا وَ الْمَمَاتِ وَ الْمَوْقِفِ وَ النُّشُورِ وَ الْحِسَابِ وَ الْمِیزَانِ وَ أَهْوَالِ یَوْمِ الْقِیَامَةِ، وَ سَلِّمْنِی عَلَی الصِّرَاطِ وَ أَجِزْنِی(14) عَلَیْهِ، وَ ارْزُقْنِی عِلْماً نَافِعاً، وَ یَقِیناً صَادِقاً، وَ تُقًی وَ بِرّاً، وَ وَرَعاً وَ خَوْفاً مِنْکَ، وَ فَرَقاً(15) یُبْلِغُنِی(16) مِنْکَ زُلْفی(17)، وَ لاَ یُبَاعِدُنِی(18) عَنْکَ، وَ أَحْبِبْنِی وَ لاَ تُبْغِضْنِی، وَ تَوَلَّنِی

ص: 557


1- 4 . فی شرح المازندرانی : «وتجیب» .
2- 5 . فی «بس» والوافی : «المضطرّ» .
3- 6 . فی «ج ،ص» : «لایجازی» .
4- 7 . «الید» : النِّعمة والإحسان تصطنعه . الصحاح ، ج 6 ، ص 2540 (یدی).
5- 8 . فی «بر» : «نعمتک» .
6- 9 . فی «ص» : - «وآل محمّد» .
7- 10 . فی شرح المازندرانی : «الروح ، بالفتحة : الراحة . فالعطف للتفسیر ... وقراءة الروح بالضمّ ، والتفسیر بأمر النبوّة أوحکم اللّه تعالی وأمره أبعد» .
8- 11 . فی «بس» : «فرحهم» بالحاء المهملة.
9- 12 . إشارة إلی الآیة 62 من سورة البقرة (2) .
10- 13 . إشارة إلی الآیة 42 من سورة النحل (16) والآیة 59 من سورة العنکبوت (29) .
11- 1 . فی «بس» : «فی القول» .
12- 2 . فی «ص» : - «فی» .
13- 3 . فی «ز» : «لنا» .
14- 4 . جاز المکان یجوزه جَوْزا وجَوازا وجِوازا : سار فیه . وأجازه : قطعه ، وأجازه : أنفذه . المصباح المنیر، ص 114 (جوز).
15- 5 . فی حاشیة «بر » : «وقربا » . و«الفَرَق » : الخوف والفَزَع . یقال : فَرَق یَفْرَق فَرَقا . النهایة ، ج 3 ، ص 438 (فرق ).
16- 6 . فی «ج » : «یبلّغنی » علی بناء التفعیل .
17- 7 . «الزُّلْفَة» و«الزُّلفی» : القربة . وأزلفه : قرّبه . المصباح المنیر، ص 254 (زلف).
18- 8 . فی «ب » : «ولاتباعدنی » .

وَ لاَ تَخْذُلْنِی، وَ أَعْطِنِی مِنْ جَمِیعِ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ الاْآخِرَةِ ، مَا عَلِمْتُ مِنْهُ وَ مَا لَمْ أَعْلَمْ، وَ أَجِرْنِی مِنَ السُّوءِ کُلِّهِ بِحَذَافِیرِهِ(1)، مَا عَلِمْتُ مِنْهُ وَ مَا لَمْ أَعْلَمْ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عمرو بن ابی المقدام گوید: حضرت صادق علیه السّلام این دعا را که جامع حاجتهای دنیا و آخرت است بمن دیکته فرمود:(و فرمود:) که پس از حمد و ثنای خداوند میگوئی: و انت اللّٰه لا اله الا انت شدید المحال، و انت اللّٰه لا اله الا انت الکبیر المتعال، و انت اللّٰه لا اله الا انت السمیع البصیر، و أنت اللّٰه لا اله الا انت المنیع القدیر، و انت اللّٰه لا اله الا انت الغفور الشکور، و انت اللّٰه لا اله الا أنت الحمید المجید، و أنت اللّٰه لا اله الا انت الغفور الودود، و انت اللّٰه لا اله الا أنت الحنان المنان و أنت اللّٰه لا اله الا انت الحلیم الدیان، و انت اللّٰه لا اله الا أنت الجواد الماجد، و أنت اللّٰه لا اله الا انت الواحد الاحد، و انت اللّٰه لا اله الا انت الغائب الشاهد، و انت اللّٰه لا اله الا انت الظاهر الباطن، و انت اللّٰه لا اله الا انت بکل شیء علیم، تم نورک فهدیت، و بسطت یدک فأعطیت، ربنا وجهک اکرم الوجوه و جهتک خیر الجهات و عطیتک أفضل العطایا و أهنأها تطاع ربنا فنشکر و تعصی ربنا فتغفر لمن شئت تجیب المضطرین و تکشف السوء و تقبل التوبة و تعفو عن الذنوب لا تجازی ایادیک و لا تحصی نعمک و لا یبلغ مدحتک قول قائل اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و روحهم و راحتهم و سرورهم، و أذقنی طعم فرجهم و اهلک اعداءهم من الجن و الانس و«

آتِنٰا فِی اَلدُّنْیٰا حَسَنَةً وَ فِی اَلْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنٰا عَذٰابَ اَلنّٰارِ

»، و اجعلنا من الذین «

فَلاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ

»، و اجعلنی من«

اَلَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلیٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ

»، و ثبتنی«

بِالْقَوْلِ اَلثّٰابِتِ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ فِی

» الآخرة و بارک لی فی المحیا و الممات و المواقف و النشور و الحساب و المیزان و أهوال یوم القیامة و سلمنی علی الصراط و اجزنی علیه و ارزقنی علما نافعا و یقینا صادقا و تقی و برا و ورعا و خوفا منک و فرقا یبلغنی منک زلفی و لا یباعدنی عنک، و أحببنی و لا تبغضنی و تولنی و لا تخذلنی و اعطنی من جمیع خیر الدنیا و الآخرة، ما علمت منه و ما لم أعلم و اجرنی من السوء کله بحذافیره ما علمت منه و ما لم أعلم». . 19-

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 377 

*****

[ترجمه کمره ای] :

18-از عمر و بن أبی المقدام،گوید:این دعا را امام صادق(علیه السّلام)به من دیکته کرد و آن جامع حوائج دنیا و آخرت است،پس از حمد و ثنای خدا می گوئی: اللهم أنت اللّٰه لا اله الا أنت الحلیم الکریم،و أنت اللّٰه لا اله الا أنت العزیز الحکیم،و أنت اللّٰه لا اله الا أنت الواحد القهّار،و أنت اللّٰه لا اله الا أنت الملک الجبار،و أنت اللّٰه لا اله الا أنت الرحیم الغفّار،و أنت اللّٰه لا اله الا أنت شدید المحال،و أنت اللّٰه لا اله الا أنت الرحیم المتعال،و أنت اللّٰه لا اله الا أنت السمیع البصیر،و أنت اللّٰه لا اله الا أنت المنیع القدیر،و أنت اللّٰه لا اله الا أنت الغفور الشکور،و أنت اللّٰه لا اله الا أنت الحمید المجید،و أنت اللّٰه لا اله أنت الغفور الودود،و أنت اللّٰه لا اله الا أنت الحنّان المنّان،و أنت اللّٰه لا اله أنت الحلیم الدیّان،و أنت اللّٰه لا اله الا أنت الجواد الماجد،و أنت اللّٰه لا اله الا أنت الواحد الأحد،و أنت اللّٰه لا اله الا أنت الغالب الشاهد،و أنت اللّٰه لا اله الا أنت الظاهر الباطن. و توئی که نیست شایستۀ پرستشی جز تو به هر چیز دانائی، نورت کامل است پس رهبری کردی و دستت باز است پس عطا بخشیدی،پروردگار ما نمود تو کریمترین نمودها است و سوی حضرتت بهترین سویها است و عطیّه ات برترین عطیّه ها و گواراترین آنها است فرمانبرده شوی،پروردگار ما و قدردانی کنی و نافرمانی شوی و برای هر که خواهی آمرزش دهی،بی چاره ها را اجابت کنی و بدی را بر طرف سازی و توبه را بپذیری و از گناهان درگذری، بخششهایت را پاداشی نتوان داد و نعمتهایت را شماره نتوان کرد و گفتار هیچ گوینده ای به مدح تو رسا نیست. بار خدایا!رحمت فرست بر محمد و آل محمد و زود بدانهاگشایش بده و آسایش عطا کن و شادشان کن و مزّۀ فرج آنان را به من بچشان و دشمنانشان را از جنّ و انس هلاک کن و بده به ماها در دنیا حسنه و در آخرت حسنه،و نگهدار ما را از عذاب دوزخ و ما را از آنها ساز که نه ترسی دارند و نه بر آنها اندوه در آید و بگردان مرا از کسانی که شکیبا بودند و بر پروردگار خود توکّل می کردند و بر جا دار مرا به گفتار پا بر جا در زندگانی دنیا و دیگر سرای،و مبارک کن برایم زندگی را و مرگ را و موقف را و نشور و حساب و میزان و هولهای قیامت را و سالم درا مرا بر روی صراط و مرا از آن بگذران و به من روزی کن دانشی سودمند و اعتقادی درست و تقوا و برّ و ورع و ترس از تو،هراسی که مرا به تو نزدیک کند و از تو دور نکند،و مرا دوست بدار و دشمن مدار و با خود دار و از خود مران و فرو مگذار و به من بده از جمیع خیر دنیا و آخرت و آنچه را از آن می دانم،و از همۀ بدی ها پناهم بده سراسر آنچه را می دانم و آنچه را نمی دانم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 341 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

18-«از عمرو بن أبی المقدام»،گوید:این دعا را امام صادق علیه السّلام به من دیکته کرد و آن جامع حوائج دنیا و آخرت است،پس از حمد و ثنای خدا می گوئی:

اللّهمّ أنت اللّه لا اله الاّ أنت الحلیم الکریم،و أنت اللّه لا اله الاّ أنت العزیز الحکیم،و أنت اللّه لا اله الاّ أنت الواحد القهّار،و أنت اللّه لا اله الاّ أنت الملک الجبار،و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الرّحیم الغفار، و أنت اللّه لا اله الاّ أنت شدید المحال،و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الرّحیم المتعال،و أنت اللّه لا اله الاّ أنت السمیع البصیر،و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت المنیع القدیر،و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الغفور الودود،و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الحنّان المنّان،و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الحلیم الدیّان،و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الجواد الماجد،و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الواحد الأحد،و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الغالب الشاهد،و أنت اللّه لا إله إلاّ أنت الظاهر الباطن.

و توئی که نیست شایسته پرستشی جز تو به هر چیز دانائی،نورت کامل است پس رهبری کردی و دستت باز است پس عطا بخشیدی،پروردگار ما نمود تو کریمیترین نمودهاست و سوی حضرتت بهترین سویهاست و عطیّه ات برترین عطیّه ها و گواراترین آنهاست فرمانبرده شوی،پروردگار ما و قدردانی کنی و نافرمانی شوی و برای هرکس خواهی آمرزش دهی،بی چاره ها را اجابت کنی و بدی را برطرف سازی و توبه را بپذیری و از گناهان درگذری،بخششهایت را پاداشی نتوان داد و نعمتهایت را شماره نتوان کرد و گفتار هیچ گوینده ای به مدح تو رسا نیست.

بار خدایا!رحمت فرست بر محمد و آل محمد و زود بدانها گشایش بده و آسایش عطا کن و شادشان کن و مزّۀ فرج آنان را به من بچشان و دشمنانشان را از جنّ و انس هلاک کن و به ما ده حسنه در دنیا و آخرت و نگهدار ما را از عذاب دوزخ و ما را از آنها ساز که نه ترسی دارند و نه بر آنها اندوه درآید و بگردان مرا از کسانی که شکیبا بودند و بر پروردگار خود توکّل می کردند و برجا دار مرا به گفتار،پابرجا دار در زندگانی دنیا و دیگر سرای،و مبارک کن برایم زندگی را،مرگ را و موقف را و نشور و حساب و میزان و هولهای قیامت را و سالم دار مرا بر روی صراط و مرا از آن بگذران و به من روزی کن دانشی سودمند و اعتقادی درست و تقوا و برّ و ورع و ترس از تو،هراسی که مرا به تو نزدیک کند و از تو دور نکند،و مرا دوست بدار و دشمن مدار و با خود دار و از خود مران و فرومگذار و به من بده از جمیع خیر دنیا و آخرت و آنچه را از آن می دانم مرحمت فرما،و از همۀ بدی ها مرا پناه ده سراسر آنچه را می دانم و آنچه را نمی دانم.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 649 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف أو مجهول. الشدید المحال قال البیضاوی: أی شدید المماحلة و المکایدة لأعدائه من محل بفلان إذا کاده و عرضه للهلاک، و منه تمحل إذا تکلف استعمال الحلیة، و لعل أصله المحل بمعنی القحط، و قیل: فعال بمعنی القوة، و قیل: مفعل من الحول و الحیلة أعل علی غیر قیاس، و یعضده أنه قرأ بفتح المیم من حال یحول إذا احتال، و یجوز أن یکون بمعنی الفعال فیکون مثلا فی القوة و القدرة و فی القاموس المحال الکید و المکر و القدرة، و قال فی مصباح اللغة: یقال: أزال منعة الطائر أی قوته التی یمتنع بها علی من یریده، و المناعة بالفتح مثل المنعة و منع مناعة و منعة فهو منیع، و قال الجزری و الفیروزآبادی فی أسماء الله تعالی المانع هو الذی یمنع عن أهل طاعته و یحوطهم و ینصرهم، و قیل یمنع من یرید من خلقه ما یرید و یعطیه ما یرید و فیه اللهم من منعت ممنوع أی من حرمته فهو محروم لا یعطیه أحد غیرک یقال منعه یمنعه ضد أعطاه کمنعه فهو مانع و مناع و منوع، و جمع الأول منعة محرکه و تسکن أی معه من یمنعه، و منع ککرم صار منیعا، و قال الجوهری الدین الجزاء و المکافاة یقال دانه دینا أی جازاه و منه الدیان فی صفة الله تعالی و الجهة مثلثة الناحیة و الجانب و الآخرة أی عند سؤال القبر و عند سؤال الله تعالی فی القیامة و قال فی الصحاح الفرق بالتحریک الخوف و الفزع، و قال حذافیر الشیء أعالیه و نواحیه یقال أعطاه الدنیا بحذافیرها أی بأسرها و تمامها واحدها حذفار.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 457 

*****

19- الحدیث

19/3456. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَ لاَ تَخُصُّنِی بِدُعَاءٍ؟

قَالَ : «بَلی(3) ؛ قُلْ: یَا وَاحِدُ(4)، یَا مَاجِدُ، یَا أَحَدُ، یَا صَمَدُ، یَا مَنْ لَمْ یَلِدْ(5) وَ لَمْ یُولَدْ،

وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ، یَا عَزِیزُ، یَا کَرِیمُ، یَا حَنَّانُ(6)، یَا سَامِعَ الدَّعَوَاتِ، یَا أَجْوَدَ مَنْ سُئِلَ، وَ یَا خَیْرَ مَنْ أَعْطی، یَا أَللّهُ، یَا أَللّهُ، یَا أَللّهُ» .

قُلْتُ: وَ لَقَدْ نَادَانَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ.

ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «کَانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: نَعَمْ(7)، لَنِعْمَ(8) الْمُجِیبُ أَنْتَ، وَ نِعْمَ الْمَدْعُوُّ(9)، وَ نِعْمَ الْمَسْؤُولُ، أَسْأَلُکَ(10) بِنُورِ وَجْهِکَ، وَ أَسْأَلُکَ بِعِزَّتِکَ وَ قُدْرَتِکَ وَ جَبَرُوتِکَ، وَ أَسْأَلُکَ بِمَلَکُوتِکَ وَ دِرْعِکَ الْحَصِینَةِ، وَ بِجَمْعِکَ وَ أَرْکَانِکَ کُلِّهَا، وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ(11)، وَ بِحَقِّ الاْءَوْصِیَاءِ بَعْدَ مُحَمَّدٍ، أَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ(12)، وَ أَنْ تَفْعَلَ بِی کَذَا وَ کَذَا».(13)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

معاویة بن عمار گوید: بحضرت صادق علیه السلام عرضکردم: آیا مرا بدعائی مخصوص نفرمائی؟ فرمود: چرا بگو: «یا واحد یا ماجد یا أحد یا صمد یا من«

لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ `وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ

» یا عزیز یا کریم یا حنان یا منان یا سامع الدعوات یا اجود من سئل و یا خیر من اعطی یا اللّٰه یا اللّٰه یا اللّٰه قلت و«

لَقَدْ نٰادٰانٰا نُوحٌ فَلَنِعْمَ اَلْمُجِیبُونَ

». . سپس حضرت صادق علیه السّلام فرمود: که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) میفرمود [آری]: «لنعم المجیب انت و نعم المدعو و نعم المسئول أسألک بنور وجهک، و أسألک بعزتک و قدرتک و جبروتک و أسألک بملکوتک و درعک الحصینة و بجمعک و ارکانک کلها و بحق محمد و بحق الاوصیاء بعد محمد ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان تفعل بی کذا و کذا». (و بجای آن حاجت خود را ذکر کند).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 377 

*****

[ترجمه کمره ای] :

19-از معاویة بن عمار،گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم: آیا به یک دعائی مرا مخصوص به مهر خود نمی کنید؟فرمود:چرا، فرمود:بگو: «یا واحد یا ماجد یا احد یا صمد و یا من لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً یا أحد یا عزیز یا کریم یا حنّان یا منّان یا سامع الدعوات یا أجود من سأل و یا خیر من أعطی یا اللّٰه یا اللّٰه یا اللّٰه». قلت: «

وَ لَقَدْ نٰادٰانٰا نُوحٌ فَلَنِعْمَ اَلْمُجِیبُونَ

». سپس امام صادق(علیه السّلام)فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)می فرمود:[نعم] لنعم المجیب أنت و نعم المدعو و نعم المسئول،اسألک بعزتک و قدرتک و جبروتک و أسألک بملکوتک و درعک الحصینة و بجمعک و ارکانک کلها و بحقّ محمد و بحقّ الأوصیاء بعد محمد،ان تصلّی علی محمد و آل محمد و ان تفعل بی کذا و کذا. .

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 341 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

19-«معاویة بن عمار»،گوید:به امام صادق علیه السّلام گفتم:آیا به یک دعائی مرا مخصوص به مهر خود نمی کنید؟فرمود:چرا،فرمود:بگو:

«یا واحد یا ماجد یا احد یا صمد و یا من لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا أحد یا أحد یا عزیز یا کریم یا حنّان یا منّان یا سامع الدّعوات یا أجود من سأل و یا خیر من أعطی یا اللّه یا اللّه یا اللّه»قلت:«و لقد نادینا نوح فلنعم المجیبون».

سپس امام صادق علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:نعم لنعم المجیب أنت و نعم المدعور و نعم المسئول،اسألک بعزّتک و قدرتک و جبروتک و أسألک بملکوتک و درعک الحصینة و بجمعک و أرکانک کلّها و بحقّ محمّد،ان تصلّی علی محمّد و آل محمّد و ان تفعل بی کذا و کذا.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 651 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و یجمعک قیل: المراد جمعک للکمالات، و یحتمل أن یکون المراد الجیش، أو یکون الجمع بمعنی المجموع أی بمجموع صفاتک و لعل المراد بالأرکان مطلق الصفات أو الصفات الذاتیة أو أرکان الخلق و العظمة من السماوات و الکرسی و العرش و الله یعلم. و فی الصحاح الجمع الجماعة تسمیة بالمصدر، یقال: رأیت جمعا من الناس، و فی النهایة و أرکان کل شیء جوانبه التی یستند إلیها و یقوم بها.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 458 

*****

ص: 558


1- 9 . فی شرح المازندرانی : «والحذافیر ، بالفتح : جمع الحذافر ، بالکسر ، وهو جانب الشیء وأعلاه . یقال : أعطاه بحذافیره ، أی بأسره ، أو بجوانبه ، أو بأعالیه » .
2- 10 . الوافی ، ج 9 ، ص 1679 ، ح 8942 .
3- 11 . هکذا فی «ب ، ج ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » . وفی «د» والمطبوع : + «قال» .
4- 12 . فی «ب » : «واجد » بالجیم المعجمة.
5- 13 . فی «ج ، د ، ز ، بر ، بس ، بف» والوافی : «قل : أیا واحد ، أیا ماجد ، أیا أحد ، أیا صمد ، أیا مَنْ لم یلد» .
6- 1 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی . وفی المطبوع : + «یا منّان » .
7- 2 . فی «ج ، بر ، بف » وشرح المازندرانی : - «نعم » .
8- 3 . فی «بر ، بف » وشرح المازندرانی : «نعم » .
9- 4 . فی «ب» : - «ونعم المدعوّ » .
10- 5 . فی شرح المازندرانی : «وأسألک » .
11- 6 . فی «ب» : - «کلّها ، وبحقّ محمّد » .
12- 7 . فی «ب ، بس ، بف » والوافی : «وآله » .
13- 8 . الوافی ، ج 9 ، ص 1662 ، ح 8923.

20- الحدیث

20/3457. عَنْهُ(1)، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، عَنْ حُسَیْنِ بْنِ عُمَارَةَ(2)، عَنْ حُسَیْنِ بْنِ أَبِی سَعِیدٍ الْمُکَارِی وَ جَهْمِ بْنِ أَبِی جَهْمَةَ(3)، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ _ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ کَانَ(4) یُعْرَفُ بِکُنْیَتِهِ _ قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : عَلِّمْنِی دُعَاءً أَدْعُو بِهِ، فَقَالَ : «نَعَمْ، قُلْ: یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِکُلِّ 2 / 585

خَیْرٍ، وَ یَا مَنْ آمَنُ(5) سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ عَثْرَةٍ، وَ یَا(6) مَنْ یُعْطِی بِالْقَلِیلِ الْکَثِیرَ، یَا(7) مَنْ أَعْطی مَنْ سَأَلَهُ تُحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً، یَا مَنْ أَعْطی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَ لَمْ یَعْرِفْهُ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ(8)، وَ أَعْطِنِی بِمَسْأَلَتِی مِنْ جَمِیعِ(9) خَیْرِ الدُّنْیَا وَ جَمِیعِ خَیْرِ الاْآخِرَةِ، فَإِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ مَا أَعْطَیْتَنِی، وَ زِدْنِی(10) مِنْ سَعَةِ فَضْلِکَ یَا کَرِیمُ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو جعفر - که مردی بوده است در کوفه و بکنیه اش معروف بوده - گوید: بحضرت صادق علیه السّلام عرضکردم دعائی بمن بیاموز که با آن دعا کنم، فرمود: آری بگو: «یا من ارجوه لکل خیر و یا من آمن سخطه عند کل عثرة، و یا من یعطی بالقلیل الکثیر، یا من اعطی من سئله تحننا منه و رحمة، یا من اعطی من لم یسئله و لم یعرفه صل علی محمد و آل محمد و اعطنی بمسئلتی من جمیع خیر الدنیا و جمیع خیر الآخرة فإنه غیر منقوص ما اعطیتنی و زدنی من سعة فضلک یا کریم». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 377 

*****

[ترجمه کمره ای] :

20-از ابی جعفر(علیه السّلام)،مردی کوفی که به کنیه اش معروف بوده گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم:دعائی به من آموز که بدان دعا کنم،فرمود:خوب است بگو: «ای کسی که برای هر خیری بدو امیدوارم و نزد هر لغزشی از خشم او در امانم،و ای کسی که در برابر کم اندک،بسیار می دهد،ای کسی که عطا دهد به هر که از او خواهد از مهربانی و رحمت،ای کسی که عطا بخشد بدان که از او نخواهد و او را نشناسد،رحمت فرست بر محمد و آل محمد و به خواهش من از همۀ خیر دنیا و همۀ خیر آخرت به من عطا کن،زیرا که راستش از عطای به من کاستی پدید نشود و از سعۀ فضلت برای من بیفزا،ای کریم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 343 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

20-مردی کوفی که به کنیه اش معروف بوده است می گوید:به امام صادق علیه السّلام گفتم:دعائی به من بیاموز که با آن برای خود دعا کنم،فرمود: خوب است بگوئی:

«ای کسی که برای هر خیری به او امیدوارم و از هر لغزشی از خشم او در امانم،و ای کسی که در برابر اندک،بسیار می دهد،ای کسی که هر کس از او مهر و رحمت خواهد به او می دهد و به هرکس بخواهد و او را نشناسد می بخشد،رحمت فرست بر محمد و آل محمد و براساس خواسته من خیر دنیا و آخرت را به من عطا کن،و از فضل گسترده ات ای کریم بر من بیفزا.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 653 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و روی السید فی کتاب الإقبال، عن علی بن محمد البرسی، عن الحسین بن أحمد بن شیبان، عن حمزة بن القاسم العلوی العباسی، عن محمد بن عبد الله بن عمران البرقی، عن محمد بن علی الهمدانی، عن محمد بن سنان، عن محمد بن السجاد فی حدیث طویل قال: قلت: لأبی عبد الله علیه السلام جعلت فداک هذا رجب، علمنی فیه دعاء ینفعنی الله به، قال: فقال لی أبو عبد الله علیه السلام: اکتب بسم الله الرحمن الرحیم، و قل فی کل یوم من رجب صباحا و مساء و فی أعقاب صلواتک فی یومک و لیلتک یا من أرجوه إلی قوله یا کریم قال، ثم مد أبو عبد الله علیه السلام یده الیسری فقبض علی لحیته و دعا بهذا الدعاء و هو یلوذ بسبابته الیمنی، ثم قال بعد ذلک یا ذا الجلال و الإکرام یا ذا النعماء و الجود یا ذا المن و الطول حرم شیبتی علی النار، و فی حدیث آخر، ثم وضع یده علی لحیته و لم یرفعها إلا و قد امتلأ ظهر کفه دموعا، و ذکر أبو عمرو الکشی هذا الدعاء و أسند نقله إلی محمد بن زید الشحام هکذا، قلت له علمنی دعاء قال اکتب بسم الله الرحمن الرحیم یا من أرجوه إلی قوله و أعطنی بمسألتی إیاک الدعاء سخطه لعله محمول علی السخط الذی یوجب الخلود فی النار، أو المراد بالأمن رجاء العفو أو محض العثرة بالصغائر غیر منقوص أی عطاؤک کامل غیر ناقص أو لا یصیر ما تعطینی سببا لنقص خزائنک أی منقوصا من شیء فتأمل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 459 

*****

21- الحدیث

21/3458 . وَ عَنْهُ(12)، رَفَعَهُ إِلی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام : أَنَّهُ عَلَّمَ أَخَاهُ عَبْدَ اللّهِ بْنَ عَلِیٍّ هذَا الدُّعَاءَ :

«اللّهُمَّ ارْفَعْ ظَنِّی صَاعِداً(13)، وَ لاَ تُطْمِعْ(14) فِیَّ(15) عَدُوّاً وَ لاَ حَاسِداً، وَ احْفَظْنِی(16) قَائِماً وَ قَاعِداً ، وَ یَقْظَانَ(17) وَ رَاقِداً؛ اللّهُمَّ اغْفِرْ لِی وَ ارْحَمْنِی، وَ اهْدِنِی سَبِیلَکَ الاْءَقْوَمَ،

ص: 559


1- 9 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق .
2- 10 . فی «ز ، جر» : «عمّار» .
3- 11 . هکذا فی «ج ، د ، ز ، بر ، بس ، بف » . وفی «ب ، جر» : «جهم بن أبی جهم » . وفی المطبوع : «جهم بن أبی جهیمة» . والظاهر أنّ جهما هذا ، هو جهیم (جهم) بن أبی جهم ، و یقال : ابن أبی جهمة . راجع : رجال النجاشی، ص 131 ، الرقم 338 ؛ رجال البرقی ، ص 50 ؛ رجال الطوسی ، ص 333 ، الرقم 4963 .
4- 12 . فی «ز» : - «کان » .
5- 1 . فی الوافی : + «مِن» .
6- 2 . فی «ج» : «یا» بدون الواو .
7- 3 . فی «ص » : «ویا».
8- 4 . فی «بف » والوافی : «وآله » .
9- 5 . فی «بر» : - «جمیع » .
10- 6 . فی «بر » : «وزوّدنی » .
11- 7 . رجال الکشّی ، ص 369 ، ضمن ح 689 ، بسند آخر ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1663 ، ح 8924 .
12- 8 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد.
13- 9 . فی الوافی : «ساعدا » .
14- 10 . فی «ج » : «ولایطمع » .
15- 11 . فی «بر » : «بی » .
16- 12 . فی «بر » : «واجعلنی » .
17- 13 . فی المطبوع و أکثر النسخ : «ویقظانا» ، والمناسب ما اُثبت .

وَ قِنِی حَرَّ جَهَنَّمَ، وَ احْطُطْ عَنِّی الْمَغْرَمَ وَ الْمَأْثَمَ(1)، وَ اجْعَلْنِی مِنْ خَیْرِ(2) خِیَارِ(3) الْعَالَمِ(4)».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و در حدیث مرفوعی از امام باقر علیه السّلام حدیث شده که این دعا را ببرادرش عبد اللّٰه بن علی آموخت: «اللهم ارفع ظنی صاعدا و لا تطمع فی عدوا و لا حاسدا و احفظنی قائما و قاعدا و یقظانا و راقدا اللهم اغفر لی و ارحمنی و اهدنی سبیلک الاقوم و قنی حر جهنم و احطط عنی المغرم و المأثم و اجعلنی من خیر خیار العالم». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 378 

*****

[ترجمه کمره ای] :

21-سند را به امام باقر(علیه السّلام)رسانیده که به برادر خود عبد اللّٰه بن علی این دعا را آموخت: «بار خدایا!گمان مرا بالا بر و دشمن و حسود را به طمع دست اندازی مینداز،و مرا حفظ کن ایستاده باشم یا نشسته یا بیدار باشم یا خواب،بار خدایا!مرا بیامرز و رحمت کن و به راه هر چه راست تر خود رهبری کن و از سوز دوزخ نگهدار و بار بدهکاری و گناه را از دوشم فرود آر و مرا از بهترین اخیار جهان ساز».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 343 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

21-سند را به امام باقر علیه السّلام رسانیده که به برادر خود عبد اللّه بن علی این دعا را آموخت:

«بار خدایا!گمان مرا بالا بر و دشمن و حسود را به طمع دست اندازی وادار مکن و مرا حفظ کن چه ایستاده باشم یا نشسته یا بیدار باشم یا خواب باشم،بار خدایا!مرا بیامرز و رحمت کن و به راه هرچه راست تر خود،رهبریم کن و از سوزش دوزخ نگهدار و بار بدهکاری.گناه را از دوشم بردار و مرا از بهترین اخیار جهان قرار ده».

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 653 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرفوع. اللهم ارفع ظنی لعل المراد ارفع ظنی عن المخلوقین و اجعله صاعدا إلیک فتکون أنت موضع رجائی، أو ارفع ظنی عن الانحطاط أی اجعل ظنی بک کاملا و الله یعلم، و فی الصحاح الغرامة ما یلزم أداؤه و کذلک المغرم و الغرم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 460 

*****

22- الحدیث

22/3459 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، وَ(6) هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «ارْحَمْنِی مِمَّا(7) لاَ طَاقَةَ لِی بِهِ، وَ لاَ صَبْرَ لِی عَلَیْهِ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

هارون بن خارجة گوید: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که (این دعا را) میخواند: «ارحمنی مما لا طاقة لی به و لا صبر لی علیه». (یعنی (بار خدایا) بمن رحم کن از آنچه تاب آن را ندارم و شکیبائی بر آن نتوانم).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 378 

*****

[ترجمه کمره ای] :

22-از هارون بن خارجه،گوید:از امام صادق(علیه السّلام)شنیدم به من می گفت: «به من رحم کن از آنچه تاب ندارم و بر آن شکیبائی نتوانم».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 345 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

22-«هارون بن خارجه»،گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم به من می گفت:

«به من رحم کنم از آنچه تاب ندارم و بر آن شکیبائی نتوانم».

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 655 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 460 

*****

23- الحدیث

23/3460. عَنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ(9)، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ، عَنِ ابْنِ سِنَانٍ، عَنْ حَفْصٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ ، قَالَ:

قُلْتُ لَهُ(10): عَلِّمْنِی دُعَاءً، فَقَالَ : «فَأَیْنَ(11) أَنْتَ عَنْ(12) دُعَاءِ الاْءِلْحَاحِ؟» قَالَ: قُلْتُ: وَ مَا

ص: 560


1- 14 . «المغرم» : هو مصدر وضع موضع الاسم ویرید به مغرم الذنوب والمعاصی . وقیل : المغرم کالغُرْم ، وهو الدین ، ویرید به ما استدین فیما یکرهه اللّه ، أو فیما یجوز ، ثمّ عجز عن أدائه ، فأمّا دین احتاج إلیه و هو قادر علی أدائه فلا یستعاذ منه . و «المأثم» : الأمر الذی یأثم به الإنسان ، أو هو الإثم نفسه وضعا للمصدر موضع الاسم . النهایة ، ج 1 ، ص 24 ، (أثم) ؛ وج 3 ، ص 363 (غرم) .
2- 15 . فی «د ، ز ، ص ، بر ، بف » وشرح المازندرانی والوافی : - «خیر » .
3- 16 . فی «ج» : - «خیار» .
4- 17 . فی شرح المازندرانی : «والعالم ، بفتح اللام وکسرها محتمل » .
5- 18 . الوافی ، ج 9 ، ص 1663 ، ح 8925.
6- 1 . لم نجد روایة الحسین بن سعید عن هارون بن خارجة فی غیر سند هذا الخبر ، بل یروی الحسین بن سعید عن هارون فی بعض الأسناد بواسطتین ، کما فی الزهد، ص 105 ، ح 287 ؛ والکافی ، ح 4699 و 7556 و ... فالظاهر وقوع التحریف فی السند وأنّ الصواب : «عن هارون بن خارجة » . یؤیّد ذلک ما ورد فی الکافی ، ح 7754 ، من روایة الحسین بن سعید ، عن عثمان بن عیسی ، عن هارون بن خارجة.
7- 2 . فی «ز ، بس » : «ما » .
8- 3 . مصباح المتهجّد ، ص 270 ؛ جمال الاُسبوع ، ص 199، الفصل 15 ؛ البلد الأمین ، ص 69 ، وفی کلّها ورد هذا الحدیث وسابقه مع عدم الفصل بینهما ، ضمن أدعیة لیلة الجمعة ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1664 ، ح 8926 .
9- 4 . فی «د ، ص ، بس ، بف» : - «بن محمّد » .
10- 5 . فی «ب» : - «له » .
11- 6 . فی «ب » : «أین » .
12- 7 . فی «ص ، بر ، بف » والوافی : «من » .

دُعَاءُ الاْءِلْحَاحِ(1)؟

فَقَالَ : «اللّهُمَّ رَبَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ(2) وَ مَا بَیْنَهُنَّ، وَ رَبَّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ، وَ رَبَّ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ وَ إِسْرَافِیلَ، وَ رَبَّ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ، وَ رَبَّ مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ، إِنِّی أَسْأَلُکَ بِالَّذِی(3) تَقُومُ(4) بِهِ السَّمَاءُ ، وَ بِهِ تَقُومُ(5) الاْءَرْضُ، وَ بِهِ تُفَرِّقُ بَیْنَ الْجَمْعِ، وَ بِهِ تَجْمَعُ بَیْنَ الْمُتَفَرِّقِ، وَ بِهِ تَرْزُقُ الاْءَحْیَاءَ، وَ بِهِ أَحْصَیْتَ عَدَدَ الرِّمَالِ، وَ وَزْنَ الْجِبَالِ، وَ کَیْلَ

الْبُحُورِ(6) ؛ ثُمَّ تُصَلِّی عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ تَسْأَلُهُ حَاجَتَکَ، وَ أَلِحَّ فِی الطَّلَبِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن مسلم گوید: بآن حضرت علیه السلام عرضکردم: دعائی بمن بیاموز، فرمود: تو کجائی از دعای الحاح؟(و چرا آن را نخوانی؟) گوید: عرضکردم: دعای الحاح کدام است؟ فرمود: «اللهم رب السماوات السبع و ما بینهن و رب العرش العظیم و رب جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و رب القرآن العظیم و رب محمد خاتم النبیین انی أسألک بالذی تقوم به السماء و به تقوم الارض و به تفرق بین الجمع و به تجمع بین المتفرق و به ترزق الاحیاء و به احصیت عدد الرمال و وزن الجبال و کیل البحور». سپس بر محمد و آل محمد صلوات میفرستی آنگاه حاجت خود را میخواهی و در درخواست خود اصرار بنما.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 378 

*****

[ترجمه کمره ای] :

23-از محمّد بن مسلم،گوید:به او گفتم:به من دعائی بیاموز،فرمود:تو کجائی که دعای الحاح را بخوانی،گوید:گفتم: دعای الحاح چیست؟در پاسخ فرمود: «بار خدایا!پروردگار هفت آسمان و آنچه میان آنها است و پروردگار عرش بزرگ و پروردگار جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و پروردگار قرآن عظیم و پروردگار محمّد خاتم پیغمبران،راستی من از تو خواهش دارم بدان چه آسمان بر آن بر پا است و بدان چه زمین بدان بر پا است و بدان پراکنده کنی جمع را و جمع کنی پراکنده را و بدان روزی دهی زنده ها را و بدان آمار کنی شمار ریگها و وزن کوهها و پیمانۀ دریاها را». سپس صلوات فرستی به محمّد و آل محمّد و سپس حاجت خود را بخواهی و در خواست خود اصرارورزی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 345 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

23-«محمد بن مسلم»،گوید:به او گفتم:به من دعائی بیاموز،فرمود:تو کجائی که دعای الحاح را بخوانی،گوید:گفتم:دعای الحاح چیست؟در پاسخ فرمود:

«بارخدایا!پروردگار هفت آسمان و آنچه میان آنهاست و پروردگار عرش بزرگ و پروردگار جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و پروردگار قرآن عظیم و پروردگار محمد خاتم پیامبران،راستی من از تو خواهش دارم بدانچه آسمان بر آن برپاست و بدانچه زمین بدان برپاست و بدان پراکنده کنی جمع را و جمع کنی پراکنده را و زنده ها را با آن روزی دهی و آمار کنی شمار ریگها و وزن کوهها و پیمانۀ دریاها را».

سپس درود فرستی بر محمد و آل محمد و سپس حاجت خود را بخواهی و درخواست خود تکرار کنی.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 655 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 460 

*****

24- الحدیث

24/3461. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ کَرَّامٍ، عَنِ ابْنِ 2 / 586

أَبِی یَعْفُورٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ : «اللّهُمَّ امْلاَءْ قَلْبِی حُبّاً لَکَ، وَ خَشْیَةً مِنْکَ، وَ تَصْدِیقاً وَ إِیمَاناً بِکَ، وَ فَرَقاً(8) مِنْکَ، وَ شَوْقاً إِلَیْکَ، یَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الاْءِکْرَامِ، اللّهُمَّ حَبِّبْ إِلَیَّ لِقَاءَکَ، وَ اجْعَلْ لِی(9) فِی لِقَائِکَ خَیْرَ الرَّحْمَةِ وَ الْبَرَکَةِ، وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ، وَ لاَ تُوءَخِّرْنِی(10) مَعَ الاْءَشْرَارِ، وَ أَلْحِقْنِی بِصَالِحِ مَنْ مَضی، وَ اجْعَلْنِی مَعَ(11) صَالِحِ مَنْ

ص: 561


1- 8 . فی «ز» : - «قال : قلت : وما دعاء الإلحاح » .
2- 9 . فی حاشیة «د» : + «وربّ الأرضین السبع » .
3- 10 . فی «ب » : «باسمک الذی » بدل «بالذی » .
4- 11 . فی «ج ، بر » : «یقوم » .
5- 12 . فی «ج » : «یقوم » .
6- 1 . فی حاشیة «بر » : «البحار » .
7- 2 . قرب الإسناد ، ص 6 ، ح 17 ، بسند آخر عن جعفر علیه السلام . وفی کمال الدین ، ص 470 ، ضمن الحدیث الطویل 23 ؛ والغیبة للطوسی ، ص 259 ، ضمن الحدیث الطویل 227 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ، من قوله : «إنّی أسألک بالذی تقوم به السماء» وفی کلّها مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1664 ، ح 8927.
8- 3 . الفَرَق : الخوف والفزع . النهایة ، ج 3 ، ص 438 (فرق) .
9- 4 . فی «بر» : - «لی » .
10- 5 . کذا فی النسخ . ولعلّه : «ولاتخزنی » .
11- 6 . فی الوافی : «من » .

بَقِیَ، وَ خُذْ بِی(1) سَبِیلَ الصَّالِحِینَ، وَ أَعِنِّی عَلی نَفْسِی بِمَا تُعِینُ بِهِ(2) الصَّالِحِینَ عَلی أَنْفُسِهِمْ(3)، وَ لاَ تَرُدَّنِی فِی سُوءٍ(4) اسْتَنْقَذْتَنِی مِنْهُ، یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ، أَسْأَلُکَ إِیمَاناً لاَ أَجَلَ لَهُ دُونَ لِقَائِکَ، تُحْیِینِی وَ تُمِیتُنِی عَلَیْهِ، وَ تَبْعَثُنِی عَلَیْهِ إِذَا بَعَثْتَنِی(5) ، وَ ابْرَأْ قَلْبِی مِنَ الرِّیَاءِ وَ السُّمْعَةِ وَ الشَّکِّ فِی دِینِکَ.

اللّهُمَّ أَعْطِنِی نَصْراً فِی دِینِکَ، وَ قُوَّةً فِی عِبَادَتِکَ، وَ فَهْماً فِی خَلْقِکَ، وَ کِفْلَیْنِ(6) مِنْ

رَحْمَتِکَ، وَ بَیِّضْ وَجْهِی بِنُورِکَ، وَ اجْعَلْ رَغْبَتِی فِیمَا عِنْدَکَ، وَ تَوَفَّنِی فِی سَبِیلِکَ عَلی مِلَّتِکَ وَ مِلَّةِ رَسُولِکَ.

اللّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ(7) مِنَ الْکَسَلِ وَ الْهَرَمِ(8) وَ الْجُبْنِ(9) وَ الْبُخْلِ وَ الْغَفْلَةِ وَ الْقَسْوَةِ وَ الْفَتْرَةِ(10) وَ الْمَسْکَنَةِ، وَ أَعُوذُ بِکَ یَا رَبِّ مِنْ نَفْسٍ لاَ تَشْبَعُ(11)، وَ مِنْ قَلْبٍ لاَ یَخْشَعُ، وَ مِنْ دُعَاءٍ لاَ یُسْمَعُ، وَ مِنْ صَلاَةٍ لاَ تَنْفَعُ(12)، وَ أُعِیذُ بِکَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ ذُرِّیَّتِی مِنَ الشَّیْطَانِ

ص: 562


1- 7 . فی «بف » : «خذنی » . وفی شرح المازندرانی : «وخذ بی سبیل الصالحین ... الباء للتعدیة ، یعنی اذهب بی فی سبیلهم وسیّرنی فیه » .
2- 8 . فی «ب» : - «به » .
3- 9 . فی «ج ، بر ، بف » وشرح المازندرانی والوافی : + «ولا تخزنی مع الأشرار » .
4- 10 . فی «ب ، د ، ز ، ص ، بس » وحاشیة «بر » وشرح المازندرانی : «شرّ » .
5- 11 . فی «بر» : - «إذا بعثتنی » .
6- 12 . «الکِفْل » : الضِّعف من الأجر أو الإثم . المصباح المنیر ، ص 536 (کفل).
7- 1 . فی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 414 : «استعاذته علیه السلام من أمثال هذه الاُمور ممّا علم براءة ساحة عصمته عنها یشعر بجواز الدعاء فیما علمت السلامة منه . وذلک لأنّ للدعاء فائدتین : الاُولی : تحصیل المطلوب . والثانیة : کونه عبادة، وإظهارا للعجز والعبودیّة ، فإن انتفت الاُولی تبقی الثانیة . ودعاؤه علیه السلام من هذا القبیل مع ما فیه من أنّه تعلیم للاُمّة» .
8- 2 . «الهَرَم » : الکِبَر . وقد هَرِم یَهْرَم فهو هَرِم . النهایة ، ج 5 ، ص 261 (هرم) .
9- 3 . فی «بس » : «والجبر» .
10- 4 . فی «ز » : «والعثرة» .
11- 5 . فی الوافی : «من بطن لایشبع » .
12- 6 . فی حاشیة «بر » : «لاترفع » .

الرَّجِیمِ.

اللّهُمَّ إِنَّهُ لاَ یُجِیرُنِی(1) مِنْکَ أَحَدٌ، وَ لاَ أَجِدُ مِنْ دُونِکَ مُلْتَحَداً(2)، فَلاَ تَخْذُلْنِی، وَ لاَ تُرْدِنِی فِی هَلَکَةٍ، وَ لاَ تُرِدْنِی بِعَذَابٍ، أَسْأَلُکَ الثَّبَاتَ عَلی دِینِکَ، وَ التَّصْدِیقَ بِکِتَابِکَ، وَ اتِّبَاعَ رَسُولِکَ.

اللّهُمَّ اذْکُرْنِی بِرَحْمَتِکَ، وَ لاَ تَذْکُرْنِی بِخَطِیئَتِی، وَ تَقَبَّلْ(3) مِنِّی، وَ زِدْنِی مِنْ فَضْلِکَ، إِنِّی إِلَیْکَ رَاغِبٌ.

اللّهُمَّ اجْعَلْ ثَوَابَ مَنْطِقِی وَ ثَوَابَ مَجْلِسِی رِضَاکَ عَنِّی، وَ اجْعَلْ عَمَلِی وَ دُعَائِی

خَالِصاً لَکَ، وَ اجْعَلْ ثَوَابِیَ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِکَ، وَ اجْمَعْ لِی جَمِیعَ مَا سَأَلْتُکَ، وَ زِدْنِی مِنْ فَضْلِکَ، إِنِّی إِلَیْکَ رَاغِبٌ.

اللّهُمَّ غَارَتِ النُّجُومُ، وَ نَامَتِ الْعُیُونُ، وَ أَنْتَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ، لاَ یُوَارِی مِنْکَ لَیْلٌ 2 / 587

سَاجٍ(4)، وَ لاَ سَمَاءٌ ذَاتُ أَبْرَاجٍ، وَ لاَ أَرْضٌ ذَاتُ مِهَادٍ(5) ، وَ لاَ بَحْرٌ لُجِّیٌّ(6)، وَ لاَ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا

ص: 563


1- 7 . فی الوافی : «لن یجیرنی » . و«لایجیرنی » ، أی لایؤمننی ولا ینقذنی ، من قولهم : أجاره : أنقذه وأعاذه . القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 525 (جور).
2- 8 . التحد إلی کذا: مال إلیه . قال تعالی : «وَ لَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا» [الکهف (18) : 27]، أی التجاءً أو ï موضع التجاءٍ . المفردات للراغب ، ص 737 (لحد).
3- 9 . فی «ب » : «فتقبّل » .
4- 1 . فی شرح المازندرانی : «المواراة : الستر. و«ساج » : اسم فاعل من سجا بمعنی : رَکَد واستقرّ ، یعنی لایستقرّ منک لیل راکد ظلامه مستقرّ قد بلغ غایته . کذا فی المفتاح . ویمکن أن یکون من سجّی بمعنی غطّی. قال ابن الأثیر فی النهایة: ومنه اللیل الساجی ؛ لأنّه یغطّی بظلامه وسکونه . یعنی لایستر منک شیئا لیلٌ یغطّی الأشیاء بظلامه » . راجع : النهایة ، ج 2 ، ص 344 (سجا).
5- 2 . فی شرح المازندرانی : «فی المفتاح : المهاد : جمع مُهْد، أی ذات أمکنة مستویة ممهّدة . انتهی . وفیه تأمّل . ویمکن أن یکون جمع مُهْدَة، کبِرام جمع بِرْمة للقِدْر . والمُهْدَة : ما ارتفع من الأرض ، أو ما انخفض منها فی سهولة واستواء» .
6- 3 . فی شرح المازندرانی : «لجّی ، بضمّ اللام وقد تکسر، وتشدید الجیم المکسورة ، أی عظیم . وفی النهایة : لُجّة البحر : معظمه » . راجع : النهایة ، ج 4 ، ص 233 (لجج).

فَوْقَ بَعْضٍ، تُدْلِجُ(1) الرَّحْمَةَ(2) عَلی مَنْ تَشَاءُ مِنْ خَلْقِکَ، تَعْلَمُ خَائِنَةَ الاْءَعْیُنِ وَ مَا تُخْفِی الصُّدُورُ(3)، أَشْهَدُ بِمَا شَهِدْتَ بِهِ(4) عَلی نَفْسِکَ ، وَ شَهِدَتْ(5) مَلاَئِکَتُکَ وَ أُولُو الْعِلْمِ، لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ، وَ مَنْ لَمْ یَشْهَدْ عَلی ما(6) شَهِدْتَ بِهِ(7) عَلی نَفْسِکَ ،

وَ شَهِدَتْ(8) مَلاَئِکَتُکَ وَ أُولُو الْعِلْمِ(9)، فَاکْتُبْ شَهَادَتِی مَکَانَ شَهَادَتِهِمْ(10).

اللّهُمَّ أَنْتَ السَّلاَمُ، وَ مِنْکَ السَّلاَمُ، أَسْأَلُکَ یَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الاْءِکْرَامِ، أَنْ تَفُکَّ رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابن أبی یعفور از حضرت صادق علیه السلام حدیث کند که میخواند (دعائی را که ترجمه اش چنین است): بار خدایا دل مرا سرشار از محبت خود و ترس از خودت و تصدیق و ایمان بتو و بیم و هراس از تو و اشتیاق بسویت کن ای صاحب جلال و اکرام. بار خدایا لقائت را محبوب من گردان، و در لقائت برای من بهترین رحمت و برکت را قرار داده، و مرا به نیکان ملحق ساز، و با بدان بدنبال مینداز، و مرا به نیکان گذشته به پیوند، و با نیکان باقیمانده قرار ده، و براه نیکوکارانم ببر، و مرا در بارۀ خودم کمک کن بدان چه نیکان را در بارۀ خودشان کمک کنی، و مرا بهر بدی که از آن آزاد ساخته ای بدان باز مگردان ای پروردگار جهانیان، از تو ایمانی خواهم که پایانش دیدار تو باشد و مرا بدان زنده بداری و بمیرانی و برانگیزانی در آن زمان که مرا برانگیزانی، و دلم را از خودنمائی و شهرت طلبی و شک در دینت پاک فرما. بار خدایا توفیق یاری در باره دینت، و نیروئی در پرستشت و فهمی در بارۀ آفریدگانت (و بنا بر نسخه ای که فیض (ره) نقل کند و فهمی در بارۀ حکم خود) و دو بهره از رحمتت بمن عطا فرما، و روی مرا بنور خود سپید (و روشن) گردان، و رغبت مرا (فقط) در آنچه نزد تو است قرار ده، و جان مرا در راه خودت بگیر (و بمیران) بر آئین خودت و آئین پیامبرت. بار خدایا من بتو پناه برم از بیحالی و پیری و کم دلی و بخل و غفلت و سنگدلی و سستی و زبونی، و بتو پناه میبرم از تنی که سیر نشود و از دلی که خاشع نگردد و از دعائی که شنیده نشود (و باجابت نرسد) و از نمازی که سود ندهد، و در پناه تو نهم خود و زن و فرزندانم را از شیطان رانده شده درگاهت. بار خدایا براستی در برابر تو کسی نتواند مرا پناه دهد، و جز تو پناهگاهی نیابم پس مرا وامگذار و در هلاکت و عذاب مینداز، از تو پایداری در دینت و تصدیق قرآنت و پیروی پیامبرت را خواهانم. بار خدایا مرا به بخشایش خود یاد کن نه بخطاهای من، و از من بپذیر و از فضل خود بر من بیفزا. بار خدایا پاداش مجلس و گفتار مرا خشنودیت از من قرار ده و کردار و دعایم را خالص برای خودت ساز، و برحمت خودت بهشت را پاداش من مقرر دار، و آنچه از تو خواستم برای من گرد آر و از بخششت بر من بیفزا که من تو را خواهانم. بار خدایا ستارگان فرو رفتند و دیده ها بخواب اندر شدند، و توئی زنده و پاینده، از تو پنهان نسازد چیزی را شب تار و نه آسمان برج دار و نه زمین بسترگاه، و نه دریای ژرف، و نه تاریکیهای درهم و برهم، رحمتت را بهر که خواهی شبانه دهی، توئی که خیانت دیده ها، و آنچه نهان کنند سینه ها بدانی، گواهی دهم بدان چه خودت برای خود بدان گواهی دادی و فرشتگانت و دانشمندانت گواهی دادند، معبودی جز تو که عزیز و حکیمی نیست، و هر که گواهی ندهد بدان چه خودت برای خود گواهی دهی و فرشتگان و دانشمندان بدان گواهی دهند گواهی مرا بجای گواهی آنها بنویس (یعنی من بجای آنان گواهی دهم و و پاداشش را بمن عطا فرما) خدایا توئی سلام (یعنی سالم از عیوب و نقائص) و از جانب تو است سلامت، ای دارای جلالت و اکرام از تو خواستارم که مرا از دوزخ برهانی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 381 

*****

[ترجمه کمره ای] :

24-از امام صادق(علیه السّلام)،می گفت: «بار خدایا!دلم را پر از مهر خود کن و از ترس خودت و از تصدیق و ایمان به تو و از بیمت و از اشتیاق درگاهت یا ذو الجلال والاکرام،بار خدایا!لقایت را محبوبم ساز و در لقایت خیر و رحمت و برکت برایم مقرر دار و مرا به نیکان پیوند و با بدان به دنبال مگذار و مرا به نیکان گذشته پیوند،و با نیکان به جا مانده همراه کن،و مرا به راه نیکان بر،و مرا در بارۀ خودم کمکی کن بدان چه نیکان را در بارۀ خودشان کمک کنی،و مرا به هر بدی که رها کردی بر مگردان،یا ربّ العالمین!از تو خواهم ایمانی که به سر نیاید تا تو را ملاقات کنم،مرا زنده داری و بمیرانی بر آن و مبعوثم کنی گاه انگیزشم بر آن،و دلم را از خودنمائی و شهرت جوئی و شکّ در دینت پاک کن. بار خدایا!به من بده یاری در دینت و نیرو در پرستشت و فهم در آفرینشت و دو بهره از رحمتت و رویم را به نورت سپید کن و مرا رغبت ده بدان چه در نزد تو است،جانم را بگیر در راه خودت و بر کیش خودت و کیش رسولت. بار خدایا!به تو پناهم از تنبلی و پیری و ترسناکی و بخل و غفلت و سخت دلی و سستی و زبونی،و به تو پناهم پروردگارا از ذاتی که سیری ندارد و از دلی که ترس ندارد و از دعائی که شنوده نشود و نمازی که سود ندهد،به تو پناهنده سازم خودم و خاندانم و نژادم را از شیطان رجیم. بار خدایا!راستش این است که احدی مرا در برابر تو پناهی نتواند داد و جز تو پشتیبانی نیابم،مرا وامگذار و به هلاکت و عذاب مسپار،از تو خواهم که در دینت پایدار باشم و به قرآنت ایمان دارم و پیروی رسولت کنم. بار خدایا!مرا به مهرت یاد کن و به خطایم یاد مکن،و از من بپذیر و از فضلت بیفزایم،زیرا من به تو رو دارم،بار خدایا!ثوابمجلس و گفتارم را رضای خود مقرر دار و کردار و دعایم را خالص درگاه خود ساز و ثواب مرا بهشت مقرر کن به رحمت خودت،و فراهم آر برایم هر آنچه از تو خواستم و از فضلت بر آن بیفزا،زیرا من به تو رو دارم. بار خدایا!ستاره گان سرازیر به افق شدند و دیده ها همه در خوابند و توئی زنده و پاینده،از تو نهان نسازد چیزی را شب تار و نه آسمان پر از برج و نه زمین گسترده و نه دریای عمیق ژرف و نه تاریکیهای بر هم و درهم رحمت خود را شبانه به هر کدام خلقت که خواهی بدهی،بدانی خیانت دیده ها و آنچه نهان کنند سینه ها،من در باره ات گواهم بدان چه خودت در بارۀ خود گواهی و فرشته هایت گواهند و دانشمندان گواهند:نیست شایستۀ پرستشی جز تو عزّت مدار و حکمت شعار،و هر کس گواهی ندهد بدان چه خودت در بارۀ خودت گواهی دادی و فرشته هایت و دانشمندان بدان گواهی دادند، گواهی مرا به جای گواهی آنان بنویس،بار خدایا!توئی سلام و از تو است و از تو خواهم یا ذا الجلال و الاکرام که مرا از دوزخ برهانی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 349 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

24-امام صادق علیه السّلام،می گفت:

«بار خدایا!دلم را پر از مهر خود کن و از ترس خودت و از تصدیق و ایمان به تو و از بیمت و از اشتیاق درگاهت یا ذو الجلال و الاکرام! بار خدایا!لقایت را محبوبم ساز و در لقایت خیر و رحمت و برکت برایم مقرر دار و مرا به نیکان پیوند و با بدان رها می کنی و مرا به نیکان گذشته بپیوند و با نیکان بجا مانده همراه کن،و مرا به راه نیکان بر،و مرا دربارۀ خودم کمکی کن بدانچه نیکان را دربارۀ خودشان کمک کنی،و مرا به هر بدی که رها کردی برمگردان،یا ربّ العالمین!از تو می خواهم ایمانی که به سرنیاید تا تو را ملاقات کنم،مرا بر آن زنده داری و بمیرانی و به وقت خود مرا برانگیزی و دلم را از خودنمائی و شهرت جوئی و شکّ در دینت پاک کن.

بار خدایا!به من یاری در دینت و نیرو در پرستشت و فهم در آفرینشت و بهره از رحمتت قرار ده و رویم را به نورت سپید کن و مرا به آنچه که در نزد توست رغبت ده و در راه خود و آیین رسولت جانم را بگیر.

بار خدایا!به تو پناه می برم از تنبلی و پیری و ترس و بخل و غفلت و سخت دلی و سستی و زبونی،خدایا به تو پناه می برم از ذاتی که سیری ندارد و از دلی که ترس ندارد و از دعائی که شنوده نشود و نمازی که سود ندهد،به تو پناه می برم خود و خاندانم و نژادم از شیطان رجیم.

بار خدایا!راستش این است که احدی مرا در برابر تو پناهی نتواند داد و جز تو پشتیبانی نیابم،مرا وامگذار و به هلاکت و عذاب مسپار،از تو می خواهم که در دینت پایدار باشم و به قرآنت ایمان داشته و پیروی از رسولت کنم.

بار خدایا!مرا به مهرت یاد کن و به خطایم یاد مکن،و از من بپذیر و از فضیلت بر من بیفزا،زیرا من به تو روآوردم،بار خدایا!ثواب مجلس و گفتارم را رضای خود قرار ده و کردار و دعایم را خالص درگاه خود گردان و ثواب مرا به رحمت خودت بهشت معین کن،برایم هرآنچه از تو خواستم فراهم آور و از فضلت بر آن بیفزا،زیرا من به تو توجه دارم.

بار خدایا!ستارگان سرازیر به افق شدند و دیده ها همه در خوابند و توئی زنده و پاینده،از تو پنهان نسازد چیزی را،شب تار و نه آسمان پر از برج و نه زمین گسترده و نه دریای عمیق ژرف و نه تاریکیهای برهم و درهم رحمت خود را شبانه به هرکدام از مخلوقاتت که خواهی بدهی و بدانی خیانت دیده ها و آنچه نهان کنند سینه هاست،من درباره ات گواهم بدانچه خودت دربارۀ خود گواهی و فرشته هایت گواهند و دانشمندان گواهند:نیست شایستۀ پرستشی جز تو عزّت مدار و حکمت شعار،و هر کس گواهی ندهد بدانچه خودت دربارۀ خودت گواهی دادی و فرشته هایت و دانشمندان بدان گواهی دادند،گواهی مرا به جای گواهی آنان بنویس،

بار خدایا!سلام از توست و از تو خواهم یا ذا الجلال و الاکرام که مرا از دوزخ برهانی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 657 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن، أو موثق، و کرام لقب عبد الکریم ابن عمرو. و نصرا فی دینک فی بعض الکتب - بصیرة فی خلقک - فی بعض الکتب - فی حکمک - و کفلین. أی النعمة الظاهرة و الباطنة أو الدنیا و الآخرة أو ضاعف رحمتک و قال فی القاموس: الکفل بالکسر الضعف و النصیب و الحظ، و قال: الکسل التثاقل من الشیء و الفتور فیه، و قال : الهرم محرکة أقصی الکبر، و قال فی الصحاح الملتحد الملجإ لأن اللاجئ یمیل إلیه، و قال فی مصباح اللغة : الهلک مثل قفل و الهلکة مثال قصبة بمعنی الهلاک، و لا تردنی عن الرد أو من الإرادة فتدبر ذات أبراج أی مزینة بالکواکب و قد مر تفسیر هذه الفقرات فی باب الدعاء عند النوم و الانتباه فارجع إلیه تدلج الرحمة لعل فیه حذفا و إیصالا أو الرحمة منصوب بنزع الخافض أو هو مرفوع بالفاعلیة إذ الإدلاج لازم مکان شهادته أی ضاعف لی الثواب بعدد کل من جحد ما أقررت به أنت السلام أی السالم من النقائص أو مسلم الخلق من الآفات و منک السلام أی سلامة کل أحد من العیوب أو البلایا من فضلک.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 462 

*****

25- الحدیث

25/3462. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْخَثْعَمِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ أَبَا ذَرٍّ أَتی رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَ مَعَهُ جَبْرَئِیلُ(12) علیه السلام فِی صُورَةِ دِحْیَةَ الْکَلْبِیِّ وَ قَدِ اسْتَخْلاَهُ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَلَمَّا رَآهُمَا انْصَرَفَ عَنْهُمَا، وَ لَمْ یَقْطَعْ کَلاَمَهُمَا، فَقَالَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام : یَا مُحَمَّدُ، هذَا أَبُو ذَرٍّ قَدْ مَرَّ بِنَا وَ لَمْ یُسَلِّمْ(13) عَلَیْنَا، أَمَا لَوْ سَلَّمَ(14) لَرَدَدْنَا عَلَیْهِ ؛ یَا مُحَمَّدُ، إِنَّ لَهُ دُعَاءً یَدْعُو بِهِ مَعْرُوفاً عِنْدَ أَهْلِ السَّمَاءِ، فَسَلْهُ(15)

ص: 564


1- 4 . «الإدلاج » : السیر فی اللیل کلّه ، أو السیر فی أوّله ، أو السیر فی السحر . فی شرح المازندرانی : «والمعنی علی أیّ تقدیر : تسیر رحمتک وإعانتک وتوفیقک ولطفک إلی من تشاء من خلقک ، ولولا ذلک لم یصدر من أحد خیر . والغرض منه إظهار الشکر علی تلک النعمة وطلب الزیادة علیها».
2- 5 . فی مرآة العقول : «لعلّ فیه حذفا وإیصالاً ، أو «الرحمة» منصوب بنزع الخافض ، أو هو مرفوع بالفاعلیّة ؛ إذ الإدلاج لازم » .
3- 6 . إشارة إلی الآیة 19 من سورة غافر (40) .
4- 7 . فی «ب» : - «به » .
5- 8 . فی «ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس» : - «شهدت » .
6- 9 . هکذا فی «ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » والوافی . وفی سائر النسخ والمطبوع : «بما» .
7- 10 . فی «د ، ص ، بر ، بس » والوافی : - «به » .
8- 1 . فی «بر» : - «شهدت » .
9- 2 . فی «ب» : - «لا إله إلاّ أنت _ إلی _ اُولوالعلم » .
10- 3 . فی «ب ، ز ، بس ، بف » ومرآة العقول : «شهادته » .
11- 4 . مصباح المتهجّد ، ص 143 ؛ وفیه ، ص 273 ؛ وجمال الاُسبوع ، ص 210 ، الفصل 17 ، وفی کلّها من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1674 ، ح 8939 .
12- 5 . فی «بس » : «جبرائیل » و کذا فی ما بعده .
13- 6 . فی «ز » : «فلم یسلّم » .
14- 7 . فی الوافی : + «علینا» .
15- 8 . فی «ج ، د ، ص ، بر » والبحار : «فاسأله » .

عَنْهُ إِذَا عَرَجْتُ إِلَی السَّمَاءِ.

فَلَمَّا ارْتَفَعَ جَبْرَئِیلُ جَاءَ أَبُو ذَرٍّ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَا مَنَعَکَ _ یَا أَبَا ذَرٍّ _ أَنْ تَکُونَ سَلَّمْتَ(1) عَلَیْنَا حِینَ مَرَرْتَ بِنَا؟

فَقَالَ: ظَنَنْتُ _ یَا رَسُولَ اللّهِ _ أَنَّ الَّذِی کَانَ(2) مَعَکَ دِحْیَةُ الْکَلْبِیُّ قَدِ اسْتَخْلَیْتَهُ لِبَعْضِ شَأْنِکَ، فَقَالَ: ذَاکَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام یَا أَبَا ذَرٍّ(3) ، وَ قَدْ قَالَ: أَمَا(4) لَوْ سَلَّمَ عَلَیْنَا لَرَدَدْنَا

عَلَیْهِ . فَلَمَّا عَلِمَ أَبُو ذَرٍّ أَنَّهُ کَانَ جَبْرَئِیلَ علیه السلام ، دَخَلَهُ مِنَ النَّدَامَةِ _ حَیْثُ لَمْ یُسَلِّمْ عَلَیْهِ _ مَا شَاءَ اللّهُ.

فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَا هذَا الدُّعَاءُ الَّذِی تَدْعُو بِهِ؟ فَقَدْ أَخْبَرَنِی جَبْرَئِیلُ علیه السلام أَنَّ لَکَ دُعَاءً تَدْعُو بِهِ مَعْرُوفاً فِی السَّمَاءِ.

فَقَالَ: نَعَمْ یَا رَسُولَ اللّهِ، أَقُولُ: اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الاْءَمْنَ وَ الاْءِیمَانَ بِکَ(5)، وَ التَّصْدِیقَ بِنَبِیِّکَ، وَ الْعَافِیَةَ مِنْ جَمِیعِ الْبَلاَءِ، وَ الشُّکْرَ عَلَی الْعَافِیَةِ، وَ الْغِنی عَنْ شِرَارِ النَّاسِ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود:(زمانی) ابو ذر خدمت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) آمد و جبرئیل بصورت دحیۀ کلبی در خدمتش بود و با آن حضرت خلوت کرده بوده، چون ابو ذر آن دو را دید بازگشت و سخن آنها را نبرید، پس جبرئیل گفت: ای محمد این ابو ذر بود که بر ما گذشت و بما سلام نکرد و اگر بما سلام کرده بود پاسخ او را میدادیم، ای محمد این ابا ذر دعائی دارد که میخواند، و نزد اهل آسمان معروف است، پس آنگاه که من بآسمان رفتم تو آن دعا را از او بپرس، همین که جبرئیل بالا رفت أبو ذر خدمت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) شرفیاب شد، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) باو فرمود: ای أبا ذر چه تو را باز داشت از اینکه بر ما سلام کنی آنگاه که بر ما گذشتی، عرضکرد: گمان کردم که آن کس که با شما بود دحیۀ کلبی است و برای پاره ای کارهای شخصی با او خلوت کرده ای، فرمود: ای أبا ذر او جبرئیل بود و گفت: اگر أبا ذر بما سلام کرده بود جوابش را میدادیم، پس همین که أبا ذر دانست که او جبرئیل بوده، خدا میداند که چه اندازه پشیمان شد (و افسوس خورد) که چرا بر او سلام نکرده، پس رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: آن دعائی که تو میخوانی چیست؟ زیرا جبرئیل بمن خبر داد که تو دعائی داری که آن را میخوانی و در آسمان (پیش اهل آن) معروف است؟ عرضکرد: آری ای رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) می گویم: «اللهم انی أسألک الامن و الایمان بک و التصدیق بنبیک و العافیة من جمیع البلاء و الشکر علی العافیة و الغنی عن شرار الناس». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 381 

*****

[ترجمه کمره ای] :

25-از امام صادق(علیه السّلام)که أبا ذر خدمت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) آمد و جبرئیل به صورت دحیه کلبی نزد آن حضرت بود و با او خلوت کرده بود و چون أبا ذر آنان را دید،از نزد آنها برگشت و نخواست سخن آنها را قطع کند،جبرئیل گفت:یا محمد!این أبو ذر بود که به ما گذر کرد و به ما سلام نداد،هلا اگر سلام داده بود پاسخش می گفتیم،ای محمد!این أبو ذر را دعائی است معروف نزد اهل آسمانها،از او بپرس،از آن دعا هنگامی که من به آسمان بالا رفتم،چون جبرئیل بالا رفت،أبو ذر نزد پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)آمد و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)به او فرمود:ای ابو ذر!چه تو را بازداشت از اینکه چون به ما گذر کردی،به ما سلام کنی؟گفت:من گمان کردم آنکه نزد شما است دحیه کلبی است و با او در بارۀ امری خلوت کردی، فرمود:او جبرئیل بود ای ابو ذر،و گفت:اگر به ما سلام کرده بود به او جواب می دادیم،و چون أبو ذر دانست که او جبرئیل بوده بسیار پشیمان شد که چرا سلام نکرده است،تا آنجا که خدا خواهد رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)به او فرمود:این دعائی که تو می خوانی چیست؟ راستی جبرئیل به من خبر داد که تو دعائی می خوانی که نزد اهل آسمان معروف است،گفت:آری یا رسول اللّٰه،می گویم: «بار خدایا!از تو خواهش دارم امن و ایمان به تو را و تصدیق به پیغمبرت را و عافیت از همۀ بلاها را و شکرگزاری بر عافیت را و بی نیازی از مردم بد را».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 349 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

25-از امام صادق علیه السّلام نقل شد که گفت،أباذر خدمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آمد و جبرئیل به صورت دحیه کلبی نزد آن حضرت بود و با او خلوت کرده بود و چون أباذر آنان را دید،از نزد آنها برگشت و نخواست سخن آنها را قطع کند،جبرئیل گفت:یا محمد!این أبوذر بود که به ما گذر کرد و به ما سلام نداد،همانا اگر سلام داده بود پاسخش می گفتیم،ای محمد!این أبوذر را دعائی است معروف نزد اهل آسمانها،از آن دعا از او بپرس، هنگامی که من به آسمان بالا رفتم،چون جبرئیل بالا رفت،أبوذر در نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آمد و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به او فرمود:ای ابوذر!چه تو را بازداشت از اینکه چون به ما گذر کردی،به ما سلام نکنی؟گفت:من گمان کردم آنکه نزد شماست دحیه کلبی است و با او دربارۀ امری خلوت کردی، فرمود:او جبرئیل بود ای ابوذر،و گفت:اگر به ما سلام کرده بود به او جواب می دادیم،و چون ابوذر دانست که او جبرئیل بوده بسیار پشیمان شد که چرا سلام نکرده است،تا آنجا که خدا خواهد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به او فرمود:این دعائی که تو می خوانی چیست؟راستی جبرئیل به من خبر داد که تو دعائی می خوانی که نزد اهل آسمان معروف است،گفت:آری یا رسول اللّه،می گویم:

«بار خدایا!از تو خواهش دارم به من عنایت کنی امن و ایمان به تو را و تصدیق به پیامبرت را و عافیت از همۀ بلاها را و شکرگزاری بر عافیت را و بی نیازی از مردم بد را به من عنایت فرما».

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 659 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن أو موثق.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 462 

*****

26- الحدیث

26/3463. عَلِیٌّ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ، قَالَ:

أَخَذْتُ هذَا الدُّعَاءَ عَنْ(7) أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیهماالسلام ، قَالَ: وَ کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام 2 / 588

ص: 565


1- 9 . فی «ز » : «قد سلّمت » .
2- 10 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بس » والبحار : - «کان » .
3- 11 . فی البحار : - «یا أباذرّ».
4- 12 . فی «ص» : - «أما» .
5- 1 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، بر ، بس ، بف » والوافی والبحار : - «بک » .
6- 2 . الأمالی للصدوق ، ص 345 ، المجلس 55 ،ح 3 ، عن أحمد بن علیّ بن إبراهیم بن هاشم ، قال : حدّثنی أبی ، عن أبیه إبراهیم بن هاشم ، عن الحسن بن محبوب ، مع اختلاف یسیر ؛ رجال الکشّی ، ص 25 ، ح 49 ، بسند آخر ، مع اختلاف الوافی ، ج 9 ، ص 1664 ، ح 8928 ؛ البحار ، ج 22 ، ص 400 ، ح 9.
7- 3 . فی «د ، ز ، بر ، بس » والوافی : «من » .

یُسَمِّیهِ الْجَامِعَ (1):

«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ، أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، آمَنْتُ بِاللّهِ، وَ بِجَمِیعِ رُسُلِهِ، وَ بِجَمِیعِ مَا أَنْزَلَ بِهِ عَلی جَمِیعِ الرُّسُلِ(2)، وَ أَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ، وَ لِقَاءَهُ حَقٌّ، وَ صَدَقَ اللّهُ، وَ بَلَّغَ الْمُرْسَلُونَ، وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، وَ سُبْحَانَ اللّهِ کُلَّمَا سَبَّحَ اللّهَ شَیْءٌ، وَ کَمَا یُحِبُّ اللّهُ أَنْ یُسَبَّحَ، وَ الْحَمْدُ

لِلّهِ کُلَّمَا حَمِدَ(3) اللّهَ شَیْءٌ، وَ کَمَا یُحِبُّ اللّهُ أَنْ یُحْمَدَ(4)، وَ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ کُلَّمَا هَلَّلَ اللّهَ شَیْءٌ، وَ کَمَا یُحِبُّ اللّهُ أَنْ یُهَلَّلَ، وَ اللّهُ أَکْبَرُ کُلَّمَا کَبَّرَ اللّهَ شَیْءٌ، وَ کَمَا یُحِبُّ اللّهُ أَنْ یُکَبَّرَ.

اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مَفَاتِیحَ الْخَیْرِ ، وَ خَوَاتِیمَهُ(5)، وَ سَوَابِغَهُ(6)، وَ فَوَائِدَهُ، وَ بَرَکَاتِهِ، وَ مَا(7) بَلَغَ عِلْمَهُ عِلْمِی(8)، وَ مَا قَصَرَ عَنْ إِحْصَائِهِ حِفْظِی.

اللّهُمَّ انْهَجْ(9) لِی(10) أَسْبَابَ(11) مَعْرِفَتِهِ، وَ افْتَحْ لِی أَبْوَابَهُ، وَ غَشِّنِی بَرَکَاتِ(12) رَحْمَتِکَ،

ص: 566


1- 4 . فی شرح المازندرانی : «فی النهایة: الجامع من الدعاء ، هو الذی یجمع الأغراض الصالحة والمقاصد الصحیحة ، أو یجمع الثناء علی اللّه تعالی وآداب المسألة » . راجع : النهایة ، ج 10 ، ص 295 (جمع) .
2- 5 . فی التهذیب : «وبجمیع ما اُنزلتْ به جمیعُ رسلِ اللّه» بدل «وبجمیع ما أنزل به علی جمیع الرسل» . وفی البحار : «وبجمیع رسل اللّه وبجمیع ما أرسل به رسل اللّه » بدل «وبجمیع رسله وبجمیع ما أنزل به علی جمیع الرسل » .
3- 1 . فی الوافی : «أن حمّد » بالتشدید.
4- 2 . فی الوافی : «أن یحمّد » بالتشدید.
5- 3 . فی «بر» : «وخواتمه » . وفی البحار : + «وشرائعه » .
6- 4 . فی «بر » : «وشرائفه » . وفی حاشیة «بر» : «وسوابقه » .
7- 5 . فی الوافی : «ما» بدون الواو.
8- 6 . فی شرح المازندرانی : «علمی، فاعل بلغ ، وعلمه مفعولٌ . ولعلّ أصله : علمک إیّاه ، حذف الفاعل واُضیف المصدر إلی المفعول » .
9- 7 . فی شرح المازندرانی : «اللّهمّ انهج ...، أی أبن وأوضح ، من نهجت الطریق : إذا أبنته وأوضحته » .
10- 8 . هکذا فی النسخ التی قوبلت وشرح المازندرانی والوافی والبحار . وفی المطبوع : «إلیّ».
11- 9 . فی «بر ، بف » : «أبواب » .
12- 10 . هکذا فی النسخ التی قوبلت وشرح المازندرانی والوافی والبحار والتهذیب . وفی المطبوع : «ببرکات » . قال المازندرانی : «أی غطّنی ببرکات رحمتک ، فنصب برکات بنزع الخافض » .

وَ مُنَّ عَلَیَّ بِعِصْمَةٍ عَنِ الاْءِزَالَةِ عَنْ دِینِکَ، وَ طَهِّرْ قَلْبِی مِنَ الشَّکِّ، وَ لاَ تَشْغَلْ قَلْبِی بِدُنْیَایَ، وَ عَاجِلِ مَعَاشِی عَنْ آجِلِ ثَوَابِ آخِرَتِی، وَ اشْغَلْ قَلْبِی بِحِفْظِ مَا لاَ تَقْبَلُ(1) مِنِّی جَهْلَهُ، وَ ذَلِّلْ لِکُلِّ خَیْرٍ لِسَانِی، وَ طَهِّرْ قَلْبِی مِنَ الرِّیَاءِ، وَ لاَ تُجْرِهِ(2) فِی مَفَاصِلِی، وَ اجْعَلْ عَمَلِی خَالِصاً لَکَ.

اللّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الشَّرِّ وَ أَنْوَاعِ الْفَوَاحِشِ کُلِّهَا _ ظَاهِرِهَا وَ بَاطِنِهَا وَ غَفَلاَتِهَا _

وَ جَمِیعِ مَا یُرِیدُنِی(3) بِهِ الشَّیْطَانُ الرَّجِیمُ، وَ مَا یُرِیدُنِی بِهِ السُّلْطَانُ الْعَنِیدُ، مِمَّا أَحَطْتَ بِعِلْمِهِ، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلی صَرْفِهِ عَنِّی.

اللّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ طَوَارِقِ(4) الْجِنِّ وَ الاْءِنْسِ، وَ زَوَابِعِهِمْ(5)، وَ بَوَائِقِهِمْ(6)، وَ مَکَایِدِهِمْ، وَ مَشَاهِدِ الْفَسَقَةِ مِنَ الْجِنِّ وَ الاْءِنْسِ، وَ أَنْ أُسْتَزَلَّ(7) عَنْ دِینِی، فَتَفْسُدَ(8) عَلَیَّ آخِرَتِی(9)، وَ أَنْ یَکُونَ ذلِکَ مِنْهُمْ ضَرَراً(10) عَلَیَّ(11) فِی مَعَاشِی، أَوْ(12) یَعْرِضَ بَلاَءٌ یُصِیبُنِی

ص: 567


1- 11 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بس » : «لایقبل » یقرأ علی بناء المفعول .
2- 12 . فی «بر » : «لاتُجِرْه » . من الجوار . وفی «بف » : «لاتُجِزْه » .
3- 1 . فی «ز » : «یرید بی » بدل «یریدنی » .
4- 2 . فی شرح المازندرانی : «طوارق : جمع طارقة لا طارق ؛ لأنّ فاعل الوصف لایجمع علی فواعل . و کلّ آتٍ فی اللیل بخیرٍ أو شرّ طارق . سمّی به لحاجته إلی طرق الباب ، وهو دقّه . والمراد به هنا : الطارق بالشرّ » .
5- 3 . «الزَّوبَعَة » : اسم شیطان ، أو رئیس الجنّ . والجمع : زوابع . مجمع البحرین، ج 4 ، ص 341 (زبع ).
6- 4 . فی «ز» : - «وبوائقهم » . وفی «بر » : «وتوابعهم » . و«بوائقهم » ، أی غوائلهم وشرورهم . واحدها : بائقة ، وهی الداهیة . النهایة، ج 1 ، ص 162 (بوق).
7- 5 . فی «د » : «اُستنزل » .
8- 6 . فی «ز ، ص ، بس » : «فیفسد » .
9- 7 . فی «بف » : «اُخوّتی » .
10- 8 . فی «ص » : «ضرارا».
11- 9 . فی شرح المازندرانی : «علی ما» .
12- 10 . فی «ب ، ص » وشرح المازندرانی : «و » .

مِنْهُمْ لاَ قُوَّةَ لِی بِهِ، وَ لاَ صَبْرَ لِی عَلَی احْتِمَالِهِ، فَلاَ تَبْتَلِیَنِّی(1) یَا إِلهِی، بِمُقَاسَاتِهِ(2)؛ فَیَمْنَعَنِی ذلِکَ عَنْ(3) ذِکْرِکَ، وَ یَشْغَلَنِی عَنْ عِبَادَتِکَ؛ أَنْتَ(4) الْعَاصِمُ الْمَانِعُ الدَّافِعُ(5)، الْوَاقِی مِنْ ذلِکَ کُلِّهِ.

2 / 589

أَسْأَلُکَ اللّهُمَّ الرَّفَاهِیَةَ فِی مَعِیشَتِی مَا أَبْقَیْتَنِی ، مَعِیشَةً(6) أَقْوی بِهَا عَلی طَاعَتِکَ،

وَ أَبْلُغُ بِهَا رِضْوَانَکَ، وَ أَصِیرُ بِهَا(7) إِلی دَارِ الْحَیَوَانِ(8) غَداً، وَ لاَ تَرْزُقْنِی رِزْقاً یُطْغِینِی، وَ لاَ تَبْتَلِیَنِّی(9) بِفَقْرٍ أَشْقی بِهِ مُضَیَّقاً عَلَیَّ، أَعْطِنِی(10) حَظّاً وَافِراً فِی آخِرَتِی، وَ مَعَاشاً وَاسِعاً هَنِیئاً مَرِیئاً فِی دُنْیَایَ، وَ لاَ تَجْعَلِ الدُّنْیَا عَلَیَّ(11) سِجْناً، وَ لاَ تَجْعَلْ فِرَاقَهَا عَلَیَّ حُزْناً، أَجِرْنِی مِنْ فِتْنَتِهَا(12)، وَ اجْعَلْ عَمَلِی فِیهَا مَقْبُولاً، وَ سَعْیِی فِیهَا مَشْکُوراً.

اللّهُمَّ وَ مَنْ أَرَادَنِی بِسُوءٍ فَأَرِدْهُ بِمِثْلِهِ(13) ، وَ مَنْ کَادَنِی فِیهَا فَکِدْهُ، وَ اصْرِفْ عَنِّی هَمَّ مَنْ أَدْخَلَ عَلَیَّ هَمَّهُ(14)، وَ امْکُرْ بِمَنْ مَکَرَ بِی(15)؛ فَإِنَّکَ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ، وَ افْقَأْ(16) عَنِّی عُیُونَ

ص: 568


1- 11 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بس ، بف » وشرح المازندرانی والتهذیب. وفی حاشیة «بر» : «فلاتبلنی » . وفی سائر النسخ والمطبوع : «فلا تبتلنی» .
2- 12 . فی «ص » : «بمقاساة» . و«المقاساة» : معالجة الأمر ومکابَدَته . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1477 (قسو).
3- 13 . فی «بر » : «من » .
4- 14 . فی «ز » : «وأنت » .
5- 15 . فی البحار والتهذیب : «والدافع » .
6- 16 . فی البحار : «فی معیشة » . وفی شرح المازندرانی : «معیشة، بالجرّ بدل ل «معیشتی» ، وبالنصب مصدر لها ، أو بدل أو بیان للرفاهیة » .
7- 1 . فی «بر ، بف » والوافی : «وأصیر بمنّک » . وفی حاشیة «بف» والبحار والتهذیب : «وأصیر بها منک » کلاهما بدل «وأصیر بها» .
8- 2 . «الحیوان » : الحیاة . وقوله تعالی : «وَ إِنَّ الدَّارَ الاْءَخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ» [العنکبوت (29) : 64] أی لیس فیها إلاّ حیاة مستمرّة دائمة خالدة لا موت فیها ، فکأنّها فی ذاتها حیاة . مجمع البحرین ، ج 1 ، ص 115 (حیی).
9- 3 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ص ، بر » وشرح المازندرانی والتهذیب . وفی سائر النسخ والمطبوع : «ولا تبتلنی» .
10- 4 . فی شرح المازندرانی : «وأعطنی » .
11- 5 . فی «بر » : «لی » .
12- 6 . فی البحار : + «مرضیّا عنّی » .
13- 7 . فی «ز » : «مثله ».
14- 8 . فی «بف » والوافی : «همّه علیّ».
15- 9 . فی «بف » : «مکّر فی » .
16- 10 . أی شُقَّها وأعمِها عن النظر إلیّ، من الفق ء : الشقّ والبخص . النهایة ، ج 3 ، ص 461 ؛ مجمع البحرین ، ج 1 ، ص 332 (فقأ).

الْکَفَرَةِ الظَّلَمَةِ، وَ الطُّغَاةِ(1) الْحَسَدَةِ(2).

اللّهُمَّ(3) وَ أَنْزِلْ عَلَیَّ مِنْکَ سَکِینَةً(4)، وَ أَلْبِسْنِی دِرْعَکَ الْحَصِینَةَ، وَ احْفَظْنِی بِسِتْرِکَ الْوَاقِی(5)، وَ جَلِّلْنِی عَافِیَتَکَ النَّافِعَةَ، وَ صَدِّقْ(6) قَوْلِی وَ فَعَالِی(7)، وَ بَارِکْ لِی فِی وُلْدِی

وَ أَهْلِی وَ مَالِی.

اللّهُمَّ مَا(8) قَدَّمْتُ وَ مَا أَخَّرْتُ وَ مَا أَغْفَلْتُ وَ مَا تَعَمَّدْتُ وَ مَا تَوَانَیْتُ(9) وَ مَا أَعْلَنْتُ وَ مَا أَسْرَرْتُ، فَاغْفِرْهُ(10) لِی یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو حمزه گوید: من این دعا را از امام باقر علیه السلام گرفتم و آن حضرت آن را دعای جامع مینامید (و آن اینست:) « بسم اللّٰه الرحمن الرحیم أشهد ان لا اله الا اللّٰه وحده لا شریک له، و اشهد أن محمدا عبده و رسوله، آمنت باللّٰه و بجمیع رسله و بجمیع ما انزل به علی جمیع الرسل و ان وعد اللّٰه حق و لقاءه حق، و صدق اللّٰه و بلغ المرسلون و الحمد للّٰه رب العالمین و سبحان اللّٰه کلما سبح اللّٰه شیء و کما یحب اللّٰه ان یسبح و الحمد للّٰه کلما حمد اللّٰه شیء و کما یحب اللّٰه أن یحمد، و لا اله الا اللّٰه کلما هلل اللّٰه شیء و کما یحب اللّٰه ان یهلل و اللّٰه اکبر کلما کبر اللّٰه شیء و کما یحب اللّٰه ان یکبر. (و دنبالۀ دعا ترجمه اش چنین است). بار خدایا از تو خواهم کلیدهای خیر و پایانهای آن و کاملهایش و فوائدش و برکاتش و آنچه پایه دانش من بدان رسد و آنچه حافظه ام از شماره اش کوتاه است، بار خدایا اسباب شناسائیش را برای من روشن ساز، و درهای آن را بر وی من بگشا، و در برکات رحمتت مرا فرو بر، و بخود داری از دور شدن از دینت بر من منت گذار، و دل مرا از شک پاک کن، و آن را باین دنیا و زندگی زودگذرم از ثواب آینده آخرتم سرگرم مکن، و دل مرا بدر یاد داشتن آنچه نادانیش را نپذیری سرگرم کن، و برای هر خیری زبان مرا رام کن و دلم را از ریاء و خودنمائی پاک ساز، و آن را در مفاصل من وارد نکن، و کردارم را برای خود خالص گردان. بار خدایا بتو پناه برم از شر و از همه انواع زشتیها پیدا و نهانش و بی خبریهایش، و از هر چه شیطان رجیم بدان آهنگم کرده و از من خواهد و آنچه سلطان معاند از من طلبد، از آنچه دانش تو بدان رسد و تو بر دور کردن آن از من قادر و توانائی. بار خدایا بتو پناه برم از شبگردان جن و انس، و گروههای چرخندۀ آنان و گرفتاریها و نیرنگهای آنان و مراکز اجتماع فاسقان جن و انس، و از اینکه از دین خود بلغزم و در نتیجه آخرتم تباه گردد، و از زیان رساندن آنها در آنچه بدان زندگی کنم، یا بلائی از ایشان بمن رسد که بدان توانائی ندارم و شکیبائی بر تحمل آن نتوانم، پس ای معبود من مرا برنج بردنهای آن دچار مکن زیرا که آن مرا از یاد تو باز دارد و از پرستش تو سرگرم کند؛ توئی نگهدار و باز دارنده و دافع و حافظ از همه اینها. بار خدایا از تو خواهم رفاه در معیشتم را تا بدان جا که زنده ام داری، معاشی که بدان وسیله توانائی بر پیرویت داشته باشم و بخشنودیت (یا رضوانت) برسم، و بخانه زندگی (که بهشت است) فردای قیامت برسم، و روزی مکن برایم آن روزی را که سرکشم کند، و بفقری گرفتارم مکن که برای تنگی آن به بدبختی افتم، و بهرۀ وافری در آخرت بمن عطا فرما، و معاش وسیع گوارا و خشگواری در دنیا بمن عنایت کن، و دنیا را بر من زندان مکن و جدائیش را اندوه من مساز، از فتنه های آن مرا در پناه خود گیر، و کرده هایم را در آن بپذیر و کوششم را در آن قابل تقدیر ساز. بار خدایا هر که آهنگ بدی در بارۀ من دارد تو در باره اش مانند همان آهنگ را بکن، و هر که بمن کیدی ورزد تو باو کیدی ورز، و اندوه هر آن کس که اندوهش را بدل من اندازد از من باز دار و هر که با من مکر کند با او مکر کن که تو بهترین مکرکنندگانی، و از توجه بمن چشم کفار و ستمکاران و سرکشان و حسودان را درآور، بار خدایا آرامش دلی از جانب خودت بر من فرو فرست، و و زره محافظت کنندۀ خود را بر من بپوشان، و به پردۀ نگهدارنده ات مرا بپوشان و جامۀ عافیت را در برم کن، و راست گفتار و درست کردارم و در فرزندان و خاندان و مالم برکت ده، بار خدایا آنچه از من گذشته و آنچه پس انداخته ام و آنچه غفلت کردم و آنچه تعهد کردم و آنچه در آن سستی کردم و آنچه آشکار کردم و آنچه در نهان کردم (همه را) بیامرز یا أرحم الراحمین».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 384 

*****

[ترجمه کمره ای] :

26-از ابی حمزه،گوید:من این دعا را از امام باقر(علیه السّلام) گرفتم و امام باقر آن را جامع می نامید:«بسم اللّٰه الرحمن الرحیم، گواهی می دهم که نیست شایستۀ پرستشی جز خدا یگانه است، شریک ندارد و گواهم که محمد بنده و رسول او است،ایمان دارم به خدا و به همۀ رسولانش و به هر چه آورده برای هر رسولی و به اینکه وعدۀ خدا حق است و ملاقاتش حق است،خدا راست گفته و رسولانش رسانیده اند و الحمد للّٰه ربّ العالمین و منزّه است خدا هر آن زمانی که چیزی تسبیح گوید خدا را و چنانچه خدا دوست دارد که تنزیه شود،سپاس از آن خدا است هر آن گاهی که چیزی خدا را سپاس گوید و چنانچه خدا خواهد سپاس شود و خدا یگانه استبه هر آنچه خدا را یگانه شناسد و خدا خواهد یگانه باشد،و خدا بزرگتر است به هر آنچه هر چه او را بزرگتر داند و چنانچه خدا خودش خواهد که بزرگتر شمرده شود. بار خدایا!راستی من از تو خواهم آغازی خیر و پایانهای خیر و شایانهایش و فوائدش و برکاتش و آنچه به دانش من رسد و آنچه حافظۀ من از شمارۀ آن کوته است،بار خدایا!پیش من اسباب شناسائیش را منظّم ساز و درهای آن را بر من بگشا و مرا در برکات رحمت خود فروگیر و به من منّت نه به معصوم بودن از بیرون شدن از دینت،و دلم را از شکّ پاک کن و دلم را به دنیا و معیشت نقدش از آیندۀ ثواب آخرتم باز مدار و مشغول دار دلم را به حفظ آنچه ندانستن آن را از من نپذیری و زبانم را رام هر خیری کن و آن را در مفاصلم به راه میانداز و کردارم را خالص برای خود کن. بار خدایا!من به تو پناه برم از شرّ و هر نوع هرزگی و زشتی برون و درون،و از هر غفلت و از چه شیطان رجیم از من خواهد و یا سلطان عنید طلبد از آنچه در فراخور علم تو است و تو توانائی که از منش بازگردانی.بار خدایا!به تو پناهم از شبگردان جنّ و انس و از چرخنده های آنان و از مهلکه ها نیرنگ هایشان و از محل اجتماعات فاسقان جن و انس(باشگاه نابکاران جن و انس)و از اینکه از دینم بلغزم و آخرتم بر من تباه شود و از اینکه آنان زیانی به معاشم رسانند یا بلائی از طرفشان به من رخ دهد که توانائی آن را ندارم و بر تحمّلش شکیبا نباشم. بار معبودا!مرا به رنج بردن از آن گرفتار مکن تا که مرا مانع از یاد تو گردد و از عبادتت باز دارد،توئی مانع و دافع و حافظ از همۀ اینها،از تو خواهم بار خدایا فراوانی معیشتم را تا مرازنده داری یک معاشی که به وسیلۀ آن برای فرمانبردنت نیرومند شوم و به رضوانت برسم و فردای قیامت به وسیلۀ آن به بهشت که خانۀ زندگی است بروم،به من یک روزی مده که سرکشم کند و به فقری گرفتارم مکن که در تنگنای بدبختی افتم،به من بهرۀ و افر آخرت بده و معاش وسیع گوارا و خوشگوار در دنیایم و دنیا را زندانم مکن و جدائی از آن را اندوه من مساز و از فتنه اش مرا در پناه گیر و کردارم را در آن مقبول نما و کوششم را قابل تقدیر. بار خدایا!هر که به من سوء قصد کند،بدو همان را قصد کن و هر که به من کید ورزد،کیدش ورز و از من بازدار،همّ هر که را که همّ خود را به دلم میاندازد و مکر کن با هر که به من مکر می کند زیرا تو بهترین مکرکننده هائی و از توجه به من در آور چشم کفار و ستمکاران و سرکشان و حسودان را،بار خدایا!از طرف خودت به من آرامش بخش و به من بپوشان زره دژین خودت را و نگهدار مرا به پردۀ حفاظت خود و جامۀ عافیت را در برم کن و مرا راست گفتار و درست کردار دار و در فرزندانم و خاندانم و مالم برکت ده. بار خدایا!هر آنچه پیش انداختم و پس انداختم و آنچه را غفلت کردم و به عمد خطا کردم و آنچه را سستی کردم و آنچه را عیانی کردم و آنچه را نهانی کردم برایم بیامرز،یا ارحم الراحمین.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 355 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

26-«ابی حمزه»،می گوید:من این دعا را از امام باقر علیه السّلام آموختم و حضرت این را جامع می نامید:«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم،گواهی می دهم که نیست شایستۀ پرستشی جز خدای یگانه،شریک ندارد و گواهم که محمد بنده و رسول اوست به خدا و به همۀ رسولانش و به هرچه آورده برای هر رسولی ایمان دارم و به اینکه وعدۀ خدا و ملاقاتش حق است،خدا راست گفته و رسولانش این پیام را رسانیده اند و الحمد للّه ربّ العالمین و منزّه است خدا هر آن زمانی که چیزی خدا را تسبیح گوید و چنانچه خدا دوست دارد که تنزیه شود،سپاس از آن خداست هر آن گاهی که چیزی خدا را سپاس گوید و چنانچه خدا خواهد سپاس شود و خدا یگانه است به هرآنچه خدا را یگانه شناسد و خدا خواهد یگانه باشد،و همانطور که خدا خواهد که بزرگتر شمرده شود.

بار خدایا!راستی من از تو خواهم آغازی خیر و پایان خیر و شایانهایش و فوائدش و برکاتش و آنچه به دانش من رسد و آنچه حافظه من از شمارۀ آن کوتاه است،بار خدایا!پیش من اسباب شناسائیش را منظّم ساز و درهای آن را بر من بگشا و مرا در برکات رحمت خود قرار ده و به بر من منّت نه به معصوم بودن از بیرون شدن از دینت،و دلم را از شکّ پاک کن و دلم را به دنیا و معیشت نقدش از آیندۀ ثواب آخرتم باز مدار و مشغول دار دلم را به حفظ آنچه ندانستن آن را از من نپذیری و زبانم را رام هر خیری کن و آن را در مفاصلم به راه میانداز و کردارم را خالص برای خود کن.

بار خدایا!من به تو پناه برم از شرّ و هر نوع هرزگی و زشتی برون و درون،و از هر غفلت و از آنچه که تو شیطان رجیم و یا سلطان سرکش از من خواهند از آنچه در فراخور علم توست و تو توانائی که از من بازش گردانی.بار خدایا!به تو پناه برم از شبگردان جنّ و انس و از چرخنده های آنان و از مهلکه ها و نیرنگ هایشان و از محل اجتماعات فاسقان جن و انس(باشگاه نابکاران جن و انس)و از اینکه از دینم بلغزم و آخرتم بر من تباه شود و از اینکه آنان زیانی به معاشم رسانند یا بلائی از طرفشان به من رخ دهد که توانائی آن را ندارم و بر تحمّلش شکیبا نباشم.

معبودا!مرا به رنج بردن از آن گرفتار مکن تا که مرا مانع از یاد تو گردد و از عبادتت باز دارد،توئی مانع و دافع و حافظ از همۀ اینها،بار خدایا!از تو فراوانی معیشتم را خواهم تا مرا زنده داری یک معاشی که به وسیلۀ آن برای فرمانبردنت نیرومند شوم و به رضوانت برسم و فردای قیامت به وسیلۀ آن به بهشت روم که خانۀ زندگی است،خدایا به من روزی آنچنانی که سرکشم کند مده و به فقری گرفتارم مکن که در تنگنای بدبختی افتم،به من بهرۀ وافر آخرت و معاش وسیع گوارا و خوشگوار در دنیا بر من ارزانی بدار و در دنیا زندانم مکن و جدائی از آن را اندوه من مساز و از فتنه اش مرا در پناه گیر و کردارم را در آن مقبول نما و کوششم را قابل تقدیر کن.

بار خدایا!هرکس به من سوء قصد کند،به او همان را قصد کن و هرکس به من مکر و کید ورزد از من بازدار،همّ هرکس را که همّ خود را به دلم می اندازد و مکر مکن با هرکس که بر من فکر می کند زیرا تو بهترین مکر کننده ای و چشم کفار و ستمکاران و سرکشان و حسودان را از توجه به من بازدار،بار خدایا!از طرف خودت به من آرامش بخش و بر من زره دژ محکم خود را بپوشان و مرا به پردۀ حفاظت خود نگه دار و جامۀ عافیت را دربرم کن و مرا راست گفتار و درست کردار قرار بده و در فرزندانم و خاندانم و مالم برکت عطا کن.

بار خدایا!هرآنچه پیش انداختم و پس انداختم و آنچه را غفلت کردم و به عمد خطا کردم و آنچه را سستی کردم و آنچه را که نهان و آشکار کردم بر من بیامرز یا ارحم الراحمین.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 663 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن ما أنزل به أی أنزل الملک بسببه، و فی التهذیب، و المصباح أنزلت به جمیع و هو الصواب و الذل بالکسر ضد الصعب و قال فی النهایة: فیه نهی المسافر أن یأتی أهله طروقا أی لیلا و کل آت باللیل طارق، و قیل: أصل الطروق من الطرق و هو الدق و سمی الآتی باللیل طارقا لحاجته إلی دق الباب، و فی نسخ المصباح هکذا - من طوارق الإنس و الجن و زوابعهم و توابعهم و حسدهم و مکائدهم و مشاهدة الفسقة منهم و فی القاموس الزوبعة اسم شیطان أو رئیس الجن و بوائقهم فی النهایة أی غوائلهم و شرورهم و أحدهما بائقة و هی الداهیة، و قال فی الصحاح و قاساه أی کابده، و قال: الکبد الشدة و کابدت الأمر إذا قاسیت شدته، و قال و الفعل بالکسر الاسم و الجمع فعال و الفعال أیضا مصدر، و قال و توانی فی حاجته قصر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 464 

*****

27- الحدیث

27/3464. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیی، عَنِ الْعَلاَءِ بْنِ رَزِینٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ: «قُلِ: اللّهُمَّ أَوْسِعْ عَلَیَّ فِی رِزْقِی، وَ امْدُدْ لِی فِی عُمُرِی،

ص: 569


1- 11 . فی «ص » والوافی والبحار والتهذیب : «الطغاة» بدون الواو .
2- 12 . هکذا فی « ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » والبحار والتهذیب . وهو مقتضی السیاق . وفی «ب » والمطبوع : «والحسدة».
3- 13 . فی «ب» : - «اللهمّ » .
4- 14 . هکذا فی النسخ التی قوبلت وشرح المازندرانی والوافی والتهذیب . وفی المطبوع : «السکینة » . وفی ï البحار : «السکینة والوقار».
5- 15 . فی «ص ، بس » : «الوافی » .
6- 16 . یحتمل کون «صدق » مصدرا عطفا علی العافیة.
7- 17 . «الفعال » بفتح الفاء : الفعل الحسن ، وبکسرها : جمع الفعل . قرأه المازندرانی بکسر الفاء جمع الفِعل ؛ حیث قال فی شرحه : «وإفراد القول وجمع الفعل باعتبار أنّ مورد الأوّل واحد ومورد الثانی متعدّد» .
8- 1 . فی البحار : «وما » بدل «اللهمّ ما» .
9- 2 . ونی فی الأمروَنیً ووَنْیا : ضَعُف وفَتَر ، فهو وانٍ . وتوانی فی الأمر توانیا : لم یبادِر إلی ضَبْطه ولم یهتمّ به ، فهو مُتوانٍ ، أی غیر مُهتَمٍّ ولامحتفلٍ . المصباح المنیر، ص 673 (ونی).
10- 3 . فی «ب ، ص ، بس ، بف » والبحار : «فاغفر » بحذف المفعول .
11- 4 . التهذیب ، ج 3 ، ص 76، ح 234 ، بسنده عن ابن محبوب . إقبال الأعمال ، ص 40 ، مرسلاً . وفی المقنعة ، ص 178 ؛ ومصباح المتهجّد ، ص 548 ؛ والمصباح للکفعمی ، ص 567 ، الفصل 45 ، من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام ، وفی کلّ المصادر مع اختلاف یسیر . وراجع : الکافی ، کتاب الدعاء ، باب الدعاء للرزق ، ح 3374 الوافی ، ج 9 ، ص 1676 ، ح 8940 ؛ البحار ، ج 94 ، ص 268 ، ذیل ح 3 .

وَ اغْفِرْ لِی ذَنْبِی، وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ تَنْتَصِرُ(1) بِهِ لِدِینِکَ، وَ لاَ تَسْتَبْدِلْ بِی(2) غَیْرِی».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن مسلم از حضرت باقر علیه السّلام حدیث کند که فرمود: بگو: «اللهم اوسع علی فی رزقی و امدد لی فی عمری و اغفر لی ذنبی و اجعلنی ممن تنتصر به لدینک و لا تستبدل بی غیری». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 384 

*****

[ترجمه کمره ای] :

27-از امام باقر(علیه السّلام)فرمود:بگو: «بار خدایا!روزی ام را واسع کن و عمرم را دراز کن و گناهم را بیامرز و مرا از آنها مقرر دار که بدانها دینت را یاری کنی و دیگری را به جایم مگیر».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 355 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

27-امام باقر علیه السّلام فرمود:بگو:

«بار خدایا!روزی ام را واسع و عمرم را دراز کن و گناهم را بیامرز و مرا از آن ها مقرر دار که بدانها دینت را یاری کنی و دیگری را به جایم مگیر».

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 665 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 464 

*****

28- الحدیث

28/3465 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ : «یَا مَنْ یَشْکُرُ الْیَسِیرَ، وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثِیرِ، وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ، اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی ذَهَبَتْ لَذَّتُهَا، وَ بَقِیَتْ تَبِعَتُهَا».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

یعقوب بن شعیب از امام صادق علیه السلام حدیث کند که میخواند (دعائی را که ترجمه اش اینست:) «ای آنکه از اندک قدردانی کنی و از بسیار درگذری و او است آمرزنده و مهربان بیامرز از من گناهانی که لذت آن رفته و کیفر آن مانده است».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 384 

*****

[ترجمه کمره ای] :

28-از امام صادق(علیه السّلام)می فرمود: ای که از اندک قدردانی کنی و از بسیار درگذری و او است پر آمرزنده و پر مهربان،بیامرز برایم گناهانی لذّتش رفته و گرفتاریش مانده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 357 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

28-امام صادق علیه السّلام فرمود:ای که از اندک قدردانی کنی و از بسیار درگذری و اوست آمرزنده و مهربان،بیامرز بر من گناهانی را که لذّتش رفته و گرفتاریش مانده است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 667 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و فی النهایة: فی أسمائه الشکور و هو الذی یزکو عنده القلیل من أعمال العباد یضاعف لهم الجزاء و شکره لعباده مغفرته لهم و الشکور من أبنیة المبالغة یقال شکرت الله و شکرتک و الأول أفصح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 465 

*****

29- الحدیث

29/3466 . وَ بِهذَا الاْءِسْنَادِ(5)، عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: کَانَ مِنْ دُعَائِهِ یَقُولُ : «یَا نُورُ یَا قُدُّوسُ، یَا أَوَّلَ الاْءَوَّلِینَ، وَ یَا آخِرَ الاْآخِرِینَ، یَا(6) رَحْمَانُ یَا(7) رَحِیمُ ، اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَ، وَ اغْفِرْ لِیَ 2 / 590

الذُّنُوبَ الَّتِی تُحِلُّ النِّقَمَ، وَ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِکُ الْعِصَمَ، وَ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ الْبَلاَءَ(8)، وَ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُدِیلُ(9) الاْءَعْدَاءَ، وَ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُعَجِّلُ الْفَنَاءَ، وَ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَقْطَعُ الرَّجَاءَ، وَ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُظْلِمُ الْهَوَاءَ، وَ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَکْشِفُ الْغِطَاءَ، وَ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَرُدُّ الدُّعَاءَ، وَ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ

ص: 570


1- 5 . فی «ج ، د ، ز ، بف » : «ینتصر» یقرأ مجهولاً .
2- 6 . فی «بر » : «لی فی » بدل «بی » .
3- 7 . الکافی ، کتاب الدعاء ، باب الدعاء للرزق ، ح 3371 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ، ولم یرد فیه : «واغفر لی ذنبی» . وفی التهذیب ، ج 3 ، ص 92 ، ضمن ح 252 ، بسنده عن العلاء بن رزین ، عن محمّد بن مسلم ، عن أحدهما علیهماالسلام . راجع : الفقیه ، ج 1 ، ص 336 ، ضمن ح 982 ؛ والتهذیب ، ج 3 ، ص 102 ، ح 264 الوافی ، ج 9 ، ص 1665 ، ح 8929 ؛ الوسائل ، ج 7 ، ص 138 ، ح 8942 .
4- 1 . الوافی ، ج 9 ، ص 1669 ، ح 8931 .
5- 2 . فی «ج » : + «عنه » . والضمیر _ علی فرض صحّة النسخة _ راجع إلی محمّد بن سنان المذکور فی السند السابق .
6- 3 . فی «ص ، بف » والوافی : «ویا» .
7- 4 . فی «ص » : «ویا».
8- 5 . فی «ب » : + «واغفرلی الذنوب التی تقطع الرجاء».
9- 6 . الدَّوْلةُ فی الحرب : أن تدال إحدی الفئتین علی الاُخری. والإدالة : الغلبة . الصحاح ، ج 4 ، ص 1699 (دول) .

الَّتِی تَرُدُّ غَیْثَ السَّمَاءِ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و از دعاهای امام صادق علیه السّلام این بود: «یا نور یا قدوس یا اول الاولین و یا آخر الآخرین یا رحمان یا رحیم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم و اغفر لی الذنوب التی تحل النقم و اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم و اغفر لی الذنوب التی تنزل البلاء و اغفر لی الذنوب التی تدیل الاعداء و اغفر لی الذنوب التی تعجل الفناء و اغفر لی الذنوب التی تقطع الرجاء و اغفر لی الذنوب التی تظلم الهواه، و اغفر لی الذنوب التی تکشف الغطاء، و اغفر لی الذنوب التی ترد الدعاء، و اغفر لی الذنوب التی ترد غیث السماء». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 384 

*****

[ترجمه کمره ای] :

29-از امام صادق(علیه السّلام)که از جمله دعاهایش می گفت: «یا نور یا قدوس یا اول الاولین و یا آخر الآخرین یا رحمان و یا رحیم،بیامرز برایم گناهانی که نعمتها را دیگرگون کنند و بیامرز برایم گناهانی که پرده ها را بردند،بیامرز برایم گناهانی که بلا فرود آورند و بیامرزد برایم گناهانی که دشمنان را چیره سازند،و بیامرز برایم گناهانی که به نابود کردن شتابند،و بیامرز برایم گناهانی که هوا را تار کنند،و بیامرز برایم گناهانی که پرده را بردارند،و بیامرز برایم گناهانی که دعا را برگردانند،و بیامرز برایم گناهانی که باران آسمان را واگیرد».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 357 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

29-امام صادق علیه السّلام فرمود که از جمله دعاهایش می گفت:

«یا نور یا قدّوس یا أوّل الأوّلین و یا آخر الآخرین یا رحمن یا رحیم، بیامرز برایم گناهانی که نعمتها را دگرگون کنند و بیامرز برایم گناهانی که پرده ها را بدرند.بیامرز برایم گناهانی که بلا را فرود آورند و بیامرز برایم گناهانی که به نابود کردن در شتابند،و بیامرز برایم گناهانی را که هوا را تار کنند،و بیامرز برایم گناهانی را که پرده را بردارند،و بیامرز برایم گناهانی را که دعا را برگردانند،و بیامرز برایم گناهانی را که از نزول آسمانی جلوگیری کنند.»

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 667 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور و قال فی الصحاح قدوس اسم من أسماء الله تعالی و هو فعول من القدس و هو الطهارة و سیبویه یقول قدوس و سبوح بفتح أوائلهما و قال الإدالة الغلبة یقال اللهم أدلنی علی فلان أی انصرنی علیه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 465 

*****

30- الحدیث

30/3467 . عَنْهُ(2)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یَا عُدَّتِی فِی کُرْبَتِی، وَ یَا صَاحِبِی فِی شِدَّتِی، وَ یَا وَلِیِّی فِی نِعْمَتِی، وَ یَا غِیَاثِی(3) فِی رَغْبَتِی» قَالَ : «وَ کَانَ مِنْ(4) دُعَاءِ أَمِیرِ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : اللّهُمَّ کَتَبْتَ

الاْآثَارَ، وَ عَلِمْتَ الاْءَخْبَارَ، وَ اطَّلَعْتَ عَلَی الاْءَسْرَارِ، فَحُلْتَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ الْقُلُوبِ(5)، فَالسِّرُّ(6) عِنْدَکَ عَلاَنِیَةٌ، وَ الْقُلُوبُ إِلَیْکَ مُفْضَاةٌ(7)، وَ إِنَّمَا أَمْرُکَ لِشَیْءٍ إِذَا أَرَدْتَهُ أَنْ تَقُولَ لَهُ: کُنْ فَیَکُونُ، فَقُلْ بِرَحْمَتِکَ لِطَاعَتِکَ أَنْ تَدْخُلَ فِی کُلِّ عُضْوٍ مِنْ أَعْضَائِی، وَ لاَ تُفَارِقَنِی(8) حَتّی أَلْقَاکَ، وَ قُلْ بِرَحْمَتِکَ لِمَعْصِیَتِکَ أَنْ تَخْرُجَ مِنْ کُلِّ عُضْوٍ مِنْ أَعْضَائِی، فَلاَ تَقْرَبَنِی حَتّی أَلْقَاکَ، وَ ارْزُقْنِی مِنَ الدُّنْیَا، وَ زَهِّدْنِی فِیهَا، وَ لاَ تَزْوِهَا(9) عَنِّی وَ رَغْبَتِی(10) فِیهَا یَا رَحْمَانُ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و از دعاهای امام صادق علیه السلام نیز (این دعا است): «یا عدتی فی کربتی و یا صاحبی فی شدتی و یا ولیی فی نعمتی و یا غیاثی فی رغبتی». فرمود: و از دعاهای امیر المؤمنین علیه السلام است (دعائی که ترجمه اش این است): «بار خدایا اثرها (یعنی کردارهای نیک و بد) را ثبت کرده ای، و اخبار را دانسته ای، و بر اسرار آگاهی، پس میان ما و دلها حائل شدی، نهان در پیش تو عیانست، و دلها بسوی تو کشیده شده، و جز این نیست که فرمانت بچیزی که خواهی بدان گوئی باش میباشد، پس با رحمت خود بطاعتت بگو در هر عضوی از اعضای من در آید، و از من جدا نشود تا دیدارت کنم، و با رحمت خود بنافرمانیت بگو از هر عضوی از اعضای من بیرون رود و نزدیک بمن نشود تا تو را دیدار کنم، و از دنیا بمن روزی کن، و در آن مرا بی رغبت کن، و آن را از من دور مکن با رغبت من در آن ای خدای بخشاینده».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 385 

*****

[ترجمه کمره ای] :

30-از امام صادق(علیه السّلام):«ای پشت من در گرفتاریم و ای یارم در سختیم و ای سرپرستم در نعمتم و ای دادرسم در رغبتم». فرمود:از دعاء أمیر المؤمنین(علیه السّلام)است:«بار خدایا!ثبت کردی هر اثر را و دانستی هر خبر را و آگاه شدی بر هر سِرّ و جلوگیر شدی میان ما و دلها،هر نهانی نزد تو عیان است و دلها به سوی درگاهت روان و کشان و همانا به محض فرمانت هر چه را خواهی گوئی:باش،و بی درنگ میباشد،پس بگو از رحمتت برای طاعتت که در هر عضوی من در آید و از من جدا نشود تا تو را ملاقات کنم و از رحم خود به نافرمانیت بگو:از هر عضوم برآید و به من نزدیک نیاید تا تو را ملاقات کنم،و از دنیا به من روزی کن و مرا بدان بی رغبت کن و آن را از من دریغ مکن با رغبتم در آن،ای بخشاینده.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 357 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

30-از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود:«ای پشت من در گرفتاریم و ای یارم در سختیم و ای سرپرستم در نعمتم و ای دادرسم در رغبتم.»

فرمود:از دعاء أمیر المؤمنین علیه السّلام است:«بار خدایا!ثبت کردی هر اثری را و دانستی هر خبری را و آگاه شدی بر هر سرّی و جلوگیر شدی میان ما و دلها،هر نهانی نزد تو عیان است و دلها به سوی درگاهت روان و کشان و همانا به محض فرمانت هرچه را خواهی گوئی:باش،و بی درنگ می باشد،پس بگو از رحمتت برای طاعتت که در هر عضوی از من درآید و از من جدا نشود تا تو را ملاقات کنم و از رحم خود به نافرمانیت بگو:از هر عضوی که برآید و به من نزدیک نشود تا تو را ملاقات کنم،و از دنیا به من روزی کن و مرا بدان بی میل فرما و آن را از من دریغ مدار با رغبت و میلی که به آن دارم،ای بخشاینده.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 667 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و الآثار الأعمال الصالحة و السیئة قوله تعالی

(وَ نَکْتُبُ مٰا قَدَّمُوا وَ آثٰارَهُمْ)

و فی الصحاح أفضیت علی فلان سری و أقضی بیده إلی الأرض إذا مسها بباطن راحته، و فی القاموس یقال زویت عنی ما أحب أی صرفته عنی و قبضته، و فی النهایة و ما زوی الله عنکم أی ما نحی عنکم من الخیر و الفضل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 466 

*****

31- الحدیث

31/3468. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنِ الْعَلاَءِ بْنِ رَزِینٍ، عَنْ عَبْدِ

ص: 571


1- 7 . راجع : الکافی ، کتاب الصیام ، باب ما یقال فی مستقبل شهر رمضان ، ح 6284 ؛ والفقیه ، ج 2 ، ص 102 ، ح 1848 ؛ والتهذیب ، ج 3 ، ص 95 ، ح 29 ؛ وص 106 ، ح 38 ؛ والمقنعة ، ح 320 الوافی ، ج 9 ، ص 1667 ، ح 8930 .
2- 8 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد المذکور فی سند الحدیث 28 .
3- 9 . فی «ص » : «عنائی » . وفی «بر ، بف » وحاشیة «ص » والوافی : «غایتی » .
4- 10 . فی الوافی : - «من » .
5- 1 . فی شرح المازندرانی : «قلوبنا» .
6- 2 . فی «بس » وحاشیة «ص ، بر » : «والسرّ » .
7- 3 . «الفضاء» : المکان الواسع ، وأفضی فلانٌ إلی فلان ، أی وصل إلیه . وأصله : أنّه صار فی فرجته وفضائه . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1402 (فضو).
8- 4 . فی «بر » : «فلایفارقنی » . أی ذلک الداخل . وفی الوافی : «فلاتفارقنی » .
9- 5 . «لاتزوها » ، أی لاتقبضها ولاتجمعها عنّی . یقال : زویت الشیءَ : جمعته وقبضته . الصحاح ، ج 6 ، ص 2369 (زوا)؛ النهایة ، ج 2 ، ص 320 (زوی).
10- 6 . فی حاشیة «د » : «ورغّبنی » . وفی الوافی : «وترغّبنی » .
11- 7 . الوافی ، ج 9 ، ص 1670 ، ح 8934 .

الرَّحْمنِ بْنِ سَیَابَةَ، قَالَ:

أَعْطَانِی أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام هذَا الدُّعَاءَ : «الْحَمْدُ لِلّهِ وَلِیِّ الْحَمْدِ وَ أَهْلِهِ وَ مُنْتَهَاهُ وَ مَحَلِّهِ، أَخْلَصَ(1) مَنْ وَحَّدَهُ، وَ اهْتَدی مَنْ عَبَدَهُ، وَ فَازَ مَنْ أَطَاعَهُ، وَ أَمِنَ(2) الْمُعْتَصِمُ بِهِ.

اللّهُمَّ یَا ذَا الْجُودِ وَ الْمَجْدِ، وَ الثَّنَاءِ الْجَمِیلِ وَ الْحَمْدِ، أَسْأَلُکَ(3) مَسْأَلَةَ مَنْ خَضَعَ لَکَ بِرَقَبَتِهِ(4)، وَ رَغِمَ لَکَ(5) أَنْفَهُ(6)، وَ عَفَّرَ(7) لَکَ وَجْهَهُ، وَ ذَلَّلَ لَکَ نَفْسَهُ، وَ فَاضَتْ مِنْ خَوْفِکَ

دُمُوعُهُ، وَ تَرَدَّدَتْ عَبْرَتُهُ، وَ اعْتَرَفَ لَکَ بِذُنُوبِهِ، وَ فَضَحَتْهُ(8) عِنْدَکَ خَطِیئَتُهُ، وَ شَانَتْهُ عِنْدَکَ جَرِیرَتُهُ، وَ ضَعُفَتْ(9) عِنْدَ ذلِکَ قُوَّتُهُ، وَ قَلَّتْ حِیلَتُهُ، وَ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَسْبَابُ خَدَائِعِهِ، وَ اضْمَحَلَّ عَنْهُ کُلُّ بَاطِلٍ، وَ أَلْجَأَتْهُ ذُنُوبُهُ إِلی ذُلِّ(10) مَقَامِهِ(11) بَیْنَ یَدَیْکَ، وَ خُضُوعِهِ لَدَیْکَ، وَ ابْتِهَالِهِ إِلَیْکَ.

أَسْأَلُکَ اللّهُمَّ سُوءَالَ مَنْ هُوَ بِمَنْزِلَتِهِ(12)، أَرْغَبُ(13) إِلَیْکَ کَرَغْبَتِهِ، وَ أَتَضَرَّعُ إِلَیْکَ کَتَضَرُّعِهِ،

ص: 572


1- 8 . فی «ز » : «وأخلص » .
2- 9 . فی «ص » : «وآمن » .
3- 10 . فی «ج ، ز » وحاشیة «بف » وشرح المازندرانی : + «اللهمّ » .
4- 11 . فی «بر » : «رقبته » .
5- 12 . فی «ب» : - «لک » .
6- 13 . یقال : رَغِمَ یَرْغَم ، ورَغَم یَرْغَم رَغْما ورِغْما ورُغْما، وأرغم اللّه أنْفه ، أی ألصقه بالرَّغام ، و هو التراب . هذا هو الأصل ، ثمّ استعمل فی الذلّ والانقیاد علی کُره . النهایة ، ج 2 ، ص 238 (رغم).
7- 14 . التعفیر : أن یسمح المصلّی جبینه فی حال السجود علی العَفَر ، وهو التراب . مجمع البحرین ، ج 3 ، ص 408 (عفر).
8- 1 . فی «بر ، بف » والوافی : «ففضحته » .
9- 2 . فی «ب ، ج ، ص ، بر ، بف » والوافی : «فضعفت » .
10- 3 . «الذلّ » بکسر الذال : السهولة ، وبضمّها : ضدّ العزّ ، وکلاهما محتمل . وقرأه المازندرانی بضمّ الذال ؛ حیث ذکره فی مقابل العزّ .
11- 4 . یجوز فی «مقامه» فتح المیم وضمّها . وعلی الأوّل مصدر ، وعلی الثانی اسم زمان أو مکان . کذا ذکره المازندرانی فی شرحه ، ج 10 ، ص 428 .
12- 5 . فی «بس » : «بمنزله » . والضمیر راجع إلی الخاضع للّه برقبته .
13- 6 . فی «ز » : «راغب » .

2 / 591

وَ أَبْتَهِلُ(1) إِلَیْکَ کَأَشَدِّ ابْتِهَالِهِ.

اللّهُمَّ فَارْحَمِ اسْتِکَانَةَ(2) مَنْطِقِی، وَ ذُلَّ مُقَامِی وَ مَجْلِسِی وَ خُضُوعِی إِلَیْکَ بِرَقَبَتِی(3)؛ أَسْأَلُکَ اللّهُمَّ الْهُدی مِنَ الضَّلاَلَةِ، وَ الْبَصِیرَةَ مِنَ الْعَمی، وَ الرُّشْدَ مِنَ الْغَوَایَةِ(4)؛ وَ أَسْأَلُکَ اللّهُمَّ أَکْثَرَ الْحَمْدِ عِنْدَ الرَّخَاءِ، وَ أَجْمَلَ الصَّبْرِ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ(5)، وَ أَفْضَلَ الشُّکْرِ عِنْدَ مَوْضِعِ الشُّکْرِ، وَ التَّسْلِیمَ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ.

وَ أَسْأَلُکَ الْقُوَّةَ فِی طَاعَتِکَ، وَ الضَّعْفَ عَنْ(6) مَعْصِیَتِکَ، وَ الْهَرَبَ إِلَیْکَ مِنْکَ، وَ التَّقَرُّبَ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضی، وَ التَّحَرِّیَ(7) لِکُلِّ مَا یُرْضِیکَ عَنِّی(8) فِی إِسْخَاطِ(9) خَلْقِکَ؛ الْتِمَاساً لِرِضَاکَ.

رَبِّ، مَنْ أَرْجُوهُ إِنْ لَمْ تَرْحَمْنِی؟ أَوْ مَنْ یَعُودُ عَلَیَّ إِنْ أَقْصَیْتَنِی؟ أَوْ مَنْ یَنْفَعُنِی عَفْوُهُ إِنْ عَاقَبْتَنِی؟ أَوْ مَنْ آمُلُ عَطَایَاهُ إِنْ حَرَمْتَنِی؟ أَوْ مَنْ یَمْلِکُ کَرَامَتِی إِنْ أَهَنْتَنِی؟ أَوْ مَنْ یَضُرُّنِی هَوَانُهُ إِنْ أَکْرَمْتَنِی؟

رَبِّ ، مَا أَسْوَأَ فِعْلِی! وَ أَقْبَحَ عَمَلِی(10)! وَ أَقْسی قَلْبِی! وَ أَطْوَلَ أَمَلِی! وَ أَقْصَرَ أَجَلِی(11) !

ص: 573


1- 7 . «الابتهال » : التضرّع والمبالغة فی السؤال . النهایة، ج 1 ، ص 167 (بهل) .
2- 8 . فی «بر ، بف » وحاشیة «ج » والوافی : «استکانتی و » . وفی شرح المازندرانی : «استکانته، من الکون ، أی سار له کون خلاف کونه ، کاستحال : إذا تغیّر من حال إلی حال » .
3- 9 . فی «بر » : «رقبتی » .
4- 10 . غوی غَیّا : انهمک فی الجهل ، وهو خلاف الرشد . والاسم : الغَوایة . المصباح المنیر ، ص 457 (غوی).
5- 11 . فی «بر » : «المعصیة » .
6- 1 . فی الوافی : «عند » .
7- 2 . «التحرّی»:القَصد والاجتهاد فی الطلب، والعَزم علی تخصیص الشیء بالفعل والقول.النهایة، ج1، ص376 (حرا).
8- 3 . فی «ب» : - «عنّی » .
9- 4 . فی «ز » : «إسخاطه » .
10- 5 . فی شرح المازندرانی، ج 10 ، ص 429 : «تعجّب ممّا جعل فعله سیّئا وعمله قبیحا لعظمته وخفاء لسببه . و«ما» بمعنی شیء مبتدأ وما بعدها خبره . أو موصولة وما بعدها صلتها ، والخبر محذوف . والمعنی علی الأوّل : شیءٍ عظیم لایدرکه ذاته ، ولا وصفه ، ولا سببه أسوأ فعلی شیء عظیم . أو استفهامیّة وما بعدها خبرها ، فکأنّه للجهل بالنسبة أو لتحیّره استفهم عنه . والاستفهام قد یستفاد منه التعجّب ... وقس علیه البواقی » .
11- 6 . فی «ز » : «عملی » .

وَ أَجْرَأَنِی عَلی عِصْیَانِ مَنْ خَلَقَنِی!

رَبِّ، وَ مَا أَحْسَنَ(1) بَلاَءَکَ عِنْدِی! وَ أَظْهَرَ نَعْمَاءَکَ عَلَیَّ! کَثُرَتْ عَلَیَّ مِنْکَ(2) النِّعَمُ فَمَا أُحْصِیهَا(3)، وَ قَلَّ مِنِّیَ الشُّکْرُ فِیمَا أَوْلَیْتَنِیهِ، فَبَطِرْتُ(4) بِالنِّعَمِ، وَ تَعَرَّضْتُ لِلنِّقَمِ، وَ سَهَوْتُ عَنِ(5) الذِّکْرِ، وَ رَکِبْتُ(6) الْجَهْلَ بَعْدَ الْعِلْمِ، وَ جُزْتُ مِنَ الْعَدْلِ إِلَی الظُّلْمِ، وَ جَاوَزْتُ الْبِرَّ(7) إِلَی الاْءِثْمِ، وَ صِرْتُ إِلَی الْهَرَبِ(8) مِنَ الْخَوْفِ وَ الْحُزْنِ، فَمَا أَصْغَرَ حَسَنَاتِی وَ أَقَلَّهَا فِی کَثْرَةِ

ذُنُوبِی! وَ مَا أَکْثَرَ ذُنُوبِی(9) وَ أَعْظَمَهَا عَلی قَدْرِ(10) صِغَرِ خَلْقِی وَ ضَعْفِ رُکْنِی(11)!

رَبِّ، وَ مَا أَطْوَلَ أَمَلِی فِی قِصَرِ أَجَلِی! وَ أَقْصَرَ أَجَلِی فِی بُعْدِ أَمَلِی! وَ مَا أَقْبَحَ سَرِیرَتِی(12) فِی(13) عَلاَنِیَتِی!

رَبِّ(14)، لاَ حُجَّةَ لِی إِنِ احْتَجَجْتُ، وَ لاَ عُذْرَ لِی إِنِ اعْتَذَرْتُ، وَ لاَ شُکْرَ عِنْدِی إِنِ ابْتُلِیتُ(15)، وَ(16) أُولِیتُ(17) إِنْ لَمْ تُعِنِّی عَلی شُکْرِ مَا أُولِیتُ(18).

ص: 574


1- 7 . فی حاشیة «ج » : «أوحش » .
2- 8 . فی «ز » : «منک علیّ» .
3- 9 . فی «ج » والوافی : «أحصیتها» .
4- 10 . فی شرح المازندرانی : «وبطرت » . و«البَطَر » : الطغیان عند النعمة وطولِ الغنی . النهایة ، ج 1 ، ص 135 (بطر).
5- 11 . فی «د ، ز » : «عند » .
6- 12 . فی «ج ، ز » : + «هذا» .
7- 13 . «البِرّ » : الطاعة والعبادة . النهایة، ج 1 ، ص 116 (برر).
8- 14 . فی «د ، بر ، بف » وحاشیة «ب ، ج ، بس » والوافی : «اللهو » .
9- 1 . فی «ب» : - «وما أکثر ذنوبی » .
10- 2 . فی «بر» : - «قدر » .
11- 3 . فی شرح المازندرانی : «رکن کلّ شخص جوارحه وجوانبه التی یستند إلیها ویقوم بها ، وأیضا عشیرته الذین یستند إلیهم کما یستند إلی الرکن من الحائط . والأوّل هنا أنسب ، والثانی محتمل » .
12- 4 . فی «ز » : «بسریرتی » .
13- 5 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ص ، بر ، بس ، بف » وشرح المازندرانی والوافی . وفی «ز » والمطبوع : «و » بدل «فی » .
14- 6 . فی «بس» : - «ربّ » .
15- 7 . فی «ب ، ص » وحاشیة «د ، بف » والوافی : «اُبلیت » .
16- 8 . فی «ب » : «أو » .
17- 9 . فی شرح المازندرانی : «یجوز بناء الفعلین للفاعل و المفعول ، وهو أظهر . والابتلاء کما یکون بالمحنة والعطیّة کذلک یکون بالمحنة والبلیّة ، وهی أولی بالإرادة هنا ؛ للفرار عن وسمة التکرار . وفیه دلالة علی أنّه تعالی یستحقّ الشکر فی الحالین » .
18- 10 . فی شرح المازندرانی : «الفعل یحتمل الوجهین ، والعائد إلی الموصول محذوف . ولم یذکر الابتلاء إمّا للاختصار ، أو للتغلیب ، أو لأنّ الابتلاء أیضا إیلاء» .

رَبِّ، مَا أَخَفَّ مِیزَانِی غَداً إِنْ لَمْ تُرَجِّحْهُ(1)! وَ أَزَلَّ لِسَانِی إِنْ لَمْ تُثَبِّتْهُ! وَ أَسْوَدَ وَجْهِی إِنْ لَمْ تُبَیِّضْهُ!

رَبِّ، کَیْفَ لِی بِذُنُوبِیَ الَّتِی سَلَفَتْ مِنِّی قَدْ(2) هَدَّتْ لَهَا أَرْکَانِی(3)؟

رَبِّ، کَیْفَ(4) أَطْلُبُ شَهَوَاتِ الدُّنْیَا وَ أَبْکِی عَلی خَیْبَتِی(5) فِیهَا وَ لاَ أَبْکِی وَ تَشْتَدُّ(6) حَسَرَاتِی عَلی عِصْیَانِی وَ تَفْرِیطِی؟

رَبِّ ، دَعَتْنِی دَوَاعِی الدُّنْیَا، فَأَجَبْتُهَا سَرِیعاً، وَ رَکَنْتُ إِلَیْهَا طَائِعاً، وَ دَعَتْنِی دَوَاعِی 2 / 268

الاْآخِرَةِ، فَتَثَبَّطْتُ(7) عَنْهَا(8)، وَ أَبْطَأْتُ فِی الاْءِجَابَةِ(9) وَ الْمُسَارَعَةِ إِلَیْهَا، کَمَا سَارَعْتُ إِلی دَوَاعِی الدُّنْیَا وَ حُطَامِهَا الْهَامِدِ(10)، وَ هَشِیمِهَا الْبَائِدِ(11)، وَ سَرَابِهَا(12) الذَّاهِبِ.

ص: 575


1- 11 . یجوز فی «ترجحه » بناء الإفعال أیضا ، وکذا فی «تثبته» .
2- 12 . فی «ز» : - «قد » .
3- 13 . فی شرح المازندرانی : «وقد هدّت لها أرکانی ، الواو للحال و«هدّت » علی البناء للمفعول بمعنی کسرت ، یقال : هذا البناء یهدّه هدّا : کسره وضعضعه ، وهدّته المصیبة : ضعفت أرکانه ، أی جوارحه ، وهذه الجملة الحالیّة سبب لما ذکر من الحالة العجیبة» .
4- 1 . فی شرح المازندرانی : «وکیف » .
5- 2 . فی «ج ، بف » وحاشیة «ص » ومرآة العقول : «حبیبی » . وفی حاشیة «ج » : «حنینی » .
6- 3 . فی «ز » : «تشدّ» . وفی «بف » : «یشدّ » .
7- 4 . ثبّطه تثبیطا : قَعَد به عن الأمر وشغله عنه و منعه تخذیلاً ونحوه . المصباح المنیر، ص 80 (ثبط). والمعنی: تعوّقتها واشتغلت عنها بغیرها . راجع : شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 432 .
8- 5 . فی «ز » : «فیها» .
9- 6 . فی الوافی : «بالإجابة » .
10- 7 . شبّه متاع الدنیا بالحطام ، وهو بالضمّ ما تکسر من الیبس . ووصف الحطام بالهامد _ وهو البالی المسودّ المتغیّر الیابس من النبات _ للمبالغة فی ذمّه وتکسّره ، وعدم نضارته ، وخروجه عن حدّ الانتفاع به .
11- 8 . الهشیم من النبات : الیابس المتکسّر ، والشجرة البالیة یأخذها الحاطب کیف یشاء . فعیل بمعنی مفعول . و«البائد» : الهالک . من باد بمعنی هلک وذهب وانقطع . وفی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 432 : «وفی تشبیه متاع الدنیا به مبالغة فی التنفیر عنه ، لذهاب مائه ، وعدم روائه ، وقلّة نضرته ، وزوال خضرته . ویمکن أن یکون «الهشیم » بمعنی الهاشم ؛ للإشعار بأنّه مع کونه هالکا فی نفسه مهلک لمن تمسّک به ورکن إلیه » .
12- 9 . فی «ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » وشرح المازندرانی ومصباح المتهجّد : «وشرابها» .

رَبِّ، خَوَّفْتَنِی وَ شَوَّقْتَنِی، وَ احْتَجَجْتَ عَلَیَّ بِرِقِّی(1)، وَ کَفَلْتَ(2) لِی(3) بِرِزْقِی، فَأَمِنْتُ(4) خَوْفَکَ(5)، وَ تَثَبَّطْتُ عَنْ(6) تَشْوِیقِکَ(7)، وَ لَمْ أَتَّکِلْ عَلی ضَمَانِکَ، وَ تَهَاوَنْتُ

بِاحْتِجَاجِکَ.

اللّهُمَّ فَاجْعَلْ أَمْنِی مِنْکَ(8) فِی هذِهِ الدُّنْیَا خَوْفاً، وَ حَوِّلْ(9) تَثَبُّطِی شَوْقاً، وَ تَهَاوُنِی بِحُجَّتِکَ فَرَقاً مِنْکَ، ثُمَّ رَضِّنِی(10) بِمَا قَسَمْتَ لِی مِنْ رِزْقِکَ، یَا کَرِیمُ(11)، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الْعَظِیمِ رِضَاکَ عِنْدَ السَّخْطَةِ(12)، وَ الْفَرْجَةَ(13) عِنْدَ الْکُرْبَةِ، وَ النُّورَ عِنْدَ الظُّلْمَةِ، وَ الْبَصِیرَةَ عِنْدَ تَشَبُّهِ(14) الْفِتْنَةِ.

ص: 576


1- 10 . فی «ز ، بر » والوافی : - «برقّی » .
2- 11 . فی «د ، بر ، بف » وحاشیة «ج » والوافی : «وتکفّلت » .
3- 12 . فی شرح المازندرانی : - «لی »
4- 13 . هکذا فی النسخ التی قوبلت وشرح المازندرانی والوافی . وفی المطبوع : + «[من]» .
5- 14 . فی شرح المازندرانی : «الخوف یوجب فعل الطاعات وترک المنهیّات ، والأمن یوجب عکس ذلک ، فهو کنایة عن ترک ما ینبغی فعله ، وفعل ما ینبغی ترکه » .
6- 15 . فی «بف » وحاشیة «ج » : «علی» .
7- 16 . فی «بس » : «تسویقک » . وفی حاشیة «بف » : «تشریفک » .
8- 1 . فی شرح المازندرانی : - «منک » .
9- 2 . فی «ب » : - «حوّل » .
10- 3 . فی «ب » : «أرضنی » .
11- 4 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی . وفی المطبوع : «یا کریم [یا کریم] » .
12- 5 . فی «ص ، بر ، بس » : «السخط» .
13- 6 . فی «بر » : «الفرحة » . و«الفرجة » مثلّثة الفاء: التفصّی من الغمّ .
14- 7 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بس ، بف » : «تشبیه » .

رَبِّ، اجْعَلْ جُنَّتِی(1) مِنْ خَطَایَایَ حَصِینَةً، وَ دَرَجَاتِی فِی الْجِنَانِ رَفِیعَةً، وَ أَعْمَالِی کُلَّهَا مُتَقَبَّلَةً، وَ حَسَنَاتِی مُضَاعَفَةً(2) زَاکِیَةً، وَ أَعُوذُ(3) بِکَ مِنَ الْفِتَنِ کُلِّهَا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ، وَ مِنْ رَفِیعِ المَطْعَمِ وَ الْمَشْرَبِ، وَ مِنْ شَرِّ مَا أَعْلَمُ، وَ مِنْ شَرِّ مَا لاَ أَعْلَمُ، وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ أَشْتَرِیَ(4) الْجَهْلَ بِالْعِلْمِ، ··· î وَ الْجَفَاءَ(5) بِالْحِلْمِ، وَ الْجَوْرَ(6) بِالْعَدْلِ، وَ الْقَطِیعَةَ(7) بِالْبِرِّ، وَ الْجَزَعَ(8) بِالصَّبْرِ، وَ الْهُدی(9)

بِالضَّلاَلَةِ(10)، وَ الْکُفْرَ(11) بِالاْءِیمَانِ».(12)

ابْنُ مَحْبُوبٍ(13)، عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ أَنَّهُ ذَکَرَ أَیْضاً مِثْلَهُ. وَ ذَکَرَ أَنَّهُ دُعَاءُ(14) عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِمَا ، وَ زَادَ فِی آخِرِهِ : «آمِینَ رَبَّ(15) الْعَالَمِینَ».(16)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبد الرحمن بن سیابه گوید: حضرت صادق علیه السّلام این دعا را بمن داد (که ترجمه اش اینست:) «سپاس خدائی را که خود سرپرست آن (و یا سزاوارتر بآن) است و شایستۀ آن و پایان آن و در خور آن است، هر کس او را یگانه دانست او (کردارش) پاکست، و هر که او را پرستش کند بهدایت رسیده، و هر کس فرمانش برد رستگار شده و هر که بدو پناه برد آسوده شود. بار خدایا ای صاحب جود و بزرگی و ستایش نیکو و سپاس، از تو درخواست کنم درخواست کسی که گردنش را بدرگاهت نهاده، و بینی در برابرت بخاک مالیده و چهرۀ خویش را برای تو بخاک سائیده و خویشتن را در مقابل تو خوار کرده، و اشگانش از ترس تو ریزان، و گریه راه گلویش را گرفته، و بگناهان خویش اعتراف دارد و خطایش او را در پیش تو رسوا ساخته، و جنایتش او را نزد تو زشت کرده، و روی این جهات نیرویش کم شده، و چاره اش اندک، و اسباب فریب از او دور شده و هر باطلی از نزدش نابود گردید، و گناهانش بناچار او را بخواری در درگاهت، و فروتنی در پیشت، و زاری در برابرت کشانده است. و از تو درخواست کنم بار الها درخواست کسی که مانند او باشد (یعنی من خویشتن را بمنزلۀ چنین کسی دانم و بحالت چنین کسی درآرم) مانند او بجانبت رو کنم، و چون خواری و فروتنیش بدرگاهت خواری و فروتنی کنم، و چون سخت ترین زاریهایش بدرگاهت زاری کنم، بار الها پس بزبونی گفتارم و خواری مقام و مجلسم و فروتنی در برابرت بمن ترحم فرما. از تو درخواست کنم خداوندا هدایت از گمراهی، و بینائی از کوری، و ره جوئی از بیراهی، و از تو خواهم بار خدایا که در حال آسودگی تو را بسیار حمد کنم، و در حال مصیبت بهترین صبر را، و در جای شکر بهترین شکرها را، و در هنگام شبهات تسلیم باشم. و از تو خواهم نیروئی برای فرمانبرداریت، و سستی در برابر نافرمانیت، و گریز از خودت بسوی خودت، و تقرب جوئی بدرگاهت تا آنکه خوشنود شوی، و کاوش در هر چه ترا در برابر خشم مخلوقت از من خوشنود سازد بخاطر رضایت جوئی تو. پروردگارا بکه امیدوار شوم اگر تو بمن ترحم نکنی، یا که بمن سر زند اگر تو دورم کنی یا گذشت چه کسی بمن سود دهد اگر تو عقابم کنی، یا بخشش چه کسی را آرزو کنم اگر تو محرومم سازی یا چه کسی تواند مرا ارجمند کند اگر تو مرا پست کنی یا پست کردن چه کسی بمن زیان رساند آنگاه که تو مرا ارجمند کنی؟!. پروردگارا چه بد است کردارم و چه زشت است رفتارم، و چه سخت است دلم، و چه دراز است آرزویم و کوتاه است عمرم و (این درازی آرزو...) مرا بر نافرمانی آفریدگارم دلیر کرده. پروردگارا چه اندازه آزمایش و بلایت نزد من نیکو است، و نعمتهایت بر من آشکار؟ نعمتهایت بر من بسیار است که شماره اش نتوانم و سپاسگزاری من در برابر آنها اندک است، پس بنعمت تو سرمست شدم و در معرض انتقام و پاداش بد تو قرار گرفتم، یاد تو فراموشم شد، و پس از دانائی بنادانی گرائیدم، و از عدالت بسوی ستم رفتم، و از نیکی بگناه درافتادم، و بخاطر ترس و خوفی که پیدا کردم پا بگریز نهادم، وه که چه اندازه اندک و کم است حسنات من در برابر گناهانم؟ و چه اندازه گناهانم در برابر کوچکی جثه ام و ناتوانی اعضایم بسیار و بزرگ است؟. پروردگارا چه اندازه آرزویم دراز است در برابر عمر کوتاهم، و عمرم کوتاه است در مقابل آرزوهای دور و درازم، و چه مقدار درون و برونم زشت است. پروردگارا اگر بخواهم (برای کارهایم) دلیلی آورم دلیل ندارم، و اگر خواهم عذر آورم عذری ندارم و اگر مبتلا گردم یا نعمتی بمن داده شود شکر ندارم اگر تو مرا در شکر آن کمک نکنی، پروردگارا چه اندازه میزان (اعمال) من در قیامت سبک است اگر تو او را نچربانی، و زبانم لرزانست اگر تو آن را ثابت نکنی، و رویم سیاه است اگر تو او را سپید نکنی، پروردگارا چگونه گناهان گذشته ام ارکان مرا شکسته اند؟ پروردگارا چگونه جویای شهوتهای دنیا هستم و بر ناامیدشدنم از رسیدن بآنها گریه کنم، ولی گریه نکنم بر اینکه افسوسهای بر گناهم و تقصیرم سخت و بسیار است؟ پروردگارا دواعی دنیا مرا بسوی خود خواندند و من زود آنها را اجابت کردم و با میل بسوی آنها رفتم، ولی دواعی آخرت مرا بسوی خود خواندند و من در اجابتش درنگ کردم و کندی ورزیدم و بدانسان که بسوی دنیا و کالای بی ارزشش و گیاههای پوسیده و بر باد رفته اش، و سراب رونده اش شتاب داشتم بسوی آخرت شتاب نکردم. پروردگارا مرا ترساندی و تشویق نمودی و به بنده بودنم برهان آوردی، و روزی مرا متکفل شدی پس من از ترس تو آسوده شدم، و از تشویقی که از من کردی (در انجام فرمان تو) کوتاهی کردم، و بکفالت تو (که از روزی من کردی) تکیه نزدم و برهان آوردنت را خوار شمردم. بار خدایا این آسودگی خاطر مرا در این دنیا ترس قرار ده (و بترس و خوف مبدل کن) و تنبلی و سستی مرا بشوق و نشاط تبدیل کن، و بی اعتنائی مرا به برهان آوردنت بدهشت و هراس مبدل فرما، سپس مرا بدان چه از روزیت قسمت کرده ای راضی کن، ای خدای کریم بنام عظیمت از تو درخواست کنم خوشنودیت را هنگام خشم و گشایش تو را در هنگام دشواری، و روشنیت را هنگام تاریکی و ظلمت، و بینائی در هنگام درهم شدن و اشتباه کاری فتنه. پروردگارا سپر مرا در برابر خطاهایم محکم کن، و درجاتم را در بهشت بلند کن، و کردارهایم را پذیرفته کن، و حسناتم را دو چندان و پاکیزه فرما، و بتو پناه برم از تمامی فتنه ها آنچه آشکار است از آنها و آنچه نهانست، و از خوراکی و نوشیدنی بسیار (و بتو پناه برم) از شر آنچه دانم و از شر آنچه (اکنون) ندانم، و پناه میبرم بتو از اینکه با دادن دانش نادانی بخرم و با بردباری جفا کاری، و با عدالت ستمکاری، و با نیکی کردن (به پدر و مادر و نزدیکان) بریدن از آنها، و با شکیبائی بی تابی بخرم، و بجای هدایت گمراهی، و بجای ایمان کفر بگیرم.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 388 

*****

[ترجمه کمره ای] :

31-از عبد الرحمن بن سیابه گفت:امام صادق(علیه السّلام)این دعا را به من داد:«سپاس از آن خدا است که خود سرپرست سپاس است و شایان آن و پایان آن و در خور آن پاک است،هر که یگانه اش شناخت و ره یافته است،هر که پرستیدش و کامیاب شده، هر که فرمانش برده و آسوده است،هر که بدو پناهنده شده،بار خدایا!ای صاحب جو و بزرگواری و ستایش نیکو و سپاس،از تو خواهم خواستن کسی که گردن به درگاهت نهاده و بینی به خاک آستانت سوده و چهره بر خاک درت نهاده و خود را خوار کرده است و از ترست اشکش روان است و آب دیده اش گردان و به گناهانش در برابرت اعتراف کرده و خطایش او را در برت رسوا ساخته و چرکین کرده و جرمش او را نزد تو و در این هنگام نیرویش سست شده و بی چاره است و اسباب فریب دادن از او برکنار شده و هر بیهوده و باطل از برش نابود گردیده و گناهانش او را به مقام خواری در پیشگاهت کشانده اند و به فروتنی در برابرت و زاری به آستانت واداشته اند،از تو خواهم بار خدایا،چون خواهش کسی که در چنین مرتبه ای است و به مانند او روی به آستانت دارم و چون او به درگاهت زاری و فریاد بر آرم و به سخت ترین وضع اودست نیاز به سویت دراز کنم. بار خدایا!به زبونی گفتارم و خواری مقام و مجلسم و فروتنی من به درگاهت ترحّم کن،از تو خواهم بار خدایا هدایت از گمراهی و بینائی از کوری و ره جوئی از بی راهی و از تو خواهم بار خدایا حمد بسیار درگاه آسایش و رفاه و نیکوترین صبرگاه مصیبت و بهترین شکر در جای شکر و تسلیم در هنگام شبهه ها و از تو خواهم نیرو در طاعتت و سستی از گناهت و گریز از تو به درگاهت و نزدیک شدن به تو پروردگارا تا آنجا که خشنود شوی و جستجوی از هر آنچه تو را از من راضی کند اگر چه به خشم آوردن خلق تو باشد برای طلب رضایت،پروردگارا!به که امیدوار باشم اگر تو مرا رحم نکنی و چه کسی بر سر من گذرد اگر تو دورم کنی و گذشت،چه کسی به من سود دهد اگر تو کیفرم دهی یا به عطاهای چه کس آرزومند شوم اگر تو مرا محروم سازی،یا چه کسی تواند مرا ارجمند دارد اگر تو مرا خوار کنی یا خوار شمردن،چه کسی به من زیان دارد اگر تو مرا گرامی داری. پروردگارا!چه بدبخت کردارم و زشت است کارم و سخت است دلم و دراز است آرزویم و کوتاه است عمرم و دلیرم بر نافرمانی آنکه مرا آفریده است،پروردگارا!چه اندازه آزمایشت نزد من نیکو است و نعمتهایت در بر من فراوان و عیان است بسیار نعمت بر من دادی و نتوانم آنها را شمرد و شکر من در برابر آنها کم است، من به نعمت تو مستی و خوش گذرانی کردم و خود را در معرض انتقام تو در آوردم و از یاد تو باز ماندم و دانسته نادانی کردم و از عدالت به ستم گرائیدم و از خوش کرداری به گنه کاری تجاوز نمودم و از ترس و غمّ پا به گریز نهادم وه چه خرد و اندک استحسناتم نسبت به فراوانی گناهانم و چه بسیار است گناهانم و بزرگند در برابر خلقت کوچک و ناتوانی ارکان بدنم. پروردگارا!چه بسیار آرزوهایم،دراز است در برابر عمر کوتاهم و عمرم کوتاه است نسبت به آرزوی دور و درازم و چه اندازه زشت است نهانم و عیانم،پروردگارا!دلیلی ندارم که بیاورم و عذری نه که بدان دست زنم و اگر آزموده شوم،و قدردانی و شکر ندارم مگر تو،خودت مرا به شکر نعمت یاری کنی،پروردگارا!چه اندازه میزان اعمالم در فردای قیامت سست است اگر تواش سنگین نکنی و زبانم لغزان است اگر تواش بر جا نداری و رویم سیاه است اگر تواش سپید نسازی،پروردگارا!چطور گناهانی که پیش کردم، ارکان مرا در هم شکستند؟ پروردگارا!چگونه دنبال شهوتهای دنیا می روم و بر ناامیدی خود از آنها می گیریم و گریه ام نیاید با اینکه افسوس فراوان دارم از نافرمانی و تقصیر خودم،پروردگارا!دواعی دنیا مرا به خود خواندند و من زود اجابت کردم و دنبال آنها دویدم و با دلبستگی بدانها پیوستم و دواعی آخرت مرا در خواستند و من در جواب آنها باز ماندم و کندی کردم از اجابت آنها و شتاب بدانها چنانچه دنبال اعیان دنیا و کالای پوسیده و نشخوار نابود و سراب از میان روندۀ آن دویدم. پروردگارا!مرا ترسانیدی و تشویق کردی و به بنده بودنم دلیل آوردی که باید فرمان بر باشم و روزی مرا هم کفایت کردی و من از بیم تو آسودم و از تشویقت باز ایستادم و به کفالت اعتماد نکردم و به دلیل آوردنت اهانت نمودم. بار خدایا!آسودگی مرا در این دنیا در ترس از خودت مقرر دار و تنبلی مرا به شوق و نشاط تبدیل کن و اهانت مرا به دلیلآوردنت به ترس و هراس بدل کن سپس راضی دار مرا بدان چه قسمتم کردی از روزیت ای کریم[ای کریم]از تو خواهم به نام بزرگت رضایت تو را هنگام خشم و گشایش هنگام گرفتاری و روشنی هنگام تاریکی و بینائی هنگام اشتباه کاری فتنه،پروردگارا! سپر مرا از خطاهایم محکم ساز و درجات مرا در بهشت بلند کن و همۀ کردارم را پذیرا ساز و حسناتم را چند برابر و پاک نما و به تو پناه برم از همۀ فتنه ها آنچه از آنها عیان است و آنچه نهان است و از خوراک و نوشیدن به اسراف و از شرّ آنچه من می دانم و از شرّ آنچه نمی دانم و به تو پناه برم از اینکه دانش بدهم و نادانی به خرم و به جای بردباری جفا کاری کنم و به جای ستمکاری و به جای خوش رفتاری ناسپاسی و به جای شکیبائی بی تابی و به جای هدایت گمراهی و به جای ایمان کفر بورزم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 365 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

31-عبد الرحمن بن سیابه گفت:امام صادق علیه السّلام دعائی به من داد(که ترجمه اش آن است):«سپاس از آن خدائی است که خود سرپرست سپاس است و شایان آن و پایان آن و درخور آن،پاک است،هرکس یگانه اش شناخت و ره یافته است،هرکس پرستیدش و کامیاب شده،هر کس فرمانش برده و آسوده است،هرکس به او پناهنده شده،بار خدایا! ای صاحب جود و بزرگی و ستایش نیکو و سپاس،از تو خواهم خواستن کسی که گردن به درگاهت نهاده و بینی به خاک آستانت مالیده و چهره بر خاک درت نهاده و خود را خوار کرده است و از ترست اشکش جاری است و گریه راه گلویش را گرفته و به گناهان خود اعتراف کرده و خطایش او را در برابرت رسوا ساخته و جنایتش او را نزد تو زشت کرده و به همین خاطر نیرویش سست شده و چاره اش اندک و اسباب فریب دادن از او دور شده و هر بیهوده و باطلی نزدش نابود گردیده و گناهانش او را به خواری در برابرت و فروتنی در پیشت و زاری در حضورت کشانده است،بار خدایا!چون از تو خواهم خواهش کسی که در چنین مرتبه ای است و به مانند او روی به آستانت دارم و چون او به درگاهت زاری و فریاد برآرم و به سخت ترین وضع او دست نیاز به سویت دراز کنم.

بار خدایا!به زبونی گفتارم و خواری مقام مجلسم و فروتنی در برابرت به من ترحم فرما،خدایا از تو خواهم هدایت از گمراهی و بینائی از کوری و ره جوئی از بی راهی و بار خدایا از تو خواهم بار خدایا حمد بسیار درگاه آسایش و رفاه و نیکوترین صبرگاه مصیبت و بهترین شکر و سستی از گناهت و گریز از تو به درگاهت و نزدیک شدن به تو پروردگارا تا آنجا که خشنود شوی و جستجوی از هرآنچه تو را از من راضی کند اگر چه به خشم آوردن خلق تو باشد برای طلب رضایت،پروردگارا!به که امیدوار باشم اگر تو به من ترحم نکنی یا که به من سر زند اگر تو دورم کنی و گذشت چه کسی به من سود دهد اگر تو کیفرم دهی یا به عطاهای چه کس آرزومند شوم اگر محرومم سازی یا چه کسی تواند مرا ارجمند دارد اگر تو مرا خوار کنی یا خوار شمردن،چه کسی به من زیان دارد اگر تو مرا گرامی داری.

پروردگارا!چه بدکردار و زشت کارم و سخت است دلم و دراز است آرزویم و کوتاه است عمرم و دلیرم بر نافرمانی آنکه مرا آفریده است پروردگارا!چه اندازه آزمایشت نزد من نیکوست و نعمتهایت در بر من فراوان و عیان است،بسیار نعمت به من دادی و من نتوانم آنها را بر شمرد و شکر من در برابر آنها کم است و من با نعمت تو مستی و خوش گذرانی کردم و خود را در معرض انتقام تو درآوردم و از یاد تو بازماندم و دانسته نادانی کردم و از عدالت به سوی ستم رفتم و از خوش کرداری به گنهکاری تجاوز نمودم و از ترس و غمّ،پا به گریز نهادم وه چه خرد و اندک است حسناتم نسبت به فراوانی گناهانم و چه بسیار و بزرگ است گناهانم در برابر خلقت کوچک و ناتوانی ارکان بدنم.

پروردگارا!چه بسیار آرزوهایم،دراز است در برابر عمر کوتاهم و عمرم کوتاه است نسبت به آرزوی دور و درازم و چقدر درون و برونم زشت است. پروردگارا!اگر بخواهم در برابر کارهایم دلیلی بیاورم چیزی ندارم و اگر بخواهم عذری بیاورم عذری ندارم و اگر مبتلا گردم یا نعمتی به من داده شود شکری ندارم اگر تو مرا در شکر کمک نکنی، پروردگارا!چه اندازه میزان اعمالم در فردای قیامت سبک و اگر تو آن را نیفزائی و سنگین نکنی و زبانم لغزان است اگر تو آن را ثابت نداری و رویم سیاه است اگر تو آن را سپید نسازی،پروردگارا!چطور گناهانی که پیشه کردم،ارکان مرا درهم شکستند؟

پروردگارا!چگونه دنبال شهوتهای دنیا می روم و بر ناامیدی خود از آنها گریه می کنم با اینکه افسوس فراوان دارم از نافرمانی و تقصیر خودم، پروردگارا!دواعی دنیا مرا به خود خواندند و من زود اجابت کردم و دنبال آنها دویدم و با دلبستگی به آنها پیوستم و دواعی آخرت مرا به سوی خود خواندند ولی من در جواب آنها درنگ نمودم و کندی کردم چنانچه دنبال اعیان دنیا و کالای پوسیده بر باد رفته و سراب از میان روندۀ آن دویدم.

پروردگارا!مرا ترسانیدی و تشویق کردی و به بنده بودنم دلیل آوردی که باید فرمان بر باشم و روزی مرا هم کفایت کردی و من از بیم تو آسوده شدم و از تشویقت باز ایستادم و به کفالت تو تکیه نزدم و دلیل آوردنت را خوار شمردم.

بار خدایا!آسودگی مرا در این دنیا در ترس از خودت قرار ده و تنبلی مرا به شوق و نشاط تبدیل کن و اهانت مرا به دلیل آوردنت به ترس و هراس بدل کن سپس مرا بدانچه قسمتم کردی از روزیت راضی بدار ای کریم ای کریم از تو خواهم به نام بزرگت رضایت تو را هنگام خشم و گشایش هنگام گرفتاری و روشنی هنگام تاریکی و بینائی هنگام اشتباه کاری فتنه،پروردگارا!سپر مرا از خطاهایم محکم ساز و درجات مرا در بهشت بلند کن و همۀ کردارم را پذیرا باش و درجات مرا در بهشت بلند کن و همۀ کردارم را بپذیر و حسناتم را چند برابر و پاک نما و به تو پناه برم از همۀ فتنه ها آنچه از آنها عیان است و آنچه نهان است و از خوراک و نوشیدن به اسراف و از شرّ آنچه من می دانم و از شرّ آنچه نمی دانم و به تو پناه برم از اینکه دانش بدهم و نادانی بخرم و به جای بردباری جفاکاری کنم و به جای ستمکاری و خوش رفتاری ناسپاسی و به جای شکیبائی بی تابی و به جای هدایت گمراهی و به جای ایمان کفر ورزم.

«ابن محبوب»از«جمیل بن صالح»مانند همین دعا یادآور شده و گفته است که دعاء علی بن الحسین علیه السّلام است و در آخرش افزوده است:«آمین رب العالمین».

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 673 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول أو حسن، و السند الآخر حسن. ولی الحمد یطلق الولی علی المتولی بأمر، و علی الأولی بأمر، فعلی الأول المراد أنه هو الحامد لنفسه کما یستحقه، أو هو الموفق لکل من حمده، و علی الثانی المراد أنه أولی بالحمد من کل أحد، و نقل المعنیین فی مجمع البیان أخلص لعله إشارة إلی أن من لم یخلص العمل له فهو مشترک فتدبر و قال فی القاموس : شانه ضد زانه، و قال العبرة بالفتح الدمعة قبل أن تفیض، أو تردد البکاء فی الصدر أو الحزن بلا بکاء، و الجمع عبرات و عبر، و قال فی الصحاح : الابتهال التضرع و یقال فی قوله تعالی

(ثُمَّ نَبْتَهِلْ)

أی تخلص فی الدعاء و قال فلان یتحری الأمر أی یتوخاه و یقصده إن أقصیتنی أی أبعدتنی و قال فی الصحاح البطر الأشر و هو شدة المرح و قد بطر بالکسر یبطر و قال رکن الشیء جانبه الأقوی و الابتلاء الاختبار و هدت أی کسرت کیف اطلب إلی آخره فی المصباح هکذا کیف لی طلب و شهوات الدنیا أو أبکی علی حمیم فیها و لا أبکی علی نفسی و تشتد إلی آخره و أبکی علی حبیبی أی أری أحبائی یموتون و أبکی علیهم أی کیف أبکی و کیف أطلب و الحال إنی أبکی علی معاصی و هی أشد، أو یقدر کیف فی قوله و لا أبکی، و یکون قوله و أبکی جملة حالیة أی کیف أطلب الدنیا و أری موت إحیائی و کیف لا أبکی علی ذنوبی و الحال أنه تشتد حسراتی علیها و قال فی القاموس التثبط التوقف و لتعود عن الأمر و الشغل عنه و الحطام ما تکسر من الیبیس و همد الثوب یهمد همودا بلی و نبات هامد یابس و الهامد البالی المسود المتغیر و الیابس من النبات و الهشیم من النبات الیابس المتکسر و الشجرة البالیة یأخذها الحاطب کیف یشاء و باد هلک و ذهب و انقطع و الفرجة مثلثة التقضی من الأمر أو الهدی بالضلالة و فی المصباح أو الضلالة بالهدی و هو الظاهر، و لعله من النساخ.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 469 

*****

ص: 577


1- 8 . «الجُنّة » : الدِّرع . وکلّ ما وقاک فهو جُنّتک . ترتیب کتاب العین ، ج 1 ، ص 324 (جنّ) . وفی شرح المازندرانی : «أی غیر متأثّرة بتسویلات النفس وتدلیسات الشیطان ... ولعلّ المراد بها التقوی الواقیة المانعة من الخطأ والمعصیة».
2- 9 . فی «ز » : «متضاعفة» .
3- 10 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بف » والوافی : «أعوذ» بدون الواو .
4- 11 . فی «ز » : «أن أشری » .
5- 12 . «الجفاء» : ترک الصِّلَة والبرِّ ، وغِلَظ الطبع . وجفوت الرجل أجفوه : أعرضت عنه أو طردتُه ، وقد یکون مع بغض . النهایة، ج 1 ، ص 281 ؛ المصباح المنیر، ص 104 (جفا).
6- 13 . فی «ج» : «أو الجور» .
7- 14 . فی «ج ، د » : «أو القطیعة» .
8- 15 . فی «ج » وحاشیة «د » : «أو الجزع» . و فی حاشیة «ص » : «والجوع» .
9- 16 . فی «ج ، د ، ص » ومرآة العقول : «أو الهدی» .
10- 1 . فی الوافی : «الضلالة بالهدی» . وفی شرح المازندرانی : «الظاهر أنّ فیه قلبا . وفی المصباح : أو الضلالة بالهدی، وهو یؤیّده . ویمکن التوجیه بإرادة البیع من الاشتراء وإن کان بعیدا ؛ لکونه مخالفا للسابق واللاحق » . والمجلسی بعد ما استظهر ما فی المصباح قال : «ولعلّه من النسّاخ » .
11- 2 . فی «ج ، د ، ص » : «أو الکفر» .
12- 3 . مصباح المتهجّد ، ص 273 ؛ و جمال الاُسبوع ، ص 212 ، الفصل 17 ، من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام ، من قوله : «اللّهمّ فارحم استکانة منطقی وذلّ مقامی» مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1671 ، ح 8936 .
13- 4 . السند معلّق . ویروی عن ابن محبوب ، علیّ بن إبراهیم، عن أبیه.
14- 5 . فی «ص ، بر » : «دعا» علی بناء الماضی .
15- 6 . فی الوافی : «یا ربّ » .
16- 7 . الوافی ، ج 9 ، ص 1673 ، ح 8937 .

32- الحدیث

32/3469. ابْنُ مَحْبُوبٍ(1)، قَالَ: حَدَّثَنَا نُوحٌ(2) أَبُو الْیَقْظَانِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «ادْعُ بِهذَا الدُّعَاءِ: اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ(3) بِرَحْمَتِکَ(4) الَّتِی لاَ تُنَالُ مِنْکَ إِلاَّ بِرِضَاکَ، وَ الْخُرُوجَ مِنْ جَمِیعِ مَعَاصِیکَ(5)، وَ الدُّخُولَ فِی کُلِّ مَا یُرْضِیکَ، وَ النَّجَاةَ مِنْ(6) کُلِّ وَرْطَةٍ(7)، وَ الْمَخْرَجَ(8) مِنْ کُلِّ کَبِیرَةٍ أَتی بِهَا مِنِّی عَمْدٌ، أوْ زَلَّ بِهَا مِنِّی

خَطَأٌ، أَوْ خَطَرَ بِهَا عَلَیَّ(9) خَطَرَاتُ(10) الشَّیْطَانِ(11).

أَسْأَلُکَ خَوْفاً تُوقِفُنِی(12) بِهِ عَلی حُدُودِ رِضَاکَ، وَ تَشْعَبُ(13) بِهِ عَنِّی کُلَّ شَهْوَةٍ خَطَرَ بِهَا هَوَایَ، وَ اسْتَزَلَّ بِهَا(14) رَأْیِی لِیُجَاوِزَ(15) حَدَّ حَلاَلِکَ(16) .

ص: 578


1- 8 . السند معلّق ، کسابقه .
2- 9 . فی «ب» : - «نوح» .
3- 10 . فی «ز» : + «باسمک » .
4- 11 . الظاهر أنّ الباء فی «برحمتک » زائدة فی المفعول ، فیکون المقصود بالسؤال : الرحمة . أو للتعدیة ، کما فی قوله تعالی : «سَأَلَ سَآلءِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ» [المعارج (70) : 1] . أو للقسم ، أو للسببیّة إذا کان الواو غیر موجودة فی «والخروج » وهو عطف علی محلّ «برحمتک » . والقول بأنّه وکذا المعطوفات بعده مجرور عطفا علی «رضاک » کما فی شرح المازندرانی خطأ . وللمزید راجع مرآة العقول .
5- 12 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی . وفی المطبوع : + «[إلاّ برضاک]» .
6- 13 . فی «ب » : «فی » .
7- 14 . «الورطة » : کلّ غامض ، والهلکة ، وکلّ أمر تعسر النجاة منه .
8- 15 . فی «ص » : «والخروج » .
9- 1 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بس » والوافی : - «علیّ » . وفی «بر» : «خطواتها » بدل «خطر بها علیّ » .
10- 2 . فی «بر » : «خطوات » .
11- 3 . فی شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 434 : «أی اهتزّ بسببها وساوس الشیطان ، من قولهم : خطر الرمح یخطر ، وخطر بسیفه : إذا هزّه وحرّکه متعرّضا للمبارزة ، وإسناده إلی خطرات الشیطان إسناد إلی السبب مجازا . وفیه تشبیه ضمنا للشیطان بالمحارب المبارز ، والمعصیة بسیفه الصارم بالإهلاک » .
12- 4 . فی «ج ، ص » : «توقّفنی » . وفی «ز ، بس » : «توفّقنی » .
13- 5 . یجوز فیه التجرید ، والتفعّل بحذف إحدی التاءین ، والنسخ أیضا مختلفة . قرأه المازندرانی بالتجرید؛ حیث قال فی شرحه : «والشعب ، کالمنع : التفریق . تقول : شعبت الشیء : إذا فرّقته » . وهو الظاهر أیضا من مرآة العقول .
14- 6 . فی «بر » وحاشیة «بف » : «عندها» .
15- 7 . فی «ب ، بر » : «لتجاوز» .
16- 8 . فی «د ، بف » : «جلالک » .

2 / 593

أَسْأَلُکَ اللّهُمَّ الاْءَخْذَ بِأَحْسَنِ مَا تَعْلَمُ، وَ تَرْکَ سَیِّئِ کُلِّ مَا تَعْلَمُ، أَوْ أَخْطَأُ مِنْ حَیْثُ لاَ أَعْلَمُ، أَوْ مِنْ(1) حَیْثُ أَعْلَمُ.

أَسْأَلُکَ السَّعَةَ فِی الرِّزْقِ، وَ الزُّهْدَ فِی الْکَفَافِ(2)، وَ الْمَخْرَجَ بِالْبَیَانِ مِنْ کُلِّ شُبْهَةٍ، وَ الصَّوَابَ فِی(3) کُلِّ حُجَّةٍ، وَ الصِّدْقَ فِی جَمِیعِ الْمَوَاطِنِ، وَ إِنْصَافَ(4) النَّاسِ مِنْ نَفْسِی

فِیمَا عَلَیَّ وَ لِی(5)، وَ التَّذَلُّلَ فِی إِعْطَاءِ النَّصَفِ(6) مِنْ جَمِیعِ مَوَاطِنِ السَّخَطِ وَ الرِّضَا، وَ تَرْکَ قَلِیلِ الْبَغْیِ وَ کَثِیرِهِ فِی الْقَوْلِ مِنِّی وَ الْفِعْلِ، وَ تَمَامَ نِعْمَتِکَ(7) فِی جَمِیعِ الاْءَشْیَاءِ، وَ الشُّکْرَ لَکَ عَلَیْهَا لِکَیْ تَرْضی وَ بَعْدَ الرِّضَا.

وَ أَسْأَلُکَ الْخِیَرَةَ(8) فِی کُلِّ(9) مَا یَکُونُ(10) فِیهِ الْخِیَرَةُ بِمَیْسُورِ(11) الاْءُمُورِ کُلِّهَا ، لاَ بِمَعْسُورِهَا یَا کَرِیمُ، یَا کَرِیمُ، یَا کَرِیمُ(12) .

ص: 579


1- 9 . فی «ص» : - «من » .
2- 10 . فی شرح المازندرانی : «هو بفتح الکاف ما یکون بقدر الحاجة ویکفّ عن السؤال . والجارّ والمجرور فی محلّ النصب علی أنّه حال عن الزهد لامتعلّق به . و«فی» للمصاحبة ، وبمعنی مع . وعلی التقدیرین اندفع توهّم خلاف المقصود » .
3- 11 . فی حاشیة «ج » : «من » .
4- 12 . فی شرح المازندرانی : «الإنصاف : العدل . یقال : أنصفهم من نفسه : إذا عدل معهم وعاملهم بالعدالة فیما ï علیه من إعطاء حقوقهم کما هی ، وفیما له من أخذ حقّه کما هو من غیر زیادة».
5- 1 . فی «ج» : - «ولی » .
6- 2 . «النَّصَف » و «النَّصَفة » : اسم الإنصاف ، وهو العدل . وتفسیره : أن تعطیه من نفسک النِّصف ، أی تعطی من نفسک ما یستحقّ من الحقّ کما تأخذه . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1799 ؛ القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1140 (نصف) . وفی شرح المازندرانی : «والمطلوب هو التسهیل ، أو التوفیق للمذلّة للّه فی الإتیان بما یقتضیه العدالة فی حال السخط علی أحد ، والرضا عن رجل بحیث یأمن المسخوط عن ظلمه وجوره ، وییأس المرضیّ من تعصّبه وحمیّته » .
7- 3 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، بس » وحاشیة «بف » : «نعمک » .
8- 4 . خار الشیء : انتقاه ، کتخیّره . والاسم الخِیَرَة ، بالکسر . وخار اللّه لک فی الأمر : جعل لک فیه الخیرَ . القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 550 (خیر) .
9- 5 . فی «ص» : - «کلّ» .
10- 6 . فی الوافی : «تکون » .
11- 7 . فی «بر ، بف » وحاشیة «ج » : «بمیاسیر» .
12- 8 . فی «ص » : «ثلاثا » بدل «یا کریم ، یا کریم » الثانی والثالث .

وَ افْتَحْ لِی بَابَ الاْءَمْرِ(1) الَّذِی فِیهِ الْعَافِیَةُ وَ الْفَرَجُ(2)، وَ افْتَحْ لِی بَابَهُ، وَ یَسِّرْ لِی مَخْرَجَهُ؛ وَ مَنْ قَدَّرْتَ(3) لَهُ عَلَیَّ مَقْدُرَةً مِنْ خَلْقِکَ، فَخُذْ عَنِّی بِسَمْعِهِ وَ بَصَرِهِ وَ لِسَانِهِ وَ یَدِهِ، وَ خُذْهُ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ(4) یَسَارِهِ، وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ مِنْ قُدَّامِهِ، وَ امْنَعْهُ أَنْ یَصِلَ إِلَیَّ(5) بِسُوءٍ ؛ عَزَّ جَارُکَ(6)، وَ جَلَّ ثَنَاءُ ···

وَجْهِکَ(7)، وَ لاَ إِلهَ غَیْرُکَ، أَنْتَ رَبِّی، وَ أَنَا عَبْدُکَ.

اللّهُمَّ أَنْتَ رَجَائِی فِی کُلِّ کُرْبَةٍ، وَ أَنْتَ ثِقَتِی فِی کُلِّ شِدَّةٍ، وَ أَنْتَ لِی فِی کُلِّ أَمْرٍ نَزَلَ بِی(8) ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ، فَکَمْ مِنْ کَرْبٍ _ یَضْعُفُ عَنْهُ الْفُوءَادُ، وَ تَقِلُّ فِیهِ الْحِیلَةُ(9)، وَ یَشْمَتُ فِیهِ(10) الْعَدُوُّ، وَ تَعْیَا(11) فِیهِ الاْءُمُورُ _ أَنْزَلْتُهُ بِکَ(12)، وَ شَکَوْتُهُ إِلَیْکَ، رَاغِباً إِلَیْکَ فِیهِ عَمَّنْ سِوَاکَ، قَدْ فَرَّجْتَهُ وَ کَفَیْتَهُ(13)، فَأَنْتَ وَلِیُّ کُلِّ نِعْمَةٍ، وَ صَاحِبُ کُلِّ حَاجَةٍ، وَ مُنْتَهی کُلِّ رَغْبَةٍ ؛ فَلَکَ

ص: 580


1- 9 . فی «بر » : «الاُمور» .
2- 10 . فی «بس ، بف » : «والفرح» .
3- 11 . فی «ب » : «قدرت » بالتخفیف ، من القدر بالتحریک ، وقد یسکن بمعنی القضاء والحکم کالتقدیر. قاله المازندرانی فی شرحه .
4- 12 . فی «بف» : - «عن ».
5- 13 . فی «ب » : «لی » .
6- 14 . فی شرح المازندرانی : «والمستجیر إلی اللّه عزّوجلّ عزیز محفوظ فی الدنیا من أذی الأشرار وفی الآخرة ï من عذاب النار».
7- 1 . فی الوافی : «ثناؤک » بدل «ثناء وجهک » .
8- 2 . فی «بر » : «لی » .
9- 3 . «الحیلة » : الحِذْق فی تدبیر الاُمور ، وهو تقلیب الفکر حتّی یهتدی إلی المقصود . وأصلها الواو . المصباح المنیر ، ص 157 (حول) .
10- 4 . فی «ب ، بر » وحاشیة «د» : «به » .
11- 5 . فی «ز ، ص » : «وتعیی » . وفی «بر » : «وتعنینی » . وفی «بف » وحاشیة «ج ، د » وشرح المازندرانی : «وتعیینی » . وعیی بالأمر ، وعن حجّته یعیا عیّا : عجز عنه . وقد یدغم الماضی فیقال : عیّ . وعیی بالأمر : لم یهتد لوجهه . المصباح المنیر ، ص 441 (عیی) . وفی شرح المازندرانی : «وإسناد العجز إلی الاُمور إسناد إلی ملابس ما هو له وهو صاحبها» .
12- 6 . فی «ز» : - «بک » .
13- 7 . فی «بر ، بف » وحاشیة «د » : «وکفیتنیه » .

الْحَمْدُ کَثِیراً، وَ لَکَ الْمَنُّ فَاضِلاً».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

«آمین یا رب العالمین». . نوح ابو الیقظان از حضرت صادق علیه السّلام حدیث کند که آن حضرت فرمود این دعا را بخوان (که ترجمه اش اینست): «بار خدایا بحق رحمتت که جز بخشنودی تو بدست نیاید از تو خواهم بیرون شدن از همۀ نافرمانیهایت و در آمدن در آنچه تو را خشنود سازد، و رهائی از هر گرداب و پرتگاهی (که رهائی از آن نشود) و بیرون رفتن از هر گناهی که عمدا از من سرزده، یا بخطا در آن لغزش شده، یا خاطرۀ شیطانی برای آن در دلم افتاده، از تو خواهم ترسی که مرا در مرزهای خشنودیت نگهدارد، و هر شهوتی که هوای نفسم در خاطرۀ من انداخته بر هم زند، و رأیی که من بر تجاوز از مرز هلال تو گرفته ام بلغزاند، بار خدایا از تو خواهم رفتار ببهترین عملی که تو دانی، و واگذاردن هر بدی که تو میدانی و یا از روی نادانی خود بخطا روم، از تو خواهم گشایش در روزی و زهد در اندازۀ کفایت، و از هر شبهه با بیان بیرون آیم، و در هر حجتی بدرستی گرایم، و در هر جا براستی سخن رانم، و در مورد سود و زیانم با مردم بانصاف رفتار کنم، و در برابر آن در جای خشم و گاه خوشنودی فروتن باشم، و در گفتار و کردار ستم را از کم و بیش واگذارم، و بپایان رساندن نعمتت را در همه چیز بر خودم و شکرگزاری بر آن تا خشنود شوی و پس از خشنودی را خواهانم، و از تو راهنمائی خواهم بآنچه خیر در آن است بآسمانهای آن نه بدشواریهایش ای کریم، ای کریم، ای کریم، و برای من در هر کاری که در آن گشایش و عافیت است بگشا، و بیرون شدن از آن را بر من آسان فرما، و برای هر یک از بندگانت که بر من توانائی مقدر کرده ای گوش و چشم و زبان و دستش را از من بازگیر و از سمت راست و چپ و پشت سر و جلوی رویش او را نگهداری فرما که بدی بمن نرساند، عزیز است آن کس که بتو پناه برد، و ستایشت والا است، و معبودی جز تو نیست، تو پروردگار منی و منم بندۀ تو، بار خدایا توئی امید من در هر گرفتاری، و توئی مورد اعتمادم در هر سختی، و تو در هر پیش آمدی پشت و پناهم هستی، چه بسیار گرفتاری که دل را ناتوان کرد، و چاره را کم کرد و دشمن را شاد ساخت، و هر چاره ای در آن واماند و من آن را بآستان تو فرود آوردم، و بدرگاه تو شکایت کردم و در بارۀ آن از جز تو روگرداندم و تو گشایش دادی و آن را برطرف کردی، پس توئی ولی هر نعمتی و صاحب هر حاجتی، و پایان هر رغبتی، سپاس فراوان از آن تو است، و برای تو است که هر چه بیشتر منت نهی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 390 

*****

[ترجمه کمره ای] :

32-نوح ابو الیقظان برای ما باز گفت از امام صادق(علیه السّلام) فرمود:این دعا را بخوان: بار خدایا!راستی من از تو خواهش دارم به حق رحمتت که جز به رضایت به دست نیاید بیرون شدن از همۀ نافرمانیهای تو و در آمدن در هر امری که موجب رضایت تو است و هم رهائی از هر پرتگاه و گرفتاری و برکناری از هر گناه کبیره که عمداً از من سر زده و یا به خطا در آن لغزش شده یا خاطر شیطانی آن در نهادم افتاده، از تو بیم و ترسی خواهم که مرا بر حدود رضایتت باز دارد و هر شهوتی را که هوای نفسم در خاطرم آرد و رأی مرا بلغزاند تا از مرزحلال تو فراتر روم از من دور ساز،از تو خواهم بار خدایا بهتر آنچه را تو می دانی و ترک هر بدی که تو می دانی یا از اینکه ندانسته به خطا روم یا دانسته،از تو خواهم وسعت رزق و زهد در اندازۀ کفایت و توضیحی که از هر شبهۀ برهاند و درستی در هر حجّتی که به زبان آید و راستی در هر زمینۀ و قضاوت به حق برای مردم در بارۀ خودم در مورد زیان و سود و نرمش،و پذیرش انصاف در هر موردی از خشم و خشنودی و ترک کم و بیش از ستم و تجاوز در گفتارم و کردارم و تمامی نعمت خود در همۀ چیز و شکرگزاری تو بر آنها تا آنجا که خشنودی آرد و از آن هم بگذرد و از تو خواهم هر امر آسانی که خیر در آن است نه کارهای سخت ناهموار یا کریم یا کریم یا کریم،به رویم برگشا در هر امری که در آن عافیت و گشایش است درش به رویم برگشا و بر آمدن از آن را بر من آسان کن و به هر کدام از آفریده هایت که بر من توانائی آزاری مقدر کردی گوش و چشم و زبان و دستش را از من بازگیر و او را از راست و چپ و پیش و پسش محاصره کن و بازدارش از اینکه به من بدی رساند،پناهنده به تو عزیز است و ستایشت والا است و نیست شایستۀ ستایشی جز تو،توئی پروردگار من و منم بندۀ تو. بار خدایا!تو امید منی در هر گرفتاری و تو مورد اعتماد منی در هر سختی و تو در هر امری که برایم رخ دهد پشت و پناه منی، چه بسیار گرفتاری که دل را ناتوان کرد و چاره را از دست برد و دشمن را شاد کرد و به سرزنش آورد و هر علاجی در آن ماند و من آن را به آستانت فرود آوردم و به درگاهت شکایت کردم و از جز تو در بارۀ آن رو برتافتم و به حضرت تو شتافتم و تو گره آن را گشودی و بی نیازش نمودی،پس توئی سرکار هر نعمت و صاحبهر حاجت و پایان هر رغبت،از آن تو است سپاس فراوان و از آنِ تو است بخشش هر چه بیشتر.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 369 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

32-«نوح ابو القیظان»برای ما باز گفت که امام صادق علیه السّلام فرمود:این دعا را بخوان:(که ترجمه اش این است)

بار خدایا!به حق رحمتت که جز به رضایت و خشنودی تو به دست نیاید از تو خواهم درآمدن در هر کاری که تو را خشنود سازد و رهائی از هر پرتگاه و گرفتاری و برکناری از هر گناه کبیره یی که عمدا از من سر زده و یا به خطا در آن لغزش بوده یا خاطره شیطانی آن،در دلم افتاده و از تو ترسی می خواهم که مرا در مرزهای خوشنودیت نگه دارد و هر شهوتی را که هوای نفسم در خاطرم قرار داده مرا بلغزاند تا از مرز حلال تو فراتر روم،بار خدایا از تو خواهم رفتاری به بهترین کاری که تو دانی و ترک هر بدی که تو می دانی یا از اینکه دانسته و ندانسته به خطا روم،از تو خواهم وسعت رزق و زهد در اندازۀ کفایت و توضیحی که از هر شبهۀ برهاند و درستی در هر حجّتی که به زبان آید و راستی در هر زمینۀ و قضاوت به حق برای مردم دربارۀ خودم در مورد زیان و سود و نرمش، و پذیرش انصاف در هر موردی از خشم و خشنودی و ترک کم وبیش از ستم و تجاوز در گفتارم و کردارم و تمامی نعمت خود در همۀ چیز و شکرگزاری تو بر آنها تا آنجا که خشنودی آرد و از آن هم بگذرد و از تو خواهم در آنچه که خود آن است با آسانهای آن نه به دشواریهایش ای کریم ای کریم و برایم درب هر کاری که در آن گشایش و عافیت است به رویم بگشا و بیرون شدن از آن بر من آسان فرما و به هرکدام از آفریده هایت که بر من توانائی مقدر کردی گوش و چشم و زبان و دستش را از من بازگیر و او را از راست و چپ و پیش و پسش او را نگه دار که به من بدی نرساند عزیز است آنکس که به تو پناه برد و ستایشت والاست و نیست شایستۀ ستایشی جز تو،توئی پروردگار من و منم بندۀ تو.

بار خدایا!تو امید منی در هر گرفتاری و تو مورد اعتماد منی در هر سختی و تو در هر امری که برایم رخ دهد پشت و پناه منی،چه بسیار گرفتاری که دل را ناتوان کرد و چاره را از دست برد و دشمن را شاد کرد و به سرزنش آورد و هر چاره ای در آن واماند و من را به آستانت فرود آوردم و به درگاهت شکایت کردم و از جز تو دربارۀ آن رو برتافتم و به حضرت تو شتافتم و تو گره آن را گشودی و آن را برطرف کردی پس توئی ولی هر نعمتی و صاحب هر حاجتی و پایان هر رغبتی،سپاس فراوان از آن توست و برای توست که هرچه بیشتر منت نهی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 675 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن و النجاة من کل ورطة فی المصباح النجاة بدون الواو فی موضع و فی موضع کما فی المتن و علی ما فی المتن یکون المقصود بالسؤال الرحمة و بدون الواو یکون الباء للقسم أو للسببیة و المقصود بالسؤال النجاة و یکون قوله علیه السلام و الخروج معطوفا علی قوله رضاک، و لعل ما فی المتن أظهر لورود تعدیة السؤال بالباء کما فی قوله تعالی

(سَأَلَ سٰائِلٌ بِعَذٰابٍ وٰاقِعٍ)

و الورطة کل غامض و الهلکة و کل أمر تعسر النجاة منه و شعبت الشیء فرقته و الزهد فی الکفاف أی مع الکفاف و فی التهذیب و المصباح هکذا و الزهد فیما هو وبال و أسألک المخرج، و قال فی النهایة: الکفاف هو الذی لا یفضل عن الشیء و یکون بقدر الحاجة، و فی الحدیث ابدأ بمن یقول و لا تلام علی کفاف أی إذا لم یکن عندک کفاف لم تلم علی أن لا تعطی أحدا، و قال النصف بالکسر الانتصاف و قال فی القاموس الإنصاف العدل و الاسم منه النصف و النصفة محرکتین.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 471 

*****

33- الحدیث

33/3470 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ (2): «قُلِ: اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ قَوْلَ التَّوَّابِینَ وَ عَمَلَهُمْ، وَ نُورَ الاْءَنْبِیَاءِ وَ صِدْقَهُمْ، وَ نَجَاةَ الْمُجَاهِدِینَ وَ ثَوَابَهُمْ، وَ شُکْرَ الْمُصْطَفَیْنَ وَ نَصِیحَتَهُمْ(3)،

وَ عَمَلَ الذَّاکِرِینَ وَ یَقِینَهُمْ، وَ إِیمَانَ الْعُلَمَاءِ وَ فِقْهَهُمْ(4)، وَ تَعَبُّدَ الْخَاشِعِینَ وَ تَوَاضُعَهُمْ، وَ حُکْمَ(5) الْفُقَهَاءِ وَ سِیرَتَهُمْ، وَ خَشْیَةَ الْمُتَّقِینَ وَ رَغْبَتَهُمْ، وَ تَصْدِیقَ الْمُوءْمِنِینَ وَ تَوَکُّلَهُمْ، وَ رَجَاءَ الْمُحْسِنِینَ وَ بِرَّهُمْ.

اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ ثَوَابَ الشَّاکِرِینَ، وَ مَنْزِلَةَ الْمُقَرَّبِینَ، وَ مُرَافَقَةَ النَّبِیِّینَ.

اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ خَوْفَ الْعَامِلِینَ(6) لَکَ، وَ عَمَلَ الْخَائِفِینَ مِنْکَ ، وَ خُشُوعَ الْعَابِدِینَ 2 / 594

لَکَ، وَ یَقِینَ الْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیْکَ، وَ تَوَکُّلَ الْمُوءْمِنِینَ بِکَ.

ص: 581


1- 8 . الکافی ، کتاب الدعاء ، باب دعوات موجزات لجمیع الحوائج للدنیا و الآخرة ، ح 3442 ؛ والتهذیب ، ج 3 ، ص 94 ، ح 255 ، بسند آخر . وفی الأمالی للمفید، ص 273 ، المجلس 32 ، ح 4 ؛ والأمالی للطوسی ، ص 35، المجلس 2 ، ح 5 ، بسند آخر عن الرضا علیه السلام ، مع زیادة فی أوّله وآخره ، وفی کلّها من قوله : «اللّهمّ أنت رجائی فی کلّ کربة ، وأنت ثقتی» مع اختلاف یسیر. الإرشاد ، ج 2 ، ص 96 ، مرسلاً عن زین العابدین علیه السلام ، إلی قوله : «ومنتهی کلّ رغبة» . وراجع : التهذیب ، ج 3 ، ص 82 ، ح 239 الوافی ، ج 9 ، ص 1673 ، ح 8938 .
2- 9 . هکذا فی «ج ، د ، بر ، بف » والوافی . وفی سائر النسخ والمطبوع : «فقال» .
3- 10 . فی «بر ، بف » وحاشیة «ج » : «وتصفّحهم » . والوافی : «ونصحهم » . وفی شرح المازندرانی : «وشکر المصطفین ونصیحتهم للّه ولعباده . والنصح : الخلوص ، ، وهو إرادة الخیر للمنصوح له ، ومعنی النصیحة له تعالی صحّة الاعتقاد فی وحدانیّته وما یصحّ له ویمتنع علیه ، وإخلاص النیّة فی عبادته ، والتصدیق بکتابه ، والعمل به والحثّ علیه . ومعنی النصیحة لعباده هدایتهم إلی منافعهم ، وإرشادهم إلی مصالحهم ، وجذبهم عن طرق الضلالة إلی سبیل الهدایة » .
4- 1 . فی «ز» : «ورفقهم » .
5- 2 . فی «ز» : - «حکم » .
6- 3 . فی «ز » : «العابدین » .

اللّهُمَّ إِنَّکَ بِحَاجَتِی عَالِمٌ(1) غَیْرُ مُعَلَّمٍ(2)، وَ أَنْتَ لَهَا(3) وَاسِعٌ غَیْرُ مُتَکَلِّفٍ، وَ أَنْتَ الَّذِی لاَ یُحْفِیکَ(4) سَائِلٌ، وَ لاَ یَنْقُصُکَ نَائِلٌ(5)، وَ لاَ یَبْلُغُ ···

مِدْحَتَکَ(6) قَوْلُ قَائِلٍ، أَنْتَ کَمَا تَقُولُ، وَ فَوْقَ مَا نَقُولُ.

اللّهُمَّ اجْعَلْ لِی فَرَجاً قَرِیباً، وَ أَجْراً عَظِیماً، وَ سِتْراً جَمِیلاً.

اللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنِّی عَلی ظُلْمِی لِنَفْسِی وَ إِسْرَافِی عَلَیْهَا لَمْ أَتَّخِذْ لَکَ ضِدّاً وَ لاَ نِدّاً(7)، وَ لاَ صَاحِبَةً وَ لاَ وَلَداً.

یَا مَنْ لاَ تُغَلِّطُهُ الْمَسَائِلُ ، یَا(8) مَنْ لاَ یَشْغَلُهُ شَیْءٌ عَنْ شَیْءٍ، وَ لاَ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ، وَ لاَ بَصَرٌ عَنْ بَصَرٍ، وَ لاَ یُبْرِمُهُ(9) إِلْحَاحُ(10) الْمُلِحِّینَ، أَسْأَلُکَ أَنْ تُفَرِّجَ عَنِّی فِی سَاعَتِی هذِهِ

ص: 582


1- 4 . فی «ب » : «علیم » .
2- 5 . فی شرح المازندرانی : «معلَّم ، مفعول من التعلیم . وکونه من الإعلام محتمل » .
3- 6 . فی «د» : - «لها» .
4- 7 . قال المازندرانی : «أحفاه : ألحّ علیه وبرّح به فی الإلحاح تبریحا ؛ یعنی أجهده وأواه . والمراد : أنّ إلحاح السائل لایشقّ علیک ولایجهدک ؛ لأنّه مطلوب عندک » . وقال الفیض : «لایحفیک سائل ، بالحاء المهملة : لایستقصیک ولایفنی ما عندک » . وقال المجلسی : «لایحفیک سائل ، قیل : مشتقّ من الحفو بمعنی المنع ، أی لایمنعک کثرة سؤال السُؤّال عن العطاء . وقیل : بمعنی المبالغة فی السؤال ، أی کلّما ألحّوا فی السؤال لم یصلوا إلی حدّ المبالغة فی السؤال بل یحسن منهم الأکثر . والأظهر أنّ المراد : لاینقص عطایاک کثرة سؤال السائلین لسعة خزائن رحمتک ، من الإحفاء بمعنی المبالغة فی أخذ الشیء» .
5- 8 . «النَّوال » : العطاء ، والنائل مثله . یقال : نُلتُ له العطیّة أنول نولاً . ونُلتُه العطیّة . الصحاح ، ج 5 ، ï ص 1836 (نول) .
6- 1 . فی «د » : «مدحک » .
7- 2 . «النِّدّ » : ما کان مثل الشیء یضادّه فی اُموره . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1773 (ند) . وفی شرح المازندرانی : «الضدّ والندّ ، بالکسر فیهما : النظیر والمثل . ولایبعد أن یراد بالأوّل : المثل الذی یضادّه فی اُموره ویخالفه ویغلبه ، وبالآخر : المثل مطلقا ، أو المثل المخالف الذی لایغلبه ، أو یرید من أحدهما العاقل وبالآخر غیره . والمراد بهما ما کانوا یتّخذونه آلهة من دون اللّه مطلقا » .
8- 3 . فی «بف » : «ویا» .
9- 4 . بَرِمتُ بکذا ، أی ضَجِرتُ منه بَرَما ، ومنه التَّبرُّم . وأبرمنی فلان إبراما : أی أضجرنی . ترتیب کتاب العین ، ج 1 ، ص 157 (برم) .
10- 5 . فی «بر » : «إبرام » .

مِنْ حَیْثُ أَحْتَسِبُ، وَ مِنْ حَیْثُ لاَ أَحْتَسِبُ ، إِنَّکَ(1) تُحْیِی الْعِظَامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ، وَ إِنَّکَ(2) عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ.

یَا(3) مَنْ قَلَّ شُکْرِی لَهُ(4) فَلَمْ یَحْرِمْنِی ، وَ عَظُمَتْ خَطِیئَتِی فَلَمْ یَفْضَحْنِی(5)، وَ رَآنِی عَلَی الْمَعَاصِی فَلَمْ یَجْبَهْنِی(6)، وَ خَلَقَنِی لِلَّذِی خَلَقَنِی لَهُ، فَصَنَعْتُ

غَیْرَ(7) الَّذِی خَلَقَنِی لَهُ(8)، فَنِعْمَ الْمَوْلی أَنْتَ(9) یَا سَیِّدِی، وَ بِئْسَ الْعَبْدُ أَنَا وَجَدْتَنِی(10)، وَ نِعْمَ الطَّالِبُ أَنْتَ رَبِّی، وَ بِئْسَ الْمَطْلُوبُ أَنَا(11) أَلْفَیْتَنِی؛ عَبْدُکَ ابْنُ عَبْدِکَ ابْنُ أَمَتِکَ(12) بَیْنَ یَدَیْکَ، مَا شِئْتَ صَنَعْتَ بِیَ.

اللّهُمَّ هَدَأَتِ الاْءَصْوَاتُ، وَ سَکَنَتِ الْحَرَکَاتُ، وَ خَلاَ کُلُّ حَبِیبٍ بِحَبِیبِهِ، وَ خَلَوْتُ بِکَ، أَنْتَ الْمَحْبُوبُ إِلَیَّ، فَاجْعَلْ خَلْوَتِی مِنْکَ اللَّیْلَةَ الْعِتْقَ مِنَ النَّارِ.

یَا مَنْ لَیْسَتْ(13) لِعَالِمٍ(14) فَوْقَهُ صِفَةٌ(15)، یَا مَنْ لَیْسَ لِمَخْلُوقٍ(16) دُونَهُ مَنَعَةٌ(17)،

ص: 583


1- 6 . فی شرح المازندرانی : «کسر الهمزة أظهر ، وفتحها بتقدیر لام التعلیل جائز . وهو مع کونه ثناء له بالقدرة الظاهرة بمنزلة التعلیل لما سبق ، وإظهار لتوقّع حصول المطالب معها » .
2- 7 . فی «ب ، د ، ز ، ص ،بف » والوافی : «إنّک» بدون الواو .
3- 8 . فی «ز » : «ویا» .
4- 9 . فی «ب ، د ، ص ، بس » وشرح المازندرانی : - «له » .
5- 10 . فی «ز » : «فلم تفضحنی » .
6- 11 . «جَبَهه » : لقیه بما یکره . ولقیت منه جبهة ، أی مذلّة وأذی . وأصله من إصابة الجَبهة ؛ یقال : جَبَهْتُه : إذا أصبت جَبْهَته . أساس البلاغة ، ص 51 ؛ النهایة ، ج 1 ، ص 237 (جبه) .
7- 1 . فی «ب ، بف » وحاشیة «ج ، د » : «فضیّعت » بدل «فصنعت غیر » .
8- 2 . فی «د » : + «وضیّعت الذی خلقنی له » .
9- 3 . فی «ب» : - «أنت » .
10- 4 . یجوز فیه و فی «ألفیتنی » ضمّ التاء کما فی «ب » . وفی شرح المازندرانی : «فتح التاء أظهر من ضمّها . والظاهر أنّه علی التقدیرین استیناف لامحلّ له من الإعراب » .
11- 5 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » : - «أنا» .
12- 6 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی . وفی المطبوع : «وابن عبدک وابن أمتک» .
13- 7 . فی شرح المازندرانی : «لیس » .
14- 8 . فی «بر » : «بعالم » .
15- 9 . فی مرآة العقول : «لعلّ المراد : لیس لعالم صفة فی العلم تکون فوقه ، أی لیس أحد أعلم منه ، أو لایمکن للعلماء أن یبالغوا فی صفة حتّی یکون أکثر ممّا هو علیه ، بل کلّما بالغوا فیه فهم مقصّرون ، والأخیر أظهر . وقیل : المراد به أنّه لیس لعالم یکون فوقه صفة ، أی وجود ؛ إذ کلّ ما له وجود فله صفة » .
16- 10 . فی «ص » : «بمخلوق » .
17- 11 . «المنعة» بالتحریک والسکون ، أی لیس له من یمنعه من عشیرته، أو لیست له قوّة تمنع من یریده بسوء . وقیل : المنعة بالتحریک : جمع مانع ، مثل کافر وکفرة . قال المازندرانی : «ودونه ، إمّا صفة لمخلوق للتوضیح دون التخصیص ، أو متعلّق بمنعة . والمعنی علی الأوّل : لیس لمخلوق هو دونه تعالی من یمنع اللّه ، أو قوّة تمنعه إذا أراده بسوء. وعلی الثانی : لیس له منعة دون اللّه ونصرته تمنع من یریده بسوء » . وقال العلاّمة المجلسی : «یمکن أن یکون المراد أنّه لیس لما دونه من المخلوقات امتناع من أن یصل إلیهم مکروه ، أو لیس لمخلوق بدون لطفه وحفظه منعة . وقال فی النهایة : یقال : قوم لیس لهم منعة ، أی قوّة تمنع من یریدهم بسوء ، وقد یفتح النون ». راجع : شرح المازندرانی ، ج 10 ، ص 445 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 472 ؛ النهایة ، ج 4 ، ص 365 (منع) .

یَا أَوَّلُ(1) قَبْلَ کُلِّ شَیْءٍ، ···

وَ یَا آخِرُ(2) بَعْدَ کُلِّ شَیْءٍ، یَا(3) مَنْ لَیْسَ لَهُ عُنْصُرٌ(4)، وَ یَا مَنْ لَیْسَ لآِخِرِهِ فَنَاءٌ، وَ یَا أَکْمَلَ مَنْعُوتٍ، وَ یَا أَسْمَحَ(5) الْمُعْطِینَ، وَ یَا مَنْ یَفْقَهُ(6) بِکُلِّ لُغَةٍ یُدْعی بِهَا، وَ یَا مَنْ عَفْوُهُ قَدِیمٌ، 2 / 271

وَ بَطْشُهُ شَدِیدٌ، وَ مُلْکُهُ مُسْتَقِیمٌ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی شَافَهْتَ(7) بِهِ مُوسی، یَا أَللّهُ(8)، یَا رَحْمَانُ، یَا رَحِیمُ، یَا لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ.

اللّهُمَّ أَنْتَ الصَّمَدُ، أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ أَنْ تُدْخِلَنِیَ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِکَ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السلام بابی بصیر فرمود: بخوان (و این دعا را باو آموخت که ترجمه اش چنین است:) «بار خدایا از تو درخواست کنم گفتار توبه کنندگان و کردارشان را و (نیز از تو خواهم) نور پیمبران و راستی آنها را، و رستگاری مجاهدان و پاداششان را، و شکرگزاری برگزیدگان و نصیحت آنها را، و کردار ذکر گویان و یقین ایشان را، و ایمان دانشمندان و فهم ایشان را، و پرستیدن خاشعان و فروتنیشان را، و حکمت فقیهان و سیرۀ آنها را، و ترس پرهیزکاران و رغبتشان را، و باور داشتن مؤمنان و توکل آنها را، و امید نیکوکاران و نیکیهایشان را. بار خدایا من از تو خواهم پاداش شاکران، و مقام مقربان و رفاقت پیمبران را. بار خدایا از تو خواهم ترس آنان که عمل برای تو کنند، و کردار آنان را که از تو ترسانند، و خشوع آنان که برایت پرستش کنند، و یقین آنان که بر تو توکل کنند؛ و توکل آنان که بر تو گرویدند. بار الها تو بحاجت من نگفته دانائی، و بر آوردنش برای تو آسان و بی تکلف است، و توئی که هیچ سائلی تو را در سؤال دچار نسازد، و هیچ بدگوئی از (مقام) تو نکاهد، و گفتار هیچ گویندۀ مدحی بحق مدحت تو نرسد، تو آنچنانی که خود فرمائی و برتر از آنی که ما بگوئیم. بار خدایا برای من گشایشی نزدیک قرار ده، و مزد بزرگی بمن عطا فرما، و پوششی نیکو بر عیوبم کن، بار خدایا تو دانائی که من با اینکه بر خودم ستم کردم و بر نفس خود اسراف نمودم ولی برای تو ضد و همتا و همسر و فرزندی نگرفتم. ای کسی که مسائل بسیار او را بغلط نیندازد، و ای کسی که چیزی از چیزی دیگر او را سرگرم نکند، و نه شنیدنی از شنیدنی دیگر و نه دیدنی از دیدنی دیگر، و اصرار و پافشاری اصرارکنندگان او را بستوه نیاورد، از تو درخواست کنم که در همین ساعت بمن گشایشی دهی از جایی که گمان برم و از جایی که گمان ندارم، توئی که استخوانهای پوسیده را زنده کنی، و بر هر چیز توانائی. ای کسی که شکر من (در برابر نعمتهایش) اندک بود ولی باز هم مرا محروم نکرد، و خطایم بزرگ بود ولی رسوایم نساخت، و بر نافرمانیها مرا دید ولی برویم نزد، و مرا آفرید برای آنچه آفرید و من جز آنچه برای آن آفریدم کردم، پس چه خوب مولائی هستی تو ای آقای من، و چه بد بنده ای هستم من که دریافتی، و چه نیکو طالب و خواهانی هستی تو ای پروردگار من، و بد مطلوب و خواسته شده ای هستم من که مرا یافتی، بندۀ تو و زادۀ بنده و کنیز توام که در برابرت هستم و هر چه خواهی در بارۀ من انجام دهی. بار خدایا آوازها خاموش شده و حرکات آرام شدند، و هر دوستی با دوستش خلوت کرده و من با تو خلوت کرده ام، توئی محبوب من، پس نتیجۀ این خلوتم را با خودت در این شب آزادی از دوزخ قرار ده، ای کسی که برتر از دانش او برای دانشمندی وصفی نماند (یعنی کسی از او دانشمندتر نیست) و ای کسی که بدون لطف او برای هیچ مخلوقی نگهبانی نیست، ای آنکه پیش از هر چیز بوده و ای آنکه پس از هر چیز خواهی بود، ای کسی که عنصر (و ماده ای) برایش نیست، و ای کسی که پایان او فناء ندارد (چون پایان ندارد) ای کاملترین توصیف شدگان، و بخشنده ترین دهندگان، و ای کسی که با هر زبانی که خوانده شود آن را بفهمد و ای کسی که گذشت او قدیم است، و سخنگیریش سخت است، و ملکش استوار است، تو را بخوانم بآن نامت که بدان با موسی بیواسطه سخن گفتی، ای خدای بخشنده، و ای مهربان، ای آنکه جز تو معبودی نیست، بار خدایا توئی صمد از تو خواهم که رحمت بر محمد و آلش فرستی و برحمت خود مرا ببهشت بری».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 392 

*****

[ترجمه کمره ای] :

33-از امام صادق(علیه السّلام)که فرمود:بگو:بار خدایا!از تو خواهم گفتار توبه کننده ها و کردارشان و نور پیغمبران و راستی شان و رهائی مجاهدان و ثوابشان و شکرگزاری برگزیده ها و خیرخواهی شان و عمل ذاکرین و یقین آنان و ایمان دانایان و فهمشان و پرستش خاشعان و تواضعشان و حکم فقهاء و روش آنها و ترس پرهیزکاران و رغبتشان و باور مؤمنان و توکّلشان و امید محسنان و کردار نیکشان. بار خدایا!از تو خواهم ثواب شاکران و مقام مقرّبان و همراه بودن با پیمبران،بار خدایا راستی که از تو خواهم ترس عاملان برای تو و کردار بیم داران از تو و خشوع عابدان برای تو و یقین متوکّلان بر تو و توکّل مؤمنین به تو. بار خدایا!تو به حاجتم،نگفته دانائی،و تو برای برآوردنش دست داری و رنج نبری و توئی که هیچ خواستاری عطایت را به پایان نرساند و هیچ بخششی از تو نکاهد و گفتار هیچ گوینده بحق مدحت نرسد تو چنان که خود بگوئی برتر از آنکه ما گوئیم. بار خدایا!برای من گشایش نزدیکی مقرر دار و مزد بزرگی و پوشش خوبی بر عیوبم،بار خدایا!تو می دانی با اینکه من بر خودم ستم کردم و اسراف نمودم،برایت ضدّی و همتائی نگرفتم و نه همسری و نه فرزندی،ای کسی که تراکم مسائل،او را به غلط نیندازند،این کسی که چیزی از چیزی او را باز ندارد نه شنیدنی از شنیدنی و نه دیدنی از دیدنی و اصرارِ اصرارکننده ها او را به تنگ نیاورد،از تو خواهم که در این ساعت به من گشایش دهی از آنجا که گمان برمو از آنجا که گمان نبرم زیرا توئی که استخوانهای پوسیده و خاک شده را زنده می کنی و به راستی تو بر هر چیز توانائی،ای کسی که کمت شکر گزاردم و باز هم دریغم نکردی و خطایم در بر او بزرگ شد و مرا رسوا نکردی و مرا در نافرمانی دید و برویم نزد و برای آنچه مرا آفرید و من جز آن کردم که برای آنش مرا آفرید پس چه خوب سرپرستی باشی تو ای آقایم و چه بد بنده ای باشم من،مرا جستی چه خوب جوینده ای هستی تو پروردگار منی و چه بد مطلوبم برایت،تو مرا بنده و بنده زاد و کنیززاد خود یافتی و زیر دست خود که هر کار خواهی با من توانی کرد. بار خدایا!آوازها همه خمودند و جنبشها همه آرمیدند و هر دوستی با دوست خود خلوت کرد و من با تو خلوت کردم که محبوب منی و ثمرۀ خلوت مرا با خودت در این شب آزادیم از دوزخ مقرر فرما،ای که هیچ دانشمندی وصفی برتر از او نتواند و هیچ آفریده ای در برابر او منعی نتواند ای که آغاز هر چیزی و پس از هر چیز هستی ای که از ماده ای پیدا نشدی و ای که به نیستی نگرائی ای کاملترین توصیف شده و بخشنده ترین عطاکننده ای کسی که با هر زبانی خوانده شود و بفهمد ای که گذشتش قدیم است و یورشش سخت است و ملکش استوار است،از تو خواهم بدان نامت که با آن با موسی بی واسطه گفتگو کردی یا اللّٰه یا رحمان یا رحیم یا لا اله الا انت،اللّٰهم أنت الصمد اسألک ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان تدخلنی الجنة برحمتک.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 371 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

33-از امام صادق علیه السّلام که فرمود:بگو:بار خدایا!از تو خواهم گفتار توبه کننده گان و کردارشان و نور پیامبران و راستی شان و رهائی مجاهدان و ثوابشان و شکرگزاری برگزیده ها و خیرخواهی شان و عمل ذاکرین و تواضعشان و حکمت فقهاء و روش آنها و ترس پرهیزکاران و رغبتشان و یاور مؤمنان و امید محسنان و کردار نیکشان.

بار خدایا!از تو می خواهم پاداش شاکران و مقام مقربان و دوستی با پیامبران،بار خدایا راستی که از تو خواهم ترس آنانی که برای تو عمل کنند،و کردار آنان که از تو ترسانند و خشوع عابدان برای تو و یقین متوکّلان بر تو و توکّل کسانی که به تو گرویدند.

بار خدایا!تو به حاجتم،نگفته دانائی،و تو برای برآوردنش دست داری و رنج نبری و توئی که هیچ سائلی تو را در سئوال دچار نسازد و هیچ بدگوئی از مقام تو نکاهد.و گفتار هیچ گوینده بحق مدحت نرسد تو چنانکه خود بگوئی برتر از آنکه ما گوئیم.

بار خدایا!برای من گشایش نزدیکی قرار ده و مزد بزرگی و به من بخش پوشش خوبی بر عیوبم،بار خدایا!تو می دانی با اینکه من بر خودم ستم کردم و بر نفسم اسراف نمودم،ولی برایت ضدّ و همتائی و نه همسری و نه فرزندی نگرفتم،ای کسی که تراکم مسائل،او را به غلط نیندازد،این کسی که چیزی از چیزی او را سرگرم نکند و نه شنیدنی از شنیدنی و نه دیدنی از دیدنی و اصرار اصرارکننده ها او را به تنگ نیاورد،از تو خواهم که در این ساعت به من گشایش دهی از آنجا که گمان برم و از آنجا که گمان نبرم زیرا توئی که استخوانهای پوسیده و خاک شده را زنده می کنی و به راستی تو بر هر چیز توانائی،ای کسی که شکر من(در برابر نعمتهایش)اندک بود ولی باز مرا محروم نکرد و خطایم بزرگ بود و رسوایم نکرد و مرا در نافرمانی دید و برویم نزد و برای آنچه مرا آفرید و من جز آنچه برای آن آفریدی پس چه خوب سرپرستی باشی تو ای آقایم و چه بد بنده ای باشم که مرا دریافتی و چه خوب جوینده ای هستی ای پروردگار من و چه بد مطلوب و خواسته شده ای هستم که مرا یافتی،تو مرا بنده و بنده زاد و کنیززاد خود یافتی و زیردست خود که هر چه خواهی می توانی نسبت به من انجام دهی.

بار خدایا!آوازها همه خاموشند و جنبشها همه آرام شدند و هر دوستی با دوست خود خلوت کرده و من با تو خلوت کرده ام توئی محبوب من پس نتیجه این خلوتم را با خودت در این شب آزادیم از دوزخ قرار ده، ای که هیچ دانشمندی وصفی برتر از او نتواند و هیچ آفریده ای در برابر او منعی نتواند ای که آغاز و پایان هر چیزی و ای که از ماده ای پیدا نشدی و ای که به نیستی نگرائی ای کاملترین توصیف شده و بخشنده ترین عطاکننده ای کسی که با هر زبانی خوانده شود و بفهمد ای کسی که پایانی ندارد و یورشش سخت و ملکش استوار است،از تو خواهم بدان نامت که با آن با موسی بی واسطه گفتگو کردی یا اللّه یا رحمن یا رحیم یا لا اله الاّ انت،اللّهمّ أنت الصّمد أسألک ان تصلّی علی محمّد و آل محمّد و ان تدخلنی الجنّة برحمتک.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 679 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن، أو موثق. و حکم الفقهاء أی الحکمة أو القضاء لا یحفیک سائل قیل مشتق من الحفو بمعنی المنع أی لا یمنعک کثرة سؤال السؤال عن العطاء، و قیل: بمعنی المبالغة فی السؤال أی کلما ألحوا فی السؤال لم یصلوا إلی حد المبالغة فی السؤال بل یحسن منهم الأکثر، و الأظهر أن المراد لا ینقص عطایاک کثرة سؤال السائلین لسعة خزائن رحمتک من الإحفاء بمعنی المبالغة فی أخذ الشیء کما فی قوله علیه السلام أحفوا الشوارب و البرم السأمة و الضجر و الجبة الاستقبال بالمکروه ألفیتنی أی وجدتنی و الهداءة و الهدء السکون من الحرکات لیست لعالم فوقه صفة لعل المراد لیس لعالم صفة فی العلم تکون فوقه أی لیس أحد أعلم منه أو لا یمکن للعلماء أن یبالغوا فی صفة حتی یکون أکثر مما هو علیه بل کلما بالغوا فیه فهم مقصرون و الأخیر أظهر، و قیل المراد به أنه لیس لعالم یکون فوقه صفة أی وجود إذ کلما له وجود فله صفة، و الفقرة الثانیة یمکن أن یکون المراد بها أنه لیس لما دونه من المخلوقات امتناع من أن یصل إلیهم مکروه، أو لیس لمخلوق بدون لطفه و حفظه منعه، و قال فی النهایة: یقال: قوم لیست لهم منعة أی قوة تمنع من یریدهم بسوء و قد یفتح النون و قال و العنصر بضم العین و فتح الصاد الأصل و قد یضم و النون زائدة فیه عند سیبویه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 472 

*****

ص: 584


1- 12 . فی «بر ، بف » وحاشیة «ج » وشرح المازندرانی والوافی : «أوّلاً » . قال المازندرانی : «نوّن المنادی؛ لأنّه ï لم یقصد المعیّن من حیث هو معیّن . وتوضیحه : أنّه تعالی معلوم من جهة الوجود وآثاره ، وغیر معلوم من جهة حقیقة ذاته وصفاته . فقد یقصد من حیث إنّه غیر معلوم وینوّن کما فیما نحن فیه ، وقد یقصد من حیث إنّه معلوم ویجری علیه حکم المفرد » .
2- 1 . فی «ج ، بر » والوافی : «آخرا » .
3- 2 . فی «بر » : «ویا».
4- 3 . «العنصر » بضمّ العین وفتح الصاد : الأصل . وقد تضمّ الصاد. النهایة ، ج 3 ، ص 309 (عنصر).
5- 4 . فی «ص » : «أسمع » .
6- 5 . یقال : فَقِه یَفقَه فِقْها : إذا فَهِم . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1410 (فقه) .
7- 6 . فی «بر ، بف » والوافی : «شافهک » .
8- 7 . فی «ز» : + «یَا اللّه ُ ، یَا اللّه ُ» .
9- 8 . الوافی ، ج 9 ، ص 1678 ، ح 8941 .

34- الحدیث

35/3471 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِیدِ، عَنْ یُونُسَ، قَالَ:

قُلْتُ لِلرِّضَا علیه السلام : عَلِّمْنِی دُعَاءً، وَ أَوْجِزْ(1)، فَقَالَ : «قُلْ: یَا مَنْ دَلَّنِی عَلی نَفْسِهِ، وَ ذَلَّلَ(2) قَلْبِی بِتَصْدِیقِهِ، أَسْأَلُکَ الاْءَمْنَ وَ الاْءِیمَانَ».(3)

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْوَلِیدِ عَنْ یُونُسَ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَلِّمْنِی دُعَاءً وَ أَوْجِزْ فَقَالَ قُلْ یَا مَنْ دَلَّنِی عَلَی نَفْسِهِ وَ ذَلَّلَ قَلْبِی بِتَصْدِیقِهِ أَسْأَلُکَ اَلْأَمْنَ وَ اَلْإِیمَانَ .

( الکافی , جلد 2 , صفحه 595 )

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

یونس گوید: بحضرت رضا علیه السّلام عرضکردم: دعائی کوتاه بمن بیاموز فرمود: بگو: «یا من دلنی علی نفسه و ذلل قلبی بتصدیقه أسألک الا من و الایمان». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 392 

*****

[ترجمه کمره ای] :

34-از یونس گوید:به امام رضا(علیه السّلام)گفتم:یک دعا به من بیاموز و مختصر کن،در پاسخ فرمود:بگو:ای که مرا به خود رهنمود و دلم را رام تصدیق به خود ساخت،از تو امن و ایمان خواستارم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 371 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

34-«یونس»گوید:به امام رضا علیه السّلام گفتم:دعائی به من بیاموز و مختصر کن، در پاسخ فرمود:بگو:ای که مرا به خود رهنمود کردی و دلم را تصدیق نمودی از تو ایمان و امنیت می خواهم.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 681 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 472 

*****

35- الحدیث

35/3472. عَلِیُّ بْنُ أَبِی حَمْزَةَ(4)، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «أَنَّ رَجُلاً أَتی أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام ، فَقَالَ: یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ، کَانَ لِی مَالٌ وَرِثْتُهُ(5)، وَ لَمْ أُنْفِقْ مِنْهُ دِرْهَماً فِی طَاعَةِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، ثُمَّ اکْتَسَبْتُ(6) مِنْهُ مَالاً، فَلَمْ أُنْفِقْ مِنْهُ دِرْهَماً فِی طَاعَةِ اللّهِ(7)، فَعَلِّمْنِی دُعَاءً یُخْلِفُ(8) عَلَیَّ مَا مَضی، وَ یَغْفِرُ لِی مَا عَمِلْتُ، أَوْ عَمَلاً أَعْمَلُهُ .

قَالَ: قُلْ .

قَالَ: وَ أَیَّ شَیْءٍ أَقُولُ یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ؟

قَالَ: قُلْ کَمَا أَقُولُ : یَا نُورِی فِی کُلِّ ظُلْمَةٍ، وَ یَا أُنْسِی فِی کُلِّ وَحْشَةٍ، وَ یَا رَجَائِی فِی کُلِّ کُرْبَةٍ، وَ یَا ثِقَتِی فِی کُلِّ شِدَّةٍ(9)، وَ یَا دَلِیلِی فِی الضَّلاَلَةِ، أَنْتَ دَلِیلِی إِذَا(10) انْقَطَعَتْ

ص: 585


1- 9 . فی «ز » : «وأوجزه » .
2- 10 . فی «ز » : «ودلّ » .
3- 11 . الکافی ، کتاب الدعاء ، باب دعوات موجزات لجمیع الحوائج فی الدنیا والآخرة ، ح 3446 ، بسند آخر ، عن الرضا علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1659 ، ح 8915 .
4- 1 . کذا فی النسخ والمطبوع ، ویحتمل وقوع الإرسال فی السند ، أو کون النسخ محرّفة . وأمّا کون السند معلّقا علی سند الحدیث 33 ، وأنّ الراوی عن علیّ بن أبی حمزة هو ابن أبی عمیر، فهذا النحو من التعلیق خلاف دأب المصنّف ؛ لعدم ذکر علیّ بن أبی حمزة فی ذاک السند .
5- 2 . فی «ج » : «ورّثته » یقرأ مجهولاً .
6- 3 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز » والوافی . وهو مقتضی السیاق . وفی «ص ، بف » والمطبوع : «أکتسب » . وفی «بر ، بس» : - «اکتسبتُ » .
7- 4 . فی «بر ، بس» : - «ثمّ اکتسبت _ إلی _ طاعة اللّه » .
8- 5 . یقال : خَلَف اللّه لک خَلَفا بخیر ، وأخلف علیک خیرا ، أی أبدلک بما ذهب منک وعوّضک عنه . النهایة، ج 2 ، ص 66 (خلف) .
9- 6 . فی حاشیة «بر » : «شدید» .
10- 7 . فی «ب » : «إذ » .

دَلاَلَةُ الاْءَدِلاَّءِ؛ فَإِنَّ دَلاَلَتَکَ لاَ تَنْقَطِعُ، وَ لاَ یَضِلُّ مَنْ هَدَیْتَ، أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَأَسْبَغْتَ، وَ رَزَقْتَنِی فَوَفَّرْتَ، وَ غَذَّیْتَنِی(1) فَأَحْسَنْتَ غِذَائِی، وَ أَعْطَیْتَنِی فَأَجْزَلْتَ(2) بِلاَ اسْتِحْقَاقٍ لِذلِکَ بِفِعْلٍ مِنِّی(3)، وَ لکِنِ(4) ابْتِدَاءً مِنْکَ لِکَرَمِکَ وَ جُودِکَ، فَتَقَوَّیْتُ بِکَرَمِکَ عَلی مَعَاصِیکَ،

وَ تَقَوَّیْتُ بِرِزْقِکَ عَلی سَخَطِکَ، وَ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِیمَا لاَ تُحِبُّ (5)، فَلَمْ یَمْنَعْکَ جُرْأَتِی عَلَیْکَ، وَ رُکُوبِی لِمَا نَهَیْتَنِی عَنْهُ، وَ دُخُولِی فِیمَا حَرَّمْتَ عَلَیَّ أَنْ عُدْتَ(6) عَلَیَّ بِفَضْلِکَ؛ وَ لَمْ یَمْنَعْنِی حِلْمُکَ عَنِّی، وَ عَوْدُکَ عَلَیَّ بِفَضْلِکَ(7) أَنْ(8) عُدْتُ فِی مَعَاصِیکَ؛ فَأَنْتَ(9) الْعَوَّادُ بِالْفَضْلِ، وَ أَنَا الْعَوَّادُ بِالْمَعَاصِی، فَیَا أَکْرَمَ مَنْ أُقِرَّ لَهُ بِذَنْبٍ(10)، وَ أَعَزَّ مَنْ خُضِعَ لَهُ بِذُلٍّ(11)، لِکَرَمِکَ أَقْرَرْتُ بِذَنْبِی، وَ لِعِزِّکَ(12) خَضَعْتُ بِذُلِّی، فَمَا أَنْتَ صَانِعٌ بِی(13) فِی(14) کَرَمِکَ؛ وَ(15) إِقْرَارِی بِذَنْبِی، وَ عِزِّکَ(16)، وَ خُضُوعِی بِذُلِّی : افْعَلْ(17) بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ، وَ لاَ تَفْعَلْ

ص: 586


1- 8 . یجوز علی بناء المجرّد أیضا .
2- 9 . فی «ب » : + «عطائی » . وأجزلتُ له من العَطاء ، أی أکثرت . الصحاح ، ج 4 ، ص 1655 (جزل) .
3- 10 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، بس » : «تفعل بی » . وفی «ص » وشرح المازندرانی : «تفعل منّی » . وفی «بف » : «یفعل منّی » یقرأ مجهولاً . وفی شرح المازندرانی عن بعض النسخ : «بفعل بی » .
4- 11 . فی «ج » والوافی : «ولکنّ » .
5- 1 . فی «بس» : «لایحبّ » یقرأ مجهولاً .
6- 2 . عاد بمعروفه عَودا : أفضل . والاسم : العائدة . المصباح المنیر ، ص 436 (عاد) .
7- 3 . فی «ب» : - «ولم یمنعنی _ إلی _ بفضلک » .
8- 4 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی . وفی المطبوع : «وإن » .
9- 5 . فی «د » : «وأنت » .
10- 6 . فی «ص » : «بالذنب » .
11- 7 . فی «ج ، د ، ز ، ص » وشرح المازندرانی : «بذنب » . وفی حاشیة «ج » : «بالذلّ » .
12- 8 . فی «بر ، بف » : «لعزّتک » .
13- 9 . فی «ب ، ج ، ز ، بس » وشرح المازندرانی : - «بی » . قال المازندرانی : «الموصول مع صلته مبتدأ ، و «کرمک » خبر » .
14- 10 . فی شرح المازندرانی : «وفی بعض النسخ : بی ، بالباء بدل : فی » .
15- 11 . الواوات الثلاث للقسم .
16- 12 . فی «ز ، ص ، بر» وشرح المازندرانی : «لعزّتک » بدون الواو . وفی حاشیة «ج» : «ولعزّتک » .
17- 13 . فی «بس » : «فافعل » .

بِی مَا أَنَا أَهْلُهُ».(1)

تَمَّ کِتَابُ الدُّعَاءِ ، ویَتْلُوهُ کِتَابُ فَضْلِ الْقُرآنِ.(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: مردی خدمت امیر المؤمنین علیه السّلام آمد عرضکرد: ای امیر مؤمنان من مالی بارث برده ام (و دارا شده ام) و درهمی از آن را در راه اطاعت خدای عز و جل انفاق نکردم، سپس مالی از راه کسب با آن بدست آوردم و از آن نیز درهمی در اطاعت خداوند صرف ننمودم پس دعائی بمن بیاموز که جای آنچه را از دستم رفته بگیرد، و کارهای گذشته ام را و یا آنچه پس از این میکنم بیامرزد؟ فرمود: بگو، عرضکرد: چه بگویم ای امیر مؤمنان، فرمود: بگو چنان که من میگویم (سپس دعائی تعلیمش فرمود که ترجمه اش چنین است:) «ای نور من در هر تاریکی و ای وسیلۀ انس من در هر وحشت و هراس، و ای امید من در هر اندوه، و ای معتمد من در هر سختی، و ای راهنمایم در هر گمراهی، توئی راهنمای من آنگاه که راهنمائی راهنمایان پایان پذیرد زیرا راهنمائی تو بریده نشود و هر که را تو راهنمائی کنی گمراه نگردد، بمن نعمت دادی و فراوان دادی، و روزی دادی و وافر دادی، و غذا دادی پس نیکو غذائی دادی، و عطا کردی و کامل دادی بی آنکه من سزاوار آن باشم بواسطۀ کاری که از من سرزده باشد، ولی تو بدان آغاز کردی بخاطر کردم وجود خودت، و من بکمک کردم تو بر نافرمانیت نیرو گرفتم، و بکمک روزیت بر خشمگین کردن تو نیرومند شدم، و عمرم را در آنچه تو دوست نداری تباه کردم، و بی پروائی من بر تو و ارتکاب آنچه غدقن کرده بودی و ورود من در آنچه بر من حرام کرده بودی جلوگیر تو نشد از اینکه بفضل خود بازهم بمن عطا کنی، و بردباریت و بازگشتت بفضل بر من جلوگیر من نشد که در نافرمانیت بازگشت نکنم، پس تو بسیار بازگشت کننده بفضل هستی و من بسیار بازگرد به گناهان، پس ای کریمتر کسی که در برابرش بگناه اعتراف کنم و ای عزیزترین کسی که بذلت در برابرش فروتنی شود، بخاطر کرم تو است که من اعتراف بگناه خود کنم، و بخاطر عزت تو است که بخواری فروتنی کنم، پس تو در مقام کرم خود و اقرار من بگناهم با من چه خواهی کرد، و در مقام عزتت با فروتنی من بخواری (با من چه خواهی کرد) با من کن آنچه تو شایستۀ آنی، و با من مکن آنچه را من بدان سزاوارم».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 393 

*****

[ترجمه کمره ای] :

35-از امام صادق(علیه السّلام)که مردی نزد امیر المؤمنین(علیه السّلام)آمد و گفت:یا امیر المؤمنین!من مالی دارم که ارث برده ام و یک درهمش را(مثلا یک ریال)در طاعت خدا عز و جل صرف نکردم سپس مالی هم خود به دست آوردم و یک درهمش را در راه طاعت خدا عز و جل خرج نکردم،به من دعائی بیاموز که جایگزین شود آنچه را از دستم رفته و به وسیلۀ آن هر چه را کردم و می کنم آمرزیده شود، فرمود:بگو:گفت:چه بگویم یا امیر المؤمنین؟فرمود:بگو:آنچه را من می گویم:«ای نور من در هر تاریکی و ای وسیلۀ آرامشم در هر هراس و ای امیدم در هر گرفتاری و ای مورد اعتمادم در هر سختی و ای راه نمایم در هر گمراهی،توئی رهنمائی رهنمایان قطع شود،زیرا رهنمائی تو قطع نمی شود و گمراه نشود کسی که تواش رهنمائی،تو به من نعمت دادی و شایان و فراوانش کردی و تو به من روزی دادی و بسیارش کردی و به من خوراک دادی،خوراک خوب دادی و به من عطا دادی،عطای کامل دادی بی آنکه من سزاوار آن باشم در برابر کاری که کردم ولی تو آن را بی سابقه آغاز نمودی برای کرم وجود خودت و به وسیلۀ کرم تو بر نافرمانیهای تو نیروی گرفتم و به وسیلۀ روزی تو بر کاری که مایۀ خشم تو است نیرومند شدم و عمرم را در آنچه تو دوست نداری گذاراندم و فانی کردم و دلیری من بر تو و ارتکاب آنچه تو بر من غدقن کرده بودی و ورود در آنچه تو بر من حرام کردی تو را باز نداشت از اینکه باز هم فضل خود را به من عطا کنی و بردباری تو در بارۀ من و باز گرد فضل تو بر منمرا باز نداشت از اینکه به نافرمانیهای تو باز گردم،پس تو بسیار باز گرد به فضلی و من بسیار باز گرد به گناهان،ای کریم تر کسی که در برابرش به گناه اقرار کنم و عزیزترین کسی که به زبونی در برابرش خضوع شود،برای کرمت به گناهم اقرار کردم و به خاطر عزتت به زبونی خضوع نمودم،پس تو با من چه خواهی کرد در مقام کرمت و اقرار من به گناهم و از نظر عزتت و خضوع من به زبونیم،آن را به من عمل کن که شایستۀ تو است و با من مکن آنچه را شایستۀ من است».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 375 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

35-امام صادق علیه السّلام فرمود:مردی نزد امیر المؤمنین علیه السّلام آمد و گفت:یا امیر المؤمنین!من مالی را به ارث برده ام و یک درهمش را در راه خداوند انفاق نکرده ام سپس مالی هم خود از راه آن به دست آورده ام و. یک درهمش را در راه طاعت خدای عزّ و جلّ خرج نکرده ام،به من دعائی بیاموز که جای آنچه که از دستم رفته بگیرد و به وسیلۀ آن هرچه را کردم و می کنم آمرزیده شود،فرمود:بگو:گفت:چه بگویم یا امیر المؤمنین؟فرمود:بگو:آنچه را من می گویم:«ای نور من در هر تاریکی و ای وسیلۀ آرامشم در هر وحشت و ای امیدم در هر گرفتاری و ای مورد اعتمادم در هر سختی و ای راه نمایم در هر گمراهی،توئی رهنمای رهنمایان آنگاه که پایان پذیرد رهنمائی تو قطع نمی شود و گمراه نشود کسی که تو رهنمائیش کردی به من نعمت دادی و شایان و فراوانش کردی و تو به من روزی دادی و بسیارش کردی و به من خوراک دادی، و نیکو خوراک دادی و عطا کردی و خوب عطا کردی بی آنکه من سزاوار آن باشم در برابر کاری که کردم ولی تو آن را بی سابقه آغاز نمودی بخاطر کرم و جود خودت و به وسیلۀ کرم تو بر نافرمانیهای تو نیرو گرفتم و به وسیلۀ روزی تو بر کاری که مایۀ خشم توست نیرومند شدم و عمرم را در آنچه تو دوست نداری گذراندم و فانی کردم و دلیری من بر تو و ارتکاب آنچه تو بر من منع کرده بودی و ورود در آنچه تو بر من حرام نمودی تو را بازنداشت از اینکه باز هم فضل خود را به من عطا کنی و بردباریت و بازگشت بفضل بر من،جلوگیر من نشد.

که در نافرمانیت بازگشت نکنم،پس تو بسیار بازگشت کننده بفضل هستی و من بسیار بازگرد به گناهان،ای کریم ترین کسی که در برابرش به گناه اقرار کنم و عزیزترین کسی که به زبونی در برابرش فروتنی شود، بخاطر کرم توست که من به گناهم اقرار کردم و به خاطر عزت توست که به خواری فروتنی کنم،پس تو با من چه خواهی کرد در مقام کرمت و اقرارم به گناه خویش و از نظر عزتت و فروتنی من به خواری(با من چه خواهی کرد)با من کن آنچه که شایستۀ توست و با من مکن آنچه را که شایستۀ من است».

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 683 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 473 

*****

ص: 587


1- 14 . مصباح المتهجّد ، ص 314 ؛ جمال الاُسبوع ، ص 298 ، الفصل 30 ، من قوله : «یا نوری فی کلّ ظلمة» مع اختلاف یسیر . و راجع : کتاب المزار ، ص 156 الوافی ، ج 9 ، ص 1657 ، ح 8911 .
2- 15 . فی أکثر النسخ هاهنا زیادات شتّی ، والظاهر أنّها من النسّاخ .

کتاب فضل القرآن

اشاره

ص: 588

[ 7 ]

2 / 596

کِتَابُ فَضْلِ الْقُرْآنِ

1- الحدیث

856 / 856 . عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاسِ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ، عَنْ سُفْیَانَ الْحَرِیرِیِّ(1)، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ سَعْدٍ الْخَفَّافِ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام (2)، قَالَ: «یَا سَعْدُ، تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ؛ فَإِنَّ الْقُرْآنَ یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی أَحْسَنِ صُورَةٍ نَظَرَ إِلَیْهَا(3) الْخَلْقُ(4)، وَ النَّاسُ صُفُوفٌ عِشْرُونَ وَ مِائَةُ(5) أَلْفِ صَفٍّ، ثَمَانُونَ أَلْفَ صَفٍّ أُمَّةُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ، وَ أَرْبَعُونَ أَلْفَ صَفٍّ(6) مِنْ سَائِرِ الاْءُمَمِ، فَیَأْتِی عَلی صَفِّ الْمُسْلِمِینَ فِی صُورَةِ رَجُلٍ، فَیُسَلِّمُ(7)، فَیَنْظُرُونَ إِلَیْهِ، ثُمَّ یَقُولُونَ: لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ الْحَلِیمُ الْکَرِیمُ، إِنَّ هذَا الرَّجُلَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ نَعْرِفُهُ بِنَعْتِهِ وَ صِفَتِهِ غَیْرَ(8) أَنَّهُ کَانَ أَشَدَّ اجْتِهَاداً مِنَّا فِی(9) الْقُرْآنِ؛ فَمِنْ هُنَاکَ أُعْطِیَ مِنَ الْبَهَاءِ(10) وَ الْجَمَالِ وَ النُّورِ مَا لَمْ نُعْطَهُ.

ص: 589


1- 1 . فی «ج ، بر » والبحار ، ج 7 ، ص 319 : «الجریری » . والظاهر أنّ سفیان هذا هو سفیان بن إبراهیم الأزدی المذکور فی رجال الطوسی ، ص 220 ، الرقم 2932 ، وهو موصوف فی الرجال المطبوع بالجریری ، ولکن فی بعض النسخ المخطوطة المعتبرة منه : «الحریری » بدل «الجریری » وهو الظاهر . راجع : الإکمال لابن ماکولا ، ج 2 ، ص 209 .
2- 2 . فی «ج ، د ، ز ، بر » والوافی والبحار ، ج 7 ، ص 131 و 319 : + «أنّه » .
3- 3 . فی البحار ، ج 7 ، ص 319: «إلیه » .
4- 4 . فی «بر » : + «قطّ » .
5- 5 . فی شرح المازندرانی : «مائة وعشرون » .
6- 6 . فی شرح المازندرانی : - «صفّ » .
7- 7 . فی «ب » : «ویسلّم » .
8- 8 . فی «ب » : «إلاّ » .
9- 9 . فی الوافی : + «تلاوة».
10- 10 . «البهاء» : الحُسن والجَمال . یقال : بها یبهو _ مثل علا یعلو _ : إذا جَمُل ، فهو بهیّ ، فعیل بمعنی فاعل . ï وبهاء اللّه : عظمته . المصباح المنیر ، ص 65 (بهی).

ثُمَّ یُجَاوِزُ(1) حَتّی یَأْتِیَ عَلی صَفِّ الشُّهَدَاءِ، فَیَنْظُرُ(2) إِلَیْهِ الشُّهَدَاءُ، ثُمَّ یَقُولُونَ(3): لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ الرَّبُّ الرَّحِیمُ، إِنَّ هذَا الرَّجُلَ مِنَ الشُّهَدَاءِ نَعْرِفُهُ بِسَمْتِهِ(4) وَ صِفَتِهِ غَیْرَ أَنَّهُ مِنْ شُهَدَاءِ الْبَحْرِ؛ فَمِنْ هُنَاکَ أُعْطِیَ مِنَ الْبَهَاءِ وَ الْفَضْلِ مَا لَمْ نُعْطَهُ(5)».

قَالَ : «فَیَتَجَاوَزُ(6) حَتّی یَأْتِیَ عَلی(7) صَفِّ شُهَدَاءِ الْبَحْرِ فِی صُورَةِ شَهِیدٍ، فَیَنْظُرُ إِلَیْهِ شُهَدَاءُ الْبَحْرِ، فَیَکْثُرُ تَعَجُّبُهُمْ، وَ یَقُولُونَ: إِنَّ هذَا مِنْ شُهَدَاءِ الْبَحْرِ نَعْرِفُهُ بِسَمْتِهِ وَ صِفَتِهِ غَیْرَ أَنَّ الْجَزِیرَةَ الَّتِی أُصِیبَ فِیهَا کَانَتْ أَعْظَمَ هَوْلاً مِنَ الْجَزِیرَةِ(8) الَّتِی أُصِبْنَا فِیهَا؛ فَمِنْ هُنَاکَ(9) أُعْطِیَ مِنَ الْبَهَاءِ وَ الْجَمَالِ وَ النُّورِ مَا لَمْ نُعْطَهُ .

ثُمَّ یُجَاوِزُ(10) حَتّی یَأْتِیَ صَفَّ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ(11) فِی صُورَةِ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ، فَیَنْظُرُ 2 / 273

النَّبِیُّونَ وَ الْمُرْسَلُونَ إِلَیْهِ، فَیَشْتَدُّ لِذلِکَ تَعَجُّبُهُمْ، وَ یَقُولُونَ: لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ الْحَلِیمُ الْکَرِیمُ(12)، إِنَّ هذَا النَّبِیَّ(13) مُرْسَلٌ نَعْرِفُهُ بِسَمْتِهِ وَ صِفَتِهِ(14) غَیْرَ أَنَّهُ أُعْطِیَ فَضْلاً کَثِیراً» .

قَالَ : «فَیَجْتَمِعُونَ فَیَأْتُونَ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَیَسْأَلُونَهُ(15)، وَ یَقُولُونَ: یَا مُحَمَّدُ(16)، مَنْ

ص: 590


1- 1 . فی «د ، بر ، بف » وحاشیة «ج » والوافی : «یتجاوز » .
2- 2 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی والبحار ، ج 7 ، ص 319 . وفی المطبوع : «فینظرون » .
3- 3 . فی «بر » والوافی : «فیقولون» .
4- 4 . قال الجوهری : «السمت : هیئة أهل الخیر» . وقال ابن الأثیر : «السمت : هو الهیئة الحسنة» . وقال المطرزی : «السمت : الطریق ، ویستعار لهیئة أهل الخیر» . راجع : الصحاح ، ج1 ، ص 254 ؛ النهایة ، ج 2 ، ص 397 ؛ المغرب ، ص 234 (سمت) .
5- 5 . فی «ص » : «لم نعط » .
6- 6 . فی «ج ، بف » والبحار ، ج 7 ، ص 319: «فیجاوز » .
7- 7 . فی «ج ، بس» : - «علی » .
8- 8 . فی «بر » والوافی : «الجزائر » .
9- 9 . فی «بر » : «هنالک » .
10- 10 . فی «بر » : «یتجاوز » .
11- 11 . فی «ز» : - «والمرسلین » .
12- 12 . فی «ص » : «الکبیر» .
13- 13 . فی «ز ، بف» وشرح المازندرانی والوافی والبحار ، ج 7 ، ص 319 : «لنبیّ » .
14- 14 . فی «ب ، د ، بر ، بس ، بف » والوافی والبحار ، ج 7 ، ص 319 : «بصفته وسمته » .
15- 1 . فی «بر» : - «فیسألونه » .
16- 2 . فی «ب» : - «یا محمّد » .

هذَا؟ فَیَقُولُ لَهُمْ(1): أَ وَ مَا تَعْرِفُونَهُ؟ فَیَقُولُونَ: مَا نَعْرِفُهُ، هذَا مِمَّنْ(2) لَمْ یَغْضَبِ اللّهُ عَلَیْهِ، فَیَقُولُ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : هذَا حُجَّةُ اللّهِ(3) عَلی خَلْقِهِ، فَیُسَلِّمُ.

ثُمَّ یُجَاوِزُ(4) حَتّی یَأْتِیَ عَلی(5) صَفِّ الْمَلاَئِکَةِ فِی صُورَةِ(6) مَلَکٍ مُقَرَّبٍ، فَتَنْظُرُ(7) إِلَیْهِ الْمَلاَئِکَةُ، فَیَشْتَدُّ تَعَجُّبُهُمْ، وَ یَکْبُرُ(8) ذلِکَ عَلَیْهِمْ؛ لِمَا رَأَوْا مِنْ فَضْلِهِ، وَ یَقُولُونَ: تَعَالی رَبُّنَا وَ تَقَدَّسَ، إِنَّ هذَا الْعَبْدَ مِنَ الْمَلاَئِکَةِ نَعْرِفُهُ بِسَمْتِهِ وَ صِفَتِهِ(9) غَیْرَ أَنَّهُ کَانَ أَقْرَبَ الْمَلاَئِکَةِ إِلَی(10) اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ مَقَاماً؛ فَمِنْ(11) هُنَاکَ أُلْبِسَ مِنَ النُّورِ وَ الْجَمَالِ مَا لَمْ نُلْبَسْ.

ثُمَّ یُجَاوِزُ حَتّی یَنْتَهِیَ إِلی رَبِّ الْعِزَّةِ _ تَبَارَکَ وَ تَعَالی _ فَیَخِرُّ تَحْتَ الْعَرْشِ(12)، فَیُنَادِیهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالی : یَا حُجَّتِی فِی الاْءَرْضِ وَ کَلاَمِیَ الصَّادِقَ النَّاطِقَ، ارْفَعْ رَأْسَکَ، وَ سَلْ تُعْطَ، وَ اشْفَعْ تُشَفَّعْ(13)، فَیَرْفَعُ رَأْسَهُ، فَیَقُولُ اللّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالی : کَیْفَ رَأَیْتَ

عِبَادِی؟ فَیَقُولُ: یَا رَبِّ، مِنْهُمْ(14) مَنْ صَانَنِی(15) وَ حَافَظَ عَلَیَّ(16) وَ لَمْ یُضَیِّعْ شَیْئاً، وَ مِنْهُمْ مَنْ ضَیَّعَنِی(17) وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّی وَ کَذَّبَ بِی(18)، وَ أَنَا حُجَّتُکَ عَلی جَمِیعِ خَلْقِکَ، فَیَقُولُ

ص: 591


1- 3 . فی البحار ، ج 7 ، ص 319 : - «لهم » .
2- 4 . فی شرح المازندرانی : «من » .
3- 5 . فی «بف » : «للّه » .
4- 6 . فی «د » : «یتجاوز » . وفی «ز » : «فیجاوز » .
5- 7 . فی البحار ، ج 7 ، ص 319 : - «علی » .
6- 8 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی والبحار ، ج 7 ، ص 319 . وفی المطبوع : «سورة».
7- 9 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس » والوافی والبحار ، ج 7 ، ص 319 : «فینظر» .
8- 10 . فی «ب » : «ویکثر» .
9- 11 . فی «ب ، ز ، بس » وحاشیة «د » : «ووصفه » .
10- 12 . فی حاشیة «ج » والبحار ، ج 7 ، ص 319 : «من » .
11- 13 . فی البحار ، ج 7 ، ص 319 : «من » .
12- 14 . فی «ب » : + «ساجدا » .
13- 15 . فی «بس ، بف » : «تشفع » بالتخفیف . یقرأ مجهولاً . و«الشفاعة » : هی السؤال فی التجاوز عن الذنوب والجرائم . والمُشَفَّع : من تقبل شفاعتُه . مجمع البحرین ، ج 4 ، ص 353 .
14- 1 . فی الوافی ومرآة العقول : «فمنهم » .
15- 2 . فی «بر ، بف » : «أصابنی » .
16- 3 . فی شرح المازندرانی : «تعدیة حافظ ب «علی » لتضمینه معنی القیام ونحوه » .
17- 4 . فی شرح المازندرانی : «ضیّع » .
18- 5 . فی «ز » : «فیّ » . وفی البحار ، ج 7 ، ص 319 : - «بی » .

اللّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالی : وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی وَ ارْتِفَاعِ مَکَانِی، لاَءُثِیبَنَّ عَلَیْکَ(1) الْیَوْمَ أَحْسَنَ الثَّوَابِ(2)، وَ لاَءُعَاقِبَنَّ عَلَیْکَ الْیَوْمَ أَلِیمَ الْعِقَابِ».

قَالَ : «فَیَرْجِعُ(3) الْقُرْآنُ رَأْسَهُ(4) فِی صُورَةٍ أُخْری» .

قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: یَا أَبَا جَعْفَرٍ، فِی أَیِّ صُورَةٍ یَرْجِعُ؟

قَالَ(5) : «فِی صُورَةِ رَجُلٍ(6) شَاحِبٍ(7) مُتَغَیِّرٍ یُبْصِرُهُ(8) أَهْلُ الْجَمْعِ(9)، فَیَأْتِی الرَّجُلَ مِنْ

شِیعَتِنَا _ الَّذِی کَانَ(10) یَعْرِفُهُ وَ یُجَادِلُ بِهِ أَهْلَ الْخِلاَفِ _ فَیَقُومُ بَیْنَ یَدَیْهِ، فَیَقُولُ: مَا تَعْرِفُنِی؟ فَیَنْظُرُ إِلَیْهِ الرَّجُلُ، فَیَقُولُ: مَا أَعْرِفُکَ یَا عَبْدَ اللّهِ».

قَالَ(11) : «فَیَرْجِعُ فِی صُورَتِهِ الَّتِی کَانَتْ فِی الْخَلْقِ الاْءَوَّلِ، وَ یَقُولُ(12): مَا تَعْرِفُنِی؟ فَیَقُولُ: نَعَمْ، فَیَقُولُ الْقُرْآنُ: أَنَا الَّذِی أَسْهَرْتُ لَیْلَکَ، وَ أَنْصَبْتُ(13)

ص: 592


1- 6 . فی «ز » : «إلیک » .
2- 7 . فی شرح المازندرانی : «ثواب » .
3- 8 . فی «ب ، ج ، د ، ص ، بر ، بس ، بف » والوافی والبحار ، ج 7 ، ص 319 : «فیرفع » . وفی « ز » : «فلیرفع » . وفی حاشیة « بف » : «فلیرجع » .
4- 9 . فی «ز » : - «رأسه » .
5- 10 . فی «بر ، بف» والوافی : + «یرجع» . وفی شرح المازندرانی : «فقال» .
6- 11 . فی شرح المازندرانی : - «رجل » .
7- 12 . شَحَب یَشحَب شُحُوبا ، أی تغیّر من سَفر ، أو هُزال ، أو عمل ، أو جوع . ترتیب کتاب العین ، ج 2 ، ص 829 ؛ القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 181 (شحب) . ولعلّ رجوعه فی هذه الصورة لسماعه الوعید الشدید ، وهو و إن کان لمستحقّیه إلاّ أنّه لایخلو من تأثیر لمن یطّلع علیه . أو هذه الصورة هی التی حدثت بملامسة العصاة ، وهی موجودة أیضا فی هذه الدار إلاّ أنّها لاتراها الأبصار ، والصورة السابقة صورته الحقیقیة التی ناشیة بذاته وکمالاته . أو تغیّر صورته للغضب علی المخالفین ، أو للاهتمام بشفاعة المؤمنین ، کما فی قوله علیه السلام : «یقوم السقط مُحْبَنْطِئا علی باب الجنّة » . راجع : شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 5 ؛ الوافی¨، ج 9 ، ص 1698 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 476 .
8- 13 . فی «ب ، بر ، بف » وحاشیة «ج ، ص » والوافی والبحار ، ج 7 ، ص 319 : «ینکره » .
9- 14 . یوم الجمع : یوم القیامة ؛ لاجتماع الناس فیه . مجمع البحرین ، ح 4 ، ص 312 (جمع ) .
10- 1 . فی «بر» : - «کان » .
11- 2 . فی «ج» : «فقال» . وفی «بر» : - «قال» .
12- 3 . فی «د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » والوافی والبحار ، ج 7 ، ص 319 : «فیقول » .
13- 4 . «النَّصب » : الإعیاء والتَعب . والفعل : نَصِب یَنصَب وأنْصَبَنی هذا الأمر . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ï ص 1795 (نصب) .

عَیْشَکَ(1)، سَمِعْتَ(2) الاْءَذی، وَ رُجِمْتَ(3) بِالْقَوْلِ فِیَّ(4)، أَلاَ وَ إِنَّ کُلَّ تَاجِرٍ قَدِ اسْتَوْفی تِجَارَتَهُ ، 2 / 598

وَ أَنَا وَرَاءَکَ الْیَوْمَ».

قَالَ (5): «فَیَنْطَلِقُ بِهِ إِلی رَبِّ الْعِزَّةِ _ تَبَارَکَ وَ تَعَالی _ فَیَقُولُ: یَا رَبِّ(6) ، عَبْدُکَ، وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ قَدْ کَانَ نَصِباً(7) بِی(8) ، مُوَاظِباً عَلَیَّ، یُعَادی بِسَبَبِی(9)، وَ یُحِبُّ فِیَّ(10) وَ یُبْغِضُ(11)، فَیَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: أَدْخِلُوا عَبْدِی جَنَّتِی، وَ اکْسُوهُ(12) حُلَّةً مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةَ، وَ تَوِّجُوهُ

بِتَاجٍ، فَإِذَا فُعِلَ بِهِ ذلِکَ ، عُرِضَ عَلَی الْقُرْآنِ، فَیُقَالُ(13) لَهُ(14): هَلْ رَضِیتَ بِمَا صُنِعَ بِوَلِیِّکَ؟ فَیَقُولُ: یَا رَبِّ، إِنِّی أَسْتَقِلُّ هذَا لَهُ، فَزِدْهُ مَزِیدَ(15) الْخَیْرِ کُلِّهِ، فَیَقُولُ: وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی وَ عُلُوِّی(16) وَ ارْتِفَاعِ مَکَانِی، لاَءَنْحَلَنَّ(17) لَهُ الْیَوْمَ خَمْسَةَ(18) أَشْیَاءَ مَعَ الْمَزِیدِ لَهُ وَ لِمَنْ کَانَ بِمَنْزِلَتِهِ، أَلاَ إِنَّهُمْ شَبَابٌ لاَ یَهْرَمُونَ، وَ أَصِحَّاءُ لاَ یَسْقُمُونَ، وَ أَغْنِیَاءُ لاَ یَفْتَقِرُونَ،

ص: 593


1- 5 . فی «ب » وحاشیة «ج » : «عینیک » . وفی «ز » : «عیشتک » .
2- 6 . فی «ب ، ز » والبحار ، ج 7 ،ص 319 : «وسمعت » . وفی «ج ، د ، بر ، بف » وشرح المازندرانی والوافی : «وفیّ سمعت » .
3- 7 . فی «بر » : «وزحمت » .
4- 8 . فی «بف » والوافی : - «فیّ» .
5- 9 . فی «بر» : - «قال » .
6- 10 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » والوافی والبحار ، ج 7 ، ص 319 . وفی المطبوع : + «یا ربّ » ثانیا .
7- 11 . فی «بر ، بف » : «یضأ » . أی یحسن .
8- 12 . هکذا فی «ب ، ج ، ز ، ص ، بس » وحاشیة «د » . وفی «د » وحاشیة «ز » : «فیّ » . وفی «بر » : «لی » . وفی المطبوع : «بیّ » . ولیس له وجه .
9- 13 . فی «بر » : «فی سنّتی » . وفی «بف » : «فی سببی » .
10- 14 . فی «بر ، بف » والوافی : «لی » .
11- 15 . فی البحار ، ج 7 ، ص 319 : + «فیّ » .
12- 16 . فی «ب » : «واکسوا» .
13- 1 . فی «ب ، بس » وحاشیة «ج » : «فیقول » .
14- 2 . فی «ز » : - «له » .
15- 3 . فی «ج ، ز » وحاشیة «بف » : «مزیدة» .
16- 4 . فی «بر ، بف» : - «وعلوّی » .
17- 5 . فی «ز » : + «ذلک » . ونَحَلْته أنْحَله نُحْلاً : مثل أعطیته شیئا من غیر عوض بطیب نفسٍ . المصباح المنیر ، ص 595 (نحل) . وفی شرح المازندرانی : «نحله ینحله _ کنصره _ نُحلاً _ بالضمّ _ : أعطاه . والاسم : النحلة بالکسر ویضمّ ، وهی العطاء والعطیّة . وأنحله : أعطاه مالاً خصّه بشیء منه ، کنحَّله ، بالتشدید فیهما . فیجوز فی الفعل المذکور ثلاثة أوجه » .
18- 6 . فی «بر » : «بخمسة » .

وَ فَرِحُونَ لاَ یَحْزَنُونَ، وَ أَحْیَاءٌ لاَ یَمُوتُونَ(1)» ثُمَّ تَلاَ هذِهِ الاْآیَةَ: «لا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الاْءُولی»(2).

قَالَ(3): قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ(4) یَا أَبَا جَعْفَرٍ، وَ هَلْ یَتَکَلَّمُ الْقُرْآنُ؟

فَتَبَسَّمَ، ثُمَّ قَالَ : «رَحِمَ اللّهُ الضُّعَفَاءَ مِنْ شِیعَتِنَا؛ إِنَّهُمْ أَهْلُ تَسْلِیمٍ» ثُمَّ قَالَ (5): «نَعَمْ، یَا سَعْدُ، وَ الصَّلاَةُ تَتَکَلَّمُ، وَ لَهَا صُورَةٌ وَ خَلْقٌ، تَأْمُرُ(6) وَ تَنْهی».

قَالَ سَعْدٌ(7): فَتَغَیَّرَ لِذلِکَ لَوْنِی، وَ قُلْتُ: هذَا شَیْءٌ لاَ أَسْتَطِیعُ أَنَا(8) أَتَکَلَّمُ بِهِ فِی النَّاسِ، فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(9) علیه السلام : «وَ هَلِ النَّاسُ إِلاَّ شِیعَتُنَا، فَمَنْ لَمْ یَعْرِفِ الصَّلاَةَ(10) فَقَدْ أَنْکَرَ

حَقَّنَا» .

ثُمَّ قَالَ : «یَا سَعْدُ، أُسْمِعُکَ کَلاَمَ الْقُرْآنِ؟» قَالَ سَعْدٌ : فَقُلْتُ: بَلی صَلَّی اللّهُ عَلَیْکَ، فَقَالَ : ««إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللّهِ أَکْبَرُ»(11) فَالنَّهْیُ کَلاَمٌ، وَ الْفَحْشَاءُ وَ الْمُنْکَرُ رِجَالٌ(12)، وَ نَحْنُ ذِکْرُ اللّهِ، وَ نَحْنُ أَکْبَرُ».(13)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سعد خفاف گوید: حضرت باقر علیه السّلام فرمود: ای سعد قرآن را بیاموزید زیرا قرآن در بهترین صورتها که مردم دیده اند روز قیامت بیاید و مردم در یک صد و بیست هزار صف هستند، که هشتاد هزار آن صفها از امت محمد است، و چهل هزار صف از امتهای دیگر، پس بصورت مردی در برابر صف مسلمانان درآید و آنها بوی نظر کنند و گویند: معبودی جز خدای بردبار و کریم نیست، همانا این مردی از مسلمانان است که بسیما و صفت او را بشناسیم جز اینکه او در بارۀ قرآن کوشاتر از ما بوده، و از این رو درخشندگی و زیبائی و روشنی بیشتری باو داده شده که بما داده نشده، سپس از آنها بگذرد تا در برابر صف شهیدان قرار گیرد، شهداء بر او نظر کنند و گویند: معبودی جز خدای پروردگار مهربان نیست، این مرد از شهیدان است که ما او را بسیما و صفت بشناسیم جز اینکه او از شهیدان در دریا است و از اینجا باو زیبائی و برتری داده اند و بما نداده اند؛ فرمود: پس بگذرد تا بصورت شهیدی در برابر صف شهیدان دریا رسد پس آنان باو نگاه کنند و شگفت آنها بسیار گردد و گویند: این از شهیدان در دریا است که ما او را بعلامت و صفت بشناسیم جز اینکه آن جزیره که این (مرد) در آن شهید شده هولناکتر از جزیره ای که ما در آن گرفتار شدیم بوده و روی این جهت است که باو درخشندگی و زیبائی و روشنی بیشتری از ما داده اند، پس از آنان نیز بگذرد تا بصف پیمبران و مرسلین رسد در صورت یک پیمبر مرسل، پس پیمبران و مرسلین باو نگاه کنند و تعجبشان از دیدن او بسیار گردد و گویند: معبودی جز خدای بردبار کریم نیست براستی این پیمبر مرسلی است که ما او را بنشانی و وصفش بشناسیم جز اینکه باو برتری بسیاری داده شده. فرمود: پس همگی گرد آیند و خدمت رسول خدا آیند و از او پرسند و گویند: ای محمد این کیست بآنها فرماید: آیا او را نمی شناسید؟ گویند: ما او را نشناسیم (جز اینکه معلوم است که) او از آنهائیست که خدا بر او خشم نکرده، پس رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرماید: این حجت خدا است بر خلقش پس سلام کند و بگذرد تا بصف فرشتگان رسد بصورت فرشته ای، پس فرشتگان باو نظر افکنند و سخت در شگفت روند و چون برتری او را ببینند بر آنها گران آید و گویند: پروردگارا ما متعالی و مقدس است این بنده ایست از فرشتگان که او را بنشانی و وصفش بشناسیم جز اینکه او از نظر مقام و مرتبه نزدیکترین فرشتگان است نزد خدای عز و جل، و از این نظر نور و جمالی دارد که ما نداریم، پس بگذرد تا بدرگاه رب العزة تبارک و تعالی رسد و پای عرش بسجده در افتد، خدای تعالی او را ندا کند: ای حجت من در زمین و ای سخن راست و گویایم سربردار و بخواه تا بتو داده شود، و شفاعت کن تا شفاعتت پذیرفته شود، پس سربردارد و خدای تبارک و تعالی باو فرماید بندگان مرا (نسبت بخود) چگونه دیدی؟ عرض کند: بار پروردگارا برخی از ایشان مرا نگهداری کرد و محفوظ داشت و چیزی از مرا ضایع نکرد، و برخی از ایشان مرا ضایع کرد و حق مرا (بر خود) سبک شمرد و مرا تکذیب کرد با اینکه من حجت تو بر تمامی بندگانت بودم؟ پس خدای تبارک و تعالی فرماید: بعزت و جلال خودم و مکانت والایم سوگند امروز بهترین ثواب را بتو دهم و دردناکترین کیفر را بخاطر تو بکنم. فرمود: پس قرآن در صورت دیگری برگردد،(سعد خفاف) گوید: من عرضکردم: در چه صورتی بازگردد ای ابا جعفر؟ فرمود: در صورت مردی رنگ پریده و متغیر که اهل محشر او را ببینند، پس بیاید نزد مردی از شیعیان ما که او را می شناخته و بدان با مخالفین بحث میکرده، و در برابرش بایستد و باو بگوید: مرا نمی شناسی؟ آن مرد باو نگاه کند و گوید: ای بندۀ خدا من تو را نشناسم پس بدان صورت که در خلقت اولیه بوده است بازگردد و گوید: مرا نشناسی؟ گوید: چرا، پس قرآن گوید: منم که تو را بشب بیداری کشیدم و در زندگیت تو را بتعب افکندم، در بارۀ من ناهنجار شنیدی و راندۀ در گفتار شدی، آگاه باش که همانا هر تاجری سود خود را دریافت کند و من امروز پشتیبان و پشت سرت هستم فرمود: پس او را بسوی پروردگار تبارک و تعالی برد، و گوید: پروردگارا پروردگارا بندۀ تو است و تو باو داناتری که رنجکش در بارۀ من بود، و مواظب بر من بود، بخاطر من (با دشمنانم) دشمنی میکرد، و دوستی و خشمش در بارۀ من بود، پس خدای عز و جل فرماید: بنده ام را وارد بهشتم کنید و از جامه های بهشتی باو بپوشانید، و تاج بر سرش نهید و چون با او چنین کنند او را بقرآن نشان دهند و گویند: آیا بآنچه در بارۀ دوستت رفتار شد خشنودی شدی؟ گوید: بار پروردگارا من این را کم شمرم خیر را در باره اش افزون کن خداوند فرماید: بعزت و جلال و ارتفاع مقامم سوگند امروز باو و هر که در پایۀ اوست پنج چیز و افزون کنم، آگاه باش که ایشان جوانانی باشند که پیر نشوند، و تندرستانی باشند که بیمار نگردند، و توانگرانی باشند که نادار نشوند، و خورسندانی باشند که غمگین نشوند، و زنده هائی باشند که نمیرند، سپس (امام باقر علیه السّلام) این آیه را خواند:«نچشند در آن مرگ را جز همان مرج نخستین»(سورۀ دخان آیه 56). (سعد) گوید: عرضکردم: فدایت گردم ای ابا جعفر آیا قرآن نیز سخن گوید؟ حضرت لبخندی زد و فرمود: خدا رحمت کند شیعیان ساده دل ما را که اهل تسلیم هستند (و بسخنان ما گردن نهند) سپس فرمود: آری ای سعد نماز هم سخن گوید و صورتی و خلقنی دارد، فرمان میدهد، قدغن کند، سعد گوید: از این سخن رنگ من گشت و گفتم: این (دیگر) چیزی است که من نمیتوانم میان مردم بگویم؟ حضرت باقر علیه السّلام فرمود: آیا مردم جز همان شیعیان ما هستند پس هر که نماز را نشناسد حق ما را منکر شده سپس فرمود: ای سعد من کلام قرآن را (هم اکنون) بگوش تو برسانم؟ سعد گوید: عرضکردم: بلی رحمت خدا بر شما باد، فرمود:«همانا نماز باز میدارد از فحشاء (ناشایست) و منکر (ناپسند) و هر آینه ذکر (یاد) خدا بزرگتر است»(سورۀ عنکبوت آیه 45) پس نهی (که همان باز داشتن میباشد) سخن است و فحشاء و منکر مردانی هستند، و مائیم ذکر خدا و ما بزرگتریم.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 397 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از سعد خفّاف(کفشدوز)از امام باقر(علیه السّلام)فرمود:ای سعد،قرآن را بیاموزید زیرا قرآن در روز قیامت در زیباترین صورتی که مردم دیده اند به محشر آید و مردم یک صد و بیست صف دارند که هشتاد صف آنها امّت محمد است(صلّی الله علیه و آله)و چهل صف از امّت های دیگرند و قرآن در صورت مردی بر صف مسلمانان گذرد و سلام دهد و آنان به وی نگرند و گویند: لا الٰه الاّٰ اللّٰه الحلیم الکریم. ،راستی که این مرد از مسلمانان است و ما او را به سیما و صفت مسلمانی می شناسیم جز اینکه او بیشتر از ماها در بارۀ قرآن کوشش کرده است و از اینجا است که به او خرّمی و زیبائی و روشنی بیشتری داده شده که به ماها داده نشده.سپس می گذرد تا به صف شهیدان می رسد و شهیدان به او نگاه می کنند و سپس می گویند: لاٰ الٰه الاّٰ اللّٰه الربّ الرحیم. ،راستی این مرد از شهیدان است او را به نشانی و وصفِ اومی شناسیم جز اینکه از شهیدان در دریا است و از اینجا به او خرّمی و فزونی دادند که به ماها ندادند.فرمود:پس می گذرد تا به صف شهیدانِ دریا می رسد در صورت یک شهید!و شهیدانِ در دریا به او نگاه می کنند و بسیار تعجّب می کنند و می گویند:این خود یکی از شهیدانِ دریا است او را به نشانی و وصفِ او می شناسیم جز اینکه در یک جزیره کشته شده که از آن جزیره ای که ما در آن کشته شدیم هراسناک تر بوده است و از اینجا است به او خرّمی و زیبائی و روشنی بیشتری داده اند که به ما نداده اند.سپس می گذرد تا به صف پیغمبران و رسولان می آید در صورت یک پیغمبر مرسل،و پیغمبران و رسولان به او نگاه می کنند و شگفتی آنان را می افزاید و می گویند: لاٰ الٰه الاّٰ اللّٰه الحلیم الکریم. ،راستی که این پیغمبر مرسل است و به نشانی و وصفش او را می شناسیم جز آنکه فضیلت بسیاری به او داده شده است. فرمود:پس همه گرد آیند و نزد رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)بیایند و از او بپرسند از وی و می گویند:یا محمد این کیست؟در پاسخِ آنها گوید: آیا شماها او را نمی شناسید؟می گویند:ما او را نمی شناسیم،این کیست که خدا به او خشم نکرده است؟پس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) فرماید:این است حجّت خدا بر خلقش،و سلام دهد و بگذرد تا به صورت فرشتۀ مقرّبی به صف فرشته ها رسد و فرشته ها بدو نگرند و در شگفت شوند و از فضل او که بینند بر آنها گران آید و می گویند:پروردگار ما برتر است و مقدّس،راستی که این هم یک بنده ای است از فرشته ها که به نشانی و وصف فرشته او را می شناسیم جز اینکه نزدیکترین فرشته ها است به درگاه خدا عز و جل،و از اینجا است که نور و جمالی در بر دارد که ماها نداریم!سپس بگذرد تا به حضرت ربّ العزت رسد تبارک و تعالی و زیر عرش به سجده افتدو خدای تبارک و تعالی او را ندا دهد:ای حجّت من در روی زمین و ای سخن راست و گویایم سر بردار و بخواه تا به تو عطا شود و شفاعت کن تا پذیرفته گردد.و سر بردارد.سپس خدای تبارک و تعالی می فرماید:چگونه دیدی بندگانم را؟در پاسخ عرض کند: برخی مرا نگهداشت و حفظ کرد و چیزی از مرا ضایع نکرد و برخی مرا ضایع کرد و حق مرا خوار شمرد و مرا دروغ دانست و منم حجّت تو بر همه خلقت. پس خدا تبارک و تعالی فرماید:به عزّت و جلال و رفعت مقامم سوگند،امروز بهترین ثواب را برای تو بدهم و دردناکترین کیفر را به خاطر تو بکنم.فرمود:پس قرآن به صورت دیگر سرِ خود را برگرداند. راوی گوید:من گفتم:یا ابا جعفر در چه صورتی بر می گردد؟فرمود:در صورتِ مردی ژولیده و رنگ پریده که همۀ مردم محشر او را ببینند و مردی از شیعه های ما که او را می شناسد و با او با مخالفان بحث و مناقشه کرده است برابر او آید،پس گوید:تو مرا نمی شناسی؟و آن مرد به او نگاه کند،گوید:ای بندۀ خدا تو را نشناسم،گوید:پس به صورت اول خود باز گردد و از آن مرد پرسد که:مرا نشناسی؟در پاسخ گوید:چرا!پس قرآن می گوید:منم که شب تو را بی خواب کردم و تو را در رنج معیشت افکندم،در بارۀ من آزار شدی و رانده شدی،هلا که هر تاجری سود خود را دریافت کند و من امروز پشتیبان توام.فرمود:پس او را به درگاه ربّ العزت تبارک و تعالی برد و بگوید:پروردگارا پروردگارا بندۀ تو است و تو بدو داناتری،در بارۀ من رنج کش بود و مواظب من بود به سبب من با او دشمنی می شد و او به خاطر من دوستی می کرد و به خاطر مندشمنی می کرد. پس خدا عز و جل فرماید:این بندۀ مرا به بهشت برید و از جامه های بهشتی به او بپوشید و بر سر او تاج گذارید؛و چون با او چنین کنند او را به قرآن نمایند و گفته شود به او:آیا بدان چه با دوستت عمل شد خشنودی؟گوید:پروردگار من،آن را کم شمارم، به او هر مزید خیری بیفزا،خدا فرماید:به عزّت و جلال و علوّ مقام و ارتفاع مقامم سوگند،امروز به او و هر که همپایۀ او است پنج چیز به او بافزونی عطا کنم،هلا آنان جوانانی باشند که پیر نشوند و تندرستانی باشند که بیمار نگردند و توانگرانی باشند که فقیر نشوند و شاد کامانی باشند که اندوهگین نشوند و زنده هائی باشند که نمیرند سپس این آیه را خواند(56 سورة الدخان):«نچشند در آن مرگ را جز همان مرگ اول». گوید:گفتم:قربانت گردم یا ابا جعفر آیا قرآن سخن می گوید؟آن حضرت لبخندی زد و سپس فرمود:خدا رحمت کند شیعیان ساده دل ما را،زیرا اهل تسلیم و پذیرشند؛سپس فرمود:آری سعد،نماز هم سخن می گوید و صورتی دارد و خلقی باشد که فرمان دهد و غدقن کند،سعد گوید:از این سخن رنگم پرید و گفتم:این چیزی است که نمی توانم میان مردم بگویم.امام باقر(علیه السّلام)فرمود:آیا مردم جز همان شیعیان ما هستند؟هر که نماز را نشناسند و نفهمد،حقّ ما را منکر است.سپس فرمود:ای سعد،من به تو سخن قرآن را بشنوانم؟گفتم:آری خدایت رحمت کند!فرمود(45 سوره عنکبوت):«راستی نماز باز می دارد از فحشاء و منکر و هر آینه ذکر خدا بزرگتر است»نهی سخن است(که نماز می گوید)و فحشاء و منکر مردانی باشند،و ما ذکر خدائیم و ما اکبر هستیم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 385 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«سعد خفّاف»(کفشدوز)از امام باقر علیه السّلام نقل می کند که فرمود:ای سعد، قرآن را بیاموزید زیرا قرآن در روز قیامت در زیباترین صورتی که مردم دیده اند به محشر می آید و مردم یکصد و بیست صف دارند که هشتاد صف آنها امّت محمد صلّی اللّه علیه و اله است و چهل صف از امّت های دیگرند و قرآن در صورت مردی بر صف مسلمانان درآید و آنها به او نظر کنند و گویند:لا اله الاّ اللّه الحلیم الکریم،به راستی که این مرد از مسلمانان است و ما او را به سیما و صفت مسلمانی می شناسیم جز اینکه او درباره قرآن کوشاتر از ما بوده است به همین خاطر درخشندگی و زیبائی بیشتری به او داده شده که به ما داده نشده است.سپس می گذرد تا به صف شهیدان می رسد و شهیدان به او نگاه می کنند و سپس می گویند:لا اله الاّ اللّه الربّ الرحیم،به راستی این مرد از شهیدان است او را به نشانی و وصف او می شناسیم جز اینکه او از شهیدان دریاست و به همین خاطر درخشندگی و زیبائی بیشتری به او داده اند که به ما نداده اند.فرمود:پس می گذرد تا به صف شهیدان دریا می رسد در صورت یک شهید!و شهیدان دریا به او نگاه می کنند و با شگفتی می گویند:این خود یکی از شهیدان دریاست او را به نشانی و وصف او می شناسیم جز اینکه او در جزیره ای کشته شده که به مراتب از جزیره ما وحشتناک تر بوده است و به همین خاطر به او درخشندگی و زیبائی بیشتری داده اند که به ما نداده اند.سپس می گذرد تا بصورت پیامبری به صف پیامبران مرسل می رسد و آنها به وی نگاه می کنند و باهم می گویند:لا اله الاّ اللّه الحلیم الکریم،راستی که این پیامبر مرسل است و به نشانی و وصفش او را می شناسیم جز آنکه فضیلت بسیاری به او داده شده است.

فرمود:سپس همه نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله جمع شوند و از او می پرسند ای محمد این کیست؟در پاسخ آنها گوید:آیا شما او را نمی شناسید؟ می گویند:ما او را نمی شناسیم،این کیست که خدا به او خشم نکرده است؟پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرماید:این است حجت خدا بر خلق،و سلام دهد و بگذرد تا به صورت فرشتۀ مقرّبی به صف فرشته ها رسد و فرشته ها به او می نگرند و شگفت زده می شوند و فضیلتی که در او می بینند بر آنها گران می آید و می گویند:پروردگار ما برتر است و مقدّس،راستی که این هم یک بنده ای است از فرشته ها که به نشانی و وصف فرشته او را می شناسیم جز اینکه نزدیکترین فرشته ها به درگاه خدای عزّ و جلّ است و به همین خاطر نور و جمالی دارد که ماها نداریم!سپس بگذرد تا به حضرت ربّ العزّة رسد تبارک و تعالی و زیر عرش به سجده افتد و خدای تبارک و تعالی او را ندا دهد:ای حجّت من در روی زمین و ای سخن راست و گویایم سر بردار و بخواه تا به تو عطا شود و شفاعت کن تا پذیرفته شود،و سر بردارد.سپس خدای تبارک و تعالی می فرماید: بندگانم را چگونه دیدی؟در پاسخ می گوید:بعضی از آنها از من نگهداری کرده و حرمت مرا محفوظ داشته و مرا ضایع نکردند و بعضی از آنها مرا ضایع کردند و حق مرا بر خود سبک شمردند و مرا تکذیب کردند با اینکه من گفتاری از تو بر تمامی بندگانت بودم.

پس خدای تبارک و تعالی فرماید:به عزت و جلال و رفعت مقامم سوگند،امروز بهترین ثواب را به تو دهم و دردناکترین کیفر را به خاطر تو کنم.فرمود:پس قرآن به صورت دیگر سر خود را برگرداند.

راوی گوید:من گفتم:یا ابا جعفر در چه صورتی برمی گردد؟فرمود: در صورت مردی ژولیده و رنگ پریده که همۀ مردم محشر او را ببینند و مردی از شیعه های ما که او را می شناسد و با او با مخالفان بحث و مناقشه کرده است در برابر او می آید،پس می گوید:تو مرا نمی شناسی؟و آن مرد به او نگاه کند،گوید:ای بندۀ خدا تو را نشناسم،گوید:پس به صورت اول خود بازگردد و از آن مرد بپرسد که:مرا نشناسی؟در پاسخ گوید:چرا!پس قرآن می گوید:منم که شب تو را بی خواب کردم و تو را در رنج و سختی افکندم،دربارۀ من آزار شدی و رانده شدی،همانا که هر تاجری سود خود را دریافت کند و من امروز پشتیبان توام.فرمود: پس او را به درگاه ربّ العزة تبارک و تعالی برد و بگوید:پروردگارا این بندۀ توست و تو به او داناتری،دربارۀ من رنج کش بود و مواظب من بود به سبب من با او دشمنی می شد و او به خاطر من دوستی می کرد و به خاطر من دشمنی می کرد.

پس خدای عزّ و جلّ فرماید:این بندۀ مرا به بهشت برید و از جامه های بهشتی به او بپوشانید و بر سرش تاج گذارید؛و چون با او چنین کنند او را به قرآن عرضه نمایند و به او گفته شود آیا به آنچه که دربارۀ دوستت رفتار شد خوشنودی؟گوید:پروردگار من،آن را کم شمارم،هر چیزی بر او بیفزا،خدا فرماید:به عزت و جلال و علوّ و مقام و ارتفاع مقامم سوگند،امروز به او و هرکس همپایۀ اوست پنج چیز به او بافزونی عطا کنم،همانا آنان جوانانی باشند که پیر نشوند و تندرستانی باشند که بیمار نگردند و توانگرانی باشند که فقیر نشوند و شادکامانی باشند که اندوهگین نشوند و زنده هائی باشند که نمیرند سپس این آیه را خواند: «نچشند در آن مرگ را جز همان مرگ اول(دخان/56)».

گوید:گفتم:قربانت گردم یا ابا جعفر آیا قرآن سخن می گوید؟آن حضرت لبخندی زد و سپس فرمود:خدا رحمت کند شیعیان ساده دل ما را،زیرا اهل تسلیم اند؛سپس فرمود:آری ای سعد،نماز هم سخن می گوید و صورتی دارد و خلقی باشد که فرمان دهد و منع کند،سعد گوید:از این سخن رنگم پرید و گفتم:این چیزی است که نمی توانم میان مردم بگویم.امام باقر علیه السّلام فرمود:آیا مردم جز همان شیعیان ما هستند؟هر کس نماز را نشناسند و نفهمد،حق ما را منکر است.سپس فرمود:ای سعد،من سخن قرآن را به گوش تو برسانم؟سعد گوید عرض کردم:بلی رحمت خداوند بر شما باد فرمود:«همانا نماز شما را از زشتی و گناه باز می دارد و هر آینه ذکر خدا بزرگتر است(عنکبوت/45)»پس نهی سخن است و فحشاء و منکر مردانی باشند،و ما ذکر خدائیم و ما اکبر هستیم.

توضیح:قرآن در برابر هر گروهی براساس نیت درونی و اعمال آنها تجلی می کند ولی در جمال و زیبائی برتر از خود آنهاست،کسانی که به درستی به قرآن عمل می کنند قرآن در پیشگاه خداوند از آنها ستایش می کند و از کسانی که بی توجهی نموده اند شکایت می نماید چهره زیبائی و درخشندگی قرآن و نماز و سخن گفتن آنها از طریق زبان و گوش نیست بلکه خاص و با رمز و رازی است که برای هرکسی قابل درک و فهم نیست.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 689 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول، أو ضعیف. و قال فی النهایة : القرآن أصل هذا اللفظ للجمع و کل شیء جمعته فقد قرأته و منه سمی القرآن لأنه جمع القصص، و الوعد و الوعید و الآیات و السور بعضها إلی بعض، و هو مصدر کغفران، و قد یطلق علی الصلاة لأن فیها القراءة، و علی القراءة نفسها و قد یخفف الهمزة فیه تخفیفا نعرفه بنعته لعله یجیء بصورة من یعرفونه أو المراد إنا نعرف بهذه الحلیة و السیماء أنه رجل من المسلمین لکن لا نعرفه باسمه أو العرفان لأنهم کانوا یقرءونه و یتلونه لکن لما تغیرت الصورة ظنوا أنه رجل کانوا یعرفونه، و ذهب عن بالهم اسمه، و قیل: لما کان المؤمن فی نیته أن یعبد الله حق عبادته و یتلو کتابه حق تلاوته إلا أنه لا یتیسر له ذلک کما یرید، و بالجملة لا یوافق عمله ما فی نیته کما ورد فی الحدیث نیة المؤمن خیر من عمله، فالقرآن یتجلی لکل طائفة بصورة من جنسهم إلا أنه أحسن فی الجمال و البهاء، و هی الصورة التی لو کانوا یأتون بما فی نیتهم من العمل بالقرآن لکان لهم تلک الصورة و إنما لا یعرفونه کما ینبغی لأنهم لم یأتوا بذلک کما ینبغی و إنما یعرفونه بنعته و وصفه لأنهم کانوا یتلونه و إنما وصفوا الله بالحلم و الکرم و الرحمة حین رؤیتهم لما رأوا فی أنفسهم فی جنبه من النقص و القصور الناشئین من تقصیرهم یرجون من الله العفو و الکرم و الرحمة، و إنما کان حجة الله علی خلقه لأنه أتی بما یجب علیهم الإتیان به و الانتهاء عنه. و أما قوله فمنهم من صاننی فمعناه أنه أتی بما کان فی وسعه و مع ذلک کان فی نیته أن یأتی بأحسن منه و إنما یشفع لمکان النیة، و لعل رجوعه فی صورة الرجل الشاحب لسماعة الوعید الشدید، و هو و إن کان لمستحقیه إلا أنه لا یخلو من تأثیر لمن یطلع علیه انتهی. و فی الصحاح السمت الطریق و یستعار لهیئة أهل الخیر یقال ما أحسن سمت فلان و قال فی النهایة قد تکرر ذکر الشفاعة فی الحدیث فیما یتعلق بأمور الدنیا و الآخرة و هی السؤال فی التجاوز عن الذنوب و الجرائم یقال شفع یشفع شفاعة فهو شافع و شفیع و المشفع بکسر الفاء المشددة الذی یقبل الشفاعة و بالفتح الذی یقبل شفاعته شاحب متغیر فی الصحاح شحب جسمه بالفتح یشحب بالضم شحوبا إذا تغیر و لعل تغیر صورته للغضب علی المخالفین، أو للاهتمام بشفاعة المؤمنین کما فی قوله علیه السلام یقوم السقط محبنطئا علی باب الجنة و سهر بالکسر و أسهره و غیره و فی الصحاح نصب الرجل بالکسر نصبا تعب و أنصبه غیره إنهم أهل تسلیم أی لا یشککون فی الأشیاء و کلما سمعوا شیئا یعتقدونه کلام القرآن، قیل: تکلم القرآن عبارة عن إلقائه إلی السمع ما یفهم منه المعنی و هذا هو معنی حقیقة الکلام لا یشترط فیه أن یصدر من لسان لحی و کذا تکلم الصلاة فإن من أتی بالصلاة بحقها و حقیقتها نهته الصلاة عن متابعة أعداء الدین و غاصبی حقوق الأئمة الراشدین الذین من عرفهم عرف الله و من ذکرهم ذکر الله

إِنَّ اَلصَّلاٰةَ تَنْهیٰ

قد وردت الأخبار فی أن المراد بالصلاة أمیر المؤمنین علیه السلام و الفحشاء و المنکر أبو بکر و عمر و ذکر الله رسول الله فقوله علیه السلام الصلاة رجل، یمکن أن یکون علی سبیل التنظیر أی لا استبعاد فی أن یکون للقرآن صورة کما أن فی بطن هذه الآیة المراد بالصلاة رجل أو یکون المراد أن للصلاة صورة و مثالا یترتب علیه و ینشأ منه آثار الصلاة فکذا القرآن و یحتمل أن یکون صورة القرآن فی القیامة أمیر المؤمنین علیه السلام فإنه حامل علمه و المتخلق بأخلاقه کما قال علیه السلام أنا کلام الله الناطق فإن کل من کمل فیه صفة أو عمل أو حالة فکأنه جسد لتلک الصفة و شخص له فأمیر المؤمنین علیه السلام جسد للقرآن و للصلاة و للزکاة و لذکر الله، لکمالها فیه فیطلق علیه هذه الأسامی فی بطن القرآن و یطلق علی مخالفیه الفحشاء و المنکر و البغی، و الکفر و الفسوق و العصیان لکمالها فیهم فإنهم أجساد لتلک الخصال الذمیمة و تلک أرواحهم کذا أفاض الله علی فی حل هذا الخبر و به ینحل کثیر من غوامض الأخبار.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 477 

*****

2- الحدیث

2/3474 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

ص: 594


1- 7 . فی شرح المازندرانی : «لعلّ المراد بالحیاة الحیاة الطیّبة ، وهی التی لاتعب ولامشقّة ولا کدرة معها ، فلایرد أنّ أهل النار أیضا أحیاء لایموتون ؛ فإنّ حیاتهم مکدّرة شبیهة بالموت » .
2- 8 . الدخان (44) : 56 .
3- 9 . فی «بر » : «وقال » . وفی البحار ، ج 7 ، ص 319 : - «قال » .
4- 10 . فی «ص ، بر ، بف » والوافی : - «جعلت فداک » .
5- 11 . فی شرح المازندرانی : «فقال » .
6- 12 . فی «ز » : «وتأمر» .
7- 13 . فی البحار ، ج 82 : - «سعد » .
8- 14 . فی «ب ، د ، ز ، ص ، بر ، بف » والوافی والبحار ، ج 7 ، ص 319 : - «أنا » . وفی «بس » والبحار ، ج 82 : «أن » .
9- 15 . فی البحار ، ج 82 : - «أبو جعفر» .
10- 16 . فی البحار ، ج 7 ، ص 319 : «بالصلاة » .
11- 1 . العنکبوت (29) : 45 .
12- 2 . فی البحار ، ج 82 : «رجل » .
13- 3 . الوافی ، ج 9 ، ص 1693 ، ح 8956 ؛ الوسائل، ج 6 ، ص 165 ، ح 7636 ؛ و ج 17 ، ص 326 ، ح 22677 ، وفیهما قطعة منه؛ البحار ، ج 7 ، ص 319 ، ح 16 ؛ وفیه ، ج 7 ، ص 131 ، ح 6 ؛ وج 82 ، ص 198 وفیهما قطعة منه .

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ، عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّکُمْ فِی دَارِ هُدْنَةٍ(1)، وَ أَنْتُمْ عَلی ظَهْرِ سَفَرٍ، وَ السَّیْرُ بِکُمْ سَرِیعٌ، وَ قَدْ رَأَیْتُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ یُبْلِیَانِ کُلَّ جَدِیدٍ، وَ یُقَرِّبَانِ کُلَّ بَعِیدٍ، وَ یَأْتِیَانِ بِکُلِّ(2) مَوْعُودٍ؛ فَأَعِدُّوا الْجَهَازَ(3) لِبُعْدِ الْمَجَازِ(4)».

2 / 599

قَالَ : «فَقَامَ الْمِقْدَادُ بْنُ الاْءَسْوَدِ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللّهِ، وَ مَا دَارُ الْهُدْنَةِ؟

قَالَ(5): دَارُ بَلاَغٍ(6) وَ انْقِطَاعٍ؛ فَإِذَا الْتَبَسَتْ(7) عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ،

فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ؛ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ(8)، وَ مَاحِلٌ(9) مُصَدَّقٌ؛ وَ مَنْ(10) جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَی الْجَنَّةِ ، وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ(11) سَاقَهُ(12) إِلَی النَّارِ، وَ هُوَ(13) الدَّلِیلُ یَدُلُّ عَلی(14) خَیْرِ سَبِیلٍ ، وَ هُوَ کِتَابٌ فِیهِ تَفْصِیلٌ(15) وَ بَیَانٌ وَ تَحْصِیلٌ، وَ هُوَ الْفَصْلُ(16) لَیْسَ ··· î

ص: 595


1- 4 . «الهُدْنَة» : السکون ، والهُدْنَة : الصلح والموادعة بین المسلمین والکفّار وبین کلّ متحاربین ، یقال : هدنت الرجل وأهدنته ، إذا سکّنته ، وهَدَنَ هو ، یتعدّی ولایتعدّی ، وهادنه مهادنة : صالحه ، والاسم منهما : الهُدْنة . النهایة ، ج 5 ، ص 252 (هدن) .
2- 5 . فی «ب » : «کلّ».
3- 6 . فی حاشیة «ج » : «الجهاد » . و«الجهاز » ما یُعدُّ من متاع وغیره . وجَهاز السفر : اُهبتُه وما یُحتاج إلیه فی قطع المسافة . المفردات للراغب ، ص 209 ؛ المصباح المنیر ، ص 113 (جهز ).
4- 7 . فی«ز» : - «لبعد المجاز » .
5- 8 . فی «ص ، بر ، بف » والوافی : «فقال » .
6- 9 . فی تفسیر العیّاشی : «البلاء» . وفی شرح المازندرانی : «البلاغ ، بالفتح : اسم لما یتبلّغ ویتوصّل به إلی الشیء المطلوب . وبالکسر : مصدر بمعنی الاجتهاد ، یقال : بالغ مبالغة وبِلاغا إذا اجتهد » .
7- 10 . فی حاشیة «ج ، ز » : «التبس » .
8- 1 . فی شرح المازندرانی : «المشفّع ، بشدّ الفاء المفتوحة : من تقبل شفاعته . وبکسرها : من یقبل الشفاعة » .
9- 2 . فی «ص » : «ماجد » . و«الماحل » ، أی خصم مُجادل مصدَّق . النهایة ، ج 4 ، ص 303 (محل) . وفی شرح المازندرانی : «المحل : الجدال والسعایة ، محل به : إذا سعی به إلی السلطان ، یعنی إنّه مجادل مخاصم لمن رفضه وترک العمل بما فیه . أو ساعٍ یسعی به إلی اللّه عزّوجلّ مصدَّق فیما یقول » .
10- 3 . فی «بر » والوافی : «من» بدون الواو .
11- 4 . فی شرح المازندرانی : «وراء ظهره » .
12- 5 . فی «ز ، بس » وحاشیة «ج » : «قاده » .
13- 6 . فی «ب ، ج ، ز» : «هو» بدون الواو .
14- 7 . فی شرح المازندرانی : «إلی » .
15- 8 . فی «ص » : «تفضیل » .
16- 9 . فی «بس » : «الفضل » .

بِالْهَزْلِ(1)، وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ، فَظَاهِرُهُ حُکْمٌ(2)، وَ بَاطِنُهُ عِلْمٌ، ظَاهِرُهُ(3) أَنِیقٌ، وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ، لَهُ نُجُومٌ، وَ عَلی نُجُومِهِ نُجُومٌ(4)، لاَ تُحْصی عَجَائِبُهُ، وَ لاَ تُبْلی غَرَائِبُهُ، فِیهِ مَصَابِیحُ

الْهُدی، وَ مَنَارُ(5) الْحِکْمَةِ(6)، وَ دَلِیلٌ عَلَی الْمَعْرِفَةِ(7) لِمَنْ عَرَفَ الصِّفَةَ(8)، فَلْیَجْلُ(9) جَالٍ بَصَرَهُ، وَ لْیُبْلِغِ الصِّفَةَ نَظَرَهُ؛ یَنْجُ مِنْ عَطَبٍ(10)، وَ یَتَخَلَّصْ(11) مِنْ نَشَبٍ(12)؛ فَإِنَّ التَّفَکُّرَ حَیَاةُ قَلْبِ الْبَصِیرِ(13)، کَمَا یَمْشِی الْمُسْتَنِیرُ فِی الظُّلُمَاتِ بِالنُّورِ، فَعَلَیْکُمْ بِحُسْنِ التَّخَلُّصِ وَ قِلَّةِ

ص: 596


1- 10 . إشارة إلی الآیة 13 و 14 من سورة الطارق (86) : «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ مَا هُوَ بِالْهَزْلِ» .
2- 11 . فی حاشیة «ج ، ز » : + «اللّه » . وفی تفسیر العیّاشی : «حکمة».
3- 12 . فی شرح المازندرانی : «وظاهره » . و«الأنیق» : الحسن المعجب . راجع : النهایة ، ج 1 ، ص 76 ؛ لسان العرب ، ج 13 ، ص 9 _ 10 (أنق) .
4- 13 . فی الوافی وتفسیر العیّاشی : «له تخوم ، وعلی تخومه تخوم » بدل «له نجوم ، وعلی نجومه نجوم » . والتخوم جمع تخم بمعنی منتهی الشیء . وفی شرح المازندرانی : «[النجوم] إمّا مصدر بمعنی الطلوع والظهور . یقال : نجم الشیء ینجم بالضمّ نجوما : إذا طلع وظهر ، أو جمع نجم ، بمعنی الکوکب ، أو الأصل ، أو الوقت المضروب بحضور الشیء . والمقصود علی التقادیر : أنّ معانیه مترتّبة غیر محصورة یظهر بعضها من بعض ، ویطّلع بعضها عقیب بعض » . وفی مرآة العقول : «لعلّ المراد : له نجوم ، أی آیات تدلّ علی أحکام اللّه تهتدی بها، وفیه آیات تدلّ علی هذه الآیات وتوضحها . أو المراد بالنجوم الثالث : السنّة ؛ فإنّ السنّة توضح القرآن ، أو الأئمّة علیهم السلام العالمون بالقرآن ، أو المعجزات ؛ فإنّها تدلّ علی حقیقة الآیات » .
5- 1 . فی تفسیر العیّاشی : «منازل » .
6- 2 . فی «ز » : «الحکم » .
7- 3 . فی «ج ، د ، ز ، بس » وحاشیة «بف » : «المغفرة » .
8- 4 . فی شرح المازندرانی : «یعنی القرآن دلیل علی المعرفة لمن عرف وصف القرآن للأشیاء ونطقه بأحوالها التی من جملتها الولایة ؛ إذ لایتمّ المعرفة بدون معرفتها، أو لمن عرف نعته وصفته من الغرائب والعجائب والمزایا المندرجة فیه . واللّه أعلم » . وقیل غیر ذلک .
9- 5 . فی شرح المازندرانی : «قوله : فلیجل ، إمّا من الجلاء ، یقال : جلا السیف والمرآة : أصقلها . أو من الإجالة ، وهی الإدارة ، یقال : أجاله وبه : أداره ، وجال إذا دار . وفی «جالٍ» قلب ، أصله جائل ، کما فی شاکی السلاح » .
10- 6 . «العطب » : الهلاک . الصحاح ، ج 1 ، ص 184 (عطب) .
11- 7 . فی «بر ، بف » : «ویخلص » .
12- 8 . نَشِبَ فی الشیء : إذا وقع فی ما لا مَخْلص له منه . النهایة ، ج 5 ، ص 52 (نشب) . وفی شرح المازندرانی : «النشب ، بالتحریک : علوق العظم ونحوه فی الحلق وعدم نفوذه فیه ، وهو مهلک غالبا ؛ لسدّ مجری النفس ، فهو کنایة عن الهلاک» .
13- 9 . فی «ب » : «البصیرة » . أی النفس .

التَّرَبُّصِ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) حدیث فرماید که آن حضرت (صلّی الله علیه و آله) فرمود: ای مردم شما اکنون در دنیا و خانۀ سازش و صلح هستید و شما در سر راه سفر هستید و بشتاب شما را خواهند برد، و شما می نگرید که شب و روز و خورشید و ماه هر تازه ای را کهنه کنند و هر دوری را نزدیک سازند و هر وعده ای را بسر رسانند، پس اسباب و وسائل زیادی فراهم کنید برای اینکه گذرگاه درازی در پیش است. فرمود: پس مقداد بن اسود برخاست و عرضکرد: ای رسول خدا خانه سازش یعنی چه؟ فرمود: خانه ای که رساننده است (انسانی را بگور رساند، یا در آن خانه کردار نیک ذخیره شود برای رسیدن بمنزلهای آخرت) و جداکننده (یعنی انسان را از علائق دنیا جدا کند) پس هر گاه آشوبها چون شب تار شما را فرا گرفت بقرآن رو آورید (و بدان چنگ زنید) زیرا آن است شفیعی که شفاعتش پذیرفته است (در بارۀ کسی که بدان عمل کند) و گزارش دهنده است از بدیها که گفته اش (در بارۀ آن کس که بدان عمل نکرده) تصدیق شده است، هر که آن را پیشوای خود کرد ببهشتش رهبری کند و هر که (از آن پیش افتد) و آن را پشت سر خود قرار دهد بدوزخش کشاند، و قرآن راهنمائی است که ببهترین راهها راهنمائی کند، و کتابی است که در آنست تفصیل و بیان و تحصیل (بدست آوردن حقائق) و آنست جداکنندۀ (میان حق و باطل) شوخی و سرسری نیست برای آن ظاهری است و باطنی، پس ظاهرش حکم و دستور است و باطنش علم و دانش، ظاهرش جلوه و زیبائی دارد و باطنی ژرف و عمیق است ستارگانی دارد و ستارگانش هم ستارگانی دارد (آنچه ترجمه شده بنا بر نسخه ای «نجوم» است و در برخی از نسخه ها «تخوم» است و آن بمعنای پایان هر چیزی است) شگفتیهایش بشماره در نیاید و عجائبش کهنه نگردد، در آنست چراغهای هدایت، و جایگاه نور حکمت و راهنمای معرفت است برای آن کس که بشناسد صفات را (مجلسی (ره) گوید: یعنی صفاتی که موجب مغفرت است یا صفت شناسائی و استنباط را) پس باید شخص تیز بین دقت نظر کند و دقت نظر را تا بدرک صفت آن ادامه دهد که نجات بخشد آن کس را که بهلاکت افتاده، و رهائی بخشد آن را که راه رهائی ندارد، زیرا اندیشیدن است که زندگانی دل بینا است، چنانچه آنکه جویای روشنی است در تاریکیها بوسیلۀ نور راه را پیماید، بر شما باد که نیکو برهید و کم انتظار برید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 399 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از امام صادق(علیه السّلام)از پدرانش(علیهم السّلام)از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) فرمود:که فرموده است:أیا مردم،شماها اکنون در خانۀ صلح و سازش هستید و شما در سرِ راهید و بشتاب شما را می برند،شما می نگرید که شب و روز و شب و ماه و مهر تازه ها را کهنه کنند و هر آینده دوری را نزدیک سازند و هر وعده ای را بسر آرند،شما هم آمادۀ حرکت باشید که گذرگاه شما دور است.مقداد بن اسود از جا برخاست و گفت:یا رسول اللّٰه خانۀ صلح و سازش چیست؟فرمود: خانه ای است که بدان رسند و از آن کوچند(یعنی موقّتی است و کوتاه مدت و سزاوار جدّ و کوشش و جنگ و نزاع بر سر آن نیست) هر گاه آشوبها چون شب تار شما را فرا گرفت به قرآن بچسبید زیرا شفیعی است که شفاعتش پذیرفته است و گزارش بدی ها را می دهد و گفتۀ او تصدیق می شود،هر که قرآن را رهبر خود سازد او را به بهشت کشاند و هر که آن را پشت سر خود نهد او را به دوزخ راند، همان قرآن رهنما است که به بهترین راهی رهنماید و آن کتابی است که در آن است تفصیل و بیان و تحصیل مقاصد،آن است جداکنندۀ حق و باطل و رافع هر گونه اختلاف،شوخی و سرسری نیست، ظاهری دارد و باطنی دارد،ظاهرش حکم و دستور است و باطنش علم و دانش،ظاهرش خرّم و زیبا است و باطنش ژرف و نارسا،اخترانی دارد و اخترانش هم اخترانی دارند(قسمت هائی دارد و هر قسمتش هم قسمت هائی دارد خ ل)شگفتی هایش شماره نشوند و تازه هایش کهنه نگردند،در آن است چراغ های هدایت و فروزانگاه حکمت و دلیل بر معرفت،برای کسی که راهِ آن را بداند باید هر پیگردی دیده های خود را به همه سوی آن بچرخاند و نظر تأمّل را تا درک صفت آن برساند،نجات بخشد هر که در معرض هلاک است و رها سازدهر که دچار چنگال است،پس به راستی اندیشه است که زنده می کند دل بینا را چونان که روشنی جو در تاریکی ها به وسیلۀ نور راه می رود بر شما باد که خوش برآئید و کم بپائید و کم انتظار برید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 389 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام از پدرانش علیه السّلام از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نقل می کند که فرموده است:ای مردم،شماها اکنون در خانۀ صلح و سازش هستید و شما در سر راهید و با شتاب شما را می برند،شما می نگرید که شب و روز و شب و ماه و خورشید هر تازه ای را کهنه کنند و هر دوری را نزدیک سازند و هر وعده ای را به سر رسانند شما هم آمادۀ حرکت باشید که گذرگاه شما دور است.مقداد بن اسود از جا برخاست و گفت:یا رسول اللّه خانۀ صلح و سازش چیست؟فرمود:خانه ای است که رساننده(انسان را به گور می رساند)یا در آن خانه کارهای نیک ذخیره شود برای رسیدن به منزل آخرت و انسان را از علایق دنیا جدا می سازد پس هرگاه آشوبها چون شب تار شما را فراگرفت به قرآن روآورید زیرا شفیعی است که شفاعتش پذیرفته است و گزارش بدی ها را می دهد و گفتۀ او تصدیق می شود،هرکس قرآن را رهبر خود سازد او را به بهشت کشاند و هر کس آن را پشت سر خود نهد او را به دوزخ برد،قرآن بهترین رهنماست که به بهترین راه هدایت می کند و کتابی است که در آن تفصیل و بیان و تحصیل مقاصد است،جداکنندۀ حق و باطل و رافع هرگونه اختلاف، شوخی و سرسری نیست،ظاهری دارد و باطنی،ظاهرش حکم و دستور راست و باطنش علم و دانش،ظاهرش خرّم و زیباست و باطنش ژرف و نارسا،اخترانی دارد و اخترانش هم اخترانی دارند شگفتی هایش شماره نشوند و تازه هایش کهنه نگردند،در آن است چراغ های هدایت و فروزانگاه حکمت و دلیل بر معرفت است،برای کسی که راه آن را بداند پس باید هر شخص تیزبینی دقت نظر داشته باشد تا به درک صفتش ادامه دهد که بر من ببخش آنکس است که به هلاکت افتاده و دعائی بخش کسی که راه گریزی ندارد،پس به راستی اندیشه است که زنده می کند دل بینا را،چونانکه روشنی جو در تاریکی ها به وسیلۀ نور راه می رود بر شما باد که خوش برآئید و کم بپائید و کم انتظار برید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 691 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و قال فی النهایة الهدنة السکون و الصلح و الموادعة بین المسلمین و الکفار و بین کل متحاربین یقال هدنت الرجل و أهدنته إذا أسکنته یتعدی و لا یتعدی و أعدوا الجهاز و فی بعض النسخ الجهاد، و قال فی النهایة : تجهیز الغازی تجمیله و إعداد ما یحتاج فی غزوة و منه تجهیز العروس و المیت، و فی الحدیث هی أزادک و أعد جهازک انتهی، و الجهاد المبالغة و استفراغ ما فی الوسع و الطاقة من قول أو فعل یقال جهد الرجل فی الشیء أی جد فیه و بالغ و ما دار الهدنة لعل الهدنة کنایة عن المهلة و قال فی النهایة منه حدیث ابن مسعود القرآن شافع مشفع و ماحل مصدق أی خصم مجادل مصدق، من قولهم محل بفلان إذا سعی به إلی السلطان یعنی من اتبعه و عمل بما فیه فإنه شافع له مقبول الشفاعة و مصدوق علیه فیما یرفع من مساویه إذا ترک العمل بما فیه و فی صفة القرآن هو الفصل أی الفاصل بین الحق و الباطل و الأنیق الشیء المعجب، و الأنق بالفتح الفرح و السرور علی نجومه نجوم لعل المراد له نجوم أی آیات تدل علی أحکام الله تهتدی بها و فیه آیات تدل علی هذه الآیات و توضحها أو المراد بالنجوم الثالث السنة فإن السنة توضح القرآن أو الأئمة علیهم السلام العالمون بالقرآن أو المعجزات فإنها تدل علی حقیقة الآیات لمن عرف الصفة أی الصفات التی توجب المغفرة من القرآن أو صفة التعرف و الاستنباط فتأمل و العطب الهلاک و نشب فی الشیء إذا وقع فیما لا مخلص له منه و التربص الانتظار.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 479 

*****

3- الحدیث

3/3475. عَلِیٌّ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ، عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّ(2) الْعَزِیزَ الْجَبَّارَ أَنْزَلَ(3) عَلَیْکُمْ کِتَابَهُ ، وَ هُوَ الصَّادِقُ الْبَارُّ، فِیهِ خَبَرُکُمْ، وَ خَبَرُ مَنْ قَبْلَکُمْ، وَ خَبَرُ مَنْ بَعْدَکُمْ، وَ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ الاْءَرْضِ، وَ لَوْ أَتَاکُمْ مَنْ یُخْبِرُکُمْ عَنْ ذلِکَ لَتَعَجَّبْتُمْ(4)».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همانا خدای عزیز و جبار کتابش را بر شما فرود فرستاد و او است راست گو و نیک خواه، در آن کتاب است آگاهی از شما و آنان که پیش از شما بودند، و آنان که پس از شمایند، و آگاهی از آسمان و زمین، و اگر کسی نزد شما آید و از آنها بشما آگاهی دهد هر آینه شما در شگفت شوید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 399 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود:راستی که عزیز جبّار کتاب خود را بر شماها فرو فرستاده و او است که راست گو و نیک خواه است،در کتاب او است گزارش شما و گزارش هر که پیش از شما و گزارش هر که پس از شما است و گزارش آسمان و زمین و اگر بیاید نزد شما کسی که شما را از آن گزارش دهد،هر آینه به شگفت آئید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 389 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:راستی که عزیز جبّار کتاب خود را بر شماها فرو فرستاده و اوست که راست گو و نیک خواه است،در کتاب اوست گزارش از شما و گزارش از هرکس که پیش از شما و بعد از شما بوده است و گزارش آسمان و زمین و اگر کسی نزدش بیاید و از آنها به شما گزارش دهد همگی دچار شگفتی شوید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 693 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن أو موثق. و لو أتاکم أی لو أتاکم من یخبر عما فی القرآن من غرائب العلوم و الحکم لتعجبتم و یمکن أن یکون المراد لو أتاکم رجل یخبرکم بمثل ما فی القرآن یتعجبون و کیف لا یتعجبون من القرآن و فیه علم ما یکون و ما کان، و الله یعلم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 479 

*****

4- الحدیث

2 / 600

4/3475 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ أَبِی الْجَارُودِ، قَالَ:

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام (6) : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أَنَا أَوَّلُ وَافِدٍ عَلَی الْعَزِیزِ الْجَبَّارِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَ کِتَابُهُ وَ أَهْلُ بَیْتِی، ثُمَّ أُمَّتِی(7)، ثُمَّ أَسْأَ لُهُمْ: مَا فَعَلْتُمْ بِکِتَابِ اللّهِ(8) وَ بِأَهْلِ(9) بَیْتِی؟».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: من نخستین کسی هستم که روز قیامت بر خدای عزیز جبار وارد شوم با کتابش و اهل بیتم، سپس امتم (وارد شوند) پس از ایشان بپرسم چه کردید با کتاب خدا و اهل بیت من؟.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 400 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-امام باقر(علیه السّلام)فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است: من نخست وارد بر عزیز جبارم در روز رستاخیز با کتاب او و خاندان من سپس امت من باشند،سپس من از امتم بپرسم شما با کتاب خدا چه کردید و به خاندانم چه کردید؟

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 389 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام باقر علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:

من نخستین کسی هستم که بر خدای عزیز جبار روز رستاخیز وارد می شوم به همراه کتاب و خاندانم سپس امت من باشند،سپس من از امتم بپرسم شما با کتاب خدا و به خاندانم چه کردید؟

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 693 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 480 

*****

5- الحدیث

5/3477 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیی(11)، عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ:

ص: 597


1- 10 . الکافی ، کتاب العقل والجهل ، ح 34 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه ، عن أمیرالمؤمنین علیهماالسلام ، من قوله : «فإنّ التفکّر حیاة قلب البصیر» مع اختلاف یسیر و زیادة فی أوّله . تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 2 ، ح 1 ، عن جعفر بن محمّد بن مسعود، عن أبیه ، عن أبی عبداللّه ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، إلی قوله : «ودلیل علی المعرفة لمن عرف» مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1701 ، ح 8962 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 171 ، ح 7657 ، من قوله : «إذا التبست علیکم الفتن» .
2- 11 . فی شرح المازندرانی : + «اللّه » .
3- 12 . فی «ب » : «نزل » یقرأ بالتشدید.
4- 13 . فی شرح المازندرانی : + «منه » . وفی تفسیر العیّاشی : + «من ذلک» .
5- 14 . تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 8 ، ح 18 ، عن سماعة ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1770 ، ح 9078 .
6- 1 . فی «ج ، ز ، بر ، بس ، بف » : + «قال » .
7- 2 . فی «بر» : - «ثمّ اُمّتی » .
8- 3 . فی «بس » : + «وباُمّتی » .
9- 4 . فی «ب ، بر ، بف » والوافی : «أهل ».
10- 5 . الوافی ، ج 9 ، ص 1703 ، ح 8968 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 170 ، ح 7653 .
11- 6 . کذا فی النسخ والمطبوع والوسائل . والظاهر أنّ العنوان محرّف ، والصواب هو محمّد بن یحیی ؛ فقد توسّط محمّد بن یحیی _ وهو محمّد بن یحیی الخزّاز ، کما تقدّم فی الکافی ، ذیل الحدیث 1899 _ بین أحمد بن محمّد [بن عیسی] وبین طلحة بن زید فی کثیر من الأسناد . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 18 ، ص 387 _ 388 .

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ فِیهِ مَنَارُ الْهُدی ، وَ مَصَابِیحُ الدُّجی، فَلْیَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ، وَ(1) یَفْتَحْ لِلضِّیَاءِ نَظَرَهُ، فَإِنَّ التَّفَکُّرَ(2) حَیَاةُ قَلْبِ الْبَصِیرِ(3)، کَمَا یَمْشِی الْمُسْتَنِیرُ فِی الظُّلُمَاتِ(4) بِالنُّورِ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همانا این قرآن (کتابی) است که در آن است جایگاه نور هدایت و چراغهای شب تار، پس شخص تیز بین باید که در آن دقت کند و برای پرتوش نظر خویش را بگشاید، زیرا که اندیشه کردن زندگانی دل بینا است، چنان که آنکه جویای روشنی است در تاریکی ها بسبب نور راه پیماید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 400 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: راستی این قرآن است که در آن است فروزشگاه هدایت و چراغهای شب تار و باید هر جوینده ای دیده در آن بچرخاند و برای پرتو آن نظر خود را بگشاید،زیرا اندیشۀ زندگی دل بینا است چونان که راه می رود پرتویاب در تاریکیها به وسیلۀ نور.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 389 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام،فرمود:

به راستی این قرآن است که در آن جایگاه نور هدایت و چراغهای شب تار است و باید هر جوینده ای دیده در آن بچرخاند و برای پرتو آن نظر خود را بگشاید،زیرا اندیشۀ زندگی دل بیناست.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 695 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف کالموثق و الدجی الظلمة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 480 

*****

6- الحدیث

6/3478 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ یُونُسَ(6)، عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «کَانَ فِی وَصِیَّةِ أَمِیرِ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام أَصْحَابَهُ(7) : اعْلَمُوا(8) أَنَّ الْقُرْآنَ هُدَی(9) النَّهَارِ(10)، وَ نُورُ اللَّیْلِ(11) الْمُظْلِمِ عَلی مَا کَانَ مِنْ جَهْدٍ وَ فَاقَةٍ(12)».(13)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السّلام فرمود: در سفارش امیر المؤمنین علیه السّلام بیارانش بود که: بدانید همانا قرآن راهبر روز است و پرتو افکن شب تار اگر چه (آن کس که در صدد راهنمائی شدن و کسب نورش باشد) در سختی و نداری باشد.(زیرا فقر و فاقه او را از آن باز ندارند بلکه رغبتشان را در این باره افزون کنند از فیض - ره-)

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 400 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-در سفارش امیر المؤمنین(علیه السّلام)به یارانش این بود که: بدانید قرآن رهبری روزان است و روشنی شب تار نسبت به هر آنچه از سختی و نداری باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 389 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-در سفارش امیر المؤمنین علیه السّلام به یارانش این بود که:بدانید قرآن رهبر روز است و روشنی شب تار،اگرچه در سختی و نداری باشد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 695 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. ما کان من جهد لعل المراد أنه ینفعک و لو کنت علی غایة المشقة و الفاقة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 480 

*****

7- الحدیث

7/3479. عَلِیٌّ(14)، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ، عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام ، قَالَ: «شَکَا رَجُلٌ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَجَعاً فِی صَدْرِهِ، فَقَالَ صلی الله علیه و آله : اسْتَشْفِ بِالْقُرْآنِ؛ فَإِنَّ(15) اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ یَقُولُ: «وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ»(16)».(17)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام از پدرانش علیهم السلام حدیث کند که مردی از درد سینه به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) شکایت کرد، حضرت (صلّی الله علیه و آله) فرمود: بوسیلۀ قرآن شفا بجوی زیرا خدای عز و جل فرماید:«(و این قرآن) شفاء است برای آنچه در سینه ها است»(سورۀ یونس آیه 57).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 400 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:مردی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)از درد سینه شکایت کرد،در پاسخش فرمود: از قرآن شفا جو،زیرا خدا عز و جل می فرماید(57 سوره یونس):«شفاء است برای آنچه در سینه ها است».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 391 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام صادق علیه السّلام فرمود:مردی به پیامبر صلّی اللّه علیه و اله از درد سینه شکایت کرد،در پاسخش فرمود:از قرآن شفا جو،زیرا خدای عزّ و جلّ می فرماید:«شفاء است برای آنچه در سینه هاست(یونس/57)».

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 695 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و یدل علی أن ما فی الصدور أعم من الأمراض الظاهرة و الباطنة و الجسمانیة و الروحانیة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 480 

*****

ص: 598


1- 7 . الواو عاطفة ، تعطف «یفتح » علی «یجل » . ویحتمل کونها حالیّة .
2- 8 . فی «ص » : + «فیه » .
3- 9 . فی «ب » : «البصیرة » . أی النفس .
4- 10 . فی «ز » : «ظلمات » .
5- 11 . راجع: الکافی، کتاب العقل والجهل ، ح 34 الوافی ، ج9، ص1702، ح8963؛ الوسائل ، ج6، ص170، ح7655.
6- 12 . فی الکافی ، ح 2238 : «عن محمّد بن عیسی بن عبید» بدل «عن محمّد بن عیسی ، عن یونس » . وهو سهو ، کما تقدّم فی الکافی ، ذیل الحدیث 1669 .
7- 1 . فی «ب ،ج » وحاشیة «بر » والکافی ، ح 2238 : «لأصحابه » .
8- 2 . فی «بر » : «اعلم » .
9- 3 . فی الکافی ، ح 2238 : + «اللیل و » .
10- 4 . فی «بر» : - «النهار» .
11- 5 . فی «بر » : «النور » بدل «اللیل » .
12- 6 . فی الوافی : «یعنی یهدی بالنهار إلی طریق الحقّ و سبیل الخیر بتعلیمه و تبیان أحکامه و مواعظه ، وینوّر باللیل المظلم قلب المتهجّد التالی له فی قیامه بالصلاة بأنواره وأغواره وأسراره علی ما کان علیه المهتدی به والمتنوّر من المشقّة والفقر ، فإنّهما لایمنعانه من ذلک ، بل یزیدانه رغبة فیما هنالک» .
13- 7 . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب سلامة الدین ، ح 2238 ، مع زیادة فی آخره الوافی ، ج 9 ، ص 1702 ، ح 8964 .
14- 8 . فی «ز » وحاشیة «ج » : + «بن إبراهیم » .
15- 9 . فی شرح المازندرانی : «إنّ » . وفی تفسیر العیّاشی : «لأنّ » .
16- 10 . یونس (10) : 57 .
17- 11 . تفسیر العیّاشی ، ج 2 ، ص 124 ، ح 27 ، عن السکونی ، عن أبی عبداللّه ، عن أبیه علیهم السلام الوافی ، ج 9 ، ï ص 1703 ، ح 8965 .

8- الحدیث

8/3479. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، عَنِ الْخَشَّابِ رَفَعَهُ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «لاَ وَ اللّهِ، لاَ یَرْجِعُ الاْءَمْرُ وَ الْخِلاَفَةُ إِلی آلِ أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ أَبَداً، وَ لاَ إِلی بَنِی أُمَیَّةَ أَبَداً، وَ لاَ فِی وُلْدِ طَلْحَةَ وَ الزُّبَیْرِ أَبَداً؛ وَ ذلِکَ أَنَّهُمْ نَبَذُوا الْقُرْآنَ، وَ أَبْطَلُوا السُّنَنَ، وَ عَطَّلُوا الاْءَحْکَامَ، وَ قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الْقُرْآنُ هُدًی مِنَ الضَّلاَلَةِ(1) ،

وَ تِبْیَانٌ مِنَ الْعَمی ، وَ اسْتِقَالَةٌ(2) مِنَ الْعَثْرَةِ، وَ نُورٌ مِنَ الظُّلْمَةِ، وَ ضِیَاءٌ مِنَ الاْءَحْدَاثِ(3)، 2 / 277

وَ عِصْمَةٌ مِنَ الْهَلَکَةِ ، وَ رُشْدٌ مِنَ الْغَوَایَةِ(4)، وَ بَیَانٌ مِنَ الْفِتَنِ، وَ بَلاَغٌ مِنَ الدُّنْیَا إِلَی(5) الاْآخِرَةِ، وَ فِیهِ کَمَالُ دِینِکُمْ، وَ مَا عَدَلَ أَحَدٌ عَنِ(6) الْقُرْآنِ(7) إِلاَّ إِلَی النَّارِ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السّلام فرمود: نه بخدا سوگند این امر خلافت هرگز در دودمان ابو بکر و عمر باز نگردد، و نه هرگز در بنی امیه، و نه در فرزندان طلحه و زبیر باز آید، برای آنکه اینان قرآن را بیکسو نهادند، و سنتها را باطل کردند، و احکام (الهی) را تعطیل کرده (و مهمل گذاردند). و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده است: قرآن راهنمای گمراهی است و بینائی از هر کوری است، و سبب گذشت از لغزشها است، و روشنی در هر تاریکی است، و در پیشامدها (و بدعتها) پرتوی است، و نگاهدارنده از هر هلاکتی است و ره جوئی در هر گمراهی است، و بیان کننده هر فتنه و اشتباهی است و انسانی را از دنیا (ی پست بسعادتهای) آخرت رساند، و در آنست کمال دین شما، و هیچ کس از قرآن رو گردان نشود جز بسوی دوزخ.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 401 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:امامت و خلافت هرگز به آل ابی بکر و عمر بر نگردد و نه به زادگان بنی امیّه و نه فرزندان طلحه و زبیر این برای آن است که آنان قرآن را به دور انداختند و سنن را باطل کردند و احکام را تعطیل نمودند با اینکه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) فرمود:قرآن رهبری از ضلالت است و بیان هر نادانی است و وسیلۀ بازگشت و گذشت از هر لغزش است و روشنی است در تاریکی و پرتوی است در هر پیشامد(بدعت)و نگهداری از هر هلاکت است و رهیابی از هر گمراهی است و بیان است در مورد هر فتنه و اشتباه و وسیلۀ رسیدن از دنیا به سعادت آخرت است و در آن است کمال دین شماها و هیچ کس از قرآن منحرف نشود جز به دوزخ سوزان.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 391 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-امام صادق علیه السّلام فرمود:امامت و خلافت هرگز به آل ابی بکر و عمر برنگردد و نه هرگز در بنی امیه و نه در فرزندان طلحه و زبیر این برای آن است که آنان قرآن را به دور انداختند سنتها را باطل کردند و احکام الهی را تعطیل نمودند با اینکه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:قرآن راهنمای گمراهی و بیان هر نادانی و وسیلۀ بازگشت و گذشت از هر لغزش و روشنی در تاریکی و پرتوی در هر پیشامد(بدعت)و نگهداری از هر هلاکت و رهیابی از هر گمراهی و بیانی است در مورد هر فتنه و اشتباه و وسیلۀ رسیدن از دنیا به سعادت آخرت است و در آن است کمال دین و هیچکس از قرآن منحرف نشود جز به سوی دوزخ رهسپار شود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 695 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل لا یرجع الأمر یمکن أن یکون المراد بطلان خلافتهم أو أنه لا یرجع إلیهم بعد ذلک و الأخیر أظهر فتدبر من الأحداث أی البدع و الهلکة محرکة الهلاک.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 481 

*****

9- الحدیث

9/3481. حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ وُهَیْبِ بْنِ حَفْصٍ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «إِنَّ الْقُرْآنَ زَاجِرٌ وَ(9) آمِرٌ(10)، یَأْمُرُ بِالْجَنَّةِ، وَ یَزْجُرُ عَنِ النَّارِ(11)».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو بصیر گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السّلام میفرمود: همانا قرآن باز دارنده و فرمان دهنده است. به بهشت فرمان دهد و از دوزخ باز دارد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 401 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از ابی بصیر،گوید:شنیدم امام باقر(علیه السّلام)می فرمود: راستی قرآن بازدارنده و فرمان دهنده است،فرمان به بهشت می دهد و از دوزخ باز می دارد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 391 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-«ابی بصیر»،گوید:شنیدم امام باقر علیه السّلام می فرمود:

راستی قرآن بازدارنده و فرمان دهنده است،فرمان به بهشت می دهد و از دوزخ بازمی دارد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 697 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 481 

*****

ص: 599


1- 12 . هکذا فی النسخ کلّها وشرح المازندرانی وتفسیر العیّاشی . وفی المطبوع : «الضلال » .
2- 1 . أقال اللّه عثرته : إذا رفعه من سقوطه . والاستقالة : طلب الإقالة. المصباح المنیر، ص 521 ؛ النهایة ، ج 4 ، ص 134 (قیل ) .
3- 2 . فی الوافی : «الأجداث » . وفی تفسیر العیّاشی : «الأحزان » .
4- 3 . فی «د ، ز ، بس » وحاشیة «ج » : «الغوایا» . وغَوِی غَیّا : انهمک فی الجهل ، وهو خلاف الرشد . والاسم : الغَوایة . المصباح المنیر ، ص 457 (غوی).
5- 4 . فی شرح المازندرانی : «و » .
6- 5 . فی «ز » وحاشیة «ج » : «من » .
7- 6 . فی شرح المازندرانی : «عن القرآن أحد » .
8- 7 . تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 5 ، ح 7 و 8، عن الحسن بن موسی الخشّاب ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1703 ، ح 8966 .
9- 8 . فی «ج » : «أو » .
10- 9 . فی «د ، ز » : «آمر وزاجر».
11- 10 . فی «ب» : - «ویزجر عن النار» .
12- 11 . تفسیر القمّی ، ج 2 ، ص 451 ، صدر الحدیث ، عن محمّد بن أحمد بن ثابت ، عن الحسن بن محمّد بن سماعة ، عن وهیب بن حفص . تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 10 ، ح 6 ، عن أبی بصیر الوافی ، ج 9 ، ص 1703 ، ح 8967 .

10- الحدیث

10/3482. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِیِّ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ، عَنْ سَعْدٍ الاْءِسْکَافِ(1)، قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «أُعْطِیتُ السُّوَرَ(2) الطِّوَالَ(3) مَکَانَ التَّوْرَاةِ، وَ أُعْطِیتُ الْمِئِینَ مَکَانَ الاْءِنْجِیلِ، وَ أُعْطِیتُ الْمَثَانِیَ(4) مَکَانَ الزَّبُورِ، وَ فُضِّلْتُ بِالْمُفَصَّلِ(5) ثَمَانٌ(6) وَ سِتُّونَ سُورَةً، وَ هُوَ مُهَیْمِنٌ(7) عَلی سَائِرِ الْکُتُبِ، ··· î

ص: 600


1- 12 . ورد الخبر _ باختصار فی الألفاظ _ فی تفسیر العیّاشی، ج 1 ، ص 25 ، ح 1 ، عن سعد الإسکاف ، قال : سمعت أباجعفر علیه السلام یقول : قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وهو الظاهر ؛ فإنّ سعدا هذا ، من أصحاب أبی جعفر وأبی عبداللّه علیهماالسلام . راجع : رجال النجاشی، ص 178 ، الرقم 468 .
2- 1 . فی تفسیر العیّاشی: - «السور » .
3- 2 . فی شرح المازندرانی والوافی : «الطول » .
4- 3 . فی الوافی : «السور الطول ، کصرد ، وهی السبع الاُول بعد الفاتحة ، علی أن یعدّ الأنفال والبراءة واحدة ، کما مرّت الإشارة إلیه ، أو السابعة سورة یونس . والمثانی : هی السبع التی بعد هذه السبع ، سمّیت بها لأنّها ثنّتها ، واحدها : مثنی ، مثل معانی و معنی ، وقد تطلق المثانی علی سور القرآن کلّها ، طوالها و قصارها . وأمّا المئون فهی من بنی إسرائیل إلی سبع سور ، سمّیت بها لأنّ کلاًّ منها علی نحو من مائة آیة ، کذا فی بعض التفاسیر . وفی القاموس : المثانی : القرآن ، أو ما ثنّی منه مرّة بعد مرّة ، أو الحمد ، أو البقرة إلی براءة ، أو کلّ سورة دون الطول ودون المئین وفوق المفصّل ، أو سورة الحجّ ، والقصص ، والنمل ، والعنکبوت ، والنور ، والأنفال ، ومریم ، والروم ، ویس ، والفرقان ، والحجر ، والرعد ، وسبأ ، والملائکة ، وإبراهیم ، و ص ، و محمّد ، و لقمان ، والغُرَف _ أی الزمر _ والزخرف ، والمؤمن ، والسجدة ، والأحقاف ، والجاثیة ، والدخان، والأحزاب . وقال ابن الأثیر فی نهایته : فی ذکر الفاتحة : «هی السبع المثانی» ، سمّیت بذلک لأنّها تثنّی فی کلّ صلاة وتعاد . وقیل : المثانی : السور التی تقصر عن المئین وتزید علی المفصّل ، کأنّ المئین جعلت مبادی والتی تلیها مثانی . أقول : ما ذکره أوّلاً فی تفسیر السبع المثانی ووجه التسمیة بعینه مرویّ عن الصادق علیه السلام إلاّ أنّ القول الأخیر أوفق بهذا الحدیث ، بل المستفاد منه أنّ المثانی ما عدا الثلاث الاُخر ، وکأنّه من الألفاظ المشترکة فلا تنافی» . وراجع أیضا : النهایة ، ج 1 ، ص 225 ؛ القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1664 (ثنا) .
5- 4 . قیل : سمّی به لکثرة ما یقع فیه من فصول التسمیة بین السور ، وقیل : لقَصْر سوره . واختلف فی أوّله ، فقیل : من سورة محمّد ، وقیل : من سورة قآ ، وقیل : من سورة الفتح . مجمع البحرین ، ج 5 ، ص 441 ؛ القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1377 (فصل) .
6- 5 . فی تفسیر العیّاشی : «سبع » .
7- 6 . فی شرح المازندرانی : «أی شاهد علیها . ولولا شهادته لما علم أنّها کتب سماویّة ؛ لعدم بلوغها حدَّ الإعجاز » .

فالتَّوْرَاةُ(1) لِمُوسی، وَ الاْءِنْجِیلُ لِعِیسی، وَ الزَّبُورُ لِدَاوُدَ علیهم السلام » .(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سعد اسکاف از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) حدیث کند که فرمود: بمن سوره های طولانی داده شده بجای تورات، و سوره های صد آیه ای داده شدم بجای انجیل. و سوره های مثانی (تفسیر آن بیاید) بمن داده شد بجای زبور، و سوره های مفصل (یعنی آیه کوتاه) را که شصت و هشت سوره است افزون بمن دادند و این قرآن نگهبان و گواه است بر کتابهای دیگر و تورات از موسی علیه السلام است و انجیل از عیسی علیه السّلام است و زبور از داود علیه السّلام است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 401 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: به من سوره های دراز داده شده به جای تورات،و سوره های صد آیه ای داده شده به جای انجیل،و سوره های همانند داده شده به جای زبور،و سوره های مفصل(یعنی آیه کوتاه)که شصت و هشت سوره است بیشتر به من عطا شده و این قرآن غالب و شاهد است بر کتب دیگر،و تورات از آن موسی(علیه السّلام)است و انجیل از آن عیسی(علیه السّلام)و زبور از آن داود(علیه السّلام).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 393 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:به من سوره های طولانی داده شد(که هفت سوره است که به آن سبع طوال گویند که حدود صد آیه یا کمی بیشتر یا کمتر باشد که اول آنها سوره بنی اسرائیل و آخر آنها سوره مؤمنون است) به جای تورات،و سوره های صد آیه ای داده شده به جای انجیل،و سوره های مثانی داده شده جای زبور(مثانی عبارت از سوره هائی است که دنبال سوره های طولانی آمده که اول آنها یونس و آخرشان سوره نحل است.)و سوره های مفصل(یعنی آیه کوتاه)که شصت و هشت سوره است بیشتر به من عطا شده و این قرآن غالب و شاهد است بر کتب دیگر،و تورات از آن موسی علیه السّلام و انجیل از آن عیسی علیه السّلام و زبور از آن داود علیه السّلام است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 697 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و قال فی مجمع البیان قد شاع فی الخبر عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم أنه قال أعطیت مکان التوراة السبع الطوال ، و مکان الإنجیل المثانی، و مکان الزبور المائین و فضلت بالمفصل، و فی روایة واثلة بن الأسقع و أعطیت مکان الإنجیل المائین و مکان الزبور المثانی، و أعطیت فاتحة الکتاب و خواتیم البقرة من تحت العرش لم یعطها نبی قبلی. و أعطانی ربی المفصل نافلة و السبع الطوال البقرة و آل عمران و النساء و المائدة و الأنعام و الأعراف و الأنفال مع التوبة لأنهما تدعیان القرینتین و لذلک لم یفصل بینهما ببسم الله الرحمن الرحیم و قیل أن السابعة سورة یونس، و الطوال جمع الطولی تأنیث الأطول، و إنما سمیت هذه السور الطوال لأنها أطول سور القرآن، و أما المثانی فهی السورة التالیة للسبع الطوال فأولها سورة یونس و آخرها سورة النحل، و إنما سمیت مثانی لأنها ثنیت الطوال أی تلتها فکان الطوال المبادئ و المثانی لها ثوانی، و قال الفراء واحدها مثناة و قیل: مثنی و مثانی. کمعنی و معانی، و قیل: المثانی سور القرآن کلها طوالها و قصارها من قوله تعالی

(کِتٰاباً مُتَشٰابِهاً مَثٰانِیَ تَقْشَعِرُّ)

و وجه التسمیة أنه یثنی فیه الحدود و الأمثال، و قیل: للثانی سورة الحمد و هو المروی عن الأئمة علیهم السلام و أما المئون فهی کل سورة تکون نحوا من مائة آیة أو فویق ذلک أو دوینه و هی سبع أولها سورة بنی إسرائیل و آخرها المؤمنون، و قیل: إن المائین ما ولی السبع الطوال ثم المثانی بعدها، و هی التی یقصر عن المائین و یزید علی المفصل، و سمیت مثانی لأن المائین مبادیها، أما المفصل فما بعد الحوامیم إلی آخر القرآن، و طوالها من سورة محمد إلی النبإ و متوسطاته منه إلی الضحی، و قصاره منه إلی آخر القرآن، و سمیت مفصلا لکثرة الفصول بین سورها ببسم الله الرحمن الرحیم انتهی، و علی ما ذکره المفسرون من التفسیر الطوال و المئین و المثانی و المفصل یخرج کثیر من السور عن الأقسام، و السبع غیر مذکور فی هذا الخبر فیمکن أن یکون عند کل من الثلاثة الأول أزید من السبع و لا یمکن إدراجها فی المفصل لأن العدد مذکور فیه و المراد بالمفصل من سورة محمد صلی الله علیه و آله و سلم إلی آخر القرآن ثمان و ستون سورة و هو مهیمن أی شاهد.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 482 

*****

11- الحدیث

11/3483 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ، عَنْ جَابِرٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(3) علیه السلام ، قَالَ : «یَجِیءُ الْقُرْآنُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی أَحْسَنِ مَنْظُورٍ إِلَیْهِ صُورَةً، فَیَمُرُّ بِالْمُسْلِمِینَ، فَیَقُولُونَ: هذَا رَجُلٌ(4) مِنَّا ، فَیُجَاوِزُهُمْ إِلَی النَّبِیِّینَ، فَیَقُولُونَ: هُوَ مِنَّا، فَیُجَاوِزُهُمْ إِلَی الْمَلاَئِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ، فَیَقُولُونَ: هُوَ مِنَّا ، حَتّی یَنْتَهِیَ إِلی رَبِّ الْعِزَّةِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ فَیَقُولُ: یَا رَبِّ، فُلاَنُ بْنُ(5) فُلاَنٍ أَظْمَأْتُ هَوَاجِرَهُ(6)، وَ أَسْهَرْتُ(7) لَیْلَهُ فِی دَارِ الدُّنْیَا، وَ فُلاَنُ بْنُ فُلاَنٍ لَمْ أُظْمِئْ(8) هَوَاجِرَهُ، وَ لَمْ أُسْهِرْ(9) لَیْلَهُ، فَیَقُولُ تَبَارَکَ وَ تَعَالی : أَدْخِلْهُمُ الْجَنَّةَ عَلی مَنَازِلِهِمْ، فَیَقُومُ(10) فَیَتَّبِعُونَهُ (11)، فَیَقُولُ لِلْمُوءْمِنِ: اقْرَأْ وَ ارْقَهْ» قَالَ : «فَیَقْرَأُ وَ یَرْقی(12) حَتّی یَبْلُغَ کُلُّ رَجُلٍ مِنْهُمْ مَنْزِلَتَهُ الَّتِی هِیَ لَهُ، فَیَنْزِلُهَا(13)».(14)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: روز قیامت قرآن ببهترین صورت بیاید و بر مسلمین گذر کند آنها گویند: این مرد از ما است، از آنان بگذرد و نزد پیمبران آید، آنها نیز گویند: از ما است، از آنها نیز بگذرد و نزد فرشتگان مقرب آید آنان هم گویند: از ما است، تا اینکه بدرگاه پروردگار عزت رسد و بگوید: پروردگارا فلان کس پسر فلان را من در دنیا روزهای گرمش را بتشنگی کشانده و شبهایش را به بیداری، و فلان کس پسر فلان را نه روزهایش را به تشنگی بردم و نه شبش را به بیداری، پس خدای تبارک و تعالی فرماید: آنان را ببهشت ببر و در جایگاههای خودشان جای ده، پس قرآن برخیزد و آنان نیز دنبالش بروند، و بهر مؤمنی بگوید: قرآن بخوان و بالا برو، حضرت فرمود: پس هر کدام قرآن میخوانند و بالا میروند تا هر مردی از آنها بمنزلی که برای او مقرر شده برسد و در آن فرود آید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 402 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-از جابر که امام باقر(علیه السّلام)فرمود:قرآن روز قیامت در بهترین صورتی می آید و به مسلمانان گذر می کند و می گویند:این مرد از ما است و از آنها بگذرد و نزد پیغمبران آید و آنها هم می گویند:او از ما است،و از آنها نزد فرشته های مقرّب می گذرد و آنها هم می گویند:او از ما است،تا به درگاه ربّ العزة عز و جل می رسد و می گوید:پروردگارا!فلان پسر فلان است که من در دنیا روزهای گرمش را به تشنگی کشاندم و شبهای او را بی خواب کردم و فلان پسر فلان است که نه روز او را به تشنگی کشاندم و نه شبش را بی خواب کردم،پس خدا تبارک و تعالی می فرماید:آنها را به بهشت بر و هر کدام را در مقام خود جای بده و قرآن برخیزد و قرآنیان دنبال او بروند و او می گوید به هر مؤمنی:قرآن بخوان و بالا برو،فرمود:هر کدام قرآن می خوانند و بالا می روند تا هر مردی به درجۀ خود می رسد که برای او مقرر شده است و در آن منزل می گیرد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 393 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-«جابر»نقل می کند که امام باقر علیه السّلام فرمود:قرآن در روز قیامت با زیباترین شکل می آید و از برابر مسلمانان می گذرد و می گویند:این مرد از ماست و از آنها بگذرد و نزد پیامبران آید و آنها هم می گویند:او از ماست،و از آنها نزد فرشته های مقرّب می گذرد و آنها هم می گویند:او از ماست،تا به درگاه ربّ العزة عزّ و جلّ می رسد و می گوید:پروردگارا! فلان پسر فلان است که من در دنیا روزهای گرمش را به تشنگی کشاندم و شبها او را بی خواب کردم و فلان پسر فلان است که نه روز او را به تشنگی کشاندم و نه شبش را بی خواب کردم،پس خدای تبارک و تعالی می فرماید:آنها را به بهشت بر و هرکدام را در مقام خود جای بده و قرآن برخیزد و پیروان قرآن دنبال او بروند و او به هر مؤمنی می گوید: قرآن بخوان و بالا برو،فرمود:هرکدام قرآن می خوانند و بالا می روند تا هر مردی به درجۀ خود می رسد که برای او مقرر شده است و در آن منزل گیرد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 697 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و قال فی مغرب اللغة رقی فی السلم رقیا من باب لبس، و فی القرآن (أو یرقی فی السماء) و ارتقی فیه مثله.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 483 

*****

ص: 601


1- 7 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی . وفی المطبوع : «والتوراة» .
2- 8 . تفسیر العیّاشی ، ج 1 ،ص 25 ، ح 1 ، عن سعد الإسکاف ، عن أبی جعفر علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، إلی قوله : «ثمان وستّون سورة» الوافی ، ج 9 ، ص 1771 ، ح 9082 .
3- 1 . فی حاشیة «ج » : «أبی عبداللّه » .
4- 2 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی . وفی المطبوع : «الرجل ».
5- 3 . فی «بر» : - «بن » .
6- 4 . فی شرح المازندرانی : «الهواجر: جمع الهاجرة ، وهی نصف النهار عند اشتداد الحرّ ، أو من زوال الشمس إلی العصر . سمّی بذلک لأنّ الناس یهاجرون فیه من شدّة الحرّ ویستکنون فی بیوتهم » .
7- 5 . فی شرح المازندرانی : «وأسهر » .
8- 6 . فی «ج ، د ، بر ، بس ، بف » والوسائل : «لم اُظمِ » . هو من تخفیف الهمزة بقلبها یاءً وحذفها بالجازم .
9- 7 . فی شرح المازندرانی : «ولااُسهر » .
10- 8 . فی «ب» : - «فیقوم » .
11- 9 . فی «ب » : «فیبتغونه » . وفی «ز » : «فیتبعونه » .
12- 10 . فی الوافی : «ویرقأ» .
13- 11 . فی شرح المازندرانی : «الفعلان _ وهما : یبلغ ، وینزل _ إمّا من البلوغ والنزول ، أو من الإبلاغ والإنزال . و«کلّ رجل » علی الأوّل فاعل ، وعلی الثانی مفعول » .
14- 12 . الوافی ، ج 9 ، ص 1697 ، ح 8957 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 166 ، ح 7637 .

12- الحدیث

2 / 602

12/3484 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ؛ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ جَمِیعاً، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ، عَنْ یُونُسَ بْنِ عَمَّارٍ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّ الدَّوَاوِینَ(1) یَوْمَ الْقِیَامَةِ ثَلاَثَةٌ(2): دِیوَانٌ فِیهِ النِّعَمُ(3)، وَ دِیوَانٌ

فِیهِ الْحَسَنَاتُ، وَ دِیوَانٌ فِیهِ السَّیِّئَاتُ(4)، فَیُقَابَلُ بَیْنَ دِیوَانِ النِّعَمِ وَ دِیوَانِ الْحَسَنَاتِ، فَتَسْتَغْرِقُ(5) النِّعَمُ عَامَّةَ(6) الْحَسَنَاتِ، وَ یَبْقی دِیوَانُ السَّیِّئَاتِ(7)، فَیُدْعی بِابْنِ(8) آدَمَ الْمُوءْمِنِ لِلْحِسَابِ(9)، فَیَتَقَدَّمُ الْقُرْآنُ أَمَامَهُ فِی أَحْسَنِ صُورَةٍ، فَیَقُولُ: یَا رَبِّ، أَنَا الْقُرْآنُ، وَ هذَا عَبْدُکَ الْمُوءْمِنُ قَدْ کَانَ یُتْعِبُ نَفْسَهُ بِتِلاَوَتِی، وَ یُطِیلُ لَیْلَهُ بِتَرْتِیلِی، وَ تَفِیضُ عَیْنَاهُ إِذَا تَهَجَّدَ؛ فَأَرْضِهِ کَمَا أَرْضَانِی».

قَالَ : «فَیَقُولُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ: عَبْدِیَ(10)، ابْسُطْ یَمِینَکَ، فَیَمْلَوءُهَا مِنْ رِضْوَانِ اللّهِ(11) الْعَزِیزِ الْجَبَّارِ(12)، وَ یَمْلاَءُ شِمَالَهُ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ، ثُمَّ یُقَالُ: هذِهِ الْجَنَّةُ مُبَاحَةٌ لَکَ، فَاقْرَأْ وَ اصْعَدْ، فَإِذَا قَرَأَ آیَةً صَعِدَ دَرَجَةً».(13)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

یونس بن عمار گوید: که حضرت صادق علیه السلام فرمود: دفترها در روز قیامت سه دفتر است: دفتری که نعمتها در آن ثبت شده، و دفتری که کارهای نیک در آنست، و دفتری که کارهای بد در آن ثبت است، پس دفتر نعمتها را با دفتر کارهای نیک برابر کنند، و نعمتها همۀ کارهای نیک را فراگیرد و در خود فرو برد، و دفتر کارهای بد بجا ماند پس آدمیزادۀ مؤمن را برای حساب بخوانند، و قرآن در بهترین صورتی پیش رویش درآید و گوید: بار پروردگارا من قرآنم و این بندۀ مؤمن تو است که خود را برای خواندن من بتعب میانداخت، و شب خود را با آهنگ خوش و هموار خواندن من دراز میکرد، و دیدگانش در هنگام نماز شب اشکریزان بود، چنانچه مرا خشنود ساختی او را هم خشنود کن، فرمود: پس خدای عزیز جبار فرماید: ای بندۀ من دست راستت را باز کن و خداوند آن را از رضوان خود و دست چپش را از رحمت خود پر کند، سپس باو گفته شود: این بهشت برای تو مباح است پس قرآن بخوان و بالا برو، پس هر گاه یک آیه بخواند یک درجه بالا رود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 402 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-از یونس بن عمار که امام صادق(علیه السّلام)فرمود:روز قیامت سه دفتر باشد:دفتری که در آن نعمتها ثبت است و دفتری که در آن حسنات ثبت است و دفتری که در آن سیئات ثبت است، و دفتر نعمتها را با دفتر حسنات برابر کنند و نعمتها همه حسنات را فرا گیرند و غرفه کنند و دفتر سیئات به جا ماند و آدمی زاده مؤمن را پای حساب بخوانند و قرآن در زیباترین صورتی جلو او پیش آید و گوید:پروردگارا!من قرآنم و این بندۀ مؤمن تو است که خود را به رنج می انداخت برای خواندن من و شبش را در تمرین من،طولانی می کرد،و چون به نماز شب مشغول می شد اشک از چشمش روان می گردد،او را خشنود ساز چنانچه مرا خشنود ساخت،فرمود:پس خدای عزیز و جبار می فرماید:ای بندۀ من!دست راستت را باز کن و خدا دست راستش را از رضوان عزیز جبار پر می کند و دست چپش را از رحمت خدا،سپس به او گفته می شود:این بهشت برایت مباح است،بخوان و بالا رو و چون آیه ای بخواند درجه ای بالا رود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 393 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-«یونس بن عمار»گوید که امام صادق علیه السّلام فرمود:روز قیامت سه دفتر باشد:دفتری که در آن نعمتها ثبت شده و دفتری که در آن حسنات ثبت شده و دفتری که در آن سیئات ثبت شده است و سپس دفتر نعمتها را با دفتر حسنات برابر کنند و نعمتها همه کارهای نیک را فراگیرند و در خود فروبرند و دفتر کارهای بد برجای ماند و آدمی زاده مؤمن را پای حساب بخوانند و قرآن در زیباترین صورتی جلو او پیش آید و گوید: پروردگارا!من قرآنم و این بندۀ مؤمن توست که خود را برای خواندنم به رنج می انداخت و شبش را در تمرین من،طولانی می کرد،و چون به نماز شب مشغول می شد اشک از چشمش روان می گشت چنانچه خوشنود ساختی او را هم خشنود کن.پس خدای عزیز و جبّار می فرماید:ای بندۀ من!دست راستت را باز کن و خدا دست راستش را از رضوان خود و دست چپش را از رحمت خود پر می کند سپس به او گفته می شود:این بهشت برایت مباح است،پس قرآن بخوان و بالا رو و چون آیه ای را بخواند یک درجه بالا رود.

توضیح:مرحوم مجلسی می فرماید:شاید مراد از پر کردن دست راست و یا چپ کنایه از دادن نامه بهشت به دست اوست و نامۀ برائت از دوزخ به دست چپ باشد یا مثالی باشد از منتهای لطف و کرم خداوند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 699 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و الدیوان جریدة الحساب و لعل ملؤ الیمین و الشمال کنایة عن تضعیف جزاء دیوان الحسنات و محو دیوان السیئات، أو عن إعطاء کتاب دخول الجنة بیمینه، و کتاب البراءة من النار بشماله أو الجمیع استعارة تمثیلیة لبیان غایة الإکرام و الإنعام.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 483 

*****

ص: 602


1- 13 . «الدِّیوان» بفتح الدال وکسرها : الکتاب الذی یکتب فیه أهل الجیش وأهل العطیّة. ویُستعار لصحائف الأعمال . وجمعه : دواوین . مجمع البحرین ، ج 6 ، ص 249 (دون) .
2- 14 . فی البحار : - «ثلاثة » .
3- 15 . فی «ز » : «النعیم » .
4- 1 . فی «بر ، بف » والزهد : «الذنوب » .
5- 2 . فی «ب ، ج ، ز ، بر ، بس ، بف» والزهد : «فیستغرق» .
6- 3 . فی البحار : «دیوان » .
7- 4 . فی «بر ، بف » والزهد : «الذنوب » .
8- 5 . فی الوسائل والبحار : «ابن » .
9- 6 . فی «بس » : + «فیقدم » .
10- 7 . فی البحار : - «عبدی » .
11- 8 . فی «ز» : - «اللّه » .
12- 9 . فی الوسائل : - «العزیز الجبّار » .
13- 10 . الزهد، ص 171 ، ح 254 ، عن الحسن بن محبوب ، عن مالک بن عطیّة ، عن فلان بن عمّار ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، إلی قوله : «ویبقی دیوان السیّئات» مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 8697 ، ح 8958 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 166 ، ح 7638 ، من قوله : «فیدعی بابن آدم المؤمن للحساب » ؛ البحار ، ج 7 ، ص 267 ، ح 34.

13- الحدیث

13/3485. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ(1) جَمِیعاً، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ، عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، قَالَ:

قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام : «لَوْ مَاتَ مَنْ(2) بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ، لَمَا(3) اسْتَوْحَشْتُ

بَعْدَ أَنْ یَکُونَ الْقُرْآنُ مَعِی» وَ کَانَ(4) علیه السلام إِذَا قَرَأَ «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»(5) یُکَرِّرُهَا حَتّی کَادَ(6) أَنْ یَمُوتَ.(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

زهری گوید: حضرت علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: اگر همۀ مردم که ما بین مشرق و مغرب هستند بمیرند من از تنهائی هراس نکنم پس از آنکه قرآن با من باشد، و آن حضرت علیه السلام شیوه اش این بود که هر گاه«

مٰالِکِ یَوْمِ اَلدِّینِ

»را میخواند آنقدر آن را تکرار میکرد که نزدیک بود بمیرد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 403 

*****

[ترجمه کمره ای] :

13-از زهری که علی بن الحسین(علیهما السّلام)می فرمود: اگر همۀ مردم میان مشرق تا به مغرب بمیرند،من هراسی ندارم پس از اینکه قرآن با من است،و شیوه اش بود که هر گاه «

مٰالِکِ یَوْمِ اَلدِّینِ

» را می خواند،آن را تکرار می کرد تا نزدیک بود بمیرد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 395 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

13-زهری گوید که علی بن الحسین علیه السّلام می فرمود:

اگر همۀ مردم میان مشرق تا به مغرب بمیرند،من هراسی ندارم پس از اینکه قرآن با من است،و شیوه آن حضرت این بود که هرگاه

مٰالِکِ یَوْمِ اَلدِّینِ

را می خواند،آن را تکرار می کرد که نزدیک بود بمیرد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 701 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 484 

*****

14- الحدیث

14/3486. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ غَالِبٍ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِذَا جَمَعَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ الاْءَوَّلِینَ وَ الاْآخِرِینَ إِذَا هُمْ بِشَخْصٍ قَدْ أَقْبَلَ ، لَمْ یُرَ(8) قَطُّ أَحْسَنُ صُورَةً مِنْهُ(9)، فَإِذَا نَظَرَ إِلَیْهِ الْمُوءْمِنُونَ _ وَ هُوَ الْقُرْآنُ _ قَالُوا: هذَا مِنَّا، هذَا أَحْسَنُ شَیْءٍ رَأَیْنَا(10)، فَإِذَا(11) انْتَهی إِلَیْهِمْ جَازَهُمْ.

ثُمَّ یَنْظُرُ إِلَیْهِ الشُّهَدَاءُ ، حَتّی إِذَا(12) انْتَهی إِلی آخِرِهِمْ جَازَهُمْ، فَیَقُولُونَ(13): هذَا الْقُرْآنُ(14)، فَیَجُوزُهُمْ کُلَّهُمْ حَتّی ··· î

ص: 603


1- 11 . فی «د » : «القاشانی » .
2- 12 . فی تفسیر العیّاشی : - «من » .
3- 13 . فی شرح المازندرانی : «ما» .
4- 1 . فی «بس » : + «علیّ » . وفی تفسیر العیّاشی : «کان» بدون الواو.
5- 2 . الفاتحة (1) : 4 .
6- 3 . فی «د ، بف » والوافی وتفسیر العیّاشی : «یکاد » . وفی تفسیر العیّاشی : «وکاد» بدل «حتّی کاد» .
7- 4 . تفسیرالعیّاشی ، ج 1 ، ص 23 ، ح 23 ، عن الزهری الوافی ، ج 9 ، ص 1708 ، ح 8977 ؛ الوسائل ، ج 5 ، ص 331 ، ح 6704 ، إلی قوله : «بعد أن یکون القرآن معی» ؛ البحار ، ج 46 ، ص 107 ، ح 101 ؛ و ج 84 ، ص 247 ، ذیل ح 39 ، وفیه نقل معناه .
8- 5 . فی «ز » : «ولم یُروا » . وفی «بف » والوافی : «لم یُروا » .
9- 6 . فی «ص » : «منه صورة».
10- 7 . فی «بر ، بف » والوافی » : + «قال » .
11- 8 . فی «ص ، بر ، بف » : «وإذا » .
12- 9 . فی «ب » : «إذ » .
13- 10 . فی «بر ، بف » وحاشیة «ج » : «فقالوا » .
14- 11 . دلّ الخبر الأوّل علی أنّهم لایعرفونه ، بخلاف هذا الخبر . ویرتفع المنافاة بمغایرة الوقتین أو القائلین . ï راجع: شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 19 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 484 .

إِذَا(1) انْتَهی إِلَی الْمُرْسَلِینَ، فَیَقُولُونَ: هذَا الْقُرْآنُ، فَیَجُوزُهُمْ حَتّی یَنْتَهِیَ إِلَی الْمَلاَئِکَةِ ، فَیَقُولُونَ: هذَا الْقُرْآنُ، فَیَجُوزُهُمْ، ثُمَّ یَنْتَهِی حَتّی یَقِفَ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ، فَیَقُولُ

الْجَبَّارُ: وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی وَ ارْتِفَاعِ مَکَانِی، لاَءُکْرِمَنَّ الْیَوْمَ مَنْ أَکْرَمَکَ، وَ لاَءُهِینَنَّ(2) مَنْ أَهَانَکَ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

اسحاق بن غالب گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: آنگاه که خداوند خلق اولین و آخرین را در قیامت جمع کند بناگاه شخصی را که خوش صورت ترا از او هرگز ندیده اند دیدار کنند که بسوی آنان آید، پس چون مؤمنان نظرشان بر او که همان قرآن است بیفتد گویند: این از ما است و این بهترین کسی است که ما او را دیده ایم، و چون بدانها رسد از آنان بگذرد و بشهیدان رسد آنها او را بنگرند تا از ایشان بگذرد و چون از همۀ آنها بگذرد گویند: این قرآن است، پس از آنها هم بگذرد تا به پیمبران مرسل رسد آنها نیز گویند: این قرآن است، از آنها نیز بگذرد تا بفرشتگان رسد آنها گویند: این قرآنست، پس از آنها نیز بگذرد تا بسمت راست عرش رسد و آنجا بایستد، پس خدای جبار فرماید: بعزت و جلال خودم و ببلندی مقامم سوگند که البته امروز اکرام کنم (و گرامی دارم) آنکه تو را اکرام کرده است، و البته خوار کنم هر کس که تو را خوار کرده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 403 

*****

[ترجمه کمره ای] :

14-از اسحاق بن غالب که امام صادق(علیه السّلام)فرمود:هر گاه خدای عز و جل خلق اولین و آخرین را در محشر جمع کند به ناگاه همه بنگرند شخصی پیش آید که هرگز صورتی زیباتر از وی دیده نشده است و چون چشم مؤمنان به وی افتد که همان قرآن است گویند:این از ما است،این بهترین چیزی است که ما دیدیم و چون به آنها رسد و از آنها هم بگذرد و آنها گویند:این قرآن است و از آنان هم می گذرد تا به فرشته ها می رسد و می گویند:این قرآن است و از آنها می گذرد تا به سمت راست عرش می ایستد و خدای جبّار می فرماید:به عزّت و جلالم و به بلندی مقامم سوگند،هر آینه امروز گرامی دارم هر که تو را گرامی داشته و هر آینه امروز خوار کنم هر که تو را خوار کرده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 395 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

14-«اسحاق بن غالب»گوید امام صادق علیه السّلام فرمود:

هرگاه خدای عزّ و جلّ خلق اولین و آخرین را در محشر جمع کند به ناگاه همه بنگرند شخصی پیش آید که هرگز صورتی زیباتر از وی دیده نشده است و چون چشم مؤمنان به وی افتد که همان قرآن است گویند:این از ماست،این بهترین چیزی است که ما دیدیم و چون به آنها برسد و از آنها هم بگذرد و آنها گویند:این قرآن است و از آنان هم می گذرد تا به فرشته ها می رسد و می گویند:این قرآن است این قرآن است و از آنها می گذرد تا به سمت راست عرش می ایستد و خدای جبّار می فرماید:به عزّت و جلالم و به بلندی مقامم سوگند،هر آینه امروز گرامی دارم آنکس که تو را اکرام کرده است و خوار گردانم هرکس که تو را خوار کرده است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 701 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن، أو موثق. و یمکن الجمع بین هذا الخبر و بین ما مر بأن یکون فاعل یقولون غیر أرباب الصفوف، أو هم بعد التفتیش و التعریف أو یکون هذا مرورا آخر بعد المرور الأول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 484 

*****

1_ بَابُ فَضْلِ حَامِلِ الْقُرْآنِ

1- الحدیث

2 / 603

1/3487. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِی الْحُسَیْنِ الْفَارِسِیِّ(4)، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِنَّ أَهْلَ الْقُرْآنِ فِی أَعْلی دَرَجَةٍ مِنَ الاْآدَمِیِّینَ مَا خَلاَ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ؛ فَلاَ تَسْتَضْعِفُوا(5) أَهْلَ الْقُرْآنِ حُقُوقَهُمْ؛ فَإِنَّ لَهُمْ مِنَ اللّهِ الْعَزِیزِ الْجَبَّارِ لَمَکَاناً(6) عَلِیّاً(7)».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده است: همانا اهل قرآن در بلندترین درجات آدمیان هستند بجز پیمبران و مرسلین، پس حقوق اهل قرآن را اندک و کم مشمارید، زیرا برای ایشان از طرف خدای عزیز جبار مقام بلندی است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 404 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است: راستی اهل قرآن در بالاترین درجۀ آدمیانند جز پیغمبران و رسولان،حقوق اهل قرآن را کم مشمارید زیرا از طرف خدای عزیز جبّار مقام بلندی دارند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 397 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام نقل می کند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:

راستی اهل قرآن در بالاترین درجۀ آدمیانند جز پیامبران و رسولان،پس حقوق اهل قرآن را کم مشمارید زیرا از طرف خدای عزیز جبّار مقام بلندی دارند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 703 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 485 

*****

2- الحدیث

2/3488 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ جَمِیعاً، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ، عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الْحَافِظُ لِلْقُرْآنِ الْعَامِلُ(9) بِهِ ، مَعَ(10) السَّفَرَةِ الْکِرَامِ

ص: 604


1- 12 . فی «ب » : «إذ » .
2- 1 . فی «ز » : «لاُهیبنّ » . وفی «ص » والوافی : + «الیوم » .
3- 2 . الوافی ، ج 9 ، ص 1697 ، ح 8959 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 169 ، ح 7652 .
4- 3 . فی «ز » : «الحسن بن أبی الحسن الفارسی » . وفی «بف » : «الحسن بن الحسین الفارسی » .
5- 4 . فی «ج » : «فلاتضعفوا » .
6- 5 . فی «بر ، بف » : «مکانا » بدون اللام .
7- 6 . فی «بس» : - «علیّا » .
8- 7 . ثواب الأعمال ، ص 125 ، ح 1 ، بسنده عن أبی إسحاق إبراهیم بن هاشم ، عن الحسن بن أبی الحسن الفارسی ، عن سلیمان بن جعفر الجعفری ، عن إسماعیل بن أبی زیاد ، عن جعفر بن محمّد ، عن أبیه علیهماالسلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1705 ، ح 8971 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 174 ، ح 7663 .
9- 8 . فی ثواب الأعمال : «والعامل » .
10- 9 . فی «ز » : «علی » .

الْبَرَرَةِ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السّلام فرمود: حافظ قرآن که بدان عمل کند در آخرت رفیق با فرشتگان پیغامبرنده و نیکرفتار خداوند است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 405 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: حافظ قرآن که بدان عمل کند،همراه فرشته های پیغامبر گرامی و خوش رفتار است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 399 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:

حافظ قرآن که به آن عمل کند،همراه با فرشته های پیامبر گرامی نیک رفتار است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 703 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و قال فی النهایة: و فیه مثل الماهر بالقرآن مثل السفرة هم الملائکة جمع سافر و هو الکاتب لأنه یبین الشیء، و منه

(بِأَیْدِی سَفَرَةٍ)

قال النووی هو جمع سافر بمعنی رسول یرید أنه یکون فی الآخرة رفیقا لهم فی منازله أو هو عامل بعملهم، قال الطیبی: أو بمعنی مصلح بین قوم أی الملائکة النازلون لإصلاح مصالح العباد من دفع الآفات و المعاصی و البررة جمع بار.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 485 

*****

3- الحدیث

3/3489. وَ بِإِسْنَادِهِ(2)، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ :

«قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ؛ فَإِنَّهُ یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ صَاحِبَهُ فِی صُورَةِ شَابٍّ جَمِیلٍ شَاحِبِ(3) اللَّوْنِ، فَیَقُولُ لَهُ : أَنَا الْقُرآنُ(4) الَّذِی کُنْتُ أَسْهَرْتُ لَیْلَکَ، وَ أَظْمَأْتُ هَوَاجِرَکَ، وَ أَجْفَفْتُ رِیقَکَ، وَ أَسَلْتُ(5) دَمْعَتَکَ(6)، أَوءُولُ(7) مَعَکَ حَیْثُمَا أُلْتَ(8)، وَ کُلُّ تَاجِرٍ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَتِهِ، وَ أَنَا الْیَوْمَ لَکَ(9) مِنْ وَرَاءِ تِجَارَةِ کُلِّ تَاجِرٍ، وَ سَیَأْتِیکَ(10) کَرَامَةٌ مِنَ(11) اللّهِ عَزَّ وجلَّ، فَأَبْشِرْ(12)، فَیُوءْتی بِتَاجٍ، فَیُوضَعُ(13) عَلی رَأْسِهِ، وَ یُعْطَی الاْءَمَانَ بِیَمِینِهِ، وَ الْخُلْدَ فِی الْجِنَانِ(14) بِیَسَارِهِ(15)، وَ یُکْسی حُلَّتَیْنِ(16)، ثُمَّ یُقَالُ لَهُ(17): اقْرَأْ

ص: 605


1- 1 . الأمالی للصدوق ، ص 59 ، المجلس 14 ، ح 6 ؛ وثواب الأعمال ، ص 127 ، ح 1 ، بسند آخر عن أحمد بن محمّد بن عیسی ، عن ابن محبوب الوافی ، ج 9 ، ص 1705 ، ح 8972 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 176 ، ح 7667 .
2- 2 . الظاهر أنّ المراد من «بإسناده » ، الطریقان المتقدّمان إلی أبی عبداللّه علیه السلام فی الحدیث السابق .
3- 3 . شَحَب یَشْحَبُ شُحوبا ، أی تغیّر من سفرٍ ، أو هُزال ، أو عمل ، أو جوع . ترتیب کتاب العین ، ج 2 ، ص 892 ؛ القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 181 (شحب) .
4- 4 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، بر ، بس ، بف » والوافی والوسائل . وهو مقتضی السیاق . وفی «ص » والمطبوع : «القرآن أنا» .
5- 5 . فی «بر » : «وأسکب » . وفی الوسائل : «وأسبلت » .
6- 6 . فی «ب ، ز » وحاشیة «ج » : «دموعک » وفی الوافی : + «و » .
7- 7 . آل الشیءُ یَوُول أولاً ومَآلاً: راجع . المصباح المنیر ، ص 29 (أول) .
8- 8 . فی «ب ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » : «أنت » .
9- 9 . فی «ب ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » وشرح المازندرانی والوافی : «لک الیوم » .
10- 10 . فی «د ، بف » والوافی : «وستأتیک » .
11- 11 . فی «ب ، ج ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف » والوافی : - «من » .
12- 12 . فی «ج ، د ، ص ، بر ، بف » والوافی : + «قال » . وفی «ز » : - «فأبشر» .
13- 13 . فی شرح المازندرانی : «ویوضع » .
14- 14 . فی «ز » : «بجنان » .
15- 15 . فی «بر » : «بشماله » .
16- 16 . «الحُلّة » : إزارٌ ورِداء بُرد أو غیره ، ولاتکون حُلّة إلاّ من ثوبین ، أو ثوب له بطانة . القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1304 (حلل).
17- 17 . فی «ب ، بر» : - «له » .

وَ ارْقَهْ(1)، فَکُلَّمَا قَرَأَ آیَةً صَعِدَ دَرَجَةً، وَ یُکْسی أَبَوَاهُ حُلَّتَیْنِ إِنْ کَانَا مُوءْمِنَیْنِ، ثُمَّ یُقَالُ(2) لَهُمَا(3): هذَا لِمَا عَلَّمْتُمَاهُ الْقُرْآنَ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده است: قرآن را بیاموزید زیرا که در روز قیامت قرآن در صورت جوانی زیبا که رنگ صورتش گشته باشد نزد خوانندۀ خود آید و باو گوید: منم که شب تو را به بیداری بپایان بردم، روزهای داغ تو را به تشنگی بسر آوردم، و آب دهانت را خشک کردم، و اشکت را روان ساختم،(اکنون) هر کجا بروی من هم با تو باشم، و هر تاجری (امروز) بدنبال تجارت خویش است (که در دنیا کرده است) و من امروز بسود تو در پس تجارت هر تاجری باشم، و بزودی کرامتی نیز از جانب خدای عز و جل بتو رسد پس شادان باش، و (در این حال) تاجی بیاورند و بر سرش نهند، و امان نامه (از آتش دوزخ را) بدست راستش دهند، و فرمان جاوید بودن در بهشت را بدست چپش، و دو جامۀ بهشتی بوی پوشند، سپس باو گفته شود: بخوان و بالا برو، پس هر یک آیه که بخواند یکدرجه بالا رود، و بپدر و مادر او نیز دو جامه بپوشانند در صورتی که مؤمن باشند، و بآن دو گویند. این پاداش آن قرآنی است که بفرزندتان آموختید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 405 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود:قرآن را بیاموزید زیرا روز قیامت نزد خوانندۀ خود آید صورت جوانی زیبا رنگ پریده و قرآن به او می گوید:منم که شب تو را بی خواب کردم و روزهای گرم تر به تشنگی کشیدم و آب دهانت را خشک کردم و اشکت را روان ساختم،هر جا بر وی با تو می آیم و هر تاجری در پس تجارت خود به انتظار سود است و امروزه من به سود تو در پس تجارت هر تاجری هستم و به زودی کرامت خدای عز و جل به تو می رسد،مژده بگیر و تاجی برایش آورند و بر سرش نهند و برگ امان به دستش دهند و بهشت جاوید او را مکان باشد و دو جامۀ بهشتی به او پوشند،سپس به او گفته شود:بخوان و بالا برو و هر آنچه آیه ای خواند،درجه ای برآید و به پدر و مادر او هم اگر مؤمن باشند دو جامه پوشند و به آنها گویند:این مزد این است که قرآن به او آموختید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 399 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:قرآن را بیاموزید زیرا روز قیامت قرآن بصورت جوانی زیبا که رنگ خودش تغییر کرده باشد نزد خواننده خود می آید و به او می گوید:منم که شب،تو را بی خواب کردم و روزهای گرم ترا به تشنگی کشاندم و آب دهانت را خشک کردم و اشکت را روان ساختم، هر جا بروی با تو می آیم و بدنبال تجارت هر تاجری هستم و به زودی کرامت خدای عزّ و جلّ به تو می رسد،مژده بگیر و تاجی برایش آورند و بر سرش نهند و برگ امان نامه اش را به دست راستش و فرمان جاوید زیستن در بهشت را به دست چپش دهند و دو جامه بهشتی بر او بپوشانند سپس به او گفته شود بخوان و بالا برو و هرآنچه آیه ای بخواند چند درجه بالا رود و به پدر و مادر او هم اگر مؤمن باشند دو جامه بپوشانند و به آنها بگویند:این پاداش قرآنی است که به او آموختید.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 703 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و الشاحب المتغیر اللون و الجسم لعارض من مرض أو سفر و نحوهما تجارة کل تاجر لعل المراد أحصل لک تجارة کل تاجر أو أنا لک بعوض تجارة کل تاجر فتأمل فی الجنان بیساره قال فی النهایة أی یجعلان فی ملکیته فاستعار الیمین و الشمال لأن القبض و الأخذ بهما.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 486 

*****

4- الحدیث

4/3490 . ابْنُ مَحْبُوبٍ(5)، عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ، عَنْ مِنْهَالٍ الْقَصَّابِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ _ وَ هُوَ شَابٌّ مُوءْمِنٌ _ اخْتَلَطَ الْقُرْآنُ بِلَحْمِهِ وَ دَمِهِ، وَ جَعَلَهُ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ مَعَ السَّفَرَةِ الْکِرَامِ الْبَرَرَةِ، وَ کَانَ الْقُرْآنُ حَجِیزاً(6) عَنْهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، یَقُولُ(7): یَا رَبِّ، إِنَّ کُلَّ عَامِلٍ قَدْ أَصَابَ أَجْرَ عَمَلِهِ غَیْرَ عَامِلِی، فَبَلِّغْ بِهِ أَکْرَمَ عَطَایَاکَ(8)» .

2 / 604

قَالَ : «فَیَکْسُوهُ اللّهُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ حُلَّتَیْنِ مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةِ، وَ یُوضَعُ عَلی رَأْسِهِ تَاجُ الْکَرَامَةِ، ثُمَّ یُقَالُ لَهُ: هَلْ أَرْضَیْنَاکَ فِیهِ؟ فَیَقُولُ الْقُرْآنُ: یَا رَبِّ، قَدْ کُنْتُ أَرْغَبُ لَهُ فِیمَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْ هذَا، فَیُعْطَی الاْءَمْنَ بِیَمِینِهِ، وَ الْخُلْدَ بِیَسَارِهِ، ثُمَّ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ، فَیُقَالُ لَهُ: اقْرَأْ(9) وَ اصْعَدْ(10) دَرَجَةً، ثُمَّ یُقَالُ لَهُ: هَلْ بَلَغْنَا(11) بِهِ وَ أَرْضَیْنَاکَ؟ فَیَقُولُ: نَعَمْ».

قَالَ : «وَ مَنْ قَرَأَهُ(12) کَثِیراً، وَ(13) ··· î

ص: 606


1- 1 . فی «ب ، د ، ص ، بر ، بس ، بف » والوافی : «ارق » بدون هاء السکت .
2- 2 . فی شرح المازندرانی : «و یقال» .
3- 3 . فی «ز ، بر » وشرح المازندرانی : - «لهما» .
4- 4 . الوافی ، ج 9 ، ص 1698 ، ح 8958 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 179 ، ح 7674 .
5- 5 . السند معلّق . ویروی عن ابن محبوب ، عدّة من أصحابنا ، عن أحمد بن محمّد وسهل بن زیاد.
6- 6 . فی حاشیة «ج » : «حجرا » وفی البحار : «حجیجا » . وحَجَزه یَحْجِزُه حَجْزا وحِجّیزیَ وحِجازة : منعه وکفّه . القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 700 (حجز ). وفی شرح المازندرانی : «أی کان مانعا یمنع عنه فی ذلک الیوم أهواله ومکارهه . وحذف المفعول للدلالة علی التعمیم » .
7- 7 . فی البحار : «فیقول » .
8- 8 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، بر ، بس ، بف » والوسائل والبحار : «عطائک » .
9- 9 . فی الوسائل وثواب الأعمال : + «آیة » .
10- 10 . فی الوسائل : «فاصعد» .
11- 11 . فی الوافی : «بلّغنا » بالتشدید . وفی البحار : «بلّغناک » بدل «بلغنا به » .
12- 1 . فی شرح المازندرانی : «قرأ » بدون الضمیر .
13- 2 . فی البحار : «أو» .

تَعَاهَدَهُ(1) بِمَشَقَّةٍ مِنْ شِدَّةِ حِفْظِهِ، أَعْطَاهُ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ أَجْرَ هذَا مَرَّتَیْنِ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر که در حال جوانی قرآن بخواند و با ایمان هم باشد قرآن با گوشت و خونش بیامیزد، و خدای عز و جل او را با فرشتگان پیغام برنده و نیکرفتارش رفیق کند، و قرآن برای او در روز قیامت پرده و مانعی از آتش باشد و گوید: بار پروردگارا هر کارگری بمزد کار خویشتن رسیده جز کارگر من، پس گرامی ترین عطاهای خود را باو برسان، فرمود: پس خدای عزیز و جبار دو جامه از جامه های بهشتی باو بپوشاند و بر سرش تاج کرامت نهاده شود، سپس بقرآن گفته شود: آیا ما تو را در بارۀ این شخص خشنود کردیم؟ قرآن گوید: بار پروردگارا من برتر از این در بارۀ او میل داشتم، پس نامۀ امان (از دوزخ را) بدست راستش دهند، و فرمان جاویدان ماندن در بهشت را در دست چپش گذارند و وارد بهشت گردد، پس باو گفته شود: بخوان (قرآن را) و یکدرجه بالا برو، سپس بقرآن گویند: آیا آنچه تو خواستی باو رساندیم و تو را خشنود کردیم؟ گوید: آری، حضرت فرمود: هر کس قرآن را بسیار بخواند و با اینکه حفظ آن (بر او) دشوار است آن را بذهن خویش بسپارد خدای عز و جل دو بار پاداش آن را باو بدهد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 405 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:هر که در جوانی با ایمان،قرآن بخواند،قرآن با گوشت و خونش بیامیزد و خدای عز و جل او را با«

سَفَرَةٍ `کِرٰامٍ بَرَرَةٍ

» همراه کند و قرآن روز قیامت مانع او باشد از دوزخ. می گوید:پروردگارا!هر کارگری مزد خود را گرفته جز کارگر من،تو کاملترین عطاهایت را به او بده،فرمود:خدای جبّار دو جامه از جامه های بهشتی به او بپوشاند و تاج کرامت بر سرش گذارد، سپس به او گفته شود:آیا ما تو را در بارۀ او خشنود کردیم؟قرآن گوید:پروردگارا!من در بارۀ او میل به مزد بیشتری داشتم پس برگ امان به دست راستش دهند و بهشت را در دست چپش،سپس وارد بهشت گردد و به او گفته شود:قرآن بخوان و یک درجه بالا برو،سپس به قرآن گویند:آیا او را به حقّش رساندیم و تو را خشنود کردیم،گوید:آری و هر که قرآن بخواند و آن را برای اهتمام در حقّش با رنج و مشقّت بازرسی کند،خدای عز و جل به او دو بار مزد دهد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 399 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس در جوانی،قرآن را بخواند،قرآن با گوشت و خونش بیامیزد و خدای عزّ و جلّ او را با فرشتگان پیغام بر روز قیامت همراه گردد قرآن مانع او از دوزخ باشد و می گوید:پروردگارا!هر کارگری مزد خود را گرفته جز کارگر من،تو کاملترین عطاهایت را به او عطا کن،فرمود:خدای جبّار دو جامه از جامه های بهشتی بر او بپوشاند و تاج کرامت بر سرش گذارد،سپس به او گفته شود:آیا ما تو را دربارۀ او خشنود کردیم؟قرآن گوید:پروردگارا!من دربارۀ او میل به مزد بیشتری داشتم پس برگ امان به دست راستش و برگ بهشت را به دست چپش دهند، سپس وارد بهشت گردد و به او گفته شود:قرآن را بخوان و یک درجه بالا برو،سپس به قرآن گویند:آیا او را به حقّش رساندیم و تو را خشنود کردیم،گوید:آری و هرکس قرآن بخواند و آن را برای اهتمام در حقّش با رنج و مشقّت بازرسی کند،خدای عزّ و جلّ به او دو بار مزد دهد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 705 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول، حجیزا أی مانعا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 486 

*****

5- الحدیث

5/3491. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللّهِ؛ وَ حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ، عَنِ الْخَشَّابِ جَمِیعاً، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ یُوسُفَ، عَنْ مُعَاذِ بْنِ ثَابِتٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ جُمَیْعٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِالتَّخَشُّعِ فِی السِّرِّ وَ الْعَلاَنِیَةِ لَحَامِلُ الْقُرْآنِ، وَ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ فِی السِّرِّ وَ الْعَلاَنِیَةِ بِالصَّلاَةِ وَ الصَّوْمِ لَحَامِلُ الْقُرْآنِ، ثُمَّ نَادی بِأَعْلی صَوْتِهِ(3): یَا حَامِلَ الْقُرْآنِ، تَوَاضَعْ بِهِ؛ یَرْفَعْکَ اللّهُ، وَ لاَ تَعَزَّزْ بِهِ؛ فَیُذِلَّکَ اللّهُ، یَا حَامِلَ الْقُرْآنِ، تَزَیَّنْ بِهِ(4) لِلّهِ؛ یُزَیِّنْکَ اللّهُ بِهِ(5) ، وَ لاَ تَزَیَّنْ بِهِ لِلنَّاسِ؛ فَیَشِینَکَ(6) اللّهُ بِهِ(7)، مَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ فَکَأَنَّمَا أُدْرِجَتِ النُّبُوَّةُ بَیْنَ جَنْبَیْهِ، وَ لکِنَّهُ(8) لاَ یُوحی إِلَیْهِ، وَ مَنْ جَمَعَ الْقُرْآنَ فَنَوْلُهُ(9) لاَ یَجْهَلُ(10) مَعَ مَنْ یَجْهَلُ عَلَیْهِ، وَ لاَ یَغْضَبُ فِیمَنْ(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: همانا سزاوارترین مردمان بترس از خدا در نهان و عیان آن کس است که قرآن را دربردارد، و هر آینه سزاوارترین مردمان در نهان و آشکار بنماز خواندن و روزه گرفتن آن کس است که قرآن را در بردارد، سپس بآواز بلند فرمود: ای دارندۀ قرآن بوسیلۀ آن فروتنی پیشه کن تا خدایت بالا برد، و بدان وسیله تکبرورزی و عزت طلبی نکن که خدا خوار و زبونت کند، ای در بردارندۀ قرآن برای خدا خود را بدان بیارای تا خدایت بدان بیاراید و با قرآن برای مردمان خودآرائی نکن که خدایت ترا بدان زشت کند، هر که قرآن را (با تدبر و فهمیدن) ختم کند گویا نبوت را در دل خود جای داده ولی باو وحی نمیرسد، و هر که قرآن را آن طور که شاید فراهم کند (چنین کسی) در برابر آن کس که با او نادانی کند (بردباری ورزد چون او) نادانی نکند، و در در برابر کسی که بر او خشم گیرد (شکیبائی ورزد و) خشم نکند، و با هر کس که با او تندی کند تندی نکند، ولی بگذرد و ندیده گیرد و بیامرزد و حلم ورزد بخاطر بزرگ داشت قرآن، و هر که قرآن بدو داده شود و باز گمان کند که بیک تن از مردم بهتر از آنچه او دارد چیزی داده اند آن کس بزرگ دانسته آنچه را خدا کوچک شمرده، و کوچک دانسته آنچه را خداوند بزرگ شمرده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 406 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود:سزاوارتر مردم به ترس از خدا در نهان و عیان دارای علم به قرآن آن است و راستی که سزاوارتر مردم در نهان و عیان به نماز خواندن و روزه گرفتن عالم به قرآن است،سپس به بلندترین آوازش فریاد زد:ای عالم به قرآن!به وسیلۀ آن تواضع پیشه کن تا خدایت بالا برد و آن را وسیلۀ عزّت طلبی و تکبّر مساز تا خدا خوارت کند،ای دانای قرآن!خود را با آن برای خدا بیارای تا خدا تو را بیاراید و خود را بدان برای مردم میارای تا خدا بدو تو را زشت نماید،هر که تمام قرآن را حفظ کند گویا:نبوّت را در دل خود جای داده است ولی با وحی نمی رسد و هر که قرآن را فراهم کند و آن را درک کند در برابر کسی که با او نادانی کند بردبار باشد و در برابر هر که به او خشم کند شکیبا باشد و خشم نکند و در برابر هر که به او تندی کند تند نشود ولی بگذرد و چشم پوشد و بیامرزد و بردبار باشد به خاطر تعظیم قرآن و هر که به او تندی کند تند نشود ولی بگذرد و چشم پوشد و بیامرزد و بردبار باشد به خاطر تعظیم قرآن و هر که قرآن بدو داده شده است و گمان برد به کسی بهتر او داده شده هر آینه آنچه را خدا کوچک شمرده بزرگ دانسته و آنچه را خدا بزرگ دانسته کوچک شمرده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 401 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:سزاوارترین مردم به ترس از خدا در پنهان و آشکار،کسی است که قرآن را حفظ دارد و براستی که سزاوارترین مردم در نهان و آشکار به نماز خواندن و روزه گرفتن،آگاه به قرآن است، سپس با بلندترین آواز خود فریاد زند:ای عالم به قرآن!به وسیلۀ آن، تواضع را پیشه کن تا خدایت بالا برد و آن را وسیلۀ عزّت طلبی و تکبّر مساز تا خدا خوارت کند،ای دانای قرآن!خود را با آن برای خدا بیارای تا خدا تو را بیاراید و خود با آن برای مردم میارای تا خداوند تو را با او زشت سازد و هرکس تمام قرآن را حفظ کند گویا:نبوّت را در دل خود جای داده است ولی به وحی نمی رسد و هرکس قرآن را فراهم کند و آن را درک کند در برابر کسی که با او به نادانی عمل کند بردبار باشد و در برابر هرکس که به او خشم ورزد شکیبا باشد و خشم نکند و در برابر هرکس که به او تندی کند تیز نشود بخاطر قرآن چشم پوشی کند و ببخشد و هرکس قرآن بدو داده شده است و گمان برد به کسی بهتر از او داده شده هر آینه آنچه را خدا شمرده بزرگ دانسته و آنچه را خدا بزرگ دانسته کوچک شمرده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 705 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و قال فی الصحاح قولهم نولک أی تفعل کذا أی حقک و ینبغی لک و أصله من التناول و لا یغضب فیمن أی معه فیمن یجد من الوجد الغضب.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 487 

*****

یَغْضَبُ عَلَیْهِ(12)، ··· î

ص: 607


1- 3 . «التعاهد » : الاحتفاظ بالشیء وإحداث العهد به . وکذلک التعهّد والاعتهاد . وتعهّدت الشیء : تردّدت إلیه وأصلحتُه . وحقیقته : تجدید العهد به . ترتیب کتاب العین ، ج 2 ، ص 1302 ؛ المصباح المنیر ، ص 435 (عهد).
2- 4 . ثواب الأعمال ، ص 126 ، ح 1 ، بسنده عن أحمد بن محمّد بن عیسی ، عن الحسن بن محبوب ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1699 ، ح 8961 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 177 ، ح 7670 ؛ البحار ، ج 7 ، ص 305 ، ح 78 .
3- 5 . فی «بر » : «صوت » .
4- 6 . فی «ز» : - «به » .
5- 7 . فی «بر ، بف» : - «به» .
6- 8 . «الشَّین » : خلاف الزَّین ، والشین : العیب . وقد شانه یشینه . الصحاح ، ج 5 ، ص 2147 ؛ النهایة، ج 2 ، ص 521 (شین ) .
7- 9 . فی «بر ، بف» : - «به » . وفی شرح المازندرانی : + «و » .
8- 10 . فی شرح المازندرانی : «لکنّه» بدون الواو .
9- 11 . فی «ص ، بر » وحاشیة «بف » : «فنوّله » . ونولُک أن تفعل کذا ، أی حقّک وینبغی لک . وأصله من التناول ، کأنّک قلت : تناوُلُک کذا وکذا . الصحاح ، ج 5 ، ص 1836 (نول) .
10- 12 . هو یجهل علی قومه : یتسافه علیهم . أساس البلاغة، ص 67 (جهل) . وفی الوافی : «أن لایجهل ، أی لایطیش ولایشتم » .
11- 13 . فی «ب » : «من » .
12- 1 . فی «بر» : - «علیه » .

وَ لاَ یَحِدُّ(1) فِیمَنْ یَحِدُّ(2)، وَ لکِنَّهُ یَعْفُو وَ یَصْفَحُ وَ یَغْفِرُ وَ یَحْلُمُ لِتَعْظِیمِ الْقُرْآنِ، وَ مَنْ أُوتِیَ الْقُرْآنَ فَظَنَّ أَنَّ(3) أَحَداً مِنَ النَّاسِ أُوتِیَ أَفْضَلَ مِمَّا أُوتِیَ، فَقَدْ عَظَّمَ مَا حَقَّرَ اللّهُ، وَ حَقَّرَ مَا عَظَّمَ اللّهُ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: همانا سزاوارترین مردمان بترس از خدا در نهان و عیان آن کس است که قرآن را دربردارد، و هر آینه سزاوارترین مردمان در نهان و آشکار بنماز خواندن و روزه گرفتن آن کس است که قرآن را در بردارد، سپس بآواز بلند فرمود: ای دارندۀ قرآن بوسیلۀ آن فروتنی پیشه کن تا خدایت بالا برد، و بدان وسیله تکبرورزی و عزت طلبی نکن که خدا خوار و زبونت کند، ای در بردارندۀ قرآن برای خدا خود را بدان بیارای تا خدایت بدان بیاراید و با قرآن برای مردمان خودآرائی نکن که خدایت ترا بدان زشت کند، هر که قرآن را (با تدبر و فهمیدن) ختم کند گویا نبوت را در دل خود جای داده ولی باو وحی نمیرسد، و هر که قرآن را آن طور که شاید فراهم کند (چنین کسی) در برابر آن کس که با او نادانی کند (بردباری ورزد چون او) نادانی نکند، و در در برابر کسی که بر او خشم گیرد (شکیبائی ورزد و) خشم نکند، و با هر کس که با او تندی کند تندی نکند، ولی بگذرد و ندیده گیرد و بیامرزد و حلم ورزد بخاطر بزرگ داشت قرآن، و هر که قرآن بدو داده شود و باز گمان کند که بیک تن از مردم بهتر از آنچه او دارد چیزی داده اند آن کس بزرگ دانسته آنچه را خدا کوچک شمرده، و کوچک دانسته آنچه را خداوند بزرگ شمرده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 406 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود:سزاوارتر مردم به ترس از خدا در نهان و عیان دارای علم به قرآن آن است و راستی که سزاوارتر مردم در نهان و عیان به نماز خواندن و روزه گرفتن عالم به قرآن است،سپس به بلندترین آوازش فریاد زد:ای عالم به قرآن!به وسیلۀ آن تواضع پیشه کن تا خدایت بالا برد و آن را وسیلۀ عزّت طلبی و تکبّر مساز تا خدا خوارت کند،ای دانای قرآن!خود را با آن برای خدا بیارای تا خدا تو را بیاراید و خود را بدان برای مردم میارای تا خدا بدو تو را زشت نماید،هر که تمام قرآن را حفظ کند گویا:نبوّت را در دل خود جای داده است ولی با وحی نمی رسد و هر که قرآن را فراهم کند و آن را درک کند در برابر کسی که با او نادانی کند بردبار باشد و در برابر هر که به او خشم کند شکیبا باشد و خشم نکند و در برابر هر که به او تندی کند تند نشود ولی بگذرد و چشم پوشد و بیامرزد و بردبار باشد به خاطر تعظیم قرآن و هر که به او تندی کند تند نشود ولی بگذرد و چشم پوشد و بیامرزد و بردبار باشد به خاطر تعظیم قرآن و هر که قرآن بدو داده شده است و گمان برد به کسی بهتر او داده شده هر آینه آنچه را خدا کوچک شمرده بزرگ دانسته و آنچه را خدا بزرگ دانسته کوچک شمرده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 401 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:سزاوارترین مردم به ترس از خدا در پنهان و آشکار،کسی است که قرآن را حفظ دارد و براستی که سزاوارترین مردم در نهان و آشکار به نماز خواندن و روزه گرفتن،آگاه به قرآن است، سپس با بلندترین آواز خود فریاد زند:ای عالم به قرآن!به وسیلۀ آن، تواضع را پیشه کن تا خدایت بالا برد و آن را وسیلۀ عزّت طلبی و تکبّر مساز تا خدا خوارت کند،ای دانای قرآن!خود را با آن برای خدا بیارای تا خدا تو را بیاراید و خود با آن برای مردم میارای تا خداوند تو را با او زشت سازد و هرکس تمام قرآن را حفظ کند گویا:نبوّت را در دل خود جای داده است ولی به وحی نمی رسد و هرکس قرآن را فراهم کند و آن را درک کند در برابر کسی که با او به نادانی عمل کند بردبار باشد و در برابر هرکس که به او خشم ورزد شکیبا باشد و خشم نکند و در برابر هرکس که به او تندی کند تیز نشود بخاطر قرآن چشم پوشی کند و ببخشد و هرکس قرآن بدو داده شده است و گمان برد به کسی بهتر از او داده شده هر آینه آنچه را خدا شمرده بزرگ دانسته و آنچه را خدا بزرگ دانسته کوچک شمرده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 705 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و قال فی الصحاح قولهم نولک أی تفعل کذا أی حقک و ینبغی لک و أصله من التناول و لا یغضب فیمن أی معه فیمن یجد من الوجد الغضب.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 487 

*****

6- الحدیث

6/3492 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللّهِ(5)، عَنْ عُبَیْسِ بْنِ هِشَامٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا صَالِحٌ الْقَمَّاطُ، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «النَّاسُ أَرْبَعَةٌ» فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، وَ مَا هُمْ؟ فَقَالَ : «رَجُلٌ أُوتِیَ الاْءِیمَانَ وَ لَمْ یُوءْتَ الْقُرْآنَ، وَ رَجُلٌ أُوتِیَ الْقُرْآنَ وَ لَمْ یُوءْتَ الاْءِیمَانَ، وَ رَجُلٌ 2 / 605

أُوتِیَ الْقُرْآنَ وَ أُوتِیَ الاْءِیمَانَ، وَ رَجُلٌ لَمْ یُوءْتَ الْقُرْآنَ وَ لاَ(6) الاْءِیمَانَ».

قَالَ: قُلْتُ(7): جُعِلْتُ فِدَاکَ، فَسِّرْ لِی حَالَهُمْ.

فَقَالَ (8): «أَمَّا الَّذِی أُوتِیَ الاْءِیمَانَ وَ لَمْ یُوءْتَ الْقُرْآنَ، فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ التَّمْرَةِ(9) ، طَعْمُهَا

حُلْوٌ وَ لاَ رِیحَ لَهَا. وَ أَمَّا الَّذِی أُوتِیَ الْقُرْآنَ وَ لَمْ یُوءْتَ الاْءِیمَانَ، فَمَثَلُهُ(10) کَمَثَلِ الاْآسِ(11)،

ص: 608


1- 2 . فی «ج ، بس » والوسائل : «ولایجد» . من الوجد بمعنی الغضب . ویقال : حدَّ یَحِدُّ حَدّا وحِدَّةً : إذا غَضِبَ . النهایة ، ج 1 ، ص 353 (حدد) . وفی شرح المازندرانی : «یحدّ ... من الحدّة ، بالکسر ، وهی الطیش والنزق والوثوب والخفّة عند الغضب » .
2- 3 . فی «ج ، بس » ومرآة العقول والوسائل : «یجد » . من الوجد بمعنی الغضب .
3- 4 . فی الوسائل : - «أنّ» .
4- 5 . راجع : معانی الأخبار ، ص 279 الوافی ، ج 9 ، ص 1706 ، ح 8973 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 181 ، ح 7676 .
5- 6 . فی «ز «الحسن بن عبداللّه » . وهو علی فرض صحّة النسخة ، منسوب إلی الجدّ ؛ فإنّ الحسن هذا ، هوالحسن بن علیّ بن عبداللّه بن المغیرة .
6- 7 . فی الوافی : «ولم یؤت » بدل «ولا».
7- 8 . فی «ص ، بر ، بف » والوافی : «فقلت » .
8- 9 . فی الوافی : «قال » .
9- 10 . هکذا فی «ب ، ش ، و ، بج ، بد ، بل ، بو ، جح ، جس ، جف ، جق ، جک ، جه» وحاشیة «ج » وشرح المازندرانی والوافی . وفی سائر النسخ والمطبوع : «الثمرة» .
10- 1 . فی «بس» : - «فمثله » .
11- 2 . «الآس» : شجر عطر الرائحة ، وهو بأرض العرب کثیر ، ینبت فی السهل والجبل ، وخضرته دائمة أبدا ویسمو حتّی یکون شجرا عظاما ، واحدته : آسة . (ویقال له بالفارسیّة : مورد) . راجع : لسان العرب ، ج 6 ، ص 19 ؛ المصباح المنیر ، ص 29 (أوس) .

رِیحُهَا طَیِّبٌ، وَ طَعْمُهَا مُرٌّ. وَ أَمَّا مَنْ(1) أُوتِیَ الْقُرْآنَ وَ الاْءِیمَانَ(2)، فَمَثَلُهُ(3) کَمَثَلِ الاْءُتْرُجَّةِ(4)، رِیحُهَا طَیِّبٌ، وَ طَعْمُهَا طَیِّبٌ . وَ أَمَّا الَّذِی لَمْ یُوءْتَ الاْءِیمَانَ وَ لاَ الْقُرْآنَ(5)، فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْحَنْظَلَةِ، طَعْمُهَا مُرٌّ، وَ لاَ رِیحَ لَهَا».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابان تغلب از امام صادق علیه السّلام حدیث کند که فرمود: مردم بر چهار گونه هستند، من عرضکردم: فدایت شوم آنها کیانند؟ فرمود: یکی مردی که ایمان دارد ولی قرآن باو داده نشده،(دیگر) مردی که قرآن را دارد ولی ایمان ندارد،(سوم) مردی که هم قرآن را باو داده اند و هم ایمان را،(چهارم) مردیکه نه قرآن را دارا است و نه ایمان دارد، عرضکردم: قربانت گردم برای من حال اینها را بیان و شرح فرمائید، فرمود: اما آنکه ایمان دارد ولی قرآن بدو داده نشده چون میوه (یا خرما) ایست که مزه اش شیرین است ولی بو ندارد، و اما آن کس که قرآن را دارا است ولی ایمان ندارد چون برگ درخت مورد است که بویش خوش ولی مزه اش تلخ است، و اما آن کس که هم قرآن را دارا است و هم ایمان دارد چون ترنج است که هم خوشبو است و هم خوش مزه، و اما آن کس که نه قرآن باو داده شده و نه ایمان مانند هندوانه بو جهل است که نه بو دارد و مزه اش نیز تلخ است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 407 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از ابان تغلب،از امام صادق(علیه السّلام)که فرمود:مردم چهار دسته اند،گفتم:قربانت،چه هستند؟فرمود: 1-مردی که ایمانش داده و قرآنش ندادند.2-مردی که قرآنش داده و ایمانش ندادند. 3-مردی که قرآنش داده و ایمانش هم دادند.4-مردی که نه قرآن به او داده شده و نه ایمان. گوید:گفتم:قربانت،حال آنها را برایم شرح کن،فرمود: آنکه ایمان داده شده و قرآن نمی داند،چون میوه(خرماخ)ای است که شیرین است و بو ندارد و اما آنکه قرآن می داند و ایمان ندارد چون مورد است که خوش بو است و تلخ مزّه است و اما آنکه هم قرآن به او داده شده و هم ایمان چون ترنج است که خوش بو و خوش مزّه است و اما آنکه نه ایمان به او داده شده و نه قرآن،چون حنظل است(هندوانۀ ابو جهل)تلخ است و بو ندارد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 403 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-«ابان بن تغلب»،از امام صادق علیه السّلام روایت می کند که حضرت فرمود: مردم چهار دسته اند،گفتم:قربانت،چگونه؟فرمود:

1-مردی که ایمانش را داده و قرآنش را نداده اند.

2-مردی که قرآنش را داده و ایمانش را نداده اند.

3-مردی که قرآن و ایمانش را داده اند.

4-مردی که قرآن و ایمانش را نداده اند.

گوید:گفتم:قربانت،حال آنها را برایم شرح کن،فرمود:آنکه ایمان داده شده و قرآن نمی داند،همچون میوه ای است که شیرین است و بو ندارد و اما آنکه قرآن می داند و ایمان ندارد چون درخت مورد (درختی است که برگهایش سبز است)خوش بوست تلخ مزّه است و اما آنکه هم قرآن به او داده شده و هم ایمان چون ترنج است که خوش بو و خوش مزّه است و اما آنکه نه ایمان به او داده شده و نه قرآن،چون حنظل است(هندوانۀ ابوجهل)تلخ است و بی بو.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 707 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 487 

*****

7- الحدیث

7/3493. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ جَمِیعاً، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ، عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، قَالَ:

قُلْتُ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام : أَیُّ الاْءَعْمَالِ أَفْضَلُ؟ قَالَ (7): «الْحَالُّ الْمُرْتَحِلُ»(8) قُلْتُ:

وَ مَا الْحَالُّ الْمُرْتَحِلُ؟ قَالَ : «فَتْحُ الْقُرْآنِ وَ خَتْمُهُ، کُلَّمَا جَاءَ بِأَوَّلِهِ(9) ارْتَحَلَ فِی آخِرِهِ».

ص: 609


1- 3 . فی« ز » والوافی : «الذی » بدل «من » .
2- 4 . فی «ز » : «الإیمان والقرآن » .
3- 5 . فی «ز» : - «فمثله » .
4- 6 . فی «بس » : «الاُترنجة » . وفی شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 24 : «الاُترُجّ ، بضمّ الهمزة والراء ، بینهما تاء مثنّاة ساکنة وآخرها جیم ثقیلة ، وقد تخفّف ویزاد قبلها نون ساکنة ، ویقال بحذف الألف مع الوجهین » . و«الاُتْرُجَّة» : فاکهة معروفة ، حامضه مسکّن غلمة النساء ، ویجلو اللون والکَلَف ، وقشره فی الثیاب یمنع السوس (ویقال له بالفارسیّة : ترنج) . راجع : المصباح المنیر ، ص 73 ؛ القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 285 (ترج) .
5- 7 . فی الوسائل : «القرآن ولا الإیمان » .
6- 8 . الوافی ، ج 9 ، ص 1707 ، ح 8975 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 178 ، ح 7671 ، من قوله : «وأمّا من اُوتی القرآن والإیمان».
7- 9 . فی «ص ، بر » : «فقال » .
8- 10 . فی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 488 : «الحالّ المرتحل ، أی عمله» . وفی النهایة ، ج 1 ، ص 430 (حلل) : «وفیه أنّه سئل : أیّ الأعمال أفضل ؟ فقال : الحالّ المرتحل ، قیل : وما ذاک ؟ قال : الخاتِم المفتتح ، وهو الذی یختم القرآن بتلاوته ، ثمّ یفتتح التلاوة من أوّله ، شبّهه بالمسافر یبلغ المنزل فیحلّ فیه ، ثمّ یفتتح سیره ، أی یبتدئه ، وکذلک قرّاء أهل مکّة إذا ختموا القرآن بالتلاوة ابتدأوا وقرأوا الفاتحة وخمس آیات من أوّل سورة البقرة إلی «وَأُلئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» [البقرة (2) : 5] ، ثمّ یقطعون القراءة ویسمّون فاعل ذلک : الحالّ المرتحل ، أی ختم القرآن وابتدأ بأوّله ولم یفصل بینهما بزمان ، وقیل : أراد بالحالّ المرتحل الغازی الذی لایقفُل عن غزو إلاّ عقبه بآخر» .
9- 1 . فی المعانی : «حلّ فی أوّله » . وفی الوافی : «جاء بأوّله ، کأنّه کان: حلّ بأوّله ، فصحّف» .

وَ قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ أَعْطَاهُ اللّهُ(1) الْقُرْآنَ، فَرَأی أَنَّ رَجُلاً(2) أُعْطِیَ(3) أَفْضَلَ مِمَّا أُعْطِیَ، فَقَدْ صَغَّرَ عَظِیماً، وَ عَظَّمَ صَغِیراً».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

زهری گوید: بحضرت علی بن الحسین علیهما السلام عرضکردم: کدام عمل بهتر است؟ فرمود: عمل آن کس که فرود آید و کوچ کند، عرضکردم: او کیست (و یعنی چه؟) فرمود: قرآن را باز کند (و خواندنش را آغاز کند) و بانجام رساند و هر زمان که از اولش درآید بآخرش کوچ کند. و فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده: هر کس که خدا قرآن باو داد و چنان پندارد که بمردی بهتر از او چیزی داده اند خیر بزرگی را کوچک شمرده و کوچکی را بزرگ دانسته است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 407 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-زهری گوید:به علی بن الحسین(علیهما السّلام)گفتم:کدام عمل بهتر است؟فرمود:عمل حال مرتحل(در آید و کوچ کند)گفتم: حال مرتحل چیست؟فرمود:خواندن قرآن را آغاز کند و به انجام رساند و هر زمانی که از اول قرآن شروع کرد تا آخر برساند گوید: فرمود(علیه السّلام)که:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است:به هر کس خدا قرآن داد و پندارد که خدا به دیگری بهتر از او عطائی داده است،هر آینه بزرگی را کوچک شمرده و کوچکی را بزرگ شمرده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 403 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-«زهری»گوید:به علی بن الحسین علیه السّلام گفتم:کدام عمل بهتر است؟فرمود: عمل حال مرتحل(درآید و کوچ کند)گفتم:حال مترحل چیست؟ فرمود:خواندن قرآن را آغاز کند و به انجام رساند و هر زمانی که از اول قرآن شروع کرد تا آخر برساند.

گوید:فرمود علیه السّلام که:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:به هرکس خدا قرآن داد چنین پندارد که به مردی بهتر از او چیزی داده اند هر آینه جز بزرگی را کوچک شمرده و کوچکی را بزرگ شمرده است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 709 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. الحال المرتحل أی عمله، و فی النهایة فیه أنه سئل أی الأعمال أفضل فقال: الحال المرتحل، قیل: و ما ذلک قال الخاتم المفتتح هو الذی یختم القرآن بتلاوته ثم یفتتح التلاوة من أوله شبهه بالمسافر یبلغ المنزل فیحل فیه ثم یفتتح السیر أی یبتدأ به و کذلک قراءة مکة إذا ختموا القرآن بالتلاوة ابتدءوا و قرءوا الفاتحة و خمس آیات من أول سورة البقرة إلی قوله

(هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ)

ثم یقطعون القراءة و یسمون فاعل ذلک الحال المرتحل أی أنه ختم القرآن و ابتدأ بأوله و لم یفصل بینهما بزمان.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 488 

*****

8- الحدیث

8/3494 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ رُشَیْدٍ(5)، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ، قَالَ:

قَالَ لِی(6) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَهُوَ غَنِیٌّ(7) وَ لاَ(8) فَقْرَ بَعْدَهُ، وَ إِلاَّ مَا بِهِ(9) غِنًی(10)».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

معاویة بن عمار گوید: امام صادق علیه السّلام بمن فرمود: هر که قرآن بخواند او بی نیاز شود و نیازی پس از آن نیست، و گر نه (اگر قرآن بی نیازش نکند) هیچ چیز او را بی نیاز نکند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 408 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-از امام صادق(علیه السّلام)که فرمود: هر که قرآن را بخواند،بی نیاز شود و پس از آن نیازی ندارد و گر نه به هیچ بی نیازی دست نیابد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 405 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس قرآن بخواند،بی نیاز شود و پس از آن نیازی ندارد وگرنه به هیچ بی نیازی دست نیابد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 709 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و الإمابة عنی أی الاهتمام و فی بعض النسخ و الأمانة عنی و فی بعضها إلا ما به غنی أی إن لم یکن قرأ القرآن فلیس هو بغنی و إن جمع الأموال أو إن لم یرض بغنی القرآن فلا یحصل له بعده غنی و الله یعلم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 488 

*****

9- الحدیث

2 / 606

9/3495 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ، عَنْ أَبِی

جَمِیلَةَ، عَنْ جَابِرٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : یَا مَعَاشِرَ قُرَّاءِ الْقُرْآنِ، اتَّقُوا اللّهَ

ص: 610


1- 2 . فی شرح المازندرانی : - «اللّه » .
2- 3 . فی «بر ، بف » والوافی والمعانی : «أحدا » .
3- 4 . فی المعانی : + «شیئا » .
4- 5 . معانی الأخبار، ص 190 ، ح 1 ، بسنده عن القاسم بن محمّد الأصبهانی ، عن سلیمان بن داود المنقری . ثواب الأعمال ، ص 127 ، ح 1 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، إلی قوله : «کلّما جاء بأوّله ارتحل فی آخره» مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1708 ، ح 8976 ؛ الوسائل ، ج 5 ، ص 331 ، ح 6705 ، من قوله : «وقال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : من أعطاه اللّه» ؛ و ج 6 ، ص 186 ، ح 7688 .
5- 6 . فی «بر ، بف ، جر» وحاشیة «ج » : «سلیم بن راشد » .
6- 7 . فی «ز ، بر » والوافی وثواب الأعمال : - «لی » .
7- 8 . فی «بر » والوافی : «الغنیّ » .
8- 9 . فی شرح المازندرانی والوسائل : «لا» بدون الواو .
9- 10 . فی «د » وحاشیة «ج ، ص » : «الأمانة » . وفی مرآة العقول : «الإمابة » کلاهما بدل «إلاّ ما به » . وفسّرها بالاهتمام ، ولم نعثر علیه .
10- 11 . فی الوافی : «وذلک لأنّ فی القرآن من المواعظ ما إذا التّعظ به استغنی عن غیر اللّه فی کلّ ما یحتاج إلیه و إن لم یستغن بالقرآن فیما یغنیه شیء . وهذا أحد معانی قوله صلی الله علیه و آله : من لم یتغنّ بالقرآن فلیس منّا» .
11- 12 . ثواب الأعمال ، ص 128 ، ح 1 ، بسنده عن أحمد بن أبی عبداللّه ، عن محمّد بن عیسی بن عبید ، عن سلیمان بن راشد ، عن أبیه . معانی الأخبار ، ص 279 ، تمام الروایة فیه : «وروی أنّ من قرأ القرآن فهو غنیّ لا فقر بعده» الوافی ، ج 9 ، ص 1708 ، ح 8978 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 178 ، ح 7672 .

_ عَزَّ وَ جَلَّ _ فِیمَا حَمَّلَکُمْ مِنْ کِتَابِهِ، فَإِنِّی مَسْؤُولٌ، وَ إِنَّکُمْ مَسْؤُولُونَ، إِنِّی مَسْؤُولٌ عَنْ تَبْلِیغِ الرِّسَالَةِ(1)، وَ أَمَّا أَنْتُمْ، فَتُسْأَلُونَ عَمَّا حُمِّلْتُمْ مِنْ کِتَابِ اللّهِ(2) وَ سُنَّتِی».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده: ای گروه قرآن خوانان از خدای عز و جل بپرهیزید در آنچه از کتاب خود بشما داده است زیرا که من مسئولم و شما هم مسئول هستید، من از رساندن و تبلیغ رسالت مسئولم، و شما از آنچه از قرآن و سنت من در بردارید مسئول هستید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 408 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از امام باقر(علیه السّلام)که فرمود: ای گروه قرآن خوانان!از خدای عز و جل بپرهیزید در آنچه از کتاب خود به شما داده است،زیرا من مسئولم و شما هم مسئولید،من مسئولم از تبلیغ و رسالت و شما هم مسئولید از آنچه که از کتاب خدا و سنّت من دریافتید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 405 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-امام باقر علیه السّلام فرمود:ای گروه قرآن خوانان!از خدای عزّ و جلّ بپرهیزید در آنچه از کتاب خود به شما داده است،زیرا من مسئولم و شما هم مسئولید،من مسئولم از تبلیغ و رسالت و شما هم مسئولید از آنچه که از کتاب خدا و سنّت من دریافتید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 709 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 488 

*****

10- الحدیث

10/3496 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ، عَنْ حَفْصٍ(4)، قَالَ:

سَمِعْتُ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ علیهماالسلام یَقُولُ لِرَجُلٍ : «أَتُحِبُّ الْبَقَاءَ فِی الدُّنْیَا؟» فَقَالَ : نَعَمْ، فَقَالَ : «وَ لِمَ؟» قَالَ: لِقِرَاءَةِ «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ»، فَسَکَتَ عَنْهُ، فَقَالَ لَی(5) بَعْدَ سَاعَةٍ : «یَا حَفْصُ، مَنْ مَاتَ مِنْ أَوْلِیَائِنَا وَ شِیعَتِنَا وَ لَمْ یُحْسِنِ الْقُرْآنَ، عُلِّمَ فِی قَبْرِهِ لِیَرْفَعَ اللّهُ بِهِ مِنْ دَرَجَتِهِ؛ فَإِنَّ(6) دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ عَلی قَدْرِ(7) آیَاتِ الْقُرْآنِ، یُقَالُ(8) لَهُ: اقْرَأْ(9) وَ ارْقَ ، فَیَقْرَأُ(10)، ثُمَّ یَرْقی».

قَالَ حَفْصٌ: فَمَا(11) رَأَیْتُ أَحَداً أَشَدَّ خَوْفاً عَلی نَفْسِهِ مِنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیهماالسلام وَ لاَ أَرْجَی النَّاسِ(12) مِنْهُ، وَ کَانَتْ قِرَاءَتُهُ حُزْناً، فَإِذَا قَرَأَ فَکَأَنَّهُ یُخَاطِبُ إِنْسَاناً.(13)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حفص گوید: از حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام شنیدم که بمردی میفرمود: آیا ماندن در دنیا را دوست داری؟ عرضکرد: آری، فرمود: برای چه؟ عرضکرد: برای خواندن«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

»، حضرت سکوت فرمود و پس از ساعتی بمن فرمود: ای حفص هر که از دوستان و شیعیان ما بمیرد و قرآن را خوب نداند در قبر باو یاد دهند تا خداوند بدان وسیله درجه اش را بالا برد زیرا درجات بهشت برابر با آیات قرآن است باو گفته شود: بخوان و بالا رو، پس میخواند و بالا میرود، حفص گوید: من احدی را ندیدم که بر خود بیمناکتر باشد از حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام و نه امیدوارتر از او دیدم، و قرآن را محزون (و با ناله) میخواند، و هنگامی که قرآن میخواند گویا با انسانی روبرو سخن گوید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 408 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-از حفص گوید:از امام کاظم(علیه السّلام)شنیدم به مردی می فرمود:تو دوست داری در دنیا بمانی؟در پاسخ گفت:آری، فرمود:برای چه؟جواب گفت:برای خواندن«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

»،و امام(علیه السّلام)چیزی نگفت:و پس از ساعتی فرمود:ای حفص!هر که از دوستان و شیعیان ما بمیرد و قرآن را خوب نداند،در گورش به او یاد دهند تا خدا به وسیلۀ آن درجه اش را بالا برد،زیرا درجات بهشت به اندازۀ آیات قرآن است،به او گفته شود:بخوان و بالا رو و می خواند و بالا می رود،حفص گوید:من احدی را ندیدم بر خود بترسد چون موسی بن جعفر،و احدی را ندیدم از آن حضرت امیدوارتر باشد و قرآن خواندنش با ناله بود،و چون قرآن می خواند گویا با کسی سخن می گفت.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 405 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-حفص گوید:از امام کاظم علیه السّلام شنیدم به مردی می فرمود:تو دوست داری در دنیا بمانی؟در پاسخ گفت:آری،فرمود:برای چه؟جواب گفت:برای خواندن

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

،و امام علیه السّلام چیزی نگفت:و پس از ساعتی فرمود:ای حفص!هرکس از دوستان و شیعیان ما بمیرد و قرآن را خوب نداند،در گورش به او یاد دهند تا خدا به وسیلۀ آن درجه اش را بالا برد،زیرا درجات بهشت به اندازۀ آیات قرآن است،به او گفته شود: بخوان و بالا رو و می خواند و بالا می رود،حفص گوید:من احدی را مانند موسی بن جعفر ندیدم که بر خود بترسد و احدی را ندیدم از آن حضرت امیدوارتر باشد و قرآن را با ناله بخواند،و چون قرآن می خواند گویا با کسی سخن می گوید.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 711 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 489 

*****

ص: 611


1- 1 . فی البحار : «تبلیغی » بدل «تبلیغ الرسالة».
2- 2 . فی البحار : «ربّی » .
3- 3 . الوافی ، ج 9 ، ص 1704 ، ح 8969 ؛ البحار ، ج 7 ، ص 283 ، ح 8 .
4- 4 . فی «بر ، بف ، جر» : + «بن غیاث » .
5- 5 . هکذا فی «ج ، د ، ز ، بر ، بف » والوافی . وفی سائر النسخ والمطبوع : «له » .
6- 6 . فی الوسائل ، ح 7689 : «إنّ » .
7- 7 . فی «ص » وثواب الأعمال : + «عدد» . وفی «بر » : «عدد» بدل «علی قدر» .
8- 8 . فی «بر» : «فقال».
9- 9 . فی «ز » : + «آیة » .
10- 10 . فی حاشیة «ج » : + «آیة » .
11- 11 . فی «بر ، بف » والوافی والوسائل، ح 7750 والبحار «ما » .
12- 12 . فی «بر» والوسائل ، ح 7750 والبحار : «للنّاس » .
13- 13 . ثواب الأعمال ، ص 157 ، ح 10 ، بسنده عن حفص بن غیاث ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، إلی قوله : «یقال له : اقرأ وارق» . الأمالی للصدوق ، ص 259 ، المجلس 57 ، ضمن ح 10 ، بسند آخر عن الصادق علیه السلام . الفقیه ، ج 2 ، ص 628 ، ح 3218 ، مرسلاً عن أمیرالمؤمنین علیه السلام ، ضمن وصیّته لابنه محمّد بن الحنفیّة ، وفیهما من قوله : «فإنّ درجات الجنّة» إلی قوله : «فیقرأ ثمّ یرقی» مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1711 ، ح 8981 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 187 ، ح 7689 ، من قوله : «فإنّ درجات الجنّة» إلی قوله : «فیقرأ ثمّ یرقی» ؛ وص 208 ، ح 7750 ؛ البحار ، ج 48 ، ص 111 ، ح 18، وفیهما من قوله : «فما رأیت أحدا أشدّ خوفا» .

11- الحدیث

11/3497 . عَلِیٌّ(1)، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : حَمَلَةُ الْقُرْآنِ عُرَفَاءُ(2) أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَ الْمُجْتَهِدُونَ(3) قُوَّادُ أَهْلِ الْجَنَّةَ، وَ الرُّسُلُ سَادَةُ(4) أَهْلِ الْجَنَّةَ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: حاملین قرآن نمایندگان و سرپرستان اهل بهشتند، و مجتهدان جلوداران اهل بهشتند، و پیامبران آقایان اهل بهشتند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 409 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: قرآن خوانان معرفان اهل بهشتند،و مجتهدان و کوشایان در دین و عبادت افسران اهل بهشتند،و رسولان خدا آقایان اهل بهشتند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 407 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

قرآن خوانان شما بندگان بهشتند،و مجتهدان و جلوداران بهشتیانند و پیامبران آقایان اهل بهشت اند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 711 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و قال فی النهایة العرفاء هو جمع عریف، و هو القیم بأمور القبیلة و الجماعة یلی أمورهم و یتعرف الأمیر منه أحوالهم قواد أی یقودونهم إلیها، و فی النهایة و فیه أن قریشا قادة زادة أی یقودون الجیوش و هو جمع قائد.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 489 

*****

(2) باب من یتعلّم القرآن بمشقّةٍ

1- الحدیث

1/3498 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ جَمِیعاً، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ، عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «إِنَّ الَّذِی یُعَالِجُ(6) الْقُرْآنَ، وَ یَحْفَظُهُ(7)

ص: 612


1- 1 . فی «ز » وحاشیة «ج » : + «بن إبراهیم » .
2- 2 . «العرفاء » : جمع عَریف ، وهو القیّم باُمور القبیلة ، أو الجماعة من الناس یلی اُمورهم ویتعرّف الأمیر منه أحوالهم . فعیل بمعنی فاعل . النهایة، ج 3 ، ص 218 (عرف).
3- 3 . فی الجعفریّات : «والمجاهدون فی سبیل اللّه » بدل «والمجتهدون » . و«الجُهْد » : الوسع والطاقة . و«الجَهْد » : المشقّة . وقیل : المبالغة والغایة . وقیل : هما لغتان فی الوُسع والطاقة . والاجتهاد المبالغة فی الجُهد . النهایة ، ج 1 ، ص 320 ؛ مجمع البحرین ، ج 1 ، ص 331 (جهد) . وفی شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 27 : «القوّاد ، بالضمّ ، والقادة : جمع القائد . والمجتهدون ، هم الذین علموا الکتاب والسنّة النبویّة ظاهرهما وباطنهما ، واستنبطوا ما هو المقصود منهما ، وأمروا بالمعروف ونهوا عن المنکر ، وهم الراسخون فی العلم ثمّ العلماء التابعون لهم » .
4- 4 . فی «د » : «سادات » .
5- 5 . الجعفریّات ، ص 76 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه ، عن رسول اللّه صلوات اللّه علیهم ، مع اختلاف یسیر. وفی الخصال ، ص 28 ، باب الواحد ، ح 100 ؛ ومعانی الأخبار ، ص 323 ، ح 1 ، بسند آخر عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فیهما : «حملة القرآن عرفاء أهل الجنّة» الوافی ، ج 9 ، ص 1709 ، ح 8979 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 179 ، ح 7673 ، إلی قوله : «عرفاء أهل الجنّة».
6- 1 . عالَجت الشیءَ مُعالجةً وعلاجا : إذا زاولتَه ومارسته . الصحاح ، ج 1 ، ص 330 ؛ لسان العرب ، ج 2 ، ص 327 (علج) .
7- 2 . فی ثواب الأعمال : «لیحفظه » بدل «ویحفظه » .

بِمَشَقَّةٍ مِنْهُ وَ قِلَّةِ حِفْظٍ(1)، لَهُ أَجْرَانِ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

فضیل بن یسار گوید: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که میفرمود: کسی که در بارۀ قرآن رنج کشد و بسختی و کم حافظه گیش آن را حفظ کند دو اجر دارد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 409 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از فضیل بن یسار،گوید:شنیدم امام صادق(علیه السّلام) می فرمود: راستی کسی که با قرآن همدم است و آن را به مشقّت حفظ می کند دو اجر دارد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 407 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-فضیل بن یسار:می گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:

راستی کسی که با قرآن دوست و همدم است و آن را با زحمت و رنج حفظ می کند دو اجر دارد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 711 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 490 

*****

2- الحدیث

2/3499 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ، عَنِ 2 / 607

الصَّبَّاحِ بْنِ سَیَابَةَ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «مَنْ شُدِّدَ عَلَیْهِ فِی(3) الْقُرْآنِ، کَانَ لَهُ أَجْرَانِ؛ وَ مَنْ یُسِّرَ عَلَیْهِ(4)، کَانَ مَعَ(5) الاْءَوَّلِینَ(6)».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

صباح بن سیابه گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السّلام میفرمود: کسی که بسختی قرآن را یادگیرد دو اجر دارد و آن کس که بآسانی یاد گیرد با اولین است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 409 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امام صادق(علیه السّلام)می فرمود: هر که به سختی قرآن را یاد گیرد،دو اجر دارد،و هر که به آسانی یاد گیرد،با اوّلین باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 407 

*****

[ترجمه مصطفوی] :

2-امام صادق علیه السّلام می فرمود:

هرکس با سختی قرآن را یاد بگیرد،دو اجر دارد،و هرکس به آسانی یاد بگیرد،با اوّلین باشد.(شاید مراد از اولین نخستین گروهی باشند که در ایمان به خدا و رسول پیشی گرفتند)

3- الحدیث

3/3500. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ سُلَیْمٍ الْفَرَّاءِ، عَنْ رَجُلٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «یَنْبَغِی لِلْمُوءْمِنِ أَنْ لاَ یَمُوتَ حَتّی یَتَعَلَّمَ الْقُرْآنَ، أَوْ(8) یَکُونَ فِی تَعْلِیمِهِ(9)».(10)

ترجمه

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 412 " type="ref" class="ref">[ترجمه مصطفوی] :

1-امام صادق علیه السّلام،فرمود:قرآن عهد و فرمان خداونت با خلق خویش است پس چقدر شایسته است که مسلمان به فرمان آن گوش دهد و هر روز پنجاه آیه آن را بخواند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 719 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از زهری،گوید:از علی بن الحسین(علیهما السّلام)شنیدم می فرمود: آیات قرآن گنجینه هایند و هر زمانی که گنجینه ای گشودی بر تو سزا است که نگاه کنی در آن چیست.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 415 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-زهری،گوید:از علی بن الحسین علیه السّلام شنیدم می فرمود:

آیات قرآن گنجینه هایند و هر زمانی که گنجینه ای گشودی بر تو سزاوار است که نگاه کنی در آن چیست.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 719 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 493 

*****

5 _ بَابُ الْبُیُوتِ الَّتِی یُقْرَأُ فِیهَا الْقُرْآنُ

1- الحدیث

2 / 610

1/3509. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ لَیْثِ بْنِ أَبِی سُلَیْمٍ رَفَعَهُ، قَالَ:

قَالَ(5) النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : «نَوِّرُوا بُیُوتَکُمْ بِتِلاَوَةِ(6) الْقُرْآنِ ، وَ لاَ تَتَّخِذُوهَا قُبُوراً _ کَمَا فَعَلَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصَاری: صَلَّوْا فِی الْکَنَائِسِ وَ الْبِیَعِ(7)، وَ عَطَّلُوا بُیُوتَهُمْ _ فَإِنَّ الْبَیْتَ إِذَا کَثُرَ

ص: 618


1- 6 . قال الخلیل : «العَهْد : الوصیّة والتقدّم إلی صاحبک بشیء . ومنه اشتقّ العهد الذی یکتب للولاة . ویجمع علی : عهود» . وقال الراغب : «العهد : حفظ الشیء ومراعاته حالاً بعد حال ، وسمّی الموثق الذی یلزم مراعاته عهدا ... وعهد فلان إلی فلان یعهد ، أی ألقی إلیه العهد وأوصی بحفظه» . راجع : ترتیب کتاب العین ، ج 2 ، ص 1301 ؛ المفردات ، ص 591 (عهد).
2- 7 . الفقیه ، ج 2 ، ص 628 ، ح 3218 ، مرسلاً عن أمیرالمؤمنین علیه السلام ، فی ضمن وصیّته لابنه محمّد بن الحنفیّة ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1725 ، ح 8997 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 198 ، ح 7721 .
3- 1 . فی «ج ، د ، ص ، بس» : «کلّما» .
4- 2 . الوافی ، ج 9 ، ص 1725 ، ح 8999 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 198 ، ح 7222 .
5- 3 . فی «ج ، د ، ز ، ص ، بس» : + «لی» .
6- 4 . فی شرح المازندرانی ، ج 11، ص 31 : «والظاهر من التلاوة حقیقتها . ویمکن أن یراد بها الصلاة من باب تسمیة الشیء باسم أشرف أجزائه ؛ لیکمل التناسب مع قوله : «کما فعلت الیهود والنصاری صلّوا فی الکنائس» إلخ . ففیه حینئذٍ حثّ علی فعل الصلاة فی البیوت ، ولایبعد حملها علی النافلة» .
7- 5 . «الکنائس» : جمع الکنیسة ، وهو مُتَعَبَّدُ الیهود ، أو النصاری أو الکفّار و«البیع» : جمع البِیعة ، وهو ï متعبَّد النصاری . راجع : المصباح المنیر ، ص 542 ؛ القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 781 (کنس) ؛ و ج 2 ، ص 949 (بیع) .

فِیهِ تِلاَوَةُ(1) الْقُرْآنِ کَثُرَ خَیْرُهُ، وَ اتَّسَعَ أَهْلُهُ، وَ أَضَاءَ لاِءَهْلِ السَّمَاءِ ، کَمَا تُضِیءُ(2) نُجُومُ السَّمَاءِ(3) لاِءَهْلِ الدُّنْیَا».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) فرمود: خانه های خود را بتلاوت قرآن روشن کنید و آنها را گورستان نکنید چنانچه یهود و نصاری کردند، در کلیساها و عبادتگاههای خود نماز کنند، ولی خانه های خویش را معطل گذارده اند (و در آنها عبادتی انجام ندهند) زیرا که هر گاه در خانه بسیار تلاوت قرآن شد خیر و برکتش زیاد شود، و اهل آن بوسعت رسند، و آن خانه برای اهل آسمان درخشندگی دارد چنانچه ستارگان آسمان برای اهل زمین میدرخشند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 413 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)فرمود:خانه های خود را با خواندن قرآن روشن کنید و آنها را گورستان نشمارید چنانچه جهودان و ترسایان کردند،در همان کلیساها و معبدهای خود نماز خوانند و خانه های خود را معطّل و بی عبادت گذارند،زیرا چون در خانه بسیار قرآن خوانده شود،خیرش فراوان گردد و اهل آن توسعه یابند و برای اهل آسمان بدرخشد چنانچه اختران آسمان برای اهل زمین می درخشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 415 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خانه های خود را با خواندن قرآن روشن کنید و آن ها را گورستان نشمارید چنانچه جهودان و تراسایان کردند،در همان کلیساها و معبدهای خود نماز خوانند و خانه های خود را معطّل و بی عبادت گذارند،زیرا چون در خانه بسیار قرآن خوانده شود،خیرش فراوان گردد و اهل آن توسعه یابند و برای اهل آسمان بدرخشد چنانچه اختران آسمان برای اهل زمین می درخشند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 719 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرفوع. و قال فی مجمع البحار و منه و لا تجعلوا بیوتکم قبورا أی لا تجعلوها کالقبور فلا تصلوا فیها کالمیت لا یصلی فی قبره، لقوله: و اجعلوا من صلاتکم فی بیوتکم و لا تجعلوها قبورا، و قیل: لا تجعلوها کمقابر لا یجوز الصلاة فیها و الأول أوجه، و قال فی شرح المصابیح و لا تتخذوها قبورا معناه لا تجعلوا البیوت خالیة عن الصلاة شبه المکان الخالی عن العبادة بالقبر، و الغافل عنها بالمیت ثم أطلق القبر علی مقره و قیل معناه النهی عن الدفن فی البیوت.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 493 

*****

2- الحدیث

2/3510 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ جَمِیعاً، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ، عَنْ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ، عَنْ عَبْدِ الاْءَعْلی مَوْلی آلِ سَامٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الْبَیْتَ إِذَا کَانَ فِیهِ الْمَرْءُ(5) الْمُسْلِمُ یَتْلُو الْقُرْآنَ، یَتَرَاءَاهُ(6) أَهْلُ السَّمَاءِ ، کَمَا یَتَرَاءَی أَهْلُ الدُّنْیَا الْکَوْکَبَ(7) الدُّرِّیَّ فِی السَّمَاءِ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: خانه ای که در او شخص مسلمانی قرآن میخواند اهل آسمان آن خانه را بنگرند چنانچه اهل دنیا ستارۀ درخشان را در آسمان بنگرند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 413 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از امام صادق(علیه السّلام)که فرمود: چون در خانه ای مرد مسلمانی باشد که قرآن بخواند،اهل آسمان آن خانه را به یک دیگر بنمایند چنانچه اهل زمین اختران درخشان را به هم بنمایند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 417 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:چون در خانه ای مرد مسلمانی باشد که قرآن بخواند،اهل آسمان آن خانه را به یکدیگر نشان دهند چنانچه اهل زمین ستارگان درخشان را به هم نشان دهند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 721 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن، أو مجهول. و فی النهایة و من أهل الجنة یتراءون أهل علیین کما ترون الکوکب الدری أی ینظرون و یرون.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 494 

*****

3- الحدیث

3/3511 . مُحَمَّدٌ(9)، عَنْ أَحْمَدَ(10)؛ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ جَمِیعاً، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدِ اللّهِ(11)، عَنِ ابْنِ(12) الْقَدَّاحِ:

ص: 619


1- 6 . فی «بر» : - «تلاوة».
2- 7 . فی «ب» : «یضی ء».
3- 8 . فی «بر» : «النجوم» بدون «السماء» .
4- 9 . الوافی ، ج 9 ، ص 1737 ، ح 9020 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 200 ، ح 7727 .
5- 1 . فی «ب ، بس» : - «المرء».
6- 2 . فی شرح المازندرانی : «أی ینظرون ویرون ... أو المراد أنّ بعضهم یریه بعضا ، کما یتراءاه أهل الدنیا».
7- 3 . فی «ج ، ز» : «الکواکب» . وفی شرح المازندرانی : «الکوکب الدرّیّ : الشدید الإنارة ، کأنّه نسب إلی الدرّ تشبیها بصفائه . وقال الفرّاء : الکوکب الدرّیّ عند العرب هو العظیم المقدار . وقیل: هو أحد الکواکب الخمسة السیّارة».
8- 4 . الوافی ، ج 9 ، ص 1738 ، ح 9022 .
9- 5 . فی «ج ، ز» : + «بن یحیی» .
10- 6 . فی «د ، ز ، بر ،بف ، جر» : + «بن محمّد» .
11- 7 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، بر ، بف ، جر» : «عبد اللّه» . وهو سهو؛ فقد روی جعفر بن محمّد بن عبیداللّه ، عن عبداللّه بن میمون القدّاح کتابیه . راجع : رجال النجاشی ، ص 213 ، الرقم 557 ؛ الفهرست للطوسی ، ص 295 ، الرقم 443 ؛ معجم رجال الحدیث ، ج 4 ، ص 113 ، الرقم 2271 .
12- 8 . فی «د» : - «ابن» .

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : الْبَیْتُ الَّذِی یُقْرَأُ فِیهِ الْقُرْآنُ وَ یُذْکَرُ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ فِیهِ تَکْثُرُ(1) بَرَکَتُهُ، وَ تَحْضُرُهُ الْمَلاَئِکَةُ، وَ تَهْجُرُهُ الشَّیَاطِینُ، وَ یُضِیءُ لاِءَهْلِ السَّمَاءِ، کَمَا تُضِیءُ(2) الْکَوَاکِبُ(3) لاِءَهْلِ الاْءَرْضِ؛ وَ إِنَّ(4) الْبَیْتَ الَّذِی لاَ یُقْرَأُ

فِیهِ الْقُرْآنُ وَ لاَ یُذْکَرُ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ فِیهِ تَقِلُّ(5) بَرَکَتُهُ، وَ تَهْجُرُهُ(6) الْمَلاَئِکَةُ، وَ تَحْضُرُهُ الشَّیَاطِینُ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود علیه السّلام: که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: خانه ای که در آن قرآن خوانده شود و ذکر خدای عز و جل (و یاد او) در آن بشود، برکتش بسیار گردد، و فرشتگان در آن بیایند و شیاطین از آن دور شوند، و برای اهل آسمان می درخشد چنانچه ستارگان برای اهل زمین می درخشند، و خانه ای که در آن قرآن خوانده نشود و ذکر خدای عز و جل در آن نشود برکتش کم شود، و فرشتگان از آن دور شوند و شیاطین در آن حاضر گردند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 413 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-امیر المؤمنین(علیه السّلام)فرمود:خانه ای که در آن قرآن خوانده شود و یاد خدا عز و جل گردد،برکتش بسیار شود و فرشته ها در آن حاضر شوند و شیاطین آن را ترک کنند و برای اهل آسمان بدرخشد چنانچه اختران برای اهل زمین می درخشند و راستی خانه ای که در آن قرآن خوانده نشود و یاد خدا عز و جل در آن نگردد، برکتش کم شود و فرشته ها از آن دوری گزینند و شیاطین در آن حاضر شوند

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 417 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:خانه ای که در آن قرآن خوانده شود و یاد خدای عزّ و جلّ شود،برکتش بسیار گردد و فرشته ها در آن حاضر شوند و شیاطین آن را ترک کنند و برای اهل آسمان بدرخشد همانطور که ستارگان برای اهل زمین می درخشند و راستی خانه ای که در آن قرآن خوانده نشود و خدای عزّ و جلّ در آن یاد نشود،برکتش کم گردد و فرشته ها از آن دوری کنند و شیاطین در آن حضور پیدا کنند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 721 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 494 

*****

6 _ بَابُ ثَوَابِ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ

1- الحدیث

2 / 611

1/3512 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ؛ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ مُعَاذِ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سُلَیْمَانَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ قَائِماً فِی صَلاَتِهِ(8)، کَتَبَ اللّهُ(9) لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ مِائَةَ حَسَنَةٍ؛ وَ مَنْ قَرَأَهُ(10) فِی صَلاَتِهِ جَالِساً، کَتَبَ اللّهُ(11) لَهُ(12) بِکُلِّ حَرْفٍ خَمْسِینَ(13) حَسَنَةً؛ وَ مَنْ قَرَأَهُ(14) فِی غَیْرِ صَلاَتِهِ(15)، کَتَبَ اللّهُ(16) لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ

ص: 620


1- 9 . فی «ز ، بر» : «یکثر» .
2- 10 . فی «ب ، ج ، ص ، بر ، بس ، بف» والوافی والکافی ، ح 3198 : «یضیء».
3- 11 . فی «ص ، بر» والوافی : «الکوکب» . وفی الکافی ، ح 3198 : «الکوکب الدرّیّ».
4- 12 . فی «ز» : «فإنّ» . وفی الکافی ، ح 3198 : - «إنّ» .
5- 1 . فی «بر» : «یقلّ» .
6- 2 . فی «ز» : «یهجره» .
7- 3 . الکافی ، کتاب الدعاء ، باب ذکر اللّه عزّوجلّ کثیرا ، ضمن ح 3198 ، عن عدّة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد ، عن جعفر بن محمّد الأشعری ، عن ابن القدّاح ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، من دون الإسناد إلی أمیرالمؤمنین علیه السلام الوافی ، ج 9 ، ص 1737 ، ح 9021 ؛ الوسائل، ج 6 ، ص 199 ، ح 7725 .
8- 4 . فی «ج» : «صلاة» .
9- 5 . فی «بف» : - «اللّه» .
10- 6 . فی «ج ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف» : «قرأ» .
11- 7 . فی «بر ، بف» : - «اللّه» .
12- 8 . فی «ص» : - «له» .
13- 9 . فی «بر ، بس ، بف » : «خمسون » .
14- 10 . فی «ج ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف» : «قرأ» .
15- 11 . فی «بر ، بف» والوافی : «صلاة» .
16- 12 . فی «ب ، د ، ص ، بر ، بف» والوافی : - «اللّه» .

عَشْرَ حَسَنَاتٍ».(1)

قَالَ ابْنُ مَحْبُوبٍ(2): وَ قَدْ سَمِعْتُهُ مِنْ(3) مُعَاذٍ عَلی نَحْوٍ مِمَّا(4) رَوَاهُ ابْنُ سِنَانٍ.

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: هر که قرآن در حال ایستاده در نمازش بخواند خداوند بهر حرفی از آن صد حسنه برای او بنویسد، و هر کس آن را در نمازش نشسته بخواند خداوند بهر حرفی پنجاه حسنه برایش بنویسد و هر که قرآن را در غیر از نمازش بخواند خداوند بهر حرفی ده حسنه برایش بنویسد. ابن محبوب گوید: من مانند همین حدیث را از معاذ بن مسلم (یکی از راویان حدیث) شنیدم.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 414 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام باقر(علیه السّلام)،فرمود: هر که قرآن را ایستاده در نمازش بخواند،خدا به هر حرفش برای او صد حسنه نویسد و هر که نشسته در نمازش قرآن بخواند، خدا به هر حرف برایش پنجاه حسنه نویسد و هر که در جز نماز بخواند،خدا به هر حرف برایش ده حسنه نویسد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 419 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام باقر علیه السّلام،فرمود:هرکس قرآن را ایستاده در نمازش بخواند،خداوند برای هر حرفی از او صد حسنه برایش می نویسد و هرکس نشسته در نمازش قرآن بخواند،خداوند برای هر حرفی پنجاه حسنه برایش می نویسد و هرکس قرآن را در غیر نمازش بخواند،خداوند برای هر حرف ده حسنه برایش می نویسد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 721 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 495 

*****

2- الحدیث

2/3513. ابْنُ مَحْبُوبٍ(5)، عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ، عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَا یَمْنَعُ التَّاجِرَ مِنْکُمُ الْمَشْغُولَ فِی سُوقِهِ إِذَا رَجَعَ إِلی مَنْزِلِهِ أَنْ لاَ یَنَامَ حَتّی یَقْرَأَ سُورَةً مِنَ الْقُرْآنِ، فَتُکْتَبَ(6) لَهُ مَکَانَ کُلِّ آیَةٍ یَقْرَوءُهَا عَشْرُ حَسَنَاتٍ، وَ یُمْحی(7) عَنْهُ عَشْرُ سَیِّئَاتٍ؟».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: چه باز میدارد تاجری را که در بازار مشغول (بتجارت است) از اینکه چون (شب هنگام) بخانه باز میگردد نخوابد تا یک سوره از قرآن بخواند و بجای هر آیه که میخواند برایش ده حسنه نوشته شود و ده گناه از او محو گردد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 414 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: چه باز می دارد بازرگان شما را که چون از شغل بازارش به خانه اش بر می گردد،نخوابد تا یک سوره از قرآن بخواند تا نوشته شود برایش به جای هر آیه که می خواند ده حسنه و محو شود از او ده سیئه.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 419 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام،فرمود:چه عاملی بازرگانان را از این کار بازمی دارد که وقتی از تجارت فراغت یافته و بخانه بازگشت شب هنگام سوره یی از قرآن بخواند تا برای او هر آیه ای که می خواند ده حسنه برایش بنویسند و از او ده سیئه محو شود.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 723 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 495 

*****

3- الحدیث

3/3514. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ أَوْ غَیْرِهِ، عَنْ(9) سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ، عَنْ رَجُلٍ، عَنْ جَابِرٍ، عَنْ(10) مُسَافِرٍ، عَنْ بِشْرِ(11) بْنِ غَالِبٍ الاْءَسَدِیِّ:

ص: 621


1- 13 . ثواب الأعمال ، ص 126 ، ح 1 ، بسنده عن الحسن بن محبوب ، عن عبداللّه بن سلیمان ، عن أبی جعفر علیه السلام ، إلی قوله: «بکلّ حرف عشر حسنات» . الکافی ، کتاب الروضة ، ضمن ح 15076 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1726 ، ح 9001 ؛ الوسائل، ج 6 ، ص 187 ، ح 7690 .
2- 1 . معلّق علی صدر السند . ویروی المصنّف عن ابن محبوب ، بالطرق الثلاثة المتقدّمة .
3- 2 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، بر ، جر» . وفی «ز ، بس ، بف» والمطبوع : «عن» .
4- 3 . فی «بر ، بف» وحاشیة «ج» : «ما» .
5- 4 . السند معلّق علی سابقه .
6- 5 . فی «ب ، د ، ص ، بر ، بس» وشرح المازندرانی والوافی والوسائل : «فیکتب» . وفی «ج ، ز» : «فیکتب اللّه» کلاهما بدل «فتکتب» .
7- 6 . فی الوسائل : «وتمحی».
8- 7 . ثواب الأعمال ، ص 127 ، ح 1 ، بسنده عن أحمد بن محمّد ، عن الحسن بن محبوب الوافی ، ج 9 ، ص 1726 ، ح 9002 ؛ الوسائل، ج 6 ، ص 201 ، ح 7730 .
9- 8 . فی الوسائل : «وعن» . وهو سهو ؛ فقد روی علیّ بن الحکم کتاب سیف بن عمیرة ، کما روی عنه فی کثیرٍ من الأسناد . راجع : الفهرست للطوسی ، ص 224 ، الرقم 333 ؛ معجم رجال الحدیث ، ج 11 ، ص 599 _ 601 .
10- 9 . فی «ب ، د ، ز ، بف» والوسائل : «بن» .
11- 10 . فی الوسائل : «بشیر» . والمذکور فی کتب الرجال هو بشر بن غالب . راجع : رجال البرقی ، ص 8 ؛ رجال الطوسی ، ص 99 ، الرقم 99 ؛ وص 110 ، الرقم 1077 ؛ الجرح والتعدیل ، ج 2 ، ص 285 ، الرقم 1394 .

عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهماالسلام ، قَالَ : «مَنْ قَرَأَ آیَةً مِنْ کِتَابِ اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ فِی صَلاَتِهِ قَائِماً، یُکْتَبُ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ مِائَةُ حَسَنَةٍ، فَإِذَا(1) قَرَأَهَا(2) فِی غَیْرِ صَلاَةٍ، کَتَبَ اللّهُ(3) لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ عَشْرَ حَسَنَاتٍ، وَ إِنِ اسْتَمَعَ الْقُرْآنَ، کَتَبَ اللّهُ(4) لَهُ(5) بِکُلِّ حَرْفٍ حَسَنَةً، وَ إِنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ لَیْلاً، صَلَّتْ عَلَیْهِ الْمَلاَئِکَةُ حَتّی یُصْبِحَ، وَ إِنْ خَتَمَهُ نَهَاراً، صَلَّتْ عَلَیْهِ الْحَفَظَةُ حَتّی یُمْسِیَ، وَ کَانَتْ لَهُ دَعْوَةٌ مُجَابَةٌ(6)، وَ کَانَ خَیْراً لَهُ مِمَّا بَیْنَ السَّمَاءِ إِلَی(7) الاْءَرْضِ».

قُلْتُ: هذَا لِمَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ، فَمَنْ لَمْ یَقْرَأْ(8)؟

قَالَ : «یَا أَخَا بَنِی أَسَدٍ ، إِنَّ اللّهَ جَوَادٌ مَاجِدٌ(9) کَرِیمٌ، إِذَا قَرَأَ مَا مَعَهُ، أَعْطَاهُ اللّهُ(10) ذلِکَ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

بشر بن غالب اسدی از حضرت حسین بن علی علیهما السلام حدیث کند که فرمود: هر کس یک آیه از کتاب خدای عز و جل را در نمازش در حال ایستاده بخواند در برابر هر حرفی خداوند صد حسنه برایش بنویسد، و اگر در غیر از نماز بخواند بهر حرفی ده حسنه بنویسد، و اگر قرآن را گوش دهد بهر حرفی یک حسنه برایش بنویسد، و اگر قرآن را شبانه ختم کند فرشتگان تا صبح برای او رحمت فرستند، و اگر روز آن را ختم کند تا شام فرشتگان نگهبان (در روز) بر او رحمت فرستند، و یک دعای مستجاب شده نزد خداوند دارد،(و این دعا یا ختم قرآن) برای او بهتر است از آنچه میان زمین و آسمان است، گوید من عرضکردم: این پاداش آن کسی است که همۀ قرآن را بخواند و اگر کسی همۀ آن را نخواند (چه پاداشی دارد)؟ فرمود: ای برادر اسدی خداوند بخشنده و بزرگوار و کریم است هر چه از قرآن که بلد باشد و بخواند خداوند این پاداش را باو میدهد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 414 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از بشیر بن غالب اسدی،از حسین بن علی(علیهما السّلام)،فرمود: هر که یک آیه قرآن را ایستاده در نمازش بخواند،در برابر هر حرفی برایش صد حسنه نوشته شود و هر گاه آن را در جز نماز بخواند،به هر حرفی برایش ده حسنه نویسد و اگر قرآن را بشنود و گوش دهد،خدا به هر حرفی برایش یک حسنه نویسد و اگر قرآن را در شب،ختم کند،فرشته تا صبح به او صلوات فرستد و اگر در روز،ختم کند،فرشته های نگهبان بر او صلوات فرستند تا شب کند و دعایش اجابت شود و برای او بهتر است از آنچه میان آسمان و زمین است،گفتم:این برای کسی است که همۀ قرآن را می خواند، پس کسی که همۀ قرآن را نمی داند؟فرمود:ای اخا بنی اسد!راستی خدا بخشنده و بزرگوار و کریم است،اگر آنچه را از قرآن می داند بخواند،خدا این اجر را به او می دهد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 419 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-«بشیر بن غالب اسدی»،از حسین بن علی علیه السّلام روایت می کند که،فرمود: هرکس یک آیه از قرآن را ایستاده در نمازش بخواند،در برابر هر حرفی برایش صد حسنه نوشته شود و هرگاه آن را در بجز نمازش بخواند،به هر حرفی برایش ده حسنه نویسند و اگر قرآن را در شب،به پایان رساند،فرشته ها تا صبح بر او درود فرستند و اگر در روز،تمام کند، فرشته های نگهبان بر او تا شب درود فرستند و دعایش پذیرفته و برای او بهتر خواهد بود از آنچه میان آسمان و زمین است،عرض کردم:این برای کسی است که همۀ قرآن را می خواند،پس کسی که همۀ قرآن را نمی داند؟فرمود:ای اخا بنی اسد!راستی خدا بخشنده و بزرگوار و کریم است،اگر آنچه را از قرآن می داند بخواند،خدا این اجر را به او می دهد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 723 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 495 

*****

4- الحدیث

2 / 612

4/3515 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ، عَنِ النَّضْرِ(12) بْنِ سَعِیْدٍ(13)، عَنْ

خَالِدِ بْنِ مَادٍّ الْقَلاَنِسِیِّ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ:

ص: 622


1- 1 . فی «ب ، د ، بر ، بف» والوافی : «فإن» .
2- 2 . فی «بس» : «قرأ» .
3- 3 . فی «ز ، بر» وحاشیة «بف» : - «اللّه» .
4- 4 . فی «ب ، بر ، بف» : - «اللّه» .
5- 5 . فی «ج» : - «له» .
6- 6 . فی «ز» : «مستجابة» . وفی الوافی : «لعلّ المراد بختمه لیلاً و نهارا فراغه منه فیهما ، لا ختمه کلّه فیهما . وأمّا الدعوة المجابة فإنّما تترتّب علی ختمه کلّه کما یأتی» .
7- 7 . فی الوافی : «و» بدل «إلی» .
8- 8 . فی «ز ، بر ، بف» والوافی والوسائل : «لم یقرأه» . و فی شرح المازندرانی : «قوله : فمن لم یقرأ ، هکذا فی أکثر النسخ ، وفی بعضها : فمن لم یقدر أن یقرأ ، وهو بالجواب أنسب» .
9- 9 . فی «بر» : - «ماجد» .
10- 10 . فی «بس» : - «اللّه» .
11- 11 . الوافی ، ج 9 ، ص 1727 ، ح 9003 ؛ الوسائل، ج 6 ، ص 187 ، ح 7691 .
12- 12 . فی «ب ، ج ، د» وشرح المازندرانی : «نضر» .
13- 13 . هکذا فی النسخ وشرح المازندرانی والوسائل ، ح 7732 و 17768 . وفی المطبوع : «سوید» . وکلاهما سهو ؛ فقد روی الشیخ الصدوق الخبر فی ثواب الأعمال ، ص 125 ، ح 1 ، بسنده عن محمّد بن الحسین بن أبی الخطّاب ، عن النضر بن شعیب ، عن خالد بن مادّ القلانسی ، وهو الصواب ، کما تقدّم فی الکافی ، ذیل ح 512 ، فلاحظ .

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ بِمَکَّةَ مِنْ(1) جُمُعَةٍ إِلی جُمُعَةٍ، أَوْ أَقَلَّ مِنْ ذلِکَ، أَوْ أَکْثَرَ ، وَ خَتَمَهُ(2) فِی یَوْمِ جُمُعَةٍ(3)، کُتِبَ(4) لَهُ مِنَ الاْءَجْرِ وَ الْحَسَنَاتِ مِنْ أَوَّلِ جُمُعَةٍ کَانَتْ فِی الدُّنْیَا إِلی آخِرِ جُمُعَةٍ تَکُونُ(5) فِیهَا، وَ إِنْ خَتَمَهُ(6) فِی سَائِرِ الاْءَیَّامِ، فَکَذَلِکَ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: هر که در مکه قرآن را از این جمعه تا جمعۀ دیگر ختم کند یا در کمتر از این زمان یا بیشتر باشد ولی ختم و پایانش در روز جمعه باشد برای او اجر و حسنه نوشته شود از اولین جمعه ای که در دنیا بوده تا آخرین جمعه ای که در دنیا هست، و اگر در روزهای دیگر نیز ختم کند چنین است (و این اجر برای او هست).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 415 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از امام باقر(علیه السّلام)،فرمود:هر که در مکه قرآن را از جمعه تا جمعۀ دیگر ختم کند،یا در کمتر یا بیشتر از آن بخواند و در روز جمعه ختم کند،برای او اجر نوشته شود با حسنات از اول جمعه که در دنیا بوده تا آخر جمعه که در آن خواهد بود و اگر در روزهای دیگر،ختم کند نیز چنین است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 421 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام باقر علیه السّلام فرمود:هرکس در مکه قرآن را از جمعه تا جمعۀ دیگر ختم کند،یا در کمتر یا بیشتر از آن بخواند و در روز جمعه ختم کند،برای او اجر و حسنات نوشته شود از اول جمعه تا پایان آن و اگر در روزهای دیگر تمام کند نیز چنین است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 725 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول، و هذا السند بعینه مذکور فی فهرست الشیخ، و فیه عن النضر بن شعیب، عن خالد بن ماد و کذلک فی النجاشی و أسانید الفقیه فما فی الکتاب تصحیف. و لعل التعبیر بهذا النحو للإشعار باختلاف مراتب الفضل و إن اشترک الکل فی ذلک الثواب مثلا الختم من الجمعة إلی الجمعة أفضل مما کان الختم فقط فی الجمعة و هو أفضل مما إذا کان الابتداء و الختم فی سائر الأیام.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 496 

*****

5- الحدیث

5/3516. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ(8) وَ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ جَمِیعاً، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ، عَنْ یَحْیَی الْحَلَبِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ، عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ(9):

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ قَرَأَ عَشْرَ آیَاتٍ فِی لَیْلَةٍ، لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ؛ وَ مَنْ قَرَأَ خَمْسِینَ آیَةً، کُتِبَ مِنَ الذَّاکِرِینَ؛ وَ مَنْ قَرَأَ مِائَةَ آیَةٍ(10)، کُتِبَ مِنَ الْقَانِتِینَ؛ وَ مَنْ قَرَأَ مِائَتَیْ آیَةٍ، کُتِبَ مِنَ الْخَاشِعِینَ؛ وَ مَنْ قَرَأَ ثَلاَثَمِائَةِ آیَةٍ، کُتِبَ مِنَ الْفَائِزِینَ؛ وَ مَنْ قَرَأَ خَمْسَمِائَةِ آیَةٍ، کُتِبَ مِنَ الْمُجْتَهِدِینَ؛ وَ مَنْ قَرَأَ أَلْفَ آیَةٍ، کُتِبَ لَهُ قِنْطَارٌ(11) مِنْ بِرٍّ(12) _ الْقِنْطَارُ خَمْسَةَ عَشَرَ أَلْفَ مِثْقَالٍ مِنْ ذَهَبٍ(13)،

ص: 623


1- 1 . فی «بر» : «فی» .
2- 2 . فی الوسائل ، ح 17768 : «وختم» .
3- 3 . فی «ص» والوسائل ، ح 7732 وثواب الأعمال : «الجمعة» .
4- 4 . فی «بس» والوسائل ، ح 7732 وثواب الأعمال : + «اللّه» .
5- 5 . فی «ب ، ص» : «یکون» .
6- 6 . فی «بر» : «ختم» .
7- 7 . ثواب الأعمال ، ص 125 ، ح 1 ، بسنده عن محمّد بن الحسین بن أبی الخطّاب ، عن النضر بن شعیب . الفقیه ، ج 2 ، ص 226 ، ح 2256 ، من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1729 ، ح 9008 ؛ الوسائل، ج 6 ، ص 202 ، ح 7732 ؛ و ، ج 13 ، ص 289 ، ح 17768 .
8- 8 . فی «ب ، ج ، جر» : + «البرقی» .
9- 9 . فی «ب ، ج ، د ، ز» : «ظریف» . وهو سهو . راجع : رجال النجاشی ، ص 178 ، الرقم 468 ؛ تهذیب الکمال ، ج 1 ، ص 271 ، الرقم 2212 .
10- 10 . فی «بف» : - «آیة» .
11- 11 . فی «ز» : «قنطارا» .
12- 12 . هکذا فی النسخ التی قوبلت وشرح المازندرانی والوافی ومرآة العقول . وفسّره المازندرانی بالحسنة . ویؤیّده قوله : «أصغرها» ویؤیّده أیضا قوله علیه السلام : «قنطارا من حسنات» . وراجع : الحدیث 3553 . وفی المطبوع : ««تِبر» .
13- 13 . فی شرح المازندرانی : «الذهب» .

وَ الْمِثْقَالُ(1) أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ قِیرَاطاً(2) _ أَصْغَرُهَا مِثْلُ(3) جَبَلِ أُحُدٍ ، وَ أَکْبَرُهَا مَا بَیْنَ(4) السَّمَاءِ إِلَی الاْءَرْضِ(5)».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده: هر کس در یک شب ده آیه از قرآن بخواند از غافلین نوشته نشود، و هر کس پنجاه آیه بخواند در زمرۀ ذاکرین نوشته شود و هر کس صد آیه بخواند در زمرۀ قانتین نوشته شود، و هر که دویست آیه بخواند از خاشعین نوشته شود، و هر که سیصد آیه بخواند از فائزین نوشته شود، و هر که پانصد آیه بخواند از جملۀ مجتهدین نوشته شود، و هر که هزار آیه بخواند برای او (ثواب انفاق) یک قطار از طلا نوشته شود - و قنطار پانزده هزار مثقال طلا است، که هر مثقالی بیست و چهار قیراط است - که کوچکترین آنها باندازۀ کوه احد و بزرگترین آنها باندازۀ آنچه میان زمین و آسمان است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 415 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از سعد بن طریف،از امام باقر(علیه السّلام)گوید:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: هر که در یک شب ده آیه از قرآن بخواند،از غافلان نوشته نشود و هر که پنجاه آیه بخواند،در ذاکرین نوشته شود و هر که صد آیه بخواند،در قانتین نوشته شود و هر که دویست آیه بخواند،در خاشعین نوشته شود و هر که سیصد آیه بخواند،در فائزین نوشته شود و هر که پانصد آیه بخواند،در مجتهدین نوشته شود و هر که هزار آیه بخواند،برای او یک قنطار طلا نوشته شود-قنطار پانزده هزار مثقال طلا است و مثقال 24 قیراط است-که خردترش چون کوه احد است و بزرگترش چون میانه آسمان تا زمین است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 421 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-«سعد بن طریف»،از امام باقر علیه السّلام نقل می کند که حضرت حدیث کرد که: رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

هرکس در یک شب ده آیه از قرآن را بخواند،جزء غفلت زدگان معرفی نشود.و هرکس پنجاه آیه بخواند،جزء ذاکرین نوشته شود و هرکس صد آیه بخواند،جزء قانتین نوشته شود و هرکس دویست آیه بخواند،جزء خاشعین نوشته شود و هرکس سیصد آیه بخواند،جزء فائزین نوشته شود و هرکس پانصد آیه بخواند،جزء مجتهدین نوشته شود و هرکس هزار آیه بخواند،برای او یک قنطار طلا نوشته شود(قنطار پانزده هزار مثقال طلا است و مثقال 24 قیراط است)که خردترش چون کوه احد است و بزرگترش همچون میان آسمان و زمین است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 725 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و قال فی النهایة یرد القنوت فی الحدیث لمکان متعددة کالطاعة و الخشوع و الصلاة و الدعاء و العبادة و القیام و طول القیام و السکوت من بر القنطار أی ثواب من أنفق قنطارا أو من باب تشبیه المعقول بالمحسوس، و فی الصحاح القنطار معیار، و یروی عن معاذ بن جبل أنه قال هو ألف و مائتا أوقیة، و یقال: هو مائة و عشرون رطلا و یقال ملأ مسک الثور ذهبا و یقال غیر ذلک و الله أعلم و منه قولهم قناطیر مقنطرة أصغرها لعل الصغیر و الکبیر باعتبار اختلاف الرجال و الأحوال.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 497 

*****

6- الحدیث

6/3517 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً، عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بَشِیرٍ:

عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام ، قَالَ(7): وَ قَدْ رُوِیَ هذَا الْحَدِیثُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ،

ص: 624


1- 1 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، بس» والوسائل : «المثقال» بدون الواو .
2- 2 . «القیراط» : جزء من أجزاء الدینار ، وهو نصف عُشرِه فی أکثر البلاد، وأهل الشام یجعلونه جزءا من أربعة وعشرین . النهایة، ج 4 ، ص 42 (قرط).
3- 3 . فی «ز» : - «مثل» . وفی شرح المازندرانی : «بقدر» .
4- 4 . فی «بر» والوافی : «من» بدل «ما بین» .
5- 5 . فی «ز» والوسائل والمعانی والأمالی وثواب الأعمال : «والأرض» . وفی شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 35 : «هذا التفاوت مع أنّ القراریط متساویة فی الوزن والمقدار إمّا باعتبار النموّ ، فبعضها ینمو حتّی یبلغ وزنه أو مقداره جبل اُحد ، وبعضها ینمو حتّی یبلغ وزنه أو مقداره ما بین السماء والأرض علی حسب تفاوت الأحوال والأوقات ؛ وإمّا باعتبار أنّ القیراط المستعمل فی بیان کمّیّة الثواب غیر ما هو المتعارف عند الناس لغة وعرفا ، وتساوی الأوزان والمقدار معتبر فی هذان دون الأوّل . وهذان الوجهان ذکرهما صاحب کتاب إکمال الإکمال لشرح مسلم ، ثمّ قال : «کان صاحب الصحاح أشار إلی الوجه الأخیر بقوله : والقیراط نصف دانق ، وأمّا القیراط الذی جاء فی الحدیث فقد جاء تفسیره فیه أنّه مثل جبل اُحد . وأقول : وبهذا یمکن أن یوجّه أیضا قوله علیه السلام : المثقال أربعة وعشرون قیراطا ، مع أنّ المعروف أنّه عشرون قیراطا» .
6- 6 . ثواب الأعمال ، ص 129 ، ح 1 ؛ ومعانی الأخبار، ص 147 ، ح 2 ، بسند آخر عن أحمد بن محمّد بن عیسی ، عن الحسین بن سعید، عن النضر بن سوید . الأمالی للصدوق ، ص 59 ، المجلس 14 ، ح 7 ، بسنده عن الحسین بن سعید ، عن النضر بن سوید ، عن یحیی الحلبی ، عن محمّد بن مروان ، عن سعد بن طریف ، عن الباقر ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1728 ، ح 9005 ؛ الوسائل، ج 6 ، ص 201 ، ح 7731 .
7- 7 . فی «ز ، ص ، بس» والوسائل : - «قال» . والضمیر المستتر فی «قال» إمّا راجع إلی المصنّف فیکون «روی» مبنیّا علی المفعول ، أو یکون الضمیر راجعا إلی علیّ بن حدید ، فالضمیر المستتر فی «روی» راجع إلی منصور ؛ فإنّ منصورا فی مشایخ علیّ بن حدید هو منصور بن یونس الراوی عن أبی عبداللّه وأبی الحسن علیهماالسلام ، ولعلّ الاحتمال الثانی _ نظرا إلی آخر الحدیث «قال : قلت : جعلت فداک» _ أظهر . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 11 ، ص 538 ؛ رجال النجاشی ، ص 413 ، الرقم 1100 . وفی شرح المازندرانی : «والظاهر أنّه من کلام المصنّف» .

قَالَ : «مَنِ اسْتَمَعَ حَرْفاً مِنْ کِتَابِ اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ مِنْ غَیْرِ قِرَاءَةٍ، کَتَبَ اللّهُ _ عزّوجلّ _ لَهُ(1) حَسَنَةً، وَ مَحَا عَنْهُ سَیِّئَةً، وَ رَفَعَ لَهُ دَرَجَةً؛ وَ مَنْ قَرَأَ نَظَراً مِنْ غَیْرِ صَوْتٍ(2)، کَتَبَ اللّهُ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ حَسَنَةً، وَ مَحَا عَنْهُ سَیِّئَةً، وَ رَفَعَ لَهُ دَرَجَةً؛ وَ مَنْ تَعَلَّمَ مِنْهُ(3) حَرْفاً ظَاهِراً، کَتَبَ اللّهُ لَهُ(4) عَشْرَ حَسَنَاتٍ، وَ مَحَا عَنْهُ عَشْرَ سَیِّئَاتٍ، وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرَ دَرَجَاتٍ» قَالَ : «لاَ أَقُولُ: بِکُلِّ(5) آیَةٍ، وَ لکِنْ بِکُلِّ حَرْفٍ: بَاءٍ، أَوْ تَاءٍ (6)، أَوْ شِبْهِهِمَا» .

2 / 613

قَالَ : «وَ مَنْ قَرَأَ حَرْفاً(7) وَ هُوَ جَالِسٌ فِی صَلاَتِهِ(8)، کَتَبَ اللّهُ لَهُ بِهِ خَمْسِینَ حَسَنَةً، وَ مَحَا عَنْهُ خَمْسِینَ سَیِّئَةً، وَ رَفَعَ لَهُ خَمْسِینَ دَرَجَةً؛ وَ مَنْ قَرَأَ حَرْفاً وَ هُوَ قَائِمٌ فِی صَلاَتِهِ، کَتَبَ اللّهُ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ(9) مِائَةَ حَسَنَةٍ، وَ مَحَا عَنْهُ مِائَةَ سَیِّئَةٍ، وَ رَفَعَ لَهُ مِائَةَ دَرَجَةٍ؛ وَ مَنْ خَتَمَهُ، کَانَتْ لَهُ دَعْوَةٌ مُسْتَجَابَةٌ مُوءَخَّرَةً، أَوْ مُعَجَّلَةً».

قَالَ: قُلْتُ(10): جُعِلْتُ فِدَاکَ، خَتَمَهُ کُلَّهُ؟ قَالَ : «خَتَمَهُ کُلَّهُ» .(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن بشیر از حضرت علی بن الحسین علیهما السلام حدیث کند - و (راوی حدیث یعنی منصور) گوید: و این حدیث از حضرت صادق علیه السلام نیز روایت شده - که فرمود: هر کس یک حرف از قرآن را گوش کند فقط گرچه نخواند، خداوند برای او یک حسنه بنویسد و یک گناه از او محو کند و یکدرجه برایش بالا برد، و هر کس با نگاه و بدون صوت و تلفظ آن را بخواند، برایش بهر حرفی حسنه ای بنویسد و گناهی از او محو کند و درجۀ او بالا برد، و هر کس یک حرف ظاهر از آن را بیاموزد خداوند برایش ده حسنه بنویسد و ده گناه از او محو کند و ده درجه برایش بالا برد، فرمود: نمیگویم بهر آیه بلکه بهر حرفی چون باء. تاء. یا مانند اینها، و هر کس یک حرف ظاهر آن را در نماز در حال نشسته بخواند خداوند برای او پنجاه حسنه بنویسد و پنجاه گناه از او محو کند و پنجاه درجه برای او بالا برد، و هر کس یک حرف از آن در حال ایستاده در نمازش بخواند خداوند در برابر یک حرف صد حسنه برایش بنویسد و صد گناه از او محو کند و صد درجه برایش بالا برد، و هر کس آن را ختم کند یک دعای اجابت اجابت شده ای (نزد خداوند) دارد چه تأخیر افتد و چه همان زمان باو بدهند، گوید: عرضکردم: قربانت گردم همۀ قرآن را ختم کند؟ فرمود: همۀ آن را ختم کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 416 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از محمد بن بشیر،از علی بن الحسین(علیهما السّلام)-راوی گوید: این حدیث از امام صادق(علیه السّلام)هم روایت شده-فرمود:هر که یک حرف از قرآن را گوش کند و نخواند،برایش یک حسنه نوشته شود و از او یک سیئه محو شود و برای او یک درجه بالا رود و هر که آن را بخواند با نگاه بی تلفظ و صوت،خدا به هر حرفی برای او حسنه ای نویسد و از او گناهی محو کند و برای او درجه ای بالا برد و هر که یک حرف ظاهر از آن را یاد گیرد،خدا برای او ده حسنه نویسد و از او ده سیئه محو کند و برای او ده درجه بالا برد، فرمود:نمی گویم:به هر آیه ولی به هر حرف چون باء یا تاء یا مانند آنها،فرمود:و هر که حرف[ظاهر]از آن را در نماز نشسته بخواند، خدا برای او پنجاه حسنه نویسد و پنجاه گناه از او محو کند و پنجاه درجه برای او بالا برد و هر که آن را ایستاده در نمازش بخواند،خدا به هر حرف از آن برایش صد حسنه نویسد و از او صد گناه محو کند و برایش صد درجه بالا برد و هر که آن را ختم کند،دعای اجابت شده ای دارد در آینده یا کنون،گوید:گفتم:قربانت،همۀ آن را ختم کند؟فرمود:همۀ آن را ختم کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 423 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-«محمد بن بشیر»،از علی بن الحسین علیه السّلام این حدیث را نقل می کند و از امام صادق علیه السّلام هم این حدیث روایت شده است که فرمود:هرکس یک حرف از قرآن را گوش کند و نخواند،برایش یک حسنه نوشته شود و از او یک سیئه محو شود و او یک درجه بالا رود و هرکس آن را بخواند با نگاه به آن بدون تلفظ و صوت،خدا به هر حرفی برای او حسنه ای می نویسد و از او گناهی محو می کند و برای او درجه ای بالا می برد و هرکس یک حرف ظاهر از آن را یاد گیرد،خدا برای او ده حسنه می نویسد و از او ده سیئه محو می کند و او را ده درجه بالا می برد،فرمود: نمی گویم:به هر آیه ولی به هر حرفی چون باء یا تاء یا مانند آنها،فرمود: و هرکس حرف ظاهر از آن را در نماز نشسته بخواند،خدا برای او پنجاه حسنه می نویسد و پنجاه گناه از او محو می کند و پنجاه درجه او را بالا می برد و هرکس آن را ایستاده در نمازش بخواند،خدا در برابر هر حرفی از او برایش صد حسنه می نویسد و از او صد گناه محو می کند و او را صد درجه بالا می برد و هرکس آن را تمام کند در آینده و حال دعایش را مستجاب می سازد گوید:عرض کردم:قربانت گردم،همه آن را ختم کند؟فرمود:همه آن را ختم کند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 727 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. حرفا ظاهرا لعل المراد غیر المدغمة و المسقط فی الدرج.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 497 

*****

7- الحدیث

7/3518 . مَنْصُورٌ(12)، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ :

ص: 625


1- 1 . فی «ج ، د ، ز ، بر ، بف» والوافی : + «به» .
2- 2 . فی أکثر النسخ : «صلاة» . وما أثبتناه هو الأنسب بالسیاق .
3- 3 . فی «ج ، بس» وشرح المازندرانی : - «منه» .
4- 4 . فی «بف» : - «له » .
5- 5 . فی «د ، بس» : «کلّ» .
6- 6 . فی «بف» : «یاء» .
7- 7 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی والوسائل . وفی المطبوع : + «[ظاهرا]» .
8- 8 . فی «ب ، د ، ز ، بر ، بف» والوافی والوسائل : «صلاة» .
9- 9 . فی «ب ، ج ، د ، ص ، بر ، بس ، بف» والوافی والوسائل : - «بکلّ حرف» .
10- 10 . فی «بس» : + «له» .
11- 11 . الوافی ، ج 9 ، ص 1728 ، ح 9006 ؛ الوسائل، ج 6 ، ص 188 ، ح 7692 .
12- 12 . السند معلّق علی سابقه. ویروی المصنّف عن منصور بالطریقین المتقدّمین فی الحدیث السابق .

«سَمِعْتُ أَبِی علیه السلام یَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : خَتْمُ الْقُرْآنِ إِلی(1) حَیْثُ یَعْلَمُ(2)».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: از پدرم شنیدم که فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده است: ختم قرآن تا آنجائی است که تو میدانی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 417 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: از پدرم شنیدم می فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است:ختم کردن قرآن،خواندن آن است تا آنجا که تو می دانی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 425 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام صادق علیه السّلام،فرمود:از پدرم شنیدم می فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:ختم قرآن عبارت از،خواندن آن است تا آنجا که می دانی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 727 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. ربی حیث یعلم فی بعض النسخ إلی و فی بعضها إلی ربی و علی نسخة إلی بدون ربی، لعل المراد أن من قرأ القرآن قدر ما یعلم یعطی ثواب ختمه فیترتب ثواب الختم علی ختم هذا القرآن الذی نقرؤه و إن کان فی الواقع أکثر من ذلک، و علی نسخة ربی فقط لعل المراد أنه تعالی جعل مجموع القرآن عند من یعلم أی الأئمة و علی الجمع بینهما لعل المراد أن ثوابه إلی الله تعالی لا یعلم غیره لکثرته و الله یعلم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 497 

*****

(7) بَابُ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ فِی الْمُصْحَفِ

1- الحدیث

1/3519. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ :

رَفَعَهُ إِلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ(4) فِی الْمُصْحَفِ(5)، مُتِّعَ بِبَصَرِهِ، وَ خُفِّفَ عَنْ(6) وَالِدَیْهِ وَ إِنْ کَانَا کَافِرَیْنِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام در حدیث مرفوعی فرمود: هر که قرآن را از روی آن بخواند از دیدگان خود بهره مند شود، و سبب سبک شدن عذاب پدر و مادرش گردد اگر چه آن دو کافر باشند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 417 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-حدیث را به امام صادق(علیه السّلام)رسانیده که فرمود: هر که قرآن را از روی مصحف بخواند از دیدۀ خود بهره ور شود و سبب تخفیف عذاب پدر و مادرش گردد،گرچه کافر باشند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 425 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-یعقوب بن یزید حدیث را به امام صادق علیه السّلام رسانیده که فرمود:

هرکس قرآن را از روی مصحف بخواند از دیدۀ خود بهره برد و سبب تخفیف عذاب پدر و مادرش گردد،گرچه کافر باشند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 729 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرفوع.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 498 

*****

2- الحدیث

2/3520. عَنْهُ(8)، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ الضَّرِیرِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ أَبِیهِ(9) علیه السلام ، قَالَ : ··· î

ص: 626


1- 1 . فی «ج ، د ، ز» ومرآة العقول : «ربّی» بدل «إلی» . وفی حاشیة «ج ، ز» : «إلی ربّی» .
2- 2 . هکذا فی النسخ التی قوبلت وشرح المازندرانی ومرآة العقول والوسائل . أی یعلم القارئ . وفی المطبوع : «تعلم» . یعنی ختمه فی حقّک أن تقرأ کلّ ما تعلم منه .
3- 3 . الوافی ، ج 9 ، ص 1729 ، ح 9007 ؛ الوسائل، ج 6 ، ص 188 ، ح 7693 .
4- 4 . فی «ز» : - «القرآن» .
5- 5 . فی ثواب الأعمال : «من قرأ فی المصحف نظرا» بدل «من قرأ القرآن فی المصحف» .
6- 6 . فی «ب ، ج ، ز ، ص ، بر ، بس ، بف» والوسائل : «علی» .
7- 7 . ثواب الأعمال ، ص 128 ، ح 1 ، بسنده عن أحمد بن أبی عبداللّه ، عن یعقوب بن یزید، عن رجل من العوامّ ، رفعه إلی أبی عبداللّه علیه السلام الوافی ، ج 9 ، ص 1731 ، ح 9011 ؛ الوسائل، ج 6 ، ص 204 ، ح 7734 .
8- 8 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد المذکور فی السند السابق ؛ فقد أکثر یعقوب بن یزید من الروایة عن حمّاد بن عیسی مباشرة ولم یثبت روایته عنه بالواسطة ، فاحتمال رجوع الضمیر إلی یعقوب بن یزید منتفٍ ولو تنزّلنا نقول : هذا الاحتمال ضعیف غایة الضعف . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 20 ، ص 275 _ 276 ، وانظر أیضا علی سبیل المثال : رجال الکشّی ، ص 53 ، الرقم 103 ؛ و ص 315 ، الرقم 570 ؛ الخصال ، ص 27 ، ح 95 ؛ وص 347 ، ح 19 ؛ و ص 385 ، ح 65 ؛ و ص 417 ، ح 9 ؛ و ص 444 ، ح 39 ؛ معانی الأخبار ، ص 389 ، ح 28 ؛ و ص 390 ، ح 32 . هذا ، وأمّا ما ورد فی بعض الأسناد النادرة من روایة یعقوب بن یزید عن حمّاد بن عیسی بالواسطة ، فلایعتمد علیه ، ویظهر للمتتبّع الخلل فی بعضها ، فلاحظ .
9- 1 . هکذا فی «ب ، د ، بر ، بف ، جر» والوافی . وفی «ج ، ز ، بس» والمطبوع : - «عن أبیه» ، لکنّ الظاهر ثبوتها ؛ ï فإنّ الخبر رواه الصدوق فی ثواب الأعمال ، ص 129 ، ح 1 ، بسنده عن حمّاد بن عیسی ، عن جعفر بن محمّد ، عن أبیه علیهماالسلام .

«إِنَّهُ(1) لَیُعْجِبُنِی أَنْ یَکُونَ فِی الْبَیْتِ مُصْحَفٌ یَطْرُدُ(2) اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ بِهِ الشَّیَاطِینَ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: هر آینه من خوش دارم که در خانه قرآنی باشد که خدای عز و جل بدان سبب شیطانها را (از آن خانه) دور کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 417 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: من خوش دارم که در خانه قرآنی باشد،که خدا عز و جل بدان شیاطین را دور می کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 425 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:

من خوش دارم که در خانه قرآنی باشد،که خدای عزّ و جلّ با آن شیاطین را دور سازد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 729 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 498 

*****

3- الحدیث

3/3521. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «ثَلاَثَةٌ یَشْکُونَ(4) إِلَی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ(5): مَسْجِدٌ خَرَابٌ لاَ یُصَلِّی فِیهِ أَهْلُهُ، وَ عَالِمٌ بَیْنَ جُهَّالٍ، وَ مُصْحَفٌ مُعَلَّقٌ(6) قَدْ وَقَعَ عَلَیْهِ الْغُبَارُ لاَ یُقْرَأُ فِیهِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود علیه السلام: سه چیز است که بدرگاه خدای عز و جل شکایت کند مسجد ویرانی که اهلش در آن نماز نخوانند، و دانشمند و عالمی که میان نادانها و جهال باشد و قرآنی که گرد بدان نشسته و کسی آن را نخواند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 417 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: سه چیز است که به درگاه خدا عز و جل شکایت می کند: مسجدِ ویرانی که اهلش در آن نماز نمی خوانند،و دانائی میان نادانها، و مصحف که آویخته است و گرد بدان نشسته و آن را نمی خوانند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 425 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:

سه چیز است که به درگاه خدای عزّ و جلّ شکایت می کند:مسجد ویرانی که اهلش در آن نماز نمی خوانند،و دانائی میان نادانها،و مصحف که آویخته است و گرد آن نشسته و آن را نمی خوانند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 729 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 498 

*****

4- الحدیث

4/3522 . عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ جُمْهُورٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو(8) بْنِ مَسْعَدَةَ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ، عَنْ جَدِّهِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قِرَاءَةُ الْقُرْآنِ فِی الْمُصْحَفِ تُخَفِّفُ(9) الْعَذَابَ عَنِ الْوَالِدَیْنِ وَ لَوْ کَانَا کَافِرَیْنِ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود علیه السلام: خواندن قرآن از روی آن عذاب را از پدر و مادر سبک کند اگر چه آن دو کافر باشند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 417 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:خواندن قرآن از روی مصحف، عذاب پدر و مادر را سبک کند،گر چه کافر باشند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 427 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:خواندن قرآن از روی مصحف،عذاب پدر و مادر را سبک می کند،گرچه کافر باشند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 729 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 498 

*****

5- الحدیث

5/3523. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ یَحْیَی بْنِ الْمُبَارَکِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جَبَلَةَ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ:

ص: 627


1- 2 . فی ثواب الأعمال : «إنّی» .
2- 3 . فی ثواب الأعمال : «لایطرد» .
3- 4 . ثواب الأعمال ، ص 129 ، ح 1 ، بسنده عن أحمد بن أبی عبداللّه البرقی، عن علیّ بن الحسین الضریر ، عن حمّاد بن عیسی ، عن جعفر بن محمّد ، عن أبیه علیهماالسلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1735 ، ح 9016 ؛ الوسائل، ج 6 ، ص 205 ، ح 7740 .
4- 5 . فی «بر» : «تشکوا» .
5- 6 . فی «بر ، بف» : «العزیز» . وفی الوافی : «العزیز الجبّار» کلاهما بدل «عزّ وجلّ» .
6- 7 . فی «بس» : «مغلق» .
7- 8 . الخصال ، ص 142 ، باب الثلاثة ، ح 163 ، بسنده عن ابن فضّال . وراجع : الخصال ، ص 174 ، نفس الباب ، ح 232 الوافی ، ج 9 ، ص 1735 ، ح 9017 ؛ الوسائل، ج 5 ، ص 201 ، ح 6329 ؛ و ج 6 ، ص 206 ، ح 7741 .
8- 9 . هکذا فی النسخ والوسائل . وفی المطبوع وحاشیة «ز» : «عمر» .
9- 10 . فی «ب ، ج ، ز ، ص ، بر ، بف» : «یخفّف» . ولعلّ التذکیر باعتبار کون القراءة مصدرا .
10- 11 . الوافی ، ج 9 ، ص 1731 ، ح 9012 ؛ الوسائل، ج 6 ، ص 204 ، ح 7736 .

2 / 614

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: قُلْتُ لَهُ(1): جُعِلْتُ فِدَاکَ ، إِنِّی أَحْفَظُ الْقُرْآنَ عَلی(2) ظَهْرِ قَلْبِی(3)، فَأَقْرَوءُهُ عَلی(4) ظَهْرِ قَلْبِی أَفْضَلُ، أَوْ أَنْظُرُ فِی الْمُصْحَفِ؟

قَالَ: فَقَالَ لِی :(5) «بَلِ اقْرَأْهُ وَ انْظُرْ فِی الْمُصْحَفِ، فَهُوَ أَفْضَلُ، أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ النَّظَرَ فِی الْمُصْحَفِ عِبَادَةٌ؟».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

اسحاق بن عمار گوید: بحضرت صادق علیه السلام عرضکردم: قربانت گردم من قرآن را حفظ دارم آن را از حفظ بخوانم بهتر است یا از روی قرآن؟ فرمود: بلکه آن را بخوان و نگاه بقرآن کن (و از روی آن بخوان) که بهتر است، آیا ندانسته ای که نگاه کردن در قرآن عبادت است؟

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 418 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از اسحاق بن عمّار گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم: قربانت،من قرآن در دل حفظ دارم،آن را از حفظ بخوانم بهتر است یا از روی مصحف؟ گوید:به من فرمود:بلکه بخوان و در مصحف نگاه کن که آن بهتر است،آیا ندانی که نگاه در مصحف عبادت است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 427 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-اسحاق بن عمّار گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:قربانت،من قرآن در دل حفظ دارم،آن را از حفظ بخوانم بهتر است یا از روی مصحف؟ گوید:به من فرمود:بلکه بخوان و در مصحف نگاه کن که آن بهتر است، آیا ندانی که نگاه به مصحف خود عبادت است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 731 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 499 

*****

(8) بَابُ تَرْتِیلِ الْقُرْآنِ بِالصَّوْتِ الْحَسَنِ

1- الحدیث

1/3524. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ، عَنْ وَاصِلِ بْنِ سُلَیْمَانَ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ(7)، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً»(8) .

قَالَ : «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِ : بَیِّنْهُ تِبْیَاناً(9)، وَ لاَ تَهُذَّهُ(10) هَذَّ(11) الشِّعْرِ،

ص: 628


1- 1 . فی «ب» : - «له» .
2- 2 . فی الوافی : «عن» .
3- 3 . فی «بر» : - «علی ظهر قلبی» .
4- 4 . فی «ص ، بر ، بف» والوافی : «عن» .
5- 5 . فی الوافی : + «لا».
6- 6 . راجع : الفقیه ، ج 2 ،ص 205 ، ح 2144 ؛ والأمالی للطوسی ، ص 454 ، المجلس 16 ، ح 22 الوافی ، ج 9 ، ص 1731 ، ح 9010 ؛ الوسائل، ج 6 ، ص 204 ، ح 7737.
7- 7 . هکذا فی «جر» . وفی سائر النسخ والمطبوع والوسائل : «عبداللّه بن سلیمان» . و ما أثبتناه هو الظاهر ؛ فإنّا لم نجد روایة واصل بن سلیمان عن عبداللّه بن سلیمان فی غیر سند هذا الخبر ، وقد روی واصل بن سلیمان عن عبداللّه بن سنان فی بعض الأسناد ، وتقدّمت فی الکافی ، ح 388 ، روایة علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن علیّ بن معبد، عن واصل بن سلیمان ، عن عبداللّه بن سنان . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 19 ، ص 188 ، الرقم 1326 . وانظر أیضا علی سبیل المثال : رجال الکشّی ، ص 66 ، الرقم 119 .
8- 8 . المزّمّل (73) : 4 .
9- 9 . فی الوافی : «فی بعض النسخ : تبیّنه تبیانا . وقد ورد عن أمیرالمؤمنین علیه السلام أیضا تفسیر الترتیل أنّه حفظ الوقوف وبیان الحروف» .
10- 10 . فی «بس ، بف» : «لاتهدّه» بالدال المهملة .
11- 11 . فی «بف» : «هدّ» بالدال المهملة . و«الهَذّ» : سرعة القراءة . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1877 (هذّ) .

وَ لاَ تَنْثُرْهُ نَثْرَ الرَّمْلِ، وَ لکِنْ أَفْزِعُوا(1) قُلُوبَکُمُ الْقَاسِیَةَ، وَ لاَ یَکُنْ هَمُّ أَحَدِکُمْ آخِرَ السُّورَةِ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبد اللّٰه بن سلیمان گوید: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم از گفتار خدای عز و جل (که فرماید:) «

وَ رَتِّلِ اَلْقُرْآنَ تَرْتِیلاً

»فرمود: امیر المؤمنین صلوات اللّٰه علیه فرموده: یعنی او را خوب بیان کن و همانند شعر آن را بشتاب مخوان، و مانند ریگ (هنگام خواند) آن را پراکنده مساز، ولی دلهای سخت خود را بوسیلۀ آن به بیم و هراس افکنید، و همت شما این نباشد که سوره را بآخر رساند (یعنی همت خود را در تدبر و تأمل در آیات و بکار بستن و عمل کردن آنها قرار دهید نه باینکه سوره را بآخر رسانید).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 418 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از عبد اللّٰه بن سلیمان گوید:از امام صادق(علیه السّلام)پرسیدم از قول خدا عز و جل(4 سوره مزمّل):«

وَ رَتِّلِ اَلْقُرْآنَ تَرْتِیلاً

»،فرمود: امیر المؤمنین(علیه السّلام)فرموده است:یعنی او را خوب بیان کن و کلماتش را روشن ادا کن و چون شعر،پست سرِ هم و به شتاب مخوانش و چون ریگ پراکنده مسازش ولی دلهای سخت خود را با آن به هراس اندازید و نباید که همّت یکی از شماها این باشد که سوره را پایان دهد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 427 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«عبد اللّه بن سلیمان»می گوید:از امام صادق علیه السّلام پرسیدم از قول خدای عزّ و جلّ:

«وَ رَتِّلِ اَلْقُرْآنَ تَرْتِیلاً

(مزمّل/4)»فرمود:

امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده است:یعنی او را خوب بیان کن و کلماتش را روشن ادا کن و چون شعر،با شتاب مخوان و چون ریگ پراکنده مساز ولی دلهای سخت خود را با آن به هراس اندازید و نباید که همّت یکی از شماها این باشد که سوره را پایان دهد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 731 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و قال فی مجمع البحار: فیه قیل لمن قال قرأت المفصل اللیلة أ هذا کهذا الشعر، أرادت هذا القرآن هذا فتسرع فیه کما تسرع فی قراءة الشعر، و الهذ سرعة القطع، و أنکر علیه عدم التدبر، و قال فی مصباح اللغة الهذ سرعة القطع و هذ قراءته هذا من باب قتل أسرع فیها، و فی أخبار العامة نثرا کنثر الدقل، قال فی مجمع البحار فی باب الدال نثرا کنثر الدقل بفتحتین، قال فی النهایة: هو ردیء التمر و یابسه و ما لیس له اسم خاص فتراه لیبسه و رداءته لا یجتمع و یکون منثورا و فی باب النون و فیه هذا کهذا الشعر و نثرا کنثر الدقل أی کما یتساقط الرطب الیابس من العذق إذا هز انتهی. و أقول: علی ما روی فی هذا الکتاب من تبدیل الدقل بالرمل یمکن أن یکون المراد ما ذکروه من السرعة، و أن یکون المراد مقابل السرعة أی عدم اتصال الکلمات و کون الفاصلة بینها کثیرة کما أن الرمل عند الانتشار تقع متباعدة بعضها عن بعض.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 499 

*****

2- الحدیث

2/3525. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ بِالْحُزْنِ ، فَاقْرَؤُوهُ بِالْحُزْنِ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: قرآن برای اندوه (و تاثر در نفوس مردمان) نازل شده پس آن را با آواز حزین بخوانید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 418 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: قرآن برای نالیدن و اندوه نازل شده،آن را با صوت حزین بخوانید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 429 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:قرآن را برای نالیدن و اندوه نازل شده،پس آن را با صوت آواز حزین بخوانید.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 731 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن. نزل بالحزن أی لأجل الحزن و تأثر النفوس.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 500 

*****

3- الحدیث

3/3526. عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ الاْءَحْمَرِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ حَمَّادٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اقْرَؤُوا الْقُرْآنَ بِأَلْحَانِ(4) الْعَرَبِ وَ أَصْوَاتِهَا، وَ إِیَّاکُمْ وَ لُحُونَ أَهْلِ الْفِسْقِ(5) وَ أَهْلِ الْکَبَائِرِ؛ فَإِنَّهُ سَیَجِیءُ مِنْ(6) بَعْدِی أَقْوَامٌ یُرَجِّعُونَ(7) الْقُرْآنَ(8) تَرْجِیعَ الْغِنَاءِ وَ النَّوْحِ وَ الرَّهْبَانِیَّةِ(9)، لاَ(10) یَجُوزُ تَرَاقِیَهُمْ(11)، قُلُوبُهُمْ

ص: 629


1- 1 . فی «د» : «أفرغوا» . وفی الوسائل : «أقرعوا به» .
2- 2 . الجعفریّات ، ص 180 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه ، عن رسول اللّه صلوات اللّه علیهم ، مع زیادة . تفسیر القمّی ، ج 2 ، ص 392 ، من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام ، إلی قوله : «ولکن أفزعوا قلوبکم القاسیة» وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1739 ، ح 9023 ؛ الوسائل، ج 6 ، ص 207 ، ح 7743 .
3- 3 . الوافی ، ج 9 ، ص 1740 ، ح 9024 ؛ الوسائل، ج 6 ، ص 208 ، ح 7748 .
4- 4 . لَحَنْتُ بِلَحْن فلان لَحْنا : تکلّمت بلغته . واللَّحن : واحد الألحان واللُّحون . وقد لَحَن فی قراءته : إذا طرّب بها وغرّد . وهو ألْحَن الناس : إذا کان أحسنهم قراءةً أو غناءً . المصباح المنیر ، ص 551 ؛ الصحاح ، ج 6 ، ص 2193 (لحن) .
5- 5 . فی «ج ، د» : «الفسوق» .
6- 6 . فی الوافی : - «من» .
7- 7 . فی «ز» : «ترجّع» . وترجیع الصوت : تردیده فی الحلق کقراءة أصحاب الألحان . الصحاح ، ج 3 ، ص 1218 (رجع) .
8- 8 . فی «ز» : + «ترجّعون» .
9- 9 . «الرَّهبانیّة» : من رَهْبَنَة النصاری . وأصلها من الرَّهْبة : الخوف . کانوا یَتَرهّبون بالتخلّی من أشغال الدنیا ، وترک ملاذّها ، والزهد فیها ، وتعمّد مشاقّها . النهایة ، ج 2 ، ص 280 (رهب) . ولعلّه کان فی فعل الرهبان ترجیع الأصوات وإلاّ فلا مناسبة له مع السیاق کما لایخفی ، وروایة الدعوات للراوندی ، ص 24 ، ح 32 خالیة عنها.
10- 10 . فی «ب ، د ، ز» : «ولا».
11- 11 . «التَّرْقُوَة» _ ولایقال : «التُّرْقُوَة» _ : هی العَظْم الذی بین ثُغرة النَحر والعاتق من الجانبین . والجمع : التراقی . المصباح المنیر ، ص 74 ؛ مجمع البحرین ، ج 5 ، ص 142 (ترق) . والمعنی : أنّ قراءتهم لایرفعها اللّه تعالی ولایقبلها ، فکأنّها لم تتجاوز حلوقهم وحناجرهم ولم تصل إلی قلوبهم . وقیل : المعنی أنّهم لایعملون بالقرآن ولایثابون علی قراءته ، فلایحصل لهم غیر القراءة. راجع : النهایة، ج 1 ، ص 187 (ترق) ؛ شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 39 .

مَقْلُوبَةٌ(1)، وَ قُلُوبُ(2) مَنْ یُعْجِبُهُ شَأْنُهُمْ(3)».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: قرآن را با لحنها و آواز عرب بخوانید، و از لحن فاسقان و گنهکاران دوری کنید، زیرا پس از من مردمانی بیایند که قرآن را در گلو بچرخانند، مانند خوانندگی و نوحه خوانی و خواندن کشیشان، که از گلوی آنها نگذرد (یعنی مقبول درگاه خداوند واقع نگردد - از مجلسی ره) دلهای ایشان وارونه است، و هر که از آنها خوشش آید نیز دلش وارونه است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 419 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امام صادق(علیه السّلام)که:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: قرآن را با لحنها و آوازهای عرب بخوانید و از لحنِ بدکاران و اهل گناهان کبیره دوری کنید زیرا که پس از من مردمانی آیند که قرآن را چون خوانندگی و نوحه خوانی و رهبان مآبی در حنجره بچرخانند و از گلوگاه آنان نگذرد،دلشان وارونه است،و دل هر که از آنها خوشش آید هم وارونه است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 429 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام حدیث می کند که:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

قرآن را با لحنها و آوازهای عرب بخوانید و از لحن بدکاران و نااهلان کبیر دوری کنید زیرا که پس از من مردمی بیایند که قرآن را چون خوانندگی و نوحه خوانی و رهبان مآبی در حنجره بچرخانند و از گلوگاه آنان نگذرد،دلشان وارونه است،و دل هرکس که از آنها خوشش آید هم وارونه است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 731 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و قال فی الصحاح: قد لحن فی قراءته إذا طرب بها و غرد، و هو ألحن الناس إذا کان أحسنهم قراءة أی غناءا، و قال : الترجیع فی الأذان و ترجیع الصوت تردیده فی الحلق کقراءة أصحاب الألحان، و قال فی النهایة: فیه أن الخوارج یقرءون القرآن لا یجاوز تراقیهم، التراقی جمع الترقوة و المعنی أن قراءتهم لا یرفعه الله و لا یقبله.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 500 

*****

4- الحدیث

2 / 615

4/3527. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَنِ(5) بْنِ شَمُّونٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِیُّ:

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام ، قَالَ: ذَکَرْتُ الصَّوْتَ عِنْدَهُ، فَقَالَ : «إِنَّ(6) عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام کَانَ یَقْرَأُ(7)، فَرُبَّمَا مَرَّ(8) بِهِ(9) الْمَارُّ، فَصَعِقَ(10) مِنْ حُسْنِ صَوْتِهِ، وَ إِنَّ(11) الاْءِمَامَ لَوْ أَظْهَرَ مِنْ ذلِکَ شَیْئاً(12)، لَمَا(13) احْتَمَلَهُ النَّاسُ مِنْ حُسْنِهِ».

قُلْتُ: وَ(14) لَمْ یَکُنْ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یُصَلِّی بِالنَّاسِ وَ یَرْفَعُ صَوْتَهُ بِالْقُرْآنِ؟

فَقَالَ : «إِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ یَحْمِلُ النَّاسُ(15) مِنْ خُلْقِهِ(16) مَا یُطِیقُونَ».(17)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

علی بن محمد نوفلی گوید: نزد حضرت أبی الحسن علیه السلام از آواز خواندن یاد کردم فرمود: همانا علی بن الحسین علیهما السلام قرآن میخواند و چه بسا کسانی بر آن حضرت میگذشتند و از آواز خوش او مدهوش میشدند، و اگر راستی امام چیزی از آواز خوشش آشکار کند مردم تاب شنیدن آن را ندارند، عرضکردم: مگر نبود که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) با مردم نماز (جماعت) میخواند و آوازش را بخواندن بلند میکرد؟ فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) باندازه تحمل و طاقت آنان که پشت سرش بودند آوازش را بلند میکرد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 419 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-علی بن محمد نوفلی باز گفته است که:من از آوازخوانی نزد أبو الحسن(علیه السّلام)نام بردم،فرمود:علی بن الحسین(علیهما السّلام) قرآن را چنان به آواز می خواند که بسا گذرنده به او می گذشت و از خوش آوازی او خود را از دست می داد و بی هوش می شد،و راستی اگر امام از آواز خوش قرآن خواندن چیزی اظهار دارد مردم بخاطر خوبی و خوشی آن تحمل آن نکنند،گفتم:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)که با مردم نماز می خواند آواز خود را به خواندن قرآن بلند می کرد؟ فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)به آنان که پشت سرش بودند به اندازه تحمل و پذیرش آنها آواز را بلند می کرد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 429 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«علی بن محمد نوفلی»گوید:نزد ابو الحسن علیه السّلام از آوازخوانی یاد کردم، فرمود:بعلی بن الحسین علیه السّلام قرآن را چنان به آواز می خواند که بسا اوقات کسانی که از کنار او می گذشتند از آواز خوش او بیهوش می شدند و راستی اگر امام از آواز خوش قرآن خواندن چیزی اظهار کند مردم تاب شنیدن آن را ندارند،عرض کردم:مگر چنین نبود که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله وقتی با مردم نماز جماعت می خواند آوازش را بلند می کرد؟

فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به آنانکه پشت سرش بودند به اندازه تحمل و طاقت آنها آواز خود را بلند می نمود.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 733 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 500 

*****

ص: 630


1- 1 . فی حاشیة «ج» : «مفتونة» .
2- 2 . خبره محذوف بقرینة المذکور ، أی مقلوبة ، کما نصّ علیه فی شرح المازندرانی .
3- 3 . فی «ز» : «شأنه» .
4- 4 . الوافی ، ج 9 ، ص 1742 ، ح 9034 ؛ الوسائل، ج 6 ، ص 210 ، ح 7754 .
5- 5 . فی «بر ، بف ، جر» : «الحسن» .
6- 6 . فی «بر» : - «إنّ» .
7- 7 . فی «ز ، بف» وحاشیة «ج ، د» وشرح المازندرانی والبحار ، ج 25 : + «القرآن» .
8- 8 . فی «ب ، ز » وشرح المازندرانی والبحار ، ج 16 : «یمرّ » .
9- 9 . فی شرح المازندرانی : «علیه» .
10- 10 . فی «ص» : «یصعق» . وصَعِق صَعْقا : غُشِی علیه من صوت یسمعه ، أوحِسٍّ ، أو نحوه . وصَعِقَ صَعْقا : مات . ترتیب کتاب العین ، ج 2 ، ص 991 (صعق).
11- 11 . فی «ص ، بر ، بف» : «فإنّ» .
12- 12 . فی شرح المازندرانی : - «شیئا» .
13- 13 . فی «ب » : «ما » .
14- 14 . فی «ب» : «وکیف» .
15- 15 . فی «ز» : - «الناس» .
16- 16 . هکذا فی «ب ، ج ، ز ، ص ، بر ، بف» والوافی . وفی «د ، بس» والمطبوع : «خَلْفِه» .
17- 17 . الوافی ، ج 9 ، ص 1741 ، ح 9032 ؛ الوسائل، ج 6 ، ص 211 ، ح 7755 ، إلی قوله : «فصعق من حسن صوته» ؛ البحار، ج 16 ، ص 187 ، ح 22 ؛ و ج 25 ، ص 164 ، ح 31 .

5- الحدیث

5/3528. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ سُلَیْمٍ(1) الْفَرَّاءِ، عَمَّنْ أَخْبَرَهُ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «أَعْرِبِ(2) الْقُرْآنَ؛ فَإِنَّهُ عَرَبِیٌّ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: قرآن را با اعراب بخوانید زیرا که قرآن عربی است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 419 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: قرآن را با اِعراب بخوانید زیرا کلام عربی است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 431 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام فرمود:قرآن را با اعراب بخوانید زیرا کلام عربی است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 733 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. أعرب القرآن قیل المراد اقرءوها بألحان العرب کما مر، أی بینوا فیه محسنات القراءة من التفخیم و الترقیق و الإدغام و غیر ذلک، و قال الطیبی فی شرح المشکاة أعربوا القرآن و اتبعوا غرائبه أی بینوا ما فیه من غرائب اللغة و بدائع الإعراب، و فیه غرائبه بالفرائض و الحدود لیزول التکرار، و فی النهایة إنما سمی الإعراب إعرابا لتبیینه و إیضاحه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 501 

*****

6- الحدیث

6/3529 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْقَاسِمِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ أَوْحی(4) إِلی مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ علیه السلام : إِذَا وَقَفْتَ بَیْنَ یَدَیَّ، فَقِفْ مَوْقِفَ الذَّلِیلِ الْفَقِیرِ(5)، وَ إِذَا(6) قَرَأْتَ التَّوْرَاةَ، فَأَسْمِعْنِیهَا بِصَوْتٍ حَزِینٍ(7)».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السّلام فرمود: خدای عز و جل بموسی بن عمران علیه السلام وحی فرمود: که هر گاه برابر من ایستادی چون شخص زبون و نیازمندی بایست، و هر گاه تورات میخوانی بآواز حزین بخوان.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 419 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-امام صادق(علیه السّلام)فرمود که: خدا عز و جل به موسی بن عمران وحی کرد:هر گاه برابر من ایستادی چون زبون و نیازمند بایست و هر گاه تورات بخوانی آن را به آواز حزینی به من بشنوان.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 431 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-امام صادق علیه السّلام فرمود:خدای عزّ و جلّ به موسی بن عمران وحی کرد:هر گاه برابر من ایستادی همچون شخص زبون و نیازمند بایست و هرگاه تورات را می خوانی با آواز حزین بخوان.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 733 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 501 

*****

7- الحدیث

7/3530 . عَنْهُ(9)، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْقَاسِمِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ:

ص: 631


1- 1 . فی حاشیة «بف» : «سلیمان» والظاهر اتّحاد سلیم الفرّاء المذکور فی رجال الطوسی ، ص 219 ، الرقم 2905 ، مع سلیمان بن عمران الفرّاء مولی طربال الذی ذکره البرقی فی رجاله ، ص 32 ، وهذا واضح لمن تتبّع أسناد العنوانین .
2- 2 . فی حاشیة «ج» والوافی : «أعربوا» وقال : «أی افصحوه وهذّبوه من اللحن» . وأعربتُ الشیء، وأعربت عنه ، وعَرّبته ، وعرّبت عنه ، کلّها بمعنی التبیین والإیضاح . وعَرُبَ : إذا لم یُلحن . المصباح المنیر، ص 400 (عرب) .
3- 3 . الوافی ، ج 9 ، ص 1742 ، ح 9033 ؛ الوسائل، ج 6 ، ص 207 ، ح 7744 .
4- 4 . فی «بر» : «أوحی اللّه عزّوجلّ» بدل «إنّ اللّه عزّوجلّ أوحی» .
5- 5 . فی «ب» : «الحقیر».
6- 6 . فی «ص» : «فإذا» .
7- 7 . فی شرح المازندرانی : «الحزن خلاف السرور ، وحَزِن الرجل بالکسر ، فهو حزین وحَزِن ، فوصف الصوت بالحزن علی سبیل المبالغة ؛ لأنّ الحزین فی الحقیقة صاحب الصوت . ویحتمل أن یکون الصوت مضافا إلیه بتقدیر اللام . وعلی التقدیرین یحتمل أن یجعل الحزن کنایة عن البکاء ، وعلی التقدیر الأوّل یمکن أن یجعل بمعنی الرقّة . قال فی الصحاح : فلان یقرأ بالتحزین : إذا رقّ صوته ، فالوصف حینئذٍ علی سبیل الحقیقة».
8- 8 . راجع : الکافی ، کتاب الروضة ، ح 14823 ، ضمن مناجاة اللّه مع موسی علیه السلام ؛ وتحف العقول ، ص 490 ، ضمن مناجاة اللّه عزّوجلّ لموسی بن عمران علیه السلام الوافی ، ج 9 ، ص 1741 ، ح 9029 ؛ الوسائل، ج 6 ، ص 208 ، ح 7749 ؛ البحار ، ج 13 ، ص 358 ، ح 64 .
9- 9 . روی إبراهیم بن هاشم _ والد علیّ _ کتاب علیّ بن معبد ، وتکرّرت روایته عنه فی الأسناد ، فیبدو فی بادی الرأی أنّ مرجع الضمیر «إبراهیم بن هاشم» المعبَّر عنه ب «أبیه» فی السند السابق ، وقد تقدّم فی الکافی ، ذیل ح 3389 ، ویأتی ذیل ح 3795 ، عدم ثبوت رجوع الضمیر إلی «أبیه» المراد منه إبراهیم بن هاشم فی شیءٍ من أسناد الکافی ، فلاحظ . راجع : الفهرست للطوسی ، ص 265 ، الرقم 378 ؛ معجم رجال الحدیث ، ج 12 ، ص 338 _ 339 . والظاهر وقوع خلل فی ظاهر سندنا هذا ، کما یدلّ علیه مقارنة هذا السند مع سندی الحدیثین الآتیین بعده ؛ أمّا سند الحدیث 8 ، فهو هکذا : «عنه ، عن أبیه ، عن علیّ بن معبد» و النسخ متّفقة علیه ، فلا یکون فیه أیّ خلل . وأمّا سند الحدیث 9 ، فهو فی المطبوع وأکثر النسخ هکذا : «عنه ، عن علیّ بن معبد» لکن فی «بر ، بف، جر» وحاشیة «ج» هکذا : «عنه ، عن أبیه ، عن علیّ بن معبد» وهو الظاهر . فعلیه ، الظاهر وقوع خللٍ فی ما نحن فیه من سقط «عن أبیه» بعد «عنه» .

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : لَمْ یُعْطَ(1) أُمَّتِی أَقَلَّ مِنْ ثَلاَثٍ: الْجَمَالِ، وَ الصَّوْتِ الْحَسَنِ، وَ الْحِفْظِ(2)».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود علیه السلام که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده: بامت من کمتر از سه چیز داده نشده: زیبائی، آواز خوش، حافظه.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 420 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-امام صادق(علیه السّلام)فرمود که: رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است:به امتم کمتر از سه چیز داده نشده،زیبائی و خوش آوازی و قوه حافظه.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 431 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام صادق علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:با امتم کمتر از سه چیز داده نشده:زیبائی،آواز خوش،حافظه و قدرت نگهداری.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 735 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف، و لعل الضمیر فی عنه راجع إلی إبراهیم بن هاشم لا إلی ابنه، و یحتمل أن یکون راجعا إلی الابن بأن یکون روی علی عن علی بواسطة و بدونها و الأول أظهر. أقل من ثلاث قیل أی أقل من إحدی ثلاث أی لا یخلو کل منهم من إحداهن و الأظهر أن المراد أن تلک الخلال بینهم أقل و أعم من سائر الخصال.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 501 

*****

8- الحدیث

8/3531. عَنْهُ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ، عَنْ یُونُسَ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُسْکَانَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : إِنَّ مِنْ أَجْمَلِ الْجَمَالِ الشَّعْرَ(4) الْحَسَنَ(5)، وَ نَغْمَةَ(6) الصَّوْتِ الْحَسَنِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود: علیه السّلام که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده: از جملۀ زیباترین زیبائیها موی زیبا و نغمۀ آواز خوش است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 420 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)فرمود: زیباترین زیبائی،موی زیبا و نغمۀ آواز خوش است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 431 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:زیباترین زیبائی ها،؟موی زیبا و نغمۀ آواز خوش است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 735 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و فی الصحاح فلان حسن النغمة إذا کان حسن الصوت فی القراءة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 502 

*****

9- الحدیث

9/3532. عَنْهُ ، عَنْ أَبِیهِ(8)، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْقَاسِمِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ

ص: 632


1- 1 . فی «ز ، بر» والخصال : «لم تعط» .
2- 2 . فی شرح المازندرانی : «لعلّ المراد أنّ هذه الخصال الشریفة أقلّ ما اُعطیت الاُمّة المجیبة من الخصال العظیمة التی لاتعدّ و لاتحصی. واللّه یعلم» . وفی مرآة العقول : «قیل : أی أقلّ من إحدی ثلاث ، أی لایخلو کلّ منهم من إحداهنّ . والأظهر أنّ المراد أنّ تلک الخلال بینهم أقلّ وأعزّ من سائر الخصال» .
3- 3 . الخصال ، ص 137 ، باب الثلاثة ، ح 152 ، بسنده عن إبراهیم بن هاشم ، عن عبداللّه بن القاسم الوافی ، ج 9 ، ص 1741 ، ح 9028 .
4- 4 . فی شرح المازندرانی : «الظاهر فتح الشین ، والکسر محتمل لما فی بعض الروایات : إنّ من طیب عیش المرء شعره الذی یتغنّی به» .
5- 5 . فی «د ، بر ، بف» وشرح المازندرانی والوافی : + «للمرء» .
6- 6 . فی «بر ، بف» والوافی : «ونعم النعمة» بدل «ونغمة» .
7- 7 . الوافی ، ج 9 ، ص 1740 ، ح 9026 .
8- 8 . هکذا فی «بر ، بف» وحاشیة «ج» . وفی سائر النسخ والمطبوع : - «عن أبیه» .ï وما أثبتناه هو الظاهر ، کما تقدّم فی ذیل الحدیث السابع من الباب .

سِنَانٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ النَّبِیُّ(1) صلی الله علیه و آله : لِکُلِّ شَیْءٍ حِلْیَةٌ، وَ حِلْیَةُ الْقُرْآنِ الصَّوْتُ الْحَسَنُ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود: علیه السّلام که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده است: هر چیزی زینتی دارد و زینت قرآن آواز خوش است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 420 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)فرمود: برای هر چیزی زیوری است و زیور قرآن آواز خوش است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 431 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود:برای هرچیز زیوری است و زیور قرآن آواز خوش است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 735 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و روی فی العیون بإسناده عن الرضا علیه السلام، عن أبیه، عن جده، عن علی عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال قال: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حسنوا القرآن بأصواتکم، فإن الصوت الحسن یزید القرآن حسنا و یزید فی الخلق ما یشاء.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 502 

*****

10- الحدیث

2 / 616

10/3533. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ مُوسَی بْنِ عُمَرَ الصَّیْقَلِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ السَّکُونِیِّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْمِیثَمِیِّ، عَنْ رَجُلٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَا بَعَثَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ نَبِیّاً إِلاَّ حَسَنَ الصَّوْتِ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

مردی از امام صادق علیه السّلام حدیث کند که فرمود: خداوند هیچ پیمبری را مبعوث نفرموده جز اینکه خوش آواز باشد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 420 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: خدا عز و جل هیچ پیغمبری را بر نیانگیخته جز اینکه خوش آواز باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 433 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-امام صادق علیه السّلام فرمود:خدای عزّ و جلّ هیچ پیامبری را برنینگیخت جز اینکه خوش آواز باشد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 735 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 502 

*****

11- الحدیث

11/3534. سَهْلٌ(4) ، عَنِ الْحَجَّالِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ، عَنْ رَجُلٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ _ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِ _ أَحْسَنَ النَّاسِ صَوْتاً بِالْقُرْآنِ، وَ کَانَ السَّقَّاؤُونَ یَمُرُّونَ، فَیَقِفُونَ بِبَابِهِ یَسْمَعُونَ(5) قِرَاءَتَهُ، وَ کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام أَحْسَنَ النَّاسِ صَوْتاً(6)».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود علیه السلام که علی بن الحسین علیهما السلام خوش آوازترین مردم بود در خواندن قرآن و سقاها که میگذشتند بدر خانه اش میایستادند و قرآن خواندن او را گوش میدادند، و حضرت باقر علیه السلام نیز خوش آوازترین مردمان بود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 420 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-امام صادق(علیه السّلام)فرمود که: علی بن الحسین(علیهما السّلام)از همه کس خوش آوازتر قرآن می خواند و چون سقّاها می گذشتند و به درِ خانۀ او می رسیدند بر درِ خانه اش می ایستادند و قرآن خواندنِ او را گوش می دادند و امام باقر(علیه السّلام)هم از همه خوش آوازتر بود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 433 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-امام صادق علیه السّلام فرمود:علی بن الحسین علیه السّلام از همه کس خوش آوازتر *** قرآن را می خواند و چون سقّاها(آب آوران)می گذشتند و به در خانۀ او می رسیدند بر در خانه اش می ایستادند و قرآن خواندن او را گوش می دادند و امام باقر علیه السّلام هم از همه خوش آوازتر بود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 735 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 502 

*****

12- الحدیث

12/3535. حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَسَدِیِّ(8)، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ

ص: 633


1- 1 . فی «ب ، ص» : «رسول اللّه» .
2- 2 . الوافی ، ج 9 ، ص 1740 ، ح 9027 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 211 ، ح 7756 .
3- 3 . الوافی ، ج 9 ، ص 1741 ، ح 9030 ؛ البحار ، ج 11 ، ص 66 ، ح 12 .
4- 4 . هکذا فی «ب ، ج ، بر ، بس ، بف ، جر» وحاشیة «د» والطبعة القدیمة . وفی «د ، ز» والمطبوع : + «بن زیاد» . والسند معلّق علی سابقه . ویروی عن سهل ، عدّة من أصحابنا.
5- 5 . فی «ب ، ج ، ز» والوسائل والبحار : «یستمعون» .
6- 6 . فی «ب ، ص ، بس» : - «وکان أبوجعفر _ إلی _ صوتا» .
7- 7 . الوافی ، ج 9 ، ص 1741 ، ح 9031 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 211 ، ح 7757 ، إلی قوله : «یسمعون قراءته» ؛ البحار ، ج 46 ، ص 70 ، ح 45.
8- 8 . فی «ص» : «الحسن بن محمّد الکندی الأسدی» . والحسن بن محمّد هذا ، هو ابن سماعة ؛ فقد روی حمید بن زیاد ، عن الحسن بن محمّد بن سماعة ، عن أحمد بن الحسن المیثمی کتابه ، کما فی رجال النجاشی ، ص 74 ، الرقم 179 ، وکذا عرّفه النجاشی فی رجاله ، ص 40 ، الرقم 84 : «الحسن بن محمّد بن سماعة أبومحمّد الکندی الصیرفی» . هذا ، ولم نجد فی موضع توصیف ابن سماعة بالأسدی ، مع أنّه کثیر الروایة جدّا ، ووقع فی کثیر من طرق کتب الأصحاب ، فلا یبعد أن یکون «الأسدی» فی النسخ ، مصحّفا من «الکندی» ، قد جُمِع بینهما فی «ص» . ویؤیّد ذلک ما ورد فی بعض الأسناد من روایة حمید بن زیاد ، عن الحسن بن محمّد الکندی ، عن [أحمد بن الحسن [المیثمی . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 5 ، ص 390 .

الْمِیثَمِیِّ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ(1) ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یُکْرَهُ أَنْ یُقْرَأَ(2) «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» بِنَفَسٍ(3) وَاحِدٍ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: مکروه است که«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

»بیک نفس خوانده شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 420 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: بد است که سورۀ«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

»با یک نفس خوانده شود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 433 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-امام صادق علیه السّلام فرمود:بد است که سورۀ

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

با یک نفس خوانده شود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 737 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 503 

*****

13- الحدیث

13/3536. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام : إِذَا قَرَأْتُ الْقُرْآنَ فَرَفَعْتُ بِهِ(5) صَوْتِی، جَاءَنِی الشَّیْطَانُ، فَقَالَ: إِنَّمَا تُرَائِی بِهذَا أَهْلَکَ وَ النَّاسَ؟

قَالَ : «یَا أَبَا مُحَمَّدٍ، اقْرَأْ قِرَاءَةً مَا(6) بَیْنَ الْقِرَاءَتَیْنِ: تُسْمِعُ(7) أَهْلَکَ، وَ رَجِّعْ(8) بِالْقُرْآنِ

ص: 634


1- 1 . فی «ب ، ج ، ز ، بس» وحاشیة «د» : «الفضل» . وروی أبان بن عثمان ، عن محمّد بن الفضیل الرزقی فی الخصال ، ص 361 ، ح 51 ، و ص 408 ، ح 6 ، کما وردت روایة العبّاس بن عامر ، عن أبان _ و هو ابن عثمان _ عن محمّد بن الفضل الهاشمی فی مواضع ، منها الکافی ، ح 5629 .
2- 2 . فی الوسائل، ح 7371 : «أن تقرأ».
3- 3 . فی الوافی والوسائل ، ح 7371 و 7745 والکافی ، ح 4989 : «فی نفس» .
4- 4 . الکافی ، کتاب الصلاة ، باب قراءة القرآن ، ح 4989 ، بسند آخر الوافی ، ج 8 ، ص 700 ، ح 6899 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 70 ، ح 7371 ؛ و ص 207 ، ح 7745 .
5- 5 . فی الوسائل : - «به .
6- 6 . فی «بر» والوافی : - «ما».
7- 7 . فی «ص » : «یسمع » یقرأ مجهولاً .
8- 8 . ترجیع الصوت : تردیده فی الحلق کقراءة أصحاب الألحان . یقال : رجّعه أی ردّده ، ومنه الترجیع فی الأذان ؛ لأنّه یأتی بالشهادتین خافضا بهما صوته ثمّ یرجّعهما رافعا بهما صوته . وقیل : هو تقارب ضروب الحرکات فی الصوت . قال المازندرانی : «أقول : للترجیع مراتب ، بعضها الغناء... فمن عرف مراتبه ومیّز بینها وعرف مرتبة الغناء ، فالظاهر أنّه یجوز له ما دون هذه المرتبة ، ولکنّ التمییز بینها مشکل جدّا ، والترجیع کثیرا ما یبلغ الغناء ، کما هو المتعارف من قراءة أهل الحزب ولاسیّما عند إرادة الفراغ لما فیها من الخروج عن التلاوة . فالاحتیاط ترکه إلاّ ما علم قطعا أنّه لایضرّ بالتلاوة» والحزب : ما یجعله الرجل علی نفسه من قراءة أو صلاة ، کالورد . راجع : الصحاح ، ج 3 ، ص 1218 ؛ النهایة، ج 2 ، ص 202 (رجع) ؛ و ج 1 ، ص 376 (حزب) ؛ شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 43 .

صَوْتَکَ؛ فَإِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ یُحِبُّ الصَّوْتَ الْحَسَنَ یُرَجَّعُ فِیهِ(1) تَرْجِیعاً».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو بصیر گوید: بحضرت باقر علیه السلام عرضکردم: هر گاه قرآن را با صدای بلند میخوانم شیطان نزدم آید و گوید: تو با این کار بخانوادۀ خودت و مردم خودنمائی (و ریا) میکنی؟ فرمود: ای ابا محمد با صوت (و آواز) متوسطی بخوان که خانواده ات بشنوند، و آوازت را در خواندن قرآن در گلو بچرخان زیرا خدای عز و جل آواز خوش را که در گلو چرخانده شود دوست دارد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 421 

*****

[ترجمه کمره ای] :

13-از ابی بصیر گوید:به امام باقر(علیه السّلام)گفتم:هر گاه قرآن را بلند بخوانم شیطانم آید و گوید:تو با این کار به خاندان خود و مردمِ دیگر خودنمائی می کنی. فرمود:ای محمد،تو با آواز متوسطی قرآن بخوان که خاندانت بشنوند و در خواندن قرآن آوازت را چرخ بده زیرا خدا عز و جل دوست دارد آواز خوب را که در آن چرخ دادن باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 433 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

13-«ابی بصیر»گوید:به امام باقر علیه السّلام عرض کردم:هرگاه قرآن را بلند بخوانم شیطان به سراغم آید و گوید:تو با این کار به خاندان خود و مردم دیگر خودنمائی می کنی.

فرمود:ای محمد،تو با آواز متوسطی قرآن بخوان که خاندانت بشنوند و در خواندن قرآن آوازت را چرخ بده زیرا خدای عزّ و جلّ آواز خوش را که در گلوگاه چرخانده شود دوست دارد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 737 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 503 

*****

(9) باب فیمن یظهر الغشیة عند القرآن

اشاره

9 _ بَابٌ فِیمَنْ یُظْهِرُ الْغَشْیَةَ عِنْدَ(3) الْقُرْآنِ

1- الحدیث

1/3537. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ إِسْحَاقَ الضَّبِّیِّ، عَنْ أَبِی عِمْرَانَ الاْءَرْمَنِیِّ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ جَابِرٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(4) علیه السلام ، قَالَ: قُلْتُ: إِنَّ قَوْماً إِذَا(5) ذَکَرُوا(6) شَیْئاً(7) مِنَ الْقُرْآنِ أَوْ حُدِّثُوا بِهِ(8)، 2 / 617

صَعِقَ أَحَدُهُمْ(9)، حَتّی یُری(10) أَنَّ أَحَدَهُمْ(11) لَوْ قُطِعَتْ یَدَاهُ أَوْ(12) رِجْلاَهُ(13)، لَمْ یَشْعُرْ بِذلِکَ؟

فَقَالَ : «سُبْحَانَ اللّهِ! ذَاکَ(14) مِنَ الشَّیْطَانِ، مَا بِهذَا نُعِتُوا(15)، إِنَّمَا ··· î

ص: 635


1- 1 . فی «ب ، بر » والوافی : «به » .
2- 2 . الوافی ، ج 9 ، ص 1740 ، ح 9025 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 211 ، ح 7758 .
3- 3 . هکذا فی جمیع النسخ . وفی المطبوع : + «[قراءة]» . وفی «بر» : «عن» بدل «عند» .
4- 4 . فی «ز» : «أبی عبداللّه» .
5- 5 . فی «ز» : «إذ» .
6- 6 . فی «ص» : «ذُکّروا» بالتشدید.
7- 7 . فی الأمالی : «بشیء» .
8- 8 . قرأه المازندرانی معلوما ، حیث قال فی شرحه : «أو حدّثوا به ، أی تعریفه وبیانه . وهو عطف علی «شیئا» . وکونه ماضیا مجهولاً معطوفا علی «ذکروا» بعید جدّا» .
9- 9 . فی شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 44 : «والظاهر أنّه لامنافاة بین هذا الخبر وما مرّ من خبر السکونی الدالّ علی صعق المارّ من حسن صوت علیّ بن الحسین علیهما السلام بالقراءة؛ لجواز أن یکون هذا التأثیر لصوت الإمام دون غیره ، ویؤیّده ما مرّ فی ذلک الخبر من أنّ الإمام لو أظهر من ذلک شیئا لما احتمله الناس من حسنه ، علی أنّه یمکن أن یکون المراد بهذا الخبر هو الحثّ علی ضبط النفس حتّی لاتبلغ تلک الحالة الموجبة لزوال العقل والحرمان عن سماع الأسرار القرآنیّة».
10- 10 . فی الوافی : «تری» .
11- 11 . فی الأمالی : «أنّه» بدل «أنّ أحدهم» .
12- 12 . فی «ب ، د ، بس» والوسائل والأمالی : «و» .
13- 13 . فی «ص» : «رجلاه أو یداه» .
14- 1 . فی «ص ، بر ، بف» والوافی : «ذلک» .
15- 2 . فی «ج ، بر» وحاشیة «بف» : «بُعثوا» . وفی الأمالی : «اُمروا» .

هُوَ(1) اللِّینُ وَ الرِّقَّةُ وَ الدَّمْعَةُ وَ الْوَجَلُ».(2)

أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ، عَنْ أَبِی عِمْرَانَ الاْءَرْمَنِیِّ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ جَابِرٍ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، مِثْلَهُ.

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

جابر گوید: بحضرت باقر علیه السلام عرضکردم: مردمی هستند که چون آیه ای از قرآن را ذکر کنند و یا برای آنان خوانده شود مدهوش گردند و چنان مینماید که اگر دستها یا پاهایش را ببرند نمی فهمد؟ فرمود: سبحان اللّٰه این کار شیطان است بچنین چیزی توصیف نشده اند، و همانا تأثر از قرآن باینست که دل نرم شود و برقت قلب و اشک ریختن و ترس است. و بسند دیگر نیز جابر این حدیث را از آن حضرت علیه السلام روایت کرده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 421 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-جابر گوید:به امام باقر(علیه السّلام)گفتم:مردمی باشند که چون به آیه ای از قرآن یاد آوری شوند یا برای آنها باز گفته شود یکی از آنان بیهوش می شود تا چنان می نماید که اگر دستش یا پایش را ببرند نمی فهمد،فرمود:سبحان اللّٰه این کار شیطانی است به این کار توصیف نشدند و مأمور نیستند همانا تأثّر از قرآن به نرمش و رقّت قلب و اشک ریختن و هراس است

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 435 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«جابر»گوید:به امام باقر علیه السّلام عرض کردم:مردمی هستند که چون ذکری از آیه قرآن کنند آنچنان از خود بیخود می شوند که اگر دست و پاهایشان را ببرند متوجه نمی شوند(درست مثل جریان یوسف که قرآن نقل می کند که وقتی به دستور زلیخا یوسف قدم به سالن زنان گذاشت آنها چنان محو جمال یوسف شدند که بجای کندن پوست پرتغال پوست دست خود را کندند و متوجه نشدند)،فرمود:سبحان اللّه این کار شیطان است به چنین چیزی توصیف نشدند و مأمور نیستند همانا تأثّر از قرآن به این است که دل نرم شود قلب بشکند و اشک جاری شود و بنده بترسد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 737 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف بسندیه. و المراد أنهم یکذبون فی ادعائهم عدم الشعور، و أن مبادیه بأیدیهم لأن الرقة و الدمعة تدفعه و الأخیر أظهر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 503 

*****

(10) باب فی کم یقرأ القرآن و یختم

1- الحدیث

1/3538. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادٍ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَقْرَأُ الْقُرْآنَ فِی لَیْلَةٍ؟

قَالَ : «لاَ یُعْجِبُنِی(3) أَنْ تَقْرَأَهُ(4) فِی أَقَلَّ مِنْ شَهْرٍ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن عبد اللّٰه گوید: بحضرت صادق علیه السلام عرضکردم: قرآن را در یک شب بخوانم؟ فرمود: خوش ندارم که در کمتر از یکماه بخوانی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 422 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از محمد بن عبد اللّٰه گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم:من قرآن را در یک شب بخوانم؟ فرمود:من خوش ندارم که در کمتر از یک ماه آن را بخوانی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 437 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«محمد بن عبد اللّه»گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:من قرآن را در یک شب بخوانم؟

فرمود:من خوش ندارم که در کمتر از یک ماه آن را بخوانی.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 739 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن أو موثق علی الظاهر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 504 

*****

2- الحدیث

2/3539. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ، قَالَ:

دَخَلْتُ عَلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِیرٍ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، أَقْرَأُ الْقُرْآنَ فِی شَهْرِ

رَمَضَانَ فِی لَیْلَةٍ؟ فَقَالَ : «لاَ» قَالَ: فَفِی(6) لَیْلَتَیْنِ؟ قَالَ : «لاَ» قَالَ: فَفِی ثَلاَثٍ؟ قَالَ : «هَا» وَ أَشَارَ بِیَدِهِ.

ثُمَّ قَالَ : «یَا أَبَا مُحَمَّدٍ، إِنَّ لِرَمَضَانَ حَقّاً وَ حُرْمَةً ، لاَ(7) یُشْبِهُهُ شَیْءٌ مِنَ الشُّهُورِ،

ص: 636


1- 3 . فی شرح المازندرانی : «إنّما هو ، أی نعتهم ووصفهم» .
2- 4 . الأمالی للصدوق ، ص 255 ، المجلس 44 ، ح 9 ، بسنده عن أبی عمران الأرمنی الوافی ، ج 9 ، ص 1743 ، ح 9035 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 213 ، ح 7761 .
3- 5 . فی «ص» : «لاتعجبنی» .
4- 6 . فی «ب» : «یقرأه» . وفی «بر» والوافی : «یُقرأ» .
5- 7 . الوافی ، ج 9 ، ص 1745 ، ح 9038 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 215 ، ح 7768 .
6- 1 . فی «ز» : «فی» .
7- 2 . فی «بر ، بف» والوافی : «ولا».

وَ کَانَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله یَقْرَأُ أَحَدُهُمُ الْقُرْآنَ فِی شَهْرٍ، أَوْ أَقَلَّ؛ إِنَّ الْقُرْآنَ لاَ یُقْرَأُ هَذْرَمَةً(1) ، وَ لکِنْ یُرَتَّلُ(2) تَرْتِیلاً، فَإِذَا(3) مَرَرْتَ بِآیَةٍ فِیهَا ذِکْرُ الْجَنَّةِ، فَقِفْ عِنْدَهَا، وَ سَلِ(4) اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ الْجَنَّةَ، وَ إِذَا مَرَرْتَ بِآیَةٍ فِیهَا ذِکْرُ النَّارِ، فَقِفْ عِنْدَهَا، وَ تَعَوَّذْ بِاللّهِ مِنَ النَّارِ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

علی بن أبی حمزه گوید: خدمت حضرت صادق علیه السلام شرفیاب شدم پس ابو بصیر بآن حضرت عرض کرد: قربانت بروم: در ماه رمضان همۀ قرآن را در یک شب بخوانم؟ فرمود: نه عرضکرد: در دو شب؟ فرمود: نه، عرضکرد: در سه شب؟ فرمود: ها (یعنی آری بخوان)- و با دست خود اشاره فرمود - مجلسی (ره) گوید: گویا اشاره فرمود که خاموش باش) سپس فرمود: ای ابا محمد برای ماه رمضان حقی و حرمتی است که ماههای دیگر مانند آن نیستند (یعنی اینکه اذنت دادم در سه شب بخوانی بخاطر حرمت ماه رمضان و امتیازش با ماههای دیگر است) و اصحاب حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله) قرآن را در یکماه یا کمتر میخواندند، و هر آینه قرآن با سرعت و شتاب خوانده نشود، و باید هموار و شمرده و با آهنگ خوش خوانده شود، و هر گاه به آیه ای که در آن نام بهشت برده شده است گذر کنی آنجا بایست، و از خدای عز و جل بهشت را بخواه، و چون به آیه ای که در آن ذکر دوزخ است گذر کنی نزد آن نیز ایست کن و از دوزخ بخدا پناه ببر.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 422 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از علی بن ابی حمزه گوید:به امام صادق(علیه السّلام)وارد شدم و ابو بصیر به او عرض کرد:قربانت در ماه رمضان همه قرآن را در یک شب بخوانم؟ فرمود:نه،گفت:در دو شب؟فرمود:نه،گفت:در سه شب؟فرمود:ها،و بادست خود اشاره کرد(یعنی بخوان)سپس فرمود:ای ابا محمد،راستی برای ماه رمضان حق و حرمتی است که هیچ کدام از ماه ها بدان نمانند و اصحاب محمد(صلّی الله علیه و آله) همه قرآن را در یک ماه یا کمتری می خواندند،راستی قرآن با شتاب و درهم ورهم خوانده نشود ولی باید با آرامی و تأنّی خوانده شود،هر گاه به آیه ای گذری که در آن ذکر بهشت است در نزد آن ایست کن و از خدا عز و جل بهشت بخواه،و هر گاه به آیه ای گذری که در آن ذکر دوزخ است در نزد آن ایست کن و از دوزخ به خدا پناه بر.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 437 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«علی بن ابی حمزه»می گوید:به امام صادق علیه السّلام وارد شدم و ابو بصیر به او عرض کرد:قربانت در ماه رمضان همه قرآن را در یک شب بخوانم؟

فرمود:نه،گفت:در دو شب؟فرمود:نه،گفت:در سه شب،فرمود:ها (آری بخوانی)،و با دست خود اشاره کرد(یعنی خاموش باش)سپس فرمود:ای ابا محمد،راستی برای ماه رمضان حق و حرمتی است که هیچکدام از ماهها مانند آن نیستند و اصحاب محمد صلّی اللّه علیه و اله همه قرآن را در یک ماه یا کمتر می خوانند،به راستی قرآن با شتاب و سرعت خوانده نشود،باید همیشه با آرامی و تأنّی خوانده شود و هرگاه به آیه ای برخورد کنی که در آن بهشت باشد آن را بخواه و هرگاه به آیه ای برخوردی که در آن ذکر دوزخ است بایست و از دوزخ به خدا پناه ببر.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 739 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و أشار بیده کأنه أشار إلیه أن یسکت شیئا من الشهور أی الختم فی ثلاث فی شهر رمضان حسن کما یظهر من آخر الباب فتدبر، و قال فی النهایة الهذرمة السرعة فی الکلام و المشی، و یقال للتخلیط هذرمة، و قال فی الصحاح الهذرمة السرعة فی القراءة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 504 

*****

3- الحدیث

3/3540 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ، عَنْ 2 / 618

یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ، عَنْ حُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: قُلْتُ لَهُ: فِی(6) کَمْ أَقْرَأُ الْقُرْآنَ؟

فَقَالَ : «اقْرَأْهُ(7) أَخْمَاساً، اقْرَأْهُ أَسْبَاعاً(8)، أَمَا إِنَّ عِنْدِی مُصْحَفاً مُجَزًّی أَرْبَعَةَ عَشَرَ جُزْءاً».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حسین بن خالد گوید: بحضرت صادق علیه السلام عرضکردم: در چه مقدار از زمان (و در چند روز) قرآن را بخوانم؟ فرمود: آن را در پنج قسمت بخوان (یعنی پنج روز که بخش هر روزی شش جزء باشد) و در هفت بخش بخوان (یعنی در هفت روز) و در نزد من قرآنی است که چهارده قسمت است (یعنی در چهارده روز ختم می شود).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 422 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از حسن بن خالد گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم:در چند روز قرآن را بخوانم؟ فرمود:آن را پنج بخش بخوان(روزی شش جزء)یا هفت بخش بخوان(در هفت روز)امّا نزد من قرآنی است که چهارده جزوه دارد(یعنی در چهارده روز ختم می شود).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 437 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-«حسن بن خالد»گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:در چند روز قرآن را بخوانم؟فرمود:آن را پنج بخش بخوان(روزی شش جزء)یا هفت بخش بخوان(در هفت روز)امّا نزد من قرآنی است که چهارده قسمت است(یعنی در چهارده روز ختم می شود).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 741 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن. معجزا لیختم فی أسبوعین.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 505 

*****

4- الحدیث

4/3541 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ یَحْیَی بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی الْبِلاَدِ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْمُغِیرَةِ:

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ(10) علیه السلام ، قَالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنَّ أَبِی سَأَلَ جَدَّکَ عَنْ خَتْمِ الْقُرْآنِ فِی(11) کُلِّ لَیْلَةٍ، فَقَالَ لَهُ جَدُّکَ : «فِی(12) کُلِّ لَیْلَةٍ؟» فَقَالَ لَهُ(13): فِی شَهْرِ رَمَضَانَ، فَقَالَ لَهُ جَدُّکَ : «فِی

شَهْرِ رَمَضَانَ؟» فَقَالَ لَهُ أَبِی: نَعَمْ ، مَا اسْتَطَعْتُ(14)، فَکَانَ(15) أَبِی یَخْتِمُهُ أَرْبَعِینَ خَتْمَةً فِی شَهْرِ رَمَضَانَ، ثُمَّ خَتَمْتُهُ بَعْدَ أَبِی، فَرُبَّمَا زِدْتُ، وَ رُبَّمَا نَقَصْتُ(16) عَلی قَدْرِ فَرَاغِی وَ شُغُلِی وَ نَشَاطِی وَ کَسَلِی؛ فَإِذَا کَانَ فِی(17) یَوْمِ الْفِطْرِ جَعَلْتُ لِرَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله خَتْمَةً، وَ لِعَلِیٍّ علیه السلام (18) أُخْری، وَ لِفَاطِمَةَ علیهاالسلام أُخْری، ثُمَّ لِلاْءَئِمَّةِ(19) علیهم السلام حَتَّی انْتَهَیْتُ إِلَیْکَ، فَصَیَّرْتُ لَکَ وَاحِدَةً مُنْذُ صِرْتُ فِی هذَا(20) الْحَالِ(21)، فَأَیُّ شَیْءٍ لِی بِذلِکَ؟

قَالَ (22): «لَکَ بِذلِکَ أَنْ تَکُونَ مَعَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» قُلْتُ: اللّهُ أَکْبَرُ، فَلِی(23) بِذلِکَ؟! قَالَ : «نَعَمْ» ثَلاَثَ مَرَّاتٍ.(24)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

علی بن مغیرة گوید: بحضرت أبی الحسن (کاظم) علیه السلام عرضکردم: که پدر من از جد شما پرسیده از ختم قرآن در هر شب؟ و جد شما فرموده بود: هر شب، و باو عرضکرده بود: در ماه رمضان؟ جد شما فرموده بود: و در ماه رمضان، پدرم باو عرضکرده بود: آری هر چه توانائی داشته باشم (بخوانم)؟ (فیض (ره) گوید: محتمل است در اینجا چیزی افتاده و ساقط شده باشد) و پدرم چنین بود که چهل بار قرآن را در ماه رمضان ختم میکرد و من نیز پس از پدرم (بهمین اندازه ها) ختم میکنم گاهی بیشتر و گاهی کمتر باندازۀ فراغت و شغلم و باندازۀ نشاط و کسالتم؟ و چون روز عید فطر شود یکختم آن را هدیۀ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) کنم، و یکی را هدیۀ علی علیه السلام و یکی را هدیۀ حضرت فاطمه علیها السلام و همچنین برای هر یک از ائمه (علیهم السّلام) تا برسد بشما که برای هر یک یکی هدیه کنم و تا باین حال رسیده ام چنین کرده ام، برای من در برابر این عمل چه پاداشی هست؟ فرمود: پاداشت این است که روز قیامت با ایشان باشی، گفتم: اللّٰه اکبر! این است پاداش من؟ تا سه بار فرمود: آری.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 423 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از علی بن مغیره از ابی الحسن(علیه السّلام)گوید:به او گفتم که: پدرم از جدّت پرسیده بود از ختم قرآن در هر شب و جدّت در پاسخِ او گفته بود:در هر شب،و باز به آن حضرت گفته بود،در خصوص ماه رمضان و جدّت در پاسخش گفته بود:در ماه رمضان،و باز پدرم به او گفته بود:آری تا هر چه بتوانم،و شیوۀ پدرم این بود که در ماه رمضان چهل ختم قرآن می خواند و من هم پس از پدرم آن را ختم می کردم و بسا که می افزودم و بسا که می کاستم به اندازۀ فراغت و شغلم و به اندازۀ نشاط و کسالتم و هر گاه روز عید فطر می شد یک ختم را هدیه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)می کردم و یکی دیگر را هدیه علی(علیه السّلام) و یکی دیگر را هدیه فاطمه(علیها السّلام)و سپس برای امامان تا به شما می رسیدم و برای شما هم یک ختم هدیه می کردم تا به این حال رسیدم،برای من در برابر این عمل چه ثوابی است؟فرمود:ثواب تو این است که روز قیامت با آنها هستی،گفتم:اللّٰه اکبر!ثواب من این است؟تا سه بار فرمود:آری.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 439 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«علی بن مغیره»از قول ابی الحسن علیه السّلام گوید:به او عرض کردم:پدرم از جدّت از ختم قرآن در هر شب پرسیده بود و جدّت در پاسخ او گفته بود:در هر شب،و باز به آن حضرت گفته بود،درخصوص ماه رمضان و جدّت در پاسخش گفته بود:در ماه رمضان،و باز پدرم به او گفته بود: آری تا هرچه بتوانم،و شیوۀ پدرم این بود که در ماه رمضان چهل ختم قرآن می خواند و من هم پس از پدرم آن را ختم می کردم و بسا که می افزودم و بسا که می کاستم به اندازۀ فراغت و شغلم و به اندازۀ نشاط و کسالتم و هرگاه روز عید فطر می شد یک ختم را به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله هدیه می کردم و یکی دیگر را به علی علیه السّلام و یکی دیگر را به فاطمه علیه السّلام هدیه می کردم و سپس برای امامان تا به شما می رسیدم و برای شما هم یک ختم هدیه می کردم اکنون در این وضعیت قرار دارم بفرمائید در برابر این کارم چه ثوابی است؟فرمود:ثواب تو این است که روز قیامت با آنها هستی،گفتم:اللّه اکبر!ثواب من این است؟تا سه بار فرمود:آری.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 741 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول کالحسن. فی هذه الحال أی التشیع أو شرعت فی هذا العمل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 505 

*****

5- الحدیث

5/3542. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ، قَالَ:

سَأَلَ أَبُو بَصِیرٍ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام _ وَ أَنَا حَاضِرٌ _ فَقَالَ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، أَقْرَأُ(25) الْقُرْآنَ فِی لَیْلَةٍ؟ فَقَالَ : «لاَ» فَقَالَ: فِی لَیْلَتَیْنِ؟ فَقَالَ : «لاَ» حَتّی بَلَغَ سِتَّ لَیَالٍ، فَأَشَارَ بِیَدِهِ،

ص: 637


1- 3 . «الهَذْرَمة» : السرعة فی القراءة . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1877 (هذرم ).
2- 4 . رتّلت القران ترتیلاً : تمهّلت فی القراءة ولم أعجل . المصباح المنیر، ص 218 (رتل) .
3- 5 . فی «ب ، ج ، د ، بر، بس ، بف» والوافی والوسائل : «وإذا» .
4- 6 . فی «ب» والوافی : «واسأل» .
5- 7 . الوافی ، ج 9 ، ص 1745 ، ح 9039 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 216 ، ح 7771 .
6- 8 . فی «ب» : - «فی» .
7- 9 . فی «ز ، ص» : «اقرأ».
8- 10 . فی «ز» : «سباعا» .
9- 11 . الوافی ، ج 9 ، ص 1747 ، ح 9043 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 215 ، ح 7769 ؛ البحار، ج 47 ، ص 47 ، ح 70.
10- 1 . فی المقنعة : «أبی الحسن موسی» .
11- 2 . فی «بس» : «من» .
12- 3 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی والوسائل والمقنعة . وفی المطبوع : - «فی» .
13- 4 . فی «ب» والمقنعة : - «له» .
14- 5 . فی الوافی : «لعلّه أشار بقوله «ما استطعت» إلی ما یفوته فی بعض اللیالی من الختم التامّ ، وسکوته علیه السلام عن الجواب تقریرٌ له و رخصة ؛ أو کان غرضه من السؤال الإعلام خاصّة . ویحتمل أن یکون قد سقط من الکلام شیء یدلّ علی الجواب» .
15- 6 . فی الوافی والمقنعة : «وکان».
16- 7 . فی «ب» : «أنقصت» .
17- 8 . فی المقنعة : - «فی» .
18- 9 . فی المقنعة : + «ختمة» .
19- 10 . فی «بر ، بف» : «الأئمّة» . وفی الوافی : «أمّا قول الراوی : «جعلت لرسول اللّه صلی الله علیه و آله ختمة ولعلیّ علیه السلام اُخری» یعنی من تلک الختمات الواقعة فی شهر رمضان» .
20- 11 . فی الوافی ومرآة العقول والوسائل والمقنعة : «هذه» .
21- 12 . فی هذا الحال ، أی التشیّع ، أو العمل المذکور ، قال الفیض : «یعنی منذ أخذت فی ختم القرآن فی شهر رمضان بهذا المنوال منذ عرفتکم ودخلت فی شیعتکم» . راجع : شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 46 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 505 .
22- 13 . فی «ب ، ص» : «فقال » .
23- 14 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بس » : «لی ».
24- 15 . المقنعة ، ص 312 ، مرسلاً عن إبراهیم بن أبی البلاد الوافی ، ج 9 ، ص 1746 ، ح 9041 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 218 ، ح 7777 .
25- 1 . فی الوافی : «أ أقرأ» .

فَقَالَ : «هَا» .

ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یَا أَبَا مُحَمَّدٍ، إِنَّ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ(1) مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله کَانَ یَقْرَأُ الْقُرْآنَ فِی شَهْرٍ وَ أَقَلَّ(2)؛ إِنَّ الْقُرْآنَ لاَ یُقْرَأُ هَذْرَمَةً(3) ، وَ لکِنْ یُرَتَّلُ تَرْتِیلاً، إِذَا(4) مَرَرْتَ بِآیَةٍ فِیهَا ذِکْرُ النَّارِ، وَقَفْتَ عِنْدَهَا، وَ تَعَوَّذْتَ(5) بِاللّهِ مِنَ النَّارِ(6)» .

2 / 619

فَقَالَ أَبُو بَصِیرٍ: أَقْرَأُ الْقُرْآنَ فِی رَمَضَانَ(7) فِی لَیْلَةٍ؟ فَقَالَ : «لاَ» فَقَالَ: فِی(8) لَیْلَتَیْنِ؟ فَقَالَ : «لاَ» فَقَالَ: فِی(9) ثَلاَثٍ؟ فَقَالَ : «هَا» وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ فَقَالَ(10) : «نَعَمْ ، شَهْرُ رَمَضَانَ لاَ یُشْبِهُهُ شَیْءٌ مِنَ الشُّهُورِ، لَهُ حَقٌّ وَ حُرْمَةٌ، أَکْثِرْ مِنَ الصَّلاَةِ مَا اسْتَطَعْتَ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

علی بن أبی حمزه گوید: ابو بصیر از امام صادق علیه السّلام پرسید - و من نیز در خدمتش بودم - و عرضکرد: قربانت شوم! من قرآن را در یک شب بخوانم؟ فرمود: نه، عرضکرد: در دو شب؟ فرمود: نه، تا رسید بشش شب با دست اشاره کرده فرمود: ها (یعنی آری بخوان) سپس حضرت صادق علیه السلام فرمود: ای ابا محمد آنان که پیش از شماها بودند از اصحاب حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله) قرآن را در یکماه و کمتر میخواندند، قرآن را بشتاب و سرعت نباید خواند بلکه باید هموار و شمرده خوانده شود، و هر گاه بآیه ای برخورد کردی که در آن ذکر دوزخ است نزد آن بایستی و از دوزخ بخدا پناه بری، پس أبو بصیر عرضکرد: در ماه رمضان قرآن را در یک شب بخوانم؟ فرمود: نه، عرضکرد: در دو شب بخوانم؟ فرمود: نه، عرضکرد: در سه شب بخوانم؟ فرمود: آری بخوان - و با دست خود اشاره کرد - آری ماه رمضان (ما هی) است که هیچ کدامیک از ماهها بدو نمانند برای آن ماه حق و حرمتی است،(و در آن ماه) نماز هر چه توانی بخوان.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 423 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از علی بن ابی حمزه گوید:من حاضر بودم که ابو بصیر از امام صادق(علیه السّلام)پرسید،به او گفت:قربانت،من قرآن را در یک شب بخوانم؟فرمود:نه،گفت:در دو شب بخوانم؟فرمود:نه،تا رسید به شش شب و امام با دستِ خود اشاره کرد:ها(یعنی بخوان)، سپس امام صادق(علیه السّلام)فرمود:ای ابا محمد راستی آنها که از اصحاب محمد(صلّی الله علیه و آله) پیش از شماها بودند قرآن را در یک ماه و کمتر می خواندند،راستی قرآن را به شتاب و سرسری نباید خواند ولی باید به آرامی خوانده شود و چون به آیه رسی که در آن ذکرِ دوزخ است، در سرِ آن بایستی و از دوزخ به خدا پناه بری.پس ابو بصیر گفت: در ماه رمضان همۀ قرآن را در یک شب بخوانم؟فرمود:نه،گفت: در دو شب؟فرمود:نه،گفت:در سه شب؟فرمود:ها-و با دستِ خود اشاره کرد-آری ماه رمضان است که هیچ کدام از ماه ها بدان نمانند برای آن حق و حرمتی است،نماز را هر چه توانی بخوان(یعنی در ماه رمضان).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 439 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-«علی بن ابی حمزه»می گوید:من حاضر بودم که ابو بصیر از امام صادق علیه السّلام پرسید،به او گفت:قربانت،من قرآن را در یک شب بخوانم؟ فرمود:نه،گفت:در دو شب بخوانم؟فرمود:نه،تا رسید به شش شب و امام با دست خود اشاره کرد:ها(یعنی بخوان)،سپس امام صادق علیه السّلام فرمود:ای ابا محمد راستی آنها که از اصحاب محمد صلّی اللّه علیه و اله قبل از شما بودند قرآن را در یک ماه و یا کمتر می خواندند،راستی قرآن را با شتاب و سرسری نباید خواند ولی باید به آرامی خوانده شود و چون به آیه ای برسی که در آن ذکر دوزخ است،آنجا بایست و از دوزخ به خدا پناه ببر، پس ابوبصیر گفت:در ماه رمضان همۀ قرآن را در یک شب بخوانم؟ فرمود نه،گفت در دو شب؟فرمود:نه،گفت:در سه شب؟فرمود:ها (بخوان)-و با دست خود اشاره کرد-(ساکت باش)آری ماه رمضان که هیچکدام از ماهها مانند آن نیستند برای آن حق و حرمتی است در این ماه هرچه می توانی نماز بخوان.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 741 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و قال فی النهایة : ها مقصورة کلمه تنبیه للمخاطب ینبه بها علی ما یساق إلیه من الکلام.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 505 

*****

ص: 638


1- 2 . فی شرح المازندرانی : «کلّ من قبلک » بدل «من کان قبلکم » .
2- 3 . فی الوافی : «أو أقلّ» .
3- 4 . فی «بر » : «بهذرمة» .
4- 5 . فی «ج » : «وإذا » .
5- 6 . فی «بر » والوافی : «فتعوّذت » .
6- 7 . فی حاشیة «بر » : + «وإذا مررت بآیة فیها ذکر الجنّة وقفت عندها فتسأل اللّه الجنّة».
7- 8 . فی «بس» : - «فی رمضان » .
8- 9 . فی الوسائل : «ففی » .
9- 10 . فی الوسائل : «ففی » .
10- 11 . هکذا فی «ب ، ز ، ص ، بر ، بف » . وفی سائر النسخ والمطبوع : - «فقال» .
11- 12 . راجع : الکافی ، کتاب الصیام ، باب ما یزاد من الصلاة فی شهر رمضان ، ح 6613 ؛ والتهذیب ، ج 3 ، ص 63 ، ح 215 ؛ والاستبصار ، ج 1 ، ص 463 ، ح 1798 الوافی ، ج 9 ، ص 1746 ، ح 9040 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 215 ، ح 7770 .

(11) باب أنّ القرآن یرفع کما اُنزل

اشاره

11 _ بَابُ أَنَّ(1) الْقُرْآنَ یُرْفَعُ کَمَا أُنْزِلَ

1- الحدیث

1/3543 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : إِنَّ الرَّجُلَ الاْءَعْجَمِیَّ مِنْ أُمَّتِی لَیَقْرَأُ الْقُرْآنَ بِعَجَمِیَّةٍ(2)، فَتَرْفَعُهُ(3) الْمَلاَئِکَةُ عَلی عَرَبِیَّةٍ(4)».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده: مرد عجمی (و غیر عرب) از امت من قرآن را عجمی میخواند (یعنی مراعات تجوید و محسنات قرائت را نمی کند یا اعراب آن را غلط میخواند) و فرشتگان آن را بعربی صحیح بالا برند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 424 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از سکونی از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)فرموده است: راستی مرد غیر عرب از امتم قرآن را عجمی(بی تجوید و با اعراب غلط)می خواند و فرشته ها آن را به عربی درست به درگاه خدا بالا برند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 441 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«سکونی»از امام صادق علیه السّلام نقل کرده است که فرمود:پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:راستی مرد غیرعرب از امتم قرآن را عجمی(بی تجوید و با اعراب غلط)می خواند و فرشته ها آن را به عربی درست به درگاه خدا بالا می بردند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 743 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و یمکن أن یکون المراد أنه لا یوافق لهجته أو لا یراعی محسنات القراءة أو یقرأ الغلط من غیر علم مع بذل الجهد.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 506 

*****

ص: 639


1- 1 . فی «بر » : «فی أنّ » .
2- 2 . فی «ب ، ز » وشرح المازندرانی والوافی والوسائل : «بعجمته » .
3- 3 . فی «ص » : «فرفعه » .
4- 4 . فی «ب ، د ، ص ، بس » والوافی والوسائل : «عربیّته » .
5- 5 . الجعفریّات ، ص 227 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف ï یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1712 ، ح 8984 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 221 ، ح 7782 .

2- الحدیث

2/3544 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ:

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام ، قَالَ: قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، إِنَّا نَسْمَعُ الاْآیَاتِ فِی(1) الْقُرْآنِ لَیْسَ(2) هِیَ عِنْدَنَا کَمَا نَسْمَعُهَا، وَ لاَ نُحْسِنُ أَنْ نَقْرَأَهَا کَمَا بَلَغَنَا عَنْکُمْ، فَهَلْ نَأْثَمُ ؟

فَقَالَ : «لاَ، اقْرَؤُوا کَمَا تَعَلَّمْتُمْ، فَسَیَجِیئُکُمْ(3) مَنْ یُعَلِّمُکُمْ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

برخی از یاران محمد بن سلیمان (یکی از راویان حدیث) از حضرت ابی الحسن علیه السّلام حدیث کند که بآن حضرت علیه السّلام عرضکردم: قربانت شوم! ما آیاتی (از جانب شما) در قرآن می شنویم که آن طور که میشنویم نزد ما آن طور نیست، و نمیتوانیم آن طور که از شما بما رسیده است آنها را بخوانیم آیا گناهکاریم؟ فرمود: نه، همان طور که آموخته اید (و بلد هستید) بخوانید بزودی بیاید کسی که بشما بیاموزد (مقصود حضرت صاحب الامر علیه السلام است چنانچه فیض (ره) گوید).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 424 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از یکی از اصحابش از ابی الحسن(علیه السّلام)گوید:به او گفتم: قربانت راستی ما آیاتی در قرآن می شنویم که آنها در نزد ما چنان نیستند که می شنویم و ما نمی توانیم آنها را چنانچه از شما به ما رسیده بخوانیم،آیا گنهکاریم؟ فرمود:نه،همچنان که آموختید بخوانید به زودی نزد شما آید کسی که به شما بیاموزد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 441 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-بعضی از یاران«محمد بن سلمان»که یکی از راویان حدیث است از ابو الحسن علیه السّلام حدیث می کند که به آنحضرت عرض کردم:قربانت گردم، به راستی ما آیاتی در قرآن می شنویم که آنها در نزد ما چنان نیستند که می شنویم و ما نمی توانیم آنها را چنانچه از شما به ما رسیده بخوانیم،آیا گنهکاریم؟

فرمود:نه،همچنانکه آموختید بخوانید به زودی نزد شما کسی خواهد آمد که به شما بیاموزد(مقصود امام زمان«عج»است)

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 743 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 506 

*****

(12) بَابُ فَضْلِ الْقُرْآنِ

1- الحدیث

1/3545. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ(5) عِیسی، عَنْ بَدْرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ

مَرْوَانَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ قَرَأَ «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» مَرَّةً، بُورِکَ عَلَیْهِ؛ وَ مَنْ قَرَأَهَا مَرَّتَیْنِ، بُورِکَ عَلَیْهِ وَ عَلی أَهْلِهِ؛ وَ مَنْ قَرَأَهَا(6) ثَلاَثَ مَرَّاتٍ، بُورِکَ عَلَیْهِ وَ عَلی أَهْلِهِ(7) وَ عَلی(8) جِیرَانِهِ؛ وَ مَنْ قَرَأَهَا اثْنَتَیْ عَشْرَةَ(9) مَرَّةً، بَنَی اللّهُ لَهُ اثْنَیْ عَشَرَ قَصْراً فِی الْجَنَّةِ، فَیَقُولُ(10) الْحَفَظَةُ: اذْهَبُوا بِنَا إِلی قُصُورِ أَخِینَا فُلاَنٍ، فَنَنْظُرَ(11) إِلَیْهَا؛ وَ مَنْ قَرَأَهَا مِائَةَ مَرَّةٍ، غُفِرَتْ لَهُ ذُنُوبُ خَمْسٍ وَ عِشْرِینَ سَنَةً مَا خَلاَ الدِّمَاءَ وَ الاْءَمْوَالَ؛ وَ مَنْ قَرَأَهَا أَرْبَعَمِائَةِ

ص: 640


1- 6 . فی «بر » والوسائل : «من » .
2- 7 . فی شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 47 : «هکذا فی النسخ کلّها ، والأصوب : لیست».
3- 8 . فی «بس ، بف » : «فسیجیکم » بحذف الهمزة. وفی الوافی : «یعنی به صاحب الأمر علیه السلام » .
4- 9 . الوافی ، ج 9 ، ص 1777 ، ح 9086 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 163 ، ح 7631 .
5- 10 . فی «بر» : - «محمّد بن » .
6- 1 . فی «ب » : «قرأ».
7- 2 . فی «بر» : - «وعلی أهله » .
8- 3 . فی «ص» : - «علی » .
9- 4 . هکذا فی «بر » والوافی والوسائل . وهو علی مقتضی القواعد . وفی سائر النسخ والمطبوع : «اثنی عشر».
10- 5 . فی الوسائل : «فتقول » .
11- 6 . فی «ب » : «ننظر » .

2 / 296

مَرَّةٍ(1) ، کَانَ لَهُ أَجْرُ أَرْبَعِمِائَةِ شَهِیدٍ کُلُّهُمْ قَدْ عُقِرَ(2) جَوَادُهُ وَ أُرِیقَ دَمُهُ؛ وَ مَنْ قَرَأَهَا أَلْفَ مَرَّةٍ فِی یَوْمٍ وَلَیْلَةٍ(3) ، لَمْ یَمُتْ حَتّی یَری مَقْعَدَهُ فِی(4) الْجَنَّةِ، أَوْ یُری لَهُ(5)».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن مروان از حضرت باقر علیه السلام روایت کند که فرمود: هر کس«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

»را یک بار بخواند بر او مبارک باشد (و برکت باو داده شود) و هر کس دو بار بخواند خودش و خاندانش برکت یابند، و هر کس سه بار بخواند خودش و خاندانش و همسایگانش برکت یابند، و هر کس دوازده بار بخواند خداوند برایش دوازده قصر در بهشت بنا کند و نگهبانان بهشت گویند: برویم قصرهای فلان برادرمان را تماشا کنیم، و هر کس صد بار بخواند گناهان بیست و پنج سال او بجز خونها و مالها (که بنا حق ریخته و یا خورده است) آمرزیده شود، هر کس چهار صد بار بخواند مزد چهار صد شهید دارد که همۀ آنها اسبش را در راه خدا پی کرده و خونش ریخته شده است، و هر کس در یک شبانه روز هزار بار آن را بخواند نمیرد تا جایگاه خویش را در بهشت ببیند یا باو نشان داده شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 425 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از محمد بن مروان از امام محمد باقر(علیه السّلام)فرمود:هر کس یک بار«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

» را بخواند خودش مبارک شود و هر که دو بار بخواند خودش و خاندانش مبارک شوند و هر که سه بار آن را بخواند خودش و خاندانش و همسایه هایش مبارک شوند و هر که دوازده بار آن را بخواند خدا دوازده کاخ در بهشت برایش بنا کند و فرشته های نگهبان گویند:بیائید برویم به کاخ های فلان برادرِ خود و آنها را تماشا کنیم!و هر که آن را صد بار بخواند،گناهانِ بیست و پنج ساله اش آمرزیده شود جز خون ناحق و اموال،و هر که آن را چهار صد بار بخواند ثواب چهار صد شهید برد که همه اسب خود را در راه خدا پی کرده و خونش ریخته شده است،و هر که در یک شبانه روز آن را هزار بار بخواند نمیرد تا جایگاه خود را در بهشت ببیند یا به او نموده شود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 443 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«محمد بن مروان»از امام محمد باقر علیه السّلام نقل می کند که فرمود:هرکس یک بار قل هو اللّه احد را بخواند بر او مبارک باشد(و به او برکت داده شود)و هرکس دو بار بخواند به خود و خانواده و همسایگانش برکت داده شود و هرکس دوازده بار آن را بخواند خدا دوازده کاخ در بهشت برایش سرپا کند و فرشته های نگهبان گویند:بیائید برویم به کاخ های فلان برادر خود و آنها را تماشا کنیم!و هرکس آن را صد بار بخواند،گناهان بیست و پنج ساله اش آمرزیده شود جز خون ناحق و اموال،و هرکس آن را چهارصد بار بخواند ثواب چهارصد شهید برد که همه اسب خود را در راه خدا پی کرده و خونش ریخته شده است،و هرکس در یک شبانه روز آن را هزار بار بخواند نمیرد تا جایگاه خود را در بهشت ببیند یا به او نشان داده شود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 745 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. أربعمائة شهید لعل المراد شهداء غیر هذه الأمة، أو ما تستحقون من الثواب و إن تفضل علیهم بأکثر و الأخیر أظهر فی أمثال هذه فتدبر أو یری له أی یری غیره فی المنام مثلا، أو إمام یعلم الغیب فیخبره.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 507 

*****

2- الحدیث

2/3546. حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ، عَنِ الْحَسَنِ(7) بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِیثَمِیِّ، عَنْ

یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لَمَّا أَمَرَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ هذِهِ الاْآیَاتِ أَنْ(8) یَهْبِطْنَ إِلَی الاْءَرْضِ، تَعَلَّقْنَ بِالْعَرْشِ(9)، وَ قُلْنَ: أَیْ رَبِّ، إِلی أَیْنَ تُهْبِطُنَا؟ إِلی أَهْلِ الْخَطَایَا وَ الذُّنُوبِ؟

فَأَوْحَی اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ إِلَیْهِنَّ: أَنِ(10) اهْبِطْنَ، فَوَعِزَّتِی وَ جَلاَلِی، لاَ یَتْلُوکُنَّ أَحَدٌ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ شِیعَتِهِمْ فِی دُبُرِ مَا افْتَرَضْتُ(11) عَلَیْهِ مِنَ الْمَکْتُوبَةِ فِی کُلِّ یَوْمٍ(12)، إِلاَّ نَظَرْتُ

ص: 641


1- 7 . فی «ج» : - «مرّة» .
2- 8 . عَقَره عَقْرا : جرحه ، وعَقَر البعیرَ بالسیف عَقْرا : ضرب قوائمه به . ولایطلق العَقْر فی غیر القوائم . المصباح المنیر ، ص 421 (عقر).
3- 9 . فی «د ، بر ، بف » وشرح المازندرانی والوافی : «أو لیلة » .
4- 10 . فی «د ، بر ، بس » وحاشیة «بف » وشرح المازندرانی والوافی : «من » .
5- 11 . فی الوسائل : «تری له » . وفی شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 48 : «أو تراءی له ، یظهر مقعده له بالکشف فی حال الاحتضار ، أو قبله علی احتمال» . وفی النهایة : «تراءی لی الشیء ، أی ظهر حتّی رأیته» .
6- 12 . الوافی ، ج 9 ، ص 1753 ، ح 9052 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 221 ، ح 7783 .
7- 13 . هکذا فی «ب ، ج ، بر ، بف ، جر» والوسائل . وفی «د ، ز ، بس » و المطبوع : «الحسین » . والصواب ما أثبتناه ، وتقدّم فی الکافی ، ذیل ح 3535 ، أنّ حمید بن زیاد روی عن الحسن بن محمّد بن سماعة کتاب أحمد بن الحسن المیثمی .
8- 1 . فی «ب» : - «أن » .
9- 2 . فی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 507 : «تعلّقن بالعرش ، هذا إمّا کنایة عن تقدّسهنّ وبعدهنّ عن دنس الخطایا ، أوالمراد تعلّق الملائکة الموکّلین بهنّ ، أو أرواح الحروف کما أثبتها جماعة . والحقّ أنّ تلک الاُمور من أسرار علومهم وغوامض حکمهم ، ونحن مکلّفون بالتصدیق بها إجمالاً وعدم التفتیش عن تفصیلها ؛ واللّه یعلم» .
10- 3 . فی «ج ، ص » والوسائل : - «أن » .
11- 4 . فی «ج ، ص ، بس » وحاشیة «د » والبحار : «افتُرض » .
12- 5 . فی «ب ، ج ، د ، ص ، بر ، بس » والوسائل والبحار : - «من المکتوبة فی کلّ یوم » .

إِلَیْهِ بِعَیْنِیَ(1) الْمَکْنُونَةِ(2) فِی کُلِّ یَوْمٍ سَبْعِینَ نَظْرَةً، أَقْضِی لَهُ(3) فِی(4) کُلِّ نَظْرَةٍ سَبْعِینَ حَاجَةً، وَ قَبِلْتُهُ عَلی مَا(5) فِیهِ مِنَ الْمَعَاصِی، وَ هِیَ: أُمُّ الْکِتَابِ، وَ «شَهِدَ اللّهُ أَن_َّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ»(6)، وَ آیَةُ الْکُرْسِیِّ، وَ آیَةُ الْمُلْکِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: چون خدای عز و جل باین آیات (که در آخر حدیث بیاید) فرمان داد که بزمین فرود آیند، آنها بعرش در آویختند و گفتند: پروردگارا بکجا ما را فرو میفرستی؟ بسوی خطاکاران و گنه کاران؟ پس خدای عز و جل بآنها فرمود: فرود شوید که بعزت و جلال خودم سوگند که هیچ کس از آل محمد (علیهم السلام) و شیعیان آنها شما را در هر روز دنبال نماز واجبش نخواند جز اینکه بنظر مخصوصی در هر روز هفتاد بار باو نظر کنم و در هر نظر هفتاد حاجت او را برآورم، و او را با آنچه گناه دارد بپذیرم و آن آیات عبارت است از ام الکتاب (یعنی سورۀ مبارکۀ حمد) و آیه:«

شَهِدَ اَللّٰهُ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ وَ اَلْمَلاٰئِکَةُ وَ أُولُوا اَلْعِلْمِ»

»(سورۀ آل عمران آیه 18) و آیة الکرسی، و آیۀ ملک«

قُلِ اَللّٰهُمَّ مٰالِکَ اَلْمُلْکِ

»... آیۀ 26 از سورۀ آل عمران).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 425 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از یعقوب بن شعیب از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:چون خدا عز و جل این سه آیه را فرمان داد که به زمین فرود آیند به عرش در آویختند و گفتند:پروردگارا به کجا ما را فرود می کنی به سوی خطاکاران و گنه کاران؟خدا عز و جل بدانها وحی کرد که:فرود شوید،به عزّت و جلالم سوگند،کسی از خاندان محمد(صلّی الله علیه و آله) و شیعیانشان شما را هر روزه در دنبال نماز واجب نخواند جز اینکه به او نظر کنم(مقصود از واجب،پنجگانۀ شبانه روز است)در هر روزی هفتاد نظر مهرورزی و در هر نظری هفتاد حاجت از او برآورم و با هر چه گناه دارد او را بپذیرم؛و آن آیات عبارتند از امّ الکتاب (سورۀ حمد)و(18 سوره آل عمران):«گواه است خدا که راستش این است که نیست شایستۀ پرستشی جز او و هم گواهند فرشته ها و دانشمندان»، و(255 سوره بقره):آیة الکرسی،و(26 سوره آل عمران):آیۀ ملک.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 445 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«یعقوب بن شعیب»از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که فرمود:چون خدای عزّ و جلّ این سه آیه را فرمان داد که به زمین فرود آیند به عرش درآویختند و گفتند:پروردگارا به کجا ما را می فرستی؟به سوی خطاکاران و گنه کاران؟خدای عزّ و جلّ به آنها وحی کرد که:فرود آئید و شیعیانشان شما را هر روزه در دنبال نماز واجب نخواند جز اینکه به او نظر کنم(مقصود از واجب،نماز پنج گانۀ شب و روز است) در هر روزی هفتاد نظر مهرورزم و در هر نظری هفتاد حاجت از او برآورم و با هرچه گناه دارد او را بپذیرم؛و آن آیات عبارتند از امّ الکتاب(سورۀ حمد)و

شَهِدَ اَللّٰهُ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ وَ اَلْمَلاٰئِکَةُ وَ أُولُوا اَلْعِلْمِ

(آل عمران/18 و آیة الکرسی):و آیه ملک

(قُلِ اَللّٰهُمَّ مٰالِکَ اَلْمُلْکِ...)

(آل عمران/26).

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 745 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق. تعلقن بالعرش هذا إما کنایة عن تقدسهن و بعدهن عن دنس الخطایا، أو المراد تعلق الملائکة الموکلین بهن أو أرواح الحروف کما أثبتها جماعة، و الحق أن تلک الأمور من أسرار علومهم و غوامض حکمهم و نحن مکلفون بالتصدیق بها إجمالا، و عدم التفتیش عن تفصیلها و الله یعلم یعنی المکنونة أی الألطاف الخاصة کذا أفید و فی بعض النسخ یعنی المکتوبة أی الفرائض الیومیة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 508 

*****

3- الحدیث

3/3547. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُکَیْنٍ(8)، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ، عَنْ جَابِرٍ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ : «مَنْ قَرَأَ الْمُسَبِّحَاتِ(9) کُلَّهَا قَبْلَ أَنْ یَنَامَ، لَمْ یَمُتْ حَتّی یُدْرِکَ الْقَائِمَ، وَ إِنْ مَاتَ کَانَ فِی جِوَارِ مُحَمَّدٍ(10) النَّبِیِّ(11) صلی الله علیه و آله ».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

جابر گوید: شنیدم حضرت باقر علیه السّلام میفرمود: هر کس همه سوره ها مسبحات (یعنی سوره هائی که اول آن سبح یا یسبح است) پیش از آنکه بخوابد آنها را بخواند، آن کس نمیرد تا حضرت قائم علیه السّلام را درک کند و اگر بمیرد در جوار نبی اکرم محمد (صلّی الله علیه و آله) خواهد بود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 426 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از جابر گوید:شنیدم امام باقر(علیه السّلام)می فرمود:هر که همه مستحبات را بخواند پیش از آنکه بخوابد نمیرد تا امام قائم(علیه السّلام)را دریابد،و اگر هم بمیرد در جوار محمد پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)قرار گیرد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 445 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-جابر گوید:شنیدم امام باقر علیه السّلام می فرمود:هرکس همه مستحبات را پیش از آنکه بخوابد بخواند نمیرد تا امام قائم علیه السّلام را دریابد،و اگر هم بمیرد در جوار محمد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله قرار گیرد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 747 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف، و قال فی مجمع البحار: و فی الحدیث یقرأ المسبحات أی سورا فی أولها سبح الله، أو سبحان، أو سبح اسم ربک، و قال فی التهذیب المسبحات من السور ما افتتح بسبح أو یسبح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 508 

*****

4- الحدیث

4/3548. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ طَلْحَةَ:

عَنْ جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ قَرَأَ «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ(13)» مِائَةَ مَرَّةٍ(14) حِینَ

ص: 642


1- 6 . فی «ب » : «بعیبتی » . وفی حاشیة «ج » : «یعنی » .
2- 7 . فی «ب ، بس » وحاشیة «ج » : «المکتوبة» . وفی المرآة : «بعینی المکنونة ، أی الألطاف الخاصّة» .
3- 8 . فی البحار : «إلیه » .
4- 9 . فی «ص » : «من » . وفی «بر ، بف » : «مع » .
5- 10 . فی الوسائل : + «کان ».
6- 11 . آل عمران (3) : 18 . وفی «ج » : + «الآیة » . وفی الوافی والبحار : - «وَالْمَلَ_آلءِکَةُ وَأُوْلُوا الْعِلْمِ» .
7- 12 . الوافی ، ج 8 ، ص 795 ، ح 7150 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 467 ، ح 8463 ؛ البحار، ج 86 ، ص 50 ، ذیل ح 54 .
8- 13 . فی «ز ، جر» : «محمّد بن مسکین » . وفی «بر » : «ابن مسکین » .
9- 1 . فی «بف » والوافی وثواب الأعمال : «بالمسبّحات » . والمسبّحات من السور ما افتتح ب «سبّح » أو «یسبّح » . وقیل : هی سور فی أوّلها : سبّح للّه ، أو : سبحان ، أو : سبّح اسم ربّک . راجع : شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 49 ؛ الوافی ، ج 9 ، ص 1756 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 508 .
10- 2 . فی «بر ، بف » والوافی وثواب الأعمال : - «محمّد » .
11- 3 . فی الوسائل : - «النبیّ » .
12- 4 . ثواب الأعمال ، ص 146 ، ح 2 ، بسنده عن محمّد بن حسّان الوافی ، ج 9 ، ص 1756 ، ح 9061 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 226 ، ح 7794 .
13- 5 . فی «بر» : - «أَحَدٌ» .
14- 6 . فی الأمالی : - «مائة مرّة» .

یَأْخُذُ مَضْجَعَهُ، غَفَرَ اللّهُ(1) لَهُ ذُنُوبَ خَمْسِینَ سَنَةً».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: هر کس هنگامی که ببستر خواب رود صد بار سورۀ«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

»را بخواند خداوند گناه پنجاه سال او را بیامرزد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 426 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: هر که وقتی به بستر خواب آرمید،صد بار سورۀ«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

»بخواند،خدا گناهِ پنجاه سالش را بیامرزد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 445 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس وقتی به بستر خواب آرمید،صد بار سورۀ

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

بخواند،خدا گناه پنجاه ساله اش را بیامرزد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 747 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 508 

*****

5- الحدیث

2 / 621

5/3549 . حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ، عَنِ الْخَشَّابِ، عَنِ ابْنِ بَقَّاحٍ، عَنْ مُعَاذٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ جُمَیْعٍ:

رَفَعَهُ إِلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ قَرَأَ أَرْبَعَ آیَاتٍ مِنْ أَوَّلِ الْبَقَرَةِ، وَ آیَةَ الْکُرْسِیِّ، وَ آیَتَیْنِ بَعْدَهَا ، وَ ثَلاَثَ آیَاتٍ مِنْ آخِرِهَا، لَمْ یَرَ فِی نَفْسِهِ(3)

وَ مَالِهِ شَیْئاً یَکْرَهُهُ، وَ لاَ یَقْرَبُهُ شَیْطَانٌ، وَ لاَ یَنْسَی(4) الْقُرْآنَ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت (صلّی الله علیه و آله) فرمود: هر کس چهار آیه از اول سورۀ بقره و آیة الکرسی و دو آیه بعد از آن (یعنی آیه های«

لاٰ إِکْرٰاهَ فِی اَلدِّینِ

»... و آیۀ:«

اَللّٰهُ وَلِیُّ اَلَّذِینَ آمَنُوا

»...) و سه آیۀ آخر سورۀ بقره را بخواند در جان و مالش بدی نبیند و هیچ شیطانی باو نزدیک نشود، و قرآن را فراموش نکند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 426 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: هر که چهار آیۀ اول سورۀ بقره را با آیة الکرسی و دو آیه بعد از آن(یعنی از«

اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلْحَیُّ اَلْقَیُّومُ

»،تا«

هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ

»)و سه آیۀ آخر سورۀ بقره را بخواند در جان و مالش بد نبیند و شیطان به او نزدیک نشود و قرآن را فراموش نکند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 447 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:هرکس چهار آیۀ اول سوره بقره را با آیة الکرسی و دو آیه بعد از آن(یعنی از

اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلْحَیُّ اَلْقَیُّومُ

،تا

هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ)

و سه آیۀ آخر سورۀ بقره بخواند در جان و مالش بد نبیند و شیطان به او نزدیک نشود و قرآن را فراموش نکند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 747 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 508 

*****

6- الحدیث

6/3550. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ، عَنْ رَجُلٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ قَرَأَ «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» یَجْهَرُ(6) بِهَا صَوْتَهُ(7)، کَانَ کَالشَّاهِرِ سَیْفَهُ فِی سَبِیلِ اللّهِ؛ وَ مَنْ قَرَأَهَا سِرّاً، کَانَ(8) کَالْمُتَشَحِّطِ(9) بِدَمِهِ فِی سَبِیلِ اللّهِ؛ وَ مَنْ قَرَأَهَا عَشْرَ مَرَّاتٍ، مَرَّتْ(10) لَهُ عَلی نَحْوِ(11) أَلْفِ ذَنْبٍ مِنْ ذُنُوبِهِ».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: هر کس سورۀ«

إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَةِ اَلْقَدْرِ

»را بخواند و آوازش را (هنگام خواندن آن) بلند کند مانند کسی است که شمشیر در راه خدا کشیده، و هر کس آن را آهسته بخواند مانند کسی است که در راه خدا در خون خود بغلطد، و هر کس ده بار آن را بخواند باندازۀ هزار گناه از گناهانش آمرزیده شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 427 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از امام باقر(علیه السّلام)فرمود:هر که«

إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَةِ اَلْقَدْرِ

» را به آواز خواند چون کسی باشد که در راه خدا شمشیر کشد،و هر که آهسته بخواند چون کسی باشد که در راه خدا در خونِ خود غلطد، و هر که آن را ده بار بخواند به اندازۀ هزار گناه از گناهانش آمرزیده شوند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 447 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-امام باقر علیه السّلام فرمود:هرکس

إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَةِ اَلْقَدْرِ

را به آواز خواند چون کسی باشد که در راه خدا شمشیر کشد،و هرکس آهسته بخواند چون کسی باشد که در راه خدا در خون خود بغلطد و هرکس آن را ده بار بخواند به اندازۀ هزار گناه از گناهانش آمرزیده شوند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 749 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. و قال فی النهایة یقال یتشحط فی دمه أی یتخبط فیه، و یضطرب و یتمرغ.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 509 

*****

ص: 643


1- 7 . فی «بس» : - «اللّه » .
2- 8 . الکافی ، کتاب الدعاء ، باب الدعاء عند النوم والانتباه ، ح 3331 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ، من دون الإسناد إلی النبیّ صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف یسیر. وفی الأمالی للصدوق ، ص 14 ، المجلس 4 ، ح 3 ؛ وثواب الأعمال ، ص 156 ، ح 5 ، بسند آخر عن أمیرالمؤمنین علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ؛ التوحید ، ص 94 ، ح 12 ، بسند آخر عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله الوافی ، ج 9 ، ص 1584 ، ح 8791 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 227 ، ح 7796 .
3- 9 . فی تفسیر العیّاشی : + «وأهله » .
4- 1 . فی تفسیر العیّاشی : «ولم ینس » .
5- 2 . ثواب الأعمال ، ص 130 ، ح 1 ، بسنده عن معاذ . تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 25 ، ح 3 ، عن عمر بن جمیع، رفعه إلی علیّ علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله الوافی ، ج 9 ، ص 1759 ، ح 9066 .
6- 3 . فی ثواب الأعمال : «فجهر » .
7- 4 . فی «ز» : - «صوته » .
8- 5 . فی «ص» : - «کان » .
9- 6 . یتشحّط فی دمه ، أی یتخبّط فیه ویضطرب و یتمرّغ . النهایة ، ج 2 ، ص 449 (شحط) .
10- 7 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوسائل . وفی المطبوع : «غفرت » .
11- 8 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، بس ، بف » : «محو » . وفی ثواب الأعمال : «محا اللّه عنه » بدل «مرّت له علی نحو» .
12- 9 . ثواب الأعمال ، ص 152 ، ح 1 ، بسنده عن أحمد بن محمّد الوافی ، ج 9 ، ص 1755 ، ح 9059 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 209 ، ح 7751 .

7- الحدیث

7/3551 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیی، عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ أَبِی _ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِ _ یَقُولُ: «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ»(1) ثُلُثُ الْقُرْآنِ، وَ «قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ»رُبُعُ الْقُرْآنِ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: که پدرم صلوات اللّٰه علیه میفرمود:«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

»یک سوم قرآنست و«

قُلْ یٰا أَیُّهَا اَلْکٰافِرُونَ

»یک چهارم آن است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 427 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از امام صادق(علیه السّلام)که پدرم(علیه السّلام)می فرمود: «

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

» یک سوّم قرآن است و«

قُلْ یٰا أَیُّهَا اَلْکٰافِرُونَ

»یک چهارم قرآن است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 447 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام صادق علیه السّلام نقل می کند که پدرم علیه السّلام فرمود:

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

یک سوّم قرآن است و

قُلْ یٰا أَیُّهَا اَلْکٰافِرُونَ

یک چهارم قرآن است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 749 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و لعل المراد أنه تعالی یتفضل بقراءة قل هو الله أحد مثل ما یستحقه الإنسان بثلث القرآن، أو أنه تعالی قرر لکل عمل ثوابا ثم یتفضل بأکثر منه، فلا یرد إن ضم قل هو الله أحد مع أمثالها مما ورد تحدید الثواب بالثلث و الربع یحیط بثواب القرآن فیصیر باقی القرآن بلا ثمر و ثواب، و یمکن أن یکون المراد النصف بحسب القدر لا الثواب بأن یخرج منه هذه السور و الآیات المخصوصة أو یکون المراد نصف الثواب مع استثناء تلک السور و الآیات المعینة کل ذلک خطر بالبال و الأولان عندی أظهر من الأخیرین و الله یعلم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 509 

*****

8- الحدیث

8/3552. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مِهْزَمٍ:

عَنْ رَجُلٍ سَمِعَ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام یَقُولُ : «مَنْ قَرَأَ آیَةَ الْکُرْسِیِّ عِنْدَ مَنَامِهِ، لَمْ یَخَفِ الْفَالِجَ(3) إِنْ شَاءَ اللّهُ؛ وَ مَنْ قَرَأَهَا فِی(4) دُبُرِ کُلِّ(5) فَرِیضَةٍ(6)، لَمْ یَضُرَّهُ ذُو حُمَةٍ(7)».

وَ قَالَ : «مَنْ(8) قَدَّمَ «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» بَیْنَهُ وَ بَیْنَ جَبَّارٍ، مَنَعَهُ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ مِنْهُ(9) ؛

ص: 644


1- 10 . فی الوسائل ، ح 7400 : + «تعدل » .
2- 11 . الفقیه ، ج 1 ،ص 563 ، ذیل ح 1551 ؛ التهذیب ، ج 2 ، ص 127 ، ح 484 ، مع زیادة فی آخره ، وفیهما بسند آخر هکذا : ««قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» تعدل ثلث القرآن» . وفیه ، ص 124 ، ضمن ح 469 ، بسند آخر ، مع اختلاف یسیر. التوحید ، ص 95 ، ح 15 ، بسند آخر ، وتمام الروایة فیه : «من قرأ «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» مرّة واحدة فکأنّما قرأ ثلث القرآن» مع زیادة فی آخره. معانی الأخبار ، ص 191 ، ح 1 ، بسند آخر عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فیه : ««قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» ثلث القرآن» مع زیادة فی أوّله . وفی صحیفة الرضا علیه السلام ، ص 66 ، ح 117 ؛ وعیون الأخبار ، ج 2 ، ص 37 ، ح 101 ، بسند آخر عن الرضا ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف وزیادة . راجع : المحاسن ، ص 153 ، کتاب الصفوة ، ح 77 ؛ والأمالی للصدوق ، ص 33، المجلس 9 ، ح 5 ؛ والخصال ، ص 580 ، أبواب السبعین وما فوقه ، ح 1 ؛ وفضائل الأشهر الثلاثة ، ص 49 ، ح 25 ؛ ومعانی الأخبار ، ص 234 ، ح 1 الوافی ، ج 9 ، ص 1754 ، ح 9054 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 80 ، ح 7400 ؛ وص 222 ، ح 7785 .
3- 1 . «الفالج » : ریح تأخذ الإنسانَ یرتعش منها ، وصاحبه : مفلوج . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1412 (فلج ) .
4- 2 . فی «بر ، بف » والوافی : - «فی » .
5- 3 . فی «ب » : + «صلاة» .
6- 4 . فی «بر ، بف » والوافی : «صلاة» .
7- 5 . «الحُمَة » بالتخفیف : السَّمّ . وقد یشدّد ، وأنکره الأزهری . ویطلق علی إبرة العقرب للمجاورة؛ لأنّ السمَّ یخرج منها . وأصلها: حُمَو، أو حُمَی بوزن صُرَد ، والهاء فیها عوض من الواو المحذوفة أو الیاء . النهایة، ج 1 ، ص 446 (حمه ).
8- 6 . فی «د » : «ومن » .
9- 7 . فی «بر » : + «ومن » .

یَقْرَؤُهَا مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ، وَ مِنْ خَلْفِهِ، وَ عَنْ یَمِینِهِ، وَ عَنْ شِمَالِهِ؛ فَإِذَا فَعَلَ ذلِکَ رَزَقَهُ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ خَیْرَهُ، وَ مَنَعَهُ مِنْ(1) شَرِّهِ».

وَ قَالَ : «إِذَا خِفْتَ أَمْراً فَاقْرَأْ مِائَةَ آیَةٍ مِنَ الْقُرْآنِ مِنْ حَیْثُ شِئْتَ، ثُمَّ قُلِ: "اللّهُمَّ اکْشِفْ عَنِّی الْبَلاَءَ"(2) ؛ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابراهیم بن مهزم از مردی حدیث کند که شنید از حضرت أبی الحسن علیه السلام که میفرمود: هر کس آیة الکرسی را در وقت خواب بخواند از درد فلج نترسد ان شاء اللّٰه، و هر که پشت سر هر نماز واجب آن را بخواند هیچ حیوانی که نیش زهر آگین دارد او را زیان نرساند و فرمود: هر کس«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

» را بین خود و بین جبار (و ستمگری که آهنگ آزار او را دارد) پیش دارد (و در برابر او این سوره را بخواند) خدای عز و جل او را از آن ستمکار منع کند،(باین ترتیب که) بخواند آن را از پیش رو و از پشت سر و از راست و چپش، و چون این کار را کرد خدای عز و جل خیر آن ستمکار را باو بهره کند و از شرش او را باز دارد. و فرمود: هر گاه از پیش آمدی ترسیدی صد آیه از قرآن از هر کجای آن که خواهی بخوان، سپس سه بار بگو: «اللهم اکشف عنی البلاء».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 427 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-از مردی که شنید ابو الحسن(علیه السّلام)می فرمود:هر که هنگام خوابیدنش آیة الکرسی را بخواند از درد فلج نترسد ان شاء اللّٰه،و هر که آن را دنبال هر فریضه بخواند هیچ نیشدارِ زهرناکی به او زیان نرساند.و فرمود:هر که«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

» را در برابر جبّار و زور گوئی پیش دارد خدای عز و جل او را از وی منع کند،آن را از پیش روی و از پشت سر و از سمت راست و از سمت چپِ خود بخواند و چون چنین کند،خدا عز و جل خیر او را بهرۀ وی کند و شرّش را از او باز دارد،و فرمود:چون از امری بترسی صد آیه از قرآن بخوان از هر کجا خواهی سپس سه بار بگو:خدایا بلا را از من بر طرف کن.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 447 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-مردی شنید که ابو الحسن علیه السّلام می فرمود:

هرکس هنگام خوابیدنش آیة الکرسی را بخواند از درد فلج نترسد انشاء اللّه،و هرکس آن را دنبال هر فریضه بخواند هیچ نیشدار زهرناکی به او زیان نرساند.و نیز فرمود:

هرکس

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

را در برابر جبار و زورگویی بخواند خدای عزّ و جلّ شر او را از وی دور سازد و باید این سوره را به اینصورت بخواند از پیش روی و از پشت سر و از سمت راست و از سمت چپ خود بخواند و چون چنین کند،خدا عزّ و جلّ خیر او را بهرۀ وی سازد و شرّش را از او بازدارد،و نیز فرمود:

چون از امری بترسی صد آیه از هر کجای قرآن که بخواهی بخوان سپس سه بار بگو:خدایا بلا را از من برطرف کن.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 749 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. و قال فی النهایة : الحمة بالتشدید و التخفیف السم، و الأزهری أنکر التشدید و یطلق علی إبرة العقرب للمجاورة لأن السم یخرج منها و أصلها حموا و حمی بوزن صرد، و الهاء فیها عوض عن لامها الواو أو الیاء.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 509 

*****

9- الحدیث

9/3553. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ: 2 / 622

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَنْ قَرَأَ مِائَةَ آیَةٍ یُصَلِّی بِهَا فِی لَیْلَةٍ(4)، کَتَبَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ لَهُ بِهَا قُنُوتَ لَیْلَةٍ؛ وَ مَنْ قَرَأَ مِائَتَیْ آیَةٍ فِی غَیْرِ صَلاَةٍ، لَمْ یُحَاجَّهُ الْقُرْآنُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛ وَ مَنْ قَرَأَ خَمْسَمِائَةِ آیَةٍ فِی یَوْمٍ وَ(5) لَیْلَةٍ(6) فِی صَلاَةِ النَّهَارِ وَ اللَّیْلِ(7)، کَتَبَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ لَهُ فِی اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ(8) قِنْطَاراً مِنْ حَسَنَاتٍ(9) ، وَ الْقِنْطَارُ أَلْفٌ وَ مِائَتَا أُوقِیَّةٍ(10) ، وَ الاْءُوقِیَّةُ(11) أَعْظَمُ مِنْ جَبَلِ أُحُدٍ».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر که صد آیه (از قرآن) در شب در نمازی بخواند (یعنی در یکی از نمازهائی که شب میخواند و ظاهرا مقصود نمازهای نافله ایست که از اول شب تا صبح میخوانند یا جداگانه دو رکعت نماز بخواند و این صد آیه را در آن بخواند) خدای عز و جل برای او عبادت یک شب را ثبت کند، و هر کس دویست آیه در غیر از نماز بخواند قرآن در روز قیامت با او خصومت نورزد (و در بارۀ ضایع گذاردنش و روی بر تافتن از آن شکایت از او نکند) و هر که در شبانه روز در نماز روز و شب پانصد آیه بخواند خدای عز و جل برای او در لوح محفوظ یک قنطار حسنه بنویسد و قنطار هزار و دویست اوقیه است و اوقیه بزرگتر از کوه احد است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 428 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:هر که صد آیه را در نماز شب بخواند،خدا عز و جل برایش عبادت یک شب را ثبت کند و هر که 200 آیه در جز نماز بخواند،قرآن روز قیامت با او ستیزه نکند، و هر که در شبانه روز در نماز روز و شب پانصد آیه بخواند،خدا عز و جل در لوح محفوظ برای او یک قنطار حسنه نویسد و هر قنطاری هزار و دویست اوقیه است و هر اوقیه از کوه اُحُد بزرگتر است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 449 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس صد آیه را در نماز شب بخواند،خدای عزّ و جلّ برایش عبادت یک شب را ثبت کند و هرکس در شبانه روز در نماز روز و شب پانصد آیه بخواند،خدای عزّ و جلّ در لوح محفوظ برای او یک قنطار حسنه بنویسد و هر قنطاری هزار و دویست اوقیه است و هر اوقیه از کوه احد بزرگتر است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 751 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق. و قال فی مجمع البحار و فیه القرآن یحاج العباد أی یخاصمهم فیما ضیعوه و أعرضوا عنه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 510 

*****

ص: 645


1- 8 . فی «ز ، ص ، بر ، بف » والوافی وثواب الأعمال : - «من ».
2- 9 . فی «بر » : «البلایا».
3- 10 . ثواب الأعمال ، ص 157 ، ح 9 ، بسنده عن أحمد بن محمّد ، من قوله : «قال : من قدّم «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»» الوافی ، ج 9 ، ص 1759 ، ح 9067؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 468 ، ح 8464 .
4- 1 . فی «ز » : «کلّ لیلة» .
5- 2 . فی «ز » : «کلّ» بدل « یوم و » .
6- 3 . فی «ص » : «لیل » . وفی شرح المازندرانی : - «فی یوم ولیلة » .
7- 4 . فی «بر ، بف » والوافی : «اللیل والنهار» .
8- 5 . فی «ص ، بر» : - «المحفوظ » .
9- 6 . هکذا فی النسخ التی قوبلت وشرح المازندرانی والوسائل والمعانی . وفی المطبوع : «الحسنات » .
10- 7 . فی «ب ، ج ، د ، ص ، بس » : «وُقیّة» . و« الاُوقیّة » قدیما : عبارة عن أربعین درهما . وهی فی غیر الحدیث نصف سدس الرطل ، وهو جزء من اثنی عشر جزءا . وتختلف باختلاف اصطلاح البلاد . النهایة ، ج 1 ، ص 80 (اوق).
11- 8 . فی «ب ، ج ، د ، ص ، بس » وحاشیة «بف » وشرح المازندرانی : «والوُقیّة» .
12- 9 . ثواب الأعمال ، ص 126 ، ح 1 ؛ ومعانی الأخبار ، ص 147 ، ح 1 ، بسند آخر عن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن علیّ ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1727 ، ح 9004؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 138 ، ح 7555 .

10- الحدیث

10/3554 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ مَضی بِهِ یَوْمٌ وَاحِدٌ(1)، فَصَلّی فِیهِ بِخَمْسِ(2) صَلَوَاتٍ(3)، وَ لَمْ یَقْرَأْ(4) فِیهَا بِ «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ»، قِیلَ لَهُ(5): یَا عَبْدَ اللّهِ، لَسْتَ مِنَ الْمُصَلِّینَ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود علیه السلام: هر کس یک روز تمام بر او بگذرد و نمازهای پنجگانه را بخواند و در آن نمازها«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

»نخواند باو گفته شود: ای بندۀ خدا تو از نمازگزاران نیستی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 428 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر که یک روز تمام بگذرد و نماز پنچگانه را بخواند و«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

» در آنها نخواند،به او گفته شود:ای بندۀ خدا تو را از نمازخوانان نیستی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 449 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-امام صادق علیه السّلام فرمود:

هرکس یک روز تمام بگذرد و نماز پنجگانه را بخواند و

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

در آنها نخواند،به او گفته شود:ای بندۀ خدا تو از نماز خوانان نیستی.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 751 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 510 

*****

11- الحدیث

11/3555 . وَ بِهذَا الاْءِسْنَادِ، عَنِ الْحَسَنِ ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ(7)، عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَنْ کَانَ یُوءْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الاْآخِرِ، فَلاَ یَدَعْ أَنْ یَقْرَأَ فِی دُبُرِ الْفَرِیضَةِ بِ «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ»؛ فَإِنَّهُ مَنْ قَرَأَهَا جَمَعَ اللّهُ لَهُ خَیْرَ(8) الدُّنْیَا وَ الاْآخِرَةِ، وَ غَفَرَ(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود علیه السّلام: هر که ایمان بخدا و روز جزا دارد خواندن«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

» را دنبال هر نماز واجب از دست ندهد، زیرا هر کسی آن را بخواند خداوند خیر دنیا و آخرت را برای او فراهم کند و او را و پدر و مادرش را و هر که از آن دو متولد شده بیامرزد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 428 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر که ایمان به خدا و روز جزا دارد،از دست نگذارد که در دنبال هر فریضه،«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

» را بخواند زیرا هر که آن را بخواند خدا خیر دنیا و آخرت را برایش فراهم کند و او را و پدر و مادر و فرزندانش را بیامرزد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 449 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-امام صادق علیه السّلام فرمود:

هرکس ایمان به خدا و قیامت داشته باشد خواندن

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

بدنبال هر نماز واجب از دست ندهد زیرا هرکس آن را بخواند خداوند خیر دنیا و آخرت را برای او فراهم سازد و او و پدر و مادرش و هرکس از آن دو متولد شده بیامرزد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 751 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 510 

*****

ص: 646


1- 10 . فی الوافی : - «واحد».
2- 11 . فی شرح المازندرانی : «خمس ».
3- 12 . فی المحاسن : «خمسین رکعة » بدل «بخمس صلوات » .
4- 13 . فی «بر ، بف » والوافی : «فلم یقرأ » .
5- 14 . فی «بر» : - «له » .
6- 15 . المحاسن ، ص 96 ، کتاب عقاب الأعمال ، ح 56 ؛ وثواب الأعمال ، ص 155 ، ح 1 ؛ و ص 283 ، ح 1 ، بسند آخر عن منصور بن حازم ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 8 ، ص 661 ، ح 6815 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 80 ، ح 7401 .
7- 1 . هکذا نقله العلاّمة الخبیر السیّد موسی الشبیری دام ظلّه ، من حاشیة نسخة رمز عنها ب «ش » . وفی النسخ والمطبوع : «الحسن بن سیف بن عمیرة » . والصواب ما أثبتناه ؛ فإنّه لم یثبت لسیف بن عمیرة ابن یسمّی بالحسن ، بل له ابنان ، وهما الحسین وعلیّ . راجع : رجال النجاشی ، ص 56 ، الرقم 130 ؛ و ص 278 ، الرقم 729 . والمراد من الحسن فی سندنا هذا، هو الحسن بن علیّ بن أبی حمزة ، تقدّم ذکره فی السند السابق ، کما تدلّ علیه لفظة «بهذا الإسناد» ؛ فقد روی الحسن بن علیّ بن أبی حمزة کتاب فضائل القرآن ، وروی عنه هذا الکتاب إسماعیل بن مهران ، ووردت روایته بعنوان الحسن بن علیّ بن أبی حمزة ، عن سیف بن عمیرة فی بعض الأسناد . راجع : رجال النجاشی ، ص 36 ، الرقم 73 ؛ معجم رجال الحدیث ، ج 5 ، ص 300 . ویؤیّد ذلک أنّ الخبر رواه الصدوق فی ثواب الأعمال ، ص 156 ، ح 4 ، بسنده عن إسماعیل بن مهران ، عن الحسن ، عن سیف بن عمیرة.
8- 2 . فی «بس » : «بخیر » .
9- 3 . فی ثواب الأعمال : + «اللّه » .

لَهُ وَ لِوَالِدَیْهِ وَ مَا وَلَدَا».(1)

12- الحدیث

12/3556. عَنْهُ(2)، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ رَفَعَهُ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّ سُورَةَ الاْءَنْعَامِ نَزَلَتْ جُمْلَةً(3)، شَیَّعَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ حَتّی أُنْزِلَتْ(4) عَلی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ، فَعَظَّمُوهَا وَ بَجَّلُوهَا(5)؛ فَإِنَّ اسْمَ اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ فِیهَا فِی سَبْعِینَ

مَوْضِعاً، وَ لَوْ یَعْلَمُ(6) النَّاسُ مَا فِی قِرَاءَتِهَا مَا تَرَکُوهَا».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود: همانا سورۀ انعام یک جا نازل گردید و هفتاد هزار فرشته آن را بدرقه کردند تا بمحمد صلی اللّٰه علیه و آله نازل شد، پس آن را بزرگ شمارید و گرامی دارید، زیرا در هفتاد جای آن نام خدای عز و جل میباشد، و اگر مردم میدانستند چه ثوابها و فضیلتهائی در خواندن آن سوره است آن را وانمیگذاردند و ترک نمیکردند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 428 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: راستی سورۀ انعام یک جا نازل شده است و هفتاد هزار فرشته آن را بدرقه کرده اند تا به محمد(صلّی الله علیه و آله) نازل شده،آن را بزرگ شمارید و احترام گزارید زیرا در هفتاد جای آن نام خدا است و اگر مردم بدانند آن فوائدی که در خواندن آن است آن را ترک نکنند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 451 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-امام صادق علیه السّلام فرمود:

راستی سورۀ انعام یک جا نازل شده است و هفتاد هزار فرشته آن را بدرقه کرده اند تا به محمد صلّی اللّه علیه و اله رسیده است آن را بزرگ شمارید و احترام کنید زیرا در هفتاد جای آن نام خداست و اگر مردم آن فوائدی را که در خواندن آن است بدانند هرگز آن را ترک نکنند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 751 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 511 

*****

13- الحدیث

13/3557. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله صَلّی عَلی سَعْدِ بْنِ مُعَاذٍ، فَقَالَ: لَقَدْ وَافی مِنَ الْمَلاَئِکَةِ سَبْعُونَ أَلْفاً(8)، وَ فِیهِمْ(9) جَبْرَئِیلُ علیه السلام یُصَلُّونَ عَلَیْهِ، فَقُلْتُ لَهُ: یَا جَبْرَئِیلُ(10)، بِمَا(11) یَسْتَحِقُّ صَلاَتَکُمْ عَلَیْهِ؟ فَقَالَ: بِقِرَاءَتِهِ «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» قَائِماً وَ قَاعِداً ، وَ رَاکِباً وَ مَاشِیاً ،

ص: 647


1- 4 . ثواب الأعمال ، ص 156 ، ح 4 ، بسنده عن محمّد بن حسّان . راجع : ثواب الأعمال ، ص 155، ح 1 ؛ وفقه الرضا علیه السلام ، ص 342 الوافی ، ج 8 ، ص 792 ، ح 7142 .
2- 5 . الضمیر راجع إلی إسماعیل بن مهران المذکور فی سند ، ح 10 .
3- 6 . فی تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 353 و 354 وثوب الأعمال : + «واحدة» .
4- 7 . فی «ز » : «نزلت » .
5- 8 . «التبجیل » : التعظیم . الصحاح ، ج 4 ، ص 1631 (بجل) . وفی شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 53 : «قوله : فعظّموهما وبجّلوها ، أمر أو خبر . والتبجیل : التعظیم ، فالعطف للتفسیر والتأکید. ویحتمل أن یکون من البَجَل بالتحریک ، وهو الحثّ والکفایة أی اجعلوها بالمداومة علیها کفایة لاُمورکم » .
6- 1 . فی «ز » وثواب الأعمال : «علم » .
7- 2 . تفسیر القمّی ، ج 1 ، ص 193 ، بسند آخر عن الرضا علیه السلام ، إلی قوله : «شیّعها سبعون ألف ملک» مع زیادة فی آخره . ثواب الأعمال ، ص 131 ، ذیل ح 1 ، مرسلاً . تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 353 ، ح 1 ، عن أبی بصیر ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ؛ وفیه ، ص 354 ، ح 3 ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر. وراجع : تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 383 ، ح 123 الوافی ، ج 9 ، ص 1756 ، ح 9062 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 230 ، ح 7805 .
8- 3 . فی شرح المازندرانی : «سبعون ألفا ، أی أتاهم ، تقول : وافیت القوم : إذا أتیتهم ، أو أشرف واطّلع علیهم » .
9- 4 . فی الوسائل : «منهم » .
10- 5 . فی «ز» : - «یا جبرئیل » .
11- 6 . فی الوسائل والتوحید : «بم » .

وَ ذَاهِباً وَ جَائِیاً».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود: پیغمبر صلی اللّٰه علیه و آله بر جنازۀ سعد معاذ نماز خواند و پس از آن فرمود: هفتاد هزار فرشته که در آنها جبرئیل علیه السّلام نیز بود آمدند و بر جنازۀ سعد نماز خواندند، من بجبرئیل گفتم: ای جبرئیل بچه عمل سزاوار نماز شماها شد؟ جبرئیل گفت: برای خواندنش«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

»را (در همۀ احوال) ایستاده و نشسته و سواره و پیاده و در هنگام رفتن و آمدنش.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 429 

*****

[ترجمه کمره ای] :

13-امام صادق(علیه السّلام)فرمود که:پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)بر جنازۀ سعد بن معاذ نماز خواند و پس از آن فرمود: هفتاد هزار فرشته که جبرئیل در شمار آنها بود آمدند بر جنازۀ او نماز خواندند،من گفتم:ای جبرئیل برای چه سزاوارِ نماز خواندنِ شماها شده است؟در پاسخ گفت:برای خواندن«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

» ایستاده و نشسته و سواره و پیاده و در راه رفتن.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 451 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

13-امام صادق علیه السّلام فرمود:پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بر جنازۀ«سعد بن معاذ»نماز خواند و پس از آن فرمود:

هفتاد هزار فرشته که جبرئیل در شمار آنها بود آمدند و بر جنازۀ او نماز خواندند،من گفتم:ای جبرئیل به چه علت سزاوار این نمازها شده است؟ در پاسخم گفت:بخاطر خواندن

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

در حال ایستاده و نشسته و سواره و پیاده و در راه رفتن.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 753 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 511 

*****

14- الحدیث

2 / 623

14/3558. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بَشِیرٍ، عَنْ عُبَیْدِ اللّهِ بْنِ(2) الدِّهْقَانِ، عَنْ دُرُسْتَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ قَرَأَ «أَلْهیکُمُ التَّکَاثُرُ» عِنْدَ النَّوْمِ، وُقِیَ(3) فِتْنَةَ(4) الْقَبْرِ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده: هر که سورۀ«

أَلْهٰاکُمُ اَلتَّکٰاثُرُ

»را هنگام خوابیدن بخواند از فتنۀ قبر محفوظ بماند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 429 

*****

[ترجمه کمره ای] :

14-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است:هر که وقت خواب،الهیکم التکاثر را بخواند از فتنۀ قبر محفوظ بماند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 451 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

14-امام صادق علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:هرکس وقت خواب،

أَلْهٰاکُمُ اَلتَّکٰاثُرُ

را بخواند از فتنۀ و عذاب قبر محفوظ بماند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 753 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 511 

*****

15- الحدیث

15/3559. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْفَضْلِ النَّوْفَلِیِّ رَفَعَهُ، قَالَ:

مَا قُرِئَتِ(6) الْحَمْدُ(7) عَلی وَجَعٍ سَبْعِینَ مَرَّةً إِلاَّ سَکَنَ(8).(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبد اللّٰه بن فضل نوفلی در حدیث مرفوعی (که سند را بمعصوم رسانده) حدیث کند که فرموده: سورۀ حمد بر هیچ دردی هفتاد بار خوانده نشود جز آنکه آن درد آرام گیرد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 429 

*****

[ترجمه کمره ای] :

15-از عبد اللّٰه بن فضل نوفلی حدیث را به معصوم رسانیده که فرمود: حمد بر هیچ دردی هفتاد بار خوانده نشود جز اینکه آرام گردد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 451 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

15-«عبد اللّه بن فضل نوفلی»حدیث را به معصوم رسانیده که فرمود:

بر هیچ دردی هفتاد بار حمد خوانده نشود جز اینکه آرام گردد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 753 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرفوع.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 511 

*****

16- الحدیث

16/3560. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لَوْ قُرِئَتِ(10) الْحَمْدُ عَلی مَیِّتٍ سَبْعِینَ مَرَّةً، ثُمَّ رُدَّتْ(11)

ص: 648


1- 7 . الأمالی للصدوق ، ص 396 ، المجلس 62 ، ح 5 ؛ التوحید ، ص 95 ، ح 13 ؛ ثواب الأعمال ، ص 156 ، ح 6 ؛ الأمالی للطوسی ، ص 437 ، المجلس 15 ، ح 32 ، وفی کلّها بسند آخر عن إبراهیم بن هاشم ، عن النوفلی ، عن السکونی ، عن جعفر بن محمّد ، عن أبیه علیهماالسلام ، عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله الوافی ، ج 9 ، ص 1753 ، ح 9053 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 222 ، ح 7784 .
2- 8 . فی الوسائل وثواب الأعمال : - «بن » .
3- 9 . فی ثواب الأعمال : + «من » .
4- 10 . «الفتنة » : الامتحان والاختبار . والفتنة : العذاب . النهایة ، ج 3 ، ص 410 ؛ القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1604 (فتن) . وفی شرح المازندرانی : «وهی ما یمتحن به المیّت فی القبر من ضغطة ومساءلة منکر ونکیر وغیر ذلک ممّا یؤذیه » .
5- 11 . ثواب الأعمال ، ص 153 ، ح 2 ، بسنده عن محمّد بن أحمد ، عن سهل بن زیاد، عن جعفر بن محمّد بن یسار ، عن عبیداللّه الدهقان الوافی ، ج 9 ، ص 1586 ، ح 8797 ؛ الوسائل، ج 6 ، ص 451 ، ح 8418 .
6- 1 . فی «ز ، ص » : «قرأت » .
7- 2 . فی الوسائل : «الفاتحة» .
8- 3 . فی «ج » : «وسکن » .
9- 4 . الأمالی للطوسی ، ص 284 ، المجلس 10 ، ح 91 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام . فقه الرضا علیه السلام ، ص 342 ، وفیهما مع اختلاف الوافی ، ج 9 ، ص 1755 ، ح 9056 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 231 ، ح 7807 .
10- 5 . فی «ص » : «قرأتَ » .
11- 6 . فی «ص ، بر » : «ردّدت » .

فِیهِ الرُّوحُ، مَا کَانَ ذلِکَ عَجَباً».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: اگر سورۀ حمد هفتاد بار بر مرده ای خوانده شود و روح به تن او باز گردد شگفت نیست.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 429 

*****

[ترجمه کمره ای] :

16-معاویة بن عمّار از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود که: اگر حمد را هفتاد بار بر مرده ای بخوانند و جان به تنش برگردد شگفت نباشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 453 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

16-معاویة بن عمّار از امام صادق علیه السّلام،نقل می کند که فرمود:

اگر حمد را هفتاد بار بر مرده ای بخوانند و جان به تنش برگردد شگفتی ندارد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 755 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 511 

*****

17- الحدیث

17/3561 . عَنْهُ(2)، عَنْ أَحْمَدَ، عَنْ(3) بَکْرِ بْنِ(4) صَالِحٍ، عَنْ سُلَیْمَانَ الْجَعْفَرِیِّ:

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام ، قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «مَا مِنْ أَحَدٍ فِی حَدِّ الصِّبَا(5) یَتَعَهَّدُ(6) فِی کُلِّ لَیْلَةٍ قِرَاءَةَ «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»، وَ «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» کُلَّ وَاحِدَةٍ(7) ثَلاَثَ مَرَّاتٍ، وَ «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ»(8) مِائَةَ مَرَّةٍ، فَإِنْ لَمْ یَقْدِرْ فَخَمْسِینَ، إِلاَّ صَرَفَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ عَنْهُ کُلَّ لَمَمٍ(9)، أَوْ عَرَضٍ(10) مِنْ أَعْرَاضِ الصِّبْیَانِ، وَ الْعُطَاشَ(11)، وَ فَسَادَ الْمَعِدَةِ، وَ بُدُورَ(12) الدَّمِ أَبَداً، مَا تُعُوهِدَ بِهذَا حَتّی یَبْلُغَهُ الشَّیْبُ، فَإِنْ تَعَهَّدَ(13) نَفْسَهُ بِذلِکَ أَوْ تُعُوهِدَ(14)، کَانَ

ص: 649


1- 7 . الوافی ، ج 9 ، ص 1755 ، ح 9058 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 231 ، ح 7806 .
2- 8 . الظاهر رجوع الضمیر إلی محمّد بن یحیی المذکور فی سند الحدیث 15 . والمراد من أحمد هو أحمد بن محمّد بن عیسی . وأمّا رجوع الضمیر إلی علیّ بن إبراهیم وإن کان محتملاً فی بادی الرأی لکن لم نجد روایة علیّ بن إبراهیم ، عن أحمد _ المراد منه فی هذه الطبقة، أحمد بن محمّد بن عیسی ، أو أحمد بن محمّد بن خالد _ عن بکر بن صالح فی موضع ، وقد توسّط أحمد بن محمّد [بن عیسی] بین محمّد بن یحیی و بین بکر بن صالح فی عددٍ من الأسناد . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 2 ، ص 491 ، و ص 663 .
3- 9 . هکذا فی «بر» . وفی سائر النسخ والمطبوع : «بن » . والصواب ما أثبتناه . لاحظ ما قدّمناه فی الکافی ، ذیل ح 3424 .
4- 10 . هکذا فی «بر ، بف ، جر» والوسائل . وفی سائر النسخ والمطبوع : «عن » . والصواب ما أثبتناه کما تقدّم فی الکافی ، ذیل ح 3424 .
5- 1 . فی الوافی : «الصبیّ » .
6- 2 . تعهّدتُ الشیءَ : تردّدت إلیه وأصلحته . وحقیقته : تجدید العهد به . المصباح المنیر ، ص 435 (عهد).
7- 3 . فی حاشیة «ص » وشرح المازندرانی : «واحد » .
8- 4 . فی «ز» : - «ثلاث مرّات ، و«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»» .
9- 5 . «اللَّمَم » : طَرَف من الجنون یُلمُّ بالإنسان ، أی یقرب منه ویعتریه . النهایة، ج 4 ، ص 272 (لمم).
10- 6 . «العَرَض » : من أحداث الدهر نحو الموت والمرض وشبهه . ترتیب کتاب العین ، ج 2 ، ص 1177 (عرض).
11- 7 . فی «بر ، بس » : «والعطاس » .
12- 8 . فی «ج ، ص ، بر ، بف » والوافی : «وبدرة » . وفی شرح المازندرانی : «البدورة والبدور _ کما فی بعض النسخ _ : الإسراع والحدّة . ولعلّ المراد بها غلبته بحیث لایقدر علی معالجته ودفعه » .
13- 9 . فی «ص » : «تعاهد» .
14- 10 . فی مرآة العقول : «أو تعوهد ؛ کأنّ التردید من الراوی ، أو یکون المراد یقرأ علیه إذا لم یمکنه القراءة . ï والأخیر أظهر» .

مَحْفُوظاً إِلی یَوْمِ یَقْبِضُ(1) اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ نَفْسَهُ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سلیمان جعفری گوید: از حضرت أبی الحسن علیه السّلام شنیدم که میفرمود: هیچ کس نیست که از دوران کودکی بعهده گیرد که در هر شب سورۀ«

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلْفَلَقِ

»و سورۀ«

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلنّٰاسِ

»را هر کدام سه بار بخواند و سورۀ«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

»را صد بار و اگر نتواند پنجاه بار بخواند جز اینکه خدای عز و جل از او بگرداند هر نوع دیوانگی و جن زدگی و پیش آمدهائی که کودکان دچارش شوند، و نیز مرض تشنگی و فاسد شدن معده و جوشش خون را تا زمانی که بدان مداومت کند تا به پیری رسد، و اگر خود را بخواندن آن پابند کند یا دیگری بر آن وادارش کند (یعنی اگر خودش سواد ندارد یا خواندن نتواند بر او بخوانند) تا روزی که خدای عز و جل جانش را بگیرد محفوظ ماند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 429 

*****

[ترجمه کمره ای] :

17-از سلیمان جعفری از ابی الحسن(علیه السّلام)گوید:شنیدمش می فرمود:هیچ کس نباشد که از دوران کودکی تعهّد کند که در هر شب«

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلْفَلَقِ

» و«

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلنّٰاسِ

» را هر کدام سه بار و«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

» را صد بار بخواند،و اگر نتواند«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

» را پنجاه بار بخواند،جز اینکه خدا عز و جل هر گونه نزول و تعرّض کودکی و مرض تشنگی و فساد معده و جوشش خون را از او دفع کند تا وقتی بدان مواظبت کند تا پیر شود،و اگر خود را پابند آن کند یا دیگری او را بر آن وادارد تا روزی که خدا عز و جل جانش را بگیرد،محفوظ بماند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 453 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

17-«سلیمان جعفری»از ابی الحسن علیه السّلام نقل می کند که فرمود:هیچکس نباشد که از دوران کودکی تعهّد کند که در هر شب

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلْفَلَقِ

و

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلنّٰاسِ

را هرکدام سه بار و

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

را صد بار بخواند، و اگر نتواند

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ

را پنجاه بار بخواند،خدای عزّ و جلّ هرگونه دیوانگی و جن زدگی و پیش آمدی که کودکان گرفتارش شوند از او دور سازد و نیز بیماری تشنگی و فاسد شدن معده و جوشش خون تا زمانی که به آن ادامه دهد از او دور سازد تا به پیری رسد و اگر خود را پایبند آن کند یا دیگری او را بر آن وادارد تا روزی که خدای عزّ و جلّ جانش را بگیرد،محفوظ بماند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 755 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و اللمم طرف من الجنون، و العطاش بالضم داء لا یروی صاحبه و لا یتمکن من ترک شرب الماء طویلا أو تعوهد کان التردید من الراوی، أو یکون المراد یقرأ علیه إذا لم یمکنه القراءة و الأخیر أظهر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 512 

*****

18- الحدیث

18/3562 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ الْمِنْقَرِیِّ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا إِبْرَاهِیمَ علیه السلام یَقُولُ : «مَنِ اسْتَکْفی بِآیَةٍ مِنَ الْقُرْآنِ مِنَ الشَّرْقِ إِلَی الْغَرْبِ(3)،

کُفِیَ إِذَا(4) کَانَ بِیَقِینٍ(5)».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حسین بن احمد منقری گوید: از حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام شنیدم که میفرمود: هر که بیک آیۀ قرآن اکتفا کند (و آن را برای نگهداری از خود بس داند.) از شرق تا غرب همان آیه او را بس باشد [اگر با ایمان و عقیده باشد].

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 430 

*****

[ترجمه کمره ای] :

18-از حسین بن احمد منقری گفت:شنیدم امام کاظم(علیه السّلام) می فرمود: هر که یک آیه از قرآن را برای خود کافی شناسد از شرق و غرب،او را بس باشد[هر گاه با عقیده باشد].

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 453 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

18-«حسین بن احمد منقری»گفت:شنیدم امام کاظم علیه السّلام می فرمود:

هرکس یک آیه از قرآن را برای خود کافی شناسد از شرق و غرب،او را بس باشد.(در صورتی که معتقد باشد)

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 755 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 512 

*****

19- الحدیث

19/3563. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ؛ 2 / 624

وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً، عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَزْدِیِّ، عَنْ رَجُلٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی الْعُوذَةِ، قَالَ : «تَأْخُذُ(7) قُلَّةً(8) جَدِیدَةً، فَتَجْعَلُ(9) فِیهَا مَاءً، ثُمَّ تَقْرَأُ(10) عَلَیْهَا(11) «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» ثَلاَثِینَ مَرَّةً، ثُمَّ تُعَلَّقُ(12)، وَ تَشْرَبُ(13) مِنْهَا

ص: 650


1- 11 . فی «ز » : «یقبضه » .
2- 12 . الوافی ، ج 9 ، ص 1757 ، ح 9064 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 228 ، ح 7798 .
3- 13 . فی «ج » : «من المشرق إلی المغرب » .
4- 1 . فی «د » : «إذ » .
5- 2 . فی «بس» : - «إذا کان بیقین » .
6- 3 . الوافی ، ج 9 ، ص 1764 ، ح 9071 .
7- 4 . فی «بر ، بف » : «یأخذ» .
8- 5 . «القُلَّة » : إناء للعرب کالجَرَّة الکبیرة . وقد تجمع علی قُلَل . الصحاح، ج 5 ، ص 1804 (قلل ).
9- 6 . فی «ب ، بر ، بس » : «فیجعل » . وفی شرح المازندرانی : «تجعل » .
10- 7 . فی «بر ، بف » : «یقرأ» .
11- 8 . فی «ز » وشرح المازندرانی : - «علیها» .
12- 9 . فی شرح المازندرانی : «یعلّق » .
13- 10 . فی «ب ، ج ، د ، ص ، بر ، بس ، بف » : «ویشرب » .

وَ تَتَوَضَّأُ(1)، وَ یُزَادُ(2) فِیهَا مَاءٌ إِنْ شَاءَ اللّهُ(3)».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام برای حفظ و نگهداری (از چشم و بلاها) فرمود: کوزۀ تازۀ (آب ندیده ای) بگیر و آن را آب کن سپس بر آن سورۀ«

إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَةِ اَلْقَدْرِ

»را سی بار بخوان سپس آن را آویزان کن و از آن بیاشام و وضوء بگیر و هر چه بخواهند در آن آب بیفزایند ان شاء [اللّٰه].

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 430 

*****

[ترجمه کمره ای] :

19-از مردی از امام صادق(علیه السّلام)برای حفظ فرمود: یک کوزۀ تازه بگیر و در آن آب کن و سی بار«

إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَةِ اَلْقَدْرِ

» را بر آن بخوان و سپس آن را در آویز و از آن بنوش و وضوء بساز و هر چه خواهد آب بر آن افزاید ان شاء اللّٰه.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 453 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

19-امام صادق علیه السّلام برای حفظ و نگهداری از چشم زخم و بلا فرمود:کوزه تازه و آب ندیده ای را بگیر و سپس بر آن سورۀ

إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَةِ اَلْقَدْرِ

را سی بار بخوان سپس آن را آویزان کن و از آن بیاشام و وضوء بگیر و هر چه بخواهند آب بر آن بیفزایند ان شاء اللّه.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 757 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. ماء إنشاء أی کلما ینقص ماؤه یصب علیه ماء آخر لیمتزج بالماء الباقی و یؤثر تأثیره دائما.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 512 

*****

20- الحدیث

20/3564. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ إِدْرِیسَ الْحَارِثِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ مُفَضَّلِ(5) بْنِ عُمَرَ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یَا مُفَضَّلُ، احْتَجِزْ(6) مِنَ النَّاسِ کُلِّهِمْ بِ «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ

الرَّحِیمِ»، وَ بِ «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ»، اقْرَأْهَا عَنْ یَمِینِکَ وَ عَنْ شِمَالِکَ، وَ مِنْ بَیْنِ یَدَیْکَ وَ مِنْ خَلْفِکَ، وَ مِنْ فَوْقِکَ وَ مِنْ تَحْتِکَ، فَإِذَا(7) دَخَلْتَ(8) عَلی سُلْطَانٍ جَائِرٍ، فَاقْرَأْهَا(9) حِینَ تَنْظُرُ إِلَیْهِ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ، وَ اعْقِدْ بِیَدِکَ الْیُسْری، ثُمَّ لاَ تُفَارِقْهَا(10) حَتّی تَخْرُجَ مِنْ عِنْدِهِ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

مفضل بن عمر گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: ای مفضل از همۀ مردم خویشتن را بوسیلۀ«

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ

»و بسورۀ«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

»نگهداری و محافظت کن، آن را از سمت راستت و از سمت چپت و از پیش رویت و از پشت سرت و از بالای سرت و از زیر پایت بخوان (یعنی بشش جهت بخوان) و چون بر سلطان ستمکاری وارد شدی همین که نگاهت باو افتاد سه بار آن را (یعنی سورۀ«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ

»را) بخوان و با دست چپ بشمار، و از خواندن آن جدا مشو (و ادامه بده) تا از نزدش بیرون آئی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 431 

*****

[ترجمه کمره ای] :

20-از مفضل بن عمر گوید:امام صادق(علیه السّلام)فرمود: ای مفضل،از همه مردم خود را به کلمۀ«

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ

» و به سورۀ«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

» نگهداری کن،آن را از سمت راستت و از سمت چپت و از پیش رویت و از پشت سرت و از بالای سر و از طرف زیر پایت بخوان و چون بر سلطان خلافکاری در آئی چون چشمت بدو افتد سه بار آن را بخوان و دست چپ را گره کن و از هم باز مکن تا از نزد او بیرون آئی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 455 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

20-«مفضل بن عمر»گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:ای مفضل،از همه مردم خویشتن را به کلمۀ

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ

*

و به سورۀ

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

نگهداری و محافظت کن،آن را از سمت راستت و از سمت چپت و از پیش رویت و از پشت سرت و از بالای سرت و از زیر پایت بخوان(یعنی به شش جهت خود بخوان)و چون بر سلطان ستمکاری وارد شدی همینکه چشمت به او افتاد سه بار آن را بخوان و با دست چپ خود بشمار و از خواندن آن جدا مشو و ادامه ده تا از خدمت او بیرون شوی.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 757 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و من فوقک أی یرفع رأسه إلی السماء و یقرأ ثم لا تفارقها أی عقد الیسری أو قراءة السورة، و الأول هو المسموع.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 514 

*****

21- الحدیث

21/3565 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جَعْفَرٍ، عَنِ السَّیَّارِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بَکْرٍ، عَنْ أَبِی الْجَارُودِ، عَنِ الاْءَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ:

عَنْ أَمِیرِ الْمُوءْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَیْهِ أَنَّهُ قَالَ: «وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله بِالْحَقِّ(12)

وَ أَکْرَمَ أَهْلَ بَیْتِهِ، مَا مِنْ شَیْءٍ تَطْلُبُونَهُ(13) مِنْ حِرْزٍ _ مِنْ(14) حَرَقٍ، أَوْ غَرَقٍ، أَوْ سَرَقٍ(15)، أَوْ إِفْلاَتِ(16) دَابَّةٍ مِنْ صَاحِبِهَا، أَوْ ضَالَّةٍ(17)، أَوْ آبِقٍ(18) _ إِلاَّ وَ هُوَ فِی الْقُرْآنِ؛ فَمَنْ أَرَادَ ذلِکَ فَلْیَسْأَلْنِی عَنْهُ».

قَالَ: فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ، فَقَالَ: یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ، أَخْبِرْنِی عَمَّا یُوءَمِّنُ مِنَ الْحَرَقِ، وَ الْغَرَقِ .

فَقَالَ : «اقْرَأْ هذِهِ الاْآیَاتِ(19) : «اللّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحِینَ»(20) وَ «ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» إِلی قَوْلِهِ: «سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمّا یُشْرِکُونَ»(21) فَمَنْ قَرَأَهَا فَقَدْ أَمِنَ(22) الْحَرَقَ وَ الْغَرَقَ» . قَالَ : فَقَرَأَهَا رَجُلٌ وَ اضْطَرَمَتِ(23) النَّارُ فِی بُیُوتِ جِیرَانِهِ وَ بَیْتُهُ(24) وَسَطَهَا، فَلَمْ یُصِبْهُ (25) شَیْءٌ.

ثُمَّ قَامَ(26) إِلَیْهِ رَجُلٌ(27) آخَرُ، فَقَالَ: یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ، إِنَّ دَابَّتِیَ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیَّ وَ أَنَا

ص: 651


1- 11 . فی «ب ، ج ، د ، ص ، بر ، بس ، بف » : «ویتوضّأ» .
2- 12 . هکذا فی النسخ التی قوبلت . وفی المطبوع : «ویز[د]اد».
3- 13 . فی «ز ، بس » وشرح المازندرانی ومرآة العقول : - «اللّه » . وفی المرآة : «أی کلّما ینقص ماؤه یصبّ علیه ماء آخر لیمتزج بالماء الباقی ویؤثّر تأثیره دائما» .
4- 14 . الوافی ، ج 9 ، ص 1756 ، ح 9060 .
5- 15 . فی «بر ، بف ، جر» : «المفضّل » .
6- 16 . فی حاشیة «بر » : «احترز » . وفی شرح المازندرانی : «احتجز من الناس کلّهم ، أی امتنع من شرّهم ، من الحجز بمعنی المنع » .
7- 1 . فی «ب ، د ، ز ، بر ، بس ، بف » : «وإذا » . وفی «ص » : «وإن » .
8- 2 . فی «ص » : «اُدخلتَ» .
9- 3 . فی «بر » : «فاقرأ» .
10- 4 . فی شرح المازندرانی : «ثمّ لاتفارقها ...، نفی أو نهی ، أی لاتفارق قراءة التوحید وعقد الیسری. والتخصیص بأحدهما بعید» . خصّه بالاُولی فی الوافی ، وجعل الثانیة هی المسموعة فی مرآة العقول .
11- 5 . الوافی ، ج 9 ، ص 1754 ، ح 9055 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 222 ، ح 7786 .
12- 6 . فی «ص » والوافی : + «نبیّا » .
13- 7 . فی «بر ، بف » والوافی والوسائل ، ح 15153 والبحار : «یطلبونه » .
14- 8 . فی البحار : «أو » .
15- 9 . فی الوافی : «شرق » .
16- 10 . التفلّت والإفلات والانفلات : التخلّص من الشیء فجأة من غیر تمکّث . النهایة، ج 3 ، ص 467 (فلت) .
17- 11 . الأصل فی «الضلال » : الغَیْبة . ومنه قیل للحیوان الضائع : ضالّة للذکر والاُنثی . والجمع : الضَّوالّ . ویقال لغیر الحیوان : ضائع ولُقَطَة . المصباح المنیر، ص 363 (ضلل).
18- 12 . فی الوسائل ، ح 15153 : - «من حرز _ إلی _ أو آبق » . «وآبق » : الهارب . یقال : أبَق العبدُ یأبِق إباقا : إذا هرب . النهایة ، ج 1 ، ص 15 (أبق).
19- 1 . فی «ب » : «الآیة : «إِنَّ وَلِیِّیَ» » بدل «الآیات » . وفی «بف » : «الآیة».
20- 2 . الأعراف (7) : 196 . وفی شرح المازندرانی : «هذه الآیة فی سورة الأعراف وصدرها «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی» . وفی عدم ذکره إیماء إلی جواز الاقتصار فی التعویذ علی ما ذکر، والظاهر أنّ ذکره أولی».
21- 3 . الزمر (39) : 67 .
22- 4 . فی «ص » : «آمن » .
23- 5 . فی البحار : «فاضطرمت » . و«اضطرمت النار» ، أی اشتعلت والتهبت ، من الضِرام ، وهو لهب النار . راجع : النهایة ، ج 3 ، ص 86 ؛ لسان العرب ، ج 12 ، ص 354 (ضرم) .
24- 6 . فی «ز » : + «فی » .
25- 7 . فی «ص » : «فلم یصبها».
26- 8 . فی «ز ، بس » : «فقام » .
27- 9 . فی «ب ، ج ، د ، ص ، بر ، بس ، بف » والوافی والبحار : - «رجل » .

مِنْهَا عَلی وَجَلٍ(1).

2 / 625

فَقَالَ : «اقْرَأْ فِی أُذُنِهَا الْیُمْنی(2) : «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الاْءَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ»(3)» فَقَرَأَهَا، فَذَلَّتْ(4) لَهُ(5) دَابَّتُهُ.

وَ قَامَ(6) إِلَیْهِ رَجُلٌ آخَرُ، فَقَالَ: یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ، إِنَّ أَرْضِی أَرْضٌ مَسْبَعَةٌ(7)، وَ إِنَّ السِّبَاعَ تَغْشی(8) مَنْزِلِی وَ لاَ تَجُوزُ(9) حَتّی تَأْخُذَ فَرِیسَتَهَا .

فَقَالَ : «اقْرَأْ: «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُوءْمِنِینَ رَوءُفٌ رَحِیمٌ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ»(10)» فَقَرَأَهُمَا(11) الرَّجُلُ، فَاجْتَنَبَتْهُ(12) السِّبَاعُ.

ثُمَّ قَامَ إِلَیْهِ(13) آخَرُ، فَقَالَ: یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ، إِنَّ فِی بَطْنِی مَاءً أَصْفَرَ(14)، فَهَلْ مِنْ شِفَاءٍ؟

فَقَالَ : «نَعَمْ، بِلاَ دِرْهَمٍ وَ لاَ(15) دِینَارٍ، وَ لکِنِ اکْتُبْ (16) عَلی بَطْنِکَ آیَةَ الْکُرْسِیِّ، وَ تَغْسِلُهَا، وَ تَشْرَبُهَا، وَ تَجْعَلُهَا ذَخِیرَةً فِی بَطْنِکَ، فَتَبْرَأُ بِإِذْنِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» فَفَعَلَ(17)

ص: 652


1- 10 . فی «ز » : «وجل منها» .
2- 11 . فی «بر » : - «الیمنی».
3- 12 . هکذا فی القرآن : آل عمران (3): 83 . وفی جمیع النسخ والمطبوع : «ترجعون».
4- 13 . فی «بر» : «فزلّ».
5- 14 . فی «ز» : - «له» .
6- 15 . فی «ص» : «فقام» .
7- 16 . أرض مَسْبَعة _ بفتح الأوّل والثالث _ : کثیرة السِّباع . المصباح المنیر ، ص 264 (سبع) .
8- 1 . فی «ص ، بر» : «تغشّی» .
9- 2 . جاز المکان یجوز ، جَوْزا وجِوازا : سار فیه . وأجازه : قَطَعه . المصباح المنیر، ص 114 (جوز) .
10- 3 . التوبة (9) : 128 _ 129 .
11- 4 . فی «ب ، ص ، بس» وحاشیة «ج ، بف» والوافی : «فقرأها» . وفی «بر» : «فقرأه» .
12- 5 . فی «بس» والوافی : «فاجتنبه» .
13- 6 . فی «ب ، ص» والوافی والبحار : + «رجل» .
14- 7 . فی مرآة العقول : «ماء أصفر ، أی الصفراء» .
15- 8 . فی «ب» : - «لا» .
16- 9 . فی «بف» والوافی : «تکتب» .
17- 10 . فی «ز» : + «ذلک» . وفی «ص» : «ففعلها» .

الرَّجُلُ، فَبَرَأَ(1) بِإِذْنِ اللّهِ.

ثُمَّ قَامَ إِلَیْهِ(2) آخَرُ، فَقَالَ : یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ، أَخْبِرْنِی عَنِ الضَّالَّةِ.

فَقَالَ : «اقْرَأْ «یسآ» فِی رَکْعَتَیْنِ، وَ قُلْ: یَا هَادِیَ الضَّالَّةِ، رُدَّ(3) عَلَیَّ ضَالَّتِی» فَفَعَلَ، فَرَدَّ اللّهُ عَلَیْهِ ضَالَّتَهُ(4).

ثُمَّ قَامَ إِلَیْهِ(5) آخَرُ، فَقَالَ: یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ، أَخْبِرْنِی عَنِ الاْآبِقِ .

فَقَالَ : «اقْرَأْ: «أَوْ کَظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ»(6) إِلی قَوْلِهِ : «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»(7)» فَقَالَهَا الرَّجُلُ، فَرَجَعَ(8) إِلَیْهِ الاْآبِقُ.

ثُمَّ قَامَ إِلَیْهِ(9) آخَرُ(10)، فَقَالَ : یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ، أَخْبِرْنِی(11) عَنِ السَّرَقِ(12)؛ فَإِنَّهُ لاَ یَزَالُ قَدْ یُسْرَقُ لِیَ الشَّیْءُ بَعْدَ الشَّیْءِ لَیْلاً .

فَقَالَ(13) : «اقْرَأْ إِذَا أَوَیْتَ إِلی فِرَاشِکَ : «قُلِ ادْعُوا اللّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ»(14) إِلی قَوْلِهِ : «وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً»(15)» .

ثُمَّ قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : «مَنْ بَاتَ بِأَرْضٍ قَفْرٍ(16)، فَقَرَأَ هذِهِ الاْآیَةَ : «إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ

ص: 653


1- 11 . فی «بر» : «یبرأ» .
2- 12 . فی «ز ، ص» : + «رجل» .
3- 13 . فی «ب» : «اردد» .
4- 14 . فی «ب ، د ، بر ، بس ، بف» : - «ضالّته» .
5- 15 . فی «ص» والوافی : + «رجل» .
6- 1 . فی «بر» : + «مِن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُ_لُمَ_تُ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَآ أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَلهَا» . وفی «بف» والوافی : - «یَغْشَ_لهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ» .
7- 2 . النور (24) : 40 .
8- 3 . فی «ب» : «فیرفع» .
9- 4 . فی «ص» : + «رجل» .
10- 5 . فی «بس» : «الآخر» .
11- 6 . فی «ز» : «أخبر» . وفی «بر» والوافی : «أخبرنی یا أمیرالمؤمنین» .
12- 7 . فی الوافی : «السرقة» .
13- 8 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی والبحار . وفی المطبوع : + «له» .
14- 9 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ص ، بر ، بس ، بف» والوافی . وفی «ز» : + «أَیًّا مَّا» . وفی المطبوع : + «أَیًّا مَّا تَدْعُوا» .
15- 10 . الإسراء (17) : 110 _ 111 .
16- 11 . «القَفْر» : الخالی من الأمکنة ، وربّما کان به کَلاَءٌ قلیل . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1509 (قفر).

الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الاْءَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ» إِلی قَوْلِهِ : «تَبارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ»(1) حَرَسَتْهُ الْمَلاَئِکَةُ، وَ تَبَاعَدَتْ عَنْهُ الشَّیَاطِینُ».

2 / 626

قَالَ : فَمَضَی الرَّجُلُ، فَإِذَا هُوَ بِقَرْیَةٍ خَرَابٍ، فَبَاتَ فِیهَا، وَ لَمْ یَقْرَأْ(2) هذِهِ الاْآیَةَ(3)،

ص: 654


1- 12 . الأعراف (7) : 54 .
2- 13 . فی البحار : «فلم یقرأ» .
3- 14 . فی «ب» : - «الآیة» .

فَتَغَشَّاهُ(1) الشَّیْطَانُ(2)، وَ إِذَا(3) هُوَ آخِذٌ بِخَطْمِهِ(4)، فَقَالَ لَهُ صَاحِبُهُ: أَنْظِرْهُ(5)، وَ اسْتَیْقَظَ(6) الرَّجُلُ، فَقَرَأَ الاْآیَةَ، فَقَالَ الشَّیْطَانُ لِصَاحِبِهِ: أَرْغَمَ(7) اللّهُ أَنْفَکَ، احْرُسْهُ الاْآنَ حَتّی یُصْبِحَ(8)، فَلَمَّا أَصْبَحَ(9) رَجَعَ إِلی أَمِیرِ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام ، فَأَخْبَرَهُ، وَ قَالَ(10) لَهُ: رَأَیْتُ فِی کَلاَمِکَ الشِّفَاءَ وَ الصِّدْقَ، وَ مَضی بَعْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ، فَإِذَا هُوَ بِأَثَرِ شَعْرِ الشَّیْطَانِ(11)

ص: 655


1- 1 . یقال : غَشِیَه غِشیانا : إذا جاءه ، وغشّاه تَغْشِیَةً : إذا غطّاه . واستغشی بثوبه وتغشّی ، أی تغطّی . النهایة ، ج 3 ، ص 369 (غشی).
2- 2 . فی «ب» وحاشیة «ز ، ص ، بر» : «الشیاطین» .
3- 3 . فی «ب ، ز ، بر» والوافی والبحار : «فإذا» .
4- 4 . فی «ص» : «بحطیمه» . وفی حاشیة «ص» و شرح المازندرانی : «یخطمه» . قال المازندرانی : «یقال : خطمه یخطمه : إذا ضرب أنفه . وخطمه بالخطام : إذا جعله علی أنفه ، وإذا جرّ لیضع علیه الخطام» . والخَطْمُ من کلّ طائر : منقاره ، ومن کلّ دابّة : مقدّم الأنف والفم . المصباح المنیر، ص 174 (خطم) . وفی «بر ، بف» وحاشیة «ج ، ص» والوافی : «بلحیته» .
5- 5 . «الإنظار» : التأخیر والإمهال . یقال : أنظرته ، اُنظِره . النهایة ، ج 5 ، ص 78 (نظر) .
6- 6 . فی «ص ، بر ، بف» والوافی : «فاستیقظ» .
7- 7 . یقال : رَغِمَ یَرْغَم ، وَرَغَم یَرغَم رَغْما ورِغْما ورُغْما ، وأرغم اللّه أنْفَه ، أی ألصقه بالرَّغام ، وهو التراب . هذه هو الأصل ، ثمّ استعمل فی الذُّلّ والعجز عن الانتصاف ، والانقیاد علی کُره . النهایة ، ج 2 ، ص 238 (رغم) .
8- 8 . فی «د ، ص» : «تصبح» .
9- 9 . فی «بر ، بف» والوافی : + «الرجل» .
10- 10 . فی «بر ، بف» والوافی : «فقال» .
11- 11 . فی «ز» : «الشیاطین» . وفی الوافی : + «مُنْجَرّا» . وقال : «کأنّه _ بالجیم والراء _ من الانجرار المطاوع للجرّ . ولعلّ الوجه فیه أنّ الصور المهیبة المنکّرة إذا تراءت من الغیب تکون ذوات شعور کثیرة طویلة ؛ وذلک لأنّ الشَّعر أدخل فی النکرة ، ولهذا ورد فی حدیث المنکر و النکیر : أنّهما یخطّان الأرض بأنیابهما ویطآن فی شعورهما ، یعنی یمشیان فیها . فالمراد هنا أنّ أثر انجرار شعره فی الأرض کان باقیا» . وفی شرح المازندرانی : «دلّ علی أنّ الشیطان جسم له شَعر . ویمکن أن یراد بالشَّعر شَعر ذلک الرجل الساقط منه لجذب الشیطان ، وإضافته إلیه لأدنی ملابسة» .

مُجْتَمِعاً(1) فِی الاْءَرْضِ.(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

اصبغ بن نباته از امیر المؤمنین علیه السّلام حدیث کند که فرمود: سوگند بدان که محمد (صلّی الله علیه و آله) را بحقیقت برانگیخته و خاندانش را گرامی داشته هیچ چیزی نیست که شما آن را بجوئید از حرز و دعاهائی که برای محافظت از سوختن یا غرق شدن یا دزد یا گریختن چهارپائی از دست صاحبش یا گمشده ای یا بندۀ فراری، جز اینکه در قرآن است، هر که خواهد از من بپرسد (تا باو بگویم) گوید: پس مردی برخاست و عرضکرد: یا امیر المؤمنین مرا آگاه کن از آنچه برای محافظت از سوختن و غرق شدن است؟ فرمود: این آیات را بخوان:«

اَللّٰهُ اَلَّذِی نَزَّلَ اَلْکِتٰابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی اَلصّٰالِحِینَ

»(سورۀ اعراف آیه 196 - و اول آیه این طور است:«

إِنَّ وَلِیِّیَ اَللّٰهُ اَلَّذِی نَزَّلَ اَلْکِتٰابَ

»... و آیۀ:«

وَ مٰا قَدَرُوا اَللّٰهَ حَقَّ قَدْرِهِ

»تا بگفتارش:«

سُبْحٰانَهُ وَ تَعٰالیٰ عَمّٰا یُشْرِکُونَ

»(سورۀ زمر آیه 17 - و تمام آیه این طور است:«

وَ مٰا قَدَرُوا اَللّٰهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ اَلْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ وَ اَلسَّمٰاوٰاتُ مَطْوِیّٰاتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحٰانَهُ وَ تَعٰالیٰ عَمّٰا یُشْرِکُونَ

» پس هر که این آیات را بخواند از سوختن و غرق شدن ایمن است، گوید: پس مردی آن را خواند و آتش در خانه های همسایگانشانش در گرفت و خانۀ او هم وسط آن خانه ها بود و (از برکت آن آیات که خوانده بود) آسیبی باو نرسید، سپس مرد دیگری برخاست و عرضکرد: یا امیر المؤمنین حیوانی که زیر پای من هست چموشی میکند و من از آن ترسانم؟ فرمود: در گوش راستش (این آیه را) بخوان:«

وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ

»(سورۀ آل عمران آیه 83) و آن مرد این آیه را خواند و آن حیوان برای او رام گردید. مرد دیگری برخاست و عرضکرد: ای امیر مؤمنان سرزمین ما جای درندگان است و درندگان بخانۀ من درآیند و تا شکار خود را نگیرند از آنجا نگذرند؟ فرمود:(این دو آیه را) بخوان:«

لَقَدْ جٰاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مٰا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ*`فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ اَلْعَرْشِ اَلْعَظِیمِ

»(سورۀ توبه آیه های 138 و 139) پس آن مرد این دو آیه را خواند و درندگان از او دور شدند. سپس مرد دیگری برخاست و عرضکرد: ای امیر مؤمنان در شکم من آب زردی است (که موجب بیماری من شده است) آیا شفائی دارد؟ فرمود: آری (بی پول) و بدون صرف کردن درهمی و نه دیناری، بنویس آیة الکرسی را بر شکمت و آن را بشوی و بیاشام و آن را در شکمت ذخیره کن (محتمل است مقصود این باشد که تا مقداری از زمان روی آن چیزی مخور که در شکمت بماند) بخواست خدای عز و جل بهبودی یابی و آن مرد انجام داد و بخواست خداوند بهبودی یافت. سپس دیگری برخاست و عرضکرد: یا أمیر المؤمنین از (آنچه برای پیدا کردن حیوان) گمشده (فایده دارد) مرا آگاه فرما؟ فرمود: سورۀ یس را در دو رکعت نماز بخوان و بگو:«یا هادی الضالة رد ضالتی»(یعنی ای راهنمای گمشده گمشدۀ مرا بمن باز گردان) پس آن را انجام داد و خدای عز و جل حیوان گمشده اش را باو برگردانید. سپس دیگری برخاست و عرضکرد: ای امیر مؤمنان برای بندۀ گریخته دستوری فرما فرمود: بخوان (این آیه را): «

أَوْ کَظُلُمٰاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشٰاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ

»تا گفتارش:«

وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اَللّٰهُ لَهُ نُوراً فَمٰا لَهُ مِنْ نُورٍ

»(سورۀ نور آیه 40) و آن مرد آن را گفت و بندۀ فراریش بسوی او بازگشت. سپس مرد دیگری برخاست و عرضکرد: یا أمیر المؤمنین برای ایمنی از دزدی چیزی بفرما زیرا که پیوسته پشت سرهم شبها از من دزدی شود؟ فرمود: چون ببستر خواب رفتی (این آیه را بخوان): «

قُلِ اُدْعُوا اَللّٰهَ أَوِ اُدْعُوا اَلرَّحْمٰنَ أَیًّا مٰا تَدْعُوا

»تا گفتارش:«

وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً

»(سورۀ اسراء آیه 110) سپس امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: هر کس در بیابانی خالی از سکنه شبی را بسر برد و این آیه را بخواند«

إِنَّ رَبَّکُمُ اَللّٰهُ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیّٰامٍ ثُمَّ اِسْتَویٰ عَلَی اَلْعَرْشِ

»تا گفتارش:«

تَبٰارَکَ اَللّٰهُ رَبُّ اَلْعٰالَمِینَ

» (سورۀ اعراف آیه 54) فرشتگان او را محافظت کنند و شیاطین از او دور شوند، گوید: پس آن مرد (یعنی مردی که برای ایمنی از دزدی پرسش کرده بود، یا مرد دیگری) رفت و بویرانه ای رسید و شب را در آنجا خوابید و این آیات را نخواند، پس شیطان بسراغش آمد و بینی آن مرد را گرفت، رفیقش باو گفت: مهلتش بده، آن مرد (از این حرف) از خواب پرید و آیه ای را (که حضرت فرموده بود) خواند، پس شیطان برفیقش گفت: خدا بینی تو را بخاک مالید، اکنون باید تا بصبح او را محافظت و پاسداری کنی، چون صبح شد نزد امیر المؤمنین علیه السّلام آمد و جریان را گفت و عرضکرد: در سخن شما شفاء و راستی یافتم، و پس از بالا آمدن آفتاب بدان جا رفت و جای موی شیطان را در زمین دید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 433 

*****

[ترجمه کمره ای] :

21-از امیر المؤمنین(علیه السّلام)که فرمود:سوگند بدان که محمد(صلّی الله علیه و آله) را به راستی فرستاده و خاندانش را گرامی داشته هیچ چیزی نیست که آن را بجوئید از قبیل حرز و دعای حفظ از سوختن و غرق شدن و دزدزدگی و گریختن چهار پا از دست صاحبش و برای یافتن گمشده و برگشتن بندۀ گریخته جز اینکه همه در قرآن است و هر که آن را خواهد از من بپرسد.گوید:پس مردی برخاست و گفت:یا امیر المؤمنین به من خبر ده از آنچه وسیلۀ ایمنی از سوختن و غرق شدن است!فرمود:این آیات را بخوان:«

اَللّٰهُ اَلَّذِی نَزَّلَ اَلْکِتٰابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی اَلصّٰالِحِینَ

»(در سورۀ اعراف آیۀ 196 چنین است:«

إِنَّ وَلِیِّیَ اَللّٰهُ اَلَّذِی نَزَّلَ اَلْکِتٰابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی اَلصّٰالِحِینَ

»)«

وَ مٰا قَدَرُوا اَللّٰهَ حَقَّ قَدْرِهِ

»(در سورة الزمر:«

وَ اَلْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ وَ اَلسَّمٰاوٰاتُ مَطْوِیّٰاتٌ بِیَمِینِهِ)

» الی قوله«

تَعٰالیٰ:«عَمّٰا یُشْرِکُونَ

»،هر که آنها را بخواند از سوختنو غرق شدن در امان است.گوید:مردی آنها را خواند و آتش در خانه های همسایگانش در گرفت و خانۀ او میان آنها بود و هیچ آسیبی بدان نرسید.سپس مردی دیگر نزدِ آن حضرت بپا خاست و گفت: یا امیر المؤمنین راستی که چهار پای من چموشی می کند و من از آن در ترس و هراسم!فرمود:در گوش راستش بخوان(83 سوره آل عمران):«

وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ»

»،و آن را خواند و آن چهار پا رام شد.مرد دیگری برخاست و گفت:یا امیر المؤمنین راستی که سرزمین زندگی من،سرزمین پُر درنده ای است و درنده ها به خانۀ من در آیند و برنگردند تا شکار خود را بگیرند!فرمود:این آیه را بخوان(138 سوره توبه):«

لَقَدْ جٰاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مٰا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ»

» :«

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ اَلْعَرْشِ اَلْعَظِیمِ

»و آن مرد آنها را خواند و درنده ها از او کناره گرفتند. سپس مردی دیگری خدمت او برخاست و گفت:یا امیر المؤمنین در شکمِ من آب زرد است(بیماری بوده)آیا وسیلۀ شفائی دارد؟فرمود: آری،بی مصرف کردن درهم و دینار،آیة الکرسی را بر شکم خود بنویس و آن را بشوی و بنوش و آن را پس انداز کن در شکمت، به اذن خدا عز و جل بهبود می شوی،و آن مرد چنین کرد و بهبود یافت.سپس دیگری نزد آن حضرت برخاست و گفت:ای امیر المؤمنین به من گزارشی در بارۀ حیوان گمشده بده!فرمود:سورۀ یس را در دو رکعت بخوان و بگو:ای رهنمای گمراه شده،حیوان گمشده ام را به من برگردان،آن کار را کرد و خدای عز و جل گمشدۀ او را برگردانید.سپس دیگری برخاست و گفت:یا امیر المؤمنین از بندۀ گریخته به من گزارشی بده!فرمود:این آیه را بخوان(40 سورهنور):«

أَوْ کَظُلُمٰاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشٰاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحٰابٌ ظُلُمٰاتٌ بَعْضُهٰا فَوْقَ بَعْضٍ إِذٰا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرٰاهٰا

»تا قولش:«

مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اَللّٰهُ لَهُ نُوراً فَمٰا لَهُ مِنْ نُورٍ

»و آن مرد آن را خواند و بندۀ گریخته اش برگشت.سپس دیگری نزد آن حضرت ایستاد و گفت: یا امیر المؤمنین در بارۀ دزد بردن به من گزارش بده که پیوسته هر شب به من دزدی می شود!به او فرمود:چون به بستر خود آرمیدی این آیه را بخوان(110 سوره اسراء):«

قُلِ اُدْعُوا اَللّٰهَ

» و ادعوا«

اَلرَّحْمٰنَ أَیًّا مٰا تَدْعُوا

» تا«و کبّره تکبیراً».سپس امیر المؤمنین(علیه السّلام)فرمود:هر که در بیابان بی سکنه شب گذراند و این آیات را بخواند(54 سوره اعراف):«

إِنَّ رَبَّکُمُ اَللّٰهُ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیّٰامٍ ثُمَّ اِسْتَویٰ عَلَی اَلْعَرْشِ

»تا قول خدا:«

تَبٰارَکَ اَللّٰهُ رَبُّ اَلْعٰالَمِینَ

»فرشته ها او را حفظ کنند و شیاطین از او دور شوند.گوید آن مرد به سفر رفت و نزدیک ویرانه ای رسید و شب را در آنجا بسر برد و این آیات را نخواند و شیطان پیرامونش آمد و بینی او را گرفت و رفیقش به او گفت:به او مهلت بده،و آن مرد بیدار شد و آیه را خواند و شیطان به رفیقش گفت:خدا بینی تو را به خاک بمالد،اکنون او را تا صبح پاسبانی و نگهداری کن،و چون صبح کرد نزد امیر المؤمنین(علیه السّلام)برگشت و به او گزارش داد و گفت: در سخن تو شفاء و تندرستی یافتم،و پس از بر آمدن آفتاب بدان جا رفت و دید جای پای شیطان در روی زمین فراهم است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 459 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

21-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:سوگند بدانکه محمّد صلّی اللّه علیه و اله را به راستی فرستاده و خاندانش را گرامی داشته هیچ چیزی نیست که آن را بجوئید از قبیل حرز و دعای حفظ از سوختن و غرق شدن و دزدزدگی و گریختن چهارپا از دست صاحبش و برای یافتن گمشده و برگشتن بندۀ گریخته جز اینکه همه در قرآن است و هرکس آن را بخواند از من بپرسد.گوید:پس مردی برخاست و گفت:یا امیر المؤمنین به من خبر ده از آنچه وسیلۀ ایمنی از سوختن و غرق شدن است! فرمود:این آیات را بخوان:

«اَللّٰهُ اَلَّذِی نَزَّلَ اَلْکِتٰابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی اَلصّٰالِحِینَ»

(در سورۀ اعراف آیۀ 196 چنین است:

إِنَّ وَلِیِّیَ اَللّٰهُ اَلَّذِی نَزَّلَ اَلْکِتٰابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی اَلصّٰالِحِینَ)

«وَ مٰا قَدَرُوا اَللّٰهَ حَقَّ قَدْرِهِ»

(در سورة الزمر:

وَ اَلْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ وَ اَلسَّمٰاوٰاتُ مَطْوِیّٰاتٌ بِیَمِینِهِ)

الی قوله تعالی:

«عَمّٰا یُشْرِکُونَ»

،هرکس آنها را بخواند از سوختن و غرق شدن در امان باشد،گوید:مردی آنها را خواند و آتش در خانه های همسایگانش افتاد و خانۀ او میان آنها بود و آسیبی به او نرسید.سپس مردی دیگر نزد آن حضرت بپا خاست و گفت:یا امیر المؤمنین راستی که چهارپای من چموشی می کند و من از آن در ترس و هراسم!فرمود:در گوش راستش بخوان:

«وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ

(آل عمران/83)»و آن را خواند و آن چهارپا رام شد.مرد دیگری برخاست و گفت:یا امیر المؤمنین راستی که سرزمین زندگی من،پر از حیوان درنده است و آن حیوانات به خانه من آیند و تا شکار خود را نگیرند از آنجا خارج نشوند. فرمود:این آیه را بخوان:

«لَقَدْ جٰاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مٰا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ»

:

«فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ اَلْعَرْشِ اَلْعَظِیمِ

(توبه/138-139)»و آن مرد آنها را خواند و درنده ها از او کناره گرفتند.سپس مردی دیگری از خدمت او برخاست و گفت یا امیر المؤمنین در شکم من آب زرد است (شاید بیماری استسقاء باشد)آیا وسیلۀ شفائی دارد؟

فرمود:آری،بدون خرج درهم و دیناری،آیة الکرسی را بر شکم خود بنویس و آن را بشوی و بنوش و آن را در شکمت،ذخیره کن به اذن خدای عزّ و جلّ بهبودی خواهی یافت،و آن مرد چنین کرد و بهبود یافت.سپس شخص دیگری از نزد آن حضرت بپا خاست و گفت:ای امیر المؤمنین به من گزارشی دربارۀ حیوان گمشده بده!فرمود:سورۀ یس را در دو رکعت نماز خود بخوان و بگو:ای رهنمای گمراه شده،حیوان گمشده ام را به من برگردان،آن کار را کرد و خدای عزّ و جلّ گمشدۀ او را برگردانید. سپس مرد دیگری برخاست و گفت:یا امیر المؤمنین از بندۀ گریخته به من گزارشی بده!فرمود:این آیه را بخوان:

«أَوْ کَظُلُمٰاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشٰاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحٰابٌ ظُلُمٰاتٌ بَعْضُهٰا فَوْقَ بَعْضٍ إِذٰا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرٰاهٰا»

تا قولش:

«مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اَللّٰهُ لَهُ نُوراً فَمٰا لَهُ مِنْ نُورٍ

(نور/40)»و آن مرد آن را خواند و بندۀ گریخته اش برگشت.سپس دیگری نزد آن حضرت ایستاد و گفت:یا امیر المؤمنین برای ایمنی از دزد چیزی به من بیاموز زیرا هر شب پشت سرهم از من دزدی شود!به او فرمود:چون به بستر خود آرمیدی این آیه را بخوان:

«قُلِ اُدْعُوا اَللّٰهَ أَوِ اُدْعُوا اَلرَّحْمٰنَ أَیًّا مٰا تَدْعُوا»

تا

«وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً

(اسراء/110)»سپس امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:هرکس در بیابان بی سکنه شب را گذراند و این آیات را بخواند:

«إِنَّ رَبَّکُمُ اَللّٰهُ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیّٰامٍ ثُمَّ اِسْتَویٰ عَلَی اَلْعَرْشِ»

تا قول خدا:

«تَبٰارَکَ اَللّٰهُ رَبُّ اَلْعٰالَمِینَ

(اعراف/54)»فرشته ها او را حفظ کنند و شیاطین از او دور شوند. گوید آن مرد به سفر رفت و نزدیک ویرانه ای رسید و شب را در آنجا بسر برد و این آیات را نخواند و شیطان پیرامونش آمد و بینی او را گرفت و رفیقش به او گفت:به او مهلت بده،و آن مرد بیدار شد و آیه را خواند و شیطان به رفیقش گفت:خدا بینی تو را به خاک مالد،اکنون او را تا صبح حفاظت و نگهداری کن،و چون صبح کرد نزد امیر المؤمنین علیه السّلام برگشت و به او گزارش داد و گفت:در سخن تو شفاء و تندرستی یافتم،و پس از برآمدن آفتاب بدانجا رفت و جای پای شیطان را در روی زمین دید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 761 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و فی النهایة التفلت و الإفلات و الانفلات التخلص من الشیء فجأة من غیر تمکث

اَللّٰهُ اَلَّذِی

فی سورة الأعراف و هو هکذا

(إِنَّ وَلِیِّیَ اَللّٰهُ اَلَّذِی نَزَّلَ اَلْکِتٰابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی اَلصّٰالِحِینَ)

و فی سورة الزمر

(وَ مٰا قَدَرُوا اَللّٰهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ اَلْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ وَ اَلسَّمٰاوٰاتُ مَطْوِیّٰاتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحٰانَهُ وَ تَعٰالیٰ عَمّٰا یُشْرِکُونَ)

و الفریسة ما افترسه السبع ما أصفر أی الصفراء و قال فی القاموس الخطم من کل طائر منقاره و من کل دابة مقدم أنفه و فمه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 514 

*****

22- الحدیث

22/3566. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ مُحْرِزٍ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ : «مَنْ لَمْ یُبْرِئْهُ(3) الْحَمْدُ، لَمْ یُبْرِئْهُ(4) شَیْءٌ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سلمة بن محرز گوید: شنیدم حضرت باقر علیه السّلام میفرمود: کسی که سورۀ حمد او را بهبودی نبخشد هیچ چیز بهبودیش ندهد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 434 

*****

[ترجمه کمره ای] :

22-از سلمة بن محرز گوید: شنیدم امام باقر(علیه السّلام)می فرمود: هر که را سورۀ حمد بهبودی نبخشد هیچ چیز او را بهبود نکند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 459 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

22-«سلمة بن محرز»گوید:شنیدم امام باقر علیه السّلام می فرمود:

هرکس را سورۀ حمد بهبودی نبخشد هیچ چیز او را معالجه نکند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 763 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 515 

*****

23- الحدیث

23/3567. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیی، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام أَنَّهُ(6) قَالَ : «مَنْ قَرَأَ إِذَا أَوی إِلی(7) فِرَاشِهِ: «قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ»

ص: 656


1- 12 . فی «ج ، بر» وحاشیة «ص» والبحار : «منجرّا» .
2- 13 . الجعفریّات ، ص 84 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد، عن آبائه ، عن علیّ علیهم السلام ، من قوله : «قام إلیه رجل آخر فقال : یا أمیرالمؤمنین إنّ دابّتی» إلی قوله : «طَوْعًا وَکَرْهًا وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ» مع اختلاف یسیر. الفقیه ، ج 4 ، ص 371 ، ضمن الحدیث الطویل 5762 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه ، عن آبائه علیهم السلام عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، ضمن وصایاه لعلیّ علیه السلام ، مع اختلاف . المحاسن ، ص 628 ، کتاب المرافق ، ح 102 ، بسند آخر عن أبی عبیدة ، عن أحدهما علیهماالسلام ؛ وفیه ، ص 635 ، ح 129 ، بسند آخر عن أبی عبیدة الحذّاء ، عن أبی عبداللّه علیه السلام . وفی الکافی ، کتاب الدواجن ، باب نوادر فی الدوابّ ، ح 13007؛ والتهذیب ، ج 6 ، ص 165 ، ح 308 ، بسند آخر عن أبی عبیدة ، عن أحدهما علیهماالسلام ، وفی الأربعة الأخیرة من قوله : «إنّ دابّتی استصعبت» إلی قوله : «طَوْعًا وَکَرْهًا وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ» مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1761 ، ح 9070 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 235 ، ح 7820 ، من قوله : «قام إلیه آخر فقال : یا أمیرالمؤمنین إنّ فی بطنی» إلی قوله : «فتبرأ بإذن اللّه عزّوجلّ» ؛ وفیه ، ج 11 ، ص 420 ، ح 15153 ، إلی قوله : «فردّ اللّه علیه ضالّته» ؛ البحار ، ج40، ص 182 ، ح 64 .
3- 1 . فی «ص» والوافی وتفسیر العیّاشی : «لم تبرئه» . وفی «بر ، بس» : «لم یُبْرِه» .
4- 2 . فی «بر ، بس» : «لم یُبْرِه» .
5- 3 . تفسیر العیّاشی، ج 1، ص 20، ح 10، عن سلمة بن محرز ، عن أبی عبداللّه علیه السلام الوافی ، ج 9 ، ص 1755 ، ح 9057 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 231 ، ح 7808 .
6- 4 . فی «بر» والوافی : - «أنّه» .
7- 5 . فی «ز» : - «إلی» .

وَ «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ»، کَتَبَ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ لَهُ بَرَاءَةً مِنَ الشِّرْکِ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر کس هنگامی که ببستر خواب رود سورۀ«

قُلْ یٰا أَیُّهَا اَلْکٰافِرُونَ

» و«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

»را بخواند خدای عز و جل بیزاری (و دوری) از آتش را برایش بنویسد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 434 

*****

[ترجمه کمره ای] :

23-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر کس چون به بستر خوابش رود،سورۀ«

قُلْ یٰا أَیُّهَا اَلْکٰافِرُونَ

» و سورۀ«

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

»بخواند خدا عز و جل برایش برکناری از شرک را ثبت کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 459 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

23-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرکس چون به بستر خوابش رود،سورۀ

قُلْ یٰا أَیُّهَا اَلْکٰافِرُونَ

و سورۀ

قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ

بخواند خدای عزّ و جلّ دوری از شرک را برایش ثبت کند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 763 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 515 

*****

24- الحدیث

24/3568. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام أَنَّهُ(2) قَالَ : «لاَ تَمَلُّوا مِنْ قِرَاءَةِ «إِذَا زُلْزِلَتِ الاْءَرْضُ زِلْزَالَهَا»؛ فَإِنَّهُ

مَنْ کَانَتْ(3) قِرَاءَتُهُ بِهَا فِی نَوَافِلِهِ، لَمْ یُصِبْهُ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ بِزَلْزَلَةٍ أَبَداً، وَ لَمْ یَمُتْ بِهَا، وَ لاَ بِصَاعِقَةٍ، وَ لاَ بِآفَةٍ مِنْ آفَاتِ الدُّنْیَا حَتّی یَمُوتَ؛ وَ إِذَا(4) مَاتَ نَزَلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ کَرِیمٌ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ(5)، فَیَقْعُدُ عِنْدَ رَأْسِهِ، فَیَقُولُ: یَا مَلَکَ الْمَوْتِ، ارْفُقْ بِوَلِیِّ اللّهِ، فَإِنَّهُ کَانَ(6) کَثِیراً مَا یَذْکُرُنِی، وَ یَذْکُرُ تِلاَوَةَ هذِهِ السُّورَةِ، وَ تَقُولُ(7) لَهُ السُّورَةُ مِثْلَ ذلِکَ، وَ یَقُولُ(8) مَلَکُ الْمَوْتِ: قَدْ أَمَرَنِی(9) رَبِّی أَنْ أَسْمَعَ لَهُ وَ أُطِیعَ، وَ لاَ أُخْرِجَ رُوحَهُ حَتّی یَأْمُرَنِی بِذلِکَ، فَإِذَا أَمَرَنِی أَخْرَجْتُ رُوحَهُ، وَ لاَ یَزَالُ مَلَکُ الْمَوْتِ عِنْدَهُ حَتّی یَأْمُرَهُ(10) بِقَبْضِ رُوحِهِ إِذَا(11) کُشِفَ لَهُ الْغِطَاءُ، فَیَری مَنَازِلَهُ(12) فِی الْجَنَّةِ، فَیُخْرِجُ رُوحَهُ مِنْ(13) أَلْیَنِ مَا یَکُونُ مِنَ الْعِلاَجِ، ثُمَّ یُشَیِّعُ رُوحَهُ إِلَی الْجَنَّةِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ(14) یَبْتَدِرُونَ بِهَا إِلَی الْجَنَّةِ».(15)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السّلام فرمود: از خواندن سورۀ«

إِذٰا زُلْزِلَتِ اَلْأَرْضُ زِلْزٰالَهٰا

»خسته نشوید زیرا هر کس در نمازهای نافلۀ خود آن سوره را بخواند هرگز خدای عز و جل او را بزمین لرزه گرفتار نکند و بدان نمیرد و (نیز) ببرق زدن و آفتهای دیگر دنیا دچار نگردد تا بمیرد، و چون بمیرد فرشتۀ کریمی از جانب پروردگارش بر او فرود آید و بالای سرش بنشیند پس گوید: ای ملک الموت با دوست خدا مدارا کن (و جانش را بآسانی بگیر) زیرا که او بسیار مرا یاد میکرد و این سوره را میخواند و آن سوره نیز بملک الموت مانند همین حرف را بگوید، و ملک الموت گوید: پروردگارم بمن فرمان داده که گوش بفرمان و مطیع او باشم و جانش را نگیرم تا بدان دستور دهد، و چون خودش دستور داد آنگاه جانش را بگیرم، و پیوسته ملک الموت نزد او است تا خود او بگرفتن جانش دستور دهد، و چون پرده از برابر دیده اش بکنار رود منزلهای خود را در بهشت ببیند، و جانش بآسانترین وجهی بیرون رود، سپس جان او را هفتاد هزار فرشته تا بهشت بدرقه کنند و شتابانه او را ببهشت رسانند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 434 

*****

[ترجمه کمره ای] :

24-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:از خواندن سورۀ«

إِذٰا زُلْزِلَتِ اَلْأَرْضُ زِلْزٰالَهٰا

» خسته نشوید زیرا هر که نمازهای نافلۀ خود را با آن بخواند خدای عز و جل هرگز او را به زمین لرزه دچار نکند و بدان به برق زدگی نمیرد و به هیچ آفتی در دنیا دچار نگردد تا بمیرد، و چون بمیرد یک فرشتۀ کریمی از جانب پروردگارش بدو فرود آید و بالای سرش نشیند و گوید:ای ملک الموت جان دوستِ خدا را آسان بگیر زیرا که او بسیار مرا یاد می کرد،و این سوره را می خواند و سورۀ اذا زلزلت هم همین سفارش را به ملک الموت می کند و ملک الموت می گوید:پروردگارم به من فرمان داده که از این شخص حرف شنو باشم و فرمان او را برم و جان او را نگیرم تا خودش دستور دهد به من که جان او را بگیرم و چون خودش فرمان داد جانش را می گیرم.و پیوسته ملک الموت در بر او بماند تا خودش خواهد که جانش را بستاند و چون پرده از برابر دیده اش به کنار رود منازلِ خود را در بهشت بنگرد و جانش به آسانترین روشی بر آید و سپس هفتاد هزار فرشته جانِ او را تا به بهشت بدرقه کنند و او را شتابان به بهشت رسانند

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 461 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

24-امام صادق علیه السّلام فرمود:از خواندن سورۀ

إِذٰا زُلْزِلَتِ اَلْأَرْضُ زِلْزٰالَهٰا

خسته نشوید زیرا هرکس نمازهای نافلۀ خود را با آن بخواند خدای عزّ و جلّ هرگز او را به زمین لرزه دچار نکند و با برق زدگی نمیرد و به هیچ آفتی در دنیا دچار نشود تا بمیرد،و چون بمیرد فرشته ای از جانب پروردگارش به سویش آید و بالای سرش بنشیند و گوید:ای ملک الموت جان دوست خدا را آسان بگیر زیرا که او بسیار مرا یاد می کرد،و این سوره را می خواند و سورۀ اذا زلزلت هم همین سفارش را به ملک الموت می کند و ملک الموت می گوید:پروردگارم به من فرمان داده که حرف این شخص را بشنوم و فرمان او را ببرم و جان او را نگیرم تا خودش به من دستور دهد که جانم را بگیر و چون خودش بخواهد جانش را می گیرم.و پیوسته ملک الموت در برابر او بماند تا خودش بخواهد که جانش را بستاند و چون پرده از برابر دیده اش به کنار رود منازل خود را در بهشت بنگرد و به راحتی جان بستاند و سپس هفتاد هزار فرشته او را تا به بهشت بدرقه کنند و او را با سرعت به بهشت رسانند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 763 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. قد أمرنی أی الملک کأنه یقول هذا من قبل الله تعالی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 515 

*****

ص: 657


1- 6 . الفقیه، ج 1، ص 470، ح 1353؛ والتهذیب، ج 2، ص 116، ح 437، معلّقا عن عبداللّه بن سنان، مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره الوافی ، ج 9 ، ص 1585 ، ح 8792؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 228 ، ح 7799 .
2- 7 . فی «بر ، بس» : - «أنّه» .
3- 1 . فی «بر» والوافی : «کان» .
4- 2 . فی «ج ، بس» : «فإذا» .
5- 3 . فی «ز» : «اللّه» .
6- 4 . فی «ز» : - «کان» .
7- 5 . فی «بر ، بف» : «ویقول» .
8- 6 . فی «بر ، بف» والوافی : «فیقول» .
9- 7 . فی حاشیة «ج ، ز» : + «له» .
10- 8 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بس ، بف» والوافی . وفی المطبوع : «حتّی تأمره» . وفی «بر» : «حتّی أمره» .
11- 9 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی . وفی المطبوع : «وإذا» .
12- 10 . فی حاشیة «ج» : «منزله» .
13- 11 . فی «ب ، ج ، ز ، ص ، بر ، بف» والوافی : «فی» .
14- 12 . فی «بر» : - «ملک» .
15- 13 . ثواب الأعمال، ص 152، ح 1، بسنده عن علیّ بن معبد، عن أبیه، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع زیادة فی آخره. فقه الرضا علیه السلام ، ص 432، من قوله : «من کانت قراءته بها فی نوافله»، وفیهما إلی قوله : «ولا بآفة من آفات الدنیا» مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1757 ، ح 9063 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 147 ، ح 7578 .

(13) باب النوادر

اشاره

2 / 303

152 _ بَابُ النَّوَادِرِ

1- الحدیث

1/3569. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ، عَنْ عُبَیْسِ بْنِ هِشَامٍ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قُرَّاءُ الْقُرْآنِ ثَلاَثَةٌ: رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ، فَاتَّخَذَهُ بِضَاعَةً(1)، وَ اسْتَدَرَّ(2) بِهِ الْمُلُوکَ، وَ اسْتَطَالَ بِهِ عَلَی النَّاسِ؛ وَ رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ، فَحَفِظَ حُرُوفَهُ، وَ ضَیَّعَ حُدُودَهُ، وَ أَقَامَهُ إِقَامَةَ الْقِدْحِ(3)، فَلاَ کَثَّرَ(4) اللّهُ هوءُلاَءِ مِنْ حَمَلَةِ الْقُرْآنِ؛ وَ رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ، فَوَضَعَ دَوَاءَ الْقُرْآنِ عَلی دَاءِ قَلْبِهِ، فَأَسْهَرَ بِهِ لَیْلَهُ، وَ أَظْمَأَ بِهِ نَهَارَهُ، وَ قَامَ بِهِ فِی مَسَاجِدِهِ، وَ تَجَافی بِهِ عَنْ فِرَاشِهِ، فَبِأُولئِکَ یَدْفَعُ اللّهُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ(5) الْبَلاَءَ، وَ بِأُولئِکَ یُدِیلُ(6) اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ مِنَ الاْءَعْدَاءِ، وَ بِأُولئِکَ یُنَزِّلُ(7) اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ الْغَیْثَ مِنَ السَّمَاءِ، فَوَ اللّهِ لَهوءُلاَءِ فِی قُرَّاءِ الْقُرْآنِ أَعَزُّ مِنَ الْکِبْرِیتِ الاْءَحْمَرِ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: قرآن خوانان سه گروه اند: یکی آنکه قرآن خواند و آن را سرمایۀ کسب خود کند و پادشاهان را با آن بدو شد و بمردم بزرگی بفروشد. و دیگر مردی است که قرآن را بخواند و حروف آن را نگهداری کند ولی حدود آن را ضایع سازد و آن را چون قدح (جام آب) نگهداری کند (یعنی برای خودنمائی و هنگام سودجوئی از آن منتفع گردد و در سایر اوقات پشت سر اندازد چنان که شخص سواره جام آبش را پشت سرش می آویزد و مانند این کلام در کتاب دعاء باب صلوات گذشت مراجعه شود) خداوند امثال اینان را در قرآن خوانان زیاد نکند. و دیگر مردی است که قرآن خواند و داروی قرآن را بر دل دردمندش نهد و برای (خواندن و بکار بستن و دقت و غور در معانیش) شب زنده داری کند و روزش را بتشنگی بسر برد، و در هنگام نمازهایش و جاهای آن بدان قیام کند، و از بستر خواب بخاطر آن دوری گزیند، و بخاطر این دسته از مردمان است که خدای عزیز جبار بلا را بگرداند، و ببرکت ایشان است که خدای عز و جل شر دشمنان را باز دارد، و بسبب آنان است که خدای عز و جل از آسمان باران فرستد، پس بخدا سوگند اینها در میان قرآن خوانان از کبریت احمر کمیاب ترند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 435 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام باقر(علیه السّلام)فرمود: قرآن خوانان سه باشند: 1)مردی که قرآن بخواند و آن را کاسبی خود بحساب گیرد و پادشاهان را به وسیلۀ آن بدو شد و از آنها سود برد و به وسیلۀ آن به مردم گردن فرازی و دست اندازی کند. 2)کسی که قرآن را بخواند و الفاظ آن را نگهداری کند و مقرراتش را از دست بنهد و آن را چون جام آب بر دست دارد و برای سود نقدی خواهد(و آن را چون چوبۀ تیر بی پیکان پیکان بر پا دارد که فرمود:معنایش این است که آنچه خدای عز و جل در گله و سرزنش 3)کسی که قرآن را بخواند و بداند و داروی شفا بخش آن را بر دل دردمند خود نهد و برای آن شبها بیداری کشد(و آن را بخواند و با آن مناجات کند یا در آن مطالعه کند و از حقائق آن دریابد)و روزها را برای آن به تشنگی به سر آورد(روزه گیرد و ریاضت کشد)و در مساجد خود برای خواندن و آموختن و آموزش و ترویج آن قیام کند و از بستر آسایش و خوابش به خاطر آن دوری گزیند به آنان است که خدای عزیز جبّار بلا را بگرداند و مردم روی زمین را به هلاکت نرساند(چون طاغیان مردم پیشین مانند قوم فرعون و عاد و ثمود)و به وسیلۀ اینان است که خدا عز و جل شرّ دشمنان اسلام را بگرداند و به اینان است که خدا عز و جل باران را از آسمان فرو ببارد،به خدا سوگند هر آینه اینان در میان قرآن خوانان و قرآن دانان از کبریت احمر کمیاب ترند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 463 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام باقر علیه السّلام فرمود:قرآن خوانان سه گروه اند

1-مردی که قرآن بخواند و آن را کاسبی خود قرار دهد و پادشاهان را متوجه آن کند و از آنها سود برد و به وسیلۀ آن به مردم بزرگی فروشد.

2-کسی که قرآن را بخواند و الفاظ آن را نگهداری کند و مقرراتش را از دست بنهد و آن را چون جام آب نگه داری کند(که هنگام سود جوئی از آن بهره برد).

3-کسی که قرآن را بخواند و بداند و داروی شفابخش آن را بر دل دردمند خود نهد و برای آن شبها بیداری کشد و روزها را برای آن به تشنگی به سرآورد(روزه گیرد و ریاضت کشد)و در مساجد خود برای خواندن و آموختن و آموزش و ترویج آن قیام کند و از بستر آسایش و خوابش به خاطر آن دوری گزیند و بخاطر آنان است که خدای عزیز جبّار بلا را بگرداند و مردم روی زمین را به هلاکت نرساند و شرّ دشمنان اسلام را بگرداند و باران را از آسمان نازل فرماید،به خدا سوگند که اینها در میان قرآن خوانان و قرآن دانان از کبریت احمر کمیاب ترند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 765 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. و فی الصحاح الریح تدر السحاب و تستدره أی تستجلبه و فی القاموس البضاعة بالکسر قطعة من المال تعد للتجارة إقامة القدح کأنه تأکید للفقرة الأولی أعنی حفظ الحروف و منهم من قرأ القدح بفتحتین تفسیرا للفقرة الثانیة نظیر ما مر فی قوله علیه السلام - لا تجعلونی کقدح الراکب - و یحتمل أن یکون التشبیه من حیث إن القدح و هو السهم بلا ریش مستقیم ظاهرا و لا ینتفع به لعدم الوقوع علی الهدف، و فی النهایة و منه الحدیث کان یسوی الصفوف حتی یدعها مثل القدح أو الرقیم أی مثل السهم أو سطر الکتابة و الإدالة الغلبة و فی الصحاح الکبریت الأحمر من الحجارة الموقد بها، و الیاقوت الأحمر و الذهب أو جوهر معدنه بوادی النحل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 517 

*****

ص: 658


1- 1 . فی شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 60 : «قوله : فاتّخذه بضاعة ، هی بالکسر: قطعة من المال تعدّ للتجارة ؛ یعنی اتّخذ القرآن رأس ما یطلب منه المنافع والأرباح عند الناس» .
2- 2 . فی «ز» : «استبدر» . وفی شرح المازندرانی : «استدرّ الشیء إذا استجلبه ؛ استجلب بسبب القرآن المال من الملوک واستطال بسببه علی الناس لکثرة المال وعزّة السلاطین له» .
3- 3 . «أقامه إقامة القدح» . قال الفیض : «یعنی نبذه وراء ظهره ؛ فإنّ الراکب یعلّق قدحه من خلفه» ، وقال المجلسی : «ویحتمل أن یکون التشبیه من حیث إنّ القدح _ وهو السهم بلاریش _ مستقیم ظاهرا ، ولاینتفع به ؛ لعدم الوقوع علی الهدف» . وأمّا المازندرانی فإنّه قال : «هذا تأکید لحفظ الحروف وتضییع الحدود جمیعا ؛ إذ فیه حفظ لبعض الحقوق ، وترک لأعظمها کما فی القدح . وکذا إن قرأ القَدَح بالتحریک ؛ لأنّه انتفع به من بعض الوجوه وضیّعه من وجه آخر ؛ حیث جعله وراء ظهره ، کما ینتفع أحد من القدح ویشرب منه ثمّ یعلّقه فی آخر رحله عند ترحاله ویجعله خلفه . وإلیه أشار صلّی اللّه علیه وآله بقوله : ولاتجعلونی کقدح الراکب» .
4- 4 . فی «بر» : «فلا ذکر» .
5- 5 . فی الوسائل : - «العزیز الجبّار» .
6- 6 . الدَّولة فی الحرب : أن تُدال إحدی الفئتین علی الاُخری . والإدالة: الغَلَبة . الصحاح ، ج 4 ، ص 1699 (دول) .
7- 7 . فی «ب» : «یترک» .
8- 8 . الأمالی للصدوق، ص 202، المجلس 36، ح 15؛ والخصال، ص 142، باب الثلاثة، ح 164 ، بسند آخر ï عن أحمد بن أبی عبداللّه البرقی، عن إسماعیل بن مهران، مع اختلاف یسیر. راجع: الخصال، ص 164، باب الثلاثة ، ح 165 الوافی ، ج 9 ، ص 1706 ، ح 8974 ؛ الوسائل ، ج 6 ، ص 182 ، ح 7678 .

2- الحدیث

2/3570 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ؛ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ، عَنْ أَبِی یَحْیی، عَنِ الاْءَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ، قَالَ :

سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ : «نَزَلَ(1) الْقُرْآنُ أَثْلاَثاً: ثُلُثٌ فِینَا وَ فِی عَدُوِّنَا؛ وَ ثُلُثٌ سُنَنٌ وَ أَمْثَالٌ؛ وَ ثُلُثٌ فَرَائِضُ وَ أَحْکَامٌ(2)».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

اصبغ بن نباته گوید: شنیدم از امیر المؤمنین علیه السّلام که میفرمود: قرآن در سه بخش نازل شده یک بخش آن در بارۀ ما و دشمنان ما است، و بخش دیگر در سنتها و امثال است، و بخش سوم در واجبات و احکام است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 435 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از اصبغ بن نباته،گوید:شنیدم امیر المؤمنین(علیه السّلام) می فرمود: قرآن در سه بخش نازل شده:یک سوّم در بارۀ ما و در بارۀ دشمن ما،و یک سوّم در سنن و امثال،و یک سوّم در فرائض و احکام.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 465 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«اصبغ بن نباته»،گوید:شنیدم امیر المؤمنین علیه السّلام می فرماید:

قرآن در سه بخش نازل شده:یک سوّم دربارۀ ما و دربارۀ دشمن ما،و یک سوّم در سنتها و امثال و یک سوّم در واجبات و احکام است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 765 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 517 

*****

3- الحدیث

3/3571. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحَجَّالِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ أَرْبَعَةَ أَرْبَاعٍ: رُبُعٌ حَلاَلٌ، وَ رُبُعٌ(4) حَرَامٌ، وَ رُبُعٌ سُنَنٌ وَ أَحْکَامٌ، وَ رُبُعٌ خَبَرُ مَا کَانَ قَبْلَکُمْ، وَ نَبَأُ مَا یَکُونُ بَعْدَکُمْ، وَ فَصْلُ مَا بَیْنَکُمْ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امام صادق(علیه السّلام)که فرمود:راستی قرآن به چهار بخش نازل شده است:یک چهارم حلال و یک چهارم حرام و یک چهارم سنن و یک چهارم در خبر از آنچه پیش از شما بوده است و در گزارش آنچه پس از شماها می باشد و در فیصله دادن بدان چه اختلاف میان شماها است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 465 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:راستی قرآن در چهار بخش نازل شده است:یک چهارم حلال و یک چهارم حرام و یک چهارم سنتها و یک چهارم اخبار گذشتگان و آیندگان از شما و آنچه که مربوط است به رفع اختلافات شماها.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 767 

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: قرآن بچهار بخش نازل شده، یک چهارم حلال، و یک چهارم حرام، و یک چهارم سنتها، و احکام، و یک چهارم اخبار گذشتگان و آیندگان از شما است و آنچه راجع برفع اختلاف میانه شماها است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 436 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. و یمکن أن یکون الثلث و الربع علی سبیل التخمین، أو مجرد القسمة أثلاثا و أرباعا و إن لم تتساو الأقسام أو باعتبار اختلاف المعانی و البطون أو بعض التقسیمات فی القرآن الواقعی و بعضها ما فی بأیدینا منه و ربما یقال المراد بالحلال متابعة أهل البیت علیهم السلام، و بالحرام متابعة أعدائهم لیوافق التقسیم الآتی.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 517 

*****

4- الحدیث

2 / 628

4/3572 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنْ صَفْوَانَ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

ص: 659


1- 1 . فی «ج» : «نزّل» . وفی «ص» : «نزّل اللّه» .
2- 2 . فی الوافی : «لیس بناء هذا التقسیم علی التسویة الحقیقیّة ولا علی التفریق عن جمیع الوجوه ، فلاینافی زیادة بعض الأقسام علی الثلث أو نقصه عنه ، ولا دخول بعضها فی بعض ، ولا ینافی أیضا مضمونه مضمون ما یأتی بعده» . وقیل غیر ذلک . راجع : شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 61 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 517 .
3- 3 . تفسیر العیّاشی، ج 1، ص 9، ح 3، عن الأصبغ بن نباتة. وفیه، ص 10، صدر ح 7، عن محمّد بن خالد بن الحجّاج الکرخی، عن بعض أصحابه ، رفعه إلی خیثمة، عن أبی جعفر علیه السلام ؛ تفسیر فرات، ص 138، ضمن ح 166، عن جعفر بن محمّد الفزاری ، معنعنا عن أبی جعفر علیه السلام ، وفی الأخیرین مع اختلاف الوافی ، ج 9 ، ص 1768 ، ح 9075.
4- 4 . فی «ز» : - «ربع» .
5- 5 . تفسیر فرات، ص 47، ح 3 ، مع زیادة فی أوّله وآخره؛ وفیه، ص 248، ضمن ح 336، وفیهما بسند آخر عن النبیّ صلی الله علیه و آله : «إنّ القرآن أربعة أرباع، فربع فینا أهل البیت خاصّة، وربع فی أعدائنا، وربع حلال وحرام، وربع فرائض وأحکام» الوافی ، ج 9 ، ص 1769 ، ح 9076.

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «نَزَلَ الْقُرْآنُ أَرْبَعَةَ أَرْبَاعٍ: رُبُعٌ فِینَا ، وَ رُبُعٌ فِی عَدُوِّنَا ، وَ رُبُعٌ سُنَنٌ وَ أَمْثَالٌ ، وَ رُبُعٌ فَرَائِضُ وَ أَحْکَامٌ(1)».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: قرآن بر چهار بخش نازل گردیده است، یک چهارم در باره ما و یک چهارم در باره دشمن ما و یک چهارم سنن و امثال و یک چهارم فرائض و احکام است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 436 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از امام باقر(علیه السّلام)که قرآن بر چهار بخش نازل شده:یک چهارم در بارۀ ما،و یک چهارم در بارۀ دشمنان ما،و یک چهارم در سنن و امثال،و یک چهارم در فرائض و احکام.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 465 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام باقر علیه السّلام که قرآن بر چهار بخش نازل شده:یک چهارم دربارۀ ما، و یک چهارم دربارۀ دشمنان ما،و یک چهارم در سنن و امثال،و یک چهارم در فرائض و احکام.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 767 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 517 

*****

5- الحدیث

5/3573. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ الْعَبَّاسِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ السَّرِیِّ(3)، عَنْ عَمِّهِ عَلِیِّ بْنِ السَّرِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «أَوَّلُ(4) مَا نَزَلَ عَلی رَسُولِ اللّهِ(5) صلی الله علیه و آله : «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ(6) ···

ص: 660


1- 1 . فی الوافی : «روی العیّاشی مضمون هذه الأخبار فی تفسیره بنحو أتمّ من هذا ، رواه بإسناده عن أبی جعفر علیه السلام أنّه قال : القرآن نزل أثلاثا : ثلث فینا وفی أحبّائنا ، وثلث فی أعدائنا و عدوّ من کان قبلنا ، وثلث سنّة ومَثَل ، ولو أنّ الآیة إذا نزلت فی قوم ، ثمّ مات اُولئک القوم ماتت الآیة ، لما بقی من القرآن شیء ، ولکنّ القرآن یجری أوّله علی آخره مادامت السماوات والأرض ، ولکلّ قوم آیة یتلونها هم منها من خیر أو شرّ . وبإسناده عن محمّد بن مسلم ، عن أبی جعفر علیه السلام قال : یا محمّد إذا سمعت اللّه ذکر أحدا من هذه الاُمّة بخیر فنحن هم ، و إذا سمعت اللّه ذکر قوما بسوء ممّن مضی فهم عدوّنا . أقول : یستفاد من الحدیثین أنّ المراد بضمائر المتکلّم فی قولهم علیهم السلام : «فینا» وفی «أحبّائنا» و«أعدائنا» من یشملهم و کلّ من کان من سنخهم وطینتهم من الأنبیاء والأولیاء وکلّ من کان من المقرّبین من الأوّلین والآخرین ، وکذا الأحبّاء والأعداء یشملان کلّ من کان من سنخ شیعتهم ومحبّیهم وکلّ من کان من سنخ أعدائهم ومبغضیهم من الأوّلین والآخرین ، وذلک لأنّ کلّ من أحبّه اللّه ورسوله أحبّه کلّ مؤمن من ابتداء الخلق إلی انتهائه ، وکلّ من أبغضه اللّه و رسوله أبغضه کلّ مؤمن کذلک ، وهو یبغض کلّ من أحبّه اللّه ورسوله ، فکلّ مؤمن فی العالم قدیما وحدیثا إلی یوم القیامة فهو من شیعتهم و محبّیهم ، وکلّ جاحد فی العالم قدیما و حدیثا إلی یوم القیامة فهو من مخالفیهم ومبغضیهم ؛ فصحّ أنّ کلّ ما ورد فی أحد الفریقین ورد فی أحبّائهم أو أعدائهم . تصدیق ذلک ما رواه الصدوق طاب ثراه فی العلل عن المفضّل بن عمر ، عن الصادق علیه السلام فی حدیث طویل» . وراجع أیضا : تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 10 ، ح 7 ؛ و ص 13 ، ح 3 ؛ علل الشرائع ، ص 161 _ 162 ، الباب 130 ، ح 1 .
2- 2 . تفسیر فرات، ص 43، ح 1، بسند آخر عن أمیرالمؤمنین علیه السلام . تفسیر العیّاشی، ج 1، ص 9، ح 1، عن أبی الجارود، عن أبی جعفر علیه السلام ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1769 ، ح 9077.
3- 3 . هکذا فی النسخ . وفی المطبوع : «محمّد بن الحسن السَّری» .
4- 4 . فی «ج ، بر ، بف» وشرح المازندرانی : «إنّ أوّل» .
5- 5 . فی «ص ، بر ، بف» : «أوّل ما اُنزل علی رسول اللّه» . وفی الوافی : «أوّل ما أنزل اللّه علی رسوله» .
6- 6 . فی شرح المازندرانی : «مثله فی روایة العامّة ، وفیه دلالة علی أنّ البسملة جزء من هذه السورة ، وتأویل ï الشاطبی بأنّه دلیل علی أنّه لابدّ منها لا علی أنّه جزء من السورة بعید جدّا» .

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ»(1) وَ آخِرُهُ: «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللّهِ»(2)».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: نخستین چیزی که بر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) نازل گردید (این سوره بود): بسم اللّٰه الرحمن الرحیم«

اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ

»و آخرین چیزی که نازل شد (سورۀ): «

إِذٰا جٰاءَ نَصْرُ اَللّٰهِ

»بود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 436 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از امام صادق(علیه السّلام)که فرمود: اول چیزی که بر رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)نازل شد:بسم اللّٰه الرحمن الرحیم،«

اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ

»بود،و آخر سوره:«

إِذٰا جٰاءَ نَصْرُ اَللّٰهِ

»بود(شاید یعنی پس از آن سورۀ کامله نازل نشده و منافات ندارد که برخی آیات نازل شده باشد چنانچه مشهور است از مجلسی ره).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 465 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام فرمود:اول چیزی که بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نازل شد:

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ،`اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ

بود،و آخر سوره:اذا جاء نصر اللّه بود.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 767 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و أخره إذا جاء نصر الله لعل المراد أنه لم ینزل بعدها سورة کاملة فلا ینافی نزول بعض الآیات بعدها کما هو المشهور.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 518 

*****

6- الحدیث

6/3574 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ (4)، عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ:

2 / 629

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ»(5) وَ إِنَّمَا أُنْزِلَ(6) فِی عِشْرِینَ سَنَةً(7) بَیْنَ أَوَّلِهِ وَ آخِرِهِ؟

فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «نَزَلَ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً فِی شَهْرِ رَمَضَانَ إِلَی الْبَیْتِ

الْمَعْمُورِ ، ثُمَّ نَزَلَ فِی طُولِ عِشْرِینَ سَنَةً».

ص: 661


1- 1 . هی سورة العلق (96) . وفی «ص» : + «الَّذِی خَلَقَ» .
2- 2 . هی سورة النصر (110) . وفی «بر ، بف» والوافی : + «وَالْفَتْحِ» . وفی مرآة العقول : «لعلّ المراد أنّه لم ینزل بعدها سورة کاملة ، فلا ینافی نزول بعض الآیات بعدها کما هو المشهور» .
3- 3 . عیون الأخبار، ج 2، ص 6، ح 12، بسند آخر عن الرضا ، عن أبیه علیهماالسلام ، من دون الإسناد إلی النبیّ صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف یسیر. تفسیر القمّی، ج 2، ص 428، مرسلاً عن أبی الجارود ، عن أبی جعفر علیه السلام ، وفیه: «أنّه کانت أوّل سورة نزلت: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ» مع زیادة فی أوّله وآخره الوافی ، ج 9 ، ص 1768 ، ح 9074.
4- 4 . تکرّرت فی الأسناد روایة علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه وعلیّ بن محمّد [القاسانی]، عن القاسم بن محمّد [الأصفهانی] ، عن سلیمان بن داود [المنقری] ، عن حفص بن غیاث . وما فی المتن أثبتناه من «ج ، بر ، بف» إلا أنّ فی «بر ، بف ، جر» : «سلیم بن داود» . وهو سهو . اُنظر علی سبیل المثال : الکافی ، ح 1635 و 1692 و 1711 و 1894 و 1896 و 1968 و 2593 و 3035 . وفی «ب ، د ، ز ، بس» والمطبوع : «علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه ومحمّد بن القاسم ، عن محمّد بن سلیمان، عن داود» . إلاّ أنّ فی «د» : «محمّد بن سلیمان بن داود» وفی البحار : «علیّ ، عن أبیه ومحمّد بن القاسم ، عن محمّد بن سلیمان ، عن داود بن حفص بن غیاث». ویؤیّد ما أثبتناه أنّ صدر الخبر رواه الصدوق فی الأمالی ، ص 60 ، المجلس 15 ، ح 5 ، بسنده عن القاسم بن محمّد الأصبهانی ، عن سلیمان بن داود المنقری ، عن حفص بن غیاث .
5- 5 . البقرة (2) : 185 .
6- 6 . فی «ج ، ز ، ص ، بر ، بف» : + «القرآن» .
7- 7 . فی شرح المازندرانی : «الغرض منه بیان طول زمان النزول لاتحدید زمانه بحسب الواقع ، أو اُهمل ذکر الکسر بحسب المتعارف ، وإلاّ فهو اُنزل فی ثلاثة وعشرین سنة» . وقیل غیر ذلک .

ثُمَّ قَالَ : «قَالَ(1) النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : نَزَلَتْ(2) صُحُفُ إِبْرَاهِیمَ فِی أَوَّلِ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ، وَ أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ لِسِتٍّ مَضَیْنَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ، وَ أُنْزِلَ(3) الاْءِنْجِیلُ لِثَلاَثَ عَشْرَةَ لَیْلَةً خَلَتْ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ، وَ أُنْزِلَ الزَّبُورُ لِثَمَانَ عَشْرَةَ(4) خَلَوْنَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ، وَ أُنْزِلَ الْقُرْآنُ(5) فِی(6) ثَلاَثٍ وَ عِشْرِینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حفص بن غیاث گوید: از حضرت صادق علیه السّلام در بارۀ گفتار خدای عز و جل پرسیدم (که فرماید:«ماه رمضان که فرود شد در آن قرآن» سورۀ بقره آیه 185) با اینکه قرآن از اول تا آخر در ظرف مدت بیست سال نازل شده؟ حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همۀ قرآن یک جا در ماه رمضان ببیت المعمور نازل شده، سپس در طول بیست سال تدریجا نازل شد، سپس: پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) فرمود: صحف ابراهیم در شب اول ماه رمضان نازل شده، و تورات در شب ششم ماه رمضان نازل شد، و انجیل در شب سیزدهم نازل شد، و زبور در شب هیجدهم ماه رمضان و قرآن در بیست و سوم ماه رمضان نازل شده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 437 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از حفص بن غیاث،از امام صادق(علیه السّلام)گوید:پرسیدم از او تفسیر قول خدا عز و جل را(185 سوره بقره):«ماه رمضان است که قرآن در آن نازل شده است»با اینکه قرآن از اول تا آخر در ظرف بیست سال نازل شده؟ امام صادق(علیه السّلام)فرمود:قرآن یک جا در ماه رمضان به بیت المعمور نازل شد و سپس در مدت بیست سال قسمت قسمت نازل شد،سپس فرمود:پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)فرموده:صحف ابراهیم در اول شب ماه رمضان نازل شده و تورات شب ششم ماه رمضان و انجیل شب سیزدهم ماه رمضان نازل شده و زبور در شب هیجدهم ماه رمضان نازل شده است و قرآن در شب بیست و سوم ماه رمضان نازل شده.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 467 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-«حفص بن غیاث»،از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که فرمود:پرسیدم از او تفسیر قول خدای عزّ و جلّ را:«در ماه رمضان قرآن نازل شده است(بقره/185)»با اینکه قرآن از اول تا آخر در ظرف بیست سال نازل شده؟

امام صادق علیه السّلام فرمود:قرآن یک جا در ماه رمضان به بیت المعمور نازل شد و سپس در مدت بیست سال قسمت به قسمت نازل شد،سپس فرمود:پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرموده:صحف ابراهیم در اول شب ماه رمضان نازل شده و تورات شب ششم ماه رمضان و انجیل شب سیزدهم ماه رمضان نازل شده و زبور در شب هجدهم ماه رمضان نازل شده است و قرآن در شب بیست و سوم ماه رمضان نازل شده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 767 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول، أو ضعیف علی الظاهر. و یمکن أن یکون عدم ذکر الکسر أی الثلث مع العشرین للظهور، أو لم یعتد بما نزل فی الثلث لقلته، أو یکون بعد نزول الکل عشرین سنة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 518 

*****

7- الحدیث

7/3575 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لاَ تَتَفَأَّلْ(8) ···

ص: 662


1- 1 . فی «د ، بس» : «ثمّ قال» . وفی «ز» : «قال» کلاهما بدل «ثمّ قال : قال» .
2- 2 . فی «بس» وحاشیة «ج» : «نزل» .
3- 3 . فی «بر» : - «اُنزل» .
4- 4 . هکذا فی «بر ، بف» والوافی . وهو مقتضی القاعدة . وفی سائر النسخ والمطبوع : «عشر» .
5- 5 . فی «ب» : «الفرقان» .
6- 6 . فی «ص ، بر ، بف» : + «لیلة» .
7- 7 . الأمالی للصدوق، ص 62، المجلس 15، ح 5؛ وفضائل الأشهر الثلاثة، ص 87 ، ح 67 ، بسند آخر عن سعد بن عبداللّه ، عن القاسم بن محمّد الأصبهانی ، عن سلیمان بن داود المنقری، إلی قوله : «ثمّ نزل فی طول عشرین سنة». وفی الکافی، کتاب الصیام، باب فی لیلة القدر، ح 6623؛ والفقیه، ج 2، ص 159، ح 2026؛ والتهذیب، ج 4، ص 193، ح 552 ، بسند آخر ، من قوله : «وأنزلت التوراة لستّ مضین» . تفسیر العیّاشی، ج 1، ص 80 ، ح 184 ، عن إبراهیم ، عن أبی عبداللّه علیه السلام . تفسیر القمّی، ج 1، ص 66، مرسلاً إلی قوله : «عشرین سنة»؛ وفیه، ج 2، ص 290؛ والاعتقادات، ص 82 ؛ وتصحیح الاعتقاد، ص 123، من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام ، إلی قوله : «ثمّ نزل فی طول عشرین سنة» . الاختصاص، ص 47، ضمن الحدیث الطویل، مرسلاً عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فیه : «اُنزل الزبور علی داود فی عشرین یوما خلون من شهر رمضان». المقنعة، ص 309، مرسلاً ، من قوله : «واُنزلت التوراة لستّ مضین» وفی کلّ المصادر مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 9 ، ص 1767 ، ح 9073؛ والبحار، ج 12، ص 75، ح 29؛ و ج 13، ص 237، ح 44؛ و ج 14، ص 283 ، ح 2، قطعة منه.
8- 8 . فی «ج ، ص ، بر ، بف» : «لایتفأّل» . و«الفأل» : فیما یَسرّ ویسوء . والطِیَرَة لاتکون إلاّ فیما یسوء . وربما استُعملت فیما یسرّ . یقال : تفاءَلتُ بکذا ، وتفأّلت علی التخفیف والقلب . وقد أولع الناس بترک همزه تخفیفا . النهایة ، ج 3 ، ص 405 (فأل) . وفی مرآة العقول : «کأنّ المراد النهی عن ذکر وقوع الأشیاء فی المستقبل وبیان الاُمور الخفیّة من القرآن ، لا الاستخارة؛ لأنّه قد ورد الخبر بجوازه ؛ کذا اُفید . ولعلّ الأظهر عدم التفؤّل عند سماع آیة أو رؤیتها کما هو دأب العرب فی التفؤّل والتطیّر . ولایبعد أن یکون السرّ فیه أنّه یصیر سببا لسوء عقیدتهم فی القرآن إن لم یظهر أثره» .

بِالْقُرْآنِ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: بقرآن تفأل نزن.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 437 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: به قرآن فال نزن.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 467 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام صادق علیه السّلام فرمود:به قرآن تفأل نزن.

توضیح:مقصود از تفأل در اینجا پیش بینی از وقایع آینده است مانند شفای مریض یا مرگ و یا پیدا نمودن گمشده و امثال اینها از نظر قرآن است که این خال زنی است که این کار با،استخاره منافاتی ندارد زیرا استخاره طلب خیر است و یا مشورت با خداوند است و بین این دو جریان تفاوت آشکاری است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 769 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف و کان المراد النهی عن ذکر وقوع الأشیاء فی المستقبل و بیان الأمور الخفیة من القرآن لا الاستخارة لأنه قد ورد الخبر بجوازه کذا قید، و لعل الأظهر عدم التفؤل عند سماع آیة أو رؤیتها کما هو دأب العرب فی التفؤل و التطیر و لا یبعد أن یکون السر فیه أنه یصیر سببا لسوء عقیدتهم فی القرآن إن لم یظهر أمره.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 518 

*****

8- الحدیث

8/3576. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ صَفْوَانَ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَرَّاقِ(2)، قَالَ:

عَرَضْتُ عَلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام کِتَاباً فِیهِ قُرْآنٌ مُخَتَّمٌ(3)، مُعَشَّرٌ(4) بِالذَّهَبِ، وَ کُتِبَ(5) فِی آخِرِهِ سُورَةٌ(6) بِالذَّهَبِ، فَأَرَیْتُهُ إِیَّاهُ، فَلَمْ یَعِبْ فِیهِ(7) شَیْئاً إِلاَّ کِتَابَةَ الْقُرْآنِ بِالذَّهَبِ، وَ(8) قَالَ : «لاَ یُعْجِبُنِی أَنْ یُکْتَبَ الْقُرْآنُ إِلاَّ بِالسَّوَادِ، کَمَا کُتِبَ أَوَّلَ مَرَّةٍ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن وراق گوید: کتابی را که در آن قرآنی بود و آن قرآن با آب طلا مهر خورده بود و عشرگذاری شده بود، و در پایان آن نیز یک سوره با آب طلا نوشته شده بود من آن قرآن را بحضرت صادق علیه السّلام عرضه نموده و نشان دادم (و مقصود این بود که بدانم آیا با آب طلا نوشتن و مهرگذاری آن عیبی دارد یا نه؟) پس آن حضرت در چیزی از آن عیبی نگرفت جز در نوشتن قرآن را با آب طلا و فرمود: خوش ندارم که قرآن جز با مرکب سیاه نوشته شود چنانچه اول بار نوشته شده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 437 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-از محمد بن وراق گوید:کتابی را که قرآن در آن بود و با آب طلا مهرگزاری و عشرگزاری شده بود،به امام صادق(علیه السّلام) عرضه نمودم و در آخرش یک سورۀ قرآن با آب طلا نوشته بود که به آن حضرت وانمودم،هیچ عیب و نکوهشی از آن نکرد جز از نوشتن قرآن با آب طلا و فرمود:خوش ندارم که قرآن جز با مرکّب سیاه نوشته شود که اول بار نوشته شده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 467 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-«محمد بن وراق»گوید:کتابی را که قرآن در آن بود و با آب طلا مهر خورده و عشرگذاری شده بود و در پایان آن نیز یک سوره با آب طلا نوشته شده بود من آن قرآن را به حضرت صادق علیه السّلام عرضه و نشان دادم. پس آنحضرت هیچ عیب و نکوهشی از آن نکرد جز از نوشتن قرآن با آب طلا و فرمود:خوش ندارم که قرآن جز با مرکب سیاه نوشته شود که اول بار نوشته شده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 769 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و قیل : الختم ما کان علامة ختم الآیات فیه بالذهب، و یمکن أن یراد به النقش الذی یکون فی وسط الجلد، أو فی الافتتاح و الاختتام أو فی الحواشی للزینة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 519 

*****

9- الحدیث

9/3577. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ یَاسِینَ الضَّرِیرِ، عَنْ حَرِیزٍ، عَنْ زُرَارَةَ(10) ، قَالَ:

قَالَ : «تَأْخُذُ الْمُصْحَفَ(11) فِی الثُّلُثِ الثَّانِی مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ، فَتَنْشُرُهُ(12)، وَ تَضَعُهُ(13)

ص: 663


1- 1 . الوافی ، ج 9 ، ص 1784 ، ح 9092؛ الوسائل، ج 6، ص 233، ح 7817 ؛ البحار، ج 91، ص 244، ذیل ح 5.
2- 2 . فی «بر» : «الرزّاق» . ویحتمل أن یکون محمّد هذا ، هو محمّد الورّاق الکوفی المذکور فی رجال الطوسی ، ص 300 ، الرقم 4398 .
3- 3 . فی «ز» : «مختتم» . وفی مرآة العقول : «قیل : الخَتْم : ما کان علامة خَتم الآیات فیه بالذهب . ویمکن أن یراد به النقش الذی یکون فی وسط الجلد ، أو فی الافتتاح والاختتام ، أو فی الحواشی للزینة» .
4- 4 . تعشیر المصاحف : جعل العواشر فیها ، والعواشر : جمع العاشرة ، وهی الحلقة تجعل فی المصحف . الصحاح ، ج 2 ، ص 747 ؛ لسان العرب ج 1 ، ص 248 (عشر) .
5- 5 . فی «ص ، بر ، بف» والوافی : «وکتبت» .
6- 6 . فی التهذیب : «آخر السورة» .
7- 7 . فی الوافی والتهذیب : «منه» .
8- 8 . فی التهذیب : «فإنّه» بدل «و» .
9- 9 . التهذیب، ج 6، ص 367، ح 1056 الوافی ، ج 9 ، ص 1735 ، ح 9018؛ الوسائل، ج 17، ص 162، ذیل ح 22249 .
10- 10 . هکذا فی النسخ . وفی المطبوع : + «عن أبی جعفر علیه السلام » .
11- 11 . فی الوافی : «القرآن» .
12- 12 . نشرتُ الثوبَ والکتابَ نشرا : بسطتُه . ترتیب کتاب العین ، ج 3، ص 1890 (نشر) .
13- 13 . فی «ز» : «فتضعه» .

بَیْنَ یَدَیْکَ، وَ تَقُولُ: «اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکِتَابِکَ الْمُنْزَلِ وَ مَا فِیهِ، وَ فِیهِ اسْمُکَ الاْءَعْظَمُ الاْءَکْبَرُ، وَ أَسْمَاوءُکَ الْحُسْنی وَ مَا یُخَافُ وَ یُرْجی أَنْ تَجْعَلَنِی مِنْ عُتَقَائِکَ مِنَ النَّارِ» وَ تَدْعُو بِمَا بَدَا(1) لَکَ مِنْ حَاجَةٍ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

زراره از حضرت باقر علیه السلام حدیث کند که فرمود: در دهۀ دوم ماه رمضان قرآن را بردار و باز کن و پیش رویت بنه و (این دعا را) بخوان: «اللهم انی أسألک بکتابک المنزل و ما فیه و فیه اسمک الاعظم الاکبر و اسماؤک الحسنی و ما یخاف و یرجی ان تجعلنی من عتقائک من النار». و هر حاجتی که خواهی از خدا بخواه.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 438 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از زراره،از امام باقر(علیه السّلام)فرمود:در دهۀ دوم ماه رمضان مصحف را بردار و باز کن و برابرت بگذار و بگو:«بار خدایا!من از تو خواهش دارم به حق کتابت که نازل شده و آنچه در آن است و در آن است اسم اعظم اکبرت و اسماء حسنای تو و آنچه بیم آرد و آنچه امید آرد که مرا از آزادشده های خود از دوزخ مقرر داری»و دعا می کنی به هر آنچه از حوائج برایت رخ داده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 469 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-«زراره»،از امام باقر علیه السّلام نقل کرده است که فرمود:در دهۀ دوم ماه رمضان مصحف را بردار و باز کن و برابرت بگذار و بگو:«بار خدایا!من از تو تقاضامندم به حق کتابت که نازل شده و آنچه در آن است و در آن است اسم اعظم اکبرت و اسماء حسنای تو و آنچه بیم آورد و آنچه امید آورد که مرا آزاد شده های خود از دوزخ مقرر داری»و هر حاجتی که داری از خدای خود بخواه.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 769 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 519 

*****

10- الحدیث

10/3578 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ، عَنْ جَابِرٍ:630/2

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام (3)، قَالَ :(4) «لِکُلِّ شَیْءٍ رَبِیعٌ، وَ رَبِیعُ الْقُرْآنِ شَهْرُ رَمَضَانَ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: هر چیزی بهاری دارد و بهار قرآن ماه رمضان است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 438 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-امام باقر(علیه السّلام)فرمود: برای هر چیزی بهاری است و بهار قرآن خواندن،ماه رمضان است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 469 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-امام باقر علیه السّلام فرمود:

هر چیزی بهاری دارد و بهار قرآن خواندن آن،در ماه رمضان است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 771 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و ربیع القرآن أی کما أن الأشجار تنمو فی الربیع و تظهر آثارها و أثمارها کذلک القرآن فی شهر رمضان یکثر ثوابه و یظهر آثاره أکثر من سائر الأزمان فتأمل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 519 

*****

11- الحدیث

11/3579. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ سِنَانٍ أَوْ عَنْ(6) غَیْرِهِ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنِ الْقُرْآنِ وَ الْفُرْقَانِ: أَ هُمَا شَیْئَانِ، أَوْ شَیْءٌ وَاحِدٌ؟

فَقَالَ علیه السلام : «الْقُرْآنُ جُمْلَةُ الْکِتَابِ، وَ الْفُرْقَانُ الْمُحْکَمُ(7) الْوَاجِبُ الْعَمَلِ بِهِ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-«محمد بن سنان»از کسی حدیث می کند که می گفت:از امام صادق علیه السّلام پرسیدم که قرآن و فرقان دو معنی دارند یا یک معنی،فرمود:

قرآن نام همۀ کتاب خداست و فرقان همان بخشی از محکمات است که عمل به آن واجب است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 771 

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن سنان یا دیگری از کسی که نامش را برده حدیث کند که گوید: از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم که قرآن و فرقان دو چیزند (دو معنی دارند) یا یک چیزند؟ فرمود: قرآن همۀ کتاب است، و فرقان همان قسمت محکم آن است که عمل بدان واجب است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 438 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-از کسی که نام او را برده است،گوید:از امام صادق(علیه السّلام)پرسیدم که قرآن و فرقان دو معنی دارند یا یک معنی دارند؟فرمود:قرآن نام همۀ کتاب خدا است و فرقان همان بخشی است که محکم است و دستور واجب در آن بیان شده.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 469 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 519 

*****

12- الحدیث

12/3580 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ(9)، عَنِ الْوَشَّاءِ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ،

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ زُرَارَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الْقُرْآنَ وَاحِدٌ، نَزَلَ مِنْ عِنْدِ وَاحِدٍ، وَ لکِنَّ الاِخْتِلاَفَ

ص: 664


1- 1 . فی «ز» : - «بدا» .
2- 2 . الوافی ، ج 9 ، ص 1765 ، ح 9072.
3- 3 . فی الأمالی و ثواب الأعمال : + «أنّه» .
4- 4 . فی «ز» : + «إنّ» .
5- 5 . الأمالی للصدوق، ص 59، المجلس 14، ح 5؛ وثواب الأعمال، ص 129، ح 1؛ ومعانی الأخبار، ص 228، ح 1، بسند آخر عن محمّد بن سالم. المقنعة، ص 312، مرسلاً الوافی ، ج 9 ، ص 1747 ، ح 9042؛ الوسائل، ج 6، ص 203، ح 7733 ؛ و ج 10، ص 302، ح 13472 .
6- 6 . فی «بر ، بف ، جر» : - «عن» .
7- 7 . فی «ز» : - «المحکم» .
8- 8 . معانی الأخبار، ص 189، ح 1، بسنده عن إبراهیم بن هاشم، عن ابن سنان وغیره، عمّن ذکره، عن أبی عبداللّه علیه السلام . تفسیر العیّاشی، ج 1، ص 80 ، ح 185، عن ابن سنان، عمّن ذکره، عن أبی عبداللّه علیه السلام ؛ وفیه، ج 1، ص 9، ح 2، عن عبداللّه بن سنان، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر وزیادة الوافی ، ج 9 ، ص 1783 ، ح 9090.
9- 9 . هکذا فی «ج ، د ، ز ، بر ، بف ، جر» . وفی «ب ، بس» والمطبوع : «علیّ بن محمّد» . وما أثبتناه هو الصواب ؛ فقد توسّط معلّی بن محمّد بین الحسین بن محمّد وبین الحسن بن علیّ الوشّاء فی کثیرٍ من الأسناد . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 18 ، ص 463 _ 464 ؛ و ص 467 _ 470 .

یَجِیءُ مِنْ قِبَلِ الرُّوَاةِ(1)».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: قرآن یکی است، و از نزدیکی (یعنی خدای یگانه) نازل گشته، ولی اختلاف از طرف راویان آن پدید آمده.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 438 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-امام باقر(علیه السّلام)فرمود: راستی که قرآن یکی است و از نزد یگانه نازل شده است ولی اختلاف از طرف راویان پدید می آید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 469 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-امام باقر علیه السّلام فرمود:به راستی که قرآن یکی است و از نزد خدای یگانه نازل شده است ولی اختلاف از طرف راویان به وجود آمده است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 771 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 520 

*****

13- الحدیث

13/3581. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ، عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : إِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ: إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ عَلی سَبْعَةِ أَحْرُفٍ(3)؟

فَقَالَ : «کَذَبُوا أَعْدَاءُ اللّهِ، وَ لکِنَّهُ(4) نَزَلَ عَلی حَرْفٍ وَاحِدٍ مِنْ عِنْدِ الْوَاحِدِ». (5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

فضیل بن یسار گوید: بامام صادق علیه السلام عرضکردم: مردم میگویند: قرآن بهفت حرف نازل شده؟ فرمود: دروغ گویند دشمنان خدا. قرآن بیک حرف و از جانب یکی نازل شده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 439 

*****

[ترجمه کمره ای] :

13-از فضیل بن یسار،گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم: راستی مردم می گویند:قرآن به هفت حرف نازل شده است؟ فرمود:دروغ می گویند دشمنان خدا ولی آن بر یک حرف نازل شده است از نزد خدای یگانه.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 469 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

13-«فضیل بن یسار»می گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:راستی مردم می گویند:قرآن به هفت حرف نازل شده است؟

فرمود:دشمنان خدا دروغ می گویند ولی آن به یک حرف از جانب خدای یگانه نازل شده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 773 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن. و قال فی النهایة: فیه نزل القرآن علی سبعة أحرف کلها کاف شاف أراد بالحرف اللغة یعنی علی سبع لغات من لغات العرب أی أنها متفرقة فی القرآن فبعضه بلغة قریش، و بعضه بلغة هذیل، و بعضه بلغة هوازن، و بعضه بلغة الیمن، و لیس معناه أن یکون فی الحرف الواحد سبعة أوجه، علی أنه قد جاء فی القرآن ما قد قرئ بسبعة و عشرة کقوله

(مٰالِکِ یَوْمِ اَلدِّینِ)

و عبد الطاغوت، و مما یبین ذلک قول ابن مسعود: إنی سمعت القراء فوجدتهم متقاربین فاقرؤوا کما علمتم إنما هو کقول أحدکم هلم، و یقال و اقبل و فیه أقوال غیر ذلک هذا أحسنها، و الحرف فی الأصل الطرف و الجانب و به سمی الحرف حروف الهجاء.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 520 

*****

14- الحدیث

14/3582 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ 2 / 631

عَبْدِ اللّهِ بْنِ بُکَیْرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «نَزَلَ الْقُرْآنُ بِإِیَّاکِ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةُ(6)».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: قرآن مانند این ضرب المثل عربی نازل شده (که گویند:) «ایاک اعنی و اسمعی یا جاره»(یعنی بتو میگویم ولی ای همسایه تو گوش کن).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 439 

*****

[ترجمه کمره ای] :

14-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: قرآن به روش این ضرب المثل عربی نازل شده است که: ایاک اعنی و اسمعی یا جاره،به تو می گویم ولی ای همسایۀ زن تو گوش بده(و در فارسی به جای این مثل عربی گویند:به در می گویند که دیوار بشنود).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 471 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

14-امام صادق علیه السّلام فرمود:

قرآن به روش این ضرب المثل عربی نازل شده است که:ایّاک عنّی و اسمعی یا جاره،یعنی به تو می گویم ولی ای همسایه تو گوش کن(و در فارسی به جای این مثل عربی گویند:به در می گویند که دیوار گوش کند.)

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 773 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و قیل : قوله یعنی به ما قد مضی - إلی قوله - قلیلا

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 520 

*****

ص: 665


1- 1 . فی «ب» : «الروایة» . و فی شرح المازندرانی : «لعلّ المراد : القرآن نزل بلغة واحدة علی قراءة واحدة هی لغة قریش وقراءتهم . یدلّ علیه قوله تعالی : «وَمَا أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ بِلِسان قَوْمِهِ» [إبراهیم (14) : 4 [والنبیّ صلی الله علیه و آله کان قرشیّا ، وإنّما جاء اختلاف القراءة فی اللغات من قبل الرواة کما تعرفه بعید ذلک».
2- 2 . الوافی ، ج 9 ، ص 1775 ، ح 9083.
3- 3 . فی «بس» : «حرف» . ویراد بالحرف : اللغة ، یعنی علی سبع لغات من لغات العَرَب ، أی أنّها مُفرَّقة فی القرآن ، فبعضه بلغة قریش ، وبعضه بلغة هُذَیل ، وبعضه بلُغة هوازِن ، وبعضه بلغة الیمن . ولیس معناه أن یکون فی الحرف الواحد سبعة أوجه ؛ علی أنّه جاء فی القرآن ما قرئ بسبعة وعشرة ، کقوله : «مَ_لِکِ یَوْمِ الدِّینِ» و «عَبَدَ الطَّ_غُوتَ» [المائدة (5) : 60] . وممّا یبیّن ذلک قول ابن مسعود : إنّی قد سمعت القرّاء ، فوجدتهم متقاربین ، فاقرؤوا کما علّمتم ، إنّما هو کقول أحدکم : هلمّ وتعال و أقبل . وفیه أقوال غیر ذلک هذا أحسنها . النهایة ، ج 1 ، 369 (حرف) . وقال فی الوافی بعد کلام النهایة: «وأنت خبیر بأنّ قوله علیه السلام : «نزل علی حرف واحد من عند الواحد» لایلائم هذا التفسیر ، بل إنّما یناسب اختلاف القراءة ، فلعلّه علیه السلام إنّما کذّب ما فهموه من هذا الکلام من اختلاف القراءة إلاّ ما تفوّهوا به منه کما حقّق فی نظائره ، فلاینافی تکذیبه نقلة الحدیث بهذا المعنی صحّته بمعنی اختلاف اللغات ، أو غیر ذلک» .
4- 4 . فی «ز» : «ولکن» .
5- 5 . الوافی ، ج 9 ، ص 1775 ، ح 9084.
6- 1 . هذا مثل یضرب لمن یتکلّم بکلام ویرید به غیر المخاطب . قاله الفیض . وقال المازندرانی : «الجارة بالتخفیف : ضرّة المرأة من المجاورة بینهما . والمراد : أنّه نزل بعض آیات القرآن وهو أیضا قرآن علی سبیل التعریض ، وهو توجیه الخطاب إلی شخص وإرادة غیره ؛ لکونه أدخل فی النصح وأقرب إلی القبول ، أو لغرض آخر ، ومنه قوله تعالی خطابا لنبیّه صلی الله علیه و آله : «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ» [الزمر (39) : 65 [فإنّه تعریض لغیره» . راجع : شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 70 .
7- 2 . عیون الأخبار، ج 1، ص 202، ضمن الحدیث الطویل 1، بسند آخر عن الرضا علیه السلام ، وفیه : «هذا [قول اللّه عزّوجلّ: «عَفَا اللَّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ» [التوبة (9) : 43] ممّا نزل بإیّاک أعنی واسمعی یا جارة». تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 10 ، ح 4 ، عن عبداللّه بن بکیر . تنزیه الأنبیاء علیهم السلام ، ص 119، عن ابن عبّاس ، من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام الوافی ، ج 9 ، ص 1770 ، ح 9079 .

15- الحدیث

15/3583. وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْری: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ مَا مَعْنَاهُ (1):

«مَا عَاتَبَ(2) اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ(3) عَلی(4) نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله _ فَهُوَ(5) یَعْنِی بِهِ مَا قَدْ مَضی(6) فِی الْقُرْآنِ ، مِثْلُ قَوْلِهِ: «وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً» (7) _ عَنی(8) بِذلِکَ(9) غَیْرَهُ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و در روایت دیگری از حضرت صادق علیه السّلام است که معنای آن اینست (یعنی معنای حدیث گذشته) که هر چه خدای عز و جل به پیغمبرش صلی اللّٰه علیه و آله عتاب فرموده مقصود از آن دیگران است مانند گفتار خداوند:«

وَ لَوْ لاٰ أَنْ ثَبَّتْنٰاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ

»... (سورۀ اسراء آیه 74)- یعنی اگر نبود که ما تو را استوار داشتیم نزدیک بود که کج شوی بسوی ایشان) و با این کلام جز او را قصد کرده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 439 

*****

[ترجمه کمره ای] :

در روایت دیگر است از امام صادق(علیه السّلام) که فرمود:معنایش این است که آنچه خدای عز و جل در گله و سرزنش از پیغمبرش در قرآن آورده است مقصود از آن دیگران است و او قصد کرده است که در قرآن ثبت شده مثل قول خدا(74 سوره اسراء):«و اگر نبود که ما تو را پا بر جا داشتیم هر آینه نزدیک بود اندکی به مشرکان اعتماد کنی»به این کلام جز او را قصد داشته است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 471 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

در روایت دیگر است از امام صادق علیه السّلام که فرمود:معنایش این است که آنچه خدای عزّ و جلّ در گله و سرزنش از پیامبرش در قرآن آورده است مقصود از آن دیگران است و او قصد کرده است که در قرآن ثبت شده مثل قول خداوند:«و اگر نبود که ما تو را پابرجا داشتیم هر آینه نزدیک بود اندکی به مشرکان اعتماد کنی»به این کلام جز او را قصد داشته است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 773 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

من کلام الراوی، و هو جملة معترضة بین المبتدأ و الخبر وقعت مفسرة للمبتدإ تقدیر الکلام ما عاتب الله به نبیه فهو عنی بذلک غیره. أقول: هذا علی نسخة یکون عنی بدون الواو و مع الواو أیضا یمکن تأویله بنحو مما ذکره، و علی النسختین یمکن أن یکون من قوله - فهو یعنی - إلی آخر الخبر جمیعا کلام الراوی أو المصنف بل هذا أظهر فیکون المعنی محل هذا الکلام ما عتب الله به نبیه صلی الله علیه و آله و سلم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 521 

*****

16- الحدیث

16/3584 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جُنْدَبٍ، عَنْ سُفْیَانَ بْنِ السِّمْطِ، قَالَ:

ص: 666


1- 3 . هکذا فی «د» والوافی . وفی سائر النسخ والمطبوع : «قال : معناه» .
2- 4 . فی «ب ، ج ، د ، ص ، بس» : «عتب» .
3- 5 . فی «ب» : - «به» .
4- 6 . فی «بر ، بف» : - «به علی» .
5- 7 . قال المازندرانی : «الظاهر أنّ قوله : فهو ، إلی آخره ، کلام الراوی أو المصنّف ، وقع بعد المبتدأ وقبل الخبر تفسیرا للمبتدأ وتمثیلاً له ، وأنّ ضمیر «هو» و«یعنی» راجع إلی أبی عبداللّه علیه السلام ، وضمیر «به» إلی الموصول» . وقال المجلسی بعد نقل هذا الکلام : «أقول : هذا علی نسخة یکون «عنی» بدون الواو ، ومع الواو أیضا یمکن تأویله بنحو ممّا ذکره ، وعلی النسختین یمکن أن یکون من قوله : «فهو یعنی» إلی آخر الخبر جمیعا کلام الراوی أو المصنّف ، بل هذا أظهر ، فیکون المعنی محلّ هذا الکلام : ما عتب اللّه به نبیّه صلی الله علیه و آله » . وهذا الحدیث رواه العیّاشی فی تفسیره عن أبی عبداللّه علیه السلام هکذا : «ما عاتب اللّه نبیّه فهو یعنی به من قد مضی فی القرآن ، مثل قوله : ولولا أن ثبّتناک ...» وهو أوضح ممّا فی الکافی . وفی الوافی : «ولعلّه اُرید بمن قد مضی من مرّ ذکره فی الآی السابقة» . راجع : شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 71 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 521 .
6- 8 . فی «ج ، د ، ص» وحاشیة «بس ، بف» : «قضی» .
7- 9 . الإسراء (17) : 74 .
8- 10 . فی «ب» : «یعنی» . وفی «ز» وحاشیة «ج» : «وعنی» .
9- 11 . فی «ب» : «به» .
10- 12 . تفسیر العیّاشی، ج 1، ص 10، ح 5، عن ابن أبی عمیر، عمّن حدّثه، عن أبی عبداللّه علیه السلام . راجع: عیون الأخبار، ج 1، ص 202، ضمن الحدیث الطویل 1؛ ورجال الکشّی، ص 571، ح 1082 الوافی ، ج 9 ، ص 1771 ، ح 9080.

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ تَنْزِیلِ(1) الْقُرْآنِ، قَالَ (2): «اقْرَؤُوا کَمَا عُلِّمْتُمْ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سفیان بن سمط گوید: از حضرت صادق علیه السلام از تنزیل قرآن پرسیدم (که چگونه بوده است و چنانچه اکنون است بهمین نحو بوده؟) فرمود: همچنان که بشما آموخته اند بخوانید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 440 

*****

[ترجمه کمره ای] :

15-از سفیان بن سمط،گوید:از امام صادق(علیه السّلام)پرسیدم از روش نزول قرآن،فرمود: چنانچه آموخته شدید بخوانید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 471 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

15-«سفیان بن سمط»،گوید:از امام صادق علیه السّلام فرمود:پرسیدم از روش نزول قرآن فرمود:همانطور که به شما آموخته اند بخوانید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 773 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 521 

*****

17- الحدیث

17/3585 . عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ(4) أَبِی نَصْرٍ، قَالَ:

دَفَعَ إِلَیَّ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام مُصْحَفاً، وَ قَالَ : «لاَ تَنْظُرْ فِیهِ» فَفَتَحْتُهُ، وَ قَرَأْتُ(5) فِیهِ: «لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا»(6) فَوَجَدْتُ فِیهَا اسْمَ سَبْعِینَ رَجُلاً مِنْ قُرَیْشٍ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ(7)، قَالَ : فَبَعَثَ إِلَیَّ 8 . فی حاشیة «بس» : «لی» .: «ابْعَثْ إِلَیَّ (8) بِالْمُصْحَفِ (9)».

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

احمد بن محمد بن أبی نصر گوید: حضرت رضا علیه السلام قرآنی بمن داد و فرمود: در آن نگاه مکن، پس من آن را باز کردم و در آن سورۀ«

لَمْ یَکُنِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا

»را خواندم و در آن نام هفتاد نفر از قریش را بنامهای خودشان و نام پدرانشان یافتم، گوید: پس حضرت نزد من فرستاد: که آن قرآن را بسوی من باز فرست.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 440 

*****

[ترجمه کمره ای] :

16-از احمد بن محمد بن أبی نصر،گوید:امام رضا(علیه السّلام) مصحفی به من داد و فرمود: در آن نگاه مکن،من آن را گشودم و در آن سوره«

لَمْ یَکُنِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا

»را خواندم و در آن نام هفتاد مرد از قریش را یافتم که به نام خودشان و نام پدرانشان ثبت بودند،گوید:پس امام رضا(علیه السّلام) فرستاد نزد من که آن مصحف را نزد من فرست.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 471 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

16-«احمد بن محمد بن أبی نصر»،گوید:امام رضا علیه السّلام مصحفی به من داد و فرمود:در آن نگاه مکن،من آن را گشودم و در آن سوره

«لَمْ یَکُنِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا»

را خواندم و در آن نام هفتاد مرد از قریش را یافتم که به نام خودشان و نام پدرانشان ثبت شده بودند،گوید:پس امام رضا علیه السّلام فرستاد نزد من که آن مصحف را نزد من فرست.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 773 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 521 

*****

18- الحدیث

2 / 632

18/3586 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ حُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ

ص: 667


1- 1 . فی «بر» : «ترسّل» . وفی «بف» والوافی : «ترتیل» .
2- 2 . فی «ب» : «فقال» .
3- 3 . الوافی، ج 9، ص 1743، ح 9036؛ الوسائل، ج 6، ص 163، ح 7632 .
4- 4 . فی «ب» : - «محمّد بن» .
5- 5 . فی «ج» : «فقرأت» .
6- 6 . البیّنة (98) : 1 .
7- 7 . لعلّ المراد أنّه وجد تلک الأسماء مکتوبة فی ذلک المصحف تفسیرا للذین کفروا والمشرکین ، مأخوذة من الوحی ، لاأنّها کانت من أجزاء القرآن ، وعلیه یحمل ما فی الخبرین السابقین أیضا من استماع الحروف من القرآن علی خلاف ما یقرؤه الناس ؛ یعنی استماع حروف تفسّر ألفاظ القرآن وتبیّن المراد منها عُلمت بالوحی ، وکذلک کلّ ما ورد من هذا القبیل عنهم علیهم السلام ، وقد مضی فی کتاب الحجّة نبذ منه ؛ فإنّه کلّه محمول علی ما قلناه ، وذلک لأنّه لو کان تطرّق التحریف والتغییر فی ألفاظ القرآن لم یبق لنا اعتماد علی شیء منه ؛ إذ علی هذا یحتمل کلّ آیة منه أن تکون محرّفة ومغیّرة ، وتکون علی خلاف ما أنزله اللّه ، فلایکون القرآن حجّة لنا ، وتنتفی فائدته وفائدة الأمر باتّباعه ، والوصیّة به ، وعرض الأخبار المتعارضة علیه ؛ علی أنّ خبر التحریف مخالف لکتاب اللّه مکذّب له ، فیجب ردّه والحکم بفساده أو تأویله ، وأحسن الوجوه فی التأویل أنّ مرادهم علیهم السلام بالتحریف والتغییر والحذف إنّما هو من حیث المعنی ، دون اللفظ ؛ وممّا یدلّ علی ذلک ما یأتی فی کتاب الروضة من الکافی ( ح 14831) ما رواه الکلینی بإسناده إلی الباقر علیه السلام أنّه کتب إلی سعد الخیر کتابا أوصاه بتقوی اللّه ، إلی أن قال : «وکان من نبذهم الکتاب أن أقاموا حروفه وحرّفوا حدوده ، فهم یروونه ولایرعونه ...» . راجع : الوافی ، ج 9 ، ص 1778 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 525 .
8- 9 . فی «ج ، ص ، بس» : «لی» . وفی «بر» : - «إلیّ».
9- 10 . فی «بر» : «المصحف» .

سُوَیْدٍ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَیْمَانَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ(1) أَبِی علیه السلام : مَا ضَرَبَ رَجُلٌ(2) الْقُرْآنَ بَعْضَهُ بِبَعْضٍ(3) إِلاَّ کَفَرَ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: پدرم علیه السلام فرمود: هیچ کس قرآن را بهم نزند جز اینکه کافر شده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 442 

*****

[ترجمه کمره ای] :

17-از امام صادق(علیه السّلام)که پدرم فرمود: مردی قرآن را بر هم نزده است جز اینکه کافر شده(مردی قرآن را بر هم نزند جز اینکه کافر گردد خ ل).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 473 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

17-امام صادق علیه السّلام حدیث می کند که پدرم فرمود:مردی قرآن را برهم نمی زند مگر آنکه کافر شده باشد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 775 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. بعضه ببعض أفید أن المراد تفسیر القرآن و الجمع بین آیها و استنباط الأحکام، فإنه لا یعلم ذلک غیر المعصوم، و یحتمل أن یکون المراد المعنی الظاهر بتقدیر الاستخفاف أو ارتکاب التجوز فی الکفر، و قال الصدوق (ره) فی کتاب معانی الأخبار بعد نقل هذا الخبر، و سألت محمد بن الحسن (ره) عن معنی هذا الحدیث فقال هو أن تجیب الرجل فی تفسیر آیة بتفسیر آیة أخری انتهی، و یمکن أن یکون مراده نحوا مما ذکرنا أولا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 521 

*****

19- الحدیث

19/3587 . عَنْهُ(5)، عَنِ الْحُسَیْنِ ، عَنِ النَّضْرِ(6)، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَیْمَانَ، عَنْ أَبِی مَرْیَمَ الاْءَنْصَارِیِّ، عَنْ جَابِرٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(7) علیه السلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «وَقَعَ مُصْحَفٌ فِی الْبَحْرِ، فَوَجَدُوهُ وَ قَدْ ذَهَبَ مَا فِیهِ إِلاَّ هذِهِ الاْآیَةَ : «أَلا إِلَی اللّهِ تَصِیرُ الاْءُمُورُ»(8)».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

جابر گوید: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که فرمود: قرآنی در دریا افتاد و آن را بدست آوردند و دیدند که تمام نوشته های آن رفته است جز این آیه:«

أَلاٰ إِلَی اَللّٰهِ تَصِیرُ اَلْأُمُورُ

»- (سورۀ شوری آیۀ 53).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 442 

*****

[ترجمه کمره ای] :

18-از جابر،از امام باقر(علیه السّلام)گوید:شنیدمش می فرمود: مصحفی به دریا افتاد و او را به دست آورند و همۀ نوشته های آن رفته بود جز این آیه(53 سوره شوری):«

أَلاٰ إِلَی اَللّٰهِ تَصِیرُ اَلْأُمُورُ

»«هلا هر کاری را بازگشت به سوی خدا است».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 473 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

18-«جابر»،از امام باقر علیه السّلام روایت کند که فرمود:شنیدمش می فرمود:

مصحفی به دریا افتاد و او را به دست آوردند ولی همۀ نوشته های آن از بین رفته بود جز این آیه:

«أَلاٰ إِلَی اَللّٰهِ تَصِیرُ اَلْأُمُورُ»

«همانا هر کاری بازگشت به سوی خدا دارد(شوری/52)».

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 775 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 522 

*****

20- الحدیث

20/3588. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْوَشَّاءِ، عَنْ أَبَانٍ، عَنْ مَیْمُونٍ

ص: 668


1- 1 . فی المعانی : + «لی» .
2- 2 . فی المحاسن : «الرجل» .
3- 3 . لعلّ المراد بضرب بعضه ببعض هو استعمال الرأی وتأویل بعض متشابهاته إلی بعض بمقتضی الهوی من دون سماع من أهله أو نور وهدی من اللّه تعالی ، ویحتمل أن یراد بالضرب المعنی المعروف ، فإن کان من باب الاستخفاف فهو کفر جحود ، وإلاّ فهو کفر النعمة وترک الأدب . راجع : شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 72 ؛ الوافی ، ج 9 ، ص 1783 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 521 .
4- 4 . المحاسن، ص 212، کتاب مصابیح الظلم، ح 86 ، عن أبیه، عن النضر بن سوید. وفی ثواب الأعمال، ص 329، ح 1؛ ومعانی الأخبار، ص 190، ح 1، بسند آخر عن الحسین بن سعید. تفسیر العیّاشی، ج 1، ص 18، ح 2، عن المعمّر بن سلیمان، عن أبی عبداللّه علیه السلام . وسیأتی هذا الحدیث فی هذا الباب ح 26 ، بسند آخر عن النضر بن سوید الوافی، ج 9، ص 1783، ح 9091.
5- 5 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد المذکور فی السند السابق .
6- 6 . هکذا فی «ب» وحاشیة «ج» . وفی «ج ، د ، بر ، بس ، بف، جر» والمطبوع : «الحسین بن النضر» . وفی «ز» : «الحسین النضر» . والصواب ما أثبتناه ، والمراد من «الحسین عن النضر» ، هو «الحسین بن سعید عن النضر بن سوید» ؛ فقد روی أحمد بن محمّد بن عیسی ، عن الحسین بن سعید ، عن النضر بن سوید ، کتاب القاسم بن سلیمان وتکررّ فی کثیرٍ من الأسناد روایة الحسین بن سعید ، عن النضر بن سوید ، عن القاسم بن سلیمان . راجع : رجال النجاشی ، ص 314 ، الرقم 858 ؛ الفهرست للطوسی ، ص 372 ، الرقم 580 ؛ معجم رجال الحدیث ، ج 19 ، ص 384385.
7- 1 . فی «ز ، بر» : «أبی عبداللّه» .
8- 2 . الشوری (42) : 53 .
9- 3 . الوافی، ج 9، ص 1784، ح 9094؛ البحار، ج 71، ص 121.

الْقَدَّاحِ(1)، قَالَ :

قَالَ لِی(2) أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «اقْرَأْ» قُلْتُ: مِنْ أَیِّ شَیْءٍ أَقْرَأُ؟ قَالَ : «مِنَ السُّورَةِ التَّاسِعَةِ(3)» قَالَ(4): فَجَعَلْتُ(5) أَلْتَمِسُهَا(6)، فَقَالَ : «اقْرَأْ مِنْ سُورَةِ یُونُسَ» قَالَ : فَقَرَأْتُ(7): «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنی وَ زِیادَةٌ وَ لا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ»(8) قَالَ: «حَسْبُکَ»(9) قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله :

إِنِّی لاَءَعْجَبُ(10) کَیْفَ لاَ أَشِیبُ إِذَا قَرَأْتُ الْقُرْآنَ؟!».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

میمون قداح گوید: حضرت باقر علیه السّلام بمن فرمود: بخوان، عرضکردم: از چه بخوانم؟ فرمود: از سورۀ نهم، گوید: من شروع بجستجوی آن کردم فرمود: از سورۀ یونس بخوان گوید: پس من این آیه را خواندم:«

لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا اَلْحُسْنیٰ وَ زِیٰادَةٌ وَ لاٰ یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لاٰ ذِلَّةٌ

»(آیۀ 26) فرمود: رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرموده: که راستی من در شگفتم که چگونه هنگامی که قرآن میخوانم مویم سپیده نشود؟.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 442 

*****

[ترجمه کمره ای] :

19-از میمون قداح گوید:امام باقر(علیه السّلام)به من فرمود: بخوان،گفتم:از چه بخوانم؟فرمود:از سورۀ نهم،گوید:من شروع به جستجوی آن کردم،فرمود:از سورۀ یونس بخوان،من این آیه را خواندم(26 سوره یونس):«برای آن کسانی که خوش رفتاری کردند خوشی است و بیش از آن و دژم نسازد چهرۀ آنها را تیرگی و خواری»فرمود که:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است:راستی که من در عجبم که مویم سپید نمی شود چون قرآن را می خوانم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 473 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

19-«میمون قداح»گوید:امام باقر علیه السّلام به من فرمود:

بخوان،گفتم:از چه بخوانم؟فرمود:از سورۀ نهم،گوید:من شروع به جستجوی آن کردم،فرمود:از سورۀ یونس بخوان،من این آیه را خواندم:«برای آن کسانی که خوش رفتاری کردند خوشی و زیاده آن است و هرگز به رخسارشان گرد خجالت و ذلت ننشیند و آنان اهل بهشت و تا ابد در آنجا خوشند(یونس/26)»فرمود که:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:راستی که من در شگفتم که چون قرآن می خوانم مویم سپید نمی شود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 775 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف و القتر و القترة محرکتین الغبرة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 522 

*****

ص: 669


1- 4 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، بس ، بف» والبحار «أبان بن میمون القدّاح» . وهو سهو. والمراد من أبان هو أبان بن عثمان ؛ فقد روی معلّی بن محمّد ، عن [الحسن بن علیّ] الوشّاء ، عن أبان بن عثمان فی کثیرٍ من الأسناد . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 5 ، ص 327 . وانظر أیضا علی سبیل المثال : الکافی ،ح 142 و 627 و 793 و 4041 و 4080 و 4112 و 4221 و 4896 و 4912 و 5117 و 5533 و 5626 . هذا ، ولم نجد فی شیءٍ من الأسناد روایة الوشّاء _ بمختلف عناوینه _ عن أبان بن تغلب مباشرة . وقد مات أبان بن تغلب فی حیاة أبی عبداللّه علیه السلام سنة 141 ، ولم یدرک الوشّاء رواة هذه الطبقة . راجع : رجال النجاشی ، ص 10 ، الرقم 7 ؛ رجال الطوسی ، ص 109 ، الرقم 1066 . فعلیه ما ورد فی شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 73 ، من احتمال کون المراد من «أبان» هو أبان بن تغلب ، احتمال ضعیف جدّا . ثمّ إنّ المذکور فی البحار ، ج 16 ، ص 258 ، ح 42 «أبان عن ابن میمون القدّاح» وهو أیضا سهوٌ ؛ فإنّ المراد من ابن میمون القدّاح ، عبداللّه بن میمون ، والراوی عن أبی جعفر علیه السلام والده میمون ، لا عبداللّه نفسه . راجع : رجال النجاشی ، ص 213 ، الرقم 557 ؛ رجال الطوسی ، ص 145 ، الرقم 1583 ؛ و ص 231 ، الرقم 3131 .
2- 5 . فی «ب» : - «لی» .
3- 6 . فی الوافی : «لعلّه علیه السلام عدّ الأنفال والبراءة واحدة کما هو المشهور من عدّهما واحدة من السبع الطول ؛ لنزولها جمیعا فی المغازی ، وتسمیتها بالقرینتین ، وارتفاع البسملة من البین» .
4- 7 . فی «ب ، ص ، بس» : + «قال» . وفی «بر» : - «قال» .
5- 8 . فی «بف» : «جلست» .
6- 9 . فی «بر» : «التمستها» .
7- 10 . فی «ز» والبحار : «قرأت» . وفی تفسیرالعیّاشی : + «حتّی انتهیت إلی» .
8- 11 . یونس (10) : 26 .
9- 12 . هکذا فی النسخ التی قوبلت وشرح المازندرانی والوافی والبحار وتفسیر العیّاشی . وفی المطبوع : - «قال : حسبک» .
10- 1 . فی «ز» : - «لأعجب» .
11- 2 . تفسیر العیّاشی، ج 2، ص 119، ح 1، عن أبان بن عثمان، عن محمّد، عن أبی جعفر علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی، ج 9، ص 1725، ح 9000؛ البحار، ج 46، ص 302، ح 49.

21- الحدیث

21/3589. عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ، عَنِ الْحَجَّالِ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ:

عَنْ أَحَدِهِمَا علیهماالسلام ، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ»(1) قَالَ : «یُبِینُ(2) الاْءَلْسُنَ، وَ لاَ تُبِینُهُ(3) الاْءَلْسُنُ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حجال از کسی که نامبرده از یکی از دو امام باقر و صادق علیهما السلام حدیث کند که گفت: از آن حضرت پرسیدم: از گفتار خدای عز و جل (که در بارۀ قرآن فرماید:) «بزبان عربی روشن کننده ای است»(سورۀ شعراء آیۀ 195)؟ فرمود: یعنی زبانها را بیان کند و زبانی آن را بیان نکند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 442 

*****

[ترجمه کمره ای] :

20-از کسی که نام او را برد که از امام باقر و یا امام صادق(علیه السّلام)پرسیدم از قول خدا عز و جل(195 سوره شعراء):«به زبان عربی روشن کننده ای است»فرمود:یعنی هر زبانی را بیان می کند و هیچ زبان دیگری آن را بیان نمی کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 473 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

20-از کسی که نام او را برد حدیث کند که از امام باقر علیه السّلام و یا امام صادق علیه السّلام،از قول خدای عزّ و جلّ:«به زبان عربی روشن کننده ای است(شعراء/195)»پرسیدم؟فرمود:یعنی هر زبانی را بیان می کند و هیچ زبان دیگری آن را بیان نمی کند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 775 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. یبین الألسن أفید أن المراد أنه لا یحتاج القرآن إلی الاستشهاد بإشعار العرب و کلامهم، بل الأمر بالعکس لأن القرآن أفصح الکلام و قد أذعن به جمیع الأنام فتأمل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 522 

*****

22- الحدیث

22/3590 . أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ النَّهْدِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِیدِ، عَنْ أَبَانٍ، عَنْ عَامِرِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جُذَاعَةَ(5):

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَا مِنْ عَبْدٍ(6) یَقْرَأُ آخِرَ الْکَهْفِ(7)، إِلاَّ تَیَقَّظَ(8) فِی السَّاعَةِ الَّتِی یُرِیدُ(9)».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هیچ کس نیست که آخر سورۀ کهف را بخواند جز اینکه در هر ساعتی که بخواهد از خواب بیدار شود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 443 

*****

[ترجمه کمره ای] :

21-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: هیچ بنده ای نیست که آیۀ آخر کهف را بخواند جز اینکه در هر ساعتی خواهد،از خواب بیدار شود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 475 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

21-امام صادق علیه السّلام،فرمود:هیچ بنده ای نیست که آیۀ آخر کهف را بخواند جز اینکه در هر ساعتی که بخواهد،از خواب بیدار شود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 777 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 523 

*****

23- الحدیث

23/3591 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ وَ غَیْرُهُ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ سَعِیدِ بْنِ یَسَارٍ، قَالَ:

ص: 670


1- 3 . الشعراء (26) : 195 .
2- 4 . فی «ج ، ص ، بر» : «یبیّن» . وفی شرح المازندرانی : «والأصوب أنّ المبین من الإبانة بمعنی القطع ، وأنّ القرآن یقطع بالفصاحة والبلاغة البالغة حدّ الإعجاز ألسنة الفصحاء والبلغاء عن المعارضة والإتیان بمثله ولایقطعه ألسنتهم بالمعارضة» . وفی الوافی : «یبین الألسن ، من الإبانة ؛ یعنی یرفع الاختلاف من بین أصحاب الألسن المختلفة من الناس» .
3- 5 . فی «ج ، د ، ص» : «لاتبیّنه» . وفی «بر» : «لایبیّنه» . وفی شرح المازندرانی : «لایبینه» .
4- 6 . الوافی، ج 9، ص 1771، ح 9081؛ الوسائل، ج 6، ص 150، ح 7591 .
5- 7 . فی «بس» : «جداعة» . راجع : رجال النجاشی ، ص 293 ، الرقم 794 ؛ رجال البرقی ، ص 36 ؛ رجال الطوسی ، ص 255 ، الرقم 3606 .
6- 8 . فی الوافی والکافی ، ح 3333 : «أحد» .
7- 9 . فی الوافی والوسائل والفقیه والتهذیب : + «حین ینام» . وفی الکافی ، ح 3333 : + «عند النوم» .
8- 10 . فی الوافی والوسائل والتهذیب : «استیقظ» . وفی الفقیه : «استیقظ من منامه» بدل «تیقّظ» .
9- 11 . فی «بر» : + «من اللیل» .
10- 12 . الکافی، کتاب الدعاء ، باب الدعاء عند النوم والانتباه، ح 3333. وفی الفقیه، ج 1، ص 471، ح 1356؛ والتهذیب، ج 2، ص 175، ح 698، معلّقا عن عامر بن عبداللّه بن جذاعة الوافی، ج 9، ص 1585، ح 8795؛ الوسائل، ج 6، ص 229، ح 7802 .

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : سُلَیْمٌ مَوْلاَکَ ذَکَرَ أَنَّهُ لَیْسَ مَعَهُ مِنَ الْقُرْآنِ إِلاَّ سُورَةُ یسآ(1) فَیَقُومُ مِنَ اللَّیْلِ، فَیَنْفَدُ مَا مَعَهُ مِنَ الْقُرْآنِ، أَ یُعِیدُ مَا قَرَأَ؟

قَالَ : «نَعَمْ(2)، لاَ بَأْسَ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سعید بن یسار گوید: بحضرت صادق علیه السّلام عرضکردم: سلیم (که نام) آزاد کردۀ شما است یادآور شده که جز سورۀ یس از قرآن چیز دیگری حفظ ندارد و شب برمیخیزد و آنچه میداند (یعنی همان سورۀ یس را) میخواند و بپایان میرسد و دیگر چیزی بلد نیست که بخواند آیا همان را تکرار کند و دوباره بخواند؟ فرمود: آری باکی نیست.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 443 

*****

[ترجمه کمره ای] :

22-از سعید بن یسار،گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم: آزاد کردۀ توبه نام سلیم یاد آور شده که از قرآن جز سورۀ یس را در حفظ ندارد،شب برخیزد و آنچه قرآن یاد دارد بخواند تا به پایان رسد،آیا آنچه را خوانده باز خواند؟فرمود:آری،باکی ندارد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 475 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

22-«سعید بن یسار»،گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:آزاد کردۀ تو به نام سلیم یادآور شده که جز سورۀ یس از قرآن چیز دیگری در حفظ ندارد،شب برمی خیزد و آنچه می داند می خواند تا به پایان برسد آیا آنچه را خوانده باز بخواند؟فرمود:آری،باکی ندارد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 777 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 523 

*****

24- الحدیث

2 / 633

24/3592. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبِی هَاشِمٍ، عَنْ سَالِمٍ أَبِی سَلَمَةَ(4)، قَالَ:

قَرَأَ رَجُلٌ عَلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام _ وَ أَنَا أَسْتَمِعُ(5) _ حُرُوفاً مِنَ الْقُرْآنِ لَیْسَ عَلی

ص: 671


1- 1 . فی «بر ، بف» وحاشیة «ج» : «یسیرة» . وفی الوافی : «سور یسیرة» .
2- 2 . فی الوافی : - «نعم» .
3- 3 . الوافی، ج 8 ، ص 675، ح 6845؛ الوسائل، ج 6، ص 48، ح 7307 ؛ و ص 151، ح 7594 .
4- 4 . هکذا فی «بس» . وفی «ب ، ج ، ز ، بر ، بف ، جر» وحاشیة «د» والوسائل والمطبوع : «سالم بن سلمة» . وفی «د ، ص» : «سالم بن أبی سلمة» . والظاهر أنّ الصواب ما أثبتناه ؛ فإنّ سالما هذا ، هو سالم بن مکرم ، روی کتابه عبدالرحمن أبی هاشم البزّاز کما فی الفهرست للطوسی ، ص 226 ، الرقم 337 . وقد اختُلف فی أنّ «أبا سلمة» هل هو کنیة سالم نفسه ، أو کنیة والده مکرم ؛ قال النجاشی فی رجاله ، ص 188 ، الرقم 501 : «سالم بن مکرم بن عبداللّه أبو خدیجة ، ویقال : أبوسلمة الکناسی ...یقال : کنیته کانت أبا خدیجة وإنّ أبا عبداللّه علیه السلام کنّاه أبا سلمة» . وقوله : «إنّ أبا عبداللّه علیه السلام کنّاه» إشارة إلی ما أورده الکشّی فی رجاله ، ص 352، الرقم 661 ، بسنده عن عبدالرحمن أبی هاشم ، عن أبی خدیجة قال أبوعبداللّه علیه السلام : لاتکتنّ بأبی خدیجة ! قلت : فبم أکتنّی؟ فقال : «بأبی سلمة» . وورد العنوان فی رجال البرقی ، ص 32 هکذا : «سالم أبوخدیجة صاحب الغنم ویکنّی أیضا أبا سلمة ، ابن مکرم» . وأمّا الشیخ الطوسی فی الفهرست ، ص 226 ، الرقم 337 ، فقال : «سالم بن مکرم ، یُکنّی أبا خدیجة _ ومکرم یکنّی أبا سلمة _» . وظاهر الأسناد أیضا أنّ أبا سلمة کنیة سالم ؛ فقد وردت فی بعض الأسناد ، روایة أحمد بن عائذ _ وهو أیضا روی کتاب سالم بن مکرم _ عن أبی سلمة [سالم بن مکرم] . راجع : الکافی ، ح 8979 ؛ الفقیه ، ج 3 ، ص 18 ، ح 3247 ؛ التهذیب ، ج 4 ، ص 137 ، ح 384 ؛ بصائر الدرجات ، ص 482 ، ح 6 ؛ کامل الزیارات ، ص 55 ، ح 2. ثمّ إنّ الخبر ورد فی بصائر الدرجات ، ص 193 ، ح 3 _ مع اختلاف یسیر _ عن محمّد بن الحسین ، عن عبدالرحمن بن أبی نجران ، عن هاشم ، عن سالم بن أبی سلمة ، لکنّ المذکور فی بعض نسخه المعتبرة : «محمّد بن الحسین ، عن عبدالرحمن بن أبی هاشم ، عن سالم أبی سلمة» .
5- 1 . فی «ب ، ز» والبصائر : «أسمع» .

مَا یَقْرَؤُهَا النَّاسُ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَهْ(1) ، کُفَّ عَنْ هذِهِ الْقِرَاءَةِ، اقْرَأْ کَمَا یَقْرَأُ النَّاسُ حَتّی یَقُومَ الْقَائِمُ علیه السلام ، فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ علیه السلام ، قَرَأَ(2) کِتَابَ اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ عَلی حَدِّهِ» .

وَ أَخْرَجَ(3) الْمُصْحَفَ الَّذِی کَتَبَهُ عَلِیٌّ علیه السلام ، وَ قَالَ : «أَخْرَجَهُ عَلِیٌّ علیه السلام إِلَی النَّاسِ حِینَ فَرَغَ مِنْهُ وَ کَتَبَهُ(4)، فَقَالَ لَهُمْ(5) : هذَا کِتَابُ اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ کَمَا أَنْزَلَهُ اللّهُ(6) عَلی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ، وَ(7) قَدْ جَمَعْتُهُ بَیْنَ(8) اللَّوْحَیْنِ، فَقَالُوا(9): هُوَ ذَا عِنْدَنَا مُصْحَفٌ جَامِعٌ فِیهِ الْقُرْآنُ، لاَ حَاجَةَ لَنَا فِیهِ، فَقَالَ: أَمَا وَ اللّهِ مَا تَرَوْنَهُ بَعْدَ یَوْمِکُمْ هذَا أَبَداً ، إِنَّمَا کَانَ عَلَیَّ أَنْ أُخْبِرَکُمْ حِینَ جَمَعْتُهُ لِتَقْرَؤُوهُ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سالم بن سلمة گوید: مردی برای حضرت صادق علیه السّلام قرآن میخواند (و آن حضرت گوش میداد) و من شنیدم که حروفی از آن که میخواند آن طور که مردم میخوانند نبود (و از نظر حروف و قرائت تفاوت داشت با آنچه مردم میخوانند) حضرت صادق علیه السّلام فرمود: از این قرائت خودداری کن (و این گونه نخوان بلکه) همانسان که مردم قرائت میکنند (و میخوانند) تو نیز بخوان تا آنگاه که حضرت قائم علیه السّلام بیاید و چون حضرت قائم علیه السّلام آید کتاب خدای عز و جل را بر حد خودش خواهد خواند و آن مصحفی که علی علیه السلام نوشته است بیرون آورد، و فرمود: که علی علیه السلام پس از فراغت از آن برای مردم آورد و بآنها فرمود: این است کتاب خدا آنچنان که خدا بر محمد (صلّی الله علیه و آله) نازل کرده است و من از دو لوح آن را فراهم کرده ام، مردم گفتند: نزد ما مصحفی است که قرآن در آن گرد آمده و ما باین (قرآن تو) نیازی نداریم، علی علیه السلام فرمود: هان بخدا سوگند که هرگز پس از امروز آن را نخواهید دید، و فقط بر من (لازم) بود که پس از فراهم کردن و جمع کردنش شما را بدان آگاه کنم تا آن را بخوانید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 443 

*****

[ترجمه کمره ای] :

23-از سالم بن سلمه،گوید:مردی برای امام صادق(علیه السّلام) چند کلمه از قرآن خواند که من گوش می کردم و نبود به روشی که مردم می خوانند،امام صادق(علیه السّلام)به او فرمود:از این قرائت خودداری کن و چنان قرائت کن که مردم امروزه قرائت می کنند تا امام قائم(علیه السّلام)ظهور کند و هر گاه امام قائم(علیه السّلام)ظهور کرد،کتاب خدا عز و جل را بر حدّ و قرار خود می خواند و آن مصحفی را که علی(علیه السّلام)نوشته بود بیرون آورد و فرمود:علی(علیه السّلام)این مصحف را برای مردم بیرون آورد هنگامی که از آن فراغت یافت و آن را نوشت و به آنها فرمود:این است کتاب خدا عز و جل چنانچه آن را نازل کرده است بر محمد(صلّی الله علیه و آله) و من آن را از دو لوح فراهم آوردم، در پاسخ او گفتند:هم اکنون در نزد ما مصحفی است که همۀ قرآن در آن گرد آمده است و ما نیازی بدان نداریم،پس فرمود:هلا به خدا سوگند آن را پس از امروز خود نخواهید دید تا هرگز همانا بر من بایست که شما را بدان گزارش دهم هنگامی که فراهمش کردم تا آن را بخوانید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 475 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

23-«سالم بن سلمه»گوید:مردی برای امام صادق علیه السّلام چند کلمه از قرآن خواند که من گوش می کردم و به روشی نبود که مردم می خوانند،امام صادق علیه السّلام به او فرمود:از این قرائت خودداری کن و چنان قرائت کن که مردم امروزه قرائت می کنند تا امام قائم علیه السّلام ظهور کند و هرگاه امام قائم(عج)ظهور کرد،کتاب خدای عزّ و جلّ را بر حدّ و قرار خود خواهد خواند و آن مصحفی را که علی علیه السّلام نوشته بود بیرون آورد و فرمود: علی علیه السّلام این مصحف را برای مردم نوشته بود بیرون آورد هنگامی که از آن فراغت یافت و آن را نوشت و به آنها فرمود:این است کتاب خدای عزّ و جلّ چنانچه آن را بر محمد صلّی اللّه علیه و اله نازل کرده است و من آن را از دو لوح فراهم آوردم،در پاسخ او گفتند:هم اکنون در نزد ما مصحفی است که همۀ قرآن در آن گرد آمده است و ما نیازی به آن نداریم،پس فرمود: همانا به خدا سوگند پس از امروز آن را نخواهید دید همانا بر من لازم بود که شما را به آن گزارش دهم هنگامی که فراهمش کردم تا آن را بخوانید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 777 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. من اللوحین لعله علیه السلام فی زمان الرسول صلی الله علیه و آله و سلم کتبه علی لوحین فجمع منها، أو المراد لوح الخاطر و لوح الدفاتر، أو المراد اللوح المحفوظ و لوح المحو و الإثبات، أو الأرضی و السماوی و الله یعلم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 523 

*****

25- الحدیث

25/3593. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ صَفْوَانَ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ الاْءَعْرَجِ، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنِ الرَّجُلِ یَقْرَأُ الْقُرْآنَ، ثُمَّ یَنْسَاهُ، ثُمَّ یَقْرَؤُهُ(11)، ثُمَّ یَنْسَاهُ، أَ عَلَیْهِ(12) فِیهِ حَرَجٌ؟ فَقَالَ (13): «لاَ».(14)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سعید بن عبد اللّٰه اعرج گوید: از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم از مردی که قرآن را میخواند سپس فراموش کند، و باز میخواند و فراموش میکند آیا بر او گناهی هست؟ فرمود: نه.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 445 

*****

[ترجمه کمره ای] :

24-از سعید بن عبد اللّٰه اعرج،گوید:از امام صادق(علیه السّلام) پرسیدم از مردی که قرآن را می آموزد و سپس آن را فراموش می کند و باز بیاموزد و باز هم آن را فراموش می کند،بر او گناهی است؟ در پاسخ فرمود:نه.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 477 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

24-«سعید بن عبد اللّه اعرج»،گوید:از امام صادق علیه السّلام پرسیدم از مردی که قرآن را می آموزد و سپس آن را فراموش می کند و باز بیاموزد و بازهم فراموش می کند،بر او گناهی است؟

در پاسخ فرمود:نه.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 779 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 524 

*****

ص: 672


1- 2 . هکذا فی «ص ، بر ، بس» والوافی . وفی البصائر : «مه ، مه» . وفی سائر النسخ والمطبوع : - «مه» .
2- 3 . فی «د» : «قرئ».
3- 4 . الظاهر أنّه من کلام الراوی والضمیر المستتر راجع إلی الصادق علیه السلام .
4- 5 . یحتمل کونه مصدرا معطوفا علی الضمیر المجرور.
5- 6 . فی «ز» : - «لهم» .
6- 7 . فی «ز ، بر ، بف» : «کما اُنزل» بدل «کما أنزله اللّه» .
7- 8 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بس» : - «و» .
8- 9 . هکذا فی «ص ، بر ، بف» وحاشیة «د» والوافی والبصائر . وفی سائر النسخ والمطبوع : «من» .
9- 10 . فی «بر ، بف» : «فقال» .
10- 11 . بصائر الدرجات، ص 193، ح 3، عن محمّد بن الحسین، عن عبدالرحمن بن أبی نجران، عن هاشم، عن سالم بن أبی سلمة، مع اختلاف یسیر الوافی، ج 9، ص 1777، ح 9087؛ الوسائل، ج 6، ص 162، ح 7630، إلی قوله : «وأخرج المصحف الذی کتبه علیّ علیه السلام ».
11- 1 . فی الوافی : «یقرأ» .
12- 2 . فی «ب ، بس» : «علیه» بدون همزة الاستفهام .
13- 3 . فی الوافی : «اُرید بنفی الحرج عدم ترتّب العقاب علیه ، فلا ینافی الحرمان به عن الدرجة الرفیعة فی الجنّة» .
14- 4 . الوافی، ج 9، ص 1715، ح 8990؛ الوسائل، ج 6، ص 195، ح 7713 .

26- الحدیث

26/3594. عَلِیٌّ(1)، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَیْمَانَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ أَبِی علیه السلام : مَا ضَرَبَ رَجُلٌ الْقُرْآنَ بَعْضَهُ بِبَعْضٍ إِلاَّ کَفَرَ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

25-امام صادق علیه السّلام روایت کرده که پدرم فرمود:

هیچ مردی قرآن را برهم نزده است جز اینکه کافر شده.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 779 

*****

[ترجمه مصطفوی] :

(این حدیث مانند حدیث از همین باب است که با توضیحی که داشت گذشت).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 445 

*****

[ترجمه کمره ای] :

25-از امام صادق(علیه السّلام)که پدرم فرمود: هیچ مردی قرآن را بر هم نزده است جز اینکه کافر شده.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 477 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 524 

*****

27- الحدیث

27/3595 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی جَمِیعاً، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ جَمِیلٍ، عَنْ سَدِیرٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «سُورَةُ الْمُلْکِ هِیَ الْمَانِعَةُ تَمْنَعُ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَ هِیَ مَکْتُوبَةٌ فِی التَّوْرَاةِ: سُورَةَ الْمُلْکِ، وَ(3) مَنْ قَرَأَهَا فِی لَیْلَتِهِ(4) فَقَدْ أَکْثَرَ وَ أَطَابَ، وَ لَمْ یُکْتَبْ(5) مِنَ الْغَافِلِینَ . وَ إِنِّی لاَءَرْکَعُ بِهَا بَعْدَ عِشَاءِ الاْآخِرَةِ وَ أَنَا جَالِسٌ، وَ إِنَّ وَالِدِی علیه السلام کَانَ یَقْرَؤُهَا فِی یَوْمِهِ وَ لَیْلَتِهِ، وَ مَنْ قَرَأَهَا إِذَا دَخَلَ عَلَیْهِ(6) فِی قَبْرِهِ نَاکِرٌ وَ نَکِیرٌ مِنْ قِبَلِ رِجْلَیْهِ، قَالَتْ رِجْلاَهُ لَهُمَا: لَیْسَ(7) لَکُمَا إِلی مَا قِبَلِی سَبِیلٌ، قَدْ کَانَ هذَا الْعَبْدُ یَقُومُ عَلَیَّ، فَیَقْرَأُ سُورَةَ الْمُلْکِ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ ، وَ إِذَا(8) أَتَیَاهُ مِنْ قِبَلِ جَوْفِهِ، قَالَ لَهُمَا: لَیْسَ لَکُمَا إِلی مَا قِبَلِی سَبِیلٌ، قَدْ کَانَ هذَا(9) الْعَبْدُ أَوْعَانِی سُورَةَ الْمُلْکِ، وَ إِذَا(10) أَتَیَاهُ مِنْ قِبَلِ لِسَانِهِ، قَالَ لَهُمَا:

لَیْسَ لَکُمَا(11) إِلی مَا قِبَلِی سَبِیلٌ، قَدْ کَانَ هذَا الْعَبْدُ یَقْرَأُ بِی(12) فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ سُورَةَ

ص: 673


1- 5 . فی «ب» : + «بن إبراهیم» .
2- 6 . راجع: ح 18 من هذا الباب ومصادره الوافی، ج 9، ص 1783، ح 9091 ؛ الوسائل، ج 27، ص 183، ح 33553.
3- 7 . فی الوافی : - «و» .
4- 8 . فی «ز ، بر» والوافی : «لیلة» . وفی «بف» : «لیله» .
5- 9 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی والوسائل . وفی المطبوع : + «بها» .
6- 10 . فی «بس» : - «علیه» .
7- 11 . فی حاشیة «ج» : «لیست» ، و« سبیل» ممّا یذکّر ویؤنّث .
8- 12 . فی «ب» : «وإذ» . وفی «ز» وحاشیة «ج» : «فإذا» .
9- 13 . فی الوسائل : - «هذا» .
10- 14 . فی «ب» : «وإذ» .
11- 1 . فی «بر» : - «لکما» .
12- 2 . فی «ص ، بف» : «یُقرئنی» .

الْمُلْکِ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: سورۀ ملک سورۀ مانعه (یعنی جلوگیر) است، که از عذاب قبر جلوگیری کند، و در تورات نیز بنام سورۀ ملک نوشته شده و هر که آن را در شب بخواند عمل بسیار و پاکیزه ای انجام داده، و در آن شب با خواندن آن از غافلان نوشته نشود، و من در حالی که نشسته ام پس از نماز عشاء در رکوع آن را میخوانم (شاید مقصود رکوع نماز و تیره باشد) و پدرم علیه السلام آن را در هر روز و شب میخواند و هر که آن را بخواند (همین که از دنیا رفت) و در گورش نکیر و منکر بر او درآیند از طرف پایش که آیند پاهایش بآن دو گویند: از این طرف راه نیست چون این بنده بروی ما می ایستاد و در هر روز و شب سورۀ ملک را میخواند، و چون از سوی شکمش درآیند، بآن دو گوید: از این طرف راه نیست، زیرا این بنده سورۀ ملک را در من جای داده، و چون از جانب زبان (و سرش) درآیند، زبان گوید: از این طرف راه نیست چون این بنده بوسیلۀ من هر روز و هر شب سورۀ ملک را میخواند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 445 

*****

[ترجمه کمره ای] :

26-از سدیر،از امام باقر(علیه السّلام)فرمود: سورۀ ملک است که جلوگیر است،از عذاب قبر جلوگیری کند و در تورات به نام سورۀ ملک نوشته شده،و هر کس آن را در شبش بخواند،کار بسیار و پاکیزه ای کرده است و از غافلان نوشته نشود به وسیلۀ خواندن آن،و من آن را قبل از رکوع بعد از نماز عشاء آخرین نماز شبانه روز می خوانم در هنگامی که نشسته ام(ظاهراً در نماز و تیره باشد)و پدرم آن را در هر روز و هر شب می خواند و هر که آن را بخواند هر گاه ناکر و نکیر(دو فرشته بازپرس در گور)از سوی دو پایش بر او در گورش در آیند دو پایش بدانها گویند:از سوی من راهی ندارید زیرا این بنده به روی من می ایستاد و در هر شب و روز سورۀ ملک را می خواند و هر گاه از سوی شکمش نزد او آیند،به آنها گوید:از سوی من برای شماها راهی نیست،این بنده سورۀ ملک را در من جای داده و هر گاه از سوی زبانش نزد او آیند،زبانش به آنها گوید:برای شما از سوی من راهی نیست،هر آینه این بنده با من در هر روز و شب سورۀ ملک را خوانده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 477 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

26-«سدیر»،از امام باقر علیه السّلام نقل می کند که فرمود:

سورۀ ملک جلوگیرکننده از عذاب قبر است و در تورات به نام سورۀ ملک نوشته شده،و هرکس آن را در شب بخواند عمل بسیار پاکیزه یی انجام داده است و از غافلان به شمار نمی رود،و من آن را قبل از رکوع بعد از نماز عشاء آخرین نماز شبانه روز را می خوانم در هنگامی که نشسته ام(ظاهرا در نماز و تیره باشد)و پدرم آن را در هر روز و هر شب می خواند و هرکس آن را بخواند هرگاه نکیر و منکر(دو فرشته بازپرس در گور)از سوی دو پایش بر او در گورش درآیند دو پایش به آنها گوید: از سوی من راهی ندارید زیرا این بنده به روی من می ایستاد و در هر شب و روز سورۀ ملک را می خواند و هرگاه از سوی شکمش نزد او آیند،به آنها گوید:از سوی من برای شماها راهی نیست،این بنده سورۀ ملک را در من جای داده و هرگاه از سوی زبانش نزد او آیند،زبانش به آنها گوید:برای شما از سوی من راهی نیست،هر آینه این بنده به وسیله من در هر روز و شب سورۀ ملک را خوانده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 779 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 524 

*****

28- الحدیث

2 / 634

28/3596 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ فَرْقَدٍ(2) وَ الْمُعَلَّی بْنِ خُنَیْسٍ، قَالاَ:

کُنَّا عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام وَ مَعَنَا رَبِیعَةُ الرَّأْیِ، فَذَکَرْنَا(3) فَضْلَ(4) الْقُرْآنِ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنْ کَانَ ابْنُ مَسْعُودٍ لاَ یَقْرَأُ عَلی قِرَاءَتِنَا، فَهُوَ ضَالٌّ» فَقَالَ رَبِیعَةُ: ضَالٌّ؟! فَقَالَ : «نَعَمْ، ضَالٌّ(5)». ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «أَمَّا نَحْنُ، فَنَقْرَأُ(6) عَلی قِرَاءَةِ أُبَیٍّ(7)» .(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبد اللّٰه بن فرقد و معلی بن خنیس گویند: ما در خدمت حضرت صادق علیه السلام بودیم و ربیعة الرأی نیز با ما بود، پس ربیعه فضیلت قرآن را یادآور شد، حضرت صادق علیه السلام فرمود: اگر ابن مسعود مطابق قرائت ما نمیخواند او گمراهست ربیعه گفت: گمراهست؟ فرمود: آری گمراه است، سپس حضرت صادق علیه السلام فرمود: اما ما مطابق قرائت ابی قرآن را میخوانیم.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 445 

*****

[ترجمه کمره ای] :

27-از عبد اللّٰه بن فرقد و معلی بن خنیس،گویند:ما در نزد امام صادق(علیه السّلام)بودیم و ربیعة الرأی هم با ما بود و فضیلت قرآن را یاد آور شدیم،امام صادق(علیه السّلام)فرمود:اگر ابن مسعود به روش قرائت ما قرآن را نمی خواند،او گمراه است،ربیعة الرأی گفت: گم راه است؟فرمود:آری گم راه است،سپس امام صادق(علیه السّلام) فرمود:اما ما به روش قرائت اُبیّ قرآن را می خوانیم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 479 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

27-«عبد اللّه بن فرقد»و«معلی بن خنیس»،گویند:ما در نزد امام صادق علیه السّلام بودیم و«ربیعة الرأی»هم با ما بود و فضیلت قرآن را یادآور شدیم،امام صادق علیه السّلام فرمود:اگر ابن مسعود به روش قرائت ما قرآن را نمی خواند، گمراه بود،ربیعة الرأی گفت:گمراه است؟فرمود:آری گمراه است. سپس امام صادق علیه السّلام فرمود:اما ما به روش قرائت ابیّ قرآن را می خوانیم.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 781 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول و لعله علیه السلام اتقی ربیعة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 524 

*****

29- الحدیث

29/3597. عَلِیُّ بْنُ الْحَکَمِ(9)، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ(10):

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ الْقُرْآنَ الَّذِی جَاءَ بِهِ جَبْرَئِیلُ علیه السلام إِلی(11) مُحَمَّدٍ(12) صلی الله علیه و آله

ص: 674


1- 3 . الوافی، ج 9، ص 1758، ح 9065؛ الوسائل، ج 6، ص 234، ح 7818 .
2- 4 . فی الوسائل : «داود بن فرقد» .
3- 5 . فی «بر» والوافی : «فذکر» .
4- 6 . فی «ج ، ص ، بر ، بس ، بف» والوافی : - «فضل» .
5- 7 . فی «ز» : - «ضالّ» .
6- 8 . فی الوسائل : «فنقرؤه».
7- 9 . فی «ص» : «أبی» . واستبعده الفیض جدّا فی الوافی ، واستفاد من هذا الحدیث أنّ قراءة اُبیّ بن کعب موافقة لقراءة أهل البیت علیهم السلام إلاّ أنّه الیوم غیر مضبوطة عندنا . وأمّا المازندرانی فإنّه قال : «ضبط اُبیّ فی بعض النسخ بضمّ الهمزة ، وفتح الباء وشدّ الیاء، فقیل : إنّه علیه السلام قال ذلک تقیّة من ربیعة» ونحوه قال المجلسی .
8- 10 . الوافی، ج 9، ص 1776، ح 9085؛ الوسائل، ج 6، ص 163، ح 7633 ، ملخّصا .
9- 11 . السند معلّق علی سابقه ، ویروی عن علیّ بن الحکم ، محمّد بن یحیی ، عن أحمد بن محمّد .
10- 12 . فی «ج ، ز» : «هارون بن مسلم» . وهو سهو ؛ فإنّ هارون بن مسلم هو هارون بن مسلم بن سعدان ، کان من أصحاب أبی محمّد العسکری وأبی الحسن الثالث علیهماالسلام ، ولم تثبت روایته عن أبی عبداللّه علیه السلام . بل روی عن رجال أبی عبداللّه علیه السلام . راجع : رجال النجاشی ، ص 438 ، الرقم 1180 ؛ رجال البرقی ، ص 60 ؛ الفهرست للطوسی ، ص 496 ، الرقم 785 . أضف إلی ذلک أنّا لم نجد روایة علیّ بن الحکم عن هارون بن مسلم فی موضع ، بل أکثَر علیّ من الروایة عن هشام بن سالم . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 11 ، ص 617 _ 618 .
11- 1 . فی «ز» وحاشیة «ج» والوافی : «علی» .
12- 2 . فی شرح المازندرانی : «النبیّ» .

سَبْعَةَ آلاَفِ(1) آیَةٍ».(2)

تَمَّ کِتَابُ فَضْلِ الْقُرْآنِ بِمَنِّهِ وَ جُودِهِ، وَ یَتْلُوهُ کِتَابُ الْعِشْرَةِ(3).

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: قرآنی که جبرئیل برای محمد (صلّی الله علیه و آله) آورد هفده هزار آیه بوده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 446 

*****

[ترجمه کمره ای] :

28-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: راستی قرآنی که جبرئیل برای محمد(صلّی الله علیه و آله) آورده است هفده هزار آیه بوده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 479 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

28-امام صادق علیه السّلام فرمود:راستی قرآنی که جبرئیل برای محمد صلّی اللّه علیه و اله آورده است هفده هزار آیه بوده است.

به نام خداوند بخشاینده مهربان

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 781 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق. و فی بعض النسخ عن هشام بن سالم موضع هارون بن مسلم، فالخبر صحیح و لا یخفی أن هذا الخبر و کثیر من الأخبار الصحیحة صریحة فی نقص القرآن و تغییره، و عندی أن الأخبار فی هذا الباب متواترة معنی، و طرح جمیعها یوجب رفع الاعتماد عن الأخبار رأسا بل ظنی أن الأخبار فی هذا الباب لا یقصر عن أخبار الإمامة فکیف یثبتونها بالخبر. فإن قیل: إنه یوجب رفع الاعتماد علی القرآن لأنه إذا ثبت تحریفه ففی کل آیة یحتمل ذلک و تجویزهم علیهم السلام علی قراءة هذا القرآن و العمل به متواتر معلوم إذ لم ینقل من أحد من الأصحاب أن أحدا من أئمتنا أعطاه قرانا أو علمه قراءة، و هذا ظاهر لمن تتبع الأخبار، و لعمری کیف یجترئون علی التکلفات الرکیکة فی تلک الأخبار مثل ما قیل فی هذا الخبر إن الآیات الزائدة عبارة عن الأخبار القدسیة أو کانت التجزیة بالآیات أکثر و فی خبر لم یکن أن الأسماء کانت مکتوبة علی الهامش علی سبیل التفسیر و الله تعالی یعلم و قال السید حیدر الآملی فی تفسیره أکثر القراء ذهبوا إلی أن سور القرآن بأسرها مائة و أربعة عشر سورة و إلی أن آیاته ستة آلاف و ستمائة و ست و ستون آیة و إلی أن کلماته سبعة و سبعون ألفا و أربعمائة و سبع و ثلاثون کلمة، و إلی أن حروفه ثلاثمائة آلاف و اثنان و عشرون ألفا و ستمائة و سبعون حرفا و إلی أن فتحاته ثلاثة و تسعون ألفا و مائتان و ثلاثة و أربعون فتحة، و إلی أن ضماته أربعون ألفا و ثمان مائة و أربع ضمات و إلی أن کسراته تسع و ثلاثون ألفا و خمسمائة و ستة و ثمانون کسرة، و إلی أن تشدیداته تسعة عشر ألفا و مائتان و ثلاثة و خمسون تشدیدة، و إلی أن مداته ألف و سبعمائة و أحد و سبعون مده و إلی أن همزاته ثلاث آلاف و مائتان و ثلاث و سبعون همزة و إلی أن ألفاته ثمانیة و أربعون ألفا و ثمان مائة و اثنان و سبعون ألفا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 525 

*****

ص: 675


1- 3 . هکذا فی «بر، جس» والوافی. وفی سائر النسخ والمطبوع : «سبعة عشر ألف» . وقال المحقّق الشعرانی : «أقول : أمّا کلمة سبعة عشر ألف آیة فی هذا الخبر ، فکلمة «عشر» زیدت قطعا من بعض النسّاخ أو الرواة . وسبعة آلاف تقریب ، کما هو معروف فی إحصاءالاُمور لغرض آخر غیر بیان العدد، کما یقال : أحادیث الکافی ستّة عشر ألف ، والمقصود بیان الکثرة والتقریب ، لاتحقیق العدد ؛ فإنّ عدد آی القرآن بین الستّة والسبعة آلاف» . وللمزید راجع : شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 76 .
2- 4 . الوافی، ج 9، ص 1780، ح 9089.
3- 5 . فی النسخ بدل «بمنّه وجوده . ویتلوه کتاب العشرة» : عبارات مختلفة ، والظاهر أنّها من النسّاخ .

ص: 676

کتاب العشرة

اشاره

ص: 677

ص: 678

2 / 311

بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ(1)

[ 8 ]

کِتَابُ الْعِشْرَةِ

1-بَابُ مَا یَجِبُ مِنَ الْمُعَاشَرَةِ

1- الحدیث

1/3598 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ، عَنْ مُرَازِمٍ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «عَلَیْکُمْ بِالصَّلاَةِ فِی الْمَسَاجِدِ، وَ حُسْنِ الْجِوَارِ لِلنَّاسِ(2)، وَ إِقَامَةِ الشَّهَادَةِ، وَ حُضُورِ الْجَنَائِزِ؛ إِنَّهُ لاَ بُدَّ لَکُمْ مِنَ النَّاسِ ، إِنَّ أَحَداً لاَ یَسْتَغْنِی عَنِ النَّاسِ حَیَاتَهُ(3)، وَ النَّاسُ لاَ بُدَّ لِبَعْضِهِمْ(4) مِنْ بَعْضٍ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

مرازم گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: بر شما باد بنماز در مسجدها، و به نیکی به همسایگان، و ادای شهادت، و حاضر شدن در تشییع جنازه ها، زیرا شما ناچارید از زیستن با مردم، و براستی کسی نیست که تا زنده است از مردم بی نیاز باشد و ناچار مردم باید با همدیگر سازش داشته باشند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 447 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از مرازم گوید:امام صادق(علیه السّلام)فرمود:بچسبید به نماز خواندن در مسجدها(یعنی در جماعت مسلمانان شرکت کنید) و به خوشی همسایۀ مردم باشید،و در محاکم ادای گواهی کنید و برای تشییع جنازه ها حاضر شوید،راستش این است که مردم برای زندگانی شما لازمند،راستی کسی نیست که تا زنده است از مردم بی نیاز باشد و وجود مردم برای یک دیگر لازم است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 483 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«مرازم»می گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:بر شما باد به نماز خواندن در مسجدها(یعنی در جماعت مسلمانان شرکت کنید)و به نیکی به همسایگان و ادای شهادت و حضور در تشییع جنازه ها زیرا شما ناچارید در زیستن با مردم و براستی کسی نیست که تا زنده است از مردم بی نیاز باشد و مردم بناچار باید با یکدیگر سازش داشته باشند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 783 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 527 

*****

2- الحدیث

2/3599. مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ، عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ؛ وَأَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ جَمِیعاً، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیی، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : کَیْفَ یَنْبَغِی لَنَا أَنْ نَصْنَعَ فِیمَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَ قَوْمِنَا، وَ فِیمَا

ص: 679


1- 1 . فی «بس» : + «وبه ثفتی» .
2- 1 . فی «ز» : «إلی الناس» .
3- 2 . فی الأمالی : + «فأمّا نحن نأتی جنائزهم ، وإنّما ینبغی لکم أن تصنعوا مثل ما یصنع من تأتمّون به» .
4- 3 . فی حاشیة «ج» : «لبعض» .
5- 4 . الأمالی للمفید، ص 185، المجلس 23، ح 12، بسنده عن علیّ بن حدید، مع زیادة فی آخره الوافی، ج 5، ص 523، ح 2493؛ الوسائل، ج 12، ص 6، ح 15499.

بَیْنَنَا(1) وَ بَیْنَ خُلَطَائِنَا مِنَ النَّاسِ؟

قَالَ : فَقَالَ : «تُوءَدُّونَ الاْءَمَانَةَ إِلَیْهِمْ، وَ تُقِیمُونَ(2) الشَّهَادَةَ لَهُمْ وَ عَلَیْهِمْ، وَ تَعُودُونَ(3) مَرْضَاهُمْ، وَ تَشْهَدُونَ جَنَائِزَهُمْ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

معاویة بن وهب گوید: بحضرت صادق علیه السلام عرضکردم: چگونه برای ما با مردمی که با ما آمیزش دارند شایسته است رفتار کنیم؟ گوید که در پاسخ فرمود: امانت آنها را بایشان بپردازید، و (در هنگام نیاز) گواهی بر سود و زیانشان بدهید، و بیمارانشان را عیادت کنید و در جنازۀ مرده هاشان حاضر شوید (و در مراسم تشییع و دفن و کفن آنها شرکت کنید).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 447 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از معاویة بن وهب گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم:ما در میان خود و هم مذهبان خود و با مردم دیگری که با ما آمیزش دارند شایسته است چه کنیم؟ گوید:در پاسخ فرمود:امانت آنها را بپردازید و گواهی حق بر سود و زیانشان بدهید و بیمارانشان را عیادت کنید و بر سرِ جنازۀ مرده هاشان حاضر شوید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 483 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-معاویة بن وهب می گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:ما در میان همکیشان خود و با مردم دیگری که با ما آمیزش دارند شایسته است چکار کنیم؟

گوید:در پاسخ فرمود:امانت آنها را بپردازید و بر سود و زیانشان گواهی دهید و بیمارانشان را عیادت نمائید و برای تشییع جنازه های آنان حاضر شوید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 785 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 527 

*****

3- الحدیث

3/3600 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ جَمِیعاً، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ حَبِیبٍ الْخَثْعَمِیِّ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «عَلَیْکُمْ بِالْوَرَعِ وَ الاِجْتِهَادِ، وَ اشْهَدُوا الْجَنَائِزَ، وَ عُودُوا الْمَرْضی، وَ احْضُرُوا مَعَ قَوْمِکُمْ مَسَاجِدَکُمْ(5)، وَ أَحِبُّوا لِلنَّاسِ مَا تُحِبُّونَ لاِءَنْفُسِکُمْ، أَ مَا یَسْتَحْیِی الرَّجُلُ مِنْکُمْ أَنْ یَعْرِفَ جَارُهُ حَقَّهُ، وَ لاَ یَعْرِفَ حَقَّ جَارِهِ؟».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حبیب خثعمی گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام که میفرمود: بر شما باد به پارسائی و کوشش در اطاعت، و بر سر جنازه ها حاضر شوید، و بیمارها را عیادت کنید و با مردم در مساجد حضور بهمرسانید، و برای مردم چیزی را دوست دارید که برای خودتان دوست دارید، آیا شرم نکند یکی از شما که همسایه اش حق او را بشناسد ولی او حق همسایه اش را نشناسد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 448 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از حبیب خثعمی گوید:شنیدم امام صادق(علیه السّلام)می فرمود: بچسبید به ورع و کوشش در طاعت و بر سرِ جنازه ها حاضر شوید و بیمارها را عیادت کنید و با قومِ خودتان به مسجدها بروید و برای همۀ مردم بخواهید آنچه را برای خودتان می خواهید،آیا یکی از شماها شرم ندارد که همسایه اش حقِّ او را بشناسد و رعایت کند و او حقّ همسایۀ خود را نشناسد؟.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 485 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-«حبیب خثعمی»گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:بر شما باد پارسائی و کوشش در طاعت و بر سر جنازه ها حاضر شوید و بیماران را عیادت کنید و با مردم به مساجد حاضر شوید و برای همۀ مردم بخواهید آنچه را که برای خود می خواهید،آیا یکی از شماها شرم ندارد که همسایه اش حقّ او را بشناسد و رعایت کند و او حقّ همسایۀ خود را نشناسد؟

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 785 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 528 

*****

4- الحدیث

2 / 636

4/3601 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ، قَالَ:

قُلْتُ لَهُ: کَیْفَ یَنْبَغِی لَنَا أَنْ نَصْنَعَ فِیمَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَ قَوْمِنَا، وَ بَیْنَ خُلَطَائِنَا مِنَ النَّاسِ مِمَّنْ لَیْسُوا عَلی أَمْرِنَا؟

قَالَ : «تَنْظُرُونَ إِلی أَئِمَّتِکُمُ الَّذِینَ تَقْتَدُونَ بِهِمْ، فَتَصْنَعُونَ مَا یَصْنَعُونَ؛ فَوَ اللّهِ،

ص: 680


1- 1 . فی «ب» : - «وفیما بیننا» .
2- 2 . فی «ز» : «ویقیمون» .
3- 3 . فی «ز» : «ویعودون» .
4- 4 . الوافی، ج 5، ص 523، ح 2494؛ الوسائل، ج 12، ص 5، ح 15495 .
5- 5 . فی «بف» : «مساجدهم» .
6- 6 . الکافی، کتاب الروضة ، ح 14936، عن محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن خالد والحسین بن سعید جمیعا، عن النضر بن سوید، عن یحیی الحلبیّ، عن عبداللّه بن مسکان، عن حبیب، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی أوّله. الخصال، ص 7، باب الواحد، ح 23، بسنده عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن خالد البرقی، عن القاسم بن محمّد الجوهری، وتمام الروایة فیه : «أحبّوا للناس ما تحبّون لأنفسکم». راجع: تفسیر العیّاشی، ج 1، ص 376، ح 91 الوافی، ج 5، ص 524، ح 2497؛ الوسائل، ج 12، ص 6، ح 15498 .

إِنَّهُمْ لَیَعُودُونَ مَرْضَاهُمْ، وَ یَشْهَدُونَ جَنَائِزَهُمْ، وَ یُقِیمُونَ الشَّهَادَةَ لَهُمْ وَ عَلَیْهِمْ، وَ یُوءَدُّونَ الاْءَمَانَةَ إِلَیْهِمْ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

معاویة بن وهب گوید: بحضرت عرضکردم: چگونه شایسته است برای ما که با قوم خود (یعنی شیعیان) و مردمانی که با ما آمیزش دارند و شیعه نیستند رفتار کنیم؟ فرمود: نگاه کنید به پیشوایان خود آنان که از آنها پیروی کنید و هر طور آنها رفتار کنند شما نیز همان طور رفتار کنید، بخدا سوگند آنها عیادت بیمارانشان را میکنند، و بر سر جنازه هاشان حاضر گردند و بسود و زیان آنها گواهی دهند و امانتهای آنها را بآنها رد کنند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 448 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از معاویة بن وهب گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم: چگونه سزاوار است که ما با قوم خود و مردمی که با آنها معاشرت داریم و هم مذهبِ ما نیستند عمل کنیم؟ فرمود:به امامانِ خود که از آنها پیروی می کنید نگاه کنید و آن کار را که آنها را می کنند،بخدا سوگند که امامان شما بیمارانِ آنها را عیادت می کنند و به جنازه های آنها حاضر می شوند و بر سود و زیانِ آنها گواهی می دهند و امانتِ آنها را به آنها می پردازند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 485 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-معاویة بن وهب می گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:لازم است بدانیم که ما با شیعیان خود که با مردی که با ما آمیزش دارند چگونه رفتار کنیم؟

فرمود:به امامان خود که از آن ها پیروی می کنید بنگرید و هر کاری که آنها انجام می دهند شما نیز انجام دهید آنها به خدا سوگند که پیشوایان شما از بیماران عیادت می کنند و بر جنازه های آنها حاضر می شوند و بر سود و زیان آنها گواهی می دهند و امانت آنها را به آنها برمی گردانند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 785 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 528 

*****

5- الحدیث

5/3602. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ، عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیی، عَنْ أَبِی أُسَامَةَ زَیْدٍ الشَّحَّامِ، قَالَ :

قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «اقْرَأْ عَلی مَنْ تَری أَنَّهُ یُطِیعُنِی(2) مِنْهُمْ وَ یَأْخُذُ بِقَوْلِیَ السَّلاَمَ، وَ أُوصِیکُمْ بِتَقْوَی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ الْوَرَعِ فِی دِینِکُمْ، وَ الاِجْتِهَادِ لِلّهِ، وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ، وَ أَدَاءِ الاْءَمَانَةِ ، وَ طُولِ السُّجُودِ، وَ حُسْنِ الْجِوَارِ(3)؛ فَبِهَذَا جَاءَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله ، أَدُّوا(4) الاْءَمَانَةَ إِلی مَنِ ائْتَمَنَکُمْ عَلَیْهَا ، بَرّاً أَوْ(5) فَاجِراً(6) ، فَإِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ(7) یَأْمُرُ بِأَدَاءِ الْخَیْطِ ، وَ الْمِخْیَطِ؛ صِلُوا عَشَائِرَکُمْ، وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ(8)، وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ، وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ؛ فَإِنَّ(9) الرَّجُلَ مِنْکُمْ إِذَا وَرِعَ فِی دِینِهِ، وَ صَدَقَ الْحَدِیثَ، وَ أَدَّی الاْءَمَانَةَ، وَ حَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ النَّاسِ، قِیلَ: هذَا جَعْفَرِیٌّ، فَیَسُرُّنِی(10) ذلِکَ، وَ یَدْخُلُ عَلَیَّ مِنْهُ السُّرُورُ، وَ قِیلَ: هذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ؛ وَ إِذَا(11) کَانَ عَلی غَیْرِ ذلِکَ، دَخَلَ عَلَیَّ بَلاَوءُهُ وَ عَارُهُ، وَ قِیلَ: هذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ؛ فَوَ اللّهِ(12)، لَحَدَّثَنِی أَبِی علیه السلام أَنَّ الرَّجُلَ کَانَ یَکُونُ فِی الْقَبِیلَةِ مِنْ شِیعَةِ عَلِیٍّ علیه السلام ، فَیَکُونُ زَیْنَهَا: آدَاهُمْ لِلاْءَمَانَةِ، وَ أَقْضَاهُمْ لِلْحُقُوقِ، وَ أَصْدَقَهُمْ لِلْحَدِیثِ، إِلَیْهِ(13) وَصَایَاهُمْ

ص: 681


1- 1 . الوافی، ج 5، ص 523، ح 2495؛ الوسائل، ج 12، ص 6، ح 15497 .
2- 2 . فی «ب» : «لیطیعنی» . وفی الوافی : «أن یطیعنی» .
3- 3 . فی «ب» : «الجواب» .
4- 4 . فی «ج ، ز ، بف» : «وأدّوا» .
5- 5 . فی «بس» : «و» .
6- 6 . فی «بف» : «من برّ أو فاجرٍ» .
7- 7 . فی «ب» : - «کان» .
8- 8 . فی «ب» : «جنائزکم» .
9- 9 . فی «بف» : «وإنّ» .
10- 10 . فی «بس» : «فبشّرنی» .
11- 11 . فی «ز» وحاشیة «ج» : «وإن» .
12- 12 . فی «ب ، ز ، بس ، بف» والوافی والوسائل : «واللّه» .
13- 13 . فی «ب» : «وإلیه» .

وَ وَدَائِعُهُمْ، تُسْأَلُ(1) الْعَشِیرَةُ عَنْهُ(2)، فَتَقُولُ(3): مَنْ مِثْلُ فُلاَنٍ؟ إِنَّهُ لاَآدَانَا(4) لِلاْءَمَانَةِ، وَ أَصْدَقُنَا لِلْحَدِیثِ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

زید شحام گوید: حضرت صادق علیه السلام بمن فرمود: بهر کس از مردم که ببینی پیروی از من کنند و بگفتار من عمل کنند سلام مرا برسان، و من بشما سفارش کنم که نسبت بخدا عز و جل تقوی داشته باشید و در دین خود پارسا باشید و در راه خدا کوشش کنید، و براستگوئی و باداء امانت و طول دادن سجده و نیکی با همسایه شما را سفارش میکنم زیرا محمد صلی اللّٰه علیه و آله همین دستورات را آورده است هر که بشما امانت سپرده باو پس بدهید نیکرفتار باشد یا بدکردار، زیرا رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله دستور میداد که سوزن و نخ را نیز بصاحبش پس دهید، و با فامیل خود پیوند داشته باشید، و بجنازۀ مرده هاشان حاضر شوید، و بیمارانشان را عیادت کنید، و حقوقشان را بپردازید، زیرا هر کس از شما که در دینش پارسا باشد و راستگو باشد و امانت را بصاحبش برگرداند و اخلاقش با مردم خوب باشد گویند: این جعفری است و این مرا شاد کند و از جانب او شاید در (دل) من آید و گویند: این روش پسندیدۀ جعفر (بن محمد) است بخدا سوگند پدرم برای من حدیث کرد که مردی از شیعیان علی علیه السلام در قبیله ای بود و زینت آن قبیله بشمار میرفت، از همۀ آنها در پرداخت امانت بهتر بود، و حقوقشان را بهتر مراعات میکرد، و در گفتار راستگوتر بود، و سفارشات و همۀ وصیتهای اهل قبیله و سپردهاشان را آنان بدو می سپردند و چون از او پرسش میکردی میگفتند: کیست مثل فلان کس؟ او در پرداخت امانت و راستگوئی از همۀ ما بهتر است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 448 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از ابی اسامه زید شحّام گوید:امام صادق(علیه السّلام)به من فرمود: به هر کدام که می دانی از من فرمان می برند و به گفتۀ من عمل می کنند سلامِ مرا برسان،و من به شما سفارش می کنم به تقوای خدای عز و جل و ورع در دیانتِ خود و کوشش برای خدا و راستگوئی و پرداخت امانت و طول دادنِ سجده و خوش همسایگی که محمد(صلّی الله علیه و آله) اینها را آورده است.امانتِ هر که به شما امانت سپرده پس دهید،خوش کردار باشد یا بدکار زیرا رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)را شیوه این بود که می فرمود:نخ و سوزنی را هم به صاحبش بپردازید.با تیرۀ خود پیوست کنید و بر سرِ جنازۀ مرده هاشان حاضر شوید و از بیمارهاشان عیادت کنید و حقوقِ آنها را بپردازید زیرا هر مردی از شماها هر گاه در دینِ خود ورع داشته باشد و راست گوید و امانت را بپردازد و با مردم خوش رفتاری کند و گفته شود این جعفری است من شاد می شوم و از او شادی بر من وارد می شود و گفته می شود این اثرِ پرورش جعفر است،به خدا سوگند که پدرم برایم باز گفت که: مردی در میان یک قبیله از شیعه های علی(علیه السّلام)بود و زیورِ آن قبیله بشمار می رفت از همه بهتر امانت را می پرداخت و حقوق را مراعات می کرد و راستگوتر بود و همه وصیّت و امانت خود را بدو می سپردند از همۀ مردم عشیره که از او پرسش می کردی می گفتند:چه کسی مانندِ فلانی است،راستی که او از همۀ ماها امانت پردازتر و راستگوتر است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 485 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-«زید شحّام»می گوید:امام صادق علیه السّلام به من فرمود:

به هرکدام که می دانی از من فرمان می برند و به گفتۀ من عمل می کنند سلام مرا برسان،و من به شما سفارش می کنم به تقوای الهی و در دین خود پارسا باشید و در راه خداوند تلاش کنید و به راستگوئی و ادای امانت و طول دادن سجده و نیکی به همسایه ها،زیرا حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله همین دستورات را آورده است هرکس به شما امانتی سپرده به او برگردانید،چه خوش کردار باشد یا بدکار زیرا شیوۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بر این بود و با فامیلهای خود پیوند داشته باشید که می فرمود:نخ و سوزنی را هم به صاحبش برگردانید و بر سر جنازۀ مرده هایشان حاضر شوید و از بیمارهایشان عیادت کنید و حقوق آنها را بپردازید زیرا هر مردی از شما هرگاه در دین خود تقوی داشته باشد و راست بگوید و امانت مردم را بپردازد و با مردم خوش رفتاری کند و گفته می شود این اثر پرورش جعفر است،به خدا سوگند که پدرم برایم باز گفت که:مردی در میان یک قبیله از شیعه های علی علیه السّلام بود و زیور آن قبیله بشمار می رفت از همه بهتر امانت را می پرداخت و حقوق را مراعات می کرد و راستگوتر بود و همه وصیّت و امانت خود را به او می سپردند،هرگاه از اعضاء فامیل دربارۀ او سئوال می کردند،می گفتند:چه کسی مانند فلانی است،راستی که او از همۀ ماها امانت پردازتر و راستگوتر است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 787 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و قال فی الصحاح أدی دینه تأدیة أی قضاه و الاسم الأداء، و قال الخیط السلک و المخیط الإبرة، و قال و هو آدی منک للأمانة بمد الألف

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 529 

*****

2 _ بَابُ حُسْنِ الْمُعَاشَرَةِ

1- الحدیث

2 / 637

1/3603 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادٍ، عَنْ حَرِیزٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، قَالَ :

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «مَنْ خَالَطْتَ، فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَکُونَ(6) یَدُکَ الْعُلْیَا(7) عَلَیْهِمْ(8)، فَافْعَلْ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن مسلم گوید: حضرت باقر علیه السلام فرمود: با هر که آمیزش داری اگر توانی دست عطایت را بسر آنها کشی و بآنها خیری برسانی بکن.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 449 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-امام باقر(علیه السّلام)فرمود:با هر که معاشرت داری،اگر توانی دست بر سر آنها داشته باشی(به آنها احسان و کمک و خدمت کنی) بکن.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 487 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام باقر علیه السّلام فرمود:با هرکس معاشری اگر بتوانی دستی بر سر آنها داشته باشی(به آنها احسان و کمک و خدمت کن)

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 789 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن. و قال فی النهایة الید العلیا خیر من السفلی هی المتعففة، و السفلی السائلة، و روی أنها المنفقة و السفلی الآخذة و قیل المانعة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 529 

*****

2- الحدیث

2/3604. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَفْصٍ، عَنْ أَبِی الرَّبِیعِ الشَّامِیِّ، قَالَ :

ص: 682


1- 1 . فی «بس» : «یسأل» .
2- 2 . فی «ز» : - «عنه» .
3- 3 . فی «بس ، بف» : «فیقول» .
4- 4 . فی الوسائل : «آدانا» .
5- 5 . الفقیه، ج 1، ص 383، ح 1128، معلّقا عن زید الشحّام، ملخّصا، مع اختلاف. تحف العقول، ص 487 ، عن الهادی علیه السلام ، إلی قوله : «وطول السجود وحسن الجوار» مع اختلاف یسیر. راجع: المحاسن: ص 18، کتاب القرائن، ح 51؛ وتفسیر العیّاشی، ج 1، ص 48، ح 65 ؛ وصفات الشیعة، ص 27، ح 38؛ والاختصاص، ص 25؛ وتحف العقول، ص 299 الوافی، ج 5، ص 524، ح 2498؛ الوسائل، ج 12، ص 5، ح 15496 .
6- 6 . فی «بف» والفقیه : «أن یکون» .
7- 7 . «الید العُلیا» : المعطیة ؛ یعنی تکون یدک المعطیة علیهم فی إیصال النفع والبرّ والصلة . راجع : الوافی ، ج 5 ، ص 529 ؛ و النهایة ، ج 5 ، ص 293 (ید) .
8- 8 . فی الکافی ، ح 3775 والزهد والمحاسن والفقیه : «علیه» .
9- 9 . الکافی، کتاب العشرة ، باب حسن الصحابة وحقّ الصاحب فی السفر، ح 3775. وفی المحاسن، ص 358، کتاب السفر، ح 69، عن أبیه، عن حمّاد ، عن حریز، عن محمّد بن مسلم. الفقیه، ج 2، ص 275، ح 2427، معلّقا عن محمّد بن مسلم. وفی الکافی، کتاب الإیمان والکفر، باب حسن الخلق، ح 1758؛ والزهد، ص 90، ح 65، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع زیادة فی آخره. تحف العقول، ص 395، عن موسی بن جعفر علیه السلام ، ضمن وصیّته لهشام، وفی الثلاثة الأخیرة مع اختلاف یسیر الوافی، ج 5، ص 529، ح 2505؛ الوسائل، ج 12، ص 9، ح 15505 .

دَخَلْتُ عَلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، وَ الْبَیْتُ غَاصٌّ بِأَهْلِهِ، فِیهِ الْخُرَاسَانِیُّ وَ الشَّامِیُّ وَ مِنْ أَهْلِ الاْآفَاقِ، فَلَمْ أَجِدْ مَوْضِعاً أَقْعُدُ فِیهِ، فَجَلَسَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام وَ کَانَ مُتَّکِئاً، ثُمَّ قَالَ : «یَا شِیعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ، اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یَمْلِکْ نَفْسَهُ عِنْدَ غَضَبِهِ، وَ مَنْ لَمْ یُحْسِنْ صُحْبَةَ مَنْ صَحِبَهُ، وَ مُخَالَقَةَ مَنْ خَالَقَهُ(1)، وَ مُرَافَقَةَ مَنْ رَافَقَهُ، وَ مُجَاوَرَةَ مَنْ جَاوَرَهُ، وَ مُمَالَحَةَ(2) مَنْ مَالَحَهُ؛ یَا شِیعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ، اتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ، وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ(3)».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابی الربیع شامی گوید: وارد شدم بر حضرت صادق علیه السلام دیدم که اطاق پر از جمعیت است از خراسانی و شامی و سایر بلاد و من جایی که بنشینم نیافتم، و حضرت صادق علیه السلام تکیه کرده بود پس روی دو پا نشست و فرمود: ای شیعۀ آل محمد آگاه باشید که از ما نیست آن کس که هنگام خشم نتواند خود داری کند، و (از ما نیست) کسی که با همنشین خود خوشرفتاری نکند، و با هم خوی خود خوش خلقی نکند، و با رفیق خود رفاقت نکند، و با همسایۀ خود خوش همسایگی نکند، و با هم خوراک خود مراعات خوراک نکند، ای شیعۀ آل محمد تا بتوانید از خدا بپرهیزید و لا حول و لا قوة الا بالله.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 449 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از ابی الربیع شامی،گوید:نزد امام صادق(علیه السّلام)وارد شدم و اطاق پر از حاضران بود که از اهل خراسان و شام دیگر بلاد در آنجا بودند،من جایی نیافتم که بنشینم،امام صادق(علیه السّلام)که تکیه داده بود،روی پا نشست و فرمود:ای شیعة آل محمد!راستش این است که نیست از ما کسی که هنگام خشم خوددار نباشد و با هم صحبت خود، خوش صحبتی نکند،و خوش خلقی نکند با هم خلق خود،و رفاقت نکند و با کسی که با او رفاقت کند و هم جوار او هم جوار خود نباشد و خوش مزگی نکند با کسی که با او خوش مزگی کند،ای شیعة آل محمد!تا توانید از خدا بپرهیزید و لا حول و لا قوة الا باللّٰه.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 487 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«ابی الربیع شامی»می گوید:نزد امام صادق علیه السّلام وارد شدم و اطاق پر از مردم بود که از اهل خراسان و شام و دیگر بلاد در آنجا بودند،من جائی نیافتم که بنشینم،امام صادق علیه السّلام که تکیه داده بود،روی پا نشست و فرمود:ای شیعۀ آل محمد!راستش این است که از ما کسی نیست که هنگام خشم خوددار نباشد و باهم صحبت خود،خوش صحبت و خوش خلق نباشد و با کسی که با او دوست است رفاقت نکند و به همسایۀ خود خوش همسایگی نکند و با هم خوراک خود مراعات او را ننماید،ای شیعۀ آل محمد!تا می توانید از خدا بپرهیزید و لا حول و لا قوة الا باللّه.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 789 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و قال الفیروزآبادی: بیت و منزل غاص بالقوم ممتلئ و قال خالقهم عاشرهم بحسن خلق و قال الممالحة المؤاکلة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 530 

*****

3- الحدیث

3/3605. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «إِنّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ»(5) قَالَ : «کَانَ(6) یُوَسِّعُ الْمَجْلِسَ، وَ یَسْتَقْرِضُ(7) لِلْمُحْتَاجِ، وَ یُعِینُ الضَّعِیفَ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام در تفسیر گفتار خدای عز و جل (که در بارۀ یوسف علیه السلام فرماید:) «ما ترا از نیکوکاران دانیم»(سورۀ یوسف آیه 36) فرمود: برای واردین جا باز میکرد، و به نیازمندان وام میداد، و به ناتوانان کمک میکرد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 450 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امام صادق(علیه السّلام)که در تفسیر قول خدا عز و جل(36 سوره یوسف):«راستی ما تو را از محسنان دانیم و بینیم»فرمود:جا باز می کرد برای واردین مجلس خود و به نیازمندان وام می دهد و به ناتوانها کمک می کرد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 489 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام در تفسیر قول خدای عزّ و جلّ:«راستی ما تو را از محسنان و نیکوکاران می دانیم(یوسف/36)»فرمود:برای واردین مجلس خود جا باز می کرد و به نیازمندان وام می داد و به ناتوانان کمک می نمود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 789 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن، کان أی یوسف علیه السلام.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 530 

*****

4- الحدیث

4/3606 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ(9)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ عَلاَءِ بْنِ الْفُضَیْلِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ: عَظِّمُوا أَصْحَابَکُمْ وَ وَقِّرُوهُمْ،

ص: 683


1- 1 . فی «ب ، بس ، بف» : «مخالفة من خالفهم» . وخالقهم : عاشرهم بخُلُق حَسَن . القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1170 (خلق) .
2- 2 . «الممالحة» : المؤاکَلَة . الصحاح ، ج 1 ، ص 407 (ملح) .
3- 3 . فی «ب ، ص» : + «العلیّ العظیم» .
4- 4 . الکافی، کتاب العشرة، باب حقّ الجوار، ح 3766 ؛ وکتاب الحجّ، باب الوصیّة، ح 6998 ، وفیهما قطعة منه. المحاسن، ص 375، کتاب السفر، ح 67، مع اختلاف یسیر. الفقیه، ج 2، ص 274، ح 2423، معلّقا عن أبی الربیع الشامی، مع اختلاف یسیر. تحف العقول، ص 380، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، من قوله : «یا شیعة آل محمّد اعلموا» مع اختلاف یسیر الوافی، ج 5، ص 530، ح 2508؛ الوسائل، ج 12، ص 10، ح 15507، إلی قوله : «ممالحة من مالحه».
5- 5 . یوسف (12) : 36 و 78 .
6- 6 . فی «ج» : + «یوسف علیه السلام» .
7- 7 . فی «بس» : «ویستعرض» .
8- 8 . تفسیر القمّی، ج 1، ص 344، مرسلاً، وتمام الروایة فی ذیل الآیة هکذا : «کان یقوم علی المریض، ویلتمس المحتاج، ویوسّع علی المحبوس» مع زیادة فی آخره الوافی، ج 5، ص 530، ح 2509؛ الوسائل، ج 12، ص 14، ح 15516 .
9- 1 . فی الکافی ، ح 2067 : + «بن عیسی» .

وَ لاَ یَتَهَجَّمْ بَعْضُکُمْ عَلی بَعْضٍ(1)، وَ لاَ تَضَارُّوا(2)، وَ لاَ تَحَاسَدُوا، وَ إِیَّاکُمْ وَ الْبُخْلَ، کُونُوا(3) عِبَادَ اللّهِ الْمُخْلَصِینَ(4)».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود علیه السلام: که امام باقر علیه السلام میفرمود: یاران خود را بزرگ شمارید و احترامشان کنید و برخی از شما بر برخی دیگر هجوم نبرید، و بهم زیان نزنید و بر هم حسد نورزید و از بخل بپرهیزید تا از بندگان با اخلاص [و شایستۀ] خدا باشید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 450 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-امام باقر(علیه السّلام)می فرمود: بزرگ شمارید یاران خود را و آنها را احترام کنید و به یک دیگر هجوم نکنید و به هم حسد نبرید و بپرهیزید از بخل،از بنده های با اخلاص خدا باشید(از بنده های شایستۀ خدا باشید خ ل).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 489 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام باقر علیه السّلام فرمود:یاران خود را بزرگ شمارید و آنها را احترام کنید و به یکدیگر حمله نکنید و به هم حسد نبرید و از بخل بپرهیزید و از بنده های بااخلاص خدا باشید(از بنده های شایستۀ خدا باشید)

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 791 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. لا یتهجم أی لا یدخل علیهم بغیر إذن قال فی مصباح اللغة الهجوم علی القوم الدخول علیهم و هجمت علیه هجوما من باب قعد دخلت بغتة علی غفلة منه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 530 

*****

5- الحدیث

2 / 638

5/3607 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ الْحَجَّالِ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِی یَزِیدَ وَ ثَعْلَبَةَ وَ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ، عَنْ بَعْضِ مَنْ رَوَاهُ :

عَنْ أَحَدِهِمَا علیهماالسلام ، قَالَ : «الاِنْقِبَاضُ مِنَ النَّاسِ مَکْسَبَةٌ لِلْعَدَاوَةِ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

برخی از راویان از یکی دو امام باقر و صادق علیهما السلام حدیث کرده اند که فرمود: ترشروئی بمردم دشمنی ببار آرد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 450 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از کسی که برای او روایت کرده بود از امام باقر یا امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: روی ترش کردن به مردم مایۀ دشمنی است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 489 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-از کسی که برای او روایت کرده بود از امام باقر یا امام صادق علیه السّلام،فرمود: با ترشروئی با مردم برخورد کردن مایۀ دشمنی است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 791 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 530 

*****

(3) باب من یجب مصادقته و مصاحبته

اشاره

155 _ بَابُ مَنْ یَجِبُ(7) مُصَادَقَتُهُ وَ مُصَاحَبَتُهُ

1- الحدیث

1/3608 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ حُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ(8)، عَنْ

مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسی:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : لاَ عَلَیْکَ أَنْ تَصْحَبَ ذَا الْعَقْلِ

ص: 684


1- 2 . فی الکافی ، ح 2067 والبحار : «ولایتجهّم بعضکم بعضا» بدل «ولایتهجّم بعضکم علی بعض» . وفی الوافی : «لایتهجّم ... ، أی لایدخل علیه بغتةً أو بغیر إذن ... وفی بعض النسخ بتقدیم الجیم علی الهاء ، أی لایستقبله بوجه کریه» .
2- 3 . فی «ز» : «ولاتضادّوا» . وفی «ص» : «ولاتُضارّوا» من المفاعلة .
3- 4 . فی الوسائل : «وکونوا» .
4- 5 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی والوسائل والبحار والکافی ، ح 2067 . وفی المطبوع : + «[الصالحین]» .
5- 6 . الکافی، کتاب الإیمان والکفر، باب حقّ المؤمن علی أخیه وأداء حقّه، ح 2067 الوافی، ج 5، ص 530، ح 2510؛ الوسائل، ج 12، ص 15، ح 15519 ؛ البحار، ج 74، ص 254، ح 50.
6- 7 . الوافی، ج 5، ص 533، ح 2517؛ الوسائل، ج 12، ص 15، ح 15520 .
7- 8 . فی «د ، بس» : «تجب» .
8- 9 . لم نعرف حسین بن الحسن هذا ، ولایبعد وقوع التحریف فی العنوان ، وأن یکون الصواب هو الحسن بن الحسین ، والمراد منه الحسن بن الحسین اللؤلؤی ؛ فقد توسّط الحسن بن الحسین [اللؤلؤی] بین أحمد بن محمّد بن خالد وبین محمّد بن سنان فی بعض الأسناد . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 4 ، ص 508 _ 510 ؛ المحاسن ، ص 357 ، ح 65 ؛ و ص 477 ، ح 44 .

وَ إِنْ لَمْ تَحْمَدْ(1) کَرَمَهُ، وَ لکِنِ انْتَفِعْ(2) بِعَقْلِهِ، وَ احْتَرِسْ مِنْ سَیِّئِ أَخْلاَقِهِ، وَ لاَ تَدَعَنَّ صُحْبَةَ الْکَرِیمِ وَ إِنْ(3) لَمْ تَنْتَفِعْ(4) بِعَقْلِهِ، وَ لکِنِ(5) انْتَفِعْ بِکَرَمِهِ بِعَقْلِکَ، وَ افْرِرْ کُلَّ الْفِرَارِ(6) مِنَ اللَّئِیمِ الاْءَحْمَقِ(7)».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: باکی نیست بر تو که با شخص خردمند همنشین شوی اگر چه کرم (جوانمردی وجود و بخشش) او را نپسندی (و از این ناحیه نفعی از او نبری) ولی از خرد او منتفع شو، و از اخلاق بدش بپرهیز، و هیچ گاه همنشینی با شخص کریم را از دست مده اگر چه از خرد او سودی نبری ولی با خرد خود از کرم او سود ببر، و بگریز هر چه میتوانی از هم نشینی با شخص پست و بی خرد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 451 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)که امیر المؤمنین(علیه السّلام)فرمود: بر تو باکی نیست که با خردمند همنشین گردی و گرچه کرم او را نپسندی و سود زیادی از او نبری ولی از خرد او سود بر و از اخلاق بدش بپرهیز و همنشینی کریم از دست مده و اگر چه از خردش بهره نبری ولی به خرد خود از کرمش بهره گیر و تا توانی از پست و بی خرد بگریز.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 491 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام نقل می کند که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:

بر تو باکی نیست که با خردمند همنشین باشی هرچند که کرم او را نپسندی و سود زیادی از او نبری ولی از خرد و عقل او بهره گیر و از اخلاق بدش بپرهیز و همنشینی با کریم را از دست مده گرچه از خردش بهره نبری ولی به خرد خود از کرمش بهره گیر و تا می توانی از شخص پست و بی خرد گریزان باش.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 791 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و قال فی النهایة الکریم الذی کرم نفسه عن التدنس بشیء من مخالفة ربه، و الکریم الجواد، و رجل کریم القوم أی شریفهم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 531 

*****

2- الحدیث

2/3609. عَنْهُ(9)، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الصَّلْتِ، عَنْ أَبَانٍ، عَنْ أَبِی الْعُدَیْسِ(10)، قَالَ :

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «یَا صَالِحُ، اتَّبِعْ مَنْ یُبْکِیکَ وَ هُوَ لَکَ نَاصِحٌ، وَ لاَ تَتَّبِعْ(11) مَنْ یُضْحِکُکَ(12) وَ هُوَ لَکَ غَاشٌّ، وَ سَتَرِدُونَ(13) عَلَی(14) اللّهِ جَمِیعاً فَتَعْلَمُونَ(15)».(16)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو عدیس گوید: حضرت باقر علیه السلام فرمود: ای صالح (ظاهر اینست که صالح نام ابو عدیس بوده) پیروی کن از کسی که تو را میگریاند و اندرزت میدهد، و پیروی مکن از آنکه تو را بخنداند و گولت زند، و بزودی همگی بر خدا درآئید و بدانید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 451 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از امام باقر(علیه السّلام)،فرمود: ای آدم!خوب پیرو کسی باش که تو را گریاند و اندرز دهد و دنبال کسی مرو که تو را خنداند و گول زند و به زودی همۀ شماها بر خدا در آئید و بدانید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 491 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام باقر علیه السّلام،فرمود:ای آدم!از کسی پیروی کنی که تو را بگریاند و اندرز دهد و دنبال کسی مرو که تو را بخنداند و فریب دهد و به زودی همۀ شما بر خدا وارد می شوید و آگاه می گردید.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 791 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول و فی الصحاح غشه لم یمحضه بالنصح أو أظهر خلاف ما أضمر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 531 

*****

3- الحدیث

3/3610. عَنْهُ(17)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ مُوسَی بْنِ یَسَارٍ الْقَطَّانِ، عَنِ الْمَسْعُودِیِّ،

ص: 685


1- 1 . فی «ز» وحاشیة «ج ، د» : «لم تجد» . وفی «بف» : «لم یُحَمّد» . وفی تحف العقول : «لم تجمد» .
2- 2 . فی «بف» : «ینتفع» .
3- 3 . فی «بف» وشرح المازندرانی والوافی : «فإن» .
4- 4 . فی «ز ، ص» : «لم تنفع» .
5- 5 . فی شرح المازندرانی : «لکن» بدون الواو .
6- 6 . فی «بف» وتحف العقول : «الفرار کلّه» بدل «کلّ الفرار» .
7- 7 . «الحُمْق» و« الحُمُق» : قلّة العقل . وقد حَمُق الرجل حَماقةً فهو أحمق . الصحاح ، ج 4 ، ص 1464 (حمق) .
8- 8 . فقه الرضا علیه السلام ، ص 356، ذیل الحدیث، مع اختلاف یسیر؛ تحف العقول، ص 206، عن أمیرالمؤمنین علیه السلام الوافی، ج 5، ص 571، ح 2591؛ الوسائل، ج 12، ص 19، ح 15530 .
9- 9 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد المذکور فی السند السابق .
10- 10 . الخبر رواه البرقی فی المحاسن ، ص 603 ، ح 32 ، عن ابن أبی نجران ، عن محمّد بن الصلت ، قال : حدّثنی أبوالعدیس عن صالح ، قال : قال أبوجعفر علیه السلام . فالظاهر وقوع السقط فی سندنا هذا ، کما یُعلَم من متن الخبر .
11- 11 . فی «ز» : «ولا یتبع» .
12- 12 . فی «ز» : «یضحک» .
13- 13 . یجوز فیه تشدید الدال وتخفیفه ، والنسخ أیضا مختلفة . وظاهر الوافی التخفیف ، وهو أنسب ب «علی» .
14- 14 . فی «ب ، ج ، د ، ز» : «إلی» .
15- 15 . فی «ز» : - «فتعلمون» .
16- 16 . المحاسن، ص 603، کتاب المنافع، ح 32، عن ابن أبی نجران، عن محمّد بن الصلت، عن أبی العدیس، عن صالح، عن أبی جعفر علیه السلام . التهذیب، ج 6، ص 377، ح 1104، بسنده عن عبدالرحمن بن أبی نجران، عن محمّد بن الصلت أبی العدیس، عن صالح، عن أبی جعفر علیه السلام الوافی، ج 5، ص 571، ح 2592؛ الوسائل، ج 12، ص 24، ح 15546 .
17- 1 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد.

عَنْ أَبِی دَاوُدَ، عَنْ ثَابِتِ بْنِ أَبِی صَخْرٍ(1)، عَنْ أَبِی الزَّعْلی(2)، قَالَ:

قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام (3): «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : انْظُرُوا مَنْ تُحَادِثُونَ؛ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَحَدٍ یَنْزِلُ بِهِ الْمَوْتُ إِلاَّ مُثِّلَ لَهُ أَصْحَابُهُ إِلَی(4) اللّهِ، إِنْ(5) کَانُوا خِیَاراً فَخِیَاراً(6)، وَ إِنْ کَانُوا شِرَاراً فَشِرَاراً، وَ لَیْسَ أَحَدٌ یَمُوتُ(7) إِلاَّ تَمَثَّلْتُ(8) لَهُ عِنْدَ مَوْتِهِ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: بنگرید: که با چه کسی هم صحبت هستید؟ زیرا هیچ کس نیست که مرگش فرا رسد جز آنکه یارانش در پیش خدا برابرش مجسم شوند، اگر از نیکان باشد نیکانند (و بدانها شاد شود) و اگر از بدان باشد بد هستند (و بداند که بسرنوشت آنان دچار شود) و هیچ کس نیست که بمیرد و هنگام مرگش برابر او مجسم نشود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 451 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: بنگرید که با که هم صحبت می شوید،زیرا راستش این است که مرگ بر کسی فرود نیاید جز اینکه یارانش در برابر او مجسم گردند به درگاه خدا،اگر خوبان باشند به نظر خوب آیند و اگر بدان باشند بدان،و کسی نمیرد جز اینکه هنگام مرگ در نظر او نمونه ها باز دید آیند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 491 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:بنگرید که با چه کسی هم صحبت می شوید،زیرا راستش این است که مرگ بر کسی فرود نیاید جز اینکه در پیشگاه خداوند یارانش در برابر او مجسم شوند اگر خوب باشند به نظر خوب آیند و اگر بد باشند بد و هیچکس نیست که بمیرد و هنگام مرگش برابر او مجسم نشود.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 793 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول، أو ضعیف. فخیارا أی یمثل له أصحابه فی الدنیا أنه یحشر معهم فإن کانوا خیارا یفرح لذلک، و إن کانوا شرارا یعلم أن مصیره إلی ما هم یصیرون إلیه تمثلت أی أمیر المؤمنین علیه السلام أو الرسول صلی الله علیه و آله و سلم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 531 

*****

4- الحدیث

4/3611. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ بَعْضِ الْحَلَبِیِّینَ ، عَنْ 2 / 639

عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُسْکَانَ، عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْجَبَلِ(10) لَمْ یُسَمِّهِ(11)، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «عَلَیْکَ(12) بِالتِّلاَدِ(13)، وَ إِیَّاکَ وَ کُلَّ ··· î

ص: 686


1- 2 . هکذا فی «ب ، ج ، بف» وحاشیة «د» والبحار . وفی «د» : «صحن» . وفی «بس» : «صحر» . وما ورد فی «ز» مبهم مردّد بین «صخر» و «صجر» . وفی المطبوع : «صخرة» . هذا ولم نعرف العناوین المذکورة بعد محمّد بن علیّ وقبل أمیرالمؤمنین علیه السلام .
2- 3 . فی «بف» : «أبی الزعل» .
3- 4 . فی «ب ، ج ، ز ، ص ، بس» : + «قال» .
4- 5 . فی «بف» وحاشیة «د» والوافی : «فی» .
5- 6 . فی الوسائل : «فإن» .
6- 7 . فی «ز» : «فخیار» .
7- 8 . فی «ز» : - «یموت» .
8- 9 . فی «بف» : «مثّلت» . والمتمثّل ، هو رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، أو أمیرالمؤمنین علیه السلام ؛ حیث یحتمل أن یکون من تتمّة کلام رسول اللّه صلی الله علیه و آله أو یکون من کلام أمیرالمؤمنین علیه السلام .
9- 10 . الوافی، ج 5، ص 572، ح 2593؛ الوسائل، ج 12، ص 22، ح 15541 .
10- 11 . بلاد الجبل : مُدن بین آذربیجان وعراق العرب وخوزستان وفارِسَ وبلاد الدیلَم .القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1289 (جبل).
11- 12 . فی الوسائل : - «من أهل الجبل لم یسمّه» .
12- 1 . فی «ز» : «وعلیک» .
13- 2 . فی حاشیة «بف» : «بالتلادة» . و«التالد» : المال القدیم الذی وُلد عندک . وهو نقیض الطارف . وکذلک التِّلاد والإتلاد . الصحاح ، ج 1 ، ص 450 (تلد) . وفی شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 83 : «لعلّ فیه حثّ علی مصاحبة الإمام القدیم ، وهو من کانت إمامته عن النبیّ صلی الله علیه و آله دون الحادث عند الناس . وعلی مصاحبة من علم صلاحه بالتجربة مرارا دون غیر المجرّب . وعلی مصاحبة الشیوخ الذین علموا الخیر والشرّ بالتجربة دون الشبّان الذین لیست لهم تجربة ، وکانت طبائعهم مائلة إلی الشرور» . وفی الوافی : «التلاد : القدیم ، یعنی احذر من وثقت به غایة الوثوق ، ولا تأمن علیه أن یکیدک ویحسدک إذا أحسّ منک بنعمة ، فکیف من لاتثق به ؛ فإنّ الناس کلّهم أعداء النعم ، لایستطیعون أن یروا نعمة علی عبد من عباد اللّه لا یتغیّروا علیه» . وقیل غیر ذلک . راجع : مرآة العقول ، ج 12 ، ص 532 .

مُحْدَثٍ(1) لاَ عَهْدَ لَهُ، وَ لاَ أَمَانَ(2)، وَ لاَ ذِمَّةَ، وَ لاَ مِیثَاقَ؛ وَ کُنْ عَلی حَذَرٍ مِنْ(3) أَوْثَقِ النَّاسِ عِنْدَکَ(4)».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابن مسکان از مردی از اهل جبل که نامش را نگفته از حضرت صادق علیه السلام حدیث کند که فرمود: بر تو باد (که رفاقت کنی) با دوستان دیرین (که آنها را آزمایش کرده ای) و بپرهیز از هر (رفیق) تازۀ پیمان شکن که پناه ندهد و عهد و میثاقی نشناسد و از استوارترین مردمان در پیش خود بر حذر باش (که ممکن است روزی دشمنت شود).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 452 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از امام صادق(علیه السّلام)که فرمود: به رفیقان دیرین و نجیب بچسب و از هر تازه به دوران رسیده که پیمان و امان و تعهد و میثاقی نمی شناسند بپرهیز،و از واثق مردم در نزد خود حذر کن(که ممکن است روزی دشمن شود).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 493 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:

با دوستان دیرین و نجیب اقامت کن و از هر تازه به دوران رسیده ای که پیمان و امان و تعهّد و میثاقی نمی شناسد بپرهیز،و از استوارترین مردمان در نزد خود برحذر باش(که ممکن است روزی دشمن تو شود)

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 793 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. و الظاهر أن المراد بالتلاد الشیوخ، و بالمحدث الشباب أو المراد بالتلاد الأصحاب القدیمة الذین جربهم بالمعاشرة الطویلة، و بالمحدث خلافه، و فی الصحاح التألد المال القدیم الأصلی الذی ولد عندک و هو نقیض الطارف و کذلک التلاد و الاتلاد.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 532 

*****

5- الحدیث

5/3612. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ:

رَفَعَهُ إِلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «أَحَبُّ إِخْوَانِی إِلَیَّ مَنْ أَهْدی(6) إِلَیَّ عُیُوبِی».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: محبوبترین برادرانم نزد من کسی است که عیبهای مرا پیش من هدیه آورد (و آنها را بمن گوشزد کند).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 452 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: محبوب ترین برادرانم در نزد من کسی است که عیوبم را به من هدیه کند(یعنی خیرخواهانه،آنها را یاد آوری کند).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 493 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام فرمود:

محبوب ترین برادرانم نزد من کسی است که عیوبم را به نزدم هدیه آورد (یعنی خیرخواهانه،آنها را یادآوری کند).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 793 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرفوع.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 532 

*****

6- الحدیث

6/3613. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ(8)، عَنْ عُبَیْدِ

اللّهِ الدِّهْقَانِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ، عَنْ عُبَیْدِ اللّهِ الْحَلَبِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لاَ تَکُونُ(9) الصَّدَاقَةُ إِلاَّ بِحُدُودِهَا؛ فَمَنْ(10) کَانَتْ(11) فِیهِ هذِهِ الْحُدُودُ(12) أَوْ شَیْءٌ مِنْهَا، فَانْسُبْهُ إِلَی الصَّدَاقَةِ؛ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ فِیهِ شَیْءٌ مِنْهَا، فَلاَ تَنْسُبْهُ إِلی شَیْءٍ مِنَ الصَّدَاقَةِ؛ فَأَوَّلُهَا : أَنْ تَکُونَ(13) سَرِیرَتُهُ وَ عَلاَنِیَتُهُ لَکَ وَاحِدَةً؛

ص: 687


1- 3 . اختلفت النسخ فی تشدید الدال وتخفیفه ، والأنسب بالتلاد هو التخفیف .
2- 4 . فی «ز ، بف» وحاشیة «ج» : + «له» . وفی الوسائل والکافی ، ح 15165 : «ولا أمانة» .
3- 5 . فی «ز» : «ممّن» .
4- 6 . فی الکافی ، ح 15165 : «من أوثق الناس فی نفسک ، فإنّ الناس أعداء النعم» .
5- 7 . الکافی، کتاب الروضة ، ح 15165، بسند آخر عن ابن مسکان الوافی، ج 5، ص 572، ح 2594؛ الوسائل، ج 12، ص 23، ح 15543 .
6- 8 . فی «ز» : «اهتدی» .
7- 9 . الاختصاص، ص 240 ، مرسلاً؛ تحف العقول، ص 366 الوافی، ج 5، ص 573، ح 2597؛ الوسائل، ج 12، ص 25، ح 15547 .
8- 10 . قال الاُستاذ السیّد محمّد جواد الشبیری _ دام توفیقه _ فی تعلیقته علی السند : «لعلّ الصواب : محمّد بن عیسی . والمراد من أحمد _ بقرینة ح 1 و 3 من أحادیث الباب _ هو البرقی ، وهو یروی عن عبیداللّه الدهقان بتوسّط محمّد بن عیسی» واستشهد لذلک بما ورد فی الأسناد نشیر إلی بعضها اختصارا . راجع : الکافی ، ح 8745 و 11557 و 11751 و 11810 و 11859 و 12062 ؛ والمحاسن ، ص 373 ، ح 137 ؛ و ص 398 ، ح 76 ؛ و ص 403 ، ح 102 ؛ و ص 404 ، ح 103 .
9- 1 . فی «ز» : «لایکون» . وفی شرح المازندرانی : «لایتحقّق» .
10- 2 . فی «ب ، د ، ص ، بس» : «من» .
11- 3 . فی «ز» وحاشیة «ج» : «کان» .
12- 4 . فی شرح المازندرانی : + «کلّها» .
13- 5 . فی «ب ، ج ، ز» : «أن یکون» .

وَ الثَّانِیَةُ(1): أَنْ یَری زَیْنَکَ زَیْنَهُ، وَ شَیْنَکَ(2) شَیْنَهُ؛ وَ الثَّالِثَةُ: أَنْ لاَ تُغَیِّرَهُ(3) عَلَیْکَ وِلاَیَةٌ وَ لاَ(4) مَالٌ؛ وَ الرَّابِعَةُ: أَنْ لاَ یَمْنَعَکَ شَیْئاً تَنَالُهُ(5) مَقْدُرَتُهُ؛ وَ الْخَامِسَةُ _ وَ هِیَ تَجْمَعُ هذِهِ الْخِصَالَ(6) _ : أَنْ لاَ یُسْلِمَکَ(7) عِنْدَ النَّکَبَاتِ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود علیه السلام: دوستی از روی راستی و درستی نباشد جز با شرائط آن پس هر که در او آن شرائط یا پاره ای از آنها باشد او را اهل چنین دوستی بدان و کسی که چیزی از آن شرائط در او نباشد او را باین گونه دوستی نسبت مده. اولش اینکه نهان و عیانش برای تو یکسان باشد. دوم اینکه زیب و زینت تو را زینت خود داند، و زشتی تو را زشتی خود شمرد. سوم اینکه ریاست و دارائی حالش را نسبت بتو تغییر ندهد. چهارم اینکه از آنچه توانائی دارد نسبت بتو دریغ نکند. پنجم - که همۀ این خصلت ها را در بردارد - اینکه هنگام بیچارگی و پیش آمدهای ناگوار تو را رها نکند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 452 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: صداقت و دوستی در میان نباشد جز با شرائطش و هر که دارای همۀ آن شروط یا برخی از آنها است،او را اهل صداقت دان و هر کس هیچ کدام از آنها را ندارد،او را به صداقت نسبت مده،اول: اینکه نهان و عیانش برای تو یکی باشد،دوم:اینکه آراسته گی تو را آراسته گی خودش داند و زشتی تو را زشتی خودش شمارد،سوم: اینکه به جاه و مالی رسید دست از تو برندارد،چهارم:اینکه از آنچه تواند به تو دریغ نکند،پنجم که همۀ اینها را لازم دارد:این است که هنگام بیچارگی و نکبت تو را واننهند

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 493 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-امام صادق علیه السّلام فرمود:صداقت و دوستی در میان آنها نباشد جز با شرائطش و هرکس دارای همۀ آن شروط یا برخی از آنهاست،او را اهل صداقت بدان و هرکس هیچ کدام از آنها را ندارد،او را به صداقت نسبت نده،اول:اینکه پنهان و آشکارش برای تو یکی باشد،دوم:اینکه آراستگی تو را آراستگی خود بداند و زشتی خودش شمارد،سوم:اینکه وقتی به دارائی و مالی رسید دست از تو برندارد،چهارم:اینکه از آنچه که توانائی دارد نسبت به تو دریغ نورزد،پنجم:آنکه همه این خصلتها را داشته باشد و به هنگام بیچارگی و پیش آمدهای ناگوار تو را رها نکند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 793 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف و النکبة هی ما یصیب الإنسان من الحوادث.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 532 

*****

(4) باب من تکره مجالسته و مرافقته

1- الحدیث

1/3614 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ الْکِنْدِیِّ، عَمَّنْ حَدَّثَهُ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام إِذَا صَعِدَ الْمِنْبَرَ، قَالَ: یَنْبَغِی لِلْمُسْلِمِ أَنْ یَتَجَنَّبَ(9) مُؤاخَاةَ ثَلاَثَةٍ: الْمَاجِنِ(10) الْفَاجِرِ(11)، وَ الاْءَحْمَقِ، وَ الْکَذَّابِ.

ص: 688


1- 6 . هکذا فی «د ، ز ، بس» وشرح المازندرانی والوافی والوسائل ، وهو الأنسب ب «الثالثة» وما بعدها . وفی سائر النسخ والمطبوع : «والثانی» . ولعلّ الصحیح التذکیر ؛ فإنّ الموصوف «الحدّ» ، أی الحدّ الثانی والحدّ الثالث وهکذا.
2- 7 . «الشَّین» : خلاف الزَّین ، والشَّین : العیب . النهایة ، ج 2 ، ص 521 ؛ الصحاح ، ج 5 ، ص 2147 (شین).
3- 8 . فی «ز ، ص ، بس ، بف» وشرح المازندرانی والوسائل : «لایغیّره» .
4- 9 . فی شرح المازندرانی : «أو لا» .
5- 10 . فی شرح المازندرانی : «یناله» .
6- 11 . فی شرح المازندرانی : «قوله : وهی تجمع هذه الخصال ، جملة معترضة بین المبتدأ والخبر . والظاهر أنّه من کلام الصادق علیه السلام ، ویحتمل أن یکون من الراوی» .
7- 12 . یجوز فی «یسلمک» تخفیف اللام وتشدیدها ، کما فی النسخ . والإسلام والتسلیم : الخذلان ، وهو التخلیة بینه وبین من یرید النکایة به . وقرأ المازندرانی فی شرحه ، بتخفیف اللام وقال : «والإسلام هنا الخذلان والإلقاء إلی الهلکة . یقال : أسلم فلان فلانا : إذا خذله ولم ینصره ، أو إذا ألقاه إلی الهلکة ولم یحمه من عدوّه» .
8- 13 . الأمالی للصدوق، ص 669، المجلس 95، ح 7؛ والخصال، ص 277 ، باب الخمسة، ح 19، بسند آخر. مصادقة الإخوان، ص 29، ح 1، مرسلاً؛ تحف العقول، ص 366، وفی کلّها مع اختلاف یسیر الوافی، ج 5، ص 573، ح 2598؛ الوسائل، ج 12، ص 25، ح 15549 .
9- 1 . فی حاشیة «ج» والوافی والکافی ، ح 2830 وتحف العقول : «أن یجتنب» .
10- 2 . «المُجُون» : أن لایبالی الإنسان ما صنع . وقد مَجَن یَمْجُنُ مُجُونا ومَجانَةً فهو ماجن . والجمع : المُجّان . الصحاح ، ج 6 ، ص 2200 (مجن) .
11- 3 . فی الکافی ، ح 2830 : - «الفاجر» .

فَأَمَّا الْمَاجِنُ الْفَاجِرُ(1)، فَیُزَیِّنُ لَکَ فِعْلَهُ، وَ یُحِبُّ أَنَّکَ(2) مِثْلُهُ، وَ لاَ یُعِینُکَ عَلی أَمْرِ دِینِکَ وَ مَعَادِکَ، وَ مُقَارَبَتُهُ(3) جَفَاءٌ وَ قَسْوَةٌ، وَ مَدْخَلُهُ وَ مَخْرَجُهُ عَارٌ عَلَیْکَ(4).

وَ أَمَّا الاْءَحْمَقُ، فَإِنَّهُ لاَ یُشِیرُ عَلَیْکَ بِخَیْرٍ، وَ لاَ یُرْجی لِصَرْفِ السُّوءِ عَنْکَ وَ لَوْ أَجْهَدَ(5) نَفْسَهُ، وَ رُبَّمَا أَرَادَ مَنْفَعَتَکَ فَضَرَّکَ، فَمَوْتُهُ خَیْرٌ مِنْ حَیَاتِهِ، وَ سُکُوتُهُ خَیْرٌ مِنْ نُطْقِهِ، وَ بُعْدُهُ خَیْرٌ مِنْ قُرْبِهِ.

وَ أَمَّا الْکَذَّابُ، فَإِنَّهُ لاَ یَهْنِئُکَ مَعَهُ عَیْشٌ، یَنْقُلُ حَدِیثَکَ، وَ یَنْقُلُ إِلَیْکَ الْحَدِیثَ، کُلَّمَا 2 / 316

أَفْنی أُحْدُوثَةً(6) مَطَرَهَا(7) بِأُخْری مِثْلِهَا(8) حَتّی أَنَّهُ یُحَدِّثُ بِالصِّدْقِ، فَمَا یُصَدَّقُ(9)، وَ یُفَرِّقُ(10) بَیْنَ النَّاسِ بِالْعَدَاوَةِ، فَیُنْبِتُ السَّخَائِمَ(11) فِی الصُّدُورِ، فَاتَّقُوا اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ انْظُرُوا لاِءَنْفُسِکُمْ».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود، هر زمان امیر المؤمنین علیه السلام بمنبر میرفت میفرمود: سزاوار است از برای مسلمان که از رفاقت با سه کس دوری جوید: پرروی بیباکی که تباهکار است، و احمق، و دروغگو، اما شخص پرروی تباهکار پس کردار خویشتن را برای تو بیاراید و دوست دارد که تو نیز مانند او باشی، و نه در کار دین تو را کمک کند و نه در کار آخرت، و نزدیکی با او جفا کاری و سنگدلی است و ورود و خروج او (و رفت و آمدش) برای تو ننگست، و اما احمق پس کار خیری در بارۀ تو انجام ندهد و بجلوگیریش از رسیدن بدی بتو امیدی نیست اگر چه خود را بتلاش اندازد و بسا که بخواهد بتو سودی برساند ولی (از روی حماقت) زیانت رساند پس مرگ او به از زندگیش میباشد، و خموشی او به از گفتارش، و دوری او (از تو) به از نزدیکی اوست، و اما دروغگو زندگی کردن با او بر تو گوارا نشود، گفتار تو را بدیگران باز گوید، و از دیگران بسوی تو آرد، هر گاه افسانۀ را بپایان رساند آن را بافسانۀ دیگری مانند آن بچسباند (و در نسخۀ وافی «مطها» است یعنی بکشاند) تا بدان جا که راست گوید ولی کسی باور نکند، و میانۀ مردمان را بدشمنی پراکنده سازد، و در سینه ها تخم کینه افشاند و برویاند، از خدای عز و جل بپرهیزید و خود را بپائید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 453 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)که هر وقت به منبر بالا می رفت می فرمود:برای مسلمان شایسته است که از برادری و رفاقت با سه کس دوری گزیند:هرزه گوی بدکار و احمق و دروغگو. اما هرزه گوی بدکار:کردارش را برایت آراید،و خواهد که به مانند او باشی،و تو را در کار دنیا و آخرت کمک ندهد،و نزدیکی با او جفا است و سخت دلی،و ورود بر او و خروج از منزل او برای تو ننگ است. و اما احمق:تو را به خیری واندارد،و برای دفع بدی از تو امیدی به او نیست و گرچه خود را به تلاش اندازد و بسا که خواهد به تو سودی رساند و زیانت بخشد،پس مرگ او از زندگیش بهتر است،و خموشی او بهتر از گفتار او است،و دوری از او بهتر از نزدیکی با او است. و اما دروغگو:زندگانی با او بر تو گوارا نیست،هر چه گوئی به دیگران باز گوید و برای تو از دیگران باز گوید،هر زمانی یک افسانه ای به سر رساند افسانه ای مانند آن به دنبال آن چسباند تا آنجا که اگر راست هم گوید،از او باور نشود،و میان مردم دشمنی افکند و آنها را از هم جدا کند و در سینه ها کینه ها برویاند.از خدا بپرهیزید و خود را بپائید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 495 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:هر وقت امیر مؤمنان علی علیه السّلام به منبر می رفت می فرمود:برای شخص مسلمان سزاوار است که با هرکس رفاقت و دوستی نکند به ویژه با هرزه گوی بدکار و احمق و دروغگو.

اما هرزه گوی بدکار:کردارش را برای تو بیاراید و دوست دارد تو نیز به مانند او باشی،و تو را در کار دنیا و آخرت کمک ندهد،و نزدیکی با او جفا و سنگدلی است و ورود و خروج و رفت وآمد او از منزل برای تو مایه ننگ است.و اما احمق:تو را به خیری وادار نمی کند،و برای دفع بدی از تو امیدی به او نیست گرچه خود را به تلاش اندازد و بسا که خواهد به تو سودی برساند و زیانت بخشد،پس مرگ او از زندگیش بهتر است،و خموشی او بهتر از گفتار اوست،و دوری از او بهتر از نزدیکی با اوست.و اما دروغگو:زندگانی با او بر تو گوارا نیست،هرچه گوئی به دیگران بازگو می کند و برای تو از دیگران سخن می گوید،هر زمانی یک افسانه ای مانند آن به دنبال آن چسباند تا آنجا که اگر راست هم بگوید: کسی از او باور نکند و میان مردم دشمنی افکند و آنها را از هم جدا سازد و در سینه ها کینه ها برویاند.از خدا بپرهیزید و مراقب خود باشید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 795 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و قال فی الصحاح المجون أن لا یبالی الإنسان ما صنع و قد مجن بالفتح یمجن مجونا و مجانة فهو ماجن، و قال الحدیث الخبر یقع علی الواحد و الکثیر و یجمع علی الأحادیث بغیر قیاس، الفراء نری أن واحد الأحادیث الأحدوثه ثم جعلوه جمعا للحدیث، و قال فی القاموس تمطرت الطیر أسرعت فی هویها کمطرت و الخیل قد جاءت یسبق بعضها بعضا و السخیمة الحقد فی النفس.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 533 

*****

ص: 689


1- 4 . فی الکافی ، ح 2830 : - «الفاجر» .
2- 5 . فی الواسائل والکافی ، ح 2830 : «أن تکون» بدل «أنّک» .
3- 6 . فی الوسائل والکافی ، ح 2830 : «ومقارنته» .
4- 7 . فی الکافی ، ح 2830 : «علیک عار» .
5- 8 . فی «ج ، د ، ص» : «اجتهد» .
6- 1 . «الاُحدوثة» : ما یتحدّث به الناس ، مفرد الأحادیث . مجمع البحرین ، ج 2 ، ص 246 (حدث) .
7- 2 . فی «ب» : «مطلها» . وفی «ج» : «مطّرها» بتشدید الطاء. وفی «د» و حاشیة «ج» والوافی والوسائل والکافی ، ح 2830 والمحاسن : «مطّها» . أی مدّها .
8- 3 . فی الکافی ، ح 2830 : - «مثلها» .
9- 4 . فی «ص ، بس» : «فما یَصدُق» . لعلّ المراد أنّه لایعتقد بصدقه .
10- 5 . فی «ب ، ج ، د ، ز» والکافی ، ح 2830 : «ویغری» . وفی «ص» : «ویغره» من الإغراء . وفی «بس ، بف» وشرح المازندرانی والوافی : «ویعرف» . وفی حاشیة «ص» : «ویَفْرق» .
11- 6 . «السخائم» : جمع سخیمة ، وهی الحِقد فی النفس . النهایة ، ج 2 ، ص 351 (سخم).
12- 7 . الکافی، کتاب الإیمان والکفر، باب مجالسة أهل المعاصی، ح 2830. وفی المحاسن، ص 117، کتاب عقاب الأعمال، ح 125، من قوله : «وأمّا الکذّاب فإنّه لایهنئک» إلی قوله : «فینبت السخائم فی الصدور» مع اختلاف یسیر. مصادقة الإخوان، ص 78، ح 2، مرسلاً عن الفضل بن أبی قرّة، عن جعفر، عن أبیه، عن أمیرالمؤمنین علیهم السلام ، مع اختلاف. تحف العقول، ص 205، عن أمیرالمؤمنین علیه السلام ، مع اختلاف یسیر . وراجع : الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب الکذب ، ح 2696 الوافی، ج 5، ص 577، ح 2604؛ الوسائل، ج 12، ص 28، ح 15556 .

2- الحدیث

2/3615. وَ فِی رِوَایَةِ عَبْدِ الاْءَعْلی:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : لاَ یَنْبَغِی لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ یُوَاخِیَ الْفَاجِرَ؛ فَإِنَّهُ یُزَیِّنُ لَهُ فِعْلَهُ، وَ یُحِبُّ أَنْ یَکُونَ مِثْلَهُ، وَ لاَ یُعِینُهُ عَلی أَمْرِ دُنْیَاهُ وَ لاَ أَمْرِ مَعَادِهِ؛ وَ مَدْخَلُهُ إِلَیْهِ وَ مَخْرَجُهُ مِنْ عِنْدِهِ شَیْنٌ عَلَیْهِ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز از آن حضرت علیه السلام حدیث کرده که فرمود: شایسته نیست که مرد مسلمان با شخص تبهکار طرح برادری افکند، زیرا که او کردار خود را برایش بیاراید و دوست دارد که آن مسلمان هم چون او شود، و او را نه در کار دنیا و نه در کار آخرتش کمک نکند، و رفت و آمدش برای او ننگ است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 453 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امیر المؤمنین(علیه السّلام)فرمود: نشاید برای مرد مسلمان که با بدکردار برادری آغازد،زیرا کار بد خود را برای او جلوه دهد و خواهد که مانند او گردد،و او را در کار دنیا و دیگر سرایش کمک ندهد،و رفت و آمد نزد او برای او زشتی و زبونی آورد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 497 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:برای مرد مسلمان سزاوار نیست که با شخص بدکار آغاز دوستی کند زیرا کار بد خود را برای او جلوه دهد و از او بخواهد که مانند او گردد،و او را در کار دنیا و سرای دیگرش کمک ندهد،و رفت وآمد نزد او،برایش زشتی و زبونی آورد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 797 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 533 

*****

3- الحدیث

3/3616. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یُوسُفَ، عَنْ مُیَسِّرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لاَ یَنْبَغِی لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ(2) أَنْ یُوَاخِیَ الْفَاجِرَ، وَ لاَ الاْءَحْمَقَ، وَ لاَ الْکَذَّابَ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: شایسته نیست برای مرد مسلمان که با شخص تبهکار و احمق و دروغگو رفاقت کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 454 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: نشاید که مرد مسلمان با بدکار و احمق و دروغگو رفاقت کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 497 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:سزاوار نیست که مرد مسلمان با بدکار و احمق و دروغگو رفاقت کند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 797 

*****

4- الحدیث

4/3617. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ:

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ عِیسی(4) علیه السلام : إِنَّ صَاحِبَ الشَّرِّ یُعْدِی(5)، وَ قَرِینَ السَّوْءِ یُرْدِی(6)، فَانْظُرْ مَنْ تُقَارِنُ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت ابو الحسن علیه السّلام فرمود: عیسی بن مریم علیه السلام فرموده: همانا شخص بدکار بدی وی سرایت کند، و همنشین بد انسان را بهلاکت افکند، پس بنگر با چه کس همنشین گردی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 454 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-عیسی بن مریم(علیهما السّلام)فرمود: راستی بدکردار ستم آورد،و همنشین بد هلاکت بارد،بنگر با چه کسی همنشین گردی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 497 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-عیسی بن مریم علیه السّلام فرمود:به راستی شخص بدکردار ستم آورد،و همنشین بد هلاکت بارد،بنگر با چه کس همنشین می شوی.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 797 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح علی الظاهر. و فی القاموس النذل الداء یعدیه أعداء و هو أن یصیبه مثل ما یصاحب الداء و فی القاموس ردی کرمی سقط فی البئر و أراده غیره و ردی کرضی ردی هلک و أراده غیره.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 534 

*****

ص: 690


1- 8 . الوافی، ج 5، ص 578، ح 2605؛ الوسائل، ج 12، ص 29، ح 15557 .
2- 9 . فی «ج ، د ، بس ، بف» والوسائل والبحار والکافی ، ح 2829 : «للمسلم» بدل «للمرء المسلم» .
3- 10 . الکافی، کتاب الإیمان والکفر، باب مجالسة أهل المعاصی، ح 2829 الوافی، ج 5، ص 578، ح 2606؛ الوسائل، ج 12، ص 29، ح 15558 ؛ البحار، ج 74، ص 205، ح 42.
4- 1 . هکذا فی النسخ التی قوبلت . وفی المطبوع : + «بن مریم» .
5- 2 . فی «بف» : «یغری» . وجوّز المازندرانی فی «یعدی» التجرید والإفعال والتفعیل ؛ حیث قال فی شرحه : «یعدی ، أی یظلم صاحبه ، من أعدی علیه ، إذا ظلمه . أو یسری شرّه إلیه ، من أعداه الداء یعدیه إعداءً ، إذا أصابه مثل ما یصاحب الداء . أو صرفه عن الحقّ وشغله بالباطل ، من عداه من الأمر بالتخفیف والتشدید ، إذا صرفه وشغله» .
6- 3 . فی حاشیة «ص» : «یؤذی» . و جوّز المازندرانی فی «یردی» التجرید والإفعال ؛ حیث قال فی شرحه : «ردی کرضی رَدْیا : هلک ، وأرداه : أهلکه . والإضافة فی «قرین السوء» علی الأوّل لامیّة ، وعلی الثانی بیانیّة» . وظاهر مرآة العقول ، أیضا هکذا.
7- 4 . الکافی ، کتاب الروضة ، ضمن الحدیث الطویل 14918 ، عن علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن علیّ بن ï أسباط ، عنهم علیهم السلام . الأمالی للصدوق ، ص 517 ، المجلس 78 ، ضمن الحدیث الطویل 1 ، بسنده عن علیّ بن أسباط ، عن علیّ بن أبی حمزة ، عن أبی بصیر ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، وفیهما ضمن ما وعظ اللّه به عیسی علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی، ج 5، ص 578، ح 2608؛ الوسائل، ج 12، ص 23، ح 15542 .

5- الحدیث

5/3618 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسی، قَالَ :

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «یَا عَمَّارُ، إِنْ کُنْتَ تُحِبُّ أَنْ تَسْتَتِبَّ(1) لَکَ(2) النِّعْمَةُ، وَ تَکْمُلَ لَکَ الْمُرُوءَةُ(3)، وَ تَصْلُحَ(4) لَکَ الْمَعِیشَةُ، فَلاَ تُشَارِکِ الْعَبِیدَ وَ السَّفِلَةَ فِی أَمْرِکَ؛ فَإِنَّکَ إِنِ

ائْتَمَنْتَهُمْ خَانُوکَ، وَ إِنْ حَدَّثُوکَ کَذَبُوکَ، وَ إِنْ نُکِبْتَ خَذَلُوکَ، وَ إِنْ وَعَدُوکَ أَخْلَفُوکَ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عمار بن موسی گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: ای عمار اگر خواهی که نعمتت پابرجا باشد، و مردانگیت کامل و بی عیب باشد، و زندگیت نیکو گردد، بنده های زر خرید و اشخاص پست را در کارهای خود وارد مکن، زیرا اگر امانتی بایشان سپاری بتو خیانت کنند، و اگر خبری برایت آورند دروغ گویند، و اگر بنکبت روزگار دچار شوی رهایت کنند، و اگر وعده ای بتو دهند بدان وفا نکنند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 454 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از عمار بن موسی که امام صادق(علیه السّلام)فرمود: ای عمار!اگر خواهی نعمت برایت فراهم گردد و مردانگیت به کمال رسد و زندگانیت خوب باشد،بنده ها و پست ها را در کارت وارد مکن،زیرا که اگر بدانها چیزی سپاری،به تو خیانت ورزند و اگر با تو سخنی باز گویند،دروغ زنند و اگر گرفتاری شدی،تو را واگذارند و اگر به تو وعده دهند،تخلف کنند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 497 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-«عمار بن موسی»روایت کرد:که امام صادق علیه السّلام فرمود:

ای عمار!اگر خواهی نعمت برایت فراهم گردد و مردانگیت به کمال رسد و زندگانیت خوب باشد بردگان و افراد پست در کار خود وارد مکن، زیرا که اگر به آنها چیزی بسپاری،به تو خیانت ورزند و اگر با تو سخنی گویند،دروغ گویند و اگر گرفتار شدی،تو را واگذارند و اگر به تو وعده دهند خلاف کنند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 797 

*****

6- الحدیث

6/3619 . قَالَ(6)، وَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ :

«حُبُّ الاْءَبْرَارِ لِلاْءَبْرَارِ(7) ثَوَابٌ(8) لِلاْءَبْرَارِ(9) ، وَ حُبُّ الْفُجَّارِ لِلاْءَبْرَارِ(10) فَضِیلَةٌ(11) لِلاْءَبْرَارِ(12)، وَ بُغْضُ الْفُجَّارِ لِلاْءَبْرَارِ(13) زَیْنٌ لِلاْءَبْرَارِ، وَ بُغْضُ الاْءَبْرَارِ لِلْفُجَّارِ خِزْیٌ عَلَی الْفُجَّارِ(14)».(15)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

گوید: و نیز از آن حضرت علیه السلام شنیدم که میفرمود: دوست داشتن نیکان نیکان را برای آنها ثواب است، و دوست داشتن تبهکاران نیکان را برای نیکان فضیلت است، و دشمنی تبهکاران با نیکان برای نیکان زینت است، و دشمنی نیکان با تبهکاران برای تبهکاران خواری و رسوائی است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 454 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-گوید:و از امام صادق(علیه السّلام)شنیدم می فرمود: دوست داشتن نیکان مر نیکان را برای نیکان ثواب است،و دوست داشتن بدکاران نیکان را برای نیکان فضیلت است،و دشمن بودن بدکاران برای نیکان زینت نیکان است،و دشمن بودن نیکان برای بدکاران رسوائی بدکاران است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 497 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم که فرمود:

دوست داشتن نیکان بخاطر نیکی برای آنها ثواب است،و دوست داشتن بدکاران بخاطر نیکان و ذلت برای نیکان فضیلت است،و دشمن داشتن بدکاران بخاطر نیکان زینت نیکان است،و دشمن داشتن نیکان بخاطر بدکاران رسوائی بدکاران است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 799 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح علی الظاهر. و فی القاموس النذل

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 534 

*****

ص: 691


1- 5 . فی «ب ، د» : «أن تستتمّ» . وفی فقه الرضا علیه السلام : «أن تنشبّ» . واستتبّ الأمر : تهیّأ واستقام . الصحاح ، ج 1 ، ص 90 (تبب) .
2- 6 . فی «ز» : «بک» .
3- 7 . «المروءة» : کمال الرجولیّة . والمرُوءَة : آداب نفسانیّة تحمل مراعاتها الإنسان علی الوقوف عند محاسن الأخلاق وجمیل العادات . وقد تشدّد فیقال : مُرُوّة . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1688 (مرأ)؛ المصباح المنیر، ص 569 (مرئ).
4- 8 . فی «ز» : «ویصلح» .
5- 1 . علل الشرائع ، ص 558 ، ح 1 ، بسنده عن محمّد بن سنان . فقه الرضا علیه السلام ، ص 365 ، إلی قوله : «وإن نکبت خذلوک » مع زیادة فی آخره ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی، ج 5، ص 578، ح 2609؛ الوسائل، ج 12، ص 30، ح 15561 .
6- 2 . الضمیر المستتر فی «قال» راجع إلی عمّار بن موسی المذکور فی السند السابق .
7- 3 . فی «ز» : - «للأبرار» . وفی «ص ، بس» وحاشیة «د ، ج» : «الأبرار» .
8- 4 . فی «ب» : «زین» .
9- 5 . فی «ز ، ص» : «الأبرار».
10- 6 . فی «ز» وحاشیة «ج» : «الأبرار» .
11- 7 . فی حاشیة «ج» : «زین» .
12- 8 . فی «ز» : «الأبرار» .
13- 9 . فی حاشیة «ج» : «الأبرار» .
14- 10 . فی شرح المازندرانی : «للفجّار» بدل «علی الفجّار».
15- 11 . المحاسن ، ص 226 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح 345 ، بسند آخر . الاختصاص ، ص 239 ، مرسلاً عن ï عمّار بن موسی، عن أبی عبداللّه علیه السلام ؛ مصادقة الإخوان ، ص 50 ، ح 4 ، مرسلاً عن عبداللّه بن القاسم الجعفری ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر. تحف العقول ، ص 487 ، عن العسکری علیه السلام الوافی، ج 5، ص 578، ذیل ح 2609؛ الوسائل، ج 12، ص 31، ذیل ح 15561 .

7- الحدیث

2 / 641

7/3620. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ؛ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً، عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا(1)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ(2) أَبِی حَمْزَةَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ، عَنْ أَبِیهِ علیهماالسلام ، قَالَ : «قَالَ لِی أَبِی(3) عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ(4): یَا بُنَیَّ، انْظُرْ خَمْسَةً، فَلاَ تُصَاحِبْهُمْ وَ لاَ تُحَادِثْهُمْ وَ لاَ تُرَافِقْهُمْ فِی طَرِیقٍ.

فَقُلْتُ: یَا أَبَتِ(5)، مَنْ هُمْ؟ عَرِّفْنِیهِمْ(6).

قَالَ: إِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَةَ الْکَذَّابِ، فَإِنَّهُ بِمَنْزِلَةِ السَّرَابِ(7)، یُقَرِّبُ لَکَ الْبَعِیدَ، وَ یُبَعِّدُ(8) لَکَ الْقَرِیبَ؛ وَ إِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَةَ الْفَاسِقِ ، فَإِنَّهُ بَائِعُکَ بِأُکْلَةٍ(9)، أَوْ(10) أَقَلَّ مِنْ ذلِکَ؛ وَ إِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَةَ الْبَخِیلِ، فَإِنَّهُ یَخْذُلُکَ فِی مَالِهِ أَحْوَجَ مَا تَکُونُ إِلَیْهِ؛ وَ إِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَةَ

ص: 692


1- 12 . هکذا فی «ج ، د ، ز ، بف» ومرآة العقول والوسائل . وفی «ب ، بس» والمطبوع : «بعض أصحابهما» ، ولم نجد له معنی محصّلاً . وتقدّم الخبر فی ح 2831 ، عن محمّد بن عذافر ، عن بعض أصحابه ، عن محمّد بن مسلم ، أو أبی حمزة . وقال فی المرآة : «وفی بعض النسخ : أصحابهما . قیل : أصحابهما تصحیف أصحابنا، أو موضعه بعد محمّد بن مسلم و أبی حمزة» .
2- 13 . فی الکافی ، ح 2831 : «أو» .
3- 1 . فی الکافی ، ح 2831 والاختصاص : - «أبی» .
4- 2 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بس ، بف» . وفی «بر» والمطبوع : «صلوات اللّه علیهما».
5- 3 . فی «ب ، ج ، ز» والوسائل والکافی ، ح 2831 وتحف العقول والاختصاص : «یا أبه» . وفی «بف» والوافی : «یا أباه» .
6- 4 . فی الکافی ، ح 2831 وتحف العقول : - «عرّفنیهم» .
7- 5 . فی «ب» : + «فإنّه» .
8- 6 . فی الکافی ، ح 2831 : «ویباعد» .
9- 7 . فی شرح المازندرانی : «الأکْلة ، بالفتح : المرّة من الأکل ، وبالضمّ : اللقمة والقرص من الخبز» . ونحوه فی مرآة العقول .
10- 8 . فی «ص» : «و» .

الاْءَحْمَقِ، فَإِنَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَنْفَعَکَ فَیَضُرُّکَ؛ وَ إِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَةَ الْقَاطِعِ لِرَحِمِهِ(1)، فَإِنِّی وَجَدْتُهُ مَلْعُوناً فِی کِتَابِ اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ فِی ثَلاَثَةِ مَوَاضِعَ:

قَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الاْءَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ اُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمی أَبْصارَهُمْ»(2).

وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: «الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الاْءَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّارِ»(3).

وَ قَالَ فِی(4) الْبَقَرَةِ: «الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ

یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الاْءَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ»(5)». (6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق از پدرش علیهما السلام حدیث کند که پدرم علی بن الحسین علیهما السلام بمن فرمود: ای فرزند در نظر داشته باش که با پنج کس همنشین نشوی، و با آنها گفتگو و رفاقت در راهی نکنی گفتم: پدر جان آنها کیانند؟ بمن معرفی کن، فرمود: زنهار مبادا با دروغگو همنشین شوی زیرا که او بمنزلۀ سرابی است که دور را در نظرت نزدیک و نزدیک را برایت دور جلوه دهد، و زنهار از همنشینی با فاسق و گنهکار بپرهیز زیرا که او بیک لقمه یا کمتر از آن ترا بفروشد، و بر تو باد که با شخص بخیل هم نشین نگردی زیرا که او مال خود را در سخت ترین نیازمندیهایت از تو دریغ دارد، و زنهار مبادا با احمق هم نشینی شوی که او میخواهد بتو سود رساند ولی (بواسطۀ حماقتش) زیانت زند، و مبادا با آن کس که قطع رحم کند رفاقت کنی که من او را در سه جای قرآن ملعون یافتم (یک جا) خدای عز و جل فرماید:«پس آیا امید دارید که هر گاه به سرپرستی کاری گمارده شوید فساد در زمین نکنید و قطع رحم کنیم، ایشانند که خداوند لعنتشان کرده پس کرشان کرد، و کور ساخت دیدگانشان را»(سورۀ محمد آیه 22-23) و نیز (در جای دیگر) فرماید:«آنان که بشکنند پیمان خدا را پس از بستن آن، و می برند آنچه را که خدا فرموده پیوند شود، و فساد کنند در زمین آنها را است لعنت و برای ایشان است بدی آن سرای»(سورۀ رعد آیه 25) و نیز در سورۀ بقره (آیه 27) فرماید:«آنان که پیمان خدا را پس از بستنش بشکنند و ببرند آنچه را خداوند دستور پیوندش را داده و فساد کنند در زمین ایشانند زیان کاران».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 455 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از محمد بن مسلم و ابی حمزه،از امام صادق(علیه السّلام)،از پدرش،فرمود که:پدرم علی بن الحسین(علیهما السّلام)به من فرمود:ای فرزند جانم!با پنج کس همنشین مباش و گفتگو مکن و رفیق راه مشو،من گفتم:پدر جان!آنها چه کسانند،آنها را به من معرفی کن؟فرمود: بپرهیز از همنشینی دروغگو،زیرا چون سراب است،دور را به تو نزدیک می کند و دور می کند نزدیک را،بپرهیز از همنشینی فاسق و بزه کار،زیرا که او تو را به یک خوراک یا کمتر از آن می فروشد،و مبادا با بخیل رفاقت کنی،زیرا او مال خود را هنگامی که سخت بدان نیازمندی،از تو دریغ می دارد،مبادا با بی خرد رفاقت کنی، زیرا که او می خواهد به تو سود رساند،و در عوض زیان می رساند، مبادا با کسی که قطع رحم می کند رفاقت کنی و هم صحبت شوی، زیرا من او را در کتاب خدا عز و جل ملعون یافتم در سه جا: 1-خدا عز و جل فرماید(23 سوره محمد):«آیا در شما این نگرانی است که اگر پشت به فرمان خدا دادید در زمین فساد کنید و قطع رحم نمائید آنانند که خدا آنها را لعنت کرده و کر ساخته و کورشان ساخته است». 2-خدا عز و جل فرماید(25 سوره رعد):«آن کسانی که می شکنند پیمان خدا را پس از بستن آن و می برید آنچه را خدا فرمان داده است که پیوند کنند و فساد می کنند در زمین آنان دچار لعنت و خانمان بد هستند». 3-خدا عز و جل فرماید(27 سوره بقره):«آن کسانی که می شکنند عهد خدا را پس از پیوستن و بستن آن و می برند آنچه را خدا فرمان داده که پیوند شود و فساد می کنند در زمین آنان زیانکارانند».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 499 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام صادق علیه السّلام،نقل می کند که فرمود:پدرم علی بن الحسین علیه السّلام به من فرمود:فرزندم!با پنج کس همنشین مباش و گفتگو مکن و.رفیق راه مشو،گفتم:پدر جان!آنها چه کسانی اند؟به من معرفی کن،فرمود:از همنشینی با دروغگو بپرهیز زیرا چون سراب است،دور را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور می سازد.از همنشینی با فاسق و بزهکار بپرهیز، زیرا که او تو را به یک لقمه یا کمتر از آن می فروشد،و مبادا با بخیل رفاقت کنی،زیرا او مال خود را هنگامی که بشدت به آن نیازمندی از تو دریغ می ورزد،مبادا با بی خرد رفاقت کنی،زیرا که او می خواهد به تو سود برساند،ولی در عوض زیان می رساند،مبادا با کسی که قطع رحم می کند رفاقت کنی و هم صحبت شوی،زیرا من او را در کتاب خدای عزّ و جلّ در سه جا ملعون یافتم.

1-خدای عزّ و جلّ می فرماید:«آیا در شما این نگرانی است که اگر پشت به فرمان خدا کنید در زمین فساد کنید و قطع رحم نمائید آنانند که خدا آنها را لعنت کرده و کورشان ساخته است(محمد/23-24)»

2-خدای عزّ و جلّ فرماید:«آن کسانی که پیمان خود را با خدا می شکنند و می برند آنچه را که خداوند دستور به پیوندش داده و در زمین فساد می کنند برای آنهاست لعنت و زشتی و بدی آن جهان(رعد/25)»

3-خدای عزّ و جلّ فرماید:«آن کسانی که پیمان خود را با خدا پس از بستن می شکنند و می برند آنچه را که خداوند دستور به پیوندش را داده و در زمین فساد می کنند از زیانکارانند(بقره/27)»

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 799 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. لا تقرب المرة الواحد حتی تشبع و الأکلة بالضم اللقمة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 534 

*****

8- الحدیث

8/3621. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُوسَی بْنِ الْقَاسِمِ، قَالَ: سَمِعْتُ الْمُحَارِبِیَّ یَرْوِی :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : ثَلاَثَةٌ مُجَالَسَتُهُمْ تُمِیتُ الْقَلْبَ: الْجُلُوسُ مَعَ الاْءَنْذَالِ(7)، وَ الْحَدِیثُ مَعَ النِّسَاءِ، وَ الْجُلُوسُ مَعَ الاْءَغْنِیَاءِ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا علیهم الصلاة و السلام حدیث کند که فرمود (صلّی الله علیه و آله): سه دسته اند که همنشینی با آنها دل را بمیراند: هم نشینی با اراذل و فرومایگان، و گفت و شنود با زنها، و نشستن با توانگران

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 455 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: سه کسند که همنشینی آنها دل را بمیراند:نشستن با اوباش، و گفت و شنود با زنها،و نشستن با توانگران.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 501 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:سه گروه اند که همنشینی با آنها دل را بمیراند: نشستن با اوباش،و گفت و شنو با زنها،و نشستن با توانگران.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 801 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و الظاهر أن المراد أنه عند الناس علی دین خلیله و النذیل الخسیس من الناس المحتقر فی جمع أحواله الجمع أنذال و نذل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 534 

*****

ص: 693


1- 9 . فی «ز» : «للرحم» .
2- 10 . محمّد (47) : 22 و 23 .
3- 11 . الرعد (13) : 25 .
4- 12 . فی الوسائل : + «سورة» .
5- 1 . البقرة (2) : 27 .
6- 2 . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب مجالسة أهل المعاصی ، ح 2831 ، عن عدّة من أصحابنا ، عن سهل بن زیاد ، عن عمرو بن عثمان . الاختصاص ، ص 239 ، مرسلاً عن محمّد بن مسلم ، عن الصادق ، عن أبیه ، عن علیّ بن الحسین علیهم السلام . تحف العقول ، ص 279 ، عن علیّ بن الحسین علیهماالسلام ، إلی قوله : «وجدته ملعونا فی کتاب اللّه » ؛ نهج البلاغة، ص 475 ، الحکمة 38 ، فی قوله لابنه الحسن علیهماالسلام ، من قوله : «إیّاک ومصاحبة الکذّاب » إلی قوله : «فإنّه یرید أن ینفعک فیضرّک » مع اختلاف یسیر الوافی، ج 5، ص 579، ح 2610؛ الوسائل، ج 12، ص 32، ح 15565 .
7- 3 . نَذُلَ نَذالَةً : سقط فی دینٍ أو حَسَب ، فهو نَذْل ونذیل ، أی خسیس . المصباح المنیر، ص 599 (نذل) .
8- 4 . الخصال ، ص 87 ، باب الثلاثة ، ح 20 ، بسنده عن موسی بن القاسم البجلی ، عن جمیل بن درّاج ، عن محمّد بن سعید ، عن المحاربی . وفیه ، ص 125 ، نفس الباب ، ضمن ح 122 ؛ والفقیه ، ج 4 ، ص 358 ، ضمن الحدیث الطویل 5762 ، بسند آخر ، مع اختلاف یسیر. تحف العقول ، ص 51 ، عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله الوافی، ج 5، ص 580، ح 2611؛ الوسائل، ج 12، ص 35، ح 15570 .

9- الحدیث

9/3622. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِه ، عَنْ إبرَاهِیمَ بْنِ أَبِی الْبِلاَدِ ، 2 / 642

عَمَّنْ ذَکَرَهُ رَفَعَهُ(1)، قَالَ:

قَالَ لُقْمَانُ علیه السلام لاِبْنِهِ: «یَا بُنَیَّ، لاَ تَقْتَرِبْ(2) فَیَکُونَ(3) أَبْعَدَ لَکَ، وَ لاَ تَبْعُدْ(4) فَتُهَانَ،(5) کُلُّ

دَابَّةٍ تُحِبُّ(6) مِثْلَهَا، وَ إِنَّ ابْنَ آدَمَ(7) یُحِبُّ(8) مِثْلَهُ، وَ لاَ تَنْشُرْ بَزَّکَ(9) إِلاَّ عِنْدَ بَاغِیهِ؛ کَمَا لَیْسَ بَیْنَ الذِّئْبِ وَ الْکَبْشِ خُلَّةٌ، کَذلِکَ لَیْسَ بَیْنَ الْبَارِّ وَ الْفَاجِرِ خُلَّةٌ(10)؛ مَنْ یَقْتَرِبْ(11) مِنَ الزِّفْتِ(12) یَعْلَقْ بِهِ بَعْضُهُ؛ کَذلِکَ مَنْ یُشَارِکِ الْفَاجِرَ یَتَعَلَّمْ مِنْ طُرُقِهِ؛ مَنْ یُحِبَّ الْمِرَاءَ یُشْتَمْ(13)؛ وَ مَنْ یَدْخُلْ مَدَاخِلَ السُّوءِ یُتَّهَمْ؛ وَ مَنْ(14) یُقَارِنْ قَرِینَ السَّوْءِ لاَ یَسْلَمْ؛ وَ مَنْ لاَ یَمْلِکْ لِسَانَهُ یَنْدَمْ».(15)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

از لقمان حدیث شد که به پسرش گفت: ای پسر جانم زیاد با مردم نزدیک مشو که موجب دوریت از دلهای آنها شوی (یعنی چون زیاد رفت و آمد با مردم کردی موجب ملال و خستگی آنها شود و در نتیجه مورد بی مهری آنان واقع شوی) و یکسره از آنان دوری مکن که (اعتنایت نکنند و) خوار و بی مقدار شوی، هر جانداری همانند خود را دوست دارد و آدمیزاد هم بمانند خود دوستی ورزد، کالای خود را جز در نزد خریدار و جویایش پهن مکن، و چنانچه میان گرگ و گوسفند دوستی نباشد هم چنین میان نیکوکار و بدکار دوستی نباشد، و هر که بقیر نزدیک شود پاره ای از آن باو بچسبد هم چنین هر کس با تبهکار در زندگی شریک شود از روشهای او بیاموزد، و هر که جدال و ستیزه جوئی را دوست دارد دشنام خورد، و هر که بجاهای بد رود متهم گردد، و کسی که با رفیق بد همنشین شود در امان نباشد، و هر که زبان خود را نگه ندارد پشیمان گردد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 456 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-لقمان به پسرش گفت: پسر جانم!پر نزدیک مشو تا تو را دور کند و پر دوری مکن تا خوار و بی مقدار شوی،هر جان دار همانند خود را دوست دارد و راستی که آدمی زاده مانند خود را دوست دارد،کالای خود را پهن مکن مگر در برابر خریدارش و جویایش،چنانچه میان گرگ و گوسفند دوستی نباشد،همچنان میان خوش کردار و بدکردار دوستی نیفتد،هر که به قیر نزدیک شود،قیر به او می چسبد،همچنین هر کس به بدکار شریک شود،از روشهای او بیاموزد،هر که ستیزه جو است، دشنام خورد و هر که به محلهای بدی رود،متهم گردد،و هر که با همنشین بد جفت شود،سالم نماند،و هر که زبان خود را نگه ندارد، پشیمان گردد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 501 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-لقمان به پسرش گفت:

به مردم زیاد نزدیک مشو که سبب دوری از دلهای آنان بشوی و یا یکسره از آنها دوری کنی که مورد بی اعتنائی واقع شوی و خوار و بی مقدار گردی،هر جانداری مانند خود را دوست دارد و راستی که آدمی زاده هم مانند خود را دوست دارد،کالای خود را جز در برابر خریدار و جویایش پهن مکن و چنانچه میان گرگ و گوسفند دوستی نباشد، همچنان میان خوش کردار و بدکردار دوستی نباشد،هرکس به قیر نزدیک شود،مقداری به او می چسبد،همچنین هرکس با بدکار شریک شود،از روشهای او بیاموزد،هرکس ستیزه جوست،دشنام خورد و هر کس به محلهای بدی رود،متهم گردد،و هرکس با همنشین بد جفت شود ،سالم نماند،و هرکس زبان خود را نگه ندارد،پشیمان گردد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 801 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. أی کثیرا فإن کثرة الاختلاط یوجب سرعة انقضاء المحبة کما هو المجرب عند باغیه أی طالبه و الزفت بالکسر کالقیر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 535 

*****

ص: 694


1- 5 . هکذا فی النسخ والطبعة القدیمة والوافی والوسائل والبحار . وفی المطبوع : - «رفعه» .
2- 6 . فی «ب ، ج ، ز ، بس» وحاشیة «د» ومرآة العقول والبحار : «لاتقرب» . وفی «ص» : «لاتقرّب» . وفی الوافی : «لاتقترب ، یعنی من الناس بکثرة المخالطة والمعاشرة فیسأموک ویملّوک ؛ فتکون أبعد فی قلوبهم . ولاتبعد کلّ البعد ، فلم یبالوا بک ، فتصیر مهینا مخذولاً» .
3- 7 . هکذا فی «ب ، ز ، ص ، بس ، بف» وشرح المازندرانی والوافی والوسائل والبحار . والضمیر المستتر راجع إلی الاقتراف . وفی المطبوع : «فتکون» .
4- 8 . فی «ج ، ص» : «ولاتبعّد» .
5- 9 . فی شرح المازندرانی : + «إنّ» .
6- 1 . فی شرح المازندرانی : «یحبّ» . وهو باعتبار «کلّ» .
7- 2 . فی «ز» : «وإنّ آدم» . وفی البحار : «وابن آدم» .
8- 3 . فی البحار : «لایحبّ» .
9- 4 . فی «ب ، ز ، ص ، بس ، بف» وشرح المازندرانی والوسائل : «برّک» بالراء المهملة . و«البَزّ» : أمتعة التاجر من الثیاب . المصباح المنیر ، ص 48 (بزز).
10- 5 . «الخُلّة» : الصَّداقة المختصّة لاخَلَل فیها ، تکون فی عفاف وفی وَعارة . القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1315 (خلل) .
11- 6 . فی «ب ، ص» والوسائل : «یقرب» .
12- 7 . «الزَّفت» : القِیر ، الصحاح ، ج 1 ، ص 249 (زفت) .
13- 8 . فی «ص» : «یُشتَّم» .
14- 9 . فی الوافی : «من» بدون الواو .
15- 10 . الخصال ، ص 169 ، باب الثلاثة ، ضمن ح 222 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن أبیه علیهماالسلام . الاختصاص ، ص 336 ، ضمن الحدیث ، مرسلاً عن الأوزاعی ، عن لقمان الحکیم . تحف العقول ، ص 376 ، ضمن الحدیث ، عن أبی عبداللّه ، عن أبیه علیهماالسلام ، وفیهما من دون الإسناد إلی لقمان ، وفی کلّها من قوله : «ومن یدخل مداخل السوء» مع اختلاف یسیر الوافی، ج 5، ص 580، ح 2612؛ الوسائل، ج 12، ص 31، ح 15562 ؛ البحار ، ج 13 ، ص 426 ، ح 20.

10- الحدیث

10/3622. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ، عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، أَنَّهُ قَالَ : «لاَ تَصْحَبُوا أَهْلَ الْبِدَعِ وَ لاَ تُجَالِسُوهُمْ، فَتَصِیرُوا(1)

عِنْدَ النَّاسِ کَوَاحِدٍ مِنْهُمْ؛ قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الْمَرْءُ عَلی دِینِ خَلِیلِهِ وَ قَرِینِهِ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: با بدعت گذاران هم صحبت نشوید و هم نشین نگردید که در نظر مردم چون یکی از آنها شوید، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: انسان هم کیش دوست و رفیق خویش است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 456 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-از امام صادق(علیه السّلام)که فرمود: با بدعت گذاران هم صحبت نشوید و با آنها همنشین نگردید تا در چشم مردم مانند یکی از آنها باشید،رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود:مرد همکیش دوست و همنشین خویش است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 501 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-امام صادق علیه السّلام فرمود:با بدعت گذاران هم صحبت نشوید و با آنها همنشین نگردید تا در چشم مردم مانند یکی از آنها باشید،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:انسان همکیش دوست و رفیق خویش است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 803 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و الظاهر أن المراد أنه عند الناس علی دین خلیله

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 535 

*****

11- الحدیث

11/3624 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنِ الْحَجَّالِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَعْقُوبَ الْهَاشِمِیِّ، عَنْ مَرْوَانَ(3) بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِیَّاکَ وَ مُصَادَقَةَ(4) الاْءَحْمَقِ؛ فَإِنَّکَ أَسَرَّ(5) مَا تَکُونُ(6) مِنْ(7) نَاحِیَتِهِ أَقْرَبُ مَا یَکُونُ إِلی مَسَاءَتِکَ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبید بن زرارة گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: بپرهیز از دوستی با احمق زیرا که تو هر چه از جانب او شادتر باشی او ببدی رساندن بتو نزدیک نزدیک تر است (گویا مقصود اینست که هر چه بدوستی او خوشحال تر باشی خطر زیان رساندن او بواسطۀ حماقتش بتو نزدیکتر شود).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 456 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: بپرهیز از رفاقت با احمق که هر چه از جانب او مسرورتر باشی،او به بد حال کردن تو نزدیک تر است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 503 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-امام صادق علیه السّلام فرمود:از رفاقت با احمق بپرهیز که هرچه از جانب او خوشحال باشی،او به بدحال کردن تو نزدیک تر است.(یعنی هرچه به دوستی او خوشحال تر باشی به زیان رساندنش به تو بخاطر حماقتش نزدیکتر باشد)

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 803 

*****

ص: 695


1- 11 . فی الوسائل ، ح 15610 : «فتکونوا» .
2- 1 . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب مجالسة أهل المعاصی ، ح 2827 . وفی الجعفریّات ، ص 148 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فیه : «المرء علی دین من یحال ، فلیتّق اللّه المرء ولینظر من یحال » . الأمالی للطوسی ، ص 518 ، المجلس 18 ، ح 42 ، بسند آخر عن الرضا ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فیه : «المرء علی دین خلیله ، فلینظر أحدکم من یخالل » . وراجع : مصباح الشریعة ، ص 67 ، الباب 29 الوافی، ج 5، ص 581، ح 2613؛ الوسائل، ج 12، ص 48، ح 15610 ؛ و ج 16 ، ص 259 ، ح 21509 ؛ البحار ، ج 74 ، ص 201 ، ح 40 .
3- 2 . هکذا فی «بف» وحاشیة «بس» . وفی «ب ، ج ، د ، ز ، بس» والمطبوع : «هارون» . والصواب ما أثبتناه ؛ فقد روی علیّ بن یعقوب الهاشمی کتاب مروان بن مسلم ، وروایته عن هارون بن مسلم غیر ثابتة . ولاحظ أیضا ما یأتی ذیل ح 9612 .
4- 3 . فی «ز» وحاشیة «ج» : «مصاحبة» .
5- 4 . فی «ص» : «أیسر» . وقوله : «أسرّ» منصوب علی الظرفیّة ، و «أقرب» مرفوع خبر «إنّ» . ویجوز رفعه علی أنّه مبتدأ، و «أقرب» خبره ، والجملة خبر «إنّ» .
6- 5 . فی «ز» : «یکون» .
7- 6 . فی «ص» : «مذ» وفی حاشیة «ص» : «منذ» .
8- 7 . الأمالی للطوسی ، ص 39 ، المجلس 2 ، ح 11 ، بسند آخر ، وتمام الروایة فیه : «إیّاک وصحبة الأحمق ، فإنّه أقرب ما یکون منه أقرب ما یکون إلی مساءتک » الوافی، ج 5، ص 581، ح 2614؛ الوسائل، ج 12، ص 29، ح 15559 .

5-باب التحبّب إلی الناس و التودّد إلیهم

1- الحدیث

1/3625. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ؛ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ،

عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ أَعْرَابِیّاً مِنْ بَنِی(1) تَمِیمٍ أَتَی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله ، فَقَالَ لَهُ: أَوْصِنِی، فَکَانَ مِمَّا(2) أَوْصَاهُ: تَحَبَّبْ إِلَی النَّاسِ یُحِبُّوکَ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: عربی از بنی تمیم نزد پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) آمد عرضکرد: بمن سفارشی کن، پس از جمله سفارشهایش باو این بود که با مردم دوستی کن تا مردم ترا دوست بدارند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 457 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام باقر(علیه السّلام)،فرمود: یک اعرابی از بنی تمیم نزد پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)آمد و به آن حضرت گفت:به من سفارشی کن و در سفارش به او این بود که:دوستی کنی با مردم تا تو را دوست دارند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 503 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام باقر علیه السّلام،فرمود:عربی از بنی تمیم نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آمد و به آن حضرت گفت:به من سفارشی کن و در سفارش به او این بود:که با مردم دوستی کن تا مردم هم با تو دوستی کنند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 803 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 537 

*****

2- الحدیث

2 / 643

2/3626 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ سَمَاعَةَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مُجَامَلَةُ النَّاسِ ثُلُثُ الْعَقْلِ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: خوشرفتاری و مدارا کردن با مردم یک سوم خردمندی است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 457 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: مدارا با مردم یک سوّم خردمندی است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 503 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام،فرمود:مدارا با مردم یک سوّم خردمندی است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 803 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق، و المجاملة المعاملة بالجمیل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 537 

*****

3- الحدیث

3/3627 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : ثَلاَثٌ یُصْفِینَ وُدَّ الْمَرْءِ لاِءَخِیهِ الْمُسْلِمِ: یَلْقَاهُ بِالْبُشْرِ إِذَا لَقِیَهُ؛ وَ یُوَسِّعُ لَهُ فِی الْمَجْلِسِ إِذَا جَلَسَ إِلَیْهِ؛ وَ یَدْعُوهُ بِأَحَبِّ الاْءَسْمَاءِ إِلَیْهِ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود: که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: سه چیز است که دوستی انسانی را با برادر مسلمانش صفا دهد: همیشه با خوشروئی با او برخورد کند، هر گاه در مجلسی بر او بنشیند برایش جا باز کند بآن نامی که بیشتر آن را دوست دارد او را بخواند (و صدا کند).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 457 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود:سه چیز است که دوستی مرد را با برادر مسلمانش با صفا می کند: 1-همیشه به خوشروئی با او برخورد کند. 2-در مجلس برای او جا باز کند هر گاه در بر او بنشیند. 3-به هر نامی که دوست دارد،او را بخواند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 503 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:سه چیز است که دوستی مرد را با برادر مسلمانش صفا می دهد:

1-همیشه به خوش روئی با او برخورد کند.

2-هرگاه در مجلسی نشست برای او جا باز کند.

3-وی را به بهترین نامی که او دوست دارد بخواند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 803 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 537 

*****

ص: 696


1- 1 . فی «ج ، د ، ز ، ص ، بس» : - «بنی» .
2- 2 . فی الوافی : «فیما» .
3- 3 . تحف العقول ، ص 41 ، ضمن الحدیث ، عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فیه : «تحبّ الناس یحبّوک » . راجع : الکافی ، کتاب الزکاة ، باب فضل المعروف ، ح 6104 الوافی، ج 5، ص 532، ح 2514 ؛ الوسائل، ج 12، ص 51، ح 15618 .
4- 4 . تحف العقول ، ص 366 الوافی، ج 5، ص 531، ح 2513 ؛ الوسائل، ج 12، ص 53، ح 15623 .
5- 5 . راجع : الجعفریّات ، ص 197 الوافی، ج 5، ص 585، ح 2624 ؛ الوسائل، ج 12، ص 53، ح 15624 .

4- الحدیث

4/3628 . وَ بِهذَا الاْءِسْنَادِ(1)، قَالَ :

«قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : التَّوَدُّدُ إِلَی النَّاسِ نِصْفُ الْعَقْلِ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود: که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده است: دوستی کردن با مردم نیمی از خرد است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 457 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: مهرورزی با مردم،نیمی از خرد است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 505 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:مهرورزی با مردم،نیمی از خرد است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 805 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 537 

*****

5- الحدیث

5/3629. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ، عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ:

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام ، قَالَ : «التَّوَدُّدُ إِلَی النَّاسِ نِصْفُ الْعَقْلِ(3)».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

موسی بن بکر از حضرت کاظم علیه السلام مانند حدیث را روایت کرده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 457 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-أبو الحسن(علیه السّلام)فرمود: مهرورزی با مردم،نیمی از خرد است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 505 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-ابو الحسن علیه السّلام فرمود:مهرورزی با مردم نیمی از خرد است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 805 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 537 

*****

6- الحدیث

6/3630. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ مَنْصُورٍ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «مَنْ کَفَّ یَدَهُ عَنِ النَّاسِ، فَإِنَّمَا یَکُفُّ عَنْهُمْ یَداً وَاحِدَةً، وَ یَکُفُّونَ عَنْهُ أَیْدِیاً(5) کَثِیرَةً».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حذیفة بن منصور گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام که می فرمود: هر که دست آزارش را از سر مردم بردارد فقط یک دست از آنها باز داشته ولی (در مقابل) دستهای بسیاری از آزار او خودداری کنند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 457 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از حذیفه بن منصور،گوید:شنیدم امام صادق(علیه السّلام) می فرمود: هر که دست از آزار مردم باز دارد،همانا یک دست از آنها باز گرفته است و آنان دستهای بسیاری از او باز گیرند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 505 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-«حذیفه بن منصور»،گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:

هرکس دست از آزار مردم بردارد،همانا یک دست از آنها بازداشته ولی در مقابل دستهای بسیاری از آزار او خودداری کنند و بازدارند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 805 

*****

ص: 697


1- 6 . المراد من «بهذا الإسناد» هو السند المتقدّم إلی رسول اللّه صلی الله علیه و آله .
2- 7 . الفقیه ، ج 4 ، ص 416 ، ضمن ح 5904 ، بسند آخر عن جعفر بن محمد علیه السلام ، من دون الإسناد إلی رسول اللّه صلی الله علیه و آله . الجعفریّات ، ص 149 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع زیادة فی آخره . وفی نهج البلاغة ، ص 495 ، الحکمة 142 ؛ وخصائص الأئمّة علیهم السلام ، ص 104 ؛ وتحف العقول ، ص 221 ، ضمن الحدیث ، مرسلاً عن أمیرالمؤمنین علیه السلام . وفیه ، ص 443 ، عن الرضا علیه السلام ، وفی الخمسة الأخیرة مع اختلاف یسیر . راجع : عیون الأخبار ، ج 2 ، ص 35 ، ح 77 ؛ وصحیفة الرضا علیه السلام ، ص 52 ؛ وتحف العقول ، ص 60 الوافی، ج 5، ص 531، ح 2511 ؛ الوسائل، ج 12، ص 52، ح 15622 .
3- 1 . لم یرد هذا الحدیث فی «ب» .
4- 2 . تحف العقول ، ص 403 ، ضمن الحدیث ، عن موسی بن جعفر علیه السلام ، هکذا : «التودّد نصف العقل » الوافی، ج 5، ص 531، ح 2512 ؛ الوسائل، ج 12، ص 52، ح 15619 .
5- 3 . فی الکافی ، ح 1846 : «أیدی» . وفی الخصال : «أیادی» .
6- 4 . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب المداراة ، ذیل ح 1846 ؛ والخصال ، ص 17 ، باب الواحد ، ذیل ح 60 ، بسند آخر عن محمّد بن سنان . وفی الکافی ، نفس الکتاب ، باب صلة الرحم ، ضمن ح 1992 ؛ والزهد ، ص 103 ، ضمن ح 101 ؛ والأمالی للطوسی ، ص 347 ، المجلس 12 ، ضمن ح 57 ، بسند آخر عن أمیرالمؤمنین علیه السلام ، مع اختلاف یسیر. نهج البلاغة ، ص 65 ، ضمن الخطبة 23 ، مع اختلاف یسیر الوافی، ج 5، ص 525، ح 2500 ؛ الوسائل، ج 12، ص 53، ح 15625 .

7- الحدیث

7/3631 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ، عَنْ سُلَیْمَانَ(1) بْنِ زِیَادٍ التَّمِیمِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ الْحَسَنُ(2) بْنُ عَلِیٍّ علیهماالسلام : الْقَرِیبُ مَنْ قَرَّبَتْهُ الْمَوَدَّةُ وَ إِنْ بَعُدَ نَسَبُهُ(3)، وَ الْبَعِیدُ مَنْ بَعَّدَتْهُ الْمَوَدَّةُ وَ إِنْ قَرُبَ نَسَبُهُ؛ لاَ شَیْءَ أَقْرَبُ إِلی شَیْءٍ

مِنْ یَدٍ إِلی جَسَدٍ، وَ إِنَّ الْیَدَ تَغُلُّ(4)؛ فَتُقْطَعُ ، وَ تُقْطَعُ فَتُحْسَمُ(5)».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السلام فرمود: که حضرت مجتبی علیه السلام فرموده: خویش نزدیک آن کس است که مودت و دوستی او را نزدیک کرده باشد اگر چه خویشاوندیش دور باشد، و بیگانه و دور کسی است که دوستی او را دور کرده است (و از نظر دوستی بیگانه باشد) اگر چه خویشاوندیش نزدیک باشد، و چیزی نزدیک تر از دست به پیکر انسان نیست، و همین دست خیانت کند و بریده می شود و اثر آن محو گردد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 458 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از امام صادق(علیه السّلام)که امام حسن(علیه السّلام)فرمود: خویش:کسی است که مهرش او را پیوسته و گرچه نژادش با دوست نپیوسته،و بیگانه:آنکه پیوند مهر گسسته و گر چه در نژاد وابسته است. چیزی به چیز دیگر نزدیک تر نیست از دست به پیکر و به راستی که دست خیانت ورزد و از تن بریده شود و بریده شود و از بن برآید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 505 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام صادق علیه السّلام نقل می کند که امام حسن علیه السّلام فرمود:

خویش و نزدیک کسی است که مهرش او را پیوسته نزدیک کرده باشد گرچه خویشاوندیش دور باشد و بیگانه و دور و کسی است که دوستی او را دور کرده است گرچه خویشاوندیش نزدیک باشد و چیزی نزدیک تر از دست به پیکر انسان نیست و همین دست گاهی به انسان خیانت می کند و بریده می شود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 805 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و قال فی النهایة : الغلول الخیانة فی المغنم و السرقة من الغنیمة و کل من خان فی شیء خفیة فقد غل، و سمی غلولا لأن الأیدی فیها مغلولة مجعول فیها غل، و قال حسمه أی قطع الدم عنه بالکی. و منه الحدیث أنه أتی بسارق فقال اقطعوه ثم احمسوه أی اقطعوا یده ثم اکووها لیقطع الدم منها انتهی، و لعل المراد بالتشبیه مجرد التنبیه علی أنه لا اعتماد علی قرب القریب فإنه قد یبعد، أو من حیث إن ید السارق عدوة خائنة لصاحبها فمع غایة القرب تقطع و یحسم موضعها لئلا تعود، أو یحفظ الدم لمودته بالجسم أو المعنی أن الإنسان عدو یده فیصیر سببا لقطعه و الله یعلم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 538 

*****

6 _ بَابُ إِخْبَارِ الرَّجُلِ أَخَاهُ بِحُبِّهِ

1- الحدیث

2 / 644

1/3632. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ(7) ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ نَصْرِ بْنِ قَابُوسَ، قَالَ:

قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِذَا أَحْبَبْتَ أَحَداً مِنْ إِخْوَانِکَ، فَأَعْلِمْهُ ذلِکَ؛ فَإِنَّ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام ، قَالَ : «رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی قالَ أَ وَ لَمْ تُوءْمِنْ قالَ بَلی وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی»(8)».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

نصر بن قابوس گوید: حضرت صادق علیه السلام بمن فرمود: هر گاه یکی از برادران (دینی) خود را دوست داشتی بآن آگاهش کن، زیرا ابراهیم علیه السلام عرضکرد:«بار پروردگارا بمن بنما که چگونه مرده ها را زنده میکنی فرمود مگر ایمان نیاورده ای گفت چرا و لیکن برای اینکه دلم مطمئن شود»(سورۀ بقره آیۀ 260).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 458 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از نصر بن قابوس،گوید:امام صادق(علیه السّلام)به من فرمود: هر گاه یکی از برادران خود را دوست داری،به او اعلام کن، زیرا ابراهیم(علیه السّلام)گفت(260 سوره بقره):«پروردگارا به من بنما که چگونه مرده ها را زنده می کنی،فرمود آیا ایمان نداری؟گفت چرا برای اینکه دلم مطمئن شود».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 507 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«نصر بن قابوس»،گوید:امام صادق علیه السّلام به من فرمود:

هرگاه یکی از برادران خود را دوست داری،به او اعلام کن،زیرا ابراهیم علیه السّلام گفت:«پروردگارا به من بنما که چگونه مرده ها را زنده می کنی، فرمود:آیا ایمان نداری؟گفت:چرا برای اینکه دلم مطمئن شود(بقره/260)»

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 807 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و هذا ینطبق أشد انطباق علی ما روی فی العیون فی تفسیر هذه الآیة أن المراد بها لیطمئن قلبی علی الخلة فارجع إلیه تفهم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 538 

*****

ص: 698


1- 5 . فی الوسائل : + «بن داود» .
2- 6 . فی «ز ، بف» وحاشیة «ج» : «الحسین» .
3- 7 . فی «ز» : «نسبته» .
4- 1 . «الغُلول» : الخیانة فی المَغنَم ، والسَرِقَة من الغنیمة قبلَ القسمة . یقال : غلّ فی المغنم یَغُلُّ غُلولاً فهو غالّ . وکلّ من خان فی شیء خُفیةً فقد غلّ . النهایة ، ج 3 ، ص 380 (غلل).
5- 2 . حَسَمَه حَسْما : قطعه . والحَسْم : أن تَحْسِم عِرقا فتکویه لئلاّ یسیل دَمُه . وفی الوافی : «الحسم : الکیّ بعد القطع لئلاّ یسیل الدم ؛ یعنی إنّ القرب الجسمانی لاوثوق به ولا بقاء له ، وإنّما الباقی النافع القرب الروحانی ؛ ألا تری إلی قرب الید الصوری من الجسد کیف یتبدّل بالبعد الصوری الذی لایُرجی عوده إلی القرب ؛ لاکتواء محلّها المانع لها من المعاودة ، وذلک بسبب خیانتها التی هی البعد المعنوی» . وقیل غیر ذلک . راجع : مرآة العقول ، ج 12 ، ص 538 ؛ ترتیب کتاب العین ، ج 1 ، ص 383 ؛ المصباح المنیر، ص 136 (حسم) .
6- 3 . تحف العقول ، ص 234 ، عن الحسن بن علیّ علیهماالسلام الوافی، ج 5، ص 553، ح 2561 ؛ الوسائل، ج 12، ص 52، ح 15621 .
7- 4 . هکذا فی «ج ، د ، ز ، بس ، بف» . و فی «ب» وحاشیة «د» : «محمّد بن عمر بن اُذینة» . وفی المطبوع : «محمّد بن عمر [بن اُذینة]» .
8- 5 . البقرة (2) : 260 .
9- 6 . المحاسن ، ص 266 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح 349 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه، عن أبیه علیهماالسلام عن ï رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فیه : «إذا أحبّ أحدکم صاحبه أو أخاه فلیعلمه » الوافی، ج 5، ص 584، ح 2622 ؛ الوسائل، ج 12، ص 54، ح 15627 .

2- الحدیث

2/3633. أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ(1)؛

وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی جَمِیعاً، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا أَحْبَبْتَ رَجُلاً فَأَخْبِرْهُ بِذلِکَ؛ فَإِنَّهُ أَثْبَتُ لِلْمَوَدَّةِ بَیْنَکُمَا».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر گاه مردی را دوست داشتی او را بدان آگاهش ساز، زیرا که آن دوستی میان شما را پابرجاتر کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 459 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از امام صادق(علیه السّلام)که فرمود: هر گاه دوست داشتی مردی را،او را از دوستی خود آگاه کن،زیرا که آن دوستی را میان شماها پای برجاتر کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 507 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه مردی را دوست داشتی او را از دوستی خود آگاه کن،زیرا دوستی میان شماها پایدارتر می سازد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 807 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 539 

*****

(7) باب التسلیم

1- الحدیث

1/3634 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : السَّلاَمُ تَطَوُّعٌ، وَ الرَّدُّ فَرِیضَةٌ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: سلام کردن مستحب است و رد (یعنی جواب) آن واجب است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 459 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: سلام کردن مستحب است،و ردّ سلام واجب است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 507 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:سلام کردن مستحب است،ردّ سلام واجب.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 807 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 539 

*****

2- الحدیث

2/3635. وَ بِهذَا الاْءِسْنَادِ، قَالَ (4):

«مَنْ بَدَأَ(5) بِالْکَلاَمِ قَبْلَ السَّلاَمِ، فَلاَ تُجِیبُوهُ» وَ قَالَ : «ابْدَؤُوا بِالسَّلاَمِ قَبْلَ الْکَلاَمِ؛

ص: 699


1- 7 . السند معلّق علی سابقه . ویروی عن أحمد بن محمّد بن خالد ، عدّة من أصحابنا.
2- 1 . المحاسن ، ص 266 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح 348 ، بسنده عن هشام بن سالم ، وتمام الروایة فیه : «إذا أحببت رجلاً فأخبره » . وفیه ، ح 347 ، بسند آخر عن أبی جعفر علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی، ج 5، ص 584، ح 2623 ؛ الوسائل، ج 12، ص 54، ح 15626 .
3- 2 . الجعفریّات ، ص 229 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . الخصال ، ص 484 ، أبواب الاثنی عشر، ضمن ح 57 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن أبیه علیهماالسلام ، مع اختلاف یسیر. تحف العقول ، ص 360 ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، وفیهما من دون الإسناد إلی رسول اللّه صلی الله علیه و آله الوافی، ج 5، ص 595، ح 2647 ؛ الوسائل، ج 12، ص 58، ح 15639 .
4- 3 . فی «بف» : «وقال بهذا الإسناد» . ثمّ إنّ الظاهر بملاحظة السیاق فی سندنا هذا و السند الآتی بعده رجوع الضمیر المستتر فی «قال» إلی أبی عبداللّه علیه السلام ، وإن لم ینتف رجوعه إلی رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، ومفاد «بهذا الإسناد» علی کلا الفرضین واضح .
5- 4 . فی «ز » : «یبدأ» .

فَمَنْ بَدَأَ بِالْکَلاَمِ قَبْلَ السَّلاَمِ، فَلاَ تُجِیبُوهُ(1)».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: هر که پیش از سلام کردن آغاز بسخن کند پاسخش را نگوئید، و فرمود: پیش از سخن گفتن بسلام کردن آغاز گفتار کنید، و هر که پیش از سلام کردن آغاز سخن کرد پاسخش ندهید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 459 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-و به همین سند فرمود(علیه السّلام): هر که سلام نکرده آغاز سخن کرد،پاسخش ندهید و فرمود: پیش از سخن گفتن،به سلام کردن آغاز کنید،و هر که سلام نکرده آغاز سخن کند،به او پاسخ ندهید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 509 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-و به همین سند فرمود علیه السّلام:هرکس پیش از سلام آغاز سخن کرد، پاسخش ندهید و فرمود:

پیش از سخن گفتن سلام کنید،و هرکس سلام نکرده آغاز سخن کند،به او پاسخ ندهید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 807 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. فإن سلام الله

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 539 

*****

3- الحدیث

3/3636. وَ بِهذَا الاْءِسْنَادِ، قَالَ :

«قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أَوْلَی النَّاسِ بِاللّهِ وَ بِرَسُولِهِ(3) مَنْ بَدَأَ بِالسَّلاَمِ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: نزدیکترین مردم بخدا و رسولش کسی است که بسلام آغاز گفتار کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 459 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود:نزدیکترین مردم به خدا و رسولش کسی است که آغاز به سلام کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 509 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:نزدیکترین مردم به خدا و رسولش کسی است که آغاز به سلام کند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 809 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 539 

*****

4- الحدیث

4/3637. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ سَلْمَانُ(5) _ رَحِمَهُ اللّهُ(6) _ یَقُولُ: أَفْشُوا(7) سَلاَمَ اللّهِ(8)؛ فَإِنَّ سَلاَمَ اللّهِ لاَ یَنَالُ الظَّالِمِینَ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: سلمان رحمه اللّٰه همیشه میگفت: سلام خدا را آشکار کنید زیرا سلام خدا بستمکاران نمیرسد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 459 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از امام باقر(علیه السّلام)که سلمان رحمه اللّٰه بارها می فرمود: سلام خدا را آشکارا ادا کنید،زیرا سلام خدا به ستمکاران نمی رسد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 509 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام باقر علیه السّلام فرمود که سلمان(ره)بارها می گفت:

سلام خدا را آشکارا ادا کنید،زیرا سلام خدا به ستمکاران نمی رسد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 809 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق. من بخل بالسلام أی لا تقولوا هذا ظالم لا نسلم علیه فإن سلام الله لا ینالهم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 539 

*****

5- الحدیث

2 / 645

5/3638. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَیْمُونٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیْسٍ:

ص: 700


1- 5 . فی «ص» : - «وقال : ابدؤوا _ إلی _ فلا تجیبوه» . وفی «بف» : «فلا تحبّوه» .
2- 6 . الخصال ، ص 19 ، باب الواحد ، ح 67 ، بسنده عن إبراهیم بن هاشم ، عن النوفلی ، عن السکونی ، عن أبی عبداللّه ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع زیادة فی آخره . الجعفریّات ، ص 229 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . تحف العقول ، ص 360 ، عن جعفر بن محمّد علیه السلام ، والروایة فی کلّها : «من بدأ بالکلام قبل السلام فلاتجیبوه » الوافی، ج 5، ص 595، ح 2648 ؛ الوسائل، ج 12، ص 56، ح 15634 .
3- 1 . فی «بف» : «ورسوله صلی الله علیه و آله » .
4- 2 . الجعفریّات ، ص 229 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله الوافی، ج 5، ص 595، ح 2649 ؛ الوسائل، ج 12، ص 56، ح 15633 .
5- 3 . فی «ب ، ز ، بف» وحاشیة «ج ، د» وشرح المازندرانی والوافی : «سلیمان» .
6- 4 . فی «ب» : - «رحمه اللّه» . وفی «ز ، ص ، بف» وحاشیة «د ، بس» وشرح المازندرانی والوافی : «علیه السلام» .
7- 5 . فشا الشیء یَفشو فُشُوّا : إذا ظهر . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1398 (فشو) . وفی الوافی : «إفشاء السلام أن یسلّم علی من لقی کائنا من کان . یعنی سلّموا علی من لقیتم ، فإن لم یکن أهلاً للسلام بأن کان ظالما ، فإنّه لایناله سلام اللّه» .
8- 6 . فی شرح المازندرانی : «السلام» .
9- 7 . الأمالی للصدوق ، ص 652 ، المجلس 93 ، ضمن وصف دین الإمامیّة علی الإیجاز والاختصار ، من دون الإسناد إلی المعصوم علیه السلام ، وتمامه فیه : «التسلیم علی جمیع الناس مع الاعتقاد بأنّ سلام اللّه لاینال الظالمین » الوافی، ج 5، ص 596، ح 2651 ؛ الوسائل، ج 12، ص 58، ح 15641 .

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ یُحِبُّ(1) إِفْشَاءَ السَّلاَمِ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: بدرستی که خدای عز و جل دوست دارد آشکار کردن سلام را.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 460 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-امام باقر(علیه السّلام)فرمود: راستی که خدا عز و جل دوست دارد آشکارا سلام کردن را.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 509 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام باقر علیه السّلام فرمود:

راستی که خدای عزّ و جلّ سلام آشکارا را دوست دارد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 809 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و لعل الاشتراک اللفظی هنا ینفع فی ترتب الثواب فتأمل، و قال فی النهایة: فی أسماء الله تعالی السلام ، قیل: معناه سلامته مما یلحق الخلق من العیب و الفناء، و السلام فی الأصل السلامة و منه سمیت الجنة بدار السلام لأنها دار السلامة من الآفات، و قیل: التسلیم مشتق من السلام اسم الله تعالی لسلامته من العیب و النقص، و قیل: معناه أن الله مطلع علیکم فلا تغفلوا، و قیل: معناه اسم السلام علیکم أی اسم الله علیک إذ کان اسم الله تعالی یذکر علی الأعمال توقعا لاجتماع معانی الخیرات فیه و انتفاء عوارض العباد عنه، و قیل معناه سلمت منی فاجعلنی أسلم [السلم] منک.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 540 

*****

6- الحدیث

6/3639 . عَنْهُ(3)، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ قَالَ(4): الْبَخِیلُ مَنْ یَبْخَلُ(5) بِالسَّلاَمِ(6)».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: بخیل کسی است که از سلام کردن بخل کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 460 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:خدا عز و جل فرموده است:

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 509 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-امام صادق علیه السّلام فرمود:بخیل کسی است که از سلام کردن بخل ورزد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 809 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق. من بخل بالسلام علی المبالغة أی کأنه البخیل فقط.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 540 

*****

7- الحدیث

7/3640 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ، عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا سَلَّمَ أَحَدُکُمْ فَلْیَجْهَرْ بِسَلاَمِهِ، لاَ(8) یَقُولُ: سَلَّمْتُ فَلَمْ یَرُدُّوا عَلَیَّ، وَ لَعَلَّهُ یَکُونُ قَدْ سَلَّمَ(9) وَ لَمْ یُسْمِعْهُمْ، فَإِذَا رَدَّ أَحَدُکُمْ فَلْیَجْهَرْ بِرَدِّهِ ، وَ لاَ(10) یَقُولُ الْمُسَلِّمُ: سَلَّمْتُ فَلَمْ(11) یَرُدُّوا عَلَیَّ».

ص: 701


1- 8 . فی «بف» : «أوجب» .
2- 9 . المحاسن ، ص 388 ، کتاب المآکل ، ح 7 ، بسند آخر ، وتمام الروایة فیه : «إنّ اللّه یحبّ إطعام الطعام وإفشاء السلام » . تحف العقول ، ص 300 الوافی، ج 5، ص 596، ح 2652 ؛ الوسائل، ج 12، ص 58، ح 15640 .
3- 1 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد المذکور فی السند السابق .
4- 2 . هکذا فی النسخ التی قوبلت وشرح المازندرانی والوافی والوسائل وتحف العقول . وفی المطبوع : + «[إنّ]» .
5- 3 . فی «ب ، ص ، بس ، بف» وحاشیة «د» ومرآة العقول والوسائل والمعانی وتحف العقول : «بخل» .
6- 4 . فی شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 93 : «إعطاء السلام أسهل من إعطاء المال ، فالبخل بالسلام أشدّ وأقبح من البخل بالمال حتّی کأنّ البخیل منحصر فیه» . وفی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 540 : «من بخل بالسلام ، علی المبالغة ، أی کأنّه البخیل فقط» .
7- 5 . معانی الأخبار ، ص 246 ، ح 7 ، بسنده عن ابن فضّال . وفیه ، ص 250 ، ذیل ح 1 ؛ والأمالی للصدوق ، ص 328 ، المجلس 53 ، ذیل ح 5 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله : «إفشاء السلام أن لایبخل بالسلام علی أحد من المسلمین » . تحف العقول ، ص 248 ، عن الحسین بن علیّ علیهماالسلام الوافی، ج 5، ص 596، ح 2653 ؛ الوسائل، ج 12، ص 57، ح 15638.
8- 6 . فی «ب ، بف» والوافی والوسائل : «ولا».
9- 7 . فی «ص» : «قد ردّوا» .
10- 8 . فی «ز» : «فلا».
11- 9 . فی «بف» : «ولم» .

ثُمَّ قَالَ : «کَانَ عَلِیٌّ(1) علیه السلام یَقُولُ: لاَ تَغْضَبُوا، وَ لاَ تُغْضِبُوا، أَفْشُوا السَّلاَمَ(2)، وَ أَطِیبُوا الْکَلاَمَ، وَ صَلُّوا بِاللَّیْلِ وَ النَّاسُ نِیَامٌ، تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ بِسَلاَمٍ» ثُمَّ تَلاَ علیه السلام عَلَیْهِمْ(3) قَوْلَ اللّهِ(4) عَزَّ وَ جَلَّ: «السَّلامُ الْمُوءْمِنُ الْمُهَیْمِنُ»(5).(6)

ترجمه

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-«ابن قدّاح»از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که فرمود:هرگاه یکی از شماها سلام دهد باید بلند سلام کند و نگوید من سلام کردم و جواب سلام مرا ندادند و شاید که سلام کرده و نشنیدند و هرگاه یکی از شماها جواب سلام دهد باید بلند بگوید و مسلمانی نگوید من سلام کردم و به من جواب ندادند،سپس فرمود:علی علیه السّلام بارها می فرمود:خشم نکنید و کسی را به خشم نیاورید،سلام را فاش گوئید و خوش گفتار باشید و نماز(نماز شب خود را)وقتی که مردم در خوابند بخوانید تا با سلامتی به بهشت بروید،سپس بر آنها قول خدای عزّ و جلّ را خواند:

«اَلسَّلاٰمُ اَلْمُؤْمِنُ اَلْمُهَیْمِنُ

(حشر/23)»

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 809 

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابن قداح گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر گاه یکی از شماها سلام کند باید بلند سلام کند و نگوید: من سلام کردم و جواب مرا ندادند، زیرا شاید سلام کرده و آنها نشنیده اند، چون یکی از شماها جواب سلام گوید: باید بلند جواب دهد و مسلمانی نگوید: که من سلام کردم و بمن جواب ندادند، سپس فرمود: علی علیه السلام همیشه میفرمود: خشم نکنید و کسی را هم بخشم نیاورید، سلام را آشکار گوئید و گفتارتان را خوش کنید، در شب نماز بخوانید آنگاهی که مردم در خوابند (مقصود نماز شب است) تا بسلامتی ببهشت روید، سپس این گفتار خدای عز و جل را برای مردم خواند:« «

اَلسَّلاٰمُ اَلْمُؤْمِنُ اَلْمُهَیْمِنُ

»(سورۀ حشر آیۀ 23)(یعنی خدائی که سالم از هر گونه عیب و نقصی است و امان دهنده و نگهبان است، و منظور امام از استشهاد باین آیه اینست که سلام یکی از نامهای خدا است).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 460 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از ابن قدّاح از امام صادق(علیه السّلام)فرمود:هر گاه یکی از شماها سلام دهد باید بلند سلام کند و نگوید من سلام کردم و جواب ندادند و شاید که سلام کرده و نشنیدند و هر گاه یکی از شماها جواب سلام دهد باید بلند بگوید و مسلمانی نگوید من سلام کردم و به من جواب ندادند،سپس فرمود:علی(علیه السّلام)بارها می فرمود:خشم نکنید و به خشم میاورید،سلام را فاش گوئید و سخن را شیرین و خوش ادا کنید و شب که مردم در خوابند شماها نماز بخوانید تا با سلامتی به بهشت بروید،سپس بر آنها قول خدا عز و جل را خواند(23 سوره حشر):«

اَلسَّلاٰمُ اَلْمُؤْمِنُ اَلْمُهَیْمِنُ

».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 509 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 540 

*****

8- الحدیث

7/3641. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الْبَادِی بِالسَّلاَمِ أَوْلی بِاللّهِ وَ بِرَسُولِهِ(7)».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: آنکه آغاز بسلام کند بخدا و رسولش نزدیک نزدیک تر است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 460 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: آنکه آغاز سلام کند به خدا و رسولش نزدیکتر است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 511 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-امام صادق علیه السّلام فرمود:

آنکه آغاز به سلام کند به خدا و رسولش نزدیکتر است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 811 

*****

9- الحدیث

9/3642. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ أَبَانٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْمُنْذِرِ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «مَنْ قَالَ: السَّلاَمُ عَلَیْکُمْ، فَهِیَ عَشْرُ حَسَنَاتٍ؛ وَ مَنْ قَالَ: سَلاَمٌ(9) عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ، فَهِیَ عِشْرُونَ حَسَنَةً؛ وَ مَنْ قَالَ: سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکَاتُهُ، فَهِیَ ثَلاَثُونَ حَسَنَةً».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حسن بن منظر گوید: شنیدم حضرت صادق میفرمود: هر کس (را) بگوید: «السلام علیکم». ده حسنه است، و هر که (را) بگوید: «السلام علیکم و رحمة اللّٰه». بیست حسنه است، و هر که (را) بگوید: «السلام علیکم و رحمة اللّٰه و برکاته». سی حسنه است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 460 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از حسن بن منذر گوید:از امام صادق(علیه السّلام)شنیدم می فرمود: هر که گوید: السّلام علیکم. ،ده حسنه است و هر که گوید: السّلام علیکم و رحمة اللّٰه. ،بیست حسنه بحساب است،و هر که گوید: السّلام علیکم و رحمة اللّٰه و برکاته. ،سی حسنه است(در دو صیغۀ اخیر سلامٌ علیکم هم ضبط شده).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 511 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-«حسن بن منذر»گوید:از امام صادق علیه السّلام شنیدم می فرمود:

هرکس گوید:السّلام علیکم،ده حسنه دارد و هرکس گوید:السّلام علیکم و رحمة اللّه،بیست حسنه دارد و هرکس گوید:السّلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته،سی حسنه دارد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 811 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. فإن معه غیره

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 541 

*****

ص: 702


1- 10 . فی «ز» وحاشیة «ج» : + «بن الحسین» . وفی شرح المازندرانی : - «علیّ».
2- 11 . فی «ج» : «بالسلام» .
3- 1 . فی «بف» والوافی : - «علیهم» .
4- 2 . فی شرح المازندرانی : «قوله» .
5- 3 . الحشر (59) : 23 .
6- 4 . المحاسن ، ص 387 ، کتاب المآکل ، ح 3 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . الاختصاص ، ص 253 ، مرسلاً عن العالم علیه السلام . تحف العقول ، ص 204 ، عن أمیرالمؤمنین علیه السلام ، وفی کلّها من قوله : «لاتغضبوا ولاتُغضبوا » إلی قوله : «تدخلوا الجنّة بسلام » مع اختلاف الوافی، ج 5، ص 596، ح 2655 ؛ الوسائل، ج 12، ص 65، ح 15657 ، إلی قوله : «فلم یردّوا علیّ » .
7- 5 . فی «ز» والوسائل والکافی ، ح 3780 : «ورسوله» .
8- 6 . الکافی ، کتاب العشرة ، باب التکاتب، ح 3780 ، عن عدّة من أصحابنا ، عن أحمد بن محمّد وسهل بن زیاد جمیعا ، عن ابن محبوب ، مع زیادة فی أوّله الوافی، ج 5، ص 595، ح 2650 ؛ الوسائل، ج 12، ص 55، ح 15631.
9- 7 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بس ، بف» وشرح المازندرانی والوافی والوسائل فی الموضعین . وفی المطبوع : «[ال [سلام» .
10- 8 . الوافی، ج 5، ص 597، ح 2656 ؛ الوسائل، ج 12، ص 66، ح 15658 .

10- الحدیث

10/3643. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ(1)، عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِیِّ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «ثَلاَثَةٌ(2) تَرُدُّ(3) عَلَیْهِمْ رَدَّ الْجَمَاعَةِ وَ إِنْ کَانَ وَاحِداً: عِنْدَ الْعُطَاسِ، یُقَالُ(4): «یَرْحَمُکُمُ اللّهُ» وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ مَعَهُ غَیْرُهُ؛ وَ الرَّجُلُ یُسَلِّمُ عَلَی الرَّجُلِ، فَیَقُولُ: «السَّلاَمُ عَلَیْکُمْ»؛ وَ الرَّجُلُ یَدْعُو لِلرَّجُلِ(5)، فَیَقُولُ: «عَافَاکُمُ اللّهُ» وَ إِنْ کَانَ وَاحِداً؛ فَإِنَّ مَعَهُ غَیْرَهُ(6)».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: سه کس هستند که گرچه یکنفر باشند ولی در بارۀ آنها بصیغۀ جمع (مانند صیغۀ شما در فارسی) جواب داده شود یکی در جایی که کسی عطسه زند که باو گفته شود: «یرحمکم اللّٰه». (یعنی خدا بشما رحمت فرستد که در اینجا) اگر چه کسی دیگر با او نباشد (بصیغۀ جمع گفته شود) و دیگر مردی که بمرد دیگری سلام کند که میگوید: «السلام علیکم». (یعنی درود بر شما) و دیگر مردی که برای مرد دیگری دعا کند که میگوید: «عافاکم اللّٰه». (یعنی خداوند شما را عافیت بخشد) که اگر چه یکی است ولی دیگری با او هست (مقصود از آن دیگر فرشته های نویسنده و نگهبانان و دیگر از ایشان که با انسان هستند میباشد چنانچه فیض و مجلسی رحمهما اللّٰه فرموده اند).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 461 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:بر سه کس با صیغۀ جمع جواب گفته شود،و گر چه یک نفر باشند:به کسی که عطسه زند گویند: یرحمکم اللّٰه. ،و اگر چه دیگری با او نباشد،و مردی هم که به دیگری سلام دهد بگوید: السّلام علیکم. ،و مردی که به دیگری دعا کند گوید: عافاکم اللّٰه. ،و اگر چه یک تن باشد زیرا با او دیگری هم هست(از نویسنده های اعمال و همۀ مؤمنین و مؤمنات و همۀ خردمندان بلکه همۀ مخلوقات تا رحمت خدا شامل همه گردد و از برکتِ نیکان به بدان هم رسد).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 511 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-امام صادق علیه السّلام فرمود:بر سه کس با صیغۀ جمع جواب گفته شود،

گرچه یک نفر باشد:1-به کسی که عطسه زند گویند:یرحمکم اللّه،اگر چه دیگری با او نباشد،2-مردی که به دیگری سلام دهد بگوید:السّلام علیکم،3-مردی که به دیگری دعا کند گوید:عافاکم اللّه؟گرچه یک تن باشد زیرا با او دیگری هم هست(مقصود از دیگری فرشته های نگهبان اند)

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 811 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و قال السید الداماد (ره) الرحمة شامل لجمیع المنافع الأخرویة و البرکات للمنافع الدنیویة التی ترجع إلی الأولی من بسط أیدیهم لإعلاء کلمة الله و هدایة خلق الله إلی جناب قدسه تعالی فیکون الأولی للکمال و الثانیة للتکمیل. من کتبة الأعمال أو من جمیع المؤمنین و المؤمنات، بل جمیع ذوی العقول، بل جمیع المخلوقات تغلیبا لیشملهم رحمته تعالی و ببرکة خیارهم یرحم شرارهم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 541 

*****

11- الحدیث

11/3644. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ رَفَعَهُ، قَالَ:

2 / 646

کَانَ(8) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ (9): «ثَلاَثَةٌ لاَ یُسَلَّمُونَ : الْمَاشِی مَعَ الْجَنَازَةِ(10)، وَ الْمَاشِی(11) إِلَی الْجُمُعَةِ، وَ فِی بَیْتِ الْحَمَّامِ(12)».(13)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام میفرمود: سه کس سلام نکنند: کسی که همراه جنازه رود، و کسی که بنماز جمعه میرود، و در حمام.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 461 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-از محمد بن حسین سند را به آنجا رسانیده که گوید: امام صادق(علیه السّلام)فرمود: سه کس سلام ننمایند:آنکه با جنازه رود و آنکه به نماز جمعه می رود و در خانۀ حمام.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 513 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-امام صادق علیه السّلام می فرمود:سه کس را سلام نکنند:آنکس که همراه جنازه باشد و آنکس که به نماز جمعه رود و آنکس که در حمّام است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 813 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرفوع. لا یسلمون بفتح اللام أو کسرها و الأول أظهر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 541 

*****

ص: 703


1- 9 . هکذا فی «الف» والوسائل . وفی سائر النسخ والمطبوع : + «عن أبیه» . وما أثبتناه هو الظاهر ، کما سیأتی فی الکافی ، ح 3695 ، فلاحظ .
2- 1 . فی «بف» : «ثلاث» .
3- 2 . فی «بف» والوافی : «یردّ» .
4- 3 . فی «ب ، بس» وشرح المازندرانی : «یقول» . وفی «ج ، د ، ص» والوسائل : «تقول» .
5- 4 . فی «ز» : «لرجل» .
6- 5 . فی الوافی : «اُرید بالغیر الملائکة الموکّلون الحافظون والکاتبون وغیرهم» .
7- 6 . الخصال ، ص 126 ، باب الثلاثة ، ح 123 ، بسنده عن جعفر بن بشیر ، عن أبی عیینة ، عن منصور بن حازم ، مع اختلاف یسیر الوافی، ج 5، ص 597، ح 2657 ؛ الوسائل، ج 12، ص 68، ح 15664 .
8- 7 . فی «بف» : «قال» .
9- 8 . فی «بف» : - «یقول» .
10- 9 . فی «ب» : «الجنائز» . وفی الخصال : «جنازة» .
11- 10 . فی «ز» : «الماشی» بدون الواو.
12- 11 . فی «ب ، ج ، ص» وشرح المازندرانی والوافی والوسائل : «حمّام» . وفی الوافی : «وذلک لأنّ هؤلاء فی شغل من الخاطر ، وفی همّ من البال ؛ فلا علیهم أن لایسلّموا» .
13- 12 . الخصال ، ص 91 ، باب الثلاثة ، ح 31 ، بسنده عن محمّد بن الحسین بن أبی الخطّاب . تحف العقول ، ص 294 ، عن محمّد بن علیّ علیهماالسلام ، مع اختلاف یسیر الوافی، ج 5، ص 601، ح 2671 ؛ الوسائل، ج 12، ص 69، ح 15666 .

12- الحدیث

12/3645. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مِنَ التَّوَاضُعِ أَنْ تُسَلِّمَ عَلی مَنْ لَقِیتَ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: از فروتنی و تواضع این است که بهر که برخورد کردی سلام کنی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 461 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: از تواضع است که به هر کس برخوردی سلام کنی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 513 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-امام صادق علیه السّلام فرمود:

از تواضع و فروتنی است که به هرکس برخوردی سلام کنی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 813 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. علی المسافر

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 542 

*****

13- الحدیث

13/3646 . أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ(2)، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ جَمِیلٍ(3)، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «مَرَّ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ(4) علیه السلام بِقَوْمٍ، فَسَلَّمَ عَلَیْهِمْ، فَقَالُوا: عَلَیْکَ السَّلاَمُ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکَاتُهُ وَ مَغْفِرَتُهُ وَ رِضْوَانُهُ، فَقَالَ لَهُمْ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : لاَ تُجَاوِزُوا بِنَا مِثْلَ(5) مَا قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ لاِءَبِینَا إِبْرَاهِیمَ علیه السلام ، إِنَّمَا قَالُوا: رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: امیر المؤمنین علیه السلام بمردمی گذر کرد و بر آنها سلام کرد آنها در جواب گفتند: «علیک السلام و رحمة اللّٰه و برکاته و مغفرته و رضوانه». پس امیر المؤمنین علیه السلام بدانها فرمود: در بارۀ ما از آنچه فرشتگان بپدرمان ابراهیم علیه السلام گفتند نگذرید، آنها گفتند: «رحمة اللّٰه و برکاته علیکم أهل البیت». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 461 

*****

[ترجمه کمره ای] :

13-از امام باقر(علیه السّلام)که:امیر المؤمنین(علیه السّلام)به مردمی گذر کرد و بدانها سلام داد،در پاسخِ او گفتند:علیک السّلام و رحمة اللّٰه و برکاته و مغفرته و رضوانه،امیر المؤمنین(علیه السّلام)فرمود:در بارۀ ما از آنچه فرشته ها در بارۀ سلام به پدرِ ما ابراهیم کرده اند نگذرید،همانا گفتند(23 سوره هود):«

رَحْمَتُ اَللّٰهِ وَ بَرَکٰاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ اَلْبَیْتِ

».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 513 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

13-امام باقر علیه السّلام حدیث می کند که:امیر المؤمنین علیه السّلام بر مردمی گذر کرد و به آنها سلام داد،در پاسخ او گفتند علیک السلام و رحمة اللّه و برکاته و مغفرته و رضوانه،امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:دربارۀ ما از آنچه فرشته ها دربارۀ سلام به پدر ما ابراهیم کرده اند نگذارید،آنها گفتند:«رحمة اللّه و برکاته علیکم اهل البیت(هود/23)»

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 813 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

أی القادم من السفر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 542 

*****

14- الحدیث

14/3647 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ(7):

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ مِنْ تَمَامِ التَّحِیَّةِ لِلْمُقِیمِ الْمُصَافَحَةَ، وَ تَمَامِ التَّسْلِیمِ عَلَی الْمُسَافِرِ الْمُعَانَقَةَ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السلام فرمود: تکمیل تحیت (سلام گفتن و خوش آمد) برای شخصی که بسفر نرفته مصافحه (و دست دادن باو) است، و تکمیل آن در بارۀ آنکه از سفر آمده معانقه (و در آغوش گرفتن و دست بگردن همدیگر انداختن) است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 462 

*****

[ترجمه کمره ای] :

14-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: راستی که از تکمیل تحیَّت بر مقیم،دست دادن است؛ و در بارۀ آنکه از سفر آمده است در آغوش گرفتن.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 513 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

14-امام صادق علیه السّلام فرمود:

تکمیل تحیت و سلام برای شخصی که به سفر نرفته مصافحه و دست دادن به اوست و تکمیل آن دربارۀ کسی که از سفر برگشته معانقه و در آغوش گرفتن یکدیگر است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 813 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

أی القادم من السفر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 542 

*****

ص: 704


1- 1 . الخصال ، ص 11 ، باب الواحد ، ح 39 ، بسنده عن أحمد بن أبی عبداللّه البرقی ، عن محمّد بن علیّ الکوفی ، عن عثمان بن عیسی . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب التواضع ، ح 1868 ، بسند آخر . تحف العقول ، ص 296 ، عن أبی جعفر علیه السلام ، وفیهما مع اختلاف یسیر وزیادة فی أوّله وآخره الوافی، ج 5، ص 596، ح 2654 ؛ الوسائل، ج 12، ص 59، ح 15643 .
2- 2 . السند معلّق علی سابقه. ویروی عن أحمد بن محمّد ، عدّة من أصحابنا.
3- 3 . فی «ب ، ج ، بف» وحاشیة «د» : + «بن صالح» .
4- 4 . هکذا فی النسخ والطبعة القدیمة والوسائل . وفی المطبوع : + «علیّ» .
5- 5 . فی «بف» والوافی : - «مثل» .
6- 6 . معانی الأخبار ، ص 283 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ، من دون الإسناد إلی أمیرالمؤمنین علیه السلام . تفسیر العیّاشی ، ج 2 ، ص 154 ، ح 50 ، عن أبی عبیدة ، مع زیادة فی آخره ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی، ج 5، ص 598، ح 2658 ؛ الوسائل، ج 12، ص 70، ح 15667 .
7- 7 . فی «د ، بس ، بف » : «عن ابن رئاب» .
8- 8 . تحف العقول ، ص 360 الوافی، ج 5، ص 614، ح 2701 ؛ الوسائل، ج 12، ص 73، ح 15674 .

15- الحدیث

15/3648 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : یُکْرَهُ لِلرَّجُلِ أَنْ یَقُولَ: حَیَّاکَ اللّهُ ، ثُمَّ یَسْکُتَ(1) حَتّی یَتْبَعَهَا(2) بِالسَّلاَمِ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود علیه السلام: که امیر المؤمنین علیه السلام فرموده: برای مرد بد است که اول بگوید: «حیاک اللّٰه». (یعنی خدایت زنده بدارد) سپس خاموش شود و دنبالش سلام کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 462 

*****

[ترجمه کمره ای] :

15-از امام صادق(علیه السّلام)که: امیر المؤمنین(علیه السّلام)فرمود:برای مرد بد است که بگوید: حیّاک اللّٰه(خدایت زنده دارد)تا آنکه سلام را دنبالش بگوید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 513 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

15-امام صادق علیه السّلام فرمود:

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:برای مرد بد است که بگوید:حیّاک اللّه(یعنی خدا تو را زنده بدارد)سپس خاموش شود و بعد سلام گوید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 815 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و قال فی النهایة: فیه أن الملائکة قالت لآدم حیاک الله و بیاک معنی حیاک أبقاک من الحیاة، و قیل هو من استقبال المحیا و هو الوجه و قیل ملکک و فرحک، و قیل سلم علیک و هو من التحیة السلام یتبعها بالسلام

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 542 

*****

(8) باب من یجب أن یبدأ بالسلام

اشاره

160 _ بَابُ مَنْ یَجِبُ(4) أَنْ یَبْدَأَ بِالسَّلاَمِ

1- الحدیث

1/3649. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَیْمَانَ، عَنْ جَرَّاحٍ الْمَدَائِنِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «یُسَلِّمُ الصَّغِیرُ عَلَی الْکَبِیرِ، وَ الْمَارُّ عَلَی الْقَاعِدِ، وَ الْقَلِیلُ عَلَی الْکَثِیرِ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: کوچک بر بزرگ سلام کند، و رهگذر بر نشسته، و گروه اندک بر گروه بسیار سلام کنند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 462 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)که فرمود: صغیر بر کبیر سلام دهد و رهگذر بر کسی که نشسته و اندک بر بسیار.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 515 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:

کوچک بر بزرگ و رهگذر بر کسی که نشسته و گروه اندک بر گروه بسیار سلام دهد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 815 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 543 

*****

2- الحدیث

2/3650. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِیِّ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ، عَنْ عَنْبَسَةَ بْنِ مُصْعَبٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الْقَلِیلُ یَبْدَؤُونَ الْکَثِیرَ بِالسَّلاَمِ، وَ الرَّاکِبُ یَبْدَأُ الْمَاشِیَ، وَ أَصْحَابُ الْبِغَال یَبْدَؤُونَ أَصْحَابَ الْحَمِیرِ، وَ أَصْحَابُ الْخَیْلِ یَبْدَؤُونَ(6) أَصْحَابَ الْبِغَالِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود: علیه السّلام: کمترها به بیشتران سلام کنند، و سواره بپیاده، و استر سوارها به الاغ سوارها، و اسب سواران باستر سواران سلام کنند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 462 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: کمتر به بیشتر سلام دهند و سواره بر پیاده و استر سواران به خر سواران سلام دهند و اسب سواران به استر سواران.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 515 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:

مقدار کمتر به بیشتر سلام دهند و سواره بر پیاده و استرسواران بر الاغ سواران و اسب سواران به استرسواران سلام دهند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 815 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 543 

*****

ص: 705


1- 1 . فی «ص» : «سکت» .
2- 2 . یجوز فیه التجرید والافتعال إن کان الباء للتعدیة . ویجوز الإفعال إن کانت زائدة فی المفعول . ویجوز التفعیل . والنسخ مختلفة .
3- 3 . الجعفریّات ، ص 174 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه ، عن أمیرالمؤمنین علیهم السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی، ج 5، ص 598، ح 2659 ؛ الوسائل، ج 12، ص 66، ح 15659 .
4- 4 . فی «ج ، ز ، ص» : + «له» .
5- 5 . الوافی، ج 5، ص 598، ح 2660 ؛ الوسائل، ج 12، ص 73، ح 15675 .
6- 6 . فی «بس» : «تبدؤون» .
7- 7 . الوافی، ج 5، ص 598، ح 2661 ؛ الوسائل، ج 12، ص 74، ح 15677 .

3- الحدیث

2 / 647

3/3651. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: سَمِعْتُهُ(1) یَقُولُ : «یُسَلِّمُ الرَّاکِبُ عَلَی الْمَاشِی، وَ الْمَاشِی عَلَی الْقَاعِدِ، وَ إِذَا لَقِیَتْ جَمَاعَةٌ جَمَاعَةً، سَلَّمَ(2) الاْءَقَلُّ عَلَی الاْءَکْثَرِ(3)، وَ إِذَا لَقِیَ وَاحِدٌ جَمَاعَةً، سَلَّمَ الْوَاحِدُ عَلَی الْجَمَاعَةِ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز میفرمود علیه السّلام: سواره بر پیاده و پیاده بر نشسته سلام کنند، و چون گروهی بگروه دیگر برخورند آنان که کمترند به بیشتران سلام کنند، و چون یک نفر بگروهی برخورد آن یک بآن گروه سلام کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 463 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-امام صادق(علیه السّلام)می فرمود: سواره بر پیاده سلام دهد و رهگذر بر آنکه نشسته است، و هر گاه گروهی به گروهی برخورند کمتر بر بیشتر سلام دهد و هر گاه یکی به جمعی برخورد آن یک تن به جمع سلام دهد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 515 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:

سواره بر پیاده و رهگذر بر آنکه نشسته است سلام دهد و هرگاه گروهی بر گروهی برخورند کمتر بر بیشتر سلام دهند و هرگاه یکی به جمعی بر خورد آن یک تن به جمع سلام دهد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 815 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 543 

*****

4- الحدیث

4/3652 . سَهْلُ بْنُ زِیَادٍ(5)، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ، عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «یُسَلِّمُ الرَّاکِبُ عَلَی الْمَاشِی، وَ الْقَائِمُ(6) عَلَی الْقَاعِدِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: سواره بر پیاده و ایستاده بر نشسته سلام کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 463 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:سواره بر رهگذرِ پیاده سلام دهد و آنکه ایستاده است بر آنکه نشسته.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 517 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:سواره بر رهگذر و آنکه ایستاده بر آنکه نشسته است سلام دهد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 817 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 543 

*****

5- الحدیث

5/3653 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ، عَنْ جَمِیلٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا کَانَ قَوْمٌ فِی مَجْلِسٍ، ثُمَّ سَبَقَ قَوْمٌ(8) فَدَخَلُوا، فَعَلَی الدَّاخِلِ أَخِیراً(9) إِذَا دَخَلَ(10) أَنْ یُسَلِّمَ عَلَیْهِمْ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرموده علیه السلام: هر گاه مردمی در انجمنی باشند و مردم دیگری وارد شوند آنها که تازه وارد شده اند باید سلام کنند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 463 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:چون مردمی در مجلسی باشند و دیگران وارد شوند آنها که تازه وارد شدند باید سلام دهند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 517 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام فرمود:چون گروهی در مجلسی نشسته باشند و گروه دیگر وارد شوند آنها که تازه وارد شدند باید سلام دهند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 817 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و الظاهر أن المراد أنه إذا کان قوم فی مجلس فدخل علیهم جماعة و تأخر من تلک الجماعة رجل فإذا دخل ذلک الرجل یعم أهل المجلس، و من دخل علیهم من رفقائه بالسلام، و یمکن أن یعم الحکم لیشمل عدم الفصل أیضا فیسلم کل لا حق علی من سبقه بالدخول مع أهل المجلس.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 543 

*****

ص: 706


1- 1 . فی «ب» : «سمعت» .
2- 2 . فی «ص» : «یسلّم» . وفی «بف» : «تسلّم» .
3- 3 . فی «ص» : «الآخر» .
4- 4 . الوافی، ج 5، ص 598، ح 2662 ؛ الوسائل، ج 12، ص 74، ح 15678 .
5- 5 . السند معلّق علی سابقه . ویروی عن سهل بن زیاد ، عدّة من أصحابنا.
6- 6 . فی «ز» : «والماشی» .
7- 7 . الأمالی للطوسی ، ص 359 ، المجلس 12 ، ح 88 ، بسند آخر عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فیه : «لیسلّم الراکب علی الماشی ، وإذا سلّم من القوم واحد أجزأ عنهم » الوافی، ج 5، ص 599، ح 2663 ؛ الوسائل، ج 12، ص 74، ح 15679 .
8- 8 . فی «ص» : + «منهم» .
9- 9 . فی حاشیة «بف» والوافی : «الأخیر» .
10- 10 . فی شرح المازندرانی : - «إذا دخل» .
11- 11 . الوافی، ج 5، ص 599 ، ح 2667 ؛ الوسائل، ج 12، ص 74، ح 15676 .

(9) باب إذا سلّم واحد من الجماعة أجزأهم، و...

اشاره

9 _ بَابُ إِذَا سَلَّمَ وَاحِدٌ مِنَ الْجَمَاعَةِ أَجْزَأَهُمْ،(1)

وَ إِذَا رَدَّ وَاحِدٌ مِنَ الْجَمَاعَةِ أَجْزَأَ عَنْهُمْ

1- الحدیث

1/3654 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا مَرَّتِ الْجَمَاعَةُ بِقَوْمٍ، أَجْزَأَهُمْ أَنْ یُسَلِّمَ وَاحِدٌ مِنْهُمْ؛ وَ إِذَا(2) سُلِّمَ(3) عَلَی الْقَوْمِ وَ هُمْ جَمَاعَةٌ ، أَجْزَأَهُمْ أَنْ یَرُدَّ وَاحِدٌ مِنْهُمْ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر گاه گروهی بجمعی بگذرند کافی است که یکی از آنها سلام کند، و چون بر جمعی سلام کردند کافی است که یکی از ایشان جواب دهد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 463 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: چون جمعی به مرد گذرند بس است که یکی از آنها سلام دهد و چون بر جمعی سلام شود کافی است که یکی از آنها جواب گوید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 517 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:

هرگاه گروهی به جمعی بگذرند کافیست که یکی از آنها سلام گوید و چون بر جمعی سلام شود کافی است که یکی از آنها جواب گوید.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 817 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 544 

*****

2- الحدیث

2/3655. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ الْحَجَّاجِ(5)، قَالَ :

إِذَا سَلَّمَ الرَّجُلُ مِنَ الْجَمَاعَةِ، أَجْزَأَ عَنْهُمْ.(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبد الرحمن بن حجاج گوید: که (امام علیه السّلام) فرمود: چون یکتن از میان گروهی سلام کرد از دیگران کافی است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 463 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از عبد الرحمٰن بن حجّاج که امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر گاه مردی از جمعی سلام کند برای آنها بس است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 517 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«عبد الرحمن بن حجّاج»گوید که:امام صادق علیه السّلام فرمود:

هرگاه مردی از میان گروهی سلام دهد برای آنها کافیست.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 817 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 544 

*****

3- الحدیث

3/3656. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیی، عَنْ غِیَاثِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا سَلَّمَ مِنَ الْقَوْمِ(7) وَاحِدٌ، أَجْزَأَ عَنْهُمْ؛ وَ إِذَا رَدَّ وَاحِدٌ، أَجْزَأَ عَنْهُمْ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: چون یکی از میان مردمی سلام کرد از آنها کافی است، و چون یکی از آنها جواب داد از آنها بس است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 464 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر گاه از قومی یکی سلام دهد از آنها بس باشد،و هر گاه یکی هم جواب گوید از آنها بس است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 519 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:هرگاه از گروهی یکی سلام دهد از آنها کافی باشد،و هرگاه یکی هم جواب گوید از آنها کافی باشد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 817 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 544 

*****

ص: 707


1- 12 . فی «ص» : «أجزأ» .
2- 1 . فی «ب ، بس» : «فإذا» .
3- 2 . یجوز قراءته علی بناء الفاعل أیضا .
4- 3 . الوافی، ج 5، ص 599، ح 2664 ؛ الوسائل، ج 12، ص 75، ح 15682 .
5- 4 . فی الوسائل : + «عن أبی عبداللّه علیه السلام » .
6- 5 . الأمالی للصدوق ، ص 359 ، المجلس 12 ، ح 88 ، بسند آخر عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فیه : «لیسلّم الراکب علی الماشی ، وإذا سلّم من القوم واحد أجزأ عنهم » الوافی، ج 5، ص 599 ، ح 2665 ؛ الوسائل، ج 12، ص 75، ح 15680 .
7- 6 . فی «ب» : - «من القوم» .
8- 7 . تحف العقول ، ص 360 ، مع اختلاف یسیر الوافی، ج 5، ص 599، ح 2666 ؛ الوسائل، ج 12، ص 75، ح 15681 .

10 _ بَابُ التَّسْلِیمِ عَلَی النِّسَاءِ

1- الحدیث

1/3657 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسی، عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ عَبْدِ اللّهِ:2 / 648

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یُسَلِّمُ عَلَی النِّسَاءِ، وَ یَرْدُدْنَ عَلَیْهِ السَّلاَمَ(1)، وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام یُسَلِّمُ عَلَی النِّسَاءِ، وَ کَانَ یَکْرَهُ أَنْ یُسَلِّمَ عَلَی الشَّابَّةِ مِنْهُنَّ، وَ یَقُولُ : أَتَخَوَّفُ أَنْ یُعْجِبَنِی صَوْتُهَا(2)، فَیَدْخُلَ(3) عَلَیَّ أَکْثَرُ مِمَّا أَطْلُبُ(4) مِنَ الاْءَجْرِ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بزنها سلام میکرد و آنها نیز جواب میدادند، و امیر المؤمنین علیه السلام نیز سلام میکرد و خوش نداشت که بجوانهای از زنها سلام کند، و میفرمود: می ترسم آوازش مرا خوش آید، و زیادتر از آن اجری که میجویم (گناه) بمن رسد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 464 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)که:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)به زنها سلام می کرد و جوابش را می دادند،و شیوۀ امیر المؤمنین(علیه السّلام)هم بود که به زنها سلام می داد و خوش نداشت که به زنهای جوان سلام دهد و می فرمود:می ترسم آوازش مرا خوش آید و بر من در آید بیش از آنچه ثواب در سلام می جویم

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 519 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود که:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به زنها سلام می کرد و جوابش را می دادند،و شیوۀ امیر المؤمنین علیه السّلام هم این بود که به زنها سلام می داد و خوش نداشت که به زنهای جوان سلام دهد و می فرمود:می ترسم آوازش مرا خوش آید و در من نفوذ کند و زیادتر از آن اجری که خواستارم گناه به من رسد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 819 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن صوتها لعل هذا للتعلیم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 545 

*****

11) بَابُ التَّسْلِیمِ عَلی أَهْلِ الْمِلَلِ

1- الحدیث

1/3658. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ(6)، عَنْ زُرَارَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «دَخَلَ یَهُودِیٌّ عَلی رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَائِشَةُ عِنْدَهُ، فَقَالَ: السَّامُ(7) عَلَیْکُمْ، فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ··· î

ص: 708


1- 1 . فی «ز» والوسائل ، ح 25518 والکافی ، ح 10278 : - «السلام» .
2- 2 . أراد علیه السلام بما نسب إلی نفسه غیره ، ولعلّ هذا للتعلیم . وقال الشیخ الصدوق قدّس سرّه : «إنّما قال علیه السلام ذلک لغیره وإن عبّر عن نفسه ، وأراد بذلک أیضا التخوّف من أن یظنّ ظانّ أنّه یعجبه صوتها فیکفر . ولکلام الأئمّة صلوات اللّه علیهم مخارج ووجوه لایعقلها إلاّ العالمون» . راجع : الفقیه ، ج 3 ، ص 469 ، ذیل 4637 ؛ شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 99 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 545 .
3- 3 . فی الوافی والفقیه : + «من الإثم» .
4- 4 . فی «ز» : - «ممّا أطلب» . وفی الوسائل ، ح 25518 والکافی ، ح 10278 : «طلبت» .
5- 5 . الکافی ، کتاب النکاح ، باب التسلیم علی النساء ، ح 10278 . وفی الفقیه ، ج 3 ، ص 469 ، ح 4634 ، معلّقا عن ربعی بن عبداللّه ، من دون الإسناد إلی أبی عبداللّه علیه السلام ، مع زیادة فی أوّله الوافی، ج 5، ص 600، ح 2668 ؛ و ج 22 ، ص 845 ، ح 22304 ؛ الوسائل، ج 12، ص 76، ح 15685 ؛ و ج 20 ، ص 234 ، ح 25518 ؛ البحار ، ج 40 ، ص 335 .
6- 6 . فی «ب» : «عن عمر بن اُذینة» .
7- 7 . «السام» : الموت . وألفه منقلبة عن الواو . النهایة، ج 2 ، ص 426 (سوم) .

عَلَیْکُمْ(1)، ثُمَّ دَخَلَ آخَرُ، فَقَالَ مِثْلَ ذلِکَ، فَرَدَّ عَلَیْهِ کَمَا رَدَّ عَلی صَاحِبِهِ، ثُمَّ دَخَلَ(2) آخَرُ،

فَقَالَ(3) مِثْلَ ذلِکَ، فَرَدَّ(4) رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله کَمَا رَدَّ عَلی صَاحِبَیْهِ(5)، فَغَضِبَتْ عَائِشَةُ، فَقَالَتْ(6): عَلَیْکُمُ السَّامُ وَ الْغَضَبُ وَ اللَّعْنَةُ یَا مَعْشَرَ الْیَهُودِ، یَا إِخْوَةَ الْقِرَدَةِ(7) وَ الْخَنَازِیرِ، فَقَالَ لَهَا(8) رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : یَا عَائِشَةُ، إِنَّ الْفُحْشَ(9) لَوْ کَانَ مُمَثَّلاً، لَکَانَ مِثَالَ سَوْءٍ، إِنَّ الرِّفْقَ لَمْ یُوضَعْ عَلی شَیْءٍ قَطُّ إِلاَّ زَانَهُ، وَ لَمْ یُرْفَعْ عَنْهُ قَطُّ إِلاَّ شَانَهُ(10)، قَالَتْ: یَا رَسُولَ اللّهِ، أَ مَا سَمِعْتَ إِلی(11) قَوْلِهِمْ: السَّامُ عَلَیْکُمْ(12)؟ فَقَالَ: بَلی، أَ مَا سَمِعْتِ مَا رَدَدْتُ عَلَیْهِمْ، قُلْتُ: عَلَیْکُمْ؟ فَإِذَا سَلَّمَ عَلَیْکُمْ مُسْلِمٌ، فَقُولُوا: سَلاَمٌ(13) عَلَیْکُمْ، وَ إِذَا سَلَّمَ عَلَیْکُمْ کَافِرٌ، فَقُولُوا: عَلَیْکَ».(14)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: مردی یهودی وارد شد بر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) و عایشه هم در حضور آن حضرت صلی اللّٰه علیه و آله بود و گفت: «السام علیکم». (یعنی مرگ بر شما، رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله در پاسخ فرمود: «علیکم». (یعنی بر شما) سپس دیگری (از یهود) آمد و مانند همان گفت و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) نیز مانند رفیقش باو پاسخ داد، پس سومی وارد شد و مانند آن گفت و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) همان طور که بدو نفر رفقایش جواب داده بود جواب او را گفت، پس عایشه خشمگین شد و گفت: «سام». و خشم و لعنت بر شما باد ای گروه یهود و ای برادران میمونها و خوکها، پس رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بعایشه فرمود: ای عایشه اگر فحش بصورتی مجسم میشد هر آینه بد صورتی داشت، نرمش و مدارا بر هیچ چیز نهاده نشده جز اینکه آن چیز را آراسته است، و از هیچ چیز برداشته نشده جز اینکه آن را زشت ساخته عرضکرد: ای رسول خدا آیا نشنیدی که اینها گفتند: «السام علیکم». ؟فرمود: چرا، مگر تو نشنیدی آنچه من پاسخشان را دادم و گفتم: «علیکم». ؟پس هر گاه مسلمانی بشما سلام کرد باو بگوئید: «سلام علیکم». و هر گاه کافری بر شما سلام کرد در پاسخش بگوئید: «علیک». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 464 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام باقر(علیه السّلام)که یک یهودی به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)وارد شد و عائشه هم در حضور آن حضرت بود،آن یهودی گفت:السام علیکم،و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)در پاسخش فرمود:علیکم.و سپس دیگری وارد شد و همچنین گفت و پیغمبر همان جوابِ رفیقش را به او داد و باز هم سوّمی آمد و همین را گفت و رسول خدا هم همان جواب را داد، و عائشه خشمگین شد و گفت:سام و خشم و لعنت بر شماها باد ای گروه یهود،ای برادرانِ میمونها و خوکها.پس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)به او گفت: ای عائشه اگر دشنام مجسم بود بد نمونه ای بود،به راستی نرمش بر هیچ چیز نهاده نشده است جز اینکه آن را آراسته و از آن برداشته نشده است هرگز جز اینکه آن را زشت ساخته،فرمود: یا رسول اللّٰه گوش نمی دهی که می گویند السام علیکم؟فرمود:چرا تو نشنیدی من جواب دادم گفتم:بر شما باد،پس هر گاه مسلمانی به شما سلام کرد در جوابش بگوئید:سلامٌ علیکم،و اگر کافری سلام کرد در جوابش بگوئید:علیکم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 521 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام باقر علیه السّلام نقل می کند که یک یهودی به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله وارد و عائشه هم در حضور آن حضرت بود،آن یهودی گفت:السام علیکم و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در پاسخش فرمود:علیکم.و سپس دیگری وارد شد و چنین گفت و پیامبر همان جواب رفیقش را به او داد و باز هم سومی آمد و همین را گفت و رسول خدا هم همان جواب را داد،و عائشه خشمگین شد و گفت:سام و خشم و لعنت بر شماها باد ای گروه یهود،ای برادران میمونها و خوکها پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به او گفت:

ای عائشه اگر دشنام مجسم می شد صورت زشتی داشت به راستی نرمش بر هیچ چیز نهاده نشده است جز اینکه آن را آراسته است و از هیچ چیزی برداشته نشده جز آنکه آن را زشت ساخته است.عرض کرد:ای رسول خدا آیا نشنیدی که اینها گفتند:(السام علیکم)،فرمود:چرا مگر نشنیدی که گفتم:علیکم،بر شما با،پس هرگاه مسلمانی به شما سلام کرد در جوابش بگوئید:سلام علیکم،و اگر کافری سلام کرد در جوابش بگوئید:علیکم.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 819 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن. و قال فی النهایة فیه لکل داء إلا السام یعنی الموت و ألفه منقلبة عن واو إلا زانه أی من الزینة إلا شانه أی من الشین العیب.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 545 

*****

2- الحدیث

2/3659 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیی، عَنْ 2 / 649

غِیَاثِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : لاَ تَبْدَؤُوا أَهْلَ(15) الْکِتَابِ

ص: 709


1- 8 . فی «ج» والوافی والبحار ، ج 16 : «علیک» .
2- 9 . فی «ز» : + «علیه» .
3- 1 . فی «بف» : «ثمّ قال» .
4- 2 . فی الوسائل ، ح 15689 : + «علیه» .
5- 3 . فی «ب ، ج» والبحار ، ج 16 : «صاحبه» .
6- 4 . فی «بف» : «وقالت» .
7- 5 . فی «بف» : «القرود» .
8- 6 . فی الوسائل ، ح 15689 : - «لها» .
9- 7 . فی «ص» : + «السوء لفحش» .
10- 8 . فی «ز» والبحار ، ج 16 : + «قال» .
11- 9 . فی «ز» : «من» .
12- 10 . فی «ز» : «علیک» .
13- 11 . فی «ج» والبحار ، ج 16 : «السلام» .
14- 12 . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب الرفق ، ح 1852 ؛ و فیه ، باب البذاء ، ح 2625 ؛ و نفس الباب ، ح 2630 . الجعفریّات ، ص 149 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع زیادة فی آخره . تحف العقول ، ص 47 ، عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وفیهما مع اختلاف، وفی کلّ المصادر قطعة منه الوافی، ج 5، ص 603، ح 2672 ؛ الوسائل، ج 2، ص 498، ح 2741 ، وفیه قطعة منه ؛ و ج 12 ، ص 78 ، ح 15689 ؛ و ج 15 ، ص 270 ، ح 20485 ؛ و ج 16 ، ص 32 ، ح 20896 ، وفیهما قطعة منه ؛ البحار ، ج 16 ، ص 258 ، ح 43 ؛ و ج 75 ، ص 60 ، ح 25 ، وفیه قطعة منه .
15- 1 . فی «ز» : «لأهل» .

بِالتَّسْلِیمِ، وَ إِذَا سَلَّمُوا عَلَیْکُمْ فَقُولُوا: وَ عَلَیْکُمْ(1)».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: امیر المؤمنین علیه السلام فرموده: بأهل کتاب آغاز بسلام نکنید، و هر گاه بشما سلام کردند شما در جواب بگوئید: «و علیکم». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 465 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امیر المؤمنین(علیه السّلام)فرمود: به اهل کتاب سلام ندهید و هر گاه به شما سلام دادند در جواب آنها بگوئید:و علیک.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 521 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:به اهل کتاب سلام ندهید و هرگاه به شما سلام دادند در جواب آنها بگوئید:و علیک.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 821 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق. و علیکم قال فی النهایة قال الخطابی عامة المحدثین یروون هذا الحدیث فقولوا و علیکم بإثبات و أو العطف، و کان ابن عیینة یرویه بغیر واو، و هو الصواب لأنه إذا حذفت الواو صار قولهم الذی قالوه نفسه مردودا علیهم خاصة و إذا أثبت الواو وقع الاشتراک معهم فیما قالوه لأن الواو یجمع بین الشیئین انتهی. و لعل المعنی علی تقدیر العطف علینا السلام و علیکم ما قلتم، و قیل، الواو هنا للاستئناف، و قیل: أی و علیکم الموت کما علینا و کلنا سواء فی الموت، أقول: و یحتمل أن یکون المعنی علینا ما نستحق و علیکم ما تستحقونه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 546 

*****

3- الحدیث

3/3660 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ سَمَاعَةَ، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنِ الْیَهُودِیِّ وَ النَّصْرَانِیِّ وَ الْمُشْرِکِ إِذَا سَلَّمُوا عَلَی الرَّجُلِ وَ هُوَ جَالِسٌ ، کَیْفَ یَنْبَغِی أَنْ یَرُدَّ عَلَیْهِمْ؟ فَقَالَ : «یَقُولُ: عَلَیْکُمْ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سماعة گوید: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم از اینکه یهودی و نصرانی و مشرک هر گاه بر مسلمانی سلام کنند و او نشسته باشد چگونه جواب آنها را بگوید؟ فرمود: میگوید: «علیکم». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 465 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از سماعه گوید:از امام صادق(علیه السّلام)پرسیدم از یهودی و نصرانی و مشرک هر گاه بر مسلمانی که نشسته است سلام کنند چگونه شایسته است که جواب آنها را بدهد؟ فرمود:می گوئید:و علیکم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 523 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-«سماعه»می گوید:از امام صادق علیه السّلام پرسیدم از یهودی و نصرانی و مشرک هرگاه بر مسلمانی که نشسته است سلام کنند چگونه شایسته جوابند؟فرمود:می گوئید:و علیکم.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 821 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 546 

*****

4- الحدیث

4/3661. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ، عَنْ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا سَلَّمَ عَلَیْکَ(4) الْیَهُودِیُّ وَ النَّصْرَانِیُّ وَ الْمُشْرِکُ، فَقُلْ: عَلَیْکَ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز محمد بن مسلم از آن حضرت علیه السلام حدیث کند که فرمود: هر گاه یهودی و نصرانی و مشرک بر تو سلام کردند بگو: «علیک». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 465 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: چون یهود و ترسا و مشرک به تو سلام کردند،در جواب آنها بگو:علیک.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 523 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:چون یهود و ترسا و مشرک به تو سلام کردند،در جواب آنها بگو:علیک.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 821 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 546 

*****

5- الحدیث

5/3662 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَضْرٍ(6)، عَنْ عَمْرِو بْنِ

ص: 710


1- 2 . فی حاشیة «د» : «لاعلیکم» بدل «وعلیکم» . وهاهنا إشکال ، وهو أنّ المعنی بدون الواو ظاهر ؛ لأنّ المقصود حینئذٍ أنّ الذی تقولون علینا مردود علیکم . وأمّا مع الواو فمشکل ؛ لأنّ الواو یقتضی إثبات ما قالوا علی نفسه وتقریره علیها حتّی یصحّ العطف ، فیدخل معهم فیما دعوا به . أجابوا بوجوه : منها : أنّ المعنی علی تقدیر العطف : علینا السلام وعلیکم ما قلتم . راجع : شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 101 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 546 .
2- 3 . قرب الإسناد ، ص 133 ، ح 465 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن أبیه علیهماالسلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره الوافی، ج 5، ص 603، ح 2673 ؛ الوسائل، ج 12، ص 77، ح 15686 ؛ البحار ، ج 62 ، ص 63 ، ذیل ح 3 .
3- 4 . الوافی، ج 5، ص 604، ح 2674 ؛ الوسائل، ج 12، ص 79، ح 15691 .
4- 5 . فی «ج ، د ، ز ، بس» : «علیکم» .
5- 6 . الوافی، ج 5، ص 604، ح 2675 ؛ الوسائل، ج 12، ص 77، ح 15688 .
6- 7 . هکذا فی «ب ، د ، ز ، بس ، بف» والطبعة القدیمة والوسائل والبحار . وفی «ج» : «أحمد بن النصر» . وفی المطبوع : «أحمد بن محمّد بن أبی نصر» . وما أثبتناه هو الصواب ؛ فقد روی محمّد بن سالم کتاب أحمد بن النضر الخزّاز ، وتوسّط أحمد بن النضر بینه وبین عمرو بن شمر فی عدّة من الأسناد . راجع : الفهرست للطوسی ، ص 80 ، الرقم 101 ؛ معجم رجال الحدیث ، ج 2 ، ص 710712 .

شِمْرٍ، عَنْ جَابِرٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «أَقْبَلَ أَبُو جَهْلِ بْنُ هِشَامٍ وَ مَعَهُ قَوْمٌ(1) مِنْ قُرَیْشٍ، فَدَخَلُوا عَلی أَبِی طَالِبٍ، فَقَالُوا: إِنَّ ابْنَ أَخِیکَ قَدْ آذَانَا وَ آذی آلِهَتَنَا(2)، فَادْعُهُ وَ مُرْهُ(3)، فَلْیَکُفَّ عَنْ آلِهَتِنَا، وَ نَکُفُّ عَنْ إِلهِهِ» .

قَالَ : «فَبَعَثَ أَبُو طَالِبٍ إِلی رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَدَعَاهُ، فَلَمَّا دَخَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لَمْ یَرَ فِی الْبَیْتِ إِلاَّ مُشْرِکاً(4)، فَقَالَ: السَّلاَمُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی(5)، ثُمَّ جَلَسَ، فَخَبَّرَهُ(6) أَبُو طَالِبٍ بِمَا جَاؤُوا(7) لَهُ، فَقَالَ: أَ وَ(8) هَلْ لَهُمْ(9) فِی(10) کَلِمَةٍ خَیْرٌ لَهُمْ مِنْ هذَا، یَسُودُونَ بِهَا الْعَرَبَ وَ یَطَؤُونَ أَعْنَاقَهُمْ ؟ فَقَالَ أَبُو جَهْلٍ: نَعَمْ، وَ مَا هذِهِ الْکَلِمَةُ؟ فَقَالَ : تَقُولُونَ(11): لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ».

قَالَ : «فَوَضَعُوا أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ، وَ خَرَجُوا هُرَّاباً وَ هُمْ یَقُولُونَ: «ما سَمِعْنا بِهذا فِی الْمِلَّةِ الاْآخِرَةِ إِنْ هذا إِلاَّ اخْتِلاقٌ»(12) فَأَنْزَلَ اللّهُ تَعَالی فِی قَوْلِهِمْ: «صآ وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ» إِلی

ص: 711


1- 1 . فی «ج» : «فوج» .
2- 2 . فی الوسائل : - «وآذی آلهتنا» .
3- 3 . فی شرح المازندرانی : «ومر» . وفی الوسائل : - «ومره» .
4- 4 . فی شرح المازندرانی : «إلاّ مشرکا ، غیر أبی طالب . أو المراد : لم یرفی البیت من الواردین إلاّ مشرکا . أو المراد بالمشرک ، المشرک بحسب الواقع أو الظاهر ، وقد کان أبوطالب یخفی إیمانه منهم ویریهم أنّه مشرک . واللّه أعلم» . والتقیّة أیضا محتملة ، کما فی مرآة العقول . وراجع : الوافی .
5- 5 . فی شرح المازندرانی : «فیه بیان لکیفیّة التسلیم علی أهل الملل الباطلة ، وإنّما لم یسلّم علی أبی طالب وحده مع أنّه کان مسلما ؛ لئلاّ یفهموا بذلک إسلامه» .
6- 6 . فی «ب» : «فأخبره» .
7- 7 . فی شرح المازندرانی : «جاء» .
8- 8 . فی شرح المازندرانی : «الهمزة للاستفهام ، والواو للعطف علی مقدّر ، و«لهم» متعلّق بمحذوف و«خیر» خبر مبتدأ . والتقدیر : أ قالوا هذا، وهل لهم رغبة فی کلمة هی خیر لهم من هذا الذی طلبوه» . وفی الوافی : «الظاهر أنّ «أو» حرف عطف ؛ یعنی أمّا هذا الذی قلت ، أو کلمة أُخری هی خیر لهم من هذا ، وهل لهم من ذاک ، فاعترض الاستفهام بین حرف العطف والمعطوف . وجعل الهمزة حرف استفهام والواو حرف عطف لایخلو من تکلّف» .
9- 9 . فی شرح المازندرانی : «له» .
10- 10 . فی «بف» والوافی : «من» . وعلیه ف «من» زائدة ، وکلمة «خیر» مبتدأ.
11- 11 . فی «د»: «فتقولون». وفی الوافی: «یقولون».
12- 12 . ص (38) : 7 .

قَوْلِهِ «إِلاَّ اخْتِلاقٌ»(1)».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

جابر از حضرت باقر علیه السلام حدیث کند که فرمود: ابو جهل بن هشام با گروهی از قریش نزد ابو طالب رفتند و گفتند: این برادرزاده ات ما را آزار دهد و معبودهای ما را هم بیازارد او را بخواه و دستورش بده از نکوهش معبودان ما خودداری کند تا ما هم از نکوهش معبود او خودداری کنیم، فرمود: پس ابو طالب نزد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرستاد و او را فرا خواند، همین که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) وارد شد در خانه جز مشرک کسی ندید پس فرمود: «

اَلسَّلاٰمُ عَلیٰ مَنِ اِتَّبَعَ اَلْهُدیٰ

». (یعنی سلام بر هر کس پیروی از حق کند) و نشست، ابو طالب، از آنچه مشرکین گفته بودند آگاهش ساخت، حضرت فرمود: آیا بجای این پیشنهاد کلمه ای نخواهند که بدان وسیله بر عرب آقائی کنند و بر گردن همۀ آنها سوار شوند؟(کنایه از این است که همه را زیر فرمان خویش در آورند) ابو جهل گفت: چرا آن کلمه چیست؟ فرمود: بگوئید: « لا اله الا اللّٰه. »(همین که این کلام را شنیدند) انگشت های خود را در گوش نهاده و پا بفرار گذاردند و میگفتند:«ما در ملت پسین این را نشنیده ایم و این نیست جز آوردۀ تازه و نوین» پس خدای تعالی در بارۀ گفتار ایشان از اول سورۀ:«

ص، وَ اَلْقُرْآنِ ذِی اَلذِّکْرِ

»تا آیۀ (یعنی تا آخر آیه): «

إِلاَّ اِخْتِلاٰقٌ

» نازل فرمود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 466 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از جابر،از امام باقر(علیه السّلام)گوید:ابو جهل بن هشام با گروهی از قریش که همراهش بودند آمدند نزد ابی طالب و گفتند: راستی برادرزادۀ تو ما را آزار کرده است و معبودهای ما را هم آزرده است او را بخواه و به او بفرما دست از نکوهش معبودان ما بردارد تا ما هم از معبود او دست باز داریم،فرمود:ابو طالب فرستاد نزد رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)و او را خواست و چون پیغمبر واردِ آن خانه شد در آنجا جز مشرکان کسی را ندید و گفت:سلام بر هر که پیرو حق باشد،سپس نشست و ابو طالب درخواستِ قریش را به او گزارش داد و آن حضرت در پاسخ فرمود:آیا بجای این پیشنهاد کلمۀ بهتری را نخواهند که به وسیلۀ آن به همۀ عرب آقائی کنند و همه را زیر فرمان گیرند؟ابو جهل گفت:چرا،آن کلمه چیست؟فرمود:همه بگوئید: لاٰ الٰه الاّٰ اللّٰه. ،فرمود:پس همه انگشتان خود را در گوشهای خود نهادند و پای به گریز بیرون شدند و می گفتند:ماها در این ملّت پسین این را شنیدیم و این جز جعل و دروغ نباشد.و خدای تعالی در بارۀ گفتار آنها این آیات را فرو فرستاد: «ص*سوگند به قرآن یاد آورنده 1 بلکه آنها که کافرند عزّت طلب و جدائی افکنند 2 چه بسیار نابود کردیم پیش از آنان ملتهائی را و فریاد می زدند در این هنگام راه چاره ای نیست 3 و در شگفت بودند که یکی از آنها بیم ده آنها برآید و کافران گفتند این جادوگر و دروغگو است 4 آیا معبودان را یک معبود ساخته است راستی که این چیز بسیار شگفت آوری است 5 و اشراف آنها رها شدند که بروید و شکیبا باشید بر معبودان خود راستی که این مطلب خواستنی است 6 ما در ملتهای پسین نشنیدیم چنین چیزی»تا قول خدا:«نیست این مگر جعل و دروغ 7».

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 523 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-«جابر»،از امام باقر علیه السّلام نقل می کند که فرمود:ابو جهل بن هشام با گروهی از قریش که همراهش بودند نزد ابی طالب آمدند و گفتند:راستی برادر زادۀ تو ما را آزار داده است و معبودهای ما را هم آزرده است او را بخواه و به او بفرما دست از نکوهش معبودان ما بردارد تا ما هم از معبود او دست برداریم ابو طالب نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرستاد و او را خواست و چون پیامبر وارد آن خانه شد در آنجا جز مشرکان کسی را ندید و گفت: سلام بر هرکس که پیرو حق باشد،سپس نشست و ابو طالب درخواست قریش را به او گفت و آن حضرت در پاسخ فرمود:آیا بجای این پیشنهاد کلمۀ بهتری را خواهند که بوسیلۀ آن به همۀ عرب آقائی کنند و همه را تحت فرمان خود درآورند؟ابو جهل گفت:چرا،آن کلمه چیست؟ فرمود:همه بگوئید:لا اله الاّ اللّه،فرمود:همه انگشتان خود را در گوشها نهادند و بیرون شدند و می گفتند:ماها در این ملّت پسین این را شنیدیم و این جز جعل و دروغ نباشد.و خدای تعالی دربارۀ گفتار آنها این آیات را فروفرستاد:«ص-سوگند به قرآن یادآورنده 1 بلکه آنها که کافرند عزّت طلب و جدائی افکنند 2 چه بسیار نابود کردیم پیش از آنان ملتهائی را و فریاد می زدند در این هنگام راه چاره ای نیست 3 و در شگفت بودند که یکی از آنها بیم ده آنها برآید و کافران گفتند این جادوگر و دروغگو است 4 آیا معبودان را یک معبود ساخته است راستی که این چیز بسیار شگفت آوری است 5 و اشراف آنها رها شدند که بروید و شکیبا باشید بر معبودان خود راستی که این مطلب خواستنی است 6 ما در ملتهای پسین نشنیدیم چنین چیزی را»تا قول خدا:«نیست این مگر جعل و دروغ»

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 821 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. إلا مشرکا أی غیر أبی طالب أو تقیة : فی الملة الآخرة أی فی ملة عیسی التی هی آخر الملل لأن النصاری یقولون

(ثٰالِثُ ثَلاٰثَةٍ)

و لا یوحدون، أو فی ملة قریش التی علیها أدرکنا آباءنا و فی الصحاح خلق الإفک و اختلفه أی افتراه، و منه قوله تعالی

وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً .

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 547 

*****

6- الحدیث

6/3663 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ أَبَانِ بْنِ 2 / 326

عُثْمَانَ، عَنْ زُرَارَةَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «تَقُولُ(3) فِی الرَّدِّ عَلَی الْیَهُودِیِّ وَ النَّصْرَانِیِّ: سَلاَمٌ(4)».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: در جواب سلام یهودی و نصرانی میگوئی: «سلام».

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 466 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: در جوابِ سلام یهود و ترسا می گوئی:سلام(بی علیک،یعنی سلام بر ما یا بر مستحقش).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 525 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-امام صادق علیه السّلام فرمود:در جواب سلام یهود و ترسا می گوئی:سلام(سلام بر مستحقش)

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 823 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. سلام أی علینا أو علی من یستحقه أو علی من اتبع الهدی، و ما قیل: إن سلام بکسر السین بمعنی الحجارة فهو تصحیف ظاهر.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 547 

*****

7- الحدیث

7/3664. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ الْحَجَّاجِ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی الْحَسَنِ مُوسی(6) علیه السلام : أَ رَأَیْتَ إِنِ احْتَجْتُ إِلی مُتَطَبِّبٍ وَ هُوَ نَصْرَانِیٌّ أَنْ(7) أُسَلِّمَ عَلَیْهِ وَ أَدْعُوَ لَهُ؟

قَالَ (8): «نَعَمْ(9)، لاَ یَنْفَعُهُ دُعَاوءُکَ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبد الرحمن بن حجاج گوید: بحضرت کاظم علیه السلام عرضکردم: بفرمائید که اگر من نیازمند یک طبیب نصرانی شدم میتوانم بر او سلام کنم و در حقش دعا کنم؟ فرمود: آری دعای تو باو سودی نبخشد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 466 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از عبد الرحمن بن حجاج گوید:به امام کاظم(علیه السّلام)گفتم: بفرمائید اگر من نیازمند یک پزشک نصرانی شدم،به او سلام کنم و در حقش دعا کنم؟ فرمود:آری از دعای تو سودی نبرد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 525 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-«عبد الرحمن بن حجاج»گوید:به امام کاظم علیه السّلام عرض کردم:بفرمائید اگر من نیازمند یک پزشک نصرانی شدم،به او سلام کنم و در حقش دعا کنم؟فرمود:آری از دعای تو سودی نبرد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 823 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 547 

*****

ص: 712


1- 1 . ص (38) : 17 .
2- 2 . الوافی، ج 5، ص 604، ح 2677 ؛ الوسائل، ج 12، ص 79، ح 15692 ، إلی قوله : «فقال : السلام علی من اتّبع الهدی » ؛ البحار ، ج 18 ، ص 238 ، ح 82 .
3- 3 . فی «ب ، ج ، ص ، بس» : «یقول» .
4- 4 . قال المازندرانی : «یحتمل أن یکون سلام بفتح ، ویؤیّده قوله تعالی: «سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّیآ» [مریم (19) : 47[ و قوله تعالی : «وَ قُلْ سَلَ_مٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ» [الزخرف (43) : 89] . والوجه فی جواز ذلک أنّه لم یقصد بهذا السلام التحیّة ، وإنّما قصد به المباعدة والمشارکة . ویحتمل أن یکون بکسر السین ، ویؤیّده مذهب بعض العامّة من أنّه ینبغی أن یقول فی الردّ : علیکم السلام بکسر السین . والسلام بالکسر : الحجارة» ونسب المجلسی الکسر إلی التصحیف . وقال العلاّمة المجلسی : «سلامٌ ، أی علینا أو علی من یستحقّه أو علی من اتّبع الهدی. وما قیل إنّ سلام بکسر السین بمعنی الحجارة ، فهو تصحیف ظاهر» . وأمّا الفیض فإنّه قال : «سلام ، کتبه أکثر النسّاخ بلا ألف ، فأوهم أنّه بکسر السین ، بمعنی الصلح ، أو هو بمعنی السلام . والظاهر أنّه کتب علی الرسم ، ولیس إلاّ سلام بالألف ، کما یوجد فی بعض النسخ» .
5- 5 . الوافی، ج 5، ص 604، ح 2676 ؛ الوسائل، ج 12، ص 77، ح 15687 .
6- 6 . فی «ز» : - «موسی» .
7- 7 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی . وفی المطبوع : - «أن» .
8- 8 . فی «بف» : «فقال» .
9- 9 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی . وفی المطبوع : + «إنّه» .
10- 10 . الوافی، ج 5، ص 606، ح 2679 .

8- الحدیث

8/3665 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ الْحَجَّاجِ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی الْحَسَنِ(1) علیه السلام : أَ رَأَیْتَ إِنِ احْتَجْتُ إِلَی الطَّبِیبِ(2) وَ هُوَ نَصْرَانِیٌّ أَنْ(3) أُسَلِّمَ عَلَیْهِ وَ أَدْعُوَ(4) لَهُ؟

قَالَ (5): «نَعَمْ، إِنَّهُ(6) لاَ یَنْفَعُهُ دُعَاوءُکَ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

(مانند حدیث است).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 467 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-از عبد الرحمن بن حجاج گوید:به امام کاظم(علیه السّلام)گفتم: بفرمائید اگر من نیازمند یک پزشک نصرانی شدم،به او سلام کنم و در حقش دعا کنم؟ فرمود:آری از دعای تو سودی نبرد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 525 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-«عبد الرحمن بن حجاج»گوید:به امام کاظم علیه السّلام عرض کردم:بفرمائید اگر من نیازمند یک پزشک نصرانی شدم،به او سلام کنم و در حقش دعا کنم؟فرمود:آری از دعای تو سودی نبرد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 823 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 548 

*****

9- الحدیث

9/3666. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَرَفَةَ:

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام ، قَالَ : «قِیلَ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : کَیْفَ أَدْعُو لِلْیَهُودِیِّ وَ النَّصْرَانِیِّ؟ قَالَ: تَقُولُ لَهُ(8): بَارَکَ اللّهُ لَکَ فِی دُنْیَاکَ(9)».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت رضا علیه السّلام فرمود: بحضرت صادق علیه السلام عرض شد: در حق یهودی و نصرانی چگونه دعا کنیم؟ فرمود: باو بگوئید: خدا بدنیای تو برکت بدهد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 467 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از امام رضا(علیه السّلام)فرمود: به امام صادق(علیه السّلام)گفته شد:برای یهود و ترسا با چه عبارتی دعا کنیم؟فرمود:برای او بگوئید:خدا به دنیای تو برکت دهد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 527 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-امام رضا علیه السّلام فرمود:به امام صادق علیه السّلام گفته شد:برای یهود و ترسا با چه عبارتی دعا کنیم؟فرمود:برای او بگوئید:خدا به دنیای تو برکت دهد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 825 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 548 

*****

10- الحدیث

10/3667 . حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ وُهَیْبِ بْنِ حَفْصٍ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

عَنْ أَحَدِهِمَا علیهماالسلام (11) فِی مُصَافَحَةِ الْمُسْلِمِ(12) الْیَهُودِیَّ(13) وَ النَّصْرَانِیَّ، قَالَ : «مِنْ وَرَاءِ

ص: 713


1- 1 . هکذا فی النسخ والوسائل ، ح 15701 . وفی المطبوع : + «موسی» .
2- 2 . فی الوافی : «متطبّب» . وفی قرب الإسناد : «طبیب» .
3- 3 . فی «ج ، د ، ص ، بس» والوسائل وقرب الإسناد : - «أن» .
4- 4 . فی «بس» : «فأدعوا» .
5- 5 . فی «ز» والوافی : «فقال» .
6- 6 . فی الوافی : - «إنّه» . وفی قرب الإسناد : «لأنّه» .
7- 7 . قرب الإسناد ، ص 311 ، ح 1213 ، عن أحمد بن محمّد ، عن ابن محبوب . علل الشرائع ، ص 600 ، ح 53 ، بسنده عن الحسن بن محبوب ، مع اختلاف یسیر الوافی، ج 5، ص 606 ، ح 2679 ؛ الوسائل، ج 7، ص 118، ح 8898 ؛ و ج 12 ، ص 83 ، ح 15701 ؛ البحار ، ج 62 ، ص 63 ، ذیل ح 3 .
8- 8 . فی «ب ، بف» والوافی والوسائل : - «له» .
9- 9 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی والوسائل . وفی المطبوع : «الدنیا» .
10- 10 . الوافی، ج 5، ص 605، ح 2678 ؛ الوسائل، ج 12، ص 84، ح 15702 .
11- 11 . فی الوافی : «أبی جعفر علیه السلام أنّه قال» بدل «أحدهما علیهماالسلام » .
12- 12 . فی «ب» : - «المسلم» .
13- 13 . فی «بف» والتهذیب : «للیهودیّ» .

الثَّوْبِ(1)، فَإِنْ صَافَحَکَ بِیَدِهِ فَاغْسِلْ یَدَکَ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو بصیر از یکی از دو امام باقر و صادق علیه السلام حدیث کند که در باره مصافحه (و دست دادن) مسلمان بیهود و نصرانی فرمود: از پشت جامه باشد، و چنانچه با دست لختت بتو دست داد دستت را بشوی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 467 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-از ابی بصیر از امام باقر(علیه السّلام)و یا امام صادق(علیه السّلام)که در دست دادن با یهود و ترسا فرمود:از پشت جامه باشد و اگر با تو بی پرده دست داد،دستت را بشوی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 527 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-«ابی بصیر»از امام باقر علیه السّلام و یا امام صادق علیه السّلام دربارۀ دست دادن به یهود و ترسا فرمود:از پشت جامه باشد و اگر با تو بی پرده دست داد، دستت را بشوی.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 825 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق. فاغسل یدک أی مع الرطوبة وجوبا، و بدونها استحبابا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 548 

*****

11- الحدیث

11/3668 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ، عَنْ عَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْمَرٍ، عَنْ خَالِدٍ الْقَلاَنِسِیِّ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : أَلْقَی الذِّمِّیَّ، فَیُصَافِحُنِی؟ قَالَ : «امْسَحْهَا بِالتُّرَابِ وَ(3) بِالْحَائِطِ» قُلْتُ: فَالنَّاصِبَ(4)؟ قَالَ : «اغْسِلْهَا».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

خالد قلانسی گوید: بحضرت صادق علیه السلام عرضکردم: من با کافر ذمی (یعنی آنان که در ذمۀ اسلامند مانند یهود و نصاری و گبر) برخورد میکنم و او با من دست میدهد؟ فرمود: دستت بخاک بمال یا بدیوار بکش، عرضکردم: اگر ناصبی (یعنی دشمن اهل بیت پیغمبر - صلّی اللّه علیه و آله-) باشد چطور؟ فرمود: دستت را بشوی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 467 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-از خالد قلانسی گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم:به یک ذمّی(یهود و ترسا و گبر)برخورم و به من دست دهد!فرمود:آن را بخاک یا دیوار بکش،گفتم:اگر ناصبی و دشمن خاندان پیغمبر باشد؟فرمود:آن را بشوی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 527 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-«خالد قلانسی»گوید:به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:به یک ذمّی (یهود و ترسا و گبر)برخورم و به من دست دهد!فرمود:آن را بخاک یا دیوار بکش،گفتم:اگر ناصبی و دشمن خاندان پیامبر باشد؟فرمود: آن را بشوی.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 825 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 548 

*****

12- الحدیث

12/3669 . أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنْ صَفْوَانَ، عَنِ الْعَلاَءِ بْنِ رَزِینٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ :

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی(6) رَجُلٍ صَافَحَ رَجُلاً(7) مَجُوسِیّاً؟ قَالَ: «یَغْسِلُ یَدَهُ، وَ لاَ یَتَوَضَّأُ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن مسلم از حضرت باقر علیه السلام در بارۀ مردی که با مردی گبر دست داده است حدیث کند که فرمود: دستش را بشوید و وضوء نسازد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 467 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-از محمد بن مسلم از امام باقر(علیه السّلام)در بارۀ مردی که با گبری دست داده،فرمود: دستش را بشوید و وضوء نگیرد

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 527 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-«محمد بن مسلم»از امام باقر علیه السّلام دربارۀ مردی که با گبری دست داده، فرمود:دستش را بشوید و وضوء نگیرد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 825 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 548 

*****

12 _ بَابُ مُکَاتَبَةِ أَهْلِ الذِّمَّةِ

1- الحدیث

2 / 651

1/3670 . أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْکُوفِیُّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ،عَنْ عَمِّهِ یَعْقُوبَ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ:

ص: 714


1- 1 . فی «ب» والوافی والتهذیب : «الثیاب» .
2- 2 . التهذیب ، ج 1 ، ص 262 ، ح 764 ، بسنده عن أبی بصیر ، عن أبی جعفر علیه السلام الوافی، ج 6، ص 212، ح 4137 ؛ الوسائل، ج 3، ص 420، ح 4044 .
3- 3 . فی «ج ، ص ، بف» وشرح المازندرانی : «أو».
4- 4 . «النَّصْب» : المعاداة . یقال : نصبت لفلانٍ نَصْبا : إذا عادیتَه . ومنه الناصب ، وهو الذی یتظاهر بعداوة أهل البیت علیهم السلام ، أو لموالیهم لأجل متابعتهم لهم . مجمع البحرین ، ج 2 ، ص 174 (نصب) .
5- 5 . الوافی، ج 6، ص 211، ح 4135 ؛ الوسائل، ج 3، ص 420، ح 4043 .
6- 6 . فی التهذیب : «عن أحدهما علیهماالسلام ، قال : سألته عن» بدل «عن أبی جعفر علیه السلام فی» .
7- 7 . فی «ز» والتهذیب : - «رجلاً» .
8- 8 . التهذیب ، ج 1 ، ص 263 ، ح 765 ، بسنده عن صفوان ، عن العلاء ، عن محمّد بن مسلم ، عن أحدهما علیهماالسلام الوافی، ج 6، ص 211، ح 4136 ؛ الوسائل، ج 3، ص 419، ح 4042 .

سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنِ الرَّجُلِ یَکُونُ(1) لَهُ الْحَاجَةُ إِلَی الْمَجُوسِیِّ، أَوْ إِلَی الْیَهُودِیِّ(2)، أَوْ إِلَی النَّصْرَانِیِّ، أَوْ أَنْ(3) یَکُونَ عَامِلاً(4)، أَوْ دِهْقَاناً(5) مِنْ عُظَمَاءِ أَهْلِ(6) أَرْضِهِ، فَیَکْتُبُ إِلَیْهِ(7) الرَّجُلُ فِی الْحَاجَةِ الْعَظِیمَةِ، أَ یَبْدَأُ(8) بِالْعِلْجِ(9)، وَ یُسَلِّمُ عَلَیْهِ فِی کِتَابِهِ ، وَ إِنَّمَا یَصْنَعُ ذلِکَ لِکَیْ تُقْضی(10) حَاجَتُهُ؟

قَالَ (11): «أَمَّا أَنْ تَبْدَأَ(12) بِهِ، فَلاَ، وَ لکِنْ تُسَلِّمُ(13) عَلَیْهِ فِی کِتَابِکَ؛ فَإِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَدْ(14) کَانَ یَکْتُبُ إِلی کِسْری وَ قَیْصَرَ».(15)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو بصیر گوید: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدند: از اینکه (اگر) مردی نیازی بگبر یا یهودی یا نصرانی داشت، یا اینکه یکی از آنها برای او کار میکند یا دهقان و از بزرگان سرزمین اوست، و این مرد در حاجت مهمی باو نامه می نویسد آیا در آغاز نامه نام آن مرد کافر را بنویسد، و در نامه سلام باو بنویسد؟ و البته این کار را هم فقط بخاطر گذشتن کارش میکند؟ فرمود: اما اینکه نام او را در آغاز نامه بنویسی پس نکن (اجازه نمیدهم) ولی در نامه ات سلام برای او بنویس زیرا رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) نیز بسا که برای کسری (پادشاه ایران) و قیصر (سلطان روم) نامه می نوشت.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 468 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از ابی بصیر گوید:از امام صادق(علیه السّلام)پرسش شد از مردی که نیازی دارد با گبر یا یهودی یا ترسا یا اینکه یکی از آنها در سرزمین او کارمند و یا دهدار و ده بان است و این مرد در حاجت مهمی به او نامه می نویسد،آیا در آغاز نامۀ خود بدان مرد کافر سلام می نویسد و تنها برای انجام کارش این را می کند؟ فرمود:نباید نامۀ خود را به سلام بر او آغاز کنی ولی در نامۀ خود سلام به او بنویسی زیرا رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)هم بسا که به کسریٰ و قیصر نامه می نوشت.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 529 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«ابی بصیر»گوید:از امام صادق علیه السّلام پرسش از مردی شد که نیاز دارد با گبر یا یهودی یا ترسا یا با یکی از آنها که در سرزمین او کارمند و یا دهدار و ده بان است مکاتبه نماید و حاجت مهمی هم دارد،آیا در آغاز نامۀ خود به آن مرد کافر سلام نویسد و البته این کار فقط بخاطر کارش انجام می دهد؟فرمود:نباید نامۀ خود را به سلام بر او آغاز کنی ولی در نامۀ خود می توانی سلام بنویسی زیرا رسولخدا صلّی اللّه علیه و اله هم بسا که به کسری (پادشاه ایران)و قیصر(پادشاه روم)نامه می نوشت.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 827 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق. و فی الصحاح العلج الرجل من کفار العجم.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 549 

*****

2- الحدیث

2/3671. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مَرَّارٍ، عَنْ یُونُسَ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام (16) عَنِ(17) الرَّجُلِ یَکْتُبُ إِلی رَجُلٍ مِنْ عُظَمَاءِ عُمَّالِ الْمَجُوسِ،

فَیَبْدَأُ بِاسْمِهِ قَبْلَ اسْمِهِ ؟

ص: 715


1- 1 . فی «ب» والوسائل : «تکون» .
2- 2 . فی «ز» : - «أو إلی الیهودیّ» .
3- 3 . فی «ص» : «وأن» .
4- 4 . «العامل» : هو الذی یتولّی اُمور الرجل فی ماله وعمله . والعامل : عامل السلطان . مجمع البحرین ، ج 5 ، ص 431 (عمل) .
5- 5 . «الدِّهقان» _ بکسر الدال وضمّها _ : رئیس القریة ومُقدَّم التُّنّاء _ وهم المقیمون فی البلد _ وأصحاب الزراعة . وقیل : هو التاجر ، فارسیّ معرّب . النهایة، ج 2 ، ص 145 ؛ لسان العرب ، ج 13 ، ص 163 (دهقن) .
6- 6 . فی «ز» : - «أهل» .
7- 7 . فی «بف» : «إلینا» .
8- 8 . فی «بف» : «ابتدأ» . وفی الوافی : «یبدأ» بدون الهمزة.
9- 9 . «العِلْج» : الرجل الضَّخم من کفّار العَجَم . وبعض العرب یطلق العِلْج علی الکافر مطلقا . والجمع : عُلُوج وأعلاج . المصباح المنیر، ص 425 (علج) .
10- 10 . فی «ص» : «یقضی» .
11- 11 . فی الوسائل : «فقال» .
12- 12 . فی «ص ، بس» : «أن یبدأ» .
13- 13 . فی «ص» : «یسلّم» .
14- 14 . فی الوسائل : - «قد» .
15- 15 . الوافی، ج 5، ص 711، ح 2931 ؛ الوسائل، ج 12، ص 84، ح 15704 .
16- 16 . فی «د، ص» : + «قال : سألت أبا عبداللّه علیه السلام » . وفی حاشیة «ج» : «قال : سألت أباعبداللّه علیه السلام » بدل «عن أبی عبداللّه» .
17- 17 . فی الوسائل : «فی» .

فَقَالَ : «لاَ بَأْسَ إِذَا فَعَلَ(1) لاِخْتِیَارِ(2) الْمَنْفَعَةِ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبد اللّٰه بن سنان از حضرت صادق علیه السلام حدیث کند که در بارۀ مردی که بیکی از بزرگان کارمندان گبر نامه بنویسد و در آن نامه پیش از نام خودش نام او را بنویسد آن حضرت علیه السلام فرمود: باکی نیست اگر این کار را بخاطر سودی کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 468 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از عبد اللّٰه بن سنان از امام باقر(علیه السّلام)در بارۀ کسی که به یکی از بزرگان و کارمندان گبر نامه نویسد و نامِ او را پیش از نامِ خود برد؟ در پاسخ فرمود:هر گاه برای سود خود این کار کند باکی ندارد

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 529 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-عبد اللّه بن سنان از امام صادق علیه السّلام روایت می کند دربارۀ کسی که به یکی از بزرگان و کارمندان گبر نامه بنویسد و نام او را پیش از نام خود برد؟

حضرت در پاسخ فرمود:هرگاه برای سود شخصی این کار را بکند ایرادی ندارد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 827 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و لعل الأول محمول علی الکراهة، و الثانی علی الجواز، أو الأول علی ما لا ضرورة فیه فتأمل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 549 

*****

(13) باب الإغضاء

اشاره

13 _ بَابُ الاْءِغْضَاءِ(4)

1- الحدیث

1/3672 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَجَّالِ، عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَیْمُونٍ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: کَانَ عِنْدَهُ قَوْمٌ(5) یُحَدِّثُهُمْ إِذْ(6) ذَکَرَ رَجُلٌ مِنْهُمْ رَجُلاً(7)، فَوَقَعَ فِیهِ(8) وَ شَکَاهُ، فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «وَ أَنّی لَکَ(9) بِأَخِیکَ کُلِّهِ؟ وَ أَیُّ الرِّجَالِ الْمُهَذَّبُ(10)؟».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ثعلبة بن میمون از مردی که نامش را برده حدیث کند که گفت: مردمی نزد حضرت صادق علیه السلام بودند و حضرت برای آنها حدیث میکرد، در این میان مردی از آنها نام مردی را ببدی یاد کرد و گلۀ او را بحضرت صادق علیه السلام نمود، حضرت باو فرمود: کجا برایت برادری تمام عیار بدست آید، و کدام مردی است که مهذب و پاک از همۀ عیوب باشد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 468 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از کسی که نام او را برده است از امام صادق(علیه السّلام) فرمود:مردمی نزد آن حضرت بودند که برای آنها حدیث می فرمود، بناگاه یکی از آنها نام مردی را به بدی یاد کرد و از او به امام صادق(علیه السّلام)شکایت کرد،امام صادق(علیه السّلام)به او فرمود:از کجا برادریِ تمام عیار به دست می آوری؟و کدام مردانند که سراپا مهذّب و با تربیت هستند؟.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 531 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«ثقلیه بن میمون»از مردی که نامش را برده روایت کند که مردمی نزد امام صادق علیه السّلام بودند و حضرت برای آنها سخن می گفت:

بناگاه یکی از آنها نام مردی را به بدی یاد کرد و از او به امام صادق علیه السّلام شکایت کرد،امام صادق علیه السّلام به او فرمود:از کجا برادری تمام عیار به دست می آوری؟و کدام مرد است که سراپا مهذّب و باتربیت و از همه عیوب پاک باشد؟

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 827 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل. و فی مصباح اللغة وقع فلان فی فلان وقوعا و وقیعة سبه و ثلبه بأخیک کله أی کل الأخ التام فی الإخوة، أی لا یحصل مثل ذلک إلا نادرا فتوقع ذلک کتوقع أمر محال، فارض من الناس بالقلیل، و نقل السید (ره) فی کتاب الغرر و الدرر عن النابغة.

حلفت لم أترک لنفسی ریبة-و لیس وراء الله للمرء مذهب لئن کنت قد بلغت عنی خیانة-لمبلغک الواشی أغش و أکذب فلست بمستبق أخا لا تلمه-علی شعث أی الرجال المهذب

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 550 

*****

ص: 716


1- 1 . فی الوسائل : + «ذلک» .
2- 2 . فی الوافی : «لاحتیاز» . وقال فیه : «الاحتیاز ، بالمهملة والزای ، أی جلبها وجمعها» .
3- 3 . الوافی، ج 5، ص 712، ح 2932 ؛ الوسائل، ج 12، ص 84، ح 15703 .
4- 4 . فی «ب» : «الإغطاء» . وفی «د» : «الاغتناء» . وفی «ص» : «الإعظام» . والإغضاء : إدناء الجفون والمقاربة بینها ، والإغضاء علی الشیء : السکوت ، ثمّ استعمل فی الحلم والإغماض . راجع : لسان العرب ، ج 15 ، ص 128 ؛ المصباح المنیر ، ص 449 (غضا) .
5- 5 . فی «ج» : «قومه» .
6- 6 . فی «ز ، ص» : «إذا» .
7- 7 . فی «ج» : - «رجلاً» .
8- 8 . «فوقع فیه» أی سبّه وثلبه واغتابه وذکر عیوبه وذکره بما یسوؤه .
9- 9 . فی شرح المازندرانی : «ذلک» .
10- 10 . المعنی : من أین لک بأخ کلّ الأخ ، أی التامّ الکامل فی الاُخوّة والحقیق بها لک من جمیع الجهات ، لاتجد فیه ما لا ترتضیه والمنزّه عمّا یوجب النقص فیها ، وأیّ رجل هذّب نفسه غایة التهذیب وأخلصه بحیث لایبقی فیه عیب ونقص ، أی مثل ذلک نادر جدّا مستبعد وجوده ، فتوقّع ذلک کتوقّع أمر محال ، فلابدّ للصدیق من الإغضاء والإغماض عن عیوب صدیقه ؛ لئلاّ یبقی بلا صدیق . راجع : شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 105 ؛ الوافی ، ج 5 ، ص 575 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 550 .وقوله علیه السلام : «وأیّ الرجال المهذّب» تمثّل بقول النابغة ، وهو : وَلَسْتَ بِمُسْتَبَقٍ أخا لاتَلُمُّهُ علی شَعْثٍ أَیُّ الرِّجالِ الْمُهَذَّبِ قاله ضمن أبیات له . راجع : الأمالی للسیّد المرتضی ، ج 3 ، ص 102 ، ذیل المجلس 50 ؛ شرح نهج البلاغة لأبن أبی الحدید ، ج 20 ، ص 161 .
11- 11 . مصادقة الإخوان ، ص 80 ، ح 4 ، بسنده عن الحجّال ، عمّن رواه ، عن أبی عبداللّه علیه السلام . الأمالی للصدوق ، ï ص 669 ، المجلس 95 ، ذیل ح 7 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه ، عن أمیرالمؤمنین علیهم السلام ، من قوله : «وأنّی لک بأخیک » وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی، ج 5، ص 574، ح 2600 ؛ الوسائل، ج 12، ص 85، ح 15706 .

2- الحدیث

2/3673 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ(1) بْنِ عِیسی، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ 2 / 652

وَ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «لاَ تُفَتِّشِ(2) النَّاسَ؛ فَتَبْقی(3) بِلاَ صَدِیقٍ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو بصیر گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: از درون مردم کاوش و جستجو مکن که بی رفیق و دوست بمانی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 469 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از ابی بصیر گوید:امام صادق(علیه السّلام)فرمود: از نهان مردمان بازرسی مکن تا بی دوست بمانی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 531 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-ابی بصیر گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:

از درددل مردم بازرسی مکن که بی رفیق و دوست مانی.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 829 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق أو ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 550 

*****

(14) بَابٌ نَادِرٌ

1- الحدیث

1/3674 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنِ الْعَلاَءِ بْنِ الْفُضَیْلِ وَ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «انْظُرْ قَلْبَکَ، فَإِذَا(5) أَنْکَرَ صَاحِبَکَ، فَإِنَّ أَحَدَکُمَا قَدْ

أَحْدَثَ(6)».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حماد بن عثمان گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السلام میفرمود: بدلت بنگر پس اگر دیدی که نسبت برفیقت نگران هستی (و چیزی در دل داری) پس (بدان) که یکی از شماها کار تازه ای کرده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 469 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-امام صادق(علیه السّلام)می فرمود: به دلت بنگر،هر گاه از یارت نگران است روی یکی از شماها بادِ گران است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 531 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام می فرمود:

به دلت بنگر،هرگاه دیدی نسبت به رفیقت نگرانی پس بدان که یکی از شما کار تازه ای کرده است(یعنی سبب این دشمنی یا چیزی است از جانب تو یا اندیشه فاسدی از طرف او نسبت به تو)

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 829 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. فإن أحدکما قد أحدث لعل المراد أنه أعلم أن صاحبک أیضا أبغضک، و سبب البغض أما شیء من قبلک، أو توهم فاسد من قبله فتأمل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 551 

*****

2- الحدیث

2/3675. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ یُوسُفَ، عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ صَالِحِ بْنِ الْحَکَمِ، قَالَ:

ص: 717


1- 1 . فی «ب» : - «بن محمّد» .
2- 2 . فی «ص ، بس» : «لاتغشّ» .
3- 3 . فی «بف» : «تبقَ».
4- 4 . تحف العقول ، ص 369 ، وتمام الروایة فیه : «وقال [أبوعبداللّه] علیه السلام لأبی بصیر: یا أبا محمّد لاتفتّش الناس عن أدیانهم فتبقی بلاصدیق » الوافی، ج 5، ص 575، ح 2601 ؛ الوسائل، ج 12، ص 86، ح 15707 .
5- 5 . فی «ز» : «فإن» .
6- 1 . فی شرح المازندرانی : - «قد» . وفی الوافی : «یعنی أحدث ما یوجب خللاً فی المودّة» . وفی المرآة : «لعلّ المراد أنّه أعلم أنّ صاحبک أیضا أبغضک . وسبب البغض إمّا شیء من قِبلک ، أو توهّم فاسد من قِبله ؛ فتأمّل» .
7- 2 . الأمالی للمفید ، ص 11 ، المجلس 1 ، ح 9 ، بسنده عن أحمد بن محمّد بن عیسی ، عن محمّد بن سنان ، عن حمّاد بن عثمان ، عن ربعیّ بن عبداللّه والفضیل بن یسار ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی، ج 5، ص 584، ح 2621 .

سَمِعْتُ رَجُلاً یَسْأَلُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَقَالَ: الرَّجُلُ یَقُولُ: أَوَدُّکَ، فَکَیْفَ أَعْلَمُ أَنَّهُ یَوَدُّنِی(1)؟ فَقَالَ : «امْتَحِنْ قَلْبَکَ، فَإِنْ کُنْتَ تَوَدُّهُ فَإِنَّهُ(2) یَوَدُّکَ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

صالح بن حکم گوید: شنیدم که مردی از حضرت صادق علیه السلام می پرسید و میگفت: مردی میگوید: ترا دوست دارم من چگونه بدانم که او مرا دوست دارد؟(و راست میگوید) فرمود: دلت را آزمایش کن پس اگر تو نیز او را دوست داری (بدان که) او هم تو را دوست دارد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 469 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از صالح بن حکم گوید:شنیدم مردی از امام صادق(علیه السّلام) می پرسید و می گفت:مردی به من می گوید:تو را دوست دارم، چگونه بدانم که او مرا دوست دارد؟ در پاسخ فرمود:دلت را بیازمای،اگر او را دوست داری به راستی او هم تو را دوست دارد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 533 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-«صالح بن حکم»گوید:شنیدم مردی از امام صادق علیه السّلام پرسید:مردی به من می گوید:تو را دوست دارم،چگونه بدانم که او مرا دوست دارد؟

در پاسخ او فرمود:دلت را بیازمای،اگر او را دوست داری به راستی او هم تو را دوست دارد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 829 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 551 

*****

3- الحدیث

3/3676 . أَبُو بَکْرٍ الْحَبَّالُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی الْقَطَّانِ الْمَدَائِنِیِّ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبِی یَقُولُ: حَدَّثَنَا مَسْعَدَةُ بْنُ الْیَسَعِ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(4) علیهماالسلام : إِنِّی(5) وَ اللّهِ لاَءُحِبُّکَ، فَأَطْرَقَ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ، فَقَالَ : «صَدَقْتَ یَا أَبَا بِشْرٍ، سَلْ قَلْبَکَ عَمَّا لَکَ فِی قَلْبِی مِنْ حُبِّکَ، فَقَدْ أَعْلَمَنِی قَلْبِی عَمَّا لِی فِی قَلْبِکَ(6)».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

مسعدة بن یسع گوید: بحضرت صادق علیه السلام عرضکردم: بخدا سوگند من شما را دوست دارم حضرت سر را پائین انداخت و سپس بلند کرد و فرمود: ای ابا بشر راست گفتی، از دلت بپرس از آن مقدار دوستی که بمن داری، و دل من از آن مقدار مجتبی که از من در دل تو هست مرا آگاه ساخت.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 470 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-مسعدة بن یسع گوید:به امام صادق(علیه السّلام)گفتم:به راستی که من به خدا سوگند،تو را دوست دارم!امام(علیه السّلام)سر فرو برد و سپس سر بر آورد و فرمود:ای ابا بشر راست گفتی،از دلت بپرس از آنچه که از مهرت در دلم هست و دلِ من از مهری که در دلت به من داری مرا آگاه کرد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 533 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-«مسعدة بن یسع»گوید:به امام صادق علیه السّلام گفتم:به راستی که من به خدا سوگند،تو را دوست دارم!امام صادق علیه السّلام سر فروبرد و سپس سر برآورد و فرمود:ای ابا بشر راست گفتی،از دلت بپرس از آنچه که از مهرت در دلم هست و دل من از مهری که در دلت به من داری مرا آگاه کرد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 829 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 551 

*****

4- الحدیث

4/3677. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی الْحَسَنِ علیه السلام : لاَ تَنْسَنِی مِنَ الدُّعَاءِ، قَالَ : «وَتَعْلَمُ(8) أَنِّی أَنْسَاکَ؟» قَالَ:

فَتَفَکَّرْتُ فِی نَفْسِی، وَ قُلْتُ: هُوَ یَدْعُو لِشِیعَتِهِ وَ أَنَا(9) مِنْ شِیعَتِهِ، قُلْتُ: لاَ، لاَ تَنْسَانِی، قَالَ : «وَ کَیْفَ عَلِمْتَ ذلِکَ(10)؟» قُلْتُ: إِنِّی مِنْ شِیعَتِکَ، وَ إِنَّکَ(11) تَدْعُو(12) لَهُمْ، فَقَالَ: «هَلْ عَلِمْتَ بِشَیْءٍ غَیْرِ(13) هذَا؟» قَالَ: قُلْتُ: لاَ، قَالَ : «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَا لَکَ عِنْدِی، فَانْظُرْ

ص: 718


1- 3 . فی «ج» : «یودّ لی» .
2- 4 . فی «بس» : «فهو» .
3- 5 . المحاسن ، ص 266 ، کتاب مصابیح الظلم ، ح 350 ، بسنده عن زکریّا بن محمّد . وفیه ، ص 267 ، ح 351 ، بسند آخر عن الکاظم علیه السلام ، مع اختلاف الوافی، ج 5، ص 583، ح 2617 .
4- 6 . فی «ز» : + «الصادق» .
5- 7 . فی «ز» : - «إنّی» .
6- 8 . فی «ز» : «حبّک» .
7- 9 . الوافی، ج 5، ص 583، ح 2618 .
8- 10 . هکذا فی «ج ، د ، ز ، ص ، بس ، بف» والوافی . وفی «ب» والمطبوع : «أ و تعلم» .
9- 1 . فی «بف» : «فأنا» .
10- 2 . فی «بف» والوافی : «بذلک» .
11- 3 . فی «ز» : «وأنت» .
12- 4 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی . وفی المطبوع : «لتدعو» .
13- 5 . فی «ب» : «غیره» .

إِلی(1) مَا لِی عِنْدَکَ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حسن بن جهم گوید: بحضرت ابی الحسن علیه السلام عرضکردم: مرا از دعا فراموش مکن، فرمود تو میدانی که من فراموشت کنم؟ گوید: در فکر فرو رفتم و با خود گفتم: آن حضرت برای شیعیانش دعا کند و من هم از شیعیان او هستم (پس برای من دعا کند) عرضکردم: نه، شما مرا فراموش نمیکنی، فرمود: این را از کجا دانستی؟ عرضکردم: من از شیعیان شما هستم و شما هم که برای شیعیانت دعا میکنی (پس مرا هم در ضمن دعا میکنید) فرمود: جز این هم چیزی دانستی؟ گوید: عرضکردم: نه، فرمود: هر گاه خواستی بدانی نزد من چگونه هستی بنگر من نزد تو چگونه هستم.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 470 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از حسن بن جهم گوید:به ابی الحسن(علیه السّلام)گفتم:مرا از دعا فراموش مکن،فرمود:تو می دانی که من فراموشت می کنم؟ گوید:من اندیشه کردم و با خود گفتم که او برای شیعۀ خود دعا می کند و من هم از شیعیان اویم!گفتم:نه مرا فراموش نمی کنی! فرمود:از کجا این را دانستی؟گفتم:من شیعۀ شمایم و محققاً شما برای آنها دعا می کنید،پس فرمود:جز این هم چیزی دانستی؟ گفتم:نه!فرمود:هر گاه خواستی بدانی نزد من چه داری،بنگر که من در نزد تو چه دارم.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 533 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«حسن بن جهم»گوید:به ابی الحسن علیه السّلام گفتم:مرا از دعا فراموش مکن، فرمود:تو می دانی که من فراموشت می کنم؟گوید:من به فکر فرورفتم و با خود گفتم که او برای شیعه های خود دعا می کند و من هم از شیعیان اویم!گفتم:نه فراموش نمی کنی!فرمود:از کجا این را دانستی؟گفتم:من شیعۀ شمایم و بیقین شما برای آنها دعا می کنید،؟پس فرمود:جز این هم چیزی دانستی؟گفتم:نه،فرمود:هرگاه خواستی بدانی نزد من چه داری، بنگر که من در نزد تو چه دارم.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 831 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 551 

*****

5- الحدیث

2 / 653

5/3678 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَیْمَانَ، عَنْ جَرَّاحٍ الْمَدَائِنِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «انْظُرْ قَلْبَکَ، فَإِنْ أَنْکَرَ صَاحِبَکَ، فَاعْلَمْ أَنَّ أَحَدَکُمَا(3) قَدْ(4) أَحْدَثَ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

(مانند حدیث است که گذشت).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 470 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-امام صادق(علیه السّلام)می فرمود:به دلت بنگر،هر گاه از یارت نگران است روی یکی از شماها باد گران است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 535 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام می فرمود:به دلت بنگر،هرگاه از یارت نگران است روی یکی از شماها بار گرانی است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 831 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 552 

*****

(15) باب العطاس و التسمیت

1- الحدیث

1/3679 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَیْمَانَ، عَنْ جَرَّاحٍ الْمَدَائِنِیِّ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «لِلْمُسْلِمِ عَلی أَخِیهِ(6) مِنَ الْحَقِّ: أَنْ یُسَلِّمَ عَلَیْهِ إِذَا

لَقِیَهُ؛ وَ یَعُودَهُ إِذَا مَرِضَ؛ وَ یَنْصَحَ(7) لَهُ إِذَا غَابَ؛ وَ یُسَمِّتَهُ(8) إِذَا عَطَسَ یَقُولُ(9): الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ لاَ شَرِیکَ لَهُ، وَ یَقُولَ(10) لَهُ(11): یَرْحَمُکَ(12) اللّهُ، فَیُجِیبَهُ(13)،

ص: 719


1- 6 . فی «ب ، د ، ص ، بس» : - «إلی» .
2- 7 . الوافی، ج 5، ص 583، ح 2619 .
3- 8 . فی «ص» : «أجدّکما» .
4- 9 . فی «ب» : - «قد» .
5- 10 . الوافی، ج 5، ص 584، ح 2620 .
6- 11 . فی الکافی ، ح 2061 : + «المسلم» .
7- 1 . «النُّصْح» : تحرّی فعلٍ أو قولٍ فیه صلاح صاحبه . المفردات للراغب ، ص 808 (نصح).
8- 2 . «التسمیت» : ذِکر اللّه تعالی علی الشیء . وتسمیت العاطس : الدعاء له . والشین المعجمة مثله . وقال ثعلب : المهملة هی الأصل ؛ أخذا من السَّمْت ، وهو القصد والهدی والاستقامة ، وکلّ داعٍ بخیر فهو مُسمِّت ، أی داعٍ بالعَود والبقاء إلی سمته . المصباح المنیر، ص 287 (سمت) .
9- 3 . «یقول» : جملة حالیّة ، والضمیر فیه راجع إلی العاطس ، وهذا یدلّ علی أنّ استحباب التسمیت مشروط بقول العاطس : «الحمد للّه ...».
10- 4 . عطف علی : «یسمّته» .
11- 5 . فی «ب» والوسائل : - «له» .
12- 6 . فی «ب ، ز ، ص ، بس ، ب، ف» وحاشیة «د» والوافی : «رحمک» .
13- 7 . فی «ز» : - «فیجیبه» . وفی الوسائل : «فیجیب» .

یَقُولَ(1) لَهُ: یَهْدِیکُمُ(2) اللّهُ وَ یُصْلِحُ بَالَکُمْ(3)؛ وَ یُجِیبَهُ إِذَا دَعَاهُ؛ وَ یَتْبَعَهُ(4) إِذَا مَاتَ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: از حقوق مسلمان بر برادرش اینست که چون باو برخورد کند سلامش کند، و چون بیمار شود بعیادتش رود، و چون پنهان شود (پشت سرش) برای او خیرخواهی کند، و چون عطسه زند و بگوید:« الحمد للّٰه رب العالمین لا شریک له. »باو بگوید: «یرحمک اللّٰه». او نیز در جواب این گوید: «یهدیکم اللّٰه و یصلح بالکم». و چون او را (بکاری یا بجائی) بخواند (و دعوتش کند) بپذیرد، و چون بمیرد تشییعش کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 470 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: مسلمان بر مسلمان حق دارد که برخورد به او سلام دهد و در بیماری،از او عیادت کند و پشت سرش برای او خیر خواهی کند و چون عطسه کند خودش می گوید:« الحمد للّٰه رب العالمین لا شریک له». و به او می گوید در جواب عطسه اش: «یرحمک اللّٰه». پس او جوابش را می گوید به این عبارت: «یهدیکم اللّٰه و یصلح بالکم». و هر گاه از او دعوت کرد،او را اجابت کند و هر گاه مرد دنبال جنازۀ او برود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 535 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:از حقوق مسلمانان نسبت به برادرش این است که هنگام برخورد بر او سلام دهد و چون بیمار شود به عیادتش رود و پشت سرش برای او خیرخواهی کند و چون عطسه کند می گوید:«الحمد للّه ربّ العالمین لا شریک له»و به او در جواب عطسه اش می گوید:«یرحمک اللّه»پس در جواب او می گوید:«یهدیکم اللّه و یصلح بالکم».

و هرگاه از او دعوت کرد،دعوتش را بپذیرد(و چون بمیرد)به تشییع جنازه اش حاضر شود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 831 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. یقول أی العاطس و یجیبه أی للمسلم أن یجیب أخاه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 552 

*****

2- الحدیث

2/3680 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ(6)، عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِذَا عَطَسَ الرَّجُلُ فَسَمِّتُوهُ وَ لَوْ(7) مِنْ وَرَاءِ جَزِیرَةٍ».

وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْری : «وَ لَوْ مِنْ وَرَاءِ(8) الْبَحْرِ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده است: هر گاه کسی عطسه کرد جواب عطسه اش را بگوئید اگر چه از پس جزیره ای باشد. و در روایت دیگری است که: اگر چه از پس دریا باشد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 471 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: هر گاه مردی عطسه زد،به او تسمیت گوئید گرچه از پس جزیره باشد،و در روایت دیگر است گر چه از پس دریائی باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 535 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

هرگاه مردی عطسه زد،جواب عطسه او را بدهید گرچه از پس جزیره ای باشد،و در روایت دیگر است گرچه از پس دریائی باشد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 833 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 553 

*****

3- الحدیث

3/3681 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ مُثَنًّی، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ یَزِیدَ وَ مُعَمَّرِ بْنِ أَبِی زِیَادٍ وَ ابْنِ رِئَابٍ، قَالُوا:

کُنَّا جُلُوساً عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام إِذَا(10) عَطَسَ رَجُلٌ، فَمَا رَدَّ عَلَیْهِ أَحَدٌ مِنَ الْقَوْمِ شَیْئاً حَتَّی ابْتَدَأَ هُوَ، فَقَالَ: «سُبْحَانَ اللّهِ ، أَ لاَ سَمَّتُّمْ،(11) ··· î

ص: 720


1- 8 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی والوسائل . وفی المطبوع : «فیقول» .
2- 9 . فی «بس» : «یهدیک» . وفی «بف» والوافی : «ویهدیکم» .
3- 10 . فی الکافی ، ح 2061 والمؤمن : - «یقول : الحمد للّه _ إلی _ ویصلح بالکم» .
4- 11 . فی المؤمن : «ویشیعه» .
5- 12 . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب حقّ المؤمن علی أخیه وأداء حقّه ، ح 2061 ، بطریقین آخرین مع اختلاف یسیر . وفی الأمالی للطوسی ، ص 478 ، المجلس 17 ، ح 12 ؛ وص 634 ، المجلس 31 ، ح 11 ؛ و ص 635 ، المجلس 31 ، ح 12 ، بسند آخر عن علیّ علیه السلام عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره . المؤمن ، ص 45 ، ح 105 ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع زیادة فی أوّله . الاختصاص ، ص 233 ، مرسلاً عن الحارث ، عن علیّ علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره الوافی، ج 5، ص 635، ح 2750 ؛ الوسائل، ج 12، ص 86 ، ح 15709 .
6- 13 . الظاهر زیادة «عن أبیه» فی السند ، کما تقدّم فی الکافی ، ذیل ح 18 ، فلاحظ .
7- 14 . هکذا فی النسخ التی قوبلت وشرح المازندرانی . وفی المطبوع : + «کان» .
8- 1 . فی «بس» : - «وراء» .
9- 2 . فقه الرضا علیه السلام ، ص 391 ، ضمن الحدیث ، وتمام الروایة فیه : «إذا سمعت عطسة فاحمد اللّه ، وإن کنت فی صلاتک أو کان بینک وبین العاطس أرض أو بحر» الوافی، ج 5، ص 635، ح 2751 و 2752 ؛ الوسائل، ج 12، ص 87، ح 15710 و 15711 .
10- 3 . فی «ب ، د ، بس» والوافی : «إذ» .
11- 4 . فی «ج» : «سمّیتم» . وفی «د ، بف» : «سمعتم» .

إِنَّ(1) مِنْ حَقِّ الْمُسْلِمِ عَلَی الْمُسْلِمِ: أَنْ یَعُودَهُ إِذَا اشْتَکی، وَ أَنْ(2) یُجِیبَهُ إِذَا دَعَاهُ، وَ أَنْ یَشْهَدَهُ إِذَا مَاتَ، وَ أَنْ یُسَمِّتَهُ إِذَا عَطَسَ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده است: هر گاه کسی عطسه کرد جواب عطسه اش را بگوئید اگر چه از پس جزیره ای باشد. و در روایت دیگری است که: اگر چه از پس دریا باشد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 471 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: هر گاه مردی عطسه زد،به او تسمیت گوئید گرچه از پس جزیره باشد،و در روایت دیگر است گر چه از پس دریائی باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 535 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

هرگاه مردی عطسه زد،جواب عطسه او را بدهید گرچه از پس جزیره ای باشد،و در روایت دیگر است گرچه از پس دریائی باشد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 833 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 553 

*****

4- الحدیث

4/3682. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیی، قَالَ:

کُنْتُ عِنْدَ الرِّضَا علیه السلام ، فَعَطَسَ، فَقُلْتُ لَهُ(4): صَلَّی اللّهُ عَلَیْکَ، ثُمَّ عَطَسَ، فَقُلْتُ(5): صَلَّی اللّهُ عَلَیْکَ، ثُمَّ عَطَسَ، فَقُلْتُ: صَلَّی اللّهُ عَلَیْکَ(6)، وَ قُلْتُ لَهُ(7): جُعِلْتُ فِدَاکَ، إِذَا عَطَسَ

2 / 654

مِثْلُکَ(8) نَقُولُ(9) لَهُ کَمَا یَقُولُ بَعْضُنَا لِبَعْضٍ(10): یَرْحَمُکَ اللّهُ، أَوْ کَمَا نَقُولُ(11)؟

قَالَ : «نَعَمْ(12)، أَ لَیْسَ تَقُولُ(13): صَلَّی اللّهُ(14) عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؟» قُلْتُ: بَلی، قَالَ : «ارْحَمْ(15) مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ» قَالَ : «بَلی(16) ··· î

ص: 721


1- 5 . فی الوافی : - «إنّ» .
2- 6 . فی «بس» : - «أن» .
3- 7 . الکافی ، کتاب الأطعمة ، باب إجابة دعوة المسلم ، ح 11583 ، بسنده عن مثنّی الحنّاط ، عن إسحاق بن یزید ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ؛ المحاسن ، ص 410 ، کتاب السفر ، ح 140 ، بسنده عن مثنّی الحنّاط ، عن إسحاق بن یزید ومعاویة بن أبی زیاد ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، وتمام الروایة فیهما : «إنّ من حقّ المسلم علی المسلم أن یجیبه إذا دعاه » الوافی، ج 5، ص 635، ح 2753 ؛ الوسائل، ج 12، ص 87، ح 15712 .
4- 8 . فی «ب ، د ، ص ، بس» والوافی : - «له» .
5- 9 . فی «ز» وشرح المازندرانی : + «له» .
6- 10 . فی «بف» : - «ثمّ عطس _ إلی _ صلّی اللّه علیک» .
7- 11 . فی «ب» وشرح المازندرانی : - «له» .
8- 1 . فی شرح المازندرانی : + «من أهل العصمة علیهم السلام » .
9- 2 . فی «ز» : «فتقول» . وفی «ص» : «یقول» . وفی «بف» والوافی : «یقال» .
10- 3 . فی «بف» : «علی بعض» .
11- 4 . فی «ج ، ز» ومرآة العقول : «تقول» . وفی «ص» : «یقول» .
12- 5 . فی «ب ، ج ، ز ، ص ، بف» : + «قال» . وفی شرح المازندرانی : + «وقال» . وفی الوافی : «قال : أو لیس» .
13- 6 . فی شرح المازندرانی : «یقول» .
14- 7 . فی «ز» : + «علیک و» .
15- 8 . فی «بف» والوافی : «وارحم» . قرأه المازندرانی بصیغة الماضی مع همزة الاستفهام ؛ حیث قال فی شرحه : «وقال : ألیس ... الاستفهام للتقریر ، وکذا فی قوله : أرحم ، أی أرحم اللّه محمّدا وآل محمّد ، ثمّ بادر إلی الجواب والتقریر فقال : بلی» .
16- 9 . فی حاشیة «د» والبحار ، ج 27 : «قلت : بلی ، قال» . وفی شرح المازندرانی : «فقال : بلی» کلاهما بدل ï «قال : بلی» .

وَ قَدْ صَلّی(1) عَلَیْهِ وَ رَحِمَهُ، وَ إِنَّمَا صَلَوَاتُنَا(2) عَلَیْهِ رَحْمَةٌ لَنَا وَ قُرْبَةٌ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

صفوان بن یحیی گوید: در خدمت حضرت رضا علیه السلام بودم پس آن حضرت عطسه زد، من باو گفتم:«صلی اللّٰه علیک» دوباره عطسه زد من گفتم:«صلی اللّٰه علیک» برای سومین بار عطسه زد و من گفتم:«صلی اللّٰه علیک» و عرضکردم: قربانت: اگر مانند شما (امام معصومی) عطسه زد همان طور که ما بهم میگوئیم «یرحمک اللّٰه» آن طور بگوئیم یا این طور که من میگویم؟ فرمود: چرا مگر نمیگوئی:«صلی اللّٰه علی محمد و آله»؟ عرضکردم: چرا، فرمود:(تو میگوئی:) «ارحم محمدا و آل محمد». (یعنی پس از آنکه میگوئی: «صلی اللّٰه علی محمد و آله». دنبالش میگوئی: «ارحم محمدا و آل محمد». و این هر دو طلب رحمت است بدو لفظ: یکی بلفظ «یرحمک اللّٰه». و دیگر بلفظ «ارحم محمدا و آل محمد». -از فیض - ره-) سپس فرمود: آری محققا خداوند بر محمد صلوات و رحمت فرستاده و جز این نیست که صلوات ما بر او برای ما رحمت و تقرب بخدا است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 471 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از صفوان بن یحیی،گوید:من نزد امام رضا(علیه السّلام)بودم و عطسه ای زد،من به او گفتم:صلی اللّٰه علیک،باز عطسه زد و گفتم: صلی اللّٰه علیک،و باز عطسه زد و گفتم:صلی اللّٰه علیک،و به او گفتم:قربانت،چون مانند توئی(امام معصوم)عطسه زند بگوئیم مانند آنکه به یک دیگر می گوئیم:یرحمک اللّٰه،یا بگوئیم آنچه من می گویم؟فرمود:آری،مگر نگفتی: صلی اللّٰه علی محمد و آله. ؟ گفتم:چرا،فرمود:یعنی ارحم محمداً و آل محمد. ،فرمود:آری، محققاً خدا صلوات داده است بر او و به او مهربانی کرده و همانا که صلوات ما بر آن حضرت،رحمت برای خود ما است و تقرّب به خدا است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 537 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«صفوان بن یحیی»،می گوید:من نزد امام رضا علیه السّلام بودم و عطسه ای زد، من به او گفتم:صلّی اللّه علیک،و.باز عطسه ای زد.گفتم:صلّی اللّه علیک و باز عطسه زد و گفتم:صلّی اللّه علیک،و به او گفتم:قربانت، چون مانند توئی(امام معصوم)عطسه زند بگوئیم مانند آنکه به یکدیگر می گوئیم:یرحمک اللّه،یا بگوئیم آنچه من می گویم؟فرمود:آری،مگر نگفتی:صلّی اللّه علی آل محمّد و آله؟گفتم:چرا،فرمود:یعنی ارحم محمدا و آل محمد،فرمود:آری،محققا خدا صلوات داده است بر او و به او مهربانی کرده و همانا که صلوات ما بر آن حضرت،رحمت برای خود ما و تقرّب به خداست.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 833 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. أو کما تقول فی بعض النسخ کما نقول بصیغة التکلم و فی بعضها بصیغة الخطاب فعلی الأول یحتمل أن یکون غرض السائل السؤال عن التخییر أی هل نحن مخیرون بین أن نقول یرحمک الله کما یقول بعضنا لبعض و بین أن نقول کما نقول إشارة إلی ما قال صلی الله علیک فأجاب علیه السلام بالتخییر و رفع الاستبعاد الناشئ للسائل عن أنهم علیهم السلام لا یحتاجون إلی الدعاء لهم بالرحمة، و عن أنه حط لرتبتهم أن یقال لهم مثل هذا القول، فأجاب علیه السلام بأنک تقول فی الدعاء ارحم محمدا و آل محمد و نقول صلی الله علی محمد و آل محمد و الصلاة أیضا بمعنی الرحمة ثم رفع شبهته بأن صلواتنا علیهم لیس لاحتیاجهم إلی دعائنا لهم بل قرر ذلک لرفع درجاتنا فیصل نفعها إلینا و یمکن أن یکون غرض السائل الاستبعاد عن الأمرین معا أی هل نقول أحد هذین القولین فأجاب علیه السلام برفع الاستبعاد عن کلیهما، و علی الثانیة لعل المراد أنه هل یجوز أن نقول لکم کما یقول بعضنا لبعض أو لکم قول مخصوص تعینه لنا فأجاب علیه السلام بأنه لیس لنا قول مخصوص بل تقولون کما یقول بعضکم لبعض و رفع الاستبعاد بنحو ما مر من التقریب و علی التقدیرین لعل فی آخر الکلام سقطا و یمکن أن یقال أن السائل سکت عند قوله علیه السلام ارحم محمدا و آل محمد أی تقول ارحم إلی آخره لتوقفه فی ذلک فقال علیه السلام بلی تقول ذلک أیضا.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 554 

*****

5- الحدیث

5/3683 . عَنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ، قَالَ:

سَمِعْتُ الرِّضَا علیه السلام یَقُولُ : «التَّثَاوءُبُ(4) مِنَ الشَّیْطَانِ، وَ الْعَطْسَةُ مِنَ اللّهِ(5)

عَزَّ وَ جَلَّ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

احمد بن محمد بن ابی نصر گوید: از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم که میفرمود: دهن دره از شیطان است و عطسه از خدای عز و جل است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 472 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از احمد بن محمد بن ابی نصر،گوید:از امام رضا(علیه السّلام) شنیدم می فرمود:دهن یاوه از شیطان است و عطسه از طرف خدای عز و جل است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 537 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-«احمد بن محمد بن ابی نصر»،گوید:از امام رضا علیه السّلام شنیدم می فرمود: دهن درّه از شیطان است و عطسه از طرف خدای عزّ و جلّ است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 835 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح. و قال فی النهایة: فیه التثاؤب من الشیطان التثاؤب معروف و هو مصدر تثاءبت و الاسم الثوباء و إنما جعله من الشیطان کراهة له لأنه إنما یکون مع ثقل البدن و امتلائه و استرخائه و میلة إلی الکسل و النوم، و إضافته إلی الشیطان لأنه الذی یدعو إلی إعطاء النفس شهوتها و أراد به التحذیر من السبب الذی یتولد منه و هو التوسع فی المطعم و الشبع. فیثقل عن الطاعات و یکسل عن الخیرات.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 554 

*****

6- الحدیث

6/3684 . عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ، قَالَ:

سَأَلْتُ الْعَالِمَ علیه السلام عَنِ الْعَطْسَةِ، وَ مَا الْعِلَّةُ فِی الْحَمْدِ لِلّهِ عَلَیْهَا؟

فَقَالَ : «إِنَّ لِلّهِ نِعَماً(7) عَلی عَبْدِهِ فِی صِحَّةِ بَدَنِهِ وَ سَلاَمَةِ جَوَارِحِهِ، وَ إِنَّ(8) الْعَبْدَ یَنْسی ذِکْرَ اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ عَلی ذلِکَ، وَ إِذَا(9) نَسِیَ(10) أَمَرَ اللّهُ الرِّیحَ

ص: 722


1- 10 . هکذا فی النسخ التی قوبلت والوافی والبحار . وفی المطبوع : + «اللّه» .
2- 11 . فی «ب ، ج ، ز» : «صلاتنا» .
3- 12 . راجع : الکافی ، کتاب الحجّة ، باب نادر ، ح 1084 الوافی، ج 5، ص 637، ح 2756 ؛ البحار ، ج 17 ، ص 30 ، ح 10 ؛ و ج 27 ، ص 256 ، ح 5 .
4- 13 . فی شرح المازندرانی : «التثأُّب» . و«التثاؤب» : فترة تعتری الشخص فیفتح عنده فاه . یقال : تثاءبتُ : إذا افتحت فاک وتمطّیتَ لکسل أو فترة . وإنّما جعله من الشیطان کراهة له ؛ لأنّه یکون مع ثِقَل البدن وامتلائه واسترخائه ومیله إلی الکسل والنوم ، فأضافه إلی الشیطان ؛ لأنّه الذی یدعو إلی إعطاء النفس شهوتها. وأراد به التحذیر من السبب الذی یتولّد منه ، وهو التوسّع فی المطعم والشِّبَع ، فیثقل عن الطاعات ویکسل عن الخیرات . النهایة ، ج 1 ، ص 204 ؛ مجمع البحرین ، ج 1 ، ص 237 (ثأب).
5- 14 . فی شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 109 : «والعطاس لمّا کان سببا لخفّة الدماغ واستفراغ الفضلات وصفاء الروح وتقویة الحواسّ کان أمره بالعکس» . وفی الوافی : «وإنّما کانت العطسة من اللّه عزّ وجلّ ؛ لأنّه حمل عبده علیها ؛ لیذکر اللّه عندها کما یستفاد من الحدیث الآتی» .
6- 1 . الجعفریّات ، ص 33 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فیه : «إیّاکم وشدّة التثاؤب فی الصلاة ، فإنّه غرفة الشیطان » الوافی، ج 5، ص 637، ح 2757 ؛ الوسائل، ج 7، ص 259 ، ح 9274 ؛ وج 12 ، ص 90 ، ح 15718 .
7- 2 . فی «ب ، د ، بس» : «نعماء» .
8- 3 . فی «ز» : «إنّ» بدون الواو .
9- 4 . فی «بف» والوافی : «فإذا» .
10- 5 . فی «ز» : «اُنسی» .

فَتَجَاوَزَ(1) فِی بَدَنِهِ، ثُمَّ یُخْرِجُهَا مِنْ أَنْفِهِ، فَیَحْمَدُ(2) اللّهَ عَلی ذلِکَ، فَیَکُونُ حَمْدُهُ عِنْدَ ذلِکَ شُکْراً لِمَا نَسِیَ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

صالح بن ابی حماد گوید: از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از عطسه و سر اینکه دنبالش حمد خدا را باید کرد پرسیدم؟ فرمود: همانا برای خدا بر بنده اش نعمتهائی است از سلامتی بدن و اعضای او و تندرستیش، و بدرستی که بنده خدای عز و جل را از یاد ببرد و در بارۀ این نعمتها فراموشش کند، و چون خدا را فراموش کند خداوند بباد دستور دهد که در تنش بگذرد و از بینی او بیرون آید تا خدا را بر آن حمد کند، پس حمد او در آن هنگام شکری است برای آنچه فراموش کرده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 472 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از صالح بن ابی حماد،گوید:از عالم(امام کاظم علیه السّلام)در بارۀ عطسه پرسش کردم و از سبب ذکر حمد برای آن در پاسخ فرمود:راستی خدا را بر بنده ها نعمتها است در تندرستی و سلامت اندام او،و راستی بنده،خدا عز و جل را به حساب بخشندۀ این نعمتها فراموش می کند و چون فراموش کرد،خدا به باد دستور می دهد که در تنش گذرد و از بینیش برآید،پس بر این خدا را حمد کند و حمدش در این گاه شکر و جبران فراموشی است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 537 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-«صالح بن ابی حماد»،گوید:از(امام کاظم ع)دربارۀ عطسه پرسش کردم و از سبب ذکر حمد برای آن،در پاسخ فرمود:راستی خدا را بر بنده ها نعمتهائیست در تندرستی و سلامت اندام او،و راستی بنده،خدای عزّ و جلّ را به حساب بخشندۀ این نعمتها فراموش می کند و چون فراموش کرد،خدا به باد دستور می دهد که در تنش گذرد و از بینیش خارج شود، پس بر این خدا را حمد کن و حمدش در این گاه شکر و جبران فراموشی است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 835 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 554 

*****

7- الحدیث

7/3685. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ بْنِ یُونُسَ(4)، عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَیْنِ، قَالَ:

کُنَّا عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَأَحْصَیْتُ فِی الْبَیْتِ أَرْبَعَةَ عَشَرَ رَجُلاً، فَعَطَسَ(5)

أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَمَا تَکَلَّمَ أَحَدٌ مِنَ الْقَوْمِ، فَقَالَ(6) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «أَ لاَ تُسَمِّتُونَ ، أَ لاَ تُسَمِّتُونَ(7) ؟ مِنْ حَقِّ(8) الْمُوءْمِنِ عَلَی الْمُوءْمِنِ: إِذَا مَرِضَ أَنْ یَعُودَهُ، وَ إِذَا(9) مَاتَ أَنْ یَشْهَدَ جَنَازَتَهُ، وَ إِذَا عَطَسَ أَنْ یُسَمِّتَهُ _ أَوْ قَالَ: یُشَمِّتَهُ _ (10) وَ إِذَا دَعَاهُ(11) أَنْ یُجِیبَهُ».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

داود بن حصین گوید: نزد حضرت صادق علیه السلام بودیم و من شمردم چهارده نفر در آن اطاق بودند پس حضرت صادق علیه السلام عطسه زد و یکنفر از آن گروه سخنی نگفت، حضرت صادق علیه السلام فرمود: آیا جواب عطسه را ندهید؟ آیا جواب عطسه را نگوئید؟ از حقوق مؤمن بر مؤمن اینست که چون بیمار شد عیادتش کند، و چون بمیرد بر سر جنازه اش حاضر شود، و چون عطسه زند جواب عطسه اش را بگوید، و چون او را دعوت کند بپذیرد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 473 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از داود بن حصین،گوید:ما جمعی در حضور امام صادق(علیه السّلام)بودیم و من تا 14 مرد را در اطاق بر شمردم،امام صادق(علیه السّلام)عطسه زد و کسی از حاضران سخنی نگفت،امام فرمود: آیا تسمیت نگوئید؟آیا جواب عطسه ندهید؟(تسمیت گوئید،باید جواب عطسه را بگوئید خ ل)از حق مؤمن بر مؤمن این است که هر گاه بیمار شد،او را عیادت کند،و هر گاه مرد،بر سر جنازه اش حاضر شود،و هر گاه عطسه زد،او را تسمیت گوید(به او گوید:یرحمک اللّٰه)و هر گاه از او دعوت کرد،بپذیرد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 539 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-«داوود بن حصین»،می گوید:ما جمعی در حضور امام صادق علیه السّلام بودیم و من تا 14 مرد را در اطاق شمردم،امام صادق علیه السّلام عطسه زد و کسی از حاضران سخنی نگفت،امام فرمود:آیا نمی خواهید پاسخی دهید؟از حق مؤمن بر مؤمن این است که هرگاه بیمار شود،و هرگاه عطسه زد،او را پاسخ گوید(به او گوید:یرحمک اللّه)و هرگاه از او دعوت کرد،بپذیرد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 835 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 555 

*****

ص: 723


1- 6 . فی «بف» وحاشیة «د» والوافی : «فجالت» . وفی الوسائل : «فتجاز» .
2- 7 . فی «ج» : «فحمد» .
3- 8 . فقه الرضا علیه السلام ، ص 391 ، صدر الحدیث ، مع اختلاف الوافی، ج 5، ص 638، ح 2758 ؛ الوسائل، ج 12، ص 92 ، ح 15725 .
4- 9 . هکذا فی «ج ، د ، ز ، بس» والوسائل . وفی «ب ، بف» : «جعفر بن محمّد عن یونس» . وفی المطبوع : «جعفر بن یونس» . لاحظ ما قدّمناه ، فی الکافی ، ذیل ح 382 ، وما یأتی فی الکافی ، ذیل ح 3802 .
5- 10 . فی «بس» : «وعطس» .
6- 1 . فی شرح المازندرانی : «قال» .
7- 2 . فی «ص» والوسائل : - «ألاتسمّتون» الثانی . وفی شرح المازندرانی : «بالتکریر ، وفی بعض النسخ بدونه ، وفی بعضها بالمهملة ، وفی بعضها بالمعجمة . و«ألا» بالفتح والشدّ حرف تحضیض ، التخفیف علی أن یکون الهمزة للاستفهام ، والتوبیخ محتمل» .
8- 3 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، بس» والوسائل : «فرض» بدل «من حقّ» .
9- 4 . فی «بف» : «وإن» .
10- 5 . فی «ج ، ز» : «أو یشمّته» . وفی حاشیة «ج» والوافی : «أن یشمّته» . وراجع ما تقدّم فی ذیل ح 1 ، من هذا الباب فی معنی التسمیت والتشمیت.
11- 6 . فی «ب ، ز ، ص ، بس ، بف» : «دعا» .
12- 7 . مصادقة الإخوان ، ص 38 ، ح 1 ، بسند آخر عن داود بن حفص، عن أبی عبداللّه علیه السلام . المؤمن ، ص 43 ، ح 99 ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ؛ الاختصاص ، ص 233 ، مرسلاً عن الحارث ، عن علیّ بن أبی طالب علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع زیادة وفیهما من قوله : «من حقّ المؤمن» وفی الثلاثة الأخیرة مع اختلاف یسیر الوافی، ج 5، ص 636، ح 2754 ؛ الوسائل، ج 12، ص 87 ، ح 15713 .

8- الحدیث

8/3686. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ، عَنْ جَابِرٍ، قَالَ:

قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «نِعْمَ الشَّیْءُ الْعَطْسَةُ، تَنْفَعُ فِی(1) الْجَسَدِ، وَ تُذَکِّرُ بِاللّهِ(2) عَزَّ وَ جَلَّ».

قُلْتُ: إِنَّ عِنْدَنَا قَوْماً یَقُولُونَ: لَیْسَ(3) لِرَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فِی الْعَطْسَةِ نَصِیبٌ، فَقَالَ : «إِنْ کَانُوا کَاذِبِینَ، فَلاَ نَالَهُمْ(4) شَفَاعَةُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

جابر گوید: حضرت باقر علیه السلام فرمود: چه چیز خوبی است عطسه زدن، برای بدن سودمند است، و خدای عز و جل را نیز بیاد انسان آورد، من عرضکردم: نزد ما مردمانی هستند که میگویند: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) از عطسه بهره ای ندارد (و عطسه نمیزند)؟ فرمود: اگر دروغ گویند شفاعت محمد (صلّی الله علیه و آله) بآنها نرسد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 473 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-از جابر،گوید:امام باقر(علیه السّلام)فرمود: چه خوب چیزی است عطسه،برای تن سودمند است و خدا عز و جل را هم به یاد می آورد،گفتم:نزد ما مردمی هستند که می گویند:برای رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)در عطسه بهره ای نیست،فرمود: اگر دروغ گویند،شفاعت محمد(صلّی الله علیه و آله) بدانها مرساد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 539 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-«جابر»،گوید:امام باقر علیه السّلام فرمود:چه خوب چیزی است عطسه،برای تن سودمند است و خدای عزّ و جلّ را هم به یاد می آورد،گفتم:نزد ما مردمی هستند که می گویند:برای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در عطسه بهره ای نیست، فرمود:چه خوب چیزی است عطسه،برای تن سودمند است و خدای عزّ و جلّ را هم به یاد می آورد،گفتم:نزد ما مردمی هستند که می گویند: برای رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در عطسه بهره ای نیست،فرمود:اگر دروغ گویند، شفاعت محمد صلّی اللّه علیه و اله به آنها نرسد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 837 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 555 

*****

9- الحدیث

9/3687 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، قَالَ:

2 / 655

عَطَسَ رَجُلٌ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلّهِ(6)، فَلَمْ یُسَمِّتْهُ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام ، وَ قَالَ : «نَقَصَنَا(7) حَقَّنَا» ثُمَّ قَالَ : «إِذَا عَطَسَ أَحَدُکُمْ، فَلْیَقُلِ: الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، وَ صَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ» قَالَ: فَقَالَ الرَّجُلُ، فَسَمَّتَهُ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام .(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابن ابی عمیر از برخی از اصحابش حدیث کند که گفت: مردی در خدمت حضرت باقر علیه السّلام عطسه زد و گفت:«الحمد للّٰه» حضرت باقر علیه السّلام جواب عطسۀ او را نداد و فرمود: از حق ما کاست سپس فرمود: چون یکی از شماها عطسه کرد بگوید: «الحمد للّٰه رب العالمین و صلی اللّٰه علی محمد و أهل بیته». گوید: پس آن مرد آنچنان گفت و حضرت نیز جواب عطسه او را داد.(یعنی باو فرمود: یرحمک اللّٰه). .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 473 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-ابن ابی عمیر،از یکی از اصحابش،گفت:مردی در حضور امام باقر(علیه السّلام)عطسه زد و گفت:الحمد للّٰه،و امام باقر(علیه السّلام)به او جواب نداد و فرمود: از حق ما کاست،سپس فرمود:هر گاه یکی از شماها عطسه زند بگوید: الحمد للّٰه رب العالمین و صلی اللّٰه علی محمد و اهل بیته. ،گوید:آن مرد این ذکر را گفت و امام باقر(علیه السّلام)هم به او جواب عطسه را داد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 539 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-«ابن ابی عمیر»،از یکی از اصحابش،گفت:مردی در حضور امام باقر علیه السّلام عطسه زد و گفت:الحمد للّه،و امام باقر علیه السّلام به او جواب نداد و فرمود:از حق ما کاست،سپس فرمود:هرگاه یکی از شماها عطسه زند بگوید:الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمّد و اهل بیته،گوید: آن مرد این ذکر را گفت و امام باقر علیه السّلام هم به او جواب عطسه را داد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 837 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 555 

*****

10- الحدیث

10/3688. عَلِیٌّ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ الْبَصْرِیِّ(9)، عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ، قَالَ:

قُلْتُ لاِءَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام : إِنَّ النَّاسَ یَکْرَهُونَ الصَّلاَةَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ فِی ثَلاَثَةِ(10) مَوَاطِنَ: عِنْدَ الْعَطْسَةِ، وَ عِنْدَ الذَّبِیحَةِ، وَ عِنْدَ الْجِمَاعِ؟!

فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : «مَا لَهُمْ وَیْلَهُمْ ، نَافَقُوا لَعَنَهُمُ اللّهُ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

فضیل بن یسار گوید: بحضرت باقر علیه السلام عرضکردم: مردم در سه جا صلوات بر محمد و آلش را بددانند: یکی هنگام عطسه، و دیگر هنگام سر بریدن حیوانات، و سوم در هنگام جماع، حضرت باقر علیه السلام فرمود: چه شده است آنها را؟ وای بر آنها، نفاق کردند، خدا لعنتشان کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 474 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-از فضیل بن یسار،گوید:به امام باقر(علیه السّلام)گفتم: راستی مردم صلوات بر محمد و آلش را در سه جا بد می دارند:گاه عطسه و هنگام سر بریدن و در وقت جماع. امام باقر(علیه السّلام)فرمود:چه دردی دارند،وای بر آنها نفاق کردند،خدا لعنتشان کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 541 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-«فضیل بن یسار»،گوید:به امام باقر علیه السّلام عرض کردم:راستی مردم صلوات بر محمد و آلش را در سه جا بد می دارند:هنگام عطسه و هنگام سربریدن حیوان و به هنگام همخوابگی.

امام باقر علیه السّلام فرمود:آنها را چه شده است؟وای بر آنها نفاق کردند،خدا لعنتشان کند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 837 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 555 

*****

ص: 724


1- 8 . فی «د ، ز» : - «فی» .
2- 9 . فی «ب» : «اللّه» .
3- 10 . فی «بس» : «أن لیس» .
4- 11 . فی «بف» : «فلا أنالهم» . وفی الوافی : «فلا أنالهم اللّه» .
5- 12 . الوافی، ج 5، ص 638 ، ح 2759 ؛ الوسائل، ج 12، ص 94 ، ح 15733 .
6- 1 . فی شرح المازندرانی : + «ربّ العالمین» .
7- 2 . فی حاشیة «ص» : «أنقصنا» . وفی شرح المازندرانی : «نقصه ونقّصه ، بالتخفیف والتشدید بمعنی» .
8- 3 . الوافی، ج 5، ص 638، ح 2760 ؛ الوسائل، ج 12، ص 94 ، ح 15731 .
9- 4 . الظاهر ، أبی إسماعیل البصری ، کما تقدّم فی الکافی ، ذیل ح 2051 .
10- 5 . فی «بف» والوافی : «ثلاث» .
11- 6 . الوافی، ج 5، ص 638 ، ح 2761 ؛ الوسائل، ج 12، ص 95 ، ح 15735 .

11- الحدیث

11/3689 . عَنْهُ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی خَلَفٍ(1)، قَالَ:

کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام إِذَا عَطَسَ، فَقِیلَ لَهُ: یَرْحَمُکَ اللّهُ، قَالَ : «یَغْفِرُ اللّهُ لَکُمْ وَ یَرْحَمُکُمْ(2)» وَ إِذَا عَطَسَ عِنْدَهُ إِنْسَانٌ، قَالَ: «یَرْحَمُکَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سعد بن ابی خلف گوید: حضرت باقر علیه السلام هر گاه عطسه میزد و باو میگفتند:«یرحمک اللّٰه» حضرت میفرمود:« یغفر اللّٰه لکم و یرحمکم. »و هر گاه کسی نزد او عطسه میزد حضرت میفرمود: «یرحمک اللّٰه عز و جل». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 474 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-از سعد بن ابی خلف که امام باقر(علیه السّلام)را شیوه این بود که:چون عطسه می زد،به او گفته می شد:یرحمک اللّٰه، می فرمود: یغفر اللّٰه لکم و یرحمکم. ،و هر گاه انسانی در برش عطسه می زد،می گفت:یرحمک اللّٰه عز و جل.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 541 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-«سعد بن ابی خلف»گوید:که امام باقر علیه السّلام را شیوه بر این بود که:چون عطسه می زد،به او گفته می شد:یرحمک اللّه،می فرمود:یغفر اللّه لکم و یرحمکم، و هرگاه انسانی در برابرش عطسه می زد،می گفت:یرحمک اللّه عزّ و جلّ.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 837 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 555 

*****

12- الحدیث

12/3690. عَلِیٌّ(4)، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ أَوْ غَیْرِهِ(5)، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «عَطَسَ غُلاَمٌ لَمْ یَبْلُغِ الْحُلُمَ عِنْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلّهِ، فَقَالَ لَهُ(6) النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : بَارَکَ اللّهُ فِیکَ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: پسر بچه ای که بحد بلوغ نرسیده بود نزد پیغمبر صلی اللّٰه علیه و آله عطسه زد و پس از آن گفت: «الحمد للّٰه». پیغمبر صلی اللّٰه علیه و آله باو فرمود: «بارک اللّٰه فیک». .

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 474 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-از امام صادق(علیه السّلام)که: یک پسر نابالغ نزد رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)عطسه زد و گفت: الحمد للّٰه،و پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)به او گفت: بارک اللّٰه فیک. .

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 541 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-امام صادق علیه السّلام فرمود:یک پسر نابالغ نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله عطسه زد و گفت الحمد للّه،و پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به او گفت:بارک اللّه فیک.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 839 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 556 

*****

13- الحدیث

13/3691. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا عَطَسَ الرَّجُلُ، فَلْیَقُلِ: الْحَمْدُ لِلّهِ(8) لاَ شَرِیکَ لَهُ؛ وَ إِذَا سَمَّتَ(9) الرَّجُلُ، فَلْیَقُلْ(10): یَرْحَمُکَ اللّهُ؛ وَ إِذَا ··· î

ص: 725


1- 7 . سعد بن أبی خلف عدّه النجاشی والبرقی والشیخ الطوسی من أصحاب أبی عبداللّه وأبی الحسن علیهماالسلام ، ولم نجد روایته عن أبی جعفر المراد منه أبو جعفر الباقر علیه السلام فی موضع . فعلیه ، لایبعد وقوع خللٍ فی السند من سقط أو إرسال . راجع : رجال النجاشی ، ص 178 ، الرقم 469 ؛ رجال البرقی ، ص 38 ؛ و ص 50 ؛ رجال الطوسی ، ص 212 ، الرقم 2770 ؛ و ص 338 ، الرقم 5029 .
2- 8 . فی «ب» : + «اللّه» .
3- 9 . الخصال ، ص 632 ، أبواب الثمانین وما فوقه ، ضمن الحدیث الطویل 10 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه ، عن آبائه ، عن أمیرالمؤمنین علیهم السلام ، إلی قوله : «یغفر اللّه لکم ویرحمکم » مع اختلاف یسیر الوافی، ج 5، ص 639، ح 2762 ؛ الوسائل، ج 12، ص 88 ، ح 15714 .
4- 1 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، بف» . وفی «ز» : + «بن إبراهیم» . وفی المطبوع : «عنه» .
5- 2 . فی «ب ، بف» : - «أو غیره» . وفی «ز» وحاشیة «د» : «وغیره» .
6- 3 . فی «ص» : - «له» .
7- 4 . الوافی، ج 5، ص 639، ح 2763 ؛ الوسائل، ج 12، ص 92 ، ح 15726 .
8- 5 . هکذا فی النسخ والوافی والوسائل . وفی المطبوع : + «[ربّ العالمین]» .
9- 6 . فی الوسائل : «سمّیت» .
10- 7 . فی «ب» : «فلتقل» . وهذا یقتضی أن یقرأ «سمّتَّ الرجلَ» بتشدید التاء ونصب «الرجل».

رَدَدْتَ(1)، فَلْتَقُلْ(2) : یَغْفِرُ اللّهُ لَکَ وَ لَنَا؛ فَإِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله سُئِلَ عَنْ آیَةٍ، أَوْ شَیْءٍ فِیهِ ذِکْرُ اللّهِ، فَقَالَ: کُلُّ مَا ذُکِرَ اللّهُ فِیهِ فَهُوَ حَسَنٌ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

محمد بن مسلم از حضرت باقر علیه السلام حدیث کند که فرمود: هر گاه مردی عطسه زد دنبالش بگوید:« الحمد للّٰه [رب العالمین] لا شریک له». و کسی که میخواهد جواب عطسه را بدهد بگوید «یرحمک اللّٰه». و چون (شخصی که عطسه زده) بخواهد جواب او را بدهد بگوید: «یغفر اللّٰه لک و لنا». زیرا از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) از آیه ای یا چیزی که در آن ذکر خدا باشد پرسش شد (که آیا در چنین جایی آیه ای یا ذکر مخصوصی باید گفت؟) فرمود: هر جمله ای که در آن ذکر خدا باشد نیکو است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 474 

*****

[ترجمه کمره ای] :

13-از محمد بن مسلم،از امام باقر(علیه السّلام)،فرمود: چون کسی عطسه زند،بگوید: الحمد للّٰه[رب العالمین]لا شریک له،و هر کس جواب عطسه دهد،بگوید:یرحمک اللّٰه. ،و هر گاه ردّ کند(ردّ کنی)باید بگوید: یغفر اللّٰه لک و لنا. زیرا از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)در خواست شد از آیه یا کلامی که در آن ذکر خدا باشد،در پاسخ فرمود:هر جمله ای که ذکر خدا در آن باشد خوب است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 541 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

13-«محمد بن مسلم»،از امام باقر علیه السّلام نقل می کند که،فرمود:

چون کسی عطسه زند،بگوید:الحمد للّه رب العالمین لا شریک له،و هر کس جواب عطسه دهد،بگوید:یرحمک اللّه،و هرگاه ردّ کند(ردّ کنی) باید بگوید:یغفر اللّه لک و لنا.

زیرا از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله درخواست شد از آیه یا کلامی که در آن ذکر خدا باشد،در پاسخ فرمود:هر جمله ای که ذکر خدا در آن باشد خوب است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 839 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. فإن رسول الله کأنه تعلیل رجحان أصل التحمید و الدعاء لا خصوص هذه الأذکار، أو المعنی أنه سئل صلی الله علیه و آله و سلم هل فی تلک المواطن آیة مخصوصة أو شیء مخصوص فیه ذکر الله فقال علیه السلام کلما ذکر الله فیه فهو حسن أی لیس فیها شیء مخصوص.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 556 

*****

14- الحدیث

14/3692 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ نُعَیْمٍ، عَنْ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ، قَالَ:

عَطَسَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَقَالَ : «الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» ثُمَّ جَعَلَ إِصْبَعَهُ عَلی أَنْفِهِ، فَقَالَ : «رَغِمَ أَنْفِی لِلّهِ(4) رَغْماً(5) دَاخِراً».(6)

15- الحدیث

15/3693. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ رَفَعَهُ، قَالَ:

2 / 656

قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : مَنْ قَالَ إِذَا عَطَسَ : الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ عَلی کُلِّ حَالٍ، لَمْ یَجِدْ وَجَعَ الاْءُذُنَیْنِ وَ الاْءَضْرَاسِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

أمیر المؤمنین علیه السلام در حدیث مرفوعی فرمود: هر کس چون عطسه کند دنبال آن بگوید: « الحمد للّٰه رب العالمین علی کل حال. »درد گوش و دندان نبیند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 475 

*****

[ترجمه کمره ای] :

15-امیر المؤمنین(علیه السّلام)فرمود: هر کس که هنگام عطسه خود گوید: الحمد للّٰه رب العالمین علی کل حال. ،درد گوش و دندان نیابد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 543 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

15-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:

هرکس که هنگام عطسه خود بگوید:الحمد للّه ربّ العالمین علی کلّ حال،درد گوش و دندان پیدا نکند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 839 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 557 

*****

16- الحدیث

16/3694. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ أَوْ غَیْرِهِ(8)، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ فِی(9) وَجَعِ الاْءَضْرَاسِ وَ وَجَعِ الاْآذَانِ(10) : «إِذَا سَمِعْتُمْ مَنْ

ص: 726


1- 8 . فی الوسائل : «ردّ» .
2- 9 . هکذا فی «ب ، د ، ص» وهو مقتضی کون الشرط خطابا . وفی سائر النسخ والمطبوع : «فلیقل» .
3- 10 . الوافی، ج 5، ص 639، ح 2764 ؛ الوسائل، ج 12، ص 88 ، ح 15715 .
4- 11 . فی «ز» : «اللّه أنفی» .
5- 12 . یقال : رَغِمَ یَرْغَم ورَغَم یَرْغَم رَغْما ورِغْما ورُغْما . وأرغم اللّه أنْفَه ، أی ألصقه بالرَّغام ، وهو التراب . هذا هو الأصل ثمّ استعمل فی الذُّلّ . النهایة ، ج 2 ، ص 238 (رغم) .
6- 13 . فقه الرضا علیه السلام ، ص 391 ، ضمن الحدیث ، مع اختلاف یسیر وزیادة الوافی، ج 5، ص 640، ح 2765 ؛ الوسائل، ج 12، ص 92 ، ح 15727 .
7- 1 . الوافی، ج 5، ص 640، ح 2766 ؛ الوسائل، ج 12، ص 93 ، ح 15729 .
8- 2 . فی الوسائل : «وغیره» .
9- 3 . فی «بف» : «من» .
10- 4 . فی «ج» : «الاُذُن» .

یَعْطِسُ، فَابْدَؤُوهُ بِالْحَمْدِ(1)».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: در بارۀ درد دندان و گوش هر گاه شنیدید کسی عطسه زد با حمد خدا با او سخن گوئید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 475 

*****

[ترجمه کمره ای] :

16-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: در بارۀ درد دندان و گوش،هر گاه شنیدید کسی عطسه زند، با حمد خدا با او آغاز سخن کنید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 543 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

16-امام صادق علیه السّلام،فرمود:

دربارۀ دندان و گوش،هرگاه شنیدید کسی عطسه زند،با حمد خدا با او آغاز سخن کنید.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 841 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 557 

*****

17- الحدیث

17/3695. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ(3)، عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِیِّ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ، عَنْ عُثْمَانَ،

ص: 727


1- 5 . فی «بف» والوافی : + «للّه» .
2- 6 . الوافی، ج 5، ص 640، ح 2767 ؛ الوسائل، ج 12، ص 93 ، ح 15728 .
3- 7 . هکذا فی النسخ . وفی المطبوع : + «[عن أبیه]» . وروی علیّ بن إبراهیم عن صالح بن السندی مباشرة فی کثیرٍ من الأسناد ، کما روی عنه بواسطة أبیه فی بعضها ، لکن روایته عنه مباشرة أکثر بمراتب ، فلا یحصل الاطمئنان بصحّة ثبوت «عن أبیه» فی ما نحن فیه ، بل فی کلّ ما کان بعض النسخ خالیا عن ذکر هذه العبارة ولو کانت النسخ قلیلة ؛ وهذا لما تکرّر سابقا من أنّ کثرة روایات علیّ بن إبراهیم عن أبیه أوجب کثیرا سبق قلم الناسخین إلی کتابة «عن أبیه» فی غیر موضعها ، وهذا یورث الظنّ القویّ بعدم ثبوت «عن أبیه» فی ما کان بعض النسخ خالیا عن ذکرها . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 1 ، ص 520 و ج 11 ، ص 476477 . إن قلت : ترجم الشیخ الطوسی لیونس بن عبدالرحمن فی الفهرست ، ص 511 ، الرقم 813 ، وروی کتبه بثلاثة طرقٍ وفی اثنین منها إبراهیم بن هاشم عن إسماعیل بن مرّار وصالح بن السندی ، عن یونس ؛ فإنّه قال : «... وأخبرنا ابن أبی جید ، عن محمّد بن الحسن ، عن سعد بن عبداللّه و الحمیری و علیّ بن إبراهیم و محمّد بن الحسن الصفّار کلّهم ، عن إبراهیم بن هاشم ، عن إسماعیل بن مرّار و صالح بن السندی ، عن یونس . ورواها محمّد بن علیّ بن الحسین ، عن حمزة بن محمّد العلوی و محمّد بن علیّ ما جیلویه ، عن علیّ بن إبراهیم (عن أبیه) عن إسماعیل و صالح ، عن یونس . وورد فی رجال الطوسی ، ص 428 ، الرقم 651 ، أیضا أنّ صالح بن السندی روی عن یونس بن عبدالرحمن ، وروی عنه إبراهیم بن هاشم ، فکیف یمکن القول بعدم ثبوت أو بعدم روایة إبراهیم بن هاشم _ والد علیّ بن إبراهیم _ عن صالح بن السندی ؟ قلنا: یمکننا الجواب عن هذا الإشکال بوجهین ، أحدهما : أنّ الکلام الآن فی الطریق المشهور للکلینی إلی جعفر بن بشیر ، و هو طریق «علیّ بن إبراهیم ، عن صالح بن السندی ، عن جعفر بن بشیر» ولم یثبت توسّط إبراهیم بن هاشم بین ولده علیّ و صالح بن السندی فی هذا الطریق . وثانیهما : أنّ لازم ورود صالح بن السندی فی طریقین من طرق کتب یونس و روایاته یقتضی کثرة روایاته عن یونس ، کما هو الأمر فی شأن إسماعیل بن مرّار ، مع أنّ صالح بن السندی لم یرو عن یونس إلاّ فی أربعة أسناد کلّها عن طریق علیّ بن إبراهیم عن أبیه : منها : ما ورد فی علل الشرائع ، ص 132 ، ح 2 ، ففیه «... علیّ بن إبراهیم بن هاشم ، عن أبیه ، عن یحیی بن أبی عمران و صالح بن السندی ، عن یونس بن عبدالرحمن قال : قلت لأبی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام ...» . ومنها : ما ورد فی عیون الأخبار ، ج 1 ، ص 28 ، ح 8 ، وفیه : «... علیّ بن إبراهیم بن هاشم ، عن أبیه ، عن إسماعیل بن مرّار و صالح بن السندی ، عن یونس بن عبدالرحمن ، عن حسین بن بشیر قال : أقام لنا أبوالحسن موسی بن جعفر علیهماالسلام ...» . ومنها : ما ورد فی کمال الدین ، ص 361 ، ح 5 ، وفیه : «... علیّ بن إبراهیم بن هاشم ، عن أبیه ، عن صالح بن السندی ، عن یونس بن عبدالرحمن قال : دخلت علی موسی بن جعفر علیهماالسلام فقلت له ...» . ومنها : ما یأتی فی الکافی ، ح 11350 ، من روایة علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن صالح بن السندی ، عن یونس قال : کتبت إلی الرضا علیه السلام . هذا ، ولم نجد روایة صالح بن السندی ، عن یونس بن عبدالرحمن ، عن غیر طریق علیّ بن إبراهیم . والمظنون قویّا أنّ صالح بن السندی فی هذه الأسناد محرّف من صالح بن سعید الذی روی علی بن إبراهیم ، عن أبیه ، عنه ، عن یونس . اُنظر علی سبیل المثال : الکافی ، ح 4839 و 4943 و 4968 _ وقد لقّب فیه صالح بن سعید بالراشدی _ ح 11075 و 13736 و 13951 و 14183 و 14460 . ثمّ إنّه ورد فی التهذیب ، ج 10 ، ص 129 ، ح 514 ، روایة محمّد بن الحسن الصفّار ، عن إبراهیم بن هاشم ، عن صالح بن سعید ، عن یونس بن عبدالرحمن ، وورد فی علل الشرائع ، ص 517 ، ح 6 ، روایة محمّد بن الحسن الصفّار ، عن إبراهیم بن هاشم ، عن صالح بن سعید و غیره من أصحاب یونس ، عن یونس . وهذان الطریقان یشبهان طریق الصفّار إلی یونس بن عبدالرحمن فی فهرست الشیخ إلاّ أنّ فی الفهرست بُدِّل «سعید» ب «السندی» . وممّا یؤکّد وقوع التحریف فی عنوان صالح بن السندی المذکور فی طریق الفهرست والأسناد الأربعة المتقدّمة ، عطف صالح بن السندی علی یحیی بن أبی عمران و إسماعیل بن مرّار فی بعضها ؛ فقد ورد فی التفسیر المنسوب إلی علیّ بن إبراهیم _ تفسیر القمّی _ ج 1 ، ص 28 ، خبر فی تفسیر «بسم اللّه الرحمن الرحیم» رواه عن أبیه ، عن عمرو بن إبراهیم الراشدی وصالح بن سعید و یحیی بن أبی عمیر بن عمران الحلبی و إسماعیل بن فرار _ وهو محرّف من «إسماعیل بن مرّار» _ و أبی طالب عبداللّه بن الصلت ، عن علیّ بن یحیی عن أبی بصیر . وهذا السند مختلّ جدّا ، کما یعلم من البحار ، ج 92 ، ص 228 ، ح 8 ؛ فقد ورد فیه الخبر نقلاً من التفسیر عن أبیه ، عن عمرو بن إبراهیم الراشدی و صالح بن سعید و یحیی بن أبی عمران وإسماعیل بن مرّار و أبی طالب عبداللّه بن الصلت ، عن علیّ بن یحیی ، عن أبی بصیر . ونقل البحار و إن کان أقرب إلی الواقع ممّا ورد فی مطبوع التفسیر ، لکنّ الظاهر فیه خلل آخر ، وهو سقوط الراوی عن علیّ بن یحیی من السند و هو یونس ؛ فقد ورد الخبر فی البحار ، ج 85 ، ص 51 ، ح 43 ، نقلاً من کتاب العلل لمحمّد بن علیّ بن إبراهیم قال : حدّثنی أبی ، عن جدّی ، عن عمر بن إبراهیم ، عن یونس ، عن علیّ بن یحیی ، عن أبی بصیر . وممّا یوکِّد أیضا وقوع التحریف فی صالح بن السندی فی المواضع المذکورة ، ما ورد فی الفهرست للطوسی ، ص 245 ، الرقم 363 ؛ فقد ترجم الشیخ الطوسی صالح بن سعید القمّاط وقال : «له کتاب أخبرنا ابن أبی جید ، عن ابن الولید عن الصفّار ، عن إبراهیم بن هاشم و غیره من أصحاب یونس ، عن صالح بن سعید» . و صالح بن سعید هذا و إن کان فی توصیفه بالقمّاط نظر ، لکنّه متّحد مع صالح بن سعید الراوی عن یونس بن عبدالرحمن فی الأسناد کما أشرنا إلیه . ثمّ إنّ تحریف صالح بن سعید لیس منحصرا بما ذکرناه سابقا ، بل ورد نظیره فی الفقیه ، ج 1 ، ص 45 ، ح 5056 ؛ فقد ورد فیه روایة إبراهیم بن هاشم ، عن صالح بن السندی ، عن الحسین بن خالد ، والخبر ورد فی الکافی ، ح 13950 ، والتهذیب ، ج 10 ، ص 29 ، ح 94 ، عن علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن صالح بن سعید ، عن الحسین بن خالد ، کما ورد فی التهذیب، ج 10 ، ص 198 ، ح 785 ، روایة إبراهیم بن هاشم ، عن صالح بن سعید ، عن الحسین بن خالد . واستفدنا هذا الوجه الثانی ممّا أفاده الاُستاذ السیّد محمّد جواد الشبیری دام توفیقه فی رسالته «کلمة فی المراد من أبی سعید القمّاط» مع شیءٍ من الزیادة والتغییر فی اُسلوب البیان . فتحصّل من جمیع ما مرّ أنّ روایة إبراهیم بن هاشم عن صالح بن السندی غیر ثابتة . وأمّا احتمال اتِّحاد صالح بن السندی مع صالح بن سعید فضعیف ، لیس هذا محل البحث عنه .

ص: 728

عَنْ أَبِی أُسَامَةَ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مَنْ سَمِعَ عَطْسَةً فَحَمِدَ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ صَلّی عَلَی النَّبِیِّ(1) صلی الله علیه و آله وَ أَهْلِ بَیْتِهِ(2)، لَمْ یَشْتَکِ(3) عَیْنَهُ(4) وَ لاَ ضِرْسَهُ» ثُمَّ قَالَ : «إِنْ سَمِعْتَهَا فَقُلْهَا وَ إِنْ کَانَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ الْبَحْرُ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو اسامه گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر که صدای عطسه ای را بشنود پس خدای عز و جل را حمد گوید و بر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) و خاندانش صلوات بفرستد، درد چشم و دندان نبیند، سپس فرمود: اگر آن را شنیدی ذکر (حمد و صلوات) را بگو اگر چه میان تو و آن (کس که عطسه زده) دریا فاصله باشد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 475 

*****

[ترجمه کمره ای] :

17-از ابی اسامه،گوید:امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر که عطسه ای شنود و حمد خدای عز و جل کند،صلوات بر پیغمبر و خاندانش فرستد،از درد چشم و دندانش ننالد. سپس فرمود:اگر آن را شنیدی،آن ذکر را بگو گرچه میان تو و آن،دریا باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 543 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

17-«ابی اسامه»،گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:

هرکس عطسه ای شنود و حمد خدای عزّ و جلّ کند،صلوات بر پیامبر و خاندانش فرستد،از درد چشم و دندانش ننالد.

سپس فرمود:اگر آن را شنیدی،آن ذکر را بگو گرچه میان تو و آن دریا باشد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 841 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 557 

*****

18- الحدیث

18/3696. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: عَطَسَ رَجُلٌ نَصْرَانِیٌّ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَقَالَ لَهُ الْقَوْمُ: هَدَاکَ اللّهُ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام (6): «یَرْحَمُکَ اللّهُ» فَقَالُوا لَهُ: إِنَّهُ نَصْرَانِیٌّ؟ فَقَالَ : «لاَ یَهْدِیهِ اللّهُ حَتّی یَرْحَمَهُ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابن ابی نجران از برخی از شیعیان حدیث کند که گفت: مردی نصرانی نزد حضرت صادق علیه السلام عطسه زد مردم باو گفتند:«هداک اللّٰه»(یعنی خدا هدایتت کند) حضرت صادق علیه السلام فرمود:[بگوئید] «یرحمک اللّٰه». عرضکردند: او نصرانی است؟ فرمود: تا خدا باو رحم نکند هدایتش نفرماید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 475 

*****

[ترجمه کمره ای] :

18-از یکی از اصحابش،گوید:مردی ترسا در نزد امام صادق(علیه السّلام)عطسه زد،حاضران به او گفتند:هداک اللّٰه. پس امام صادق(علیه السّلام)فرمود:[بگوئید] یرحمک اللّٰه. ،گفتند:او ترسا است،فرمود:تا خدا به او رحم نکند،او را هدایت نکند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 545 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

18-یکی از اصحابش،گوید:مردی ترسا در نزد امام صادق علیه السّلام عطسه زد، حاضران به او گفتند:هداک اللّه.

پس امام صادق علیه السّلام فرمود:بگوئید یرحمک اللّه،گفتند:او ترساست، فرمود:تا خدا به او رحم نکند،او را هدایت نکند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 841 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 557 

*****

ص: 729


1- 1 . فی الوسائل : «محمّد» .
2- 2 . فی «ب» : - «وأهل بیته» .
3- 3 . فی «ب ، ز ، بس» : «لم یشک» . وفی «ج» : «لم تشک».
4- 4 . هکذا فی «ب ، د ، ز ، ص ، بس ، بف» والوافی والوسائل . وفی «ج» والمطبوع : «عینیه» .
5- 1 . الوافی، ج 5، ص 640، ح 2768 ؛ الوسائل، ج 12، ص 94 ، ح 15732 .
6- 2 . هکذا فی النسخ والوافی . وفی المطبوع : + «[فقولوا]» .
7- 3 . الوافی، ج 5، ص 641، ح 2769 ؛ الوسائل، ج 12، ص 96 ، ح 15737 .

19- الحدیث

19/3697. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِذَا عَطَسَ الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ، ثُمَّ سَکَتَ لِعِلَّةٍ تَکُونُ بِهِ، قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ عَنْهُ: الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، فَإِنْ قَالَ: الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ: یَغْفِرُ اللّهُ لَکَ» .

قَالَ : «وَ قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الْعُطَاسُ لِلْمَرِیضِ دَلِیلُ الْعَافِیَةِ وَ رَاحَةٌ لِلْبَدَنِ(1)».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

19-امام صادق علیه السّلام نقل می کند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

هرگاه مرد مسلمانی عطسه زند و برای مانعی خاموش بماند،فرشته ها از طرف او گویند،الحمد للّه ربّ العالمین،و اگر خود گوید:الحمد للّه ربّ العالمین،فرشته ها گویند:یغفر اللّه لک.

فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:عطسه در بیمار نشانۀ بهبودی است و برای تن،راحتی است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 841 

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: هر گاه مرد مسلمانی عطسه زند و بواسطۀ دردی که دارد خاموش ماند (و دنبالش نتواند الحمد للّٰه رب العالمین. بگوید) فرشتگان بجای او گویند:« الحمد للّٰه رب العالمین. »و اگر بگوید:« الحمد للّٰه رب العالمین. »فرشتگان گویند: «یغفر اللّٰه لک». فرمود: و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده: عطسه برای بیمار نشانۀ بهبودی و آسودگی بدن اوست.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 476 

*****

[ترجمه کمره ای] :

19-از امام صادق(علیه السّلام)که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: هر گاه مرد مسلمانی عطسه زند و برای مانعی خاموش بماند، فرشته ها از طرف او گویند: الحمد للّٰه رب العالمین. ،و اگر خود گوید: الحمد للّٰه رب العالمین. ،فرشته ها گویند: یغفر اللّٰه لک. فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است:عطسه در بیمار نشانۀ بهبودی است و برای تن،آسایش است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 545 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 557 

*****

20- الحدیث

20/3697. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسی، عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِیرٍ، عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ مَنْصُورٍ،(3) قَالَ:

قَالَ : «الْعُطَاسُ یَنْفَعُ فِی الْبَدَنِ(4) کُلِّهِ مَا لَمْ یَزِدْ عَلَی الثَّلاَثِ، فَإِذَا (5)زَادَ عَلَی الثَّلاَثِ فَهُوَ(6) دَاءٌ وَ سُقْمٌ». (7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز امام صادق علیه السلام فرمود: عطسه برای همۀ تن سودمند است اگر از سه تا نگذرد و چون از سه تا بگذرد آن درد و بیماری است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 476 

*****

[ترجمه کمره ای] :

20-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: عطسه برای همۀ تن سودمند است تا از سه بار فزون نباشد،و اگر از سه بار فزود،درد و بیماری باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 545 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

20-امام صادق علیه السّلام فرمود:عطسه برای همۀ تن سودمند است تا از سه بار بیشتر نباشد،و اگر از سه بار بیشتر شد درد و بیماری باشد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 843 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول، أو ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 558 

*****

21- الحدیث

21/3699. أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْکُوفِیُّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، عَنْ عَمِّهِ یَعْقُوبَ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنَّ أَنْکَرَ الاْءَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ» (8) قَالَ : «الْعَطْسَةُ الْقَبِیحَةُ». (9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو بکر حضرمی گوید: از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم از گفتار خدای عز و جل (که فرماید) «براستی ناخوش ترین آوازها بانگ خران است»(سورۀ لقمان آیه 19) فرمود: عطسۀ ناهموار است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 476 

*****

[ترجمه کمره ای] :

21-از ابی بکر حضرمی،گوید:از امام صادق(علیه السّلام)از تفسیر قول خدا عز و جل پرسیدم(19 سوره لقمان):«راستی که زشت ترین آوازها بانگ خر است». فرمود:عطسۀ ناهموار باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 545 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

21-«ابی بکر حضر»می گوید:از امام صادق علیه السّلام از تفسیر قول خدای عزّ و جلّ:«راستی که زشت ترین آوازها بانگ خر است».-لقمان/19، پرسیدم:فرمود:عطسۀ ناهموار است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 843 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن، أو موثق.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 558 

*****

ص: 730


1- 4 . فی «ز» : «البدن» .
2- 5 . الأمالی للصدوق ، ص 300 ، المجلس 50 ، ح 1 ، بسنده عن هارون بن مسلم بن سعدان ، عن مسعدة بن صدقة ، عن الصادق ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، إلی قوله : «قالت الملائکة : یغفر اللّه لک » الوافی، ج 5، ص 641، ح 2770 ؛ الوسائل، ج 12، ص 93 ، ح 15730 .
3- 6 . هکذا فی النسخ والوافی والوسائل . وفی المطبوع : + «[عن أبی عبداللّه علیه السلام ]» .
4- 7 . فی حاشیة «بف» والوافی : «للبدن» . وفی شرح المازندرانی : «البدن» کلاهما بدل «فی البدن» .
5- 8 . فی «ز» : «فإن» .
6- 1 . فی الوافی : «فهنّ» .
7- 2 . الوافی، ج 5، ص 641، ح 2771 ؛ الوسائل، ج 12، ص 90 ، ح 15719 .
8- 3 . لقمان (31) : 19 .
9- 4 . الوافی، ج 5، ص 642، ح 2773 ؛ الوسائل، ج 12، ص 90 ، ح 15720 ؛ البحار ، ج 69 ، ص 361 .

22- الحدیث

2 / 657

22/3700 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیی، عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَنْ عَطَسَ، ثُمَّ وَضَعَ (1)یَدَهُ عَلی قَصَبَةِ أَنْفِهِ، ثُمَّ قَالَ : الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، الْحَمْدُ لِلّهِ (2) حَمْداً (3) کَثِیراً کَمَا هُوَ أَهْلُهُ، وَ صَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ (4) وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، خَرَجَ مِنْ مَنْخِرِهِ الاْءَیْسَرِ طَائِرٌ (5) تَحْتَ الْعَرْشِ، یَسْتَغْفِرُ اللّهَ لَهُ(6) أَصْغَرُ مِنَ الْجَرَادِ، وَ أَکْبَرُ مِنَ الذُّبَابِ حَتّی یَسِیرَ (7) إِلی یَوْمِ الْقِیَامَةِ».

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر که عطسه زند سپس دستش را بر استخوان تیغۀ بینی نهد و بگوید:« الحمد للّٰه رب العالمین [الحمد للّٰه] حمدا کثیرا کما هو اهله و صلی اللّٰه علی محمد النبی و آله و سلم». از سوراخ چپ بینی او پرنده ای کوچکتر از ملخ و بزرگتر از مگس بیرون آید و برود تا بزیر عرش رسد و تا روز قیامت برای او استغفار کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 476 

*****

[ترجمه کمره ای] :

22-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: هر که عطسه زند و سپس دستش را بر تیغۀ بینی خود نهد و بگوید:« الحمد للّٰه رب العالمین(الحمد للّٰه)حمداً کثیراً کما هو اهله و صلی اللّٰه علی محمد النبیّ و آله و سلم». از سوراخ چپ بینی او پرنده ای خردتر از ملخ و بزرگ تر از مگس برآید و تا زیر عرش برود،تا روز رستاخیز برای او آمرزش جوید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 547 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

22-امام صادق علیه السّلام،فرمود:هرکس عطسه زند و سپس دستش را بر تیغۀ بینی خود نهد و بگوید:«الحمد للّه ربّ العالمین(الحمد للّه)حمدا کثیرا کما هو اهله و صلّی اللّه علی محمّد النّبیّ و آله و سلّم»از سوراخ چپ بینی او پرنده ای خردتر از ملخ و بزرگتر از مگس برآید و تا زیر عرش برود،تا روز رستاخیز برای او آمرزش بخواهد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 843 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 558 

*****

23- الحدیث

23/3701 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ رَوَاهُ(8)، عَنْ رَجُلٍ مِنَ الْعَامَّةِ، قَالَ:

کُنْتُ أُجَالِسُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَلاَ وَ اللّهِ، مَا رَأَیْتُ مَجْلِساً أَنْبَلَ(9) مِنْ مَجَالِسِهِ(10)، قَالَ: فَقَالَ لِی ذَاتَ یَوْمٍ : «مِنْ أَیْنَ تَخْرُجُ(11) الْعَطْسَةُ؟» فَقُلْتُ: مِنَ الاْءَنْفِ(12)، فَقَالَ لِی : «أَصَبْتَ الْخَطَأَ» .

فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، مِنْ أَیْنَ تَخْرُجُ؟

فَقَالَ : «مِنْ جَمِیعِ(13) الْبَدَنِ، کَمَا أَنَّ النُّطْفَةَ تَخْرُجُ مِنْ جَمِیعِ الْبَدَنِ، وَ مَخْرَجُهَا

ص: 731


1- 5 . فی «ب» : + «له» .
2- 6 . فی الوسائل : - «الحمدللّه» .
3- 7 . فی «ب ، د ، ص ، بس ، بف» : - «الحمدللّه حمدا» .
4- 8 . فی «ص» : «النبیّ محمّد» . وفی «بف» : - «النبیّ» .
5- 9 . فی حاشیة «ج» : «طیر» .
6- 10 . فی «ز» والوسائل : - «له» .
7- 11 . فی الوسائل : «یصیر» .
8- 1 . فی الوسائل : - «رواه» .
9- 2 . فی البحار ، ج 60 : «أنیل» . و«النُّبْل» : النَّبالة والفضل . الصحاح ، ج 5 ، ص 1824 (نبل).
10- 3 . فی «ج ، ز» : «مجالسته» . وفی «بف» والوافی : «مجلسه» .
11- 4 . فی «ج» : «یخرج» .
12- 5 . فی «بف» والوافی : + «قال» .
13- 6 . فی الوسائل : «عن أبی عبداللّه علیه السلام فی حدیث قال : العطسة تخرج من جمیع» بدل «قال : کنت اُجالس ï _ إلی _ من جمیع» .

مِنَ(1) الاْءِحْلِیلِ» ثُمَّ قَالَ (2): «أَ مَا رَأَیْتَ(3) الاْءِنْسَانَ إِذَا عَطَسَ نُفِضَ(4) أَعْضَاوءُهُ؟ وَ صَاحِبُ الْعَطْسَةِ یَأْمَنُ الْمَوْتَ سَبْعَةَ أَیَّامٍ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

مردی از عامه گوید: من با امام صادق علیه السلام نشست و برخاست داشتم و بخدا سوگند مجلسی گرامی تر از مجلسهای او ندیدم، گوید: روزی آن حضرت بمن فرمود: عطسه از کجا بیرون آید؟ گفتم: از بینی، فرمود: بخطا رفتی، گفتم: قربانت از کجا بیرون آید؟ فرمود: از همه بدن چنانچه منی از همۀ بدن بیرون آید گرچه از احلیل (یعنی آلت مردی) خارج شود، سپس فرمود: آیا نبینی که چون انسان عطسه زند همۀ اعضاء بدنش تکان خورد؟ و کسی که عطسه میزند هفت روز از مرگ در امان است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 477 

*****

[ترجمه کمره ای] :

23-مردی از عامه،گوید:من با امام صادق(علیه السّلام)همنشین بودم و نه به خدا سوگند که مجلسی ارجمندتر از مجالس او ندیدم گوید:یک روزی به من فرمود:عطسه از کجا بر می آید؟من گفتم: از بینی،در پاسخ من فرمود:به خطا رسیدی،من گفتم:قربانت از کجا بر می آید؟فرمود:از همۀ تن،چنانچه نطفه هم از همۀ بدن برآید،گرچه از آلت مردی در آید،سپس فرمود:آیا نبینی که چون انسان عطسه زند،همۀ اندامش تکان خورند و کسی که عطسه زند تا هفت روز از مرگ برهد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 547 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

23-مردی از عامه،گوید:من با امام صادق علیه السّلام همنشین بودم به خدا سوگند مجلسی گرامی تر از مجلس های او ندیدم.گوید:روزی به من فرمود: عطسه از کجا برمی آید؟گفتم:از بینی،در پاسخ فرمود:به خطا رفتی، من گفتم:قربانت از کجا برمی آید؟فرمود:از همۀ تن،چنانچه نطفه از همۀ بدن خارج شود هرچند که از آلت مردی خارج شود،سپس فرمود: آیا نبینی که چون انسان عطسه زند،همۀ اندامش تکان خورند و کسی که عطسه زند تا هفت روز از مرگ بگریزد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 845 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف، أو مجهول. و فی الصحاح النبلة العطیة و النبل النبالة و الفضل و قد نبل بالضم فهو نبیل، و فی النهایة الإحلیل یقع علی ذکر الرجل و فرج المرأة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 558 

*****

24- الحدیث

24/3702 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : تَصْدِیقُ الْحَدِیثِ عِنْدَ الْعُطَاسِ(6)».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرموده: نشانۀ راستگوئی عطسه است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 477 

*****

[ترجمه کمره ای] :

24-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: نشانۀ راستی باز گوئی هنگام عطسه زدن است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 547 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

24-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:نشانۀ راستی بازگوئی هنگام عطسه زدن است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 845 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 559 

*****

25- الحدیث

25/3703. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِذَا کَانَ الرَّجُلُ یَتَحَدَّثُ(8) بِحَدِیثٍ، فَعَطَسَ عَاطِسٌ فَهُوَ شَاهِدُ حَقٍّ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود صلی اللّٰه علیه و آله هر گاه مردی حدیثی گوید و کسی عطسه زند آن گواه درستی آن حدیث باشد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 477 

*****

[ترجمه کمره ای] :

25-از امام صادق(علیه السّلام)که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: هر گاه مردی حدیثی می گوید و کسی عطسه زند هم،او گواه درستی آن حدیث باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 549 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

25-امام صادق علیه السّلام نقل می کند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

هرگاه مردی حدیثی می گوید و کسی عطسه زند،او گواه درستی آن حدیث باشد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 845 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 559 

*****

26- الحدیث

26/3704 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ، عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ(10):

ص: 732


1- 7 . فی «ب» : - «من» .
2- 8 . فی الوسائل : - «ثمّ قال» .
3- 9 . فی «ز» : + «أنّ» .
4- 10 . فی «ز» : «نقض» . وفی البحار ، ج 60 : + «جمیع» . و«نُفِضَ» أی حُرِّکَ ، یقال : نفضت الثوب وغیره نَفْضا ، أی حرّکته . راجع : لسان العرب ، ج 7 ، ص 240 (نفض) .
5- 11 . الوافی، ج 5، ص 642، ح 2775 ؛ الوسائل، ج 12، ص 90 ، ح 15721 ؛ البحار ، ج 50 ، ص 47 ، ح 71 ؛ و ج 60 ، ص 363 ، ح 56 .
6- 12 . فی «ص» تقدّم الحدیث 25 علی هذا الحدیث . وفی شرح المازندرانی : «لعلّ السرّ فیه أنّ العطسة رحمة من اللّه تعالی للعبد ، ویستبعد نزول الرحمة فی مجلس یکذب فیه خصوصا عند صدور الکذب ، فإذا قارنت الحدیث دلّت علی صدقه» .
7- 13 . الوافی، ج 5، ص 643، ح 2776 ؛ الوسائل، ج 12، ص 97 ، ح 15738 .
8- 1 . فی «بف» : «یحدّث» .
9- 2 . الوافی، ج 5، ص 643، ح 2777 ؛ الوسائل، ج 12، ص 97 ، ح 15739 .
10- 3 . هکذا فی النسخ والوسائل . وفی المطبوع : + «عن ابن أبی عمیر» . ولم نجد روایة ابن القدّاح _ وهو عبداللّه بن میمون _ عن ابن أبی عمیر، أو ما شابهه فی الکتابة فی موضع ؛ بل ممتنع عادةً روایة ابن القدّاح عن ابن أبی عمیر المشهور ؛ فإنّ القدّاح هذا من أصحاب أبی عبداللّه علیه السلام وقد روی عنه علیه السلام مباشرة فی کثیرٍ من الأسناد ، وأمّا ابن أبی عمیر ، فهو من أصحاب أبی الحسن موسی الرضا علیهماالسلام . راجع : رجال النجاشی ، ص 213 ، الرقم 557 ؛ و ص 326 ، الرقم 887 ؛ معجم رجال الحدیث ، ج 10 ، ص 528 _ 529 ؛ و ج 23 ، ص 235 _ 237 .

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : تَصْدِیقُ الْحَدِیثِ عِنْدَ الْعُطَاسِ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

(مانند حدیث است).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 477 

*****

[ترجمه کمره ای] :

26-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است: راست بودن حدیث،از عطسه معلوم شود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 549 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

26-امام صادق علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:راست بودن حدیث،از عطسه معلوم شود.

توضیح:مقصود از این حدیث دو وجه باشد یکی آنکه عطسه دلیل شرعی بر راستی گفتار گوینده است دوم اینکه عطسه وسیلۀ خوشبینی نسبت به گوینده است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 845 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی]

27- الحدیث

27/3705 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَسِّنِ بْنِ أَحْمَدَ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ زُرَارَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا عَطَسَ الرَّجُلُ ثَلاَثاً فَسَمِّتْهُ، ثُمَّ اتْرُکْهُ».(2)

ترجمه

[ترجمه مصطفوی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 559 

*****

[ترجمه کمره ای] :

27-از زراره،از امام باقر(علیه السّلام)فرمود: هر گاه مردی عطسه زد،تا سه بار به او جواب گو و سپس او را واگذار(یعنی دربار سوم حق او ادا شده است و در بیش از آن اگر جواب گوید احسانی کرده است).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 549 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

27-«زراره»،از امام باقر علیه السّلام نقل می کند که فرمود:

هرگاه مردی عطسه زد،تا سه بار به او جواب گوئید و سپس او را واگذارید(یعنی دربار سوم حق او ادا شده است و در بیش از آن اگر جواب گوید احسانی کرده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 847 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 559 

*****

16 _ بَابُ وُجُوبِ إِجْلاَلِ ذِی الشَّیْبَةِ الْمُسْلِمِ

1- الحدیث

1/3706. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ؛ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ، قَالَ:2 / 658

قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِنَّ مِنْ إِجْلاَلِ اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ إِجْلاَلَ الشَّیْخِ الْکَبِیرِ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبد اللّٰه بن سنان گوید: حضرت صادق علیه السّلام بمن فرمود: از احترام خدای عز و جل احترام پیرمرد سالمند است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 478 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از عبد اللّٰه بن سنان،گوید:امام صادق(علیه السّلام)به من فرمود: راستی از احترام خدا عز و جل،احترام پیره مرد سالخورده است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 549 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-عبد اللّه بن سنان،گوید:امام صادق علیه السّلام به من فرمود:

از احترام خدای عزّ و جلّ،احترام به پیرمرد سالمند است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 847 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 559 

*****

2- الحدیث

2/3707 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام (4)، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ عَرَفَ فَضْلَ کَبِیرٍ لِسِنِّهِ(5)

ص: 733


1- 4 . الوافی، ج 5، ص 643، ح 2778 ؛ الوسائل، ج 12، ص 97 ، ح 15738 .
2- 5 . راجع : فقه الرضا علیه السلام ، ص 391 الوافی، ج 5، ص 641، ح 2772 ؛ الوسائل، ج 12، ص 91 ، ح 15722 .
3- 1 . الجعفریّات ، ص 196 ، ضمن الحدیث ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . وفی الأمالی للطوسی ، ص 311 ، المجلس 11 ، ح 7 ؛ و ص 535 ، المجلس 19 ، ضمن الحدیث الطویل 1 ، بسند آخر عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وفی کلّها مع اختلاف یسیر الوافی، ج 5، ص 543، ح 2538 ؛ الوسائل، ج 12، ص 97 ، ح 15740 .
4- 2 . فی «ب» : - «عن أبی عبداللّه علیه السلام » .
5- 3 . فی الجعفریّات : «لشیبه» .

فَوَقَّرَهُ، آمَنَهُ اللّهُ مِنْ فَزَعِ یَوْمِ الْقِیَامَةِ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده: هر که برتری پیرمردی را بخاطر گذشت سن او بداند و او را احترام کند خداوند خاطر او را از هراس روز رستاخیز آسوده سازد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 478 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است: هر که فضل پیرمردی را به خاطر گذشت سنّ او بفهمد و او را احترام کند،خدا او را از هراس روز قیامت آسوده سازد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 549 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:

هرکس برتری پیرمردی را به خاطر گذشت سنّ او بداند و او را احترام کند،خدا او را از هراس روز قیامت آسوده سازد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 847 

*****

3- الحدیث

3/3708. وَ بِهذَا الاْءِسْنَادِ، قَالَ:

«قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ وَقَّرَ ذَا شَیْبَةٍ فِی الاْءِسْلاَمِ(2)، آمَنَهُ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ مِنْ فَزَعِ یَوْمِ الْقِیَامَةِ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود (صلّی الله علیه و آله): هر کس احترام کند از کسی که موی خود را در اسلام سفید کرده خدای عز و جل از هراس روز قیامت او را آسوده سازد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 478 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است: هر که احترام کند کسی را که در اسلام موی خود را سپید کرده است،خدا عز و جل او را از هراس روز قیامت آسوده سازد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 551 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:

هرگاه از کسی احترام کند که در راه اسلام موی خود را سپید کرده است، خدای عزّ و جلّ او را از هراس روز قیامت آسوده سازد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 847 

*****

4- الحدیث

4/3709 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا الْخَطَّابِ یُحَدِّثُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «ثَلاَثَةٌ لاَ یَجْهَلُ حَقَّهُمْ إِلاَّ

مُنَافِقٌ مَعْرُوفٌ بِالنِّفَاقِ (4): ذُو الشَّیْبَةِ فِی الاْءِسْلاَمِ، وَ حَامِلُ الْقُرْآنِ، وَ الاْءِمَامُ الْعَادِلُ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

اسحاق بن عمار گوید: شنیدم ابا الخطاب از حضرت صادق علیه السلام حدیث میکرد که فرموده: سه کس هستند که حق آنها را نادیده نگیرد کسی جز منافقی که بنفاق معروف است: کسی که مویش را در اسلام سپید کرده، و آنکه قرآن را در بردارد، و پیشوای عادل.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 478 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از اسحاق بن عمار،گوید:از ابا الخطاب شنیدم از قول امام صادق(علیه السّلام)باز می گفت که فرمود: سه کسند که حق آنها را نادیده نگیرد جز شخص منافق معروف به نفاق:سپید موی در مسلمانی و حامل قرآن و امام عادل.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 551 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«اسحاق بن عمار»،گوید:از ابا الخطاب شنیدم از قول امام صادق علیه السّلام باز می گفت که فرمود:

سه کسند که حق آنها را نادیده نگیرد جز شخص منافقی که به نفاق معروف است کسی که مویش در اسلام سفید کرده و آنکه قرآن را حفظ کرده و سوم پیشوای عادل(شاید مراد از پیشوای عادل امام معصوم باشد)

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 847 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 560 

*****

5- الحدیث

5/3710 . عَنْهُ(6)، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَبِی نَهْشَلٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ، قَالَ:

قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «مِنْ إِجْلاَلِ اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ إِجْلاَلُ الْمُوءْمِنِ ذِی الشَّیْبَةِ، وَ مَنْ أَکْرَمَ مُوءْمِناً، فَبِکَرَامَةِ اللّهِ بَدَأَ، وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِمُوءْمِنٍ ذِی شَیْبَةٍ، أَرْسَلَ اللّهُ إِلَیْهِ مَنْ یَسْتَخِفُّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبد اللّٰه بن سنان گوید: حضرت صادق علیه السلام بمن فرمود: از احترام خدای عز و جل احترام (پیرمرد) سپید موی مؤمن است، و هر که مؤمنی را گرامی دارد، بگرامی داشتن خداوند شروع کرده، و هر که مؤمن سپیدموئی را سبک شمارد خدای عز و جل کسی را بر او بگمارد که پیش از مرگش او را سبک شمارد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 478 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از عبد اللّٰه بن سنان که امام صادق(علیه السّلام)به من فرمود: از احترام خدا عز و جل است احترام مؤمن سپید موی،هر که مؤمنی را گرامی دارد،به گرامی داشتن خدا آغاز کرده است،و هر که مؤمن سپید موی را سبک شمارد،خدا کسی را بگمارد که پیش از مرگش او را سبک شمارد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 551 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-«عبد اللّه بن سنان»گوید:که امام صادق علیه السّلام به من فرمود:

از احترام خدای عزّ و جلّ احترام پیرمرد سفیدموی مؤمن است و هرکس مؤمنی را گرامی دارد،به گرامی داشتن خداوند عزّ و جلّ آغاز کرده است، و هرکس که مؤمن سپیدموی را سبک شمارد،خدای عزّ و جلّ کسی را بر او از مرگش بگمارد که پیش او را سبک شمارد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 849 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و قال فی النهایة الخصفة

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 560 

*****

ص: 734


1- 4 . الجعفریّات ، ص 197 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ؛ ثواب الأعمال ، ص 224 ، ح 1 ، بسند آخر عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره الوافی، ج 5، ص 543 ، ح 2539 ؛ الوسائل، ج 12، ص 99 ، ح 15748 .
2- 5 . فی الجعفریّات : «ذا شیبة لشیبته» بدل «ذا شیبة فی الإسلام» .
3- 6 . الجعفریّات ، ص 196 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله الوافی، ج 5، ص 543، ح 2540 ؛ الوسائل، ج 12، ص 99 ، ح 15749 ؛ البحار ، ج 7 ، ص 302 ، ح 53.
4- 1 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بس» : «النفاق» .
5- 2 . الوافی، ج 5، ص 543، ح 2541 ؛ الوسائل، ج 12، ص 98 ، ح 15744 .
6- 3 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق . لاحظ ، الکافی ، ح 2667 .
7- 4 . المؤمن ، ص 54 ، ح 138 ، وتمام الروایة هکذا :«عن أبی عبداللّه علیه السلام ، قال : قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : من أکرم مؤمنا فإنّما یکرم اللّه عزّوجلّ » الوافی، ج 5، ص 544، ح 2542 ؛ الوسائل، ج 12، ص 98 ، ح 15743 .

6- الحدیث

6/3711 . الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ غَیْرِهِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: قَالَ : «مِنْ إِجْلاَلِ اللّهِ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ إِجْلاَلُ ذِی الشَّیْبَةِ الْمُسْلِمِ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: از احترام بخدای عز و جل احترام به مو سپید مسلمان است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 479 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: از احترام به خدا است احترام به سپید موی مسلمان

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 551 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-امام صادق علیه السّلام،فرمود:از احترام به خدا احترام به سپیدموی مسلمان است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 849 

*****

17 _ بَابُ إِکْرَامِ الْکَرِیمِ

1- الحدیث

1/3712. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْقَدَّاحِ :659/2

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «دَخَلَ رَجُلاَنِ عَلی أَمِیرِ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام ، فَأَلْقی لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا وِسَادَةً(2)، فَقَعَدَ عَلَیْهَا أَحَدُهُمَا وَ أَبَی الاْآخَرُ، فَقَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : اقْعُدْ عَلَیْهَا؛ فَإِنَّهُ لاَ یَأْبَی الْکَرَامَةَ إِلاَّ حِمَارٌ(3)» . ثُمَّ قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِذَا أَتَاکُمْ کَرِیمُ قَوْمٍ فَأَکْرِمُوهُ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: دو نفر مرد بر حضرت امیر المؤمنین علیه السلام وارد شدند پس آن حضرت برای هر کدام از آنها توشکی انداخت، یکی از آن دو روی آن نشست و دیگری خودداری کرد، امیر المؤمنین باو فرمود: بر آن بنشین زیرا از پذیرفتن احترام خودداری نکند جز الاغ، سپس فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده: هر گاه بزرگوار قومی بر شما رسید او را گرامی دارید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 479 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: دو مرد خدمت امام امیر المؤمنین(علیه السّلام)رسیدند و برای هر کدام توشکی انداخت،یکی از آنها روی آن نشست و دیگری خودداری کرد،امیر المؤمنین(علیه السّلام)فرمود: روی آن بنشین،زیرا از پذیرفتن احترام خودداری نکند جز الاغ،سپس فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است:هر گاه مرد بزرگوار قومی به شما وارد شد،او را گرامی دارید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 553 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام،فرمود:

دو مرد خدمت امام امیر المؤمنین علیه السّلام رسیدند و برای هرکدام توشکی انداخت،یکی از آنها روی آن نشست و دیگری خودداری کرد، امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:

روی آن بنشین،زیرا از پذیرفتن احترام خودداری نکند جز الاغ،سپس فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:هرگاه بزرگوار قومی به شما وارد شد،او را گرامی بدارید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 849 

*****

ص: 735


1- 5 . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب إجلال الکبیر ، ح 2039 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ؛ الأمالی للطوسی ، ص 699 ، المجلس 39 ، ذیل ح 35 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر؛ الجعفریّات ، ص 196 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع زیادة فی أوّله وآخره . وفی ثواب الأعمال ، ص 224 ، ذیل ح 1 ؛ والأمالی للطوسی ، ص 535 ، المجلس 19 ، ضمن ح 1 ، بسند آخر عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، وفی الثلاثة الأخیرة مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 544 ، ح 2543 ؛ الوسائل، ج 12 ، ص 98 ، ح 15741 .
2- 1 . «الوِسادة» : المِخَدَّة. والجمع : وسادات ووسائد. المصباح المنیر، ص 658 (وسد).
3- 2 . فی البحار : «الحمار».
4- 3 . راجع : الکافی ، کتاب الزیّ والتجمّل ، باب کراهیة ردّ الطیب ، ح 12856 ؛ ومعانی الأخبار ، ص 163 ، ح 1 ؛ و ص 268 ، ح 13 ؛ وعیون الأخبار ، ج 1 ، ص 311 ، ح 7779 الوافی ، ج 5 ، ص 544 ، ح 2547 ؛ الوسائل، ج 12 ، ص 101 ، ح 15755 ، من قوله : «قال : قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله » ؛ وفیه ، ح 15757 ، إلی قوله : «لایأبی الکرامة إلاَّ حمار» ؛ البحار ، ج 41 ، ص 53 ، ح 6 .

2- الحدیث

2/3713. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِذَا أَتَاکُمْ کَرِیمُ(1) قَوْمٍ فَأَکْرِمُوهُ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود علیه السلام که رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله فرموده: هر گاه بزرگوار قومی بر شما رسید او را گرامی دارید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 479 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امام صادق(علیه السّلام)فرمود که:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: هر گاه بزرگوار قومی بر شما وارد شود،او را گرامی دارید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 553 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود که:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

هرگاه بزرگوار قومی بر شما وارد شود،او را گرامی دارید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 851 

*****

3- الحدیث

3/3714 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ الْعَلَوِیِّ(3) ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ جَدِّهِ ، قَالَ :

قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : «لَمَّا قَدِمَ عَدِیُّ بْنُ حَاتِمٍ إِلَی(4) النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَدْخَلَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بَیْتَهُ ، وَ لَمْ یَکُنْ فِی الْبَیْتِ غَیْرُ خَصَفَةٍ(5) وَ وِسَادَةٍ مِنْ(6) أَدَمٍ(7)، فَطَرَحَهَا رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِعَدِیِّ بْنِ حَاتِمٍ».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: چون عدی بن حاتم (که هم خود از بزرگان قبیلۀ طی بوده و هم پدرش حاتم طائی معروف است) بپیغمبر (صلّی الله علیه و آله) وارد شد آن حضرت (صلّی الله علیه و آله) او را بخانۀ خود برد، و در خانه جز تیکۀ حصیری و بالشی از پوست چیزی نبود، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) آنها را برای عدی بن حاتم پهن کرد (و خود روی زمین نشست).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 479 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-امیر المؤمنین(علیه السّلام)فرمود: چون عدی بن حاتم نزد پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)آمد،پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)او را به خانۀ خود بر و در آن جز یک تیکه حصیر و توشکی نبود و آنها را زیر پای عدی گسترد(یعنی پیغمبر مهمان خود را روی تشک جایداد و خود روی زمین نشست)

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 553 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:

چون عدی بن حاتم نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آمد،پیامبر صلّی اللّه علیه و اله او را به خانۀ خود برد و در آنجا جز یک تیکه حصیر و توشکی نبود و آنها را زیرپای عدی گسترد(یعنی پیامبر مهمان خود را روی تشک جایداد و خود روی زمین نشست).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 851 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و قال فی النهایة الخصفة بالتحریک واحدة الخصف و هی الجلة التی یکنز فیها التمر و کأنها فعل بمعنی مفعول من الخصف و هو ضم الشیء إلی الشیء لأنه شیء منسوج من الخوص، و قال فی القاموس الخصف زنبیل من آدم یبقی به الآبار، و قال: الأدیم لجلد أو أحمرة أو مدبوغة الجمع أدمة و أدم و أدام.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 560 

*****

ص: 736


1- 4 . فی المحاسن : «شریف» .
2- 5 . الجعفریّات ، ص 168 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . وفی الکافی ، کتاب الروضة ، صدر ح 15088 ؛ والمحاسن ، ص 328 ، کتاب العلل ، صدر ح 84 ، بسند آخر عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله الوافی ، ج 5 ، ص 545 ، ح 2548 ؛ الوسائل، ج 12 ، ص 100 ، ح 15754 .
3- 6 . لم تثبت روایة عبداللّه العلوی ، عن أبیه ، عن جدّه . والمعهد المتکرّر فی الأسناد روایة عیسی بن عبداللّه العلوی ، أو عیسی بن عبداللّه العمری ، أو عیسی بن عبداللّه العمری العلوی ، عن أبیه ، عن جدّه . وعیسی بن عبداللّه هذا ، هو عیسی بن عبداللّه بن محمّد بن عمر بن علیّ بن أبی طالب ، روی أحمد بن أبی عبداللّه ، عن محمّد بن علیّ الکوفی کتابه ، کما فی الفهرست للطوسی ، ص 331 ، الرقم 519 ، و روی أحمد بن أبی عبداللّه ، عن محمّد بن علیّ ، عن عیسی بن عبداللّه العلوی ، عن أبیه ، عن جدّه عن علیّ علیه السلام فی الکافی ، ح 11763 ؛ و المحاسن ، ص 63 ، ح 111 ؛ و ص 82 ، ح 14 ؛ و ص 459 ، ح 402 ؛ و ص 513 ، ح 659 . فلایبعد وقوع التحریف فی سندنا هذا .
4- 1 . فی «ص» : - «إلی» . وفی حاشیة «د» : «علی» .
5- 2 . «الخَصَفة» : الجُلّة تعمل من الخوص للتمر ، والثواب الغلیظ جدّا . وجمعها : خَصَف و خِصاف . القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1074 (خصف) . قال المازندرانی فی شرحه فی المعنی الأوّل : «ولعلّه المراد» . وفی الوافی : «والمعنیان محتملان . وفی بعض النسخ : حفصة ، بتوسّط الفاء بین المهملتین ، وکأنّه تصحیف» .
6- 3 . فی «ب ، ص ، بس» والوسائل : - «من» . وفی «ز» : «و» بدل «من» .
7- 4 . فی «ب» : «الآدم» . أی الأسمر . و«الأدیم» الجِلْد المدبوغ . والجمع : أدم ، بفتحتین ، و بضمّتین أیضا . المصباح المنیر ، ص 9 (أدم) .
8- 5 . الوافی ، ج 5 ، ص 545 ، ح 2549 ؛ الوسائل، ج 12 ، ص 101 ، ح 15756 .

(18) بَابُ حَقِّ الدَّاخِلِ

1- الحدیث

1/3715 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِنَّ(1) مِنْ(2) حَقِّ الدَّاخِلِ عَلی أَهْلِ الْبَیْتِ أَنْ یَمْشُوا مَعَهُ هُنَیْئَةً(3) إِذَا دَخَلَ وَ إِذَا خَرَجَ» .

وَ قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إِذَا دَخَلَ أَحَدُکُمْ عَلی(4) أَخِیهِ الْمُسْلِمِ فِی بَیْتِهِ، فَهُوَ أَمِیرٌ(5) عَلَیْهِ حَتّی یَخْرُجَ»(6).(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده: از حقوق شخص که بر اهل خانه وارد شود اینست که هنگام ورود و خروجش کمی با او راه روند (یعنی چند قدم استقبال و چند قدم بدرقه اش کنند). و فرمود: که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده: هر گاه یکی از شما ببرادر مسلمانش در خانۀ او وارد گردد او بر صاحب خانه امیر است تا آنگاه که بیرون رود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 480 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: راستی که وارد،حق دارد بر اهل خانه که وارد شده است تا اندازه ای که هنگام ورود و هنگام خروج،او را بدرقه کنند و با او راه روند. فرمود:رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است:هر گاه یکی از شما بر برادر مسلمانش در خانه وارد شود،بر او امیر باشد تا بیرون رود.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 555 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده:

به راستی که شخص وارد،حق دارد بر اهل خانه که وارد شده است تا اندازه ای که هنگام ورود و خروج،او را بدرقه کنند و با او همراه شوند.

فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:هرگاه یکی از شما بر برادر مسلمانش در خانه وارد شود،بر صاحبخانه امیر باشد تا بیرون رود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 851 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. فهو أمیر أی الداخل علی صاحب البیت و یحتمل بعیدا العکس فتدبر

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 561 

*****

(19) باب المجالس بالأمانة

اشاره

2 / 660

19 _ بَابُ الْمَجَالِسُ(8) بِالاْءَمَانَةِ

1- الحدیث

1/3716. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ أَبِی عَوْفٍ(9):

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «سَمِعْتُهُ یَقُولُ : «الْمَجَالِسُ بِالاْءَمَانَةِ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

[ابن] ابی عوف گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام که میفرمود: مجلسها امانت است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 480 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از ابن ابی عوف که شنیدم امام صادق(علیه السّلام)می فرمود: المُجالِس بالامانة.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 555 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«ابن ابی عوف»گوید که شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:

باید از افشای مطالب مجلس خودداری کرد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 851 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 562 

*****

ص: 737


1- 6 . فی «ب ، د ، بس» والوسائل : - «إنّ» .
2- 7 . فی «ص» : - «إنّ من» .
3- 8 . فی «ب ، ص ، بف» وحاشیة «د» والوسائل : «هنیهة» بقلب الهمزة هاءً تخفیفا .
4- 9 . فی «ص» : «إلی» .
5- 10 . فی «ز ، ص ، بف» وحاشیة «ج» : «أمین» .
6- 11 . فی الوافی : «صدر الحدیث إشارة إلی حقّ الداخل من الاستقبال والمشایعة ، وذیله إلی حقِّ صاحب البیت من انقیاد أوامره و نواهیه . وفی بعض النسخ : فهو أمین علیه ، یعنی لاینبغی له أن ینقل حدیثه إلاّ حیث یأمن غائلته .
7- 12 . الوافی ، ج 5 ، ص 619 ، ح 2711 ؛ الوسائل، ج 12 ، ص 103 ، ح 15764 .
8- 1 . فی «بس» : «المجالسة» . اُضیف «باب» إلی الجملة الاسمیّة ف «المجالس» مرفوع علی الابتدائیّة.
9- 2 . هکذا فی «ب ، ج ، د ، ز ، بس ، بف» والطبعة القدیمة والوافی والوسائل . وفی «ص» : «أبی عون» . وفی المطبوع : «ابن أبی عوف» .
10- 3 . الأمالی للطوسی ، ص 572 ، المجلس 22 ، ح 11 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع زیادة فی آخره الوافی ، ج 5 ، ص 620 ، ح 2713 ؛ الوسائل، ج 12 ، ص 104 ، ح 15766 .

2- الحدیث

2/3717 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ زُرَارَةَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الْمَجَالِسُ بِالاْءَمَانَةِ».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

(مانند حدیث است که حضرت باقر علیه السلام از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) روایت کرده است).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 480 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)فرموده است: المُجالِس بالامانة. .

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 555 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام فرمود:پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:

باید از افشای مسائل مجلس خودداری نمود.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 853 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 562 

*****

3- الحدیث

3/3718. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَمَّنْ ذَکَرَهُ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ(2): «الْمَجَالِسُ بِالاْءَمَانَةِ، وَ لَیْسَ لاِءَحَدٍ أَنْ یُحَدِّثَ بِحَدِیثٍ(3)

یَکْتُمُهُ صَاحِبُهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ ، إِلاَّ أَنْ یَکُونَ فِقْها(4) أَوْ ذِکْراً لَهُ بِخَیْرٍ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: مجلسها امانت است، و کسی حق ندارد کلام محرمانه رفیق خود را بدون اجازۀ او بازگو کند، مگر در موردی که شنونده مورد وثوق و اطمینان باشد یا ذکر خیری از آن رفیق باشد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 481 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امام صادق(علیه السّلام)که فرمود: المُجالِس بالامانة. ،و کسی حق ندارد کلام محرمانۀ هم صحبت خود را بازگو کند مگر به اجازۀ او جز در موردی که وثوق بشنونده دارد یا ذکر خیر او باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 557 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:

المجالس بالامانة،و کسی حق ندارد کلام محرمانۀ هم صحبت خود را بازگو کند مگر به اجازۀ خود او جز در موردی که به شنوندۀ آن اطمینان دارد یا ذکر خیری از آن رفیق باشد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 853 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 562 

*****

(20) باب فی المناجاة

1- الحدیث

1/3719 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا کَانَ الْقَوْمُ ثَلاَثَةً، فَلاَ یَتَنَاجی(6) مِنْهُمُ اثْنَانِ دُونَ صَاحِبِهِمَا؛ فَإِنَّ فِی(7) ذلِکَ مَا(8) یَحْزُنُهُ وَ یُوءْذِیهِ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر گاه سه نفر با هم هستند دو نفر آنها سر بگوشی با هم صحبت نکنند زیرا که آن مایۀ اندوه و آزار رفیق سومی ایشان است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 481 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: هر گاه سه کس با هم نشسته اند،دوتای آنها سر به گوش هم سخن نکنند،زیرا مایۀ اندوه و آزار آن سومی است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 557 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام،فرمود:

هرگاه سه کس باهم نشسته اند،دوتای آنها درگوشی باهم سخن نگویند، زیرا مایۀ اندوه و آزار سومی خواهد شد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 853 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 562 

*****

ص: 738


1- 4 . الأمالی للطوسی ، ص 53 ، المجلس 2 ، ح 40 ، مع زیادة فی آخره ؛ وفیه ، ص 537 ، المجلس 19 ، ضمن الحدیث الطویل 1 ، وفیهما بسند آخر عن النبیّ صلی الله علیه و آله . الفقیه ، ج 4 ، ص 378 ، ح 5790 ، مرسلاً عن النبیّ صلی الله علیه و آله الوافی ، ج 5 ، ص 620 ، ح 2714 ؛ الوسائل، ج 12 ، ص 104 ، ح 15765 .
2- 5 . فی «ز» : + «قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله ».
3- 6 . فی «ج» : + «إن» .
4- 1 . هکذا فی «ب ، بف» وحاشیة «ج» وشرح المازندرانی والوافی. وفی سائر النسخ والمطبوع : «ثقةً» .
5- 2 . الوافی ، ج 5 ، ص 620 ، ح 2712 ؛ الوسائل، ج 12 ، ص 104 ، ح 15767 .
6- 3 . فی «ز» : «فلایناجی» .
7- 4 . فی «بف» وشرح المازندرانی والوافی : - «فی» .
8- 5 . هکذا فی «ز ، ص» . وفی سائر النسخ والمطبوع : «ممّا» .
9- 6 . الوافی ، ج 5 ، ص 621 ، ح 2715 ؛ الوسائل، ج 12 ، ص 105 ، ح 15769 .

2- الحدیث

2/3720. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ أَبِی عَبْدِ اللّهِ(1)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ:

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الاْءَوَّلِ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا کَانَ ثَلاَثَةٌ فِی بَیْتٍ، فَلاَ یَتَنَاجَی اثْنَانِ دُونَ صَاحِبِهِمَا؛ فَإِنَّ(2) ذلِکَ مِمَّا یَغُمُّهُ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

(مانند حدیث اول است که از حضرت کاظم علیه السلام حدیث شده).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 481 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از امام کاظم(علیه السّلام)،فرمود: هر گاه سه کس با هم نشسته اند،دوتای آنها سر به گوش هم سخن نکنند،زیرا مایۀ اندوه و آزار آن سومی است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 557 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام کاظم علیه السّلام،فرمود:

هرگاه سه کس باهم نشسته اند،دوتای آنها درگوشی باهم سخن نگویند، زیرا مایۀ اندوه و آزار سومی خواهد شد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 853 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 562 

*****

3- الحدیث

3/3721 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ عَرَضَ(4) لاِءَخِیهِ الْمُسْلِمِ الْمُتَکَلِّمِ(5) فِی حَدِیثِهِ، فَکَأَنَّمَا خَدَشَ(6) وَجْهَهُ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده: هر کس در میان سخن برادر مسلمانش [که مشغول سخن گفتن است] بدود و سخن او را ببرد مانند این است که روی او را خراشیده است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 481 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امام صادق(علیه السّلام)که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرموده است: هر که در میان سخن برادر مسلمانش(که در سخن گفتن است)بدود و سخن او را ببرد،مانند این است که روی او را خراشیده است

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 557 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام نقل می کند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:

هرکس در میان سخن برادر مسلمانش(که در حال سخن گفتن است) بدود و سخن او را ببرد،مانند این است که روی او را خراشیده است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 855 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. من عرض أی تکلم فی أثناء کلامه و لا یناسب الباب.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 563 

*****

ص: 739


1- 7 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، بس» : «أحمد بن محمّد بن أبی عبداللّه» . وفی «بف» : «أحمد بن أبی عبداللّه» . ثمّ إنّ أحمد هذا ، هو أحمد بن محمّد بن خالد البرقی ، وکنیة والده أبوعبداللّه . فعلیه، ما ورد فی بعض النسخ ، من «أحمد بن محمّد بن أبی عبداللّه» سهو . راجع : رجال النجاشی ، ص 335 ، الرقم 898 ؛ معجم رجال الحدیث ، ج 2 ، ص 404 _ 405 ، و ص 642 .
2- 8 . فی «ز» : + «فی» .
3- 9 . الوافی ، ج 5 ، ص 621 ، ح 2716 ؛ الوسائل، ج 12 ، ص 105 ، ح 15770 .
4- 1 . لاتعرِضْ له _ بکسر الراء وفتحها _ أی لاتعترض له فتمنعَه باعتراضک أن یبلغ مرادَه ؛ لأنّه یقال : سرت فَعَرض لی فی الطریق عارض ، أی مانع یمنع من المضیّ . واعترض لی بمعناه . المصباح المنیر ، ص 403 (عرض) . وفی شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 117 : «عرض له : ظهر و برز، وعرضت له الشیءَ بالتخفیف فیهما : أظهرته وأبرزته . والمعنی علی الثانی _ وهو الأظهر _ من أبرز کلاما فی کلام وأدخل فیه ومنعه عن إتمامه فکأنّما خدش فی وجه أخیه وفعل ما یشینه ؛ لأنّه عمل ما یوجب استخفافه واحتقاره وکسر قلبه ووضع قدره . وعلی الأوّل : من برز له فی السرّ لیسمعه خدش فی وجه نفسه ؛ لأنّ ذلک موجب لاستخفاف نفسه ، وکلاهما مذموم شرعا وعقلاً» . وفی الوافی : «عرض لأخیه _ بتخفیف الراء وفتحها و کسرها _ أی تعرّض له و ظهر علیه» .
5- 2 . فی «بف» والوافی : - «المتکلّم» .
6- 3 . فی «بف» وشرح المازندرانی والوافی : + «فی» .
7- 4 . فقه الرضا علیه السلام ، ص 355 ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 621 ، ح 2717 ؛ الوسائل، ج 12 ، ص 106 ، ح 15771 .

(21) بَابُ الْجُلُوسِ

1- الحدیث

661/2

1/3722 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ(1)، عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْحَسَنِ الْعَلَوِیِّ رَفَعَهُ، قَالَ:

کَانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَجْلِسُ ثَلاَثاً: الْقُرْفُصَا(2) وَ هُوَ أَنْ یُقِیمَ سَاقَیْهِ، وَ یَسْتَقْبِلَهُمَا(3) بِیَدَیْهِ(4)، وَ یَشُدَّ(5) یَدَهُ فِی(6) ذِرَاعِهِ(7)؛ وَ کَانَ یَجْثُو(8) عَلی رُکْبَتَیْهِ؛ وَ کَانَ یَثْنِی رِجْلاً وَاحِدَةً(9) وَ یَبْسُطُ عَلَیْهَا الاْءُخْری، وَ لَمْ یُرَ صلی الله علیه و آله مُتَرَبِّعاً(10) قَطُّ.(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبد العظیم بن عبد اللّٰه در حدیث مرفوعی (که سند را بمعصوم علیه السّلام رسانده) حدیث کند که فرمود: پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) سه جور می نشست: 1 - سر پا می نشست و آن این گونه است که ساقهای پا را از زمین بلند کند و دو زانو را در میان دو دست خود حلقه وار بگیرد (و رانها را بشکم چسباند) و بشانه پاها را ببندد 2 - و گاهی دو زانو می نشست 3 - و گاهی یک پا را خم میکرد و پای دیگر را روی آن میانداخت، و هرگز دیده نشد که آن حضرت (صلّی الله علیه و آله) چهار زانو بنشیند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 482 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از عبد العظیم بن عبد اللّٰه بن حسن علوی حدیث را به معصوم رسانیده که فرمود:پیغمبر(صلّی الله علیه و آله)بر سه وضع می نشست: 1-بر سر دو پا و آن این است که دو ساق را از زمین بلند گذارد و دو زانو را در میان دو دست خود بگیرد و به ذراع خود تکیه دهد. 2-گاهی هم بر سر دو زانو می نشست. 3-گاهی هم یک پا را تا می کرد و دیگری را روی آن می گشود و هرگز دیده نشد چهار زانو بنشیند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 559 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-«عبد العظیم بن عبد اللّه بن حسن علوی»حدیث را به معصوم رسانیده که فرمود:پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به سه طریق می نشست:

1-بر سر دو پا و آن این است که دو ساق را از زمین بلند کند و دو زانو را در میان دو دست خود بگیرد و به ذراع خود تکیه دهد.

2-گاهی هم بر سر دو زانو می نشست.

3-گاهی هم یک پا را تا می کرد و دیگری را روی آن می گشود و هرگز دیده نشد چهارزانو بنشیند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 855 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول، أو مرسل. و قال فی القاموس القرفصاء مثلثة یمد و یقصر ضرب من الجلوس و هوان یجلس علی ألیتیه و یلصق فخذیه ببطنه و یحتبی بیدیه یضعفهما علی ساقیه کما یحتبی بالثوب یکون یداه مکان الثوب و قال جثی کرعی و رمی جثوا و جثیا بضمهما جلس علی رکبتیه، و قال فی مجمع البحار تربع فی مجلسه أی یجلس مربعا و هو أن یقعد علی ورکیه و یمد رکبته الیمنی إلی جانب یمینه و قدمه الیمنی إلی جانب یساره و الیسری بالعکس.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 563 

*****

ص: 740


1- 5 . کذا فی النسخ التی عندنا والمطبوع . ونقل العلاّمة الخبیر السیّد موسی الشبیری دام ظلّه من بعض النسخ خلوّها عن «عن النوفلی» . هذا، ولم نجد روایة النوفلی عن عبدالعظیم بن عبداللّه. فی موضع . وروی أحمد بن أبی عبداللّه البرقی _ وهو ابن خالد _ کتاب عبدالعظیم ، کما فی الفهرست للطوسی ، ص 347 ، الرقم 549 ، ووردت روایة أحمد عن عبدالعظیم فی بعض الأسناد . اُنظر علی سبیل المثال : المحاسن ، ص 88 ، ح 30 ؛ وص 92 ، ح 46 ؛ والکافی ، ح 2466 . فعلیه ، الظاهر وقوع خللٍ فی السند ، من زیادة «عن النوفلی» فی السند رأسا ، أو أنّ الأصل فی العنوان کان هکذا : «أحمد بن محمّد بن خالد البرقی» ثمّ صحّف «البرقی» ب «النوفلی» ، فزیدت «عن» قبل «النوفلی» ، بتخیّل سقوطها من المتن .
2- 1 . القرفصا مثلّثة القاف والفاء مقصورة ، والقرفصاء بضمّ القاف والراء علی الاتّباع : أن یجلس علی ألیتیه ویلصق فخذیه علی بطنه ویحتبی بیدیه _ والاحتباء : جمع الظهر والساقین بالیدین أو بعمامة _ یضعهما علی ساقیه ، أو یجلس علی رکبتیه منکبّا ویلصق بطنه علی فخذیه ویتأبّط کفّیه . راجع : القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 851 (قرفص) .
3- 2 . فی «ز» : «ویستقبل» .
4- 3 . فی «ز» : - «بیدیه» .
5- 4 . فی «ز» : «ولیشدّ» . وفی «ص» : «وشدّ» .
6- 5 . فی «بف» : - «فی» .
7- 6 . فی «ج» : «ذراعیه» .
8- 7 . جثا جُثُوّا وجُثِیّا : جلس علی رکبتیه . القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 1617 (جثو).
9- 8 . «یَثْنِی رجلاً واحدة» ، أی یعطفها ویضمّها إلی فخذه، والمراد به التورّک . راجع : لسان العرب ، ج 14 ، ص 115 (ثنی)؛ شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 119 ؛ الوافی ج 5 ، ص 623.
10- 9 . فی شرح المازندرانی : «تربّع فی مجلسه : جلس مربّعا، وهو أن یقعد علی ورکیه ویمدّ رکبته الیمنی إلی جانب یمینه، وقدمه الیسری إلی جانب یساره، ویمدّ رکبته الیسری إلی جانب یساره، وقدمه الیسری إلی جانب یمینه» .
11- 10 . الوافی ، ج 5 ، ص 623 ، ح 2720 ؛ الوسائل، ج 12 ، ص 106 ، ح 15772 ؛ البحار ، ج 16 ، ص 259 ، ح 44 .

2- الحدیث

2/3723 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ(1)، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ، قَالَ:

رَأَیْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ(2) علیهماالسلام قَاعِداً وَاضِعاً إِحْدی رِجْلَیْهِ عَلی فَخِذِهِ، فَقُلْتُ: إِنَّ النَّاسَ یَکْرَهُونَ هذِهِ الْجِلْسَةَ وَ یَقُولُونَ: إِنَّهَا(3) جِلْسَةُ الرَّبِّ(4)، فَقَالَ : «إِنِّی إِنَّمَا جَلَسْتُ هذِهِ

الْجِلْسَةَ لِلْمَلاَلَةِ، وَ الرَّبُّ لاَ یَمَلُّ، وَ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ(5)».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو حمزۀ ثمالی گوید: حضرت علی بن الحسین علیهما السلام را دیدم که نشسته بود و یکی از دو پای خود را بر ران دیگر گذارده بود، من عرضکردم: مردم از این نوع نشستن خوششان نیاید و میگویند: این نشستن پروردگار است؟ حضرت فرمود: اینکه من این طور نشستم برای این بود که دلتنگ بودم، و پروردگار که دلتنگ نمی شود و چرت و خواب او را نمیگیرد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 482 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از ابی حمزه ثمالی،گوید:من دیدم علی بن الحسین(علیهما السّلام) نشسته و یکی از دو پا را روی ران دیگر نهاده،گفتم:مردم از این نشستن بدشان آید و گویند:این نشستن پروردگاری است،در پاسخ فرمود: من خود از دل تنگی چنین نشستم و پروردگار را دلتنگی نیست و چرت و خواب او را فرانگیرد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 559 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-از ابی حمزۀ ثمالی،گوید:من دیدم علی بن الحسین علیه السّلام نشسته و یکی از دو پا را روی دیگر نهاده،گفتم:مردم از این نشستن بدشان آید و گویند: این نشستن پروردگار است،در پاسخ فرمود:

من خود از دل تنگی چنین نشستم و برای پروردگار دلتنگی نیست و چرت و خواب او را فرانگیرد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 855 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 563 

*****

3- الحدیث

3/3724 . عَلِیٌّ(7)، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُرَازِمٍ، عَنْ أَبِی سُلَیْمَانَ الزَّاهِدِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «مَنْ رَضِیَ بِدُونِ التَّشَرُّفِ(8) مِنَ الْمَجْلِسِ، لَمْ یَزَلِ اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ وَ مَلاَئِکَتُهُ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتّی یَقُومَ».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر که بمجلسی بدون تشریفات خشنود باشد خدای عز و جل و فرشتگانش پیوسته بر او رحمت فرستند تا از آن مجلس برخیزد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 482 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: هر که کمتر از شرافت مآبی و صدر مجلس خشنود باشد،خدا و فرشته ها پیوسته بر او رحمت فرستند تا از آن مجلس برخیزد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 559 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:

هرکس کمتر از شرافت مآبی و صدر مجلس خشنود باشد،خدا و فرشته ها پیوسته بر او رحمت فرستند تا از آن مجلس برخیزد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 855 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و قال فی الصحاح الشرف العلو و المکان العالی و جبل مشرف عال و تشرف بکذا أی عده شرفا و تشرفت المرباء و أشرفته أی علوته.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 564 

*****

4- الحدیث

4/3725 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ: «کَانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أَکْثَرَ مَا یَجْلِسُ تُجَاهَ(10) الْقِبْلَةِ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود علیه السّلام که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بیشتر اوقات که می نشست رو بقبله بود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 483 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از امام صادق(علیه السّلام)که: رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)بیشتر برابر قبله می نشست.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 561 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بیشتر اوقات در برابر قبله می نشست.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 857 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 564 

*****

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود علیه السّلام که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بیشتر اوقات که می نشست رو بقبله بود.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 483 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از امام صادق(علیه السّلام)که: رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)بیشتر برابر قبله می نشست.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 561 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-امام صادق علیه السّلام فرمود:رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بیشتر اوقات در برابر قبله می نشست.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 857 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 564 

*****

ص: 741


1- 11 . فی الوسائل : «ذکر» .
2- 12 . فی «بف» والوافی : + «بن علیّ» .
3- 13 . فی شرح المازندرانی : «هذا» بدل «إنّها» .
4- 14 . فی شرح المازندرانی : «الغرض من السؤال إمّا مجرّد حکایة قولهم ، أو الشکّ فی أصل الکراهة لا فی استنادها إلی العلّة المذکورة ؛ لأنّ أبا حمزة ثابت بن دینار من أکابر الشیعة وثقاتهم ، وقد روی أنّه فی زمانه مثل سلمان فی زمانه ، فلا یشکّ أنّه لیس للربّ جلسة».
5- 1 . فی شرح المازندرانی : + «أبدا» .
6- 2 . الوافی ، ج 5 ، ص 624 ، ح 2722 ؛ الوسائل، ج 12 ، ص 106 ، ح 15773 ؛ البحار ، ج 49 ، ص 59 ، ح 15.
7- 3 . فی «ز» : + «بن إبراهیم» .
8- 4 . فی «بف» والوافی والوسائل وتحف العقول : «الشرف» . وقوله : «بدون التشرّف» أی جلس دون صدر المجلس وأعلاه؛ من الشرف بمعنی العلوّ. قال المازندرانی : «صدر المجلس وأعلاه وإن کان للعالم وأهل الکمال ، لکنّه إن جلس دونه تواضعا للّه وللمؤمنین وهضما لنفسه وحفظا لها من التفاخر والتجبّر ، استحقّ الصلاة والرحمة» . راجع : الصحاح ، ج 4 ، ص 1379 (شرف) .
9- 5 . تحف العقول ، ص 486 ، عن العسکری علیه السلام الوافی ، ج 5 ، ص 619 ، ح 2709 ؛ الوسائل، ج 12 ، ص 107 ، ح 15776 .
10- 6 . فی «ز» : «اتّجاه» . ویجوز فی «تجاه» تثلیث التاء.
11- 7 . الوافی ، ج 5 ، ص 625 ، ح 2727 ؛ الوسائل، ج 12 ، ص 109 ، ح 15783 .

5- الحدیث

5/3726. أَبُو عَبْدِ اللّهِ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ(1) الْوَشَّاءِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ، قَالَ:

جَلَسَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام مُتَوَرِّکاً رِجْلُهُ الْیُمْنی عَلی فَخِذِهِ الْیُسْری ، فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، هذِهِ جِلْسَةٌ مَکْرُوهَةٌ، فَقَالَ : «لاَ، إِنَّمَا هُوَ(2) شَیْءٌ قَالَتْهُ الْیَهُودُ: لَمَّا أَنْ فَرَغَ

اللّهُ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ مِنْ خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الاْءَرْضِ وَ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ، جَلَسَ هذِهِ الْجِلْسَةَ لِیَسْتَرِیحَ، فَأَنْزَلَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «اللّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ»(3)» وَ بَقِیَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام مُتَوَرِّکاً کَمَا هُوَ. (4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حماد بن عثمان گوید: حضرت صادق علیه السّلام روی پای چپ نشست و پای راست را روی ران چپ گذارد، پس مردی باو عرضکرد: قربانت گردم این نوع نشستن خوب نیست!؟، فرمود: نه، این حرفی است که یهود گویند: که چون خدای عز و جل از آفریدن آسمانها و زمین فارغ شد و بر عرش استوار گردید برای استراحت (و رفع خستگی) این گونه نشست، پس خدای تعالی این آیه (یعنی آیة الکرسی) را نازل کرد:«

اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلْحَیُّ اَلْقَیُّومُ لاٰ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاٰ نَوْمٌ

»و حضرت صادق علیه السلام بهمان طور که نشسته بود حرکت نکرد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 483 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از حماد بن عثمان که امام صادق(علیه السّلام)روی ران چپ نشست و پای راست خود را روی آن نهاد و مردی به او گفت: قربانت!این نشستن بدنمائی است،فرمود:نه،این را همانا یهود گویند که:چون خدا عز و جل از آفرینش آسمانها و زمین فارغ شد و بر عرش استوار گردید،چنین نشست تا استراحت کند و خدا عز و جل این آیه را نازل کرده(255 سوره بقره):«

اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلْحَیُّ اَلْقَیُّومُ لاٰ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاٰ نَوْمٌ

»و امام صادق(علیه السّلام)به همان وضع ماند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 561 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-«حماد بن عثمان»نقل می کند که امام صادق علیه السّلام روی ران چپ می نشست و پای راست خود را روی آن می نهاد و مردی به او گفت:

گویند که:چون خدا عزّ و جلّ از آفرینش آسمانها و زمین فارغ شد و بر عرش استوار گردید،چنین نشست تا استراحت کند و خدای عزّ و جلّ این آیه را نازل کرده:

«اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلْحَیُّ اَلْقَیُّومُ لاٰ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاٰ نَوْمٌ

(بقره /255)و امام صادق علیه السّلام به همان وضع ماند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 857 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 564 

*****

6- الحدیث

2 / 662

6/2737 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا دَخَلَ مَنْزِلاً، قَعَدَ فِی أَدْنَی الْمَجْلِسِ إِلَیْهِ حِینَ یَدْخُلُ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) این گونه بود که در هر منزلی که وارد میشد همان دم در می نشست.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 483 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از امام صادق(علیه السّلام)که: چون رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)وارد می شد،دم در می نشست.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 561 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-امام صادق علیه السّلام فرمود:

چون رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله وارد می شد،دم در می نشست.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 857 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 564 

*****

7- الحدیث

7/3728. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی(6)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیی، عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : سُوقُ الْمُسْلِمِینَ کَمَسْجِدِهِمْ؛ فَمَنْ سَبَقَ إِلی مَکَانٍ فَهُوَ أَحَقُّ بِهِ إِلَی اللَّیْلِ» قَالَ (7): «وَ کَانَ لاَ یَأْخُذُ عَلی بُیُوتِ

ص: 742


1- 8 . فی «د ، بس ، بف» : - «عن» . وهو سهو واضح؛ لأنّ الوشّاء هو الحسن بن علیّ ، وقد أکثر المعلّی بن محمّد من الروایة عنه . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 18 ، ص 463 _ 464 ، و 467 _ 470.
2- 9 . فی «ز» : - «هو» .
3- 1 . البقرة (2) : 255 .
4- 2 . تفسیر العیّاشی ، ج 1 ، ص 137 ، ح 452 ، عن حمّاد ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 623 ، ح 2721 ؛ الوسائل، ج 12 ، ص 107 ، ح 15774 ؛ البحار، ج 50 ، ص 47 ، ح 72.
5- 3 . الوافی ، ج 5 ، ص 619 ، ح 2710 ؛ الوسائل، ج 12 ، ص 108 ، ح 15777 .
6- 4 . فی «ز» : «أحمد بن عیسی» . وفی الکافی ، ح 8714 : «أحمد بن محمّد» .
7- 5 . فی الوافی والوسائل والکافی ، ح 8714 والتهذیب ، ج 7 : - «قال» .

السُّوقِ کِرَاءً(1)».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود علیه السلام: امیر المؤمنین علیه السلام فرموده: بازار مسلمانان چون مسجد آنها است، پس هر کس بمکانی از آن پیشی گرفت (و زودتر از دیگران در جایی نشست) او سزاوارتر است بدان جا تا بشب، و فرمود: آن حضرت از دکانهای بازار کرایه از مردم نمیگرفت.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 483 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:امیر المؤمنین(علیه السّلام)فرموده است: بازار مسلمانان چون مسجد آنها است،هر کس پیشی گرفت و در جایی نشست به آن احق است تا به شب. فرمود:آن حضرت در برابر دکان های بازار کرایه نمی گرفت.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 561 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-امام صادق علیه السّلام فرمود:امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده است:

بازار مسلمانان مانند مسجد آنهاست،هرکس پیشی گرفت و در جائی نشست به آن سزاوارتر است.

فرمود:آن حضرت از دکان های بازار کرایه نمی گرفت.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 857 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: کالموثق و الکراء بالمد الأجرة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 564 

*****

ص: 743


1- 6 . فی الوافی : «الکری» . وفی الکافی ، ح 8714 : «الکراء». و«الکراء» بالکسر والمدّ : الاُجرة . المصباح المنیر، ص 532 (کری).
2- 7 . الکافی ، کتاب المعیشة ، باب السبق إلی السوق ، ح 8714 . وفی التهذیب ، ج 7 ، ص 9 ، ح 31 ، معلّقا عن أحمد بن محمّد ، عن محمّد بن یحیی ، عن طلحة بن زید. وفیه ، ج 6 ، ص 383 ، ح 1133 ، بسند آخر عن جعفر، عن أبیه ، عن علیّ علیهم السلام ، وتمام الروایة فیه : «أنّه کره أن یأخذ من سوق المسلمین أجرا» . الکافی ، کتاب المعیشة ، باب السبق إلی السوق ، ح 8715 ، بسند آخر ، هکذا : «سوق المسلمین کمسجدهم» مع زیادة فی آخره . وفی الکافی ، کتاب الحجّ ، باب النوادر ، ذیل ح 8084 ؛ والتهذیب ، ج 6 ، ص 110 ، ذیل ح 195 ؛ وکامل الزیارات ، ص 330 ، الباب 108 ، ذیل ح 4 ؛ و ص 331 ، نفس الباب ، ذیل ح 10 ؛ و کتاب المزار للمفید ، ص 227 ، ذیل ح 10 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه علیه السلام ، من دون الإسناد إلی علیّ علیه السلام هکذا: «من سبق إلی مکان فهو أحقّ به یومه ولیلته» . الفقیه ، ج 3 ، ص 199 ، ح 3752 ، مرسلاً عن أمیرالمؤمنین علیه السلام ، إلی قوله : «فهو أحقّ به إلی اللیل» الوافی ، ج 17 ، ص 447 ، ح 17611 ؛ الوسائل، ج 5 ، ص 278 ، ح 6542 ؛ البحار، ج 83 ، ص 356 ، ذیل ح 8 ، إلی قوله : «فهو أحقّ به إلی اللیل» .

8- الحدیث

8/3729. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : یَنْبَغِی لِلْجُلَسَاءِ فِی الصَّیْفِ أَنْ یَکُونَ بَیْنَ کُلِّ اثْنَیْنِ مِقْدَارُ عَظْمِ الذِّرَاعِ لِئَلاَّ(1) یَشُقَّ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ فِی الْحَرِّ(2)».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود علیه السلام: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرموده: شایسته است برای آنان که در تابستان دور هم می نشینند که میان هر دو نفر باندازۀ یک استخوان ذراع فاصله باشد که از گرما ناراحت نشوند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 483 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: آنان که در تابستان دور هم نشینند،شایسته است که میان هر دو تن به اندازۀ استخوان ذراعی(فاصله)باشد تا از نزدیکی به هم و سختی گرما دلتنگی نکشند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 563 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

آنان که در تابستان دور هم نشینند،شایسته است که میان هر دو تن به اندازۀ استخوان ذراعی(فاصله)باشد تا از نزدیکی به هم و سختی گرما ناراحت نباشند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 859 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 565 

*****

9- الحدیث

9/3730. عَلِیٌّ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ، قَالَ:

رَأَیْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَجْلِسُ فِی بَیْتِهِ عِنْدَ بَابِ بَیْتِهِ قُبَالَةَ الْکَعْبَةِ(4).(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حماد بن عثمان گوید: حضرت صادق علیه السلام را دیدم در اطاقش دم در رو بقبله می نشست.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 484 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از حماد بن عثمان،گوید: دیدم امام صادق(علیه السّلام)در خانه اش دم در در برابر قبله می نشست.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 563 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-«حماد بن عثمان»،گوید:

دیدم امام صادق علیه السّلام در خانه اش دم در رو به قبله می نشست.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 859 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 565 

*****

(22) باب الاتکاء و الاحتباء

اشاره

22 _ بَابُ الاِتِّکَاءِ وَ الاِحْتِبَاءِ(6)

1- الحدیث

1/3731. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الاِتِّکَاءُ فِی الْمَسْجِدِ(7) رَهْبَانِیَّةُ(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: تکیه زدن (بر دستها) در مسجد رهبانیت (یعنی گوشه نشینی و ریاضت) عرب است، همانا مجلس مؤمن مسجد است و عبادتگاهش خانۀ او است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 484 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از امام صادق(علیه السّلام)که فرمود: تکیه زدن در مسجد،خداپرستی عربها است،راستی که باشگاه مؤمن مسجد او است و عبادتگاه مؤمن خانۀ او است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 563 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-امام صادق علیه السّلام فرمود:

تکیه زدن بر دستها در مسجد رهبانیت و ریاضت عربهاست همانا مجلس مؤمن مسجد است و عبادتگاهش خانه اوست.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 859 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و ظاهره أنه ذم للاتکاء فی المسجد أی کما أن الرهبانیة ابتدعتها النصاری فکذا الاتکاء فی المسجد من بدع العرب و یحتمل المدح أیضا کما لا یخفی، و قال فی مجمع البحار و منه لا رهبانیة فی الإسلام، کان النصاری یترهبون بالتخلی من أشغال الدنیا و ترک ملاذها و العزلة عن أهلها و تعمد مشاقها فمنهم من یخص نفسه و یضع السلسلة فی عنقه و غیر ذلک من أنواع التعذیب فنفاها عن الإسلام و من علیکم بالجهاد فإنها رهبانیة أمتی یرید أن الرهبان و إن ترکوا الدنیا فلا ترک أکثر من بذل النفس و کما أنه لا أفضل من الترهب عندهم ففی الإسلام لا أفضل من الجهاد و منه رهب أمتی الجلوس فی المساجد انتظار الصلاة و هو مفعول له للجلوس.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 565 

*****

الْعَرَبِ، إِنَّ(9) الْمُوءْمِنَ مَجْلِسُهُ مَسْجِدُهُ، وَ صَوْمَعَتُهُ(10) بَیْتُهُ».(11)

2- الحدیث

2/3732 . عَنْهُ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : الاِحْتِبَاءُ فِی الْمَسْجِدِ حِیطَانُ

ص: 744


1- 1 . فی «بف» والوافی : «کیلا» .
2- 2 . فی الوسائل : - «فی الحرّ» .
3- 3 . الوافی ، ج 5 ، ص 622 ، ح 2719 ؛ الوسائل، ج 12 ، ص 14 ، ح 15517 .
4- 4 . فی حاشیة «بف» : «القبلة» .
5- 5 . الوافی ، ج 5 ، ص 625 ، ح 2728 ؛ الوسائل، ج 12 ، ص 109 ، ح 15782 .
6- 6 . فی «بس» : «والاختباء» و«الاحتباء» : هو أن یضمّ الإنسان رجلیه إلی بطنه بثوب یجمعهما به مع ظهره ویشدّه علیهما ، وقد یکون الاحتباء بالیدین عوض الثوب . النهایة، ج 1 ، ص 336 (حبا) .
7- 7 . فی الجعفریّات : «المساجد» .
8- 8 . «الاتّکاء» : هو القعود مطمئنّا . و«الرهبانیّة» هی بفتح الراء منسوبة إلی رهبنة النصاری بزیادة الألف . وأصلها من الرهبة بمعنی الخوف ؛ حیث کانوا یترهّبون بالتخلّی من أشغال الدنیا ، وترک ملاذّها ، والزهد فیها، والعزلة عن أهلها ، وتعمّد مشاقّها ؛ حتّی أنّ منهم من کان یخصی نفسه ، ویضع السلسلة فی عنقه ، ویترک اللحم ، ویلبس المسوح وغیر ذلک من أنواع التعذیب وأنحاء المشقّة، فنفاها النبیّ صلی الله علیه و آله ونهی المسلمین عنها وقال : «لا رهبانیّة فی الإسلام» وقال : «علیکم بالجهاد ؛ فإنّه رهبانیّة أُمّتی» وذلک لأنّه لازهد ولاتخلّی أکثر من بذل النفس فی سبیل اللّه تعالی . فمعنی الحدیث أیضا : نفی الرهبانیّة عن هذه الأُمّة وإلزامهم لزوم المساجد والانتظار فیها للصلاة وغیرها من العبادات والطاعات . وقال الفیض : «فلعلّ معنی الحدیث أنّه کما أنّ الرهبانیّة قبل الإسلام کانت فی ترک الدنیا والملاذّ وتحمّل المشاقّ ، فرهبانیّة العرب فی الإسلام الجلوس فی المسجد والتفرّغ للعبادة وجمع الباطن لذکر المعبود مطمئنّا من غیر استیفاز» . ثمّ قال : «المؤمن مجلسه مسجده ، وخلوته للعبادة بیته ؛ یعنی إنّه دائما فی عبادة ربّه لاحاجة له إلی رهبانیّة أُخری یتحمّل فیها المشاقّ زیادة علی ما کلّف» . راجع : شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 120 ؛ مرآة العقول ، ج 12 ، ص 565 .
9- 1 . فی الوافی : - «إنّ» . وفی التهذیب والجعفریّات : «و» بدل «إنّ» .
10- 2 . «الصَّومَعة» : بیت للنصاری کالصَّومَع ؛ لدقّة فی رأسها. ویقال : هی نحو المنارة ینقطع فیها رهبان النصاری . القاموس المحیط ، ج 2 ، ص 990 ؛ مجمع البحرین ، ج 4 ، ص 360 (صمع).
11- 3 . الجعفریّات ، ص 52 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع زیادة فی أوّله . التهذیب ، ج 3 ، ص 249 ، ح 684 ، بسند آخر عن أبی عبداللّه، عن أبیه علیهماالسلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله الوافی ، ج 7 ، ص 498 ، ح 6438 ؛ الوسائل، ج 5 ، ص 235 ، ح 6427 .

الْعَرَبِ(1)».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

امام صادق علیه السلام فرمود: در مسجد روی پا نشستن و زانوها را با دو دست حلقه وار در بغل گرفتن دیوار عربها است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 484 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: احتباء در مسجد،دیوار تکیه گاه عرب است(یعنی عرب به جای تکیه بر دیوار ساختمان که شهرنشینان دارند،دستهای خود را به زانوهای خود حلقه کنند و درون جامۀ وسیع خود استراحت نمایند).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 563 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

در مسجد روی دو پا نشستن و زانوها را با دو دست حلقه وار در بغل گرفتن دیوار عربهاست.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 859 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و قال فی النهایة فیه إنه نهی عن الاحتباء فی الثوب الواحد الاحتباء هو أن یضم الإنسان رجلیه إلی بطنه بثوب یجمعها به مع ظهره و یشده علیهما و قد یکون الاحتباء بالیدین عوض الثوب و إنما نهی عنه لأنه إذا لم یکن علیه إلا ثوب واحد ربما تحرک أو زال الثوب فتبدو عورته و منه الحدیث الاحتباء حیطان العرب أی لیس فی البراری حیطان فإذا أرادوا أن یستندوا احتبوا لأن الاحتباء یمنعهم من السقوط و یصیر لهم کالجدار یقال احتبی یحتبی احتباء.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 566 

*****

3- الحدیث

3/3733 . مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ، عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ؛

وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ:

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ(3) علیه السلام ، قَالَ: «قَالَ النَّبِیُّ(4) صلی الله علیه و آله : الاِحْتِبَاءُ حِیطَانُ الْعَرَبِ».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

(مانند حدیث است).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 485 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: احتباء،دیوار تکیه گاههای عرب است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 565 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:در مسجد روی دو پا نشستن و زانوها را در بغل گرفتن تکیه گاه عرب است.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 859 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 566 

*****

4- الحدیث

4/3734. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنْ سَمَاعَةَ، قَالَ:663/2

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ(6) علیه السلام عَنِ الرَّجُلِ یَحْتَبِی بِثَوْبٍ وَاحِدٍ، فَقَالَ : «إِنْ کَانَ یُغَطِّی عَوْرَتَهُ فَلاَ بَأْسَ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

سماعه گوید: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم: که مردی که یک پیراهن بیش در تنش نیست می تواند روی پا بنشیند؟ فرمود: اگر آن پیراهن عورتش را میپوشاند عیب ندارد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 485 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از سماعه،گوید:از امام صادق(علیه السّلام)پرسیدم که مرد در زیر یک جامه احتباء کند؟ فرمود:اگر عورتش را بپوشاند عیب ندارد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 565 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-«سماعه»،گوید:از امام صادق علیه السّلام پرسیدم که مردی که یک پیراهن بیشتر ندارد آیا می تواند روی پا بنشیند؟فرمود:اگر آن پیراهن عورتش را می پوشاند مانعی ندارد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 861 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 566 

*****

5- الحدیث

5/3735. عَنْهُ(8)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لاَ یَجُوزُ لِلرَّجُلِ أَنْ یَحْتَبِیَ مُقَابِلَ(9) الْکَعْبَةِ(10)».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: روا نیست که انسان در برابر خانۀ کعبه سر پا بنشیند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 485 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: روا نیست که مرد در برابر کعبه احتباء کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 565 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام فرمود:روا نیست که مرد در برابر خانه کعبه سر پا بنشیند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 861 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 566 

*****

ص: 745


1- 4 . المراد : أنّهم إذا أرادوا أن یستندوا احتَبَو؛ لأنّ الاحتباء یمنعهم من السقوط ویصیر لهم ذلک کالجدار . وفی الوافی : «یعنی أنّ العرب تتوسّل فی الاتّکاء بالاحتباء کما یتوسّل أصحاب البیوت المبیّنة بالجدران» . وفی «بس» : «الاختباء» بدل «الاحتباء» .
2- 5 . الجعفریّات ، ص 52 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع زیادة فی آخره الوافی ، ج 5 ، ص 624 ، ح 2723 ؛ الوسائل ، ج 5 ، ص 236 ، ح 6428 .
3- 1 . فی «ز» : «أبی عبداللّه» .
4- 2 . هکذا فی «ج ، د ، ص ، بر ، بس ، بف» . وفی «ب ، ز» والمطبوع : «رسول اللّه» .
5- 3 . الوافی ، ج 5 ، ص 624 ، ح 2724 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 111 ، ح 15789 .
6- 4 . فی «ج» : «قلت لأبی عبداللّه» . وهو یقتضی عدم ذکر «عن» .
7- 5 . راجع : معانی الأخبار ، ص 281 الوافی ، ج 5 ، ص 625 ، ح 2725 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 111 ، ح 15790 .
8- 6 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق .
9- 7 . فی الوسائل : «قبالة» .
10- 8 . فی «بف» : «القبلة» .
11- 9 . الکافی ، کتاب الحجّ ، باب النوادر ، ح 8082 ؛ والتهذیب ، ج 5 ، ص 453 ، ح 1580 ، بسند آخر عن علیّ بن أسباط ، عن عبداللّه بن سنان ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 625 ، ح 2726 ؛ الوسائل ، ج 5 ، ص 236 ، ح 6429 ؛ و ج 13 ، ص 266 ، ح 17713 .

(23) باب الدعابة و الضحک

اشاره

23_ بَابُ الدُّعَابَةِ(1) وَ الضَّحِکِ

1- الحدیث

1/3736 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلاَّدٍ، قَالَ:

سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام ، فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، الرَّجُلُ یَکُونُ مَعَ الْقَوْمِ، فَیَجْرِی بَیْنَهُمْ کَلاَمٌ یَمْزَحُونَ وَ یَضْحَکُونَ؟

فَقَالَ : «لاَ بَأْسَ مَا لَمْ یَکُنْ» فَظَنَنْتُ أَنَّهُ(2) عَنَی الْفُحْشَ، ثُمَّ قَالَ : «إِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ یَأْتِیهِ الاْءَعْرَابِیُّ، فَیُهْدِی لَهُ(3) الْهَدِیَّةَ، ثُمَّ یَقُولُ مَکَانَهُ: أَعْطِنَا ثَمَنَ هَدِیَّتِنَا، فَیَضْحَکُ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وَ کَانَ إِذَا اغْتَمَّ یَقُولُ: مَا فَعَلَ الاْءَعْرَابِیُّ؟ لَیْتَهُ أَتَانَا».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

معمر بن خلاد گويد: از حضرت رضا عليه السلام پرسيدم: و عرضكردم: قربانت گردم مردى در ميان جمعى است و سخنى بميان آيد و آنها شوخى كنند و بخندند؟ فرمود: باكى نيست تا آنجا كه نباشد - و گمانم كه مقصودش فحش بود-(يعنى در صورتى كه بفحش و هرزه گوئى نكشد، و فحش در آن نباشد) سپس فرمود: همانا رسول خدا (صلّى الله عليه و آله) اين گونه بود كه عرب بيابانى نزدش مى آمد و هديه اى برايش مى آورد و همان جا ميگفت: بهاى هديۀ ما را بده، پس رسول خدا (صلّى الله عليه و آله) ميخنديد، و هر زمان كه اندوهگين ميشد ميفرمود: آن عرب بيابانى چه شد؟ كاش نزد ما مى آمد.

*****

[ترجمه كمره اى] :

از معمر بن خلاد،گويد:از ابو الحسن(عليه السّلام)پرسيدم و گفتم:قربانت!مردى با جمعى است و سخنى به ميان آرند و شوخى كنند و بخندند؟ فرمود:باكى ندارد تا كه نباشد،من گمان كردم مقصود او دشنام است و هرزه گوئى،سپس فرمود:عرب بيابانى نزد رسول خدا(صلّى الله عليه و آله)مى آمد و چيزى به عنوان هديه تقديم او مى كرد و همان جا مى گفت:بهاى هديۀ ما را بده،و رسول خدا(صلّى الله عليه و آله)مى خنديد،و چون غمگين مى شد،مى فرمود:آن عرب بيابانى چه كرد؟(چه شد خ)كاش نزد ما مى آمد.

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

«معمر بن خلاد»،گويد:از ابو الحسن عليه السّلام پرسيدم و گفت:قربانت! مردى در ميان جمعى قرار دارد و سخنى به ميان آورند و شوخى كنند و بخندند؟

فرمود:باكى ندارد تا آنجا كه نباشد،من گمان كردم مقصود او دشنام و هرزه گوئى است،سپس فرمود:(در صورتى كه فحش در آن نباشد) رسول خدا چنين بود كه وقتى عرب بيابانى نزدش مى آمد و هديه اى به او مى داد مى گفت:بهاى هديه ما را بده و رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله مى خنديد،و هر وقت غمگين مى شد،مى فرمود:آن عرب بيابانى چه شد؟كاش نزد ما مى آمد.

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

مرآة العقول ; ج 12 ص 567

: صحيح.

*****

2- الحدیث

2/3737. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ شَرِیفِ بْنِ سَابِقٍ، عَنِ الْفَضْلِ بْنِ أَبِی قُرَّةَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «مَا مِنْ مُوءْمِنٍ إِلاَّ وَ فِیهِ دُعَابَةٌ» . قُلْتُ: وَ مَا الدُّعَابَةُ؟ قَالَ : «الْمِزَاحُ(5)».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

فضل بن أبى قره گويد: حضرت صادق عليه السلام فرمود: هيچ مؤمنى نيست جز اينكه در او دعابة هست، من عرضكردم: دعابة چيست ؟ فرمود: مزاح.

*****

[ترجمه كمره اى] :

از فضل بن أبى قره،از امام صادق(عليه السّلام)فرمود: مؤمنى نباشد كه در او دعابت نيست،گفتم:دعابت چيست ؟ فرمود:مزاح.

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

«فضل بن أبى قره»،از امام صادق عليه السّلام نقل مى كند كه فرمود:

هيچ مؤمنى نيست كه در او دعابت نباشد،گفتم:دعابت چيست ؟فرمود: مزاح و شوخى.

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

مرآة العقول ; ج 12 ص 567

: ضعيف.

*****

3- الحدیث

3/3738 . عَنْهُ(7)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ یَحْیَی بْنِ ··· î

ص: 746


1- 10 . «الدعابة» : المزاح . الصحاح ، ج 1 ، ص 125 (دعب) .
2- 1 . فی «بس» : - «أنّه» .
3- 2 . فی الوسائل : «إلیه» .
4- 3 . الوافی ، ج 5 ، ص 627 ، ح 2729 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 112 ، ح 15791 ؛ البحار ، ج 16 ، ص 259 ، ح 45 .
5- 4 . فی شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 22 : «لمّا کان الدعابة یطلق أیضا علی معان أُخر ولو مجازا فی بعضها ، کالأسود، والأحمق ، والضعیف الذی یهزئ منه ، والنشیط؛ سأل عن المراد عنه ، فأجاب علیه السلام بأنّ المراد هو المزاح» .
6- 5 . معانی الأخبار ، ص 164 ، ح 1 ، بسنده عن أحمد بن أبی عبداللّه، عن شریف بن سابق الوافی ، ج 5 ، ص 627 ، ح 2730 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 112 ، ح 15793 .
7- 6 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق .

سَلاَّمٍ(1)، عَنْ یُوسُفَ بْنِ یَعْقُوبَ، عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ، عَنْ یُونُسَ الشَّیْبَانِیِّ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «کَیْفَ مُدَاعَبَةُ بَعْضِکُمْ بَعْضاً؟» قُلْتُ: قَلِیلٌ، قَالَ : «فَلاَ تَفْعَلُوا(2)؛

فَإِنَّ الْمُدَاعَبَةَ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ، وَ إِنَّکَ(3) لَتُدْخِلُ بِهَا السُّرُورَ عَلی أَخِیکَ، وَ لَقَدْ کَانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یُدَاعِبُ الرَّجُلَ یُرِیدُ أَنْ یَسُرَّهُ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

یونس شیبانی گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: شوخی کردن شما با همدیگر چگونه است؟ عرضکردم: اندک است، فرمود: این گونه نباشید زیرا شوخی از خوش خلقی است، و تو بدان وسیله برادرت را خوشحال و مسرور کنی، و هر آینه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) با کسی شوخی میکرد و میخواست که او را شاد و مسرور کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 486 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از یونس شیبانی،گوید:امام صادق(علیه السّلام)فرمود: چگونه با یک دیگر شوخی می کنید؟گفتم:اندکی؟فرمود: مکنید(یعنی با یک دیگر کم شوخی و خوش مزگی مکنید)زیرا شوخی از خوش خلقی است و تو به وسیلۀ آن برادرت را شاد می کنی و هر آینه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)با مردی شوخی می کرد،می خواست او را شاد کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 567 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-«یونس شیبانی»،گوید:امام صادق علیه السّلام فرمود:

چگونه با یکدیگر شوخی می کنید؟گفتم:اندکی؟فرمود:این کار مکنید، (یعنی با یکدیگر شوخی مکنید)زیرا شوخی از خوش خلقی است و تو به وسیلۀ آن برادرت را شاد می کنی و همانا رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله با مردی شوخی می کرد و می خواست او را شاد کند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 863 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و الرفث

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 567 

*****

4- الحدیث

4/3739 . صَالِحُ بْنُ عُقْبَةَ(5)، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجُعْفِیِّ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(6) علیه السلام ، یَقُولُ : «إِنَّ اللّهَ _ عَزَّ وَ جَلَّ _ یُحِبُّ الْمُدَاعِبَ(7) فِی الْجَمَاعَةِ بِلاَ رَفَثٍ(8)».(9)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عبد اللّٰه بن محمد جعفی گوید: شنیدم حضرت باقر علیه السلام میفرمود: خدای عز و جل آن کس که میان جمعی شوخی و خوشمزه گی کند دوستش دارد در صورتی که فحشی نباشد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 486 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از عبد اللّٰه بن محمد جعفی،گوید:شنیدم امام باقر(علیه السّلام) می فرمود: راستی خدا عز و جل دوست دارد کسی را که در میان جمع، شوخی و خوشمزگی می کند،بی آنکه فحش دهد و هرزه درائی کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 567 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-عبد اللّه بن محمد جعفی،گوید:شنیدم امام باقر علیه السّلام می فرمود:

به راستی خدای عزّ و جلّ دوست دارد کسی را که در میان مردم،شوخی و خوشمزگی کند،بی آنکه فحش و ناسزائی دهد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 863 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. الجماع و الرفث أیضا الفحش من القول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 567 

*****

5- الحدیث

2 / 664

5/33740 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ کُلَیْبٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «ضَحِکُ الْمُوءْمِنِ تَبَسُّمٌ».(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: خندۀ مؤمن تبسم است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 486 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-از امام صادق(علیه السّلام)فرمود: خندۀ مؤمن،تبسّم است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 567 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-امام صادق علیه السّلام فرمود:

خندۀ مؤمن،تبسّم و لبخند است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 863 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 568 

*****

6- الحدیث

6/3741 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ حَرِیزٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «کَثْرَةُ الضَّحِکِ تُمِیتُ الْقَلْبَ» وَ قَالَ : «کَثْرَةُ الضَّحِکِ

تَمِیثُ(11) الدِّینَ کَمَا یَمِیثُ(12) الْمَاءُ الْمِلْحَ».(13)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود علیه السلام: خندۀ بسیار دل را بمیراند. و فرمود: بسیار خندیدن دین را آب کند چنانچه آب نمک را.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 486 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: خندۀ بسیار،دل را بمیراند. و فرمود:بسیار خندیدن دین را آب کند چنانچه که آب نمک را بساید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 569 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-امام صادق علیه السّلام فرمود:خندۀ بسیار،دل را بمیراند.

و فرمود:بسیار خندیدن دین را آب کند همانطور که آب،نمک را آب می کند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 863 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن تمیث الدین أی تذیبه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 568 

*****

7- الحدیث

7/3742 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ، عَنِ السَّکُونِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِنَّ مِنَ الْجَهْلِ الضَّحِکَ مِنْ غَیْرِ عَجَبٍ» قَالَ: وَ کَانَ یَقُولُ : «لاَ تُبْدِیَنَّ عَنْ وَاضِحَةٍ(14) وَ قَدْ عَمِلْتَ(15) الاْءَعْمَالَ الْفَاضِحَةَ، وَ لاَ یَأْمَنِ(16) الْبَیَاتَ(17) مَنْ عَمِلَ السَّیِّئَاتِ».(18)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود علیه السلام خندۀ بی مورد از نادانی است.(سکونی راوی حدیث) گوید: و آن حضرت پیوسته میفرمود: خنده ای که دندانها آشکار شود مکن با اینکه کردارهای رسواکننده ای انجام داده ای، و آن کس که کارهای زشت کرده از بلاهای شبانه آسوده نیست.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 486 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از سکونی که امام صادق(علیه السّلام)فرمود: راستی از نادانی است خندۀ بی مورد،گوید:بارها می فرمود: خنده دندان نما مده،تو که کارهای رسوا کردی،از بلای شبگرد آسوده مباد آنکه بدکردار است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 569 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-«سکونی»گوید:که امام صادق علیه السّلام فرمود:

به راستی خندۀ بی مورد،از نادانی است و حضرت بارها می فرمود:

خنده ای که دندانها آشکار شود مکن با آنکه کارهای رسواکننده ای انجام داده ای و آنکه کارهای زشت کرده از بلاهای شبانه آسوده نیست.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 865 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. و قال فی الصحاح الواضحة الأسنان التی تبدو عند الضحک، و قال فی النهایة تبییت العدو هو أن یقصد فی اللیل من غیر أن یعلم فیؤخذ بغتة و هو البیات.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 568 

*****

ص: 747


1- 7 . فی الوسائل : - «عن یحیی بن سلاّم» .
2- 8 . فی الوافی : «فلاتفعلوا ، أی فلا تفعلوا ما تفعلون من قلّة المداعبة ، بل کونوا علی حدّ الوسط فیها؛ لما یأتی من ذمّ کثرتها أیضا» .
3- 1 . فی «بس» : «فإنّک» .
4- 2 . الوافی ، ج 5 ، ص 627 ، ح 2731 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 113 ، ح 15794 .
5- 3 . السند معلّق علی سابقه . ویروی عن صالح بن عقبة ، عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد ، عن محمّد بن علیّ ، عن یحیی بن سلاّم ، عن یوسف بن یعقوب.
6- 4 . فی «ج» وحاشیة «د» : «أباعبداللّه» . وقد ذکر عبداللّه هذا فی رجال أبی جعفر و أبی عبداللّه علیهماالسلام ، ووردت روایته عن أبی عبداللّه علیه السلام فی بعض الأسناد . راجع : رجال الطوسی ، ص 139 ، الرقم 1473 ؛ و ص 231 ، الرقم 3133 . وانظر علی سبیل المثال : الکافی ، ح 1248 و 2113 و 12127.
7- 5 . فی «ب» : «المداعبة» .
8- 6 . «الرفث» : الفُحش من القول . الصحاح ، ج 1 ، ص 283 (رفث).
9- 7 . المحاسن ، ص 293 ، کتاب مصابیح الظلم، ح 452 ، عن بعض أصحابنا ، عن صالح بن عقبة . الفقیه ، ج 1 ، ص 474 ، ح 1372 ، مرسلاً ، وفیهما مع زیادة فی آخره الوافی ، ج 5 ، ص 628 ، ح 2732 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 113 ، ح 15795 .
10- 8 . تحف العقول ، ص 366 الوافی ، ج 5 ، ص 632 ، ح 2744 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 114 ، ح 15800 .
11- 1 . فی «ز ، ص ، بس ، بف» : «تمیت» . وماث الشیء مَوثا _ ویَمِیث مَیْثا لغة _ : ذاب فی الماء فانماث هو فیه انمیاثا ، وماثه غیرُه ، یتعدّی ولایتعدّی . المصباح المنیر، ص 584 ؛ لسان العرب ، ج 2 ، ص 192 (موث).
12- 2 . فی «ص ، بس ، بف» : «یمیت» .
13- 3 . الخصال ، ص 526 ، أبواب العشرین ، ح 13 ؛ ومعانی الأخبار ، ص 335 ، ضمن الحدیث الطویل 1 ، بسند آخر عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، هکذا : «إیّاک وکثرة الضحک ، فإنّه یمیت القلب » . الأمالی للطوسی ، ص 541 ، المجلس 19 ، ضمن الحدیث الطویل 2 ، مرسلاً عن أبیذر ، عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله هکذا : «إیّاک وکثرة الضحک ، فإنّه یمیت القلب ، ویذهب بنور الوجه » . وراجع: الأمالی للصدوق ، ص 270 ، المجلس 46 ، ح 4 الوافی ، ج 5 ، ص 631 ، ح 2741 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 116 ، ح 15806 .
14- 4 . «الواضحة» : الأسنان تبدو عند الضَّحِک . المصباح المنیر ، ص 622 (وضح) . وفی شرح المازندرانی : «الواضحة : الأسنان ؛ لاتّصافها بالوضح ، وهو البیاض» .
15- 5 . فی الوافی : «علمت» .
16- 6 . فی الکافی، ح 2431 : «ولاتأمن» .
17- 7 . تبییت العدوّ : هو أن یُقصد فی اللیل من غیر أن یعلم فیؤخذ بغتة، وهو البیات . والمراد بالبیات هنا: نزول العذاب والبلاء فی اللیل أو مطلقا بغتة من غیر علم وشعور . راجع : الصحاح ، ج 1 ، ص 245 (بیت).
18- 8 . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب الذنوب ، ح 2415 ، بهذا السند عن أبی عبداللّه ، عن أمیرالمؤمنین علیهماالسلام ؛ وفیه ، نفس الباب ، ح 2431 ، بسند آخر عن الرضا ، عن أمیرالمؤمنین علیهماالسلام ، وفیهما من قوله : «لاتبدیّن عن واضحة» . الجعفریّات ، ص 237 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه ، عن علیّ بن أبیطالب علیهم السلام ، وتمام الروایة فیه : «إنّ من الجهل النوم من غیر سهر والضحک من غیر عجب » . الاختصاص ، ص 252 ، مرسلاً عن أبی عبد اللّه ، عن أمیرالمؤمنین علیهماالسلام ، من قوله : «لاتبدیّن عن واضحة» مع اختلاف یسیر. تحف العقول ، ص 487 ، عن العسکری علیه السلام ، وتمام الروایة فیه : «إنّ من الجهل الضحک من غیر عجب » . وراجع : الأمالی للطوسی ، ص 433 ، المجلس 19 ، ضمن الحدیث الطویل 1 الوافی ، ج 5 ، ص 632 ، ح 2748 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 115 ، ح 15801 .

8- الحدیث

8/3713 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِیِّ، قَالَ:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «إِیَّاکُمْ وَ الْمِزَاحَ(1)؛ فَإِنَّهُ یَذْهَبُ بِمَاءِ الْوَجْهِ(2)».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: مبادا مزاح کنید که آبرو را می برد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 487 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: مبادا شوخی کنید که آبرو را می برد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 569 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-امام صادق علیه السّلام فرمود:

مبادا شوخی کنید که آبرو را می برد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 865 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 568 

*****

9- الحدیث

9/3744 . عَنْهُ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَمَّنْ حَدَّثَهُ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا أَحْبَبْتَ رَجُلاً فَلاَ تُمَازِحْهُ وَ لاَ تُمَارِهِ(4)».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود علیه السلام: هر گاه مردی را دوست داری با او مزاح و ستیزه مکن.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 487 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: هر گاه مردی را دوست داری،با او شوخی و ستیزه مکن.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 569 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-امام صادق علیه السّلام فرمود:

هرگاه مردی را دوست داری،با او شوخی و ستیزه مکن.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 865 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 568 

*****

10- الحدیث

10/3745. عَنْهُ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ حَمَّادٍ، عَنِ الْحَلَبِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «الْقَهْقَهَةُ مِنَ الشَّیْطَانِ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود علیه السلام: قهقهه از شیطان است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 487 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: خندۀ قهقهه از شیطان است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 569 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-امام صادق علیه السّلام فرمود:خندۀ قهقهه از شیطان است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 865 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: حسن.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 568 

*****

11- الحدیث

11/3746. حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکِنْدِیِّ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِیثَمِیِّ، عَنْ عَنْبَسَةَ الْعَابِدِ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «کَثْرَةُ الضَّحِکِ تَذْهَبُ بِمَاءِ الْوَجْهِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عنبسۀ عابد گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السلام میفرمود: خندۀ بسیار آبرو را میبرد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 487 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: خندۀ بسیار،آبرو را می برد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 569 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-امام صادق علیه السّلام فرمود:خندۀ بسیار،آبرو را می برد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 865 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 569 

*****

ص: 748


1- 1 . فی شرح المازندرانی : «کأنّ التحذیر عن کثرة المزاح ، أو عن أصله إذا کان قبیحا أو مع لئیم ؛ فإنّه الذی یذهب بماء الوجه ، ویوجب سقوط العزّة والوقار والمهابة، ونزول الذلّة والحقارة والمهانة».
2- 2 . فی «ج» : + «عنه ، عن أبیه ، عن أبیه ، عن ابن أبی عمیر ، عمّن حدّثه ، عن أبی عبداللّه علیه السلام : إیّاکم والمزاح ؛ فإنّه یذهب بماء الوجه» .
3- 3 . الأمالی للصدوق ، ص 270 ، المجلس 46 ، ح 4 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله . الاختصاص ، ص 230 ، مرسلاً ، وتمام الروایة فیهما : «کثرة المزاح یذهب بماء الوجه » مع زیادة فی آخره الوافی ، ج 5 ، ص 628 ، ح 2733 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 116 ، ح 15805 .
4- 4 . ماریتُه اُماریه مماراةً ومِراءً : جادلتُه . ویقال : ما رَیتُه أیضا : إذا طعنتَ فی قوله تزییفا للقول وتصغیرا للقائل . المصباح المنیر ، ص 570 (مری) .
5- 5 . تحف العقول ، ص 49 ، عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فیه : «لاتمار أخاک ، ولاتمازحه ، ولاتعده فتخلفه » الوافی ، ج 5 ، ص 629 ، ح 2738 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 117 ، ح 15807 .
6- 6 . الوافی ، ج 5 ، ص 632 ، ح 2747 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 114 ، ح 15798 .
7- 7 . الخصال ، ص 526 ، أبواب العشرین ، ح 13 ؛ ومعانی الأخبار ، ص 335 ، ح 1 ؛ والأمالی للطوسی ، ص 539 ، المجلس 19 ، ضمن الحدیث الطویل 2 ، بسند آخر عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، هکذا : «إیّاک وکثرة الضحک ، فإنّه یمیت القلب ، ویذهب بنور الوجه » الوافی ، ج 5 ، ص 631 ، ح 2742 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 117 ، ح 15808 .

12- الحدیث

12/3747. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الاْءَشْعَرِیِّ، عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : إِیَّاکُمْ(1) وَ الْمِزَاحَ؛ فَإِنَّهُ یَجُرُّ السَّخِیمَةَ(2)، وَ یُورِثُ الضَّغِینَةَ(3)، وَ هُوَ السَّبُّ الاْءَصْغَرُ».(4)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود علیه السلام امیر المؤمنین علیه السلام فرموده: مبادا شوخی کنید که کینه آورد و دشمنی بجای گذارد، و آن دشنام کوچک است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 487 

*****

[ترجمه کمره ای] :

12-امام صادق(علیه السّلام)فرمود:امیر المؤمنین(علیه السّلام)فرموده است: مبادا شوخی کنید که دلتنگی آرد و کینه زاید و دشنام خُرد باشد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 569 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

12-امام صادق علیه السّلام فرمود:امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده است:

مبادا شوخی کنید که کینه آورد و دشمنی بر جای گذارد که آن دشنام کوچک است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 867 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف، و السخیة و السخمة بالضم الحقد فی النفس.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 569 

*****

13- الحدیث

13/3748. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ خَالِدِ بْنِ طَهْمَانَ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام ، قَالَ : «إِذَا قَهْقَهْتَ فَقُلْ حِینَ تَفْرُغُ: اللّهُمَّ لاَ تَمْقُتْنِی(5)».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: هر گاه قهقهه زدی پس از فراغت از آن بگو:«اللهم لا تمقتنی»(یعنی بار خدایا مرا دشمن مدار).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 487 

*****

[ترجمه کمره ای] :

13-از امام باقر(علیه السّلام)،فرمود: چون قهقهه زدی پس از فراغت بگو:بار خدایا!مرا دشمن مدار.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 571 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

13-امام باقر علیه السّلام،فرمود:

هروقت قهقهه زدی پس از فراغت بگو:بار خدایا!مرا دشمن مدار.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 867 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف. و فی مصباح اللغة مقته مقتا من باب قتل أبغضه أشد البغض عن أمر قبیح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 569 

*****

14- الحدیث

2 / 665

14/3749 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنِ الْحَجَّالِ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ(7) وَ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ وَ ثَعْلَبَةَ :

رَفَعُوهُ إِلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ وَ أَبِی جَعْفَرٍ أَوْ أَحَدِهِمَا علیهماالسلام ، قَالَ : «کَثْرَةُ الْمِزَاحِ تَذْهَبُ بِمَاءِ الْوَجْهِ، وَ کَثْرَةُ الضَّحِکِ تَمُجُّ(8) ···

ص: 749


1- 1 . فی الوسائل : «إیّاک» .
2- 2 . فی «بف» : «السُّخمة» . و«السَّخیمة» : الحِقْد فی النفس . النهایة، ج 2 ، ص 351 (سخم).
3- 3 . فی «بف» : «الضغائن» . و«الضِّغْن» و«الضَّغینَة» : الحقد والعداوة والبغضاء . ترتیب کتاب العین ، ج 2 ، ص 1046 (ضغن) .
4- 4 . تحف العقول ، ص 379 ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، من دون الإسناد إلی أمیرالمؤمنین علیه السلام الوافی ، ج 5 ، ص 629 ، ح 2739 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 118 ، ح 15813 .
5- 5 . المَقْت» فی الأصل : أشدّ البُغْض . النهایة، ج 4 ، ص 346 (مقت) .
6- 6 . الفقیه ، ج 3 ، ص 377 ، ح 4328 ، مرسلاً عن الصادق علیه السلام ، وتمام الروایة فیه : «کفّارة الضحک أن یقول : اللهمّ لاتمقتنی » الوافی ، ج 5 ، ص 632 ، ح 2745 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 114 ، ح 15799 .
7- 7 . فی «بف» : «داود بن أبی یزید» . وأبو یزید کنیة فرقد والد داود . راجع : رجال النجاشی ، ص 158 ، الرقم 418 ؛ رجال البرقی ، ص 32.
8- 8 . مجّ الرجل الشرابَ من فیه : إذا رمی به. والمقصود أنّها تنقض الإیمان وتنقصه . راجع : الصحاح ، ج 1 ، ï ص 340 (مجج) .

الاْءِیمَانَ مَجّاً».(1)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت باقر و صادق یا یکی از آن دو علیهما السلام فرمودند: شوخی بسیار آبرو را ببرد و خندۀ بسیار ایمان را بیکسو پرتاب کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 488 

*****

[ترجمه کمره ای] :

14-امام باقر و امام صادق(علیه السّلام)یا یکیشان فرموده: شوخی بسیار آبرو را ببرد و خندۀ بسیار ایمان را به دور پرتاب کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 571 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

14-امام باقر علیه السّلام و یا امام صادق علیه السّلام فرموده:

شوخی بسیار آبرو را از بین می برد و خندۀ بسیار ایمان را به یک طرف پرتاب می کند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 867 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرفوع، و فی الصحاح مج الرجل الشراب من فیه إذا رمی به.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 569 

*****

ص: 750


1- 9 . الأمالی للصدوق ، ص 270 ، المجلس 46 ، ح 4 ، بسند آخر عن الصادق ، عن آبائه علیهم السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، مع زیادة فی آخره . الاختصاص ، ص 230 ، مرسلاً عن الصادق علیه السلام ، وفیهما مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 631 ، ح 2743 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 117 ، ح 15811 .

15- الحدیث

15/3750. حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِیثَمِیِّ، عَنْ عَنْبَسَةَ الْعَابِدِ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «الْمِزَاحُ(1) السِّبَابُ الاْءَصْغَرُ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عنبسۀ عابد گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السلام میفرمود: شوخی دشنام کوچک است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 488 

*****

[ترجمه کمره ای] :

15-امام صادق(علیه السّلام)می فرمود: شوخی،دشنام کوچک است.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 571 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

15-امام صادق علیه السّلام فرمود:

شوخی،دشنام کوچک است.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 867 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: موثق.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 569 

*****

16- الحدیث

16/3751. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسی، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «إِیَّاکُمْ وَ الْمِزَاحَ؛ فَإِنَّهُ یَذْهَبُ بِمَاءِ الْوَجْهِ وَ مَهَابَةِ الرِّجَالِ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود: از شوخی بپرهیزید زیرا آبرو را بریزد و شکوه و بزرگی مردان را ببرد (مراد اینست که در مزاح حد اعتدال را نگهدارید و زیاده روی نکنید).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 488 

*****

[ترجمه کمره ای] :

16-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: بپرهیزید از شوخی،زیرا آبرو را ببرد و مردان را سبک کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 571 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

16-امام صادق علیه السّلام فرمود:

از شوخی بپرهیزید،زیرا آبرو را از بین می برد و مردان را سبک سازد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 867 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 569 

*****

17- الحدیث

17/3752 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْبَرْقِیِّ، عَنْ أَبِی الْعَبَّاسِ(4)، عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ، قَالَ :

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «لاَ تُمَارِ فَیَذْهَبَ بَهَاوءُکَ، وَ لاَ تُمَازِحْ فَیُجْتَرَأَ(5) عَلَیْکَ».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود علیه السلام: ستیزه مکن که شخصیت تو را ببرد، و شوخی مکن که روی مردم بتو باز شود و بر تو دلیر شوند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 488 

*****

[ترجمه کمره ای] :

17-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: جدال مکن تا آبرویت برود،و شوخی مکن تا روی مردم به تو باز شود و بر تو دلیر شوند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 571 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

17-امام صادق علیه السّلام فرمود:

بحث و ستیز مکن که آبرویت از بین برود و شوخی مکن تا روی مردم به تو باز شود و بر تو جرئت و جسارت یابند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 869 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 570 

*****

ص: 751


1- 1 . فی الوافی : «لعلّ المراد بالمزاح المنهیّ عنه ما تضمّن فحشا، کما دلّ علیه حدیث معمّر ، وحدیث الجعفی السابقان . أو ما کثر منه ، کما یدلّ علیه الخبر الذی یأتی فیه فی الباب الآتی . أو ما تضمّن استهزاء ، کما دلّ علیه تسمیته سبابا . فلاینافی الترغیب فیه فی الأخبار الأوّلة؛ فإنّ المراد به ما لم یکن أحد هذه» .
2- 2 . الوافی ، ج 5 ، ص 629 ، ح 2740 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 117 ، ح 15809 .
3- 3 . الوافی ، ج 5 ، ص 628 ، ح 2734 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 118 ، ح 15814 .
4- 4 . فی الوسائل : «عن العبّاس» .
5- 5 . فی «ز» : «فیجرأ» . وفی «بس» : «فیتحسّر» .
6- 6 . الفقیه ، ج 4 ، ص 355 ، ضمن الحدیث الطویل 5762 ، بسند آخر عن جعفر بن محمّد ، عن آبائه علیهم السلام عن النبیّ صلی الله علیه و آله ، وفیه : «یا علی لاتمزح فیذهب بهاؤک ، ولاتکذب فیذهب نورک » . تحف العقول ، ص 486 ، عن العسکری علیه السلام الوافی ، ج 5 ، ص 628 ، ح 2735 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 117 ، ح 15810 .

18- الحدیث

18/3753 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ(1)، عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِیِّ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ، عَنْ

عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «لاَ تُمَازِحْ فَیُجْتَرَأَ(2) عَلَیْکَ».(3)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و نیز فرمود علیه السلام: شوخی مکن تا بر تو دلیر شوند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 488 

*****

[ترجمه کمره ای] :

18-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: شوخی مکن تا بر تو دلیر شوند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 573 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

18-امام صادق علیه السّلام فرمود:

شوخی مکن تا بر تو جرئت و جسارت یابند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 869 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 570 

*****

19- الحدیث

19/3754. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی خَلَفٍ:

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام : أَنَّهُ قَالَ فِی وَصِیَّةٍ لَهُ لِبَعْضِ وُلْدِهِ، أَوْ قَالَ : «قَالَ أَبِی لِبَعْضِ وُلْدِهِ: إِیَّاکَ وَ الْمِزَاحَ؛ فَإِنَّهُ یَذْهَبُ بِنُورِ إِیمَانِکَ، وَ یَسْتَخِفُّ بِمُرُوءَتِکَ(4)».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت أبو الحسن علیه السلام بیکی از فرزندانش سفارش کرد - یا فرمود: پدرم بیکی از فرزندانش چنین فرمود:- از شوخی بپرهیز که آن نور ایمان ترا ببرد، و مردانگیت را سبک کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 488 

*****

[ترجمه کمره ای] :

19-از ابو الحسن(علیه السّلام)که به یکی از پسرانش وصیّت کرد، یا فرمود: بپرهیز از شوخی که نور ایمانت را برد و مردانگیت را سبک کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 573 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

19-ابو الحسن علیه السّلام به یکی از پسرانش وصیّت کرد و فرمود:

از شوخی بپرهیز که نور ایمانت را از بین ببرد و مردانگی تو را سبک و بی مقدار سازد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 869 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 570 

*****

20- الحدیث

20/3755 . عَنْهُ(6)، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مِهْزَمٍ، عَمَّنْ ذَکَرَهُ(7):

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الاْءَوَّلِ علیه السلام ، قَالَ: «کَانَ یَحْیَی بْنُ زَکَرِیَّا علیهماالسلام یَبْکِی(8) وَ لاَ یَضْحَکُ، وَ کَانَ

ص: 752


1- 7 . لایبعد القول بزیادة «عن أبیه» ، کما تقدّم تفصیل الکلام فی الکافی ، ذیل ح 3695 ، فلاحظ .
2- 1 . فی «ب» : «فیتجرّی».
3- 2 . الوافی ، ج 5 ، ص 629 ، ح 2736 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 118 ، ح 15815 .
4- 3 . «المروءة» : کمال الرجولیّة . والمروءة: آداب نفسانیّة تحمِل مراعاتُها الإنسان علی الوقوف عند محاسن الأخلاق وجمیل العادات . وقد تشدّد فیقال : مُرُوّة . ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1688 (مرأ) ؛ المصباح المنیر، ص 569 (مرئ).
5- 4 . الفقیه ، ج 4 ، ص 408 ، ضمن ح 5885 ، عن الحسن بن محبوب . تحف العقول ، ص 409 ، ضمن الحدیث، وفیهما : «عن موسی بن جعفر علیه السلام أنّه قال لبعض ولده : یا بنیّ إیّاک ...» الوافی ، ج 5 ، ص 629 ، ح 2737 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 117 ، ح 15812 .
6- 5 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد المذکور فی السند السابق .
7- 6 . فی البحار : - «عمّن ذکره» .
8- 7 . فی شرح المازندرانی : «قیل : البکاء لغفران الذنوب ، فما وجه بکاء المعصوم المنزّه عنها؟ واُجیب عنه بأنّ العارفین یبکون شوقا إلی المحبوب ، والمذنبین یبکون خوفا من الذنوب ، ولذا قال بعض العرفاء: البکاء رشحات قراب القلوب عند حرارة الشوق والعشق ؛ علی أنّ بکاء المعصوم یمکن أن یکون بملاحظة شدائد القیامة بالنظر إلی ضعفاء الاُمّة» .

عِیسَی بْنُ مَرْیَمَ(1) علیهماالسلام یَضْحَکُ وَ یَبْکِی، وَ کَانَ الَّذِی یَصْنَعُ عِیسی علیه السلام أَفْضَلَ مِنَ الَّذِی کَانَ یَصْنَعُ یَحْیی علیه السلام ».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت کاظم علیه السلام فرمود: یحیی بن زکریا علیه السلام این گونه بود که گریه میکرد و نمیخندید، و عیسی بن مریم علیه السلام این گونه بود که هم میخندید و هم گریه میکرد، و آنچه عیسی علیه السلام میکرد بهتر بود از آنچه یحیی علیه السلام میکرد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 488 

*****

[ترجمه کمره ای] :

20-از امام کاظم(علیه السّلام)،فرمود: یحیی بن زکریا گریه می کرد و نمی خندید و عیسی بن مریم می خندید و گریه هم می کرد و آنچه عیسی(علیه السّلام)می کرد برتر بود از آنچه یحیی(علیه السّلام)می کرد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 573 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

20-امام کاظم علیه السّلام،فرمود:

یحیی بن زکریا گریه می کرد و نمی خندید و عیسی بن مریم می خندید و گریه هم می کرد و آنچه که عیسی علیه السّلام می کرد بهتر بود از آنچه که یحیی علیه السّلام می کرد.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 869 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 570 

*****

24 _ بَابُ حَقِّ الْجِوَارِ

1- الحدیث

2 / 342

1/3756. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ، عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ(3) جَمِیعاً، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ، عَنْ عُمَرَ بْنِ عِکْرِمَةَ(4)، قَ_الَ :

دَخَلْتُ عَلی أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، فَقُلْتُ لَهُ(5): لِی جَارٌ یُوءْذِینِی؟ فَقَالَ : «ارْحَمْهُ» فَقُلْتُ: لاَ رَحِمَهُ اللّهُ، فَصَرَفَ وَجْهَهُ عَنِّی، قَالَ : فَکَرِهْتُ أَنْ أَدَعَهُ(6)، فَقُلْتُ: یَفْعَلُ بِی کَذَا وَ کَذَا(7)،

ص: 753


1- 8 . فی «بف» والوافی : - «بن مریم» .
2- 9 . الوافی ، ج 5 ، ص 633 ، ح 2749 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 112 ، ح 15792 ؛ البحار ، ج 14 ، ص 188 ، ح 40.
3- 1 . فی «ز ، بس» : «علیّ بن مهزیار ، عن علیّ بن فضّال ، عن ابن أیّوب» . وفی «بف» : «علیّ بن مهزیار ، عن علیّ بن فضالة بن أیّوب» وفی الوسائل : «علیّ بن مهزیار ، عن علیّ بن فضّال ، عن أبی أیّوب» . والسند علی کلّ حالٍ لایخلو من خللٍ ؛ فإنّا لم نجد روایة علیّ بن مهزیار ، عن علیّ بن فضّال _ والمراد به هو علیّ بن الحسن بن فضّال _ فی موضع . وعنوان علیّ بن فضالة بن أیّوب عنوان مجهول . والظاهر أنّ الأصل فی السند کان هکذا : «علیّ بن مهزیار ، عن فضالة بن أیّوب ، عن معاویة بن عمّار» ؛ فقد أکثر علیّ بن مهزیار مِنَ الروایة عن فضالة [بن أیّوب] ، وتوسّط فضالة بینه وبین معاویة بن عمّار فی بعض الأسناد . راجع : معجم رجال الحدیث ، ج 12 ، ص 348 _ 349 ؛ و ج 13 ، ص 451 _ 452 .
4- 2 . هکذا فی «الف ، جس ، جف ، جک» وحاشیة «ش ، بع ، جق ، جم» . وفی سائر النسخ والمطبوع والوافی والوسائل : «عمرو بن عکرمة» . وما أثبتناه هو الظاهر ؛ فقد ذکر الشیخ الطوسی فی رجاله ، ص 254 ، الرقم 3570 ، عمر بن عکرمة الکوفی فی أصحاب الصادق علیه السلام .
5- 3 . فی «ب ، ز ، ص ، بس ، بف» والوافی والوسائل : - «له» .
6- 4 . فی «ب ، ج ، د ، ص» : + «فقال : ارحمه ، فقلت : لا رحمه اللّه ، فصرف وجهه عنّی (قال _ فی «ب ، ج») فکرهت أن أدعه» .
7- 5 . فی «ج ، ص ، بس ، بف» والوافی : - «وکذا» .

وَ یَفْعَلُ بِی(1) وَ یُوءْذِینِی.

فَقَالَ : «أَ رَأَیْتَ إِنْ کَاشَفْتَهُ انْتَصَفْتَ مِنْهُ(2)؟» فَقُلْتُ: بَلی(3) أُرْبِی(4) عَلَیْهِ.

فَقَالَ : «إِنَّ ذَا مِمَّنْ یَحْسُدُ النَّاسَ عَلی مَا آتَاهُمُ اللّهُ(5) مِنْ فَضْلِهِ، فَإِذَا رَأی نِعْمَةً عَلی أَحَدٍ فَکَانَ(6) لَهُ أَهْلٌ، جَعَلَ بَلاَءَهُ(7) عَلَیْهِمْ(8)، وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ(9) أَهْلٌ ، جَعَلَهُ(10) عَلی خَادِمِهِ، فَإِنْ(11) لَمْ یَکُنْ لَهُ خَادِمٌ ، أَسْهَرَ لَیْلَهُ وَ أَغَاظَ(12) نَهَارَهُ، إِنَّ(13) رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله أَتَاهُ رَجُلٌ مِنَ الاْءَنْصَارِ، فَقَالَ: إِنِّی اشْتَرَیْتُ دَاراً فِی(14) بَنِی فُلاَنٍ، وَ إِنَّ أَقْرَبَ جِیرَانِی مِنِّی جِوَاراً مَنْ لاَ أَرْجُو خَیْرَهُ، وَ لاَ آمَنُ شَرَّهُ».

قَالَ : «فَأَمَرَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً علیه السلام وَ سَلْمَانَ(15) وَ أَبَا ذَرٍّ _ وَ نَسِیتُ آخَرَ(16)

ص: 754


1- 6 . فی «بس» والوسائل : - «بی» . وفی شرح المازندرانی : - «ویفعل بی» .
2- 1 . «انتصفت منه» : أخذت حقّی کَمَلاً حتّی صِرت وهو علی النِّصف سواء. ترتیب کتاب العین ، ج 3 ، ص 1800 (نصف) . وفی شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 126 : «أی إن أظهرت العداوة له استوفیت منه حقّک وعدلت» . وفی الوافی : «المکاشفة : المعاداة جهارا ، یعنی إن جاهرته بالإیذاء قدرت علی الانتقام منه وهضمه ودفع شرّه عنک ، وإن جاهرته بعد إساءته فهل لک أن تتمّ حجّتک علیه وتثبت ظلمه إیّاک بحیث یقبل منک ذلک» .
3- 2 . فی «ب ، ج ، د ، بس ، بف» والوافی والوسائل : «بل» .
4- 3 . «الربا» : الفضل والزیادة . المصباح المنیر ، ص 217 (ربو) . وفی شرح المازندرانی : «یعنی بل أزید فی الإحسان إلیه . والحاصل ، أنّ الصادر منّی هو الإحسان دون المکاشفة».
5- 4 . فی «ص» : - «اللّه» .
6- 5 . فی الوافی والزهد : «وکان» .
7- 6 . فی «بس» وحاشیة «ص» : «بلاءً» .
8- 7 . فی «ص» : «علیه» .
9- 8 . فی «ز» : - «له» .
10- 9 . فی «ص» : «حمله» بالحاء المهملة .
11- 10 . فی شرح المازندرانی والوافی والزهد : «وإن» .
12- 11 . فی «بف» : «غاظ» . وفی الزهد : «واغتمض» . و«الغیظ» : الغضب المحیط بالکبر ، وهو أشدّ العَنَق . وهو مصدر من غاظه الأمر یغیظه وأغاظه . واغتاظ فلان من کذا . المصباح المنیر، ص 459 (غیظ). وفی شرح المازندرانی : «تعلّق الإسهار والإغاظة باللیل والنهار تعلّق مجازی ، والأصل : أسهره فی لیله وأغاظه فی نهاره بالإیذاء له وایصال المکاره . هذا من باب الاحتمال ، واللّه یعلم» .
13- 12 . فی «ص» : «وإنّ» .
14- 13 . فی «ب» : «من» .
15- 14 . فی «ب» : - «وسلمان» .
16- 15 . فی «ز» : «الآخر» .

وَ أَظُنُّهُ(1) الْمِقْدَادَ _ أَنْ یُنَادُوا فِی الْمَسْجِدِ بِأَعْلی أَصْوَاتِهِمْ(2) بِأَنَّهُ لاَ إِیمَانَ(3) لِمَنْ لَمْ یَأْمَنْ(4)

جَارُهُ(5) بَوَائِقَهُ(6)، فَنَادَوْا بِهَا ثَلاَثاً» ثُمَّ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلی(7) کُلِّ أَرْبَعِینَ دَاراً مِنْ(8) بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ(9).(10)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

عمرو بن عکرمه گوید: وارد شدم بر حضرت صادق علیه السلام و بآن حضرت عرضکردم: همسایه ای دارم که مرا بیازارد؟ فرمود: تو با او خوشرفتاری کن، من گفتم: خدایش رحم نکند! پس آن حضرت روی از من بگردانید، گوید: من نخواستم با آن وضع از حضرت جدا شوم از این رو عرضکردم: با من چنین و چنان میکند و مرا آزار میدهد! فرمود: گمان میکنی که اگر با او آشکارا دشمنی کنی (و تو نیز مانند او در صدد آزارش برآئی) میتوانی از او انتقام بکشی؛(و شر او را از خود دور کنی؟ و محتمل است مقصود این باشد: که اگر آشکارا با او دشمنی کنی آیا در مقام مخاصمه می توانی ستم و آزار او را بر خودت ثابت کنی بطوری که از تو بپذیرد؟) عرضکردم: آری من بر او میچربم، فرمود: این همسایۀ تو از کسانی است که بمردم رشک برد از آنچه خداوند بآنها داده و تفضل کرده، پس چون نعمتی برای کسی دید، اگر اهل و عیالی داشته باشد بآنها تعرض کند و (از ناراحتی که ناشی از حسدی است که در درون اوست) آنها را بیازارد، و اگر خاندانی ندارد (که آنها را آزار کند) بخدمتکارش می پیچد، و اگر خدمتکار نداشته باشد شبها را به بیداری بسر برد و روزها را بخشم بگذراند، همانا مردی از انصار خدمت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) آمده عرضکرد: من خانه ای در فلان قبیله خریداری کرده ام، و نزدیکترین همسایۀ من در آن خانه کسی است که خیری از او بمن نرسد و از شرش آسوده نیستم؟ پس رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله بعلی علیه السلام و بسلمان و ابا ذر-(راوی گوید:) دیگری را هم فرمود که من فراموش کردم و گمان دارم که مقداد بود - دستور داد که با بلندترین آوازشان در مسجد فریاد زنند که: هر که همسایه اش از آزار او آسوده نباشد ایمان ندارد، پس آنها سه بار آن را گفتند، سپس با دست اشاره کرد که تا چهل خانه است از برابر و پشت سر و طرف راست و سمت چپ (یعنی تا چهل خانه از چهار طرف همسایه هستند).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 490 

*****

[ترجمه کمره ای] :

1-از عمرو بن مکرمه،گوید:نزد امام صادق(علیه السّلام)رفتم و به آن حضرت گفتم:مرا همسایه ای است که آزارم می کند؟فرمود:تو به او مهربانی کن،گفتم:خدایش مهر نکند،آن حضرت از من روی برگردانید،گوید:من نخواستم آن همسایه را رها کنم،گفتم:او با من چنین و چنان می کند و مرا آزار می دهد،فرمود:به نظر تو اگر با او یکروئی کنی،از او انتقام می کشی؟گفتم:آری،من بر او می چربم،فرمود:این همسایه تو از آنها است که حسد برند بر مردم در آنچه خدا از فضل خود به آنها داده است و هر گاه نعمتی برای کسی بیند و خاندان داشته باشد به خاندانش تعرض و آزار می کند و اگر خاندانی ندارد،به خدمتکارش می پیچید،و اگر خادم هم ندارد شبها بیدار می ماند و روزها را در خشم می گذراند.رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)بود که شخصی از انصار نزد او آمد و گفت:در بنی فلان،خانه ای خریدم و نزدیک ترین همسایه ام کسی است که امید به خیرش ندارم و از شرّش آسودگی نیارم،فرمود رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)به علی(علیه السّلام)و سلمان و ابا ذرّ-و دیگری را فراموشم کردم و گمانم مقداد باشد-فرمان داد تا در مسجد با بلندترین آواز خود جار کشند که:هر که همسایه اش از آزار او آسوده نباشد،ایمان ندارد و سه بار این جار را زدند،سپس آن حضرت با دست خود به هر چهل باب خانه که برابرش بودند و در پشت سرش بودند و در سمت راستش بودند و در سمت چپش بودند اشاره کرد(یعنی تا چهل خانه از هر سوی همسایه به حساب است و باید حق آنها را رعایت کرد).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 573 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

1-عمرو بن مکرمه،گوید:نزد امام صادق علیه السّلام رفتم و به آن حضرت گفتم: مرا همسایه ای است که آزارم دهد؟فرمود:تو به او مهربانی و خوشرفتاری کن،گفتم:خدا به او رحم نکند،آنگاه حضرت روی را از من برگردانید،گوید:من نخواستم آن همسایه را رها کنم،گفتم:او با من چنین و چنان می کند و ما را آزار می دهد،فرمود:به نظر تو اگر با او آشکارا دشمنی کنی از او انتقام می کشی؟گفتم:آری،من بر او می چربم،فرمود:این همسایه تو از آنهائی است که به مردم رشک و حسد ببرد و نسبت به آنچه که خداوند به آنها داده است و هرگاه نعمتی برای کسی بیند و خاندان داشته باشد به خاندانش تعرض و آزار می کند و اگر خاندانی ندارد،به خدمتکارش ایراد می گیرد و اگر خادم هم ندارد شبها بیدار می ماند و روزها را در خشم می گذراند.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله حضور داشت که شخصی از انصار نزد او آمد و گفت:در بنی فلان،خانه ای خریدم و نزدیک ترین همسایه ام کسی است که امید به خیرش ندارم و از شرّش ایمن نیستم پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به علی علیه السّلام و سلمان و ابوذر(و شاید مقداد)فرمان داد تا در مسجد با بلندترین آواز خود جار کشند که: هرکس همسایه اش را آزار او آسوده نباشد،ایمان ندارد و سه بار این فریاد را بلند کردند،سپس آن حضرت با دست خود به هر چهل باب خانه که برابرش و در پشت سرش و در سمت راستش و در سمت چپش قرار داشتند اشاره کرد(یعنی تا چهل خانه از هر سوی همسایه به حساب می آید و باید حق آنها را رعایت کرد).

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 871 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و قال فی النهایة لو تکاشفتم ما تدافنتم، أی لو علم بعضکم سریرة بعض، و قال فی القاموس کاشفة بالعداوة بأداة بها، و انتصف منه استوفی منه حقه کاملا حتی صار کل علی النصف، و قال فی الصحاح أنصف أی عدل یقال أنصفه من نفسه و أنصفت منه، و قال ربی الشیء یربو ربوا أی زاد، و أربیت إذا أخذت الأکثر، و قال الباقیة الداهیة و هی المصیبة.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 571 

*****

2- الحدیث

2/3757 . مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیی، عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ، عَنْ أَبِیهِ(11) علیهماالسلام ، قَالَ : «قَرَأْتُ فِی کِتَابِ عَلِیٍّ(12) علیه السلام أَنَّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله

ص: 755


1- 16 . فی «ص» : «أظنّ أنّه» . وفی «بس» : «أظنّ» وفی «بف» : + «قال» . وفی الوافی : + «قال و» .
2- 17 . فی «ص» : - «بأعلی أصواتهم» .
3- 18 . فی شرح المازندرانی ، ج 11 ، ص 127 : «یمکن أن یراد به نفی الإیمان الکامل ؛ إذ الإیمان عند أهل العصمة کأنّه هذا حتّی کأنّ غیره لیس بإیمان ... إن قلت : من لم یأمن جاره بوائقه ، إن وقعت منه أذیّة أو تسبّب فیها فالأمر واضح ، وإن لم یقع فغایته أنّه همّ بها فیعارض ما مرّ فی باب «من همّ بالسیّئة والحسنة» أنّ من همّ سیّئة ولم یعمل لم تکتب علیه . قلت : أوّلاً عدم الکتابة لایدلّ علی عدم نقص الإیمان به ، وثانیا أنّ المراد بمن لم یأمن جاره بوائقه، من أوصل بوائقه وأذاه إلی جاره ، علی أنّ الهمّ الذی لایکتب إنّما هو الهمّ الذی لم یقع متعلّقه بالخارج کالهمّ بشرب الخمر ولم یشرب ، وهذا وقع متعلّقه بالخارج لتأذّی جاره بتوقّعه ذلک کالمحارب یخیف السبیل ولم یصب» .
4- 19 . فی «د ، ص» : «لا یأمن» .
5- 1 . فی حاشیة «بس» : «جواره» .
6- 2 . «بوائقه» ، أی غوائله وشروره . واحدها : بائقة ، وهی الداهیة. النهایة ، ج 1 ، ص 162 (بوق).
7- 3 . فی الزهد : «ثمّ أمر فنودی أنّ» بدل «ثمّ أو ما بیده إلی» .
8- 4 . فی «ز» والوافی : - «من» .
9- 5 . فی الزهد : + «یکون ساکنها جارا له» .
10- 6 . الکافی ، کتاب العشرة ، باب حدّ الجوار ، ح 3772 ، عن علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن ابن أبی عمیر ، عن معاویة بن عمّار ، عن عمرو بن عکرمة ، عن أبی عبداللّه علیه السلام عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، وتمام الروایة فیه : «کلّ أربعین دارا جیران من بین یدیه ومن خلفه وعن یمینه وعن شماله » . الزهد ، ص 109 ، ح 116 ، عن فضالة بن أیّوب ، مع اختلاف یسیر. معانی الأخبار ، ص 165 ، ح 1 ، بسنده عن ابن أبی عمیر ، عن معاویة بن عمّار ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، وتمام الروایة فیه : «قال : قلت له : جعلت فداک ما حدّ الجار ؟ قال : أربعین دارا من کلّ جانب » الوافی ، ج 5 ، ص 520 ، ح 2488 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 121 ، ح 15824 ، إلی قوله : «أسهر لیله وأغاظ نهاره » .
11- 7 . فی «ز» : - «عن أبیه» .
12- 8 . فی الکافی ، ح 8243 : «لعلیّ» .

کَتَبَ(1) بَیْنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الاْءَنْصَارِ(2) وَ مَنْ لَحِقَ بِهِمْ مِنْ أَهْلِ یَثْرِبَ: أَنَّ الْجَارَ(3) کَالنَّفْسِ

غَیْرُ مُضَارٍّ وَ لاَ آثِمٍ، وَ حُرْمَةُ الْجَارِ عَلَی الْجَارِ(4) کَحُرْمَةِ أُمِّهِ(5)» الْحَدِیثُ مُخْتَصَرٌ.(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق از پدرش علیهما السلام حدیث کند که فرمود: من در کتاب علی علیه السلام خواندم: که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) نامه ای میان مهاجر و انصار و دیگران از مردم مدینه که با آنان پیوند داشتند نوشت (و همه امضاء کردند) که: همسایه مانند خود انسان است که نه زیان باو رسد و نه گناهکار شود و (دیگر اینکه) احترام همسایه مانند احترام مادر است. و این مختصر حدیث است.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 490 

*****

[ترجمه کمره ای] :

2-از امام صادق(علیه السّلام)،از پدرش که فرمود:من در کتاب علی(علیه السّلام)خواندم که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)عهد نامه میان مهاجرین و انصار و هر کس بدانها پیوندد نوشت که: 1-همسایه چون خود انسان است،نه زیانمند شود و نه گناه ورزد. 2-احترام همسایه بر همسایه چون احترام مادر است تا آخر حدیث،مختصر(شاید مقصود این است که همچنان که مرد رعایت خود می کند و به خود زیان نمی زند و خود را به گناه نمی افکند یا گناهکار نمی داند،باید نسبت به همسایه هم چنین باشد-از وافی).

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 575 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

2-امام صادق علیه السّلام،از پدرش روایت کند که فرمود:من در کتاب علی علیه السّلام خواندم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله عهدنامه یی میان مهاجرین و انصار و هرکس دیگر که به آنها بپیوندد نوشت که(همگی امضاء کردند):

1-همسایه چون خود انسان است،نه زیان به او رسد و نه گناهکار شود.

2-و دیگر آنکه احترام همسایه بر همسایه چون احترام مادر است تا آخر حدیث،(شاید مقصود این است که همچنان که مرد رعایت خود می کند و به خود زیان نمی زند و خود را به گناه نمی افکند یا گناهکار نمی داند،باید نسبت به همسایه هم چنین باشد-از وافی)

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 873 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف علی المشهور. من أهل یثرب أی مدینة الرسول صلی الله علیه و آله و سلم، و لا یخفی أن الظاهر من مجموع الحدیث أن المراد بالجار فیه من أجرته لا جار الدار فلا یناسب الباب إلا بتکلف بعید غیر مضار أی من عندک و لا إثم أی من قبلک.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 571 

*****

3- الحدیث

3/3758 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی رَجَاءٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «حُسْنُ الْجِوَارِ یَزِیدُ فِی الرِّزْقِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: خوش همسایگی (و خوشرفتاری با همسایه) روزی را زیاد کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 490 

*****

[ترجمه کمره ای] :

3-از امام صادق(علیه السّلام)،فرمود: خوش همسایگی،روزی را بسیار کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 577 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

3-امام صادق علیه السّلام فرمود:خوش همسایگی،روزی را بسیار کند.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 873 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 572 

*****

4- الحدیث

4/3759. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، عَنْ عَمِّهِ یَعْقُوبَ 2 / 667

بْنِ سَالِمٍ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ، عَنِ الْکَاهِلِیِّ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «إِنَّ یَعْقُوبَ علیه السلام لَمَّا ذَهَبَ مِنْهُ بِنْیَامِینُ(8)، نَادی: یَا رَبِّ، أَ مَا تَرْحَمُنِی أَذْهَبْتَ عَیْنَیَّ، وَ أَذْهَبْتَ ابْنَیَّ؟ فَأَوْحَی اللّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالی(9): لَوْ أَمَتُّهُمَا لاَءَحْیَیْتُهُمَا لَکَ حَتّی أَجْمَعَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمَا، وَ لکِنْ تَذْکُرُ الشَّاةَ الَّتِی ذَبَحْتَهَا وَ شَوَیْتَهَا

ص: 756


1- 9 . فی الکافی ، ح 8243 والتهذیب ، ج 6 : + «کتابا» .
2- 10 . فی «بف» : «وبین الأنصار» .
3- 11 . فی مرآة العقول ، ج 12 ، ص 571 : «لایخفی أنّ الظاهر من مجموع الحدیث أنّ المراد ب «الجار» فیه : من أجرتَه ، فلا یناسب الباب إلاّ بتکلّف بعید» .
4- 1 . فی التهذیب ، ج 6 : - «علی الجار» .
5- 2 . فی الکافی ، ح 8243 والتهذیب ، ج 6 : + «وأبیه» . ولم یرد فیهما : «الحدیث مختصر» . وفی الوافی : «لعلّ المراد بالحدیث أنّ الرجل کما لایضارّ نفسه ولایوقعها فی الإثم أو لایعدّ علیها الأمر إثما ، کذلک ینبغی أن لایضارّ جاره ولایوقعه فی الإثم أو لایعدّ علیه الأمر إثما» .
6- 3 . الکافی ، کتاب الجهاد ، باب إعطاء الأمان ، ح 8243 ، مع زیادة ؛ وفیه ، کتاب المعیشة ، باب الضرار ، ح 9316 ، قطعة منه . وفی التهذیب ، ج 6 ، ص 140 ، ح 5 ، مع زیادة ؛ وفیه ، ج 7 ، ص 146 ، ح 650 ، قطعة منه ، وفیهما معلّقا عن أحمد بن محمّد ، عن محمّد بن یحیی ، عن طلحة بن زید الوافی ، ج 5 ، ص 519 ، ح 2487 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 126 ، ح 15838 .
7- 4 . الزهد ، ص 110 ، ح 118 ، بسنده عن إبراهیم بن أبی رجاء . صحیفة الرضا علیه السلام ، ص 85 ، ح 196 ، بسند آخر عن الرضا ، عن آبائه ، عن محمّد بن علیّ علیهم السلام ، وتمام الروایة فیه : «صلة الأرحام وحسن الجوار زیادة فی الأموال » الوافی ، ج 5 ، ص 515 ، ح 2471 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 128 ، ح 15845 .
8- 5 . فی «ب ، ج» : «ابن یامین» .
9- 6 . فی الوسائل : + «إلیه» .

وَ أَکَلْتَ وَ فُلاَنٌ وَ فُلاَنٌ(1) إِلی جَانِبِکَ صَائِمٌ لَمْ تُنِلْهُ مِنْهَا شَیْئاً؟».(2)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

کاهلی گوید شنیدم حضرت صادق علیه السلام میفرمود: که چون بنیامین از دست یعقوب رفت عرضکرد: بار پروردگارا بمن رحم نمیکنی؟ چشمم را که گرفتی و فرزندم را که بردی؟ پس خدای تبارک و تعالی باو وحی کرد: که اگر من آن دو را (یعنی یوسف و بنیامین را) میرانده باشم برایت زنده شان میکنم ولی آیا بیاد داری آن گوسفندی که سر بریدی و بریان کردی و خوردی و فلان و فلان در همسایگی تو روزه بودند و چیزی از آن بآنها ندادی؟.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 490 

*****

[ترجمه کمره ای] :

4-از کاهلی،گوید:شنیدم امام صادق(علیه السّلام)می فرمود: چون بنیامین از بر یعقوب رفت،فریاد کشید:خدایا!به من رحم نمی کنی؟فرزندم را بردی و چشمم را گرفتی؟خدا تبارک و تعالی به او وحی کرد:اگر من آنها را میرانده باشم،زندشان می کنم تا آنها را به تو رسانم ولی یادت می آید آن گوسفندی را که سر بریدی و بریان کردی؟خوردی و فلان و فلان در همسایه گی تو بودند و روزه داشتند و چیزی از آن به آنها ندادی؟

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 577 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

4-کاهلی،گوید:شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود:

چون بنیامین از کنار یعقوب رفت،فریاد کشید:خدایا!به من رحم نمی کنی؟فرزندم را بردی و چشمم را گرفتی؟خدای تبارک و تعالی به او وحی کرد:اگر من آنها را(بنیامین و یوسف)کشته باشم زنده خواهم کرد تا آنها را به تو برسانم ولی به یادداری آن گوسفندی را که سر بریدی و بریان کردی؟خوردی و فلان و فلان همسایگی تو بودند و روزه دار بودند و چیزی از آن به آنها ندادی؟

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 873 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: ضعیف.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 572 

*****

5- الحدیث

5/3760 . وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْری، قَالَ :

«فَکَانَ(3) بَعْدَ ذلِکَ یَعْقُوبُ(4) علیه السلام یُنَادِی مُنَادِیهِ(5) کُلَّ(6) غَدَاةٍ مِنْ مَنْزِلِهِ عَلی(7) فَرْسَخٍ(8): أَلاَ مَنْ أَرَادَ الْغَدَاءَ(9) فَلْیَأْتِ إِلی یَعْقُوبَ(10)؛ وَ إِذَا أَمْسی ، نَادی(11): أَلاَ مَنْ أَرَادَ الْعَشَاءَ فَلْیَأْتِ إِلی یَعْقُوبَ(12)».(13)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

و در روایت دیگری است که یعقوب علیه السلام پس از آن (وحی) همیشه از منزلش در هر چاشتگاه تا سر یک فرسنگی جار میزدند: که هر کس چاشت خواهد بخانۀ یعقوب آید و در شامگاه هم جار میزدند: که هر کس شام خواهد نزد یعقوب آید.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 491 

*****

[ترجمه کمره ای] :

5-و در روایت دیگری است که فرمود: پس از آن شیوه چنین شد که هر چاشتگاه،جارجی یعقوب از منزل او تا مسافت یک فرسخ جار می کشید که:هر کس چاشت خواهد،به خانۀ یعقوب آید،و در شامگاه هم جار می زد که: هر کس شام خواهد،به خانۀ یعقوب آید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 577 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

5-و در حدیث دیگری است که فرمود:

پس از آن شیوه چنین باشد که هر چاشتگاه،جارچی یعقوب از منزل او تا مسافت یک فرسخ جار می کشید که:هرکس چاشت خواهد،به خانۀ یعقوب آید،و در شامگاه هم جار می زد که:هرکس شام خواهد،به خانۀ یعقوب آید.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 873 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مرسل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 572 

*****

6- الحدیث

6/3761 . عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ، عَنْ زُرَارَةَ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «جَاءَتْ فَاطِمَةُ علیهاالسلام تَشْکُو إِلی رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله بَعْضَ أَمْرِهَا،

ص: 757


1- 1 . فی «د ، ز ، بف» والوافی والوسائل والمحاسن : - «وفلان» .
2- 2 . المحاسن ، ص 399 ، کتاب المآکل ، ح 78 ، عن عدّة من أصحابنا ، عن علیّ بن أسباط ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 516 ، ح 2474 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 130 ، ح 15850 .
3- 3 . فی «بف» والوافی : «وکان» .
4- 4 . فی «بف» : «لیعقوب» .
5- 5 . فی «بف» : «منادیا ینادی» .
6- 6 . فی «ب» : «فی کلّ» .
7- 7 . فی البحار : «إلی» .
8- 8 . «الفرسَخة» : السَّعة . ومنها اشتقّ الفرسخ ، وهو ثلاثة أمیال بالهاشمی . المصباح المنیر ، ص 468 (فرسخ) .
9- 9 . فی «ب» : «الغذاء» بالذال المعجمة . و«الغداء» _ بالمدّ _ طعام الغَداة . والغداة : ما بین طلوع الفجر إلی طلوع الشمس . المصباح المنیر ، ص 443 ؛ مجمع البحرین ، ج 1 ، ص 313 (غدا).
10- 10 . فی «ب ، ج ، ز ، بس» : «إلی یعقوب علیه السلام » . وفی الکافی ، ح 11644 : «إلی منزل یعقوب» . وفی المحاسن : «إلی آل یعقوب» .
11- 11 . فی الکافی ، ح 11644 : «ینادی» .
12- 12 . فی «ب ، ج ، ز ، بس» : «إلی یعقوب علیه السلام » . وفی الکافی ، ح 11644 : «إلی منزل یعقوب» . وفی المحاسن : «إلی آل یعقوب» .
13- 13 . المحاسن ، ص 399 ، کتاب المآکل ، ذیل ح 78 ، عن ابن أسباط ، عن یعقوب ، عن المیثمی ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ؛ وفیه ، ص 421 ، کتاب المآکل ، ح 200 ، عن محمّد بن علیّ ، عن علیّ بن أسباط ، عن یعقوب بن سالم ، عن المیثمی ، عن أبی عبداللّه علیه السلام . وفی الکافی ، کتاب الأطعمة ، باب الغداء والعشاء ، ح 11644 ، عن عدّة من أصحابنا ، عن أحمد بن محمّد بن خالد ، عن محمّد بن علیّ ، عن علیّ بن أسباط ، عن یعقوب بن سالم ، عن المثنّی ، عن أبی عبداللّه علیه السلام الوافی ، ج 5 ، ص 516 ، ح 2475 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 130 ، ح 15851 .

فَأَعْطَاهَا رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله کُرَیْسَةً(1)، وَ قَالَ: تَعَلَّمِی مَا فِیهَا، فَإِذَا فِیهَا: مَنْ کَانَ یُوءْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ(2) الاْآخِرِ، فَلاَ یُوءْذِی(3) جَارَهُ؛ وَ(4) مَنْ کَانَ یُوءْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الاْآخِرِ، فَلْیُکْرِمْ ضَیْفَهُ؛ وَ مَنْ کَانَ یُوءْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الاْآخِرِ، فَلْیَقُلْ خَیْراً أَوْ لِیَسْکُتْ(5)».(6)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت صادق علیه السلام فرمود: فاطمه علیها السلام برای شکایت از پاره ای پیش آمدها نزد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) آمد، پس رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) جزوه ای باو داد و فرمود: آنچه در آنست بیاموز، و (این کلمات) در آن بود: هر کس ایمان بخدا و روز بازپسین دارد مهمان خود را گرامی دارد، و هر کس ایمان بخدا و روز جزا دارد باید خوب بگوید یا خموشی گیرد.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 491 

*****

[ترجمه کمره ای] :

6-از امام صادق(علیه السّلام)که فاطمه(علیها السّلام)نزد رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) آمد و در برخی کارهایش شکایتی به او کرد و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) جزوه ای به او داد و فرمود:آنچه در آن است،یاد بگیر و به ناگاه در آن ثبت بود که: هر کس ایمان به خدا و روز رستاخیز دارد،همسایۀ خود را نیازارد،هر کس ایمان به خدا و روز جزا دارد،مهمانش را گرامی شمارد،هر کس ایمان به خدا و روز جز دارد،باید خوب گوید یا خموشی جوید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 577 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

6-از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فاطمه علیها السّلام نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آمد و در برخی از کارهایش شکایتی به او کرد و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله جزوه ای به او داد و فرمود:آنچه در آن است،یاد بگیر و بناگاه مشاهده کرد که نوشته است: هرکس ایمان به خدا و روز رستاخیز دارد،همسایۀ خود را نیازارد،هر کس ایمان به خدا و روز جزا دارد،مهمانش را گرامی شمارد، هرکس ایمان به خدا و روز کیفر و پاداش دارد،باید خوب بگوید یا خموشی جوید.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 875 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول. و قال فی الصحاح و کرب النخل أصول السعف أمثال الکتف، و فی المثل منی کان حکم الله فی کرب النخل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 572 

*****

7- الحدیث

7/3762 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ سَعْدَانَ، عَنْ أَبِی مَسْعُودٍ، قَالَ :

قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «حُسْنُ الْجِوَارِ زِیَادَةٌ فِی الاْءَعْمَارِ، وَ عِمَارَةُ الدِّیَارِ(7)».(8)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو مسعود گوید: حضرت صادق علیه السلام بمن فرمود: خوش همسایگی در عمرها بیفزاید و خانه ها را آباد کند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 491 

*****

[ترجمه کمره ای] :

7-از ابی مسعود که امام صادق(علیه السّلام)فرمود: خوش همسایگی عمرها را فزاید و خانمان ها را آباد سازد.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 579 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

7-ابی مسعود روایت کند که امام صادق علیه السّلام فرمود:

همسایۀ خوب بر طول عمرها می افزاید و خانه ها را آباد می سازد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 875 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 573 

*****

8- الحدیث

8/3763. عَنْهُ(9)، عَنِ النَّهِیکِیِّ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ، عَنِ الْحَکَمِ الْخَیَّاطِ(10)، قَالَ:

قَالَ(11) أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام : «حُسْنُ الْجِوَارِ یَعْمُرُ الدِّیَارَ، وَ یَزِیدُ فِی الاْءَعْمَارِ».(12)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

(مانند حدیث است).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 491 

*****

[ترجمه کمره ای] :

8-امام صادق(علیه السّلام)فرمود: خوش همسایه بودن خانمان ها را آباد سازد و عمرها را بیفزاید.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 579 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

8-امام صادق علیه السّلام فرمود:

همسایه خوب خانه را آباد و بر طول عمر می افزاید.

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 875 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول کالحسن، و النهیکی هو عبد الله بن محمد الثقة، و الحکم الحناط له أصل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 573 

*****

ص: 758


1- 1 . فی «ب ، ج ، د ، ز ، ص ، بس» وحاشیة «بف» وشرح المازندرانی والوسائل : «کربة» بالتحریک . أی لوحا. و«الکُرّاسة» واحدة الکُرّاس والکراریس : الجزء من الصحیفة . و«الکُرَیسة» : تصغیر الکرّاسة . راجع : القاموس المحیط ، ج 1 ، ص 780 (کرس) . کما صرّح به فی الوافی .
2- 2 . فی «ب» : «بالیوم» .
3- 3 . فی «د» والوسائل : «فلا یؤذ» بصیغة النهی .
4- 4 . فی «ص» : - «من کان یؤمن _ إلی _ جاره و» .
5- 5 . فی «بف» : «فلیسکت» .
6- 6 . الکافی ، کتاب الأطعمة ، باب حقّ الضیف وإکرامه ، ح 11631 ، بسند مثله عن أبی جعفر علیه السلام ، وتمام الروایة فیه : «ممّا علّم رسول اللّه صلی الله علیه و آله علیّا علیه السلام قال : من کان یؤمن باللّه والیوم الآخر فلیکرم ضیفه » . وفیه ، نفس الباب ، ح 11630 ، بسند آخر عن إسحاق بن عبدالعزیز وجمیل وزرارة ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، وتمام الروایة فیه : «ممّا علّم رسول اللّه صلی الله علیه و آله فاطمة علیهاالسلام أن قال لها: یا فاطمة ، من کان یؤمن باللّه والیوم الآخر فلیکرم ضیفه » الوافی ، ج 5 ، ص 516 ، ح 2476 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 126 ، ح 15839 ؛ البحار ، ج 46 ، ص 61 ، ح 52.
7- 7 . فی «ص ، بف» والوافی : + «فی الدیار» .
8- 8 . الوافی ، ج 5 ، ص 517 ، ح 2477 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 129 ، ح 15846 .
9- 9 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد المذکور فی السند السابق . والنهیکیّ فی مشایخ أحمد بن محمّد هذا ، هو عبداللّه بن محمّد ، توسّط بین أحمد وإبراهیم بن عبدالحمید ، فی المحاسن ، ص 428 ، ذیل ح 243 ؛ والکافی ، ح 12619 .
10- 10 . فی مرآة العقول : «الحنّاط» .
11- 11 . فی «ج» : + «لی» .
12- 12 . الکافی ، کتاب الإیمان والکفر ، باب صلة الرحم ، ح 1987 ، بسند آخر عن إبراهیم بن عبدالحمید ، عن الحکم الحنّاط ، عن أبی عبداللّه علیه السلام ، مع اختلاف یسیر الوافی ، ج 5 ، ص 517 ، ح 2478 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 129 ، ح 15847 .

9- الحدیث

9/3764 . عَنْهُ(1)، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ، عَنْ صَالِحِ بْنِ حَمْزَةَ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ(2):

عَنْ عَبْدٍ صَالِحٍ(3) علیه السلام ، قَالَ: قَالَ : «لَیْسَ حُسْنُ الْجِوَارِ کَفَّ الاْءَذی، وَ لکِنَّ حُسْنَ الْجِوَارِ صَبْرُکَ(4) عَلَی الاْءَذی».(5)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام فرمود: خوش همسایگی تنها باین نیست که از آزار همسایه خودداری کنی بلکه بر آزار او نیز شکیبائی کنی.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 492 

*****

[ترجمه کمره ای] :

9-از حسن بن عبد اللّٰه،از امام کاظم(علیه السّلام)فرمود: خوش همسایه بودن بس این نیست که از آزار همسایه خودداری کنی،بلکه تا اینجا است که بر آزارش شکیبا باشی.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 579 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

9-حسن بن عبد اللّه،از امام کاظم علیه السّلام نقل می کند که:

خوش همسایگی به این نیست که از آزار همسایه خودداری کنی،بلکه بر آزار او نیز شکیبا باشی.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 877 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: مجهول أو مرسل.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 573 

*****

10- الحدیث

2 /668

10/3765. أَبُو عَلِیٍّ الاْءَشْعَرِیُّ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ، عَنْ عُبَیْسِ بْنِ هِشَامٍ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ : «قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : حُسْنُ الْجِوَارِ یَعْمُرُ الدِّیَارَ، وَ یُنْسِئُ(6) فِی الاْءَعْمَارِ».(7)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: خوش همسایگی خانه ها را آباد سازد و أجل را بتأخیر اندازد (کنایه از درازی عمر است).

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 492 

*****

[ترجمه کمره ای] :

10-رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)فرمود: خوش همسایه بودن خانمان ها را آباد سازد و عمرها را دراز کند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 579 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

10-رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

خوش همسایگی خانه ها را آباد و عمرها را طولانی سازد.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 877 

*****

شرح

*****

[شرح علامه مجلسی] :

: صحیح، و فی القاموس نسأه کمنعه أخره کأنساه.

مرآة العقول ؛ ج 12 , ص 573 

*****

11- الحدیث

11/3766 . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ(8)، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَفْصٍ، عَنْ أَبِی الرَّبِیعِ الشَّامِیِّ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ(9): قَالَ وَ الْبَیْتُ غَاصٌّ(10) بِأَهْلِهِ : «اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحْسِنْ مُجَاوَرَةَ مَنْ جَاوَرَهُ».(11)

ترجمه

*****

[ترجمه مصطفوی] :

ابو الربیع شامی گوید: حضرت صادق علیه السلام - در حالی که خانه پر از جمعیت بود - فرمود: که بدانید از ما نیست کسی که با همسایه اش خوشرفتاری نکند.

ترجمه مصطفوی ؛ ج 4 , ص 492 

*****

[ترجمه کمره ای] :

11-از ابی الربیع شامی،از امام صادق(علیه السّلام)گوید:-خانه پر بود که-فرمود: همه بدانید که راستش از ما نیست هر که با همسایۀ خود به خوشی رفتار نکند.

ترجمه کمره ای ؛ ج 6 , ص 581 

*****

[ترجمه آیت اللهی] :

11-ابی الربیع شامی گوید:امام صادق علیه السّلام در حالیکه مجلسش پر از جمعیت بود فرمود:همه بدانید که از ما نیست هرکس که با همسایه اش خوش رفتاری نکند.

***

ترجمه آیت اللهی ؛ ج 4 , ص 877 

*****

شرح

*****

[ترجمه مصطفوی] :

: مجهول.

ص: 759


1- 1 . الضمیر راجع إلی أحمد بن محمّد بن خالد.
2- 2 . فی «بف» : «عبیداللّه» .
3- 3 . فی حاشیة «د» : «العبد الصالح» .
4- 4 . فی تحف العقول : «الصبر» .
5- 5 . تحف العقول ، ص 409 ، عن موسی بن جعفر علیه السلام الوافی ، ج 5 ، ص 517 ، ح 2479 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 122 ، ح 15825 .
6- 6 . «النَّسْ ء» : التأخیر . یقال : نسأت الشیء نَسْأً ، وأنسأتُه إنساءً : إذا أخّرته . النهایة، ج 5 ، ص 44 (نسأ).
7- 7 . الوافی ، ج 5 ، ص 517 ، ح 2480 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 128 ، ح 15844 .
8- 8 . هکذا فی «ب ، ج ، ز ، بف» والطبعة القدیمة . وفی «د» والمطبوع : «أحمد بن محمّد أبی عبداللّه» . وفی «بس» : «أحمد بن محمّد بن أبی عبداللّه» . وهو سهو.
9- 9 . فی «ب» : - «قال» .
10- 10 . فی الوافی : «غاصّ ، بالمعجمة ثمّ المهملة ، أی ممتلئ» .
11- 11 . الکافی ، کتاب العشرة ، باب حسن المعاشرة ، ح 3604؛ و کتاب الحجّ ، باب الوصیّة ، ح 6998 ، مع اختلاف یسیر وزیادة فی آخره . راجع : فقه الرضا علیه السلام ، ص 399 ؛ والأمالی للصدوق ، ص 201 ، المجلس 36 ، ح 13 ؛ والخصال ، ص 169 ، باب الثلاثة ، ح 222 ؛ والأمالی للمفید ، ص 350 ، المجلس 42 ، ح 1 الوافی ، ج 5 ، ص 517 ، ح 2481 ؛ الوسائل ، ج 12 ، ص 129 ، ح 15848 .

12- الحدیث

12/3767. عَنْهُ(1)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ، قَالَ:

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ : «الْمُوءْمِنُ مَنْ آمَنَ(2) جَارَهُ بَوَائِقَهُ» قُلْتُ: وَ مَا(3) بَوَائِقُهُ؟ قَالَ : «ظُلْمُهُ وَ غَشْمُهُ(4)».(5)

ترجمه

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109